مجموعه مقالات همایش سیره و زمانه امام کاظم علیه السلام

مشخصات کتاب

سرشناسه : همایش سیره و زمانه امام کاظم علیه السلام( 1392 : قم)

عنوان و نام پديدآور : مجموعه مقالات همایش سیره و زمانه امام کاظم علیه السلام/ انجمن تاریخ پژوهان حوزه علمیه قم؛ [برگزار کنندگان] مرکز مدیریت حوزه های علیمه... [و دیگران]؛ ویراستار علیرضا جوهرچی.

مشخصات نشر : قم: مرکز مدیریت حوزه های علمیه، انتشارات، 1392 -

مشخصات ظاهری : ج.: مصور، جدول، نمودار.

شابک : 300000 ریال: 978-964-2638-94-9

يادداشت : برگزار کنندگان مرکز مدیریت حوزه های علیمه، جامعه المصطفی صلی الله علیه و آله العالمیه، دانشگاه باقرالعلوم، حوزه علیمه خواهران قم، انجمن مطالعات سیاسی، انجمن قرآن پژوهی... .

یادداشت : کتابنامه: ص. 579 - 580؛ همچنین به صورت زیرنویس.

موضوع : موسی بن جعفر، ( علیه السلام )، امام هفتم، 128 - 183ق. -- کنگره ها

موضوع : Musa ibn Ja'far, Imam VII -- Congresses

موضوع : موسی بن جعفر( علیه السلام )، امام هفتم، 128 - 183ق. -- سرگذشتنامه

موضوع : Musa ibn Ja'far, Imam VII-- Biography

موضوع : ائمه اثناعشر -- سرگذشت نامه

Imams (Shiites) -- Biography

شناسه افزوده : انجمن تاریخ پژوهان حوزه علمیه قم

شناسه افزوده : مرکز مدیریت حوزه های علمیه. انتشارات

رده بندی کنگره : BP46/35

رده بندی دیویی : 297/956

شماره کتابشناسی ملی : 7577032

اطلاعات رکورد کتابشناسی : ركورد كامل

مجموعه مقالات بایش

سرد و زمان امام کاظم

جلد اول

انجمن تاریخ تاریخ پژوهان

مرکز مدیریت حوزه های علمیه

جامعه المصطفی صلی الله علیه و آله العالمیه

المجموع العالمی لاهل لبیت

دانشگاه باقر العلوم

مرکز علمیه خواهران قیم

انجمن مطالعات سیاسی

انجمن قررآن پژوهی

دبیر خانه انجمن های علمی حوزه

انجمن علمی ادیان و مذاهب

دانشگاه ادیان و مذاهب

پژوهشگاه حوزه و دانشگاه

دانشگاه ادیان و مذاهب

وزارت علوم تحقیقال و فناوری پژوهشکده حج و زیارت

پژوهشگاه علوم فرهنگ اسلامی

حوزه علمی قم امام خمینی

ابعين

خیراندیش دیجیتالی : انجمن مددکاری امام زمان (عج) اصفهان

ویراستار کتاب : خانم مهدیه نیلی خواجو

ص: 1

جلد 1

اشاره

مجموعه مقالات همایش سیره و زمانه امام کاظم علیه السلام /ج1

انجمن تاریخ پژوهان حوزه علمیه قم

سرشناسه: عنوان و نام پدیدآور: همایش سیره و زمانه امام کاظم علیه السلام (1392: قم) مجموعه مقالات همایش سیره و زمانه امام کاظم علیه السلام گردآورنده انجمن تاریخ پژوهان حوزه علمیه

قم: مرکز مدیریت حوزه های علمیه، 1392

مشخصات نشر: مشخصات ظاهری: شابک: 300000ریال: (دوره)

(ج.1)

فهرست نویسی : فيبا

یادداشت: کتابنامه

موضوع: موسی بن جعفر علیه السلام ، امام هفتم، 128-183 ق. - مقاله ها و خطابه ها

موضوع: موسی بن جعفر علیه السلام ، امام هفتم، 128-183 ق. - کنگره ها

موضوع: موسی بن جعفر علیه السلام ، امام هفتم، 128-183 ق. - احادیث - مقاله ها و خطابه ها

موضوع: موسی بن جعفر علیه السلام ، امام هفتم، 128-183 ق. - احادیث - کنگرهها

موضوع: موسی بن جعفر علیه السلام ، امام هفتم، 128-183 ق. - فضائل - مقاله ها و خطابه ها

موضوع: موسی بن جعفر علیه السلام ، امام هفتم، 128-183 ق. - فضایل - کنگره ها

شناسه افزوده: مرکز مدیریت حوزه های علمیه حوزه علمیه قم.

شناسه افزوده: انجمن تاریخ پژوهان

رده بندی کنگره: 1392 3م 8ه / 35 / 46 BP

رده بندی دیویی: 297/956

شماره کتابشناسی ملی: 922975623

مجموعه مقالات همایش سیره و زمانه امام کاظم علیه السلام

گردآورنده: انجمن تاریخ بروهان - نویسنده: جمعی از نویسندگان

به کوشش: انجمن تاریخ پژوهان

ناشر: انتشارات مرکز مدیریت حوزه های علمیه

ويراستار: علیرضا جوهرچی

صفحه آرا: رمضانعلی قربانی

نوبت چاپ: اول، 1392- چاپخانه:

شمارگان: 1000 نسخه

قیمت: دوره 300.000 ریال

شابک:

حق چاپ برای انجمن تاریخ پژوهان محفوظ است

مرکز پخش: قم، بلوار جمهوری اسلامی، کوچه 2، فرعی اول سمت چپ، ساختمان انجمن های علمی حوزه، انجمن تاریخ پژوهان

تلفن: 32917538-025 فاكس: 32917538-025

پایگاه اطلاع رسانی : www.sokhanetarikh.com

ایمیل: Historiqom@gmail.com

ناشر: انتشارات مرکز مدیریت حوزه علميه قم

ص: 2

بِسْمِ اللهِ اَلْرَحْمنِ اَلْرَحیمْ

ص: 3

دبیر علمی همایش: حجت الاسلام والمسلمین محمد هادی يوسفی غروی

مسئول همایش: حجت الاسلام والمسلمین دکتر حمیدرضا مطهری مدیر اجرایی همایش: حسین رسولیان

* اعضای شورای علمی (به ترتیب الفبا): حجت الاسلام والمسلمین دکتر علیرضا ایمانی، حجت الاسلام والمسلمین دکتر محسن الویری، حجت الاسلام والمسلمین محمد مهدی بحر العلوم، منصوره بخشی، دکتر مسعود پورفرد، طيبه توکلی اسلامی، حجت الاسلام والمسلمین دکتر محمدرضا جباری، حجت الاسلام والمسلمین عباس جعفری، حجت الاسلام والمسلمین دکتر حسین حسینیان مقدم، حجت الاسلام والمسلمین دکتر محمد دشتی، حجت الاسلام والمسلمین سید قاسم رزاقی موسوی، دکتر زهرا روح الهی امیری، حجت الاسلام والمسلمین علیرضا شالباف، دکتر قاسم صفری جوادی، دکتر نعمت الله صفری فروشانی، دکتر سید حسین فلاح زاده، حجت الاسلام والمسلمین دکتر نجف لک زایی، حجت الاسلام والمسلمین حسین مرادی نسب، حجت الاسلام والمسلمین دکتر حمیدرضا مطهری، دکتر اصغر منتظر القائم، حجت الاسلام والمسلمین دکتر محسن مهاجرنیا، حجت الاسلام والمسلمین دکتر سید رضا مودب، دکتر سید علیرضا واسعی، حجت الاسلام والمسلمین محمدهادی يوسفی غروی

* مراکز همکار: مرکز مدیریت حوزه های علمیه، جامعه المصطفی العالميه، مجمع جهانی اهل بیت ، معاونت پژوهش - حوزه های علمیه، پژوهشکده حج و زیارت، دانشگاه ادیان و مذاهب، مجتمع آموزش عالی امام خمینی : جامعه الزهراء 3، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، دانشگاه باقر العلوم، پژوهشکده تاریخ و سیره اهل بیت ، موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی ، دبیر خانه انجمن های علمی حوزه، انجمن ادیان و مذاهب، انجمن مطالعات سیاسی، انجمن قرآن پژوهی

ص: 4

فهرست اجمالی

مقدمه ... 29

سیره و زمانه امام کاظم علیه السلام ... 33

امام کاظم علیه السلام (فصل چهاردهم کتاب انسان 250 ساله) ... 39

سید علی حسینی خامنه ای

اسلام و عقلانیت در کلام امام کاظم علیه السلام ... 58

ناصر مکارم شیرازی

امام کاظم علیه السلام از ولادت تا شهادت ... 100

حمیدرضا مطهری

بانو خميده مصفا، مادر امام کاظم علیه السلام ...118

ناهید طیبی

فرزندان امام کاظم علیه السلام ... 158

احمد خامه یار

بررسی تاریخی و آماری فرزندان امام کاظم علیه السلام ... 193

مرضیه سادات هاشمی

ازدواج دختران امام کاظم علیه السلام ...238

مصطفی صادقی کاشانی

وضعیت اهل بیت : در زمان امام کاظم علیه السلام ... 257

رمضان محمدی

گونه شناسی روایات سیره اجتماعی - سیاسی امام کاظم علیه السلام ... 279

سيف الله صرامی

سبک زندگی و سیره اخلاقی امام کاظم علیه السلام ... 310

محمدرضا جباری

سیره فرهنگی امام کاظم علیه السلام ... 357

سید محمد حسینی

ص: 5

تحلیلی از سیره اقتصادی امام کاظم علیه السلام ... 386

محمد سعيد نجاتی

جایگاه تغذیه در زندگانی امام کاظم علیه السلام ... 397

سيده شريفه نبوی

اندیشه سیاسی امام کاظم علیه السلام ... 422

عبدالرضا عرب ابوزیدابادی

امام کاظم علیه السلام و حاکمیت وقت ... 469

شکرالله آقانژاد

استراتژی امام کاظم علیه السلام و هژمونی حاکمان عباسی ... 495

مسعود پورفرد

راهبرد و مواضع سیاسی امام کاظم علیه السلام در مقابل خلفای عباسی ... 533

علی بیات، سیدحسن قاضوی

امام کاظم علیه السلام و مدیریت تعارض ... 557

دکتر محسن الویری

ص: 6

فهرست مطالب

مقدمه ... 29

سیره و زمانه امام کاظم علیه السلام ... 33

امام کاظم علیه السلام ( فصل چهاردهم کتاب انسان 250 ساله ) ... 39

سیدعلی حسینی خامنه ای

تلاش خستگی ناپذیر و توسل به شیوه تقیه... 43

اسلام و عقلانیت در کلام امام کاظم علیه السلام ... 58

ناصر مکارم شیرازی

عبارت اول: بشارت به عاقلان ... 58

عبارت دوم: راه های خداشناسی... 60

عبارت سوم: برهان نظم ... 61

1.آیه تسخیر ... 61

2. آفرینش شگفت انگیز جنین ... 61

3. سه موهبت بزرگ: نور، آب، هوا ... 62

4. جلوه ای از معاد اعلمو أن الله يحيی ... 62

5. نشانه های عظمت پروردگار... 63

ص: 7

6. رعد و برق ... 63

7. فرمان های پنج گانه .... 64

8. دلیلی دیگر بر بطلان شرک... 65

عبارت چهارم: راه رسیدن به سعادت در جهان آخرت... 66

عبارت پنجم: هشدار به بیخردان... 66

عبارت ششم: عقل و علم... 67

عبارت هفتم: مذمت بی خردان... 68

1. تقلید بی جا... 68

2. آلودگان به دنیا... 69

3. حجاب معرفت... 69

4. انسان نماهای پست تر از حیوان... 70

5. پراکندگی، ثمره بی فکری ... 70

6. خودفراموشی... 70

عبارت هشتم: مذمت اکثریت... 71

عبارت نهم : اقليت سالم... 72

عبارت دهم: اولوا الالباب... 73

1. حکمت... 74

2. راسخان در علم ... 74

3. آیات الهی در آسمان و زمین ... 75

4. بینایان و نابینایان ...75

5. عالمان و جاهلان مساوی نیستند ... 76

6. تدبر در آیات قرآن... 77

7. هدایت و تذکر .... 77

8. پیوسته تذکر بده... 78

عبارت یازدهم: فهم و عقل...78

ص: 8

عبارت دوازدهم : تواضع در برابر حق ... 79

عبارت سيزدهم : نشانه عقل. ... 80

عبارت چهاردهم : شناخت خردمندانه. 81

عبارت پانزدهم : حجت ظاهری و باطنی ... 81

عبارت شانزدهم : ويژگی هاي عاقل ... 82

عبارت هفدهم : آقات عقل ... 82

عبارت هجدهم : آفات رشد اعمال ... 83

عبارت نوزدهم چاره تنهايي. ... 84

عبارت بيستم : روابط هفت گانه ... 85

عبارت بيست : و يکم معيار قبولی اعمال ... 86

عبارت بيست : و دوم تجارت پرسود ... 86

عبارت بيست : و سوم نشانه ديگری براي عاقلان ... 87

عبارت بيست : و چهارم نگاه عاقلان به دنيا و آخرت ... 87

عبارت بيست : و پنجم زاهدان دنيا و راغيان آخرت ... 88

عبارت بيست : و ششم فايده عقل کامل ... 89

عبارت بيست : و هفتم عامل استمرار هدايت ... 89

عبارت بيست : و هشتم برترين عبادت ... 90

عبارت بيست : و نهم: عاقل دروغ نمي گويد ... 92

عبارت سي ام : عقل دين و شخصيت ... 93

1. رابطه دين و شخصيت ... 93

2. رابطه عقل و شخصيت ... 93

3. ارزشمندترين انسان ها ... 93

4. بهای انسان ... 94

عبارت سی و يکم ... 94

بخش اول: نشانه های سه گانه عقل ... 94

ص: 9

بخش دوم : صفات صدر نشينان ... 95

پخش سوم : اندرزهاي امام سجاد علیه السلام ... 96

عبارت سي و دوم : سفارش هاي پايانی ... 98

امام کاظم علیه السلام از ولادت تا شهادت ... 100

حمید رضا مطهری

اشاره ... 100

خلفاي هم عصر با امام کاظم علیه السلام ...102

1. منصور ... 102

2. مهدي عباسی ...103

3. هادي عباسی ... 104

4. هارون الرشيد ... 105

فرزندان امام کاظم علیه السلام ... 109

جريان هاي فکري و سياسي عصر امام کاظم علیه السلام ... 110

قيام هاي علويان در عصر امام کاظم علیه السلام ... 110

امام كاظم علیه السلام و سازمان وکالت ... 113

منابع ... 115

بانو حميده مصفا، مادر امام کاظم علیه السلام ... 118

ناهید طیبی

چکيده ... 118

مقدمه ...119

مفاهيم سازنده ...120

الف) ام ولد ... 120

ی) ملک يمين ... 121

ج) مغرب ... 121

ص: 10

الف . ويژگي هاي شخصی بانو حميده ... 121

1. نام مادر امام کاظم علیه السلام ... 122

2 . مليت مادر امام علیه السلام ...123

3. نسب بانو حميده ... 124

4. لقب بانو ... 125

5. کنيه بانو حميده ...126

6. اوصاف بانو حميده ... 126

1-6- از طريق سخنان معصومان : درباره باشد. ... 127

2-6- از طريق نوع برخورد معصوم علیه السلام با بانو حميده ... 129

ب. پيوند با امام صادق علیه السلام (ورود به خاندان امامت) ... 130

بررسی سندی روايت های خريداری حميده ... 133

ازدواج با عقد يا « ملک یمین » ... 135

ج . فرزندان بانو حميده ... 137

تولد امام کاظم علیه السلام ... 138

د . ويژگي های شخصيتی بانو حمیده ... 140

نقش بانو حميده در اوضاع سياسی و اجتماعی عصر امام صادق علیه السلام ... 140

حميده؛ راوى حديث ... 145

حميده؛ وکيل امام صادق علیه السلام ... 148

حميده و صى امام صادق علیه السلام ... 148

ه- . پايان زندگانی بانو حميده ... 150

نتيجه ... 151

منابع ... 152

فرزندان امام کاظم ... 158

احمد خامه یار

چکيده ... 158

ص: 11

مقدمه ... 159

فرزندان پسر ... 161

1. حضرت علی بن موسی الرضا علیه ااسلام ... 161

2 . ابراهيم ... 161

3. ابراهيم اصغر ... 163

4. احمد ... 164

5. اسحاق ... 168

6. اسماعيل ... 168

7. جعفر ... 169

8. جعفر اصغر ... 170

9. حسن ...170

10. حسين ... 170

11. حمزه ... 172

12. داوود ... 173

13. زيد ... 173

14. سليمان ... 174

15. عباس ... 174

16. عبد الرحمان ... 175

17. عبد الله ... 175

18. عبید الله ... 176

19. عقيل ... 176

20. عمر ... 176

21. فضل ... 176

22. قاسم ... 176

23. محمد ... 177

ص: 12

24. مروان ... 179

26. يحيي ... 179

فرزندان دختر ... 180

1. فاطمه (كبرا) ملقب به فاطمه ... 180

2. آمنه... 182

3. اسماء...183

4. اسماء صغرا ... 183

5. امامه ... 183

6. ام ابيها ... 183

7. ام جعفر ... 184

8. ام سلمه ... 183

9. ام عبد الله ... 183

10. ام فروه ... 183

11. ام القاسم ... 184

12. ام كلثوم ... 184

13 و 14 ام كلثوم وسطا و ام كلثوم صغرا ... 184

15. ام وحيه ... 184

16 و 17 امينه كبرا و امينه صغرا ... 184

18. يُريهه... 184

19. حسنه ... 185

20. حکيمه ... 185

21. حليمه ... 185

22. خديجه ... 185

23. خديجه صغرا ... 186

24. رقيه ... 186

ص: 13

25. رقيه (صغرا) ... 186

26. رمله ... 186

27. زينب ... 186

28. زينب صغرا ... 186

29. صرخه ... 186

30. عايشه ... 186

31. عباسه ... 187

32. عطفه ... 187

33. عليه ... 187

34. فاطمه ( صغرا ) ... 187

35. فاطمه ( وسطا ) ... 187

36. فاطمه ( اخرا ) ...187

37. قسمه يا قسيمه ... 187

38. كلثوم ... 187

39. لبابه ... 188

40. محموده ... 188

41. ميمونه ... 188

42. نزيهه ... 188

منابع ...188

بررسي تاريخي و آماري فرزندان امام کاظم علیه السلام ... 193

مرضیه سادات هاشمی

چکيده ... 193

مقدمه ... 194

فراواني و نام منابع مورد استناد ... 195

نام و تعداد پسران امام کاظم علیه السلام در مشايخ تاريخی ... 200

ص: 14

1. تاريخ يعقوبی ... 206

2. تاريخ اهل بيت ... 207

3. هدايه الكبرى ... 209

نتايج ... 210

ارتباط درون گروهي مشايع با يک ديگر ... 212

نام و تعداد دختران امام کاظم علیه السلام در منابع تاريخی ... 214

تحليل و بررسي دختران ... 221

1. تاريخ اهل بيت ... 222

2. هدايه الكبرى ...223

3. الارشاد ... 224

4. کتاب هايی که فهرست آن ها تلفيقی از دو يا چند کتاب است: ... 226

نتایج ... 226

ارتباط درون گروهی منابع با يک ديگر ... 227

اسامی تمام فرزندان و فراوانی هر نام ... 229

ورود و وجود نام های عايشه، ابوبکر، عمر و مروان در ميان نام های فرزندان امام کاظم علیه السلام ... 230

1. عايشه ... 230

2. مروان ... 231

3. ابوبکر ... 232

4. عمر... 232

نتيجه ... 233

منابع ... 234

ازدواج دختران امام کاظم علیه السلام ... 238

مصطفی صادقی کاشانی

چكيده ... 238

مقدمه ... 238

ص: 15

الف) گزارش ها ...240

ب )شواهد نفی يا اثبات ...242

ج ) تحليل و بررسی ... 248

علت ازدواج نکردن دختران امام ... 250

نتیجه ... 253

منابع ... 254

وضعيت اهل بيت : در زمان امام کاظم علیه السلام ... 257

رضا محمدی

چكيده ... 257

مقدمه ... 258

بازتاب حرکت اهل بيت در فضای سياسی و فرهنگی جامعه ... 259

در مقابل هم قرار دادن علويان ... 263

دشمني هارون با علويان ... 265

راه هاي برخورد هارون با علويان ... 268

اهل بيت و حاکميت خلافت عباسی ... 269

امام کاظم علیه السلام ... 269

و مدعيان امامت ... 272

قيام هاي علويان در دوره امام کاظم - علیه السلام ... 273

نتيجه ... 274

منابع ... 275

گونه شناسي روايات سيره اجتماعی - سياسی امام کاظم علیه السلام ... 279

سیف الله صرامی

چكيده ... 279

طرح موضوع ... 280

دسته بندی کلی و فراگير ... 282

ص: 16

روايات دسته اول: گزاره های بنيادی ... 282

1. امامت و رهبري ... 283

1-1- ضرورت وجود امام ... 283

1-2- صفات امام ... 284

1-3- حاکميت عادلانه ائمه ... 284

1-4- ائمه و فرصت به دست گرفتن قدرت ... 285

5-1 - شناخت امام ... 285

2. مهدويت و غيبت ... 286

3. سنن عذاب و رحمت الهی برای جوامع ... 287

4. تقسيم بندی مردم جامعه ... 288

5. اقسام حکومت ها ... 289

روايات دسته دوم احکام فقهی روابط اجتماعی - سياسی ... 289

1. شرايط و احکام حاکم اسلامی ... 289

1-1- واجهات اساسي براي حاکم اسلامی ... 290

2-1- فضيلت و اهميت امام عادل ... 291

2. احکام حاکم جور ... 291

1-2- حرمت شديد کارگزاري سلطان جور ... 291

2-2- موارد استثناي همکاری با دستگاه جور ... 292

روايات دسته سوم گزارش و تحليل تاريخی ... 294

1. تاريخ صدر اسلام ... 294

2. تاريخ انبيا و امم گذشته ... 296

روايات دسته چهارم روابط اجتماعی - سياسی امام کاظم علیه السلام ... 297

1. رابطه امام کاظم علیه السلام با خلفاي عباسی ... 297

1-1- روايات رابطه با منصور ... 297

2-1- روايات رابطه با مهدی عباسی ... 298

ص: 17

3-1- روايات رابطه با موسی ... 299

4-1- روايات رابطه با هارون ... 300

2. رابطه حضرت با ياران خاص ...303

3. رابطه با شخصيت های ( مخالف علمای مخالف ) و غيره ... 304

4. احتجاج با غير مسلمانان ... 305

5. درباره قيام زيدين علی ... 305

6. سعايت برخي از خويشان نزديک عليه حضرت ... 305

7. وضعيت حضرت در زندان ... 305

8. وضعيت تقيه اي ... 306

9. رابطه با شورش ها عليه خلفا ... 306

10. رابطه با وکلاي مالي و کارگزاران ... 307

11. اخذ و گردآوري اموال خمس هدايا و غيره ... 307

12. رابطه با واليان و کارگزاران حکومت عباسی ... 307

منابع ... 308

سبک زندگي و سيره اخلاقی امام کاظم علیه السلام ... 310

محمد رضا جباری

چکيده ... 310

مقدمه ... 311

تبیین واژگان کليدی ... 312

1. سيره ... 312

2. اخلاق ... 313

3. سیره اخلاقی ... 315

سلوک عبادی و معنوی ... 316

1. خصلت های معنوی عبادی ... 317

الف) معرفت و ايمان به خدا ... 317

ص: 18

ب) شوق عبادت ... 319

ج) فقه عبادت ... 319

د) حال توجه در عبادت ... 320

ه-) کثرت عبادت و احساس تقصير ... 321

2. خصلت هاي معنوي غير عبادی ... 324

1-2- دنيا گريزي و ياد آخرت ... 324

2-2- اهتمام به طاعت و ترک معصيت ... 326

3-2- توکل، تسليم رضا و شکر ... 326

سلوک فردی و زيست محيطی ... 328

1. تغذيه ... 329

بهداشت و زينت ... 333

معيشت ... 336

رفتار يا طبيعت و حيوانات ... 339

سلوک خانوادگي ... 340

1. صله ارحام ... 340

2. اهتمام به تربيت دينی خانواده ... 341

3. رعايت حقوق مالی همسر ... 342

4. رعايت آداب مستحب مربوط به فرزندان ... 343

5. بهره مندي خانواده از مواهب الهی ... 343

6. اهتمام به دوري خانواده از گناه ... 343

سلوک اجتماعي ... 344

1. سلوک سياسي ... 344

الف) ظلم ستيزى ... 345

ب) تقیه و سکوت مدبرانه ... 346

2. سلوک فرهنگی ... 347

ص: 19

الف) ارائه چهره واقعی دين ... 347

ب) زدودن تحريفات و خرافات از چهره دين ... 349

روابط اجتماعی ... 349

الف) تکريم انسان ها و پرهيز از نگاه تبعيض آميز ... 350

ب) اهتمام به رفع مشکلات ديگران ... 351

ج) محبت و مدارا حتي با مخالفان ... 351

نتیجه ... 353

منابع ... 354

سيره فرهنگي امام کاظم علیه السلام ... 357

سید محمد حسینی

چکيده ... 357

مقدمه ... 358

مفاهيم ... 360

1. سيره ... 360

2. فرهنگ / فرهنگ دينی ... 362

اوضاع سياسي، فکري و فرهنگي عصر امام کاظم ... 367

1. گفتمان قرآني و توليد فرهنگ ... 367

1-1- قرآن و تربيت جامعه ... 367

2-1- تبيين و تفسير قرآن ... 371

الف) تبيين نکات تربيتی در فرهنگ پذيری ... 371

ب) تبيين جايگاه امامت و فرهنگ سازی ... 372

ج) قرآن و پاسخ به شبهات کلامی ... 374

د) مقابله با مشروعيت طلبي عباسيان ... 375

2. توليد ابزار فرهنگ ساز (توسعه علوم) ... 376

3. توسعه فرهنگي با شبکه سازمان يافته و وکالت ... 379

ص: 20

نتیجه ... 382

منابع ... 383

تحليلي از سيره اقتصادي امام کاظم علیه السلام ... 386

محمد سعید نجاتی

چکيده ... 386

مقدمه ... 386

تنگنای اقتصادي مدينه در دوره مروانی و عباسی ... 387

تلاش اقتصادی امام كاظم علیه السلام ... 389

1. جمع آوري منابع اقتصادي ... 389

2. توزيع منابع اقتصادي ... 391

الف) توزيع مستمری در ميان نيازمندان ... 391

ب) تلاش براي ازدواج جوانان مجرد آل ابی طالب ... 393

ج) آزاد کردن برده های متعدد ... 393

نتیجه ... 394

منابع ...395

جايگاه تغذيه در زندگانی امام کاظم علیه السلام ... 397

سيده تشريفه نبوی

چكيده ... 397

مقدمه ... 397

شرح حال مختصر امام کاظم علیه السلام ... 400

ارزش غذايی گوشت و چربی ... 401

مصرف گوشت در دوره خلفای معاصر امام كاظم علیه السلام ... 403

مصرف گوشت در عصر امام کاظم علیه السلام ... 405

1. گوشت آيزيان ... 406

ص: 21

گوشت پرندگان ... 408

الف) گوشت شتر مرغ ... 408

ب) گوشت کبک ... 409

ج) گوشت کبوتر ... 409

د) گوشت هوبره ... 410

3. گوشت چارپايان ... 411

الف) گوشت آهو ... 411

ب) گوشت شتر ... 411

ج) گوشت گاو ... 412

د) گوشت گاوميش ... 413

ه) گوشت گوسفند ... 414

4. گوشت حشرات ... 415

نتیجه ... 416

منابع ... 417

انديشه سياسی امام کاظم علیه السلام ... 422

عبد الرضا عرب ابوزید آبادی

چکيده ...422

مقدمه ... 423

1. مفاهيم سياسی در سخنان امام کاظم علیه السلام ... 425

1-1 امامت ... 426

2-1 ولايت ...428

3-1 سلطان. ...430

4-1 دولت. ... 430

5-1 امارت ... 431

اهداف و اقسام حکومت از ديدگاه امام کاظم علیه السلام ... 432

ص: 22

3. مشروعيت حکومت از ديدگاه امام کاظم علیه السلام ... 437

4. ويژگی های حکومت مطلوب از ديدگاه امام کاظم ... 445

5. وظايف و کارکردهای حکومت از ديدگاه امام کاظم علیه السلام ... 449

6. وظايف مردم در برابر حکومت ها از ديدگاه امام کاظم علیه السلام . ... 452

1-6. وظايف مردم در برابر حکومت عدل ... 452

2-6.و تظايف مردم در برابر حکومت جور ... 454

الف) مبارزه با حکومت هاي جور ... 454

1. سرزنش و نقد حکومت های جور ... 455

2. پرهيز از همکاری با پادشاهان ستمگر...457

3. دعا برای نابودی حکومت های جور ...460

4. صبر همراه با بصيرت در مبارزه با حکومت های جور ... 461

ب) همکاری مشروط با حکومت های جور ... 462

نتيجه ... 465

منابع ... 467

امام کاظم علیه السلام و حاکميت وقت ... 469

شکرالله اقانژاد

مقدمه ... 469

امام کاظم علیه السلام از تولد تا .امامت. ... 469

انشعاب ها و انحراف های درون مذهبی در شيعه ... 470

امامت امام و عکس العمل حاکميت وقت ... 472

شيوه های مبارزاتی امام کاظم علیه السلام ... 475

1. زمينه سازی براي تشکيل حکومت ... 475

2. يارگيری از ميان مقامات حکومتی ... 476

3. روشن گری ماهيت حکومت عباسی و عواقب همکاری با آن ... 477

4. هدايت پنهان مبارزان عليه حکومت وقت ... 478

ص: 23

5. حفظ نيروهاي کارآمد ... 479

الف) توسعه تشکيلاتی شيعه ... 481

1. سياست تقيه ... 483

2. تأسيس سازمان وكالت ... 484

3. شبکه ارتباطی ميان امام و شاگردان ... 485

ب ) تربيت نخبگان علمی 486

1. اطلاع دادن از مواضع خصمانه خليفه به امام . ... 487

2. حمايت از شيعيان ... 488

نتیجه ... 491

منابع ...493

استراتژی امام کاظم علیه السلام و هژمونی حاکمان عباسی ... 495

مسعود پورفرد

چکيده ... 495

مقدمه ... 495

چارچوب پژوهش ... 496

1. اعتقادات اسلامی ... 497

2. اهداف سياسی اسلام ... 497

3. الگوهايی از روابط سياسی ... 498

روش پژوهش ... 500

مفاهيم و واژگان پژوهش ... 504

زندگی نامه امام هفتم ... 505

اوضاع زمانه ... 506

1. پايگاه علمی - فرهنگی ... 509

2. پايگاه ارتباطات - تشکيلات ... 512

3. پايگاه اقتصادی - معيشتی ... 513

ص: 24

4. پايگاه سياست گذاري تشيع در مقابل فرعونيان ... 517

شاگردان سياسی براي پايگاه سياست گذاری سياسی تشيع ... 522

خنثی سازی سياست های قريب کارانه فرعونیان عباسی ... 523

حمايت از جنبش های آزاديخواه ... 524

نتيجه ... 527

منابع ... 529

راهبرد و مواضع سياسی امام کاظم آ در مقابل خلفاي عباسی ... 533

علی بیات سید حسن قاضوی

چكيده... 533

مقدمه ... 534

مشی سياسی امام کاظم علیه السلام ...537

مواضع سياسی امام در برابر خلفای عباسی ... 538

1. کناره گيری از مطالبه حکومت ... 538

2. اعتراض ... 540

محورهای فعاليت امام در برابر حکومت ... 543

سازمان دهی برخی از گروه های شيعی ... 544

احتجاج با زمام دار حکومت ... 545

زندانی شدن و شهادت امام ... 546

نتيجه ... 55

منابع ...553

امام کاظم علیه السلام و مديريت تعارض ... 557

دکتر محسن الویری

چکيده... 557

مقدمه و بيان مسأله...558

ص: 25

امام کاظم علیه السلام در یک نگاه ... 559

چیستی تعارض ... 559

سودمندی يا زيان باری تعارف ... 560

سطوح و انواع تعارض . ... 562

مراحل شکل گيري تعارض ... 563

مديريت تعارض ...565

روش های مديريت تعارض ...566

1. روش رقابت ( سلطه و زور ) ... 566

2. روش همکاری ميکنی پر اعتماد احل مسأله يا حل تلقيقی) ... 567

3. روش اجتناب ... 567

4. روش ترمش و سازش ... 567

5. روش مصالحه ... 575

ديدگاه امام کاظم علیه السلام ... 576

1. در امان بودن از شر انسان به عنوان نشانه کمال عقل ... 576

2. اميد داشتن به خير انسان به عنوان نشانه کمال عقل ... 577

3. بزرگ انگاشتن خوبی های ديگران و کم انگاشتن خوبی های خود ... 557

4. خود را بدترين مردم شمردن ... 577

5. چشم پوشی از ستم ديگران و مهرورزی نسبت به کساني که حقي را از انسان بازداشته اند ... 571

6. بازداشتن خشم خويش نسبت به مردمان ... 571

7. آرامش بيشتر به همراه نداشتن ارتکاب بدی در مقايسه با ارتکاب بدی، هر چند يا

پشيمانی و بازگشت همراه باشد ... 571

8. ارزشمند بودن مهرورزی نسبت به يکديگر و اصلاح بين مردم ... 572

9. پرهیز از منازعه با عالم و طرد نکردن جاهل و کوشش برای آموزش دادن به او ... 572

10. بدترین مردمان بودن کسانی که به دلیل بد زبانی ، هم نشینی با آن ها ناپسند شمرده می شود ... 575

11. خوش یمن بودن و نرمخویی ... 573

ص: 26

12. پرهيز از شود بزرگ بينی ... 573

13. ضديت با خداوند با داشتن تکبر بر دوستان و ستم کردن به آن ها ... 574

14. مهربان بودن با مردم به مثابه نيمی از عقل ... 574

15. ستمکارتر بودن شروع کننده دشنام دادن به يکديگرد... 574

16. اجر داشتن اهل بخشايش و اصلاح در روز چرا ... 575

نتيجه ... 576

منابع ... 579

ص: 27

ص: 28

مقدمه

تبیین سیره معصومان برای پیروان آن ها به ویژه شیعیان از اهمیت ویژه ای برخوردار بوده و همواره بر شناخت و پیروی از آن اهتمام داشته اند. ارائه و شناساندن روش و سبک زندگی اهل بیت : به جامعه و پیروان آن ها علاوه بر سیراب کردن روان تشنه مشتاقانی سبک و سیره معصومان می تواند در دنیای امروز راه گشای بسیاری از مشکلات بوده و در دفع و رفع ناهنجاری های اجتماعی و فرهنگی به کار آید. از طرفی شناخت ادوار زندگانی معصومان و شرایط حاکم بر آن برای درک رفتار آنان و فهم چگونگی رفتار آن بزرگواران با حاکمیت و شرایط عصر شان ضروری است. در واقع تبیین مناسب و فهم بهتر سیره آنان نیازمند بستر شناسی سیاسی، اجتماعی و فرهنگی می باشد.

از میان دوران پر فراز و نشیب تشیع به ویژه عصر حضور ائمه : زمان امامت

حضرت موسی بن جعفر علیه السلام از اهمیت ویژه ای برخوردار است. از طرفی افکار و اندیشه های مختلفی در جهان اسلام پدید آمده و در این دوره از رونق برخوردار گشته اند. از طرف دیگر فرقه های مختلف و متعددی در میان مسلمانان شکل گرفته و هر کدام داعیه رهبری و هدایت جامعه را داشتند و از سوی دیگر جامعه شیعه هم پس از شهادت امام صادق علیه السلام با بحران مواجه گشته بود و افرادی مدعی جانشینی آن حضرت بودند. این در حالی بود که خلافت عباسی هم در پی یافتن جانشین امام جعفر صادق علیه السلام بود. در چنین فضا و شرایطی امام کاظم علیه السلام به امامت رسیدند و در آغاز با رعایت اصل تقیه اقدامات ویژه ای در پیشبرد جامعه

ص: 29

به سوی هدایت انجام دادند و پس از مدتی آرامش را بر شیعیان حاکم کردند و با گسترش و نهادینه کردن سازمان وکالت شبکه ارتباطی وسیعی در جامعه شیعی آن زمان پدید آورده که نقش مهمی در انسجام سیاسی، اجتماعی و فرهنگی شیعیان داشت. از طرفي اقدامات سیاسی امام کاظم علیه السلام به ظاهر متفاوت با امامان پیشین بود که آن هم برخاسته از جریان های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی زمانه بود تأکید امام کاظم بر حق اهل بیت ، و تبیین جایگاه علویان و عباسیان نسبت به پیامبر، رفع مشروعیت خلافت عباسیان و تعیین قلمرو آنان به عنوان حدود فدک از اقدامات سیاسی آن حضرت به شمار می روند. بنابر این مواجهه امام با خلفای هم عصر خود نیز از اهمیت خاصی برخوردار است.

اهمیت سیره و زمانه امام موسی بن جعفر علیه السلام و لزوم تبیین علمی و بررسی همه جانبه آن سبب گردید تا انجمن تاریخ پژوهان حوزه علمیه قم این مهم را در دستور کار خود قرار داده و همایشی با این عنوان طراحی کند. از این رو پس از تصویب اصل برگزاری همایش و رایزنی با شخصیت ها و مراکز علمی، شورای علمی همایش تشکیل و پس از تصویب موضوعات و محورهای آن، فراخوان را منتشر و مقالات متعددی دریافت کرد که علیرغم حجم بالای مقالات دریافت شده تعدادی که شرایط علمی لازم برای نشر را داشتند در دو جلد در اختیار علاقه مندان آن امام بزرگوار قرار می گیرد. از همه خوانندگان ارجمند به ویژه اساتید، محققان، طلاب و دانشجویان به ویژه کسانی که در این زمینه صاحب نظر هستند درخواست می شود با ارائه نظرات خود انجمن تاریخ پژوهان را در انجام وظایف خود و رفع نقایص این اثر یاری کنند.

بر خود لازم می دانیم تا از همه عزیزانی که در برگزاری هرچه بهتر این همایش یاری گرما بودند تقدیر به عمل آورده، سلامتی و توفیق روز افزون آنان را از خداوند مسئلت نماییم. حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی که علاوه بر راهنمایی های ارزنده خود اجازه فرمودند تا خلاصه کتاب عقلانیت در اسلام

ص: 30

ایشان، زینت بخش این مجموعه باشد. حضرت آیت الله حسینی بوشهری مدیر محترم حوزه های علمیه، حضرت آیت الله اعرافی ریاست محترم جامعه المصطفی العالميه، حجت الاسلام و المسلمین شهرستانی نماینده محترم حضرت آیت الله العظمی سیستانی، حجت الاسلام و المسلمین محمد حسن اختری دبیر کل مجمع جهانی اهل بیت ، حجت الاسلام و المسلمين عماد معاون محترم پژوهش حوزه های علمیه، حجت الاسلام و المسلمین محمد هادی يوسفی غروی دبیر محترم علمی و اعضای محترم کمیته علمی همایش که هرکدام به سهم خود در برگزاری همایش مساعدت کردند.

حمید رضا مطهری مسئول انجمن تاریخ پژوهان حوزه علمیه قم و مسئول برگزاری همایش سیره و زمانه امام کاظم علیه السلام

بهمن ماه یک هزار و سیصد و نود و دو

ص: 31

ص: 32

سیره و زمانه امام کاظم علیه السلام

آنچه در پی می آید، مصاحبه دبیرخانه همایش سیره و زمانه امام کاظم علیه السلام با دبیر محترم علمی همایش، جناب حجت الاسلام والمسلمین محمدهادی یوسفی غروی است ایشان درباره ضرورت انجام دادن کار، وضعیت عصر آن حضرت، حاکمان و چگونگی تعامل آنان با امام، مطالبی را ایراد کردند.

سوال: لطفا به وضعیت عصر امام کاظم علیه السلام اشاره داشته باشید و دلیل پرداختن به

سیره و زمانه حضرت را تبیین نمایید؟

جواب: از حسن نظر دوستان به بنده در این موضوع تشکر می کنم. به طور کلی، حسن و ضرورت شناسایی و شناساندن ائمه اطهار : امر مسلمی است؛ مخصوصا در کشوری مانند ایران که مبلغ تشیع در این زمان است، طبعا انتظار بیش تری می رود؛ به ویژه از حوزه مرکزی علمی شیعه در قم مقدس، انتظار می رود که زندگانی یکایک ائمه : را باز کاوی و بازشناسی نمایند و آثار مناسبی به جامعه علمی عرضه کنند.

درباره امام کاظم علیه السلام باید توجه داشت که پس از سقوط بنی امیه و روی کار آمدن بنی عباس، دولت عباسی پس از تثبیت جایگاه خود، به مقابله با علویان پرداخت و از همان زمان سرکوب شیعیان آغاز شد. دوران موسی بن جعفر

علیه السلام با حکومت چهار خلیفه عباسی به نام های منصور، مهدی، هادی و هارون هم زمان بود که هر کدام مشکلاتی برای امام به وجود آوردند و سرانجام در دوران هارون

ص: 33

حضرت را بیش از چهار سال زندانی کردند. این ها زمینه بررسی داشت؛ لذا انجمن تاریخ پژوهان حوزه علمیه قم با توجه به حرم های پر برکت حضرت امام رضا علیه السلام و حضرت فاطمه معصومه علیه السلام در ایران، پرداختن به این موضوع را بسیار ضروری و مهم می دانست؛ لذا فراخوانی برای این موضوع کردند و بیش از هفتاد مقاله در این زمینه فرستاده شد.

سؤال: عصر امام کاظم علیه السلام از جهت گرایش های فقهی و فرقه ها و اندیشه های مختلف آن روز جهان اسلام، چه وضعیتی داشت و امام در مواجهه با این ها چه اقداماتی انجام دادند؟

جواب: اگر چه مسأله فرق و مذاهب به آن دوران اختصاص ندارد و از پیش شروع شده بود، عصر امام کاظم علیه السلام یکی از دوران های نسبتا حساس بود و فرقه های متعددی سر بر آوردند فرقی که در دوران خودشان مؤثر بودند. هر چند برخی از آن ها امروزه وجود ندارند، در دوران امام کاظم علیه السلام تأثیر گذار بودند؛ به طوری که بسیاری از شیعیان را در حیرت فرو بردند؛ لذا تحیری را که به دوران پس از شهادت امام حسن عسکری علیه السلام و شروع امامت امام زمان ( عجل الله تعالی فرجه ) نسبت می دهند، به آن دوران اختصاص ندارد. تحیر در دوران نسبتا طولانی امام صادق علیه السلام نیز وجود داشت و آن حضرت مانع می شدند که این فرقه ها پر و بال بگیرند و شعاع علمی و شخصیتی ایشان مانع گستردگی آن ها بود. پس از امام صادق علیه السلام کسانی که اموالی از حضرت در دستشان بود، منشأ شبهاتی درباره امام کاظم علیه السلام شدند. ریشه واقفیه را باید به نوعی از همان عصر امام کاظم علیه السلام بدانیم. در سرفصل های فراخوان مقالات نیز به این موضوع توجه شده است.

سؤال: یکی از نکات مهم درباره امام کاظم علیه السلام تاریخ ولادت ایشان است. با توجه به این که شیعیان به این مسأله اهمیت می دهند و با توجه به این که جناب عالی نظر

ص: 34

خاص غير مشهوری درباره زمان تولد و شهادت آن حضرت دارید، نظرتان را در این باره بیان فرمایید؟

جواب: بهتر است از لحاظ تاریخی این مسأله را بررسی کنم. از زمان رسمیت یافتن مذهب تشیع، قرار بر این شد که هیچ یادبود حزنی در ماه شعبان گرفته نشود و در عوض محرم و صفر را به عزا اختصاص می دادند. مخصوصا بر اساس سنتی که تشیع در پیش گرفت که محافل، مجالس، مساجد و حسینیه ها سیاه پوش می شد. لذا غیر از عاشورا، 25 محرم را سالروز شهادت امام زین العابدین علیه السلام ، هفتم صفر را به عنوان شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام ، سوم صفر را به عنوان سالروز شهادت زیدبن على، هفدهم صفر را به عنوان شهادت امام رضا علیه السلام و بیست و هشتم صفر را به عنوان رحلت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و اله می دانند. البته در ایران، چون تشیع رسمیت یافته بود و تعطیلات رسمی اش جنبه دولتی داشت، لذا با مشورتی که با علمای وقت صورت گرفت، شهادت امام حسن علیه السلام و امام رضا علیه السلام و رحلت پیغمبر گرامی اسلام را که در هفتم، هفدهم، و بیست و هشتم صفر بود، ترجیحا با هم قرار دادند. چون اقوال دیگری هم درباره این وفيات وجود داشت، آخر صفر را مانند دهه اول محرم قرار دادند تا شور عاشورایی برای خاتمه بخشیدن به این دو ماه پیدا کند. این وضعیت تنها در ایران حاکم شد و در بین شیعیان خارج از کشور، به همان کیفیت که عرض کردیم شهرت یافت. زمانی که مرحوم شیخ عبد الكريم حائری یزدی برای تأسیس حوزه علمیه قم به ایران آمدند، به رسم حوزه های کربلا و نجف، هفتم صفر را به عنوان روز شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام گرامی می داشتند که اکنون مراجع و علما به تبعیت از ایشان، این روز را گرامی می دارند و هیچ صحبتی از میلاد امام کاظم علیه السلام بر مبنایی که قبلا اشاره شد، نبوده است؛ حتی پیش از سال 42 که علما در برابر دولت به رهبری امام خمینی و ایستادند، در تقویم ها هیچ ذکری از میلاد آن بزرگوار وجود نداشت. از دوران صفوی و قاجاری نیز عمدتا قرار و مبنایی برای ولادت و

ص: 35

شهادت هر معصوم وجود نداشت، بلکه تنها برای پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله ، حضرت زهرا علیها السلام ، امیر مومنان علیه السلام و امام حسن علیه السلام مراسم در ماه صفر گرفته می شد. برای امام حسین علیه السلام هم که مشخص بود و غیر از بزرگداشت برای امام صادق علیه السلام ، امام رضا علیه السلام و نیمه شعبان برای امام زمان ( عجل الله تعالی فرجه )، به مناسبت های دیگر توجهی نمی شد. البته برخی از نویسندگان هفتم صفر را میلاد امام کاظم علیه السلام دانسته اند و من در جلد هفتم کتاب موسوعه التاريخ الاسلامی که به زندگی امام کاظم علیه السلام پرداخته، به روش تاریخی، میلاد هر معصومی را در زمان معصوم قبل بحث کرده ام، فقط سال ولادت آن حضرت را که در اصول کافی 128 هجری ذکر شده، آورده ام و به ماه و روز آن اشاره نکرده ام؛ چون تاریخ هفتم صفر مشکلاتی دارد و حالتی دو گانه بین تشيع داخل ایران و خارج ایجاد می کند؛ زیرا در رسانه های عمومی مخصوصا تلویزیون که به صورت ماهواره ای در همه جا قابل دریافت است،

ایران را نشان می دهند که این روز را ولادت امام کاظم علیه السلام می دانند و هیچ حرفی از شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام نمی زنند؛ در صورتی که شیعیان خارج از کشور، این روز را شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام می دانند و این حالت دوگانگی ایجاد کرده است.

همه آن هایی که ولادت را در این تاریخ ذکر کرده اند، در روستای ابواء در

میانه راه مدینه می دانند؛ حال سوال این است که اگر امام صادق علیه السلام می خواستند با اهل بیتشان از مدینه به ابواء بروند، باید در ابواء باغ و منزلی داشته باشند نه این که به عنوان منزل مسافرتی پیاده شده باشند. راوی، منهال قصاب است که محاسن برقی و بصائر الدرجات به او اشاره کرده اند. او می گوید: «سر سفره در خدمت حضرت بودیم که بشارت تولد امام کاظم علیه السلام را به آن حضرت دادند و حاضران هم به امام تبریک گفتند.» اما احتمال این که حضرت پس از حج تا ماه صفر مانده باشند، بر خلاف سنت ائمه : است که از جدشان پیغمبر صلی الله علیه و آله گرفتند که بعد از حج، بلافاصله حرکت می کردند و بر می گشتند. فقها نیز بر اساس این مسأله، هم

ص: 36

استحباب و استعجال در خروج از مکه و هم کراهت بقا در مکه را ذکر کرده اند و بعید است که امام بر خلاف استحباب عمل کرده باشند. از طرف دیگر، وقتی بانویی نزدیک به حمل همراهشان باشد، این موجب می شود که هر چه زودتر به موطنشان برگردند نه این که از ماه ذی الحجه تا ماه صفر بمانند.

تاریخ های هفتم صفر و هيجدهم ذی الحجه، از مرحجاتی است که بیشتر به آن توجه می شود تا مرجحات خبری روی در ایات خاص. در این زمینه ها، به مرجحات درایتی خاص نمی توانیم عمل کنیم که در مسائل فقهی مورد توجه فقهاست؛ زیرا اصلا نباید دنبال چنین روایاتی باشیم که اصول درائی به صورت کامل در آن رعایت نشده است. این منطق درستی نیست. درست این است که در منقولات تاریخی باید ملاكات عرفی رعایت گردد و به سراغ مرجحات درائی خشک نرویم. کسانی که در این زمینه ترجیح داده اند، ترجیحشان روی آن ملاكات بوده است. مسائل ماه ذی الحجه در کتاب دلائل الامامه طبری امامی است و روایتش در محاسن برقی و بصائر الدرجات صفار قمی وجود دارد.

ص: 37

ص: 38

امام کاظم علیه السلام

( فصل چهاردهم کتاب انسان 250 ساله )

سیدعلی حسینی خامنه ای

*سیدعلی حسینی خامنه ای (1)

این مقطع سی و پنج ساله - از صد و چهل و هشت تا صد و هشتاد و سه هجری - یعنی دوران امامت حضرت ابی الحسن موسی بن جعفر علیه السلام یکی از مهم ترین مقاطع زندگانی ائمه است.

دو تن از مقتدرترین سالاطين بنی عباس - منصور و هارون - و دو تن از جبارترین آنها - مهدی و هادی - در آن حکومت می کردند. بسی از قیام ها و شورش ها و شورش گرها در خراسان، در افریقیه، در جزیره موصل، در دیلمان و جرجان، در شام، در نصیبین، در مصر، در آذربایجان و ارمنستان و در اقطاری دیگر، سرکوب و منقاد (2) گردیده و در ناحیه شرق و غرب و شمال قلمرو وسیع اسلامی، فتوحات تازه و غنایم و اموال وافر، بر قدرت و استحکام تخت عباسیان افزوده بود.

جریان های فکری و عقیدتی در این دوران، برخی به اوج رسیده و برخی زاده شده و فضای ذهنی را از تعارضات، انباشته و حربه ای در دست قدرتمندان، و آفتی در هوشیاری اسلامی و سیاسی مردم گشته و میدان را برای علمداران صحنه

ص: 39


1- رهبر معظم جمهوری اسلامی ایران.
2- ( ق و د ) مطيع، فرمانبردار

معارف اصیل اسلامی و صاحبان دعوت علوی، تنگ و دشوار ساخته بود.

شعر و هنر، فقه و حدیث و حتی زهد و ورع، در خدمت ارباب قدرت در آمده و مکمل ابزار زر و زور آنان گشته بود. در این دوران، دیگر نه مانند اواخر دوران بنی امیه و نه هم چون ده ساله اول دوران بنی عباس و نه شبیه دوران پس از مرگ هارون که در هر یک، حکومت مسلط وقت، به نحوی تهدید می شد؛ تهدیدی جدی دستگاه خلافت را نمی لرزاند و خلیفه را از جریان عمیق و مستمر دعوت اهل بیت غافل نمی ساخت.

در این دوران، تنها چیزی که می توانست مبارزه و حرکت فکری و سیاسی

اهل بیت : و یاران صديق آنان را مجال رشد و استمرار بخشد، تلاش خستگی ناپذیر و جهاد خطير آن بزرگواران بود و توسل به شیوه الهی تقیه. بدین ترتیب است که عظمت حیرت آور و دهشت انگیز جهاد حضرت موسی بن جعفر علیه السلام آشکار می گردد.

باید عرض کنم که کاوش گران تاریخ اسلام، آن گاه که به فحص (1) و شرح

زندگی امام موسی بن جعفر علیه السلام پرداخته اند، سهم شایسته ای از توجه و تفطن (2) را

که باید به حادثه عظیم و بی نظیر « حبس طویل المدت » این امام همام (3) اختصاص می یافت، بدان اختصاص نداده و در نتیجه از جهاد خطير آن بزرگوار غافل مانده اند.

در زندگی نامه آن امام عالی مقام، سخن از حوادث گوناگون و بی ارتباط با

یک دیگر و تأکید بر مقام علمی و معنوی و قدسی آن سلاله پیامبر صلی الله علیه و آله و نقل قضایای خاندان و اصحاب و شاگردان و مباحثات علمی و کلامی و امثال آن، بدون توجه به خط جهاد مستمری که همه عمر سی و پنج ساله امامت آن

ص: 40


1- (ف ح ص) کاوش و جستجو کردن
2- (ف ط ن ) با هوشیاری مطلبی را فهمیدن.
3- ( ه م م ) بزرگ و دلیر و بخشنده

بزرگوار را فراگرفته بوده است ناقص و ناتمام می ماند. تشریح و تبیین این خط است که همه اجزای این زندگی پر فیض را به یکدیگر مرتبط می سازد و تصویری واضح و متکامل و جهت دار که در آن هر پدیده ای و هر حادثه ای و هر

حرکتی، دارای معنایی است، ارائه می کند.

چرا حضرت امام صادق علیه السلام به مفضل می فرماید: امر اطاعت این جوانک را فقط به اشخاص مورد وثوق بگو؟ و به عبد الرحمان بن حجاج به جای تصریح، به کنایه می گوید: زره بر تن او راست آمده است؟ و به یاران نزدیک چون صفوان جمال او را به علامت و نشانه معرفی می کند؟ و چرا بالاخره در وصیت نامه خود، نام فرزندش را به عنوان وصی پس از نام چهار تن دیگر می آورد که نخستین آنان منصور عباسی و سپس حاکم مدینه و سپس نام دو زن است؛ چنان که پس از ارتحال آن حضرت، جمعی از بزرگان شیعه نمی دانند جانشین آن بزرگوار، همین جوان بیست ساله است؟ چرا در گفت و گو باهارون که به او خطاب می کند: « خَلِيفَتَانِ يَجِيءُ اليهما اَلْخَرَاجُ » (1) زبان به سخن نرم و انکار آمیز می گشاید؛ اما ابتدا در خطاب به مرد زاهد نافذالكلمه ای به نام حسن بن عبدالله سخن را به معرفت امام می کشاند و آنگاه خود را امام مفترض الطاعه، یعنی صاحب مقامی که آن روز خلیفه عباسی در آن متمکن بود، معرفی می کند؟

چرا به علی بن یقطین که صاحب منصب بلندپایه دستگاه هارون و از شیفتگان امام است، عملی تقیه آمیز را فرمان می دهد؛ اما صفوان جمال را بر خدمت همان دستگاه شماتت می کند و او را به قطع رابطه با خلیفه فرامی خواند؟ چگونه و با چه وسیله ای آن همه پیوند و رابطه در قلمرو گستره اسلام، میان دوستان و یاران خود پدید می آورد و شبکه ای که تا چین گسترده است می سازد؟

چرا منصور و مهدی و هارون و هادی، هر کدام در برهه ای از دوران خود،

ص: 41


1- الاحتجاج على اهل الجاج، طبرسی، ج 2، ص 389، « دو خلیفه در یک مملکت، برای هر دو خراج برند ! »

کمر به قتل و حبس و تبعید او می بندد ؟ و چرا چنان که از برخی روایات دانسته می شود، آن حضرت در برهه ای از دوران سی و پنج ساله، در اختفا به سر برده و در قرای شام یا مناطقی از طبرستان حضور یافته و از سوی خلیفه وقت، مورد تعقیب قرار گرفته و به یاران خود سفارش کرده که اگر خلیفه درباره من از شما پرسید، بگویید او را نمی شناسیم و نمی دانیم کجاست؟

چرا هارون در سفر حجی، آن حضرت را در حد اعلی تجلیل می کند و در سفر دیگری دستور حبس و تبعید او را می دهد و چرا آن حضرت در اوایل خلافت هارون که وی روش ملایمت و گذشت در پیش گرفته و علویان را از حبس ها آزاد کرده بود، تعریفی از فدک می کند که بر همه کشور وسیع اسلامی منطبق است؛ تا آن جا که خلیفه به آن حضرت به تعرض می گوید: پس برخیز و در جای من بنشین؟ و چرا رفتار همین خلیفه ملایم، پس از چند سال چندان خشن می شود که آن حضرت را به زندانی سخت می افکند و پس از سال ها حبس، حتی تحمل وجود زندانی او را نیز بر خود دشوار می یابد و او را جنایت کارانه مسموم و شهید می کند؟

این ها و صدها حادثه توجه بر انگیز و پرمعنی در عین حال ظاهرا بی ارتباط و

گاه متناقض با یکدیگر در زندگی موسی بن جعفر علیه السلام هنگامی معنی می شود و ربط می یابد که ما آن رشته مستمری را که از آغاز امامت آن بزرگوار تا لحظه شهادتش ادامه داشته، مشاهده کنیم. این رشته همان خط جهاد و مبارزه ائمه : است که در تمام دوران 250 ساله و در شکل های گوناگون استمرار داشته و هدف از آن، اولا تبيين اسلام ناب و تفسیر صحیح قرآن و ارایه تصویری روشن از معرفت اسلامی است و ثانية، تبیین مسأله امامت و حاکمیت سیاسی در جامعه اسلامی و ثالثا، تلاش و کوشش برای تشکیل آن جامعه و تحقق بخشیدن به

ص: 42

هدف پیامبر معظم اسلام صلی الله علیه و اله و همه پیامبران؛ یعنی اقامه قسط و عدل و زدودن اندادالله (1) از صحنه حکومت و سپردن زمام اداره زندگی به خلفاء الله و بندگان صالح خداوند.

امام موسی بن جعفر علیه السلام نیز همه زندگی خود را وقف این جهاد مقدس ساخته بود؛ درس و تعلیم و فقه و حدیث و تقیه و تربیتش در این جهت بود. البته، زمان او ویژگی های خود را داشت؛ پس جهاد او نیز به تناسب زمان مختصاتی می یافت؛ عينة مانند دیگر ائمه هشت گانه، از زمان امام سجاد علیه السلام تا امام عسکری علیه السلام که هر یک یا هر چند نفر، مختصاتی در زمان و به تبع آن، در جهاد خود داشتند و مجموعة زندگی آنان، دوره چهارم از زندگی 250 ساله را تشکیل می دهد که خود نیز به مرحله هایی تقسیم می گردد.

تلاش خستگی ناپذیر و توسل به شیوه تقیه زندگی موسی بن جعفر علیه السلام یک زندگی شگفت آور و عجیبی است. او در زندگی خصوصی موسی بن جعفر علیه السلام ، مطلب برای نزدیکان آن حضرت روشن بود. هیچ کس از نزدیکان آن حضرت و خواص اصحاب آن حضرت نبود که نداند موسی بن جعفر علیه السلام برای چه دارد تلاش می کند و خود موسی بن جعفر علیه السلام در اظهارات و اشارات خود و کارهای رمزی ای که انجام می داد، این را به دیگران نشان می داد، حتی در محل سکونت، آن اتاق مخصوصی که موسی بن جعفر علیه السلام در آن اتاق می نشستند این جوری بود که راوی - که از نزدیکان امام است . می گوید من وارد شدم، دیدم در اتاق موسی بن جعفر علیه السلام سه چیز است؛ یکی یک لباس

خشن، یک لباسی که از وضع معمولی مرفه عادی دور است، یعنی به تعبیر امروز ما می شود فهمید و می شود گفت لباس جنگ. این لباس را موسی بن جعفر آنجا

ص: 43


1- شريكان و همتایان خداوند

گذاشتند، نپوشیدند؛ به صورت یک چیز سمبولیک. بعد « و سیف معلق » شمشیری را آویختند. معلق کردند یا از سقف یا از دیوار؛ « و مصحف » و یک قرآن. ببینید چه چیز سمبولیک و چه نشانه زیبایی است، در اتاق خصوصی حضرت که جزء اصحاب خاص آن حضرت کسی به اتاق دسترسی ندارد، نشانه یک آدم جنگی مکتبی، مشاهده می شود. شمشیری هست که نشان می دهد هدف جهاد است. لباس خشنی هست که نشان می دهد وسیله، زندگی خشونت بار رزمی و انقلابی است؛ و قرآنی هست که نشان می دهد هدف این است می خواهیم به زندگی قرآن برسیم با این وسائل و این سختی ها را هم تحمل می کنیم، اما دشمنان حضرت هم این حدس را می زدند.

اولا زندگی موسی بن جعفر علیه السلام یعنی امامت موسی بن جعفر علیه السلام در سخت ترین دوران ها شروع شد. هیچ دورانی به گمان من بعد از دران امام سجاد علیه السلام به سختی دوران موسی بن جعفر علیه السلام نبود. موسی بن جعفر در سال صد و چهل و هشت به امامت رسیدند بعد از وفات پدرشان امام صادق علیه السلام سال صد و چهل و هشت، اوضاع این طور است که بنی عباس بعد از درگیری های اول بعد از اختلافات داخلی و جنگ هایی که بین خود بنی عباس در اول خلافتشان به وجود آمد، فارغ شدند. گردنکشان بزرگی را که خلافت آنها را تهدید می کردند، مثل بني الحسن محدبن عبد الله حسن، ابراهيم بن عبدالله بن حسن که جزو مبارزین و شورشگران علیه بنی امیه بودند همه اینها را منکوب و سرکوب کردند، تعداد بسیاری از سران و گردنکشان را بنی عباس کشته که در آن مخزن و انباری که بعد از مرگ منصور عباسی باز شد، معلوم شد که تعداد زیادی از شخصیت ها و افراد را کشته بودند و جسدهایشان را در یک جایی گذاشته بود که اسکلت های آنها در آن جا آشکار بود. این قدر منصور از بنی الحسن و بنی هاشم، از خویشاوندان خودش و از کسانی که جزو نزدیکان خودش بودند آدم های سرشناس و معروف را از بین برده بود که یک انبار اسکلت درست شده بود. از

ص: 44

همه این ها که فارغ شد، نوبت به امام صادق علیه السلام رسید. امام صادق علیه السلام را هم با

حیله مسموم کرد. در فضای زندگی سیاسی بنی عباس هیچ غباری دیگر وجود

نداشت. در چنین شرایطی که منصور در کمال قدرت و در اوج سلطه ظاهری زندگی می کند، نوبت به خلافت موسی بن جعفر علیه السلام رسید که یک جوانی است تازه سال و با آن همه مراقبت. به طوری که کسانی که می خواهند بعد از امام صادق علیه السلام بفهمند که دیگر حالا به چه کسی باید مراجعه کرد، با زحمت می توانند راه پیدا کنند و موسی بن جعفر را پیدا کنند؛ و موسی بن جعفر به همه آنان توصیه می کند که مواظب باشید، اگر بدانند که از من حرف شنیدید و از من تعليمات دیدید و با من ارتباط دارید، الذبح، کشتن هست، مراقب باشید، در یک چنین شرایطی موسی بن جعفر علیه السلام به امامت می رسد و مبارزه را شروع می کند. حالا اگر شما سؤال کنید که خب موسی بن جعفر علیه السلام وقتی به امامت رسید چطور مبارزه را شروع کرد، چه کار کرد، چه کسانی را جمع کرد، کجاها رفت، در این سی و پنج سال چه حوادثی برای موسی بن جعفر علیه السلام پیش

آمد، متأسفانه بنده جواب روشنی ندارم و این یکی از همان چیزهایی است که غضه آدمی است که در زندگی صدر اسلام تحقیق می کند، هیچی نداریم. یک زندگی مرتب و مدونی از این دوران سی و پنج ساله در اختیار هیچ کس نیست. اینی که عرض می کنم کتاب نوشته نشده، کار تحقیقاتی انجام نگرفته و باید بشود، به خاطر همین است. یک چیزهای پراکنده ای هست که از مجمع این ها می توان چیزهای زیادی فهمید.

یکی اش این است که چهار خلیفه در دوران امامت موسی بن جعفر علیه السلام در این سی و پنج سال به خلافت رسیدند. یکی منصور عباسی است، که ده سال از دوران اول امامت موسی بن جعفر علیه السلام منصور عباسی بر سر کار بود، بعد پسر عموی او مهدی است که او هم ده سال خلافت کرد. بعد پسر مهدی، هادی عباسی است که یک سال خلافت کرد، بعد از او هم هارون الرشید است که حدود دوازده سیزده سال هم از دوران خلافت هارون، موسی بن جعفر علیه السلام مشغول

ص: 45

دعوت و تبلیغ امامت بودند. هر کدام از این چهار خلیفه یک زحمتی و یک فشاری بر موسی بن جعفر وارد کردند.

منصور حضرت را دعوت کرد یعنی تبعید کرد یا احضار اجباری کرد به بغداد. البته این هایی که عرض می کنم بعضی از آن حوادث است. وقتی انسان نگاه می کند زندگی موسی بن جعفر علیه السلام را می بیند که از این حوادث زیاد است. یکی از موارد همین است که موسی بن جعفر علیه السلام را از مدینه آورد بغداد. مدتی در بغداد حضرت را تحت نظر نگه داشته و بر حضرت فشار آورده. آن طور که در روایات به دست می آید، حضرت را در محذورات فراوانی قرار داده. این یک نوبت است، چقدر طول کشیده؟ معلوم نیست. یک نوبت در همان زمان منصور ظاهرا حضرت را آوردند به یک نقطه ای در عراق به نام «ابجر» که مدتی حضرت در آنجا تبعید بوده، راوی می گوید من خدمت موسی بن جعفر رسیدم در آن جا در این حوادث، حضرت چنین فرمودند و چنین کردند. در زمان مهدی عباسی حداقل یک بار حضرت را از مدینه به بغداد آوردند. راوی می گوید من در راهی که موسی بن جعفر می رفتند. حضرت را می بردند به بغداد « فِي اَلْمُقَدَّمِهِ اَلاِوْلِيُّ » در دفعه اولی که حضرت را بردد ۔ معلوم می شود چند دفعه حضرت را برده بودند که من احتمال می دهم دو بار، سه بار در زمان مهدی، حضرت را به بغداد برده بودند - می گوید من به خدمت آقا رسیدم، اظهار تأسف کردم اظهار ناراحتی کردم. فرمودند: نه، ناراحت نباش، من از این سفر سالم بر می گردم و در این سفر اینها نمی توانند به من آسیب برسانند؛ این هم زمان مهدی.

در زمان هادی عباسی باز حضرت را خواستند بیاورند به قصد کشتن، که یکی از فقهای دور و بر هادی عباسی ناراحت شد دلش سوخت که فرزند پیغمبر را این جور زیر فشار قرار می دهند، وساطت کرد، هادی عباسی منصرف شد. در زمان هارون هم که حضرت را آوردند به بغداد و مدتی طولانی در چند نوبت، که احتمال می دهم من، در زمان هارون هم بیش از یک بار حضرت را از مدينه جدا

ص: 46

کرده باشند، اما قدر مسلمش یک بار است که امام را آوردند و در جاهای مختلف زندان کردند و یکی اش از جمله در بغداد بود که زندان های مختلف، بعد

هم در زندان سندی بن شاهک، و حضرت را به شهادت رساندند.

شما ببینید در طول این سی و پنج سال، سی و چهار سال که موسی بن

جعفر علیه السلام مشغول تبلیغ امامت و مشغول انجام وظیفه و مبارزات خودشان بودند، دفعات مختلف حضرت را آوردند، علاوه بر این ها چندین بار خلفای زمان موسی بن جعفر علیه السلام حضرت را به قصد کشتن برایشان توطئه چیدند.

مهدی عباسی پسر منصور، اولی که به خلافت رسید به وزیر خودش یا به حاجب (1) خودش، ربیع، گفت که باید یک ترتیبی را بدهی که موسی بن جعفر علیه السلام را از بین ببری، نابود کنی احساس می کرد که خطر عمده از طرف موسی بن جعفر است. هادی عباسی همانطور که گفتم در اوایل خلافتش یا اول خلافتش تصمیم گرفت [ امام را به قتل برساند. ] حتی شعری سرود، گفت: گذشت آن وقتی که نسبت به بنی هاشم ما سهل انگاری می کردیم، من دیگر عازم و جازم هستم که از شماها کسی را باقی نگذارم و موسی بن جعفر علیه السلام اول کسی خواهد بود که از بین خواهم برد. بعد هم که هارون الرشید همین کار را می خواست بکند و کرد و این جنایت بزرگ را مرتکب شد. ببینید چه زندگی پر ماجرایی زندگی موسی بن جعفر علیه السلام است.

نکات بسیار ریز و روشن نشده ای علاوه بر این ها در زندگی موسی بن جعفر علیه السلام هست. موسی بن جعفر علیه السلام یقینا یک دورانی را در خفا زندگی می کرده، اصلا زندگی زیر زمینی معلوم نبوده کجاست. که در آن زمان خلیفه وقت افراد را می خواست، از آن ها تحقیق می کرد که موسی بن جعفر علیه السلام را شما ندیدید، نمی دانید کجاست و آنها اظهار می کردند که نه. حتی یکی از افراد را -

ص: 47


1- (ح ج ب) پرده دار، دربان

آن طور که در روایت هست - موسی بن جعفر علیه السلام به او گفتند که تو را خواهند خواست، راجع به من از تو سؤال خواهند کرد که تو کجا دیدی موسی بن جعفر علیه السلام را، به کلی منکر شو بگو من ندیدم. همین جور هم شد، زندانش کردند، بردند برای این که از او بپرسند که موسی بن جعفر علیه السلام کجاست.

شما ببینید زندگی یک انسان این جوری، زندگی کیست؟ یک آدمی که فقط مسأله می گوید، معارف اسلامی بیان می کند، هیچ کاری به کار حکومت ندارد، مبارزه سیاسی نمی کند، که زیر چنین فشارهایی قرار نمی گیرد حتی در یک روایتی من دیدم که موسی بن جعفر علیه السلام در حال فرار و در حال اختفا در دهات شام می گشته. « وَقَعَ مُوسِي بْنُ جَعْفَرٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ بَعْضُ قراي شام هَارِباً مُتَنَكِّراً فَوَقَعَ فِي غَار » (1) که توی حدیث هست، روایت هست که موسی بن جعفر علیه السلام مدتی اصلا در مدینه نبوده، در روستاهای شام تحت تعقیب دستگاه های حاکم وقت و مورد تجسس جاسوس ها، از این ده به آن ده، آن ده به این ده، با لباس مبدل و ناشناس؛ که در یک غاری، حضرت به یک غاری می رسند در آن غار وارد می شوند و یک فرد نصرانی در آن جا است. حضرت با او صحبت می کنند؛ در همان وقت هم از وظیفه و تکلیف الهی خودشان که تبیین حقیقت است، غافل نیستند؛ با آن نصرانی صحبت می کنند و نصرانی را مسلمان می کنند.

این زندگی پر ماجرای موسی بن جعفر علیه السلام یک چنین زندگی است که شما ببینید این زندگی چه قدر زندگی پر شور و پر هیجانی است. ما امروز نگاه می کنیم موسی بن جعفر و خیال می کنیم یک آقای مظلوم، بی سر و صدای سر به زیری در مدینه بود و رفتند مأمورین این را کشیدند آوردند در بغداد یا در کوفه در فلان جا یا بصره زندانی کردند، بعد هم مسموم کردند و از دنیا رفت. همین و بس. قضیه این نبود. قضیه یک مبارزه طولانی، یک مبارزه تشکیلاتی یک

ص: 48


1- بحارالانوار، ج 48، ص105.

مبارزه ای با داشتن افراد زیاد در تمام آفاق اسلامی موسی بن جعفر علیه السلام کسانی

داشت که به او علاقه مند بودند. آن وقتی که پسر عمو، پسر برادر ناخلف موسی بن جعفر علیه السلام که جزو افراد وابسته به دستگاه بود، درباره موسی بن جعفر علیه السلام با هارون حرف می زد، تعبیرش آن بود که « خَلِيفَتَانِ يَجِيءُ اليهما اَلْخَرَاجُ »، گفت هارون! تو خیال نکن فقط تو هستی که خلیفه در روی زمین هستی در جامعه اسلامی و مردم به تو خراج می دهند، مالیات می دهند؛ دو تا خلیفه هست یکی تویی، یکی موسی بن جعفر علیه السلام . مردم به تو مالیات می دهند، پول می دهند به موسی بن جعفر هم مالیات می دهند، پول می دهند و این یک واقعیت است. او از روی خباثت می گفت، می خواست سعایت (1) کند، اما یک واقعیت. از تمام اقطار اسلامی کسانی بودند که با موسی بن جعفر علیه السلام ارتباط داشتند، منتهی این ارتباط در حدی نبود که موسی بن جعفر

علیه السلام بتواند به یک حرکت مبارزه مسلحانه آشکاری دست بزنند.

این وضع زندگی موسی بن جعفر علیه السلام بود تا نوبت به هارون الرشید می رسد. وقتی نوبت به هارون الرشید رسید اوقاتی است که اگر چه در جامعه اسلامی، دستگاه خلافت معارضی ندارد و تقریبا بی دردسر و بی دغدغه مشغول حکومت است، اما با این حال وضع زندگی موسی بن جعفر علیه السلام و گسترش تبلیغات امام هفتم جوری است که علاج این مطلب برای آنها این قدر هم آسان نیست. و هارون یک خلیفه سیاستمدار و بسیار با ذکاوتی بود. یکی از کارهایی که هارون کرد این بود که خودش بلند شد رفت مکه، که طبری مورخ معروف، احتمال می دهد یا به طور یقین یا به طور احتمال می گوید هارون الرشید حرکت کرد به عزم سفر حج، در خفا مقصودش این بود که برود مدینه از نزدیک موسی بن جعفر علیه السلام را ببیند که چه جور موجودی است ببیند این شخصیتی که این همه

ص: 49


1- (س ع ی) سخن چینی

درباره او حرف هست، این همه دوستان دارد، حتی در بغداد کسانی از دوستان او هستند، این چه جور شخصیتی است؟ آیا باید از او ترسید یا نه؟ آمد و چند ملاقات با موسی بن جعفر علیه السلام دارد که از آن ملاقات های فوق العاده مهم و حساس است. یکی در مسجد الحرام است که ظاهرا به صورت ناشناس موسی بن جعفر علیه السلام با هارون برخورد می کند و مذاکرات تندی بین آنها رد و بدل می شود و موسی بن جعفر ابهت خلیفه را در مقابل حاضران می شکند او آن جا موسی بن جعفر علیه السلام را نمی شناسد.

بعد که می آیند به مدینه، چند ملاقات با موسی بن جعفر دارد که این ها

ملاقات های مهمی است. من همین قدر اشاره می کنم برای این که کسانی که اهل مطالعه اند، اهل تحقیق اند و علاقه مند به این مسائل هستند بروند. مزانش (1) این هاست، بروند دنبالش پیدا کنند. از جمله اینکه حالا در این ملاقات ها، هارون الرشید تمام آن کارهایی که باید برای قبضه کردن یک انسان مخالف و یک مبارز حقیقی انجام داد، همه را انجام می دهد. تهدید، تطمیع، فریب کاری؛ همه این ها را انجام می دهد.

هارون، اولی که آمد به خلافت رسید و مدینه آمد، همانطور که شنیدید، موسی بن جعفر علیه السلام را کاماه نواخت و احترام کرد و آن داستان معروف مأمون،

نقل می کند مار رفتیم، حضرت با دراز گوشی سوار بودند و آمدند و وارد منطقه ای که هارون نشسته بود شدند و می خواستند پیاده بشوند، هارون قسم داد که باید تا دم بساط من، با سواره بیایید ایشان سواره آمدند بعد احترام کردند، چنین گفتند، چنان گفتند. بعد که رفتند، به ماها گفتند رکابشان را بگیرید. البته جالب این است در همین روایت می گوید که مأمون می گوید: هارون، پدرم، به همه، پنج هزار دینار و ده هزار دینار جایزه می داد؛ به موسی بن جعفر، دویست دینار جایزه داد،

ص: 50


1- (م زن) مزیدن، آن استعمالی که به قدر چشیدن و مزه مزه کردن باشد.

دویست دینار، در حالی که وقتی که صحبت کرد، حال حضرت را پرسید، فرمود بله اولاد زیادی دارم گرفتاری های زیادی دارم، وضع معیشتم خوب نیست. که

حالا این صحبت ها هم بسیار جالب است به نظر بنده از موسی بن جعفر علیه السلام برای هارون.

یعنی خیلی آشناست برای ما این صحبت ها کاملا قابل فهم است که آدم چه طور می شود که به مثل هارونی یک وقت اظهار کند که بله ما وضعمان هم خوب نیست و زندگی مان هم نمی گذرد و این جورها. هیچ معنایش گدایی و تذلل نیست. آدم اگر کرده باشد خودش می داند که چه جوری است این.

خیلی از شماها می دانم که در دوران رژیم جبار و دوران خفقان طبیعتا از این کارها زیاد کردید و کاملا قابل فهم است. به هر حال بعد که این حرف ها را می زند، که این ایجاب می کند که هارون بگوید خب بسیار خوب، پس مثلا این پنجاه هزار دینار مال شما، دویست دينار فقط می دهد. می گوید بعد که پرسیدم از پدرم که چرا این کار را کردی؟ گفت که اگر این را بدهم، این مضمونش این است حالا، اگر بدهم، این، شمشیر به دست های خراسان را بسیج خواهد کرد، دویست هزار مرد را به جان من خواهد انداخت. این برداشت هارون است و هارون درست فهمیده بود. حالا بعضی خیال می کنند که حضرت سعایت می کردند، نه، حقیقت قضیه این بود. آن زمانی که موسی بن جعفر علیه السلام مبارزه می کرد با هارون، واقعا اگر پولی توی آن دستگاه بود، خیلی کسان بودند که آماده بودند و حاضر بودند که در کنار موسی بن جعفر علیه السلام شمشیر بزنند و نمونه هایش را رد غير ائمه، ما جاهای دیگر دیدیم که اگر ائمه قیام می کردند، حسین بن على - شهیدفخ - که قبل از هارون، زمان موسی الهادی بود و دیگران و دیگران. خیلی روشن بود که کار آنها نشان دهنده این است که ائمه، چقدر می توانستند مردم را دور خودشان جمع کنند، و هارون درست فهمیده بود این را.

یکی از حرف هایی که آنجا با موسی بن جعفر علیه السلام می زند این است که می گوید شما بنی هاشم از «فدک» محروم شديد آل علی، فدک را از شما گرفتند،

ص: 51

حالا من می خواهم فدک را به شما برگردانم. خوب معلوم است که این یک فریبی است که می خواهد فدک را برگرداند، به عنوان کسی که حق از دست رفته آل محمد را می خواهد به آنها برگرداند و چهره ای برای خودش درست کند. حضرت می گوید بسیار خوب حالا که می خواهی فدک را به من بدهی، حالا حدود فدک را برای تو معین می کنم. بنا می کنند حدود فدک را معین کردن. آن حدودی که موسی بن جعفر علیه السلام برای فدک معین می کنند تمام کشور اسلامی آن روز بر سر یک باغستان خواهد بود. چند تا درخت خرما بود.

این ساده لوحانه است. مسأله آن روز هم مسأله چندتا نخلستان و باغستان فدک نبود؛ مسأله خلافت پیغمبر بود. مسأله، مسأله حکومت اسلامی بود. منتها آن روز آن چیزی که فکر می شد مار را از این حق به کلی محروم خواهد کرد، گرفتن فدک بود. لذا ما در مقابل این مساله پافشاری می کردیم. امروز آن چیزی که در مقابل ماتو غضب کردی، باغستان فدک نیست، که ارزشی ندارد آن چه تو غصب کردی

جامعه اسلامی است. کشور اسلامی است. حدود چهارگانه ای را ذکر می کند موسی بن جعفر علیه السلام می گوید این فدک است، یا الله حالا که اگر می خواهی بدهی این را بده. یعنی صریحا مسأله داعیه حاکمیت و خلافت را آن جا موسی بن جعفر علیه السلام مطرح می کند.« خُذْ فَدَكاً حَتَّى ارْدُهَا اِلَيْكَ » محدودش کن، مشخصش کن، تا فدک را به تو برگردانم. حضرت اول امتناع می کنند، بعد می گویند که: « لا اخذُهَا الاّ يَحْدُودُهَا » حدود اصلی اش را اگر بدهی می گیرم نقطه بعد او می گوید که بسیار خوب، حدودش را مشخص کن. آن وقت خیلی جالب است، حضرت حدود برایش معین می کنند، حدودش این است « اما اَلْحَدُّ اَلْأَوَّلُ فَعَدْنٌ » یک حدفدک، عدن است. حالا اینها نشسته اند مثلا در مدینه یا در بغداد دارند با هم صحبت می کنند. یکی اش عدن، منتهی الیه جزيره العرب، « فَتَغَيَّرَ وَجْهُ اَلرَّشِيدِ » رنگش متغیر شد، « وَقالَ اَيُّها » عجب « قَالَ وَ اَلْحَدُّ اَلثَّانِي سَمَرْقَنْدُ » حد دوم فدک، سمرقند است؛

ص: 52

« فَارْبَدَّ وَجْهُهُ » رنگش تیره شد! « والحَدُّ الثَّالِثُ افريقيهِ » حد سوم، تونس است؛« فَاسْوَدَّ وَجْهُهُ » صورت هارون الرشید سیاه شد، « وَ قَالَ هِيَ » هه هه، عجب! چه حرفی! « قَالَ اَلرَّابِعُ سِيفُ اَلْبَحْرِ مِمَّا مِمَّا يَلِي اَلْجُزُرَ وَ اِرْمِينِيهِ » حاشیه دریاها و آن جزیره ها و مثلا ارمنیه، حالا ارمنستان یا فلان یا هر جا آن منتهى اليه مثلا دریای مدیترانه و آن جاها. « قَالَ اَلرَّشِيدُ فَلَمْ يَبْقَ لَنَا شَيٌ » پس برای ما چه ماند؟ « فَتَحَوَّلْ الى مَجْلِسِي » بلند شو بیا سر جای من بنشین « قَالَ مُوسَى قَدْ أَعْلَمْتُكَ اننى اَنْ حَدَدْتُهَا لَمْ تُرَدِّدْهَا » گفتم که اگر محدودش بکنم، تو آن را بر نمی گردانی،« فَعِنْدَ ذَالِكَ عَزَمَ عَلَى قَتْلِهِ » (1) این جا که شد عازم شد که موسی بن جعفر علیه السلام را بکشد.

آن وقتی که هارون الرشید در ورود به حرم پیغمبر در مدینه در همین سفر

می خواهد در مقابل مسلمان هایی که دارند زیارت خلیفه را تماشا می کنند یک تظاهری بکند و خویشاوندی خودش را به پیغمبر نشان بدهد، می رود نزدیک، وقتی می خواهد سلام بدهد به قبر پیغمبر، می گوید: « اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَابْنَ عَمِّ » نمی گوید یا « رسول الله »؛ ای پسر عمو سلام بر تو، یعنی من پسر عموی پیغمبرم موسی بن جعفر علیه السلام بلافاصله می آیند در مقابل ضریح می ایستند و می گویند: « اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا ابّا »، سلام بر تو ای پدر یعنی اگر پسر عموی تو است، پدر من است درست آن شیوه تزویر او را در همان مجلس از بین می برند.

مردمی که در اطراف هارون الرشید بودند آنها هم احساس می کردند که

بزرگترین خطر برای دستگاه خلافت، وجود موسی بن جعفر علیه السلام است. یک مردی از دوستان دستگاه حکومت و سلطنت ایستاده بود آنجا، دید که یک شخصی سوار بر دراز گوشی آمد بدون تجمل، بدون تشریفات، بدون اینکه بر یک اسب قیمتی سوار شده باشد. که حاکی باشد که جزو اشراف است آمد، تا آمد راه را باز کردند، ظاهرا در همین سفر مدینه بوده گمان می کنم بر او وارد شد، پرسید

ص: 53


1- بحارالانوار، ج 48، ص 144.

این کی بود که وقتی آمد این طور همه در مقابلش خضوع کردند و اطرافیان خلیفه راه را باز کردند تا او وارد بشود. گفتند این موسی بن جعفر علیه السلام است. تا گفتند موسی بن جعفر علیه السلام است گفت ای وای از حماقت این قوم، یعنی بنی عباس، کسی را که مرگ آنها را می خواهد و حکومت آنها را واژگون

خواهد کرد این جور احترام می کنند؟ می دانستند خطر موسی بن جعفر برای دستگاه خلافت، خطر یک رهبر بزرگی بود که دارای دانش وسیع، دارای تقوا و عبودیت و سلاحی است که همه کسانی که او را می شناسند، این را در او سراغ دارند. دارای دوستان و علاقه مندانی است در سراسر جهان اسلام، دارای شجاعتی است که از هیچ قدرتی در مقابل خودش آبا و واهمه ندارد، لذا در مقابل عظمت

ظاهری سلطنت هارونی، این طور مهابا حرف می زند و مطلب می گوید.

یک چنین شخصیت مبارز، مجاهد، متصل به خدا، متوکل به خدا، دارای دوستانی در سراسر جهان اسلام و دارای نقشه ای برای اینکه حکومت و نظام اسلامی را پیاده بکند. این بزرگترین خطر برای حکومت هارونی است. لذا هارون تصمیم گرفت که این خطر را از پیش پای خودش بردارد. البته مرد سیاست مداری بود؛ این کار را دفعتا انجام نداد. اول مایل بود که به یک شکل غیر مستقیم این کار را انجام بدهد. بعد دید بهتر این است که موسی بن جعفر علیه السلام را به زندان بیندازد، شاید در زندان بتواند با او معامله کند، به او امتیاز بدهد، زیر فشارها او را وادار به قبول و تسلیم بکند. لذا بود که موسی بن جعفر علیه السلام را از مدینه دستور داد دستگیر کردند منتهی جوری که احساسات مردم مدینه هم

جریحه دار نشود و نفهمند که موسی بن جعفر علیه السلام چگونه شد.

لذا دو تا مرکب و محمل درست کردند یکی به طرف عراق، یکی به طرف شام، که مردم ندانند که موسی بن جعفر را به کجا بردند. موسی بن جعفر علیه السلام را آوردند در مرکز خلافت، در بغداد، آنجا زندانی کردند و این زندان، زندان طولانی بود البته احتمال دارد، مسلم نیست که حضرت را از زندان یک بار آزاد کرده باشند مجددا دستگیر کرده

ص: 54

باشند، آنچه مسلم است بار آخری که حضرت را دستگیر کردند به قصد این دستگیر کردند که امام علیه السلام را در زندان به قتل برسانند و همین کار را هم کردند.

البته شخصیت موسی بن جعفر علیه السلام در داخل زندان هم همان شخصیت مشعل روشنگری است که تمام اطراف خودش را روشن می کند. ببینید حق این است، حرکت فکر اسلامی و جهاد متکی به قرآن یک چنین حرکتی است، هیچ وقت متوقف نمی ماند حتی در سخت ترین شرایط ... و این همان کاری بود که موسی بن جعفر علیه السلام کرد، که دراین باره داستان های زیادی و روایات متعددی است. یکی از جالب ترین آن ها این است که سندی بن شاهک معروف، که شما میدانید یک زندانبان بسیار قوی و خشن و از سرسپردگان بنی عباس و از وفاداران به دستگاه سلطنت و خلافت آن روز بود. این، زندان بان موسی بن جعفر علیه السلام بود و در خانه خودش موسی بن جعفر علیه السلام را در یک زیرزمین بسیار سختی زندانی کرده بود. خانواده سندی بن شاهک گاهی اوقات از یک روزنه ای زندان را نگاه می کردند وضع زندگی موسی بن جعفر علیه السلام آنها را تحت تأثیر قرار داد و بذر محبت اهل بیت و علاقه مندی به اهل بیت در خانواده سندی بن شاهک پاشیده شد. یکی از فرزندان سندی بن شاهک به نام کشاجم از بزرگان و اعلام تشیع است. شاید دو نسل یا یک نسل، بعد از سندی بن شاهک یکی از اولاد سندی بن شاهک کشاجم است که از بزرگ ترین ادبا و شعرا و از اعلام تشیع در زمان خودش است که این را همه ذکر کرده اند؛ اسمش کشاجم السندی است که از اولاد سندی بن شاهک است. این وضع زندگی موسی بن جعفر علیه السلام است که در زندان موسی بن جعفر علیه السلام این جور گذراند. البته بارها آمدند در زندان حضرت را تهدید کردند، تهدید کردند، تطمیع کردند، خواستند آن حضرت را دل خوش کنند؛ اما این بزرگوار با همان صلابت الهی و با اتکای به پروردگار و لطف الهی ایستادگی کرد و همان ایستادگی بود که قرآن را، اسلام را تا امروز حفظ کرد. این را بدانید که استقامت

ص: 55

ائمه ما در مقابل آن جریان های فساد، موجب این شد که ما می توانیم اسلام حقیقی را پیدا کنیم؛ امروز نسل های مسلمان و نسل های بشری می توانند چیزی به نام اسلام، به نام قرآن، به نام سنت پیغمبر در کتب پیدا کنند، اعمم از کتب شیعه و حتی در کتب اهل تسنن

اگر این حرکت مبارزه جویانه سرسخت ائمه در طول این 250 سال نبود، بدانید که قلم به مزدها و زبان به مزدهای دوران بنی امیه و بنی عباس اسلام را تدریجا آن قدر عوض می کردند که بعد از گذشت یکی دو قرن از اسلام هیچ چیز باقی نمی ماند. یا قرآنی نمی ماند یا قرآن تحریف شده ای می ماند. این پرچم سرافراز، این مشعل های نورافشان، این منارهای بلند بود که در تاریخ اسلام ایستاد و شعاع اسلام را آنچنان پرتوافکن کرد که تحریف کنندگان و کسانی که مایل بودند در محیط تاریک، حقایق را قلب کنند، آن تاریکی را نتوانستند به دست بیاورند. شاگردان ائمه از همه فرقه های اسلامی بودند، مخصوص شیعه نبودند؛ از کسانی که به آرمان تشیع یعنی امامت شیعی اعتقاد نداشتند، کسان زیادی بودند که شاگردان ائمه بودند، تفسیر و قرآن و حدیث و سنت پیغمبر را از ائمه یاد می گرفتند. اسلام را همین مقاومت ها بود که تا امروز نگه داشت.

بالاخره موسی بن جعفر علیه السلام را در زندان مسموم کردند. یکی از تلخی های تاریخ زندگی ائمه، همین شهادت موسی بن جعفر علیه السلام است. البته می خواستند همان جا هم ظاهر سازی کنند. در روزهای آخر سندی بن شاهک عده ای از سران و معاریف و بزرگان را که در بغداد بودند آورد دور حضرت، اطراف حضرت، گفت: ببینید وضع زندگی اش خوب است، مشکلی ندارد، حضرت آن جا فرمودند: «بله، شما هم بدانید که این ها من را مسموم کردند» و حضرت را مسموم کردند با چند دانه خرما و در زیر بار سنگین غل و زنجیری که بر گردن و دست و پای امام بسته بودند، امام بزرگوار و مظلوم و عزیز در زندان، روحش به ملکوت اعلی پیوست و به شهادت رسید.

ص: 56

البته باز هم می ترسیدند؛ از جنازه امام موسی بن جعفر علیه السلام هم می ترسیدند، از قبر موسی بن جعفر علیه السلام هم می ترسیدند. این بود که وقتی که جنازه موسی بن جعفر علیه السلام را از زندان بیرون آوردند و شعار می دادند به عنوان این که این کسی است که علیه دستگاه حکومت قيام کرده بوده، این حرف ها را می گفتند تا این که شخصیت موسی بن جعفر

علیه السلام را تحت الشعاع قرار بدهند.

این قدر جو بغداد برای دستگاه جو نامطمئنی بود که یکی از عناصر خود دستگاه که سليمان بن جعفر باشد . سلیمان بن جعفر بن منصور عباسی یعنی پسر عموی هارون که یکی از اشراف بنی عباس بود . او دید با این وضعیت ممکن است که مشکل برایشان درست شود؛ یک نقش دیگری را بر عهده گرفت و جنازه موسی بن جعفر علیه السلام را آورد، کفن قیمتی بر جنازه آن حضرت پوشاند، آن حضرت را با احترام بردند و در مقابر قریش، آن جایی امروز به عنوان «کاظمین» معروف هست و مرقد مطهر موسی بن جعفر علیه السلام در نزدیکی بغداد، آنجا دفن کردند و موسی بن جعفر علیه السلام زندگی سراپا جهاد و مجاهدت خودش را به این ترتیب به پایان رساند.

ص: 57

اسلام و عقلانیت در کلام امام کاظم علیه السلام

ناصر مکارم شیرازی

هشام بن حکم (م 179 ق) از شاگردان امام صادق و امام کاظم علیه السلام بود. او مهارت فراوانی در زمینه عقاید، علم کلام و پاسخ گویی به سؤالات داشت؛ به گونه ای که امام صادق علیه السلام ، هر زمان می خواستند شخصی را به مبارزه با انحرافات فکری و مباحثه با منحرفان عقیدتی بفرستند، هشام را بر می گزیدند. زمانی که تعدادی از فرق اسلامی، منکر حجیت عقل شده بودند، امام کاظم علیه السلام ، در حدیثی مفصل، ضمن استدلال به آیات قرآن، روایات پیامبر صلی الله علیه و آله و برخی دیگر از امامان معصوم، خطاب به هشام جایگاه ویژه عقل، اهمیت و کاربرد آن را به صورت مستدل و مشروح بیان فرمودند. این روایت شامل 32 عبارت بلند است که هر قسمت از آن، با خطاب «یا هشام» آغاز می شود و در ادامه، مطالبی درباره عقلانیت ذکر می گردد. کلینی متن این حدیث را در جلد اول اصول کافی، ذیل کتاب العقل و الجهل، حدیث دوازدهم، بیان کرده است.

عبارت اول: بشارت به عاقلان

« يَا هِشَامُ إِنَّ اَللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالي بَشَّرَ أَهْلَ اَلْعَقْلِ وَ اَلْفَهْمِ فِي كِتَابِهِ فَقَال : ( فَبَشِّرْ عِبَادِ

ص: 58

( الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ ۚ أُولَٰئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ ۖ وَأُولَٰئِكَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ )؛ (1)

ای هشام ! خداوند در قرآن مجید به عاقلان و اهل درک و فهم بشارت داده،

آنجا که فرموده است: "پس بندگان [خاص و ویژه ] مرا بشارت ده؛ همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آن ها پیروی می کنند. آنان کسانی هستند که خدا هدایتشان کرده و آن ها خردمندانند.

امام کاظم علیه السلام ، نخست به آیه ای اشاره می نمایند که از عقل و دانش سخن به میان آورده که در آن نکاتی مهم وجود دارد؛ از جمله: عرضه افکار مفید به منظور بالا رفتن قدرت انتخاب مردم که بیانگر آزادی بیان از دیدگاه قرآن است. هرچند دامن زدن به تهمت ها، دروغ ها، شایعه ها و فریب دادن دیگران در این جا منظور نیست. دوم این که خداوند برای انسان هایی که با گوش دادن به سخنان مختلف بهترین را انتخاب می نمایند، دو ویژگی شامل هدایت الهی شدن و او الوالالباب بودن را قائل شده است. این افراد، به دو منبع وحی یعنی هدایت تشریعی و عقل یعنی هدایت تکوینی اتکا دارند. سوم این که افراد در صورتی که قدرت تشخیص سره و ناسره را داشته باشند، به منظور انتخاب بهترین کلام، مشکلی در خواندن کتب گوناگون ندارند. چهارم آن که برخلاف برخی مذاهب اسلامی که حجیت عقل را قبول ندارند، پیروان مکتب اهل بیت : حجیت عقل را منکر نیستند و بنابر روایات، زمان ظهور امام زمان ( عجل الله تعالی فرجه )، اوج شکوفایی عقل مردم است؛ یعنی ابتدا عقول به تکامل رسیده، سپس حکومت جهانی حضرت شکل می گیرد.

بنابراین کسانی که اعتقادی به حجیت عقل ندارند نمی توانند حکومت جهانی

تشکیل دهند.

ص: 59


1- زمر، آیات 17 و 18.

عبارت دوم: راه های خداشناسی

يَا هِشَامُ إِنَّ اَللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَكْمَلَ لِلنَّاسِ اَلْحُجَجَ بِالْعُقُولِ وَ نَصَرَ النَّبيِّينَ بِالبَيانِ وَ دَلَّهُمْ عَلَى رُبُوبِيَّتِهِ بِالْأَدِلِّهِ فَقَال: ( وَإِلَٰهُكُمْ إِلَٰهٌ وَاحِدٌ ۖ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ الرَّحْمَٰنُ الرَّحِيمُ * إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ وَالْفُلْكِ الَّتِي تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِمَا يَنْفَعُ النَّاسَ وَمَا أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّمَاءِ مِنْ مَاءٍ فَأَحْيَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَبَثَّ فِيهَا مِنْ كُلِّ دَابَّةٍ وَتَصْرِيفِ الرِّيَاحِ وَالسَّحَابِ الْمُسَخَّرِ بَيْنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ ) ؛ (1)

ای هشام ! [ اگر عقل نباشد ] تمام ستون ها و پایه های دین متزلزل می شود و [ لذا ] خداوند متعالی، ادله و حجت های الهی را به وسیله عقل کامل کرد و پیامبرانش را با بیان های متکی بر ادله عقلیه تقویت نمود و مردم را با دلیل عقل، به ربوبیت خود رهنمون شد و ( الذا ) فرمود: "و خدای شما، خداوند یگانه ای است که غیر از او معبودی نیست. اوست بخشنده و مهربان و [ دارای رحمت عام و خاص ]. در آفرینش آسمان ها و زمین و آمد و شد شب و روز و کشتی هایی که در دریا به نفع مردم در حرکتند و آبی که خداوند از آسمان نازل کرده و با آن، زمین را پس از مردنش حیات بخشیده و انواع جنبندگان را در آن گسترده ساخته و همچنین در وزش بادها و ابرهایی که میان زمین و آسمان قرار گرفته اند، نشانه هایی است [ از ذات پاک خدا و یگانگی او ] برای گروهی که عقل خود را به کار می گیرند".

امام در این کلام بلند، به آیاتی اشاره فرموده اند که در آن به کسانی که در ربوبیت الهی شک دارند و موجود دیگر غیر از خداوند را پروردگار هستی می دانند، سفارش شده که در این نشانه های شش گانه الهی، تعقل کنند و بیندیشند.

ص: 60


1- بقره، آیات 163 و 164.

عبارت سوم: برهان نظم

اشاره

يَا هِشَامُ قَدْ جَعَلَ اَللَّهُ ذَلِكَ دَلِيلاً عَلَى مَعْرِفَتِهِ بِأَنَّ لَهُمْ مُدَبِّرَاءَ

ای هشام! خداوند، نظام عالم هستی را دلیل و راه رسیدن به معرفتش قرار

داده؛ زیرا هر نظم و نظامی، حاکی از وجود مدیر و مدبری است.

امام پس از این جمله، به هشت آیه، استدلال کرده که هر کدام ما را به نظم حاکم بر جهان هستی راهنمایی می کند و در پایان تمام این آیات، تکیه بر عقل شده است. امام با استدلال به آیات هشت گانه، ضمن تحکیم پایه حجیت عقل، توحید و یگانگی خداوند را بر اساس عقل به اثبات می رسانند. هدف امام از این آیات ذیل، این است که به همه اعلام کنند که اسلام بر اساس فکر و عقل و دانش پایه ریزی شده و آیین عقلانیت و اندیشه است.

1. آیه تسخیر

فقال: (وَسَخَّرَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ ۖ وَالنُّجُومُ مُسَخَّرَاتٌ بِأَمْرِهِ ۗ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ) (1)

او شب و روز و خورشید و ماه را مسخر شما ساخت و ستارگان نیز به فرمان او مسخر او در خدمت شما هستند. در این نیز نشانه هایی است از [ عظمت خدا ] برای گروهی که می اندیشند.

2. آفرینش شگفت انگیز جنین

هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ تُراب ثُمَّ مِنْ نُطْفَة ثُمَّ مِنْ عَلَقَة ثُمَّ یُخْرِجُکُمْ طِفْلاً ثُمَّ ؛

ص: 61


1- نحل، آیه 12.

( لِتَبْلُغُوا أَشُدَّکُمْ ثُمَّ لِتَکُونُوا شُیُوخاً وَ مِنْکُمْ مَنْ یُتَوَفّى مِنْ قَبْلُ وَ لِتَبْلُغُوا أَجَلاً مُسَمّىً وَ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَهُوَ الَّذِی یُحْیِی وَ یُمِیتُ فَإِذا قَضى أَمْراً فَإِنَّما یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ ) ؛ (1)

او کسی است که شما را از خاکی آفرید، سپس از نطفه ای، سپس از علقه آخون بسته شده ای، سپس شما را به صورت طفلي [ از شکم مادر ] بیرون می آورد، بعد ارشد می کنید تا به مرحله کمال قوت خود می رسید و بعد از آن پیر می شوید و

در این میان، گروهی از شما پیش از رسیدن به این مرحله می میرند و [در

نهایت ] به اجل حتمی خود می رسید، شاید در این [ مراحل ] بیندیشید.

3. سه موهبت بزرگ: نور، آب، هوا

و قال : ( إِنَّ فِی ... وَاخْتِلَافِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ وَمَا أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّمَاءِ مِنْ رِزْقٍ فَأَحْيَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَتَصْرِيفِ الرِّيَاحِ آيَاتٌ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ ) (2)

در آمد و شد شب و روز و رزقی که خداوند از آسمان نازل کرده و با آن، زمین را پس از مردنش حیات بخشیده و هم چنین در وزش بادها و ابرهایی که میان زمین و آسمان قرار گرفته اند، نشانه هایی است از ذات پاک خدا و یگانگی او برای گروهی که عقل خود را به کار می گیرند.

4. جلوه ای از معاد اعلمو ان الله یحیی و قال: ( يُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا ۚ قَدْ بَيَّنَّا لَكُمُ الْآيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ ) (3) ؛ بدانید

ص: 62


1- مومن، آیه 67
2- منظور از این آیه، آیات سوم تا پنجم سوره جاثیه است که با آنچه در قرآن آمده کمی تفاوت دارد: ( إِنَّ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لَآيَاتٍ لِلْمُؤْمِنِينَ * وَفِي خَلْقِكُمْ وَمَا يَبُثُّ مِنْ دَابَّةٍ آيَاتٌ لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ وَاخْتِلَافِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ وَمَا أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّمَاءِ مِنْ رِزْقٍ فَأَحْيَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَتَصْرِيفِ الرِّيَاحِ آيَاتٌ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ ). علامه مجلسی در مرآه العقول، ج 1، ص 42، در شرح حدیث مذکور، هنگامی که به این قسمت می رسد، می گوید: «این تغییر یا از اشتباه نتاخ است یا خطای راویان و با هدف نقل به معنا کردن آیه بوده نه متن دقیق آن و یا طبق یکی از قرائت های نامشهور است).
3- حدید، آیه 17.

خداوند زمین را بعد از مرگ آن زنده می کند. ما آیات [خود] را برای شما بیان کردیم شاید بیندیشید.

در حقیقت این آیه شریفه، هم اشاره ای است به زنده شدن زمین های مرده به وسیله باران و هم زنده شدن دل های مرده به وسیله ذكر الله و قرآن مجید که با وحی بر قلب پاک حضرت محمد صلی الله علیه و آله نازل شده و هر دو شایسته تدبر و تعقلند، چنان که در روایات اسلامی به هر دو اشاره شده است.

5. نشانه های عظمت پروردگار

و قال: ( وَ جَنَّاتٍ مِن أعنابٍ وَزَرعٍ وَنَخيلُ صِنوانٌ [در متن حديث نبود ] وَغَيْرُ صِنْوَانٍ يُسْقَىٰ بِمَاءٍ وَاحِدٍ وَنُفَضِّلُ بَعْضَهَا عَلَىٰ بَعْضٍ فِي الْأُكُلِ ۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ ) (1)

و در روی زمین، قطعات متفاوتی در کنار هم وجود دارد و باغ هایی از انگور و زراعت و نخل ها، [و درختان میوه گوناگون ] که گاه بر یک پایه می رویند و گاه بر دو پایه؛ [و عجب آنکه ] همه آنها از یک آب سیراب می شوند و با این حال، بعضی از آنها را از نظر میوه بر دیگری برتری می دهیم. در این ها نشانه هایی است برای گروهی که می اندیشند».

6.رعد و برق

و قال: ( وَمِنْ آيَاتِهِ يُرِيكُمُ الْبَرْقَ خَوْفًا وَطَمَعًا وَيُنَزِّلُ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَيُحْيِي بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا ۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ )؛ (2)

و از نشانه های او این است که برق [ آسمانی ] را به شما نشان می دهد که مایه

ص: 63


1- رعد، آیه 4.
2- روم، آیه 24.

بیم و امید است [بیم از صاعقه و امید به نزول باران ] و از آسمان، آبی فرو می فرستد که زمین را بعد از مردنش به وسیله آن زنده می کند. در این نشانه هایی است برای گروهی که می اندیشند».

امام در این آیه، بر مساله ای اشاره فرموده اند که به نظر مردم ساده، ولی در واقع بسیار مهم است. چگونگی تولید رعد و برق، خدمات مهم برق همچون آبیاری زمین، آفت زدایی کره زمین، تولید کود شیمیایی و برق به عنوان آیتی الهی بسیار اهمیت دارد.

ليا"

عاب

7. فرمان های پنج گانه

و قال: ( قُلْ تَعَالَوْا أَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ ۖ أَلَّا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئًا ۖ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا ۖ وَلَا تَقْتُلُوا أَوْلَادَكُمْ مِنْ إِمْلَاقٍ ۖ نَحْنُ نَرْزُقُكُمْ وَإِيَّاهُمْ ۖ وَلَا تَقْرَبُوا الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ ۖ وَلَا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ ۚ ذَٰلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ )؛ (1)

بگو: بیایید آنچه را پروردگارتان بر شما حرام کرده است برایتان بخوانم: این که چیزی را همتای خدا قرار ندهید و به پدر و مادر نیکی کنید و فرزندانتان را از [ترس] فقر نکشید؛ ما شما و آنها را روزی می دهیم؛ و به کارهای زشت نزدیک نشوید، چه آشکار باشد چه پنهان؛ و انسانی را که خداوند محترم شمرده، به قتل نرسانید مگر به حق [و از روی استحقاق ]: این چیزی است که خداوند شما را به آن سفارش کرده تا بیندیشید».

یکی از مباحث مطرح در اصول فقه، این است که آیا احکام الهی، تابع مصالح

و مفاسد است؟ آیا انجام دادن آنچه خداوند واجب کرده مصلحت دارد و ترک آن مفسده؟ پاسخ پیروان مکتب اهل بیت به این سوال مثبت است؛ زیرا به حسن و قبح عقلی معتقد هستند. خداوند نیز پس از صدور این پنج فرمان، به تعقل و

ص: 64


1- انعام، آیه 151.

اندیشه سفارش می کند. خداوند در ادامه این فرمان ها در آیات 152 و 153 سوره انعام نیز پنج فرمان دیگر داده است که در مجموع ده فرمان می شود. اگر این ده فرمان با ده فرمان حضرت موسی علیه السلام که در تورات تحریف شده امروزی وجود دارد مقایسه شود، برتری اسلام بر آیین یهود روشن می گردد و اگر به آنها عمل شود، دنیا به لحاظ اعتقادی و عملی دگرگون خواهد شد.

8. دلیلی دیگر بر بطلان شرک

و قال: ( و قال هَلْ لَكُمْ مِنْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ مِنْ شُرَكَاءَ فِي مَا رَزَقْنَاكُمْ فَأَنْتُمْ فِيهِ سَوَاءٌ تَخَافُونَهُمْ كَخِيفَتِكُمْ أَنْفُسَكُمْ ۚ كَذَٰلِكَ نُفَصِّلُ الْآيَاتِ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ ) (1)

آیا [اگر مملوک و برده ای داشته باشید، ] این برده های شما هرگز در روزی هایی که به شما داده ایم شریک شما هستند، آن چنان که هر دو مساوی بوده و از [تصرف مستقل و بدون اجازه] آنان بیم داشته باشید، آن گونه که درباره

شرکای آزاد خود بیم دارید؟ آیات خداوند را این چنین برای کسانی که

می اندیشند شرح می دهیم.

خداوند در این آیه که استدلالی برای نفی شرک است، برای ترسیم قبح شرک و بت پرستی، مثالی از زندگی خود انسان ها زده که خود را برتر از بردگانشان می دانند هرچند از نظر اسلام، اصل بر آزادگی است و با تدوین و اجرای طرح آزادی تدریجی بردگان، آنها را از بردگی نجات داد. دیگر آن که توحید، اصلی ترین مسأله در هر عصری بوده و در هر زمان و نیز امروزه، بت پرستی به صورت های گوناگون وجود داشته است. خداوند پس از استدلال منطقی و عقلی بر بطلان شرک و بت پرستی، مخاطبان خود را انسان ها و اقوام عاقل و متفکر معرفی می کند.

ص: 65


1- روم، آیه 28.

عبارت چهارم: راه رسیدن به سعادت در جهان آخرت

يَا هِشَامُ ثُمَّ وَ عِظَ اَهْلِ اَلْعَقْلِ وَ رَغَّبَهُمْ فِي اَلاِخْرَهْ فَقَالَ وَمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا لَعِبٌ وَلَهْوٌ ۖ وَلَلدَّارُ الْآخِرَةُ خَيْرٌ لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ ۗ أَفَلَا تَعْقِلُونَ (1)

ای هشام! سپس خداوند، اهل عقل و اندیشه را موعظه کرد و آن ها را در باره جهان آخرت تشویق نمود، پس فرمود: "زندگی دنیا، جز بازی و سرگرمی نیست و سرای آخرت، برای آن ها که پرهیزگارند بهتر است. آیا نمی اندیشید؟".

خداوند در این آیه، به مردم هشدار داده که این دنیا چیزی جز لهو و لعب نیست. لعب به بازی های بی هدف ولهو به اموری گفته می شود که دارای هدف و آن هدف سرگرمی است. از آن جا که هر دو توخالی هستند و هدف مثبتی ندارند، با هم یکسانند. چه که جنبه دنیوی دارد نیز به تعبیر قرآن لهو و لعب است. حضرت کاظم علیه السلام با ارائه تصویر واقعی دنیا و آخرت به هشام، قصد دارند او و همه کسانی که این حدیث را می شنوند، به تفکر و تعمق وادارند تا در سایه تفکر، به جهان ابدی و فارغ از مشکلات برسند.

عبارت پنجم: هشدار به بی خردان یا هشام ثُمَّ دَمَّرْنَا الْآخَرِينَ * وَإِنَّكُمْ لَتَمُرُّونَ عَلَيْهِمْ مُصْبِحِينَ * وَبِاللَّيْلِ ۗ أَفَلَا تَعْقِلُونَ (2) ؛ وقال:

( إِنَّا مُنْزِلُونَ عَلَىٰ أَهْلِ هَٰذِهِ الْقَرْيَةِ رِجْزًا مِنَ السَّمَاءِ بِمَا كَانُوا يَفْسُقُونَ * وَلَقَدْ تَرَكْنَا مِنْهَا آيَةً بَيِّنَةً لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ ) (3)

«ای هشام! سپس خداوند به وسیله مجازات هایش، کسانی را که اهل تعقل

ص: 66


1- انعام، آیه 32.
2- صافات، آیات 136 - 138.
3- عنكبوت، آیات 34 و 35.

نیستند ترساند. پس فرمود: "سپس دیگران را نابود کردیم و شما پیوسته صبحگاهان از کنار [ویرانه های شهرهای آنها می گذرید و همچنین] شبانگاه. آیا نمی اندیشید؟" و فرمود: "ما بر اهل این شهر و آبادی به دلیل گناهانشان، عذابی از آسمان فرو می فرستیم و از این آبادی، نشانه روشنی او درس عبرتی برای کسانی که می اندیشند باقی می گذاریم").

امام کاظم علیه السلام در بیان مقاصد، با سخنی منطقی، نخست آیات توحید و خداشناسی را بدین معنا که توحید بر عقلانیت بشر تکیه دارد، بیان فرموده و در مرحله بعد، از معاد و جهان پس از مرگ که اثبات آن بدون استمداد از عقل ممکن نیست، سخن گفته و در بخش سوم، موضوع مجازات های دنیوی برخی از اقوام و ملل گذشته را مطرح کرده اند. بر اساس برخی روایات، هر زمان مردم مرتکب گناهان تازه ای شوند خداوند نیز بلاهای جدیدی نازل می کند. (1)

عبارت ششم: عقل و علم

یَا هِشَامُ إِنَّ اَلْعَقْلَ مَعَ اَلْعِلْمُ فَقَالَ : ( وَتِلْكَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ ۖ وَمَا يَعْقِلُهَا إِلَّا الْعَالِمُونَ ) (2)

ای هشام! عقل [ همواره ] با علم و دانایی است و لذا خداوند فرموده: این ها مثال هایی است که ما برای مردم می زنیم و جز اهل دانش، آن را درک نمی کنند"».

مثال آیه به این شرح است: «مثل کسانی که غیر از خدا را اولیای خود برگزینند، مثل عنکبوت است که خانه ای برای خود انتخاب کرده؛ در حالی که سست ترین خانه ها خانه عنکبوت است اگر می دانستند». (3) پیام این آیه برای

انسان ها، این است که هیچ موجودی جز خداوند، شایسته تکیه کردن نیست و

ص: 67


1- وسائل الشیعه، ج 11، ابواب الامر و النهي و ما يناسبها، باب 41، حدیث 1.
2- عنکبوت، آیه 43.
3- عنكبوت، آیه 41.

همچون تار عنکبوت سست و نامطمئن است. چه قدرت هایی که روزی بسیار نیرومند به نظر می رسیدند اما چنان متزلزل شدند و از هم پاشیدند که عبرت و مایه تعجب همگان را باعث شدند.

هم چنین از عبارت « وَ مايعقلهَا اِلاّ اَلْعَالِمُونَ » استفاده می شود که علم و عقل، رابطه مهم و قوی با یکدیگر دارند. این دو در یکدیگر اثر می گذارند و از آن جاست که به توحید افعالی می رسیم که « لاَمُؤَثِّرُ فِي اَلْوُجُودِ الاّ اَللَّهُ »؛ زیرا همان اختیار و قدرت را نیز خداوند به ما عطا کرده است. از سوی دیگر، توسل به معصومان : به معنای تقاضای چیزی از آنان به صورت مستقل از خداوند نیست؛ بلکه منظور این است که با اعمال صالح یا پیروی از معصومان : یا شفاعت آنان و یا سوگند دادن خداوند به مقام و مکتب آنها، از خداوند چیزی تقاضا می کنیم که در واقع هیچ منافاتی با توحید افعالی ندارد.

عبارت هفتم: مذمت بی خردان

اشاره

« یَا هِشَامُ ثُمَّ ذَمَّ اَلَّذِينَ لاَ يَعْقِلُونَ ».

امام کاظم علیه السلام در این عبارت، به شش آیه از قرآن استلال کرده اند که به

نکوهش کسانی پرداخته که اهل اندیشه نیستند.

1. تقلید بی جا

فقال: ( وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَيْنَا عَلَيْهِ آبَاءَنَا ۗ أَوَلَوْ كَانَ آبَاؤُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ شَيْئًا وَلَا يَهْتَدُونَ ) (1)

و هنگامی که به آنها گفته شود: از آنچه خدا نازل کرده پیروی کنید می گویند: نه، ما از آنچه پدران خود را بر آن یافتیم پیروی می نماییم. آیا اگر پدران آنها

ص: 68


1- بقره، آیه 170.

چیزی نمی فهمیدند و هدایت نمی یافتند [باز هم باید از آنها پیروی کنند؟ »

چهار قسم تقلید وجود دارد: تقلید نادان از نادان؛ تقلید دانا از نادان؛ تقلید دانا از دانا و تقلید نادان از دانا که به جز مورد اخير، بقیه موارد همگی نکوهیده است. تقلید در امور دینی، چنان چه کسی خود توانایی اجتهاد در آن را ندارد هم چون تقلید در سایر رشته های علمی از متخصص، امری معقول است. خلاصه این که پیروی از دانایان، نشانه عقل و تقلید از جاهالان، نشانه نادانی است.

2. آلودگان به دنیا

و قال: ( وَمَثَلُ الَّذِينَ كَفَرُوا كَمَثَلِ الَّذِي يَنْعِقُ بِمَا لَا يَسْمَعُ إِلَّا دُعَاءً وَنِدَاءً ۚ صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لَا يَعْقِلُونَ ) (1)

مثل [تو در دعوت ] کسانی که کافر شدند، مانند کسی است که حیوانات را برای نجات از خطرا صدا می زند ولی آنها چیزی جز سر و صدا نمی شنوند.

[كافران ] کر و لال و کورند؛ از این رو چیزی نمی فهمند».

انسان ها سه ابزار مهم زبان، گوش و چشم برای شناخت دارند که طبق این آیه، در صورت استفاده نکردن از آن به واسطه هوا و هوس، تعصب های کورکورانه و لجاجت، نمی توانند نشانه ای حق را ببینند و در آن بیندیشند.

3. حجاب معرفت

و قال: ( وَمِنْهُمْ مَنْ يَسْتَمِعُونَ إِلَيْكَ ۚ أَفَأَنْتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ وَلَوْ كَانُوا لَا يَعْقِلُونَ ) (2)

گروهی از آنان به تو گوش فرا می دهند اما گویی کر هستند. آیا تو می توانی

سخن خود را به گوش کران برسانی، هر چند نفهمند؟ »

ص: 69


1- بقره، آیه 171.
2- يونس، آیه 42.
4. انسان نماهای پست تر از حیوان

و قال: ( أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَكْثَرَهُمْ يَسْمَعُونَ أَوْ يَعْقِلُونَ ۚ إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعَامِ ۖ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلًا )؛ (1) آیا گمان می بری بیش تر آنان می شنوند یا می فهمند؟ آنان فقط همچون چهار پایانند، بلکه گمراه ترند».

5. پراکندگی، ثمره بی فکری

لَا يُقَاتِلُونَكُمْ جَمِيعًا إِلَّا فِي قُرًى مُحَصَّنَةٍ أَوْ مِنْ وَرَاءِ جُدُرٍ ۚ بَأْسُهُمْ بَيْنَهُمْ شَدِيدٌ ۚ تَحْسَبُهُمْ جَمِيعًا وَقُلُوبُهُمْ شَتَّىٰ ۚ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَا يَعْقِلُونَ؛ (2) آنها همگی جز در دژهای محکم یا از پشت دیوارها با شما نمی جنگند. پیکارشان در میان خودشان شدید است اما در برابر شما ضعيف. تصور می کنی آن ها متحدند، در حالی که دل هایشان پراکنده است. این به دلیل آن است که آن ها گروهی هستند که تعقل نمی کنند».

این آیه درباره يهود بنی نضیر است و امام على علیه السلام در وصف مردم کوفه می فرمایند: «بدن هایتان جمع و افکار و خواسته ها [و قلب ها یتان پراکنده است». (3)

این آیه آشکارا بیان می کند که تعقل نکردن و نیندیشیدن، علت پراکندگی است.

6. خود فراموشی

و قال: ( وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ وَأَنْتُمْ تَتْلُونَ الْكِتَابَ ۚ أَفَلَا تَعْقِلُونَ ) (4) [ آیا مردم را به نیکی (و ایمان به پیامبری که صفات او در تورات آمده دعوت

ص: 70


1- فرقان، آیه 44.
2- حشر، آیه 14.
3- نهج البلاغه، خطبه 29.
4- بقره، آیه 44.

می کنید و خودتان را فراموش می نمایید، با این که شما کتاب آسمانی را می خوانید؟ آیا نمی اندیشید؟»

از این آیه روشن می شود که انسان باید اصلاحات را از خودش شروع کند، نه

این که خود را فراموش نمایند و تنها به فکر اصلاح دیگران باشد.

عبارت هشتم: مذمت اکثریت

یا هشام ثم ذم الله الكثره فقال:( وَإِنْ تُطِعْ أَكْثَرَ مَنْ فِي الْأَرْضِ يُضِلُّوكَ عَنْ سَبِيلِ ) . (1) و قال: ( وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ ۚ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ ۚ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ ) . (2) و قال: ( وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ نَزَّلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَحْيَا بِهِ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِ مَوْتِهَا لَيَقُولُنَّ اللَّهُ ۚ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ ۚ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ ) (3)

ای هشام! خداوند متعالی سپس اکثریت را مذمت کرد و فرمود: "و اگر از بیش تر کسانی که در روی زمین هستند اطاعت کنی، تو را از راه خدا گمراه می کنند و در جای دیگر فرمود: "و هرگاه از آنان بپرسی چه کسی آسمانها و زمین را آفریده است؟ به یقین می گویند خداوند یگانه. بگو: الحمدلله [که خود شما معتر فيد] ولی بیشتر آنان نمی دانند." و [در آیه دیگر) فرمود: "و اگر از آنان بپرسی چه کسی از آسمان آبی فرستاد و به وسیله آن زمین را پس از مردنش زنده کرد؟ می گویند: خداوند یگانه. بگو: حمد و ستایش مخصوص خداست اما بیشتر آنها نمی فهمند").

خداوند در این آیه، نظر اکثریتی را که به خداوند و احکام او اعتقاد نداشته و اندیشه خود را به کار نمی گیرند و انسانهایی آلوده، بی ایمان و کافر هستند رد می کند و پذیرش نظر آنان را از حجاب های عقل و موانع شناخت و مایه گمراهی

ص: 71


1- انعام، آیه 116
2- لقمان، آیه 25.
3- عنکبوت، آیه 63.

می داند. در مقابل، مشورت و پذیرش نظر اکثریت افراد با ایمان و تربیت شده مورد تأیید است. (1) بنابر این استفاده از نظر اکثریتی که از هر روشی برای رسیدن به مقاصد خود استفاده می کنند به بهانه مشورت، مغالط های آشکار است. و هیچ ارزشی ندارد و نباید از آن پیروی کرد؛ بلکه باید در پی حقانیت و ایمان و تقوا رفت و هر چند طرفداران آن کم باشند.

عبارت نهم: اقلیت سالم

یا هشام ثم مدح القله فقال : ( وَقَلِيلٌ مِنْ عِبَادِيَ الشَّكُورُ ). (2) وقال: ( وَقَلِيلٌ مَا هُمْ ) . (3) و قال: ( وَ قالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَکْتُمُ إِیمانَهُ أَ تَقْتُلُونَ رَجُلاً أَنْ یَقُولَ رَبِّىَ اللّه ) (4) و قال: ( وَمَنْ آمَنَ ۚ وَمَا آمَنَ مَعَهُ إِلَّا قَلِيلٌ ) ؛ (5)

ای هشام! خداوند سپس اقلیت [عاقل و اهل فکر ] را ستود و فرمود: "ولی عده کمی از بندگان من شکر گزارند". و در جای دیگر فرمود: "اما عده آن ها کم است ". و (در آیه سوم ) فرمود: "و مرد مومنی از آل فرعون که ایمان خود را پنهان می داشت، گفت: آیا می خواهید مردی را به دلیل این که می گوید پروردگار من الله است بکشید؟" و در آخرین [ آیه ] فرمود: "و هم چنین مومنان را؛ اما جز عده کمی همراه او ایمان نیاوردند ".

شناخت، موانعی دارد که یکی از این موانع، اکثریت نا آگاه و ناشایستی هستند که خط فکری خاصی دارند و راه فکر دیگران را می بندند. از آنجا که امام كاظم علیه السلام دنبال عظمت عقل و عقلانیت هستند، به این مانع اشاره کرده اند. در

ص: 72


1- آل عمران، آیه 159؛ شوری، آیه 38.
2- سبأ، آیه 13.
3- ص، آیه 24.
4- مومن، آیه 28.
5- هود، آیه 40.

عبارت قبل، اکثریت ناسالم مذمت می شوند و در این عبارت، اقلیت سالم را مدح می کند که بندگان شاکر، دوستان وفادار، مومن آل فرعون و مومنان، اندک اما راستین از جمله آنان هستند.

امام در پایان این عبارت، به چند آیه دیگر در مذمت اکثریت ناشایست اشاره کرده، آنان را دارای ویژگی هایی چون گمراهی، بی خردی و بی ادراکی می دانند: و قال: ( وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا يَعْلَمُونَ ) . (1) و قال: ( وَأَكْثَرُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ ) . (2) و قال: ( وَهُمْ لا یِشْعُرُون ) ؛ (3) و [خداوند فرمود: "ولی بیشتر آنها نمی دانند ". و در جای دیگر فرمود: "و بیشتر آنها نمی فهمند". و فرمود: "و بیشتر آنها درک نمی کنند ").

بر خلاف حکومت های امروزه که با شعار دموکراسی و رأی اکثریت تشکیل می شوند و گاه با تبلیغات کاذب، وعده های دروغین، مخارج میلیاردی و شست شوی مغزها و گاه با شرکت تعداد کمی از مردم در انتخابات، صورت می گیرد، حکومت در اسلام الهی است و خدا حاکم را تعیین می کند و مشروعیت می یابد و مردم بازوی حکومت هستند. لذا مردم در اجرای احکام اسلام دخالت کرده، مشورت در نحوه اجرای آن، با نظریت اکثریت آنان صورت می گیرد. از این رو، انتخابات در نظام اسلامی با انتخابات اکثریتی جهان غرب فاصله بسیاری دارد.

عبارت دهم: اولوا الألباب

اشاره

يَا هِشَامُ ثُمَّ ذَكَرَ اولي اَلْأَلْبَابِ بِأَحْسَنِ اَلذِّكْرِ وَ حَلاَّهُمْ بِأَحْسَنِ اَلْحَلِيَّهْ ؛

«ای هشام ! خداوند سپس صاحبان خرد را به بهترین روش ذکر کرده و آ ن ها را به زیباترین زینت ها، زینت بخشیده است».

امام کاظم علیه السلام در این جا، به هشت آیه اشاره کرده اند که هفت آیه آن به

ص: 73


1- انعام، آیه 37.
2- مائده، آیه 103.
3- اعراف، آیه 96.

اولو الالباب ختم می شود. الباب جمع لب به معنای مغز است و درباره انسان به معنای عقل به کار می رود. این آیات، ویژگی های اولوالالباب را چنین برمی شمارند.

1. حکمت

يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَنْ يَشَاءُ ۚ وَمَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرًا كَثِيرًا ۗ وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ؛ (1)

سپس فرموده: "دانش و حکمت را به هر کس بخواهد [و شایسته بداند ] می دهد و به هر کس دانش داده شود، خیر فراوانی داده شده است و جز خردمندان [این حقایق] را درک نمی کنند و متذکر نمی شوند"». .

تفسیرهای گوناگونی همچون معرفت الله، قرآن مجید و هرگونه علم سودمند از حکمت وجود دارد. به هر حال علم و حکمت - چه اکتسابی باشد و چه اعطایی و موهبتی - مختص این افراد است. این اعطای حکمت که خداوند به هر کس بخواهد می دهد، به معنای دادن بی حساب و کتاب نیست، بلکه یعنی خداوند به مقتضای حکمتش، به کسی می دهد که لایق باشد و خداوند او را شایسته بداند. منظور از خیر کثیر نیز خیر دنیا و آخرت است که در سایه آگاهی به دست می آید.

2. راسخان در علم

و قال: ( وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنَا ۗ وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ ) (2)

و فرمود: [تفسیر ] آیات متشابه را جز خدا و راسخان در علم نمی دانند.

ص: 74


1- بقره، آیه 269.
2- آل عمران، آیه 7.

[ آنها که به دنبال درک اسرار آیات قرآنند می گویند: ما به همه آن ایمان آوردیم؛ تمامی آن از جانب پروردگار ماست و جز خردمندان، متذکر نمی شوند و این

حقیقت را درک نمی کنند ]». .

اولو الالباب کسانی اند که در مسیر راسخون در علم هستند که گاه بر معصومان و تربیت یافتگان مکتب ایشان تعبیر می شود. آنان علمشان موقت و متزلزل نیست و دارای علمی ثابت و ریشه دارند. این افراد در محکمات و متشابهات دچار لغزش نمی شوند. محکمات را گرفته، در متشابهات به اهلش رجوع می کنند و اگر چیزی را درک نکردند، فورا آن را انکار نمی کنند.

3. آیات الهی در آسمان و زمین وقال: ( إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ لَآيَاتٍ لِأُولِي الْأَلْبَابِ ) (1)

و فرمود: به يقين در آفرینش آسمان ها و زمین و آمد و شد شب و روز،

نشانه هایی روشن برای خردمندان است».

از این گونه آیات، مشخص می شود که آیات قرآن تنها برای خواندن نیست و

تلاوت آن، مقدمه ای برای اندیشیدن است.

4. بینایان و نابینایان

و قال ( أَفَمَنْ يَعْلَمُ أَنَّمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ الْحَقُّ كَمَنْ هُوَ أَعْمَىٰ ۚ إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُولُو الْأَلْبَابِ ) (2)

و فرمود: "آیا کسی که می داند آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده

حق است، همانند کسی است که نابیناست؟ تنها خردمندان متذکر می شوند "..

ص: 75


1- آل عمران، آیه 190.
2- 2. رعد، آیه 19.

خداوند در آیات بعد (21 تا 23 سوره رعد)، هشت صفت ویژه برای

اولو الالباب بیان فرموده است:

-وفای به عهد و پرهیز از پیمان شکنی؛

- حفظ پیوندها و پاسداری از آن ها از جمله صله رحم؛

- خشیت از پروردگار؛

- ترس از بدی حساب در دادگاه قیامت؛

-صبر و استقامت به منظور جلب رضای خدا؛

- اقامه نماز؛

- انفاق به نیازمندان به صورت پنهان و آشکار؛

- جبران خطاها و سیئات با نیکی ها و حسنات.

این آیه، بیان می کند که حقانیت و اعجاز قرآن، به قدری آشکار است که هر کس چشمانی بینا داشته باشد، آن را می پذیرد و آن که نمی پذیرد، در واقع نابیناست و این تفاوت را صاحبان اندیشه درک می کنند.

5. عالمان و جاهلان مساوی نیستند

و قال: ( أَمَّنْ هُوَ قَانِتٌ آنَاءَ اللَّيْلِ سَاجِدًا وَقَائِمًا يَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَيَرْجُو رَحْمَةَ رَبِّهِ ۗ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ ۗ إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُولُو الْأَلْبَابِ ) (1)

و فرمود: "آیا چنین کسی باارزش است یا کسی که در ساعات شب در حال سجده و قیام، به عبادت مشغول است و از عذاب آخرت می ترسد و به رحمت پروردگارش امیدوار است؟ بگو: آیا کسانی که می دانند، با کسانی که نمی دانند یکسانند؟ تنها خردمندان متذکر می شوند"»

امام صادق علیه السلام در تفسیر این آیه می فرمایند: «منظور از " الَّذِينَ يَعْمَلُونَ، " ما اهل بیت

ص: 76


1- زمر، آیه 9.

هستیم و مقصود از " الَّذِينَ لا يَعْمَلُونَ " دشمنان ما و منظور از " اولوا الابابَ " شیعیان ما هستند که فرق میان ما و دشمنان ما را می دانند و راه ما را برگزیده اند» (1)

هر چند باید گفت که این گونه تفاسیر، بیان مصداق روشن و کامل آیه است نه مصداق منحصر آن. بنابر این، مفهوم آیه به آنچه در روایت آمده منحصر نیست.

6. تدبر در آیات

قرآن و قال: ( كِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ إِلَيْكَ مُبَارَكٌ لِيَدَّبَّرُوا آيَاتِهِ وَلِيَتَذَكَّرَ أُولُو الْأَلْبَابِ ) (2)

و فرمود: "این کتابی است پربرکت که بر تو نازل کرده ایم تا در آیات آن تدبر

کنند و خردمندان متذکر شوند"».

واژه مبارک، در فارسی با عربی تفاوت دارد. این واژه در فارسی، جایی به کار می رود که شادی و نشاطی وجود دارد ولی در عربی به نعمتی گفته می شود که پایدار باشد. بنابراین قرآن، نعمتی جاویدان است که مردم در تمامی اعصار می توانند از آن بهره گیرند. جمله پایانی آیه نیز بر این مطلب دلالت دارد که چون قرآن با عقل هماهنگ است، باعث تذكر صاحبان خرد می شود. لذا معتقدیم هر آنچه عقل حکم کند، شرع نیز به آن حکم می نمایند و به آنچه شرع حکم می کند، عقل نیز حکم خواهد کرد.

7. هدایت و تذکر

و قال: ( وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْهُدَىٰ وَأَوْرَثْنَا بَنِي إِسْرَائِيلَ الْكِتَابَ ) * ( هُدًى وَذِكْرَىٰ لِأُولِي الْأَلْبَابِ )؛ (3)

و فرمود: "و ما به موسی هدایت بخشیدیم و بنی اسرائیل را وارثان (تورات)

ص: 77


1- مجمع البیان، ج 8 ص 1389
2- ص، آیه 29.
3- مومن (غافر)، آیات 53 و 54.

قرار دادیم. کتابی که مایه هدایت و تذکر برای خردمندان بود"».

تفاوت هدایت و تذكر، در این است که احکام و معارف کتاب های آسمانی برای مردم، در آن جا که نمی دانند و درکی درباره آن ندارند، اسباب هدایت و در آن جا که می دانند و عقلشان آن را درک می کند، مایه یاد آوری است بنابر این، در

یک جا تعلیم و تربیت و در جای دیگر، یاد آوری و تقویت ادراکات عقلیه است.

8. پیوسته تذکر بده

و قال: ( وَذَكِّرْ فَإِنَّ الذِّكْرَىٰ تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِينَ )؛ (1)

و فرمود: "و پیوسته تذکر ده؛ زیرا تذکر، مومنان را سود می بخشد"

این آیه که تکمیل آیه پیش است، کتاب های آسمانی را مایه هدایت و تذکر اولو الالباب و تذکر را به حال مومنان سودمند می داند. نتیجه آن که ایمان بدون تعقل و تفکر حاصل نمی شود و اگر حاصل گردد، پایدار نمی ماند. بنابراین باید عقل و اندیشه را تقویت کرد تا ایمان، استقرار و ثبات یابد.

عبارت یازدهم: فهم و عقل

یا هشام إن الله تعالى يقول في كتابه: ( إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَذِكْرَىٰ لِمَنْ كَانَ لَهُ قَلْبٌ ) (2)

یعنی: عقل. وقال: ( وَلَقَدْ آتَيْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ ) ؛ (3) قال: فَقَالُ اَلْفَهْمِ وَ اَلْعَقْلُ؛

برای هشام! خداوند متعالی در کتابش می فرماید: "در این تذکری است برای آن کس که قلب دارد ". و منظور از قلب در این آیه عقل است. و در جای دیگر فرمود: "و ما به لقمان حکمت دادیم". و منظور از حکمت [در این آیه شریفه ] فهم و عقل است».

ص: 78


1- ذاریات، آیه 55.
2- ق، آیه 37.
3- لقمان، آیه 12.

امام کاظم علیه السلام در این جا، به دو آیه اشاره می نمایند که به عقل و عقلانیت پرداخته است: آیه نخست، به سرگذشت پیشینیان مربوط می شود که تنها برای کسانی که قلب دارند مایه تذکر و اندرز است و قلب در این جا یعنی عقل. آیه دوم به حکمت لقمان اشاره دارد که به فرمایش امام کاظم علیه السلام ، مراد از حکمت، فهم و عقل است که به لقمان اعطا شده بود.

عبارت دوازدهم: تواضع در برابر حق

يَا هِشَامُ إِنَّ لُقْمَانَ قَالَ لاِبْنِهِ تَوَاضَعْ لِلْحَقِّ تَكُنْ أَعْقَلَ النَّاسِ وَ إِنَّ الْكَيِّسَ لَدَى الْحَقِّ يَسِيرُ؛

«ای هشام! لقمان حکیم] خطاب به فرزندش گفت: "در مقابل حق، فروتن باش تا عاقل ترین مردم باشی و بی شک افراد هوشیار و متواضع در برابر حق، زیاد نیستند "»

امام در این بخش، فروتنی در برابر حق را راه عاقل تر شدن بر می شمارند. خداوند نیز حق را از دو طریق عقل و اندیشه و دیگری از طریق وحی توسط پیامبران، بیان کرده است. موانعی نیز برای رسیدن به حق وجود دارد، از جمله: هوای نفس، حب مقام و مال، و تعصب های بی جا. انسان ها در برابر حق نیز موضع گیری های متفاوتی دارند: برخی کاملا تسلیم حقند و برخی آن مقدار از حتی را می پذیرند که در جهت منافعشان باشد. لذا انسان باید از کبر و غرور، تعصب، هواپرستی و حب جاه و مقام خالی باشد تا کاملا در برابر حق تسلیم شود.

در قسمت دوم از عبارت دوازدهم نیز چنین آمده است:

« «يَا بُنَيَّ إِنَّ اَلدُّنْيَا بَحْرٌ عَمِيقٌ قَدْ غَرِقَ فِيهَا عَالَمٌ كَثِيرٌ فَلْتَكُنْ سَفِينَتُكَ فِيهَا تُقَوِّي اَللَّهَ وَ حَشْوُهَا اَلْإِيمَانَ وَ شِرَاعُهَا التَّوَكُّلُ وقِيمُهَا العَقلُ ودَلِيلُها العِلمُ وسُكّانُها الصَّبْرُ »

ای فرزندم! دنيا [هم چون دریای عمیق و گودی است که [اقوام و ملل] و

ص: 79

انسان های مختلفی در آن غرق شده اند، لذا باید برای نجات خویشتن کشتی ای از تقوا آماده کنی که توشه اش ایمان و نیروی محرکه و بادبان هایش توکل و ناخدای آن عقل، و راهنمای آن علم و لنگرش صبر باشد.

علاوه بر موانعی که پیش از این ذکر شد، وابستگی به دنیا یکی دیگر از موانع

و حجاب هاست، که به آن اشاره شد. هم چنین لقمان حکیم، ارکان پنجگانه کشتی نجات را که در برابر حوادث گوارا و ناگورای زندگانی دنیا از انسان ها محافظت می کند، به خوبی بیان داشته است.

عبارت سیزدهم: نشانه عقل

يا هِشامُ إِنَّ لِكُلِّ شِئ دَليلاً وَ دَليلُ العَقلِ التَّفَكُّرُ وَ دَليلُ التَّفَكُّرِ الصَّمتُ وَلِكُلٌ شِئ مُطِيُّهُ وَ مُطِيُّهُ العقل التَّواضُعُ وَ كَفَى بِكَ جَهْلاً أَنْ تَرْكَبَ ما نُهِيتَ عَنْهُ؛

«ای هشام! برای هر چیزی نشانه ای است و نشانه عقل، اندیشیدن است و نشانه اندیشیدن، سکوت و خودداری از سخنان ناروا)، و برای هر چیزی مرکبی است و مرکب عقل، تواضع است و برای نادانی تو همین بس که مرتکب کاری شوی که از آن نهی شده ای».

در این عبارت، از زاویه دیگری به عقل نگاه شده است. نشانه عقل و اندیشیدن بیان گشته تا هر کس عیار عقل و اندیشه اش را با آن محک بزند؛ همان گونه که می توان با این مقیاس، میزان عقل و فکر دیگران را نیز اندازه گرفت. اگر عقل و فکر در زندگی فرد و در همه مسائل دینی، اجتماعی، سیاسی، خانوادگی، تربیتی، رسانه ای و خلاصه در همه رفتار و موضع گیری ها و سخنانش، حاکم باشد، نشانه عقلانیت اوست و می توان به وی اعتماد کرد و گرنه عاقل و قابل اعتماد نیست. در این حدیث، پرحرفی، نشانه کم عقلی یا سبب کم عقلی است. افرادی هوشمند هستند که سکوت می کنند و جز به مقدار لازم سخن نمی گویند.

ص: 80

عبارت چهاردهم: شناخت خردمندانه

يَا هِشَامُ بَعَثَ اَللَّهُ أَنْبِيَائَهِ وَ رُسُلَهُ إِلَى عِبَادِهِ إِلاَّ لِيَعْقِلُوا عَنِ اَللَّه؛

ای هشام! خداوند تمام پیامبرانش را فرستاد تا مردم، خدا را با خردشان

بشناسند».

از این بخش روایت، استفاده می شود که اساس دعوت انبیا، فعال کردن عقل انسان ها برای مهم ترین مسأله زندگی یعنی خداشناسی است. فعال سازی عقل، آثاری دارد که در ادامه روایت بدان اشاره شده است:

« فَأَحْسَنُهُمْ اِسْتَجَابَهُ أَحْسَنُهُمْ مَعْرِفَهُ ؛ کسانی بیش از همه دعوت انبیا را

می پذیرند که معرفت بیشتری به خدا داشته باشند».

2. « وَ أَعْلَمُهُمْ بِأَمْرِ اَللَّهِ أَحْسَنُهُمْ عَقْلاً ؛ و کسانی بیش از همه به اوامر الهی تن می دهند که از خرد بیشتری بهره برده باشند»؛ زیرا با عقل خود می فهمند که اوامر و نواهی الهی به مصلحت آنان است و بیشتر به آن عمل می کنند.

3. « وَ أَكْمَلُهُمْ عَقْلاً أرفَعُهُم دَرَجَهُ فِي الدُّنيا وَالآخِرُهُ ؛ و کسانی که عقلشان

کامل تر باشد، مقام و منزلتشان در دنیا و آخرت در پیشگاه خداوند بالاتر است».

بنابر این، هر اندازه عقل بیش تر باشد، میزان اطاعت پذیری از انبیا بالاتر است و هر قدر میزان اطاعت پذیری از انبیا بالاتر باشد، اطاعت از فرمان الهی قوی تر است و هر چه اطاعت از فرمان الهی قوی تر باشد، درجات انسان عالی تر خواهد بود.

عبارت پانزدهم: حجت ظاهری و باطنی

يا هِشَامُ إِنَّ اللَّهَ عَلَى اَلنَّاسِ حُجَّتَينِ حَجُّهُ ظاهِرُهُ وَ حَجهُ بَاطِنُهُ فَأَمَّا الظَّاهِرُهُ فَالرُّسُلُ وَ الْأَنْبِيَاءُ وَ اَلاَئِمُهُ وَ أَمَّا اَلْبَاطِنُهُ فَالْعُقُولُ

ای هشام! خداوند متعالی برای مردم دو حجت (دو وسیله تشخیص حق از

ص: 81

باطل قرار داده است: حجتی در ظاهر و حجتی در باطن؛ حجت ظاهری، انبیا و رسولان و امامان : هستند و حجت باطنی، خرد مردم است».

خداوند که به ما دستور حرکت به سوی رستگاری داده، به اقتضای قاعده لطف، ابزار آن، یعنی حجت ظاهری ( پیامبران) و حجت باطنی (عقل) را نیز به ما عطا کرده است. مباحث مختلفی در حجت ظاهری و باطنی نیز مطرح شده، از جمله:

حجت ظاهری از عالم تشریع و حجت باطنی از عالم تکوین، هر دو از سوی

خداست و با هم هماهنگ هستند؛

قوانین شریعت و تکوین دو بخش دارد: در بخش اول عقل، کلیات و

جزئیات را درک می کند، به گونه ای که اگر حتى انبيا هم نمی آمدند عقل برای درک آنها مشکلی نداشت همچون حسن عدالت و قبح ظلم. انبیا این بخش از ادراکات عقلیه را تأیید و تقویت می کنند. بخش دوم اموری است که عقل، کلیات آن را درک می کند اما به جزئیات آن پی نمی برد و شرع، حكم جزئیات آن را بیان می کند.

بشر برای رسیدن به مقصد، به هر دو حجت نیاز دارد و بدون در نظر گرفتن

یکی از آنها به مقصد نخواهد رسید.

عبارت شانزدهم: ویژگی های عاقل

يَا هِشَامُ إِنَّ الْعَاقِلَ الَّذِي لَايَشْغَلُ الْحَلَالُ شُكْرَهُ وَ لَايَغْلِبُ الْحَرَامُ صَبْرَه؛

[ ای هشام! عاقل کسی است که رسیدن به ] حلال، او را [مغرور] نمی کند و از

شکر خداوند باز نمی دارد و در مقابل حرام، صبر و شکیبایی می ورزد».

عبارت هفدهم: آفات عقل

يَا هِشَامُ مَنْ سَلَّطَ ثَلاَثاً عَلَى ثَلاَثٍ فَكَأَنَّمَا أَعَانَ عَلى هَدمِ عَقْلِهِ مَن أَظْلَمَ نُورَ تَفَكُّرِهِ بِطولِ أَمَلِهِ وَ مَحَا طَرَائِفَ حِكمَتِهِ

ص: 82

بِفُضولِ كَلاَمِهِ وَ أَطْفَأَ نُورَ عِبرَتِهِ بِشَهواتِ نَفْسِهِ فَكَأَنَّمَا أَعَانَ هَوَاهُ عَلَى هَدمِ عَقْلِهِ وَ مَنْ هَدَمَ عَقْلَهُ أَفْسَدَ عَلَيْهِ دِينَهُ وَ دُنْيَاه؛

ای هشام! هر کس سه چیز را بر سه چیز مسلط کند گویا به نابودی خرد خود کمک کرده است: کسی که نور تفکرش را به وسیله آرزوهای طولانی تاریک کند و شخصی که با سخنان اضافی (بی مورد) سخنان حکمت آمیز را محو نماید و کسی که نور عبرتش را با شهوات نفسانی خاموش کند، گویا به هوای نفسش در نابودی عقلش کمک کرده و کسی که عقلش را نابود کند، دین و دنیایش را نابود کرده است».

در بخش های نخستین روایت، اهمیت فوق العاده عقل با استفاده از آیات قرآن بیان شد و امام کاظم علیه السلام عقل را در اوج عظمت نشاندند. سپس به بیان اهمیت تفکر و نقش مهم آن پرداختند و در بخش های بعدی، نشانه های عاقل را برشمردند و آفات عقل را بررسی کردند و به سه مورد آن یعنی آرزوهای طولانی، فضول الكلام (سخنان اضافه بی حساب و کتاب ) که نابود کننده سخنان حکمت آمیز است، و شهوات نفسانی، اشاره نمودند. از این جمله معلوم می شود که انسان دارای اختیار است و می تواند این آفات را بر عقل خود مسلط نماید و آن را نابود کند یا مسلط نکند و حیات عقلش را حفظ نماید.

عبارت هجدهم: آفات رشد

اعمال يا هِشامُ كَيْفَ يَزْكُو عَنداللَّهِ عَمَلُكَ وَ أَنْتَ قَدْ شَغَلْتَ قَلْبَكَ عَنْ أَمْرِ رَبِّكَ وَ أَطَعْتَ هَوَاكَ عَلَى غَلَبِهِ عَقْلَكَ؛

«ای هشام! چگونه اعمال تو در نزد خداوند پاکیزه باشد و رشد کند در حالی که قلبت را از اوامر الهی روی گردان نموده و هوای نفست را بر عقلت غالب کرده ای و به اطاعت هوای نفس پرداخته ای؟»

در این بخش، به دو آفت از آفاتی که مانع رشد اعمال و پاکیزگی آن می شود

ص: 83

یعنی هوای نفس و از کار انداختن عقل اشاره شده است. (یزکو) از ماده زکات، معنای اولیه آن رشد و معنای دیگر آن پاکیزگی و پاکسازی است. برخی معتقدند هر دو، به یک ریشه بازمی گردد؛ زیرا تا موانع از بین نرود رشد حاصل نمی گردد. خلاصه این که اگر دوست داریم اعمالمان رشد کند، باید قلبمان را فقط متوجه خدا کرده، عقلمان را امير و هوای نفس را اسیر کنیم.

عبارت نوزدهم: چاره تنهایی

يَا هِشَامُ اَلصَّبْرُ عَلَى اَلْوَحْدِهِ علامه قُوهُ اَلْعَقْلِ فَمَنْ عَقَلَ عَنِ اَللَّهِ اِعْتَزَلَ أَهْلَ اَلدُّنْيَا وَ اَلرَّاغِبِينَ فِيهَا وَ رَغِبَ فِيمَا عِنْدَ اَللَّهِ وَ كَانَ اللَّهُ اِنْسَهُ فِي الْوَحْشِهِ وَ صاحِبَهُ فِي الوَحدِهِ وَغُناهُ في العَيلِهِ وَ مُعِزَّهُ مِن غَيْرِ عَشِيرِهِ ؛

ای هشام! صبر بر تنهایی، نشانه قوت عقل است. کسی که عقل الهی دارد، حساب خود را از دنیاپرستان جدا می کند و از راغبان در دنیا که هم و غمشان مادیات است، فاصله می گیرد و تمام توجهش به خداست و خداوند انیس و مونس او در وحشت و رفیقش در تنهایی است و باعث غنای او به هنگام فقر و سبب عزتش بدون داشتن عشیره و قبیله می شود).

انسان گاه در میان جمعیتی آلوده زندگی کرده، احساس تنهایی می کند. آیا در چنین مواقعی باید همرنگ جماعت شد یا این که مشکل تنهایی را به جان خرید؟ امام کاظم علیه السلام در پاسخ، دستور می دهند که در چنین مواردی تنهایی را انتخاب کن و بر مشکلاتش صبر نما و خودت را آلوده این گونه افراد مکن که صبر بر وحدت، نشانه عقل است و عقل، تنهایی و پاک بودن را بر آلودگی و با اجتماع آلوده بودن ترجیح می دهد. سپس به چهار مشکل نداشتن انیس و مونس، تنهایی، مشکلات مالی و بی قبیلگی اشاره فرموده، خداوند را مونس، رفیق، موجب غنا و عزت و اعتبار آنها در چنین مواقعی معرفی می کنند که با تکیه بر او می توانند مشکلات را حل نمایند.

ص: 84

عبارت بیستم: روابط هفت گانه

يَا هِشَامُ نَصْبَ الْحَقِّ لِطَاعَةِ اللَّهِ وَ لَاتِجَاهَ إِلَّا بِالطَّاعِهِ وَ الطَّاعُهُ بِالْعِلْمِ وَ العِلمُ بِالتَّعَلُّمِ وَ التَّعَلُّمُ بِالعَقلِ يُعْتَقَدُ و لاعِلمَ إِلاَّ مِن عالِمٍ رَبَّانيٍ وَ مَعرِفَةُ العِلمِ بِالعَقلِ ؛

«ای هشام! حقی که خداوند بیان کرده [چه حق خدا بر مردم و چه حق پیامبر و امام بر مردم و چه حق همسایه بر همسایه و خلاصه تمام انواع حقوق] مقدمه اطاعت خداست و راه نجاتی جز از طریق اطاعت خدا نیست. اطاعت از خدا بدون علم و دانش بدون تعلم و فراگیری به دست نمی آید و تعلم به سبب عقل و عقلانیت استحکام می یابد و دانش، تنها باید از عالم ربانی گرفته شود و تنها راه شناخت علم، (1) خرد است».

امام هفتم در این حدیث شریف، از هفت نوع رابطه سخن گفتند:

- رابطه حق با اطاعت؛

- رابطه نجات با اطاعت؛

- رابطه اطاعت با علم

- رابطه علم با تعلم؛

- رابطه تعلم با عقل؛

- رابطه تعلیم با عالم ربانی؛

- رابطه شناخت عالم با عقل.

که این رابطه ها بسیار دقیق هستند.

از آن جا که افراط و تفریط در مسائل مذهبی سر چشمه تمام انحرافات است، امام کاظم علیه السلام فرمودند «هیچ راه نجاتی جز از طریق بندگی نیست»؛ اطاعتی که همراه با آگاهی باشد، نه چشم بسته و طوطی وار. افتخار پیروان حضرت علی علیه السلام

ص: 85


1- به نظر می رسد منظور از علم در این جا عالم یا علم به معنای عالم است؛ یعنی عقل معیار سنجش عالم است.

این است که از شخصیتی پیروی می نمایند که داناترین مسلمانان بود.

عبارت بیست و یکم: معیار قبولی اعمال

يَا هِشَامُ قَلِيلُ الْعَمَلِ مِنَ الْعالِمِ مَقْبُولٌ مُضَاعَفٌ وَ كَثِيرُ اَلْعَمَلِ مِنْ أَهْلِ اَلْهَوَى وَ اَلْجَهْلِ مَرْدُودٌ

ای هشام! عمل مختصر و کمی که عالم عاقل انجام دهد هم قبول است و هم دو چندان می شود؛ اما عمل زیادی که اهل هوا و هوس و انسان های جاهل به جا آورند پذیرفته نمی شود».

در تعارض بین کمیت و کیفیت در امور مادی و معنوی، عقل می گوید: کمتر

با کیفیت بالاتر، بهتر از بیش تر با کیفیت پایین است.

عبارت بیست و دوم: تجارت پرسود

يَا هِشَامُ إِنَّ الْعَاقِلَ رَضِيَ بِالدُّونِ مِنَ الدُّنيَا مَعَ الحُكَمِهِ وَلَم يَرْضَ بِالدُّونِ مِنَ الْحُكْمِهِ مَعَ الدُّنيَا فَلِذلِكَ رَبِحَتْ تِجَارَتُهُم؛

«ای هشام! عاقل کسی است که امکانات محدود و مختصر دنیا همراه با حکمت فراوان را بر حکمت اندک همراه با امکانات فراوان دنیا ترجیح می دهد و لذا اینگونه افراد در بازار دنیا تجارتشان سود می دهد و دچار خسران و ضرر نمی شوند ».

به راستی ! حکمت چیست که در آیات و روایات بر آن بسیار تأكيد شده است؟ حکمت در لغت یعنی بازدارندگی که به تدریج معانی دیگری نیز پیدا کرده است. حکمت در نظر مفسران، مجموعه ای از معرفت، علم، اخلاق، تقوا، نور و هدایت است که انسان را از نافرمانی خدا باز می دارد. بنابراین، حکمت هم جنبه نظری دارد که اعتقاد به معارف و مبانی دینی به ویژه خداشناسی است و هم جنبه عملی که همان اخلاق و ارزش های دینی و خمیر مایه تقواست. کسی که

ص: 86

دارای مبانی اعتقادی محکم و استوار و ارزش های اخلاقی فراوان باشد، به او خیر کثیر عطا شده است.

عبارت بیست و سوم: نشانه دیگری برای عاقلان

يَا هِشَامُ إِنَّ اَلْعُقَلاَءَ تَرَكُوا فُضُولَ الدُّنْيَا فَكَيْفَ الذُّنُوبُ وَ تَرْكُ اَلدُّنْيَا مِنَ اَلْفَضْلِ وَ تَرْكُ اَلذُّنُوبِ مِنَ اَلْفَرْضِ؛

«ای هشام! عقلا فضول دنیا را رها نموده و خود را آلوده آن نکرده اند تا چه رسد به گناهان [که به طریق اولی از آن دوری جسته اند ] و ترک فضول دنیا مستحب، اما ترک گناهان واجب است».

منظور از دنیا در این روایت، نعمت های مادی است که به سه بخش تقسیم

می شود: و ضروریات که عمدتا در پنج چیز خلاصه می گردد که هر کس در دنیا

بدانها نیاز دارد؛ مانند لباس، مسکن، غذا، همسر و کسب و کار؛

• رفاهیات، اموری است که اگر نباشد لطمه ای به زندگی انسان نمی زند، ولی

وجود آن باعث آسایش بیشتر است؛ . فضول الدنيا، آنچه اضافه بر ضروریات و رفاهیات باشد و غالبا جنبه

هوس رانی دارد.

عبارت بیست و چهارم: نگاه عاقلان به دنیا و آخرت

يَا هِشَامُ إِنَّ اَلْعَاقِلَ نَظَرَ إِلَى اَلدُّنْيَا وَ إِلَى أَهْلِهَا فَعَلِمَ أَنَّهَا لاَ تُنَالُ إِلاَّ بِالمشقه وَ نَظَرَ إلى اَلْآخَرِهِ فَعَلِمَ أَنَّهَا لاَ تُنَالُ إِلاَّ بِالْمَشَقِّهِ فَطَلَبَ بِالْمَشْقِّهِ أَبْقَاهُمَا؛

«ای هشام! انسان عاقل به دنیا و اهل آن نگاه کرده و درباره آن ها اندیشیده و ملاحظه کرده که جز با زحمت و مشقت به آن نمی رسد و به آخرت نیز نگاه کرده و دیده که آن هم جز با زحمت و مشقت، دست یافتنی نیست. او با تحمل

ص: 87

این زحمت و مشقت به دنبال آنچه پایدار است (آخرت) می رود».

عبارت بیست و پنجم: زاهدان دنیا و راغبان آخرت

يَا هِشَامُ إِنَّ الْعُقَلَاءَ زَهِدُوا فِي الدُّنْيَا وَ رَغِبُوا فِي اَلْآخِرَهِ لِأَنَّهُمْ عَلِمُوا أَنَّ اَلدُّنْيَا طَالِبُهُ مَطْلُوبُهُ و الآخره طالِبُهُ وَ مَطْلُوبُهُ فَمَنْ طَلَبَ الآخَرَهُ طَلَبَتْهُ الدُّنيا حَتَّى يَسْتَوْفِيَ مِنْها رِزْقَهُ وَ مَنْ طَلَبَ الدُّنْيا طَلبَتهُ الآخرهُ فَيَأْتِيهِ الْمَوْتُ فَيُفْسِدُ عَلَيْهِ دُنْيَاهُ وَ آخِرَتَهُ؛

ای هشام! عاقلان در دنیا زهد پیشه کرده، به آخرت رغبت دارند؛ زیرا آن ها می دانند که دنیا انسان را می طلبد و انسان هم طالب دنیاست؛ همان گونه که آخرت انسان را می طلبد و انسان هم طالب آخرت است. پس هر كس طالب آخرت باشد، دنیا او را می طلبد تا روزی اش را کامل به او بدهد و کسی که طالب دنیا باشد، آخرت به طلب او می آید پس مرگش فرا می رسد و دنیا و آخرتش بر باد می رود».

زهد و رغبت دو واژه ضد هم هستند. زهد به معنای بی اعتنایی و وابستگی نداشتن و رغبت به معنای دلدادگی و دلباختگی است. عاقلان، دلباخته دنیا و اسیر آن نیستند و زرق و برق دنیا آن ها را گرفتار نمی کند. در مقابل، به آخرت مایلند، یعنی وابسته و عاشق آخرتند.

درباره حقیقت زهد، بسیاری گرفتار اشتباه شده و آن را به معنای ترک امور دنیایی و چسبیدن به امور اخروی تفسیر کرده اند. در حالی که حضرت علی علیه السلام معنای حقیقی زهد را چنین بیان می فرمایند:

تمام زهد در دو جمله از قرآن مجید آمده که می فرماید: «این به دلیل آن است که برای آنچه از دست داده اید، تأسف نخورید و به آنچه به شما داده است، دلبسته و شادمان نباشید». بنابر این، آن کس که غم گذشته را نمی خورد و برای آینده خوشحال نیست، هر دو جانب زهد را رعایت کرده است. (1)

ص: 88


1- نهج البلاغه كلمات قصار، شماره 439.

طبق این روایت، زهد به معنای ترک استفاده از صنایع و اختراعات و اکتشافات و ثروت و امکانات دنیا نیست؛ بلکه وابستگی نداشتن به دنیاست بدین معنا که اگر چیزی از دست رفت، بر آن تأسف نخوری و اگر نعمتی به تو رسید، دل بسته، خوش حال و مغرور نشوی.

عبارت بیست و ششم: فایده عقل کامل

يَا هِشَامُ مَنْ أَرَادَ اَلْغَنِيَّ بِلَا مَالٍ وَ رَاحَهُ الْقَلْبُ مِنَ الحَسَدِ وَ السَّلاَمِهِ فِي الدِّينِ فَلْيَتَضَرَّعْ إِلى اللَّهِ عَزَّ وَجَل في مَسأَلَتِهِ بِأَن يُكَمِّلَ عَقْلَهُ فَمَنْ عَقَلَ قَنِعَ بِمَا يَكْفِيهِ وَ مَنْ قَنِعَ بِمَا يَكْفِيهِ اسْتَغْنِيَ وَ مَنْ لَمْ يَقْنَعْ بِمَا يَكْفِيهِ لَمْ يُدْرِكِ الْغَنِيَّ أَبَداً

«ای هشام! هر کس در پی بی نیازی بدون پشتوانه مالی و راحتی قلب از حسد و سلامت در دینش است، باید هنگام دعا به درگاه خداوند متعالی، از او بخواهد عقلش را کامل کند؛ زیرا عاقل به آنچه مورد نیازش باشد، قناعت می کند و کسی که به آنچه نیازش است قناعت کند، غنی می شود و کسی که به آنچه نیاز دارد قناعت نکند، هرگز توانگری را درک نخواهد کرد»..

عبارت بیست و هفتم: عامل استمرار هدایت

يَا هِشَامُ إِنَّ اَللَّهَ حُكِيَ عَنْ قَوْمٍ صَالِحِينَ أَنَّهُمْ قَالُوا: ( رَبَّنَا لَا تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً ۚ إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ ).حِينَ عَلِمُوا أَنَّ اَلْقُلُوبَ تَزِيغُ وَ تَعُودُ إِلَى عَمَاهَا وَ رَدَاهَا إِنَّهُ لَمْ يَخَفِ اَللَّهَ مَنْ لَمْ يَعْقِلْ عَنِ اَللَّهِ وَ مَنْ لَمْ يَعْقِلْ عَنِ اَللَّهِ لَمْ يُعْقَدْ قَلْبُهُ عَلَى معرفه ثَابِتُهُ يُبْصِرُهَا وَ يَجِدُ حَقِيقَتَهَا فِي قَلْبِهِ وَ لاَ يَكُونُ أَحَدٌ كَذَلِكَ إِلاَّ مَن كانَ قَولُهُ لِفِعْلِهِ مُصَدِّقاً وَ سِرُّه لِعَلاَنِيَتِهِ مُوافِقاً لِأَنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ اِسْمُهُ لَمْ يَدُلَّ عَلَى الباطِنِ الْخَفِيِّ مِنَ الْعَقْلِ إِلاَّ بِظاهِرٍ مِنْهُ وَ نَاطِقٍ عَنْهُ؛ . (1) حين علموا أن القلوب تزیغ و تعود إلى عماها و رداها. إنه لم يخف الله من لم يعقل عن الله و من لم يعقل عن الله لم۔ يعقد قلبه على معرفه ثابته يبصرها و يجد حقيقتها في قلبه و لا يكون أحد كذلك إلا من كان قوله لفعله مصدقا و سره لعلانيته موافقا، لأن الله تبارك اسمه لم يدل على الباطن الخفي من العقل إلا بظاهر منه و ناطق عنه؛

ص: 89


1- آل عمران، آیه 8

«ای هشام! خداوند از جماعتی از صالحان در قرآن مجید نقل کرده که:

راسخان در علم می گویند: پروردگارا ! دل هایمان را بعد از آن که ما را هدایت کردی، از راه [ حق ] منحرف مگردان و از سوی خود رحمتی بر ما ببخش ! زیرا تو بخشنده ای؛ زیرا می دانستند که قلب های انسان ها [ همیشه ] در یک حال نیست، بلکه در مسیر جاده زندگانی، اسیر شیاطین و هواهی نفس می گردد و دچار انحراف می شود و به گمراهی باز می گردد. بی شک کسی که از خداوند پروایی نداشته باشد، عقل ندارد و کسی که عقل ندارد، شناخت پایداری نخواهد داشت که آثار آن در قلبش آشکار شود و کسی به این مقام نمی رسد مگر این که گفتارش، اعمالش را تصدیق کند و درونش، موافق برونش باشد؛ زیرا خداوند متعالی، اسرار درون را از طریق اوصاف برون هدایت می کند و تا برون اصلاح نشود، درون اصلاح نخواهد شد »

عبارت بیست و هشتم: برترین عبادت

يَا هِشَامُ كَانَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَقُولُ مَا عُبِدَ اَللَّهُ بَشِئَ أَفْضَلَ مِنَ اَلْعَقْل؛

«ای هشام! حضرت امیر مؤمنان علیه السلام همواره می فرمود: "هیچ عبادتی بالاتر از

عقل نیست "».

عقل در این روایت به معنای مصدری آن، یعنی تعقل و اندیشیدن است. بنابر این، معنای روایت چنین است: «همه عبادت ها خوب، اما بالاترین عبادت ها، اندیشیدن است». بلکه عبادات دیگر نیز با عقل و فکر، روح پیدا می کند و لذا اندیشیدن در نتایج امور دنیا و آخرت، بالاترین عبادت است.

سپس امام کاظم علیه السلام در ادامه می فرمایند:

وَ مَا تَمَّ عَقْلُ اِمْرِءٍ حَتَّى يَكُونَ فِيهِ خِصَالٌ شَتِيٌ ؛

عقل هیچ کس کامل نمی گردد مگر این که ویژگی های مختلفی در آن جمع

شود.

ص: 90

در ادامه به دوازده ویژگی اشاره می کنند که بعضی، از عوامل تقویت عقل و

برخی دیگر، از حجاب های عقل محسوب می شود

1. « اَلْكُفْرُ وَ اَلشَّرُّ مِنْهُ مَأْمُونَانِ »

عاقل کسی است که نه کفران می کند و نه مبدأ شرور است». کفر در این جا به معنای کفر اعتقادی نیست؛ چون شتر به آن علف شده و همان گونه که شتر، به اعمال مربوط می شود، کفر هم کفر عملی است. بنابر این، عاقلان کفران نعمت نمی کنند و مبدأ شرور نیستند، ولی بی خردان مبدأ شرور و آفاتند.

2.« وَ اَلرُّشْدُ وَ اَلْخَيْرُ مِنْهُ مَأْمُولاَنِ؛ ؛

عاقل مبدأ خیر و برکت و رشد و احسان است».

3. « وَ فَضْلُ مَالِهِ مَبْذُولٌ عَاقِلٌ أَمْوَالٍ

اضافه اش را در راه خداوند احسان می کند».

4. « وَ فَضْلُ قَوْلِهِ مَكْفُوفٌ؛

از سخنان اضافه (فضول الكلام) خودداری می کند». غالب گناهان با زبان انجام می شود، لذا مراقبت از زبان بسیار مهم است.

5. « وَ نَصِيبُهُ مِنَ اَلدُّنْيَا اَلْقُوتُ؛

عاقل به مقدار نیاز از دنیا بهره می گیرد».

6. « لَايَشْبَعُ مِنَ الْعِلْمِ دَهْرُهُ؛

تمام عمر از دانش سیر نمی شود).

7. « اَلذُّلُّ أَحَبُّ إِلَيْهِ مَعَ اَللَّهِ مِنَ اَلْعِزِّ مَعَ غَيْرِهِ؛

عاقل، با خدا بودن را [حتی] همراه با فقر و نداری، بر دارا بودن در کنار غیر خداوند ترجیح می دهد».

8. « وَ اَلتَّوَاضُعُ أَحَبُّ إِلَيْهِ مِنَ اَلشَّرَفِ؛

فروتنی برای عاقل، از اظهار شخصیت و ادعای شرافت کردن محبوب تر است».

9. « يَسْتَكْثِرُ قَلِيلَ اَلْمَعْرُوفِ مِنْ غَيْرِهِ؛

کارهای نیک کم دیگران را عظيم می شمارد».

10. « وَ يَسْتَقِلُّ كَثِيرَ اَلْمَعْرُوفِ مِنْ نَفْسِهِ ؛

کارهای شایسته زیاد خود را کم می شمارد». تا هم دچار غرور و تکبر نشود و هم از کار خیر بازنایستد.

11. « وَ يَرَى اَلنَّاسَ كُلَّهُمْ خَيْراًمنه ؛

عاقل همه مردم را بهتر از خود می داند». با

ص: 91

این نگرش، دچار خوی ناپسند خودبرتربینی نمی شود.

12. « وَ أَنَّهُ شَرُّهُمْ فِي نَفْسِهِ ؛

خویشتن را در نظر خود از همه بدتر می پندارد».

با این دید، به اصلاح خود می پردازد و در خودسازی می کوشد.

صفات دوازده گانه مذکور را در پنج عنوان می توان خلاصه کرد: مناعت طبع، سخاوت، عشق به علم، تواضع و همت عالی. این بخش از روایت، یک برنامه کامل عبادی برای سراسر زندگی است که در صورت عمل به آن، بسیاری از رذایل اخلاقی و جنایات و مظالم برچیده می شود.

عبارت بیست و نهم: عاقل دروغ نمی گوید

يَا هِشَامُ إِنَّ الْعَاقِلَ لَاَيَكْذِبُ وَ إِنْ كَانَ فِيهِ هَوَاهُ ؛

«ای هشام! عاقل دروغ نمی گوید هرچند برای منافعی که از طریق دروغ

گفتن تأمین می شود به آن تمایل داشته باشد».

از تعبیر روایت، استفاده می شود که حرمت دروغ از واضحات عقلیه است. دوم، هر سخن و هر عمل خلاف واقع، دروغ شمرده می شود؛ مثل کسی که در ظاهر اظهار ارادت می کند اما در واقع علاقه ای به شما ندارد. سوم، اهمیتی که در روایات به راستی و پرهیز از دروغ داده شده، در کمتر واجب و حرام دیگری دیده می شود. به راستی چرا صداقت این قدر مهم است که تمام پیامبران درباره آن سفارش کرده اند و دروغ این قدر مذمت شده است؟ در پاسخ باید گفت که گناهان دو دسته هستند: برخی از گناهان سرچشمه و مولد گناهان دیگرند و برخی چنین نیستند. شرب خمر از دسته اول است و آن را ام الفساد گویند. و در روایات دروغ بدتر از شراب دانسته شده است. (1) گناهان زیادی از دروغ، سرچشمه می گیرد هم چون: تقلب، خیانت، کم فروشی، تدلیس، شهادت بر باطل،

ص: 92


1- میزان الحكمه باب 3459، حدیث 17409.

قضاوت ناحق، کلاهبرداری، ایجاد اختلاف، چاپلوسی و گمراه ساختن از راه حق. عاقل می داند که جلب اعتماد عمومی، بزرگترین سرمایه انسان و دروغ از عوامل سلب اعتماد است.

عبارت سی ام: عقل، دین و شخصیت

اشاره

امام کاظم علیه السلام در این جا، به چهار نکته مهم درباره عقل و عقلانیت اشاره کرده اند:

1. رابطه دین و شخصیت

يَا هِشَامُ لاَ دِينَ لِمَنْ لاَ مُرُوهُ لَهُ ؛ ؛

«ای هشام! کسی که شخصیت ندارد، دین ندارد». واژه مروه در فارسی یعنی

انصاف، اما در عربی برگرفته از "مرء"، به معنای شخصیت و انسانیت است.

2.رابطه عقل و شخصیت

وَلا مُروّهُ لِمَن لاعَقلَ لَهُ؛

و کسی که عقل ندارد شخصیت و انسانیت ندارد».

بدین ترتیب، انسان بی عقل، فاقد شخصیت است و انسان بی شخصیت دین

ندارد.

3. ارزشمند ترین انسان ها

إِنَّ أَعْظَمَ النَّاسِ قَدْراً الَّذِي لَايَرَى الدُّنْيَا لِنَفْسِهِ خَطَراً؛

و ارزشمندترین مردم کسی است که دنیا در نظرش اهمیتی نداشته باشد».

خطر در زبان عربی دو معنا دارد: نخست به معنای خطر یا خطرناک و دوم به معنای اهمیت و منزلت. سؤالی که مطرح می شود این است که چه رابطه ای بین ارزشمند ترین انسان و بی ارزشی دنیا وجود دارد؟ پاسخ آن است که انسان باید

ص: 93

چیزی را دارای ارزش بداند که دوام داشته باشد. آیا دنیایی که بقایش فانی است،

ارزش دلدادگی و دلبستگی دارد؟

4. بهای انسان

اَمَا إِنَّ أَبْدَانَكُمْ لَيْسَ لَهَا ثَمَنٌ إِلاَّ اَلْجَنَّهُ فَلاَ تَبِيعُوهَا بِغَيْرِ هَا

آگاه باشید که برای شما بهایی جز بهشت نیست، خود را به کمتر از آن

نفروشید».

عبارت سی و یکم: بخش اول: نشانه های سه گانه

اشاره

يَا هِشَامُ انَّ امِيرَالمُومَنِينَ عَلَيْهِ السَّلامُ كانَ يَقُولُ إِنَّ مِنْ عَلاَمَهُ اَلْعَاقِلَ أَنْ يَكُونَ فِيهِ ثَلاَثُ خِصَالٍ يُجِيبُ إِذَا سُئِلَ وَ يَنْطِقُ إِذَا عَجَزَ الْقَوْمُ عَنِ الْكَلَامِ وَ يُشِيرُ بِالرَّأْيِ الَّذِي يَكُونُ فِيهِ صَلاَحُ أَهْلِهِ فَمَنْ لَمْ يَكُنْ فِيهِ مِنْ هَذِهِ اَلْخِصَالِ اَلثَّلاَثِ شِئْ فَهُوَ أَحْمَقُ؛

«ای هشام! حضرت امیر مومنان علیه السلام همواره می فرمود: "از نشانه های عاقل این

است که دارای سه ویژگی است:

1. هنگامی که از او سوالی می شود، جواب می دهد.

2. زمانی که همگان از سخن گفتن عاجز می شوند، سخن می گوید.

3. و هنگامی که مورد مشورت قرار می گیرد، نظریه ای می دهد که به صلاح مشورت کننده است. بنابراین، کسی که هیچ یک از ویژگی های سه گانه را نداشته باشد احمق است "».

طبق این روایت، عاقل سه نشانه دارد:

برای هر سوالی پاسخی آماده دارد؛ یعنی در مسائل گوناگون مطالعه کرده و درباره امور مختلف اندیشه نموده، در نتیجه همواره آماده پاسخ دادن به سوالات مختلف است.

حرف آخر را می زند. هنگامی که گروهی درباره مسأله ای مطالعه و بحث

ص: 94

می کنند و به نتیجه ای نمی رسند و سرگردانند، عاقل به کمک آن ها آمده، حرف آخر را می زند و همه را از سر گردانی خارج می کند.

در مقام مشورت، آنچه به صلاح مشورت کننده است، ابراز می کند و بهترین راه را به وی نشان می دهد. کسی که دارای این سه ویژگی باشد عاقل است. اما امکان ندارد کسی بدون مطالعه و بدون اندیشه در آیات قرآن، روایات معصومان ، سرگذشت پیشینیان و مسائل مختلفی که اطرافش می گذرد، واجد این صفات سه گانه باشد.

فلاسفه برای عقل دو شاخه قائل شده اند: عقل نظری که شخص در مسائل فکری و عقیدتی دارای هوش کافی باشد؛

عقل عملی یعنی این که اهل تدبیر باشد. هنگامی که معضلی پیش می آید، مدبرانه وارد عمل شود و به نحو احسن مشکل را حل کند. خلاصه کلام آن که آنچه لازم است، معصومان : یاد آور شده اند، مشکل از عمل نکردن ماست.

حضرت على علیه السلام در پایان می فرمایند: اگر فردی هر سه نشانه را ندارد، دو نشانه را داشته باشد و اگر واجد دو نشانه نیست، حداقل یکی را داشته باشد؛ زیرا اگر هیچ یک از سه نشانه را نداشته باشد، از نعمت عقل بی بهره است.

بخش دوم: صفات صدرنشینان

قال امیر المومنین علیهه السلام : قَالَ لَايَجْلِسُ فِي صَدْرِ الْمَجْلِسِ إِلاَّ رَجُلٌ فِيهِ هَذِهِ اَلخِصَال اَلثَّلاَثُ أَوْ وَاحِدُهُ مِنْهُنَّ فَمَنْ لَمْ يَكُنْ فِيهِ شَيٌ مِنْهُنَّ فَجَلَسَ فَهُوَ أَحْمَقُ؛

«امیر مومنان علیه السلام فرمود: "هیچ کس صدرنشین مجلسی نمی شود مگر این که

دارای صفات سه گانه (1. قدرت پاسخ گویی به سوالات؛ 2. رها ساختن مردم از سرگردانی؛ 3. مشاور خوب بودن) یا یکی از آن ها باشد؛ بنابر این، کسی که هیچ یک از آن ویژگی را نداشته باشد و در صدر مجلس بنشیند، احمق است").

ص: 95

ظاهر روایت، نشان می دهد که اصطلاح صدر مجلس به جلسات معمولی اختصاص ندارد، بلکه اعم از آن است و هر گونه مدیریت یا ریاستی را دربر می گیرد و دارنده آن باید این صفات سه گانه یا حداقل یکی از آن ها را دارا باشد. حضرت امیر علیه السلام در پایان روایت، کسی را که بدون داشتن حتی یکی از صفات سه گانه، مسئولیتی را می پذیرد نادان می شمرند؛ زیرا هم مردم را بدبخت می نماید و هم خود را در دنیا بی آبرو و در آخرت رسوا می کند.

امام کاظم علیه السلام در ادامه، به روایتی از عموی بزرگوارشان استدلال می کنند:

وَ قَالَ اَلْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ :

إِذَا طَلَبْتُمُ اَلْحَوَائِجَ فَاطْلُبُوهَا مِنْ أَهْلِهَا قِيلَ يابن رَسُولِ اَللَّهِ وَ مَنْ أَهْلُهَا قَالَ اَلَّذِينَ قَصَّ اَللَّهُ فِي كِتَابِهِ و ذكرهم فَقَالَ ( إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُولُوا اَلْأَلْبَابِ ) قَالَ هُمْ أُولُو اَلْعُقُول (1) قال: هم أولو العقول

حسن بن على علیه السلام فرمود: "هنگامی که حاجتى [ مادی یا معنوی ] دارید، آن را از اهلش مطالبه کنید". شخصی پرسید: "ای فرزند رسول خدا ! اهلش چه کسانی هستند؟" فرمود: کسانی که خداوند سرگذشت آنها در قرآن مجید گفته و از آنها یاد کرده است. آن جا که خدا فرموده: تنها صاحبان خرد متذکر می شوند." امام سپس فرمود: "منظور از اولوالالباب صاحبان خرد است ".

اسلام اهمیت زیادی برای عقل و مدیریت و شایستگی ها و تجربه ها، قائل

شده است. یکی از مشکلات جوامع بشری، این است که پست ها بر اساس لیاقت ها تقسیم نمی شود، بلکه بر اساس رابطه ها، وابستگی ها و جناح بازی هاست که در صورت عمل به روایات معصومان ، این بخش از مشکلات مردم حل می شود.

بخش سوم: اندرزهای امام سجاد علیه السلام

امام کاظم علیه السلام در این بخش، به شش اندرز از امام سجاد علیه السلام اشاره می کنند که

ص: 96


1- رعد، آیه 19.

مجموعه ای از یک برنامه سعادت برای انسان است:

و قال على بن الحسين علیه السلام :

مَجَالِسِهِ اَلصَّالِحِينَ دَاعِيَةٌ إِلَى اَلصَّلاَحِ ؛

همنشینی با نیکان، انسان را به نیکی دعوت می کند».

عکس این مطلب نیز صادق است؛ یعنی همنشینی با بدان انسان را به بدی و

زشتی فرامی خواند.

وَ آدَابُ اَلْعُلَمَاءِ زِيَادُهُ فِيفي العقل ؛

«[مطالعه ] آداب و برنامه زندگی علما، موجب رشد عقل است».

دانشمندان جزء عقلا هستند و در نتیجه آداب و اخلاقشان هم عقلایی است. هنگامی که در آداب و اخلاق عقلایی دقت و مطالعه شود، عقل انسان رشد می کند. به همین دلیل، مطالعه سیره و زندگی نامه علما سفارش شده است.

وَ طَاعَهُ وَلاَّهُ اَلْعَدْلُ تَمَامُ اَلْعِزِّ ؛

اطاعت از حاکمان عدل، موجب شکست ناپذیری است».

عزیز در لغت عرب، معانی مختلفی دارد؛ یکی از آن معانی همان عزت در مقابل ذلت است که در فارسی نیز به کار می رود. معنای دیگر شکست ناپذیری است؛ یعنی انسان به قدری نیرومند شود که هیچ دشمنی نتواند او را شکست دهد. این مطلب برای هر قوم و جمعیت، در سایه وحدت رخ می دهد.

وَ اِسْتِثْمَارُ اَلْمَالِ تَمَامُ اَلْمُرُوَّهِ ؛

بهره گیری درست از اموال نشانه شخصیت است».

بسیاری از مردم ثروت دارند، اما مدیریت اقتصادی ندارند و برعکس برخی با وجود نداشتن منابع فراوان، توانسته اند قله های اقتصاد را فتح کنند. این مدیریت اقتصادی، نشانه شخصیت انسان است.

وَ اِرْشَادَ اَلْمُسْتَشِيرُ قَضَاءً لِحَقِّ اَلنِّعَمِهِ

و راهنمایی کردن کسی که طلب مشورت کرده، شکرانه نعمت عقل [و رأی صائب ] است».

ص: 97

به ما دستور داده شده که در مسائل مختلف مشورت کنیم. عقل انسان هرقدر هم قوی باشد، از مشورت بی نیاز نیست؛ چون در هر مغزی رأی و نظری است که امکان دارد در مغز دیگری نباشد و باعث می شود ضریب اشتباهات پایین بیاید. دیگر آن که سفارش شده اگر طرف مشورت قرار گرفتی درست جواب بده؛ یعنی درست بیندیش و صحیح جواب بده که این کار، ادا کردن حق نعمت و رأی صائب است که خداوند عنایت فرموده. هر نعمتی شکرانه ای دارد و شکرانه نعمت عقل، راهنمایی دیگران در مقام مشورت است.

وَ كَفُّ اَلْأَذَى مِنْ كَمَالِ اَلْعَقْلِ وَ فِيهِ رَاحُهُ اَلْبَدَنُ عَاجِلاً وَ آجِلاً

خودداری از آزار دیگران، نشانه کمال عقل و سبب راحتی بدن در دنیا و

آخرت است».

علت این که آزار نرساندن به دیگران نشانه کمال عقل بیان شده، این است که اذیت دیگران دشمنی ایجاد می کند و دشمن را نباید کوچک شمرد، هر چند کوچک باشد؛ چون ممکن است زمانی ضربه ای بزند که نتوان کمر راست نمود.

عبارت سی و دوم: سفارش های پایانی

يَا هِشَامُ إِنَّ الْعَاقِلَ لَايُحَدِّثُ مَنْ يَخَافُ تَكْذِيبَهُ و لايَسأَلُ مَن يَخَافُ مَنْعَهُ وَلَايَعِدُ مَا لَا يَقْدِرُ عَلَيْهِ وَ لَايَرْجُو مَا يُعَنَّفُ بِرَجَائِهِ وَ لا يُقْدِمُ عَلَى مَايِخَافٍ فَوْتِهِ بِالْعَجْزِ عَنْهُ؛

«ای هشام! انسان عاقل حرفش را به کسی نمی گوید که می ترسد تکذیبش کند و از کسی که احتمال می دهد از او جواب منفی بشنود، تقاضای چیزی نمی کند و به چیزی که قدرت بر انجام دادن آن نداشته باشد، وعده نمی دهد و به چیزی که احتمال می دهد هرگز به آن نرسد، دل نمی بندد و برای کاری که می ترسد به آن نرسد و از انجام دادن آن عاجز باشد، اقدام نمی کند».

امام کاظم علیه السلام در این عبارت، پنج سفارش به هشام می کنند که در یک جمع بندی، همه آن ها به یک حقیقت باز می گردد. این که انسان دارای امکانات و

ص: 98

نیروی محدودی است. جوانی، عمر، توان عقلی و جسمی وی محدودند؛ لذا نباید آنها را بی دریغ هزینه کند، بلکه باید در جایی و به گونه ای هزینه نماید که به بازدهی اطمینان داشته باشد. امام کاظم علیه السلام در حقیقت، درس تدبیر در امور و عاقبت نگری داده اند و این که قبل از هر اقدام، درباره امور مختلف مطالعه و اندیشه نمایم و عاقبت و نتیجه را در نظر گرفته، سپس شروع به آن کار کنیم. برای نمونه، اختلاف سطح خردها یکی از نکات است. رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرمایند:

ما پیامبران مأموریم با مردم به اندازه عقلشان سخن بگوییم». (1)

علاوه بر این که سطح تفكر اشخاص در سنین مختلف تفاوت می کند، افراد با یک سن مشخص با توجه به موقعیت های گوناگون، دارای درک های متفاوتی هستند. همین مساله، فلسفه اختلاف روایات در پاسخ به برخی از سوالات یکسان را مشخص می سازد.

ص: 99


1- کافی، ج 1، کتاب العقل والجهل، حدیث 15.

امام کاظم علیه السلام از ولادت تا شهادت

حمیدرضا مطهری

*حمیدرضا مطهری (1)

اشاره از آن جا که شناخت سیره و زمانه امام کاظم علیه السلام و چگونگی مواجهه آن

حضرت با جریان های مختلف سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و مذهبی نیازمند آگاهی اجمالی با تاریخچه زندگانی آن حضرت می باشد، در نوشتار پیش رو بر آنیم تا اطلاعات مختصری از دوران حیات آن امام همام در اختیار خوانندگان ارجمند قرار دهیم تا پیش از مطالعه مجموعه حاضر نگاهی گذرا به زندگانی آن حضرت داشته باشند.

امام کاظم علیه السلام در سال 128قمری، در منطقه ای میان مکه و مدینه به نام «آبواء» به دنیا آمدند. (2) این منطقه در مسیر «جحفه»، در فاصله 46 کیلومتری مدینه قرار داشت (3) و قبر مطهر آمنه مادر رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز در آن جا بود. مادر حضرت «ميده» نام داشت (4)

ص: 100


1- عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی
2- طبرسی، اعلام الوری، ج 2، ص 6؛ ابن شهر آشوب، مناقب آل أبی طالب، ج 4، ص 349؛ برقی، محاسن، ج 2، ص 192؛ صفار، بصائر الدرجات، ص 240؛ کلینی، کافی، ج 1، ص 476؛ قمی، تاریخ قم، ص 198؛ مفید، ارشاد، ج 2، ص 215؛ مجلسی، بحارالأنوار، ج 99، ص 25.
3- یاقوت حموی، معجم البلدان، ج 1، ص 79.
4- یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج 3، ص 150.

که منابع به ملیت و نژاد او نیز اشاره کرده اند. برخی او را میده بربريه، (1) بعضی حمیده مغربيه (2) و بعضی هم حمیده اندلسيه (3) گفته اند. شاید بتوان وجه جمع بین این سه نظریه را قول یاقوت حموی دانست که مراد از مغرب را سرزمین افريقا و ماورای آن دانسته که شمال آفریقا و ساکنان آن و اندلس را هم در بر می گیرد. (4)

درباره جایگاه حمیده، کافی است به سخن و رفتار امام صادق علیه السلام درباره این بانوی گرامی توجه کنیم که درباره وی فرمودند: « حَمِيدُهُ فِي اَلدُّنْيَا مَحْمُودُهُ فِي اَلاِخْرَهِ وَ مُصْفَاهُ مِنَ اَلاِدْنَاسِ » (5) نیز آن حضرت در پایان عمر شریف خود چند نفر را به عنوان وصی خود معرفی کردند که یکی از آن ها حمیده بود. (6)

منصور دوانیقی بلافاصله بعد از شهادت امام صادق علیه السلام در پی شناسایی و قتل جانشین آن حضرت بر آمد که با دوراندیشی و ذکاوت ایشان در وصیت نامه روبه رو شد. امام پنج نفر را به عنوان وصی خود معرفی کرده بودند: منصور

خلیفه عباسی)، محمد بن سليمان (والی مدینه)، عبدالله بن جعفر (پسر امام صادق علیه السلام ) ، حمیده ( همسر امام و موسی بن جعفر علیه السلام ) (7)

در سال های آغازین زندگانی امام کاظم علیه السلام ، فرصت مناسبی در اختیار امامان شیعه قرار گرفت تا پایه های مکتب تشیع را تثبیت کنند. دهه سوم قرن دوم، دورانی بود که در پی برافتادن امویان و روی کار آمدن عباسیان، فضای باز

ص: 101


1- طبرسی، همان، ص 46؛ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبيين، ص 413؛ ابن طلحہ شافعی، مطالب السؤول في مناقب آل الرسول، ص 289.
2- ابن عنبه، عَمْدَةِ اَلطَّالِبِ فِي اِنْتِسَابِ آلِ ابیطالب، ص 74؛ اربلی، کشف الغمه، ج 3، ص 105.
3- ابن سهیل اسکافی، منتخب الانوار في تاريخ الائمة الاطهار، ص 74؛ ابن جوزی، تذکره الخواص، ص 312.
4- یاقوت حموی، همان، ج 8، ص 225.
5- شیخ مفید، همان، ج 2، ص215، طبری، دلائل الامامه ص 147؛ ابن عنبه، همان، ص 239، اربلی، همان، ج3، ص5، ص 10، ابن صباغ مالکی، الفصول المهمه، ج 2، ص 935.
6- برای اطلاع بیشتر درباره مادر امام کاظم علیه السلام نک: ناهید طیبی، بانو حمیده مصفا، مادر امام کاظم علیه السلام در همین مجموعه.
7- طبرسی، همان، ص 542؛ کلینی، همان، ج1، ص147.

سیاسی در جامعه ایجاد شد. از طرفي قدرت امویان برافتاده و از طرف دیگر هنوز عباسیان تثبیت نشده بودند. لذا فرصت کافی در اختیار امام صادق علیه السلام قرار گرفت تا با برپایی مجالس علمی، پایه های تشیع را مستحکم کنند.

امام کاظم علیه السلام در چنین فضایی، پرورش یافتند و بیست سال از حیات خود را در دوران امامت پدر بزرگوارشان گذراندند و تحت راهنمایی و تربیت آن حضرت رشد کردند ایشان ضمن حضور در مجالس درس، مناظره ها و حلقه های علمی پدر، از مکارم اخلاقی و زهد و دانش بی کران آن حضرت بهره بردند. ایشان در عصر پدر نیز در دانش، تواضع و بخشندگی، بی نظیر و زبان زد بودند. (1)

پس از شهادت امام صادق علیه السلام در سال 148 هجری، (2) دوران امامت امام کاظم علیه السلام آغاز گردید که تا زمان شهادت آن حضرت در سال (183ق) با چهار تن از خلفای عباسی هم زمان بود: منصور (136 - 158 ق)، مهدی (158 - 169 ق)، هادی (169 – 170 ق) و هارون (170 - 193 ق).

خلفای هم عصر با امام کاظم علیه السلام

1. منصور

ده سال از دوران امامت امام کاظم علیه السلام در عصر منصور عباسی گذشت. اگر چه او با امام کاظم علیه السلام درگیر نشد، این بیشتر به رفتار امام و سیاست آن حضرت بازمی گشت. آن حضرت مراقب بودند و تقیه می کردند تا به ایشان سوءظن نکنند؛ زیرا منصور سیاست خشن و سخت گیرانه ای با مخالفان به ویژه علويان داشت. امام کاظم علیه السلام نیز در این دوران به شدت زیر نظر بودند و جاسوسان خلیفه در مدینه رفت و آمدهای آن حضرت و یارانش را کنترل می کردند؛ به طوری که آن

ص: 102


1- شیخ مفید، همان، ج 2، ص 227.
2- یعقوبی، همان، ج 2، ص 381؛ شیخ مفید، همان، ج 2، ص 180،

حضرت حتی یک بار مجبور شدند به غاری در یکی از روستاهای شام پناه ببردند. (1) امام کاظم علیه السلام در تداوم سیاست تقیه، ضمن حفظ اسرار خود و یارانش، دستورهای خود را مخفیانه و با پیک های ویژه به وکلا و شیعیانش می رساندند. (2)

2. مهدی عباسی

مهدی دومین خلیفه هم زمان با امام کاظم علیه السلام بود. حضرت تعاملات مختلفی با وی داشتند و به پرسش هایش پاسخ می دادند. (3) در این دوران، فشار و سخت گیری بر علویان تا حدودی کاهش یافت و حضرت نیز با استفاده از فرصت پیش آمده، به سازماندهی شیعیان و تقویت سازمان وکالت پرداختند. به همین سبب، مهدی دستور داد تا آن حضرت را دستگیر و روانه بغداد کنند. مهدی آن حضرت را به زندان انداخت ولی شب هنگام امام على علیه السلام را در خواب دید که به وی فرمود: «آیا اگر در زمین به حکومت رسیدید می خواهید فساد برپا کنید و پیوند خویشاوندی تان را ببرید؟» مهدی در همان لحظه دستور داد آن حضرت را احضار کردند و پس از مذاکره با ایشان و اطمینان از این که امام کاظم علیه السلام قصد مخالفت با وی ندارند، آن حضرت را به مدینه باز گردانید. (4) برخی از منابع، چنین داستانی را با اندکی تفاوت برای آن حضرت در عهد هارون ذکر کرده اند. (5)

مهدی عباسی بعد از پدرش، تلاش کرد به منظور تثبیت حکومت خود، اشتباهات پدر را جبران کند و ستمی را که بر افراد رفته و مالی را که از افراد گرفته شده بود جبران نماید. لذا اعلام کرد هر کس مظلمه ای دارد و به حقوق او

ص: 103


1- ابن شهر آشوب، همان، ج 4، ص 311.
2- شیخ مفید، همان، ج 2، ص 214
3- همان، ص 104.
4- ابن خلکان، وفیات الاعیان، ج 5، ص 308.
5- همان، ص 309؛ کلینی، همان، ج 3، ص 384.

تجاوز شده مراجعه کند. امام کاظم بر مهدی وارد شد و بیان نمود که مظلمه ما چرا نباید باز گردد؟ ایشان در پاسخ به پرسش مهدی از مظلمه اهل بیت ، سخن از فدک به میان آوردند و فرمودند: «مظلمه مافدک است.» آن حضرت ضمن بیان حق ذي القربی فرمودند: پیامبر فدک را که بدون جنگ و خونریزی به دست آمده و حق آن حضرت بود، به حضرت زهرا علیه السلام بخشیدند. مهدی گفت:

حدود آن را تعیین نمایید!» فرمودند: یک حد آن کوه احد و حدی از آن عریش مصر و حد دیگر آن ساحل دریا و حد نهایی آن دومة الجندل است.» مهدی گفت: «این ها همه حدود فدک است!» فرمود: «آری همه این ها بدون درگیری به دست آمده است.» رنگ مهدی تغییر کرد و گفت: «این زیاد است در آن می نگرم.» (1)

3. هادی عباسی

او سومین خلیفه دوران امامت حضرت موسی بن جعفر علیه السلام بود. اگر چه دوران حکومت او بسیار کوتاه بود، در همین مدت زمان کوتاه، یکی از حوادث تلخ جهان اسلام و تشیع رخ داد و آن شهادت یکی از نوادگان امام مجتبی علیه السلام به نام حسین بن علی (شهید فخ) بود. (2)

هادی که امام را در قیام شهید فخ موثر می دانست، در پی دستگیری و از بین بردن آن حضرت بود که علی بن یقطین این تصمیم هادی را به امام گزارش داد. آن حضرت پس از دیدن آن نامه، با تبسم اشعاری را خواندند که از مرگ هادی حکایت داشت؛ سپس دعایی خواندند پس از مدتی، خبر مرگ هادی به مدینه رسید (3) و آن حضرت از شر او در امان ماندند.

ص: 104


1- کلینی، همان، ج 1، ص 543؛ شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج 4، ص 148.
2- مسعودی، مروج الذهب، ج 4، ص 299.
3- صدوق، عیون أخبار الرضا، ج 1، ص 79؛ مجلسی، بحار الأنوار، ج 48، ص 151؛ ابن صباغ، الفصول المهمه ج 2، ص 945.
4. هارون الرشید

او آخرین خلیفه هم زمان با امام کاظم علیه السلام بود. سیزده سال از دوران امامت حضرت (170 - 183 ق) در زمان او بود. بیش ترین محدودیت ها، برخوردها، زندان ها و سر انجام شهادت امام نیز در زمان همین خلیفه و به دستور او اتفاق افتاد.

هارون در آغاز حکومت خود، سیاست مدارا با مخالفان را در پیش گرفت. او تلاش کرد تا خشونت هادی را در برابر علویان با همراهی ایشان جبران کند. از این رو، ضمن ملایمت با آنان، استاندار مدینه را به سبب شکنجه علویان برکنار کرد. (1) وی در اوایل حکومت خود چندان مزاحم امام کاظم علیه السلام و شیعیان نمی شد.

گزارش های متعددی درباره گفتگو و مناظره امام کاظم علیه السلام با هارون وجود دارد که از مهم ترین آنها، بحث درباره نسبت علویان با رسول خدا صلی الله علیه و آله و بیان حدود فدک بود. هارون حتی در دورانی که دشمنی با امام کاظم علیه السلام را علنی نکرده بود، به آن حضرت سخت گیری می کرد، چنان که وی در جواب یکی از اطرافیانش که پرسید: «چرا در تقسیم بیت المال به موسی بن جعفر علیه السلام سهم کمتری اختصاص دادی؟»

گفت: «اگر من آنچه تو می گویی به آنها بدهم، چه تضمینی داری که فردا صد شمشیر زن از شیعیان و عموزادگان خود را همراه نداشته باشد. فقر و تنگ دستی آنان، سالم ترین راه است که حکومت را از تهدید محفوظ می دارد و مرا آسوده می کند.» (2)

سرانجام هارون به دلیل احساس خطر از جانب امام کاظم علیه السلام تصمیم گرفت تا آن حضرت را دستگیر کند. درباره علل دستگیری و زندانی شدن حضرت،

ص: 105


1- طبری، همان، ج 8 ص 235.
2- همان، ج 3، ص 472.

عوامل مختلفی مانند سعایت برخی افراد، توطئه یحیی برمکی و رعایت نکردن تقیه از جانب برخی یاران امام و از همه مهم تر، ترس هارون از قدرت و نفوذ آن حضرت بیان کرده اند.

بر اساس برخی گزارش ها، يحيی برمکی برای گرفتار کردن امام، دست به توطئه زد. او در میان اقوام حضرت، علی بن اسماعیل را که فقیر بود یافت و با فرستادن کمک، او را به بغداد فراخواند. (1) علی پیش از رفتن به بغداد نزد امام كاظم علیه السلام رفت تا از حضرت اجازه بگیرد؛ امام دستور دادند به او کمک مالی کنند و وعده دادند که قرض او را بپردازند و او را از مشارکت در خون خود بر حذر داشتند. (2)

او به بغداد رفت و در دیدار با هارون گفت: «گمان نمی کردم در یک سرزمین دو خلیفه باشد تا این که دیدم بر پسر عمویم به عنوان خلیفه سلام می کنند.» (3)

هارون تعجب کرد و به او کمک نمود و زمینه را برای دستگیری آن حضرت فراهم ساخت. (4) در برخی گزارش ها به جای علی، محمد بن اسماعیل ذکر شده است. (5)

برخی منابع، رعایت نکردن تقیه توسط بعضی یاران امام را از علل دستگیری آن حضرت بیان کرده و مناظرات هشام بن حکم را یکی از علل بدبین شدن هارون به آن حضرت و حتی دستگیری ایشان دانسته اند. بر اساس این اخبار، این مناظره هم توطئه ای از جانب یحیی بن خالد برمکی بوده است. او با برنامه ای از پیش طراحی شده و برای بدنام کردن هشام، هارون را پشت پرده نشاند تا سخنان

ص: 106


1- صدوق، همان، ج 1، ص 69
2- کلینی، همان، ج 1، ص 486.
3- « فَقالَ مِمَّا ظَنَنْتُ ان في الاَرْضِ خَلِيفَيْنِ حتي رَايَتْ عَمِّي موسيَ بْنَ جَعْفَرٍ يُسَلَّمُ عَلَيْهِ بِالْخِلاَفَةِ »، (نک: کلینی، همان، ج 1، ص 486؛ صدوق، همان، ج 1، ص 23).
4- همان.
5- صدوق، همان، ج1، ص73؛ کلینی، همان، ج 1، ص 485.

او را بشنود. در یکی از مناظرات که هشام از فضایل امیر مومنان علی علیه السلام سخن می گفت، شخصی از هشام پرسید: «آیا على بر حق است؟» گفت: «آری!» پرسید: « آیا اطاعت علی بن ابی طالب واجب بود؟» هشام گفت: «بلی!» پرسید: «اگر کسی که بعد از او دارای منصب امامت است، به خروج با شمشیر دستور دهد اطاعت می کنی؟» هشام گفت: «مرا دستور نمی دهد.» او پرسش را تکرار کرد تا این که گفت: «اگر مرا فرمان به قیام دهد، اطاعت می کنم.» هارون وقتی این پاسخ را شنید رنگش تغییر کرد و ناراحت شد و گفت: «به روشنی بیان کرد، اگر چه هشام فرار نمود و دستگیر نشد، اما برخی این مناظره او را از عوامل دستگیری حضرت بیان کرده اند. (1)

یکی از مهم ترین دلایل دستگیری امام کاظم علیه السلام را می توان ترس

خلیفه عباسی از آن حضرت دانست. سرچشمه این ترس را هم در داستان های مربوط به اصحاب همانند داستان هشام و هم در ادعاهای اهل بیت : می توان جستجو کرد؛ چنان که هارون روزی به حضرت پیشنهاد کرد حدود فدک را مشخص نماید تا آن را در اختیار ایشان قرار دهد و بر این کار اصرار کرد. حضرت فرمود: «اگر حدود آن را بگویم، آن را به من نمی دهی!» هارون قسم یاد کرد که آن را بدهد. امام حد اول آن را عدن، حد دوم آن را سمرقند و حد سوم آن را افریقا و حد چهارم آن را کنار دریای خزر و ارمنستان معرفی فرمودند. هارون در حالی که رنگ صورتش تغییر کرده بود گفت: «برای ما چیزی باقی نماند» و از آن حضرت خواست تا آن جا را ترک کند. امام فرمود: «به تو خبر دادم که اگر حدود آن را بگویم فدک را باز نمی گردانی ؟» به گفته منابع، در پی این اتفاق هارون تصمیم بر قتل حضرت گرفت. (2)

ص: 107


1- کشی، رجال، اختیار معرفة الرجال، ص262؛ مجلسی، بحار الأنوار، ج 48، ص 192.
2- ابن شهر آشوب، همان، ج 4، ص 320؛ مجلسی، همان، ج 48، ص 144؛ سبط ابن جوزی، همان، ص 350.

هارون که به شدت از جانب حضرت احساس خطر می کرد، با برنامه ای از پیش طراحی شده برای دستگیری ایشان و به قصد عمره، راهی مکه شد و پس از آن به سوی مدینه رفت. وی در آن شهر، با استقبال امام کاظم علیه السلام و جمعی از بزرگان مدینه مواجه شد. هارون در مدینه، رو به سوی مرقد پیامبر عرض کرد: «ای رسول خدا! من از کاری که قصد آن کرده ام از شما پوزش می طلبم. می خواهم موسی بن جعفر را به زندان افکنم. او خواهان پراکندگی میان امت شما و ریختن خون ایشان است!» سپس دستور دستگیری امام را صادر کرد. به دستور او فضل بن ربيع، امام را هنگام نماز صبح در مسجدالنبی دستگیر نمود. (1) امام کاظم علیه السلام پس از دستگیری خطاب به پیامبر عرض کردند: « أَشْكُو إِلَيْكَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ مَا أَلْقَى ؛ از آنچه برای من اتفاق افتاد به شما ای رسول خدا شکایت می کنم!»

برای معلوم نشدن مسیر حرکت امام، دو محمل از مدینه به حرکت در آمد: یکی به سمت بصره و دیگری به سوی کوفه رفت. مرکب حامل امام را به بصره بردند و به عیسی بن جعفر حاکم بصره تحویل دادند. (2) از این زمان به بعد دوران زندان امام آغاز شد.

منابع از چهار زندان برای آن حضرت یاد کرده و زندانبان های آن حضرت را به ترتیب عیسی بن جعفر، فضل بن ربيع، فضل بن يحيی برمکی و سرانجام سندی بن شاهک ذکر کرده اند که فرد آخری آن حضرت را مسموم کرد و به شهادت رساند. (3)

امام در بصره، یک سال در زندان به سر بردند. زندانبان آن حضرت در این شهر عیسی بن جعفر بود که هارون از او خواست امام را از بین ببرد ولی وی

ص: 108


1- صدوق، همان، ج، اص 73.
2- همان، ص 85
3- برای اطلاع بیشتر از زندان ها و مدت زندانی بودن امام کاظم علیه السلام نک: علی اکبر ذاکری، محدودیت ها و زندان های موسی بن جعفر علیه السلام در همین مجموعه.

پ

نپذیرفت و پس از یک سال گفت: «اگر او را از من نگیری آزادش می کنم.» (1)

( هارون که از عیسی ناامید شد، پس از مدتی حضرت را به فضل بن یحیی برمکی سپرد، اما او نیز حاضر نشد امام را به شهادت برساند. (2) هارون که از این موضوع ناراحت بود، (3) مسرور خادم را مأمور کرد تا حضرت را از فضل بن یحیی گرفته، به زندان سندی بن شاهک منتقل کند. يحيی برمکی که با شنیدن این خبر موقعیت خود و فرزندانش را در خطر می دید، تلاش کرد تا از ناراحتی هارون بکاهد. او با یک برنامه ریزی، زمینه شهادت امام را فراهم کرد. (4)

بدین ترتیب حضرت موسی بن جعفر علیه السلام به زندان سندی بن شاهک منتقل گردیدند و در آن جا به دستور هارون، مسموم شدند و در روز بیست و پنجم ماه رجب به شهادت رسیدند (5) و بدن مطهر حضرت در قبرستان قریش بغداد به خاک سپرده شد. (6) نقش انگشتر آن حضرت « حَسْبِيَ اَللَّهُ اَلْمُلْكُ لِلَّهِ وَحْدَهُ » بود.

فرزندان امام کاظم علیه السلام

منابع درباره تعداد فرزندان امام کاظم اختلاف دارند و از سی تا شصت فرزند ذکر کرده اند. (7) این اختلاف درباره تعداد پسران و دختران آن حضرت نیز وجود دارد

ص: 109


1- مجلسی، همان، ج 48، ص 233.
2- شیخ صدوق، امالی، ص 147.
3- شیخ مفید، همان، ج 2، ص 240.
4- همان، ص 241 - 242؛ شیخ طوسی، غیبه، ص 30.
5- عیون اخبار الرضا، ج 1، ص99؛ شیخ مفید، ارشاد، ص 242؛ ابن خلکان، وفيات الأعيان، ج 5، ص 310؛ ابن صباغ مالکی، الفصول المهمة، ج 2، ص 955.
6- مجلسی، همان، ج 48، ص 234.
7- اعيان الشيعه ج 2، ص: 5 08 شیخ مفید، همان، ج 2، ص 244؛ طبرسی، همان، ج 2، ص 36؛ ابن شهر آشوب، همان، ج 4، ص 349؛ ابن عنبه، همان، ص 240؛ سبط ابن جوزی، همان، ص 314. برای اطلاع از تعداد فرزندان و اقوال مختلف در این باره نک: مرضیه سادات هاشمی، بررسی تاریخی و آماری فرزندان امام کاظم علیع السلام و احمد خامه یار، فرزندان امام موسی کاظم علیه السلام در همین مجموعه.

و از شانزده تا بیست و پنج پسر و پانزده تا بیست و دو دختر برای ایشان یاد کرده اند.

جریان های فکری و سیاسی عصر امام کاظم علیه السلام

درباره جریان های فکری عصر امام کاظم علیه السلام باید گفت: این دوره وارث انحرافاتی بود که از دوران گذشته ناشی می شد؛ انحرافی که بعد از رحلت پیامبر و با کنار زدن خاندان نبوی از صحنه سیاسی - فرهنگی جهان اسلام آغاز گردید و عوامل دیگری هم چون جلوگیری از نقل، تدوین و نشر حدیث، نفوذ فرهنگ اهل کتاب و نشر اسرائیلیات و افکار و شبهات ملحدان، رسوخ دنیاطلبی و تفسیرهای انحرافی از اسلام، آن را شدت بخشید.

تلاش خلافت اموی و عباسی برای ایجاد فرقه های انحرافی برای دست یابی به مقاصد فرهنگی، باعث شد تا اختلافات و انحرافات عقیدتی، فکری و فرهنگی در جهان اسلام بیش تر گردد. امام کاظم علیه السلام در چنین دوره ای به امامت رسیدند؛ دوره ای که اندیشه های التقاطی و مادی و جریان های فکری همانند مرجئه، قدریه، معتزله، خوارج و زیدیه، در جامعه اسلامی رواج داشت. (1) در حالی که حتی جامعه شیعه نیز دچار آشفتگی و سرگشتگی شده، اختلاف درباره جانشینی امام صادق علیه السلام ، تشیع را تهدید می کرد. از طرفی عباسیان هم برای خارج کردن علویان، با شیوه های مختلف از جمله سخت گیری های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی، آن ها را زیر فشار قرار داده بودند که همین، شکل گیری حرکت های علوی ضد عباسی را باعث گشته بود.

قیام های علویان در عصر امام کاظم علیه السلام

علویان به ویژه نوادگان امام مجتبی علیه السلام که از آغاز خلافت عباسیان با آنان به ستیز

ص: 110


1- شیخ مفید، همان، ج 2، ص213.

برخاسته بودند، در عصر امام کاظم علیه السلام نیز حرکت ها و قیام هایی را علیه آنان انجام دادند از جمله قیام حسین بن علی(شهید فخ)، قیام یحیی بن عبدالله و برادرش ادریس بن عبدالله که هر سه در یک زمان و مکان آغاز شد و در مناطق و زمان های مختلف ادامه یافت.

حسین بن علی بن حسن بن حسن بن حسن بن على : (شهید فخ)، رهبر قیام، از رجال برجسته و با فضیلت بنی هاشم و مادرش زینب دختر عبدالله بن - حسن بود. پدر و مادر او افرادی زاهد و با تقوا و به زوج صالح مشهور بودند و خود او هم از فضایل اخلاقی و کمالات نفسانی برجسته ای چون سخاوت، شجاعت، شهامت، عبادت، زهد و پاکدامنی برخوردار بود. او که از کودکی، ستم خلفای عباسی بر مردم، به ویژه علویان و شیعیان را می دید، در سال 169 قمری پرچم قيام عليه هادی عباسی برافراشت. او در سحرگاه روز سیزدهم ذی قعده، حرکت خود را آغاز کرد و مسجد نبوی را مرکز حرکت خود قرار داد. بعضی از مردم مدینه با او بیعت کردند و عده ای از شیعیان مناطق دیگر هم به او پیوستند و ضمن بیان وضعیت دشوار علویان، با او بیعت نموده و وعده کردند که در موسم حج آینده قیام کنند. (1)

گزارش این ملاقات به گوش والی مدینه «عبد العزیز عمری» رسید. او س خت بر آشفت و در صدد مقابله با آنان بر آمد. انقلابیون از علویان و غیر علویان در حالی که شعار احداحد سر می دادند، وارد مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله شدند و مؤذن را وادار کردند که در اذان خویش « حَيُّ عَلِيٍ خَيْراَلْعَمَلِ » را بیفزاید. حاکم با شنیدن صدای اذان، احساس خطر کرد و گریخت و در محل امنی پنهان شد. حسین نماز را با مردم خواند و پس از نماز خطبه ای ایراد کرد. او ضمن معرفی خود، مردم را به احیای کتاب خدا و سنت پیامبر صلی الله علیه و آله و رضای آل محمد و دعوت کرد و به

ص: 111


1- یعقوبی، همان، ج 2، ص 404، « مَنْ رَأَى اَلْجَمَلَ اَلْأَحْمَرَ ».

استثنای عده معدودی، همه حاضران با او بیعت کردند. حسین پس از تسخیر مدینه، همراه یاران خود که حدود سیصد مرد مسلح می شدند، در چهاردهم ذی قعده سال 169 قمری، رهسپار مکه شد تا با استفاده از اجتماع مسلمانان در ایام حج، دامنه نهضت را گسترش دهد. هادی عباسی پس از شنیدن خبر حرکت حسین، به شدت نگران شد و در نامه ای به سلیمان بن ابی جعفر که از طرف او سرپرست حجاج بود، دستور داد تا فرزندش محمدبن سلیمان را مأمور سرکوبی این نهضت کند.

محمد با تعدادی نیروی مسلح، آماده نبرد شد؛ در حالی که حسین آمادگی برای جنگیدن نداشت و با شنیدن این خبر با یاران و بستگان خود آماده حرکت شد. سپاه عباسیان در این نبرد به حدود چهار هزار سوار می رسیدند و فرمانده ی آن ها به عهده موسی بن عیسی پسر عموی خلیفه بود. (1) این دو سپاه در نزدیکی مکه در محلی به نام فخ با یکدیگر برخورد کردند و در نبردی نابرابر، حسین و عده زیادی از یاران او به شهادت رسیدند و بقیه آنان اسیر یا پراکنده شدند. (2) دو تن از رهبران علوی از این واقعه نجات یافتند: یکی ادریس بن عبدالله بن حسن بن حسن : که به شمال افريقا رفت و دیگری برادرش یحیی که به سوی سرزمین دیلم در شمال ایران گریخت. هادی عباسی دستور داد تا اسيران را گردن زدند و بدنشان را در «باب الجسر» به دار آویختند. (3) علویان این فاجعه را پس از حادثه کربلا، غمبار ترین حادثه تاریخ به شمار آوردند و در سوگ شهیدان آن قیام مرثیه سرایی کردند. (4) امام جواد علیه السلام آن را به واقعه غمبار عاشورا تشبیه کردند و فرمودند: «بعد از کشتار کربلا، کشتاری بزرگتر از فخ برای ما اهل بیت نبود.» امام کاظم علیه السلام وقتی چشمانشان به سر بریده حسین بن على افتاد، با حالتی متأثر از

ص: 112


1- علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب، ج3، ص 338.
2- مسعودی، همان، ج 3، ص 336؛ 3. اصفهانی، همان، ص 302
3- مسعودی، همان، ج 3، ص 337.
4- بحارالانوار، ج 48، ص165.

ایشان تجلیل کردند و فرمودند: « اَنَا لِلَّهِ وَ اَنَا اِليه رَاجِعُونَ ! » او از میان ما رفت در

حالی که مسلمانی شایسته بود. روزها را روزه می گرفت و برنامه او امر به

معروف و نهی از منکر بود. همانند او در خاندانش یافت نمی شود». (1) هادی عباسی این قیام را تحت تأثير امام کاظم علیه السلام می دانست و بر آن بود تا امام را به شهادت برساند که فرصت نیافت.

امام کاظم علیه السلام و سازمان وکالت

سازمان وکالت، به تشکیلاتی اطلاق می شود که امامان شیعه برای انجام دادن يك سلسله وظایف خاص

در میان شیعیان از عصر امام صادق علیه السلام به بعد پدید آوردند. در نیمه دوم دوران حضور ائمه یعنی از عصر امام صادق علیه السلام بدین سو، امامان معصوم که پس از حادثه خونبار کربلا کمتر به آنان توجه می شد با عملکرد مدبرانه خود، شیعه را در مسیر رشد و ترقی قرار دادند، به گونه ای که با وجود فشارهای فزاینده اموی و عباسی بر شیعیان و امامان معصوم، نهال نوپای تشیع به درختی تناور تبدیل شد. یکی از مهم ترین ابزار معصومان در این راه، بهره گیری از وکلا و نمایندگان در مناطق مختلف به ویژه نواحی شیعه نشین بود؛ نمایندگانی که به طور سازمان یافته و نظام مند در پی دست یابی به هدفی مشترك بودند.

این سازمان که به ظاهر برای جمع آوری و تحویل وجوه شرعی هم چون

خمس، زکات، نذرها و همین طور هدایای شیعیان به ائمه فعالیت می کرد، وظایف دیگری مانند ارتباط میان امام و شیعیان، ارسال نامه و در خواست های شیعیان به محضر امام و بازگرداندن پاسخ آنها، تبیین مسائل علمی و راهنمایی شیعیان و رفع اختلافات و منازعات آنان را بر عهده داشت. امام معصوم در رأس این سازمان و وکیلان نواحی مختلف در بدنه آن قرار داشتند. امام کاظم علیه السلام برای

ص: 113


1- همان، ص 436 .

تقویت و نهادینه سازی سازمان وکالت و بهره برداری بیشتر و بهتر از آن، ضمن معرفي وکيلان خود در نواحی مختلف، شیعیان را به آنها ارجاع می دادند.

ارتباط و کلا با امام کاظم علیه السلام به گونه های مختلفی صورت می گرفت. این ارتباط، اگر خطری امام و شیعیان را تهدید نمی کرد، به صورت مستقیم بود؛ چنان که برخی خراسانیان که به قصد تحويل اموال شرعی و نامه های شیعیان آن سامان، به مدینه رفته بودند، پس از اطلاع از شهادت امام صادق علیه السلام ، با امام کاظم علیه السلام دیدار کردند و آنچه را همراه آورده بودند، به آن حضرت تحویل دادند. (1) اما در صورتی که خطری متوجه شیعیان و وکیلان بود، این ارتباط از طریق مکاتبه و فرستادن پیک صورت می گرفت. این شیوه ارتباط، یکی از راهکارهای امام کاظم علیه السلام برای حفظ شیعیان و

تأمین امنیت وکیلان در فضای رعب آلود عصر عباسیان بود؛ چنان که حضرت با فرستاده های علی بن یقطین در خارج مدينه دیدار نمودند و پس از گرفتن اموال و نامه ها، آنان را از ورود به مدینه منع فرمودند. امام کاظم علیه السلام در این جهت، از قبول مستقیم اموال از شیعیان پرهیز می کردند و آنان را به وکلا ارجاع می دادند. این روش در دوران زندانی بودن امام کاربرد فراوانی داشت و آن حضرت بدین وسیله با شیعیان و وکلا در تماس بودند. (2) وکلای حضرت در مناطق مختلف مثل کوفه، (3) بغداد، (4) مدینه، (5) مصر (6) و اهواز (7) حضور داشتند.

ص: 114


1- الخرائج و الجرائح، ج 1، ص328- 331.
2- برای اطلاع بیشتر از چگونگی شکل گیری، کارکردها و نیز ارتباط امام کاظم علیه السلام با آن ها نک: محمدرضا اجباری، سازمان وکالت و نقش آن در عصر ائمه و همو، امام کاظم علیه السلام و سازمان وکالت، در همین مجموعه.
3- رجال کشی، ص 459، ح 871
4- رجال نجاشی، ص 229
5- همان، ص 311 .
6- رجال کشی، ص 598، ح 1120.
7- همان، ص 549، ح 1038

منابع

1. ابن شهر آشوب سروی مازندرانی، رشيد الدين محمد بن على، مناقب آل ابی طالب، بیروت: دارالاضواء، 1405.

2. ابن صباغ مالکی، الفصول المهمه في معرفه الائمه، تحقیق سامی الغریری، قم: دار الحدیث، للطباعة و النشر، 1422.

3. ابن خلکان، احمد بن محمد، وفیات الاعیان، تحقیق احسان عباس، بیروت: دار الثقافه، بی تا.

4. ابن عنبه، احمد بن علی، عمده الطالب في انساب آل ابی طالب، تحقيق محمد حسن آل طالقانی، نجف: الحيدريه، 1380.

5. ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبيين، تحقيق كاظم المظفر، نجف: منشورات المكتبه الحيدرية، 1385.

6. اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه في معرفه الائمة، چاپ اول، قم: رضی، 1421ق.

7. اسکافی، محمدبن همام بن سهيل، منتخب الانوار في تاريخ الائمة الاطهار، تحقيق موسسة الامام الهادی، قم: موسسة الامام الهادی، 1420.

8. اصفهانی، ابو الفرج علی بن حسین (م 356 ق.)، مقاتل الطالبيين، قم: انتشارات رضی، بی تا

9. امین، سید محسن، اعیان الشیعه، تحقيق: سید حسن امین، بیروت: دار التعارف، بی تا.

10. جباری، محمدرضا، سازمان وکالت و نقش آن در عصر ائمه، قم: موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1382.

ص: 115

11. سبط ابن جوزی، یوسف بن فرغلى بن عبد الله بغدادی، تذکره الخواص، قم: منشورات رضی، 1418.

12. شافعی، محمد بن طلحه، مطالب السوول في مناقب آل الرسول، بیروت: موسسه البلاغ، 1419.

13. صدوق، محمدبن علی ابن بابویه قمی، امالی، چاپ ششم، تهران: کتابچی، 1376ش.

14. صدوق، ابو جعفر محمد بن علی بن بابویه قمی، عیون اخبار الرضا علیه السلام ، نجف: مطعبة الحيدريه، 1390ق.

15. طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری باعلام الهدی، چاپ اول، قسم: آل البيت، 1417 ق.

16. طبری، محمد بن جریر، دلائل الامامه، تحقيق قسم الدرسات الاسلاميه، قم: موسسه البعثة، 1413.

17. طوسی، ابو جعفر محمد بن حسن، کتاب الغيبه، چاپ اول، قم: دار المعارف الاسلاميه، 1411 ق.

18. طوسی، محمدبن حسن، تهذيب الأحكام (تحقیق خرسان)، تهران: دار الكتب

الاسلامیه، چاپ چهارم، 1407 ق.

19. طوسی، محمدبن حسن، تهذیب الاحکام، تحقیق سید حسن موسوی خرسان،

چاپ دوم، نجف: دار الكتب الإسلاميه، 1380ق.

20. کشی، ابوعمرو محمد بن عمر بن عبدالعزيز، رجال کشی، انتخاب و تلخيص شیخ طوسی با نام «اختیار معرفه الرجال»، تصحیح حسن مصطفوی؛ مشهد:

بینا، 1348 ش.

21. کلینی، ابو جعفر محمد بن يعقوب، کافی، تصحیح علی اکبر غفاری، تهران: دار الكتب الاسلامیه، 1377 ش.

22. مجلسی، بحارالانوار الجامعه لدرر اخبار الائمة الاطهار، چاپ دوم، تهران: اسلاميه، 1363 ش.

ص: 116

23. مسعودی، ابو الحسن علی بن حسین (م 345 ق)، مروج الذهب، دار المعرفه، بیروت: انتشارات هجرت، تنظیم فهارس از یوسف اسعد داغر، قم، بی تا.

24. یاقوت حموی، معجم البلدان، بیروت: دارصادر، 1995.

25. يعقوبي ابن واضح، تاریخ یعقوبی، بیروت: دارصادر، بی تا .

ص: 117

بانو حُميده مصفا، مادر امام کاظم علیه السلام

ناهید طیبی

اشاره

*ناهید طیبی (1)

چکیده

مادران ائمه، از جمله انسان های تأثیرگذار در عصر ائمه به شمار می آیند و از آن جا که مصداق بارز «ارحام مطهره» هستند، جایگاه بسیار والایی دارند. در این میان، بررسی زندگانی بانو خمیده، مادر امام کاظم علیه السلام از آن جهت که در سایه آشنایی با تاریخ زندگی او می توان بخش هایی از تاریخ اسلام را با نگاهی نو مرور کرد و نیز از آن روی که امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام در مورد وی سخنان مهم و ارزشمندی داشته اند، ضرورت و اهمیت ویژه ای دارد. در نوشتار حاضر، افزون بر واکاوی روایات مربوط به بانو حمیده و آشنایی با ویژگی های شخصی و شخصیتی و جایگاه این بانو در خاندان امامت، به بررسی نقش اجتماعی ایشان با توجه به گزارش های موجود در دوران زندگی امام صادق علیه السلام و امام کاظم علیه السلام پرداخته می شود. گزارش هایی که حاکی از وکیل قرار دادن این بانو برای ادای حقوق مردم مدینه و ارجاع امام صادق

علیه السلام به بانو حمیده برای پاسخ گویی به سوال فقهی و نیز قرار دادن نام این بانو در وصیت نامه امام علیه السلام به عنوان وصی - با وجود حضور افراد صاحب نام و قابل اعتماد علوی و نیز اصحاب بزرگوار آن حضرت - از جمله مباحثی است که در ضمن این نوشتار، مطرح و پژوهیده می شود.

ص: 118


1- دانش آموخته جامعه الزهراء

واژگان کلیدی: امام کاظم علیه السلام ، حُمَيده مصفا، مادر امام کاظم علیه السلام ، امام صادق علیه السلام ، مادران ائمه :

مقدمه

واکاوی شخصیت زنان برجسته و تأثیرگذار تاریخ، از جمله وظایف مهم و اساسی در هر عصر و برای هر نسلی است. در سایه تحقیق و شناسایی این شخصیت های می توان نقاط مبهم و ناگفته تاریخ را از بوته ابهام و سکوت خارج نمود و افزون بر ایجاد معرفت تاریخی، به دادن الگوهایی ارزشمند برای نسل های پسین پرداخت. مادران ائمه از جمله شخصیت های تاریخ هستند که با وجود جایگاه والا و عظمت وجودی شان کمتر به آنها توجه شده و همواره در ضمن بررسی تاریخ و شخصیت فرزندان و با همسران آنان، اشاراتی - آن هم اندک و کلی - به این بانوان شده و کمتر به صورت مستقل کانون تمرکز اندیشه وران و پژوهش گران قرار گرفته اند.

در این میان بانو حميده مصفا، مادر امام کاظم علیه السلام از آن جهت که مورد توجه

امام باقر و امام صادق علیهما السلام بوده و سخنان ارزشمندی در مورد وی از معصوم نقل شده، دارای اهمیتی دو چندان است. از زمان بانو حمیده به بعد، بقیه مادران ائمه : کنیز بودند و با وجود آن که امام معصوم علیه السلام ، همسر حره (آزاد) نیز داشتند، اما امام پس از آن حضرت از کنیز، زاده می شدند و این از موضوعات قابل بحث است.

در نوشتار حاضر، افزون بر واکاوی روایات مربوط به بانو حمیده و جایگاه

وی در خاندان امامت و ولایت، به بررسی اوضاع سیاسی - اجتماعی شیعیان در زمان حضور این بانو در خانه ولایت می پردازیم تا از لایه های زیرین گزارش ها، حلقه های مفقوده را یافته، حقایقی در مورد تاریخ زندگی این بانوی بزرگوار کشف نماییم. اخبار داخلی خانه امام به دلیل این که قلم به دستان در صدر اسلام از قشر مخالفان علویان و شیعیان بوده اند و نیز از آن روی که معمولا زنان در حریم و حرمت هایی به سر می برند که قاعدتا نمی پسندند مورد توجه دیگران

ص: 119

قرار گیرند، کمتر به دست ما رسیده، اما با استفاده از اطلاعات موجود می توان زمینه شناخت بیشتری را فراهم ساخت.

پیش از مقاله حاضر، در سال 1377 مقاله «ستاره اندلس، مادر امام موسی کاظم علیه السلام » توسط محمد رضایی، در شماره پانزدهم نشریه قرآن و حدیث (فرهنگ کوثر) به چاپ رسیده است. هم چنین محمد اصغری نژاد کتابی با عنوان حمیده مصفا، مادر امام کاظم علیه السلام به نگارش در آورده و در سال 1379 پژوهشکده باقر العلوم (نشر نور السجاد) آن را چاپ کرده است. در سال 1386 خلاصه ای از همین کتاب را با عنوان مروری بر حیات نورانی بانوی ستوده، حضرت حمیده علیها السلام از نویسنده مذکور در شماره دوازدهم فصلنامه تخصصی بانوان شیعه می بینیم.

کتاب و مقالات پیش گفته مفید و مناسب هستند اما به صورت پژوهشی و محققانه به بررسی روایات و گزارش های مربوط به بانو حمیده نپرداخته اند و بیش تر در شمار آثار تألیفی هستند نه پژوهشی و مباحثی نیز وجود دارد که در این آثار به آن نپرداخته اند. اثر حاضر در صدد پرداختن به آن هاست و امیدواریم گامی - هر چند ناکافی - در جهت تبیین بیشتر شخصیت فردی و سیاسی - اجتماعی این بانو برداریم.

مفاهیم سازنده

اشاره

در نوشتار حاضر، با اصطلاحاتی بر می خوریم که آگاهی از آن ها در پیش برد بحث موثر خواهد بود. از این رو، به بررسی مفهومی هر یک می پردازیم:

الف) ام ولد

* ام ولد (1)

در فقه اسلامی به کنیزی که به هر دلیلی به بردگی گرفته می شود یا به واسطه

ص: 120


1- (میر محمد صادقی، 1373ریال 36) Female alave with a child form her mastet.1

جنگ یا غیر از آن و سپس از مولا و صاحب خود دارای فرزند می گردد، « ام ولد » می گویند. این کنیز از نظر فقهی، دارای احکامی از جمله استیلاد است. استیلاد از اصطلاحات فقهی و به معنای کنیزی است که از مولايش صاحب فرزند شود و در نهایت بتواند به واسطه فرزندش آزاد گردد. (1)

ب)ملک یمین

به کنیزی گفته می شود که از طریق ملکیت به مولای خود محرم می شود و یمین در این جا نسبت مجازی به دست (دست راست است ) به معنای چیزی که در دست و تحت سیطره کسی باشد. (2)

ج)مغرب

مسلمانان در دوران حکومت امویان (سال 62 ها 681 م.) به فرمانده ی عقبه بن نافع وارد مغرب شدند و آن را فتح کردند و دولت دراسه و سپس فاطميون ایجاد شد. در کتاب اطلس دول العالم الاسلامی آمده است: « تَوْحِيدِ اَلْمَغْرِبِ كُلِّهِ مَعَ الاندلس اِيَّامَ يُوسُفَ بْنِ نَاشِفِينَ ثُمَّ حَكَمَ اَلْمُوَحِّدُونَ » (3) نویسنده نقشه مغرب را در صفحه 108 همین کتاب می آورد و اندلس را در همین جا بررسی می کند.

الف. ویژگی های شخصی بانو حمیده

اشاره

برای آشنایی با شخصیت های تاریخی، ابتدا به شناخت تبار و ویژگی های فردی آنان پرداخته، سپس جایگاه و میزان تأثیرات اجتماعی - سیاسی آنان در عصر مورد نظر تبیین می شود. زندگانی بانو حمیده نیز با همین شیوه بررسی می گردد.

ص: 121


1- مختاری مازندارانی، فرهنگ اصطلاحات فقهی، ص23.
2- ابراهیم اسماعیل شهر کانی، معجم مصطلاحات الفقيه، ص 644 .
3- شوقی ابو خليل، اطلس دول العالم الاسلامی، ص 109.
1. نام مادر امام کاظم علیه السلام

در اکثر منابع روایی و تاریخی، نام مادر امام کاظم علیه السلام ، « حمیده » ذکر شده (1) و در بین مادران ائمه : که کنیز و یا ام ولد هستند، وی تنها بانویی است که در نام وی اختلافی وجود ندارد. این عنبه برای نخستین بار، افزون بر میده، نام «نباته» را نیز با عبارت « و َقیلَ نَباته » (2) آورده که از لفظ قبل، می توان دریافت این نام نسبت به نام میده که نظر غالب است قول ضعیف محسوب می شود. یعقوبی می نویسد: « اُمُّهُ أمّ وَلَدْ، يُقَالَ لَهاحُمَیْدِه »؛ و مادر او (موسی بن جعفر علیه السلام ) کنیزی صاحب فرزند بوده که به او حمیده گفته می شد. (3)

معمولا در مورد دیگر مادران ائمه با تعدد اسامی مواجه می شویم و همین کثرت اسامی، گاه موجب ایجاد شبهه شده است. برای مثال بانوانی چون مادر امام سجاد علیه السلام و مادر امام زمان علیه السلام به سبب تعدد اسامی، همواره به اصل وجود آنها در تاریخ خدشه وارد شده اما مادر امام کاظم علیه السلام با وجود کنیز بودن، تعدد اسامی ندارد و این قابل تأمل است. گفتنی است که در کتاب خطی نفحه العنبریه در کتابخانه مرحوم کاشف الغطاء، ضبط نام مادر امام زمان به شکل حمیده دیده می شود. هم چنین زبیدی وقتی از حمیده به عنوان نام فرد – و نه صفت - یاد می کند، با ضبط خمیده می آورد مانند خميده بنت النعمان بن بشیر و هنگامی که به عنوان وصف، به معنای پسندیده و ستایش شده مطرح می کند، با ضبط حمیده می آورد. (4)

ص: 122


1- ابن خشاب بغدادی، تاریخ مواليد الائمه ص33؛ كاتب بغدادی، تاریخ الائمه، ص 25؛ شیخ صدوق، عيون الاخبار الرضا، ج 1، ص 96؛ شیخ مفید، الاختصاص، ج 2، ص 215؛ علی بن عیسی، اربلی، کشف الغمه، ج 2، ص 747؛ طبرسی، اعلام الوری، ج 2، ص 6؛ ابن صباغ مالکی، الفصول المهمه في معرفه الائمه، ج 2، ص 935؛ فتال نیشابوری، روضة الواعظین، ج 1، ص 50.
2- ابن عنبه، عمده الطالب في انساب آل ابیطالب، ص 74.
3- یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج 3، ص 150.
4- سید مرتضی حسینی زبیدی، تاج العروس من جواهر القاموس، ج 20، ص 26.

در هر حال، در نام این بانو اختلافی نیست اما در ملیت و نسب وی اختلاف

اقوال دیده می شود.

2. ملیت مادر امام علیه السلام

در مجموعه منابعی که نام بانو حمیده را آورده اند، معمولا پس از نام به ملیت وی نیز تصریح کرده اند که عبارتند از: حميده البربریه، (1) حميده المغربيه (2) و اندلسيه (3) با نگاهی تسامح آمیز می توان وجه مشترکی بین هر سه قول یافت و آن این که مراد از مغرب در منابع اسلامی متقدم، مجموعه سرزمین هایی است که در غرب شبه جزیره عربی، یعنی مهد اسلام وجود داشته و از آنجا که اندلس در غرب شبه جزیره است، از آن با عنوان مغرب یاد می شود. از سویی دیگر، بنا بر نقل یاقوت حموی، سرزمین افریقا و ماورای آن، بلاد مغرب نامیده می شود (4) یعنی افریقایی و مغربی ممکن است برای یک مصداق جغرافیایی استفاده شوند. هم چنین وی در توضیح منطقه کرانه می نویسد: « وَ هُوَ مَوْضِعٌ فِي اِرْضِ اَلْبَرْبَرُ مِنْ بِلاَدِ اَلْمَغْرِبِ »؛ و آن (کرانطه) محلی است در منطقه بربر در سرزمین مغرب. (5)

بنابراین بربر، در مغرب است و اندلس و افریقا نیز که در روایت ها به آن اشاره شده، می توانند زیر مجموعه مغرب قرار گیرند و اگر گفته می شود حميده مغربيه يا حمیده بربریه و یا حميده الاندلسيه، از مصادیق اختلاف اقوال در ملیت

ص: 123


1- مجموعه منابع پیشین و طبرسی، تاج المواليد، ص 46؛ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبيين، ص413؛ ابن طلحه شافعی، مطالب السوول في مناقب آل الرسول، ص 289؛ ابن سهیل اسکافی منتخب النوار فی تاریخ الائمه الاطهار 140 ص 74 ؛ کاتب بغدادی ، تاریخ الائمه ص 25 سبط ابن جوزی تذکره الخواص ص 312 .
2- ابونصر بخاری،، سرالسلسله العلويه، ص 36؛ ابن عنبه، عمده الطالب في انساب آل ابیطالب؛ ص 74؛ اربلی، کشف الغمه، ج 3، ص 105.
3- ابن سهيل اسکافی، منتخب الانوار في تاريخ الائمه الاطهار، 140، ص 74، کاتب بغدادی، تاریخ الائمه، ص 25، سبط ابن جوزی، تذکره الخواص، ص312
4- یاقوت حموی، معجم البلدان، ج 8، ص 225.
5- همان، ج 4، ص 443

به شمار نمی آید. البته سید ضامن بن شدقم (م 1090) در کتاب تحفه الازهار و زلال الانهار، برای اولین بار رومی بودن مادر امام کاظم علیه السلام را مطرح می کند و می نویسد: « وَ قیلَ حُمیده الرُمیه » (1) که به نظر می رسد با جریان های مربوط به مادر امام زمان علیه السلام به اشتباه، آمیختگی ایجاد کرده است.

3. نسب بانو حمیده

از آن جا که در مجموع منابع، ابتدا به «ام ولد» بودن این بانو اشاره شده و سپس موارد دیگر از جمله نام و ملیت و قوم وی مطرح گردیده، در کنیز بودن وی هیچ تردیدی نیست؛ زیرا چنان که بیان شد، ام ولد به معنای کنیزی است که از مولای خويش صاحب فرزند می شود و در منابع فقهی در مورد وی احکامی ذکر

شده است.

در این مقاله وجود گزارش هایی قابل بحث است که در آن ها به نام پدر و یا برادر بانو حمیده اشاره شده است. اسکافی (م 336) می نویسد: « امَّه حَمِيدَهُ بِنْتُ صَاعِدٍ اِبْرْبَرِي اَلْبَرْبَرِيِّ وَ كَانَتْ تُكَنِّي اَمْ »؛ مادر او حمیده، دختر صاعد بربری است و گفته شده که وی اهل اندلس و کنیز صاحب فرزند (ام ولد) است. (2) در عبارت فوق، افزون بر این که به ام ولد بودن این بانو تصریح شده، نام پدرش نیز بیان گردیده و از آن جا که کتاب منتخب الانوار از آثار قرن چهارم و از منابع متقدم محسوب می شود جالب توجه است. هم چنین ابن حاتم شامی (م. قرن ششم) به نقل از طبری شیعی (م. قرن پنجم) می نویسد: «و امه حمیده بنت صاعد البربری» و سپس جریان خریداری وی از برده فروش را مطرح می کند. (3) بنا به نقل ابن الساعي (م.674) در کتاب مختصر اخبار الخلفا، حمیده نوه شقيقه صالح است و

ص: 124


1- سید ضامن بن شد قم، تحفه الازهار و زلال الأنهار، ج 3، ص 54.
2- اسکافی، منتخب الانوار في تاريخ الائمه الاطهار، ص 74.
3- ابن حاتم شامی، الدرالنظيم في مناقب الائمه اللها ميم، ص 649؛ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابیطالب، ج 1، ص228.

این نقل در منابع متقدم قبل از آن دیده نشد. (1)

البته در برخی از منابع نیز وی را خواهر صالح بربری ذکر کرده و نوشته اند: أمه حميده البربريه، أخت صالح البربری، و كانت تکی « ام ولد » (2) ؛ مادر او ( امام کاظم علیه السلام ) حمیدۂ بربری، خواهر صالح بربری و کنیه اش ام ولد است. از مجموع

مطالب، می توان دریافت گرچه وی کنیز بوده، خانواده اش کاملا مشخص هستند و چون نسبت معینی داشته، به محض اسارت و یا بردگی (به هر دلیلی)، نام وی تغییر نیافته و ریشه اش نامعلوم نبوده و شاید از این رو، راوی او را با عبارت «و كانت من اشراف العجم»؛ و او از شریف ترین نژادهای غیر عرب بوده است. (3)

می ستاید. اگر وی نیز مانند دیگر کنیزان، نژاد و نسب مشخصی نداشت و هر برده فروشی که مالک او بود، نامش را به خود منتسب می کرد، چنین سخنی گفته نمی شد.

4. لقب بانو

بر اساس منابع موجود، لولؤه (4) به معنای گوهر گران بها، مصفاه، (5) که به معنای پاک بانو و خالص است و مهذبه (6) به معنای بانوی وارسته و مهذب را می توان از القاب و اوصاف این بانو بر شمرد، گر چه حمیده نیز افزون بر نام، می تواند در بردارنده معنای وصفی هم باشد و مفهوم بانوی پسندیده و ستودنی از آن دریافت شود.

ص: 125


1- ابن الساعی، مختصر اخبار الخلفا، ص 36.
2- طبرسی، تاج المواليد، ص 95.
3- شیخ صدوق، عیون الاخبار الرضا، ج 11، ص 25.
4- ابن شهر آشوب، مناقب آل ابیطالب، ج 1، ص 225؛ مامقانی، تنقیح المقال، ج3، ص76.
5- شیخ صدوق، عیون الاخبار الرضا، ج 1، ص 790؛ مسعودی، اثبات الوصيه، ص 24، کلینی، الکافی، ج 10، ص 477؛ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبین، ص413.
6- مسعودی، اثبات الوصيه، ص 190.

سیده الإماء نیز از القاب این بانوستا که به معنای بانوی کنیزان است. (1)

با تتبع در شرح حال دیگر مادران ائمه که کنیز بودند، می بینیم معصوم نیز این وصف را برای مادر امام زمان علیه السلام ذکر فرموده است.

5. کنیه بانو حمیده

در منابع متقدم، گزارشی دیده نمی شود که این بانو را با کنیه اختصاصی وی خوانده باشند. البته در برخی منابع، عبارت تکی لؤلؤها (2) دیده می شود که به نظر اشتباه است؛ زیرا کنیه معمولا با «ام» و «ابر» همراه است. هم چنین در منبعی

كانت تکی « ام ولد » (3) دیده می شود که باز به نظر می رسد خالی از اشکال نباشد؛ زیرا «ام ولد» اصطلاح عام فقهی برای هر کنیزی است که از مولايش صاحب فرزند می شود و حال آن که کنیه معمولا اختصاصی است و افراد با آن شناخته می شوند. تنها در منبعی متأخر بدون ارجاع به منابع متقدم، کنیه وی «ام محمد» گفته شده است (4) و منابع متأخرتر به همین منبع ارجاع داده اند (5) و برخی نیز با استناد به منبع اخیر، ثابت کرده اند که محمد معروف به دیباج، فرزند بزرگتر این بانو به شمار می آید زیرا کنیه اش به نام اوست. (6) در هر حال این کنیه در منابع اصیل و متقدم دیده نشد.

6. اوصاف بانو حمیده
اشاره

اوصاف و ویژگی های بانو حمیده را از چند طریق می توان استخراج نمود:

ص: 126


1- همان؛ طبری، دلائل الامامه، ص 147.
2- ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج 1، ص 228.
3- طبرسی، تاج المواليد، ص 95.
4- محلاتی، ریاحین الشریعه ج 3، ص439.
5- غروی، محدثات شيعه ص 152.
6- اصغری نژاد، حمیده مصفاه، ص 17.
1-6- از طريق سخنان معصومان: درباره بانو

مجموعه سخنانی که در مورد بانو حمیده از معصوم علیه السلام نقل شده است

عبارتند از:

1-1-6 - علی بن ابی طالب علیه السلام بر منبر کوفه فرمود: « كَائِي بِابْنِ حُمَيْدِهِ قَدْ مَلَأَهَا عَدْلاً وَ قِسْطاً »؛ گویا پسر حمیده را می بینم که زمین را از عدل و قسط پر می کند. (1) شیخ طوسی وجهی برای این حدیث نقل کرده، می نویسد: «این که صاحب الامر را فرزند حمیده که مادر امام موسی بن جعفر

علیه السلام است گفته، مثل آن است که وی را فرزند فاطمه علیها السلام دانسته اند. (2)

2-1-6 - امام باقر علیه السلام پس از پرسیدن نام میده به وی می فرماید: « حَمِيدَهُ فِي اَلدُّنْيَا مَحْمُودَهُ فِي اَلاِخْرِهْ »؛ در دنیا پسندیده و در آخرت ستایش شده (هستی). (3)

3-1-6 - امام باقر علیه السلام پس از ملاقات حمیده فرمود: « حَمِيدَةُ سَيِّدِهِ الاماء مُصَفَاهُ مِنَ اَلْأَرْجَاسِ كَسَبِيكِهِ اَلذَّهَبِ فَمَا زَالَتِ اَلْأَمْلاَكُ تَحْرُسُهَا حَتَّى اذنت الى كرامه اَللَّهُ ؛ حمیده بانوی کنیزان و سرور آنان است، همچون شمش طلا، از پلیدی ها دور بوده، فرشتگان پیوسته او را حفظ کردند تا اجازه یافت به کرامت

الهی برسد. (4)

4-1-6 - در روایت دیگری آمده، وقتی امام باقر علیه السلام از دوشیزه بودن

حمیده و علت این امر آگاه می شود، می فرماید: « يا اباعَبْداللَّهِ حَمِيدُهُ سَيِّدُهُ الاماءُ مُهَذِّبُهُ مُصَفَاهُ مِنَ اَلاجارِسِ كَسَبِيكِهِ اَلذَّهَبِ مَا زَالَتِ الاِمْلاكُ تَحْرُسُها لَكَ حَتِّي اَدَّيْتِ اِلَيْكَ كَرَامَهُ مِنَ اَللَّهِ جَلَّ جَلاَلُهُ وَ عَلا »؛ ای اباعبدالله حمیده بانوی کنیزان، مهذب

ص: 127


1- شیخ طوسی، کتاب الغیبه، ص 52.
2- همان.
3- کلینی، الکافی، ج 1، ص 476؛ طبری، دلائل الامامه، ص 308.
4- طبرسی، اعلام الوری، ص 308.

و وارسته و هم چون شمش طلا، خالص و پاک از پلیدی هاست. پیوسته فرشتگان الهی او را حفظ کرده اند تا به دست تو رسید و این کرامتی از ناحیه خداوند متعال است. (1)

به نظر می رسد دو خبر اخير، یکی باشند و اختلاف ها یا اساسی نیست و تكرار وصف است مثل صفات « جَلَّ جَلاَلُهُ وَعْلاً » و «مهذبه» که افزوده شده و یا تصحیف است مثل «ادیت و اذنت». از آنجا که دیگر جزئیات دو روایت مشترک است و راویان نیز یکی هستند، می توان آنها را یک مورد به شمار آورد و اضافات معمولا در اثبات الوصیه است که به مسعودی نسبت داده اند و در انتساب آن هم اشکال است.

5-1-6 - در روایتی دیگر، گفته شده امام صادق علیه السلام وقتی پس از میلاد امام کاظم علیه السلام بر وی وارد شد، فرمود: « بَخْ بَخْ حَلَّ اَلْمُلْكُ فِي بَيْتِكَ »: آفرین بر تو که

ملک و سلطنت در خانه ات جای گرفت. (2)

در مجموع با استفاده از روایات، می توان صفات ذیل را برای بانو حمیده برشمرد:

• حمیده، بانو و سرور کنیزان بوده است؛

• بانو از هر گونه ناپاکی و ناخالصی به دور بوده است؛

• فرشتگان - بر اساس حکمت الهی برای پذیرش و پرورش امانت

بزرگ خداوند یعنی امام علیه السلام - او را نگاهبانی کرده اند. در شرح کافی آورده شده، شاید فرشته نگهبان حمیده، همان مرد سپید موی و ریش است که به برده فروش ضربه می زده است. (3)

ص: 128


1- مسعودی، اثبات الوصیہ، ص 189- 190.
2- البته این سخن امام صادق علیه السلام را طایفه ممطوره نقل کرده اند که بر امامت امام کاظم علیه السلام توقف کرده و وی را امام زمان می دانند.
3- شیخ مفید، الفصول العشره، ص 314؛ ابن میثم بحرانی، النجاه في القيامه في تحقيق أمر الأمامه، ص 199؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 37، ص 16. 4. ملا صالح مازندرانی، شرح اصول کافی، ج 7، ص 354.

• او کرامت الهی است. علامه مقامانی سه کرامت از حکایت خریداری

استخراج می کند. (1)

• وصف «مصفاه» را که وصف غالب اوست، امام تعیین فرموده اند.

2-6-از طريق نوع برخورد معصوم علیه السلام با بانو حمیده

1-2-6 - بر اساس روایت کلینی امام باقر علیه السلام پس از خریداری کنیز، شکر الهی به جای آوردند که این نشان دهنده اهمیت ورود خمیده به خاندان ولایت است. «فحمد الله و اثنی عليه ثم قال لها: ما اسمك» (2) .

2-2-6 - بر اساس روایاتی که در منابع معتبر دیده می شود، امام صادق علیه السلام به عبد الرحمان بن حجاج، از شاگردان آن حضرت که در مورد کیفیت انجام دادن مناسک حج برای فرزند خردسالش پرسید، فرمود: «کنیزی را نزد حميده مصفاه بفرست و احکام حج کودک را از او بپرس». کنیز او نزد حمیده می رود و پاسخ

حمیده در مورد کیفیت اعمال حج کودک، در منابع فقهی به عنوان مبنا قرار می گیرد. این برخورد امام، نشان دهنده اعتقاد آن حضرت به آگاهی فقهی و قدرت و توانایی پاسخ گویی به مسائل فقهی توسط بانو حمیده است. (3)

3-2-6 - امام صادق علیه السلام هرگاه می خواستند حقوق مالی مردم مدینه را پرداخت کنند، آن را به مادرشان ام فروه و همسرشان حمیده مصفا می دادند تا ادا کنند. (4) بدیهی است وکیل امام باید از توانایی معنوی (تقوا و ورع) و علمی و قدرت تدبیر و اداره امور برخوردار باشد و این انتخاب امام، از وجود ویژگی های مذکور در بانو حمیده حکایت می کند.

ص: 129


1- مامقانی، تنقیح المقال، ج3، قسم 2، ص 76.
2- کلینی، الکافی، ج 1، ص 477.
3- همان، ج 4، ص 301؛ شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج 5، ص 41؛ عاملی، هدایه الامه الى الاحكام الائمه ج 11، ص 286.
4- کلینی، الکافی، ج 3، ص 217؛ شیخ صدوق، الامالی، ج 1، ص 178.

4-2-6 - امام صادق علیه السلام نام حمیده را در بین اسامی کسانی نوشتند که وصی خود قرار دادند. گرچه این یک حرکت سیاسی محسوب می شد و نام چهار نفر دیگر غیر امام کاظم علیه السلام برای حراست از مقام امامت بود، در بین جمعیت کثیری از اصحاب و اعوان آن حضرت، آوردن نام حمیده در وصیت نشان دهنده توجه ویژه امام به او و نیز جایگاه حمیده نزد شیعیان و قابلیت این بانو است. امام نام پنج نفر را برای وصایت قرار می دهند: محمد بن سلیمان (والی مدینه)، منصور دوانیقی، عبدالله ( پسر بزرگ تر)، موسی علیه السلام و حمیده، مادر آن حضرت . (1)

ب. پیوند با امام صادق علیه السلام (ورود به خاندان امامت)

اشاره

در مورد پیوند بانو حمیده با خاندان امامت و ولایت، با چند نکته مهم روبه رو

هستیم

1. خریداری حمیده و پیوند با امام صادق علیه السلام

2. سه خبر و گزارش در منابع متقدم، در مورد کیفیت ورود حمیده پاک به خانه امام صادق علیه السلام وجود دارد که برخی از آن ها در جزئیات با هم

متفاوت هستند:

1-1- روایت اول از عکاشہ بن محصن اسدی، از اصحاب امام صادق علیه السلام

نقل شده و در منابع مهم شیعی (کلینی، 1363) دیده می شود. نکات مهم در این گزارش عبارت است از:

• عكاشة بن محصن اسدی خریدار حمیده است.

• فروشنده مردی برده فروش از اهالی بربر است که در خانه میمون

یا محلی به نام "دار میمون " منزل می کند. ( شاید از این رو وی را حمیده بربریه گویند).

ص: 130


1- شیخ مفید، الاختصاص، ص 71.

• کنیز به مبلغ هفتاد دینار خریداری می شود.

• جریان دوشیزه بودن حمیده مطرح می شود با این جمله که هرگاه

برده فروش تصمیم سویی داشت، خداوند مردی را که موی سر و رویش سفید بود، بر او مسلط می کرد و او را سیلی می زد تا

کنیز را رها می کرد.

• امام باقر علیه السلام در همان مجلس، pمیده را به امام صادق علیه السلام بخشیده

می فرماید: «ای جعفر! او را برای خود بپذیر.»

نکته قابل تأمل در این روایت، جمله عکاشه به امام باقر علیه السلام است که می گوید:

چرا برای اباعبدالله همسری نمی گیری دیگر زمان آن فرا رسیده است.» (1) در حالی که امام صادق علیه السلام در سال 80 یا 83 متولد شدند و اگر حداقل زمان ورود حميده به خانه امام را یک سال قبل از تولد فرزندش (127 ق) بگیریم در آن تاریخ، امام صادق علیه السلام 44 و یا 47 ساله بوده اند و با توجه به فرهنگ و رسوم مردم شبه جزیره عربی، در آن دوره نمی توان 44 یا 47 سالگی را ابتدای زمان ازدواج فرض

کرد. البته در صورت صحت سند و دلالت روایت می توان این مسأله را از روایت فهمید که حمیده اولین همسر امام صادق علیه السلام است و گرنه گفته نمی شود زمان ازدواج وی فرا رسیده است.

2-1 - روایت دوم از جابر است که مسعودی و سپس طبری آن را نقل

کرده اند. (2) نکات مهم در این گزارش عبارتند از:

• جابر، خریدار حمیده از مرد برده فروش است.

• برده فروش مردی از اهالی مغرب است (شاید با استناد به این

مطلب وی را حمیده مغربيه نامیده اند).

• بهای کنیز هفتاد دینار بوده و داستانی مشابه گزارش فوق دارد.

ص: 131


1- کلینی، الکافی، ج 1، ص 476.
2- مسعودی، اثبات الوصیہ، ص 189 - 190؛ طبری، دلائل الامامه، ص 308.

• برده فروش شب قبل از فروش حمیده، خواب پیامبر صلی الله علیه و آله را

می بیند و کنیز را در برابر همان کیسه پول (70 دینار) می خرد.

• دوشیزه بودن حمیده در این روایت با تعبير « مردی خوش سیما »

که فقط من او را می دیدم، « مانع می شد » آورده شده است.

• امام باقر علیه السلام در همان مجلس وی را به امام صادق علیه السلام می بخشد. سند این روایت، مرفوعه است و منبع اولیه آن اثبات الوصیه است که منسوب

به مسعودی بوده، هنوز صحت انتسابش اثبات نشده است.

3-1- روایت سوم از هشام بن احمر نقل شده (1) و نکات مهم آن عبارت

است از:

• هشام بن احمر خریدار میده، است.

• فروشنده، برده فروشی است افریقایی (که نسبت به دیگر برده - فروشان حریص و طماع نیست و تعیین قیمت را به امام واگذار می کند).

• ابتدا کنیزی نداشت ولی در رجوع بعدی هشام، خدمتکاری بیمار را می آورد که به دو کنیز تکیه داده بود و پاهایش را روی زمین می کشید. این همان حمیده است.

• امام باقر علیه السلام دویست دینار برای خرید این کنیز می دهد؟

• برده فروش، جاریه را در راه خدا آزاد می کند و پول را نمی پذیرد!

• امام به هشام بن احمر می گوید: « امّا انَّهَا تَلِدُ مَوْلُوداً لَيْسَ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اَللَّهِ حِجَابٌ »؛ آگاه باش که او فرزندی به دنیا می آورد که میان او و خداوند حجابی نیست.

ص: 132


1- طبرسی، اعلام الوری، ج 2، ص25.

• برده فروش دوشیزه بودن وی و ناکامی برده فروشان از او را به

هشام بن احمر می گوید (نه حمیده به امام باقر علیه السلام

در این روایت چندین مورد خودستیزی یا تناقض درونی و اشکال محتوایی وجود دارد: برده فروش از یک طرف می گوید جاریه ای ندارم و از سوی دیگر پس از بازگشت هشام، جاری های بیمار را می آورد که بر دو جاریه سالم تکیه داده بود؛ یعنی سه کنیز داشته ولی وجود کنیز را انکار می کند مگر آن که مراجعه بعدی هشام با فاصله زیاد بوده باشد. از سوی دیگر، برده فروش به هشام می گوید که کنیز را نزد مولایش ببرد تا قیمت را تعیین کند و این مرسوم نبوده است. نکته مهم تر این که طبق این گزارش، برده فروش افریقایی پولی بابت کنیز نمی گیرد و حال آن که قبل از آن تعیین قیمت را به خریدار وامی نهد و بعد هم کنیز را آزاد می کند. این مطلب با آنچه در تمام منابع به اتفاق آمده و حمیده را «ام ولد» می خوانند، تناقص دارد؛ زیرا اگر کنیزی آزاد شود خره محسوب می شود و احکام ره را دارد. نکته دیگر این که آیا مبلغ دویست دینار برای خرید کنیزی بیمار مرسوم بوده است ؟!

خلاصه آن که روایات مذکور از نظر محتوا با هم اختلاف دارند و به ویژه

روایت سوم، از نظر ارزیابی درونی (محتوایی) پذیرفتنی نیست.

بررسی سندی روایت های خریداری حمیده

1. سند روایت عکاشه عبارت است از: « اَلْحُسَيْنِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ اَلْمُعَلَّى عَنْ على بنِ السنديِّ عَنْ عيسي بْنِ عَبْدِ اَلرَّحْمَانِ عَنْ أَبِيهِ عَنِ اِبْنِ عُكَّاشَةَ بْنِ مِحْصَنٍ الاِسْدِيِّ قَال .» (1)

این حدیث از نظر سند ضعیف و از نظر اتصال مسند است.

ص: 133


1- کلینی، الکافی، ج 1، ص 476؛ راوندی، الخرائج الجرائح، ج 1، ص 287.

2. سند روایت مربوط به جابر بن عبدالله عبارت است از: « حَدَّثَنَا ابو اَلْمُفَضَّلِ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِاللَّهِ قَالَ حَدَّثَنِي أَبُوالنَّجْمِ اِبنُ عمار اَلطَّبَرِسْتَانِيُّ قَالَ حَدَّثَنِي أبوجعفر بْنُ عَلَى اَلشَّلْمَغَانِيِّ رَفَعَهُ اَلَى جَابِرُ قَالَ .» (1) سند این روایت، مرفوعه است. البته مسعودی در اثبات الوصيه حديث جابر را بدون ذکر راویان اولیه به صورت مرفوعه آورده است.

3. سند حدیث سوم عبارت است از: « عَبْدُ اَلْجَبَّارِ بْنُ عَلَى اَلرَّازِيِّ عَنْ شَيْخِ اَلطَّائِفِهِ عَنِ اَلْحُسَيْنِ بْنِ عُبَيْدِاللهِ عَنِ اِحْمَدَ البزوفرى عَنْ حُمَيْدِ بْنِ زِيَادٍ عَنِ اَلْعَبَّاسِ بْنِ عُبَيْدِ اَللَّهِ بْنِ احمد اَلدِّهْقَانُ عَنِ اِبْرَاهِيمَ بْنِ صَالِحٍ اَلاِنْمَاطِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الفضيل و زِيَادُ بْنُ اَلنُّعْمَانِ وَ سَيْفُ بْنُ عُمَيْرٍهِ عَنْ هِشَامِ بْنِ اِحْمَرَّ قَالَ ... » (2)

گرچه هشام بن احمر کوفی از اصحاب امام صادق علیه السلام و كاظم علیه السلام بوده، این گزارش از نظر مضمون هم اشکال دارد و به نظر می رسد مربوط به بانو نجمه،

مادر امام رضا علیه السلام است نه حمیده.

این گزارش را شیخ طوسی می آورد و سند آن چنین است: « وَ بِهَذَا اَلْإِسْنَادِ عَنِ ابراهيم بْنِ صَالِحٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ فُضَيْلٍ و زِيادُ بْنُ نُعْمَانَ وَ سَيْفُ بْنُ عُميْرِه عَنْ هِشَامِ بن احمر .» (3) همچنین طبرسی در پایان این گزارش، اشاره می کند که شیخ مفید نیز در کتاب ارشاد خود مانند این خبر را به سند هشام بن احمر می آورد با این تفاوت که طبق آن خبر، امام کاظم علیه السلام دستور خرید جاریه را می دهد و او مادر امام رضا علیه السلام است (همان) نه مادر امام کاظم علیه السلام . مجلسی نیز به این مطلب اشاره دارد. (4) در هر حال به نظر می رسد از نظر سندی در مطالعات تاریخی و در مورد فوق نمی توان راه به جایی برد؛ زیرا از قوت سند برخوردار نیستند و باید همت خود را بر دلالت روایات متمرکز کنیم.

ص: 134


1- طبری، دلائل الامامه، ص 308.
2- طبرسی، اعلام الوری، ج 2، ص 25.
3- شیخ طوسی، الامالی، ص 721.
4- مجلسی، بحارالانوار، ج 48، ص 9.
ازدواج با عقد یا « ملک یمین »

معمولا نکاح مشروع به دو نوع تقسیم می شود؛ نکاح با عقد و نکاح ملک و این که مردی با کنیزی که ملک اوست نکاح کند ملک یمین گویند. (1) این که آیا امام صادق علیه السلام و حمیده با هم ازدواج عقدی کردند و یا این بانو ملک یمین امام صادق علیه السلام بود، از نکاتی است که می توان با استفاده از روایات مربوط به خریداری بانو در مورد آن بحث کرد.

در پایان روایت کلینی آمده که امام باقر علیه السلام فرمود: « يَا جَعْفَرُ ! خُذْهَا اِلَيْكَ »؛ ای جعفر ! (2) او را بگیر. از عبارت مذکور، نمی توان آزاد کردن حمیده و سپس تزویج وی را برداشت نمود و به نظر می رسد امام باقر علیه السلام کنیز را خریدند نموده و به

فرزندش امام صادق علیه السلام بخشیدند و او ام ولد محسوب می گردد.

همچنین تمامی منابع مربوط به شرح حال امام کاظم علیه السلام ، مادر آن حضرت را «آم ولد» دانسته اند و سپس نام و ملیت و یا وصف او را ذکر می کنند. پس وی هم چنان کنیز بوده و آزاد نشده بود؛ چنان که بنابر روایت طبری، حمیده به امام صادق علیه السلام داده شده؛ « فَدْ فَعَهَا اَبُو جَعْفَرٍ الى ابِي عَبْدِاللَّهِ »؛ ابو جعفر این بانو را به امام صادق علیه السلام داد. طبری، دلائل الامامه ص 308.

نکته قابل توجه این که از امام کاظم علیه السلام به بعد، مجموعه مادران ائمه از کنیزان

هستند و این چند دلیل می تواند داشته باشد:

1. برای تعظیم گروهی از قشرهای جامعه که همواره مورد تحقیر و توهین

قرار می گرفتند.

ص: 135


1- شهر کانی، معجم مصطلحات الفقيه، ص 647
2- کلینی، الکافی، ج 1، ص 477.

2. ایجاد زمینه پیوند زناشویی برای کنیزان با حرمت بخشیدن به آنان پس از حضور در خانه امام با ایجاد الگوی برتر.

3. کنیزان مورد نظر که افتخار مادری ائمه را یافتند، قابلیت هایی داشتند و بر اساس همان قابلیت ها و ظرفیت ها، برگزیده و به عنوان مربی امام معصوم انتخاب شدند.

4. سیره پیامبر صلی الله علیه و آله و معصومان پیش از امام صادق علیه السلام ، ایجاد زمینه آزادی و یا کامیابی قشرهای مستضعف جامعه بود؛ چنان که پیامبر صلی الله علیه و آله بانوان اسیر را آزاد می فرمودند و در صورت تمایل خودشان با آنها ازدواج می کرند. (1) تنها در روایت طبرسی، به آزاد شدن حميده تصریح گردیده و آزادی او نیز به برده فروش نسبت داده شده است؛ یعنی برده فروش قیمت کنیز را به اختیار خریدار گذاشت و بنا به نقل راوی (هشام بن احمر) وقتی امام صادق علیه السلام این سخن را شنیدند مبلغ دویست دینار به هشام دادند تا کنیز را بخرد و هنگامی که راوی نزد برده فروش بر می گردد، او می گوید: «هي زه لوجه الله ان لم یکن بعث الى بشرائها من المغرب؛ اگر کسی از مغرب برای خرید او نزد من فرستاده نشود ؛ این (کنیز) در راه خدا آزاد است.» (2) گرچه طبق این روایت حمیده آزاد شد، از آنجا که روایت هم مشکل سندی دارد و هم تناقض درونی در آن دیده می شود و از نظر دلالت خالی از اشکال نیست، نمی توان به آن استناد کرد. بنا بر این عقد آن ها به صورت ملک یمین بوده است.

ص: 136


1- ابن سعد، طبقات الکبری، ج 2، ص 62؛ واقدی، المغازی، ج 2، ص 675.
2- طبرسی، اعلام الوری، ج 2، ص25.

ج. فرزندان بانو حمیده

اشاره

برای امام صادق علیه السلام افزون بر بانو حمیده، پنج همسر دیگر ذکر شده است به نام های فاطمه بنت الحسين بن الامام زین العابدین (یا فاطمه بنت الحسين الاثرم پسر امام حسن مجتبی علیه السلام )، ام مالک بن انس، ام ابی حنیفه، ام وهب بن وهب ابوالبختري و أم سالمه. نکته قابل توجه این که در بین این شش زن، تنها حمیده که کنیزی مغربی (اندلسی یا بربری) بود، قابلیت پرورش ودیعه الهی و هفتمین امام را داشته است. شاید در ابتدا به نظر رسد فاطمه بنت الحسین با آن نسب والا، برای مادری امام بهترین گزینه باشد اما حکمت و اراده الهی

این مقام والا را شایسته کنیزی می داند که گرچه گفته شده از اشراف عجم بودند، به یقین شرافت خاندان امامت و عصمت را نداشتند.

بانو حمیده بر اساس منابع تاریخی، دارای چهار فرزند به نام های موسی بن جعفر علیه السلام ، اسحاق، محمد دیباج و فاطمه بوده است (1) شیخ صدوق می نویسد: «و این بانو مادر دو برادر موسی علیه السلام ، [یعنی ] اسحاق و محمد بن جعفر نیز هست (2)

و بنا به نقل کاتب بغدادی و اربلی، وی هم چنین مادر اسحاق و فاطمه است. (3)

ابوالفرج اصفهانی نیز اسحاق، محمد (دیباج) و فاطمه را از فرزندان امام صادق علیه السلام از حکیمه می داند . (4) در تعداد فرزندان امام صادق علیه السلام اختلاف است. در برخی منابع، تعداد فرزندان آن حضرت، شش پسر و یک دختر به نام فاطمه یا ام فروه و در منابعی دیگر، هفت پسر و سه دختر به نام های فاطمه، اسماء و ام فروه ذکر شده است.

ص: 137


1- همان، ج 1، ص 546.
2- شیخ صدوق، عیون الاخبار الرضا، ج 1، ص 96.
3- کاتب بغدادی، تاریخ الائمه، ص 25؛ اربلی، کشف الغمه، ج 2، ص 766.
4- ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبيين، ص 413.

امام صادق علیه السلام ، اسحاق و برادرش عبدالله و چند نفر دیگر را گواه و شاهد بر نص امامت امام موسی بن جعفر علیه السلام می گیرند. (1) همان گونه که امام کاظم علیه السلام وی را شاهد وصیت خود بر نیابت امام رضا علیه السلام می گیرند و نام وی ذیل وصیت نامه آن حضرت بوده است. (2) مجموعه رجالیون شیعی، وی را ثقه می دانند. (3)

تولد امام کاظم علیه السلام

بر اساس گزارش های موجود، امام کاظم علیه السلام در سال 128 قمری در سرزمین ابواء (بین مکه و مدینه و محل قبر مطهر بانو آمنه)، چشم به جهان گشوند. از آن جا که ابوبصیر تصریح می کند، هنگام تولد موسی بن جعفر علیه السلام از مکه و سفر حج باز می گشتند، بانو حمیده در این سفر با وجود آن که آخرین ماه های بارداری

را سپری می کرده، به حج مشرف شده بود. (4)

در این که آیا حمیده اولین همسر امام صادق علیه السلام بوده و امام کاظم علیه السلام ، فرزند بزرگتر بودند، اختلاف اقوال وجود دارد. شیخ مفید در آثار خود تصریح می کند، اسماعیل فرزند بزرگتر امام صادق علیه السلام و مورد علاقه آن حضرت بود و از این رو اسماعیلیه، وی را برای امامت شایسته تر می دانند و معتقدند امامت به فرزند ارشد (اکبر) می رسد نه فرزندان دیگر (5) عده ای دیگر بر اساس همان روایت، که فرزند ارشد را شایسته نیابت و خلافت امام می دانند، معتقدند امام کاظم علیه السلام فرزند بزرگ تر هستند. مجلسی می نویسد: «این که اسماعیلیه معتقدند چون اسماعیل بزرگترین فرزند امام بوده واجب است که ن بر فرزند اکبر باشد، وقتی واجب است که فرزند امام، پس از وی در قید حیات باشد، چون نص يعنى "منصوص

ص: 138


1- ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج 1، ص228.
2- شیخ صدوق، عیون الاخبارالرضا، ج 1، ص 33.
3- مامقانی، تنقیح المقال، ج 1، ص 113.
4- کلینی، الکافی، ج 1، ص 1385
5- شیخ مفید، الفصول العشره، ص303.

عليه جانشین امام گردد و وقتی او بعد از امام زنده نباشد (مانند اسماعیل که در زمان حیات امام از دنیا رفت)، چگونه نص (به معنای خلافت پس از امام) بر وی صحیح است». (1)

نکته دیگر که در روایت کلینی و گزارش خریداری حمیده پیش از این بیان شد، عکاشه از امام باقر علیه السلام می پرسد که آیا فرزندش را تزويج نمی کند در حالی که وقت ازدواج او فرا رسیده است. کلینی، (2) در حالی که امام صادق علیه السلام در آن زمان 44 یا 47 سال داشتند و عرف آن زمان، فرد در دهه پنجم زندگی را در ابتدای مسیر ازدواج نمی دانستند. (3) مگر آن که گفته شود وی ازدواج کرده ولی هنوز صاحب فرزند نشده و پس از پیوند با خمیده، اولین فرزند او یعنی موسی بن جعفر علیه السلام به دنیا آمد که در این صورت نیز با نقل هایی که اسماعیل را فرزند بزرگتر امام می دانند تعارض می یابد.

از بحث مذکور در این جا، استفاده می شود که پس از امام صادق علیه السلام ، فرقه های متعدد شیعی به وجود آمدند که برخی از آنها بر اساس همین عقیده که فرزند ارشد امام باید جانشین وی باشد، شکل گرفتند. فرقه اسماعیلیه، به امامت اسماعیل بن جعفر قائل بودند چون وی را فرزند بزرگتر امام می دانستند. و فرقه مبارکيه به امامت محمد، پسر اسماعیل بن جعفر قائل بودند و می گفتند: چون اسماعیل پسر بزرگتر بوده و قبل از پدر از دنیا رفته، فرزندش لایق این مقام است. (4) سمطیه (یا سمیله) به امامت محمد بن جعفر، فرزند دیگر بانو میده اعتقاد داشتند. (5) و فطحیه به امامت عبد الله بن جعفر افلح قائل بودند؛ زیرا وی

ص: 139


1- مجلسی، بحارالانوار، ج 12، ص 37.
2- الکافی، ج 1، ص 476.
3- امام صادق 7 در سال 80 یا 83 قمری بنابر اختلاف اقوال به دنیا آمدند که در صورت اول هنگام گفت گوی عکاشه با امام باقر علیه السلام 44 ساله و در صورت دوم 47 ساله بوده اند.
4- نوبختی، فرق الشیعه، ص 68 - 69
5- همان، ص 77؛ شهرستانی، الملل والنحل، ج 1، ص 148.

پس از مرگ اسماعیل بزرگترین فرزند امام صادق علیه السلام به شمار می رفت. در این میان، تنها فرقه امامیه امامت حضرت موسی بن جعفر علیه السلام را قبول داشتند و بقیه موارد را انکار کردند. (1)

د. ویژگی های شخصیتی بانو حمیده ویژگی های شخصیتی بانو حمیده را پس از ارایه تصویری از دوره زندگی او در مدینه می توان ترسیم نمود و سپس درباره نقش هایی که با توجه به گزارش های موجود برای او تبیین شده بحث کرد.

1. نقش بانو حمیده در اوضاع سیاسی - اجتماعی عصر امام صادق علیه السلام بررسی اوضاع سیاسی - اجتماعی در زمان حضور بانو حمیده در مدینه را باید از حدود سال 127 قمری یعنی یک یا دو سال پیش از تولد امام کاظم علیه السلام به بعد پی گرفت. از آنجا که هیچ تاریخی در مورد زمان رحلت این بانو در دست نیست، سقف مشخصی برای این زمان نمی توان در نظر گرفت. تنها به صورت قطعی می توان تا زمان تولد امام رضا علیه السلام یعنی سال 148 قمری دانست. به این دلیل که بر اساس گزارشی، بانو تا آن زمان قطعا در قید حیات بوده است.

در این مدت خلفایی چون مروان بن محمد معروف به مروان حمار (126 - 132ق)، سفاح( 132 - 137ق) و منصور دوانیقی (137 - 158 ق) اولین خلفای عباسی خلافت کردند که جملگی با خاندان امامت رابطه مناسبی نداشتند و دشمنی می ورزیدند. ابتدای ورود بانو به مدینه، هم زمان با اواخر حکومت مروانیان و آغاز خلافت عباسی بود. در حقیقت این بانو پنج سال پایانی حکومت مروانیان را مشاهده نمود و بقیه عمر را در عصر خلافت عباسیان زیست

ص: 140


1- نوبختی، فرق الشیعه، ص 78 .

از آنجا که تبلیغات و مبارزات سیاسی عباسیان که از سال 100 قمری به صورت پنهانی رسمیت یافته بود. (1) از سال 129 قمری شکل نظامی به خود گرفت و در سال 132 به پیروزی رسید، فکر مروانیان را از یک سو و عباسیان را از سوی دیگر مشغول کرده بود. در این سال ها آرامش نسبی در خاندان امامت حاکم می شد. از این رو، امام صادق علیه السلام فرصتی یافتند تا شیعیان را از نظر فکری و فرهنگی، رشد دهند و با انواع علوم آشنا سازند و به نظر می رسد فشارهای سیاسی بر خاندان ولایت در این برهه کاهش یافته بود. گفته شده آزادی نسبی، تنها در دهه سوم قرن دوم هجری وجود داشته که حتی در همان دهه نیز فعالیت های امام صادق علیه السلام و شیعیان ایشان تحت کنترل بود، اما پیش از آن بنی امیه و پس از آن منصور، شدید ترین فشارها را علیه شیعیان اعمال کردند. در یک تحلیل، دوران امام صادق علیه السلام دوره بروز فتنه ها، جنگ ها و جنبش های سیاسی درگیر با یکدیگر و نیز

دوره ظهور گرایش های مذهبی و نحله های گوناگونی بود نظیر غلات، ملحدان، زندیقان و شکاکان. (2)

ابو العباس سفاح (132 - 137ق) در دوره چهار ساله خلافت خود با شیعیان به نرمی رفتار می کرد و فشاری بر آن ها وارد نساخت و بیشتر به تصفیه حساب های شخصی و سیاسی با امویان و کشتار جمعی آنان مشغول بود و شاید این نرمش، به دلیل دوری امام صادق علیه السلام از صحنه فعالیت های سیاسی و مبارزاتی بود و از سویی هنوز به علویان احساس نیاز می شد. (3) دوران خلافت منصور برای شیعیان سخت بود و وی به بهانه های مختلف، گاهی امام صادق علیه السلام را به عراق احضار می کرد و نقشه قتل وی را می کشید، ولی هر بار به دلیلی موفق نمی شد. منصور شیعیان مدینه را تحت کنترل قرار می داد و جاسوسانی داشت تا کسانی را

ص: 141


1- یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 298.
2- گروه تاریخ پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، ص 96، 1390
3- همان.

که با شیعیان امام صادق علیه السلام در رفت و آمد بودند، گردن زنند. (1) در این دوران، شدید ترین ممنوعیت ها و محدودیت ها برای امام صادق علیه السلام و شیعیان آن حضرت اعمال می شد. با توجه به نوع وصیت امام صادق علیه السلام ، می توان به شدت اختناق در دوره خلافت منصور پی برد.

هنگامی که محمد بن سليمان، فرماندار مدینه به منصور خبر داد که امام صادق علیه السلام از دنیا رفته، وی را مأمور کرد تا جستجو کند و ببیند امام چه کسی را وصی خود کرده تا او را بکشد. محمد بن سليمان نامه ای به این شکل به منصور نوشت: «جعفر بن محمد، پنج نفر یعنی منصور دوانیقی، محمد بن سليمان، عبدالله بن جعفر (فرزندش)، موسی بن جعفر (فرزند دیگرش) و حمیده (همسرش) را وصی خود قرار داده است، کدام را بکشم؟» (2) منصور در برابر این وصیت امام، نتوانست نقشه خود را عملی کند.

البته این وصیت امام جنبه سیاسی داشت و آن حضرت پیش از مرگ، بارها

امام پس از خویش را معرفی کرده بودند. شیخ طوسی می نویسد: « لِسَتْرِ اَمْرِهِ وَ حِرَاسَتِهِ »؛ این عمل را برای پوشاندن امر امامت و حفظ و حراست از جان امام کاظم علیه السلام آن جام داد. (3) شیخ مفید نیز معتقد است که از جهت تقیه، چهار نفر غیر از موسی بن جعفر

علیه السلام معرفی شده اند. (4)

در هر حال از گزارش یاد شده، نکات ذیل را می توان دریافت:

الف) شدت فشارهای سیاسی عباسیان بر امام صادق علیه السلام

ب) وجهه و عظمت شخصیت بانو حمیده در بین مردم که باعث می شود نام

او را به عنوان وصی خود قرار دهد.

ص: 142


1- طوسی، اختیار معرفه الرجال، ص 282.
2- شیخ مفید، الفصول العشره، ص71.
3- شیخ طوسی، کتاب الغیبه، ص 108.
4- شیخ مفید، الفصول العشره، ص 71.

ج) در وصیت از دو شخصیت مخالف و سه شخصیت موافق نام برده شده که با اندک دقت معلوم می شود موسی بن جعفر علیه السلام در بین آنها ویژگی های خاص امامت را دارا بودند.

د) امام همسران دیگری داشتند (تعداد همسران آن حضرت شش مورد ذکر شده است و انتخاب بانو حمیده از بین آن ها که حتی برخی از خاندان های مشهور علوی و عربی بودند، نشان دهنده مقام بانو نزد امام و جایگاه اجتماعی او نزد شیعیان است.

بر اساس گزارشی، منصور عباسی در اواخر حیات امام صادق علیه السلام ، شخصی به نام ریاح بن عثمان را که بسیار خشونت گرا و سنگدل بود، به فرمانداری مدینه منصوب کرد تا نهضت این شهر را که در پی مقام محمد بن عبدالله بن حسن معروف به «نفس زکیه» ایجاد شده بود، در هم بشکند. رياح با سخنان خشونت آمیز و تند خود، موجب اعتراض و شورش مردم شهر شد. منصور پس از شنیدن گزارش ریاح، نامه تهدید آمیزی خطاب به مردم مدینه نوشت و توسط ریاح برای آنان فرستاد. وی نوشت که اگر به مخالفت ها و اعتراض های خود ادامه دهند، راه های بازرگانی از طریق خشکی و دریا را مسدود کرده، آنان را در محاصره اقتصادی قرار می دهد و یا با حمله نظامی نابودشان می کند. پیش از آن که خواندن نامه توسط ریاح به پایان برسد، فریاد اعتراض مردم بلند شد و با خشم فراوان، وی را که بر بالای منبر بود سنگ باران کردند و او گریخت. منصور در پی این واقعه،

تهدید خویش را عملی کرد و راه های تجارت و بازرگانی به سوی مدینه را بست و مردم را در محاصره اقتصادی قرار داد و این محاصره تا زمان خلافت پسرش مهدی ادامه داشت. (1)

به یقین محاصره اقتصادی مدینه، وضعیت شیعیان را سخت تر از پیش کرده و

ص: 143


1- ابن اثير الكامل في التاريخ، ج5، ص513-520؛ یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 374-376.

آن ها افزون بر فشارهای سیاسی و محدودیت های اجتماعی، با مشکل فقر و ناداری نیز مواجه شده بودند. در این میان خاندان امامت، مرکز ثقل فشارهای سیاسی و اقتصادی بودند؛ زیرا عباسیان آن ها را دشمن اصلی خویش قلمداد می کردند و اکثر قیام های آن زمان توسط علویان و در واقع شیعیان صورت می گرفت. در چنین اوضاعی، بانو حمیده در خانه امام صادق علیه السلام ، رهبر دینی و سیاسی گروه شیعیان، زندگی می کرد و به طور طبیعی با دشواری های آن دوره روبه رو بود. از وضعیت داخلی خانه امام و زنان و کودکان، هیچ گزارشی در دست نیست اما با ترسیم اوضاع آن دوره می توان به تحلیل مناسبی از میزان سختی ها پرداخت و به نقش مهم بانوان در مدیریت بحران و ایجاد آرامش در نیروهای شیعی پی برد.

از دو گزارش ذیل، می توان دریافت که به سبب مشکلات سیاسی عصر امام صادق علیه السلام نقش زنان در خانه آن حضرت پر رنگ بوده و گر چه موارد دیگری در منابع یافت نمی شود، می توان احتمال داد که این موارد به راویان یا به دست ما نرسیده باشد:

الف) امام صادق علیه السلام پاسخ گویی به سوال فقهی یکی از اصحاب در مورد کیفیت حج فرزندش را به بانو حمیده می سپارد و از وی می خواهد تا کنیزش را نزد بانو بفرستد و پاسخ را دریافت کند. (1)

ب) امام کاظم علیه السلام می فرمود: «هرگاه امام صادق علیه السلام می خواست حقوق اهل مدینه را بپردازد، مادرش، ام فروه و همسرش، حمیده مصفا را برای این کار

می فرستاد.» (2)

از واژه «بعث» در این روایت، می توان فهمید که آنان برای اعطای حقوق

ص: 144


1- کلینی، الکافی، ج 4، ص 301؛ شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج 5، ص 41.
2- همان، ج3، ص217؛ شیخ صدوق، عیون الاخبارالرضا، ج 1، ص178؛ مامقانی، تنقیح المقال، ج 3، ص 76؛ نمازی شاهرودی، مستدرکات علم رجال الحدیث، ج 8، ص 569.

مردم، از خانه بیرون می رفتند و حقوق را می پرداختند و شاید به دلیل اختناق

حاکم، این عمل را بانوان خانه ترجیحا انجام می دادند.

2. حمیده؛ راوی حدیث

از بانو حمیده چند روایت بر جای مانده که به طور خلاصه بیان می شود:

1-2- عبدالرحمان بن حجاج، از اصحاب امام صادق علیه السلام از آن حضرت پرسید: «در این جا [مکه فرزندی [ پسر به دنیا آمده است. وظیفه چیست؟» امام فرمود: «به کنیزی بگو.» حمیده را ملاقات کرد و از او در این مورد بپرسد. کنیز از بانو حمیده پرسید و او فرمود: «در روز ترویه از جانب وی نیت کنید و لباس دوخته را از تن او دور نماید و لباس احرام بپوشانید و ...» این پاسخ حمیده مبنای فقهی در حج نیابتی از کودکان شده و در بسیاری از منابع فقهی به عنوان مستندات نقلی از از آن یاد می شود. (1)

نکته جالب در این روایت، این است که حضور بانو حمیده در مکه را می توان از روایت دریافت اما این که آیا این دومین سفر بانو به حج پس از سفری بوده که امام کاظم علیه السلام در آن به دنیا آمد یا در همان سفر معلوم نیست.

عبد الرحمان بن حجاج از اصحاب امام کاظم علیه السلام است که بنا به نقل رجال کشی، حضرت او را دوست می داشتند و بهشتی می دانستند و همواره به او می فرمودند: «یا عبدالرحمان لم اهل المدينه فائی أحب أن يرى في رجال الشیعه مثلک»؛ ای عبدالرحمان! با اهل مدینه سخن بگو که من دوست دارم در بین شیعیان مانند تو را [ زیاد ] بینم. (2) این که چنین شخصیتی به حمیده ارجاع داده می شود، یک نکته مهم است. نکته دیگر این است که وقتی امام صادق علیه السلام

ص: 145


1- کلینی، الکافی، ج 4، ص301؛ شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج 5، ص 41؛ عاملی، وسایل الشیعه، ج 11، ص 286
2- شیخ طوسی، اختیار معرفه الرجال، ج 2، ص 740.

به همسرش بانو حمیده ارجاع می دهد، قدرت علمی و توانایی پاسخ گویی به مسائل شرعی و نیز اعتبار و مقام این بانو را اثبات می فرماید. البته از وی می خواهد تا زنی را نزد حمیده ببرد تا ضرورت حفظ حریم ها نیز محفوظ بماند.

2-2 - ابوبصیر گوید: خدمت ام حمیده (!) رفتم تا وی را در مرگ امام صادق علیه السلام تسلیت دهم. بانو گریست و من نیز از گریه اش گریستم. سپس فرمود: «اگر اباعبدالله (امام صادق علیه السلام ) را به هنگام مرگ می دیدید شگفت زده می شدید.» او دو دیده اش را گشود و فرمود: «همه خویشانم را گرد هم جمع کنید و کسی باقی نماند که ما جمع کردیم. آن گاه نگاهی به آنان کرده و فرمود: «به راستی که شفاعت ما به کسی نرسد که نماز را سبک می شمارد.» (1)

گفته شده در این روایت ظاهره ام حمیده، «ام کاظم، حمیده» بوده که کاظم در استنساخ ساقط شده است.

3-2- در محاسن برقی روایتی از عبد الله بن جبله از حمیده از جابر از امام باقر علیه السلام از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمود:

التَّارِكُونَ وُلايَةً عَلَى الْمُنْكِرُونَ لِفَضْلِهِ الْمُظَاهِرُونَ لَاعِدَاءٍ خَارِجُونَ مِنَ الاسْلامِ مَنْ مَاتَ مِنْهُمْ عَلَى ذَلِكَ ؛

کسانی که ولایت علی علیه السلام را ترک کردند و منکر فضلیت های وی شدند و از دشمنان وی حمایت کردند، مادامی که بر همین حالت از دنیا روند از دین اسلام

خارج شده اند. (2)

منابع پس از وی این روایت را از محاسن برقی آورده اند. وجود راوی با نام

ص: 146


1- برقی، المحاسن، ج 1، ص 80؛ شیخ صدوق، ثواب الاعمال، ص 228؛ همو، الامالی، ص 571.
2- برقی، المحاسن، ج 1، ص 186.

حمیده در این روایت، احتمال این که منظور از راوی مذکور همسر امام کاظم علیه السلام باشد را تقویت می کند؛ زیرا از نظر هم عصر بودن وی، می تواند واسطه ای بین عبد الله بن جبله و جابر بن یزید جعفی باشد که از راویان طبقه امام صادق علیه السلام و امام کاظم علیه السلام است. عبدالله بن جبله که واقفی بوده و نجاشی و حلی و دیگر رجاليون وی را تقه می دانند. (1) معمولا از حمید بن جناده (ظاهرا همان جباره است که در برخی نسخه ها تصحیف شده) و حمید بن شعیب سبیعی، روایات زیادی را نقل کرده ولی در همه موارد نام حمید با نسب وی آمده و حمیده به طور مطلق در کم تر روایتی دیده می شود. (2)

در این جا دو نکته قابل بحث است:

الف) مرحوم خویی به نقل از شیخ طوسی در مورد عبدالله بن جبله می نویسد: لَهُ رواياتٌ رُوِّينَا هَا بالاِسْنَادِ اَلْأَوَّلِ عَنْ حُمَيْدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنُ مِيثَمٍ (3)

ب) روایاتی با این مضمون، در منابع دیگر وجود دارد که در راویان آن ها نام « حمید » دیده می شود نه حمیده.

گفتنی است که امکان اشتباه در استنساخ همیشه وجود دارد اما افزودن تاء تأنيث بدون این که حرف مشابه آن وجود داشته باشد، در انواع تصحيفات هیچ

جایی ندارد. در هر حال، هم چنان احتمال این که حمیده مورد نظر در محاسن برقی،

مادر امام کاظم علیه السلام باشد وجود داشته، به بررسی بیشتر نیاز دارد؛ اما راوی

حدیث بودن این بانو با همان دو حدیث مذکور هم اثبات شدنی است. البته عجیب است که با وجود روایت دوم، نام بانو در کتاب اعلام النساء المومنات در بین راویان امام صادق علیه السلام و امام کاظم علیه السلام دیده نمی شود (4)

ص: 147


1- نجاشی، رجال النجاشی، ص 216؛ علامه حلی، خلاصه الاقوال، ص 237.
2- صفار قمی، بصائر الدرجات، ص 95؛ نجاشی، رجال النجاشی، ص 133؛ عاملی، وسایل الشیعه، ج 24، ص327.
3- خویی، معجم رجال الحدیث، ج11، ص 140.
4- الحسون و مشکور، ص 129-620
3. حمیده؛ وکیل امام صادق علیه السلام

کلینی روایتی را به سند خود از عبد الله كاهلی نقل می کند که گفت:

همسر من و همسر ابن مارد برای عزاداری ها از خانه خارج می شدند و ما گفتیم که این عمل حرام است. گفتند: «پس وقتی کسی از ما از دنیا رفت آیا به دنبال او نرویم؟»

سپس وی گفت:

امام کاظم علیه السلام فرمود: «عَنِ اَلْحُقُوقِ تَسْأَلُنِي كَانَ اِبِي يُبْعَثُ أَقِي وَ ام فروهْ تَقْضِيَانِ حُقُوقَ اَهْلِ المَدِينه ؟» از من درباره حقوق می پرسید. پدرم برای اعطای حقوق اهل مدینه مادرم و ام فروه آمادربزرگم را می فرستاد. (1)

شیخ حر عاملی در بحث جواز خروج زنان در عزاداری ها، برای ادای حقوق

دیگران به این روایت استناد می کند. (2)

از حدیث مذکور می توان میزان اعتماد امام صادق علیه السلام به همسر بزرگوارش، بانو حمیده را دریافت؛ به علاوه، انجام دادن این کار در اوضاع سخت سیاسی - اجتماعی و فرهنگی آن دوره، به تدبیر و دانش و شجاعت نیاز داشت و اگر این ویژگی ها در بانو نبود، امام وی را برای اعطای حقوق مردم نمی فرستاد.

4. حمیده؛ وصی امام صادق علیه السلام

پیش از این اشاره شد، منصور عباسی پس از آن که دستور کشتن امام صادق علیه السلام را می دهد، از فرماندار مدینه می خواهد تا وصیت امام صادق علیه السلام را ببیند و پس از شناسایی وصى آن حضرت، وی را بکشد. محمد بن سليمان،

ص: 148


1- کلینی، الکافی، ج 3، ص 217؛ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج 1، ص 178.
2- عاملی، وسایل الشیعه، ج 1، ص 331.

فرماندار مدینه پس از دیدن اسامی افرادی که در وصیت نامه امام به عنوان وصی از آن ها یاد شده، برای منصور دوانیقی می نویسد که جعفر بن محمد پنج نفر را به عنوان وصی انتخاب کرده است: منصور داونیقی، محمد بن سليمان، عبدالله بن جعفر و موسی بن جعفر (دو پسرش) و حمیده (همسرش). سپس وی از منصور

می پرسد که کدام یک را بکشد. (1)

گر چه وصیت امام به چهار نفر دیگر غیر از موسی بن جعفر علیه السلام ، حرکتی سیاسی برای حفظ جان امام پس از خویش و از باب تقیه بوده، اصل این عمل در مورد حمیده، نشان دهنده عظمت شخصیت این بانو و جایگاه و مقام او نزد امام و نیز مردم عصر اوست. نکته جالب توجه این که حرکت سیاسی یادشده، دو بار دیگر در تاریخ ائمه : اتفاق افتاد: یک بار در مورد امام حسین علیه السلام که حضرت زینب علیها السلام را وصی خود قرار دادند و بار دیگر در مورد حدیث مادر امام حسن عسکری علیه السلام که آن حضرت برای حفظ جان فرزندش، نام این بانو را در وصیت نامه، به عنوان وصی خود می آورد؛ (2) به گونه ای که برخی تصور کردند پس از شهادت امام عسکری علیه السلام ، مادرش حدیث، عهده دار امامت خواهد شد (3) به نظر می رسد با مقایسه اوضاع سیاسی - اجتماعی شیعیان در عصر سه أمام مذکور

و نیز نوع برخورد خلفای وقت با علویان، دلیل شباهت نوع عملکرد آنان در تعیین وصی را می توان دریافت.

با دقت در منابع مربوط به تاریخ تشیع، می توان دریافت که سال های 61، 148 و 260 هجری، از حساس ترین دوران امامت امامان شیعه بوده است. پس از شهادت امام حسین علیه السلام تنها یک بازمانده از نسل امام علیه السلام وجود داشت که باید برای هدایت جامعه اسلامی زنده می ماند و بیماری امام سجاد علیه السلام و وصی قرار دادن حضرت زینب علیها السلام ، می توانست به انحراف ذهن

ص: 149


1- شیخ طوسی، کتاب الغیبه، ص 108؛ شیخ مفید الفصول العشره، ص71.
2- شیخ مفید، الفصول العشره، ص 46.
3- شیخ صدوق، کمال الدين و اتمام النعمه، ص 506 - 507.

دشمن بینجامد و زمینه ای برای حفظ جان وی باشد. و بنا بر قول مشهور، امام زمان نیز تنها فرزند امام عسکری و آخرین ذخیره الهی برای ختم سلسله امامت بودند و حفظ جان ایشان از اهم مسائل زمان به شمار می رفت. از این رو، سیاست این دو امام شبیه هم است. در مورد امام صادق علیه السلام قضیه متفاوت می شود؛ به این معنا که امام کاظم علیه السلام تنها فرزند و بازمانده ایشان نیستند، اما از آنجا که فرزندان آن حضرت، مقبولیت اجتماعی داشتند و بعد از شهادت ایشان، فرقه های متعدد با اعتقاد به امامت هریک از آنان به وجود آمدند و امام می توانستند این اوضاع را پیش بینی کنند، برای حفظ جان وصی بر حق خود، از استتار سیاسی بهره می برند. فرقه های اسماعیلیه، مبارکيه، سمطیه و فطحیه، از جمله این فرقه ها هستند. (1)

نکته مشابه دیگر در سه مورد مذکور، برنامه ریزی برای کشتن وصی پس از امام حسین، امام صادق و امام عسکری، علیه السلام است که با استفاده از سخنان و نامه های موجود در منابع معتبر می توان اثبات کرد. البته موارد مذکور به اضافه قابلیت و ظرفیت های ویژه ای که در سه بانوی بزرگوار، حضرت زینب علیها السلام ، بانو حمیده و بانو حديث وجود داشته، می تواند بخشی از دلایل موجود باشد. در مجموع بانو حمیده، بانویی تأثیر گذار در زمان اختناق عباسیان، راوی حدیث، وکیل و وصی معصوم بودند و از مهم ترین ویژگی های ایشان، داشتن مقام والای مادری معصوم را می توان برشمرد.

ه. پایان زندگانی بانو حمیده

در مورد سال وفات بانو حمیده هیچ گزارشی در دست نیست و با استفاده از گزارش های مربوط به خریداری کنیزی با نام نجمه و تزویج او به امام کاظم علیه السلام و مسائل مربوط به تولد امام رضا علیه السلام از این کنیز، می توان گفت حداقل تا سال

ص: 150


1- نوبختی، فرق الشیعه، ص 67-77؛ شهر ستانی، الملل والنحل، ج 1، ص 148

148 قمری یعنی زمان تولد امام رضا علیه السلام این بانو در قید حیات بوده اند و از آن پس گزارشی وجود ندارد که حاکی از حضور وی باشد. در هر حال مدت عمر بانو، زمان وفات وی و نیز مکان مرقد مطهرش بر ما معلوم نیست.

نتیجه

حمیده، مادر امام کاظم علیه السلام از کنیزان بربر و اهل مغرب بودند، از این رو نامش همراه با بربریه، مغربيه و اندلسيه خوانده شده است. در موضوع خریداری وی از برده فروش، نکاتی مطرح شده که بر عظمت شخصیت بانو دلالت دارد و امام باقر علیه السلام ایشان را ستوده اند. این بانو افزون بر موسی بن جعفر علیه السلام سه فرزند دیگر داشته که هر یک در تاریخ صدر اسلام به گونه ای تأثیرگذار بوده اند.

برای آشنایی با ویژگی های بارز بانو حمیده، می توان به سخنان امام معصوم اشاره نمود که وی را با اوصاف حمیده، محموده، مصفاه و مهذبه ستوده اند. حضرت على علیه السلام هنگام توصیف امام زمان علیه السلام ، وی را با عبارت «ابن حمیده » می خواند که این جمله عظمت او را چندین برابر می کند.

بانو حمیده راوی چند حدیث است؛ از این رو، نامش در بین راویان احادیث در منابع رجالی دیده می شود. احاديث او در منابعی چون کافی، تهذیب الاحکام و الغيبه شیخ طوسی و آثار شیخ مفید آورده شده است. امام صادق علیه السلام برای اعطای حقوق اهل مدینه، این بانوی بزرگوار و مادر بزرگش، ام فروه را می فرستاد تا حقوق مردم را بپردازند. هم چنین نام وی را در وصیت نامه خویش به عنوان وصی» می آورد، گرچه وصی اصلی آن حضرت، امام موسی بن جعفر علیه السلام بودند

و بانو نیز همین اعتقاد را داشتند.

هم چنین امام صادق علیه السلام اصحاب خود را برای یافتن پاسخ سوال فقهی خود، به بانو حمیده ارجاع می دهند و پاسخ بانو در منابع فقهی جزء مستندات قرار گرفته است.

ص: 151

با توجه به اوضاع سیاسی - اجتماعی و فرهنگی شیعیان در دوره ای که این بانو در مدینه می زیست، نقش وی احتمالا باید بسیار پررنگ تر و برجسته تر از آنچه در گزارش ها آمده باشد اما به دلایل سیاسی و نیز وجود حریم ویژه بانوان حرم اهل بیت : میزان گزارش هایی که در دست است، اندکی ما را در تبیین شخصیت بانو یاری می کند. از زمان مرگ و محل قبر بانو حمیده گزارشی در دست نیست و تنها می توان گفت حداقل تا سال 148 قمری در قید حیات بوده است.

منابع

1. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت: دار الصادر، 1399

2. ابن حاتم شامی، یوسف، الدرالنظيم في مناقب الائمه اللهامیم، قم: جامعه مدرسین، بی تا.

3. ابن خشاب بغدادی، تاریخ مواليد الائمه، قم: مکتبه آیه الله المرعشي النجفی، 1406.

4. ابن ساعی، علی بن انجب، مختصر اخبارالخلفا، قاهره: مطبعه الامیریه، 1309.

5. ابن سعد، محمد، طبقات الکبری، بیروت: دار صادر، بی تا

6. ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، تحقیق گروهی از اساتید نجف اشرف، نجف: الحیدریه، 1376.

7. ابن صباغ مالکی، الفصول المهمه في معرفه الائمه، تحقیق سامی الغریری، قم:

دار الحديث للطباعة والنشر، 1422.

8. ابن عنبه، احمد بن علی، عمده الطالب في انساب آل ابی طالب، تحقيق محمد حسن آل طالقانی، نجف: الحيدريه، 1380.

9. ابن میثم بحرانی، النجاه في القيامة في تحقيق امرالامامه، قم: موسسه الهادی، 1417.

ص: 152

10. ابو الفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، تحقيق كاظم المظفر، نجف: منشورات المكتبه الحیدریه، 1385.

11. ابونصر بخاری، سرالسلسله العلويه، تحقیق سید محمد صادق باقر العلوم، قسم: انتشارات شریف رضی، 1413.

12. اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه، بیروت: دار الاضواء، بی تاب

13. اسکافی، محمدبن همام بن سهيل، منتخب الانوار في تاريخ الائمه الاطهار، تحقيق موسسة الإمام الهادی، قم: موسسه الامام الهادی، 1420.

14. اصغری نژاد، محمد، حمیده مصفاه، قم: نورالسجاد، 1379.

15. امین، سیدمحسن، اعیان الشیعه، تحقیق حسن امین، بیروت: دار التعاريف، بی تا

16. بان حمزه طوسی، الثاقب في المناقب، تحقيق نبيل رضا علوان، قم: موسسه انصاریان، 1412.

17. برقی، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، تحقیق سید جلال الدین الحسینی، تهران: دار الكتب الاسلاميه، 1370.

18. حسون، محمد و ام علی مشکور، اعلام النساء المومنات، تهران: انتشارات اسوه، 1411 .

19. تستری، محمد تقی، قاموس الرجال، قم: جامعه مدرسین، 1419.

20. حسینی زبیدی، سید مرتضی، تاج العروس من جواهر القاموس، بیروت: دار الفكر، 1414 .

21. حسینی مدنی، سیدضامن بن شدقم، تحفه الازهار و زلال الانهار في نسب ابناء الائمه الاطهار، تهران: دفتر نشر میراث مکتوب، بی تا.

22. خصیبی، حسین بن حمدان، الهدایه الکبری، بیروت: م.سسه البلاغ، 1411.

23. خویی، ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، بی تا، بی جا، 1413.

24. راوندی، قطب الدین، الخرائج الجرائح، قم: مدرسه الامام المهدی ( عجا الله تعالی فرجه ) ، 1409.

25. سبط بن الجوزی، تذکره الخواص، قم: منشورات الرضی، 1418.

ص: 153

26. شافعی، محمدبن طلحه، مطالب السوول في مناقب آل الرسول، بیروت: موسسه البلاغ، 1419.

27. شاکری، حاج حسین، موسوعه المصطفى و العتره، قم: نشر الهادی، 1417.

28. شبراوي، عبد الله بن محمدبن عامر، الاتحاف بحب الاشراف، قم: شریف رضی، 1363 .

29. شوقی ابو خليل، اطلس دول العالم الاسلامی، دمشق: در الفكر، 1425.

30. شهرستانی، محمدبن عبد الكريم، الملل و النحل، تحقيق محمد بن فتح الله بدران، قم: منشورات الشريف الرضی، بی تا

31. شهر کانی، ابراهیم اسماعيل، معجم مصطلحات الفقيه، قم: ذوی القربی، 1430.

32. شیخ حر عاملی، وسایل الشیعه، (30جلدی)، تحقیق شیخ عبدالرحیم ربانی شیرازی، بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1403.

33. شیخ صدوق، الامالی، تحقيق موسسه البعثيه، قم: موسسه البعثيه، 1417.

34.__________ ، ثواب الاعمال، تحقیق سید محمد مهدی سید حسن خرسان، قم: منشورات شریف رضی، 1368.

35.__________ ، عیون الاخبارالرضا، تحقیق شیخ حسین اعلمی، بیروت: موسسة علمی، 1404.

36. __________، کمال الدین و اتمام النعمه، تصحیح علی اکبر غفاری، موسسه انتشارات اسلامی، بی جا 1426.

37. __________، من لایحضره الفقیه، تحقیق علی اکبر غفاری، قم: جامعه مدرسین، بی تا

38.__________، شیخ طوسی، اختیار معرفه الرجال (رجال الكشی)، سیدمهدی رجایی، موسسه آل البيت، بی تا

39.__________ ، کتاب الغيبه، تحقیق شیخ عباد الله تهرانی و شیخ علی احمد ناصح، قم: موسسه المعارف الاسلامیه، 1411.

ص: 154

40.__________، تهذیب الاحکام، تحقیق سید حسن موسوی خرسان، تهران: دار الكتب الاسلاميه، 1365.

41.__________، شیخ مفید(1)، محمد بن محمد بن نعمان، الاختصاص، تحقیق علی اکبر غفاری، بیروت: دار المفيد، 1414.

42. __________، الارشاد، تحقیق موسسه آل البيت لتحقيق التراث، بیروت: دارالمفيد، 1414 .

43.__________، شیخ مفید (2)، الفصول العشره، تحقيق فارس حسون، بیروت: دار المفيد، 1414.

44.__________، (3)، الفصول المختاره، تحقيق نورالدین جعفریان اصفهانی و دیگران، بیروت: دار المفيد، 1414.

45. __________،صفار قمی، محمد بن حسن، بصائر الدرجات، تحقیق حاج میرزا حسن کوچه باغی، تهران: منشورات اعلمی، 1404.

46.__________، طبرسی، اعلام الوری، تحقیق موسسه آل البيت، قم: موسسه آل البيت لاحياء التراث، 1417 .

47. _________، تاج المواليد، قم: مکتبه آیت الله المرعشي النجفی، 1406.

48. _________،طبری، محمد بن جریر، دلائل الامامه، تحقيق قسم الدراسات الاسلاميه، قسم: موسسه البعثه، 1413.

49. _________،طوسی، محمد بن حسن، الامالی، تحقيق موسسة البعثه، قم: دار الثقافه، 1414.

50. _________ ، محمد بن حسن، اختيار معرفه الرجال، تصحيح حسن مصطفوی، مشهد: دانشگاه مشهد، بی تا.

51. عاملی، شیخ حر، هدایه الامه الى الاحكام الائمه، مشهد: مجمع البحوث الاسلاميه، 1412.

52. علامه حلی، خلاصۃ الاقوال، تحقیق شیخ جواد قیومی، مؤسسه نشر الفقاهه، 1417 .

53. غروی، نهله، محدثات شیعه، تهران: دانشگاه تربیت مدرس، 1375ش.

ص: 155

54. فتال نیشابوری، روضة الواعظین، تحقیق سید محمد مهدی سید حسن خرسان، قم: منشورات الشريف الرضی، بی تا،

55. فيض الكاشاني، الوافی، اصفهان: کتابخانه عمومی امام امير المومنین 7، 1416.

56. قمی، شیخ عباس، الانوارالبهيه، قم: جامعه مدرسین، 1417.

57. كاتب بغدادی، تاریخ الائمه (المجموعه)، قم: مکتبه آیه الله المرعشی النجفی،

58. کلینی، محمد بن يعقوب، الکافی، تحقیق علی اکبر غفاری، تهران: دار الكتب الاسلاميه، 1367.

59. کورانی، شیخ علی، الامام الكاظم سید بغداد، بی جا، بینا، 1431

60. مازندرانی، ملا محمد صالح، شرح اصول کافی، تحقیق میرزا ابو الحسن شعرانی، بیروت: داراحیاء التراث العربی، 1421.

61. مامقانی، تنقیح المقال، نجف: مطبعه المبارکه المرتضویه، 1352.

62. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، تحقيق محمدمهدی سید خرسان، بیروت: داراحياء التراث العربی، 1403.

63. ۔ ، بیروت: موسسة الوفاء، 1403.

64. محلاتی، ذبیح الله، ریاحین الشریعه، تهران: دار الكتب الاسلامیه، 1367.

65. مختاری مازندرانی و علی اصغر مرادی، فرهنگ اصطلاحات فقهی، تهران: انجمن قلم ایران، 1377.

66. مسعودی، علی بن حسین، اثبات الوصيه، قم: انصاریان، 1417.

67. میر محمد صادقی، حسین، واژه نامه حقوق اسلامی، نشر میزان، بی جا، 1373.

68. نجاشی، رجال النجاشی، قم: جامعه مدرسین، 1416.

69. نمازی شاهرودی، علی، مستدرکات علم رجال الحدیث، تهران: چاپخانه حیدری (ابن المؤلف)، 1415.

70. نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعه، بیروت: دارالاضوا، 1404.

ص: 156

71. نوری طبرسی، حسین، مستدرک الوسائل، تحقيق موسسة آل البيت، بیروت: الاحياء التراث، 1408.

72. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، تحقيق مارسدن جونس، نشر دانش اسلامی، بی جا، 1405.

73. یاقوت حموی، معجم البلدان، بیروت: دارصادر، 1995.

74. یعقوبی، ابن واضح، تاریخ الیعقوبی، دارصادر، بیروت، بی تا .

ص: 157

فرزندان امام کاظم علیه السلام

احمد خامه یار

چکیده

حضرت امام کاظم علیه السلام دارای فرزندان پسر و دختر فراوانی بوده اند که اطلاعات چندانی از بیشتر آنها در دست نیست. در منابع و کتب تراجم ائمه : در تعداد و اسامی این فرزندان اختلاف نظر وجود دارد و شمار آنها بین سی تا شصت فرزند تعیین شده است. در این نوشتار، ابتدا بر اساس منابع درجه یک تاریخ و مناقب ائمه :، نظیر ارشاد شیخ مفید، اعلام الوری شیخ طبرسی، الهدایه الکبری خصیبی، دلائل الامامه طبری، مناقب ابن شهر آشوب، تاریخ ابن خشاب و تذکره الخواص سبط ابن جوزی، و نیز کتب انساب نظیر لباب الانساب بیهقی، شجره المبارکه فخر رازی و عمده الطالب ابن عنبه، اسامی فرزندان امام کاظم علیه السلام و موارد اختلاف میان این منابع استخراج شده است. هم چنین کوشیده تا آگاهی های پراکنده موجود در باره برخی فرزندان آن حضرت، از سایر منابع معتبر استخراج گردد.

واژگان کلیدی: امام کاظم علیه السلام فرزندان ائمه ، منابع تاریخ ائمه ، كتب انساب.

ص: 158

مقدمه

دوران امامت امام کاظم علیه السلام که از سال 148 تا 183 قمری به طول انجامید، هم زمان با خلافت چهار تن از خلفای بنی عباس - از منصور دوانیقی تا هارون الرشید - بود. در طول این مدت، امام کاظم علیه السلام مدت کوتاهی را در دوره مهدی عباسی (حک 158 - 169 ق) و چند سال پایانی عمر خویش را به دستور هارون در زندان گذرانیدند و سرانجام نیز در زندان مسموم شدند و به شهادت رسیدند.

با این حال، حضرت در طول سال هایی از عمر شریف خود که در خارج از زندان سپری کردند، از زنان خود که بیش تر ام ولد بودند، دارای فرزندان فراوانی شدند که در واقع تعداد فرزندان این امام بزرگوار، بیش تر از تعداد فرزندان سایر ائمه : است. اما به علت خفقان سیاسی شدیدی که حضرت در آن به سر می بردند، شرح حال بیشتر این فرزندان به طور کامل ناشناخته مانده است و درباره سایر فرزندان آن حضرت نیز آگاهی های محدود و پراکنده ای در منابع تاریخی وجود دارد.

در این نوشتار، اسامی فرزندان امام کاظم آبر اساس منابع معتبر و دست اول تاریخی و مناقب ائمه : تا قرن هفتم قمری و هم چنین برخی کتب انساب که اسامی فرزندان امام را نام برده اند، به ترتیب حروف الفبا استخراج شده و موارد اختلاف میان این منابع ذکر گردیده است. به منظور اختصار و عدم درج عنوان کامل منابع در هر ارجاع، تنها شهرت اصلی یا بخشی از شهرت نویسنده آن آورده می شود. منابع مورد بررسی عبارتند از:

الهدایه الکبری نویسنده حسین بن حمدان خصیبی (م 334 یا 358 ق) (اختصار: خصیبی)؛ دلائل الامامه منسوب به طبری شیعی (سده پنجم ق) (اختصار: طبری)؛ ارشاد شیخ مفید (م 413 ق) (اختصار: شیخ مفید)؛ المجدی نوشته غمرى نسابه (م 466 ق) (اختصار: غمري)؛ تاریخ اهل البيت نویسنده ناشناخته (اختصار:

ص: 159

تاریخ)؛ إعلام الوری نوشته شیخ طبرسی (م 548ق) (اختصار: طبرسی)، الباب الانساب بیهقی (م 565 ق) (اختصار: بیهقی)؛ تاریخ الائمه نوشته ابن خشاب (م567ق) (اختصار: ابن خشاب)؛ مناقب آل ابی طالب نوشته ابن شهر آشوب (م 588ق) (اختصار: ابن شهر آشوب)؛ شجره المبارکه منسوب به فخرالدین رازی (م 606ق) (اختصار: رازی) و تذکره الخواص سبط ابن جوزی (م 654 ق) (اختصار: سبط ابن جوزی).

هم چنین تلاش شده تا حد امکان آگاهی های پراکنده موجود درباره شماری از فرزندان، از سایر منابع تاریخی و حدیثی دست اول و معتبر - تا حدود قرن هفتم هجری - گردآوری شود و از درج آگاهی های موجود در منابع متأخر - که سخت تر می توان بدان اعتماد کرد - پرهیز گردد.

گفتنی است که در منابع تاریخ و تراجم ائمه ، در تعداد فرزندان امام کاظم اختلاف نظر وجود دارد؛ به گونه ای که از حدود سی تا شصت فرزند گفته شده است. شیخ مفید (244/2 ) و طبرسی (36/2 ) 37 فرزند، ابونصر بخاری (ص 53) و سبط ابن جوزی (ص 314) چهل فرزند و ابن عنبه شصت فرزند (ص 240) برای امام کاظم آشمرده اند. به نوشته این شهر آشوب (349/4 ) نیز آن حضرت سی و به قولی 37 فرزند داشته، اما خود از چهل فرزند نام برده است. نویسنده المجدی (ص 298) نیز فرزندان ایشان را 59 تن (به جز کودکان دانسته است. هم چنین در الهدایه خصیبی (ص 263 - 264) از 31 فرزند، در تاریخ اهل البيت (ص 106 - 108) از 33 و در دلائل الامامه (ص 147) از 39 فرزند نام

برده شده است.

در این جا، به قول شيخ مفید درباره فرزندان امام کاظم علیه السلام اشاره می شود که گفته است: « ولِكُلِّ وَاحِدٍ مِنْ وُلْدِ ابِي الحَسَنِ مُوسي بنِ جَعفَرٍ عَليه السلامُ فَضلٌ وَمَنقَبُهُ مَشهورُهُ ». (1)

ص: 160


1- نک: الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج 2، ص 246.

فرزندان پسر

اشاره

در منابع مختلف، آمار متفاوتی از تعداد پسران امام کاظم علیه السلام ذکر شده است. ابونصر بخاری (ص 53)، شیخ مفید (244/2 ) و طبرسی (36/2) برای آن حضرت هیجده پسر، سبط ابن جوزی (ص 314) بیست، مری (ص 298) بیست و دو و ابن عنبه (ص 240) بیست و سه پسر قائل شده اند. ابن شهر آشوب (349/4 ) نیز تعداد پسران را هیجده گفته اما از بیست پسر نام برده است. در الهدایه خصیبی (ص 263 - 264) شانزده، در دلائل الامامه (ص 147) و در تاریخ اهل البيت (ص 106 - 107) هیجده و در شجره المبارکه (ص 77) بیست و پنج پسر نام برده

شده است.

اسامی پسران در منابع بررسی شده در این پژوهش، عبارتند از:

1. حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام
2. ابراهیم

در کتب تاریخ و تراجم ائمه، تنها از يك فرزند به نام ابراهیم یاد شده، در حالی که تعدادی از منابع انساب، (1) از دو فرزند به نام ابراهیم، یکی ابراهیم اکبر و دیگری ابراهیم اصغر یاد کرده اند. علمای انساب در این که ابراهیم اکبر کسی بود که در یمن خروج کرد و مردم را به خود فراخواند، اتفاق نظر دارند. برخی کتب انساب با لقب «مرتضی» یاد کرده اند، اما در کتب دیگر، این لقب برای ابراهیم اکبر ذکر شده است (2) و به طور کلی در منابع، در کاربرد این لقب برای ابراهیم

ص: 161


1- سهل بن عبدالله، ابونصر بخاری، سر السلسله العلويه، ص 54: محمد بن عمر، فخر الدین رازی، الشجره المباركه في انساب الطالبيه، ص 77 و 98-99، احمد بن علی، ابن عنبه، عمده الطالب في انساب آل ابی طالب، ص245؛ سید جعفر، الاعرجي، مناهل الضرب في انساب العرب، ص 427
2- نک: فخر رازی، ص 98؛ ابن عنبه، همان، ص 245.

اکبر یا اصغر اضطراب وجود دارد.

به نوشته شیخ مفید، ابراهیم بن موسی علیه السلام سخی و شجاع و کریم بود. (1) ابونصر بخاری آشکارا از او با عنوان «یکی از امامان زیدیه» یاد کرده است. (2) به گفته شیخ مفید، او در دوران مأمون، از سوی محمد بن محمد بن زید بن امام زین العابدین علیه السلام - که ابو السرایا در کوفه با او بیعت کرد - به امارت يمن منصوب شد. پس به يمن رفت و آن جا را فتح کرد و مدتی در آن جا اقامت نمود؛ پس از وقایعی که برای ابو السرايا اتفاق افتاد، برای او از مأمون امان گرفتند. (3)

به نوشته شجره المبارکه، او در یمن خروج نمود و مردم را به محمد بن ابراهيم طباطبا دعوت کرد. اما بعدا مردم را به خود فراخواند و در سال 202 قمری که مأمون در خراسان بود، با مردم حج گزارد. مأمون حمویه بن علی را به سوی او فرستاد. ابراهیم شکست خورد و به عراق رفت. مأمون به او امان داد تا این که در بغداد درگذشت. (4)

ابن اثیر در این باره می نویسد: (5)

وَلَكَ فِي هَذِهِ اَلسِّنهْ [ 200 ] ظهر اِبْرَاهِيمَ بْنِ موسي بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وكَانَ بِمَكِّه فَلَمَّا بَلَغَهُ خَبَرُ ابِي السَّرَايَا وَ مَا كَانَ مِنْهُ سَارَ إِلَى اَلْيَمَنِ وَبِهَا اسْحَاقُ بْنُ موسي بْنِ عيسي بْنِ موسي بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْن عَبْدِ اَللَّهِ بْن عَبَّاس عَامَّةً لِلْمَأْمُونِ فَلَمَّا بَلَغَهُ قُرُبُ ابرَاهِيمَ مِنْ صَنْعَاءَ سَارَ مِنْهَا نَحْوَ مَكَّهَ فَأَتَى الْمُشَاشُ فَعَسكَرَ بها واجْتَمَعَ بِها إلَيه جَمَاعَةٌ مِنْ أهْلِ مَكَّهُ هَرَبُوا مِنَ الْعَلَوِيِّينَ وَاسْتَولَى ابْراهيمُ على اليَمَنِ وكانَ يُسَمَّى الجَزَّارَ لِكَثَرِهِ مَن قُتِلَ بِاليَمَنِ مِنَ النَّاسِ وَسَبيٌ وأَخذَ الامُوال

ص: 162


1- شیخ مفید، همان، ج 2، ص 245.
2- ابونصر بخاری، همان، ص 54.
3- شیخ مفید، همان، ج 2، ص 246.
4- فخر رازی، همان، ص 98.
5- ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج5، ص 422.

علمای انساب، ابراهیم اکبر را در زمره آن دسته از فرزندان امام کاظم علیه اسلام برشمرده اند. که در اعقاب آن ها اختلاف و تردید وجود دارد. (1) به گفته برخی از نسب شناسان، نامبرده در بغداد وفات نمود و در مقابر قریش در کنار پدر بزرگوار خود به خاك سپرده شد. (2) سید جعفر اعرجی (م 1332 ق) معتقد است، قبری که عوام مردم به عنوان قبر سيدمرتضی علم الهدی در کاظمین زیارت می کنند، در واقع قبر ابراهیم اکبر، ملقب به «مرتضی»، فرزند امام کاظم است؛ زیرا جنازه سید مرتضی به اجماع علما، به کربلا منتقل و در کنار پدر و برادرش، سید رضی، به خاك سپرده شده است. (3)

3. ابراهیم اصغر

تعدادی از علمای انساب، علاوه بر ابراهیم اکبر، برای امام هفتم فرزند دیگری نیز به نام ابراهیم اصغر یاد کرده اند (4) و حتی بیهقیه (5) وی را جزو فرزندانی دانسته که در وجود آن ها شکی نیست. به گفته ابن عنبه، مادرش «ام ولدی» اصالتا از منطقه نوبه (در جنوب مصر) به نام نجيه بوده است. (6) ابراهیم اصغر به اجماع علمای انساب از فرزندان امام کاظم آبود که نسلی از آن ها باقی ماند و این یکی از وجوه تمایز وی با ابراهیم اکبر است. نویسنده شجره المبارکه در این باره می نویسد: (7)

وَ مِنَ اَلنَّاسِ مَنْ يَلْحَقُ اوْلاَدَ ابراهيم الاصْغَر بابْرَاهِيمَ اَلْأَكْبَرِ وَ ذَلِكَ خَطَأٌ عَظِيمٌ

ص: 163


1- فخر رازی، همان، ص 77 و 98؛ ابن عنبه، همان، ص 240.
2- الاعرجی، همان، ص 427
3- همان.
4- فخر رازی، همان، ص 77؛ ابن عنبه، همان، ص 240؛ الاعرجي، همان، ص 427
5- علی بن ابی القاسم، بیهقی، لباب الانساب والالقاب والاعقاب، ص 1394
6- ابن عنبه، همان، ص 245.
7- فخر رازی، همان، ص 99.

لِأَنَّهُ يُوجِبُ الطَّعْنَ فِي نَسَبِ اولَئِكَ السَّاداتِ الاِكابِرِ وَأيضاً فَإلْحاقُ اولَئِكَ السَّادَاتِ بِابْرَاهِيمَ اَلْأَكْبَرِ يُوجِبُ قَطْعَهُمْ عَنِ ابراهيمَ الأصغَرِ وَحِينَئِذٍ يَصيرُ نَسَبُ ابْراهِيمَ الاصْغَرُ مَطعونَةٌ وَهُوَ باطِلٌ بِالاِجماعِ

نسب ابراهيم الاصغر مطعونة، وهو باطل بالاجماع

ابراهیم اصغر از دو فرزند خود موسی ابی سبحه و جعفر، دارای نسل بود و سیدرضی و سیدمرتضی، دو عالم بزرگ شیعه، از احفاد موسی ابی سبحه بوده اند. به اعتقاد سید جعفر اعرجي او در جانب شرقی بغداد در گذشته و در قبرستان «باب ابرز» (؟) به خاك سپرده شده است. (1)

4. احمد

به جز بیهقی سایر منابع از او نام برده اند. شیخ مفید (244/2 )، طبرسی (36/2) و ابن شهر آشوب (349/4 )، احمد و محمد و حمزه را از يك ام ولد دانسته اند؛ اما

طبری (147) او را با چند تن دیگر از فرزندان امام از يک مادر دانسته است.

درباره احمدبن موسی علیه اسلام آگاهی های زیادی در منابع معتبر و کتب انساب

وجود ندارد. تنها شیخ مفید درباره او نوشته است:

احمد بن موسی علیه اسلام مردی کریم، جلیل و با تقوا بود. ابو الحسن موسی علیه اسلام او را دوست می داشت و بر دیگران مقدم می ساخت و مزرعه خود را که به «ییره» معروف بود، به وی بخشید. گفته می شود که احمدبن موسی علیه اسلام هزار بنده آزاد نمود. (2)

او در ادامه، روایتی را از اسماعیل بن موسی علیه اسلام نقل کرده که نشان دهنده

اهتمام حضرت به احمد و احترام خدم و حشم ایشان به وی است.

در برخی از کتب ملل و نحل، درباره اعتقاد گروهی از شیعیان به امامت وی

ص: 164


1- اعرجی، همان، ص 427
2- شیخ مفید، همان، ج 2، ص 244-245.

پس از شهادت پدرش امام کاظم علیه اسلام اقوالی آمده است. روایتی در کتاب تحفه العالم به نقل از لب الانساب نیشابوری، نقل شده که پس از شهادت امام کاظم علیه اسلام جمعی از شیعیان به خانه احمد آمدند و با وی بیعت کردند، اما او آنها را به امام رضا علیه اسلام هدایت نمود و ایشان را جانشین پدرش معرفی کرد و بیعت با خود را بیعت با امام رضا علیه اسلام دانست. (1) کشی نیز در رجال خود، به خروج احمد بن موسی علیه اسلام به همراه ابوالسرايا، پس از شهادت امام کاظم علیه اسلام اشاره مختصری کرده؛ (2) اما در سایر منابع، از جزئیات و چگونگی شرکت احمد در این قیام سخنی به میان نیامده است.

علامه سید محسن امین، از لب الانساب نیشابوری نقل کرده که احمد بن موسی در بغداد مقیم بود و پس از شنیدن خبر شهادت امام رضا علیه اسلام ، بسیار محزون گشت و به شدت گریست و برای خون خواهی امام، از بغداد خارج شد و به همراه سه هزار تن از نوادگان ائمه : عليه مأمون قیام کرد. زمانی که آنها به قم رسیدند، والى مأمون بر این شهر با آنها مقابله کرد و گروهی از آنان شهید و در همان جا دفن شدند و اکنون دارای زیارتگاه هستند. سپس به اسفراین در خراسان رسیدند و در زمین شوره زاری میان دو کوه توقف نمودند. لشکریان مأمون بر آن ها حمله نمودند و با آن ها محاربه کردند و احمد در آن جا شهید گردید و به خاك سپرده شد و قبرش در آن جا زیارتگاه است. برخی از نسب شناسان قبر و مزار او را در شیراز دانسته اند و این از اشتباهات عامه مردم است. (3)

متأسفانه امروزه نسخه ای از کتاب لب الانساب نیشابوری در دسترس نیست و لذا نمی توان درباره این کتاب اظهار نظر قطعی نمود. اما همان گونه که مرحوم

ص: 165


1- برای آگاهی بیشتر در این باره، نک: سیدیاسین، زاهدی، احمد بن موسی 7 ، سخن تاریخ ش 5، تابستان 1388، ص 92-95.
2- محمد بن حسن، طوسی، اختیار معرفه الرجال (رجال الكشی)، ص 771.
3- سید محسن، اعیان الشیعه، ج 2، ص 192.

سید محسن امین نیز اشاره کرده، (1) این داستان بیشتر می تواند شبیه داستان های جعلی باشد که عقل آن را نمی پذیرد. شهید محراب قاضی طباطبایی نیز آن را به

افسانه و خرافه نزديک دانسته است. (2)

در تعدادی از منابع متأخر، از قبیل آثار العجم فرصت الدوله، بحرالانساب میرزا ملك الكتاب، هدیه احمدیه محمد جعفر شاملی و شب های پیشاور سلطان الواعظین، نیز به تفصیل از قیام احمد بن موسی 7 به خونخواهی برادرش امام رضا 7 و شهادت وی توسط حاکم شیراز، سخن به میان آمده (3) که این اقوال نیز به کلی فاقد اعتبار تاریخی است و در منابع معتبر و کهن، هیچ گونه سخنی در این موضوع به میان نیامده است. سید محسن امین پس از اشاره به اشتهار قبر وی در شیراز، می گوید: «اما سبب مجيئه الى شیراز و وفاته فيها فلم اطلع فيه على شيء تطمئن به النفس» (4)

قاضی طباطبایی نیز آن را افسانه ای بیش ندانسته است. (5) با این حال، در برخی منابع جغرافیایی قرن هشتم، به قبر وی در شیراز اشاره شده است. (6) ابن زرکوب شیرازی (زنده در 757 ق) و جنید شیرازی (زنده در 791 ق) نیز حادثه اکتشاف قبر وی را در دوره امیر مقرب الدین مسعود بن بدر، وزیر اتابک ابوبکر بن سعدبن زنگی، نقل کرده اند. زرکوب شیرازی در این باره می گوید: (7)

امیر مقرب الدین مسعود بن بدر که از خاصگیان و مقربان اتابك ابوبکر بن سعد بوده، عمارتی در خاطر داشت و در آن جایگه، قبری یافته اند مکشوف

ص: 166


1- اعیان الشیعه، ج 2، ص 192.
2- سید محمد علی، قاضی طباطبایی، تحقیق درباره اولین اربعین حضرت سیدالشهداء 7، ص 325.
3- برای آگاهی تفصیلی در باره این اقوال نک: جليل، عرفان منش، چلچراغ شیراز: تحلیلی از قیام احمد بن موسی و برادران امام رضا 7، ص 86-91
4- همان، ج 2، ص 192.
5- همان، ص 325.
6- حمدالله مستوفی قزوینی، نزهه القلوب، ص 172؛ ابن بطوطه، رحله ابن بطوطه، ص 212-213.
7- ابن زرکوب شیرازی، شیرازنامه، ص 255.

گشته، شخص مبارک او همچنان در حال اعتدال، تغییر و تبدیل در او تأثیر ناکرده. خاتمی که در انگشت مبارکش بود، احتياط فرموده اند منقش بوده به نام احمد بن موسی افاضل و عقلاء و اعیان شیراز جمع گشته اند و تحقیق کرده، صورت در حضرت اتابک معروض داشته اند. اتابک ابوبکر، مشهدی بر

آن جا ساخته و عمارتی فرموده و به مرور زمان اشتهار یافته ... .

جنید شیرازی هم درباره احمد بن موسی علیه اسلام و چگونگی اکتشاف قبر وی

نوشته است: (1)

قَدَّمَ شِيرَازٍ فَتُوُفِّيَ بِهَا فِي ايَامِ الْمَأْمُونِ بَعْدَ وَفَاهِ أَخِيهِ عَلَى الرِّضَا بِطُوسَ وَ كَانَ أَجْوَدَهُمْ وأرأَفَهُم نَفساً قَد أَعْتَقَ أَلْفَ رَقَبِهِ مِنَ الْعَبِيدِ والأَمَاءِ فِي سَبِيلِ اللَّهِ تَعَالي وَقِيلٌ اسْتُشْهِدَ وَلَمْ يُوقَفْ عَلى قَبرِهِ حَتَّى ظَهَرَ فِي عَهْدِ اَلْأَمِيرِ مُقَرَّبِ اَلدِّينِ مَسْعُود بْنُ بَدْرٍ فَبَنَى عَلَيْهِ بناءً وَقِيلٌ وُجِدَ فِي قَبْرِهِ كَمَا هُوَ صَحِيحاً طَرَى اللَّوْنَ لَم يَتَغَيَّرْ وعَلَيْهِ فَاضَهُ سابِغُهُ وفي يَدِهِ خَاتَمُ نَقْشٍ عَلَيْهِ العزه لِلَّه ِاِحْمَدُ بْنُ مُوسِي فَعَرَفُوهُ بِهِ ثُمَّ بَنَى عَلَيْهِ الاتابك ابو بكر بِنَاء اِرْفَعْ مِنْهُ . ...

با توجه به داستان یاد شده و با استناد به قول ابونصر بخاری که احمد بن موسی مبرقع فرزند امام جواد علیه اسلام از قم به شیراز انتقال یافت و در آنجا درگذشت و مدفون شد، (2) چند تن از پژوهش گران و صاحب نظران دوره اخیر احتمال قوی داده اند که قبر منسوب به احمد بن موسی علیه اسلام در شیراز، در واقع قبر احمد بن موسی مبرقع است. (3)

به طور کلی، به اقوال مربوط به قیام و شهادت احمد بن موسی علیه اسلام - چه در اسفراین و چه در شیراز - این اشکال وارد است که اگر واقعا چنین قیام بزرگ و گسترده ای صورت گرفته، پس چرا برخلاف دیگر قیام های بزرگ علویان، از دید

ص: 167


1- شد الازار في حط الاوزار عن زوار المزار، ص 290-289 .
2- سهل بن عبدالله، ابونصر بخاری، سر الأنساب العلويه ص 147.
3- تحقیق درباره اولین اربعین حضرت سیدالشهداء علیه السلام ، همان؛ محمدمهدی، فقیه بحر العلوم، مزارات شيروان، ص 63.

سایر تاریخ نگاران و علمای انساب، از جمله ابوالفرج اصفهانی نویسنده مقاتل الطالبيين و نیز نویسنده منتقله الطالبيه و جز آن ها پنهان مانده است؟

با این حال، اگر بنابر ترجيح بین یکی از این دو قول - اسفراین و شیراز - باشد، با توجه به این که امروزه هنوز زیارتگاه کهن منسوب به احمد بن موسی علیه اسلام - که در لب الانساب نیز بدان اشاره شده - در اسفراین باقی است، باید قول شهادت و دفن احمد بن موسی علیه اسلام در اسفراین را بر داستان شیراز ترجیح داد. (1)

5. اسحاق

در همه منابع، به جز الهدایه الکبری، از وی یاد شده است. شیخ مفید (244/2 )

و طبرسی (36/2 ) و ابن شهر آشوب (349/4 ) مادر وی را ام ولد دانسته اند. طبری (ص 147) او و عبدالله را از يك ام ولد دانسته است. شیخ طوسی در رجال خود، او را از اصحاب امام رضا علیه اسلام به شمار آورده است. (2)

6. اسماعیل

شیخ مفید (244/2 ) و طبرسی (36/2 )، اسماعیل، جعفر، هارون و حسین را

از يک ام ولد دانسته اند. اما ابن شهر آشوب (349/4 )، نام حسین را حسن ذکر کرده

که ظاهرا اشتباه است؛ زیرا او يک حسن دیگر هم برای امام ذکر کرده است. (3)

اسماعیل بن موسی علیه اسلام فقیه و محدث جلیل القدری بود که از پدران و اجداد خود روایت نقل کرده است. علمای رجال برای او آثار بسیاری برشمرده اند که از آن جمله، به کتاب های الطهاره، الصلاه، الزكاه، الصوم، الحج، الجنائز، النكاح، الطلاق، الحدود، الديات، الدعاء، الرؤيا و السنن والآداب می توان اشاره کرد.3

ص: 168


1- نک: محمد مهدی فقیه بحر العلوم، هزار مزار ایران: استان خراسان شمالی، ص 41
2- ص 352، ش 5219.
3- محمد بن حسن، طوسی، فهرست، ص46؛ احمد بن على، نجاشی، فهرست أسماء مصنفى الشيعه، ص 26.

به نقل از رجال کشی، زمانی که صفوان بن يحيی در سال 210 قمری در مدینه

از دنیا رفت، حضرت امام جواد علیه اسلام کفن و حنوط برای او فرستادند و به عموی خود اسماعیل فرمودند تا بر جنازه او نماز گزارد. (1) شیخ عباس قمی این روایت را در مدح اسماعیل بن موسی علیه اسلام کافی دانسته و از بهبهانی نیز در تعلیقه او نقل کرده است که کثرت تصانیف اسماعیل بر مدح او دلالت دارد. سپس درباره کتاب جعفریات وی توضیح داده که بر کتاب هایی در فقه و حدیث مشتمل است و

تمام آن را از پدران بزرگوار خود از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت کرده و محدث نوری تمام آن را در مستدرک وسائل نقل کرده و در خاتمه مستدرک، آن را در نهایت اعتبار دانسته است. (2) شیخ طوسی و نجاشی درباره او نوشته اند:

او در مصر سکونت گزید و فرزندان او نیز در آن جا بودند. (3)

7. جعفر

تمام منابع، از جمله شیخ مفید (244/2 ) و طبرسی (36/2 ) او را برادر اسماعیل، هارون و حسین از يک ام ولد دانسته اند. کنیه وی ابو الحسن بود و به دلیل سکونت در یکی از روستاهای مکه به نام «خوار»، به جعفر الخواری شهرت داشت. فرزندانش با عنوان «خواريون» و نیز «شجریون» شناخته می شدند؛ زیرا در یکی از روستاهای اطراف مدینه به درخت کاری مشغول بوده اند. (4) منابع معتبر درباره تاریخ و محل وفات وی سکوت نموده اند. به اعتقاد فقيه بحر العلوم، سکونت وی در اطراف مکه بود و لقب او به «خواری»، از مهاجرت نکردن او به ایران حکایت می کند. از این رو، مدفون بودن وی در مکه یا مدینه بعید نیست (5)

ص: 169


1- اختيار معرفه الرجال (رجال الكشی )، ص 792.
2- شیخ عباس قمی، منتهى الآمال، ج 2، ص 415.
3- طوسی، فهرست، ص 45، رجال نجاشی، ص 26
4- ابن عنبه، همان، ص 266.
5- محمد مهدی، فقیه بحر العلوم، مزارات فاروج، ص 63.
8.جعفر اصغر

تنها ابن خشاب (ص 223) و سبط ابن جوزی (315) از وی یاد کرده اند.

9. حسن

همه منابع از وی نام برده اند. ابن شهر آشوب (349/4 ) دو بار از وی نام برده که گویا بار دوم تحريف نام حسین است. بیهقی (ص 394) نیز از یک حسن دیگر در شمار فرزندانی یاد می کند که در وجود آنها شك وجود دارد. در رجال کشی روایتی نقل شده که حسن بن موسی علیه اسلام برای يك مرد اعرابی، امام جواد علیه اسلام را وصی پیامبر صلی الله علیه و آله معرفی کرد. (1) و این روایت نشان دهنده اعتقاد صریح وی به امامت آن حضرت است.

10. حسین

خصیبی، بیهقی، ابن شهر آشوب و سبط ابن جوزی، از فرزندی به نام حسین

یاد نکرده اند. بیهقی ( ص 394 ) و ابن شهر آشوب (349/4 ) نیز از دو حسن نام

برده اند که شاید حسن دوم، تحریف نام حسین باشد. شیخ مفید (244/2 ) و طبرسی (36/2 ) حسین، اسماعیل، جعفر و هارون را از يک ام ولد دانسته اند.

حسین بن موسی علیه اسلام اخباری را درباره امام رضا علیه اسلام نقل کرده که نشان دهنده علم غیب آن حضرت است. (2) او هم چنین اقوال و احکامی را از پدرش امام کاظم روایت کرده که در کتب معتبر فقه و حدیث شیعه مانند کافی، تهذیب

الاحكام و من لا يحضره الفقيه نقل شده است. (3)

ص: 170


1- اختيار معرفه الرجال (رجال الكشی)، ج 2، ص 728-729.
2- شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 225-226 و 238.
3- برای مثال، نک: کلینی کافی، ج 6، ص509؛ طوسی، تهذیب الاحکام، ج 1، ص 365.

درباره محل وفات و دفن وی در کتب انساب اختلاف نظر وجود دارد.

ابن طباطبا می نویسد:

می گویند حسین بن موسی کاظم مقیم طبس بود و در آنجا درگذشت و

قبرش همان جاست.

البته او در ادامه، از شیخ الشرف ابی حرب محمد بن محسن حسینی نقل کرده

است که حسین بن موسی مقیم بغداد بود. (1) رازی می گوید:

طبسی ها می پندارند که حسین بن موسی در طبس درگذشته است و قبر وی و فرزندانش در آنجا هستند. (2) بقعه حسین در طبس تا به امروز پابرجا و از

قدمت تاریخی بالایی برخوردار است. در منابع دوره های بعدی و متأخر، از مدفن و شهادت او در شیراز سخن به میان آمده است. نخستین منابعی که از مدفن وی در شیراز سخن گفته اند، شیرازنامه ابن زرکوب شیرازی و شدا لازار جنید شیرازی است که حادثه آشکار شدن قبر وی را به اختصار، اما تقریبا مشابه حادثه آشکار شدن قبر احمد بن موسی علیه السلام روایت کرده اند. ابن زرکوب می نویسد: (3)

... امام زاده معصوم الحسين بن موسی در محلت باغ قتلغ از محلات شیراز افتاده و به گنبد باغ قتلغ اشتهار دارد. در اوایل که شخص مبارکش ظاهر گشت، در ایام سلطنت اتابک بوده و بر سر قبر او گنبدی ساخته بود و به

مرور ایام از حال خود بگردید، اما اسم گنبد بر آن جا برقرار باقی است.

جنید شیرازی حادثه آشکار شدن قبر وی را با تفصیل بیش تری آورده و خلاصه آن چنین است که حاکم شیراز به نام قتلغ خان، باغی داشت که سرایدار آن، شب های جمعه نوری را مشاهده می کرد که از تپه ای در میان باغ می تابید.

ص: 171


1- نک: منتقله الطالبيه، ص219.
2- فخر رازی، همان، ص 99
3- ابن زرکوب شیرازی، همان، ص 256.

سرایدار باغ موضوع را به اطلاع قتلغ خان رساند و او دستور داد تا زمین را بشکافند. پس از شکافتن زمین، با جسدی تازه و سالم مواجه شدند که در یک دست خود قرآن و در دست دیگرش شمشیر گرفته بود. از نشانه های موجود، آن را متعلق به حسین بن موسی علیه السلام دانستند و به دستور حاکم، گنبدی بر فراز قبر وی ساختند. (1)

11. حمزه

بیشتر منابع، از جمله شیخ مفید (244/2 )، طبرسی (36/2 ) و ابن شهر آشوب (349/4 )، حمزه و احمد و محمد را از يك ام ولد دانسته اند؛ اما طبری (ص 147)،

او و محمد و رقیه را از يک مادر می داند.

متأسفانه در منابع معتبر تاریخی، درباره جزئیات زندگی حمزه اطلاعات فراوانی به چشم نمی خورد. اما صاحب بن عباد در رساله ای که در احوال حضرت عبدالعظیم حسنی نگاشته، آورده است که عبدالعظیم حسنی در ایام حضور خود در شهرری، قبری را که امروزه در مقابل قبر خود اوست، زیارت

می کرد و می گفت: «این قبر یکی از فرزندان موسی بن جعفر علیه السلام است». (2) با توجه به این که این قبر از دیرباز به امامزاده حمزه فرزند امام کاظم آشهرت داشته و بسیاری از علمای معاصر نیز با استناد به رساله صاحب بن عباد، از میان سایر مزارات منسوب به حمزه بن موسی علیه السلام ، این قبر را از آن وی دانسته اند، می توان چنین نتیجه گرفت که نامبرده در پایان عمر خود به صورت پنهانی به ری آمده و در این شهر از دنیا رفته است.

ص: 172


1- جنید شیرازی، همان، ص 260.
2- متن رساله مزبور را محدث نوری (م 1320 ق) از يک نسخه مورخ 510 قمری و به خط یکی از آن بابویه، در خاتمه مستدرک الوسائل آورده است. ( نک: خاتمه مستدرک الوسائل، ج 4، ص 405 )
12. داوود

در منابع تراجم ائمه، اشاره ای به وی نشده است و تنها نسب شناسانی نظیر عمری (ص 299)، رازی (ص 77) و ابن عنبه (ص 241) از وی نام برده اند.

13. زید

وی به اجماع منابع، (1) ملقب به زیدالنار است. به نقل شیخ صدوق، وی بر عقیده زیدیه بود و در بغداد سکونت داشت. (2) او در روزگار مأمون در بصره قیام کرد و خانه های بنی عباس را به آتش کشید و از آن رو، به زید النار شهرت یافت. او را دستگیر کردند و نزد مأمون در مرو بردند. امام رضا علیه السلام او را شفاعت کردند و مأمون او را بخشید. (3)

ابن اثیر در ضمن حوادث سال 200 قمری می نویسد : (4)

سارَ على بن سعيد الى اَلْبَصْرَهْ فَأَخَذَهَا مِنَ اَلْعَلَوِيِّينَ وكان بها زَيْدُ بْنُ موسي بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ على بْنِ اَلْحُسَيْنِ بْنِ على عليه السَّلاَمُ وهُوَ الَّذي يُسَمَّى زَيْدَ النَّارِ وَإنَّما سُمِّيَ بِها لِكُثرِهِ مَا أُحْرِقَ بِالْبَصَرَهِ مِن دُورِ العَبَّاسِيّينَ وأتْباعِهِم وكانَ اذا اتِّي رَجُلٌ مِنَ المُسَوِّدِهِ احرَقْهُ وأَخَذَ أَمْوَالاً كَثِيرَهُ مِن امْوالِ التُّجَّارِ سَوِيَ امْوال بَنِي اَلْعَبَّاسِ فَلَمَّا وَصل عَلَى إِلَى الْبَصْرَهِ اسْتَأْمَنَهُ زَيْدٌ فَأَمَّنَهُ وأَخَذَهُ ...

به روایت شیخ صدوق، امام رضا علیه السلام برادر خود زید را به علت کارهایش در

ص: 173


1- تنها بیهقی او را در شمار فرزندانی آورده که در وجودشان شک هست، با توجه به اخبار فراوانی که در منابع تاریخی درباره زید آمده، این امر از او عجیب می نماید! (نک: لباب الانساب والالقاب والاعقاب، ج1، ص 394).
2- شیخ صدوق، همان، ج 2، ص 258.
3- ابونصر بخاری، سر السلسله العلويه ص 54.
4- ابن اثیر، همان، ج 5، ص 421 .

بصره، به شدت سرزنش کردند. در روایت دیگری نیز آمده که مأمون زید را نزد امام رضا علیه السلام فرستاد و به خاطر ایشان از خطاهای او گذشت و حضرت نیز با او تندی کردند. و سپس وی را آزاد ساختند و سوگند خوردند که تا زنده هستند با زید سخن نگویند. (1)

به گفته ابونصر بخاری، مأمون در آغاز زید النار را بخشید، اما سرانجام او را

به واسطه خورانیدن سم به قتل رساند و او در شهر مرو ( امروزه در کشور ترکمنستان ) از دنیا رفت. (2) اما رازی، پس از نقل قول بخاری، با عبارت « وَلا يَصِحُّ ذلِكَ » آن را رد کرده است. (3) به روایت شیخ صدوق، زید تا آخر خلافت متوکل عباسی زنده بود و در سامرا از دنیا رفت. (4)

14. سلیمان

شیخ مفید، طبرسی، طبری، مری، رازی و ابن عنبه از وی نام برده اند؛ اما ابن -

خشاب، خصیبی و ابن شهر آشوب از وی نام نبرده اند. بیهقی ص ( 394 ) نیز او را

در شمار فرزندانی آورده که در وجودشان شک هست.

15. عباس

تنها ابن خشاب از وی یاد نکرده است. مرحوم شیخ عباس قمی درباره وی می نویسد:

از ملاحظه نسخه وصیت نامه پدرش موسی بن جعفر علیه السلام که در عیون اخبارالرضاست ، (5) قدح در او و قلت معرفتش به امام زمانش حضرت امام رضا علیه السلام معلوم می شود.

ص: 174


1- شیخ صدوق، همان، ج 2، ص 257-258.
2- ابونصر بخاری، همان، ص 54.
3- فخر الدین رازی، همان، ص 99.
4- شیخ صدوق، ج 2، همان، ص 259.
5- همان، ص 42-44.

هم چنین در ادامه از آقا سید مهدی قزوینی در کتابش فلک النجاه چنین نقل

می کند:

از اولاد ائمه دو قبری است مشهور در مشهد امام موسی علیه السلام از اولاد آن حضرت لكن معروف نیستند و بعضی گفته اند که یکی از آن دو قبر عباس پسر امام موسی علیه السلام است که در حق او قدح شده است.» (1)

16. عبدالرحمان

مفید، طبرسی، طبری و بیهقی از او نام نبرده، اما دیگران نام برده اند.

17. عبدالله

شیخ در همه منابع به وجود وی اشاره کرده اند. طبری او و اسحاق را از يک

مادر دانسته اند. (2)

بر اساس برخی منابع حدیثی شیعه، پس از شهادت امام رضا علیه السلام ، جمعی از شیعیان که از شهر های مختلف برای حج آمده بودند، به خانه امام جواد علیه السلام رفتند تا ایشان را زیارت کنند. عموی آن حضرت عبد الله بن موسی علیه السلام که در آن زمان پیرمرد مسنی بود و لباس خشنی بر تن داشت، پس از ورود امام به آن جا برخاست و از ایشان استقبال کرد و میان دو چشم ایشان را بوسید. حاضران از پایین بودن سن امام در حیرت بودند که در این هنگام مردی برخاست و از عبدالله سوالی فقهی پرسید و او به آن مرد پاسخ داد. امام خشمگین شدند و به عبد الله عتاب کردند که از خدا بترسد و از این که در روز قیامت بازخواست گردد که چرا به آن چه نمی دانسته برای مردم فتوا داده است. (3)

ص: 175


1- شیخ عباس قمی، همان، ج 2، ص 414.
2- دلائل الامامه ص 147.
3- شیخ مفید، اختصاص، ص 102؛ این روایت در دلائل الامامه (ص 389-390) با تفصیل بیش تری نقل شده است.
18. عبيد الله

به جز خصیبی، طبری و بیهقی، سایر منابع از وی نام برده اند.

19. عقیل

خصیبی (ص 263)، عمری (ص 299)، تاریخ (106)، ابن خشاب (ص 211)،

ابن شهر آشوب (349/4 )، سبط ابن جوزی (ص 315) و ابن عنبه (240) از وی نام برده اند. اما شیخ مفید، طبرسی، طبری، رازی و بیهقی از وی نام نبرده اند.

20. عمر

تنها ابن خشاب (ص 215) و سبط ابن جوزی (ص 315) به وجود فرزندی بدین نام برای امام کاظم علیه السلام اشاره کرده اند و ابن خشاب افزوده که به جای عمر، محمد نیز گفته اند.

21. فضل

خصیبی، تاریخ و سبط ابن جوزی از وی نام نبرده اند و سایر منابع به وجود وی تصریح کرده اند. بیهقی (394/1 ) او را جزو فرزندانی برشمرده که در وجودشان شک هست.

22. قاسم

منابع تاریخی بر وجود وی اجماع دارند. اما بیهقی (394/1 ) او را از فرزندانی یاد کرده که در وجودشان تردید وجود دارد. به عقیده برخی علمای شیعه، از برخی روایات وارد شده در منابع حدیثی، عنایت ویژه امام کاظم به قاسم، و

ص: 176

جلالت شأن وی برداشت می شود. (1) از جمله یزید بن سلیط می گوید:

در راه مکه وقتی به حضور امام کاظم آرسیدم و از آن حضرت درخواست کردم که امام و جانشین بعد از خود را معرفی فرماید و تکلیف ما را برای پس از وفات خویش روشن نماید، امام فرمودند: «من قبل از بیرون آمدن از

خانه درباره امام بعد از خود وصیت کرده ام. »

امام بعد از من على علیه السلام است. اگر اختیار تعیین امام به عهده من بود، فرزندم قاسم را معرفی می کردم؛ زیرا وی شخص لايقی است و من هم او را بسیار دوست میدارم؛ اما تعیین امامت برعهده خداوند متعالی است و خداوند این مقام را در وجود هر کسی

که لایق باشد و خود صلاح بداند قرار می دهد. (2)

بر اساس روایت دیگری، یکی از فرزندان امام کاظم آرا حالت وفات روی داد. حضرت به قاسم فرمودند که برخیز و بر بالین برادرت سوره والضافات بخوان. در اثنای خواندن سوره، برادرش از سکرات موت راحت شد و جان به

جان آفرین تسلیم کرد. (3)

منابع معتبر درباره تاریخ و محل وفات قاسم سکوت کرده اند. اما شیخ محمدمهدی مازندرانی حائری (م 1358 ق)، داستان مفصلی مبنی بر ماجرای فرار قاسم به حله و وفات او در این موضع نقل کرده؛ (4) اما این داستان در کتب معتبر تواریخ و انساب وجود ندارد.

23. محمد

در همه منابع از وی یاد شده است. تنها سبط ابن جوزی (ص 315) پس از

ص: 177


1- شیخ عباس قمی، ج 2، ص 414-415
2- کافی، ج 1، ص 314.
3- همان، ج 3، ص 126.
4- نک: شجره طوبی، ج 1، ص 151-152.

بیان اسامی فرزندان امام کاظم علیه السلام با افزودن عبارت «و محمد نیز گفته اند»، در پایان شمارش فرزندان امام کاظم او نیز ابن خشاب با این عبارت که «به جای عمر، محمد نیز گفته شده»، به نوعی در وجود وی تشکیک کرده اند.

محمد بن موسی علیه السلام در منابع و کتب انساب، به «محمد عابد» شناخته می شود. او پدر ابراهیم مجاب است که قبر وی در رواق حرم امام حسین علیه السلام قرار دارد. او نخستین کسی بود که در حائر حسینی سکونت نمود. شیخ مفید از هاشمیه کنیز رقیه دختر امام کاظم علیه السلام چنین نقل می کند:

که محمد همواره با وضو بود و بسیار نماز می خواند. او شبها مشغول وضو و نماز بود و چون از نماز فارغ می شد، لحظاتی استراحت می نمود و دوباره برمی خاست و مشغول وضو و نماز می شد و سپس اندک زمانی استراحت می کرد؛ او تا صبح این کار را تکرار می نمود. و هیچ گاه او را ندیدم مگر این که این کلام خداوند: ( كَانُوا قَلِيلاً مِنَ اَللَّيْلِ مَا يَهْجَعُونَ ) (1) را

به یاد می آوردم. (2)

در منابع معتبر، آگاهی چندانی درباره تاریخ وفات و محل دفن وی وجود ندارد. در منابع تاریخی قرن هشتم، از جمله شیرازنامه، شد الازار و نزهه القلوب، به قبر محمد در شیراز اشاره گردیده، (3) اما در منابع پیش از قرن هشتم، به این قبر اشاره نشده است. منابعی نیز که به این قبر اشاره کرده اند، از زمان و چگونگی آمدن محمد عابد به شیراز سخن نگفته اند. بلکه بعضی از نویسندگان معاصر مانند علی اکبر تشید و سلطان الواعظین شیرازی، ادعا کرده اند که محمد عابد با کاروان احمد بن موسی علیه السلام به قصد دیدار حضرت رضا علیه السلام به ایران آمدند و کارگزار

ص: 178


1- ذاریات، آیه 17.
2- شیخ مفید، همان، ج 2، ص 245.
3- نک: مستوفی قزوینی، همان، ص 172؛ ابن زرکوب شیرازی، همان، ص 256؛ جنید شیرازی، همان، ص 292.

مأمون در شیراز به نام قتلغ خان با او به مقابله برخاست و بعد از جنگ شدید، آن دو به شهادت رسیدند. (1) بی تردید داستان فوق به این دلیل که در منابع کهن و معتبر ذکر نشده، از ارزش و اعتبار تاریخی ندارد.

24. مروان

تنها خصیبی (ص 263) چنین نامی را ذکر کرده که البته به عقیده نگارنده این سطور، شاید تحریف نام هارون باشد که سایر منابع در شمار فرزندان امام کاظم علیه السلام از وی یاد کرده اند، اما خصیبی به آن اشاره نکرده است.

25. هارون

همه منابع به وجود وی اشاره کرده اند، (به جز خصیبی که البته می تواند در نسخه چاپی یا نسخه های خطی به نام دیگری تحریف شده باشد.) بیهقی او را جزو فرزندانی برشمرده که در وجودشان شک هست. همانند بیش تر فرزندان

امام کاظم علیه السلام در منابع معتبر درباره جزئیات زندگی و وفات وی اطلاعی در دست نیست.

26. یحیی

شیخ مفید، طبرسی، طبری و بیهقی، از این فرزند یاد نکرده اند؛ اما سایر منابع از او در شمار فرزندان امام کاظم علیه السلام نام برده اند. درباره وی آگاهی های چندانی

وجود ندارد.

ص: 179


1- سیدیاسین، زاهدی، و محمدرضا، بارانی، «شرح حال پنج تن از فرزندان امام کاظم 7»، سخن تاریخ، ش 12، بهار 1390، ص 50.

فرزندان دختر

اشاره

منابع مختلف، آمار متفاوتی از تعداد دختران امام کاظم آذکر کرده اند. ابونصر بخاری (ص 53)، برای آن حضرت تعداد 22 دختر، شیخ مفید (2/ 244) و

طبرسی (2/ 36) برای آن حضرت تعداد نوزده، و عمری نابه (ص 298) و ابن عنبه (ص 240) 37 دختر برشمرده اند. ابن شهر آشوب (4/ 350) نیز تعداد دختران ایشان را نوزده گفته، اما از بیست فرزند نام برده و سبط ابن جوزی (ص 314 - 315) نیز این تعداد را بیست دانسته اما از نوزده فرزند نام برده است. نویسندگان الهدایه خصیبی (ص 264) و تاریخ اهل البيت (ص 107 - 108) از پانزده فرزند و دلائل الامامه از 21 دختر یاد کرده اند.

با وجود این تعداد دختر، آگاهی های موجود درباره آنان بسیار کمتر از مطالب پراکنده موجود درباره پسران آن حضرت است. از این رو، تقریبا به جز برخی از دختران امام هفتم نظیر حضرت فاطمه کبرای جزئیات زندگی بیشتر دختران، شامل مدت و محل زندگی و محل و تاریخ وفات، در هاله ای از ابهام قرار دارد.

اسامی دختران بر اساس منابع بررسی شده در این پژوهش، عبارتند از:

1. فاطمه (كبرا): ملقب به فاطمه معصومه

* فاطمه (كبرا): ملقب به فاطمه معصومه (1)

به نوشته طبری (ص 147)، حضرت فاطمه کبرا و حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام از يک مادر بودند. بر اساس کتاب معتبر تاریخ قم، پس از مهاجرت امام رضا علیه السلام به ایران، حضرت فاطمه کبرا نیز در پی ایشان در سال 201 قمری به ایران مسافرت کردند. اما در میانه راه به علت بیماری در شهر قم از دنیا رفتند و

ص: 180


1- از میان منابع تاریخی بررسی شده، مری نتابه به جای فاطمه کبرا و فاطمه صغرا، دو فرزند دیگر برای امام به نام های امینه کبرا و امینه صغرا نام برده است! (نک: المجدي في انساب الطالبيين، ص 298).

در قبرستان «بابلان» در محلی که امروزه آستانه معظم ایشان قرار دارد، به خاک سپرده شدند. تاریخ قم درباره ورود این بانوی بزرگوار به قم و وفات و

خاک سپاری ایشان، چنین نوشته است:

دیگر از سادات حسینیه از فرزندان موسی بن جعفر علیه السلام که به قم آمدند، فاطمه بود دختر موسی بن جعفر علیه السلام . چنین گویند بعضی از مشایخ قم که چون امام علی بن موسی الرضا علیه السلام را از مدینه بیرون کردند تا به مرو رود از برای عقد بیعت به ولایت عهد برای او في سنه مأتین، خواهر او فاطمه بنت موسی بن جعفر علیه السلام در سنه احدی و مأتین به طلب او بیرون آمد. چون به

ساوه رسید، بیمار شد. پرسید که: «میان من و میان شهر قم چقدر مسافت است؟» او را گفتند که ده فرسخ است. خادم خود را بفرمود تا او را بردارد و به قم برد. خادم او را به قم آورد و در سرای موسی بن خزرج بن سعد

اشعری فرود آمد و نزول کرد. (1)

و روایت درست آن است که:

چون خبر به آل سعد رسید، همه اتفاق کردند که قصد ستی فاطمه کنند و از او درخواست نمایند که به قم آید. از میانه ایشان موسی بن خزرج تنها هم در آن شب بیرون آمد و چون به شرف ملازمت ستی فاطمه رسید، زمام ناقه او بگرفت و به جانب شهر بکشید و به سرای خود او را فرود آورد، و هفده روز در حیات بود. چون او را وفات رسید، بعد از تغسیل و تکفین و نماز، موسی بن خزرج در زمینی که او را به بابلان بود . آن جا که امروز روضه مقدسه اوست - دفن کرد و بر سر تربت از بوریاها سایه ای ساخته بودند؛ تا آن گاه که زینب دختر محمد بن على الرضا علیه السلام این قبه بر سر تربت او بنا نهاد.

ص: 181


1- حسن بن محمد بن حسن، قمی، تاریخ قم، ص 308-309.

و روایت کرد مرا حسین بن علی بن حسین بن موسی بن بابویه از محمد بن حسن بن احمد بن الوليد که او را روایت کردند که چون فاطمه را وفات رسید، بعد از غسل و تکفین، او را به مقبره بابلان بر کنار سردابی که از برای او ترتیب کرده بودند، حاضر آوردند. آلسعد با یکدیگر خلاف کردند که درباره آنک سزاوار آن است که در سرداب رود و فاطمه را بر زمین بنهد و دفن کند. پس از آن اتفاق کردند بر آنک خادمی به غایت پیر از آن یکی ازیشان قادر نام را حاضر گردانند تا فاطمه را در گور نهد و کسی را به طلب او بفرستادند. در میان این گفت گوی، از جانب قبله دو سوار بر آمدند - دهن بربسته - و روی بدین مردم نهادند. چون به نزديک جنازه فاطمه رسیدند، از اسب فرود آمدند و بر فاطمه نماز گزاردند و در سرداب رفتند و فاطمه را دفن کردند. پس، از گور بیرون آمدند و برنشستند و برفتند و هیچ کس را

معلوم نشد که آن دو سوار که بودند. در منابع روایی شیعه، از جمله عيون شیخ صدوق و ثواب الاعمال وی و کامل الزياره ابن قولویه، چندین روایت از امام صادق علیه السلام ، امام رضا علیه السلام و امام جواد علیه السلام در فضیلت زیارت ایشان وارد شده که نشان دهنده جلالت قدر و عظمت شأن ایشان است.

2. أمنه

به جز ابن شهر آشوب، سایر منابع از او یاد کرده اند. اما آگاهی های زیادی درباره او به دست نداده اند. تنها عمری می نویسد: «گفته اند قبرش در مصر است. (1) در برخی منابع جغرافیایی اسلامی نیز به قبر وی در قرافه صغرا در قاهره اشاره شده است. (2)

ص: 182


1- المجدی، ص 299.
2- علی بن ابی بکر، هروی، الاشارات الى معرفه الزیارات، ص 36؛ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج 5، ص 142.
3. اسماء

به جز شیخ مفید و طبرسی، سایر تواریخ ائمه از او یاد کرده اند.

4. اسماء صغرا

تنها ابن خشاب (ص 224) و سبط ابن جوزی (ص 315) به وجود فرزند

دیگری به نام اسماء صغرا برای امام کاظم 7اشاره کرده اند.

5. امامه

خصیبی (ص 264)، عمری (ص 298)، ابن خشاب (ص 224)، ابن شهر آشوب (350/4 )، سبط ابن جوزی (ص 315) و تاریخ (ص 108) از وی یاد کرده اند.

6. ام ابیها

تنها خصیبی (ص 264)، عمری (ص 298) و ابن شهر آشوب (350/4 ) به وی اشاره کرده اند.

7. ام جعفر

شیخ مفید (244/2 )، طبرسی (36/2)، طبری (ص 147)، عمری (ص 298)، بیهقی (ص 394) و ابن شهر آشوب (350/4 ) از دختری به این نام یاد کرده اند.

8. ام سلمه

به جز خصیبی، سایر تواریخ ائمه از وی نام برده اند.

9. ام عبدالله

خصیبی (ص 264)، عمری (ص 298)، سبط ابن جوزی (ص 315)، ابن

خشاب (ص 224) و تاریخ (ص 107) از وی یاد کرده اند.

10. ام فروه

به جز شیخ مفید و طبرسی، سایر تواریخ به نام وی اشاره کرده اند.

ص: 183

11. ام القاسم

خصیبی (ص 264)، عمری (ص 298)، ابن شهر آشوب (350/4 )، سبط ابن جوزی (ص 315)، ابن خشاب (ص 224) و تاریخ (ص 107) از وی یاد کرده اند.

12. ام كلثوم

همه تواریخ ائمه دختری برای امام کاظم آبه نام ام كلثوم برشمرده اند. اما ابن خشاب (ص 223) و عمری (ص 298 - 299) برای حضرت سه ام كلثوم ذکر کرده اند. مری آنها را ام كلثوم كبرا، وسطا و صغرا نامیده و درباره ام كلثوم صغرا افزوده است که او جعفر بن عبیدالله بن موسی علیه السلام - فرزند برادرش - را بزرگ کرد و لذا جعفر به ابن ام كلثوم شهرت یافت. (1)

13 و 14. ام كلثوم وسطا و ام كلثوم صغرا

تنها عمری (ص 299) و ابن خشاب (ص 223) از این دو نام برده اند.

15. ام وحيه

تنها ابن شهر آشوب (350/4 ) چنین اسمی را ذکر کرده که شاید تحریف نام دختر دیگری از دختران امام کاظم علیه السلام باشد.

16 و 17. امینه کبرا و امینه صغرا

تنها عمری (ص 298) دخترانی را بدین نام برای امام هفتم برشمرده است.

18. بريهه

شیخ مفید (244/2 )، طبرسی (36/2)، عمری (ص 298) و بیهقی ص 394)، برای امام کاظم علیه السلام دختری بدین نام برشمرده اند. البته نویسنده دلائل الامامه

ص: 184


1- المجدی، ص 298-299.

ص 147) نیز دختری به نام بویمه ذکر کرده که احتمالا تحریف بريهه است.

19. حسنه

شیخ مفید (244/2 )، طبرسی (36/2)، عمری (ص 298) و بیهقی ص 394) به نام وی اشاره کرده اند. طبری (ص 147) نیز برای آن حضرت دختری به نام حسینه ذکر کرده است.

20. حکیمه

شیخ مفید (244/2 )، طبرسی (36/2)، طبری (ص 147)، ابن خشاب ص 224)، بیهقی ص 394)، ابن شهر آشوب (350/4 ) و سبط ابن جوزی (ص 315) از وی یاد کرده اند. در تعدادی از کتب حدیث شیعه، روایاتی از ایشان نقل شده. از آن جمله روایت ابن شهر آشوب از این بانوی بزرگوار د

جنیان را نقل کرده است. (1)

21. حليمه

تنها خصیبی (ص 264)، عمری (ص 298) وتاريخ (ص 108) این نام را ذکر کرده اند. شاید حليمه تحریف نام حکیمه از سوی ناسخان باشد.

22. خدیجه

به جز خصیبی، سایر تواریخ ائمه که در این پژوهش بررسی شده اند از دختری بدین نام یاد کرده اند.

ص: 185


1- کلینی، کافی، ج 1، ص 395-396.
23. خدیجه

صغرا تنها عمری ( ص 299 ) به نقل از آشنانی، علاوه بر خدیجه کبرا، دختر دیگری به نام خدیجه برای امام کاظم علیه السلام ذکر کرده است.

24. رقیه

شیخ مفید (244/2 )، طبرسی (36/2 )، عمری (ص 298) و بیهقی (ص 394)، به وجود وی اشاره کرده اند. طبری (ص 147) از دو دختر به نام رقیه نام برده و یکی از این دو را خواهر حمزه و محمد از يک مادر دانسته است.

25. رقیه (صغرا)

طبری (ص 147) از دو دختر به نام رقیه نام برده و ابن شهر آشوب (350/4 )

تنها از دختری به نام رقیه صغرا نام برده و از رقیه کبرا یاد نکرده است.

26. رمله

تنها عمری (ص 298) دختری بدین نام برای امام هفتم ذکر کرده است.

27. زینب

در همه منابع از وی یاد شده است.

28. زینب صغرا

تنها ابن خشاب (ص 224) و سبط ابن جوزی (ص 315) دختر دومی را به

نام زینب برای امام قائل شده اند.

29. صرخه

تنها خصیبی (ص 264) از او نام برده است.

30. عایشه

تنها شیخ مفید (244/2 )، طبرسی (36/2)، عمری (ص 298) و بیهقی

ص: 186

(ص 394) از دختری به این نام یاد کرده اند.

31. عباسه

تنها طبری (ص 147) و عمری (ص 299) از وی یاد کرده اند.

32. عطفه

تنها عمری نابه (ص 299) به نقل از اشنانی از دختری به این نام یاد کرده است.

33. عليه

همه منابع بررسی شده، از او نام برده اند.

34. فاطمه (صغرا)

به جز خصیبی و عمری، سایر منابع از او نام برده اند.

35. فاطمه (وسطا)

تنها ابن خشاب (ص 223) و سبط ابن جوزی (ص 351) از وی یاد کرده اند.

36. فاطمه (اخرا)

علاوه بر سه فاطمه قبلی، سبط ابن جوزی (ص 315) فرزند چهارمی نیز به

نام فاطمه برای امام کاظم علیه السلام قائل شده است.

37. قسمه یا قسيمه

تنها طبری (ص 147) دختری را به نام قسمه برای امام ذکر کرده و عمری (ص 298) نیز با نام قسيمه از وی یاد کرده است.|

38. کلثوم

طبری (ص 147)، عمری (ص 298) و ابن شهر آشوب (350/4 ) دختری به

ص: 187

نام کلثوم برای امام قائل شده اند و شیخ مفید (244/2 ) و طبرسی (36/2) از وی به نام كلثم یاد کرده اند.

39. لبابه

به جز خصیبی، ابن خشاب و تاریخ، سایر منابع از وی یاد کرده اند.

40. محموده

خصیبی (ص 264)، عمری (ص 298)، تاریخ (ص 108)، ابن خشاب (ص 224) و سبط ابن جوزی (ص 351) از وی یاد کرده اند.

41. میمونه

به جز طبری، سایر منابع از او نام برده اند. البته طبری (ص 147) از دختری به نام مصونه نام برده است که شاید تحریف میمونه باشد.

42. نزيهه

تنها ابن شهر آشوب (350/4 ) این اسم را ذکر کرده که شاید تحريف بريهه باشد.

منابع

1. ابن اثیر، علی بن محمد، الكامل في التاريخ، تحقیق: محمد يوسف الدقاق، بیروت: دار الكتب العلمیه، چاپ اول، 1407 ق/ 1987م.

2. ابن بطوطه، محمد بن ابراهيم، رحله ابن بطوطه، بیروت: دارصادر، 1412ق/1992م.

3. ابن خشاب بغدادی، عبدالله بن احمد، تاریخ الائمه ووفياتهم، تحقيق: ثامر كاظم

ص: 188

الخفاجی، قم: مکتبة سماحه آیت الله العظمى المرعشي النجفى الكبری، چاپ

اول، 1389ش/1432 ق/2011م.

4. ابن زرکوب شیرازی، احمد بن ابي الخير، شيرازنامه، به کوشش: محمد جواد جدی

و احسان الله شكراللهی، تهران: موسسه تألیف، ترجمه و نشر آثار هنری «متن»،

چاپ اول، 1389

5. ابن شهر آشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابی طالب، تحقيق: يوسف البقاعی،

بیروت: دارالاضواء، چاپ دوم، 1412ق/1992م.

6. ابن طباطبا، ابو اسماعيل ابراهيم بن ناصر، منتقله الطالبيه، تحقيق: سید محمد مهدی

الخرسان، نجف: المكتبه الحیدریه، 1388ق/1968م.

7. ابن عنبه، احمد بن علی، عمده الطالب في انساب آل ابی طالب، تحقيق: سید مهدی رجایی، قم: مکتبه سماحه آیت الله العظمى المرعشي النجفى الكبری، چاپ اول،

1383 ش/ 1425ق/2004م.

8. ابونصر بخاری، سهل بن عبدالله، سرالأنساب العلويه، (منشور ضمن: معالم انساب الطالبيين، عبدالجواد الكليدار آل طعمه، تحقيق: سلمان هادی آل طعمه) قم، مکتبه آیت الله العظمى المرعشي النجفی، 1380ش/1422ق/2001م.

9. _______ ، سر السلسله العلويه، تحقيق: القبيسى مصطفی، بیروت: دار قابس، چاپ اول، 1407ق/1987م.

10. اعرجی، سید جعفر، مناهل الضرب في انساب العرب، تحقيق: سید مهدی رجایی،

قم: مکتبه سماحه آیت الله العظمى المرعشي النجفى الكبری، چاپ دوم،

1390ش/1433ق/2012م.

11. امين العاملی، سیدمحسن، اعیان الشیعه، تحقيق: حسن الامین، بیروت:

دار التعارف، 1986م.

12. بیهقی (ابن فندق)، ابوالحسن علی بن ابی القاسم، لباب الانساب والالقاب

والاعقاب، تحقيق: سیدمهدی رجایی، قم: مکتبه آیت الله العظمی المرعشی النجفي الكبری، چاپ دوم، 1385ش/1428ق/2007م.

ص: 189

13. تاريخ اهل البيت علیه السلام ، تحقيق: سید محمدرضا حسینی، بیروت: موسسه آل البيت علیه السلام

لإحياء التراث، چاپ اول، 1411ق/1990م.

14. جنید شیرازی، معین الدین ابوالقاسم، شد الازار في حط الاوزار عن زوار المزار،

تصحیح: محمد قزوینی و عباس اقبال، تهران: چاپخانه مجلس، 1328.

15. حموی، یاقوت بن عبدالله، معجم البلدان، بیروت: دارصادر، 1397ق/1977م.

16. خصیبی، حسین بن حمدان، الهدایه الکبری، بیروت: موسسه البلاغ، چاپ دوم:

1426ق/2005م.

17. زاهدی، سید یاسین، احمد بن موسی علیه السلام ، سخن تاریخ، ش 5، تابستان 1388

18. ، بارانی، محمدرضا، شرح حال پنج تن از فرزندان امام کاظم علیه السلام

سخن تاریخ، ش 12، بهار 1390

19. سبط ابن جوزی، يوسف بن قژغلی بغدادی حنفی، تذکره الخواص، بیروت:

موسسه اهل البيت، 1981 م.

20. شیخ صدوق، محمد بن علی، عیون اخبار الرضا، تحقیق: حسين الاعلمی،

بیروت: موسسه الأعلمی للمطبوعات، چاپ اول، 1404ق/1984م.

21. شیخ مفید، محمد بن محمد، الاختصاص، تصحیح: علی اکبر الغفاری، قسم:

جماعه المدرسين في الحوزه العلميه.

الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، تحقيق: موسسه آل البيت علیهم السلام

لإحياء التراث، بیروت: دار المفيد، چاپ دوم، 1414ق/1993م.

23. طبری، محمد بن جریر بن رستم، دلائل الامامه، بیروت: موسسه الأعلمی، چاپ

دوم، 1988م.

24. طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری بأعلام الهدی، تحقيق: موسسه آل البيت علیهم السلام

لإحياء التراث، قم: موسسه آل البيت علیهم السلام لإحياء التراث، 1417 ق.

25. طوسی، محمد بن حسن، اختيار معرفه الرجال (رجال کشی)، تحقيق: سید مهدی

رجایی، قم: موسسه آل البيت 7، 1404 ق.

ص: 190

26 .________، تهذیب الاحکام، تحقيق: سید حسن موسوی الخرسان، بیروت:

دار صعب، دارالتعارف، 1401ق/1989م.

27 .________، رجال طوسی، تحقيق: جواد قیومی اصفهانی، قم: موسسه النشر

الاسلامي التابعه لجماعه المدرسین بقم المقدسه، 1415ق.

28. _______، فهرست، تحقيق: جواد قیومی، موسسه نشر الفقاهه، چاپ اول، 1417ق.

29. عرفان منش، جلیل، چلچراغ شیراز: تحلیلی از قیام احمد بن موسی و برادران امام

رضا علیه السلام ، مشهد: بنیاد پژوهش های اسلامی، چاپ اول، 1386

30. مری، علی بن محمد، المجدي في انساب الطالبيين، تحقيق: احمد مهدوی

دامغانی، قم: مکتبه آیت الله العظمى المرعشي النجفی، چاپ دوم،

1422ق/1380ش.

31. فخر الدین رازی، محمد بن عمر، الشجره المباركه في انساب الطالبية، تحقيق:

سیدمهدی رجایی، قم: مکتبه آیت الله العظمى المرعشي النجفي العامه، چاپ

اول، 1409ق.

32. فقيه بحر العلوم، محمد مهدی، مزارات شيروان، قم: وثوق، چاپ اول، 1388.

33 ._______، مزارات فاروج، قم: وثوق، چاپ اول، 1389 ، هزار مزار ایران: استان خراسان شمالی، قم: وثوق، چاپ اول، 1389 .

35. قاضی طباطبایی، سیدمحمدعلی، تحقیق درباره اول اربعین حضرت سیدالشهدا علیه السلام

قم: بنیاد علمی و فرهنگی شهید آیت الله قاضی طباطبائی، چاپ سوم، 1368.

36. قمی، حسن بن محمد بن حسن، تاریخ قم، مترجم: حسن بن محمد بن حسن بن

عبد الملک قمی، تصحیح: واحد تحقیق آستانه مقدسه قم، قم: زائر، چاپ دوم، 1388.

37. قمی، عباس، منتهی الآمال، قم: هجرت، چاپ هشتم، 1373.

38. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، تصحیح: علی اکبر الغفاری، بیروت: دار صعب

و دارالتعارف، چاپ چهارم، 1401ق.

ص: 191

39. مازندرانی حائری، محمد مهدی، شجره طوبی، نجف اشرف: المطبعه العلميه،

1369 ق.

40. مستوفی قزوینی، حمد الله بن ابی بکر، نزهه القلوب، به کوشش: سید محمد دبیر

سیاقی، قزوین: طه، چاپ اول، 1378.

41. نجاشی، احمد بن على، فهرست أسماء مصنفى الشيعه (رجال نجاشی)، تحقيق:

سیدموسی شبیری زنجانی، قم: موسسه النشر الاسلامی، بی تا

42. النوري الطبرسی، حسین بن محمد تقی، خاتمه مستدرک الوسائل، تحقيق: موسسه

آل البيت علیه السلام لإحياء التراث، قم: موسسه آل البيت علیهم السلام لإحياء التراث، 1416ق.

43. هروی، علی بن ابی بکر، الاشارات الى معرفه الزيارات، تحقيق: جانين - سوردیل

طومین، دمشق: المعهد الفرنسي، چاپ اول، 1953م.

ص: 192

بررسی تاریخی و آماری فرزندان امام کاظم علیه السلام

مرضیه سادات هاشمی

*مرضیه سادات هاشمی (1)

چکیده

تعداد و اسامی فرزندان امام کاظم علیه السلام ، یکی از مسایل اختلافی بین تاریخ نگاران و سیره نویسان است که گاه شاهد ارائه آمار بسیار متفاوتی در این زمینه هستیم. پژوهش حاضر با مراجعه و بررسی 33 کتاب تاریخی، روایی و انساب بين قرن سوم تا دوازدهم هجری، تمام نام های ذکر شده برای فرزندان ایشان را که 90 تن هستند، به تفکیک دختران و پسران استخراج و به ترتیب حروف الفبا و ذکر منبع بیان نموده است. در ادامه فراوانی هر نام در منابع گوناگون مشخص گردیده و سیر تطور آماری فرزندان بررسی شده است. تأثیر مذهب، اعتقادات و سلایق دینی نویسندگان و تاریخ نگاران شیعه و سنی، و تصحيفات و اشتباهات نسخه نویسان، از جمله مسائلی است که در این نوشتار بدان پرداخته شده است. در بخش پایانی این نوشتار، با جمع بندی اطلاعات، نظری بیان شده با واقعیت تطابق بیشتری دارد.

واژگان کلیدی: فرزندان امام کاظم علیه السلام ، بررسی آماری، دختران امام کاظم.

ص: 193


1- کارشناس ارشد تاریخ اسلام، ms.hashemi62@gmail.co

مقدمه

یکی از مسایلی که همواره در تاریخ زندگانی امام هفتم شیعیان حضرت موسی بن

جعفر علیه السلام نمود می یابد فرزندان آن امام همام است. بررسی زندگی شخصی ایشان در خلال کتب تاریخی، روایی و انساب، ما را متوجه اختلاف زیاد نویسندگان این کتب در تعداد فرزندان آن حضرت می کند، به طوری که در حدود سی نفر اختلاف میان کم ترین و بیشترین این ارقام وجود دارد که رقمی چشم گیر است. البته وجود تناقض و مبالغه در بیان اعداد و ارقام تاریخی توسط تاریخ نویسان امری معمول بوده، اما این مطلب در بیان تعداد فرزندان امام کاظم علیه السلام حالتی اغراق آمیز به خود گرفته و تشخیص

واقعیت را مشکل نموده است.

این مقاله در پی آن است تا با رجوع به منابع تاریخی، روایی و انساب نویسندگان شیعه و سنی تا قرن دوازدهم، نگاهی آماری به فرزندان داشته و با بررسی هر یک از این منابع، پاسخ گوی این سؤال باشد که فرزندان امام کاظم علیه السلام چند نفر بودند و سیر تطور آماری آنها در طول تاریخ به چه صورت بوده است؟

از آنجایی که اشتباهات و تصحيفات نسخه نویسان، یکی از مهم ترین علل ایجاد خطا و اختلاف در ذکر اسامی و تعداد آنها بوده است، در این مقاله، منابع تاریخی از ابتدا تا قرن دوازده هجری بررسی شده؛ زیرا از قرن دوازدهم به بعد، به دلیل رواج صنعت چاپ این اشتباهات به حداقل رسیده است.

در میان منابع موجود، نخستین و قدیم ترین کتابی که نام و تعداد فرزندان را بیان کرده، تاریخ یعقوبی نوشته ابن واضح يعقوبی (متوفی 292ق) است. پس از آن کتاب های دیگری وجود دارد که نام و تعداد فرزندان ایشان را آورده اند که در ادامه بر اساس تقدم زمانی به آنها پرداخته می شود. در این میان برخی از منابع، فقط به بیان تعداد فرزندان بسنده نموده و برخی دیگر نام آنها را نیز آورده و پنج کتاب نیز فقط نام پسران حضرت را ذکر کرده و اشاره ای به نام دختران نکرده اند.

ص: 194

در این مقاله، سعی شده تا با استفاده از جداول و چینش منطقی آن ها، مطالب دسته بندی و عرضه گردد.

فراوانی و نام منابع مورد استناد

منابع ذکر شده در این بخش، حاوی آمار و تعداد فرزندان امام کاظم علیه السلام است که در قالب جدول ذیل و به ترتیب تاریخی چینش شده است:

جدول

(1)

(2)

(3) (4)

ص: 195


1- در بین دختران به جز ام سلمه، از بقیه نامی نبرده و فقط به تعداد آن ها که 23 تن هستند اشاره کرده است.
2- 2. این کتاب به پنج نفر نسبت داده شده است: 1. نصر بن علی جهضمی 2. امام رضا علیه السلام 3. احمد بن محمد فاریابی 4. ابن ابي ثلج 5.ابن خشاب. احتمالا اصلی واحد بوده که افراد مختلفی آن را نقل کرده اند و به هر یک از ایشان نسبت داده شده است.
3- 3. خصیبی از راویان امامیه در عصر غیبت صغرا به شمار می آید ولی در میان رجاليون مثل نجاشی، به شدت تضعیف شده است.
4- 4. از پانزده دختر نام برده و در ادامه گفته که تعداد آن ها 22 نفر است.

جدول

(1) (2) (3)

(4) (5)

ص: 196


1- . نام کامل نویسنده، محمد بن جریر رستم طبری آملی، نویسنده شیعی قرن پنجم و از معاصران شیخ طوسی و نجاشی است.
2- 2. نام چهارده تن از پسران را ذکر کرده و در ادامه گفته که افراد دیگری هم هستند ولی چون نسلی ندارند نام آن ها را نیاورده. وی نامی از دختران نیز نیاورده است.
3- 3. چون نسب وی به عمر الاطراف، فرزند امام على علیه السلام می رسد به عمری شهرت یافته است. وی معاصر با سید مرتضی بوده و از محضر او بهره برده و از او و برادرش سیدرضی حدیث نقل کرده است. وی از علمای نسب شناس شیعه است و می گویند دانش نسب شناسی به او منتهی می شود.
4- 4. در لیست دختران عدد 37 بیان شده اما نام 31 نفر شمرده شده است. در لیست او نام فاطمه وجود ندارد.
5- 5. وی شرحی اجمالی از امامان شیعه تا امام یازدهم را آورده و می گوید: «این ها را از یک کتابچه به طور یکجا نقل کرده ام».

جدول

(1)

(2)

(3)

(4)

ص: 197


1- . لیست نام و تعداد فرزندان در این کتاب کاملا مشابه ارشاد است و چون یکی از مشایخ طبرسی شیخ جعفر دوریستی، شاگرد شیخ مفید به شمار می آید، می توان گفت از ارشاد نقل کرده است.
2- . در مناقب آمده است: تعداد اولاد فقط سینفر است، اما می گویند 37 فرزند دارد. 3. عدد با نام ها تطابق ندارد؛ زیرا پسران را هیجده نفر آمار می دهد اما بیست نفر نام می برد و دختران را نیز نوزده نفر آمار می دهد اما بیست نفر نام می برد. به گفته وی سیزده پسر صاحب نسل هستند اما بازده نفر را نام می برد در کل عدد با نام ها تطابق ندارد.
3- 4. دو کتاب تحفه الابرار و مناقب الطاهرين نوشته عماد طبری است. وی در تحفه الابرار فقط آمار داده اما در کتاب دوم به ذكر اسماء نیز پرداخته است.
4- 5. تعداد اولاد را با قول فقیل بیان می کند و بعد از نام بردن دختران می گوید: بنا بر قیل غیر از این ها هم بوده اند.

جدول

(1)

(2)

(3)

(4)

ص: 198


1- 1. لیست ارائه شده پسران شبیه قول ابن خشاب است با این تفاوت که نام حسین را ذکر نکرده و در پایان گفته: فقيل: محمد. در حالی که دیگران از لفظ محمد به جای عمر استفاده کرده اند. در دختران نیز بیست نفر آمار داده اما نوزده نفر را نام برده است.
2- 2. اولاد امام را با چهار قول بیان می کند: 1. به نقل از کمال الدین محمد بن طلحه؛ 2. به نقل از شیخ مفید. اما به جای حسین حسن را دو بار نام می برد؛ 3. به نقل از ابن خشاب؛ 4. به نقل از جنابذی. لیست ابن خشاب و جنابذی در دختران شبیه هم و در پسران جنابذی ابراهیم را حذف و ابوبکر را ذکر کرده است. ليست ابن خشاب با لیست مطالب السئول کاملا منطبق است. یعنی نویسنده مطالب السئول نیز از این خشاب نقل کرده است.
3- 3. نویسنده از شعرای قرن 8 هجری بوده و اشعار فراوانی در مدح اهل بیت به خصوص امیر مومنان سروده است. وی آمار فرزندان و نام آنها را در غالب شعر آورده است.
4- 4. نام اصلی کتاب، روضه اولی الالباب في معرفه التواريخ و الأنساب، جزو نسخ کهن فارسی است.

جدول

(1)

(2)

(3)

(4)

(5)

ص: 199


1- 1. پسران را 31 نفر آمار داده اما می گوید: 25 نام یافتم، با این حال 24 نفر را نام برده است و در دختران آمار را 28 نفر بیان می کند اما می گوید شانزده نام یافتم
2- 2. فقط آمار را ذکر کرده اما نام نبرده است.
3- 3. در دختران فقط آمار داده ولی نام نبرده است.
4- 4. وی از شیخ مفید نقل کرده ولی به جای حسین، حسن آورده و به جای لبابه، ام لبانه ذکر شده است.
5- 5. وی گرچه از شیخ مفید نقل کرده، ولی تمام نام های ذکر شده توسط او را نیاورده و آمار با نام ها تطابق ندارد.

جدول

نام و تعداد پسران امام کاظم علیه السلام در منابع تاریخی

اشاره

در این قسمت به دلیل محدودیت های مربوط به ترسیم جدول منابع در قالب دو جدول چینش شده است. نام تمامی پسران ذکر شده در این 28 منبع به ترتیب حروف الفبا مرتب و فراوانی هر نام در سایر منابع نیز بررسی شده است. در پایان نیز به تحلیل و بررسی این موارد پرداخته ایم.

(1)

(2)

ص: 200


1- 1. نام وی، غیاث الدین بن همام الدين خواندمير است.
2- 2. او علاوه بر بیان نظر خودش، قول شيخ مفید را نیز در مورد اولاد امام کاظم علیه السلام بیان می کند.
جدول نام پسران ( شماره یک )

جدول

ص: 201

جدول

ص: 202

جدول نام پسران شماره ( شماره دو )

ص: 203

جدول

ص: 204

ص: 205

در میان 28 کتابی که از پسران حضرت کاظم علیه السلام نام برده اند، تعداد پسران از 16 نفر تا 31 نفر متغیر است. البته کتاب تاریخ گزیده که آمار پسران را 31 نفر اعلام کرده، تنها به ذکر 24 نام بسنده نموده است. بیش ترین نام ها را کتاب الشجره المبارکه برای پسران برشمرده که 25 نام را ثبت کرده است. در میان 32 کتاب بررسی شده تنها 28 کتاب به ذكر نام پسران پرداخته که می توان آنها را از نظر مصادرشان در دسته های ذیل قرار دادن

1. تاریخ یعقوبی

تاریخ یعقوبی اولین کتابی است که از پسران امام کاظم علیه السلام نام برده و آمار آنها را هیجده نفر بیان می کند. کتاب هایی که از نظر ذکر نام پسران مشابه تاریخ یعقوبی و زیر مجموعه آن هستند در جدول زیر آمده است، ولی هیچ یک از این کتاب ها تصریح نکرده اند که منبع آنها تاریخ یعقوبی بوده است بلکه از روی تشابهی که به لیست این کتاب داشتند آن ها را زیر مجموعه تاریخ یعقوبی قرار دادیم. تنها دو کتاب؛ فصول المهمه و انیس المومنین تصریح کرده اند که آمار و تعداد فرزندان را از شیخ مفید (متوفی 413ق) روایت نموده اند.

جدول

ص: 206

جدول

2. تاریخ اهل بیت

ی این

کتاب تاریخ اهل بیت، تعداد هیجده پسر برشمرده است که از این نظر با کتاب تاریخ یعقوبی تفاوتی ندارد، اما در ذکر اسامی پسران در این دو کتاب تفاوت هایی

وجود دارد.

در برخی از منابع بعدی، فهرستی از اسامی ارائه شده که منسوب به

این خشاب است. ابو محمد عبدالله بن أحمد بغدادی معروف به ابن خشاب (متوفی 567ق)، نحوی و دانشمند معروف اهل سنت (حنبلی)، در کتاب خود با عنوان تواريخ مواليد الائمه و وفياتهم، به سال های تولد و وفات امامان به نقل از امام باقر علیه السلام ، امام صادق علیه السلام ، امام رضا علیه السلام و امام عسکری علیه السلام پرداخته است. (1) برخی این کتاب را همان کتاب تاریخ اهل بيت، منسوب به ابن ابی ثلج (متوفی 325ق) می دانند، اما تفاوت هایی بین آن دو کتاب وجود دارد، چنان که ابن خشاب دو نام جعفر اصغر و عباس را به نام های ذکر شده در تاریخ اهل بیت اضافه نموده و نام محمد را به عمر تبدیل کرده است. به این ترتیب می توان نتیجه گرفت، با توجه

ص: 207


1- موسوی بجنوردی و دیگران، دایره المعارف بزرگ اسلامی، تهران، مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی، 1369، ج 3، ص 419 - 422.

به تاریخ وفات ابن ابی ثلج (متوفی 325ق) و ابن خشاب (متوفی 567ق)، ابن خشاب در ذکر اسامی دنباله رو ابن ابی ثلج بوده است.

اسامی موجود در برخی از منابع بعدی، شباهت زیادی به فهرست ابن خشاب دارد که آنها را در جدول ذیل قرار داده ایم. در میان این کتاب ها، به جز مجمل التواريخ و کشف الغمه، سایر کتاب ها نامی از مرجع خود در ذکر اسامی پسران امام کاظم علیه السلام نبرده اند. البته نویسنده مجمل التواريخ تصریح می کند که مطالب مربوط به شرح حال امامان را عینا از جزوه ای نقل کرده، اما نامی از نویسنده جزوه نمی برد و کشف الغمه نیز یکی از مصادر خود را ابن خشاب معرفی می کند.

جدول

ص: 208

تاریخ گزیده پنج نام به فهرست ابن خشاب اضافه کرده که همگی تک موردی

و تنها توسط او معرفی شده اند.

3. هدايه الكبرى

کتاب هدایه الکبری تعداد پسران را شانزده نفر شمرده است. نام مروان تنها و برای اولین بار در این کتاب آمده است. نام هایی چون اسحاق، هارون، عبیدالله و حسین (یا حسن دوم) که فراوان آمده اند و تقریبا در همه کتاب ها از آن ها نام برده شده است در این کتاب وجود ندارد. شاید مروان تغییر یافته هارون باشد که بر اثر اشتباه نویسنده و یا نسخه نویسان به صورت مروان در آمده است. این کتاب زیر مجموعه ای ندارد.

1. کتاب هایی که فقط پسران صاحب نسل را نام برده اند:

جمهره انساب العرب، روضه الشهدا و الفخري في انساب الطالبيين از این دسته

کتاب ها هستند.

جدول

ص: 209

2. کتاب هایی که فهرست آنها تلفیقی از دو یا چند کتاب است:

المجدی، مناقب، الشجره المبارکه و عمده الطالب از این دسته کتاب ها به شمار

می آیند:

• در المجدی تمام نام هایی که تا آن زمان در منابع آمده، جمع شده است.

تنها نام مروان که در هدایه الکبری وجود دارد، در المجدی نیامده است.

• مناقب تلفیقی از نام های ذکر شده در تاریخ اهل بیت و تاریخ یعقوبی

است.

• فهرست نام ها در الشجره المبارکه مثل المجدی است، با این تفاوت که

عقیل کم شده و جعفر دوم، على دوم و محمد دوم به نام ها اضافه شده است. فخر رازی اولین کسی است که به تعدد ابراهیم در پسران امام و

تقسیم آن ها به ابراهیم و اصغر اعتقاد دارد.

• فهرست نام ها در عمده الطالب مثل المجدی است، با این تفاوت که در

عمده الطالب نیز ابراهیم به ابراهیم اکبر و اصغر تقسیم شده است.

نتایج

در میان این 28 کتاب پانزده نام وجود دارد که در اکثر منابع تکرار شده است.

در بین این پانزده نام سیزده تن (به جز احمد و قاسم) از پسران صاحب نسل آن

حضرت هستند.

ص: 210

15 نام مشترک:

على الرضا و ابراهیم و القاسم، و اسماعیل و جعفر و هارون و الحسن و احمد و محمد و عبیدالله و حمزه و زید و عبدالله

و اسحاق و الحسين (یا حسن دوم)

یعقوبی: 18 نام سلیمان و عباس و فضل را به فهرست بالا اضافه کرده است

تاریخ اهل بیت:18 نام عبدالرحمان و عقیل و یحیی را به فهرست بالا اضافه کرده است

ابن خشاب:20 نام جعفر اصغر و عباس را به فهرست تاریخ اهل بیت اضافه کرده است.

محمد به عمر بدل شده

جدول ؟

ص: 211

• سلیمان و فضل تنها در تاریخ یعقوبی آمده و از این جا وارد منابع بعدی

گردیده است.

• جعفر اصغر تنها در فهرست ابن خشاب بوده و از این جا وارد منابع بعدی

شده است.

• مروان تک موردی بوده و جز در هدایه الکبری در هیچ جای دیگری ذکر

نشده است.

ارتباط درون گروهی منابع با یکدیگر

در این بخش، منابع مورد بررسی به سه شاخه اصلی تقسیم شده که نشان

دهنده استفاده و اقتباس منابع از سه سر شاخه اصلی بوده است.

ص: 212

جدول

ص: 213

آیا امام دو فرزند به نام ابراهیم داشته یا یک فرزند ایشان ابراهيم بوده است؟

فخررازی (متوفی 606ق)؛ نویسنده الشجره المبارکه اولین کسی است که ادعا

می کند امام دو فرزند به نام های ابراهیم داشته و پس از او این مطلب در عمده الطالب آمده است. ابن عنبه (متوفی 828ق)، نویسنده عمده الطالب، جد سیدرضی و سیدمرتضی را ابراهیم اصغر و ابراهیمی که در قیام ابوسرايا شرکت داشته را ابراهیم اکبر می داند. اما این مطلب جالب توجه است که ابن صوفی (متوفی 466ق)، نویسنده المجدی که پیش از این عنبه و ابن صوفی بوده و هم عصر با سیدرضی و سیدمرتضی است و از محضر ایشان استفاده کرده، مدعی تفاوت و تعدد ابراهیم ها نشده است.

نام و تعداد دختران امام کاظم علیه السلام در منابع تاریخی در این قسمت نیز به دلیل محدودیت های مربوط به ترسیم جدول، منابع در قالب دو جدول چینش شده است. نام تمامی دختران ذکر شده در این 23 منبع از 33 کتاب معرفی شده در ابتدای مقاله است که به ترتیب حروف الفبا مرتب و فراوانی هر نام در سایر منابع نیز بررسی شده است. در پایان نیز به تحلیل و بررسی این موارد پرداخته ایم.

ص: 214

نام دختران ( شماره یک )

اشاره

جدول

ص: 215

جدول

ص: 216

جدول

ص: 217

جدول نام دختران ( شماره دو )

جدول

ص: 218

جدول

ص: 219

ص: 220

احتمالا حلیمه حکیمه و نزيهه و بريهمه و تویمه = بريهه و لبابه و ام لبانه =

لبانه و ام ابنها = ام ابیها) هستند که در نسخه نویسی، این اشتباهات و تفاوت ها ایجاد شده است. در جداولی که در ادامه می آید به این اشتباهات و تفاوت ها اشاره

گریده است.

تحلیل و بررسی دختران

1. در میان نام ها، وجود نام هایی مثل ام ابیها، ام جعفر، ام سلمه، ام عبدالله،

ام فروه، ام قاسم، ام کلثوم، ام اسماء، ام اسماعیل، ام عبد الرحمان و ام وحيه که در بین اعراب به عنوان کنیه استفاده می شود، ممکن است کنیه ای برای یازده تن از نام های موجود باشد و احتمالا با این نظر یازده نفر را دو بار

شمارش کرده اند.

2. وجود یک نام برای دو یا چند نفر، مثل نام هایی چون رقیه، زینب، فاطمه،

اسماء و ... می توانسته موجب شود تا یکی از این نام ها برای یکی از دختران مشهور باشد و دختر دیگر با کنیه اش شهرت یابد. مثل دختران حضرت زهرا علیها السلام که هر دو زینب هستند ولی یکی به نام و دیگری با کنیه اش شناخته می شود.

3. چون در میان پسران نام های جعفر، عبدالله، عبدالرحمان، اسماعیل و قاسم وجود دارد، می توان احتمال داد که ام جعفر و ام عبدالله، ام عبد الرحمان، ام اسماعیل و ام قاسم، مادران آن ها باشند، نه دختران آن حضرت .

آمار دختران امام کاظم علیه السلام در میان کتاب های یاد شده بین 15 تا 37 نفر است. در میان کتب یاد شده تنها المجدی، عمده الطالب و روضه الشهدا تعداد دختران را به بالاترین میزان یعنی 37 نفر آورده اند. که در این بین عمده الطالب و روضه الشهدا

ص: 221

تنها به بیان آمار بسنده کرده و از دختران نام برده اند و المجدی نیز از 37 نفر تنها نام 31 نفر را آورده است.

تاریخ یعقوبی تنها به بیان آمار دختران اکتفا کرده و جز ام سلمه، از بقیه نامی

نبرده است که نمی تواند محور قضاوت های ما باشد.

کتاب های اولیه مثل تاریخ اهل بیت و هدایه الکبری دختران را پانزده نفر آمار

داده است.

در میان 33 کتاب بررسی شده، تنها 23 کتاب به نام دختران پرداخته که

می توان آنها را از نظر مصادرشان در چهار دسته قرار داد:

1. تاریخ اهل بیت

تاریخ اهل بیت اولین کتابی است که از دختران نام برده و آمار آن ها را پانزده نفر اعلام کرده است. همان طور که در قسمت اول مقاله اشاره شد، فهرستی از اسامی فرزندان امام کاظم علیه السلام منسوب به ابن خشاب (متوفی 567ق)، وجود دارد که نشان می دهد وی اسامی ذکر شده در تاریخ اهل بیت را گرفته و با اندک تغییراتی در کتاب خود ذکر کرده است. این خشاب آمار دختران را هیجده نفر

اعلام کرده و در بیان اسامی، ام سلمه را کم کرده و اسماء صغرا، زینب صغرا، ام کلثوم دوم و فاطمه دوم را اضافه کرده است. در این میان، تعدادی از منابع نیز دنباله رو ابن خشاب در بیان اسامی بوده اند که در جدول ذیل به آن کتاب ها اشاره شده است. در میان این کتاب ها، تنها کشف الغمه تصریح کرده که یکی از

مصادرش ابن خشاب است و دیگران در ذکر اسامی دختران، نامی از مرجع خود

نبرده اند.

ص: 222

جدول

2. هدايه الكبرى

1. این کتاب نیز مثل تاریخ اهل بیت، آمار دختران امام را پانزده نفر اعلام کرده

است و در مقایسه با کتاب تاریخ اهل بیت دو مورد اختلاف وجود دارد، چنان که دو نام ام سلمه و خدیجه کم شده و در عوض دو نام ام ابیها و صرحه اضافه شده است.

ص: 223

2. کتاب تاریخ قم گرچه مدعی آمار 22 نفری دختران است، فهرستی که ارائه می کند پانزده نفری بوده و نام ها مطابق فهرست هدایه الکبری است، بنابراین کتاب تاریخ قم را می توان زیر مجموعه هدایه الکبری قرار داد.

جدول

3. الارشاد

این کتاب آمار دختران امام را نوزده نفر اعلام کرده است. گرچه در مقایسه با کتاب تاریخ اهل بیت چهار نفر به آمار اضافه شده، تفاوت های زیادی بین نام ها وجود دارد، به طوری که در ارشاد ده نام آمده که در تاریخ اهل بیت نیست و در عوض در تاریخ اهل بیت نیز به شش نام اشاره شده که در ارشاد وجود ندارد. در این کتاب، شاهد ورود نام های جدید به فهرست دختران هستیم چنان که شیخ مفید از ام جعفر، بریهه، حسنه، رقیه، رقیه صغرا، عایشه، کلثوم و لبانه به عنوان نام دختران امام کاظم علیه السلام یاد می کند که تا پیش از او کسی به این نام ها اشاره نکرده بود.

کتاب هایی که از نظر ذکر نام ها مشابه ارشاد و زیر مجموعه آن قرار می گیرند، در جدول ذیل آمده اند. در بین این کتاب ها تنها فصول المهمه و انیس المومنین تصریح می کنند که آمار و تعداد فرزندان امام را از شیخ مفید(متوفی 413ق) روایت کرده اند.

ص: 224

جدول

ص: 225

کتاب های مناقب الطاهرين، تاریخ محمدی، راحه الارواح و انیس المومنين آمار فرزندان را مثل كتاب الارشاد 37 نفر بیان کرده اند و با توجه به این که تعداد دختران در ارشاد نوزده نفر است، کسری تعداد دختران در این چهار کتاب به عدم ذکر نام آن ها بر می گردد نه اختلاف آماری نویسندگان آن چهار کتاب با آمار ذکر شده توسط شیخ مفید.

4. کتابهایی که فهرست آن ها تلفیقی از دو یا چند کتاب است: المجدی و مناقب از آن دسته کتاب ها هستند.

• نام دختران در المجدی تلفیقی از نام های ذکر شده توسط ابن خشاب و شیخ

مفید است و تعدادی نام نیز برای اولین بار در المجدی ذکر شده است.

• مناقب تلفیقی از نام های ذکر شده در هدایه الکبری و ارشاد است، البته

کاستی ها و اضافاتی هم دارد و همه نام های ذکر شده در این دو کتاب را

نیاورده است. در مورد کتاب مناقب باید گفت: به اعتقاد ابن شهر آشوب، تعداد فرزندان سی نفر است، اما وی به قول کسانی پرداخته که تعداد فرزندان ایشان را 37 نفر ذکر کرده اند. وی دختران را نوزده نفر آمار می دهد ولی بیست نفر را نام می برد. به دلیل وجود تناقضات، به قول او نمی توان استناد کرد.

نتایج

1. تعداد دختران از پانزده نفر شروع شده و در دوره های بعدی رو به افزایش

نهاده است.

2. تاریخ نویسان تنها به زنان مهم توجه کرده اند و در مورد دختران باید گفت

که ازدواج نکردن آن مخدرات، موجب شده همسر و اولادی نداشته باشند .

ص: 226

تا از آن طریق شناخته شوند در نتیجه با دور شدن از زمان حیاتشان، نام ایشان از یادها می رود.

3. گرچه نویسنده کتاب المجدی از نسب شناسان بزرگ است، فاصله زمانی

حدود دو قرن و نیم او با دوران امام کاظم علیه السلام و هم چنین ذکر آماری که تا

آن زمان توسط هیچ کس بیان نشده، مانع پذیرش گفته وی می شود.

4. اسماء صغرا، زینب صغرا، ام کلثوم دوم در فهرست ابن خشاب اضافه شده و

از این جا وارد منابع زیر مجموعه خودش گردیده است.

5. ام جعفر، بریهه، حسنه، رقیه، رقیه صغرا، عایشه، کلثم و لبانه در فهرست

ارشاد اضافه شده و از این جا وارد منابع زیر مجموعه خودش گردیده است.

ارتباط درون گروهی منابع با یکدیگر

منابع مورد بررسی در این بخش، به سه شاخه اصلی تقسیم شده که نشان

دهنده استفاده و اقتباس منابع از سه سرشاخه اصلی بوده است:

ص: 227

جدول

ص: 228

اسامی تمام فرزندان و فراوانی هر نام در این بخش، نام تمامی فرزندان حضرت به ترتیب حروف الفبا آمده و فراوانی هر نام در تمامی این منابع ذکر شده است:

اشاره

جدول

ص: 229

جدول

ورود و وجود نام های عایشه، ابوبکر، عمر و مروان در میان نامهای فرزندان امام کاظم علیه السلام

1. عایشه

نام عایشه را اولین بار توسط شیخ مفید برای یکی از دختران ذکر کرده است. بعد از شیخ مفید نیز تنها این نام در میان کسانی وجود دارد که دنباله رو ایشان بودند و در کتاب المجدی که تمامی نام های ذکر شده برای فرزندان تا زمان

خودش را جمع کرده دیده می شود.

ص: 230

مصحح کتاب منتهى الامال (1) در بخش ذکر نام دختران امام کاظم علیه السلام که شیخ عباس قمی آنها را از طریق شیخ مفید نقل می کند، در توضیح عایشه می نویسد:

( عباسه. خ. ) یعنی در نسخه بدل به جای عایشه عباسه ذکر شده است. کتاب دلائل الامامه که شباهت زیادی در بیان فرزندان امام کاظم علیه السلام به ارشاد شیخ مفید دارد، به جای عایشه، عباسه آورده است که البته به دلیل وجود اشتباهات دیگری از این قبیل مثل تبدیل بريهه به نزيهه و حسنه به حسینه، در مورد نام عباسه نیز به آن نمی توان استناد کرد.

از سوی دیگر، بررسی اجمالی نام دختران سایر ائمه : در منابع تاریخی، نشان دهنده عدم استفاده از نام عایشه در میان شش امام اول بوده و ارشاد مفید برای اولین بار این نام را برای یکی از دختران امام کاظم علیه السلام ذکر نموده است.

2. مروان

این نام تنها در کتاب هدايه الكبرى (2) ذكر شده و در سایر کتب و توسط هیچ شخص دیگری برای پسران امام کاظم علیه السلام ذکر نشده است. از آنجایی که نام هارون شباهت زیادی به مروان دارد و تنها کسی که نام هارون را برای پسران امام کاظم علیه السلام ذکر نکرده همین کتاب است، می توان احتمال داد که نویسنده این کتاب به جای هارون، مروان را آورده و این اشتباه نویسنده و یا تصحیف نسخه برداران بوده است. بررسی اجمالی نام پسران سایر ائمه نیز نشان می دهد که نام مروان جز توسط خصیبی در هدایه الکبری برای یکی از پسران امام کاظم علیه السلام برای هیچ یک از پسران سایر ائمه ذکر نشده است.

ص: 231


1- ج 3، ص 1546.
2- خصیبی، 1419 قمری، ص 263.
3. ابوبکر

این نام تنها در کشف الغمه (1) به نقل از جنابذی (م 611ق) برای یکی از پسران امام کاظم علیه السلام ذکر شده است. از آنجایی که نام ابراهیم مورد اتفاق همه منابع بوده و ابراهیم را یکی از پسران امام کاظم علیه السلام می شمارند و جنابذی تنها کسی است که این نام را ذکر نکرده می توان احتمال داد نام ابوبکر به جای ابراهیم ذکر شده و این حذف و اضافه به علت تعصبات مذهبی جنابذی و یا اشتباه در نسخه برداری بوده است.

4. عمر

نام عمر را می توان در کتاب هایی دید که در بیان اسامی فرزندان امام کاظم علیه السلام دنباله رو ابن خشاب بودند.

در کشف الغمه (2) به نقل از ابن خشاب آمده است:

اسماء بنیه:« على الرضا الامام، و زيد، و ابراهیم، و عقیل، و هارون، و الحسن، و الحسين، و عبد الله، و اسماعیل، و عبيد الله، وعمر، و احمد، و جعفر، و یحیی، و اسحاق، و العباس، و حمزه، و عبدالرحمان، و القاسم، و جعفر الاصغر، و يُقَالُ مَوْضِعُ عُمَرَ مُحَمَّدٌ».

اما از آنجایی که کتاب مجمل التواريخ و القصص، اولین زیر شاخه ابن خشاب است و تصریح کرده که شرح حال ائمه را به طور یک جا از کتابچه ای نقل کرده، (3) و با این حال نام عمر را ذکر نکرده و از محمد نام برده است، می توان احتمال داد که نام عمر را زیر شاخه بعدی یعنی محمد بن طلحه شافعی وارد منابع کرده است.

ص: 232


1- اربلی، ج 2، ص 747.
2- همان، ص 766.
3- در مجمل التواريخ و القصص (متن: ص 354 ) می نویسد: «... و آن جزو که این نسب و تاریخ ها بر آن نوشته بود بیش از این ذکری نداشت ».

نکته جالب توجه این که در فهرست ابن خشاب و زیر شاخه های او، در پایان ذکر نام پسران امام کاظم علیه السلام ، عبارت: «يقال: موضع عمر محمد» اضافه شده و این مطلب نشان می دهد که نام عمر به علت یک تعصب مذهبی وارد این منابع شده و این افراد به دلیل تمایلات مذهبی، علاقه مند به ذکر نام عمر بودند اما چون

خود نیز باور داشتند نام محمد در اصل صحیح است عبارت «يقال: موضع عمر محمد» را آورده اند. تنها در کتاب تذکره الخواص (1) علاوه بر ذکر نام عمر، نام محمد نیز به عنوان یکی از پسران آمده و جمله «يقال: موضع عمر محمد» حذف

گردیده است.

نتیجه

تعداد فرزندان امام کاظم علیه السلام در منابع بین 30 تا 60 نفر ذکر شده که این اختلاف اماری رقمی چشم گیر است. از بررسی های به عمل آمده، نتایجی به دست آمد که به آن ها اشاره می شود:

1. منابعی که آمار فرزندان امام کاظم علیه السلام را بیش تر از چهل نفر ذکر کرده اند، از

دو صورت خارج نیستند: یا نویسنده کتاب نتوانسته برای تعدادی که آمار داده نام ذکر کند؛ یعنی تعداد اسامی، کم تر از آمار ارائه شده بوده و یا به تلفيق اسامی موجود در کتب مختلف تا زمان خودش بدون بررسی و پالایش اسامی پرداخته و به ذکر تمامی ویا اکثر اسامی یاد شده در کتاب های گوناگون پرداخته است. بنابراین می توان نتیجه گرفت که تعداد

فرزندان از سی و چند نفر بیشتر نیست.

2. بررسی منابع مختلف تا قرن دوازده هجری نشان داد که سرمنشأ و مصدر

منابع، برای ذکر فرزندان امام کاظم علیه السلام ، دو کتاب تاریخ اهل بیت (با اضافات

ص: 233


1- سبط ابن جوزی، 1418ق، ص 315

ابن خشاب ) و کتاب ارشاد برای دختران و کتاب تاریخ یعقوبی برای پسران بوده است که منابع بعدی یا عيناً اسامی ذکر شده در این دو منبع را به کتب خود انتقال داده و یا با کاستی ها و اضافاتی، به ذکر اسامی این دو کتاب

پرداخته اند.

3. اشتباهات صورت گرفته در نسخه نویسی از روی کتاب ها بر روی اسامی فرزندان تأثیرگذار بوده است، چنان که این اشتباهات موجب شده تا گاهی

• یک نام صورت های مختلفی به خود بگیرد؛ مثلا نام بريهه به

صورت های برهمه، تویمه و نزيهه در آمده است.

• نام تغییر یابد؛ مثلا برخی از کتاب ها در ذکر اسامی پسران امام کاظم علیه السلام دو پسر را با نام حسن معرفی می کنند، در حالی که برخی از منابع دیگر به جای حسن دوم از حسین نام می برند و منشأ این اختلاف، اشتباه

نسخه نویسان بوده است.

4. ورود نام های عمر، ابوبکر، مروان و عایشه به جای محمد، ابراهیم، هارون

و عباسه، می تواند متأثر از تعصبات نویسندگان کتاب ها و غرض ورزی نسخه نویسان باشد.

منابع

1. ابن ابی الثلج، تاریخ اهل البيت، قم: آل البيت، چاپ اول، 1410 ق.

2. ابن جوزی، تذکره الخواص، قم: منشورات الشريف الرضی، چاپ اول، 1418 ق.

3. ابن حزم اندلسی، جمهره انساب العرب، بیروت: دار الکتب العلميه، چاپ اول، 1418 ق.

4. ابن شهر آشوب مازندرانی، محمد بن على، المناقب، قم: علامه، 1379 ق.

ص: 234

5. ابن صباغ مالکی، الفصول المهمه في معرفه الائمه :، قم: دار الحديث، چاپ

اول، 1422 ق.

6. ابن صوفی نسابه، المجدي في انساب الطالبيين، قم: مکتبه آیه الله المرعشي النجفي،

چاپ دوم، 1422ق.

7. ابن عنبه حسنی، عمده الطالب في انساب آل ابی طالب، قم: انصاریان، 1417 ق.

8. ابن كثير الدمشقی، ابو الفداء اسماعيل بن عمر، البدايه و النهايه، بیروت: دار الفكر،

1407ق/1986م.

9. اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه في معرفه الائمة، قم: رضی، چاپ اول، 1421ق.

10. بناکتی، ابوسلیمان داوود بن أبي الفضل محمد، روضه اولی الالباب في

معرفه التواريخ و الأنساب (تاریخ بناکتی )، تهران: انجمن آثار ملی، 1348 ش.

11. حسن بن حسین شیعی سبزواری، راحه الأرواح در شرح زندگانی، فضائل و

معجزات ائمه اطهار، تهران: اهل قلم، چاپ دوم، 1378 ش.

12. حسن بن محمد بن حسن قمی، تاریخ قم، ترجمه حسن بن علی بن عبدالملک

قمی، تحقیق محمدرضا انصاری قمی، قسم: کتابخانه بزرگ آیت الله العظمی

مرعشی نجفی، چاپ اول، 1385 ش.

13. حسینی عاملی، سید تاج الدين، التتمه في تواريخ الائمة 7 ، قم: بعثت، چاپ اول،

1412ق.

14. حموی، محمد بن اسحاق، انيس المومنين، تهران: بنیاد بعثت، 1363 ش .

15. خصیبی، حسین بن حمدان، الهدايه الكبری، بی جان البلاغ، 1419 ق.

16. خنجی اصفهانی، فضل الله بن روزبهان، وسيله الخادم إلى المخدوم در شرح

صلوات چهارده معصوم علیهم السلام ، قم: انصاریان، چاپ اول، 1375 ش.

17. خواند میر، غیاث الدین بن همام الدین، تاریخ حبیب السیر، تهران: خیام، چاپ

چهارم، ش 1380.

18. سیف آبادی، نجم الدین (نواده مهلب پسر محمد پسر شادی)، مجمل التواريخ و

القصص، آلمان: دو مونده نیکارهوزن، 1378 ش / 2000م.

ص: 235

19. شبراوی، جمال الدين، الإتحاف بحب الأشراف، قم: دار الكتاب، چاپ اول،

1423ق.

20. طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری باعلام الهدی ، قم: آل البيت، چاپ اول،

1417 ق.

21. طبری، عماد الدین حسن بن علی، تحفة الابرار في مناقب الائمة الاطهار علیهم السلام ، تهران: چاپ اول، میراث مکتوب، 1376 ش.

22.________، مناقب الطاهرين، تهران: سازمان چاپ و انتشارات، چاپ اول،

1379 ش .

23. طبری، محمد بن جریر بن رستم، دلائل الإمامه، قم: بعثت، چاپ اول، 1413ق.

24. علامه مجلسی، بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الائمة الاطهار، تهران: اسلاميه ،

چاپ دوم، 1363 ش.

25. فخر رازی، الشجره المباركه في انساب الطالبيه قسم: مکتبه آيه الله المرعشی

النجفی، چاپ دوم، 1419 ق.

26. کاشفی سبزواری، ملا حسین، روضه، قم: نوید اسلام، چاپ سوم، 1382 ش.

27. کاشی، شیخ حسن، تاریخ محمدی، قم: کتابخانه تخصصی تاریخ اسلام و ایران،

1377 ش.

28. محمد بن طلحه شافعی ، مطالب السئول في مناقب آل الرسول، بیروت: البلاغ،

چاپ اول، 1419 ق.

29. محمد بن یوسف گنجی شافعي، كفایه الطالب في مناقب علی بن أبی طالب،

تهران: دار إحياء تراث أهل البيت علیهم السلام ، چاپ دوم، 1404ق/1362ش.

30. مستوفی، حمد الله، تاریخ گزیده، تهران: امیر کبیر، چاپ سوم، 1364 ش.

31. مفید، محمد بن محمد، الارشاد في معرفه حجج الله على العباد، قم: کنگره شیخ

مفید، چاپ اول، 1413 ق.

ص: 236

32. موسوی بجنوردی و دیگران، دایره المعارف بزرگ اسلامی، تهران: مرکز دائره

المعارف بزرگ اسلامی، 1369.

33. یعقوبی، احمد بن أبي يعقوب، تاریخ الیعقوبی، بیروت: دار صادر، بی تا.

34. يوسف بن حاتم شامی، جمال الدين، الدر النظيم في مناقب الائمه اللهامیم، قم:

جامعه مدرسین، چاپ اول، 1420 ق.

ص: 237

ازدواج دختران امام کاظم علیه السلام

مصطفی صادقی کاشانی

چکیده

گفته می شود دختران امام کاظم علیه السلام ازدواج نکردند. این به دلیل وصیت آن حضرت بود. منشأ این سخن، گزارشی از یعقوبی مورخ است که در این مقاله به نقد و بررسی آن می پردازیم. آن گونه که از مجموع گزارش های تاریخی و روایات منابع اسلامی بر می آید، می توان سخن یعقوبی را تأیید کرد؛ هر چند امام معصوم بر خلاف سنت نبوی وصیت نفرموده، بلکه آن حضرت بر اساس روایتی، به ازدواج کردن فرزندانش تأکید می کنند.

واژگان کلیدی: امام کاظم علیه السلام ، دختران، ازدواج، وصیت.

مقدمه

اشاره

ازدواج از سنت هایی است که در اسلام بر آن تأکید شده و همه بزرگان به ویژه معصومان و شخص رسول خدا و به آن پایبند بودند و خود و خانواده شان به این سنت عمل کردند. امام کاظم علیه السلام تنها امامی هستند که درباره ازدواج فرزندان ایشان تردیدهایی وجود دارد که به رغم كثرت فرزندان دختر و پسر، برخی تاریخ نویسان از شوهر نکردن دختران آن حضرت خبر داده اند. این خبر، منشأ گفت و گو و رد و قبول هایی توسط نویسندگان شده است.

ص: 238

تحقیق حاضر، در پی بررسی این موضوع است با این سوال که چه شواهدی

بر درستی یا نادرستی این گزارش وجود دارد؟

این نوشتار، در موضوع خود دارای پیشینه است، اما به گمان نگارنده، این بررسی ها کافی نیست و نگاهی که نوشته حاضر دارد با آنها متفاوت است. مقاله ای با عنوان «سبب ترک ازدواج دختران موسی بن جعفر علیه السلام » اثر سیدعباس رفیعی پور علویجه در مجموعه مقالات کنگره حضرت معصومه علیها السلام (1) و بخشی کوتاه از مقاله « معصومه آلرسول » نوشته فاطمه غفارنیا در همان مجموعه مقالات (2) وجود دارد که هر دو به صراحت سخن یعقوبی مورخ را رد کرده اند. اما به نظر می رسد دلایل آنان برای رد وی کافی نیست. برخی کتاب هایی که درباره زندگانی امام هفتم نوشته شده نیز به مناسبت فرزندان آن حضرت، به این موضوع اشاره ای کوتاه دارند. در فضای مجازی نیز پاسخ هایی به این پرسش داده شده که غالبا منشأ واحدی دارند و این مقاله به بررسی آن ها می پردازد.

هدف از این تحقیق، کمک به حل پرسشی درباره زندگانی ائمه است. چون

بخشی از زوایای رفتاری آنان و خانواده هایشان، هم چنان جای سوال و بررسی دارد و ضرورت نشان دادن رفتار آن بزرگواران به عنوان الگوی زندگی، نیازی

است که این تحقیق ها را ضروری می نماید.

در این نوشتار، ابتدا به بیان اقوال و گزارش هایی می پردازیم که درباره ازدواج دختران امام هفتم وجود دارد و در قسمت دوم، به دنبال شواهدی می گردیم که به اثبات یا نفی این روایت ها کمک کند. در بحث سوم تلاش خواهد شد تحلیلی از مجموع اخبار و گزارش ها ارائه شود.

ص: 239


1- ج 1، ص417-433.
2- ج 4، ص 95 - 97
الف) گزارش ها

درباره ازدواج دختران امام کاظم علیه السلام سه دسته گزارش یا روایت وجود دارد: نخست سخن یعقوبی است که می گوید: «امام وصیت فرمود دخترانش ازدواج نکنند و آنان هم شوهر نکردند.» دوم گزارش کتاب تاریخ قم است که می گوید: « آنان ازدواج نکردند.» سوم وصیت نامه امام کاظم علیه السلام است که ازدواج دخترانش را مشروط به اجازه امام رضا علیه السلام می کنند.

یعقوبی نخستین کسی است که گزارش ازدواج نکردن دختران امام کاظم علیه السلام را آورده و سخن او منشأ اصلی این بحث است. همه کسانی که این موضوع را نقل کرده اند، مستقیم یا با واسطه از وی روایت می کنند. یعقوبی هنگام یاد کردن از فرزندان حضرت می نویسد:

او وصیت کرد دخترانش ازدواج نکنند. پس هیچ یک ازدواج نکردند مگر ام سلمه که در مصر به قاسم بن محمد ادیباج بن جعفر صادق شوهر کرد. این ازدواج، سبب نزاعی میان دو خانواده شد و شوهر، قسم یاد کرد که جامه از آن دختر دور نکند و هدفش از این ازدواج، فقط آن بوده که ام سلمه

را به حج ببرد. (1)

یعقوبی از قدیم ترین تاریخ نگاران اسلامی است که وفات او را حدود سال 290 هجری ذکر می کنند. (284 یا زنده در سال 292). درباره گرایش مذهبی وی، تقریبا بر تشیع، بلکه امامی بودن او اتفاق نظر وجود دارد. البته شیوه تاریخ نگاری

وی بر سبک معمول مورخان اهل سنت یعنی گزارش تاریخ سیاسی و رویدادهای خلافت است.

ص: 240


1- تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 415.

دومین کتابی که درباره این موضوع به صراحت سخن گفته، تاریخ قم است که

در آن می خوانیم:

به من رسیده است که رضائیه دختران خود را به شوهر نمی دادند؛ زیرا که کسی که همسر و هم کفو ایشان بوده باشد، نمی یافتند و موسی بن جعفر علیه السلام را 21 دختر بوده است و از این جهت هیچ یکی را از ایشان به شوهر نداده است تا غایتی که این معنی در میان دختران ایشان عادت شده است و محمد بن على الرضا به شهر مدینه ده دیه وقف کرده است بر دختران و خواهران خود که شوهر نکرده اند و از ارتفاعات آن دیه ها، نصيب و قسط

رضائیه که به قم ساکن بوده اند، از مدینه جهت ایشان آورده. (1)

متن اصلی تاریخ قم که به زبان عربی بوده و در قرن چهارم نوشته شده، امروزه در دست نیست و آنچه نقل شد، از ترجمه این کتاب است که در قرن نهم نگاشته شده است.

کاوش در منابع روایی و کتب تاریخ اسلام و ائمه و به ویژه انساب طالبیان، جز این دو مورد را به دست نمی دهد. اما متأخران و معاصرانی که از این موضوع سخن می گویند، همه از یعقوبی نقل می کنند (2) و دیده نشده کسی به تاریخ قم ارجاع دهد.

سند مهم دیگری که به ازدواج دختران امام کاظم علیه السلام اشاره دارد، وصیت نامه آن حضرت است که در دو کتاب کافی و عيون الاخبارالرضا وجود دارد. (3) ایشان در این وصیت، ازدواج دخترانش را به فرزندش امام رضا علیه السلام می سپارند و تأکید می کنند که غیر از امام رضا علیه السلام کسی حق دخالت در امر ازدواج آنان را ندارد،

ص: 241


1- تاریخ قم ص 221
2- احقاق الحق، ج 28، ص585؛ مسندالامام الكاظم، ج 1، ص180؛ حياة الامام موسی بن جعفر، ج 2، ص497.
3- کافی، ج 1، ص 317، عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 35.

چون وی به امر ازدواج خانواده اش آگاه تر (1) است. حضرت در ادامه می فرمایند:

هر یک از همسرانم شوهر کنند، حق بازگشت ندارند مگر آن که علی

بخواهد؛ دخترانم هم این گونه اند؟ (2)

وصیت دیگری در این دو کتاب هست که شباهت زیادی به وصیت پیشین

دارد. (3) در این متن هم به نقل از امام می خوانیم:

اگر یکی از دخترانم ازدواج کرد، در اموال من حقی نخواهد داشت، مگر آن که به خانه پدر برگردد. ضمنا فرزندان دختری ام در این اموال حقی

ندارند. (4)

مطلب جالب توجه این که آنچه از وصیت های ائمه در دست است، از امام كاظم علیه السلام نقل شده و کلینی آن ها را در باب « صَدَقَاتِ اَلتَّبِيِّ وَ فَاطِمَهُ وَ اَلاَئِمُهُ » و وصاياهم آورده است. (5)

آنچه امام کاظم علیه السلام درباره دختران خود فرموده، در وصایای دیگر ائمه به

چشم نمی خورد تا بتوان درباره آن مقایسه با تطبیقی انجام داد.

ب) شواهد نفی یا اثبات

بهترین راه برای بررسی این موضوع، مراجعه به گزارش هایی است که درباره ازدواج دختران امام کاظم علیه السلام وجود دارد. با توجه به تعدد دختران آن حضرت،

ص: 242


1- وَ إِنْ أَرَادَ رَجُلٌ مِنْهُمْ أَن يُزَوِّجَ اُختَهُ فَلَيسَ لَهُ أَن يُزَوِّجَها إِلاَّ بِإِذنِهِ وَ أَمرِهِ فَإِنَّهُ أعرَفُ بِمَناكِحِ قَومِهِ .....
2- « وَ بَناتي بِمِثلِ ذلِكَ وَلا يُزَوِّجُ بَناتي أحَدٌ مِن إخوَتِهِنَّ مِن اُمَّهَاتِهِنَّ وَلا سُلطانٌ وَ لا عَمٌ إِلاَّ بِرَأْيِهِ عُيُونٌ وَ الاّ عَمِلَ لَهُنَّ اِلاّ بَرَايَهَ وَ مَشُورَتَهِ فَانٍ فَعَلُوا غَيْرَ ذَلِكَ فَقَدْ خَالَفُوا اَللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ جَاهَدُوهُ فِي مُلْكِهِ وَ هُوَ أعرَفُ بِمَناكِحِ قَومِهِ فَان أَرَادَ أَنْ يُزَوِّجَ زَوَّجَ وَ انْ أَرَادَ أَنْ يتركَ تَرَك »
3- کافی، ج 7، ص 54، عیون اخبارالرضا، ج 1، ص 38
4- فَانْ تَزَوَّجَتْ اِمْرَأَهُ مِنْ وُلْدِ موسي بْنِ جَعْفَرٍ فَلاَ حَقَّ لَهَا فِي هذه اَلصَّدَقَةِ حَتَّى تَرْجِعَ إِلَيْها بِغَيْرِ زَوْجٍ فَإِنْ رَجَعَتْ كَانَ لَهَا مِثْلُ حَظِّ اَلَّتِي لَمْ تَتَزَوَّجْ مِنْ بَنَاتِ مُوسي وَ لَيْسَ لِوُلْدِ بَنَاتِي فِي صَدَقَتِي هَذِهِ حَقٌ إِلاَّ أَنْ يَكُونَ آبَاؤُهُمْ مِنْ وُلْدى
5- کافی، ج 7، ص 47.

اگر گزارش هایی از شوهران یا فرزندان آنان یافت شود، خبر یعقوبی نقض خواهد شد. مراجعه به آثاری که فرزندان حضرت را شمارش کرده اند، جز نام آن ها مطلبی به دست نمی دهد. برای نمونه، از کتب تاریخ و انساب به چند اثر اشاره می شود

شیخ مفید در پایان زندگانی امام کاظم علیه السلام ذیل باب «عَدَدَ أَوْلاَدِهِ وَ طَرَفٌ مِنْ أخبارهم» می نویسد:

آن حضرت 37 فرزند داشت: فاطمه کبرا، فاطمه صغرا، رقیه، حکیمه، ام ابیها، رقیه صغرا، کلثم، ام جعفر، لبابه، زینب، خدیجه، عليه، آمنه، حسسنه، بریهه،

عایشه، ام سلمه، میمونه و أم كلثوم که مادران همه اینها کنیز بودند. (1)

شیخ مفید سپس آگاهی هایی درباره فرزندان امام هفتم ارائه می دهد، اما به دختران آن حضرت یا ازدواج آن ها یا شوهرانشان اشاره ای نمی کند. به طور کلی، شیوه وی همین است که در پایان زندگی هر امام، بخشی را به فرزندان او اختصاص می دهد و درباره مهم ترین فرزندان امام مطالبی را بیان می کند. این مطالب در کتاب های اعلام الوری و کشف الغمه هم آمد است. (2)

پیش از این در کتاب تاریخ اهل البیت که گاه به ابن ابی ثلج و گاه به جهضمی یا دیگران نسبت داده می شود، نام پانزده نفر از دختران امام آمده و تفصیل و توضیحی درباره آنان داده نشده است. (3) مورخان و محدثان دیگر مانند طبرسی، ابن جوزی و اربلی هم فقط نام دختران امام را آورده اند. (4)

از نسب شناسان، ابونصر بخاری، امام کاظم علیه السلام را صاحب 22 دختر می داند، اما

ص: 243


1- ارشاد، ج 2، ص 244.
2- اعلام الوری، ج 2، ص 36، تذکره الخواص، ص 315؛ کشف الغمه، ج 2، ص 746 و 747.
3- تاریخ اهل البيت، ص 107.
4- مجموع اقوال درباره فرزندان امام کاظم، نک: مسند الامام الكاظم، ج 1، ص 177 به بعد؛ هم چنین رساله في تواريخ النبي و الآل، ص 85.

نامی از هیچ یک نمی برد و سخنی درباره دختران بیان نمی کند. (1) ابن صوفی، آن حضرت را دارای 22 پسر و 37 دختر دانسته و از آنان نام برده است. (2) البته در غالب کتب انساب مانند جمهره، الفخری و عمده الطالب، نامی از دختران امام نیست؛ چون نسب نویسان در صدد بیان نسل و نسب افراد هستند و این موضوع، جز با اشاره به فرزندان پسر محقق نمی شود؛ از این رو، انتظار نمی رود که از

دختران ائمه یاد کنند.

اکنون از گزارش هایی که درباره ازدواج دختران امام وجود دارد، سخن

می گوییم:

1. نخستین مورد همان است که یعقوبی در ادامه نفي ازدواج دختران امام به آن اشاره کرده است. وی می گوید: «ام سلمه با قاسم بن محمد در مصر ازدواج کرد.» منظور وی قاسم، مشهور به طیب پسر محمد دیباج است و محمد دیباج فرزند امام صادق علیه السلام ؛ بنابراین ام سلمه با پسر عموی خود عقد بست تا از مصر به مکه برود. گزارش عقد این دو نفر در جای دیگری یافت نشد. جست و جو درباره فرزندان قاسم و نام مادر آنان هم کمکی به این بحث نمی کند؛ زیرا مورخان و نسب شناسان از همسر وی یا مادر فرزندانش یاد نکرده اند.

2. فخر رازی می نویسد: «هرویه گمان کرده اند که مادر جعفر الملک بن محمدبن عبدالله بن محمدبن عمر اطرف، زینب دختر موسی بن جعفر بوده است.» (3) ظاهرا منظور از هرویه، اهل هرات است. جعفر الملک که نسب او به عمر اطرف فرزند امام على علیه السلام می رسد، از حجاز به هند گریخت و در آنجا با استقبال مردم روبه رو شد و در مولتان هند به حکومت رسید و نسل او در آن دیار مشهورند. (4)

ص: 244


1- سر السلسله العلويه ص 36.
2- المجدی، ص298.
3- الشجره المبارکه ص 206.
4- همان، ص 208؛ عمدہ الطالب، ص 335.

سخن فخر رازی درباره همسری زینب با پدر جعفر الملک جای دیگری یافت نشد و او هم با تردید، عبارت «زعم الهرویه» را نقل کرده که گویا برای خودش هم ثابت نبوده است.

3. در کتاب اخبار الزينات، منسوب به یحیی بن حسن عبيدلي نسابه، فاطمه دختر امام کاظم آبا کنیه ام الذريه، همسر قاسم بن محمد دانسته شده که همراه پدر و مادرش به مصر نزد احمدبن طولون رفت. (1) منبع این سخن معتبر نیست.

مرحوم شوشتری می گوید: «کتاب اخبار الزينات که به یحیی بن حسن علوی (م 277) نسبت داده می شود، ساخته معاندان و مشتمل بر مطالبی نادرست است.» (2) هم چنین مقاله ای به بررسی این کتاب پرداخته و نویسنده پس از بررسی آن از زوایای گوناگون، انتساب کتاب را به عبیدلی نادرست می داند و می نویسد: «ظاهراً این کتاب توسط کسانی ساخته شده که خواسته اند مزار زینب کبرا علیها السلام را در مصر نشان دهند»؛ (3) زیرا این کتاب، منبع اصلی برای وجود مرقد حضرت زینب در مصر است. (4) اخبار الزينبات نخستین بار در سال 1333 توسط سید حسن محمد قاسم مصری در کشور مصر، ضمن رساله ای درباره حضرت زینب علیها السلام منتشر شده (5)

و سپس شهرت یافت و مکرر چاپ شد. فهرست نویسانی که از یحیی بن الحسن علوی عبیدلی یاد کرده اند، نامی از این کتاب نبرده اند. (6)

این مطلب به این شکل در جای دیگری یافت نشد. البته سخاوی از قبر ام الذریه همسر قاسم الطیب در مصر سخن می گوید، اما از این که او دختر

ص: 245


1- اخبار الزينبات، ص 132.
2- قاموس الرجال، ج 11، ص 38
3- سید حسن فاطمی، بررسی اعتبار کتاب اخبارالزينبات، مجله کتاب های اسلامی، ش 21، تابستان 1384.
4- موسوعه کربلا، ج 2، ص 645؛ بررسی اعتبار کتاب اخبار الزينبات.
5- نک: مقدمه کتاب الذریعه، ج 1، ص 332.
6- نک: رجال نجاشی، ص 441؛ فهرست طوسی، ص505.

امام کاظم علیه السلام است حرفی نزده، بلکه می نویسد:

وَ بالتربه ايضَأ قَبْرُ اَلسَّيِّدِهِ أم الذريه زَوَّجَهُ اَلْقَاسِمُ اَلطَّيِّبِ وَ هِيَ تَحْتَ اَلْقُبْهِ الى جَانِبِ قَبْرِ وَلَدِهَا كَانَتْ مِنَ الزَّاهِدَاتِ العابِدَاتِ وهيَ مَذْكُورُهُ في طَبَقات الاشراف

(1)

بنابر این قبری منسوب به همسر قاسم بن محمد در مصر هست، اما این که او دختر امام کاظم علیه السلام باشد دلیل روشنی ندارد. از طرفی، روشن نیست سخاوی

در گذشته در اواخر قرن نهم)، این مطلب را از نسخه منسوب به عبيدلي گرفته یا نسخه اخبار الزينات از کتاب سخاوی استفاده کرده است. احتمال دیگر این که منشأ این اقوال، همان گزارش یعقوبی است و منظور از ام الذريه، معنای لغوی آن است یعنی مادر فرزندان قاسم؛ به خصوص که چنین کنیه ای نه تنها در ردیف دختران امام هفتم ذکر نشده، بلکه در میان عرب هم معمول نبوده و مشابه آن در نام های زنان یافت نشد!

در هر صورت هیچ یک از این دو منبع برای اثبات اینکه همسر قاسم الطيب،

دختر امام هفتم بوده است، کافی نیست.

4. هم چنین در کتاب اخبار الزينبات آمده که زینب دختر امام کاظم علیه السلام همراه شوهر خواهرش قاسم بن محمد بن جعفر الصادق به مصر هجرت کرد. البته مولف کتاب، این مطلب را این گونه آورده که: «جدم گفت گمان می کنم زینب دختر موسی بن جعفر علیه السلام به مصر هجرت کرده است. (2) گویا این مطلب بر اساس گزارش یعقوبی و با توجه به آن تنظیم شده است. (3)

البته زیارتگاهی منسوب به زینب دختر امام کاظم علیه السلام در اطراف اصفهان پیدا

ص: 246


1- تحفه الاحباب، ص211؛ و به نقل از او: اعلام النساء، ج 1، ص 427.
2- اخبار الزينبات، ص133.
3- همان.

شده که بررسی ها نشان می دهد منبع این سخن هم اعتباری ندارد. (1)

5. یاقوت حموی می گوید: «در قرانه مصر، قبری منسوب به آمنه دختر موسی بن جعفر وجود دارد.» (2) کتاب المجدی هم از وجود این قبر خبر داده است. (3) اما هیچ یک از این گزارش ها، به ازدواج آنان یا فرزندانشان اشاره نکرده اند.

6. نسب شنایان می گویند: جعفر بن عبيد الله بن امام کاظم، مشهور به ابن أم كلثوم است. منظور از ام کلثوم دختر امام کاظم است علیه السلام زیرا جعفر در دامان عمه اش ام کلثوم رشد یافت و این زن به منزله مادرش بود. (4) پس این نسبت هم دلیلی بر ازدواج نیست، بلکه فرزند برادر را بزرگ کرده است.

7. طبری ذیل رویدادهای سال 231 قمری، نقل می کند که ام ابیها دختر موسی بن جعفر علیه السلام در این سال از دنیا رفت. (5) مورخان بعدی مانند ابن اثیر و ابن کثیر نیز این مطلب را به نقل از طبری آورده اند. (6) اما هیچ یک توضیح بیشتری درباره وی نداده اند. این پرسش هم وجود دارد که چگونه از بین آن همه دختران امام کاظم علیه السلام فقط مرگ ام ابیها ثبت شده است؟ آیا وی ویژگی ای داشته یا از آن جا که این مورخان غالبا به ثبت تاریخ سیاسی می پردازند، ام ابیها مانند برادرانش نقشی در رویدادهای سیاسی داشته است؟

8. گفته اند حکیمه دختر امام کاظم علیه السلام قابله امام جواد علیه السلام بود. (7) در جاهای دیگری مانند شهادت امام جواد علیه السلام هم از او نام برده می شود. (8) اما در این روایت، توضیح دیگری درباره شخصیت و خانواده وی نیست.

ص: 247


1- بررسی احوال فرزندان امام موسی کاظم علیه السلام ، ص 261.
2- معجم البلدان، ج 5، ص 142.
3- المجدی، ص 298؛ تحفه الاحباب، ص 206؛ اعلام النساء، ج1، ص17.
4- المجدی، ص 299 و 306
5- تاریخ طبری، ج 9، ص 145.
6- الكامل، ج 7، ص 26؛ البدایه و النهایه ج 10، ص307.
7- مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 394، الدرالنظيم، ص703.
8- مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 394.

9. ابن فندق، مادر حسین بن محمد بن حسین بن عیسی بن زید را دختر امام

كاظم علیه السلام دانسته است. (1) اما این مطلب خبری واحد است که در منبع دیگری نیامده و ابن فندق هم با اطمینان از آن خبر نداده است، بلکه می گوید: «چنین گویند که مادر او دختر موسی کاظم علیه السلام بود». بنابر اعتمادی به این سخن نیست.

10. در روایات از شخصی به نام «هاشمیه مولاه رقیه بنت موسی» یاد شده است. (2) در این جا نیز نام یکی از دختران امام کاظم علیه السلام آمده، اما می دانیم که وجود مولا برای زن، ارتباطی با ازدواج او ندارد.

11. در فروع فقهی، پرسشی از امام رضا علیه السلام درباره خواجگان شد. آن حضرت فرمود: «این گونه افراد بر دختران امام کاظم علیه السلام وارد می شدند در حالی که آنان پوششی نداشتند.» (3) قطع نظر از صحت و سقم خبر و بحث فقهی آن، این جا هم نامی از دختران امام برده شده و نامی از خانواده و شوهران در آن وجود ندارد.

آنچه گفته شد، همه اخبار یا گزارش هایی است که درباره دختران امام کاظم علیه السلام یافتیم و گمان بر این است که جز این، مطلبی درباره آن ها وجود ندارد. این شواهد، هیچ یک دلیلی بر وجود همسر یا ازدواج یکی از دختران نیست؛ زیرا برخی از آن ها اساسا ازدواجی را گزارش نمی کنند و برخی هم که بر ازدواج دلالت دارند، از نظر منبع ضعیف هستند.

ج) تحلیل و بررسی
اشاره

اکنون چند دسته مطلب در اختیار ماست

اول آن که یعقوبی به صراحت، ازدواج دختران امام کاظم علیه السلام را منتفی و علت

آن را وصیت پدرشان می داند.

ص: 248


1- تاریخ بیهق، ص 285.
2- ارشاد، ج 2، ص 245.
3- عيون الاخبار الرضا، ج 2، ص 19، کافی، ج 5، ص 532.

دوم، وصیت نامه آن حضرت در كافی و عيون الاخبار، ازدواج آنان را به اجازه امام رضا علیه السلام مشروط کرده و البته نسبت به اصل آن نهی یا منعی نفرموده است.

سوم، گزارش های مستقیم یا غیرمستقیم از همسری دختران امام با برخی افراد است. منظور از مستقیم آن که صریحا سخن از ازدواج زده شده و منظور از غیر مستقیم، اشاره به فرزندی از ایشان است. از این مطلب نتیجه گرفتیم که هیچ گزارشی از ازدواج یکی از دختران امام یا وجود فرزندی برای یکی از ایشان، قابل اعتماد و اعتبار نیست.

در بررسی و تحلیل این اقوال و روایات، می توان گفت که امام کاظم علیه السلام بر اساس سیره مشخص معصومان و تأكيد اسلام بر این سنت، از ازدواج دخترانش منع نکردند. فقط در وصیت نامه، شرطی برای این ازدواج ها قرار دادند که این شرط مخالفتی با قرآن و سنت ندارد. اما آنچه اتفاق افتاد، ازدواج نکردن آن ها بود.

آنچه باقی می ماند، سخن یعقوبی و علت ازدواج نکردن آن هاست. تصور بر این است که یعقوبی در نقل مطلب، قدری به خطا رفته باشد. امام وصیت فرمود که دخترانش جز با اجازه امام رضا علیه السلام شوهر نکنند ولی اوضاع به گونه ای شد که آنان شوهر نکردند. این تصریح وصیت امام نیست، بلکه از آن برداشت شده است. گویا مشروط کردن ازدواج دختران به اذن برادرشان، این نتیجه را در پی داشته است. تصور این که یعقوبی همین مطلب را با تفاوت و قدری خطا نقل کرده، شواهدی است که نشان می دهد وی روایاتی از محافل امامیه گرفته، در حالی که دیگر مورخان این اخبار را نیاورده اند؛ مثل سخنی از ابوذر که بر اساس عقاید شیعه امامیه است و دیگران به ندرت آن را گفته اند. او با اشاره به آیه 33 آل عمران (إ اللة اضطفی آدم و نوح و آل إبراهيم و آل عمران على العالمين ) و تجلیل از امام على علیه السلام ، آن حضرت را وصی حضرت محمد صلی الله علیه و آله و وارث علم او می داند و می گوید: «اگر آن که را خدا خواسته بود انتخاب می کردید... دو نفر

ص: 249

اختلاف نمی کردند.» (1) این مطلب در دیگر کتب تاریخ سیاسی صدر اسلام یافت نشد ولی در منابع شیعه هست. مورد دیگر سخن مالک اشتر هنگام بیعت با امیر مؤمنان علیه السلام است: « هَذَا وَصَّى اَلْأَوْصِيَاءَ وَ وَارِثُ عِلْمُ اَلْأَنْبِيَاءِ » (2) این هم به منابع شیعی اختصاص دارد. جویریه بن مسهر از مبغوضان بنی امیه بود که به دلیل تشیع کشته شد. يعقوبی تنها مورخی است که از او به تصحیف نام می برد. (3) این نمونه ها، به خوبی نشان می دهد که این مورخ شیعی امامی، این روایات را متأثر از منابع و محافل علمی و حدیثی امامیه نقل کرده است. از سوی دیگر ذکر نکردن اسناد، هم چنین تحریف و تصحیف ها در کتاب یعقوبی و اشکالات ناشی از منحصر بودن نسخه آن، این احتمال را تقویت می کند که وی مطلبی جز آنچه در وصیت امام کاظم بود، در نظر نداشته است.

دقت در دو عبارت و نزدیک بودن آنها به یکدیگر، احتمال این خطا را تأیید

می کند:

1. تاریخ یعقوبی: « َوصِيَ مُوسِيُّ بْنُ جَعْفَرٍ اَلاّ تَتَزَوَّجُ بَنَاتُهُ ».

2. وصیت نامه امام (در کافي و عيون الاخبار): « وَلا يُزَوِّجُ بَنَاتي أحَدٌ مِن إِخْوَتِهِنَّ مِن اُمَّهاتِهِنَّ وَلا سُلطانٌ وَ لا عَمٌ عُمِلَ لَهُنَّ إِلاَّ بِرَأيِهِ وَ مَشُورَتِهِ فان فَعَلُوا غَيْرَ ذَلِكَ فَقَدْ خَالَفُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ جَاهَدُوهُ في مُلْكِهِ وهُوَ أعرَفُ بِمَنَاكِحِ قَوْمِهِ .»

علت ازدواج نکردن دختران امام

اگر آنچه گفتیم درست باشد و دختران امام کاظم علیه السلام ازدواج نکرده باشند، درباره علت این کار فرضیه ها و احتمالاتی قابل طرح است. البته آنچه به ذهن

ص: 250


1- تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 171.
2- همان، ص 179.
3- یعقوبی در کتاب تاریخ خود (ج 2، ص 214) از او نام برده، ولی به تصحیف حویزه گفته است.

می رسد بیش از فرضیه و احتمال نیست؛ زیرا دلایل محکمی همراه آن نیست (1) تا بتوان آن را به منزله فرضیه ای علمی مطرح کرد.

فرضیه نخست: در وصیت امام بر نکته ای تأکید شده که می تواند راه گشا و کلیدی باشد. امام می فرماید: «اگر دختری ازدواج کرد، دیگر حقی در اموال پدر ندارد.» البته علت این امر بر ما پوشیده است و نمی دانیم چرا آن حضرت با وجود اموال فراوان، استفاده آن ها را برای دختران شوهردار خود منع فرمودند.

از وصیت نامه استفاده می شود که حساسیتی درباره ازدواج دختران آن حضرت، وجود داشته که ایشان چنین توصیه هایی فرمودند. این که فقط امام رضا علیه السلام حق شوهر دادن آنان را دارد و این که اگر ازدواج کردند، حقی در اموال آن حضرت نخواهند داشت، مطالبی است که نشان دهنده خصوصیتی درباره ازدواج دختران آن حضرت است؛ در صورتی که فرزندان امام از کنیزان متعدد بوده اند و هر یک یا چند دختر، برادرانی از مادر جداگانه داشته اند که امور آن ها را سر پرستی کند. در هر صورت، گویا نتیجه ای که از این وصیت به دست آمد، این بود که دختران برای محروم نشدن از حقوق مادی و اموال منقول و غیر منقول پدر، به ازدواج تن ندهند.

فرضیه دوم: به فرض آنکه دختران امام از کنیزان متعدد به شمار آمده و هنگام شهادت آن حضرت، در کودکی یا سنین زیر بلوغ بوده اند، این احتمال هست که تا زمان شهادت امام رضا علیه السلام یعنی بیست سال پس از شهادت پدرشان، سن آنان مقتضی ازدواج نبود و پس از شهادت برادرشان نیز خلاف وصیت صریح پدر عمل می شد، از این رو شوهر نکردند.

فرضیه سوم: شاید سخت گیری امام به علت برخی سوء استفاده های مخالفان

ص: 251


1- چون دست ما از گزارش ها و روایات در این باره کوتاه است.

حضرت بوده باشد. این فرضیه نیز بر این فرضیه مبتنی است که ثابت شود سفر حضرت معصومه علیه السلام به طرف مرو، در پی خواستگاری مأمون از ایشان بود (1)

این مطلب نیز در منابع معتبر و متقدم نیامده است تا بتوان بر آن اساس چنین گمانی را داشت. در این باره، دلایل دیگری هم ذکر شده که قابل نقد و گفت و گوست (2)

یکی سخن نویسنده تاریخ قم است که «رضائیه دختران خود را به شوهر نمی دادند؛ زیرا که کسی که همسر و هم کفو ایشان بوده باشد نمی یافتند». این دلیل نمی تواند درست باشد؛ چون در زندگی فرزندان ائمه قبل و بعد از امام هفتم چنین چیزی یافت نمی شود و حتی گاه آن ها با افرادی ازدواج کرده اند که از دشمنان یا دست کم مخالفان امامت اهل بیت علیهم السلام بوده اند.

ازدواج دختران پیامبر صلی الله علیه و آله و امیر مومنان علیه السلام با افرادی معلوم الحال ازدواج سکینه دختر امام حسین علیه السلام با افرادی از خاندان زبیر به ویژه مصعب، نمونه کوچکی از عدم همتایی در فرهنگ و عقیده است.

دیگر این که گفته می شود خفقان و اختناق در عصر هارون، به حدی بود که کسی جرأت نداشت با دختران امام کاظم علیه السلام ازدواج کند و دامادها در خطر شدیدی بودند. (3) این مطلب هم از نظر تاریخی نمی تواند تأیید شود؛ زیرا اولا ائمه شیعه پیوسته توسط حاکمان اموی و عباسی تحت نظر بوده و در وضعیت خفقان به سر می برده اند و هیچ گاه مسائل خانوادگی آنان تحت الشعاع این وضعیت قرار نگرفته است. ثانیا اگر وضعیت خاص دوران امام کاظم علیه السلام را بپذیریم، این وضعیت در مدت هفده سال امامت حضرت رضا علیه السلام و حضور آن حضرت در

ص: 252


1- سخن از خواستگاری حضرت معصومه علیها السلام در کتاب های انوار المشعشعین، ج 2، ص 275؛ گنجينه آثار قم ج 1، ص 384؛ انوار پراکنده ص 148، نقل و رد شده است.
2- در فضای مجازی، این دو پاسخ به سوال طرح شده، آمده است.
3- حضرت معصومه فاطمه دوم، ص 117.

مدینه (از سال 183 یعنی سال شهادت پدر تا اواخر 200 یعنی خروج به سمت مرو) وجود نداشت و اوضاع به گونه ای بود که آن حضرت بر خلاف معمول ائمه پیش از خود، حتی امامتش را اعلام کرد و تعجب شیعیانش را برانگیخت. (1)

ثالثا خفقان و سخت گیری هر چه هم زیاد باشد، به گونه ای نیست که هیچ یک نتواند به این خاندان نزدیک شود و از حدود پانزده دختر امام، (2) هیچ کدام نتوانند ازدواج کنند. اگر این طور است، خانواده پر جمعیت امام چگونه زندگی می کردند؟ به هر حال افرادی از فامیل و خویشاوندان نزدیک هستند که بتوانند با اینان وصلت کنند؛ در حالی که هیچ گزارشی از دستگیری یا سخت گیری نسبت به منسوبان امام یا خانواده ایشان دیده نشد.

نتیجه

آگاهی های ما درباره اصل ازدواج دختران امام کاظم علیه السلام کامل نیست و به تبع آن ازدواج نکردن ایشان، به روشنی معلوم و قابل اظهار نظر نخواهد بود. سخن یعقوبی در این باره صریح است و وصیت نامه امام نیز ابهام را برطرف نمی کند. از سوی دیگر، مراجعه به منابع تاریخی و روایی، خبری درست و مورد اعتماد از ازدواج ایشان به ثبت نرسانده است. اگر مقاله حاضر نتوانسته تحقیق و بررسی در این موضوع را به اتمام رساند، پیش در آمدی خواهد بود برای بررسی های بیشتر. ضمن آن که به این نکته توجه می دهد که سخن تاریخ نگارانی چون یعقوبی یا قمی، به راحتی قابل رد نیست و در نقد آن با استناد به برخی باورهای کلامی یا روایات مشهور نباید شتاب کرد.

ص: 253


1- ارشاد، ج 2، ص 255؛ اعلام الوری، ج 2، ص 60.
2- این کمترین رقمی است که برای دختران امام گفته اند.

منابع

1. ابن ابى الثلج (م 325)، تاريخ أهل البيت، قم: آل البيت، 1410ق.

2. ابن الصوفي، محمد عمری علوی (م 466)، المجدي في أنساب الطالبيين، قم:

کتابخانه آیت الله مرعشی، 1422ق.

3. ابن عنبه، جمال الدین احمد حسینی (م 828)، عمده الطالب في انساب آل ابی طالب،

قم: موسسه انصاریان، 1417ق.

4. ابن کثیر دمشقی، ابولفداء (م 774)، البدایه و النهایه، بیروت: دار الفكر،

1398م.

5. اربلی، علی بن عیسی (م 692)، کشف الغمه، قم: نشر رضی، 1421ق.

6. بخاری، ابونصر، سرالسلسله العلويه، قم: نشر رضی، 1371.

7. تهرانی، آقابزرگ، الذریعه الی تصانیف الشیعه، بیروت: دارالاضواء، بی تاب

8. جزری، علی بن اثیر(م 630)، الكامل في التاريخ، بیروت: دارصادر، 1385ق.

9. حسین بن يحيى، عبیدلی، اخبار الزينبات، قم: نشر محمدجواد مرعشی نجفی،

بینا، 1401ق.

10. حموی، یاقوت بن عبدالله، معجم البلدان، بیروت: داراحیاء التراث العربی،

بی تا.

11. رجال نجاشی، تحقيق آیت الله شبیری زنجانی، قم: موسسه النشر الاسلامی، 1416ق.

12. زاهدی، سید یاسین، بررسی احوال فرزندان امام موسی کاظم 7، قم: انتشارات

جامعه المصطفی، 1390

13. سبط بن جوزی، تذکره الخواص، قم: نشر رضی، 1418ق.

14. سخاوی، علی بن احمد، تحفه الاحباب و بغيه الطلاب في الخطط و المزارات،

القاهره: مكتبة الكليات الازهريه، 1406ق.

ص: 254

15. شوشتری، قاضی نورالله، احقاق الحق، قم: کتابخانه آیت الله مرعشی،

1409ق.

16. شوشتری، محمدتقی، رساله في تواريخ النبي و الآل، قم: انتشارات جامعه

مدرسین، 1423ق.

17. ________، قاموس الرجال، قم: انتشارات جامعه مدرسین، 1419ق.

18. شیخ صدوق، عیون اخبارالرضا، تهران: نشر جهان، 1378ق.

19. شیخ طوسی، محمد بن الحسن (م 460)، فهرست، تحقیق جواد قیومی؛

بی جان موسسه نشر الفقاهه، 1417ق.

20. شیخ مفید (م 413)، ارشاد، بیروت: تحقيق و نشر موسسه آل البيت لاحياء

التراث، 1416ق.

21. طبرسی، فضل بن حسن (م 548)، إعلام الوری بأعلام الهدی، قم: تحقيق و نشر

موسسه آل البيت لاحياء التراث، 1417ق.

22. طبری، محمد بن جریر (م 310)، تاریخ طبری ( تاريخ الأمم و الملوک)، تحقيق

محمد ابو الفضل ابراهیم، بیروت: دار التراث العربی، بی تا

23. عطاردی، عزیزالله، مسندالامام الكاظم، مشهد: آستان قدس رضوی، 1409ق.

24. فاطمی، سید حسن، بررسی اعتبار کتاب اخبار الزينبات، مجله کتاب های

اسلامی، ش 21، تابستان 1384.

25. فخر رازی، محمدبن عمر (م 606)، الشجره المباركه في انساب الطالبيه، قم:

کتابخانه آیت الله مرعشی، 1419ق.

26. فقیه گیلانی، محممهدی، انوار پراکنده، قم: مسجد جمکران، 1376.

27. قرشی، باقر شريف، حياه الإمام موسی بن جعفر علیه السلام ، بیروت: دار البلاغه، 1413ق.

28. قمی، حسن بن محمد بن حسن، تاریخ قم، (نوشته در 378)، ترجمه حسن بن

على بن حسن عبد الملك قمی (در 805)، تحقیق سید جلال الدین تهرانی،

تهران: توس، 1361.

ص: 255

29. قمی، عباس فیض، گنجينه آثار قم، قم: مهر استوار، 1349.

30. كخاله، عمر رضا، اعلام النساء، دمشق: موسسة الرساله، 1379ق.

31. کلینی، محمد بن يعقوب (م 329)، کافی، تحقیق علی اکبر غفاری، بیروت:

دارالاضواء، 1405ق.

32. لبيب بیضون، موسوعه کربلاء، بیروت، موسسه الاعلمی، 1427ق.

33. مجموعه مقالات کنگره بزرگداشت حضرت فاطمه معصومه 3، قم: زائر، 1384.

34. نائینی قمی، محمد علی، انوار المشعشعین، قم: کتابخانه آیت الله مرعشی، 1381.

35. یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب (م 284)، تاریخ یعقوبی، بیروت: دارصادر، بی تا .

ص: 256

وضعیت اهل بیت : در زمان امام کاظم علیه السلام

رمضان محمدی

*رمضان محمدی (1)

چکیده

پیامبر صلی الله علیه و آله ، در روایت معروف سفینه، اهل بیت خود را مانند کشتی نوح دانسته و مردم را به پیروی از آنان سفارش فرموده اند. بعد رحلت آن حضرت، عواملی سبب کناره گیری اهل بیت از رهبری جامعه شد و طولی نکشید که امویان، حاکمیت را به دست گرفتند و اوضاع سیاسی، آنان را وارد درگیری سیاسی و نظامی با اهل بیت کرد. جایگاه اهل بیت در بین مسلمانان سبب شعله ور شدن احساسات و گرایش مردم به آنان و موجب تنفر از اموی ها گشت. عباسیان با شعار دعوت به اهل بیت، جوهره رهبری را در مبارزه سیاسی با امويان تعریف کردند و با عشق به اهل بیت، دولت اموی را برانداختند و خود سوار بر مرکب خلافت شدند. اهل بیت که با

حاکمیت بنی عباس مخالف بودند، مورد خشم و کینه آنان قرار گرفتند. نخستین بار منصور شاخه حسنی هاشمیان را به شدت سرکوب کرد و بسیاری از شخصیت های برجسته آنان را زندانی نمود یا به قتل رساند. بعد از منصور، شاخصه حسینی اهل بیت که فرد شاخص آنان امام کاظم علیه السلام بودند، نخست مهدی عباسی و پس از آن فرزندش هارون، امام را سال ها

ص: 257


1- عضو هیأت علمی پژوهشگاه حوزه و دانشگاه

زندانی کردند و در زندان به شهادت رساندند. عباسیان علاوه بر قتل و سرکوب علویان، از تبلیغات باطل خود دست نشستند و کسانی را برای ترویج دیدگاه های خود مبنی بر مشروعیت خلافت بنی عباسی و شکستن هیمنه اهل بیت به کار گرفتند. از این رو، دامنه مجادله بین اهل بیت و بنی عباس روز به روز بیشتر شد و عباسیان سعی کردند بنی هاشم را به پذیرش حاکمیت خود ملزم سازند؛ از این رو، اوضاع سیاسی - اقتصادی برای بنی هاشم به شدت سخت شد. امام کاظم علیه السلام به صورت های مختلف، به مقابله با حکومت قدرتمند مهدی و پس از او با حکومت مستعجل هادی و خلافت طولانی هارون پرداختند و در موارد مختلفی، مواضع منفی خود را با گفتارها و رفتارهای سیاسی ابراز کردند. ایشان به عنوان امامی برحق از اهل بیت، سکان دار حرکت های اصلاحی پنهان و آشکار اهل بیت و پیروان خود بودند.

واژگان کلیدی: امام کاظم علیه السلام ، اهل بیت علیهم السلام ، بنی هاشم علیهم السلام ، بنی عباس، علویان

مقدمه

عباسیان با شعار «الرضا من آل محمد» (1) توانستند به حکومت ضد هاشمی امویان پایان دهند و در عرصه سیاست، سلسله جدیدی را به نام عباسیان تأسیس کنند. انقلاب عباسیان در عرصه سیاسی و دینی در ابتدای امر، نقطه تحولی مهم و سرنوشت ساز به شمار می رفت که در واکنش به انحرافات فکری و سیاسی امویان به وقوع پیوست که از تعصبات قبیله ای جاهلی سرچشمه می گرفت. اهل بیت که در تمام دوران حاکمیت بنی امیه هر لحظه ممکن بود بازداشت، زندانی یا کشته شوند، برای مدت کوتاهی از ناحیه عباسیان امنیت یافتند، اما طولی نکشید که

ص: 258


1- اگر شعار «الرضا من ال محمد» نبود، قیام عباسیان نیز در حد شورش های اشرافی و قبیله ای باقی می ماند و مانند قیام زبیریان سرکوب می شد.

ساختار قدرت دیکتاتوری عباسیان شکل گرفت و نبرد قدرت میان عباسیان و علویان به ویژه شاخه حسنی از اهل بیت آغاز شد و اوضاع را به شدت دگرگون ساخت. سخت گیری و آزار علویان به ویژه با تندروی برخی شخصیت های مهم حسنی، فجایع دوران اموی را با شدت بیش تر از روزگار منصور آغاز کرد و در زمان هارون شدت بخشید و تا پایان خلافت عباسی ادامه یافت. (1) نخست منصور شاخه حسنی را به شدت سرکوب کرد و بسیاری از شخصیت های برجسته آنان را زندانی نمود و یا به قتل رساند. (2) بعد از منصور شاخه حسینی خاندان رسول خدا صلی الله علیه و آله که شخصیت بارز آنان امام کاظم علیه السلام بودند نخست مهدی عجل الله تعالی فرجه و پس از آن فرزندش هارون، حضرت را سال ها زندانی کردند و سپس در زندان به شهادت رساندند. (3)

بازتاب حرکت اهل بیت : در فضای سیاسی - فرهنگی

جامعه عصر هارون از نظر سیاسی - فرهنگی، از بغرنج ترین و پرحادثه ترین دوران برای اهل بیت : به شمار می رود. (4) این عصر به لحاظ سیاسی - اقتصادی، عصر طلایی خلافت عباسی بود و دامنه حکومت هارون، مقتدرترین خلیفه عباسی، بیش از سایر خلفا بر سر زمین های اسلامی گسترش یافت. تلبس خلفای قبل از هارون به هاله های تقدس در به زیر یوغ کشاندن مردم و تن دادن آنان به ظلم و

ص: 259


1- منصور نظامیان خود را جمع کرد و به آنان گفت: «به خدا سوگند نیکخواه تر از حجاج بن يوسف برای مروانیان ندیده ام !» مسيب بن زهیر در جواب او گفت: «ای امیر مومنان، حجاج در کاری بر ما پیشی نگرفته است. خداوند در روی زمین خلقی گرامی تر از پیامبر خلق نکرده است. تو ما را به کشتن فرزندانش فرمان دادی ما نیز اطاعت کردیم. آیا باز به تو نیکخواه نبوده ایم؟» منصور گفت: «بنشین که ننشینی!» ( مروج الذهب، ج3، ص 362).
2- محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ج 7، ص 647؛ ذهبی، تاريخ الإسلام، ج 9، ص 42 .
3- نک: تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 408 _ 416 .
4- برای اوضاع بد فرهنگی و سردرگمی شیعیان بعد از شهادت امام صادق 7 نک: العطاردی، مسند الإمام الكاظم 7، ج1، ص393.

فساد عباسیان، بیشترین سبب را در کم اثر ماندن حرکت های اصلاحی اهل بیت داشت، اما پس از قیام های محمد نفس زکیه و ابراهیم در عصر منصور، با توجه به جایگاه اهل بیت در میان مردم، احساسات بیشتر مردم به اهل بیت علیه السلام متمایل شد و موجب تنفر عمومی از خلافت عباسی و نافرمانی از آنان گشت و همین امر، عباسیان را وارد درگیری سیاسی و نظامی با اهل بیت علیه السلام کرد.

در واقع بعد از خلافت منصور، دامنه مجادله بین علویان و بنی عباس روز به روز بیشتر شد و عباسیان سعی کردند، بنی هاشم را به پذیرش حاکمیت خود ملزم سازند. (1) عده ای از علویان که گریزگاهی از این الزام عباسیان نمیدیدند، دست به قیام کردند. قیام علویان، رابطه خلافت عباسی با اهل بیت : به ویژه در دوره امام کاظم علیه السلام را از همه جهات کاملا خصمانه و تیره و تار ساخت. اهل بیت و یا منسوبان به آنان، همه گونه آزادی سیاسی، فرهنگی و حتی اجازه فعالیت های اقتصادی را از دست دادند و زمینه همه نقش هایی را که ممکن بود در کنش های سیاسی و فرهنگی جامعه ایفا کنند، نابود گردید و حرکت های مردمی مدعیان فعال خاندان اهل بیت یکی پس از دیگری سقوط کرد. در واقع اقتدارگرایی و بی بندو باری اخلاقی خلفای عباسی و ندیمان و وابستگان آنان، مانع از حضور هرگونه فعالیت فرهنگی و دینی اهل بیت و به ویژه مشارکت آنان در امر اداره جامعه شد. جامعه اسلامی از نظر فرهنگ مدنی و نظام فکری، فرهنگی و دینی، آسیب های فراوانی را متحمل گردید. جریان های مخالف سیاسی - مذهبی به تدریج جذب خلافت عباسی شدند و تحت حمایت دستگاه خلافت قرار گرفتند؛

ص: 260


1- درباره این که چرا بنی عباس و بنی امیه، سعی در همراه کردن بنی هاشم داشتند، امام فرمودند: « وضع بَنو أُميه وَ بَنُو اَلْعَبَّاسِ سيوفهم علينا لَعِلَّتين إِحْدَاهُمَا أَنَّهُمْ كَانُوا يَعْلَمونَ أَنَّهُ لَيْسَ لَهُمْ فِي الْخِلافِهِ حَقٌ فَيَخافُونَ مِنِ ادِّعَائِنَا إِيَّاهَا وَ تَستَقِرَّ فِي مَرْكَزِهَا وَ ثَانِيهِمَا أَنَّهُمْ قَدْ وَقَفُوا مِنَ اَلْأَخْبَارِ المتواتره عَلَى أَنَّ زَوَالَ مُلكِ اَلْجَبَابِرِهِ وَ اَلظُّلَمِهِ عَلَى يَدِ اَلْقَائِمِ مِنَّا وَ كَانُوا لاَ يَشُكُّونَ أَنَّهُمْ مِنَ الْجبَابِرهِ و الظلمه فَسَعَوْا فِي قَتْلِ أَهْلِ بَيْتِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّي اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ إِبارهِ نَسْلَهُ طَمَعاً مِنْهُمْ فِي اَلْوُصُولِ إلى منع تولُّدِ اَلْقَائِمِ عليه السّلام أَوْ قَتْلِه ...(حر عاملی، إثبات الهداه، ج 5، ص197).

اما علویان به برکت راهنمایی های امام کاظم علیه السلام ، هرگز در ترکیب پدیدار شده، جذب نشدند و در امتداد این حوادث، هرگز موضعی ذلیلانه اتخاذ نکردند و ستم عباسیان، عزم آنان را در راه حفظ اسلام سست نکرد؛ بانک حق طلبانه آنان پیوسته بلند بود و ارجمندترین دارایی خود یعنی جانشان را فدای دین کردند.

در نظام عباسی به ویژه در دوره اقتدار هارون، آزار آشکار دولتی و آزار نهانی علویان با نتایجی مشخص در پوششی فریبنده در نوسان بود. (1) خودکامگی بی حد خلیفه عباسی و دیکتاتوری نظامی او، ستم بی حد به اهل بیت و طرفداران آنان حتى قشرهای عمومی و نخبگان جامعه را در پی داشت و آنان را عليه عباسیان برانگیخت و قیام ها و نهضت های خونین زیادی را سبب شد. از جمله این قیام ها، قیام سهمگین مردی پرهیزکار و عابد از علویان به نام حسین بن على شهيد فخ است. این قیام چنان با صلابت بود که شوکت و عزت عباسیان را در هم شکست و آنان را در معرض سقوط جدی قرار داد. لذا با چنان خشونتی از طرف عباسیان و خليفه وقت (هادی) سرکوب شد که باید آن را شبیه ترین قیام ها به قیام سالار شهیدان کربلا دانست. (2) در این قیام علاوه بر کشته شدن شخصیت های مهمی از

علویان، پیامد آن دامن گیر امام نیز گشت و هادی عباسی او را آشکارا به شهادت تهدید کرد. (3)

علاوه بر اوضاع نابه سامانی که از ناحیه عباسیان به اهل بیت تحمیل شد، اختلافات و انشعابات داخلی تشیع امامی، مشکل اساسی دیگری در برابر آنان بود؛ مانند روی آوردن عده ای به وقف در دوران امام کاظم علیه السلام (4)

ص: 261


1- برای آگاهی بیشتر نک: باقر شريف القرشي، حياه الإمام موسی بن جعفر 7، ج 2، ص 155.
2- محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج8 ص 202؛ مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج 3، ص 327
3- بحار الأنوار، ج 48، ص 151.
4- رجال الكشی، ص 457؛ طبرسی، اعلام الوری، ج 2، ص 43.

با دقت در وصیت امام صادق علیه السلام درباره جانشین خویش، در می یابیم که اوضاع سیاسی برای اهل بیت علیه السلام و علویان از زمان منصور به شدت در اختناق بود و این دوره، دوره محنت اهل بیت : و درگیری آشکار عباسیان با آنان به شمار می رفت. (1) نتیجه این درگیری های آشکار و نهان با اهل بیت این بود که علاوه بر کشتارهای بی رحمانه خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله سرانجام فرد شاخص آنان امام کاظم علیه السلام را در عصر خلافت هارون دستگیر کردند و در سال 183 قمری (799م.) به شهادت رساندند. (2)

البته در بین اهل بیت، برهان قویم و استوار امامت در سخت ترین موقعیت ها،

بهترین عملکرد را داشت. عملکرد درست آنان، دشمن را به ضعف و ناتوانی وامی داشت. امام با سفارش علویان به صبر و اعتدال و دوری از هر گونه درگیری، آنان را از هر گونه عمل افراطی باز می داشتند. از این رو، دستگاه خلافت چون مستمسکی نمی یافت، به بهانه های واهی، مردان برجسته اهل بیت و از جمله امام را احضار می نمود و محدویت های جدید برای آنان ایجاد می کرد.

هارون و خلفای قبل از او، عمیقا به این نکته آگاه بودند که فعالیت های مذهبی و فکری اهل بیت و شیعیان امام کاظم علیه السلام می تواند، خلافت او را به چالش بکشاند و آن را تهدید کند. به ویژه وجود گزارش هایی مبنی بر چرخش برخی شخصیت های برجسته اعتقادی به هواداری از علویان و عباسیان، بر این نکته تأکید دارد. همواره در دوره های مختلف تاریخ اسلام جذابیت و شوکت اهل بیت در میان عامه مردم، موهبتی بود که گروه های دیگر از آن بی بهره بودند. از این رو، هارون با وجود سختی ها و فشارهای دهشتناکی که بر اهل بیت وارد می کرد، این کار نه قدرت او را استحکام بخشید و نه توانست عقیده عمومی را درباره

ص: 262


1- مفيد، ارشاد، ج 2، ص 225.
2- دیار البکری، تاریخ الخميس، ج 2، ص 287

شخصیت الهی و پرجذبه اهل بیت به ویژه امام کاظم تغییر دهد. بنابراین او سیاست ارتشا و ارعاب را در مورد اهل بیت و پیروان آنان دنبال کرد. (1) علی رغم فشارهای زیاد عباسی و وقوع برخی قیام های علویان در زمان امام کاظم علیه السلام آن حضرت در این برهه از زمان، شأن خود و علویان را بالاتر از سبک قیام های مرسوم زمان عباسیان می دانستند،

لذا آنان را از چنین خروج و قیامی منع می کردند. (2)

در مقابل هم قرار دادن علویان

یکی از حیله های عباسیان در مواجهه با علویان، در مقابل هم قرار دادن و ایجاد درگیری بین آنان بود. برای این منظور، مهدی بعد از آزادی امام کاظم علیه السلام از زندان، يعقوب بن داوود (از کارگزاران امنیتی بنی امیه در خراسان ) را در سال 163 قمری وزیر خود کرد و زمام امور خلافت را به او سپرد. يعقوب زیدیان را گرد آورد و آن ها را به مسئولیت های عالی حکومتی گماشت. (3) آنان در طول دوران خلافت مهدی، این ادعا را منتشر کردند که علی علیه السلام امام برحق پس از پیامبر، نبودند، بلکه عباس بوده، بنابراین امامت به خاندان عباس تعلق دارد. يعقوب بسیاری از فقها را از مکان های مختلف گرد آورد و آن ها را سازمان داد تا شاهد ادعای امامت عباس و مشروعیت خلافت بنی عباس باشند و بدین ترتیب بعد از تضعیف باورهای اساسی علویان، به تعقیب آنان یا هر کسی بپردازند که

ص: 263


1- جاسم حسین، تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم ( عجل الله تعالی فرجه )، ص66.
2- خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج 13، ص 32، سبط بن الجوزی، ذکره الخواص، ص314؛ ابن طولون، الاثمه الاثنا عشر، ص90.
3- ممکن است عقيده زیدیان غیر انقلابی (جارودیه) که به امامت امام مفضول در زمان امام فاضل معتقدند، انگیزه ای برای مهدی شده تا آن را عليه علويان به کار برد؛ زیرا این عقیده می توانست به خلافت او مشروعیت بخشد.

ادعای حقی در خلافت دارد. در این زمان، فشار عليه اهل بیت و به طور عام تر عليه علویان به حدی رسید که عده ای از آنان مجبور شدند از کوفه به استان های دوردست مانند يمن بگریزند، در چنین اوضاعی، امام کاظم علیه اسلام با رهنمود سیاست تقیه به پیروان خود، توانستند از گسستن نظام علویان جلوگیری کنند. (1)

بعد از مهدی، دو فرزندش هادی و هارون بر اساس کینه های پیشینان خویش، با حربه زور و تزویر به جنگ با علویان پرداختند. با روی کار آمدن هادی، حسنیان به شدت تحت مراقبت قرار گرفتند و برای این منظور، آنان ملزم شدند تا در مدینه، هر شب برای معرفی خود به دارالاماره بیایند. (2) هادی در تعقیب طالبیان اصرار ورزید و آنان را سخت ترسانید و مقرری ها و بخشش هایی را که مهدی به آنان می داد، همه را قطع کرد و بر آنان جاسوس گماشت و به اطراف و اکناف نوشت که آنان را تعقیب کرده، نزد وی فرستند؛ لذا بسیاری به تعقیبشان برخاستند و تحريک مردم علیه ایشان بسیار شد. عده ای دست به دامن حسین بن على بن حسن بن حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب شدند که مردی زاهد و با کمال از اهل بیت بود. و از او خواستند قیام کند. (3) او در سال 169 قمری قیام کرد و به شهادت رسید. وقتی سر بریده او را همراه سایر سرهای پیروانش آوردند، موسی بن عیسی گفت: «این سر حسین بن على است.» (4) امام کاظم علیه السلام فرمودند:

؛ سوگند به خدا او مسلمانی صالح و شب زنده دار، امر کننده به معروف و نهی

ص: 264


1- تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم ( عجل الله تعالی فرجه )، ص 67.
2- اخبار الطوال، ص 1387
3- تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 404
4- قاضی نعمان، شرح الاخبار، ج 3، ص 329.

کننده از منکر بود و در میان اهل بیت همانندی نداشت. (1)

به دنبال قيام صاحب فخ، فشارهای هادی علیه علویان به ویژه امام کاظم علیه السلام

بیش تر شد تا حدی که آن حضرت را تهدید کردند. وقتی امام از تهدیدهای

هادی آگاهی یافتند، وی را نفرین کردند. لذا مدتی نکشید تا خبر مرگ او را

آوردند. (2)

دشمنی هارون با علویان نزدیک به چهارده سال امامت حضرت موسی بن جعفر علیه السلام با خلافت خلیفه سفاک عباسی هارون مقارن بود. هارون مانند خلفای پیش از خود، کینه زیادی به اهل بیت علیهم السلام و علویان داشت و با قساوت تمام، کمر همت به نابودی آنان بست تا به خیال خود کار را یکسره کند. ابوالفرج اصفهانی (3) می گوید:

هارون برای از بین بردن علویان چنین سوگند خورد: « حَتَّامَ أَصْبِرُ عَلَى آلِ بَنِي أَبِي طَالِبٍ وَ اَللَّهِ لَأَقْتُلَنَّهُم وَ لَأَقْتُلَنَّ شِيعَتَهُمْ وَ لَأَفْعَلَنَّ وَ لَأَفْعَلَن » (4)

علویان که از دشمنی هارون نسبت به خود آگاه بودند، از سر ناچاری و هراس، به صورت ناشناس در روستاها پراکنده گردیدند؛ با وجود این، تعداد زیادی از آنان شناسایی و سپس تبعید و یا کشته شدند. هارون علاوه بر اقدامات فیزیکی علیه علویان، از نظر فرهنگی نیز تبلیغات وسیعی را بر ضد آنان انجام داد. او برای این منظور، شاعران را به هجو آنان تشویق کرد. (5) شدت هجمه هارون بر ضد علویان، به حدی بود که تنها در یک روز حمید بن قحطبه به دستور هارون،

ص: 265


1- ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبيين، ص 380.
2- حر عاملی، إثبات الهدا، ج 4، ص 283؛ مالکی، الفصول المهمه، ج 2، ص 946.
3- ابوالفرج، اغانی، ج 5، ص 150.
4- به خدا قسم آنان و شیعیانشان را می کشم !
5- القرشی، حياه الإمام موسی بن جعفر 7، ج 2، ص 76.

شصت نفر از علویان را در سیاه چالهای هارون به شهادت رساند. (1) هارون در دشمنی خود با خاندان رسول خدا صلی الله علیه و آله به حدی شدید بود که خادم قبر سيد الشهدا را مواخذه کرد (2) و دستور داد مرقد مطهر امام حسین علیه السلام را تخریب کنند و درخت سدری را که نزدیک قبر مطهر بود قطع نمایند. بر اساس روایتی، رسول خدا صلی الله علیه و اله برنده آن درخت را لعن فرموده بودند. (3)

لبه تیز شمشیر هارون علاوه بر علویان، متوجه شخص امام کاظم علیه السلام نیز بود.

او با این که به علم و فضایل حضرت کاملا آگاهی داشت و اخباری که امام از آینده فرزندان او خبر داده بودند باور داشت، آن حضرت را نیز زندانی کرد. (4) وی در جایی، از امام به عنوان حجت و خلیفه الهی در روی زمین یاد کرده است. (5) هنگامی که حضرت در زندان ربيع بودند، هارون با اعتراف به عظمت امام، از ایشان به عنوان راهب بنی هاشم یاد کرد. (6) حتی او اعتراف می کرد که آن حضرت به جانشینی رسول خدا صلی الله علیه و آله سزاوارتر است، اما می گفت: «سلطنت ناز است و

خویشاوندی نمی شناسد.» (7)

امام کاظم علیه السلام در تمام مدت عمر شریف خویش، به دنبال کار عظیم پدر بزرگوارش، به سه مسأله مهم، یعنی طرح بنیادین مذهب و تربیت شاگردان پدرش، و حفظ انسجام علویان و اهل بیت به عنوان طلایه داران مذهب تشیع پرداختند تا بدین سان مذهب را روز به روز شکوفا کرده، مرزبندی دقیق و

ص: 266


1- شيخ صدوق، عیون أخبار الرضا 7، ج 1، ص 111.
2- طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج 8 ص 356.
3- الكركي الحائری، تسليه المجالس، ج 2، ص 474؛ مجلسی، بحارالانوار، ج45، ص 399
4- درباره این خبر نک: دینوری، اخبار الطوال، ص 388، الحاج حسن، الإمام الكاظم 7، ص 262
5- بحارالانوار، ج 48، ص 62
6- شيخ صدوق، عیون أخبار الرضا 7، ج 1، ص 96؛ مجلسی، بحار الأنوار، ج 48، ص 221. إِنَّ هَذَا مِنْ رُهْبَانِ بَنِي هَاشِمٍ قُلْتُ فَمَا لَكَ قَدْ ضيفت عَلَيْهِ فِي اَلْحَبْسِ قَالَ هَيْهَاتَ لاَ بُدَّ مِنْ ذَلِكَ ! (قرشی، حياه الإمام موسی بن جعفر 7، ج 2، ص 167).
7- «فان الملك عقیم»؛ إحقاق الحق، شوشتری، ج 12، ص 309؛ قندوزی، ینابیع الموده، ج3، ص 165.

مشخصی را از نظر فقهی و کلامی بین مذهب شیعه و سایر فرقه های انحرافی ایجاد نمایند. هارون از دور و نزدیک به شدت مراقب فعالیت های علویان بود. او کوچک ترین فعالیت های دینی آنان را سیاسی جلوه می داد و به بهانه این که در صدد تشکیل حکومت و قیام علیه او هستند، کینه های درونی خود را آشکار و آنان را زندانی می کرد. (1) با همه گرفتاری ها و موانعی که هارون برای ظهور شخصیت های علوی ایجاد می کرد، ویژگی های فوق العاده شخصیت آنان در جامعه، علویان را از دیگران ممتاز و حیات سیاسی را بر هارون تنگ تر می کرد.

با وجود فشارهای هارون، گرایش مردم در زمان امام کاظم علیه السلام رشد بیشتری یافت. فراهم آمدن اموال زیاد از خمس در نزد امام و گرفتاری حضرت از این جهت، از این موضوع حکایت می کند. (2)

مخالفت یا تفرقه بین جماعت، از واژه های سیاسی بود که از عصر بنی امیه برای قلع و قمع مخالفان به خدمت گرفته شد. عباسیان نیز با تمسک به همان واژه، مخالفان خود را به جوخه مرگ می سپردند. از این رو، هارون بسیاری از بزرگان از اهل بیت علیه السلام را با همین مستمسک دستگیر و روانه زندان یا جوخه های مرگ کرد تا بتواند افکار عمومی جامعه را از تحریک علیه خود باز نگاه دارد. او با تمسک به همین حربه، امام کاظم علیه السلام را روانه زندان کرد. (3) نتیجه این که حکومت های ستمکار بنی امیه و بنی عباس در تمام دوران حکومت خودکامه خود، شیعیان و به ویژه اهل بیت را در سخت ترین وضعیت ممکن قرار دادند. فشار و

ص: 267


1- اثبات الهداه، ج 4، ص 242
2- حياه الإمام موسی بن جعفر 7، ج 2، ص 452.
3- شیخ صدوق، عیون أخبار الرضا 7، ج 1، ص 73؛ ابن صباغ المالكي، الفصول المهمه ج 2، ص 952. مجلسی به نقل از هارون می گوید: « إِنِّي أُرِيدُ أَنَّ اَللَّهَ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ أَخِبَةً لِأَنِّي قَدْ خَشِيتُ أَنْ يُلْقَى بَيْنَ أُمِّكَ وبا تَشفُّ فِيهَا مَا هُمْ وَ أَنَا أُخْتٌ أنَّه يأه عِدَّةٌ قَلَّمَا كَانَ مِنَ الْغَيْرِ أَرْسَلَ إِلَيْهِ الْفَضْلَ بنُ اَلرَّبِيعِ وَهُوَ قَامَ يُصَلِّي فِي مَقَامِ رَسُولِ اَللَّهِ وَ أَمَرَ بِالْقَبْضِ عَلَيْهِ وَ خَبِيرٌ .» (بحارالانوار، ج 48، ص213)

ستم بنی عباس به خاندان وحی، از ستم بنی امیه بیشتر دانسته شده است؛ چنان که شاعر می گوید:

تَاللَّهِ مَا فَعَلَتْ عُلُوجُ أُمِّيهِ *** مِعْشَارَ مَا فَعَلَتْ بَنُو اَلْعَبَّاسِ (1)

دعبل خزاعی نیز گفته:

بنی امیه برای قتل عام بنی هاشم بهانه داشتند، اما برای بنی عباس عذر و

بهانه ای نمی بینم. (2)

برای ترسیم وضعیت بحرانی اهل بیت علیهم السلام در دوره هارون، کافی است به

شخصیت های مهمی از علویان توجه شود که در این دوره به بند کشیده شدند و جان باختند. آنچه در این بین مهم می نماید، این است که با وجود تمام بی رحمی های هارون نسبت به علویان، به هیچ وجه آنان با هارون سازش نکردند و همواره مواضع قاطع و روشنی در مقابل او داشتند. (3)

راه های برخورد هارون با علویان

هارون راه های گوناگونی برای مقابله با علویان پیمود؛ مانند طرح مناظرات مختلف بین عالمان سایر ادیان و فرق با افراد شاخص اهل بیت علیهم السلام (4) و نیز زندان و شکنجه (5) و در تنگنای اقتصادی قرار دادن اهل بیت (6) برای نمونه، هارون در سفر به مدینه، به تمام بازماندگان صحابه بخشش های زیادی کرد، اما به هیچ کدام از

ص: 268


1- میرزای نوری، مستدرک الوسائل، ج 1، ص 15. (به خدا قسم ستمی که بنی امیه به علویان کردند، ده یک آن ستمی نبود که بنی عباس کردند.
2- « اَرِي اُمِيهِ مَعْذُورِينَ اِنْ قَتَلُوا وَ لاَ اِرْيَ لِبَنِي اَلْعَبَّاسِ مَنْ عُذْرَ»؛ (بحارالأنوار، ج 49، ص318).
3- الاختصاص، ص 262، الحاج حسن، الإمام الكاظم 7، ص 265.
4- ابن عنبه، عمده الطالب، ص 216؛ شیخ صدوق، عیون أخبار الرضا 7، ج 1، ص 79.
5- شوشتری، إحقاق الحق، ج 12، ص 296؛ حر عاملی، إثبات الهداه، ج 4، ص 242
6- الشبراوي، الإتحاف بحب الأشراف، ص 300

علویان چیزی نداد. وقتی مأمون راز این کار را از پدرش جویا شد، هارون علت آن را خوف از قیام آنان دانست. (1) هارون هم چنین از ارتباط مردم و شیعیان با اهل بیت به وسیله تبلیغات مسموم و دروغین جلوگیری می کرد و در صورت ناموفق بودن، برای کنترل رفت و آمدها جاسوس می گماشت.

اهل بیت و حاکمیت خلافت عباسی

یکی از ویژگی های علویان و در رأس آنان ائمه اطهار، برخورد با حاکمان جور است. آنان در طول تاریخ، در برابر ستمکاران نه سازش می کردند و نه سکوت. شکل مبارزه و تاکتیک آنان با توجه به واقع بینی سیاسی شان، با اختلاف زمان و اوضاع تغییر می کرد، اما از مواضع خود هرگز عقب نشینی نمی کردند. شکل های گوناگون مبارزه آنان با دستگاه خلافت عباسی را در قالب برخورد منفی آنان با دستگاه خلافت می توان دید که یکی از پیچیده ترین شکل های مبارزه با جریان سیاسی حاکم بود. مبارزه منفی، قابلیت و ظرفیت زیادی در مبارزات سیاسی دارد. این نحوه مبارزه، دلیل بر نفی مشروعیت نظام حاکم است و می تواند کم کم به شناخت مردم نسبت به حاکمان سیاسی و بی اعتمادی به حکومت آنان بینجامد. برخورد امام با صفوان بن مهران و متقاعد کردن

او به همکاری نکردن باهارون نمونه تاریخی این شکل از مبارزات سیاسی است. (2) همکاری نکردن اهل بیت با خلفای ستمکار، و نفوذ در دستگاه خلافت برای کاهش فشارهای سیاسی و اقتصادی بر مردم از شیوه های دیگر مبارزه با دستگاه خلافت عباسی بود (3) هم

ص: 269


1- مجلسی، بحار الأنوار، ج 48، ص 131.
2- « يَا صَفْوَانُ كُلُّ شَيْءٍ مِنْكَ حَسَنٌ جَمِيلٌ مَا خَلاَ شَيْئاً وَاحِداً ».
3- جعفر بن محمد بن اشعث، از جمله این افراد است. (کشف الغمه، ج 3، ص23؛ إثبات الهداه، ج 4، ص 138).

چنین مبازره با علمای درباری (1) و مقابله با افکار انحرافی و فرقه های نوظهور، از دیگر شیوه های مبارزه آنان با حاکمان عباسی به شمار می آمد.

در بین خلفای عباسی، موسی الهادی در 25 سالگی به خلافت رسید و با این که دولت مستعجلی داشت، و بیش از يک سال زنده نماند، (2) اما نسبت به علویان بسیار سفاک و ستمگر بود. او در مدت خلافت کوتاه خود، علویان را به شدیدترین وجه سرکوب کرد. حسین بن على شهيد فخ، به سبب ستمگری های او، قيام نمود و همراه یاران خود، به وحشتناک ترین وجه به شهادت رسید. سرهای شهدا را که بیشترین آنان از علویان بودند، بالای نیزه ها زدند و در میان شهرها گردانیدند. وقتی سر او را برای هادی آوردند، با اشعاری علویان را به قطع رحم (3) سرزنش کرد و امام کاظم علیه اسلام را سر منشأ قيام دانست و سوگند یاد کرد که او را خواهد کشت

وَ اللَّهِ ما خَرَجَ حُسَينٌ الاّ عَن اَمرِهِ وَلا اتَّبَعَ الا حُجَّتَهُ لأنَّهُ صَاحِبُ اَلوصِيه فِي هَذَا اَلْبَيْتِ قَتَلَنِي اَللَّهُ اَن اِبْقَيْتُ عَلَيْه ؛

به خدا سوگند حسین به دستور و تبعیت از او خروج کرد، زیرا پیروی نمی کنند مگر امر او را و اوست که صاحب وصیت در این خانواده است.

خدا مرا بکشد اگر او را زنده بگذارم. (4)

تهدیدات هادی وقتی به گوش علویان رسید، آنان بیش از خود بر جان امام بیمناک شدند. از این رو، به امام اصرار کردند که مخفی شود، اما آن حضرت با خواندن اشعار کعب بن مالک، دشمنی هادی با خود را به دشمنی قریش با رسول خدا صلی الله عیله و آله تشبیه کردند که در این نزاع، قریش مغلوب پیامبر شدند. (5) سپس مناجات

ص: 270


1- بحارالانوار، ج 2، ص 36، حياه الإمام موسی بن جعفر 7، ج 1، ص 240.
2- الأخبار الطوال، ص 386.
3- ابن شهر آشوب، المناقب، ج4، ص306
4- بحارالأنوار، ج 48، ص 151.
5- برای متن مناجات نک: ابن طاووس، مهج الدعوات، ص 227؛ بحارالأنوار، ج 11، ص 327.

طولانی با خدای تعالی انجام دادند و پس از فراغت از دعا، نگاهی به یاران خود انداختند و فرمودند:

شما نباید ترس داشته باشید! نامه ای از عراق نمی رسد مگر نخستین نامه که

می رسد در آن خبر مرگ موسی الهادی است. (1)

پس از مرگ هادی، برادرش هارون در سال 170 قمری به خلافت رسید. هارون در آغاز حکومت، خواست سیاست خشن هادی را جبران کند، از این رو با ایشان ملایمت و همدردی کرد و به آنان امان داد و از علویان ساکن در بغداد، رفع مانع کرد و آنان را به جز عباس بن حسن بن عبدالله به مدینه باز گرداند و استاندار مدینه را که شکنجه گر آنان بود، برکنار کرد. (2) اما علویان اعتقاد راسخ داشتند که خلافت حق ایشان است و هرگز دست به سازش نزدند و برای رسیدن به حق خود و هم چنین مبارزه با خودکامگی های خلفیه عباسی، از مبارزه دست برنداشتند؛ از این رو، ملایمت هارون ادامه نیافت و درگیری سختی میان ایشان آغاز شد (3) و یکی پس از دیگری، شخصیت های مهم علویان را تعقیب کردند. او ادریس بن عبدالله بن حسن (4) و برادرش یحیی (5) را با نیرنگ به شهادت رساند. هارون در شیوه حکومتی خود بسیار سفاک بود و از ریختن خون هیچ بی گناهی دریغ نمی کرد.

سیاست خشن و ضد علوی هارون، تقویت استراتژی سیاسی سه حزب علوی موسوم به حسنیان انقلابی، اسماعیلیان (6) و امامیه را موجب شد. گروه امامیه تحت

ص: 271


1- حياه الإمام موسی بن جعفر علیه اسلام ، ج 1، ص 482.
2- سهيل طقوش، دولت عباسیان، ترجمه حجت الله جودکی، ص 72، به نقل از تاریخ طبری، ج 8، ص 235.
3- همان.
4- أنساب الأشراف، البلاذری، ج 3، ص 137.
5- أنساب اشراف، ج3، ص 136؛ البدایه و النهایه ج 10، ص 167.
6- اسماعیلیه، امامت را پس از امام کاظم علیه السلام برای برادرش اسماعیل بن جعفر می دانند و از این جا از شیعه دوازده امامی جدا می شوند ( مقالات الاسلامیین، ص 26)

امامت امام کاظم علیه اسلام قوی تر و متشکل تر شدند، اینان برای رسیدن به اهداف سیاسی خود به نهضتی تدریجی تأکید داشتند، ولی امام هرگونه تصمیم مبنی بر قیام مسلحانه را رد کردند؛ زیرا آن را وظیفه قائم می دانستند. (1)

روشنگری های امام در طول یک دهه خلافت هارون، چنان کارایی داشت که فرزندش مأمون را به سر فرود آوردن در مقابل امام رضا علیه اسلام و ترمیم گذشته پدرش وادار کرد و او تا حدودی از آزار علویان دست برداشت.

امام کاظم علیه اسلام و مدعیان امامت

پراکندگی و اختلاف بین شیعیان، از جمله مشکلات امام کاظم علیه اسلام بود. از یک سو پراکندگی جمعیتی شیعه و از طرف دیگر تعیین امام بعد از امام صادق علیه اسلام با توجه به داعیه برخی از فرزندان ائمه، مشکلاتی را برای امام به وجود آورد و فشارها و سخت گیری های بنی عباس نیز این فشارها را دو چندان می ساخت. شکل و نحوه وصیت امام صادق علیه اسلام که ناچار شدند منصور را هم مانند فرزندان و همسرش وصی خود قرار دهند، از جو خفقان سیاسی دوران خلافت منصور حکایت می کند. (2) نمونه این اختلاف را می توان اعتقاد به امامت اسماعیل، عبدالله افطح و محمد دیباج برادران امام کاظم علیه اسلام دانست که تحیر شیعه را فراهم ساخت.

فرقه های مهمی که در زمان امام کاظم علیه اسلام پدیدار شدند و امامت آن حضرت

را نپذیرفتند و از این جهت حضرت را با مشکل مواجه ساختند عبارتند از:

1. فطحیه که بعد از امام صادق علیه اسلام به امامت فرزندش عبدالله بن افطح معتقد شدند (3) اما عبد الله بعد از شهادت امام چند روزی بیشتر زنده نماند و فرزند پسری نیز از خود به جا نگذاشت.

ص: 272


1- تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم ( عجل الله تعالی فرجه )، ص 68.
2- اعلام الوری، ج 2، ص 13؛ إثبات الهداه، ج 4، ص 221.
3- البياضي، الصراط المستقيم، ج 2، ص 192.

2. سمطیه که به امامت محمد پسر دیگر امام صادق علیه اسلام معتقد شدند.

3. ناووسیه که معتقد بودند امام صادق علیه اسلام زنده اند و ایشان مهدی قائم هستند.

4. اسماعیلیه که امامت اسماعیل را پذیرفتند با این که او در زمان حیات امام صادق علیه اسلام از دنیا رفته بود.

با وجود همه ناملایمات در دوره امام کاظم علیه اسلام شکوفایی حیرت انگیز شعیان را شاهد هستیم. روی آوردن عده ای به وقف بعد از شهادت امام هفتم به جهت اموالی زیادی که در دست آنان بود، از این رشد حکایت می کند. (1)

قیام های علویان در دوره امام کاظم علیه اسلام

علویان در تمام دوره بنی امیه و هم چنین در دوران بنی عباس، با مشکلات و دشواری های سختی مواجه بودند. بخش مهمی از مشکلات آنها به جهت از بین بردن حقوق مردم توسط خلفا و یا منكراتی بود که حکومت ها مرتکب می شدند. بنی هاشم نیز برای مبارزه با منكر، به قیام های متعددی دست می زدند. آنان به حكم وظایف دینی خود، در برابر پاسداری از دین و جامعه اسلامی احساس مسئولیت می کردند. از این رو، وقتی کابوس سنگین ظلم و جور جامعه اسلامی را فرا گرفت، به میدان مبارزه با ستمگران آمدند. آنان به جهت این مبارزات، در تمام دوره امویان و همین طور عباسیان، از حقوق طبیعی خویش محروم و دچار سخت ترین مصیبت ها بودند (2) عزت و مناعت طبع آنان هرگز اجازه ذلت و تسلیم را به آنان نمی داد. (3) از این رو، برای احقاق حق جامعه اسلامی ناچار به قیام می شدند. ولی امامان بعد از نهضت امام حسین علیه اسلام در هیچ قیامی مستقیم شرکت

ص: 273


1- رجال الكشی، ص 405 و 468 ؛ طوسی، الغیبه، ص 64
2- برای بخشی از ظلم هایی که به فرزندان امام حسن علیه السلام می شد نک: مقاتل الطالبيين، ص 340؛ ابن عساکر، تاریخ دمشق، ج13، ص 27؛ تاريخ الإسلام، ج 9، ص17.
3- حياه الإمام موسی بن جعفر 7، ج 1، ص 380.

نکردند. در پشتیبانی آنان از این قیام ها مطالب مختلفی نقل شده است. بر اساس روایات، امام کاظم (1) به برخی مانند یحیی دستور قیام دادند (2) و شواهدی نیز گواه بر این مطلب است که امام، قیام کننده گان را به مبارزه با بنی عباس تشويق

می کردند. (3)

نتیجه

اهل بیت علیه اسلام با این که مصیبت های فراوانی را در دوران اموی و عباسی متحمل شدند، نقش محوری در تبیین و طرح بنیادین مذهب و تربیت نیروهای دینی ایفا کردند. بازتاب حرکت های اصلاحی آنان در عصر عباسی، چالش جدی با عباسیان بود. هارون و خلفای پیش از او عمیقا به این نکته آگاه بودند که فعالیت های مذهبی و فکری آنان می تواند تهدیدی جدی برای خلافت باشد. از این رو، هارون فشارهای سخت و دهشتناکی را بر اهل بیت وارد کرد، ولی این کار نه قدرت او را استحکام بخشید و نه توانست عقیده عمومی

را درباره شخصیت الهی و پرجذبه اهل بیت به ویژه امام کاظم علیه اسلام تغییر دهد. از این رو، او به سیاست ارتشا، ارعاب و ایجاد اختلاف بین امام و پیروان ایشان متوسل شد. فشارهای زیاد خلفای عباسی به علویان، سبب وقوع برخی قیام های علویان گردید. اما آن حضرت در این برهه از زمان، شأن خود و علویان را بالاتر از این گونه قيام ها می دانستند، لذا آنان را از چنین خروج و قیامی منع کردند و با روشنگری توانستند جامعه را آماده پذیرش حکومت علوی سازند.

ص: 274


1- علیه اسلام
2- مامقانی، تنقیح المقال ج 1، ص 337.
3- کلینی، اصول کافی، ج 1، ص 366.

منابع

1. ابن شهر آشوب، محمد بن على (م 588)، مناقب آل أبي طالب، تحقيق لجنه من

اساتذه النجف الاشرف، نجف: مکتبه الحیدریه، 1376.

2. ابن طولون، شمس الدين محمد (م.953)، الائمة الاثنا عشر، قم: انتشارات رضی،

بی تا

3. ابن کثیر (م.774ق.)، البدایه و النهایه، بیروت: مكتبة المعارف، 1407 ق.

4. ابن عساكر (م.571ق.)، تاریخ مدینه دمشق، به کوشش علی شیری، بیروت:

دار الفكر، 1415ق.

5. احمد بن واضح (م 284)، تاریخ یعقوبی، بیروت: دارصادر، بی تا

6. اربلی، علی بن عیسی (م 693)، کشف الغمه، تبریز: مکتبه بنی هاشمی، 1381.

7. اصفهانی، ابوالفرج (م. 356ق.)، الاغانی، به کوشش على مهنا و سمیر جابر ،

بیروت: دار الفكر.

8. _______، مقاتل الطالبيين، به کوشش مظفر، قم: دار الكتاب، 1385ق.

9. بلاذری (م.279ق.)، انساب الاشراف، به کوشش زکار و زرکلی، بیروت:

دار الفکر، 1417ق.

10. جاسم محمد حسین، تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم ( عجل الله تعالی فرجه )، مترجم سید

محمد تقی آیت اللهی، تهران: امیر کبیر، 1385.

11. الحاج حسن، حسین، باب الحوائج الإمام موسى الكاظم علیه السلام ، بیروت: دار المرتضی،

1420 .

12. حسنی، ابن عنبة (م. 828 ق)، عمده الطالب في أنساب آل أبي طالب، قم:

انصاریان، 1417.

ص: 275

13. الحسنی، هاشم، (م.1404)، سیره الأئمة الاثني عشر 7 ، نجف: المكتبه الحيدريه،

1382 .

14. خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، مصحح مصطفى عبد القادر عطا، بیروت: دار الكتب

العلميه، 1417.

15. دینوری، ابوحنیفه (م 282)، اخبار الطوال، تحقيق عبد المنعم عامر، داراحياء

الكتب العربيه، 1960م.

16. دینوری، ابو حنيفه (م 282)، الاخبار الطوال، تحقیق عبد المنعم عامر، داراحياء

الكتب العربيه، 1960م.

17. ذهبی، محمد بن احمد، (م 748)، تاريخ الاسلام، تحقیق عمر عبد السلام تدمری،

بیروت: دار الكتاب العربی، 1410.

18. سبط بن جوزی (م. 654)، تذکره الخواص، قم: منشورات الشريف الرضی،

1418 ق.

19. السمهودی، علی بن عبدالله الحسن، (م.991)، جواهر العقدين في فضل الشرفين،

بغداد: مطبعه العاني، 1405. 20. سید بن طاوس (م.664)، مهج الدعوات و منهج العبادات، قم: دارالذخائر، 1411ق.

21. شبراوی، جمال الدین (م. 1171)، الإتحاف بحب الأشراف، قم: دار الكتاب،

1423ق.

22. شريف قرشی، باقر، حياه الإمام موسی بن جعفر علیه السلام ، بیروت: دار البلاغه، 1413.

23. شیخ صدوق (م. 386 ق)، عیون أخبار الرضا علیه السلام ، تهران: نشر جهان،1378 .

24. شیخ طوسی (م. 460)، الغيبه، قم: دار المعارف الإسلاميه، 1411.

25. شیخ مفید (م. 413 ق)، الإختصاص، قم: کنگره شیخ مفید، 1413. 26.

26._________، الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، قم: کنگره شیخ مفید

27. طبرسی، احمد بن على (م قرن 6)، الإحتجاج، تحقیق ابراهیم بهادری و محمدهادی به، تهران: دارالاسوه، 1416.

ص: 276

28. طبری (م.310ق.)، تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک)، به کوشش محمد

ابوالفضل، بیروت: داراحياء التراث، بی تا.

29. طقوش، سهیل، دولت عباسیان، ترجمه حجت الله جودکی، قم: پژوهشگاه حوزه

و دانشگاه، 1384.

30. عاملی، جعفر مرتضی، الصحیح من سیره النبي الأعظم، قم: دار الحديث، 1426.

31. عطاردی، عزیزالله، مسند الإمام الكاظم أبي الحسن موسی بن جعفر علیه السلام ، مشهد:

آستان قدس رضوی، بی تا.

32. القندوزی (م.1294 ق.)، ینابیع الموده، به کوشش الحسینی، تهران: اسوه،

1416ق.

33. کر کی حائری، سید محمد (قرن دهم)، تسليه المجالس و زينه المجالس، موسسه

المعارف الإسلامية، قم، 1418.

34. کلینی (م. 329ق.)، کافی، به کوشش غفاری، بیروت: دار التعارف، 1411ق.

35. مومن بن حسن شبلنجی، نورالأبصار في مناقب آل بيت النبي المختارة، قم: رضی،

بی تا.

36. مالکی، ابن صباغ (م. 855)، الفصول المهمه في معرفه الائمه: ، قم: دار الحدیث،

1422

37. مامقانی (م.1351ق.)، تنقیح المقال، نجف: المرتضویه، 1350 ق.

38. مجلسی (م.1110 ق.)، بحار الانوار، بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1403ق.

39. محدث اربلی (م.692)، کشف الغمه في معرفة الأثمه، قم: رضی، 1421.

40. محمد بن حسن طوسی (م 460)، امالی، تحقيق موسسه البعثه، قم: دار الثقافة، 1414

41. محمد بن عمر کشی (م. حدود 350)، رجال الكشی (اختيار معرفه الرجال )، مشهد: دانشگاه فردوسی، 1348ش.

ص: 277

42. مرعشی، قاضی نورالله، احقاق الحق وازهاق الباطل، قم: مکتبه آیت الله المرعشی، 1409

43. مسعودی، علی بن حسین (م. 346)، مروج الذهب و معادن الجوهر، قم: دار الهجره، 1409

44. نباطی بیاضی، شیخ علی (م. 877)، الصراط المستقيم إلى مستحقي التقديم، نجف:

المكتبه الحیدریه، 1384.

45. نیشابوری، فتال، روضه الواعظین، تحقیق سید محمد مهدی سید حسن الخرسان، قم: منشورات الرضی، بی تا.

ص: 278

گونه شناسی روایات

سیره اجتماعی - سیاسی امام کاظم علیه السلام

سیف الله صرامی

* سیف الله صرامی (1)

چکیده

روایات اجتماعی سیاسی امام کاظم علیه السلام به چهار دسته اصلی تقسیم می شود. دسته اول، بیانگر گزاره های بنیادی شامل مبانی کلامی، فلسفي و اوصافی کلی برای جامعه و سیاست است. روایات امامت، نبوت، عدالت، دسته بندی مردم، مهدویت و مانند این ها از این دسته است. دسته دوم روایات فقهی درباره روابط اجتماعی و سیاسی است. دسته سوم روایاتی است که در بیان حقایقی تاریخی شامل تاریخ صدر اسلام و تاریخ انبیاء و امت های گذشته است. دسته چهارم بیانگر روابط اجتماعی و سیاسی حضرت در مقطع زمانی است که زندگی می کردند و تقریبا همه آن ها به دوره 35 ساله امامت ایشان مربوط می شود.

واژگان کلیدی: روایات، روابط اجتماعی و سیاسی، امام کاظم علیه السلام ، خلافت

ص: 279


1- عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی

طرح موضوع

امام کاظم علیه السلام (128 - 183 ق) در دوران استقرار و قدرت کامل خلفای عباسی می زیسته اند. دوران حدود 35 ساله امامت حضرت، همراه با حدود ده سال خلافت منصور، یازده سال خلافت مهدی، یک سال خلافت هادی و سیزده سال خلافت هارون بوده است. به جز بخش های فردی و عبادی که امام کاظم علیه السلام در دوران امامت، به ایفای نقش خطیر هدایت و امامت برای تمام بشریت، مسلمانان و به ویژه پیروان امامی خود پرداخته اند، در بخش های اجتماعی - سیاسی نیز چنین نقشی داشته اند. در این مقاله، مراد از حوزه اجتماعی - سیاسی دست کم به لحاظ سلبی روشن می شود؛ یعنی حوزه هایی که به جنبه های فردی و عبادی مربوط نمی شود، بلکه درباره جامعه و حداکثر تأثیر افراد بر جامعه است. از آنجا که سیاست و حکومت، از ارکان زندگی اجتماعی انسان محسوب می شود، این بخش به طور خاص در عنوان افزوده شده است. بنابراین، به دلیل اهمیت این بخش، از باب عطف خاص به عام، تصریح شده است.

پرداختن همه جانبه به زندگی، نقش ها و هدایت های سیاسی - اجتماعی امام کاظم علیه السلام ، نیازمند پژوهش گسترده در حد یک یا حتی چند کتاب است. یکی از مقدمات مهم و محوری چنین پژوهشی، دسته بندی و تدوین روایاتی است که در جوامع روایی شیعه در سیره سیاسی - اجتماعی آن حضرت نقل شده است. به تناسب شمول سيره نسبت به قول، فعل و تقریر، مراد از روایاتی که در این جا دسته بندی می شود، گفتار (قول) هایی است که از خود حضرت در حوزه های سیاسی - اجتماعی نقل شده و یا از دیگران درباره رفتار (فعل) حضرت در این حوزه ها، در جوامع روایی شیعه به ما رسیده است. ممکن است از لابه لای برخی از این روایات، به تأیید (تقرير) حضرت نسبت به قول، رفتار یا جریانی هم دست یابیم.

ص: 280

هدف این مقاله، ارائه نمایی از تاریخ سیاسی - اجتماعی امام کاظم علیه السلام و رهنمودهای حضرت در این حوزه ها، صرفا از نگاه روایات موجود، فارغ از اعتبار یا عدم اعتبار سندی آن ها، به عنوان یکی از منابع مهم پژوهش در این باره است. از این رو در این جا، نه به بحث های سندی و اعتبار روایات می پردازیم و نه در پی رد و اثبات تمام جزئیاتی هستیم که در تک تک روایات آمده است. البته ممکن است از خلال نقل های متعدد برخی از روایات و یا مشترکات تعدادی از روایات در موضوعات مختلف، از رهگذر همین نقل و تدوین روایات، به گزاره های معتبری دست یابیم. برای مثال این که مشی حضرت در برابر ظلم حاکمان وقت، برخورد مسلحانه و شورش گرانه نبوده است، به روشنی از کنار هم گذاشتن روایات به دست می آید. البته برخی از مخالفان (1) آن حضرت به این مورد مهم به

طور خاص نیز تأکید و اذعان داشته اند. قاضی ابویوسف معاصر امام کاظم علیه السلام ، در مجلس پیروزی هادی عباسی بر حسین بن علی، شهید فخ، بر این روش امام کاظم علیه السلام تأکید می کند. (2) فرصت اندک این مقاله، اجازه استنباط و اثبات چنین گزاره هایی را نمی دهد. بنابر این، در این جا تنها به دسته بندی روایات یاد شده و گاهی توضیحاتی ضروری برای تفهیم و ارئه بهتر آن اکتفا می شود.

نکته دیگر این که در این جا، تنها روایاتی می آید که احراز شود از امام کاظم علیه السلام نقل شده است. برخی از روایات یا در اصل نقل و یا به لحاظ اشتراک لقب حضرت با برخی امامان دیگر و یا به لحاظ سایر عوامل، روشن نیست که از امام کاظم علیه السلام است یا امامی دیگر، این روایات نقل نمی شود. بدیهی است تقسیم بندی ارائه شده، نه مدعی تنها تقسیم ممکن است، نه مدعی بهترین یا کامل ترین آن.

ص: 281


1- برای نمونه ای از مخالفت ابویوسف با امام کاظم علیه السلام نک: کافی، ج 4، ص 350.
2- بحار الانوار، ج 48، ص 151.

دسته بندی کلی و فراگیر

اشاره

در یک تقسیم کلی و فراگیر، روایات اجتماعی - سیاسی امام کاظم علیه السلام را به چهار دسته اصلی می توان تقسیم کرد:

دسته اول، بیانگر گزاره های بنیادی، شامل مبانی کلامی، فلسفی و اوصافی کلی برای جامعه و سیاست است. روایات امامت، نبوت، عدالت، دسته بندی مردم، مهدویت و مانند این ها از این دسته است.

دسته دوم، روایات فقهی در باب روابط اجتماعی - سیاسی است.

دسته سوم، در بیان حقایقی تاریخی شامل تاریخ صدر اسلام و تاریخ انبیا و

امت های گذشته است.

دسته چهارم، بیانگر روابط اجتماعی - سیاسی خود حضرت است که تقریبا

همه آنها به دوره 35 ساله امامت ایشان مربوط می شود.

روایات زیر مجموعه چهار دسته فوق، از لحاظ تنوع و تعداد یکسان نیستند. برای مثال، روایات دسته چهارم بسیار زیادتر و متنوع تر از روایاتی است که به نقل از خود حضرت گزارش ها یا دیدگاه هایی تاریخی ارائه می دهند. هر یک از این چهار دسته، طی یک بند که برخی از آن ها نیز عناوین زیادی را پوشش می دهد، در پی می آید:

روایات دسته اول: گزاره های بنیادی
اشاره

برخی از روایات منقول از امام کاظم علیه السلام بر گزاره هایی بنیادی و پیشینی نسبت به روابط اجتماعی - سیاسی دلالت دارد. این گزاره ها، ممکن است محتوایی کلامی، فلسفی و یا جامعه شناسانه داشته باشد. در مورد گزاره های کلامی و فلسفی، مراد گرد آوردن هر گزاره کلامی و یا فلسفی در این دسته نیست؛ بلکه مراد آن دسته ای است که تأثیر آن بر جامعه و سیاست در خود روایت به نحوی

ص: 282

مورد اشاره باشد یا تأثیر آن، بدون تأمل روشن باشد. برای مثال، گزاره های کلامی درباره امامت و رهبری مردم و جامعه، به روشنی تأثیر بر جامعه و سیاست را در

بر دارد.

روایات این دسته، تا آن جا که تتبع این قلم نشان می دهد، بر پنج عنوان کلی دلالت دارد که زیر شاخه های این دسته محسوب می شود. هر یک از این عناوین نیز ممکن است، چند عنوان را در زیر مجموعه عنوان های خود، پوشش دهند. به این ترتیب سومین مرحله تقسیم، در طول دو تقسیم قبل نشان داده می شود. در عین حال ممکن است در برخی از عناوین، نوبت به تقسیم سوم نرسد. این به معنای عدم امکان تقسیم به لحاظ منطقی و حتی به لحاظ موارد خارجی نیست. اما محدودیت در روایات موجود امام کاظم علیه السلام ، در موارد فراوانی، تقسیم را در مرحله دوم متوقف می سازد. به هر حال، برای هر عنوانی که با توجه به محدودیت یادشده، دیگر تقسیم نمی شود، حداقل یک روایت به عنوان نمونه نقل یا عنوان و نشانی داده می شود:

1. امامت و رهبری
اشاره

امامت در روایات امامیه جایگاهی بلندی پر محتوا و محوری دارد. در روایات امام کاظم علیه السلام هم این جایگاه به خوبی آشکار است. روایات منقول از آن حضرت در این باره، خود در چند عنوان فرعی تر قابل تقسیم است:

1-1 - ضرورت وجود امام

در میان روایات فراوان درباره ضرورت وجود امام، این روایت از امام

کاظم علیه السلام نقل شده است: « ان اَلْحُجَّةَ لاَ تقومُ اَللَّهُ عَلَى خَلْقِهِ الاّ بامام حَتَّى يُعْرَفَ ، (1)

ص: 283


1- محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج 1، ص 177، تهران: دار الكتب الاسلاميه، 1363.

حجت خداوند بر مردم برپا نمی ایستد مگر با وجود امام، با این هدف که شناخته شود.» روایت دیگر، معنای ضرورت وجود امام و شناخته شدن او در نقش هدایت گری و این که هر کس از او پیروی کند اهل نجات است و هر کس نکند گمراه می شود، توضیح می دهد. (1)

1-2- صفات امام

امام کاظم علیه السلام ، در روایتی صفات امام را چنین بیان فرموده اند: « اَلاَئِمَةُ عُلَمَاءُ صَادِقُونَ مُفَهَّمُونَ مُحَدَّثُونَ ؛ (2) ائمه عالم، صادق، مفهم و محدث هستند.» معنای علم و صداقت روشن است. اما مفهم و محدث بودن که ظاهرا به صیغه اسم مفعول است، یعنی گونه ای از ارتباط ائمه با ملائکه و اشاره می کند به این که از آن عالم کسب معرفت و دانش دارند. این معنا در خود روایات آمده است. (3) در روایتی دیگر با بیان این که ائمه همگی در علم و شجاعت برابرند، این دو صفت را برای آنان ثابت می داند. (4)

1-3- حاکمیت عادلانه

ائمه در روایات، آیه شریفه ( إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى أَهْلِها وَ إِذا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ ... )..(5) را بر ائمه تطبیق داده اند. در یکی از این روایات از امام کاظم علیه السلام چنین می خوانیم:

«... قال هُمُ الْأَئِمَّةُ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ صَلَّي اللّه عليه وَ آلهِ يُؤَدَّى الأمَانَةُ الى الامام مِن بَعدِهِ..... (6)

ص: 284


1- شيخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمه ص 221، قم: جامعه المدرسين، 1363.
2- کافی، ج 1، ص 271.
3- همان، ص 176.
4- محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص 500، تهران: اعلمی، 1362.
5- نساء، آیه 58.
6- بصائر الدرجات، ص497.

آنان ائمه از آل محمد صلی الله عیله و آله هستند. هر امامی امانت [ امامت ]را به امام پس از خود می سپارد.»

1-4- ائمه و فرصت به دست گرفتن قدرت

این که برای تشکیل حکومت توسط ائمه شرایطی لازم است و نباید کوته نظرانه از آنان انتظار داشت که در هر وضعیتی دست به قیام بزنند، در روایات فراوانی آمده است. از خلال روایات منقول در همین مقاله هم به این نکته اساسی در سیره ائمه می توان آگاه شد. خالد جوار با جوان می گوید:

بر امام کاظم علیه السلام در حیاط خانه حضرت وارد شدم؛ وقتی به ایشان نظر انداختم، پیش خود گفتم: چطور سرور من مظلوم است و حق او پایمال شده و دچار قهر و جبر زورگویان گشته است. سپس جلو رفتم و بین دو چشم ایشان را بوسیدم و در مقابل نشستم. حضرت رو به من خطاب فرمود: « نَحْنُ اعْلَمْ بِهَذَا الْأَمْرِ فَلَاتَتَصَوَّرْ هَذَا فِي نَفْسِكَ ... لَوْ أَرَدْنا أُذُنَ اليَنَا و أَنَّ لِهَوْلَاءِ الْقَوْمِ حِدَّةً وَ غَايَةً لَابُدَّ مِنَ الِانْتِهَاءِ الْيَهَا ... (1) با ما به این امر آگاه تریم! پیش خود چنین تصوراتی نکن... اگر بخواهیم به ما اذن داده می شود. برای این قوم [دوره قدرت و پایانی] است که باید به آن برسند ....

1-5- شناخت امام

روایاتی در لزوم دست یابی به امام و علایم شناسایی او وجود دارد. امام کاظم علیه السلام در روایتی آیه پایانی سوره ملک را به عدم دسترسی به امام تطبیق داده شده اند:

قلت: ما تأويل قول الله عز وجل: ( قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُكُمْ غَوْرًا فَمَنْ يَأْتِيكُمْ

ص: 285


1- همان، ص 146.

بِمَاءٍ مَعِينٍ (1) فقال: « فقال اذا فقدتُم امامكُم فَلَمْ تَرَوْهُ فَمَاذَا تَصْنَعُونَ »؛ (2)

عرض کردم: تأویل آیه شریفه بگو اگر آب ها فرو رود و از دسترس شما خارج شود چه کسی آبی شیرین برای شما می آورد؟» چیست؟ فرمود:

هنگامی که امام خود را از دست بدهید و او را نبینید چه می کنید؟».

در روایتی دیگر می فرمایند:

مَنْ مَاتَ بِغَيْرِ امام مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً أَمَامَ حَيٍ يَعْرِفُهُ ؛ (3)

کسی که بمیرد در حالی که امامی ندارد، به مرگ جاهلی مرده است؛ [هر

کس در طول زندگی خود امام زنده ای را لازم است بشناسد. در روایتی دیگر، از جمله علامات امامرا وصیت امام قبلی به او برای امامت و

پاسخ گویی او به همه مشکلات دانسته اند. (4)

2. مهدویت و غیبت

ادامه و تکمیل و به نتیجه رساندن سلسله امامت در مهدویت است. از این رو،

روایات فراوانی از جنبه های مختلف این موضوع، در جوامع روایی شیعه و سنی موجود است. در این مختصر، روایتی از امام موسی کاظم علیه السلام نقل می شود:

الْقَائِمِ الَّذِي يُطَهِّرُ الاَرْضَ مِن اعداءِ اللَّهِ عزوجل وَ يملاَّها عَدْلاً كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً هُوَ اَلْخَامِسُ مِنْ وُلْدَى لَهُ غَيْبَةٌ يَطُولُ أَمَدُهَا خَوْفاً عَلَى نَفْسِهِ يَرْتَدُّ فِيهَا اقوام وَ يَثْبُتُ فِيهَا آخَرُون؛ (5)

قائم که زمین از دشمنان خدای عزوجل پاک خواهد کرد و آن را هم چنان که

ص: 286


1- ملک، آیه 30
2- ابن بابویه قمی، الامامه و والتبصره، ص 125، قم: مدرسه الامام المهدی ( عجل الله تعالی فرجه )، 1363.
3- شیخ مفید، الاختصاص، ص 268، قم: جامعة المدرسين، 1414ق؛ میرزای نوری، مستدرک الوسائل، ج 18
4- کافی، ج 1، ص 285.
5- شیخ صدوق، کمال الدين و اتمام النعمه، ص 361، قم: جامعة المدرسین، 1363.

از ظلم و جور پر شده است، از عدل پر خواهد کرد، پنجمین [سلسله ] از نسل من است. غیبتی طولانی خواهد داشت که به دلیل ترس بر خود، زمان آن به طول می انجامد. دسته ای در این مدت مرتد می شوند و دسته ای ثابت

قدم می مانند. (1)

ممکن است برخی روایاتی که از آن حضرت درباره احیای عدالت واردشده

نیز در روایات مهدویت دسته بندی شود. (2)

3. سنن عذاب و رحمت الهی برای جوامع

سنت های الهی یکی از مبانی دیدگاه ها و موضع گیری های اجتماعی - سیاسی است که می توان از روایت به دست آورد، موضوع این سنت هاست. در روایات امام کاظم علیه السلام هم به چنین روایاتی بر می خوریم. عنوان کلی در این روایات، حول محور عذاب یا رحمت الهی برای جامعه می چرخد. تحت این عنوان، مفاد جزئی تری هم در روایات آن حضرت وجود دارد که عبارتند از: سنت احداث بلایای بی سابقه برای جامعه با احداث گناهان بی سابقه در آن (3) ، دفع عذاب از جامعه گناهکار به واسطه گروه های خاص بی تقصیر یا نیک عمل (4) و معیار جریان رحمت الهی بر اهل زمین (5) یک نمونه نقل می شود

انَّ اللَّه عَزَّ وَجَل في كُلِّ يَومٍ وَلِيلَةً مُنَادِياً يُنَادِي مهلاً مَهْلاً عِبَادَ اَللَّهِ عَنْ مَعَاصِي

ص: 287


1- هم چنین درباره مهدویت غیبت برای روایات بیشتر از امام کاظم علیه السلام ، نک: همان، ص 369؛ كفايه الاثر، ص 270؛ وسائل الشیعه، ج16، ص 241؛ مستدرک الوسائل، ج 12، ص282؛ نعمانی، کتاب الغيبه ص155؛ تحف العقول، ص403؛ الامامة والتبصره، ص 113؛ علل الشرایع، ج 1، ص 244؛ کافی، ج 1، ص 336
2- نک: کافی، ج 7، ص 174.
3- تحف العقول، ص 410.
4- کافی، ج 2، ص 276؛ علل الشرایع، ج 2، ص 521؛ وسائل الشیعه، ج 5، ص 205 و ج 15 ص307 و ج16 ص 91.
5- مستدرک الوسائل، ج 14، ص7.

اَللَّهِ فَلَوْلاَ بَهَائِمُ رُتَّعٌ وَ صِبيَةٌ رُضَّعٌ وَ شُيُوخٌ رُكعٌ لَصُبَّ عَلَيْكُمُ اَلْعَذَابُ صَبّاً تُرَضُّونَ بِهِ رِضَا؛ (1)

در هر شب و روز، سخن گویی از سوی خداوند عزوجل، صدا می زند: «ای مردم دست از گناهان بردارید. اگر چارپایانی چرنده، کودکانی شیر خورنده و پیرانی پرستنده نبودند، به یکباره عذابی بر سر شما فرو می ریخت که به شدت در هم کوبیده می شدید !

4. تقسیم بندی مردم جامعه

روایاتی در بیان اصناف مردم وارد شده است. این دسته نیز در محدوده روایات امام کاظم علیه السلام بر سه عنوان زیر مجموعه دلالت دارد. برخی از این روایات، مردم را به صورت مطلق (2) و عنوان دوم، مردم را بر محور ائمه و ولایت آن ها تقسیم می کند. (3) عنوان سوم، کسانی را تقسیم می نماید که اطراف ائمه گرد آمده اند. در این تقسیم اخیر، همه مردم تقسیم نمی شوند، تنها کسانی تقسیم می گردند که اطراف ائمه هستند و احيانا اصحاب او قلمداد می شوند، بر اساس انگیزه هایی که از نزدیکی به حضرت دارند. روایت جالبی که از امام کاظم علیه السلام در تقسیم عنوان سوم وارد شده، طولانی تر از آن است که این مختصر گنجایش آن را داشته باشد. خلاصه آن چنین است که مردم اطراف ما، (ائمه)، سه دسته اند: دست های صادق و دوست دار واقعی ما هستند؛ دسته دوم به ظاهر اظهار ارادت می کنند ولی حاضر به جان فشانی در راه ما نیستند و دسته سوم، جاسوس دشمنان ما، در اطراف ما هستند.» (4) این روایت، سپس به توضیحاوصاف دسته اول و نفت العام می پردازد.

ص: 288


1- کافی ج 2، ص 276.
2- خصال، ص 262.
3- کافی، ج 8 ص 227؛ خصال، ص 123؛ معانی الاخبار، ص 403
4- علی طبرسی، مشكاه الأنوار، ص 128، قم: دار الحدیث، 1418 ق.
5. اقسام حکومت ها

بر اساس روایتی، امام کاظم علیه اسلام ، حکومت ها را بر سه دسته تقسیم می کنند حکومت هایی که با قهر و غلبه بر سر کار می آیند؛ حکومت هایی که به اختیار و انتخاب مردم تشکیل می شوند و حکومت هایی که از سوی خداوند متعالی مشروعیت می یابند. این تقسیم بندی حکومت ها در ضمن بیان نوع حکومت سلیمان نبی علیه السلام آمده است. (1)

روایات دسته دوم: احکام فقهی روابط اجتماعی - سیاسی
اشاره

گرچه دوران امامت امام کاظم علیه اسلام نسبتا طولانی بود، به دلیل اوضاع سخت که عمدتا از بدبینی و فشارهای حکومت عباسی ناشی می شد، آن حضرت مانند امام صادق علیه اسلام و امام باقر علیه اسلام فرصت بیان احکام فقهی نداشتند. با وجود این، احکام فراوان و متنوع فقهی از ایشان در جوامع روایی نقل شده است. از این روایات، آن هایی که به جامعه و سیاست مربوط می شود نیز متنوع و فراوانند. توضیح این که آن چه ممکن است اخلاقی تلقی گردد نیز در این دسته بندی در شمار احکام فقهی با فراگیری نسبت به مستحبات و مکروهات، آمده است. در ادامه، به دو مورد نزدیک تر و مهم تر به جنبه سیاسی و حکومتی این روایات، بسنده می گردد. سپس موارد دیگر، نام برده و نشان داده می شود:

1. شرایط و احکام حاکم اسلامی
اشاره

چندین روایت در شرایط و احکام حاکم اسلامی از امام کاظم علیه السلام نقل شده

است:

ص: 289


1- صدوق، علل الشرایع، ج 1، ص 71.
1-1- واجبات اساسی برای حاکم اسلامی

چند روایت در این زمینه از امام کاظم علیه اسلام وجود دارد. در روایت اول به قرینه پاسخ امام که خواهیم دید، راوی از جذب مردم به حاکمانی سخن می گوید که در خوراک و پوشاک بر خود سخت می گیرند و به تواضع و خشوع تظاهر می کنند. حضرت در برابر این سخن، ابتدا زندگی حضرت یوسف

علیه اسلام را یاد آور

می شوند که هنگام حکومت، لباس های گران قیمت می پوشید و در مجالس اشرافی آل فرعون حاضر می شد و حکم میداد. آن گاه می فرمایند:

فَلَمْ يَحْتَجِ اَلنَّاسُ الى لِبَاسِهِ وَ انما اِحْتَاجُوا الى قِسْطِهِ وَ اِنما يُحْتَاجُ مِنَ اَلْأَمَامِ فِي أَن اَذا قَالَ صَدَقَ وَ اِذَا وَعْدَ اِنْجَزْ وَ اِذا حَكَمٌ عَدْل (1)

مردم به لباس او نیازی نداشتند. به عدالت او نیاز داشتند. همانا نیاز به امام

و انتظاری که از او می رود در این است که وقتی سخن می گوید، راست بگوید و وقتی وعده می دهد، به آن عمل کند و وقتی حکم می راند، عدالت

ورزد ....

برای تأکید بر لزوم صداقت حاکم، در برخی روایات امام کاظم علیه اسلام ، یکی از

موارد جواز غیبت، غیبت «امام كذاب» شمارش شده است. (2)

در روایت دیگر واجبات والی را دو صفت می داند: اول این که مانند نگهبان از مردم خود غافل نشود و دوم این که بر آن ها تکبر نورزد. (3) روایت سوم، بر وجوب قضا دین مومنان بر امام مسلمانان دلالت می کند. (4) روایت چهارم، در مورد تعلیم طلاق صحیح است. ظاهرا به دلیل رواج نوع نادرست طلاق بین اهل سنت، از آن

ص: 290


1- کافی، ج 6، ص 454
2- مستدرک الوسائل، ج 9، ص128.
3- حسن بن شعبه حرانی، تحف العقول، ص 394، قم: جامعة المدرسين، 1363.
4- شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج 6، ص184..

حضرت نقل شده که اگر حکومت را به دست می گرفتند، مردم را به صحيح آن تعلیم و بر آن اجبار می کردند.

این روایت ظاهراً بر وجوب چنین اقدامی بر حاکم اسلامی دلالت می کند. (1)

2-1- فضیلت و اهمیت امام عادل

امام کاظم علیه اسلام می فرماید:

طَاعَةُ وُلاَةِ اَلْعَدْلِ تَمَامُ اَلْعِزّ؛ (2)

فرمانبری از والیان عادل، همه عزت است. در روایتی دیگر، «امام عادل» از جمله کسانی دانسته شده که خداوند سبحان

برای آن ها بهشتی مخصوص آماده فرموده است. (3)

2. احکام حاکم جور
اشاره

به دلیل مبتلابه بودن حاکمیت جور، طبیعی است که روایات نسبتا فراوانی در مورد چنین حاکمیتی و رفتار با آن وجود داشته باشد. در محدوده روایات امام کاظم علیه اسلام ، احکام حاکم جور با عناوین ذیل می آید:

1-2- حرمت شدید کارگزاری

سلطان جور ائمه مردم را به طور کلی از هرگونه همکاری با دستگاه جور، به شدت منع کرده اند. از امام کاظم علیه اسلام که شاید در میان ائمه طولانی ترین مدت ستم و فشار آشکار حاکمان را تحمل کرده باشند نیز روایاتی در منع شدید همکاری با حاکمان

ص: 291


1- کافی، ج 6، ص 57؛ وسائل، ج 22، ص 14.
2- تحف العقول، ص 290.
3- مستدرک الوسائل، ج 12، ص 409 ؛ شیخ صدوق، امالی، ص 418؛ وسائل ج16، ص 220 و 221؛ تحف العقول، ص411، حسین بن سعيد، کتاب المومن، ص53.

جور، در دست است. حضرت خطاب به کسی که برای سلطان کار می کرد، فرمود:

لَئِن اسقُط مِن جالِقٍ فاتَّقَطَعَ قِطْعَةً قِطْعَةً أَحَبُّ إِلَيَّ مِن أن أَتَوَلَّى لاحِدٍ مِنهُم عَمَلاً او اطأ بِساطَ احدِهِم ...(1)

اگر از کوه بلندی پرت شوم و تکه تکه گردم، برایم محبوب تر است از این که

کاری را برای آنان به عهده گیرم یا زمینه کار آنها را فراهم سازم! در ادامه روایت، پس از بیان مواردی از استثناء این حکم، آمده است:

ان اهوَنَ ما يَصْنَعُ اللَّهُ بِمَنْ تَوَلَّى بِهِمْ عَمَلاً أَنْ يُضْرَبَ عَلَيْهِ سُرَادِقٌ مِنْ نَارٍ الى ان يَفْرُغَ اَللَّهُ مِنْ حِسَابِ اَلْخَلاَئِقِ.. (2)

سبک ترین کاری که خداوند با کارگزاران آنان می کند، این است که خیمه ای از

آتش بر سر آنان افکنده می شود تا این که خداوند از محاسبه خلایق فارغ شود. (3)

روایات دال بر مذمت رفتن نزد پادشاهان یا نزدیک شدن به آنها (4) نیز بر

سلطان جور قابل حمل است و در شمار همین دسته قرار می گیرد.

حرمت همکاری با حاکمیت جور به معنای نامشروع بودن آن است. لذا برخی روایات، از جمله روایاتی از امام کاظم علیه السلام بر عدم سبيت ملكیت قطايع حکومت

جور عباسی دلالت می کند. (5)

2-2- موارد استثنای همکاری با دستگاه جور

مواردی در روایات از جمله روایات امام کاظم علیه السلام از همکاری با سلطان ستمگر استثنا شده است. از جمله هنگام تقیه که شامل خوف بر خود و دیگران

ص: 292


1- کافی، جلد 5، ص110.
2- همان.
3- برای همین معنا، نک: شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج 3، ص 176؛ وسائل الشیعه، ج 17، ص 191 - 194؛ مستدرک الوسائل، ج 13، ص 129- 137.
4- شیخ صدوق، خصال، ص 227؛ مستدرک، ج 13، ص 122.
5- تهذیب الاحکام، ج 6، ص 339 - 351، وسائل، ج 17، ص333.

هم می شود. هم چنین مواردی که برای کمک به مومنان و بر آوردن حاجات آنان باشد. این موارد می تواند در قالب شرایط جواز کارگزاری برای دستگاه جور هم دسته بندی شود. در این صورت، «رعایت حرمت اموال مؤمنان» را هم افزودن برای دسته بندی منطقی تر است. برای نمونه، ادامه روایت پیشین در منع هم کاری با دستگاه جور مناسب است. در ادامه آن روایت موارد استثنا چنین آمده است:

الاّ لِتَفْرِيجِ كُرْبَةٍ عَنْ مُؤْمِنٍ او فكَّ اسره اوْ قَضاءَ دَيْنِهِ ؛ (1)

مگر برای رهانیدن مومنی از اندوه یا گرفتاری، یا ادا کردن دین او . از ادامه روایت، دو شرط دیگر برای همکاری، یا دو مورد استثناء دیگر از منع، به دست می آید: نخست، به مومنان احسان کند؛ دوم، باید مومنان را بر غیر مومن در کاری که در اختیار اوست ترجیح دهد:

فَانْ وُلِّيتَ شَيْئاً مِن اعْمَالِهِمْ فَاحْسُنِ الَى اخْوَانِك فَوَاحِدَةٌ بِوَاحِدَةٍ وَ اَللَّهُ مِنْ وَرَاءِ ذَلِكَ اَيمَا رَجُلٌ مِنْكُمْ تَوَلِّي لاحد مِنهُمْ عَمَلاً ثُمَّ سَاوِي بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ فَقُولُوا لَهُ انْتَ مُنْتَحِلٌ كَذَّاب؛ (2)

اگر کاری از آنان به عهده گرفتی، پس به برادرانت نیکی کن؛ یکی در مقابل یکی؛ و خداوند از پس این ها [ ناظر] است... هر کس از شما ( کاری یا پستی) از کارها [ یا پست ها] اینان را به دست گیرد و سپس با شما [ مومنان شیعه ] و با آنان [مسلمانان غیر شیعه ] یکسان عمل کند، به او بگویید: تو خود را

منتسب به [به شیعه ] میدانی ولی دروغگوی بزرگی هستی! (3)

روایتی نیز از امام کاظم علیه اسلام درباره رد و بدل کردن هدیه با سلطان - که ظاهر در سلطان جور است - دلالت می کند که در صورت صله رحم بودن و انجام دادن

ص: 293


1- کافی، ج 5، ص110.
2- همان.
3- همان، ص 112 و ج 2، ص 219، تهذیب الاحکام، ج 6 ص 333 - 335؛ وسائل الشیعه، ج 15، ص 246 و ج 17 ص 272؛ مستدرک الوسائل، ج 15، ص 428؛ عوالی اللئالی، ج 4، ص 25؛ بحارالانوار، ج 27 ص 208؛ مسائل على بن جعفر، ص 342؛ قرب الاسناد، ص 298؛ تحف العقول ص 410.

آن برای ثواب اخروی جایز است. (1) این روایت نیز می تواند جزء استثناء منع از نزدیکی به دستگاه جور، دسته بندی شود.

موارد دیگری که زیر مجموعه «احکام فقهی روابط اجتماعی - سیاسی» در

روایات امام کاظم علیه السلام دسته بندی می گردد، عبارتند از: احکام جامعه شیعی (2) ،

تقیه (3) جهاد، (4) امر به معروف و نهی از منکر، (5) اخوت، برادری و مدارا در جامعه، (6) اموال عمومی، (7) خمس، (8) و ولیمه و میهمانی (9) .

روایات دسته سوم: گزارش و تحلیل تاریخی
اشاره

پاره ای از روایات، بیانگر گزارش هایی معمولا تحلیلی، از زمان هایی قبل از زمان صدور این روایات است. روایاتی از امام کاظم علیه السلام نیز به تاریخ انبیا و امت های گذشته و یا تاریخ صدر اسلام، دوره رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و وقایع پس از آن می پردازد. زیر مجموعه این دسته، بر دو نوع تقسیم می شود:

1. تاریخ صدر اسلام

روایات تاریخ صدر اسلام، عمدتا درباره حق امامت و خلافت امام علی علیه السلام و

ص: 294


1- کافی، ج 5، ص 142.
2- شیخ صدوق، صفات الشيعه ص 3 و 16؛ علل الشرایع، ج 1، ص158؛ وسائل الشیعه، ج 1، ص 24.
3- احمد بن محمد برقی، محاسن، ص258؛ بحارالانوار، ج 47 ص323؛ وسائل الشیعه، ج 16، ص 204، 212، 221 و 223.
4- کافی، ج 5، ص 31، 32، 44 و 48؛ علل الشرایع، ج2، ص603؛ وسائل الشیعه، ج 15، ص 29.
5- کافی، ج 5، ص 56؛ عوالی الثالی، ج3، ص 190؛ مشكاة الأنوار، ص547.
6- کافی، ج 2 ص 78، 188 و 643و ج 4 ص 54، وسائل الشیعه، ج 12 ص 52، ج 15 ص 271 و ج 18 ص 226 و تحف العقول، ص 395
7- وسائل الشیعه، ج 27، ص 221.
8- همان، جلد15، ص110؛ بحارالانوار، جلد48، ص158 و 208.
9- شیخ صدوق، خصال، ص313؛ وسائل الشیعه، ج 24، ص307 و 318.

سرزنش غاصبان این حق است. امام کاظم علیه السلام درباره عمل نکردن به وصیت پیامبر اکرم و برای جانشینی پس از خود، می فرمایند:

لَمَّا رَأَى رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّي اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ تيماً وَعْدِيّاً وَ بَنِي أُمَيَّةَ يَرْكَبُونَ مِنْبَرَهُ افظعهُ فَانْزل اَللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالي قُرْآناً يَتَأَسَّى بِهِ ، ( وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ أَبَىٰ ) (1) ثُمَّ اَوْحى اِلَيْهِ يا مُحَمَّدُ اِنِّي اَمَرْتُ فَلَمْ اُطَع فَلا تَجْزَعْ اَنْتَ اذا اَمَرْتَ فَلَمْ تُطِعْ في وَصِيِّك ؛ (2)

وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله [ در خواب دیدند ] که افرادی از قبیله تیم، عدی و بنی امیه، از منبر ایشان بالا می روند، شدیدا نگران شدند. خداوند تبارک و تعالی این آیه را برای پیروی و هدایت فرستاد: " هنگامی که به ملائکه گفتیم برای آدم سجده کنید، سجده کردند مگر ابلیس که نافرمانی کرد. سپس به ایشان وحی کرد: «ای محمد! من امر کردم و اطاعت نشدم، پس تو [هم] از

این که امر کردی و در وصیت خود اطاعت نشدی، ناراحتی نکن».

نمونه هایی دیگر از بیان تحلیلی تاریخ صدور اسلام عبارتند از: تطبيق سرزنش قرآن نسبت به توطئه کنندگان (3) بر غاصبان خلافت، (4) تحلیل روی گردانی مردم از امام على علیه السلام به غیر، (5) علت بازنگرداندن فدک توسط امام على علیه السلام ، هنگام به دست گرفتن قدرت، (6) علت منع « حَيُّ عَلِيٍ خَيْرُ اَلْعَمَلِ » از اذان (7) و پاسخ قرآنی به پرسش از وجه قیام نکردن امام علی علیه السلام به حق خویش، پس از رحلت پیامبر

اکرم صلی الله علیه و آله (8)

ص: 295


1- بقره 34
2- على بن جعفر، مسائل على بن جعفر، ص 318، قم: آل البيت، 1409.
3- نساء، آیه 108.
4- کافی، ج 8، ص 334.
5- علل الشرایع، ج 1، ص 146.
6- همان، ص 155.
7- همان، ج 2، ص 368.
8- وسائل الشیعه، ج 15، ص 89 .
2. تاریخ انبیا و امم گذشته

در روایات امام کاظم علیه السلام در چند مورد به بیان تاریخ و وضعیت انبیا و امم گذشته بر می خوریم. در یک بیان کلی درباره انبیا در روایتی از امام کاظم علیه السلام بر درجات عقل آنان تأکید شده است:

م مَا بَعَثَ اللَّهُ نَبِيّاً قَطُّ الاّ عَاقِلاً وَ بَعْضُ النَّبِيِّينَ ارْجَحْ مِنْ بَعْضٍ وَ مَا اِسْتَخْلَفَ دَاوُدُ سُلَيْمَانَ حَتَّى اِخْتَبَرَ عَقْلَهُ ... (1)

خداوند هیچ پیامبری را برنینگیخت مگر عاقل و برخی از پیامبران نسبت به برخی دیگر ترجیح دارند و داوود سلیمان را جانشین خود نکرد مگر پس از

آزمایش عقل او.

در بیانی دیگر از زیر فشار بودن انبیا و پیروان آنان توسط پادشاهان زمان خود

گزارش داده می شود

انَّ الاِنْبِيَاءَ وَ اولاد اَلْأَنْبِيَاءِ وَ اِتِّبَاعُ اَلاِنْبِيَاءِ خُصُّوا بِثَلاَثِ خِصَالٍ اَلسُّقْمِ فِي اَلاِبْدَانِ وَ خَوْفِ اَلسُّلْطَانِ وَ اَلْفُقْر ؛ (2)

انبیا و اولاد و پیروان آنها به سه ویژگی اختصاص داده شده اند: بیماری در

بدن، ترس از سلطان و فقر.

در ضمن روایت دیگری که قبلا در دسته اقسام حکومت ها گذشت، وسعت قدرتی که خداوند به ملک سلیمان داد، بیان شده است. (3) هم چنین روایت چهارمی از امام کاظم علیه السلام در تاریخ انبیا و امم گذشته، به بیان علت تسلط بختنصر

بخت ( نصر ) بر بیت المقدس پرداخته است. (4)

ص: 296


1- محاسن، ج1، ص193.
2- شیخ صدوق، خصال، ص88؛ روضة الواعظین، ص 453؛ شیخ مفید، اختصاص، ص213.
3- علل الشرایع، ج 1، ص 71؛ معانی الاخبار، ص 353.
4- علل الشرایع، ج 2، ص 319.
روایات دسته چهارم: روابط اجتماعی - سیاسی امام کاظم علیه السلام
اشاره

بیشترین تعداد روایات سیره اجتماعی - سیاسی امام کاظم علیه السلام ، به بیان وضعیت، وقایع و روابط آن حضرت می پردازد. این دسته دوازده گروه از روایات را شامل می شود. بیشترین تعداد این روایات به روابط آن حضرت با خلفای عباسی پرداخته است. به دلیل اهمیت این روایات به عنوان منبع مهمی برای پژوهش در سیره آن حضرت، گروه های دوازده گانه آن به اختصار، در پی می آید:

1. رابطه امام کاظم علیه السلام با خلفای عباسی
اشاره

روایات رابطه حضرت با خلفای عباسی را بر اساس ترتیب تاریخی هم زمانی حضرت با چهار خلیفه عباسی، منصور، مهدی، موسی و هارون، به چهار گونه می توان تقسیم کرد. می توان گونه های دیگری را هم مقدمتا افزود که در آن به توصیف کلی حکومت بنی عباس پرداخته شده است. در روایتی از این گونه می خوانیم:« ملک بني العباس مکر و خداع »؛ (1) حکومت بنی عباس فریب و نیرنگ است.

1-1- روايات رابطه با منصور

یکی از روایات رابطه با منصور، به قبل از زمان امامت امام کاظم علیه السلام ، در دوره امام صادق علیه السلام ، مربوط می شود. طبق این روایت، منصور دوانیقی مأمورانی را به منزل امام صادق علیه السلام گسیل می کند تا آن حضرت و امام کاظم علیه السلام را به قتل برسانند. (2) البته این اقدام با نقشه ای که امام صادق علیه السلام ، طبق همان روایت اجرا

ص: 297


1- نعمانی، کتاب الغيبه ص314.
2- بحار الانوار، ج27، ص205.

می کنند، ناکام می ماند. (1) شاید ادامه همین وضعیت بوده که نحوه اعلان امامت

حضرت پس از امام صادق علیه السلام را که در زمان منصور اتفاق افتاده، در جو ترس و

وحشت روایت کرده اند. (2)

نمونه ای دیگر در مورد منصور که ظاهرا نشان از رابطه مثبت حضرت با او دارد، مربوط به عید نوروز می شود. طبق این روایت، پس از این که منصور از

حضرت برای حضور در جشن نوروز دعوت می کند، ایشان می فرماید:

انِّي فتشت الاخبار عَنْ جَدِّي رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّي اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَلَمْ اَجِدْ لِهَذَا اَلْعِيدِ خَبَراً وَ اَنَّهُ سُنَّةٌ لِلْفُرْسِ وَ مَحاها الاسْلام وَ مَعاذَ اَللَّهِ أَنْ نُحْيِيَ ما مَحاهُ الاِسْلام (3)

اخبار جدم رسول الله صلی الله علیه السلام را کاوش کردم، ولی هیچ خبری برای این عید نیافتم. این سنت ایرانیان است و اسلام آن را کنار گذاشته است. پناه بر خدا

که بخواهیم چیزی را که اسلام کنار گذاشته است زنده کنیم. البته در ادامه این نقل آمده است که حضرت به اصرار منصور در آن جشن

حاضر شدند. (4)

2-1- روايات رابطه با مهدی عباسی

این روایات نیز همانند رابطه حضرت با پدر او منصور، هم روایات دال بر

ص: 298


1- همان. با وجودی که امام صادق علیه السلام فرزندان دیگری هم داشته اند، وجه این که منصور، به طور خاص امام کاظم علیه السلام را هدف می گیرد، به خوبی روشن نیست. البته نقلی در مقاتل الطالبيين آمده است که نشان می دهد امام کاظم علیه السلام در زمان امامت امام صادق علیه السلام ، ظاهرا در حدود هفده یا هیجده سالگی و قاعدتا با نظر مثبت امام صادق علیه السلام ، در قيام محمد بن عبدالله بن حسن معروف به نفس زکیه، علیه منصور شرکت داشته اند. (ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبین، ص 186، قم. منشورات الرضي - زاهدی، 1405ق.) ولی اولا در این نقل از عبدالله بن جعفر علیه السلام هم نام برده شده و ثانيا، در هیچ یک از جوامع روایی شیعه نیامده است. بلکه به نظر می رسد با توجه به مجموع روایات، روابط حضرات ائمه معاصر با خلفای عباسی، خلاف روش آنان در مواجهه با این خلفا باشد.
2- مفید، ارشاد، ج 2، ص 221
3- مناقب، ج3، ص 432، بحارالانوار، ج 48، ص108.
4- همان.

رابطه احترام آمیز در برخی مقاطع را شامل می شود و هم رابطه تهدید آمیز و دشمنی علنی در مقاطع دیگر. یک نمونه از رابطه اول، فضایی را نشان می دهد که در آن امام کاظم علیه السلام ، ظاهرا به صورتی مسالمت آمیز خواستار رد فدک به او از سوی خلیفه می شوند. این درخواست پس از بیان حضرت درباره توسعه حق فدک با گذشت حدود 160 سال از تعلق آن به حضرت زهرا علیها السلام در زمان پیامبر

اکرم صلی الله علیه و آله ، با وعده تأمل مهدی عباسی روبه رو می شود. (1)

نمونه رابطه قهر آمیز مهدی عباسی با حضرت را می توان در روایتی مشاهده کرد که بر دستور قتل حضرت توسط خلیفه دلالت می کند، که البته اجرای آن ناکام ماند. (2)

3-1- روايات رابطه با موسی

با وجود دوره کوتاه خلافت موسی هادی عباسی، ظاهرا به دلیل قیام حسین بن علی معروف به شهید فخ، رابطه او با امام کاظم علیه السلام ، تنها خصمانه گزارش شده است. چنان که در زیر مجموعه رابطه حضرت با قیام ها علیه حکومت عباسی اشاره خواهد شد، علیرغم بیعت نکردن حضرت با حسین بن علی (3) ، دیدگاه حسین به امام و دیدگاه امام به او مثبت و خیرخواهانه نقل شده است. (4) از همین رو، خلیفه نسبت به هم کاری حضرت با حسین بدگمان بود. این بدگمانی در مجلسی که اسرای پیرو حسین را می آورند تا حدی است که خلیفه ادعا می کند حسین به دستور امام کاظم علیه اسلام قیام کرده است؛ از این رو، در همان

ص: 299


1- کافی، ج 1، ص 543؛ بحار الانوار، ج 28، ص 149.
2- ابن شهر آشوب، مناقب، ج 3، ص 418؛ راوندی، الخرائج و الجرائح، ج1، ص315؛ بحار الانوار، ج 48، ص 148. روایت منبع اخیر، ضمن دلالت بر حبس حضرت توسط مهدی عباسی، ماجرای آزادی و تکریم ایشان توسط این خلیفه عباسی را هم نقل می کند.
3- بحارالانوار، ج 48، ص 161.
4- همان.

مجلس، وعده شدید اللحن قتل حضرت را می دهد. (1) وقتی خبر تهدید او را برای

حضرت می آورند، حضرت خبر مرگ موسی را برای رفع نگرانی اطرافیان اعلام

می فرمایند که بعدا نامه آن می رسد. (2)

4-1 - روایات رابطه با هارون

بیش ترین مدت دوره امامت حضرت هم زمان با خلافت هارون است. رابطه حضرت با هارون در اوایل خلافت او مسالمت آمیز، بلکه در ظاهر، دوستانه بوده است. برای همان ابتدای به خلافت رسیدن او، نامه ای بسیار احترام آمیز در روایات ما خطاب به مادر خلی

روایات رابطه با هارون را در سه گروه می توان دسته بندی کرد: گروه اول نشان دهنده رابطه ای ظاهرا دوستانه و توأم با تکریم و احترام هارون نسبت به حضرت است. گروه دوم، روایاتی است که حاوی دشمنی های متعدد و متنوع هارون با حضرت است، مانند زندان کردن و تهدید به قتل و نهایتا به شهادت رساندن حضرت. گروه سوم، درباره سؤال های هارون از حضرت

ص: 300


1- همان؛ مستدرک، ج 8 ص 347.
2- مستدرک، ج16، ص 67

درباره موضوعات مختلف و پاسخ حضرت به آن هاست. نمونه روایات گروه اول، روایتی از قول مأمون عباسی است. او می گوید:

زمانی که هارون حج به جا آورد، من و [دو برادرم] محمد و قاسم همراه او بودیم. مردم به دیدار او می آمدند. آخرین کسی که وارد شد موسی بن

جعفر علیه السلام بود. وقتی داخل شد، هارون به خود جنبید، گردن بلند کرد و چشم به او دوخت تا این که به اتاق هارون وارد شد. وقتی نزدیک هارون رسید، او بر دو زانو بلند شد و با او معانقه کرد. سپس رو به حضرت کرد و گفت: «ای ابو الحسن چطور هستی؟ اهل خود و اهل پدرت چطورند؟ شما در چه حالی هستید؟» همین طور از او احوالپرسی می کرد و ایشان در پاسخ می فرمود: «خوب، خوب». وقتی حضرت بلند شدند، هارون خواست برخیزد که حضرت او را قسم داد که بنشیند و با او معانقه و بر او سلام کردند و

وداع گفتند ... (1)

نمونه روایات گروه دوم که نسبتا فراوان و مفاد آن مشهور، بلکه روشن و

مسلم است، روایتی است که در آن هارون به سندی بن شاهک دستور حبس حضرت و سخت گیری بر او را صادر می کند؛ دستوری که به شهادت ایشان

انجامید. (2)

نمونه روایات گروه سوم، روایتی است که در آن هارون از امام کاظم علیه السلام درباره طبايع چهارگانه در بدن انسان سوال می کند. پس از پاسخ حضرت، هارون

ص: 301


1- صدوق، امالی، ص 458؛ ابن شهر آشوب، مناقب، ج3، ص 424؛ شیخ صدوق، امالی، ص 71؛ وسائل، ج 16، ص147 و ج 17 ص 216؛ روضه الواعظین، ص215؛ مستدرک، ج8، ص 255 و 270؛ الفصول المهمه ج3، ص378.
2- مدينه المعاجز، ج 6، ص 375؛ همان، ص 423 و 426، کافی، ج 1، ص319؛ شیخ صدوق، امالی، ص 212؛ روضه الواعظین، ص218 و 219؛ بحار الانوار، ج 48 ص 121، 131، 207، 230، 231 و 239، مستدرک، ج15، ص 247 و ج 17 ص293؛ شیخ مفید، ارشاد، ج 2، ص 237؛ الاختصاص، ص 54، ابن شهر آشوب، مناقب، ج3، ص408، 418، 422 و 440، علامه حلی، المستجاد من الارشاد، ص 193؛ تحف العقول، ص 404 الهدايه الكبری ص 264؛ طبری، نوادر المعجزات، ص 163 و 164.

می گوید: «ای فرزند رسول خدا! از گنج های خدای متعالی و پیامبر او بر مردم انفاق می کنی. (1) گفت و گو با هارون درباره علم نجوم، (2) نمونه دیگری است. در نمونه سوم که طبق نقل در مسجد الحرام اتفاق افتاده و در ابتدا حضرت به صورت ناشناس و بی اعتنا به هارون ظاهر شده است، وی پرسش های مختلف عمدتا فقهی مطرح می کند و پاسخ می گیرد. (3) نمونه چهارم توضیح حیوانی عجیب الخلقه برای هارون است. (4) در نمونه پنجم که به صورت احتجاج گونه ای با هارون است، امام کاظم علیه السلام فرمودند:

قَالَ لِي هَارُونُ اتَّقُولُونَ اَنَّ الْخُمُسَ لَكُمْ قُلْتُ نَعَمْ قَالَ أَنَّهُ لَكَثِيرٌ قالَ قُلْتُ انَّ الَّذِي اعْطَانَاهُ عَلِمَ أَنَّهُ لَنَا غَيْرُ كَثِي؛ (5)

هارون به من گفت: «آیا شما بر این باورید که خمس از آن شماست؟» گفتم: «آری». گفت: «زياد است!» گفتم: «آن کس که خمس را به ما داده است می داند که برای ما زیاد

نیست». نمونه دیگر احتجاج با هارون در قرابت با رسول خدا صلی الله علیه و آله است. گویا هارون از روی جهل یا تجاهل قرابت را فقط از طریق مردان می داند و لذا ادعا می کند که اتصال نسل او به پیامبر صلی الله علیه و آله با اتصال امام کاظم علیه السلام ، یکسان و هر دو از طریق عموهای پیامبر صلی الله علیه و آله (به ترتیب عباس و ابوطالب)، فرزندان عبد المطلب است. امام به رابطه فرزندی خود با پیامبر و از طریق حضرت فاطمه علیها السلام اشاره می کنند که هارون از آن بی بهره است. (6)

ص: 302


1- شیخ مفید، اختصاص، ص198.
2- مستدرک، ج13، ص 102، ابن طاووس، فرج المهموم، ص108؛ بحار، ج 48، ص145.
3- بحار الانوار، ج 48، ص141، مستدرک، ج 8، ص 14؛ ابن شهر آشوب، مناقب، ج 3، ص 427
4- مدينه المعاجز ج6 ، ص437
5- حار الانوار، ج 48، ص158.
6- مستدرک، ج 20، ص 363 و ج26 ص108؛ سیدمرتضی، الفصول المختاره، ص 36، کافی، ج 4، ص 553؛ ابن قولویه، کامل الزیارات، ص56؛ شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج 6، ص7؛ روضه الواعظین، ص216؛ طبری، دلائل الامامه، ص25.

البته درباره پرسش و پاسخ فقهی با حضرت، برای خلفای قبل از هارون، یک

نمونه در مورد مهدی عباسی نیز نقل شده است. (1)

2. رابطه حضرت با یاران خاص

گروه دوم از روایات روابط اجتماعی - سیاسی امام کاظم صلی الله علیه و آله ، روایات روابط حضرت با یاران خاص است. این گروه به لحاظ تعداد، پس از گروه اول، بیش ترین روایات را دارد. نمونه مشهور از این گروه، روایات رابطه با علی بن یقطین است که در دستگاه عباسی هم صاحب منصب بود. روایات دستور وضوی تقیه ای به او (2) اجازه ندادن به او برای خروج از دستگاه عباسی (3) و داستان باز گرداندن پیراهن فاخری که علی از هارون گرفته و به امام کاظم علیه السلام هدیه داده بود، (4) از همین دست است.

نمونه دیگر، روایت سرزنش صفوان به سبب کرایه دادن شتران خود به هارون است. (5) که نمونه دیگر ارتباط حضرت از زندان با برخی از یاران است. طی یکی از این ارتباط ها، نامه ای جالب از آن حضرت، خطاب به على بن سوید، نقل شده است. حضرت در این نامه پس از تمجید از وی به سبب ثابت قدم بودنش در تشیع و ولایت اهل بیت، به پرسش های مختلف او پاسخ

داده اند. (6)

ص: 303


1- مستدرک الوسائل، ج 17، ص 50.
2- ابن شهر آشوب، مناقب، ج3، ص 407؛ راوندی، الخرائج و الجرائح، ج 1، ص 336؛ عوالی اللئالی، ج 1، ص 433.
3- وسائل، ج 17، ص 198.
4- روضه الواعظین، ص 213؛ ارشاد، ج 2 ص 225، الخرائج و الجرائح، ج 1، ص 334؛ مناقب، ج 3 ص 408
5- وسائل، ج 17، ص 182.
6- کافی، ج 8 ص 124؛ مستدرک، ج 12، ص 300؛ کافی، ج 1، ص 313. برای سایر روایات ارتباط با یاران نک: الخرائج و الجرائح، ج 1، ص 318 و 314؛ شیخ مفید، تصحيح الاعتقاد، ص 71؛ مستدرک الوسائل، ج 17، ص 292.
3. رابطه با شخصیت های مخالف (علمای مخالف و غیره)

احتجاج امام کاظم علیه السلام با شخصیت های مخالف، برابر روایات موجود، از اوان خردسالی حضرت شروع می شود. در روایتی از ابوحنیفه نقل شده که می گوید:

در ایام امام جعفر صادق علیه السلام ، پس از حج، به مدینه آمده، برای دیدار، وارد منزل ایشان شدم و در راهرو، منتظر اجازه دیدار نشستم. کودکی نوپا از داخل به سوی من آمد. از او پرسیدم: «مسافر در شهر شما، در کجا قضای حاجت کند؟» کودک گفت: «صبر کن!» سپس نشست و به دیوار تکیه دادند و فرمودند: «از کناره های نهرها و جایی که میوه درختان می ریزد و ورودی های مساجد و محل های تردد، بپرهیز و در پشت دیواری پنهان شو و لباس را بالا بزن و رو به قبله و پشت به آن نباش، آنگاه [ با رعایت این نکات که گفته شد] هر کجا خواهی قضای حاجت کن.» [ ابوحنيفه ) می گوید:

از آنچه از این بچه شنیدم شگفت زده شدم. به او گفتم: نام تو چیست؟» گفت:

« من موسی بن جعفر بن محمدبن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب هستم ...» (1)

در ادامه روایت، ابوحنیفه از حضرت درباره گناهان می پرسد و پاسخ می شنود.

سپس می گوید: «از آنچه شنیده بودم خود را بی نیاز از ورود به منزل دیدم و از همان راهرو برگشتم.» (2)

روایات متعدد دیگر درباره رابطه با مخالفان وجود دارد که برای رعایت اختصار، فهرست وار ذکر می شود:

سوال محمد بن حسن شیبانی از امام در حضور هارون، (3) بحث و احتجاج با قاضی ابویوسف، (4) احتجاج بانفيع انصاریه (5) و

ص: 304


1- تحف العقول، ص 411؛ ابن طاووس، الطريف، ص328
2- تحف العقول، ص 412.
3- روضه الواعظین، ص 216؛ ارشاد، ج 2، ص 235.
4- وسائل، ج 12، ص 521 و 522 و 523 و ج 22 ص 29 ج 27 ص 103.
5- سید مرتضی، امالی، ج 1، ص 199.

ملاقات ابو يوسف و شیبانی با حضرت در زندان. (1)

4. احتجاج با غیرمسلمانان

روایتی در احتجاج حضرت با یهودی در زمان حیات امام صادق علیه السلام نقل شده

است. (2)

5. دوباره قیام زید بن علی

از امام کاظم علیه السلام نیز مانند برخی دیگر از ائمه، تمجید از زید بن على نقل شده

است. (3)

6. سعایت برخی از خویشان نزدیک عليه حضرت

در برخی منابع روایی، داستان سایت محمد بن اسماعیل بن جعفر علیه السلام عليه حضرت در نزد هارون، على رغم اکرام او توسط حضرت، نقل شده است. در برخی منابع دیگر همین جریان به علی بن اسماعیل بن جعفر نسبت داده شده و برخی هم از سعایت محمد بن جعفر سخن گفته اند. (4)

7. وضعیت حضرت در زندان

روایاتی چند، به وضعیت حضرت در زندان اشاره می کنند. برخی بر برنامه های عبادی و راز و نیازهای حضرت در زندان دلالت دارند، برخی به کارهای معمول مانند حجامت در زندان اشاره می کنند (5) و برخی بر نیرنگ های

ص: 305


1- الخرائج و الجرائح، ج 1، ص 326.
2- همان، ص 111 و 115.
3- وسائل، ج 12، ص 54. 4. وسائل، ج 12، ص 174؛ الخرائج و الجرائح، ج 2، ص 994، مناقب، ج3، ص423ء المستجاد من الارشاد، ص 189؛ بحار، ج 48 ص209، 210 و 231
4- شیخ صدوق، امالی، ص211؛ وسائل، ج 4، ص 281.
5- وسائل، ج 17، ص109.

حاکمان عباسی علیه حضرت در زندان دلالت دارند، مانند ماجرای فرستادن کنیز زیبا به زندان (1) برخی به دعای حضرت در زندان برای آزادی خویش اشاره می کنند. (2) قبلا نیز روایات نامه حضرت به برخی یاران از زندان و یا ملاقات برخی مخالفان با ایشان در زندان را نقل کردیم.

8.وضعیت تقیه ای

با توجه به سخت گیری خلفا و فضای حاکم بر زمان و مکان امام کاظم علیه السلام ،

برای ایشان مانند سایر ائمه روشن است. این معنا از روایات متعددی نیز به دست می آید. برخی روایات با دلالت روشن تری، به طور خاص این وضعیت را نشان می دهند. (3)

9. رابطه با شورش ها عليه خلفا

پیش از این اشاره شد که روش امام کاظم علیه السلام ، آن چنان که از روایات بر می آید، عدم شورش عليه خلفای وقت بوده است. اما رابطه حضرت با کسانی که بر خلاف این روش، به شورش دست زده اند متفاوت است. برای مثال، با شهید فخ چنان رابطه دوستانه ای وجود دارد که حضرت را به همراهی با او متهم کرده اند که قبلا اشاره شد. (4) برخی دیگر را به شدت از شورش بر حذر داشته اند، به گونه ای که هارون از این حرکت امام اظهار خشنودی کرده است. (5)

ص: 306


1- . مدينة المعاجز، ج 6، ص423؛ بحار، ج 48، ص239.
2- مستدرک، ج 6، ص 230؛ اختصاص، ص 59؛ ابن طاووس، جمال الأسبوع، ص 114.
3- کافی ج2 ، ص 230 ، علل الشرایع ، ج2 ، ص 395 ، مختصر بصائر الدرجات ، ص 297 ، بحار ، ج 48 ، ص 66 و 158 ؛ مستدرک ، ج9 ، ص 143 و ج12 ص 300 .
4- بحار، ج 48، ص 151 و 160 و 161 و 165 و 169.
5- کافی، ج 1، ص 367؛ مدينه المعاجز، ج6، ص290.
10. رابطه با وکلای مالی و کارگزاران

امام کاظم علیه السلام دارای وكلایی در سرزمین های مختلف بوده اند که اموالی را به

نام حضرت در اختیار داشته اند. (1)

11. اخذ و گردآوری اموال (خمس، هدايا و غيره)

روایاتی در کنار روایات بند قبل وجود دارد که دلالت می کند اموال زیادی به نام حضرت و نزد خود ایشان گرد آوری شده است. (2) هم چنان که برخی روایات، بر فضیلت و ترغیب رساندن اموال به ائمه در دولت های فاسق دلالت می کند. (3)

12. رابطه با والیان و کارگزاران حکومت عباسی

به جز ارتباط با خود خلفا، روایات زیادی در مورد ارتباط حضرت با واليان، کارگزاران و مرتبطان دستگاه خلفای عباسی، اعم از روابط به ظاهر دوستانه یا علنا دشمنانه، وجود دارد. در این روایات موارد ذیل نقل شده است:

حضور نزد والی مکه، (4) رسوا کردن مکر سندی بن شاهک در مسمومیت حضرت، (5) اظهار ارادت فضل بن ربیع به حضرت، (6) توطئه ادعای دروغین مالی علیه حضرت، (7) اجازه ندادن به سندی بن شاهک برای پرداختن هزینه کفن آن حضرت (8) و جواب تمسخر برخی از بنی عباس. (9)

ص: 307


1- الامامه و التبحره ص 75؛ علل الشرایع، ج 1، ص 235 و 236 و 353.
2- کافی ج 7 ص 126، 169، 456 و وسائل ج 26 ص 202 و مستدرک ج 2 ص 224 والخرائج و الجرائح، ج 1 ص 237 و 330 و مناقب ج 3 ص 412 و بحار ج 48 ص 67 و 158 و 208
3- کافی ج 8 ص 302
4- تهذیب الاحکام، ج 7، ص 261.
5- شیخ صدوق، امالی، ص213.
6- وسائل، ج 12، ص 353.
7- همان، ج 27، ص 291.
8- مستدرک، ج 2، ص 231؛ تحف العقول، ص 412.
9- بحار الانوار، ج 48، ص 158 .

منابع

1. ابن بابویه قمی، الامامه و والتبصره، قم: مدرسه الامام المهدی ( عجل الله تعالی فرجه )، 1363.

2. ابن شهر آشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابی طالب، نجف اشرف: مکتبه الحیدریه،

بی تا

3. ابن طاووس، علی بن موسی، الطرائف، قم: بینا، 1399 ه.ق

4. _________، جمال الأسبوع، بی جا، مؤسسه آفاق، 1371.

5._________، فرج المهموم، قم: منشورات رضی، 1363

6. ابن قولویه، جعفر بن محمد، کامل الزیارات، قم: موسسه نشر فقاهت، 1417 ق.

7. احمد بن محمد برقی، محاسن، تهران اسلاميه، 1330.

8. اصفهانی، ابوالفرج، مقاتل الطالبيين، قم: منشورات رضی، 1405ق.

9. بحرانی، سیدهاشم، مدينه المعاجز، قم: موسسه معارف اسلامی، 1413ق.

10. حر عاملی، محمد بن حسن، الفصول المهمه، قم: موسسه امام رضا 7، 1376.

11.________ ، وسائل الشیعه، قم: موسسه آل البيت، 1414ق.

12. حسن ابن شعبه حرانی، تحف العقول، قم - جماعه المدرسين 1363.

13. حسین بن سعيد، کتاب المومن، قم: مدرسه امام مهدی ( عجل الله تعالی فرجه )، 1404ق.

14. حلی، حسین بن سلیمان، مختصر بصائر الدرجات، نجف اشرف: مطبعه الحیدریه،

1370 ق.

15. حمیری، عبد الله بن جعفر، قرب الاسناد، قم: آل البيت، 1413ق.

16، خزاز قمی، ابوالقاسم علی بن محمد، کفایه الاثر، قم: انتشارات بیدار، 1401ق.

17. خصیبی، حسین بن حمدان، الهدايه الكبری، بیروت: موسسه بلاغ، 1411ق.

18. راوندی، قطب الدين، الخرائج و الجرائح، قم: موسسه امام مهدی، 1409ق.

19. سید مرتضی، علی بن طاهر، الامالی، قم: کتابخانه آیت الله مرعشی، 1325 ق.

ص: 308

20. شیخ صدوق، محمد بن علی بن حسین، معانی الاخبار، قم: جامعه مدرسین، 1361.

21._________، من لایحضره الفقيه، قم: جامعة المدرسین، بی تا.

22._________، امالی، قم: موسسه بعثت، 1417ق.

23._________، خصال، قم: جامعه مدرسین، 1362.

24.________ ، صفات الشيعه، تهران: انتشارات عابدی، بی تا،

25._________، علل الشرایع، نجف اشرف: المكتبه الحیدریه، 1385ق.

26._________، کمال الدين و اتمام النعمه، قم: جماعه المدرسین، 1363.

27. شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، تهران: اسلاميه، 1364.

28. شیخ مفید، محمد بن محمد، الفصول المختاره، بیروت: دار المفيد، 1414 ق.

29._________، تصحيح الاعتقاد، بیروت: دار المفيد، 1414 ق.

30.__________، الاختصاص، قم: جماعة المدرسین، 1414ق.

31.__________، ارشاد، بیروت: دار المفيد، 1414ق.

32. صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات، تهران: اعلمی، 1362.

33. طبرسی، علی، مشکاة الانوار، قم: دار الحدیث، 1418ق.

34. طبری، محمدبن جریر، نوادر المعجزات، قم: مدرسه امام مهدی ( عجل الله تعالی فرجه )، 1410ق.

35. علامه حلی، حسن بن مطهر المستجاد من الارشاد، قم: کتابخانه آیت الله مرعشی،

1406 ق.

36. على بن جعفر، مسائل على بن جعفر، قم: آل البيت، 1409ق.

37. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، تهران: دار الكتب الاسلاميه، 1363.

38. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت: دار احیاء التراث العربی، بی تا

39. محمدبن ابی جمهور، عوالی اللئالی، قم: حاج آقا مجتبی عراقی، 1403 ق.

40. میرزای نوری، مستدرک الوسائل، قم: آل البيت، 1408ق.

41. نعمانی، محمد بن ابراهیم، کتاب الغيبه، قم: منشورات انوار الهدی، 1422ق.

42. نیشابوری، محمدبن فتال، روضة الواعظین، قم: منشورات رضی، بی تا

ص: 309

سبک زندگی و سیره اخلاقی امام کاظم علیه السلام

محمدرضا جباری

*محمدرضا جباری (1)

چکیده

مباحث مربوط به سبک زندگی و سیره اخلاقی معصومان امروزه اهمیتی دو چندان یافته است؛ زیرا انسان ها برای درست زندگی کردن در فضای آلوده این عصر، نیازمند الگوهای مطمئنی هستند تا اساس زندگی خود را بر پیروی از آنان بنا نهند و مسیر خود را با اطمینان خاطر برگزینند. سیره، به مفهوم اصولی ثابت است که در همه زمان ها و مکان ها قابلیت تبعیت دارد و برای استنباط آن اصول، باید به قواعدی ملتزم بود. ابعاد بحث درباره سیره، در تقسیمی منطقی، به سلوک معنوی و عبادی، فردی و زیست محیطی، خانوادگی و اجتماعی قابل طرح است. درباره سیره امام کاظم علیه السلام هر چند تاکنون آثاری ارزشمند تدوین شده، به جرأت می توان گفت هنوز اثری جامع و ناظر به محورهای یادشده، با تتبع کامل در متون روایی و تاریخی و منطبق با تعریف یادشده از سیره فراهم نگشته است. مقاله حاضر، مدعی انجام دادن این رسالت نیست که تحقق آن مستلزم کاری فراتر از یک مقاله است؛ اما در این نوشتار، تلاش شده که چارچوب بحث ارائه گردد و نمونه هایی عرضه شود. واژگان کلیدی: سیره، سیره اخلاقی، سبک زندگی، امام کاظم علیه اسلام ، سیره امام کاظم علیه السلام ، سیره معصومان.

ص: 310


1- دانشیار مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی

مقدمه

انسان ها برای زندگی در مسیر درست و حرکت در جهت تعالی، نیازمند الگوهایی هستند که رفتارهای خود را بر آن ها انطباق دهند. به عبارت دیگر، صرف دانستن و آگاهی از درستی ها و نادرستی ها که از عقل و وحی به دست می آید، کافی نیست. اگر کسانی باشند که رفتار آن ها عين درستی و حقیقت باشد، این گونه افراد می توانند و بلکه لازم است که به عنوان الگوهای جاودانه بشریت مطرح شوند و رفتارشان سرمشق دیگران قرار گیرد. چنین الگوهایی، کسانی نیستند جز معصومان. توضیح آن که آن بزرگواران نیز همچون دیگر انسان ها، زندگی طبیعی داشته؛ تفاوتشان تنها در بعد عصمت و ارتباط با جهان بالاست. قرآن کریم، به این حقیقت تأکید می کند:

( قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَىٰ إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَٰهُكُمْ إِلَٰهٌ وَاحِدٌ ۖ فَمَنْ كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا ). (1)

بنابر این، اگر معصومان نیز همچون دیگر انسان ها می زند و با مشکلات و مسائل گوناگون در حیات فردی، خانوادگی و اجتماعی درگیر هستند، اصول برگرفته از رفتار آنان در هر موضوعی، از آن جا که از منبع عصمت سرچشمه گرفته، تا ابد و برای همه انسان ها می تواند الگو باشد. اصول بر گرفته از رفتار معصومان، در اصطلاح «سیره» نامیده می شود.

پژوهش حاضر، چنین مهمی را پی می گیرد. این نوشتار، حاصل تتبع و بررسی روایات متعدد موجود در آثار روایی و تاریخی مربوط به امام کاظم علیه السلام است که تلاش شده در نظمی منطقی و چارچوبی دقیق - به گونه ای که ارباب دقت را مقبول افتد. ارائه و در صورت لزوم، تحلیل شود. روشن است که این نوشتار، در پی تبیین سیره، یعنی رفتارهای اخلاقی آن حضرت است و بیان سخنان آن

ص: 311


1- کهف، آیه 110.

حضرت، هدف اصلی نیست، هرچند برای تبیین هر چه بهتر سیره آن حضرت، از

سخنان ایشان نیز غافل نبوده ایم.

به نظر می رسد که یکی از بهترین شیوه ها برای دسته بندی مباحث مربوط به سیره اخلاقی، تقسیم ویژگی های اخلاقی معصومان در پنج حیطه سلوک عبادی، سلوک فردی، سلوک خانوادگی، سلوک اجتماعی و سلوک زیست محیطلی است؛ زیرا رفتارهای انسانی، منطقا در ارتباط باخدا، خود، خانواده، اجتماع، طبیعت و

حيوانات، قابل تعریف است؛ بدین لحاظ در این مقاله تلاش شده تا سیره اخلاقی

امام کاظم علیه السلام - در حد گزارش های موجود - در محورهای یادشده پی گیری شود.

تبیین واژگان کلیدی

1. سیره

این واژه از ریشه «سير» (1) گرفته شده است. سیره بر وزن فعله و مصدر نوعی و به مفهوم نوع حرکت و سبک رفتار است. (2) از قرن اول هجری به بعد، مسلمانان واژه سیره را درباره شرح حال و حوادث مربوط به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله - به طور خاص - و مطلق شخصیت های تاریخی از جمله دیگر معصومان - به طور عام - به کار بردند. سپس کتاب های متعددی به منظور تبیین سیره رسول خدا و تدوین شد. گفتنی است آنچه در کتب سیره یافت می شود، مجموعه ای از گزارش های تاریخی مربوط به زندگانی رسول خدا صلی الله علیه و آله و دیگر معصومان است، اما برای دست یابی به سبک و شیوه رفتاری معصومان، باید مجموعه گزارش های مربوط به یک موضوع خاص که چه بسا به برهه های مختلف حیات معصوم مربوط باشند - را جمع آوری و تحلیل کرد تا به یک اصل کلی و ثابت رسید؛ بدین

ص: 312


1- «سمير» يعنی مطلق حرکت و«مری» یعنی حرکت در شب.
2- برای مطالعه بیشتر درباره واژگان سیره و اهمیت آن، نک: سیری در سیره نبوی، اثر شهید مطهری.

ترتیب، مجموعه ای از اصول ثابت در سیره را می توان کشف کرد که همواره، حجت و قابل تبعیت بوده، به زمان با شرایط خاصی منحصر نیستند.

در کنار واژه سیره، واژه «سنت» نیز معمولا به کار می رود. سنت از نظر لغوی به معنای راه، روش و طریقه سلوک و حرکت است (1) اما در اصطلاح، يعنی گفتار، رفتار یا تقریر (2) معصوم؛ بنابراین، سنت معصومان به جز رفتار آنان، گفتار یا تقریر شان را نیز شامل می شود، در حالی که سیره، تنها شامل رفتار آنان است. راز جذابیت سیره یا همان سنت رفتاری معصومان، آن است که به حیطه رفتاری آنان مربوط می شود و انسان ها بیش تر مایلند بدانند که انسان های کامل چگونه رفتاری داشته اند.

2. اخلاق

این واژه، جمع خُلُق و یا خُلْق، و به معنای سجيه، طبع و عادت است. واژه خلق و خلق در اصل (هم چون شَرب و شُرب، و نیز صَرم و صُرم) از یک ریشه اند، با این تفاوت که خلق، به صفات، اشکال و هیئت ظاهری و جسمانی مربوط است که با قوه بینایی درک می شوند، اما خلق و خلق، به صورت باطنی انسان تعلق دارد؛ یعنی به نفس انسانی و اوصاف و ویژگی های مختص به آن. (3) در قرآن کریم نیز واژه خلق، در همین معنا به کار رفته است:

( وَ إِنَّكَ لَعَلَى لِخُلُقٍ عَظِيمٍ ) (4)

و به راستی که تو را خویی والاست.

ص: 313


1- این واژه در قرآن نیز به معنای طریقه و روش به کار رفته است: وَ قَدْ خَلَتْ سُنَّةُ الأولين اَيْ طَرِيقِهِمُ اَلَّتِي سَنَّهَا اَللَّهُ فِي اهلاكهِم حِينَ كَذَّبُوا رُسُلَهُ وَ هُوَ وَعِيد ( مجمع البحرین، ج 2، ص 436.)
2- تقرير، یعنی سکوت معصوم در قبال رفتار یا گفتار دیگران، به گونه ای که به منزله تأييد آن گفتار یا رفتار باشد.
3- نک: تاج العروس، ج 6، ص 337؛ مجمع البحرین، ج 1، ص 693.
4- قلم، آیه 4.

( إِنَّ هَذَا اِلاَّ خَلَقَ اَلْأَوَّلِينَ )؛ (1)

این، جز شیوه [ و خوی ] پیشینیان نیست. واژه خلاق نیز که در قرآن به کار رفته، از همین ریشه و به معنای بهره ای است

که انسان به وسیله خلق و خوی نیکو کسب می کند: (2)

( مَالُهُ فِي اَلْآخِرَةِ مِنْ خَلاَقٍ ) (3)

و حال آن که برای او در آخرت نصیبی نیست. اما واژه اخلاق، اصطلاحا به آن دسته از ویژگی ها و ملكات نفسانی گفته

می شود که به وسیله آن ها، کارهای انسان به آسانی از او سر می زند. تعریف خواجه نصیرالدین طوسی از اخلاق، گواه بر این مدعاست:

خلق ملکه ای بود که نفس را مقتضی سهولت صدور فعلی بود از او،

بی احتیاج تفکری و رویتی . (4)

بدین ترتیب، اخلاق به آن دسته از صفات نفسانی گفته می شود که در اثر عواملی هم چون تکرار یک فعل، حصول معرفت و بصیرت لازم، تأمل و تفکر و با عنایات الهی، نوعی ثبات، رسوخ، استمرار و دوام در نفس می یابند و به آسانی زوال نمی پذیرند. در فلسفه، این گونه کیفیات نفسانی را «ملکه» و کیفیات نفسانی سریع الزوال و زودگذر را «حال» می نامند. (5)

واژه اخلاق در تعریف یاد شده، به ملكات درونی و نفسانی مربوط است که منشأ افعال بیرونی می شوند. اما گاه این واژه، بر هر کاری که متصف به حسن یا قبح بوده و صاحبش مستحق مدح یا ذم باشد نیز اطلاق گردیده است؛ حتی اگر هنوز به صورت صفتی راسخ در نفس در نیامده باشد. (6)

ص: 314


1- شعراء، آیه 137.
2- مفردات غريب القرآن، ص 158.
3- بقره، آیه 102 و 200.
4- اخلاق ناصری، ص 64
5- نهايه الحكمه، ص 107.
6- مصباح یزدی، دروس فلسفه اخلاق، ص 9 و 10.
3. سیره اخلاقی

ما دنبال دستیابی به اصول ثابت در رفتار معصومان هستیم تا آن ها را برای خود الگو قرار دهیم. حال اگر این اصول رفتاری، با هدف تبیین ارزش های اخلاقی انعکاس یافته در رفتار آنان بررسی گردند، از آنها با عنوان سیره اخلاقی معصومان یاد می شود.

سیره معصوم، مجموعه رفتارهای نظام مند و دارای مناط و معیار اوست که براساس منطق خاصی سر می زند؛ بدین لحاظ، سیره اخلاقی یعنی مجموعه رفتارهایی که از ویژگی ها و ملکات اخلاقی موجود در نفس شريف معصوم برمی آید و بروز و نمود بیرونی می یابد و از نظام، مناط و منطق ثابتی برخوردار است.

امروزه بشر بیش از هر زمان دیگر، نیازمند آگاهی از اصول سیره اخلاقی معصومان است. انسان ها در منجلاب مفاسد اخلاقی جوامع امروزی، با سرمشق قرار دادن رفتارهای آنان، اطمینان می یابند که در صراط مستقیم حرکت می کنند. فراموش نکنیم مکاتب و مذاهب موجود، از نعمت سیره معصومان بی بهره اند و تنها شیعیان دوازده امامی گنجینه گرانبهای سیره معصومان را در کنار سخنان گهربارشان در اختیار دارند و تمامی بشر، نیازمند این ذخایر بی بدیل هستند.

چنان که در مقدمه گذشت، حیطه های بحث در سبک زندگی و سلوک اخلاقی معصومان را منطقا می توان در پنج محور دنبال کرد: سلوک عبادی، سلوک فردی و زیست محیطی، سلوک خانوادگی، سلوک اجتماعی. آرزو و تلاش هر پژوهنده در سیره معصومان، آن است که شواهد تاریخی و روایی کافی برای تمامی موضوعات مرتبط با پنج محور یادشده را در اختیار داشته باشد اما متأسفانه، تضییقات و محدودیت های فراهم آمده برای معصومان و شیعیان آنان،

ص: 315

سبب شد که بسیاری از این روایات، زمینه نشر نیابند و یا از بین بروند. بدین لحاظ، نوشتار حاضر بر اساس روایات موجود از سیره امام کاظم علیه السلام و با یاری گرفتن از سخنان آن حضرت، تصویری نسبتا جامع از سبک زندگی آن حضرت در محورهای پیش گفته ارائه می دهد. در آغاز، به سلوک معنوی و عبادی امام هفتم می پردازیم؛ زیرا مهم ترین بعد زندگی انسان در سلوک او با خداوند متجلی می شود؛ هرچند، باید توجه داشته باشیم که برای انسان مؤمن - به ویژه برای امام معصوم - تمامی عرصه های زندگی، صحنه سلوک با خداوند است.

سلوک عبادی و معنوی

اشاره

انسان در تعامل با خداوند، باید به سه عرصه توجه داشته باشد:

نخست آن که خداوند را آن سان که سزاوار است، بشناسد و به او ایمان آورد. البته این به مفهوم تلاش برای شناخت بیشتر و دقیق تر خداوند است و گرنه بشری که گرفتار محدودیت است، چگونه می تواند خدای نامحدود را آنچنان که سزاوار اوست بشناسد؟!

دوم آن که در عرصه عبادت او کوشا باشد و او را آن سان که شایسته اوست، عبادت کند؛ گرچه، این جا باید گفت: حق عبادت او برای انسان ها ممکن نیست و آنان باید حداکثر تلاش خود را در این مسیر به کار گیرند.

سوم آن که تلاش کند در همه عرصه های زندگی، از یاد خداوند غافل نگردد

و همه افکار، گفتار و رفتارش را بر خواست او منطبق سازد.

با توجه به آنچه گذشت، بحث درباره سلوک معنوی و عبادی را باید در سه حیطه یادشده پی گرفت. در ادامه، نخست به بررسی اصول مربوط به حیطه عبادات می پردازیم و اصل معرفت و ایمان به خدا را نیز به عنوان مقدمه لازم برای عبادت، در همین بخش مطرح می کنیم و سپس اصول مربوط به ویژگی های معنوی در حیطه غیر عبادات را بررسی خواهیم کرد.

ص: 316

1. خصلت های معنوی عبادی
اشاره

لیا

الف) معرفت و ایمان به خدا

شناخت معبود، از اساسی ترین لوازم و شرایط عبادت راستین است؛ زیرا بدون شناخت معبود، عبادت او جز رفتاری تصنعی و پوچ و از سر عادت، چیز دیگری نیست. بدین لحاظ، قرآن کریم در آیات فراوانی به معرفی، خداوند متعالی می پردازد؛ از جمله:

هُوَ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ۖ عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ ۖ هُوَ الرَّحْمَٰنُ الرَّحِيمُ * هُوَ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزِيزُ الْجَبَّارُ الْمُتَكَبِّرُ ۚ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِكُونَ * هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ ۖ لَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَىٰ ۚ يُسَبِّحُ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۖ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (1)

در روایات معصومان نیز جایگاه معرفت بسیار رفیع است؛ به گونه ای که رسول خدا صلی الله علیه و آله آن را سرمایه اصلی خویش معرفی فرموده اند. (2) امام کاظم علیه السلام نیز به معرفت و جایگاه آن نگاه ویژه داشتند. آن حضرت اموری را که معرفت نسبت به آن ها شایسته است، چهار چیز می دانند:

معرفت به پروردگار؛ معرفت به آن چه خداوند به بشر عطا کرده و انجام داده است؛ معرفت به آنچه خداوند از بشر طلب کرده و بالأخره، معرفت به آنچه موجب خروج انسان از ساحت دین می شود. (3) آن حضرت هم چنین، افضل عبادات را در درجه اول، معرفت و سپس انتظار فرج می دانند. (4)

ص: 317


1- حشر، آیات 22-24.
2- وَعِن عَلِيٌ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ سَأَلْتُ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّي اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ عَنْ سُنَّتِهِ فَقالَ المُعَرِفهُ رَأْسُ مَالِى والْعَقْلُ أَصْلُ دِينِي ... الشِّفاءُ بِتَعريفِ حُقُوقِ اَلْمُصْطَفِيِّ صَلِّيَ اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ الشفاء ، ج 1، ص 146.
3- قَالَ اِبْنُ حُمْدُونٍ في تذكرته قَالَ مُوسَي بْنُ جَعْفَرٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَجَدْتَ عِلْمَ النَّاسِ في أرْبَعٍ أَوَّلُهَا أن تَعْرِفَ رَبَّك والثَّانِيهْ اَنْ تَعْرِفَ مَا صَنَعَ بِكَ والثَّالِثُهُ أَنْ تَعْرِفَ مَا أَرَادَ مِنْك والرَّابِعُهُ أنْ تَعْرِفَ ما يُخْرِجُك عَنْ دِينِك ... ( اعیان الشیعه، ج 2، ص 9.)
4- «... وَأفضَلُ العِبادِهِ بَعْدَ المُعَرِّفَهِ انتِظارُ الفَرَج ... .. ». (تحف العقول، ص403.)

آن بزرگوار، تالاش بلیغی برای بیان اوصاف واقعی خداوند و زدودن تصویر تحریف آمیز از حقیقت ذات باری تعالی داشتند. آن حضرت، در نفی دیدگاه نادرست یکی از اصحاب، بدترین جسارت به خداوند را از ناحیه کسانی دانسته اند که برای او جسم، صورت و اعضا و جوارح قائل هستند. (1) در روایتی دیگر، آن حضرت دیدگاه صحابی خود را درباره علم الهی تصحیح فرمودند.

(2)

در جایی دیگر، دیدگاه مخالفان مبنی بر آن که خداوند در ثلث آخر شب از آسمان فرود می آید و می فرماید که آیا دعا کننده و استغفار کننده ای هست را نفی کردند و به تفصیل لازمه های فاسد این نوع نگاه به خداوند را تبیین فرمودند. (3) این روایت، شاهد گویایی است برای این حقیقت که اگر امامان معصوم نبودند، معلوم نیست که عقاید خرافی مخالفان، عقاید اسلامی و خود این دین را به چه سرنوشتی مبتلا می کرد !

پس از معرفت، ایمان به خداوند پدید می آید و ایمان نیز شوق عبادت و نیاز به آن را به دنبال دارد. امام کاظم علیه السلام برای ایمان، جایگاهی بس رفيع قائل بودند؛ هنگامی که یکی از یاران از ایشان درباره برترین اعمال نزد خداوند پرسید، فرمودند: «چیزی که هیچ عملی بدون آن پذیرفته نیست.» آن فرد پرسید: «آن چیست؟» فرمود: «ایمان به خدا که در میان اعمال، عالی ترین درجه و والاترین بهره و شریف ترین منزلت ها را دارد.» آن حضرت در ادامه این روایت نسبتا مفصل، به بیان درجات ایمان پرداختند و نقش عمل را در تحقق حقیقت ایمان بسیار مهم دانستند. (4)

ص: 318


1- « عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَكيمٍ قَالَ وَصَفْتُ لِأَبِي إِبْرَاهِيمَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَولُ هِشَامِ بْنِ سالِمٍ الجَوالِيقيِّ وحَكَيتُ قَولَ هِشَامِ بْنِ اَلْحَكَمِ إِنَّهُ جسمٌ فَقَالَ إِنَّ اَللَّهَ تَعالى لا يُشبِهُهُ شِئ أيُّ فُحْشٍ أَوْ خَنِيُّ الْفُحْشِ والفَسَادُ أَعْظَمُ مِن قَوْلِ مَنْ يَصِفُ خَالِقَ الْأَشْيَاءِ بِجِسْمٍ أَوْ صُوَرِهِ أَوْ بِخَلْقِهِ أَيْ مَخْلُوقِيهِ أَوْ بِأَعْضَاءِ الْمَخْلُوقِينَ أوْ بِتَحْديدٍ وأعْضَاءٍ تَعالى اللَّهُ عَن ذلِكَ عُلُوّاً كَبِيراً ». (کافی، ج 1، ص 105، ح 4.)
2- « عَنِ الكَاهِلِيِّ قَالَ كَتَبْتُ إِلَى أَبِي اَلْحَسَنِ فِي دُعَاءٍ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ مُنْتَهِي عِلْمِهِ فَكَتَبَ إِلَى لا تَقولَنَّ مُنتَهيَ عِلمِهِ فَلَيسَ لِعِلمِهِ مُنتَهيٌ ولكِن قُل مُنتَهى رِضاهُ » (کافی، ج 1، ص 107، ح 3.)
3- توحید، ص 183.
4- کافی، ج 2، ص 38 - 39، ح 7.
ب)شوق عبادت

عبادت برای کسی هم چون امام کاظم علیه السلام ، امری تحمیلی و از سر عادت و یا اسقاط تکلیف برای دور ماندن از عقوبت نبود. پیش از این گفتیم که عبادت بدون معرفت، بی ارزش است و هر چه معرفت افزون تر شود، خشوع و افتادگی و احساس ذلت و حقارت در انسان نسبت به خداوند متعالی بیش تر می گردد و به دنبال آن، عشق و اشتیاق به عبادت چنین وجود عظیمی بیشتر خواهد شد. از این رو قرآن کریم نماز را جز برای خاشعان، امری سنگین و تحمیلی معرفی می فرماید. شواهد زیادی را برای بیان اوج شیفتگی امام کاظم علیه السلام به عبادت می توان آورد. بخشی از این شواهد، همان روایاتی هستند که از کثرت عبادات طاقت فرسا و طولانی آن حضرت حکایت دارند که در ادامه مباحث، ذیل عنوانی مستقل بررسی خواهند شد.

بخش دیگر، سخنان آن حضرت در وصف شیفتگی و شوق خود به عبادت است که دراین باره، به مناجات آن حضرت در زندان هارون اشاره می کنیم. بنابر گزارش برخی از جاسوسان هارون، امام در زندان، در مناجات با خداوند، این جملات را در دعاهایشان تکرار می کرده و پس از آن خدا را شکر می گفته اند:

خدایا! من همواره از تو، فراغتی را برای عبادتت طلب می کردم و تو آن را

برایم فراهم کردی، پس تو را بر این نعمت سپاس می گویم.

ج) فقه عبادت

آگاهی داشتن به احکام یا فقه عبادت، از جمله مهم ترین لوازم عبادت مطلوب و درست است؛ زیرا چگونگی عبادت را به لحاظ کمی و کیفی، باید از خود (1)

ص: 319


1- وقالَ بَعْضُ عُيُونِهِ كُنْتُ أَسْمَعُهُ كَثِيراً يَقُولُ في دُعائهِ اَللّهُمَّ اِنَّنِي كُنتُ أَسأَلُكَ أَن تُفَرِّغَنى لِعِبادَتِكَ اللَّهُمَّ وَقَد فَعَلتَ فَلَكَ الحَمدُ ». ( مناقب آل ابی طالب، ج 3، ص 334.)

معبود فراگرفت. چه بسیارند کسانی که با بی توجهی به این اصل مهم، عمری عبادت باطل انجام می دهند! بدین لحاظ، امام کاظم علیه السلام در پاسخ کسی که از ایشان درباره لزوم یا عدم لزوم پرسش درباره تکالیف شرعی پرسید چنین فرمود:

مردم مجاز نیستند نسبت به آنچه در ارتباط با امور دینشان به آن نیازمندند

بی اعتنا باشند. (1)

آن حضرت هم چنین در بیانی جالب و بلیغ، مسلمانان را به تفقه در امر دین

سفارش کرده و آن را موجب اتمام عبادت دانسته اند:

در دین خدا تفقه کنید؛ زیرا فقه، كليد بصیرت و موجب اتمام عبادت و نیل به منزلت های رفیع و مراتب بالا در دین و دنیاست. برتری فقیه نسبت به عابد، هم چون برتری خورشید بر ستارگان است. کسی که در امر دینش تفقه نکند، خداوند از عمل او راضی نیست. (2)

د)حال توجه در عبادت

روح اصلی عبادت، توجه به معبود است و اصلا عبادت بدون حال توجه به معبود، صرف عادت و کاری لغو است، هر چند به علت لطف معبود، در ظاهر، درست باشد. ما انسان ها که غرق در افکار روزمره خویش هستیم، به دشواری می توانیم در حال عبادت، توجه خود را به معبودی معطوف کنیم که در برابر او ایستاده ایم، بدین لحاظ، بسیار کنجکاوانه مایلیم بدانیم که امامان معصوم هنگام عبادت چه حالی داشته اند. برای نیل به پاسخ این پرسش، به این روایت توجه کنید:

روزی ابوحنیفه به حضور امام صادق علیه السلام مشرف شد و عرض کرد: «پسرت

ص: 320


1- « عَنْ يُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَانِ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ قَالَ سُئِلَ أَبُو اَلْحَسَنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ هَل يَسَعُ اَلنَّاسَ تَرْكُ اَلْمَسْأَلِهِ عَمَّا يَحْتَاجُونَ إِلَيْهِ فَقَالَ لاَ ». (کافی، ج 1، ص 30، ح 3.)
2- « وَقَالَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ تَفَقَّهُوا فِي دِينِ اللَّهِ فَإِنَّ الْفِقْهَ مِفْتَاحُ البَصيرِهِ وَتَمامُ العِبادِهِ وَالسَّبَبُ إِلَى المَنازِلِ الرَّفيعِهِ والرُّتَبِ الْجَلِيلِهِ فِي الدِّينِ وَالِدُنيا وَفَضلُ الفَقِيهِ عَلَى العابِدِ كَفَضْلِ الشَّمْسِ عَلَى الكَواكِبِ ومَن لَم يَتَفَقَّه في دينِهِ لَم يَرضَ اللَّهُ لَهُ عَمَلاً ». (تحف العقول، ص 410.)

موسی را دیدم درحالی که مردم از برابرش عبور می کردند، نماز می خواند و او آن ها را نهی نمی کرد !» امام صادق علیه السلام نیز با شنیدن سخن ابوحنیفه، فرزندش را فراخواند و به او فرمودند:

پسر کم ! ابوحنیفه می گوید که در حال نماز خواندت مردم از برابرت عبور می کرده اند؟» امام کاظم علیه السلام عرض کردند: «آری پدر جان، آن که من برای او اقامه نماز می کنم، از آنان که از برابرم عبور می کنند، به من نزدیک تر است؛ زیرا خداوند فرموده: "من از رگ گردن به انسان نزدیک ترم."» در این هنگام، امام صادق علیه السلام فرزندشان را به سینه چسبانیدند و فرمودند: «پدر و مادرم به فدایت ای گنجینه اسرار.» (1)

از شواهد دیگر آن که حضرت هنگام تلاوت قرآن، آن را علاوه بر صوتی نیکو، باحال حزن قرائت می کردند و می گریستند، به گونه ای که شنوندگان را تحت تأثیر قرار می دادند و آنان نیز به گریه حضرت می گریستند و نیز در حال عبادت، از خشیت الهی آن چنان می گریستند که محاسن شریفشان

خیس می شد. (2)

نکته شایان ذکر دیگر در این زمینه آن که اگر کسی دارای عبادات فراوان و طاقت فرسا باشد، چنین حالی ناشی از عشق او به عبادت از سویی و وجود حالت حضور و توجه به معبود از سوی دیگر است؛ زیرا بدون چنین حالی، انجام دادن عبادات طاقت فرسا ممکن نیست.

ه)کثرت عبادت و احساس تقصير

عشق و شوق انسان های شیفته عبادت به خلوت با معشوق حقیقی، آنان را علاوه بر سوق دادن به سوی عبادتی با روح و لذت بخش، به سوی کثرت در

ص: 321


1- کافی، ج 3، ص 297، ح 4.
2- مناقب آل ابی طالب، ج3، ص 432

عبادت و انجام دادن عبادات طاقت فرسا سوق می دهد. و دلیل این امر روشن است؛ زیرا آنان لذت خلوت با معبود را می چشند و از این رو، از طول عبادت، دچار ملال و خستگی نمی شوند. امام کاظم علیه السلام چنین انسانی بودند. شیفتگی حضرت به عبادت، نام ایشان را با سجده های طولانی و نمازهای پیاپی قرین ساخته است. اوج این بندگی را در زمان زندانی شدن آن حضرت می یابیم. پیش تر درباره کیفیت عبادت آن حضرت سخن گفتیم، اما درباره کمیت عبادت به چند روایت توجه کنید:

نخست آن که انسان مومن و شیفته عبادت، حتما بخشی از ساعات شبانه روز خود را به عبادت اختصاص می دهد و عبادت را فدای دیگر امور و دیگر امور را فدای عبادت نمی کند. این نکته در روایتی از امام کاظم علیه السلام به خوبی انعکاس

یافته است. آن حضرت در وصیتی به عموم اصحابش، آنان را به نظم در زندگی و تقسیم بندی منطقی ساعات شبانه روز سفارش فرمودند:

بکوشید اوقات شبانه روزی شما مشتمل بر چهار ساعت (بخش) باشد: بخشی برای مناجات با خدا؛ بخشی برای امر معاش؛ بخشی برای معاشرت با برادران و افراد قابل اعتماد که شما را نسبت به عیوبتان آگاه می سازند و در باطن با شما دوستی خالصانه دارند و بخشی را نیز برای لذات حلال اختصاص دهید. به وسیله همین بخش [اخیرا ] بر سه بخش دیگر توانا خواهید شد. (1)

این نوع تقسیم، مربوط به حالت اختیار است و در غیر این صورت، امکان دارد وضع به گونه ای متناسب با آن حالت، تغییر یابد. برای مثال، هنگامی که امام کاظم علیه السلام گرفتار حبس هارونی شدند، چون امکان فعالیت های دیگر برایشان فراهم نبود، از فراغت پیش آمده برای عبادت بیش تر بهره می بردند. آن حضرت

ص: 322


1- «وقال عليه السلام: اجتهدوا في أن يكون زمانكم أربع ساعات: ساعه لمناجاه الله. وساعه لأمر المعاش. وساعه لمعاشره الاخوان والثقات الذين يعرفونكم عيوبكم و يخلصون لكم في الباطن وساعه تخلون فيها للذاتكم في غير محرم وبهذه الساعه تقدرون على الثلاث ساعات». (تحف العقول، ص 309.)

هنگام حبس، در مناجات با پروردگار، چنین عرضه می داشتند:

خدایا! من همواره از تو، فراغتی را برای عبادتت طلب می کردم و تو آن را

برایم فراهم کردی؛ پس تو را بر این نعمت سپاس می گویم. (1)

از این رو، عبادات امام در زندان به گونه ای بود که حتی دشمنان را نیز به

شگفتی وامی داشت؛ برای مثال، فردی به نام احمد بن عبدالله از پدرش چنین نقل کرده است:

زمانی، نزد فضل بن ربیع رفتم در حالی که بر روی بامی نشسته بود. وی گفت: « پایین را بنگر، چه می بینی؟» گفتم: «گویا لباسی روی زمین پهن است!» گفت:

نیک بنگر.» گفتم: «گویا مردی در حال سجده است !» گفت: «او را می شناسی؟ او موسی بن جعفر است. من شبانه روز مراقب اویم و او را تاکنون چنان یافته ام که پس از نماز صبح به تعقیب می پردازد تا طلوع آفتاب؛ سپس تا هنگام ظهر به سجده می رود و از کسی می خواهد که اوقات نماز را به او اعلام کند. پس، هنگامی که آن فرد وقت نماز را اعلام کرد، برمی خیزد و بدون تجدید وضو، نماز می گزارد و دأب او چنین است. پس از نماز عشا، افطار و تجدید وضو می کند، سپس سجده به جای می آورد و در دل شب، همواره نماز می گزارد تا

طلوع فجر!» (2)

انجام دادن حج واجب یا عمره با پای پیاده، از دیگر جلوه های ریاضت های

عبادی امام کاظم علیه السلام بود. علی بن جعفر علیه السلام گوید:

با برادرم، موسی بن جعفر در چهار سفر عمره همراه بودم که در این سفرها با اهل و عیالش به مکه می رفتند، در حالی که یکی از این سفرها 26 روز، دیگری 25 روز، دیگری 24 روز و دیگری 21 روز طول کشید. (3)

ص: 323


1- مناقب آل ابی طالب، ج 3، ص 334.
2- عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 98.
3- قرب الاسناد، ص 299.

آن حضرت با وجود فراوانی عبادت، هیچ گاه گرفتار عجب و افزون بینی در عبادات نشدند و بلکه بالعکس، خود را در این مسیر مقصر می دیدند. شاهد این مدعا، سخن آن حضرت به یکی از فرزندانش است:

پسر کما بر تو باد کوشش و جدیتا و نفست را از حالت احساس تقصیر نسبت به عبادت و طاعت خداوند خارج مساز؛ زیرا خداوند، آن گونه که سزاوار اوست پرستیده نمی شود. (1)

2.خصلت های معنوی غیر عبادی
اشاره

چنان که گذشت، خصلت های مربوط به سیره معنوی معصومان: را باید در دو حیطه کلی بررسی کرد: خصلت های معنوی عبادی و خصلت های معنوی غیر عبادی. مراد از دومی، آن دسته از اصول و ویژگی های اخلاقی است که به حیات معنوی انسان و نوع ارتباط او با خداوند متعالی مربوطند اما در مفهوم خاص عبادت داخل نیستند. از جمله:

1-2- دنیا گریزی و یاد آخرت

ابتلا به دنیاگرایی و غفلت از یاد خدا و آخرت، یکی از مهم ترین خطرهای تهدید کننده انسان در سلوک معنوی است. در سلوک معنوی امام کاظم 7 تأكيد زیادی بر دوری از غفلت و خود فراموشی وجود دارد برای نمونه، روزی آن حضرت در حالی که برای مراسم تدفین مرده ای در کنار قبر او حضور یافته بودند، رو به حاضران فرمودند:

چیزی (دنيا) که آخرش این است، سزاوار است که انسان در آغازش زهد

ص: 324


1- « « عن سعد اِبْنِ أَبِي خَلَفٍ عَنْ أَبِي اَلْحَسَنِ مُوسَى قَالَ قَالَ لِبَعْضِ وُلْدِهِ يَا بُنَيَّ عَلَيْكَ بِالْجِدِّ لاَ تُخْرِجَنَّ نَفْسَكَ مِنْ حَدِّ التَّقصيرِ في عِبادِهِ اَللَّهُ عزوجل وَطَاعَتِهِ فَإِنَّ اَللَّهَ لاَ يُعْبَدُ حَقَّ عِبَادَتِهِ » ». (کافی، ج 2، ص 72.)

بورزد و چیزی ( آخرت ) که آغازش این است، سزاوار است انسان از آخرش

بترسد ! (1)

آن حضرت در سخنی دیگر، پس از آن که یاد مرگ را وسیله ای کافی و مناسب برای دوری از معصیت معرفی کردند، از این که انسان ها از ترس بیماری جسمی، اهتمام زیادی به خوردنی ها و نوشیدنی هایشان دارند، اما از این که گناهان موجب ابتلا بدن هایشان به آتش جهنم شود نگران نیستند، اظهار شگفتی

کردند. (2)

برای رهایی از این آسیب، امام کاظم علیه السلام همواره توصیه می فرمودند که انسان ساعات شبانه روزش را آن سان تقسیم کند و به کار گیرد که بتواند به همه وظایفش عمل کند؛ یعنی تقسیم ساعات به مناجات و عبادت، کسب روزی، دیدار دوستان و لذات حلال (3) نیز آن حضرت، بر جدی گرفتن نداهای درونی و فرامین وجدانی و هشدارهای نفس لوامه به عنوان واعظی از درون انسان تأكید می فرمودند:

کسی که از درون جانش واعظی نداشته باشد، دشمنش (شیطان) بر او چيره

خواهد شد. (4)

درباره خود آن حضرت، مناجات جانسوز معروفی که همواره آن را تکرار

ص: 325


1- « عَنْ حَفْصِ بْنِ غِيَاثٍ اَلنَّخَعِيِّ قَالَ سَمِعْتُ موسي بْنَ جَعْفَرٍ عِنْدَ قَبْرٍ وهو يَقُولُ إِنَّ شَيْئاً هَذا آخِرُهُ لَحَقِيقٌ أَن يَزهَدَ في أوَّلِهِ وَإِنَّ شَيئاً هَذا أَوَّلُهُ لَحَقيقٌ أن يُخافَ آخِرُهُ ». (معانی الاخبار، ص343؛ تحف العقول، ص408.)
2- « « عَنْ دَاوُدَ اَلاِبْزَارِيِّ قَالَ سَمِعْتُ مُوسِي بْنَ جَعفَرٍ يَقولُ كَفَى بِالتَّجَارِبِ تَأديباً وَبِمُرِّ الأَيَّامِ عِظْهُ وبِأَخْلاقِ مِن عاشَرْتَ مُعَرِفَهُ وَبِذِكْرِ المَوْتِ حاجِزاً مِنَ الذُّنُوبِ والْمَعَاصِي وَالعَجَبُ كُلُّ الْعَجَبِ لِلْمُحْتَمِينَ مِنَ الطَّعَامِ والشَّرَابِ مَخَافَهُ الدَّاءِ أَنْ يَنْزِلَ بِهِمْ كَيْفَ لا يَحْتَمُونَ مِنَ اَلذُّنُوبِ مَخَافُهُ اَلنَّارِ إِذَا اِشْتَعَلَتْ فِي أَبْدَانِهِمْ ».(امالی، شیخ طوسی، ص203.)
3- تحف العقول، ص 409
4- « وقال مَن لَمْ يَكُن لَهُ مِنْ نَفْسِهِ وَاعِظٌ تَمَكَّنَ مِنْهُ عَدُوُّهُ يَعْنِي اَلشَّيْطَانَ ». (نزهه الناظر و تنبيه الخاطر، ص 124.)

می کردند، شاهدی گویاست بر توجه آن حضرت به مرگ و جهان آخرت:

اللَّهُمَّ إِنِّي أَسأَلُكَ الرَّاحَهُ عِندَ المَوتِ وَالعَفوُ عِندَ الحِسابِ (1)

2-2- اهتمام به طاعت و ترک معصیت

جلوه دیگر از حیات معنوی امام کاظم علیه السلام در روحیه طاعت محض از خداوند و ترک معصیت متجلی است. تأكيد آن حضرت به این اصل را در وصیت ایشان

به یکی فرزندانشان می توان یافت که فرمودند:

پسر کم ! مبادا خداوند تو را در حال معصیتی ببیند که تو را از آن نهی کرده و

مبادا تو را از طاعتى غایب ببیند که به تو را به آن امر کرده. بر همین اساس، امام کاظم علیه السلام کسانی را که به گونه ای - ولو ناچیز - در خدمت دستگاه ظلم عباسیان بودند، شدیدا از ادامه همکاری نهی می فرمودند، مگر آن که منصب خود را وسیله ای برای طاعت الهی قرار دهند و به مظلومان یاری رسانند. نمونه مثال زدنی در این باره را در حالات زیاد بن ابی سلمه و نیز علی بن یقطین می توان جستجو کرد. (2)

3-2- توكل، تسلیم، رضا و شکر

مقام توکل بر خدا و تسلیم و راضی بودن به قضاء الهی و شکر نعمت های الهی در قلب و زبان و عمل، از مقامات بلند بندگان خوب خداست. اوصاف یادشده، همگی از قلب نشأت می گیرند و به هم دیگر مرتبطند. این خصلت های

حمیده در دعاها، سخنان و سیره امام کاظم علیه السلام نیز جایگاهی خاص

دارند. آن حضرت در یکی از دعاها، توکلش بر خداوند و استعانت از او و تسلیم بودن در

ص: 326


1- کافی، ج3، ص323، ح 10.
2- کافی، ج 5، ص 109 - 110. درباره علی بن یقطین نیز نک: رجال نجاشی، ص 222؛ رجال کشی، ص 430 - 437.

برابر او را چنین وصف فرموده:

وُكِّلْتَ عَلَى الحَيِّ الَّذي لا يَموتُ وَ تَحَصَّنْتُ بِذِي العِزِّهِ والعَظَمِهِ وَالجَبَرُوتِ واسْتَعَنْتَ بِذي الكِبرياءِ وَالْمَلَكُوتِ مَوْلايَ اسْتَسْلَمْتُ إِلَيْكَ فَلا تُسَلِّمني وَتَوَكَّلتُ عَلَيكَ فَلا تَخْذُلْنِي ولَجَأتُ إلى ظِلِّكَ الْبَسِيطِ فَلاَ تَطْرَحْنِي أَنْتَ الْمَطْلَبُ وَالِيك لَمَهْرَبٌ تَعلَمُ ما اُخْفِي ومَا أَعْلَنُ وتَعْلَمُ خَائِنَهُ الأَعيُنَ وَما تُخْفِي الصُّدُورُ فَامْسِك اللّهُمَّ عَنِّي أَيديَ الظّالِمينَ مِنَ الْجِنِّ وَالإِنسِ أجمَعينَ وَاشفِني وَعافِني يا ارحَمَ الرّاحِمينَ (1)

توکل از منظر امام کاظم علیه السلام دارای درجاتی است. آن حضرت در پاسخ کسی که از ایشان درباره مفهوم آیه (و من يتوكل على الله فهو حسبه) پرسید، فرمودند:

توکل بر خدا درجاتی دارد: یکی از آنها چنین است که در همه کارها بر خدا توکل کنی و آنچه خدا در حقت انجام داد، راضی باشی و باور کنی که او جز خیر و فضل برای تو نمی خواهد و در این باره حکم او نافذ است. پس با تفویض امور به خدا، بر او توکل کن و بر او در همه کارها اعتماد

داشته باش !؟ (2)

امام اصحاب خود را به داشتن مقام تسلیم نسبت به قضاء الهی ترغیب می کرد

و در این باره چنین می فرمایند:

برای کسی که درباره خداوند شناخت پیدا کرد، سزاوار است که روزی

دادنش را گند نشمارد و او را در حکمش متهم ندارد. (3)

مقام شکر در سلوک معنوی امام کاظم علیه السلام جایگاه عجیبی دارد. آن حضرت بر شکر کردن به گونه های مختلف آن - از جمله شکر زبانی - تأکید داشتند. به این

ص: 327


1- مصباح، كفعمى، ص 217.
2- کافی، ج 2، ص65، ح5.
3- کافی، ج 2، ص 61، ح5.

روایت توجه کنید:

بازگویی نعمت های الهی شکر است و ترک آن کفران نعمت، پس نعمت های الهی را با شکر گزاری استمرار بخشید و اموالتان را با پرداخت زکات حفظ کنید و بالا را با دعا دفع نمایید که دعا، سپری نجات بخش از بلاست، حتی

اگر وقوع بلا حتمی باشد. (1)

آن حضرت خود، سر آمد انسان ها در مراتب شکر گزاری بودند؛ هشام بن احمر

گوید:

همراه امام کاظم علیه السلام در یکی از نواحی اطراف مدینه در حال حرکت بودم که ناگاه آن حضرت از مرکب پیاده شدند و به سجده افتادند و مدتی طولانی در سجده بودند ! سپس سر برداشتند و سوار مرکب شدند. پرسیدم: «فدایت گردم! دلیل این سجده طولانی چه بود؟» فرمودند: «من به یاد یکی از نعمت هایی افتادم که خداوند به من ارزانی داشته، خواستم شکر گزار پروردگارم باشم ! » (2)

سلوک فردی و زیست محیطی

اشاره

چنان که در مباحث آغازین این نوشتار گذشت، مباحث مربوط به سیره معصومان را منطقا در پنج محور می توان مطرح کرد. در بخش پیشین، اصول موجود در سلوک عبادی و معنوی امام کاظم علیه السلام را مرور کردیم. در ادامه، بنا داریم که مروری بر سلوک فردی و زیست محیطی آن حضرت داشته باشیم. مراد از سلوک فردی، رفتارهایی است که امکان صدور آن ها از انسان - فارغ از ارتباط او با دیگران به وجود دارد؛ رفتارهایی هم چون خوردن و آشامیدن، خواب و استراحت، بهداشت، لباس پوشیدن، تزیین و کسب معاش. مراد از سلوک زیست محیطی،

ص: 328


1- مهج الدعوات، ص 218؛ بحار الانوار، ج 48، ص 150، ح 25.
2- کافی، ج 2، ص 98، ح 26.

نوع رفتار با طبیعت و حیوانات است. اما نباید انتظار داشت که درباره تمام این محورها، اطلاعاتی کافی و کامل از سیره امام کاظم علیه السلام بیابیم؛ زیرا روایات درباره سیره معصومان محدود است. با این لحاظ، در ادامه، سیره فردی و زیست محیطی حضرت را به فراخور نصوص موجود بررسی خواهیم کرد.

1. تغذیه
اشاره

انسان به صورت طبیعی، در حیات زیستی خویش، دارای نیازهای مادی است تا با برطرف کردن آن ها، به حیات خویش تداوم بخشد. نگاه اولیای دین به این نیازهای مادی (جسمی و طبیعی همچون دیگر نیازها، نگاهی آلی و ابزاری است. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در دعای خویش به محضر الهی، به تشریح حکمت نیاز بنده به نان در قالب دعا چنین می فرماید:

خدایا در نان، به ما برکت عطا کن و بین ما و نان جدایی میفکن؛ زیرا اگر نان نباشد، قادر به ادای نماز و روزه گرفتن و انجام دادن واجبات

پروردگارمان نخواهیم بود. (1)

امام صادق علیه السلام نیز بنیان جسم را بر اساس نان ( غذا ) دانسته اند. (2)

از آن جا که رفتارهای اخلاقی امام کاظم علیه اسلام بر گرفته و منطبق بر اخلاق نبوی صلی الله علیه و آله بود، طبیعتا در مسأله تغذیه نیز شیوه رفتاری پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله سرمشق رفتار آن حضرت بود. پیامبر اکرم و در مورد تغذیه، از این اصول تبعیت می کردند: حلال بودن، سادگی و درعین حال اصرار نداشتن بر غذایی خاص و بهره مندی از آنچه فراهم می شد، مضر نبودن غذا و سودمندی آن، پرهیز از پرخوری، خوردن به وقت گرسنگی و نیاز بدن، خوردن با همراهی دیگران، شروع با نام خدا و ختم

ص: 329


1- « قالَ رَسُولُ اللَّهِ بَارِكْ لَنَا فِي الْخُبْزِ ولا تُفَرِّقْ بَيْنَنا و بَيْنَهُ لَوْلا الْخُبْزُ مَا صَلَّيْنَا وَ لا صُمْنَا وَ لا اَدَّيْنا فَرائِضَ رَبِّنا ». کافی، ج 5، ص 73، ح 13، ج 6، ص 287، ح 6
2- « انما بَنَى اَلْجَسَدَ عَلَى اَلْخُبْزِ ». (همان، ج 6، ص 286، ح 3 و 7.)

با حمد او، نوشیدن در سه جرعه، پرهیز از نوشیدن از داخل ظرف، ندمیدن در ظرف آب، خوردن از آنچه در برابر ایشان می نهادند، رعایت ادب در خوردن، شروع به غذا قبل از میهمان و ختم آن پس از میهمان، خوردن و آشامیدن با دست راست، تواضع در نشستن بر غذا، مقید نبودن به وجود لوازم اضافی، پرهیز از اسراف و رعایت بهداشت غذایی. (1)

درباره اصول تغذیه در سیره امام کاظم علیه السلام شایسته است به روایتی نسبتا مفصل اشاره کنیم که می توان از دقت در مضامین آن، به چند اصل اخلاقی در این باره دست یافت. محمد بن جعفر بن عاصم با واسطه پدرش از جدش نقل می کند:

سالی حج گزاردم و به همراه جماعتی از شیعیان در مدینه، دنبال جایی برای استراحت بودیم که ناگاه موسی بن جعفر علیه السلام به استقبالمان آمدند در حالی که

مقداری غذا بر روی چهارپایی حمل می کردند رفتیم در میان نخل ها منزل کردیم. امام نیز از مرکب فرود آمدند و آب و تشت آوردند. ابتدا دستانشان را شستند و سپس تشت و آب از سمت راست امام تا آخرین نفر چرخانده شد. سپس از سمت چپ امام تا نفر آخر چرخاندند. بعد غذا آوردند و امام بانمک آغاز کردند و فرمودند: «بخورید با نام خداوند رحمان و رحیم!» سپس سرکه و بعد از آن كتف سرخ شده آوردند و فرمودند: «بخورید با نام خدای رحمان و رحیم که این غذا مورد علاقه رسول خدا صلی الله علیه و آله بود.» سپس سرکه و زیتون آوردند و فرمودند: «بخورید به نام خدای رحمان و رحیم که این غذای مورد علاقه فاطمه علیها السلام بود.» سپس سكباج (غذایی فراهم آمده از گوشت و سرکه و زعفران آوردند و فرمودند؛ «بخورید با نام خدای رحمان و رحیم که این، غذای مورد علاقه اميرمومنان علیه السلام بود.» سپس گوشت پخته به همراه بادمجان آوردند و فرمودند: «بخورید با نام خدای رحمان و رحیم که این غذای مورد علاقه حسن بن على علیه السلام بود.» سپس شیر ترش تليت شده در

ص: 330


1- نک: سیره اخلاقی پیامبر اعظم از نگارنده، فصل اول

آن آوردند و فرمودند: «بخورید با نام خدای رحمان و رحیم که این غذای مورد علاقه حسین بن علی علیه السلام بود.» سپس پنیر آغشته به ادویه آوردند و فرمودند: «بخورید با نام خدای رحمان و رحیم که این غذای مورد علاقه محمد بن على علیه السلام بود.» سپس ظرف کوچکی آوردند که در آن غذایی تهیه شده از تخم مرغ و آرد و روغن بود و فرمودند: «بخورید با نام خدای رحمان و رحیم که این غذا را پدرم جعفر دوست داشت.» و پس از آن حلوا آوردند و فرمودند: «بخورید با نام خدای رحمان و رحیم که این غذا را من دوست دارم.» سپس سفره برچیده شد و یکی از ما، مشغول جمع کردن غذاهای باقی مانده در خارج سفره شد که حضرت فرمودند: «این کار در منازل و زیر سقف خوب است انجام شود اما در چنین جایی، برای پرندگان و حیوانات رها شود.» پس از آن خلال آوردند و فرمودند: برای خلال کردن، خوب است ابتدا زبان را در دهان بچرخانی و غذای باقی مانده در دهان را بخوری و سپس آنچه را مانده، با خلال از دهان خارج کنی.» بعد از غذا نیز آب و تشت آوردند و از فردی که در سمت چپش بود آغاز کردند تا به آخر رسید. سپس از فردی که در سمت راست بود تا به نفر آخر دستانشان را شستند. سپس از من پرسیدند: «ای عاصم! وضع شما [شیعیان در ارتباط با هم و نیکی به یکدیگر چگونه است؟» عرض کردم: «در بهترین حالا» فرمودند: «آیا چنان هست که یکی از شما هنگام نیاز و سختی، به منزل برادرش رود و چون او را در منزل نیابد بگوید کیسه اش را بیاورند و در آن را بگشاید و آنچه را مورد نیازش است بردارد و صاحب منزل معترض نشود؟» عرض کردم: «نه.» فرمودند: «بنابر این، شما در آن حالت از نیکی به یکدیگر در حال

سختی و فقر که من دوست دارم، قرار ندارید!» (1)

از این روایت، دست کم ده اصل درباره آداب تغذیه استنباط می شود:

ص: 331


1- مکارم الاخلاق، ص 144 - 145.

1. دعوت از دیگران برای صرف غذا؛

2. پذیرایی خوب از میهمان؛

3. شستن دست ها، قبل و بعد از غذا؛

4. رعایت ادب شستن دست ها، به این صورت که قبل از غذا پس از صاحب خانه، از سمت راست او آغاز به شستن کنند و پس از صرف غذا شستن را از سمت چپ او آغاز نمایند؛

5. آغاز صرف غذا با بسم الله؛

6. شروع غذا با مقداری نمک؛

7. خوردن غذاهای مانده در دهان و سپس خلال کردن و بیرون ریختن آنچه با خلال از لای دندان ها خارج می شود

8. اهتمام به غذاهای مورد علاقه معصومان ؛ زیرا آنان تنها در امور عبادی و معنوی، راهنمای بشر نیستند و بشر در امور طبیعی زندگی نیز نیازمند ارشادات آنان است؛

9. بهره مندی از نعمت های الهی در صورتی که به اسراف و تبذیر نینجامد؛

10. جمع نکردن بقایای غذا در محیط های باز و وانهادن آن برای پرندگان و

دیگر حیوانات.

یکی از آداب غذا خوردن در سیره معصومان، خوردن با دست راست است. با وجود این، در روایتی می خوانیم که امام کاظم علیه اسلام در منی، درحالی که به دست راست تکیه کرده بودند، خرمایی را که غلامش برای ایشان آورد، با دست چپ تناول کردند که موجب شگفتی صحابی آن جناب شد. (1) در توجیه این روایت، دو نکته را نباید از نظر دور داشت:

نخست، چنان که از خود روایت نیز بر می آید، امام چون بر دست راست تکیه

کرده بودند، با دست چپ تناول فرمودند.

ص: 332


1- قرب الاسناد، ص308-309.

دوم، چه بسا امام خواسته اند عمالا نشان دهند که خوردن با دست راست سنت و مستحب است و واجب نیست. از این رو، خودشان با دست چپ تناول کردند تا دلیلی باشد بر جواز و اباحه.

پرهیز از غذای داغ، اصل دیگری است که در سیره امام کاظم علیه السلام درباره تغذیه به چشم می خورد. در روایت مربوط به فضل بن يونس، می خوانیم که پس از دعوت او از امام کاظم علیه السلام و پذیرش دعوت از سوی امام (که این نیز خود اصلی است در سیره اجتماعی)، امام در غذای سردی که ابتدا آورده شد، دست بردند و فرمودند: «در غذای سرد دست چرخانده می شود اما غذای داغ چنین نیست.» (1)

بدین لحاظ، از این روایت و روایات دیگری که درباره آداب تغذیه رسیده، کراهت خوردن غذاهای داغ استفاده می شود.

یکی دیگر از اصول مهم در سیره امام کاظم علیه السلام اهتمام به حلال بودن غذاست. بنا بر روایت شیخ کلینی، امام رضا علیه السلام ضمن اظهار علاقه به خوردن خرما، آن را میوه مورد علاقه همه معصومان پیش از خودشان و نیز شیعیان معرفی فرمودند و شراب را نوشیدنی مورد علاقه دشمنان اهل بیت : (2)

بهداشت و زینت

رعایت بهداشت در خوراک، پوشاک و محیط زیست از مهم ترین ضروریات زندگی بشر است. در سیره پیامبر اعظم 9، رفتارهای بهداشتی خاصی به چشم می خورد که عبارتند از: تقید به پاکیزگی و شستشوی بدن، زدودن موهای زاید، کوتاه کردن ناخن، بهداشت دهان و دندان، بهداشت و تمیزی لباس، بهداشت و

ص: 333


1- رجال کشی، ص 500، ح 957.
2- کافی، ج 6، ص 345 - 346، ح6

تمیزی وسایل مصرفی و بالأخره پیش گیری از بیماری و درمان پس از بیماری. (1)

آراستگی و زینت را نیز می توان به اعتباری از ویژگی های مربوط به اخلاق فردی، به اعتباری از اخلاق جمعی به شمار آورد. از آن جا که انسان در حیات فردی- به ویژه در مقام عبادت و نیایش - سزاوار است که به زیبایی ظاهری بی توجه نباشد، در سیره اخلاقی معصومان گزارش های زیادی در این باره به چشم می خورد. پیامبر اکرم و به این بعد از نیازهای طبیعی انسان توجه خاص داشتند. آن حضرت به اصلاح موی سر و صورت، شانه زدن موها، مرتب کردن ظاهر، روغن زدن موها، خضاب کردن، عطر زدن و انگشتر به دست راست کردن مقید

بودند . (2)

طبیعی است که در دو عرصه بهداشت و زینت، امام کاظم علیه السلام به پیروی از سیره جدشان رسول خدا ملتزم بودند. هم روایاتی از خود آن حضرت در این باره، نقل شده و هم گزارش هایی از رفتار آن حضرت در دست است. درباره اهتمام آن حضرت به بهداشت - به ویژه در اماکن عمومی - روایت مربوط به ملاقات ابو حنیفه با آن حضرت شایان توجه است. ابو حنیفه که از ملاقات با امام صادق علیه السلام بازمی گشت، به امام کاظم علیه السلام بر خورد کرد، در حالی که آن حضرت هنوز در سن نوجوانی بودند و از حضرت پرسید:

«فرد غریب در دیار شما در کجا قضاء حاجت می کند؟» امام بلافاصله پاسخ دادند: «از قضاء حاجت در مقابل درب مساجد و نهرها و زیر درختان میوه دار و منزلگاه رهگذران و در حالت رو و پشت به قبله بپرهیز و لباست را بالا بکش (از آلودگی دور کن)، زان پس هرجا که خواستی قضاء حاجت کن!». (3)

ص: 334


1- نک: سیره اخلاقی پیامبر اعظم، فصل سوم
2- همان، فصل چهارم 3
3- «علي بن إبراهيم، رفعه، قال: خرج أبو حنيفه من عند أبي عبدالله و أبو الحسن موسی قائم وهو غلام فقال له أبو حنيفه: يا غلام أين يضع الغريب ببلدكم فقال: اجتنب أفنيه المساجد وشطوط الأنهار، ومساقط الثمار، ومنازل النزال ولا تستقبل القبله بغائط ولا بول، وارفع ثوبك وضع حيث شئت». (کافی، ج3 ص 16، ح 5.)

حضرت در حالی که هنوز به امامت نرسیده، ضمن جملاتی کوتاه و در عین حال گویا و پر معنا، شرایطی را برای محل قضاء حاجت بیان فرمودند که امثال ابو حنيفه تصورش را نیز نمی کردند که مساله ای به ظاهر پیش پا افتاده هم چون قضاء حاجت نیز دارای آداب و شرایطی این چنین حساب شده و دقیق باشد!

عمده آدابی که در کلمات حضرت به چشم می خورد، به مسائل بهداشتی و زیست محیطی ناظر است.

به آنچه اشاره شد، به هر دو بعد بهداشت عمومی و فردی ناظر بود. اما برای تأمین بهداشت فردی، در اسلام بر استحمام و شستشو و تمیزی بدن تأكيد زیادی شده است. امام کاظم علیه السلام برای رفتن به حمام، توصیه می کردند کاملا گرم شود و پس از استحمام و تنظيف بدن، به تمامی بدن حنا می مالیدند و این رفتار را به سیره و سخن رسول خدا صلی الله علیه و آله مستند می کردند. (1) استفاده از نوره و به دنبال آن حنا، تأمین کننده دو هدف بهداشت و تزیین، هم زمان با یکدیگر بود، چنان که در برخی روایات نیز دلیل این کار، از بین رفتن آثار ظاهری نوره بر بدن و به ویژه دست ها عنوان شده است.

جلوه دیگر اخلاق بهداشت و تزیین در سیره امام کاظم علیه السلام تأكيد بر استفاده از شانه برای موهاست. آن حضرت به ویژه بر استفاده از شانه هایی که ممکن است آثاری طبی نیز داشته باشند تأکید داشتند؛ برای مثال، در پاسخ به یکی از اصحاب که گفت: «تصور مردم در عراق آن است که شانه زدن با عاج جایز نیست!» فرمودند: «پدرم یک یا دو شانه از عاج داشت، از آن استفاده کنید زیرا

وبا را از بین می برد.» (2)

ص: 335


1- کافی، ج 6، ص509، ح 1.
2- همان، ص 488، ح 3، و ص 489، ح 4.
معیشت

انسان برای استمرار و بقاء حیات، به تلاش و تأمین معاش نیاز دارد. در سیره و سخن معصومان، گزارش ها و روایات فراوانی در این زمینه به چشم می خورد. آنان خود اهل کار و فعالیت بودند و دیگران را نیز به شدت از ازبار مردم بودن نهی و به اشتغال و کسب روزی حلال سفارش می نمودند. (1)

چنان که فرد بیکار را بی ارزش و کم اعتبار معرفی می کردند. (2) در سیره نبی گرامی اصول زیادی درباره اقتصاد و معیشت به چشم می خورد. تلاش و توصیه به کار و فعالیت، طلب روزی از راه های معنوی، اهتمام بر حلال بودن در آمد، قناعت و ساده زیستی در مصرف، عدالت و احتیاط در مصرف بیت المال پرهیز از اسراف و تبذیر، و انفاق در راه خدا، از مهم ترین اصول در سیره اقتصادی پیامبر خاتم هستند. (3) در بعد اقتصاد و معیشت نیز همچون دیگر ابعاد، معصومان سیرهای همگون و واحد داشتند و به سنت رسول خدا تأسی می کردند.

سیره اقتصادی معصومان را در دو بعد در آمد و مصرف می توان پی گرفت. در بعد در آمد، مهم ترین اصل، اهتمام به کار و تلاش و کسب حلال و پرهیز از در آمد حرام است. در بعد مصرف نیز ساده زیستی، اعتدال در مصرف و پرهیز از اسراف

و تبذیر مهم ترین اصل است.

امام کاظم علیه السلام با وجود مقام امامت و جایگاه رفیع اجتماعی، به کار برای کسب

ص: 336


1- « عَنْ رَسُولِ اَللَّهِ أَنَّ اَللَّهَ يُحِبُّ اَلْعَبْدُ اَلْمُومِنُ اَلْمُحْتَرِفَ ». (المعجم الكبير، ج 12، ص 238.)
2- « عن ابن عبَّاسٍ كَانَ رَسُولُ اَللَّهِ اذا نَظَرَ إِلَى رَجُلٍ فَأَعْجَبَهُ قَالَ هَلْ لَهُ حَرْفُهُ فَانٍ قَالُوا لاَ قَالَ سَقَطَ مِنْ عَيْنِي قِيلَ وَ كَيْفَ ذَاكَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ قَالَ لاَنِ اَلْمُومِنُ اِذا لَمْ يَكُنْ لَهُ حَرْفُهُ يَعِيشُ بِدِينِهِ ». (جامع الأخبار، ص 139؛ الفائق في غريب الحدیث، ج 1، ص 240 .)
3- نک: سیره اخلاقی پیامبر اعظم از نگارنده، فصل پنجم

در آمد ملتزم بودند؛ به گونه ای که گاه شگفتی بعضی از اصحاب را بر می انگیخت. على بن ابی حمزه گوید:

امام را در حالی دیدم که در مزرعه اش کار می کردند و غرق عرق بودند. عرض کردم: «فدایت شوم! پس کارگران کجایند؟» فرمودند: «ای علی ! کسانی که بهتر از من و پدرم بوده اند با دستانشان بر روی زمین کار کرده اند.» پرسید: « آنان کیانند؟» فرمودند: «رسول خدا صلی الله علیه و آله ، امیر مومنان علیه السلام و همه پدرانم

با دستانشان کار کرده اند، و این، روش همه انبیا، اوصیا و صالحان است.» (1)

نیز فردی به نام محمد بن عبدالله بكری برای دریافت طلبش به مدینه آمد و چون موفق به این کار نشد، تصمیم گرفت برای شکایت نزد امام کاظم علیه السلام برود و از آن حضرت طلب کمک کند. او امام را در مزرعه اش یافت در حالی که غلام

حضرت با او بود و پس از صرف غذا به همراه امام، آن حضرت کیسه ای مشتمل

بر سیصد دینار به او عطا فرمود. (2)

پرهیز از مال حرام، دومین اصل مهم در سیره اقتصادی امام کاظم علیه السلام در بعد

در آمد، است. برای تبیین این اصل، به سه گزارش توجه کنید:

یکی از اصحاب امام کاظم علیه السلام به نام شعیب عقرقوفی، غلامش را برای تحویل یک نامه و دویست دینار به سوی امام اعزام می کند. وی در منی به محضر ایشان مشرف می شود و دینارها را تقدیم می کند اما امام بعضی از دینارها را برداشته، بعضی دیگر را رد می کنند و به غلام می فرمایند: «این دینارها را به شعیب بده و بگو که آنها را به جای خودش برگرداند؛ زیرا صاحبش به آن نیاز دارد. «و هنگامی که غلام، موضوع را از شعیب می پرسد، وی می گوید: «خواستم دویست دینار کامل شود، با وجود نارضایتی همسرم، پنجاه دینار از مال او برداشتم.» (3)

ص: 337


1- کافی، ج 5، ص 76، ح 10.
2- ارشاد، ج 2، ص 232.
3- مناقب آل ابی طالب، ج3، ص 412.

روزی امام کاظم علیه السلام غلامش را برای خرید تخم مرغ روانه نمودند اما غلام با تخم مرغ هایی که خریده بود، قمار کرد و حاصل آن را نزد امام آورد. هنگامی که امام متوجه حرام بودن آن غذا شدند، قی کردند و تمام آن را از شکم خارج

ساختند. (1)

معتب (غلام امام) گوید: «امام همواره به ما تأكید می کردند که پس از رسیدن محصول آن را در بازار بفروشیم و سپس نیاز خود را مثل دیگر مسلمانان، روزانه

خرید کنیم.» (2)

از این سه نمونه، به خوبی، اهتمام امام به پرهیز از در آمد و لقمه حرام استفاده می شود. بر اساس روایت اول، امام از مال عرضه شده به عنوان وجوه شرعی یا هدیه که مخلوط به حرام بود، تنها بخش حلالش را می پذیردند و با علم الهی، مال حرام را جدا می کنند. بر اساس روایت دوم، امام بدون استفاده از علم الهی، پس از آن که از حرام بودن غذا از طریق غلام آگاه می شوند، آن را با قئ از شکم خارج می کنند. در این مورد می توان گفت که امام چه بسا برای آموزش شیعیانش، به چگونگی رفتار در چنین موقعیتی، از این روش استفاده می کردند والا برای ایشان این امکان وجود داشت که قبل از صرف غذای حرام، به علم الهی از حرام بودن آن آگاه شوند. روایت سوم نیز حساسیت امام به مسأله احتکار را بازگو می کند.

درباره سیره اقتصادی امام کاظم علیه السلام در بعد مصرف، کافی است به نمونه ای از روایات اشاره کنیم که از ساده زیستی و اقتصاد و اعتدال در مصرف حکایت دارند. در خانه امام از تجملات موجود در خانه های مردم اشرافی خبری نبود.

ص: 338


1- « عَنْ عَبْدِ الْحَمِيدِ بْنِ سَعِيدٍ قَالَ بَعَثَ أَبُو اَلْحَسَنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ غُلاَماً يَشْتَرِي لَهُ بَيْضاً فَأَخَذَ اَلْغُلاَمُ بَيْضَهُ أَوْ بَيْضَتَيْنِ فقامر بهَا فَلَمَّا أَتَى بِهِ أَكَلَهُ فَقَالَ لَهُ مَوْلًى لَهُ إِنَّ فِيهِ مِنَ اَلْقِمَارِ قَالَ فَدَعَا بِطَشْتٍ فَتَقَيَّأَه ». (کافی، ج 5، ص 123، ح 3.)
2- کافی، ج 5 ص 166 ح 3.

شاهد این مدعا، سخن یکی از اصحاب آن حضرت است که در اتاق محل عبادت و نماز امام، به جز شمشیری آویخته و یک قرآن و یک سبد، چیزی نمی یابد. (1) البته این روایت بدان معنا نیست که در بخش های دیگر خانه حضرت نیز وضع به همین منوال بوده؛ زیرا خانواده امام حق داشتند که از متوسط امکانات زندگی بر خوردار باشند و قرآن نیز آن را تجویز کرده است. (2) اما امام در اتاق مخصوص عبادتش، حداکثر سادگی را رعایت می فرمود. بر اساس روایتی هنگام

آمدن هارون در سفر حج به مدینه، در حالی که افراد سرشناس مدینه به استقبال هارون می رفتند، امام سوار بر یک قاطر پیشاپیش این جمع در حرکت بودند و در پاسخ به فضل بن ربیع که نسبت به نوع مرکب امام اعتراض کرد، فرمودند: « خَيْرُ الامُورِ اوْسَاطُهَا » (3)

رفتار با طبیعت و حیوانات درباره سیره زیست محیطی امام کاظم علیه السلام و نوع سلوک ایشان با طبیعت و

حیوانات، به بعضی از روایاتی اشاره می کنیم که در مباحث پیشین گذشت. نخست، روایاتی که در بحث معیشت گذشت و از اهتمام آن حضرت به کشاورزی و احیاء زمین حکایت داشت.

دیگر، روایتی که در بحث بهداشت گذشت و ناظر به پاسخ امام به پرسش

ص: 339


1- قرب الاسناد، ص 310
2- « وَابْتَغِ فِيمَا آتَاكَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ ۖ وَلَا تَنْسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيَا ۖ وَأَحْسِنْ كَمَا أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَيْكَ ۖ وَلَا تَبْغِ الْفَسَادَ فِي الْأَرْضِ ۖ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ » (سوره قصص، آیه 77)؛ قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللَّهِ الَّتِي أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالطَّيِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ ۚ قُلْ هِيَ لِلَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا خَالِصَةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ ۗ كَذَٰلِكَ نُفَصِّلُ الْآيَاتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ (سوره اعراف، آیه 32). »
3- وذكرَ ابنَ عَمَّارٍ وَغَيرِهِ مِنَ الرَّواهِ أنَّهُ لَمَّا خَرَجَ الرَّشِيدُ إِلَى الْحَجِّ وقَرُبَ مِنَ الْمَدِينَهِ اسْتَقْبَلَتْهُ الْوُجُوهُ مِنْ أَهْلِهَا يَقْدُمُهُمْ موسي بْنُ جَعْفَرٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ عَلَي بَغْلُهُ فَقَالَ لَهُ اَلرَّبِيعُ مَا هَذِهِ اَلدَّابُّهُ الَّتي تَلَقَّيْتَ عَلَيْهَا أَميرَ الْمُؤْمِنِينَ وأَنْتَ إِنْ طَلَبْتَ عَلَيْهَا لَمْ تُدْرِكْ وإِنْ طُلِبْتَ لَمْ تُفَتْ فَقالَ إِنَّهَا تَطَأْطَأَتْ عَنْ خُيَلاءِ الْخَيْلِ وارْتَفَعَتْ عن ذُلِهِ العَيرُ وَخَيْرُ الأُمورِ أوْسَاطُها ». (ارشاد، ج 2، ص 234.)

ابو حنیفه بود. پاسخ امام، حفظ محیط زیست و تأکید بر آلوده نکردن آن، نمود آشکاری دارد. امام او را از قضاء حاجت در نقاطی هم چون ورودی مساجد، نهرهای آب، زیر درختان میوه و منزلگاهها نهی کردند.

هم چنین در بحث تغذیه و اهتمام امام به رسیدگی به غذای حیوانات در طبیعت، دیدیم که ایشان از جمع کردن بقایای سفره ای که در فضای باز و بدون سقف گشوده شده، نهی کردند؛ زیرا امکان تغذیه حیوانات و پرندگان از بقایای غذا وجود دارد.

سلوک خانوادگی

اشاره

انسان ها فارغ از ارتباطشان با خداوند، خود، طبیعت و حیوانات، با دیگر انسان ها در ارتباطند. اما پیش از ورود به جامعه کلان، با جامعه ای کوچک تر به نام خانواده ارتباط می یابند. مراد ما از خانواده، همسر، فرزندان، پدر، مادر و دیگر خویشان نسبی و سببی است. در سیره خانوادگی معصومان : به اصول ناب و اساسی درباره نحوه سلوک آنان با خانواده بر می خوریم؛ اصولی که انسان ها - به ویژه جامعه امروزی - شدیدا نیازمند توجه و رعایت آنها هستند. متأسفانه درباره سیره خانوادگی امام کاظم علیه السلام روایات زیادی در اختیار نداریم؛ از این رو، با برداشتی از معدود روایات در دست، به چند نکته اشاره می کنیم

1.صله ارحام

اطلاع از خویشان نسبی و سببی، یکی از اصول مهم در روابط خانوادگی است که از آن با عنوان صله ارحام یاد می شود. اسلام تأکید فراوانی بر این نکته دارد و هدف از این اصل نیز استمرار روابط محبت آمیز میان خویشان و ادای حقوق

ص: 340

متقابل میان آنان است. درباره امام کاظم علیه السلام نقل شده که آن حضرت در میان مردم، کو شاترین فرد در زمینه صله ارحام با خانواده و دیگر بستگان بودند: « وَكَّانَ أوصَلَ النَّاسَ لِأهلِهِ ورَحِمَهُ ». (1)

2. اهتمام به تربیت دینی خانواده

امام کاظم علیه السلام خود در دامان پدری همچون امام صادق علیه السلام پروریده شده بودند از این رو، با شیوه های درست تربیت فرزند به خوبی آشنا بودند. پدرش ایشان را چنان تربیت کرده بود که حتی در طفولیت نیز از لعب و بازی های کودکانه فراتر بودند و حتی بازی های ایشان نیز توحیدی بود. روایت صفوان جمال شاهد این مدعاست. وی روزی در خانه امام صادق علیه السلام حضور داشت که ناگاه امام کاظم علیه السلام را دید در حالی که بزغاله ای را می راند به او خطاب می کردند: «برای پروردگارت سجده کن!» در این هنگام، امام صادق علیه السلام فرزند دلبندش را در آغوش کشیدند و فرمودند:

«پدر و مادرم فدای کسی که اهل لهو و لعب نیست!» (2) نکته شایان توجه در این روایت،

رفتار محبت آمیز و مشوقانه پدر در برابر رفتاری درست از فرزندش است.

در بعد تربیت دینی نیز امام کاظم علیه السلام از پدر گرامی اش تأثیر پذیرفته بودند.

سفیان بن خالد گوید:

روزی، امام صادق علیه السلام مشغول نماز بودند که فردی از مقابل حضرت عبور کرد و ایشان بدون اعتنا به او، نماز را ادامه دادند. پس از نماز، فرزندش، امام کاظم علیه السلام پرسید: «پدرجان! آیا فردی را که از مقابلتان گذشت ندیدید؟» امام در پاسخ

ص: 341


1- ارشاد، ج 2، ص 231.
2- « « عَنْ صفوَانَ اَلْجَمَّالِ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِاللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ عَنْ صَاحِبِ هَذَا اَلْأَمْرِ فَقَالَ إِنَّ صَاحِبَ هَذَا اَلاَمْرِ لا يَلهو ولا يَلْعَبُ وأَقْبَلَ أَبُو الحَسَنِ مُوسي وهُوَ صَغِيرٌ وَمَعَهُ عَناقٌ مَكِّيِّهِ وَهُوَ يَقولُ لَها اُسْجُدِي لِرَبِّكِ فَاخَذَهُ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عليه اسلام وَضَمَهُ إِلَيْهِ وقالَ بِأَبِي وَ أُمِّي مَنْ لا يَلْهُو ولا يَلْعَبُ ». ». (کافی، ج 1، ص 311 ح 15.)

فرمودند: «آن که برای او نماز می گزارم از کسی که از مقابلم گذشت به من نزدیک تر است.» (1)

پیش تر روایتی مانند این روایت را از نظر گذراندیم. اما در آن روایت، امام كاظم علیه السلام نمازگزار بودند و چنین صحنه ای برای ایشان بروز می کند و در پاسخ پدر همین سخن را بیان می کنند که می توان آن را نتیجه تربیت در محضر پدری هم چون امام صادق علیه السلام دانست. طبیعتا همین شیوه تربیت را خود امام کاظم علیه السلام نیز در حق اولادشان اعمال کرده اند.

امام کاظم علیه السلام علاوه بر عبادات شخصی خویش، در آن جا که امکان داشت در عرصه عبادات، خانواده را نیز با خود همراه می کردند. برای مثال، علی بن جعفر برادر گرامی امام) گفته: «من چهار سفر عمره با امام کاظم علیه السلام همراه بودم که در تمامی آن ها به همراه اهل و خانواده اش سفر کردند و طول مدت این سفرها 26، 25، 24 و 21 روز بود.» (2)

3.رعایت حقوق مالی همسر

امام کاظم علیه السلام نسبت به رعایت حقوق خانواده - اعم از همسر و فرزندان -

حساسیت خاصی داشتند. پیش از این دیدیم که امام، آن بخش از اموالی را که شعیب عقرقوفي بدون رضایت همسرش از مال او برداشته و برای امام فرستاده بود، پس فرستادند. اهمیت این رفتار امام زمانی بیش تر آشکار می شود که نوع رفتار مردان با زنان در عصر جاهلیت و حتی ادواری پس از اسلام را در نظر بگیریم و نیز این تصور در برخی از مردان را که برای حقوق مالی همسرانشان احترامی قائل نیستند.

ص: 342


1- « عَنْ سُفْيَانَ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ انَّه كانَ يُصَلِّي ذاتَ يَومٍ إِذْ مَرَّ رَجُلٌ قُدَّامَهُ وابنُهُ موسي جَالِسٌ فَلَمَّا اِنْصَرَفَ قَالَ لَهُ يَا أَبَتِ مَا رَأَيْتَ اَلرَّجُلَ مرَّ مِنْ قُدَّامِكَ فَقَالَ يَا بُنَيَّ أَنَّ اَلَّذِي أَصْلَى لَهُ أَقْرَبُ إلى منِ اَلَّذِي مَرَّ قُدَّامِي ». (الاستبصار، ج 1، ص 407.)
2- مسائل على بن جعفر، ص 18 ، قرب الاسناد، ص 299.
4. رعایت آداب مستحب مربوط به فرزندان

امام کاظم علیه السلام نه تنها به حقوق ضروری فرزندان بلکه به انجام دادن آداب مستحب در مورد آنان نیز اهتمامي تام داشتند. وليمه دادن یکی از آداب پس از ولادت فرزند است. بنا بر بعضی روایات، امام کاظم علیه السلام پس از ولادت یکی از فرزندانش، تا سه روز در مدینه ولیمه عمومی دادند. (1)

5. بهره مندی خانواده از مواهب الهی

امام کاظم علیه السلام در محیط خانواده، در حدی که به تجمل منتهی نمی شد، بهره مندی از مواهب طبیعی و زینت های حلال را تجویز می کردند. در بعضی روایات آمده که کنیزان آن حضرت، لباس های رنگین و منقش به تصاویر می پوشیدند. (2)

6. اهتمام به دوری خانواده از گناه

یکی از وظایف بسیار مهم سرپرست خانواده، مراقبت از اهل خانه به همسر، فرزندان و یا خدمتکاران - است تا به گناهان و آلودگی های اخلاقی مبتلا نشوند و در صورت وقوع گناه، بر سرپرست خانه لازم است واکنش مناسب بروز دهد. سیره خانوادگی امام کاظم علیه السلام راهنمای خوبی برای ما در این باره است. بنا به نقل یکی از همسران آن حضرت، روزی امام کاظم علیه السلام متوجه شدند دو غلام با دو

ص: 343


1- عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا قَالَ أَوْلَمَ أَبُو اَلْحَسَنِ موسي عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ وَلِيمَهُ عَلَى بَعْضِ وُلْدِهِ فَأَطْعَمَ أَهْلَ اَلْمَدِينَهِ ثَلاَثَةَ أَيَّامٍ اَلْفَالُو ذَجَاتٌ فِي الْجِفَانِ فِي الْمَسَاجِدِ والأزْقَهِ فَعَابَهُ بِذَلِكَ بَعْضُ أَهْلِ اَلْمَدِينَه فَبَلَغَهُ عَلَيْهِ السلام ذَلِكَ فَقَالَ مَا آتِي اَللَّهُ عَزَّ وَجَّل نَبِيّاً مِنْ أَنْبِيائِهِ شَيئاً إِلاَّ وقَد آتي مُحَمَّداً صلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلهِ مِثْلَهُ وزَادَهُ مالِمٌ يُؤْتِهِم قَالَ اَلسُّلَيْمَانُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ هَذَا عَطَاؤُنَا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِكْ بِغَيرِ حِسَابٍ وَقالَ لِمُحَمَّدٍ وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهَوا
2- کافی، ج 6، ص453، ح 3.

کنیز در حالی که دیواری میان آنان فاصله بود به گونه ای سخن می گویند که بر آنان مشروع و حلال نبود از این رو، امام بلافاصله واکنش نشان دادند و آنان را فروختند به این صورت که غلامان را به یک شهر و کنیزان را نیز به شهری دیگر

فرستادند. (1)

سلوک اجتماعی

اشاره

این جمله معروف را همه شنیده ایم که انسان، مدني بالطبع است؛ یعنی انسان، بدون مراوده، ارتباط و همزیستی با دیگر انسان ها یا نمی تواند یا به دشواری می تواند زندگی کند. از آن جا که انسانها در زندگی اجتماعی، با گروه ها و مسائل گوناگونی رو به رو هستند، بحث در سیره اجتماعی نیز دارای ابعاد متنوعی خواهد بود. مجموع این ابعاد را ذیل سه محور کلی می توان دسته بندی کرد؛ زیرا ارتباط انسان در جامعه، یا با حکومت هاست و یا با آحاد جامعه. ارتباط با افراد جامعه نیز یا در قالب حرکت علمی و فرهنگی است و یا در قالب ابعادی هم چون معاشرت های روزمره و یا روابط اقتصادی. بدین ترتیب، سه مفهوم سلوک سیاسی، سلوک فرهنگی و معاشرت های اجتماعی پدید می آید.

1. سلوک سیاسی
اشاره

سلوک سیاسی امام کاظم علیه السلام را در دو محور کلی می توان بررسی کرد: ظلم ستیزی و تقیه. شایان ذکر است که تبیین کامل سلوک سیاسی آن حضرت در مقاله ای مستقل باید دنبال گردد. در این جا بیش تر بر ابعاد اخلاقی در سیره سیاسی امام تأکید می شود و نه بررسی تاریخی

ص: 344


1- قرب الاسناد، ص 331.
الف) ظلم ستیزی

اصل ظلم ستیزی تا مرز شهادت، از اصول ثابت و مستمر در سیره تمامی معصومان بوده است و هیچ یک از آنان نه در سخن و نه در رفتار، پذیرای ظلم نبوده اند، اما مظلوم واقع شده اند. شگفت آن است که از شخصیتی هم چون امام كاظم علیه السلام که تحت شدیدترین تنگناها، سخت گیری ها و شکنجه ها قرار داشتند، نه تنها حتی یک کلمه در تأیید ظلم و ظالم شنیده نشده، بلکه مواضع سرسختانه ای نیز بر ضد ظالمان و نهی از حتی کوچک ترین همکاری با آنان از آن حضرت نقل شده است. همین روحیه ظلم ستیزانه، به حبس و شهادت آن حضرت انجامید. در ادامه، چند نمونه از مواضع ظلم ستیزانه حضرت را مرور می کنیم

.. داستان صفوان جمال بسیار معروف است. امام حتی راضی نیستند یکی از شیعیانش در حد کرایه دادن شتران آن هم برای سفر حج، در خدمت ظالمی هم چون هارون قرار گیرد. امام چنین استدلال می کنند: «همین که آرزو داری هارون سالم بماند و از سفر برگردد تا کرایه شتران را بدهد، آرزوی بقای ظلم و ظالم را کرده ای!» و صفوان به بهانه فروش شتران، از این همکاری انصراف

می دهد. (1)

2. امام در مواجهه با زیاد بن ابی سلمه، از کارگزاران حکومتی، می فرماید: اگر از بلندی پرتاب شده و قطعه قطعه گردم، نزد من محبوب تر است از این که کاری برای ظالمان انجام دهم و یا حتی بساطی برایشان پهن کنم مگر آن که غم مومنی را برطرف سازم یا اسیری را آزاد کنم یا دینی را ادا نمایم.» ایشان در ادامه، به عقوبت یاورانی ظالمان در قیامت، اشاره فرمودند.

ص: 345


1- رجال کشی، ص 441، ح 828 2. کافی، ج 5، ص110، ح 1.

3. امام به علی بن یقطین وزیر هارون، اجازه دادند تا به کار خود ادامه دهد

مشروط بر آن که این کار را وسیله ای برای رفع مشکلات ستمدیدگان قرار دهد. (1)

4. هنگامی که مهدی عباسی در ظاهر برای دادرسی جلوس نموده بود، امام با صراحت تمام به او فرمودند: «چرا آنچه به ظلم از ما ستانده شده، به ما باز گردانده نمی شود؟» مهدی پرسید: «آن چیست؟» امام به تفصیل جریان غصب فدک را بازگو کردند. مهدی گفت: «محدوده آن را معین کن تا بازگردانم!» و امام حدود قلمرو حکومت عباسی را معین فرمودند. مهدی که از این سخن و صراحت لهجه حضرت شوکه شده بود، گفت: «باشد تا درباره آن بیندیشم ! » (2)

ب) تقیه و سکوت مدبرانه

ظلم ستیزی امام بدان معنا نبود که خود و شیعیان را در معرض خطر قرار دهند. امامان معصوم با بهره گیری از سلاح تقیه، توانستند خود و شیعیان را از گرداب خطرهای جدی برهانند که حکومت های اموی و عباسی ایجاد کرده بودند؛ در حالی که گروه های دیگری که در تعارض با این حکومت ها قرار داشتند، با اقدامات حساب نشده، خود را در معرض آسیب و نابودی قرار دادند. تقیه به مفهوم سازش با ظالم و ظلم پذیری نیست، بلکه رفتاری است مشروع و بر آمده از فطرت و عقل که موجب دفع خطر دشمن و حفظ نیروها برای اقدامات

بعدی در مسیر تقویت و ترویج حق می شود؛ به همین جهت، معصومان از تقیه با عنوان «جُنه المومن» (سپر مومن) یاد کرده اند. (3)

امام کاظم علیه السلام نیز در سخن و عمل، به اصل تقیه ملتزم بودند. آن حضرت با

ص: 346


1- همان، ح 3.
2- همان، ج 1 ص 543ح5؛ تهذیب الاحکام، ج 4، ص 148، ح 36.
3- «« عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَرْوَانَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْداللَّهِ إِنَّ أَبِي كَانَ يَقولُ مَا مَنْ شِئْ أَقَرَّ لِعَيْنِ أبِيك مِن التَّقِيَّةِ وزَادَ فِيهِ الحسن بن محْبُوبٍ عَن جَمِيلٍ أَيْضاً قالَ التَّقيه جُنَّهُ المُؤمِن "». (محاسن، ج 1، ص 258، ح 301 ).

تأکید بر اصل تقیه، به یکی از اصحابش چنین فرمودند: «اگر در یکی از دو دستت چیزی باشد و بتوانی کاری کنی که دست دیگرت از آن آگاه نشود چنین کن ! » (1)

در عرصه عمل نیز با تدبیر و در جای مناسب، به اصل تقیه عمل می کردند. برای مثال، گاه ناچار بودند از خلیفه عباسی با عنوان امیر المؤمنین یاد کنند ! (2) طبعاً

مراد حضرت در این گونه موارد، امارت ظاهری بر مؤمنان بوده و نه امارت استحقاقی. گاه ناچار بود هم چون دیگران، به استقبال خلیفه عباسی بروند ! (3) اما همه این موارد در قبال حفظ مکتب قابل تحمل بود.

2. سلوک فرهنگی
اشاره

شاید رسالت فرهنگی، مهم ترین رسالت معصومان بوده و مواردی همچون

نقش سیاسی، مقدمه تحقق اهداف فرهنگی بوده است. امامان معصوم در ایفای نقش فرهنگی، همواره به دو اصل و مسیر کلی توجه داشتند:

الف) ارائه چهره واقعی دین

معرف حقیقی دین کسی هم چون امام کاظم علیه السلام باید باشد که او را فقيه ترین فرد در زمان خودش وصف کرده اند و حافظ ترین مردم به کتاب خدا دانسته اند بدین لحاظ، آن حضرت مرجع علمی خاص و عام بودند و روایات فراوانی از ایشان نقل شد. (4) پاسخ گویی آن حضرت به پرسش های فقهی، اعتقادی، تفسیری،

ص: 347


1- عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى اَلْكِلاَبِيِّ قَالَ قَالَ لِي أَبُو اَلْحَسَنِ مُوسَى إِنْ كَانَ فِي يَدِكَ هَذِهِ شئ فَاسْتَطَعْتَ أَنْ لاَ تَعْلَمَ بِهِ هَذِهِ فَافْعَلْ ». ( مختصر بصائر الدرجات، ص 104)
2- عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 78.
3- ارشاد، ج 2، ص 234.
4- وَقَدْ رَوَى اَلنَّاسُ عَنْ أَبِي اَلْحَسَنِ مُوسَى فَأكثروا وَكَانَ أَفْقَهَ أَهْلِ زَمَانِهِ حَسَبَ مَا قَدَّمْنَاهُ وأحْفَظَهُمُ الكِتَابَ اللَّه وأَحْسَنَهُمْ صَوْتاً بِالْقُرْآنِ وَكَانَ إذَا قَرَأ يُحدِرُويبَكِي وَيَبكِي السَّامِعُونَ لِتِلاوَتِهِ وَكانَ النَّاسُ بالمدينه يُسَمُّونَهُ زَيْنَ اَلْمُتَهَجِّدِينَ وَسُمِّيَ بِالكاظِمِ لِما كَظَمَهُ مِنَ الْغَيْظِ وصَبَرَ عَلَيْهِ مِن فِعْلِ الظَّالِمِينَ بِهَا حَتَّى مَضَى قَتِيلاً في حَبْسِهِم وَوَثاقُهُمْ » (ارشاد، ج 2، ص 232-235.)

تاریخی و...، به جامعه شیعی منحصر نبود و جامعه مسلمان غیر شیعی و نیز اهل کتاب هم چون علمای مسیحی، از دریای علوم آن حضرت بهره مند بودند. موارد ذیل شواهدی بر این مدعاست:

1. راهنمایی ابوحنیفه به شرایط و آداب محل قضاء حاجت در سن نوجوانی؛ (1)

2. بیان سرگذشت قوم احقاف و ربط دادن آثار و بقایای کشف شده در مسیر کاروان حج مهدی عباسی بر این قوم؛ (2)

3. پاسخ به سؤال شرعی یکی از شیعیان در منی در حال تقیه؛ سپس فرمودند: « آنچه گفتم از رسول خدا و است و او از جبرئيل و او نیز از ناحیه خداوند متعالی آورده است. » (3)

4. بیان تاریخ و چگونگی غصب فدک در مجلس مهدی عباسی؛ (4)

5. مسلمان شدن کافر مسیحی پس از آن که امام، فقراتی از انجیل را برای او بازگو و قرائت کردند. (5)

تاثیر گذاری فرهنگی امام کاظم علیه السلام به خدمات علمی آن حضرت منحصر نبود، بلکه در موارد بسیار، عملکرد اخلاقی امام در جامعه و نیز ارائه خوارق عادات، موجب هدایت گمراهان می شد. به دو نمونه در این باره توجه کنید:

1. ابو خالد زیدی مذهب، پس از مشاهده کرامت امام کاظم علیه السلام و اخبار غیبی

آن حضرت، به امامتش ایمان آورد و هدایت شد. (6)

2. ارشاد و هدایت مردی از اهالی مغرب به نام يعقوب. (7)

ص: 348


1- مناقب آل ابی طالب، ج3، ص429
2- همان، ج 3، ص 426
3- محاسن، ج 2، ص 307، ح 22؛ کافی، ج 3، ص 92، ح 1 با کمی تغییر
4- کافی، ج 1، ص 543ح5؛ تهذیب الاحکام، ج 4، ص 148، ح 36
5- مناقب آل ابی طالب، ج3، ص 426. ٫6 همان، ص 413.
6- همان ص 413
7- كمال الدين و تمام النعمه، ص 142.
ب) زدودن تحریفات و خرافات از چهره دین

مبارزه با انحرافات، تحریفات و خرافات فرهنگی، دومین نقش مهم فرهنگی امام بود. کسی که در تاریخ فرهنگی مسلمانان در سه قرن نخستین بررسی کوتاهی انجام دهد، بی تردید سر تواضع در برابر ساحت معصومان فرود می آورد، زیرا بقای اسلام اصیل را در گرو فعالیت های فرهنگی و سیاسی معصومان می یابد. در این زمینه نیز از میان شواهد متعدد، به بیان دو نمونه بسنده می کنیم

• پاسخ امام به یکی از علمای درباری هارون به نام محمد بن حسن در

سفر حج درباره استفظلال، و بيان بطلان قیاس. (1)

• نفی عید نوروز به عنوان سنتی اسلامی، در حضور منصور عباسی. (2)

3. روابط اجتماعی
اشاره

اصل در رفتار معصومان بر اساس برقراری روابط اخلاقی و انسانی با افراد

جامعه بوده است. همین نوع رفتار، در موارد بسیاری، زمینه ساز هدایت کسانی شده که معصومان را به عنوان امام و راهنمای خود نمی شناختند. در سیره اجتماعی امام کاظم علیه السلام نمونه های متعددی از این نحوه سلوک اجتماعی به چشم می خورد که پرداختن تفصیلی به آن ها و بیان همه نمونه ها از حوصله این نوشتار خارج است. مهمترین محورهای مربوط به نوع سلوک اجتماعی امام کاظم علیه السلام عبارتند از:

نفی تبعیض و نگاه های نژادپرستانه، دیگر گرایی و توجه به زیردستان، مدارا و

ص: 349


1- ارشاد، ج 2، ص 235.
2- مناقب آل ابی طالب، ج 3، ص 433

جذب مخالفان، کظم غیظ و نفی شتم و نزاع، قدرشناسی از محبت دیگران، حضور در تشییع جنازه مؤمنان و اکرام میهمان.

الف) تکریم انسان ها و پرهیز از نگاه تبعیض آمیز

می توان گفت: از مهم ترین اصول مورد عمل و تأكید معصومان در حیات اجتماعی، نوع نگاه و رفتار آنان با به دیگر انسان ها بوده است. آنان می کوشیدند همان نظر اصیل اسلام در این باره را زنده کنند و زنده نگه دارند. متأسفانه با رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله ، نگاه های نژادپرستانه جاهلی دوباره احیا شد. دومین خلیفه، گوی سبقت را در این زمینه از خلیفه اول ربود و سومین خلیفه نیز همان مسیر خلیفه دوم را در پیش گرفت. امیرمومنان على علیه السلام هر چند کوشیدند با این تصور و مشی باطل مقابله کنند، گویا جامعه اسلامی بنا نداشت از سنت سيئه خلفای سه گانه در این زمینه دست بردارد.

در دوره حاکمیت معاویه و دیگر حکام اموی، نگاه های نژادپرستانه

شدت گرفت و موالی یا غیر عرب ها، به لحاظ اجتماعی در وضعیت نابه سامانی قرار داشتند. در نقطه مقابل، امامان معصوم تلاش فراوانی می کردند تا جامعه را به سوی تفکر منطقی و عادلانه اسلام در این زمینه سوق دهند.

در سیره امام کاظم علیه السلام نیز به نمونه های شایان توجهی در این باره برمی خوریم.

على بن ابی حمزه گوید:

روزی، نزد امام کاظم علیه السلام بودم که سی غلام حبشی را که برای حضرت خریده بودند، نزد ایشان آوردند. امام با یکی از آنان سخن گفتند و پولی به او دادند و فرمودند: «به هر یک از اینان، ماهانه سی درهم بده.» وقتی رفتند، از حضرت پرسیدم: «به آن غلام چه فرمودید؟» پاسخ دادند: «به او سفارش کردم با دوستانش رفتار نیک داشته باشد و در هر ماه نیز سی درهم به آنان

ص: 350

بدهد، زیرا او را غلامی عاقل و درست کار و هم زبان و هم وطن با آنان یافتم

و او نیز پذیرفت.» (1)

هم چنین آن حضرت، روزی به مردی بدچهره از اهالی عراق برخورد کردند و نزد او نشستند و با او بسیار گرم گرفتند و به گونه ای سخن گفتند که گویا او می تواند نیاز امام را برطرف سازد! بعضی از کسانی که شاهد این ص حنه بودند، عرض کردند: «شما بر او عرض حاجت می کنید در حالی که او به شما نیازمندتر است؟!» امام فرمودند: «بنده ای است از بندگان خدا و برادری است از منظر کتاب خدا و همسایه ای است در سرزمین های خدا که با ما در بهترین پدران یعنی آدم و در بهترین ادیان یعنی اسلام مشترک است و شاید روزی، نیاز ما به او افتد و پس از احساس تکبر نسبت به او، متواضعانه در برابرش قرار گیریم.» (2)

ب) اهتمام به رفع مشکلات دیگران

روحیه دیگر گرایی، انفاق، ایثار، سخاوت و رفع نیاز نیازمندان و به ویژه افراد فرودست جامعه دیگر ویژگی مهم امام کاظم علیه السلام در معاشرت با افراد بود، به گونه ای که «صرار موسی» (کیسه های موسی بن جعفر) بین مردم ضرب المثل شده بود. انفاق های آن حضرت، معمولا پنهانی بود و به فراخور حال افراد از یکصد تا سیصد دینار پرداخت می کرد. (3)

ج) محبت و مدارا حتی با مخالفان

رفتار محبت آمیز و همراه با مدارا با دیگران - حتی با مخالفان - ویژگی مهم

ص: 351


1- قرب الاسناد، ص 336.
2- تحف العقول، ص 413.
3- مناقب آل ابی طالب، ج3، ص433.

دیگر در حیات اجتماعی امام کاظم علیه السلام ، بود. گذشت از خطای دیگران، پوشاندن خشم، پاسخ محبت را با محبتی متقابل و بالاتر دادن، شرکت در تشییع جنازه مومنان، توصیه به تواصل و تبار (ارتباط متقابل و نیکی افراد جامعه به یکدیگر)، نهی از شتم و نزاع و درگیری، اکرام میهمان و اجابت دعوت افراد به مهمانی، (1) از شواهد دال بر مدعای فوق هستند که روایات متعددی در این باره وجود دارد. از آن جا که در این نوشتار، بنا بر اختصار است، تنها به ذکر دو روایت بسنده می کنیم

در انتهای روایتی که پیش از این در بحث تغذيه گذشت، آمده که امام از عاصم پرسیدند: «وضع شما در تواصل و تبار (روابط اجتماعی و نیکی به یکدیگر چگونه است؟» وی در پاسخ عرض کرد: «بسیار خوب!» امام فرمودند: «چنان هست که یکی از شما در صورت نیاز، دست در کیسه برادر مومنش کند و به مقدار نیازش بردارد ؟ ! » چون عاصم پاسخ منفی داد، امام فرمودند: «پس به لحاظ تواصل در وضع خوبی قرار ندارید.» (2) از این روایت، به خوبی می توان سطح توقع معصومان: از نوع روابط اجتماعی شیعیان را استنباط کرد.

نمونه دیگر، درباره فردی از اهالی مغرب به نام يعقوب است که امام ضمن اخبار از غیب و اشاره به نزاع و شتمی که بین او و برادرش در گرفته بود، به او فرمود: «چنین کاری، جزء دین من و پدرانم نیست.» (3)

ص: 352


1- برای ملاحظه بخشی از روایات مربوط به موارد یاد شده، نک: کافی، ج 2، ص 108، ح 7؛ ارشاد، ج2، ص 232 - 235؛ مناقب آل ابی طالب، ج3، ص411 و 433؛ مکارم الاخلاق، ص144، وسائل الشیعه، ج 12، ص 140؛ بحار الانوار، ج 48 ص 100 و 102 و 103 و 108 و 109 و 120.
2- مکارم الاخلاق، 145.
3- دلائل الامامه، ص 334.

نتیجه

در این نوشتار، کوشیدیم تا چارچوب منطقی بحث درباره سبک زندگی و سیره اخلاقی و امام کاظم علیه السلام با نمونه روایات موجود، مستندسازی شود و به سوی ترسیم نسبتا کاملی از سبک زندگی آن حضرت گام برداریم؛ بدین لحاظ، مباحث این نوشتار در چهار محور تنظیم شد: سلوک معنوی و عبادی، سلوک فردی و زیست محیطی، سلوک خانوادگی و سلوک اجتماعی. در بخش سلوک معنوی و عبادی، سیره امام در دو محور ویژگی های معنوی عبادی و ویژگی های معنوی غیر عبادی مطرح شد. در محور ویژگی های معنوی عبادی مباحثی همچون: معرفت و ایمان به خدا، شوق عبادت، فقه عبادت، حال توجه در عبادت و کثرت عبادت و احساس تقصیر بررسی گردید و در محور ویژگی های معنوی غیر عبادی نیز مباحثی هم چون: دنیا گریزی و یاد آخرت، اهتمام به طاعت و ترک معصیت، توکل، تسلیم، رضا و شکر بررسی شد.

در بخش سلوک فردی و زیست محیطی، مباحث مطرح شده بدین قرار است:

تغذیه، بهداشت و زینت، معیشت و بالأخره، رفتار با طبیعت و حیوانات.

در بخش سلوک خانوادگی، این مباحث مطرح شد: صله ارحام، اهتمام به تربیت دینی خانواده، رعایت حقوق مالی همسر، رعایت آداب مستحب مربوط به فرزندان، بهره مندی خانواده از مواهب الهی و بالاخره، اهتمام به دوری خانواده از گناه.

در بخش سلوک اجتماعی، مباحث در سه محور کلی سلوک سیاسی، سلوک فرهنگی و روابط اجتماعی دنبال شد. اصول مطرح شده در بحث سلوک سیاسی عبارت است از: ظلم ستیزی و نیز تقیه و سکوت مدبرانه. در بحث سلوک فرهنگی نیز این اصول مطرح شد: ارائه چهره واقعی دین و زدودن تحریفات و خرافات از چهره دین. در بحث روابط فرهنگی نیز این اصول بررسی گردید تکریم انسان ها و پرهیز از نگاه تبعیض آمیز، اهتمام به رفع مشکلات دیگران، محبت و مدارا حتی با مخالف.

ص: 353

منابع

1. امین، سید محسن، اعیان الشیعه، بیروت: دارالتعارف، بی تا.

2. برقی، احمد بن محمدبن خالد، المحاسن، به تحقیق سید جلال الدین حسینی

ارموی، تهران: دار الكتب الاسلاميه، 1370ق.

3. جباری، محمدرضا، سیره اخلاقی پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله ، قم: نشر معارف، 1390ش.

4. حر عاملی، محمدبن حسن، وسائل الشیعه، به تحقيق و نشر موسسه آل البيت الاحياء التراث، قم: 1414ق.

5. حرانی، حسن بن علی بن شعبه، تحف العقول، به تحقیق علی اکبر غفاری، قم: دفتر

انتشارات جامعه مدرسین، 1404ق.

6. حلوانی، حسین بن محمد، نزهة الناظر و تنبيه الخاطر، قم: مدرسة الامام المهدی،

.1408

7. حلی، حسن بن سليمان، مختصر بصائر الدرجات، نرم افزار مکتبه اهل البيت علیهم السلام .

8. حمیری، ابو العباس عبد الله بن جعفر، قرب الاسناد، به تحقيق و نشر موسسه آل

البيت الاحياء التراث، قم: 1413ق.

9 . راغب اصفهانی، مفردات غريب القرآن، بی جا، دفتر نشر الكتاب، 1404ق.

10. زبیدی، محب الدین، تاج العروس، به تحقیق علی شیری، بیروت: دار الفكر،

1414ق.

11. زمخشری، جارالله، الفائق في غريب الحديث، بیروت: دار الکتب العلميه، 1417ق.

12. سیدبن طاووس، مهج الدعوات، قم: دار الذخائر، 1411ق.

13. شیخ صدوق، التوحید، قم: جامعه مدرسین، 1415 ق.

14._____________، عیون اخبار الرضا، به تحقیق حسین اعلمی، بیروت: مؤسسه

الاعلمی، 1404ق.

ص: 354

15._________، کمال الدین و تمام النعمه، به تحقیق علی اکبر غفاری، قم:

موسسه النشر الاسلامی، 1405ق.

16.________،معانی الاخبار، به تحقیق علی اکبر غفاری، قم: دفتر انتشارات

جامعه مدرسین، 1379ق.

17. شیخ طوسی، امالی، قم: موسسه البعثه، 1414ق.

18._________، تهذیب الاحکام، به تحقیق سید حسن خرسان، تهران: دار الكتب

الاسلاميه، 1364ش.

19. _________،استبصار، تصحیح سید حسن موسوی خرسان، نجف: دار الكتب

الاسلامیه، 1376 ق. 20. شیخ مفید، الارشاد في معرفة حجج الله على العباد، به تحقيق موسسه آل البيت،

بیروت: دار المفيد، 1414ق

21. طباطبایی، سید محمد حسین، نهايه الحكمه، قم: دار التبليغ اسلامی، بی تا

22. طبرانی، حافظ سلیمان بن احمد، المعجم الكبير، به تحقيق حمدي عبد المجيد

سلفی، بی جا: دار احیاء التراث العربی، بی تا

23. طبرسی، حسن بن فضل، مکارم الاخلاق، قم: رضی، 1392ق.

24. طبری، محمد بن جریر، دلائل الامامه، قم: موسسه البعثه، 1413ق.

25. طریحی، فخر الدين، مجمع البحرین، به تحقیق سید احمد حسینی، تهران: دفتر

نشر فرهنگ اسلامی، 1408ق.

26. طوسی، خواجه نصير الدين، اخلاق ناصری، تهران: علميه الاسلاميه 1364 ش.

27. قاضي عياض، الشفاء بتعريف حقوق المصطفی، بیروت: دار الفکر، 1409ق.

28. کفعمی، تقي الدين، المصباح، بیروت: اعلمی، 1403ق.

29. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، به تحقیق علی اکبر غفاری، تهران: دار الكتب

الاسلامیه، 1367 ق.

ص: 355

30. کشی، رجال کشی، انتخاب و تلخیص شیخ طوسی با نام «اختیار معرفه الرجال»،

به تصحيح حسن مصطفوی، مشهد: بینا، 1348 ش.

31. مازندرانی، محمد بن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، نجف: حیدریه، 1376ق.

32. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت: موسسه الوفاء، 1403ق.

33. مسائل على بن جعفر علیه السلام ، به تحقيق موسسه آل البيت، مشهد: الموتمر العالمي

للامام الرضا 7، 1409ق.

34. مصباح یزدی، محمد تقی، دروس فلسفه اخلاق، تهران: اطلاعات، 1367ش.

35. نجاشی، رجال النجاشی، (فهرست اسماء مصفى الشيعه)، قم: مکتبه الداوری،

بی تا.

ص: 356

سیره فرهنگی امام کاظم علیه السلام

سیدمحمد حسینی

*سیدمحمد حسینی (1)

چکیده

فرهنگ مهم ترین مولفه زمینه ساز تحول و توسعه در هر جامعه ای است. برای دست یابی به این مهم، وجود یک الگوی فرهنگی مناسب برای ارتقاء فرهنگ فردی و اجتماعی، ضرورت دارد. انتخاب الگوی درست، نیازمند تعریف و بازشناسی بهترین این الگوهاست. به همین دلیل، این مقاله می کوشد با بررسی سیره و رفتار امام کاظم علیه السلام در مواجهه با اوضاع فرهنگی، سیاسی و اجتماعی موجود در جامعه و چگونگی به کارگیری ابزارهای فرهنگ ساز، در جهت بازتولید الگوی دینی متناسب با مقتضیات زمان گام بردارد.

در همین جهت، ضمن تعریف برخی از مفاهیم اصلی و بررسی مقدماتی اوضاع سیاسی - اجتماعی آن عصر، با بهره گیری از گزارش های تاریخی از منابع حدیثی شیعه، به شیوه های رفتار حضرت در جهت فرهنگ سازی برای رهبری جامعه پرداخته شد. مهم ترین دستاورد این مقاله، ارائه برنامه های راهبردی برای توسعه فرهنگ دینی با تأکید بر نقش گفتمانی آموزه های قرآن در تربیت فرهنگی جامعه و تولید فرهنگ دینی، توسعه علوم به عنوان یکی از مهم ترین ابزارهای فرهنگ ساز و اهتمام به رونق برنامه راهبردی و عملی شبکه سازمان یافته وکالت، برای مدیریت فرهنگی جامعه شیعه، از سیره امام کاظم علیه السلام است.

ص: 357


1- دانشجوی دکتری تاریخ تشیع.

واژگان کلیدی: سیره، فرهنگ دینی، امام کاظم علیه السلام ، قرآن.

مقدمه

انسان بدون کشف واقعیت ها، آرام نمی گیرد و به گونه ای فطری و طبیعی، در جست جوی یافتن الگوها و سمبل های درست زندگی است. لذا سرمشق طلبی، سمبل خواهی، و در جستجوی الگو بودن، جزو ذات و سرشت انسان هاست.

حال که بشر برای خودسازی و تربیت فردی و اجتماعی، به انواع الگوها نیاز دارد، باید الگوهای کاملی برای رشد و تعالی فکری و فرهنگی معرفی شود. در همه جوامع، انسان هایی به عنوان شاخص و الگو پذیرفته شده اند که رفتار و کردار و منش های فردی و اجتماعی ایشان در نوع رفتارهای فردی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی، به صورت متفاوت اثر گذاشته است. این که این الگو چگونه و دارای چه شرایطی باید باشد، انسان را به تکاپو و چاره جویی واداشت تا بتواند به این نیاز خویش پاسخ دهد. در همین جهت، مکاتب مادی در پاسخ به این نیاز وامانده و در تعیین الگوی حقیقی بدون نقص، همچنان بی بهره مانده اند. اما دین مبین اسلام به عنوان چارچوبی مناسب برای رشد و تعالی انسان، برنامه های الهی را به بشر تقدیم می کند. معرفی پیامبر صلی الله علیه و آله و پس از ایشان اهل بیت : به عنوان اسوه حسنه، در واقع بهترین و شاخص ترین الگوی فرهنگی و تربیتی تعریف شده برای جامعه است. بر همین اساس، نگرش جامعه مسلمان به ویژه شیعیان درباره ایشان، مستلزم بررسی دقیق و موشکافانه ابعاد مختلف زندگی فردی و اجتماعی ایشان خواهد بود. لذا برای تحقق الگوی مناسب در جهت توسعه فرهنگ دینی و تبیین راهکارها و برنامه های فرهنگی، به بررسی سیره فرهنگی امام کاظم علیه السلام خواهیم پرداخت تا این نوشتار، زمینه ساز مطالعات بیش تر و دقیق تر در جهت بهره گیری بیش تر از سیره و زندگی این بزرگوار در تحقق الگوی مناسب و هدفمند برای توسعه فرهنگ شیعی باشد.

ص: 358

چیستی و اهمیت فرهنگ، از مهم ترین مسائل در میان اندیشه وران علوم انسانی است. وجود تعاریف متعدد و متنوع درباره واژه فرهنگ، گویای این مطلب است. فرهنگ را به لحاظ اهمیت، در ابعاد مختلف می توان بررسی کرد: یکی جایگاهی است که فرهنگ در هویت و موجودیت جامعه دارد و دوم نقشی که فرهنگ در پیشرفت جوامع ایفا می کند. بعد اول در واقع همان اهمیت و جایگاه فرهنگ در موجودیت جامعه و بعد دوم، اهمیت و نقش فرهنگ درست

در حرکت به سمت اعتاد جوامع است.

بی شک حوزه نفوذ فرهنگ به همه ابعاد زندگی بشر کشیده شده و همه ویژگی های غیر فیزیکی و متمایز کننده انسان ها از یکدیگر و نیز همه ویژگی های متفرقه جوامع، در فرهنگ آنها نهفته است. فرهنگ بالاترین و والاترین عنصری است که در موجودیت هر جامعه دخالت اساسی دارد. اساسا فرهنگ هر جامعه، هویت و موجودیت آن جامعه را شکل می دهد و به صورت کل، ویژگی های مشترک به وجود آورنده يک مليت يا يک ملت را شکل می دهد و بدون وجود فرهنگ واحد، شهروندان یک کشور را نباید یک ملت نامید. راهبردها و راهکارهای توسعه و ترویج فرهنگ سالم که در واقع زمینه ساز بنیان های جامعه سالم و الهی است، امروزه جزء نیازهای جدی جوامع بشری به شمار می آید که باید با بررسی نوع رفتارهای الگوهای قابل دسترس و انسان های کامل و با بهره گیری از تجربیات تاریخی و شیوه رفتاری امامان معصوم : گسترش یابد. از آنجا که دگر گونی فرهنگی می تواند مسیر جوامع را هدایت کند، انتقال و ترویج فرهنگ درست برای جامعه امروز و آیندگان و نیز نو آوری فرهنگی با تکیه بر سیره امامان معصوم : به ویژه امام کاظم علیه السلام از مهم ترین اقداماتی است که می تواند الگوهای علمی و عینیت یافته و در عین حال مطابق با ضرورت های موجود و نیازهای جوامع بشری را ارائه نماید. لذا به تعریف کاربردی و مضاف از فرهنگ با عنوان فرهنگ دینی در این پژوهش توجه می شود. این نوع توجه

ص: 359

در واقع بر اساس بررسی نوع رفتار، عملکرد و تجربه تاریخی کسی است که در مقام رهبری دینی، در صدد الگوپذیری از کنش ها و واکنش های فردی و اجتماعی از ایشان هستیم. این مقاله می کوشد تا با استفاده از منابع تاریخی و حدیثی و با ارائه چارچوب معین، سیره فرهنگی امام هفتم را واکاود تا با تکیه بر این مستندات تاریخی و حدیثی، ضمن توصیف نوع رفتار و عملکرد فرهنگی آن بزرگوار در مواجهه با مخاطبان فرهنگی و با تحلیل و تبیین آن، به الگوی فرهنگی مناسبی برای جامعه امروز دست یابیم. این تحقیق مبتنی بر سؤالات اصلی و فرعی است؛ از جمله:

با واکاوی و بررسی سیره عملی و نظری امام کاظم علیه السلام چگونه به الگویی مناسب و کاربردی برای تبیین و ترویج فرهنگ دینی در جامعه امروز می توان دست یافت؟

امام برای توسعه فرهنگ دینی از چه روش و ابزاری بهره بردند و پیامدهای

این روش و ابزار در جامعه چگونه منعکس شده است؟

با توجه به این پرسش ها، فرض

بر آن است که سیره فرهنگی امام کاظم علیه السلام بر اساس اوضاع سیاسی - اجتماعی حاکم بر جامعه مسلمان و برای حفظ کیان اسلام در آن روز شكل گرفته و رفتار امام، راهکاری مناسب برای برون رفت جامعه از مشکلات موجود و زمینه ساز توسعه و ترویج فرهنگ دینی بوده است.

مفاهيم

1. سیره

سیره در لغت و اصطلاح، تعریف و تبیین شده است. این واژه از نظر واژه شناسان معانی متعددی دارد؛ مانند روش، طريقه، سنت، (1) سبک و نحوه انجام دادن کار،

ص: 360


1- فیومی، مصباح المنیر، ج 1، ص 361.

حرکت در روز، حرکت در شب و مطلق حرکت کردن و راه رفتن. سیره را مثل فطره بر وزن «فعله» گرفته اند که بر نوع و سبک رفتار دلالت می کند. (1) به گفته

راغب اصفهانی، سیره به معنای حالتی است که انسان یا غیر او بر آن حالت زندگی می کند؛ چه آن حالت غریزی باشد و چه اکتسابی چنان که سیره در قرآن به همین معنا به کار رفته است. (2) ( سَنُعِيدُهَا سِيرَتَهَا اَلْأُولَى )؛ (3) «ما آن (اژدها) را به حالت اولش (عصا) بر می گردانیم.» به نظر اهل لغت، یک نوع سیر و حرکت در قالب راه رفتن یا فعالیت های دیگر در مفهوم سیره نهفته است؛ همان گونه که مشتقات آن مانند «سار، سَیرَ، يسيرُ و سِیرُوا»، به نوعی متضمن معنای رفتار و حرکت هستند. هم چنین کاربرد مشتقات سیره در قرآن کریم، به شکل امر: ( سِيرُوا فِي اَلْأَرْضِ ): (4) و فعل مضارع: ( أَوْ لَمْ يَسِيرُوا فِي اَلْأَرْضِ ) (5) ناظر به همین معناست.

سیره در اصطلاح، به معانی متفاوتی به کار رفته و تعریف واحدی که مورد اتفاق همه اندیشه وران باشد، تاکنون درباره آن وجود ندارد. برخی از سیره شناسان، آن را به معنای طریقه و حالت دانسته اند که برگرفته از مفهوم لغوی این واژه است. (6) بعضی دیگر، سیره را برابر با تاریخ و ثبت وقایع تاریخی قرار داده اند که دامنه وسیعی همانند تاریخ می یابد؛ چنان که عرف تاریخ نویسان، همین معنا را تأیید می کند و برداشت عمومی آنها از سیره، ذکر حوادث و سرگذشت افراد است که سیره های تدوین یافته به وسیله آنان، بر این امر گواهی می دهد. (7)

ص: 361


1- ابن منظور، لسان العرب، ج 2، ص 454.
2- راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، واژه سار، ص433.
3- طه، آیه 21.
4- انعام، آیه 11.
5- روم، آیه 9.
6- علامه طباطبایی، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی همدانی، ج14، ص 199.
7- سیره های نوشته شده به وسیله تاریخ نگاران مانند سیره ابن هشام، ابن اسحاق، حلبی، ابن عساکر و امثال آن و نوع نگاه نویسندگان به سیره، گویای این مطلب است که سیره در معنای حقیقی خود تنظیم نشده و صرفا به صورت مجموعه ای از اطلاعات ریز و درشت از زندگی حضرت جمع آوری شده است.

شهید مطهری در بحث سیره نبوی، در مفهوم شناسی سیره، بحث دقیقی دارد. ایشان هم وزن بودن سیره با هیئت «فعله» را دلیل بر این قرار داده که این هیئت معنای خاصی به آن می بخشد و آن معنا، عبارت از نوع و سبک خاص رفتار است. ایشان هر رفتاری را اصطلاحا سیره نمی نامد، بلکه به نظر ایشان، رفتاری که دارای روش و سبک ویژه باشد، مصداق سیره خواهد بود؛ (1) زیرا هیئت مذکور در لغت عرب، بر نوع و روش خاص دلالت دارد؛ چنان که اگر گفته شود جلست «جلسه»، نوع مخصوص نشستن را می رساند؛ برعکس اگر بگوییم جلست جلسه»، به مطلق نشستن دلالت دارد. (2) بر این اساس و با توجه به مقتضی بحث که درباره نوع رفتار و روش امام کاظم علیه السلام در فعالیت های فرهنگی است، تعریف شهید مطهری در مورد سیره، معیار و مبنای این تحقیق خواهد بود.

2. فرهنگ | فرهنگ دینی

واژه فرهنگ نیز تعاریف متعددی دارد. به اعتقاد برخی اندیشه وران، حدود سیصد تعریف از این واژه ارائه شده، (3) اما آنچه در این پژوهش به آن توجه می گردد، تعریفی نسبتا کلی است که در واقع می توان آن را وجه جمعی برای اغلب تعاریف ارائه شده دانست. طبق این تعریف، فرهنگ عبارت است از: مجموعه ای از عقاید، عادات، فرم ها و هنرهای متعلق به جمعی از انسان ها در زمان و مکان مشخص. (4)

فرهنگ بر اساس این تعریف، همان رفتارهای انسانی است که با عقیده خاص

ص: 362


1- شهید مطهری، سیری در سیره نبوی، ص 45.
2- همان، ص 46.
3- میرسپاسی، ( مقاله اقتصاد و مدیریت)، مجله مدیریت تطبیقی و تطبیق مدیریتی، ش 8 و 9، بهار و تابستان 1370
4- همان.

و به شیوه خاص ارائه می شود. نوع رفتار فردی و اجتماعی که بر اساس یک سری از ارزش های یک گروه خاص در زمان و مکان مشخص بروز می یابد نیز یکی دیگر از ابعاد این تعریف است. از آن جا که مقاله در صدد بررسی سیره علمی و نظری رهبری دینی امام کاظم علیه السلام است، به مقتضای حال و مقال باید در مورد فرهنگ دینی بحث به میان آورد. در این مقاله، از جامعه دینی بحث می شود که تحت تأثیر فرهنگ خاص است. این فرهنگ با عنوان فرهنگ دینی شناخته می شود. به عبارت دیگر، می توان گفت: فرهنگ دینی در یک جامعه، بیانگر وجود و حضور دین و شاخصه های دینی در آن جامعه بوده است. این نوع فرهنگ برآیند دین و منطبق بر دین است. فرهنگ دینی، فرهنگی به شمار می آید که جهان بینی دینی پشتوانه آن است.

جهان بینی نگرشی است که تکلیف انسان را در برابر همه چیز در چارچوب آموزه ها و روش و منش الهی تعیین می کند. فطری بودن، داشتن منشأ الهی، پویایی و غیر ایستایی بودن و قدرت نفوذ حداکثری، از جمله ویژگی های این نوع از فرهنگ است. (1)

اکنون با مبنا قرار دادن این تعاریف به عنوان چارچوب بحث، وارد شواهد و گزارش های تاریخی شده، به رفتار و روش فرهنگی امام کاظم علیه السلام به عنوان یک الگوی راهبردی عملی برای جامعه امروز، بیشتر دقت و آن را بررسی می کنیم.

اوضاع سیاسی، فکری و فرهنگی عصر امام کاظم علیه السلام

اشاره

پیش از ورود به بررسی سیره فرهنگی امام کاظم علیه السلام ضروری است به وضعیت سیاسی، فکری و فرهنگی عصر ایشان پرداخته شود تا ضمن تبیین جو سیاسی و فکری حاکم بر جامعه و میزان اثرگذاری آن بر تحولات جامعه، نقش رفتارهای

ص: 363


1- سید عبدالهادی رضوی، مقاله بررسی و شناخت وجه تمایز فرهنگ دینی با سایر فرهنگ ها»، پژوهش نامه علوم اجتماعی، ش 81 تابستان 1390

سازنده امام کاظم علیه السلام در اصلاح فرهنگی جامعه اسلامی و به ویژه جامعه شیعه برجسته گردد.

امام کاظم علیه السلام ، هفتمین امام شیعیان، در سال 128 قمری در منطقه ابواء - میان مکه و مدینه - از مادری به نام حمیده بربریه، به دنیا آمدند. پس از شهادت پدر بزرگوارشان در سال 148 قمری دوره امامت ایشان آغاز شد و عمر شریفشان در مدینه و بغداد گذشت. ویژگی های شخصیتی آن حضرت در منابع مختلف اشاره شده است.

امام علیه السلام در طول حیات خویش، با چند تن از حاکمان عباسی هم عصر بودند: منصور دوانیقی (136 - 158 ق) محمد معروف به مهدی (158 - 169 ق)، هادی (169 - 170 ق)، هارون (170 - 193ق).

سالهای نخستین تشکیل حکومت عباسی (132ق) با دوران امامت آن حضرت مصادف شده بود و همین امر، موجبات فشار بیشتر بر آن امام را فراهم می کرد. این مسأله در کنار سایر مسائل موجود، بر جامعه شیعی تحمیل می شد. چالش های سیاسی، فکری و فرهنگی حاکم بر جامعه در دوره امام کاظم علیه السلام را می توان چنین بر شمرد

1. نوزایی قدرت، تشکیل حکومت عباسی و تلاش برای حفظ قدرت؛

2. مشروعیت طلبی حکومت عباسی و مقابله با خاندان علوی؛

3. شهادت امام صادق علیه السلام و ایجاد تفرقه داخلی در جامعه شیعه؛

4. تلاش برای بازگرداندن وحدت جامعه شیعی و جلوگیری از ایجاد

فرقه های جدید؛

5. حفظ جامعه شیعی و رسیدگی به اوضاع مالی شیعیان؛

6 . ظهور قیام های شیعی و فشار بر امام کاظم علیه السلام به عنوان بزرگ خاندان

علوی؛

7. پاسخ به مسایل دینی و علمی.

ص: 364

در دوران افول حکومت امویان، تاریخ به تدریج نوزایی حکومت تازه ای را شاهد بود که با فعالیت ها و دعوت های مخفی شکل می گرفت. ارسال داعی به مناطق مختلف جهان اسلام به ویژه خراسان، زمینه پیروزی این خاندان را فراهم ساخت تا این که در سال 132 قمری، اولین حاکم عباسی، ابوالعباس سفاح، بر مسند حکومت نشست. از اولین حرکت های سفاح، گرفتن انتقام خون هاشمیان و واقعه کربلا از امویان بود. (1) در نتیجه سپاهی به فرماندهی عموی خود عبد الله بن علی برای جنگ با مروان حمار گسیل داشت. عباسیان شکست سنگینی را بر امويان تحمیل کردند. اشاره به این واقعه تاریخی، در واقع بدین علت است که عباسیان در ابتدا برای جلب نظر مسلمانان و به ویژه علویان که جایگاه ویژه ای نزد جامعه مسلمانان داشتند، برای مشروعیت بخشی به حکومت نوپای خود استفاده کردند. همین امر، جامعه شیعی را می توانست دچار چالش جدی هویتی و سیاسی کند. لذا ائمه معصوم علیهم السلام هم عصر عباسیان، به ویژه امام کاظم علیه السلام در گیر و دار محافظت از جامعه، دچار مشکلات فراوان شدند. عباسیان پس از استقرار نسبي، به تدریج در صدد حذف شخصیت های سرشناس علوی بر آمدند. آنان ابتدا امام صادق علیه السلام را به شهادت رساندند. دوران امامت امام کاظم علیه السلام نیز با چالش های سیاسی عصر امام صادق علیه السلام مواجه بود، در حالی که بحران تعیین امام پس از امام صادق

علیه السلام ، به طور فزاینده در جامعه و حتی در میان خواص در حال گسترش بود. این امر بنا به دلایل سیاسی، از جمله ترس از آزار و اذیت امام بعدی، امام صادق علیه السلام را واداشت تا در وصیت خویش نام چند نفر از جمله منصور را به عنوان جانشین تعیین فرمایند تا از این راه جان امام بعدی در امان بماند. لذا در دوره امام صادق علیه السلام ، امام بعدی برای عموم و گاه برای برخی خواص نیز ناشناخته ماند و همین امر، سردرگمی در مسأله تعیین امام بعدی در میان جامعه شیعه را سبب شد.

ص: 365


1- تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 349.

امام در آن اوضاع خاص سیاسی، کوشید تا چالش افتراق جامعه بیش تر نشود.

سردرگمی جامعه شیعه که موجب حیرت در امر امامت شده بود، برای اصحاب امام هم پوشیده ماند تا حدی که فردی از اصحاب از خود حضرت در مورد امام بعدی پرسید. (1) قطب الدین راوندی می نویسد:

هشام بن سالم گوید: «همراه مومن الطاق در مدينه بودیم که دیدیم شماری بر در خانه عبد الله بن جعفر بن محمد گرد آمده اند. ما مسائلی از عبدالله درباره زکات پرسیدیم ولی او جواب درستی به ما نداد. آن گاه بیرون آمدیم و نمی دانستیم از فرقه های مرجئه، معتزله، زیدیه و خوارج، کدام یک را قبول کنیم. در این حال شیخی را دیدیم که او را نمی شناختیم. گمان کردیم جاسوسی از جاسوسان منصور است ولی برخلاف این احتمال او ما را به خانه ابو الحسن موسی بن جعفر علیه السلام برد. در آن جا بودیم که فضیل و ابوبصیر وارد شده سؤالاتی نمودند و بر امامت ایشان یقین کردند. آن گاه مردم از هر سو دسته دسته می آمدند

جز گروه عمار ساباطی و شماری که عبدالله بن جعفر را قبول داشتند.» (2)

سردرگمی موجود در جامعه شیعه و حتی در میان بزرگان اصحاب در این روایات مشخص است. نوبختی، سردرگمی جامعه شیعه پس از امام صادق علیه السلام را عمیق تر به تصویر می کشد. (3) به گفته وی جامعه شیعه پس از امام صادق علیه السلام به شش گروه تقسیم شدند:

1. معتقدان بر مهدویت امام صادق علیه السلام ؛

2. معتقدان به زنده بودن اسماعیل پسر امام صادق علیه السلام ؛

3. معتقدان به امامت محمد پسر اسماعيل؛

4. معتقدان به امامت محمد دیباج پسر امام صادق علیه السلام ؛

ص: 366


1- شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 31.
2- نک: کلینی، کافی، ج 1، ص 351-352؛ قطب الدین راوندی، الخرائج و الجرائح، ص297.
3- نوبختی، فرق الشیعه، تصحیح سید محمد صادق آل بحر العلوم، ص 78-77 .

5. معتقدان به امامت عبدالله افطح؛

6. معتقدان به امامت موسی بن جعفر؛

8. حضور دیگر فرزندان امام صادق علیه السلام به عنوان رهبران و داعیه داران امامت،

ویژگی خاص جبهه بندی های فکری در این دوره بود. همین امر زمینه های آشفتگی فکری جامعه را رقم می زد. در این وضعیت، مدیریت این اوضاع نابه سامان جامعه شیعه که در ابعاد کلامی خویش شکل می گرفت، بر امام كاظم علیه السلام ضروری بود؛ اما فشار حکومت عباسی بر جریان شیعی امامی و به ویژه امام کاظم علیه السلام به گواهی تاریخ، سخت ترین دوران جامعه شیعه را رقم می زد؛ به گونه ای که در دوره مهدی عباسی با تضمینی که حضرت بر عدم قيام بر ضد حکومت به وی دادند از فشارها موقتا رها شدند.

نوع رفتار و چگونگی تعامل امام کاظم علیه السلام با اوضاع سیاسی، فکری، فرهنگی

و ابزاری که امام برای کنترل جامعه شیعه بهره گرفتند، عبارتند از:

1. گفتمان قرآنی و تولید فرهنگ
1-1- قرآن و تربيت جامعه

نقش سازنده قرآن کریم به عنوان کتاب آسمانی، بر همگان مبرهن است. قرآن به عنوان بزرگترین معجزه پیامبر صلی الله علیه و آله ، توانست جامعه عرب را متحول سازد. این تحول عمیق که در بعد فرهنگی بیشتر نمود یافت، در واقع نوعی حیات بخشی را برای جامعه آن روز به دنبال داشت؛ به گونه ای که بهره گیری مناسب از این ابزار فرهنگی در همه دوران ها می تواند راهبرد عملی مناسب در جهت ایجاد بسترهای فرهنگ ساز جامعه باشد. این ابزار سازنده در مواقع اختلاف و افتراق، بهترین ابزار ایجاد وحدت در میان گروه های مختلف است که می توان آن را وجه مشترک آنان دانست. در فضای فکری و فرهنگی پس از شهادت امام صادق علیه السلام و ایجاد فرقه های مختلف، اهميت كانونی و نقش آفرین آموزه های قرآن کریم به عنوان

ص: 367

وجه مشترک اعتقادی، سیاسی و فرهنگی، میان جامعه مسلمان به خوبی می درخشید. امام کاظم علیه السلام با درایت ویژه، به این امر توجه خاص داشتند و در سایه سار تحقق فرهنگ قرآنی، بر جامعه شیعه مدیریت و رهبری نمودند. تلاش آن حضرت در تأكيد بر قرآن به عنوان نمونه مهم گفتمان رایج و مورد پذیرش همه گروه ها، می توانست زمینه را برای هدایت و جلوگیری از هرگونه توسعه انحراف عقیدتی و کلامی فراهم سازد. منابع حدیثی تاریخی بر جای مانده در این زمینه، به موارد متعددی از اهتمام جامعه به قرآن از سوی امام کاظم علیه السلام و عامل بودن خود حضرت، اشاره کرده اند. مرحوم شیخ مفید می گوید:

مردم از امام موسی بن جعفر علیه السلام فراوان روایت کرده اند. او فقيه ترین مردم عصر و حافظ ترین مردم نسبت به قرآن و زیبا آواز ترین مردم نسبت به قرائت قرآن بود. او با حزن و اندوه قرآن تلاوت می کرد و شنوندگان از آوای قرآن

او به گریه می افتادند. مردم مدینه او را «زين المتهجدين» می نامیدند. (1)

در روایتی دیگر آمده است: « وَ كانَتْ قراته حُزْنا »؛ قرائت آن حضرت حزن آور بود. (2)

یکی از اصحاب حضرت به نام حفص گوید:

در عمرم کسی را ندیدم که بیشتر از امام کاظم علیه السلام خداترس و به رحمت حق امیدوار باشد و قرآن خواندنش همراه با حزن بود و گویا هنگام قرائت

به شخصی خطاب می کرد. (3)

آن حضرت در حدیثی، از جد بزرگوارشان نقل می کنند:

خدای تعالی بخشنده است و جود و بخشش و کارهای عالی را دوست می دارد و از کارهای پست ناخرسند است. بزرگداشت سه گروه از احترام به

ص: 368


1- شیخ مفید، ارشاد، ترجمه سیدهاشم رسولی محلاتی، ص 235
2- مجلسی، بحار الانوار، ج 48، ص 104.
3- عطاردی، مسندالامام الكاظم 7، مشهد، ج 2، ص 606

جلال الهی است: ریش سفید مسلمان، امام عادل و آن کسی که حامل و تسلیم قرآن کریم است، به گونه ای که نه اهل غلو است و نه از بار تکالیفش

شانه خالی می کند. (1)

توجه امام کاظم علیه السلام فقط به بعد فردی و اهمیت جایگاه قرآن محدود نبود.

ایشان همگام با این نوع توصیه ها، به تبیین و تفسیر آیات پرداختند و به گونه های مختلف، در جنبه های تفسیری آیات در جهت آگاهی دهی و توسعه فهم جامعه مسلمانان از آیات قرآن و ایجاد فضای مناسب برای تربیت فردی و اجتماعی افراد در جهت فرهنگ سازی و ترویج مفهوم حدیث ثقلین، در همتایی اهل بیت تو قرآن کوشیدند. ایشان چارچوب رفتاری مناسب را که از ارکان تولید فرهنگ جامعه است، در سایه ارتباط با قرآن و درک و فهم عمیق آن میسر می دانستند. امام در ذیل توصیه به یکی از اصحاب خاص خویش به نام هشام بن - حکم، درباره اهمیت عقل و به کارگیری این ابزار مهم در جهت دسترسی به فرهنگ درست دینی برای همه افراد جامعه، نکات بسیار سودمندی را از قرآن کریم یاد آور شدند. هشام بن حکم می گوید: ابو الحسن موسی بن جعفر

علیه السلام به من فرمودند: يَا هِشَامُ أَنَّ اَللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالي بَشَّرَ أَهْلَ اَلْعَقْلِ وَ الْفَهْمِ فِي كِتَابِهِ فَقَالَ فبشّر عباد اَلَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ اَلْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أحْسَنَهُ أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وأُولَئِكَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبَابِ يَا هِشَامُ أَنَّ اَللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَكْمَلَ لِلنَّاسِ اَلْحُجَجَ بِالْعُقُولِ وَ نَصَرَ النَّبيِّينَ بِالبَيانِ وَ دَلَّهُم عَلَى رُبُوبِيَّتِهِ بِالأدلِّه ...»؛

ای هشام، به راستی خدای تعالی اهل عقل و فهم را در کتاب خود مژده داده و فرموده: «مژده ده به آن بنده هایم که به سخن گوش نمایند و بهتر آن را پیروی کنند؛ آنان کسانی هستند که هم خدایشان رهبری کرده و هم

ص: 369


1- علامه مجلسی، همان، ج 92، ص184.

صاحبدلانند.» ای هشام، به راستی خداوند حجت ها را به واسطه عقول بر مردم تمام کرده و پیغمبران را به وسیله بیان یاری نموده و با دلیل به ربوبیت

خود رها نموده ... . (1)

پیام حضرت خطاب به هشام، برای همه بشر به عنوان یک راهبرد عملی درست برای جامعه آن روز با آن وضعیت و امروز با این موقعیت است. امام در واقع دنبال ترسیم شیوهای مناسب برای برون رفت جامعه از معضل هجوم افکار، اندیشه ها و عقاید جدید و در صدد تذکر به جامعه شیعه و تأکید بر به کارگیری ابزار عقل به عنوان پیامبر باطنی برای مواجهه با شبهات مختلف موجود در جامعه بودند.

ابزار عقل در این نکته، وصف غربالگری سخنانی است که در جامعه به طور فزاینده در حوزه های مختلف فقهی، کالامی، سیاسی، اجتماعی و .... مطرح بود. توصیه امام برای مقابله، طرح جدا کردن سخن حق از غير حق، سخن ضعیف از قوی و سخن منطقی از غیر منطقی است تا بر اساس و محور عقل تصمیم گرفته شود.

خلاصه آن که امام به ابعاد ویژه آیات قرآن کریم توجه دادند. آن را به عنوان چارچوبی مناسب برای مقابله با هر گونه هجوم فکری - فرهنگی، برای جامعه و به ویژه اصحاب توصیه کردند تا با تمسک دو ثقل شریف یعنی نقش راهبردی قرآن به عنوان برنامه مسنجم زندگی بشر، و رهنمودها و برنامه های مفسران قرآن یعنی اهل بیت : جامعه از هر گونه خطر فکری، فرهنگی، سیاسی و... در امان ماند و در راه توسعه و رشد عقلی موفق تر ادامه حیات دهد.

ص: 370


1- کلینی، همان، کتاب عقل و جهل، حدیث 12.
1-2- تبیین و تفسیر قرآن
الف) تبیین نکات تربیتی در فرهنگ پذیر

پیامبر صلی الله علیه و اله در حدیث ثقلین فرمودند:

... أَنَا تَارِكٌ فِيكُمْ ثَقَلَيْنِ اولُهُمَا كِتَابُ اللَّهِ فِيهِ اَلْهُدَى وَالنُّورُ فَخُذُوا بِكِتَابِ اللَّهِ وَ اِسْتَمْسِكُوا بِهِ فَحَثَّ عَلَى كِتَابِ اَللَّهِ وَ رَغَّبَ فِيهِ ثُمَّ قَالَ وَ اَهْلَ بَيْتِي اُذْكُرْكُمُ اَللَّهَ فِي اَهْلِ بَيْتِي اذْكُرْكُمُ اللَّهَ فِي أَهْلِ بَيْتِي اُذْكُرْكُمُ اللَّهَ في اَهْلِ بَيْتِي.... (1)

دو استوانه ماندگاری دین در این حدیث ترسیم شده و قرآن و عترت همتا

معرفی گردیده اند. همتایی اهل بیت با قرآن در واقع به معنای مبین و مفسیر آیات و شکافنده علوم الهی است. امام کاظم علیه السلام نیز علاوه بر توصیه ها و تأكیدهای ویژه و عمومی برای جامعه مسلمانان در چگونگی بهره مندی از آیات قرآن برای روشن گری و هدایت این جامعه در فضای غبار آلود زمانه، به تفسیر و تبیین آیات قرآن برای اهل علم، برای جهت دهی فکری و فرهنگی جریان های موجود، به مسیر حقیقی و مقابله با شبهات موجود پرداختند. ایشان بخش های مهمی از آیات قرآن را تبیین کردند که در مورد مباحث اخلاق دینی مانند غیبت، توکل، ایمان و ... بود و بدین وسیله بستر های فرهنگی و تربیتی جامعه را فراهم ساختند. برای مثال از امام در مورد آیه ( وَمَن يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حسبه ) (2) سوال شد. حضرت دراین باره فرمودند:

توکل بر خدا درجاتی دارد. یکی آن که در همه کار خود بر او توکل کنی؛ هرچه با تو کند، راضی باشی و بدانی در خیرخواهی تو کوتاهی نکند و

ص: 371


1- ابي الحسين مسلم بن الحجاج، صحیح مسلم، ج 2، حدیث 2408.
2- طلاق، آیه 3.

بدانی که اختیار با اوست. پس بر خدا به واگذاری همه اینها توكل كن و در آن و جز آن به او اعتماد داشته باش. (1)

ب) تبیین جایگاه امامت و فرهنگ سازی

امام غیر از تفسیر و تبیین آیات شرعی و اخلاقی، بعضی از آیات را تشریح کردند که گویای جایگاه ویژه و حساس امام و اهل بیت : بود. گاه امام در میان این پرسش ها، معانی برخی آیات را به گونه ای تاویل برده، در معنای اصلی آن استعمال می کردند که این آیه در واقع در صدد تبیین جایگاه امامت و نقش راهبردی حضرت در مسیر هدایت جامعه بود. برای نمونه، علی بن جعفر از برادرش امام کاظم علیه السلام در مورد تأویل آیه ( قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُكُمْ غَوْرًا فَمَنْ يَأْتِيكُمْ بِمَاءٍ مَعِينٍ ) (2) پرسید و امام در جواب فرمودند:

هنگامی که امام خود را از دست دادید، چه کسی برای شما امام تازه خواهد

آورد؟ (3)

همان گونه که از ظاهر آیه مشخص است؛ آیه به آب جاری اشاره می کند که مایه حیات موجودات است و امام، باطن آیه را مربوط به وجود امام و علم و عدالت جهان گستر او می دانند که مایه حیات جامعه انسانی است (4)

در گزارش دیگری، امام کاظم علیه السلام درباره اهمیت وجود و نقش فرهنگی و تربیتی امام در جامعه ذیل آیه 19 سوره روم ( وَيُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا ۚ ) می فرمایند:

زنده شدن زمین با باران نیست، اما خداوند مردانی را بر می انگیزد که عدل را زنده می کنند و زمین به سبب احیای عدل زنده می شود و برپایی حدود خداوند

ص: 372


1- کلینی، همان، ج 2، ص65، 1375.
2- ملک، آیه 30.
3- غیبت نعمانی، ص 176.
4- تفسیر نمونه، ج24، ص 360.

در زمین، از باران چهل صباح سودمندتر است. (1)

امام در این روایت، حیات معنوی زمین را به مولفه هایی مثل عدالت می دانند و اهمیت عدالت در جامعه را بیشتر و سودمندتر از حیات خاکی زمین می شمارند. توجه به این آیات و تبیین و تأويل معنا و بازگو کردن آن برای اصحاب در جهت معرفی جایگاه امامت، در واقع نوعی حرکت فرهنگی بود که بر اساس آن، علاوه بر تعریف جایگاه امام در جامعه، به نقش الهی امامت در اجرای حدود الهی تأکید می کنند و آن را تنها راه نجات بشر از هر گونه کج روی ها معرفی می فرمایند.

فضای فکری پس از شهادت امام صادق علیه السلام که در واقع بر سر تعيين امام پس از ایشان ایجاد شد، با تفسیر آیات قرآن به عنوان وجه مشترک همه فرق موجود، قابل رفع و اصلاح بود. تأکید امام بر توجه اصحاب و توسعه دانش قرآنی، در مقابله با تفرقه و رشد شبهات کلامی می توانست مؤثر باشد. لذا گزارش های موجود و روایت های بر جای مانده از رویکردهای تفسیری و قرآنی امام کاظم علیه السلام حاکی از این مطلب است که امام، بنای توسعه این آموزه ها از دل آیات قرآن را داشتند. در برخی از آیات که منحصرا قابل تطبيق بر مصداقی خاص است، این نوع رویکرد حضرت در تبیین آن بسیار مشهود است. امام کاظم علیه السلام در مورد آیه

59 سوره نساء ( أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ ۖ ) می فرمایند:

منظور از اولی الامر علی ابن ابی طالب و اوصیای پس از ایشان هستند. (2)

در این آیه، اطاعت از اولی الامر در کنار اطاعت رسول خدا و آمده و این اطاعت، به طور مطلق واجب شده است. اطاعت مطلق از افراد، در صورتی واجب است که آنان معصوم باشند، پس اولی الامر نیز مثل پیامبر و باید معصوم باشند. تنها علی بن ابی طالب و اوصیای بعد از ایشان معصوم بودند و آیه قابل

ص: 373


1- کلینی، همان، ج 7، ص 174.
2- تفسیر عیاشی، ج 1، ص 253.

انطباق بر دیگر مصادیق نیست. توجه امام به این نکته در موقعیتی مطرح شد که حتی یاران امام نیز در حیرت به سر می بردند و همین نکات، می توانست علاوه بر تبیین جایگاه علمی امام کاظم علیه السلام ، راهبردی عملی برای حفظ کیان تشیع از خطر های فکری باشد.

ج) قرآن و پاسخ به شبهات کلامی

فضای ترسیم شده در مطالب گذشته از عصر امامت امام کاظم علیه السلام نشان دهنده حساسیت فعالیت های فرهنگی ایشان است. فشارهای سیاسی حکومت عباسی از یک سو و هم نوایی و همسویی با برخی فرق کلامی مانند عقل گرایی معتزله و حضور باقی مانده عقاید فرقه هایی چون زنادقه که در صدد تخریب چهره اسلام بودند، عواملی است که بر حضور امام و اهمیت کارکرد علمی و فرهنگی امام تأکید دارد. با حضور و رونق مشرب های فکری و کلامی، انعکاس رفتارهای علمی امام نیز تغییر یافت. امام کوشیدند تا با ایجاد سپر اعتقادی، با تکیه بر آیات قرآن به این نیاز جامعه پاسخ دهند. این امر در تبیین مفاهیم و تفسیر آیات مختلف که ذکر شد، گذشت. اما توجه امام به برخی از این آیات، دربردارنده هدفی خاص است. پاسداري امام از مرزهای فکری شیعه در زمینه های مختلف به ویژه عقیدتی، از لوازم جامعه آن روز بود که امام با استفاده از برخی آیات قرآن و استناد به آن، برای مدعی خویش دلیل می آوردند.

از امام کاظم علیه السلام در مورد رایج ترین بحث آن روز یعنی رؤیت خداوند پرسیده

شد. امام در پاسخ این که آیا پیامبر صلی الله علیه و آله خداوند را دید؟ فرمودند:

بله با قلبش او را دید. آیا نشنیده ای که خداوند عزوجل می فرماید: ( مَا كَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَىٰ ) (1) پیامبر صلی الله علیه و آله خدا را با چشم ندید اما او را با قلب دید. (2)

ص: 374


1- نجم، آیه 11.
2- عروسی حویزی، نورالثقلين، ص 153.
د) مقابله با مشروعیت طلبی عباسیان

عصر امام کاظم علیه السلام با دهه های نخستین حکومت بنی عباس مصادف بود. امام به گونه ای خاص، سعی می کردند با مشروعیت طلبی خاندان عباسی از طریق ادعای ارث بری از پیامبر و مقابله کنند. آنان با این ادعا که عباس عموی پیامبر صلی الله علیه و آله در ارث بری اولی از دیگران بود، ادعاهایی را برای ایجاد مقبولیت عمومی و پس از آن مشروعیت مطرح می ساختند که امام با استناد به قرآن کریم، با آن مقابله می کردند. خلفای عباسی که خود را پسر عموی پیامبر و می دانستند، همواره خود را در مواجهه با رقیبی جدی یعنی ائمه می دیدند. تلاش فراوانی برای تخریب شخصیت آنان انجام دادند. آنان ادعا می کردند، ائمه که از فرزندان دختری پیامبر صلی الله علیه و آله هستند، نمی توانند ذریه ایشان محسوب شوند. آنان هم چنین فضایل عباس عموی پیامبر صلی الله علیه و آله را بیش تر از علی بن ابی طالب علیه السلام می دانستند و بر آن دامن می زدند. آنان با عوام فریبی، دنبال مقاصد خود بودند لذا امام کاظم علیه السلام با تمسک به آیات قرآن به مقابله با آنان پرداختند.

شیخ صدوق در عیون اخبار الرضا در گزارشی مفصل، به موضوع بحث امام کاظم علیه السلام و هارون اشاره می کند که نمونه بارز فعالیت های فرهنگی حضرت در تبیین جایگاه اهل بیت : و حقانیت و اولویت آنان به امر خلافت است.

هارون به امام کاظم علیه السلام عرض

کرد: «چگونه و به چه دلیل می گویید ما نسل و ذریه پیامبر هستیم حال آن که پیامبر از خود نسلی بر جای نگذاشته و نسل انسانی، از اولاد ذکور است و نه اولاد اناث و شما فرزندان دختر او هستید درحالی که دختر نسل ندارد؟» امام کاظم علیه السلام فرمودند:

بسم الله الرحمن الرحیم. ( وَمِنْ ذُرِّيَّتِهِ دَاوُودَ وَسُلَيْمَانَ وَأَيُّوبَ وَيُوسُفَ وَمُوسَىٰ وَهَارُونَ ۚ وَكَذَٰلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ ) (1) سپس فرمودند: «پدر عیسی کیست؟» گفت:

ص: 375


1- سوره انعام، آیه 84-85

« عیسی پدر ندارد. » فرمود: «پس ما از طریق مریم به سایر فرزندان انبيا ملحق کردیم و به همین ترتیب، ما از طریق مادرمان فاطمه علیها السلام به نسل رسول الله صلی الله علیه وآله ملحق می شویم.» (1)

استناد و استدلال امام به قرآن و بهره گیری از فهم درست آیات در وضعیت خاص سیاسی - فرهنگی آن دوره، الگویی ویژه و راهبردی برای پیروان ایشان ارائه می دهد. تمسک به قرآن با جایگاه ویژه ترسیم شده و فهم و درک آیات آن، بهترین شیوه برای برون رفت جامعه از مشکلات و آسیب های سیاسی، فکری و فرهنگی است.

2. تولید ابزار فرهنگ ساز (توسعه علوم)

لازمه حرکت های فرهنگی، وجود ابزارهای مناسب و بهره مندی از آن است. بی شک این ابزارها، هم باید به صورت سخت افزاری و هم نرم افزاری در

حرکت های فرهنگی اثرگذار باشد. به اعتبار اوضاع فکری - فرهنگی، دوران زندگی امام کاظم علیه السلام را می توان دوره بدعت نامید. در آن دوران، با توجه به گسترش جغرافیایی فتوحات، هر روز عقاید تازه ای در لباس فرهنگ و مذهب وارد جامعه می شد و مورد پذیرش و حمایت و تأیید حکومت عباسی قرار می گرفت. امام کاظم علیه السلام برای مقابله با این جریان های فکری، ضمن توسعه مدرسه فکری - فرهنگی شیعه که امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام تأسیس کرده بودند، تلاش های زیادی انجام دادند و در نتیجه، شیعیان زیادی از دور و نزدیک برای کسب فیض علم و فرهنگ به محضر ایشان رسیدند و در مدینه و مخصوصا در ایام حج که امام عازم مکه بودند، از آن حضرت استفاده می کردند. تربیت شاگردان عالم و کارآمد، می توانست راهکار عملی مناسبی برای توسعه

ص: 376


1- شیخ صدوق، همان، ج 1، ص 84- 85

جایگاه امامت و علوم اهل بیت : باشد. عناصر کار آمد، مومن و معتقد به امامت حضرت و امامان قبل و بعد از ایشان در نقاط مختلف، پس از کسب فیوضات علمی و اخلاقی از امام کاظم علیه السلام به ترویج عقاید درست شیعی می پرداختند. حضور مؤثر این افراد، تدوین مجموعه های بسیاری از احکام اسلامی در موضوع فقه و حدیث و کلام را موجب شد. علاقه به علم و یادگیری، موجب می گردید فرمایش ها و فتاوای شرعی امام کاظم علیه السلام ثبت و ضبط شود. گزارش سید بن طاووس بر این امر دلالت می کند:

یاران و نزدیکان امام کاظم علیه السلام در مجلس درس آن بزرگوار حاضر می شدند و لوحه های آبنوس در آستین ها داشتند؛ هرگاه ایشان سخنی می فرمود یا در موردی نظری ارائه می داد، به ضبط آن مبادرت می ورزیدند. (1)

جایگاه علمی امام کاظم علیه السلام که بارها پدر بزرگوارشان توسط آن را تأیید کرده بودند، سیل مشتاقان به علوم اهل بیت را به سوی ایشان روانه می ساخت. هر چند این چشمه جوشان اندیشه با وجود جو اختناق حاکمان عباسی، زیر فشارها،

محدودیت ها و محرومیت های زیادی قرار داشتند، هیچ گاه تشنگان فرهنگ دینی اهل بیت : را از رسیدن به این مهم ناامید نساختند. بزرگان علمی و فرهنگی عصر امام کاظم علیه السلام را که همواره از خزانه علوم وحیانی ایشان سیراب می شدند افرادی چون: یونس بن عبد الرحمان، صفوان بن یحیی، محمدبن ابی عمیر، عبدالله بن مغیره، حسن بن محبوب السراد و احمد بن ابی نصر بزنطی بودند که از اصحاب اجماع و از خواص اصحاب امام علیه السلام به شمار می آمدند. (2) اما افراد دیگری نیز تربیت یافته مکتب علمی امام کاظم علیه السلام بودند و در راه توسعه و ترویج فرهنگ اهل بیت : و تربیت فرهنگی جامعه نقش داشتند: از جمله محمد بن خلاد،

ص: 377


1- شیخ عباس قمی، الانوار البهيه ص 95.
2- ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 350.

عبد الرحمان بجلی، علی بن جعفر، اسحاق بن عمار صیرفی، اسماعیل بن موسی بن جعفر، حسین بن علی بن فضال، داوود رقی، عبدالسلام بن صالح حصر وی، موسی بن بکیر و اسماعيل بن مهران (1)

مدرسه علمی امامین صادقین علیه السلام به عنوان امانتی سنگین و مهم در اختیار امام کاظم علیه السلام قرار گرفت. ایشان با هدف توسعه علوم دین و شریعت، گروهی از علما، راویان و محدثان را تعلیم و تربیت نمودند. با وجود شدت اختناق اوضاع سیاسی حاکم در آن زمان و فشار حاکمان بر امام، حضرت هرگز مسئولیت علمی خویش را رها نکردند از همین رو، موفق شدند تا تهاجم فرهنگی و علمی ملحدان و کافران زندیق را کنترل کنند. کتاب های رجال و تراجم، به بیش از سیصد راوی اشاره کرده اند که از امام کاظم علیه السلام حدیث نقل می کردند.

امام کاظم علیه السلام با توجه به اوضاع سیاسی، نوع مقابله و مبارزه با طاغوت را مبتنی بر رویکرد فرهنگی قرار دادند و به جای هر گونه اقدام سیاسی حاد، به

جریان فرهنگ ساز مدرسه علمی با اولویت قرار دادن رهبری و ارشاد علمی و فکری دانشگاه جعفری، پایه های فرهنگ گسترده اسلامی را با آرا و نظریات خود محکم تر ساختند. پیگیری نهضت فرهنگی در آن دوران نسبت به دیگر اقدام ها، از

چند جهت اولویت و فوریت داشت:

یکی آن که میراث عظیم و عمیق فرهنگی که امام سجاد علیه السلام و امام باقر علیه السلام

شروع کرده و امام صادق علیه السلام در حوزه گسترده تری مطرح کرده بودند، رها کردن این حرکت از سوی امام کاظم علیه السلام و امامان پس از آن حضرت در واقع موجب هدر رفتن تلاش های امامان پیشین می شد.

دوم آن که در آن موقعیت، خطر نفوذ اعتقادات فرقه های نوظهور و هم چنین فرهنگ های بیگانه در قلمرو فرهنگ اسلام ناب، خطری جدی و ویرانگر برای

ص: 378


1- عبدالرحيم عقیقی بخشایشی، امام موسی بن جعفر علیه السلام اسطوره مبارزه و قهرمان مقاومت و پایداری، ص 122.

مبانی اعتقادی امت مسلمان بود. امام کاظم علیه السلام برای جلوگیری از نفوذ افکار الحادی در حوزه فرهنگی اسلام و پاسخ گویی به نیازهای فکری و اعتقادی پیروان خود، محور فعالیت های خویش را بر کارهای فرهنگی متمرکز کردند. ایشان با احاطه گسترده به مبانی مکتب و آگاهی از نیازمندی های جامعه، مجموعه ارزشمندی از احکام و معارف اسلامی در زمینه های مختلف را از طریق اصحاب و شاگردان خاص خود به یادگار گذاشتند که امروزه برنامه ای مدون و راهبردی عملی برای پیروان مکتب اهل بیت : به شمار می آید.

3. توسعه فرهنگی با شبکه سازمان یافته وکالت

دوره حکومت و امامت امام على علیه السلام فرصت مناسبی برای حیات سیاسی - اجتماعی شیعیان به شمار می رفت. اما پس از شهادت حضرت و بعد از صلح تحمیلی بر امام حسن علیه السلام و قدرت یافتن امویان، فشارها بر جامعه شیعه افزایش یافت، به گونه ای که بزرگان از اصحاب ائمه از دم تیغ امویان می گذشتند. با زوال حاکمیت بنی امیه، با شعار «الرضا من آل محمد»، زمان احیای مجدد جامعه شیعه را نشان می داد، اما داعیه داران این شعار نیز همچون حکومت امویان، از هیچ فشاری بر امامان و جامعه شیعه دریغ نکردند و با تلاش های ضد شیعی خود، صفحه جدیدی در تاریخ تشیع رقم زدند. امامان شیعه در این دوران، تحت کنترل و فشار بیش تری قرار گرفتند و همین امر، زمینه های بروز مشکلات و معضلات متعددی را برای جامعه شیعه فراهم کرد. همانطور که گذشت، توسعه سرزمینی و جغرافیایی مرزهای اسلامی که در پی فتوحات رو به افزایش بود، زمینه مناسبی برای حضور عقاید، اندیشه و افکار ملل دیگر به درون جامعه اسلامی بوده است. وجود آسیب این چنینی، ائمه را بر آن داشت تا رویکرد مبارزاتی خود را رویکرد علمی - فرهنگی قرار دهند. لذا از دوره امامت امام سجاد علیه السلام به بعد، این فرایند مبارزاتی آغاز شد و در دوره های

ص: 379

بعد به تدریج بسته به اوضاع زمانی، ادامه و توسعه یافت. بنابراین به طور طبیعی، به حلقه های ارتباطی بین امامان می توان پی برد و در واقع تحلیلی فرایندی از فعالیت های فرهنگی امامان شیعه می توان ارائه کرد. رویکرد اجتماعی و سازمانی در فعالیت امامان از دوره امام کاظم علیه السلام ، پس از رویکرد تربیتی و تعلیمی امامان قبلی، شاهد بر این مدعاست که مکمل فعالیت های گذشته با رویکرد حفظ جامعه شیعه است و در ادامه با تلاش های امام رضا علیه السلام و امامان پس از ایشان به طور وسیع تر ادامه یافت.

دوران امام کاظم علیه السلام که به گواهی تاریخ از سخت ترین دوران حیات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی شیعه بود، با درایت و مدیریت بجا و خردمندانه آن امام بزرگوار، توانست به روند طبیعی خود ادامه دهد. امام کاظم علیه السلام با ایجاد شبکه منظم وکالت، وکلای خود را که از شاگردان تربیت شده مکتب ایشان بودند و به سلاح علم و ادب و فرهنگ علوی مسلح بودند، برای هدایت و مدیریت جامعه شیعه به مناطق مختلف فرستادند. وسعت سرزمینی و جغرافیایی جهان اسلام در پی فتوحات ادوار نخستین اسلامی، رو به افزایش بود. به همین منوال، جغرافیای انسانی تشیع نیز پراکندگی چشم گیری داشت. شیعیان در برخی نقاط جهان اسلام حضور داشتند و همین حضور جامعه شیعی، لوازمی را در پی داشت. اطلاع از مسائل شرعی و آموزه های مذهب تشیع، پاسخ به شبهات اعتقادی موجود، رد دیون شرعی به امام، اداره موقوفات و کمک به نیازمندان شیعه، از مسائل مهمی بود که بر اساس آن برقراری ارتباط با امام را ضروری می نمود. اما محور فعالیت های این وکلا، توسعه فرهنگی دینی و به معنای دیگر پاسخ به شبهات و حفظ کیان جامعه شیعه از انحراف و توسعه مفهوم امامت و معرفی اهل بیت : به عنوان الگوی راستین هدایت بود.

جو اختناق، امکان برقراری این ارتباط را فراهم نمی ساخت. لذا امام، یاران و شاگردان مورد اعتماد خویش را به نمایندگی از خود به سوی شیعیان مناطق

ص: 380

مختلف راهی می کردند تا از این طریق، علاوه بر رفع نیازمندی های شرعی، واسطه مناسبی برای توسعه، ترویج و تعمیق آموزه های شیعی و راهبردی علمی برای تقویت مبانی فرهنگی شیعه امامی باشند. برخی از این وکلا عبارتند از:

1. مفضل بن عمر جعفی در کوفه؛

2. عبدالرحمان بن حجاج در بغداد؛

3. عبدالله بن جندب در اهواز؛

4. علی بن یقطین در کوفه؛

5. اسامه بن حفص؛

6. ابراهيم بن سلام نیشابوری در نیشابور؛

7. يونس بن يعقوب در کوفه؛

8 علی بن حمزه بطائني؛

9. زياد بن مروان قندی (در قندهار)؛

10. احمد بن بشر سراج؛

11. عثمان بن عیسی رواسی در مصر؛

12. منصور بن يونس بزرج

13. حیان سراج. (1)

در کنار فرستادن وکیل، از دیگر راه هایی که امام با مناطق شیعه نشین برای ارتقاء فرهنگ دینی ارتباط برقرار می کردند، آمدن گروه های مختلف مردم و نمایندگان از مناطق دور بود. بعد از شهادت امام صادق علیه السلام شیعیان مناطق مختلف، برای شناخت امام بعدی و جانشین امام صادق علیه السلام نمایندگان خود را به مدينه فرستادند. این نمایندگان بعد از شناخت امام و ایمان به امامت و ولایت حضرت موسی بن جعفر علیه السلام و بیان دوستی و اطاعت، به سوی سرزمین های خود

ص: 381


1- محمدرضا جباری، سازمان وکالت و نقش آن در عصر ائمه، ص423-599.

می رفتند؛ (1) مانند محمد بن علی نیشابوری که از طرف شیعیان نیشابور برای دیدار با امام به مدینه آمد. وی از ثقات شیعه به شمار می آید و از امام روایاتی هم نقل

کرده است. (2)

بنابر این به طور خلاصه می توان گفت که برنامه های راهبردی امام در شبکه وکالت، فعالیت های مخفی، استفاده از نیروهای توانمند علمی و اخلاقی و متعهد برای تحقق اهداف بسیار مهم در جهت زمینه سازی و آماده سازی جامعه برای عصر غیبت صغرا بوده است.

نتیجه

فرهنگ یکی از مهم ترین مولفه های اثرگذار بر تحولات جامعه است که در همه جوامع به گونه های مختلف نمود دارد. برای توسعه این مولفه در جامعه دینی در جهت رواج و تقویت باورهای دینی و اصلاح سبک و رفتار دینی در زندگی، معرفی الگوی مناسب نیاز است. پیامبر صلی الله علیه و آله و فرزندان ایشان، با استناد به آیه قرآن و حدیث ثقلین، بهترین الگو برای جوامع بشری هستند. نوع رفتار امام کاظم علیه السلام در فعالیت های فرهنگی، می تواند الگوی مناسبی برای توسعه فرهنگ دینی در جامعه و راهبردی عملی برای برون رفت جامعه بشری از چالش های فرهنگی باشد. امام در مواجهه با این چالش ها، رفتارهای متناسب و درخوری را به کار گرفتند و ضمن پاسخ به نیازهای فرهنگی، به تقویت مبانی فرهنگ دینی پرداختند. بنابراین می توان رفتارهای امام را به عنوان راهبردی عملی در سیره فرهنگی ایشان این گونه دانست .. مقابله با چالش های زمینه ساز انحراف فرهنگی با ترویج و توسعه مبانی

اعتقادی دینی مانند تبیین جایگاه امامت؛

ص: 382


1- باقر شریف قرشی، حياه الامام موسی بن جعفر علیه السلام ، ج 1، ص 418
2- همان. ج 2، ص 219.

2. ترویج قرائت قرآن به عنوان یکی از بهترین ابزارهای هدایت دینی؛

3. توسعه فرهنگ قرآنی با تفسیر آیات و تبیین مباحث عقیدتی؛

4. توسعه علم با تداوم حیات فرهنگی مدارس علمی؛

5. تربیت شاگردان عالم و وارسته و ارسال به نقاط دوردست جهان اسلام

برای مبارزات فکری و فرهنگی؛

6. تأكيد بر فعالیت های مخفی برای حفظ جامعه شیعی از انحراف با تأسیس

و تقویت شبکه سازمان یافته وکالت.

منابع

1. ابن بابویه، محمدبن على (شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، تهران: نشر جهان،

چاپ اول، 1378ق.

2. ابن منظور، لسان العرب، بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1419ق. 1999م.

3. ابن نعمان، محمد (شیخ مفید، الارشاد فی معرفه حجج الله على العباد، ترجمه

سیدهاشم رسولی محلاتی، بی جا، انتشارات علمیه اسلامیه، چاپ دوم، بی تا.

4. ابن شهر آشوب، السروى المازندرانی ابی جعفر محمد بن على، مناقب آل ابی طالب،

تحقيق البقاعی یوسف، قم: نشر ذو القربی، 1384ش.

5. جباری، محمدرضا، سازمان وکالت و نقش آن در عصر ائمه :، قم: انتشارات

مؤسسه امام خمینی ، چاپ دوم، 1382ش.

6. دکتر میرسپاسی، «اقتصاد و مدیریت»، مجله مدیریت تطبیقی و تطبیق مدیریتی،

ش 8 و 9، بهار و تابستان 1370ش.

7. راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، قم: طلیعه نور، چاپ دوم، 1384ش.

ص: 383

8. رضوی، سید عبد الهادی، مقاله بررسی و شناخت وجه تمایز فرهنگ دینی با

سایر فرهنگ ها»، پژوهشنامه علوم اجتماعی، ش 81، تابستان 1390ش.

9. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی همدانی،

قم: دفتر انتشارات اسلامی، 1385ش.

10. عروسی حویزی، عبدالعلی بن جمعه، نور الثقلين، قم: نشر اسماعیلیان، 1415ق.

11. عقیقی بخشایشی، عبدالرحیم، امام موسی بن جعفر علیه السلام اسطوره مبارزه و قهرمان

مقاومت و پایداری، قم: انتشارات نوید اسلام، بی تا.

12. عطاردی، عزیزالله، مسندالامام الكاظم علیه السلام ، مشهد: کنگره جهانی امام رضا علیه السلام

1409ق.

13. عیاشی، محمدبن مسعود، تفسیر العیاشی، تهران: علميه، 1380ش.

14. فیومی، احمد بن محمد ( 770ق)، مصباح المنير في غريب الشرح الكبير

للرافعي]، قم: دار الهجره، 1372ش/1414ق.

15. قطب الدین راوندی، سعیدبن هبه الله، الخرائج و الجرائح، تحقیق مدرسه الامام

المهدی علیه السلام ، قم: 1409ق.

16. قشيرى النيشابوری، ابى الحسين مسلم بن الحجاج، صحیح مسلم، بيروت:

دار الفكر، 1408 ه/ 1988م.

17. قرشی، باقر شريف، حياه الامام موسی بن جعفر، نجف، مطبعة آداب، چاپ دوم،

1389 ش.

18. قمی، شیخ عباس، الانوار البهيه في تواریخ حجج الالهيه، قسم: جامعه مدرسین،

1417ق.

19. کلینی محمد بن يعقوب بن اسحاق، کافی، تهران، دار الكتب السلاميه، 1388 ق.

20. مکارم شیرازی و همکاران، تفسیر نمونه، تهران: دار الكتب الاسلامیه، 1374ش.

21. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، بیروت: مؤسسة الوفاء، 1403 ق.

ص: 384

22. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار کتاب سیری در سیره نبوی، قم: صدرا، چاپ هفتم،

1385ش.

23. نعمانی، محمد بن ابراهيم، الغيبه، تهران: نشر صدوق، چاپ اول، 1379ق.

24. نوبختی، ابو محمد حسن بن موسی، فرق الشیعه، تصحیح سید محمد صادق آل

بحر العلوم، نجف: المكتبة المرتضویه، 1355 ق.

25. یعقوبی، احمد بن اسحاق (ابن واضح يعقوبی، تاریخ یعقوبی، بیروت: دارصادر،

ص: 385

تحلیلی از سیره اقتصادی امام کاظم علیه السلام

محمدسعید نجاتی

چکیده

این نوشتار بر آن است تا با توجه به تنگناهای اقتصادی حاکم بر جامعه دوران امام کاظم علیه السلام ، تلاش آن حضرت را در جهت حمایت اقتصادی از مدينه ترسیم کند. این حمایت، با کمک به فقرا و بازماندگان قیام های ضد عباسی و حمایت از علویانی انجام پذیرفت که مورد بی مهری شدید دستگاه بودند. جامعه شیعه نیز با آزاد شدن بردگان و پرورش موالیان شیعه گسترش یافت. واژگان کلیدی: سیره اقتصادی، امام کاظم علیه السلام تنگناها، معاش.

مقدمه

با نگاهی به زندگی سیاسی - اجتماعی امام کاظم علیه السلام ، می توان دریافت که تلاش ها و فعالیت های آن حضرت در عرصه تأمین نیازمندی های اقتصادی جامعه، در کنار نیازهای دیگر، در کارنامه اجتماعی ایشان درخشش ویژه ای دارد. این تلاش ها، در جهت تعالیم اسلامی برای تأمین معاش مردم و توجه هم زمان به دنیا و آخرت و آبادانی دنیا به عنوان وظیفه ای همگانی بود. هدفی که باعث شده دستورها و تکالیف مختلف اقتصادی در سلسله دستورهای عبادی و فقهی و اخلاقی اسلام با

ص: 386

عناوینی چون زکات، خمس، صدقه و انفاق جلوه گر شود و آیات بسیاری از قرآن بر آن تأکید کند.

تلاش و برنامه ریزی آن حضرت در این عرصه را می توان از عواملی ناشی دانست که مردم شهر مدینه را در آن روزگار در موقعیت اقتصادی متزلزلی قرار داده بود. بی توجهی و سخت گیری مروانیان نسبت به مردم مدینه که از آنان کینه ای دیرینه داشتند و نیز بایکوت و سخت گیری شدید اقتصادی منصور دوانقی در پی قیام محمد بن عبدالله بن محض در سال 145 و قیام حسین بن علی(شهید فخ) در سال 169 قمری را می توان از عوامل این موقعیت ناپایدار دانست.

تنگنای اقتصادی مدینه در دوره مروانی و عباسی

کینه بنی امیه از مردم مدینه در طول سال ها، عمیق تر و سخت تر شده بود. در زمان معاویه، بسر بن ارطاه اهل مدینه را شریک در قتل عثمان بن عمان می دانست و سوگند خورد اگر سفارش معاویه نبود تمام مردم مدینه را از دم تیغ می گذراند. (1)

یزید نیز که در پی گرفتن انتقام کشتگان بدر از انصار مدینه بود، واقعه حره را رقم زد. عبد الملک نیز کینه حمایت اهل مدینه از شورش و خلافت عبدالله بن زبیر را بهانه ای برای تحت فشار قرار دادن و ابراز انزجار از آنان قرار داده بود. اینها در کنار رکود اقتصادی مدینه و تزلزل امنیتی که پیامد درگیری ها و تغییر حکومت های متعدد بود، امنیت اقتصادی شهر را به خطر می انداخت و مردم مدینه را با مشکلات اقتصادی بیشتری دست به گریبان می ساخت، به گونه ای که تعداد امیران مدینه در یک برهه 54 ساله(زندگانی امام کاظم 129 - 183ق)

ص: 387


1- ابن سعد، الطبقات الکبری، ج 1، ص 186؛ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج 5، ص 139؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج1، ص 162؛ ابن اثیر، الکامل، ج 3، ص383 و 385.

حدود چهل امیر است (1) که می توان گفت به طور متوسط هر یک سال و نیم، یک

امیر عوض شده است.

پس از دوره اموی نیز از آن جا که مردم این شهر شورش های بسیاری را عليه خلافت عباسی در دوره منصور به پا کرده بودند، مبغوض منصور شدند به گونه ای که وی مدینه را به نهایت ضعف کشاند و آن را خالی از مال و سلاح کرد. (2)

قیام حسین بن علی بن حسن بن حسن بن حسن المجتبی معروف به شهید فخ در سال 169 قمری را که باز از مدينه آغاز شده بود، می توان ادامه جریان قیام های علوی مدینه دانست که البته دیگر استقبال و همراهی مردم را آنچنان که در مورد قیام محمد بن عبدالله حسنی بود به دنبال نداشت، (3) علی رغم این که رهبر این قیام بیش از قيام قبلی با امامان شیعه نرمی کرد و امامان شیعه نیز نسبت به بزرگداشت و تکریم آنان اقدام کردند. (4) امام کاظم علیه السلام که مصلحت نمی دیدند با او همراه شودند، ضمن توجه دادن به او درباره بی وفایی همراهان و به کارگیری آخرین قدرت نظامی، سرنوشت قیام او و شهادتش را پیش بینی نموده برای او اظهار تأسف کردند. (5) هنگامی که پس از شکست حسین سر بریده او را به آن حضرت نشان دادند، حضرت ضمن استرجاع، او را انسانی صالح و درستکار و دارای هدف امر به معروف و نهی از منکر دانستند که در خاندان خود بی نظیر بود. (6)

ص: 388


1- سخاوی، التحفه اللطيفه ج 1، ص 26 - 37؛ عبد الغني، تاريخ امراء المدينه، ص 498 - 502
2- ذهبی، تاریخ الإسلام، ج 10، ص35؛ الامام الكاظم دارالتوحید، ص 72.
3- تاریخ طبری، ج8، ص 194؛ ذهبی، ج 10، ص 35.
4- ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبيين، ص 366.
5- اصفهانی، همان، ص 376.
6- همان، ص 380؛ مجلسی، بحارالأنوار، ج 48، ص 165

در چنین اوضاعی، علاوه بر سخت گیری حکومت با ساکنان مدینه، از بین رفتن امنیت یا کاهش آن نیز وضعیت شهر را بیش از پیش دچار مشکل می کرد؛ شهری که محل سکونت امام بود و فعالیت های اقتصادی امام جایگاه ویژه ای در آن داشت.

تلاش اقتصادی امام کاظم علیه السلام

اشاره

این وضعیت اقتصادی را می توان عامل مهمی برای تلاش بیشتر امام علیه السلام برای به کارگیری امکاناتی چون خمس و زکات باهدف رونق اقتصادی مدینه دانست

این تلاش ها در دو محور بود:

1. جمع آوری منابع اقتصادی

در محور جمع آوری نظام مند خمس از شیعیان نقاط مختلف جهان اسلام، به تأسیس شبکه وکالت می توان اشاره کرد که به صورت زنجیره ای، افراد مورد اعتماد امام را مأمور گرفتن مالیات دینی از عموم طبقات جامعه شیعه در اقصی نقاط کشور اسلامی پهناور آن روز کرد. البته درباره فعالیت سازمان وکالت در دوره امام کاظم علیه السلام دو دیدگاه وجود دارد: نخست این که عده ای این دوره را سر آغاز فعالیت های این شبکه می دانند دیدگاه دوم آغاز این فعالیت ها را از زمان امام صادق علیه السلام و گسترش وسیع آن را از این دوره می شمارد که پراکندگی و وسعت شیعیان اعتقادی نسبت به سابق بسیار زیاد شده است. (1) شواهدی که مؤید جایگاه ویژه شبکه وکالت در این عصر است عبارتند از: تعداد وکلای آن حضرت، سخن على بن اسماعیل بن جعفر که از آن حضرت نزد هارون چنین سعایت بود: «مالهای فراوانی از شرق و غرب برای او فرستاده می شود و او

ص: 389


1- مدرسی، مکتب در فرایند تکامل، ص 20؛ جباری، سازمان وکالت و نقش آن در عصر ائمه، ج 1، ص 51.

دارای بیت المال و خزانه ای است که سکه های مختلف به حجم بسیار در آن یافت می شود.» هارون به حضرت عرض کرد: «گمان کرده اید که ما دو خلیفه ایم که برای هر دو خراج آورده می شود؟» کثرت اموال خمسی باقی مانده در دست سروکيلان آن حضرت و پرداخت های هنگفت ایشان در مدینه دلیل سخن هارون است.

این نظام هم زمان خدماتش را هم به شطیطه نیشابوری، پیرزالی در گوشه نیشابور (1) تا علی بن یقین وزیر اطلاعات دربار (2) و جعفر بن محمد بن اشعث (3) از درباریان پرنفوذ هارون عرضه می کرد. این سیطره و نفوذ در زمانی است که آن را دوره اوج شکوه و اقتدار عباسیان می خوانند و دستگاه عباسی توانسته بود یکی از پهناورترین ممالک جهان را مدیریت و اداره کند.

وجوهی که توسط این شبکه به خدمت امام می رسید، دارای عناوین متعددی از جمله هدیه، خمس، زکات، نذورات و در آمد موقوفات بود. (4) با توجه به ماهیت همگانی خمس، قسمت اعظم آن باید با این عنوان و یک پنجم اضافه در آمد سالانه باشد که روایات مختلف نیز به آن شهادت می دهد.

مفضل بن عمر جعفی، عبدالرحمان بن حجاج، عبدالله بن جندب، علی بن يقطين، اسامه بن حفص، ابراهیم بن سلام نیشابوری، یونس بن يعقوب، علی بن ابی حمزه بطائنی، زیادبن مروان قندی، احمد بن ابی بشر سراج، عثمان بن عیسی رواسی، منصور بن يونس بزرج و حیان سراج از جمله وکلای آن حضرت

بوده اند. (5)

ص: 390


1- راوندی، الخرائج و الجرائح، ج 1، ص 329؛ ابن شهر آشوب، مناقب آل أبي طالب 7، ج 4، ص 291.
2- تاریخ طبری، ج8، ص189؛ ابن العمراني، الإنباء ص 74.
3- همان، ص 235؛ مفید، الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج 2، ص 237؛ صدوق، ج 1، ص 70.
4- جباری، همان، ج 1، ص 287.
5- همان، ج 2، ص 427.
2. توزیع منابع اقتصادی
اشاره

مبارزه مخفیانه با حاکمیت ظلم، رفع نیازهای مالی بیت امامت، رفع نیازهای اقتصادی شیعیان و سادات نیازمند، رفع مشاجرات مالی شیعیان، تقویت جبهه تبلیغاتی شیعه با حمایت از شاعران متعهد و تأمین معیشت وکلا و کارگزاران شبکه وکالت، دست گیری از فقیران و درماندگان جامعه در دوره های مختلف، از مواردی بود که ائمه به آن عنایت داشتند. (1) گویا امام که کشاورزی را ممر اصلی در آمد خود انتخاب کرده بودند و شخصا نیز به آن اشتغال می ورزید، (2) با محور قرار دادن جامعه آن روز مدینه، سیاست اقتصادی خود را سامان دادند. این سیاست را در ابعاد زیر می توان پی گیری نمود:

الف. توزيع مستمری در میان نیازمندان

این توزیع به دو گونه مستمری سالانه و پرداخت جیره روزانه و موردی، در میان فقرای مدینه و در راه ماندگان بود. آن حضرت در عین حال، رسیدگی به کم بضاعتان علوی را که مورد بی مهری بیش تر حکومت بودند، از نظر دور نمی داشتند. به نظر می رسد در این میان سهم خانواده یاران شهید زید که امام صادق علیه السلام احتمالا با توجه به محدود بودن درآمدها و امکانات اقتصادی هزار دینار در میانشان به وسیله ابو خالد واسطی تقسیم کردند (3) و نیز خانواده یاران قیام های دیگر از جمله قیام حسین بن على شهيد فخ که با توقیف دارای و خراب شدن خانه، گرفتار مشکلات اقتصادی شدیدی شده بودند، بیشتر بوده، هر چند با توجه به جو تقيه موجود، گزارشی روشن در این زمینه نرسیده است. اتهام

ص: 391


1- همان، ص 296.
2- شیخ صدوق، ج 1، ص 90
3- شیخ مفید، ج 2، ص 173؛ اربلی، کشف الغمه في معرفه الأئمة ج 2، ص 130.

منصور به امام صادق علیه السلام حمایت مالی و کمک به قيام محمد بن عبدالله حسنی (1) نیز می تواند نشانه ای از این رویکرد در ائمه باشد.

این روند آن چنان مطرح بود که ایشان آمار فقیران مدینه را داشتند تا برای آن ها سهمیه ای مشخص، از دویست تا چهارصد دینار طلا (ظاهرا به صورت سالانه) مشخص کنند. حضرت طلاها را برای هر فرد در همیانی (صره) قرار می دادند و صره ها را به صورت منظم تقسیم می کردند، به گونه ای که همیان های تقسیمی آن حضرت ضرب المثل شده بود که اگر همیان آن حضرت برسد، دیگر انسان بی نیاز می شود. (2) ارزش این مبالغ را وقتی می توان به دقت فهمید که گفته شده در آن روزگار، قیمت یک مزرعه به همراه سود و درآمد آن حدود سیصد دینار برآورد می شد. (3) طبق فقه اسلامی، صد دینار طلا حدوده معادل قیمت صد شتر و دیه یک مرد مسلمان است.

این غیر از سرکشی شبانه و تهیه آذوقه و خرج زندگی مستمری بود که ایشان

مانند سایر ائمه انجام می دادند و احتمالا برای کسانی بود که توانایی اداره زندگی

خود و مدیریت اقتصادی اموالشان را نداشتند (4) و نمی توانستند زندگی خود را با

بهره مند شدن از کمک مالی سالانه امام و سرمایه ثابت اداره کنند.

هم چنین ایشان به بنی هاشم و فقیران آن ها توجه خاصی داشتند که طبیعتا در نوک فشار اقتصادی عباسیان به سر می بردند. به گونه ای که او را مهربان ترین افراد خاندان و دستگیر ترینشان در بنی هاشم خوانده اند. (5) این مسأله وقتی روشن تر می گردد که به روایاتی توجه کنیم که یکی از فلسفه های وجوب خمس را

ص: 392


1- مجلسی، همان، ج 47، ص 201.
2- خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج 13، ص 29؛ مفید، همان، ج 2، ص 234.
3- مفید، همان، ج 2، ص 233.
4- همان، ص 232.
5- همان، ص 231.

: از آن، در مقابل محرومیتشان از استفاده از

بهره مندی تنگ دستان اهل بیت در آمد زکات واجب می داند. (1)

ب. تلاش برای ازدواج جوانان مجرد آل ابی طالب

امام در تزویج جوانان مجرد آل ابی طالب در جهت سیاست راهبردی حفظ نسل پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و تحقق وعده الهی کوثر توجه ویژه ای داشتند. (2) این مسأله را اقدامی پیش گیرانه در برابر سیاست نسل کشی خلیفه های عباسی نسبت به فاطمیان و علویان می توان ارزیابی کرد؛ سیاستی که منصور و خلفای دیگری چون هارون آن را به شدت تعقیب می کردند؛ چنان که به گزارش طبری پس از مرگ منصور، خزانه ها و تالارهایی بر اساس وصیت او بازگشایی شد که مملو از جسد علویان در سن های مختلف بود که در گوش هر کدام حلقه هایی قرار داشت که نام و نسبشان را مشخص می کرد. (3) او گروهی دیگر از علویان را زنده در دیوارها و ستون های شهر بغداد دفن می کرد. (4) همین طور حمید بن قحطبه از سرداران بانفوذ عباسیان، درباره اعدام شصت نفر از سادات به دست خودش در یک شب و به امر هارون، گزارش می دهد. (5)

ا

ج. آزاد کردن برده های متعدد

امام کاظم علیه السلام به آزاد کردن بردگان نیز اهتمام داشتند؛ به گونه ای که گزارش شده جناب احمد از پسران گرانقدر ایشان که قبر مطهرش در شیراز مشهور به

ص: 393


1- کلینی، کافی، ج 1، ص 539.
2- صدوق، ج 1، ص 77 بحرانی، حلية الأبرار في أحوال محمد و آله الأطهار 7، ج 4، ص 264.
3- تاریخ طبری، ج 8 ص 105.
4- شیخ صدوق، همان، ج 1، ص 111.
5- همان، ص 109.

شاه چراغ است (1) و از لحاظ مالی مورد حمایت جدی پدر بود، هزار برده را آزاد ساخت. بی شک این مساله، سیاستی در جهت حساس نکردن رژیم عباسی به فعالیت های امام است. امام خود بیش از چهارصد برده را از جمله عيالات و خانواده اش شمرده اند. (2) این که به این رقم تعداد بیشتری اضافه شود، طبیعتا عباسیان را مشکوک می کرده است.

نهضت آزاد کردن بردگان در زمان ائمه پیشین نیز وجود داشت؛ چنان که امیر مومنان علیه السلام هزار برده (3) امام سجاد 7 نیز سالانه بردگانی را آزاد می کردند. این کار یک برنامه فرهنگی عمیق بود. وقتی بردهای غریب از منطقه ای غیر مسلمان به اسارت مسلمین در می آمد و کسی که تا به حال با اسلام آشنا نبود یا دشمن مسلمان بود، تعالیم اسلام واقعی را در زندگی فردی و درون خانه امام معصوم می دید، بی شک از سر صدق و یقین به اسلام دل می باخت و اگر دارای حداقل استعداد بود هم نشینی او با امام معصوم تا آخر عمر برای وی یک سرمایه معنوی دینی و فرهنگی محسوب می شد. شاید بتوان گفت این مسأله، یکی از عوامل گسترش تشیع در میان توده موالیان بود که برده های آزادشده، قسمت عمده ای از آنان بودند.

نتیجه

امام کاظم علیه السلام با توجه به اوضاع سیاسی و اقتصادی عصر خود، تلاش فراوانی برای بهبود وضعیت اقتصادی جامعه داشتند. آن حضرت با تقویت شبکه وکالت و گسترش آن در سراسر جامعه اسلامی، برای رفع مشکلات جامعه قدم

ص: 394


1- شیخ مفید، همان، ج 2، ص 244؛ اربلی، ج 2، همان، ص 236.
2- شیخ صدوق، ج 1، ص 90
3- ثقفی، الغارات، ج 1، ص 59.

برداشتند. این شبکه در زمانی که جامعه دچار بحران مالی بود، با گرد آوری اموال از مناطق مختلف و رساندن آن به امام کاظم 7 نقش مهمی در اقدامات اقتصادی آن حضرت ایفا کرد. امام کاظم علیه السلام با دریافت اموال و توزیع مناسب آن، نقش مهمی در بهبود وضعیت اقتصادی جامعه داشتند. مهم ترین موارد مصرف اموال توسط امام را در اموری مانند رفع نیاز مستمندان، ازدواج جوانان، آزاد کردن بردگان و تقویت جبهه تبلیغاتی شیعه می توان برشمرد.

منابع

1. ابن العمراني، محمد بن علی بن محمد (م 580)، الإنباء في تاريخ الخلفاء، تحقيق

قاسم السامرائي، قاهره: دار الآفاق العربیه، چاپ اول،

2001/1421

2. ابن شهر آشوب مازندرانی، محمد بن على، مناقب آل أبي طالب علیه السلام ، قسم: چاپ

اول، 1379 ق.

3. اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه في معرفه الأثمه تبریز: چاپ اول، 1381ق.

4. الأصفهانی ابو الفرج على بن الحسين (م 356)، مقاتل الطالبیین، تحقیق سید احمد

صقر، بیروت: دار المعرفه، بی تا

5. الامام الكاظم دارالتوحيد. قم: چاپ اول، 1403.

6. بحرانی، سید هاشم بن سلیمان، حليه الأبرار في أحوال محمد و آله الأطهار :، قم:

چاپ اول، 1411 ق.

7. جباری محمدرضا، سازمان وکالت و نقش آن در عصر ائمه، موسسه امام خمینی،

قم: چاپ اول 1382.

8. خطیب بغدادی، احمد بن على، تاريخ بغداد، بیروت، چاپ اول، 1417 ق.

ص: 395

9. ذهبی، شمس الدين محمد بن احمد (م 748)، تاريخ الاسلام و وفیات المشاهير و

الأعلام، تحقیق عمر عبد السلام تدمری، بیروت: دار الكتاب العربی، چاپ دوم،

1993/1413

10. راوندی قطب الدین، سعید بن هبه الله، الخرائج و الجرائح، قسم: چاپ اول،

1409ق.

11. السخاوی شمس الدين أبو الخیر محمد بن عبدالرحمان بن محمد بن أبي بكر بن

عثمان بن محمد، (م 902ق) التحفه اللطيفه في تاريخ المدينة الشريفة، بیروت:

الكتب العلميه، چاپ اول، 1414 ه/1993م.

12. شامی، يوسف بن حاتم، الدرالنظيم في مناقب الأثمه اللهامیم، قسم: چاپ اول،

1420 ق.

13. صدوق، محمد بن على، عیون أخبار الرضا، تهران: چاپ اول، 1378ق.

14. صدوق، محمدبن علی ابن بابویه، امالی، تهران: چاپ ششم، 1376ش.

15. طبري أبو جعفر محمد بن جریر (م 310)، تاريخ الأمم و الملوک، تحقيق محمد

أبو الفضل ابراهیم، بیروت: دار التراث، چاپ دوم،

1967/1387

16. عبد الغني عارف احمد، تاریخ امراء المدينه المنوره (سال های 1 تا 1417 هجری)، دمشق: دارکنان، 1417ق.

17. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، تهران: چاپ چهارم، 1407 ق.

18. مجلسی، محمدباقر بن محمد تقی، بحار الأنوار، بیروت: چاپ دوم، 1403ق.

19. مفید، محمد بن محمد، الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، قم، چاپ اول،

1413ق.

ص: 396

جایگاه تغذیه در زندگانی امام کاظم علیه السلام

سیده شریفه نبوی

چکیده

در دوران امامت امام کاظم علیه السلام به ویژه در ده سال پایانی، وسعت قلمرو اسلامی به بالاترین حد خود رسیده و جهان اسلام از تنوع آب و هوایی مطلوبی برخوردار بود. این امر در کنار پیشرفت تجاری جهان اسلام، سبب شد تا جامعه اسلامی از حیث خوراک، تنوع بسیاری داشته باشد. غلات، حبوبات، گوشت، لبنیات، میوه و انواع سبزی ها، از جمله غذاهای متعارف مسلمانان در آن زمان بود. بر این اساس انواع گوشت نظیر گوشت چار پایان، پرندگان و ماهی ها، در سفره غذایی مسلمانان وجود داشته و به طرق مختلف مثل آب پز، کباب و یا بریان شده از آنها استفاده می شد. مراجعه به منابع روایی و تاریخی، ما را با این حقیقت روبه رو می کند که امام کاظم علیه السلام در سبد غذایی خود و خانواده اش از گوشت استفاده کرده، به یاران خود نیز توصیه می فرمود تا از گوشت استفاده کنند. آن حضرت ضمن توصیه به خوردن گوشت، از فواید آن نیز سخن می گفتند. گاهی نیز اصحاب، وضعیت گوشت خاصی را از جهت حلال و حرام جویا می شدند و امام پاسخ می دادند. علاوه بر مسلمانانی که به آن حضرت دسترسی داشتند، دیگر مسلمانان نیز مسائل و مشکلات خود را در موضوعات مختلف از

ص: 397

جمله در زمینه گوشت، با واسطه و یا به وسیله نامه، با آن حضرت در میان می گذاشتند و بدین طریق، ضمن اظهار ارادت خود، در رفع ابهامات کوشیدند. جایگاه گوشت در سبد غذایی از منظر امام کاظم علیه السلام ، موضوع پژوهش حاضر است. سؤال این تحقیق، این است که امام کاظم علیه السلام در مورد مصرف گوشت چگونه عمل می کردند؟ فرضیه مورد بررسی این است که حضرت در حد امکان از گوشت استفاده می کردند و به مسلمانان نیز توصیه می فرمودند تا در سفره غذایی خود از آن استفاده نمایند. هدف از این پژوهش، انجام دادن تحقيق مستقل در این زمینه، آشنایی با سیره موسی بن جعفر علیه السلام در مصرف گوشت و تأسی به آن حضرت است. در این پژوهش سعی شده تا از روش توصیفی - تاریخی استفاده شود. محدوده زمانی این تحقیق سال های 148 تا 183 قمری. یعنی عصر امامت حضرت است. در این تحقیق، سعی شده تا از منابع تاریخی، حدیثی و برخی منابع دیگر استفاده شود.

واژگان کلیدی: مصرف گوشت، خوراک، تغذیه، امام کاظم علیه السلام .

مقدمه

خوراک یکی از نیازمندی های بشر برای ادامه حیات است. گوشت از جمله غذاهای مهمی به شمار می آید که در کنار سایر غذاها مانند غلات، حبوبات، میوه و سبزی، برای سلامتی جسم و روان انسان تأثیر بسزایی دارد. برخی از انسان ها دانسته و یا ندانسته، در این امر زیاده روی و برخی بالعکس کوتاهی می کنند. برخی نیز تنها به نوعی از گوشت بسنده می نمایند؛ غافل از این که خداوند متعالی، با توجه به نیاز جسم و روح انسان، گوشت چندین نوع از حیوانات اعم از اهلی و وحشی یا چارپا و پرنده را حلال شمرده است. خداوند متعالی برای رفع این

ص: 398

دسته مشکلات و البته ترقی و تکامل جوامع بشری، انبیا و ائمه اطهار علیه السلام را در بین بشر قرار داده است.

امام کاظم علیه السلام از سال 148 تا 183 پیشوایی شیعیان را بر عهده داشتند. جهان اسلام در دوران امامت آن حضرت، به پیشرفت هایی در زمینه جغرافیایی، تجاری و غیره دست یافت. بر این اساس، مسلمانان در امر تغذیه و از جمله گوشت در رفاه بودند؛ اما هم چنان سؤالاتی در اذهان مسلمانان وجود داشت. آنان به ویژه شیعیان، با مراجعه به حضرت، ضمن اظهار ارادت به ایشان، می کوشیدند تا پاسخ سؤالات خویش را دریافت نمایند.

امام کاظم علیه السلام به دور از هیاهوی پادشاهان عباسی، زندگی زاهدانه ای داشتند؛ اما در حد امکان در سفره غذایی خود و خانواده از گوشت استفاده می کردند. البته تاریخ و روایات شیعه و حتی اهل سنت در این باره سخن چندانی ذکر نکرده اند. شاید از آن جهت که امر تغذیه را چندان مهم تلقی نمی کردند و یا مسائل دیگر مانند مسائل عقیدتی، فقهی و غیره، برای بقای دین اسلام و به ویژه مذهب تشيع، لزوم بیش تری داشته است. از مجموع روایاتی که در این زمینه بر جای مانده، می توان گفت آن حضرت مانند اجداد طاهرینش سعی داشتند تا با گفتار و رفتار خویش، به مسلمانان بفهماند که استفاده از گوشت در سبد غذایی، برای سلامت جسم و روح انسان لازم است.

در این پژوهش سعی شده تا از منابع تاریخی و روایی استفاده شود. در بین منابع جدید، پژوهش خاصی در این زمینه انجام نشده است. بر این اساس، چه بسا تحقیق حاضر دارای نواقصی باشد. از آنجا که امر تغذیه در امر پیشرفت و تکامل جوامع تأثیر زیادی می گذارد و با توجه به این که در رهنمودهای ائمه اطهار این دسته اوامر حتما وجود دارد، شایسته است تا پژوهش گران ارجمند به این امر مهم بپردازند.

ص: 399

شرح حال مختصر امام کاظم علیه السلام

امام کاظم علیه السلام هفتمین امام شیعیان است. نامش «موسی»، کنیه اش «ابو الحسن» (1) و مشهورترین لقبشان «کاظم» است. (2) پدرش امام صادق علیه السلام و مادرش بانویی

گرانقدر به نام حمیده بود. (3) امام کاظم علیه السلام عالم ترین و فقیه ترین انسان عصرش و اگاه ترین انسان ها به کتاب خدا بود. قرآن را با صوت زیبا و در عین حال حزین تلاوت می کرد. (4) در عبادت و زهد، سر آمد مردان عصر خود (5) و در سخاوت و بخشش بی نظیر بود. (6) ابن شهر آشوب می نویسد: «امام کاظم علیه السلام انسانی والامقام، گشاده دست، فصیح اللهجه و شجاع ترین انسان ها بود.» (7) ابن صباغ مالکی از علمای اهل سنت می گوید: «مناقب آشکار و فضایل هویدای آن حضرت، بر این نکته شهادت می دهد که ایشان به بالاترین نقطه عزت و شرف دست یافته و قله های سیادت و بزرگواری را فتح کرده است. (8) بدین ترتیب امام کاظم علیه السلام ، برترین انسان عصر خود در جمیع فضایل و کمالات انسانی بوده و همگان اعم از موافق و مخالف زبان به مدح و ثنای ایشان گشوده اند.

آن حضرت پس از پدر بزرگوارشان 35 سال مقام امامت را داشتند و با چهار

ص: 400


1- شیخ مفید، ارشاد، ج 2، ص 559؛ ابن شهر آشوب، مناقب، ج 4، ص 323
2- شیخ مفید، همان، ج 2، ص 579؛ ابن شهر آشوب، همان، ج 4، ص 323؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 48، ص 11.
3- شیخ مفید، همان، ج 2، ص 215؛ کلینی، کافی، ج 1، ص 476؛ ابن شهر آشوب، همان، ج 4، ص 323؛ اربلی، کشف الغمه، ج 2، ص 160.
4- شیخ مفید، همان، ج 2، ص 579؛ ابن شهر آشوب، همان، ج 4، ص 323.
5- ابن صباغ مالکی، الفصول المهمه، ج 2، ص 932.
6- بخشش های امام کاظم علیه السلام به سبب زیاد بودن، ضرب المثل شده بود. کسی که پول حضرت را می گرفت ولی همچون گذشته از فقر می نالید، درباره اش می گفتند: «عجبا لمن جائه صرة موسى فشكا القله»؛ از کسی که همیان موسی بن جعفر را بگیرد و از بی پولی بنالد، جای تعجب است. (مجلسی، بحارالانوار، ج48، ص 248 ).
7- ابن شهر آشوب، المناقب، ج 4، ص323.
8- ابن صباغ مالکی، الفصول المهمه، ج 2، ص 937.

خلیفه عباسی - منصور، مهدی، هادی و هارون الرشید - معاصر بودند. ایشان سرانجام در سال 183 در 55 سالگی در زندان سندی بن شاهک مسموم شدند و به شهادت رسیدند و در مقابر قريش بغداد به خاک سپرده شدند. (1)

ارزش غذایی گوشت و چربی

گوشت به عضلات حیوانی مخصوص عضلات گاو، گوسفند، بره و غیره گفته می شود که برای تغذیه انسان به کار می رود. (2) ارزش غذایی گوشت بسیار زیاد است. گوشت دومین (3) منبع تأمین پروتئین بدن به شمار می آید و شامل انواع آمینو اسیدها (مواد معدنی برای ادامه زندگی انسان است که تقریبا همه آن در بدن استفاده می شود. (4) مقدار پروتئین گوشت بر حسب نوع حیوان و موقعیت گوشت در بدن فرق می کند. گوشت دارای خاصیت خون سازی قوی است و آهن و مس لازم را برای احیای گلبول های قرمز در دسترس بدن قرار می دهد. گوشت هم چنین دارای انواع ویتامین است. (5) گوشت قرمز آهن زیاد دارد و قابل جذب است. علاوه بر آن، گوشت سبب می شود تا آهن غذاهای دیگر نیز جذب بدن گردد. بر این اساس، اگر گوشت به همراه غذاهای گیاهی حاوی آهن خورده شود و یا در ظروف مسی یا چدنی پخته گردد، سبب بالا رفتن مقدار آهن بدن

ص: 401


1- کلینی، کافی، ج 1، ص 476؛ ارشاد، ج2، ص215؛ طبرسی، امین الاسلام، اعلام الوری، ص294 .
2- نک. فتح الله، اعلم، مواد خوراکی ج 1، ص 250؛ غلامحسین، مصاحب، دایره المعارف فارسی، ج 2 بخش اول ص 2434
3- پروتئین در بدن همه موجودات زنده اعم از حیوانی و گیاهی یافت می شود. ارزش زیستی پروتئین های حیوانی بالاتر از پروتئین های گیاهی است، زیرا در پروتئین حیوانی همه اسیدهای آمینه لازم که سازنده پروتئین های بدن هستند، وجود دارد. (نک: مریم، حبیب اللهی، پروتئین ضروری و حیاتی، نشریه «حقوق زنان»، مهر و آبان 1377 ش 5 ص 52.
4- نک: محمد مهدی، اصفهانی، آیین تندرستی، ص273؛ فتح الله، اعلم، مواد خوراکی، ج 1، ص 250؛ غلامحسین، مصاحب، دایره المعارف فارسی، ج 2، بخش اول ص 2434.
5- فتح الله، اعلم، مواد خوراکی، ج 1، ص 250 - 252

می شود. مرغ و ماهی نیز دارای اهن کافی هستند. (1)

با تمام فواید مذکور گوشت، باید در خوردن آن اعتدال را رعایت نمود، به ویژه مبتلایان به کلسترول بالا. این گروه در صورت استفاده از گوشت گاو و گوسفند، حتما باید تمام چربی آن را جدا کرده، در خوردن گوشت زیاده روی

نکنند. (2)

چربی ها به دو قسم حیوانی و نباتی تقسیم می شوند. مقدار کالری که به وسیله

چربی ها تولید می گردد، بیش از پروتئین هاست. پزشکان معتقدند که مصرف نامتناسب چربی ها، سبب افزایش کلسترول (3) خون و در نتیجه موجب تصلب شرائین (سرخرگ ها) و سکته مغزی یا خفقان و یا مسمومیت خون می گردد. (4)

چربی های حیوانی به دو قسم کره، پیه و دنبه تقسیم می شوند. کره مهم ترین چربی حیوانی است که از لحاظ ویتامین D و A غنی تر از سایر چربی هاست. (5) پیه و دنبه، چربی جامدی هستند که از بافت ها و چربی های حیوانات استخراج می شوند. (6) پیه و دنبه را اصطلاحا چربی سنگین می گویند. مصرف این نوع چربی نباید زیاد باشد چون هضم آن بسیار مشکل است. (7) اما باید دانست که موادی در پیه هست که برای معالجه بیماری های پوستی ارزش فراوان دارد. (8) چربی های

ص: 402


1- منصور، اشرفی، آثار و فواید آهن برای بدن، مکتب اسلام، سال 30، ش 7، ص 70-71.
2- همو، آنژین صدری و انفارکتوس (سکته قلبی)، نشریه «مکتب اسلام» سال 28 ش 12، ص907.
3- کلسترول یک ماده مومی است که به طور طبیعی در بافت حیوانی یافت می شود و بدن انسان برای عملکرد مناسب به آن نیاز دارد. مجهول، چربی ها و بیماری های قلبی»، نشریه «معلم»، نیمه اول اسفند 1386، شماره یازدهم، ص26.
4- دو گا، تصلب شرائین، پزشکی در این باره با شما سخن می گوید؛ مترجم: احمد راد، نشریه زبان و ادبیات یغما، اسفند 1339 ش 152، ص587.
5- شکوه گوهریان، عالم إنشاء و عفت نوابی نژاد، تغذیه و تأثیر آن بر سلامت و بهداشت، ص 24.
6- دایره المعارف فارسی، ج 1، ص 586.
7- تغذیه و تأثیر آن بر سلامت و بهداشت، همان، ص 25.
8- دوگا، تصلب شرائین، پزشکی در این باره با شما سخن می گوید، همان، ص 591.

موجود در مغز، مغز استخوان و چربی ماهی نیز ارزش غذایی فراوانی دارند. این چربی ها دارای فسفر بوده، در ساختمان سلول های عصبی - مغزی و گویچه های قرمز خون و غیره دخالت دارند. (1)

مصرف گوشت در دوره خلفای معاصر امام کاظم علیه السلام

گفتیم امام کاظم علیه السلام با چهار خلیفه عباسی معاصر بودند. در این دوران به ویژه در عصر هارون، جهان اسلام وسعت زیادی یافت و کشورهای ایران، افغانستان، سند، ترکستان، قفقاز، ترکیه، عراق، سوریه، فلسطین، عربستان، سودان، الجزایر، تونس، مراکش و اسپانیا، در قلمرو جهان اسلام قرار داشتند. (2) این مطلب را می توان از گفتگوی امام کاظم علیه السلام و هارون نیز دریافت. زمانی که هارون ادعای بازگرداندن فدک را به اهل بیت : مطرح کرد، امام کاظم علیه السلام فرمود: «تو این کار را نخواهی کرد؛ زیرا حد فدک شامل عدن، سمرقند، افریقا، ارمنیه و بحر خزر است.» (3) پژوهش گران معاصر نیز قلمرو جهان اسلام در عصر هارون را شامل اندلس و مغرب در غرب، هند و چین در شرق، ارمنستان در شمال و یمن در

جنوب ذکر کرده اند. (4)

با توجه به وسعت جهان اسلام و تنوع آب و هوایی، می توان گفت که انواع

مواد غذایی از جمله گوشت در سرزمین های اسلامی یافت می شد. بر اساس

ص: 403


1- تغذیه و تأثیر آن بر سلامت و بهداشت، همان، ص 25. * «سند» یکی از ایالات غربی پاکستان است. کلمه «سند» صورت فارسی قدیم کلمه «هند» است. اعراب سند را بر ایالت بزرگی اطلاق می کردند. امروزه قسمتی از آن را بلوچستان گویند و قسمتی دیگر آن جزء سند کنونی است. (علی اکبر دهخدا، لغت نامه دهخدا 2ج 28، ص 657. )
2- پیشوایی، سیره پیشوایان، ص510
3- نک. ابن شهر آشوب، مناقب، ج 4، ص 320؛ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص 350؛ بحارالانوار، ج 29، ص 200-201؛ پیشوایی، همان، ص 462.
4- عبد الجبار، جومرد، هارون الرشید حقائق عن عهده و خلافته ص309.

منابع تاریخی، در عصر منصور عباسی (137 - 158 ق) گوشت گوسفند و گاو و روغن حیوانی در بازارهای بغداد یافت می شد. (1) هم چنین گروه های مختلفی مانند مرغ فروشان، (2) ماهی فروشان ، (3) روغن فروشان (4) و گوشت فروشان (5) در بازار بغداد به کار اشتغال داشتند. زمانی منصور عباسی به همراه گروهی از سپاهیانش به مهمانی عمویش «عیسی بن علی» رفت. عیسی برایشان طعام رنگارنگ مهیا کرد که از جمله آنها گوشت گوسفند، مرغ و گوشت سرد بود. عیسی هنگام بازگشت منصور، زنبیلی از غذاها به سپاهیان هادی داد که از جمله موجودی آن گوشت

بزغاله، مرغ، جوجه و گوشت سرد بود. (6) در عصر مهدی عباسی (158 - 169 ق) و هادی عباسی (169 - 170 ق) نیز گوشت در چرخه غذایی مردم قرار داشت. بر اساس روایتی از علی بن یقطین، مهدی عباسی هنگامی که در «ماسبذان » بود، از مقداری نان و گوشت سرد تغذیه کرد که با سرکه پخته شده بود. (7) مصرف گوشت پس از آن نیز به مرور زمان از تنوع بیشتری برخوردار شد، چنان که در عصر هارون (170 - 193 ق) از گوشت شتر، گاومیش، پرندگان و ماهی نیز برای

ص: 404


1- خطیب بغدادی، تاریخ بغداد ج 1، ص 30؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج 10، ص 99
2- يعقوبي، البلدان، ص 246.
3- صولی، اخبار الراضي و المتقي باالله، ص 261.
4- صولی، همان، ص 261.
5- صباح ابراهيم سعيد، الشيخلی، الاصناف في العصر العباسي، ص 75، به نقل از تنوحی، الفرج بعد الشده، ج 2، ص 233 و 357.
6- حسن ابراهیم حسن؛ تاریخ اسلام، ج 2، ص 424؛ یاقوت حموی، معجم الأدباء، ج 4، ص 361؛ مکی، تمدن اسلامی از حسن، ص 160. * ماسبذان یکی از نواحي بلاد جبل است. (مقدسی، محمد بن احمد، احسن التقاسيم، ص 386). جبل یا جبال در نقل جغرافی دانان قدیم، ناحیه کوهستانی پهناوری است که از باختر به جلگه های بین النهرین و از خاور به کویر بزرگ ایران محدود می شود و شاهراه بزرگ بغداد به خراسان است. (احمد بن محمد، همدانی (ابن فقيه)، البلدان، ص 201.)
7- تاریخ طبری، ج 8 ص 170؛ تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 401.

تغذیه استفاده قرار می شد. (1) هم چنین در این مجالس، برخی از میزبانان از جمله ابراهیم بن مهدی، (2) ماهی های فراوانی تهیه می کردند تا به شخص خلیفه خوراک زبان ماهی پیش کش کنند. (3) منابع تاریخی، گویای آن است که گوشت شتر مورد علاقه هارون بوده است. روزی هارون از آشپز دربار پرسید: «آیا غذایی از گوشت شتر جوان موجود هست؟» آشپز پاسخ داد: «بله و بلکه رنگ های مختلفی از آن وجود دارد. (4) هم چنین روزی یکی از امرا، هارون را به مهمانی دعوت کرد. پس از آن که هارون در مجلس وی حاضر شد، آشپزان ظرف غذایی پیش روی هارون قرار دادند که در آن ماهی گران قیمتی وجود داشت. (5)

مصرف گوشت در عصر امام کاظم علیه السلام

اشاره

از فرمایش های امام کاظم علیه السلام در منابع اسلامی درباره اهمیت گوشت، استفاده می شود که خوردن آن، سبب رویش گوشت می گردد و هر کس به اندازه لقمه ای چربی (پیه و دنبه) (6) بخورد، به همان اندازه درد از بدنش خارج می شود. (7) هم چنین آن حضرت در پاسخ این سؤال که نخوردن گوشت در ظرف سه روز سبب بدخلقی می شود، فرمود: «چنین چیزی دروغ است؛ اما اگر کسی در طول چهل

ص: 405


1- نک: عبد الجبار، جومرد، هارون الرشید حقائق عن عهده و خلافته، ص 302
2- مسعودی، مروج الذهب، ج 2، ص 279؛ حسن ابراهيم حسن، تاریخ الاسلام، ج 2، ص 346.
3- حسن ابراهيم حسن، همان، ج 2، ص 346، به نقل از مسعودی، مروج الذهب، ج 2، ص 279 - 280؛ معجم البلدان، قسمت قصر عیسی بن علی.
4- ابن کثیر، البدایه و النهایه ج10، ص 216؛ جو مرد، هارون الرشید حقائق عن عهده و خلافته، ص 235 - 236؛ پیشوایی، سیره پیشوایان ص 477.
5- عبد الجبار، جومرد، همان، ص 235.
6- با توجه به روایت که لفظ «شحم» دارد، مراد از چربی در این جا پیه و دنبه است که اصطلاحا به آن ها چربی سنگین می گویند.
7- برقی، محاسن، ج 2، ص 464-465.

روز گوشت نخورد کج خلق می شود و بدنش ضعیف می گردد. (1) بر این اساس، خوردن گوشت و چربی برای سلامت جسم و روان انسان مفید است.

گوشت هایی که آن حضرت و شیعیانشان استفاده می کردند، به سه دسته عمده

تقسیم می شدند.

1. گوشت آبزیان

ماهی مهم ترین حیوان آبزی به شمار می آید که بشر همواره از آن استفاده می کرده است. بر اساس تحقیقات، غذاهای دریایی به ویژه ماهی و روغن آن، مهم ترین منبع تأمین اسیدهای چرب لازمه بدن هستند. (2) گوشت ماهی، سرشار از پروتئین، ویتامین و مواد مورد نیاز بدن است. از آبزیان می توان به عنوان یک منبع مطمئن و کاهش دهنده آثار سوء تغذیه استفاده کرد. پروتئین حیوانی به ویژه ماهی، به دلیل داشتن اسیدهای آمینه لازم و عوامل محرک رشد، اثر مهمی در ترمیم بافت ها و سلامت و شادابی انسان و به طور کلی رشد بدن دارد. همچنین مصرف زیاد ماهی، میزان کلسترول خون را پایین آورده، مانع لخته شدن آن می شود. (3) مصرف ماهیان کم چرب نیز سبب کاهش وزن

می گردد. (4)

بر اساس روایات، گوشت ماهی در سبد غذایی عصر امام کاظم علیه السلام قرار داشته

است. ایشان پس از توصیه ابراهيم بن عبد الحميد به تغذیه از گوشت ماهی می فرماید: «اگر آن را بدون نان بخوری، تو را کفایت می کند و اگر با نان بخوری،

ص: 406


1- برقی، همان، ج 2، ص 466.
2- مجهول، «ماهی یا گوشت قرمز»، نشریه گزارش، ص48.
3- مریم، حبیب اللهی، چربی ها سودمند یا زیان آور»، نشریه حقوق، حقوق زنان، شهریور 1377، ش4، ص 47.
4- غذاهای دریایی و انسان، نشریه علوم انسانی، گزارش، آبان 1370، ش 11، ص 12 و 13..

غذای گوارایی برای توست.» (1) بر اساس روایات دیگری از آن حضرت، «ماهی جسم را ذوب می کند و چربی چشم ها را از بین می برد.» (2)

ماهی تازه در نزد آن حضرت اهمیت ویژه ای داشت. زمانی امام کاظم علیه السلام به یکی از یاران خود به نام «معتب» دستور داد تا برایش ماهی تازه تهیه کند. پس از آن که وی ماهی را تهیه کرد، حضرت به او فرمود تا با بخشی از آن «سكباج» (3)

درست کند و بخش دیگری را کباب نماید. آن گاه امام قسمتی از آن را برای ناهار و قسمتی دیگر را برای شام استفاده کردند. (4)

«ربیثا» (5) نوعی ماهی بود که در سفره غذایی مسلمانان عصر امام کاظم علیه السلام وجود داشت. این نوع ماهی کوچک تر از سایر انواع ماهی و ارزان تر بود. به همین دلیل مردم عادی که توان خرید ماهی های بزرگ و گران قیمت را نداشتند، به آن بسنده می کردند». (6) جعفر بن يحيى احول به نقل از برخی می گوید:

ابو الحسن موسی علیه السلام را دیدم که با گروهی غذا می خورد. در آن حال ظرفهای کوچکی به نام «سكرجه» (7) آوردند. حضرت دستش را جلو آورد و یکی از آن ظرف ها را که حاوی «ربیثا» بود، گرفت و از آن خورد. برخی از اصحاب گفتند:

ص: 407


1- برقی، همان، ج 2، ص 475؛ کلینی، کافی، ج 6، ص323
2- کلینی، همان، ج 6، ص 323-324؛ طوسی، من لایحضره الفقیه، ج 3، ص 351 - 352.
3- سكباج معرب سكبا و نوعی آش است که با گوشت چربی دار، هویج، بادمجان، بادام، کشمش، انجیر خشک و مخلوطی از شیره خرما، سرکه و ادویه پخته می شد و غذایی مناسب همه فصل ها و همه حالات بود و حتی در سفر و حضر از آن استفاده می کردند. از این رو، به «مخ الاطعمه» و «سیدالمرق» معروف بود. (نک: محمد، مناظر احسن، زندگی اجتماعی در عصر عباسیان، مترجم: مسعود رجب نیا ص110، دهخدا؛ لغت نامه دهخدا، ج 38، ص556.
4- . برقی؛ محاسن، ج 2، ص 477؛ کلینی، کافی، ج 6، ص323.
5- ربينا نوعی ماهی که دارای پولک های ریز است. (طریحی، مجمع البحرین، ج 2، ص 254.)
6- زندگی اجتماعی در عصر عباسیان، همان، ص 113 به نقل از وشاء موشی، ص 192.
7- «سكر جه» ظرف کوچکی است که در آن مقدار اندکی از مواد اشتها آور مانند ترشی و ادویه ریخته، بر سفره قرار می دهند. (نک: ابن اثیر، النهايه في غريب الحديث و الأثر، ج 3، ص 384؛ ابن منظور، لسان العربي ج 4، ص 376؛ دهخدا، لغت نامه دهخدا، ج 38، ص 557.)

جانم به فدایت! ما می خواستیم در مورد «ربیثا» از شما سوال کنیم ولی دیدیم که

شما از آن خوردید.» حضرت فرمود: «اشکالی ندارد.» (1)

2. گوشت پرندگان
اشاره

گوشت پرندگان به دو دسته تقسیم می شوند: گوشت های سفید مانند گوشت جوجه، کبک و بوقلمون نر که کم چرب و سريع الهضم هستند و گوشت های سیاه مانند گوشت اردک و غاز که پر چربی و زیاد مغذی هستند اما دیرتر هضم می شوند. (2) این دسته از گوشت ها ارزش پروتئینی گوشت قرمز را دارند. (3) گوشت پرندگان در سبد غذایی مسلمانان عصر امام کاظم علیه السلام اهمیت ویژه ای داشته است.

بر اساس منابع تاریخی، در بغداد چند بازار فروش پرندگان وجود داشته که فروش جوجه از داد و ستدهای عمده آنان بوده و جوجه کسکریه مشتری فراوانی داشته است. (4)

الف) گوشت شترمرغ

در مورد شتر مرغ روایتی از امام کاظم علیه السلام وجود ندارد که به صراحت بر خوردن آن دلالت کند، اما اصحاب آن حضرت سوالاتی در این زمینه مطرح کرده اند. از آن جا که طرح سوال در این زمینه غالبا دلالت بر خوردن می کند، بر این اساس می توان گفت شتر مرغ از جمله حیواناتی بوده که در سفره غذایی

ص: 408


1- برقی، محاسن، ج 2، ص 478؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 62، ص 210-211.
2- ژول كورمن، حفظ الصحه، نشريه ارمغان، سال هشتم، ش 8، ص 575.
3- مریم، حبیب اللهی، همان، ش4، ص 54. * «كسكر» روستایی میان دجله و فرات بود. مرغ كسكرى فربه و خوشمزه بود و گاه چنان چاق می شد که به سنگینی بز یا گوسفند می رسید. (محمد، مناظر احسن، زندگی اجتماعی در عصر عباسیان، مترجم: مسعود رجب نیا، ص 106.
4- محمد،؛ مناظر احسن، همان، ص 106، به نقل از الحيوان، ج 2، ص 248.

شیعیان گه گاهی وجود داشته است. على بن جعفر از آن حضرت پرسید: «اگر مردی در حال احرام شتر مرغی را شکار کند، وظیفه اش چیست؟» حضرت فرمود:

کفاره اش یک شتر است؛ اگر نمی تواند به شصت مسکین صدقه بدهد و اگر

نمی تواند هیجده روز روزه بگیرد.» (1)

ب) گوشت کبک

گوشت کبک تفاوت چندانی با گوشت مرغ، غاز و اردک ندارد. در فصل های سرد سال مصرف گوشت کبک همچون سایر گوشت ها، می تواند از بسیاری عفونت های تنفسی پیش گیری کند. گوشت کبک از لحاظ آهن، فقیر است اما میزان چربی و کلسترول آن کمتر از گوشت مرغ است. (2)

کبک از جمله پرندگانی بوده که گوشت آن در سبد غذایی عصر امام کاظم علیه السلام

به ویژه افراد مریض قرار داشته است. بر اساس روایات امام کاظم علیه السلام به یارانش توصیه می کرد تا برای معالجه فرد مبتلا به تب به او گوشت کبک بخورانند؛ زیرا گوشت کبک ساق پاها را تقویت می کند و تب را به طور کلی از بین می برد. (3)

ج) گوشت کبوتر

در مورد استفاده از گوشت کبوتر در امر تغذیه روایت صریحی مشهود نیست،

اما روایاتی از آن حضرت در زمینه صید کبوتر وجود دارد. از آن جا که کبوتر از

جمله حیوانات حلال گوشت است، بر این اساس می توان گفت، گوشت آن در سبد غذایی عصر امام کاظم علیه السلام قرار داشته است. آن حضرت در پاسخ محمد بن فضیل مبنی بر صید کبوتری که قیمت آن نیم درهم یا یک درهم باشد، فرمود:

ص: 409


1- على بن جعفر عريضی، مسائل على بن جعفر و مستدركاتها، ص 120.
2- /http://www.tebyan.net/mobile.aspx/Comment
3- کافی، ج 6، ص312، حر عاملی، وسایل الشیعه، ج 25، ص29؛ شبر، طب الائمه، ص 120.

اگر صاحب آن را می شناسی برگردان؛ در غیر این صورت، اگر کبوتر قدرت پرواز دارد، از آن توست.» (1) بر اساس روایت دیگری، آن حضرت صید کبوتر حرم را در حالی که صیاد بداند کبوتر حرم است، (2) اگر چه در خارج حرم آن را صید کرده باشد، حرام دانست. در مورد صید کبوتر روایات دیگری نیز وجود دارد. (3)

د) گوشت هوبره

هوبره از جمله پرندگانی است که امام کاظم علیه السلام استفاده از گوشت آن را جایز شمردند. گوشت هوبره بنا بر فرمایش آن حضرت برای رفع بواسیر، درد پشت و ازدیاد قوای جنسی مفید است. (4)

پرندگان دیگری مانند مرغ، اردک و دراج" نیز در سفره غذایی آن دوره وجود داشتند. بر اساس منابع تاریخی، ساکنان بغداد از گوشت پرندگان اهلی در خوراک استفاده می کردند. به گفته جاحظ، جوجه، اردک و دراج را غروب سر می بریدند و در طول شب در ماست می خوابانیدند و سپس از آن غذا درست می کردند. (5) بر اساس روایتی، امام کاظم علیه السلام با استناد به سخن رسول اکرم علیه السلام استفاده از گوشت مرغ را در حال احرام جایز شمردند. (6)

ص: 410


1- کلینی، همان، ج 6، ص 222.
2- على بن جعفر عریضی، مسايل على بن جعفر و مستدركات ها، ص 271.
3- همان، ؛ حمیری، عبدالله بن جعفر، قرب الإسناد، ص 278. *هوبره مرغی است خاکستری رنگ و منقارش دراز، دهخدا، لغت نامه دهخدا، ج 48، ص 331.
4- کافی، ج 6، ص313. * دراج نوعی پرنده شبیه به کبك و بزرگ تر از آن است. پرهایش دارای خال های سیاه و سفید و نوک آن کوتاه است. این اسم بر مذكر و مؤنث آن یکسان اطلاق می شود. این پرنده بسیار تخم می گذارد و همواره شکر پروردگار به جا می آورد. طریحی، مجمع البحرین، ج 2، ص 300؛ بستانی، فؤاد افرام، فرهنگ ابجدی، عربی فارسی، ج 1، ص 388.)
5- زندگی اجتماعی در عصر عباسیان، ص 109، به نقل از الحيوان، ج 2، ص 248.
6- مسائل على بن جعفر و مستدركات ها، ص 271-272.
3. گوشت چارپایان
اشاره

گوشت چار پایان، جزء گوشت قرمز به شمار می آید که پیش تر در مورد آن سخن گفته شد. با مراجعه به روایات، می توان دریافت که گوشت چار پایان نزد مسلمانان اهمیت خاصی داشته و در عصر امام کاظم علیه السلام نیز اهمیت خود را حفظ کرده است. بر اساس روایات، مسلمانان از چار پایان مختلفی برای تغذیه استفاده می کردند که اسلام حلیت آن ها را تأیید کرده بود.

الف) گوشت آهو

بر اساس روایتی از علی بن جعفر، امام کاظم علیه السلام خوردن گوشت آهو را جایز شمردند. علی بن جعفر از آن حضرت پرسید: «اگر شکارچی آهو یا گورخر یا پرنده ای را بر زمین بیندازد و سپس فرد دیگری آن را با تیر بزند و بمیرد، آیا خوردن آن جایز است؟» حضرت فرمود: «در صورتی که موقع تیراندازی نام خدا را برده باشد، می تواند آن را بخورد.» (1) در روایت دیگری نیز علی بن جعفر از آن حضرت در مورد خریدن آهو و خوردن گوشت آن در حال احرام پرسید. حضرت پاسخ دادند: «هر کس از آن آهو خورده است، باید کفاره بدهد.» (2)

ب) گوشت شتر

گوشت شتر از جمله منابع غذایی مسلمانان از عصر رسول اکرم صلی الله علیه و آله بوده و در عصر امام کاظم علیه السلام نیز رواج داشته است. روایتی از امام کاظم علیه السلام گویای آن است که رسول خدا خوردن گوشت شتر، گاو و گوسفند را در حرم جایز می دانستند. (3)

ص: 411


1- على بن جعفر عریضی، همان، ص 177؛ وسایل الشیعه، ج 25، ص 51.
2- على بن جعفر عریضی، همان، ص 272؛ عبدالله بن جعفر حمیری، قرب الاسناد، ص 107، با اختلاف اندک.
3- على بن جعفر عريضی، همان، ص 271.

شتر خراسانی نوعی شتر بود که گوشت آن در سبد غذایی مسلمانان عصر امام كاظم علیه السلام و حتی قبل از آن حضرت وجود داشت. بر اساس روایتی از داوود رقی، خوارج از تفسیر آیه ( وَ مِنَ اَلابْلِ اِثْنَيْنِ ) (1) سؤال کردند. امام صادق علیه السلام پس از مراجعه داوود رقی، در پاسخ این سؤال فرمودند: «مراد از آن، دو جفت (نوع) شتر بخاتی" و عراب" است.» (2) استفاده از گوشت شتر خراسانی در سبد غذایی، به دلایلی مورد سؤال شیعیان بوده است. شاید علت این امر، شبهه ای بوده که قبل از امام کاظم علیه السلام از سوی برخی القا می شده و تا آن هنگام نیز وجود داشته است. داوود رقی می گوید: «به امام صادق علیه السلام نوشتم که مردی از اصحاب ابی الخطاب مرا از خوردن گوشت بخت و کبوتران مسرول نهی می کند.» حضرت در پاسخ فرمود: «سوار شدن بر بخت و نوشیدن شیر آن ها و خوردن گوشت آن ها و خوردن گوشت کبوتران مسرول اشکالی ندارد.» (3) علت دیگر این امر، خوارج بودند که روایت آن بیان شد.

ج) گوشت گاو

بر اساس روایات، امام کاظم علیه السلام از گوشت گاو برای تغذیه خود استفاده

ص: 412


1- سوره بقره، آیه 144. * البخت ... هي الابل الخراسانيه، بخت یعنی شتر خراسانی، خلیل بن احمد فراهیدی، العین، ج 4، ص 242 ابن منظور، لسان العرب ج 2، ص 9. * الابل العراب هي العربیه، شتر عراب یعنی شتر عربی. (فراهيدي، العین، ج 2، ص 128؛ الابل العراب...خلاف البخاتي. ابن منظور، همان، ج 1، ص 590؛ طریحی، مجمع البحرین، ج 2، ص 117 )
2- على بن ابراهیم قمی، (م. قرن 3)، تفسیر قمی، ج1، ص219؛ محمدحسین طباطبایی، تفسیر المیزان، ج 7، ص 370. * ابوالخطاب محمد بن ابی زینب اسدی از اصحاب امام صادق علیه السلام بود و سپس در زمره غاليان و دروغ گویان قرار گرفت و در احادیث آن حضرت دست برد و سخنانی را به دروغ به آن حضرت نسبت داد. وی به سبب این کارش مورد لعن امام صادق علیه السلام و امام رضا علیه السلام قرار گرفت. (نک: رجال کشی، ص 224 و 296 297؛ علامه حلی، رجال علامه ص 271؛ شهرستانی، محمدبن عبدالكريم، الملل و النحل ج 1، ص 179.
3- کافی، ج 6، ص311؛ صدوق، من لایحضره الفقيه، ج3، ص337؛ حر عاملی، وسایل الشیعه، ج24، ص 189.

می کردند. حضرت با فرستادن فردی نزد یکی از اصحابشان به نام «لفافی» (1) در مکه، از او خواستند تا برایشان گوشت گاو بخرد و آن را به صورت «قدید» (2) در آورد. (3) هم چنین آن حضرت هنگامی که به کشتزارشان در خارج مدينه می رفتند، برای تغذیه مقداری «قدید» با خود می بردند. (4) بر اساس فرمایشی از آن حضرت، آرد گندم یا آرد جو بو داده شده و آش گوشت گاو، بیماری برص را از

بین می برد. (5)

د) گوشت گاومیش

گاومیش در 2500 سال قبل از میلاد در عراق وجود داشت. اعراب این حیوان را در زمان امویان برای راندن شیرها از مرزهای شمالی شامات، از سند آوردند اما از گوشت آن در تغذیه استفاده نمی کردند. (6) به مرور زمان، استفاده از گوشت آن نیز مرسوم شد، اما هنوز ابهاماتی در ذهن برخی مسلمانان وجود داشت. بر اساس روایتی «واقفیه» به حرمت گوشت گاو میش معتقد بودند. (7) امام کاظم علیه السلام در پاسخ

ص: 413


1- در منابع رجالی دو نفر با این عنوان از اصحاب امام کاظم علیه السلام ذکر شدند: 1. نشيط بن صالح بن لفافه. احمد بن على، نجاشی، رجال النجاشی ص 429؛ رجال شیخ طوسی، ص316. 2. لفافه النقاش. (رجال شیخ طوسی، ص 549؛ ابوالقاسم، موسوی خویی، معجم رجال الحدیث، ج 15، ص 139
2- گوشتی که آن را قطعه قطعه کرده (بنا بر قولی گوشت را به درازا قطعه قطعه کنند و خشک نمایند. قدید یعنی گوشتی که آن را نمک سود کرده، در آفتاب خشک کنند. (ابن منظور، لسان العرب، ج 12، ص 34).
3- برقی، محاسن، ج 2، ص 436؛ وسایل الشیعه، ج 25، ص 5ه. البته این روایت در محاسن از «لقافي» و در وسایل الشيعه از «لفافی» نقل شده که ظاهره تصحيف صورت گرفته است.
4- مفید، ارشاد، ج 2، ص 575 - 576.
5- کافی، ج 6، ص311؛ وسایل الشیعه، ج 25، ص 44 به همین مضمون.
6- زندگی اجتماعی در عصر عباسیان، ص108. * واقفیه گروهی از شیعه هستند که معتقدند موسی بن جعفر علیه السلام آخرین امام و همان مهدی موعود است. آنان قائلند که او نمرده، بلکه زنده است و پس از غیبت خروج می کند. (شهرستانی، الملل و النحل، ج 1، ص 198؛ سید مرتضی حسینی دشتی، معارف و معاریف ج 5، ص 2301؛ صابری، حسین، تاریخ فرق اسلامی، ج2، ص295.
7- طوسی، التهذیب، ج 7، ص 129، حر عاملی، وسائل الشیعه، ج 25، ص 53.

به این دسته سوالات استفاده از گوشت گاومیش و شیر و کره آن را جایز شمردند. (1)

ه) گوشت گوسفند

گوشت گوسفند از زمان رسول اکرم صلی الله علیه و آله در سفره غذایی مسلمانان جایگاه خاصی داشت و پس از آن نیز جایگاه خود را حفظ کرد. بر اساس فرمایشی از رسول اکرم صلی الله علیه و اله ، گوشت گوسفند برطرف کننده بیماری است. (2) گوسفند بهترین

حیوانی بوده که ذبح آن برای عقیقه در روایات ذکر شده چنان که رسول اکرم صلی الله علیه و آله پس از تولد امام حسن و امام حسین علیه السلام گوسفند عقیقه کردند. امام کاظم علیه السلام نیز برای عقیقه دختر و پسر، گوسفند نر را یکسان شمردند. (3) بر این اساس، گوشت گوسفند در سبد غذایی مسلمانان جایگاه خاصی داشته اما برخی استفاده از آن را نیکو نمی دانستند. سعد بن سعد می گوید: به ابو الحسن علیه السلام عرض کردم: «خانواده ام گوشت گوسفند نمی خورند؛ زیرا معتقدند گوشت گوسفند سبب بیماری پوستی، سردرد و سایر بیماری ها می شود.» حضرت فرمود: «ای سعد! اگر چیزی نزد خداوند برتر از گوشت گوسفند بود، هر آینه آن را فدیه حضرت اسماعیل قرار می داد». (4) امام کاظم علیه السلام با بیان این سخن، علاوه بر بیان اهمیت گوشت گوسفند و مقام والای حضرت اسماعیل علیه السلام ، تفکر غلط عصر عباسیان را اصلاح کردند. آن ها گوشت بز را برتر از سایر گوشت ها می دانستند. (5)

ص: 414


1- کافی، ج 6، ص313، حر عاملی، وسائل الشیعه، ج25، ص 52.
2- شبر، طب النبی، ص 27.
3- على بن جعفر عريضي، مسايل على بن جعفر، ص 155؛ حمیری، قرب الاسناد، ص297.
4- کافی، ج 6، ص 310 ح 2، وسایل الشیعه، ج25، ص 43، باب 13، ح 1؛ طبرسی؛ مکارم الاخلاق، ص 159.
5- زندگی اجتماعی در عصر عباسیان، ص 108 .
و) گوشت گورخر

على بن جعفر می گوید: از امام کاظم علیه السلام پرسیدم: «شکارچی آهو یا گورخر یا پرنده ای را بر زمین می اندازد؛ سپس فرد دیگری آن را با تیر می زند و می میرد؛ آیا می تواند آن را بخورد؟» حضرت فرمود: «تا هنگامی که تغییر نکرده» می تواند آن را بخورد؛ در صورتی که موقع تیراندازی نام خدا را برده باشد.» (1)

4. گوشت حشرات

ملخ تنها حشره ای است که دین اسلام خوردن آن را تجویز کرده و شیعیان نیز از گوشت آن در سفره غذایی خود استفاده می کردند. علی بن جعفر می گوید: از امام کاظم علیه السلام پرسیدم: «اگر ملخ پس از صید بمیرد آیا خوردن آن جایز است؟ » حضرت فرمود: «اشکالی ندارد؛ (2) اما اگر ملخ در صحرا یا دریا بمیرد (3) یا ملخ ریزه باشد که هنوز توان پرواز ندارد، خوردن آن جایز نیست.» (4)

مطلب دیگر در زمینه گوشت، چگونگی پخت آن است. از گوشت به صورت آب پز، همراه با خورشت یا آش و یا به صورت کباب می توان استفاده کرد. در روایات امام کاظم علیه السلام هر دو نوع آن ذکر شده است. امام کاظم علیه السلام می فرماید: «آرد گندم یا آرد جو بوداده و آش گوشت، بیماری برص را از بین می برد.» (5) و یا بنابر روایت دیگری، حضرت به یکی از اصحاب خود به نام «معب» فرمان می دهد تا ماهی را برایش سكباج کند. (6)

ص: 415


1- مسايل على بن جعفر، ص 177، وسائل الشيعه ج 25، ص 51.
2- على بن جعفر عریضی، همان، ص 192.
3- همان، ص 192.
4- على بن جعفر عريضی، همان ص 109.
5- برقی، محاسن، ج 2، ص 477، کافی، ج 6، ص323.
6- کلینی، همان، ج 6، ص311.

خوردن گوشت به صورت کباب، اهمیت خاصی دارد و حتی برای رفع برخی بیماری ها مفید است. موسی بن بکر می گوید: امام کاظم علیه السلام از من پرسید: «چرا رنگ چهره ات زرد است؟» گفتم: «مریضم.» حضرت فرمود: «گوشت بخور.» پس از آن گوشت را به طور معمول پختم و خوردم. جمعه بعد حضرت مرا دید در حالی که رنگ چهره ام همچنان زرد بود. حضرت فرمود: «مگر به تو امر نکردم که گوشت بخوری؟» عرض کردم: «از آن هنگام تا به حال گوشت می خورم.» فرمود:

چگونه آن را می خوری؟» عرض کردم: «پختم و خوردم.» حضرت فرمود: « این گونه نخور؛ بلکه آن را کباب بکن و بخور.» پس از آن کباب می خوردم. جمعه بعد حضرت به دنبالم فرستاد در حالی که خون به چهره ام بازگشته بود. حضرت فرمود: «اکنون خوب شد.» (1)

بریان کردن صورت دیگر استفاده از گوشت است. بر اساس روایتی، امام کاظم علیه السلام هنگامی که در زندان هارون بودند، به هنگام افطار از مقداری نان و قطعه ای گوشت بریان شده استفاده کردند. (2)

نتیجه

امام کاظم علیه السلام به مدت 20 سال امامت جهان تشیع را بر عهده داشتند. آن حضرت در این دوران با چهار خلیفه عباسی معاصر بودند. در این دوران، به ویژه در عصر هارون، جهان اسلام از حیث جغرافیایی و تجاری به پیشرفت وسیعی دست یافت. این امر سبب شد تا مسلمانان در امر تغذیه به انواع خوراک دسترسی داشته باشند. از این جهت انواع گوشت چارپایان، پرندگان و ماهی ها در سفره غذایی مسلمانان وجود داشت. امام کاظم علیه السلام که همواره راهنمای مسلمانان و به

ص: 416


1- همان، ص319؛ برقی، محاسن، ج 2، ص 468؛ رجال کشی، ص438.
2- کلینی، همان، ج 6، ص323؛ صدوق، عیون خبارالرضا، ج 1، ص 107.

ویژه شیعیان در زمینه های مختلف فقهی، عقیدتی، سیاسی، اجتماعی و غیره بودند، سعی می کردند تا با رهنمودهای خداپسندانه، به اصحاب بیاموزدند تا

جهت تقویت روح و جسم خویش در کنار سایر غذاها، از انواع گوشت در حد امکان استفاده کنند. آن حضرت در فرصت های مناسب، از فواید گوشت سخن می گفتند تا بدین طریق ضمن آگاهی شیعیان از خاصیت انواع گوشت، آنها را به خوردن آن تشویق نمایند. برخی مواقع نیز شیعیان و اصحاب آن حضرت در پی یافتن پاسخ سؤالات خویش در مورد گوشت و غیر آن، به ایشان مراجعه می کردند و بدین ترتیب از تعالیم ارزنده ایشان بهره می بردند.

منابع

*قرآن کریم، ترجمه ناصر مکارم شیرازی.

1. ابن اثیر، النهايه في غريب الحديث (جلد 3)، تحقيق: طاهر احمد زاوی - محمود

محمد الطناحي، قم: موسسه اسماعيليان للطباعه و النشر و التوزيع، 1394

2. ابن بسطام، عبد الله و حسین، طب الأئمه علیهم السلام ، قم: دار الشريف الرضی، چاپ دوم،

1411 ق.

3. ابن شهر آشوب، محمد بن على، المناقب (جلد 4)، قم: 1379 ق.

4. ابن صباغ مالكی، علی بن محمد، الفصول المهمه في معرفه الائمه (جلد 2)، محقق:

سامي الغریری، بی جان مؤسسة دار الحديث الثقافيه، 1422.

5. ابن عساکر، تاریخ مدينة دمشق، تحقیق: علی شیری، بیروت: دار الفكر للطباعه و

النشر و التوزيع، 1415.

6. ابن کثیر، البدایه و النهایه جلد (10)، اسماعیل بن عمر بن كثير الدمشقی (م 774)،

بیروت: دار الفكر، 1407/ 1986.

ص: 417

7. ابن منظور، لسان العرب (جلد 4، 2، 1 و 12)، محمد بن مکرم (711 ق)، محقق:

میردامادی، جمال الدین، بیروت: دار الفكر للطباعه و النشر و التوزيع، دار صادر،

1414 ق.

8. اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمة في معرفة الأئمه (جلد 2)، تبریز: بنی هاشمی،

1381ق.

9. اشرفی، منصور، آثار و فواید آهن برای بدن، مکتب اسلام، سال 30، ش 7.

10. ________ . آنزین صدرع و انفارکتوس ( د؛ آنژین صدری و انفارکتوس (سکته قلبی)، نشریه «مکتب اسلام»

سال 28، ش 12.

11. برقی، احمد بن محمد بن خالد، محاسن، قم: دار الكتب الإسلامية، چاپ دوم،

1371 ق.

12. پیشوایی، مهدی، سیره پیشوایان، قم: موسسه امام صادق 7،

1432/1390 ق

13. بستانی، فؤاد افرام، فرهنگ ابجدی (جلد 1)، تهران: انتشارات اسلامی، بی تا.

14. جو مرد، عبد الجبار، هارون الرشید حقایق عن عهده و خلافته؛ بی جا: شركة

المطبوعات للتوزيع و النشر، 2005م.

15. حبيب اللهی، مریم، چربی ها سودمند یا زیان آور، نشریه حقوق «حقوق زنان»

شهریور 1377 شماره 4.

16. حر عاملی، محمد بن حسن، تفصيل وسائل الشيعه إلى تحصيل مسائل الشريعه

(جلد 24 و 25)، قم: مؤسسه آل البيت علیهم السلام 1409 ق.

17. حسن ابراهیم حسن؛ تاریخ اسلام (جلد 2)، قاهره: دار الجيل، بیروت و

مكتبه النهضه المصريه، 1422ه.ق/ 2001م.

18. حسینی دشتی، سید مر تضی، معارف و معاریف (ج 5)، قم: انتشارات اسماعیلیان، .1369

19. حمیری، عبد الله بن جعفر، قرب الإسناد، قم: مؤسسه آل البيت علیهم السلام ، 1413 ق.

20. خطیب بغدادی، تاریخ بغداد (جلد 1)، (المكتبه الشامله).

ص: 418

21. دو گا، تصلب شرائین، پزشکی در این باره با شما سخن می گوید، مترجم: احمد راد؛

نشریه زبان و ادبیات «یغما» اسفند 1339 ش 152.

22. دهخدا، علی اکبر، لغت نامه دهخدا (جلد 38، 28 و 48)، زیر نظر: محمد معین و

سید جعفر شهیدی، تهران: مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، 1377.

23. ژول کورمن، حفظ الصحه، نشريه ارمغان، سال هشتم، ش 8.

24. شر، عبد الله، طب الأئمه علیهم السلام ، بیروت: دار الإرشاد، چاپ سوم، 1428 ق.

25. شکوه گوهریان، عالم إنشاء و عفت نوابی نژاد، تغذیه و تأثیر آن بر سلامت و

بهداشت، تهران: موسسه چاپ و انتشارات امیرکبیر، 1343.

26. شهرستانی، محمد بن عبد الكريم، الملل والنحل (جلد 1)، بیروت: دار المعرفه،

بی تا.

27. الشيخلی، صباح ابراهيم سعيد، الأصناف في العصر العباسی، بی جا: دار الحريه

للطباعه، 1396 ق/1976م.

28. صابری، حسین، تاریخ فرق اسلامی (جلد 2)، تهران: انتشارات سمت، 1386.

29. صدوق، محمد بن على، من لا يحضره الفقیه (جلد 3)، قم: دفتر انتشارات اسلامی

وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ دوم، 1413 ق.

30. صدوق، محمد بن على؛ عیون اخبار الرضا علیه السلام (جلد 1)، محقق: مهدی لاجوردی،

تهران: نشر جهان، 1378 ه.ق.

31. صولی، اخبار الراضي و المتقی بالله، بی جا، بینا، بی تا.

32. طباطبایی، محمد حسین، تفسیر المیزان (جلد 7) 33. طبرسی، حسن بن فضل، مکارم الأخلاق، قم: الشريف الرضی، چاپ چهارم،

1412 ق/ 1370 ش.

34. طبرسى، إعلام الوری بأعلام الهدی، حسن بن فضل، تهران: اسلاميه، 1390 ق.

35. طبری، محمدبن جریر، تاریخ طبری (جلد)، تحقيق محمد أبو الفضل ابراهيم،

بیروت: دار التراث، چاپ دوم، 1967/1387 .

ص: 419

36. طریحی، مجمع البحرین (جلد 2)؛ فخر الدين بن محمد، محقق: احمد حسینی

اشکوری، تهران: مرتضوی، 1375 ه. ش.

37. طوسی، محمد بن حسن، رجال الطوسی، قم: موسسه النشر الاسلامي التابعه

الجامعه المدرسین بقم المقدسه، چاپ سوم، 1373 ش.

38. _________؛ التهذيب (جلد 7)، تهران: دار الکتب الاسلاميه، 1365 ه.ش.

39. على بن جعفر عريضی، مسایل علی بن جعفر و مستدرکاتها، قم: مؤسسة آل

البيت علیهم السلام ، 1409 ق.

40. علامه حلی، رجال، قم: دار الذخائر، 1411ه.ق.

41. فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العين (جلد 2 و 4)، قم: نشر هجرت، 1409ه.ق.

42. قمی، علی بن ابراهيم، تفسیر قمی (جلد 1)، محقق: طيب موسوی جزائری، قم:

دار الكتاب، 1404ه.ق.

43. کشی، محمد بن عمر، رجال الكشی، مشهد: موسسه نشر دانشگاه مشهد، چاپ

اول، 1409ه.ق.

44. کلینی، محمد بن يعقوب، الکافی (جلد 1 و 6)، تهران: دار الكتب الإسلاميه، چاپ

چهارم، 1407 ه . ق.

45. مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب و معادن الجوهر (جلد 2)، قم: دار الهجره،

چاپ دوم 1409ه.ق.

46. مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار الجامعة لدرر اخبار الائمه الاطهار

(جلد 48، 29 و 62)؛ بیروت: دار إحياء التراث العربی، چاپ دوم، 1403 ق.

47. مجهول، چربی ها و بیماری های قلبی، نشریه «معلم»، نیمه اول اسفند 1386، ش

یازدهم

48. مجهول، «ماهی یا گوشت قرمز»، نشریه گزارش.

49. مصاحب، غلامحسین، دائرة المعارف فارسی (جلد 1 و 2)؛ تهران: امیر کبیر، چاپ

سوم، 1387 ه .ش.

ص: 420

50. مفید، الارشاد فی معرفه حجج الله على العباد (جلد 2)، مترجم: محمدباقر ساعدی

خراسانی، بی جا: کتابفروشی اسلامیه، 1376 ه.ش.

51. مقدسی، محمد بن احمد، احسن التقاسيم في معرفه الاقاليم، قاهره: مکتبه مدبولى؛

چاپ سوم 1411ه.ق./1991م.

52. نجاشی، احمد بن علی، رجال النجاشی، قم: موسسه النشر الاسلامي التابعه

الجامعه المدرسین بقم المشرفه، چاپ ششم، 1365 ش.

53. همدانی (ابن فقيه)، احمد بن محمد بن اسحاق، البلدان، تحقيق: يوسف الهادی؛

بیروت: عالم الكتب، 1416ه. ق./1996م.

54. یاقوت حموی، عبدالله، معجم الادباء (جلد 4، بیروت، چاپ دوم، 1995م.

55. یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی (جلد 2، بیروت: دارصادر، بی تا .

56._________؛ البلدان؛ بیروت: دار الکتب العلميه، 1422ق.

ص: 421

اندیشه سیاسی امام کاظم علیه السلام

عبدالرضا عرب ابوزیدآبادی

* عبدالرضا عرب ابوزیدآبادی دانشجوی دکتری تاریخ اهلبیت ، مجتمع آموزش عالی امام خمینی، جامعه المصطفى العالميه.

چکیده

منظور از اندیشه سیاسی، نگرش فرد به مقوله قدرت، حکومت و سیاست است. پاسخ به این پرسش ها که حکومت چیست؟ چه کسی باید حکومت کند؟ چرا باید حکومت کند و چگونه باید حکومت کند؟ و اندیشه سیاسی فرد را شکل می دهد. از آن جا که امامان شیعه از یک منبع فکری و فیض الهی به صورت یکسان بهره مند بودند؛ اندیشه سیاسی یکسانی داشتند. چنان چه مجموع سخنان ائمه در موضوع سیاست و حکومت در کنار هم قرار گیرد و تحلیل شود، می توان به اندیشه سیاسی امامان دست یافت که بازتاب آموزه های وحی و تعالیم اسلام است. دوران 35 ساله امامت امام کاظم علیه السلام با حوادث مهم سیاسی همراه بود. این نوشتار، فارغ از عملکرد سیاسی حضرت، به بررسی دیدگاه های امام در حوزه مباحث سیاسی می پردازد. با مطالعه سخنان گهربار آن حضرت، دیدگاه آن امام را در موضوع جایگاه قدرت و حکومت، مشروعیت، اقسام حکومت، اهداف حکومت، ویژگی های حکومت مطلوب، وظیفه حکومت در برابر مردم و وظایف مردم در برابر حکومت بررسی می کند.

ص: 422

مقدمه

اشاره

امام کاظم علیه السلام پیشوای هفتم شیعیان، بعد از شهادت پدر بزرگوارشان امام جعفر صادق علیه السلام ، از سال 148 تا 183 قمری، امامت شیعه را بر عهده گرفتند. (1) دوران 35 ساله امامت ایشان، مقارن با حکومت چهار خلیفه مستبد عباسی یعنی منصور، مهدی، هادی و هارون بود. امام کاظم علیه السلام در علم و تقوا و زهد و عبادت شهره عام و خاص بودند. القاب آن امام نظير عبد صالح، كاظم، زین المتهجدين، صابر و امین (2) نیز گویای این واقعیت است که جامعه اسلامی، مجذوب و شیفته آن امام و فضائل و مناقب بی شمار ایشان بوده اند.

دوران امامت حضرت، مقارن با عصر طلایی حکومت عباسیان و دوره تثبیت و اقتدار آنهاست. از این رو، این دوره با فشارها و سخت گیری زیاد بر مخالفان سیاسی حکومت به ویژه علویان همراه بود. قیام ها و جنبش های مردمی به شدت سرکوب می شد و کسی جرأت مخالفت و انتقاد از حکومت را نداشت. در چنین دورانی که حکومت عباسیان روزهای قدرت و شکوه خود را طی می کرد و خراج ها و مالیات های شرق و غرب عالم در خزانه امپراتوری عباسی سرازیر بود و هر روز بر قلمرو وسیع حکومت افزوده می شد و خلیفه مستبد و فاسد عباسی، داعیه رهبری و حاکمیت جهان اسلام را در سر می پروراند و حق طلبان و آزادی - خواهان در فضایی از نا امیدی به سر می بردند، امام کاظم علیه السلام علی رغم مشکلات و موانع فراوان، پرچم مبارزه سیاسی علیه حاکمیت عباسیان را به دوش می کشیدند و با رهبری و مدیریت جامعه شیعه و سازماندهی آنان از طریق شبکه مخفی وکالت، به بیدارگری و بصیرت بخشی می پرداختند. حضرت ضمن رعایت تمام

ص: 423


1- شیخ مفید، الارشاد، ج 2، ص215، بی تا.
2- محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ص 15.

جوانب احتیاط و تقیه، اندیشه مبارزه و اصلاحات سیاسی را به شیعیان و یاران خود منتقل می کردند.

مبارزات سیاسی امام، در چند برخورد منتقدانه از حکومت و حاکمان عباسی در قالب مناظره و احتجاج کلامی - سیاسی و یا همکاری و همراهی محدود با شورش های علوی منحصر نبود؛ گرچه همین میزان نیز در تضعیف پایه های اقتدار عباسیان و برانگیختن روح قيام و جهاد و بصیرت بخشی به شیعیان، تاثیر چشم گیری داشت. امام کاظم علیه السلام که میراث دار دانشگاه عظیم جعفری به شمار می آمدند، با اصحاب و شاگردان نخبه و تأثیر گذار فراوانی در ارتباط بودند و در مناطق فراوانی، وکلا و نمایندگانی داشتند که خط مشی سیاسی و اعتقادی خود را از امام می گرفتند و به شیعیان دیگر نیز منتقل می کردند.

امام با رهنمودها و سخنان خود، تعالیم و اندیشه سیاسی را به آنان می آموختند و هر یک از آنها، سفیران این اندیشه در جامعه اسلامی بودند. بازتاب سخنان و رهنمودهای سیاسی امام را باید در وسعت یافتن جمعیت شیعیان و هواداران امام و هم چنین در عملکرد هوشمندانه شیعیان در این دوره مشاهده کرد. شاهد بر این مدعا، محتوای خبر چینی هایی است که علیه امام صورت می گرفت و به خلیفه عباسی گزارش می دادند که در قلمرو حاکمیت او دو خلیفه حکومت می کنند: یکی شخص خلیفه و دیگری موسی بن جعفر علیه السلام .

عصبانیت خلفای عباسی از امام نیز خود دلیل دیگری بر موفقیت امام در

رهبری و مدیریت جامعه شیعه در آن فضای خفقان بار است. از این رو خلفای عباسی، تحمل مبارزات سیاسی امام را نداشتند و هریک به گونه ای، درصدد محدود و محصور کردن امام و نهایتا حذف امام بر آمدند. امام در مسیر مبارزات سیاسی خود، رنج ها و مصیبت های فراوانی را تحمل کردند و همواره از زندانی به زندان دیگر منتقل می شدند و تحت سخت ترین اذیت ها و شکنجه ها قرار گرفتند. سرانجام در سیاه چال مخوف هارون، در حالی که غل و زنجیر بر دست و

ص: 424

گردن مبارک آن حضرت بود، به طرز غریبانه ای به شهادت رسیدند و جان مطهر خود را قربانی ارشاد مسلمانان و مبارزه با طاغوت ها نمودند، ولی خط مبارزه

سیاسی را برای همیشه در میان شیعیانشان بر جای گذاشتند.

در این نوشتار، با محور قراردادن سخنان و کلمات امام کاظم علیه السلام ، سعی کرده ایم تا بخشی از تعالیم و اندیشه های سیاسی آن حضرت را مطالعه و بررسی کنیم. نگاه امام به مقوله قدرت و دولت، اقسام حکومت، مشروعیت حکومت، وظایف متقابل مردم و حکومت و ویژگی های حکومت مطلوب، از جمله مباحثی است که در این مقاله به آن پرداخته می شود. بدیهی است که برای فهم اندیشه های امام، باید نگاهی جامع به سیره و عملکرد سیاسی آن حضرت نیز داشت. این مقاله، تنها سخنان آن حضرت در موضوعات سیاسی را مطرح کرده و از بیان حوادث و رخدادهای سیاسی عصر امام برای رعایت اختصار خودداری نموده است.

1. مفاهیم سیاسی در سخنان امام کاظم علیه السلام
اشاره

گر چه علم سیاست، از علوم جدا شده از فلسفه و دارای سابقه دیرینه ای در میان بشر است، این دانش نیز مانند سایر علوم، به تدریج تکامل یافته و پس از تطورات زیاد، به صورت علم منسجم و منتظم در آمده است. از این رو، بسیاری از مفاهیم مطرح در علوم سیاسی امروز، سابقه تاریخی زیادی ندارند و نمی توان انتظار داشت که در سخنان پیشینیان، تمام این مفاهیم به صورت شناخته شده امروزین مطرح شده باشد. بخش عظیمی از معارف اسلامی، به مباحث مربوط به سیاست و حکومت اختصاص دارد و برپایی حکومت مطلوب، از ارزش های مورد تاکید دین اسلام است. بنابراین در سخنان پیشوایان دین اسلام، آموزه های فراوانی در مقوله های سیاسی دیده می شود و اساسا بخشی از احکام اسلام، کارکرد سیاسی و حکومتی دارد.

ص: 425

در سخنان امام کاظم علیه السلام نیز بسیاری از مفاهیم تعریف شده و شناخته شده سیاسی، برای تبیین رابطه قدرت و گونه های مختلف قدرت و اقتدار و منشا مشروعیت و نظایر آن وجود دارد که به برخی از آن ها اشاره می کنیم:

1-1. امامت

نظام سیاسی شیعه، بر اندیشه امامت مبتنی است لذا مفهوم امامت یکی از پرکاربردترین مفاهیم کلامی - سیاسی در سخنان امامان شیعه است. این مفهوم که از مفاهیم قرآنی نیز هست، محوری ترین نقش را در منظومه کلامی شیعه دارد؛ تا آن جا که باید امامت را فرق جوهری و اصلی شیعه از سایر فرقه های اسلامی دانست. به اعتقاد شیعه، امامت منصبی الهی است که همانند نبوت، خداوند افرادی را برای تصدی آن انتخاب می فرماید. منابع فقهی و کلامی شیعه، امامت را ریاست عامه و عالی بر امور دین و دنیا» تعریف کرده اند. امام، رهبر بالاصاله جامعه اسلامی، جانشین پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سرپرست تمام امور دینی و اجتماعی مسلمانان است . (1)

در سخنان گهربار امام کاظم علیه السلام نیز واژه امامت، على رغم توسعه معنایی خود، گاه در معنای سیاسی آن و حق حاکمیت و مسئولیت سیاسی - اجتماعی جامعه

اسلامی به کار رفته و واژه امام را در معنای حکم ران به کار برده اند. برای نمونه:

1. مَنْ تَقَدَّمَ عَلَى أَمَامَهُ أَوْ قَدَّمَ أَمَاماً غَيْرِ مُفْتَرَضٍ الطاعه وَ والی بائرا جَائِراً عَنْ الامام فَقَدْ ضادالله فِي مِلْكِهِ وَ اللَّهِ مِنْهُ بَرِي ءُ ... ... ؛ (2)

هر کس بر امام خود پیش افتد یا امامی را که شایسته اطاعت نیست، امام خود قرار دهد و حاکم ستمگری به امامت خود برگزیند که با امام راستین

ص: 426


1- جمعی از نویسندگان، امامت پژوهی، ص 52
2- محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 22، ص 489.

در ستیز است، به تحقیق با خداوند در حکومت الهی به دشمنی برخاسته و

خداوند از چنین فردی بیزار است. امام در این روایت، مفهوم در برابر حاکم ستمگر قرار گرفته که کارکرد سیاسی این مفهوم را نشان می دهد. قرینه دیگر در این روایت، واژه «ملکه» است که ملک و حکومت خداوند، در برابر ولایت حاكمان ستم کار قرار گرفته و حکومت امام، مترادف با حکومت خداوند بر بندگانش دانسته شده است. شاید از این مطلب، بتوان به رمز انتخاب نقش انگشتری امام نیز پی برد. به گفته راویان، نقش انگشتری آن حضرت «الملك لله وحده» بوده است. این نشان توحیدی، بیانگر دیدگاه امام درباره حکومت است. در حقیقت امام، با تکیه بر حکومت توحیدی، بر حکومت های غیر الهی خط بطلان کشیده است.

2. اذا كَانَ الامام عَادِلًا كَانَ لَهُ الْأَجْرُ وَ علیک الشُّكْرِ وَ اذا كَانَ جَائِراً كَانَ عَلَيْهِ الْوِزْرِ وَ علیک الصَّبْرِ (1)

هرگاه امام عادل باشد، حکومت برای او پاداش خواهد بود و وظیفه تو سپاس گزاری و قدرشناسی است و هر گاه امام ستم گر باشد، حکومت برای

او وزر و وبال است و وظیفه تو صبر و هوشیاری است. توضیح و تبیین این روایات در ادامه خواهد آمد. اما تقسیم بندی امام به عادل و جائر، قطعا بیانگر سیاسی بودن این مفهوم است. این تقسیم در قرآن نیز مطرح شده و شامل پیشوایی فکری و معنوی نیز می تواند باشد، اما غالبه جائر بودن امام، اشاره به جنبه های سیاسی و اجتماعی دارد.

حکومت عباسیان نیز داعیه امامت بر مردم را داشتند و خود را امام امت می دانستند. آن ها کسی را امام می دانستند که حق حاکمیت بر مردم داشته باشد. از این رو، برای کسب مشروعیت خود دست و پا می زدند و به امور مختلفی

ص: 427


1- حسن بن على بن شعبه، تحف العقول، ص 411.

تمسک می جستند. در سخنی از هارون الرشید خطاب به مامون درباره شخصیت حضرت موسی بن جعفر علیه السلام چنین آمده است:

یا بَنَى هَذَا أَمَامَ النَّاسِ وَ حَجِّهِ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ وَ خَلِيفَتِهِ عَلَى عِبَادِهِ وَ أَنَا أَمَامَ الْجَمَاعَةِ فِي الظَّاهِرِ وَ الغلبه وَ اله وَ اللَّهِ لأحست بِمَقَامِ رَسُولِ اللَّهِ منی وَ مِنَ الْخَلْقُ جَمِيعاً وَ وَ اللَّهِ لَوْ نازعتني فِي هَذَا الامر لاخذت الَّذِي فِيهِ عَيْنَاكَ فَانٍ الملک عقیم ....؛ (1)

فرزندم! این امام مردم و حجت خداوند در زمین و جانشین او بر بندگانش است، ولی من پیشوای ظاهری مردم هستم که پیشوایی را از طریق غلبه به دست آورده ام. به خدا قسم که او از من و از همه مردم به مقام پیامبر صلی الله علیه و آله سزاوارتر است. با این حال اگر در امر خلافت، تو نیز با من بستیزی،

چشم هایت را از حدقه بیرون خواهم آورد؛ زیرا پادشاهی پیوند نمی شناسد. شاهد دیگر زمانی است که هارون، امام کاظم علیه السلام را در کنار کعبه دید و از روی توبيخ به ایشان گفت: «تو هستی که مردم پنهانی با تو بیعت کرده، تو را به امامت خود بر می گزینند؟» امام در پاسخ فرمود: « أَنَا أَمَامَ الْقُلُوبِ وَ أَنْتَ أَمَامَ الجسوم »؛ من بر دل ها و قلوب مردم حکومت می کنم و تو بر تن ها و جسم مردم. (2)

روایات فراوانی از امام کاظم علیه السلام در موضوع امامت به دست ما رسیده است

که شرح و بیان آن مجال گسترده تری می طلبد، اما توجه به آن روایات، زوایای تازه ای از دیدگاه امام درباره حکومت را برای ما باز خواهد کرد.

2-1. ولایت

این مفهوم نیز از مفاهیم مشهور و پرکاربرد قرآنی است که در روایات نبوی نیز منعکس شده و به دلیل توسعه معنایی از نظر لغت و تفسیر، جنجال فراوانی را

ص: 428


1- احمد بن على طبرسی، الأحتجاح، ج 2، ص 393.
2- عبدالله بن نورالله بحرانی، عوالم العلوم و المعارف، ج21، ص 343، به نقل از الصواعق المحرقه، ص 204.

در میان فرق اسلامی در پی داشته است. یکی از کارکردهای معنایی این واژه - چه از نظر لغت و اصطلاح - بیان رابطه قدرت و حق حاکمیت و سرپرستی است. در اندیشه سیاسی شیعه، یکی از شئون امام، ولایت اوست و یکی از ابعاد ولایت، حق سرپرستی جامعه است که با استدلالهای نقلی و براهین عقلی اثبات می شود. در سخنان امام کاظم علیه السلام نیز گاه برای تبیین حق حاکمیت، از مفهوم ولایت در دو معنای مثبت و منفی آن استفاده شده است؛ نظير:

طاعه وَلَّاهُ الْعَدْلِ تَمَامُ الْعِزُّ (1)

پیروی کردن از حاکمان عدالت گستر، رسیدن به نهایت عزت و سربلندی است.

نَحْنُ أَوْلِيَاءِ الْمُؤْمِنِينَ أَنَّما نَحْكُمَ لَهُمْ وَ ناخذ حُقُوقَهُمْ مِمَّنْ ظُلْمِهِمْ ... (2)

ما (اهل بیت) سرپرستان مؤمنان هستیم، برای آنها حکم می کنیم و حقوق از دست رفته آنها را از کسانی که در حق آنها ظلم کرده اند می ستانیم.

يَجِبُ عَلَى الْوَالِى أَنْ يَكُونَ كَالرَّاعِي . .... (3)

بر والی و حاکم، لازم است که مانند چوپان باشد.

...لَكِنْ نَحْنُ ندعي أَنَّ وَلَاءَ جَمِيعِ الْخَلَائِقِ لَنَا نعني وَلَاءَ الدِّينِ .(4)

ولی ما ادعا می کنیم که ولایت و سرپرستی همه مردم (مخلوقات) حق ماست و منظورمان ولایت و سرپرستی دینی است.

انَّ اللَّهُ قَدْ فَرَضَ عَلَى وُلَاةِ عَهْدِهِ أَنْ ينعشوا فُقَرَاءِ هَذِهِ الْأُمَّةِ وَ . . ... (5)

به راستی خداوند بر ولی عهدهای خود (حاکمان) واجب کرده که از فقیران

جامعه حمایت کنند.

شرح این روایات در ادامه خواهد آمد.

ص: 429


1- حسن بن على بن شعبه، تحف العقول، ص 410.
2- محمد بن على بن بابویه، عیون اخبارالرضا، ج 2، ص 86
3- حسن بن على بن شعبه، تحف العقول، ص 1394
4- محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 46، ص 146.
5- محمد بن على بن بابویه، عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 90.
3-1. سلطان

سلطان گاه به صورت مصدری در معنای توان، قدرت، چیرگی و اقتدار به کار می رود که معادل کلمه سلطه است و گاه به صورت اسمی، در معنای صاحب قدرت و حاکم به کار می رود که در هر دو شکل آن، معنای غلبه و زور و اعمال قدرت وجود دارد. این واژه، از مشهورترین واژگان سیاسی در روایات اسلامی به شمار می آید که در سخنان امام کاظم علیه السلام نیز بیشتر با بار منفی آن به کار رفته است. امام از صاحبان قدرت و حاکمان مستبد با تعبیر سلطان یاد می کند. مثلا زیاد بن ابی سلمه می گوید «بر امام کاظم علیه السلام وارد شدم. حضرت از من پرسیدند

" یا زیاد ! أَنَّكَ تَعْمَلُ عَمَلِ السُّلْطَانِ ؟"؛ ای زیاد آیا تو برای پادشاه کار می کنی؟»

امام در ادامه، به او توصیه می کنند که از همکاری با حاکمان ظالم بپرهیزد یا اموری را در این زمینه رعایت کند که به آن خواهیم پرداخت. در موارد متعدد این مفهوم در سخنان امام به کار رفته است؛ از جمله:

کفاره عَمَلِ السُّلْطَانِ الاحسان إِلَى الاخوان ؛ (1)

نیکی کردن به برادران دینی کفاره، خدمت به سلطان است.

مِنْ ارضی سُلْطَاناً بِمَا أَسْخَطَ اللَّهَ خَرَجَ مِنْ دِينِ الاسلام ؛ (2)

هر کس پادشاهی را خشنود سازد با آنچه خداوند را خشمگین می سازد، از

دین اسلام خارج شده است. بنابر این، منظور از سلطنت در این روایات، قدرت و حاکمیت سیاسی است.

4-1. دولت

دولت در لغت معنای دگرگونی، چرخش، تناوب، کشور و اقتدار دارد و یکی

ص: 430


1- حسن بن على بن شعبه، تحف العقول، ص 410.
2- عزیزالله عطاردی، مسندالامام الكاظم، ج 1، ص 52.

از معانی آن، سلسله های حکومت گر است. در علم سیاست نیز این مفهوم، از مفاهیم اساسی و پرکاربرد به شمار می رود. از این رو تعریف های مختلف و فراوانی از این مفهوم شده که هر کدام با رویکردی خاص و متفاوت انجام گردیده است. مثلا در تعریف حقوقی دولت آمده که دولت، واحدی است که چهار ویژگی داشته باشد: 1. جمعیت؛ 2. حکومت؛ 3. سرزمین؛ 4. حاکمیت.

در سخنان امام نیز این مفهوم به کار رفته و بیشتر به معنای حکومت و

قدرت است؛ برای نمونه:

عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الْمَاضِي علیه السَّلَامُ فِي قَوْلِهِ تَعَالَى : « مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَيُضاعِفَهُ لَهُ وَ لَهُ أَجْرُ کریم » قَالَ علیه السَّلَامُ : صِلْهُ الْإِمَامِ فِي دَوْلَةِ الفسقه ؛ ؛ (1)

از امام کاظم علیه السلام از تفسیر این آیه شریفه سؤال شد، امام فرمودند: «منظور حمایت مالی از امام در زمان حاکمیت فاسقان است.»

1-5.امارت

این مفهوم از کلمه امر سرچشمه می گیرد. امر به معنای دستور دادن و کاری به عهده کسی سپردن است؛ بنابراین، امیر کسی است که فرمان می دهد و دیگران از او اطاعت می کنند. لفظ امیر و شکل جمعی آن یعنی امرا و هم چنین مفهوم « اولوالامر» که از واژگان قرآنی و از مفاهیم کاملا مرتبط با امور سیاسی است، در سخنان امام کاظم علیه السلام به کار رفته است؛ نظير:

شَرَّ الْبِقَاعِ دُورُ الْأُمَرَاءِ (2) بدترین بناها خانه حاکمان است.

. فانكم فِي اماره جَبَّارٍ یعنی أَبَا الدوانیق (3) همانا شما در دوره حاکمیت

حاکم ستم کار یعنی منصور دوانیقی هستید.

ص: 431


1- فضل الله بن على راوندی کاشانی، النوادر، ص 71.
2- محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج 8 ص 302
3- محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج 10، ص298.

حال که با مفاهیم و واژگان به کار رفته در سخنان امام در موضوع قدرت و حکومت آشنا شدیم، به بررسی دیدگاه امام در موضوعات دیگر سیاسی

می پردازیم.

2. اهداف واقسام حکومت از دیدگاه امام کاظم علیه السلام

قدرت و حکومت، از منظر اهل بیت ، ابزاری برای هدایت و رشد و کمال انسان و وسیله ای برای برقراری عدالت و احقاق حق و نابودی باطل و در یک کلمه، برپا ساختن دین خداست. آنان قدرت و منصب ریاست را به دیده «طعمه» و «شکار» و «سفره آماده» نمی نگریستند؛ از این رو، در واگذاری مسئولیت ها به تشنگان قدرت، سخت پرهیز می کردند و برای رسیدن به قدرت، خدعه و خیانت و جنایت نمی کردند.

روشن ترین تعابیر در این زمینه، از امیر مومنان علی علیه السلام ، بیان شده که خود موفق به حکم رانی و گرفتن قدرت در جامعه اسلامی شدند. امام اهداف حکومت را چنین بازگو می کنند:

اللَّهُمَّ أَنَّكَ تَعْلَمُ انْهَ لَمْ يَكُنِ الَّذِي كَانَ مِنَّا مُنَافَسَةً فِي سُلْطَانٍ وَ لَا الْتِمَاسَ شَيْ ءُ مِنْ فُضُولِ الْحُطَامِ وَ لَكِنْ لِنَرُدَّ الْمَعَالِمَ مِنْ دینک وَ نُظْهِرَ الْإِصْلَاحَ فِي بِلَادِهِ فَيَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عبادک وَ تُقَامَ الْمُعَطَّلَةُ مِنْ حدودک ؛

بار خدایا! تو می دانی آن چه از ما سرزد، نه برای همچشمی بود و نه

خواستیم از این دنیای ناچیز افزون به چنگ آوریم؛ بلکه می خواستیم نشانه های دین تو را که دگرگون شده بود، بازگردانیم و بلاد تو را اصلاح کنیم تا بندگان ستمدیده ات در امان بمانند و حدودی که تعطیل شده بودند جاری گردند. (1)

ص: 432


1- ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 8 ص 263.

بر اساس این روایت، در آرمان شهر اسلامی، معارف و آموزه های اسلامی، مبنای برنامه ریزی و اداره امور است. آرمان شهر اسلامی جامعه ای است که به سبک اسلام اداره می شود؛ همه امور اصلاح و سامان یافته است و امنیت در تمام ابعاد آن به بهترین وجه و برای همگان به طور مساوی وجود دارد. حقوق اسلام مبنای برخورد با متخلفان است.

در سخنان امام هفتم نیز برخی از اهداف حکومت اسلامی منعکس شده است؛ برای نمونه، آن جا که امام از فواید امر امامت و پیشوایی معصومان بر جامعه اسلام سخن می گوید، حاکمیت امام بر جامعه را مایه رشد و کمال انسان ها بیان می کنند و می فرمایند:

مَنْ أَطَاعَهُ رَشَدَ وَ مَنْ عَصَاهُ كَفَرَ ؛

هر کس از امام دنباله روی کند، به رشد و کمال دست خواهد یافت و

هرکس سرپیچی کند کافر است. (1)

از امام کاظم علیه السلام درباره آیه شریفه « هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بالهدی وَ دین الْحَقِّ »

سوال شد، فرمودند:

خداوند کسی است که رسولش را به ولایت وصیش امر کرد و ولایت همان

دین حق است. در تفسیر « لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ » نیز فرمودند:

خدا هنگام قیام قائم علیه السلام دین اسلام را بر همه ادیان پیروز خواهد کرد. هم چنین از امام کاظم علیه السلام درباره این آیه سوال شد:

« وَ لَهُ مَنْ أَسْلَمَ مَنْ فِي السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ کرها » فرمود:

این آیه درباره قائم ما نازل شده است. هنگامی که آن حضرت بر یهود و نصارا و صابئین و زنادقه و مرتدان و کافرن شرق و غرب عالم خروج

ص: 433


1- محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج 28، ص 340.

می کند و اسلام را بر آنها عرضه می نماید، پس هر کس از روی اطاعت پذیرفت و تسلیم شد، او را به نماز و زكات و سایر واجبات فرمان می دهد و آن که را نپذیرفت، گردن خواهد زد تا آن که در شرق و غرب غیر از موحد

باقی نماند. (1)

بر اساس این فرمایش امام کاظم علیه السلام ، هدف از حکومت اسلامی که نقطه کمال آن در حکومت جهانی حضرت مهدی ( عجل الله تعالی فرجه ) است، تسلط دین اسلام بر سایر ادیان و حاکمیت همه جانبه اسلام بر جهان است و بی شک رشد و کمال دنیوی و اخروی انسان ها در پرتو دین اسلام تحقق خواهد یافت. گو این که امام، تمام مصالح و سعادت بشر را در یک نکته خلاصه کرده و آن حاکمیت اسلام بر جهان است که در حکومت جهانی حضرت مهدی ( عجل الله تعالی فرجه ) تجلی می یابد، و آن حکومت، تأمین کننده همه نیازها و بر آورنده همه آرزوهای تاریخی انسان هاست.

برقراری عدالت در تمام ابعاد نیز یکی از اهداف حکومت های الهی به شمار می آید که در قرآن بسیار بر آن تأکید کرده و هدف از فرستادن پیامبران، برپایی قسط و اجرای عدالت در همه ابعاد و جوانب بیان شده است.

امام کاظم علیه السلام نیز بر عدالت به مثابه هدف قدرت، بسیار تأکید می فرماید:

اگر در جامعه، عدالت اجرا می شد همگان بی نیاز می شدند.

سپس فرمود:

عدالت از عسل نیز گواراتر است؛ ولی کسی نمی تواند عدالت را به اجرا

در آورد، جز این که عدالت را فهمیده باشد. (2)

عبارت پایانی امام بسیار پر معنا و مهم است. امام ضمن این که عدالت را بسیار با ارزش می شمارند، دست یابی به عدالت را بسیار مشکل محسوب می کنند و اجرای عدالت را در توان کسانی می دانند که عادل بوده، عدالت را با تمام

ص: 434


1- عزیزالله عطاردی، مسند الامام الكاظم، ج 2، ص 16.
2- ترجمه اصول کافی، ج3، ص617.

وجود درک کرده باشند، نه آن که فقط شعار عدالت بدهند.

در جای دیگر می فرمایند:

طاعه وَلَّاهُ الْعَدْلِ تَمَامُ الْعِزُّ؛ اطاعت از حاکمان عدالت گستر، منتهای

عزت است. (1)

یعنی با اجرای عدالت، می توان به سر بلندی و عزت دست یافت. ملت ها و جوامع در سایه عدالت، عزیز و مقتدر و شکست ناپذیر می شوند. حکومت هایی که در پی اجرای عدالت نیستند، ممکن است در ظاهر چند روزی قدرت و غلبه ای داشته باشند اما از درون، دچار فروپاشی و شکست می شوند. تجربه تاریخی بشر این امر را ثابت کرده است.

با توجه به آنچه درباره اهداف حکومت بیان کردیم، اقسام حکومت نیز

روشن می شود. در سخنان امام کاظم علیه السلام ، حکومت ها بر اساس

حرکت در مسیر عدالت یا خروج از مسیر عدالت، به دو قسم حکومت های عدل و جور تقسیم می شوند. برای نمونه امام می فرماید:

اگر امام [ حاکم ] عادل بود، برای او پاداش الهی است و وظیفه تو شکرگزاری و حق شناسی است و اگر ظالم بود، حکومت برای او وزر و وبال خواهد بود و وظیفه تو صبر و بردباری است. (2)

تقسیم حکومت ها به حق و باطل در سخنان امام، از مفاهیم گسترده اسلامی است که توضیح و تفسیر آن در این مجال نمی گنجد. امام درباره ضرورت حق محوری چنین می فرمایند:

اتَّقِ اللَّهَ وَ قُلِ الْحَقَّ وَ انَّ كَانَ فِيهِ هلاکک فَانٍ فِيهِ نجاتک ، اتَّقِ اللَّهَ وَ دَعِ الْبَاطِلِ وَانٍ كَانَ فِيهِ نجاتک فَانٍ فِيهِ هلاکک (3)

ص: 435


1- محمدرضا حکیمی، الحیاه، ج 6، ص518
2- حسن بن على بن شعبه، تحف العقول، ص 411.
3- محمد بن محمد مفید، الاختصاص، ص 32.

تقوا پیشه کن و حق را بیان نما اگر چه هلاک و نابودی با حق گویی باشد؛ زیرا در حقیقت نجات تو در آن است و تقوا پیشه کن و باطل را رها نما اگر چه نجات تو در طرف داری از باطل باشد؛ زیرا حقیقتا هلاک و نابودی در آن است.

این آموزه در مسائل سیاسی بسیار پرکاربرد و راه گشاست آن حضرت در

جای دیگر می فرماید:

اذا كَانَ الْجَوْرُ اغْلِبْ مِنَ الْحَقِّ لَمْ يَحِلَّ لِأَحَدٍ أَنْ يَظُنَّ بِأَحَدٍ خَيْراً حَتَّى يَعْرِفَ ذلک مِنْهُ ؛ ؛ (1)

در فضایی که جور و باطل، بر حق غلبه و فزونی دارد، سزاوار نیست که انسان به کسی خوش گمان باشد مگر آن که او را به يقين اهل خير

و حق ببیند. امام کاظم علیه السلام در توصیف ولایت امامان می فرماید:

الولايه هِيَ الدِّينِ الْحَقِّ ؛ ولایت همان دین حق است. (2)

گفتیم امام کاظم علیه السلام ، حکومت را به جور و حق تقسیم فرمودند. که ظاهرة تفاوتی با تقسیم بندی حق و باطل ندارد. جور یکی از مصادیق باطل است، هم چنان که عدل یکی از مصادیق حق است. محمد بن منصور می گوید:

از امام موسی بن جعفر علیه اسلام درباره معنای این آیه شریفه سؤال کردم «اَنَّما حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ » حضرت فرمود: « انَّ الْقُرْآنَ لَهُ ظَهْرُ وَ بَطْنُ فَجَمِيعُ مَا حَرَّمَ بِهِ فِي الْكِتَابِ هُوَ فَالظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ مِنْ ذلک ائمه الْجَوْرِ وَ جَمِيعُ مَا أَحَلَّ فِي الْكِتَابِ هُوَ فِي الظَّاهِرِ وَ الْبَاطِنُ مِنْ ذلک أَئِمَّةُ الْحَقِّ » (3)

البته تقسیم بندی های دیگری نیز از حکومت، در سخنان امام به چشم

می خورد، مثلا بر اساس منبع مشروعیت نیز حکومت ها به حکومت های الهی و

ص: 436


1- محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج 5، ص 298.
2- محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج 1، ص 432.
3- همان، ص 374.

حکومت های مردمی تقسیم شده اند. امام کاظم علیه السلام در این باره می فرمایند:

الملک ملکان : ملک مَأْخُوذُ بالغلبه وَ الْجَوْرِ وَ اخْتِيَارِ النَّاسِ وَ ملک مَأْخُوذُ مِنْ قِبَلِ اللَّهِ تبارک وَ تعالی . . .

حکومت ها دو گونه اند: حکومت هایی که با زور و غلبه و پذیرش مردم روی کار آمده اند و حکومت هایی که از ناحیه خداوند به انسان ها واگذار شده

است. (1)

توضیح این روایت در بحث مشروعیت حکومت خواهد آمد.

3. مشروعیت حکومت از دیدگاه امام کاظم علیه السلام

مفهوم مشروعیت، یکی از مفاهیم اساسی در علوم و اندیشه سیاسی معاصر است. این مفهوم، تطورات معنایی بسیاری یافته و تعاریف گوناگونی از مفهوم مشروعیت وجود دارد، از جمله: قانونی بودن حکومت، مورد رضایت و پذیرش بودن حکومت، هر گونه توجیه یا استدلال برای حق حکم رانی، برخورداری از ویژگی های درست کاری و خیر اخلاقی و باورمندی مردم در اطاعت از حکومت

در جمع بندی کلی، می توان مشروعیت را به معنای «توانایی ایجاد و حفظ این اعتقاد دانست که نظام سیاسی موجود برای جامعه مناسب است و توده ها باید بی اکراه از آن اطاعت کنند و تقدس آن را بپذیرند و آن را شایسته احترام و حرمت بدانند.»

بنابر این، مشروعیت همان دلیل و توجیهی است که حکومت برای حق حاکمیت خود در نظر گرفته و بر اساس آن حکومت خود را قانونی و موجه می داند. پس مشروعیت یعنی چه کسی حق حکومت دارد؟ پاسخ به این سؤال را باید در منبع مشروعیت جست و جو کرد. درباره منبع مشروعیت نیز دیدگاه های

ص: 437


1- محمد بن علی بن بابویه، معانی الاخبار، ص 353.

گوناگونی وجود دارد و اساسا تفاوت اصلی نظام های سیاسی، در تفاوت اعتقاد آنها به منبع مشروعیت است. اموری مانند سنت، شرافت ذاتی، زور و غلبه، رأي مردم و اراده الهی، از جمله منابع مشروعیت شناخته می شوند.

با بررسی سخنان حکیمانه امام کاظم علیه السلام ، می توان پی برد که حکومت ها از لحاظ منبع مشروعیت دوگونه اند: نخست، حکومت هایی که خاستگاه مشروعیت آنها، اراده خداوند است (حکومت الهی)؛ یعنی حق حاکمیت اصالتا از آن خداست و تنها او شایسته حکم رانی و حق ولایت بر انسان ها را دارد؛ خالق انسان هاست و بهتر از هر کس دیگری به مصالح و مفاسد آن ها آگاه است؛ او که در زمین خلفایی دارد که از سوی او بر انسان ها حکومت می کنند. مشروعیت چنین حکومت هایی، خواست و اراده الهی است. دوم، حکومت های بشری هستند که فرد حاکم با نوعی تغلب و زور، سر کار می آید و مردم نیز حاکمیت او را می پذیرند. منبع مشروعیت در چنین حکومت ها، اراده مردم است. البته اراده مردم ممکن است شدت و ضعف داشته باشد. به روایت بسیار مهمی در این زمینه توجه کنید:

على بن یقطین از امام کاظم علیه السلام پرسید: «آیا ممکن است پیامبر الهی بخیل باشد؟» امام پاسخ دادند: «خیر.» عرض کرد: «پس سخن حضرت سلیمان که به خدا عرض کرد رب اغفر لي و هب لي ملكا لا ينبغي لأحد من بعدی به چه معناست و چرا آن حضرت از خدا خواسته که به او حکومتی عنایت کند که شایسته هیچ کس بعد از او نباشد» امام فرمود: «حکومت ها دو گونه اند: حکومتی که با تغلب و زور و پذیرش مردم روی کار آمده و حکومتی که از ناحیه خداوند تبارک و تعالی است، مثل حکومت آل ابراهيم و حکومت طالوت و ذوالقرنین. این که حضرت سلیمان می گوید: "به من حکومتی عنایت کن که بعد از من کسی شایسته آن نباشد "، یعنی شایسته نباشد که بگوید این حکومت (حکومت سلیمان) با زور وغلبه و خواست مردم روی کار آمده است. لذا خداوند تبارک و

ص: 438

تعالی، باد و طوفان را هم چون نسیم ملایمی مسخر او کرد که صبحگاهان مسیر یک ماه و عصرگاهان مسیر یک ماه را می پیمود، تا آنجا که مردم زمان او و بعد از او دانستند که حکومت سلیمان شبیه حکومت هیچ یک از حاکمانی که از ناحیه مردم انتخاب شده اند نیست.» آن گاه امام ادامه دادند: «به خدا قسم! آنچه به سلیمان داده شد به ما نیز داده شده است و حتی چیزهایی که به سلیمان و دیگر افراد عالم داده نشده، به ما داده شده است.» (1)

نکات فراوانی در این روایت، نهفته است؛ از جمله این که امام، از حکومت های نظیر حکومت حضرت سلیمان و حضرت داوود و حضرت يوسف (انبیای آل ابراهیم در کنار حکومت طالوت و ذوالقرنین که پیامبر نبودند یاد می کند و همه آن ها را حکومت های الهی می شمارد. بنابراین، حکومت الهی در حکومت انبیا منحصر نیست؛ زیرا که طالوت و ذوالقرنین پیامبر نبودند و معجزه و کرامت نداشتند و حکومت خود را به شیوه کاملا بشری اداره می کردند. پس منبع مشروعیت، حکومت طالوت و ذوالقرنین را در ردیف حکومت انبیا قرار می دهد یعنی اراده و مشروعیت الهی، مختص حکومت انبیا نیست و درباره غیر آنها نیز می توان چنین مشروعیتی را با در نظر گرفتن اراده خدا قائل شد.

توجه به این نکته ضروری است که منظور از اراده الهی، فقط اراده تکوینی نیست. چون گر چه خداوند به سليمان ولایت تکوینی هم داده بود، اراده تشریعی خداوند حکومت ایشان را مشروع کرد. خداوند می خواهد تا شایستگان بر عالم حکومت کنند « وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الارض وَ نَجْعَلَهُمْ الائمة وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِينَ ». لذا این که امام کاظم علیه السلام می فرماید، آنچه به سلیمان داده شده به ما نیز داده شده، هم علم و عصمت و معجزات و کرامات و تسخیر عالم و تأثیر در عالم خلقت (ولایت تکوینی) را شامل می شود و هم اراده تشریعی

ص: 439


1- محمد بن علی بن بابویه، معانی الاخبار، ص 353.

خداوند در حق خلافت و حاکمیت امامان را در بر دارد. اما شیوه امامان در دست یابی به قدرت، بهره گرفتن از معجزات و کرامات نبوده است. آن ها نخواستند تا به کمک نیروهای غیبی بر حکومت مسلط شوند؛ چون هدف از حکومت را هدایت و رشد و کمال بشر می دانستند و شرط لازم در رسیدن به کمال، آزادی و اختیار انسان هاست. « أَنَا هَدَيْناهُ السَّبِيلَ أَمَّا شَاكِراً وَ أَمَّا کفورا » با این همه، امامان همواره بر جایگاه ولایت و امامت خود تأکید می ورزیدند و برای برپایی حکومتی الهی، تلاش و مجاهدت می کردند.

البته چنین روایاتی، بیانگر این نیست که در حکومت های الهی مردم هیچ حق سیاسی ندارند و انبیا و امامان با استبداد و خودکامگی بر مردم حکومت می کنند. بلکه چون در رأس حکومت های الهی، انسان کامل و معصوم یا دست کم فردی عادل و صالح قرار دارد، حقوق و کرامت انسان ها به بهترین شکل رعایت می گردد؛ هم چنان که در دوره حاکمیت انبیای الهی مانند سلیمان و داوود و حضرت محمد و چنین بود. با این همه، گاه برداشت های نادرست از حکومت های الهی وجود داشته و برخی افراد ناآگاه و گمراه، حکومت های الهی را ناسازگار با رأی و اراده مردم و به تعبیر امروزین آن، ناسازگار با دموکراسی می دانستند. این مسأله در عصر امام کاظم علیه السلام نیز مطرح بود. یکی از شیوه های تبلیغاتی عباسیان بر ضد علویان - که احتمالا مروج اصلی آن هارون الرشید بود - این بود که می گفتند: علویان آن چنان حقی برای خود قائلند که سایر مردم را برده خود می دانند. آن ها این مفهوم را از روایاتی گرفته بودند که درباره برتری اهل بیت : یا مفهوم امامت و برتری و برگزیدگی (اصطفا)، از خود پیامبر صلی الله علیه و آله و

ائمه نقل شده بود و از آن سوء استفاده می کردند. لذا میان هارون در مناظره با حضرت موسی بن جعفر علیه السلام به امام گفت: أَخْبِرُونِي أَنَّكُمْ تَقُولُونَ أَنَّ جَمِيعَ الْمُسْلِمِينَ عبيدنا وَ إماونا وَ إِنَّكُمْ تَقُولُونَ مَنْ يَكُونُ لَنَا عَلَيْهِ حَتَّى وَ لَا يُوصِلَهُ لَنَا فَلَيْسَ بِمُسْلِمٍ ؛ ؛ به من خبر داده اند که شما

ص: 440

معتقدید، همه مسلمانان غلامان و کنیزان شما هستند و شما می گویید هر

کس حقی از ما بر گردنش باشد و حق ما را نپردازد مسلمان نیست!

امام کاظم علیه السلام در پاسخ هارون، چنین فرمودند:

كَذَّبَ الَّذِينَ زَعَمُوا أَنَّا نَقُولُ ذلک وَ اذا كَانَ كَذَلِكَ فَكَيْفَ يَصِحُّ الْبَيْعِ وَ الشِّرَاءِ عَلَيْهِمْ وَ نَحْنُ نَشْتَرِي عُبَيْدَةَ وَ جواری وَ نعتقهم نَقْعُدُ مَعَهُمْ وَ نَأْكُلُ مَعَهُمْ وَ نشترى المملوک وَ نَقُولَ لَهُ يَا بُنَيَّ وَ للجاریه یا بَنِيهِ وَ نقعدهم وَ يَأْكُلُونَ مَعاً تَقَرَّبْتَ إِلَى اللَّهِ تعالی وَ . . . . . . . . وَ لَكِنَّ نَحْنُ ندعي أَنَّ وَلَاءَ جَمِيعِ الْخَلَائِقِ لَنَا نعني وِلَاءً الدِّينُ وَ هَؤُلَاءِ الْجُهَّالُ يَظُنُّونَ وَلَاءَ الملک وَ نَحْنُ ندعي ذلک لِقَوْلِ النبی صَلَّى اللَّهُ علیه وَ آلِهِ يَوْمِ غَدِيرِ خُمٍّ « مِنْ کنت مَوْلَاهُ فَعَلِيُّ مَوْلَاهُ » ؛ يَعْنِي بِذَلِكَ وَلَاءَ الدَّيْنِ وَ الَّذِي يوصلونه إِلَيْنَا مِنْ الزكاه وَ الصدقه فَهُوَ حَرَامُ عَلَيْنَا مِثْلَ الميته وَ

الدَّمِ وَ لَحْمِ الْخِنْزِيرِ فاما الْغَنَائِمِ وَ الْخُمُسِ مِنْ بَعْدِ مَوْتِ رَسُولُ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ فَقَدْ مَنَعُونَا ذلک وَ نَحْنُ إِلَيْهِ مُحْتَاجُونَ إِلَى مَا فِي عیدی بنی آدَمَ الَّذِينَ هُمْ لَنَا وَلَاؤُهُمْ وَلَاءَ الدَّيْنَ لَا وَلَاءَ الملک ؛ (1)

دروغ گفتند آن هایی که می پندارند ما چنین اعتقادی داریم. اگر این ادعا درست باشد که ما مسلمانان را بردگان خود می دانیم، باید خرید و فروش مردم برای ما صحیح باشد؛ چون ما غلامان و کنیزانی می خریم و آزاد می کنیم؛ با آنها نشست و برخاست داریم؛ با آن ها هم غذا می شویم؛ وقتی غلامی می خریم، او را با «پسرم» خطاب می کنیم و وقتی کنیزی می خریم، او را «دخترم» صدا می زنیم؛ آنها را در سر سفره کنار خودمان می نشانیم و با هم غذا می خوریم و همه این کارها را به نیت تقرب به خداوند انجام می دهیم ... ولی ما معتقدیم که سرپرستی همه خلایق برای ماست و منظورمان ولایت دین است؛ ولی این گمراهان تصور می کنند ما ولايست

ص: 441


1- محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج 28، ص 146.

سیاسی و حکومتی را می گوییم. ما ادعای ولایت در دین داریم؛ به دلیل فرمایش رسول خدا صلی الله علیه و آله در روز غدیر خم که فرمودند: «هر کس من مولای او هستم، پس علی مولای اوست.» منظور رسول الله و ولایت دین بود. اما آن چه از اموال که به دست ما می رسد (دو گونه است) زکات و صدقات که برای ما اهل بیت : مصرف آن حرام است، هم چنان که مردار و خون و گوشت خوک حرام است. اما غنایم و خمس ( که حق ما اهل بیت : است) بعد از رحلت رسول خدا و ما را از آن محروم کردند، در حالی که ما به آن نیازمند بودیم و هم چنین به آنچه در دست انسان هایی است که ما بر آن ها

ولایت دین داریم و نه ولایت ملک، احتیاج داشتیم. باید توجه داشته باشیم که امام، در عصر اختناق و استبداد و رودرروی خلیفه مستبد عباسی ایستاده و در حال پاسخ گویی به بازجویی های هارون، این مطالب را بیان فرمودند. بنابراین، قلعة امام رعایت تقیه و حفظ مصالح کلان جامعه اسلامی را نمودند. هیچ انسان خردمندی، در چنین مقام و وضعیتی، بهانه به دست دیکتاتور مستبد نمی دهد. با این همه امام با ظرافت و حکمت مثال زدنی، حقایق بلندی را مطرح فرمودند. ایشان ابتدا به این یاوه گویی ها که امامان مردم را بردگان خود می پندارند و حکومت امام به معنای حکومت ارباب بر بردگان است، پاسخ دادند. سپس اعتقاد به ولایت را ریشه در کلام رسول خدا صلی الله علیه و آله در غدیر خم دانستند. امام با زنده کردن ماجرای غدیر خم، در حقیقت خط بطلانی بر مشروعیت حکومت عباسیان کشیدند؛ زیرا عباسیان ادعای خلافت رسول خدا صلی الله علیه و آله داشتند و از راه ورانت عم، تنها خود را شایسته خلافت ایشان می دانستند، ولی غدیر خم با این تفکر ناسازگار بود. امام ولایت مطرح شده در غدیر خم را بسیار فراتر از قدرت سیاسی و حکومت دانستند. در حالی که اهل سنت سعی داشتند، امامت را در قدرت سیاسی و حکومت منحصر کنند و بگویند: علویان به دنبال قدرت طلبی و حکم رانی بر مردم هستند. بنابراین امام با طرح ولایت دین، هم از

ص: 442

خشم خلیفه عباسی خود را رهایی دادند و هم او را متوجه مسألهای مهم تر ولایت در (دین) کردند.

به راستی ولایت در دین به چه معناست؟ آیا منظور امام، تنها مرجعیت علمی و معنوی جامعه اسلامی است؟ اگر همین معنا را هم در نظر بگیریم، لازمه آن چنین است که کلام و سخن امام در تفسیر وحی و بیان احکام و مسائل دین بر مردم حجت بوده، بر مردم واجب است که احکام خود را از امام دریافت کنند. آیا امام حرمت همکاری و همراهی با سلطان ستمگر را مطرح نکردند؟ بنابر این ولاء دین، در هر صورت به ولاء ملک می انجامد. اما حضرت با این بیان، درصدد این نکته هستند که ولاء ملک امام، از ولاء دين او سرچشمه می گیرد؛ یعنی یکی از شئون ولایت دینی امام، ولایت سیاسی اوست. نه آن که امام مردم را به حکومت خود دعوت کند و بخواهد در سایه حکم رانی، دین مردم را هم سر پرستی کند. بلکه بالعکس،

رسالت امام سرپرستی و رهبری دینی مردم است که در سایه آن حکومت الهی نیز تحقق می یابد. آن چه امام در پایان روایت درباره دریافت خمس و غنایم بیان فرموده، باز نشانه آشکاری بر اعتقاد امام در ولایت سیاسی است. چگونه امام ولایت سیاسی ندارد ولی این حق را دارد که وجوهات شرعی را جمع آوری و توزیع نماید؟ آیا این یک اقدام دینی - سیاسی نیست؟ امام مصرف زکات و صدقات برای اهل بیت را حرام می دانند، اما این سخن امام به این معنا نیست که امام زکات و صدقات را دریافت نمی کردند، بلکه آن را به مصرف خود و سایر بنی هاشم نمی رساندند؟ امام این وجوهات را دریافت و مدیریت می کردند و در جهت تقویت جامعه شیعه هزینه می نمودند. در تاریخ، نمونه های فراوانی از بخشش های مالی امام نقل شده تا آن جا که «صره» و کیسه های اهدایی امام، ضرب المثل بوده است. این اموال که امام در جهت کمک به نیازمندان فراموش شده هزینه می کردند، از طریق دریافت وجوهات، در اختیارشان قرار می گرفت. حتی در مواردی امام برای تألیف قلوب مخالفان، اموالی را به دشمنان خود

ص: 443

می پرداختند. تذکر این نکته لازم است که نظیر این روایت و مساله درباره امام رضا علیه السلام نیز نقل شده که نشان می دهد تبلیغات مسموم عباسیان درباره مفهوم ولایت و امامت، همچنان ادامه داشته و آن ها با این ترفندها، درصدد انحراف افکار و تخریب شخصیت امام در اذهان مردم بودند.

از روایت ذیل نیز می توان دیدگاه امام کاظم علیه السلام درباره مشروعیت را استخراج کرد: روزی هارون، امام کاظم علیه السلام را به کاخ خود فرا می خواند و در صدد بر می آید تا شوکت و عظمت قدرت خود را به رخ امام بکشاند. لذا هنگامی که امام در کاخ حاضر می شودند، رو به امام می کند و با حال تبختر و غرور از امام می پرسد: « این کاخ از چه کسی است؟» امام بی درنگ پاسخ می دهند: « هَذِهِ دَارُ الفاسقین »؛ این خانه فاسقان است. سپس این آیه شریفه را تلاوت می فرماید:

« سَأَصْرِفُ عَنْ آیاتی الَّذِينَ يَتَكَبَّرُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ . . . وَ إِنْ يَرَوْا سَبِيلَ الغَيِّ يَتَّخِذُهُ سَبِيلاً » و در توضیح آیه می فرماید: «منظور این است که اگر آیه و نشانه حقی را ببینند، به آن ایمان نمی آورند و اگر راه رشد و کمال پیش آنها گذاشته شود، آن را بر نمی گزینند.» هارون (که طبیعتا از سخن امام آشفته شده بود از امام پرسید: «پس به اعتقاد شما این خانه شایسته کیست؟» امام فرمود: «این خانه برای شیعیان و پیروان ما شایسته و برای دیگران مایه آزمایش و فریب است.» آن گاه هارون گفت: «پس چرا صاحب این خانه آن را نمی ستاند؟» امام فرمود: «این خانه در حالی که آباد بود از آنها گرفته شده و در حالی که ویرانه است باز پس نخواهند

گرفت.» (1)

به نظر می رسد، خانه در این روایت، نمادی از حق حاکمیت است که غاصبانه در اختیار حاكمان ستمگر قرار گرفته و از مسیر عدل و حق خارج شده است. امام شیعیان را شایسته حاکمیت و زمامداری می دانند و حکومت عباسیان را نامشروع معرفی می کنند.

ص: 444


1- محمد بن محمد مفید، الاختصاص، ص 262.
4. ویژگی های حکومت مطلوب از دیدگاه امام کاظم علیه السلام

از منظر قرآن، حکومت مطلوب و ایده ال حکومت شایستگان بر جهان است: « وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ انَّ الارض يَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُونَ » این حکومت بر اساس طرح و وعده الهی در حکومت جهانی حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه ) تحقق خواهد یافت. بنابراین حکومت مطلوب، حکومتی است که در رأس آن انسان کامل و خلیفه خدا قرار دارد. به این مطلب در کلام ائمه اطهار تأکید شده و امام را شایسته ترین فرد برای برپایی حکومت معرفی کرده اند. امام کاظم علیه السلام در روایتی ضمن بیان حکایتی از زندگانی خود چنین می فرماید:

زمانی که کودکی پنج ساله بودم، نزد پدرم اباعبدالله امام صادق علیه السلام بودم که گروهی از یهودیان نزد ایشان آمدند و به پدرم گفتند: «آیا تو فرزند محمد پیامبر این امت و حجت خدا در روی زمین هستی؟» پدرم فرمود: «آری» آنها گفتند: «ما در تورات می خوانیم که خداوند متعالی، به ابراهیم و فرزندانش کتاب و حکمت و نبوت داد و برای آنها حکومت و امامت قرار داد و هم چنین ذريه انبيا يا صاحب نبوت بوده اند یا وارث خلافت و وصایت. پس چرا در شما آثار حکومت و خلافت نمی بینیم و این امر در غير شما استقرار یافته و شما را افرادی مظلوم و مستضعف می بینیم و مسئولیت پیامبر به شما واگذار نشده است؟» چشمان پدرم پر از اشک شد و فرمود: « نَعَمْ لَمْ تَزَلْ أُمَنَاءِ اللَّهِ مضطهده مقهوره مقتوله بِغَيْرِ حَقٍّ وَ الظلمه غَالَبَهُ وَ قَلِيلُ مِنْ عِبَادِ اللَّهِ الشَّكُورُ »؛ همواره به امنای الهی (پیامبران و امامان) ستم شده و به ناحق به شهادت رسیده اند و ظالمان، مسلط شده اند و تعداد اندکی از بندگان خدا سپاس گذارند. (1)

ص: 445


1- قرب الاسناد، ص 318.

بنابر این امام صادق علیه السلام ، حکومت را امانتی الهی در دست امینان الهی می دانند که این امانت از كف آن ها ربوده شده و در اختیار ستم گران قرار گرفته است. گریه امام صادق علیه السلام نه به دلیل در اختیار نداشتن حکومت و قدرت است، بلکه به دلیل ظلمی است که در حق بشر شده و زمام امور به جای آن که در اختیار صالحان و اولیای الهی قرار گیرد، در دست افراد ناشایست و نالایق افتاده است و هیچ ظلمی بالاتر از این نیست که کسانی برای مردم تصمیم بگیرند که کوچک ترین صلاحیت را در این زمینه ندارند.

مرزبان قمی می گوید: «از امام صادق علیه السلام درباره این آیه سوال کردم: «... وَ أُولُو الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ ..»، حضرت فرمود: «منظور امام است.» (1) بنابر این یکی از شئون امام، اجرای عدالت و اقامه قسط است که در سایه حاکمیت به دست می آید. این معنا در روایات زیادی آمده است. در روایتی، امام کاظم علیه السلام از رسول

خدا صلی الله علیه و آله چنین نقل می کنند:

مَنْ مَاتَ وَ لَيْسَ لَهُ أَمَامُ يَسْمَعُ لَهُ وَ يُطِيعُ مَاتَ مَيِّتِهِ الجاهليه ؛ ؛

هر کس بمیرد در حالی که پیشوایی نداشته باشد تا سخنش را بشنود و از او

اطاعت کند، به مرگ جاهلی مرده است. (2)

قلمرو اطاعت از امام، مطلق است و تمام امور دینی و دنیایی را شامل می شود

و اساسا جدا کردن امور دنیا از دین بر اساس بینش توحیدی، غلط است.

امامان به واسطه دارا بودن شایستگی ها و صلاحيتها، حق ولایت و حاکمیت بر جامعه اسلامی را داشته اند. این نکته در سخنان امام کاظم علیه السلام بارها تکرار شده است. همه روایاتی که به اوصاف امام اختصاص دارد، در حقیقت بیان ویژگی های حاکم مطلوب است. برای نمونه، زمانی که حضرت، فرزندش امام

ص: 446


1- عزیزالله عطاردی، مسند الامام الكاظم، ج 2، ص 17.
2- محمد بن محمد مفید، الاختصاص، ص328.

رضا علیه السلام را به عنوان وصی و امام بعد از خود به خواص شیعه معرفی فرمود، روی این اوصاف تأکید کردند که:

... وَ قَدْ عُلِّمَ الْحُكْمَ وَ الْفَهْمَ وَ السَّخَاءَ وَ الْمَعْرِفَةَ بِمَا يَحْتَاجُ اليه النَّاسِ ؛ ؛

فرزندم على، عالم به حکم الهی و بینش و سخاوت و آگاهی است نسبت به

تمام آنچه مردم بدان نیازمندند. (1)

معصومان به شایسته سالاری و واگذاری مسئولیت ها و مناصب به افراد دارای صلاحیت لازم و نیروهای کار آمد و متعهد، بسیار تأکید داشته اند. از جمله روایت زیبایی را امام کاظم علیه السلام خطاب به هشام، از قول امير المؤمنین علی علیه السلام بیان فرمودند که چنین است:

لَا يَجْلِسُ فِي صَدْرِ الْمَجْلِسِ الَّا رَجُلُ فِيهِ ثَلَاثُ خِصَالٍ : يُجِيبُ اذاسئل ، وَ يَنْطِقُ اذا عَجَزَ الْقَوْمُ عَنِ الْكَلَامِ ، وَ يُشِيرُ بِالرَّأْيِ الَّذِي فِيهِ صَلَاحُ أَهْلِهِ ، فَمَنْ لَمْ يَكُنْ فِيهِ شَيْ ءُ مِنْهُنَّ فَجَلَسَ فَهُوَ أَحْمَقُ؛

در صدر مجلس (موقعیت و منصب) کسی نمی نشیند مگر آن که در او این سه ویژگی باشد: هر گاه پرسشی مطرح شد، قدرت پاسخ گویی داشته باشد؛ هرگاه همه از سخن گفتن درماندند، او قدرت سخن گفتن داشته باشد؛ هرگاه طرف مشورت قرار گرفت، قدرت مشورت دهی و اظهار نظر درست و شایسته داشته باشد؛ پس اگر کسی این صلاحیت ها را نداشت و در رأس

کار قرار گرفت احمق است. (2)

در این روایت، بر مؤلفه هایی نظیر دانش و تخصص و قدرت بیان و توان

مشاوره دهی تأکید شده است.

از نگاه امام کاظم علیه السلام در حکومت مطلوب، حاکم باید شایسته ترین فرد جامعه باشد. امام کاظم علیه السلام در روایتی از قول رسول الله صلی اله علیه و آله ، به جامعه چنین هشدار

ص: 447


1- محمد بن يعقوب کلینی، کافی، ج 1، ص 1314
2- حسین بن علی بن شعبه، تحف العقول، ص 1389

می دهند که مبادا رهبری و مسئولیت جامعه در اختیار افراد ناشایست و نادان قرار گیرد. روی کار آمدن نادان، برای مدیریت درست جامعه، موجب سقوط جامعه در پرتگاه کفر و بی دینی می شود

الَّا وَ مَنْ أَمَّ قَوْماً أَمَامَهُ عَمْيَاءَ وَ فِي الامه مَنْ هُوَ اعْلَمْ مِنْهُ فَقَدْ كَفَرَ ؛ ؛

آگاه باشید که اگر کسی با نا آگاهی و کورکورانه مدیریت و رهبری گروهی را بپذیرد، در حالی که می داند در میان مردم عالم تر از او هست، به تحقیق

کافر شده است. (1)

در سخنی ارزشمند از امام کاظم علیه السلام ، چند ویژگی حاکم مطلوب و شایسته

چنین بیان شده است:

يَجِبُ عَلَى الْوَالِى أَنْ يَكُونَ كَالرَّاعِي لَا يَغْفُلُ عَنْ رَعِيَّتِهِ وَ لَا يَتَكَبَّرُ عَلَيْهِمْ فاستحيوا مِنَ اللَّهِ فِي سَرَائِرِ كَمْ كَمَا تَسْتَحْيُونَ مِنَ النَّاسِ فِي عَلَانِيَتِكُمْ ؛ ؛

حاکم باید همانند چوپان باشد؛ از حال رعیت خود غافل نشود و بر آن ها كبر و غرور نورزد. پس، از خداوند در خلوت های خود حیا کنید همان گونه که

از مردم در حضورشان حیا می کنید. (2)

این که حضرت می خواهند تا حاکم، اخلاق و منش چوپانی داشته باشد، به این علت است که چوپان نسبت به رمه های خود بسیار دلسوز و نگران است و لحظه ای از حال آن ها غافل نیست. از سوی دیگر، اگر حاکم خود را در حد یک چوپان بداند، هیچ گاه دچار غرور و نخوت نمی شود. او می داند که این مسولیت در دست او امانت است. و مسولیت حفظ امنیت و رفاه مردم را بر عهده دارد. هر خطری را از سر مردم دور می سازد و مردم را از خطرها و مشکلات آگاه می کند و آن ها را سالم به منزل می رساند. آن چه در پایان روایت درباره رعایت تقوا و خداترسی آمده، گرچه خطاب آن عام است و شامل مردم و حاکم هر دو می شود،

ص: 448


1- محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 22، ص487.
2- حسین بن على بن شعبه، تحف العقول، 394.

برای حاکمان و صاحب منصبان ضرورت بیشتری دارد؛ زیرا « النَّاسَ عَلَى دِينِ مُلُوكُهُمْ ». تاریخ ثابت کرده، در جامعه ای که حاکمان، موازین اخلاقی را رعایت نکردند و به خوش گذرانی پرداختند، اخلاق و معنویت و تقوا سقوط کرده است.

5. وظایف و کارکردهای حکومت از دیدگاه امام کاظم علیه السلام

هم چنان که پیش از این گفتیم، حکومت در نگاه معصومان، ابزار است، نه هدف. حکومت مطلوب، زمینه رشد و کمال و سعادت دنیا و آخرت انسان ها را فراهم می آورد. ارزش هر حکومت، به میزان خدمت رسانی به انسان هاست، نه استتمار آنها. حاکمان و صاحب منصبان در برابر مردم، مسئولند و باید در جهت تأمین امنیت و رفاه و معاش و بهداشت و آموزش و تربیت افراد جامعه تلاش کنند. از منظر معصومان، حکومت ها هم در برابر دین مردم مسئولند و هم در برابر دنیای آن ها و تامین این دو، در سایه اجرای کامل دین خدا میسور خواهد بود. امام على علیه السلام زمانی که زمام حاکمیت را در دست گرفتند، چنین فرمودند:

خدایا، تو میدانی من فرمانروایی و نشستن بر کرسی حکومت و ریاست را اراده نکرده ام، و آنچه اراده کرده ام، تنها بر پاداشتن حدود تو و تحقق شرع تو و قرار دادن امور در جای خود و رساندن حقوق به صاحبان آن ها و حرکت بر روش پیامبر صلی الله علیه و آله و هدایت گمراهان به انوار توست. (1)

امام کاظم علیه السلام نیز خطاب به هارون، برخی از وظایف مهم و خطیر حکومت را

چنین بیان فرمودند:

إِنَّ اللَّهَ عزوجل قَدْ فَرَضَ عَلَى وَلَّاهُ عَهْدِهِ أَنْ ينعشوا فُقَرَاءِ هَذِهِ الأمه وَ يَقْضُوا عَنِ الْغارِمِينَ وَ يُؤَدُّوا عَنِ الْمُثْقِلِ وَ یکسوا الْعَارِيَ وَ يُحْسِنُوا إِلَى الْعَانِيَ وَ أَنْتَ أَوْلَى مَنْ يَفْعَلْ ذلک ؛

ص: 449


1- ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 299.

خداوند متعالی بر واليان و حاکمان، واجب کرده که به تهی دستان جامعه یاری رسانند و قرض بدهکاران را ادا نمایند و ستمدیدگان را پناه دهند و برهنگان را بپوشانند و به گرفتاران و درماندگان نیکی کنند؛ و تو (ای هارون)

سزاوارترین فرد هستی که به این دستورهای الهی عمل کنی ! (1)

امام در این روایت، بر فقر زدایی، رسیدگی به مشکلات معیشتی مردم به ویژه طبقات ضعیف و کم درآمد، تأمین مایحتاج اولیه مستمندان نظیر لباس، پرداخت دیون بدهکاران و ورشکسته گانی که زیر بار مشکلات اقتصادی زمین گیر شده اند و تکریم طبقات پایین جامعه، به عنوان مهم ترین وظایف حکومت اسلامی تأكید می کنند و آن را یک تکلیف الهی می دانند. در پایان با بیان ظریفی، به خلیفه یاد آوری می کنند که در انجام دادن وظایف حکومتی کوتاهی کرده است و به این ترتیب، انتقاد خود از حکومت را به شخص خلیفه منتقل می کنند. از آنجا که خلفای عباسی از رسیدگی به حال مردم غافل بودند و در برابر محرومان و تهی دستان احساس مسئولیتی نمی کردند، خود امام، شخصا به رسیدگی به حال محرومان اقدام می کردند: به منازل آنها سر کشی می نمودند، شبانه کیسه های غذا را به فقرا می رساندند، بدهکاران را در پرداخت بدهی خود یاری می کردند و فراوان انفاق و بخشش می نمودند. شیخ مفید در این زمینه می نویسد:

وَ كَانَ أَوْصَلَ النَّاسِ لِأَهْلِهِ وَ رَحِمَهُ وَ كَانَ يَتَفَقَّدُ فُقَرَاءِ المدينه فِي اللَّيْلِ فَيُحْمَلُ إِلَيْهِمْ الزنبيل فِيهِ الْعَيْنِ وَ الْوَرَقَ وَ الادقه وَ التُّمُورِ فيوصل إِلَيْهِمْ ذلک وَ لَا يَعْلَمُونَ مَنْ إى جهه هُوَ (2)

نمونه های فراوانی از اقدامات اجتماعی امام و دست گیری آن حضرت از نیازمندان در تاریخ نقل شده که در نوشتاری مستقل، زندگی اقتصادی امام، از جمله کمک ها و

ص: 450


1- محمد بن علی بن بابویه، عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 90.
2- محمبن محمد مفید، الارشاد، ج 2، ص 231.

حمایت های مالی امام به محرومان و نیازمندان و بدهکاران را شرح داده ایم. (1)

از دیدگاه امام کاظم علیه السلام ، مهمترین وظیفه حکومت، رسیدگی پایدار و دلسوزانه به امور مردم است. حاکم نباید لحظه ای از حال مردم غفلت کند؛ نباید دچار غرور و نخوت شود که آفت قدرت است؛ باید خود را در سطح توده مردم ببیند و از زیاده خواهی و افزون طلبی و دست اندازی به اموال عمومی و بیت المال بپرهیزد و در اداره امور، خدا را ناظر خود ببیند:

يَجِبُ عَلَى الْوَالِى أَنْ يَكُونَ كالراعی ؛ لَا يَغْفُلُ عَنْ رَعِيَّتِهِ وَ لَا يَتَكَبَّرُ عَلَيْهِمْ ، فاستحيوا مِنَ اللَّهِ فِي سَرَائِرُكُمْ كَمَا تَسْتَحْيُونَ مِنَ النَّاسِ فِي عَلَانِيَتِكُمْ ؛

حاکم باید همانند چوپان باشد؛ از حال رعیت خود غافل نشود و بر آن ها كبر و غرور نورزد. پس، از خداوند در خلوت های خود حیا کنید، همان گونه که

از مردم در حضورشان حیا می کنید. (شرح این روایت قبلا بیان شد) در جای دیگر امام کاظم علیه السلام ، زمانی که در صدد معرفی فرزند گرامی شان به عنوان امام بعد از خود به شیعیان بودند، به آثار و برکات امام اشاره فرمودند. از مضمون آن می توان به وظایف و کارکردهای امام پی برد

وَ . . . وَ يُحْقَنُ بِهِ الدِّمَاءَ وَ يُصْلِحُ بِهِ ذَاتَ الْبَيْنِ وَ يَلُمُّ بِهِ الشَّعْثَ وَ يَشْعَبُ بِهِ الصَّدْعَ وَ یکسوا بِهِ الْعَارِيَ وَ يُشْبِعُ بِهِ الْجَائِعَ وَ يُؤْمِنُ بِهِ الْخَائِفَ وَ يُنْزِلُ بِهِ الْقَطْرَ وَ يَرْحَمُ بِهِ الْعِبَادَ ؛

به برکت وجود امام، از جنگ و خونریزی جلوگیری می شود و صلح برقرار می گردد؛ نابسامانی ها سامان می یابد و پراکندگی ها و اختلافات پایان می یابد؛ گرسنگان سیر و برهنگان پوشانده می شوند، و به برکت امام، باران نازل می گردد و به واسطه او، رحمت الهی شامل حال بندگان می شود. (2)

ص: 451


1- نک: عبدالرضا عرب، «سیمای اقتصادی امام هفتم »، مجله معرفت، ش 89 ص 31.
2- محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج 1، ص 314.
6. وظایف مردم در برابر حکومتها از دیدگاه امام کاظم علیه السلام
اشاره

در نظام سیاسی اسلام، بر حقوق متقابل مردم و دولت بسیار تأکید شده است. هم چنان که حکومت ها در برابر مردم مسئولند، مردم نیز در برابر حکومت ها وظایف و مسئولیت هایی به عهده دارند. اما آیا وظایف مردم در برابر حکومت ها یکسان است؟ آیا تعامل مردم با حکومت های شایسته با تعامل آن ها با حکومت های ستم گر و فاسد باید یکسان باشد؟

با مطالعه احکام و تعالیم اسلام، بسیار روشن است که اسلام، دستور العمل متفاوتی را در تعامل با حکومت های عادل و ستمگر بیان کرده و در کتب فقهی، احکام خاصی در این زمینه بیان شده است. بنابر این، دیدگاه امام کاظم علیه السلام درباره وظایف مردم در برابر حکومت ها را در دو بخش بررسی می کنیم

1-6. وظایف مردم در برابر حکومت عدل

امام کاظم علیه السلام مردم را به فرمان پذیری از حاکمان و والیان عادل و عدالت گستر

دعوت می فرماید:

... وَ طاعه وَلَّاهُ الْعَدْلِ تَمَامُ الْعِزُّ ؛ اطاعت از والیان عادل، مایه عزت و

سربلندی است.

در سخنی دیگر، اطاعت از امام عدل را سبب رشد و کمال انسانها بیان

می کند:

من اطاعه رشد و من عصاه كفر؛ هر کس از او اطاعت کند به رشد و کمال

می رسد و هرکس تخلف کند کافر است. یعنی مخالفت با حاكم عادل، مخالفت با عدالت است و مخالفت با عدل و

عدالت، مخالفت با خداست.

ص: 452

آن حضرت از قول رسول خدا صلی الله علیه و آله این روایت را نقل می کنند:

إِنَّ مِنْ عِظَمِ جَلَالِ اللَّهِ إِكْرَامُ ثلاثه ؛ ذِى الشيبه فِي الاسلام وَ الْإِمَامِ الْعَادِلِ وَ حَامِلِ الْقُرْآنِ .

تکریم سه گروه از تکریم و بزرگداشت خدای متعالی است: ریش سفید

مسلمان، امام عادل و حافظ قرآن ... (1)

بنابر این تکریم حاكم عادل که در اطاعت از او تجلی می یابد، در ردیف تکریم

و اطاعت از خدا قرار گرفته است. از این جا به اهمیت عدالت اجتماعی، اقتصادی و سیاسی می توان پی برد. رسول خدا 9 تلاش فراوانی برای ایجاد برابری و رفع تبعیض در جامعه انجام دادند و مقررات اسلام را به گونه ای تنظیم فرمودند تا همه در برابر قانون برابر باشند. بیت المال و امکانات به صورت یکسان در اختیار انسان ها قرار گیرد و همه قشرهای جامعه، حق مشارکت سیاسی و تعیین سرنوشت را داشته باشند. اما پس از رحلت آن حضرت، سیره و روش ایشان به فراموشی سپرده شد و حاکمان، مسیر دیگری پیمودند تا آن گاه که امیر مومنان على 7 بار دیگر جامعه را بر اساس همان روش اداره کردند. امامان شیعه همواره دغدغه عدالت داشتند و محور مبارزات سیاسی آنها دست یابی به عدالت و فضیلت بود.

امام کاظم علیه السلام در بیانی دیگر، از مردم می خواهند تا در برابر حکومت های عادل

قدردان و شاکر باشند:

اذا كَانَ الامام عَادِلًا كَانَ لَهُ الْأَجْرُ وَ عَلَيْكَ الشُّكْرِ . ... زمانی که حاکم، عادل است، حکومت برای او پاداش است و وظیفه شما شکر گزاری و قدرشناسی است (2)

ص: 453


1- محمد بن یعقوب کلینی، بحارالانوار، ج 72، ص137.
2- حسن بن على بن شعبه، تحف العقول، ص 411.

و در تمجید از حاکمان عادل، خطاب به علی بن یقطین چنین فرمود:

إِنَّ اللَّهَ حُسْنِهِ ادَّخَرَهَا لثلاثه : الْإِمَامُ عَادِلٍ وَ مُؤْمِنٍ حَكَّمَ أَخَاهُ فِي مَالِهِ وَ مَنْ سعی الأخيه الْمُؤْمِنِ فِي حَاجَتَهُ ؛ نزد خداوند، حسنه و پاداشی است که برای سه گروه ذخیره کرده است:

حاكم عادل و مؤمنی که برادرش را در اموال خود حاکم کند و کسی که برادر

مومنش را در رفع نیازش یاری دهد. (1)

2-6. وظایف مردم در برابر حکومت جور
اشاره

در سیره و سخن امام کاظم علیه السلام با دو گونه رفتار و دستورالعمل در مواجهه با حکومت های جور، روبه رو هستیم: یکی مبارزه آشکار با حکومت های جور و دیگری همکاری مشروط با این حکومت ها. البته محتوای هر دو رفتار، مبارزه و مقابله با این حکومت هاست که در شیوه نخست، مبارزه شکل مستقیم و بی۔ پرده ای دارد و دیگری از پیچیدگی و خفای بیشتری برخوردار است. در ادامه، وظایف مردم در برابر حکومت های جور از منظر امام کاظم علیه السلام در دو محور بیان می شود:

الف) مبارزه با حکومت های جور
اشاره

مبارزه با حکومت های جور، تنها در قیام مسلحانه خلاصه نمی شود. در زمانی که زمینه و شرایط لازم برای اقدامات انقلابی و نظامی وجود ندارد و چنین حرکت هایی با آگاهی و همراهی و اقبال مردم روبه رو نیست و هر شورشی از همان آغاز و بدون نتیجه در نطفه خفه می شود، باید شیوه های دیگری را برای مبارزه سیاسی برگزید. امامان ما در ظاهر، پرچم مبارزه مسلحانه را بر زمین

ص: 454


1- محمدباقر مجلسی، بحار الأنوار، ج 71، ص314.

گذاشتند، اما به شیوه های مؤثرتر دیگری به جنگ حکومت ها رفتند؛ شیوه ای که در آن، مردم با آگاهی و معرفت بالایی به دشمنی با حکومت ها می پرداختند. روشنگری، افشاگری، بصیرت بخشی، نقد عمل کرد حکومت، مناظرات کوبنده با حاکمان و صاحب منصبان، ارتباط مستمر و پنهانی با شیعیان و سازماندهی آنان از طریق سازمان وکالت و تبیین ویژگی های جبهه حق و باطل، از جمله اقدامات سیاسی امام کاظم علیه السلام در این دوره است. مردم مبانی مبارزه با حکومت های جور را شناختند و آن را تکلیف دینی خود دانستند. البته باید توجه داشته باشیم، حفظ گوهر دین برای امامان شیعه در اولویت نخست قرار داشت، که در لابه لای حوادث سیاسی و قدرت طلبی حاکمان به فراموشی سپرده شده و گرد و غبار تحریف و بدعت، آن را از دید مومنان حقیقت جو پنهان نموده بود. رسالت اصلی امام، حفظ دین و احکام و معارف اسلام و تبیین و تبليغ وحی و پیرایش آن از شبهات و تحریفات بود. مبارزه با حکومت های باطل و جائر نیز به عنوان یکی از زمینه ها و عوامل حفظ دین در دستور کار امامان قرار داشت. امام کاظم 7 برای بیدار کردن جامعه اسلامی، مجاهدت فراوانی نمودند تا آن جا که حکومت های ظالم عباسی، وجود شريف آن امام را تاب نیاوردند و آن حضرت را مظلومانه به شهادت رساندند. خط مبارزه سیاسی امام کاظم علیه السلام را می توان در این محورها دسته بندی کرد:

1. سرزنش و نقد حکومت های جور

در روایات فراوانی که از امام کاظم علیه السلام نقل شده، آن حضرت به نکوهش و مذمت حکومت های جور پرداخته و از شیعیان خود خواسته اند تا از همکاری و همراهی با چنین حکومت هایی خودداری کنند. نکته جالب در این زمینه، این است که بیشتر سخنان امام کاظم علیه السلام ، مستند به فرمایش های رسول خدا صلی الله علیه و آله است. شاید هدف امام این بوده تا به جامعه تفهیم کنند که این مسائل، با اسلام گره

ص: 455

خورده است و تنها مساله امروز جامعه اسلامی نیست، بلکه یک تکلیف دینی است که همزاد با اسلام مطرح بوده و مخصوص فرقه خاصی نیست. امام در مذمت حکومت های جور از رسول خدا 9 چنین نقل فرمودند:

شَرَّ الْبِقَاعِ دُورُ الْأُمَرَاءِ الَّذِينَ لَا يَقْضُونَ بِالْحَقِّ ؛ بد ترین مکان ها، دربار فرمانروایانی است که به حق عمل نمی کنند. (1)

یعنی کاخ ها و مراکز تصمیم گیری سیاسی که در آن برنامه ها و تصمیمات بر

اساس هوا و هوس صورت می پذیرد و نه بر اساس معیارهای حق. امام کاظم علیه السلام حکومت های جور را در تقابل مستقیم با حکومت های الهی می دانند و پیروی کردن از حاکمان ستمکار را به معنای دشمنی با خدا بیان می کنند. بدیهی است که پذیرش حکومت های باطل و جائر، زمینه کنار زدن حکومت های عدالت محور را در پی خواهد داشت. بنابراین هر کس حکومت های ظلم را با گفتار یا رفتار خود، یاری کند، در حقیقت در جهت ضعف و شکست حکومت های شایسته، گام برداشته است. امام کاظم علیه السلام ، دراین باره می فرماید:

مَنْ تَقَدَّمَ عَلَى أَمَامَهُ أَوْ قَدَّمَ أَمَاماً غَيْرِ مُفْتَرَضٍ الطاعه وَ والی بائرا جَائِراً عَنْ الامام فَقَدْ ضَادَّ اللَّهَ فِي مِلْكِهِ وَ اللَّهِ مِنْهُ بَرِي ءُ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ ؛

هر کس بر امام خود پیشی گیرد یا امامی را که اطاعت از او واجب نیست، امام خود قرار دهد و خود را زیر حاکمیت حاکم ستمکار قرار دهد، به مبارزه و دشمنی با حکومت خدا پرداخته و خدا از چنین فردی تا روز

قیامت بیزار است. (2)

هر یک از این تعابير تند و سیاسی در فضای آن دوره، تیری بود که از چله

توحید رها می شد و بر پیکر طاغوت می نشست.

ص: 456


1- فضل الله بن علی راوندی کاشانی، نوادر، ص 71.
2- محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 22، ص 489.

امام انتقاد و عیب جویی از حکومت های جور را جایز می شمارند و با ذکر این روایت، به جامعه توصیه می کنند، تا در برابر ظلم و فسق حاکمان ساکت ننشینند:

قَالَ : قَالَ رَسُولُ اللَّهِ : أَ رُبُعَهُ لَيْسَ غِيبَتُهُمْ غَيْبِهِ : الْفَاسِقُ الْمُعْلِنِ بِفِسْقِهِ ، وَ الْإِمَامُ الْكَذَّابُ إِنْ أَحْسَنْتَ لَمْ یشکر وَ إِنْ أَسَأْتَ لَمْ يَغْفِرْ ، وَ المتفهون بالامهات ، وَ الْخَارِجُ مِنَ الْجَمَاعَةِ الطَّاعِنُ عَلَى أُمَّتِي الشَّاهِرُ عَلَيْهَا بِسَيْفِهِ (1)

در این روایت، غیبت چهار گروه جایز شمرده شده که یکی از آن ها امام دروغین یا همان حاکم جور است. حاکمی که اگر به او نیکی کنی، از تو سپاس گزاری نخواهد کرد و اگر به او بدی کنی، تو را نخواهد بخشید. در این جا بر بی انصاف بودن حاکمان دروغین تأکید شده است. حاکم جور در برابر مردمی که از او اطاعت می کنند و او را گرامی می دارند، هیچ خدمتی نمی کند. وظیفه مردم را اظهار خضوع می داند و وظیفه خود را سرکشی و طغيان. چنین حاکمی در برابر مردمی که از او سرپیچی می کنند، با بی رحمی و خشونت رفتار می کند؛ حاضر نیست دیگران را ببخشد و فقط به تنبیه و مجازات مخالفان می اندیشد. امام كاظم علیه السلام بدگویی و غیبت چنین حاکمی را جایز و روا می دانند. طبعا بدگویی و غیبت کردن این حاکمان، به تقویت روح مبارزه و قیام علیه آنان می انجامد. نگاهی به تاریخ حکومت های معاصر با امام کاظم علیه السلام ، نشان می دهد که آن حضرت این سخنان را با توجه به آن حکومت ها بیان کرده و این سخنان برای حکومت ها بسیار گران تمام می شده است.

2. پرهیز از همکاری با پادشاهان ستمگر

امام با تأکید فراوان، از مردم و شیعیان خود می خواستند تا از نزدیک شدن و تقرب به دربار پادشاهان ستمگر خودداری کنند و مراقب آثار سوء همراهی

ص: 457


1- فضل الله بن على راوندی کاشانی، نوادر، ص 71.

با آن ها باشند؛ زیرا پیامبر صلی الله علیه و آله فرموده اند:

ایاکم وَ أَبْوَابَ السُّلْطَانِ وَ حَوَاشِيَهَا وَ أَبْعَدُ كَمْ مِنَ اللَّهِ تَعَالَى مَنْ آثَرَ سُلْطَاناً عَلَى اللَّهِ تعالی وَ مَنْ آثَرَ سُلْطَاناً عَلَى اللَّهِ تَعَالَى جَعَلَ اللَّهُ فِي قَلْبِهِ الْإِثْمِ ] ظَاهِرَةً وَ بَاطِنَةً وَ أَذْهَبَ عَنْهُ الْوَرَعَ وَ جَعَلَهُ حیران

از نزدیک شدن به دربار پادشاه و اطراف آن برحذر باشید! دورترین شما از خداوند متعالی کسی است که پادشاهی را بر خدای بلندمرتبه ترجيح دهد. و کسی که چنین کند، خداوند در قلب او آثار گناه را در ظاهر و باطن قرار

دهد و روح تقوا از او برود و خدا او را سرگشته سازد. (1)

پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله تا آن جا بر دوری کردن از زمامداران ستمکار تأکید دارند که آن را از معیارهای فضیلت فرد مسلمان بیان می کنند. امام کاظم علیه السلام از رسول الله چنین نقل فرمود:

«أَفْضَلُ التَّابِعِينَ مِنَ امتی مَنْ لَا يَقْرَبُ أَبْوَابَ السُّلْطَانِ »؛ برترین پیروان از امت من، کسانی هستند که به دربار سلاطین نزدیک نمی شوند. (2)

در سخنی دیگر از امام کاظم علیه السلام ، همراهی و همکاری با پادشاهان ستمگر در حد خروج از اسلام تعبیر شده است. امام با نقل روایتی از رسول الله چنین می فرماید: « مِنْ أرضی سُلْطَاناً بِمَا أَسْخَطَ اللَّهَ خَرَجَ مِنْ دِينِ الْإِسْلَامِ »؛ هر کس پادشاهی را با انجام دادن کاری خشنود سازد که باعث خشم خداست، مسلمان نیست. (3)

امام کاظم علیه السلام به آثار اخروی همکاری با پادشاهان ستمکار، با نقل این روایت

نبوی، می فرماید:

إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ نَادَى مُنَادٍ أَيْنَ الظلمه وَ الْأَعْوَانُ الظلمه مَنْ لَاقَ لَهُمْ دواه أَوْ رَبَطَ لَهُمْ كِيسَةَ أَوْ مَدَّ لَهُمْ مَدَّهُ احْشُرُوهُ مَعَهُمْ ؛

ص: 458


1- فضل الله بن علی راوندی کاشانی، نوادر، ص 19.
2- همان، ص 89
3- . عزیزالله عطاردی، مسند الامام الكاظم، ج 1، ص 502

زمانی که روز قیامت فرا رسد، منادی ندا خواهد داد که کجایند ستم گران و یاوران ستمگران؛ هر کس مرکب آن ها را آماده کرده یا سر کیسه ای را گره

زده یا مدادی برای آنها تراشیده همه را با ظالمان محشور کنید. (1)

بر اساس این روایت، حتی کوچک ترین همکاری و خدمت به ظالمان، بی۔ پاسخ نخواهد ماند و هر کس با ستمگران همراهی کند، در گناه و جرم با آن ها شریک خواهد بود.

در این میان، مسئولیت خواص و نخبگان جامعه بیشتر است. آن ها بیش از دیگران باید مراقب عمل کرد سیاسی خود باشند. به ویژه کسانی که رهبری فکری و دینی جامعه را به عهده دارند و مردم رفتار آن ها را سرمشق خود قرار می دهند و به آن استناد می کنند. از این رو، امام کاظم علیه السلام از قول رسول خدا صلی الله علیه و آله ، می فرماید:

الْفُقَهَاءُ أُمَنَاءُ الرُّسُلِ مَا لَمْ يَدْخُلُوا فِي الدُّنْيَا ، قِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ : فَمَا دُخُولُهُمْ فِي الدُّنْيَا ؟ قَالَ : اتِّبَاعُ السُّلْطَانِ ، فَإِذَا فَعَلُوا ذلک فاحذرو هُمْ عَلَى أَدْيَانِكُمْ ؛

فقیهان امانت داران پیامبرانند؛ البته تا زمانی که وارد در دنیا نشده باشند. از حضرت پرسیدند: «منظورتان از ورود به دنیا چیست؟» رسول خدا و فرمود: منظور پیروی کردن آن ها از حاکمان است، که هرگاه چنین کردند به خاطر

حفظ دینتان از چنین فقهایی دوری کنید.» (2)

داستان صفوان جمال که شتران خود را برای مناسک حج به هارون کرایه داده بود، بسیار مشهور است. امام فرمود: « فَمَنْ أَحَبَّ بَقَائِهِمْ فَهُوَ مِنْهُمْ وَ مَنْ كَانَ مِنْهُمْ كَانَ وَرَدَ النَّارَ »؛ هر کس دوست داشته باشد آن ها زنده بمانند، در صف آنان قرار می گیرد و هر کس از آن ها باشد داخل جهنم می شود.» امام با این بیان، هم ظلم حکومت را افشاگری نمودند، و یاران خود را متوجه بیدادگری های حکومت فاسد عباسی کردند، و هم شیوه مبارزه در آن وضعیت را به یاران خود تعلیم

ص: 459


1- فضل الله بن على راوندی کاشانی، نوادر، ص 27.
2- همان.

دادند. تأثیر این اقدام امام را باید در مواجهه هارون با صفوان دید. صفوان تحت تأثير سخن امام، همه شترانش را فروخت. و وقتی هارون از این کار او سؤال کرد، پاسخ داد: «دیگر پیر شده ام و غلامانم چنان که باید به این کار نمی رسند.» هارون گفت: «می دانم با اشاره چه کسی شترانت را فروخته ای؛ موسی بن جعفر تو را به این کار را داشته است.» او گفت: «مرا با موسی بن جعفر علیه السلام چه کار!» هارون گفت: « دَعْ عَنْكَ هَذَا فِي اللَّهِ لَولَا حُسْنُ صُحْبَتِكَ لفتلتک » این حرف ها را رها کن! به خدا اگر به سبب صفای مصاحبت با تو نبود تو را می کشتم.» (1)

3. دعا برای نابودی حکومت های جور

امام کاظم علیه السلام از شیعیان خود می خواستند، تا برای نابودی حاکم ستمکار، دست به دعا بردارند و هلاکت او را از خدای متعالی درخواست کنند. ابوولاد حفص بن سالم می گوید:

در زمان منصور دوانقی، در مدینه نزد امام کاظم علیه السلام رفتیم و وجوهاتی که نزد ما بود به ایشان تقدیم کردیم. امام به ما فرمود:

أَبْلِغْ أصحابک وَ قُلْ لَهُمْ : اتَّقُوا اللَّهَ عزوجل فَإِنَّكُمْ فِي إماره جَبَّارٍ یعنی أَبَا الدَّوَانِيقِ ، فَأَمْسِكُوا السنتکم وَ تَوَقَّوْا عَلَى انفسکم وَ دینکم وَ ادْفَعُوا مَا تَحْذَرُونَ عَلَيْنَا وَ علیکم مِنْهُ بالدعا .»؛ به یارانت پیام مرا برسان و بگو: تقوای الهی پیشه کنید! همانا شما در دوران

حکومت فرد ستمکار یعنی منصور دوانقی هستید. پس زبانتان را نگه دارید و مراقب جان و دین خود باشید و با دعا کردن، شر آنچه را بر ما و خود

می ترسید از خود دور کنید...

در ادامه روایت، راوی می گوید:

پیام امام را به شیعیان رساندم و آنها نیز طبق توصیه امام، بسیار دعا کردند و

ص: 460


1- محمد بن عمر کشی، اختیار معرفه الرجال، ج 2، ص 740.

خاضعانه از خدا خواستند تا شر این حاکم ستم کار را از سر مسلمین بردارد. اتفاقا در همان سال، زمانی که منصور برای اعمال حج از مدينه خارج شد، در منطقه بئر میمون مرگش فرا رسید و قبل از اعمال حج، به درک واصل شد. در همان ایام، خدمت امام رسیدم. امام به من فرمود: «ای ابوولاد آیا اثر دعا را در نجات و پیروزی شما و هلاک دوانقی را دیدید؟» آن گاه امام به بیان

اهمیت و تأثیر دعا در زندگی انسان ها پرداختند. (1)

امام در این روایت ضمن بیان شیوه مبارزه، به یاران خود می آموزند که در دوره ای که زمینه و شرایط قیام و اقدام عملی وجود ندارد، دست کم با دعا و در خواست از خداوند، نابودی ستمگران را آرزو کنند. دعا، علاوه بر تأثیر معنوی و ایجاد روح توکل به خداوند متعالی، روح مقاومت و مبارزه را نیز در افراد

تقویت می کند.

4. صبر همراه با بصیرت در مبارزه با حکومت های جور

امام در مواردی نیز، از یاران خود می خواهند تا با صبر و بصیرت، دوران اختناق و استبداد را پشت سر بگذارند و از اقدام عملی که در آن وضعیت هیچ فایده و اثری نداشت بپرهیزند؛ هم چنان که در روایت ذکر شده نیز آن ها را به صبر و سکوت انقلابی و آگاهانه امر نمودند

وَ إِذَا كَانَ الْإِمَامُ جائرة كَانَ عَلَيْهِ الْوِزْرِ وَ علیک الصَّبْرِ ؛ هرگاه حاکم جامعه ستم گر باشد، حکومت برای او وزر و وبال خواهد بود و وظیفه تو در چنین

وضعیتی صبر و بردباری است. صبر به معنای تایید حکومت جور نیست، بلکه به معنای پرهیز از اقدامات نسنجیده و احساسی است که نتیجه ای جز شکست و تضعیف جبهه حتی در بر

ص: 461


1- محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج90، ص298.

ندارد. امام معتقد بودند که پیش از هر اقدام عملی و قبل از هر انقلاب و شورشی، باید زمینه فکری آن را فراهم آورد تا انقلاب بتواند تأثیرگذار باشد. در توصیه هایی که امام به انقلابیون عصر خود نموده، ضمن تمجید از انگیزه ها و اهداف انقلابی آن ها، از آنان خواستند تا از شتاب زدگی و اقدامات احساسی و محکوم به شکست بپرهیزند.

امام در طول دوران حیات خود، با اتخاذ شیوه تقیه و آموزش آن به شیعیان، رسالت الهی خود را در حفظ کیان دین و مومنان دنبال می کردند. نمونه های فراوانی در سخن و سیره امام، از به کار گیری تاکتیک موثر تقیه، یاد شده که ذکر همه آن ها به درازا می کشد. برای نمونه، یک بار هارون کسی را فرستاد تا هر چه زودتر حضرت را حاضر کنند. وقتی مأمور خلیفه به حضور امام رسید و از ایشان

خواست تا نزد خلیفه حاضر شوند، امام فرمود:

لَولَا أَنِّي سَمِعْتُ فِي خَبَرٍ عَنْ جدی رَسُولَ اللَّهِ أَنَّ طَاعَةَ السُّلْطَانِ للتقيه واجبه إِذا مَا جِئْتَ ؛ اگر این حدیث را از جدم نشنیده بودم که اطاعت از سلطان به

جهت تقیه (حفظ جان) واجب است، هرگز پیش او نمی آمدم. (1)

ب) همکاری مشروط با حکومت های جور

بخش دیگری از توصیه های امام، به تعامل مشروط با حکومت جور مربوط می شود؛ هم چنان که خود ائمه اطهار علیه السلام ، در مواردی که مصلحت جامعه و اسلام اقتضا می کرد، با حکومت ها همکاری داشتند. در مواردی نیز به برخی افراد، اجازه می دادند و توصیه می کردند تا با نفوذ در بدنه حکومت، به خدمت مخلصانه به جامعه اسلامی و گره گشایی از مشکلات مؤمنان بپردازند. با این که اصل اولی در تعامل با حکومت های ستمگر، همکاری نکردن با آنهاست، در مواردی محدود،

ص: 462


1- محمد بن علی بن بابویه، عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 77.

آن هم به صورت مشروط، چنین اجازه ای به شیعیان داده شده است. ماهیت چنین همکاری هایی، تأیید و تقویت حکومت نبود، بلکه پوششی برای مبارزه از درون بود. خواص شیعه با هماهنگی و اجازه امام، با نفوذ در ساختار حکومت، اهداف امام را دنبال می کردند. آن ها اخبار و اطلاعات لازم را به امام می رساندند و از شیعیان حمایت مالی و جانی می کردند. امام کاظم علیه السلام در این باره می فرماید:

کفاره عَمَلِ السُّلْطَانِ الْإِحْسَانِ إِلَى الْإِخْوَانِ ؛ كفاره همکاری بَا حاکم ظَالِمُ ،

نیکی کردن به برادران دینی است. (1)

یعنی از موقعیت و جایگاه خود در حکومت، به نفع مومنان و خدمت رسانی به

آن ها بهره گیرد. زیاد بن ابی سلمه می گوید:

نزد موسی بن جعفر علیه السلام رفتم. امام به من فرمود: « یا زیاد ! إِنَّكَ تَعْمَلُ عَمَلَ السُّلْطَانِ ؟» ای زیاد، آیا برای خلیفه کار می کنی؟ عرض کردم: «بله، من مرد آبرومند و عیالواری هستم و دستم خالی است و چاره ای جز این کار ندارم.» امام فرمود: « یا زیادا لَئِنْ أَسْقَطَ مِنْ حَالَةٍ فَأَتَقَطَّعَ قَطَعَهُ أَحَبُّ إِلَىَّ مِنْ انَّ أَتَوَلَّى لِأَحَدٍ مِنْهُمْ عَمَلًا أَوْ أَطَأَ بِسَاطَ أَحَدِهِمْ إِلَّا لماذا ؟ » قِلَّةُ : « لَا أَدْرِي . » فَقَالَ : « إِلَّا لِتَفْرِيجِ كَرْبَهُ مِنْ مُؤْمِنٍ أَوْ فَكِّ أَسْرِهِ أَوْ قَضَاءِ دَيْنِهِ . یا زیاد أَنْ أَهْوَنَ مَا يَصْنَعُ اللَّهُ بِمَنْ تَوَلَّى لَهُمْ عَمَلًا أَنْ يُضْرَبَ عَلَيْهِ سُرَادِقُ مِنْ نَارٍ إِلَى أَنْ يَفْرُغَ اللَّهُ مِنْ حِسَابِ الْخَلَائِقِ . یا زیاد ؟ فَإِنْ وُلِّيتَ شَيْئاً مِنْ أَعْمَالِهِمْ فَأَحْسِنْ إِلَى إخوانک ...»؛ اگر مرا از بالای کوهی پرت کنند و قطعه قطعه شوم، به نظرم بهتر است از این که برای یکی از اینها کاری را به عهده بگیرم یا قدم روی فرش آنها بگذارم مگر میدانی برای چه کار؟ گفتم: «فدایت شوم نمی دانم.»

ص: 463


1- حسن بن على بن شعبه، تحف العقول، ص 410.

فرمود: مگر غم از دل مؤمنی بردارم یا ناراحتی او را برطرف کنم یا اسیرش را آزاد سازم یا قرضش را پرداخت کنم. زیاد! کم ترین کاری که خدا در مورد کسانی که برای آنها کار می کنند، این است که خیمه ای از آتش بر سر آن ها می زنند تا خداوند از حساب خلايق فارغ شود. ای زیاد، اگر کاری از طرف

آن ها به عهده گرفتی، پس نسبت به برادرانت نیکی کن ... (1)

نمونه بسیار مشهور دیگر در این زمینه، عمل کرد علی بن یقطین است. او که یکی از اصحاب برجسته امام صادق علیه السلام و امام کاظم بود علیه السلام ، به دلیل این که پدرش با حکومت عباسی رفت و آمد و همکاری داشت، مورد اعتماد دستگاه حکومت بود. حاکمان عباسی از توانمندی و امانت داری او در اداره امور بهره

می گرفتند. وی از امام کاظم علیه السلام خواست اجازه دهد تا خدمت در دستگاه خلافت را ترک گوید. امام از دادن چنین اجازهای خودداری کردند و به او چنین فرمودند:

لَا تَفْعَلْ فَأَنْ لَنَا بک أُنْساً ولإخوانک بک عِزّاً وَ عَسَى أَنْ يُجْبِرَ اللَّهِ بک کسرة وَ یکسر بک نائره الْمُخَالِفِينَ عَنْ أَوْلِيَائِهِ یا علی ، کفاره أَعْمَالِكُمُ الْإِحْسَانُ إِلَى إِخْوَانِكُمْ ؛ ؛ این کار را نکن که ما به تو در آنجا انس گرفته ایم و تو مایه عزت برادرانت (شیعه) هستی و شاید خدا به وسیله تو، شکستی از دوستانش را جبران کند و توطئه های مخالفان را درباره آنها بشکند. ای علی، کفاره این

کار شما، خدمت کردن به برادرانتان (شیعیان) است. (2)

بر اساس برخی روایات، امام به علی بن یقطین فرمود:

اضْمَنْ لِي واحده وَ أَضْمَنُ لَكَ ثَلَاثاً : اضْمَنْ لِي أَنْ لَا تَلْقَى أَحَدَّتْ مِنْ أَوْلِيَائِنَا إِلَّا قُضِيَتْ حَاجَتُهُ وَ أَكْرَمْتُهُ وَ أَضْمَنُ لک أَنْ لَا يظلک سَقْفُ سِجْنٍ أَبَداً ، وَ لَا

ص: 464


1- محمد بن يعقوب کلینی، کافی، ج 5، ص 110.
2- حسن بن على بن شعبه، تحف العقول، ص 410.

ينالک حَدُّ سَيْفِ أَبَداً وَ لَا يَدْخُلُ الْفَقْرُ بَيْتَكَ أَبَداً . یا عَلَى ، مَنْ سَرَّ مُؤْمِناً فَبِاللَّهِ بَدَأَ وَ بِالنَّبِيِّ صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ ، ثنی وَ بِنَا ثَلَّثَ

یک چیز را برای من ضمانت کن (قول بده که انجام دهی)، من سه چیز را برای تو ضمانت می کنم. ضمانت کن که هر یک از دوستان ما را دیدی احترام کنی و حاجاتش را بر آوری؛ من ضامن می شوم که هرگز سقف زندان بر سرت سایه نیفکند و تیزی شمشیر پیکرت را فرا نگیرد و فقر و تنگ دستی به خانه ات راه نیابد. ای علی، هر کس مؤمنی را شاد کند، ابتدا خدا را

خرسند و در مرتبه دوم، پیامبر را و در مرتبه سوم، ما را خرسند کرده است. (1)

علی بن یقطین طبق توصیه امام، در حکومت عباسی باقی ماند و از هیچ کوششی

برای پشتیبانی از امام و شیعیان، دریغ نمی ورزید. پسر علی بن یقطین می گوید:

امام کاظم علیه السلام ، هر چیزی لازم داشت یا هر کار مهمی که پیش می آمد، به پدرم نامه می نوشت که فلان چیز را برای من خریداری کن یا فلان کار را

انجام بده، ولی این کار را به وسیله هشام بن حکم انجام بده. درباره عمل کرد علی و حمایت های خاص او از شیعیان، مطالب زیادی در منابع حديث و تاریخ بیان شده که همه بیان گر سیاست حکیمانه امام در آن دوره است.

نتیجه

با بررسی سخنان گهربار امام کاظم علیه السلام می توان چنین نتیجه گرفت (2)

1. واژه های کلیدی امامت، ولایت، دولت، امارت و سلطنت، پر کاربردترین مفاهیم و اصطلاحات در ادبیات سیاسی امام کاظم علیه السلام به شمار می آیند و آن حضرت برای بیان رابطه قدرت، بیش تر از این مفاهیم استفاده کرده اند.

ص: 465


1- محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 48، ص136.
2- محمدبن عمر کشی، اختيار معرفه الرجال، ص 434

2. در اندیشه سیاسی امام کاظم علیه السلام ، به رسیدن به رشد و کمال اجرایی همه جانبه دین اسلام، برپایی عدالت در همه ابعاد و رسیدن به سر بلندی به مثابه اهداف حکومت تأکید شده است.

3. آن حضرت، حکومت ها را بر اساس حرکت در مسیر رسیدن به این اهداف، به حکومت های حق و باطل و حکومت های عدل و جور تقسیم کرده و بر اساس مبنای مشروعیت، به حکومت های الهی و مردمی تقسیم فرموده اند.

4. امام کاظم علیه السلام اراده الهی را مبنای مشروعیت حکومت های حق می دانند. منظور از اراده الهی، اعم از اراده تکوینی و تشریعی است. در مواردی اراده تکوینی خداوند در تحقق حاکمیت انسان های صالح بر جوامع تعلق گرفته است. اما اراده تشریعی الهی این است که شایستگان و بندگان صالح بر جوامع حکومت کنند. سایر حکومت ها از مبانی مشروعیت مردمی برخوردارند. امام کاظم علیه السلام در مبارزات سیاسی خود بر مشروعیت نداشتن حکومت فاسد عباسیان تأکید داشتند.

5. حکومت مطلوب بنابر دیدگاه امام کاظم علیه السلام ، حکومتی بر پایه شایسته سالاری است که انسان کامل و عبد صالح در مصدر حاکمیت قرار دارد و واگذاری مناصب بر اساس صلاحیت افراد صورت می گیرد. حاکم در حکومت مطلوب، دلسوزانه در خدمت مردم است و لحظه ای از حال آن ها غافل نیست.

6. امام کاظم علیه السلام ، رسیدگی به امور مردم و اصلاح امور جامعه و تأمین امنیت

در همه ابعاد و حمایت از تهیدستان و گرفتاران و حل مشکلات طبقات ضعیف جامعه را از وظایف مهم حکومت بیان فرموده اند.

7. امام وظیفه مردم را در قبال حکومت های عدالت گستر، فرمانبرداری و

قدرشناسی می دانند که باعث سر بلندی جامعه خواهد بود.

8. بخش عمده سخنان و دیدگاه های امام، مربوط به وظیفه مردم در برابر حکومت های ستمگر است. در این زمینه امام دو گونه توصیه دارند: یکی مبارزه قاطع با حکومت های جور با شیوه نقد و اعتراض به آن ها، پرهیز از همکاری با

ص: 466

پادشاهان ستمگر، دعا برای نابودی حکومت های ظالم و صبر همراه با بصیرت. دیگری همکاری با حکومت های جور، مشروط به این که این همکاری با هدف استفاده از این فرصت برای یاری رساندن به مظلومان و ضربه زدن به حاکمیت

ظالمان صورت گیرد.

منابع

1. ابن بابویه، محمد بن على، معانی الاخبار، تحقیق علی اکبر غفاری، قم: انتشارات

اسلامی، 1403ق.

2. _______؛ عیون اخبارالرضا علیه السلام ، تحقیق مهدی لاجوردی، تهران: نشر جهان،

1378ش.

3. ابن شعبه، حسن بن على، تحف العقول، ترجمه احمد جنتی، تهران: امیر کبیر،

بی تا. 4. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 299، بی تا.

5. اشرف، سیدعلی، الامام موسی بن جعفر في بحارالانوار، نجف: مکتبه الحيدريه،

1425ق.

6. بحرانی، عبدالله بن نورالله، عوالم العلوم والمعارف والاحوال من الآيات والاخبار

والاقوال، تحقيق محمدباقر موحد ابطحی اصفهانی، قم: موسسه الامام المهدی، بی تا .

7. جمعی از نویسندگان، امامت پژوهی، مشهد: دانشگاه علوم اسلامی رضوی، 1381

8. حکیمی، محمدرضا و محمدعلی، الحیاه، ترجمه احمد آرام، تهران: دفتر نشر

فرهنگ اسلامی، بی تا

9. حر عاملی، محمدبن حسن، وسائل الشیعه، تحقيق موسسه آل البيت :، قم:

موسسه آل البيت :، 1409ق.

ص: 467

10. راوندی کاشانی، فضل الله بن على، النوادر، ترجمه احمد صادقی اردستانی، قم:

دار الكتاب، بی تا.

11. عطاردی، عزیزالله، مسندالامام الكاظم، مشهد: کنگره جهانی امام رضا علیه السلام

1409ق.

12. طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، تحقيق محمدباقر خرسان، مشهد: نشر

مرتضی، 1403ق.

13. کشی، محمد بن عمر، اختیار معرفه الرجال، تحقیق مهدی رجایی، قم: موسسه

آل البيت :، بی تا.

14. کلینی، محمد بن یعقوب، الكافي، ترجمه سید جواد مصطفوی، تهران: کتابفروشی

علمیه، بی تا

15. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، تحقیق جمعی از محققان، بیروت، داراحیاء

التراث العربی، 1403ق.

16. مفید، محمد بن محمد، الاختصاص، تحقیق علی اکبر غفاری و محمود محرمی،

قم: موتمر العالمي الالفيه الشيخ المفید، 1413ق.

17._______؛ الارشاد فی معرفه حجج الله على العباد، تصحیح موسسه

آل البيت :، بی تا.

ص: 468

امام کاظم علیه السلام و حاکمیت وقت

شکرالله آقانژاد

مقدمه

مطالعه، بررسی و اظهار نظر درباره تاریخ شخصیت های تأثیرگذار تاریخی، به ویژه آن جا که با قضاوت درباره عقاید و کشمکش های متضاد و متفاوت جریان های مخالف در یک برهه تاریخی همراه باشد، بسی دشوار و در مواردی ناممکن است. از این رو، به نظر می رسد گزارش صادقانه و تحلیل منصفانه از افکار، اندیشه ها و رفتار با افراد و جریان های تاریخی، بهترین و کم خطرترین راه است. تاریخ امامت امام کاظم علیه السلام نیز از این قاعده مستثنا نیست و از جهات مختلف قابل مطالعه و بررسی است.

یکی از این جنبه ها، روش و برخورد آن حضرت با حکومت زمان خود است. در این نوشتار، ضمن اشاره به وضعیت آن حضرت، چگونگی رفتار ایشان با حاکمیت زمانه را بررسی می کند.

امام کاظم علیه السلام از تولد تا امامت

بنا بر مشهور، ولادت با سعادت آن حضرت در روز یکشنبه هفتم ماه صفر سال 128 قمری واقع شده است. پدر ایشان امام جعفر صادق

علیه السلام ، به دلیل داشتن میراث های فراوان، از جمله میراث فکری و علمی، به عنوان رئیس مذهب شیعه

ص: 469

معروف هستند و مادر آن حضرت به نام حمیده بربریه است. امام کاظم علیه السلام در روستایی به نام ابواء (میان مکه و مدینه) که الان به مستوره معروف است به دنیا آمدند. (1) نام ایشان موسی بود و ابو الحسن، ابوالعلی، ابو اسماعیل و ابو ابراهیم از کنیه های ایشان به شمار می آمد که کنیه ابو الحسن از همه مشهورتر بود. لقب آن حضرت کاظم، تقه، صابر، امین، زین المجتهدین و باب الحوائج است که کاظم

فرو برنده (خشم) از همه مشهورتر است. در میان شخصیت های علوی موجود در عصر آن حضرت، کسی را توان برابری با ایشان نبود و از نظر علم و تقوا و زهد و عبادت، سر آمد روزگار خویش به شمار می آمدند؛ به طوری که تمام دانشمندانی که با حضرت آشنایی داشتند، در برابر عظمت شخصیت اخلاقی ایشان سر تعظیم فرود آوردند.

شروع امامت و ولایت امام کاظم علیه السلام هم زمان با استقرار ثبات خلافت عباسی ها بود. امام در برهه ای به امامت رسیدند که جبارترین حاکمان بر مسند حکومت بودند. دولت و حکومت آن ها از نظر داخلی در آرامش بود و هیچ مخالفت و درگیری داخلی وجود نداشت. این ثبات و آرامش، باعث شد تا حاکمان و زمامداران بتوانند به راحتی بر مخالفان خود تسلط یابند و رفتار و حرکات آنان را زیر نظر داشته باشند. امامت حضرت از دوره های سخت و توان فرسای تاریخ امامت است. در این دوران، امام با دو مشکل رو به رو بودند:

الف) انشعاب ها و انحراف های درون مذهبی در شیعه؛

ب) کینه توزی آشکار حاکمیت وقت با امام و شیعیان.

انشعاب ها و انحراف های درون مذهبی در شیعه

به وجود آمدن فرقه های مختلف با اعتقادات متفاوت و ناهمسو در میان مردم، از

ص: 470


1- محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج 1، ص 477، ح 1.

جمله بزرگ ترین مشکلاتی بود که در دوران امام کاظم علیه السلام گریبان گیر جامعه شیعه آن روز شد. ابهت و عظمت امام صادق علیه السلام میان مردم، سبب شده بود تا

دستگاه خلافت، حساسیت ویژه ای نسبت به ایشان داشته باشد. امام صادق علیه السلام به ناچار برای ناشناخته ماندن جانشین خود و دوری از گزند حکومت، بر اساس اصل تقیه عمل کردند. این عامل و عوامل متعدد دیگر، سبب شد تا منحرفان، بهانه و مجالی برای انشعابات میان شیعیان به دست آورند. بنابراین طبق گفته نوبختی، شیعیان پس از شهادت امام صادق علیه السلام به شش گروه تقسیم شدند.

اسماعیلیه، مهم ترین این گروه بودند.

اسماعیل پیش از شهادت امام صادق علیه السلام از دنیا رفت و حضرت برای پیش گیری از گرایش هایی که معتقد به امامت فرزند ارشد امام بودند، حدود سی تن از بزرگان شیعه را بر مرگ او گواه گرفتند و در مراسم رسمی تشیع جنازه، چندین بار با برداشتن پارچه از صورت او، مرگش را آشکار ساختند؛ (1) اما با این همه، گروهی با ادعای زنده بودن اسماعیل او را مهدی امت خواندند.

در مذهب اسماعیلیه، توجه به اندیشه مهدویت در اسلام که پیش از آن نیز برخی دیگر از علویان بدان قائل بودند، امری ضروری است. چنین نگرش و گرایشی در جامعه تا حدود زیادی از فشار و اختناق، نا امیدی، تحیر و درماندگی مسلمانان ناشی بود که حکومت ها تمام روزنه های امید را بر آنان بسته بودند و در واقع این گرایش، نتیجه طبیعی اوضاع فرهنگی، سیاسی و اجتماعی روزگار بود، اما چنین حاصلی به تدریج به اندیشه ای نهادینه شده و نظام یافته تبدیل گردید و

جریان های اجتماعی و فرهنگی را ایجاد کرد. اسماعیلیه سالیانی با چنین اندیشه ای فعالیت کردند و زیستند. امام کاظم علیه السلام با تبیین و بسط نظریه امامت، به نقد و رد نظریه اسماعیلیه پرداخت. بدین روی، امامان شیعه از جمله امام کاظم علیه السلام

ص: 471


1- محمد بن حسن طوسی نعمایی، الغيبه، تحقیق علی اکبر غفاری، ص 328.

به عمل گرایی و باطن گرایی اسماعیلیه سخت انتقاد و آن را نفی کردند.

اوضاع و احوالی که به دلیل انشعاب، در میان شیعیان به وجود آمده بود، موجب شد رهبری آنان با دشواری خاصی روبه رو گردد؛ ولی امام کاظم علیه السلام با علم و تدبیر امامت، جامعه شیعه را سامان دادند و این ساماندهی، آن گونه کارساز و مؤثر واقع شد که نه تنها شیعیان موفق شدند بر مشکلات داخلی غلبه کنند، بلکه به رسالت سیاسی و دینی خویش نیز توجه نمودند و همچون گذشته به استمرار اسلام راستین و مبارزه با خلفا پرداختند.

امامت امام و عکس العمل حاکمیت

وقت دوران امامت امام کاظم علیه السلام با اوایل شکل گیری حکومت عباسیان که از منصور عباسی آغاز شد و تا دوره هارون ختم گردید، هم زمان با خلفای عباسی (مهدی، هادی و هارون) بود. آنان به شدت از حرکت های سیاسی امام مضطرب بودند.

دوران منصور عباسی، به دلیل گسترش شیعه و حضور فعال نخبگان شیعه در شهرهای مختلف، به ویژه عراق، با سخت گیری ها و فشار زیاد همراه بود. پس از سپری شدن حکومت منصور، مهدی عباسی نیز آزادی امام را بر نتافت؛ از این رو، ایشان را دستگیر و به بغداد منتقل کرد. حتی نوشته اند یک بار به

حمید بن قحطبه دستور داد امام را به قتل برساند، اما خود وی شب در عالم خواب با تهدید امام علی علیه السلام روبه رو شد و از ترس دستور خود را

پس گرفت. (1)

پس از وی، هادی نیز همین شیوه را پی گرفت. او سخت گیری را بدان جا رساند که حقوق علویان را از بیت المال قطع کرد و به دستگیری گسترده علویان و شیعیان پرداخت. از علل تشدید کننده این سخت گیری ها، قیام شهید فخ بود.

ص: 472


1- ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص 270.

سخت گیری ها در این زمان به حدی شدت یافت که خلیفه به قتل امام تصمیم

گرفت، ولی فرصت نیافت. (1)

در زمان هارون هم کنترل و تعقیب امام در ابعاد مختلف ادامه یافت. هارون که از تمایل توده مردم به امام با خبر شد و این که آنها وجوه شرعی و مالیات اسلامی را مخفیانه به محضر آن حضرت می فرستادند، احساس خطر کرد و آن حضرت را به دار العماره احضار و از امام بازخواست نمود و گفت: این تو هستی که مردم در پشت پرده با تو میثاق می بندند و حاکمیت تو را می پذیرند؟» حضرت شجاعانه در برابر هارون ایستاد و در پاسخ فرمود: «تو فقط در ظاهر و بر جسم مردم حکومت می کنی، ولی من در اعماق جان و دل آنان

جای دارم.» (2)

دلیل این که حاکمان (به ویژه هارون) این محدودیت ها را نسبت به امام به وجود آوردند، بسیار روشن است؛ زیرا شواهد تاریخی نشان می دهد که اینان امامان معصوم را تنها رقیبان جدی حاکمیت خود می دیدند و به شدت هراس داشتند؛ بدین جهت، زمینه برخورد خشن با امام را فراهم کردند و سال ها ایشان را در زندان نگه داشتند.

یکی از مهم ترین عوامل این فشارها از سوی هارون این بود که وی نیز همانند اسلاف ستمگرش، نمی توانست شخصیت والای امام را تحمل کند و از این که می دید امام در قلب مردم جای دارند و خود هیج جایگاه مردمی ندارد، به شدت خشمگین شده و کینه امام را به دل گرفته بود. این کینه ها وقتی زبانه کشید که مجبور بودند به ظاهر در برابر امام تعظیم کنند. امام با اطلاع از کینه هارون نسبت به خود، سعی می کردند از بسیاری از پرسش های او (مانند

ص: 473


1- ابن شهر آشوب، المناقب، ج 2، ص 370.
2- ابن حجر هیثمی، الصواعق المحرقه، ص 42.

حدود فدک، و این که با وجود عباس عموی پیامبر صلی الله علیه و آله ، چرا علی ابن ابی طالب علیه السلام پسر عموی ایشان از او ارث می برد؟ و یا این که در حالی که شما فرزند فاطمه علیها السلام و على علیه السلام هستید، چرا به شما فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله می گویند که در تاریخ آن دوران ثبت شده است، با درایت و زیرکی عبور می کردند تا از شر او در امان باشند. (1)

دومین مسأله ای که خلفای عباسی به ویژه هارون را به وارد آوردن فشار و محدودیت نسبت به امام وامی داشت، این بود که نه تنها مردم عادی، بلکه بسیاری از کارگزاران به امام کاظم علیه السلام ارادت خاصی داشتند و گزارش های رسیده به هارون درباره آن حضرت، وی را به شدت نگران ساخته بود؛ لذا از ترس اقدام عملی امام علیه حکومت خود، از هر گونه سعایت علیه امام به شدت استقبال می کردند. بنابراین، پر واضح است که عمده مخالفت ها و برخورد بنی عباس با امام کاظم علیه السلام از اندیشه های ناب ایشان برای تحقق حکومت اسلامی و نیز از حمایت های سیاسی فرا گیر و گسترده شیعیان از امام در برابر خلفای جور حکایت دارد. امام همواره در خط مقدم مبارزه و مقابله با اندیشه های مسموم خلاف موازین اصیل و ناب اسلامی و در رأس آنها خاندان عباسی قرار داشتند و در مقابل، زمامداران عباسی نیز برای موجودیت و حاکمیت غیر مردمی و غیر شرعی خود، از ناحيه امام احساس خطر جدی می کردند؛ امری که تحمل عباسیان را به سر آورد و برخورد خصمانه و ناجوانمردانه ای را در حق آن حضرت روا داشتند و بنا بر منطق همیشگی حکومت های ستمگر در برابر منطق حق طلبانه آزادی خواهان، به زندان و تبعید امام روی آوردند؛ لذا آن حضرت بیش از ده سال از حیات پر برکت خود را در زندان هارون گذراندند.

ص: 474


1- محمد مومن شبلنجی، نورالابصار، ص 148- 149.

شیوه های مبارزاتی امام کاظم علیه السلام

اشاره

راه کار ائمه در برابر انحراف های امت از سنت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله ، دو مرحله با ویژگی های خاص هر دوره است:

اول، رویارویی مستقیم به رهبری خود ائمه برای جلوگیری از انحراف. این مرحله پس از رحلت پیامبر اکرم و در امت اسلام شروع شد و تا پایان دوره امامت امام سجاد علیه السلام ادامه داشت. دوم، که شاخص اصلی آن ایجاد مرزبندی و چارچوب اختصاصی برای شیعیان بود. و در واقع به شیعه و شیعه گری شکل متمایز می داد، از زمان امام باقر علیه السلام و امام صادق

علیه السلام آغاز شد و به وسیله امام موسی بن جعفر علیه السلام ادامه یافت.

در ادامه به اقدامات و مبارزات امام کاظم علیه السلام در این مرحله حساس از حیات

نورانی ائمه می پردازیم.

1. زمینه سازی برای تشکیل حکومت

خلفای معاصر امام از جمله هارون، می دانستند که حضرت و پیروانش، آن ها را غاصب خلافت پیامبر صلی الله علیه و آله و زمام دار ستم گری می دانند که با زور و قدرت، سرنوشت مسلمانان را در دست گرفته اند و اگر روزی قدرت را به دست آورند، در نابودی حکومت آن ها لحظه ای درنگ نخواهند کرد. از سوی دیگر، همانان می دانستند که امام درصدد تشکیل حکومت است و آن را حق خود می داند؛ از این رو، نسبت به آن حضرت، حساس و درصدد از بین بردن ایشان بودند.

در مقابل، امام کاظم علیه السلام نیز از راه های مختلف می کوشیدند تا فرهنگ تشکیل حکومت اسلامی را در جامعه نهادینه نماید. این امر بسیار مهم بود؛ زیرا این اندیشه به وجود می آمد که حکومت از آن خاندان پیامبر است و بنی عباس، آن را

ص: 475

غصب کرده اند. گفت و گویی که میان پیشوای هفتم و هارون رخ داده، به خوبی از اهداف عالی امام در زمینه تشکیل حکومت اسلامی و نیز از نیات پلید هارون، پرده برمی دارد:

روزی هارون (شاید به منظور آزمایش و کسب آگاهی از آرمان امام هفتم)، به آن حضرت اعلام کرد که حاضر است فدک را به ایشان برگرداند. امام فرمود: «در صورتی حاضرم فدک را تحویل بگیرم که آن را با تمام حدود و مرزهایش پس بدهی!» هارون پرسید: «حدود و مرزهای آن کدام است؟» امام فرمود: «اگر حدود آن را بگویم هرگز پس نخواهی داد!» هارون اصرار کرد و سوگند یاد نمود که این کار را انجام خواهد داد. آن گاه امام حدود آن را چنین تعیین فرمود: «حد اولش، عدن؛ حد دومش، سمرقند؛ حد سومش، افریقا و حد چهارمش مناطق ارمنیه و بحر خزر است.» هارون که با شنیدن هر یک از این حدود، تغییر رنگ می داد و به شدت ناراحت می شد، نتوانست خود را کنترل کند و با خشم و ناراحتی گفت: در این صورت چیزی برای ما باقی نمی ماند.» امام فرمود: «می دانستم که نخواهی پذیرفت و به همین دلیل از گفتن آن امتناع داشتم.» (1)

2. یار گیری از میان مقامات حکومتی

نفوذ در حکومت غاصب، یکی از روش های بسیار مهم مبارزه امام بود. این رویکرد، هم موجب حفظ شیعیان می شد و هم امام از سیاست های حکومت آگاهی می یافت و در سمت و سوی مبارزه امام و شیعیان تأثیرگذار بود؛ یعنی راه کارهای مناسبی برای مبارزه با حکومت و حفظ شیعیان پیش بینی می نمودند. بدین منظور امام، برای سامان دادن به مبارزات سیاسی و حمایت از نیروهای شیعی، برنامه ای تدارک دیدند که بر اساس آن نیروهای فعال و مطمئن، در

ص: 476


1- ابن جوزی، تذكرت الخواص، ص 350.

مسولیت های کلیدی حکومت قرار می گرفتند که علی بن یقطین، یکی از اعضای فعال آن بود. وی بارها از امام خواست که اجازه دهد از مسولیت های خویش در حکومت بنی عباس کنار رود، ولی امام بدان رضایت نمی دادند و او را با کلمات زیر دل گرم می نمودند که «شاید خداوند به وسیله تو شکسته احوالها را جبران و آتش فتنه مخالفان را از دوستان خویش دفع کند.» (1)

بنابراین، وجود على بن یقطین در حکومت عباسیان که بعدا به تفصیل خواهد

آمد به چند صورت بود

الف) پشتیبانی مالی از امام؛

ب) کمک مالی به شیعیان؛

ج) رازداری (تقیه مداراتی).

3. روشن گری ماهیت حکومت عباسی و عواقب همکاری با آن

مبارزه منفی، یکی از روش های امام در برخورد با حکومت جور بود که در قالب های مختلف از جمله عدم مساعدت مالی به حکومت، ظهور می نمود. روزی امام کاظم علیه السلام صفوان بن مهران جمال را احضار کردند. وی هر سال در موسم حج، شترانش را در اختیار هیأت خاصی از دربار هارون می گذاشت تا به

حج بروند و مراسم به جای آورند و یا احیانا بر مراسم حج نظارت داشته باشند. هنگامی که صفوان خدمت امام کاظم علیه السلام رسید، فرمود: «صفوان یک عمل تو همه کارهای زیبایت را زیر سوال برده است!» با تعجب پرسید: «فدایت شوم مگر چه کرده ام؟» امام فرمود: «کرایه دادن شترها به هارون برای مراسم حج، کار مناسبی نیست؟» عرض کرد: «من برای سفر حج کرایه می دهم خودم همراه آنان نیستم، بلکه عده ای از غلامان را می فرستم.» امام فرمود: «صفوان ! دوست داری

ص: 477


1- محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 48، ص 136.

ستمگران زنده بمانند ؟» عرض کرد: «البته که دوست ندارم !» حضرت فرمود: «هر کس بقای هارون و هیأت حاکمه اش را دوست بدارد، تا اجاره شترهایت را بعد از حج پرداخت کنند از آنان است و هر کس از ایشان باشد به جهنم فرو می افتد !»

چون صفوان سخنان امام را شنید، همه شترهای اجاره ای خویش را فروخت. وقتی هارون متوجه شد او را احضار و سرزنش کرد. صفوان گفت: «من پیر شده ام و توان ندارم. غلامان هم کارها را به طور شایسته و درست انجام نمی دهند.» هارون با عصبانیت رو به صفوان کرد و سری تکان داد و گفت: «خاموش! می دانم چه کسی به شما فرمان می دهد؛ کار موسی بن جعفر علیه السلام است.»

صفوان گفت: «من با موسی بن جعفر علیه السلام ارتباط ندارم، او در کارهای من دخالتی نمی کند.» هارون گفت: «اگر سابقه همکاری تو نبود، نابودت می کردم. » (1)

مبارزه منفی امام هفتم با حکومت هارون، چنان بود که شایعه فتوای حضرت مبنی بر حرمت ولایت و حاکمیت هارون در جامعه وجود داشت و کم ترین مسامحه ای از حضرت در برخورد با حکومت بنی عباس دیده نمی شد.

4. هدایت پنهان مبارزان علیه حکومت وقت

امام خود به دلیل فراهم نبودن شرایط، قيام مسلحانه انجام ندادند، اما مبارزه امام در قالب دیگر بروز نمود و آن، حمایت از قیام ها و نهضت های انقلابی بود. قیام شهید فخ (حسین بن علی بن حسن المثنى بن الحسن المجتبی علیه السلام )، از جمله این قیام ها بود که حضرت از آن حمایت کردند. وی که از ستم ها و فشارهای روحی فرماندار مدینه به علویان به ستوه آمده بود، به قیام مسلحانه دست زد و این در زمانی بود که هادی، خلیفه ستمگر عباسی، حکومت را در دست داشت. قرار شد شبانگاهان قبل از اذان صبح حرکت آغاز شود. حسین که رهبری قیام را

ص: 478


1- هاشم المعروف الحسنی، سیره الائمه الاثنى، ج 2، ص 322.

عهده دار بود، خدمت امام موسی علیه السلام رسید. حضرت توصیه هایی به او فرمود: «تو شهید خواهی شد؛ ضربه ها را نیک بزن و نهایت تلاش خود را بنما. این مردم، فاسق هستند! به ظاهر ایمان دارند، اما در باطن، نفاق و شک را پنهان می دارند. همه ما مملوک خدایم و به سوی او باز می گردیم.» (1)

5. حفظ نیروهای کار آمد
اشاره

امام کاظم علیه السلام افزون بر نیروسازی و تربیت آن ها سعی می کردند نیروهای قدرتمند، مقاوم و آشنا به مصالح اسلام را حفظ کنند و در مقاطع مختلف از آنان بهره بگیرند. هم چنین توجه داشتند که آنها در حد امکان، شناسایی نشوند، بلکه با پوشش های مختلف چنان عمل کنند که هیچ گونه حساسیتی در حاکمان غاصب عباسی به وجود نیاید. علی بن یقطین با تمام اخلاص در خدمت حضرت موسی بن جعفر علیه السلام بود، در حالی که پست وزارت داشت و خمس اموال خویش را به حضرت می داد و به طرق گوناگون به یاران آن بزرگوار مساعدت می نمود. او زمانی اراده کرد هدایای ارزشمندی را که به وی می دادند، به آن امام همام بدهد. در موردی، پارچه گران بهایی را که هارون به وی هدیه داده بود، برای آن حضرت فرستاده، ولی امام چون می خواستند این نیروی ارزشمند را حفظ کنند، آن را برگرداندند و فرمودند: «از امروز سعی کن وضوی خویش را بر روش هارون و اهل سنت انجام دهی.» (2)

از سوی دیگر، مأموران هارون مراقب تماس ها و چگونگی وضعیت علی بن يقطين بودند.

آنان علیه وی گزارش داده بودند که با موسی بن جعفر علیه السلام در تماس است و لباس و هدیه مخصوص هارون را به ایشان داده و حتی وضو و

ص: 479


1- بحارالانوار، ج 48، ص 165.
2- شیخ مفید، الارشاد في معرفته حجج الله على العباد، ص293.

نمازش را بر روش مذهب اهل بیت : انجام می دهد. هارون در پی این گزارش ها او را احضار کرد و با ناراحتى تمام از او پرسید: «آن لباسی را که هدیه دادم چه کردی ؟ اگر چنین ادعایی درست باشد، خون تو را خواهم ریخت!» على پاسخ داد: «در داخل بقچه ای گذارده و برای تبرک آن را حفظ کرده ام.» هارون یک نفر از کارگزارانش را در پی هدیه فرستاد و با آدرسی که علی بن یقطین داده بود، هدیه را مهر شده آوردند.

در مرحله دیگر، هارون مراقبانی بر علی گماشت. جاسوسان گزارش دادند که او نماز را همانند شیعه می خواند، اما هارون سرانجام دریافت که او هم چون اهل سنت نماز می گزارد. لذا خشم خود را فرو برد و رو به على کرد و گفت: «هرگز سخن هیچ سعایت کننده ای را علیه تو نخواهم پذیرفت.» (1)

شهید مطهری و می نویسد:

علی بن یقطین، وزیر هارون است؛ شخص دوم مملکت است؛ ولی شيعه است، اما در حال استتار. او ظاهرش با هارون است، اما به هدف های موسی بن جعفر علیه السلام خدمت می کند و امام به او دستورهایی داد و وی اجرا

کرد و مصون ماند. (2)

در پایان باید گفت: شیوه های مبارزه سیاسی امام علیه السلام به موارد ذکر شده خلاصه نمی شود، بلکه حضرت در قالب دعا، موعظه و حتی زندان رفتن، به مبارزه با حاکمان عباسی پرداختند و سرانجام حکومت، آن امام بزرگوار را به شهادت رساند.

شهید مطهری و بعد از ذکر عوامل و علل به شهادت رساندن امام کاظم علیه السلام می نویسد:

خلفا می دیدند که امام را از هیچ راهی و به هیچ وجهی نمی توانند به تمکین

ص: 480


1- سيره الائمه الاثني عشر، ج 2، ص 322.
2- نک: سیری در سیره ائمه اطهار، ص 181.

وادارند. به همین دلیل، بهترین راه و آسان ترین راه را شهادت آن بزرگواران می دانستند، با این که متوجه بودند که شهید کردن ائمه چقدر برایشان گران

تمام می شود. (1)

هم چنین امام در این دوره، با نظارت مستقیم بر پایگاه های شیعی و هماهنگی با پیروان خود، هم در تثبیت تشکیلات تشیع و هم برای در پیش گرفتن مواضع سلبی و منفی در برابر حکومت، تلاش های مضاعفی انجام دادند که در این جا به دو مورد اشاره می کنیم

الف) توسعه تشکیلاتی شيعه
اشاره

امام کاظم علیه السلام در دورانی زندگی می کردند که برخی جریان های فکری و عقیدتی هم چون معتزله و اسماعیلیه، به اوج رسیده و برخی دیگر تازه در حال رشد بودند. از این رو، فضای ذهنی جامعه اسلامی، مملو از تعارضات بود و هوشیاری اسلامی و سیاسی مردم، دچار آفت های فراوانی شده بود. این وضعیت، عرصه را بر عالمان راستین و حاملان معارف اصیل اسلامی و صاحبان دعوت علوی تنگ ساخت. توسعه تشکیلات شیعی در این دوران، با تدبیر به موقع امام توانست مبارزه و حرکت فکری و سیاسی ایشان را مجال رشد و استمرار بخشد، شیعیان موجود را حفظ نماید و جریان فکری متقنی را برای جلو گیری از انحراف جامعه اسلامی ایجاد کند. در این باره یکی از صاحب نظران، ضمن تحلیل دوران امام می نویسد:

دورانی که امام کاظم علیه السلام در آن زندگی می کرد، با نخستین مرحله استبداد و ستمگری خلفای عباسی مصادف بود. آنها تا چندی پس از آن که زمام حکومت را به نام علویان در دست گرفتند، با مردم و به خصوص با علویان

ص: 481


1- همان، ص 190 .

برخورد نسبتا ملایمی داشتند، اما به محض این که در حکومت استقرار یافتند و پایه های سلطه خود را مستحکم کردند، بنا را بر ستم گری گذاشته، مخالفان خود را زیر شدید ترین فشارها قرار دادند. آنها حتی نزدیک ترین دوستان خود همچون عبد الله بن علی را به سبب تلاش های پنهانی اش برای به دست آوردن جانشینی سفاح کشتند. به همین ترتیب، ابوسلمه و ابومسلم خراسانی را نیز از بین بردند. بنابراین، منصور شمار فراوانی از علویان را به شهادت رساند؛ شمار بیش تری هم در زندانهای او

درگذشتند. (1)

این اعمال فشار در زمان امام صادق علیه السلام آغاز شد و تا زمان امام کاظم علیه السلام هم چنان ادامه داشت. فشار سیاسی عباسیان در دوره ای آغاز شد که پیش از آن امام صادق علیه السلام وامام باقر علیه السلام با تربیت شاگردان فراوان، بنیه علمی و حدیثی شیعه

را تقویت کرده و جنبشی قوی در میان شیعه پدید آورده بودند. امام کاظم علیه السلام پس از این دوره، در مرکز این فشارها قرار گرفتند. در عین حال، رسالت ایشان آن بود تا در این حرکت علمی، توازن و تعادل فکری را میان شیعیان برقرار کنند. طبعا عباسیان نمی توانستند تشکلی به نام شیعه را با رهبری امام بپذیرند. این مهم ترین عاملی بود که آن ها را وادار کرد تا امام را زیر فشار بگذارند. درعصر امام کاظم علیه السلام حرکت های اعتراض آمیز متعددی از ناحیه شیعیان و علويان عليه خلفای عباسی صورت گرفت که از مهم ترین آنها قيام حسین بن علی - شهید فخ - و نیز جنبش یحیی و ادریس فرزندان عبدالله بود که در زمان هارون رخ داد. در واقع علویان، مهم ترین رقیب عباسیان بودند و طبیعی بود که حکومت، آنان را سخت زیر نظر بگیرد. (2)

ص: 482


1- ابو علی بن فضل بن حسن طبرسی، اعلام الوری، ص 288.
2- رسول جعفریان، حیات فکری - سیاسی امامان شیعه، ص 348.
1. سیاست تقیه

در این برهه از زمان، در پیش گرفتن سیاست تقیه و مبارزه نرم و پنهان عليه حاکمان وقت بهترین کار در حفظ شیعه و توسعه تشکیلاتی شیعی بود. این امر در ساماندهی و حفظ یاران امام بسیار مؤثر بود؛ زیرا موجب می شد که نیروها شناسایی نشوند و شیعیان به سازماندهی خود بپردازند تا در فرصت مناسب عليه حکومت مبارزه کنند. بدین سان حضرت به یاران خود دستور دادند که در بعضی موارد تقیه کنند. (1) در حقیقت " تقیه مداراتی" تغییر روش مبارزه بود. معمربن خلاد که از یاران موسی بن جعفر علیه السلام بود، از آن حضرت پرسید: «چگونه باید در برابر حاکمان ستمگر ایستاد و از اسلام پاسداری کرد؟» امام در پاسخ، از قول

جدش امام باقر علیه السلام فرمود: «رازداری و با پوشش عمل کردن، از برنامه های دینی من و پدران من است. آنکه به تقیه عمل نمی کند ایمان ندارد.» (2) لذا امام وارد فعالیت ظاهری برخی جریان های شیعی که فکر می کردند مبارزه با حکومت عباسی، تنها بر خون دادن استوار است مانند قيام شهید فخ نمی شدند؛ مانند امام زین العابدين علیه السلام که وارد جریان های مبارزاتی توابین نشدند. در این زمینه، دیگر پژوهش گر معاصر در تبیین همین نکته می نویسد:

باید توجه داشت که امامان شیعه همگی بر لزوم رعایت تقیه پافشاری کرده ، می کوشیدند تا تشکل شیعه و رهبری آنها را به طور پنهانی اداره نمایند. با این حال شاهد این فشارهای زیاد، همان استواری های شیعه است که نمی توانست بدون چنین تلاش هایی پابرجا بماند. رهبری این حرکت و

ظرافتی که در هدایت آن به کار برده شد، عامل مهم استواری شیعه در تاریخ است. از همین رو؛ امام کاظم علیه السلام به شدت سیاست تقیه پیشه کرد و از هر

ص: 483


1- شیخ مفید، الارشاد ص، 274- 275.
2- شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج 16، ص 204، ح 21359.

نوع افشای اسرار و روابط با شیعیان و آشکار نمودن آیین و امور عبادی و مذهبی شیعه، سخت جلوگیری نمود، تا بدانجا که حتی گاه در احادیث منقول از حضرت، نام ایشان حذف و با عبارت " عن الرجل"، "صابر" و "ابو ابراهیم" نقل شده است تا از انتساب آشکار روایت به امام جلوگیری شود. (1)

2. تأسیس سازمان وکالت

امام در کنار سیاست تقیه، برای حفظ شیعیان، به تأسیس و گسترش سازمان وکالت پرداختند تا بدین وسیله، ارتباط شیعیان با امام گسسته نشود. سازمان وکالت برای جلوگیری از انحراف شیعیان و برقراری ارتباط آنان با امامان شیعه و هم چنین جمع آوری خمس، زکات، نذر و هدایا از مناطق مختلف و تحویل آن به محضر امام، و نیز رساندن پاسخ های امام به سوالات و مشکلات فقهی - عقیدتی شیعیان و توجیه سیاسی آنان، تلاش می کرد. این روش از زمان امام صادق علیه السلام به بعد عملی شد و فقدان تماس مستقیم میان امام و پیروانش را حل کرد و نقش مذهبی - سیاسی وکلا را افزایش داد. وكلا عمده کار خود را مخفیانه انجام می دادند. آنان شیعیان را بر مبنای نواحی مختلف تقسیم می کردند. از جمله می توان به نواحی بغداد، مداین، کوفه، بصره، حجاز و با گسترش اسلام قم، همدان، یمن و مصر اشاره کرد.

دلیل روشن بر گستردگی و افزایش فعالیت سازمان وکالت در عصر امام کاظم علیه السلام افزایش وجوهاتی است که شیعیان پرداخت می کردند؛ چنان که گزارش های فراوانی از توزیع اموال و وجوه زیاد امام میان شیعیان و مستمندان مسلمان حکایت دارد. (2) امام در این زمینه، دارای وکیلانی در شهرهای مختلف عراق، حجاز و ایران بودند. ایشان در مصر نیز وکیلی به نام

ص: 484


1- هاشم معروف الحسنی، سيره الائمه الاثني عشر، ص 317؛ درسنامه سیره و تاریخ امامان، ص 209.
2- ابو جعفر محمد بن حسین بن بابویه قمی، عیون اخبار الرضا 7، ج 1، ص 276.

عثمان بن عیسی داشتند که رابط و هماهنگ کننده شیعیان با حضرت بود. (1)

3. شبکه ارتباطی میان امام و شاگردان

امام در کنار این فعالیت ها (سیاست تقیه و سازمان وکالت)، از طریق شبکه ارتباطی و مدرسه فقهی و علمی، شاگردان فراوانی تربیت کردند و با نفوذ دادن عناصر کلیدی از نخبگان شیعی مانند علی بن یقطین و جعفر بن اشعث در حکومت، خطرهایی را از شیعیان دفع می ساختند و در امور اجتماعی، اقتصادی، مالی و قضایی نیز از شیعیان حمایت می نمودند و فشارهای حکومت علیه شیعیان را نیز کاهش می دادند. لذا سازماندهی گسترده و هوشمندانه تشکیلات شیعیان، به قدری چشم گیر شد که حتی در بغداد، شهر امن و پایتخت عباسیان، محله های شیعه نشین ایجاد شدند و سازمان وکالت در آن ها فعال گردید، تا جایی که برخی به هارون گفتند: «اکنون دو خلیفه وجود دارد: یکی تو و دیگری موسی بن

جعفر » (2)

از این رو، خلیفه عباسی به فعالیت های دینی و فرهنگی امام، واکنش منفعلانه نشان داد و هارون سرانجام برای مقابله با شیعه و نفوذ و رهبری رو به گسترش و فراگیر امام کمر به قتل ایشان بست. او چند بار امام را دستگیر و بازداشت کرد که آخرین بازداشت ایشان چهار سال به طول انجامید. با آن که امام در زندان به سر می بردند، گسترش تشیع در جامعه و حضور فعال رهبران شیعی، از نگرانی هارون نکاست، تا این که سرانجام یحیی بن خالد به دستور هارون و توسط سندی بن شاهک، امام را در روز 25 رجب سال182 هجری در زندان بغداد به شهادت رساند. (3)

ص: 485


1- همو، معانی الاخبار، تصحیح علی اکبر غفاری، ص 329.
2- ابن شهر آشوب، المناقب، ج 2، ص 21385
3- محمد بن حسن طوسی، اختیار معرفه الرجال (رجال کشی )، ص503.
ب) تربیت نخبگان علمی
اشاره

یکی از روش های امام برای هدایت جامعه اسلامی، اطلاع یابی از مناسبات درونی حکومت وسیاست از طریق یاران نزدیک و مورد اطمینان و رویارویی با فرقه ها و تفکرهای موجود در آن دوران بود.

امام با این که در حکومت دخالت نداشتند و آن را غصبی و غیر شرعی می دانستند، به طور مستمر جریان های سیاسی روز را رصد می کردند. نمونه بارز نفوذ امام در حکومت وقت از طریق یاران باوفا و سیاستمدار مانند حضور موثر و کارساز علی بن یقطین، در حکومت بود. این امر جز با تدبیر و تدارک امام موسی بن جعفر علیه السلام مبنی بر ساماندهی مبارزات سیاسی و حمایت از نیروهای شیعی، هم چون علی بن یقطین برای تصاحب مسولیت های کلیدی حکومت میسور نبود. وی در شمار اصحاب خاص و بانفوذ امام کاظم علیه السلام در دستگاه عباسی در دوره مهدی و هارون بود و در حقیقت از آن به نفع شیعیان بهره می گرفت. على بارها از امام می خواست اجازه دهد تا از مسولیت های خویش در حکومت بنی عباس کنار رود، ولی امام بدان رضایت نمی دادند و به او می فرمودند: «این کار را نکن که ما به تو در آن جا انس گرفته ایم و تو مایه عزت برادرانت (شیعه) هستی و شاید خدا به وسیله تو شکستی از دوستانش را جبران نماید و توطئه های مخالفان را درباره آن ها بشکند. ای علی، کفاره گناهان شما، نیکی به برادرانتان است.» (1) و در جای دیگر فرمودند: «خداوند اولیایی در میان ستمگران دارد که به وسیله آنان از بندگان خود حمایت می کند و تو از اولیای خدایی.» بنا به دستور امام کاظم علیه السلام دو مأموریت داشت:

ص: 486


1- بحارالانوار، ج 28، ص 136. 2. اختيار معرفه الرجال (رجال کشی)، ص433.
1. اطلاع دادن از مواضع خصمانه خلیفه به امام

اشراف اطلاعاتی از مواضع و واکنش های دشمن، همواره یکی از دغدغه های رقیبان قدرتمند در طول تاریخ به شمار می آید. تاریخ بشر نشان داده که پیروز میدان نبرد در مخاصمات، فرماندهان و امیر انی بوده اند که به موقع و به درستی، بر ضعف های دشمن آگاهی یافته و با برنامه ریزی و تمرکز بر آنها، رقیب قدرتمند خود را از میان برداشته و یا مانع پیشروی وی شده اند.

حضرت امام کاظم علیه السلام نیز به اقتضای عده و عده که در اختیار داشتند، بر این امر واقف بودند و از آن علیه دشمن بهره می بردند. گرچه امام به علم غیب لدنی مفتخر بودند و در نظر ظاهربینان به کسب اطلاع از دشمن به وسیله افراد عادی نیاز نداشتند، با توجه به این که استفاده از علم غیب امام به اذن الهی منوط بود و نیز همه معصومان در وهله اول، مأمور به انجام دادن امور از طرق عادی بوده اند، حضرت کاظم علیه السلام نیز با پیروی از این سنت الهی به پرورش

یاران باوفا، کاردان و شجاع برای نفوذ در قلب حکم رانی عباسیان مبادرت ورزیدند. در این زمینه، مطلبی از مرحوم مجلسی به یادگار مانده است که اشاره به هر دو رفتار امام یعنی استفاده از یاران برای خبر گیری و نیز علم غیب امامت در خبر دهی به اصحاب درباره مرگ موسی، خلیفه عباسی، قبل از اجرای نقشه اش برای مقابله شدید با امام است. مرحوم مجلسی در این باره می نویسد:

زمانی که قیام شهید حسین فخ سرکوب شد، سرهای آنان به همراه عده ای اسیر برای موسی فرزند مهدی از خلفای بنی عباس فرستاده شد. او دستور داد که اسرا کشته شوند. او از دیگر علویان سخن به میان آورد تا این که به نام امام موسی بن جعفر علیه السلام رسید؛ با خشم زیاد اظهار داشت: «حسین به دستور او قیام کرده، زیرا او وصی این خاندان است. خدا مرا بکشد اگر او را زنده نگه دارم.» در این زمان، علی بن یقطین جریان را به صورت مکتوب به حضور امام تقدیم

ص: 487

داشت و آن حضرت را از این تصمیم با خبر نمود. امام عده ای از شیعیان و اهل بیت خود را احضار نمودند و در این باره با آنان به گفت و گو پرداختند. آنان پیشنهاد نمودند که حضرت خود را برای مدتی مخفی نماید که حضرت به آن ها بشارت مرگ موسی را داد. (1)

2. حمایت از شیعیان

در صدر اسلام با توجه به دستورهای دینی و محدودیت جمعیتی مسلمانان، همه مسلمانان در بیت المال سهیم بودند و بر اساس خانوار، حقوقی را دریافت می کردند؛ از جمله بنی هاشم افزون بر این که بر اساس آیه خمس، سهم سادات را دریافت می کردند، مانند دیگر مسلمانان دارای حقوق از بیت المال بودند، اما غصب حکومت خلفا بعد از رحلت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و ادامه آن توسط خلفای بنی امیه و بنی عباس، قطع کامل حقوق بنی هاشم و شیعیان را موجب شد و این گروه از مسلمانان که زمانی آقای عرب بودند، در بدترین وضعیت زندگی را می گذراندند.

از این رو، یکی از تدابیری که ائمه اطهار : به اجرا در آوردند، یافتن راه هایی برای تقویت مالی شیعیان بود. امام کاظم علیه السلام در این باره دو راهکار مهم را طراحی و به اجرا در آوردند: یكی گرفتن بخشی از سهم شیعیان از بیت المال گرچه به صورت غیر مستقیم و از طریق یاران مستقر در حکومت؛ دوم، تشکیل سازمان وکالت و گرفتن وجوهات شرعی و کمک های بلاعوض از شیعیانی که دارای تمکن مالی بودند و تقسیم آن در میان شیعیان و دیگر مسلمانان نیازمند

برای نمونه، مرحوم کشی می نویسد:

علی بن یقطین نامه ها و اموال فراوانی را به وسیله دو نفر از معتمدان خویش

ص: 488


1- عیون اخبار الرضا 7، ج 1، ص 79.

برای امام ارسال داشت. قرار ملاقات در بیرون مدينه در محلی به نام " بطن الرمه" بود. امام خود طبق قرار در آن مکان حضور یافتند و اموال را از آنان

تحویل گرفتند. (1)

این ماجرا افزون بر این که رابطه علی بن یقطین و پشتیبانی مالی او از فعالیت های دینی امام را نشان می دهد، از تدبیر سیاسی عمیق امام و معرفی شاخه ای از تشکیلات سازمان یافته امام با مدیریت حکایت دارد. هم چنین علی بن يقطین برای کمک مالی به شیعیان و حمایت از آنان، هر ساله عده ای را از طرف خود به حج می فرستاد و به این بهانه، پول های زیادی به آن ها می پرداخت. هم چنین در مواردی که شیعیان می بایست مالیات می پرداختند، به ظاهر از آن ها می گرفت، ولی به صورت پنهانی به آن ها بر می گرداند. (2) این رفتارها هم چنین نشان دهنده راه کارهای علمی - اجرایی مأموریت وی در جهت پشتیبانی مالی از

حرکت های علمی - سیاسی امام بود.

حضرت کاظم علیه السلام در عین این که به تقیه به معنای کامل آن توجه داشتند، هرگز از حق مسلم شیعیان که زندگی در سایه امامت امام معصوم علیه السلام به عنوان اصلی ترین حقوق از دست رفته آنان بود، کوتاه نیامدند. از این احقاق حق و تلاش مستمر برای به دست آوردن آن، می توان به عنوان ویژگی بارز دوران امامت حضرت یاد کرد. از دیگر سو، محبوس کردن امام کاظم علیه السلام موجب حبس معارف و اندیشه های ایشان نشد؛ زیرا برای هدایت جامعه تنها حضور فیزیکی شرط نیست و گرچه ایجاد محدودیت می کرد، حضرت در دوران امامت خود برای مقابله با این نقشه دشمن با پرورش شاگردان برجسته و حضور در مناظره ها و مباحثه های علمی، به مبارزه با تفکرات مادی گرایانه پرداختند، به گونه ای که در دوران اسارت نیز تأثیر علمی، معنوی و معرفتی حضرت در جامعه وجود داشت.

ص: 489


1- محمد بن حسن طوسی، اختیار معرفه الرجال (رجال کشی )، ص 236-437.
2- محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 48، ص158.

این رفتار حضرت، نشان دهنده آن است که غیبت امام، مانعی برای هدایت

جامعه و مبارزه با نظام های استبدادی نیست. علاوه بر علي بن يقطين، امام اندیشه ورانی را تربیت کردند که در برابر حکومت جور و گروه های انحرافی می ایستادند و در عرصه علمی و اجتماعی، از وثاقت و اطمینان بالایی برخوردار بودند. امام می دانستند که هدایت شیعیان و مبارزه با حکومت به انسانهای سیاست مدار، متدین و عالم نیاز دارد تا مسیر ایشان را ادامه دهند. شاگردان امام نیز با روش های گوناگون، به مبارزه با حکومت اقدام می کردند. حتی بعضی شاگردان و تربیت یافتگان امام همانند يونس بن عبد الرحمان، صفوان بن یحیی، محمد بن ابی عمیر، عبد الله بن مغیره، حسن بن محبوب سردار و احمد بن محمد بن ابی نصر بزنطی که از اصحاب اجماع شمرده شده اند، با بیان جایگاه حکومت و امامت و این که حکومت، حق خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله است، با حکومت وقت مبارزه می کردند. عظمت این بزرگان چنان بود که روایان و محدثان، هرگاه حدیث و روایت خود را منتهی به یکی از افراد فوق می دیدند، آرامش خاطر می یافتند. آنان آثار فراوانی داشتند و برخی از آن ها سال های بسیاری را در زندان گذرانده بودند؛ مانند یونس بن عبد الرحمان، که استعداد بسیار بالایی داشت؛ برای مقابله با اندیشه های مسموم افراد و گروه های منحرف، نزدیک به هزار جزوه و مقاله نوشت. (1)

درباره یونس نوشته اند:

وی زیاد به حج رفت و خود می گفت: «در محضر معصوم علیه السلام بیست سال گوش دادم و بعد از آن بیست سال پرسیدم و بیست سال هم به پرسش دیگران پاسخ دادم.» (2)

ص: 490


1- بحارالانوار، ج 48، ص 172؛ محمد بن یعقوب کلینی، فروع کافی، ج 5، ص 106، ح 1.
2- سيره الائمه الاثني عشر، ج 2، ص313.

نتیجه

امام کاظم علیه السلام در مدت امامت خود با دو جریان انحرافی رو به رو شدند:

1. جریان انحرافی فکری - عقیدتی در درون جامعه شیعیان؛

2. جریان انحرافی سیاسی - اجتماعی بیرونی شامل حاکمیت خاندان عباسی و وابستگان به آنان که

جامعه مسلمانان را تهدید می کرد.

سیاست خلفای عباسی در رویارویی با ائمه معصومین : به ویژه امام کاظم علیه السلام ایجاد مضیقه شدید برای فعالیت های امام و اصحاب ایشان و موانع برای ارتباط گیری امام با شیعیان بود. زندان های طولانی المدت و شکنجه های طاقت فرسای روحی و جسمی و باز گذاشتن دست جریان های انحرافی درونی شیعه که دارای افکار و رفتارهای مغایر با خط مشی ترسیمی از سوی امام بودند، از عواملی به شمار می آمدند که با هدف به فراموشی سپردن تعالیم متعالی امام و نیز ایجاد تحير، تردید و اختلاف در میان شیعیان انجام می شدند؛ از این رو، امام برای ختناسازی تأثیر های منفی این دو جریان بر جامعه شیعه، راهبرد حفظ، گسترش و انسجام بخشی شیعیان را در پیش گرفتند که قبل از ایشان و در پی نهضت علمی امامین باقرین

علیه السلام به عنوان پیروان مذهب برتر علمی، عقیدتی و دینی، دارای جلوه و نماد مستقل و متمایز از دیگر مذاهب شکل گرفته بودند. در عین حال، از وضعیت دیگر مسلمانان به عنوان تشکیل دهنده جامعه بزرگ اسلامی غافل نبودند. بنابر این، با طراحی و سازماندهی نیروی های انسانی عالم و مورد اعتماد شیعی و تعیین نقش آنان در میان توده مردم و حاکمیت، شبکه ای مطمئن از یاران خود را در پهنای گسترده جغرافیای آن دوران جهان

اسلام ایجاد کردند.

ص: 491

خلیفه عباسی با زندانی کردن و سپس شهادت آن حضرت، به زعم خود در پی ناامیدی شیعیان و کنار گذاشتن بزرگترین مانع استمرار حکومت خاندان خود بر جامعه اسلامی بود، اما ساختار محکم سازمان وکالت که امام برای شیعیان تأسیس کرده بودند راه را بر توطئه های دشمنان بست، به گونه ای که بعدها در زمان خلافت مأمون، وی ناچار از دعوت از امام رضا علیه السلام برای حضور بی واسطه در حکومت در بالاترین جایگاه حاکمیتی بعد از خلیفه یعنی ولایت عهدی شد. مقایسه سپردن چنین جایگاه مهم حکومتی - با هر هدف و انگیزه ای - به فرزند امام کاظم

علیه السلام با عمل آن حضرت در قرار دادن مخفیانه یار باوفای خود علی بن یقطین در جایگاه وزیر خلیفه، از ثمربخشی راهبرد تشکیلاتی حضرت در نفوذ در ارکان حاکمیت حکایت دارد؛ زیرا چنین تدبیری سبب افزایش نیروهای وفادار به ایشان و اهل بیت : در درون حاکمیت و تأثیرگذاری آنان بر جهت دهی های خلیفه گردید تا جایی که مأمون با هر انگیزه ای که داشت، به این نتیجه رسید که حداقل برای حفظ و استمرار حاکمیت خود، جای جانشین امام کاظم علیه السلام ، نه در زندان، بلکه در کنار خود او و در منصب

ولایت عهدی است.

خلاصه این که تاریخ تشیع، تشکل گرایی، سازمان سازی، مدیریت منسجم بحران و ایجاد تشکیلات سازمانی در میان شیعیان را به نام آن امام همام ثبت کرده است. این تشکیلات با به روز رسانی و بومی سازی در دوره های بعد ادامه یافت و در مراحل گوناگون تاریخ تشیع بارور شد تا فرزند خلف آن حضرت، امام خمینی با الگوگیری از تشکیلات مرجعیت با شبکه نمایندگان آنان در سراسر بلاد اسلامی و استفاده تمام و کمال برای تأسیس حکومتی بر اساس آموزه های دینی اهل بیت : نمونه عینی و نتیجه ملموس تدبیر و دوراندیشی آن حضرت در دوران حاضر است.

ص: 492

منابع

1. ابن بابویه قمی شیخ الصدوق، ابو جعفر محمد بن حسین، عیون اخبار الرضا،

تهران: اعلمی، بی تا

2. ابن شهر آشوب السروى المازندرانی، المناقب آل ابی طالب، قم: مکتبه علامه،

بی تا

3. ابن فضل طبرسی، ابوعلی فضل بن حسن، اعلام الوری، تهران: دار الكتب

الاسلاميه، 1390 ق.

4. ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین، مقاتل الطالبین، تهران: موسسه اسماعیلیان،

1970 ق.

5. جعفریان، رسول، حیات فکری - سیاسی امامان شیعه، قم: انتشارات انصاریان،

1384 ش.

6. جمعی از مولفان، درسنامه سیره و تاریخ امامان، قم: موسسه انتشاراتی زراره،

1386 ش.

7. سبط ابن جوزی، تذكرت الخواص، نجف: للطبعه العلميه نجف، 1369 ق.

8. شبلنجی، محمد مومن، نور الابصار، مصر: الطبيعة اليوسفيه، بی تا 9. شيخ المفيد، محمد بن محمد بن النعمان، الأرشاد في معرفته حجج الله على العباد،

قم: تحقيق موسسه آل البيت، 1413 ق.

10. طوسی نعمایی، محمدبن حسن، الغيبه، تحقیق على اكبر غفاری تهران: مکتبه

الصدوق، بی تا

11. طوسی، محمدبن حسن، اختيار معرفه الرجال (رجال کشی)، تصحیح مصطفوی،

مشهد: دانشگاه مشهد، بی تا.

ص: 493

12. قمی، ابن بابویه، ابوجعفر محمد بن حسین، معانی الاخبار، تصحیح علی اکبر

غفاری، قم: انتشارات الاسلامی، 1361 ش.

13. کلینی، محمد بن يعقوب، کافی، تحقیق علی اکبر غفاری، تهران: دار الكتب

الاسلاميه، 1388 ق.

14. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت: موسسه الوفا، 1403 ق.

15. مطهری، مرتضی، سیری در سیره ائمه اطهار، قم: انتشارات صدرا، 1377 ش.

16. هاشم المعروف الحسنی، سیره الائمه الاثني عشر، قم: دار التعارف، 1397 ق.

17. هیثمی، احمد ابن حجر، الصواعق المحرقه، قاهره: مكتبة القاهره، 1265 ق.

ص: 494

استراتژی امام کاظم علیه السلام و هژمونی حاکمان عباسی

مسعود پورفرد

*مسعود پورفرد (1)

چکیده

در این نوشتار، به تشکیلات تشیع به رهبری امام کاظم علیه السلام (148 - 183 ق) بر اساس چارچوب نظامند و انسجام منطقی شهید صدر و روش ترکیبی (متن - زمینه پرداخته می شود. امام در بدترین اوضاع سیاسی، با اتخاذ استراتژی ستیز از طریق ایجاد پایگاه علمی - فرهنگی، پایگاه ارتباطاتی - تشکیلاتی، پایگاه اقتصادی – معیشتی و پایگاه سیاست گذاری تشیع، در مقابل فرعونیان عباسی، تشکیلات تشیع را حفظ کردند. در این زمینه از عناصر سیاسی تقیه، نفوذ تاکتیکی، پیام های ارتباطی، انسجام و سازمان دهی، استقامت، صبر و آموزش و پرورش نیروهای کار آمد، به راهبرد موفقیت آمیزی دست یافتند. واژگان کلیدی: نهاد امامت، استراتژی ستیز، چارچوب انسجام منطقی، متن، زمینه و امام کاظم علیه السلام .

دارد .

مقدمه

در این پژوهش، برای شناخت راهبردها، اندیشه و مواضع سیاسی امام در دوره عباسیان، به دنبال این سوال اصلی هستیم که امام چه راهبرد سیاسی

ص: 495


1- ستادیار پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی و نائب رئیس انجمن مطالعات سیاسی حوزه

موفقیت آمیزی را در فضای استبدادی، سلطه و هژمونی عباسیان برای تشکیلات تشیع و نهاد امامت انتخاب نمودند؟ عناصر این راهبرد چه بوده که باعث شد، امام تشکیلات تشیع را در بدترین اوضاع سیاسی حفظ کنند؟ بر این اساس، فرضیه پژوهش این است که: نهاد امامت به رهبری امام کاظم علیه السلام در یک پروسه تدریجی (استراتژی ستیز) به عنوان" متن" از طریق اقدام فرهنگی - اجتماعی (تقیه و استقامت) از ساخت قدرت به عنوان " زمینه" نقد و آن را نفی کرده و در مقابل، ساخت قدرت در یک عمل سیاسی - اجتماعی (حذف تشیع)، تشکیلات شیعه را به باز تولید واکنش جدید(حفظ تشیع)، سوق داده اند.

چارچوب پژوهش

اشاره

با توجه به این که استراتژی و برنامه های امام کاظم علیه السلام نظام مند و منسجم بوده، از چارچوب انسجام منطقی شهید صدر استفاده شده است. توضیح این که در چارچوب انسجام منطقی شهید صدر باید بین ثابتات، هسته و کانون راهبردها و اندیشه امام کاظم علیه السلام با متغيرات، تاکتیک ها، مواضع و فعالیت امام تفکیک قائل شد تا در تحلیل سیاسی این متن تاریخی – سیاسی، از اشتباه و خطای فکری مصون بمانیم. اینک به چارچوب انسجام منطقی وی می پردازیم. در مورد مهم باعث شده که وی چارچوب انسجام منطقی را توصیه کند:

اول، روشی که باعث شد تا مباحث اسلامی، فاقد نگرش نظام مند باشند و اجزای ساختار اندیشه سیاسی اسلام، بی هیچ قاعده ای کنار هم قرار گیرند؛ هر چند این کنار هم قرار گرفتن ها در نهایت نظمی را پدید آورده، هیچ گاه درباره رابطه منطقی اجزا و میزان تاثیر و تاثر آن ها در یكدیگر کاوش و به آن دقت نشده است.

دوم، به شکل پیدایش عناصر ثابت و موقت در نصوص دینی چندان توجهی نگردیده و با تمام آنچه وارد شده، به منزله حکم ثابت و عنصر جهان شمول

ص: 496

برخورد شده است. این عوامل از نظر صدر، سبب ناتوانی ما در حوزه سیاست و اندیشه سیاسی اسلام گردیده است. ایشان برای رفع این مشکل، مجموعه ای از عناصر و اموری را پیشنهاد می کند (1) که از نوعی وحدت و سازگاری کامل در

حوزه سیاست برخوردار است و رابطه ای مستحکم میان آنها وجود دارد. در واقع،

مجموعه این امور در چارچوب انسجام منطقی در حوزه سیاست عبارت اند از:

1. اعتقادات اسلامی

به آن دسته از باورهای اسلامی درباره خدا، جهان آفرینش و انسان می گویند که در حوزه سیاست، به عنوان زیربنا و مبنایی برای اهداف سیاسی اسلام تلقی می شود. در واقع، این امور که نمود باورهای اسلامی در حوزه سیاست محسوب می شوند، مشتمل بر قضایای «هستی» است که نوع نگرش اسلام را به خدا، جهان و انسان از زاویه مرتبط به سیاست و رابطه سیاسی فرد و جامعه بیان می کند؛ برای مثال این قضایا جزء اعتقادات اسلامند:

الف) خداوند تدبیر کننده همه موجودات و انسان هاست (خداشناسی)؛

ب) اصل حق مداری جهان هستی و هدفمندی آفرینش، بر پایه قوانین و سنن

الهی استوار شده و انتظام یافته است (هستی شناسی)؛

ج) غریزه حب ذات، انگیزه اصلی برای رفع نیازمندی های انسان است

(انسان شناسی). (2)

2. اهداف سیاسی اسلام

این اهداف، مشتمل بر قضایای «باید» هاست که از اعتقادات سیاسی استنتاج می شود. در واقع، برخی از این قضایا به صورت امور و اصول مسلم در زمینه

ص: 497


1- نک: مهدی هادوی، مبانی کلامی اجتهاد، ص 390 - 396.
2- سیدمحمدباقر صدر، فلسفتنا، ص 253 - 260 و اقتصادنا، ج 2، ص 30 - 32

سیاست تلقی می شوند و زیربنای نظام سیاسی اسلام هستند که از آن به مبانی سیاسی تعبیر می کنیم. برخی دیگر، اغراض و مقاصد نظام سیاسی را مشخص می کنند که به آن اهداف سیاسی می گوییم؛ برای مثال مباحثی از قبیل نفی سلطه سیاسی انسان بر انسان در بخش مبانی قرار می گیرد و بحث عدالت اجتماعی - سیاسی و نیل به سعادت و رفاه از اغراض و اهداف است. (1)

3. الگوهایی از روابط سیاسی

به مجموعه الگوهایی از روابط سیاسی افراد، سازمانها و عناصر دخیل در حوزه سیاست گفته می شود که دین در صدد تثبیت آنها در جامعه است؛ به تعبیر دیگر، مجموعه ای از نهادهای سیاسی که با یكدیگر روابط خاصی دارند و دستگاه هماهنگ را تشکیل می دهند. نهادها در بحث نظام سیاسی، همان الگوهای تثبیت شده از روابط افراد، سازمانها و عناصر مؤثر در زمینه سیاسی است.

پس به نظر می رسد که براساس مبانی سیاسی برای رسیدن به اهداف سیاسی، مجموعه عناصر سیاسی در دین آورده شده که از آن به الگوهایی از روابط سیاسی یاد می شود. شهید صدر به برخی از نهادهای سیاسی اسلام مانند قانون گذاری، اجرایی، سیاسی و قضایی اشاره کرده است. نکته مهمی که ایشان به آن توجه داشته، مساله ای است که براساس مبانی و در جهت اهداف با توجه به موقعیت، ویژگی های خاص برای الگوهایی از روابط سیاسی قائل است؛ به تعبیر دیگر، شیوه ای ثابت برای تطبیق عناصر «الگوهایی از روابط سیاسی اسلام» در موقعیت های خاص زمانی و مکانی مختلف وجود دارد. (2) بعد از این سه عنصر در بحث چارچوب انسجام منطقی، شیوه دست یابی به باورها، اهداف و الگوهای

ص: 498


1- اقتصادنا، ص 15 - 30.
2- سیدمحمدباقر صدر، مدرسه الاسلاميه، ص 30 - 33: مقاله « الانسان الْمُعَاصِرُ وَ قُدْرَتِهِ عَلَى حَلَّ الْمُشْكِلَةِ الاجتماعيه » ».

سیاسی را می توان در شش مرحله قرار داد:

1-3- استخراج و کشف عناصر دینی مورد کاربرد در حوزه سیاستر؛

2-3- تفكيك عناصر جهان شمول از عناصر موقت سیاست؛

3-3- دست یابی به عناصر جهان شمول؛ یعنی عناصری که در تمام زمان ها

برای بشر ثابت است. منظور از عناصر موقت، عناصری است که عصری بوده و به زمان خاصی اختصاص ندارد. سیاست در ورای عناصر موقت نهفته است؛

4-3- طبقه بندی عناصر جهان شمول در سه بخش باورها، اهداف و الگوهای

سیاسی؛

5-3 - هماهنگ سازی عناصر جهان شمول برای رسیدن به مجموعه ساز و کارها؛

3-6 - طراحی سازو کار بر اساس عناصر جهان شمول. (1)

نمودار چار چوب انسجام منطقی در نظر شهید صدر پس از بازسازی

جدول

ص: 499


1- نک: عبدالجبار الرفایه، منهج الشهيد صدر في تجديد الفكر الاسلامی، ص 30 - 32

روش پژوهش

در پاسخ به این که چگونه می توان اندیشه و مواضع سیاسی امام کاظم علیه السلام را در دوره عباسیان (چهار خليفه) به عنوان یک متن فهمید، از روش ترکیبی قرائت (متنی و زمینه ای استفاده کرده ایم).

برخی از صاحب نظران سیاسی، در پاسخ به مساله اساسی مطروحه ( مبنی بر این که چگونه می توان یک متن را فهمید)، به دو متدولوژی رایج ولی کاملا متفاوت اشاره و تصریح کرده اند که هر دو مقبولیت نسبتا گسترده ای دارند:

یک متدولوژی، قرائت زمینه ای (1) است که چارچوب یا زمینه را تعیین کننده معنای متن می داند و فهم معنای هر متن را به فهم زمینه های فکری، دینی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی آن متن منوط می سازد. مطابق این متدولوژی، در هر گونه تلاش برای فهم معنای متن، باید زمینه کلی (2) را بازسازی کرد که متن در آن تکوین یافته است.

دیگری متدولوژی قرائت متنی (3) است که بر «خودمختاری ذاتی متن» (4) به

صورت یگانه کلید ضروری برای فهم معنای آن تأکید دارد و هر گونه تلاش برای بازسازی زمینه اجتماعی و تاریخی متن به منظور فهم معنای آن را تلاشی بیهوده تلقی کرده، کنار می گذارد.

هر دو متدولوژی پیشین به تصریح این صاحب نظران، نقص اساسی دارند و هیچ کدام از آن ها، نمی تواند روش یا ابزار کافی و مناسبی برای دست یابی به فهم درست اثر یا متن باشد؛ به همین سبب، اسکینر یکی از این صاحب نظران، هر دو

ص: 500


1- Methodology of Contextual Reading
2- Total Context
3- Methodology of Textual Reading
4- Autonomy of The Text Itself

متدولوژی را به صورتی نقادانه بررسی و ارزیابی می کند و از این رهگذر، متدولوژی خاصی را سامان می دهد. این متدولوژی به زعم وی، از انتقادهای وارد شده به آن دو متدولوژی مبرا بوده، دارای ویژگی ها و مزایایی است که نه در آن دو متدولوژی و نه در سایر متدولوژی ها یافت نمی شود. (1)

به نظر این صاحب نظر علوم سیاسی، متدولوژی قرائت زمینه ای اساسا در مقابل متدولوژی متنی قرار دارد و بیش از همه، با مخالفت آن دسته از مورخان فلسفه و نظریه پردازان سیاسی مواجه شده که مایلند بر استقلال متن و بالتبع بر متدولوژی قرائت متنی تأکید کنند. دلیل این مخالفت تا حد زیادی روشن است؛ زیرا طبق مفروض بنیادین متدولوژی قرائت متنی، متون کلاسیک دارای عناصر فرازمانی در قالب ایده های عام یا دارای حکمت فرا تاریخی با کاربرد عام هستند و با تأمل و تمرکز صرف بر این متون، به چنین عناصر و ایده های عامی می توان دست یافت و دیگر به بررسی زمینه اجتماعی و تاریخی این متون برای نیل به

چنین هدفی نیاز نیست.

دیگر مفروض متدولوژی قرائت متنی، این است که اطلاعات نهفته در درون خود متن برای فهم آن کافی است؛ به همین دلیل، به مطالعه موضوعاتی چون زمینه اجتماعی و تاریخی متن یا زندگی نامه نویسنده و امثال آن که خارج از متن قرار دارد و هیچ بخشی از ساختار متن را تشکیل نمی دهند، نیازی نیست. بر پایه این مفروض، دخالت دادن هر گونه اطلاعاتی غیر از اطلاعات خود متن در جریان تفسیر آن متن، نوعی خطا به شمار می رود که خلوص و اصالت متن را خدشه دار ساخته، برای تفسیر آن نامربوط هستند.

بر اساس متدولوژی قرائت زمینه ای، هر دو مفروض بنیادین متدولوژی قرائت متنی اشتباه است و هیچ متنی جدا از زمینه اجتماعی و اوضاع و احوال تاریخی

ص: 501


1- Skinner, Quentin, Meaning and contex, 1998.,p105

آن فهمیدنی نیست و نمی توان بدون توجه به این زمینه ها، به معنا و پیام مندرج در متن دست یافت.

بر خلاف متدولوژی قرائت متنی، متدولوژی قرائت زمینه ای بر این فرض استوار است که باید هر متن را بر حسب زمینه اجتماعی و اوضاع تاریخی نگارش آن قرائت کرد و فهم معنای متن یا فهم هر ایده و اندیشه ای، مستلزم فهم زمینه ای است که نویسنده در آن، یک نوع کلمات و عبارات متن را بر می گزیند. بر این اساس، همان گونه که انتزاع فرد از جامعه نه ممکن است و نه مطلوب، انتزاع اندیشه و متن از زمینه اجتماعی و تاریخی آن نیز چنین است؛ پس نمی توان معنا یا اندیشه نهفته در متن را به شکل مجرد یا غیر تاریخی دریافت؛ البته این بدان معنا نیست که یک مفهوم یا یک اندیشه را بتوان به طور همسان و یکنواخت در طول تاریخ بشری مطالعه کرد؛ بلکه بدین معناست که آن مفهوم یا اندیشه را باید در یک دوره تاریخی خاص و بر حسب تحولات فکری، سیاسی و اجتماعی آن دوره مطالعه کرد.

بدیهی است که بخشی از این مطالعه، باید بر این متکی باشد که نویسنده در چه نوع جامعه ای متن خود را نوشته و ساختار سیاسی و اجتماعی جامعه در آن زمان چگونه بوده و او در چه وضعیتی قرار داشته است. با وجود این، به نظر این صاحب نظر علوم سیاسی، انتقادهایی اساسی و جدی به متدولوژی قرائت زمینه ای وارد است. یکی از مهم ترین این انتقادها آن است که وی این متدولوژی را مبتنی بر یک اشتباه اساسی درباره ماهیت رابطه بین متن و وضعیت محیطی آن تلقی می کند؛ یعنی اسکینر مطالعه زمانه و زمینه اجتماعی را برای فهم متن مفید و لازم می داند، ولی مفروض پایه ای متدولوژی قرائت زمینه ای را مبنی بر این که فهم متن باید بر حسب زمینه اجتماعی آن صورت گیرد، مفروضی اشتباه و نادرست می شمارد؛ در نتیجه متدولوژی متکی بر این مفروض را نیز برای فهم معنای متن ناکافی و نامناسب می داند؛ البته وی این واقعیت را می پذیرد که شناخت زمینه متن، به فهم معنای آن کمک می کند و حتی

ص: 502

چنین واقعیتی را منعکس کننده این واقعیت بزرگتر و انکارناپذیرتر می داند که برای اجرای هر کنش، همیشه مجموعه شرایطی وجود دارد که آن کنش را پدید می آورد یا آن را متفاوت ساخته یا در صورت فقدان آن ها، کنش مزبور رخ نمی دهد و یا این که وقوع کنش بر اثر وجود آن مجموعه شرایط، پیش بینی پذیر است.

حاصل کلام این که ادعای اصلی اسکینر، این است که درک معنا و درک بار قصد شده برای فهم متون ضروری است؛ با وجود این، چنین فهمی نه صرفا از مطالعه زمینه اجتماعی متن به دست می آید و نه از مطالعه محض خود متن؛ از این رو، نه متدولوژی قرائت متنی و تمرکز بر مطالعه خود متن و نه متدولوژی قرائت زمینه ای و تمرکز بر زمینه اجتماعی و تاریخی آن، هیچ کدام به تنهایی برای فهم متون کافی نیستند. به نظر وی پس از نقد این دو متدولوژی، بر اساس نظریه کنش گفتاری آستین، متدولوژی خاص خود در تفسیر متن و فهم معنای آن را ارائه می کند. اسکینر از جمله متفکرانی است که به مقوله متدولوژی و کاربرد آن در پژوهش های علوم انسانی، به ویژه در علوم سیاسی، توجه ویژه ای داشته است. پژوهش های روشمند و نگارش آثار بر اساس متدولوژی خاص، از ویژگی های بارز این صاحب نظر است. نقد اصلی وی بر این متدولوژی، تکیه صرف بر زمینه اجتماعی - تاریخی متون به صورت عامل تعیین کننده معنای آن ها و نادیده گرفتن مباحث فکری و زبان شناختی و قواعد مرسوم در هر مقطع تاریخی از یک طرف و بی اعتنایی به نویسنده و بی توجهی به نیت او در نگارش متن، از طرف دیگر است. وی خود ضمن توجه به این دو طرف و با بهره گیری از دیدگاه های فلسفی و زبان شناختی، در پی رفع این نقص

بر آمده است. (1)

ص: 503


1- کوئنتین، اسکینر، ماکیاولی، ترجمه عزت الله فولادوند، ص 49.

نمودار روش ترکیبی قرائت (متنی و زمینه ای) پس از بازسازی

روش قرائت ترکیبی (متنی - زمینه ای)

جدول

مفاهیم و واژگان پژوهش

- زمینه عملی: (1) زمینه عملی، فعالیت سیاسی یا ویژگی های مربوط به ساختار قدرت است که نهاد امامت آن را مخاطب قرار می دهد و متن، پاسخی به آن است.

- دولت عباسیان: در این جا منظور Government است و به ساخت قدرت در

دوره عباسیان نظر دارد که شامل نهاد های دولتی در عرصه زمینه سیاسی است.

- استراتژی ستیز: منظور از استراتژی ستیز در این پژوهش، هرگونه داد و ستد در حوزه سیاست، فرهنگ و اقتصاد در خصوص "متن" و "زمینه" است که مفاهیم داد و ستد نقادی و تقابلی را شامل می شود.

- نهاد امامت: منظور تمام تشکیلات تشیع به زعامت و رهبری امام کاظم علیه السلام

از سال 148 تا 183 قمری است.

ص: 504


1- Practical context

- تقیه و استقامت: اهل لغت تقیه را در معنای تحفظ و مصونیت به کار برده اند. در اصطلاح از آن جا که تقیه، روشی برای محفوظ ماندن از خطر است، مفهوم آن در قرآن و سنت، عبارت است از «اظهار کفر و پنهان کردن ایمان» یا تظاهر به باطل و مخفی کردن حق». تقیه به «خوفی»، «مداراتی» و «كتمانی»

تقسیم می شود. تقیه خوفی نیز گاهی به سبب ورود ضرر به جان یا آبرو و یا مال متقی و وابستگان اوست و گاهی به علت احتمال وقوع ضرر بر دیگر مومنان است و گاهی هم احتمال وقوع ضرر بر کیان اسلام است؛ مثلا ترس از اختلاف و تفرقه مسلمانان، سبب تقیه می شود. تقیه مداراتی، عبارت است از جلب دوستي مخالف، به سبب مصلحت، بی آن که ضرر او شخص را تهدید کند. تقیه کتمانی، به خودی خود دارای ارزش است و در برابر افشای سر قرار دارد. منظور از استقامت، سیاست مقاومت در برابر دشمن است که با توجه به اهداف و ماموریت ها از طريق تقیه و صبر و با استفاده از تجربه عملی سیره پیامبر صلی الله علیه و آله در مکه صورت گرفت.

زندگی نامه امام هفتم

امام موسی بن جعفر علیه السلام در هفتم ماه صفر 128 قمری در «ابواء» (محلی بین مکه و مدینه) زاده شد. مادر آن حضرت حمیده، بانویی از اهل مغرب یا اندلس بود. لقب آن حضرت "كاظم "و"عبد صالح" است. هم چنین به سبب حاجت گرفتن شیعیان و دوستداران علاوه بر موارد قبلی، لقب "باب الحوائج " به آن حضرت داده اند. کنیه آن امام همام "ابوالحسن" و "ابو ابراهيم " است. (1) ایشان از مجموع بیست سالی که در کنار پدر بزرگوار خود بودند، پنج سال آن را در روزگار امویان، چهار سال و شش ماه در روزگار سفاح و نه سال و اندی در دوران

ص: 505


1- ابن جوزی، تذکره الخواص، ص313.

حکومت منصور دوانیقی گذراندند. امام کاظم علیه السلام پس از شهادت پدر بزرگوارشان در سال 148 قمری در حدود 35 سال امامت و زعامت روحی و معنوی مردم را به عهده گرفتند. آن حضرت ده سال از این روزگار را با منصور، یازده سال با محمد المهدی پسر منصور معروف به مهدی، یک سال با موسی الهادی معروف به هادی پسر مهدی و سیزده سال دیگر عمر خود را با هارون الرشید سپری کردند و سر انجام در 25 رجب سال 183 قمری، در زندان هارون و به دست سندی بن شاهک، زندانبان هارون به وسیله زهر به شهادت رسیدند. (1)

اوضاع زمانه

اشاره

دوره 35 ساله زعامت امام کاظم علیه السلام ، با سال های آخر خلافت منصور دوانیقی (148 - 158 ق) خلافت مهدی (158 - 169 ق)، هادی (169 - 170 ق) و سیزده سال از حکومت هارون (170 - 183 ق) مقارن بود. منصور در تمام مدت خلافتش، شیعیان را تعقیب و تهدید می کرد و از اذیت و آزار، حبس و به شهادت رساندن مخالفان خود دریغ نمی کرد. او حتی در دوره امام صادق علیه السلام ، بسیاری از جنبش هایی که نشانه ای از آزادی خواهی داشتند، به شدت سرکوب کرده بود. منصور در سال 145 قمری بغداد را توسعه داد و از معماری ایرانیان در نوسازی شهر استفاده فراوانی کرد و حتی خاندان برمکی را در اداره مملکت به سبک ایرانیان به کار گرفت. (2) امام در دوره یازده ساله از فرمانروایی مهدی عباسی، در کنار کارهای فرهنگی - فکری و اشتغال به تدریس، به برقراری ارتباط میان خود و شیعیان در نواحی مختلف و سازماندهی آنان پرداختند و مشکلات معیشتی و اقتصادی شیعیان را برطرف کردند. با کشف این اقدامات، امام مدتی زندانی و

ص: 506


1- مفید، ارشاد، ج 2، ص 236.
2- تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 364 - 391.

سپس آزاد گردیدند. (1) نرمش های ظاهری مهدی عباسی در زمینه آزادی و رفاه اقتصادی، فرصتی شد تا تشکیلات شیعیان منسجم تر شود ولی با گذشت زمان، به دلیل گسترده شدن بساط خوش گذارانی مهدی، مجددا فضای اختناق به وجود آمد. (2) رفتار ناشایست خلیفه با يعقوب بن داوود (وزیر او)، در تذکر اخلاقی که وی به مهدی داده بود و نیز برخورد خلیفه با امام کاظم علیه السلام در مسأله تحریم شراب در قرآن، نمونه هایی از مخالفت مهدی با دستورهای اسلام بود. (3)

پس از مهدی عباسی فرزندش هادی قدرت را در دست گرفت. هر چند مدت خلافت هادی بیش از یک سال طول نکشید، سبب حوادث بسیار تلخی گردید که برای شیعیان و امام کاظم علیه السلام بسیار ناگوار بود. او دائما در این مدت کم، به فرمانروایش دستور می داد شیعیان را بازداشت کند و به زندان بیفکند. (4) در دوره هادی، فرماندار مدينه سخت گیری های شدید علیه شیعیان انجام می داد. (5) این امر به قیام فخ در دوره هادی منجر شد. در این قیام انقلابی، حسین بن علی از شیعیان مدینه، چون از حکومت عباسیان و ستم بسیار ایشان به ستوه آمد، با رضایت تلویحی امام کاظم علیه السلام ، عليه هادی قیام کرد و با گروهی حدود سیصد نفر از مدینه به سوی مکه به راه افتاد، ولی سپاهیان هادی در محلی به نام فخ، حسین و یارانش را محاصره کردند و او را به شهادت رساندند. (6) پس از هادی، هاورن برادر منصور حاکمیت را در دست گرفت. بیش ترین دوره امامت امام کاظم 7 در زمان خلافت هارون سپری شد. هارون در نظر بسیاری از مورخان، انسانی چند شخصیتی بود و تعادل شخصیتی نداشت. گاهی دستور به نصیحت و

ص: 507


1- تاريخ بغداد، ج 13، ص 30 - 31.
2- حياه الامام، ج 1، ص 439 - 445
3- الكامل في التاریخ، ج 6 ص 86..
4- تاریخ یعقوبی، ج 3، ص 142.
5- تاریخ طبری، ج 10، ص 25
6- مقاتل الطالبيين، ص447

توصیه می داد و تحت تأثیر آن می گریست و گاهی دستور به کشتار مردم بی گناه می داد. (1) حکومت در این دوره از نظر موقعیت رفاهی، اقتصادی و نوسازی، در بهترین وضعیت قرار داشت. او از زیر کی خاندان برمکی در اداره امور کشور استفاده می کرد و از طریق مالیات زمین های فتح شده و جمع آوری زکات، در آمد بسیار خوبی داشت. ولی این ثروت باد آورده، در خدمت چاپلوسان و خوش خدمتان به دربار عباسی صرف می شد. هارون در این دوره، با امام کاظم علیه السلام به شدت برخورد کرد و دائما امام را به بهانه های واهی به زندان می انداخت و عرصه را بر شیعیان روز به روز تنگ تر می کرد تا این که حضرت را در سال 184 قمری به شهادت رساند.

دوران امامت آن حضرت، با دو نظام سیاسی نامشروع بنی امیه و بنی عباس مصادف بود. انقراض بنی امیه و روی کار آمدن بنی عباس در آن زمان رخ داد و بیش تر عمر آن حضرت در این دوران بود. بنی عباس برای تحکیم قدرت خود، سیاست مکر و فریب را در مورد شیعیان در پیش گرفتند. البته دوران زندگانی جدش امام محمدباقر علیه السلام و نیز پدرش امام صادق علیه السلام که در دوره چالش دو نظام سیاسی نامشروع بنی امیه و بنی عباس بود، به پایان رسیده و ایجاد يک فضای باز سیاسی و کم رنگ شدن نظارت سخت گیرانه حاکمان وقت، در زمان زعامت امام كاظم علیه السلام از بین رفته بود. عباسیان در قلمرو سرزمین های اسلامی، در صدد تغییر اندیشه مسلمانان بودند، به ویژه در مسائل فقاهتی و دیگر دانش ها، با ایجاد مرکز علوم فقهی و نیز ایجاد دارالترجمه دولتی در بغداد، تلاش کردند تا نیاز صاحب نظران به امام کمتر شود. اما به نظر می رسد این امر به دلیل ضعف استدلال علمی و فقدان معنویت در آن مقطع، توفیق زیادی نصیب آنان نکرد البته برخورداری امام از "علم الهی"، شیعیان علاقه مند را راسخ تر در پیروی از مبارزه

ص: 508


1- ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ص 241.

امام کاظم علیه السلام با فرعونیان عباسی می کرد. این امر، ناشی از آموزه های دین اسلام است و این که امام به عنوان رهبر مسلمانان، مبارزه با فرعونیان را به عنوان يک رکن دینی، واجب می دانستند. پر واضح است که عمده مخالفت ها و برخورد بنی عباس با امام کاظم علیه السلام از اندیشه های ناب ایشان برای تحقق نظام اسلامی ولایت محور و نیز از فعالیت های سیاسی فراگیر و گسترده امام بر ضد فرعونیان ستمگر حکایت دارد. امری که تحمل عباسیان را به سر آورد و احساس خطر جدی آنان را موجب شد؛ لذا آنان بنا به خوی درندگی شان، به زندان و تبعید امام روی آوردند.

1. پایگاه علمی - فرهنگی

اسلام به عنوان کامل ترین دین الهی از دو جهت قابل توجه و تأمل است: یکی محتوا و درون مایه آن که یک سلسله باورها و ارزش های متعالی را برای بشر عرضه کرده تا با تحول در بینش و ارزش، تمام ساحات زندگی وی را تحت تأثیر قرار دهد و اصلاح کند. دیگر، شیوه تأثیرگذاری و درونی سازی آن باورها و ارزش ها به عنوان فرایندی که در بستر حوادث و جریان های اجتماعی شکل می گیرد و نیز در درونی ساختن مولفه های فرهنگ، موثر است. از شیوه های ائمه : در تطبیق و درونی سازی فرهنگ، اصول و قواعدی که در نهادینه سازی بر آن ها تکیه شده است، می توان برای بازاندیشی فرهنگی آسیب دیده بهره برداری کرد. امام علیه السلام به عنوان حافظ ارزش ها و محتوای فرهنگ قرآنی در دوره عباسیان، به بازاندیشی فرهنگ دینی اقدام کردند. تقویت ابعاد علمی و فرهنگی برای بازاندیشی فرهنگ دینی، متنی است که زمینه اش برخی انحراف های فکری ایجاد شده در جهت تخریب فرهنگ سیاسی امامت توسط بنی عباس بود.

امام مدینه را پایگاه فرهنگی و تربیتی خود قرار دادند. در این پایگاه فرهنگی

که قبلا امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام توسعه داده بودند، شیعیان زیادی از دور و

ص: 509

نزدیک برای کسب فیض به محضر امام کاظم علیه السلام می رسیدند و در مدینه و مخصوصا در ایام حج، از آن حضرت استفاده می کردند. با گسترش مکتب فکری ابو حنیفه در عراق و روی آوردن بسیاری از علماء و دانشجویان فقه به روش «قياس»، امام کاظم علیه السلام از طریق یک عمل فرهنگی، با واکنش روشن وارد صحنه شدند و بر حفظ میراث فرهنگی به جای مانده از آنچه در دین خدا، قرآن و سنت است، پای فشردند. امام در این زمینه، ابایی از تخطئه مکتب ابو حنیفه نداشتند. در عین حال و با این که حضرت از اعمال قياس منع می کردند ( انَّ احکام اللَّهِ لَا تُقَاسُ )، (1) به اهمیت عقل و جایگاه آن با این تعبیر: « انَّ اللَّهِ تبارک وَ تعالی اکمل لِلنَّاسِ الْحَجَّ بِالْعُقُولِ » (2) تأکید می ورزیدند. گروه زیادی از عالمان و راویان حدیث در این مکتب فرهنگی، پیرامون امام کاظم علیه السلام گرد آمدند و آن حضرت با توانایی بسیار، آراء خردمندانه ای در دانش های گوناگون دینی ابراز کردند. سید بن طاووس می نویسد:

یاران و نزدیکان امام در مجلس درس آن بزرگوار حاضر می شدند و هر گاه او سخنی می فرمود یا در موردی نظری ارائه می داد، به ضبط آن مبادرت

می کردند. (3)

پایگاه علمی – فرهنگی امام که برای ایجاد تشکیلات سیاسی امامت امری ضروری بود، به تدریج شروع به عضوگیری کرد تا این که شاگردان مکتب امام کاظم علیه السلام در تمامی عرصه ها درخشیدند و چون بنیان های علمی و فکری قوی محسوب می شدند، فرعونیان عباسی تاب تحمل آنان را نداشتند و شروع به اعمال خشونت و فشارهای اجتماعی - سیاسی کردند. يونس بن عبد الرحمان از جمله افراد این پایگاه فرهنگی است. وی در اعتقاد به امامت حضرت، چنان روشن بین

ص: 510


1- ارشاد، ج 2، ص 235.
2- اصول کافی، ج 1، ص 13.
3- الانوار البهيه ص 91.

و استوار بود که کوچک ترین نرمش و یا لغزشی را در مقابل منحرفان جایز نمی دانست و در برخورد با فرقه های انحرافی، موضع قاطعی داشت. او در پرتو انوار درخشان امام علیه السلام از چهره های درخشان جهان تشیع و شخصیتی ارزنده به شمار می رفت. (1) محمدبن مفضل بن عمر جعفی یکی دیگر از شخصیت های فرهنگی است. او را باب امام کاظم علیه السلام نامیده اند؛ زیرا او رابط میان مردم و حضرت بود. امام صادق علیه السلام توحید معروف خویش را به وی قرائت فرمود. (2)

محمدبن علی بن نعمان نیز از شخصیت های فرهنگی محسوب می شود، کنیه اش ابو جعفر و از بزرگان اصحاب امام ششم و امام هفتم بود. وی می توانست با هر مخالفی بحث کند و بر وی غالب گردد. (3)

عبدالله بن جندب بجلی از دیگر شخصیت های فرهنگی است. او مقام و شانیت بلندی نزد امام هفتم داشت و یکی از وکیلان آن حضرت به شمار می رفت؛ به طوری که فرزند امام، سوگند یاد کرد که عبدالله بن جندب مورد رضایت خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله و از مخبتين ماست. (4) تعداد دیگری در پایگاه علمی امام فعالیت داشتند. (5)

امام در این پایگاه فرهنگی از فرصت ها و زمینه های پیش آمده مانند روز نوروز که مجبور شدند در یکی از جلسات منصور دوانیقی حضور بیابند، از فرهنگ سازی دریغ نکردند و در احیای فرهنگ اعتراض و آزادی خواهی تلاش وافری از خود نشان دادند.

(6)

ص: 511


1- محمد بن علی اردبیلی، جامع الرواه، ج 2، ص 356 - 357.
2- رجال کشی، ص 210.
3- همان، ص 186.
4- منتهی الامال، ج 2، ص 276.
5- نک: معجم رجال حدیث، ج14، ص301.
6- محدث نوری می نویسد: «منصور دوانیقی در عید نوروز امام را مجبور کرد که در مجلس عمومی بنشیند و مردم برای عرض تبریک به محضرش بیایند و هدایا و تحفه ها را به حضور آن حضرت بیاورند. امام به ناچار در آن مجلس نشست و فرمانداران و فرماندهان و امرای لشکری و کشوری و عموم مردم برای تهنیت می آمدند و هدایا و تحفه های فراوانی می آوردند و خادم منصور همه هدایا را ثبت می کرد. آخرین فردی که به حضور امام آمد، پیرمردی سالمند بود که به امام عرضه داشت: "ای پسر دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله من مرد فقیری هستم که از مال دنیا بی بهره ام، اما سه بیت شعری را که جدم در رثای جدتان حضرت حسین بن على علیه السلام سروده، به خدمتتان تقدیم می کنم. " امام فرمود: " أَحْسَنْتَ ! بَارَكَ اللَّهُ فِيكَ ! هدیه ات را پذیرفتم، بفرما بنشین ! " آنگاه به خادم گفت: "از منصور بپرس در مورد این همه هدایا چه تصمیمی دارد." منصور گفت: "همه آن ها را به حضرت کاظم علیه السلام بخشیدم، هرطور دوست دارد مصرف کند. " امام نیز تمام آن تحفه ها را به آن پیر مرد شیعی که زیباترین اشعار را در مرثیه امام حسین علیه السلام خوانده بود، بخشید و او را تشویق نمود.» ( مستدرک الوسائل، ج 10، ص 386.)
2. پایگاه ارتباطات - تشکیلات

تشکیلات و ارتباطات، متنی برای اطلاع رسانی و پیام های سیاسی – اجتماعی است که زمینه اش رهایی از تنگناهای سیاسی ایجاد شده توسط بنی عباس بود.

با گسترش شیعیان در مناطق مختلف سرزمین اسلامی، نیاز به یک شبکه ارتباطی هر روز بیش از پیش احساس می شد و اهل بیت هم بر همین اساس، به تأسیس شبکه ارتباطات اقدام نمودند. این مسأله قبل از امام کاظم علیه السلام آغاز شده بود، ولی حضرت، شبکه را بر اساس نیاز شیعیان گسترش و پنهانی تر کردند. اسامی افرادی به عنوان نماینده شبکه ارتباطات آن حضرت در تاریخ ثبت شده است؛ از جمله: مفضل بن عمر جعفی، عبدالرحمان بن حجاج، عبدالله بن جندب، علی بن یقطین، اسامه بن حفص، ابراهيم بن سلام نیشابوری، یونس بن يعقوب، علی بن ابی حمزه بطائني، زياد بن مروان قندی، احمد بن ابی بشر سراج، عثمان بن عیسی رواسی و منصور بن يونس. (1) به طور کلی، دریافت وجوهات شرعی و هدایا و کمک به مستمندان، وظیفه نمایندگان امام بود و گسترش شبکه ارتباطی میان ائمه و شیعیان به وسیله نامه و توقیعات و بر اساس ضرورت، برخی محرمانه بوده است. با افزایش جمعیت شیعیان در مناطق مختلف، نیاز به حفظ رابطه میان

ص: 512


1- محمدرضا جباری، سازمان وکالت و نقش آن در عصر ائمه :، ج 1، ص 427

مردم و امام جدی شد. پیام های ارتباطی در این زمینه نقش مهمی ایفا می کرد. از امام کاظم علیه السلام بیش از نود نامه در موضوعات مختلف و خطاب به افراد گوناگون بر جای مانده که نشان دهنده اهمیت آن امام همام به شبکه ارتباطات است. (1)

3. پایگاه اقتصادی - معیشتی

مال در اسلام، ودیعه ای الهی معرفی شده که از جانب خداوند در اختیار بشر قرار گرفته است. در سوره مبارکه نور آیه 33 به این امر مهم اشاره شده است:

وَآتُوهُمْ مِنْ مَالِ اللَّهِ الَّذِي آتَاكُمْ ۚ...). از این رو، حفظ مال و نعمت هایی که خداوند به انسان عطا کرده، همانند حفظ جان بر هر انسانی واجب است. امام در جهت این ارزش و باورهای قرآنی به انسجام دهی اقتصادی شیعیان اقدام می کردند. در واقع برنامه های اقتصادی ایشان بر اساس ارزش ها و باورهای قرآنی متنی بود که

حمایت مالی از شیعیان، زمینه ای در مقابل عمل سیاسی مستکبران عباسی برای

تضعیف و تحقیر مالی شیعیان به شمار می آمد.

گرچه برخی گزارش های تاریخی وضعیت اقتصادی فرعونیان عباسی را خوب توصیف کرده اند، اما شواهد فراوانی نشان می دهند که طبقه وسیعی از مردم در تنگ دستی زندگی می کردند. (2) شورش ها و اعتراض های متعدد مردمی نیز نشان دهنده نارضایتی عمومی از اوضاع اجتماعی - اقتصادی در این عصر است. به گفته مسعودی، مالیات های بسیاری در زمان خلافت منصور از کشاورزان گرفته می شد. (3) هم چنین وی سیاست سخت گیرانه اقتصادی و فشار مالی را علیه مردم در پیش گرفته بود تا مخالفان سیاسی را به ضعف بکشاند و زمینه

ص: 513


1- مکاتیب الائمه، ج 5، ص 30.
2- احمد امین، ضحى الاسلام، ج 1، ص 233.
3- مسعودی، مروج الذهب، ج 3، ص 312.

شورش های مردمی را از بین ببرد. (1) این قیام ها، یک پای در مخالفت فکری و سیاسی با دولت عباسی داشتند و پای دیگر در بی عدالتی های اجتماعی و نابه سامانی های اقتصادی . (2) منصور و هارون، به طور آشکار، امام را از بسیاری از

حقوق و مزایای اقتصادی و مالی محروم کرده بودند. زمانی که هارون در سفر به مدینه، برای جلب نظر مردم به همه کمک های مالی کرد، امام و خانواده شیعیان انقلابی را از این کمک محروم ساخت. هنگامی که مأمون علت آن را پرسید، جواب داد: «فقر او نزد من محبوب تر از غنای اوست. اگر به این مرد پول بدهم، هیچ تضمینی ندارم که فردا با صد هزار شمشیر زن از شیعیان و موالیانش علیه من قیام نکند.» (3) اساسا یکی از بهانه های هارون بر دشمنی و قتل امام کاظم علیه السلام ، جلوگیری از قدرت اقتصادی آن حضرت بود. هارون از اقتدار مالی امام می ترسید و از دریافت خمس و زکات و وجوهات شرعی توسط امام غضبناک بود. (4) به طور کلی، اموال و ثروت امام کاظم علیه السلام شامل وجوهات، زکات، نذورات، صدقات و موقوفات می شد. این اموال را گاه، شیعیان مستقیما تحویل امام می دادند و گاه، از طریق وکلا و نایبان امام دریافت و توزیع می گردید. با تقویت و گسترش سازمان وکالت در عصر امام کاظم علیه السلام ، پرداخت های مالی شیعیان به تشکیلات امام نیز فزونی یافتند. (5)

وجود مبلغ هفتاد هزار دینار نزد زیاد بن مروان عیسی و مبلغ سی هزار دینار نزد علی بن حمزه از وکلای امام، از تشکیلات اقتصادی در آن عصر حکایت می کند. (6)

ص: 514


1- باقر شریف قرشی، حياه الامام موسی بن جعفر علیه السلام ، ج 1، ص 368.
2- احمد امین، همان، ج 1، ص 136-140.
3- محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 48، ص 131.
4- همان، ج 48، ص 132.
5- سازمان وکالت و نقش آن در عصر ائمه ص 280.
6- شیخ طوسی، اختیار معرفه الرجال، ص467، 1401ق.

هم چنین استفاده امام از موقوفه ها برای تقویت اقتصادی شیعیان صورت می گرفت. حضرت از درآمدهای حاصله از موقوفات، آن ها را در جهت تحکیم و گسترش تشیع به مصرف می رساندند. (1) ایشان همچنین یک سوم موقوفه پدرش را وصیت کردند. این امر نشان می دهد که اموال و املاکی از طریق موقوفه و ارث، از سوی امام صادق علیه السلام به ایشان منتقل شده بود. (2) به غیر از اموال یاد شده، بخش دیگری به نام اموال شخصی بود که به امام تعلق داشت. این اموال به امام هدیه داده می شدند. در بسیاری از موارد، شیعیان همراه خمس، زکات و وجوهات، هدایایی نیز برای شخص امام می فرستادند که امام آن را به مصرف تشکیلات شیعه می رساندند. (3)

امام هم چنین به سازماندهی و برنامه ریزی اقتصادی شیعیان توجه داشتند. قطعه رهبری فکری جامعه و پرداختن به عبادت و امور معنوی، زمانی با تلاش های اقتصادی جمع می شود که انسان سازماندهی و برنامه ریزی دقیق و معقولی برای زندگی خود داشته باشد. این که امام کاظم علیه السلام ، هم در صحنه فرهنگی و هم عرصه اقتصادی فعال و پرتلاش حاضر بودند، به دلیل اعتقاد و عمل به اصل برنامه ریزی در زندگی است. ایشان در مورد برنامه ریزی و مدیریت زمان و نقش آن در زندگی انسان تأکید فراوان کرده اند. (4) حتی در جزئیات این برنامه ها، به یکی از یاران خود می فرماید که از راه حرام به نوسازی و رشد اقتصادی نمی توان رسید.:

یا داوود ! انَّ الْحَرَامَ لَا ينمى وَ إِنْ نَمَى لَا يُبَارَكُ لَهُ فِيهِ وَ مَا أَنْفَقَهُ لَمْ يوجر عَلَيْهِ وَ مَا خَلَّفَهُ كَانَ زَادَهُ إِلَى النَّارِ ؛ ؛

ص: 515


1- کافی، ص 47-48.
2- شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 28.
3- برای نمونه، می توان به هدایایی که علی بن یقطین برای امام کاظم علیه السلام می فرستاد، اشاره کرد. وی از موقعیت خود برای کمک به شیعیان و محرومان و همچنین کمک به شخص امام استفاده می کرد. (مهدی پیشوایی، سیره پیشوایان، ص 456، قم، موسسه امام صادق علیه السلام ، 1380.)
4- حسین بن شعبه حرانی، تحف العقول، ص 481، ترجمه احمد جنتی، تهران: علمیه اسلامیه.

مال حرام زیاد نمی شود، اگر هم زیاد شود برکت ندارد و آنچه از مال حرام انفاق شود، پاداش ندارد و آنچه را هم باقی بگذارد، برای رفتن او به جهنم،

خرج خواهد شد. (1)

امام در کنار برنامه های اقتصادی، موضع گیری هایی نیز عليه عباسیان داشتند؛ از

جمله:

الف) مبارزه با الگوی مصرف، انحرافات اقتصادی و مفاسد عباسیان؛ (2)

ب) منع کمک مالی به حاکمان ظالم عباسی، چنان که وقتی صفوان جمال از یاران حضرت شترهای خود را به هارون کرایه داده بود، وقتی حضرت او را توبیخ کردند. (3)

امام در جهت برنامه ریزی تئوریک، اقدامات عملی نیز برای حمایت های مالی از دوستان و شیعیان انجام دادند. کمک های مالی امام به شیعیان در روایات متعددی، ذکر شده که نشان می دهند هدف امام، تقویت پایگاه اقتصادی شیعه بوده است. در روایتی - که قبلا در بخش پایگاه فرهنگی بیان شد - امام در عید نوروز به دستور منصور به جمع آوری هدایای مردمی پرداختند و سرانجام، تمام

ص: 516


1- جعفر الهادی، الشئون الاقتصاديه، ص 293، 1403ق.
2- امام کاظم علیه السلام بارها به خلفای ظالم دنیا پرست عباسی را از این که اموال عمومی را صرف خوش گذرانی خود می کردند، اعتراض و انتقاد شدید می کردند. (محمد باقر مجلسی، پیشین، ج 48، ص138، عزیزالله عطاردی، مسند الامام الكاظم علیه السلام ، ج 2، ص 144، مشهد: کنگره جهانی امام رضا علیه السلام ، 1409ق)
3- حضرت پس از آگاهی از کار صفوان به او فرمود: «چرا دشمنان ما را یاری می کنی؟» صفوان گفت: «من هیچ علاقه ای به هارون ندارم و بابت کرایه شتر هایم از او پول می گیرم.» امام فرمود: «آیا تو آن گاه که برای مسافرت، به هارون شتر می دهی دوست نداری او به سلامت از سفر برگردد و اجاره شتران تو را بپردازد؟» صفوان عرض کرد: «این که معلوم است، هر عاقلی چنین خواسته ای را از خدای خویش می خواهد.» امام فرمود: «ای صفوان، برای تو همین بس که دوست داری مدتی ظالمی زنده بماند تا تو ضرری متحمل نشوی و این خواسته تو، موجب بقای ستمگر و رضای تو به ظلم های او می شود و این گناه بزرگی است.» صفوان در پی سخنان روشنگرانه امام، تمام شتر های خود را فروخت و خود را از این انحراف نجات داد، هر چند این اقدام، باعث کدورت بین صفوان و هارون شد.(باقر شریف قرشی، حياه الامام موسی بن جعفر علیه السلام ، ج 2، ص 266، قم: اسلامیه، 1389ق.)

آن هدایا را به فرد شیعه ای عطا کردند که ارادت و محبت خود را به اهل بیت و به ویژه امام حسین علیه السلام در قالب شعر بیان کرده بود. موارد بسیاری نقل شده ایشان به شیعیان عما کمک اقتصادی فراوانی می کردند. (1)

4. پایگاه سیاست گذاری تشیع در مقابل فرعونیان

بی تردید برای استواری و مقاومت در راه عقیده، پشتوانه ای قوی و نیرومند لازم است. طبق آموزه های قرآنی، اتکا به حضرت پروردگار، بهترین پشتوانه هر انسان حقیقت طلب است. و توجه به عبادت و معنویت میان برترین و نزدیک ترین راه در معرفت و قرب به حق است. خداوند متعال می فرماید: ( وَاسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ )؛ (2) «از صبر و نماز یاری بجویید.» از آن جایی که اولیای خدا به ویژه امامان به امدادهای خداوندی باور قطعی داشتند، در برخورد با دنیاپرستان و طاغوت های زمان، بی واهمه و با قاطعیت و صلابت رفتار می کردند. و آنان با داشتن سرمایه ایمان، غیر از خداوند متعالی از هیچ نیرویی نمی ترسیدند که ( فَمَنْ يُؤْمِنْ بِرَبِّهِ فَلَا يَخَافُ بَخْسًا وَلَا رَهَقًا ) (3) «هر کس به پروردگارش ایمان بیاورد، نه از نقصان می ترسد و نه از ظلم.» امام نمونه بارزی از این اولیای الهی است.

امام کاظم علیه السلام برای سامانه مبارزات سیاسی و حمایت از شیعیان، از ياران نزديک خود استفاده می کرد که با اجازه ایشان در مقام های دولتی حکومت عباسی باقی مانده بودند. استراتژی سیاسی امام، برگرفته از قرآن و بر پایه تقیه، تشکیلات و استقامت استوار بود. امام کاظم علیه السلام در میان ائمه اطهار، بیش ترین چالش

سیاسی را با حکومت داشتند و در مبارزه با حاکمان جور، بخش اعظمی از عمر گرانمایه خود را در زندان به سر بردند.

ص: 517


1- علی بن عیسی اربلی، کشف الغمه في معرفه الائمه، ج 2، ص 758.
2- بقره، آیه 45.
3- جن، آیه 13.

سیاست همکاری نکردن، از مهم ترین بنیان های استراتژی ستیز امام بود. حضرت حکومت فرعونیان عباسی را غاصب می دانستند و چون در نظر ایشان این حکومت مشروعیت نداشت، هیچ گونه همکاری با آنان انجام نمی دادند. (1)

سیاست تقیه گام بنیادین دیگر استراتژی ستیز امام بود. زندانی شدن امام، موجب نشد معارف و اندیشه های ایشان از بین برود، زیرا برای هدایت جامعه تنها جسم فرد شرط نیست، بلکه حضرت در دوران امامت خود با پرورش شاگردان سیاسی، در فعالیت های مخفیانه برای گسترش تشکیلات و نیز پرورش شاگردان علمی برای حضور در مناظره ها و مباحثه های علمی، با تفکرات مادی گرایانه و نظر های ملحدانه مبارزه کردند. (2) فرعونیان عباسی به شدت از استراتژی های سیاسی امام در اضطراب به سر می بردند. بعضی شواهد تاریخی (از جمله حمایت ضمنی امام از قیام شهید حسین فخ و ...) این اضطراب را به خوبی نشان می دهد. بسیار روشن است که عمده مخالفت های بنی عباس با امام کاظم علیه السلام از اندیشه های ایشان برای تحقق نظام سیاسی اسلامی و نیز از فعالیت های سیاسی فراگیر ایشان بر ضد فرعونیان عباسی حکایت دارد.

(3)

ص: 518


1- امام کاظم علیه السلام برای سامان دادن به تشکیلات سیاسی شیعی، برنامه هایی تدارک دیدند که بر اساس آن، نیروهای فعال و مطمئن در مسئولیت های کلیدی حکومت قرار می گرفتند. علی بن یقطین یکی از اعضای فعال آن بود. او بارها از امام خواست تا اجازه دهد از مسولیت های خویش کنار رود، ولی امام بدان رضایت نمی دادند و به او می فرمودند: «شاید خداوند به وسیله تو شکسته احوالی ها را جبران و آتش فتنه مخالفان را از دوستان خویش دفع کند.» در جای دیگر فرمودند: «خداوند اولیایی میان ستمگران دارد که به وسیله آنان از بندگان نيک خود حمایت می کند و تو از اولیای خدایی.» على بن یقطین بنا به دستور امام کاظم علیه السلام اموری را به عهده داشت؛ از جمله: خبررسانی از دربار به امام و حمایت مالی از شیعیان. ( رجال کشی، ص433)
2- رجال کشی، ص 380.
3- روزی هارون (شاید به منظور آزمایش و کسب آگاهی از آرمان امام هفتم) به آن حضرت اعلام کرد که حاضر است فدک را به ایشان بر گرداند. امام فرمود: «در صورتی حاضرم فدک را تحویل بگیرم که آن را با تمام حدود و مرزهایش پس بدهی.» هارون پرسید: «حدود و مرزهای آن کدام است؟» امام فرمود: «اگر حدود آن را بگویم هرگز پس نخواهی داد.» هارون اصرار کرد و سوگند یاد نمود که این کار را انجام خواهد داد. آن گاه امام حدود آن را چنین تعیین فرمود: «حد اولش، عدن؛ حد دومش، سمرقند؛ حد سومش، آفریقا و حد چهارمش مناطق ارمنیه و بحر خزر است.» هارون که با شنیدن هر یک از این حدود، تغییر رنگ می داد و به شدت ناراحت می شد، نتوانست خود را کنترل کند و با خشم و ناراحتی گفت: «در این صورت چیزی برای ما باقی نمی ماند.» امام فرمود: «می دانستم که نخواهی پذیرفت و به همین دلیل از گفتن آن امتناع داشتم.» ( مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 320 )

تقیه از روش های مهم استراتژی ستیز به شمار می آمد. این امر در سازماندهی سیاسی و حفظ یاران بسیار موثر بود؛ زیرا موجب می شد که نیروها شناسایی نشوند و شیعیان به سازماندهی خود بپردازند تا در فرصت مناسب علیه حکومت مبارزه کنند. معمر بن خلاد، از یاران امام کاظم علیه السلام بود، از آن حضرت پرسید:

چگونه باید در برابر حاکمان ستمگر ایستاد و از اسلام پاسداری کرد؟» امام از قول امام باقر علیه السلام فرمودند: «راز داری و با پوشش عمل کردن، از برنامه های دینی من و پدران من است؛ آن که به تقیه عمل نمی کند ایمان ندارد.» (1)

هارون کسانی را بر حضرت گماشته بود تا از آنچه در گوشه و کنار خانه امام علیه السلام می گذرد، وی را آگاه کنند. هارون از محبوبیت بسیار و معنویت نافذ حضرت سخت بیمناک بود. چنان که نوشته اند درباره امام کاظم علیه السلام می گفت: می ترسم فتنه ای بر پا کند که خون ها ریخته شود». این طبیعی است که هارون

برای خنثی سازی قیام شیعیان و علویان، حامیان اهل بیت : را فتنه گر بنامد. (2)

در زمان هارون، ابتدا امام را به زندان بصره بردند. (3) و سپس به بغداد آوردند. (4)

ص: 519


1- وسائل الشیعه ج 16، ص 204.
2- منتهی الامال، مطبوعاتی حسینی، ص 812-814 1371.
3- عیسی بن جعفر، عیاش و شراب خوار و نوه منصور دوانیقی والی بصره بود. امام را تحویل او دادند. او پس از مدتی بر اثر معنویت به ایشان علاقه مند و مرید امام شد و دستور داد جای مناسبی را در اختیار امام قرار دادند و رسما از امام پذیرایی می کرد. هارون محرمانه پیغام داد که امام را به قتل برسان. عیسی جواب داد: «من چنین کاری نمی کنم.» اواخر، خودش به خلیفه نوشت: «دستور بده ایشان را از من تحویل بگیرند والا خودم او را آزاد می کنم».(مقاتل الطالبیین، ص 335)
4- امام را در بغداد تحویل فضل بن ربیع دادند. او هم بعد از مدتی به امام علاقه مند شد، و وضع بهتری برای امام قرار داد. جاسوس ها به هارون خبر دادند که حضرت در زندان فضل به خوشی زندگی می کند. هارون امام را از او گرفت و تحویل فضل بن يحيی برمکی داد. او هم بعد از مدتی با امام همین طور رفتار کرد و بالاخره امام را گرفت و فضل بن يحيى مغضوب واقع شد. بعد پدرش یحیی برمکی امام را از پسر تحویل گرفت و تحویل زندانبان دیگری به نام سندی بن شاهک داد و در زندان او خیلی بر امام سخت گذشت. (مقاتل الطالبيين، ص 336)

و سرانجام به شهادت رساندند. (1) شهید مطهری و بعد از ذکر عوامل و علل به شهادت رساندن ایشان می نویسد:

خلفا می دیدند که امامان را از هیچ راهی و به هیچ وجهی نمی توانند وادار به تمکین بکنند، به همین دلیل بهترین راه و آسان ترین راه را شهادت آن بزرگواران می دانستند، با این که متوجه بودند که شهید کردن ائمه چقدر برایشان گران تمام

می شود. (2)

امام کاظم علیه السلام برای تقویت استراتژی ستیز و کسب اطلاعات از درون تشکیلات فرعونیان عباسی، برخی افراد را به صورت نفوذی در درون حکومت قرار می دادند. علی بن یقطین از جمله عوامل نفوذی امام در نظام حکومتی هارون به شمار می آمد که تا مقام صدارت راه یافته بود. او به کمک رهنمودهای امام و بصیرت خویش، کارهای مهمی را به نفع شیعیان انجام می داد. یاد آوری نظرهای امام به طور غیر محسوس در جلسات داخلی هیأت حاکمه، گزارش اخبار داخلی و تصمیمات حکومت غاصب به امام، ارسال کمک های مالی به امام و شیعیان،

ص: 520


1- در آخرین روزهایی که امام زندانی بود و تقریبا یک هفته بیش تر به شهادتشان باقی نمانده بود، هارون یحیی بر مکی را نزد امام فرستاد و با زبان بسیار نرم و ملایمی به او گفت: «از طرف من به پسر عمویم سلام برسانید و به او بگویید بر ما ثابت شده که شما گناه و تقصیری نداشته اید ولی متأسفانه من قسم خورده ام و قسم را نمی توانم بشکنم. قسم خورده ام که تا اعتراف به گناه نکنی و از من تقاضای عفو ننمایی، تو را آزاد نکنم. هیچ کس هم لازم نیست بفهمد. همین قدر در حضور یحیی اعتراف کن؛ حضور خودم هم لازم نیست؛ حضور اشخاص دیگر هم لازم نیست؛ من همین قدر می خواهم قسمم را نشکسته باشم. در حضور یحیی، همین قدر اعتراف کن و بگو معذرت می خواهم، من تقصیر کرده ام، خلیفه مرا ببخشد، تو را آزاد می کنم و بعد بیا پیش خودم چنین و چنان کن ! » حضرت فرمود: «به هارون بگو از عمر من دیگر چیزی باقی نمانده است.» ( مقاتل الطالبيين، ص 336)
2- سیری در سیره ائمه اطهار 7، ص 190.

تشکیل گروه های حج از شیعیان بی بضاعت، و خدمات اجتماعی و اداری به یاران امام، برخی از دستاوردهای نفوذ علی بن یقطین در حکومت هارون بود.

مسیب بن زهیر نیز از شیعیان مخلصی بود که در ظاهر، در سمت جانشین سندی بن شاهک، به فرماندهی نیروهای نظامی هارون منصوب شده بود. او علاوه بر رساندن پیام های امام از داخل زندان به دوستان و شیعیان حضرت، کراماتی نیز از ایشان نقل می کرد که در بیداری برخی افراد تأثیر داشت. حاكم ری و برخی از کارگزاران حکومتی نیز در شبکه نفوذی امام انجام وظیفه می کردند. (1) البته آن حضرت اگر احساس می کردند کسانی که به نظام حکومتی داخل می شوند، نمی توانند به نفع اهل حق و شیعیان عمل نمایند، آنان را از همکاری با طاغوت نهی کرده، از عواقب وخیم آن بر حذر می داشتند؛ از جمله زیاد بن ابی سلمه از یاران امام که از طریق مبارزه منفی با حکومت او را از همکاری بازداشتند. (2)

امام کاظم علیه السلام در ادامه استراتژی ستیز با فرعونیان عباسی، از روش مبارزه منفی علیه حکومت استفاده می کردند که در قالب های مختلف از جمله عدم مساعدت مالی به نظام سیاسی، ظهور می نمود . (3) مبارزه منفی با نظام سیاسی هارون، چنان بود که بارها شنیده می شد که امام، ولایت و حاکمیت هارون را باطل می دانند. و کم ترین مسامحه ای از حضرت در برخورد با حکومت بنی عباس دیده نمی شد. (4) مبارزه منفی و روش تقیه، باعث شد تا حضرت بخش عمده ای از عمرشان را در زندان گذرانند، با وجود این، شاگردان سیاسی و کارآمدی تربیت کردند که در برابر حکومت جور و گروه های انحرافی می ایستادند و در عرصه علمی و اجتماعی از اطمینان بالایی برخوردار بودند.

ص: 521


1- معجم رجال الحدیث، ج19، ص 179.
2- کافی، ج 5، ص110
3- مانند ماجرای صفوان صفوان جمال. (رجال کشی، ص 441).
4- بصائر الدرجات، ج 9 ص 129. س

شاگردان سیاسی برای پایگاه سیاست گذاری سیاسی

تشیع محمدبن ابی عمیر، یکی از شاگردان سیاسی مکتب امام است. او بسیار زاهد و متقی و از فرهیختگان و شاگردان سیاسی و کار آمد امام به شمار می آمد. وی را به سبب وابستگی به پایگاه سیاست گذاری امام به زندان های طولانی مدت محکوم کردند. (1) نیز علی بن یقطین که در حکومت هارون نفوذ داشت، امام که بر اساس صلاحدید خویش، می خواستند این نیروی ارزشمند را حفظ کنند، به او پیام دادند و فرمودند: «از امروز سعی کن وضوی خویش را بر روش هارون و اهل سنت انجام دهی». (2) در ماجرای دیگری که هارون به علی بن یقطین بدبین شده بود، پس از توصیه های امام به علی بن یقطین، هارون خشم خود را فرو برد و رو به وی کرد و گفت: «هرگز سخن هیچ سعایت کننده ای را علیه تو نخواهم پذیرفت.» (3) به هرحال علی بن یقطین، ظاهرش با هارون بود، اما به هدف های امام خدمت می کرد و دستورهای امام را اجرا می نمود و بدین جهت از هر شری

مصون ماند. (4)

هشام بن حکم پرورش یافته مکتب امام صادق علیه السلام بود. او نیز از شاگردان پایگاه سیاست گذاری امام کاظم علیه السلام به شمار می آمد که به علت دشمنی با بنی عباس، سال ها مخفیانه زندگی می کرد. امام کاظم علیه السلام او را حافظ و شهادت دهنده بر راستی خویش می دانستند و بارها او را برای انجام دادن کارهای شخصی یا عمومی به عنوان وکیل تعیین فرمودند. هارون که در پی فرصتی بود تا هشام را به قتل برساند، جلسه ای با حضور دانشمندان وابسته در منزل یحیی برمکی ترتیب

ص: 522


1- رجال کشی، ص 46.
2- قرب الاسناد، ص 126.
3- سيره الائمه الاثني عشر، ج 2، ص 322 - 323.
4- سیری در سیره ائمه اطهار علیه السلام ، ص181.

داد و خود از پشت پرده به نظاره نشست. هشام که دارای فراست و شجاعت بود، به آنچه اعتقاد داشت اعتراف کرد و از آن جلسه گریخت و از بغداد به کوفه رفت و در منزل بشیر که از شیعیان معروف بود، وارد گردید. او دانشمندی آگاه، متکلمی بزرگ و دارای صراحت بیان بود. (1)

صالح بن واقدی از دیگر شاگردان پایگاه سیاست گذاری امام بود. وی می گوید:

خدمت امام کاظم علیه السلام رسیدم؛ حضرت فرمودند: "هارون تو را زندانی می کند و در باره من از تو می پرسد، بگو او را نمی شناسم و آن گاه که به زندان افتادی تو را آزاد می کنم ". همان گونه هم شد. او به برکت کرامت امام از چنین دسیسه ای رهایی یافت و توانست مدت ها در طبرستان به دفاع از حریم پایگاه سیاست گذاری امام بپردازد.» (2)

خنثی سازی سیاست های فریب کارانه فرعونیان عباسی

مهدی، سومین خلیفه عباسی، در اقدامی عوام فریبانه اعلام کرد که هر کس حقوقی بر گردن نظام سیاسی او دارد، می تواند برای رسیدن به حق خود اقدام نماید. او در حرکتی نمادین، مشغول پرداخت حقوق مردم شد. امام کاظم علیه السلام برای خنثی سازی حربه مهدی، ماجرای فدک را در پیش کشیدند که پاسخی به زمینه سازی کاذبانه او باشد. (3) هم چنین در خنثی سازی سیاست های فریب کارانه

ص: 523


1- رجال کشی، ص 269.
2- بحارالانوار، ج 48، ص67.
3- در آنجا گفت گوی ذیل میان خلیفه و امام کاظم علیه السلام به وقوع پیوست: مهدی گفت: «حقوق شما چیست؟»« فدک.» «محدوده فدک را مشخص کن تا به شما باز گردانم.» «حد اول آن، کوه احد، حد دوم عريش مصر، حد سوم سیف البحر (دریای خزر) و حد چهارمش دومه الجندل سرزمین [ عراق ] است» «همه اینها!» «آری!» خلیفه آن چنان ناراحت شد که آثار غضب در چهره اش پدیدار گشت و گفت: «مقدار زیادی است، باید بیندیشم.» امام کاظم علیه السلام با این سخن به او فهماند که حکومت حق ایشان است و زمام حکومت بر دنیای اسلام باید در دست اهل بیت : باشد. ( تهذیب، ج 4، ص 304)

هارون، با صراحت به او پیام رساندند که امام و رهبری واقعی، کسی است که بر دل ها حکومت کند نه این که بر اساس ظاهر رفتار مردم و زور حکومتی تأیید شود. (1)

حضرت هم چنین برای غلبه بر روحیه تکبر ورزی هارون، از فرهنگ قرآنی استفاده می کردند و به او پیام های هشداردهنده می دادند. (2)

حمایت از جنبش های آزادی خواه در عصر امام کاظم علیه السلام حرکت های اعتراض آمیز متعددی از ناحیه شیعیان و علویان در برابر خلفای عباسی صورت گرفت. قیام حسین بن علی، شهید قځ، در زمان حکومت هادی عباسی و جنبش یحیی و ادریس فرزندان عبدالله در زمان هارون از مهم ترین آنها بود. در واقع علویان مهم ترین رقیب عباسیان بودند و طبیعتا نظام سیاسی عباسیان آنان را سخت زیر نظر داشت.

ص: 524


1- روزی هارون در کنار کعبه، امام کاظم علیه السلام را ملاقات نمود و در ضمن سخنانی به امام علیه السلام گفت: «آیا تو هستی که مردم مخفیانه با تو بیعت می کنند و تو را به رهبری خویش برمی گزیند؟» حضرت با کمال شهامت فرمود: « آنا أَمَامَ الْقُلُوبِ وانت أَمَامَ الجسوم ؛ من بر دل های مردم حکومت می کنم، و تو بر جسم های آنان»!(طوسی، معرفه الرجال، ص 434)
2- در مقابل مشی استکباری هارون با تلاوت آیه 146 سوره اعراف به وی هشدار داد که: ( ( سَأَصْرِفُ عَنْ آيَاتِيَ الَّذِينَ يَتَكَبَّرُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَإِنْ يَرَوْا كُلَّ آيَةٍ لَا يُؤْمِنُوا بِهَا وَإِنْ يَرَوْا سَبِيلَ الرُّشْدِ لَا يَتَّخِذُوهُ سَبِيلًا وَإِنْ يَرَوْا سَبِيلَ الْغَيِّ يَتَّخِذُوهُ سَبِيلًا ) )؛ «به زودی از آیات خود دور خواهم نمود کسانی را که به ناحق در روی زمین ادعای بزرگی می کنند و اگر آنان هر آیه ای را ببینند، به آن ایمان نمی آورند و اگر راه رشد و کمال را ببینند، به سوی آن حرکت نمی کنند، ولی اگر راه گمراهی را ببینند، به سوی آن خواهند رفت.» هارون پرسید: «دنیا خانه کیست؟» حضرت فرمود: «دنیا برای شیعیان ما مایه آرامش و برای دیگران آزمایش است.» در آخر این گفتگو، هارون با درماندگی تمام پرسید: «آیا ما کافریم؟» پیشوای هفتم پاسخ دادند: «نه، ولی چنان هستید که خداوند متعالی فرموده است: ( الَّذِينَ بَذَلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْراً وَ أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دارَ الْبَوَارِ )؛ «کسانی که نعمت خدا را به کفر تبدیل کردند و قوم خود را در محل تباهی فرود آوردند.»( هدایت گران راه نور، ص 700.) امام در یکی از نامه های حماسی خویش که از زندان به کاخ هارون ارسال نمود، چنين نگاشت: «ای هارون! هیچ روز سخت و پر محنتی بر من نمی گذرد، مگر این که روزی از راحتی و آسایش و رفاه تو کم می گردد؛ اما بدان که هر دو، رهسپار روزی هستیم که پایان ندارد و در آن روز، مفسدان و تبهکاران زیان - کار و بیچاره خواهند بود.» (تاریخ بغداد، ج13، ص 32)

گروهی از فرزندان ائمه : و نیز سادات و علویان، طی مبارزات و قیامهایی حضرت را در دفاع از جبهه حق و افشای باطل یاری می رساندند. در دوران حاکمیت منصور و فرزندش مهدی اوضاع طاقت فرسایی بر شیعیان مدینه سایه افکند. خفقان آن چنان علویان را احاطه کرد که آنان چون آتشی زیر خاکستر در صدد پیدا کردن فرصتی بودند تا بر هژمونی سلطه غلبه کنند. وقتی مهدی عبد العزیز از نوادگان عمر و یکی از دشمنان معروف اهل بیت را به عنوان والی مدينه منصوب کرد، او حقوق علویان را از بیت المال قطع کرد و دستور داد تا سادات و شیعیان انقلابی را بازداشت کنند. از این رو زمینه های شورش شیعیان فراهم گردید. حسین بن علی بن حسن مثلث، از نوادگان امام حسن مجتبی علیه السلام رهبری «قیام فخ» را عهده دار شد. وجود دویست نفر از اصحاب امام کاظم علیه السلام و بزرگان بنی هاشم در این نهضت و تأیید ضمنی امام از وی، دلیل قانع کننده بر موافقت حضرت با جنبش مذکور است.

بنا به گفته برخی مورخان، حسین قبل از قیام خونین، شبانه به محضر امام آمد و امام ضمن سفارش هایی به وی فرمود: «تو شهید خواهی شد؛ ضربه ها را محکم و نیکو بزن! این مردم فاسقند و در ظاهر ایمان دارند و در باطن خود نفاق و شک را پنهان می سازند.» (1) در ادامه جنبش های آزادی خواه، یحیی بن عبدالله از یاران انقلابی رهبر قیام فخ، بعد از کشته شدن حسین به سرزمین دیلم گریخت. او در آنجا شیعیان را مجتمع کرد. هارون که از فعالیت وی واهمه داشت، فضل بن یحیی را با لشکری زیاد به سوی او روانه داشت. پس از جنگ فضل با يحيى بن عبد الله، این امر باعث پراکندگی یارانش شد و او را به صلح وادار کردند، هارون از فرصت پیش آمده استفاده کرد و پس از مدتی بر خلاف تعهدش او را به زندان افکند و دستور داد تا او را به شهادت برسانند. (2)

ص: 525


1- مقاتل الطالبیین، ص 449.
2- همان، ص 388.

از دیگر قیام های آزادی خواه قیام احمد بن عیسی است. او از دوستداران امام كاظم علیه السلام بود و هم زمان با جنبش یحیی قیامی ترتیب داد. هارون وی را به زندان انداخت. او از محبس گریخت و به بصره رفت. از آنجا با شیعیان مکاتبه داشت و مردم را علیه دستگاه عباسی بر می انگیخت. (1)

از دیگر قیام های آزادیخواه، می توان به قیام عبدالله بن حسن و حسین بن عبد الله اشاره کرد. آنان از بزرگان شیعه و مطيع امام کاظم علیه السلام بودند و گروه عظیمی از شیعیان را به گرد خودشان فراخواندند و مخالفت خود را با فرعونیان عباسی آغاز کردند. آن ها سرانجام به زندان افتادند و زندان را محل آموزش عقاید انقلابی

خویش ساختند و از طریق پیام های مخفیانه با امام کاظم علیه السلام در زندان نسیم نشاط را در خود احیا کردند تا آنکه سرانجام به شهادت رسیدند. (2)

به نظر می رسد قیام های علویان که در جهت حمایت از امامت و رهبری امام کاظم علیه السلام رخ می داد، بر اساس باور آزادگی و آزادی خواهی بود که امام حسین علیه السلام اول پرچم دار آن به شمار می آمد. این قیام ها، متن و پاسخی بود بر زمینه های فشار سیاسی که روز به روز فرعونیان عباسی بر امام و طرفدارانش وارد می ساختند. آنان با ایثار و استقامت، بقای تشکیلات تشیع را بر اساس استراتژی ستیز امام كاظم علیه السلام بر شاکله تاریخ استوار کردند. صبر جزیل و مقاومت بی بدیل امام كاظم علیه السلام توشه ای برای تشیع و اعتراض به موقع حضرت هم چون جدش هشداری برای فرعونیان عباسی بود. او هم چون دری در اعماق زندان فرعونیان می درخشید و حقانیت امامت و دعاهای عرفانه با خدای بزرگ را نجوا می کرد و در هر لحظه تاریخ، خفت و خواری را بر چهره فرعونیان عباسی می افزود. آن حضرت قهرمانانه، با صلابت و ستیز، به ستمگران تاریخ آموختند که با زنجیر

ص: 526


1- مامقانی، تنقیح المقال، ج 3، ص 200
2- همان، ص 201.

استبداد، چراغ آزادی و کرامت را نمی توان خاموش کرد. کرامت «کاظم» به بلندای یک جهان مقاومت و ایستادگی همچون جدش حسین علیه السلام در برابر فرعونیان شکنجه گر بود، عظمتی بی پایان به بلندای افت در سحر بود. فریاد صاعقه خیزش به مانند فریاد مادرش فاطمه علیها السلام شراره ای از آتش بر خرمن هستی پلید هارون و تبارش می افکند. و همیشه در اذهان بیدار آدمیت، در اوج و حضیض آزادی خواهان، همچون جدش قرار گرفت.

نتیجه

ایجاد فضای بسته سیاسی و شدت گرفتن نظارت سخت گیرانه نظام سیاسی نامشروع بنی عباس، در زمان زعامت امام کاظم علیه السلام از مهم ترین معضلات تشیع محسوب می شد. عباسیان در قلمرو سرزمین های اسلامی، در صدد تغییر اندیشه و حذف تشیع بودند و روز به روز عرصه های فرهنگی، فکری، سیاسی و اقتصادی را بر شیعیان تنگ تر می کردند. امام با رهیافتی راهبردی، به بازاندیشی فرهنگ دینی اقدام کردند. تقویت ابعاد علمی و فرهنگی، برای بازاندیشی فرهنگ دینی متنی است که زمینه اش برخی انحراف های فکری ایجاد شده در جهت تخریب فرهنگ سیاسی امامت توسط بنی عباس تلقی می شد. از این رو امام برای تضعیف استبداد سیاسی به این امر همت گماشتند. شبکه ارتباطات محور دیگر تشکیلات امامت بود. این شبکه متنی برای اطلاع رسانی و پیام های سیاسی - اجتماعی بود که زمینه اش رهایی از انسداد و فشارهای سیاسی ایجاد شده

توسط بنی عباس بود. با گسترش شیعیان در مناطق مختلف سرزمین اسلامی، نیاز به یک شبکه ارتباطی قوی احساس می شد و امام کاظم علیه السلام نیز بر همین اساس، به تأسیس شبکه ارتباطات اقدام نمودند. گسترش شبکه ارتباطی میان امام و شیعیان، به وسیله نامه و توقیعات و بر اساس ضرورت و به شیوه محرمانه بود. با افزایش جمعیت شیعیان در مناطق مختلف، نیاز به حفظ

ص: 527

رابطه میان مردم و امام جدی بود. پیام های ارتباطی در این زمینه نقش مهمی ایفا می کرد.

محور دیگر پایگاه اقتصادی – معیشتی امام بر اساس ارزش ها و باورهای قرآنی متنی است که حمایت مالی از شیعیان، زمینه ای در مقابل عمل مستکبران عباسی برای تضعیف و تحقیر مالی شیعیان محسوب می شد. اساسا یکی از بهانه های هارون بر دشمنی و قتل امام کاظم علیه السلام جلوگیری از قدرت اقتصادی آن حضرت بود. اقدامات عملی امام نیز در جهت برنامه ریزی تئوریک ایشان، برای حمایت های مالی و تقویت پایگاه اقتصادی شیعیان بود. چهارمین پایگاه تشکیلات، سیاست گذاری تشیع در مقابل فرعونیان با رویکرد عدم همکاری، از مهم ترین بنیان های استراتژی ستیز امام به شمار می آمد. تاکتیک تقیه در این زمینه، گام بنیادین استراتژی ستیز امام بود. این امر در سازماندهی سیاسی و حفظ یاران بسیار اثر داشت؛ زیرا موجب می شد که نیروها شناسایی نشوند و شیعیان به سازماندهی خود بپردازند تا در فرصت مناسب عليه حکومت مبارزه کنند. عباسیان چون از هیچ راهی و به هیچ وجهی نتوانستند امام را وادار به تمکین کنند، بهترین راه و آسان ترین شیوه را شهادت آن بزرگوار می دانستند، با این که متوجه بودند شهید کردن امام چقدر برایشان گران تمام خواهد شد.

در مجموع، نهاد امامت به رهبری امام کاظم علیه السلام با اتخاذ استراتژی ستیز از طریق اقدام و عمل فرهنگی - اجتماعی مانند تقیه، مبارزه منفی و استقامت، ساخت قدرت عباسیان را نقد و آن را نفی کرده اند و در مقابل، تشکیلات شیعه باهمت امام، اقدام به باز تولید واکنش جدید از طریق پایگاهای فرهنگی، سیاسی، ارتباطی و اقتصادی به حفظ تشیع کرد و این درس بزرگ را داد که برای مبارزه با استبداد سیاسی علی رغم تنگناهای بسیار با رهبری خردمندانه می توان حماسه آفرید.

ص: 528

منابع

1. ابن ابی الحدید، فخر الدین ابوحامد، شرح نهج البلاغه، قم: کتابخانه آیت الله

مرعشی نجفی، 1404ق.

2. ابن اثیر، ابوالحسن علی بن ابي الكريم، الكامل في التاريخ، بیروت: دار الفكر،

1398ق.

3. ابن جوزی، شمس الدين، تذکره الخواص، بيروت: موسسه اهل بیت، 1401ق.

4. ابن شهر آشوب، ابو جعفر محمد بن علی، مناقب آل ابی طالب، بیروت: دارالاضواء،

1421ق.

5. احمدی میانجی، علی، مکاتیب الائمه :، قم: سازمان چاپ و نشر دار الحدیث،

1385

6. اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه في معرفه الائمه، قم: شریف رضی، 1421ق.

7. اردبیلی، محمد بن علی، جامع الرواه و ازاحه الاشتباهات عن الطرق و الاسناد،

بیروت: دار الاضواء، 1403ق.

8. اسکینر، کوئنتین، ماکیاولی، ترجمه عزت الله فولادوند، تهران: طرح نو، 1372.

9. اصفهانی، ابوالفرج، اغانی، بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1392ق.

10.________؛ مقاتل الطالبيين، نجف: مکتبه الحیدریه، 1385ق.

11. امین، احمد، ضحی الاسلام، مصر: النهضه المصريه، 1385ق.

12. امین، محسن، المجالس السنيه، بیروت: دار التعارف للمطبوعات، 1413ق.

13. پیشوایی، مهدی، سیره پیشوایان، قم: موسسه امام صادق علیه السلام ، 1380.

14. جباری، محمدرضا، سازمان وکالت و نقش آن در عصر ائمه :، قم: موسسه

آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1382.

ص: 529

15. جعفریان، رسول، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، قم: انصاریان، 1386

16. جمعی از نویسندگان، درآمدی بر اقتصاد اسلامی، تهران: سمت، 1372.

17. حتى، فيليپ، تاریخ عرب، ترجمه ابو القاسم پاینده، تهران: آگاه، 1344.

18. حر عاملی، وسائل الشیعه، بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1391ق.

19. حرانی، حسین بن شعبه، تحف العقول، ترجمه احمد جنتی، تهران: علمیه

اسلامیه، 1355.

20. خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، بیروت: دار العرب الاسلامی، 1422ق.

21. رفاعی، عبدالجبار، منهج الشهید صدر في تجديد الفكر الاسلامی، بیروت:

دارالتعارف، 1422ه.

22. زمانی، مصطفی، زندگانی امام کاظم، قم: عصر ظهور، 1378.

23. شريف قرشی، باقر، حياه الامام موسی بن جعفر علیه السلام ، قم: اسلاميه، 1389ق.

24. شيخلی، صباح ابراهيم، اصناف در عصر عباسی، ترجمه هادی عالم زاده، تهران:

مرکز نشر دانشگاهی، 1362.

25. صدر، سید محمد باقر، اقتصادنا، بیروت: دار التعارف للمطبوعات، چاپ یازدهم،

1399 ق.

26. _______، فلسفتا، قم: مجمع علمى للشهيد صدر، چاپ دوم، 1408ق.

27.________ ، مدرسه الاسلامیه، ترجمه علی کاظمی خلخالی، تهران:

نشر عطایی، 1362.

28. صدوق، محمد بن علی، عیون اخبار الرضا، نجف: مکتبه الحیدریه، 1385ق.

29. طالب، عائدة عبد المنعم، الامام موسى الكاظم في محفه التاريخ، بیروت: دار الرسول

الاسلام، 1421ق.

30. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، بیروت: موسسه الاعلمی للمطبوعات، 1409ق.

31. طوسی، حسن بن محمد، اختيار معرفه الرجال، قم: مؤسسة المعارف الاسلامیه،

1401ق.

ص: 530

32.__________، تهذیب، قم: موسسه المعارف الاسلاميه، 1411ق.

33.__________، رجال کشی اختیار معرفة الرجال)، تهران: سازمان چاپ

و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد، 1382.

34.________، الغيبه، قم: موسسه المعارف الاسلاميه، 1411ق.

35. عطاردی، عزیزالله، مسند الامام الكاظم علیه السلام ، مشهد: کنگره جهانی امام رضا علیه السلام ،

1409ق.

36. فروخ صفار قمی، ابو جعفر محمد بن حسن، بصائر الدرجات، قم: مکتبه

المرعشی، 1404ق.

37. قائمی، علی، در مکتب اسوه ولایت، تهران: امیری، 1376.

38. قمی، شیخ عباس، انوار البهيه، قم: نشر اسلامی، 1427ق.

39.__________، منتهی الامال، تهران: مطبوعاتی حسینی، 1371.

40. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، تهران: اسلاميه، 1362.

41. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت: داراحياء التراث العربی، 1403ق.

42. مدرسی، سید محمد تقی، زندگانی باب الحوائج حضرت موسی بن جعفر علیه السلام ، تهران:

محبان الحسین 7، 1379.

43. مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، بیروت: دار الفكر، 1409ق.

44. مطهری، مرتضی، سیری در سیره ائمه اطهار علیه السلام ، تهران: صدرا، 1371.

45. معروف الحسنی، هاشم، سیره الائمه الاثني عشر، قم: منشورات رضی، 1374ش.

46. مفید، محمدبن محمدبن نعمان، ارشاد، قم: آل البيت، ج 2، 1416ق.

47. مکی، محمد کاظم، المدخل إلى حضاره العصر العباسی، بیروت: دار الزهراء، 1420.

48. مناظر احسن، محمد، زندگی اجتماعی در حکومت عباسیان، ترجمه مسعود

رجب نیا، تهران: علمی - فرهنگی، 1369.

49. نجاشی، احمد بن على، رجال نجاشی، قم: موسسه نشر اسلامی، 1413ق.

50. نوری، میرزا حسین، مستدرک الوسائل، قم: موسسه آل البیت، 1372ش.

ص: 531

51. هادوی، مهدی، مبانی کلامی اجتهاد، قم: موسسه فرهنگی خانه خرد، 1377.

52. هادی، جعفر، الشئون الاقتصاديه في نصوص الكتاب والسنه، اصفهان: کتابخانه

امير المومنین، 1403ق.

53. یعقوبی، احمدبن واضح، تاریخ یعقوبی، بیروت: دارصادر، 1960م.

54. Skinner, Quentin, Meaningandcontex, Quentin Skinner and his critics, Edited by

Jamestully, New Jersey, Princeton Press, 1998.

ص: 532

راهبرد و مواضع سیاسی امام کاظم علیه السلام

در مقابل خلفای عباسی

علی بیات

*علی بیات (1)

سیدحسن قاضوی

*سیدحسن قاضوی (2)

چکیده

هدف از نگارش این مقاله، راهبرد و مواضع سیاسی امام کاظم علیه السلام در مقابل خلفای عباسی و اثبات حق زمامداری ایشان در مقابل حاکمان وقت است. برای رسیدن به این مهم، بر اساس روش توصیفی - تاریخی، در آغاز اصول کلی اندیشه سیاسی امامان شامل تربیت جامعه برای تشکیل حکومت دینی، اعتراض به حکومت های زمانه، کناره گیری مدبرانه و در مواردی همکاری با خلفای زمان برای حفظ اصل اسلام، به عنوان پیش درآمد خط مشی سیاسی امام کاظم علیه السلام ، تبیین می شود. در ادامه، مواضع سیاسی حضرت در برابر

خلفای عباسی، مانند موضع آشکار برای اثبات حق زمامداری خود در احتجاج با حاکمان عباسی، توصیه شیعیان به قطع رابطه با حکومت و نفوذ دادن برخی از یاران در بدنه حاکمیت طرح می گردد. و سپس به سیاست های ایشان در برابر فرقه ها و گروه های سیاسی شیعی مانند رهبری و

ص: 533


1- استادیار دانشگاه تهران
2- استادیار دانشگاه تهران

نظارت مستقیم بر امور شیعیان، راهنمایی آنان از نظر عقیدتی - فکری، سازمان دهی برخی از گروه های شیعه، نظارت مستقیم بر پیروان خود و بیدار کردن وجدان انقلابی امت، پرداخته می شود تا آن جا که اتخاذ این مواضع، از دلايل زندانی شدن حضرت برشمرده شده است. در بخش نتیجه، بر اساس شواهد تاریخی، مجموعه این سیاست ها، در جهت اثبات حق حاکمیت امام معصوم و احیای نظریه امامت منصوص الهی ارزیابی می گردد. واژه گان کلیدی: امام کاظم علیه السلام ، خلفای عباسی، خط مشی، سیاست، فرقه های شیعی، زمامداری.

مقدمه

یکی از جنبه های زندگانی امامان شیعی، اندیشه و مواضع سیاسی آنان است که با وجود همه مطالعات انجام شده چنان که باید و شاید درباره آنها صورت نگرفته است. در بررسی این موضوع، ضروری است که به زمانه، وضعیت و مقتضیات سیاسی دوره امامت امامان توجه گردد.

پژوهش حاضر در پی طرح این مسأله است که اوضاع سیاسی دوره امامت امام کاظم علیه السلام (148 - 183 ق) و مشی و مواضع ایشان متناسب با آن دوران تبیین گردد تا از این طریق بتوان جنبه ای نانموده از زندگی آن حضرت را آشکار ساخت که به زندانی شدن و شهادت امام انجامید. این دوره، از حیث سیاسی، با سلطه و اقتدار بلامنازع خلافت عباسیان بر جهان اسلام مصادف است.

عباسیان پس از منقرض ساختن امویان در 132 قمری، توانستند در دوره خلافت سفاح (132 - 136 ق) و منصور (136 - 158 ق)، موانع خلافت خود هم چون ابوسلمه خلال، ابومسلم خراسانی، عبدالله بن علی، محمد نفس زکیه و ابراهیم قتیل باخمرا را از پیش پای بردارند و سلطه خویش را تثبیت کنند. پس از

ص: 534

مرگ منصور که پسرش مهدی به خلافت نشست، دوره اقتدار عباسیان آغاز می شود و در دوره هارون الرشید (193- 170ق)، به اوج می رسد. دوره ای که وضعیت برای مخالفان عباسیان به ویژه شیعیان به شدت خفقان آمیز بود و امام کاظم علیه السلام در چنین اوضاع حيث سیاسی، عهده دار امر امامت و رهبری شیعیان گردیدند.

برای روشن شدن سیاست حضرت در فضای سیاسی حاکم بر جامعه اسلامی و تعارضات فکری - سیاسی و رسیدن به تحلیلی تاریخی، ابتدا اصول اندیشه و عمل سیاسی امامان، خط مشی سیاسی امام کاظم علیه السلام مواضع سیاسی حضرت در برابر خلفای عباسی، فرقه ها و گروه های سیاسی شیعه و دلایل زندانی شدن ایشان بررسی می شود و در نهایت، نظر نگارنده با توجه به شواهد تاریخی عرضه

می گردد.

فضای سیاسی حاکم بر جامعه اسلامی در دوران امامت موسی بن جعفر علیه السلام

از آن جا که در این پژوهش، «استراتژی و مواضع سیاسی امام کاظم علیه السلام در مقابل خلفای عباسی» کاوش می شود، به عنوان مقدمه، مروری اجمالی به علل پیش آمدن چنین اوضاعی خواهیم داشت.

بعد از رسول خدا و به جای عمل به دستورها و سفارش های ایشان و آیات قرآن درباره ولایت امام على علیه السلام بر جامعه اسلامی، فرهنگ و ملاحظات قبیله ای، حاکم گردید (1) و همین امر، انحرافات بعدی را رقم زد. حاکم شدن این تفکر قبیله ای در جریان سقیفه، سلطه امویان در جامعه اسلامی را باعث گردید که خود این سلطه، آغاز بدعت های سیاسی است؛ یعنی ملوکیت به جای اسلامیت حاکم شد، (2) حکومت موروثی گردید، جنگ مستمر قدرت در جامعه اسلامی شکل

ص: 535


1- رسول جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، ص 24.
2- تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 232.

گرفت، تبعیض قومی و قبیله ای و تفکر برتری عرب بر غیر عرب و خفقان 92 ساله سیاسی در جامعه حاکمیت یافت. (1) این اتفاقات، باعث شد ضرورت تاریخی تغییر سیاسی در جامعه شکل گیرد.

اما در دوران انتشار دعوت عباسی (100 - 132ق) قیام های شیعی جدیدی روی دادند که قیام های زید بن علی در سال 121 (2) یا 122 قمری (3) و فرزندش یحیی بن زید در سال 126 قمری (4) و قیام عبد الله بن معاویه بن عبدالملک بن جعفر بن ابی طالب در سال 128 قمری برجسته ترین آن ها بود. (5)

علویان و عباسیان در آن دوره پرحادثه، روابط متغیری، از گرمی تا سردی و از همکاری تا رویارویی را پشت سر گذاشتند. آنان در دشمنی و مبارزه با دولت اموی هم داستان بودند. مدتی بعد، اوضاع دگرگون شد و جنگ و جهاد ثمر داد. دولت اموی سقوط کرد و بر خلاف انتظار علویان و با فریب و سوءاستفاده از مجاهدت آنان، خلافت عباسی بر پا گردید. پیامد این امر، برپایی نهضت های انقلابی شیعی در عصر اول عباسی بود. در دوران خلافت منصور (136 - 158 ق»، اولین قیام علوی علیه دولت عباسی به وسیله جماعتی از علویان رخ داد. پرچم رهبری این قیام را محمد نفس زکیه و برادرش، ابراهیم بر دوش می کشیدند. این دو، فرزندان عبد الله بن حسن بودند. بعدها نیز فرزندان و نوادگان او پرچم دار قیام علیه دولت عباسی شدند. امام صادق علیه السلام و محمد بن عبدالله معروف به نفس زکیه، (6)

ص: 536


1- جعفریان، همان، ص 419 - 415.
2- مسعودی، مروج الذهب، ج3، ص 206؛ تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 326؛ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبيين، ص 139.
3- تاریخ طبری، ج 7، ص180.
4- همان، ص 228.
5- سیره ابن هشام، ج 1، ص 365 و 358 به بعد.
6- وی را به دلیل کثرت زهد و عبادت نفس زکیه نامیدند، همان گونه که به او مهدی هم می گفتند. مسعودی، مروج الذهب، ج 3 ص 306)؛ اصفهانی در سبب این نام گذاری می نویسد: «در تمام پدران و مادران و اجدادش کنیز وکنیز زاده ای دیده نمی شد». (ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص233).

رهبر علویان زیدی برجسته ترین پیشوایان علویان در عهد خلافت منصور بودند. اما امام چون وضعیت را مهیا ندیدند، سکوت و کناره گیری از مطالبه خلافت را اختیار کردند. محمد نفس زکیه، به گمان مهیا بودن موقعیت، بیش ترین فعالیت را برای کسب خلافت داشت. او از اواخر عصر اموی به خلافت نظر داشت و در آن زمان، بسیاری از بنی هاشم، از جمله منصور، با او بیعت کرده بودند. (1) وی در بیست و ششم یا بیست و هشتم جمادی الثانی 145 قمری قیام کرد و در عصر دوشنبه پانزدهم رمضان همان سال، به همراه گروه اندکی که با او مانده بودند، کشته شد. ابراهيم بن عبد الله برادر نفس زکیه، در ابتدا به نام برادرش از مردم بیعت می گرفت. وقتی برادرش به شهادت رسید، دعوت به خود را آغاز کرد. وی در همان سال در بصره قیام نمود و در بیست و پنجم ذی القعده در باخمرا، (2)

در حالی که دو ماه و بیست و پنج روز از قیام او گذشته بود، کشته شد. (3) بدین سان منصور عباسی تمام رقبای سیاسی خود را کنار زد و بر حسنیان غلبه و اقتدار بلامنازعی یافت. در این دوران، امام صادق علیه السلام برای این که جانشینش مشخص نشود، افزون بر دو فرزند خود، امام کاظم علیه السلام و عبد الله افطح، منصور را نیز وصی خود قرار دادند. (4)

مشی سیاسی امام کاظم علیه السلام

دوره 35 ساله امامت ایشان (148- 148 ق) که با صرف نظر از امامت حضرت حجت ( عجل الله تعالی فرجه ) طولانی ترین دوران امامت به شمار می رود، از سخت ترین دوره های امامت نیز هست. این مقطع، مصادف با حکومت خلفای سخت گیری هم چون

ص: 537


1- ابن طقطقى، الفخرى في الآداب السلطانية و الدول الاسلاميه، ص 147.
2- روستایی بین واسط و کوفه که به کوفه نزدیک تر است. (محمد حسن اللهی زاده، جنبش حسنیان، ص 190).
3- تاریخ طبری، ج 7، ص 552 و ج 6، ص 262.
4- عطاردی، مسند الإمام الكاظم علیه السلام ، ج1، ص390؛ جعفریان، همان، ص 379.

منصور، مهدی، هادی، هارون و بود که همگی در برابر امام، فعالیت ها و یاران ایشان حساسیت فوق العاده ای داشتند، به گونه ای که برخی از یاران آن حضرت مانند محمد بن ابی عمیر مدت طولانی زندانی شد. (1) اختناق در این دوره، به قدری شدید بود که در آغاز، برخی از یاران نزدیک امام صادق علیه السلام همانند هشام بن سالم و محمد بن نعمان معروف به مومن الطاق، از امامت ایشان خبر نداشتند. (2)

گرچه در روزگار خلافت مهدی، او به برخی اصلاحات مانند رد مظالم، از بین بردن برخی از زنادقه، تقسیم گنجینه های منصور، گسترش مسجد الحرام و مسجد النبی، برداشتن مقصوره های مساجد، کوتاه کردن منبرها، ساخت بیمارستان و تعیین مقرری برای کوران و جذامیان و ناتوانان پرداخت، (3) در مجموع، کارنامه خلفای یادشده، کارنامه ای سیاه و آلوده به فساد و ستمگری بود. امام کاظم علیه السلام ، شیعیان و علویان، در عصر هر کدام از آن ها به نحوی در فشار و تنگنا بودند (4)

حضرت به دلیل تلاش های امامان پیش از خود، تحرك گروه های مختلف دوران امامتش و هم چنین عملکرد خلفای عباسی، با وضعیت سخت و ویژه ای در

جامعه روبه رو بودند. از این رو، ایشان در امتداد حرکت امامان پیش از خود، خط

مشی و اصل اساسی اندیشه سیاسی خویش را، سازماندهی کردند.

مواضع سیاسی امام در برابر خلفای عباسی

1. کناره گیری از مطالبه حکومت

امام در دوره منصور، از مطالبه حکومت کناره گیری کردند و در برخی موارد، نوعی

ص: 538


1- عاملی، أعیان الشیعه، ج 1، ص 29.
2- مفید، ارشاد، ج 2، ص 223- 215؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 48، ص 50 و 51، ح 44 و 47؛ صفری فروشانی، غالیان، ص112
3- مقدسی، البدء و التاریخ، ج 6، ص95-99.
4- پیشوایی، سیره پیشوایان، ص 434.

تعامل با حکومت برقرار ساختند، مانند جلوس امام در مجلس تهنیت نوروزی:

منصور دوانیقی در روز نوروزی از امام کاظم علیه السلام خواست که آن جناب در مجلس تهنیت بنشیند و مردم برای تبريك عيد و اهدای تحفه های خویش نزد ایشان بیایند و حضرت آنها را بگیرند. حضرت فرمود: «من در اخباری که از جدم رسول خدا صلی الله علیه و آله واردشده، درباره این عید چیزی نیافتم و این عید سنت ایرانیان بوده و اسلام آن را محو نموده و پناه می برم به خدا از این که بخواهم چیزی را که اسلام محو ساخته، احیا کنم.» منصور گفت: «این کار را برای دلجویی و جذب سپاه می کنم. شما را به خداوند عظیم سوگند می دهم که قبول کنی و در مجلس بنشینی.» حضرت به ناچار در جای او نشستند و مردم به دیدن ایشان آمدند و هر کس به اندازه وسع خود تحفه ای آورد و آخر همه، پیرمردی فقیر آمد و عرض کرد: «من هدیه ای ندارم جز سه بیت شعر که جدم در مرثيه جدت حضرت امام حسین صلی الله علیه و آله سروده و آن را تقدیم شما می کنم :

عجب إمضولي غلاك فرنده يوم الهياج وقذعلا غبار

از آن دم تیغ که بر تو بلند شد عجب باد روز پیکار که بر روی تو غبار هم بنشسته

و لاسهم قثك دون حرائر يذوغوئ جدتك و الأفوع غزار

از آن تیر که در پیش زنان بر تو فرود آمد انصار اشك ریزان از جدت استمداد طلبیدند

ألا تقضت الهام وعاقها عن جسم الإجلال و الإكبار

تیر نشکست و نشد مانع آن از تن تو هیبت و حشمت و جلالت ای فخر كبار

حضرت فرمود: «بنشین هدیه تو را پذیرفتم.» آن مرد نشست. حضرت نزد منصور فرستادند که این هدیه ها را چه باید کرد. منصور همه آن ها را به ایشان بخشید. حضرت هم تمام آن را به پیرمردی که مرثیه خواند، بخشیدند. (1)

از آن جایی که بسیاری از لشکریان منصور و حتی دهقانان معروف آن نواحی

ص: 539


1- ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 344، جعفریان، همان، ص 1386

ایرانی بودند و طبیعی بود که به مناسبت این عید، هر سال هدایای زیادی به منصور اهدا می کردند، به این ترتیب وجوه زیادی به خزانه او - که به بخل نیز شهرت داشت - افزوده می شد. به نظر می رسد منصور در این سال، تصمیم گرفته بود با این حرکت، به شخصیت امام خدشه وارد کند و به عبارت دیگر، قصد داشت این اقدام را به تهدیدی برای موقعیت اجتماعی امام تبدیل نماید؛ اما برخورد حضرت با این حرکت منصور جالب بود؛ زیرا امام از همین اقدام، برای تکریم منزلت علم و شعر ارزشی بهترین استفاده را نمودند. از سوی دیگر با اتخاذ این روش، هم به منصور و درباریانش فهماندند که ما به هدایا و زرق و برق دنیا دل نبسته ایم و هم پیر مرد شیعه و نیازمندی که خاطره امام حسین علیه السلام را تجدید نمود، شاد کردند و به این ترتیب امام در عید نوروز، آنان را محکوم نمودند و این تهدید را به فرصتی در جهت نیل به اهداف خود تبدیل کردند.

2. اعتراض

حضرت در مورد خلافت، موضعی آشکار در احتجاج با خلفای عباسی درباره اثبات حق خود می گرفتند، و بدین طریق اعتراض خود را به غصب حکومت از طرف آنان اعلام می کردند، یعنی بیان می داشتند که بر همه مسلمانان در تصدی این مقام برتری دارند. برای نمونه چند مورد را ذکر می کنیم

الف) زمانی امام کاظم علیه السلام بر مهدی عباسی وارد شدند و دیدند او رد مظالم می کند پرسیدند: «چرا آنچه را که از راه ستم از ما گرفته شده بر نمی گردانی؟» مهدی پرسید: «آن چیست؟» فرمودند: «فدك.» گفت: «حدود آن را مشخص کن تا برگردانم.» فرمودند: «يک حد کوه احد (1) و حد دیگر آن عریش مصر، (2) حد سوم

ص: 540


1- کوهی در شمال مدينه. (سیدمحمدباقر نجفی، ) مدینه شناسی، ص 226.
2- اولین شهر مصر از طرف شام در ساحل دریای روم در وسط ریگزار. (یاقوت حموی بغدادی، معجم البلدان، ج 4، ص114)

سيف البحر (1) و حد چهارم دومه الجندل.» (2) گفت: «تمام اینها؟» فرمودند: «بلی یا امیر المومنین ! تمام این سرزمین از جاهایی است که بدون جنگ و جدال و ستیز برای پیغمبر اکرم و فتح شد.» گفت: «خیلی زیاد است در این مورد فکری می کنم». (3)

ب) زمانی دیگر هارون از امام راجع به فدک پرسید تا آن را به ایشان پس دهد امام از پس گرفتن خودداری کرده، فرمودند: «مگر این که حدود آن را نیز پس دهی.» رشید پرسید: «حدود آن چیست؟» فرمودند: «اگر حدود آن را بگویم، آن را باز پس نخواهی داد.» هارون اصرار کرد تا حدود آن را برای ایشان معلوم کند.» فرمودند: «حد اول آن عدن،» (4) چهره رشید در هم کشیده شد. گفت: «بگو » فرمود: «حد دوم سمرقند.» (5) رنگ صورتش برگشت. فرمود: «حد سوم افريقيه (6) است.»

چهره رشید سیاه شد. باز گفت: حد دیگر را بگو فرمود: «حد چهارم سيف البحر (7) است.» گفت: «دیگر برای ما چیزی باقی نماند.» فرمود: «می دانستم تو آن را پس نخواهی داد.» (8)

یکی از سیاست های خلفای عباسی، مظلوم نمایی و عوام فریبی برای کسب

ص: 541


1- از سواحل فارس. (ابن الفقيه ابو عبدالله أحمد بن محمد بن اسحاق همدانی، البلدان، ص438؛ ابن حمدون، التذكره الحمدونیه، ج 9، ص 289؛ ابن جوزی، تذکره الخواص، ص314)
2- دهکده ای است میان شام و مدینه، از توابع جوف در شمال جزيره العرب. (یاقوت حموی بغدادی، معجم البلدان، ج 2، ص 487)
3- کلینی، کافی، ج 1، ص 543؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 48، ص 156؛ قرشی، موسوعه سیره اهل البيت، ج 28، ص 462.
4- شهری مشهور در ساحل دریای هند از ناحيه يمن. (معجم البلدان، ج 4، ص 89)
5- شهری در خراسان. (همان، ج 3، ص 249)
6- نام کشوری گسترده (تونس امروزی) روبه روی جزیره صقليه (سیسیل) که تا روبه روی جزیره اندلس است، این دو جزیره در شمال آن است: سیسیل در خاور و اندلس در باختر. (همان، ج 1، ص 228)
7- دهکده ای است میان شام و مدینه، از توابع جوف در شمال عربستان سعودی. (همان، ج 2، ص 487)
8- ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 346؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 28، ص 144؛ عطاردی، مسند الإمام الكاظم 7، ج 2، ص 157.

مشروعیت با شعار «حاکمیت دین بر جامعه» بود که در این زمینه نظریه » وراثت اعمام» را بر اساس نظریه موروثی بودن خلافت» ارائه کردند. (1)

درباره این دو داستان، به نظر می رسد مهدی و هارون با هدف فریب عوام، آمادگی خود را برای پس دادن فدک اعلام می کنند که خلفای قبل آن را غصب کرده بودند. امام از این فرصت استفاده کردند و با روشن ساختن حدود فدک، به آن دو فهماندند که خلافت حق ایشان است و عباسیان به ناحق در این جایگاه قرار گرفته اند. طبیعی بود که آن دو چنین کاری را انجام ندهند؛ زیرا آنان برای حفظ حاکمیت خود هر ظلم و جنایتی را مرتکب می شدند. مأمون نقل می کند: در یکی از سفرهایی که پدرم هارون به حج می رفت، به مدینه الرسول وارد شد. همه مخصوصا بزرگان شهر، به اجبار دیدنش می آمدند. روزی موسی بن جعفر علیه السلام نزد وی آمد و مورد احترام او قرار گرفت. هنگام رفتن به امر پدرم تا خانه اش ایشان را بدرقه کردیم. مأمون می گوید: وقتی از پدرم علت این احترام را پرسیدم، گفت: « این مسند خلافت، حق اوست.» گفتم: «پس چرا واگذار نمی کنی؟» گفت:

الملک عقيم؛ تو که فرزند من هستی، اگر بدانم در دلت خطور می کند که مدعی

من بشوی، سرت را از بدنت جدا می کنم ! » (2)

ج) اعتراض ضمنی دیگر امام در مرقد شریف رسول خدا صلی الله علیه و آله صورت گرفت آن جا که هارون رو به ضریح مقدس کرد و چنین سلام گفت: «درود بر تو ای پسر عمو!» وی از نسبت خود با نبی اکرم صلی الله علیه و آله مفتخر بود؛ زیرا می خواست به مردم این گونه القا کند که نزدیکی او با حضرت از اسباب نایل شدنش به مقام خلافت است. امام که در آنجا حاضر بودند، بر رسول خدا صلی الله علیه و آله چنین درود فرستادند: سلام بر تو باد ای پدر!»، رشید بسیار ناراحت شد، زیرا ایشان در فخر و مجد بر

ص: 542


1- الهی زاده، جنبش حسنیان، ص 254253.
2- احمد بن علی طبرسی، الاحتجاج على اهل اللجاج، ج 2، ص 392، القاضی نورالله مرعشی تستری، احقاق الحق، ج 12، ص 309.

او پیشی گرفته بودند. (1) حضرت با این برخورد، اعتراض ضمنی خود را به هارون در انتساب رسول خدا صلی الله علیه و آله با عنوان پسر عمو اعلام کردند. در ادامه بحث، در اسباب شهادت امام بیان خواهیم کرد که بعضی از مورخان این موضوع را به عنوان عامل زندانی شدن حضرت دانسته اند.

محورهای فعالیت امام در برابر حکومت

نیروی فراوانی از امامان شیعه صرف مبارزه با گروه ها و فرقه های زمانشان شد که اگر این گروه ها وجود نداشتند، صرف امور فرهنگی می شد و جامعه بشری، از آن بهره مند می گردید. (2)

امام کاظم علیه السلام به دلیل تلاش های امامان قبل از خود، تحرک گروه های مختلف دوران امامتشان و هم چنین عملکرد خلفای عباسی، با وضعیت سخت و پیچیده ای در جامعه روبه رو بودند، زیرا تشیع گسترش یافته بود. گرچه پیروان، سمطیه، مبارکیه، اسماعیلیه، فطحیه، زیدیه و بعضی دیگر از شیعیان، امامت حضرت را قبول نداشتند، سعی امام بر این بود که جامعه را برای مقابله با حکومت مهیا سازند.

در روزگار حکومت هارون، مبارزه میان دستگاه عباسی و علویان (3) به اوج خود خود رسید. با آن که حاکمیت عباسی در عصر طلایی خویش به سر می برد، در سرکوب و نابودی کامل این حرکت ها توفيت چندانی نیافت؛ زیرا شمار هواخواهان و یاوران علویان، نه تنها در میان مردم رو به افزایش گذارده بود، بلکه

ص: 543


1- خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج13، ص 32؛ ابن اثیر، الکامل، ج 6 ص 163؛ اربلی، کشف الغمه، ج 3، ص 29،، ج4، ص345؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 48، ص 135.
2- برای مطالعه بیشتر نک: نعمت الله صفری فروشانی، همان، ص 325 -327؛ على آقانوری، خاستگاه تشیع، ص 272 به بعد و مدرسی طباطبایی، مکتب در فرایند تکامل، ص 58 به بعد.
3- مانند قیام حسین بن على (شهید فخ ) و قیام يحيی و ادریس فرزندان عبدالله بن حسن.

این موج به بزرگان دولت رسیده و دامن گیر آنان نیز شده بود و بعضی از آنان هم به این موضوع تمایل نشان می دادند.

فعالیت های امام کاظم علیه السلام در مقابل حاکمان عباسی علاوه بر اصل تقیه، در دو

محور صورت پذیرفت:

سازمان دهی برخی از گروه های شیعی

تهیه فهرست های خصوصی و سری از نام های شیعیان، همراه با سازماندهی برخی گروه های شیعی، به صورت پنهانی صورت می پذیرفت؛ به طوری که مأموران حکومت، تمام تلاش خود را برای رسیدن به آن اسامی انجام می دادند ولی در نهایت نمی توانستند به مقصود خود برسند. (1) در هر صورت، آن گروه ها، تشیع را در سراسر کشورهای اسلامی، دور از چشم حکومت و مراقبت آنان منتشر کردند، تا جایی که به صورت نیروی عظیمی در آمدند. از این رو، دشوار بود که خلافت عباسی بتواند آن ها را به اطاعت وادارد و سرانجام، در عهد امام رضا علیه السلام ، مأمون ناچار شد بنا به مصلحت سیاسی، به آن حضرت پناه جوید و ولایت عهدی را به ایشان واگذارد. (2)

امام کاظم علیه السلام با این روش، به حق خود در حکومت تأکید می کردند و به نگهداری یاران و هواداران خود در آن وضعیت می پرداختند. حضرت در نظارت، برنامه ریزی، رشد و روشن گری، مدد رسانیدن به آنان با همه روش های مقاومت و هدایتشان تا سطح پیشتازی آگاهانه و آشنایی با زمان، به وظایف مکتبی خود عمل نمودند. شواهد ذیل موید روش امام در این سازمان دهی است:

1-1 - تأیید جنبش های انقلابی و پشتیبانی از وفاداران آن ها که انقلابی های

ص: 544


1- عادل ادیب، زندگانی تحلیلی پیشوایان ما، ترجمه اسدالله مبشری، ص 214.
2- لقرشی، موسوعه سیره اهل البيت، ج29، ص 382 - 384.

خاندان او، این حرکت ها را رهبری می کردند و در این جهت، به امر به معروف و نهی از منکر می پرداختند. برای نمونه، ابو الفرج اصفهانی می نویسد:

زمانی که سر حسین بن علی را بعد از واقعه فخ، نزد حضرت آوردند و از ایشان سؤال کردند که او را می شناسید؟ فرمود: «آری، این سر حسین است. او مسلمانی صالح بود که دائما در حال قيام و قعود و روزه بود و در راه امر به معروف و نهی از منکر کشته شد و در میان اهل بیتم کسی همانند او وجود

نداشت. (1)

2-1- به دست گرفتن رهبری، نظارت مستقیم بر امور شیعیان و راهنمایی آنان از نظر عقیدتی، فکری و رفتاری، برای تقویت آنان و نفوذ در درون امت، تا اهداف حضرت به ثمر نشیند و انحراف ها و کج روی های امت اصلاح گردد. از این رو، ایشان و پیش از او پدران بزرگوارش، پیوسته تحت تعقیب، مراقبت و اذیت و آزار قرار داشتند. شیعیان در آن روزگار سیاه، با سختی ها و گرفتاری های بسیاری رو به رو بودند، به گونه ای که برای ابراز دردها و رساندن شکایت های خویش، هیچ راهی جز نوشتن بر در و دیوار نداشتند (2) تا مردم بر آن آگاه گردند و بدانند که چه رنج ها و شکنجه هایی بر آنان وارد می شود.

3-1- ارتباط امام کاظم علیه السلام با شیعیان از طریق وكلایی بود که در نقاط مختلف حضور داشتند و مسئول پاسخ گویی و جمع آوری وجوه بودند؛ به گونه ای که در این دوره، سیستم وکالت و ارتباط تشکیلاتی امام با شیعیان، منسجم تر شده بود.

احتجاج با زمامدار حکومت

کتب حدیث و تاریخ، برخوردهای متعدد خلفای عباسی با امام کاظم علیه السلام را نقل

ص: 545


1- ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبيين، ص 380؛ عادل ادیب، زندگانی تحلیلی پیشوایان ما، ص 213-215 .
2- موسوعه سیره اهل البيت، ج29، ص 191.

کرده اند. (1) بیش ترین برخوردها با هارون است که به چند مورد اشاره گردید؛ (2) اما نکته مهم این است که عباسیان برای مشروعیت بخشیدن به حکومت نامشروعشان، مجبور بودند به نوعی خودشان را به رسول خدا و منتسب کنند. از این رو، در زمان منصور بحث تقدم وراثت عمو بر دختر بین بنی عباس و علویان بسیار جدی می شد. عباسیان که در روی کار آمدن خود و مبارزه با بنی امیه، از شعارهای علویان و پیروان آن ها استفاده زیادی برده بودند و ابتدا مشروعیت حکومت خود را از طريق وصیت ابو هاشم، به حضرت على علیه السلام می رساندند، به تدریج از علویان فاصله گرفته، و ادعا کردند خلافت، میراث عباس عموی پیامبر و است.

آن ها با تکیه بر این اصل جاهلی که دختر ارث نمی برد، وارث ایشان را عباس، تنها پسر عبد المطلب معرفی کردند که تا زمان رحلت حضرت زنده بود. این ادعا در طول دوره خلافت مهدی عباسی نشر یافت که عباس، امام بر حق پس از پیامبر صلی الله علیه و اله بود؛ بنابر این، امامت به خاندان او تعلق دارد. (3) در مقابل، علویان به ویژه اهل بیت با استناد به آیات قرآنی و احکام عقلی، درصدد رد ادعای عباسیان بر آمدند و بدین گونه بحث وراثت اعمام و بنات مطرح شد.

زندانی شدن و شهادت امام

قبل از بیان برخوردهایی که به زندانی شدن امام انجامید، تذکر این نکته لازم است که یکی از دلایل نفوذ علویان، آن بود که مردم آنان را به چشم فرزندان رسول خدا صلی الله علیه و آله می نگریستند. حضرت نیز به این منزلت بارها اشاره کرده اند. در

ص: 546


1- حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، ص 404- 1385
2- نک: به قسمت مواضع سیاسی امام در برابر خلفای عباسی این مقاله.
3- جاسم محمد حسین، تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم (عجل الله تعالی فرجه )، ص 66 . خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج13، ص 32؛ اربلی، کشف الغمه، ج 3، ص29؛ ابن حجر مکی، الصواعق المحرقه، ص203.

مقابل، امویان و عباسیان سخت با آن مقابله می کردند، تا از احترام علویان بکاهند. از جمله، معاویه اصرار داشت که مردم آنها را فرزندان حضرت علی علیه السلام بدانند نه فرزندان رسول خدا صلی الله علیه و آله . (1) عمروعاص نیز از این مسأله نفرت داشت. (2)

این موضوع در برخوردهای هارون با اهل بیت، به ویژه امام کاظم علیه السلام نیز مطرح بود و تکیه امام بر این مطلب، یکی از علل زندانی شدن آن حضرت شمرده شده است. بنابر نقلی، هارون از امام کاظم علیه السلام سوال کرد: «چگونه شما می گویید ما از ذریه رسول خدا صلی الله علیه و آله هستیم در حالی که پیامبر فرزند پسر نداشته و شما فرزندان دختر او هستید؟» آن حضرت دو دلیل از قرآن برای او ذکر فرمودند: یکی آیه ای که حضرت عیسی را فرزند حضرت ابراهیم می شمارد. (3) دوم آیه مباهله (4) که در آن، امام حسن

و امام حسین علیه السلام مصداق «أبناءنا» دانسته

شده اند. (5)

مورخان دلایل زندانی شدن و به شهادت رساندن امام کاظم علیه السلام را به شرح

ذیل ذکر کرده اند . (6)

هارون در سال 179 قمری در مسیر مکه، به مدینه آمد و بعد از ورود به روضه النبی، در سلام دادن به آن حضرت خود را پسر عموی رسول مکرم اسلام صلی الله علیه و آله نامید. امام هم خود را فرزند حضرت معرفی کرد. برخی از مورخان این روشن گری را به عنوان یکی از عوامل زندانی شدن حضرت ذکر کرده اند. زندانی شدن امام پس از این واقعه، نشان می دهد که این عمل ایشان، به لحاظ سیاسی تهدیدی جدی برای هارون بود.

ص: 547


1- اربلی، کشف الغمه، ج 2، ص 176.
2- ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 20، ص 334.
3- سوره انعام، آیه 85.
4- سوره آل عمران، آیه 61
5- صدوق، عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 85-84؛ ابن حجر مکی، صواعق المحرقه، ص203.
6- تاريخ بغداد، ج13، ص 32؛ ابن اثیر، الکامل، ج 6، ص 164

علت دیگری که برای زندانی شدن امام برشمرده شده، تقیه نکردن برخی از شیعیان است. در جوامع روایی شیعه، بابی با عنوان «باب تحريم اذاعه الحق مع الخوف به» (1) وجود دارد که حاوی احادیث فراوانی در زمینه لزوم تقیه در این وضعیت است. از طرف دیگر، رعایت اصل تقیه در میان شیعیان امامیه، سبب می شد تا دشمن تصور کند شیعیان کم ترین اقدام سیاسی را بر ضد آنان دارند، و امامان خود را تنها به عنوان امام فکری و معنوی می پذیرند. به همین دلیل، خلفا به علویان زیدی مذهب که دائم در پی قیام سیاسی بودند، توصیه می کردند که همانند عموزادگان خود (موسی بن جعفر) باشند تا سالم بمانند . (2) بنابراین شیعیان موظف بودند مطالب مربوط به امام و رهبری را مخفی نگاه داشته، اسرار رهبری را افشا نکنند. طبیعی است آن گاه که مطالبی درباره امامت موسی بن جعفر علیه السلام و واجب بودن اطاعت از ایشان در جایی مطرح می شد، مشکلاتی را برای امام و افراد مطرح کننده به وجود می آورد.

درباره دلایل به شهادت رساندن امام کاظم علیه السلام به شواهد تاریخی ذیل می توان

اشاره نمود:

الف) آگاهی یافتن هارون از اعتقادات شیعیان به امامت امام، زیرا او متوجه ارتباط مستمر شیعیان با امام شد و به سبب ترس از دست دادن سلطنتش، آن حضرت را به شهادت رسانید. (3) این رابطه مستمر با شواهد ذیل اثبات می شود:

اتصال علما به امام علیه السلام و نقل روایت از ایشان. (4) شیخ طوسی نام 245 تنه و (5)

ص: 548


1- طبرسی، مستدرک الوسائل، ج 12، ص 289.
2- مقاتل الطالبيين، ص 1381
3- عیون اخبار الرضا، ص 100.
4- رجال نجاشی، ص 75، 109، 150، 251، 364، 369، 370، 407؛ طوسی، اختیار معرفه الرجال، ص 162، .258 ،243
5- اختيار معرفه الرجال، ص 349 – 339.

قرشی نام 320 نفر از روات و اصحاب حضرت را ذکر نموده اند. (1)

نصب و كلا؛ (2)

ارتباط بعضی از اصحاب مانند علی بن یقطین و صفوان جمال با امام. (3)

ب) سعایت علی بن اسماعیل به عنوان یکی دیگر از عوامل شهادت آن حضرت ذکر شده است. یحیی بن خالد برمکی از این که هارون فرزند خود را به منظور تربیت نزد جعفر بن محمد بن اشعث گذاشته، ناراحت بود و با خود می گفت: «هر گاه فرزند هارون که تحت سرپرستی نامبرده رشد می کند، به مقام خلافت نایل آید، وزارت را از من و فرزندان من می گیرد و به جعفر و کسان او می سپارد.» به همین مناسبت، در صدد حيله بر آمد تا جعفر را از این سمت عزل کند؛ زیرا وی موسی بن جعفر علیه السلام را امام می دانست و به ولایت و خلافت ایشان ایمان داشت. یحیی که از روش او باخبر بود، فرصت مناسبی به دست آورد و طرح دوستی تازه با وی برقرار نمود و پیوسته به خانه او رفت و آمد می کرد تا کاملا از روش و مرام او باخبر شد. بالاخره تمام اسرار او را با اضافاتی به عرض هارون رسانید که به عزل او انجامید. او برای انتقام از جعفر، در صدد توطئه ای بر ضد امام کاظم علیه السلام بر آمد. از این رو، در پی یافتن شخصی از علویان برای سعایت نزد هارون بود. در نهایت، با کمک مالی به علی بن اسماعیل که فقیر بود، او را برای حضور در مجلس هارون تشویق کرد تا به وسیله وی، نقشه های خود را بر ضد حضرت عملی سازد. بعد از موافقت علی بن اسماعیل برای این امر، امام تلاش کردند تا با کمک مالی و ادای دینش، او را از این کار

ص: 549


1- موسوعه سیره اهل البيت، ج 29، ص 227، 368، 486.
2- .تفرشی، نقد الرجال، ج 1، ص 62، ج 2 ص 423، ج3، ص 195؛ طوسی، اختیار معرفه الرجال، ص 429، 418، 402، 398، 388؛ حلی، خلاصه الاقوال، ص 52 و 47؛ قرشی، موسوعه سیره اهل البيت، ج 29، ص 488
3- اختيار معرفه الرجال، ص 740، 731، 729، 545؛ فهرست، ص 154 و 151؛ کشف الغمه، ج 3، ص 25- 22؛ نقد الرجال، ج3، ص153؛ موسوعه سیره اهل البيت، ج 28، ص 155 و ج 29 ص 289 - 283 و 267 - 265.

منصرف سازند اما او نزد هارون رفت و بر ضد امام سخن گفت. شیخ مفید در ادامه می نویسد:

در همان سال (179 ق) هارون به حج آمد و در مدینه، دستور توقیف امام را صادر کرد. (1)

به نظر می رسد دلیل سعایت علی بن اسماعيل، حسادت او به جایگاه امام باشد و احیانا او از بعضى اسرار امام آگاه بوده است. این احتمال از نوع برخورد امام و برحذر داشتن وی از این که مبادا اسباب يتيم شدن فرزندان

حضرت را فراهم نماید تقویت می شود. (2)

ج) به فضل بن یحیی (زندان بان هارون در بغداد بعد از تحویل گرفتن امام و دیدن عبادت های ایشان، بر خلاف انتظار هارون، حضرت را تکریم کرد. خبر این موضوع به هارون رسید و از عملکرد او خشمناك شد و دستور داد تا امام را به شهادت برساند. اما او امتناع کرد و به سختی تنبیه شد. زمانی که یحیی بن خالد پدر فضل از این موضوع اطلاع یافت، خود را به دربار هارون رسانیده، اظهار داشت: «فضل جوان است و اگر نتوانسته خواسته امیر را اجابت کند، من آن را اجابت می کنم.» بعد از گرفتن فرمان شهادت امام، به سرعت به طرف بغداد رهسپار گردید و با ابلاغ این پیام به سندی بن شاهک، حضرت را توسط او شهید نمود. (3)

با توجه به شواهد ذکر شده، به نظر می رسد، امام کاظم علیه السلام در تمام ارتباطاتشان، تقیه را رعایت می کردند و کمترین بهانه را به حاکمان عباسی نمی دادند، اما در زمان هارون، کم و بیش اخبار این روابط و هم چنین وجود

ص: 550


1- مقاتل الطالبيين، ص 415 و 414؛ ارشاد، ص 582- 579؛ کشف الغمه، ج 3، ص 33 - 30.
2- مقاتل الطالبیین، ص414 و 415 3. ارشاد، ج 2، ص 240.
3- ارشاد ، ج2، ص240 .

تشکیلات وکالت، به حاکم عباسی می رسید، اما اثبات این امور به دلیل سیاست های حضرت مشکل بود، بنابراین، با به وجود آمدن چند بهانه، ایشان دستگیر و روانه زندان شدند.

مقام امامت آن حضرت حتی برای نزدیکان ایشان آن گونه که امروز برای شیعیان روشن است آشکار نبوده و شاید بتوان ادعا کرد که نوعی حسادت به امام وجود داشته است، لذا به دلایلی که ذکر شد و هم چنین احساس خطر هارون از حضور امام در جامعه و مواضع سیاسی امام، ایشان را به زندان افکند. و سرانجام امام کاظم علیه اسلام در سال 183 قمری در زندان سندی بن شاهک به شهادت رسید. (1)

نتیجه

امام کاظم علیه السلام از یک طرف برای تبیین راه درست اسلام، با افکار متناقض فرقه ها و گروه های سیاسی شیعی روبه رو شدند، و ناگزیر از پیمودن مسیری دشوار برای هدایت جامعه شیعه و پیروان امامیه بودند، و از طرف دیگر، در مقابل حاکمان ظالم عباسی، سیاست های ویژه ای را در پیش گرفتند. به نظر نگارنده، تلاش امامان پیش از حضرت، متوجه برنامه ریزی و به وجود آوردن گروهی بزرگ و متحد از شیعیان شده بود تا به روش آنان تربیت شوند و آگاهی آنان بالارفته، پایگاه های مردمی شان یکپارچه و چارچوب فکری و اجتماعی شان در جهان اسلام با برنامه عقیدتی آنان شکل بگیرد. از این رو، امام با اتخاذ سیاست هایی ویژه در مقابل حاکمان عباسی، در صدد تبیین حق حاکمیت امام معصوم و احیای نظریه امامت منصوص الهی بودند. به گونه ای که حضرت، مشروعیت حاکمیت را از ناحیه خداوند می دانستند. اما حاکمیت منصوص الهى، در صورت مقبولیت

ص: 551


1- تاریخ طبری، ج8 ص 271؛ تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 414، موسوعه سیره اهل البيت، ج29، ص 512.

و بیعت عمومی تحقق می یابد. با توجه به اوضاع خاص زمانه امام، راهبرد حضرت، به مبارزه سیاسی و تغییر حکومت معطوف بود که در بررسی های صورت پذیرفته، در نهایت، سیاست ها و عملکرد امام در جهت اثبات حق حاکمیت امام معصوم و احیای نظریه امامت منصوص الهی ارزیابی شد. این تصمیم در دوره امامت ایشان حاصل نگردید. تلاش ها و سیاست های امام کاظم علیه السلام را که در امتداد تلاش های پدران خود پی گیری می کردند، طبق شواهد تاریخی ذیل، در این جهت می توان ارزیابی نمود:

1. به دست گرفتن رهبری و نظارت مستقیم بر امور شیعیان، هدایت عقیدتی،

فکری و سازمان دهی آنان؛

2. تبیین خط مشی سیاسی امامان توسط حضرت و شاگردان ایشان در جامعه

مبنی بر حق تشکیل حکومت توسط امام معصوم؛

3. نظارت مستقیم، راهنمایی پیروان در اتخاذ مواضع سلبی و منفی در برابر

خلافت عباسی، به منظور اثبات نامشروع بودن آن؛

4. نفوذ دادن برخی از باران در بدنه تشکیلات خلافت عباسی؛

5. آگاهی بخشی به امت اسلامی؛

6. هدایت و منسجم کردن تشکیلات و کالت برای ارتباط با شیعیان؛

7.موضع آشکار امام برای اثبات حقانیت خود در موضوع خلافت، در

احتجاج با خلفای عباسی؛

8. برداشت هارون از تحرکات و اقدامات حضرت، همان گونه که در برخی مناظرات او آشکارا بر زبان جاری می کرد. لذا حضرت با این تشکیلاتی که به وجود آوردند، به دنبال ایجاد انقلابی بودند که یا در آن مقطع جواب میداد یا در دوره های بعد به نتیجه می رسید. لذا هارون ایشان را به زندان های طولانی مدت محکوم کرد و سرانجام به شهادت رساند.

ص: 552

منابع

قرآن کریم

1. نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، قم: پارسیان، 1379 ش.

2. آقا نوری، علی، امامان شیعه و وحدت اسلامی، قم: دانشگاه ادیان و مذاهب،

1388ش.

3. ابن حجر مکی، صواعق المحرقه، قاهره: مکتبه القاهره، 1385 ق.

4. ابن خلدون، عبدالرحمان بن محمد، ديوان المبتدأ و الخبر في تاريخ العرب و البربر و

من عاصرهم من ذوي الشأن الأكبر (تاریخ ابن خلدون )، تحقيق خليل شحاده،

بیروت: دار الفكر، چاپ دوم، 1408 ق.

5. ابن شهر آشوب، ابی جعفر محمد بن علی، مناقب آل ابی طالب، تحقيق يوسف

البقاعی، قم: ذوی القربی، چاپ دوم، 1429 ق.

6. ابن هشام، محمد عبد الملک، سیره ابن هشام، تصحیح مصطفى السقا، قسم: ایران،

1363 ش.

7. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، تحقيق محمد ابو الفضل ابراهيم، بی جا،

دار احیاء الكتب العربیه، چاپ اول 1378ق.

8. ابن اثیر، عزالدين أبو الحسن علی بن ابی الكرم المعروف، الكامل في التاريخ،

بیروت: دارصادر، 1385 ق.

9. ابن جوزی، یوسف قرأو غلى بن عبدالله بن فيروز بغدادی، تذکره الخواص، تهران:

مكتبه نينوى الحدثيه، بی تا

10. ابن طقطقی، محمد بن على بن طباطبا، الفخرى في الاداب السلطانيه و الدول

الاسلامیه، تحقیق عبد القادر محمد مایو، بیروت: دار القلم العربي، 1418 ق، طبعه الاولى.

ص: 553

11. ابن عنبه حسنی، عمدة الطالب في أنساب آل أبي طالب، قم: انصاریان، 1417 ق.

12. ابو الفرج اصفهانی، علی بن الحسین، مقاتل الطالبیین، تحقیق سید احمد صقر،

بیروت: دار المعرفه، بی تا

13. اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه في معرفه الائمه، تهران: اسلاميه، 1381 ش .

14. بحرانی اصفهانی، شیخ عبد الله، عوالم العلوم و المعارف، قم: موسسه الامام

المهدی ( عجل الله تعالی فرجه )، 1413ق.

15. پیشوایی، مهدی، سیره پیشوایان، قم: موسسه امام صادق علیه السلام ، 1390ش.

16. تستری، شیخ محمد تقی، قاموس الرجال، قم: موسسه النشر الاسلامي التابعه

الجماعه المدرسین، 1419 ق.

17. تفرشی، نقد الرجال، قم: موسسه آل البيت لاحياء التراث، 1418ق.

18. جعفریان رسول، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، قم: انصاریان، 1380ش.

19. حر عاملی، وسائل الشیعه، تحقیق عبدالرحیم ربانی شیرازی، تهران: کتابخانه

اسلامیه، 1367ش.

20. حموی، شهاب الدين ابو عبدالله ياقوت بن عبد الله، معجم البلدان، بیروت: دار صادر،

چاپ دوم، 1995م.

21. خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، تحقيق مصطفى عبد القادر عطا، بیروت: دار الكتب

العلميه، 1417ق.

22. ذهبی، شمس الدین، تاريخ الإسلام و وفیات المشاهير و الاعلام، بیروت: دار الكتاب

العربی، 1409 ق.

23. سیوطی، جلال الدين، الدرالمنثور، بیروت: دار المعرفه للطباعه و النشر، 1404ق.

24. صدوق، محمد بن علی، عیون اخبار الرضا، تحقیق شیخ حسين الاعلمی، بیروت:

موسسه الاعلمی للمطبوعات، 1404ش.

25. صفری فروشانی، نعمت الله، غالیان، کاوشی در جریان ها و برآیندها تا پایان سده

سوم، مشهد: آستان قدس رضوی، 1381ش.

ص: 554

26._______، نقش تقیه در استنباط، قم: بوستان کتاب، 1381ش.

27. طباطبائی، سید محمد حسین، الميزان في تفسير القرآن، بیروت: موسسه الاعلمی

للمطبوعات، 1403ق.

28. طبرسی، میرزا حسین النوری، مستدرک الوسائل، تحقيق و نشر موسسه آل البيت

الاحياء التراث، قم: مهر، 1408تی.

29. طبرسی، احمد بن على، الاحتجاج على أهل اللجاج، مشهد: مرتضی، 1403ق.

30. طبرسی، الفضل بن الحسن، إعلام الوری بأعلام الهدی، تصحیح غفاری، بیروت:

موسسه الأعلمی للمطبوعات، 1424ق.

31. طبری، ابی جعفر محمد بن جریر ال طبری، تاریخ الامم و الملوک، تحقیق

محمد ابو الفضل ابراهیم، بیروت: دار التراث، 1387ق.

32. طوسی، الغيبه للحجه، قم: دار المعارف الإسلامیه، 1411ق. 33.

33._______، فهرست، قم: کتابخانه محقق طباطبائی، 1420ق.

34._______، اختيار معرفه الرجال، تصحیح میر داماد استر آبادی، قم: موسسه

آل البيت لاحياء التراث، 1404ق.

35. عاملی، سید محسن امین، اعیان الشیعه، بیروت: دار التعارف، 1403ق.

36. عطاردی، عزیز الله، مسند الامام الكاظم أبي الحسن موسی بن جعفر علیه السلام مشهد: آستان

قدس رضوی، 1409ق.

37. علامه حلی، خلاصه الاقوال، قم: موسسه آل البيت، 1417ق.

38. فضل الله، محمدجواد، تحلیلی از زندگانی امام رضا علیه السلام ، مترجم سید محمد صادق

عارف، مشهد: آستان قدس رضوی، 1382ش.

39. قرشی، باقر شریف، موسوعه سیره اهل البيت، الامام موسی بن جعفر علیه السلام ، قسم:

دار المعروف، 1430ق.

40. کشی، محمد بن عمر، رجال الكشی ( اختيار معرفه الرجال)، مشهد: دانشگاه مشهد،

1348ش.

ص: 555

41. کلینی، کافی، تهران، اسلامیه، 1362ش.

42. اللهی زاده، محمد حسن، جنبش حسنیان، قم: شیعه شناسی، 1385 ش .

43. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، تهران: المكتبه الاسلاميه، 1396ق.

44. محمد حسین، جاسم، تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم ( عجل الله تعالی فرجه )، مترجم سید محمد

تقی آیت اللهی، تهران: امیر کبیر، 1385 ش.

45. مدرسی طباطبایی، مکتب در فرآیند تکامل، ترجمه هاشم ایزد پناه، تهران: کویر،

1386ق.

46. مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقيق اسعد داغر، قم: دار الهجره،

1409ق.

47. مطهری، مرتضی، حقوق زن در اسلام، تهران: صدرا، 1384ش.

48. معروف الحسنی، هاشم، زندگانی دوازده امام عليهم السلام، مترجم محمد مقدس،

تهران: امیر کبیر، 1382ش.

49. مفید، محمد بن محمد بن نعمان، ارشاد، تصحیح محمد باقر بهبودی، تهران:

اسلاميه، 1413ق.

50. مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاريخ، بور سعيد، مكتبه الثقافه الدينيه، بی تا .

51. نجاشی احمد بن علی، رجال نجاشی، قم: جامعه مدرسین، 1407ق.

52. نیشابوری، فتال، روضه الواعظین و بصيره المتعظین، قم: دلیل ما، 1423ق.

53. یعقوبی، احمد بن ابی واضح، تاریخ یعقوبی، ترجمه محمدابراهیم آیتی، بی جا،

بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1356ش.

ص: 556

امام کاظم علیه السلام و مدیریت تعارض

دکتر محسن الویری

*دکتر محسن الویری (1)

چکیده

تعارض های بین فردی در روابط اجتماعی انسان ها که اغلب برآمده از تضاد منافع است، یکی از مسائل مورد علاقه و اهتمام پاره ای از شاخه های علوم انسانی را در چند دهه اخیر تشکیل میدهد. در این علوم، از چیستی و انواع تعارض ها، چگونگی پیدایش آن ها و به ویژه سازوکار مدیریت آن سخن گفته می شود. تعارض که انواع گوناگونی دارد، حسب شرایط با یکی از روش های پنج گانه رقابت، هم کاری، اجتناب، نرمش و مصالحه، مدیریت می شود تا یک رابطه دارای تعارض و اختلاف به رابطه ای فاقد تعارض و اختلاف، انتقال یابد. مروری بر سخنان امام کاظم علیه السلام در یک متن برگزیده، خواننده را به این برداشت می رساند که ایشان در تعارض های افقی غیر کاربردی، به ویژه تعارض های احساسی و عاطفی، به جای به کار گیری یکی از روش های پنج گانه مدیریت تعارض، از روش پیشگیری بهره می برند. در این روش، یک کنش گر ارتباطی بر اساس باورهای دینی خود، به گونه ای رفتار می کند که خود تعارض زا نباشد و زمینه تعارض احتمالی از طرف

ص: 557


1- دانشیار دانشگاه باقرالعلوم علیه السلام

مقابل را نیز بزداید. این نوشتار، ضمن بررسی فشرده این موضوع، نتیجه می گیرد که مبنا قرار گرفتن رهنمودهای امام کاظم علیه السلام در روابط اجتماعی، از بروز بسیاری از تعارض های بین فردی جلوگیری می کند. واژگان کلیدی: امام کاظم علیه السلام ، تعارض، مدیریت تعارض، روش های مدیریت تعارض، پیش گیری از تعارض.

مقدمه و بیان مسأله

شاید بتوان ویژگی اصلی سیره نگاری سنتی برای ائمه معصوم علیه السلام را نگاه خرد به زندگی آن ها دانست که در قالب کنار هم نهادن گزارش هایی از ابعاد مختلف زندگی آن ها تجلی می یافت. در سه دهه اخیر و متأثر از زمینه ها و نگاه های بر آمده از انقلاب اسلامی در ایران، گرایش به کلان نگری و ارائه تحلیل های کلی از زندگی ائمه : پیدا شد و به صورت نسبی نیز گسترش هم یافت. هر یک از این دو رویکرد، جنبه هایی مثبت و منفی دارند و سزا نیست یکی از این رویکردها به نفع دیگری به صورت کامل کنار گذاشته شود، زیرا می توان از جنبه های مثبت هر دو رویکرد، در جای مناسب خود بهره برد. سخن درباره

مزیت ها و ابعاد مثبت و منفی این رویکردها را باید به مجالی دیگر وانهاد، ولی به نظر می رسد غوطه ور شدن در کلان نگری های معاصر، مانع فهم بایسته بخش هایی سیره معصومان : شده و اکنون جای آن است که موج جدیدی از خردنگری در سیره نگاری شکل بگیرد که البته متمایز از خردنگری سنتی و در پر تو کلان نگری ها و نظریه های شاخه های مختلف علوم اجتماعی جدید، زوایایی نو از زندگی معصومان : را بکاود. شاید یکی از روش های مناسب برای تحقق این هدف و بازخوانی سیره نظری و عملی ائمه :، این باشد که از منظر پرسش های جدید و نویافته های حوزه های مختلف علوم انسانی، سخنان و رفتارهای معصومان : مطالعه گردد تا نتیجه آن به صورت مستقیم، در زندگی

ص: 558

امروز ما به کار آید. این نوشتار، به عنوان گامی ابتدایی در این زمینه، یکی از موضوعات جدید علوم اجتماعی یعنی مدیریت تعارض میان فردی را در سخنان امام کاظم علیه السلام بررسی می کند.

برای شناخت روش امام هفتم در مدیریت تعارض بین فردی، پس از نگاهی به زندگی حضرت، مروری بر مهم ترین مفاهیم و مسائل مدیریت تعارض لازم به نظر می آید.

امام کاظم علیه السلام در یک نگاه

امام موسی بن جعفر ملقب به كاظم علیه السلام در هفتم صفر 128 قمری (8 نوامبر 745 م.) در ابواء یا مدینه متولد شدند و در ششم، 24 یا 25 رجب سال 183 و یا در یکی از سالهای 186، 184، 181، 188 قمری در عهد خلافت هارون الرشید در زندان بغداد به شهادت رسیدند. آغاز امامت ایشان در سال 148 قمری و به

دنبال شهادت پدر گرامیشان امام جعفر صادق علیه السلام بود. ایام امامت حضرت با خلافت چهار خلیفه عباسی یعنی منصور، مهدی، هادی و هارون هم زمان بود. قیام فخ، مهم ترین رخداد مربوط به شیعیان در عصر امامت آن حضرت به شمار می آید. (1)

چیستی تعارض

مراد از تعارض، تخاصم، تنازع و یا منازعه، (2) تنها نزاع و زدوخورد یا جنگ نیست؛ تعارض هر گونه عدم توافق و نگاه انتقادی به طرف مقابل را شامل

ص: 559


1- برای آگاهی های کلی در باره امام هفتم نک: مفید، ارشاد، ج 2، ص 215- 246؛ ابن صباغ، الفصول المهمه ج 2، ص 931 - 163؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 48؛ قرشی، حياه الامام موسی بن جعفر علیه السلام .
2- Conflict

می شود. تذکر این نکته ضروری است که این واژگان را مترجمان و نویسندگان مختلف

فارسی زبان، در برابر واژه «Conflict» انگلیسی به کار برده اند. و بنابراین واکاوی خود این واژگان و برشمردن هم پوشانی ها و ناهم پوشانی های دلالت های زبانی آن ها سودی ندارد. انتخاب واژه تعارض از بین این واژگان در این نوشتار، به دلیل کاربرد بیشتر آن است. به هر حال تعارض وضعیتی اجتماعی است که در آن دو یا چند نفر در باره موضوع های اساسی مربوط به یک فرد یا نهاد اجتماعی، یا با هم توافق ندارند یا در برابر یکدیگر قدری خصومت احساسی نشان می دهند. تعارض به عبارتی دیگر، فراگردی است که در آن یک طرف (فرد یا گروه) در می یابد که منافع فردی یا خانوادگی یا گروهی اش با مخالفت یا واکنش منفی طرف دیگر مواجه شده است. (1) بر این اساس و به عنوان مثال، تعارض میان مسلمانان و غیر مسلمانان، عبارت از وضعیتی است که در آن هر یک از طرفین احساس کنند که منافع دینی آن ها را طرف مقابل نادیده انگاشته و یا در معرض تهدید قرار داده. در نتیجه، به مقابله با این تهدید برخیزند. نیز هر گاه دو فرد در وضعیتی قرار گیرند که هر یک از طرفین احساس کنند بخشی از منافع دینی، اقتصادی، اجتماعی یا خانوادگی آن ها از طرف مقابل در معرض تهدید قرار گرفته و بخواهند به گونه ای این تهدید را از بین ببرند، بین این دو فرد تعارض رخ داده است.

سودمندی یا زیان باری تعارض

تعارض را از نظر سودمندی یا زیان برای یک مجموعه، به دو دسته کلی تقسیم کرده اند:

الف) تعارض کار کردی که معمولا با برانگیختن خلاقیت ها و نوآوری ها

ص: 560


1- علی رضاییان، مدیریت تعارض و مذاکره، ص 6. (Abu Nimer: Anthony deReuck)

در بین افراد و گروه ها، بهبود کیفیت تصمیم گیری ها را موجب می شود و علاقه و حس کنجکاوی را در اعضای گروه های کاری تشویق می کند و وسیله ای برای طرح مسائل و کاهش تنش ها و محیطی برای خود ارزیابی و تحول است.

ب) بر عكس تعارض غیر کار کردی، پیامدهایی ویرانگر دارد و با گسترش ناخشنودی و بر هم زدن روابط مناسب بین افراد و سازمانها، مانع کارآیی و کار آمدی ها می شود. (1)

طبیعی است تعارض کارکردی را که سودمند است باید ایجاد کرد و تعارض غیر کارکردی را مدیریت و مهار. روشن است در این جا، تکیه ما بر تعارض غیر کارکردی است که از مصادیق واگرایی بین مسلمانان به شمار می آید و به شکل های مختلف نکوهش شده است. قرآن آشکارا منازعه را سبب سستی و از بین رفتن وحدت و همگرایی بین مسلمانان معرفی می فرماید:

( أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ لاَ تَنَازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ رِيحُكُم وَ اصبِروا ان اللّه معَ الصّابرِين ) (2)

در روایات نیز بقای مسلمانان در گرو پیوند اجتماعی، و نابودی آنها نتیجه

تفرقه و چنددستگی معرفی شده است. برای نمونه، امیرمؤمنان على علیه السلام در نامه ای به جریر بن عبد الله بجلی چنین فرموده اند:

إِ اَلْبَقَاءُ فِي اَلْجَمَاعَةِ وَ اَلْفَاءُ فِي اَلْفُرْقَةِ (3)

ص: 561


1- همان، ص 62 - 63 ( H. Kelman) .
2- انفال آیه 46؛ سوره آل عمران، آیه 152؛ سوره نساء، آیه 59 و سوره انفال، آیه 43.
3- نصر بن مزاحم، وقعه صفین، ص 16.

این سخن امام خمینی نیز که از زلال معارف دینی سرچشمه می گیرد ترجمان

همین آموزه هاست

تفرقه از شیطان است و وحدت کلمه از رحمان (1)

سطوح و انواع تعارض

تعارض را به سه دسته اصلی درون فردی، میان فردی و میان گروهی می توان تقسیم کرد. تعارض معمولا از سطح درون فردی و میان فردی آغاز و به سطوح مختلف اجتماعی کشانده می شود. (2) در سطح اجتماعی، شاهد حجم گسترده ای از تعارض میان خرده فرهنگ ها (3) و به عبارت جدید تر میان جماعت ها (4) هستیم. کلمه جماعت به جای خرده فرهنگ استفاده شده که تنها بار فرهنگی دارد و شامل هر گروه فعال با اهداف و منافع مشترک را شامل می شود. (5) ولی بی شک نقطه آغاز این تعارض از سطح بین فردی است. به عبارت دیگر، در تعارض های میان جماعت ها، سطح میان فردی تعارض از بین نمی رود.

هم چنین تعارض را بر اساس دامنه و قلمرو آن به دو دسته کلی تقسیم

کرده اند:

الف) تعارض بنیادی؛

ب) تعارض احساسی و عاطفی؛ تعارض بنیادی نیز به سه دسته تقسیم می شود :

1. تعارض بنیادی در حیطه شناخت که ناسازگاری در اندیشه ها را می توان به

ص: 562


1- سیداحمد خمینی، وحدت در اندیشه امام خمینی، ص18
2- رضاییان، ص12؛ (Button and Dukes)
3- Sub Cultures.
4- Communities
5- با الهام از یکی از سخنرانی های آقای دکتر ناصر فکوهی.

عنوان نمود آشکار آن نام برد.

2. تعارض بنیادی در حیطه هدف که نمود آشکار آن در ناسازگاری در

اولویت ها به چشم می خورد.

3. تعارض بنیادی در حیطه رویه ها که ناسازگاری دیدگاه ها نسبت به

فراگردها، نمود آشکار آن است. (1)

انواع سه گانه تعارض های بنیادی، هم در جنبه فردی و هم در جنبه اجتماعی،

اغلب به تعارض های احساسی و عاطفی می انجامد.

از منظری دیگر، تعارض بین افراد و گروه ها را از نظر نوع رابطه آن ها با

یکدیگر به صورت های مختلفی می توان تقسیم کرد. از بین تقسیم بندی های مختلفی که در این زمینه وجود دارد، این دو تقسيم شایسته توجه است:

1. تعارض عمودی که به تعارض میان سطوح مختلف یک مجموعه واحد، مانند سطوح پایین یک گروه و مدیران و رهبران و مسئولان بالاتر مربوط

می شود.

2. تعارض افقی که به برخوردهای میان گروه های هم سطح از نظر سلسله

مراتبی مربوط است؛ مانند تعارض میان مدیران یک سازمان اجتماعی. (2)

مراحل شکل گیری تعارض

نکته دیگری که در مباحث مقدماتی و مفهومی این نوشتار باید به آن توجه شود، این است که تعارض دارای لایه های مختلف، یک باره شکل نمی گیرد و جهت گیری مدیریت تعارض نیز بر حسب این که در کدام مرحله تعارض وارد

ص: 563


1- رضاییان، همان، ص 10.
2- Abu Nier, p 38.

صحنه شود، تفاوت خواهد کرد. مراحل شکل گیری یک تعارض و برطرف شدن آن را که اصطلاحا به آن کوه یخ تعارض و ذوب شدن آن می گویند، به صورت زیر بیان کرده اند: (1)

جدول

در مراحل کاهش تعارض که پس از استقرار آن آغاز می شود، پس از مرحله حل و فصل تعارض، مرحله انتقال از تعارض به عدم تعارض فرا می رسد. رابطه این مراحل با کوه یخ تعارض را در نمودار شماره 2 می توان مشاهده کرد:

ص: 564


1- Abu nimer pp 43-45

جدول

یاد آوری این نکته مهم ضروری است که پیش گیری از بروز تعارض، بهترین شکل مواجهه با تعارض است، ولی این پیش گیری را دیگر نمی توان مدیریت تعارض نامید، زیرا تعارضی در کار نیست تا مدیریت شود. ولی وقتی پیش گیری به جایی نرسید، نوبت به مدیریت می رسد.

مدیریت تعارض

مدیریت تعارض (1) یا حل و فصل مخاصمات (2) که در سال های اخیر در سطحی وسیع در رشته های حقوق، علوم سیاسی، مدیریت و حتی ارتباطات اجتماعی به آن توجه شده، (3) یکی از روش های اجتماعی است که برای کاستن و کنترل اختلاف ها میان افراد و گروه های اجتماعی و طبقات یک اجتماع در مسیر ساختن

ص: 565


1- Conflict Management.
2- Conflict Resolution.
3- الویری، محسن، گزارش طرح تحقیقاتی ..، فصل سوم

جامعه ای سالم تر و آگاه تر و بدون تنش به کار می رود. دانش حقوق که شاخه ای مهم از آن اساسا به داوری درباره تعارضها می پردازد، برای تشخیص زوایای تعارض ها که به داوری درست مدد می رساند، از این روش ها بهره می گیرد. دانش سیاسی هم برای بررسی و حل اختلاف و مخاصمات بین گروهها و به ویژه بین کشورها و یا بین گروه های سیاسی و نژادی و فرقه ای با دولت ها، با این روش سر و کار دارد. دانش مدیریت نیز مدیریت فرایند حل تعارض را به عنوان وظیفه خود قلمداد کرده و به دنبال آن به مباحث مختلفی مانند ریشه های پیدایش تعارض پرداخته است. دانش ارتباطات هم گرچه هنوز به صورت گسترده به این موضوع نپرداخته، به دلیل اقتضای موضوع خود که ارتباطات بین انسانهاست، ناچار به این گونه ارتباط هم توجه دارد.

روشهای مدیریت تعارض

اشاره

مدیریت تعارض از مرحله وقوع تعارض شروع می شود و می تواند تا دامنه کوه یخ تعارض یعنی عبور از تعارض استمرار یابد. مدیریت تعارض به سبک های مختلفی صورت می گیرد. برای مدیریت تعارض های غیر کارکردی که زیان بار تشخیص داده شده اند، پنج روش را پیشنهاد کرده اند:

1. روش رقابت (سلطه و زور)

در این روش هر یک از طرفین، می کوشد تا با تکیه بر همه امکانات و ظرفیت های خود، طرف دوم تعارض را از بین ببرد و به اصطلاح برنده میدان شود؛ لذا تأمین خواسته های طرف مقابل، هیچ جایگاهی برای او ندارد. طبیعی است این نقش را گاه مدير تعارض به نفع یکی از طرفین انجام می دهد. این روش، سریع و قاطعانه صورت می بندد ولی این نقص را دارد که نه تنها زمینه

ص: 566

ناخشنودی را از بین نمی برد، بلکه اغلب آن را تشدید هم می پذیرد.

2. روش همکاری مبتنی بر اعتماد (حل مسأله یا حل تلفیقی)

در این روش، طرفین به ابتکار خود یا با تشویق میانجی، می پذیرند که راه حلی بیابند تا خواسته هر طرف به نحوی تأمین شود و هیچ یک برنده کامل میدان تعارض نباشند. طرفین در این روش، امتیازی را از دست نمی دهند ولی امتیاز اکتسابی را بین هم تقسیم می کنند. این روش در مواردی که سطح تعارض بنیادی نباشد کاربردی زیاد و ماندگار دارد ولی نقص آن این است که معمولا بسیار وقت گیر است.

3.روش اجتناب

در این روش، هر دو یا یکی از طرفین می خواهند که از میدان تعارض بگریزند و خود را درگیر آن نکنند و عدم توافق برای ایشان اهمیت و ارزشی ندارد. میانجی نیز گاه همین روش را به طرفین توصیه می کند تا این که وضعیتی مناسب تر برای ادامه گفت گو فراهم آید. فرد در این روش، فرصت مناسبی برای بررسی بیشتر یا روشن شدن وضعیت یا تغییر اوضاع فراهم می کند، ولی این نقص را دارد که اثر آن موقت است و هر لحظه امکان برهم خوردن آن وجود دارد.

4. روش نرمش و سازش

در این روش، یکی از طرفین تعارض به ابتکار خود یا توصیه میانجی، تأمین خواسته های طرف دیگر تعارض را بر تأمین خواسته های خود مقدم می دارد. و هماهنگی و رفع تعارض با طرف مقابل را بر دست یافتن به خواسته های خود

ص: 567

ترجیح می دهد. روشن است که از این روش، برای حل مسائل عميق و پیچیده نمی توان استفاده کرد و پایایی و دوام اثر آن نیز متزلزل است؛ زیرا راه حلی عمیق و بنیادی به حساب نمی آید.

5. روش مصالحه

در این روش، هر یک از طرفین مجاب می شود که باید امتیازی بدهد تا

بتواند امتیازی کسب کند. این روش، بر حسب این که دامنه و حجم امتیازهایی که از آن چشم پوشیده می شود، چقدر است، می تواند پایایی بیشتر یا کمتر داشته باشد. (1)

از هر کدام از این روش ها در موقعیت های خاصی استفاده می شود که در

منابع مربوط به این موضوع، به آن ها اشاره شده است.

از مباحث مقدماتی که گذشت، به این جمع بندی می توان رسید که اولین و ساده ترین مرحله تعارض، اختلاف و تفاوت دو فرد و یا دو گروه اجتماعی با دیگری است و همین تفاوت قائل شدن بین خود و دیگری، نقطه آغازینی برای برخوردهاست. اگر این احساس تفاوت، با احساس به خطر افتادن منافع همراه شود، زمینه ساز تنش و سردی روابط و در واپسین مراحل، جنگ و برخوردهای شدید خواهد شد. پس ساده ترین نوع تعارض، اختلاف میان خود و دیگری است و اگر مدیریت اجتماعی هوشمندی وجود داشته باشد، می توان گفت بهترین مرحله مواجهه با تعارض نیز همان مرحله نخست است؛ یعنی مرحله ای که اگر خوب مدیریت گردد، مانع ورود به مراحل بالاتر می شود و از بروز سطوح بالاتر تعارض در همان گام های اولیه جلوگیری می کند. با توجه به این که ریشه تعارض های اجتماعی نیز به تعارض های فردی بر می گردد، بنابراین پیش گیری از

ص: 568


1- رضاییان، همان، ص 71 - 73.

تعارض های فردی حتی می تواند به جلوگیری از تعارض ها و پدیده مخرب اجتماعی هم بینجامد.

دیدگاه امام کاظم علیه السلام

امام هفتم به صورت مستقیم به این موضوع نپرداخته اند، ولی می توان از دلالت پاره ای از سخنان آن حضرت که به روابط اجتماعی مربوط است، به سوی کشف دیدگاه ایشان گام برداشت. مروری بر سخنان امام کاظم علیه السلام ، نشان می دهد که امام نیز بر مواجهه با تعارضات در مرحله نخست و پیش از گسترش آن و ورود به سطوح بالاتر تأکید دارند. احادیث نقل شده از ایشان در یک منبع برگزیده، تأیید کننده این برداشت است. منبع انتخاب شده برای واکاوی سخنان آن حضرت در این نوشتار، کتاب تحف العقول عن آل الرسول صلی الله علیه و آله نوشته این شعبه حرانی (336ق.) است که به دلیل قدمت و اعتبار و نیز اختصار کتاب در مقایسه با دیگر منابعی که امکان گزینش داشت، برگزیده شده است. روایات برگزیده، ترجمه نشده ولی کوشیده ایم عنوان محورهای زیر ترجمه دقیق قسمت ذی ربط در روایت باشد. ذیل هر محور توضیح کوتاهی هم برای نشان دادن رابطه حديث با موضوع مورد بحث آورده شده است.

در امان بودن از شر انسان به عنوان نشانه کمال عقل

اشاره

وَ مَا تَمَّ عَقْلُ اِمْرِئٍ حَتَّى يَكُونَ فِيهِ خِصال شَئِى اَلْكُفْرُ وَ اَلشَّرُّ مِنْ مَأْموانِي (1)

از منظر مدیریت تعارض، کسی که بکوشد به نشانه کمال عقل خود به کسی شر نرساند، منشأ تعارض نخواهد شد و زمینه تعارض را پیش از شکل گرفتن از بین خواهد برد.

ص: 569


1- ابن شعبه، تحف العقول، ص 1388
2. امید داشتن به خیر انسان به عنوان نشانه کمال عقل

« وَ مَا تَمَّ عقْلُ اِمْرِئٍ حُتِّيٍ يَكُونُ فِيهِ خِصَالٌ شَئِيٌ ... وَ الرُّشْدُ وَ الْخَيْرُ مِنْهُ مَامُولان ». (1)

در این بند نیز امام یکی از نشانه های عقل را امیدوار ساختن انسان ها به خیر خود شمرده اند. روشن است کسی که از او امید خير برود، از تعارض که از نمونه های بدی است دوری می جوید.

3. بزرگ انگاشتن خوبی های دیگران و كم انگاشتن خوبی های خود

« يسْتَكْثِرُ قَلِيلَ اَلْمَعْرُوفِ مِنْ غَيْرِهِ وَ يَستَقِلُّ كَثِيرَ الْمَعْرُوفِ مِنْ نَفسِهِ ». (2)

بی تردید کسی که خوبی های دیگران را بزرگ بشمرد و خوبی های خود را کوچک، از تعارض های متعارف که اغلب از خودبزرگ بینی ناشی می شود، دوری می جوید.

4. خود را بد ترین مردم شمردن

« وَ يَرى النَّاسَ كُلَّهُمْ خَيراً مِنهُ وَ أَنَّهُ شَرُّهُم في نَفسِهِ وَ هُوَ تَمامُ الأَمر ». (3)

امام این ویژگی را بنیادی ترین ویژگی و بالاترین نشانه کمال عقل شمرده اند. کسی که در مقام مقایسه با دیگران و حتی در مقایسه با غیر مسلمانان به آن گونه که از واژه ناس به معنای مردم برداشت می شود . خود را در رده ای پایین تر ببیند، تعارض آفرین نخواهد بود و با برتر دانستن به دیگران، زمینه تعارض را از بین می برد.

ص: 570


1- همان.
2- همان.
3- همان.
5. چشم پوشی از ستم دیگران و مهرورزی نسبت به کسانی که حقی را از انسان باز داشته اند

« وَ كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يُوصِي أَصْحَابَهُ يَقُولُ أُوصِيكُمْ أَنْ تَصِلُوا مَنْ قَطَعَكُمْ وَ تَعْفُوا عَمَّنْ ظَلَمَكُمْ وَ تَعَطَّفُوا عَلَى مَنْ حَرَمَكُمُ ». (1)

این رهنمود امیر مؤمنان على علیه السلام که امام هفتم آن را نقل کرده است، اگر مبنای عمل قرار گیرد، به خوبی می تواند مانع گسترش تعارض شود؛ حتی اگر زمینه تعارض هم پدید آمده باشد، مثل زمانی که کسی به انسان ستم کند و یا او را از حقی باز دارد، می تواند آن را از میان بردارد.

6. باز داشتن خشم خویش نسبت به مردمان

« و مَنْ كَفَّ غَضَبَهُ عَنِ اَلنَّاسِ كَفَّ اَللَّهُ عَنْهُ غَضَبَهُ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ ». (2)

بخشی زیادی از تعارض های بین فردی، برآمده از خشم است و تأثیر خویشتن داری و جلوگیری از بروز خشم در جلوگیری از این گونه تعارض ها بر کسی پوشیده نیست.

7. آرامش بیش تر به همراه نداشتن ارتکاب بدی در مقایسه با ارتکاب بدی، هر چند با پشیمانی و بازگشت همراه باشد

« مَن لَم يَعمَلِ الخَطيئَةَ أروَحُ هَمّاً مِمَّن عَمِلَ الخَطيئَةَ إن أخلَصَ التَّوبَةَ وَ أَناب ». (3)

این رهنمود امام نیز انسان را تشویق می کند که بیش از آن که به فکر بازگشت از رفتارهای بد باشد، به این فکر باشد که مرتکب کار ناپسند نشود. روشن است که چنین روحیه ای در انسان تا چه اندازه در کاستن زمینه های تعارض موثر است.

ص: 571


1- همان، ص 390.
2- همان، ص 1391
3- همان، ص 1392
8. ارزشمند بودن مهرورزی نسبت به یکدیگر و اصلاح بین مردم

«

يَا هِشَامُ مَكْتُوبٌ فِي اَلْإِنْجِيلِ طُوبَى لِلْمتْرَا حمين أُولَئِكَ هُمُ اَلْمَرْحُومُونَ يَؤُمُّ اَلْقِيَامَةَ طُوبَى لِلْمُصْلِحِينَ بَيْنَ اَلنَّاسِ أُولَئِكَ هُمُ اَلْمُقَرَّبُونَ يَوْمَ القيامة ».. (1)

«متراحمان» کسانی هستند که نسبت به هم مهرورزند و مصلحان بین مردم، کسانی هستند که برای برطرف کردن اختلاف بین آنها کوشش می کنند. امام هفتم جایگاهی بلند برای آنان اعلام می فرمایند و بی شک این دسته از مردم به دنبال تعارض آفرینی نیستند و زمینه تعارض را پیش از پیدایش از بین می برند.

9. پرهیز از منازعه با عالم و طرد نکردن جاهل و کوشش برای آموزش دادن به او

« يا هِشامُ تَعَلَّمْ مِنَ اَلْعِلْمِ مَا جَهِلْتَ وَ عَلِّمِ اَلْجَاهِلَ مِمَّا عَلِّمتَ عَظِّمِ العالِمَ لِعِلْمِهِ وَ دَعْ مُنَازَعَتَهُ وَصَغِّرِ الْجَاهِلَ لِجَهلِهِ وَلا تَطرُدهُ وَ لَكِنْ قَرِّبْهُ وَ علمه ». (2)

آنان که به این رهنمود امام عمل کنند و به جای درافتادن نادرست با دانایان، آنان را بزرگ بدارند و به جای برخورد سلبی با نادانان، آنان را به خود نزدیک کنند، بی شک به کاهش زمینه های تعارض مدد رسانده اند.

10. بدترین مردمان بودن کسانی که به دلیل بدزبانی، هم نشینی با آن ها ناپسند شمرده می شود

« و إِنَّ شَرَّ عِبَادِ اَللَّهِ مَنْ تُكْرَهُ مُجَالَسَتُهُ لِفُحْشِهِ وَ هَلْ يَكُبُّ النَّاسَ عَلَى مَناخِرِهِم فِي النَّارِ إِلاَّ حَصائِدُ ألسِنَتِهِم ». (3)

امام بدترین مردمان را کسانی می دانند که به دلیل

ص: 572


1- همان، ص 1393
2- همان، ص 1394
3- همان، ص 1395

بدزبانی، دیگران از هم نشینی با آن ها ناخشنودند. این گروه از مردمان اگر بخواهند از جرگه بدترین ها بیرون آیند، ناچار باید بدزبانی را کنار بگذارند و این یعنی کمک به کاستن زمینه های تعارض بین فردی.

11. خوش یمن بودن نرم خویی

« يَا هِشَامُ عَلَيْكَ بِالرِّفْقِ فَإِنَّ الْرِفق یَمْن ». (1)

امام کاظم علیه اسلام به نرم خویی و مدارا با مردم نیز تأکید کرده و آن را با ویژگی مبارک بودن ستوده اند. شاید نیاز به توضیح نباشد، کسی که چنین روحیه ای دارد، در صحنه روابط اجتماعی و بین فردی در برابر کاستی های رفتاری طرف مقابل خود، تحمل بیشتری خواهد داشت و این امر یعنی از بین بردن زمینه تعارض.

12. پرهیز از خود بزرگ بینی

«

يَا هِشَامُ إِيَّاكَ وَ الْكِبْرَ فَإنَّهُ لا يَدخُلُ الجَنَّةَ مَنْ كَانَ فِي قَلْبِهِ مِثْقَالُ حَبَّةٍ مِن كِبرٍ اَلْكِبْرُ رِدَاءُ اَللَّهِ فَمَنْ نَازَعَهُ رِدَاءَهُ أَكَبَّهُ اَللَّهُ فِي اَلنَّارِ عَلَى وَجْهِه » (2)

امام در این سخن خود خطاب به هشام، وی را آشکارا از خودبزرگ بینی بازداشته و وجود اندکی از کبر در دل انسان را مانع رسیدن انسان به بهشت شمرده اند. استدلال امام در این زمینه بسیار جالب است. امام خودبزرگ بینی را به سان جامهای تنها ویژه خداوند متعالی می داند که هر کس با خداوند بر سر این ردا منازعه کند، خداوند او را به چهره به آتش خواهد افکند. اولین پیامد اجتماعی دوری جستن از خودبزرگ بینی، خود را برتر از دیگران نشمردن است و این ویژگی در هر جامعه دینی و حتی غیردینی، یکی از مهم ترین عوامل از بین رفتن زمینه های تعارض به شمار می رود.

ص: 573


1- همان.
2- همان، ص 396.
13. ضدیت با خداوند با داشتن تکبر بر دوستان و ستم کردن به آن ها

« وَ مَنْ تَكَبَّرَ عَلَى إِخْوَانِهِ وَ اِسْتَطَالَ عَلَيْهِمْ فَقَدْ ضَادَّ اللَّهَ » (1)

انسانی که متأثر از این رهنمود امام تكبر نسبت به برادران دینی خود و ستم ورزیدن به آنها را به منزله ضدیت با خداوند بشمرد، خواهد کوشید دست از این ویژگی های ناپسند اخلاقی بردارد و این امر، زمینه بسیاری از تعارضات را از بین خواهد برد.

14. مهربان بودن با مردم به مثابه نیمی از عقل.

« وَ التَّوَدُّدُ إلى النَّاسِ نِصْفَ الْعَقْلِ ». (2)

امام کاظم علیه السلام در این عبارت نغز، مهربان

بودن با مردم را نیمی از خرد آدمی شمرده اند. مهربانی با مردم یعنی احساس مسئولیت نسبت به آن ها، یعنی کوشیدن برای خیر رساندن به آن ها و بد نخواستن برای آن ها. چنین روحیه ای، در مواردی که زمینه ساز تعارض بین انسان هاست، مانع پیدایش تعارض می شود. شایسته توجه است که حضرت در این سخن، از واژه ناس استفاده کرده اند؛ یعنی تنها حسن رفتار با شیعیان و یا حتی مسلمانان را معیار قرار نداده اند، بلکه همه مردم از هر نژاد و دین و سرزمین و گرایش را در نظر دارند.

15. ستمکار تر بودن شروع کننده دشنام دادن به یکدیگر.

« ورَأَى رَجُلَينِ يَتَسَابَّانِ فَقَالَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ اَلْبَادِئُ أَظْلَمُ وَ وِزْرُهُ وَ وِزْرُ صَاحِبِهِ عَلَيْهِ مَالِمٌ غَيْرُ اَلْمَظْلُومِ » (3)

از نظر حضرت، وقتی بین دو نفر تعارض رخ می دهد و این دو نفر وارد مرحله دشنام دهی به یکدیگر می شوند، آن کس که آغاز کننده دشنام

ص: 574


1- همان، ص 397.
2- همان، ص 403.
3- همان، ص 412.

است، ستمکارتر شمرده می شود؛ زیرا هم سنگینی رفتار زشت خود و هم سنگینی رفتار طرف مقابل بر دوش اوست که به عنوان واکنش به رفتار او به دشنام دهی روی آورده است. کسی که این رهنمود امام را نصب العین خود قرار دهد، بر فرض پیدایش تعارض، مانع گسترش آن و ورود به مراحل جدی تر و سخت تر یعنی مرحله خشونت زبانی خواهد شد.

16. اجر داشتن اهل بخشایش و اصلاح در روز جزا

وَ قَالَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يُنَادِي مُنَادٍ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ اِلاّ مَنْ كانَ لَهُ عَلَيَّ اَللَّهُ اِجْرٌ فَلْيَقُمْ فَلاَ يَقُومُ اِلاّ مَنْ عَفَا وَ اصلح فَاجْرُوهُ عَلَيَّ اَللَّهُ » (1)

از مضمون کلی روایت، این گونه بر می آید که در روز قیامت وقتی همه اجرها داده شد، یعنی همه افراد بابت کارهای نیک خود اجر گرفتند، بعد از آن ندا داده می شود که اگر کسی اجری طلب دارد برخیزد و اعلام کند. امام در ادامه این روایت می فرمایند:

کسی بر نخواهد خاست جز کسانی که عفو کرده اند و اصلاح اجتماعی انجام

داده اند و پاداش اینان بر عهده خداست چنین دیدگاهی درباره اهمیت عفو و اصلاح اجتماعی، انسان را به تقویت این خصلت ها در وجود خود تشویق می کند که کاهش و یا از بین بردن زمینه های تعارض کم ترین پیامد آن در جامعه است.

از مجموع این رهنمودهای شانزده گانه، می توان به این جمع بندی رسید که دست کم با استناد به پاره ای از سخنان باقی مانده از امام هفتم، آن امام بزرگوار در فرایند مدیریت تعارض، بر آن بودند تا از طریق از بین بردن زمینه تعارض، موجب کاهش هزینه های فراوان ناشی از تعارض در زندگی اجتماعی شوند. اگر نگاه حضرت در روابط اجتماعی مبنا قرار گیرد،

ص: 575


1- همان.

ریشه بسیاری از تعارضات عاطفی و رفتاری خشکانده خواهد شد. مبنا قرار دادن آموزه ها و توصیه های ایشان، جلوگیری از تشدید تعارض و مدیریت آن در نخستین مرحله است که آسان ترین مرحله مدیریت تعارض هم به شمار

می رود.

نتیجه

تعارض بین فردی بر آمده از تضاد منافع در زندگی اجتماعی انسان ها، امری گریز ناپذیر است. تعارض به هر اندازه پیچیده تر و پیشرفته تر باشد، هزینه های بیشتری بر جامعه تحمیل می کند و حتی اگر گره های ناشی از آن باز شود، گاه

ص: 576

زخم هایی التیام ناپذیر و همیشگی بر پیکر اجتماع باقی می گذارد. مروری بر سخنان امام کاظم علیه السلام در کتاب تحف العقول، نشان داد که حضرت در روابط بین - فردی، به ویژه در روابطی که زمینه ساز نوعی تعارض های غیر کاربردی زیان بار است. به دنبال وضعیتی بودند که در آن زمینه بسیاری از تعارض های عاطفی و رفتاری از بین خواهد رفت، هر چند امکان دارد تعارض های بنیادی به ویژه در حیطه مسائل اندیشه ای و شناختی به قوت خود باقی بماند. با استناد به این سخنان، می توان گفت که آن حضرت به ویژه در سطح تعارض های افقی، پیش گیری از تعارض را بر مدیریت تعارض مقدم می دانند و عمل به آموزه های ایشان، عملا راه را بر پیدایش بسیاری از تعارض ها خواهد بست. اگر این روش برداشت شده از سخنان ایشان، با

روش های پنج گانه مدیریت تعارض یعنی روش رقابت، همکاری مبتنی بر اعتماد، اجتناب، نرمش و مصالحه سنجیده شود، هر چند در نگاه اول با روش نرمش سازگاری بیشتری دارد، می توان گفت به دو دلیل با آن متفاوت است. دلیل اول به سرشت روش حضرت برمی گردد که در حقیقت به مرحله پیش گیری مربوط می شود نه استقرار تعارض؛ در حالی که نرمش و سازش، یکی از روش های مرحله استقرار تعارض است و از این نظر جوهره آن با روش های پیش گیری تفاوت دارد. دلیل دوم هم به خاستگاه اندیشه ای روش امام کاظم علیه السلام پیوند می خورد که هر چند در هر دو روش، یکی از طرفین تأمین خواسته های طرف دیگر تعارض را بر تأمین خواسته های خود مقدم می دارد، در روش امام بر خلاف روش نرمش به دلیل پشتوانه اعتقادی آن، پایایی و دوام وجود دارد و سطحی و شکننده نیست. این نگاه حضرت به روابط اجتماعی، سعادت جاودانه انسان را به همراه دارد و به همین دلیل، از ثباتی برخوردار است که به آسانی رنگ تزلزل به خود نمی بیند.

در این چارچوب، ملقب شدن امام هفتم به کاظم یعنی فرو برنده خشم هم

ص: 577

جالب توجه است. قاضی نورالله شوشتری (1019 ق.) دراین باره چنین می گوید:

وَ لِفَرْطِ حِلْمِهِ وَ تَجَاوُزِهِ عَنِ اَلْمُعْتَدِينَ عَلَيْهِ دُعِيَ كَاظِماً كَانَ يُجَازِي اَلْمُسِيءَ بِإِحْسَانِهِ اِليْهَ وَ يُقَابِلُ اَلْجَانِي بِعَفْوِهِ عَنْه (1)

یعنی افزون بر سخنان آن حضرت، رفتار و سیره گزارش شده از آن حضرت نیز همسو با یافته های این نوشتار است. بر اساس گزارش ابوالفرج اصفهانی (356 ق.)، هر گاه به آن حضرت خبر می رسید که کسی سخنی ناروا در حق امام گفته است، حضرت کیسه زری حاوی دویست تا سیصد دینار برای او می فرستاند و کیسه های زر امام زبانزد بود. (2) همچنین امام در بابر کسی که رفتارهایی نادرست داشت، بر خلاف تمایل اطرافیان خود به دیدنش رفتند و با مزاح و هدیه، نظر او را به خود برگرداندند، به گونه ای که آن فرد از آن پس هر گاه امام را می دید، به احترام امام از جای برمی خاست و سلام می کرد.(3) گزارش هایی از این دست را در نوشته های مسعودی، ابن جوزی، خطیب بغدادی، ابن خلکان، سبط بن جوزی و دیگران می توان یافت. (4)

جامعه ما امروزه چه در سطح محلی و چه در سطح ملی، دچار بحران بی اخلاقی و صحنه کشاکش اختلاف ها و تعارض هاست. مواجهه با تعارضات و معالجه آنها، نیازمند دانش و اراده است. ترویج فرهنگ کاظمی 7 برای آنان که سودای بهتر و والاتر زیستن دارند، در درجه اول فربهی اندیشه در زمینه آفات و آسیب های تعارض و برکات دوری از تعارض را به ارمغان می آورد و در گام بعدی انگیزه ای استوارتر برای کاستن تعارض ها و از میان برداشتن زمینه های آن را در پی دارد.

ص: 578


1- شوشتری، احقاق الحق، ج33، ص 830
2- اصفهانی، مقاتل الطالبین، ص 500.
3- همان، ص 501؛ ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج 6، ص 270.
4- نک: البانی، الحياه السياسيه للامام الكاظم 7، ص 75 - 112؛ دخیل، ائمتنا، ج 2، ص 64 - 70.

منابع

قرآن کریم

1. ابن شعبه حرانی، حسن بن علی، تحف العقول عن آل الرسول صلی الله علیه و آله ، (جلد، قم: جامعه مدرسین، چاپ دوم، 1404/ 1363 ق.

2. ابن صباغ المالكي، نورالدین علی بن محمد، الفصول المهمه فی معرفه الائمه :، 2 جلد، قم: دار الحدیث، 1422 ق.

3. اصفهانی، ابوالفرج، مقاتل الطالبيين، قم: موسسه دار الكتاب للطباعه و النشر،

چاپ دوم، 1385 ق.

4. البانی، عصری، الحياه السياسية للامام الكاظم علیه السلام ، قم: جامعه المصطفی العالميه

چاپ اول، 1431 ق، 1388 ش.

5. الویری، محسن، گزارش طرح تحقیقاتی «تعیین سیاست های همگرایی بین مذاهب

رسمی کشور»، کارگروه مدیریت کلان دستگاه های فرهنگی، دبیرخانه شورای

عالی انقلاب فرهنگی، 1385 ش. 1387 ش.

6. خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد او مدینه السلام، بیروت: دار الكتب

العلمية، چاپ اول، 1997 ق.

7. خمینی، سید احمد، «وحدت در اندیشه امام خمینی رضوان الله عليه» آوای وحدت،

گزیده مقالات فارسی هفتمین اجلاس بین المللی وحدت اسلامی، تهران: مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی، 1374ش.، ص 9 - 29.

8. دخيل، علی محمد على، ائمتنا، ج 2، بیروت: دار المكتبه الامام الرضا،

دار المرتضی، چاپ ششم، 1402 ق. 1982 م.

9. ذهبی، شمس الدين محمد، سیر اعلام النبلاء، بيروت: موسسه الرساله، چاپ نهم،

1413 ق.

ص: 579

10. رضاییان، علی، مدیریت تعارض و مذاکره مدیریت رفتار سازمانی پیشرفته )، سازمان

مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاه ها (سمت)، 1382.

11. سبط بن جوزی، شمس الدین یوسف، تذکره الخواص، بیروت: موسسه اهل البيت،

1401 ق.

12. شوشتری، قاضی نورالله، احقاق الحق و ازهاق الباطل، قم: مکتبه آیه الله المرعشی

النجفی، 1409 ق.

13. قرشی، باقر شریف، حياه الامام موسی بن جعفر 8، 2 جلد، بیروت: دار البلاغه،

1413 ق.

14. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار الجامعه لدرر الاخبار ...، بیروت: موسسه الوفاء،

بی تاب

15. مسعودی، علی بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، بیروت: دار الاندلس،

1965 ق.

16. مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الارشاد فی معرفه حجج الله على العباد، 2 جلد،

قم: کنگره شیخ مفید، 1413 ق.

17. نصر بن مزاحم، وقعه الصفین، قم: مکتبه آیه الله المرعشی النجفی، چاپ دوم، 1404ق.

منابع لاتین

1. Abu-Nimer Mohammed, Teaching Notes for lessons on: Religion and Culture in

Conflict Resolution, Summer 2008 2. Anthony de Reuck, "A Theory Conflict Resolution by Problem Solving.

«In:

Burton and Dukes, Conflict: Readings in Management and Resolution, 183-198 3. Burton and Dukes, (eds.), Readings in Management and Resolution, New York:

St. Martin's, Press, 1990. 4. H. Kelman Interactive Problem Solving: A Social Psychological Approach to

Conflict Resolution. «In: Burton and Dukes, Conflict: Readings in Management and Resolution, 1990 p.215.

ص: 580

جلد 2

مشخصات کتاب

مجموعه مقالات همایش

سیره و زمانه امام کاظم علیه السلام

جلد دوم

انجمن تاریخ پژوهان حوزه علمیه قم

سرشناسه: همایش سیره و زمانه امام کاظم علیه السلام (1392، قم)

عنوان و نام پدیدآور: مجموعه مقالات همایش سیره و زمانه امام کاظم علیه السلام/ گردآورنده انجمن تاریخ پژوهان حوزه علمیه قم

مشخصات نشر: قم: مرکز مدیریت حوزه های علمیه 1392

مشخصات ظاهری شابک: 2ج.

300شابک: 300000 ریال (دوره)

(ج.2)

وضعیت فهرست نویسی: فیپا

یادداشت : کتابنامه

موضوع: موسی بن جعفر علیه السلام امام هفتم 128 - 183 ق. - مقاله ها و خطابه ها

موضوع: موسی بن جعفر علیه السلام امام هفتم 128 - 183 ق. - کنگره ها

موضوع: موسی بن جعفر علیه السلام امام هفتم 128 - 183 ق. - احادیث - مقاله ها و خطابه ها

موضوع: موسی بن جعفر علیه السلام امام هفتم 128 - 183 ق. - احادیث -کنگره ها

موضوع: موسی بن جعفر علیه السلام امام هفتم 128 - 183 ق. - فضایل-مقاله ها و خطابه ها

موضوع: موسی بن جعفر علیه السلام امام هفتم 128 - 183 ق. - فضایل-کنگره ها

شناسه افزوده: مرکز مدیریت حوزه های علمیه حوزه علمیه

شناسه افزوده: حوزه علمیه قم. انجمن تاریخ پژوهان

رده بندی کنگره: 1392 3م 8 ه- / 35/ 46 BP

رده بندی دیویی: 297/956

شماره کتابشناسی ملی: 922975623

خیراندیش دیجیتالی : انجمن مددکاری امام زمان (عج) اصفهان

ویراستار کتاب : خانم شهناز محققیان

ص: 1

اشاره

مجموعه مقالات همایش سیره و زمانه امام کاظم علیه السلام / ج 2

انجمن تاریخ پژوهان حوزه علمیه قم

مجموعه مقالات همایش سیره و زمانه امام کاظم علیه السلام

گردآورنده: انجمن تاریخ پژوهان - نویسنده: از نویسندگان

به کوشش: انجمن تاریخ پژوهان

ناشر: انتشارات مرکز مدیریت حوزه های علمیه

ویراستار: علی رضا جوهرچی

صفحه آرا: رمضانعلی قربانی

نوبت چاپ: اول، 1392- چاپخانه:

شمارگان: 1000 نسخه

قیمت: دوره 300000 ریال

شابک:

حق چاپ برای انجمن تاریخ پژوهان محفوظ است

مرکز پخش: قم بلوار جمهوری اسلامی کوچه 2 فرعی اول سمت چپ ساختمان انجمن های علمی حوزه، انجمن تاریخ پژوهان

تلفن: 32917538- 025 فاکس: 32917538- 025

پایگاه اطلاع رسانی: www.sokhanetarikh.com ایمیل: Historiqom@gmail.com

ناشر: انتشارات مرکز مدیریت حوزه علمیه قم

ص: 2

بسم الله الرحمن الرحیم

ص: 3

دبیر علمی همایش: حجت الاسلام و المسلمین محمد هادی یوسفی غروی

مسئول همایش: حجت الاسلام و المسلمین دکتر حمیدرضا مطهری

مدیر اجرایی همایش: حسین رسولیان

*اعضای شورای علمی (به ترتیب الفبا):

حجت الاسلام و المسلمین دکتر علیرضا ایمانی حجت الاسلام و المسلمین دکتر محسن الویری حجت الاسلام و المسلمین محمد مهدی بحرالعلوم منصوره بخشی دکتر مسعود پور فرد طیبه توکلی اسلامی حجت الاسلام والمسلمین دکتر محمدرضا جباری حجت الاسلام و المسلمین عباس جعفری حجت الاسلام و المسلمین دکتر حسین حسینیان مقدم حجت الاسلام و المسلمین دکتر محمد دشتی حجت الاسلام و المسلمین سید قاسم رزاقی موسوی دکتر زهرا روح الهی امیری حجت الاسلام و المسلمین علیرضا شالباف دکتر قاسم صفری جوادی دکتر نعمت الله صفری فروشانی دکتر سید حسین فلاح زاده حجت الاسلام و المسلمین دکتر نجف لک زایی حجت الاسلام و المسلمین حسین مرادی نسب حجت الاسلام و المسلمین دکتر حمیدرضا مطهری دکتر اصغر منتظرالقائم حجت الاسلام و المسلمین دکتر محسن مهاجر نیا حجت الاسلام و المسلمین دکتر سید رضا مودب دکتر سید علیرضا واسعی حجت الاسلام و المسلمین محمد هادی یوسفی غروی

* مراکز همکار:

مرکز مدیریت حوزه های علمیه جامعة المصطفی العالمیه مجمع جهانی اهل بیت : معاونت پژوهش-حوزه های علمیه پژوهشکده حج و زیارت دانشگاه ادیان و مذاهب مجتمع آموزش عالی امام خمینی جامعه الزهراء علیهماالسلام پژوهشگاه حوزه و دانشگاه دانشگاه باقرالعلوم پژوهشکده تاریخ و سیره اهل بیت موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی دبیرخانه انجمن های علمی حوزه انجمن ادیان و مذاهب انجمن مطالعات سیاسی انجمن قرآن پژوهی

ص: 4

فهرست اجمالي

مقدمه...25

دگرگونى های فكری و فرهنگى عصر امام كاظم علیه السلام...29

اصغر منتظرالقائم

آسيب شناسى چالش های آغاز امامت امام كاظم علیه السلام...85

علی رضا بهرامي

امام كاظم علیه السلام و فرقه های انحرافى...98

دكتر عباس سرافرازي

جريان غلو در دوره امام كاظم علیه السلام با تكيه بر عقايد غاليانه محمد بن بشير...123

يدالله حاج زاده

انشعابات شيعى در عصر امام كاظم علیه السلام (زمينه های سياسى -فكری و مصاديق فرقه ای)...145

علي آقانوري، قاسم بيات اصغري

بسترشناسى فرقه واقفيه در فرهنگ شيعى...172

سيدعبدالكريم حس نپور

نقش امام كاظم علیه السلام در تثبيت جانشينى امام رضا علیه السلام...194

سيد منذر حكيم

منابع فرهنگ ساز در بررسى زندگانى امام كاظم علیه السلام بررسى تأثير روايات تاريخ بغداد درباره امام كاظم علیه السلام در منابع بعدی...213

خديجه كيهاني

روش تفسيری امام كاظم علیه السلام...235

سيده فاطمه علوي نژاد

ص: 5

بررسى روايت پرداخت وجوهات بزرگان نيشابور به امام كاظم علیه السلام...263

مرضيه شريفي

بانوان راوی امام كاظم علیه السلام...274

منيره شريعت جو

بررسى زندگى امام كاظم علیه السلام در متون كهن فارسى(تا قبل از دوران صفويه)...295

فاطمه سادات زكي

سيمای امام كاظم علیه السلام در منابع صوفيه (بررسى تطور اخبار امام كاظم علیه السلام در منابع صوفيه از آغاز تا پايان قرن نهم)...350

زهرا مقدسي

تصوير امام كاظم علیه السلام در متون زهد و ارتباط مشايخ صوفيه با ايشان...372

محمد سوري

شخصيت امام كاظم علیه السلام در آثار خاورشناسان...392

سيدقاسم رزاقي موسوي

مناسبات امام كاظم علیه السلام با ايرانيان (با تكيه بر برمكيان)...418

سيدمحمود ساماني

محدوديت ها و زندان های حضرت موسى بن جعفر علیه السلام...443

علي اكبر ذاكري

امام كاظم علیه السلام و سازمان وكالت...490

محمدرضا جباري

كرامات امام كاظم علیه السلام (بررسى موردی كرامت حركت درخت به دستور امام)...528

فاطمه كرمي

تاريخچه حرم كاظمين...543

حسين ايزدي

كتابشناسى امام كاظم علیه السلام...563

اباذر نصراصفهاني

ص: 6

فهرست مطالب

مقدمه...25

دگرگونى های فكری و فرهنگى عصر امام كاظم علیه السلام...29

اصغر منتظرالقائم

چكيده...29

مقدمه...30

عصر امامت حضرت موسى بن جعفر علیه السلام...30

اوضاع سياسى عصر امام كاظم علیه السلام...31

جريان های فكری عصر امام كاظم علیه السلام...33

1. مرجئه...34

2. جَهميه...35

3. قَدَريه...36

4. اهل حديث...36

5. جريان فقهى ابوحنيفه...37

6. جريان فقهى و حديثى مالكى...38

7.جريان فقهى امام شافعى...38

8.جريان فكری معتزله...39

9. جريان غاليان...40

ص: 7

10. جريان خوارج...42

11. جريان زنديقان...43

12. اهل كتاب...43

13. جريان زيديه...45

14. جريان شيعيان اسماعيلى...47

راهبردهای مهندسى فرهنگى امام كاظم علیه السلام...48

نتيجه...54

منابع...55

آسيب شناسى چالش های آغاز امامت امام كاظم علیه السلام...58

علي رضا بهرامي

چكيده...58

اشاره...58

1. معيارهای جانشين امام...61

1-1 . نص...62

2-1 . علم...63

3-1 . ودايع...64

4-1 . سن...67

2. آسيب شناسى شناخت معيارهای جانشين...68

فطحيه...68

شخصيت عبد الّٰله...68

مقصود از «عاهه»...73

نمونه يك تعامل درست با چالش فطحيه...74

چند نكته درباره اين حديث...78

3. راه های اثبات و ابراز جانشين...79

1-3 . تطبيق معيارهای جانشينى...79

2-3 . تسميه و تصريح به اسم...81

ص: 8

4. آسيب شناسى شناخت راه های ابراز و اثبات جانشين...84

1-4 . باورهای عمومى و خواص از خود معرفى امام...84

2-4 . شخصيت های تأثيرگذار در شناخت جانشين...90

اهميت حضور خواص...90

نتيجه...94

منابع...95

امام كاظم علیه السلام و فرقه های انحرافى...98

دكتر عباس سرافرازي

چكيده...98

مقدمه...99

تفرقه مذهبى؛ سياست خلفای عباسى در عصر امام كاظم علیه السلام...102

فرقه سازی در دوره امام كاظم علیه السلام...106

فرقه سازی پس از امام كاظم علیه السلام...111

عوامل مؤثر در فرقه گرايى پس از امام هفتم...114

اهميت مبارزه با فرقه گرايى در عصر امام كاظم علیه السلام...117

نتيجه...119

منابع...120

جريان غلو در دوره امام كاظم علیه السلام با تكيه بر عقايد غاليانه محمد بن بشير...123

يدالله حاج يزاده

چكيده...123

مقدمه...124

مفهوم شناسى غلو...125

مسأله غلو در زمان امام موسى بن جعفر علیه السلام...127

شخصيت محمد بن بشير...128

عقايد غاليانه محمد بن بشير...129

برخورد امام كاظم علیه السلام با محمد بن بشير...134

ص: 9

مبارزه با تشبيه...139

نتيجه...140

منابع...141

انشعابات شيعى در عصر امام كاظم علیه السلام (زمينه های سياسى -فكری و مصاديق فرقه ای)...145

علي آقانوري، قاسم بيات اصغري

مقدمه...145

مشكلات سياسى امام كاظم علیه السلام در عصر عباسى...146

شيوه مواجهه و سلوك سياسى امام كاظم علیه السلام...149

محدوديت های اهل بيت در تعيين مصاديق واقعى امامت در عصر خويش...153

انشعاب در شيعيان جعفری...158

ظهور فرقه اسماعيليه...160

عوامل پيدايش اسماعيليه...161

الف) مفروضات مذهبى -كلامى...162

ب) زمينه های سياسى...165

ظهور پديده وقف و واقفى گری...168

منابع...169

بسترشناسى فرقه واقفيه در فرهنگ شيعى...172

سيدعبدالكريم حسن پور

چكيده...172

مقدمه...173

جايگاه مسأله امامت...174

مهدويت و آموزه های مرتبط (منجى، غيبت، انتظار، قائم و رجعت)...178

اختلافات درون شيعى بر مسأله امامت و مهدويت...179

عوامل تقويت انديشه واقفيان...187

سيره سياسى امام كاظم علیه ...187

جايگاه بنيان گذاران واقفيه...190

ص: 10

نتيجه...191

منابع...191

نقش امام كاظم علیه السلام در تثبيت جانشينى امام رضا علیه السلام...194

سيدمنذر حكيم

چكيده...194

مقدمه...194

اوضاع حاكم بر عصرامام كاظم علیه السلام...195

1. انحراف فكرى و دينى...195

2. فساد اخلاقى و مالى...196

3. فساد و اختناق سياسى...197

4. مهرورزى مسلمانان نسبت به اهل بيت علیه السلام...199

5. قيام هاى مسلحانه...200

زمينه سازی امام كاظم علیه السلام برای امامت حضرت رضا علیه السلام...200

امام كاظم علیه السلام و مسأله جانشينى...203

وصيت امام كاظم علیه السلام در دوران اسارت و بازداشت ( 179- 183ق)...209

سفارش به اعلان امامت امام رضا علیه السلام در فرصت مناسب...210

نتيجه...212

منابع فرهنگ ساز در بررسى زندگانى امام كاظم علیه السلام بررسى تأثير روايات تاريخ بغداد درباره امام كاظم علیه السلام درمنابع بعدی...213

خديجه كيهاني

چكيده...213

مقدمه...214

حديث اول...215

حديث دوم...218

حديث سوم...221

ص: 11

حديث چهارم...223

حديث پنجم...225

حديث ششم...227

حديث هفتم...229

حديث هشتم...230

حديث نهم...232

نتيجه...233

منابع...233

روش تفسيری امام كاظم علیه السلام...235

سيده فاطمه علوي نژاد

چكيده...235

مقدمه...236

تفسير نقلى...236

معنای تفسير نقلى...237

بررسى كلام امام كاظم علیه السلام...237

نمونه هايى از روش تفسير قرآن به قرآن...238

الف) اثبات مردود بودن ايمان فرعون...238

ب) بيان حكم استحباب روزه در سه روز هفتم، هشتم و نهم ذی الحجه...239

نمونه هايى از تفسير قرآن به سنت در كلام امام كاظم علیه السلام...240

الف) استناد به قول پيامبر صلی الله علیه و آله و امام صادق علیه السلام...240

ب) روشن شدن معنای واژه با استناد به فعل پيامبر صلی الله علیه و آله...243

ج) روش تفسيری اجتهادی...244

امام كاظم علیه السلام و استفاده از روش تفسير اجتهادی...245

1. تفسير عقلى...245

2. تفسير فقهى...248

بيان حكم فقهى و سپس استناد به آيه...248

ص: 12

3. تفسير باطنى...249

امام كاظم علیه السلام و نمونه هايى از تفسير باطنى...249

1-3 - نحوه عرضه اعمال بر صلی الله علیه و آله...249

2-3 - لزوم پيوند ناگسستنى با امام...250

3-3 - بيان ولايت حضرت على علیه السلام با كمك شأن نزول آيه...250

4-3 - سيئه بودن بغض اهلبيت:...252

4. تفسير ظاهری...253

1-4 - بيان معنای آيه...253

2-4 - نحوه استفاده از اموال يتيمان...253

5. تفسير تاريخى...254

سير تحريم خمر...254

6. تفسير اعتقادی...255

1-6 - نعمت برای برخى افراد نقمت است...255

2-6 - ائمه وظايفى دارند كه شيعيان ندارند و بر عكس...256

تفسير لغوی...256

1-7- واژه «يعدلون»...257

2-7- «ساهون»...258

نتيجه...259

منابع...260

بررسى روايت پرداخت وجوهات بزرگان نيشابور به امام كاظم علیه السلام...263

مرضيه شريفي

چكيده...263

مقدمه...264

الف) بيان مختصری از روايت...265

ب) بررسى سند روايت...266

ج) انتقال روايت در منابع...267

ص: 13

د) بررسى متنى روايت...269

نتيجه...272

منابع...272

بانوان راوی امام كاظم علیه السلام...274

منيره شريعت جو

چكيده...274

مقدمه...275

الف) راويان بى واسطه با روايات منقول...276

1. ام احمد...276

1-1 . غسل روز جمعه...277

2-1 . حجامت...277

3-1 . وصايت امام كاظم علیه السلام...278

4-1 . حامل ودايع امامت...278

2. ام الحسين...284

3. سعيده...284

4. حبابه والبيه...286

ب) راويان بى واسطه، بدون روايت منقول...288

1. غُنيمه...288

2. ابوحبل...289

ج) راوی باواسطه...289

1. رقيه...289

نتيجه...290

منابع...291

بررسى زندگى امام كاظم علیه السلام در متون كهن فارسى(تا قبل از دوران صفويه)...295

فاطمه سادات زكي

چكيده...295

ص: 14

مقدمه...296

فصل اول: بررسى زندگى امام كاظم علیه السلام با تكيه بر متون كهن فارسى(تا دوران صفويه)...297

1. تاريخ نامه طبری(352 ق)...297

2. رساله خوارزمى (قرن 4ق)...297

3. مجمل التواريخ و القصص (سده 5-6ق)...299

4. نزهه الكرام و بستان العوام (قرن 6-7ق)...301

5. تاريخ طبرستان ( 613 ق)...302

آثار عمادالدين حسن بن على طبری...303

6. مناقب الطاهرين( 673ق)...304

تحفه الابرار فى مناقب الائمه الاطهار...306

8.تاريخ محمدی (708)...307

9. تاريخ بناكتى (717 ق)...309

آثار حمدالّٰله مستوفى...310

10 . تاريخ گزيده (730 ق)...311

الكاظم...312

11 . ظفرنامه...313

12 . نزهه القلوب...315

13 . راحه الارواح و مونس الاشباح (757 ق)...316

14 . تاريخ رويان (764 ق)...318

15 . الفصول الفخريه فى اصول البريه (قرن 8-9ق)...322

16 . تاريخ قم (805 ق)...323

17.تاريخ طبرستان و رويان و مازندران(881 ق)...326

18.تاريخ روضه الصفا( 903 ق)...327

فصل دوم: مقايسه متون كهن فارسى با تكيه بر زندگى امام كاظم علیه السلام...329

تولد...329

نام، لقب و كنيه...329

ص: 15

مادر...330

نص امامت...330

فضايل...331

1.كظم غيظ...331

2. عبادت...331

3. علم...332

4. علم غيب...333

انشعابات شيعه در زمان امام كاظم علیه السلام...334

امام در دوران مهدی عباسى...334

امام در زمان هادی عباسى و قيام فخ...335

امام در دوران هارون (170-193ق)...337

رابطه امام و شيعيان...339

شهادت...340

ماجرای پس از شهادت...341

مدفن...342

عمر...343

فرزندان...343

كرامات...344

نتيجه...346

منابع...347

سيمای امام كاظم علیه السلام در منابع صوفيه (بررسى تطور اخبار امام كاظم علیه السلام در منابع صوفيه از آغاز تا پايان قرن نهم)...350

زهرا مقدسي

چكيده...350

مقدمه...351

سير تطور سيمای امام كاظم علیه السلام در منابع صوفيه...354

ص: 16

محور اول...354

قرن چهارم...355

قرن پنجم...355

قرن ششم...357

قرن هفتم...357

قرن هشتم...359

قرن نهم...360

محور دوم...361

قرن هفتم...361

محور سوم...362

قرن هشتم...362

قرن نهم...363

خواجه محمد پارسا و عبدالرحمان جامى...363

محتوای دو كتاب...364

مقايسه روايات امام كاظم علیه السلام در دو كتاب...366

الف) ساختار كلى روايات...366

ب) منابع دو كتاب...366

ج) معرفى امام...367

د) شهادت امام...368

ه) جايگاه امام نزد خلفا...368

و) كرامات امام...368

نتيجه...370

منابع...371

تصوير امام كاظم علیه السلام در متون زهد و ارتباط مشايخ صوفيه با ايشان...372

محمد سوري

چكيده...372

مقدمه...373

ص: 17

متون زهد...377

ارتباط مشايخ صوفيه با امام كاظم علیه السلام...382

نتيجه...386

منابع...388

شخصيت امام كاظم علیه السلام در آثار خاورشناسان...392

سيدقاسم رزاقي موسوي

چكيده...392

مقدمه...393

امامان شيعه در دايره المعارف اسلام...395

حيات فردی امام كاظم علیه السلام در آثار خاورشناسان...396

معرفى اوليه امام...396

اعقاب امام كاظم علیه السلام...398

حيات علمى -فرهنگى امام كاظم علیه السلام در آثار خاورشناسان...399

خاورشناسان و جايگاه اخلاقى امام...399

خاورشناسان و مقام علمى امام...401

حيات اجتماعى -سياسى امام كاظم علیه السلام در آثار خاورشناسان...402

جانشينى امام از نگاه خاورشناسان...403

سياست امام و عملكرد خلفای عباسى...405

شهادت امام و پيامدهای آن...408

خاورشناسان و شبهه علم امام به شهادت...410

انشعاب شيعيان پس از شهادت امام...412

نتيجه...414

منابع...416

مناسبات امام كاظم علیه السلام با ايرانيان (با تكيه بر برمكيان)...418

سيدمحمود ساماني

چكيده...418

ص: 18

مقدمه...418

مفاهيم...419

تحليلى بر كميت روابط...420

الف) مناسبات امام كاظم علیه السلام با ايرانيان در مدينه...421

نيشابور...424

بيهق...425

قم...427

ری...427

ب) مناسبات امام كاظم علیه السلام با ايرانيان در عراق...429

ج) برمكيان ايرانى و امام كاظم علیه السلام...431

د) ياران ايرانى امام كاظم علیه السلام...436

نتيجه...439

منابع...439

محدوديت ها و زندان های حضرت موسى بن جعفر علیه السلام...443

عل اكبر ذاكري

چكيده...443

مقدمه...444

آغاز امامت...445

خلفای دوران امامت امام كاظم علیه السلام...446

درخواست فدك از مهدی عباسى...447

آغاز محدوديت برای امام كاظم علیه السلام...448

1. محدوديت در پاسخ به مسائل شرعى...449

2. محدويت نسبت به دريافت حقوق شرعى از شيعيان...450

3. محدوديت در معرفى جانشين...451

دو بار فراخوانى به بغداد در زمان مهدی...451

زندانى شدن حضرت در زمان مهدی...452

ص: 19

تصميم هادی بر دستگيری امام كاظم علیه السلام...453

زمان هارون الرشيد...454

مشكلات سال های اول خلافت هارون...454

برخورد امام كاظم علیه السلام در طواف با هارون...455

موسى بن جعفر علیه السلام و دستگاه خلافت هارون...455

1. در نزد يحيى بن خالد برمكى در مكه...455

2. ديدار با هارون در مدينه...457

آزار در مكه توسط موسى بن عيسى...458

محدوديت برای امام و يارانش...458

الف) على بن يقطين...459

ب) صالح بن واقد طبری...459

ج) صفوان جمال...459

زمينه ها و علل دستگيری امام...460

الف) توطئه يحيى برمكى...460

ب) سعايت على بن اسماعيل...462

ج) بيان حدود فدك برای هارون...463

د) مناظرات هشام بنحكم...463

دو بار دستگيری در زمان هارون...465

دستگيری امام كاظم علیه السلام در مدينه و اعزام به بصره...466

زندان های امام كاظم علیه السلام...467

1. زندان بصره...468

مكتوبات امام كاظم علیه السلام از زندان بصره...469

2.زندان فضل بن ربيع...470

الف) عبادت در زندان...470

ب) دعای حضرت برای نجات از زندان...471

3. زندان فضل بن يحيى...472

4. زندان سندی بن شاهك...472

ص: 20

اقوال درباره مدت زندان امام...472

نخست. چهارده سال ...472

ادله چهارده سال...473

نقد و بررسى...473

دوم. ده سال...475

نقد و بررسى...476

نامه يحيى بن عبدالّٰله به موسى بن جعفر علیه السلام...476

سوم. شش سال...478

چهارم. چهار سال...478

گزارش هايى از زندان موسى بن جعفر علیه السلام...481

1. عبادت در زندان...481

2. استفاده علمى از حضرت...481

3. پاسخ به پرسش ها...482

4. نامه از زندان به هارون...482

5. تأثير بر ديگران...482

6. مسموميت موسى بن جعفر علیه السلام...483

نتيجه...484

منابع...485

امام كاظم علیه السلام و سازمان وكالت...490

محمدرضا جباري

چكيده...490

مقدمه...491

معرفى سازمان وكالت...492

مؤسس سازمان وكالت ؛ امام صادق علیه السلام يا امام كاظم علیه السلام...494

نقش امام كاظم علیه السلام در رهبری سازمان وكالت...499

شخصيت و عملكرد وكلای امام كاظم علیه السلام...501

ص: 21

مفضل بن عمر جعفى...502

عبدالرحمان بن حجاج بجلى...504

عبدالّٰله بن جندب بجلى...508

على بن يقطين بن موسى بغدادى...510

يونس بن يعقوب بجليدهنى كوفى...513

اسامه بن حفص...515

ابراهيم بن سلام نيشابورى...516

ريزش های سازمان وكالت پس از شهادت امام كاظم علیه السلام...518

نتيجه...525

منابع...525

كرامات امام كاظم علیه السلام (بررسى موردی كرامت حركت درخت به دستور امام)...528

فاطمه كرمي

چكيده...528

مقدمه...529

پيشينه معجزه حركت درخت...529

گزارشى از متن روايت...531

سير تطور اين روايت در منابع...532

1. بصائرالدرجات...532

2. اصول كافى...532

3. ارشاد...532

4. تقريب المعارف...533

5. روضه الواعظين...533

7. الخرائج و الجرائح...534

مناقب...534

9. الثاقبفى المناقب...534

10 . كشف الغمه...535

ص: 22

11. الدرالنظيم...535

12 . مناقب طاهرين...535

13 . صراط المستقيم...536

14 . اثبات الهداه ...536

15 . مدينه المعاجز...536

16 . بحارالانوار...536

17.رياض الابرار...537

18.عوالم العلوم...537

بررسى سلسله سند بصائرالدرجات...537

1. نقد سندی...537

2. نقد محتوايى...538

تفاوت منابع در نقل اين روايت...539

نتيجه...541

منابع...541

تاريخچه حرم كاظمين...543

حسين ايزدي

چكيده...543

مقدمه...543

آغاز شكل گيری كاظمين...545

كاظمين در عهد آل بويه...547

كاظمين در دوره سلجوقيان...549

كاظمين در دوره حمله مغول...550

كاظمين در دوره آل جلاير تا صفويه...551

كاظمين در عهد قاجاريه...554

منابع...559

ص: 23

كتابشناسى امام كاظم علیه السلام...563

اباذر نصراصفهاني

مقدمه...563

فصل اول: كتابها...567

الف) فارسى...567

ويژه كودك و نوجوان...581

ب) عربى...585

ويژه كودك و نوجوان...596

ج) اردو...596

د) پشتو...598

ه) تركى...598

و) تركى آذربايجانى...598

ز) اسپانيايى...598

ح) انگليسى...599

ط) تاجيكى...599

ی) تاميل...599

ك) فرانسوی...599

فصل دوم: پايان نامه ها...600

الف) فارسى...600

ب) انگليسى...604

فصل سوم: مقالات...605

الف) فارسى...605

ب) عربى...616

ص: 24

مقدمه

تبیین سیره معصومان برای پیروان آنها به ویژه شیعیان از اهمیت ویژه ای برخوردار بوده و همواره بر شناخت و پیروی از آن اهتمام داشته اند. ارائه و شناساندن روش و سبک زندگی اهل بیت : به جامعه و پیروان آنها علاوه بر سیراب کردن روان تشنه مشتاقانی سبک و سیره معصومان می تواند در دنیای امروز راه گشای بسیاری از مشکلات بوده و در دفع و رفع ناهنجاری های اجتماعی و فرهنگی به کار آید. از طرفی شناخت ادوار زندگانی معصومان و شرایط حاکم بر آن برای درک رفتار آنان و فهم چگونگی رفتار آن بزرگواران با حاکمیت و شرایط عصر شان ضروری است. در واقع تبیین مناسب و فهم بهتر سیره آنان نیازمند بستر شناسی سیاسی، اجتماعی و فرهنگی می باشد.

از میان دوران پرفراز و نشیب تشیع به ویژه عصر حضور ائمه : زمان امامت حضرت موسی بن جعفر علیه السلام از اهمیت ویژه ای برخوردار است. از طرفی افکار و اندیشه های مختلفی در جهان اسلام پدید آمده و در این دوره از رونق برخوردار گشته اند. از طرف دیگر فرقه های مختلف و متعددی در میان مسلمانان شکل گرفته و هر کدام داعیه رهبری و هدایت جامعه را داشتند و از سوی دیگر جامعه شیعه هم پس از شهادت امام صادق علیه السلام با بحران مواجه گشته بود و افرادی مدعی جانشینی آن حضرت بودند. این در حالی بود که خلافت عباسی هم در پی یافتن جانشین امام جعفر صادق علیه السلام بود. در چنین فضا و شرایطی امام کاظم علیه السلام به امامت رسیدند و در آغاز با رعایت اصل تقیه اقدامات ویژه ای در پیشبرد جامعه

ص: 25

به سوی هدایت انجام دادند و پس از مدتی آرامش را بر شیعیان حاکم کردند و با گسترش و نهادینه کردن سازمان وکالت شبکه ارتباطی وسیعی در جامعه شیعی آن زمان پدید آورده که نقش مهمی در انسجام سیاسی، اجتماعی و فرهنگی شیعیان داشت. از طرفی اقدامات سیاسی امام کاظم علیه السلام به ظاهر متفاوت با امامان پیشین بود که آن هم برخاسته از جریان های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی زمانه بود تأکید امام کاظم بر حق اهل بیت ، و تبیین جایگاه علویان و عباسیان نسبت به پیامبر، رفع مشروعیت خلافت عباسیان و تعیین قلمرو آنان به عنوان حدود فدک از اقدامات سیاسی آن حضرت به شمار می روند. بنابراین مواجهه امام با خلفای هم عصر خود نیز از اهمیت خاصی برخوردار است.

اهمیت سیره و زمانه امام موسی بن جعفر علیه السلام و لزوم تبیین علمی و بررسی همه جانبه آن سبب گردید تا انجمن تاریخ پژوهان حوزه علمیه قم این مهم را در دستور کار خود قرار داده و همایشی با این عنوان طراحی کند. از این رو پس از تصویب اصل برگزاری همایش و رایزنی با شخصیت ها و مراکز علمی، شورای علمی همایش تشکیل و پس از تصویب موضوعات و محورهای آن، فراخوان را منتشر و مقالات متعددی دریافت کرد که علیرغم حجم بالای مقالات دریافت شده تعدادی که شرایط علمی لازم برای نشر را داشتند در دو جلد در اختیار علاقه مندان آن امام بزرگوار قرار می گیرد. از همه خوانندگان ارجمند به ویژه اساتید، محققان، طلاب و دانشجویان به ویژه کسانی که در این زمینه صاحب نظر هستند درخواست می شود با ارائه نظرات خود انجمن تاریخ پژوهان را در انجام وظایف خود و رفع نقایص این اثر یاری کنند.

بر خود لازم می دانیم تا از همه عزیزانی که در برگزاری هرچه بهتر این همایش یاری گر ما بودند تقدیر به عمل آورده، سلامتی و توفیق روز افزون آنان را از خداوند مسئلت نماییم. حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی که علاوه بر راهنمایی های ارزنده خود اجازه فرمودند تا خلاصه کتاب عقلانیت در اسلام

ص: 26

ایشان، زینت بخش این مجموعه باشد. حضرت آیت الله حسینی بوشهری مدیر محترم حوزه های علمیه، حضرت آیت الله اعرافی ریاست محترم جامعه المصطفی العالميه، حجت الاسلام و المسلمین شهرستانی نماینده محترم حضرت آیت الله العظمی سیستانی، حجت الاسلام و المسلمین محمد حسن اختری دبیر کل مجمع جهانی اهل بیت ، حجت الاسلام و المسلمين عماد معاون محترم پژوهش حوزه های علمیه، حجت الاسلام و المسلمین محمد هادی يوسفی غروی دبیر محترم علمی و اعضای محترم کمیته علمی همایش که هرکدام به سهم خود در برگزاری همایش مساعدت کردند.

حمیدرضا مطهری

مسئول انجمن تاریخ پژوهان حوزه علمیه قم

و مسئول برگزاری همایش سیره و زمانه امام کاظم علیه السلام

بهمن ماه یک هزار و سیصد و نود و دو

ص: 27

ص: 28

دگرگونی های فکری و فرهنگی عصر امام کاظم علیه السلام اصغر منتظر القائم

اشاره

*دگرگونی های فکری و فرهنگی عصر امام کاظم علیه السلام اصغر منتظر القائم(1)

چکیده

عصر امامت موسی بن جعفر علیه السلام (148- 183 ق) هم زمان با چهار خليفه عباسی بود. در این دوره در جهان اسلام، دگرگونی های فکری و فرهنگی گسترده ای به وجود آمد. از یک سو، رشد و گسترش فرقه هایی همچون مرجئه، معتزله، خوارج و غالیان در میان مسلمانان را شاهد هستیم و از سوی دیگر، فرقه های جدید فقهی اهل حدیث هم چون حنفی، مالکی و شافعی ظهور کردند. در این عصر پیروان آیین های یهودی، مسیحی، زرتشتی و صابئین در کنار مسلمانان زندگی می کردند و بر دامنه تغییرات فرهنگی اثرگذار بودند. امام کاظم علیه السلام، در این آشفته بازار فرهنگی، یکی از کارگزاران اثرگذار فکری به شمار می آمدند که برای اصلاح این آشفتگی، راهبردهای مهندسی فرهنگی مبتنی بر معارف اصیل قرآن، سنت نبوی و معارف اهل بیت را تدوین و اجرا می کردند. در این مقاله، با روش توصیفی - تحلیلی، دگرگونی های فکری و فرهنگی جهان اسلام همراه با تبیین شرایط تغییر و کارگزاران آن بررسی خواهد شد.

واژگان کلیدی: امام کاظم علیه السلام، تاریخ فرهنگ، تغییرات فکری و فرهنگی.

ص: 29


1- دانشیار گروه تاریخ دانشگاه اصفهان.

مقدمه

به تغییرات قابل رؤیت سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی يك منطقه در طول زمان که جریان تاریخی آن را متحول کند، دگرگونی گویند. در دگرگونی، دو عنصر مرتبط با هم یعنی تداوم و تغییر دیده می شود. سیر آرام تحول و گذر زمان، نمایشی از تغییر است. چگونگی درجات شدت و ضعف تغییر جوامع و مناطق جغرافیایی، در چشم انداز های سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی صورت می گیرد. به تغییرات فرهنگی مشهود در ادوار تاریخی، همراه با شناخت شرایط و کارگزاران تغییر که ما را در شناخت تاریخ فرهنگ و تفكر يك دوره یاری رساند، را دگرگونی فرهنگی می گویند.

این مقاله بر آن است تا به روش توصیفی - تحلیلی و با تکیه بر منابع اصلی، این فرضیه را اثبات کند که تداوم و تغییر فکری و فرهنگی پیوسته با تاریخ فرهنگی و فکری جهان اسلام در عصر امام کاظم علیه السلام مشهود است.

عصر امامت حضرت موسی بن جعفر علیه السلام

آن حضرت در هفتم صفر سال 128 هجری از مادرشان حمیده بربریه در ابوا به دنیا آمدند. ایشان به سبب عبادت و زهد بسیار به عبد صالح و به جهت حلم و فروبردن خشم و پایداری بر مشکلات به كاظم مشهورند و کنیه ایشان ابو الحسن و ابو ابراهیم است.(1) امام کاظم علیه السلام بیست سال از حیات خود را در دوران امامت پدرشان گذراندند و تحت راهنمایی و تربیت امام صادق علیه السلام بزرگ شدند و از نزدیک، جنبش علمی، مناظره ها و حلقه های علمی پدر را مشاهده می کردند. مکارم اخلاقی و زهد و دانش بی کران ایشان از روزگار جعفر بن محمد علیه السلام زبان زد

ص: 30


1- کلینی، اصول کافی، ج 3، ص 380، سبط بن جوزی، تذکره الخواص، ص313

بود. حضرت در علم و تواضع و بخشندگی بی نظیر بودند و نسبت به بداندیشان با احسان و گذشت برخورد می کردند و آنان را هدایت می نمودند. آن حضرت از همه کس به کتاب خدا آشنا و در خواندن آن از همگان خوش صداتر بودند. حضرت عابدترین، فقيه ترین، با سخاوت ترین و عالم ترین مردم روزگار خود بودند. ایشان نافله شب را به نماز صبح متصل می کردند و بسیار دعا می نمودند و مردم از تلاوت قرآن ایشان می گریستند و او را «زینت المتهجدين» می نامیدند.(1)

اوضاع سیاسی عصر امام کاظم علیه السلام

دوران امامت آن حضرت ده سال در عهد خلافت منصور عباسی گذشت. منصور در تمام ایام خلافتش از تعقیب و تهدید و آزار طالبیان و حبس و شکنجه و کشتار آنان پروایی نداشت. منصور به تعقیب مخالفان و سرکوب آنان تا پایان خلافت ادامه داد و هنگامی که عازم سفر حج شد، کلید خزانه ای را به همسر مهدی داد و گفت که پس از مرگ وی درب آن بگشایند و تأکید کرد شخص سومی از این جریان آگاه نشود. پس از مرگ منصور، مهدی بر تخت خلافت عباسی نشست و به اتفاق همسرش از آن خزانه بازدید کرد. او ناگهان در مقابل خود، عمارتی بزرگ دید که جوانان و پیران و کودکان فراوان طالبیان در آن کشته شده و اجساد آنان بر زمین افتاده و به گوش هر یک از آنان، برگهای حاوی مشخصات و نسب ایشان آویخته شده بود. این صحنه خوفناک مهدی را به وحشت انداخت و دستور داد گودالی کندند و اجساد بی شمار علویان کشته شده را در آن دفن کردند.(2) امام کاظم علیه السلام در طول ده سال خلافت منصور، به شدت زیر نظر بودند و جاسوسانی در مدینه، رفت و آمدهای آن حضرت را کنترل می کردند و

ص: 31


1- شیخ مفید، ارشاد، ج 2، ص 227
2- محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ج6، ص343.

یاران او را زیر نظر داشتند . آن حضرت نیز در تداوم سیاست تقیه پدر، از افشای اسرار امامت و اخبار خود و یارانش خودداری می کردند و با پیک های ویژه، دستورهای خود را به وکلا و شیعیانش ابلاغ می نمودند.(1) کنترل آن حضرت چنان شدید بود که ایشان حتی یک بار مجبور شدند به غاری در یکی از روستاهای شام پناه ببرند.(2) در دوران یازده سال خلافت مهدی، از فشارها و سختی های علویان تا حدودی کاسته شد. لذا آن حضرت از فرصت استفاده کردند و به بازپروری و سازماندهی شیعیان پرداختند، به همین سبب، مهدی عباسی دستور داد آن حضرت را دستگیر و روانه بغداد سازند. مهدی آن حضرت را به زندان انداخت ولی شب هنگام خواب امام على علیه السلام را دید که به وی فرمود: «آیا اگر در زمین به حکومت رسیدید می خواهید فساد برپا کنید و پیوند خویشاوندی تان را ببرید؟» مهدی در همان لحظه دستور داد آن حضرت را احضار کردند و پس از مذاکره با وی و اطمینان از این که امام کاظم علیه السلام قصد مخالفت با وی ندارد، بی درنگ آن حضرت را به مدینه منوره باز گردانید.(3) برخی از منابع چنین داستانی را به عهد هارون مربوط می دانند که وی امام کاظم علیه السلام را به بغداد احضار کرد و چندی نیز او را به زندان افکند ولی به سبب خوابی که دید، آن حضرت را آزاد کرد.(4) آن حضرت در چهارده سال دوران خلافت هارون، همواره زیر نظر قرار داشتند و نسبت به ارتباطات وی حساسیت بسیاری وجود داشت. سرانجام هارون به بهانه داعيه خلافت از سوی امام کاظم علیه السلام در تعیین حدود فدک و سخن چینی های محمد بن اسماعیل یا علی بن اسماعیل(5) دستگیری آن حضرت را دستور داد و

ص: 32


1- ارشاد، ج 2، ص 214
2- ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 311.
3- ابن خلکان، ج 5، ص 308.
4- کلینی، همان، ج 3، ص 384؛ ابن خلکان، همان، ج 5، ص 309.
5- اصول کافی، ج3، ص 320.

موسی بن جعفر علیه السلام، رنج های بسیاری در این راه تحمل کردند. انتقال از این زندان به زندان دیگر، آن حضرت را در تنگنای شدیدی قرارداد. وی مدتی در زندان بصره و سپس مدتی را در رقه تحت کنترل فضل بن یحیی برمکی گذراندند و مدتی را در زندان فضل بن ربيع، حاجب هارون، و سپس مدتی را زیر شکنجه های سخت زندان سندی بن شاهک طی کردند و سرانجام پس از 35 سال امامت در 25 رجب سال 183 قمری به تحریک یحیی بن خالد برمکی مسموم شدند و به شهادت رسیدند.(1)

جریان های فکری عصر امام کاظم علیه السلام

اشاره

حادثه سقیفه که نقطه عطفی در تعیین حدود مذاهب اسلامی و مبانی عقیدتی فرق اسلامی بود و کنار زدن اهل بیت از صحنه سیاسی و فرهنگی جهان اسلام، نخستین عامل اختلاف میان مسلمانان گردید. ولی عوامل دیگری هم چون اجتهاد صحابه، جلوگیری از نقل و تدوین و نشر حدیث، نفوذ فرهنگی یهودیان، مسیحیان و ملحدان و نشر افکار و شبهات آنان عليه اسلام، رسوخ دنیاطلبی و تفسیر انحرافی از عقیده اسلامی، اختلافات و درگیری های خلافت اموی و عباسی و ایجاد فرق انحرافی از سوی آنان برای مقاصد فرهنگی، سبب بروز اختلافات بیش تر عقیدتی، فکری و فرهنگی جهان اسلام بود. امام کاظم علیه السلام به شدت گرفتار اختناق، ممنوعیت، محدودیت، تعقیب و شکنجه و زندان و رواج اندیشه های التقاطی و مادی بودند. شیخ مفید، از دو نفر از کارگزاران فکری و فرهنگی آن عصر به نام هشام بن سالم جوزجانی و محمد بن علی بن نعمان مشهور به مؤمن الطاق نام یرده و به آشفتگی و سرگشتگی جامعه شیعه پس از شهادت امام صادق علیه السلام و

ص: 33


1- ارشاد، ج 2، ص 236؛ ابن خلکان، همان، ج 5، ص 309.

جریان های فکری جامعه اسلامی شامل مرجئه، قدریه، معتزله، خوارج و زیدیه اشاره کرده است(1).

1.مرجئه

این کلمه از مصدر ارجاء به معنای به تأخیر انداختن است. پس از پیکار صفین، درباره تعریف ایمان و کسی که تنها به زبان به شهادتین اعتراف کند و یا کسی که علاوه بر ایمان باید عمل به احکام داشته باشد، اختلاف نظر افتاد. خوارج، مرتکب گناه کبیره را کافر می دانستند. در برابر این فکر، گروهی از مسلمانان معتقد بودند که ایمان مسأله ای قلبی است و با عمل صالح و بایدها و نبایدها و تکالیف دین ارتباطی ندارد.(2) این گروه با توسل به آیه 106 سوره توبه که می فرماید: "برخی دیگر از گناهکاران آنهایی هستند که کارشان بر مشیت خدا موقوف است یا به عدل آنان را عذاب کند و یا به لطف و کرم از گناهشان در گذرد و خدا دانا و حکیم است." اعتقاد داشتند قضاوت درباره گناهکاران از وظایف ما در این دنیا نیست و باید داوری را بر عهده خداوند در روز قیامت گذاشت.

جریان مرجئه، اعتقاد داشتند که مسلمان با ارتکاب گناه کبیره از اسلام خارج نمی شود. همین عقیده، موجب شد که سیاست خود را بر اطاعت بی چون و چرا از دولت اموی استوار سازند. این فرقه، خلفا را چون به حکم ظاهر مسلمان بودند، مؤمن می شمردند و خروج بر آنها را روا نمی دانستند یا دست کم تشویق نمی کردند.(3) این عقیده که مرتکب کبیره از امت طرد نمی شود، بدان معنا بود که خلیفه اموی، به صرف این که مرتکب اعمالی شده که برخی مسلمانان

ص: 34


1- ارشاد، ج 2، ص213.
2- عبد القاهر بغدادی، الفرق بين الفرق، ص 145.
3- زرین کوب، تاریخ ایران بعد از اسلام، ص 363

آن را گناه می دانند، از عضویت در امت اسلامی محروم نمی شود. از این رو، قیام علیه امویان را مشروع نمی دانستند.(1) شیوه برخورد مرجئه با بنی عباس نیز مسالمت آمیز بود. مصالحه مرجئه با امویان و سکوت آنان در برابر مخالفت بنی امیه با کتاب و سنت، موجب جدایی قدریه از آنان گردید.(2) امام کاظم علیه السلام هم چون دیگر ائمه، در برابر اعتقاد نادرست مرجئه عقاید آنان را به ویژه درباره تشبیه و جسمانیت خداوند باطل شمردند؛ زیرا هر سه گروه مرجئه، خدا را جسم می دانستند در چهره آدمی،(3) آن حضرت در برابر اینان به شیعیانش هم چون هشام بن حکم، با یاد آوری آفرینش نظام خلقت به وسیله خداوند، توحید صحیح و دوری از شرک را آموزش می دادند.(4) درباره عقیده مرجئه فرمودند:

ایمان درجات و مراتبی دارد: مرتبه ای که در کمال، تمام است؛ مرتبه ای که کاملا ناقص است و مرحله ای میانه که می توان بر آن افزوده(5)

2.جهمیه

اینان پیرو جهم بن صفوان بودند که او در کارها به جبر قائل بود و اختیار را انکار می کرد. به باور وی، هیچ کس را جز خداوند توانایی بر کاری نیست و نسبت دادن کارها بر بندگان روی مجاز است. جهم بن صفوان در ماوراء النهر با حارث بن سريج متحد شد و بر نصربن سیار شورید و به دست مسلم بن احوز مازنی کشته شد.(6)

ص: 35


1- مونتگمری وات، ص 49.
2- حسين عطوان، فرقه های اسلامی در سرزمین شام ص 15.
3- ابوالحسن اشعری، مقالات الاسلامیین، ص 79.
4- ابن شعبه حرانی، تحف العقول، ص 447
5- رسول جعفریان، حیات فکری - سیاسی امامان شیعه، ص 420.
6- عبد القاهر بغدادی، همان، ص 154.
3.قدریه

بحث جبر و اختیار، از کهن ترین مباحثی به شمار می آید که در عقیده اسلامی ظهور نموده است. مباحثی در این باره در قرآن و سیره رسول خدا صلی الله علیه و آله و عترت ایشان وجود دارد و نخستین گفتگوهای کلامی درباره آن انجام گرفته است. اختیار انسان، محوری ترین اندیشه قدریه بود که به اختیار و انتخاب خود کاری را انجام می دهد و در برابر آنچه عمل می کند، مسئول است. کسانی هم چون معبد جهنی، غیلان دمشقی و حسن بصری به این مباحث پرداخته اند. عقاید قدریه از همان آغاز با مخالفت های صحابه و تابعین روبه رو شد و افرادی هم چون ابن عباس، جابر بن عبد الله انصاری، انس بن مالک و عبد الله بن عمر با آن به مخالفت پرداختند.(1) مسلک قدریه را در عراق معبد جهنی و در دمشق غيلان دمشقی تبلیغ می کردند ولی این اندیشه در عراق و بصره که پایگاه موالی بود، نشو یافت و به آرامی جای خود را به معتزله داد و این جریان فکری در عصر امام کاظم علیه السلام در میان معتزله سرایت داشت. آن حضرت به اصحاب خود هم چون يونس بن عبد الرحمان می فرمود:

آیا قدریه نمی دانند خداوند فرموده است: "مَا تَشَائونَ إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللَّه" آنان چیزی را جز آنچه خدا بخواهد نمی خواهند(2)

4.اهل حدیث

این دسته به ظاهر روایت تمسک می جستند. معاویه در جهت راهبردهای فرهنگی و ترویج نادانی و تقویت پایه های قدرت خود، گروهی از راویان و قصه پردازان را به دمشق فراخواند و با دادن پاداش چشم گیر، این گروه سیاست

ص: 36


1- همان، ص 11.
2- انسان، آیه 30.

هواداری از بنی امیه را طراحی کردند و برای امویان فضیلت تراشی نمودند. در تمامی عصر امویان، روایات بسیاری جعل و تحریف شدند به طوری که تنها 5374 روایت به ابو هريره نسبت داده شده و بخاری 446 روایت از وی نقل می کند.(1) این جریان تحریف و جعل روایت، به مرور گسترده تر شد به طوری که روند فکری جامعه اسلامی بر اساس این روایات شکل گرفت. پیروان این جریان در آغاز عثمانی نامیده شدند و سپس نام سنی به خود گرفتند.(2) امام کاظم علیه السلام هم چون اجدادشان در برابر این جریان فکری قیام کردند و به تبیین مکتب اهل بیت پرداختند. از آن جمله فرمودند:

کسانی که می پندارند خداوند به آسمان دنیا فرود می آید، خداوند فرود نمی آید و نیازی به فرود آمدن ندارد. تماشاگه خداوند در دوری و نزدیکی برابر است و دوری و نزدیکی برای او تفاوتی ندارد و به چیزی نیاز ندارد بلکه همه عالم به او محتاج است.(3)

نمونه دیگر درباره آیه: (الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى)(4) بود که اهل حدیث، ظاهر معنای آن را می گرفتند که خدا بر عرش ایستاده است. آن حضرت در رد نظر آنان فرمودند:

خداوند بر تمام امور کوچک و بزرگ عالم احاطه دارد.(5)

5.جریان فقهی ابوحنیفه

نعمان بن ثابت متولد سال علیه السلام80 و متوفای سال 150 هجری بود.(6) وی مدتی پیرو محمد نفس زکیه بود و پیشنهاد منصور برای منصب قضا را نپذیرفت. او یکی از

ص: 37


1- محمود ابوریه، شيخ المضيره ابوهریره، ص 86
2- رسول جعفریان، همان، ص 412.
3- عطاردی، مسندالامام الكاظم، ج 1، ص 260.
4- طه، آیه 5.
5- عطاردی، همان، ج 1، ص 262.
6- ابواسحاق شیرازی، طبقات الفقها، ص 87

امامان چهارگانه اهل سنت و جماعت است. پیروان وی را اهل رأي و اصحاب رأی و قیاس گویند؛ زیرا ابو حنیفه با نظایر و اشباه استنباط حکم می کرد و اصحاب رأي و قياس و اجتهاد و استحسان را روا می داشت. از شاگردان مشهور ابو حنیفه، محمدبن حسن شیبانی و قاضی ابویوسف، فقیه دربار هارون بود.(1) جریان فقهی وی از سوی موالی به ویژه در خراسان پیروان بسیاری پیدا کرد. امام كاظم علیه السلام درباره ابو حنیفه می فرمود:

هر کسی بدون آگاهی فتوا دهد، ملائکه در زمین و آسمان او را لعنت خواهند کرد. وای بر شما از قیاس! خداوند هر کسی را که پیش از شما به قياس دست زد هلاک کرد. لعنت خدا بر ابوحنیفه که می گفت: "على علیه السلام چنین گفت من هم چنان می گویم."(2)

6.جریان فقهی و حدیثی مالکی

مالک بن انس از فقها و محدثان مدینه و حجاز متولد سال 95 و متوفای 179هجری بود.(3) وی هماهنگ با سیاست های منصور بود. لذا منصور دستور داد تا کتابش به نام الموطا را بر مردم تحمیل کنند و مالک را سرپرست کارگزاران عباسی در حجاز قرار داد.(4) جریان فقهی وی به یکی از ارکان چهار فقه اهل سنت تبدیل گردید.

7.جریان فقهی امام شافعی

محمد بن ادریس شافعی متولد سال 150 و متوفای سال 204 هجری و از

ص: 38


1- ابوالمعالی محمد حسینی علوی، بیان الادیان، ص 31.
2- عطاردی، ج 1، ص 244
3- ابواسحاق شیرازی، همان، ص 53
4- سيد منذر حکیم، پیشوایان هدایت، ج 9، ص89

فقهای مشهور ساکن مکه بود.(1) جریان فقهی وی به یکی از چهار رکن فقه اهل سنت تبدیل شد. شافعی مذهب مالکی را با ابوحنیفه ممزوج کرد و فقه را از فقیه حنفی عراق محمدبن حسن شیبانی آموخت و جامع اصحاب حدیث و اصحاب رأی شد. اصل منابع اجتهاد شافعی قرآن، سنت، اجماع و پس از آن قیاس بود.

8.جریان فکری معتزله

ظهور اولیه معتزله را به داستان متواتری مربوط به حسن بصری دانسته اند که هنگام پاسخ به شاگردش واصل بن عطا درباره جایگاه مرتکب گناه کبیره گفت: «جایگاه چنین شخصی در "المنزله بين المنزلتين " قرار دارد.» از همین جا واصل از استادش کناره گیری کرد و حسن درباره وی گفت: «او از ما کناره گرفت.» بیش تر معتزله آرای واصل را پذیرفتند و او به عنوان مؤسس اصلی معتزله شناخته شد.(2) معتزله بر پنج اصل به عنوان اصول اعتقادی خود اتفاق نظر دارند؛ این اصول عبارتند از:

1-8-توحید یعنی خدا یگانه است و شریکی ندارد و شنوا و بیناست.(3)

2-8- اصل عدل به معنای خداوند عادل است. معتزله بر اختیار و تکلیف انسان اصرار داشتند. بر اساس این اصل، سرنوشت نهایی بشر را به دست خود وی می دانستند.

3-8- اصل وعد و وعید به معنای این است که خداوند در سرای دیگر، نیکوکاران را پاداش بهشت و بدکاران را کیفر دوزخ دهد.

4-8- «المنزله بين المنزلتين» به معنای این است که مرتکب کبیره فاسق است و در جایگاهی میانه کفر و ایمان قرار دارد.

ص: 39


1- ابواسحاق شیرازی، همان، ص 60
2- عبد القاهر بغدادی، همان، ص 75
3- اشعری، همان، ص 81

5-8- امر به معروف و نهی از منکر، به معنای در دل منکر را ناخوشایند دانستن و به زبان به معروف دعوت کردن و از منکر بازداشتن است.(1)

معتزله در توجیه عقلانی مسائل دینی، راه افراط را در پیش گرفتند و گاهی صفات متضاد به خداوند نسبت می دادند و گاهی صفاتی را که قرآن برای خداوند برشمرد، منکر می شدند. امام کاظم علیه السلام درباره آنان فرمود:

خداوند بالاتر از آن است که کسی بتواند به حقیقت صفت او برسد. پس او را آن گونه که خودش توصیف کرده، وصف کنید و از غیر آن بازایستید. (2)

کارگزاران فکری و فرهنگی معتزله، در عصر امام کاظم علیه السلام افرادی هم چون عمرو بن عبید و ابوالهذیل علاف بودند که شهرت بسیاری داشتند. ابوالهذیل افراد بسیاری از زرتشتیان را به اسلام دعوت کرده بود. در جریان این امواج فکری و فرهنگی، هشام بن حکم یکی از شاگردان امام کاظم علیه السلام مناظره های بسیاری با آن دو نفر(3) داشت که بنابر روایات شیعیان بر همه آنان پیروز می شد. وی ردیه های بر معتزله هم چون الرد على المعتزله نوشت.(4)

9.جریان غالیان

در عصر امامان صادقین علیه السلام غالیان به واسطه رهایی از انجام دادن واجبات دین و ترک محرمات، دنیاطلبی و کسب شهرت، جذب مریدان، تعصب و کج فهمی و بی بصیرتی در دین به جریان فکری و فرهنگی گسترده ای تبدیل شدند. آنان ابتدا ادعای ارتباط با امامان داشتند، سپس تحت تأثیر افکار خرمدینان، زندیقان، دهریان و مزدکیان مدعی نبوت و خدایی امامان شدند. پیروان غالیان پا را از این

ص: 40


1- اشعری، همان، ص 150 و مونتگمری وات، همان، 74.
2- اصول کافی، ج 1، ص 295.
3- شهرستانی، الملل والنحل، ج 1، ص 74 و 246.
4- رجال نجاشی، ص 330 ؛ عبدالله نعمه، فلاسفه الشیعه، ص 518

هم فراتر نهاده، مدعی تناسخ و نبوت و فرشته بودن رهبران خود هم چون ابو الخطاب اسدی شدند.(1) خلفای بنی عباس نیز استفاده فراوانی از آنان می کردند. به همین سبب، امام صادق علیه السلام برای جلو گیری از رسوخ افکار انحرافی و آشفتگی در عقاید شیعیان و جلوگیری از منزوی شدن و اتهام و بدبینی نسبت به تشیع، به خنثی سازی افکار منحرف آنان ناگزیر شدند و شیعیان را از ارتباط و هم نشینی با آنان بر حذر داشتند و غالیان را تکفیر می کردند و بر آنان لعنت می فرستادند. از آن جمله فرمودند:

از روایات ما جز آنچه را موافق قرآن و سنت و یا شاهدی از سخنان پیشین ما بر آنها داشته باشید نپذیرید.(2)

جریان غالیان در عصر امام کاظم علیه السلام تداوم یافت و دسته های گزافه گویان، فرقه های جدیدی پدید آوردند و عقاید گوناگونی را مطرح کردند؛ از جمله بقایای پیروان ابو الخطاب که محمد بن اسماعیل را جایگزین وی دانستند. از فرقه مبارکيه نیز دسته ای پدید آمدند که به نام پیشوای خود قرمطويه نبطی، قرامطه نامیده شدند. اینان معتقد بودند محمد بن اسماعیل نمرده و او مهدی قائم است و به پیامبری برخیزد و آیین حضرت محمد صلی الله علیه و آله را از میان بردارد و نسخ کند. آنان می گفتند محمدبن اسماعیل از پیامبران اولوالعزم است که هفت تن به نام های نوح، ابراهیم، موسی، عیسی، حضرت محمد صلی الله علیه و آله، على و محمد بن اسماعیل هستند.(3) فرقه ناووسیه از دیگر غالیان بودند. به اعتقاد آنان، امام صادق علیه السلام نمرده و نمی میرد و او مهدی است و سرانجام آشکار می شود و بر مردمان فرمانروایی می کند.(4) امام كاظم علیه السلام یارانش را از ارتباط با غالیان بر حذر می داشتند و افکار غلط آنان را

ص: 41


1- نوبختی، فرق الشيعه، ص 69 و 74.
2- عطاردی، همان، ج 1، ص 252.
3- فرق الشیعه، ص 10.
4- همان، ص 100.

تبیین می کردند و افکار مغیره بن سعيد و ابن ابی زینب را تکذیب می فرمودند و محمد بن بشیر را نجس می شمردند و بر او لعن می فرستادند.(1) آن حضرت اعتقاد درست درباره امامت را به یارانش آموزش می دادند تا در دام غالیان گرفتار نشوند.(2)

10.جریان خوارج

خوارج بیست فرقه بودند و هر فرقه نیز به گروه هایی تقسیم می شدند. اعتقاد مشترک همه آنان چنین است که امام على علیه السلام، عثمان، اصحاب جمل، حكمین، راضی شوندگان به داوری در میان آن حضرت، معاویه و کسانی که تصویب رأي حکمین یا یکی از آن دو را پذیرفتند، کافر هستند و قیام بر حاکم ستمگر واجب است.(3) محکمه، از ارقه، نجدات، صفریه، شبیبیه، شیبانیه و اباضیه مشهورترین گروه های خوارج بودند. آنان در دوره معاویه، عبدالله بن زبیر و عبد الملک بن مروان، پیوسته با خلفا درگیری داشتند. در این ایام مهلب بن ابی صفره و پسرانش طی نوزده سال پیوسته با خوارج در جنگ و گریز بودند. خوارج پیوسته با خلفای مروانی و عباسی درگیری داشتند. آنان در عصر امام کاظم علیه السلام در عمان و سیستان، با خلفای عباسی می جنگیدند. آنان در سیستان، در هر فرصتی که پیش می آمد، عليه والیان عباسی می شوریدند و تا خراسان پیشروی کردند. حصین خارجی در سال 175و حمزه بن اذرک در سال 178 علیه السلام قمری شورش کردند. جنبش خوارج در سیستان تا دوره معتصم تداوم یافت و به وسیله طاهریان سرکوب شد.(4)

خوارج اباضیه در سال 135 هجری تحت امامت جلندی بن مسعود به سواحل

ص: 42


1- عطاردی، همان، ج 1، ص 430.
2- همان، ص 315.
3- عبد القاهر بغدادی، همان، ص 42.
4- تاریخ سیستان، ص 154.

خلیج فارس رفتند و در سال 177 علیه السلام هجری، موفق به تشکیل دولتی در عمان شدند.(1)

11.جریان زندیقان

در عصر خلافت منصور، عبدالله بن مقفع برخی آثار مانویان را به عربی ترجمه کرد. برخی از مادیون و دهریون هم چون ابن ابی العوجا، حماد بن عجرد، یحیی بن زیاد و مطیع بن ایاس، در تأیید مذاهب مانوی، دیصانیان و مرقیونیان، کتاب هایی نگاشتند. به سبب نفوذ این افکار مادی و انحرافی، زندیقان فراوان شدند و اعتقاداتشان در میان مردم گسترش یافت. مهدی عباسی دستور داد تا کتبی در رد بر ملحدان و منکران دین نگاشته شود و به مبارزه با زنديقان همت گماشت.(2) جریان زندیقان پس از این هم خاتمه نیافت و خرمدینان در گرگان در سال 162 و بار دیگر در 181 قمری شورش کردند.(3) هم چنین در آذربایجان، اصفهان، ری، همدان و دیلم، سر به شورش برداشتند. آنان در آذربایجان، رهبری جاویدان بن شهرک را پذیرفتند. وی آیین خرمدینان را احیا کرد و به تناسخ معتقد بود. پس از مرگ وی به سفارش همسرش، خرمدینان بابک را به جانشینی وی برگزیدند. بابک تا دوران معتصم پیوسته با نیروهای عباسی و مسلمانان آذربایجان در جنگ و گریز بود.(4) المقنع از دیگر زندیقان بود که در سال 160 قمری ادعای پیامبری و تناسخ کرد. پیروان وی را سپید جامگان می گفتند. وی در سال 163 هجری پس از دو سال محاصره در قلعه «کش» کشته شد.(5)

12.اهل کتاب

از دیدگاه قرآن پیروان چهار آیین یهودی، مسیحی، زرتشتی و صائبی

ص: 43


1- نزوى عبر التاريخ، عبر التاريخ، ص 123
2- مسعودی، مروج الذهب، ج 4، ص315.
3- تاریخ طبری، ج 6 ص 373 و 471
4- ابن ندیم، فهرست، ص 610
5- تاریخ طبری، ج 6، ص 374

اهل کتاب محسوب می شوند.(1) از دوران هجرت، عده ای از یهودیان به آرامی مسلمان شدند و در عصر خلفا به صورت مشاوران خلفا در آمدند. کعب بن ماتع مشهور به کعب الاحبار، عبد الله بن سلام و محمدبن کعب قرظی از جمله اینان بودند. این گروه از یهودیان با راهبری فرهنگی، به نشر روایات تورات درباره تفسیر و شرح حیات پیامبران در جامعه اسلامی پرداختند. این روایات تحریفی و جعلی در حجم وسیعی به نام «اسرائیلیات» شکل گرفت و بسیاری از اخباریان و مورخان به آنها اعتماد کردند و آنها را نقل نمودند. امام کاظم علیه السلام همچون دیگر امامان شیعه، با بیان موثق اخبار انبیا، مبارزه با این تحریفات و اسرائیلیات را جزو راهبردهای فرهنگی خود و شیعیان قرار دادند.(2) در عصر حضرت یهودیان در یمن، بغداد، خوزستان، اصفهان، فارس، کوهستان، خراسان، شام، بیت المقدس، مصر و اندلس زندگی می کردند.(3) آنان گاهی در مناظره با مسلمانان در مورد عقاید اسلامی تشکیک ایجاد می کردند. گاهی نیز به خدمت امامان شیعه می رسیدند و سؤالات خود را مطرح می کردند. از جمله روزی عده ای از یهودیان خدمت امام صادق علیه السلام رسیدند و درباره تداوم جانشینی حضرت ابراهيم علیه السلام در نسل وی سؤال کردند. آن حضرت پاسخ را به فرزند پنج ساله خود موسی بن جعفر علیه السلام حواله نمودند. امام کاظم علیه السلام پاسخ لازم را به آنان دادند و یهودیان بر اثر جواب روشن آن حضرت مسلمان شدند(4)

علاوه بر یهودیان، گروهی از مسیحیان فرقه نسطوری نیز در یمن، مصر، برخی از شهرهای بین النهرین، بغداد، خوزستان، ری، فارس، خراسان، سیستان و

ص: 44


1- حج، آیه 17.
2- عطاردی، همان، ج 1، ص 275
3- اشپولر، تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی، ج 1، ص 393.
4- عطاردی، همان، ج 1، ص 161.

اصفهان، شام، بیت المقدس، ارمنستان و اندلس در میان مسلمانان زندگی می کردند.(1) به جز مسیحیان برخی از صابئین در شام، عراق، جزیره و خوزستان سکونت داشتند. زرتشتیان نیز در بسیاری از شهرهای ایران مثل خوزستان، فارس، اصفهان، ری، طبرستان، یزد، کرمان و خراسان زندگی می کردند.(2) در بغداد چنان اهل کتاب زیاد شده بودند که هارون دستور داد داروغه بغداد آنان را وادار کند تا لباس مخصوص بپوشند.

این گروه اهل کتاب گاهی خدمت امامان شیعه می رسیدند و به مناظره می پرداختند. از آن جمله، گروهی از دانشمندان مسیحی نجران خدمت امام کاظم علیه السلام رسیدند و پس از مذاکره با آن حضرت، ایمان آوردند و شهادتین گفتند.(3)

13.جریان زیدیه

زیدیان پس از قیام زیدبن علی بن الحسین علیه السلام به امامت زید معتقد شدند. اینان پس از قیام عبدالله بن معاویه و سپس محمدبن عبدالله مشهور به نفس زکیه و برادرش ابراهیم در سال 145 هجری در میان شیعیان قدرت گرفتند. اهم اعتقادات زیدیان را می توان چنین برشمرد:

1-13- فرزندان امام على علیه السلام از نسل امام حسن و امام حسین علیه السلام شایستگی امامت را به شرط قيام دارا هستند.

2-13- نص بر امامت على علیه السلام وجود ندارد و امامت ایشان به وصف است.

3-13- امام علی علیه السلام بر ابوبکر و عمر برتری داشتند ولی امامت به کسی می رسد که مردم از او اطاعت کنند.

ص: 45


1- اشپولر، همان، ج 1، ص 380
2- همان، ص 350.
3- عطاردی، همان، ج 2، ص 176

4-13- نباید ابوبکر و عمر را سب و لعن کرد ولی عثمان و طلحه و زبیر را نقض می کردند.

5-13- شایسته امامت کسی است که به دعوت خود خروج کند و بیعت با وی درست است.

6-13 - وجوب امر به معروف و نهی از منکر با شمشیر.(1)

زیدیان در عصر امام کاظم علیه السلام به رهبری حسین بن علی از نسل امام حسن علیه السلام به دلیل ستم واليان عباسی به علویان و اذیت و آزار آنان در سال 169 قمری، در مقابل هادی عباسی در مکه قیام کردند ولی از سپاه عباسی شکست خوردند و تعدادی در محل فخ در مکه به شهادت رسیدند. امام کاظم علیه السلام در برابر فرمانده عباسی از شخصیت معنوی وی دفاع کردند.(2) پس از شکست این قیام، ادریس بن عبد الله برادر نفس زکیه که زخمی شده بود، به مغرب اقصی رفت و قیام کرد و دولتی تشکیل داد. هارون الرشید، سلیمان بن جریر فقیه و متکلم زیدی را با وعده پاداش بسیار بفریفت و او را به نزد ادریس فرستاد تا او را مسموم کند. سلیمان نیز به مغرب رفت و ادریس را در فرصتی مناسب در سال 177 قمری مسموم کرد و فرار نمود.(3) جانشینان وی، دولت او را تا اوایل قرن چهارم ادامه دادند.

یکی دیگر از برادران نفس زکیه به نام یحیی بن عبدالله پس از قیام فخ به دیلم فرار کرد. وی یکی از راویان امام صادق علیه السلام بود. او با کمک پادشاه جستانی دیلم در سال 176 قمری قیام کرد. هارون فضل بن یحیی برمکی را مأمور خاموش نمودن قیام کرد. وی با امان نامه هارون موفق به دستگیری یحیی

ص: 46


1- اشعری قمی، المقالات والفرق، ص 145.
2- ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبيين، ص 380.
3- همان، ص 408

شد.(1) بدین سان این قیام ها تغییرات اجتماعی - فرهنگی گسترده و زود هنگامی را ایجاد می کرد و به دلیل تحت کنترل بودن امام کاظم علیه السلام و مشی تقیه آن حضرت، شیعیان عمل زده تحت تأثیر آنها قرار می گرفتند و در کوتاه مدت، جذب عقاید زیدیه می شدند. رهبران زیدیه گاهی رقابت های سختی با آن حضرت می کردند. از آن جمله سليمان بن جریر (متوفی 193) که به امامت مفضول بر فاضل قائل بود.(2)

14.جریان شیعیان اسماعیلی

پس از شهادت امام صادق علیه السلام گروهی از شیعیان مدعی شدند که اسماعیل فرزند آن حضرت، نمرده است و نخواهد مرد وهمو مهدی قائم و پس از پدرش امام است. اینان را اسماعیلیان ویژه یا خالصه می خوانند.(3) گروهی دیگر از شیعیان اسماعیلی، عقیده داشتند که پس از امام جعفر علیه السلام نواده او محمد بن اسماعیل امام است. به عقیده آنان، هنگامی که اسماعیل درگذشت، پسرش را جانشین قرار داد. پیروان این عقیده به نام پیشوایشان مبارک غلام اسماعيل، مبارکيه خوانده می شوند.(4) محمد چون به عمویش رشک می برد به وسیله یحیی برمکی فریفته شد و در سفر به بغداد نزد هارون از امام کاظم علیه السلام سعایت کرد و گفت:

من گمان نمی کردم در زمین دو خلیفه باشد، تا دیدم به عمویم موسی بن جعفر نیز سلام به خلافت می کنند.(5)

ص: 47


1- طبری، همان، ج 6، ص 449
2- شهرستانی، همان، ج 1، ص 16.
3- ارشاد، ج 2، ص 201.
4- اشعری قمی، همان، ص 152.
5- اصول کافی، ج 3، ص 414.

راهبردهای مهندسی فرهنگی امام کاظم علیه السلام

آن حضرت بر خلاف محدودیت، کنترل و فشار و تنگناهای سیاسی و از این زندان به زندان دیگر رفتن، در محیط پر آشوب فکری و فرهنگی جهان اسلام و کانون آن یعنی بغداد و مهاجرت دانشمندان ملل و نحل گوناگون به آنجاو ترجمه آثار علمی دهریان، مانویان و هندیان و میراث علمی ایرانی و سریانی و نفوذ گسترده افکار الحادی در جهان اسلام، شیعیان را با راهبردهای مهندسی فرهنگی خود، به ساحل نجات رسانیدند و مدعیان امامت را از سر راه خود برداشتند و با تبیین اعتقاد درست اسلامی و تدوین نقشه راهبردی فرهنگی، به صیانت و حراست از کیان اسلام و تشیع و عقاید دوست دارانش پرداختند. اهم اقدامات آن حضرت عبارتند از:

1. رهبری فکری مسلمانان و شیعیان: محافظت از عقاید اسلامی مبتنی بر قرآن و سنت و عترت و زدودن شبهات شیعیان و مسلمانان و حتی اهل کتاب با مناظره، اعزام مبلغ و تعیین وکلا، و نگارش میراث حدیثی و مجموعه روایاتی که از آن حضرت در مسند ایشان باقی مانده که شامل 2291 روایت، مناظره، دعا، رساله و غیره است. این حرکت علمی، به یک جنبش و جریان و دیده بان فکری و فرهنگی مستقل و اثرگذار ارتقا یافت. سنخ شناسی آنها شامل مباحث گوناگون عقاید، اخلاقیات و احکام دین است. مباحثی هم چون عقل و علم، توحید، اخبار انبیا و نبوت، امامت و رهبری و فضایل ائمه :، فضایل اصحاب، ایمان و کفر، اخلاق جمعی و ارتباطات، معاد، مواعظ، جنازه و احکام آن، ارث، وصیت، دیات، حدود، قضا و شهادت، نذر، صید، آزاد کردن بنده، اطعمه و اشربه، حیوانات، زینت، فرزند، طلاق، ازدواج، جهاد، حج، سفر، اقتصاد، سبک زندگی، زکات، روزه، نماز، طهارت، احتجاجات، دعا و قرآن از ایشان باقی مانده است.

2. نقد عقاید انحرافی و الحادی و ملل و نحل گوناگون: آن حضرت و

ص: 48

یاران ایشان با مناظره با اهل ادیان و فرق و پاسخ به سؤالات، شبهات و تشکیک های آنان، و نگارش ردیه ها، عقاید آنان را نقد می کردند؛ از جمله در ملاقاتی با یونس بن عبد الرحمان به نقد افکار ابوحنیفه پرداختند و او را از بدعت در دین بر حذر داشتند و فرمودند:

یا یونس از، بدعت گذاران نباش و هرکس اهل رأی گردید هلاک می شود. هر که خاندان رسول الله صلی الله علیه و آله را ترک کرد، گمراه می گردد و هرکس قرآن و گفتار رسول خدا صلی الله علیه و آله را کنار گذاشت، کافر شود.(1).

3.توانمندسازی فکری و عقلی شیعیان: آن حضرت برای شکوفایی استعداد و توانمندسازی یاران خود به مباحث تربیتی و آموزشی در رساله ای به هشام بن - حکم، به تبیین جایگاه عقل و بصیرت در اندیشه اسلامی پرداختند و فرمودند:

ای هشام، خداوند تبارک و تعالی اهل عقل و فهم را بشارت داده، می فرماید: «آن بندگان که سخنان را گوش می کنند و از بهترینش پیروی نمایند، آنان را خدا هدایتشان کرده و اینان خردمندان هستند.»(2) اي هشام، خداوند به وسیله عقل، حجت را بر بندگانش تمام نموده و با بیان آنها و ابلاغ به راهنمایان، به ربوبیت خود راهنمایی کرده است و فرموده: «خدای شما یگانه و جز او خدایی نیست؛ بخشنده و مهربان است. همانا در آفرینش زمین و آسمان و اختلاف شب و روز برای خردمندان نشانه هایی است.»(3)

در فقره دیگری از همین رساله فرمودند:

ای هشام، خلق را به طاعت خدا گماشته اند و جز به طاعت نجات نیست و طاعت به علم است و علم به آموزش، آموختن به عقل است و علم جز از دانشمند ربانی زاییده نشود و عالم را با عقل می توان شناخت(4)

ص: 49


1- عطاردی، همان، ج 1، ص 245.
2- زمر، آیه 18.
3- ابن شعبه حرانی، همان، ص 447
4- همان، ص 451.

این جریان عقل گرایی در فرهنگ شیعه، زمینه را برای رشد علوم عقلی و کلامی و فلسفی در میان شیعیان فراهم کرد و پس از این، متکلمان هم چون خاندان نوبختی و فضل بن شاذان نیشابوری و... پیدا شدند.

4. تدوین نظام آموزشی و پژوهشی: هسته سخت شیوه آموزشی و پژوهشی امام کاظم علیه السلام، بر سؤال از عالم و هم نشینی با حکما و کتابت علم بود. آن حضرت از قول رسول خدا صلی الله علیه و آله به یارانش می فرمود:

خردمندان امت من چهار چیز را عمل می کنند: گوش دادن به علم، محافظت از دانش، انتشار دانش در میان اهل علم و عمل به آن.(1)

شیوه آموزشی آن حضرت به گونه ای بود که دریچه های اجتهاد و نو آوری علمی بر روی آنان باز گردد و بنیان علمی آن ها تقویت شود و به خودباوری، استقلال و اعتماد به نفس دست یابند. تعقل و تفکر و مباحثه، سؤال مناظره و آشنایی با دیدگاه های دیگران، راه را برای تحقیق و جستجوی علمی و تحول و نظریه نو فراهم می کرد.

5. آن حضرت برای تشویق و دادن روحیه علمی به یاران خود، بارها مقام علمی و معنوی برخی از یاران را می ستودند و آنها را بهشتی معرفی می کردند. آن گونه که برای علی بن یقطین دعا کردند و او را اهل بهشت معرفی فرمودند.(2)

6. مناظره با ملل و نحل گوناگون: آن حضرت برای گسترش دانش و هدایت اهل کتاب و فرق اسلامی، به مناظره با آنان می پرداختند و یاران خود را نیز به مناظره و گفتگوی علمی تشویق می کردند؛ از جمله با یهودیان و مسیحیان مناظره می نمودند و آنان شیفته عقاید ایشان گردیده، مسلمان می شدند.(3) آن حضرت با رهبران فرقه حنفی مثل محمدبن حسن شیبانی و فقهای درباری مثل

ص: 50


1- عطاردی، همان، ج 1، ص 248.
2- همان، ج 1، ص 424
3- همان، ج 2، ص 161 و 170

قاضی ابویوسف درباره محرمی که زیر سایه برود مناظره هایی داشتند. امام كاظم علیه السلام در پاسخ به سؤال ابویوسف درباره محرمی که به اختیار زیر سایه رود و محرمی که در محمل سایه دار سوار شود. فرمودند:

محرم می تواند زیر سایه راه رود ولی نمی تواند سوار بر محمل سایه دار شود. محمد از پاسخ آن حضرت خندید و مسخره کرد. امام کاظم علیه السلام پاسخ دادند:

آیا از سنت رسول الله صلی الله علیه و آله تعجب می کنی و آن را مسخره می کنی؟ ای محمد احکام الهی قیاس بردار نیست و اگر کسی برخی را با برخی دیگر قیاس کرد گمراه می شود.(1)

آن حضرت به یاران خود که توانایی علمی داشتند هم چون محمدبن حکیم دستور می دادند در حلقه های علمی مسجد النبی حضور یابند و به مناظره و گفتگو با فرق دیگر بپردازند. محمد پس از بازگشت، گزارشی از مناظره خود خدمت امام کاظم علیه السلام می داد.(2)

7.تربیت اخلاقی جامعه: در عصر امام کاظم علیه السلام خلفای عباسی مثل مهدی و هارون، روزگار خویش را به عیش و عشرت می گذراندند. وقتی خلفا چنین روشی داشتند، جامعه نیز به روش آنان اقتدا می کرد. وقتی فساد و فحشا، شراب خواری و رشوه همه جا سرایت کرد، در این صورت رهبر معنوی جامعه به اتخاذ تدابیری برای رفع این معضل اخلاقی ناگزیر خواهد بود. لذا آن حضرت با راهکارهای گوناگون، به تربیت اخلاقی جامعه دست زدند. ایشان با عبادت و نقل دعاها و روایات گوناگون اخلاقی، اهداف تربیتی خود را دنبال می کردند. عبادت طولانی ایشان، زندانبانان را تحت تأثیر قرار می داد. مردم از تلاوت قرآن حضرت می گریستند و او را «زینت المتهجدين» می نامیدند.(3)

ص: 51


1- همان، ص 161.
2- رجال طوسی، ص505، شماره 844.
3- ارشاد، ج 2، ص 227

آن حضرت در برنامه تربیتی خود به یارانش می فرمود:

بهترین وسیله تقريب به خدا پس از معرفت، نماز خواندن و نیکی به پدر و مادر و دور کردن حسد و خودبینی و فخرفروشی است.(1)

8.کادرسازی و تربیت شاگردان: امام کاظم علیه السلام در برابر امواج سهمگین التقاط فرهنگی و هجوم افکار انحرافی، به کادرسازی روی آوردند و بر خلاف تنگناهای گوناگون، بنیان علمی، عقلی و اخلاقی و ایمان یاران و شیعیانشان را استوار ساختند. در منابع رجالی نام 274 نفر از راویان و یاران آن حضرت آمده است.(2) اینان در حدیث، فقه، ادبیات، تفسیر، کلام و تاریخ، تخصص داشتند و از حریم بنیان های فکری شیعه محافظت می کردند. در منابع رجالی شیعه، شش نفر به نام های یونس بن عبدالرحمان، صفوان بن یحیی، محمدبن ابی عمیر، عبد الله بن مغیره، حسن بن محبوب و احمدبن محمدبن ابی نصر، مورد وثوق و دارای جلالت علمی هستند.(3) علاوه بر این شش نفر، کسان دیگری مثل علی بن اسماعیل بن میثم تمار، هشام بن حکم، علی بن یقطین و محمدبن علی بن نعمان مشهور به مؤمن الطاق بودند که جنبش علمی شیعه را روشن نگه داشتند. در این جا مناسبت دارد برای تبیین نقش کارگزاران فکری و فرهنگی شیعه به معرفی چند نفر از یاران آن حضرت به پردازیم.

1-8-يونس بن عبد الرحمان

وی متولد حدود 120 هجری و از موالی علی بن یقطین و متوفای 208 هجری بود. در منابع رجالی 35 اثر برای وی درباره فقه و کلام تفسیر و حدیث ثبت شده است.(4) امام رضا علیه السلام درباره وی فرمودند: «او سلمان زمانش بود.» امام

ص: 52


1- ابن شعبه حرانی، ص 387
2- رجال طوسی، ص 342 - 365.
3- همان، ص 599، شماره 1050.
4- رجال نجاشی، ص 447

هادی علیه السلام نیز درباره کتاب يوم و ليله وی فرمودند: «این کتاب بر اساس دین من و پدران من نوشته شده و همه مطالب آن حق است.»(1)

2-8- علی بن اسماعیل

وی به متکلم مشهور بود و نخستین متکلم رسمی شیعه به شمار می آید. از جمله آثار وی کتاب های الامامه الطلاق، النكاح، مجالس هشام و المتعه است.(2)

3-8-هشام بن حکم

زادگاه وی کوفه بود و در بغداد تجارت می کرد و در محله کرخ ساکن بود و در سال 199 هجری از دنیا رفت. وی از بزرگترین متكلمان عصر امام صادق علیه السلام و امام کاظم علیه السلام بود. مناظرات بسیاری از وی نقل شده که با کمال شجاعت و مهارت با یک یک مخاطبان مباحثه و گفتگو می کرد. به همین سبب، در آثار وی چندین ردیه وجود دارد، مثل الرد على اصحاب الطبايع الرد على اصحاب الاثنين، الرد على ارسطاطالیس، الرد على الزنادقه و الرد على المعتزله. از دیگر آثار او کتاب های الامامة، المجالس في الامامه و الجبر والقدر بود. و کتابی نیز به نام الفاظ داشت که به املای امام صادق علیه السلام بود.(3)

هشام یکی از کارگزاران فکری بلندمرتبه در عصر امام صادق علیه السلام و امام کاظم علیه السلام به شمار می آید که تغییرات گسترده فرهنگی در کارنامه خود دارد. به همین سبب، مخالفان او به ویژه معتزله به او هتاکی می کردند.

4-8- مؤمن الطاق

نام وی محمدبن علی بن نعمان و ساکن کوفه بود. وی از قدمای متکلمان شیعه به شمار می آمد که با ابو حنیفه، مرجئه، معتزله و خوارج مناظره داشت. از جمله

ص: 53


1- رجال طوسی، ص 537.
2- رجال نجاشی، ص 252، شماره 661.
3- رجال طوسی، ص 330، شماره 475

آثار وی احتجاج درباره امامت امام على علیه السلام و رد بر خوارج و معتزله است. او یکی از یاران برجسته دو امام یاد شده بود و نقش برجسته ای در جریان فکری آن دوره داشت؛ به گونه ای که مخالفانش به وی «شیطان الطاق» لقب داده بودند.(1) بدین سان یاران و راویان امام کاظم علیه السلام نقش بزرگی در تغییرات فرهنگی بر عهده داشتند و موفق شدند اوضاع فرهنگی عصر خود را تغییر دهند.

نتیجه

در عصر امامت موسی بن جعفر علیه السلام (148-183ق) دگرگونی های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی گسترده ای در جهان اسلام اتفاق افتاد. این دگرگونی ها، شامل جریان زندقه، غالیان و معتزله، فراز و نشیب های گسترده ای داشتند. در این دوره، جریان های نوظهور تأثیرگذار حدیثی و فقهی مالکی، حنفی و شافعی را شاهد هستیم. امام کاظم علیه السلام در این عصر پر آشوب و متلاطم، برخلاف محدودیت ها و کنترل شدید و زندان های طولانی، با طراحی راهبردهای مهندسی فرهنگی، یک جریان تأثیر گذار فکری و فرهنگی را در جهان اسلام شکل دادند که تداوم نهضت علمی اجدادشان بود. آن حضرت با بیان روایات گوناگون شامل 2291 روایت، دعاهای گوناگون، مناظره با صاحبان ادیان و مذاهب، نقد عقاید انحرافی و تبیین و تشریح عقاید درست اسلامی و شیعی، تدوین نظام آموزشی برای پیروان خود، توانمندسازی فکری و عقلی شیعیان و کادرسازی و تربیت اخلاقی عناصر مؤثر کارگزار فرهنگی، جریان فرهنگی گسترده ای را به وجود آوردند که زمینه ساز یک جنبش فکری عقل گرایانه و فلسفی در میان شیعیان شد. یاران آن حضرت با نگارش رساله و ردیه و آثار گرانبها و نیز مناظره با فرق و ملل گوناگون، به توانمندسازی این نهضت علمی و فکری کمک کردند و به عناصر

ص: 54


1- رجال نجاشی، ص325، 886

تأثیر گذار فرهنگی در این عصر تبدیل شدند. بدین سان تداوم و تغییر فکری و فرهنگی در میان شیعیان، پیوسته با تاریخ فرهنگی جهان اسلام در عصر امام کاظم علیه السلام دیده می شود.

منابع

*قرآن مجید

1. ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، بیروت: دارالاضواء، 1405 ق.

2. ابن ندیم، فهرست، تصحیح و ترجمه محمدرضا تجدد، تهران: امیر کبیر، 1366ش.

3. ابوریه محمود، شيخ المضيره ابوهریره، ترجمه محمد وحید گلپایگانی، تهران: کتاب فروشی محمدی، 1343ش.

4. ابن شعبه، حرانی حسن بن على، تحف العقول عن آل الرسول، ترجمه احمد جنتی عطایی، تهران: انتشارات علميه اسلاميه، بی تا.

5. اشپولربر تولد، تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی، ترجمه جواد فلاطوری، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، 1373ش.

6. اشعری، ابوالحسن علی بن اسماعیل، مقالات الاسلاميين و اختلاف المصلين، ترجمه محسن مؤیدی، تهران: امیر کبیر، 1362 ش.

7.اشعری قمی، سعد بن عبدالله، المقالات و الفرق، تصحیح محمد جواد مشکور، ترجمه یوسف فضایی، تهران: انتشارات عطایی، 1371ش.

8.اصفهانی، ابوالفرج، مقاتل الطالبيين، تحقیق احمد صقر، بیروت: الاعلمی للمطبوعات، 1408 ق.

9. بغدادی، عبد القاهرة الفرق بين الفرق، به اهتمام محمد جواد مشکور، تهران: انتشارات اشراقی، 1385ش.

ص: 55

10. نویسنده گمنام، تاریخ سیستان، تصحیح ملک الشعرای بهار، تهران: مؤسسه خاور، 1366 ش.

11. جعفریان، رسول، حیات فکری سیاسی امامان شیعه :، قم: انتشارات انصاریان، 1377ش.

12. حکیم سید منذر و همکاران، پیشوایان هدایت، ترجمه سید حسین اسلامی، مجمع جهانی اهل البيت :، 1385 ش.

13. زرین کوب، عبد الحسين، تاریخ ایران بعد از اسلام، تهران: امیر کبیر، 1363 ش.

14. سبط ابن جوزی، تذکره الخواص، بیروت: مؤسسه اهل البيت، 1401ق.

15. شهرستانی، ابوالفتح محمد بن عبد الكريم، الملل والنحل، تحریر و ترجمه، مصطفی خالقداد هاشمی، تصحیح سید محمدرضا جلالی نائینی، تهران: انتشارات اقبال، 1362 ش.

16. شیرازی، ابو اسحاق، طبقات الفقهاء، تصحيح الشيخ خليل الميس، بیروت: دار القلم ، بی تا.

17. طبری، محمد بن جریر، تاریخ، بیروت: مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، 1409 ق.

18.طوسی، حسن بن محمد، رجال، تحقیق سید محمد صادق آل بحر العلوم، نجف: مطبعه حیدریه، 1381ق.

19. - اختيار معرفه الرجال، تحقيق محمد تقی فاضل میبدی و سید ابوالفضل موسویان، تهران: انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1382 ش

20. عطاردی، عزیزالله، مسند الامام الكاظم علیه السلام، مشهد: الموتمر العالمي للامام الرضا علیه السلام، 1409 ق.

21. عطوان، حسین، فرقه های اسلامی در سرزمین شام، ترجمه حمیدرضا شیخی، مشهد: بنیاد پژوهش های اسلامی، 1371ش.

22. علوی، ابو المعالي محمد الحسینی، بیان الاديان، تصحیح عباس اقبال، تهران: انتشارات ابن سینا، بی تا

ص: 56

23. فرای، ریچارد، تاریخ ایران از فروپاشی دولت ساسانیان تا برآمدن سلجوقیان، ترجمه حسن انوشه، تهران: امیرکبیر، 1372ش.

24. کلینی، ابو جعفر محمد بن یعقوب، اصول کافی، ترجمه و شرح محمدباقر کمره ای، تهران: انتشارات اسوه، 1372 ش.

25. مسعودی، علی بن الحسين، مروج الذهب، تحقيق محمد محيي الدين عبدالحميد، بیروت: دار المعرفه، بی تا.

26. مفید، محمد بن نعمان بغدادی، ارشاد، ترجمه و شرح رسولی محلاتی، تهران: انتشارات علمیه اسلامیه، 1347 ش.

27.نجاشی، ابوالعباس احمد بن علی کوفی، رجال، قم: النشر الاسلامی، 1413 ق.

28.نزوى، عبر التاريخ، وزاره الميراث والثقافة القومي، عمان: مسقط، 2001م.

29. نعمه، شیخ عبد الله، فلاسفه شیعه، ترجمه سید جعفر غضبان، تهران: انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، 1367ش.

30. نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعه، ترجمه و تعليق محمدجواد مشکور، تهران: علمی و فرهنگی، 1361 ش.

ص: 57

آسیب شناسی چالش های آغاز امامت امام کاظم علیه السلام علیرضا بهرامی

اشاره

*آسیب شناسی چالش های آغاز امامت امام کاظم علیه السلام علیرضا بهرامی(1)

چکیده

آغاز امامت امام کاظم علیه السلام، هم زمان با فراگیری چالش جانشینی در اذهان شیعیان امام صادق علیه السلام بود. مطالعه روایات معصومان، نشان می دهد طراحی ویژه اهل بیت : به گونه ای صورت گرفته که اصول شناخت امام در زمان بروز چالش، در اختیار مردم است. نص، علم و ودایع امامت، از جمله ابزارهای رفع حیرت است. باور عمومی جامعه، بر خود معرفی امام استوار است؛ در حالی که تعالیم اهل بیت به همراه خواص اصحاب، از تأثیرگذاران اصلی صحنه به شمار می آید. این مقاله جستاری در آسیب شناسی این چالش است.

واژگان کلیدی: جانشینی امام، فطحیه، امام کاظم علیه السلام

اشاره

امامت در اندیشه شیعی، عهدی الهی است که خداوند به مانند نبوت بر آن احتجاج نموده(2) و تمام دین شمرده شده(3) و اراده خداوند بر اتمام امر آن تعلق

ص: 58


1- دانش آموخته حوزه و کارشناس ارشد علوم حدیث گرایش کلام و عقاید. Alirezab60@ gmail.com
2- اشاره به حدیث شریف نبوی «يَا عَلِيُّ إِنَّ اَللَّهَ اِحْتَجَّ فِي اَلْإِمَامَةِ بِمِثْلِ مَا احْتَجَّ فِي النُّبُوَّةِ». (کلینی، کافی، ج 2، ص 284 ح 7 و 588 ح3)
3- همان، ج 1، ص 489

گرفته است.(1) این بر خلاف اندیشه اهل سنت است که این نهاد را قضیه ای صرفا منوط به مصحلت جامعه و اختیار امت و بر آمده از ضرورت اجتماع بشری می دانند.(2) شیعه، اتمام تحقق وعده های الهی در حق مردمان را به معرفت حجت وابسته می داند(3) و امام، عاملی است که این نهاد در سایه سار او ادامه می یابد. امیر المؤمنين علیه السلام امام را این گونه معرفی می فرمایند:

امامان از طرف خدا تدبیر کنندگان امور مردم و کارگزاران آگاه بندگانند(4)

این به معنای نیابت الهی در اداره جامعه است که قوانین خداوند را در جامعه اجرا می کند.

پس از تمسک به قرآن کریم - بر پایه اصل استناد به امام معصوم و حجت دانستن قول ایشان به روایات همیشه یکی از منابع اصلی شناخت امام شناخته می شود. بازشناسی جانشینی از مهم ترین مباحث این حوزه است که از دو بعد نگاه دینی و نگاه دین داران قابل بررسی است. از این میان، نگاه دوم علاوه بر مسأله شناخت، ترسیم فضای فکری حاکم بر جامعه مورد مطالعه را نیز نمایان می سازد. از همین رهگذر، امکان آسیب شناسی این نگاه در مقایسه با رویکرد اول فراهم می شود. به نظر می رسد این فرایند، نگاهی عمیق و جایگاهی بلند در بحث امام شناسی در پی خواهد داشت.

نکته ضروری دیگر آن که از مجموعه روایات، بایستی منظومه ای در فهم و شناخت امام ترسیم کرد و سپس به نتیجه گیری پرداخت. این کار در عصر حاضر، کار دشواری به نظر نمی رسد؛ اما بررسی جامعه دوره مورد مطالعه و میزان دسترسی ایشان به این نصوص، علاوه بر نگاه یاد شده، دقت خاصی را می طلبد.

ص: 59


1- همان، ص 482 و ج 2، ص 413.
2- نک: عبدالرحمان بن خلدون، مقدمه ابن خلدون، ص 203 ابونعیم اصفهانی الامامة و الرد علی الرافضة ص 24
3- سیدرضی، نهج البلاغة ص 264، خطبه 189.
4- همان، ص 198 خطبه 152.

در این مقاله با رویکرد فوق، به بازخوانی معیارهای جانشین امام و هم چنین راه های اثبات و ابراز جانشین در دوره آغاز امامت امام کاظم علیه السلام خواهیم پرداخت و از پرتو ترسیم این دو مسأله، به واکاوی جریان فطحیه(1) و مباحث مرتبط با آن در این دوره می پردازیم.

از آنجایی که تکیه اصلی مقاله بر روایات اهل بیت، به ویژه صادقين علیه السلام خواهد بود، به اقتضای منطق فهم احادیث، از دو نکته مهم نمی توان چشم پوشید:

نکته اول: فهم مخاطبان و روحیه پرسش گری ایشان و فضای حاکم بر جامعه، از عناصر مؤثر در القای معارف به شمار می رود. مطالعه روایات و گزارش های تاریخی، گویای ترسیم مؤلفه های اصلی شناخت امام در کنار باورهای عمومی از شناخت امام است. تبیین بحث مهدویت و بالاخره ارائه الگوی اهل بیت در هدایت جامعه به امام جانشین، از ویژگی های این دوره است. چالش های پدید آمده و زمینه های آن، تأثیر انکارناپذیری در استدلالی شدن عقاید شیعه دارد و پویایی آن را نشان می دهد. از رهگذر این نکته، می توان ادعا کرد که نگاه بدبینانه به جریان های چالشی منتسب به شیعه، عکس العملی جز تلاش در جهت طرد ایشان از جامعه شیعی به دنبال نخواهد داشت. در حالی که پیدایش این چالش ها و طرح آن در جامعه شیعه، به ترسیم دقیق تر و عمیق تر اندیشه های شیعی انجامید.

نکته دوم: تحلیل تعامل اصحاب ائمه با جریانهای چالشی در طول دوره امامت، نشان می دهد دو گونه عمل با این جریان ها وجود داشته است. حذف گروه های انحرافی مانند خط الوهیتی - انحرافی غلو و هضم جریان هایی که افساد در پی نداشتند مانند خط معرفتی - فضیلتی غلو، فطحیه و حتی بدنه عمومی واقفیه - به خلاف سران ایشان - مشهود است. حضور و پذیرش گروه دوم در

ص: 60


1- اگر چه انحرافاتی مانند «ناووسیه» هم در منابع فرق و مقالات به این دوره نسبت داده شده، فرقه خواندن آن و چالش بودن چنین گروه هایی که در گهواره تولد از دنیا رفته اند با نقد جدی روبه روست.

جامعه شیعی، از طرفی باعث گرایش و در نهایت اعتقاد به مسیر اصلی امامت شیعی شد و از طرف دیگر، فرصت تئوری سازی و نظام مندی را از ایشان گرفت.

این دو نکته، گویای تعالیم هدایت بخش امامان شیعه در تشکیل جامعه شیعی منسجم و استدلالی است و نگارنده با ملاحظه این دو نکته، به تحلیل روایات پرداخته است.

نکته دیگر آن که فضای چالشی متأثر از شبهه، فضایی گذرا و نیازمند فرصت بازیابی است. در نگاه مجموعی به این اتفاقات، تأثیر مثبت آن در پیش برد اندیشه شیعی نمایان است.(1)

1.معیارهای جانشین امام

اشاره

مجموعه روایاتی که از صادقین علیه السلام در این باره وارد شده در بصائر الدرجات و کافی در ابواب متعدد آمده است. صفار قمی در جزء دهم و ابواب «فِي الْأَئِمَّةِ أَنَّهُمْ يَعْلَمُونَ الْعَهْدِ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ فِي الْوَصِيَّةِ إِلَى الَّذِينَ مِنْ بَعْدِهِ»، «فِي الْأَئِمَّةِ أَنَّهُمْ يَعْلَمُونَ إِلَى مَنْ يُوصُونَ قَبْلَ موتهم مِمَّا يُعَلِّمَهُمْ اللَّهُ»، «فِي الْإِمَامِ أَنَّهُ يُعْرَفُ مَنْ يَكُونُ بَعْدَهُ قَبْلَ مَوْتِهِ»، «فِي الْإِمَامِ أَنَّهُ يُعْرَفُ مَنْ يَكُونُ بَعْدَهُ قَبْلَ مَوْتِهِ» و «فِي الْإِمَامِ الَّذِي يُؤَدِّي إِلَى الْإِمَامَ الَّذِي يَكُونُ مِنْ بَعْدِهِ» آورده است. کلینی نیز در ابواب 59 تا 63 کتاب الحجة به احادیث مربوط اشاره کرده است. در نهایت، عنوان «باب الأمور التي توجب حجة الإمام» جامع به نظر می رسد. در منابعی مانند غیبت نعمانی در باب «مَا جَاءَ فِي الْإِمَامَةِ وَ الْوَصِيَّةِ وَ أَنَّهُمَا مِنَ اللَّهِ عزوجل وَ بِاخْتِيَارِهِ ، وَ أَمَانَةٍ يُؤَدِّيَهَا الْإِمَامُ إِلَى الْإِمَامِ بَعْدَهُ» روایاتی آمده، اما به نظر می رسد محوریت دو کتاب کافی و بصائر(2)به اتقان بحث می افزاید.

ص: 61


1- برای آگاهی از تفصیل بیش تر تأثیر مثبت شبهات و چالش ها نک: مطهری، مجموعه آثار: ج 1، ص 473
2- کلینی دنبال ترسیم منظومه اعتقادی و صفار در صدد روش شناسی معرفت امام است.

در ادامه به مجموعه ای از روایات این ابواب اشاره می کنیم که شاخصه های اصلی را بیان می کنند تا با ترسیم منظومه ای از اعتقادات در باب امامت، بتوانیم شاخصه های اصلی را که محور قرار می گیرند، از شاخصه های دیگر که به عنوان مؤلفه های معین شناخته می شوند،(1) تمییز دهیم.

1-1نص

وصیت آشکارترین معیار شناخت امام نزد جامعه شیعی است؛ چه آن که امام دارای شرایطی است که شناخت معیارهای جانشینی او جز با راهنمایی معصوم پیشین ممکن نیست. منابع کالامی، این معیار را در قالب نص معرفی کرده اند.(2) عبدالله بن ابی یعفور از امام صادق علیه السلام نقل می کند:

امام نمی میرد تا این که (به امر الهی) می داند چه کسی بعد از اوست، پس به او وصیت می کند.(3)

این وصیت تنها به عنوان مبرز پیمان الهی است و به هیچ وجه از قبیل وصیت پادشاهان به شمار نمی رود. در حقیقت امام معصوم در طول عمر شریف خود، اجازه می یابد این عهد را برای مخاطبانی ابراز کند.

عمرو بن اشعث می گوید:

از امام صادق علیه السلام شنیدم که می فرمود: «آیا گمان می کنید که وصیت کننده ما به هر کس خواست وصیت می کند؟ به خدا سوگند نه! بلکه عهدی از خدا و رسولش به یکایک امامان است تا این که امر امامت به صاحبش برسد.»(4)

ص: 62


1- مقصود از معیارهای اصلی، مؤلفه هایی است که وجود آن قطع به جانشینی را در پی دارد؛ به خلاف معیارهای معین که در کنار معیارهای اصلی نقش آفزاینده دارند.
2- طوسی، الاقتصاد، ص 375
3- کلینی، پیشین، ج 1، ص 691.
4- همان، ص 693، ح 2.

در این روایات، بحث از وصیت است که امری الهی به شمار می آید و به دست امام نیست و حتی زمان ابراز آن نیز به امر خداست. این ملاک، مهم ترین عامل شناخت جانشین شناخته می شود و همه جریانهای چالشی شیعی و حتی عباسی، در جهت اثبات این معیار در حق خویش تلاش می کردند.(1)

2-1.علم

از جمله مهم ترین معیارهای جانشین امام، بهره مندی از علم امامان پیشین است. این علم که از سنتهای پیامبران به شمار می رود، به میراث منتقل می شود و حتی قابل ازدیاد نیز هست.(2) زمان انتقال این علم از امام پیشین به امام جانشین نیز معین، و ساعتی پیش از شهادت امام پیشین معرفی شده است.(3) در اهمیت علم ائمه، همین بس که کتاب کافی، افزون بر یازده باب به بیان این جایگاه عظیم ائمه پرداخته و صفار در کتاب بصائر، معرفت شناسی اهل بیت را بر بنیان بحث از علم آغاز نموده است.

علم به عنوان معیاری مهم در شناخت جانشین، ودیعه الهی است که به جانشین امام منتقل می شود. برید بن معاویه می گوید:

از امام باقر علیه السلام درباره آیه (انَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى أَهْلِها وَ إِذا حَکَمتُم بَيْنَ النَّاسِ أَنْ تَحکُمُوا بِالْعَدْلِ) پرسیدم. فرمود: «مقصود ما هستیم؛ یعنی امام اول به امام بعدی کتاب ها و علم و سلاح را تحویل دهد.»(4)

محط بحث در این روایت سخن از کتب، علم و سلاح، به عنوان امانت های الهی است که باید به دست صاحب حقیقی آن سپرده شود.(5)

ص: 63


1- نک: طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج7، ص 566 - 571 .
2- نک: صفار، بصار الدرجات، ص 392 تا 396
3- کلینی، پیشین، ج 2، ص 273-279
4- کلینی، پیشین، ج 1، ص 688 ح1
5- در روایت دیگر باب، عبارت «هر آنچه نزد اوست» آمده که مجموعه علوم و ودایع را می تواند شامل شود. (کلینی، پیشین، ص 690 ح 4.)

توجه به یک نکته ضروری به نظر می رسد. گرچه هیچ یک از جریانهای معارض و چالش آفرین در عرصه جامعه، توان مقابله با علم امامان معصوم را نداشتند، سخن از علم و مراتب آن با توجه به دو خطر جریان های فکری - فرهنگی از سویی و فشارهای گوناگون به سبب جریان غلو از سوی دیگر، کار آسانی به نظر نمی رسد. به گزارشی از بیان علوم امام که در کافی و بصائر آمده توجه کنید. سیف تمار می گوید:

با امام صادق علیه السلام در حجر (اسماعيل) با جماعتی از شیعیان نشسته بودیم. امام فرمود: «جاسوسی در اطراف ما هست؟» به اطراف نگاه کردیم و کسی را ندیدیم؛ گفتیم: «جاسوسی نیست.» پس فرمود: «به خدای کعبه و خدای این ساختمان - سه بار قسم را تکرار کرد - اگر همراه موسی و خضر بودم، آنان را آگاه می کردم که عالم تر از آن دو هستم، و از آنچه به آن دست نیافته بودند آگاهشان می کردم، زیرا به ایشان علم ما كان (علم گذشته) داده شده و علم ما یکون و ما هو كائن (علم آینده تا قیامت) به ایشان داده نشده بود، در حالی که ما از رسول خدا به ارث برده ایم.»(1)

3-1.ودایع

ودایع امامت، از جمله مباحث مهم شناخت امام نزد خواص و عوام است. این ودایع که هم مجموعه علوم انتقالی و هم مجموعه ولایی ائمه را در بر می گیرد، از انظار عمومی مخفی بوده و عده ای خاص امکان مشاهده آن را یافته اند.

بحث از این ودایع و تعداد آن و محتویاتش، گسترده و خارج از از حوصله این نوشتار است، اما به گزارش هایی از معرفی آن به عنوان معیار جانشین امام

ص: 64


1- کلینی، پیشین، ج 1، ص 648، ح 1؛ صفار، پیشین، ص 149 و 250.

اکتفا می کنیم. احمد بن محمد بن ابی نصر بزنطی می گوید:

به ابوالحسن رضا علیه السلام گفتم: هنگامی که امام می میرد به چه چیز امام بعدش شناخته می شود؟ فرمود: «امام علامت هایی دارد از جمله آن فرزند بزرگ تر بودن و دارای فضل و وصیت است و بر سایر مدعیان پیشی می گیرد. پس پرسیده می شود فلانی به که وصیت کرد؟ گفته می شود: به فلانی، سلاح در میان ما اهل بیت به منزله تابوت میان بنی اسرائیل است؛ امامت همراه سلاح است؛ هر کجا سلاح باشد، امامت نیز هست.»(1)

در این روایت، به فضل و وصیت و فراگیری عمومی اشاره می شود، اما در نهایت به یک شاخصه اصلی اشاره و بر آن تأکید ویژه می گردد. همراهی همیشگی سلاح به عنوان یکی از ودایع امامت، نکته ای است که هر گونه شائبه در خلط و تطبيق چندجانبه سایر شرایط را تحت تأثیر قرار می دهد.

از جمله نکات بسیار مهم دیگر، سخن از سلاح پیامبر صلی الله علیه و آله است که گستردگی وجود آن در روایات، اهمیت فوق العاده این ودیعه امامت در بین سایر ودایع را نشان می دهد. تأکید بر سلاح، علاوه بر آن که همان شمشیر حضرت است، از حق حاکمیت و ولایت اهل بیت بر جامعه و در اختیار داشتن جهاد حکایت می کند. جمله «وَ إِنَّ قَائِمَنَا مَنْ لَبِسَ دِرْعَ رَسُولِ اَللَّهِ»(2) نشانه همین نکته است.

این گمانه نزد نگارنده بسیار قوی است که تعبیر به سلاح، کنایه از حیطه و گستره ولایت سیاسی - اجتماعی اهل بیت است. تفسیر سلاح پیامبر صلی الله علیه و آله و آنچه در چپ و راست آن نوشته شده، شرایطی خاص برای مدعی جانشینی ایشان دارد و تأكید بني الحسن بر بودن سلاح نزد ایشان و رد قوی داعیه ایشان توسط امام صادق علیه السلام، از جایگاه رفیع آن را نمایان می سازد و از تلقی سلاح به عنوان ابزار

ص: 65


1- کلینی، پیشین، ص 708 ج1
2- صفار، پیشین، ص 175 ح 4.

اعمال ولایت در جامعه حکایت دارد(1). در «باب الأمور التي توجب حجه الامام» تصریح و تأکید بیشتری بر این امانت ها شده است. تمييز بين شاخصه های اصلی و فرعی در این روایات دیده می شود و امامت دایر مدار سلاح شمرده شده است. عبدالاعلی می گوید:

از امام صادق علیه السلام پرسیدم: چه دلیلی علیه کسی که به ناحق ادعای امامت دارد، هست؟ فرمود: «درباره حلال و حرام از او سؤال می شود.» سپس به من رو کرد و فرمود: «سه حجت است که در غیر صاحب مسند امامت جمع نمی شود: شایسته ترین فرد پس از امام پیشین است؛ سلاح (پیامبر) نزد اوست و وصیت آشکار در حق اوست، به گونه ای که اگر وارد مدینه شوی و از همه، حتی بچه ها بپرسی فلانی به چه کسی وصیت کرد، می گویند: به فلان بن فلان».(2)

نکته ظریف در این روایت، این است که سؤال از مسائل فقهی به عنوان شناخت امام برای همه قشرها معرفی نشده، بلکه برای شناخت و ناحق بودن مدعیان، آن هم توسط خواص اصحاب است. می توان گفت دو کارکرد مهم سؤال اقناع منکر و ابطال قول مدعی است. در روایت امام رضا علیه السلام به این نکته آشکارا اشاره شده است. احمد بن عمر می گوید:

از امام رضا علیه السلام درباره آنچه به شناخت امام رهنمون می شود پرسیدم. فرمود: «رهنمونی بر او به بزرگی و فضل و وصیت است (به گونه ای که) هرگاه قافله ای وارد شهر شود و بپرسند: "به فلانی به چه کسی وصیت کرد؟" گفته شود: "فلان بن فلان". بر گرد سلاح بگردید (نزد هر کس سلاح بود همو امام است)، ولی سؤالها [ی فقهی] حجت نیستند.»(3)

ص: 66


1- همان، ص 184، ح 37.
2- همان، ص 709، ح 2.
3- همان، ص 711، ح 5.

به تصریح ملاصالح مازندرانی و علامه مجلسی، معیار نبودن سؤالات فقهی مربوط به عوام است که قوه تحلیل گونه سؤال و بازشناسی پاسخ را ندارند.(1)

در هر حال تأكيد بر ملاک بودن سلاح و امر به دایر مدار بودن تشخیص امام بر این مسأله، به جهت ملاک تصمیم گیری در فضای شبهه و در دست داشتن معیاری همگانی و عامه فهم است که همه مؤلفه های دیگر را تحت الشعاع قرار می دهد.

4-1.سن

همان گونه که در روایات گذشته ملاحظه می شود، فرزند بزرگ بودن نیز از جمله معیارهای جانشین به حساب می آید. ملاک سن اگر چه معیاری برای شناخت امام است، به خلاف معیارهای گذشته مقید شده است. هشام بن سالم از امام صادق علیه السلام روایت می کند:

امامت در (فرزند) بزرگ تر است مادامی که در او عیبی نباشد.(2)

مفهوم «عاهه» و دایره آن، نیازمند بررسی دقیق است، اما در هر حال فرزند بزرگ از جمله معیارهای شناخت جانشین به شمار می رود. نکته قابل اشاره آن که معیارها مضمحل نمی شوند و اگر در دوره ای معیاری تقویت و به آن تمسک شود، به معنای از بین رفتن سایر معیارها نیست. بر همین اساس، تأکید بر سن در روایت امام رضا علیه السلام نیز دیده می شود. سن در زمره معیارهای معین محسوب می گردد و به منزله علامتی برای شناخت و پی گیری سایر ملاکها مؤثر است.

ص: 67


1- مازندرانی، شرح اصول کافی، ج 6، ص 106؛ مجلسی، بحارالانوار، ج25، ص 167.
2- همان، ص 711، ح 6.

2.آسیب شناسی شناخت معیارهای جانشین

اشاره

همواره شناخت امام جانشین، با چالش هایی روبه رو بوده و توده های جامعه شیعی و گاهی خواص، با مشکل تطبيق معیارها بر اشخاص و تأخیر ملاک های اصلی و تقدیم معیارهای معین و فرعی مواجه بوده اند.

از آنچه گفته شد، پیداست که در جامعه شیعی، شکی در مورد معیارهای جانشین نیست و شیوع و تکثیر روایات در میان ایشان جای تردیدی باقی نمی گذارد. تنها مشکل مصداق شناسی معیارها و تقدیم معیارهای اصلی، شناخت امام را در دوره کوتاهی بر ایشان دشوار می سازد.

پس از تذکر این نکته کوتاه، به آسیب شناسی جریان فطحیه می پردازیم و به نقاط حساس در معیارهای شناخت امام در این دوره اشاره می کنیم.

فطحیه
اشاره

بی شک، جریان فطحیه، مهم ترین چالش دوره تاریخی مورد بحث در حوزه درون مذهبی است. فارغ از موجی که این جریان در مسیر حرکت شیعه ایجاد کرد، تکامل و پویایی به وجود آمده در اثنای این وقایع دارای اهمیت است. در این بخش، ضمن شخصیت شناسی عبدالله افطح، به بررسی سیر تکامل اندیشه فطحیه در تاریخ تشیع و مهم ترین چالش های فکری ایشان می پردازیم.

شخصیت عبدالله

او بزرگترین فرزند امام صادق علیه السلام پس از جناب اسماعیل بود. شیخ مفید او را دچار انحراف عقیدتی می داند و از تمایلات او به حشویه و مرجئه خبر می دهد.(1)

ص: 68


1- مفید، ارشاد، ج 2، ص 210.

ایشان ضمن آن که ارجاء او را به داشتن نظر منفی درباره امام على علیه السلام و عثمان و بدگویی در مورد ایشان تفسیر می کند، دو روایت از امام صادق علیه السلام می آورد

امام صادق علیه السلام هنگامی که عبدالله از نزد ایشان خارج شد، فرمود: «او مرجئی بزرگ است.» هم چنین روزی عبدالله در وقت سخن گفتن حضرت برای اصحاب، بر ایشان وارد شد. هنگامی که حضرت او را دیدند ساکت شدند و پس از خارج شدن او فرمودند: «آیا نمی دانید او از مرجئه(1) است.»(2)

شیخ مفید در نهایت، بزرگترین مانع برای رد امامت او را ناتوانی از پاسخ گویی به سؤالات فقهی اصحاب می شمرد.(3) اما در هر حال، بزرگان اصحاب امامیه و فقهای ایشان، پس از شهادت امام صادق علیه السلام گرفتار شبهه فطحیه شدند.

شیخ طوسی در این زمینه می نویسد:

کسانی که به امامت او قائل شدند عموم بزرگان شیعه و فقهایشان به این قول گرویدند و به جهت روایتی از ائمه که امامت در فرزند بزرگ امامی است که از دنیا می رود، دچار شبهه شدند. سپس او را با سؤالاتی از فقه آزمودند که پاسخ آن را نداشت و به سبب آن که اموری مرتکب شد که شایسته نیست از امام سرزند، (مگر تعداد اندکی، بقیه از امامتش برگشتند).(4)

فراگیری شبهه مشایخ و فقهاء شیعه، نکته مهمی است که از طرفی پیدایش و تطور چالش را نشان می دهد و از طرف دیگر، دفع روشمند و عالمانه آن را ضروری می سازد.

غائله عبدالله بسیار کوتاه بود. او تنها هفتاد روز (یا نود روز)(5) پس از شهادت

ص: 69


1- چنان که خواهد آمد این ارجاء به معنای تاخیر عمل از عقیده (که اصطلاح سنی آن است) نیامده بلکه بدگویی در حق امام علی علیه السلام و عثمان گفته شده است
2- مفيد، الفصول المختاره، ص 312؛ تستری، قاموس الرجال، ج 6، ص 294، رقم 4241
3- همان
4- طوسی، اختیار معرفة الرجال، ج 2، ص 524 و 525، شماره 472.
5- قمی، سفينة البحار، ج 2، ص 928

امام صادق علیه السلام از دنیا رفت و کسانی که در این مدت از شبهه امامت او رها نشده بودند، پس از وفاتش به امامت امام کاظم علیه السلام قائل شدند و روایت «أَنَّ اَلْإِمَامَهَ لاَ تَکُونُ فِی اَلْأَخَوَیْنِ بَعْدَ اَلْحَسَنِ وَ اَلْحُسَیْنِ» را پذیرفتند و همان تعداد اندک نیز به جریان اصلی شیعه بازگشتند.(1)

نکته جالب آن که حرکت شیعه، بر اساس مؤلفه های شناخت امام در جریان فطحیان دیده می شود که سوای خطا در تشخیص از نوعی بازگشت از خطا در روند شناخت امام نزد فطحیان نشان دارد. همان گونه که در سیر بحث آشکار شد، ایشان امامت در فرزند بزرگ را ملاک قرار می دهند و نامزد امامت را عبد الله تلقی می کنند. در مرحله بعد سؤال از او، شیوه تثبیت نزد برخی می شود (گرچه تعصب و نپذیرفتن این شیوه پس از ملاک قراردادن امامت فرزند بزرگ تر در عمار ساباطی و یارانش دیده می شود)، اما در نهایت با وفات او و باقی نگذاشتن هیچ فرزند پسری از خود،(2) عمده طرفدارانش به روایت «امامت پس از حسن و حسین علیه السلام در دو برادر جمع نمی شود، برگشتند و به امامت موسی بن جعفر علیه السلام قائل شدند.

جریان فطحیه، قاعده مندی و تابعیت اصول و ضوابط شیعه در تشخیص امام را به روشنی در مقابل چشم هر ناظری قرار می دهد. روزی امام صادق علیه السلام با سرزنش، توبیخ و موعظه به او فرمود:

چه چیز نمی گذارد مانند برادرت باشی؟ به خدا قسم من نور (امامت) را در او می شناسم! عبدالله گفت: «برای چه نور را در او می بینی! مگر نه آن که پدر و مادر من و او یکی هستند؟» امام صادق علیه السلام به او فرمود: «او از من است و تو پسرم هستی»(3)

ص: 70


1- طوسی، پیشین.
2- نوبختی، فرق الشیعه، ص 89
3- کلینی، پیشین، ج 2، ص 69، ح 10.

ناپایداری این چالش و رویشی که وی در تفکر شیعه ایجاد خواهد کرد، در سخنان امام صادق علیه السلام دیده می شود. حضرت به موسی علیه السلام فرمود:

ای پسرم! به زودی برادرت بر زیرانداز من می نشیند و پس از من ادعای امامت می کند. پس حتی یک کلمه با او نزاع نکن، زیرا او اولین کسی است که به من ملحق می شود.(1)

بررسی یک نکته برای روشن شدن بحث شایسته است. عبدالله واجد چه شرایطی بود که نظرها را به سوی خود جلب کرد؟ مجموعه گزارش ها نشان می دهد او دارای شرایط زیر بود

1. فرزند بزرگتر بود؛ البته بعد از اسماعیل که در زمان پدر از دنیا رفته بود؛

2. غسل و نماز امام را در ظاهر بر عهده داشت؛

3. انگشتر امام به او رسیده بود؛

4. امام را به خاک سپرده بود.

جمع این شرایط در عبارت شهرستانی آمده است:

افطحیه به انتقال امامت از صادق علیه السلام به فرزندش عبد الله افطح معتقد شدند. او با اسماعیل از یک پدر و مادر است و مادرشان فاطمه دختر حسین بن حسن بن على علیه السلام است. او بزرگترین فرزند امام صادق علیه السلام بود. [فطحيان] گمان کردند که حضرت فرمودند: «امامت در بزرگترین فرزندان ائمه است» و فرموده: «امام کسی است که در جایگاه من بنشیند» و عبدالله در جایگاه ایشان نشست و امام را فقط امام غسل می دهد و نماز بر او می گزارد و انگشترش را بر می دارد و به خاک می سپارد. عبدالله همه این کارها را بر عهده داشته است. امام صادق علیه السلام امانتی به یکی از یارانش سپرد و فرمود تا به هر کس آن را طلب کرد تحویل دهد و او را امام قرار دهد. عبدالله امانت

ص: 71


1- طوسی، پیشین

را طلب نمود. با همه اوصاف عبد الله بعد از پدرش تنها هفتاد روز زنده بود و پس از مرگش فرزند پسری به جای نگذاشت.(1)

بررسی یکایک این موارد، به مباحث تاریخی و عقیدتی نیاز دارد که به برخی از آنها در فصول بعد پرداخته خواهد شد، اما به نظر می رسد همین مقدار از شرایط برای ایجاد چالش نزد برخی شیعیان می تواند کافی باشد. این مؤلفه ها به نظر شیخ مفید، به قدری قوی است که اگر نص صریح بر صرف امامت از او وارد نشده بود، شهرت او و ظهور سایر شرایط، موجب قول به امامت او می شد. وی می گوید:

اگر عیبی نبود که از امامت او جلوگیری کند، برگرداندن نص از او از طرف پدرش روا نبود و اگر امامت را از او برنگردانده بود، در او ظهور می یافت. و اگر امام صادق علیه السلام نصی درباره او گفته بود، در میان یارانش معروف بود. دلیل بطلان عقیده فطحیان، ناتوانی ایشان از ارائه نصی درباره امامت عبدالله است.(2)

در این میان، به نبود نص از امام صادق علیه السلام بر امامت عبدالله بسیار تأكيد شده است. این بحث به صورت تفصیلی خواهد آمد، اما نکته ای که در این جا ضروری است آن که نص در میان مؤلفه های شناخت و تشخیص امام، بر سایر مؤلفه ها تأثیر می گذارد. در هر حال، ملاک مسن تر بودن او نزد عموم شیعیان، وصیت و علم را تحت الشعاع قرار داد و باعث شد تا بدون توجه به «عاهه»، گرایش هایی به سمت او ایجاد شود.

همان گونه که گذشت، معیار سن مقید به نبود عیبی در فرزند بزرگتر است که در ادامه به بررسی آن می پردازیم.

ص: 72


1- شهرستانی، الملل و النحل، ج 1، ص 167
2- مفيد، الفصول المختارة ص 312.
مقصود از «عاهة»

در روایت امام رضا علیه السلام از جمله شرایط امام بودن، «مبرءا من العاهات، محجوبا عن الآفات»(1) است. ابن منظور می گوید:

عاهه به معنای آفت است؛ چه ظاهری گفته می شود: «عاه الزرع و المال يعوه عاهه و عؤوها»؛ یعنی در آن آفت افتاد؛ و چه باطني، اعرابی می گوید:

«العاهون» یعنی اهل نیرنگ و ناپاکی.

ملا صالح مازندرانی معتقد است:

عاهه و آفت، یک معنا دارد و آن عامل فاسد کننده ای است که به چیزی می رسد؛ یعنی باعث خارج شدن آن عضو از طبیعتش می شود. ممکن است مقصود از عاهه، بیماری هایی باشد که باعث دوری گزیدن مردم می شود مانند جذام و مقصود از آفت، بیماری های روانی و درونی(2)

وی هم چنین دایره این عیوب را به عيوب عقلی گسترش می دهد و می گوید:

مادامی که در آن آفتی نباشد یعنی آفت بدنی یا عقلی؛ پس جایگاه امامت از نقص در اعضا و عقل، منزه است.(3)

در حالی که برخی مبرا بودن از عاهه را به خلقت سالم از عیب های ظاهری می دانند.(4)

از نظر جمع بندی بحث لغوی، می توان گفت «عاهه» از طرفی هم عيوب ظاهری و هم عیوب باطنی جسمی را شامل می شود و از طرف دیگر،

ص: 73


1- کلینی، پیشین، ج 1، ص 507.
2- نک: شرح اصول کافی، ج 5، ص 249.
3- همان، ج 6، ص 106.
4- «لَمْ يَزَلْ الامام مبرة مِنَ الْعَاهَاتِ ، أَيْ مستوى الْخِلْقَةِ مِنْ غَيْرِ تشویه». (طریحی، مجمع البحرین، ج 2، ص 1296.

غیر جسمی را نیز در بر می گیرد. در بررسی چالش های بعد از شهادت امام صادق علیه السلام مسأله معیوب بودن عبد الله افطح مطرح شده است. افطح به معنای بزرگی پا و یا پهن بودن سر است. بی شک این عیب ظاهری، مانع تعلق امر امامت به اوست. شیخ مفید علاوه بر این، «عاهه» در عبدالله را مشکل عقیدتی او نیز تفسیر می کند:

اهل امامت که به امامت موسی کاظم علیه السلام اعتقاد دارند، بر داشتن عیب دینی عبدالله هم کلام هستند؛ زیرا او به اندیشه های مرجئی معتقد بود که در مورد حضرت على علیه السلام و عثمان بدگویی می کنند.(1)

در هر حال، منشأ ایجاد چالش در جریان فطحیه و سرایت آن به بدنه جامعه شیعی، امور دیگری مانند فرزند بزرگ تر بودن و وصیت امام صادق علیه السلام است و وجود عيوب ظاهری، مانع شبهه زدایی از اذهان شیعیان در مقطع حساس جانشینی نشده است.

نمونه یک تعامل درست با چالش فطحية

آن چه گذشت، بیان معیارها، آسیب شناسی تطبیق و شناخت این معیارها بود. در ادامه، به گزارشی اشاره می شود که در کتاب شریف کافی درباره تعامل برخی اصحاب با این فضای چالشی و تطبیق و تقدیم نصوص شناخت امام بر اساس ضوابط تعليم گرفته از معصومان است.

هشام بن سالم(2) می گوید: پس از وفات امام صادق علیه السلام من و مؤمن الطاق در

ص: 74


1- مفيد، پیشین، ص 312
2- در سند حدیث، ابویحیی الواسطى مورد گفت و گو واقع شده است. مجلسی روایت را به علت وجود او مجهول می داند، علاوه بر آن که احتمال ضعف آن را نیز مطرح می کند (مرآة العقول، ج 4، ص 94). او سهیل بن زیاد (خویی، معجم رجال الحدیث، ج 22، ص 85 رقم 14929) است که نجاشی درباره او می گوید: «قَالَ بَعْضُ أَصْحَابِنَا لَمْ يَكُنْ سُهَيْلٍ بِكُلِّ الثبت فِي الْحَدِيثِ» (ص 192، رقم 513). ابن غضائری نیز به گونه ای تردید آمیز با او برخورد می کند و می گوید: «حديثه يعرف تاره و ينكر أخرى و يجوز أن يخرج شاهدا» (ج1، ص 66). مرحوم خویی، با بیان سه نکته مبنی بر این که ابویحیی کنیه معروف زكريا ابن یحیی - ثقه - است و ناممکن بودن دسترسی بر اسم ابویحیی واسطی، قضاوت در مورد او را ناتمام می گذارند. (همان، ج8 ص 357، رقم 5643). بسیاری از رجاليون دیگر هم چون تفرشی، در نقدالرجال (ج 2، ص 386، رقم 2495)، نمازی شاهرودی در مستدرکات علم الرجال (ج 4، ص 184، رقم 6752) و اردبیلی در جامع الرواة (ج 1، ص 394) و دیگران، ضمن پذیرش نام و کنیه سهيل بن زياد ابویحیی الواسطی، به نقل اقوال دیگران پرداخته اند. تنها سید علی بروجردی در طرائف المقال (ج 1، ص 384، رقم 3004) با عبارت «لا يخلو من شی ء» مردد مانده است. جدای از تصریح نجاشی مبنی بر معین بودن اسم و کنیه او، تنها مشکل بر سر مفهوم عبارت «لم یکن بكل الثبت في الحديث» است. استر آبادی به کفایت دلالت این لفظ بر تضعیف اعتقاد دارد، اما مرحوم کرباسی ضمن رد این نظر، معتقد است از آن جایی که بنا در کتابی مثل کافی آوردن احادیث درست است، پس این لفظ طعنی در حق راوی نخواهد بود. (اكليل المنهج، ص 295، رقم 493).

مدينه بودیم،. مردم در اطراف عبدالله بن جعفر به عنوان امام جمع شده بودند. نزد او رفتیم و مردم پیش او بودند؛ زیرا از امام صادق علیه السلام روایت شنیده بودند: «امامت در فرزند بزرگ است مادامی که در او عیبی نباشد».

هشام این تربیت یافته مدرسه امام صادق علیه السلام، معیارهای شناخت امام را به عنوان امری مهم و متداول فراگرفته است. در اندیشه او، یا افطح بودن عیب به شمار نمی آید و یا با قطع نظر از آن، به سؤالات فقهی اولویت می دهد. سؤال از مدعی امامت و سنجه قرار دادن علم ظاهری و ماورایی او، از محکم ترین ادله پذیرش امام به شمار می آید. گرچه به نوعی عبارت «و الناس مجتمعون على عبدالله» به واقعی ندانستن امامت او در نظر هشام اشاره دارد، همین نقطه، فارق میان خواص و برداشت های عمومی جامعه به حساب می آید. این نگاه، خود را گرفتار موج ایجاد شده به سمت عبدالله نمی بیند و حرکت بر اساس مؤلفه های تشخیص جانشین را وظیفه خود می داند.

هشام و مؤمن الطاق در اثر پاسخ های ناروای عبدالله،(1) در حیرتی بزرگ از اشتباه مردم در تشخیص امام و تطبیق شاخصه ها فرو می روند. این دو از جمله

ص: 75


1- پاسخ عبدالله و دوری آن از اولاترین مسائل فقه، بسیار غریب می نماید. تأمل در احتمالات اطراف این پاسخ، می تواند همان تعلق نداشتن مشیت خدا بر امامت او را نشان دهد.

متکلمان اصحاب ائمه به شمار می روند و نص ملاک شناخت امام نزد ایشان است؛(1) پس نمی توان این گرایش را از روی اعتقاد به حساب آورد. به نظر می رسد دغدغه معرفت امام و یا معرفی او به جامعه گرفتار شبهه، ایشان را به این سؤال کشانده است.(2) پس از این حیرت، در اتفاقی معجزه گونه، پیرمردی که به احتمال زیاد باب یا خادم(3) حضرت بوده، ایشان را به منزل موسی بن جعفر علیه السلام رهنمون می شود

پس بر حضرت وارد شدم و بی مقدمه به من فرمود: «نه به سوی مرجئه، و نه به سوی قدریه، و نه به سوی زیدیه، و نه به سوی معتزله، و نه به سوی خوارج. به سوی من! به سوی من! (بيا)».

در این عبارت از حدیث، ضمیمه ای معجزه گونه برای اثبات اولیه امامت امام دیده می شود که تکمیل حلقه معرفت نیازمند آن است؛ عنصری که در عبدالله با دست به دعا برداشتن و ابراز بی اطلاعی از نظر مرجئه کاملا منتفی است. همین سخن ابتدایی معجزگونه، او را به شدت جذب امام می کند و نور هدایت را در قلبش روشن می سازد. او در سؤال از حضرت، دنبال تصریح به جانشین می گردد، ولی امام او را به پیمودن مسیر درست برای شناخت امام راهنمایی می فرماید؛ مسیری که بر اساس تعالیم اهل بیت : به شیعیان منتقل شده و در برهه شناخت جانشین به کار بسته می شود.

ص: 76


1- برای نمونه ای از مناظرات اصحاب با مخالفان و ارائه ملاکهای شناخت امام نک: کلینی، پیشین، ج 1، ص 417 - 422، ح 4.
2- او از زراره شنیده که از امام باقر علیه السلام پرسید: «به من خبر بده آیا معرفت امام از شما اهل بیت بر همه مخلوقات واجب است؟» فرمود: «خدای عزوجل محمد صلی الله علیه و آله را بر پیامبری همه مردم مبعوث ساخت و حجت بر همه اهل زمین قرار داد؛ پس هر که به خدا و محمد رسولش ایمان دارد و از او پیروی نموده و تصدیقش کرده، معرفت امام از اهل بیت بر او واجب است.» نک: کلینی، پیشین، ج 1، ص 443، ح 3.
3- باب همانند خادم، یکی از کارگزاران همراه امام است که حامل برخی علوم و اسرار امامتی به شمار می رود.

هشام به این نکته پی می برد که باید گونه سؤال خود را تغییر دهد. او سریع، به شیوه نادرست خود پی می برد و از وجود ولایت دیگری بر حضرت سؤال می کند. پاسخ امام مبنی بر نبود ولایت امامی بر آن حضرت، هشام را به یقین می رساند که ایشان امام بر حق شیعیان است

گفتم: «پس بعد از او امام ما کیست؟» فرمود: «خدا ان شاء الله تو را به هدایت رهنمون خواهد شد.» گفتم: «آن امام تویی؟» فرمود: «نه، من چنین نمی گویم.»(1) هشام می گوید: با خود گفتم راه درست سؤال کردن را نپیمودم. سپس گفتم: «فدایت شوم! بر شما امامی هست؟» فرمود: «نه.»

او پس از يقين به امامت ایشان، و نه برای تشخیص امام بلکه برای روشن شدن مسائلش، سؤالات خویش را طرح می کند:

سپس گفتم: «فدایت شوم! از آنچه از پدرتان می پرسیدم از شما بپرسم؟» فرمود: «بپرس تا خبر داده شوی، و افشا نکن؛ زیرا اگر افشا نمودی، پس سر بريدن (در انتظارت خواهد بود)» پس پرسیدم. او دریایی خشک ناشدنی بود.

آخرین درخواست او از امام، اجازه انتشار خبر امامت ایشان است که به فهم و برخورداری از معارف منوط می شود:

فرمود: «هرکس از ایشان که به فهمش اعتماد کردی، این بشارت را به او بده و از او پیمان حفظ سر بگیر؛ زیرا اگر افشا کنند سر بریدن» (در انتظارشان خواهد بود) و با دست به حلقش اشاره فرمود.

هشام می گوید: از نزد او خارج شدم و ابو جعفر را ملاقات کردم، به من گفت: «چه اتفاقی افتاد؟» گفتم: هدایت!

سرانجام این گفت و گوها، هدایت است؛ هدایتی که به تعطیلی جریان فطحی می انجامد.

ص: 77


1- اشاره به عدم لزوم خود معرفی امام. نگارنده در بحث مفصلی به سیره عملی و نظری امامان معصوم در مسأله جانشینی پرداخته است.

هشام می گوید: «عبدالله عده ای را در مدینه گمارده بود تا مرا کتک بزنند.»(1)

چند نکته درباره این حدیث:

1. عبارت های «فخفت أن يكون عينا من عيون أبي جعفر المنصور وذلك أنه كان له بالمدينه جواسيس ينظرون إلى من اتفقت شيعة جعفر علیه السلام عليه، فيضربون عنقه»، «سل تخبر ولاتذع، فإن أذعت فهو الذبح» و «من آنست منه رشدا فالق إليه فخذ عليه الكتمان، فإن أذاعوا فهو الذبح»، از فضای خفقان حاکم و تلاش دستگاه خلافت برای قطع ارتباط شیعه با امام خود حکایت می کند.

2. كتمان این سر، به مراحل اولیه انتشار امر امامت مربوط است و پس از یقین حاصل کردن نخبگان و صاحبان اندیشه و رأی اجتماعی که توانایی استدلال و احتجاج دارند و سؤالات تخصصی تشخیص امام را می دانند، مردم فوج فوج به محضر ایشان شرفیاب می شوند.(2)

نکته پایانی آن که فطحیه، خود جریانی ساده و بر اساس سوء برداشت از مؤلفه های شناخت امام بود و پایان خوشی را برای خود رقم زدند. اما شبهات ایشان در ادامه دست اویز گروه دیگری شد؛ چنان که صدوق، اسماعیلیان را استمرار راه فطحیه می شمرد. (3)

چالش های ایجاد شده در این دوره، مقدمه تکاملی در مسأله شناخت جانشین شد. تلاش امام صادق علیه السلام و بردباری امام کاظم علیه السلام و اصحاب ایشان در این دوره، فصل جدیدی در فهم شیعه ایجاد کرد. از جمع بندی روایات، می توان این گونه

ص: 78


1- کلینی، پیشین، ج 2، ص 191، ح 7.
2- گمان نشود این دوره کتمان، دوره ای طولانی است، به عکس با توجه به دوره کوتاه هفتاد روز؛ جناب عبدالله، دوره گذار به شمار می رود. اما همین دوره کوتاه چنان حساسیتی دارد که افشای امر امام قبل از کادرسازی و پیدایش گرایش عمومی به شخص ایشان، شیعیان و امام را به مخاطره می اندازد.
3- صدوق، کمال الدين، ص 102.

نتیجه گرفت که دسته بندی روایات، از وجود برخی مؤلفه های اصلی در کنار مؤلفه های معین در شناخت امام نشان دارد. وصیت، علم و ودایع امامت، از جمله شاخصه های اصلی به شمار می آیند. در حالی که شرایطی هم چون فرزند بزرگتر بودن، پاسخ به مسائل فقهی، مکارم اخلاق و حسن شهرت، از جمله شاخصه های فرعی و معین هستند که قوت قلب و اطمینان را به همراه دارند.

3.راه های اثبات و ابراز جانشین

اشاره

ابراز جانشین امام، بر پایه معیارهای پیش گفته انجام می شود، اما گونه و تأکید بر برخی روش ها در دوره های خاص، تابع وضعیت حاکم است. مطالعه روایات نشان می دهد در راه اصلی برای ابراز و اثبات جانشین در میان اهل بیت متداول بوده است: یکی تطبیق معیارهای جانشین بر امام بعد و دیگری تسمیه و تصریح به اسم امام جانشین.

نصوص خاص بر امامت امام کاظم علیه السلام در منابع متعددی آورده شده است: کلینی در کافی، خزاز در کفایه الاثر، مفید در ارشاد، صدوق در کمال الدین، نعمانی در غیبت، طبرسی در اعلام الوری و مجلسی در بحارالانوار، از جمله بزرگانی هستند که باب خاصی را در نص بر امامت ایشان قرار داده اند.

در ادامه، درصدد استقصا و ایراد همه روایات نیستیم، اما محورهایی از جمله چالش های مورد توجه امام را ملاک آوردن روایات قرار می دهیم.

1-3.تطبيق معيارهای جانشینی

همان گونه که گذشت، سه ملاک وصیت، علم و ودایع، مهم ترین معیارهای شناخت جانشین به شمار می آیند. تطبيق آیات قرآنی دال بر امامت اهل بیت: بر امام بعد، تأکید بر وجود و دایع به ویژه سلاح پیامبر صلی الله علیه و آله نزد او و تشبیه صفات و کنیه امام، از جمله شیوه های تطبیق معیارهای جانشین به شمار می آیند. گرچه این

ص: 79

روش نسبت به روش تسمیه و تصریح، روایات کمتری دارد، حاوی نکات ارزشمندی است که توجه به آن ضروری به نظر می رسد. ابوعلى ارجانی می گوید:

در سالی که ابوالحسن علیه السلام بازداشت شدند از عبدالرحمان بن حجاج پرسیدم: «این مرد در دست این ظالم افتاده و سرنوشتش معلوم نیست. آیا در مورد فرزندانش چیزی به تو رسیده؟» گفت: «گمان نمی کردم کسی درباره این مسأله از من سؤال کند. بر امام صادق علیه السلام در منزلش وارد شدم و حضرت در فالان اتاق در محل نمازش دعا می کردند و موسی بن جعفر علیه السلام سمت راست ایشان دعایش را آمین می گفتند. به ایشان گفتم: "فدایت شوم! از ارادتم و خدمت گزاری به شما آگاهید، چه کسی پس از شما ولی مردم است؟" فرمود: "موسی زره [پیامبر] را پوشیده و به قامتش استوار افتاده." گفتم: پس از این جمله به چیزی نیاز ندارم.»(1)

توجه به نکاتی ضروری به نظر می رسد. از طرفي سؤال فقط از فرزندان آن حضرت است و اصل عدم اجتماع امر امامت در دو برادر پس از حسنین علیه السلام امری مسلم به شمار می آید. و از طرف دیگر، عبد الرحمان بر اساس تعلیمی که از اهل بیت فرا گرفته، او را به داستان خود با امام صادق علیه السلام ارجاع می دهد تا نشان دهد قطعا امام، تنصيص بر امام بعد را فراموش نخواهد کرد. جمله امام نیز پر نکته است. ایشان فقط می فرمایند: «زره پیامبر بر اندام موسی بن جعفر علیه السلام متناسب است.» عبدالرحمان نیز همین جمله را در تنصيص بر امامت ایشان کافی می داند؛ زیرا از تعلیمات امامان معصوم فراگرفته که ودایع امامت نزد هرکس تثبیت شود، او امام خواهد بود.

تعلیم امام برای تطبیق صفات و ویژگی ها در روایت صفوان جمال به روشنی دیده می شود. وی می گوید:

از امام صادق علیه السلام درباره امام سؤال کردم، فرمود: «امام به کار بیهوده مشغول

ص: 80


1- کلینی، پیشین، ج 2، ص 63، ح 3.

نمی شود و بازی نمی کند.» ابوالحسن موسی وارد شد و او صغير بود و همراهش بزغاله مکی بود که به او می گفت: «برای خدایت سجده کن!» پس امام صادق علیه السلام او را گرفتند و به سینه چسباندند و فرمودند: «پدر و مادرم فدای کسی که به کار بیهوده مشغول نمی شود و بازی نمی کند.»(1)

تطبيق آشکار یکی از ویژگی های مهم امام بر حضرت کاظم علیه السلام در خردسالی - که البته با رفتار معجزه گونه ایشان در امر حیوان بر سجده همراه بود - به معنای معرفی آن حضرت به عنوان جانشین است.(2) به نظر می رسد در میان همه دوره های امامت، در این دوره تأکید بر تطبيق معيارهای جانشین پررنگ تر است.

2-3.تسمیه و تصریح به اسم

افزون بر چهارده روایت در کتاب کافی، 46 روایت در بحارالانوار، دوازده روایت در ارشاد و چهارده روایت در اعلام الوری به تصریح به اسم آن حضرت و تنصیص امام صادق علیه السلام بر امامت امام کاظم علیه السلام دلالت دارد. جمع بندی این روایات، نشان می دهد که نوعی توجه دقیق به چالش های پیش رو و یا چالش های جاری وجود داشته است. بحث مهدویت، مهم ترین نکته ای است که توجه به آن ملاحظه می شود و اشاره ای نیز به بحث اسماعیل(3)، عبدالله(4) و غائله ابو جعفر منصور(5) وجود دارد.

به تصریح شیخ مفید، شیوخ اصحاب امام صادق علیه السلام، و خواص و نزدیکان و فقیهان صالح و ثقه ایشان، نص بر امامت حضرت کاظم علیه السلام را نقل کرده اند؛ که از

ص: 81


1- کلینی، پیشین، ج 2، ص 71، ح 15.
2- برای اطلاع از سایر روایات مشابه نک: مجلسی، پیشین، ج 48، ص 22، ح 34 و 23، ح 37، ج 24، ح 40 و 27، ح 46.
3- همان، ج 67، ح8
4- همان، ج 69، ح 10
5- همان، ج 70، ح 13 و 14.

جمله مفضل بن عمر جعفی، معاذ بن کثیر، عبدالرحمان بن حجاج، فیض بن مختار، يعقوب سراج، سلیمان بن خالد و صفوان جمال از میان برادران آن حضرت، اسحاق و على نیز نص بر امامت ایشان را نقل کردند.(1)

به دو نمونه که علاوه بر تصریح بر اسم ایشان، به فضای چالشی اشاره دارد، توجه فرمایید. ابراهیم کرخی می گوید:

بر امام صادق علیه السلام وارد شدم، پس نشسته بودم که ابوالحسن موسی که نوجوانی بود، وارد شدند. در مقابل او ایستادم و بوسیدمش و نشستم. امام صادق علیه السلام به من فرمود: «ای ابراهیم! آگاه باش او امام تو پس از من است. بدان که گروه هایی در قبول امامت او هلاک می شوند و گروه های دیگری سعادتمند. پس خدا قاتل او را لعن کند و عذابش را دو چندان نماید. همانا خدا بهترین اهل زمین را از صلب او خارج می کند که هم نام جدش و وارث علم و احکام او، و معدن امامت و سرسلسله حکمت است. او را ستمگری از بنی فلان از روی حسد بعد از دیدن عجایبی از او به شهادت می رساند. اما خدا امرش را اگر چه مشركان خوش نداشته باشند، به انجام رسانده است. خدا از صلب أو بقیه دوازده امام هدایت گر را خارج خواهد کرد؛ همانان که خداوند کرامتش را مخصوص ایشان گردانده و در عرش برینش جای داده. منتظر دوازدهمین از ایشان، مانند کسی است که با شمشیر برهنه از پیامبر صلی الله علیه و آله خدا دفاع کرده است.» مردی از بنی امیه وارد شد، پس امام کلامش را قطع کرد. یازده بار به قصد شنیدن تمام کلام ایشان خدمت حضرت رسیدم ولی نتوانستم، پس از دو سال خدمت ایشان رسیدم و ....(2)

ص: 82


1- مفید، ارشاد، ج 2، ص 216.
2- نعمانی، غیبت، ص 92، ح 21؛ صدوق، پیشین، ص 647، ح 8

وجود فضای تقیه و کتمان برای حفظ جان امام و شیعیان در هر دو دوره اموی و عباسی جای تردید ندارد. رفت و آمد چندباره ابراهیم برای شنیدن جمله ای در تکمیل كلام قبلی امام، همین نکته را ثابت می کند. از طرف دیگر، اطمینان خاطر راوی و شادمانی از نص بر امام بعد، حساسیت اصحاب در این مسأله را می رساند.(1) منصور بن حازم به امام صادق علیه السلام عرض کرد:

پدر و مادرم فدایت شوند! جان ها صبحگاهان و ابتدای شب گرفته می شوند، پس اگر (برای شما) چنین اتفاقی افتاد، چه کسی (جانشین شما خواهد بود)؟ امام صادق علیه السلام فرمود: «اگر چنین شد پس او امام شماست.» و با دست - آن گونه که به خاطر دارم - به شانه راست ابو الحسن علیه السلام زد و او در آن روز قامتش پنج وجب بود و عبدالله بن جعفر در کنار ما نشسته بود.(2)

تأكيد امام بر وصایت حضرت کاظم علیه السلام با وجود آن که عبدالله در جمع یاران ایشان نشسته بود، و توجه خاص راوی به حضور او، از ملاک بودن نص نزد اصحاب ائمه حکایت می کند. گرچه احتمال می رود نقل این گزارش توسط منصور بن حازم به قرینه عبارت «و عبدالله بن جعفر جالس معنا» به بعد از شهادت حضرت صادق علیه السلام و جریان فطحیه مربوط باشد، این تحلیل پسینی، نشان می دهد اصحاب به این نکته توجه داشته اند که نص امام، بر معیاری هم چون سن مقدم است.

ص: 83


1- صدوق روایت دیگری با این عبارت نقل می کند. مفضل بن عمر می گوید: «خدمت آقایم جعفر بن محمد رسیدم و گفتم: ای آقای من! اگر (لطف کنید و) جانشین خود را معرفی کنید؟ فرمود: "ای مفضل! امام بعد از من فرزندم موسی است، و جانشین منتظر و امید داشته شده "م ح م د" فرزند حسن بن علی بن محمد بن علی بن موسی است ". نکته مهم این روایت، تأكيد بر وجود حضرت مهدی علیه السلام در نسل امام كاظم علیه السلام است که گویای فضای چالشی پیش روست. (پیشین، ص 334.)
2- کلینی، پیشین، ج 2، ص 66، ح6

4.آسیب شناسی شناخت راههای ابراز و اثبات جانشین

اشاره

بر اساس آنچه گذشت، این نکته به ذهن می رسد که مسأله به حدی روشن است که جای هیچ شکی در اذهان جامعه باقی نمی ماند. اما توجه به این مسأله ضروری است که تطبيق معیارها و تسمیه و تصریح، از جانب امام پیشین صورت می گیرد و پس از شهادت امام و فتره معرفت امام بعد - که همان فضای چالش است - قواعد خاصی حاکم می شود. بررسی دو مطلب در این میان، اهمیت زیادی دارد: یکی آن که آیا امام جانشین، وظیفه خود معرفی دارد یا خیر؟ تلقی خواص و عموم مردم از این خود معرفی چیست؟ شخصیت های تاثیر گذاری که نصوص امام پیشین را شنیده اند چه مسئولیتی دارند؟ وظیفه عموم مردم در این دوره چیست؟

در ادامه، به دو بحث باورهای عمومی و خواص از خود معرفی امام و شخصیت های تأثیر گذار در دوره فترت می پردازیم.

1-4.باور های عمومی و خواص از خود معرفی امام

گستره بحث معرفت امام، به مثابه گستره معرفت خداوند است. شناخت امام و ابزار آن نزد خواص و عوام، در دریافت و تطبيق مؤلفه های شناخت امام تأثیر به سزایی دارد. هم چنین به هم سویی حلقه های معرفت خدا، پیامبر و حجت، در روایات متعددی تأکید و توجه شده است. مرحوم کلینی، در ابواب انتهایی کتاب التوحيد باب البيان و التعريف و لزوم الحجه»، باب «اختلاف الحجة على عباده»، باب «حجج الله على خلقه» و باب «الهداية أنها من الله عز وجل»(1) به این بحث پرداخته است.

ص: 84


1- تذکر یک نکته ضروری است: این ابواب به عنوان ابواب انتهایی کتاب التوحید آمده است، و شاید گمان برده شود که مقصود از معرفت و ناممکن خواندن آن معرفت الله است، اما این چنین نیست، بلکه به قرینه طرح مباحث اصلی معرفت خدا در ابواب ابتدایی این کتاب و گونه تسمیه این ابواب و از همه مهم تر مفاد آن، بحث از معرفت امام است. طرح نشدن در کتاب الحجه نیز به جهت ایجاد ارتباط و تکمیل حلقه معرفت و اتصال این دو حیطه با یکدیگر است.

در مجموعه روایات سه باب اول از توقف احتجاج الهی در قیامت، به مقداری از علم و معرفت است که به ایشان داده شده. (1)و معرفت در این روایات فعل و صنع خدا معرفی گردیده و از حیطه آدمیان خارج شمرده شده است.(2) نیز انسانها ابزار کسب معرفت را در اختیار ندارند،(3) اما پذیرش پاسخ روشن بندگان، در قبال موهبت معرفت به ایشان است.(4) در باب اخیر، هدایت الهی که نتیجه است امری درک ناشدنی برای مخالفان اهل بیت شمرده شده و در پاسخ این سؤال که آیا مردم را به امر امامت دعوت کنیم، به بی اثر و ثمر بودن این تلاش ها به جهت فقدان زمینه های پذیرش تأکید شده است.(5)

روایت سوم این باب را برای نمونه می آوریم: عقبة بن خالد اسدی می گوید:

از امام صادق علیه السلام شنیدم که فرمود: «امر امامت خود را به خدا واگذارید نه به مردم؛ زیرا آن چه از آن خداست، پس برای خداست و آنچه از آن مردم است، خدا در آن دخالت نمی کند. با مردم درباره دین خود دشمنی نورزید؛ زیرا دشمنی، قلب را بیمار می سازد. خداوند به پیامبرش صلی الله علیه و آله می فرماید: "در حقیقت، تو هر کس را دوست داری نمی توانی راهنمایی کنی، ولی خداست که هر کس را بخواهد راهنمایی می کند." و می فرماید:" پس آیا تو مردم را ناگزیر می کنی که به ایمان بگروند؟" مردم را رها کنید! همانا مردم [عقیده خود در امامت را] از مردم گرفته اند و شما از رسول خدا صلی اللهعلیه و آله گرفته اید. از

ص: 85


1- کلینی، پیشین، ج 1، ص 394، ح 1.
2- همان، ح 2.
3- همان، ص 396، ج5، ص397، ح 1.
4- همان، ص398، ح 1.
5- همان، ص 400، ح 1، ص 404، ح 3، ص 405، ح 4.

پدرم شنیدم که فرمود: "هرگاه خدای عزوجل برای بنده ای مقرر فرماید که در ولایت ما داخل شود، او سریع تر از پرنده ای که به لانه اش می رسد در این امر داخل می شود.»(1)

جمله «ذَرُوا اَلنَّاسَ فَإِنَّ اَلنَّاسَ أَخَذُوا عَنِ اَلنَّاسِ وَ إِنَّكُمْ أَخَذْتُمْ عَنْ رَسُولِ اَللَّهِ»، وجود تئوری های متعدد در باب امامت را نشان می دهد. ناگفته پیداست که تئوری های انسان نوشته امامت که بر لزوم یا جواز انتخاب امام توسط مردم استوار است، نمی تواند با خط شیعی امامت که بر نص تأکید فراوان دارد، مفاهمه برقرار کند و گفت و گو با این جماعت ثمره ای نخواهد داشت. تكيه بر وجود سلاح در مناظرات با علویان نیز می تواند نشان از تأثرات این عده از فضای آن روز جامعه داشته باشد.

این نکته قطعی است که علم و عصمت نیز در فضای عمومی جامعه آن روز در نزد غیر شیعیان، مفهوم واقعی خود را نیافته بود و برخی تعبیرات مانند «علمای ابرار»، تعابیر کنایی از این مفاهیم بلند است.(2) پس تحذير عموم از مناظره و گفت و گو با ایشان، به این معناست که آنها نمی توانند اصول امام را درک کنند و نتیجه ای جز انکار و تمسخر برای امام و یارانش در پی ندارد؛ در حالی که عناصر برجسته ای برای ورود به این عرصه تربیت و تشویق شده اند.(3)

در دو کتاب بصائر الدرجات و محاسن نیز همین خط پی گیری شده است. معرفت به عنوان موهبتی الهی نام برده شده که به انسان های دارای ظرفیت عنایت می شود، و تصریح شده که سرچشمه های حکمت، در معرفت امام جست و جو می شود. برای

ص: 86


1- برقی، محاسن، ج 1، ص201؛ صدوق، توحید، ص415
2- طوسی، اختیار معرفة الرجال، ص247، ش 456.
3- می توان به محمد الطيار و مؤمن الطاق به عنوان نمونه های روشن خواصی اشاره کرد که در مسیر مناظره تربیت و ترغیب شده اند. نک: طوسی، پیشین، ص 185، ش 327 و 349، ش 650

نمونه، به دو روایت از این کتاب ها اکتفا می کنیم: ابوعبیده حذاء می گوید:

در زمان وفات ابو جعفر مانند گوسفندی که چوپان ندارد، سرگردان بودیم. پس سالم بن ابو حفصه را ملاقات کردیم. گفت: «ای ابوعبيده امام تو کیست؟» گفتم: «امامان من از خاندان محمد صلی الله علیه و آله» گفت:» هلاک شدی و [پیروانت را] هلاک کردی! مگر با من نبودی که از ابوجعفر شنیدیم که فرمود: "کسی که بمیرد و بر او امامی نباشد به مرگ جاهلی مرده است." آیا نمی دانی که او فرزندش جعفر را امام امت قرار داده است.» گفتم: «بله به جان خودم خدا معرفت [به او را] روزی ام ساخته است.» ابوعبیده گفت: «هنگامی که ابوعبدالله را ملاقات کردم گفتم: "سالم بن ابی حفصه به من این گونه گفت." به من فرمود: "ای ابوعبیده! مگر نمی دانی هیچ کس از ما نمی میرد مگر آن که کسی را جانشین خود می کند که کارهای او را انجام دهد و از سيره او پیروی کند و به آن چه او دعوت می کرده، فرا خواند. ای ابوعبيده هنگامی که قائم آل محمد قيام نماید بر اساس حكم آل داوود قضاوت می کند، و سلیمان از مردم بینه نمی خواست"»(1)

تصریح روایت بر آن است که اعتقاد حتما باید به امام خاص و معین باشد نه هر کس از خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله که شایسته این مقام است. در رفتار اولیه عباسیان، این اجمال وجود داشت اما در همین دوره که دعوت مخفی عباسی به شمار می آید، امام صادق علیه السلام این مسأله را به ابوعبیده گوشزد می فرماید که امام پیشین حتما شخص معینی را به جامعه معرفی کند. نکته جالب دیگر در این روایت، کاربست اصطلاح "معرفت " با معنای خاص آن در منظومه امام شناسی است. به قرینه دو گزارش دیگر کشی،(2) منظور از معرفت، معرفت ویژه به اهل بیت و امامان

ص: 87


1- صفار، پیشین، ص 279، ح 5 و ص 510، ح15؛ کلینی، پیشین، ج 2، ص 321 - 322، ح 1.
2- طوسی، اختیار معرفة الرجال، ص235، ش 427 و 428.

معصوم است، چه آن که نظر او مبنی بر ائمه بودن آل محمد نفی می گردد و منزلت امامت، عظیم تر از قلمداد سالم و سایر مردم نسبت به امر امامت معرفی می شود. این جایگاه به اندازه ای بلند است که ترجمان اعطای حکمت و خیر فراوان معرفی شده است. ابوبصیر می گوید:

از امام صادق علیه السلام درباره آیه (وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرًا كَثِيرًا) پرسیدم. فرمود: «مقصود [از حکمت در این آیه] اطاعت خدا و معرفت امام است.»(1)

دقت در مقارنت حکمت و اطاعت خداوند و معرفت امام در این روایت، همراهی اندیشه ورزی و تعبد در این بحث را روشن می سازد.

خود معرفی امام اگر چه راهی سهل الوصول در اندیشه عمومی تصور می شود، این وظیفه به عهده امام پیشین گذاشته شده است. امامت امانتی الهی به شمار می آید که به حکم آیه شریفه (إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا)(2) باید به دست صاحب بعدی آن سپرده شود، همو که خداوند به وصایتش امر فرموده است.(3) اسماعیل بن عمار در روایتی این وظیفه الهی را از امام کاظم علیه السلام سؤال می کند:

آیا امام قبل از این که از دنیا برود خداوند وصیت (به جانشینی) و عهد را بر او فرض نموده است؟ (ایشان فرمود: «بله.»(4)

نکته جالب آن که خواص، وظیفه شناخت را بر عهده خویش می دانستند. نمونه بارز این مدعا در سؤالات هشام بن سالم است که وظیفه خود را سؤال دقیق و درست می داند. عبارت «لَمْ أُصِبْ طَرِیقَ اَلْمَسْأَلَهِ» که در روایت کشی آمده،

ص: 88


1- برقی، پیشین، باب المعرفه، ص 148، ح 60؛ کلینی، پیشین، ج 2، ص 452، ح 11.
2- نساء، آیه 58.
3- قمی، تفسیر قمی، ج 1، ص 141.
4- على بن بابویه، الامامة ص 37.

نشانه همین نکته است که او باید به گونه ای سؤال کند که از جواب های امام، به یقین و معرفت به امام برسد و گرنه وظیفه امام، معرفی مستقیم خود به جامعه نیست. توجه به تبویب کتاب های منابع شناخت امام نیز رابطه صعودی امت و امام را ترسیم می کند.

کلینی کتاب الحجه خود را با «باب الاضطرار الى الحجه» شروع می کند که نیاز بشر به امام و در نتیجه تلاش برای حل این نیاز با شناخت حجت را در مقابل خواهان معرفت و هدایت می گذارد.

شیخ طوسی در احوال برخی واقفیان، حدیثی از امام رضا علیه السلام می آورد که به روشنی به این مطلب اشاره دارد. یکی از اصحاب امام رضا علیه السلام می گوید:

نزد آن حضرت بودم که علی بن ابی حمزه و ابن سراج و ابن مکاری وارد شدند. ابوحمزه گفت: «پدرت چه شد؟» فرمود: «از دنیا رفت.» گفت: «با مرگ از دنیا رفت؟» فرمود: «بله.» گفت: «چه کسی را جانشین خود کرد؟ » فرمود: «مرا.» گفت: «پس شما امام مفترض الطاعه از جانب خدا هستید؟» فرمود: «بله.» ابن سراج و ابن مکاری گفتند: «به خدا قسم شما را از طرف خود بر این منصب گماشته است!» فرمود: «وای بر تو! تو بر چه توان داری؟ آیا می خواهی به بغداد بیایم و به هارون بگویم که من امامی هستم که اطاعتم واجب است؟ نه به خدا سوگند چنین وظیفه ای ندارم! اما هنگامی که از اختلافات شما و چنددستگی تان به من خبر رسیده بود، به شما گفتم تا اسرار شما به دست دشمنتان نیفتد.»(1)

امام بر طبق این روایت، تصریح می کنند وظیفه ای برای خود معرفی ندارند و تعابیری همچون «إِنْ شَاءَ اَللَّهُ أَنْ یَهْدِیَکَ هَدَاکَ» که در روایت هشام گذشت، نیز همین معنا را دست کم برای دوره چالشی فترت می رساند. البته وضعیت خاصی

ص: 89


1- طوسی، پیشین، ج 2، 763، ش883

مثل انحراف واقفیه، اقتضای اعلام به برخی سران - هم چنان که در روایت آمد - دارد. واضح است که فتنه واقفیه، پردامنه تر از جریان های ابتدای امامت امام كاظم علیه السلام مانند فطحیه است و تاکتیک ائمه نیز متناسب با همان اجرا می شود.

آنچه به روشنی می توان نتیجه گرفت آن که:

اولا امام جانشین، وظیفه خود معرفی ندارد و این مهم بر عهده امام پیشین است.

ثانيا معرفت امام با بحث معرفت های پیشین - مثل معرفت در عالم ذر - ارتباط محکمی دارد،(1) و به همین جهت، از تلاش برای ایصال آن به منکران نهی شده است.

ثالثا دوره فترت را می توان دوره فحص شمرد که قواعدی خاصی بر آن حاکم است.

2-4.شخصیت های تأثیرگذار در شناخت جانشین
اشاره

نقش خواص در هر جامعه و در بستر چالش ها و فتنه ها، مهم و تعیین کننده است. بی شک چالش بزرگ فطحیه در دوره مورد مطالعه، با نقش پررنگ و فعال تعدادی از خواص، در هم پیچیده شد. در ادامه، ضمن مطالعه شخصیت این عناصر تأثیرگذار، به نقش ایشان در ابراز و اثبات جانشینی امام کاظم علیه السلام می پردازیم.

اهمیت حضور خواص

مطالعه دوره تاریخی مورد بحث، حضور پر رنگ تعدادی از اصحاب را نشان

ص: 90


1- امام صادق علیه السلام ولایت اهل بیت را میثاقی مؤکد در عالم ذر معرفی می کند. (کلینی، پیشین، ج 1، ص 326 ح 7 ؛ صدوق، توحید، ص 320، ح 1.

می دهد که در معرفی چالش ها و مبارزه با آنها و حتی زمینه های آن، نقش مؤثری ایفا کرده اند. در این فصل، به مطالعه شخصیت ایشان و تأثیر آنها در چالش های این دوره تاریخی می پردازیم.

متکلمان هم چون هشام بن سالم، ضمن درک مسیر اصلی موضوع امامت، ویژگی دیگری نیز دارند و آن هم روحیه پرسش گری و رصد مبانی است که همراه با نقد و سؤال از برخی شاخصه ها و روایات وارد شده از اهل بیت است.

جریان مهم دیگر نیز ضمن اعتقاد به حقیقت مسأله امامت و دریافت بخشی از معارف و کرامات، با مشکل تحلیل و بیش از آن ناتوانی در کتمان اسرار و تسریع در افشا - البته با نیت انتشار فضایل و معارف - روبه رو هستند. در مطالعه گزارش های این گروه، توجه به این نکته ضروری است که امامان معصوم ایشان را واجد شرایط اولیه دریافت چنین معارفی دانسته اند.

جریان عمومی مورد تأیید در مقابل این دو جریان، گویا دغدغه فحص و سؤال از امام بعد را ندارد، نه به آن جهت که این مسأله دارای اهمیت فوق العاده ای نیست، بلکه از این حیث که این جریان را متصل و تغییر ناپذیر می دانند و هدایت الهی را به هر روی، شامل حال مؤمنان به شمار می آورند. از منظر این جریان، دوران پس از شهادت امام معصوم دوره حیرت دانسته نمی شود و هدایت الهی را بالاخره شامل حال مؤمنان می دانند. جریان عمومی مورد تأیید که بزرگ ترین شاخصه آن فقه مداری است، در مدار سؤال از جانشین امام وارد نمی گردند و گزارشی از حساسیت های دو جریان قبل از ایشان دیده نمی شود. آموزش امام معصوم نیز برای این دوره های خاص، اعتقاد به امام تعیین شده از جانب امام قبل است.

با ملاحظه این نکته مهم، مطالعه دوره مورد بحث نشان می دهد که هشام بن سالم، فیض بن مختار، مفضل بن عمر، یزید بن سليط، ابراهیم کوفی، داوود بن كثير، منصور بن حازم، سلیمان بن خالد، يونس بن ظبيان، عیسی بن عبيد العلوی،

ص: 91

و معاذ بن کثیر، در این برهه نقش مؤثری ایفا کرده اند. انتقال تراث خاص امامت آن حضرت، حداقل نقشی است که برای ایشان متصور است. در حالی که شخصیت برخی از ایشان مانند فیض، مفضل و هشام به عنوان هدایت گر عمومی جامعه شیعی، از اهمیت بیشتری برخوردار است.

علاوه بر نقش سرنوشت ساز هشام، فيض نخستین کسی است که نص بر امام کاظم علیه السلام را در پنج سالگی ایشان از حضرت صادق علیه السلام شنیده است. کشی در گزارشی از گفت و گوی وی با امام در مورد قبول زمین از حاکم و اعتراض اسماعیل و تعجب و سؤال او از جانشین حضرت را این گونه حکایت می کند:

جعلت فداك فقد كنا لانشك أن الرجال ستحط اليه من بعدك، وقد قلت فيه ما قلت، فان كان ما نخاف وأسأل الله العافية فإلى من؟

در این گزارش، مخفی بودن امر امامت، همراه با مخفی بودن خود ایشان، موضوع حکمت بر زبان امام معصوم از دوران طفولیت مشاهده می شود. امام صادق علیه السلام یکایک نشانه های امامت از جمله ودایع، تكفل امور شخصی امام و ... را بر حضرت کاظم علیه السلام تطبیق می دهند و هنگامی که با سؤال «زدنی» فیض روبه رو می شود، تصریح بر امامت ایشان می کند.

هُوَ صَاحِبُكَ الَّذِي سَأَلْتَ عَنْهُ فَقُمْ إِلَيْهِ فَأَقِرَّ لَهُ بِحَقِّهِ فَقُمْتُ حَتَّى قَبَّلْتُ رَأْسَهُ وَ يَدَهُ وَ دَعَوْتُ اللَّهَ لَه(1).

صفار قمی در بصائر، داستان او با يونس بن ظبيان را این چنین آورده است:

امام صادق علیه السلام فرمود: «هنوز در انتشار امر امامت او (موسی بن جعفر علیه السلام) اذن (الهی) صادر نشده.»(2) گفتم: «فدایت شوم! آیا کسی را از این امر آگاه

ص: 92


1- طوسی، پیشین، ج 2، ص 642، ش 663
2- در روایت نهم باب «الاشارة و النص على ابی الحسن موسی» کتاب کافی عبارت «أَمَا إِنَّهُ لَمْ يُؤْذَنْ لَنَا فِي أَوَّلَ مِنْكَ» به جای عبارت فوق آمده که معنایی را می رساند و نشان می دهد او اولین کسی بوده که از امر امامت حضرت اطلاع یافته اگر چه روایت یعقوب سراج بر این امر در گهواره حضرت دلالت دارد. گرچه برخی مانند تستری، این اختلاف را نشانه تحریف روایت شمرده اند.

سازم؟» فرمود: «بله، خانواده و فرزندان و همراهانت را.» خانواده و فرزندانم همراهم بودند و يونس بن ظبيان از همسفرانم بود. هنگامی که ایشان را از امامت موسی بن جعفر آگاه ساختم، خدای را بر این نعمت شکر گفتند ولی یونس گفت: «نه به خدا سوگند (باور نمی کنم) تا از ابوعبدالله بشنوم.» در او عجله ای بود که وی را از حد اعتدال خارج می نمود. به دنبال او رفتم و هنگامی که به در رسیدیم، قبل از هر سخنی شنیدم که امام صادق علیه السلام می فرمود: «ای یونس! مطلب همان گونه است که فیض به تو گفته، آن را بگیر !» او گفت: «همین گونه خواهم کرد.»(1)

همان گونه که ملاحظه می شود، فیض یکی از امینان امامت حضرت معرفی می شود، در حالی که یونس فقط شنیدن نص از شخص امام را - شاید به جهت اهمیت زیاد مسأله - ملاک و معیار می داند.

نقش اساسی فیض، زدودن شبهه رحلت نیافتن اسماعیل است. فیض را می توان جست وجوگر حقیقت معرفی کرد که تردید با دو عامل از او رخت برمی بندد: یکی استناد به امام و دیگری مجرا و راهی که امام معرفی فرموده است.(2) او با این ویژگی برجسته، ضمن يقين به رحلت اسماعیل و اقرار به آن، مسئولیت ترویج و تبلیغ عالمانه این مطلب در میان شیعیان را بر عهده می گیرد.

حضور پررنگ مفضل نیز به جهت اقرار به وفات اسماعيل است. علت واکنش های تند امام صادق علیه السلام به او در این موضوع به روند تثبیت تدریجی امامت موسی بن جعفر علیه السلام و پیش گیری از بروز شبهه در شخصیت برجسته ای مانند مفضل برمی گردد که بهره مند از معارف و دارای مکانت خاص اجتماعی در کوفه است. با همه جلالت جناب مفضل و ارادت او به امام، احتمال بروز

ص: 93


1- محمد بن حسن صفار، پیشین، ص 356، ح 11.
2- این مطلب در گزارش 216 کشی به روشنی دیده می شود.

اندیشه های متمایل به غلو در او منتفی نیست و امام صادق علیه السلام نمی خواستند بزرگان شیعه به جهت درک مراتب و فضایل جناب اسماعیل، با امامت امام كاظم علیه السلام مخالفت کنند.

بنا به گزارش مرحوم کشی در روایت 502 همین دوراندیشی، سبب می شود تا مؤمن الطاق، مفضل بن عمر و ابوبصیر، پس از هشام با حضرت ملاقات نمایند و امامت ایشان برای این عده نیز تثبیت و قطعی گردد. ثمره این ملاقات ها «لَقِینَا النَّاسَ أَفْوَاجاً» می شود و هدایت عمومی شیعیان به امامت امام کاظم علیه السلام را در پی دارد. نکته آخر آن که شخصیت های تأثیر گذار در این مرحله کوفی هستند و از دو جریان فقه مدار - مثل فضيل و ابوبصیر - و جریان کلامی مانند هشام و مفضل تشکیل شده اند. دقت در این ترکیب، نکاتی در بر دارد؛ از جمله، استدلال و مقبولیت که از امتیازات دو جریان فوق است و در کنار هم، معرفی امام به جامعه را پی ریزی می کند. دیگر آن که احساس نیاز بیشتری به معرفی و شناخت امام در میان ایشان وجود دارد، و فضایی مانند مدینه علاوه بر کناره گیری از اهل بیت، حساسیت مذکور را ندارد.

نتیجه

وصیت، علم و ودایع معيارهای جانشینی در همه دوره های امامت شیعه به شمار می روند. فلحيه به عنوان چالش اصلی در میان معتقدان به امامت امام صادق علیه السلام، در اثر عواملی همچون پیش زمینه های بیرونی و گرفتاری در فضای شبهه و نا آگاهی از چگونگی برون رفت از آن، پدیدار گشت. مطالعه معیارها و آگاهی از چگونگی تطبیق آن، دو مسأله مهم شایسته بحث در این دوره به شمار می رود. هر چند نص آشکار ترین معیار است، بر اثر فضای حاکم بر هر دوره، در معرض تقیه قرار دارد. برخورداری از علم گذشته و آینده و ودایع، فضای چالشی ایجاد شده توسط مدعیان را خنثا می کند و حیطه و گستره ولایت امام را نشان می دهد.

ص: 94

سطح برداشت از شاخصه های شناخت جانشین متفاوت است، اما خلط در تشخیص راه های ابراز جانشین و باور عمومی نسبت به آن، نشان می دهد شناخت و پیروی از عناصر تأثیر گذار در مسأله جانشینی ضروری است. تعاليم خاص اهل بیت برای این مقطع مهم، در هر قالب معرفی گردیده و تسمیه به اسم و نیز تطبیق یک یا چند مؤلفه بر امام بعد، به شیعیان منتقل شده است. در دوره چالش مورد مطالعه، اهمیت جایگاه خواص و گونه نقش آفرینی ایشان و نیز الگوی ترسیمی از جانب امام صادق علیه السلام، ضمن روشنی بخشی به فضای شبهه، الگوی درست رفتاری دوره فترت را ارائه می دهد.

منابع

1. ابن خلدون، عبد الرحمان (م 880ه)، مقدمه ابن خلدون، بیروت: دار الفکر، چاپ اول، 1424.

2. ابن غضایری، حسین بن عبيد الله، کتاب الضعفاء معروف به رجال ابن غضائری، قم: اسماعیلیان، 1364 ق.

3. ابوعلی حائری، محمد بن اسماعیل مازندرانی (م 1216ه)، منتهی المقال، قم: آل البيت :، چاپ اول، 1416ق.

4. احسانی فر، محمد، اسباب اختلاف الحديث، قم: دار الحديث، 1427ق.

5. اصفهانی، ابونعیم (م 430ه)، الامامة و الرد على الرافضه، تحقيق: علی بن محمد بن ناصر الفقيه، مدینه: مكتبة العلوم و الحكم، 1404ق.

6. برقی، أحمد بن محمد بن خالد (م 247ه)، المحاسن، تصحیح و تعليق سید جلال الدین حسینی، تهران: دار الكتب الإسلامية، 1370ق.

7.تستری، محمد تقی، قاموس الرجال، قم: جامعه مدرسین، چاپ سوم، 1425ق.

ص: 95

8.حلی، حسن بن یوسف (648 - 726ه)، خلاصه الاقوال، قم: دار الذخائر، 1411ق.

9. خاقانی، علی (م 1334ه)، رجال الخاقانی، نجف: مطبعة الآداب، چاپ اول، 1388 ق.

10. رضی، محمد بن حسن موسوی (م 406 ه)، نهج البلاغه، ترجمه علی دشتی، قم: ارم، چاپ اول، 1382ش.

11. شهرستانی، محمدبن عبد الكريم (م 548ه)، الملل و النحل، تحقيق محمد سيد گیلانی، بیروت: دار المعرفه، بی تا

12. صدوق، علی بن بابویه (م 329ه)، الامامه و التبصره، قم: مدرسة الإمام المهدی علیه السلام، چاپ اول، 1404ق.

13. صدوق، محمد بن علی بن بابویه (م ه381)، التوحید، تحقیق سید هاشم حسینی، قم: جامعه مدرسین، چاپ اول، 1398 ق.

14.- کمال الدین و اتمام النعمة، تحقیق علی اکبر غفاری، قم: مؤسسه نشر اسلامی، 1405ق.

15. صفار، محمد بن حسن (م 290ه)، بصائر الدرجات، تحقيق ميرزاحسن کوچه باغی، تهران: اعلمی، 1404ق.

16. طریحی، فخر الدين (م 1085ه)، مجمع البحرین و مطلع النيرين، قم: بنیاد بعثت، چاپ اول، 1415ق.

17. طوسی، محمد بن حسن (م 460 ه)، اختيار معرفه الرجال، تحقیق میرداماد، قم: آل البيت، 1404ق.

18- ، الاقتصاد فيما يجب على العباد، تحقیق سید کاظم موسوی، قم: دليل ما، چاپ اول، 1430ق.

19.- ، رجال الطوسی، نجف: انتشارات حیدریه، 1381ق.

20. -، الفهرست، نجف: المكتبه المرتضویه، بی تا

21. قمی، عباس (1294 - 1359ه)، سفینه البحار و مدینه الحکم و الآثار، تحقیق علی اکبر الهی خراسانی، مشهد: بنیاد پژوهش های اسلامی، چاپ دوم، 1426ق.

ص: 96

22. قمی، علی بن ابراهيم، تفسیر القمی، تحقیق سیدطیب جزایری، قسم: مكتبه الهدی، چاپ سوم، 1404ق.

23. کلینی، محمد بن يعقوب (م 329ه)، الكافي، تحقيق دار الحدیث، قم: دار الحدیث، چاپ دوم، 1430ق.

24. مازندرانی، محمد صالح (م 1081 ه)، شرح اصول الكافي، تعليق میرزا ابوالحسن شعرانی، بیروت: داراحیاء التراث العربی، چاپ اول، 1421ق.

25. مامقانی، عبدالله، تنقیح المقال، نجف: المطبعه المرتضویه، 1352ق.

26. مجلسی، محمدباقر (م 1111ه)، بحارالانوار الجامعة لدرر أخبار أئمة الأطهار، بیروت: مؤسسة الوفاء، چاپ دوم، 1403ق.

27. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار (علل گرایش به مادی گری)، قم: صدرا.

28. مفید، محمدبن محمدبن نعمان (م 413 ه)، الارشاد فی معرفه حجج الله على العباد، تحقيق مؤسسة آل البيت، قم: کنگره شیخ مفید، 1413ق.

29- ، الفصول المختاره، تحقیق سیدعلی میرشریفی، قم: دار المفيد، چاپ دوم، 1414ق.

30. نجاشی، احمد بن علی (م 450ه)، فهرست مصنفي رجال الشیعه، معروف به رجال نجاشی، قم: جامعه مدرسین، 1407ق.

31. نعمانی، محمد بن ابراهیم (م 380ه)، الغيبه، تحقيق فارس حسون، قم: انوارالهدی، 1422ق.

32. نمازی شاهرودی، علی (1331 - 1405ه)، مستدرکات علم الرجال، قم: مؤسسه نشر الإسلامی، 1418ق.

ص: 97

امام کاظم علیه السلام و فرقه های انحرافی دکتر عباس سرافرازی

اشاره

*امام کاظم علیه السلام و فرقه های انحرافی دکتر عباس سرافرازی(1)

چکیده

مذاهب و مکتب های گوناگونی در طی تاریخ اندیشه اسلامی به وجود آمده است. یکی از خطرهایی که تشیع واقعی را تهدید می کرد، ادعاهای مختلفی بود که پس از شهادت امام ششم و هفتم به وجود آمد. افرادی با به وجود آوردن فرقه های مختلف و با عناوین گوناگون، ادعای جانشینی امامان را داشتند. آنها پرچم های مختلفی برافراشتند و مردم ساده لوح را فریب دادند و در جایگاه امامت و رهبری نشستند. حکومت عباسی که با علویان دشمنی داشتند، برخی از این مدعیان دروغین را تأیید و از آنها حمایت می کردند و آنان را در مقابل امامان معصوم قرار می دادند. زندانی شدن و زیر نظر گرفتن پیشوایان واقعی، باعث می شد مردم از آنان دور بمانند و زمینه های جدایی و انحراف بیشتر به وجود آید.

عصر امام کاظم علیه السلام از جهت تقویت برخی فرقه های قدیمی شکل گیری و فرقه های نوبنیاد، اهمیت دارد. در این زمان، فرقه های مختلف با اعتقادات متفاوت و غیر همسو، در بین مردم به وجود آمدند. به طور کلی فرقه هایی که امام با آنها به مبارزه و مناظره پرداختند، به دو گروه تقسیم می شوند: یک دسته فرقه های درون مذهبی؛ يعني فرقه هایی که از تشیع ناشی شدند که

ص: 98


1- دانشیار تاریخ دانشگاه فردوسی مشهد . ab.sarafrazi@um.ac.ir

برخی بعد از شهادت امام صادق علیه السلام و برخی در دوره امام کاظم علیه السلام شکل گرفتند. امام در برخورد با آنان، روش خاصی داشتند. گروه های منشعب از تشیع در آن برهه از تاریخ به ده فرقه تقسیم می شدند. دوم فرقه هایی که قبل از حضرت شکل گرفته بودند و در زمره فرقه های خرافی و نحله های فکری محسوب می شدند. آنان تحریف کنندگانی بودند که اهل باطل را با نسبت های ناروا، از ساحت دین دور می ساختند. البته برخی از این فرقه ها، منطق و فلسفه ای برای خود داشتند ولی به منطق و استدلال و جدل محکمی احتیاج بود که آنان را مجاب کند. برای پاسخ به اعتراضات و اشکالات پیروان هر فرقه نسبت به فرقه دیگر، نخست نیاز به دانستن عقاید و آراء آنان و سپس احتیاج به منطق و استدلال و به ویژه فن جدل و اصول علم کلام بود. امام کاظم علیه السلام و امام رضا علیه السلام در این زمینه دارای توانایی بسیاری بودند. فرقه هایی مانند معتزله، خوارج، مرجئه، قدریه، زنادقه (ملحدین) قرامطه، غلات و جعديه (معتقدان به خلق قرآن)، در این گروه قرار داشتند. امام کاظم علیه السلام در مدت سی و پنج سال امامت خود، به حفظ شریعت در مقابل حاكمان ستمگر عباسی و فرقه سازان و صاحبان فرق پرداختند.

واژگان کلیدی: اسلام، امام کاظم علیه السلام، فرقه های انحرافی، تشیع.

مقدمه

عوامل متعددی در شکل گیری و پیدایش فرق اسلامی دخالت داشته اند. ریاست طلبی و تعصبات قبیله ای، جمود فکری در فهم درست از شریعت، بی اعتنایی و راحت طلبی، گسترش اسلام و آشنایی با فرهنگ های دیگر، رسوبات عقیدتی پیش از اسلام، حکومت ها و سلطه ها و واکنش های اجتماعی، عقلی و دینی، فاصله از اسلام ولایی و اصیل، و انشقاق در حوزه رهبری اسلام، از جمله مهم ترین دلایل پیدایش فرقه ها در جهان اسلام بوده است. در دوره امام کاظم علیه السلام،

ص: 99

به سبب خفقان و ستم عباسیان در دور نگه داشتن مردم از مکتب اهل بیت، و اسیر بودن امام، فرقه گرایی افزایش یافت. در این زمان، آشوب فکری عظیم و عجیبی در آراء امت اسلامی پیدا شد که از زمان امام صادق علیه السلام آغاز گردیده بود و تا پایان امامت حضرت رضا علیه السلام ادامه یافت. دوره امامت امام کاظم علیه السلام دوره ای بود پر از رواج فرقه های نوبنیاد و بروز اختلافات فقهی و کلامی که غالبا دشمنان به قصد تحریف دین اسلام در جامعه به راه انداختند. امام در کنار تقیه و پنهان کاری های ضروری در برابر ایجاد این فرقه ها و رواج اختلافات و شبهات، به شدت ایستادگی کردند و با آنها مقابله نمودند.

بررسی مقطع تاریخی که امام کاظم علیه السلام در آن می زیستند، یکی از دشوارترین مقاطع زندگانی اهل بیت : است. این برهه از تاریخ، آکنده از حوادث و وقایع مهم تاریخی است که انقلاب ها، زندان ها، گریزها و قتل های فردی و گروهی خاندان علی بن ابی طالب علیه السلام در صدر آن قرار دارد. این دوره از تاریخ اسلامی، از نظر سیاسی دوره ای تاریک به شمار می آید که به علت سخت گیری های عباسیان، اخبار آل ابی طالب مکنون مانده است. با توجه به اوضاع سخت سیاسی که امام در آن قرار داشتند و با توجه به ضدیت شدید حاکمان عباسی با آن حضرت، نبرد بین حق و باطل به شکلی دیگر ادامه داشت، نبردی دائم و واقعیتی انکارناپذیر در طول تاریخ بشری که حرکت تاریخ و مسیر انسانیت بر آن استوار بود. اگر بخواهیم گستره تاریخی بررسی کنیم را که اسلام بر آن سایه افکنده و شالوده تاریخ و تمدن اسلام بر آن نهاده شده است، در می یابیم که این تاریخ، آکنده از جلوه های مختلف مبارزه ای است که رهبری و پیشتازی آن بر عهده امامان شیعه نهاده شده بود. زندگانی امام کاظم علیه السلام، مرحله سیاسی - تاریخی بارزی در تاریخ اسلام را نمایان می سازد. این مقطع تاریخی، دربردارنده بخشی از زندگانی سیاسی منصور و مهدی و هارون است. تاریخ نگاران رسمی و در خدمت این افراد، تواریخی را نوشته اند که شرکت این حاکمان را نشان دهند. آنان بر این

ص: 100

روش بوده اند که ندای حق را از صفحه تاریخ محو نمایند و تاریخ را واژگونه بنویسند. لذا دوره کنیزان و رقاصان و دلقکان را عصر طلایی می نامند، در حالی که در همین عصر، امامان راستین در غل و زنجیر بودند. ارزش تاریخ و پیشرفت تمدن را باید با ارزش های انسانی و راست کرداری سنجید، نه با معیارهایی که مورخان آن عصر بدان پرداخته اند. امام کاظم علیه السلام مسئولیت امامت را در این دوره اندوه زای تاریخی از سال 148 تا 183 قمری بر عهده داشتند و به مبارزه با زور و ریا و فرقه و تفرقه پرداختند.

امام صادق علیه السلام (83-148ق/702-767م) بنیان گذار مکتب فقه جعفری هستند که بسیاری از فقها، پرورش یافته مکتب ایشان بودند. شاگردان امام را بیش از چهار هزار نفر نوشته اند که ابوحنیفه و مالک بن انس از جمله آنان بودند.(1) مالک درباره عظمت و شخصیت علمی و اخلاقی امام صادق علیه السلام می گوید:

به خدا سوگند چشمان من، فردی را ندید که از جهت زهد، علم، فضیلت عبادت و ورع، برتر از جعفر بن محمد باشد.(2)

ابوحنیفه پیشوای حنفیان نیز شاگرد امام بود.(3) وی در سال نزد حضرت شاگردی کرد، ابو زهره می نویسد:

اگر آن دو سال نبود، نعمان ( ابو حنیفه) هلاک می شد، «لولا السنتان لهلک النعمان»(4)

وی می نویسد:

اگر جعفر بن محمد نبود، مردم احکام و مناسک حجشان را نمی دانستند.(5)

ص: 101


1- قاضی نعمان، شرح الاخبار، ج 3، ص 299
2- ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج 6، ص257.
3- ابن حجر هیثمی، الصواعق المحرقه، ج 1، ص 120.
4- همان
5- شیخ صدوق، من لا يحضره الفقیه، ج 2، ص 519

دوره امامت امام صادق، از دوران های باشکوه و طلایی تاریخ تشیع است. در این عصر، تشیع گسترش چشم گیری یافت و بر تعداد شیعیان بسیار افزوده شد. در اثر آزادی نسبی روابط شیعیان با امام صادق علیه السلام، آن حضرت توانستند فقه و کلام شیعه را توسعه دهند و اصول آن را روشن سازند. نقش آن حضرت در معرفی مبانی شیعه بسیار زیاد بود. امام در زمانی مذهب جعفری را نمایان ساختند که شیعه گری جرمی سنگین به شمار می رفت. از دوره ایشان که عصر جنبش فرهنگی، فکری و علمی بود، برخورد فرق و مذاهب شدت گرفت. پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله چنین فرصتی به وجود نیامده بود. امام صادق علیه السلام خلاء را مشاهده نمودند و حوزه وسیع علمی و دانشگاهی را به وجود آوردند. مناظرات بسیار امام، باعث شهرت تشیع گردید؛ چون امام با استدلالهای متین و استوار، به عقاید آنان انتقاد دقیق داشتند و این مسأله، باعث گردید احادیث بسیاری از حضرت ثبت و ضبط گردد. شهرت امام صادق علیه السلام تا به آنجا رسید که عباسیان برای رسیدن به قدرت، در صدد برآمدند تا از وجهه ایشان استفاده کنند و شعارهای "الرضا من آل نبی" و "الرضا من آل محمد" سر دهند. امام که می دانستند هدف عباسیان رسیدن به قدرت با نام خاندان نبی است و طرح شعار طرفداری از اهل بیت به سبب جلب توده های شیفته اهل بیت است، حاضر به همکاری با آنان نشدند. لذا عباسیان پس از به قدرت رسیدن، در صدد برآمدند تا امام را به شهادت برسانند. سرانجام منصور این عمل ننگین را انجام داد.

تفرقه مذهبی؛ سیاست خلفای عباسی در عصر امام کاظم علیه السلام

از آن جا که تشیع در دوره امام صادق علیه السلام قدرت زیادی گرفته بود، پس از شهادت آن حضرت، خلفای عباسی در صدد به وجود آوردن اختلافات فرقه گرایی شدند و انشعاباتی در مذهب تشیع به وجود آوردند؛ مانند اسماعیلیه، افطحیه و ناووسیه که پس از شهادت امام صادق علیه السلام در مسأله امامت، با امام کاظم علیه السلام معارضه

ص: 102

نمودند. فرقه سازی و فرقه گرایی، از جمله پدیده هایی بود که در جهت مبارزه با تشیع و جلوگیری از پیشرفت تشیع به وجود آمد. فشار سیاسی عباسیان از دوره امامت امام کاظم علیه السلام آغاز شد. ایشان در حرکت علمی که آغاز شده بود، رسالت توازن و تعادل فکری شیعیان را بر عهده داشتند و عباسیان نمی توانستند تشکلی به نام شیعه را با رهبری امام بپذیرند. بنابراین، عصر حضرت دوران سختی برای شیعیان بود.(1) زیرا عباسیان تا این زمان حکومت را به نام علویان در دست گرفته بودند و بر این اساس با شیعیان برخورد نسبتا ملایمی داشتند، اما به محض این که در حکومت استقرار یافتند و پایه های سلطه خود را مستحکم کردند، بنا را بر سخت گیری گذاشتند. منصور شمار فراوانی از علویان را به شهادت رساند و عده زیادی از آنان در زندان های او در گذشتند.(2)

فرقه سازی یکی از کارهایی بود که عباسیان در جهت تضعیف شیعیان انجام دادند. فرقه گرایی، منحرف شدن از عقاید حقه است. اعتقاد باطل یا بدعت در دین، به هر دلیلی می تواند عامل مؤثر برای انحراف و تبدیل آن به یک جریان عمومی در برابر مکتب حق شود. یکی از این انحرافات بزرگ از زمان امام صادق علیه السلام شکل گرفت؛ از زمانی که اسماعیل فرزند ارشد امام فوت نمود، انحراف بزرگی به نام فرقه اسماعیلی در تشیع شکل گرفت که ابوالخطاب محمدبن ابی زینب از به وجود آورندگان اصلی آن بود. مذهب اسماعیلی خود باعث گسترش فرقه گرایی در عالم تشیع گردید؛ به همین دلیل، امام پس از درگذشت اسماعیل، کوشیدند شیعیان مرگ وی را تصدیق نمایند تا خطر پیدایش فرقه جدید از بین برود؛ اما این تلاش امام نتیجه نداد؛ چون نقش عباسیان در به وجود آوردن اختلافات مذهبی و فرقه گرایی بسیار مهم بود. آنان مانند امویان نبودند زیرا خود با شعارهایی از جنس شعارهای آل علی و حتی با نام آل علی

ص: 103


1- رسول جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، ج 11، ص 387.
2- ابن طقطقی، تاریخ الفخری، ص 221.

روی کار آمده بودند و می دانستند نهضتی که امام صادق علیه السلام آغاز کرده اند اگر ادامه یابد، حاکمیت آل عباس به پایان می رسد. لذا در کنار فشارهای سیاسی که علیه امام کاظم علیه السلام آغاز شد، در صدد برآمدند انشعاباتی در بین شیعیان به وجود آورند.

یکی از سئوالات مطرح است آن است که چرا در دوران قبل از شهادت امام صادق علیه السلام فرقه گرایی وجود نداشت و پس از ایشان این معضل گسترش یافت؟

مسلم است کار سیاسی - فرهنگی که آن امام همام آغاز کرده بود، بنیان تشیع را قوی می ساخت و در آینده، فقه سیاسی جعفری نیرومندی که امام صادق علیه السلام به وجود آورده بودند به ثمر می رسید و روز به روز اوج بیش تری می گرفت؛ بنابراین، ترویج اندیشه های متضاد با مکتب اهل بیت : موازی سازی و بدل تراشی صحابه و جعل حدیث، از جمله اقدامات حاکمان عباسی بود. آنان به شدت از گسترش فرقه سازی در بین شیعیان حمایت می کردند. نمونه بارز آن کتابی است که ابن مفضل برای مهدی عباسی نگاشت که به شرح فرقه های مذهبی پرداخته بود. البته فرقه هایی را هم از پیش خود ساخت که دلخواه مهدی بود. مثلا با آن که افرادی مانند زراره، عمار ساباطی و ابن ابی یعفور هیچ کدام مؤسس فرقه ای نبودند، نویسنده مزبور فرقه هایی به نام ایشان اختراع کرده بود مانند فرقه «زراریه»، «عماریه»، «یعفوریه»، «جوالقيه» و پیروان سليمان اقطع. فقط به نام هشام بن حکم فرقه هشاميه را جعل نکردند.

به وجود آوردن برخی مذاهب فقهی که تا این زمان وجود نداشت نیز در همین جهت بود مانند مذاهب فقهی حنفی، مالکی، حنبلی و شافعی. برخی از به وجود آورندگان این مذاهب مانند ابوحنیفه و مالک بن انس، از شاگردان امام صادق علیه السلام بودند.

پاسخ دیگری که می توان برای گسترش فرقه گرایی در دوره امام کاظم علیه السلام داد، آن است که به علت سخت گیری های شدید عباسیان، بسیاری از بزرگانی که برای

ص: 104

تثبیت خلافت آنان زحمت کشیدند و بنی عباس را به قدرت رساندند مانند ابوسلمه خلال و ابومسلم خراسانی کشته شدند. گویا ابوسلمه به ارتباط با شیعیان متهم گردید.(1) ابومسلم نیز به هم داستانی با علویان در مکه یا مدینه متهم شد.(2) پس از کشته شدن آنها، منصور عرصه را بر امام صادق علیه السلام تنگ نمود که به شهادت آن بزرگوار انجامید.(3) به علت این سخت گیری ها، امام صادق علیه السلام جانشین خود را صراحتا اعلام نکردند مگر به شیعیان خاص. به همین دلیل، برخی از روی نادانی و دشمنی با شیعیان و حتی خلفای عباسی، برای آن که برای شیعیان رهبر بسازند و ایجاد اختلاف نمایند، از افرادی به نام جانشین امام حمایت کردند. امام چون از این مسأله آگاه بودند، در وصیت نامه خود پنج وصی انتخاب کردند تا امام کاظم محفوظ بمانند. سیاست مدبرانه حضرت در قرار دادن پنج وصی که اولین آنها منصور، دوم محمد بن سليمان، فرماندار مدینه، سوم عبد الله بن جعفر، چهارم موسی بن جعفر و پنجم مادرش حمیده بودند، شاهکاری سیاسی بود که دست منصور را بست. چون او قبل از باز کردن وصیت نامه، دستور داده بود جانشین امام را بر اساس وصیت نامه بکشند. مهم تر این که امام کاظم را نیز به تنهایی به عنوان وصی اعلام نکردند بلکه امام موسی و مادرش را با هم معرفی فرمودند. این روش، باعث گردید امام کاظم علیه السلام سالم بمانند اما اوضاع پیش آمده موجب شد تا عده ای از روی هوا و هوس، مدعی مقام منیع امامت گردند و منصور از آنان حمایت نماید که این خود ریشه شکل گیری برخی فرقه ها گردید.

سخت گیری هایی که بر شیعیان در این دوران وجود داشت، باعث حرکت های اعتراض آمیز متعددی از ناحیه شیعیان و علویان در برابر خلفای عباسی گردید، از

ص: 105


1- تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 349
2- سید احمدرضا خضری، تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه، ص28.
3- شیخ مفید، ارشاد، ص 304.

جمله قیام حسین بن علی (شهید فخ) که امام کاظم علیه السلام قيام وی را تأييد نمودند(1) چون تلاش امام بر تقیه بود و تقیه خود نوعی مبارزه در حالت استتار است.(2) عباسیان در صدد برآمدند از این مسأله استفاده نمایند و از برخی افراد حمایت کنند و آنان را رهبران جامعه شیعی معرفی نمایند. به هر صورت، به سبب مشکلاتی که وجود داشت، پس از شهادت امام صادق علیه السلام اختلاف در بین شیعیان به وجود آمد. این امر ناشی از آن بود که به دلایل سیاسی و وحشتی که از حاکمیت عباسیان وجود داشت. امام برای بسیاری از شیعیان خود ناشناخته می ماند، چون اگر امام به صورت آشکار به امامت معین می شدند، خلفا زیر فشار قرار می گرفتند، این سردرگمی، باعث شد تا منصور به انشعاب در بین شیعیان بپردازد.

فرقه سازی در دوره امام کاظم علیه السلام

شهادت امام صادق علیه السلام در سال 148ق/765 م)، جامعه شیعه را دچار بی نظمی و کشمکش کرد. در ابتدا، یک اتحاد جامع و مانع که بتواند مسأله جانشینی را حل کند به وجود نیامد. بدعت های بعدی شیعی، حاکی از شش عقیده درباره جانشین بر حق حضرت است.(3) این شبهه از این حقیقت سرچشمه می گیرد که اسماعیل پسر امام صادق علیه السلام که به اعتقاد اسماعیلیه خود امام او را به جانشینی تعیین کرده بودند، قبل از پدر فوت نمود. پس از حضرت فرقه های ذیل شکل گرفتند:

ناووسیه: اعتقاد داشتند امام صادق علیه السلام غیبت نموده و خود رجعت خواهد کرد و کار امامت را دنبال خواهد نمود.

ص: 106


1- سید ابوالفضل رضوی اردکانی، ماهیت قيام شهید فخ، ص 124.
2- شهید مطهری، سیری در سیره ائمه اطهار علیه السلام، ص 171.
3- ابومحمد حسن بن موسی نوبختی، فرق الشیعه، تصحیح محمدصادق آل بحر العلوم، ص 57.

فطحیه: کسانی که امامت عبد الله افطح فرزند امام صادق علیه السلام را قبول داشتند.

سمطیه (شميطيه، سمیطیه): معتقدان به امامت محمد دیباج فرزند دیگر امام صادق علیه السلام بودند. رهبر آنان یحیی بن سميط نام داشت.

اماميه: معتقدان به امامت امام کاظم علیه السلام.

اسماعیلیه: کسانی که به امامت اسماعیل فرزند دیگر امام صادق علیه السلام اعتقاد داشتند.

اقمصية: کسانی که اعتقاد داشتند امام صادق علیه السلام موسی بن عمران اقمص را جانشین خود کردند.

تمیمیه: اعتقاد به امامت ابی جعده دارند و گویند حضرت صادق علیه السلام وی را وصی کردند.

طفيه: گویند امام صادق علیه السلام موسی بن طفی را جانشین خود قرار دادند.

یرمعیه: اعتقاد دارند حضرت، يرمع بن موسی را جانشین خود قرار دادند.

يعقوبيه: پیروان ابویعقوب که اعتقاد داشتند، امامت به موسی بن جعفر نمی رسد و در غیر فرزندان امام صادق علیه السلام می تواند باشد.

دقت در اسامی و فرقه های یاد شده از چند نظر اهمیت دارد: یکی بحث غیب حضرت امام صادق علیه السلام است و دیگری، ادعای امامت چهار فرزند ایشان. هم چنین در بین جانشینان، افرادی که از خانواده امام نبودند، به جانشینی توصیه شدند. جالب این که نام موسی در نام هر کدام از آنان دیده می شود که نزدیکی و شباهت به نام امام موسی بن جعفر علیه السلام دارد. گویا در صدد بوده اند از این شباهت اسمی سوء استفاده نمایند.

درباره امامت اسماعیل با این که فرزند ارشد بود، جانشینی وی در زمان حیات پدر حتی بر اساس حق ارشدیت، مورد تأیید امام قرار نگرفت و شبهه جانشینی وی وجود داشت برای نمونه، بر اساس دو روایت در رجال کشی و الغيبه، فيض بن مختار و اسحاق بن عمار صیرفی گفته اند که آنان از امام صادق علیه السلام درباره

ص: 107

امامت اسماعیل پرسیدند و حضرت، امامت اسماعیل را تأیید نکرده اند.(1) مجلسی نیز می نویسد: ولیدبن صبیح به امام صادق علیه السلام عرض کرد که عبدالجلیل به من گفته که شما اسماعیل را وصی خود قرار داده اید. امام این مطلب را انکار و امام كاظم علیه السلام را به او معرفی فرمودند.(2) برخی از شیعیان به عبدالله افطح گرایش داشتند. آنان عبدالله را هفتمین و برادرش موسی را هشتمین امام می دانستند.(3) چون او در هنگام شهادت پدر، بزرگ ترین فرزند بود. او در مجلس آن حضرت می نشست و دعوی امامت و جانشینی پدر می نمود. پیروان او حدیثی از حضرت صادق علیه السلام نقل می کردند که امامت در مهم ترین فرزندان امام است (الامامة في الأكبر من ولد الامام) بسیاری به وی گرویدند. عبدالله را به پرسش هایی درباره حلال و حرام و دیگر چیزها بیازمودند که به علت ناتوانایی در پاسخ به مسائلی درباره زکات، امامت او پذیرفته نشد. (4)علاوه بر آن، وی هفتاد روز پس از شهادت امام صادق علیه السلام درگذشت و پیروان وی به امامت موسی بن جعفر روی آوردند. عده ای اندک نیز جانشینی امام صادق علیه السلام را از آن محمد دیباج فرزند دیگر امام می دانستند. اسماعیلیه مشکل سازترین مدعیان امامت در پیش روی امام کاظم علیه السلام بودند. این گروه با این که اسماعیل در دوره حیات پدر فوت کرده بود، به امامت وی یا فرزندش محمدبن اسماعیل اعتقاد داشتند و در سرزمین های مختلف به نام های گوناگون خوانده شدند. در منابع اولیه اسماعیلیه، غالبا از شخصی به نام ابو الخطاب محمد بن ابی زینب از موالی بنی اسد سخن به میان می آید که در کار امامت اسماعیل دست داشته است. وی جزو غاليان بود.(5) بر اساس روایات بسیاری، امام صادق علیه السلام به امام کاظم علیه السلام به عنوان امام پس از خود توجه ویژه ای

ص: 108


1- رسول جعفریان، همان، ص 380.
2- بحارالانوار، ج 48، ص 22.
3- هاینس هالم، تشیع، 1385 ترجمه محمد تقی اکبری، ص 68.
4- محمدجواد مشکور، فرهنگ فرق اسلامی، ص 352.
5- همان، ص 48.

داشتند. از آن حضرت در مورد علاقه مندی به فرزندش چنین سؤال شد: «ما بلغ من حبک لموسی؟» قال: «وَدِدْتُ أَنْ لَيْسَ لِى وَلَدُ غَيْرُهُ كَيْلًا يَشْرَكْهُ فِي حُبِّي أَحَدُ»، «شما چه اندازه موسی را دوست دارید؟» فرمود: «دوست داشتم جز موسی فرزندی نداشتم تا هیچ شریکی در دوستی من نسبت به او وجود نداشت.»(1) به هر صورت پس از امام صادق علیه السلام، اختلاف برسر جانشینی به وجود آمد که دلایلی به آن دامن زد؛ از جمله:

وحشتی که از حاکمیت عباسیان وجود داشت، انتخاب صریح امام باعث می گردید آنان از ناحيه خلفا آزار و اذیت شوند و زیر فشار قرار گیرند. اعمال فشار از دوره امام صادق علیه السلام آغاز شد و تا دوره امام رضا علیه السلام با شدت ادامه یافت.

دعوت و جذب شیعیان امام صادق علیه السلام از طرف بعضی از فرزندان که به ناحق داعيه امامت داشتند.

پراکندگی شیعیان که در شهرهای دور و نزدیک زندگی می کردند و کسب اطمینان درباره امام واقعی برای آنان دشوار بود.

امام صادق علیه السلام برای آن که جانشینش مشخص نشود، علاوه بر امام کاظم علیه السلام و عبد الله، منصور عباسی را نیز وصی خود قرار دادند.(2)

یکی از مسائلی که پس از شهادت امامان به وجود می آمد، اعتقاد به امام "غايب" یا "پنهان بود که با عقیده به امام زنده و حاضر برابری می کرد. برخی در انتظار بازگشت امام صادق علیه السلام بودند و افرادی دیگر، بازگشت فرزند در گذشته اش اسماعیل را انتظار می کشیدند.(3)

علاوه بر فرقه های معرفی شده، گروه های دیگری نیز قبلا در زمره خرافیان و کارپردازان اوهام بودند، اما در عصر موسی بن جعفر علیه السلام کاملا نیرو گرفته، فعالانه

ص: 109


1- منصور بن حسين ابی سعد، نثر الدر، تحقيق محمد على قرنه، ج 1، ص 356.
2- رسول جعفریان، همان، ص 379.
3- هاینس هالم، همان، ص 68.

وارد میدان بحث و مناظره گردیدند. از این نظر، دوره ایشان عصری آکنده از جریان ها و مکتب های فلسفی و اعتقادی و اجتهادهای فقهی و مشربهای مختلف تفسیری و روایی بود؛ یعنی خطرناک ترین زمانی که مسلمانان دیده بودند. الحاد و زندقه در جامعه نفوذ کرده و غلو رواج یافته بود. فرقه های متعدد کلامی که افکار و اندیشه های مختلف داشتند، نشو و نما یافته بودند. فقه به مذاهب متعددی تقسیم شده و علوم زیادی مانند منطق، فلسفه، کلام و دانش های مربوط به زبان، در استنباط و استخراج احکام دینی وارد شده بود. در این دوره، ملحدان، قرامطه، غلات و معتقدان به خلقت قرآن بسیار فعال بودند. ملحدان بیش تر زنادقه را شامل می شوند که رهبر آنان مقنع بود. آن ها به تناسخ اعتقاد داشتند و اساس خداپرستی را متزلزل ساختند. آنان با این که در دوره ابوعبدالله مهدی (158- 169 ق) سرکوب شدند، اما از بین نرفتند و در دوران هادی و هارون نیز فعالیت آنان ادامه یافت. امام کاظم علیه السلام و یارانشان در مقابل این کج روی و کج فکری به پا خاستند و با وجود بحرانی بودن جو سیاسی، به مقابله با جریان الحاد و زندقه پرداختند. قرامطه با داشتن اعتقادات خاص، از فرقه هایی بودند که ایمان را مایه رهایی از قیود اخلاقی می دانستند و طرفدار حکومت مردم بر مردم بودند. آنان اصولا به نوعی حکومت اشتراکی اعتقاد داشتند.(1) غلات، افراط گرایانی بودند که گمان می کردند امامان، خدایا پیغمبر هستند. آنان در امام شناسی نیز اشتباه می کردند. امام کاظم علیه السلام، در دوران حکومت مهدی عباسی، گرفتار این افراط گرایان ناپخته نیز بودند و با آنان مناظراتی داشتند و آنان را نفی می فرمودند.

فرقه دیگری که امام با آنان به بحث و مناظره پرداخت و مشکلاتی به وجود آوردند، "جعديه" پیروان جعدبن درهم بودند. آنان قرآن را

ص: 110


1- مشکور، همان، ص 359.

مخلوق می دانستند و با عقیده "قدم قرآن" مخالف بودند. جعد در دوره هشام بن عبد الملک (105- 125 ق) به قتل رسید اما پیروان این فکر نیرو گرفتند و امام با آنان مناظراتی داشت.

فرق دیگری نیز از قبل وجود داشتند که در گمراه کردن مردم سهم زیادی داشتند، مانند معتزله، خوارج، مرجئه و قدریه که راه خود را حق اعلام کرده بودند. امام با این صحنه های سیاسی روبه رو بود. ایشان با این فرقه ها نیز مخالفت کردند و اعتقادات آنان را نادرست خواندند. اما در مجادلات کلامی با این فرقه ها خود شخصا وارد بحث می شدند و با آنان جدل می کردند و در عین حالی که آنان را مجاب و نفی می نمودند، اصحاب شیعه را تقویت می کردند تا دیدگاه های اهل بیت را در بین مردم منتشر سازدند. حضرت اصحابی را که قدرت بحث و جدل داشتند، تشویق می فرمود تا با مخالفان به بحث بپردازند و عقاید کلامی شیعه را بیان کنند. هشام بن حکم و محمد بن حکیم از اصحاب ایشان بودند که به دستور آن حضرت در مساجد به بحث می نشستند.

فرقه سازی پس از امام کاظم علیه السلام

دوران امام کاظم علیه السلام دوران بسیار سختی برای شیعیان بود. با این که عباسیان کوشیدند در بین شیعیان اختلاف اندازند بیش تر شیعیان بر امامت حضرت باقی ماندند. طبعا عباسیان نمی توانستند تشکلی به نام شیعه را با رهبری ایشان بپذیرند. این مهم ترین عاملی بود که آنان را وادار کرد تا بر ائمه فشار آورند. یکی از شیوه های آنان، محبوس نگه داشتن امامان بود. امام کاظم علیه السلام نخستین کسی بودند که با این سرنوشت رو به رو شدند. هارون ایشان را در سال 177 قمری (793 م) پس از زیارت حج همراه خود به عراق برد و در بصره و سپس در بغداد زیر نظر گرفت. سیری در زندگانی حضرت، نشان می دهد امام در زندان های مختلف در بغداد به سر بردند و عاقبت ایشان را در زندان مسموم ساختند. در حالی که امام

ص: 111

قیامی علیه هارون نکرده بود، نفوذ معنوی ایشان زیاد بود. آنها نه شمشیر داشتند نه تبلیغات اما دلها را داشتند.(1) امامان شیعه همگی بر لزوم رعایت تقیه پافشاری کرده، می کوشیدند تا تشکل شیعه و رهبری آنها را به طور پنهانی اداره نمایند. نتیجه این تعامل و تقیه، استوار ماندن شیعه بود.

پس از شهادت موسی بن جعفر علیه السلام نیز در بین شیعیان، گروه ها و فرقه هایی شکل گرفتند که مهم ترین آنها عبارتند از:

امامیه: به امامت موسی بن جعفر و فرزندانش اعتقاد داشتند. کسانی که به شهادت امام کاظم علیه السلام قطع کردند، " قطعيه" نامیده شدند، زیرا شهادت او را یقین داشتند و حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام را به جانشینی پذیرفتند. قطعيه نام دیگر شیعه دوازده امامی است.

موسویه یا موسائیه: طرفداران امام کاظم علیه السلام و منتظر رجعت او بودند که غالبا از فرق غلات به شمار می رفتند.

واقفیه: نام عمومی فرقی است از شیعه که در مقابل قطعيه منکر شهادت امام کاظم علیه السلام شدند و امامت را به آن حضرت قطع کردند و امامت فرزندش را منکر شدند.(2) به اعتقاد آنان، امام کاظم علیه السلام تا قیامت فوت نخواهد کرد.(3) کشی در رجال خود می نویسد:

در هنگام محبوس بودن حضرت امام کاظم علیه السلام دو وکیل او در کوفه سی هزار دینار بابت سهم امام از شیعیان آن حضرت جمع آوری کردند و چون امام در زندان بودند، با آن پول برای خود خانه و چیزهای دیگر خریدند و چون خبر شهادت امام را شنیدند، برای این که پولها را پس ندهند با کمال

ص: 112


1- شهید مطهری، همان، ص 178.
2- مشکور، همان، 455
3- محمد بن عبد الکریم شهرستانی، الملل والنحل، ج 1، ص 150.

بی شرمی منکر شهادت ایشان شدند و درباره آن حضرت درنگ و توقف کردند. از آن جهت پیروان ایشان را واقفه خوانند.(1)

برخی، واقفیه را به چند گروه تقسیم می کنند:

الف) گروهی که عقیده داشتند موسی بن جعفر علیه السلام فوت کرده و سپس به این دنیا باز خواهد گشت.

ب) گروهی اعتقاد داشتند امام هفتم از دنیا نرفته، بلکه زنده است و از دیدگان مردم غایب شده و تا روزی که قیام کند در غیبت به سر خواهد برد.

ج) گروهی اظهار می داشتند که نمی دانیم امام هفتم از دنیا رفته یا زنده است و هیچ کدام را تصدیق نمی کنیم.

د) گروهی به غیبت امام بعد از رجعت اعتقاد داشتند به باور آنها، امام کاظم علیه السلام پس از غیبت، دوباره رجعت خواهند کرد و در دنیا حاضر هستند و در پنهانی به سر می برند و اصحابش با ایشان ملاقات و تماس دارند.

ممطوره: این فرقه را برخی از واقفیه می خوانند. آنان اعتقاد داشتند امام كاظم علیه السلام همان مهدی موعود(عجل الله تعالی فرجه الشریف) است. معتقدان به امامت حضرت رضا علیه السلام آنان را ممطوره به معنای سگ باران خورده و سگ ولگرد نامیدند. گویا دو نفر از یاران امام رضا علیه السلام به نام های علی بن اسماعیل میثمی و یونس بن عبد الرحمان با برخی از ایشان مناظره می کردند و چون سخن آنان به درازا کشید و گفت گو از نرمی به درشتی کشید، علی بن اسماعیل روی به ایشان کرد و گفت: «مَا أَنْتُمْ الَّا كِلَابُ ممطوره»؛ شما جز سگان باران خورده نیستید؛ یعنی از مردار بدبوتر و گندیده تر هستید(2) چه هرگاه سگان از باران تر شوند، از مردار بدبو تر گردند.

بشیریه: پیروان محمد بن بشیر کوفی بودند که گفتند: موسی بن جعفر علیه السلام نمرده و

ص: 113


1- مشکور، همان.
2- همان، ص 431.

هرگز به زندان نرفته و ایشان مهدی قائم هستند.(1)

عوامل مؤثر در فرقه گرایی پس از امام هفتم

همان گونه که ملاحظه شد، پس از شهادت امام ششم و هفتم، در حالی که هر امام جانشین پس از خود را مشخص کرده بودند، فرقه های مختلفی به وجود آمدند. بی شک بحث مهدویت که اکثر فرق شیعه در انتظار آخرین امام خود هستند، از علت های مهم در گرایش به فرقه گرایی بوده و می توان گفت: اعتقاد به مهدی موعود و انتظار امام آخر الزمان که جهان را پر از عدل و داد کند، در آن زمان نیز وجود داشته است.

به دلیل درک نادرست از مفاهیم دینی و شناخت نادرست از آموزه های شیعی که نمی دانستند تعیین امام بر اساس نص صریح امام پیشین صورت می پذیرد، انحراف در بین برخی از پیروان به وجود آمد. شاید بتوان گفت: شدت عمل و سخت گیری دستگاه خلافت عباسی، باعث می گردید در زمان شهادت امام، شیعیان نتوانند به درستی جانشین و امام بر حق را تشخیص دهند. ابوعلی فضل بن حسن طبرسی می نویسد:

امام از وضعیتی که ممکن بود پس از فوت ایشان به وجود آید خبر داشتند؛ زمانی که خبر شهادت امام به منصور عباسی رسید، در صدد برآمد جانشین امام را از بین ببرد بنابراین به والی خود در مدينه نوشت: «وصی امام صادق علیه السلام را شناسایی کنید و گردن بزنید.» امام صادق علیه السلام پنج نفر را وصی خود قرار داده بودند: ابوجعفر منصور(خلیفه)، محمد بن سليمان، عبدالله بن جعفر، موسی بن جعفر و حمیده .(2)

ص: 114


1- همان، ص 431.
2- طبرسی، اعلام الوری، ج 2، ص13.

این گزارش که مدتی پس از شهادت امام به منصور داده شد، خلیفه را با یک پیشامد فوق العاده مواجه کرد لذا سخت ناراحت شد و گفت: «این ها را نمی توان از بین برد».

اختلافات کلامی و سیاسی نیز در طول زمان میان پیروان یک مذهب ایجاد می شود و از علل تفرقه گرایی است و مذهب شیعه از این قاعده مستثنا نیست؛ از این رو، انشعاب آن امری ناگزیر می نماید.

علت دیگر در به وجود آمدن انشعابات در دوره امام کاظم علیه السلام آن بود که آن بزرگوار مدتی دراز از عمر خود را در زندان های عباسیان گذراندند. ایشان ابتدا در زندان هادی و سپس چهار مرتبه در زند آن هارون زندانی شدند. شیعیان در دوران امامت آن حضرت مدتی سرگردان و بی سرپرست ماندند و زمینه برای مبلغان اسماعیلیه و فطحیه فراهم شد و چون شیعه کسی را نداشت که به شبهات آنان پاسخ گوید، زمینه برای دیگران به وجود آمد. کنترل حکومت عباسی و جاسوسی آنان از فعالیت های امام کاظم علیه السلام به حدی بود که علی بن اسماعیل برادرزاده آن حضرت نیز به ضرر عمویش سخن چینی می کرد.(1)

انگیزه های مالی و سوء استفاده مالی برخی از پیروان، عاملی در فرقه سازی بود. پس از شهادت امام کاظم علیه السلام، هر یک از نواب ایشان پول و مال فراوانی در اختیار داشتند؛ لذا بر آن حضرت توقف کردند و منکر شهادت ایشان شدند برای نمونه، نزد زیاد قندی، انباری هفتاد هزار دینار و نزد علی بن حمزه سی هزار دینار بود. راوی به نام یونس از اصحاب امام کاظم علیه السلام می گوید:

وقتی آن وضع را دیدم و حقیقت برایم روشن شد و نیز در جریان امامت امام رضا علیه السلام بودم، دانسته شروع کردم به بازگو کردن حقایق و مردم را به سوی حضرت رضا علیه السلام دعوت کردم. آن دو نفر به دنبالم فرستادند و گفتند:

ص: 115


1- ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبيين، ص414

«چرا مردم را به امامت رضا دعوت می کنی؟ اگر مقصود تو رسیدن به پول است ما تو را بی نیاز می کنیم» و ده هزار دینار به من پیشنهاد کردند اما من نپذیرفتم. آنان بر من خشم گرفتند و اظهار دشمنی با من کردند.(1)

به طور خلاصه می توان گفت: عوامل متفاوت ذیل در فرقه گرایی دوران امام کاظم علیه السلام نقش داشتند. نگاهی به این بحث، که مسئولیت امامت حضرت، به مراتب سنگین تر و دوران امامت آن بزرگوار، نشان می دهد از اندوه زاترین و مصیبت بارترین روزگاران امامان معصوم بوده است. ضعف فکری و فرهنگی و سادگی برخی از مردم که باعث شد از امامان فاصله بگیرند و به عقاید نادرست روی آورند، تعصبات قومی و قبیله ای و اهداف مادی که برخی قرآن و حدیث و امام را سرمایه کسب خود قرار داده و در پی شهرت و مقام رفتند و گول صاحبان زر و زور و تزویر را خوردند، باعث گردید از امامان و اهل بیت فاصله بگیرند. گسترش حوزه جغرافیایی و تبعید و جابه جایی امامان از جمله امام كاظم علیه السلام که باعث شد آن حضرت از پیروان جدا گردند. این امر سبب شد پیروان بی رهبر و سرپرست بمانند؛ کینه و حسادت و بخل امویان و عباسیان نسبت به اهل بیت و توانایی ها و محبوبیت آنان، جلو گیری از نوشته شدن احادیث و سیره نبوی و سیره ائمه به مدت صد سال، حمایت خلفا از برخی فرق و مذاهب و به انزوا کشاندن ائمه و شیعیان ایشان و در فشار قرار دادن آنان، بروز اختلاف، و قرائت ها و برداشت های متفاوت از قرآن و حدیث و جعل احادیث که باعث گمراهی و اختلاف و افتراق می گردید، از مهم ترین عواملی بود که به گسترش فرقه گرایی شدت بخشید.

این خطری بس گران بود که بر سر راه امامت به وجود آمد. افرادی شناخته شده از روی هوا و هوس، مدعی مقام منیع امامت گردیدند. برافراشتن

ص: 116


1- زین عاملی، شیعه در تاریخ، ترجمه محمدرضا عطایی، ص 123.

پرچم های رنگارنگ از یک طرف و نیز مردم ساده لوح طعمه مدعیان بودند. هم چنین زمینه لازم برای شناساندن پیشوای مردم وجود نداشت. در این گیرودار آدمک ها و پیشوایان دروغین، فرصتی مناسب یافتند که خود را جانشین رهبر عالی قدر و معصوم حضرت صادق علیه السلام و امام کاظم علیه السلام نشان دهند. بدیهی است دستگاه عباسی که عداوت ذاتی با خاندان علوی داشت، به این آتش دامن زد و رهبر های دروغین را تأیید نماید. دلیل بر این مطلب، اجتماع فراوان مردم برگرد عبدالله - نامزد مقام امامت- و جلوگیری نکردن دستگاه خلافت از این اجتماع بود. ولی ابوالحسن موسی علیه السلام در زاویه خانه خویش نشسته بودند و هر آن خطر کشته شدن نزدیک می گردید. از رفت و آمد مردم نیز جلوگیری می شد و یا تحت مراقبت مأموران قرار می گرفتند.(1) امام کاظم علیه السلام با این صحنه های سیاسی روبه رو بودند و تنها راه موفقیت را تقیه می دانستند تا این که فرصت یابند و زیربنای اقدامات آینده را بنیان گذارد. روزگار ایشان را روزگار بدعت ها نامیده اند. در آن زمان، هر روز کالاهای تازه ای به عنوان عقاید و آرا در لباس فرهنگ و مذهب به بازار می آمد و از همه زودتر و بهتر حکومت های زورمند آن عقاید را استقبال و تأیید می نمودند.

خرافیان و کارپردازان اوهام در زمان امام پنجم نیز حضور داشتند ولی در عصر امام هفتم بسیار نیرومند گردیدند امام کاظم علیه السلام و یارانشان در برابر این کج روی و کج فکری ها مبارزه کردند تا توانستند مشعل هدایت را روشن نگه دارند.

اهمیت مبارزه با فرقه گرایی در عصر امام کاظم علیه السلام

تا زمان امام کاظم علیه السلام حکومت ها به هیچ وجه از فعالیت های احزاب و دسته های ضد دین جلوگیری نکردند، بلکه مذاهب باطله را تقویت می نمودند. در این

ص: 117


1- سید رسول الله حجازی، سیری در زندگانی امام هفتم موسی بن جعفر علیه السلام، ص 44

دوران، دو دسته عقاید رواج یافته بود: یکی عقاید دهری، دوم دسته بندی های بین مسلمانان و رواج شديد افکار زنادقه. امام کاظم علیه السلام در دوران حکومت مهدی عباسی که آزادی های بیشتری داشتند، گرفتار طرز تفکرهای زندیقی وغلات گردیدند و به مبارزه علمی با آنان پرداختند، چون عقاید افراطی آنها را برای تشیع زیان آور می دیدند. بنابراین، چون نشر حقایق راستین اسلام و نشر علوم و فرهنگ اسلامی از انحرافات جلوگیری می کرد، امام وظیفه خود دانستند که پیشرو حرکت علمی اسلام و تشیع باشند. بنابر این، امام کاظم علیه السلام مانند امام صادق علیه السلام و امام باقر علیه السلام، در صدد برآمدند تا مکتب علمی پدران خود را تقویت کنند و به تربیت عالمان حوزه دینی تشیع اهتمام ورزند. ایشان شاگردانی تربیت کردند که هر کدام ستونی در عالم فقاهت تشیع محسوب می شدند: افرادی مانند هشام بن سالم، هشام بن حکم، يونس بن یعقوب، محمدبن سنان، علی بن سوید و مؤمن الطاق.(1) امام در صدد برآمدند معارف اسلامی را ترویج نمایند چون به خوبی می دانستند که نهضت های علمی و فرهنگی، تشیع را بهتر به سوی کمال سوق می دهد. بنابراین، تبلیغات امام در سایه روش سیاسی حضرتش رنگ خاصی داشت. در این دوره آشفته، معارف اسلامی به همت امام کاظم علیه السلام شکوفا شد. شاگردان امام به مبارزه با فرقه ها و بحث ولایت و امامت توجه کردند و آثار بسیاری نوشتند؛ از جمله:

- الامامه، نوشته هشام بن حکم در اثبات امامت؛

- الرد على الزنادقه، نوشته هشام بن حکم در رد فرقه گمراه زنادقه؛

- الوصيه والرد على من أنكرها، نوشته هشام بن حکم؛

- دو کتاب الرد على من قال بامامة المفضول و الرد على المعتزله در رد معتزله نوشته هشام؛

ص: 118


1- محسن خندان، سرچشمه های نور (امام موسی کاظم)، ص 60

- الرد على القدریه، نوشته هشام در رد اساس مذهب قدریه؛

- الرد على الغلاة و كتاب الامامة نوشته یونس بن عبد الرحمان؛

- الاحتجاج في الامامة، نوشته محمد بن ابی عمیر ازدی؛

- الرد على المعتزله في أمامة المفضول و کتاب اثبات الوصیه، نوشته مؤمن الطاق درباره نجات مردم از گمراهی؛

- کتاب الامامة و الولاية نوشته علی بن حسن طاهری.(1)

نتیجه

دوران امامت امام کاظم علیه السلام یکی از سخت ترین مقاطع تاریخ اسلام بود. امام با پایداری و تحمل آزارها، این دوره را تحمل کردند و به علت فرو خوردن درد و رنج به «کاظم» معروف شدند. امام علاوه بر سختی هایی که از جانب حکومت عباسی دیدند، تلاش بسیاری برای مبارزه با بدعت ها، کج اندیشی ها و فرقه گرایی ها انجام دادند. این فرقه ها از دوره امامت پدر بزرگوار ایشان به وجود آمده بود و پس از شهادت امام ششم، گسترش بیش تری یافته و نزدیک بود تشیع را دچار پراکندگی بیش تری نماید.

عصر حضرت، آکنده از جریان ها و مکتب های فلسفی و اعتقادی و اجتهادهای فقهی و مشربهای مختلف تفسیری و روایی بود. الحاد و زندقه و غلو و نیز فرقه های متعدد کلامی با افکار و اندیشه های اعتقادی مختلف رواج یافته بودند. فرقه های مختلف با اهداف خاصی به وجود آمدند که اعتقادات متفاوتی درباره جانشینی امامان داشتند. موهومات و خرافات، گسترش یافته و راه های استنباط احکام درست دینی با داوری های شخصی آلوده شده و در استنباط احکام دینی مدخلیت یافته بود. زدودن مسائل اصلی از این بدعت ها، کار دشواری می نمود.

ص: 119


1- حجازی، همان، ص 65

امامان در این راه دچار سختی های فراوانی شدند. امام کاظم علیه السلام با وجود بحران سیاسی و رنج ها، مسئولیت علمی خود را انجام دادند و در اصلاح مسیر درست اسلام با مجموعه علوم و معارف اسلامی مجدانه کوشیدند نمود و مانند پدرشان، راه رستگاری را به انسان ها نشان دادند.

منابع

1. ابن حجر هیثمی، ابو العباس احمدبن محمدبن على الصواعق المحرقه، تحقیق عبد الرحمان بن عبدالله الترکی و کامل محمد الخراط، ج 1، لبنان: ناشر مؤسسه الرسالة، 1417 ق.

2. ابن طقطقی، تاریخ الفخری، ترجمه محمد وحید گلپایگانی، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1360.

3. ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبيين، قم: منشورات الشريف الرضی، 1416 ق.

4. ابی سعد، منصور بن الحسين الابي، نشر الدر، تحقيق محمد على قرنه، ج 1، قاهره: مراجعة على محمد الجاوي الهيئة العامة المصرية للكتب، 1981.

5. جعفریان، رسول، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، ج 11، قم: انتشارات انصاریان، .1380

6. حجازی، سیدرسول الله، سیری در زندگانی امام هفتم موسی بن جعفر علیه السلام چاپخانه افست گلشن، 1351.

7.خضری، احمدرضا، تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه، تهران: انتشارات سمت، چاپ چهارم، 1383.

8.خندان، محسن سرچشمه های نور (امام موسی کاظم)، تهران: معاونت فرهنگی سازمان تبلیغات اسلامی، 1369.

ص: 120

9. ذهبی، شمس الدين محمد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، ج 6، چاپ بیروت، بی تا.

10. رضوی اردکانی، سید ابوفاضل، ماهیت قيام شهید فخ، قم: مرکز مطالعات و تحقیقات اسلامی دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علميه، 1370.

11. زین الدین عاملی، محمد حسین، شیعه در تاریخ، ترجمه محمدرضا عطایی، مشهد: انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ دوم، 1357.

12. شهرستانی، محمد بن عبد الكريم، الملل والنحل، قم: منشورات الشريف الرضی، ج 1، 1364

13. شیخ صدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن بابویه، من لایحضره الفقیه، ج 2، طبع قسم، نشر اسلامی، بی تا

14. شیخ طوسی، محمدبن حسن، رجال کشی (اختیار معرفه الرجال تصحيح) مصطفوی، مشهد: انتشارات دانشگاه فردوسی مشهد، بی تا

15. شیخ مفید، محمدبن محمدبن النعمان، الأرشاد في معرفة حجج الله على العباد، بصیرتی، قم: مؤسسة آل البيت، 1413 ق.

16. طبرسی، ابوعلى فضل بن حسن، اعلام الوری، ج 2، قم: مؤسسه آل البيت الاحياء الثرات، 1417ق.

17. قاضی نعمان بن محمد تمیمی مغربی، شرح الأخبار في فضائل ائمه اطهار، ج3، قم: مؤسسه انتشارات جامعه مدرسین حوزه علمیه، بی تا

18.کلینی، محمد بن یعقوب علی اکبر غفاری، تهران، دار الكتب الاسلامیه، 1388ق.

19. مجلسی، علامه محمدباقر، بحارالانوار، ج 47، قم: مؤسسة الوفا، 1403 ق.

20. مشکور، محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، با مقدمه كاظم مدیر شانه چی، مشهد: بنیاد پژوهش های آستان قدس رضوی، 1368.

21. مطهری، مرتضی، سیری در سیره ائمه اطهار، تهران: انتشارات صدرا، چ 3، 1368.

22. نوبختى، ابو محمد حسن بن موسی، فرق الشیعه، تصحیح محمدصادق آل بحر العلوم، نجف: مكتبة المرتضویه، 1355.

ص: 121

23. نوری، میرزا حسین، مستدرک الوسائل، قم: مؤسسه آل البيت، بی تا

24. هالم، هاینس، تشیع، ترجمه محمد تقی اکبری، قم: نشر ادیان، 1385.

25. یعقوبی، احمدبن محمدبن واضح اليعقوبی، تاریخ یعقوبی، دارصادر، بی تا.

ص: 122

جریان غلو در دوره امام کاظم علیه السلام با تکیه بر عقاید غالیانه محمد بن بشیر یدالله حاجی زاده

اشاره

*جریان غلو در دوره امام کاظم علیه السلام با تکیه بر عقاید غالیانه محمد بن بشیر یدالله حاجی زاده(1)

چکیده

بررسی جریان فکری غلو در دوره امام کاظم علیه السلام موضوع اصلی این مقاله است. جریانی که نمایندگی اصلی آن در دست افراد واقفی مسلکی چون محمد بن بشیر کوفی بود. پژوهش حاضر که عمدتا با استفاده از منابع فرقه شناختی و رجالی تدوین شده، درصدد شناسایی دقیق این فرد و جریان فکری او و نیز دیگر غلات این دوره، از جمله مشبهه و نوع برخورد امام با آنهاست. بررسی این موضوع، نشان می دهد محمد بن بشیر با استفاده از ترفندهایی خاص، عده ای را جذب خویش ساخت و عقاید غالیانه و بسیار افراطی چون الوهیت امام و توقف در ایشان را مطرح کرد. و همین امر، سبب برخورد آن حضرت با وی شد. امام کاظم علیه السلام در جهت مبارزه با اندیشه های غالیانه، علاوه بر اعلان برائت از محمد بن بشير، لعن او، دروغ گو خواندن وی، نفرین برای قتل وی و نهایتا حلال شمردن خون او، در مورد برخی دیگر که پیش از این در زمره غاليان بوده اند، روشن گری داشتند و به کسانی که بعدها در این میسر گام برداشتند نیز هشدار دادند. علاوه بر این، با اندیشه های غالیانه مشبهه نیز برخورد کردند.

واژگان کلیدی: امام کاظم علیه السلام، غلو، محمد بن بشیر، بشیریه.

ص: 123


1- دانشجوی دکتری تاریخ و تمدن اسلامی، دانشگاه معارف اسلامی، قم

مقدمه

غلو و زیاده گویی در حق ائمه و بزرگان دین، جریان فکری بسیار خطرناك و مهمی است که سابقه ای طولانی دارد. این جریان فکری، به ویژه در سالهای امامت امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام، ائمه را به خود مشغول داشت و افراد بسیاری را گرفتار کرد. اهمیت این جریان، به حدی است که برخی از فرقه نگاران، غالیان را در زمره فرقه های اصلی شیعه قلمداد کرده اند.(1) در سالهای امامت امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام، غالیان خطرناکی چون بیان بن سمعان، مغيره بن سعيد، ابومنصور عجلی، و مهم تر از همه ابو الخطاب وجود داشتند که عقاید غاليانه ای چون الوهیت اشخاص، نبوت خویش، مهدویت، اباحی گری، تناسخ و حلول را مطرح کردند و فرقه های غالی را به وجود آوردند. این دو امام بزرگوار با جدیت با افراد و افکار غاليانه مقابله کردند. در دوره امام کاظم علیه السلام هر چند از التهاب و شدت این جریان فکری کاسته شد، باز هم تداوم خویش را حفظ کرد. محمد بن بشیر کوفی نماینده اصلی جریان غالیانه در دوره امام کاظم علیه السلام بود که با ترفندهایی خاص، پیروانی برای خویش دست و پا کرد. وی عقاید غالیانه ای را در زمان امام کاظم علیه السلام و پس از شهادت آن حضرت مطرح ساخت که برخورد جدی ائمه : را در پی داشت. هم چنین در این دوره، تفکر تشبیه و تجسیم در مورد خداوند وجود دارد. امام با این تفکر غالیانه نیز برخورد داشتند. پژوهش حاضر، عقاید غالیانه محمد بن بشیر و پیروانش (فرقه بشیریه) را که در زمره واقفیه بودند، به تصویر می کشد و نوع برخورد امام با ایشان را مشخص می سازد. علاوه بر این، به برخورد آن حضرت با دیگر غالیان از جمله مشبهه،

ص: 124


1- عبدالقاهر بغدادی، الفرق بين الفرق، ص15، بیروت، دار الجيل، 1408؛ ابوالحسن اشعری، مذاهب الاسلامیین، ج 1، ص 65-66، قاهره مکتبه النهضه المصريه، 1369.

اشاره می شود. موضوع فوق، پیشینه ای ندارد و کسی این جریان فکری و نوع برخورد امام را با آن به صورت مفصل به تصویر کشیده است، هر چند درباره واقفيه کتاب یا مقالاتی وجود دارد. در مورد واقفيه علاوه بر کتاب دو جلدى الواقفيه نوشته رياض محمد حبيب الناصری، مقالاتی از جمله مقاله «واقفیه» به قلم حسن حسین زاده شانه چی و مقاله ای دیگر با عنوان «دودستگی در شیعیان امام کاظم علیه السلام و پیدایش فرقه واقفه» به قلم م. علی بیوکارا نوشته شده است.

قبل از پرداختن به موضوع اصلی مقاله، بهتر است واژه غلو را از نظر لغوی و اصطلاحی تعریف کرده، با برخی از مصادیق آن آشنا شویم.

مفهوم شناسی غلو

غلو از ماده «غ ل و» بر وزن فعول، مصدر على يغلو، در لغت به معنای ارتفاع، افراط، یا رفتن و تجاوز از حد و مقدار، زیاده گویی و زیاده انگاری است.(1) «غلا السعر» به معنای بالا رفتن قیمت هاست.(2) «غالى باللحم» خرید گوشت با قیمت بالاست.(3) «مغالي بالسهم» به کسی گفته می شود که تیر را بیش از اندازه پرتاب کند.(4)

ص: 125


1- محمد مرتضی، زبیدی، تاج العروس، بیروت، المكتبه الحياه، ج10، ص 269 بی تاب خليل بن أحمد، فراهیدی، العین، ج 4، ص 446، قم، دار الهجره، 1409، دوم؛ فخر الدين بن محمد، طریحی، مجمع البحرین، ج 1، ص 319، تهران، مرتضوی، چاپ سوم، 1375؛ ابن منظور، لسان العرب، ج 15، ص 131 - 132، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ اول 1405.
2- ابن منظور، پیشین، ج 20، ص 22؛ ابن درید، جمهره اللغه ج 2، ص 1081، چاپ اول، بیروت، دار العلم للملايين.
3- «غالى باللحم: ای اشتراه بثمن غال» (زبیدی، پیشین، ج 20، ص 22؛ اسماعيل بن حماد، جوهری، الصحاح، ج6، ص 2448 چاپ اول، بیروت، دار العلم للملايين.) «غالي بالشيی يعني اشتراه بثمن غال» (ابن منظور، پیشین، ج 15، ص 131)
4- «والمغالی با السهم الرافع يده يريد به اقصي الغابه.» فراهیدی، پیشین، ج 4، ص 446؛ محمد بن احمد، ازهری، تهذيب اللغه ج 8 ص 168، چاپ اول، بیروت، داراحياء التراث العربی.

به تجاوز تیر از کمان «غلو» گفته می شود.(1) هر گاه مایعی به جوش آید و در حد خود نگنجد، می گویند «غلیان» کرده است.(2) واژه «تقصیر» - به معنای کوتاهی - در برابر غلو، به کار می رود.(3) با توجه به کاربردهای مختلف واژه غلو، به نظر می رسد هر چیزی که از حد و اندازه خویش فراتر رود، کلمه غلو و مشتقاتش ممکن است در مورد آن به کار رود. از دیگر واژه های مشابه غلو، به تطرف،(4) ارتفاع(5) و طیر(6) می توان اشاره کرد.

به نظر می رسد با توجه به اختلافی که در مصادیق و معنای غلو وجود دارد و هر يك از عالمان از دیدگاه مذهبی و کلامی خاص خویش به بیان مصادیق و تعریف آن پرداخته اند، شاید نتوان تعریف دقیق و مورد اتفاقی را در این زمینه عرضه کرد. علاوه بر این، در هر يك از علوم اسلامی مثل کلام، ملل و نحل، رجال و غیره، تعاریف متفاوتی از آن دیده می شود. تفاوت غلو و مصادیق آن، به گونه ای است که گفته شده حتى قدما در معنای غلو اتفاق نظر

ص: 126


1- «و في الشهم: غلو» (حسین بن محمد، راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص 613، چاپ اول، بیروت، دار القلم؛ زبیدی، پیشین، ج 20، ص 23)
2- صاحب بن عباد، المحيط في اللغه ج 6 ص 48، چاپ اول، بیروت، عالم الكتب، بی تا، راغب اصفهانی، پیشین، ص 613
3- محمود بن عمر، زمخشری، الفائق، ج 2، ص 171، چاپ اول، بیروت، دارالکتب العلمیه؛ ابن منظور، پیشین، ج 1، ص 669؛ زبیدی، پیشین، ج 10، ص 435
4- فراهیدی، پیشین، ج 7، ص 414 - 415. «طرف كل شيی: منتهاه»، ابن درید، پیشین، ج 2، ص 754؛ عبدالله علی، مهنا، لسان اللسان، ج 2، ص 89 بیروت، دار الكتب العلميه، اول، بی تا. «تَطَرَّفَ فی آرائِهِ»: در آراء خود زیاده روی به خرج داد. فواد افرم، بستانی، فرهنگ ابجدی، ص 236، تهران، اسلامیه، چاپ دوم، 1375.
5- عباراتی چون «مرتفع المذهب»، «في مذهبه ارتفاع»، «كان من اهل الارتفاع» و «مرتفع القول»، درباره برخی از غلات به کار رفته است. نك: ابن داوود، رجال، ص 353، نجف، المطبعه الحیدریه، 1392؛ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج 4، ص 548، قم، جامعه مدرسین، چاپ دوم، 1404.
6- این کلمه به معنای پرواز است. با توجه به بلند پروازی غالیان، مشتقاتی از این کلمه مانند طياره، مطر و ... به غلو و بلند پروازی ایشان اشاره دارد. حضرت علی علیه السلام در حدیثی فرموده است: «يَهْلِكُ فِيَّ رَجُلَانِ مُحِبٌّ مَطر يَقرطنی بِمَا لَيْسَ في ....». متقی هندی، کنز العمال، ج13، ص125، بیروت، مؤسسه الرساله، بی تا.

نداشته اند.(1) شیخ مفید از محمد بن حسن بن احمد بن ولید نقل می کند:

اولین درجه غلو، نفى سهو از پیامبر و امام است.

سپس می گوید:

اگر این حکایت درست باشد، پس محمد بن حسن بن احمد بن ولید، جزء مقصره است؛(2) یعنی در حق ائمه : کوتاهی کرده است.

مسأله غلو در زمان امام موسی بن جعفر علیه السلام

اشاره

قبل از به امامت رسیدن امام هفتم، جامعه شیعی با غلات بسیار خطرناك و مهمی روبه رو بود. خطر این غاليان به خصوص ابو الخطاب، سبب شد امام کاظم علیه السلام انحراف او را در نزد شیعیان یادآوری کند و در این زمینه به روشن گری بپردازد.

محمد بن مقلاص اسدی معروف به ابوالخطاب، از مهم ترین غاليان در دوره امام صادق علیه السلام است. او شخصیت غالی بسیار خطرناکی داشت که جریان فکری او (در قالب فرقه خطابیه و سایر فرقه های منشعب از آن)، در جامعه تداوم یافت و پیروانی تا دوره های بعد پیدا کرد. امام کاظم علیه السلام در دو مورد به روشنگری درباره او پرداخته اند: مورد اول مربوط به زمان حیات امام صادق علیه السلام است که ایشان هنوز به امامت نرسیده بودند. در این زمان، حضرت با اشاره پدرش امام صادق علیه السلام و در پاسخ به خواسته یکی از یارانش به نام «عیسی شلقان» که درباره ابو الخطاب سؤال کرده بود، فرمودند: «ابو الخطاب از کسانی است که ایمان عاریه ای داشته و خداوند این ایمان را از وی سلب کرده است.» (3)

ص: 127


1- آیت الله سبحانی می نویسد: «ان الظاهر من كلمات القدماء انهم لم يتفقوا في معنى الغلو بشكل خاص». کلیات في علم الرجال، ص 97، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، چاپ سوم، 1414.
2- شیخ مفید، تصحيح اعتقادات الاماميه، ص 135، بیروت، دار المفيد، چاپ دوم، 1414.
3- ابن شهر آشوب، مازندرانی، المناقب، ج 4، ص293، قم، علامه، 1379، محمد بن جریر، طبری، دلائل الأمامه، ص 330، قم، بعثت، چاپ اول، 1413؛ قطب راوندی، الخرائج و الجرائح، ج 2، ص 653 قم، مؤسسه امام مهدی علیه السلام، چاپ اول، 1409.

مورد دوم، روایتی است که در زمان امامت امام کاظم علیه السلام از ایشان نقل شده است. در این روایت، حضرت علاوه بر اشاره به دروغ گویی بنان،(1) مغیره بن سعید(2) و محمد بن بشیر، به دروغ گویی ابوالخطاب نیز اشاره کرده و فرموده اند:

هیچ کس جرأت ندارد عمدا بر ما دروغ ببندد مگر این که خداوند حرارت آهن را به او خواهد چشاند.(3) بنان بر علی بن حسین علیه السلام، مغیره بن سعید بر امام باقر علیه السلام، و ابو الخطاب بر پدرم دروغ بستند و خداوند داغی آهن را به ایشان چشاند... .(4)

شخصیت محمد بن بشیر
اشاره

محمد بن بشیر از موالی بنی اسد و ساکن کوفه،(5) ابتدا از اصحاب امام کاظم علیه السلام بود(6) ولی سرانجام غالی شد.(7) شیخ طوسی در رجالش وی را از راویان

ص: 128


1- بنان (بیان) بن سمعان از غالیان زمان امام باقر علیه السلام است که عقاید غالیانه ای چون حلول تشبیه، نبوت وی و اعتقاد به دو خدا به او نسبت داده شده است. منابع حدیثی به دروغ بستن های او بر امام سجاد علیه السلام اشاره دارند هر چند به طور دقیق مشخص نیست او چه دروغ هایی بر آن حضرت بسته است. نك: محمد بن عمر، کشی، رجال الكشی(اختيار معرفه الرجال)، ص 302 و 305 و 483، مشهد، دانشگاه مشهد، 1348؛ امام صادق علیه السلام در روایتی، به دروغ بستن های او و حارث شامی بر امام سجاد علیه السلام اشاره کرده اند. (همان، ص 305)
2- مغیره بن سعید از غاليان زمان امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام، خود را نایب امام باقر علیه السلام في می کرد و به الوهیت آن حضرت معتقد بود. ادعای نبوت، زنده کردن مردگان، تشبیه و ... را به او نسبت داده اند. (اشعری، ابوالحسن، پیشین، ص 6-7، نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشيعه ص 63، بیروت، دارالاضواء دوم، 1404؛ فخر الدين، رازی، اعتقادات فرق المسلمين و المشركين، ص 47، قاهره، مکتبة مدبولي، 1413.
3- کنایه از این که جان او را با شمشیر خواهد گرفت.
4- کشی، پیشین، ص 483؛ محمدباقر، مجلسی، بحارالانوار، ج 25، ص314، تهران، اسلامیه، 1363
5- کشی، پیشین، ص 478؛ نوبختی، پیشین، ص 83.
6- محمد بن حسن، طوسی، رجال الطوسی ص 344، قم، جامعه مدرسین، چاپ اول، 1415؛ حسن بن يوسف، حلی، خلاصه الاقوال، ص 393، نجف، المطبعه الحیدریه، دوم، 1381؛ سید ابو القاسم، خویی، معجم رجال الحدیث، ص 137، ج16، بینا، بی جا،
7- علیه السلام. کشی، پیشین، ص 342 و 477؛ حلی، پیشین، ص 393.

امام کاظم علیه السلام دانسته، می نویسد: «انه غال ملعون».(1) البته در این که از محمد بن بشیر روایتی وجود داشته و یا در سلسله اسناد واقع شده باشد، تردید است. برخی از رجال شناسان راوی بودن وی را انکار کرده اند.(2)

قبل از این که به عقاید غاليانه او بپردازیم، لازم است اشاره شود که او تا زمان امام رضا علیه السلام حیات داشته است.(3) وی که اهل شعبده و کارهای خارق العاده بود، سر انجام جان خویش را بر سر این کار گذاشت و در دوره هارون با وضع فجیعی به قتل رسید.(4)بنابر این برخی از عقاید غالیانه وی پس از شهادت امام هفتم مطرح شده است.

عقاید غالیانه محمد بن بشير

امام کاظم علیه السلام در یکی دو روایت، به ادعاهای دروغ محمد بن بشیر اشاره کرده اند.(5) اما این که او دقیقا چه دروغ هایی بسته و چه ادعاهایی را در این زمان مطرح کرده، مشخص نیست.

به نظر می رسد، مهم ترین عقیده غالیانه ای که وی مطرح کرده، ادعای الوهیت امام کاظم علیه السلام و ادعای نبوت خویش بوده است. هر چند به نظر می رسد وی بعدها بر این عقیده تکیه و اصرار نکرده است. از عبارت علامه مجلسی، پیداست

ص: 129


1- طوسی، رجال، پیشین، ص 344.
2- آیت الله خویی اشاره دارد که «ولم تثبت له روايه أصلا و المذكور في الروايات غيره» (خویی، پیشین، ج16، ص 142.)؛ محمد تقی شوشتری نیز راوی بودن وی را انکار کرده است. (محمد تقی، شوشتری، قاموس الرجال، ج 9، ص 140، قم، جامعه مدرسین، چاپ اول 1419.
3- کشی، پیشین، ص 302؛ شیخ حسن بن زین الدین، التحرير الطاووسی، ص 524، قم، مکتبه آیت الله مرعشی نجفی، چاپ اول، 1411.
4- کشی، پیشین، ص 481؛ خویی، پیشین، ج16، ص 140.
5- حضرت می فرماید: «وان محمد بن بشير لعنه الله يكذب على».(کشی، پیشین، ص 483؛ خویی، پیشین، ج 15، ص 131- 132.)

که این عقیده در زمان آن حضرت ابراز شده است.(1) اما نویسنده کتاب شبهه الغلو عند الشيعه می نویسد: «این عقیده پس از وفات امام موسی بن جعفر علیهما السلام بیان شده است.»(2) در روایتی دیگر، بیان شده که محمد بن بشیر امامت امام کاظم علیه السلام را در زمان حیات آن حضرت انکار کرد. علی بن حديد مدائنی می گوید: «فردی نزد امام موسی بن جعفر علیهما السلام آمد و گفت: "من از محمد بن بشير شنیدم که می گفت: تو آن موسی بن جعفری نیستی که امام ما و حجت بین ما و خداوند است»(3) هر چند سائل (گفت و گو کننده با امام) در این روایت به عقیده غالیانه محمد بن بشیر اشاره ندارد، به نظر می رسد محمد بن بشیر در حقیقت با انکار امامت و حجیت امام در بین مردم، ادعای بالاتری یعنی الوهیت یا غیبت امام را مطرح کرده و در پاسخ به این پرسش که «اگر موسی بن جعفر علیهما السلام غایب شده، پس این موسی بن جعفر علیهما السلام که زنده است، کیست؟» مدعی شده که او موسی بن جعفر حقیقی نیست.(4) به همین جهت امام به شدت محمد بن بشیر را در عقایدش انکار و به او نفرین کرده و خون وی را حلال شمرده اند.(5)

بر اساس منابع فرقه شناختی، وی ثنوی و به دو خدا معتقد بود.(6) او اعتقاد داشت که ظاهر انسان، آدم و باطن او ازلی است. در همین زمینه هشام بن سالم با او مناظره کرد و او به این عقیده اقرار نمود و منکر آن نشد.(7)

ص: 130


1- ایشان می نویسد: «وادعى الألوهية له والنبوه لنفسه من قبله و لما توفي موسي قال با الوقف عليه». (مجلسی، پیشین، ج 37، ص 29.)
2- وی می نویسد: «و قال بربوبيته بعد وفاته و ادعى النبوه لنفسه.» عبدالرسول، غفار، شبهة الغلو عند الشيعه ص 80، بیروت، دار المحجة البيضاء، اول، 1415.
3- کشی، پیشین، ص 429؛ مجلسی، پیشین، ج76، ص 224.
4- سید محمد هادی، گرامی، نخستين مناسبات فکری تشیع، ص 166، تهران، دانشگاه امام صادق علیه السلام، 1391
5- کشی، پیشین، ص 482.
6- اشعری قمی، پیشین، ص 91؛ کشی، پیشین، 478.
7- علیه السلام. اشعری قمی، المقالات و الفرق، ص 91، بی جا، علمی و فرهنگی، 1360، دوم؛ کشی، پیشین، 478.

محمد بن بشیر چون در شعبده بازی مهارتی عجیب داشت، تلاش می کرد مردم را از این طریق فریب داده، پیرو خویش سازد و به همین جهت صورتی مانند صورت امام کاظم علیه السلام ساخته بود که مانند بادکنکی دو بعدی بود و هر وقت می خواست آن را به صورت سه بعدی در می آورد. وی کسانی را که در صدد فریبشان بود، به خانه دعوت می نمود و ادعا می کرد: «موسی بن جعفر علیهما السلام (که شما از درك او عاجزید) نزد من است. اگر می خواهید، من می توانم صورت او را به شما نشان دهم.» سپس آنان را به اتاقی می برد و می گفت: «آیا غیر از من کسی را می بینید؟ آیا پشت پرده کسی را می بینید؟» کسانی که آنجا بودند، می گفتند: خیر. سپس آنان را از اتاق بیرون می کرد و آن صورت را به شکل سه بعدی در می آورد. بعد آنان را به داخل اتاق فرا می خواند. آنها وقتی آن صورت را (احتمالا از پشت پرده) می دیدند، باور می کردند که او موسی بن جعفر علیهما السلام است. ابن بشیر خود نزديك آن صورت می شد و وانمود می کرد که در حال مناجات و گفت و گو با اوست. سپس آن ها را از اتاق بیرون می کرد و آن صورت را به شکل اول در می آورد. او با انجام دادن این کارها، تلاش می کرد ادعای خویش را مبنی بر این که از طرف موسی بن جعفر علیهما السلام، پیامبر است، تقویت کند و البته در این راه موفق بود.(1)

محمد بن بشیر پس از شهادت امام کاظم علیه السلام رحلت آن حضرت را انکار کرد.(2) او با بیان این اعتقاد، جزء واقفیه شده است. لازم است به این نکته اشاره شود که «واقفیه در خصوص این که امام هفتم از دنیا رفته یا زنده است و اگر از دنیا رفته چگونه بوده و اگر زنده است چگونه؟ و هم چنین در مسأله امامت پس از امام هفتم، سخنان گوناگونی را اظهار داشتند، به نحوی که می توان آنها را در پنج یا شش دسته جای داد، ولی همه در مهدویت و غیبت امام هفتم و این که روزی

ص: 131


1- کشی، پیشین، ص 480؛ خوئی، پیشین، ج16، ص 139؛ مجلسی، پیشین، ج 37، ص 29.
2- کشی، پیشین، ص 477؛ نوبختی، پیشین، ص 83.

قیام خواهد کرد و دنیا را از عدل و داد پر می کند، متفق هستند.»(1)

محمد بن بشیر هم چنین مدعی شد: موسی بن جعفر علیهما السلام در میان مردم ظاهر بود و همه او را می دیدند. او برای اهل نور با نور و برای اهل کدورت به کدورت دیده می شد.(2) سپس مردم از درك او عاجز شدند، در حالی که او همانند سابق در میان مردم است، اما مردم او را نمی بینند. (3)

بشریه یا بشیریه، پیروان محمد بن بشیر که برخی آن ها را «ممطوره» خوانده اند،(4) به عنوان یکی از فرقه های غالی، به تبعیت از وی مدعی شدند امام موسی بن جعفر علیهما السلام نمرده و زندان هم نرفته بلکه غایب شده و او قائم و مهدی علیه السلام است.(5)

شیخ مفید ضمن اشاره به توقف بشیریه در امامت موسی بن جعفر علیهما السلام و انکار موت و زندانی شدن آن حضرت توسط ایشان، به ادعای غیبت و مهدویت این فرقه درباره آن حضرت نیز اشاره کرده و این گروه از واقفیه را در زمره غاليان شمرده است.(6)

بشیریه به تبعیت از محمد بن بشیر در امامت امام کاظم علیه السلام توقف کردند(7) و یکی از گروه های واقفی را شکل دادند. بی شك اعتقاد به امامت اشخاصی به جز ائمه دوازده گانه، هم چنین اعتقاد به مهدویت اشخاصی غیر از امام دوازدهم

ص: 132


1- حسن حسین زاده شانه چی، مقاله «واقفیه» مجله تاریخ اسلام (باقر العلوم) پائیز 1384، شماره 23، ص 58.
2- یعنی مانند خودشان به صورت انسانی و بشری دیده می شد.
3- کشی، پیشین، ص 477 -478؛ اشعری قمی، پیشین، ص 63
4- این نام که از کلاب ممطوره (سگان باران خورده) گرفته شده، نامی است که علی بن اسماعیل میثمی در مناظره با یکی از واقفیه بر آنها نهاد و گفت: « ما انتم الا كلاب ممطوره..» (اشعری قمی، پیشین، ص 92 نوبختی، پیشین، ص 81)
5- کشی، پیشین، ص 478؛ نوبختی، پیشین، ص 83 اشعری قمی، پیشین، ص 91.
6- شیخ مفید درباره بشیریه می نویسد: «انكروا موته و حبسه... و ذهبوا الى الغلو» (شیخ مفید، الفصول المختاره، ص 313، بیروت، دارالمفيد، چاپ دوم، 1414.
7- کشی، پیشین، ص 478؛ نوبختی، پیشین، ص 83؛ اشعری قمی، ص 91.

شیعیان، از مصادیق بارز غلو محسوب می شود. بنابراین واقفيه ای را که چنین اعتقاداتی داشتند، باید در زمره غاليان قلمداد کنیم.

به نظر می رسد ادعای توقف بشیریه (و یا به طور کلی واقفیه) در امامت امام کاظم علیه السلام و این که او زندان نرفته و زنده است و نمی میرد، حتی قبل از شهادت آن حضرت در جامعه شایع بوده است.(1) وقتی مأموران عباسی پیکر امام کاظم علیه السلام را پس از شهادت بر روی جسر بغداد گذاشتند، می گفتند: «این همان شخصی است که رافضه می پندارند زنده است و نمی میرد.»(2)

بشیریه، محمد بن بشیر را به عنوان جانشین آن حضرت پذیرفتند و ادعا کردند که حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام محمد بن بشیر را وصی خویش نموده، انگشتری خویش را به او داده و همه اموری که مردم در امر دین و دنیایشان به آن احتیاج دارند به او آموخته است.(3) به اعتقاد بشیریه، محمد بن بشير قبل از مرگش، پسرش «سمیع» را وصی خویش و امام قرار داد و گفت: «هر کس از طرف سمیع به عنوان وصی معرفی شود، او امام مفترض الطاعه است تا وقتی که موسی بن جعفر علیهما السلام خروج و ظهور کند. مردم تا آن زمان باید حقوق واجب مالی خویش را به اوصیاء محمد بن بشیر بپردازند.»(4)

منابع فرقه شناختی اشاره کرده اند که این گروه، علی بن موسی علیهما السلام و هرکس از اولاد او و از اولاد امام کاظم علیه السلام را که ادعای امامت کند (نعوذ بالله) زنازاده و کافر می دانستند. و معتقدان به امامت ایشان را نیز کافر به حساب می آوردند و جان و اموال ایشان را حلال می شمردند.(5) هم چنین گفته شده پیروان محمد بن

ص: 133


1- م. علی، بیوکارا، مقاله «دودستگی در شیعیان امام کاظم علیه السلام و پیدایش فرقه واقفه» ترجمه وحید صفری، نشریه علوم حدیث، ش 30، ص 170
2- محمد بن حسن، طوسی، الغیبه، ص 23، قم، مؤسسه المعارف الاسلامیه، چاپ سوم، 1425.
3- کشی، پیشین، ص 478؛ اشعری قمی، پیشین، ص 91؛ نوبختی، پیشین، ص 83.
4- کشی، پیشین، ص 478؛ نوبختی، پیشین، ص 83 اشعری قمی، پیشین، ص 91-92
5- نوبختی، پیشین، ص 83-84؛ اشعری قمی، پیشین، ص 92.

بشیر ادعای تناسخ داشتند و ائمه : در نزد آنها یکی بودند که از بدنی به بدن دیگر منتقل شده اند.(1)

علاوه بر این، به آنها نسبت داده شده که مدعی حلول بودند. به عقیده آنها، کسانی که به حضرت محمد صلی الله علیه و آله انتساب دارند، خانه و ظروفی هستند که حضرت محمد صلی الله علیه و آله که پروردگار است در آنها حلول کرده و محمد صلی الله علیه و آله نه زاده شده و نه فرزندی دارد و او در این حجاب ها پنهان شده است.(2) بشیریه تنها اقامه نمازهای پنج گانه و روزه رمضان را واجب می دانستند و حج و زکات و دیگر فرایض را انکار می کردند و نکاح با محارم و پسر بچه ها را حلال می شمردند و آیه «أَوْ یُزَوِّجُهُمْ ذُکْراناً وَ إِناثاً»(3) را دلیل گفته خویش می دانستند.(4)

برخورد امام کاظم علیه السلام با محمد بن بشير

در روایاتی که از امام کاظم علیه السلام درباره محمد بن بشير رسیده، حضرت مکرر او را لعن کرده، دروغ گو خوانده، از او بیزاری جسته، و به درگاه الهی دعا کرده که خداوند شر او را دفع کند و حرارت آهن را به او بچشاند.

محمد بن عمر کشی از بطائنی روایت کرده که از امام کاظم علیه السلام شنیدم که می فرمود: خداوند محمد بن بشیر را لعنت کند و حرارت آهن را به او بچشاند! او برمن دروغ می بندد. خدا از او بری باد! من از او به سوی خدا بیزاری می جویم! بار خدایا من از آنچه ابن بشیر درباره ام ادعا می کند، بیزارم. بار خدایا مرا از او راحت کن(5)

ص: 134


1- نوبختی، پیشین، ص 83؛ اشعری قمی، پیشین، ص92.
2- اشعری قمی، پیشین، ص 60
3- شوری، آیه 50.
4- نوبختی، پیشین، ص 84؛ اشعری قمی، پیشین، ص 92؛ خویی، پیشین، ج16، ص 138.
5- کشی، پیشین، ص 483.

حضرت در ادامه این حدیث، علی بن حمزه بطائنی راوی حدیث را آگاه می کند که «احدی جرأت نمی کند عمدا بر ما دروغ ببندد، مگر این که خداوند حرارت آهن را به او می چشاند.» سپس حضرت می فرماید:

خداوند آنها را به سزای گفته هایشان رسانده و حرارت آهن را به ایشان چشانده است. اینک محمد بن بشیر - که خدایش لعنت کند - برمن دروغ می بندد. من به سوی خدا از او بیزاری می جویم. خدایا مرا از دست او راحت کن! خدایا از تو می خواهم که مرا از این رجس نجس، محمد بن بشیر که شیطان با پدرش در نطفه اش شريك بوده، خلاص کنی.(1)

از این روایت پیداست که افرادی چون بنان، مغيرة بن سعيد و محمد بن بشیر، نه از روی جهالت، بلکه عمدا بر ائمه : دروغ می بستند و بیشك اباحی گری و دنیاطلبی در بیان عقاید غلو آمیز ایشان نقش عمده ای داشته است.

تعبیرات بسیار تند امام در روایت مذکور، نشان از انحراف عمیق محمد بن بشیر و نشان از خطر جدی است که افکار این چنینی می تواند در پی داشته باشند.

در روایت دیگری که علی بن حدید مدائنی آن را نقل کرده، آمده است: وقتی امام موسی بن جعفر علیهما السلام ادعای محمد بن بشیر را شنید(2) که احتمالا می خواسته الوهیت حضرت را مطرح کند، سه بار او را لعن کرد و فرمود:

خداوند گرمی آهن را به او بچشاند و او را با بدترین وضعی به قتل برساند!(3) شخصی که با امام در این باره گفت و گو می کرد، به امام عرض می کند: «من که این سخنان را از او شنیده ام، آیا خون او بر من حلال نیست؟ (آیا اجازه دارم او را

ص: 135


1- کشی، پیشین، ص 483.
2- محمد بن بشير مدعی شده بود موسی بن جعفری که شما می بینید، امام ما و حجت بین ما و خداوند نیست. (کشی، پیشین، ص 482.)
3- کشی، پیشین، ص 482؛ خویی، پیشین، ج16، ص 140.

به قتل برسانم؟) همان گونه که خون دشنام دهندگان به رسول خدا صلی الله علیه و آله و امام حلال است؟» حضرت فرمودند:

«حل والله دمه»؛ به خدا قسم حلال است! من خون او را برای تو و هر کسی که این سخنان او را بشنود، حلال کردم.

امام در ادامه این گفت و گو، محمد بن بشیر را دشنام دهنده به خدا و پدرانش و خودش شمرده و این دشنام را بسیار بزرگ خوانده است که برخوردی شدیدتر (از برخورد قولی) می طلبد.(1) سؤال کننده از امام می پرسد: «اگر من توانایی بر قتل او را داشته باشم اما این کار را انجام ندهم)، آیا گناهی بر من نوشته می شود؟» حضرت فرمود:

در این صورت دو برابر گناه او برای تو نوشته می شود و از گناه او هم نمی کاهد. آیا نمی دانی که برترین شهدا در روز قیامت کسی است که خدا و رسولش را به ظهر الغيب(2) یاری دهد.(3)

احتمالا بخش پایانی این حدیث، اشاره دارد که هر کس در این راه (به قتل رساندن وی) به شهادت برسد، به بالاترین درجات شهدا دست می یابد.

نکته دیگری که از این حدیث و از نوع برخورد امام استفاده می شود، این است که خطر سخنان غلو آمیز و عقاید غالیانه محمد بن بشیر، به حدی بوده که امام کاظم علیه السلام با تأکید زیاد، خون او را حلال اعلام کرده و فرموده است: «اگر کسی بر این کار توانایی داشته باشد و این کار را نکند، گناهی بزرگ مرتکب شده است.»

دستور قتل غالیان به عنوان شدید ترین نوع برخورد با غلات، پیش از این

ص: 136


1- کشی، پیشین، ص 482
2- احتمالا مقصود از «ظهر الغيب» پنهانی باشد. «ظهر الغيب: ما غاب عنك» (صاحب بن عباد، پیشین، ج3، ص 464.)
3- کشی، پیشین، ص 482؛ مجلسی، پیشین، ج25، ص 313

سابقه نداشته و یا به ندرت صورت گرفته است. اگر بپذیریم که امام على علیه السلام برخورد سختی با غلات زمان خویش داشته و آنها را به مرگ محکوم فرموده،(1) باید بگوییم چون این عقاید غالیانه در زمانی ابراز شده که حضرت امر حکومت را در دست داشتند، بنابر این دست حضرت نیز باز بوده و می توانسته آنها را به سختی مجازات فرماید. اما سایر ائمه چنین برخورد سختی را با غاليان نمی توانستند صورت دهند. ممکن است این سؤال مطرح شود که چرا در دوره امام کاظم علیه السلام و در دوره های بعد، فرمان قتل غاليان خطرناك از سوی ائمه : صادر شده است؟ در پاسخ باید به این نکته اشاره شود که به نظر می رسد پیش از این، یعنی در دوره امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام، هنوز شیعیان و اهل سنت به صورت کامل از هم جدا نیستند، به گونه ای که حتی ائمه اهل سنت در نزد امامان شیعه شاگردی می کردند. مرحوم مظفر و اسد حیدر به شاگردان افرادی چون ابو حنیفه، مالك بن انس، سفیان ثوری، سفیان بن عیینه، محمد بن اسحاق، ایوب سجستانی، و بسیاری دیگر از بزرگان اهل سنت نزد امام صادق علیه السلام اشاره کرده اند.(2) در حقیقت از پایان دوره امام صادق علیه السلام به بعد، مرزهای عقید تی شیعه و اهل سنت تقریبا به صورت کامل از یكدیگر تفكيك شده اند. بنابراین ائمه : خطر وجود غلو در جامعه شیعی را به مراتب بیشتر از دوره های قبل می دیدند، به همین جهت دستور قتل غاليان (البته در مورد غاليان خطرناك) به وضوح مشاهده می شود.

هر چند محمد بن بشیر علی رغم رضایت امام کاظم علیه السلام از قتل وی و علی رغم

ص: 137


1- برخی از پژوهشگران، برخورد سخت امام علی علیه السلام با غالیان را نپذیرفته اند. سید مرتضی عسکری روایات احراق (سوزاندن) غلات را نپذیرفته است. (سید مرتضی، عسکری، عبدالله بن سبا، ج 2، ص 192، بی جا، توحید، 1413.)
2- نك. محمد حسین، مظفر، الامام الصادق علیه السلام، ج 2، ص 126 تا 129، قم، جامعه مدرسین، 1421؛ اسد حیدر، الامام الصادق و المذاهب الأربعة، ج 1، ص 72-73، بیروت، دارالتعارف، 1422.

دستوری که در این زمینه داده بود، در زمان حیات آن حضرت به قتل نرسید، سرانجام دعاها و خواسته حضرت در مورد وی به اجابت رسید و او با بدترین وضعی کشته شد. در منابع آمده است: «وقتی خبر شعبده ها و زندیق بودن او به هارون یا خلفای پس از هارون رسید، دستور داد او را دستگیر کردند. وقتی خواستند گردنش را بزنند، به خلیفه گفت: "اگر مرا نکشی برایت چیزهایی می سازم که ملوك به آنها رغبت داشته باشند." خلیفه او را آزاد کرد و او چیزهای ساخت و کارهایی کرد. این امر سبب نزدیکی او به حاکمیت شد. اما در یکی از روزها برخی از الواحى که ساخته بود، شکست و مشخص شد او این کارها را با شعبده و چشم بندی انجام داده است. به همین جهت او را پس از انواع شکنجه ها به قتل رساندند.»(1) على بن حمزه می گوید: «کسی را ندیدم که با قتلی بدتر از قتل محمد بن بشير - لعنه الله - کشته شده باشد.»(2) امام رضا علیه السلام در روایتی که به دروغ گویی های محمد بن بشیر بر پدرش اشاره کرده، فرمودند که خداوند حرارت آتش را به او چشانید.(3)

علت نقل نکردن روایت از محمد بن بشیر در جوامع شیعی، نکته ای است که آیت الله خویی به آن اشاره می کنند. ایشان ضمن اشاره به وجود نام محمد بن بشیر در سلسله برخی از روایات، بیان می کند که این محمد بن بشیر، آن غالي ملعون نیست.(4) این امر نشان از ثمر بخش بودن مبارزات حضرت با این شخصیت غالی بوده است.

ص: 138


1- کشی، پیشین، ص 481؛ خویی، پیشین، ج16، ص 140.
2- کشی، پیشین، ص 300؛ جمعی از نویسندگان، في رحاب اهل البيت :، ج36، ص 181، بی جا، المجمع العالمي لأهل البيت :، چاپ دوم، 1426.
3- حضرت می فرماید: «و کَانَ مُحَمَّدُ بْنُ بَشِیرٍ یَکْذِبُ عَلَی أَبِی اَلْحَسَنِ مُوسَی عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَأَذَاقَهُ اَللَّهُ حَرَّ اَلْحَدِیدِ» (کشی، پیشین، ص 302؛ شیخ حسن بن زین الدین، پیشین، ص 524.)
4- خویی، پیشین، ج16، ص 142.
مبارزه با تشبیه

امام کاظم علیه السلام خداوند را از هر نوع تشبیه و صفت مادی، مبرا دانسته و در این زمینه به روشنگری پرداخته اند. آن حضرت در روایتی، هیچ دشنام و ناسزایی را بالاتر این ندانسته اند که شخصی خالق اشیاء را به داشتن جسم و صورت وصف کند، به مخلوقات تشبیه نماید و اعضا و جوارحی برای او در نظر بگیرد.(1)

در روایت دیگری، حضرت در پاسخ به نامه فتح بن عبدالله که درباره توحید از حضرت پرسیده بود، به نفی کیفیت و مکان در مورد خداوند پرداختند و بر توحید به عنوان «کمال معرفت الهی» تأکید کردند.(2)

آن حضرت گمان کسانی که خداوند را «جسمی نه مانند سایر اجسام» دانسته اند، رد نمودند و از این سخن برائت جستند و جسمیت و صورت داشتن را از خداوند نفی کردند.»(3) امام در گفت و گو با راهب نصرانی، خداوند را برتر این دانستند که دست و پا و حرکت و سکون و بلندی و کوتاهی داشته باشد.(4) آن حضرت ضمن رد عقیده کسانی که معتقد بودند خداوند به آسمان دنیا نزول می کند، قرب و بعد را در مورد خداوند بی معنا دانستند و چنین اعتقادی را مساوی با نقص و احتیاج خداوند معرفی کردند.(5) امام کاظم علیه السلام همگان را در مورد توحید، به قرآن ارجاع دادند و فرمودند: «از آن چه در قرآن آمده، پا را فراتر نگذارید و گرنه هلاك می شوید.»(6)

ص: 139


1- کلینی، کافی، ج 1، ص 105، بی جا، دار الكتب الاسلامیه، چاپ چهارم، 1365؛ شیخ صدوق، التوحید، ص 99، قم، جامعه مدرسین، 1387
2- کلینی، پیشین، ج 1، ص 140.
3- کلینی، ج 1، ص 106؛ طبرسی، احتجاج، ج 2، ص 155، بی جا، دار النعمان، بی تا
4- شیخ صدوق، پیشین، ص 75.
5- کلینی، پیشین، ج 1، ص 125.
6- شيخ طوسی، پیشین، ص 76؛ نیشابوری، فتال روضة الواعظین، ج 1، ص 105، قم، دلیل ما، 1423.

حضرت درباره آیه (اَلرَّحْمنُ عَلَی اَلْعَرْشِ اِسْتَوی)(1) عقيده مشبهه را انکار کردند و وجه درست آن را بیان فرمودند. حضرت در این باره به احاطه خداوند بر تمام امور کوچک و بزرگ اشاره کردند.(2) هم چنین آن حضرت عقیده عبد الغفار السمی را درباره حركت خداوند از مکانی به مکان دیگر، انکار کردند و لغت «تدلی» را لغت قریش دانسته، فرمودند:

وقتی کسی از قریش می خواهد بگوید: قد سمعت (شنیدم - فهمیدم) می گوید: «قد تدلیت» و تدلی به معنای فهم است. (3)

در تفسیر هدایت، ذیل آیه مذکور آمده است: «و هر چه فهم انسان از حقایق بیش تر شود، و معرفت او نسبت به پروردگارش افزون تر باشد، تقرب و نزدیکی او به پروردگارش زیادتر خواهد شد.»(4)

نتیجه

بررسی جریان فکری غالیان در دوره امام کاظم علیه السلام، نشان می دهد این جریان منحرف و افراطی که از دورهای پیش آغاز شده بود، هم چنان به حیات خویش در جامعه ادامه داده است. محمد بن بشير از موالی بنی اسد و ساکن کوفه مهم ترین نماینده فکری این جریان در این دوره بود. وی عقاید غالیانه و بسیار خطرناکی را در میان پیروانش پراکنده کرد و کوشید با ترفندهایی خاص مانند شعبده بازی، آنها را فریب دهد و به سوی خویش جذب کند. اعتقاد به الوهیت امام کاظم علیه السلام و نبوت خویش، توقف در آن امام علیه السلام و اعتقاد به غیبت و مهدویت

ص: 140


1- طه، آیه 5.
2- «استولى على ما دق و جل» (طبرسی، پیشین، ج 2، ص 386.
3- همان، ج 2، ص 157
4- محمد تقی، مدرسی، من هدى القرآن، ج 14، ص 146، ترجمه احمد آرام و دیگران، مشهد، آستان قدس، چاپ اول، 1377.

آن حضرت و تلاش در معرفی خویش به عنوان جانشین ایشان و بیان عقاید غلو آمیز دیگری چون ثنویت و ازلی بودن باطن انسان، به این عالی نسبت داده شده است. امام کاظم علیه السلام در جهت مبارزه با اندیشه های غالیانه، از محمد بن بشیر برائت جستند، در موارد متعددی او را لعن کردند، وی را در ادعاهایش دروغ گو خواندند و برای راحت شدن از شر او دعا کردند. خطر این غالی منحرف، به حدی بود که حضرت خون او را نیز حلال شمردند و به یکی از اصحابشان دستور دادند تا در صورت امکان او را به قتل برساند. هر چند محمد بن بشير در زمان امامت آن حضرت به قتل رسید، دعای ایشان در حق او، سبب شد وی به بدترین وضعی در زمان امامت امام رضا علیه السلام به قتل برسد.

امام کاظم علیه السلام در جهت مبارزه با غالیان، در مورد برخی دیگر از کسانی که پیش از این در زمره غالیان بوده اند، روشن گری داشتند و به کسانی که بعدها در این میسر گام برداشتند نیز هشدار دادند. علاوه بر این با اندیشه های غالیانه مشبهه نیز برخورد کردند و خداوند را از هر نوع تشبیه و صفت مادی مبرا دانستند.

منابع

*قرآن کریم

1. ابن داوود، رجال، نجف: المطبعه الحیدریه، 1392

2. ابن درید، جمهره اللغه، بیروت: دار العلم للملايين، چاپ اول، بی تا.

3. ابن منظور، لسان العرب، بیروت: دار احیاء التراث العربی، چاپ اول 1405.

4. ازهری، محمد بن احمد، تهذيب اللغه، بیروت: دار احیاء التراث العربی، چاپ اول، بی تا

ص: 141

5. اسد حیدر، الامام الصادق و المذاهب الأربعة، بیروت: دارالتعارف، 1422.

6. اشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلاميين، قاهره: مکتبه النهضه المصريه، 1369.

7. اشعری قمی، سعد بن عبد الله، المقالات والفرق، بی جا، علمی و فرهنگی، چاپ دوم، 1360.

8. بغدادی، عبدالقاهر، الفرق بين الفرق، بیروت: دار الجيل، 1408.

9. بستانی، فواد افرم، فرهنگ ابجدی، تهران: اسلامیه، چاپ دوم، 1375.

10. جمعی از نویسندگان، في رحاب اهل البيت علیه السلام، بی جا، المجمع العالمي لاهل البيت علیه السلام، چاپ دوم، 1426.

11. جوهری، اسماعیل بن حماد، الصحاح، بیروت: دار العلم للملايين، چاپ اول، بی تا

12. حلی، حسن بن یوسف، خلاصه الاقوال، نجف، المطبعه الحیدریه، چاپ دوم، .1381

13. حموی، یاقوت، معجم البلدان، بیروت: دار صادر، چاپ دوم، 1995.

14. حمیری، ابوالعباس عبد الله، قرب الاسناد، قم: آل البيت علیه السلام، چاپ اول، 1413.

15. خامنه ای، سیدعلی، انسان 250 ساله، تهران: مؤسسه ایمان جهادی، چاپ هشتم، 1391

16. خویی، سید ابو القاسم، معجم رجال الحدیث، بی نا، بی جا

17.دارمی، عبد الله بن بهرام، سنن الدارمی، دمشق: مطبعه الاعتدال، بی تا.

18. رازی، فخر الدین، اعتقادات فرق المسلمين و المشركين، قاهره: مکتبة مدبولي، 1413.

19. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات الفاظ القرآن، بیروت: دار القلم، چاپ اول، بی تا.

20. زبیدی، محمد مرتضی، تاج العروس، بیروت: المكتبه الحياه، بی تا

21. زمخشری، محمود بن عمر، الفائق، بیروت، دارالکتب العلمية، چاپ اول، بی تا

22. سبحانی، شیخ جعفر، کلیات في علم الرجال، قم: موسسه النشر الاسلامی، چاپ سوم، 1414.

ص: 142

23. شوشتری، محمد تقی، قاموس الرجال، قم: جامعه مدرسین، چاپ اول، 1419.

24. شیخ حسن بن زين الدين، التحرير الطاووسی، قم: مکتبه آیت الله مرعشی نجفی، چاپ اول، 1411.

25. شیخ صدوق، التوحید، قم: جامعه مدرسین، 1387.

26.- من لایحضره الفقيه، قم: جامعه مدرسین، چاپ دوم، 1404.

27. شیخ مفید، الاختصاص، قم: کنگره شیخ مفید، 1413.

28. -، تصحيح اعتقادات الامامیه، بیروت: دار المفيد، چاپ دوم، 1414.

29. -، الفصول المختاره، بیروت: دار المفيد، چاپ دوم، 1414.

30. صاحب بن عباد، المحيط في اللغة، بيروت: عالم الكتب، چاپ دوم، بی تا

31. صفری فروشانی، نعمت الله، غالیان کاوشی در جریان ها و برآیندها، مشهد: بنیاد پژوهش های اسلامی، چاپ دوم، 1388.

32. طبرسی، احمد بن علی، احتجاج، بی جا، دار النعمان، بی تا.

33. طبری، محمد بن جریر، دلائل الامامه، قم: بعثت، چاپ اول، 1413.

34. طریحی، فخر الدين بن محمد، مجمع البحرین، تهران: مرتضوی، چاپ سوم، 1375.

35. طوسی، محمد بن حسن، رجال الطوسی، قم: جامعه مدرسین، چاپ اول، 1415.

36.-، الغيبه، قم: مؤسسه المعارف الاسلامیه، چاپ سوم، 1425.

37. عسکری، سید مرتضی، عبدالله بن سبا، بی جا، توحید، 1413.

37. غفار، عبد الرسول، شبهه الغلو عند الشيعة، بیروت: دار المحجة البيضاء، چاپ اول، 1415

39. فراهیدی، خلیل بن احمد، العین، قم: دار الهجره، چاپ دوم، 1409.

40. فؤاد افرم، فرهنگ ابجدی، تهران: اسلامیه، چاپ دوم، 1375.

41. قطب راوندی، الخرائج و الجرائح، قم: مؤسسه امام مهدی علیه السلام، چاپ اول، 1409.

42. کشی، محمد بن عمر، رجال الكشی (اختيار معرفة الرجال)، مشهد: دانشگاه مشهد، 1348

ص: 143

43. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، بی جا، دار الكتب الاسلاميه، چاپ چهارم، 1365.

44. گرامی، سید محمدهادی، نخستین مناسبات فکری تشیع، تهران: دانشگاه امام صادق علیه السلام، 1391

45. مازندرانی، ابن شهر آشوب، المناقب، قم: علامه، 1379.

46. متقی هندی، کنزالعمال، بیروت: مؤسسة الرساله، بی تا

47. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، تهران: اسلاميه، 1363.

48. مدرسی، محمد تقی، من هدى القرآن، ترجمه احمد آرام و دیگران، مشهد: آستان قدس، چاپ اول، 1377.

49. مظفر، محمد حسین، الامام الصادق علیه السلام، قم: جامعه مدرسین، 1421.

50. مهنا، عبد الله علی، لسان اللسان، بیروت: دار الکتب العلمیه، چاپ اول، بی تا.

51. نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعه، بیروت: دارالاضواء، چاپ دوم، 1404.

52. نیشابوری، فتال، روضة الواعظين، قم: دلیل ما، 1423.

فهرست مقالات

53. مقاله «واقفيه»، حسن حسین زاده شانه چی، مجله تاریخ اسلام (باقر العلوم) پاییز 1384، ش 23

54. مقاله «دو دستگی در شیعیان امام کاظم علیه السلام و پیدایش فرقه واقفه»، م. علی، بیوکارا، ترجمه وحید صفری، نشریه علوم حدیث، ش 30

ص: 144

انشعابات شیعی در عصر امام کاظم علیه السلام (زمینه های سیاسی - فکری و مصادیق فرقه ای) علی آقانوری

اشاره

*انشعابات شیعی در عصر امام کاظم علیه السلام (زمینه های سیاسی - فکری و مصادیق فرقه ای) علی آقانوری(1)قاسم بیات اصغری(2)

مقدمه

امامان شیعه در عصر حضور، با مشکلات و چالش های مختلفی از طرف مخالفان سیاسی و رقبای فکری و فرقه ای خود روبه رو بودند. آن بزرگان به علاوه گروه های شیعی و علوی، در محدوده و قلمرو و توان خود، در برخی از حوادث سیاسی و بیش تر از آن در عرصه های فکری و مذهبی نقش فعالی داشتند. با این همه، فشارها و مراقبت های دستگاه خلافت به ویژه در دوره عباسیان که شناخت و تجربه بیشتری در مبارزه و رقابت با دستگاه اهل بیت داشتند، آنان را دچار مشکلات و محدودیت هایی در عرصه های سیاسی، فکری و مذهبی کرده بود. این سخت گیری ها و محدودیت ها، به علاوه پراکندگی جغرافیایی و نبود ارتباط منسجم و آگاهانه شیعیان و علویان با امامان شیعه و بسته بودن دست امامان در آگاهی بخشی به پیروان خود، آثار زیانباری را در دوران هر یک از امامان در پی داشت. یکی از این پیامدهای زیان بار به ویژه در دوران امامت موسی بن

ص: 145


1- استادیار دانشگاه ادیان و مذاهب.
2- کارشناس ارشد تاریخ اسلام

جعفر علیهما السلام انشعابات درونی و تنازعات فرقه ای و ظهور برخی از جریانهای انحرافی در میان شیعیان بود که آثار آن همچنان پا برجاست.

مقاله حاضر به بررسی این پدیده در عصر آن حضرت پرداخته که در واقع عصر اوج حرکت فکری - سیاسی ائمه نیز بود و علاوه بر اشاره به زمینه ها و عوامل انشعابات داخلی آن عصر، مصادیق آن را نیز بررسی کرده است.

واژگان کلیدی: امام کاظم علیه السلام، عباسیان، انشعاب، شیعه، فرقه اسماعیلیه.

مشکلات سیاسی امام کاظم علیه السلام در عصر عباسی

امام موسی بن جعفر علیهما السلام در سال 128 قمری متولد شدند. دوران امامت آن حضرت با خلافت چهار خلیفه عباسی، منصور (تا سال 158)، مهدی (158- 169) هادی (169- 170) و هارون (170-193) مصادف شد. دوران امامت ایشان (148-183) در مقایسه با دیگر امامان شیعه طولانی تر بود. این بزرگوار، به دلیل بردباری در برابر نامهربانی ها و دسته بندی های شیعیانش، ملقب به کاظم (فرونشاننده غیظ و خشم) شدند.(1) با این حال، ایشان در زمان هایی از دوران حیات پربارشان، با تندی و خشم خلفا روبه رو گردیدند و سرانجام نیز در زندان توسط هارون به شهادت رسیدند. آن حضرت در زمان امامت پدرشان نیز مورد تهدید خليفه وقت قرار گرفتند، به گونه ای که منصور دستور داد وصی امام صادق علیه السلام را بکشند و چون وصیت نامه امام را گشودند، ملاحظه کردند که آن حضرت پنج نفر و از جمله خود منصور را وصی خودش کرده است.(2)

درباره مهدی عباسی، خلیفه پس از منصور، گزارش شده که وی برخلاف پدر، نسبت به شیعیان و علویان سخت گیری کمتری داشت و حتی در زمان او،

ص: 146


1- صدوق، عیون اخبار الرضا، ج 1 ص 103.
2- کلینی، اصول کافی، ج 2، ص 384.

هیچ قیام علوی شکل نگرفت. با این حال صرف وجود شریف امام کاظم علیه السلام، مایه اضطراب و بد گمانی او بود. در این دوران علی رغم این که امام کاظم علیه السلام در ظاهر روش مسالمت آمیزی در برابر حکومت اتخاذ کرده بودند و از رویارویی و درگیری با عباسیان اجتناب می کردند، مهدی یک مرتبه امام را در بغداد بازداشت کرد و در پیغام خود به امام، در خواست نمود تا ایشان تعهد دهند که بر ضد دستگاه خلافت قیام نکنند.(1) در زمان هادی عباسی، فشار شدیدی بر علویان و رهبران شیعه وارد شد؛ چنان که یعقوبی نقل می کند: «هادی در سخت گیری بر شیعیان و طالبیان پا فشاری می کرد و آنان را به شدت ترسانده و حقوقی را که مهدی برای آنان مقرر کرده بود، قطع کرد و به حاکمان و فرمانداران مناطق و شهرها نوشت که طالبیان را تعقیب و دستگیر کنند.»(2) با توجه به این ستم ها، برخی از شیعیان در اعتراض به فشارهای او، رهبری حسین بن علی بن حسن از نوادگان امام حسن علیه السلام و معروف به شهید فخ را برای قیام و انتقام پذیرفتند.(3) ولی قیام شهید فخ، موجب تشدید فشارها بر امام کاظم علیه السلام شد؛ به گونه ای که در تهدید هادی عباسی به آن حضرت آمده که: «به خدا سوگند حسين شهيد فخ به دستور موسی بن جعفر علیه السلام ضد من قيام کرده و از او پیروی نموده است؛ زیرا امام و پیشوای این خاندان، کسی جز موسی بن جعفر نیست. خدا مرا بکشد اگر او را زنده بگذارم!»(4) اما به سبب فرار رسیدن اجلش، موفق به اجرای این تهدید نشد. با این همه فشار و برخورد مستقیم سه خلیفه نخست عباسی (منصور، مهدی، هادی) با امام، اولویت اصلی آنها امام نبود بلکه دغدغه اصلی شان عموما متوجه علویان و سادات حسنی بود. پس از هادی عباسی، حدود پانزده سال از

ص: 147


1- فضل الله، تحلیلی از زندگانی امام رضا علیه السلام، ص 14.
2- تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 404
3- اصفهانی، مقاتل الطالبین، ص 366.
4- مجلسی، بحار الانوار، ج 48، ص 151.

امامت امام کاظم علیه السلام با بیشترین فشارهای سیاسی در عصر حکومت هارون الرشید سپری شد. بر این اساس، بدیهی است که بیش ترین حوادث سیاسی زندگی آن حضرت نیز در این زمان رخ داده باشد. امام کاظم علیه السلام در این دوران همواره تحت تعقیب و فشار حکومت بودند.(1) حکومت وقت چهار مرتبه امام را بازداشت کرد و مانع رفت و آمد و ملاقات ایشان با شیعیان شد.(2) زیرا هارون احساس کرده بود که اگر امام آزاد باشد، در اندیشه تشکیل حکومت خواهد بود؛ چون شواهد عینی نشان می داد که آن حضرت در هر فرصتی، حکومت عباسیان را نفی می کنند و در مورد مسأله فدک، تمام سرزمین هایی را که در قلمرو حکومت اسلامی است، به عنوان "حد و مرز فدک" تعیین می فرمایند. از سوی دیگر، از چهار گوشه کشور اسلامی وجوهاتی را که شیعیان برای حضرت می فرستادند قبول می کردند.(3) سرپرستی و تأمین معاش تعدادی در مدینه توسط امام کاظم علیه السلام نیز بیانگر استقلال و بی اعتنایی آن حضرت به دستگاه هارون بود.(4) کنترل حکومت عباسی و جاسوسی آنان از فعالیت های امام کاظم علیه السلام، گاهی برخی از علویان را نیز به وسوسه می انداخت تا جایی که بنا بر گزارش های متعدد، على بن اسماعیل برادرزاده آن حضرت نیز به ضرر عموی خویش سخن چینی می کرد.(5) هارون که برای به شهادت رسانیدن امام دنبال بهانه می گشت، این عمل برادرزاده حضرت بهانه را برای او فراهم نمود و هارون را در تصمیم خود مصمم کرد و به هر دلیلی سرانجام تصمیم خود را در به شهادت رساندن امام عملی نمود.(6)

ص: 148


1- برای اطلاع تفصیلی از رنج های امام کاظم علیه السلام. در این دوران نک: باقر شريف القرشی، حیات الامام موسی بن جعفر، ص 443 به بعد.
2- مظفر، تاريخ الشيعه ص 47.
3- قرشی، همان، ص 458؛ ابن جوزی، تذکره الخواص، ص 350.
4- صدوق، عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 91.
5- اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص415؛ قرشی، همان، ص 454-456؛ عطاردی، مسند الامام الكاظم علیه السلام.
6- مفید، ارشاد، ص 239؛ مقاتل الطالبيين، ص 335؛ قرشی، همان، ص 514.

شیوه مواجهه و سلوک سیاسی امام کاظم علیه السلام

عباسیان به ویژه تا زمان مأمون، دل خوشی از امامان شیعه نداشتند و حتی حضور غیر سیاسی آنان را برای حکومت خود خطرناک می دانستند؛ با این همه، مواجهه آنان با امامان در مقایسه با دیگر علویان تندرو، شدت کمتری داشت. حداقل این که آنها در مجموع شمشیر را از رو نبسته بودند. آنان با همه شناختی که از آرمان ها و مبانی امامان در مخالفت با خود داشتند و با این که می دانستند بسیاری از مردم آنان را شایسته مقام خلافت می دانند،(1) گاهی به اظهار ارادت و تمجید از آن بزرگان می پرداختند. خاستگاه عمده این روش را می توان از سلوک سیاسی و عکس العمل زیرکانه امامان در آن روزگار ناشی دانست. توضیح این که امامان شیعه در عصر خلفای مورد اشاره، با دو مشکل مهم سیاسی و فکری روبه رو شدند: مشکل حساسیت و رقابت دستگاه خلافت عباسی از یک طرف و بازار گرمي رقیبان فکری مکتب اهل بیت از طرف دیگر، آنان را مجبور ساخت تا در قبال هر یک از دو پدیده، سیاستی مناسب و همراه با احتیاط و دوراندیشی پیش گیرند.

سلوک سیاسی امامان عموما بر پایه دوری از درگیری مستقیم و استفاده از تقیه استوار شده بود. تعقیب سیاست تقیه و به تعبیری عمل و تأکید بر روش مبارزه منفی هر یک از امامان، به عنوان اصلی عقلایی گزارش شده است، اما بیش تر می توان آن را در سخنان امام صادق علیه السلام و امام کاظم علیه السلام جست و جو کرد.(2) پی گیری این سیاست در حیات فکری - سیاسی امامان، به حدی است که برخی

ص: 149


1- برای تفصیل این مطلب را نک: اسد حیدر، الامام الصادق والمذاهب الأربعة ج 1، ص 463 به بعد.
2- درباره گزارش های حدیثی از ضرورت تقيه واحتیاط در برابر دشمنان و مخالفان نک: جامع احادیث الشيعه، ج18، ص 371 به بعد، ابواب التقيه. این احادیث و احادیث مرتبط با آن عموما در «ابواب جهادالعدو» و «الأمر بالمعروف والنهي عن المنکر» و بیشتر در باب «تقیه» در کتب روایی شیعه و در جلد 12 وسایل الشيعه و مستدرك الوسائل، گرد آوری شده است.

معتقدند حتی حرکت امام حسین علیه السلام نیز از این امر مستثنا نبوده است.(1)

گزارش تفصیلی برخورد تقیه آمیز تمامی امامان شیعه در این جا مد نظر نیست. طبیعی است که هر یک از آن بزرگان، کم و بیش با اقسام فشارهای سیاسی مواجه بودند و تلاش می کردند تا با استفاده از اصل تقیه و با توجه به امکانات موجود، در حفظ خود و میراث جدشان بکوشند. برخورد امام صادق و امام کاظم علیه السلام و طولانی بودن مدت امامت آن دو بزرگوار (دوره هفتاد ساله) و حضور هم زمان با مهم ترین قیام های سادات علوی را می توان الگوی مناسبی در فهم سیره دیگر امامان به حساب آورد.

سیاست تقیه درباره امام کاظم علیه السلام روشن تر است. طبیعی بود که هارون با تجربه بیش تر خود از قیام های علویان و آگاهی از مخالفت های درونی امامان با حکومت عباسی، به حضرت به عنوان یکی از مخالفان و رقیبان اصلی بیندیشد. برای نمونه، از صفوان بن یحیی نقل شده که امام رضا علیه السلام بعد از شهادت پدر، امامت خود را برای وی اظهار کرد و صفوان با این که از پیروان امام بود به ایشان عرض کرد: «امر بزرگی گفتید! آیا از این طاغی (هارون) نمی ترسید؟»(2) امام کاظم علیه السلام می کوشیدند تا ضمن ترویج و تبیین حقوق اهل بیت، از درگیری مستقیم با حکومت خودداری کنند. راویان شیعی در آن عصر در اقدامی احتیاط آميز از ایشان با عناوینی چون «عبد صالح» نام می بردند. به عقیده نویسنده حدائق الناظره، سیاست تقیه در زمان این امام از دیگر دوران افزون تر بوده و بیش تر اخبار علاجيه و متعارض از ایشان رسیده است.(3) آن حضرت نه تنها در قیام شهید فخ - از مهم ترین قیام های علوی علیه هادی - شرکت نکردند،(4) بلکه بنابر گزارش ها،

ص: 150


1- على محمد واوی، دیانت و سیاست در قرون نخست، ص 244_245
2- على بن عیسی اربلی، کشف الغمه، ج 2، ص 273.
3- يوسف بحرانی، الحدائق الناظره، ج 9، ص 225.
4- ابوالفرج اصفهانی، پیشین، ص 382.

تلاش می کردند به گونه ای غیر مستقیم، از حرکت و قیام وی، با همه خلوص صاحب آن قیام، جلوگیری کنند.(1)

آنچه درباره سیره و فلسفه سیاسی این دو امام گفته شد، مربوط به شیوه کلی و غالب آن بزرگان در مقایسه با روش های احساسی و زودگذر برخی از علویان، و با عنایت به اولویت و دغدغه بیش تر آنان در مورد فعالیت های فکری و فرهنگی بود. هیچ فرد منصفی، میانه روی بر طبق امکانات و توجه به واقعیت های موجود را که شیوه اساسی این بزرگان بود، با گوشه نشینی و عافیت طلبی در قبال مسئولیت های سیاسی - اجتماعی، یکسان تلقی نمی کند. بنابراین نباید حرکت آنان را حمل بر بی اعتنایی نسبت به اصل اساسی امر به معروف و نهی از منکر و خوش رویی در برابر ظلم یا خدای نکرده تأیید دستگاه خلافت به حساب آورد؛ زیرا این بزرگان، نه تنها در مواردی به طور آشکار بر تری خویش را بر خلفا اظهار می کردند، بلکه گاهی به طور رسمی مخالفت و اعتراض خود را نسبت به کارهای آنان آشکار می ساختند. حتی برخی از پژوهشگران، معتقدند که شورش های بعدی برخی از فرزندان امام کاظم علیه السلام و مسأله تصمیم آتی مأمون بر ولایت عهدی امام رضا علیه السلام (به منظور ساکت کردن علویان)، مؤید این بینش است که آن امام به عنوان رهبر مخالفان دولت وقت شناخته می شدند.(2) دستورهای آن بزرگان به همکاری نکردن با خلفا و طاغوت دانستن آنها و امتناع از رفت و آمد با آنها، اخذ وجوهات شرعی، تأکید بر موضوع مهدویت و نیز ایجاد سیستم وکالت توسط امام کاظم علیه السلام(3) را می توان نوعی مبارزه و رویارویی بنیادین با

ص: 151


1- بحارالانوار، ج 48، ص 161. درباره اهداف و خلوص نیت قیام حسین بن على شهيد فخ» نک: ابوالفرج اصفهانی، پیشین، ص 372.
2- حسین مدرسی، مکتب در فرایند تکامل، ترجمه هاشم ایزدپناه، ص 16.
3- همان، ص 18-27.

دستگاه حاکمه به حساب آورد.(1) برخی از سیره پژوهان، این تحلیل شهید مطهری را که عمده دلیل مخالفت دستگاه عباسی با امام حسادت آنان نسبت به حضرت بود، قبول نکرده، معتقدند علت اصلی دشمنی خلفا با آن بزرگوار، داعيه خلافت و امامت آن حضرت بوده است.(2)

گذشت زمان روشن کرد که حرکت عمدتا فرهنگی آنان، شایسته تر و ماندگارتر بوده است. بر خورد امام را می توان در چارچوب خطوطی دانست که دیگر امامان شیعه نیز بر طبق آن، مشی کردند؛ با این همه، تغییر اوضاع اجتماعی، سیاسی و تحولات دستگاه خلافت عباسی، به همراه درگیری داخلی آن ها و رد و بدل شدن زودهنگام خلفا از یک طرف، و دلمشغولی بیشتر آنان به دیگر مخالفان سرسخت علوی، موجب شد که فضای دوران این امامان تا حدودی تغییر کند. خلفای عباسی در این دوران با توجه به تجربه های قبلی، فهمیده بودند که امامان شیعه از خیر خلافت و به دست گیری قدرت ظاهری گذشته اند. هر چند زمینه این مهم نیز برای آنها فراهم نبود، کنترل سیاسی آنها که همراه با حصر ناخواسته بود، شدت بیشتری داشت. احترام و تقدس ظاهری و زیرکانه ای که خلفا از اهل بیت می گرفتند نیز از این جهت بود. با این حال و در مجموع فشار سیاسی حاکمیت عباسیان، به علاوه سعایت ها و مخالفت های رقبای فکری و انشعابات داخلی، مجالی برای ابراز کامل و کارساز حقوق اجتماعی - سیاسی امامان فراهم نمی ساخت. از این روی، اهتمام امامان در این دوره به حفظ و ترویج مکتب و علاقه مندان به مکتب اهل بیت با روش تقیه(3) و گاهی با استفاده

ص: 152


1- درباره روایات مراجعه نکردن به طاغوت نک: وسائل الشیعه، ج 18، ص 453. نمونه هایی از روش آنها درباره معرفی امامت نك: احادیث اصول کافی، الحجه، ج 1، ص 279-281؛ در تفسیر بزرگان مانند البرهان في تفسير القرآن، نوشته بحرانی و نورالثقلين ماحوزی درباره آیه (أَطِیعُو الله وَ أَطِیعُو الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکمْ) به وظایف و مقامات امامان اشاره شده است.
2- لیثی، جهاد شیعه در دوره اول عباسی، ترجمه محمد حاجی تقی، ص 58.
3- درباره مواردی از تقیه آن بزرگان نک: نعمت الله صفری فروشانی، نقش تقیه در استنباط، ص 118 - 128.

از مناسبت هایی نظیر مراسم حج و مهم تر از آن به وسیله تشکیلاتی به نام سیستم وکالت معطوف می شد. سیستمی که از دوره های قبل بنیان نهاده شده بود. طرفه آن که امامان شیعه با توجه به مشکلات و محرومیت ها و به سبب کسب منافعی بالاتر و جلوگیری از فشار دستگاه خلافت به شیعه و رهبری آن، نمی توانستند به شکل آشکار به تبیین امامت خود بپردازند. آنان اگر چه پیوسته بر اصل مسأله امامت پای می فشردند، از روشن سازی شئون جزئی تر و بیان مصادیق(1) آن که برای مخالفان داخلی و خارجی حساسیت برانگیز بود، چاره ای جز ملاحظه زمان و مکان نداشتند و این خود موجب اختلافات چندی شد که به آن خواهیم پرداخت.

محدودیتهای اهل بیت در تعیین مصادیق واقعی امامت در عصر خویش

امامان کم و بیش و با توجه به موقعیت ها، البته برای افراد خاص، به تبیین جایگاه امامت و جانشین بعد از خود می پرداختند.(2) با این همه این اقدام آنان نیز در مواردی همراه با شرط افشا نکردن اسرار امامت و جلوگیری از اعلام همگانی آن بود.(3) گرچه همین عده خاص نیز گاهی با افشای اسرار، اسباب دردسر خود و یا امام خویش را فراهم می ساختند.(4) در این جا برای نمونه، به مواردی اندک درباره امامت امام هفتم اشاره می کنیم:

ص: 153


1- جالب است بدانیم، امامان نه تنها از دستگاه خلافت که از سعایت و خراب کاری خویشاوندان خود نیز می ترسیدند. برای نمونه، وقتی ابوخالد کابلی از امام علیه السلام درخواست می کند که قائم را معرفی فرماید، به وی می گوید: «لَوْ كُنْتُ مُحْدَثَةُ بِهِ أَحَداً لَحَدَّثْتُكَ وَ لَقَدْ سئلتني مِنْ أَمْرِ لَوْ انَّ بنی فاطمه عَرَفُوهُ حَرَصُوا عَلَى أَنْ يقطعوة بَضْعَةُ بُضْعِهِ» (معجم احادیث المهدی، ج 4، ص 229).
2- در این باره نک: اصول کافی، ج 1، ص 286-372، 329
3- محمد جعفری، تشیع در مسیر تاریخ، ص 348 - 344. هم چنین نك: مستدرك الوسائل، ج 12، ص 289، باب تحریم اذاعة الحق مع الخوف به.
4- نك: رجال کشی، شماره 476 478 و 488.

کلینی از هشام بن سالم روایت کرده است که گفت:

پس از وفات امام صادق علیه السلام من و محمد بن نعمان (مؤمن الطاق) در مدینه بودیم و مردم بر سر عبدالله بن جعفر انجمن کرده بودند که او پس از پدرش امام است. پس ما بر او در آمدیم و مردم نزد او بودند. از او پرسیدیم: «زکات در چه اندازه از مال واجب می شود؟» گفت: «دو درهم و نیم.» گفتیم: «به خدا مرجئه نیز این را نگویند.» عبدالله گفت: «به خدا من نمی دانم مرجئه چه می گویند.» هشام گوید: «پس ما از نزد عبدالله بن جعفر، سرگردان بیرون آمدیم و نمی دانستیم به کجا برویم و در کنار یکی از کوچه های مدینه نشسته، گریه می کردیم و نمی دانستیم چه باید بکنیم و به که رو آوریم. با خود می گفتیم: به سوی مرجئه، یا به سوی قدریه یا به سوی معتزله، يا به سوی زیدیه برویم؟ در همین حال بودیم که مردی ناشناس را دیدم که با دست به من اشاره می کرد. ترسیدم جاسوسی از جاسوسان منصور دوانیقی باشد. چون منصور جاسوسانی در مدینه داشت که ببیند مردم پس از جعفر بن محمد علیه السلام امامت چه شخصی را خواهند پذیرفت تا او را گردن بزنند. ترسیدم این پیرمرد از همان جاسوسان باشد. پس به مؤمن الطاق گفتم: تو از من دور شو زیرا من بر خود و بر تو اندیشه و نگرانم، و این مرد نیز مرا می خواهد نه تو را؛ تو از من دور شو مبادا به هلاکت افتی و به دست خود در نابودی ات کمک کرده باشی. پس احول (که همان مؤمن الطاق بود) به فاصله زیادی از من دور شد و من دنبال پیر مرد رفتم و گمان می کردم که نمی توانم از دست او رها شوم و به ناچار همچنان به دنبال او رفته، تن به مرگ داده بودم تا این که مرا به در خانه حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام برد. آن گاه مرا رها کرد و برفت. دیدم خادمی بر در خانه است. به من گفت: «خدایت رحمت کند، داخل شو.» من داخل خانه شدم و دیدم که حضرت در آن جاست و بدون سابقه فرمود: «نه به سوی مرجئه، نه به سوی قدریه، و

ص: 154

نه به سوی معتزله، و نه به سوی زیدیه، بلکه به سوی من.» عرض کردم: «فدایت شوم، پدرت از دنیا رفت؟» فرمود: «آری.» گفتم: «درگذشت؟» (یعنی کشته نشد). فرمود: «آری.» گفتم: «پس از او امام ما کیست؟» فرمود: «اگر خدا بخواهد تو را راهنمایی کند خواهد کرد!» گفتم: «قربانت شوم، عبدالله برادر شما چنین پندارد که او پس از پدرش امام است!» فرمود: «عبدالله می خواهد خدا پرستیده نشود.» گفتم: «پس بفرمایید بعد از پدر شما امام کیست؟» فرمود: «اگر خدا بخواهد تو را راهنمایی کند خواهد کرد.» عرض کردم: «قربانت گردم، آن امام شما هستید؟» فرمود: «من آن را نمی گویم.» با خود گفتم: «من از راه مسأله درست وارد نشدم. سپس [پرسش را عوض کرده] گفتم: «برای شما امامی هست؟» [و بر شما لازم است از امامی پیروی کنی؟ فرمود: «نه.» در این هنگام چنان هيبت و عظمتی از آن بزرگوار در دلم افتاد که جز خدا نمی داند. سپس عرض کردم: «قربانت گردم، من از شما پرسش کنم همان گونه که از پدرتان می پرسیدم؟» فرمود: «بپرس تا پاسخ گیری ولی فاش مکن که اگر فاش کنی نتیجه اش سر بریدن است.» (یعنی ما را می کشند) از او پرسش هایی کردم و دیدم دریایی است بی کران. عرض کردم: «قربانت گردم! شیعیان پدرت گمراه و سرگردان شده اند؛ آیا با این پیمانی که شما بر پنهان داشتن این موضوع از من گرفته اید (اجازه می دهید) موضوع امامت شما را به آنها برسانم و آنان را به سویتان دعوت کنم؟» فرمود: «هر کدام رشد و خردمندی و رازداریشان را دریافتی به او برسان و پیمان بگیر که فاش نکند و اگر فاش کند سر بریدن در کار است.» - و با دست اشاره به گلوی خود کرد - سپس از نزد آن حضرت بیرون رفتم و اباجعفر احول را دیدم. به من گفت: «چه خبر بود؟» گفتم: «هدایت بود،» و داستان را برایش گفتم. آن گاه زراره و ابوبصیر را دیدار کردیم (به آن دو نیز موضوع را گفتم). آنان خدمت آن حضرت رسیدند و سخنانش را شنیدند و

ص: 155

پرسش هایی کرده، به امامتش یقین پیدا کردند. سپس مردم را گروه گروه دیدار کرده (و موضوع را گفتیم) و هر که پیش آن جناب می رفت به امامتش یقین می کرد مگر دار و دسته عمار ساباطی (که به امامت عبد الله قائل شدند) و عبدالله بن جعفر تنها مانده بود و جز اندکی از مردم کسی به نزدش نمی رفت.(1)

جالب است بدانیم این سردرگمی برای افرادی بود که امروزه از مهم ترین و مشهورترین اصحاب امامان به حساب می آیند!

مفضل بن عمر گوید:

خدمت امام صادق علیه السلام بودم که ابراهیم (موسی بن جعفر) وارد شد و او جوان بود. امام فرمود: «وصیت مرا درباره این بپذیر (و بدان که او امام است) و امر امامت او را با هر کدام از اصحابت که مورد اطمینان است در میان گذار.»

امام صادق علیه السلام در ضمن حدیثی دیگر که درباره امر امامت امام کاظم علیه السلام است، بعد از آگاه کردن فیض بن مختار از جانشین خود به وی می گوید: «بدان که خداوند اظهار این مطلب را به کسی پیش از تو به ما اجازه نفرموده است.»(2)

یکی از اصحاب امام کاظم علیه السلام گفته که به موسی بن جعفر علیهما السلام عرض کردم: «مانند خبری که پدرت به من فرمود، شما هم بفرمایید.» امام فرمود: «آری، پدرم در زمانی بود که مانند این زمان نبود.» یعنی در این زمان باید تقیه کرد. به حضرت عرض کردم: «هر که به این جواب قناعت کند، لعنت خدا بر او باشد!» حضرت را خنده سختی گرفت، سپس فرمود: «ای اباعمار! به تو خبر دهم که من از منزلم بیرون رفتم و به فلان پسرم وصیت کردم و در ظاهر پسران دیگرم را هم

ص: 156


1- مفید، ارشاد، ترجمه رسول محلاتی، ج 2، ص 213-215. هم چنین نك: کافی، ج 1، ص 352؛ اربلی، کشف الغمة ج 2، ص 223.
2- کافی، ج 1، کتاب الحجة، باب الاشارة و النص على أبي الحسن موسی، حدیث های شماره 3، 4 و 9.

با او شریک کردم ولی در باطن تنها به او وصیت کردم. اگر کار دست من می بود، امامت را به پسرم قاسم می دادم که او را دوست دارم و نسبت به او مهربانم، ولی این اختیار با خدای عزوجل است، هر کجا خواهد قرار دهد. خبر امامت او (در خواب) از رسول خدا صلی الله علیه و آله به من رسیده و خود او و معاصرانش را به من نشان داده است، و او نیز تا از پیغمبر صلی الله علیه و آله جدم على علیه السلام خبر نرسد، به کسی از ما وصیت نکند.»(1)

هم چنین از زبان نصر بن قاموس، صحابی امام هفتم گزارش شده که وی با این تعلیل که بعد از امام صادق علیه السلام «ذَهَبَ النَّاسُ يَمِيناً وَ شِمَالًا» با تأکید از امام کاظم علیه السلام می خواهد که امام بعد از خودش را معین کند.(2) امام کاظم علیه السلام حتی برای محکم کردن کار و جلوگیری از بهانه سازی های بعدی، گواهی ده ها صحابی مورد وثوق را درباره جانشین بعد از خود طلبیدند.(3) اقدام آن حضرت، تا حدود زیادی از افتراق شیعیان بعد از ایشان جلوگیری کرد. با این حال بعد از آن حضرت نیز تاریخ شیعه، ماجرای ظهور پدیده واقفی گری و شکل گیری فرقه واقفیه را شاهد بود. درست است که برخی از اصحاب آن بزرگوار مقهور طبع ذلت پذیر بشری شدند و به منظور حفظ و تصرف اموالی که به دستور آن حضرت از شیعیان گرفته بودند، از مسیر امامت حقه تخطی کردند،(4) اما پر واضح است که زمینه فکری و اجتماعی پذیرش ادعا و بهانه آنان از قبل فراهم شده بود. تحقيقا جو فشارهای سیاسی خلفا و حساسیت های برخی از گروه های داخلی، به علاوه پراکندگی اصحاب شیعی آن حضرت، به گونه ای بود که نه همه اصحاب آن حضرت قادر بودند از امر امامت و سرنوشت امام خود اطلاع روشنی به دست

ص: 157


1- همان، باب الاشارة والنص على أبي الحسن الرضا، حدیث 14.
2- عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 40
3- همان، ص 37.
4- همان، ص 104؛ رجال کشی، شماره 871 و 888

بیاورند و نه این که جرأت داشتند مثلا در پیش کارگزاران خلیفه، با این ادعا که موسی بن جعفر علیهما السلام امام ماست، مرگ حضرت را گواهی کنند و خود را در معرض شناسایی قرار دهند.

چنان که ملاحظه می شود، در این احادیث که نمونه های آن زیاد است، نه تنها مصداق امام برای برخی از اصحاب برجسته امامان روشن نبود، بلکه امامان نیز از معرفی روشن آن برای همگان تحاشی داشتند و برای آنان که بیان می کردند نیز به پنهان داشتن این موضوع گوشزد می کردند. این امر موجب شد تا انشعابات درون شیعیان درباره امامت و مصادیق آن به ویژه در عصر امام کاظم علیه السلام رشد و رواج بیش تری یابد که به نمونه های مهم آن اشاره خواهد شد.

انشعاب در شیعیان جعفری

پس از شهادت امام صادق علیه السلام در سال 148 قمری، به جز آن دسته از اصحاب و بزرگان شیعه که امامت حضرت کاظم علیه السلام را پذیرفتند و در حلقه معتقدان به امامت ائمه دوازده گانه قرار گرفتند، دیگر انشعابات شیعی در قالب چند گروه و دیدگاه تقسیم شده است:(1)

1. گروهی در گذشت امام را انکار کردند و با ادعای مهدویت وی، هیچ کس را پس از آن حضرت امام ندانستند.(2) به این دسته که به نام پیشوایشان عجلان بن ناووس منسوبند، «ناووسیه» گفته شده است. البته برخی از متکلمان متقدم شیعه مانند شیخ مفید و پژوهش گران معاصر، در وجود تاریخی چنین اعتقادی نسبت به امام علیه السلام تردید کرده اند و در ذیل گزارش خود از اعتقاد این فرقه، اعتقاد به مهدویت امام صادق علیه السلام را ساخته فرقه نگاران دانسته اند. به اعتقاد آنان، مشکل

ص: 158


1- برای اطلاع اجمالی از این گروهها نک: فرق الشيعة ص 66 - 79؛ الزينه، ص 286- 289؛ اعلام الوری، ج 2، ص 7-9
2- فرق الشيعه ص 67؛ اعلام الوری، ج 2، ص 8

می توان تصور کرد که کسانی چنین عقیده ای را در مورد امام صادق علیه السلام پیدا کنند؛ چه هیچ یک از دلایلی که بعدا موجب حدوث چنین عقیده ای در مورد حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام شد، در مورد ایشان صادق نبود. اولا ایشان بارها آشکارا فرموده بودند که قائم، شخصی جز ایشان است و شايعه منتسب به حدیث نبوی که بعدا در دوره فرزند ایشان همه جا وجود داشت، در مورد ایشان نیست. ثانيا ایشان بر خلاف روش عملی فرزندشان، هرگز در سیاست روزگار خود مداخله نفرمودند و پس از روشی که در دوره انقلاب ضد اموی و سپس در مورد قیام نفس زکیه پیش گرفتند، هیچ کس امید سیاسی و انتظاری از ناحیه ایشان نداشت که آن انتظار و امید با چنین دستاویزهایی زنده نگاه داشته شود. ثالثا ایشان در زندان وفات نیافته بودند که مردم در وفات ایشان به این دلیل تردید کرده باشند. عاملی که در مورد حضرت كاظم علیه السلام ذکر شده که مردم تا سالیان دراز با فرزند ایشان بر سر اثبات وفات او گفت و گو می کردند و برای آن سند و شاهد می طلبیدند، در مورد امام صادق علیه السلام حتی یک مورد هم نقل نشده که کسی در صحت امامت جانشین او بر این اساس تردیدی کرده یا با ایشان گفت و گویی نموده باشد. لذا به نظر می رسد که تمام مطالب مربوط به وجود یک گروه از شیعیان مدعی و معتقد به غیبت امام صادق علیه السلام که همه از منابع شیعه سرچشمه گرفته، کلا مستند به ذهنیت شیعیان امامی باشد که همواره باید امامی از خاندان پیامبر وجود داشته باشد. طبعا آنان چنین ذهنیتی را از همه اصحاب امام صادق علیه السلام به انقطاع امامت پس از آن جناب برداشت می کنند که آنان به غیبت ایشان معتقد بوده اند در حالی که به احتمال زیاد، معتقدان به انقطاع امامت چنان ذهنیتی نداشته و چنین ادعای نکرده بودند. (1)

2. گروه دیگری که بنا بر گزارش نوبختی، بسیاری از بزرگان و فقیهان شیعه

ص: 159


1- مکتب در فرایند تکامل، ص 79 - 80.

را شامل بودند، به امامت عبدالله، بزرگ ترین فرزند بازمانده امام، معتقد شدند. دلیل آنها نیز این بود که جانشین امام باید فرزند ارشد امام باشد (الأمامه في ولد الاكبر من ولد الائمه). عبدالله بعد از گذشت هفتاد روز از مرگ پدر، بی آنکه فرزندی از خود به جا بگذارد، در گذشت. با توجه به بی فرزند بودن عبدالله و نیز کم اطلاعی او از احکام شریعت، بیشتر پیروان وی به موسی بن جعفر علیهما السلام رجوع کردند، اما بخشی از آنها معتقد شدند که عبدالله به حق جانشین پدر بوده و موسی بن جعفر جانشین عبدالله و امام پس از اوست.(1) این فرقه به سبب انتسابشان به عبدالله بن افلح (کسی که کف پای او صاف و یا سر یا بینی او پهن باشد) به نام فطحیه و یا افطحیه شناخته شدند. این گروه به طور مسلم تا اواخر قرن سوم هجری حضور داشتند و نام برخی از بزرگان آنها در سلسله روایات شیعی وجود دارد.(2)

3. دسته ای دیگر به امامت فرزند دیگر امام صادق علیه السلام به نام محمد (ملقب به دیباج) روی آوردند و با توجه به نام پیشوا و بنیان گذارشان یحیی بن ابی سمیط (یا شمیط)، سميطيه (و یا شمطیه) نامیده شدند.(3) این گروه نیز با توجه به این که خود محمد دیباج تن به چنین ادعایی نداد، به زودی منقرض شدند.

ظهور فرقه اسماعیلیه

چهارمین و مهم ترین گروه انشعابی، همان هواداران و معتقدان به امامت اسماعیل، بزرگ ترین فرزند امام بودند. فرقه نگاران به ظهور سه دسته انشعابی نخست اشاره کرده اند، اما آنان را در عداد فرقه های تاریخی و منقرض شیعی شمرده اند. از میان انشعابات یاد شده، اسماعیلیه تنها فرقه ای که توانست به هر دلیلی، ادامه حیات

ص: 160


1- فرق الشیعه، ص 67؛ رجال کشی، شماره 473
2- برای نمونه نك: رجال کشی، شماره های 472، 639 720، 1014، 1061، 1062، 1067 و 1078.
3- فرق الشیعه، ص 76؛ الزينه، ص 287

بدهد و اسباب ماندگاری خود را فراهم کند. اهمیت این جدایی که از بزرگترین تقسیمات شیعیان به حساب می آید، نه فقط مربوط به کثرت پیروان و برجستگی برخی از عقاید آن هاست، بلکه از این جهت نیز مطرح بوده که آنان توانستند یکی از بزرگترین حکومت های عصر خود را تشکیل داده، در مقابل عباسیان قد علم کنند. اسماعیلیان توانستند با تشکیل دولت، انتقام تاریخی خود را از عباسیان بگیرند که با ادعای شایسته بودن به خلافت و انتساب حزب خود به اهل بیت به خلافت رسیدند و بر علویان سیطره یافتند. در این جا، از بررسی اندیشه ها و سیر تطوری تاریخ و عقاید و گونه های فرقه ای این گروه صرف نظر می کنیم(1) و بنا بر اقتضای نوشتار، تنها به چگونگی ظهور و شکل گیری تاریخی آن می پردازیم.

عوامل پیدایش اسماعیلیه

اشاره

در بررسی تاریخ شکل گیری و رشد و رواج هر یک از فرقه های اسلامی و انشعابات شیعی، باید به مجموعه ای از عوامل و زمینه های سیاسی - اجتماعی و زمینه های قبلی توجه داشت. البته نباید از نقش مهم عوامل فکری از جمله پشتوانه ها و مفروضات کلامی صاحبان و بنیان گذاران این فرقه ها، چشم پوشید. بررسی عوامل ظهور اسماعیلیه نیز از این قاعده مستثنا نیست. درباره نقطه های آغازین شروع حرکت سیاسی - فکری و روابط اسماعیلیان نخستین (خالص) و مبارکيه و اسماعیلیان و نیز زندگی نامه اسماعیل و سرنوشت پسرش محمد، هم چنین رابطه این دو با امام صادق علیه السلام و امام کاظم علیه السلام و ربط و نسبت آنان با غلات و دیگر شیعیان نیز اطلاعات زیاد و یک دستی به ما نرسیده و البته مخفی کاری اسماعیلیان به این ابهام دامن زده است. با این همه، می توان بر اساس

ص: 161


1- برای اطلاع تفصیلی از تاریخ و اندیشه های این گروه به دو کتاب عالمانه و پر ارج مراجعه کنید: 1. فرهاد دفتری، تاریخ و عقاید اسماعیلیه 2. «اسماعیلیه» مجموعه مقالات نوشته شده جمعی از محققان مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب.

مجموعه ای از داده های تاریخی و تحلیل های پیش رو، از عوامل و زمینه های نخستین پیدایش تاریخی این گروه سخن گفت:

الف)مفروضات مذهبی - کلامی

تفاوت دیدگاه شیعیان نخستین درباره ویژگی ها و وظایف امامان، از مهم ترین محورها و زمینه های اختلاف آنان بود. گزارش های روایی و تاریخی درباره اختلافاتی چون میزان، قلمرو و چگونگی دانش، عصمت، نسل (نظیر فاطمی، علوی و یا حسنی و حسینی بودن) و شرایط سنی، حکایت از این مهم دارد. این قبیل اختلاف ها، نه تنها مورد تنازع فکری شیعیان و اصحاب ائمه بود، بلکه گاهی فرقه گرایی و انشعاب آنان را نیز موجب می شد. این اختلاف ها، به علاوه محدودیت ها، محذورات و ملاحظات سیاسی - کلامی امام صادق علیه السلام در تعیین صریح و اعلام همگانی امام بعد از خود، در پیدایش آغازین اسماعیلیه و رشد و رواج بعدی آن نیز بی تاثیر نبود. توضیح این که اسماعیل در زمان حیات امام صادق علیه السلام (حداقل سه سال قبل از شهادت امام) درگذشت و حضرت به منظور رفع شبهه جانشینی وی، که در زبان ها پیچیده بود، مرگ او را اعلام عمومی نمود و مردم، به ویژه شیعیان را به دیدن جنازه اش دعوت کرد.(1) این حرکت امام، به روشنی حکایت از این داشت که تصور عمومی و یا حداقل بخشی از شیعیان در زمان حیات اسماعيل، این بود که رهبری آینده شیعه از آن اوست. البته ممکن است طرح رهبری وی را در آن روزگار تا حدودی برخاسته از انگیزه های سیاسی طراحان آن بدانیم. روایات دال بر انکار امامت اسماعیل توسط امام صادق علیه السلام نیز بر روایات مثبت این مدعا ترجیح دارد. با این همه، بزرگ تر بودن اسماعیل در میان فرزندان امام صادق علیه السلام از یک سو و فعالیت های سیاسی وی از

ص: 162


1- مفید، ارشاد، ج 1، ص 209.

طرف دیگر و نیز اظهار محبت امام نسبت به وی، ذهنیت عده ای را متوجه امامت او کرده بود. به ویژه آن که بر اساس برخی گزارش ها، این شرط که فرزند بزرگ تر امام باید جانشین وی باشد، به گونه ای شایع شده بود که نوبختی در بیان اختلافات بعد از امام صادق علیه السلام می گوید:

عده ای از بزرگان شیعه با همین تعلیل، ابتدا سراغ عبد الله بن افطح رفتند؛ زیرا وی در میان فرزندان به جامانده از امام از همه بزرگ تر بود.(1)

به هر حال تصور عمومی از امامت اسماعیل، به گونه ای بود که برخی مرگ او را منکر شده، آن را دروغین و صحنه سازی امام دانستند. عده ای نیز پس از درگذشت اسماعیل و ناامیدی از امامت او، حتی از امامت امام صادق علیه السلام نیز برگشتند. استدلال آن ها نیز این بود که امام صادق علیه السلام به ما دروغ گفته، بنابراین شایسته امامت نیست! و امام نباید چیزی را بگوید و خبری را (مثل امامت اسماعیل) بدهد که بعد از آن (مرگ اسماعیل) کشف خلاف گردد و با مردن او دروغ از آب در آید!.(2)

ابو حاتم رازی، از متفکران و داعیان مشهور اسماعیلی، حاصل ادعاها و دلایل کلامی اسماعیلیان را برای امامت امامان خود چنین می نگارد:

آنان پس از اسماعیل به امامت فرزندش، محمد، روی آورده، امامت دیگر فرزندان جعفر را نپذیرفتند و گفتند: «هیچ پیامبر و فرستاده ای نبوده مگر این که در زمان حیات و پس از مرگ خود، جانشینی داشته و خداوند اولیای خود را به این شیوه فرمان داده است.» جعفر بن محمد علیه السلام نیز 25 سال را در حالی به سر آورد که جز اسماعیل و عبدالله فرزند دیگری نداشت. آن حضرت دیگران را به جانشینی اسماعیل راهنمایی کرد تا بدان جا که

ص: 163


1- فرق الشیعه، ص 77؛ کشی، همان، شماره 472. شایسته ذکر این که طرح مفهوم بداء درباره اسماعیل را که در روایات شیعی و آثار فرقه نگاری کهن وجود دارد چه از طرف ائمه بدانیم و چه ساخته شیعیان، باز از قوت این شایعه حکایت داشته است.
2- فرق الشیعه، ص 68.

بسیاری از یارانش، به امامت اسماعیل معتقد شدند و او نیز در رد آنان سخنی نفرمود تا این که گروهی گفتند: «وی نمرده و جعفر علیه السلام از ترس دشمنان پنهانش کرده است. چگونه ممکن است اسماعیل مرده باشد با آن که خود جعفر، طوق پیروی از او را بر گردن ما افكنده و به فرمانبرداری از او فرمان داده است ؟!» آنان [برای اثبات امامت و جانشینی اسماعیل]، بدین نکته نیز احتجاج کرده اند که جعفر علیه السلام نیز مانند پیامبر خدا صلی الله علیه و آله -که تا خديجه زنده بود، نه زنی را به همسری گرفت و نه کنیزی را اختیار کرد - رفتار کرد و تا زمانی که مادر اسماعيل - یعنی فاطمه، دختر عموی آن حضرت - زنده بود، همسر دیگری نگرفت؛ زیرا می دانست حجت و امام از فرزندان آن زن است. اسماعیلیان گفتند: «امامت و وصایت از جانب خداست و خدا این منزلت را در زمان زنده بودن پدر به اسماعیل داده است. چون مرگ اسماعیل فرارسید، فرزند او محمد از عموهای خود بیش تر سزاوار میراث او بود؛ چنان که از همه آنان، جز عبدالله، بزرگ تر نیز بود.» از طرفی (برای نفی امامت موسی بن جعفر علیه السلام بعد از رحلت اسماعیل و با مفروض بودن امامت او گفته اند) «امر امامت به دلیل اخباری که در این باب رسیده است، پس از حسن و حسین در دو برادر قرار نمی گیرد.»

آن ها در رد امامت دیگر فرزندان امام صادق علیه السلام گفته اند: «ما در ادعای هواداران امامت عبدالله و محمد (فرزندان امام صادق علیه السلام) نگریستیم و دریافتیم که عبد الله در گذشت، بی آن که فرزندی داشته باشد و محمد نیز در مکه، در ماه و بلد حرام که امت بر ضرورت پرهیز از جنگ در آنها اتفاق دارند، خروج کرد و شمشیر کشید. اگر کار او نیز سر می گرفت، باز با این کار نادرستی که کرد، ادعای هوادارانش [که او پس از پدر، به امامت سزاوارتر است] از میان می رفت، هر چند که آنان از بین رفته اند و کارشان پایان پذیرفته است.» مدعیان امامت موسی [بن جعفر] نیز پس از مرگش، در جانشینی فرزندش علی [بن موسی الرضا] اختلاف

ص: 164

کردند؛ گروهی بر امامت موسی ماندند و گفتند: وی نمرده است و این که علی [بن موسی الرضا) شایسته امامت نیست. علی بن موسی علیه السلام نیز بی آنکه فرزند بالغی داشته باشد، در گذشت. وی به هنگام مرگ تنها یک پسر هفت ساله، یعنی محمد بن علی داشت که [به جهت کمی سن و عدم بلوغ] او را نه می شد به امامت پذیرفت و نه می شد با وی نماز گزارد، خوردن گوشت ذبیحه اش روا و شهادتش نیز پذیرفتنی نبود. وی همچنین، برای [تصرف در] مال خود، قابل اعتماد نبود و نمی شد حد بر او جاری کرد. وی با این مجادلات کلامی، می خواهد نتیجه بگیرد که امامت تنها شایسته اسماعیل و نسل بعد از وی است.(1)

ب)زمینه های سیاسی

سرآغاز انشعاب اسماعیلیان از زمان امام جعفر صادق علیه السلام روشن است. بسیاری از مورخان و پژوهشگران، به آغاز شکل گیری آنها و رابطه های پنهانی شان با برخی از شیعیان غالی اشاره کرده اند. ابوالخطاب تحریک کننده این جریان سیاسی بود. وی ابتدا مورد اعتماد امام صادق علیه السلام بود و از سوی آن حضرت به عنوان راهنمای شیعیان کوفه، برگزیده شد. اما پس از آن امام صادق علیه السلام به سبب بینش عقیدتی افراطی اش او را طرد کردند. ابوالخطاب کوشیده بود تا با ابزار نظامی به تقویت عقیده اش بپردازد. به نظر می رسد که می خواسته تا در نفوذ و دخالت امام صادق علیه السلام با دادن نظریات انقلابی و سیاسی خود نسبت به اسماعیل، با حیله پیش دستی کند. اسماعیل به این تفکرات، گرایش بیشتری از برادر جوان ترش موسی نشان می داد. از این رو، ابو الخطاب امیدوار بود تا تحت نام اسماعيل افکار انقلابی خود را وجهه شرعی دهد.(2)

ص: 165


1- نک: ابو حاتم رازی، گرایش ها و مذاهب اسلامی در قرون نخست، (بخش سوم کتاب الزينه)، ترجمه علی آقانوری، ص120 -123.
2- جاسم حسین، تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم، ص 64.

لذا پژوهش گران نتیجه گرفته اند که اسماعیلیان در آغاز، قبل از انشعاب مذهبی، یک جنبش سیاسی بودند که مقاصد سیاسی - اجتماعی خود را در دین جست و جو می کردند. در نظر گرفتن معانی باطنی برای آیات قرآنی نیز ابزاری برای تفسیر دلخواه از قرآن در خدمت مقاصد سیاسی - اجتماعی آنان بود.

پژوهش گران اسماعیلی، مانند عارف تا مرو مصطفى غالب این نظر را نمی پذیرند و آغاز جنبش اسماعیلیه را مذهبی می دانند.(1) از طرفی در بررسی تاریخی و فهم چگونگی ظهور و بروز اوليه اسماعیلیان، نمی توان زمینه های سیاسی و اجتماعی و فکری عصر صادقین علیه السلام را از نظر دور داشت، زیرا با روی کار آمدن خلفای عباسی و در پی ناامیدی دوستان و اصحاب اهل بیت : از حاکمان عباسی، زمزمه مخالفت علویان با عباسیان بالا گرفت. از طرفی امام صادق علیه السلام به سبب ملاحظاتی ویژه، از روحیه پرخاشگری و ستیزه جویی آشکار با دستگاه خلافت حمایت نمی کردند و وظیفه امام منصوص را رهبری روحانی و مذهبی اعلام فرمودند، نه کسب قدرت ظاهری. برخی از شیعیان و خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله خود به قیام سازمان یافته و تبلیغ برد دستگاه عباسی رو کردند و سر آغاز شکافی به نام اسماعیلیه شدند. در میان قیام های عصر امویان و عباسیان که خاندان پیامبر و دوست داران ایشان دنبال کردند، قیام برخی از غلات شیعه که بعدها در اسماعیلیان تبلور یافت، برجستگی خاصی دارد.(2) بنابر دیدگاهی، حتی اختلاف اصلی اسماعیل با امام و عزل وی از امامت به سبب ارتباط وی با محافل

ص: 166


1- الحركات الباطنيه في الاسلام، ص 46، 50، 71 و 79
2- نك: فرهاد دفتری، «اسماعيليه»، دایرة المعارف تشیع، ج 2. بعضی از پژوهش گران معاصر، معتقدند تأويل گرایی قبل از ظهور اسماعيليه از سوی عده ای از اصحاب امام صادق علیه السلام آغاز شد که البته کسانی از آنان مانند ابو منصور عجلی و ابوالخطاب و مغيرة بن سعید مورد طرد و لعن آن حضرت واقع شدند. بر این اساس، ریشه برخی از تأویلات اسماعیلیه همان فرقه های غلات و زنادقه است. نك: تاريخ الاسماعيليه، ص علیه السلام. شاید با توجه به چنین زمینه های تاریخی باشد که برخی معتقدند، باطنی گری در گروه های شیعی کامل ترین صورت تحول خویش را در مذهب اسماعیلی یافت. (تاریخ و عقاید اسماعیلیه، ص 104)

انقلابی بوده است.(1) مصطفى غالب، از نویسندگان اسماعیلی معاصر، معتقد است که داعیان اولیه اسماعیلیه و حجج آنها در عصر عباسی، همگی از انقلابیون و مخالفان دولت عباسی بودند و حتی انکار مرگ او را توسط امام صادق علیه السلام به جهت حفظ جان او و با توجه به عنصر تقیه می دانستند.(2)

خاستگاه اسماعیلیه اوضاع و احوال سیاسی - اجتماعی نیمه قرن دوم بوده است. وی می گوید: «چنین تغییری در اوضاع و احوال طبقات اجتماعی، طبیعتا منجر به جنبش هایی گردید که (در قرن کمون انقلابی)، بیانگر قیام طبقات و حوزه های محروم و تحت فشار بودند.»(3) لوئیس برناوه با توجه به اسناد و شواهد نتیجه می گیرد که در دوران حیات امام صادق علیه السلام ابوالخطاب و اسماعیل احتمالا به کمک هم نظامی از عقاید را پی افکندند که اساس کیش اسماعیلی دوره های بعد گردید. آنان هم چنین برای تأسیس یک فرقه انقلابی شیعی تلاش کردند که بتواند همه گروه ها و دسته های کوچک شیعی را بر گرد امامت اسماعیل و فرزندان او جمع کند. پس از کشته شدن ابوالخطاب، شهادت امام صادق علیه السلام، تشکیلات و سازمان آنها به چندین گروه و فرقه کوچک تر با عقاید و آرا مختلف و رهبران منازع تقسیم شد. اینان بر گرد شخص محمد بن اسماعیل جمع آمدند و محمد موفق شد با یاری هواداران مختلف خود از جمله مبارک و عبدالله بن میمون قداج، بیشتر پیروان اسماعیل از جمله بخش اعظم فرقه خطابیه را که عقاید و آرا آن ها نیز با تغییرات و اصلاحاتی اخذ شد، در نهضت واحدی باهم متحد سازد. به این ترتیب، جنبش تاریخی اسماعیلیان در پیرامون محمد بن اسماعیل شکل گرفت و به وجود آمد.(4)

ص: 167


1- لوئیس بر ناوه، تاریخ اسماعیلیان، ترجمه فریدون بدره ای، ص 48
2- مصطفى غالب، تاريخ الدعوة الاسلاميه، ص 6- 8
3- تاریخ اسماعیلیان، ص 40 و 52؛ هم چنین نک: عرفان عبدالحميد، دراسات في الفرق و العقاید، ص 59.
4- لوئیس برناوه، همان، ص 52.

ظهور پدیده وقف و واقفی گری

پس از شهادت هر یک از امامان نوعی جریان واقفی گری بنابر دلایلی در میان شیعیان، به ویژه با توجه به انتظاری که از مفهوم مهدی و قائم داشتند، شکل می گرفت.(1) این اندیشه به طور عام، هم موجب انشعابات زودگذری چون: سبائیه، ناووسیه، باقریه، موسویه، بشیریه، مؤلفه، محدثه و حتی فطحیه گردید و هم شکل گیری فرقه های بزرگ و ماندگاری چون: زیدیه و اسماعیله. توقف در مرگ افرادی خارج از سلسله امامان شیعه را نیز باید به این پدیده راجع دانست.(2) کاربرد این واژه در متون رجالی شیعه نیز گاهی و البته با قرینه خاص، ناظر به معنای عام آن است.

با این همه، واقفه، به عنوان یک اصطلاح فرقه ای و در میان فرقه های شیعه،(3) ویژه آن دسته از افرادی دانسته شد که با انکار رحلت امام هفتم، از اعتقاد به ادامه سلسله امامت در میان فرزندان وی باز ایستادند. پیدایش و رواج اصطلاح «قطعيه» برای معتقدان به جانشینی امام رضا علیه السلام و امامان بعدی در آن دوران، و نیز اخبار رسیده بر ضد گروهی به نام واقفه در تقابل با این گروه بوده است. هر چند این گروه از نظر زمانی بعد از رحلت حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام ظهور کرد و رشد و رواج داشت، نباید فراموش کرد که زمینه های اولیه و سیاسی - اجتماعی آن نیز در عصر حضور موسی بن جعفر علیهما السلام روشن بود. امر مهم فرقه گرایی و ظهور فرق، به گونه ای نیست که ظرف یک شب به وجود بیاید؛ هر چند با توجه به

ص: 168


1- نک: فرق الشيعة ص 82
2- برای اطلاع تفصیلی از این مهم نک: ریاض محمد حبيب الناصری، الواقفه دراسه و تحلیل، ج 1، ص 37 - 69
3- با مطالعه کتب فرقه شناسی به ویژه فرهنگ نامه های فرقه، می توان ملاحظه کرد که این اصطلاح از جهت تاریخی، به برخی از دیگر فرق اسلامی از جمله «واقفه جهمیه» که در باره مخلوق یا غیر مخلوق بودن خدا و «واقفه خارجيه» که درباره سرنوشت مرتکب کبیره و نیز واقفه معتزله اطلاق شده که درباره خلق قرآن بی طرف مانده بودند و نظریه خاصی را برانداز نکرده بودند. (نك: فرهنگ فرقه های اسلامی، ص 200 - 201).

محدودیت نوشتار نمی توان به تفصیل این فرقه بپردازیم. حضور چشم گیر و ملموس صاحبان این عقیده در میان اصحاب امام کاظم علیه السلام به همراه شهرت و برجستگی برخی از آنها در میان شیعیان، حاکی از این مدعاست. تذکر این نکته مفید می نماید که عوامل اجتماعی - سیاسی پیش گفته نیز برای ظهور انشعابات در مورد این فرقه هم صادق است.

افراد این گروه، به جز انکار رحلت امام هفتم، اندیشه کلامی و عقاید منسجم دیگری مطرح نکردند تا بتوانند خود را ماندگار کنند، اما به دلیل وجود شخصیت های برجسته ای میان آنها تا حدودی توانستند به حیات خود تا مدتی ادامه دهند.

منابع

1. ابن جوزی، عبدالرحمان، تذکره الخواص، نجف: مطبعه الحیدریه، 1383.

2. ابن خلکان، وفیات الاعیان، قاهره: مکتبه النهضه المصريه، 1368 ق.

3. ابن شهر آشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابی طالب، المناقب، قم: مؤسسه انتشارات علامه، بی تا.

4. ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین، مقاتل الطالبيين، تصحیح احمد صقر، قم: انتشارات الشريف الرضی، 1414ق.

5. اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه في معرفه الائمه، با مقدمه ابوالحسن شعرانی، ترجمه علی بن الحسین زوارئی، نشر الادب الحوزه، کتاب فروشی اسلامیه، بی تا

6. اصفهانی ابو الفرج: مقاتل الطالبيين، شرح و تحقیق سید احمد صقر، قم: منشورات الشريف الرضی، 1414ق/1372.

ص: 169

7.حر عاملی، محمد بن حسین، وسائل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعه، تحقیق عبدالرحیم ربانی شیرازی، بیروت: داراحياء التراث العربی، 1403ق.

8.حیدر، اسد، الامام الصادق و المذاهب الأربعة، چاپ دوم، بیروت: دار الكتاب العربی، 1390 ق.

9. دفتری، فرهاد، تاریخ و عقاید اسماعیلیه، ترجمه، فریدون بدره ای، تهران: نشر و پژوهش فرزان روز، 1375.

10. رازی، ابو حاتم، کتاب الزينة (بخش سوم)، تصحيح عبد الله سلوم سامرایی، قاهره: 1957.

11. رازی، ابو حاتم، گرایش ها و مذاهب اسلامی، در سه قرن نخست هجری، ترجمه کتاب الزينه، ترجمه على آقانوری، قم: مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، 1382.

12. شهرستانی، محمدبن عبد الكريم، الملل والنحل، تحقيق محمد بن فتح بدران، قم: انتشارات شریف رضی، چاپ سوم، 1363.

13. صدوق، ابی جعفر، محمد بن علی بن الحسين بن بابويه القمی، عیون اخبارالرضا، مقدمه و پاورقی حسین اعلمی، بیروت: مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، 1984م/ 1404ق.

14. صفری فروشانی، نعمت الله، نقش تقیه در استنباط، مرکز مطالعات و تحقیقات اسلامی، قم: انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علميه قم، 1381.

15. طوسی، محمد بن حسن، اختيار معرفة الرجال (رجال الكشی)، با مقدمه حسن مصطفوی، مشهد: دانشگاه مشهد، دانشکده الهیات و معارف اسلامی، 1348.

16. عطاردی، عزیزالله، مسند الامام الكاظم، مشهد: کنگره جهانی امام رضا علیه السلام.

17. فضل الله، محمدجواد، تحلیلی از زندگانی امام رضا علیه السلام، ترجمه عارف، مشهد: آستان قدس رضوی، 1369.

18. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، تصحیح و تعليق على اكبر غفاری، بیروت: دار صعب، 1401ق.

ص: 170

19. لویس، برنارد، تاریخ اسماعیلیان، ترجمه دکتر فریدون بدره ای، تهران: انتشارات توس، 1362.

20. ليثي، سميره مختار، جهاد شیعه در دوره اول عباسی، ترجمه محمد حاجی تقی، تهران: مؤسسه شیعه شناسی، 1384.

21. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، چاپ سوم، بیروت: داراحیاء التراث العربی، 1403ق.

22. محمد جعفری، حسین، تشیع در مسیر تاریخ، تاریخ سید محمد تقی آیت الهی، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1374.

23. مدرسی طباطبایی، مکتب در فرایند تکامل، نظری بر تطور مبانی فکری تشیع در سه قرن نخستین، ترجمه هاشم ایزد پناه، بی جا، 1375.

24. مفید، محمد بن النعمان، الفصول المختاره من العيون و المحاسن، مكتبه الداوری، قم: 1396 ق.

25. مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الارشاد، قم: منشورات مكتبه بصیرتی، بی تا .

26. ملایری معزی، اسماعیل، جامع احادیث الشیعه، به اشراف آقا حسین طباطبایی بروجردی، 1414.

27. ناصری، ریاض محمد حبيب، الواقفيه، دراسة تحليليه، الجزء اول، المؤتمر العالمي للامام الرضا علیه السلام، مشهد، 1409 ق.

28. نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعه، نجف اشرف: مکتبه مرتضویه، 1355

29. -ترجمه و تعليقات محمد جواد مشکور، چاپ دوم، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1381.

30. ولوی، علی محمد، دیانت و سیاست در قرون نخستین اسلامی، پژوهش در تعامل اندیشه های کلام و جریان های سیاسی، تهران: دانشگاه الزهرا، 1380.

ص: 171

بسترشناسی فرقه واقفیه در فرهنگ شیعی سیدعبدالكريم حسن پور

اشاره

*بسترشناسی فرقه واقفیه در فرهنگ شیعی سیدعبدالكريم حسن پور(1)

چکیده

توقف بر شخصی از اهل بیت : به عنوان آخرین امام و مهدی منتظر، تا زمان امام کاظم علیه السلام مسأله بی سابقه و جدیدی نبود، لذا گروهی از شیعیان که آن حضرت را مهدی و قائم منتظر می دانستند، با نام واقفیه یا واقفه شکل گرفتند. این گروه، ضمن این که بخش وسیعی از توان و فرصت حضرت رضا علیه السلام را مصروف خود ساختند، از جهات متعدد، تهدیدی جدی برای تفکر اصیل شیعی به حساب می آمدند.

به همین مناسبت، پژوهش گران و تحلیل گران مطالعات اسلامی، واکاوی ماهیت و شخصیت های جریان مذکور را از زوایای مختلفی بررسی کرده اند و نوعا اصالت را به انگیزه های بانیان این اندیشه مربوط ساخته اند. اما نگارنده در نوشتار حاضر با روش کتابخانه ای، ضمن بررسی باورهای دینی و آموزه های اعتقادی جامعه شیعی آن روز، در پی اثبات این مدعاست که اندیشه واقفه معاصر امام رضا علیه السلام، استمرار و نسخه تکامل یافته ای از انحراف نخستینی است که در حاشیه دو اصل شیعی «امامت و مهدویت»، شکل گرفت و در مقاطع مختلف، ظهوری اقتضایی داشت.

واژگان کلیدی: واقفه، امامت، مهدویت، قائم، غیبت.

ص: 172


1- دانش آموخته سطح سه حوزه علمیه و کارشناس ارشد فرق تشيع دانشگاه ادیان و مذاهب.

مقدمه

واقفيه عنوان گروهی از شیعیان است که پس از شهادت امام کاظم علیه السلام و مقارن آغاز امامت علی بن موسی الرضا علیه السلام، به مهدویت امام کاظم علیه السلام قائل شدند و بر آن حضرت به عنوان آخرین امام توقف نمودند. ولی اصطلاح مذکور در معنای عام خود، به افراد یا گروهی ناظر است که بر امامی خاص توقف می کردند و با انکار مرگ او، از پذیرش جانشینی فرد دیگری پس از او سر باز می زدند. (1)

بررسی و مطالعه درباره این گروه جداشده از بدنه شیعه، کمک شایانی به شناخت تاریخ تشیع و سیر جریانان های فکری و سیاسی عصر امامان علیه السلام خواهد داشت. تاکنون پژوهش های نسبتا زیادی درباره جریان و اندیشه واقفيه انجام شده است،(2) اما اغلب پژوهش های صورت گرفته، زمینه ها و زمان پیدایش آن را در انگیزه های مالی و منافع شخصی عده ای مشخص در زمان شهادت امام کاظم علیه السلام و آغاز امامت امام رضا علیه السلام بیان می کنند. اما نوشتار حاضر، ضمن پذیرش نسبی انگیزه های اقتصادی و سوء استفاده های افراد مذکور به عنوان عاملی تأثیر گذار در جریان واقفه، با رویکردی متفاوت سیر بحث را دنبال می کند. گرچه اطلاق واژه واقفیه، به گروهی ناظر است که پس از شهادت امام کاظم علیه السلام، وفات آن حضرت را انکار نمودند و به تبع آن امامت حضرت رضا علیه السلام را منکر شدند، مطالعه دقیق روایات و گزارش های تاریخی، بیانگر وجود تفکر جریان سازی در لایه های مختلف اعتقادی، اجتماعی و سیاسی جامعه شیعه است که بستر مناسبی برای

ص: 173


1- حسين، صابری، تاریخ فرق اسلامی، ج 2، ص 295.
2- رياض محمد حبيب الناصری، الواقفيه دراسة تحليلية سید جلال امام، بررسی زمینه ها و عوامل پیدایش اندیشه توقف بر امامان شیعه پایان نامه کارشناسی ارشد در مؤسسه امام خمینی و علی بیوکارا، مقاله «دودستگی در شیعیان امام کاظم علیه السلام و پیدایش فرقه واقفه» به قلم م.. ترجمه وحید صفری، مجله علوم حدیث ش 30؛ نعمت الله صفری فروشانی، مقاله «فرقه های درون شیعی دوران امامت امام رضا علیه السلام»، مجله طلوع، ش 28.

تأثیر گذاری و توفیق بیش تر صاحبان انگیزه های ذکر شده به حساب می آیند. این تفکر، ظهور دفعی و اعلام موجودیت ناگهانی این گروه را امری ناپذیر فتنی می سازد.

دو اصل «امامت و مهدویت» در کنار فضای سیاسی، از جمله موضوعاتی هستند که در شکل گیری فرق شیعی نقش زیادی داشته اند. بنابر این، برای دست یابی به زمینه های شکل گیری این فرقه، باید کمی به عقب برگشت و تصویری از دو اصل مذکور در نظام اعتقادی شیعه و تبیینی اجمالی از فضای سیاسی - اجتماعی جامعه شیعی آن روز ارائه نمود.

جایگاه مسأله امامت

پس از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله اختلافات بر سر جانشینی آن حضرت، تا جایی اوج گرفت که مبنای اختلافات کلامی و عامل انشقاق جامعه اسلامی به دو گروه مقابل هم شد. بر همین اساس، شهرستانی بزرگ ترین اختلاف در جامعه اسلامی را در مساله جانشینی پیامبر صلی الله علیه و آله می داند:

وَ أَعْظَمُ خِلَافَ بَيْنَ الْأَمَةِ ، خالاف الْإِمَامَةِ ، إِذْ مَا سَلَّ سَيْفَ فِي الْإِسْلَامِ علی قَاعِدَةً دِينِيَّةٍ مِثْلَ مَا سَلْ عَلَى الْإِمَامَةُ فِي كُلِّ زَمَانٍ (1)

گروهی (شیعیان) بر این باور بودند که استمرار وظایف نبوت، در منصب امامت به عهده امام صورت می پذیرد. بر مبنای این گروه، امامت منصبی الهی است که به دنبال آن تعیین امام را از اختیار و انتخاب مردم خارج می سازد و آن را به دست جعل و دستور خداوند منحصر می کند.(2) اما گروه دوم (اهل سنت)، گرچه اصل نبوت را قبول دارند اما جانشینی پیامبر صلی الله علیه وآله را خارج از اصول اعتقادی

ص: 174


1- شهرستانی، الملل و النحل، ج 1، ص 24.
2- سید مرتضی، الشافي في الأمامه، ج 2؛ سید عبدالحسین شرف الدين، المراجعات، ص 187 به بعد؛ احمد حسین يعقوب، النظام السياسي في الاسلام؛ جعفر سبحانی، الالهيات على هدي الكتاب و السنة و العقل، ج 4.

دانسته، بر این باورند که خلافت مسألهای فرعی است که به انتخاب مردم صورت می پذیرد.(1)

در باور شیعیان، میان رسالت و امامت فاصله ای وجود ندارد. این گروه از جامعه اسلامی، با استناد به حدیث مشهور «بدء الدعوه» یا «حديث الدار» که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، پس از عرضه رسالت خود در جمع خویشان و پاسخ مثبت حضرت على علیه السلام ایراد فرمودند: «إِنَّ هَذَا أَخِی وَ وَصِیی وَ خَلِیفَتِی خَلِیفَتِی فِیکمْ فَاسْمَعُوا لَهُ وَأَطِیعُوا»(2) و حدیث منزلت،(3) مسأله امامت را همزاد و هم زمان با طرح رسالت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله می دانند. هم چنین با استناد به آیات ذیل، امامت را ادامه و تكمله نبوت می دانند.

1. إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكَات...:(4)

2. الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلاَمَ دِينا...(5)

3. يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ ۖ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ ۚ....(6)

امامت در تفکر شیعی، عبارت از ریاست مطلقه امور مسلمانان در امر دین و دنیا، به نیابت و جانشینی از طرف پیامبر صلی الله علیه و آله است:

الْإِمَامَةُ رياسة عَامَّةُ فِي أُمُورِ الدِّينِ وَ الدُّنْيَا لِشَخْصٍ مِنِ الْأَشْخَاصِ نِيَابَةِ عَنِ النَّبِيِّ صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ».(7)

ص: 175


1- جعفر، سبحانی، پیشین، ص 13.
2- تاریخ طبری، ج 2، ص 321
3- بلاذری، انساب الاشراف، ج 2، ص 92.
4- مائده، آیه 55.
5- مائده، آیه 3.
6- مائده، آیه 67
7- حلی، الباب الحادي عشر، ص 82

صاحبان این تفکر، برای امام شروط و صفاتی از جمله عصمت از گناه و خطا و نسیان در انجام دادن وظایف امامت و نیز برتر بودن از تمامی امت در علم و عقیده و صفات فاضله انسانی و اخلاقی ذکر می کنند.(1) با این بیان، افراد جاهل به احکام الهی و جائر در رفتار و کردار و گفتار، شایسته تصدی این امر مهم نیستند. از سوی دیگر، تشخیص عصمت و ارزش های اخلاقی، بالذات در انحصار علم خداوند است که به تبع آن تعیین امام و تشخیص آن، از عهده توده مردم خارج و امری الهی می گردد.

در میان کشمکش دو گروه یادشده، اندیشه دوم غالب شد و امامت که به باور شیعیان، همزاد رسالت بوده است به انزوا رفت و جامه خلافت بر تن کسانی پوشانده شد که به صلاحیت نداشتن خویش برای استقرار در مقام جانشینی رسول خدا صلی الله علیه و آله آگاه بودند.(2) تربیت و پرورش ده ها محدث، مفسر و مورخ تأثیر گذار در جهت دگرگون سازی معارف اسلامی را می توان دستاورد و نتیجه سیاست این گروه دانست گروهی که تنها راه استحکام پایه های اجتماعی - سیاسی خود را در تغییر باورهای فرهنگی و پشتوانه های فکری و عقیدتی جامعه می دیدند.(3) آنان با به کارگیری همین سیاست، توانستند بلافاصله بعد از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله اهل بیت : ایشان را به انزوای سیاسی برانند. اوج این انزوا را در سخن امام سجاد علیه السلام می توان دید که فرمودند: «در مکه و مدینه جز بیست تن ما را دوست ندارد».(4) بدیهی است زدودن چنین مهجوریتی از اهل بیت : و تفکری که در روح و جان مردم آن دوران ریشه دوانده بود، کار آسانی نبود. از این رو

ص: 176


1- همان
2- «أَمَا وَ لِلَّهِ لَقَدْ تَقَمَّصَهَا فُلَانُ وَ انْهَ لَيَعْلَمُ أَنَّ مُحِلِّي مِنْهَا مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرحی» (نهج البلاغه، خطبه شقشقیه)
3- علامه امینی، الغدیر، ج 7 ص 237 به بعد؛ جعفر مرتضی حسینی عاملی، الحياه السياسيه للامام الحسن، ص 24 به بعد.
4- ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 4، ص 140.

اهل بیت : در مقابله با این جریان، با توسل به آیات و احادیث نبوی و یا تلاش بر شناساندن خود به جامعه و مطرح ساختن حق غصب شده خویش، دنبال تثبیت نظریه امامت شیعی بودند و لحظه ای از این امر فروگذار نکردند. امام باقر علیه السلام ذیل آیه شریفه: «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ إِلَّا رِجالًا نُوحِي إِلَيْهِمْ فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ»(1) به نقل از پیامبر صلی الله علیه و آله می فرمایند: «ذکر منم و ائمه اهل ذکر هستند.(2) هم چنین امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه شریفه: «وَ عَلاماتٍ وَ بِالنَّجْمِ هُمْ يَهْتَدُونَ»(3) می فرمایند: «ستاره رسول خداست و علامات همان ائمه هستند.»(4)

بررسی ریشه های قیام حماسی و مقدس سید الشهداء علیه السلام و موضع گیری دقیق سید الساجدين علیه السلام در روزگار نفاق و آکنده از اختناق اموی، در ضمن دعاهای آموزنده و هشداردهنده، و پس از آن در جنبش های امام زادگانی چون زیدبن علی علیه السلام، بیانگر اهتمام آن بزرگواران بر تثبیت نظریه امامت و اختصاص آن به اهل بیت : است. دوران پر برکت امامت صادقين علیه السلام که بسیاری از اصحاب و شیعیان، منتظر و متوقع قيام علنی آن بزرگواران بودند، به دور از تحرکات و مبارزه فیزیکی، در تقویت مبانی شیعی و تثبیت نظریه امامت سپری شد. حتی نوع مواضع امام کاظم علیه السلام در مقابل دربار عباسی، از نظر برخی تحلیل گران معاصر، همسان با مواضع امام حسین علیه السلام در مقابل بنی امیه بود:

امام هفتم به ویژه در دوره اقتدار هارونی، باز به نوعی به حرکتی از دست عاشورا می اندیشید؛ چون هارون نیز به نحوی نقطه اوج انحراف بود.(5)

ص: 177


1- نحل، آیه 43.
2- کلینی، کافی، ج 1، ص 10.
3- نحل، آیه 16.
4- کلینی، پیشین، ص 206.
5- محمدرضا، حکیمی، امام در عینیت جامعه، ص 50

مهدویت و آموزه های مرتبط (منجی، غیبت، انتظار، قائم و رجعت)

اگر چه مهدویت، از فروع اصل امامت به شمار می رود، نباید مباحث امامت و مهدویت را به هم در آمیخت؛ بلکه هر کدام از آنها به عنوان اصلی مستقل قابل بحث و بررسی است. چنان که پیش از این گفته شد، اصل امامت، به لزوم استمرار هدایت و وجود هادی با ویژگی های خاص، پس از پیامبر اکرم 9 می پردازد. اما بحث مهدویت، عمدتا به آینده و نجات بشر ناظر است که برای رهایی از وضعیت طاقت فرسا به ارمغان خواهد آمد.

این اصل نیز از جمله اصولی است که در کنار مسأله امامت، از همان سده های نخست هجری توجه مسلمانان به ویژه شیعیان را به خود جلب کرد. وعده های قرآن بر برقراری قسط و عدل در زمین و فراوانی احادیث نبوی و تأكيدات ائمه :، از جمله عوامل اصلی در نهادینه شدن باور به این اصل است. از جمله مشخصات مورد اتفاق که در احادیث نبوی ذکر شده و ائمه : نیز به ترویج آن پرداختند، قیام و تشکیل دولت اسلامی و نجات مردم از ستم است که باعث شد این اعتقاد در میان شیعیان، مستحکم تر شود و به گونه ای رشد نماید که هر گروه از آنها منتظر بودند که آن قائم موعود در زمان خودشان ظهور کند و بساط ستم را در هم بشکند.

در مقاطعی از تاریخ که ظلم و بی عدالتی گستره بیشتری را در بر می گرفت، انتظار قيام قائم در میان شیعیان جدی تر احساس می شد. به عبارتی دیگر، هر چقدر مردم فشار شکنجه ها و ظلم های حاكمان ستمگر را بیشتر احساس می کردند، انتظار فرج و قیام منجی در آنها بیشتر احساس می شد. دور از ذهن نیست که نپذیرفتن شهادت ائمه : در میان برخی از مردم جامعه معاصرشان، برخاسته از همین انتظار بود که در باور آنان، قائم باید قبل از آن که از دنیا رحلت کند، بساط ستم را در هم کوبیده باشد.

ص: 178

اختلافات درون شیعی بر مسأله امامت و مهدویت

فارغ از رقابت ها و انگیزه های سیاسی مخالفان اهل بیت : که در سرکوب و شکنجه آنها سنگ تمام گذاشته بودند، میان علویان به معنای عام و شیعیان به معنای خاص، اختلافات مبنایی شدیدی بر سر مساله تعیین امام رخ می داد که در نتیجه آن، گروهی از باور به سلسله امامان منصوص خارج شدند و اسباب شکل گیری انشعاباتی چون کیسانیه و زیدیه را فراهم ساختند. دامنه این اختلافات تا آنجا تأثیر گذار بود که عده ای از غیر علویان دچار تردید شدند و به انتظار نشستند که علویان حسنی و حسینی بر کدام نقطه به توافق می رسند.(1) (شرطی که هیچ وقت محقق نشد).

گزارش های اصحاب ملل و نحل و متکلمان از شکل گیری فرقه هایی چون موسویه، ناووسیه، فطحیه، شمطیه و اسماعیلیه که در صدد نقل آنها نیستیم، نشان می دهد که باقی مانده جامعه شیعی که در مقاطعی، به انشعاب های زیدیه و کیسانیه تن نداده بودند، در ادوار بعدی، پس از شهادت هر امام، در تشخیص، تعیین و انتخاب جانشین او، با بحرانی جدی روبه رو می شدند. از همین رو، مصادیق مختلفی را برای امامت برمی گزیدند.(2) در این میان، نکته جالب توجه این است که دیگر پیروان و اطرافیان ائمه : نیز که به تسلسل و تعیین الهی و نص امام قبلی در تعیین امام معتقد بودند، در انتخاب امامان و نوع نگاه خود به ویژگی های امام در یک مسیر و یک باور مشترک نماندند.

به دنبال اصالت آموزه مهدویت نیز در مقاطعی از زمان، به مدد تفسیرهای سطحی و درک نادرست از روایات، مدعیان مهدویت سربر آورده، مردم را به دور

ص: 179


1- اشعری قمی، مقالات الاسلاميين و اختلاف المصليين، ص 19.
2- شیخ مفید، الفصول المختار، ص 305-327.

خود جمع می کردند یا این که عده ای از مردم، ساده اندیشانه در تطبیق مصداق قائم و مهدی به خطا می رفتند و به مهدویت شخصی یا حتی امامی از ائمه : معتقد می شدند که عامل تشتت و تفرق در میان جامعه شیعی بود. محمد حنفیه نخستین فردی است که مهدی خوانده شد و طرفداران این نظریه کیسانیه نام گرفتند.(1) هم چنین ابو هاشم عبدالله بن محمد بن حنفیه،(2) عبدالله بن معاویه،(3) امام باقر علیه السلام،(4) محمد نفس زکیه،(5) امام صادق علیه السلام،(6) اسماعیل و محمد بن اسماعیل، افرادی بودند که در مقاطع دیگر از تاریخ تشیع تا قبل از امام کاظم علیه السلام به نوعی برچسب مهدویت بر آنان زده شد.

کلمه «قائم» از جمله واژگانی است که در روایات مورد بحث بارها دیده می شود مدعیان این مسأله از واژه قائم سوء تفسیر و سوء برداشت می کردند. این واژه نیز با استناد به روایات تفسیری ذیل آن، دارای دو کاربرد خاص و عام است: کاربرد خاص و غالب آن، بیانگر آخرین و دوازدهمین امام شیعیان است که در آخر الزمان و برای اصلاح امت قیام می کند و زمین را پس از گسترش ظلم، پر از عدل و داد می نماید. کاربرد عام آن، به هر یک از امامان شیعه اطلاق می شود که مسئولیت امامت را بر عهده می گیرد و به امر امامت قیام می کند. امام باقر علیه السلام در جواب حکم بن ابی نعیم که پرسید: «آیا شما قائم آل محمد هستید؟ اگر هستید آماده فداکاری شوم و اگر نه، دنبال زندگی و معیشت بروم.»، می فرماید: «ای حکم! تمامی ما قائم به امر خدا هستیم.» حکم پرسید: «شما مهدی هستید؟» فرمود:

ص: 180


1- ابن حزم، الفصل في الملل و الأهواء و النحل، ج 5، ص 179؛ نوبختی، فرق الشعيه، ص 26-27؛ صدوق، کمال الدین و تمام النعمه ص 32- 36.
2- نوبختی، پیشین، ص 30-31 و 34.
3- همان، ص 35.
4- ابن حزم، پیشین، ص 179؛ بغدادی عبد القاهرة الفرق بين الفرق.
5- بغدادی، همان، ص 23؛ ابن حزم، پیشین.
6- بغدادی، پیشین، ص 53؛ اشعری قمی، مقالات الاسلاميين و اختلاف المصليين، ص 21.

«تمامی ما به خدا هدایت می کنیم.» پرسید: «آیا شما صاحب شمشیر هستید؟» فرمود: «تمامی ما صاحب شمشیر و وارث شمشیر هستیم.» پرسید: «شما دشمنان دین خدا را می کشید و اولیای الهی را عزیز می نمایید و دین الهی را آشکار می کنید؟ می فرماید: ای حکم! چگونه من باشم در حالی که به 45 سالگی رسیده ام و صاحب این عمل از من جوانتر و چالاكتر است.»

اکنون پس از بیان جایگاه امامت و آموزه هایی چون مهدویت و قیام قائم در اندیشه شیعی، برای تطبیق هرکدام از دو موضوع با انتظارات معاصر صادقین و امام کاظم علیه السلام، مروری اجمالی بر اوضاع سیاسی آن دوران راه گشا خواهد بود.

بررسی کلی اوضاع و احوال روزگار آن سه امام، حکایت از آن دارد که از اواخر دوره امامت امام باقر علیه السلام، نظام خلافتی بنی امیه به جهت اختلافات و قدرت طلبی های درونی، نارضایتی عمومی مردم و قیام ها و شورش های برخی شیعیان، به شدت تضعیف شده و در سراشیبی و معرض سقوط قرار گرفته بود. در این مقطع، بسیاری از مردم ستمدیده و ناراضی از خلافت بنی امیه، به این امید بودند که وقت آن رسیده که قیامی به رهبری امام باقر علیه السلام به عنوان رئیس خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله صورت پذیرد.(1) اما آن حضرت با تدبیری حکیمانه، نهضتی علمی را بنیان نهادند تا در سایه آن، مبانی معرفتی تشیع را انسجام بخشند. در این زمینه، شاگردانی را تربیت کردند که هر کدام خود منادی و مدافع مذهب شیعه بودند.

مسلمانان در همین مقطع، در سرزمین اسلامی علیه حکومت و خلافت اموی برخاستند و جامعه، انقلابی عظیم و قیامی عمومی را شاهد بود که به سقوط خلافت امویان و انتقال قدرت به عباسیان انجامید. افزون بر وضعیت پیش گفته، فاصله زمانی انتقال خلافت از خاندان اموی به عباسیان تا تثبیت خلافت عباسی،

ص: 181


1- مدرسی، مکتب در فرآیند تکامل، ص 34 پاورقی به نقل از محاسن برقی، ص 173 و کافی، ج 8 ص 80 و هدایه خصیبی

فرصت و فضای بسیار آرام و بدون مزاحمتی را برای علویان و امام صادق علیه السلام پیش آورد و اوضاعی به مراتب بهتر از قبل، پیش روی علویان قرار داد که در نظر بسیاری از شیعیان، عالی ترین موقعیت برای دست یابی اهل بیت : به حاکمیت و خلافت به حساب می آمد.(1) توده جامعه اسلامی نیز امام صادق علیه السلام را به عنوان شایسته ترین فرد برای احراز مقام خلافت می شناختند. گستره این باور تا حدی بود که گفته می شد عباسیان آن گاه که قدرت را به دست گرفتند، اولویت نخست برای رهبری معنوی را از آن حضرت ایشان می دانند.(2) از این رو، انتظارات بیش از پیش متوجه آن حضرت شده بود و علویان، تحقق آرزوهای دیرین خود را در قیام امام صادق علیه السلام می دیدند. از نظر این گروه موقعیت به حدی مناسب قیام به نظر می رسید که افرادی از این طبقه، آشکارا سکوت آن حضرت را حرام می دانستند.(3)

بر اساس گزارش ها مشخص می گردد که امام صادق علیه السلام نیز به این آرزوی برخاسته از اعتقاد به قیام قائم آل محمد صلی الله علیه و آله پاسخ مثبت ندادند. ایشان نه تنها خود از هر گونه اقدام عملی در این زمینه خودداری فرمودند، بلکه اصحاب و شیعیان خود را از هر گونه مشارکت در فعالیت های سیاسی و نظامی بر حذر می داشتند.(4) از طرف دیگر بیش ترین روایات درباره تقیه و دستور به عدم قيام سیاسی به ایشان منسوب است. (5)حضرت در سایه وضعیت آرامی که به دنبال انتقال قدرت برای علویان فراهم آمده بود، تلاش خود را بر تکمیل نهضت عملی پدر بزرگوارشان در جهت تثبیت ارزش های اسلامی و ساماندهی تشکیلات شیعی،

ص: 182


1- رجال کشی، 158 و 398؛ مناقب ابن شهر آشوب.
2- ابن شهر آشوب، مناقب، 355-356 و شهرستانی، ملل و نحل، ج 1، ص 179.
3- کافی، ج 2، ص 242.
4- صدوق، عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 310.
5- على، آقانوری، خاستگاه تشیع و پیدایش فرقه های شیعی در عصر ائمه، ص 192.

حفظ میراث معنوی اسلام، ترویج مکتب اهل بیت و از همه مهم تر جلوگیری از انحرافات فکری معطوف کردند(1) و با تربیت شاگردانی ممتاز در همه رشته های علوم اسلامی، پایه علمی، حقوقی، فرهنگی و سیاسی تشیع را بر مبانی اصیل اسلامی استوار ساختند.

بسیار طبیعی به نظر می رسد که با توجه به سطح نگرش و اعتقاد پیروان امام به مسأله امامت و نگاهی که به شرایط قیام قائم آل محمد صلی الله علیه و آله دارند، در باورهایشان تجدید نظر نمایند. از همین رو، پس از شهادت امام صادق علیه السلام، مشاجرات مفصل و دامنه داری بر سر جانشینی آن حضرت صورت پذیرفت که شکل گیری فرقه های مختلف در جامعه شیعی حاصل آن است.(2) هر کدام از این فرقه ها درباره درگذشت امام صادق علیه السلام و نحوه تعیین جانشن وی دیدگاه های خاصی داشتند که بیان و معرفی فرق مذکور و اندیشه های آنان خارج از رسالت این نوشتار است.

فرارسیدن دوره امامت حضرت کاظم علیه السلام از سال 148قمری، موقعیت تازه دیگری برای علویان و جامعه شیعی به وجود آورد. به عبارتی دیگر، فضای سیاسی جامعه، به گونه ای پیش رفت که انتظارات جامعه علوی و شیعیان بر اساس اعتقاد به ویژگی های مهدی و قائمیت امامی از اهل بیت : از نو سر بر آورد.

در این برهه از تاریخ جامعه اسلامی، حاکمان عباسی با تجربه ای بیش تر از پیش نسبت به قیام های علویان و آگاهی از مخالفت های درونی امامان با حکومت، توانستند امام کاظم علیه السلام را به عنوان یکی از رقیبان و مخالفان اصلی خود بشناسند. اما آن حضرت بر مبنای همان سیاست جد و پدر بزرگوارش، کوشیدند

ص: 183


1- مغنیه، الشيعه و الحاكمون، ص 108.
2- موسویه، ناووسيه، فطحیه، شمطيه و اسماعيليه.

تا ضمن ترویج و تبیین حقوق اهل بیت ، از درگیری مستقیم با حکومت خودداری کنند. برای نمونه، ایشان در قیام شهید فخ نه تنها شرکت نکردند بلکه تلاش کردند به گونه ای غیر مستقیم از حرکت و قیام وی جلوگیری نمایند.(1)

حاکمان عباسی بر اساس اختلافاتی که در صفوف شیعیان پیش آمده بود و احتمال وقوع جنبش های شیعی و علوی، فعالیت ها و ارتباطات رهبران علوی به ویژه امام کاظم علیه السلام را زیر نظر گرفتند و به دنبال کم ترین اقدامی که از نظر آنان مشکوک بود، دست به بازداشت آنها می زدند. افراد جامعه علوی و شیعی نیز بر اساس سخنان پیش گفته هر چه وضعیت سخت تری را فراروی خود می دیدند، امید به قيام نجات بخشی از اهل بیت : در میان آنان، همچون ادوار پیشین قوت می گرفت.

از مقایسه روش های احساسی و زودگذر برخی علویان با سیره بیان شده از امامان، چنین به دست می آید که شیوه کلی و غالب ائمه : با عنایت به اولویت، این بود که بیش ترین دغدغه های خود را به فعالیت ها و زیر ساخت های فکری و فرهنگی معطوف بنمایند. از این رو، آن بزرگوران ضمن آن که در جهت حفظ و تثبيت اصل مسأله امامت لحظه ای فروگذار نکردند و حتی در مواردی به طور آشکارا، برتری خویش را بر خلفا اظهار نمودند و گاهی به طور رسمی، مخالفت و اعتراض خود را نسبت به کارهای آنان آشکار می کردند، برای مصالح و منافع حداکثری و جلوگیری از فشار دستگاه خلافت به شیعه و رهبری آن، نمی توانستند به شکل آشکار مسأله امامت را تبیین نمایند یا درباره شئون جزئی تر و بیان مصادیق که برای مخالفان داخلی و خارجی حساسیت برانگیز بود شفاف سازی کنند. از این رو چاره ای جز ملاحظه زمان و مکان نداشتند. گروههای احساسی به دنبال نپذیرفتن یا ناتوانی از فهم این رویکرد در مسأله امامت،

ص: 184


1- ابوالفرج، اصفهانی، مقاتل الطالبيين، ص 382؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 48 ص 161.

مصداق و شئون امام، به خطا می رفتند و به انحراف کشیده می شدند.(1)

اقداماتی که در سطور پیشین از سیره ائمه : ذکر گردید، اقداماتی جدی در جهت تثبیت جایگاه امامت و مقابله با سوءبرداشت ها و جاه طلبی هایی بود که در سایه امامت و مهدویت شکل می گرفت. از جمله، در جریان دعوت عبدالله بن حسن برای بیعت با فرزندش محمد، ادعای مهدویت مطرح بود. بر اساس آنچه شیخ مفید از مقاتل الطالبيين نقل کرده است، امام صادق علیه السلام از بیعت با محمد بن عبدالله بن حسن به عنوان مهدی امت امتناع کردند و به عبدالله بن حسن فرمودند:

اگر تصور می کنی که فرزندت مهدی است، این گونه نیست و هنوز زمان آن نرسیده است. و اگر قصد داری که برای خدا قیام نمایی و امر به معروف و نهی از منکر کنی، تو بزرگ ما هستی؛ چگونه تو را بگذاریم و با پسرت بیعت کنیم؟(2)

گروهی از سران معتزله نزد حضرت صادق علیه السلام آمدند و گفتند که می خواهند با محمد بن عبدالله به عنوان خلیفه بیعت کنند و از ایشان هم خواستند که با آنها همراه شوند. حضرت پس از بیان مطالب زیاد، حدیثی از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل کردند که هر کس قیام کند و مردم را به خود دعوت نماید، در حالی که در میان مسلمانان داناتر از او باشد، او گمراه و سخت گیر است. حضرت با نقل این حدیث، به سران معتزله فهماندند که قيام محمد بن عبدالله بن حسن برای خدا نیست.

ملاحظه می شود در موارد مذکور، امام صادق علیه السلام در مقابل ترویج و استفاده باطل و دروغین از آموزه مهدویت، مقاومت کردند، اما حمایت خود از قیام الهی و امر به معروف و نهی از منکر را رسما اعلام فرمودند.

ص: 185


1- نک: خاستگاه تشیع و پیدایش فرقه های شیعی، فصل ششم به بعد.
2- مفید، ارشاد، ج 2 ص 184-186؛ مقاتل الطالبيين، ص 254-257.

گاهی اوقات بدون این که انگیزه های جاه طلبی و انحرافی در میان باشد، شیعیان و محبان اهل بیت : به واسطه شناخت ناکافی از مهدی منتظر و شرایط ظهور، گرفتار اشتباهاتی در مصداق قائم می شدند. از جمله این موارد، به نامه سدیر صیرفی و جمعی از شیعیان به امام صادق علیه السلام می توان اشاره نمود که مناسب بودن موقعیت را برای حاکمیت امام مطرح ساختند. معلی بن محمد حامل نامه می گوید: وقتی آن حضرت نامه ها را مطالعه کرد، گویا آثار ناراحتی بر چهره اش نمایان شد و با عصبانیت نامه ها را بر زمین زد و فرمود:

اف اف! من امام (مورد نظر) اینها نیستم. مگر اینان نمی دانند که دولت حق و عدالت گستر جهانی ما، از آن امام مهدي علیه السلام است و سفیانی را می کشد؟(1)

البته روشن است که سبب ناراحتی امام این بود که اینان تصور می کردند که زمان ظهور دولت موعود فرارسیده، اما امام علیه السلام می خواستند آنان را متوجه سازند که اشتباه می کنند.

در مواردی هم ائمه : به دلیل نبود یاوران واقعی که برای احیای اسلام حاضر به فداکاری باشند، مجبور می شدند از مبارزه دست بکشند. سدیر صیرفی به حضرت صادق علیه السلام اعتراض می کند که «با کثرت و فراوانی یاران و شیعیان چرا قیام نمی کنید؟ اگر این تعداد یاور در زمان امیر مؤمنان علیه السلام بود، خلافت را از دست ایشان نمی گرفتند؟» حضرت تعداد یاران را سؤال می کند. سدير شمار آنها را صد هزار و دویست هزار و بلکه نیمی از مردم می داند. حضرت ساکت می شوند، سپس به خارج شهر می روند و بچه ای را می بینند که هفده رأس بز را می چراند. حضرت می فرماید: «به خدا سوگند اگر به تعداد این بزها باور داشتم قیام می کردم!»(2)

ص: 186


1- کلینی، روضه الکافی، ج 2، ص 257.
2- همان، ص 242.

از مجموع مطالب سطور پیشین می توان به این جمع بندی رسید:

1. مسأله امامت، آن گونه که در بسته اندیشه اسلامی (با نگاه امامیه) ملحوظ نظر است، در میان جامعه اسلامی و حتی شیعی عصر حضور، نتوانست در باور افراد جامعه جایگاه مقبول و مطلوب خود را پیدا کند.

2. به تناسب نکته فوق، مسأله مهدویت نیز دچار انحراف و زمینه فرصت طلبی برخی را فراهم می ساخت. به عبارت دیگر، درست است که برخی ادعاها درباره قائم و مهدی، با انگیزه های شخصی و مادی و حتی بهره برداری های سیاسی شکل می گرفت، حقیقت این است که ریشه آن را باید در موج مهدی خواهی و منجی طلبی جامعه دانست که باعث می شد تطبيقاتی نااگاهانه و غیر مغرضانه بر امامان شیعه یا افرادی از خاندان پیامبر صلی الله عیه و آله به عنوان مهدی صورت پذیرد.

عوامل تقویت اندیشه واقفیان

اشاره

نقش اعتقادات در شکل گیری انحرافات فکری و انشعابات فرقه ای، به صورت کلی در سطور قبل بیان گردید. در ادامه، عوامل تقویت اندیشه واقفیان را به صورت اجمالی و منطبق بر موارد پیش گفته از نظر می گذرانیم:

سیره سیاسی امام کاظم علیه السلام

مطالعه درباره احوال امام کاظم علیه السلام و اوضاع سیاسی معاصر آن حضرت، سیره سیاسی ایشان را به گونه ای متفاوت از سیره ائمه : پیشین نشان می دهد. به عبارت دیگر در سیره سیاسی امام کاظم علیه السلام، شواهدی به چشم می خورد که ذهنیت تشکیل حکومت توسط امام یا ادعای نامیرایی را در میان افراد جامعه تقویت می کرد؛ از جمله:

1. نهی شدید امام علیه السلام از همکاری یاران خود با حکومت؛(1)

ص: 187


1- همان، ص 720.

2. اجازه و تشویق افرادی مانند علی بن یقطین برای نفوذ در دستگاه حکومتی(1) (با مورد قبل قابل جمع است زیرا نفوذ با همکاری تفاوت دارد).

3. توبیخ شدید افرادی از اصحاب خود مانند صفوان جمال که شتر های خود را برای سفر حج به هارون کرایه داده بود.(2)

4. تعیین حدود و ثغور فدک توسط حضرت، در پاسخ هارون برای باز پس دهی آن منطقه، به گونه ای که گستره حکومتی آن دوره را در بر می گرفت.(3)

این موارد چهارگانه، ذهنیت تشکیل حکومت توسط امام را در ذهن شیعیان تقویت می ساخت. بر این اساس، مرگ امام قبل از تشکیل و تأسیس حکومت عدل، برایشان امر موجه و پذیرفتنی به نظر نمی رسید.

5. اخباری مبنی بر قائم بودن آن حضرت و در زمان حیات ایشان مطرح بود. ابو حاتم رازی در گزارش خود از عقاید واقفه می نویسد:

به گمان آنان موسی زنده است و نمی میرد و همان قائمی است که زمین را پس از آکنده شدن از ستم، از عدل سرشار می کند. آنان از امام جعفر علیه السلام نقل کردند که: «نام قائم نام صاحب تورات است». از امام صادق علیه السلام روایت کردند که: «اگر دیدید سر موسی از بلندی کوه به سمت شما می غلطد باور مکنید؛ زیرا او قائم است». نیز از امام صادق علیه السلام روایت کردند که: «موسی به عیسی شباهت دارد.»(4) شیوع روایاتی از این دست، باعث گفت گوهایی میان شیعیان معاصر امام کاظم علیه السلام گردید. حسن بن حسن از امام پرسید: «که آیا شما قائم هستید؟» آن حضرت فرمودند: «تمام ائمه در زمان خود قائم به امر

ص: 188


1- مجلسی، بحارالانوار، ج 48، ص 158.
2- کشی، اختیار معرفه الرجال، روایت 441
3- مجلسی، پیشین، ص 144.
4- رازی، الزينته، ص 290 و ملل و نحل، ج 1، ص 150.

امامت هستند تا این امامت را به امام بعدی بسپارند و جانشین من فرزندم علی است.»(1)

6. زندانی شدن طولانی مدت امام کاظم علیه السلام(2) و تطبیق آن با غیبت؛

7.شهادت غریبانه ایشان در حبس به دور از چشم شیعیان(3) (عاملی برای نپذیرفتن مرگ ایشان)؛

8. فقدان فرزند پسر برای امام رضا علیه السلام

9. تقویت و توسعه سازمان وکالت.

بر اثر همان جو اختناق و فشارهای سیاسی بنی عباس بر ضد امامان شیعه، با تدبیر امام صادق علیه السلام برای ساماندهی شیعه و نیز بیرون آوردن شیعیان از سردرگمی، نهادی به نام سازمان وکالت به وجود آمد که در مجموعه ای هماهنگ تحت فرمان حضرتش فعالیت می کردند. این نهاد که در حقیقت، شبکه ارتباطی مخفی میان امام و شیعیان بود، در دوران امام کاظم علیه السلام نیز استمرار و گسترش یافت. تقویت نهاد وکالت و در نتیجه افزایش وکلای امام، موجب می شد تا ارتباط میان افرد و گروه های شیعی و ارتباط با امام تقویت گردد و محفوظ بماند.(4) بر اساس گزارش منابع تاریخی، توسعه و تقویت نهاد وکالت توانست با ارسال میزان چشم گیری از وجوهات شرعی و هدایا از مناطق و شهرهای مختلف به سوی والای امام، بنیه های مالی شیعیان را تقویت نماید.

مجموعه این شواهد که از یک سو انسجام شیعیان و از دیگر سوی، تضعیف حکومت عباسیان را به دنبال داشت، شیعیان را به این نتیجه رسانید که امام در

ص: 189


1- طوسی، الغیبه، ص 27-28
2- کشی، اختیار معرفه الرجال، ج 2، ص 103و 104؛ بحارالانوار، ج 48، ص 131 و 125.
3- برای اطلاع از شبهات فکری واقفیه نک: ناصری، واقفيه دراسة تحليليه، ص 127-195
4- ریاض محمد حبیب، ناصری، الواقفيه دراسة تحليله، ج 1، ص 101

صدد تشکیل حکومت هستند. از آن جا که تصور آنان از حکومت، همان حکومت آرمانی مهدی بود، به آسانی باور نمی کردند که ایشان قبل آن که موفق به تشکیل حکومت آرمانی شده باشد، از دنیا بروند. از این رو، ادعاهایی چون غیبت آن حضرت و یا رجعت ایشان در نزد شیعیان امری دور از ذهن نبود. ضمن آنکه زندانی شدن ایشان در اواخر دوران امامت و ممکن نبودن ارتباط با ایشان، این ادعا را بیش تر پذیرفتنی می ساخت. موارد اخیر نیز اندیشه غیبت و قیام قائم منتظر را در ذهن جامعه شیعی آن روز تقویت می کرد.

جایگاه بنیان گذاران واقفيه

گر چه گروه مذکور نتوانستند اندیشه کلامی و عقاید مسنجمی را از خود مطرح کنند و به جای گذارند، جهات ذیل را نمی توان در پیشرفت و توسعه اندیشه آنان نادیده گرفت:

1. صاحبان این عقیده از میان اصحاب شناخته شده و برجسته و از وکلای امام كاظم علیه السلام بودند. از جمله افرادی چون علی بن حمزه بطائنی و زیاد بن مروان قندی که از اصحاب امام صادق علیه السلام و امام کاظم علیه السلام و عثمان بن عیسی که وکیل مورد اعتماد امام کاظم علیه السلام در مصر به شمار می آمدند؛(1)

2. وجود برخی از بزرگان و محدثان واقفی در سلسه اسناد روایات و احادیث امامان به ویژه روایات مربوط به مهدویت؛

3. استناد پیروان آنها به دلایل نقلی و احادیث منقول از امامان شیعه که در نوشتار حاضر به آنها اشاره شد.

ص: 190


1- طوسی، الغیبه، ص 37.

نتیجه

طرح مسأله مهدویت امام کاظم علیه السلام توسط برخی وکلای آن حضرت در قالب پوششی برای مال اندوزی و جاه طلبی آنان، یکی از عوامل تأثیرگذار در جریان واقفیه به شمار می آید. اما نمی توان آن را عامل اصلی در شکل گیری واقفیه به حساب آورد. بلکه عامل اصلی در شکل گیری و گسترش این اندیشه، چیزی جز سطح اعتقاد مردم به مسأله امامت و ملحقات آن نیست. به عبارت دیگر، نبود چارچوبی مشخص برای امامت در ذهن افراد جامعه و فقدان ضابطه ای معین در تعیین امام و تشخیص قائم منتظر در سطح عمومی جامعه شیعی آن روز، عامل اصلی انحرافات فکری و اختلاف در مصادیق امام و مهدی بوده است. از این رو، عواملی چون تنگناهای سیاسی حاکمیت و سیره سیاسی مبتنی بر تقیه امام کاظم علیه السلام و هم چنین ادعای های برخی از وکلای امام کاظم علیه السلام در بستر اعتقادی جامعه، می توانستند در تقویت انحرافات مذکور بسیار تأثیرگذار باشند.

منابع

1. ابن حزم، علی بن احمد اندلسی، الفصل في الملل والأهواء والنحل، بیروت: دار الكتب العلميه، 1420ق/1999م.

2. ابن شهر آشوب، محمدبن على، المناقب، قم: مؤسسه انتشارات علامه، بی تا

3. احمد حسين يعقوب، النظام السياسي في الاسلام، بی جا، بینا، بی تا.

4. اشعری، علی بن اسماعیل، مقالات الاسلامیین و اختلاف المصليين، بی جا: دار النشر، 1400.

5. اصفهانی، ابوالفرج، مقاتل الطالبيين، قم: منشورات الشريف الرضی، 1416.

ص: 191

6. امینی، عبد الحسن، الغدير في الكتاب و السنه و الادب، تهران: دار الکتب الاسلامیه، 1366

7. آقانوری، علی، خاستگاه تشیع و پیدایش فرقه های شیعی در عصر ائمه، بی جا، بی نا، بی تا

8. بغدادی عبد القاهر، الفرق بين الفرق، بی جا، بی نا، بی تا

9. حکیمی، محمدرضا، امام در عینیت جامعه، بی جا، بی نا، بی تا.

10. الحياه السياسيه للامام الحسن، بی جا، بی نا، بی تا

11. رازی، ابوحاتم، کتاب الزینه، بغداد: دار الحريه 1392

12. سبحانی، جعفر، الالهيات على هدي الكتاب و السنه و العقل، قسم: المركز العالمى للدراسات الاسلامیه 1409ق.

13. سیدمرتضی، الشافي في الأمامه، تهران: مؤسسه الصادق لنشر و الطباعه، 1407ق/1986م.

14. شرف الدین، سیدعبد الحسين، المراجعات، بی جا، بینا، بیتا.

15. شهرستانی، محمدبن عبد الكريم، الملل و النحل، بیروت: دارالمعرفه، 1410.

16. مفید، محمد بن نعمان، الفصول المختار، ترجمه آقاجمال خوانساری، قم: انتشارات امير المؤمنین 1377

17.صابری، حسین، تاریخ فرق اسلامی، تهران: انتشارات سمت، 1387

18. عاملی، جعفر مرتضی، الصحیح من سیره النبي الأعظم، قم: دفتر انتشارات اسلامی، 1420ق.

19. صدوق، محمدبن على، عیون اخبار الرضا، بیروت: موسسه الاعلمی، 1984م/1404ق.

20- کمال الدین و تمام النعمه، قم: مؤسسه النشر الاسلامی، 1405ق/1363ش.

21. طبری، محمدبن جریری، تاریخ الامم و الملوک، تحقيق محمد أبو الفضل ابراهيم، بیروت: دار التراث، چاپ دوم، 1967/1387

22. طوسی، محمدبن حسن، کتاب الغيبه، تهران: نینوای حدیث، بی تا .

ص: 192

23. کشی، محمدبن عمر، اختیار معرفه الرجال، مشهد: انتشارات دانشگاه مشهد، 1348ش.

24. کلینی، محمد بن يعقوب، اصول کافی، بیروت: دار صعب، بی تا

25. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، چاپ سوم، بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1403ق.

26. مدرسی طباطبایی، سید حسین، مکتب در فرآیند تکامل، ترجمه هاشم ایزدپناه، بی جان .1375

27. مغنیه، محمد جواد، الشيعه و الحاكمون، بیروت: مکتبه الهلال، 1981.

28. ناصری، ریاض محمد حبيب، الواقفيه دراسه تحلیله، مشهد: المؤتمر العالمي للامام الرضا علیه السلام، 1409.

29. نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشعيه، نجف: مکتبه مرتضویه، 1355.

ص: 193

نقش امام کاظم علیه السلام در تثبیت جانشینی امام رضا علیه السلام سید منذر حکیم

چکیده

یکی از وظایف و اقدامات هر امام، تعیین جانشین و معرفی او به عنوان امام، بر اساس دستور کلی و روش امامان پیش بود. امام کاظم علیه السلام هم در جهت عمل به این مهم، در موارد متعدد و با توجه به اوضاع جامعه، امامت و جانشینی امام رضا علیه السلام را گاه به صورت کلی و با اشاره و گاه با تعیین و تصریح مطرح می کردند. معرفی علی بن موسی علیه السلام به عنوان «عالم آل محمد» و توصیه فرزندان دیگر خود به پرسش احکام دین از آن حضرت و دادن کنیه خود به ایشان، ارجاع شیعیان و شاگردان خود به امام رضا علیه السلام و تصریح بر وکالت و جانشینی آن حضرت، از نمونه های آن است. نوشتار حاضر، اقدامات امام رضا علیه السلام را در تثبیت جانشینی، بررسی و تبیین می کند.

واژگان کلیدی: امام کاظم علیه السلام، امام رضا علیه السلام، جانشینی، امامت.

مقدمه

نقش هر امام معصوم در مطرح نمودن و تثبیت جانشین بعد از خود را باید مطالعه کرد؛ همان طور که محدثان، نقش پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله در مطرح نمودن امامت امام على علیه السلام و تثبیت جانشینی ایشان را ثبت کرده اند.

ص: 194

در این موضوع، دو علت مهم است:

1.ضرورت وجود نص و دلیل اثباتی و عدم کفایت مطرح بودن امامت یک فرد در عالم ثبوت؛

2. عدم کفایت نص و نیاز به زمینه سازی برای مطرح شدن امامت یک فرد در جامعه برای فراهم شدن مقدمات لازم برای پذیرش او در آن جامعه تا بتواند وظایف خود را به عنوان رهبر، به نحو احسن انجام دهد.

باید درباره امامت امام رضا علیه السلام و نقش پدر بزرگوارشان در مطرح نمودن و تثبیت امامت ایشان با توجه به اوضاع حاکم بر رفتار و تحرک واقع بینانه و خردمندانه امام کاظم علیه السلام از زمان تولد حجت الهی و جانشین ایشان تا شهادت امام، مطالعه لازم را انجام دهیم.

بیش تر مورخان، به دوران تولد یا امامت امام رضا علیه السلام توجه نموده اند و کمتر تاریخ نگاری به دوران قبل از امامت ایشان یعنی دوران معاصرت با پدر بزرگوارشان پرداخته است. این نوشتار، با نگاهی به اوضاع حاکم بر عصر امام کاظم علیه السلام، اقدامات آن حضرت را برای تثبیت جانشینی امام رضا علیه السلام بررسی و تبیین می کند.

اوضاع حاكم بر عصرامام کاظم علیه السلام

اشاره

در این مقطع تاریخی (148-183 ق) یعنی روزگاری که امام رضا علیه السلام در کنار پدر گرامی خود زندگی می کردند، پدیده هایی چند، رخ نمود که تأثیر چشم گیری بر فعالیت ها و موضع گیری های امام کاظم علیه السلام و امام رضا علیه السلام داشت. از مهم ترین جریان های این دوره، به انحرافات دینی و فکری، فساد اخلاقی - سیاسی و قیام های آن دوره می توان اشاره کرد.

1.انحراف فکری و دینی

این دوره جریان های منحرفی مانند «مشبهه»، «مجسمه»، «مجبره»، «مفوضه» و

ص: 195

جریان های «قياس»، «استحسان» و «رأي» را شاهد بود. برخی از فقیهان نیز به خیل طرفداران حاکمان پیوستند و از آنان حمایت کردند. وجود این جریان ها و محیط و فضای آکنده از اختلاف های فقهی و تنش های کشنده سیاسی، این مقطع زمانی را به طور جدی مخاطره آمیز ساخت.

2.فساد اخلاقی و مالی

امام رضا علیه السلام در دوران حیات پدر ارجمند خود، با حاکمانی معاصر بودند که اموال مسلمانان را ملك خود دانسته، هرگونه می خواستند در آن تصرف می کردند و بر اساس تمایلات خود و همسران و کنیزکان خویش، اموال مسلمانان را هزينه می ساختند و هیچ حکمی از احکام شریعت محمدی یا خرده گیری مردم و دلسوزان، آنان را از این کار بازنمی داشت؛(1) از جمله، منصور خلیفه عباسی هنگام مرگ، ششصد میلیون درهم و چهارده میلیون دینار از خود بر جای گذاشت.(2) نیز زمانی که مروان بن ابی حفص بر مهدی عباسی وارد شد، شعری خواند که در آن، خاندان عباسی را مدح گفته و اهل بیت علیه السلام را نکوهش کرده بود؛ لذا از جایزه و صله هفتاد هزار درهمی مهدی برخوردار شد.(3) نیز هنگامی که عبدالله بن مالك، کنیزکی آوازه خوان پیش کش مهدی کرد، مهدی به پاس این خدمت، چهل هزار درهم برای او فرستاد.(4)

هارون شیفته می گساری با حضور جعفر برمکی و خواهر خود عباسه دختر مهدی بود. او هرگاه بر خوان شراب می نشست، آن دو را فرا می خواند و پس از خوردن شراب، جعفر و عباسه را تنها می گذاشت تا از فرط می گساری، مدهوش شوند.(5)

ص: 196


1- مروج الذهب، ج3، ص 308.
2- همان
3- تاریخ طبری، ج 8 ص 182.
4- همان، ص 185.
5- همان، ص 294.
3.فساد و اختناق سیاسی

دوران امام کاظم علیه السلام علاوه بر فساد سیاسی حاکمان عباسی، اختناق شدیدی هم علیه آن حضرت و طرفداران اهل بیت : اعمال می شد. عباسیان خلافت خود را به عنوان یک حق مشروع مطرح کرده و چنین جا انداخته بودند که جانشینی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از طریق عباس عموی آن حضرت به ارث به ایشان رسیده است. حاکمان این خاندان، بدون در نظر گرفتن آرای مسلمانان، این منصب الهی را که هیچ بهره ای در آن نداشتند، به یكدیگر وامی گذاشتند و از سپردن آن به صاحبان حقیقی خلافت که به فرمان خداوند و تعیین رسول خدا صلی الله علیه و آله برگزیده شده بودند، سرباز می زدند. حاکمان عباسی، همه چیز را زیر سلطه خود می خواستند؛ از همین رو، منصب قضاوت و قاضيان را تسلیم خویش کرده، دین را به عنوان پوششی برای فریب مردم به کار گرفتند. آنان با همین ابزار، میان مردم چنین ترویج کردند که حاکمان برگزیده خداوند هستند و مردم مجاز نیستند از این خاندان انتقاد و حساب رسی کنند. از طرف دیگر، عباسیان اوضاع سختی را برای علویان به ویژه امام کاظم علیه السلام رقم زدند.

هارون که به ارتباط عمیق و ریشه دار میان امام کاظم علیه السلام و مسلمانان پی برده بود و می دید پایگاه مردمی روز به روز توسعه می یابد و اگر امام زنده بماند، بی شک مسلمانان به مقایسه میان روش رفتاری امام کاظم و هارون پرداخته، شیوه درست را از شیوه انحرافی باز خواهند شناخت، به این نتیجه رسید در صورتی که امام کاظم علیه السلام آزادانه به فعالیت خود ادامه دهند، وجودشان خطر بزرگی برای دستگاه خلافت خواهد بود. به همین دلیل، در صدد برنامه ریزی برای زندانی کردن حضرت و کنترل فعالیت ها و پیش گیری از تأثیر گذاری ایشان بر مسلمانان بر آمد.

از دیگر سو، رویارویی های مکرر امام کاظم علیه السلام باهارون و خرده گیری

ص: 197

حضرت برای کسی چون هارون سخت دشوار بود و امکان نداشت تا در برابر امام و موضع گیری های ایشان خاموش بماند. امام کاظم علیه السلام نیز در موقعیتی قرار داشتند که خاموش ماندن در برابر اقدام های تجاوزگرانه هارون علیه امت اسلامی و شریعت و سنت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را ناروا و بی جا می دیدند. این رویارویی، در موضع گیری های متعددی رخ نمود که بر هارون بسیار سنگین و ناگوار می آمد. برای مثال هارون به امام کاظم علیه السلام عرض کرد: «ای ابو الحسن، حدود فدك را بازگو تا آن را به تو مسترد کنم.»

امام فرمودند: «آن را به طور کامل و با همان حدود باز پس می گیرم.» آن گاه چهار حد آن را از عدن تا سمرقند و افریقیه و کناره دریا تا نواحی خزر و آسیای صغیر ذکر کردند.

امام کاظم علیه السلام با این بیان، روشن کردند که فدك در واقع همان خلافت و وصایت غصب شده پیامبر صلی الله علیه و آله است. از همین جا بود که هارون تصمیم به کشتن حضرت گرفت.(1) زمانی که هارون وارد حرم پیامبر صلی الله علیه و آله شد، رو به قبر رسول خدا صلی الله علیه و آله کرده، عرض کرد: «سلام بر تو ای رسول خدا، ای عموزاده!» امام کاظم علیه السلام در حضور او خطاب به جد بزرگوارشان چنین سلام دادند: «سلام بر تو ای پدر» هارون که در تنگنای سیاسی و روحی قرار گرفته بود، ناچار زبان به اعتراف گشوده، گفت: «افتخار همین است و بس.»

اما این برخورد امام کاظم علیه السلام کینه ای را در دل او پدید آورد تا این که در سال 169 قمری، هارون امام را احضار کرده، مدتی طولانی به زندان افکند،(2) سپس ایشان را آزاد کرد. يك بار دیگر که امام کاظم علیه السلام نزد هارون برده شدند، هارون از حضرت پرسید: «این سرا چیست؟» (آن را چگونه می بینید؟)

ص: 198


1- تذکره الخواص، ص 314، (به نقل از: ربيع الابرار، ج1، ص316.
2- البدایه و النهایه، ج 10، ص 183.

امام فرمودند: «این سرای فاسقان است».(1)

از دیگر سو، سخن چینان علیه امام کاظم علیه السلام نزد هارون سعایت کرده، او را بر ضد امام تحریك می کردند. یحیی برمکی از جمله آنان بود. او به هارون گفت: «از مشرق و مغرب برای او (امام کاظم «علیه السلام») اموال فرستاده می شود و او چندین خزانه دارد.»(2)

تمام این عوامل، دست به دست هم داده، هارون را به زندانی کردن امام واداشت. او در سال 179 قمری. امام کاظم علیه السلام را بازداشت و به مدت يك سال در بصره زندانی کرد. از سال 180 قمری، امام کاظم علیه السلام در زندانهای بغداد به بند کشیده شدند تا سرانجام به دست یکی از دژخیمان هارون یعنی سندی بن شاهك به شهادت رسیدند.

4.مهرورزی مسلمانان نسبت به اهل بیت علیه السلام

امام رضا علیه السلام در روزگاری زندگی می کردند که آکنده از روح دوستی نسبت به اهل بیت علیه السلام بود. این فضا، ثمره تلاش بی امان امامان پیش از آن حضرت به شمار می رفت.(3) آن چنان این روح بر جامعه حاکم بود که هارون، اعتراض کرده، به امام کاظم علیه السلام گفت: «تو کسی هستی که مردم در نهان با تو بیعت می کنند.»(4)

علاوه بر اعتراض هارون در مورد جایگاه مردمی امام کاظم علیه السلام امام رضا علیه السلام روشهای مکارانه هارون و احضار مکرر امام کاظم علیه السلام و در بند کشیده شدن و سر انجام کشته شدن پدرش به دست او را شاهد بودند.

ص: 199


1- الاختصاص، ص 262؛ بحارالانوار، ج 48، ص 156، به نقل از: اختصاص، ص 262.
2- مقاتل الطالبيين، ص 415
3- محمدامین غالب الطويل، تاريخ العلويين، ص 200
4- صواعق المحرقه، ص 309.
5.قیامهای مسلحانه

قیام های مسلحانه از دیگر رخدادهای برجسته و چشم گیری بود که در روزگار امام رضا علیه السلام در کنار پدر گرامی شان بروز کرد. از قیام هایی که در این روزگار به وجود آمد، می توان قیام حسین بن علی بن حسن بن حسن بن امام حسن علیه السلام، معروف به شهيد فخ را نام برد. این قیام مسلحانه، بر ضد والی مدینه سامان گرفت، اما سرانجام به شهید شدن حسین و همراهانش انجامید. سرکوبی این قیام، دیگر انقلابیون را از ادامه این راه باز نداشت و هم چنان قیام های مسلحانه علیه حکومت عباسیان تدارك دیده می شد. در سال 176 قمری. یحیی بن عبدالله بن حسن قیام کرد. هارون برای از پای در آوردن قیام او، هزاران جنگ جو برای مقابله با یحیی گسیل داشت؛ سپس به او امان داد و در بندش کشید و یحیی در زندان بدرود زندگی گفت.(1)

با اندکی تأمل در تاریخ، روشن می شود که این قیام ها، عکس العملی طبیعی در برابر سیاست های ستم کارانه عباسیان بود.

آنچه بیان شد، خلاصه ای از مهم ترین اوضاعی است که در روزگار امام کاظم علیه السلام و امام رضا علیه السلام حاکم بود.

زمینه سازی امام کاظم علیه السلام برای امامت حضرت رضا علیه السلام

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله با برشمردن وظایف امامان معصوم : به یکی از آنها اشاره کرده، می فرمایند:

فِي كُلِّ خَلَفٍ مَنْ أمتی عُدُولُ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي يَنْفُونَ عَنْ هَذَا الدِّينِ تحریف الضالین ، وَ انْتِحَالَ الْمُبْطِلِينَ ، وَ تَأْوِيلَ الْجَاهِلِينَ ...(2)

ص: 200


1- همان
2- همان، ص 231

در [میان] هر نسلی از امت من، عادلانی از خاندان من وجود دارند که از رخنه کردن تحریف گمراهان، ادعای انتساب باطل کاران و تأويل جاهلان به این دین، جلوگیری می کنند و اسلام را از گزند بدخواهان مصون می دارند.

بر این اساس، امام رضا علیه السلام مأمور به ایفای این مسئولیت بودند. به این نکته باید توجه داشت که این مسئولیت زمانی لازم الاجر بود که امام رضا علیه السلام خود در مقام و جایگاه منصب امامت قرار گرفته باشند؛ اما در کنار پدر، مسئولیت حضرت تابع مسئولیت امام متصدی امر امامت خواهد بود و ایشان سزاوار به انجام دادن این وظیفه و پرداختن به آن هستند و امام جانشین، در زمان حیات امام زمام دار، جز در مواردی و حدودی معین، از بیان هر امری خودداری می فرماید. به همین منظور و برای روشن شدن شرح وظایف امام زمامدار و امام جانشین، امام صادق علیه السلام در پاسخ به این سؤال که آیا ممکن است در يك زمان، بیش از يك امام وجود داشته باشد، می فرماید: «نه، مگر این که یکی از آن دو خموش است.»(1)

از همین رو، امام رضا علیه السلام در روزگار امام کاظم علیه السلام خموشی گزیده بودند؛ یعنی متولى منصب امامت نشده و به صورت مستقل از امام زمان خود موضع گیری نمی کردند، بلکه در عمل، از امام کاظم علیه السلام پیروی می کردند که منصب بالفعل امامت را در دست داشتند. این مطلب نیز باید روشن شود که سکوت امام رضا علیه السلام یا هر امام جانشین در زمان حضور امام زمامدار، بدان معنا نیست که از اقدام های اصلاحی در میان امت بازایستند. امام رضا علیه السلام در چارچوب وظایف تعیین شده برای امت فعالیت داشتند و به نشر مفاهیم و ارزش های اسلامی پرداخته، سؤال های اعتقادی و فقهی را پاسخ می گفتند و در حالی که بیست و اندی سال از عمر با برکتشان می گذشت، در مسجد رسول خدا می نشستند و فتوا می دادند.(2)

ص: 201


1- کافی، ج 1، ص 178.
2- تهذيب التهذيب، ج علیه السلام، ص 339.

ذهبی درباره امام رضا علیه السلام می گوید:

او [امام رضا علیه السلام ] در حالی که جوان بود، در ایام مالك فتوا می داد.(1)

ایشان هم چنین در دوران امامت پدر گرامی شان، امر به معروف و نهی از منکر می کردند و از پدر و اجداد بزرگوار خود نقل حديث کرده، به نشر احادیث اهل بیت علیه السلام و سنت رسول خدا در میان مردم می پرداختند.

راویانی چون ابوبکر، احمد بن حباب حمیری، داوود بن سليمان بن يوسف غازی، سلیمان بن جعفر و دیگران از آن حضرت روایت کرده اند. (2)

امام کاظم علیه السلام در مناسبت ها و دیدارها، با بیان مطالبی و ایراد تعبیرهایی، ذهن ها را متوجه شایستگی و امامت فرزندشان کرده، یاران خود را به امام رضا علیه السلام ارجاع می دادند. در ادامه، به برخی از گفتارها و رهنمودهای امام كاظم علیه السلام اشاره می کنیم:

«این [علی] فرزند من است. نوشته او نوشته من، گفتار او گفتار من، قول او قول من و پیك او پیك من است و هر چه او گوید، همان است» [و حق گفته است].(3)

هم چنین به فرزندان خویش می فرمودند: [فرزندان من] «این (علی) برادر شما، عالم آل محمد صلی الله علیه و آله است. از این رو احکام دین خود را از او بپرسید [و فرا بگیرید] او آنچه به شما بگوید، حفظ و بدان عمل کنید.»(4)

هرگاه حضرت فرصتی مناسب می یافتند، زمینه را برای امام رضا علیه السلام و امر جانشینی ایشان فراهم می کردند. حضرت به علی بن یقطین فرمودند: «ای علی بن

ص: 202


1- سير أعلام النبلاء، ج 9، ص 388.
2- تهذيب الكمال، ج 21، ص 148.
3- اصول کافی، ج 1، ص 312؛ عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 31؛ ارشاد، ج 2، ص 250، الغیبه، ص 37؛ روضة الواعظين، ج 1، ص 222؛ الفصول المهمه، ص 244
4- اعلام الوری، ج 2، ص 64؛ کشف الغمه، ج 3، ص 107 (به نقل از: اعلام الوری، ج 2، ص 64)؛ بحارالانوار، ج49، ص 100 (به نقل از: اعلام الوری و کشف الغمه).

يقطین، این علی، سرور و مهتر فرزندان من است. من کنیه خود را به او داده ام.»(1)

امام کاظم علیه السلام و مسأله جانشینی

امامت، منصبی الهی با مسئولیتی سنگین است که جز با تعیین و گزینش خداوند و معرفی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، تحقق خارجی نمی یابد و مسلمانان در تعیین امام، حق دخالت ندارند، زیرا نمی توانند عصمت و لیاقت فردی را برای امامت معصومان تشخیص دهند و شایستگی او را بدون معرفی وحیانی بشناسند؛ امامی که خداوند عصمت را برای او لازم دانسته و چنین فرموده: لَا يَنَالُ عَلَى الظَّالِمِينَ ؛(2) پیمان پیشوایی و جانشینی من به بیدادگران نمی رسد.

احادیثی که از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نیز به ما رسیده، بر ضرورت تعیین امام معصوم به فرمان خدا تأکید دارد. حضرتش در آغاز دعوت به یکتاپرستی می فرمود: «امر رسالت و خلافت از آن خداست در هر کس خواهد قرار می دهد.»(3)

حضرتش نیز بارها و با لفظ های متعدد و عبارت های گوناگون، امامان معصوم را دوازده تن و همگان را از قریش خوانده اند.(4)

احادیثی نیز امامان معصوم را از بنی هاشم معرفی نموده اند، از جمله این فرمایش پیامبر صلی الله علیه و آله که «بعدی إثنا عَشَرَ خَلِيفَةَ . . . كُلُّهُمْ مِنْ بنی هَاشِمٍ»(5) پس از من دوازده خلیفه جانشین هستند که همگی ایشان از بنی هاشم اند.

بنی هاشم در روایاتی بی شمار، به علی بن ابی طالب علیه السلام و فرزندان او تفسیر

ص: 203


1- ارشاد، ج 2، ص 249؛ اعلام الوری، ج 2، ص 43 (به نقل از: ارشاد، ج 2، ص 249)؛ کشف الغمه، ج 3، ص 60 (به نقل از: ارشاد) و بحارالانوار، ج 49، ص 13 (به نقل از: عیون اخبار الرضا).
2- بقره، آیه 124.
3- تاریخ طبری، ج 2، ص 350؛ سيره الحلبيه، ج 2، ص3؛ سیره النبويه، ج 2، ص 159.
4- نك: مسند احمد، ج 1، ص 657، سنن ابی داوود، ج 4، ص 106؛ سنن ترمذی، ج 4، ص 501؛ تاریخ الخلفاء، ص 11، کنز العمال، ج 12، ص 32
5- ينابيع الموده، ج 1، ص 308؛ موده القربی، ص 445، إحقاق الحق، ج13، ص 30.

شده، سپس آنان را در امام حسین علیه السلام و فرزندان او منحصر می کنند.(1)

هم چنین احادیث متعددی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل شده که به نام های امامان دوازده گانه پرداخته است. برخی از این احادیث، به طور عام آنان را برشمرده اند و برخی دیگر به طور خاص؛ مانند این حدیث: «الْأَئِمَّةُ مِنْ بَعْدِى إثنا عَشَرَ ، أَوَّلُهُمْ عَلَى ، وَ رَابِعُهُمْ عَلَى ، وَ ثامِنُهُمْ عَلَى»؛(2) امامان پس از من دوازده تن هستند. نخستین آنان على، چهارمین آنان على و هشتمین آنان على است.

با توجه به برخی روایات، امامت با وصایت و نص روشن، ثابت می شود و بنا بر پیمانی است که از رسول خدا صلی الله علیه و آله رسیده مبنی بر این که هر امامی، امام پس از خود را تعیین می کند و ودایع امامت را بدو می سپارد.

امام صادق علیه السلام می فرمایند:

می پندارید امر امامت و جانشینی در اختیار ماست که به هر کس بخواهیم واگذاریم؟ به خدا سوگند، هرگز چنین نیست. این امامت، عهدی است از رسول خدا صلی الله علیه و آله که به يكايك از این خاندان می رسد تا به دست صاحب آن سپرده شود.(3)

امام کاظم علیه السلام نیز باید امام پس از خویش را به امت معرفی می فرمود و بر اساس همین مسئولیت، گاهی به اشاره و گاهی آشکارا و در قالب نصوصی، امام رضا علیه السلام را به عنوان جانشین خود به یاران خاص خویش می شناساندند تا آنان در زمان مناسب، مسأله امامت حضرت رضا علیه السلام را در میان مردم نهادینه کنند. البته امام کاظم علیه السلام با در نظر گرفتن مساله تعقیب که دستگاه عباسیان اعمال می کردند، از معرفی جانشین خود به عامه مردم و در جامعه پرهیز می نمودند.

به هر حال نصوص و روایات وارده، بر این امر متفقند که امام کاظم علیه السلام

ص: 204


1- نك: كفایه الاثر، ج 23، 29 و 35.
2- جامع الاخبار، ص 62
3- بحارالانوار، ج 23، ص 70، به نقل از: شیخ صدوق، کمال الدين.

فرزندشان امام رضا علیه السلام را به عنوان جانشین و امام پس از خویش معرفی فرمودند. نعیم بن قابوس می گوید:

ابو الحسن علیه السلام به من فرمودند:(1) «فرزندم علی، بزرگ ترین پسران من، شنواترین آنان به سخن من و فرمانبردارترین ایشان از من است. با من در کتاب جفر و «جامعه» می نگرد و کسی جز پیامبر یا وصی پیامبر در این کتاب نمی نگرد». (نمی تواند از آن بهره مند شود)

امام کاظم علیه السلام در آغاز امامت خود، یاران خاص خود و افراد مورد اعتماد و رازدار را گاهی به کنایه و زمانی آشکارا از امامت فرزندشان آگاه فرموده، آنان را به پذیرش امامت حضرت رضا علیه السلام و تن دادن به گفته های ایشان فرا می خواندند.

امام کاظم علیه السلام از روزگار خردسالی امام رضا علیه السلام، امر امامت ایشان را بیان می داشتند. مفضل بن عمر گوید:

به امام کاظم علیه السلام گفتم: «فدایت شوم، چنان محبتی از این کودك در دلم به وجود آمده که تا به حال از کسی جز شما مانند آن را در دل خود نیافته ام.» امام فرمود: «یا مفضل، هو منی بمنزلتي من أبي علیه السلام، (ذُرِّيَّةً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ)»؛(2) ای مفضل، جایگاه او نسبت به من، همانند جایگاه من نسبت به پدرم است. سپس این آیه را تلاوت فرمود: «فرزندانی که بعضی از آنان از نسل بعضی دیگرند، و خداوند شنوای داناست». به امام گفتم: «پس از شما او صاحب این امر (امامت) است؟» امام فرمودند: «آری».(3)

داوود بن رزین هم می گوید:

اموالی برای ابو ابراهيم (امام کاظم علیه السلام) بردم. امام بخشی از آن را گرفته،

ص: 205


1- اصول کافی، ج 1، ص 311، حدیث 2، عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 31، به نقل از : کلینی؛ طوسی، الغیبه، ص 36، به نقل از: عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 31.
2- آل عمران، آیه 34.
3- عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 32.

بخش دیگر آن را باز گرداندند. به حضرتش گفتم: «فدایت شوم، چرا این مال را به من باز گرداندید؟» فرمود: «آن را نزد خود نگاه دار تا پس از من صاحب این اموال، آن را از تو بخواهد.» زمانی که امام کاظم علیه السلام از دنیا رفتند، امام رضا علیه السلام به وسیله پیکی به داوود فرمودند: «آن مالی که نزد تو و بر ذمه توست به ما بده.» من آن مال را برای حضرت فرستادم.(1)

امام کاظم علیه السلام در این روایت، نام امام پس از خود را به داوود نمی گوید، بلکه با عبارت «تا پس از من صاحب این مال آن را از تو بخواهد»، امامت فرزندش را تحکیم و بر آن تأکید می فرمایند.

حضرتش بنا به ضرورت ها، گاهی نیز همزمان با اشاره و تصریح و در قالب يك گفتار، امامت حضرت رضا علیه السلام را مطرح می کردند، زیرا تفاوت درجه فکری و عقلی و نیز دریافت و در افراد را در نظر می گرفتند. عبدالله هاشمی می گوید:

ما و دوست داران ما که تعدادمان به حدود شصت نفر می رسید، نزد قبر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله گرد آمده بودیم. ابو ابراهیم، موسی بن جعفر علیه السلام در حالی که دست فرزندش على را در دست داشتند، وارد شدند، و پس از پرسش هایی درباره خود و فرزندانش و شنیدن پاسخ های ما فرمودند: «پس گواه باشید که او در دوران حیاتم وکیل من و پس از مرگم وصی من است.»(2)

این بیان امام کاظم علیه السلام در حالی که نصی بر امامت امام رضا علیه السلام و جانشینی اوست، در عین حال و با تفسیری ظاهری، در حکم وصیت عادی و متعارفی است که پدر به فرزند و در مورد او انجام می دهد. امام کاظم علیه السلام از آن جهت با

ص: 206


1- اصول کافی، ج 1، ص 313؛ اختيار معرفه الرجال، ص313؛ ارشاد، ج 1، ص 251؛ اعلام الوری، ج 2، ص 47، به نقل از: ارشاد، ج 1، ص 251 و 252؛ کشف الغمه، ج 3، ص 61 و 62، الغیبه، ص93، حدیث 18؛ بحارالانوار، ج49، ص 25.
2- عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 27.

عبارتی دو پهلو از جانشینی و وکالت فرزند خود سخن می گویند که اوضاع سیاسی حاکم بر جامعه، آکنده از ترور، تعقیب و اختناق است. حضرت با در نظر گرفتن اوضاع و نیازهای جامعه، مسأله امامت فرزندشان را گاهی در برابر عده ای و زمانی در برابر جمع اصحاب و خاندان خود مطرح می فرمودند.

داوود بن کثیر رقی می گوید:

به امام کاظم علیه السلام گفتم: «فدایت شوم، کهنسال شده ام. دست مرا بگیر و از دوزخ وارهانم. به من بگو: پس از شما، امام و سرپرست ما کیست؟» امام به فرزندش ابو الحسن رضا علیه السلام اشاره کرده، فرمودند: «پس از من او سرپرست و امام شماست.»(1)

حیدر بن ایوب می گوید:

در مدینه، در جایی که قبا نام داشت و محمد بن زید بن علی در آنجا بود، حاضر بودیم. محمد بن زید نه در وقت معمول که با تأخیر نزد ما آمد. به او گفتیم: «فدایت شویم، تو را چه شد که دیر آمدی؟» گفت: «امروز ابو ابراهيم ما را که هفده تن از فرزندان فاطمه علیهاالسلام و على علیه السلام بودیم، فرا خواندند و ما را گواه گرفتند که فرزندش علی وکیل ایشان در زمان حیاتش و وصی ایشان پس از وفاتش است. فرمان نافذ بوده، این حق برای او محفوظ است.» آن گاه محمد، قصد امام کاظم علیه السلام از این کار را روشن کرده، گفت: «ای حیدر، به خدا سوگند که او امروز فرزندش را به عنوان امام پس از خویش معرفی فرمود.»(2)

امام کاظم علیه السلام آن گاه که ضرورت ایجاب می کرد، در قالب الفاظی صریح و به دور از ابهام و کنایه و بی نیاز به تأویل و تفسیر، مردم را از امامت امام رضا علیه السلام

ص: 207


1- الفصول المهمه، ص243 - 244.
2- عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 28.

آگاه می فرمود. عبدالله بن حارث که مادرش از نوادگان جعفر بن ابی طالب بود می گوید:

ابو ابراهیم ما را فرا خواندند و چون گرد آمدیم، فرمودند: «آیا می دانید شما را برای چه گرد آورده ام؟» گفتیم: «نه.» فرمودند: «گواه باشید که این فرزندم على، وصی و متصدی کارهای من و جانشین من است و هر کس ناگزیر از دیدار من باشد، باید با نامه او به دیدارم بیاید.»(1)

این صراحت بیان امام کاظم علیه السلام به اجتماع های خصوصی و دور از چشم اغیار منحصر بود، اما در حضور عامه مردم، الفاظی دو پهلو به کار می بردند و تأویل و تفسیر کلام، خود را بر عهده شنوندگان می گذاشتند.

حسن بن بشیر می گوید:

همان گونه که پیامبر اکرم و امیر مؤمنان على علیه السلام را در روز غدیر برپا داشته، به مردم معرفی فرمودند، ابو الحسن، موسی بن جعفر علیه السلام نیز فرزندش على را برپا داشتند و به حاضران معرفی کرده، فرمودند: «ای مردم مدینه - یا این که فرمود - ای حاضران در مسجد، این فرزندم علی پس از من جانشین من است.»(2)

عبد الرحمان بن حجاج نیز می گوید:

ابوالحسن موسی بن جعفر علیه السلام در مورد امامت فرزندش على وصیت کردند و سندی نوشتند و شصت تن از بزرگان مدینه را بر آن گواه گرفتند.»(3)

امام کاظم علیه السلام در سال 178 قمری، محمد بن سنان را از وصیت خود در مورد امامت فرزندش آگاه کردند.(4)

ص: 208


1- اصول کافی، ج 1، ص 312، عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 27؛ ارشاد، ج 2، ص 250 و 251؛ اعلام الوری، ج 2، ص 45، به نقل از ارشاد، ج 2، ص 250 و 251؛ الغيبه، ص 37؛ بحارالانوار، ج 49، ص16.
2- عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 29.
3- همان، ص 28.
4- همان، ص 32.

وصیت امام کاظم علیه السلام در دوران اسارت و بازداشت (179 - 183ق)

امام کاظم علیه السلام در روز هفتم ماه ذی الحجه سال 179 قمری، يك روز پیش از ترويه و به نقلی روز 27 ماه رجب همان سال بازداشت شدند.(1) پنجاه روز از بازداشت امام کاظم علیه السلام گذشته بود که علی و اسحاق فرزندان عبدالله فرزند امام صادق علیه السلام بر عبدالرحمان بن اسلم که در مکه بود وارد شدند. آنان نامه ای از امام کاظم علیه السلام همراه خود داشتند که خواسته هایی را در بر داشت که حضرت به انجام دادن آن فرمان داده بودند. آن دو به عبد الرحمان گفتند: «فرموده اند تا این نیازها از این طريق برآورده شود و اگر چیزی از او نزد توست، آن را به فرزندش علی بده که او جانشین و سرپرست کارهای اوست.»(2)

نیز آن هنگام که امام کاظم علیه السلام را به زندان بصره می برند، حضرت عبدالله بن مرحوم را خوانده، نامه هایی به او دادند و فرمود تا آن نامه ها را به فرزندش علی برساند. سپس فرمودند: «او وصی و سرپرست کارهای من و بهترین فرزندان من است.»(3)

هم چنین امام کاظم علیه السلام نامه هایی از داخل زندان برای یاران خود فرستادند و در آنها به امامت فرزندشان و پیروی از او سفارش فرمودند.

حسین بن مختار می گوید:

زمانی که ابوالحسن در زندان بودند، نوشته هایی از ایشان به دستمان رسید که در آنها آمده بود: «امامت و جانشینی من، از آن بزرگترین فرزندان من است.»(4)

ص: 209


1- بحارالانوار، ج 48، ص206 - 207.
2- عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 39.
3- همان، ص 27
4- کافی، ج 1، ص 312؛ عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 300؛ ارشاد، ج 2، ص 250؛ اعلام الوری، ج 2، ص 46؛ کشف الغمه، ج 3، ص ٫61 بحارالانوار، ج 49، ص 24، به نقل از ارشاد، اعلام الوری و الغيبه.

اگر زندانی شدن امام کاظم علیه السلام را در بصره يك سال بدانیم و این روایت را بپذیریم، حضرتش در سال 180 قمری وارد بغداد شدند. در آن جا علی بن یقطین بر حضرت وارد گردیده، امام رضا علیه السلام را دید که در کنار حضرت کاظم علیه السلام نشسته اند. امام کاظم علیه السلام به او فرمود: «ای علی بن یقطین، این علی، سرور و سید فرزندان من است و من کنیه خود را به او داده ام.»

چون علی بن یقطین این بیان امام کاظم علیه السلام را با هشام بن حکم در میان گذاشت، هشام به او گفت: «امام کاظم علیه السلام با این سخن، به تو فرموده که پس از او، فرزندش علی امام و جانشین اوست.»(1)

سفارش به اعلان امامت امام رضا علیه السلام در فرصت مناسب

در اوضاع حاکم در عصر امام کاظم علیه السلام، پنهان کاری حضرت در تصمیم گیری ها و موضع گیری سیاسی، به ویژه اموری که به امام و جانشین پس از خود مرتبط بود، امری لازم و اجتناب ناپذیر می نمود. به همین دلیل، امام کاظم علیه السلام از آشکار کردن امر امامت حضرت رضا علیه السلام پرهیز می کردند، اما زمانی را برای امام رضا علیه السلام تعیین فرمودند تا حضرتش امر امامت خود را اعلان کند.

یزید بن سلیط زیدی می گوید:

گروهی بودیم که در راه مکه با ابوعبدالله علیه السلام برخورد کردیم. به او گفتم: «پدر و مادرم فدایت باد! شما امامان پاکیزه از پلیدی هستید و کسی را از مرگ گریزی نیست. رهنمودی به من بنمایانید تا به کسان و خاندان خود برسانم.» امام صادق علیه السلام فرمودند: «آری چنین خواهم کرد؛ اینان فرزندان من هستند و این - به فرزندش موسی علیه السلام اشاره کردند - سرور و مهتر آنان

ص: 210


1- کافی، ج 1، ص 311؛ ارشاد، ج 2، ص 249، به نقل از: کافی، ج 1، ص 311؛ عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 21؛ الغیبه، ص 35.

است.» بعدها با ابوالحسن موسی علیه السلام دیدار کردم و به او گفتم: «پدر و مادرم فدایت! دوست دارم آن گونه که پدرت درباره جانشین خود خبر دادند، شما نیز چنان کنید.» امام کاظم علیه السلام فرمودند: «پدرم در روزگاری نه چون روزگار ما می زیستند ... من در حالی از خانه بیرون شدم که به صورت ظاهر تمام فرزندانم را در امر جانشینی، شريك على کردم، اما در نهان، او (علی) را به تنهایی به وصایت خویش برگزیدم ..... ای یزید، آنچه به تو گفتم، امانتی است نزد تو که [مجازی] تنها به کسانی بگویی که عاقل باشند و در عرصه ایمان، به نیکی از بوته آزمون الهی بر آمده و راست گفتار باشند...»

از روایت علی بن یقطین درباره وصیت امام کاظم علیه السلام، نشان می دهد که در سالهای نخستین زندانی شدن امام کاظم علیه السلام، حضرت رضا علیه السلام به دیدار پدر می رفته اند.(1)

امام کاظم علیه السلام به امام رضا علیه السلام دستور دادند تا زمانی که پدر زنده هستند، امام رضا علیه السلام بر در سرای خویش بخوابند تا خبر شهادت پدر به او برسد. امام رضا علیه السلام به این دستور عمل می کردند. شبی امام رضا علیه السلام دیر کرده، به خانه نرفتند. اهل خانه نگران شدند. چون روز بر آمد، امام رضا علیه السلام وارد خانه شده، نزد ام احمد همسر پدرش رفتند و فرمودند: «آنچه را که پدرم به تو سپرده است به من بده.» ام احمد فریاد برآورد: «به خدا سوگند سرورم بدرود زندگی گفت.» امام رضا علیه السلام او را به سکوت دعوت کرده، فرمودند: «این خبر را آشکار مکن و چیزی مگو؛ بگذار برای وقتی که خبر به والی برسد.»(2) چون خبر شهادت امام کاظم علیه السلام در میان مردم مدینه منتشر شد، پیروان و محبان اهل بیت علیه السلام بر در سرای ام احمد گرد آمده، با احمد بن موسی(3)

ص: 211


1- کافی، ج 1، ص 311.
2- همان، ص 381 - 382.
3- حرم احمد بن موسی معروف به «شاهچراغ»، در شیراز و مطاف دل دوستداران اهل بیت : است.

دیدار کردند. احمد، آنان را به خانه برادرش امام رضا علیه السلام برده، آنان با حضرت بیعت کردند. (1)

نتیجه

امام کاظم علیه السلام با توجه به اوضاع سیاسی، اجتماعی و فرهنگی عصر خود و نیز با توجه به وظیفه ای که بر عهده داشتند، برای معرفی جانشین خود و تثبیت این امر، اقدامات مختلفی را انجام دادند. ایشان گاه به صورت تلویحی جانشین خود را معرفی می کردند؛ چنان که ضمن معرفی علی بن موسی علیه السلام به عنوان «عالم آل محمد»، به فرزندان خود توصیه کردند تا در مسائل دینی به ایشان مراجعه کنند و یا خطاب به برخی یاران خود، ایشان را بهترین فرزندان خود معرفی کردند. گاهی نیز که فرصت را مناسب می دیدند و یا با توجه به موقعیت، امام رضا علیه السلام را جانشین خود معرفی می کردند؛ چنان که خطاب به مفضل فرمودند: «جایگاه علی نسبت به من، همانند جایگاه من نسبت به پدرم است.» و یا در جایی دیگر فرمودند: «ایشان وکیل من در زمان حیات و وصی من پس از مرگم خواهد بود.»

هم چنین امام کاظم علیه السلام در زندان، از طریق نامه و یا ملاقات با برخی یاران خود، از جانشینی امام رضا علیه السلام سخن می گفتند؛ بدین ترتیب از همان آغازین روزهای امامت تا زمان زندان و شهادت، امامت و جانشینی امام رضا علیه السلام را تبیین و تثبیت کردند.

ص: 212


1- برای مشروح این ماجرا نك: بحارالانوار، ص 48، ذیل ص 307 - 308 به نقل از: سید جعفر بحر العلوم، تحفة العالم.

منابع فرهنگ ساز در بررسی زندگانی امام کاظم علیه السلام بررسی تأثیر روایات تاریخ بغداد درباره امام کاظم علیه السلام در منابع بعدی خدیجه کیهانی

چکیده

تاریخ بغداد، نوشته خطیب بغدادی (م. 463)، یکی از منابع مهم اهل سنت در موضوع شرح حال است که زندگانی امام کاظم علیه السلام را نیز در بردارد. آنچه این کتاب در باب زندگانی امام کاظم علیه السلام درج کرده، در منابع پسینی بسامد بسیاری یافته و منابع بسیاری از شیعه و سنی به اتکای تاریخ بغداد گزارش هایی را از زندگانی امام کاظم علیه السلام نقل کرده اند.

این نوشتار، با بررسی نه روایت اختصاصی تاریخ بغداد در زمینه زندگانی امام کاظم علیه السلام، ضمن بررسی منابع خطیب بغدادی در ارائه گزارش های مربوط به زندگانی امام، به نحوه راهیابی و ادامه حیات این روایات در منابع نگارش یافته پس از تاریخ بغداد می پردازد و سیر تطور این اخبار و نحوه راهیابی آن به منابع شیعه و سنی، و میزان گسترش و برد آن در منابع را تا قرن یازدهم پی می گیرد. بررسی های صورت گرفته نشان میدهد که اکثر منابعی که احادیث مختص به زندگانی امام کاظم علیه السلام را از تاریخ بغداد اقتباس نموده اند، با توجه به گرایش های مذهبی خود به تغییراتی در آن دست زده و یا اصلا برخی روایات را از ریشه حذف نموده و بدان اعتنایی نکرده اند.

واژگان کلیدی: امام کاظم علیه السلام، تاریخ بغداد، منابع سنی و شیعه، بسآمد.

ص: 213

مقدمه

تاریخ بغداد که از قدیم ترین منابع تاریخی اهل سنت است، از مهم ترین و بزرگترین تألیفات خطیب بغدادی به شمار می رود؛ زیرا شرح حال 7831 تن از محدثان و علما و رجال علوم مختلف و دیگر بزرگان جامعه را در بردارد. خطیب تصمیم گرفت شرح حال عالمانی را که از زمان بنای شهر بغداد تا زمان حیات خودش در آنجا زندگی می کردند یا به این شهر سفر کرده و در همان جا از دنیا رفته بودند، در این کتاب بیاورد. نویسنده ابتدا شهر بغداد و احکامی درباره خرید و فروش آن را معرفی کرده سپس در باب جداگانه ای، به شرح حال زندگانی صحابه، سپس تابعین و بعد کسانی پرداخته که در بغداد به دنیا آمده و در همان جا از دنیا رفته اند. هم چنین به کسانی اشاره کرده که از این شهر به شهر دیگر مهاجرت نموده و از دنیا رفته اند، وی از باب تبرک به نام رسول اکرم صلی الله علیه و آله ابتدا به بیان زندگانی کسانی پرداخته که نامشان محمد بوده، سپس بر اساس حروف الفبا، شرح حال دیگر افراد را بیان کرده است. خطیب بغدادی که خود در اصول، اشعری مذهب و در احکام پیرو مذهب شافعی بوده، نام پنج تن از ائمه اطهار مانند امام صادق علیه السلام، امام کاظم علیه السلام، امام جواد علیه السلام، امام هادی علیه السلام، امام حسن عسکری علیه السلام را در این کتاب آورده است. نویسنده از امام صادق علیه السلام فقط یک حدیث نقل کرده و درباره امام جواد علیه السلام، امام هادی علیه السلام و امام حسن عسکری علیه السلام جز این که اشاره ای کوتاه به سال تولد و محل شهادت و مدفن آنان داشته، مطلب دیگری درباره زندگانی و یا ویژگی های اخلاقی آنان بیان نکرده است. اما درباره زندگانی امام کاظم علیه السلام از آن جا که ایشان یکی از شخصیت های ممتاز و شناخته شده در آن عصر بودند، نویسنده در صدد بیان ویژگی های اخلاقی و حوادث دوران حیات سیاسی - اجتماعی آن حضرت، در قالب نه حدیث، بر آمده است. در این نوشتار، درصدد آنیم که ضمن نقل اصل این نه حدیث و ترجمه آن ها، به

ص: 214

بررسی انعکاس و تأثیر و تأثر این احادیث در منابع تاریخی پسین از تاریخ بغداد(قرن پنجم تا یازدهم) بپردازیم.

حدیث اول

اخبرنا الحسن بن أبي بكر أخبرنا الحسن بن محمد بن يحيى العلوى حدثنی جدی قال: كان موسی بن جعفر يدعی العبد الصالح من عبادته و اجتهاده، روی اصحابنا أنه دخل مسجد رسول الله فسجد سجدة في اول الليل وسمع وهو يقول في سجوده عظم الذنب عندي فليحسن العفو عندک یا اهل التقوى ويا أهل المغفره فجعل يرددها حتى اصبح وكان سخيا کریما. كان يبلغه عن الرجل أن يؤذيه فبعث اليه بصرة فيها الف دينار وكان يصر الصرر ثلاثمائه دینار و اربعمائة دينار ومأتی دینار ثم يقسمها بالمدينه و كان مثل صرر موسی بن جعفر اذا جاءت الانسان الصرة فقد استغنی

خطیب بغدادی با ذکر سند از محمد بن يحيى العلوی چنین نقل می کند:

«موسی بن جعفر علیه السلام به سبب عبادت زیادش عبد صالح لقب گرفته بود و یاران ما روایت کرده اند که ایشان داخل مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله می شد و از سر شب تا به صبح در حال سجده این ذکر را بر لب داشت: «عَظْمُ الذَّنْبِ عندی فَلْيُحْسِنْ الْعَفْوِ عندک یا أَهْلَ التَّقْوَى والمغفره» ایشان آنقدر بزرگوار و با گذشت بودند که اگر کسی به ایشان ستم می کرد، آن حضرت در مقابل، احسان می کردند و آن قدر به نیازمندان کمک می نمودند که انبان و کیسه موسی بن جعفر علیه السلام ضرب المثل شده بود.»

موضوعات مطرح شده در این حدیث عبارتند از:

1. عبادت موسی بن جعفر علیه السلام

2. گذشت ایشان در برابر دشمنانش؛

3. انفاق به نیازمندان مدینه.

ص: 215

منابعی که این حدیث را به صراحت از تاریخ بغداد نقل کرده اند عبارتند از:

1.دلائل الامامه، طبری (م. قرن 5):

وكان يدعى العبد الصالح من عباده ... و قيل انه دخل مسجد... واستغنی(1)

2. صفة الصفوه، ابن جوزی (م. 597):

كان موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن الحسین الهاشمي كان يدعی العبد الصالح...(2)

3. وفیات الاعیان، ابن خلکان (م. 608):

قال الخطيب في تاريخ بغداد كان موسی بن جعفر يدعى العبد الصالح.. و روی أنه دخل مسجد رسول الله واذا بلغه... يقسمها.(3)

4. تهذيب الكمال، المزي (م. 742):

قال (الخطيب): اخبرنا الحسن بن ابی بکر قال أخبرنا الحسن بن محمد بن يحيى العلوي قال حدثني جدي قال كان موسی بن جعفر يدعى العبد الصالح...(4)

5. سیر اعلام النبلاء، ذهبی (م. 748):

ثم قال الخطيب: أنبأنا الحسن بن ابی بکر ابأنا الحسن بن محمدبن یحیی العلوي حدثنی جدی یحیی بن الحسن بن عبدالله بن الحسين بن على علیه السلام كان موسی بن جعفر يدعی ...... روی اصحابنا انه دخل... ثم يقسمها بالمدينه فمن جائته صرة فقد استغنی.(5)

6. تاریخ اسلام، ذهبی (م.748):

و قال النسابه یحیی بن جعفر العلوى المدني وكان موجودا بعد الثلاثمائه کان

ص: 216


1- ص 310.
2- ج 2، ص 184.
3- ج8 ص 32.
4- ج 29، ص50.
5- ج 6، ص 274.

موسی بن جعفر يدعی العبد الصالح... استغنی.(1)

7. الأئمة الاثني عشر، ابن طولون (م. 953):

قال الخطيب في تاريخ بغداد: كان موسى الكاظم يدعى العبد الصالح من عبادته واجتهاده. و روی انه دخل . فسجد سجدة... حتى اصبح و كان سخيا کریما وكان يبلغه عن الرجل يؤذيه فبعث اليه بالصرة فيها الف دينار... ثم يقسمها بالمدينه.(2)

8. احقاق الحق، قاضی نورالله شوشتری (م. 1019):

الخطيب البغدادي في تاريخ بغداد قال: أخبرنا الحسن بن ابی بکر ... حدثنی جدی کان موسی بن جعفر يدعی... وروی اصحابنا انه دخل مسجد رسول الله صلی الله علیه و آله فسجد ... حتى اصبح .كان سخيا كريما و كان يبلغه عن الرجل... وكان مثل صرر موسی بن جعفر اذا جاءت الانسان الصره استغنی.

منابعی که با واسطه از تاریخ بغداد نقل کرده اند عبارتند از :

1. کشف الغمه، اربلی (م 6920):

قال ابن جوزی موسی بن جعفر ...كان يدعى العبد الصالح...(3)

نتیجه بررسی: سه نفر از نویسندگانی که این حدیث را بدون واسطه از تاریخ بغداد گرفته اند اهل سنت و چهار نفر شیعه هستند و این منابع را به چند روش نقل کرده اند:

- ذهبی نویسنده سیر اعلام النبلاء، سند حدیث را کامل آورده، اما بخش مربوط به عبادت امام کاظم علیه السلام را حذف کرده شاید به این بعد اخلاقی حضرت بی توجه بوده است.

- ابن طولون نویسنده الأئمة اثني عشر، سند حدیث را اصلا نقل نکرده ولی

ص: 217


1- ج 12، ص 418
2- ص 89
3- ج 2، ص 250.

متن حدیث را به طور کامل بیان کرده است. شاید گرایش مذهبی وی و عنایت به بعد عبادی آن حضرت، باعث انتخاب این روش شده است.

- ابن خلکان نویسنده وفیات الاعیان، چون روش او در بیان احادیث، نقل نکردن اسناد حديث است، سند حدیث را بیان نکرده است.

- ابن جوزی نویسنده صفة الصفوة، گرچه در این کتاب تصريح نکرده که منبع این حدیث کتاب تاریخ بغداد بوده اما در اثر دیگرش المنتظم، تصریح دارد که حدیث توسل به موسی بن جعفر علیهما السلام را از تاریخ بغداد نقل نموده است.

طبری شیعه مذهب نویسنده کتاب دلائل الامامة، علی رغم این که با خطیب بغدادی معاصر بوده و حدودا سه سال قبل از وی از دنیا رفته در نقل یکی از روایات مورد بحث (روایت ششم) در متن کتاب می گوید: «روی خطیب فی تاريخه..» پس می توان ادعا کرد که او بقيه روایات را هم از تاریخ بغداد گرفته است و مطلبی که از کتاب احقاق الحق نقل شده، از جانب قاضی نورالله است نه از مرعشی نجفی شارح احقاق الحق.

حدیث دوم

اخبرنا الحسن حدثني جدي حدثنا اسماعیل بن يعقوب حدثني محمدبن عبد الله البكري قال: قدمت المدينه اطلب بها دينا فأعياني فقلت لوذهبت الى ابی الحسن موسی بن جعفر فشكوت ذلک اليه فأتيته بنقمي في ضيعته فخرج الى ومعه غلام له معه منسعف فيه قدید مجزع ليس معه غيره فأكل واكلت معه ثم سألني عن حاجتي فذكرت له قصتى فدخل فلم يقم الا يسيرا حتى خرج الى فقال الغلامه اذهب ثم مديده فدفع إلى صرة فيها ثلاثه مائة دينار ثم قام فولی فقمت فركبت دابتي وانصرفت.

خطیب با ذکر سند از محمد بن عبدالله البكری چنین نقل می کند:

«به مدینه آمدم در حالی که از مردم تقاضای کمک می نمودم، پس با خود گفتم:

ص: 218

اگر نزد موسی بن جعفر علیهما السلام بروم و مشکل خود را به او بگویم، حتما به من کمک خواهد کرد؛ لذا به محل سکونت ایشان در نزدیکی کوه احد رفتم. ایشان را دیدم که با غلامش به سوی من آمد، در حالی که در دستش ظرف غذایی بود؛ من هم با ایشان غذا خوردم. از حاجتم سؤال کردند. من داستان خود را برای ایشان بیان کردم؛ ایشان داخل منزل شدند و بعد از چند لحظه خارج گردیدند و به غلامشان فرمودند: برو» و «سپس دستش را دراز کردند و به من کیسه ای دادند که در آن سيصد دینار بود. من برخاستم و سوار بر مرکب شده، از آن جا دور شدم.»

موضوعات مطرح شده در این حدیث عبارتند از:

موسی بن جعفر علیهما السلام ملجأ و پناهگاه نیازمندان و درماندگان؛

بر آورده شدن حوایج مردم توسط ایشان.

منابعی که این حدیث را به صراحت از تاریخ بغداد نقل کرده اند عبارتند از:

1.دلائل الامامة، طبری (م. قرن 5):

قال محمدبن عبدالله البكري قدمت المدينه...(1)

2. تهذيب الكمال، المزي (م. 742):

قال أخبرنا الحسن حدثنی جدی قال حدثني اسماعيل بن يعقوب قال حدثنی عبد الله البكري قال: قدمت المدينه...(2)

3. سیر اعلام النبلاء الذهبي (م. 748):

ثم قال يحيي هذا: حدثنا اسماعیل بن يعقوب حدثنا محمدبن عبدالله البكرى قال: قدمت المدينه... فأعطانی ثلاث مائة دينار.(3)

ص: 219


1- ص 310.
2- همان
3- ج 6، ص217.

4. احقاق الحق و ازهاق الباطل، قاضی نورالله شوشتری (م. 1019):

العلامة الخطيب في ((تاریخ بغداد)) قال: أخبرنا .. حدثني محمد بن عبدالله البكري قال: قدمت... انصرفت.(1)

منابعی که این حدیث را بدون ذکر منبع نقل کرده اند عبارتند از:

1.روضة الواعظین و بصيرة المتعظين، فتال نیشابوری (م.508):

قال محمدبن عبدالله البنكري قدمت المدينه ...(2)

2. الدر النظيم في مناقب الأئمة اللهامیم، جمال الدین یوسف بن حاتم شامی (م. 676):

و قال محمدبن عبدالله البكري قدمت المدينه ...(3)

منابعی که این حدیث را از غیر تاریخ بغداد نقل کرده اند عبارتند از:

1. حلية الأبرار في احوال محمد وآله اطهار علیه السلام، سیدهاشم بحرانی (م. 1107): به نقل از کتاب ارشاد مفید:

قال محمد بن عبدالله البكري قدمت المدينه .... (4)

2. بحارالانوار، مجلسی (م.1111) به نقل از کتاب ارشاد مفيد قال

محمد بن عبد الله البكري قدمت المدينه ....(5)

نتیجه بررسی: از بین نویسندگانی که این حدیث را نقل کرده اند، تعداد شش نفر شیعه و دو نفر سنی هستند. در بین این منابع فقط سه نفر از نویسندگان سند حدیث را آورده اند و بقیه به معرفی آخرین راوی اکتفا کرده و اما متن حدیث را همگی به طور کامل انتقال داده اند و می توان گفت که گرایش مذهبی در نحوه انعکاس حدیث تأثیری نداشته است.

ص: 220


1- ج 28، ص 54.
2- ج 1، ص 478
3- ص652.
4- ص 251.
5- ج 48، ص 102.

حدیث سوم

قال جدی یحیی بن الحسن وذكر غير واحد من أصحابنا: أن رجلا من ولد عمر بن خطاب كان بالمدينه يؤذيه و يشتم عليا قال و كان قد قال له بعض حاشيته دعنا نقتله فنهاهم عن ذلک أشد الزجر وسأل عن العمری فکر له أنه يزرع بناحية من نواحي المدينة فركب اليه في مزرعته فوجده فيها فدخل المزرعه بحماره فصاح به العمري لا تطأ زرعنا فوطئه بالحمار حتى وصل اليه فنزل فجلس عنده وضاحکه وقال كم غرمت في زرعك هذا قال له مائة دينار قال فكم ترجو أن يصب قال أنا لا أعلم الغيب قال انما قلت لك كم ترجو أن يجيئك فيه قال أرجو أن يجيئنی مائتا دینار قال أعطاه ثلاثمائة دينار وقال هذا زرعك على حاله قال فقام العمری فقبل رأسه وانصرف قال فراح إلى المسجد فوجد العمرى جالسا فلما نظر اليه قال الله اعلم يجعل رسالته قال فوثب اصحابه فقالوا ما قصتك قد کنت تقول خلاف هذا قال فخاصمهم و شاتمهم قال وجعل يدعو لأبي الحسن موسی کلما دخل وخرج قال فقال أبو الحسن موسی لحاشيته الذين ارادوا قتل العمری ایما كان خير ما أردت أو ما أردتم أن أصلح أمره بهذا المقدار.

خطیب با ذکر سلسله سند از یحیی بن حسن چنین نقل می کند:

مردی از نوادگان عمربن خطاب، موسی بن جعفر علیهما السلام را اذیت کرده، به حضرت على علیه السلام دشنام می داد. دوستان و اطرافیانش به او گفتند: «اجازه بده تا ما او را به قتل برسانیم!» اما موسی بن جعفر علیهما السلام به شدت با این کار مخالفت کردند و آنها را از این کار منع فرمودند. موسی بن جعفر از حال عمرى سؤال کرد، به یاد آورد که در ناحیه ای از نواحی مدینه به زراعت مشغول است. پس سوار بر مرکب شده، به آنجا رفتند و با همان حالت وارد مزرعه شدند، عمری فریاد زد: «مزرعه ام را نابود کردی؟» اما ایشان هم چنان رفتند تا به نزدیکی او رسیدند و کنارش نشستند و با او مزاح کردند و به او گفتند: «چقدر ضرر کردی؟» گفت:

ص: 221

«صد دینار»، موسی بن جعفر علیهما السلام فرمودند: «آرزو داری چه مبلغی به دست آوری؟» گفت: «علم غیب ندارم.» فرمودند: «چقدر امیدواری؟» گفت: «دویست دینار» پس به او سیصد دینار دادند و گفتند: «این زراعت تو به حال خودش و برگشتند.» پس عمری برخاست و سر ایشان را بوسید و از او دور شد. موسی بن جعفر علیهما السلام به مسجد رفتند، عمری را دیدند. او تا چشمش به موسی بن جعفر علیهما السلام افتاد گفت: «الله اعلم حيث يجعل رسالته» دوستان عمری به او گفتند: «داستان تو چیست؟ تو که تا دیروز مخالف ایشان بودی!» او آنها را شماتت نمود و دعوت به موسی بن جعفر علیهما السلام می کرد. موسی بن جعفر علیهما السلام به دوستانش فرمودند: «آیا رفتاری که من انجام دادم بهتر بود یا تصمیمی که شما داشتید؟»

موضوعات مطرح شده در این حديث عبارتند از:

1.گذشت امام کاظم علیه السلام در برابر ستم دشمنان اهل بیت

2. تأثیر رفتار نیکوی امام کاظم علیه السلام در تغییر عقیده و بینش مخالفان؛

3. کرامت امام علیه السلام دربرگرداندن زراعت به حال اول خود.

منابعی که این حدیث را به صراحت از خطیب نقل کرده اند عبارتند از :

1.تهذيب الكمال، المزي (م. ع742):

قال الحسن قال جدی یحیی بن الحسن وذكر غير واحد من أصحابنا أن رجلا ... (1)

2. سیر اعلام النبلاء ذهبي (م. 749):

قال يحيی: ذكر لى غير واحد: أن رجلا من ...(2)

منبعی که این حدیث را بدون ذكر اصل آن نقل کرده کتاب اعلام الوری از فضل بن حسن طوسی (م. 547) است:

وروى الشريف ابومحمد الحسن بن محمد بن عيسى العلوي عن جده باسناده قال: أن رجلا من ... !(3)

ص: 222


1- ج 29، ص 51.
2- ج 6، ص217.
3- ج 2، ص 5.

نتیجه بررسی: در بین نویسندگان منابعی که این حدیث را نقل کرده اند، دو نفر سنی و یک نفر شیعه هستند.

حدیث چهارم

اخبرنا سلامة بن الحسن المقری و عمر بن محمدبن عبيد الله المؤدب قالا: أخبرنا على بن عمر بن الحلفظ حدثنا القاضي الحسين بن اسماعیل حدثنا عبد الله بن ابی سعد حدثني محمد بن الحسين بن محمد بن عبد الحميد الكناني الليثي قال: حدثنی عیسی بن محمد بن مغیث القرظی و بلغ تسعين سنة قال زرعت بطيخا و قثاء قرعا فی موضع بالجوانيه على بئر يقال لها أم العظام فلما قرب الخير و استوى الزرع بغتنى الجراد فأتى على الزرع كله وكنت غرمت على الزرع وفي ثمن جملین مائة وعشرين دينارا فبينما أنا جالس طلع موسی بن جعفر بن محمد فسلم ثم قال أيش حال فقلت أصبحت كالصريم بغتنى الجراد فأكل زرعی قال وكم غرمت فيه قلت مائة وعشرين دينارا مع ثمن الجملين فقال یا عرفه زن لأبي مغيث مائة وخمسين دينار فربحک ثلاثين دينار والجملین یا مبارک ادخل وادع لي فيها فدخل ودعا وحدثني عن رسول الله صلی الله علیه و آله انه تمسكوا ببقايا المصائب ثم علقا عليه الجملين وسقيته فجعل الله فيها البركة زكت فبعت منها بعشر الاف.

خطیب با ذکر سلسله سند از عیسی بن محمدبن مغیث القرظی چنین نقل می کند:

در محلی به نام ام العظام به زراعت مشغول بودم و خیار، هندوانه و کدو کاشته بودم. هنگامی که محصول آماده چیدن بود ملخ ها حمله کرده، همه آنها را از بین بردند. در همان حال ناراحت نشسته بودم که موسی بن جعفر علیهما السلام وارد بر من شدند و سلام کردند و فرمودند: «حالت چطوره؟» گفتم: «صبح

ص: 223

کردم در حالی که مانند شب ظلمانیم. ملخان حمله کردند و زراعتم را خوردند»، موسی بن جعفر علیهما السلام فرمودند: «چند هزینه کردی؟» گفتم 120 دینار و قیمت دو شتر.» پس موسی بن جعفر علیهما السلام فرمودند: «ای عرفه برو 150 دینار به ابی المغيث بده. پس سود تو سی دینار و دو شتر شد.» گفتم: «ای مبارک داخل شد و مرا رها کن.» پس داخل شد و موسی بن جعفر علیهما السلام از رسول الله صلی الله علیه و آله نقل کردند: «چنگ بزنید به بقایای مصائب.» پس شترها را بستم و آنها را آب دادم پس خداوند در آنها بر کت دادند و آنها را به ده هزار دینار فروختم.»

موضوعات مطرح شده در این حدیث عبارتند از:

1. احساس مسؤلیت موسی بن جعفر علیهما السلام در برابر مشکلات دیگران؛

2. دلجویی کردن از دیگران؛

3. حل مشکلات دیگران بدون هیچ گونه چشم داشتی.

منابعی که این حدیث را از تاریخ بغداد نقل کرده اند عبارتند از :

1. تهذيب الكمال، المزي (م. 742):

قال حدثنا القاضي الحسين بن اسماعيل قال عبد الله بن ابی سعد...(1)

2. سیر اعلام النبلاء، ذهبی (م. 749):

قال أبو عبدالله المحاملی: حدثنا عبدالله بن ابی سعد حدثني محمد بن الحسین الكناني الليثي حدثنی عیسی بن مغیث القرشی...(2)

نتیجه بررسی: این حدیث را فقط دو منبع از منابع اهل سنت از تاریخ بغداد نقل کرده و هر دو، سند حدیث را کامل نیاورده اما متن حدیث را بدون هیچ گونه تغییری انتقال داده اند.

ص: 224


1- ج 29، ص 51.
2- همان.

حدیث پنجم

قال ادريس بن ابی رافع فهو ذا ولده في الصرافين بمکه حدثني الحسن بن محمد الخلال حدثنا أحمد بن محمد بن عمران حدثنا محمد بن يحيى الصولی حدثنا عون بن محمد قال سمعت اسحاق الموصولی غیر مرة يقول حدثني الفضل بن الربيع عن ابيه: أنه لما حبس المهدی موسی بن جعفر رأى المهدي في النوم على بن ابی طالب وهو يقول یا محمد «فَهَلْ عَسَيْتُمْ أَنْ تَوَلَّيْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِي الارض وَ تُقَطِّعُوا أَرْحامَكُمْ» قال الربيع فأرسل لي ليلا فراعنی ذلک فجئته فاذا هو يقرأ هذه الآية وكان أحسن الناس صوتا وقال علي بموسی بن جعفر فجئته به فعانقه وأجلسه الى جانبه وقال يا أبا الحسن رایت امیر المؤمنین علی بن ابی طالب في النوم يقرأ على كذا فتؤمنى أن تخرج على أو على أحد من ولدي فقال الله لا فعلت ذاك ولا هو من شأنی قال صدقت يا ربيع اعطه آلاف دينار و رده الى اهله الى المدينه قال الربيع فاحکمت أمره ليلا فلما اصبح الا وهو في الطريق خوف العوائق.

خطیب با ذکر سلسله سند از فضل بن ربیع از پدرش چنین نقل می کند

زمانی که مهدی عباسی موسی بن جعفر علیهما السلام را زندانی کرده بود، شبی در خواب علی بن ابی طالب علیه السلام را دید که به او می فرماید: «یا محمد هل عسيتم ان تولیتم...» ربیع می گوید: «شبانه مرا به دنبال موسی بن جعفر علیهما السلام فرستاد و من آن حضرت را آوردم و ایشان را در کنار خود جای داد و به آن حضرت گفت: یا ابا الحسن، امیر المؤمنین را در خواب دیدم که به من چنین گفت: «یا محمد هل عسیتم آن تولیتم... آیا تو به من اطمینان میدهی که علیه من و هیچ یک از فرزندانم قیام نکنی.» موسی بن جعفر علیهما السلام فرمودند: «به خدا قسم این کار را انجام نمی دهم و در شأن من نیست که انجام دهم!» مهدی حرف ایشان را تصدیق کرد و به من گفت: «ای ربیع سه هزار دینار به ایشان بده و او را به مدینه نزد خانواده اش برسان و من شبانه ایشان را به مدینه رساندم.»

ص: 225

موضوعات مطرح شده در این حدیث عبارتند از:

1.حمایت معنوی امام کاظم علیه السلام از ناحیه خداوند؛

2. ظلم دستگاه خلافت وقت به اهل بیت : با وجود آگاهی داشتن به حقانیت آنان؛

3. موقعیت شناسی امام کاظم علیه السلام و اتخاذ شیوه مناسب برای مبارزه با دشمنان اسلام و اهل بیت :

منابعی که این حدیث را به صراحت از خطیب نقل کرده اند عبارتند از:

1. المنتظم، ابن جوزی (م. 597):

اخبرنا ابو المنصور القزاز قال أخبرنا أبو بكر بن ثابت قال حدثني الحسن بن الخال ...(1)

2. تذکرة الخواص، سبط بن جوزی (م. قرن 5):

ذكر الخطيب في تاريخ بغداد عن الفضل بن ربيع عن ابيه..(2)

3. وفیات الاعیان، ابن خلکان (م. 608):

الصولي، حدثنا عون بن محمد، سمعت اسحاق الموصلي ... حدثني الفضل بن ربيع عن ابيه ...(3)

4. تهذيب الكمال، المزي (م. 742):

قال حدثني الحسن بن محمد الخلال ...(4)

5. الائمة اثني عشر، ابن طولون (م. 953):

وكان يسكن المدينه فاقدمه المهدی بغداد و حبسه فرای في النوم..(5)

ص: 226


1- ج 9، ص 87
2- ص 313، قم: انتشارات شریف رضی، 1418ق.
3- همان
4- همان، ص 52.
5- ص 89

6. اثبات الهداة بالنصوص والمعجزات، شیخ حرعاملی (م. 1104):

مارواه في تاريخ بغداد (ج 3 ص 30):

قال حدثني الحسن بن محمد الخلال...(1)

نتجه بررسی: نویسندگان این منابع از نظر گرایش مذهبی، چهار نفر از اهل سنت و دو نفر شیعه هستند. این منابع در بیان سند حدیث و متن روایت اختلاف دارند. آنها متن را به طور کامل نقل کرده اما بعضی از منابع مانند الأئمة اثني عشر سند را به صورت گزارشی آورده اند.

حدیث ششم

اخبرنا القاضي أبوالعلاء محمد بن على الواسطى حدثنا عمر بن احمد بن احمد الواعظ حدثنا الحسين بن القاسم حدثني احمدبن وهب أخبرنا عبد الرحمان بن صالح الأزدي قال حج هارون الرشيد فأتى قبر النبي صلی الله علیه و آله زایرا له وحوله قریش وأفياء القبايل ومعه موسی بن جعفر فلما انتهى الى القبر قال السلام علیک یا رسول الله يا بن عمی افتخارا على من حوله فدنا موسی بن جعفر فقال السلام علیک يا أبة فتغير وجه هارون وقال هذا الفخر يا أبا الحسن حقا.

خطیب با ذکر سلسله سند از عبدالرحمان بن صالح الأزدی نقل می کند:

«هارون بعد از انجام دادن مناسک حج، به مدينه نزد قبر پیامبر صلی الله علیه و آله آمد و در حالی که گروه هایی از قبیله قریش و دیگر قبایل عرب اطراف او را گرفته بودند و موسی بن جعفر علیهما السلام همراه او بود، خطاب به قبر پیامبر صلی الله علیه و آله و به عنوان افتخار عرض کرد: "السلام علیک یا رسول الله يابن عمی!" پس موسی بن جعفر فریاد زد: "السلام علیک یا أبه! "، چهره هارون درهم شد و گفت: "يا أبا الحسن این افتخار حق شماست ".»

ص: 227


1- ج 4، ص 280، بیروت: انتشارات اعلمی، 1425ق.

موضوعات مطرح شده در این حديث عبارتند از:

شجاعت موسی بن جعفر علیهما السلام در بیان حق در مقابل دشمنان خود؛

اعتراف دشمن به جایگاه آن حضرت

منابعی که این حدیث را به صراحت از خطیب نقل کرده اند عبارتند از :

1. دلائل الامامة طبری (م. قرن 5):

روى الخطيب في تاريخه: ان هارون الرشید حج مرة ومعه موسی بن جعفر فأتى قبر النبي صلی الله علیه و آله...(1)

2. المنتظم، ابن جوزی (م. 597):

وما هو اخبرنا به منصور القزاز قال أخبرنا أحمد بن علي قال: أخبرنا القاضی ابو العلاء... حج هارون الرشید..(2)

3. وفیات الاعیان، ابن خلکان (م.608):

و قال الخطيب: أبنانا ابو العلاء الواسطى حدثنا عمر بن شاهين ... قال حج هارون الرشید...(3)

4. تهذيب الكمال، المزي (م. 742):

قال أخبرني ابو العلا محمد بن على الواسطى ...(4)

منابعی که این حدیث را بدون ذکر منبع آن نقل کرده اند عبارتند از :

1. اعلام الوری، فضل بن حسن طوسی (م.548):

قالوا: و لما دخل هارون المدينه وزار النبي صلی الله علیه و آله... (5)

ص: 228


1- ص25، قم: انتشارات بعثت، 1413 ق.
2- ج 9، ص88، بیروت، دارالکتب العلميه، 1412ق. گرچه وی صراحت در استفاده از تاریخ بغداد را ندارد، از آنجا که عنایت ویژه به خطیب داشته و چندین سال شاگرد خطیب بوده و آثار او را بر منابع دیگر ترجیح می داده به یقین می توان گفت از تاریخ بغداد اقتباس کرده است.
3- همان
4- ص 54
5- ج 2، ص 5.

نتیجه بررسی: از میان این منابع، پنج تا از اهل سنت و دو تا از شیعه هستند که دو منبع اخیر، سند حدیث را حذف نموده، اما سه منبع دیگر سند حدیث را با مختصر تغییری نقل کرده اند.

حدیث هفتم

اخبرنا الحسن بن محمد العلوي حدثنی جدی حدثنی عمار بن أبان قال: حبس ابوالحسن موسی بن جعفر عند السندی فسألته أخته أن تتولى حبسه وكانت تتدین ففعل فكانت تلى خدمته فحكى لنا أنها قالت كان اذا صلي العتمه حمدالله و مجده ودعاه فلم يزل كذلك حتى يزول الليل فذا ازال الليل قام يصلى الصبح ثم يذكر قليلا حتى تطلع الشمس ثم يقعد الى ارتفاع الضحى ثم يتهيأ ويستاک ويأكل ثم يرقد الى قبل الزوال ثم يتوضأ ويصلي حتى يصلي العصر ثم يذكر في القبلة حتی يصلي المغرب ثم يصلي مابين المغرب والعتمه فكان هذا دأبه فكانت أخت السندي اذا نظرت اليه قالت خاب قوم تعرضوا لهذا الرجل وكان عبدا صالحا.

خطیب با ذکر سلسله سند از عمار بن أبان چنین نقل می کند:

«زمانی که موسی بن جعفر علیهما السلام نزد سندی بن شاهک زندانی بود، خواهر سندی که زن متدینی بود از وی خواست تا او عهده دار امور موسی جعفر علیه السلام در زندان باشد. خواهر سندی نقل می کند: "در مدتی که در خدمت ایشان بودم، مشاهده نمودم که آن حضرت دائما در حال عبادت و راز و نیاز با پروردگار خود بودند." خواهر سندی هنگامی که به موسی بن جعفر علیهما السلام نگاه می کرد می گفت: "قومی که به این مرد که عبد صالح است، ستم کنند، از زیانکاران خواهند بود".»

نتیجه بررسی: نویسندگان این منابع چهار نفر سنی و یک نفر شیعه هستند.

موضوعات مطرح شده در حديث عبارتند از:

• عبادت موسی بن جعفر علیهما السلام و مغتنم شمردن فرصت برای راز و نیاز با خدای خود در زندان؛

ص: 229

• متأثر شدن خواهر سندی از حالات معنوی ایشان؛

• اعتراف زندانبان امام کاظم علیه السلام به حقانیت ایشان و خسران و زیان دشمنان او.

منابعی که این حدیث را به صراحت از خطیب نقل کرده اند عبارتند از :

1. وفیات الاعیان، ابن خلکان (م. 608):

اخبرنا الحسن بن ... حدثنی عماربن أبان قال: حبس موسی بن جعفر علیهما السلام.. فحكى لنا انها قالت..(1)

2. تهذيب الكمال، المزي (م. 742):

قال أخبرنا الحسن بن ابی بکر قال أخبرنا الحسن بن محمد العلوی..(2)

نتیجه بررسی: این حدیث جز در این دو منبع اهل سنت، در منابع دیگری مشاهده نشد.

حدیث هشتم

اخبرنا الجوهری حدثنا محمد بن عمران المرزبانی حدثنا عبد الواحد بن محمد الخصیبی حدثني محمد بن اسماعیل قال: بعث موسی بن جعفر الى الرشيد من الحبس رسالة كانت:انه لن ينقضني عني يوم من البلاء الا انقضى عنک معه يوم من الرخاء حتى نقضي جميعا الى يوم ليس له القضاء يخسر فيه المبطلون.

خطیب با ذکر سلسله سند از محمد بن اسماعیل چنین نقل می کند:

«زمانی که موسی بن جعفر علیهما السلام در زندان بود، نامه ای به هارون نوشت: "روزی از روزهای بلا و مصیبت بر من نمی گذرد مگر این که روزی از روزهای شادی و سرور تو نیز سپری می شود تا این که روزی که همگی حضور می یابیم، خواهد

ص: 230


1- همان
2- همان

آمد و قطعا ستم کاران در آن روز از زیانکاران خواهند بود ".»

موضوعات مطرح شده در حدیث عبارتند از:

استفاده امام علیه السلام از فرصت مناسب برای تنبه و آگاهی دشمنان؛

اشاره به ناپایداری لذت های دنیا و حسابرسی در دادگاه عدل الهی در روز رستاخیز.

منابعی که این حدیث را به صراحت از خطیب نقل کرده اند عبارتند از :

1. تذکره الخواص، سبط بن جوزی (م. قرن 5):

ذكر الخطيب في تاريخه قال: بعث موسى من الحبس رسالة...(1)

2. وفیات الاعیان، ابن خلکان (م. 608):

قال الجوهری، حدثنا محمد بن عمران المرزبانی، حدثنا عبد الواحد بن الخصیبی حدثني محمد بن اسماعیل قال بعث موسی بن جعفر ...(2)

3. تهذيب الكمال، المزي (م. 742):

قال أخبرنا الجوهرى قال حدثنا محمد بن عمران المرزبانی...(3)

منابعی که این حدیث را از منابع دیگر نقل کرده اند عبارتند از :

1. الفصول المهمه في معرفة الأئمه علی بن احمد المالكي (ابن صباخ):

من كتاب صفة الصفوه، ابن جوزی قال: بعث موسی بن جعفر ...(4)

نتیجه بررسی: نویسندگان این منابع سه نفر سنی هستند و یک نفر آنان شیعه است. در بین این منابع، سند حدیث در تذکره الخواص و الفصول المهمه حذف شده است.

ص: 231


1- ص 314.
2- همان، ص 90؛ بحرانی، همان، ص 187.
3- همان
4- ج 2، ص 958.

حدیث نهم

اخبرنا الحسن بن أبي بكر اخبرنا الحسن بن محمد بن العلوي قال حدثنی جدی قال قال أبو موسى العباس حدثنی ابراهیم بن عبد السلام بن السندی بن شاهک عن أبيه قال موسی بن جعفر عندنا محبوسا فلما مات بعثنا إلى جماعة من العدول من الكرخ فادخلناهم عليه فاشهدهم على موته واحبسه قال ودفن بمقابر الشونیزی.

خطیب با ذکر سلسله سند از ابراهیم بن عبد السلام بن السندی، از پدرش چنین نقل می کند: «موسی بن جعفر علیهما السلام نزد ما زندانی بود. پس زمانی که در گذشت، دنبال تعدادی از افراد عادل کرخ فرستادیم و آنها را بر آن حضرت وارد کردیم تا شهادت بدهند بر این که به مرگ طبیعی رحلت نموده و او را در قبرستان شونیزی دفن کردند.»

موضوعات مطرح شده در این حديث عبارتند از:

شهادت گرفتن بر این که امام به مرگ طبیعی در گذشته؛

مخفی کردن جنایات خود و جلوگیری از قیام و اعتراض طرفداران موسی بن جعفر علیهما السلام.

منابعی که این حدیث را به صراحت از خطیب نقل کرده اند عبارتند از:

1. وفیات الاعیان، ابن خلکان (م.608):

... وعن عبد السلام بن السندي قال: كان موسى عندنا محبوسا...(1)

2. تهذيب الكمال، المزي (م. 742):

قال أخبرنا الحسن بن ابی بکر قال أخبرنا الحسن بن محمد العلوي ...(2)

3. احقاق الحق وازهاق الباطل، قاضی نورالله شوشتری (م. 1019):

اخبرنا الحسن بن ابی بکر قال أخبرنا الحسن بن محمد العلوي قال حدثنی جدی قال ابوموسی العباسی...

ص: 232


1- ص 90
2- همان

نتیجه بررسی: نويسندگان این منابع، دو نفر از اهل سنت هستند و یک نفر از آنها شیعه است.

نتیجه

تاریخ بغداد که یکی از منابع ارزشمند اهل سنت است، در مقایسه با منابع دیگر انعکاس بیشتری در منابع پسین خود داشته لذا چگونگی اقتباس این منابع در مورد احادیث مربوط به زندگانی امام کاظم علیه السلام در کتاب تاریخ بغداد، بررسی و این گونه استنباط شد: اولا بر اساس آمارگیری که درباره این منابع صورت گرفت، اکثر این منابع از اهل سنت است. ثانیا نویسندگانی که این احادیث را از تاریخ بغداد گرفته اند به صورت یک سان نقل نکرده اند بلکه به انگیزه های مختلف در صدد تغییر سند روایت یا حذف بخشی از متن آن بر آمده اند، برای نمونه، ذهبی نویسنده سیراعلام النبلاء، به علت بی توجهی به بعد عبادی امام کاظم علیه السلام این موضوع را از حدیث اول حذف کرده، یا مانند ابن خلکان در وفیات الاعیان، همه احادیث را به صورت گزارشی از خطيب بدون ذکر سند آن ها آورده و از این نه روایت تنها سه روایت را از خطیب نقل کرده است.

منابع

1. اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه، قم: انتشارات رضی، 1421ق.

2. ابن طولون، محمد، الائمه اثنی عشر، قم: انتشارات رضی، بی تا.

3. ابن خلکان، وفیات الاعیان، لبنان: انتشارات دار الثقافه، بی تا

4. ابن جوزی، ابوالفرج، صفة الصفوه، بیروت: دار المعرفه، 1399 ق.

5. - المنتظم، بیروت: دار الكتب العلميه، 1412ق.

ص: 233

6. بحرانی، سیدهاشم، حليه الأبرار، قم: مؤسسة المعارف الاسلامیه، بی تا .

7. الحر العاملی، اثبات الهداه، بيروت: اعلمی، 1418 ق.

8. سبط بن جوزی، تذکرة الخواص، قم: منشورات الشريف الرضی، 1218 ق.

9. شامی، يوسف بن حاتم، الدرالنظيم، قم: جامعه مدرسین، 1420ق.

10. فضل بن حسن طوسی، اعلام الوری، بی جا، آل البيت، 1417ق.

11. طبری، محمدبن جریر، دلائل الامامه، قم: انتشارات بعثت، 1413ق.

12. الذهبي، محمد بن احمد، سیراعلام النبلاء، بی جا، مؤسسة الرساله، 1401ق.

13 -، تاریخ اسلام، بی جا، دار الكتاب العربی، 1409 ق.

14. نیشابوری، فتال، روضة الواعظین، قم: انتشارات دليل ما، 1423 ق.

15. قاضی نورالله شوشتری، احقاق الحق وازهاق الباطل علیه السلام قم: مکتبه آیت الله مرعشی النجفی، 1409ق.

16. المزی، تهذيب الكمال، بیروت: مؤسسة الرساله، چاپ اول، 1400 ق.

17. المالكي (ابن صباخ)، الفصول المهمة في معرفة الأئمة، بی جا، بی تا.

ص: 234

روش تفسیری امام کاظم علیه السلام سیده فاطمه علوی نژاد

چکیده

قرآن کریم، مهم ترین منبع سرشار معارف عالیه اسلام و مبانی احکام شریعت است. پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله، اهل بیت خویش را همسان و همسنگ قرآن دانسته، بر منزلت آنها در تفسیر معارف قرآنی تأکید می فرمودند. شناخت روش های تفسیری اهل بیت : یکی از موضوعاتی است که در دوره اخیر تفسیر پژوهان و محققان اسلامی به آن توجه کرده اند.

این پژوهه، با بررسی روایات تفسیری پیشوای هفتم امام کاظم علیه السلام، به بررسی روش های آن حضرت در تفسیر آیات می پردازد و برای هر یک گونه هایی بیان می کند.

شناخت روش های تفسیری معصومان : به مفسر کمک می کند تا در تفاسیر خود، از روش های مورد تأیید معصومان : استفاده کند و از بی راهه رفتن در امر تفسیر بپرهیزد و با روشی آشنا شود که آنها با توجه به اقتضای زمان از آن بهره برده اند.

پس از بررسی روش هایی که پیشوای هفتم در تفسیر قرآن به کار برده اند، به بررسی موقعیت سیاسی - اجتماعی عصر آن حضرت، پیدایش فرقه ها و گرایش های متعدد و برداشت های گوناگون از آیات پرداخته شده است. امام

ص: 235

کاظم علیه السلام در این دوران، بهترین شیوه را بیان حقیقت و باطن قرآن برای جلوگیری از انحرافات در حوزه عقیده و عمل می دانستند و در تفسیر آیات، بیش تر به تأویل و باطن قرآن می پرداختند.

واژگان کلیدی: روش تفسیری، روش های تفسیری ائمه :، امام کاظم علیه السلام.

مقدمه

هر یک از امامان، با توجه به موقعیت مکانی و زمانی که در آن قرار می گرفتند، فعالیت های گوناگونی برای هدایت مردم به سوی خدا انجام می دادند. تفسیر کلام خداوند یکی از قالب های اساسی بود که آنها در مقوله هدایت، به آن توجه خاصی داشتند. در این میان، از امام کاظم علیه السلام درباره تفسیر قرآن در زوایای متعدد و با نگاه های مختلف مانند کلامی، فقهی، روایی، لغوی، عقلی و ... ، کلمات گهرباری بر جای مانده که جایگاه بلندی در دامنه تفسیر دارد و هیچ کس در تفسیر کلام خداوند از آن بی نیاز نیست و پرداختن به آن، باب جدیدی از ابواب معرفت را فرا روی پویندگان آن قرار می دهد.

برای این کار باید تمام روایات امام را روش شناسی کرد و فضایی که این روایات در آن از ایشان صادر شده نیز روشن شود تا احادیث واضح تر شوند و مشارالیه آنها نمایان تر گردد. نیز باید موقعیت سیاسی- اجتماعی امام بررسی شود تا میزان محدودیت هایی که سر راه ایشان برای بیان معارف قرار داشته، آشکار گردد.

تفسیر نقلی

اشاره

روش تفسیر نقلی، یکی از کهن ترین و رایج ترین روش های تفسیری است.

ص: 236

مفسران به این روش تفسیری، همواره توجه داشته اند؛ به گونه ای که آیات را به ترتیب و بر اساس آیات و روایات و اقوال پیشینیان تفسیر می کردند.(1) این روش، خود گونه های مختلفی دارد. اندیشمندان، تفسیر به مأثور یا تفسیر نقلی را به چهار قسم تقسیم کرده اند که عبارتند از: تفسیر قرآن به قرآن، تفسیر قرآن به سنت، تفسیر قرآن بر اساس سخنان صحابه پیامبر صلی اللهعلیه و آله، تفسیر قرآن بر اساس سخنان تابعین.(2)

معنای تفسیر نقلی

مقصود از روش تفسیر نقلی در این جا، دو قسم تفسير قرآن به قرآن و تفسیر قرآن به سنت است. هر چند در موارد خاصی، از روایات صحابه و تابعین استفاده می شود و بسیاری از سخنان تفسیری آنها سودمند است، در مورد حجیت سنت آنها و اعتبار روایاتشان آنها، در میان امت اسلامی، نظر یکسان و دلیلی برای اثبات آن وجود ندارد.

بررسی کلام امام کاظم علیه السلام
اشاره

با تأمل در روایات تفسیری منقول از امام کاظم علیه السلام، می توان نمونه هایی از تفسیر قرآن به قرآن را در کلام آن حضرت مشاهده کرد. حدود ده درصد از روایاتی که از ایشان به دست ما رسیده، مربوط به روایاتی است که ایشان با کمک آیات قرآن، به تبیین آیات دیگر پرداخته اند و این خود نشان دهنده پذیرش این روش نزد حضرت است.

ص: 237


1- سیدمحمد حسن جواهری، پرسمان علوم قرآنی، ص 170.
2- محمدهادی معرفت، التفسير و المفسرون في ثوبه القشيب، ج 2، ص 21 به بعد.
نمونه هایی از روش تفسیر قرآن به قرآن:
اشاره

*نمونه هایی از روش تفسیر قرآن به قرآن:(1)

الف)اثبات مردود بودن ایمان فرعون

مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی عُمَیْرٍ قَالَ: قُلْتُ: لِمُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ : أَخْبِرْنِی عَنْ قَوْلِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لِمُوسَی و هارون : (اِذْهَبا إِلی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغی `فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَیِّناً لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشی) فَقَالَ: أَمَّا قَوْلُهُ: (فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَیِّناً) أَیْ کَنِّیَاهُ وَ قُولاَ لَهُ یَا ابَا مُصْعَبٍ ، وَ کَانَ اسم فِرْعَوْنَ أَبَا مُصْعَبٍ اَلْوَلِیدَ بْنَ مُصْعَبٍ ، و أَمَّا قَوْلُهُ: (لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشی) فَإِنَّمَا قَالَ لِیَکُونَ أَحْرَصَ لِمُوسَی عَلَی اَلذَّهَابِ وَ قَدْ عَلِمَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنَّ فِرْعَوْنَ لاَ یَتَذَکَّرُ وَ لاَ یَخْشَی إِلاَّ عِنْدَ رُؤْیَهِ اَلْبَأْسِ، أَ لاَ تَسْمَعُ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ: (حَتّی إِذا أَدْرَکَهُ اَلْغَرَقُ قالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ اَلَّذِی آمَنَتْ بِهِ بَنُوا إِسْرائِیلَ وَ أَنَا مِنَ اَلْمُسْلِمِینَ) فَلَمْ یَقْبَلِ اَللَّهُ إِیمَانَهُ وَ قَالَ: (آلْآنَ وَ قَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ وَ کُنْتَ مِنَ اَلْمُفْسِدِینَ)(2)

برخی می گویند: فرعون موقع غرق شدن ایمان آورد، در نتیجه اهل نجات است. در صورتی که امام کاظم علیه السلام به زیبایی این مطلب را رد می کنند و در مورد

ص: 238


1- نمونه های دیگر از روش تفسیر قرآن به قرآن: عن محمد بن الفضيل، عن أبي الحسن الماضي علیه السلام، في قوله: (وَ مَا ظَلَمُونَا وَ لَٰكِنْ كَانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ) قال: «إِنَّ اَللَّهَ أَعَزُّ وَ أَمْنَعُ مِنْ أَنْ یُظْلَمَ، أَوْ یَنْسُبَ نَفْسَهُ إِلَی اَلظُّلْمِ، وَ لَکِنَّ اَللَّهَ خَلَطَنَا بِنَفْسِهِ، فَجَعَلَ ظُلْمَنَا ظُلْمَهُ، وَ وَ لاَیَتَنَا وَ لاَیَتَهُ، ثُمَّ أَنْزَلَ بِذَلِکَ قُرْآناً عَلَی نَبِیِّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فَقَالَ: (وَ ما ظَلَمْناهُمْ وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ) قُلْتُ: هَذَا تَنْزِیلٌ؟ قَالَ: «نَعَمْ». (محمد بن يعقوب بن اسحاق کلینی، کافی، ج 1، ص 435؛ سیدهاشم بحرانی، البرهان في تفسير القرآن، ج 1، ص 224؛ سید محمد ابراهيم بروجردی، تفسیر جامع، ج 1، ص 172؛ عبدعلی بن جمعه عروسی حویزی، تفسیر نورالثقلین، تحقيق سیدهاشم رسولی محلاتی، ج 1، ص 646؛ محمدبن مسعود عیاشی، کتاب التفسیر، سیدهاشم رسولی محلاتی، ، ج 1، ص 92؛ عن الكاظم علیه السلام أن رسول الله صلی الله علیه و آله دعا الناس الى ولاية علي علیه السلام فاجتمعت إليه قريش فقالوا يا محمد اعفنا من هذا فقال لهم رسول الله صلى الله عليه و آله هذا إلى الله ليس إلي فاتهموه و خرجوا من عنده فأنزل الله عز و جل قل إني لا أملك الآية قُلْ إِنِّي لا أَمْلِكُ لَكُمْ ضَرًّا وَ لا رَشَداً قُلْ إِنِّي لَنْ يُجِيرَنِي مِنَ اللَّهِ إن عصيته أَحَدٌ وَ لَنْ أَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَداً متحرفا و ملتجأ.( سیدهاشم بحرانی، البرهان في تفسير القرآن، پیشین، ج5، ص 508)
2- محمد بن علی بن بابویه، علل الشرائع، ج 1، ص، 67.

آیه (حَتَّى إِذَا أَدْرَكَهُ الْغَرَقُ قَالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا الَّذِي آمَنَتْ بِهِ بَنُو إِسْرَائِيلَ وَ أَنَا مِنَ الْمُسْلِمِينَ)(1) می فرمایند:

«فَلَمْ یَقْبَلِ اللَّهُ إِیمَانَهُ»(2) خداوند ایمان او را قبول نکرد و استناد می کنند به آیه (آلْآنَ وَ قَدْ عَصَيْتَ قَبْلُ وَكُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ)؛ آیا حالا که عذاب خدا تو را درك کرده ایمان می آوری؟ و تو قبل از این عصیان می کردی و از مفسدان بودی و عمرت را در معصیت خدا به سر بردی؟

همان گونه که از روایت برداشت می شود، حضرت با استفاده از آیات 90 و 91 سوره یونس، شبهه را برطرف کردند و به زیبایی دلیل آن را شرح دادند. به بیانی دیگر این مشکل را با کمک سیاق و صدر و ذیل آیه حل کردند.

ب)بیان حکم استحباب روزه در سه روز هفتم، هشتم و نهم ذی الحجه

قربانی کردن یکی از اعمال حج تمتع است و اگر شخصی قادر به این عمل نباشد، باید سه روز از ایام حج را روزه بگیرد. کسی که توان مالی ندارد، باید از توانایی جسمی خود مایه بگذارد

عَنْ رِبْعِیِّ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ اَلْجَارُودِ عَنْ أَبِی اَلْحَسَنِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اَللَّهِ (فَصِیامُ ثَلاثَهِ أَیّامٍ فِی اَلْحَجِّ)(3)

قَالَ: « قَبْلَ اَلتَّرْوِیَهِ یَصُومُ وَ یَوْمَ اَلتَّرْوِیَهِ وَ یَوْمَ عَرَفَهَ ، فَمَنْ فَاتَهُ ذَلِکَ فَلْیَقْضِ ذَلِکَ فِی بَقِیَّهِ ذِی اَلْحِجَّهِ»، فَإِنَّ اَللَّهَ یَقُولُ فِی کِتَابِهِ (اَلْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُوماتٌ).

از امام موسی بن جعفر علیه السلام از (فَصِيامُ ثَلاثَةِ أَيَّامٍ) سؤال شد که این سه روز

ص: 239


1- یونس، آیه 90.
2- محمدبن عبدالله زرکشی، البرهان في علوم القرآن، ج3، ص51؛ ملا محسن فیض کاشانی، تفسير الصافي، حسین علیمی، ج3، ص 308؛ اسماعیل بن عمرو بن کثیر دمشقی، تفسير القرآن العظيم (ابن کثیر)، ج علیه السلام، ص 145؛ عبد علی بن جمعه عروسی حویزی، تفسیر نور الثقلين ؛ محمد صادقی تهرانی، الفرقان في تفسير القرآن بالقرآن، ج19، ص 106.
3- بقره، آیه 196.

چه روزهایی است؟ فرمودند: «قَبْلَ اَلتَّرْوِیَهِ یَصُومُ وَ یَوْمَ اَلتَّرْوِیَهِ وَ یَوْمَ عَرَفَهَ»؛ روز هفتم، هشتم و نهم ذی الحجه. در ادامه فرمودند: «فَمَنْ فَاتَهُ ذَلِکَ فَلْیَقْضِ ذَلِکَ فِی بَقِیَّهِ ذِی اَلْحِجَّهِ»؛ اگر این سه روز از کسی فوت شد در مابقی ذی الحجه به جا آورد و روزه بگیرد ایشان به آیه (الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُوماتٌ) استناد کردند که ماههای حج مشخص است.(1) البته با توجه به جمع بودن واژه« اشهر»، زمان مطرح شده در آیه (الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُوماتٌ)،(2) ناظر به حج و عمره با هم است. عمره تمتع در طول سه ماه شوال، ذی القعده و ذی الحجه انجام می شود، ولی زمان حج ماه ذی الحجه است.

نکته: حضرت با استفاده از آیات 196 و 197 سوره بقره، سه روزی را که فضیلت بیش تری دارد مشخص می کنند (هفتم، هشتم و نهم ذی الحجه) و این که فرمودند: «اگر این سه روز ترک شد در مابقی ذی الحجه تدارک ببیند»، در اصل باز بودن راه جبران کوتاهی هاست که نعمتی الهی و شایسته سپاس گزاری است.

به نظر می رسد که این روایت گرایشی فقهی دارد و آن حضرت حکم فقهی استحباب روزه در سه روز از ماه ذی الحجه را مطرح کرده اند.

نمونه هایی از تفسیر قرآن به سنت در کلام امام کاظم علیه السلام
اشاره

با تأمل در روایات تفسیری منقول از امام کاظم علیه السلام، می توان نمونه هایی از تفسیر قرآن به سنت را در کلام آن حضرت مشاهده کرد از جمله:

الف)استناد به قول پیامبر صلی الله علیه و آله و امام صادق علیه السلام

گاهی امامان به دلیل اینکه مخاطب، جایگاه آنان را نمی شناخت یا برای احترام به دیگر معصومان و یا به دلایل مختلف دیگر، به کلام رسول خدا صلی الله علیه و آله و دیگر

ص: 240


1- البرهان في تفسير القرآن، پیشین، ج 1، ص 424؛ محمد بن مسعود عیاشی، پیشین، ج 1، ص 92
2- بقره، آیه 197.

ائمه : استناد می کردند و خود مستقیما حكم موضوع یا تفسیر آیه را ذکر نمی نمودند. امام کاظم علیه السلام نیز در موقعیتی قرار داشتند که گاهی اوقات لازم می شد از این شیوه استفاده نمایند.

فردی به نام عباد بصری از حضرت سؤالاتی کرد و ایشان بعد از بیان جواب و مشاهده سختی پذیرش از ناحیه «عباد»، به کلام رسول خدا صلی الله علیه و آله و پدر بزرگوارشان استناد نمودند. که شرح حکایت چنین است:

عبد الرحمان بن حجاج می گوید:

كنت قائما أصلي و أبو الحسن موسی بن جعفر علیهما السلام قاعدا قدامي و أنا لا أعلم: من در حال نماز بودم و امام کاظم علیه السلام جلوی من بود و نمی دانستم. در این حال فردی به نام عباد بصری نزد ایشان آمد سلام کرد و در کنار آن بزرگوار نشست و گفت: «یا أبا الحسن ما تقول في رجل تمتع و لم يكن له هدي؟» نظر شما درباره کسی که حج به جای آورده اما قربانی نکرده چیست؟ حضرت فرمود: «یَصُومُ اَلْأَیَّامَ اَلَّتِی قَالَ اَللَّهُ»؛ آن ایامی را که خدا فرموده باید روزه بگیرد.

عبد الرحمان می گوید:

در این هنگام با دقت بیشتر به کلام آنها توجه کردم. عباد دوباره سؤال کرد: «و أي أيام هي؟» این روزها چه روزهایی هستند؟ امام در پاسخ فرمود: «قَبْلَ اَلتَّرْوِیَهِ وَ یَوْمَ اَلتَّرْوِیَهِ وَ یَوْمَ عَرَفَهَ»؛ قبل از ترویه (روز هشتم ذی الحجه)، روز ترویه و روز عرفه. عباد دوباره پرسید: «فإن فاته»؛ اگر نتوانست چطور؟ حضرت فرمود: «یَصُومُ صَبِیحَهَ اَلْحَصْبَهِ وَ یَوْمَیْنِ بَعْدَهُ»؛ در این صورت روز حصبه (رمی جمرات) و دو روز بعد از آن را روزه بگیرد. ظاهرا پذیرش این کلام برای راوی دشوار بود. لذا گفت: عبدالله بن حسن قائل است که در این صورت باید در ایام تشریق (سه روز پس از عید قربان) روزه بگیرد. لذا امام برای قانع کردن مخاطب، به فرمایش پدرشان از

ص: 241

رسول خدا صلی الله علیه و آله استناد کردند و فرمودند:

«إن جعفرا علیه السلام كان يقول: إن رسول الله صلی الله علیه و آله أمر بلالا ينادي أن هذه أيام أكل و شرب»؛ رسول خدا صلی الله علیه و آله بلال را امر فرمودند که به مردم بگوید که این ایام، ایام خوردن و آشامیدن است و کسی نباید روزه بگیرد.

ظاهرا باز راوی قانع نمی شود و به کلام خداوند متعال استناد می کند: إن الله قال: (فَصِیامُ ثَلاثَهِ أَیّامٍ فِی اَلْحَجِّ وَ سَبْعَهٍ إِذا رَجَعْتُمْ).(1) در این هنگام حضرت به کلام امام صادق علیه السلام استناد می نمایند که ذی القعده نیز مانند ذی الحجه ماه حج است.(2)

نیز کافی از امام صادق علیه السلام روایت کرده که در پاسخ کسی که پرسید: «اگر متمتع گوسفند نیافت چه کند؟» فرمود:

قبل از روز هشتم و روز عرفه را روزه بگیرد.

شخصی پرسید: «حال اگر در همان ترويه که روز هشتم است تازه از راه رسیده باشد چه کند؟» فرمود:

سه روز بعد از ایام تشریق، روزه بگیرد.

شخصی پرسید: «حال اگر شتر بانش مهلت نداد که در مکه بماند، و این سه روز روزه را انجام دهد چه کند؟» فرمود:

روز حصبه و دو روز بعدش روزه بگیرد.

در ادامه راوی سؤال می کند: «روز حصبه کدام است؟» فرمود:

روزی که کوچ می کند.

پرسیدند: «آیا روزه بگیرد در حالی که مسافر است؟» فرمود:

بله مگر در روز عرفه مسافر نبود؟ ما اهل بیت فتوامان این است و دلیل ما

ص: 242


1- بقره، آیه 196.
2- محمدبن مسعود عیاشی، پیشین، ج 1، ص 92؛ سیدهاشم بحرانی، البرهان في تفسير القرآن، پیشین، ج 1، ص 424؛ سید عبد الاعلی موسوی سبزواری، مواهب الرحمان في تفسير القرآن، ج 3، ص 194.

قرآن است که می فرماید: (فَصِیامُ ثَلاثَهِ أَیّامٍ فِی اَلْحَجِّ) و منظورش در ذی الحجه است.(1)

ب)روشن شدن معنای واژه با استناد به فعل پیامبر صلی الله علیه و آله

آن حضرت گاهی برای تقریر مطلب و تسهیل در پذیرش و به دلایل مختلف دیگر به فعل رسول خدا صلی الله علیه و آله استناد می نمودند از جمله از امام کاظم علیه السلام درباره معنای کلمه «مسؤمین» در آیه (يُمْدِدْكُمْ رَبُّكُمْ بِخَمْسَةِ آلَافٍ مِنَ الْمَلَائِكَةِ مُسَوِّمِينَ) سؤال شد. ایشان در پاسخ فرمودند:

مراد خداوند از نشانه در این آیه عمامه است؛ یعنی نشانه آن ملائکه، این بود که عمامه بر سر داشتند.

ایشان در ادامه، برای تقریر کلام خویش به فعل پیامبر صلی الله علیه و آله استناد می کنند و می فرمایند:

اعتم رسول الله صلی الله علیه و آله فسد لها من بين يديه و من خلفه، رسول خدا عمامه به سر می گذاشتند و خداوند از پیش رو و پشت سر از ایشان مراقبت می کردند.

در پی این مطلب می فرمایند:

وَ اِعْتَمَّ جَبْرَئِیلُ فَسَدَلَهَا مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ؛(2) جبرئیل نیز عمامه بر سر می گذارد و خداوند از پیش رو و پشت سر از او مراقبت می کند.

«مسومین» سه بار در قرآن تکرار شده است. این کلمه هم می تواند اسم فاعل باشد و هم اسم مفعول بعضی از قاریان مانند عاصم، ابن کثیر و ابوعمرو، «مسومین» را به صیغه فاعل و دیگران آن را به صیغه مفعول خوانده اند.(3) اگر به

ص: 243


1- سید محمد باقر، موسوی همدانی، ترجمه تفسیر المیزان، ج 2، ص 124.
2- شیخ حسن فرزند شیخ طبرسی، مکارم الأخلاق، ص 119 ؛ محمد تقی بن مقصودعلی، مجلسی، روضة المتقين في شرح من لا يحضره الفقیه، تحقيق حسین موسوی کرمانی، و علی پناه اشتهاردی ، ج علیه السلام، ص 636.
3- علی اکبر قرشی بنایی، قاموس قرآن، ج 3، ص 356

صیغه مفعول باشد، یعنی نشان دار یا فرستاده و چنانچه به صیغه فاعل باشد، به معنای علامت گذارنده است که ملائکه در جنگ بدر علامت داشتند. (1)

ج)روش تفسیری اجتهادی

روش اجتهادی از روش های تفسیری است که جایگاه ویژه ای دارد، در میان مذاهب کلامی (شیعه، معتزله و اشاعره)، برخوردهای متفاوتی با آن شده و معانی مختلفی از آن ارائه گردیده است.

ص: 244


1- نمونه های دیگر از تفسیر قرآن به سنت: سَأَلْتُ مَوْلاَنا أَبَا اَلْحَسَنِ مُوسَی بْنَ جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَنْ قَوْلِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ (یَعْلَمُ اَلسِّرَّ وَ أَخْفی) قَالَ فَقَالَ لِی سَأَلْتُ أَبِی قَالَ سَأَلْتُ جَدِّی قَالَ سَأَلْتُ أَبِی عَلِیَّ بْنَ اَلْحُسَیْنِ قَالَ سَأَلْتُ أَبِی اَلْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ قَالَ سَأَلْتُ اَلنَّبِیَّ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ عَنْ قَوْلِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ (یَعْلَمُ اَلسِّرَّ وَ أَخْفی) قَالَ سَأَلْتُ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَأَوْحَی إِلَیَّ أَنِّی خَلَقْتُ فِی قَلْبِ آدَمَ عِرْقَیْنِ یَتَحَرَّکَانِ بِشَیْءٍ مِنَ اَلْهَوَی فَإِنْ یَکُنْ فِی طَاعَتِی کَتَبْتُ لَهُ حَسَنَاتٍ وَ إِنْ یَکُنْ فِی مَعْصِیَتِی لَمْ أَکْتُبْ عَلَیْهِ شَیْئاً حَتَّی یُوَاقِعَ اَلْخَطِیئَهَ فَاذْكُرُوا اللَّهَ عَلَی مَا أَعْطَاكُمْ أَیُّهَا الْمُؤْمِنُونَ (بحار الانوار ج 68 ص 250) سالت موسی بن جعفر علیهماالسلام عن قول الله-عز و جل- (إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلي أَهْلِها) فَقَالَ هَذِهِ مُخَاطَبَهٌ لَنَا خَاصَّهً أَمَرَ اَللَّهُ-تبارک و تعالی- کُلَّ إِمَامٍ مِنَّا أَنْ یُؤَدِّیَ إِلَی اَلْإِمَامِ اَلَّذِی بَعْدَهُ وَ یُوصِیَ إِلَیْهِ ثُمَّ هِیَ جَارِیَهٌ فِی سَائِرِ اَلْأَمَانَاتِ. [وَ لَقَدْ حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ أَبِیهِ : أَنَّ عَلِیَّ بْنَ اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِمَا السَّلاَمُ قَالَ لِأَصْحَابِهِ عَلَیْکُمْ بِأَدَاءِ اَلْأَمَانَهِ فَلَوْ أَنَّ قَاتِلَ [أَبِیَ] اَلْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ اِئْتَمَنَنِی عَلَی اَلسَّیْفِ اَلَّذِی قَتَلَهُ [بِهِ] لَأَدَّیْتُهُ إِلَیْهِ] (عبدعلی بن جمعه عروسی حویزی، پیشین، ج 1، ص 49؛ شیخ صدوق، معاني الأخبار، ص 108؛ محمدباقر، مجلسی، بحارالانوار لدرر الاخبار الائمة الاطهار :؛ محمدبن محمدرضا قمی مشهدی، تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب، ج 3، ص 435 ؛ محمد صادقی تهرانی، پیشین، ج7، ص 130؛ علی رضا صابری یزدی، الحكم الزاهرة، ترجمه محمدرضا انصاری محلاتی، ، ص 672)؛ حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْفُضَیْلِ عَنْ أَبِی اَلْحَسَنِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ : اَلْمُؤَذِّنُ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ یُؤَذِّنُ أَذَاناً یَسْمَعُ اَلْخَلاَئِقُ کُلُّهَا و الدليل على ذلك قول الله عز و جل في سورة براءة (وَ أَذانٌ مِنَ اللّهِ وَ رَسُولِهِ) فَقَالَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ : کُنْتُ أَنَا اَلْأَذَانَ فِی اَلنَّاسِ. (على بن ابراهیم، قمی، تفسیر قمی، ج 1، ص 231؛ عن أبي الحسن علیه السلام، في قوله تعالى: (سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ)، قال: «سأل رجل عن الأوصياء، و عن شأن ليلة القدر و ما يلهمون فيها؟ فقال النبي صلی الله علیه و آله: سألت عَنْ عَذَابٍ وَاقِع؛ ثُمَّ کَفَرَت بِأَنَّ ذَلِکَ لاَ یَکُونُ فَإِذَا وَقَعَ فَلَیْسَ لَهُ دَافِعٌ ( مِنَ اَللّهِ ذِی اَلْمَعارِجِ) قَالَ: تَعْرُجُ اَلْمَلائِکَهُ وَ اَلرُّوحُ فِی صُبْحِ لَیْلَهِ اَلْقَدْرِ إِلَیْهِ مِنْ عِنْدِ اَلنَّبِیِّ صلی الله علیه و آله وَ اَلْوَصِی علیه السلام» (البرهان في تفسير القرآن، پیشین، ج5، ص: 483؛ نَوَادِرُ اَلرَّاوَنْدِیِّ ، بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ آبَائِهِ: قَالَ: سُئِلَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ عَنْ قَوْلِهِ تَعَالَی: وَ رَتِّلِ اَلْقُرْآنَ تَرْتِیلاً قَالَ بَیِّنْهُ تِبْیَاناً وَ لاَ تَنْثُرْهُ نَثْرَ اَلرَّمْلِ وَ لاَ تَهُذَّهُ هَذَّ اَلشِّعْرِ قِفُوا عِنْدَ عَجَائِبِهِ وَ حَرِّکُوا بِهِ اَلْقُلُوبَ وَ لاَ یکُونُ هَمُّ أَحَدِکُمْ آخِرَ اَلسُّورَهِ (محمدباقر، مجلسی، پیشین، ج 89 ص 215).

تفسير اجتهادی مورد نظر در این پژوهه، به معنای استنباط و فهم معارف و احکام قرآن با استفاده از آیات قرآن، روایات، قراین عقلی، لغت، ادبیات و ... با داشتن صلاحیت برای تفسیر است.

امام کاظم علیه السلام و استفاده از روش تفسير اجتهادی

اشاره

در برخی موارد که سائل یا شنونده کلام، افرادی بودند که درک بالاتری نسبت به عموم مردم داشتند، ائمه : متناسب با سطح معرفتی مخاطبان خود، مطالب عمیق تری را در اختیار آنها قرار می دادند.

1.تفسیر عقلی

با تأمل در روایات تفسیری منقول از امام کاظم علیه السلام، می توان نمونه هایی از تفسیر عقلی را در کلام آن حضرت مشاهده کرد؛ از جمله:

1-1- الْحَسَنُ بْنِ رَاشِدٍ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ موسی علیه السَّلَامَ وَ سُئِلَ عَنْ مَعْنَى قَوْلِ اللَّهِ (الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى) فَقَالَ اسْتَوْلَى عَلَى مَا دَقَّ وَ جَلَّ ؛ (1)

حسن بن راشد می گوید: از امام کاظم علیه السلام سؤال شد معنای (لرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى)(2) چیست؟ امام فرمود: مسلط است بر هر چه خرد باشد یا کلان.

لفظ جلاله الله به معنای شایسته و مستحق عبودیت از ماده اله گرفته شده، یعنی یگانه موجود حقیقی و نور محض که شایسته است هر موجودی او را ستایش کند و به فضیلت و فيض او اعتراف نماید. در اثر فیض وجود، به هر موجودی به همان قدر عبودیت ذاتی و تکوینی نسبت به ساحت آفریدگار عنایت خواهد داشت.

ص: 245


1- ابومنصور احمد بن علی طبرسی، الاحتجاج على أهل اللجاج، ج 2، ص 386؛ محمدبن علی، ابن بابویه(شیخ صدوق)، التوحید، ص 230؛ محمدبن يعقوب بن اسحاق، کلینی، پیشین، ج 1، ص 115؛ محمد بن علی، ابن بابویه (شیخ صدوق)، معاني الأخبار، ص 4.
2- طه، آیه 5.

عبودیت ذاتی، لازمه معبودیت ذاتی و صفت ربوبیت ساحت کبریایی است و جمله «اسْتَوْلَى عَلَى مَا دَقَّ وَ جَلَّ» تعریف به لازم صفت خلق و ربوبیت است که هر مربوب و آفریده ای، در حيطه قدرت و تدبیر ساحت آفریدگار خواهد بود و لازم آن عبودیت ذاتی است چه توأم با عبودیت ارادی باشد مانند قدسیان و ارواح قدسیه و بشر و یا سایر موجودات که عبودیت آنها ذاتی و تکوینی است و لازم آن معبودیت مقام ربوبی است.

سلسله موجودات که هر يك به قدر سهم خود از فیض وجود بهرمند می شوند، از انوار قدسیه و عالم شهادت و ملك و ملكوت و نظام جهان و عوالم دیگر، همه و همه در حیطه قدرت و قهر و تدبیر و استیلاء مقام کبریایی هستند و همه به ذات وجودی خودشان در مقام عبودیت و ستایش و سپاس از موهبت و نعمت وجود که آنها را فرا گرفته خواهند بود.(1)

2-1- از امام حسن عسکری علیه السلام روایت شده که امام کاظم علیه السلام فرمود:

إِنَّ اَللَّهَ خَلَقَ اَلْخَلْقَ فَعَلِمَ مَا هُمْ إِلَيْهِ صَائِرُونَ فأَمَرَهُمْ وَ نَهَاهُمْ فَمَا أَمَرَهُمْ بِهِ مِنْ شَيْءٍ فَقَدْ جَعَلَ لَهُمُ اَلسَّبِيلَ إِلَی اَلْأَخْذِ بِهِ وَ مَا نَهَاهُمْ عَنْهُ مِنْ شَیْءٍ فَقَدْ جَعَلَ لَهُمُ اَلسَّبِیلَ إِلَی تَرْکِهِ وَ لاَ یَکُونُونَ آخِذِینَ وَ لاَ تَارِکِینَ إِلاَّ بِإِذْنِهِ وَ مَا جَبَرَ اَللَّهُ أَحَداً مِنْ خَلْقِهِ عَلَی مَعْصِیَتِهِ بَلِ اِخْتَبَرَهُمْ بِالْبَلْوَی کَمَا قَالَ (لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً)(2)

حضرت در این روایت، با توجه به آیه (لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً)(3) بر مختار بودن انسان در انتخاب راه خیر و شر، به منظور آزمایش وی تأکید ورزیده اند، یعنی: ابتلا و اختیار هر يك از شما به واسطه ظهور و بروز احسن عمل هر يك از شما بندگان است و قول آن حضرت که فرمود: اخذ امر و ترك نهی از هر کس

ص: 246


1- سید محمد حسینی همدانی، درخشان پرتوی از اصول کافی، ج 3، ص 216.
2- الإحتجاج، پیشین، ج 2، ص 387.
3- هود، آیه 7

ممکن و میسر نیست الا به اذن ایزد تعالی و تقدس، اشاره و ایماست به تخلیت و علم رب العزه؛ یعنی واجب تعالی و تقدس آن کس را مخلی به طبع او و او را عالم و عارف به بد و نیکو هر چیز گرداند تا در قبول قول رسول و اطاعت امر و حکم قادر عالم او را اصلا عذر و سخن نماند.

3-1 - رؤیت خداوند با چشم یا قلب؟

عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ جَعْفَرٍ اَلْجَعْفَرِیِّ قَالَ: سَأَلَ رَجُلٌ یُقَالُ لَهُ عَبْدُ اَلْغَفَّارِ السمی [اَلسُّلَمِیُّ] أَبَا إِبْرَاهِیمَ مُوسَی بْنَ جَعْفَرٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ عَنْ قَوْلِ اَللَّهِ تَعَالَی ( ثُمَّ دَنا فَتَدَلّی فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنی) قَالَ أَرَی هَاهُنَا خُرُوجاً مِنْ حُجُبٍ وَ تَدَلِّیاً إِلَی اَلْأَرْضِ وَ أَرَی مُحَمَّداً رَأَی رَبَّهُ بِقَلْبِهِ وَ نُسِبَ إِلَی بَصَرِهِ فَکَیْفَ هَذَا فَقَالَ أَبُو إِبْرَاهِیمَ دَنا فَتَدَلّی فَإِنَّهُ لَمْ یَزَلْ عَنْ مَوْضِعٍ وَ لَمْ یَتَدَلَّ بِبَدَنٍ فَقَالَ عَبْدُ اَلْغَفَّارِ أَصِفُهُ بِمَا وَصَفَ بِهِ نَفْسَهُ حَیْثُ قَالَ دَنا فَتَدَلّی فَلَمْ یَتَدَلَّ عَنْ مَجْلِسِهِ إِلاَّ وَ قَدْ زَالَ عَنْهُ وَ لَوْ لاَ ذَلِکَ لَمْ یَصِفْ بِذَلِکَ نَفْسَهُ - فَقَالَ أَبُو إِبْرَاهِیمَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ إِنَّ هَذِهِ لُغَهٌ فِی قُرَیْشٍ إِذَا أَرَادَ رَجُلٌ مِنْهُمْ أَنْ یَقُولَ قَدْ سَمِعْتُ یَقُولُ قَدْ تَدَلَّیْتُ وَ إِنَّمَا اَلتَّدَلِّی اَلْفَهْمُ(1)

عبدالغفار سلمی از امام کاظم علیه السلام سؤال می کند که معنای آیه (ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَى)(2) چیست؟ در ادامه عرض کرد: که آیا در آنجا که پیامبر اقامت نمود، حضرت حق از حجاب و پرده ها بیرون آمده، حضرت محمد صلی الله علیه و آله او را به چشم دید یا آن که به قلب مشاهده نمود و نسبت رؤیت به بصر داد، این چگونه است؟

حضرت فرمود: «دَنا فَتَدَلّی فَإِنَّهُ لَمْ یَزَلْ عَنْ مَوْضِعٍ وَ لَمْ یَتَدَلَّ بِبَدَنٍ؛ نزدیک شد و نزدیک تر شد، او از هیچ موضعی جدا نشد و با بدن به چیزی نزدیک نگردید». عبدالغفار عرض کرد: «أَصِفُهُ بِمَا وَصَفَ بِهِ نَفْسَهُ حَیْثُ قَالَ دَنا فَتَدَلّی فَلَمْ

ص: 247


1- الإحتجاج، پیشین، ج 2، ص 386.
2- نجم، آیه 9.

یَتَدَلَّ عَنْ مَجْلِسِهِ إِلاَّ وَ قَدْ زَالَ عَنْهُ وَ لَوْ لاَ ذَلِکَ لَمْ یَصِفْ بِذَلِکَ نَفْسَهُ من» . همچو نفس آیه او را وصف می کنم که فرمود نزدیک شد... بنا بر این از جای خود تدلی نکرد جز آن که از آن جدا شد، وگرنه این گونه وصف نمی فرمود. امام علیه السلام فرمود: «کاربرد این لغت در قریش این گونه است که هر وقت کسی بخواهد بگوید شنیدم، می گوید: «تدلیت»، و معنای «تدلی» همان فهم است».(1) (تفسير لغوى در معنای مجازی)

2.تفسیر فقهی
بیان حکم فقهی و سپس استناد به آیه

عن علي بن جعفر عن أخيه موسى قال سألته عن أهل مکه هل يصلح لهم أن يتمتعوا في العمره إلى الحج قال: لا يصلح لأهل مكه المتعه، و ذلك قول الله (ذلِكَ لِمَنْ لَمْ يَكُنْ أَهْلُهُ حاضِرِي الْمَسْجِدِ الْحَرامِ)(2)

على بن جعفر فرزند امام صادق علیه السلام می گوید: «از برادرم امام کاظم علیه السلام سؤال کردم که آیا اهل مکه می توانند حج تمتع به جای آورند؟» ایشان در پاسخ فرمود: «اهل مکه نمی توانند حج تمتع انجام دهند زیرا خداوند متعالی در قرآن می فرماید: حج تمتع مختص افرادی است که در مکه زندگی نمی کنند».

در این روایت، امام کاظم علیه السلام ابتدا به سؤال فقهی پاسخ می دهند و سپس برای تثبیت کلام خویش به آیه ای از قرآن استناد می کنند. (3)

ص: 248


1- معنای فهم برای تدلی مجازی است؛ زیرا هر که قصد فهم چیزی را داشته باشد، به گوینده آن تدلی می کند (نزدیك می شود) تا کلامش را بفهمد و بشنود. تفاسیر متفاوتی برای این آیه آمده و در مرجع ضمیر اختلاف است. (نک: بحار، ج 3، ص 313 و 314)
2- سیدهاشم بحرانی، البرهان في تفسير القرآن، پیشین، ج 1، ص 198؛ محمد بن مسعود، عیاشی، پیشین؛ محمد باقر بن محمد تقی، مجلسی، پیشین، ج 21، ص 10.
3- نمونه های دیگر: عن أسامة بن حفص قیم موسی بن جعفر علیهما السلام قال قلت له سله عن رجل يتزوج المرأة و لم يسم لها مهرا قال: لها الميراث و عليها العدة و لا مهر لها - و قال: أما تقرأ ما قال الله في كتابه (إن طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ- وَ قَدْ فَرَضْتُمْ لَهُنَّ فَرِيضَةً فَنِصْفُ ما فَرَضْتُمْ). (محمدبن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج3، أبواب المهور باب 57؛ محمدباقر، مجلسی، پیشین، ج 23، ص 83، سیدهاشم بحرانی، البرهان في تفسير القرآن، پیشین، ج 1، 288؛ تفسير العياشي، پیشین). استفاده از آیه برای بیان حکم فروش عتق مملوک مدبر عن عمر بن يزيد قال كتبت إلى أبي الحسن علیه السلام أسأله عن رجل دبر مملوکه - هل له أن يبيع عتقه قال: كتب (کُلُّ اَلطَّعامِ کانَ حِلاًّ لِبَنِی إِسْرائِیلَ إِلاّ ما حَرَّمَ إِسْرائِیلُ عَلی نَفْسِهِ) (تفسير العياشي، ج 1، ص 185؛ سیدهاشم بحرانی، البرهان في تفسير القرآن، پیشین، ج 1، ص 298)
3.تفسیر باطنی
اشاره

با بررسی روایات تفسیری امام کاظم علیه السلام، معلوم می شود که ایشان افزون بر تفسير ظاهری قرآن، به معنای باطنی نیز توجه داشته اند که در این پژوهش از آن با عنوان «روش تفسیر باطنی» یاد شده است. در این روش تفسیری، به لغت، ادبیات، روایات و آیات دیگر قرآن استناد نمی شود؛ بلکه آیات بر اساس مستندات عرفانی، باطنی و رمزی تفسیر می گردد و بیش تر به تعیین و مرزبندی نمونه لفظ در خارج و مشخص کردن چارچوب های خارجی و عینی آن پرداخته می شود. زیرا در این مکتب تفسیری، قرآن کریم علاوه بر ظاهری دلربا، باطنی ژرف نیز دارد.

امام کاظم علیه السلام و نمونه هایی از تفسیر باطنی
1-3-نحوه عرضه اعمال بر پیامبر اکرم صل الله علیه و آله

از امام کاظم علیه السلام درباره آیه (اعْمَلُوا فَسَیَرَی اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ)(1) سؤال شد، ایشان فرمودند:

إِنَّ أَعْمَالَ اَلْعِبَادِ تُعْرَضُ عَلَی رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ کُلَّ صَبَاحٍ أَبْرَارَهَا وَ فُجَّارَهَا فَاحْذَرُوا(2) به درستی که اعمال بندگان - نیکان و بدکاران - هر صبح بر رسول خدا صلی الله علیه و آله عرضه می گردد، پس بر حذر باشید

ص: 249


1- توبه، آیه 105.
2- محمد بن حسن، صفار، پیشین، ج 1، ص 424.

باید دانست که آنچه خداوند برای رسول در نظر گرفته، بعد از رسول به امام تحویل داده می شود؛ لذا اعمال بندگان همان گونه که بر رسول عرضه می گردد بر امام نیز عرضه می شود.

2-3-لزوم پیوند ناگسستنی با امام

عن محمد بن الفضل قال سمعت العبد الصالح يقول (وَ الَّذِينَ يَصِلُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ) قال هو رحم آل محمد معلقه بالعرش، تقول: اللهم صل من وصلني و اقطع من قطعني و هي تجري في كل رحم؛(1)

محمد بن الفضل می گوید: درباره آیه (وَ الَّذِينَ يَصِلُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ) از عبد صالح (امام موسی بن جعفر علیهما السلام) شنیدم که فرمودند: پیوندی که بدان امر شده، پیوند با آل محمد است، آویخته بر عرش الهی که می گوید: خدایا با آنان که با من پیوند دارند بپیوند و با آنان که از من می گسلند، قطع کن.

همانطور که آمد، امام در این روایت، گستره مفهوم آیه را به روشنی تبیین می کند. هم چنین این گونه تفسیر امام از آیه، لزوم چنگ انداختن به دامن اهل بیت : را برای هر چه بیشتر آشنا شدن با اعماق قرآن نیز نشان میدهد. افزون بر آنچه آمد، با توجه به آن روزگار تاریك و حاکمیت جور و روزگار بریدن ها و گسستن ها از سر تهدید و یا تطمیع و ...، روایت بیانی است برای روشن ساختن جهتها و آگاهی دادن به چگونگی پیوستن ها و گسستن ها.(2)

3-3-بیان ولایت حضرت على علیه السلام با کمک شأن نزول آیه

محمد بن فضیل می گوید: از امام کاظم علیه السلام درباره آیه (إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ) سؤال کردم، حضرت فرمودند: «یَعْنِی جَبْرَئِیلَ عَنِ اَللَّهِ فِی وَلاَیَهِ عَلِیٍّ»

ص: 250


1- تفسیر عیاشی، ج 2، ص 208؛ البرهان في تفسير القرآن، پیشین، ج 2، ص 288- 289؛ مجلسی، پیشین، ج 15، ص 28؛ ملا محسن فيض صافی، پیشین، ج 1، ص 871
2- محمد علی مهدوی راد، آفاق تفسیر؛ مقالات و مقولاتی در تفسیر پژوهی، ص 273.

در واقع حضرت مصداق «رسول» را مشخص کردند که جبرئیل است و نیز مقول قول را که ولایت حضرت علی علیه السلام است؛ یعنی سخن جبرئیل در مورد ولايت و امامت حضرت على علیه السلام از جانب خداوند است. هم چنین می گوید: درباره آیه (وَ ما هُوَ بِقَوْلِ شاعِرٍ قَلِیلاً ما تُؤْمِنُونَ)، از حضرت سؤال کردم، حضرت فرمودند:

قَالُوا إِنَّ مُحَمَّداً کَذَّابٌ عَلَی رَبِّهِ وَ مَا أَمَرَهُ اَللَّهُ بِهَذَا فِی عَلِیٍّ فَأَنْزَلَ اَللَّهُ بِذَلِکَ قُرْآناً فَقَالَ إِنَّ وَلاَیَهَ عَلِیٍّ؛

کفار گفتند: محمد صلی الله علیه و آله درباره على علیه السلام به خدا دروغ بسته و خداوند او را به اظهار ولایت علی علیه السلام امر نکرده و مانند شعرا این چنین می کند. به همین دلیل خداوند تبارک و تعالی آیاتی را نازل کرد.

سپس فرمودند:

إِنَّ وَلاَیَهَ عَلِیٍّ (تَنْزِیلٌ مِنْ رَبِّ اَلْعالَمِینَ) (وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنا-مُحَمَّدٌ-بَعْضَ اَلْأَقاوِیلِ) (لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْیَمِینِ) (ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ اَلْوَتِینَ). ثُمَّ عَطَفَ فَقَالَ-إِنَّ وَلاَیَهَ عَلِیٍّ لَتَذْکِرَهٌ لِلْمُتَّقِینَ لِلْعَالَمِینَ وَ إِنّا لَنَعْلَمُ أَنَّ مِنْکُمْ مُکَذِّبِینَ وَ إِنَّ عَلَیْنَا لَحَسْرَهٌ عَلَی اَلْکافِرِینَ وَ إِنَّ وَلاَیَتَهُ لَحَقُّ اَلْیَقِینِ فَسَبِّحْ (یَا مُحَمَّدُ) بِاسْمِ رَبِّکَ اَلْعَظِیمِ یَقُولُ: اُشْکُرْ رَبَّکَ اَلْعَظِیمَ اَلَّذِی أَعْطَاکَ هَذَا اَلْفَضْلَ.

حضرت در این روایت، سبب نزول آیات را همان اتهام کفار نسبت به پیامبر صلی الله علیه و آله بیان می نمایند.

پس خدای تعالی برای رفع این اتهام و تأكید و مبالغه در این امر، آیه (تَنْزِیلٌ مِنْ رَبِّ اَلْعالَمِینَ) را نازل کرد و فرمود: «ان ولاية على علیه السلام تنزيل من رب العالمين ولو تقول علينا محمد صلی الله علیه و آله بعض الأقاويل... ».

سپس امام کاظم علیه السلام فرمودند:

ضمیر «هو» مقدر در «تنزیل» در آیه (تَنْزِیلٌ مِنْ رَبِّ اَلْعالَمِینَ)،(1) به ولایت حضرت على علیه السلام اشاره دارد.

ص: 251


1- حاقه، آیه 43.

آن گاه گفتار را با عطف ادامه داد و فرمود:

ولایت علی علیه السلام تذکره و یاد آوری متقین است؛ علی حسرت بر کافران و ولایت او حق اليقين است. پس به نام پروردگار بزرگت تسبیح گوی، یعنی پروردگار بزرگت را شکر کن که این فضل را به تو عطا کرده است.

از این حدیث معلوم شد که ضمير إِنَّهُ تَذْکِرَهٌ، و إِنَّهُ لَحَسْرَةٌ، و أَنَّهُ لَکَ اَلْیَقِینُ ، همه درباره ولایت و امامت حضرت علی علیه السلام است.

4-3-سیئه بودن بغض اهل بیت:

الكاظم علیه السلام فِی قَولِهِ تَعَالَی (بَلی مَنْ کَسَبَ سَیِّئَهً قَالَ: بُغضُنَا وَ أَحاطَتْ بِهِ خَطِیئَتُهُ) قَالَ: مَن شَرَکَ فِی دِمَائِنَا.(1)

مراد از سینه در این آیه هر نوع گناهی است؛ اما حضرت می فرماید: «مراد از آن بغض اهل بیت : است» و از این جا معلوم می شود مصداق اکمل آن بغض اهل بیت : است اما در گناهان دیگر نیز جاری می-شود و از باب جری است.(2)

ص: 252


1- علامه مجلسی، پیشین، ج 24، ص 44
2- نمونه های دیگر از تفسیر باطنی: امامت امانت الهی: حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ اَلْبَرْقِیُّ ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبِی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ ، عَنْ أَبِیهِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ یُونُسَ بْنِ عَبْدِ اَلرَّحْمَنِ قَالَ: سَأَلْتُ مُوسَی بْنَ جَعْفَرٍ عَلَیْهِما اَلسَّلاَمُ عَنْ قَوْلِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- (إِنَّ اَللّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا اَلْأَماناتِ إِلی أَهْلِها) فَقَالَ: هَذِهِ مُخَاطَبَهٌ لَنَا خَاصَّهً أَمَرَ اَللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی کُلَّ إِمَامٍ مِنَّا أَنْ یُؤَدِّیَ اَلْإِمَامَ اَلَّذِی بَعْدَهُ و یُوصِیَ إِلَیْهِ، ثُمَّ هِیَ جَارِیَهٌ فِی سَائِرِ اَلْأَمَانَاتِ- وَ لَقَدْ حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ أَبِیهِ أَنَّ عَلِیَّ بْنَ اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِمَا اَلسَّلاَمُ قَالَ لِأَصْحَابِهِ: عَلَیْکُمْ بِأَدَاءِ اَلْأَمَانَهِ فَلَوْ أَنَّ قَاتِلَ اَلْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ عَلَیْهِما اَلسَّلاَمُ اِئْتَمَنَنِی عَلَی اَلسَّیْفِ اَلَّذِی قَتَلَهُ بِهِ لَأَدَّیْتُهُ إِلَیْهِ (محمد بن علی بن بابویه، معاني الأخبار، پیشین، ص107) امامت رحمت الهی بر مردم: مُحَمَّدِ بْنِ فُضَیْلٍ عَنْ أَبِی اَلْحَسَنِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ : فِی قَوْلِهِ: (وَ لَوْ لا فَضْلُ اَللّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ) قَالَ اَلْفَضْلُ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ رَحْمَتُهُ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ علیه السلام (مجلسی، پیشین، ج 9، ص81؛ سیدهاشم بحرانی، البرهان في تفسير القرآن، پیشین، ج 1، ص 398. محمدبن مسعود عیاشی، پیشین، ج 1، ص 261؛ علامه مجلسی، پیشین، ج 35، ص 423؛ عزیزالله عطاردی قوچانی، مسندالامام الكاظم أبي الحسن موسی بن جعفر علیهما السلام، ج 2، ص 13) پیوند با امام از طریق کمک مالی: إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِی إِبْرَاهِیمَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: (مَنْ ذَا اَلَّذِی یُقْرِضُ اَللّهَ قَرْضاً حَسَناً فَیُضاعِفَهُ لَهُ وَ لَهُ أَجْرٌ کَرِیمٌ) . قَالَ: نَزَلَتْ فِی صِلَهِ اَلْإِمَامِ. (محمدبن مسعود عیاشی، پیشین، ج 1، ص 131.) ائمه هادیان بشر: أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِی اَلْحَسَنِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ : فِی قَوْلِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ (وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اِتَّبَعَ هَواهُ بِغَیْرِ هُدیً مِنَ اَللّهِ) یَعْنِی مَنِ اِتَّخَذَ دِینَهُ رَأْیَهُ بِغَیْرِ هُدًی مِنْ أَئِمَّهِ اَلْهُدَی .
4.تفسير ظاهری
اشاره

با تأمل در روایات تفسیری منقول از امام کاظم علیه السلام، می توان نمونه هایی از تفسير ظاهری را در کلام آن حضرت مشاهده کرد؛ از جمله:

1-4-بیان معنای آیه

عیاشی از سماعه بن مهران نقل می کند که از امام کاظم علیه السلام سؤال کردم مراد خداوند از آیه (فَإِنْ طِبْنَ لَكُمْ عَنْ شَيْ ءٍ مِنْهُ نَفْساً فَكُلُوهُ هَنِيئاً مَرِيئاً)(1) اگر آنها چیزی از آن را با رضایت خاطر به شما ببخشند، حلال و گوارا مصرف کنید! چیست؟ حضرت در پاسخ می فرماید:

یَعْنِی بِذَلِکَ أَمْوَالَهُنَّ اَلَّتِی فِی أَیْدِیهِنَّ مِمَّا مَلَکْنَ؛(2) مراد خداوند از آن اموالی است که در دست آنهاست، از چیزهایی که مالک آن هستند.

در این روایت، امام کاظم علیه السلام مراد از «شَيْ ءٍ مِنْهُ نَفْساً» را به اموالی که زن مالک آنهاست تفسیر می کنند و در سایه این معنا، حکم فقهی موضوع را نیز روشن می نمایند.

2-4-نحوه استفاده از اموال يتيمان

سماعه از امام کاظم علیه السلام درباره معنای آیه (وَ إِنْ تُخالِطُوهُمْ)(3) سؤال می کند و ایشان می فرماید:

این آیه درباره يتيمان است؛ منظور خداوند این است که؛ إذا كان الرجل يلي

ص: 253


1- نساء، آیه 4.
2- محمدبن مسعود، عیاشی، پیشین، ج 1، ص 219؛ علامه مجلسی، پیشین، ج 23، ص 83؛ البرهان في تفسير القرآن، پیشین، ج 1، ص 341.
3- بقره، 220.

یَتَامَی وَ هُوَ فِی حَجْرِهِ، فَلْیُخْرِجْ مِنْ مَالِهِ عَلَی قَدْرِ مَا یُخْرِجُ لِکُلِّ إِنْسَانٍ مِنْهُمْ فَیُخَالِطُهُمْ فَیَأْكُلُونَ جَمِیعاً؛ اگر در خانه کسی یتیم زندگی می کند، باید به اندازه متعارف از مال او خرج نماید به این صورت که به مقدار متعارف از اموال او را با اموال خود در آمیزند و با هم خرج کنند.

حضرت در ادامه می فرماید:

وَ لاَ یَرْزَأَنَّ مِنْ أَمْوَالِهِمْ شَیْئاً، فَإِنَّمَا هُوَ نَارٌ؛(1) نباید در استفاده از اموال او زیاده روی کند که این آتش است (باعث ورود به آتش است ).

در این روایت، امام کاظم علیه السلام ابتدا مرجع ضمير «هم» را مشخص می کنند؛ سپس توضیحاتی درباره آیه بیان می نمایند.(2)

5.تفسیر تاریخی
سیر تحریم خمر

محمد بن فضیل از امام کاظم علیه السلام درباره معنای آیه (لا تَقْرَبُوا اَلصَّلاهَ وَ أَنْتُمْ سُکاری حَتّی تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ):(3) در هنگام مستی به نماز نزیک نشوید تا زمانی که بدانید چه می گویید، سؤال می کند؛ حضرت در پاسخ می فرماید:

هَذَا قَبْلَ أَنْ یُحَرَّمَ اَلْخَمْرُ؛(4) این آیه مربوط به قبل از زمان حرام شدن شراب است.

ص: 254


1- علامه مجلسی، پیشین، ج 16، ص 121، البرهان في تفسير القرآن، پیشین، ج 1، ص213.
2- نمونه های دیگر: تفسير قول لين: مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی عُمَیْرٍ قَالَ: قُلْتُ لِمُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ عَلَیْهِمَا السَّلاَمُ أَخْبِرْنِی عَنْ قَوْلِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لِمُوسَی وَ هَارُونَ (اِذْهَبٰا إِلیٰ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغیٰ `فَقُولاٰ لَهُ قَوْلاً لَیِّناً لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشیٰ) فَقَالَ أَمَّا قَوْلُهُ فَقُولاٰ لَهُ قَوْلاً لَیِّناً أَیْ کَنِّیَاهُ وَ قُولاَ لَهُ یَا أَبَا مُصْعَبٍ وَ کَانَ اِسْمُ فِرْعَوْنَ أَبَا مُصْعَبٍ اَلْوَلِیدَ بْنَ مُصْعَبٍ (علل-الشرائع، ج 1، ص 67). بیان مصداق آیه (مهم بودن نیت): عن أبي إبراهيم، قال: سألته عن الرجل يكون للرجل عنده المال أما ببيع أو بقرض فيموت و لم يقضه إياه، فيترك أيتاما صغارا فيبقى لهم عليه فلا يقضيهم، أيكون ممن يأكل مال اليتيم ظلما؟ قال: «إِذَا کَانَ یَنْوِی أَنْ یُؤَدِّیَ إِلَیْهِمْ فَلاَ» (محمد بن مسعود عیاشی، پیشین، ج 1، ص 225؛ مجلسی، ج 15، ص 121، البرهان في تفسير القرآن، پیشین، ج 1، ص 347)
3- نساء، آیه 43
4- عیاشی، پیشین، ج 1، ص 242؛ البرهان في تفسير القرآن، پیشین، ج 1، 370؛ ملا محسن فیض کاشانی، پیشین، ج 1، ص 357.

در این روایت، برای فرد سؤال پیش آمده و شاید شبهه که اگر خمر حرام است، پس چرا خداوند این گونه فرموده و امام با بیان سیر تاریخی تحریم خمر، مسأله را برای او توضیح می دهد. هم چنین حکم فقهی موضوع را نیز برای او روشن می نماید.

6.تفسير اعتقادی
1-6-نعمت برای برخی افراد نقمت است

عمر بن ابراهیم از امام کاظم علیه السلام درباره معنای آیه (سَنَسْتَدْرِجُهُم مِّنْ حَیْثُ لَا یَعْلَمُونَ)(1) سؤال کرد که ماهیت این کار چگونه است. امام در پاسخ فرمود:

یُجَدِّدُ لَهُمُ اَلنِّعَمَ مَعَ تَجْدِیدِ اَلْمَعَاصِی؛(2) هر چه بیشتر گناه کنند، خدا بیش تر به آنها نعمت می دهد.

خداوند متعال به انسان ها برای بازگشت مهلت می دهد؛ اگر افراد از این مهلت ها استفاده نمایند و باز گردند خداوند آنها را رها می نماید؛ اما اگر بازنگشتند خداوند از ابزارهای تلخ برای بازگرداندن آنها استفاده می کند؛ اگر در این مرحله نیز بازنگردند، زمینه برای رهایی آنها از ناحیه خداوند متعالی فراهم می شود و ممکن است در این مرحله خداوند آنها را رها نماید. اگر افراد با مشکلاتی که در اثر رهایی از ناحیه خداوند برای آنها پیش می آید نیز باز نگردند، در مرحله بعد ممکن است نوبت به عذاب استدراج برسد. عذاب استدراج به این شکل است که خداوند به تدریج ریشه آنها را خشک می نماید. حضرت می فرماید:

عذاب استدراج که خداوند متعال در این آیه از آن سخن فرموده، مراد

ص: 255


1- اعراف، آیه 182.
2- عده ای از علما، الأصول الستة ص124.

مرحله آخر عذاب است؛ به این شکل که وقتی فردی که مستوجب عذاب استدراج شده گناه می کند، خداوند به او نعمت می دهد و هر بار که گناه جدیدی مرتکب می شود، خداوند نعمت جدیدی به او می دهد و هر چه فرد بیش تر گناه کند، خداوند بیشتر به او نعمت می دهد تا فرد به این نعمت ها مشغول گردد و ناگهان خداوند او را غافل گیر می نماید و مجازات می کند.

2-6-ائمه وظایفی دارند که شیعیان ندارند و بر عکس

حسن بن على الوشاء از امام کاظم علیه السلام نقل می کند که فرمودند:

عَلَی اَلْأَئِمَّهِ مِنَ اَلْفَرَائِضِ مَا لَیْسَ عَلَی شِیعَتِهِمْ وَ عَلَی شِیعَتِنَا مَا لَیْسَ عَلَیْنَا؛ بر ائمه یک وظیفه لازمی است که بر شیعه آنها نیست و بر شیعه هم يك وظيفه لازمی است که بر عهده ما نیست. أَمَرَهُمُ اَللَّهُ أَنْ یَسْأَلُونَا فَقَالَ (فَسْئَلُوا أَهْلَ اَلذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ فَأَمَرَهُمْ أَنْ یَسْأَلُونَا)؛ خدای عزوجل به آنها فرمان داده که از ما بپرسند.

هم چنین ایشان می فرمایند:

وَ لَیْسَ عَلَیْنَا اَلْجَوَابُ إِنْ شِئْنَا أَجَبْنَا وَ إِنْ شِئْنَا أَمْسَکْنَا؛(1) پاسخ بر ما واجب نیست؛ اگر خواهیم پاسخ دهیم و اگر خواهیم دم بنديم.

امام در این روایت، با استفاده از آیات، به بیان وظایف امام و مأموم می پردازد و در واقع برای اثبات کلام خویش به قرآن استناد می نماید.

7.تفسیر لغوی
اشاره

در مواردی از روایات، تفسیر ائمه : مشاهده می شود که ظاهر آیه، روشن

ص: 256


1- محمد بن حسن صفار، پیشین، ج 1، ص 43.

به نظر آمده، گویی مخاطب به توضیح بیشتر نیازی ندارد، بلکه با بیان معنا و مفهوم واژگان دشوارنمای آن، مفهوم آیه برای او آشکار می شده است. بیان معنای یک واژه نیز گاهی در حد یاد کرد واژهای مرادف با مفهومی روشن تر از آن انجام می گرفته و در مواردی هم با بیان معنای واژه دشوار نما و افزودن برخی توضیحات تکمیلی مربوط به جزئیات معنایی آن، صورت می پذیرفته است.

در این جا مراد از تفسیر لغوی و واژگان، مفهومی عام است که تفسیر واژه با بیان مصادیق آن را نیز شامل می گردد؛ پدیده ای که در روایات تفسیر، نمونه های بسیاری دارد. این گونه روایات را می توان در همان حد «ترجمه» یا «ترجمه و توضیح» به شمار آورد.(1)

با تأمل در روایات تفسیری منقول از امام کاظم علیه السلام، می توان نمونه هایی از تفسير لغوی را در کلام آن حضرت مشاهده کرد؛ از جمله:

1-7-واژه «يعدلون»

على بن جعفر از ابو ابراهیم (مراد امام کاظم علیه السلام) روایت می کند: «لِکُلِّ صَلاَهٍ وَقْتَانِ وَقْتُ یَوْمِ اَلْجُمُعَهِ زَوَالُ اَلشَّمْسِ؛ هر یک از نمازهای روزانه دو وقت دارد اما وقت نماز جمعه زوال شمس است».

سپس ایشان این آیه را تلاوت می نمایند (اَلْحَمْدُ لِلّهِ اَلَّذِی خَلَقَ اَلسَّماواتِ وَ اَلْأَرْضَ وَ جَعَلَ اَلظُّلُماتِ وَ اَلنُّورَ ثُمَّ اَلَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ یَعْدِلُونَ)؛(2) ستایش برای خداوندی است که آسمانها و زمین را آفرید و ظلمتها و نور را پدید آورد، اما کافران برای پروردگار خود، شريك و شبیه قرار می دهند (با این که دلايل توحید

ص: 257


1- علی اکبر رستمی، آسیب شناسی و روش شناسی تفسیر معصومان ج 1 ص 189
2- الأنعام، آیه 1.

و یگانگی او، در آفرینش جهان آشکار است)!(1) و می فرمایند: «یَعْدِلُونَ قَالَ یَعْدِلُونَ بَیْنَ اَلظُّلُمَاتِ وَ اَلنُّورِ وَ بَیْنَ اَلْجَوْرِ وَ اَلْعَدْلِ؛(2) که نور و ظلمت و جور و عدل را برابر می دانند».

امام در این فقره، واژه «يعدلون» را معنا می کند و مراد خداوند از این واژه را برای افراد بیان می فرماید.

2-7-واژه « ساهون»

از امام کاظم علیه السلام درباره معنای واژه «ساهون» در آیه (اَلَّذِينَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونَ) سؤال شد. ایشان فرمودند: «هُوَ اَلتَّضْیِیعُ»(3) یعنی ضایع کردن. حضرت در این روایت، به معنای واژه «ساهون» اکتفا کرده اند.

در مکتب تفسیری اهل بیت ، برای تفسیر آیات قرآنی از لغت عرب استفاده می شده است؛ اما این گونه نبوده که برای تفسیر واژه های قرآن به شعر جاهلی استناد نمایند.(4) و (5)

ص: 258


1- ناصر، مکارم شیرازی، ترجمه قرآن
2- على بن جعفر، عريضی، مسائل علي بن جعفر و مستدركاتها، ص 347؛ محمد بن مسعود، عیاشی، پیشین، ج 1، ص 354، ح 4.
3- کافی، پیشین، ج 3، ص 268.
4- سهراب مروتی، پژوهشی پیرامون تاریخ تفسیر قرآن، ص 278
5- نمونه های دیگر: واژه «محصنات» عن عبد صالح قال سألناه عن قوله: (وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُمْ) ما هن و ما معنى إحصانهن قال: هن العفائف من نسائهم. (علامه مجلسی، پیشین، ج 21، ص 91) البرهان في تفسير القرآن، پیشین، ج 1، ص 449. ملا محسن فیض کاشانی، پیشین، ج 1، ص 424 عیاشی، پیشین، ج 1، ص 296). واژه « طمس» قال علي بن إبراهيم في قوله (وَ قَالَ مُوسَی رَبَّنَا إِنَّکَ ءَاتَیْتَ فِرْعَوْنَ وَ مَلَأَهُ زِینَهً ای ملکا وَ أَمْوَالاً فِی الْحَیَوهِ الدُّنْیَا- رَبَّنَا لِیُضِلُّواْ عَن سَبِیلِکَ أَیْ یَفْتِنُوا اَلنَّاسَ بِالْأَمْوَالِ وَ اَلْعَطَایَا- لِیَعْبُدُوهُ وَ لاَ یَعْبُدُوکَ رَبَّنَا اِطْمِسْ عَلی أَمْوالِهِمْ أَیْ أَهْلِکْهَا وَ اشْدُدْ عَلَی قُلُوبِهِمْ فَلاَ یُؤْمِنُواْ حَتَّی یَرَوُاْ الْعَذَابَ الْأَلِیمَ)فقال الله عز و جل (قَدْ أُجِيبَتْ دَعْوَتُكُمَا فَاسْتَقِيمَا - وَ لا تَتَّبِعانِّ سَبِيلَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ) أي لا تتبعا طريق فرعون و أصحابه. (على بن ابراهيم، قمی، تفسیر القمی، پیشین، ج 1، ص 315)

نتیجه

روایات تفسیری که از آن حضرت بر جای مانده، نشان می دهد که امام کاظم علیه السلام در تفسیر قرآن، به سراغ خود قرآن و سنت رسول خدا صلی اللهعلیه و آله و سایر اهل بیت : رفته اند که امروزه از این روش ها، با عنوان « تفسیر قرآن به قرآن» و« تفسیر قرآن به سنت و روایت » یاد می کنند.

امام کاظم علیه السلام افزون بر «تفسیر نقلی»، از استدلال ها و براهین قطعی و عقلی و الهامات غیبی نیز در تفسیر قرآن استفاده کرده اند. امروزه از این روش ها، با عنوان « تفسیر نقلی» و « تفسیر باطنی» یاد می کنند.

با بررسی روایات تفسیری امام کاظم علیه السلام، روشن شد که آن حضرت بر این باور هستند که قرآن کریم، افزون بر ظواهر، دارای باطن نیز هست. حدود یک سوم از روایات ایشان، روایاتی هستند که به تفسیر باطن و تأويل قرآن اختصاص دارد. جامعه شناسی زندگی عصر امام کاظم علیه السلام و شناسایی اوضاع سیاسی - اجتماعی حاکم بر آن عصر، تا حد زیاد و به میزان قابل قبولی، پرده از این راز بر می دارد.

اکثر روایات باطنی مربوط به بحث امامت است. امامت در اندیشه اسلامی، جایگاهی بلند دارد و به لحاظ زمانی، هم زمان با طرح رسالت و گسترش اسلام ناب محمدی است.

پس از شهادت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، امامت هرگز جایگاه اصلی خود را پیدا نکرد و مردم از حکومت راستین در تاریخ اسلام بی بهره ماندند. ولی امامان در هر زمان و مکان، به فراخور اوضاع زمانه، جایگاه اصیل امامت را به مردم گوشزد می کردند. با توجه به جامعه عصر امام کاظم علیه السلام و موضع گیری های ایشان و نیز با توجه به موضع حاکمان علیه آن بزرگوار، می توان گفت که امام در جایگاه امامت، به مسأله ای فراتر از تبیین و تبلیغ امامت همت گماشتند.

ص: 259

منابع

*قرآن کریم، ترجمه مکارم شیرازی.

1. ابن بابویه، محمدبن على، التوحید، قم: جامعه مدرسین، 1398 ق.

2. ابن بابویه، محمدبن علی، علل الشرائع، قم: کتابفروشی داوری، 1385 ش.

3. ابن بابویه، محمدبن علی، معانی الاخبار، قم: انتشارات جامعه مدرسین، 1361ش.

4. ابن کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمرو، تفسير القرآن العظيم (ابن کثیر)، تحقيق: محمد حسین شمس الدين بيروت: دار الكتب العلميه، 1419 ق.

5. بحرانی، سیدهاشم، البرهان في تفسير القرآن، تهران: بنیاد بعثت، 1416ق.

6. بروجردی، سید محمد ابراهیم، تفسیر جامع، تهران: انتشارات صدر، 1366ش.

7. جواهری، سید محمد حسن، پرسمان علوم قرآنی، قم: دفتر تبلیغات اسلامی، 1385.

8. حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، قم: مؤسسه آل البيت :، 1409ق.

9. حسینی همدانی، سیدمحمد، درخشان پرتوی از اصول کافی، قم: چاپخانه علمیه، 1363ش

10. رستمی، علی اکبر، آسیب شناسی و روش شناسی تفسیر معصومان :، بی جان کتاب مبین، 1380ش.

11. زرکشی، محمدبن عبد الله، البرهان في علوم القرآن، بیروت: دار المعرفه، 1410ق.

12. شیخ صدوق، معاني الأخبار، قم: انتشارات جامعه مدرسین، 1361 ش.

13. صابری یزدی، علی رضا، الحكم الزاهرة، ترجمه محمدرضا انصاری محلاتی، قم: مرکز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ دوم، 1375 ش.

ص: 260

14. صادقی تهرانی، محمد، الفرقان في تفسير القرآن بالقرآن، قم: فرهنگ اسلامی، 1365ش.

15. صفار، محمد بن حسن بن فروخ، بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلی الله علیه و آله، تحقيق کوچه باغی و محسن بن عباسعلی، قم: مکتبه آیه الله المرعشي النجفی، 1404ق.

16. طبرسی، ابو منصور احمد بن علی، الاحتجاج على أهل اللجاج، مشهد: مرتضی، 1403ق.

17. طبرسی، حسن بن فضل، مكارم الأخلاق، قسم: شریف رضی، چاپ چهارم، 1370ش.

18. عده ای از علماء، الأصول الستة، قم، دار الشبستری للمطبوعات، چاپ اول، 1363ش.

19. عروسی حویزی، عبدعلی بن جمعه، تفسیر نورالثقلین، تحقیق سیدهاشم رسولی محلاتی، قم: انتشارات اسماعیلیان، چاپ چهارم، 1415ق.

20. عريضي، على بن جعفر، مسائل علي بن جعفر و مستدرکاتها، قم: مؤسسة آل۔ البيت : چاپ اول، 1409 ق.

21. عطاردی قوچانی، عزیر الله، مسندالامام الكاظم أبي الحسن موسی بن جعفر علیهما السلام، مشهد: الموتمر العالمي الامام الرضا علیه السلام، 1409ق.

22. عیاشی، محمدبن مسعود، التفسير، سیدهاشم رسولی محلاتی، تهران: چاپخانه علميه، 1380ش.

23. فیض کاشانی، ملا محسن، تفسیر صافی، حسین علیمی، تهران: الصدر، 1415ق.

24. قرشی بنایی، علی اکبر، قاموس قرآن، تهران: دار الکتب الاسلامیه، ششم، 1371ش.

25. قمی مشهدی، محمد بن محمدرضا، تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب، تحقیق حسین درگاه، تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامی، 1368ش.

26. قمی، علی بن ابراهيم، تفسير القمي، قم: دار الكتاب، چاپ سوم، 1404ق.

ص: 261

27. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار لدرر الاخبار الائمة الاطهار تراث العربی، 1403ق.

28. مجلسی، محمد تقی بن مقصودعلی، روضة المتقين في شرح من لا يحضره الفقيه تحقیق موسوی کرمانی، حسین و اشتهاردی علی پناه، قم: مؤسسه فرهنگی اسلامی کوشانبور، 1406 ق.

29. مروتی، سهراب، پژوهشی پیرامون تاریخ تفسیر قرآن، تهران: نشر رمز، 1381ش.

30. معرفت، محمدهادی، التفسير و المفسرون في ثوبه القشيب، مشهد: الجامعه الرضویه - للعلوم الاسلامیه، 1418ق.

31. موسوی سبزواری، سیدعبدالاعلى، مواهب الرحمان في تفسير القرآن، بیروت: مؤسسه اهل بیت ، چاپ دوم، 1409ق.

32. موسوی همدانی، سید محمد باقر، ترجمه تفسیر المیزان، قم: دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1374 ش.

33. مهدوی راد، محمد علی، آفاق تفسير؛ مقالات و مقولاتی در تفسیر پژوهی، تهران: هستی نما، 1382ش.

ص: 262

بررسی روایت پرداخت وجوهات بزرگان نیشابور به امام کاظم علیه السلام مرضيه شریفی

چکیده

وجوهات شرعیه، از اساسی ترین منابع مالی امامان به شمار می رود که در عصر امام کاظم علیه السلام، به دلیل گسترش سرزمین خلافت و گرویدن عده زیادی به تشیع، و تشکیل سازمان وکالت توسط ایشان، وجوهات از سراسر سرزمین های شیعه نشین توسط وکلا و یا مستقیما نزد امام فرستاده می شد. نیشابور از جمله شهرهای مهم ایران بود که در آن زمان، عده ای از بزرگان این شهر با گسیل نماینده ای، به پرداخت وجوهات به امام و گرفتن پاسخ چندین سؤال فقهی خود بر آمدند.

این نوشتار، با بررسی خبر یادشده در منابع کهن امامی که خبری بلند و طولانی است، ضمن بررسی سند و محتوای آن، به ریشه یابی آن می پردازد. گسترش روایت در منابع بعدی و اشتباهاتی که در این مسیر پیش آمده، از جمله موضوعاتی است که بدان توجه می شود.

واژگان کلیدی: نیشابور، موسی بن جعفر، شطيطه، محمد بن ابراهيم نیشابوری، وجوهات.

ص: 263

مقدمه

دوران امامت حضرت کاظم علیه السلام (148-183 ق)، عصر تثبیت حکومت عباسی به شمار می رفت و امام معاصر چهار خلیفه عباسی (مهدی، منصور، هادی و هارون) بود. سرزمین های اسلامی در این دوره، وسعت بسیاری یافت و اوضاع اقتصادی و معیشتی مردم، به سامان بود. شیعیان نیز وجوهات خویش را گاه خود نزد امام می بردند و یا توسط واسطه هایی به دست امام می رساندند.

امام نایب و وکیلانی برای شهرهای مختلف تعیین کردند تا شیعیان برای پرداخت وجوهات و برخی سؤالات شرعی خود از طریق آنان اقدام نمایند. امام در نیشابور نیز نماینده ای را تعیین نمودند تا ارتباط شیعیان به واسطه وی باشد. راویان زیادی احادیث امام کاظم علیه السلام را نقل کرده اند و از ایشان حدود 1200 حدیث به جا مانده که با توجه به اهمیت روایات ائمه : روایات امام کاظم علیه السلام نیز خالی از توجه نیست؛ زیرا پاسخ گوی بسیاری از مسائل فقهی، حقوقی، سیاسی، عبادی و ... است. روایتی که در این نوشتار بررسی خواهد شد، عملکرد بزرگان نیشابور برای ارسال وجوهات به امام را توصیف می کند و دارای اهمیت بسیار است. لذا در این پژوهش مطالعه و به آن دقيقا توجه می شود. در این روایت، امام سؤالات نیشابوریان را پاسخ داده اند و کراماتی از امام آشکار شده است. این نوشتار، در پی یافتن اصل روایت در کهن ترین منابع و پیگیری آن در منابع بعدی است. در این راه به بررسی سند روایت نیز پرداخته می شود. این موضوع چون بسیار ریز و جزئی است، پیشینه ای ندارد، اما در پژوهش های جدید، مقاله ای با عنوان «سیره اقتصادی امام کاظم علیه السلام نوشته آقای عرب موجود است که به صورت کلی، اوضاع اقتصادی آن زمان را بررسی کرده و راه متفاوتی را از این نوشتار پیموده است. این مقاله تنها يك روایت خاص را بررسی می کند تا میزان صحت و سقم آن و بستر پیدایش و گسترش آن را نشان دهد:

ص: 264

الف)بیان مختصری از روایت

روایت بزرگان نیشابور، از جمله روایاتی است که در منابع بسیاری به صورت مبسوط و طولانی آمده است و اهمیت خاصی نیز دارد؛ زیرا مربوط به موضوع منابع مالی امام کاظم علیه السلام و مقدار اموالی است که سالانه به ایشان می رسید. در این روایت امام، به مسائل دیگر در موضوعات نذر، طلاق، صدقه و... نیز پاسخ گفته اند. هم چنین روایت دربردارنده اوضاع سیاسی و دینی آن زمان، از جمله ادعای عبد الله بن افلح در موضوع امامت و اظهار کرامت از امام است مضمون روایت بدین شرح است:

عده ای از بزرگان نیشابور، مقداری از اموال خود را برای پرداخت وجوهات به امام صادق علیه السلام، جمع آوری کردند و با شنیدن خبر شهادت ایشان، اموال را که سی هزار دینار و پنجاه هزار درهم و هزار دست پارچه بود، همراه ابوجعفر محمد بن ابراهیم نیشابوری به مدینه فرستادند. شطیطه زنی از اهالی نیشابور نیز يك درهم و پنبه خامی که با دست خود بافته بود و مقدارش به اندازه چهار درهم می رسید، برای امام فرستاد. ابو جعفر با رسیدن به کوفه، از ابوحمزه ثمالی مشخصات امام را سؤال کرد، اما برایش قطعی نشد امام کیست و با رسیدن به مدینه، نزد عبدالله افطح رفت و از او سؤالات فقهی خود را پرسید؛ اما پاسخ آنها را درست نیافت. وی در حالی که سر در گم شده بود و در مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله به سر می برد، غلامی نزدش آمد و او را پیش امام کاظم علیه السلام برد. وی با دیدن کرامات امام، امامت ایشان را پذیرفت. امام به جز اموال شطيطه، اموال نیشابوریان را نپذیرفتند و برای شطیطه مالی را همراه کفنی فرستادند و زمان مرگ وی را نیز پیش بینی فرمودند. ابو جعفر با ایشان همراه بود تا زمان حج فرا رسد و بعد از مراسم حج، به نیشابور بازگشت. اموالی را که امام پس داده بود به صاحبانش باز گرداند که آنها به فطحیه گرویدند و امانت شطیطه را به وی داد و پیش بینی

ص: 265

امام در مورد مرگ او به وقوع پیوست و امام برای دفن و نماز وی حاضر شدند.(1)

ب)بررسی سند روایت

روایت بزرگان نیشابور در منابع، از دو طریق به صورت مرسل روایت شده است:

1. عثمان بن سعید از ابوعلي بن راشد(2)

2. داود بن کثیر رقی(3)

عثمان بن سعيد (م 265ق): العمري السمان (کسی که تاجر روغن بود) با کنیه اباعمرو، ثقه که در یازده سالگی خادم امام هادی علیه السلام بوده و وکیل امام حسن عسکری علیه السلام و حضرت صاحب العصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نیز بوده است.(4)

ابوعلی بن راشد: جزو راویان امام جواد علیه السلام و امام هادی علیه السلام بود.(5) ابوعلی جزو راویان ممدوح و طی نامه ای توسط امام هادی علیه السلام به جای حسین بن عبدربه به وکالت ایشان منصوب گردید.(6)

داوود بن کثیر رقی با کنیه ابواسحاق، فرزند کتیر بن ابی خلده راوی امام کاظم و امام رضا علیه السلام؛ رجالیان وی را ضعیف و فاسد المذهب می دانند که اغلب غلات روایات وی را نقل می کنند و وی را از ارکان خود به شمار می آورند. وی کتابی به نام الاهليجيه دارد.(7) ولی شیخ طوسی و کشی وی را تقه می دانند او تا زمان امام رضا علیه السلام نیز زنده بوده است.(8)

ص: 266


1- ابن حمزة الطوسی (م 560ق)، الثاقب في المناقب، ص 439
2- همان؛ ابن شهر آشوب، مناقب آل أبی طالب، ج3، ص409.
3- قطب الدين الراوندی، الخرائج و الجرائح، ج 1، ص 328.
4- رجال ابن داود، ص133؛ شیخ طوسى الأبواب (رجال الطوسی)، ص 401.
5- احمدبن محمدبن خالد برقی، رجال برقی، ص 57-58.
6- ابن داود الحلی، رجال ابن داود، ص132؛ علامه حلی، خلاصه الاقوال، ص303.
7- نجاشی، فهرست اسماء مصنفى الشيعه (رجال النجاشی)، ص 156.
8- علامه حلی، خلاصه الأقوال، ص 141.

ج)انتقال روایت در منابع

قدیم ترین گزارش این روایت، در سه کتاب الثاقب في المناقب ابن حمزه طوسی (م 560 ق)، الخرائج و الجرائح قطب الدین راوندی (م 573ق) و المناقب ابن شهر آشوب(م 588ق) ذکر شده و قبل از این سه کتاب، روایت در دیگر کتب حدیثی درج نشده است.

این روایت در کتب حدیثی قبل از قرن ششم، مانند کتب اربعه: اصول کافی (کلینی م 329ق)، من لایحضره الفقيه (شیخ صدوق م381ق)، الاستبصار و تهذیب الاحکام (شیخ طوسی، م 460ق) که همگی احادیث ائمه درباره مسائل فقهی و احکام شرع را جمع آوری کرده اند، یافت نشد؛ زیرا این کتاب ها به بحث صحت سند روایات، اهمیت خاصی داده و روایات درست و معتبر را در کتاب های خویش آورده اند. هم چنین کتاب های دیگر چون بصائرالدرجات نوشته محمد بن حسن صفار (م 298ق) بیان فضایل ائمه و پیامبر را دارند و المقنعه شیخ مفید(م 413ق). از مهم ترین کتاب های فقهی در آن زمان نیز از این روایت استفاده نکرده اند. هم چنین طبرسی نویسنده اعلام الوری(م 548ق) در کتاب خویش که شامل شرح حال زندگی نامه پیامبر صلی الله علیه و آله حضرت زهرا علیهاالسلام و ائمه : است و امامت و فضایل ائمه جزئی از فصل های کتابش است، اشاره ای به این روایت ندارد.

بعد از قرن ششم نیز نقلی وجود ندارد تا قرن نهم، نویسنده الصراط المستقيم (م 804ق) که کتابش مربوط به اثبات اصول عقاید و خصوصا در مورد امامت ائمه است، به طور خلاصه، تنها به رفتن جماعتی از خراسان نزد امام، اشکالات در امامت امام کاظم علیه السلام و داستان عبدالله افطح، گرفتن پول شطيطه و سلام رساندن به وی، و فلحيه شدن عده ای و پیش بینی امام در مورد شطيطه اشاره کرده است.(1) در قرن دهم نیز این روایت در کتب روایی و فقهی هم چون

ص: 267


1- على من محمد بن علی بن محمد بن يونس عاملی نباطی، الصراط المستقيم إلى مستحقي التقديم، ج 2، ص 191.

عوالی اللئالی ابن ابی جمهور(م بعد از 901ق) نیز یافت نشد.

اما به يك باره، با رشد و تقویت اخباری گری، کتب حدیثی و فقهی قرن یازدهم به این روایت توجه قرار کردند. شیخ حر عاملی (م 1104ق) با وجودی که در وسائل الشيعه 36 هزار روایت درباره احکام شرعی در تمام ابواب فقهی آورده و از احادیثی استفاده کرده که بزرگان حدیث به صحت آن اذعان داشتند، این روایت را نیاورده، اما در کتاب دیگر خود به نام اثبات الهداه (که در اثبات نبوت، امامت و بیان معجزات پیامبر و ائمه نوشته) آورده است.

چنان که بحرانی (م 1107ق) در مدینه المعاجز و هم چنین مجلسی (م 1110) در بحارالانوار، این روایت را منعکس کرده اند. سپس نوری (م 1320ق) در مستدرك الوسائل به تناسب در مجلدات مختلف، بخش هایی از روایت را نقل کرده است. کتب دیگری چون النجم الثاقب میرزا حسین نوری طبرسی (م 1320ق)، منتهی الامال شیخ عباس قمی، مکیال المکارم اصفهانی (م 1348 ق) و قاموس الرجال(تستری) نیز این روایت را با بیان مختلف آورده اند.

با بررسی های انجام شده، آشکار شد که این روایت در منابع موجود شیعی، تنها در همان سه کتاب الثاقب، المناقب، و الخرائج ذکر شده و کتب بعدی به واسطه این سه کتاب، روایت را به انحای مختلف نقل کرده اند. از میان این سه کتاب نیز بیشتر مناقب ابن شهر آشوب، مورد استفاده و رجوع منابع بعدی بوده است. رجوع نویسندگان به این کتاب را می توان به دلایل ذیل دانست:

1. در دسترس بودن بیش تر این کتاب؛

2. اهتمام ویژه به این کتاب در مقایسه با سایر کتب؛

3 جامع بودن روایت در این کتاب که تلفیقی از روایت دو کتاب دیگر است.

ص: 268

د)بررسی متنی روایت

روایت بزرگان نیشابور، طولانی و دقیق است که از طریق آن می توان پاسخ گوی برخی مسائل فقهی از جمله خمس و غیره بود. به دلیل قدمت كتاب الثاقب في المناقب نسبت به دو کتاب دیگر از طرفی و پرداختن به صورت گسترده طی هفت صفحه به این روایت، می توان اطلاعات آن را در چند محور دسته بندی کرد:

• اجتماع بزرگان نیشابور در عصر امام صادق علیه السلام.

• به منظور شناخت امام بعدی؛

• انتخاب ابو جعفر محمد بن ابراهیم نیشابوری به عنوان واسطه؛

• تهیه مقدار سی هزار دینار، پنج هزار درهم، هزار دست پارچه و لباس های گران قیمت

• حضور شطیطه همراه با يك درهم و پنبه ای که با دست خود بافته بود و ارزش آن به چهار در هم می رسید؛

• ناچیز قلمداد کردن مال شطيطه و گفتگو در شرم از بردن این اموال کم و پاسخ شطیطه؛

• قرار دادن پول او با پول موسى لؤلؤي؛

• قرار دادن پارچه او با پارچه برادران لخمی؛

• مهر و موم کردن سؤالات فقهی مردم؛

• رسیدن به کوفه و زیارت امام علی علیه السلام؛

• ملاقات با ابوحمزه و توصیفی از ویژگی های وی؛

• پاسخ گویی سؤالات حلال و حرام مردم توسط ابوحمزه؛

• شنیدن خبر شهادت امام صادق علیه السلام

• معین کردن سه وصی (منصور، عبدالله و موسی) بعد از خود؛

ص: 269

• نظر ابوحمزه درباره امام بعدی و تصریح به نام امام کاظم علیه السلام؛

• ادامه راه و رسیدن به مدینه و زیارت پیامبر صلی الله علیه و آله

• سؤال أبو جعفر نیشابوری از مردم مدینه در مورد امام بعدی و نشان دادن عبد الله افلح؛

• رفتن نزد عبدالله و ویژگی های او؛

• پرسیدن برخی سؤالات فقهی از او؛

• نارضایتی از پاسخ گویی وی؛

• رفتن به حرم پیامبر صلی الله علیه و آله و سردرگمی ابو جعفر نیشابوری؛

• آمدن غلام امام کاظم علیه السلام نزد وی و بردن محمد نزد امام؛

• پیش گویی امام در مورد سردرگمی ابوجعفر؛

• گرفتن اموال شطيطه از کیسه لخمیین و برداشتن پارچه؛

• پیش بینی امام در مورد مرگ شطیطه؛

• فرستادن سلام به وی و ارسال مقداری مال و پارچه ای برای کفن؛

• دادن پاسخ به سؤالات نیشابوری ها بدون باز کردن مهر و موم نامه ها ؛

• بیان جزئیات سؤالات؛

• رفتن همراه امام به حج؛

• بازگشت ابو جعفر نیشابوری به خراسان؛

• برگرداندن اموال برخی از نیشابوریان؛

• دادن مال شطیطه همراه ابلاغ سلام امام؛

• صحت پیش بینی امام در مورد وی؛

• (طى الارض امام و حضور امام در تشییع و تدفین شطیطه؛

• حدیثی از امام در حضور امامان در تدفین شیعیان.

دو کتاب الخرائج و الجرائح و مناقب آل ابی طالب، به برخی از این محورها پرداخته و به برخی توجه نکرده اند. چنان چه الخرائج در چهار صفحه، مطالب را

ص: 270

آورده و در مجموع از 35 محور مشخص شده، تنها به نوزده محور پرداخته، البته بسیار کلی و بدون جزئیاتی که این حمزه بیان کرده است. علامت ستاره محورهایی را نشان می دهد که راوندی در این روایت بیان کرده است. وی در محورهای سوم، چهارم و پنجم، بدون ذکر نام کامل واسطه و مقدار اموال، تنها به حضور شطيطه اشاره می کند. البته وی در آخر روایت، فطحی شدن عده ای را نیز می آورد که امام اموالشان را برگردانده بود یا مکاتبه داوود بن کثیر رقی با ابو جعفر نیشابوری اما الثاقب به آن اشاره ای نکرده است. در ادامه نیز محورهای 34 و 35 را بیان نمی۔ کند. به نظر می رسد با این که، این مطلب همسو با موضوع (الخرائج) راوندی است، آن را ذکر نکرده، شاید دیدگاه وی در نیاوردن مطلب دخالت داشته است.

اما ابن شهر آشوب در مناقب آل ابی طالب این روایت را طی سه صفحه بیان می کند و به بيست محور از 35 محور اشاره می نماید که طبق عالامت فلش مشخص گردید. البته ابن شهر آشوب در اولین محور یعنی اجتماع بزرگان نیشابور، به شیعه بودن آنها اذعان دارد و به فطحی شدن گروهی می پردازد که راوندی بیان می کند، ولی به مکاتبه اشاره ای ندارد. به نظر می رسد ابن شهر آشوب به مواردی که در روایت کرامتی از امام ذکر شده، بیشتر توجه کرده است. چنان چه طبق فلش های زده شده، مواردی را آورده که از امام در مورد شطیطه و مسائل فقهی کرامتی بیان شده، اما در ابتدا، سخنان ابو جعفر و ابوحمزه و باقی مسائلی را که در آن امام چندان حضوری نداشتند نیاورده و به انتخاب خود، از برخی موارد چشم پوشی کرده است. مطالب وی در دوازده مورد با الخرائج مشترك است.

از مجموع تفاوت ها و مشترکات روایت مورد نظر در این سه کتاب، می توان دریافت که در وجود چنین روایتی شك نیست؛ زیرا دو ناقل مختلف آورده اند. تنها در ذکر جزئیات آن تفاوت هایی وجود دارد. چنانچه الثاقب مطالب را بسیار ریز و با ذکر جزئیات بسیار نقل کرده، ولى الخرائج سعی داشته کلیات روایت را بیاورد و گاه بعضی موارد را حذف کرده است؛ شاید اختلاف در ناقالان، این امر

ص: 271

را موجب شده باشد؛ زیرا اگر راویان مشترك بودند، مقایسه بهتری می توانستیم انجام دهیم. مناقب نیز برگرفته از این دو کتاب بوده که بیش تر مطالب همسان با موضوع کتاب را آورده است.

نتیجه

روایت بزرگان نیشابور که مطالب فقهی مهمی از امام کاظم علیه السلام در آن وجود دارد جزو روایات مرسل است. چنانچه از بررسی منابع کهن بر می آید، موضوع اسناد و ارائه سند برای نقل محتوا، مسأله مهمی بوده و نویسندگان از آغاز تا قرن ششم بدان پایبند بوده اند و سعی شان بر نقل مطالبی بوده که دارای اسناد معتبری باشد و راویان آن نیز موثق و مطمئن اعتماد باشند. علی رغم بی توجهی نویسندگان در نقل مطالب تاریخی بدون ارائه سند، به نظر می رسد از قرن ششم به بعد در نحوه آوردن روایت و گزارش، تغییراتی پیش آمده و سند در این عصر، اهمیت خود را از دست داده است. این تحول بدان جهت بوده که منابع کهن حدیثی، وظیفه ثبت و ذخیره سند را بر عهده گرفته بودند و منابع قرن ششم، درصدد بهره گیری از محتوای روایات بودند و احتمالا کاربردهای عام تری را از نقل روایت در نظر داشته اند که بهره استفاده توده مردم، از آن جمله است، با این حساب تكیه بر سند برای آنان اولویت نداشته است.

منابع

1. ابن شهر آشوب (م588)، مناقب آل ابی طالب، تحقیق گروهی از اساتید نجف، نجف: مطبعه الحیدریه، 1376ق.

2. برقی، احمد بن محمد بن خالد (م 274ق)، رجال، تهران: انتشارات دانشگاه تهران. بی تا.

ص: 272

3. حلی، ابن داوود (م 740)، رجال ابن داوود، تحقیق سید محمدصادق البحر العلوم، نجف، منشورات مطبعه الحیدریه، 1392ق.

4. حلی، حسن بن مطهر (م 726ق)، خلاصه الاقوال، تحقیق جواد قیومی، بی جا: موسسه نشر الفقاهه، چاپ اول، 1417ق.

5. راوندی، قطب الدین (م573)، الخرائج و الجرائح، تحقیق مؤسسة الامام المهدی، قم: موسسه الامام المهدی، چاپ اول، 1409ق.

6. طوسی، ابن حمزه (م 560ق)، الثاقب في المناقب، تحقيق نبيل رضا علوان، قم: موسسه انصاریان، چاپ دوم، بی تا

7. طوسی، محمدبن حسن (م 460)، الأبواب (رجال الطوسی)، تحقیق شیخ جواد قیومی اصفهانی، قم: مؤسسه النشر الاسلامي التابعة لجماعه المدرسین، چاپ اول، 1415ق.

8. عاملی نباطی، علی بن محمد (877ق)، الصراط المستقيم إلى مستحقي التقديم، تحقیق میخائیل رمضان، نجف: المكتبه الحیدریه، 1384ق.

9. نجاشی (م 450ق)، فهرست اسماء مصنفى الشيعه (رجال النجاشی)، قم: مؤسسه النشر الإسلامي التابعة لجماعه المدرسین، چاپ پنجم، 1416ق.

ص: 273

بانوان راوی امام کاظم علیه السلام منيره شريعت جو

اشاره

*بانوان راوی امام کاظم علیه السلام منيره شريعت جو(1)

چکیده

باز کاوی نقش بانوان، در روایت گری و حفظ احادیث معصومان :، به عنوان مهم ترین میراث مکتوب دینی و هم زمان با شناخت قرآن، از جمله موضوعاتی است که بررسی آن از جهات مختلف، از جمله کاربرد مقدماتی شناخت حدیث در سایر دانش های کاربردی همچون فقه، اهمیت دارد. از این رو در پژوهش حاضر، به صورت خاص به معرفی بانوان راوی امام کاظم علیه السلام در سه دسته می پردازد: الف) راویان بی واسطه با روایات منقول، شامل ام احمد، ام الحسين، سعیده و حبابه والبيه؛ ب) راویان بی واسطه بدون روایت منقول، شامل غنیمه و ابوحبل؛ ج) راوی باواسطه شامل رقیه.

نقش زنان در حفظ احادیث امام کاظم علیه السلام و میزان اعتماد و اعتبار برخی از آنان نزد حضرت، با توجه به برهه زمانی خاصی که به لحاظ سیاسی امام کاظم علیه السلام در آن قرار داشتند، از نتایج این پژوهش است.

واژگان کلیدی: بانوان راوی، امام کاظم علیه السلام، ام احمد، ام الحسين، سعیده، حبابه والبيه، غنيمه، ابوحبل، رقیه.

ص: 274


1- کارشناس ارشد تاریخ اسلام

مقدمه

احادیث نقل شده از معصومان ، پس از قرآن کریم، مهم ترین میراث مکتوب دینی، نزد مسلمانان به ویژه پیروان اهل بیت : محسوب می گردد. امروزه به دلایل مختلف، بخش مهمی از این روایات در دست نیست، اما آنچه اکنون در اختیار ماست، مدیون نقش روایت گری راویان حدیث است که با تلاش فراوان در حفظ آن کوشیدند. بانوان، بخشی از این راویان هستند که نقش آنان در حفظ احادیث معصومان : اهمیت دارد. در پژوهش حاضر، با طرح این مسأله که بانوان راوی امام کاظم علیه السلام چه کسانی بوده و چگونه به این امر اهتمام ورزیده اند، به معرفی آنان پرداخته می شود. هدف، کسب شناخت و جلب نظر صاحبان اندیشه به چگونگی نقش آفرینی این قشر از جامعه، در حفظ روایات امام کاظم علیه السلام (128 - 183 ق) و ضرورت بحث، جایگاهی است که شناخت راویان و نیز احادیث، در سایر دانش های کاربردی همچون فقه و به تبع آن، در زندگی تمامی مسلمانان ایفا می کند.

از قرون اولیه اسلامی تاکنون، کتاب های رجالی مختلفی همچون رجال طوسی، ابن داوود و نجاشی، به صورت عمومی، به معرفی راویان حدیث و آثاری نیز به صورت خاص درباره زنان همچون اعلام النساء المؤمنات(1) و زنان دانشمند و راوی حدیث(2) به رشته تحریر در آمده است. از این رو، پژوهش حاضر، به منظور گردآوری منسجم بانوان راوی امام کاظم علیه السلام، تکمیل اطلاعات مربوط به راویان، نقد و بررسی اطلاعات و ارائه طبقه بندی شده اطلاعات، به این مسأله می پردازد. بر این اساس، بانوان راوی در سه دسته طبقه بندی و بررسی می گردند: گروه اول

ص: 275


1- نوشته محمد حسون، أم على مشکور (معاصر)، تهران: اسوه، چاپ اول، 1379ش.
2- نوشته احمد صادقی اردستانی (معاصر)، قم: دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه، چاپ اول، 1375ش.

کسانی هستند که علاوه بر این که بی واسطه از امام کاظم علیه السلام روایت کرده اند، احادیث نقل شده توسط آنان اکنون در دسترس ماست. گروه دوم راویان بی واسطه امام کاظم علیه السلام معرفی شده اند، اما امروزه حدیثی از آنان در اختیار ما نیست. گروه سوم بانوانی هستند که با واسطه از امام کاظم علیه السلام، به نقل حدیث پرداخته اند.

الف)راویان بی واسطه با روایات منقول

1.ام احمد
اشاره

ام احمد از کنیزان امام کاظم علیه السلام و ام ولد بود. او فرزندانی با نام های احمد، حمزه و محمد داشت.(1) بنابر یک احتمال اسحاق نیز یکی دیگر از فرزندان اوست.(2) ام احمد از جمله بانوان محترمی توصیف شده که امام کاظم علیه السلام به او لطف فراوانی داشتند.(3)

درباره نسبت ام احمد با امام، نظرهای دیگری هم مطرح است. برخی منابع، در روایت حدیث غسل جمعه، از ام احمد به عنوان "بنت" موسی کاظم علیه السلام یاد کرده اند(4) و برخی دیگر از منابع، نوه امام کاظم علیه السلام به نام زهرا، مادر احمد بن داوود بغدادی، از اصحاب امام جواد علیه السلام را همین ام احمد مذکور دانسته اند؛(5) یعنی حسین بن موسی کاظم علیه السلام دارای دختری بوده که فرزند او به نام احمد، گاه به اعتبار پدرش، احمد بن داوود بغدادی و گاه به اعتبار جد مادری اش احمدبن حسین خوانده شده است.(6)

ص: 276


1- شیخ مفید، ارشاد، ج 2، ص 244.
2- قائینی، الفصول المهمه في اصول الائمه، ج 3، ص 163- 164.
3- علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 48، ص307.
4- محمد تقی تستری، قاموس الرجال، ج 12، ص 190؛ معجم رجال الحدیث، ج 24، ص197 - 198.
5- رجال طوسی، ص380 - 381
6- قاموس الرجال، ج12، ص 1ع89 - 191، اعیان الشیعه، ج3، ص475

پاسخ هایی که به این سؤالات داده شده، این است که راوی این حدیث نمی تواند دختر امام کاظم علیه السلام باشد؛ زیرا آن حضرت، دارای دختری با کنیه ام احمد نبوده اند(1) و نقل حدیث توسط حسین از دخترش را نیز خلط و خبط دانسته اند.(2) از سوی دیگر، با توجه به دیگر روایات که مشخص می شود ام احمد از کنیزان و ام ولدهای حضرت بوده، احتمال دوم تضعیف می شود. از این رو، می توان گفت دو شخصیت با کنیه ام احمد وجود دارد: یکی از آنان، ام ولد و از کنیزان امام کاظم علیه السلام و دیگری از نوادگان ایشان بوده است.

ام احمد در بین بانوان، بیش ترین روایات را از امام کاظم علیه السلام نقل کرده؛ از جمله:

1-1.غسل روز جمعه

احمد بن محمد این حدیث را به نقل از حسین بن موسی بن جعفر علیه السلام و او به نقل از مادرش ام الحسین و نیز ام احمد روایت کرده؛ مبنی بر این که ما به همراه امام موسی بن جعفر علیه السلام به سمت بغداد در حرکت بودیم. در روز پنج شنبه، در بیابان، به مکانی رسیدیم که گودال آبی وجود داشت. امام علیه السلام به ما فرمودند: «از هم اکنون که وضع آب در این جا مناسب است غسل روز جمعه را انجام بدهید؛ چون در مسیر فردا، آب کم خواهد بود و ما روز پنج شنبه برای جمعه غسل انجام دادیم.(3)

2-1.حجامت

اسحاق بن کاظم علیه السلام از مادرش ام احمد روایت کرده است که گفت: «سید من

ص: 277


1- ارشاد، ج 2، ص 244؛ قاموس الرجال، ج 12، ص 200
2- قاموس الرجال، ج 12، ص189 - 191.
3- کافی، ج3، ص42؛ منتهى المطلب، ج 1، ص 129 - 130 و ج 2، ص 466 - 467.

فرمود هر کس به خون خود در شاخ اول حجامت نظر افکند، تا حجامت دیگر از واهنه ایمن شود.» از سید خود پرسیدم که واهنه چیست؟ فرمود: «درد گردن.»(1)

3-1.وصایت امام کاظم علیه السلام

هم چنین ام احمد یکی از گواهان و اوصیای امام کاظم علیه السلام در سرپرستی فرزندان ایشان بود. متن روایت و وصیت امام کاظم علیه السلام بدین شرح است:(2)

یزیدبن سلیط گوید: «من به طور تحقیق به على(3) وصیت کردم و در درجه دوم پسران من هم همراه او باشند اگر خواست و آن ها را شایسته آن شناخت و دوست داشت که با او همراه باشند و اگر نخواست و بد داشت آنها را و خواست که آن ها را از وصیت بیرون کند، اختیار با اوست و با وجود او امری ندارند. من به او وصیت کردم درباره موقوفات و اموال و کنیزها و بنده هایی که دارم و سرپرستی کودکانم که به جا گذاردم و اولادم با ابراهیم و عباس و قاسم و اسماعیل و احمد و ام احمد است، ولی سرپرستی زنانم مخصوص به علی است نه آنها و ثلث موقوفه پدرم و ثلث من در اختیار اوست، به هر چه خواهد صرف کند و مانند صاحب مال در آن تصرف کند، اگر خواهد بفروشد یا ببخشد یا به کسی واگذارد یا صدقه بدهد بر کسانی که من نام بردم برایش یا بر دیگران که نام نبردم، اختیار با اوست و او در اجرای وصیت من، خود من است نسبت به مالم و خانواده ام و اولادم ... من به آنها هم طبق آنچه در این وصیت نامه است، سفارش کردم و خدا را بر آنها گواه گرفتم و آن وصی و ام احمد هم هر دو گواهند. احدی حق ندارد وصیت نامه مرا باز کند و آن را منتشر سازد، ولی خود وصی غیر از این است و هر گونه اختیاری دارد؛ هر که بد کند، به خود کرده و هر که

ص: 278


1- الفصول المهمة في أصول الأثمه، ج 3، 163 - 164.
2- کافی، ج 1، ص316- 319.
3- منظور، امام علی بن موسى الرضا علیه السلام است.

خوب کند، به خود کند و پروردگارت به هیچ وجه درباره بندگان ستمکار نیست و صلى الله على محمد و آله. هیچ کس چه سلطان یا دیگری حق ندارد این وصیت نامه مرا که پایین آن را مهر کردم، بگشاید و مهر آن را بشکند. هر که این کار کند، لعنت و خشم خدا بر او باد و لعنت همه لاعنين و فرشته های مقرب و جميع رسولان و مؤمنان از مسلمانان بر آن که این وصیت نامه مرا باز کند. نوشت و مهر نهاد بر آن ابو ابراهیم (امام کاظم) و گواهان و صلى الله على محمد و على آله».(1)

البته پس از شهادت امام موسی بن جعفر علیه السلام، در مورد وصیت امام ماجراهایی رخ داد که توجه به آن، بیانگر جایگاه والای ام احمد در بین خاندان امام کاظم علیه السلام است. راوی، ماجرا را چنین شرح می دهد:

... چون امام کاظم علیه السلام درگذشت، برادران امام هشتم او را به محضر طلحی قاضی کشاندند. عباس بن موسی (یکی از برادرها) به قاضی گفت: «أصلحك الله و أمتع بك»؛ خدا عمرت را زیاد کند و سایه ات را از سر مسلمانان کم نکند. در ته این وصیتنامه گنجی و گوهری است و این برادر ما می خواهد آن را پنهان کند و خودش بردارد و به ما ندهد و پدر مرحومم همه چیز را به اختیار او گذاشته و ما را بی چیز و بینوا رها کرده و اگر نبود که خودداری می کنم در برابر همه، به شما خبر قابل توجهی می دادم ... عباس به قاضی گفت: «أصلحك الله! مهر وصیتنامه را بردار و هر چه در آن است بخوان.» ابوعمران گفت: «من مهر آن را بر نمی دارم. آنچه لعنت پدرت به من امروز نثار کرده مرا بس است.» عباس گفت: «من خودم مهر آن را بردارم؟» قاضی گفت: «تو خود دانی.» عباس مهر را برداشت و چون وصیت نامه را خواندند در آن اخراج برادران از وصیت و اقرار على علیه السلام ثبت بود و نوشته بود همه

ص: 279


1- اصول کافی (ترجمه)، ج 2، ص 493 - 497.

آنها در اختیار و ولايت على الرضا هستند چه بخواهند و چه نخواهند و آنها همه از حق تصرف در صدقه، وقف و دیگر اموال و امور خارجند. گشودن وصیت نامه برای آنها بالا و رسوایی و خواری شد و برای علی الرضا سرافرازی و خیر و در وصیت نامه ای که عباس باز کرد، این شهود قید شده بود ... و روی ام احمد را در مجلس قاضی باز کردند چون مدعی شدند خود او نیست، تا روی او را گشودند و او را شناختند و در این وقت ام احمد گفت: «آقایم (امام کاظم) به خدا به من فرمود که تو را به زور بگیرند و به محضرها بکشانند.» اسحاق بن جعفر او را از این سخن منع کرد گفت: «خاموش، زن هر که باشد ضعیف است، من گمان ندارم آن حضرت هیچ همچو حرفی زده باشد!»

سپس على الرضا رو به عباس کرد و فرمود: «ای برادر، من می دانم بدهکاری و دیون به شما فشار آورده و شما را بدین کار و کشمکش واداشته. ای سعید تو برو معین کن چه اندازه بدهکارند و همه را بپرداز و من به خدا از همراهی با شما و احسان به شما کوتاهی نکنم تا زنده باشم. شما هر چه خواهید بگویید... اما من ای برادرانم، خدا می داند که از دلخوشی، شماها را می خواهم، بار خدایا اگر تو می دانی که من مصلحت آنها را می خواهم و به آنها نیکی کننده ام و صله رحم می نمایم و دلبند کارهای آنها هستم در شب و روز، مرا برای کارهای آنها یاری کن و عوض خير به من عطا کن و اگر قصد دیگری دارم تو علام الغيوبی؛ آنچه را مستحقم به من پاداش بده؛ اگر بد است بد و اگر خوب است خوب. بار خدایا آنها را اصلاح کن و خوشی برای آنها فراهم کن و شیطان را از ما و آنها دور کن و آنها را به طاعت خود یاری ده. تو رفیق رشد و رستگاری! اما من ای برادر، بر خوشی شماها همه حريصم و برای اصلاح و بهی شما در تلاشم و خدا وکیل و شاهد است بر آنچه می گویم...»(1)

ص: 280


1- اصول کافی (ترجمه)، ج 2، ص 499 - 505.
4-1.حامل ودایع امامت

هارون الرشید پس از به حکومت رسیدن در سال 170 قمری، حضرت موسی بن جعفر علیه السلام را احضار کرد. زمانی که از مدینه به بغداد می رفتند، ایشان ودايع امامت را به ام احمد داده، سفارش نمودند فردی که این ودایع را از تو تحویل می گیرد امام بعدی است.(1) بنابر به یک روایت، امام کاظم علیه السلام نوشته ای به ام احمد دادند.(2) هم چنین در حضور عده ای از شیعیان خاص خود، امام رضا علیه السلام را وصی خود قرار دادند.

مسافر گوید: «وقتی امام کاظم را گرفتند که ببرند، به فرزند خود ابو الحسن (امام رضا) دستور داد که تا او زنده است، هر شب درب اتاق بخوابد تا خبر او برسد.» گوید: «ما هر شب بستر امام رضا را در دهلیز می انداختیم و پس از شام می آمد و در آن می خوابید و صبح به منزلش بر می گشت.» گوید: «چهار سال بر این وضع پایید و سپس در یکی از شب ها بستر او را انداختیم و دیر کرد و به شیوه همیشه نیامد بخوابد. اهل خانه به هراس افتادند و ترسیدند و غم فراوانی از نیامدن آن حضرت ما را فراگرفت. فردای آن شب به خانه آمد و نزد خانواده ما رفت و ام احمد را خواست و به او گفت: «آن امانتی که پدرم به تو سپرده بیاور.» ام احمد به مجرد شنیدن این سخن، شیون کرد و سیلی به چهره زد و گریبان درید و گفت: «به خدا آقای من مرده است.» امام رضا علیه السلام جلو او را گرفت و فرمود: «سخنی در این باره مگو و اظهاری مکن تا خبر به والی رسد.» او سبدی با دو هزار یا چهار هزار اشرفی در آورد و همه آنها را به امام رضا علیه السلام داد نه دیگران و ام احمد گفت: امام کاظم علیه السلام محرمانه به من فرمود این امانت را نگه دار نزد

ص: 281


1- کافی، ج 1، ص 381 - 382؛ قطب الدین راوندی، الخرائج و الجرائح، ج 1، ص 371 – 372؛ سیدهاشم بحرانی، مدینه المعاجز، ج علیه السلام، ص 33 - 35، 107 - 109.
2- علی بن حسین مسعودی، إثبات الوصية، ص 199.

خودت، احدی را تا من بمیرم بدان مطلع مکن و چون مردم، هر کدام از پسرانم آمد و آن را درخواست کرد از تو، آن را به او بده و بدان که من مرده ام. به خدا سوگند نشانه ای که آقایم به من داده بود ظاهر شد.» امام رضا علیه السلام آن ها را از او دریافت کرد و به همه دستور خودداری داد تا خبر رسید و برگشت و دیگر به آن خوابگاه معهود برنگشت به رسم گذشته و چند روزی بر ما نگذشت که طومار خبر مرگ آن حضرت رسید و ما روزشماری کردیم و وارسیدیم در همان وقتی وفات کرده بود که ابوالحسن همان اقدام را کرد و خوابگاه سفارشی را ترك كرد و امانت معهوده را دریافت نمود».(1)

هم چنین در نقلی دیگر آمده اکه ام احمد کیسه ای حاوی ودیعه و شش هزار دینار به امام رضا علیه السلام دادند.(2)

نتیجه آن که، برخی به استناد حديث غسل جمعه، به دلیل نامعلوم بودن احوال وی، رأی به عدم وثاقت ام احمد داده اند، اما با بررسی دیگر روایات، که وی، فرد مورد اعتماد امام کاظم علیه السلام بوده، ثقه بودن او مشخص می شود.(3) از این رو ام احمد، فردی عالمه، محدثه، امامی مذهب، ثقه و مورد اعتماد امام زمان خویش بوده است. در بزرگی او همین بس که وی مادر احمد، معروف به شاهچراغ، مدفون در شهر شیراز است. در شرح حمایت احمد از ولایت امام رضا علیه السلام چنین آمده است:

... وقتی خبر شهادت موسی بن جعفر علیه السلام در مدینه منتشر شد، اهالی مدینه به در خانه ام احمد آمدند. احمد با آنها به طرف مسجد رفت. چون خیلی با جلالت و عابد و پارسا و بافضل بود و کراماتی نیز داشت، مردم خیال کردند خلیفه و جانشین پدرش اوست. با او به امامت بیعت کردند. از آنها بیعت گرفت؛ بعد بر فراز منبر رفت و خطبه ای در نهایت بلاغت و فصاحت

ص: 282


1- اصول کافی (ترجمه)، ج 3، ص 60 -61
2- إثبات الوصيه ص 201.
3- سید ابو القاسم خویی، کتاب الطهاره، ج9، ص294 - 295.

ایراد کرد. آن گاه گفت: «مردم! همان طور که اکنون همه شما با من بیعت کردید و بیعت من به گردن شماست، من نیز با برادرم علی بن موسی الرضا علیه السلام بیعت کرده ام. بدانید او امام و خلیفه پیغمبر است بعد از پدرم. او ولي الله است که اطاعتش بر من و شما از جانب خدا و پیغمبر واجب است، هر دستوری به ما بدهد.» تمام حاضرین گفتار او را با جان و دل پذیرفتند و از مسجد خارج شدند. پیش رو آنها احمدبن موسی بود. به در خانه حضرت رضا آمدند. با علی بن موسی الرضا علیه السلام تجدید بیعت کردند. حضرت رضا علیه السلام برای احمد دعا کرد و او پیوسته ملازم خدمت برادر بود تا این که مأمون از پی حضرت رضا فرستاد و او را برای ولایت عهدی به مرو دعوت کرد.

این احمد همان کسی است که در شیراز دفن شده و معروف به سید سادات و اهالی شیراز او را شاه چراغ می نامند. در زمان مأمون با گروهی قصد شیراز کرد. منظورش این بود که خدمت برادرش حضرت رضا علیه السلام برسد. وقتی قتلغ خان فرمانروای شیراز از طرف مأمون این جریان را شنید، به دفع او از شیراز خارج شد و در محلی به نام خان زینان که هشت فرسخ از شیراز فاصله داشت روبه رو گردید. بین دو طرف جنگ در گرفت. یکی از سپاهیان قتلغ گفت: «اگر منظور شما رسيدن خدمت حضرت رضاست او از دنیا رفته.» اطرافیان احمد که این حرف را شنیدند، از گردش پراکنده شدند. با او جز چند نفر از بستگان و برادرانش باقی نماند. وقتی امکان بازگشت برایش نبود، به جانب شیراز رهسپار گردید. مخالفین از او تعقیب کردند و در محلی که دفن شده او را کشتند. بعضی در شرح حالش نوشته اند که وقتی وارد شیراز شد، در گوشه ای پنهان گردید و مشغول به عبادت پروردگار شد تا به اجل خود از دنیا رفت ...»(1)

ص: 283


1- موسی خسروی، زندگانی حضرت امام موسی کاظم علیه السلام (ترجمه بحار الانوار)، ص 275 - 276.
2.ام الحسين

ام الحسین، یکی از کنیزان امام کاظم علیه السلام و ام ولد بود.(1) تنها یک حدیث، به نقل از وی روایت شده است. این حدیث، همان استحباب غسل جمعه در روز پنج شنبه، در صورت دسترسی نداشتن به آب در روز آدینه است که به صورت مشترک از او و ام احمد نقل گردیده که پیش از این ذکر شد. حسین بن موسی بن جعفر علیه السلام، ناقل حدیث، فرزند اوست.(2) در برخی منابع نام فرزند او به صورت حسن بن موسی بن جعفر ضبط شده(3) که احتمال تصحیف آن وجود دارد.(4)

3.سعیده

شیخ طوسی در رجال خود، در بخش «باب النسا»، از شخصیتی با نام سعیده در زمره اصحاب امام کاظم علیه السلام نام می برد.(5)

در کافی روایتی در باب نکاح، از او روایت شده است. بر اساس این حدیث، يونس بن یعقوب، به نقل از سعیده روایت کرده که امام موسی بن جعفر علیه السلام مرا برای خواستگاری یکی از زنان آل زبير فرستاد تا او را ببینم و نظرم را در باره لیاقت و صلاحیت آن زن به حضرت اعلام دارم. با زن دیگری که همراهم بود به منزل آن شخص رفتیم. وی با من گرم گرفت و خوشامد گفت. برای این که رؤیت و گفت گو به طور درست انجام شود، آن زن که همراه من بود خواست تا چراغی

ص: 284


1- ارشاد، ج 2، ص 244.
2- کافی، ج 3، ص 42؛ منتهى المطلب، ج 1، ص 129 - 130 و ج 2، ص 466 - 467.
3- شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج 1، ص 111.
4- معجم رجال الحدیث، ج 24، ص 197 - 198.
5- رجال طوسی، ص 347.

را که در دست داشتم نزدیک ببرم. سپس آن زن آلزبیری ما را مخاطب قرار داد و گفت: مرا پسندیدید و با این ازدواج موافقید؟» ما نظر موافق خود را اعلام داشتیم. بعد از آن حضرت موسی بن جعفر علیه السلام با وی ازدواج نمود.(1)

هرچند شیخ طوسی در رجال خود می گوید دلیلی بر ثقه بودن او یافت نشده،(2) به دلیل این که نظر او مورد اعتماد امام واقع شده، می توان او را فردی معتبر دانست.

نکته مهم دیگر در مورد سعیده این است که در منابع، از افراد دیگری با همین نام یاد شده و احتمال این که یک شخصیت باشند نیز وجود دارد:

در یکی از روایات، از فردی با نام سعیده، به عنوان کنیز ام فروه، همسر امام باقر و مادر امام صادق علیه السلام ياد شده است.(3) در برخی دیگر از روایات، از دو خواهر با نام های سعیده و منه که خواهران محمدبن ابی عمیر زیاد بن عیسی از دی بودند،(4) یاد شده است. این دو خواهر به خدمت امام صادق علیه السلام رسیدند و از ایشان درباره مصافحه با محارم سؤال نمودند.(5) سعیده را از اصحاب امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام محدثه، امامی مذهب و فردی صالحه دانسته اند که حکم بن مسکین از او روایت کرده است.(6)

هم چنین در منابع، از فردی دیگر با نام سعیده یاد شده که جاریه(7) و کنیز امام

ص: 285


1- کافی، ج 5، ص 555؛ شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج 20، ص 173.
2- رجال طوسی، ص 347
3- کافی، ج 6 ص 232؛ على نمازی شاهرودی، مستدرکات علم رجال الحدیث، ج 8، ص 579؛ معجم رجال الحديث، ج 24، ص 221 - 222.
4- عبدالحسین شبستری، الفائق في رواة و أصحاب الإمام الصادق 7، ج 3، ص 481.
5- کافی، ج 5، ص 526؛ قاموس الرجال، ج 12، ص 276 - 277؛ وسائل الشیعه، ج 20، ص 209 - 210
6- سید علی بروجردی، طرائف المقال، ج 1، ص 309.
7- بصائر الدرجات، ص 207؛ بحار الانوار، ج 43، ص 277، ج 101، ص 105؛ سید حسین طباطبایی بروجردی، جامع احادیث الشیعه، ج 23، ص 284 - 285.

صادق علیه السلام و فردی ممدوح(1) بود و امام رضا علیه السلام او را اهل فضل خواندند. به فرمایش امام رضا علیه السلام، او نزد امام صادق علیه السلام مطالبی آموخت که وصیت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از جمله آنها بود. هم چنین به نقل از پدرشان فرمودند که امام هفتم به سعیده فرمود: «از خدا می خواهم همان طور که در دنیا خداوند تو را به من معرفی کرد، در آخرت نیز تو را به ازدواج من در آورد.» نیز آمده است منزل او نزديك خانه حضرت صادق علیه السلام بود و جز برای زیارت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و رفتن به مکه خارج از خانه دیده نشد. آخرین کلام او هنگام مرگ این بود که «به پاداش الهی خرسندیم» و از سخن او این بود: «از ثوابی که بدان رسیدیم راضی و از عقاب ایمن شدیم.»(2) او را از اصحاب امام باقر علیه السلام هم دانسته اند.(3)

با توجه به مطالب مذکور، این احتمال تقویت می شود که سعیده، جاریه حضرت صادق علیه السلام، همان سعیده از اصحاب امام کاظم علیه السلام باشد. از سوی دیگر، با توجه به انتساب سعیده، کنیز ام فروه و سعیده دختر ابی عمیر به خاندان ائمه : می توان این احتمال را نیز مطرح کرد که هر چهار شخصیت مذکور، یک فرد باشند.

4.حبابه والبيه

حبابه دختر جعفر اسدی والبی مکنی به ام النداء بود.(4) در برخی منابع، ام البراء، از اصحاب امام سجاد علیه السلام را همان حبابه دانسته اند.(5) او را از معمرین و از راویان حدیث از امام على علیه السلام تا امام رضا علیه السلام ذکر کرده اند.(6) وی که تا زمان درگذشت حداقل 235 سال در قید حیات بوده، در زمان امام رضا علیه السلام از دنیا رفت. گفته شده

ص: 286


1- وسائل الشیعه، ج 3، ص 383.
2- رجال ابن داوود، ص 133؛ اختيار معرفة الرجال، ج 2، ص 662؛ قاموس الرجال ج 12، ص 276.
3- رجال ابن داوود، ص 133؛ محمدعلی اردبیلی، جامع الرواه، ج 1، ص 365.
4- مستدرکات علم رجال الحدیث، ج علیه السلام، ص 564 - 565.
5- رجال طوسی، ص 106؛ قاموس الرجال، ج 12، ص 194، ج 12، ص 221 - 222.
6- شیخ مفید، الغیبه، ص 75 - 76؛ اختیار معرفة الرجال، ج 1، ص 331 - 332؛ طرائف المقال، ج 2، ص 79.

است که امام هشتم او را با پیراهن خویش به خاک سپردند.(1) همچنین وی در زمان امام سجاد علیه السلام در حالی که پیرزنی فرتوت شده بود، به واسطه کرامتی از امام چهارم جوانییش بازگشت.(2)

با توجه به این گزاره ها، حبابه دختری با نام فاطمه داشته که از راویان امام حسن و امام حسین علیه السلام بوده است.(3) شیخ طوسی به این مطلب اذعان کرده که ام البراء، از اصحاب امام سجاد علیه السلام بوده و گفته او همان حبابه است، اما در مورد نام حبابه که در زمره اصحاب سایر ائمه : آورده، چنین کنیه ای را متذکر نشده است؛(4) حال این احتمال تقویت می شود که دو نفر با یک شخصیت معرفی شده اند. به ویژه آن که زمان بازگشت جوانی او نیز در زمان امام سجاد علیه السلام ذکر شده است.

او از امام علی علیه السلام دلیل امامت خواست. امام نیز با دست، به ریگی که بر زمین افتاده بود اشاره نمودند و به حبابه فرمودند: «آن را نزد من بیاور.» آن حضرت ریگ را در کف دست خود گذاشتند و آن را با دست خویش نرم کردند. سپس نگین انگشتری را که نام آن حضرت بر آن نقش بسته شده بود، بر روی شن های نرم شده نهاده، آن را مهر کردند. سپس فرمودند: «کسی امام به حق است که دارای چنین معجزه و کرامتی باشد.» حبابه نیز بعد از شهادت هر امام، به خدمت امام بعدی می رسید و از او درخواست چنین کاری می کرد و این روایت و معجزه را برای افراد بازگو می نمود. او این کرامت را از امام کاظم علیه السلام نیز نقل کرده است.(5)

ص: 287


1- معجم رجال الحدیث، ج 34، ص 211 - 213.
2- کافی، ج 1، ص 346 - 347؛ کمال الدین و تمام النعمه، ص 535 - 538؛ معجم رجال الحدیث، ج 34، ص 211 - 213.
3- رجال ابن داوود، ص 223، رجال طوسی، 96.
4- رجال طوسی، ص 94 و 152
5- قاموس الرجال، ج 12، ص 231 - 232، اعیان الشیعه، ج 4، ص 383 - 384؛ معجم رجال الحدیث، ج 34، ص 211 - 213.

ب)راویان بی واسطه، بدون روایت منقول

1.غنیمه

غنیمه دختر عبدالرحمان بن نعیم ازدی غامدی است.(1) او را غنیمه، عیثمه، عثيمه، خثمیه و حتی سعیده هم گفته اند(2) که به نظر می رسد بیش تر آنها بر اثر تصحیف در منابع به وجود آمده است.(3) خاندان وی، یکی از از طایفه های بزرگ کوفه از النعيم غامدیین بود.(4) برخی منابع، غنیمه را از اصحاب امام باقر علیه السلام، امام کاظم علیه السلام و امام رضا علیه السلام دانسته اند.(5) بعضی دیگر، از اصحاب امام صادق علیه السلام(6) و تعدادی دیگر از اصحاب امام صادق علیه السلام و امام کاظم علیه السلام شمرده اند.(7) آنچه مسلم است، در زمان حضرت امام صادق علیه السلام و شرف یابی او به محضر ایشان است؛ زیرا ابو محمد بكر بن محمد، فرزند برادر وی، از حضور عمه اش غنیمه و فرزند عمه خویش به نام محمد، نزد امام صادق علیه السلام و گفتگوی امام با غنیمه و پیشنهاد درمانی امام برای معالجه فرزندش روایت می کند.(8) از غنیمه روایتی از امام كاظم علیه السلام و این که زمان ایشان را درک کرده است، یافت نشد و تنها به منابعی می توان استناد کرد که او را از راویان امام کاظم علیه السلام دانسته اند. البته با توجه به فاصله زمانی موجود بین این چهار امام که کمتر از صد سال را در بر می گیرد، احتمال این که حضور همه آنان را درک کرده باشد امری بعید نیست. به هر حال

ص: 288


1- رجال نجاشی، ص 108.
2- محاسن، ج 2، ص 489 - 490؛ تهذیب المقال، ج 4، ص 122.
3- معجم رجال الحدیث، ج 12، ص 143.
4- رجال النجاشی، ص 108.
5- فوائد الرجاليه ج 1، ص 283 - 284؛ جامع الرواة ج 1، ص 128؛ تهذيب المقال، ج 4، ص 119؛
6- رجال طوسی، ص 327.
7- رجال نجاشی، ص 108؛ قاموس الرجال، ج 12، ص 308؛ شیخ آقا بزرگ تهرانی، الذریعه، ج 2، ص 143 - 144
8- ابوالعباس حمیری قمی، قرب الاسناد، ص 14؛ محاسن، ج 2، ص 489.

غنیمه را بانویی امامی مذهب دانسته اند که تا پیش از سال 183 قمری در قید حیات بوده است.(1)

2.ابوحبل

شیخ طوسی در رجال خود در ذکر اصحاب امام کاظم علیه السلام، بخش «باب النسا»، از فردی با نام ابو حبل نام می برد.(2) اطلاعات دیگری از وی در این کتاب و سایر کتاب های موجود، در دسترس نیست. تنها نکته جالب توجه این است که شیخ طوسی در همین کتاب و دیگران در زمره اصحاب امام کاظم علیه السلام و بخش مردان، از فردی با نام ابو جبل نام برده اند که واقفی مذهب بود.(3) ابن داوود نیز از فردی با همین مشخصات، اما با نام ابوحبل یاد کرده است.(4) البته این احتمال را نیز می توان مطرح کرد که این شخصیت که کنیه او با "ابو" مشخص شده است، همان ابو حبل یا ابوجبل باشد که نام وی در اثر اشتباه در این بخش نیز آمده است.

ج)راوی باواسطه

1.رقیه

رقیه نوه امام کاظم علیه السلام و دختر اسحاق بن موسی بن جعفر علیه السلام است. او در سال 316 قمری درگذشت. مدفن او نیز در بغداد است.(5)

رقیه یکی از راویانی به شمار می آید که با واسطه پدرش از پدربزرگ خویش

ص: 289


1- الفائق في رواة و أصحاب الإمام الصادق علیه السلام، ج 3، ص 481 - 482.
2- رجال طوسی، ص 348.
3- همان، ص 347.
4- رجال ابن داوود، ص 312؛ خلاصه الاقوال، ص 420؛ طرائف المقال، ج 1، ص 375
5- ابن صوفي، المجدي في أنساب الطالبيين، ص 312

روایت نقل کرده است. امام کاظم علیه السلام نیز به نقل از پدران خویش از پیامبر صلی الله علیه و آله چنین نقل فرمودند:

روز قیامت، هیچ بنده ای نمی تواند قدم از قدم بردارد تا اینکه چهار سؤال از او پرسیده شود: عمر خود را چگونه گذرانده؛ جوانی خود را در چه کارهایی سپری کرده؛ ثروت خود را چگونه به دست آورده و در چه راهی مصرف نموده و از محبت اهل بیت :(1)

نتیجه

متن احادیث، علاوه بر آن که به نقش بانوان راوی در حفظ این میراث اسلامی اشاره می کند، نکته مهم تری نیز از آن برداشت می شود و آن، میزان اعتماد و اعتباری است که امام کاظم علیه السلام به برخی از آنان در نقل حدیث داشتند. اهمیت این مسأله زمانی آشکار می شود که به عصر آن حضرت به عنوان یکی از سخت ترین دوران امامت ائمه : به لحاظ سیاسی، توجه کافی داشته باشیم.

از آن جا که این تحقیق، در تکمیل پژوهش های پیشین، به لحاظ تاریخی به معرفی بانوان راوی امام کاظم علیه السلام پرداخت، به لحاظ کاربردی بودن حديث، بسیار مناسب است که علاوه بر تکمیل راويان و اطلاعات مربوط به آنها، راویان و احادیث روایت شده توسط آن ها، از ابعاد مختلف حدیثی، کلامی و ... نیز بررسی شوند. مهم تر این که در بررسی حدیث و راویان آن، به بررسی افرادی که عملکرد آنان به گونه ای مورد تأیید ائمه : بود، باید نقش ویژه ای برای نمونه، هرچند اکنون روایتی به صورت مستقیم از حضرت فاطمه معصومه علیها السلام، دختر امام کاظم علیه السلام به دست ما نرسیده است، از محدثان بزرگ آن عصر و عالمه ای بوده اند که مقام علمی ایشان مورد تأیید امام کاظم علیه السلام بوده است.

ص: 290


1- شیخ صدوق، الخصال، ص 253؛ همو، امالی، ص 93.

منابع

1. آقابزرگ تهرانی (1389 ق)، الذریعه الی تصانیف الشیعه، بیروت: دار الأضواء، 1389ق.

2. ابطحی، سید محمدعلی (معاصر)، تهذيب المقال في تنقيح کتاب رجال النجاشی، قم: سید الشهداء علیه السلام، چاپ اول، 1412ق.

3. ابن داوود حلی (740ق)، رجال ابن داوود، تحقیق سید محمد صادق البحر العلوم، نجف اشرف: منشورات مطبعه الحیدریه، قم: منشورات لرضی، چاپ اول، 1392ق/ 1972م.

4. ابن صوفی نسابه (466 ق)، المجدي في انساب الطالبيين، قم: کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، چاپ اول، 1422ق.

5. اردبیلی، محمدعلی، (1101ق)، جامع الرواه، بی جا: مكتبة المحمدی، بی تا .

6. اردستانی، احمد صادقی (معاصر)، زنان دانشمند و راوی حدیث، قم: دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، چاپ اول، 1375ش.

7. بحرانی، سیدهاشم (م 1107ق)، مدينه المعاجز، تحقیق عباد الله تهرانی میانجی، قم: مؤسسة المعارف الإسلامیه، چاپ اول، 1415ق.

8. برقی، احمدبن محمدبن خالد، (274ق)، المحاسن، تحقیق سید جلال الدین حسینی مشهور به محدث، تهران: دار الکتب الاسلامیه، چاپ اول، 1370ق/ 1330ش.

9. بروجردی، سید علی (1313ق)، طرائف المقال، تحقیق سید مهدی رجائی، قم، کتابخانه آیت الله العظمی مرعشی نجفی، چاپ اول، 1410ق.

10. حر عاملی (1104 ق)، الفصول المهمه في اصول الائمه، تحقيق و اشراف محمد بن محمد حسین قائینی، قم: مؤسسه معارف اسلامی امام رضا علیه السلام، چاپ اول، 1418ق/ 1376ش.

ص: 291

11.- وسائل الشيعه، قم: مؤسسه آل البيت علیه السلام لإحياء التراث، چاپ دوم، 1414ق.

12. حمیری قمی، ابي العباس عبدالله بن جعفر (300ق)، قرب الاسناد، قم: مؤسسه آل البيت علیه السلام لاحياء التراث، چاپ اول، 1413ق.

13. خوئی، سید ابو القاسم (1411ق)، معجم رجال الحدیث، بی جا: بینا، چاپ پنجم، 1413ق/1992م.

14. - کتاب الطهاره، قم: افست عن منشورات مدرسه دارالعلم، 1414ق.

15. راوندی، قطب الدین (573ق)، الخرائج و الجرائح، تحقیق سید محمدباقر موحد ابطحی، قم: مؤسسة الإمام المهدی، چاپ اول، 1409ق.

16. سیدبحر العلوم (1212 ق)، الفوائد الرجاليه، تحقيق محمدصادق بحر العلوم، حسین بحر العلوم، تهران: مکتبی الصادق، چاپ اول، 1363ش.

17. سید محسن امین (1371ق)، اعیان الشیعه، تحقیق حسن امین، بیروت: دارالتعارف للمطبوعات، چاپ اول، بی تا

18. شبستری، عبدالحسين (معاصر)، الفائق في رواه و اصحاب الامام الصادق علیه السلام، قم: مؤسسه، نشر اسلامی وابسته به جامعه مدرسین، چاپ اول، 1418ق.

19. شیخ صدوق (381)، من لایحضره الفقيه، تحقیق علی اکبر غفاری، قم: مؤسسه نشر اسلامی وابسته به جامعه مدرسی، بی تا

20. - الخصال، تحقیق علی اکبر غفاری، قم: نشر جامعه مدرسین حوزه علمیه، چاپ اول، 1403ق/ 1362ش.

21.- کمال الدین و تمام النعمه، تحقیق علی اکبر غفاری، قم: مؤسسه نشر اسلامی وابسته به جامعه مدرسین، چاپ اول، بی تا.

22. - امالی، قم: مركز الطباعة و النشر في مؤسسة البعثه، چاپ اول، 1417ق.

23. شیخ طوسی (460ق)، رجال الطوسی، تحقیق جواد قیومی اصفهانی، قم: مؤسسه نشر اسلامی وابسته به جامعه مدرسین، چاپ اول، 1415ق.

ص: 292

24- ، تهذیب الأحکام، تحقيق و تعليق حسن موسوی خرسان، تهران: دار الكتب الاسلامیه، چاپ سوم، 1364ش.

25. شیخ کلینی (329ق)، کافی، تصحیح علی اکبر غفاری، تهران: دارالکتب الاسلامیه، چاپ پنجم، 1363ش.

26.-، اصول کافی، ترجمه آیت الله کمره ای، قم: اسوه، چاپ سوم، 1375ش.

27. شیخ مفید، محمد بن نعمان (413 ق)، الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، قم: کنگره شیخ مفید، چاپ اول، 1413ق.

28. صفار، محمد بن حسن (290ق)، بصائر الدرجات، تصحیح و تعليق حسن کوچه باغی، تهران: اعلمی، چاپ اول، 1404ق/ 1362ش.

29. طباطبایی بروجردی، سید حسین (1383ق)، جامع أحادیث الشیعه، قم: مهر، چاپ اول، 1414ق/ 1372ش.

30. علامه حلی (م 726)، منتهی المطلب (ط.ج)، مشهد: مجمع البحوث الإسلاميه، جلد دوم، چاپ اول، 1413ق.

31. -، منتهی المطلب (ط.ق)، بی جا، طبعه حجريه، جلد اول، بی تا.

32. -، خلاصه الأقوال، تحقيق جواد قیومی، بی جان مؤسسي النشر الاسلامی، چاپ اول، 1417ق.

33. علامه مجلسی، (1111ق)، بحارالأنوار، تحقيق محمد مهدی سید حسن خرسان، محمدباقر بهبودی، سید ابراهیم میانجی، بیروت: دار احیاء التراث العربی، ج 48، 63 و 101، چاپ سوم، 1403ق/ 1983م.

34. -، زندگانی حضرت امام موسی کاظم علیه السلام (ترجمه بحار الانوار)، ترجمه موسی خسروی، تهران: اسلامیه، چاپ دوم، 1377.

35. محمد حسون، أم على مشکور (معاصر)، اعلام النساء المؤمنات، تهران: اسوه، چاپ اول، 1379ش.

36. تستری، محمد تقی (معاصر)، قاموس الرجال، قم: مؤسسه نشر اسلامی وابسته به جامعه مدرسین، چاپ اول، 1425ق.

ص: 293

37. مسعودی، علی بن حسین، (346ق)، اثبات الوصية للإمام علی بن ابی طالب، قم: انصاریان، چاپ سوم، 1426ق.

38.-، اثبات الوصیه، ترجمه محمدجواد نجفی، تهران: اسلامیه، چاپ دوم، 1362ش.

39. نجاشی، ابي العباس احمد بن علی (450ق)، رجال النجاشی، تحقیق سید موسی شبیری زنجانی، قم: مؤسسه نشر اسلامی وابسته به جامعه مدرسین، چاپ پنجم، 1416ق.

40. نعمانی، محمد بن ابراهيم (380ق)، الغيبه، تحقيق فارس حسون کریم، قم: انوار الهدی، چاپ اول، 1422ق.

41. نمازی شاهرودی، علی (م 1405ق)، مستدرکات علم رجال الحدیث، تهران: حیدری، چاپ اول، 1415ق.

ص: 294

بررسی زندگی امام کاظم علیه السلام در متون کهن فارسی (تا قبل از دوران صفویه) فاطمه سادات زکی

چکیده

پژوهش در مورد معصومان :، از دیرباز رایج بوده است اما با توجه به نیاز جامعه به ویژه نسل جوان به تحقیقات جدید و به روز و در عین حال جامع در این زمینه، باید در جهت کشف زوایای پنهان زندگی ایشان گام برداریم. بررسی متون کهن فارسی به ویژه متونی که به سده های نخستین اسلام نزدیک ترند و مقایسه داده های آن ها می تواند یکی از راه های رسیدن به این مهم باشد.

در این پژوهش، زندگی امام کاظم علیه السلام نه تنها در متون تاریخی، بلکه در همه متون کهن فارسی قبل از دوران صفویه، اعم از تاریخی، انساب، جغرافیایی، کلامی و غیره بررسی شده است. اطلاعات به دست آمده نیز با هم مقایسه گردیده و روایات مشهور در جنبه های مختلف مانند تاریخ تولد و شهادت، مدفن، نام و کنیه، نحوه شهادت و... عرضه شده است. البته تکمیل این پژوهش در فرصتی مناسب و مقایسه اطلاعات متون کهن فارسی با متون کهن عربی می تواند مفید باشد.

واژگان کلیدی: امام کاظم علیه السلام، متون کهن فارسی، امامت، شیعیان، امامان شیعه، اهل سنت.

ص: 295

مقدمه

اصل امامت، دارای جایگاه خاصی در مکتب تشیع است. شیعیان امامت را یکی از اصول دین می دانند و در واقع مهم ترین نقطه تمایز شیعه از سایر مسلمین نیز همین امر است. بنابراین شناخت امامان در مکتب تشیع ضرورتی اجتناب ناپذیر است که با معتقدات شیعیان ارتباط مستقیم دارد.

تلاش های پژوهش گران و نویسندگان شیعه، در جهت شناساندن بیش از پیش معصومان به ویژه در سده اخیر، محرز و قابل تحسین است؛ اما نیاز روزافزون جامعه و به ویژه جوانان، می تواند انگیزه ای برای انجام دادن کارهای جدید، جامع و متناسب با زمان باشد.

یکی از زمینه های پژوهش که تاکنون توجه چندانی به آن نشده، بررسی زندگی معصومان در متون کهن فارسی است. ائمه نگاری در زبان فارسی، بسی دیرتر از زبان عربی (حدود قرن 4ق) آغاز شد، با وجود این، نزدیکی نسبی این متون به زمان ائمه : می تواند در به ثمر رساندن پژوهش های جدید مهم باشد.

زوایایی از زندگی امام کاظم علیه السلام به علل مختلفی بر ما مخفی مانده است. از جمله این که گسترش تشیع در این زمان، باعث شد تا دستگاه خلافت احساس خطر بیش تری کرده، حضرت را زیر فشار و نظارت شدید قرار دهد. به همین جهت، آن حضرت سالهای زیادی از عمر خود را در زندان به سر بردند.

تقیه امام نیز که به منظور حفظ تشیع انجام می گرفت، عاملی مهم در مخفی ماندن قسمت هایی از زندگانی ایشان است. از سوی دیگر، متون کهن فارسی هم بیشتر در موضوع تاریخ های عمومی یا محلی هستند و به مقتضای موضوعشان، به صورت موجز و مختصر به زندگی امامان پرداخته اند. بنا به آنچه گفته شد اطلاعات به دست آمده از این پژوهش چندان وسیع و فراگیر نخواهد بود اما اگر باعث روشن شدن گوشه ای کوچک از زندگانی امام کاظم علیه السلام شود ارزشمند است.

ص: 296

فصل اول: بررسی زندگی امام کاظم علیه السلام با تکیه بر متون کهن فارسی (تا دوران صفویه)

اشاره

متونی بسیاری به زندگی امام کاظم علیه السلام پرداخته اند اما با قيود زبان و زمان؛ یعنی شرح زندگی آن حضرت در متون فارسی تا آغاز دوران صفویه، در هجده کتاب یافت شد. نخستین آن ها متعلق به نیمه دوم قرن چهارم و آخرین آن ها متعلق به قرن دهم هجری است. این متون در موضوعات مختلف تدوین شده اند: تاریخ های عمومی مانند تاریخنامه طبری، تاریخ محلی مانند تاریخ قم، جغرافیا مانند نزهه القلوب، انساب مانند الفصول الفخریه و کتبی با موضوع امامت و ولایت مانند نزهه الكرام و بستان العوام و کتاب هایی که مختص معصومان تدوین شده اند مانند مناقب الطاهرين و نیز راحه الارواح.

در این فصل به ترتیب، به معرفی متون کهن فارسی می پردازیم که در آن ها به زندگی امام کاظم علیه السلام اشاره شده است.

1.تاریخ نامه طبری (352ق)

این کتاب ترجمه یکی از معروف ترین تاریخ های عمومی جهان و اسلام با عنوان اخبار الامم والملوک یا تاریخ الرسل والملوک است که محمدبن جریر طبری (متولد 224ق) آن را به رشته تحریر در آورد و در سال 352قمری(1) ابوعلی بلعمی وزیر امیر منصور سامانی آن را به فارسی ترجمه کرد و تاریخ نامه طبری نام گرفت.(2) این کتاب در چاپ جدید، در پنج جلد تنظیم شده است: در جلد اول پس از مختصر بحث های فلسفی در چرایی و چگونگی خلقت، به زندگی پیامبران الهی

ص: 297


1- تاریخنامه طبری، با تصحیح محمد روشن، مقدمه مصحح، ص 12.
2- نکته جالب توجه این که مصحح این اثر، معتقد است که تاریخنامه طبری فقط زیر نظر ابوعلی بلعمی و نه توسط خود وی ترجمه و تنظیم شده است. بلکه سه نفر یا سه گروه به این کار اشتغال داشته اند. نک: مقدمه مصحح.

پرداخته و با خبر فرمانروایان عجم قبل از ظهور اسلام ادامه می یابد. جلد دوم، شرح زندگی پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله از هنگام تولد و نیز حکومت های مقارن تولد آن حضرت در ایران و سایر بلاد است. جلد سوم، به زندگی پیامبر صلی الله علیه و آله پس از رسالت تا رحلت ایشان و خلفای راشدین پرداخته است. جلد چهارم، به خلفای بنی امیه و سپس بنی عباس اختصاص دارد و با شرح زندگی المسترشد عباسی خاتمه می یابد. جلد پنجم نیز به تفصیل و مقابله نسخ مختلف کتاب پرداخته است.

نویسنده کتاب در آن جا که از مهدی عباسی و سیره و روش وی یاد می کند، به ذکر خاطره ای از ربيع، حاجب مهدی عباسی می پردازد. داستان از این قرار است که در زمان مهدی عباسی، پس از چند روزی که امام کاظم علیه السلام به جرم دعوی امامت محبوس بودند، در نیمه شب، زمانی که مهدی برای عبادت و تهجد بر می خیزد، در حین قرائت قرآن به آیه ای بر می خورد که در آن خداوند کسانی را که قطع رحم کرده اند توبیخ و لعن فرموده است. بنابراین به شدت منقلب شده، اشک از دیدگانش جاری می گردد و در همان نیمه شب با احضار امام علیه السلام از آن حضرت پیمان بر عدم خروج بر خودش را می گیرد و حضرت را در حضور ربیع حاجب، آزاد می کند.(1)

2.رساله خوارزمی

*2.رساله خوارزمی(2) (قرن 4ق)

نویسنده این رساله ابوبکر محمد بن عباس خوارزمی (323 - 383ق) ادیب، نویسنده و شاعر توانای شیعه در قرن چهارم است. این رساله نسبتا طولانی، نه تنها یک متن زیبای ادبی، بلکه نامه ای تاریخی - سیاسی است که خوارزمی آن

ص: 298


1- تاریخنامه طبری، ج 4، ص 1167-1168.
2- تصحیح محمدمهدی پور گل، ص 469 - 530 انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، 1384، این رساله آخرین نامه در دیوان خوارزمی است.

را در پی انتصاب فردی با گذشته آکنده از ظلم و جور به ولایت منطقه شیعه نشین نیشابور، به رشته تحریر در آورده است. شرح هایی که بر آن نوشته شده، گویای ارزش تاریخی رساله است. خوارزمی در این نامه، بر مصائبی که بر ائمه شیعه و پیروان آن رفته، مروری غمناک دارد. وی در مورد امام کاظم علیه السلام نیز با اشاره ای بسیار کوتاه، به شهادت آن حضرت می پردازد

... موسی کاظم علیه السلام در زندان به شهادت رسید(1)

3.مجمل التواريخ و القصص (سده 5-6ق)

نویسنده این کتاب نامشخص است؛ فقط یک جا نویسنده از جد خود به نام مهلب بن شادی یاد کرده و به همین جهت با عنوان نواده مهلب بن شادی خواند می شود. تاریخ دقیق کتاب هم مشخص نیست اما با توجه به قراین، صاحبان فن آن را متعلق به سده های پنجم و ششم هجری می دانند. از بیان نویسنده در مورد هدف نگارش کتاب، می توان دریافت که وی قصد داشته به شرح اخبار ملوک عجم بپردازد. ابن مهلب در باب بیست و دوم، بعد از آن که از خلفای اسلامی مانند بنی امیه و بنی عباس یاد می کند، به ذكر شمه ای از زندگانی فرزندان على بن ابی طالب علیه السلام می پردازد. هر چند نویسنده شیعه مذهب نبوده، امام على علیه السلام و سایر امامان شیعه را به نیکی و احترام یاد کرده است. آن چه را مربوط به امام کاظم علیه السلام است، به دلیل اختصار عینا می آوریم:

ذکر موسی بن جعفر علیه السلام :

کنیت او ابا الحسن و ابا ابراهیم نیز روایت است و لقب او العبد الصالح و کاظم نیز گویند و این معروف است. مادرش حمیده بنت الصاعد البربری. او را زهر دادند و کشته شد به بغداد اندر سنه ست و ثمانین و مائه. و چنین خواندم

ص: 299


1- همان، ص 472.

که رشيد هارون معدلان به ری فرستاد که گواه گیرد به املاکی. پس موسی گفت:" يا فلان بن فلان " و همه را نام ببرد:" امروز زهر خورده ام فردا سرخ گردم و پس فردا زرد و باز سیاه و اندران بمیرم." و هم چنان بود. پس او را به جانب غربي بغداد دفن کردند، آن جا که اکنون به بغداد مقابر قریش خوانند. و عمر او 54 سال بود. فرزندانش: علی، ابراهیم، عقیل، هارون، الحسن و الحسين، عبد الله، اسماعیل، عبيد الله، محمد، احمد، جعفر، یحیی، اسحاق، عباس، حمزه، عبد الرحمن، القاسم، جعفر، زید؛ و دختران: خدیجه، ام فروه، ام اسماء، عليه، فاطمه، فاطمه، فاطمه، فاطمه، ام کلثوم، ام کلثوم، ام عبدالله، زینب، ام القاسم، حلیمه، اسما، محموده، امامه، میمونه. جملت بیست پسر و هجده دختر خداوند تعالی او را داده بود - و السلام.(1)

نکات:

- کنیه: ابا الحسن و ابا ابراهیم

- لقب: كاظم و عبد صالح

- مادر: حمیده بنت صاعد بربری

- چگونگی شهادت: تصریح به این که امام به وسیله زهر مسموم شدند به شهادت رسیدند.

- سال شهادت: 187 قمری

- معجزه حضرت: حضرت قبل از شهادت، از حالات خود وچگونگی شهادتش در آینده خبر دادند؛ علاوه بر این که افراد ناشناس را به نام و نام پدرشان خواندند.

- مدت عمر:54 سال

- محل دفن: در مقابر قریش در جانب غربی بغداد

تعداد فرزندان: 38 تن؛ بیست پسر و هیجده دختر

ص: 300


1- مجمل التواريخ و القصص، تصحيح نجم الدین سیف آبادی، ص 353.
4.نزهه الكرام و بستان العوام (قرن 6-7ق)

*نزهه الكرام و بستان العوام(1) (قرن 6-7ق)

جمال الدين مرتضی محمد بن حسین رازی، این کتاب را در اثبات امامت و ولایت امامان علیه السلام نوشت. با توجه به موضوع کتاب، شرح حال ائمه : مورد نظر نویسنده نبوده، هر چند گاه به برخی مطالب اشاره کرده است. مطالب کتاب درباره امام کاظم علیه السلام عبارتند از:

- روایاتی از پیامبر صلی الله علیه و آله که نام امامان علیه السلام ذکر شده؛ از جمله:

... امام بعد از او آن که خلاف کنند در دفنش هم نام موسی عمران، موسی بن جعفر است، به زهر کشته شود؛ در حبس، مدفنش زورا بود یعنی بغداد(2)

- آوردن روایتی در ماجرای ازدواج امام صادق علیه السلام با حمیده بربریه و تولد امام کاظم علیه السلام از این مادر؛

- اثبات امامت آن حضرت پس از امام صادق علیه السلام و سؤالاتی که از امام پرسیده شد.(3)

نویسنده در باب پنجاه و سوم کتاب با عنوان «در ذکر معجزات کاظم علیه السلام» معجزات ذیل را از ایشان نقل کرده است:

- زنده کردن گاو بیوه زن، بلعیده شدن ساحر توسط نقش روی پرده به دستور آن حضرت، سخن گفتن در مهد، خبر دادن از زمان مرگ افراد، خبر از اندیشه مردم، داستان شطيطه و حاضر شدن بر جنازه وی با وجود دوری مسافت، سؤال و جواب ابوحنیفه از امام کاظم علیه السلام در دوران کودکی ایشان، سؤالات هارون و پاسخ آن حضرت

- شهادت: هارون امام را به سندی سپرد و او حضرت را مسموم کرد و به شهادت رساند.

ص: 301


1- جمال الدين مرتضى محمد بن حسین رازی، تصحیح محمد شیروانی، چاپخانه میهن، 1362
2- همان، ج 2، ص 413.
3- همان، ص 696 - 764.
5.تاریخ طبرستان (613ق)
اشاره

*تاریخ طبرستان(1)(613ق)

بهاء الدين محمد بن حسن بن اسفندیار کاتب این کتاب را در سال 613 قمری به رشته تحریر در آورد. این کتاب در زمره اولین تاریخ های محلی طبرستان به حساب می آید. و مورد استناد اولياء الله آملی و سیدظهیر الدین در تواریخشان است.

در این کتاب به دو داستان در مورد امام کاظم علیه السلام اشاره شده که هر دو را آملی در تاریخ رویان آورده است. اول مربوط به زمانی است که نایب مهدی عباسی پس از درهم شکستن قیام فخ، در مجلسی به سرزنش علویانی پرداخت که در این قيام شرکت داشتند، پرداخته و از آنها خواست مانند امام کاظم علیه السلام که با دارا بودن نهایت فضل و زهد و شرف و ورع از این امور فاصله گرفتند، خاموش بنشینند و از خروج عليه خلیفه خودداری نمایند.(2) عبدالله بن حسن عموزاده امام و یکی از شرکت کنندگان در قیام فخ، در پاسخ به نایب خلیفه بالبداهه ابیاتی زیبا خواند و باعث شگفتی حاضران در جلسه شد. مضمون این اشعار چنین است:

آنان که مدحشان می کنی و فضایلشان را می خوانی، بقیه آبا و اجداد و پسر عموهای منند و عموی ایشان پدر من است. پس اگر تو مدح ایشان کنی، ما تو را بدان تصدیق کنیم و باور داریم چه در آن شکی نیست، ولی اگر مدح پدر خود گویی، تو را بدان تکذیب می کنیم و به دروغ داریم و بر هر یکی صد اعتراض آریم

دوم، خاطره ای است که مأمون از دیدار پدرش هارون با امام کاظم علیه السلام در مدينه نقل کرده و خلاصه آن چنین است:

در یکی از سال ها که هارون برای گزاردن حج به سمت مکه به راه افتاد،

ص: 302


1- بهاء الدين محمد بن حسن بن اسفندیار کاتب، تصحیح عباس اقبال آشتیانی، چاپ دوم، 1366.
2- همان، ص 181-182.

وقتی به مدینه رسید بار عام داد و از هر قشری به دیدار وی می آمدند. تا آن که روزی حاجب خبر داد که موسی بن جعفر علیهما السلام به دیدار هارون آمده است. تواضع و احترام وافری که مأمون از پدرش در مقابل امام مشاهده کرد، وی را شگفت زده نمود و وقتی از هارون درباره امام پرسید، او گفت: «این امام مردم است در حالی که ما فقط امام جماعتیم آن هم با قهر و غلبه.»(1)

در خلال این داستان، اطلاعاتی از زندگی امام علیه السلام عرضه شده، از جمله:

- مامون، امام کاظم علیه السلام را پیرمردی می ببیند که از شدت عبادت زرد و رنجور شده است؛

- هارون امام را گاه به ابوالحسن و گاه به ابو ابراهیم لقب می دهد؛

- حضرت کاظم علیه السلام مأمون را به خلافت بعد از پدرش بشارت می دهد؛

- ترس هارون از قیام امام و شیعیان آن حضرت: هارون بر خلاف تواضع بسیاری که در مقابل امام از خود نشان میداد فقط دویست دینار برای ایشان فرستاد و در پاسخ به مأمون که از علت آن جویا شد، گفت: «اگر بیشتر از این دهم، چه ضمانتی وجود دارد که فردا با صدهزار از شیعیان و موالیان خود که مسلح به شمشیرند، بر من خروج نکند. فقر او و شیعیانش برای سلامت ما بهتر است!»

آثار عمادالدین حسن بن على طبری

حسن بن على طبری (629 - 698 ق)، یکی از بزرگان علمای شیعه در قرن هفتم هجری است. وی از معاصران محقق حلی و نیز خواجه نصیر الدین طوسی به شمار می آمد و در علوم مختلف فقه، حدیث و اصول دین تبحر داشت. عمادالدین در اثبات ولایت و امامت على علیه السلام و معرفی و شناساندن مکتب

ص: 303


1- اصل این داستان در تاریخ طبرستان، ص 202-203 آمده است.

اهل بیت : تلاش بسیار کرد و برای مناظره و مباحث علمی به مناطق مختلف ایران چون طبرستان، ری، قم، بروجرد و اصفهان سفرها نمود و کتاب هایی در این زمینه نگاشت مانند مناقب الطاهرین، کامل بهایی یا احوال السقيفه، تحفه الابرار في مناقب الائمة الاطهار، الأصول في امامه آل الرسول، اسرار الأمامه، معجزات النبی و الائمه :(1) تالیفات طبری به فارسی و عربی است. آثار وی به فارسی عبارتند از :

6.مناقب الطاهرین (673 ق)

*مناقب الطاهرین(2)(673 ق)

موضوع کتاب، شرح زندگانی و اثبات امامت و ولایت چهاده معصوم است و بخش عمده ای به معجزات ایشان اختصاص دارد. آنچه مربوط به امام کاظم علیه السلام است در سه بخش عرضه گردیده: اول، دلایل امامت آن حضرت، دوم، فرزندان حضرت و تعداد آنها و سوم، معجزات ایشان.

مطالب این کتاب به اختصار عبارتند از:

- تولد: ابواء در سال 128ق

- شهادت: به دست سندی بن شاهک در سال 183 ق

- عمر 55 سال

- مادر حمیده مصفاه

- کنیه: ابوالحسن، ابو ابراهیم، ابوعلی.

- لقب: عبد صالح، كاظم

- حالات ایشان به هنگام تولد و سخن گفتن ایشان در آن زمان

- مدفن: مقابر قريش

ص: 304


1- تحفة الأبرار في مناقب الائمة الاطهار، تصحیح سید مهدی جهرمی، نشر میراث مکتوب، مقدمه مصحح، ص 18019. نیز نک: شیخ عباس قمی، الفوائد الرضویه تصحیح ناصر باقری بیدهندی، ص 200-201، بوستان کتاب، 1385.
2- مناقب الطاهرين، تحقیق حسین درگاهی، تهران: سازمان چاپ و انتشارات، ج 2، ص 704- 757، 1379.

- موضوع تشکیل اسماعیلیه و این که عده ای معتقد شدند اسماعیل نمرده و امام صادق علیه السلام بر وی نص کرده اند.

- شعب شیعه: ناووسیه، افطحیه، اسماعیلیه، قرامطه

- نصوص رسیده از امام صادق علیه السلام بر امامت امام کاظم علیه السلام

- نقل این جریان که سندی بن شاهک پس از مسموم ساختن امام کاظم علیه السلام هشتاد نفر از اعیان را جمع کرد که به آنها نشان دهد جایگاه امام خوب و مورد احترام است و اکنون حضرت به مرگ طبیعی از دنیا می رود. اما امام به سخن آمدند و فرمودند: «اینان مرا به خرما مسموم ساخته اند و به زودی خواهم مرد» و سندی به لرزه در آمد.

- روایتی دیگر در شهادت ایشان: شیعیان معتقدند که یحیی بن خالد به وسیله خرما و ریحان مسموم، آن حضرت را به شهادت رساند و به دشمنی های یحیی بن خالد با امام اشاره کرده است.

- معجزات آن حضرت:

* نقل از علی بن یقطین در این که هارون می خواست امام را خجل گرداند، به ساحری دستور داد که بر نان طلسمی بخواند که هر وقت امام می خواست دست به سوی نام ببرد، گرده نان از پیش او می پرید و هارون و دیگران می خندیدند. امام در خشم شدند و به صورت حیوانی که بر پرده ای کشیده شده بود، دستور دادند که ساحر را بگیرد. صورت در همان لحظه به صورت شیری درنده ظاهر شد و ساحر را بلعید؛

*سخن گفتن در مهد با یکی از یاران امام صادق علیه السلام

*خبر دادن از مرگ افراد؛

* خبر دادن از افکار و نیات مردم؛

* حفظ جان شیعیان در مقابل هارون؛

ص: 305

* این که شیری به خدمت حضرت آمد و از ایشان خواست که دعا کند تا حمل بر جفتش آسان گردد؛

* خبر دادن از مقدار اموالی که شیعیان برای آن حضرت فرستاده بودند؛

* داستان شطيطه و حاضر شدن در مرگ این بانو و نماز خواندن بر وی با وجود دوری مسافت؛

* پاسخ به سؤالات مردم بدون خواندن نامه های ایشان؛

* زنده کردن گاو بیوه زن.

- سخن از فضل بن ربیع زندان بان حضرت درباره عبادت طولانی ایشان که بدون وقفه و بدون نیاز به تجدید وضو در تمام شبانه روز ادامه می یافت. صبر و تحمل حضرت در مقابل آزارهای یکی از اولاد عمر بن خطاب در مدینه. هارون با این بیان که ایشان از رهبانان بنی هاشم هستند، حضرت را توصیف کرد.

- نقل روایتی دیگر در شهادت حضرت: فضل بن يحيی برمکی به حضرت زهر داد.

- نقل روایتی دیگر در شهادت حضرت: هارون شنید مردم او را امام خود می دانند، لذا بیست عدد خرمای زهر آلود برای آن حضرت فرستاد وحضرت را سوگند داد که آنها را خودش بخورد و به این وسیله ایشان را به شهادت رساند.

- سؤالات هارون از امام و پاسخ های آن حضرت

- تعداد فرزندان: 37 فرزند و ذکر ویژگی های فرزندان.

7.تحفه الابرار في مناقب الائمة الاطهار

*تحفه الابرار في مناقب الائمة الاطهار(1)

این کتاب، تاریخ کلامی است که طبری آن را در ده باب تنظیم کرد. وی در باب چهارم به ذكر نسب نبی صلی الله علیه و آله، فاطمه علیهاالسلام و ائمه معصومین ، مواليد، و مدافن ایشان پرداخته است.

ص: 306


1- تصحیح سید مهدی جهرمی، ص 168، نشر میراث مکتوب

بر خلاف کتاب مناقب الطاهرین که در آن بیش از پنجاه صفحه به امام کاظم علیه السلام اختصاص یافته، طبری در این کتاب به اختصار به آن حضرت پرداخته است:

ولادت موسی علیه السلام در مدینه بود در سنه ثمان و عشرین و مائه و شهيد درگذشت در بغداد به زهر سندی بن شاهک به اشارت هارون - عليه اللعنه - هفتم رجب سنة ثلاث وثمانين و مائه، وعمر او 59 سال بود و مادر او ام الولد بود حمیده بربریه نام او، و مدت خلافت او 35 سال بود و اولاد او 38 تن بودند. اما امام، علی بن موسی الرضا بود و قبر وی در بغداد است(1)

نکات:

- سال تولد: 128 قمری

- نام مادر: حمیده بربریه

- شهادت: هفتم رجب سال 183 قمری در بغداد به زهر سندی و دستور هارون و مدفن ایشان در بغداد

- مدت عمر: 59 سال

- مدت امامت: 35 سال

- تعداد فرزندان: 38 نفر

8.تاریخ محمدی (807ق)

*تاریخ محمدی (807ق)(2)

این کتاب منظوم، به مولانا شیخ حسن کاشی تعلق دارد و به نام های تاریخ دوازده امام یا تاریخ رشیدی و نیز تاریخ الاولاد الحضرت المصطفى خوانده شده است. وی از عالمان زمان اولجایتو و یکی از پرچمداران مکتب

ص: 307


1- همان
2- به اهتمام رسول جعفریان، ص 137-139

تشیع در قرن هشتم هجری به شمار می آید.

همان گونه که از نام کتاب پیداست شیخ حسن سعی کرده تاریخ امامان دوازده گانه شیعه را به شعر در آورد. وی هر چند به سروده هایش نام تاریخ داده، از معرفی اجمالی امامان علیه السلام فراتر نرفته و از شرح زندگی ایشان خبری نیست. آن چه در مورد امام کاظم علیه السلام به شعر در آورده، موارد ذیل است:

- نام: موسی

- القاب: عبد صالح و كاظم

-کنیه: ابوالحسن

- تاریخ ولادت: نهم جمادی الثادی سال 128قمری.

- محل تولد: منطقه ای بین دو شهر به نام ابواء

- مادر: حمیده بربریه

- تعداد فرزندان: 37 فرزند شامل على الرضا، ابراهیم، قاسم، عباس، حمزه، محمد، احمد، اسماعیل، عبيد الله، اسحاق، هارون، حسن، فضل، جعفر، سلیمان، زید، دختران: رقیه، فاطمه، کلثوم (از هر کدام صغری و کبری) عایشه لبابه، میمونه، زینب، خدیجه، ام سلمه و بريهه.

- نقش انگشتری: العزه لله الجميع

- مدت عمر: 54 سال

- مدت امامت: 35 سال

- خلفای هم عصر: منصور، مهدی، هادی و هارون

- شهادت: سال 188 قمری روز چهارشنبه دهم ماه رجب در زندان سندی بن شاهک به وسیله زهرا

- مدفن: دار السلام بغداد در مقابر قريش

ص: 308

9.تاریخ بناکتی (717ق)
اشاره

*تاریخ بناکتی (717ق)(1)

نام اصلی این کتاب روضه اولی الالباب في معرفة التاريخ و الأنساب است که ابوسلیمان داوود بن ابو الفضل بناکتی در سال 717 قمری آن را نگاشت. او یکی از ادیبان و شاعران دربار ایلخانی بود. موضوع کتاب تاريخ عمومی عالم از خلقت حضرت آدم تا دوران ابوسعید ایلخان مغول است. بناکتی کتاب را در نه قسم تنظیم نمود که در قسم سوم آن پس از بیان نسب و زندگانی پیامبر گرامی اسلام صلی اللهعلیه و آله به ذکر خلفای راشدین و سپس ائمه معصومین : پرداخته است. وی در مورد امام کاظم علیه السلام و البته سایر امامان، به آوردن گزارشی کوتاه بسنده کرده که در ذیل می آید:

الامام ابو ابراهيم موسی بن جعفر روز يكشنبه و گویند سه شنبه هشتم ماه صفر سنة ثمان و عشرین و مائه در ابواء، موضعی است میان مکه و مدینه، در وجود آمد و پنجاه و يك سال و پنج ماه و هفده روز بزیست و در عهد هارون الرشید، روز آدینه بیست و پنجم ماه رجب سنة ثلاث وثمانين و مائه در بغداد وفات یافت، و او را سی و هفت فرزند بود: هجده پسر و نوزده دختر، پسران: علی، ابراهیم، عباس، قاسم، اسماعیل، جعفر، هارون، حسن، احمد، محمد، حمزه، عبد الله، اسحاق، عبيد الله، زيد، حسن الاصغر، فضل و سلیمان. دختران: فاطمة الكبرى، فاطمة الصغری، رقیه، حکیمه، رقية الصغرى، ام ابنها كلثم، ام جعفر، لبابه، زینب، خدیجه، عليه، آمنه، حسنه، بریهه، عایشه، ام سلمه، میمونه و ام کلثوم. ابراهیم را جزار می گفتند یعنی قصاب، جهت آن - که خون بسیار بریخت، و زید را زید النار گفتندی، جهت آنکه چون ملك بصره شد، خانه های عباسیان را بسوخت و نسل او در قیروان مغرب و شیراز

ص: 309


1- تصحيح جعفر شعار.

می باشند و مجموع برادران و فرزندان در مصر و مدینه و موصل و بغداد و عراق عجم و شیراز و اهواز و دامغان و خراسان مقیمند.»(1)

آن گونه که از قراین بر می آید بناکتی شیعه نیست و مطالب کتاب عبارتند از: تولد: در 128قمری در ابواء در هشتم صفر، روز یکشنبه یا سه شنبه

طول عمر: 51 سال و 5 ماه و 17

روز رحلت: سال 183 قمری در جمعه 25 رجب در بغداد در زمان هارون وی قائل به شهادت حضرت نیست

تعداد فرزندان: 37 فرزند؛ هیجده پسر و نوزده دختر که نام همه را آورده

بناکتی کتاب جامع التواريخ رشیدی را عمده ترین منبع خود می داند(2) اما مانند اکثر نویسندگان فارسی زبان هم عصرش، سند هر مطلب را به طور مشخص نیاورده و این از نقاط ضعف كتاب محسوب می شود.

آثار حمدالله مستوفی

حمدالله بن ابی بکر، که به دلیل شغل موروثی و خانوادگی اش یعنی استیفا، به مستوفي شهرت داشت. وی در زمره خواص فضلای دستگاه خواجه فضل الله بود. از او سه اثر به زبان فارسی در دست است: تاریخ گزیده ظفرنامه در تاریخ اسلام و ایران و نزهه القلوب در علم جغرافیا و عجایب عالم.

حمدالله سنی و شافعی مذهب بود و مانند بسیاری از علمای اهل سنت، امامان دوازده گانه شیعه را محترم می داشت. اما اعتقاد ویژه او نسبت به امامان علیه السلام جالب توجه است. وی مانند شیعیان، امامان را حجت خدا بر خلق، معصوم و نیز شایسته جانشینی رسول صلی الله علیه و آله می داند. هر چند به آن دست نیافته اند. وی در تاریخ

ص: 310


1- همان، ص 113 - 114
2- همان، مقدمه مصحح، ص 14.

گزیده هنگام شرح زندگانی امامان می گوید:

فصل سوم از باب سیوم در ذکر تمامی ائمه معصومین -رضوان الله عليهم اجمعین - که حجة الحق على الخلق بودند، مدت اقامتشان از رابع صفر سنه تسع و اربعین تا رمضان سنه اربع و ستین و مأتین دویست و پانزده سال و هفت ماه. ائمه معصوم اگر چه خلافت نکردند، اما چون مستحق، ایشان بودند، تبرك را از احوال ایشان، شمه ای بر سبیل ایجاز ایراد می رود.(1)

نیز در ظفرنامه که اثری منظوم در تاریخ اسلام است، ارادت قلبی خود را به امام على علیه السلام و نیز سایر امامان علیه السلام آشکار ساخته و مقام عصمت آنان را یاد آور شده است. وی در مقدمه، پس از مدح خلفای راشدین آورده است:

...که دارند شهرت دوازده امام *** همه بوده معصوم چون باب و مام(2)

10.تاریخ گزیده (330ق)
اشاره

این کتاب از منابع مهم فارسی در تاریخ ایران زمین به حساب می آید. تاریخ نگارش آن را سال 730 قمری می دانند. نویسنده، کتاب را با ذکر چگونگی آفرینش جهان آغاز کرده و در ادامه به شرح زندگی پیامبران از حضرت آدم تا پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله پرداخته و سپس آن را با شرح حال بزرگان، اولیا، وزرا و پادشاهان ایران زمین تا زمان خودش که مصادف با دوران ایلخانی ابوسعید بهادر خان است، به پایان می رساند.

وی در ابتدا، منابع خود را نام برده و چون کتاب خود را گزیده ای از آنها می داند، نام تاریخ گزیده بر آن نهاده است. اما در هر بخش، منابع خود را جداگانه مشخص نکرده است.

ص: 311


1- ص 201
2- ج 1، ص 10

تاریخ گزیده در شش باب و هر باب در چندین فصل تنظیم شده است: باب اول در ذکر پیامبران؛ باب دوم در ذکر پادشاهان پیش از اسلام؛ باب سوم ذکر پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله خلفاء اولاد و اصحاب آن حضرت باب چهارم در ذکر پادشاهان پس از اسلام؛ باب پنجم در ذکر والیان شهرهاو قراء و باب ششم در ذکر زادگاه مستوفي شهر قزوین.

وی در فصل سوم از باب سوم، پس از شرح سیره پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و خلفای راشدین، به زندگانی امامان دوازده گانه شیعه پرداخته است. وی در مورد امام كاظم علیه السلام می گوید:

الكاظم

موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی المرتضی، هفتم امام است. اما اسماعیلیان، امام هفتم اسماعیل را می دانند و بر او ختم کنند. بدین سبب ایشان را [سبعيان] خوانند. موسی کاظم، سی و چهار سال و شش ماه و بيست و يك روز امام بود و از ائمه اثناعشر هیچ کس را زمان امامت چندین نیست. ولادتش روز یک شنبه نهم صفر سنة ثمان و عشرین و مائه بود به مدينه. پنجاه و پنج سال و پنج روز عمر يافت. چون سالش به قرب بیست و چهار رسید، رضا به وجود آمد. چون در روز آدینه چهاردهم صفر سنه ثلاث و ثمانین و مایه به بغداد درگذشت، رضا سی و سه ساله بود. او را به محله کرخ بغداد دفن کردند و مشهد او را [عمادالدوله دیلم] عمارت عالی ساخت. شیعه گویند به فرمان هارون الرشيد، او را، سرب در حلق گداختند.(1)

مطالب تاریخ گزیده در مورد زندگانی امام کاظم علیه السلام عبارتند از:

- اشاره به موضوع شکل گیری اسماعیلیه در زمان امام موسی کاظم علیه السلام

ص: 312


1- همان، ص 201.

- تولد: مدینه در سال 128 قمری یکشنبه 9 صفر

- وفات: 183 قمری جمعه 14 صفر

- محل دفن: محله کرخ بغداد

- طول عمر: 55 سال و 5 روز

- مدت امامت: در بیست سالگی به امامت رسیدند و 34 سال و 6 ماه و 21روز امامت نمودند.

- در 24 سالگی فرزندشان امام رضا علیه السلام متولد شد و ایشان به هنگام وفات امام کاظم علیه السلام، فرزندش امام رضا علیه السلام 33 ساله بودند.

- شهادت: به اعتقاد شیعه هارون با ریختن سرب مذاب در حلق، حضرت را به شهادت رساند.

- تعداد فرزندان: 31 پسر و 16 دختر

- نام برخی از فرزندان: على الرضا، ابراهیم عقیل، هارون، حسن، حسین، عبدالله، اسماعیل و عبيد الله، محمد و احمد، عبدالله، جعفر، یحیی، عباس، حمزه، عبدالرحمن، قاسم، جعفر الاصغر، زید و محسن معروف به زاهد محسن، ابو الخیر، طاهر و مطهر. دختران ایشان: ستی فاطمه که در قم مدفون است، خدیجه، فاطمه کبرا، فاطمه صغرا، زینب، حلیمه، اسما، محموده، امامه، میمونه، ام اسماعیل، ام کلثوم كبرا، ام کلثوم صغرا، ام عبدالرحمان، ام عبد الله، ام فروه و ام قاسم.

11.ظفرنامه
اشاره

ظفرنامه کتابی منظوم به زبان فارسی و در واقع تقلیدی از شاهنامه فردوسی است. قسم اسلامیه آن، تاریخ اسلام از زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله تا زمان خود نویسنده یعنی سده هشتم قمری را شامل می شود. مستوفی پس از پرداختن به خلفای راشدین به شرح حال خلفای بنی امیه و سپس بنی عباس می پردازد و ذیل حوادث

ص: 313

زمان هارون الرشید عباسی با عنوان «وفات امام معصوم موسی کاظم - رضي الله عنه» به اختصار به آن حضرت اشاره ای دارد:

وفات امام معصوم موسی کاظم - رضي الله عنه

چو بر صد فزون گشت هشتاد و سه *** فرو رفت ناگه آن مرد مه

به گوهر سر تخمه مصطفی *** به دانش بهین وارث انبیا

که موسی بدش نام و كاظم لقب *** هواخواه او هم عرب هم عجم

سه هفته ز ماه صفر رفته روز *** به آدینه بگذشت با آه و سوز

بدش عمر پنجاه و پنج آن زمان *** که بر وی بر آمد به گیتی رمان

بود هفتمین از دوازده امام *** که بر یک به یک صد هزاران سلام

بر آنند شیعه که هارون بر او *** سر آورد گیتی و شد کینه جو

گذارند در حلق او سرب خوار *** وزین و وز آن گزیده بر آمد دمار

به بغداد در کرخ شخصش به خاک *** سپردند و شهری شد آن جای پاک

سی و یک پسر بود زاده امام *** ولی بیست و یک را شناسم به نام

نخستين على آن که او را رضا *** لقب بود و بودی امامت ورا

به عبدالله آن کو به او جان در است *** به نزدیک ساوه است آن بوم و رست

چو محسن کش اندر فراهان مزار *** بود مشهدی فاضل و نامدار

عقیل و براهيم وهارون دگر *** سماعیل و اسحاق و یحیی شمر

حسین و حسن بود و جعفر همان *** عبیدالله و حمزه هم زین نشان

محمد دگر بود و احمد دگر *** چو عباس و چو قاسم نامور

دگر عبدرحمان و زید گزین *** چو جعفر که بودش لقب کهترین

بدش بیست و هشت دختر پاک تن *** ده و پنج را یافتم نام من

از آن است در قم ستی فاطمه *** که از ما ثنا بر روان همه(1)

ص: 314


1- همان، «قسم الاسلامیه»، ج 3، ص 84 - 85

مطالب گفته شده در ظفرنامه عبارتند از:

- نام: موسی

- لقب: كاظم

- توصیف با جملات: فرزند رسول خدا و بهترین وارث انبیا در علم و دانش

- رحلت: 14 صفر سال 183 قمری

- طول عمر: 55 سال

- نحوه شهادت به اعتقاد شیعه: به وسیله ریختن سرب داغ در حلق به دستور هارون

- محل دفن: در محله کرخ بغداد

- تعداد فرزندان: 31 پسر و 28 دختر

- نام برخی فرزندان: علی، عبدالله، محسن، عقیل، ابراهیم، هارون، اسماعیل، اسحاق، یحیی، حسین، حسن، جعفر، عبیدالله، حمزه، محمد، احمد، زید، جعفر، عبد الرحمان، و از دختران: ستی فاطمه در قم

- تعداد دختران در ظفرنامه 28 و در تاریخ گزیده 16دختر ذکر شده

- نام برخی پسران در تاریخ گزیده ذکر شده که در ظفرنامه اثری از آنها نیست.

12.نزهه القلوب

این اثر مستوفی در علم جغرافیا، هیئت و عجایب عالم برای استفاده فارسی زبانان به نگارش در آمده است. وی آن جا که از شهر بغداد و حدود جغرافیایی آن بحث می کند، به مدفن پاک امام کاظم علیه السلام نیز اشاره می نماید:

و بغداد ام البلاد آن مملکت و مقر حکومت بنی عباس بوده و مشهد امام موسى الكاظم (عم) و امام محمد التقی (عم) بوده(1)...

ص: 315


1- همان، تصحیح محمد دبیر سیاقی، ص 69 حدیث امروز، دی ماه 1381

و در جای دیگر آورده است:

و بر جانب غربی (بغداد)، مشهد حضرت امام موسی کاظم و نواده او حضرت امام محمد تقی الجواد (رضعهما) است و آن موضع اکنون شهر چه ای است دورش شش هزار گام بود. (1)

نکات مهم در این زمینه عبارتند از:

- به کار بردن واژه های حضرت و امام، قبل از نام امام کاظم علیه السلام و استفاده از جملات دعایی «رضعهما» و نیز «عم»، نشان دهنده احترام خاص نویسنده است.

- محل دفن امام کاظم علیه السلام در ابتدا جزئی از بغداد بوده اما تا زمان مستوفی چندان توسعه یافته که خود شهری کوچک به حساب می آمده است.

- نوه امام کاظم علیه السلام یعنی امام جواد علیه السلام نیز در جوار قبر آن حضرت مدفون هستند.

13.راحه الارواح و مونس الاشباح (757 ق)

*راحه الارواح و مونس الاشباح (757 ق)(2)

ابوسعید حسن بن حسین شیعی سبزواری (757ق)، فقیه و متکلم قرن هشتم هجری و معاصر با فخر المحققين فرزند علامه حلی بود. وی به دستور خواجه یحیی کرابی، یکی از رهبران سربداری، این کتاب را به رشته تحریر در آورد. این کتاب در پانزده باب و فصول متعدد، در شرح موالید حضرت رسول صلی الله علیه و آله و حضرت زهرا علیهاالسلام، فضایل و برخی معجزات، مدت عمر و زمان وفات ایشان تنظیم شده است.

آنچه به امام کاظم علیه السلام مربوط می شود، با عنوان «در ذکر امام هفتم ابو الحسن موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام» در پنج فصل منظم شده است: فصل اول در ولادت حضرت؛ فصل دوم، در تعداد و نام اولاد آن حضرت؛ فصل سوم، در ذکر فضایل

ص: 316


1- همان، ص 74.
2- تصحيح حسين درگاهی، ج 2، ص 209-220، معاونت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1379.

ایشان؛ فصل چهارم، در بعضی از معجزات آن حضرت و فصل پنجم، در مدت عمر و زمان وفات آن حضرت است. با توجه به این که کتاب، به منظور آشنا نمودن مخاطب با امامان معصوم : نوشته شده، به تفصیل به زندگانی ائمه پرداخته و بسیاری از مطالب آن نسبت به سایر متون کهن فارسی منحصر به فرد است.

مطالب کتاب به اختصار عبارتند از:

- تولد: 128 قمری در هفتم صفر در ابواء

- کنیه ابوالحسن، ابوابراهيم و القاب: عبد صالح و كاظم

- فرزندان: 37 تن و افضل آنها علی بن موسی الرضا از بانوی ام ولد به نام نجمه.

- فضایل: داستانی در کثرت عبادت حضرت و این که اسحاق بن كاتب از موکلان امام در زندان گفته: «اگر بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله پیغمبر بودی، موسی بن جعفر بودی؛ زیرا او قادر بود بر عبادتی که نشنیده ام کسی بر آن قادر باشد از اولین و آخرین. قرآن را با اندوه و گریه و به آواز خوش می خواند.» نیز فرو بردن خشم و داستان برخورد حضرت با یکی از اولاد عمر.

- نویسنده در توصیف حضرت می نویسد: «(امام) عابدترین، فقيه ترین، سخی ترین و کریم ترین اهل روزگار خود بود.»

- کرامات: ظاهر شدن شیرها برای دفاع از حضرت در مقابل فرستادگان هارون که قصد کشتن ایشان را داشتند. ذکر داستانی از یکی از زندانیان که توسط امام علیه السلام طی الارض کرد و به دیدار خانواده خود رفت. داستانی از علی بن یقطین و پس فرستادن هدیه اش از جانب امام برای حفظ جان وی. نسوختن دست حضرت در آتش در مقابل یکی از برادران که دعوی امامت داشت. زنده شدن گاو بیوه زنی به عنایت حضرت. افعی شدن عصای حضرت در مقابل هارون. زنده شدن مرکب مغربی به عنایت امام. حفظ جان علی بن یقطین در مقابل هارون با

ص: 317

آموزش وضوی اهل سنت به او. همسفری فردی به نام شقیق با امام در سفر حج و معجزاتی که از ایشان در طی سفر حج ظاهر شد.

- عمر: 55 سال

- خلفای هم عصر حضرت منصور، مهدی، هادی و هارون

- سبب زندانی شدن حضرت: اتفاقی که بر سر قبر پیامبر صلی الله علیه و آله افتاد

- مسموم شدن توسط سندی بن شاهک

- توصیه به مسیب در مورد امامت امام رضا علیه السلام

- ماجرای پس از شهادت و در معرض دید نهادن جنازه حضرت

- ماجرای غسل دادن آن حضرت توسط سندی بن شاهک در ظاهر و در باطن توسط امام رضا علیه السلام

- دفن حضرت در مقابر قريش

14.تاریخ رویان (764ق)

مولانا اولياء الله آملی، این کتاب را به نام یکی از حاکمان محلی رویان به شاه غازی بن زیار بن کیخسرو به رشته تحریر در آورد و تاریخ پایان آن-همان طور که در کتاب آمده - سال 764 قمری و مشتمل بر اخبار و حوادث ناحیه رویان، از قدیمی ترین ایام تا همین تاریخ است. آملی کتابش را در هشت باب تنظیم نمود. در باب سوم آن در فصلی با عنوان: «در سبب تردد سادات علویه به طبرستان و حوالی آن چون طالقان و قومس و دیلمان و غیرها» به مناسبت، به داستان هایی در مورد امام کاظم علیه السلام اشاره می کند:

داستان اول به اختصار: آملی پس از شرح قيام صاحب فخ و شکست آن، حکایتی به این مضمون نقل می کند: در مجلسی که موسی بن عیسی و سری بن عبد الله عباسی، از نایبان و عموزادگان خلیفه مهدی عباسی و نیز موسی بن عبد الله از نوادگان امام حسن مجتبی علیه السلام (که در قیام شهید فخ شرکت

ص: 318

داشت) و نیز امام کاظم علیه السلام حضور داشتند، سری بن عبد الله خطاب به سید موسی بن عبدالله گفت: «آیا سزاوار نیست که شما هم مانند پسرعموی خود موسی بن جعفر که با داشتن فضل وافر و عفت و زهد و کمال علم و درجات حسب ونسب و حصول طهارت و عصمت و زیادت شرف بر همه بنی هاشم (قیام نکرده)، خاموش بنشینید تا همواره محترم و بزرگ مرتبه باشید؟» موسی بن عبدالله با شنیدن این توصیفات بربدیهه، ابیاتی را خواند به این مضمون: « آنان که مد حشان می کنی و فضایلشان را می خوانی بقیه آبا و اجداد و پسر عموهای منند و عموی ایشان پدر من است. پس اگر تو مدح ایشان کنی، ما تو را بدان تصديق کنیم و باور داریم؛ چه در آن شکی نیست، ولی اگر مدح پدر خود گویی، تو را بدان تکذیب می کنیم و به دروغ داریم و بر هر یکی صد اعتراض آریم!»

مردم از فصاحت و شجاعت سیدعبدالله متعجب شدند. امام کاظم علیه السلام با پیش کشیدن مطلبی به گفت و گوها پایان دادند و فتنه را خواباندند.(1)

آملی در همین فصل، به شهادت امام کاظم علیه السلام اشاره ای دارد که به دلیل اختصار عینا می آوریم:

بدان که چون ایام دولت مأمون خلیفه بود و خلافت بدو قرار گرفت و ممکن گشت، در تربیت سادات علویه می کوشید و دایم مذمت پدرش - هارون - می کرد که چرا حق علويان نشناخت و بر قتل امام موسی بن جعفر الكاظم - صلوات الله عليهما - حسرت ها می خورد؛ چه امام موسی بن جعفر را هارون، در خانه خود باز گرفته، به احترام می داشت و به ظاهر نیارست که در قتل او تقدیم کند، از ترس غلو عامه و مسلمانان، خاصه اهل شیعه. پس بفرمود تا او را به سر ارزیز مذاب به حلق فروریختند و شهیدش کردند و خواست که

ص: 319


1- همان، ص 63-64.

در روی خلق برائت ساحت خود آشکارا کند، بفرمود تا او را بر نعش نهاده، در میان بازار بغداد بنهادند و خلق را گفت: «همه کس ببینید و گواه باشید که ما او را نکشتیم و به حتف أنف به اجل مقدر خود برسید.» همه علما و قضات و اکابر، گواهی خود در این باب ثبت کردند، مگر احمد بن حنبل که او را در این باب زجرها کردند و گواهی ننوشت و در آن حال کرامات از او مشاهده کردند که شرح آن تطويلی دارد.(1)

نیز در علت ملاطفت مأمون با شیعیان به نقل داستانی از زبان خود مأمون می پردازد

مأمون گفت: «مرا بر این حال ملامت مکنید که من تشیع از پدر خود آموختم.» گفتند: «نه پدر تو پدر رضا را و سادات دیگر را کشته است؟» جواب داد که: «قَتَلَهُمْ عَلَى الْمِلْكِ لِأَنَّ الْمَلَكَ عَقِيمٍ» پدرم به فضل جاهل نبود، لكن از ترس ذهاب ملك و پادشاهی، ایشان را می کشت که ملك شريك نمی خواهد؛ و من با پدر خود - هارون - به حج رفته بودم. به مدینه در مسجد رسول، نشسته بود و همه بطون و افخاذ قریش و صنادید عرب حاضر بودند و هر کس در مراتب خود نشسته. شخصی بیامد و با پدر به سر چیزی بگفت. پدر از جای برجست و من و امین و مؤتمن بر سر او استاده بودیم. می دویدیم تا برسیدیم به پیری که:«قَدْ اَنْهَکَتْهُ الْعِبادَةُ کَاَنَّهُ شنّ بالٍ قَدْ کَلَمَ السجُودُ وَجْهَهُ وَ اَنْفَهُ.» چون پدر را بدید، خواست که فرود آید از مرکب. پدر گفت: «لَا وَ اللَّهِ إِلَّا عَلَى بِسَاطِي.» و در پیش استاد، تا کنار بساط از مرکب فرود آمد. پدر او را در مسند خود بنشاند و با او تواضعی کرد که ما حیران شدیم و گاهی یا ابا الحسن و گاهی یا ابا ابراهيم خطاب کردی از هر نوع سخنها بگفتند. چون برخاست، رکابش گرفت و برنشاند و ما را گفت

ص: 320


1- همان، ص 80

که با عم خود بروید و ما هرسه برفتیم تا او را روانه کردیم. پرسیدیم از پدر که «این کیست بدین بزرگی ؟» پدر گفت: «هذا امام الناس؛ این امام مردمان است؛ هذا موسی بن جعفر.» من گفتم که «امام الناس تو نیستی یا امیر المؤمنین!؟» جواب داد که «من امام جماعتم به قهر و غلبه، اما امام الناس این است.» و بعد از چند روز صله و عطایی نه درخورد آن تواضع، از برای او بفرستاد. من پدر را گفتم: «آن تواضع از چه بود بدان حد و این عطای مختصر چیست نه خورد آن؟» پدر گفت: «اسكت لا ام لك فإني لو اعطيت هذا موفورا، ما کنت آمنه أن يضرب وجهي غدا بمائة ألف سيف من شيعته و مواليه و فقر هذا و اهل بیته أسلم لي و لكم من بسط أيديهم. یعنی اگر او را مال موفور دهم، به چه ایمن باشم؟ فردا با صد هزار شمشیر از آن شیعه و موالی خود روی به من نهند و درویشی اوست که ما را و شما را سلامت دارد از دست برد ایشان.»(1)

نکات عمده در این زمینه عبارتند از :

- منابع: آملی در قسمت های مختلف کتاب، بر خلاف بسیاری از نویسندگان، به ذکر منابع خود می پردازد و این بر ارزش کتاب می افزاید. مثلا وی قبل از نقل داستان فوق می گوید:

و الفرج اموی گوید که روایت کرد ما را احمد بن سعید از یحیی بن الحسن العلوی که حديث کرد کسی که از عبد الجبار بن سعید که...

بنابر این، در می یابیم که مطلب فوق را از مقاتل الطالبيين ابوالفرج اصفهانی، گرفته است. هر چند در برخی موارد هم به منبع اشاره ندارد.

- آملی شیعه مذهب و از دوستداران اهل بیت : است و اعتقاداتش به امامان در خلال نوشتارش خودنمایی می کند.

ص: 321


1- همان، ص 81-82.

- در داستان اول، توصیفات عبدالله بن سری از امام کاظم علیه السلام و نیز ابیاتی که سید موسی بن عبدالله (عموزاده امام) می خواند، نشان دهنده جایگاه والای آن حضرت در میان دوست و دشمن است.

- بنا به گفته آملی، هارون امام کاظم علیه السلام را در خانه خودش حبس نموده بود اما از ترس مردم به ویژه شیعیان، از آزار و اذیت حضرت دوری می نمود و با احترام با ایشان رفتار می کرد و به همین دلیل با ریختن سرب مذاب در گلو، ایشان را به شهادت رساند تا اثری در ظاهر حضرت مشخص نباشد و مرگ امام، طبیعی جلوه کند.

- اصرار هارون بر این که مرگ حضرت را طبیعی جلوه دهد، به حدی بوده که از علما، قضات و بزرگان، به اجبار امضا گرفته شد و فردی چون احمدبن حنبل که تن به امضا نداد، آزار و شکنجه گردید.

- آن چه از گفته آملی بر می آید، این است که هارون در نقشه ای که در سر داشته و می خواسته مرگ امام را طبیعی جلوه دهد، هیچ توفیقی کسب نکرده است و شاهد این مدعا این که مأمون هم شهادت امام کاظم علیه السلام به دست پدرش را قبول داشته و حتی او را به سبب این عمل مذمت کرده است.

- آملی هیچ گونه اشاره ای به سال حوادث ننموده است.

15.الفصول الفخريه في اصول البريه (قرن 8-9ق)

*الفصول الفخريه في اصول البريه (قرن 8-9ق)(1)

این کتاب، یکی از بزرگ ترین آثار در زمینه انساب محسوب می شود که عالم بزرگ شیعه، سید جمال الدین احمد بن علی معروف به ابن عنبه حسنی داوودی (م 828ق) نوشته است. وی در قسمتی از کتاب، به نسل امامان علیه السلام و فرزندان ایشان پرداخته است.

ص: 322


1- تصحیح سید جلال الدین محدث ارموی، انتشارات علمی و فرهنگی، 1363.

بسته به موضوع کتاب، شرح زندگی ائمه : در آن دیده نمی شود. در مورد امام کاظم علیه السلام نیز تنها نام برخی از فرزندان ایشان آمده که نسل امام از آنها تداوم یافته است. آنها سیزده تن به نام های علی الرضا علیه السلام، ابراهیم مرتضی، محمد العابد، جعفر، زید النار، عبد الله، عبيد الله، حمزه، عباس، هارون، اسحاق، اسماعیل و حسن بوده اند. نیز حسین در ابتدا دارای نسل بوده اما بعدها نسلش منقرض شده است.(1)

16.تاریخ قم (805ق)

*تاریخ قم (805ق)(2)

حسن بن محمد بن سائب بن مالک اشعری قمی، تاریخ قم را در سال 378 قمری و به تشویق صاحب بن عباد وزیر دانشمند آلبویه به زبان عربی به رشته تحریر در آورد. این کتاب دارای بیست باب و پنجاه فصل بوده و اکنون از بین رفته و آنچه امروزه با عنوان تاریخ قم وجود دارد، ترجمه فارسی آن است که تاج الدین حسن بن علی بن عبدالملک قمی در اوایل قرن نهم (805-806 ق)، به دستور یکی از حاکمان قم به نام محمد بن على صفی ترجمه کرده است.

این ترجمه در پنج باب تنظیم شده است: باب اول، در ذکر قم و سبب نام گذاری آن؛ باب دوم، در ذکر مساحت ها و مالیات های شهر قم؛ باب سوم، در ذكر طالبیانی (فرزندان علی بن ابی طالب علیه السلام) که به قم مهاجرت کردند و در آن سکنی گزیده اند؛ باب چهارم، در ذكر اشعریانی که در قم ساکن شدند و باب پنجم، درباره تاریخ اشعریان قم و مسائل مربوط به آنان است.

وی در باب سوم، ابتدا به ذکر انساب طالبیان و فضایل آنان پرداخته و در زیر مجموعه فرزندان امام حسین علیه السلام، از سایر امامان و به تبع امام کاظم علیه السلام نیز به اختصار یاد کرده است:

ذكر أبي الحسن موسی بن جعفر علیه السلام، و ذكر اعقاب و اولاد او، و مدت حیات،

ص: 323


1- همان، ص 134.
2- ترجمه حسن بن على قمی، تصحیح از محمدرضا انصاری.

و مدت امامت، و وقت وفات، و ذكر قبر و مشهد او:

امام موسی کاظم علیه السلام به ابوا، سنة ثمان و عشرین و مائه در وجود آمده است و به روایتی دیگر، روز يكشنبه، هفت روز از ماه صفر گذشته، سنه تسع و عشرين و مائه و شيعه او را به عبد الصالح نام نهاده اند، و مادر او حمیده بربریه است و امام أبي [الحسن] موسی کاظم را، ابوالحسن، ابو ابراهیم و ابوحمزه کنیت بوده است، و چون خدای عزوجل رضا علیه السلام را به او داد، امام کاظم علیه السلام فرمود که: «من به کنیت خود بر پسرم على بخل کردم، ازین وقت کنیت کنید مرا به ابو ابراهیم، ابی الحسن، ابی حمزه و ابی علی» و رشید او را از مدینه ببرد، و با او بوده تا به کعبه، و چون به راه بصره باز گردید، او را به نزدیك عیسی بن جعفر بن منصور بازداشت، و پس از آن او را در روز بیستم شوال، سنه تسع و سبعین و مائه به بغداد فرستاد، و به نزدیك سندی بن شاهك محبوس کرد، و روز جمعه پنج روز از ماه رجب گذشته، سنه ثلث و ثمانين و مائه به بغداد وفات یافت، پس از آنکه چهار سال و چند ماه محبوس بود و عمر او پنجاه و چهار سال بوده است و به روایتی پنجاه و پنج سال. و مدت امامت او سی و پنج سال و چند ماه، و قبر و تربت او به مقابر قريش است، در جانب غربی به بغداد.

عدد اولاد او:

على الرضا، ابراهیم، فضل، عباس، اسماعیل، احمد، محمد، عبدالله، عبيد الله، و حسن، حسین، جعفر، حمزه، هارون، داوود، سلیمان، اسحاق، قاسم، جعفر، ام فروه، ام ابیها، محموده، امامه، میمونه، عليه، فاطمه، ام کلثوم، آمنه، زینب، [ام] عبدالله، و ام القسم، حکیمه، اسما و صرحه مادر ایشان ام ولد بوده است، و عدد ایشان در شجره بیست و دو دخترند. پس مجموع فرزندان او: چهل نفس و وجودند، و از پسران او دوازده پسر را عقب بوده است- و الله أعلم بالصواب.(1)

ص: 324


1- همان، ص 509.

مطالب تاریخ قم در مورد زندگانی امام کاظم علیه السلام عبارتند از:

- دو روایت از تاریخ ولادت حضرت: سال 128قمری یا سال 129 قمری در هفتم ماه صفر روز یکشنبه در ابوا.

- نام مادر: حمیده بربریه.

- کنیه ها: ابوالحسن، ابوابراهیم و ابی حمزه و خود حضرت پس از تولد امام رضا علیه السلام به خود کنیه ابی علی دادند.

- شيعه او را عبد صالح می خوانند

- آزارهای هارون: زمانی که هارون الرشید به حج می رفت، حضرت را از مدینه با خود همراه کرد تا به کعبه و پس از آن در بصره در نزد عیسی بن جعفر بن منصور محبوس نمود و حضرت را در بیستم شوال سال 179 قمری در بغداد به نزد سندی بن شاهک محبوس ساخت تا آن که در روز جمعه پنجم رجب سال 183 قمری پس از چهار سال و چند ماه حبس، وفات یافت.

- عمر حضرت: 54 یا 55 سال، مدت امامت 35 سال و چند ماه و مدفنش در جانب غربی بغداد در مقابر قریش است.

- تعداد فرزندان امام کاظم علیه السلام: 40 تن هیجده پسر و 22 دختر. و نام آنها: على الرضا، ابراهیم، فضل، عباس، اسماعیل، احمد، محمد، عبدالله، عبیدالله، حسن، حسین، جعفر، حمزه، هارون، داوود، سلیمان، اسحاق، قاسم و جعفر. دختران: ام فروه، ام ابیها، محموده، امامه، میمونه، عليه، فاطمه، ام کلثوم، آمنه، زینب، ام عبدالله، ام القسم، حکیمه، اسماء و صرحه.

- شیعه به آن حضرت لقب عبد صالح داده است.

- نویسنده هر چند از آزار هارون الرشید نسبت به امام یاد کرده، به وفات حضرت معتقد است، نه شهادت ایشان.

- از نکات ضعف کتاب نیاوردن منبع هر مطلب به طور مشخص است.

ص: 325

17.تاریخ طبرستان و رویان و مازندران(881ق)

سیدظهیر الدین بن سید نصیر الدین مرعشی (815-892ق) نویسنده این کتاب و متعلق به خاندان مرعشی، یکی از خاندان های بزرگ منطقه مازندران است که نسبشان به امام زین العابدین علیه السلام می رسد. عده زیادی عالم، وزیر، نقیب و حاکم از این خاندان سر بر آورده اند. سیدظهیر الدین عالمی از این خاندان است که علاوه بر مشاغل دولتی، به نویسندگی نیز اشتغال داشت. تاریخ طبرستان رویان و مازندران، تاریخ گیل و دیلم و تاریخ جرجان و ری، سه اثر بر جای مانده از اوست که همواره مورد توجه و اعتماد معاصران و متأخران بعد از وی قرار گرفته اند. کتب روضه الصفا، حبیب سیر، مجالس المؤمنين، محافل المؤمنین، خلد برین و احسن التواريخ به این کتب استناد کرده اند.

گویا از بین این سه اثر، تاریخ طبرستان رویان و مازندران مهم ترین باشد. این کتاب به اسم کار کیا میرزا علی لاهیجانی در سال 881 قمری نگاشته شده، البته آن گونه که ظهير الدين خود در مقدمه کتابش آورده، تاریخ طبرستان شامل دو قسمت است: قسمت اول آن نوشته مولانا اولیاء الله و علی بن جمال الدین و قسمت دوم آن دو فصلی را شامل می شود که خود او بر آنها افزوده است. کتاب با بیان حدود آمل و رویان و مناطقی چون رستمدار، شروع شده و با ذکر حاکمان اولیه این مناطق ادامه یافته است.(1) سیدظهير الدين در قسمتی با عنوان ذکر احوال داعیان و سبب تردد سادات به طبرستان، در چند سطر به ماجرای شهادت امام کاظم علیه السلام به دست هارون اشاره می کند که به دلیل اختصار در ذیل می آید:

چون مأمون به خلافت بنشست، در تربیت سادات می کوشید. و مذمت پدر

ص: 326


1- تصحیح سید محمد حسین تسبیحی، مقدمه مصحح.

خود می کرد که در قتل موسی بن جعفر علیه السلام كوشيد و حضرت را شهید کرد. و در بازار سوق الرياحين بنهاد که مردم بیایند و ببینند که او را نکشته اند، بلکه به جهت مریض بودن حضرت وفات کرده است! و از علما و فقها هم کاغذی به مضمون فوق گرفت. تمام علما مهر کردند کاغذ را به جز احمد بن حنبل که او را زجرها کردند و او آن کاغذ را مهر و نشان نکرد.(1)

نکات مهم این اثر عبارتند از:

- بر خلاف برخی از منابع، به شهادت حضرت تصریح دارد.

- منبع ظهيرالدین در این قسمت، تاریخ رویان آملی است که خود نیز به آن اشاره می کند.

18.تاریخ روضه الصفا(903 ق)

*تاریخ روضه الصفا(903 ق)(2)

یکی از مهم ترین تاریخ های عمومی به زبان فارسی و نام کامل آن روضه الصفا في سيره الانبياء و الملوک و الخلفاء است که میر محمد بن سید برهان الدین خواند شاه، معروف به میر خواند (م 903) نوشته است.

تنظیم این کتاب در یک مقدمه، هفت قسم و یک خاتمه است و به روش متداول آن زمان، با ذکر مطالبی در مورد آغاز آفرینش، قصص پیامبران و تاریخ پادشاهان شروع شده و با بیان حالات و غزوات حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سایر خلفا ادامه یافته است. پس از آن احوال ائمه اثنا عشر شیعه و خلفای بنی امیه و بنی عباس آورده شده و در ادامه نیز به تاریخ چنگیز و فرزندان او، حکومت تیمور و اولاد وی و ذکر حکومت سلطان حسین بهادر و فرزندان وی اشاره گردید و در خاتمه کتاب، به جغرافيا و عجایب عالم پرداخته شده است.

ص: 327


1- همان، ص 127.
2- میر محمد بن سید برهان الدين خواوند شاه مرکزی، ص 37- 41، تهران: چاپ پیروز، 1339ق.

در جلد سوم آن احوال یکایک امامان علیه السلام دیده می شود. میر خواند با عنوان «ذَكَرَ أَحْوَالِ موسی بْنُ جَعْفَرٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا» به شرحی از زندگانی آن حضرت پرداخته است. مطالب آن به اختصار عبارتند از:

- تولد: در سال 128 قمری در ابواء بین مکه و مدینه

- مادر: حمیده بربریه

- سال شهادت: 183 قمری به دستور هارون به تحریک یحیی بن خالد برمکی و به دست سندی به شاهک که امام را مسموم به زهر نمود.

- کنیه: ابوجعفر، ابو ابراهیم، ابوعبدالله

- لقب: کاظم به واسطه کثرت حلم و کظم غیظ و اشاره به حلم حضرت در مقابل بد رفتاری های مردی از فرزندان عمربن خطاب.

- نقل روایتی در امامت امام کاظم علیه السلام از زبان امام صادق علیه السلام

- بیان دو معجزه از امام در خبر دادن از زمان شهادت و چگونگی حالات خویش بعد از مسمومیت.

- فضایل: کظم غیظ و حلم، جود و احسان. قرآن به ترتیل و تجوید با آواز نیکو می خواند و در حین خواندن قرآن می گریست و دیگر مردمان هم می گریستند.

- در زمان مهدی عباسی محبوس شد، اما چون مهدی خواب امام علی علیه السلام را دید که با خواندن آیه ای او را سرزنش فرمود، دستور آزادی امام را صادر کرد.

- خبر دادن به یکی از یارانش از زمان آزادی از زندان مهدی عباسی

- داستان ملاقات امام با هارون در مدینه و اعتراف هارون به جایگاه والای امام علیه السلام

- خبر دادن چگونگی شهادت و حالات خود از مسمومیت.

ص: 328

فصل دوم: مقایسه متون کهن فارسی با تکیه بر زندگی امام کاظم علیه السلام

اشاره

در این فصل، مطالبی که از متون کهن فارسی به دست آمده، به شکل منظم تری عرضه می گردد تا از یک سو نقاط مشترک و نیز نقاط تمایز منابع مشخص شود و از سوی دیگر، در نگاهی کلی، زاویه دید نویسندگان فارسی زبان تا دوران صفویه به زندگانی امام کاظم علیه السلام مشخص تر گردد.

تولد

امام موسی کاظم علیه السلام امام هفتم شیعیان روز یکشنبه(1) یا سه شنبه(2) هفتم،(3) هشتم(4) یا نهم صفر(5) در سال 128 قمری در منطقه ای بین مکه و مدینه به نام ابواء به دنیا آمدند.(6)

نام، لقب و کنیه

نام ایشان موسی،(7) لقب كاظم(8) و عبد صالح،(9) و کنیه های ایشان عبارتند از: ابو ابراهیم،(10)

ص: 329


1- تاریخ گزیده، ص 204؛ تاریخ قم، ص 509.
2- تاريخ بناکتی، ص 113.
3- تاریخ قم، ص 509
4- تاریخ بناکتی، ص 113.
5- تاریخ گزیده، ص 204؛ در تاریخ محمدی میلاد نهم جمادی الثانی ذکر شده، ص 137.
6- مورد اتفاق همه متون است. فقط تاریخ قم ه در این سال با سال 129ق، تشکیک کرد (ص 509).
7- مورد اتفاق همه متونی که در این باره سخن گفته اند.
8- مجمل التواريخ و القصص، ص 353؛ راحه الأرواح، 209؛ روضه الصفا، ج3، ص 38؛ مناقب الطاهرين، ص 703.
9- مجمل التواريخ و القصص، ص 353؛ راحه الأرواح، ص 209؛ تاریخ قم، ص 509؛ مناقب الطاهرين، ص 703.
10- مجمل التواريخ و القصص، ص 353؛ تاریخ طبرستان؛ ص 182، راحه الأرواح، ص 209؛ تاریخ قم، ص 509؛ روضه الصفا، ج3، ص 38؛ مناقب الطاهرين، ص703.

ابو جعفر(1) و ابوعبدالله(2) نیز ابوالحسن،(3) ابی حمزه(4) و ابی علیه(5)

مادر

آن حضرت حمیده دختر صاعد بربری(6) ملقب به حمیده مصفاه(7) و ام ولد(8) بود و داستانی جالب درباره تزویج ایشان با امام جعفر صادق علیه السلام نقل شده است.(9)

نص امامت

روایاتی از پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله منقول است که در آن امامان دوازده گانه پس از خود را نام برده اند و نام امام کاظم علیه السلام جزو آنهاست.(10) نیز امام صادق علیه السلام در موارد متعددی یاران نزدیک خود را به امامت ایشان رهنمون شده اند و داستان هایی در این باره نقل شده است.(11)

نقش انگشتری حضرت العزه لله الجميع(12) بود.

مدت امامت ایشان 35 سال(13) یا به قول مستوفی 34 سال و 6 ماه و 21 روز(14) بوده است.

ص: 330


1- روضه الصفا، ج 3، ص 38.
2- همان، ص 38
3- مجمل التواريخ و القصص، ص 353؛ تاریخ طبرستان، ص 182؛ راحه الأرواح، ص209؛ تاریخ قم، ص 509 مناقب الطاهرين، ص 703؛ روضه الصفا، ج3، ص 38.
4- تاریخ قم ص 509.
5- همان، ص 509؛ مناقب الطاهرين، ص 703.
6- نام مادر ایشان مورد اتفاق همه متون است.
7- مناقب الطاهرين، 703.
8- روضه الصفا، ج3، ص 38.
9- نزهه الكرام و بستان العوام، 696 تا 764.
10- همان، ص 411- 413
11- مناقب الطاهرين، ص 705-706؛ نزهه الكرام، همان؛ راحه الأرواح، ص 220.
12- تاریخ محمدی، ص 138.
13- تحفة الأبرار، ص 168؛ تاریخ محمدی، ص 138؛ تاریخ قم ص 509.
14- تاریخ گزیده، 204.
فضایل
اشاره

فضایل امام یکی از ابعادی است که در منابع فارسی هم چون منابع کهن عربی به آن پرداخته شده است. آن چه از فضایل آن حضرت در متون کهن آمده، موارد ذیل است:

1.كظم غيظ

صبر و تحمل در مقابل مخالفان و فرو بردن خشم، یکی از صفات بارز ایشان بود. زمانی که حضرت در مدينه بودند، یکی از فرزندان عمر بن خطاب همواره با ایشان به تندی رفتار می نمود و حضرت على علیه السلام را دشنام می داد تا این که برخی از پیروان حضرت به خشم آمده، تصمیم به قتل وی گرفتند، ولی امام کاظم علیه السلام ایشان را از این کار منع کردند و روزی که وی در مزرعه اش مشغول کار بود، حضرت به دیدارش رفت و با مهربانی شروع به سخن گفتن و مطایبه با وی نمود و با دادن کیسه ای محتوی سیصد درهم، محبت او را جلب نمود. مرد سخت منقلب شد و از آن پس به دوستداران ایشان پیوست.(1)

آن حضرت بدی دیگران را به نیکی پاسخ می گفتند. نقل است به امام گفتند: فلان کس از شما غیبت می کند!» امام کاظم علیه السلام هزار درهم برای او روانه کردند.(2)

2.عبادت

در راحه الارواح آمده است:

امام کاظم علیه السلام عابد ترین، فقيه ترین، سخی ترین و کریم ترین اهل روزگار خود بود.(3)

ص: 331


1- مناقب الطاهرين، ص 711؛ راحه الارواح و مونس الاشباح، ص211؛ روضه الصفا، ج3، ص38.
2- روضه الصفا، ج 3، ص 38.
3- ص 210.

به ویژه در سالهایی که در حبس هارون بودند، روزها روزه می گرفتند و تمام شبانه روز را در حال نماز، رکوع و سجود به سر می بردند بدون این که لحظه ای خواب بر ایشان غلبه کند و یا نیازمند تجدید وضو شوند. چنین حالتی باعث شگفتی همگان و حتی زندانبانان ایشان می شد.(1) یکی از موکلان حضرت به نام اسحاق بن کاتب عبادت حضرت را چنین وصف کرده است:

اگر بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله پیغمبر بودی، موسی بن جعفر بودی، زیرا او قادر بود بر عبادتی که نشنیده ام کسی بر آن قادر باشد از اولین و آخرین.(2)

هارون زمانی از جای بلندی به تماشای آن حضرت پرداخت، در حالی که حضرت مدت طولانی در سجده بود و مانند پارچه ای که به زمین افتاده هیچ تحرکی نداشت. هارون گفت: «او از رهبانان بنی هاشم است.»(3) مأمون وقتی برای اولین بار حضرت را در مدینه ملاقات کرد، در وصف ایشان گفته است: «از زیادی عبادت، پیر و رنجور شده بود و آثار سجده در چهره اش نمایان بود.»(4) آن حضرت قرآن را با آهنگی محزون و دلنشین می خواندند، در حالی که می گریستند و دیگران نیز گریه می کردند.»(5) آن حضرت را زین المجتهدین می خواندند.(6)

3.علم

حضرت را فقيه ترین اهل روزگارش(7) و بهترین وارث علم انبیا دانسته اند.(8)

ص: 332


1- مناقب الطاهرين، ص 710.
2- راحه الأرواح، ص 210.
3- مناقب الطاهرين، ص 703.
4- « قَدْ اَنْهَکَتْهُ الْعِبادَةُ کَاَنَّهُ شنّ بالٍ قَدْ کَلَمَ السجُودُ وَجْهَهُ وَ اَنْفَهُ »؛ تاریخ رویان، همان، ص 83 تاریخ طبرستان، ص 202-203.
5- راحه الأرواح، ص 210؛ روضه الصفا، ج3، ص39.
6- روضه الصفا، ج3، ص39؛
7- راحه الأرواح، ص 210.
8- ظفرنامه، ص 84.

داستانی درباره علم امام کاظم علیه السلام نقل شده که ابو حنیفه به قصد تمسخر و کوچک شمردن ایشان که در سن کودکی بودند، سؤالی از حضرت پرسید اما با پاسخ کامل و مستدل ایشان مواجه شد و از کرده خود پشیمان گردید.(1) نیز سؤالاتی که هارون از امام پرسید و پاسخ های آن حضرت، در برخی متون آمده است.(2) در دیگر متون هم به علم امام کاظم علیه السلام اشاره شده است.(3) از جمله از حفظ خواندن انجیل بر بريهه نصرانی.(4)

4.علم غیب

علم غیب نیز یکی از فضایل ایشان بود. خبر دادن از مرگ افراد،(5) خبر دادن از نیات و افکار آنها،(6) خبر دادن از اموال و دارایی هایی که به سوی امام روانه می شد؛(7) خبر از متن نامه ها قبل از خواندن آنها،(8) خبر از جانشینی مأمون به جای پدرش،(9) خبر از زمان و چگونگی شهادتش(10) و خبر از نام افراد و نام پدرشان قبل از آشنایی از علم غیب ایشان ناشی می شد.(11)

زهد و ورع،(12) عفت و عصمت و طهارت و شرافت خانوادگی از دیگر فضائل ایشان است.(13)

ص: 333


1- نزهه الكرام و بستان العوام، ص265-266.
2- همان، ص 766-774.
3- تاریخ رویان، ص 63-64؛ راحه الأرواح، ص 216.
4- مناقب الطاهرين، ص 707.
5- نزهه الكرام و بستان العوام، ص 755؛ مناقب الطاهرين، ص 714.
6- راحة الارواح و مونس الاشباح، ص 217؛ مناقب الطاهرين، 714- 715.
7- نزهه الكرام و بستان العوام، ص 756؛ مناقب الطاهرين، ص 714
8- نزهه الكرام و بستان العوام، ص 756؛ مناقب الطاهرين، ص 754
9- تاریخ طبرستان، ص 203.
10- مجمل التواريخ و القصص، ص 353 روضه الصفا، ج 3، ص 41.
11- مجمل التواريخ و القصص، ص 353.
12- تاریخ طبرستان، ص 181.
13- تاریخ رویان، ص 63
انشعابات شیعه در زمان امام کاظم علیه السلام

به گفته طبری، شیعه پس از امام صادق علیه السلام به چندین گروه منشعب شد: ناووسیه که معتقد بودند امام صادق علیه السلام نمرده، بلکه زنده و قائم است. افطحیه که پیروان عبدالله افطح فرزند ارشد امام صادق علیه السلام بودند و اعتقاد داشتند که امامت به فرزند ارشد امام می رسد. اسماعیلیه یا سبعیه(1) پیروان اسماعیل فرزند دیگر امام صادق علیه السلام بودند. وی در زمان حیات پدر از دنیا رفت اما عده ای معتقد بودند، او نمرده و نص امامت نیز بر او قرار گرفته است.(2) قرامطه که معتقد بودند اسماعیل مرده و امامت به فرزند وی محمد منتقل شده است. اما اکثریت شیعه، به امامت موسی بن جعفر علیهما السلام قائل بودند و گروه های دیگر نیز به جز اسماعیلیه، خود به خود از بین رفتند.(3)

امام در دوران مهدی عباسی

امام کاظم علیه السلام در دوران امامت خود با چهار خلیفه عباسی یعنی منصور، مهدی، هادی و هارون هم عصر بودند.(4) به طور قطع همواره تنش هایی بین امام و خلفای عباسی وجود داشته است که ثمره آن احضار و یا محبوس شدن امام كاظم علیه السلام بود. از جمله حضرت در زمان مهدی عباسی، مدتی را در حبس وی به سر بردند. در تاریخ نامه طبری به این قضیه اشاره شده است. نویسنده نقل می کند:

در نیمه شبی مهدی عباسی، برای عبادت و تهجد بر می خیزد و در حین قرائت قرآن به آیه ای بر می خورد که سخت او را منقلب می کند. آیه 47

ص: 334


1- تاریخ گزیده اشاره ای به شکل گیری اسماعیلیه در این زمان دارد.(همان، ص 201)
2- روضه الصفا، ج 3، ص 193.
3- مناقب الطاهرين، ص 712.
4- تاريخ محمدی، ص 138.

سوره محمد صلی الله علیه و آله که معنای آن چنین است: «آیا اگر به حکومت رسیدید می خواهید در زمین فساد کنید و پیوند خویشانديتان را ببرید؟» مهدی در همان نیمه شب تصمیم می گیرد امام کاظم علیه السلام را که از چند روز قبل در حبس وی بود آزاد کند. وی امام را احضار می نماید و به شرط آن که هیچ گاه علیه وی شورش نکند، آزاد سازد.(1)

این داستان در دیگر منابع معتبر، با اندکی تفاوت بیان شده است و آن این که مهدی پس از بازداشت امام، در خواب علی بن ابی طالب علیه السلام را دید که این آیه را به او فرمود: «فَهَلْ عَسَیْتُمْ إِنْ تَوَلَّیْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِی اَلْأَرْضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرْحامَکُمْ»(2) آن گاه فرمان احضار امام را به ربيع داد و پس از حضور امام از حضرت پرسید: «آیا به من اطمینان می دهی که علیه من یا یکی از فرزندانم قیام نکنی؟» حضرت فرمودند: «به خدا چنین کاری نکرده ام و اصولا در شأن من نیست.» خلیفه کوشید با دادن سه هزار دینار و تصدیق فرمایش امام، به گونه ای با ایشان رفتار کند تا حضرت راضی به مدینه باز گردند و بی درنگ آن حضرت را به مدینه باز گرداند.(3)

امام آزادی از زندان مهدی را پیش بینی کرده و حتی روز آزادی خود را به یکی از یارانش اعلام نموده بود.(4)

امام در زمان هادی عباسی و قیام فخ

قیام صاحب فخ یکی از حوادثی است که در زمان امام کاظم علیه السلام اتفاق افتاد. این قیام به رهبری یکی از علویان به نام حسین بن علی از نوادگان امام حسن مجتبی علیه السلام در دوران خلافت هادی عباسی صورت پذیرفت. امام کاظم علیه السلام نه تنها

ص: 335


1- تاریخنامه طبری، ص 1168.
2- محمد صلی الله علیه و آله، آیه 47.
3- روضه الصفا، ج 3، ص 39.
4- همان، ص 40.

در این قیام شرکت نکردند، بلکه شکست و شهادت حتمی رهبر آن را گوشزد نمودند.(1) همان گونه که امام پیش بینی کرده بودند، قیام به شدت سرکوب شده و حسین صاحب فخ و بسیاری از همرزمانش به شهادت رسیدند. وقتی سرهای شهدای فخ را نزد موسی بن عیسی (نایب خلیفه) آوردند، عده ای از علویان و از جمله موسی بن جعفر علیهما السلام نیز حضور داشتند.

ابن اسفندیار در تاریخ طبرستان به همین جلسه اشاره دارد که در آن نایب خلیفه به سرزنش علویان شورشی پرداخته، در مقابل از امام کاظم علیه السلام تجلیل می کند که وی نیز علوی و دارای نهایت فضل و زهد و شرف و ورع است اما از این امور فاصله می گیرد. یکی از علویان به نام عبدالله بن حسن باالبداهه به خواندن اشعاری می پردازد و سخنان موسی بن عیسی در توصیف امام کاظم علیه السلام را تصدیق می کند و در ادامه بیان می دارد: «اگر این توصیفات را درباره پدر خود می نمودی نه تنها تو را تصدیق نمی کردیم بلکه بر هر یک از سخنانت صدها اعتراض می آوردیم.»(2)

بعدها آملی نیز به نقل این ماجرا پرداخته است. از آن جا که کتاب ابن اسفندیار، یکی از منابع آملی در تاریخ رویان بوده، می توان حدس زد که این مطلب را از تاریخ طبرستان نقل کرده است.

البته باید توجه داشت که این داستان به فرض صحت، نمی تواند به معنای دوستی و همراهی امام کاظم علیه السلام با دستگاه خلافت باشد، بلکه امامان شیعه همگی بر لزوم رعایت تقیه تأکید داشتند و می کوشیدند تا تشکل شیعه را به طور پنهانی اداره نمایند. به همین دلیل، از اقدامات علنی علیه دستگاه خلافت دوری می کردند و باعث حفظ و استواری شیعه در طول تاریخ شدند. علاوه بر این، قیام

ص: 336


1- حیات فکری و سیاسی امامان شیعه رسول جعفریان، ص 389، انتشارات انصاریان، 1376، به نقل از مقاتل الطالبيين، ص 297-298
2- ص 202-203؛ تاریخ رویان، 63-64.

فخ مانند بسیاری از قیام های معاصرش را زیدی ها هدایت می کردند و میان شیعه و زیدیه، اختلافات عمیقی به ویژه در مسأله امامت وجود داشت که مانع از پیوستن شیعه به آنها می گردید.(1)

امام در دوران هارون (170- 193ق)

*امام در دوران هارون (170- 193ق)(2)

سیزده سال از عمر شریف امام کاظم علیه السلام تا زمان شهادت (183 ق) معاصر هارون بود و در این زمان نسبتا طولانی، مسائل مختلفی می توانست حساسیت هارون را نسبت به امام برانگیزد. در متون مورد بررسی، برخوردهای هارون با امام بیش از سایر خلفا نقل شده و نکات ذیل قابل استفاده است:

هارون به جایگاه والای علمی و معنوی امام در حد زیادی آگاه بود تا آن جا که ایشان را شایسته ترین مردم بر جانشینی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می دانست؛ مانند داستان ملاقات وی با امام در مدینه که مأمون آن را نقل کرده است.(3)

وحشت هارون از زیادی شیعیان آن حضرت و قیام آن ها بر ضد دستگاه خلافت. در ادامه همان داستان،(4) هارون در پاسخ به سؤال مأمون که از کمی عطای وی به امام شگفت زده شده بود گفت: «اگر او را مال موفور دهم، به چه ایمن باشم؟ فردا با صد هزار شمشیر از آن شیعه و موالى خود روی به من نهند و درویشی اوست که ما را و شما را سلامت دارد از دستبرد ایشان.»(5)

امام کاظم علیه السلام از جهات مختلفی مورد حسادت هارون بود. وجود رابطه نسبی

ص: 337


1- نک: حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، ص 389
2- مهدی پیشوایی، سیره پیشوایان، ص 413، مؤسسه تحقیقاتی امام صادق، 1372.
3- تاریخ طبرستان؛ تاریخ رویان؛ روضه الصفا، ج3، ص40؛ مناقب الطاهرين، ص 754.
4- تاریخ طبرستان، تاریخ رویان، مناقب الطاهرين، ص 753-754.
5- تاریخ رویان، ص 83.

نزدیک بین امام کاظم علیه السلام و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و نیز جایگاه والای علمی و اجتماعی ایشان، حسادت همراه با خشم هارون را به دنبال داشت. وقتی امام کاظم علیه السلام رسول خدا صلی الله علیه و آله را با بیان «السلام علیک یا ابه» خطاب کردند، بر هارون بسیار گران آمد(1) یک بار وقتی امام بر سر قبر رسول خدا صلی الله علیه و آله مشغول نماز بودند هارون بلافاصله دستور دستگیری ایشان را صادر کرد و مأموران حتی اجازه تمام شدن نماز را به حضرت ندادند و به دستور هارون امام را به بصره بردند و به مدت یک سال نزد عیسی بن جعفر بن منصور محبوس بودند.(2) یکی از سوالاتی که هارون از امام پرسید، این بود که چرا اهل بیت خود را فرزندان رسول خدا صلی الله علیه و آله می دانند؟ (3)

سعی هارون بر تخریب شخصیت و پایین آوردن جایگاه امام در میان مردم. داستان ساحر و امام کاظم علیه السلام که در فصل قبل به آن اشاره شد.(4)

زیر نظر گرفتن امام و محبوس کردن آن حضرت به مدت طولانی؛(5) هر چند برخی معتقدند امام در زندان محبوس نبودند، بلکه هارون از ترس شیعیان آن حضرت را در خانه ای جای داده و ایشان را زیر نظر داشت و از شکنجه و آزار ایشان خودداری می کرد.(6)

شکنجه و آزار امام علیه السلام در زندان.(7)

به شهادت رساندن آن حضرت(8)

ص: 338


1- مناقب الطاهرين، ص 740.
2- راحه الأرواح، ص 219
3- نزهة الكرام، ص 767م-768.
4- مناقب الطاهرين، ص 709؛ راحه الأرواح، ص 215.
5- راحه الارواح ؛ ص 219-220
6- تاریخ رویان، ص 80
7- راحه الأرواح، ص 220. مناقب الطاهرين، ص 751، ص 753-754.
8- در ادامه به آن پرداخته خواهد شد
رابطه امام و شیعیان

امام کاظم علیه السلام با شیعیان، رابطه ای دوسویه و متقابل داشتند و این از خلال مطالب متون مورد بررسی به راحتی درک می شود. مسأله امامت یکی از مسائلی است که امامان و شیعیان به آن توجه داشته اند. هر امام وظیفه داشت امام پس از خود را با رعایت اصول امنیتی، به یاران خاص و شیعیان واقعی معرفی فرماید. در این زمینه، چندین روایت نقل شده که امام صادق علیه السلام فرزندش امام کاظم علیه السلام را پس از خود معرفی کردند.(1) ایشان حتی به یکی از یاران نزدیک فرمان می دهد که به امام کاظم علیه السلام که در آن زمان در مهد بودند، سلام کند و به این ترتیب وی به هم صحبتی جانشین امام صادق علیه السلام نایل آمد(2) و به امامت ایشان یقین حاصل کرد. خود امام نیز برای کامل شدن یقین شیعیان، خبرهایی از غیب می دادند؛ مانند پاسخ به سؤالات بدون باز کردن نامه ها، خبر از نیات و افکار افراد و...(3) هرچند با آغاز امامت امام کاظم علیه السلام انشعابات زیادی در شیعه به وجود آمد، با اثبات امامت ایشان کم کم دیگر فرق رونق خود را از دست دادند و روی به اضمحلال نهادند و بر تعداد شیعیان افزوده شد. همین امر، باعث نگرانی و اضطراب خلفای عباسی به ویژه هارون شد.(4) امام مرجع مراجعات شیعیان بودند و نمایندگانی از جانب پیروان آن حضرت با تحمل سختی ها و خطرات احتمالی، به حضور حضرت می رسیدند و سؤالات خود را از ایشان می پرسیدند و نیز به پرداخت وجوه شرعیه خود مبادرت می نمودند.(5)

ص: 339


1- راحه الأرواح، 219.
2- مناقب ص 214، نزهه الكرام، ص 755.
3- مناقب الطاهرين، ص 713- 714؛ راحه الأرواح، 217
4- راحه الأرواح، ص 219؛ نزهه الكرام، 774.
5- مناقب الطاهرين، ص 713-720

برخی از یاران امام کاظم علیه السلام مانند علی بن یقطین، با حفظ تقیه و گویا بنا به مصالحی، وارد دستگاه خلافت شدند و البته در ارتباط مستقیم با امام کاظم علیه السلام بودند و امام نیز برای محفوظ ماندن جان آنها، راه کارهایی می دادند.(1)

شهادت

سال شهادت آن حضرت را 183 قمری(2) دانسته اند، مصادف با پنجم،(3) هفتم،(4) دهم(5) یا بیست و پنجم(6) رجب یا چهادهم ماه صفر.(7) شاید بیست و پنجم رجب به واقع نزدیک تر باشد، زیرا شیخ صدوق نیز بر همین تاریخ تأکید دارد.(8)

اما درباره نحوه شهادت ایشان اقوال مختلف است: برخی معتقدند که یحیی بن خالد برمکی(9) یا سندی بن شاهک(10) به دستور هارون الرشيد آن حضرت را مسموم کرد و به شهادت رساند.(11) البته هر دو نفر قابل جمع هستند و با توجه به شواهدی که از دشمنی های یحیی بن خالد با امام کاظم علیه السلام(12) در دست است، می توان گفت وی خواسته هارون را توسط سندی بن شاهک به انجام رساند.(13)

ص: 340


1- راحه الأرواح، ص215-216؛ مناقب الطاهرين، ص 726-727.
2- این تاریخ مورد اتفاق همه متون است؛ فقط در مجمل التواریخ سال 187 و در تاریخ محمدی سال 188 قمری ذکر شده است.
3- تاریخ قم، ص 509.
4- تحفة الأبرار في مناقب الائمة الاطهار، ص 168.
5- تاریخ محمدی، ص 139.
6- تاریخ بناکتی، ص 114.
7- تاریخ گزیده، ص 204؛ ظفرنامه، ص 85.
8- حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، ص 405، به نقل از عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 104.
9- مناقب الطاهرين، ص 746
10- تحفة الأبرار في مناقب الائمة الاطهار، ص 168؛ تاریخ محمدی، ص 139؛ مناقب الطاهرین، ص 743.
11- مجمل التواريخ و القصص، ص 353؛ نزهه الكرام و بستان العوام، ص 774. خوارزمی و سید ظهیر الدین نیز فقط به شهادت حضرت اشاره کرده اند نه نحوه آن.
12- مناقب الطاهرين، ص 746-748.
13- روضه الصفا، ص 40.

برخی دیگر معتقدند که به فرمان هارون، سرب گداخته در حلق ایشان ریختند.(1) طبری چندین روایت درباره شهادت حضرت نقل کرده است. از جمله آن که هارون وقتی دانست که شیعه، موسی بن جعفر علیهم السلام را امام خود می دانند بیست عدد خرما را مسموم ساخت و برای ایشان فرستاد و ایشان را سوگند داد که آنها را میل کند. وی در جای دیگر فضل بن يحيی برمکی را عامل مسموم کردن حضرت معرفی می کند.(2)

برخی نیز معتقدند که امام موسی کاظم علیه السلام شهید نشده، بلکه به مرگ طبیعی از دنیا رفته است.(3)

ماجرای پس از شهادت

بدن حضرت را پس از شهادت در بازار بغداد(4) به نام «سوق الرياحين»(5) در معرض دید همگان قرار دادند و مردم را برای دیدن جنازه ایشان فرا خواندند.(6) منظور هارون از این کار، این بود که مرگ حضرت را طبیعی جلوه دهد. وی حتی از علما و قضات بر این امر امضا گرفت و کسانی را که حاضر به امضا نشدند شکنجه و اذیت کرد.(7) علت این که هارون نمی خواست شهادت امام كاظم علیه السلام را آشکارا بر عهده بگیرد، ترس از مسلمانان و به ویژه شیعیان و زیاده روی آنها بود(8)

ص: 341


1- تاریخ گزیده ص 204؛ ظفرنامه، ص 84: مستوفي اعتقاد شیعه را بر این میداند؛ تاریخ رویان، ص 80
2- مناقب الطاهرين
3- تاریخ بناکتی، ص 114؛ تاریخ گزیده ص 204؛ تاریخ قم، ص 509؛ ظفرنامه، ص 85
4- تاریخ رویان، ص 80
5- تاریخ طبرستان رویان و مازندران، ص 127.
6- مناقب الطاهرين؛ راحه الارواح؛ تاریخ رویان؛ تاریخ طبرستان رویان و مازندران، ص 127.
7- تاریخ رویان، تاریخ طبرستان رویان و مازندران، ص 127.
8- تاریخ رویان، ص 80

یکی دیگر از دلایل این کار، آن است که برخی از شیعیان، به مهدویت آن حضرت معتقد بودند و یا احتمال داشت به مهدویت او اعتقاد پیدا کنند.(1) یحیی بن خالد برمکی دستور داد جنازه حضرت را در معرض دید همگان قرار داده، فریاد بزنند: «این موسی بن جعفر است که رافضه معتقدند او نمرده است.»(2) او به این وسیله می خواست تا همگان به وفات ایشان یقین کنند.

طبری این ماجرا را با اندکی تفاوت این گونه بیان کرده که سندی بن شاهک پس از مسموم ساختن حضرت، هشتاد نفر از اعیان را جمع نمود و در سرایی برد که امام در آن جا محبوس بودند و گفت: «بدانید که امیر خیر خواست و ما او را احترام کردیم و جای فراخ دادیم. بنگرید وی به مرگ خویش می میرد!» حضرت فرمود: «توسعه جا راست است اما در نه خرما مرا زهر دادند و فردا یا پس فردا بمیرم.»(3)

غسل حضرت توسط امام رضا علیه السلام: یکی از یاران امام کاظم علیه السلام به نقل روایتی از ایشان می پردازد که در آن امام کاظم علیه السلام بیان می دارد: «هر چند در ظاهر سندی بن شاهک متصدی غسل دادن من می شود، در واقع این کار توسط امام بعد از من على الرضا علیه السلام انجام می گیرد.» آن فرد به هنگام غسل دادن، مشاهده کرد که سندی مشغول غسل امام علیه السلام بود اما دست او به امام نمی رسید و علی بن موسی مشغول غسل دادن پدر بودند.(4)

مدفن

مدفن ایشان در جانب غربی(5) شهر بغداد در محله کرخ واقع شده(6) که مقابر

ص: 342


1- حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، رسول جعفریان، ص 405؛ به نقل از کشف الغمه، ج 2، ص 234.
2- راحه الأرواح، ص 220.
3- مناقب الطاهرين، ص 743.
4- راحه الأرواح، 220.
5- تاریخ قم، ص 509.
6- تاریخ گزیده، ص 204. ظفرنامه، ص 84. نزهه القلوب، ص 74.

قریش در آن قرار داشت.(1) این محل به واسطه امام کاظم علیه السلام و امام جواد علیه السلام بیش از پیش مورد توجه قرار گرفت و بعدها عمادالدوله دیلمی بر مزار ایشان عمارتی زیبا ساخت(2) و با توسعه یافتن محل در زمان مستوفی خود به شهری کوچک بدل شد.(3)

عمر

عمر آن حضرت 51،(4) 54،(5) 55،(6) یا 59(7) سال ذکر شده است. البته با توجه به رأی اکثریت در تاریخ تولد (128ق)، و تاریخ شهادت (183 ق) طول عمر ایشان 55 سال محاسبه می شود.

فرزندان

تعداد فرزندان آن حضرت را 37(8) 38،(9) 40 (10) 47(11) و 59(12) دانسته اند. در مجموع می توان گفت: امام کاظم علیه السلام دارای پسران و دختران بسیاری بوده اند که نام آنها و برخی سجایای اخلاقی و مدفن آنها نیز در منابع ذکر شده

ص: 343


1- تاریخ محمدی، ص 137. مجمل التواريخ و القصص، ص 353؛ تاریخ قم ص 509؛ مناقب الطاهرين ص 757. در خصوص مدفن حضرت اتفاق نظر است.
2- تاریخ گزیده، ص 204
3- نزهه القلوب، ص 74؛ ظفرنامه 84
4- تاریخ بناکتی، ص 113.
5- مجمل التواريخ و القصص، ص 353؛ تاریخ محمدی، 138، تاریخ قم، ص 509.
6- مناقب الطاهرین؛ تاریخ گزیده، ص 204؛ ظفرنامه، ص84؛ تاریخ قم، ص 509
7- تحفة الأبرار في مناقب الائمة الاطهار، ص 168.
8- تاریخ محمدی، ص 139؛ تاریخ بناکتی، ص 114؛ مناقب الطاهرين، ص 733.
9- مجمل التواريخ و القصص؛ تحفه الابرار في مناقب الائمة الاطهار.
10- تاریخ قم، ص 509
11- تاریخ گزیده، ص 204
12- ظفر نامه، ص 85.

است.(1) معروف ترین آن ها از پسران امام علی بن موسی الرضا علیه السلام(2) و از دختران ستی فاطمه علیهاالسلام در قم است.(3)

کرامات

قسمت عمده کرامات آن حضرت در کتبی نقل شده که در موضوع امامت است. کتاب های مانند راحه الأرواح، مناقب الطاهرین و کتاب نزهه الكرام. این کرامات را در چند دسته می توان تقسیم بندی کرد

1. زنده کردن مردگان به اذن خدا: زنده کردن گاو بیوه زن(4) و زنده کردن مرکب مرد مغربی که در مسیر حج مرده بود.

2. سخن گفتن با حیوانات: شیری به خدمت امام آمد و حضرت دعا کردند که حمل بر جفتش آسان گردد.(5)

3. طی الارض: حضرت یکی از زندانیان را به وسیله طی الارض به دیدار خانواده اش در مدینه بردند و حاضر شدن امام بر جنازه زنی به نام شطیطه با دوری مسافت.(6)

4. بهره مندی از علم وافر در کودکی: پاسخ گفتن به سؤالات ابو حنیفه در کودکی.(7)

5. جان گرفتن جمادات به اشاره حضرت: بلعیده شدن ساحر هارون به

ص: 344


1- مناقب الطاهرين، ص 733-734؛ تاریخ قم، ص 509؛ تاریخ گزیده، ص 202.
2- راحه الأرواح، ص 220، ظفرنامه، 84.
3- ظفرنامه، ص 84
4- مناقب الطاهرين، ص 712
5- همان
6- همان، ص 721.
7- نزهه الكرام و بستان العوام، ص 765-766؛ مناقب الطاهرين، ص 741-742.

اشاره حضرت توسط نقش شیری که بر پرده بود.(1) و نیز افعی شدن عصای حضرت در مقابل هارون.(2)

6. دفاع حیوانات از ایشان: ظاهر شدن شیرها برای دفاع از حضرت در مقابل فرستادگان هارون که قصد کشتن ایشان را داشتند.(3)

7. سخن گفتن در مهد: امام کاظم علیه السلام در زمانی که در مهد بودند با یکی از یاران پدر هم صحبت شدند و از او خواستند تا نام دخترش را عوض نماید.(4)

8. نسوختن در آتش: امام کاظم علیه السلام در مقابل یکی از برادران که دعوی امامت داشت، دست خود را در آتش فرو بردند و به سلامت خارج کردند و از او خواستند که او هم چنین کند؛ اگر امام باشد دستش در آتش نخواهد سوخت. (5)

9. توانایی بر عبادات طولانی: ایشان می توانستند تمام طول شبانه روز را مشغول نماز و رکوع و سجود باشند، بدون این که به خواب روند یا نیازمند تجدید وضو باشند.(6)

10. معجزاتی که شقیق در طول سفر حج از آن حضرت مشاهده کرده که تلفیقی از موارد ذکر شده مانند عبادات، طی الارض، خبر از نیات و افکار مردم، و... است.(7)

ص: 345


1- مناقب الطاهرين، ص 709.
2- راحه الأرواح، ص 215.
3- همان، ص 214
4- نزهه الكرام، ص 755.
5- راحه الأرواح، ص 214.
6- مناقب الطاهرين، ص 710؛ راحه الأرواح، ص 210.
7- راحه الأرواح، ص 218. 217

نتیجه

صرف نظر از تاریخنامه طبری که ذیل حوادث دوران مهدی عباسی طی داستانی از امام کاظم علیه السلام یاد کرده، ائمه نگاری در متون کهن فارسی با نگارش کتاب مجمل التواريخ و القصص در قرن پنجم و ششم هجری آغاز شد.

پرداختن به زندگی امامان در متون فارسی در مقایسه با متون عربی، با تأخیر چشم گیر انجام گردید، اما در ادامه با روند رو به رشد و صعودی در سده های بعد همراه بود تا جایی که در قرون بعد، کتاب های مستقلی درباره امامان و فضایل آنها شیعیان به رشته ی تحریر در آمد که از جامعیت و گستردگی خوبی نسبت به آثار پیشین برخوردارند.

از بررسی متون کهن فارسی نکات زیر استفاده می شود:

شرح زندگانی امامان را نه فقط در کتب تاریخی می توان جست و جو کرد، بلکه در سایر متون با موضوعاتی چون انساب، کلام، مناقب و فضایل، جغرافیا و... ذکر امامان علیه السلام آمده؛ هر چند تعداد متون تاریخی که به این امر پرداخته اند بیشتر است. مجمل التواريخ و القصص، تاریخ بناکتی، تاریخ طبرستان، تاریخ رویان، ظفرنامه، تاریخ گزیده، تاریخنامه طبری، تاریخ طبرستان و رویان و مازندران، تاریخ قم و تاریخ روضه الصفا، همه متون تاریخی و حاوی مطالبی در مورد امام کاظم علیه السلام هستند.

از مهم ترین نقاط ضعف در متون کهن فارسی، ارجاع ندادن مطالب به طور مشخص است. بسیاری از نویسندگان فارسی زبان در ابتدای کتاب، توضیحی در مورد منابع مورد استفاده خود داده اند اما در متن، سند مطالب را نیاورده اند.

پرداختن به زندگی امامان، تنها مختص شیعیان نبوده بلکه بسیاری از نویسندگانی که در این عرصه قلم زده اند غیر شیعه اند؛ مانند مستوفی که امامان را حجت خدا بر خلق و شایسته خلافت و جانشینی رسول خدا صلی اللهعلیه و آله می داند و با صراحت به مقام عصمت ایشان معترف است. دیگر نویسندگان سنی مذهب هم

ص: 346

گاه در ذیل فرزندان حضرت على علیه السلام و گاه در ادامه شرح حال خلفا، از امامان یاد نموده و با بیان جملات دعایی «رضي الله عنه» و یا «علیه السلام»، به ایشان ادای احترام کرده اند.

تفاوت هایی بین آثار شیعی و آثار اهل سنت موجود است؛ مثلا در کتب شیعه مانند مناقب الطاهرين و نیز راحه الأرواح، معجزات و خوارق عادت بسیاری از آن حضرت نقل گردیده در حالی که در منابع اهل سنت، فقط به ذکر چند نمونه مختصر اکتفا شده است. نیز بیش تر نویسندگان اهل سنت، معتقدند که حضرت به شهادت نرسیده بلکه به اجل طبیعی از دنیا رفته، در حالی که اکثر نویسندگان شیعه، معتقدند حضرت به دستور هارون مسموم و شهید شده اند.

در مورد بسیاری از اطلاعات مانند نام، کنیه، نام پدر، محل تولد، تاریخ تولد، تاریخ شهادت، مدفن، نام مادر و مدت امامت آن حضرت اختلاف چندانی دیده نمی شود و اکثر منابع، صرف نظر از روز و ماه، در سال آنها مشتر کند.

مطالب موجود در متون کهن فارسی، در بسیاری موارد مکمل هم هستند و تضاد چندانی در آنها به چشم نمی خورد.

منابع

1. آملی، اولیاء الله، تاریخ رویان، بنیاد فرهنگ ایران، تهران: 1347ق.

2. ابن عنبه، الفصول الفخریه، با تصحیح سید جلال الدین محدث ارموی، انتشارات علمی و فرهنگی، 1363.

3. ابن مهلب بن شادی، مجمل التواريخ و القصص، تصحيح نجم الدین سیف ابادی، آلمان، دوهومونده نیکارهوزن، 2000م.

4. اشعری، حسن بن مالک، تاریخ قم، ترجمه حسن بن علی قمی، تصحیح از

ص: 347

محمدرضا انصاری، کتابخانه مرعشی نجفی، چاپ اول، 1385ق

5. بلعمی، ابوعلی، تاریخنامه طبری، ج 4، با تصحیح محمد روشن، تهران: سروش - البرز، چاپ دوم، 1373ق.

6. بناکتی، داوود بن ابوالفضل، تاریخ بناکتی، تصحيح جعفر شعار، انجمن آثار ملی، تهران: 1348ق.

7. رازی، جمال الدين مرتضی محمد بن حسین، نزهه الكرام و بستان العوام، تصحیح محمد شیروانی، چاپخانه میهن، 1362.

8. رسايل خوارزمی، با تصحیح محمد مهدی پور گل، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، .1384

9. رسول جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، انتشارات انصاریان، 1376ق.

10. شیعی، حسن بن حسین، راحه الارواح و مونس الاشباح، تصحیح حسین درگاهی، معاونت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1379.

11. طبری، عمادالدین حسن بن على، تحفه الابرار في مناقب الائمة الاطهار، تصحیح سید مهدی جهرمی، نشر میراث مکتوب.

12. طبری، عمادالدین، مناقب الطاهرین، تحقیق حسین درگاهی، تهران: سازمان چاپ و انتشارات، 1379.

13. قمی، شیخ عباس، الفوائد الرضوية، تصحیح ناصر باقری بیدهندی، بوستان کتاب، 1385

14. كاتب، بهاء الدين محمد بن حسن بن اسفندیار، تاریخ طبرستان، تصحیح عباس اقبال آشتیانی، 1366، چاپ دوم.

15. کاشی، مولانا حسن، تاریخ محمدی، به اهتمام رسول جعفریان، بی جا، بی تا

16. مرعشی، سیدظهير الدين، تاریخ طبرستان و رویان و مازندران، تصحیح سید محمد حسین تسبیحی، تهران: مؤسسه مطبوعاتی شرق، 1345ق.

17. مستوفی، حمدالله، تاریخ گزیده، دبیر سیاقی، تهران: امیر کبیر، چاپ سوم، 1364ق.

ص: 348

18. مستوفی، حمدالله، ظفرنامه، قسم الاسلامیه، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ اول، 1380ق.

19. مستوفی، حماد الله، نزهه القلوب، با تصحیح محمد دبیر سیاقی، حدیث امروز، دی ماه .1381

20. مير خواند، تاریخ روضه الصفا، بینا، بی تا، بی جا

ص: 349

سیمای امام کاظم علیه السلام در منابع صوفیه (بررسی تطور اخبار امام کاظم علیه السلام در منابع صوفیه از آغاز تا پایان قرن نهم) زهرا مقدسی

چکیده

جریان تصوف، در ابتدا با زهدگرایی، توجه به آخرت و جدایی از زندگی دنیایی شکل گرفت و به مرور و در اواخر قرن سوم هجری، افکار و عقاید خویش را به صورت مدون عرضه نمود و به عنوان جریانی اجتماعی وارد عرصه شد. این جریان در دوران حیات اجتماعی خود، در دوره هایی به مذهب تشیع نزدیک گردید و نماد این نزدیکی، مطرح شدن ائمه به عنوان اولیا و اقطاب صوفیان بود. این حرکت با استقبال دانشمندان شیعی مواجه شد؛ زیرا زمینه جذب آنان به مذهب تشیع از این دریچه فراهم می گشت و می توانست مبنا و محور مهمی برای وحدت به شمار آید. در این عرصه، متصوفه به امامان شیعه و از جمله امام کاظم علیه السلام، به عنوان نماد زهدگرایی توجه کردند و سخنان آنان در کتب صوفیه بازتاب یافت.

در این پژوهش، به این سئوال که امام کاظم علیه السلام در چه زمانی وارد منابع صوفیه شد و تا پایان قرن نهم این حضور چه تطور و تغییراتی یافت؟ بررسی این حضور و تغییرات آن، در 62 منبع متصوفه در دوره زمانی یادشده پی گیری شد و یاد از آن حضرت در این منابع، سه دوره را پشت سر نهاد: دوره اول، نامی از امام در منابع نبود؛ دوره دوم از نیمه قرن هفتم

ص: 350

به بعد از امام در برخی منابع در حد ذکر نام یاد می شود و دوره سوم، که از قرن هشتم آغاز می گردد که حضور و حیات امام در این دوره به صورت روشن و با عنوان های مستقل مشاهده می شود. تحولات در حوزه نوشتار، همه از تحولات اجتماعی و مذهبی جامعه متأثر بود که بر دیگر عرصه ها اثر می گذاشت. در پایان این نوشتار، برای نشان دادن جریان ها و دیدگاه های صوفیان درباره امام کاظم علیه السلام به مقایسه تطبیقی دو کتاب صوفیانه قرن نهم، یعنی شواهد النبوه اثر خواجه محمد پارسا(م 822ق) سنی غیر متعصب و دوست دار اهل بیت : و از بزرگان طایفه نقشبندیه، و کتاب فصل الخطاب عبدالرحمان جامی(م 898 ق) از سرشناسان نقشبندیه، پرداخته ایم که هر دو کتاب زندگانی امام کاظم علیه السلام را گزارش کرده اند.

واژگان کلیدی: امام کاظم علیه السلام، تصوف، منابع صوفي.

مقدمه

تصوف در ابتدای شکل گیری خود که تا نیمه دوم قرن سوم هجری ادامه یافت، توجه به زندگی دنیوی و تجمل پرستی را با حقیقت دین داری و خداپرستی مغایر می دانست و به رستگاری در آخرت و بهره مندی از نعمت های اخروی و به خصوص لقای خداوند در بهشت توجه نشان می داد؛ از این رو، متصوفان زهد و کناره گیری از اجتماع را برمی گزیدند. اما تصوف از قرن سوم به بعد، شکل خاصی به خود گرفت و صوفیان به صورت یک دسته متمایز ظاهر شدند که این دوره را دوره ترویج تصوف می توان ناميد. آنان از همین دوران، به تدوین روی آوردند و اصول و قوانین تصوف به صورت منظم و مرتب در آمد و مشایخ به نوشتن رساله های کوتاه پرداختند. در این نوشتار، 63 منبع از منابع صوفیه بررسی شده است تا به سیر تطور سیمای امام کاظم علیه السلام در این منابع بپردازیم که تا پایان قرن نهم است. در ادامه، دو منبع مهم صوفیه مقایسه و بررسی می گردد.

ص: 351

متصوفه خود به مذهب تشیع معتقد نبودند؛ زیرا از دل تسنن؛ برخاستند اما به قدر و عظمت شأن امامان معترف بودند؛ از این رو، خود را به ائمه شیعه متصل کردند و آنان را از مؤسسان طریقت خویش دانستند.

در واقع زاهدان و صوفیان، زهد امامان را می ستودند؛ از این رو آنان را پیشوای زهد و طریقت خود قرار دادند و مبادی اخلاقی خود را از آن بزرگواران اقتباس کردند و اساس تصوف را در ابتدای تأسیس، بر همان مبادی بنا نهادند. این روش بدانجا منتهی شد که همه شئون تصوف را از طریق فرزندان امام على علیه السلام به خود آن حضرت نسبت می دادند. البته این ارتباط دهی که در ابتدا در حد ذکر سخنان و اقوال امام در کنار سایر مشایخ صوفیه بود، درباره حضرت على علیه السلام بسیار بیشتر از دیگر ائمه بود؛ هم چنان که در منابع از قرن چهارم به بعد، نام حضرت وجود دارد. در این نوشتار، منابع را معرفی خواهیم کرد.

ابن خلدون نیز تلاش صوفیه را در نزدیکی خود به علی بن ابی طالب علیه السلام در بحث خرقه پوشی بیان می کند و چنین می گوید:

على علیه السلام به حسن بصری خرقه پوشانید و بدین طریق او را ملتزم به پیمودن طریقت کرد و جنید نیز از طریق شیوخ خود به ایشان متصل می شود. (1)

متصوفه به تدریج، خود را به دیگر ائمه نیز منتسب کردند؛ چنان که كلاباذی (م 676ق) به بیان اقوال و احوالات امام زین العابدین علیه السلام، امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام بعد از امامان علی و حسن و حسین علیه السلام می پردازد.(2)

در ابتدا منتسب کردن به ائمه، صرفا در خرقه پوشی به دست آنان بود ولی به تدریج در موضوع هدایت شدن و راه یابی و آگاهی بر حقیقت، شریعت و طریقت نیز از طریق ائمه تأكید می شد. نمونه آن اسلام آوردن شقيق بلخی و توبه بشر

ص: 352


1- نک: ديوان المبتدأ و الخبر في تاريخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوي الشان الأكبر، تحقيق خليل شهاده، دار الفكر، دوم، ج 1، ص 403، 1408ق - 1988م. 2
2- نک: التعرف لمذهب التصوف، ص 36، مكتبة الكليات الازهريه، اول 01389-1969م.

حافی به دست امام موسی بن جعفر علیهما السلام بود.

با بررسی منابعی که ذکر می کنیم، چنین به دست آمد که امام کاظم علیه السلام از قرن هفتم به بعد وارد منابع صوفیه می شوند و متصوفه در این قرن، تنها به بیان سخنان امام در کنار سایر متصوفه نخستین بسنده می کنند. اما آن حضرت از قرن هشتم به بعد، در منابع صوفی، با یک عنوان مستقل معرفی می شوند.

بنابر این صوفیه برای اثبات اتصال بین خود و تشیع می کوشیدند که نمونه آن در بیان ارتباط با امام کاظم علیه السلام نمایان است. این تلاش، در زمینه ها و بسترهای مناسبی میسر می گشت که برای شیعیان فراهم شده بود؛ مانند شناخته شدن شخصیت امام به عنوان نمونه زهد و یا مطرح شدن شیعه اثناعشری در قرون خاص همانند دوران مغول به ویژه در دوران غازان خان(ح 694-703ق) و اولجایتو (ح 703 - 716ق) که شیعه دوازده امامی از نفوذ عظیم برخوردار شده بود. در این احوال، متصوفه خود را به شیعیان نزدیک تر ساختند و امام على علیه السلام را پیشرو همه اقسام معرفت شمردند.(1) چنین رفتاری به سود آنان بود و مقاصد ظاهری و باطنی آنان را تأمین می کرد.

البته از دلایل دیگر آن می توان به تلاش برخی از علمای تشیع در نزدیک کردن این دو مشرب دانست؛ هم چنان که میثم بحرانی(م 679ق) در این باره پیش قدم شد و نخستین سنگ بنای آن را استوار کرد و در شرح نهج البلاغه، به سخنان امام رنگ صوفيانه داد. لذا قاضی نورالله شوشتری، شرح نهج البلاغه میثم را بر حکمت و کلام و تصوف مشتمل دانسته است.(2) سبط ابن جوزی (م 645ق)، از شخصیت های شاخص اهل سنت نیز در این مسیر قدم برداشت؛ چنان که در تذکره الخواص، ائمه را با عناوین مستقل معرفی کرده و گویا به سبب چنین نوشتاری، برخی وی را شیعه دانسته اند.

ص: 353


1- داوود الهامی، موضع تشیع در برابر تصوف در طول تاریخ، ص 78، مکتب اسلام، قم: 1378ش.
2- مجالس المومنین، ص 3239، کتاب فروشی اسلامیه، تهران: 1354ش.

مقاله حاضر از نظر زمانی، محدود و تا قرن نهم است؛ زیرا با روی کار آمدن صفویان که به تصوف و صوفیه تمایل داشتند و از طرفی منتسب کردن جد این سلسله (صفی الدین اردبیلی) به امام کاظم علیه السلام و بیان سید بودن آنان، باعث شد در این قرون، به صوفیه و مخصوصا امام کاظم علیه السلام در منابع آنها، توجه بسیاری گردد؛ به همین دلیل، بیش تر به منابع قبل از صفویه پرداختیم تا ریشه انتساب متصوفه به آن حضرت بررسی گردد که آیا از ابتدا انتساب به امام کاظم علیه السلام وجود داشته است؟

سیر تطور سیمای امام کاظم علیه السلام در منابع صوفيه

اشاره

با بررسی های انجام شده در تعدادی از منابع صوفی از آغاز تا پایان قرن نهم، روشن می شود که نام برخی از ائمه در منابع اولیه تصوف نبوده و به تدریج به دلایل مختلف وارد منابع شده است. به طور کلی، راه یابی نام امام کاظم علیه السلام را در سه محور می توان تقسیم بندی کرد:

محور اول
اشاره

در محور اول از منابعی یاد می شود که از امام کاظم علیه السلام یادی نکرده اند. محدوده زمانی این محور از آغاز نگارش و پیدایش کتاب های صوفیانه تا پایان قرن ششم است. غفلت از نام امام تا پایان قرن ششم در منابع صوفیه ادامه داشته است. البته این غفلت در برخی از منابع قرن هفتم، هشتم و نهم نیز ادامه یافت. منابعی که در ادامه ذکر می شود، از منابع نخستین صوفیه اند که هیچ یادی از امام کاظم علیه السلام نکرده اند و تنها از امام على علیه السلام و برخی ائمه دیگر به صورت گذرا که گاه در حد ذکر نام و یا بیان اقوال آنان در کنار سایر مشایخ خویش است، بسنده کرده اند. اللمع، حلیه الاولياء و تذکره الاولياء هر چند از جمله کتاب های مربوط به محور اول به شمار می آیند، شرح حال برخی ائمه را با عناوین مستقلی درج

ص: 354

کرده اند که به این موارد، ذیل هر کتاب اشاره می شود.

قرن چهارم

منابع این قرن به ترتیب عبارتند از:

1. التعرف لمذهب اهل التصوف/ ابوبکر محمد الكلاباذی (م 380 ق)؛

2. قوت القلوب في معالجة المحبوب/ ابوطالب مکی (م 386ق)؛

قرن پنجم

3. تهذیب الاسرار / عبدالملک بن محمد بن ابراهیم نیشابوری خرکوشی (م 407ق)؛

(وی تنها به یادی از امام على علیه السلام اکتفا کرده است.)

4. المقدمة في التصوف و حقيقته / ابوعبد الرحمان سلمی (م 412ق)؛

(از سه امام یاد کرده است: علی بن ابی طالب علیه السلام، محمد بن على الباقر علیه السلام و جعفر بن محمد الصادق علیه السلام)

5. تاريخ الصوفيه / ابوعبدالرحمان سلمی (م 412ق)؛

6. طبقات الصوفيه / ابوعبدالرحمان سلمی (م 412 ق)؛

(از سه امام یاد کرده: جعفر بن محمد الصادق علیه السلام، علی بن ابی طالب علیه السلام، و نیز به اسلام آوردن معروف کرخی به دست علی بن موسی الرضا علیه السلام اشاره کرده است)

7. حلية الاولياء وطبقات الاصفياء / ابونعیم احمد بن عبدالله الأصبهانی (430ق)؛

(شرح حال پنج امام را آورده است: علی بن ابی طالب علیه السلام، حسن بن على علیه السلام، زین العابدین علی بن الحسین علیه السلام، محمد بن علي الباقر علیه السلام، جعفر بن محمد الصادق علیه السلام)

ص: 355

8. شرح التعرف لمذهب التصوف/ ابو ابراهیم اسماعیل بن محمد مستملی بخاری (م 434 ق)؛

(از چهار امام یاد کرده است: امام على علیه السلام، امام حسن علیه السلام، امام حسین علیه السلام، امام سجاد علیه السلام، امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام)

9. اسرار التوحيد في مقامات الشيخ ابی السعيد/ محمد بن منور بن ابی سعد بن ابی سعید میهنی (م 440)؛

(در اشاره به خرقه پوشی معروف کرخی از دست امام صادق علیه السلام، ائمه را تك تك نام می برد تا پیامبر صلی الله علیه و آله، و آنها را در یک سلسله بیان می کند. وی در بیان سلسله خرقه پوشی ابوالعباس قصاب، نهایتا به دست امام على علیه السلام و پیامبر صلی الله علیه و آله می رسد)

10. کشف المحجوب / علی بن عثمان هجویری (م 465)؛

(از شش امام یاد کرده است: ابو الحسن علی بن ابی طالب علیه السلام، امام حسن علیه السلام، امام حسین علیه السلام، امام سجاد علیه السلام، امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام)

11. الرسالة القشیریه/ ابو القاسم عبدالکریم بن هوازن القشیری (م 475 ق)؛

(سه امام را ذکر کرده است: امام على علیه السلام، علی بن الحسين علیه السلام و امام صادق علیه السلام وی به اسلام آوردن معروف کرخی به دست علی بن موسی الرضا علیه السلام اشاره می کند)

12. منازل السائرین / خواجه عبدالله انصاری هروی (م 481ق)؛

13. صد میدان / خواجه عبدالله انصاری (م 481ق)

14. طبقات الصوفيه خواجه عبدالله انصاری (م 481 ق)؛

(سخنان امام علی بن ابی طالب علیه السلام، را در کنار سایر مشایخ بیان می کند. وی به اسلام آوردن معروف کرخی به دست علی بن موسی الرضا علیه السلام اشاره دارد)

15. اللمع في التصوف/ ابو نصر سراج (م قرن چهارم)؛

(امام على علیه السلام را با عنوان مستقلی معرفی کرده است.)

ص: 356

16. نورالعلم / شیخ ابوالحسن خرقانی ( اواخر قرن چهارم اوایل قرن پنجم)؛

(سخنان امير المؤمنین علی علیه السلام را در کنار سایر مشایخ صوفیه آورده است)

قرن ششم

17. احیاء العلوم الدين / ابو حامد غزالی (م 505 ق)؛

(از پنج امام یاد کرده که گاه به ذکر نام و گاه به برخی سخنان ایشان اکتفا کرده است: علی ابن ابی طالب علیه السلام، حسن بن على علیه السلام، حسین بن على علیه السلام، محمد بن على علیه السلام، جعفر بن محمد الصادق علیه السلام)

18. کیمیای سعادت غزالی (م 505 ق)؛

(از پنج امام یاد کرده است: علی بن ابی طالب علیه السلام، امام حسن علیه السلام، امام حسین علیه السلام، علی بن الحسین علیه السلام، علی بن موسى الرضا علیه السلام)

19. مناقب الابرار و محاسن الأخيار/ حسین بن نصر بن خميس(م 552 ق)؛

(به چهار امام اشاره کرده است: علی بن ابی طالب علیه السلام، حسن بن على علیه السلام، حسین بن على علیه السلام، جعفر بن محمد الصادق علیه السلام. وی اسلام آوردن معروف کرخی را به دست امام رضا علیه السلام می داند)

20. روح الارواح في شرح اسماء الملک المفتاح / احمد سمعانی (م 534 ق)؛

(پنج امام را نام برده است: امام على علیه السلام، امام حسن علیه السلام، امام حسین علیه السلام، امام سجاد علیه السلام و امام صادق علیه السلام)

21. مناقب الصوفيه / منصور بن اردشير عبادی مروزی (م 547ق)؛

(سه امام را یاد کرده است: امام على علیه السلام، امام حسن علیه السلام و امام صادق علیه السلام)

22. گزیده در اخلاق و تصوف/ طاهر بن محمد خانقاهی(اواخر قرن ششم و اوایل قرن هفتم)؛

قرن هفتم

23. فتوحات مکیه/ شیخ اکبر محيي الدين بن عربی (م 638ق)؛

ص: 357

(از امام على علیه السلام یاد کرده است)

24. فصوص الحكم / ابن عربی (م 638ق)؛

(از دو امام یاد کرده است: امام على علیه السلام و امام صادق علیه السلام)

25. مرصاد العباد/ نجم الدين دایه رازی (م 654ق)؛

(به امام على علیه السلام اشاره کرده است)

26. لمعات/ فخرالدین عراقی (م 688ق)؛

(به امام على علیه السلام اشاره دارد)

27. عوارف المعارف شیخ شهاب الدین سهروردی (م 632ق)؛

(از سه امام را یاد کرده است: امام على علیه السلام، حسن بن على علیه السلام و امام محمد باقر علیه السلام)

28. منهاج السالكين و معراج الطالبين / شیخ نجم الدین کبری (م قرن هفتم)؛

29. آداب الصوفيه / نجم الدین کبری؛

30. تذکره الاولياء / شیخ فرید الدین عطار نیشابوری (م قرن هفتم)؛

(چهار امام را با عنوان مستقلی معرفی کرده است: امام صادق علیه السلام، امام باقر علیه السلام، حضرت علی علیه السلام، امام رضا علیه السلام

31. آداب المریدین / ضياء الدين ابو نجیب سهروردی (م اواسط قرن هفتم)؛

(به سه امام اشاره کرده است: امام على علیه السلام، امام حسین بن على علیه السلام، امام جعفر صادق علیه السلام

32. عبهر العاشقين/ شیخ روزبهان بقلی شیرازی (م 606 ق)؛

(از علی بن ابی طالب علیه السلام نام برده است)

33. مناقب اوحدالدين حامد بن أبي الفخر کرمانی (نیمه دوم قرن هفتم)؛

34. فيه ما فيه / مولانا جلال الدين محمد بلخی (م 672)؛

(از سه امام یاد کرده است: علی بن ابی طالب علیه السلام، حسن بن على علیه السلام و حسین بن على علیه السلام)

ص: 358

35. المصباح في التصوف / سعد الدين حمویه (م 650ق)؛

36. نفحه الروح و تحفه الفتوح / مؤيد الدين بن محمود جندی (قرن هفتم)؛

(از امام على علیه السلام یاد کرده است)

37. کشف الحقائق/ شیخ عبد العزيز بن محمد نسفی (قرن هفتم)؛

38. الانسان الكامل / نسفی؛

39. منابع السيفيه / ابو الحقائق محمد بن احمد جوینی (قرن هفتم)؛

(از امام على علیه السلام یاد کرده است)

قرن هشتم

40. کاشفا لاسرار / نور الدين عبد الرحمان اسفراینی (م 717ق)؛

(از امام علی بن ابیطالب علیه السلام یاد کرده است)

41. مناقبالعارفين / احمد افلاکی عارفی (م 761ق)؛

(امام على علیه السلام، امام حسن علیه السلام، امام حسین علیه السلام و امام صادق علیه السلام)

42. تحفه الاخوان في خصائص الفتيان / عبد الرزاق کاشانی (م 736ق)؛

(امام على علیه السلام، امام حسن علیه السلام، امام حسین علیه السلام، امام علی بن حسین علیه السلام، امام رضا علیه السلام)

43. مجمع البحرین/ ابراهیم ابرقوهي (قرن هشتم)؛

(امام على علیه السلام، امام حسین علیه السلام، امام جعفر صادق علیه السلام)

44. دستور الجمهور في مناقب سلطان العارفین ابویزید طيفور احمد بن حسین بن شیخ خرقانی (قرن هشتم)؛

(امام على علیه السلام، امام حسین علیه السلام و امام صادق علیه السلام)

45. انیس الطالبين و عده السالكين / صلاح الدين بن مبارک(م 793ق)؛

(امام علی علیه السلام، امام حسین علیه السلام، امام زین العابدین علیه السلام، امام باقر علیه السلام، امام صادق علیه السلام)

ص: 359

46. روض الرياحين في حكايات الصالحين / عبد الله بن اسعد يافعی (م 768ق)؛

(امام على علیه السلام، امام باقر علیه السلام)

47. انیس الطالبين و عده السالكين / صلاح بن مبارک بخاری (م 793ق)؛

(امام صادق علیه السلام، امام حسین علیه السلام، امام باقر علیه السلام، امام زین العابدين علیه السلام و امام على علیه السلام)

48. سلك السلوک / ضياء البدن نخشبی (قرن هشتم)؛

(امام على علیه السلام، امام صادق علیه السلام، امام حسن علیه السلام، امام حسین علیه السلام، امام علی بن حسین علیه السلام)

قرن نهم

49. نفحات الانس من حضرات القدس / نور الدين عبد الرحمان جامی (م قرن نهم)؛

(امام على علیه السلام، امام حسن علیه السلام، امام حسین علیه السلام و امام صادق علیه السلام وی در بیان سلسله شیوخ به امام حسن و امام على علیه السلام و در نهایت به احمد مختار می رسد. نیز به مسلمان شدن معروف کرخی به دست امام رضا علیه السلام اشاره کرده است)

50. معدن الدرر (سیرت نامه حاجی ناصر الدین عمر مرشدی)/ محمد عمر مرشدی (تألیف 869ق)؛

(امام على علیه السلام و امام رضا علیه السلام)

51. شرح فصوص الحکم/ تاج الدین حسین بن حسن خوارزمی (م 835-838)؛

( امام صادق علیه السلام و امام على علیه السلام)

52. ذخیره الملوک / میر سید علی همدانی (م 800)؛

(امام صادق علیه السلام، امام حسن علیه السلام، امام حسین علیه السلام و امام زین العابدین علیه السلام)

53. رساله نفس شناسی / سید محمد نوربخش (م 869 ق)؛

54. رسائل جناب شاه نعمت الله ولی کرمانی/ به کوشش جواد نوربخش کرمانی (م 834 ق)؛

ص: 360

(امام صادق علیه السلام، امام حسین علیه السلام و امام على علیه السلام)

55. تسنيم المقربين / شمس الدين محمد تبادکانی طوسی (م 891 ق)؛

(امام صادق علیه السلام و امام على علیه السلام)

محور دوم
اشاره

در مرحله دوم، به تدریج نام امام کاظم علیه السلام وارد منابع می شود. آغاز یاد از امام در منابع صوفیانه از قرن هفتم است. سه منبع، گزارش هایی از امام، در موضوع سلسله نسب و یا بیان مشایخ در خرقه پوشی را منعکس کرده اند که در ادامه به چگونگی آن می پردازیم:

قرن هفتم

56. اوراد الاحباب و فصوص الأداب / ابو المفاخر يحيی باخزری (م نیمه اول قرن هفتم)؛

(از سه امام یاد کرده است: امام على علیه السلام، امام حسن علیه السلام و امام صادق علیه السلام و در مقدمه کتاب، در بیان خرقه پوشی مشایخ خود نهایت به علی بن موسی الرضا علیه السلام و بعد موسى الكاظم علیه السلام می رسد و به ترتیب ائمه را نام می برد تا به پیامبر صلی الله علیه و آله می رساند)

57. مکاشفات صوفیان (شطحیات )/ شیخ روزبهان بقلی شیرازی (606ق)؛

(از پنج امام را یاد کرده است: امام على علیه السلام، امام حسن علیه السلام، امام حسین علیه السلام، امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام)

ابوتراب نخشبی از صوفیان خراسان در قرن سوم است که بعضی نسبت او را از طریق شقیق بلخی به امام کاظم علیه السلام دانسته اند.

58. مشارق الداری شرح تائيه ابن فارض/ سعید الدین سعید فرغانی (م 699)؛

(از شش امام یاد کرده است: امام على علیه السلام، امام حسن علیه السلام، امام حسین علیه السلام، امام

ص: 361

زین العابدین علیه السلام، امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام)

نویسنده در بیان سلسله خرقه پوشی از امام علی علیه السلام تا امام رضا علیه السلام را نام می برد.

محور سوم
اشاره

در این محور که از قرن هشتم آغاز می شود، شرح حال امام به صورت مستقل می آید. سه منبع، (يك منبع در قرن هشتم و دو منبع در قرن نهم)، امام را با عنوان مستقل معرفی کرده اند که در برخی موارد، اسلام آوردن و یا توبه کردن متصوفه هم عصر امام را به دست ایشان دانسته اند همانند اسلام آوردن شقیق بلخی و توبه بشر حافی

قرن هشتم

59. مراد المريدين / يوسف بن ابراهيم بن سعد الدين حمويه (نیمه اول قرن هشتم)؛

(امام على علیه السلام، امام حسین علیه السلام، امام زین العابدين علیه السلام و امام صادق علیه السلام، وی در بیان سلسله خرقه پوشی معروف کرخی، از امام رضا علیه السلام آغاز می کند و ائمه را چنین نام می برد. امام موسى الكاظم علیه السلام، امام جعفر صادق علیه السلام، امام محمد باقر، امام زین العابدین، امام على علیه السلام و امام حسین علیه السلام، امام حسن علیه السلام و او از دست امام علی بن ابی طالب علیه السلام).

کتاب نفائس الفنون في عرايس العيون اثر شمس الدين محمد بن محمود آملی (م قرن هشتم) نیز از جمله کتبی است که به متصوفه پرداخته، اما در آن مطالب جامعی در علوم مختلف ادبی، عرفانی، ریاضی، موسیقی و... جمع آوری شده که شرحی در موضوعات مختلف است و تنها به متصوفه اختصاص ندارد. هم چنین نویسنده آن شیعی بوده و اطلاعات کمی در مورد امام موسی کاظم علیه السلام داده است.

ص: 362

قرن نهم

60. شواهد النبوه/ نور الدين عبد الرحمن جامی (م قرن نهم)؛

(با تیتر مستقل به امام کاظم علیه السلام پرداخته و ماجرای ملاقات شقيق بلخی با امام را بیان می کند)

61. فصل الخطاب/ خواجه محمد پارسا(م 834ق).

(امام کاظم علیه السلام با تیتر مستقل معرفی شده است)

برای بررسی بخش امام کاظم علیه السلام در دو کتاب شواهد النبوه و فصل الخطاب، ابتدا نویسندگان آنها معرفی می گردند:

خواجه محمد پارسا و عبدالرحمان جامی

محمدبن محمدبن محمود بخاری(1) مشهور به خواجه پارسا که در آغاز کتاب قدسیه در معرفی خود می گوید: «... و بنده ضعيف محمد بن محمد الحافظي البخاری...»(2) در سال 749 قمری در بخارا به دنیا آمد و در سال 822 قمری در سفر حج درگذشت و در قبرستان بقیع مدفون شد. او از بزرگان طایفه نقشبنديه(3) و یکی از دو جانشین خواجه بهاء الدین نقشبند بود که در نوشته های نقشبندیه، از کرامات و عظمت خواجه محمد و گسترش طریقه او بسیار گفته اند.

نورالدین عبدالرحمان جامی (817-898ق) از بزرگترین عرفا و ادبای قرن نهم هجری(4) و از جمله شارحان عرفان تئوريك ابن عربی (م.638) و از

ص: 363


1- فصل الخطاب، تصحیح و تعلیقات جليل مسگر نژاد، ص 1، تهران: چاپ اول، 1381.
2- قدسیه (کلمات بهاء الدین نقشبند»)، مقدمه و تصحیح و تعلیق احمد طاهری عراقی، ص 2، کتاب خانه طهوری، 1354. 3
3- نقشبندیه نام یکی از سلسله های صوفیه است که منسوب و پیرو خواجه محمد بهاء الدین نقشبندند. خواجه بهاء الدين محمد بن محمد بخاری (م.791)، از بزرگان صوفیه در قرن هشتم و مؤسس این طريقه است. خواجه علاء الدين و خواجه محمد پارسا از مریدان اویند.
4- شواهد النبوه، مصحح حسن امین، ص 17، تهران: میر کسری، اول، 1379ش.

سرشناسان طریقت نقشبندیه به شمار می آید که در همه زمینه های فرهنگی اعم از ادبیات فارسی و عربی، تاریخ و رجال صاحب اثر و نظر است.(1) او شیخ الاسلام دولت تیموری هرات بود.(2) در عصر جامی تشیع رونق گرفت، به گونه ای که نویسندگان سنی مذهب نیز در آثار خود از ائمه یاد کردند و عنوانی را به ایشان اختصاص دادند. نظریه ای که در این عصر برخی نویسندگان سنی با مسلک عرفانی دنبال کردند، این بود که نه سنی هستند و نه شیعه و هم سنی هستند و هم شیعه؛ بدین معنا که خواستار جمع میان این مذاهب بودند و در کنار پذیرش خلفای نخست و صحابه کرام، به امامان شیعه نیز احترام گزارده، و ایشان را صاحبان کرامت و خوارق عادات می دانستند. جامی نیز از این دست نویسندگان بود. او ارادت خاصی به خواجه محمد پارسا داشت.(3)

محتوای دو کتاب

فصل الخطاب، نوشته هایی است در علم تصوف و دقایق طریقه نقشبندیه که متن آن به فارسی و عربی نگارش یافته و در آن، عقاید مشترک شریعت و طریقت بیان شده است. خواجه در این کتاب، با علم به قدرت و نفوذ شیعه در منطقه خراسان که در آن عصر دیگر به عنوان یک اقلیت محسوب نمی شد، بلکه از لحاظ اجتماعی قدرت یافته بود، به بحث درباره مسائل و ادعاهای شیعه درباره ولایت و اهل بیت : و مسأله غیبت پرداخته است. خواجه پارسا با توجه به نام کتاب، می خواهد در این کتاب مسائل اصلی مورد اختلاف میان فرق عامه از یک

ص: 364


1- کتاب های وی را بنگرید در هدية العارفين في أسماء المؤلفين وآثار المصنفین، ج 1، ص 543، اسماعيل باشا بغدادی، مطبعة البهية، استانبول، 1951م.
2- شواهد النبوه، ص 18.
3- نفحات الانس من حضرات القدس، ص 397 و 827 تصحیح و تعلیقات دکتر عابدی، اطلاعات، تهران، 1370ش.

سو و عامه با خاصه از دیگر سو را با بهره گیری از معتبر ترین اسناد و کتب (که اغلب کتب عامه است) فيصله دهد.(1) در این کتاب، علاوه بر احادیث و آثار و شرح مقامات و طبقات صوفیه، بر احوال بسیاری از بزرگان و اولیا می توان دست یافت. هم چنین شرح حال خلفای راشدین و صحابه پیامبر و شيوخ اهل سنت در این کتاب آمده است. خواجه پارسا در این کتاب بخشی را نیز به شرح زندگانی ائمه بر اساس منابع اهل سنت اختصاص داده است. خواندمیر درباره فصل الخطاب می نویسد:

در فصل الخطاب بسیاری از مناقب و مفاخر ائمه اثناعشر اندراج یافته، اما چون سخنانی که مخالف مذهب شیعه است نیز در فصل الخطاب مكتوب گشته، علمای شیعه آن کتاب را منظور نظر التفات نکرده اند.(2)

جامی شواهد النبوه را که نام کامل آن شواهد النبوة لتقوية يقين اهل الفتوة است. به درخواست امیر علی شیر نوائی وزیر بزرگ سلطان حسین بایقرا نگاشته است. این کتاب به زبان فارسی تدوین شده و چنان که از نامش پیداست، در صدد اثبات نبوت رسول خدا صلی الله علیه و آله و ارائه شواهد بر آن است. جامی شواهدی که بر نبوت رسول خدا صلی الله علیه و آله بوده از قبل از ولادت آن حضرت تا بعد از رحلت را گرد آورده و طبقه بندی نموده است. او پس از ذکر کرامات و معجزات رسول خدا صلی الله علیه و آله به کرامات سه خلیفه نخست پرداخته و در ادامه، کرامات دوازده امام را آورده که امام على علیه السلام اولین ایشان است.(3) کرامات دیگر اصحاب و تابعیان نیز در پی آمده است. جامی کرامات ائمه را بر کرامات صحابه و تابعان مقدم کرده، هر چند ائمه پس از امام حسین علیه السلام در شمار صحابه نبوده اند. کتاب شواهد النبوه را باید ترکیبی میان دلائل النبوهها و دلائل الامامه ها دانست.

ص: 365


1- فصل الخطاب، ص 34.
2- حبيب السير في اخبار افراد البشر، ج 4، ص5، کتاب فروشی خیام، چاپ سوم، 1362ش.
3- شواهد النبوه، ص 1.

جامی ساختار کتاب را بر اساس مذهب خویش، سنی مسلك، نگاشته است؛ بدین معنا که پیش از آذکر کرامات دوازده امام، به کرامات خلفای سه گانه توجه نموده و سپس همان کراماتی را که شیعیان در مورد ائمه نقل می کنند، آورده است.

مقایسه روایات امام کاظم علیه السلام در دو کتاب

اشاره

گونه های روایت دو کتاب، در محورهای ذیل بررسی و مقایسه می شود:

الف)ساختار کلی روایات

ساختار کلی روایات در شواهد النبوه ذکر کلیاتی به اختصار از امام کاظم علیه السلام و سپس بیان کرامات و خوارق عادات امام است. جامی از آوردن اسناد پرهیز می کند و گاه در میان متن های فارسی، عبارات عربی را نیز نقل می نماید. که این مورد اندک است؛ در حالی که شیوه خواجه محمد پارسا با جامی تفاوت دارد. وی اطلاعات شخصی امام مانند زمان تولد، وفات و فرزندان را شمارش کرده، سپس به شمه ای از مناقب امام می پردازد. نقش و اثری از ایشان در حوادث تاریخی پی گیر نمی شود. و در بیان بندها و متن هایی که در زندگی امام انتخاب می کند، از خود چیزی نمی گوید بلکه بریده هایی از دیگر کتب است. هم چنین در بیان مطالب امام کاظم علیه السلام منابع مورد استناد را بیان نمی کند.

ب)منابع دو کتاب

خواجه محمد، در تدوین روایات مربوط به امام کاظم علیه السلام عینا از منابعی که در اختیار داشته، نقل می کند و در کنار هم می چیند و کمتر به اظهار نظر درباره گزارش ها می پردازد. با بررسی روایات در منابع دیگر، چنین برداشت می شود که وی روایات مربوط به امام را از منابع غیر شیعی مانند المنتظم ابن جوزی( 645ق)،

ص: 366

مرآة الجنان یافعی و... برداشت کرده است. اما جامی با این که در شواهد النبوه، منابعی که از آنان یاد کرده، از اهل سنت است، در بخش زندگانی و نقل کرامات امام احتمالا از کتب نویسندگان شیعی مانند کشف الغمه اربلی(م 692ق) و اعلام الوری طبرسی (م 547ق) نیز بهره برده؛ زیرا مطالب نقل شده در این کتاب، مشابه همان کراماتی است که در این منابع، آمده است. گويا جامی به هیچ عنوان نمی خواسته استفاده خویش از منابع شیعی را آشکار کند تا در موضع اتهام قرار گیرد.

ج)معرفی امام

خواجه محمد بدون اشاره به زمان و مکان ولادت امام، با دادن لقب كاظم علیه السلام ایشان را موسى الكاظم بن جعفر الصادق علیه السلام با دو کنیه ابوالحسن و ابو ابراهیم از ائمه اثناعشر امامیه می داند. وی در دو جا از پدر امام نام می برد: ابتدا در ذکر نام امام کاظم علیه السلام و دیگری در بیان سخنی از امام صادق علیه السلام که به برتری امام کاظم علیه السلام بر سایر فرزندان خود اشاره می کنند. او مادر حضرت را نیز گاه با صفت جاریه و گاه ام ولد، حمیده خطاب می کند. سپس بدون ذکر نام همسران، تنها در یک مورد به ام ولد بودن مادر تعدادی از فرزندان اشاره می نماید و در نهایت تعداد فرزندان را 37 دختر و 22 پسر غیر از اطفال، و جمع كل آنها را 59 فرزند می داند. در بین فرزندان از دو دختر امام، آمنه و فاطمه نام می برد که مزارشان در مصر و قم است و با بیان حدیثی در ثواب زیارت حضرت فاطمه علیهاالسلام از قول امام رضا علیه السلام، او را بر دیگران برتری می دهد.

جامی ولادت امام را سال 128 قمری در ابواء میان مکه و مدینه می داند. وی لقب کاظم را به علت حلم و بردباری بسیار ایشان دانسته، با اشاره به فراوانی کنیه های امام، به دو کنیه ابو الحسن و ابو ابراهیم اشاره و امام را با نام موسی بن جعفر یاد می کند. در ادامه بدون ذکر مستقلی از نام پدر، مادرشان را با

ص: 367

صفت ام ولد، حمیده بربریه معرفی می کند. از همسر و فرزندان امام نیز یادی نمی کند.

د)شهادت امام

خواجه محمد با بیان این که امام کاظم علیه السلام در 54 سالگی (183 ق) در زندان هارون وفات یافتند، تربت ایشان را در جانب غربی مدینه السلام (بغداد) به نام باب التین در مقبره معروف به مقابر قریش می داند. او ضمن اشاره به شهرت مقبره امام، بغداد را محل زندانی شدن امام معرفی می کند. اما جامی بر خلاف خواجه پارسا، به نحوه شهادت امام در بغداد در زندان هارون در سال 186 و مسموم شدن توسط یحیی بن خالد برمکی به دستور خليفه اشاره می نماید و در نهایت، پیش بینی امام در مورد نحوه و زمان شهادت خویش را بیان می کند.

ه)جایگاه امام نزد خلفا

خواجه محمد سخنی از مأمون به نقل از پدرش، هارون، آورده که در آن هارون، امام را به عنوان حجت و خلیفه خدا بر مردم، و خود را امام جماعت در ظاهر با غلبه و قهر می داند. هارون در ادامه، با اعتراف به شایستگی امام برای خلافت و جانشینی پیامبر صلی الله علیه و آله، ایشان را وارث علم انبیا معرفی و به فرزندش سفارش می کند علم درست نزد این امام است. مأمون نیز این سخنان را سبب ایجاد حب امام در دل خویش می داند؛ در حالی که جامی هیچ اشاره ای به جایگاه امام در نزد خلفا ندارد.

و)کرامات امام

خواجه محمد کرامتی از امام ذکر نمی کند و تنها به بیان ماجرای محبوس

ص: 368

شدن امام در زندان مهدی عباسی و خواب دیدن امام على علیه السلام را که سبب رهایی امام از زندان وی می شود، اکتفا می کند؛ در حالی که جامی، به ذکر هفت کرامت از ایشان می پردازد؛ البته در بیان ماجرای زندانی شدن امام در زندان مهدی با خواجه محمد مشترک است؛ اما در ادامه، هفت کرامات برای امام نوشته؛ از جمله: داستان شقیق بلخی که در راه سفر حج، کرامات عدیده ای از امام مشاهده کرده و آنها را باز گفته است؛ جامه های فاخر که هارون به علی بن یقطین داد و او به امام هدیه کرد، ولی امام چون می دانستند که هارون به زودی وی را مؤاخذه خواهد کرد، آن جامه را به علی بن یقطین پس فرستادند تا هارون در مواخذه خود موفق نشود؛ دستبند زنی که به رودخانه افتاده بود و با کرامت امام بیرون آمد.

با بررسی های صورت گرفته در دو کتاب شواهد النبوه و فصل الخطاب، به نظر می رسد با توجه به وضعیت زمانی دو نویسنده، سیر نگارش هر دو کتاب با عنوان هایشان همسو بوده؛ چنان که شواهد النبوه ترکیبی از دلائل النبوه ها و دلائل الامامه هاست؛ زیرا به ذکر کرامات امام کاظم علیه السلام در کنار سایر ائمه می پردازد و فصل الخطاب به دنبال فيصله دادن به مسائل اصلی مورد اختلاف میان فرقه عامه از یک سو و عامه با خاصه از دیگر سو، با بهره گیری از معتبر ترین اسناد و کتب تاریخی است. نویسنده به دنبال این هدف، در کنار مباحث مختلف در این زمینه، بخشی از کتاب را به شرح زندگانی ائمه از جمله امام کاظم علیه السلام اختصاص داده است. وی در شرح حال زندگی ائمه، احوال شخصی امام کاظم علیه السلام را در حجم اندکی در حد ذكر اخباری از امام و زندانی شدن امام توسط هارون بسنده کرده، در حالی که جامی حجم بیشتری اختصاص داده که ذکر کرامت هاست. البته دوره زمانی حاکم بر هریک نیز در این سیر نگارش بی تأثیر نبوده است.

ص: 369

نتیجه

شکل گیری ابتدایی جریان تصوف که تا نیمه دوم قرن سوم هجری ادامه یافت، بیشتر به اصل زهدگرایی و جدایی از دنیا توجه داشته است که این امر، کناره گیری از اجتماع را به دنبال داشت. اما صوفیان به تدریج، از این اصل جدا شدند و شکل خاصی به خود گرفتند که آنها را به صورت دسته ای متمایز در اجتماع معرفی نمود. این تحول که دوره حیات اجتماعی جدیدی برای آنان بود، روی آوردن آنها به تدوین کتب و شکل دادن منظم به اصول و قوانین تصوف را موجب گردید. این جریان، در دوره هایی به مذهب تشیع نزدیک شد. نماد این نزدیکی، مطرح شدن ائمه به عنوان اولیا و اقطاب صوفیان بود. این امر توجه دانشمندان شیعی را موجب گردید؛ زیرا زمینه جذب آنان به مذهب تشیع در این مسیر فراهم شد و این خود می توانست مبنا و محور مهمی برای وحدت به شمار آید.

بررسی 62 منبع متصوفه (از قرن چهارم تا پایان قرن نهم)، روشن ساخت که ائمه و از جمله امام کاظم علیه السلام به مرور حضور پررنگ تری در منابع تصوف یافته اند. در ابتدا نامی از ایشان در میان نبود، اما از منابع قرن هفتم، ياد از امام كاظم علیه السلام آغاز شد و در قرن هشتم و نهم گسترش یافت و گاه شرح حال امام به مانند یک منبع شیعی گزارش شد و امام به عنوان قطب صوفیان مطرح گردیدند. گذر زمان و تحولات جامعه و از جمله تقویت مذهب شیعه، در این مسیر نقش بسزایی ایفا کرد.

ص: 370

منابع

1. ابن خلدون، عبدالرحمان بن محمد (م 808ق)، ديوان المبتدأ و الخبر في تاريخ العرب و البربر ومن عاصرهم من ذوي الشان الأكبر، تحقيق خليل شهاده، دار الفكر، چاپ دوم، 1408ق/1988.

2. الهامی، داوود، موضع تشیع در برابر تصوف در طول تاریخ، قم: مکتب اسلام، 1378ش.

3. بغدادی، اسماعيل باشا، هدية العارفين في أسماء المؤلفين وآثار المصنفین، استانبول مطبعة البهية، 1951م.

4. پارسا، محمد، فصل الخطاب، تصحیح و تعلیقات جليل مسگر نژاد، تهران، چاپ اول، 1381.

5. پارسای بخارائی، خواجه محمد، قدسیه ( کلمات بهاء الدین نقشبند)، تصحیح و تعليق از احمد طاهری عراقی، کتابخانه طهوری، تهران، 1354.

6. جامی، عبدالرحمان (م 898 ق)، شواهد النبوه، مصحح حسن امین، تهران: میر کسری، چاپ اول، 1379ش.

7-، نفحات الانس من حضرات القدس، تصحیح و تعلیقات دکتر عابدی، تهران: اطلاعات، 1370.

8. خواند میر، حبیب السير في أخبار افراد البشر، کتاب فروشی خیام، چاپ سوم، 1362.

9. شوشتری، قاضی نورالله ( 1019 ق)، مجالس المومنین، تهران: کتاب فروشی اسلامیه، 1354ش.

10. كلاباذی، ابوبکر محمد، التعرف لمذهب التصوف، مكتبة الكليات الازهريه، چاپ اول، 1389ه–1969م.

ص: 371

تصویر امام کاظم علیه السلام در متون زهد و ارتباط مشایخ صوفیه با ایشان محمد سوری

اشاره

*تصویر امام کاظم علیه السلام در متون زهد و ارتباط مشایخ صوفیه با ایشان محمد سوری(1)

چکیده

هر چند زمینه شکل گیری طریقت های عرفانی در جهان اسلام، از حدود سده های چهارم و پنجم آغاز شده بود، صورت نهایی این طریقت ها - به گونه ای که بیشتر آنها سلسله طریقتی خود را از طریق امامان شیعه و به ویژه امام رضا علیه السلام تا امام على علیه السلام به رسول خدا صلی الله علیه و آله می رسانند- به سده هفتم و پس از آن بر می گردد. حال، چه تصویری از امامان و به ویژه امام کاظم علیه السلام در زهد و عرفان اسلامی وجود داشته که به پذیرش ایشان به عنوان اقطاب سلسله های عرفانی انجامیده است؟ آیا با بررسی متون زهد و تصوف اولیه، به نقش امامان در شکل گیری این طریقت ها می توان پی برد؟ هم چنین در برخی از منابع، ادعا شده است که برخی از مشایخ متقدم صوفیه با امام کاظم علیه السلام ارتباط داشته اند.

در مقاله حاضر، نخست کتابهای زهد را به طور کامل بررسی و به کتاب های متقدم عرفان اشاره کرده و آن گاه میزان صحت و سقم روایات حاکی از ارتباط مشایخ صوفیه با آن حضرت را بر رسیده است. در پایان،

ص: 372


1- عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی

به این نتیجه می رسد که اولا در کتاب های زهد و عرفان فقط به اختصار از امام على علیه السلام تا امام صادق علیه السلام ياد شده است و از دیگر ائمه و به ویژه امام کاظم علیه السلام مطلقا ذکری در میان نیست؛ ثانيا هرچند دیدار یکی از مشایخ صوفیه، شقیق بلخی، با امام کاظم علیه السلام کم و بیش قابل اثبات است، همین دیدار هم در هیچ یک از متون عرفانی ذکر نشده و عملا در تاریخ عرفان و شکل گیری طریقت های عرفانی تأثیری نداشته است. بنابراین، برای فهم چگونگی و چرایی ورود اسامی ائمه به سلسله های عرفانی، مراجعه به متون زهد و تصوف کارگشا نیست و باید به دنبال دلایل دیگری برای آن بود.

واژگان کلیدی: امام کاظم علیه السلام، عرفان اسلامی، پیر طریقت، زهد و تصوف، مشایخ صوفیه.

مقدمه

در عرفان اسلامی، پیر یا شیخ طریقت نقش بسیار برجسته ای دارد و فرد سالك باید برای پرهیز از گمراهی، همه مراحل سلوك را زیر نظر وی بپیماید و حتی اراده خود را در اراده او محو کند. این اهمیت تا جایی است که گفته اند: «من ليس له شیخٌ فشَيخُهُ الشيطان»(1) عارفان بر این باورند که سلوك طريقت، دانشی رسمی نیست که بتوان خود آموز به آن دست یافت، بلکه پیر، تربیتی معنوی را با نفس پاك خود سینه به سینه به سالك منتقل می کند، همان گونه که خود پیر نیز پیش تر این امور را به همین شیوه فراگرفته است.

دریافت امور باطنی از پیر مانند نقل حدیث پیامبر و امام در علم حدیث است. همان طور که نقل روایت از محدثان، تنها در صورتی اعتبار دارد که سند روایت به پیامبر یا امام برسد، در عرفان نیز سلسله پیران باید به پیامبر برسد تا اعتبار

ص: 373


1- نور الدين عبدالرحمان کسرقی اسفراینی، کاشف الاسرار، ص 147.

داشته باشد. در علم حدیث استاد به شاگرد خود «اجازه نقل حدیث» می دهد - خواه شفاهی یا کتبی - و در عرفان، پیر به سالك خرقه می پوشاند. ده ها طريقت عرفانی در عرفان اسلامی وجود دارد که همه آنها سند خرقه خود را در نهایت به پیامبر صلی الله علیه و آله می رسانند. نکته مهم این است که نقش امامان شیعه در بیشتر این طریقت ها بسیار پررنگ است. این سندها عموما به معروف کرخی» و از طریق ایشان به امام رضا علیه السلام و پدران بزرگوارشان تا امیر مؤمنان و پیامبر می رسد. (1)

شکل گیری نهایی این سندها از نظر تاریخی به حدود سده هفتم هجری بر می گردد. تا پیش از این تاریخ، در متون پرشمار زهد و تصوف، خبری از این گونه سندها نیست. در این جا پرسشی مطرح می گردد: آیا از نظر واقعیت تاریخی، میان افرادی که در این سلسله ها هستند، رابطه استادی و شاگردی یا مرادی و مریدی وجود داشته است؟ آیا آوردن نام امامان در این سندها دارای پشتوانه فکری و نشانه پیشوایی معنوی ایشان در میان صوفیه است یا این که نوعی ادعای بی دلیل و بر ساخته ذهن صوفیان است؟ در این جا بحث در چرایی ورود نام امامان در سندهای صوفیه نیست؛ زیرا خود بحثی جداگانه می طلبد بلکه بحث در این است که متون کهن زهد و تصوف، چه تصویری از امامان ارائه می کنند و آیا آن تصویر می تواند زمینه ساز ورود نام ایشان در سلسله های صوفیه باشد؟

ص: 374


1- نمونه ای از سندی کهن را می توان در عبارت ذیل مربوط به سند خرقه شیخ ابوسعید ابوالخير (ف. 440) ملاحظه کرد: «خرقه شيخ بوسعيد رحمه الله عليه از دست [بو]عبدالرحمان سلمی دارد و او از دست بوالقاسم نصر آبادی دارد و او از دست ابوبکر شبلی دارد و او از دست جنید دارد و او از دست سری سقطی دارد و او از دست معروف کرخی دارد و او از دست [على الرضا دارد و او از دست پدر خویش، موسى الكاظم دارد و او از دست] پدر خویش، جعفر الصادق دارد و او از دست پدر خویش، محمد الباقر دارد و او از دست پدر خویش، علی زین العابدین دارد و او از دست پدر خویش [حسين الشهيد دارد و او از دست پدر خویش] امير المؤمنین علی بن ابی طالب - رضوان الله علیهم اجمعین - دارد و او از دست مبارك محمد مصطفى - صلوات الله و سلامه عليه». (نسخه خطی شماره 1292 در کتابخانه مرکزی قونیه، برگ 39 آ، کتابت شده در تاریخ 714)

نکته دیگر این که شکل گیری عرفان اسلامی با پدیده ای به نام «زهد» همراه بوده است. پیامبر و امامان و بسیاری از اصحاب و تابعان و تبع تابعان، زندگی زاهدانه ای داشتند و به زهد دعوت می کردند. سده نخستین هجری و اوایل سده دوم، دوره زهد محض است؛ یعنی زهدی که هنوز به عرفان تبدیل نشده و ویژگی اصلی آن پشت پا زدن به دنیا، به دلیل بی ارزشی دنیا یا به سبب خوف از عذاب آخرت و تا حدودی رغبت به بهشت و نعمت های آن است. پس از آغاز عصر کتابت و از اواخر سده دوم هجری به بعد، برخی از زهاد که اغلب گرایش حدیثی داشتند، مجموعه روایات زهد آمیز پیامبر و اصحاب و دیگر زهاد را در کتاب هایی گردآوری کردند و نام هایی از قبیل کتاب الزهد یا کتاب الرقائق بر آن نهادند. همان طور که زهد، زمینه پیدایش عرفان را فراهم کرد، کتاب های زهد نیز زمینه ای برای پیدایش ادبیات عرفان و تصوف شد. بیش تر مطالبی که در کتاب های زهد وجود دارد، در کتاب های عرفانی مورد اشاره قرار گرفته یا شرح و بسط یافته است.

عرفان اسلامی که در اواخر سده دوم به تدریج راهش را از زهد جدا کرده و حیثیت جداگانه ای یافته بود، در سده سوم به اوج شکوفایی خود رسید. آنچه باعث شد عرفان از زهد متمایز شود، این نکته بود که زهد در خصوص این دنیا تنها جنبه سلبی و نفیی داشت؛ يعنى ترك دنیا در این دنیا و رسیدن به نتیجه و پاداش آن در آخرت؛ ولی نگاه عرفان این بود که بالاترین پاداش آخرت را که همان قرب الهی و شناخت خداوند (عرفان با معرفت) است، در همین دنیا نصیب فرد کند.(1) عارفان بزرگ سده سوم - از قبیل ذوالنون مصری، سهل تستری و جنید بغدادی - همواره در متون عرفانی بعدی، سرمشق و اسوه عارفان به شمار

ص: 375


1- درباره رابطه زهد و تصوف و تحولات آن، نک: نصرالله پورجوادی، رؤیت ماه در آسمان، ص 112 - 122، تهران: مرکز نشر دانشگاهی، چاپ اول، 1375ش.

آمده اند و سخنان و حکایات و آموزه های ایشان، خطی مشی عرفان را در سده های بعد تعیین کرده است.

ادبیات عرفانی از اواخر سده دوم هجری مسیر خود را با نگارش رساله های کوتاه آغاز کرد و در طول سده چهارم، با پیدایش کتاب های جامع عرفانی مانند اللمع نوشته ابونصر سراج طوسی (ف. 378)، التعرف نوشته ابوبکر کلابادی (ف. 380)، قوت القلوب نوشته ابوطالب مکی (ف. 386) و تهذیب الأسرار نوشته ابوسعد خرگوشی (ف. 407/406 ) به کمال رسید. در واقع، بخش عمده ادبیات عرفانی پس از این دوره تکرار سخنان پیشینیان است و نو آوری خاصی ندارد.

اکنون پرسش گذشته دوباره مطرح می شود که نقش امامان در متون پیش گفته زهد چیست و این متون چه تصویری از ایشان ارائه می کنند؟ آیا این تصویر با نگاهی که در سده های بعد به امامان شده و ایشان را سر سلسله مکاتب عرفانی مطرح کرده سازگار است؟

بررسی تصویر همه امامان در متون زهد، از حوصله يك مقاله بیرون است. این مقاله صرفا به نقش امام کاظم علیه السلام در این متون می پردازد. نوشتار حاضر در دو بخش سامان یافته است: بخش نخست کتاب های زهد را به اختصار معرفی می کند و حضور امام کاظم علیه السلام را در آن آثار بر می رسد.(1) در برخی از منابع حدیثی شیعه و سنی، ادعا شده است که تعدادی از مشایخ صوفیه با آن حضرت مرتبط بوده و از ایشان کسب فیض کرده اند. در بخش دوم، از چگونگی این ارتباط و میزان صحت آن بحث می شود.

ص: 376


1- البته بررسی متون عرفان و تصوف نیز در این زمینه ضرورت دارد که در نوشتاری دیگر به آن خواهیم پرداخت. هر چند در آن کتاب ها نیز با به کلی از امامان علیه السلام یاد نکرده اند یا حداکثر از شش امام اول سخن به میان آورده و درباره امام کاظم علیه السلام و امامان پس از ایشان سکوت کرده اند.

متون زهد

از لابه لای کتاب شناسی ها و فهرست ها و دیگر منابع کهن، حدود صد عنوان کتاب الزهد را می توان شناسایی کرد(1) که بخش اندکی از آن- به حدود بیست اثر - به صورت خطی به ما رسیده و تعداد چهارده اثر به صورت چاپی وجود دارد که در بحث حاضر بررسی شده است. قدیم ترین کتاب الزهد از زاهد و محدث شیعی ابوحمزه ثابت بن دینار ثمالی (ف. 150)، شاگرد امامان چهارم تا ششم است که فقط نامی از آن باقی مانده(2) و کتاب الزهد عبدالله بن مبارك مروزی (ف. 181)،(3) اولین کتابی به شمار می آید که در زهد به صورت کامل به دست ما رسیده است.

دیگر کتاب های موجود، به ترتیب تاریخ درگذشت نویسندگان آنها عبارتند

ص: 377


1- احمد فرید در مقدمه کتاب الزهد عبدالله بن مبارك مروزی (ریاض: دار المعراج الدوليه، چاپ اول 1995/1415 ، ص 144-153) 62 نمونه از کتاب های زهد اهل سنت، و غلامرضا عرفانیان در مقدمه الزهد حسین بن سعید اهوازی (قم: نشر سید ابوالفضل حسینیان، چاپ دوم، 1361/1402 ش) شانزده نمونه از کتابهای زهد شیعه را معرفی کرده اند، ولی نگارنده در مقاله ای که با عنوان «کتاب شناسی کتاب های زهد» در دست تدوین دارد، حدود صد اثر را شناسایی کرده است.
2- فؤاد سزگین، تاريخ التراث العربی، ترجمه محمود فهمي حجازی و دیگران، ج1، بخش چهارم، ص105، ریاض: جامعة الامام محمد بن سعود الإسلاميه، 1991/1411 ، سید حسین مدرسی طباطبایی احتمال داده است که کتاب ابوحمزه ثمالی همان متنی باشد که کلینی در کافی (تصحیح محمد حسین درایتی، ج 8 ص 17-14، قم: دار الحدیث، چاپ اول 1387/1430 ش) با عنوان «صحیفه على بن الحسين علیه السلام و كلامه في الزهد» آورده است ( میراث مکتوب شیعه از سه قرن نخستین هجری، دفتر اول، ترجمه سید علی قرایی و رسول جعفریان، ص 445، قم: کتابخانه تخصصی تاریخ اسلام و ایران، چاپ اول، 1383ش)، ولی حجم کم صحیفه این احتمال را ضعیف می کند.
3- از این کتاب دو تصحیح در دسترس است: 1. کتاب الزهد ويليه كتاب الرقائق (تصحيح حبیب الرحمان الأعظمی، بیروت: دار الكتب العلمیه، بی تا)؛ 2. الزهد والرقائق (2 ج، تصحیح احمد فرید، ریاض: دار المعراج الدولية، چاپ اول، 1995/1415). در متن حاضر از تصحيح دوم بهره برده ایم که نسبتا تصحیح انتقادی محسوب می شود.

از: کتاب الزهد معافی بن عمران موصلی (ف. 185)،(1) کتاب الزهد وكيع بن جراح رواسی (ف. 197)،(2) کتاب الزهد اسد بن موسی اموی مصری (ف. 212) که بخش کوچکی از آن باقی مانده است؛(3) كتاب الزهد احمد بن حنبل مروزی (ف. 241)،(4) كتاب الزهد في الدنيا وما فيها از هناد بن شري كوفي (ف. 243)،(5) کتاب الزهد

ص: 378


1- مشخصات کتاب شناختی: کتاب الزهد، تصحيح ابوحارث عامر حسن صبری، بیروت: دار البشائر الإسلامیه، چاپ اول، 1999/1420
2- مشخصات کتاب شناختی: کتاب الزهد، 3 ج، تصحيح عبدالرحمان بن عبدالجبار فریوائی، مدینه: مکتبه الدار، چاپ اول، 1984/1404
3- بخش باقی مانده از کتاب الزهد اسد بن موسی چهار بار منتشر شده است: 1. تصحیح رودولف لزینسکی (Rudolf Leszynski) در ضمن کتابش با عنوان Mohammedanische Traditionen Uber das Jingste Gericht، برلين: مطبعه ماکس شمر سوف، 1909؛ 2. تصحیح رئيف جورج خوری، در مجلد دوم از مجموعة مخطوطات عربی کهن (Codices Arabici Antiqui) به همراه ترجمه آلمانی کتاب، ویسبادن: 1972؛ 3. الزهد، تصحيح ابو اسحاق حويني اثری، دسوق: مكتبة الوعي الإسلامی، چاپ اول، 1993/1413 4. الزهد، تصحيح بسام عبدالوهاب الجابی، بیروت: المكتب الإسلامی، چاپ اول، 1999/1420 . سه چاپ اول و سوم و چهارم در اختیار ماست و فقط به چاپ خوری دسترسی نداریم. با توجه به اینکه چاپ لزینسکی فاقد شماره گذاری احادیث است، در ارجاعات از نسخه سوم که بر اساس دو نسخه خطی تصحیح شده و بسیاری از سهوهای چاپ لزینسکی را درست کرده است بهره برده ایم. نسخه چهارم همان چاپ رئیف خوری است با حذف تعليقات او.
4- از کتاب الزهد احمد بن حنبل دو چاپ بسیار آشفته و پر غلط در دسترس است: 1. الزهد، تصحیح محمد جلال شرف، بیروت: دار النهضة العربيه، 1981. این چاپ فقط دوازده باب آغازین کتاب درباره پیامبران را دارد. 2. الزهد، تصحیح محمد عبد السلام شاهين، بیروت: دار الكتب العلمیه، چاپ اول 1999/1420 . در هیچ کدام از این دو چاپ کمترین اصول تحقیق علمی صورت نپذیرفته است، ولی با توجه به کامل تر بودن نسخه دوم از آن بهره برده ایم. باعث شگفتی است که سلفيان معاصر که به آثار احمد بن حنبل عنایت ویژه دارند و هر اثر او را دوباره و چندباره تصحیح و تذهیب کرده اند، در مورد کتاب الزهد هنوز هیچ کاری صورت نداده اند و دو چاپ فوق نیز خارج از محدوده آنها صورت گرفته است. ناگفته نماند که سلفيان امروز برخلاف حنبلیان نخستين، عنایت چندانی به زهد و تصوف ندارند و صوفیان را در کنار رافضه، بزرگ ترین بدعت گذاران در دین می دانند و چه بسا همین باعث شده که به کتاب الزهد احمد بن حنبل روی خوشی نشان ندهند، همان طور که کتاب دیگر او با نام فضائل امیر المؤمنين علي بن أبي طالب علیه السلام فقط در قم تصحیح و چاپ شده است (تصحيح حسن حمید سنید، قم: المجمع العالمي لأهل البيت عليهم السلام، 1425).
5- مشخصات کتاب شناختی: کتاب الزهد، 2 ج، تصحيح عبدالرحمان بن عبدالجبار فریوائی، کویت: دار الخلفاء، چاپ اول، 1985/1406 . عنوان کتاب در نسخه اساس این تصحيح «كتاب الزهد في الدنيا وما فيها» است (نک: ص 41) که صحیح تر به نظر می رسد.

ابو داوود سجستانی (ف. 275) صاحب سنن أبي داوود،(1) کتاب الزهد ابو حاتم رازی (ف. 277) که خلاصه ای از آن موجود است؛(2) کتاب الزهد ابن ابی دنیا (ف. 281)،(3) کتاب الزهد ابن ابی عاصم شیبانی (ف. 287)،(4) معنی الزهد از ابوسعید بن اعرابی بصری (ف. 340)،(5) کتاب الفوائد و الزهد و الرقائق و المراثی از جعفر خلدی (ف. 348)،(6) کتاب الزهد الكبير ابو بکر بیهقی (ف. 458)،(7) کتاب الزهد خطیب بغدادی (ف. 463).(8)

کتاب های یادشده، در مجموع بیش از علیه السلام8500 حدیث و سخن و حکایت را

ص: 379


1- مشخصات کتاب شناختی: الزهد لأبي داوود السجستانی رواية ابن الأعرابي عنه، تصحيح ياسر بن ابراهيم بن محمد و غنيم بن عباس بن غنيم، قاهره: دار المشكاه، چاپ اول، 1993/1414
2- مشخصات کتاب شناختى: الزهد، تصحيح منذر سليم محمود دومی، ریاض: دار أطلس، چاپ اول .2000/1421
3- مشخصات کتاب شناختی: الزهد، تصحیح ياسين محمد سواس، دمشق، دار ابن کثیر، چاپ اول .1999/1420
4- مشخصات کتاب شناختی: کتاب الزهد: كتاب فيه ذكر الدنيا والزهد فيها والصمت وحفظ اللسان والعزله، تصحيح عبدالعلی عبدالحمید اعظمی ازهری، بمبئي: الدار السلفيه، چاپ اول، 1983/1403
5- كتاب الزهد ابن اعرابی دو بار با این مشخصات منتشر شده است: الزهد وصفه الزاهدين، تصحیح مجدی فتحي السيد، طنطا: دار الصحابه للتراث، 1408؛ كتاب فيه معنى الزهد والمقالات وصفه الزاهدين، تصحيح خدیجه محمد كامل، قاهره: مطبعة دار الكتب المصريه، 1998. ما به چاپ طنطا دسترسی نداشتیم و از فقط از چاپ قاهره بهره برده ایم.
6- مشخصات کتاب شناختی: الفوائد والزهد والرقائق والمراثی، تحقيق مجدی فتحی السید، طنطا: دار الصحابه للتراث، 1989/1409
7- مشخصات کتاب شناختی: کتاب الزهد الكبير، تحقیق عامر احمد حیدر، بیروت: دار الجنان و مؤسسه الكتب الثقافيه، 1987/1408. این کتاب پیشتر نیز با این مشخصات چاپ شده بوده است: كتاب الزهد الكبير، تصحيح تقی الدین ندوی، کویت: دار القلم، 1983. نگارنده به چاپ کویت دسترسی ندارد، ولی ظاهرا آنقدر این چاپ مغلوط و مغشوش بوده است که یکی از آشنایان با علم حدیث کتابی جداگانه در نقد و بررسی نادرستی های آن نگاشته است، با این مشخصات: ابونصر سراج الدین شافعی، عبث الخلف بكتب السلف: أخطاء الدكتور تقي الدين الندوي في تحقيق كتاب الزهد للإمام البيهقي رحمه الله تعالى الذي نال به شهاده الدكتوراه، بیروت: مكتبة المحدث محمد زكريا الكاندهلوی، چاپ اول، 1999/1420 . با مطالعه کتاب حاضر معلوم می شود که عنوان «عبث الخلف بكتب السلف» کاملا بجا و مناسب است.
8- مشخصات کتاب شناختی: المنتخب من كتاب الزهد والرقائق ويليه للمؤلف طرق حديث عبد الله بن عمر عن النبي في ترائي الهلال. تصحيح عامر حسن صبری، بیروت: دار البشائر الإسلامیة، چاپ اول، 2000/1420

شامل می گردند. بخش عمده ای از این آثار، احادیث زهد آمیز رسول خدا صلی الله علیه و آله است. پس از رسول خدا صلی اللهعلیه و آله از بسیاری از صحابه و تابعان و تبع تابعان و زهاد و صوفیه، سخنانی وجود دارد یا حکایاتی از زندگی زاهدانه ایشان نقل شده، ولی حجم روایاتی که درباره امامان وجود دارد، در مقایسه با برخی دیگر از صحابه و تابعان یا زهاد بسیار اندك است. همه مطالب مربوط به امامان به ده صفحه نمی رسد. برخی از کتاب های زهد بر حسب افراد تنظیم شده و اخبار هر فرد در بابی مستقل قرار گرفته است. از میان ائمه، تنها على بن ابی طالب علیه السلام و على بن الحسین علیه السلام دارای باب مستقل هستند. البته حجم اخبار این ها با زهاد دیگر اصلا قابل مقایسه نیست. در این کتاب ها از علی بن ابی طالب، امام حسن، امام حسین، علی بن الحسین و امام محمدباقر علیه السلام اندك سخنانی نقل شده و گاه احادیثی از پیامبر صلی الله علیه و آله به روایت ایشان است. هیچ سخن یا حکایتی از امام جعفر صادق علیه السلام وجود ندارد و فقط در چند جا ایشان راوی حدیث هستند. شگفت است که کتاب های موجود، حدود سیصد سال از ادبیات زهد را در بر می گیرند (از ابن مبارك متوفای 181 تا خطیب بغدادی متوفای 463) ولی در مجموع آنها حتی یک کلمه از امام صادق علیه السلام وجود ندارد. با درک این مطلب، بهتر درباره «تفسیر عرفانی» منسوب به ایشان یا آثار زاهدانه و عارفانه ای که در سده های اخیر به وی نسبت داده اند، از قبیل مصباح الشریعه، می توان داوری کرد. هم چنین از امام کاظم علیه السلام که موضوع سخن ماست، مطلقا هیچ یادی نشده، حال آن که از هم عصران ایشان، از قبیل ابراهیم ادهم (ف. 161) و فضیل بن عیاض (ف. 181)، ده ها و بلکه صدها سخن و حکایت وجود دارد.

ادبیات زهد نه تنها از حضور امامان تقریبا بی بهره است، بلکه برخی حکایات مرتبط با ایشان، مثلا در کتاب الزهد ابن مبارك و ابوحاتم رازی، از ذم امامان و

ص: 380

اثبات برتری دیگر زهاد حکایت می کند.(1)

از کتاب های زهد چنین به دست می آید که اگر فرضا همه مطالب مربوط به امامان شیعه را از این کتاب ها حذف کنیم، هیچ تغییر جدی در این ادبیات رخ نخواهد داد. می توان گفت از «معنویت تشیع» که برخی پژوهش گران معاصر یاد کرده اند،(2) در ادبیات زهد هیچ خبری نیست، ولی اگر برای مثال سخنان و حکایات مربوط به حسن بصری یا حتی خلیفه دوم را حذف کنیم، این ادبیات لطمه جدی خواهد خورد. در مجموع به نظر می رسد که کتاب های موجود زهد هیچ تأثیری در پذیرش ائمه به عنوان اقطاب و حلقه های آغازین سلسله های صوفیه ندارند.

ص: 381


1- برای نمونه، در کتاب الزهد عبدالله بن مبارك (ص 584) آمده است که فردی برای حاجتى نزد حسین بن على علیه السلام می رود ولی متوجه می شود که ایشان در حال اعتكاف هستند. حضرت می فرماید: «اگر در اعتكاف نبودم حتما حاجتت را برآورده می کردم.» مرد سپس نزد حسن بن علی علیه السلام می رود و قصه دیدارش با حسین را نیز حکایت می کند. حسن بن علی می فرماید: «بر آورده کردن نیاز برادر دینی از يك ماه اعتكاف برای من ارزشمندتر است.» این قصه به تنهایی ذم امام حسین علیه السلام است، به ویژه اگر آن را با سخن بعدي کتاب مقایسه کنیم که از حسن بصری (ف. 110) است. در این جا حسن بصری نزد ثابت بنانی (ف. 123) می رود تا با هم نیاز کسی را بر آورده کنند. ثابت می گوید: «من معتکفم.» حسن می گوید: «بر آورده کردن نیاز برادر دینی از يك سال اعتکاف برای من ارزشمندتر است.» خواننده کتاب با مقایسه رفتار امام حسین علیه السلام و حسن بصری به سادگی به بزرگی حسن بصری پی می برد، مخصوصا این که حکایت مربوط به حسن بصری دقیقا بعد از حکایت مربوط به امام حسین علیه السلام نقل شده است. متن عربی این دو حکایت از این قرار است: «عن أبي جعفر، قال: جاء رجل إلى حسين بن على فاستعان به على حاجه فوجده معتكفا. فقال: لولا اعتکافي لخرجت معك فقضيت حاجتك. ثم خرج من عنده فأتي الحسن بن على فذكر له حاجته فخرج معه لحاجته. فقال: أما إني قد كرهت أن أعينك في حاجتى ولقد بدأت بحسين، فقال لولا اعتکافي لخرجت معك. فقال الحسن: لقضاء حاجه أخ لي في الله أحب إلى من اعتکاف شهر. أخبركم أبو عمر بن حيويه، قال: حدثنا يحيى، قال: حدثنا الحسين، قال: أخبرنا عبد الله، قال: أخبرنا حميد الطويل، عن الحسن [البصری]، أنه دخل على ثابت البناني لينطلق في حاجه لرجل، فقال ثابت: إنی معتكف. فقال الحسن: لأن أقضي حاجه أخ لي مسلم أحب إلى من اعتکاف سنه.»
2- برای نمونه، نک: Cal W. Emst. Following Muhammad: Rethinking Islam in the Contemporary World Islamic Civilization and Muslim Networks. (Chapel Hill: The University of North Carolina Press, 2004), pp. 167-174

ارتباط مشایخ صوفیه با امام کاظم علیه السلام

در کتاب های کهن عرفان و تصوف درباره ارتباط سه تن از مشایخ صوفیه، (شقيق بلخی و معروف کرخی و بشر حافی) با امام کاظم علیه السلام مطلقا ذکری به میان نیامده است. حکایت دیدار شفیق بلخی با آن حضرت، نخست در برخی منابع حدیثی شیعه و سنی مطرح شده و بعدها به متون عرفاني متأخر نیز راه یافته است. از آن جا که این مسأله پیش تر در پژوهشی مستقل بررسی شده،(1) در ادامه به ذکر خلاصه ای از آن بسنده می کنیم:

«خوش نام»(2) پسر صوفی بزرگ حاتم اصم (ف. 237) از پدرش نقل کرده است که شقيق بلخی به من گفت:

در سفر حج به سال 149 در قادسیه توقف کردیم. نگاهی به مردم انداختم که با لباس ها و چادرهای گوناگون بودند و هر کس به فراخور حال خود به این سفر آمده بود. گفتم: «خداوندا، اینها برای زیارت تو راه افتاده اند، پس نا امیدشان نکن!» افسار چهارپایم در دستم بود و دنبال جایی می گشتم که دور از مردم باشم. در همان حال جوانی زیبارو و سبزه فام را دیدم که سیمای بندگی داشت و نشانه سجده میان دو چشمانش بود. جامه ای پشمینه روی

ص: 382


1- مقاله عالمانه پروفسور حامد الگار با این مشخصات: حامد الگار، «امام موسی کاظم علیه السلام و اخبار اهل تصوف»، ترجمه آزرمیدخت مشایخ فریدنی، معارف، دوره دهم، ش 2 و 13 مرداد - اسفند 1372، ص 42-55. هم چنین محمدرضا انصاری قمی نقدی جالب بر این مقاله نوشته اند (محمدرضا انصاری قمی، «توضیحاتی درباره روایت ملاقات شفیق بلخی با امام کاظم علیه السلام»، معارف، دوره یازدهم، ش 3، آذر - اسفند 1373، ص 30-40). مشخصات اصل انگلیسی مقاله حامد الگار از این قرار است: Hamid Algar. "Imām Mūsā al-Kazim and Sufi Tradition", Islamic Culture An English Quarterly, Published by The Islamic Culture Board, Hyderabad-India, Volume LXIV, No. 1, January 1990, pp. 1-14
2- از آنجا که واژه «خوشنام» برای عرب زبانان آشنا نبوده است، در برخی منابع عربی آن را به هشام یا حسام تصحیف کرده اند. برای نمونه، نک: طبری، دلائل الإمامه ص 153؛ ابن صباغ، الفصول المهمه، ص 222.

لباسهایش پوشیده بود و کفشی عربی به پا داشت و تنها، در جایی دور از مردم بود. با خود گفتم: «او از صوفيه اهل توکل است که می خواهد در مسیر سربار دیگران باشد. به خدا سوگند نزدش می روم و سرزنشش می کنم که دست از این کارها بردارد.» همین که نزدیکش شدم و مرا دید، فرمود: «ای شقيق، (اجْتَنِبُوا کَثِیراً مِّنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَلَا تَجَسَّسُوا).(1) و از من دور شد. با خود گفتم: «این جوان راز مرا آشکار کرد و از آنچه در دل داشتم سخن گفت و نامم را برد و این کارها جز از ولی حقیقی خداوند ساخته نیست. باید از او حلالیت بطلبم.» شتابان به دنبالش رفتم ولی پیدایش نکردم و از نظرم پنهان شد.

در منزل «واقصه»، دوباره جوان را دیدم که بر تلی از رمل نماز می خواند و لرزه بر همه اعضا و جوارحش افتاده بود و از خوف خدا اشك از دیدگانش جاری بود. با خود گفتم: «نزدش بروم و حلالیت بخواهم.» همین که مرا دید، فرمود: «ای شقیق، (وَ إِنِّی لَغَفَّارٌ لِمَن تَابَ وَآمَنَ وَ عَمِلَ صَالِحا ثُمَّ اهْتَدَی).(2) این را گفت و از نظرم پنهان شد. با خود گفتم: «این مرد باید از ابدال باشد؛ زیرا دو بار ضمیر مرا خواند و اگر نزد خدا ارج و قربی نداشت نمی توانست ضمیر مرا بخواند.»

در منزل «زباله»، او را سر چاه دیدم. می خواست مشکش را از آب پر کند، ولی مشك در چاه افتاد. جوان چشم هایش را به آسمان گرفت و گفت: «خداوندا، تویی که مرا سیراب می کنی و با طعام نیرو و قوت می بخشی. من جز همین مشك ندارم، پس محرومم نکن!» ناگهان دیدم که آب چاه بالا آمد تا جایی که بر زمین جاری شد و جوان مشکش را گرفت و پر کرد و با آن وضو ساخت و چند رکعت نماز خواند. سپس به طرف تلی از رمل سفید

ص: 383


1- حجرات، آیه 12.
2- طه، آیه 82.

رفت و مشك را با رمل پر کرد. آن گاه مشك را تکان داد و از آن نوشيد. با خود گفتم: «می بینی؟ رمل را به سویق(1) تبدیل کرد.»

نزدیکش رفتم و گفتم: «از نعمت خدا به من هم بده.» گفت: «ای شقیق، نعمت های خداوند پیوسته بر ما اهل بیت می بارد و دستان او بر ما گشوده است. پس به پروردگارت گمان نيك ببر زیرا او صاحب گمان نیك را ناامید نمی کند.» مشك را گرفتم و نوشیدم؛ سویق و شکر بود. به خدا سوگند چیزی از آن گواراتر و خوشبو تر ننوشیده بودم. هم سیر شدم و هم سیراب و تا چند روز میلی به آب و غذا نداشتم. مشك را به او برگرداندم. باز هم از نظرم پنهان شد.

بار دیگر جوان را پس از مراسم حج در مکه دیدم. در خاموشی شب کنار خانه خدا با خضوع و خشوع و اشك و آه نماز و قرآن می خواند. تا این که صبح شد و نماز صبح را به جای آورد و هفت بار طواف کرد و از مسجد خارج شد. متوجه شدم که لباسش با آنچه در سفر بود تفاوت دارد و مریدان اطرافش را گرفته اند و بر او سلام می کنند و سؤالهای مختلف می پرسند. از یکی از اطرافیانش پرسیدم: «این جوان کیست؟» گفت: «ایشان ابو ابراهيم عالم آل محمد است.» گفتم: «ابو ابراهیم کیست؟» گفت: «موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب.» گفتم: «اگر این مسائل در غیر از خاندان رسول اتفاق می افتاد تعجب می کردم.»(2)

در میان منابع شیعه، کهن ترین روایت از این حکایت، در دو کتاب دلائل الإمامه و نوادر المعجزات(3) نوشته ابو جعفر محمد بن جریر بن رستم طبری آملی (ف. اواخر قرن 4) که به طبری سوم مشهور است، آمده و از آنجا با اندك

ص: 384


1- سویق خوراکی است روان که از آرد سفید و بیخته گندم و جو درست می شود.
2- ابوجعفر محمد بن جریر بن رستم طبری آملی، دلائل الإمامه، ص 152-154.
3- همو، نوادر المعجزات، ص 106.

اختلاف در دیگر منابع شیعی - از قبیل بحارالأنوار(1) و مدینه المعاجز(2) - روایت شده است. هم چنین در میان منابع اهل سنت، قاضی حسن بن عبدالرحمان رامهرمزی (ف. 360)، نخستین کسی است که این حکایت را در کتاب کرامات الأولياء که امروزه مفقود شده، روایت کرده است. منابع دیگر از قبیل در صفة الصفوه(3) ابن جوزی (ف. 597)، در کشف الغمه(4) اربلی (ف. 662)، در تذکره الخواص(5) سبط ابن الجوزی (ف. 654) و در الفصول المهمة(6) ابن صباغ مالکی (ف. 855) همگی در نهایت به رامهرمزی می رسند.

درباره دیدار شفیق بلخی با امام کاظم علیه السلام دو نکته در خور توجه است: نخست این که آیا از نظر تاریخ امکان چنین دیداری وجود دارد؟ ابن تیمیه حرانی (ف. 728) نخستین کسی است که اصل دیدار را زیر سؤال برده است. وی می گوید: امام کاظم علیه السلام در سال 149 قمری و در دروه منصور دوانیقی در مدینه سکونت داشته اند و هیچ گزارشی از سفر ایشان به عراق در دست نیست؛ زیرا حضرت اولین بار در زمان مهدی عباسی به بغداد فراخوانده شدند. هم چنین امام با آن شهرت و عظمت، هیچ گاه تنها و غریب مسافرت نمی کردند.(7) با این حال، احتمال صحت این داستان بسیار زیاد است. امام در سال 149قمری جوانی بیست و يك ساله بوده اند و با توجه به اختلافات شیعیان پس از شهادت امام صادق علیه السلام در سال 148 قمری بر سر امام بعدی، هنوز موقعیت آن حضرت در میان شیعیان و شهرت ایشان در میان عامه مسلمانان آن چنان تثبیت نشده بود که نتوانند به تنهایی سفر

ص: 385


1- محمدباقر مجلسی، بحار الأنوار، ج 48، ص 80-82
2- سیدهاشم بحرانی، مدينه المعاجز، ج 7، ص 195-198.
3- ج 2، ص 185.
4- ج 2، ص 213.
5- ص 348-349.
6- ص 222-224.
7- ابن تیمیه، منهاج السنه النبويه، ج 4، ص 57.

بروند. هم چنین شواهدی وجود دارد که امام در دوره منصور نیز سفر یا سفرهایی به بغداد داشته اند.(1)

نکته دوم درباره دیدار شفیق بلخی با امام کاظم علیه السلام این است که چرا در منابع صوفيه هیچ خبری از این دیدار وجود ندارد. شقیق بلخی به تعبیر مورخ بزرگ صوفیه ابوعبدالرحمان سلمی (ف. 412)، «از مشاهیر مشایخ خراسان و اولین کسی است که در شهرهای خراسان از علم احوال سخن گفت و استاد حاتم اصم و شاگرد ابراهیم ادهم است.»(2) اخبار مربوط به شقیق در بیشتر منابع صوفيه ذكر شده و اگر ملاقات او با امام در میان صوفیه شهرت داشت، بی شك باید در منابع صوفیه می آمد. بنابراین می توان نتیجه گرفت که بر فرض صحت این ملاقات، صوفیه عموما از آن آگاه نبوده اند و طبعا درباره نگاه خود به اهل بیت از آن تأثیری نپذیرفته اند.(3)

نتیجه

در مقدمه، نخست از اهمیت شیخ و پیر (قطب) در عرفان اسلامی و نقش بی بدیل وی در سلوك عرفانی سخن گفتیم. هم چنین خاطرنشان کردیم که در همه طریقت های عرفانی که از حدود سدۀ هفتم هجری به تدریج تأسیس شده اند، سلسله پیران یا اقطاب عرفان در نهایت به رسول خدا صلی الله علیه و آله می رسد و در بیشتر این طريقتها امامان شیعه، دست کم از امام رضا علیه السلام تا امام على علیه السلام، حلقه وصل

ص: 386


1- محمدرضا انصاری قمی، «توضیحاتی درباره روایت ملاقات شقيق بلخی با امام کاظم علیه السلام»، ص 32-34.
2- سلمی، ابوعبدالرحمان، طبقات الصوفيه، ص 61.
3- به ادعای برخی منابع متأخر شیعی، معروف کرخی (ف. 200) از محضر امام کاظم علیه السلام کسب فیض کرده و بشر حافی (ف. 227) نیز به دست امام توبه کرده است، ولی از آنجا که هیچ نوع شاهد تاریخی و کهن بر این مسأله وجود ندارد، از پرداختن به آن صرف نظر کردیم. در مورد این موضوع، نک: حامد الگار، «امام موسی کاظم علیه السلام و اخبار اهل تصوف»، ص 47-50.

مشایخ صوفیه به پیامبر صلی الله علیه و آله هستند. آن گاه این سؤال را مطرح کردیم که متون باقی مانده از زهد و عرفان اسلامی در دوره نخستین، چه تصویری از امامان و به ویژه از امام کاظم علیه السلام ارائه می کنند و آیا این تصویر می تواند به پذیرش ایشان به عنوان اقطاب تصوف بینجامد. مسأله بعدی این است که خارج از متون زهد و عرفان، درباره برخی از مشایخ عرفان ادعا شده که با امام کاظم علیه السلام ارتباط داشته و از ایشان کسب فیض کرده اند.

در بخش مربوط به متون زهد، با بررسی تك تك آثار باقی مانده از دوره زهد و مرور بیش از 8500 حدیث و حکایت، به این نتیجه رسیدیم که امامان، در نگاه زهاد، هیچ جایگاه برجسته ای نداشته اند و از امام کاظم علیه السلام و امامان پس از ایشان مطلقا در این آثار یاد نشده است.

در بخش مربوط به ارتباط مشایخ صوفیه با امام کاظم علیه السلام از دیدار شقیق بلخی با ایشان، به نقل از کتاب های حدیثی شیعه و سنی به تفصیل یاد کردیم و به این نتیجه رسیدیم که احتمالا این حکایت درست به نظر می رسد از نظر تاریخی نیز احتمال وقوع آن بسیار قوی است. ولی در آثار عرفان و تصوف هیچ بازتابی از این دیدار وجود ندارد و از این رو، تأثیری در نوع نگاه عارفان به امام نداشته است.

خلاصه آنکه نه از متون زهد و عرفان و نه از حکایاتی که درباره ارتباط برخی مشایخ صوفیه با امام کاظم علیه السلام و دیگر ائمه در کتاب های غیر عرفانی روایت شده است، نمی توان به این مسأله رسید که ائمه جایگاه خاصی در عرفان اسلامی داشته اند، تا آنجا که بتوان ایشان را واسطه انتقال معنویت از رسول خدا صلی الله علیه و آله به مشایخ صوفیه به شمار آورد. بنابراین، برای بررسی تحولاتی که در سده های هفتم به بعد، به پذیرش ائمه به عنوان اقطاب عرفان انجامید باید دنبال دلایل دیگری بود.

ص: 387

منابع

1. ابن ابی دنیا، ابو بكر عبدالله بن محمد قرشی اموی بغدادی حنبلی (ف. 281)، الزهد، تصحيح ياسين محمد سواس، دمشق: دار ابن کثیر، چاپ اول، 1999/1420

2. ابن ابی عاصم، ابوبکر احمد بن عمرو شیبانی (206-287). كتاب الزهد: كتاب فيه ذكر الدنيا والزهد فيها والصمت وحفظ اللسان والعزله، تصحیح عبد العلي عبد الحميد اعظمی ازهری، بمبئي: الدار السلفيه، چاپ اول، 1983/1403

3. ابن تیمیه حرانی، ابو العباس احمد بن عبد الحليم (ف. 728). منهاج السنه النبويه في نقض كلام الشيعه القدریه. تصحیح محمد رشاد سالم، بی جا: بینا، چاپ اول، .1986/1406

4. ابن جوزی، جمال الدین ابوالفرج عبدالرحمان بن علی (ف. 597). صفة الصفوه. تصحيح عبدالرحمان لادقي و حياه شيحا لادقی، بیروت: دار المعرفه، چاپ اول، .1995/1415

5. ابن صباغ، علی بن محمد بن احمد مالکی مکی (784-855). الفصول المهمة في معرفه أحوال الأئمه، بیروت: دار الأضواء، چاپ سوم، 1988/1409

6. ابوداوود سجستانی، سلیمان بن اشعث (ف. 275)، الزهد لأبی داوود السجستانی روایه ابن الأعرابي عنه، تصحيح ياسر إبراهيم محمد و غنیم عباس غنیم، قاهره: دار المشكاه ، چاپ اول، 1993/1414

7. ابوسعید بن اعرابی (ف. 340)، كتاب فيه معنى الزهد والمقالات وصفه الزاهدين. تصحیح خدیجه محمد کامل، قاهره: مطبعة دار الكتب المصريه، 1998.

8. احمد بن حنبل (ف. 241). الزهد، تصحیح محمد عبد السلام شاهین، بیروت: دار الكتب العلميه، چاپ اول، 1999/1420

9-، تصحیح محمد جلال شرف، بیروت: دار النهضة العربيه، 1981.

ص: 388

10. - ، فضائل أمير المؤمنين علي بن أبي طالب علیه السلام. تصحيح حسن حمید سنيد، قم: المجمع العالمي لأهل البيت : 1425.

11. اربلی، علی بن عیسی (ف. 662)، کشف الغمه، بی جا، بینا، بیتا

12. اسفراینی، نورالدين عبد الرحمان کسرقی (ف. 717)، كاشف الاسرار به انضمام پاسخ به چند پرسش رساله در روش سلوك و خلوت نشینی، تصحیح هرمان لندلت، چاپ اول: تهران، مؤسسه مطالعات اسلامی دانشگاه مک گیل، 1358ش.

13. اسد بن موسی، ابوسعید قرشی اموی مروانی مصری (ف. 212)، الزهد، تصحیح ابو اسحاق حويني اثری، دسوق: مكتبه الوعى الاسلامی، چاپ اول، 1993/1413

14. -، تصحیح بسام عبدالوهاب جابی، بیروت: المكتب الإسلامي، .1999/1420

15. -، تصحیح رودولف لزینسکی (Rudolf Leszynski)، در Mohammedanische Traditionen Uber das Jingste Gericht، برلین: مطبعه ماکس شمر سوف، 1909.

16. الگار، حامد، «امام موسی کاظم علیه السلام و اخبار اهل تصوف»، ترجمه آزرمیدخت مشایخ فریدنی، معارف، دوره دهم، شماره 2 و 3، مرداد - اسفند 1372، ص 42-55.

17. انصاری قمی، محمدرضا، «توضیحاتی درباره روایت ملاقات شقیق بلخی با امام کاظم علیه السلام»، معارف، دوره یازدهم، شماره 3، آذر - اسفند 1373، ص 30-40

18. اهوازی، حسین بن سعيد (قرن 3)، الزهد، تصحیح غلامرضا عرفانیان، قم: نشر سید ابوالفضل حسینیان، چاپ دوم، 1361/1402 ش.

19. بحرانی، سیدهاشم (ف. 1107)، مدينه المعاجز، بی جا، بینا، بی تا.

20. بیهقی، ابو بکر احمد بن حسین خسروجردی خراسانی (ف. 458)، كتاب الزهد الكبير، تصحيح عامر احمد حیدر، بیروت: دار الجنان و مؤسسه الكتب الثقافيه، چاپ اول، 1987/1408

21. پورجوادی، نصر الله، رؤیت ماه در آسمان: بررسی تاریخ مسأله لقاءالله در کلام و تصوف، تهران: مرکز نشر دانشگاهی، چاپ اول، 1375ش.

22. خطیب بغدادی، ابوبکر احمد بن على بن ثابت (ف. 463)، المنتخب من كتاب الزهد

ص: 389

والرقائق ويليه للمؤلف طرق حديث عبد الله بن عمر عن النبي في ترائي الهلال، تصحیح عامر حسن صبری، بیروت: دار البشائر الإسلامیة، چاپ اول، 2000/1420

23. خلدی، ابو محمد جعفر بن محمد بن نصير خواص بغدادی (ف. 348)، الفوائد والزهد والرقائق والمراثی، تصحیح مجدی فتحی السید، طنطا: دار الصحابه للتراث، .1989/1409

24. رازی، ابو حاتم محمد بن ادریس بن منذر بن داوود بن مهران حنظلی (ف. 277)، الزهد. تصحيح منذر سليم محمود دومی، ریاض: دار اطلس، چاپ اول، 2000/1421

25. سبط ابن جوزی (ف. 654)، تذکره الخواص المعروف بتذکره خواص الأمه في خصائص الائمه :، تهران: مكتبه نينوى الحديثه، بی تا.

26. سزگین، فؤاد، تاريخ التراث العربی، 10 جلد، ترجمه محمود فهمي حجازی و دیگران، ریاض: جامعة الإمام محمد بن سعود الإسلاميه، 1991/1411

27. سلمی، ابوعبدالرحمان (ف. 412)، طبقات الصوفية، تصحيح نورالدین شریبه، قاهره: مكتبة الخانجی، چاپ سوم، 1986/1406

28. شافعی، ابونصر سراج الدین، عبث الخلف بكتب السلف: أخطاء الدكتور تقی الدین الندوي في تحقيق كتاب الزهد للإمام البيهقي رحمه الله تعالى الذي نال به شهاده الدكتوراه، بیروت: مكتبة المحدث محمد زكريا الكاندهلوی، چاپ اول، 1999/1420

29. طبری آملی، ابوجعفر محمد بن جریر بن رستم (ف. اواخر قرن 4)، دلائل الإمامه. بیروت: مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، چاپ دوم، 1988/1408

30. -، نوادر المعجزات. قم: بینا، بی تا

31. عبدالله بن مبارك مروزی (ف. 181). كتاب الزهد والرقائق. 2ج، تصحیح احمد فرید، ریاض: دار المعراج الدوليه، چاپ اول، 1995/1415

32. عبدالله بن مبارك مروزی (ف. 181)، کتاب الزهد ويليه كتاب الرقائق، تصحیح حبیب الرحمان اعظمی، بیروت: دار الكتب العلميه، بی تا

33. کلینی، ابوجعفر محمد بن اسحاق (ف. 329). الكافي، 15 ج، تصحیح محمدحسین

ص: 390

درایتی، قم، دار الحديث، چاپ اول 1387/1430 ش.

34. مجلسی، محمدباقر (ف. 1110)، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، بیروت: دار إحياء التراث العربی، چاپ سوم، 1983/1403

35. مدرسی طباطبایی، سید حسین، میراث مکتوب شيعه از سه قرن نخستین هجری، دفتر اول، ترجمه سیدعلی قرایی و رسول جعفریان، قم: کتابخانه تخصصی تاریخ اسلام و ایران، چاپ اول، 1383ش.

36. معافی بن عمران ازدی موصلی، کتاب الزهد، دراسه و تحقیق و تعليق: ابوحارث عامر حسن صبری، بیروت: دار البشائر الإسلامیه، چاپ اول، 1999/1420

37. وكيع بن جراح (ف. 197)، کتاب الزهد، 3 جلد، تصحيح عبد الرحمان بن عبدالجبار فریوائی، مدینه: مکتبه الدار، چاپ اول: 1984/1404

38. هناد بن سری بن مصعب تمیمی دارمی کوفی (ف. 243)، کتاب الزهد، 2 جلد، تصحيح عبد الرحمان بن عبد الجبار فریوائی، کویت: دار الخلفاء للكتاب الإسلامی، چاپ اول، 1985/1406

1. Algar, Hamid. "Imām Mūsā al-Kādim and Sufi Tradition", Islamic Culture: An English Quarterly, Published by The Islamic Culture Board, Hyderabad-India, Volume LXIV, No.

1, January 1990, pp. 1-14.

2. Ernst, Carl W. Following Muhammad: Rethinking Islam in the Contemporary World Islamic Civilization and Muslim Networks. Chapel Hill: The University of North Carolina Press, 2004.

ص: 391

شخصیت امام کاظم علیه السلام در آثار خاورشناسان سیدقاسم رزاقی موسوی

اشاره

*شخصیت امام کاظم علیه السلام در آثار خاورشناسان سیدقاسم رزاقی موسوی(1)

چکیده

دیر زمانی است که خاورشناسان، مطالعات درباره اسلام را، با انگیزه های مختلفی انجام می دهند، اما پژوهش دانشگاهی و روشمند غربیان درباره شیعه، به کمتر از یک قرن می رسد. شیعه پژوهی غربیان، در دهه های اخیر رشد چشمگیری داشته، اما امامت پژوهی آنها چندان رونقی نداشته و به چند مقاله دائره المعارفی و برخی کتاب ها درباره تاریخ تشیع منحصر است که به مناسبت از ائمه شیعه بحث نموده اند. بررسی و تبیین مقاله «امام کاظم علیه السلام در دایره المعارف اسلام ليدن» که اتان کلبرگ تألیف کرده و هم چنین بخش مربوط به امام کاظم علیه السلام از کتاب مذهب شیعه دونالدسون و کتاب تشيع هاینس هالم، محور اصلی مقاله حاضر را شکل می دهد.

بررسی مطالب این سه شیعه پژوه غربی، تصویری نسبتأ جامع از دوران زندگی امام از تولد تا شهادت را نشان می دهد. مسأله جانشینی امام و پیدایش اختلاف میان شیعیان و شکل گیری فرقه های متعدد، مشکلات اجتماعی و سیاسی عصر امام، تقابل امام با خلفا و دستگیری های متعدد امام توسط آنها، بررسی اقوال متعدد در منابع درباره شهادت امام و پیامدهای آن و بررسی علل پیدایش فرقه واقفيه بعد از شهادت امام، از نکات مثبت

ص: 392


1- عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی

پژوهش های غربیان درباره امام است. نبود بررسی نحوه تعامل أمام با فرقه ها، قیام های علویان در این دوره و مواضع امام، نبود بررسی جامع مواضع سیاسی - اجتماعی امام و نحوه تعامل با خلفا و دگرگونی های آن، چگونگی ارتباط شیعیان با امام و هدایت گری آنان و اوضاع علمی - فرهنگی دوره و نقش آفرینی امام در این عرصه، از نکاتی است که خاورشناسان درباره زندگی امام کاظم علیه السلام به آن توجه نکرده اند و در این مقاله بر این نقاط ضعف تأکید می گردد.

واژگان کلیدی: امام کاظم علیه السلام، خاورشناسان، دونالدسون، اتان کلبرگ، هاینس هالم

مقدمه

امامت پژوهی غربیان در جهت شیعه پژوهی آنها سابقه چندانی ندارد. قدیم ترین مطلب درباره امامان شیعه به شکل اختصاصی و مطالعه علمی آن را در مقالات دایره المعارف اسلام یا در کتاب مذهب شیعه دونالدسون می توان یافت. پژوهش های اولیه درباره شیعه و مقالات درباره ائمه : با هدف معرفی شیعه و معتقدات شیعی، بیشتر بر اساس منابع اهل سنت صورت گرفته که از اشکالات محتوایی خالی نیست. البته در دهه های اخیر، با توجه به تغییر رویکرد غربیان در پژوهش های شیعه پژوهانه و تأکید بر استفاده از منابع شیعی، این ضعف کمتر دیده می شود. دستاوردهای اخیر این مطالعات به دلیل جزئی بودن، پرداختن به موضوعات چالشی و بهره مندی از شیوه های جدید پژوهشی، نتایج مفید و چشم گیری درباره تاریخ زندگانی ائمه و نقش آفرینی آنان در بردارد.

امام کاظم علیه السلام، هفتمین امام شیعیان دوازده امامی است. دوران زندگی آن امام با مسائلی رو به رو بود که شیعیان را با وضعیت جدیدی مواجه ساخت. انشعاب جدید در شیعه و ایجاد فرقه جدید اسماعیلیه (معتقدان به امامت اسماعیل فرزند

ص: 393

بزرگتر امام صادق علیه السلام) از مهم ترین مسائل اجتماعی به شمار می آید. خاورشناسان که موضوعات مختلف مربوط به اسلام را از نگاه برون دینی و به صورت روشمند مطالعه نمودند، شخصیت امام کاظم علیه السلام و مسائل مربوط به دوره آن حضرت را نیز در محورهای مختلف آن بررسی کردند. با توجه به جایگاه خاورشناسان در مراکز علمی و مرجعیت علمی آثار آن ها در این مراکز، بررسی این پژوهش ها با هدف آشنایی با دیدگاه آنان درباره امامان شیعه و دست یابی به دستاوردهای علمی این پژوهش ها و هم چنین نقد آن از منظر اندیشه وران شیعی، لازم است. این نوشتار، به بررسی پژوهش های شیعه پژوهان غربی درباره امام کاظم علیه السلام و زندگی آن حضرت می پردازد.

با وجود گستردگی آثار خاورشناسان درباره شیعه در دهه های اخیر، به ویژه پس از انقلاب اسلامی ایران که رشد چشمگیری داشته است، آثار مربوط به امامان شیعه، چندان وفور ندارد. آثار خاورشناسان درباره امامان و مسائل مربوط به دوره زندگی آنها، در مقالات دائره المعارف اسلام، برخی کتاب های مربوط به شیعه و تک نگاری های انجام شده، محدود است. درباره امام هفتم به مقاله «امام کاظم علیه السلام» از اتان کلبرگ در دائره المعارف اسلام ليدن چاپ دوم، کتاب مذهب شیعه از دونالدسون که در فصل های مختلف به تاریخ شیعه و زندگی امامان از جمله در فصل چهاردهم به امام کاظم علیه السلام می پردازد و مقاله حامد الگار با عنوان «امام موسی کاظم علیه السلام واحادیث صوفیه در فرهنگ اسلامی» می توان اشاره داشت. البته مقالات متعددی در موضوعات دیگر تدوین شده که به مناسبت از امام کاظم علیه السلام نیز ذکری به میان آمده؛ مانند مقاله «هارون الرشید»، «کاظمین»، «حسین بن علی صاحب فخ» و «هادی عباسی(169- 170)» هم چنین برخی کتاب های دیگر که به مباحث کلی مربوط به تاریخ تشیع می پردازند، بحث کوتاهی درباره زندگانی امامان داشته؛ از جمله کتاب تشيع هاینس هالم، مقدمه ای بر اسلام شیعی مو جان مومن، تشیع در مسیر تاریخ از حسین محمد جعفری.

ص: 394

امامان شیعه در دایره المعارف اسلام

تدوین مدخل های امامان شیعه در دائره المعارف اسلام، یکی از عرصه های مطالعات شیعی در غرب است. پیشینه تدوین دائرة المعارف های کوچک و بزرگ اسلامی در زبان انگلیسی، به اندکی بیش از صد سال می رسد. نخستین مجموعه دائره المعارفی از دانستنی های اسلامی در زبان انگلیسی فرهنگ اسلام است که تامس پاتریک هیوز، کشیش، شرق شناس و اسلام شناس انگلیسی آمریکایی تبار در هندوستان در سال 1885 میلادی (1303 قمری) فراهم آورد. به دنبال آن، گام های آغازین دائرة المعارف اسلام(1) از اواخر قرن نوزدهم میلادی برداشته شد. دانشگاه الیدن هلند که در قرون جدید همواره از مراکز برجسته مطالعات اسلامی و شرقی بوده، در سال 1895 با همکاری اتحادیه بین المللی آکادمی ها و نیز آکادمی سلطنتی هلند، برنامه هایی را برای تدوین هم زمان و توأمان سه نشر یکسان انگلیسی، فرانسوی و آلمانی، از یک دائره المعارف جدی و مفصل اسلام آغاز کرد. چاپ انگلیسی آن که حاصل بیش از دو قرن تحقیق در مطالعات اسلامی بوده، در فاصله سالهای 1913-1938، در چهار جلد منتشر شد. چاپ دوم این مجموعه، همراه با اصلاحات زیادی در سال 1950 زیر نظر یوزف شاخت، لوی پروونسال کرامرز و گیب آغاز گردید و نخستین مجموعه آن در سال 1954م منتشر شد. از جدیدترین فرهنگ ها و دائره المعارف های اسلامی در زبان انگلیسی، به این موارد می توان اشاره داشت؛ (2)

1. دائرة المعارف موجز اسلام(3)

ص: 395


1- The Encyclopedia of Islam.
2- مرتضی اسعدی،« دائره المعارف های اسلامی در زبان انگلیسی»، مجله کیهان فرهنگی، خرداد و تیر 1375، ش 127.
3- یکی دیگر از دائرة المعارف های اسلامی به زبان انگلیسی در یک جلد است که در سال 1989 در لندن انتشار یافته است. این اثر که نباید با «دائرة المعارف ملخص اسلام» (چاپ لیدن) اشتباه شود، حاصل اهتمام یک مسلمان سنی غربی به نام «سیریل گلاسه» است که با حمایت عربستان سعودی البته به صورت غیر تخصصی فقط برای عموم غیر مسلمانان برای آشنایی با واقعیت های اسلام نوشته شد که خالی از اشتباه نیست.

2. فرهنگ کوتاه شده اسلام(1)

3. فرهنگ عمومی اسلام(2)

4. دائره المعارف جهان اسلام در دوران جدید آکسفورد.(3)

از میان مقالات دائره المعارف های یادشده تنها می توان مقاله «امام کاظم علیه السلام» در دایره المعارف اسلام را نام برد که مستقیم به زندگی آن حضرت می پردازد.

حیات فردی امام کاظم علیه السلام در آثار خاورشناسان

معرفی اولیه امام

مقاله «امام کاظم علیه السلام» در دائره المعارف اسلام(EL2) را که به معرفی و بررسی ابعاد زندگانی حضرت پرداخته، اتان کلبرگ نوشته است. وی در سال 1943م متولد

ص: 396


1- فرهنگ کوتاه شده اسلام (Reference desk Islamics) توسط فن دانزل(Vam donzel) از ویراستاران چاپ دوم دائرة المعارف اسلام «لیدن» در یک جلد از طریق تلخیص مدخلها و مقالات و مطالب دائرة المعارف اسلام چاپ دوم «لیدن» و نیز دائرة المعارف چاپ اول لیدن با هدف تأمین نیازهای فوری و سریع دانشجویان و پژوهندگان مبتدی خارجی فراهم آورده شد و در سال 1994 م /1373ش انتشارات «بریل لیدن» آن را چاپ و منتشر کرد. نشر « آرایه»، افست این اثر را در ایران ارائه کرد.
2- فرهنگ عمومی اسلام (A Popular Dictionary of Islam )نوشته ایان ریچارد نتون، در سال 1992 م /1371 ش در لندن توسط مؤسسه انتشاراتی «كرزون» چاپ و منتشر شده و در آن اطلاعات اندکی درباره دستیاب ترین مفاهیم و اعلام و موضوعات اسلامی، هم چون نام سور قرآنی، برجسته ترین شخصیت های تاریخ اسلام و اعلام قرآن، مهم ترین حوادث تاریخ اسلام و نظایر آن، هر کدام در چند سطر و به گسترده ترین شکل ارائه شده که برای عموم مراجعه کنندگان مفهوم و قابل استفاده است.
3- دائره المعارف «جهان اسلام در دوران جدید آکسفورد ( The oxford Encyclopedia of the Modern Islamic World) به ویراستاری جان اسپوزیتو که اثر بسیار مهم تری در چهار جلد قطع رحلی دو ستونی است و دانشگاه آکسفورد در سال 1995 م /1374 ش آن را چاپ و منتشر کرده است. با وقوع انقلاب اسلامی ایران در سال 1979م که نقطه عطفی در مطالعه اسلام و کشوهای اسلامی بود، ضعف و کم اطلاعی غربیان را نسبت به درک اسلام در جوامع اسلامی به رخ آنان کشید. لذا نیاز به چنین مرجعی و فقدان آن بیش از پیش احساس گردید. هدف اصلی پدید آورندگان این دائره المعارف، تبیین جایگاه و اهمیت اسلام در سیاست، فرهنگ و اقتصاد کشورهای اسلامی بود.

شد. تحصیلات خود را در یکی از دانشگاه های رژیم صهیونیستی و دانشگاه آکسفورد گذراند. عنوان پایان نامه دکتری او در دانشگاه آکسفورد، نگرش تشیع امامی به صحابه پیامبر صلی الله علیه و آله(1) بود. منابع و نظریات و تاریخ شیعه و به ویژه تشیع امامی، زمینه اصلی تحقیقاتی کلبرگ است. وی استاد زبان و ادبیات عرب مؤسسه مطالعات آسیایی - افریقایی دانشکده انسان شناسی دانشگاه عبري اورشلیم (بیت المقدس) است. کتابخانه ابن طاووس و احوال آثار او، مشهورترین پژوهش شیعی او به شمار می آید که به فارسی نیز ترجمه شده است. وی هم چنین «عقیده و فقه در تشیع امامی» و مدخل های مربوط به «امام سجاد علیه السلام و امام باقر علیه السلام، «مسلم بن عقیل»، «رجعت»، «سفیر»، «شهید»، «شهید ثانی»، «سلیمان بن صرد خزاعی» و «امین الاسلام طبرسی» در دائره المعارف اسلام را نگاشته است. نویسنده پس از ذكر القاب امام چون ابو الحسن اول (یا ماضی)، ابوابراهيم، ابوعلى و عبد صالح، تاریخ دقیق ولادت امام را هفتم صفر سال 128قمری (8 نوامبر 745م) می داند. البته دیگر تاریخ های ذکر شده درباره ولادت ایشان (ذی الحجه 127 و 129 ق) را نیز آورد. وی سپس به مادر امام اشاره می کند که نام ایشان حمیده (یا حميده) بنت صاعد بربریه (یا اندلسيه) ام ولد بود که از یک برده فروش بربر خریداری شد و غالبا از او با لقب «مصفه» یعنی پاک شده یاد می کنند.

دونالدسون(2) در کتاب مذهب شیعه خود کمی مفصل تر به معرفی اولیه امام

ص: 397


1- The Attitude of the Imani-shies to the Companions of the prophet. thesis. 1972.
2- نخستین کوشش جدی و نسبتا کامل در معرفی شیعه، توسط دونالدسون با انتشار کتاب مذهب شیعه در سال 1933م صورت گرفت. «دوایت. م. دونالدسون»، اهل انگلستان است و مدت شانزده سال در ایران و مشهد سکونت داشت. مهم ترین آثار شیعه پژوهانه اش عبارتند از: مذهب تشیع یا تاریخ اسلام در ایران و عراق (لندن 1933)، اندیشه امامت نزد شیعه و سلمان فارسی»، « محراب در حرم مشهد. کتاب مذهب شیعه او به شهادت دکتر نصر، هنوز در مطالعات شیعه امامیه مسند و مرجع است. دونالدسون علت تحقیق خویش در مورد شیعه را سخن ادوارد براون(تاریخ ادبیات ایران در عصر جدید، ص 418) می داند که از نبود یا کمبود منابع و مأخذ غربی در مورد شیعه گله مند بود. لذا دونالدسون دست به کار شد و کوشید تا زمینه آشنایی افراد بی اطلاع از شیعه را فراهم کند.

پرداخته است. وی با تطبیق تاریخی، ولادت امام را در میان نزاع امویان و عباسیان دانسته و اشاره می کند که امام در هنگام حکومت ابو العباس سفاح (نخستین خلیفه عباسی)، تنها چهار سال داشتند. دونالدسون در ادامه با تطبيق دوره های حکمرانان عباسی با حیات امام، بیان می دارد که امام به مدت بیست سال تحت تربیت پدر قرار داشتند که ده سال قبل از پایان حکومت طولانی منصور شهید شدند. البته وی احتمال شهادت امام به وسیله سم را نیز مطرح می کند. سپس خلفای دوره زندگانی امام را به این شرح بیان می دارد: ده سال پایانی خلافت منصور، ده سال حکومت مهدی، یک سال و چند ماه حکومت هادی و حدود دوازده سال از حکومت هارون الرشید.(1) وی نیز به کنیز بربری و ام ولد بودن مادر امام اشاره داشته و او را در این زمینه با خیزان همسر بانفوذ مهدی عباسی همانند می داند.(2)

اعقاب امام کاظم علیه السلام

کلبرگ فرزندان امام را بر اساس منابع، بین 33 و شصت نفر متغیر می داند. برخی از روایات، هیجده (یا نوزده) پسر و 23 دختر برشمرده اند. وی به روایتی اشاره می کند که امام کاظم (بنا به دلایلی که توضیح داده نشده)، ازدواج دخترانش را ممنوع ساختند. به جز ام سلمه که در مصر با قاسم بن محمد بن جعفر بن محمد ازدواج کرد، اما بقیه ازدواج نکردند.(3) وی به نقل از کتاب جوهره الهی آورده است که اعقاب امام کاظم علیه السلام که با نام «موسوی»

ص: 398


1- دونالدسون، مذهب شیعه ترجمه دکتر عباس احمدوند؛ نسخه قبل از انتشار، فصل چهاردهم، امام کاظم علیه السلام ص 190.
2- کلینی، اصول کافی، ج 1، ص 276؛ «وَ أُمُّهُ أُمُّ وَلَدٍ یُقَالُ لَهَا حَمِیدَهُ»
3- يعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 415؛ « أوصی موسی بن جعفر ألا تتزوج بناته فلم تتزوج واحدة منهن إلا أم سلمة، فإنها تزوجت بمصر، تزوجها القاسم ابن محمد بن جعفر بن محم».

معروفند، امروزه 70٪ سادات ایران را تشکیل می دهند.(1)

حیات علمی - فرهنگی امام کاظم علیه السلام در آثار خاورشناسان

خاورشناسان و جایگاه اخلاقی امام

از مسائل مهم درباره زندگی امام کاظم علیه السلام مقامات اخلاقی و عرفانی ایشان است. این مسأله از نگاه خاورشناسان به ویژه کلبرگ دور نمانده است. وی درباره مقام عرفانی امام آورده که امام کاظم علیه السلام به سبب زهد و تقوا معروف بودند. سپس با اشاره به ملاقات شقیق بن ابراهیم بلخی(م 194 ق/809م) با امام در سال 149 قمری(766م) در قادسیه، جمله او در وصف امام را آورده که امام مردی مقدس (ولی الله/ من الابدال) است.(2) نویسنده هم چنین به زهد، کرامات و خوارق عادات منسوب به امام از جمله سخن گفتن در گهواره، آشنا بودن به زبان پرندگان و حیوانات و تمام زبان های انسانها را ذکر می کند.(3) در ادامه با استناد به مقاله حامد الگار، به ارتباط امام با صوفیان معروف دوره خود مانند «معروف کرخی» (م 200ق / 815م) و بشر حافی (م 227 ق/841م) می پردازد.(4)

دونالدسون درباره شخصیت امام آورده است که طبعی آرام و حلیم داشتند و به کاظم و ابوصالح ملقب گردیده بودند. در تصویر تمایل حضرت به امور دینی و عبادی، روایتی نقل می کند که بر اساس آن یک روز هنگام غروب، امام وارد مسجد النبی شدند و به سجده ای رفتند که از سر شب تا صبح فردا طول کشید. همچنین درباره وصف ابن خلکان درباره سخاوت و بخشندگی حضرت، آورده که

ص: 399


1- E. KOHLBERG, E12, v.7, pp. 648: Amir Tahiri, The spirit of Allah, London, 1985, pp 26-7.
2- طبری، دلائل الامامه، ص 155؛ نبهانی، جامع کرامات الأولياء، ج 2، ص 269.
3- برای مطالعه بیش تر نک: مفيد، الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج 2، ص 289، باب طرف من الأخبار عن مناقب أبی جعفر.
4- E. Kohlberg, Musa al- Kazim, EL2, P647: H. Alga, Imam Musa al-Kazim and Sufi Tradition, in Islamic Culture, I xiv[1990], 1-14

وفتی از مردی رنج دیده برایش سخن گفت، امام کیسه ای محتوی هزار دینار به او دادند. حضرت معمولا دویست، سیصد و یا چهارصد دینار را در کیسه هایی می نهادند و در مدينه تقسیم می نمودند. ممکن است همین بخشندگی، موجب سوء ظن مهدی عباسی به ایشان شده باشد.(1)

دونالدسون هم چنین به مسأله کرامات و فضایل منسوب به امام پرداخته و اولین کرامت از 23 کرامت منسوب به امام را جریان ادعای امامت از سوی عبد الله می داند که امام دستور دادند هیزم جمع کرده، آتش زدند و خود به میان آتش رفتند و اتفاقی نیفتاد، سپس از عبدالله خواستند که اگر حقیقتا می پندارد امام است، همین کار را انجام دهد که رنگ چهره عبد الله تغییر می کند و از آن مجلس خارج می شود.(2) وی به کرامت دیگر امام اشاره می کند که در آن امام صادق علیه السلام به يعقوب بن سراج فرمودند تا به مولایش امام کاظم علیه السلام سلام گوید؛ يعقوب چنین کرد و امام از او خواستند: «نامی را که دیروز برای دخترت برگزیدی تغییر بده، زیرا خدا را خشمگین می سازد.» و امام صادق علیه السلام نیز از يعقوب می خواهند «بدانچه موسی فرمود عمل کن که به صلاح توست».(3) در ادامه به کراماتی از امام در شفای مردم اشاره می کند که یک بار امام زنی را دیدند که چند کودک دور او حلقه زده، می گرید. علت را پرسیدند. پاسخ داد: «گاوی که معاش ما از او بوده مرده است.» امام دو رکعت نماز به جای آوردند و آنگاه انگشت مبارکشان را برگاو نهادند، پس گاو زنده شد و برخاست، زن فریاد زد: «بنگرید ای ن عیسی بن مریم است.»(4)

ص: 400


1- دونالدسون، مذهب شیعه، ص 194.
2- همان، ص 192 به نقل از: خلاصه الأخبار، فصل 35؛ شهرستانی، ملل و نحل، تحریر هاشمی، ص2، 17 و 221.
3- مذهب شیعه، ص 192.
4- همان، ص 196، به نقل از : خلاصه الأخبار، فصل 35.
خاورشناسان و مقام علمی امام

مقام علمی امامان شیعه، از نگاه خاورشناسان دور نمانده و می توان به اهمیت این موضوع در آثارشان اشاره داشت. کلبرگ در این مقاله، به دو مورد از توانمندی علمی امام می پردازد:

1. مجادله امام در جوانی با ابوحنیفه که با سکوت ابو حنيفه [و موفقیت امام] پایان یافت.

2. گفت گوی امام با مسیحیانی که برای مباحثه درباره مسائل دینی نزد امام آمدند و در نهایت به اسلام گرویدند. کلبرگ در بخش های پایانی مقاله، به ارتباط غلات با امام پرداخته، نقش امام در میان غالات (پرورش اندیشه های غلو را) پر اهمیت بیان می کند.(1)در این زمینه، به ملاقات «مفضل بن عمر جعفی» با امام در زندان بغداد و مراقبت از او پرداخته، ادعا می کند که امام کاظم علیه السلام او را پدر دوم خویش نامید.(2) هم چنین ادعای عارف کوفی، محمد بن بشیر، بنیان گذار بشیریه را مطرح می کند که به الوهیت امام معتقد بود و ادعا می کرد امام کاظم علیه السلام نمرده، بلکه غایب شده و با عنوان مهدی باز خواهد گشت.

وی در پایان، به جایگاه علمی امام نزد اهل سنت پرداخته، اشاره می کند که نویسندگان اهل سنت عموما امام را یکی از راویان موثق می دانند، اما معتقدند امام روایات اندکی نقل کرده است. وی اشاره می کند که اثری به نام مسند موسی كاظم علیه السلام نوشته ابوبکر محمدبن عبدالله شافعی بزاز(م 354ق/ 965م) موجود است.

ص: 401


1- این بخش از مقاله کلبرگ که بدون تحلیل و بررسی صرفا به ارتباط غلات با امام و به صورت مبهم به نقش این ارتباط در تقویت اندیشه غلو در این دوره می پردازد، قابل بررسی و نقد است. با توجه به پیشینه برخورد امامان پیشین با غلات و نپذیرفتن اندیشه های غالیانه نزد ائمه، نمی توان پذیرفت که ارتباط غالیان با امام، نقش مثبت و تقویت کننده در گسترش اندیشه غلو داشته باشد. بی شک اندیشه های غالیانه نزد امامان و شیعیان جایگاهی نداشت.
2- E. Kohlberg, Musa al- Kazim, EL2, P647.

البته آثار علمی منتسب به امام در میان شیعیان زیاد است که کلبرگ به برخی از آنان مانند، مناجات، پاسخ به پرسش های شرعی، وصيه فی العقل خطاب به هشام بن حکم و غیره اشاره می کند.(1) این خاورشناسان، در بررسی جایگاه علمی امام، به مناظرات امام و نقش آفرینی علمی آن حضرت نپرداخته اند که انتظار می رفت به نقش و جایگاه علمی امام بیشتر پرداخته می شد.

حیات اجتماعی - سیاسی امام کاظم علیه السلام در آثار خاورشناسان

اشاره

به اذعان کلبرگ، از سال های نخستین زندگی امام کاظم علیه السلام اطلاع زیادی در دست نیست. وی به نقل از ویلفرد مادلونگ، با استناد به اثری از ناصر اطروش زیدی مذهب (304ه/917م)، حضور امام در قيام محمدبن عبد الله عليه عباسیان در سال 145قمری(762م) را مطرح می سازد (2)و ادعا می کند که این مطلب در منابع اسلامی مانند مقاتل الطالبين نيز آمده است. (3)دونالدسون به حکایتی از مواجهه امام با هارون اشاره می کند که صلابت امام و استفاده از موقعیت ها را نشان می دهد. روایت کرده اند که یک بار هنگامی که رشید و امام کنار مزار پیامبر بودند، خلیفه از پاسخ مناسبی که امام بدو دادند رنجيد. هارون به قصد نشان دادن خویشاوندی اش با پیامبر گفت: «سلام بر تو ای رسول خدا، ای عموزاده!» اما چون به مزار نگریست، امام فرمود: «سلام بر تو ای پدر» هارون با این سخن دستپاچه شد و گفت: «به راستی ای ابوالحسن، چنین فخری از آن توست.»(4)

ص: 402


1- نک: کلینی، کافی، ج 1، ص 20-13؛ ابن شعبه، تحف العقول، ص 297-283.
2- W. Madelung. Der Imam al-Qasim ibn Ibrahim, Berlin 1965, 160
3- ابی الفرج اصفهانی، مقاتل الطالبيين، ص 277؛ با بررسی به عمل آمده توسط نگارنده در مقاتل الطالبيين مطلبی به وضوح در این باره یافت نشد، شاید برداشت مادلونگ از برخی مکالمات امام با محمدبن عبدالله باشد که با وجود مخالفت صریح امام صادق علیه السلام با این قیام، حضور امام کاظم علیه السلام بعید به نظر می رسد.
4- مذهب شیعه، ص 196.
جانشینی امام از نگاه خاورشناسان

مسأله اختلاف بر سر جانشینی امام صادق علیه السلام و انشعاب های ناشی از آن در جامعه شیعی، در پژوهش های محققان و هم چنین خاورشناسان بررسی شده است. دونالدسون متأثر از منابع اسماعیلی، معتقد است که امام صادق علیه السلام اسماعیل فرزند ارشدشان را به جانشینی خود در امامت برگزیدند، ولی مرگ او قبل از پدر، تمام شیعیان را اندوهگین نمود و این مسأله ای بود که تضارب آراء بسیاری در ماهیت امامت را باعث گردید. وی در ادامه، به پیدایش دو فرقه اسماعیلیه و اعتقاد آنان پرداخته، بیان می دارد: گروهی از اسماعیلیه مرگ اسماعیل را منکر شدند و گمان بردند که اسماعیل غایب شده و بر خواهد گشت و خداوند او را تا زمان ظهورش نهان داشته است. گروه دیگر مرگ او را پذیرفته و پسرش [محمد بن اسماعیل] را امام می دانند. هر دو گروه که به اندیشه توقف امامت ظاهری با مرگ اسماعیل یا پسرش معتقدند به سبعيه (هفت امامی) مشهورند.(1) وی اعتقاد امامیه در این زمینه را چنین معرفی کرده است که امام صادق علیه السلام در حالی که پسر ارشدشان اسماعیل را به جانشینی خویش برگزیده بودند، چون وی را دائم الخمر یافتند، فرزند چهارمشان موسی علیه السلام را به امامت پس از خود برگزیدند.؟ (2)

ص: 403


1- همان، ترجمه دکتر عباس احمدوند، (نسخه قبل از انتشار)، ص 191.
2- منابع اولیه امامی به انتخاب امام کاظم علیه السلام از سنین کودکی به امامت حکایت دارند نه پس از این که امام به شارب الخمر بودن اسماعیل پی برده باشد و این مطلب سندی در منابع امامی ندارد. (رجال کشی، ص 355؛ اصول کافی، ج 1 ص 246؛ ارشاد، ج 2 ص 219؛ اعلام الوری، ص 299)، «فمن ذلك ما رواه محمد بن يعقوب الكلينی عن عدة من أصحابه .. عن أبی عبد الله علیه السلام قال قلت له أسأل الله الذی رزق أباك منك هذه المنزلة أن يرزقك عن عقبك قبل الممات مثلها فقال فعل الله ذلك قلت من جعلت فداك فأشار إلى العبد الصالح و هو راقد فقال هذا الراقد و هو يومئذ غلام»؛ و در روایتی دیگر در اعلام الوری آمده است: و «بهذا الإسناد عن المفضل بن عمر قال كنا عند أبي عبدالله علیه السلام فدخل أبو إبراهيم و هو غلام فقال لى أبو عبدالله استوص به و ضع أمره عند من تثق به من أصحابك»؛ هم چنین در روایتی دیگر آمده: «عن صفوان الجمال عن أبی عبدالله علیه السلام قال: قال له منصور بن حازم بأبی أنت و أمی إن الأنفس يغدى عليها و یراح فإذا كان ذلك فمن قال أبو عبدالله علیه السلام إذا كان ذلك فهو صاحبکم و ضرب على منكب أبی الحسن الأيمن و كان يومئذ خماسيا و عبدالله بن جعفر جالس معنا.»

و به نقل از ابن خلدون، نزاع [منبعث از ]این اقدام، شکاف عمیقی را در شیعه به وجود آورد و فرق و طوایف متنوعی پدید آمدند. (1)

کلبرگ نیز در این باره معتقد است، اسماعیل پسر [بزرگ تر] امام صادق علیه السلام که به جانشینی او تعیین شده بود،(2) پیش از پدرش درگذشت و پسر دوم امام صادق علیه السلام ، به نام عبد الله، مدت کوتاهی پس از پدرش وفات کرد و هیچ فرزند پسری از امام باقی نماند. با وجود این هردو پیروانی داشتند که اسماعیلیه نخستین و فطحیه را شکل دادند.(3) وی همچنین گروه دیگری به نام «سميطيه(یا سمیطیه، شمیطیه)»را نیز نام می برد که به امامت محمد فرزند دیگر امام صادق علیه السلام معتقد بودند.(4)

او در ادامه، به اعتقاد شیعیان اثناعشریه پرداخته، می نویسد: بنابر اعتقاد اثناعشریه،(5) امام کاظم علیه السلام در سنین کودکی توسط پدرش به عنوان امام بعدی معرفی شده بود (6)و برخی شیعیان چون هشام بن حکم از امامت ایشان، حمایت می کردند.(7) اگرچه برخی دیگر از شیعیان تا مدتی از پذیرش این امر خودداری

ص: 404


1- ابن خلدون، مقدمه ابن خلدون، متن عربی، بخش 2، ص 355
2- این دیدگاه به تأثير از منابع اسماعیلی مطرح شده است والا در اعتقاد شیعه امامیه، امام صادق علیه السلام پس از مرگ اسماعیل از همه در باره رحلت او گواه گرفتند تا شبهه امامت او پیشاپیش دفع شده باشد و در جایگاه متعددی، امامت امام کاظم علیه السلام را پس از خود مطرح ساخته اند. نک: رجال کشی، ص 355، اصول کافی، ج 1، ص 246؛ ارشاد، ج 2، ص 219؛ اعلام الوری، ص299؛ الفصول المهمه، ج 2، ص 4-933.
3- E. Kohlberg, Musa al-Kazim, EL2, PP. 645
4- ibid, EL2, PP. 645.
5- در این دوره شاید هنوز اصطلاح اثنا عشریه بر شیعیان پیرو امام صادق علیه السلام اطلاق نمی شد و این عنوان به اعتبار آن که این گروه در ادامه، به امامان معرفی شده توسط امامان پیشین معتقد بودند و در نهایت تا امام عصر ادامه یافته اند، اثنا عشریه معرفی شدند و بروز تاریخی آن را موجب شدند
6- برای مطالعه بیشتر نک: رجال کشی، ص 355؛ اصول کافی، ج 1، ص 246؛ ارشاد، ج 2، ص 219؛ اعلام الوری، ص 299؛ الفصول المهمه، ج 2، ص 933-934.
7- E. Kohlberg, Musa al- Kazim, EL2, PP. 645

ورزیدند.(1) اقدام منصور خلیفه عباسی، پس از دریافت خبر شهادت امام صادق علیه السلام ، و اعزام جاسوسانی به مدینه برای کشف هویت جانشین حقیقی امام و کشتن وی، از نگاه کلبرگ مخفی نمانده و ضمن اشاره به این اقدام، تصریح می کند که با تدبیر و پیش بینی امام صادق علیه السلام ، در معرفی پنج جانشین (از جمله خود منصور و موسی کاظم علیه السلام ) این دسیسه خليفه نقش بر آب شد.(2)

سیاست امام و عملکرد خلفای عباسی

به اعتقاد کلبرگ امام کاظم علیه السلام به سیاست سکوت وفادار ماندند و همانند پدر، به نشر عقاید و اصول شیعه در میان شاگردانشان پرداختند، اما از آزار و اذیت عباسیان در امان نماندند. بار نخست به دستور مهدی عباسی، بازداشت و به زندان بغداد برده شدند. پس از مدت کوتاهی، به دلیل رؤیایی که در آن على بن ابی طالب بر مهدی ظاهر شدند و به سبب دستگیری امام کاظم علیه السلام بر او عتاب فرمود، آزاد شدند.(3) نویسنده با بررسی تطبیقی - تاریخی منابع، بنابر روایتی که امام پس از انتقال به بغداد زیر نظر مسیب بن زهیر ضَبّی (م 175 ق/791م) قرار گرفتند، بیان می دارد که تاریخ دستگیری امام نمی توانسته بین سالهای 163 تا 166 قمری، یعنی سال های ولایت مسیب بر خراسان باشد، اگرچه بنابر روایت

ص: 405


1- اشاره نویسنده به اقدام زراره در اعزام فرزندش به مدینه برای پیگیری اخبار مربوط به شهادت امام صادق علیه السلام و جانشینی وی است که البته به معنای نپذیرفتن یا تردید در پذیرش امام کاظم علیه السلام نبود. شاید بیش تر با هدف درک بهتر اوضاع و اطمینان از انتخاب امام واقعی بوده باشد.
2- اصول الکافی، ج 1، ص 310؛ «هَذَا كِتَابُ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَيْمَانَ يُخْبِرُنَا أَنَّ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ قَدْ مَاتَ فَإِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ ثَلَاثاً وَ أَيْنَ مِثْلُ جَعْفَرٍ ثُمَّ قَالَ لِى اكثب قَالَ فَكَتَبْتُ صَدْرَ الْكِتَابِ ثُمَّ قَالَ اكثب إِنْ كَانَ أوصی إِلَى رَجُلٍ وَاحِدٍ بِعَيْنِهِ فَقَدِّمْهُ وَ اضْرِبْ عُنُقَهُ قَالَ فَرَجَعَ إِلَيْهِ الْجَوَابُ أَنَّهُ قَدْ أَوْصَى إِلَى خَمْسَةٍ وَاحِدُهُمْ أَبُو جَعْفَرِ الْمَنْصُورُ وَ مُحَمَّدُ بْنُ سُلَيْمَانَ وَ عَبْدُ اللَّهِ وَ موسی وَ حمیده»
3- E. Kohlberg, Musa al-Kazim, EL2, PP645.

کم اعتبارتری، سال 166 قمری سال انتصاب مسیب در مقام والی است. (1)بر این اساس به نظر کلبرگ، دوره حبس امام کاظم علیه السلام كوتاه بود.(2)

نویسنده دستگیری دیگر امام را پس از سرکوبی قیام حسین بن علی صاحب فخ، می داند. با این که امام، از قیام حمایت نکردند، از جانب هادی عباسی، به برانگیختن قیام متهم شدند و خلیفه نقشه قتل ایشان را در سر داشت که قاضی ابویوسف يعقوب بن ابراهیم او را از این تصمیم منصرف کرد و کمی بعد هادی در گذشت. وی با استناد به مهج الدعوات ابن طاووس، اشاره می کند که دعای معروف «جوشن» به شکرانه این رهایی، از امام هادی علیه السلام ، به جامانده است.(3) وی به درستی اشاره می کند که تا زمان به قدرت رسیدن هارون، امام در مدينه ماندند و هارون (170-193ق/786-809م) به مدت نه سال از خلافتش، امام کاظم علیه السلام را زندانی کرد.(4) دونالدسون نیز به بی مهری های هارون نسبت به امام اشاره داشته، بیان می دارد که در دوران خلافت هارون، امام کاظم علیه السلام پیوسته در معرض سوءظن و بی مهری بودند.

کلبرگ نقل قول های متفاوتی درباره علت بی مهری و دستگیری امام ذکر می کند از جمله:

1. بنابر یک روایت، هارون پس از آشنایی با دیدگاه های هشام بن حکم (شاگرد برجسته امام صادق علیه السلام و صحابی امام کاظم علیه السلام ) چون این دیدگاه ها را خطرناک دید، فرمان دستگیری امام را صادر کرد.

2. طبق روایتی دیگر، امام قربانی توطئه دربار عباسیان به ویژه یحیی بن خالد برمکی شدند. بر اساس این روایات، هنگامی که هارون، پسر خویش

ص: 406


1- نک: خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج13، ص 137.
2- E. Kohlberg, Musa al- Kazim, EL2, PP645.
3- ibid, P646.
4- ibid, P646.

محمد ( خليفه امین آینده) را تحت مراقبت جعفر بن محمد اشعث قرار داد (بین سالهای 170 و 171ق/787و 788م ریاست دیوان خاتم را بر عهده داشت و بعدا تا سال 173ق/790م والی خراسان بود)، وزیر هارون یعنی یحیی بن خالد برمکی بیم آن داشت که پسر هارون ( امین )خلیفه شود و جعفر بن محمد ترقی کند و بدین سان موقعیت ممتاز برامکه به خطر خواهد افتد. بنابراین یحیی تصمیم گرفت با افشای روابط جعفر با علویان، او را بی اعتبار سازد و برای این منظور از کمک برادرزاده و راز دار امام کاظم علیه السلام یعنی محمد یا علی بن اسماعیل بن جعفر بهره برد که اطلاعاتی را درباره شبکه مالی علویان به یحیی دهد. او نیز درباره شیعه بودن جعفر، ارتباط او با امام و حتی ارسال هدایایی از سراسر جهان برای امام، به هارون گزارش داد.(1)

3. در روایات دیگر، به خلیفه خبر رسید که مردم به امامت امام کاظم علیه السلام معتقدند و او قصد دارد عليه هارون شورش کند. البته کلبرگ به منابع این روایات اشاره نکرده، فقط بر اساس اطلاعات خود این احتمالات را مطرح ساخته است.

وی در ادامه، اشاره می کند که هارون از فرصت زیارت مکه و مدینه برای انجام دادن عمره (در ماه رجب سال 179 ق / سپتامبر – اکتبر 795م یا رمضان سال 179 ق / نوامبر دسامبر 795م) یا برای انجام دادن حج تمتع سال (179 ق /796م) استفاده نمود و دستور دستگیری امام را صادر کرد. به گفته برخی منابع، امام را مستقیما به بغداد فرستاد. بنا بر برخی دیگر از روایات موثق تر، ابتدا امام را به بصره بردند و یک سال زیر نظر والی شهر عیسی بن جعفر بن منصور قرار داشتند. وی از اجرای دستور هارون مبنی بر قتل امام سر پیچید و امام را به بغداد فرستاد. امام در آن جا تحویل فضل بن ربیع شدند که در سال 179 قمری به سمت حاجب، منصوب شده بود و با امام رفتاری محترمانه داشت. نقل است که در این

ص: 407


1- ibid, P646.

مدت هارون نیز به دلیل خوابی که دیده بود، مدتی امام را آزاد ساخت اما بار دیگر ایشان را دستگیر کرد و به فضل بن ربیع سپرد.

هالم از دیگر خاورشناسان شیعه پژوه، درباره وضعیت سیاسی دوره امام و سیاست های خلفا، معتقد است، گسترش روزافزون شیعیان در عراق که عمدتا پیرامون خاندان حسینی گرد می آمدند، موجب اضطراب عباسیان شد. لذا آنان با اقدامی احتیاطی، تمام مدعیان بالقوه حکومت را به دربار آوردند و تحت مراقبت حبس مانند خود قرار دادند. به اعتقاد هالم، نخستین کسی که با این سرنوشت روبه رو شد امام موسی بن جعفر علیه السلام بود. (1)وی نیز اشاره می کند که هارون در سال 177 قمری (793م) پس از زیارت حج، امام را همراه خود به عراق برد و در بصره و سپس در بغداد زیر نظر گرفت. (2)

امام در مدت حضورش در بغداد، می توانستند با برخی پیروان ارتباط داشته باشند. از جمله این افراد على بن يقطين (م 182 ق/ 798م) بود که در دوران خلافت سه خلیفه مهدی، هادی و هارون، منصب های مهم داشت و امام از او خواستند با پذیرش مسؤلیت و همکاری با دستگاه خلافت، از نفوذ خود برای کمک به شیعیان و حل مشکل آنان استفاده نماید. (3)کلبرگ معتقد است، علی بن یقطین هم چون یک مأمور مالی برای [امام] کاظم علیه السلام عمل می کرد و هدایای با ارزشی برای امام می فرستاد.(4)

شهادت امام و پیامدهای آن

اقوال متفاوتی درباره چگونگی شهادت امام نیز، مطرح است. هالم بدون اشاره

ص: 408


1- هاینس هالم، تشیع، ص 69
2- همان
3- همان
4- W. Madelung, A treatise of the Sharif al Mortada on the Legality of working for government, in BSOAS,xlii[ 1980], 17-19

به چگونگی شهادت، احتمال مسمومیت به دستور هارون در سال 183 قمری (799م) را مطرح می کند.(1) اما کلبرگ با بررسی تفصیلی، دیدگاه های مختلف را بیان کرده، معتقد است که هارون پس از اطلاع از وضعیت مناسب و آرام امام، در نامه ای برای فضل دستور قتل امام را صادر نمود. بنابر برخی روایات، فضل با سرپیچی از انجام دادن این دستور، یکصد ضربه شلاق خورد و امام به رئیس نظمیه یعنی سندی بن شاهک (پدربزرگ کشاجم شاعر) تحویل داده شد و او با دادن رطب مسموم، امام را به قتل رساند. روایتی دیگر، مسمومیت امام را به فضل نسبت می دهد. بر اساس گزارش سوم، حضرت را درون فرشی پیچیدند و آن قدر لگدکوب کردند تا به شهادت رسیدند. (2)کلبرگ اشاره می کند که طبری، وفات امام را بدون توضیح ذکر کرده که تلویحا حکایت از آن دارد که ایشان به علل طبیعی در گذشته اند.(3) این دیدگاه غالب نویسندگان اهل سنت است که پژوهش گران جدید نیز به آن توجه کرده اند.(4) کلبرگ تاریخ شهادت امام را 25یا 26 رجب سال 183 قمری (آگوست یا سپتامبر 799ق) می داند. وی احتمالات دیگر را نیز بر اساس منابع، 181 قمری (797م)، رجب 182(798م)، رجب 184 جولای - آگوست 800م)، 186(804م) و یا 188 قمری (804م) آورده است. امام را در [مقابر قریش] در منطقه غرب بغداد به فاصله سه مایلی دفن نمودند که امروزه به عنوان یکی از چهار مکان مذهبی مقدس شیعیان در کنار نجف، کربلا و سامرا به شمار می آید.(5)

ص: 409


1- هاینس هالم، تشیع، ص 70.
2- E. Kohlberg, Musa al- Kazim, EL2, PP 645
3- طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ج 3، ص 649
4- ف. عمر در مقاله «هارون الرشید» در: A. Clot, Haroun al- Rachid et le temps de Mille et Une Unite, Paris 1986, 91.. EL2
5- EL2, v1, pp 854- 856: It is connected with the west side of Baghdad, about three miles away. At the present day Kazimayn is one of the four greatest sanctuaries of the Shi'a

مقبره امام بارها در دوره های مختلف عباسیان و به ویژه در دوره صفویان تجدید بنا شد.(1)

خاورشناسان و شبهه علم امام به شهادت

به عقیده کلبرگ، آنچه درباره چگونگی شهادت امام کاظم علیه السلام در منابع شیعی آمده، متکلمان امامی را با شبهه ای کلامی مواجه ساخته است. وی می نویسد: «اگر امام از همه چیز آگاه بوده و پیشاپیش زمان و چگونگی مرگش را می دانسته و با این حال هیچ کاری برای جلوگیری از مرگ خود نکرده، آیا می توان گفت که او معین بر قتل خود(معين على نفسه) بوده است؟»(2) بدین ترتیب، وی سعی دارد تا مسأله علم امام در کلام شیعی را به چالش کشانده، با نقل پاسخ های مجمل و اغلب غیر قانع کننده از جانب شیعیان، این مسأله را مبهم جلوه دهد.

وی در بررسی پاسخ متکلمان شیعه به این شبهه، سه پاسخ را در منابع گرد آورده که عبارتند از:

1. یکی از پاسخ ها که منسوب به امام رضا علیه السلام است این که؛ امام کاظم علیه السلام از وفات قریب الوقوع خویش آگاه بودند و پیش بینی های لازم را انجام دادند، اما در لحظه حساس، خداوند ایشان را در این مسأله دچار فراموشی کرد( ألقى على قلبه النسيان).(3)

2. طبق روایتی دیگر فضل بن یحیی برمکی، سه روز پیاپی برای امام کاظم میوه مسموم آورد، اما امام به آن دست نزدند. روز چهارم امام این چنین فرمودند: «الهی

ص: 410


1- A. DURI, EL2, v1, pp894-908
2- abide, P647
3- بصائر الدرجات، ص483، باب «فی الأئمة أنهم يعرفون متى يموتون»:«حيث ما بعث إليه يحیی بن خالد بر طب و ریحان مسمومین علم به قال نعم قلت فأكله و هو يعلم فيكون معينا على نفسه فقال لا يعلم قبل ذلك ليتقدم فيما يحتاج إليه فإذا جاء الوقت ألقى الله على قلبه النسيان ليقضی فيه الحكم»؛ بحارالانوار، ج 27، ص 285.

تو می دانی که اگر پیش از امروز خورده بودم، به هلاکت خویش کمک کرده بودم». سپس میوه را خوردند و بیمار شدند. طبيب آوردند. ابتدا امام توجهی نکردند، اما با اصرار طبیب، سرانجام کف دست خود را که بر اثر سم به سبزی گراییده بود، به وی نشان دادند. طبیب به عباسیان گفت که امام آگاه است که ایشان را مسموم کرده اند.(1) معنای ضمنی این مطلب آن است که امام تاریخ دقیق شهادتشان را می دانستند و با وجود علم به آن، نوشیدن زهر را پذیرفتند. کلبرگ در ادامه، گرد آوردن هشتاد نفر از بزرگان بغداد توسط سندی بن شاهک و گرفتن شهادت از آنان مبنی بر رفتار مناسب با امام را آورده که امام در پایان آن دیدار خبر می دهند که «به من هفت (یا نه) خرمای مسموم دادند؛ فردا (از شدت آثار سم) رنگ پریده و بیمار خواهم شد و پس فردا خواهم مرد.»(2)

3. در تفسیری دیگر، امام در انتخاب آزاد نبودند و زیر فشار، خرماهای مسموم را خوردند. کلبرگ با ذکر برخی اقوال شیعی، شهادت امام کاظم علیه السلام را نتیجه مستقیم رفتار اشتباه جامعه اش بر می شمارد. او به نقل از کلینی آورده است:

«خدا از شیعیان عصبانی بود و به امام فرمود که بین قربانی شدن خود برای حفظ شیعیان و یا کشته شدن شیعیان یکی را برگزیند، امام نیز خواستند تا به قیمت زندگی خود، از شیعیان حمایت کنند (3)علامه مجلسی نیز در مرأة العقول، از خشم خدا نسبت به شیعه به دلیل نافرمانی و وفا نداشتن نسبت به امام سخن می گوید وعامل آن را ترک تقیه توسط شیعیان می داند که موجب آشکار شدن هویت امام برای عموم و در نهایت دستگیری امام شد.»(4) سندی (یا هارون) پس از شهادت

ص: 411


1- صدوق، عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 86-88.
2- کلینی، کافی، ج 1، ص 259-258؛ ابن بابویه، عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 79.
3- کلینی، کافی، ج 1، ص 260؛ «عَنْ أبی الْحَسَنِ موسی علیه السَّلَامُ قَالَ انَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ غَضِبَ عَلَى الشِّيعَةِ فخيرنی نفسی أَوْ هَمَّ فوقیتهم وَ اللَّهِ بِنَفَسٍ »
4- مجلسی علامه، مرأه العقول، ج 3، ص 126.

امام، نمایندگان هاشمیان، طالبیان و دیگر سرشناسان بغداد را گرد آورد و پوشش از چهره امام كنار زد و آنان را وادار ساخت که تصدیق کنند هیچ نشانه ای از قتل و جنایت در کار نیست. آنگاه پیکر امام را غسل داده، کفن کردند و در قبرستان اشراف عرب در شمال غربی بغداد(مقابل شونیزی یا مقابر قريش) در «باب التيبن»-که به نام کاظمیه معروف شد - دفن گردیدند.(1) هالم نیز به محل دفن امام در قبرستان مربوط به اشراف عرب در شمال بغداد اشاره کرده که مزار آن حضرت و آرامگاه نوه اش را شیعیان زیارت می کنند و حرم کاظمین یکی از بزرگ ترین زیارتگاه های شیعیان در عراق است(2)

انشعاب شیعیان پس از شهادت امام

یکی دیگر از موضوعات مطرح در مقاله، انشعابی است که با شهادت امام در میان شیعه ایجاد گردید. کلبرگ در این زمینه آورده که وفات امام، به ایجاد شاخه خاصی از شیعه انجامید. گروهی از شیعیان، وفات حضرت را انکار کردند و معتقد شدند که ایشان غایب گشته و به عنوان مهدی باز خواهند گشت. این افراد از آن جهت که امامت را در این امام تمام شده تلقی کردند، «واقفه» نامیده شدند و بر سر انتقال امامت به فرزندشان به مجادله برخاستند. وی اشاره می کند که آنان هم چنین به صورتی توهین آمیز، به «ممطوره» (مخفف کلاب ممطوره، یعنی

ص: 412


1- کلینی، اصول کافی، ج 1، ص 476:«فَحَسْبُهُ عِنْدَ السندی بْنِ شَاهَكَ فتؤفی علیه السَّلَامُ فی حَسْبُهُ وَ دُفِنَ بِبَغْدَادَ فی مَقْبَرَةً قُرَيْشٍ»؛ مفید، ارشاد، ج 2، ص 240؛ «نودی هذا موسی بن جعفر قد مات فانظروا إليه فجعل الناس يتفرسون فی وجهه و هو میت و قد كان قوم زعموا فی أيام موسى أنه القائم المنتظر و جعلوا حبسه هو الغيبة المذكورة للقائم فأمر يحیی بن خالد أن ينادي عليه عند موته هذا موسی بن جعفر الذي تزعم الرافضة أنه لا يموت فانظروا إليه فنظر الناس إليه ميتا ثم حمل فدفن فی مقابر قريش فی باب التبن و كانت هذه المقبرة لبنی هاشم و الأشراف من الناس قدیم»؛ Le Strange, Baghdad, pp. 160-5: A. Duri, Baghdad, EL2, v1, pp. 894-908.
2- هاینس هالم، تشیع، ص 70.

سگ های خیس شده در باران) نیز معروفند. کلبرگ در بررسی بیشتر مساله واقفیه آورده که بسیاری از واقفیان کوفی بودند و در متون خاصی از نظریه غیبت امام هفتم دفاع کردند. جوان ترین آنان به نام «حسن بن محمد بن سماعی صيرفی» در سال 263 قمری (876م) درگذشت.

هالم نیز در این زمینه معتقد است که شهادت امام هفتم، به ظهور شعبه جداگانه ای از تشیع انجامید که در تعالیم آن، تعدادی از ویژگی های اساسی تشیع دوازده امامی بعدی رو به تکامل نهاد. وی واقفیه را کسانی معرفی می کند که عقیده داشتند امام کاظم علیه السلام وفات نیافته، بلکه غایب شده و در انتظار مراجعتش به عنوان مهدی بودند. وی واقفیه را قدیم ترین نمونه شیعه «هفت امامی» می داند که در اواخر قرن سوم قمری (نهم میلادی) با اثناعشری در هم آمیختند که از الگوی واقفیه در غیبت آخرین امام اقتباس نمودند.(1) کلبرگ این تحلیل را نپذیرفته و معتقد است آموزه اثناعشری درباره غیبت صغرا و کبرا و مهدویت، نمی تواند خاستگاه واقفی داشته باشد. (2)به اعتقاد وی، این انشعاب احتمالا به دلیل ملاحظات مالی و نه دینی روی داده؛ زیرا امام وکلایی در مناطق مختلف داشتند و پس از شهادت ایشان، برخی از آنان حاضر نشدند پولهایی را که در اختیار داشتند، به امام رضا علیه السلام تحویل دهند؛ از این رو امام کاظم علیه السلام را آخرین امام دانسته اند. این افراد عبارت بودند از: منصور بن يونس، علی بن حمزه بطائنی (که 30/000 دینار در اختیار داشت)، زیادبن مروان القندی (که 70/000دینار داشت) و عثمان بن عیسی رواسی (که علاوه بر مبالغ زیادی پول پنج یا شش کنیز داشت که با پول امام خریداری کرده بود).(3)

ص: 413


1- همان.
2- بحث مهدویت در قرن اول درباره محمدبن حنفیه مطرح شده بود، بنابراین نمی توان پذیرفت که شیعیان اثناعشری، عقیده مهدویت را از واقفیان گرفته باشند.
3- برای مطالعه بیشتر نک: رجال کشی، ص 499-500؛ ابن بابویه، عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 92

نتیجه

پژوهش های خاورشناسان درباره امامان علیهم السلام در مقایسه با حجم مطالعات شیعی آنان، اندک است و موضوعات اجتماعی - سیاسی و فرقه های شیعی، حجم بیش تری از آثار آنان درباره شیعه را به خود اختصاص داده است. امامت پژوهی خاورشناسان را باید در مدخل های ائمه در دائره المعارف اسلام یا موضوعات مرتبط با امامان در دائره المعارف (عاشورا، مهدویت، نجف، کربلا، بغداد، مشهد و..) و برخی کتاب ها درباره تاریخ تشیع مانند مذهب شیعه دونالدسون، تشیع هاینس هالم، تشیع در مسیر تاریخ از حسین محمد جعفری منحصر دانست که به مناسبت از زندگی هر امامی بحث کرده اند. این پژوهش ها با بررسی زندگی امام کاظم علیه السلام از ولادت تا شهادت و پیامدهای آن، در صدد ارائه تصویر کاملی از زندگی امام بودند.

گستره مطالعات و مراجعه به منابع اصلی (به ویژه در مقاله کلبرگ)، از ویژگی مثبت این پژوهش ها به ویژه پژوهش های متأخر است. نتیجه این مراجعات و گستردگی آن، توجه به برخی مسائل مهم این دوره است. مسائلی مانند بحث درباره اصل امامت امام کاظم علیه السلام که پس از شهادت امام صادق علیه السلام با چالش های برخی شیعیان مواجه بود و به پیدایش فرقه های اسماعیلیه، سميليه، فطحیه و ناووسیه انجامید، برخی فضایل اخلاقی و کرامات امام، قیام حسین بن علی صاحب فخ، دستگیری های متعدد امام و بررسی دلایل این موضوع، علی بن یقطین و مجوز همکاری او با دستگاه خلافت از سوی امام، بررسی اقوال متعدد در منابع درباره شهادت امام و پیامدهای آن و بررسی علل پیدایش فرقه واقفيه بعد از شهادت امام

ص: 414

با وجود این، خاورشناسان در بررسی شخصیت امام کاظم علیه السلام و وقایع دوره امامت ایشان که طولانی ترین دوره امامان شیعه به شمار می آید، چندان موفق نبودند. در این دوره امام و شیعیان، با جریان های متعددی مواجه بودند که خاورشناسان آن گونه که باید به آن توجه نکرده اند. از جمله این جریان ها، پیامدهای انشعاب جدید در میان شیعیان و پیدایش فرقه دوره و مواضع امام، بررسی جامع مواضع سیاسی - اجتماعی امام و نحوه تعامل با خلفا و دگرگونی های آن، چگونگی ارتباط شیعیان با امام و هدایت گری آنان، اوضاع علمی - فرهنگی دوره و نقش آفرینی امام در این عرصه و غیره از جمله مسائل مهم عصر آن حضرت به شمار می آید که یا اصلا خاورشناسان به آن توجه نداشته یا نتوانسته اند همه ابعاد آن مسائل را به تصویر کشد. درباره حیات علمی - فکری امام، با تعابیر بلندی توسط امامان پیشین یا علمای مختلف مانند «عالم علم العلما» از سوی امام صادق علیه السلام (1)و «فقیه ترین اهل زمانش»(2)و غیره مواجهیم. چنین فردی به یقین باید در جامع بودن و در ارتباط با شیعیانش، نکات و هدایت گری هایی داشته باشد که در این نوشته ها مشاهده نشد. هم چنین شیوه رهبری امام، اجازه به برخی اصحاب خاص در همکاری با حکومت با هدف حمایت از نیازمندان شیعی مانند علی بن يقطين (3)و در مقابل نهی برخی دیگر از اصحاب که همکاری آنها سودی برای شیعیان نداشت، از شیوه های راهبردی امام در هدایت شیعیان است که خاورشناسان به آن توجه نداشته اند.

ص: 415


1- مجلسی، بحارالانوار، ج 48 ص 24
2- مفید، الارشاد فی معرفه حجج الله على العباد، ج 2ص225
3- مجلسی، بحارالانوار، ج 28 ص 136

منابع

1. ابن اثیر، عز الدين ابو الحسن، الكامل فی التاريخ، بیروت: دارصادر، 1385ق.

2. ابن صباغ مالکی، علی بن محمد، الفصول المهمة فی معرفه الائمه، بی جا، بی نا، بی تا

3. ابو الفرج على بن الحسين الأصفهانی (م 356)، مقاتل الطالبيين، تحقیق سید احمد صقر، بیروت: دار المعرفة، بی تا

4. اسعدی، مرتضی، دائره المعارف های اسلامی در زبان انگلیسی، کیهان فرهنگی، خرداد و تیر 1375 شماره 127.

5. حرانی، حسین ابن شعبه، تحف العقول، قم: جامعه مدرسین، 1404 ق.

6. خصیبی، حسین بن حمدان (م 334)، الهدایه الکبری، بیروت: موسسه البلاغ، 1411ق.

7. خویی، سید ابو القاسم، معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الرواه، چاپ پنجم، 1413ق.

8. محمد بن علی بن حسین بن بابویه، عیون اخبار الرضا علیه السلام ، تهران: انتشارات جهان، 1378ش.

9. محمد بن حسن بن علی (طوسی)، اختیار معرفه الرجال (رجال کشی)، بی جا، بی نا، بی تا.

10. دونالدسون، مذهب شیعه، ترجمه دکتر عباس احمدوند، نسخه قبل از انتشار، بی جا، بی نا، بی تا.

11. صفار قمی، ابو جعفر محمد بن الحسن (م 290)، بصائر الدرجات فی فضائل آلی محمد صلی الله علیه و آله، قم: کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، 1404ق.

12. محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید، الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، قم: کنگره جهانی هزاره شیخ مفید ، چاپ اول، 1413ق.

ص: 416

13. طبرسی، امین الاسلام ابو على فضل بن حسن، اعلام الوری باعلام الهدی، قم: دار الكتب الاسلامیه، بی تا

14. طبری، ابو جعفر محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، قاهره: الاستقامه، 1358ق.

15.-، دلائل الامامه، قم: دار الذخائر للمطبوعات، افست از روی چاپ نجف، 1383 ق.

16. عبد الحميد ابن ابی الحدید معتزلی ( ابن خلدون، مقدمه ابن خلدون، قم: کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، 1404ق.

17. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، تهران: دار الکتب الاسلامیه، چاپ چهارم،1365

18. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، بیروت: الوفاء، 1404ق.

19. نجاشی، رجال النجاشی، قم: مؤسسه النشر الاسلامی، 1416ق.

20. هالم، هاینس، تشیع، ترجمه محمد تقی اکبری، قم: ادیان، چاپ اول، 1385.

21. یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، تهران: انتشارات علمی فرهنگی، چاپ ششم 1371.

منابع لاتین

22. The Encyclopedia of Islam(EL2).

23. E. Kohlberg, Musa al- Kazim, EL2, P647: H.Algar, Imam Musa al-Kazim and Sufi Tradition, in Islamic Culture, xiv[1990].

24.W. Madelung, A treatise of the Sharif al Mortada on the Legality of working for government, in BSOAS, xlii[1980].

ص: 417

مناسبات امام کاظم علیه السلام با ایرانیان (با تکیه بر برمکیان)سیدمحمود سامانی

اشاره

*سیدمحمود سامانی

چکیده

فرایند و چگونگی مناسبات هر یک از اهل بیت : با ایرانیان، از مباحث مهم و اساسی در تاریخ ایران دوره اسلامی است. در این میان، امام کاظم علیه السلام نیز به رغم محدویت های بسیار، با شیعیان ساکن در ایران و نیز ایرانیان ساکن در عراق مانند کوفه و بغداد از طرق مختلف ارتباط داشتند. مقاله حاضر، این مهم را در محورهایی چون مناسبات امام با ایرانیان در مدینه، عراق و نیز به طور خاص مناسبات آن حضرت با برمکیان بررسی و واکاوی می کند و به این پرسش پاسخ می دهد که مناسبات امام کاظم علیه السلام با ایرانیان چگونه بود؟ تحقیق حاضر به دلیل نگاه خاص و ریز به موضوع و گزارش اجمالی از سیر مناسبات امام کاظم علیه السلام با ایرانیان، می تواند برای شیفتگان آن حضرت مفید تلقی شود.

واژگان کلیدی: شیعیان، ایرانیان، برمکیان، سازمان وکالت

مقدمه

در عصر امام کاظم علیه السلام ، برخی از ایرانیان کم و بیش با مذهب شیعه و اهل بیت : آشنایی یافته و به تشیع امامی از گونه اعتقادی آن روی آورده بودند. از این رو،

ص: 418

طبیعی بود که مناسباتی میان آن حضرت و پیروان ایشان در ایران برقرار شود.

مناسبات امام با ایرانیان، بنا به دلایل و موانعی، چندان گسترده نبود و موقعیت زمانی خاص، داشتن روابط نزدیک را ایجاب نمی کرد؛ هر چند در مقایسه با دوران امامان قبلی، ارتباط آن حضرت گسترده تر بوده است. با وجود این که اصل رابطه مسلم است، در منابع، اخباری دال بر ارتباط کم تر منعکس شده که برخی از دلایل آن را چنین می توان بر شمرد

1. محدودیت های سیاسی و تحت کنترل قرار داشتن فعالیت های امام توسط دستگاه خلافت، همواره مانع از انتشار اخبار مربوط به آن حضرت می شد.

2. راهبرد تقیه و شیوه های پنهانی مبارزه که در جهت حفظ امام و شیعیان از فشار حاکمیت بود، عامل مؤثری در نبود اخبار در منابع تاریخی است. طبیعت تقیه ایجاب می کرد بخش های عمده زندگی برخی امامان - حتى علوم و معارف قرآن که به یارانشان آموخته می شد . همیشه در پرده خفا باقی بماند.

3. محدود شدن ارتباط شیعیان پس از شهادت هر امام، به دلیل مشکلاتی که پیش می آمد، موجب می شد تا به طور معمول، ارتباط شیعیان با امام بعدی بسیار محدود شود. حتی وکلای امام قبلی هم که در سرزمین های اسلامی حضور داشتند، برقراری ارتباطشان با امام با دشواری هایی مواجه می گشت.

4. سری بودن دستگاه وکالت و تشکیلات و اقتضای چنین روشی، موجب شد تا اطلاعات زیادی از آن در دسترس نباشد.

5. دوری راه نیز از دیگر عوامل کمی روابط بود. در عین حال در برخی منابع، اطلاعات اندکی از روابط امام با ایرانیان انعکاس یافته است.

مفاهيم

مناسبات: این واژه را ارتباط داشتن با یک دیگر معنا کرده اند.(1) به عمل متقابل و

ص: 419


1- اقرب الموارد، ج 3، ص 644، معجم الوسيط، ج 2، ص 628.

تأثیر متقابل نیز گفته اند.(1) تبادل و داد و ستد و معامله نیز از دیگر معانی آن است. (2)در این پژوهش، از واژه مناسبات به جای تعامل و ارتباط استفاده شده است.

مطالب و چارچوب این مقاله که پس از کاوش بسیار در منابع مختلف فراهم شد، در چند محور مناسبات امام کاظم علیه السلام با ایرانیان در مدینه، عراق و مناسبات با برمکیان، تنظیم شده و در نوع خود، حداقل در ساختار و شکل ارائه، کاری نو به شمار می آید. در این پژوهش، سعی شده تا تصویری در حد بضاعت از مناسبات یکی از اهل بیت : با ایرانیان عرضه شود و علی رغم کاستی هایش، دریچه ای را برای ورود به بحث ها و پژوهش های جدید باز کند. پرسش اصلی فرا روی، عبارت است از: مناسبات امام کاظم علیه السلام با ایرانیان چگونه بود؟ از پرسش های فرعی به موارد زیر می توان اشاره کرد

مراكز حضور ایرانیان هوادار امام و نیز نمایندگان و وکلای آن حضرت در ایران چه کسانی بودند؟ روابط برمکیان با امام کاظم علیه السلام چگونه بود؟ اصحاب و یاران ایرانی حضرت کدام اند؟

فرضیه مقاله آن است که مناسبات امام کاظم علیه السلام با ایرانیان گسترده نبوده است.

تحلیلی بر کمیت روابط

اشاره

ارتباط امام کاظم علیه السلام با ایرانیان از این رو گسترده نبود که از زمان امام صادق علیه السلام ، به سبب اقدامات و کنترل شدید دستگاه حکومتی بنی عباس نسبت به هواداران اهل بیت : عملا امکان و ارتباط ایرانیان با امامان با مشکل مواجه بود از این رو، رابطه شیعیان با ائمه، بیش تر غیر مستقیم، با واسطه و از طریق مکاتبات و از کانال سازمان وکالت صورت می گرفت که هنوز ساماندهی و کانالیزه شدن آن ادامه

ص: 420


1- محمد رضا جعفری، فرهنگ فشرده انگلیسی - فارسی، ص 621
2- لغت نامه دهخدا، ج 5، ص 6795

داشت. خلفای عباسی برای محدود کردن روابط امامان با هوادارانشان، به دستگیری، حبس، شکنجه و کشتار شیعیان و هواداران ایشان می پرداختند؛ اما با این حال کسی نمی تواند منکر نفوذ گسترده امامان در جهان اسلام آن روز باشد.

افزایش روزافزون شیعیان و گسترش چشم گیر معارف اهل بیت : در نقاط مختلف و از سویی فضای اختناق، بیانگر تشکیلات کار آمد و منسجم و با مدیریتی آگاهانه است؛ تشکیلاتی که توانست در اوج اختناق و موج فزاینده تبلیغاتی دستگاه خلافت، ضمن نگاه داشتن روابط عاطفی و پیوندهای دینی بین شیعیان و امامان در مرزهای عقیدتی و فکری، شیعه را از بین فرقه های مختلف و اندیشه دینی تسنن حفظ کرده، هویت آن را در همه دوران سخت تهاجم فکری و فرهنگی صیانت نماید.

مناسبات امام کاظم علیه السلام با شیعیان از این رو در وضعیت دشواری قرار داشت که دوره امامت آن حضرت، هم زمان با تثبیت حاکمیت عباسی و در عین حال با قیام های متعدد علویان بر ضد عباسیان مصادف بود. از این رو، دستگاه خلافت نسبت به شیعیان سخت گیری فوق العاده ای داشتند.

الف مناسبات امام کاظم علیه السلام با ایرانیان در مدینه
اشاره

سالهای آغازین امامت آن حضرت، از حساس ترین دوره ها و دشوارترین آزمون ها برای شیعیان بود؛ زیرا شدت اختناق از زمان منصور عباسی (حک : 136-158 ق) درباره علویان، به ویژه امام صادق علیه السلام - که عظمت فراوانی در جامعه کسب کرده بودند - سبب شد تا سردرگمی خاصی میان برخی شیعیان نسبت به رهبری آینده به وجود آید. دعوت و جذب شیعیان آن حضرت از طرف بعضی از فرزندان امام که به ناحق داعيه امامت داشتند و بهره گیری آنان از فرصت به دست آمده، مزید علت بود.

پراکندگی شیعیان در اقصی نقاط جهان اسلام، مشکل دیگری بود؛ زیرا آنان

ص: 421

در شهرهای دور و نزدیک زندگی می کردند و کسب اطمینان درباره امام واقعی برایشان کار دشواری بود. امام صادق علیه السلام هم به دلایل سیاسی و بنا به مصالحی، چند نفر را به عنوان وصی خود انتخاب کرده بودند.(1) بنابراین، شروع امامت حضرت کاظم علیه السلام ، بسیار حساس و آگاهی از آن برای قاطبه شیعیان امامی و تثبیت امامت آن حضرت، مستلزم گذر زمان بود که با تدابیر امام و خواص از شیعه سامان یافت.

آن حضرت در طول ده سال اول امامتش در زمان خلافت منصور عباسی، در مدینه به شدت تحت مراقبت قرار داشتند و جاسوسانی بر آن حضرت گمارده شده بودند که رفت و آمدها را زیر نظر داشتند و یاران امام را دستگیر می کردند. حتی به نقلی، امام یک بار مجبور شدند به غاری در شام پناهنده شوند.(2)

امام کاظم علیه السلام در دوران مهدی عباسی (حک : 158-169 ق) و به ویژه در سال های اولیه خلافت او که اندکی وضع بهتر شده بود، از فرصت به دست آمده استفاده کردند و به بازپروری و سازماندهی شیعیان پرداختند.(3) با وجود این، بخشش های آن حضرت، خلیفه عباسی را به وحشت انداخت. وی احتمال می داد که آن حضرت وجوه جمع آوری شده از شیعیان در اقصی نقاط جهان اسلام را برای سازمان دادن و تقویت شیعیان مصرف می کند. از این رو، امام را به بغداد فراخواند و بازداشت کرد، اما پس از آن به سبب خوابی که دیده بود، امام را آزاد نمود (4)و از ایشان تعهد گرفت که بر خلیفه وقت و فرزندان او خروج نکند.

دوره هادی علیه السلام (169-170 ق) قیام مسلحانه و آشکار علویان همانند واقعه "فخ"

ص: 422


1- راوندی، الخرائج و الجرايح، ص293؛ عطاردی، مسند امام کاظم ، ج 1، ص390؛ جعفریان، حیات فکری سیاسی امامان شیعه، ص 377
2- ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 311.
3- منتظر القائم، تاریخ امامت، ص 206.
4- ابن خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج13، ص 30؛ ابن خلکان، وفیات الاعیان، ج 5، ص 308؛ ابن شهر آشوب، مناقب، ج 2، ص 264؛ جعفریان، حیات الامام موسی بن جعفر، ج 1، ص 454.

به رهبری حسین بن علی حسنی، هراس عباسیان از شکل گیری یک جریان قوی علوی را سبب گردید. فشار آنان به جریان فکری مخالف، افزایش بیش تری یافت. از همین رو، امام کاظم علیه السلام به شدت سیاست تقیه را پیشه کردند و از هر نوع افشای اسرار و روابط با شیعیان و آشکار نمودن آیین و امور عبادی و مذهبی شیعه، سخت جلوگیری نمودند. تا جایی که حتی گاه در احادیث منقول از حضرت، نام ایشان حذف و با عبارت «عن الرجل» نقل شده است تا از انتساب آشکار روایت به امام جلوگیری شود. امام نیز توصیه می کردند که «اگر کسی از شیعیان به حدی از رشد عقلانی رسیده که بتواند با بردباری اسرار ولایت را نگاه دارد، امامت مرا با او در میان گذارید و گرنه چنین نکنید.»(1) با توجه به چنین فضای خفقان، آن حضرت با دنبال کردن برنامه علمی پدر، شکوفایی مکتب اهل بیت را حفظ کردند.(2)

گفتنی است، مشی امامان شیعه که عملا حرکت در مسیری فرهنگی بود، از شدت برخورد عباسیان با آنها می کاست. امامان شیعه دقیقا تقیه را به همین معنا به کار می بردند و هر نوع تشكل درونی را در پرده تقیه حفظ می کردند. این تشکل نیز نوعی ارتباط علمی و امامتی بود و طرح توطئه سیاسی در آن وجود نداشت. اما این میزان نیز مورد قبول حکومت نبود؛ زیرا آنها این قبیل مسائل را مقدمه اقدامات سیاسی گسترده بعدی می دیدند.

در حقیقت ارتباط امام و شیعیان و نیز تعیین وکیل می توانست وسیله ای برای مقاصد سیاسی در جهت براندازی حکومت و جایگزینی حکومت جدید باشد؛ کاری که خود عباسیان کردند. در نهایت تهدیدی که هارون از ناحیه امام برای حکومت خویش احساس می کرد سبب شد تا سخت مراقب امام باشد.(3)

ص: 423


1- شیخ مفید، ارشاد، ج 2، ص 222
2- ابن العبری، مختصر تاريخ العرب، ص 209.
3- جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامانشیعه، ص 394.

امام کاظم علیه السلام در تداوم سیاست تقیه پدرشان، همانند ایشان و بلکه گسترده تربا شیعیان ارتباط داشتند و به وسیله پیک های مخصوص، دستورهای خود را به یاران ابلاغ می کردند.(1) آن حضرت با جدیت به گسترش سازمان وکالت پرداختند تا ارتباط های شیعیان با امام گسسته نشود. دلیل روشن بر گستردگی و افزایش فعالیت سازمان وکالت در عصر امام کاظم علیه السلام ، افزایش وجوهات دریافتی از مناطق گوناگون است؛ چنان که گزارش های فراوانی از توزیع اموال و وجوه زیاد امام بین شیعیان و مستمندان مسلمان وجود دارد.(2)

از کانون های شیعی در ایران که امام کاظم علیه السلام با آنها ارتباط داشت، می توان از قم، نیشابور، بیهق وری نام برد.

نیشابور

از آمار و ارقام شیعیان این شهر که مرکزیتی در خراسان داشت، اطلاع دقیقی در دست نیست. استقبال گسترده مردم نیشابور از امام رضا علیه السلام در مسیر حرکت به مرو و نیز ارتباط برخی از شخصیت های شاخص این شهر با برخی از یاران امام کاظم علیه السلام مانند خلیل پدر فضل بن شاذان که از نزدیکان يونس بن عبدالرحمان صحابی امام هفتم و هشتم بود، مؤید وجود پیروان اهل بیت در نیشابور است.(3)

گزارش هایی حاکی از ارتباط امام کاظم علیه السلام با شیعیان آن شهر است. بنا به نقل على بن راشد: «گروهی از شیعیان نیشابور گرد هم آمدند و محمد بن علی نیشابوری را به عنوان نماینده خود برگزیدند و سی هزار دینار و پنجاه هزار درهم و مقداری لباس به او دادند که نزد امام هفتم به مدینه ببرد. سپس آن اموال

ص: 424


1- شیخ مفید، ارشاد، ج 2، ص 214.
2- شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا ، ج 1، ص 276.
3- شیخ طوسی، رجال، ص 541. گفتنی است که خود فضل نیز با امام عسکری علیه السلام، ارتباط نزدیکی داشت و گاه بعضی از دوستانش را نزد امام می فرستاد تا درباره مسایل استفسار کند.( رجال طوسی، ص 541)

را با پرسش هایی که نوشته بودند تا امام بدانان پاسخ دهد، در اختیار محمد بن على قرار دادند و او آنان را به مدینه نزد امام برد.(1)

آنچه موجب انعکاس و برجستگی این خبر در منابع شده و آن را با آب و تاب تعریف کرده اند، آن است که در میان کسانی که اموالی برای امام کاظم علیه السلام فرستادند، زنی از اهل نیشابور به نام شطیطه بود. وی تنها یک درهم و پارچه ای از کتان آورد که به دست خود تهیه کرده بود و به اندازه چهار درهم ارزش داشت و می خواست تا به دست امام رسانده شود و حضرت توجه ویژه ای بدان نشان دادند.(2)

بيهق

بیهق نام قدیم ناحیه ای در غرب خراسان است که سبزوار، شهر عمده آن به شمار می آمد. (3) مهاجرت سادات از ری و نیشابور به این شهر، از دلایل رشد تشیع بیهق بوده است.(4) مهاجرت علویان طبرستان و حضور برخی از اصحاب هواخواه ائمه در آن شهر که گرایش های شیعی داشتند نیز در این امر مؤثر بوده است. یاقوت حموی، به شیعه بودن بیش تر مردم آن اشاره دارد. (5)بنابر گزارش برخی از تاریخ های محلی، قنبر غلام امام على علیه السلام در بیهق ساکن گردید و مسجدی در این منطقه به نام فرزند او شاذان بن قنبر ساخته شد.(6) به گزارش حاکم نیشابوری، تربت قنبر در فرت آباد بیهق قرار دارد. (7)

ص: 425


1- ابن شهر آشوب، مناقب، ج 4، ص 291-293؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 48، ص 73-75.
2- نک: راوندی، الخرائج و الجرائح، ج 1، ص319؛ بیاضی عاملی، الصراط المستقيم، ج 2، ص 191؛ مدینه المعاجز، ج 6، ص398-401؛ ابن شهر آشوب، مناقب، ج 4، ص292.
3- ابن فندق، تاریخ بیهق، ص 10.
4- همان، ص 60 61 و 63
5- یاقوت حموی، معجم البلدان، ج 2، ص 538.
6- ابن فندق، تاریخ بیهق، ص25؛ جباری، سازمان وکالت، ج 1، ص 135.
7- حاکم نیشابوری، تاریخ نیشابور، ص 226.

سادات علوی بسیاری به نیشابور و بیهق مهاجرت کردند؛ مانند سادات حسینی آلزباره از نسل امام علی بن الحسين علیه السلام که بعدها به منصب نقابت نیز دست یافتند.(1) از میان این خاندان، علمایی برخاستند که ابو محمد العلوی از آن جمله است.(2)

شواهدی وجود دارد که از ارتباط برخی از ائمه : با اهل بیهق و استمرار آن در عصر امام کاظم علیه السلام حکایت می کند. به نقل راوندی: «گروهی از شیعیان خراسان، فردی را از میان خودشان که مکنی به ابوجعفر بود، همراه اموال و کالاهایی که متعلق به مقام امامت بود و هم چنین تعدادی مسأله و نیز پرسش هایی از باب استشاره، به مدینه فرستادند تا وی ضمن تحويل اموال، پاسخ مسائل و مشاورات را نیز دریافت دارد. وی پس از رسیدن به کوفه و حضور در جمع شیعیان، اطلاع یافت که امام صادق علیه السلام رحلت کرده و امامت به فرزند بزرگ ایشان، امام کاظم علیه السلام رسیده است. از این رو، به سمت مدینه حرکت کرد و در آنجا با ادعای كذب امامت توسط عبدالله بن جعفرالصادق علیه السلام مواجه می شود. وی پس از مراحلی موفق به ملاقات با امام کاظم شد و پس از آن که حضرت مشخصات اموال را بیان می دارند، با یقین به امامت آن جناب، آنها را تحویل می دهد.»(3)

بر اساس نقلی، عبدالله حمدویه بیهقی مورد وثوق امام کاظم علیه السلام (4) و به موجب روایاتی، از اصحاب امام رضا علیه السلام بوده است. مطابق سخن شیخ طوسی، عبدالله با وکیل امام هفتم در ارتباط بود و آن حضرت طی نامه ای به او، دستور دادند تا اموال جمع آوری شده را به ابراهیم بن عبده وكيل جديد تحویل دهد. (5)این

ص: 426


1- نک: فخر رازی، الشجره المباركه، ص 186-188.
2- نجاشی، رجال، ص 442؛ آقا بزرگ تهرانی، الذریعه، ج 4، ص 485.
3- جباری، سازمان وکالت، ج 1، ص 134.
4- رجال کشی، ص308.
5- اختيار معرفه الرجال، ج 2، ص 797.

گزارش، مؤيد وجود شیعیان در بیهق و ارتباط آنان با امام از طریق وکلای آن حضرت است.

قم

این شهر از کانون های اولیه شیعی در ایران به شمار می آید و شیعیان آن، مناسبات گسترده ای از نیمه سده دوم به بعد با اهل بیت : داشتند. امام کاظم علیه السلام در این شهر یارانی داشتند که غالبا از قبیله عرب اشعری ساکن در قم بودند؛ از جمله: حمزه بن يسع، زکریا بن عبد الصمد قمی، سهل بن يسع بن عبدالله، سعد بن عمران قمی، حسین بن مالک قمی و زکریا ابن عمران قمی،(1) زکریای ابن آدم نیز از اصحاب امام صادق، امام کاظم و امام رضا علیهم السلام بود. (2)عبدالعزيز مهتدی قمی نیز از یاران امام قلمداد شده است.(3)

امام کاظم علیه السلام درباره قم فرمود: «قم غش آل محمد و مأوی شیعتهم؛(4) قم آشیانه آل محمد و پناهگاه ایشان است. از این فرمایش، بر می آید که آن حضرت به قم توجه داشته اند. هرچند از وکلای امام در این شهر گزارشی موجود نیست. گفتنی است که شروع وکالت در برخی شهرهای ایران، از زمان امام جواد علیه السلام بوده است.

ری

*ری(5)

این شهر باستانی در سال 22 هجری به دست مسلمانان افتاد. سپس بنای قدیم

ص: 427


1- نک: کلینی، کافی، ج 1، ص 149؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 5، ص88؛ عطاردی، مسند الامام الكاظم ، ج 2، ص 626و 463؛ قریشی، اصحاب ایرانی ائمه اطهار، ص 171-172.
2- شوشتری، قاموس الرجال، ج 4، ص 456.
3- نک: جعفر المهاجر، رجال الاشعرين من المحدثين و اصحاب الائمه
4- مجلسی، بحارالأنوار، ج 57، ص 214.
5- این شهر از جمله شهرهای باستانی ایران است که در سال 22 هجری به دست مسلمانان افتاد. پس از آن بنای قدیم آن خراب و شهر جدیدی ساخته شد.

آن خراب و شهر جدیدی ساخته شد.(1) تا پیش از سقوط امویان در سال 132 قمری، مردم این شهر آشنایی چندانی با اهل بیت نداشتند. حکومت کسانی مانند کثیر بن شهاب از سوی بنی امیه، از علل آن می تواند باشد. از این رو، این دوره را می توان دوره دوری از تشیع نامید. (2)هر چند برخی از مردم این شهر در اواخر حکومت بنی امیه، با زيد فرزند امام سجاد علیه السلام بیعت کرده بودند.(3)

پس از انقراض بنی امیه و با انتشار اخبار فضائل اهل بیت توسط کسانی چون عبد الله بن عبد القدوس رازی که از کوفه وارد این شهر شده بودند، تشیع آرام آرم گسترش یافت.(4) وجود مقبرهای منسوب به حمزه بن موسی بن جعفر علیه السلام و برخی دیگر از اولاد امام در این شهر، وجود تشیع در ری را اثبات می کند. افزون بر آن، ری تحت تأثیر قم به تدریج به تشیع گرایش یافت.

گزارش هایی از ارتباط امام کاظم علیه السلام با برخی از شیعیان ری در دست است. به موجب نقلی، در زمان امارت یکی از منشیان یحیی بن خالد بر مکی بر ری، فردی از این شهر به حکومت بدهکار بود. وی می ترسید که به پرداخت آنها ملزم شود. در عین حال، وی گفته شده بود، حاکم ری شیعه مذهب است اما بدهکار هم چنان از اظهار مطلب خود نزد حاكم واهمه داشت. سرانجام فرد یاد شده در سفر حج با امام کاظم علیه السلام دیدار کرد و نزد آن حضرت از وضعیت خود شکوه نمود. امام نامه ای نوشتند تا آن را به حاکم ری تحویل دهد. متن نامه امام چنین بود:

بدان که زیر عرش خداوند سایه ای وجود دارد که کسی را توان آسایش در زیر آن نیست مگر آن که در حق برادر خود خدمتی بکند یا مشکلی را از او بردارد

ص: 428


1- ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج 3، ص 24.
2- جعفریان، تاریخ تشیع در ایران، ص245
3- ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبيين، ص 132
4- نک: جعفریان، تشیع در ری، ص 37.

یا سروری در قلب او وارد کند، این شخص (حامل نامه) برادر توست."(1)

حامل نامه پس از بازگشت به ری، شبانگاه نزد حاکم رفت و خود را فرستاده صابر (امام کاظم علیه السلام ) معرفی کرد. حاکم پس از اطلاع، با پای برهنه نزد حامل نامه آمد و با دریافت نامه آن را بوسید و پس از پرسش از حال امام و خوشحالی از سلامت آن حضرت، دستور داد تا اموال و لباس به آن شخص اعطا کنند.(2)

این گزارش اولا وجود شیعیان در ری و ارتباط آنان با امام را تأیید می کند و ثانيا نفوذ برخی شیعیان در بدنه دستگاه حاکمیت و هواداری ایشان از شیعه را نشان می دهد.

فضل بن عمر گوید:

دو مرد خراسانی از اصحاب امام صادق علیه السلام مقداری مال از خراسان به قصد مدینه حمل می کردند و همواره مواظب بودند. در شهر ری یکی دیگر از اصحاب آن حضرت با آن دو دیدار کرد و کیسه ای که حاوی دو هزار درهم بود به آنان داد تا به امام برسانند. آنان اموال را تا نزدیکی مدینه حمل کردند و در نزدیکی شهر، متوجه شدند که کیسه ای که فردی از ری به آنان تحویل داده مفقود شده است و از این جهت غمناک شدند. هنگامی که آنان به محضر امام رسیدند، کیسه را نزد آن حضرت یافتند.(3)

از مناسبات امام با دیگر مردم شهرهای ایران اخبار مهمی در دست نیست.

ب)مناسبات امام کاظم علیه السلام با ایرانیان در عراق

امام کاظم علیه السلام پس از احضار به بغداد توسط هارون، به شدت تحت مراقب بودند. هارون در پی آن، حضرت را به سبب گسترش فعالیت های فرهنگی و

ص: 429


1- مجلسی، بحار الانوار، ج 4، ص 174.
2- همان، ج 48، ص 176 و ج 74، ص 213؛ عدة الداعی، ص 179.
3- جباری، سازمان وکالت، ص 118.

ارتباط با شیعیان، چند سالی زندانی کرد.(1) علل مختلفی برای دستگیری و زندانی کردن امام گزارش شده است؛ از جمله نفوذ امام و سازماندهی گسترده و هوشمندانه شیعیان که خلیفه را به وحشت انداخت، چنان که برخی به هارون گفتند: «اکنون دو خلیفه وجود دارد: یکی تو و دیگری موسی بن جعفر .»(2) برخی مناظره هشام بن حکم درباره امامت را دلیل آن دانسته اند که دستگاه خلافت را به واکنش سریع واداشت. (3)نیز گفته شده یحیی برمکی هدیه ای برای محمدبن اسماعیل فرستاد تا از آن حضرت نزد هارون سعایت کند. وی که به عمویش امام کاظم علیه السلام رشک می برد نزد هارون رفت و گفت: «گمان نمی کردم در زمین دو خلیفه باشد تا این که دیدم به عمویم موسی بن جعفر نیز سلام به خلافت می دهند.»(4) از این رو خلیفه دستور جلب امام به عراق را صادر کرد.

حبس امام در جاهای مختلف عراق، ارتباط شیعیان را بسیار دشوار ساخته بود، اما مناسبات امام با شیعیان و ایرانیان هوادار خود حتی در سالهای زندانی بودن امام نیز با تمام محدودیت ها و مشکلات استمرار داشت. البته طبیعی است که همانند دوره حضور امام در مدينه نبود، اما وجود تشکیلات سازمان وکالت، پیوند امام با شیعیان ایرانی را میسر می ساخت. این سازمان در عصر این امام گسترده تر شد. مواردی از ارتباط امام با ایرانیان را می توان چنین برشمرد:

حضرت موسی بن جعفر علیه السلام سالها در زندان های مختلف عراق (بصره و بغداد) به سر می بردند.(5) در این مدت، برخی ایرانیان هم خود آن حضرت را از نزدیك دیدار می کردند و هم سجایای اخلاقی و زهد و عبادت آن حضرت را از زبان دیگران می شنیدند. چنان که موسی بن ابراهيم مروزی ساکن بغداد، آن حضرت را

ص: 430


1- کلینی، کافی، ج 3، ص 384
2- شیخ صدوق، معانی الاخبار، ص 183.
3- رجال کشی، ص 261-256.
4- کلینی، کافی، ج 3، ص 387
5- نک: تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 366؛ شیخ مفید، ارشاد، ج2، ص215.

دیدار کرد. وی پیش تر از مأموران پلیس آن شهر بود و سپس به حلقه راویان پیوست. مروزی زمانی که امام کاظم علیه السلام در بغداد زندانی بودند، از آن حضرت حدیث شنید. گفته شده وی تا سال 229 زنده بوده است.(1)

علی بن یقطین و زیادبن مروان قندی، گویا نمایندگان امام در بغداد بودند و از آن جا با شیعیان ارتباط داشتند.

امام کاظم علیه السلام در عراق بیش تر از راه مکاتبه با پیروانش در ارتباط بودند، چنان که منابع از مکاتبه عبدالله بن جندب رازی از وکلای امام در اهواز سخن گفته اند.

ج)برمکیان ایرانی و امام کاظم علیه السلام

برمکیان خاندانی بودند که از اواخر دوره امویان در شرق ایران مطرح شدند. آنها با توجه به خدماتشان در روی کار آوردن عباسیان، حضور فعالی در دستگاه خلافت یافتند و عهده دار مناصب بزرگی چون وزارت شدند.(2) جعفر آن چنان بر هارون چیره شده و دل و احساس او را قبضه کرده بود که از آن دو تعبیر شده به جامه ای که دو جیب داشته است. کنایه از این که آنان به منزله یک روح در دو بدن بودند.

امام هفتم در اوج قدرت برمکیان در دستگاه خلافت، به بغداد احضار شدند. از این رو، این سؤال به نظر می رسد که آیا آنان نقشی در بازداشت و شهادت آن حضرت داشته اند یا خیر؟ در این باره آراء مختلفی وجود دارد. عده ای برمکیان را مقصر اصلی در زندانی شدن و سپس شهادت آن حضرت می دانند. در مقابل

ص: 431


1- رجال نجاشی، ص 404، 408؛ طوسی، فهرست، ص163؛ مدرسی طباطبایی، میراث مکتوب شيعه ص 420-421.
2- برمک لقب عمومی نگهبانان بودایی معبد نوبهار بلخ و مشتق از کلمه پارماکا در زبان سانسکریت به معنای پیشوای روحانی بوداییان است. (تاریخ برمکیان، ص 29-30).

برخی دیگر آل برمک را هواخواه امام و حتی شیعه قلمداد کرده، اتهام دست داشتن آنان در حبس و شهادت آن حضرت را انکار می کنند. برای روشن شدن موضوع، گزارش های موافق و مخالف آورده می شود

1. دیدگاهی که نقش برمکیان را در شهادت امام مثبت ارزیابی می کنند، معتقدند:

یحیی برمکی از این ناراحت بود که هارون فرزند خود را به منظور تربیت نزد جعفربن محمدبن اشعث که گفته شده اعتقاد به امامت موسی بن جعفر داشت، سپرده بود. از این رو، ضمن بدگویی از امام نزد هارون، علی بن اسماعیل برادرزاده آن حضرت را بر ضد امام تحریک کرد تا ذهنیت هارون به امام را منفی کند.(1)

شاید از این روست که شیخ مفید، یحیی را به دست داشتن در گرفتاری حضرت متهم کرده، می نویسد:

یحیی به جهت رقابت با محمد بن اشعث و با اطلاع از امامی بودن وی، از گرفتاری معیشتی اسماعیل بن على نواده امام صادق علیه السلام سوء استفاده کرد و با دادن هدایایی، وی را به بدگویی از امام نزد هارون ترغیب نمود و همین امر، به دستگیری و شهادت امام انجامید. (2)

- بنا به نقلی، یحیی بن خالد برمکی از امام کینه داشت؛ زیرا وقتی هارون سخنان هشام بن حکم (از یاران امام) را شنید و به وی علاقه مند شد، یحیی عکس العمل نشان داد و از آن حضرت سعایت کرد.(3)

- بر اساس گزارشی، امام پس از احضار از مدینه، در بغداد به فضل بن یحیی برمکی سپرده شد و چون او عبادت امام را مشاهده کرد، به آن حضرت احترام نمود و به سبب احتراز از آزار و کشتن علویان، فرمان هارون مبنی بر به شهادت

ص: 432


1- شیخ مفید، ارشاد، ج 2 ص 279؛ ابن شهر آشوب، همان، ج 4، ص 371؛ عطاردی، مسند امام کاظم ، ص 115.
2- ارشاد، ج 2، ص 237.
3- جعفریان، حیات فکری و سیاسی، ص394.

رساندن امام را نپذیرفت.(1) پس از آگاهی هارون از رفتار فضل، خلیفه در صدد تفحص بر آمد و پس از اثبات گفته سعایت گران، فضل را لعن کرد و به او صد تازیانه زد و امام را از او تحویل گرفت. یحیی بن خالد پدر فضل، برای حفظ موقعیت و نجات فرزند، در به شهادت رساندن امام پیش قدم شد و با کمک سندی بن شاهک(داروغه بغداد) آن حضرت را به شهادت رساند.(2) کشی از رجال شناسان نیز اعتقاد دارد که یحیی امام را به شهادت رسانده است.(3)

- بنا به روایتی، امام رضا علیه السلام یحیی برمکی را نفرین کردند و از فرجام برامکه خبر دادند.(4) چنان که برخی منابع، به استجابت دعای آن حضرت درباره خذلان ایشان اشاره کرده اند. (5)بر اساس روایتی، به امام رضا علیه السلام عرض شد: «آیا یحیی پدرتان را مسموم کرد؟» امام آن را تأیید فرمود.(6) برخی از پیش گویی خود امام کاظم علیه السلام از فرجام برمکیان خبر داده اند. آن حضرت فرمود: «بیچارگان آل برمک نمی دانند چه بر سر آنها می آید».(7) یاد آوری می شود که مسمومیت و مرگ ادریس بن عبدالله (مؤسس سلسله ادریسیان در مغرب را نیز به یحیی نسبت داده اند.(8)

گزارش های یاد شده، بیانگر آن است که بر مکیان در جایی که منافع شخصی و مناصب درباری ایشان به خطر می افتاد، حتی از کشتن کسانی مانند امام نیز دریغ نمی کردند. به عبارتی آنها سیاستشان را بر اقتضائاتی تنظیم می کردند که حول منافعشان می چرخید.

ص: 433


1- شیخ مفید، ارشاد، ج 2، ص 236
2- ابوالفرج، مقاتل الطالبيين، ص 336 خواندمير، حبیب السیر، ج 2، ص 79.
3- رجال کشی، ص 503.
4- ارشاد، ج 2، ص 258؛ مجلسی، بحارالانوار، ج49، ص 85
5- شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا ، ج 2، ص 545؛ مجلسی، بحارالانوار، ج49، ص 85.
6- طبری، دلائل الامامه ص 147؛ رجال کشی، ص503.
7- شریف قرشی، تحلیلی از زندگی امام کاظم علیه السلام ، ج 2، ص 236.
8- ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص407.

2. دیدگاهی که نقش برمکیان را در شهادت امام منفی ارزیابی می کنند:

این دیدگاه، سعی در ترسیم شخصیتی مثبت از برمکیان دارد و حتی برخی از منابع، از تمایلات شیعی برمکیان سخن می گویند و در این باره، شواهد و مصادیقی آورده اند؛ از جمله:

- طبق گزارشی نظر مشورتی خالد برمکی به منصور عباسی (حک : 136-158 ق) درباره خرابی مداین و استفاده از مصالح آن برای بنای بغداد این بود که چون آن جا امیر مؤمنان امام علی علیه السلام نماز خوانده اند. تخریب نشود.(1) از این گزارش، خواسته اند گرایش مذهبی سر سلسله این خاندان را به دست آوردند که آن به فرزندان وی نیز منتقل شده است.

- مطابق گزارش ابوالفرج اصفهانی، هنگامی که فضل بن یحیی برمکی از سوی هارون مأموریت یافت تا یحیی بن عبدالله علوی را که پس از جان سالم به در بردن از واقعه خونین فخ در مکه، به ایران هجرت کرده و در دیلم در شمال ایران قیام کرده بود با هر تدبیری فرونشا، فضل برای این علوی از خلیفه عباسی امان نامه گرفت و چون از مخفیگاه یحیی آگاه گردید، طی نامه ای به او نوشت: «دوست دارم دیداری تازه کنم، اما بیم دارم این ملاقات، سبب گرفتاری تو و من گردد؛ پس با حاکم دیلم مکاتبه کن؛ من نیز درباره تو با او مکاتبه کرده ام که به سرزمین او بروی و از حمایت او بهرمند گردی».(2)

- در گزارشی آمده است که هارون، یحیی بن خالد برمکی را متهم کرد که به یحیی بن عبدالله علوی گرایش دارد. نیز خلیفه، یحیی برمکی را متهم ساخت که وی دویست هزار دینار برای پیشبرد انقلاب علوی یاد شده کمک کرده است. (3)

ص: 434


1- ابن فقيه، البلدان، ص288؛ مؤلف ناشناخته، مجمل التواريخ و القصص، ص 515؛ ابن طقطقی، الفخری، ص 154؛ ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج 3، ص 247.
2- مقاتل الطالبيين، ص 327
3- جهشیاری، الكتاب و الوزرا، ص 243.

شاید از این رو باشد که برخی نوشته اند یحیی فرزند خود فضل را از ریختن خون یحیی بن عبدالله بر حذر داشت و از او خواست تا با توجه به متهم بودن برامکه به تشیع، ماجرای او را با مصالحه حل کند.(1)

- هم چنین به موجب خبری، یحیی برمکی به فرزند دیگرش جعفرسفارش کرد تا یحیی علوی را از زندان آزاد کند. (2)مقاتل الطالبيين، ص 390.2زارشی هم از کمک مالی یحیی به علوی یاد شده حکایت دارد.(3) از نظر برخی، مناسبات و رویکرد برامکه نسبت به علویان، دلیل خشم گرفتن هارون به برامکه بوده است.(4)

گفتنی است که یحیی بن عبدالله بن حسن از یاران و راویان امام صادق علیه السلام به شمار می رود. و به عقیده ابوالفرج، از لحاظ مذهبی مردی خوش عقیده بود و در قیام شهید فخ زخمی و فراری شد و به دیلم رفت. (5) او در سال 176 هجری در شمال ایران قیام کرد. هارون فضل بن یحیی را مأمور دفع قيام او کرد.(6) گفته شده ایرانیان بسیاری به او گرویدند.(7) در گزارش اغراق آمیزی، تعداد بیعت کنندگان با او را صد هزار نفر دانسته اند. در اثر مساعی او، تشیع به قسمت هایی از منطقه شمال ایران راه یافت و این زمینه ساز ترویج تشیع در منطقه و از زمینه های تشکیل دولت علویان طبرستان در نیمه قرن سوم هجری شد.

- دو نفر از یاران امام کاظم علیه السلام به نام های هشام بن حکم و علی بن هیثم، در مجالس مناظره ای که یحیی برمکی ترتیب می داد، شرکت می کردند و هشام در

ص: 435


1- طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج8 ص 289؛ ابن خلکان، وفیات الاعیان، ج 1، ص 334؛ میر خواند، حبيب السير، ص 237.
2- شیخ طوسی، رجال، ص 332
3- الكتاب و الوزراء، ص157.
4- تاریخ طبری، ج8 ص 289؛ وفیات الاعیان، ج 1، ص 324-325.
5- ابوالفرج اصفهانی، همان، ص 388.
6- تاریخ طبری، ج 6، ص449
7- تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 412؛ تاریخ طبری، 8 ص 242؛ مروج الذهب، ج3، ص 347.

اثبات مشروعیت امامت امام کاظم علیه السلام می کوشید.(1) برخی این نوع برخوردها را حاکی از گرایش های شیعی برمکیان دانسته اند که پذیرفتن آن مشکل است؛ زیرا بدگویی برامکه از علویان، از دلایل تقرب ایشان در دستگاه خلافت بوده است. زندانی شدن امام کاظم علیه السلام و شهادت آن حضرت نیز به تحریک آنان صورت گرفته است. به نقل مرحوم شیخ صدوق، يحيی برمکی افزون بر وادار کردن هارون به کشتن امام کاظم علیه السلام، هم چنین محرک این خلیفه برای به قتل رساندن امام رضا علیه السلام بوده است؛ اما هارون با این سخن که «آیا تو می خواهی شمشیر بکشم و همه اینها را به قتل برسانم؟»(2)به خواسته او جواب رد داد.

بی تردید از میان بر امکه، تنها فضل بن یحیی به علویان تمایل داشت و سهل گیری او با امام کاظم علیه السلام در زندان بصره و نیز دادن اجازه به یحیی بن عبدالله برای رفتن به زیارت خانه خدا، موجب شد تا برامکه به تشیع متهم شوند. (3)در حالی که عملکرد شخصیت های شاخص برامکه، شیعه بودن و حتی تمایل و هواخواهی آنان از اهل بیت: را زیر سؤال می برد.

د)یاران ایرانی امام کاظم علیه السلام

با استقصا در منابع، یاران زیادی را می توان برای امام کاظم علیه السلام برشمرد که اینان یا اصالتا ایرانی بودند و یا از عربهای ساکن در این سرزمین به شمار می آیند که به سبب اقامت طولانی مدت، ایرانی شناسانده شده اند. اسامی برخی از آنان عبارت است از:

1. ابراهيم بن ابی محمود خراسانی که برخی مسائل و مطالب از امام هفتم

ص: 436


1- حیات فکری و سیاسی، ص 394
2- عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 396
3- تحلیلی از زندگی امام کاظم ، ج 2، ص 340.

را جمع آوری کرده است.(1) ابراهیم هم چنین از اصحاب امام رضا علیه السلام بود و مطابق گزارشی، نامه ای از امام رضا علیه السلام برای فرزندش حضرت جواد علیه السلام فرستاده است.(2)

2. ابو نصر بشر بن حارث بن عبدالرحمان ملقب به بشر حافی متولد دهکده عابر سام در نزدیک مرو.(3)

3. بكر بن صالح رازی مولای بنی ضبه راوی حدیث امام هفتم و برخی دیگر از ائمه : که علی بن ابراهیم قمی از او حدیث نقل کرده است.

4. ابو الحسن علی بن حمزه اسدی معروف به کسایی که ایرانی الاصل و متولد کوفه بود.(4)

5. محمد بن خالد برقی که از برقهرود قم بود و مدتی در بغداد اقامت کرد. وی از کسانی است که به حضور امام کاظم علیه السلام رسید.(5)

6. محمد بن علی نیشابوری از افراد موثق شیعه که مردم نیشابور او را به عنوان نماینده خود پس از شهادت امام صادق علیه السلام برای شناسایی وصی و امام پس از آن حضرت به مدینه فرستادند.(6)

7. ابوعمر موسی بن ابراهيم مروزی که برای ارتباط با امام، معلمی پسران سندی بن شاهک را پذیرفت و شنیده های خود از امام را جمع آوری کرد و آن را مسند الامام موسی بن جعفر علیه السلام نام نهاد.(7)

ص: 437


1- رجال کشی، 474.
2- رجال نجاشی، ص 25؛ علامه حلی، زندگانی امام جواد علیه السلام ، ص 144.
3- خوانساری، روضات الجنات، ج 2، ص333.
4- زرکلی، الاعلام، ج 5، ص92.
5- طوسی، رجال، ص36.
6- تحلیلی از زندگانی امام کاظم علیه السلام ، ج2، ص370.
7- رجال نجاشی، ص 319.

8. یحیی بن زیاد دیلمی مشهور به فراء دیلمی(1) (م 207 یا 208 ق) از معاريف لغویان و نحویان که با امام ارتباط داشت. وی شاگرد کسایی و مربی فرزندان مأمون بود. نویسندگان ریاض العلما و تأسیس الشیعه به تشیع وی تصریح کرده اند. بنا به نقلی، پدر وی زیاد اقطع در قیام شهید فخ (حسین بن علی حسنی) در سال 169 هجری حضور داشت.(2)

9. ابو الحسن علی بن یقطین و برادرش خزيمه بن یقطین (3) نیز حسن و حسین پسران علی بن یقطین، از اصحاب امام کاظم علیه السلام و امام رضا علیه السلام بودند. (4)آل یقطین از موالی بنی اسدبن خزيمه به شمار می آمدند. امام هفتم به على وعده بهشت داده بود. وی به توصیه امام مخفیانه به شیعیان کمک مالی می کرد. نیز مالیات را از شیعیان آشکارا می گرفت و پنهانی بر می گرداند.(5) جندب رازی که به خدمت امام رسید و آن حضرت از مرگ دوست وی خبر داد.(6)

11. به موجب نقلی، تکتم (تکتما) همسر امام و مادر امام رضا علیه السلام کنیزی ایرانی دانسته شده است. (7)ابومحمد حریز بن عبدالله سجستانی از موالی ازد کوفه که برخی وی را از اصحاب امام کاظم علیه السلام دانسته اند. وی در نبردهای ضد خوارج در سیستان حضور داشت. تألیفاتی از او گزارش شده است.(8)

ص: 438


1- عقیقی بخشایشی، طبقات مفسران شیعه، ج 1، ص 221-222.
2- آقا بزرگ تهرانی، الذریعه، ج 4، ص200؛ مطهری، سیری در سیره ائمه اطهار، ج 14، ص403.
3- بحار الانوار، ج 47، ص207.
4- رجال نجاشی، ص 45.
5- کافی، ج 5، ص 112؛ طوسی، اختیار معرفه الرجال، ص 430.
6- عماد الدين حسن بن على طبری، مناقب الطاهرین، ج 2، ص 73.
7- درباره نام مادر امام رضا علیه السلام و ملیتش نک: مسعودی، اثبات الوصيه، ص 52 و 202؛ طبرسی، اعلام الوری، ج 2، ص 40
8- ابوداوود، رجال، ص 102، الذریعه، ج 2، ص 145.

نتیجه

هم زمانی دوران امامت امام کاظم علیه السلام با دوره تثبیت و اقتدار دستگاه خلافت عباسی، فشار دوچندانی را بر امام و یارانش وارد می ساخت. از این رو، روابط امام با پیروانش از جمله ایرانیان در تنگنای شدید قرار گرفته بود.

مناسبات امام کاظم علیه السلام در مدینه با شیعیان ایرانی، گسترده تر از بغداد و در مقایسه با عراق بیش تر و گاهی از نوع ارتباط مستقیم بود. اما با انتقال آن حضرت به عراق، مناسبات با ایرانیان غیر مستقیم و از طریق سازمان وکالت صورت می گرفت. در عصر آن حضرت، کانونهای شیعی در ایران محدود بودند. قم، اهواز، نیشابور و بیهق، از جمله مهم ترین کانون های شیعی محسوب می شدند و با امام ارتباط داشتند.

مناسبات امام با برمکیان به عنوان صاحب منصبان دستگاه خلافت را باید در جهت سیاست عباسیان در برخورد با علویان ارزیابی کرد. با توجه به این که برمکیان در زمان شهادت امام، در اوج قدرت و نفوذ خود در دستگاه خلافت بودند و رتق و فتق امور قلمرو عباسیان با تدبیر آنان صورت می گرفت، به نظر می رسد آنان در کلیت، تابع سیاست خلیفه بودند گزارش های موجود از نقش بعضی از برمکیان در شهادت امام کاظم علیه السلام حکایت دارند.

امام کاظم علیه السلام در میان ایرانیان و نیز عرب های ساکن در ایران بارانی داشتند که به طرق مختلف با آن حضرت در ارتباط بودند.

منابع

1.ابن الفقيه، احمد بن محمد بن اسحاق الهمذانی، البلدان، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، بی جان 1349ش.

ص: 439

2. احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، (م 284ق)، قم: اهل بیت علیهم السلام بی تا .

3. احمدی میانجی، مکاتيب الأئمة علیهم السلام، قم: دار الحدیث، 1426 ق.

4. اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمة فی معرفة الأئمة، قم: نشر رضی، 1421 ق.

5. اصفهانی، ابوالفرج، مقاتل الطالبيين، بیروت: دار المعرفة، بی تا.

6. بغدادی، یاقوت حموی، معجم البلدان، دارصادر، بیروت، 1995 م.

7. بغدادی، خطیب، تاریخ بغداد، بیروت، دار الكتاب العربی.

8. بیهقی، تاریخ بیهق، بی جان بی نا، بی تا.

9. جباری، محمد رضا، سازمان وکالت و نقش آن در عصر ائمة علیهم السلام، قم: مؤسسه آموزشی - پژوهشی امام خمینی، 1382ش.

10. جعفرالمهاجر، رجال الاشعرين من المحدثین و اصحاب الائمه، بی جا: بی نا، بی تا.

11. جعفریان، رسول، تاریخ تشیع در ایران، قم: انتشارات انصاریان، 1375ش.

12. جعفریان، رسول، حیات فکری سیاسی امام شیعه، قم: انصاریان، چاپ دوم، 1377.

13. حاکم نیشابوری، تاریخ نیشابور، تهران: آگاه، 1375.

14. حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، چاپ اول، قم: مؤسسه آل البيت، 1411ق.

15. خلکان، احمد بن محمد، وفیات الاعیان و انباء ابناء الزمان، به کوشش احسان عباس، بیروت: دارصادر، بی تا.

16. راوندی، قطب الدين، الخرائج و الجرائح، قم: مدرسه الامام المهدی، 1409ق.

17. رسول، جعفریان، تاریخ گسترش تشیع در ری، بی جا: بی نا، بی تا

18. زرکلی، خير الدين (م 1396)، الأعلام قاموس تراجم لأشهر الرجال و النساء من العرب و المستغربين و المستشرقين، بیروت: دار العلم للملايين، ط الثامنة 1989

19. سبط بن جوزی، تذکرة الخواص، قم: منشورات الشريف الرضی، 1418 ق.

ص: 440

20. شوشتری، محمد تقی، قاموس الرجال، قم: انتشارات اسلامی، چاپ دوم، بی تا.

21. شیخ صدوق، خصال صدوق، تصحیح علی اکبر غفاری، قم: انتشارات جامعه مدرسین، 1403ق.

22. شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، تهران: نشر جهان، 1378ق.

23. شیخ صدوق، معانی الاخبار، به کوشش علی اکبر غفاری، چاپ اول، قم: انتشارات اسلامی، 1361.

24. شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، بیروت: دارالتعارف، 1411ق.

25. شیخ طوسی، الفهرست، مشهد: انتشارات دانشگاه مشهد، 1351ش.

26. شیخ کلینی، کافی، تهران، اسلاميه، 1362ش.

27. شیخ مفید، الارشاد فی معرفه حجج الله على العباد، قم: کنگره شیخ مفید، 1413ق.

28. طباطبایی، سید حسین مدرسی، میراث مکتوب شیعه، دفتر اول، ترجمه سیدعلی قرایی و رسول جعفریان، 1383، بی نا.

29. طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری بأعلام الهدی، قم: آل البيت، 1417 ق.

30. طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری باعلام الهدی، قم: آل البيت، 1417 ق.

31. طبری، ابو جعفر محمد بن جریر، تاریخ الأمم و الملوك، تحقيق محمد أبو الفضل ابراهیم، بیروت: دار التراث، ط الثانية، 1387ق/967م.

32. طبری، عماد الدین حسن بن علی، مناقب الطاهرين، تهران: سازمان چاپ و انتشارات، 1379 ش.

33. طبری، محمد بن جریر بن رستم، دلائل الإمامة، قم: بعثت، 1413 ق.

34. عاملی، سید محسن امین، أعيان الشيعة، بيروت: دارالتعارف، 1403ق.

35. عبری، غريغوريوس الملطی، تاریخ مختصرالدول، تحقيق انطون صالحانی اليسوعی، بیروت: دار الشرق، ط الثالثة، 1992.

36. عسکری، سید مرتضی، نقش ائمه در احیای دین، تهران: مؤسسه اهل البيت، بنیاد بعثت، 1361ش.

ص: 441

37. عطاردی، عزیز الله، مسند الإمام الكاظم، مشهد: آستان قدس رضوی، 1409 ق.

38. عقیقی بخشایشی، طبقات مفسران شیعه، قم: نوید اسلام، 1371.

39. علامه مجلسی، بحارالانوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، تهران: اسلاميه، 1363 ش،

40. قریشی، سید حسن، اصحاب ایرانی ائمه اطهار علیهم السلام، آشیانه مهر، 1386

41. قمی، حسن بن محمد بن حسن، تاریخ قم، ترجمه حسن بن علی بن حسن عبدالملك قمی (در 805)، تحقیق سید جلال الدین تهرانی، تهران: توس، 1361ش.

42. کشی، محمد عمر، رجال الكشی (اختیار معرفه الرجال)، مشهد: دانشگاه مشهد، 1348ش.

43. مازندرانی، ابن شهر آشوب، المناقب، قم: علامه، 1379 ق.

44. مسعودی، علی بن الحسين، مروج الذهب، چاپ دوم، قم: دار الهجره، 1409ق.

45. منتظر القائم، اصغر، تاریخ امامت، دفتر نشر معارف، 1384.

46. نجاشی، احمد بن علی، رجال النجاشی، قم: جامعه مدرسین، 1407ق.

47. هندی، علاء الدين على المتقی، کنز العمال، به کوشش شیخ صفوه السقا، بیروت: الرساله، 1413ق.

48. یعقوبی، احمدبن ابی یعقوب، البلدان، بیروت: دار الكتب العلميه، 1422 ق.

ص: 442

محدودیتها و زندان های حضرت موسی بن جعفر علیه السلام علی اکبر ذاکری

اشاره

*علی اکبر ذاکری

چکیده

مقاله حاضر، در آغاز به معرفی خلفای عباسی دوران امامت موسی بن جعفر علیه السلام می پردازد و هدف، بررسی و تحقیق در مدت زمان زندان آن حضرت معرفی شده است. در طول مقاله، شواهد و قرائن تاریخی قول صحیح بیان گردیده و برای روشن شده موضوع، محدودیت های پیش روی حضرت مطرح شده و از محدودیت در بیان مسائل شرعی، دریافت حقوق شرعی از شیعیان و معرفی امام بعد از خود، سخن به میان آمده است. هم چنین به فراخوانی حضرت به بغداد توسط مهدی عباسی در دو نوبت و قیام حسین شهید فخ و نظر حضرت درباره وی اشاره شده است. آن گاه به دوران خلافت هارون الرشید پرداخته که بیش ترین برخورد و درگیری امام با وی بوده است: از اولین برخورد در طواف تا حضور در جلسه ای در مکه و مدینه و آزارهایی که توسط عمال بنی عباس به ویژه هارون و کارگزارانش به ایشان و یارانش رسيده است. برای دستگیری حضرت به چهار عامل اشاره شده است: توطئه یحیی برمکی، سعایت اقوام، موضوع فدک و مناظرات هشام. دستگیری امام در مدینه با برنامه ریزی قبلی بود و ایشان چهار زندان را در بصره و بغداد نزد بزرگان دستگاه خلافت عباسی سپری کردند و آخرین آن زندان سندی بن شاهک بود که به شهادت امام انجامید. دوران زندان امام کاظم علیه السلام چهار سال دانسته شده و دلایل آن ذکر

ص: 443

و به نقد دیگر اقوال مانند چهارده و ده سال و مانند آن پرداخته شده و آن را مخالف حقایق تاریخی دوران امامت حضرت معرفی کرده و به برخی از فعالیت های حضرت در زندان نیز اشاره گردیده است.

واژگان کلیدی: دوران امامت امام هفتم، محدودیت ها، فدک، همکاری با ستمگر، زندان های امام کاظم علیه السلام ، مدت زندان، هارون، مهدی.

مقدمه

امام کاظم علیه السلام هفتمین امام شیعه، در دوران ثبات و قدرت حکومت بنی عباس به امامت رسید. منصور عباسی، دومین خلیفه این خاندان مخالفان خود را به شدت سرکوب می کرد و هر متهم به مخالفت را از بین می برد. کشتن بنی حسن یعنی محمد نفس زکیه و ابراهیم برادرش و پدرشان عبدالله بن حسن و جمعی دیگر، نمونه های روشن این سرکوبی بود.(1) او بغداد را به عنوان پایتخت خلافت عباسی ایجاد کرد و خلفا در آن ساکن شدند. این شهر و حاکمان آن دوران اوج خود را سپری می کردند و داستان های هزار و یک شب در آن رخ می داد و مجالس عیش و نوش همه جا گسترده بود. خلیفه مسلمین بخشی از وقت خود را به عیاشی می گذراند و هرگونه مخالفتی را در نطفه خفه می کرد.

دوران امامت حضرت ده سال در زمان منصور و با سه خلیفه دیگر عباسی هم زمان بود. خلفایی که هر یک رفتار خشنوت آمیزی با مخالفان خود داشتند. ترسیم اوضاع سیاسی - اجتماعی آن زمان، نیاز به نوشتن کتاب ها دارد. هدف از نگارش این مقاله، بررسی و تحقیق درباره دوران زندان امام موسی بن جعفر علیه السلام است که آیا آن حضرت چهارده سال در زندان هارون بوده آن گونه که شاعر می گوید:

ای خدوندا از جهان سیرم *** چهارده سال است زیر زنجیرم

ص: 444


1- حسکانی، شواهد التنزیل، ج 2 (فضائل شهر رجب)، ص 504، در آغاز دعای ام داود در ماه رجب.

یا مدت زندان حضرت ده سال، چهار یا عدد دیگری است. هم چنین به برخی مشکلات و محدودیت هایی اشاره می گردد که ایشان در زمان خلفا، با آن رو به رو بودند.

برای روشن شدن موضوع، لازم است در آغاز به برخی از این محدودیت ها اشاره شود تا روشن گردد که آیا حضرت در زمان دیگر خلفا به جز هارون، مدت زیادی زندان بودند یانه؛ زیرا برخی تلاش می نمایند برای آنچه در اذهان هست و مشهور شده، دلیل و مدرک درست کنند به ویژه در صورت بیان مظلومیت ائمه. گرایش به بیان مظلوميت ها، باعث شده که برخی گزارش ها که با واقعیت سازگار نیست شهرت یابد و پس از مدتی، مسلم فرض شود و کسی به دنبال تحقیق درباره آن بر نیاید. بدیهی است بیش تر شواهد و قرائنی را که می تواند در این مهم به ما کمک نماید، گزارش نماییم. روشن شدن این موضوع، ما را از برخی اشتباهات و تناقضات تاریخی حفظ می کند.

آغاز امامت

امام کاظم علیه السلام پس از شهادت امام صادق علیه السلام در سال 148 قمری به امامت رسیدند و دوران امامت ایشان به مدت 35 سال یعنی تا سال 183 طول کشید. حدود ده سال از این دوران در زمان منصور بود و مشکلی برای حضرت در آن زمان ایجاد نشد. (1)حتى منصور ایشان را در رژه روز عید نوروز دعوت کرد.(2) منصور در سال 158 درگذشت. وقتی خلافت به مهدی یعنی محمد بن عبد الله، پسر منصور رسید، مشکلات سیاسی امام شروع شد.

ص: 445


1- ابن عبدالوهاب، عيون المعجزات، ص 97
2- مجلسی، بحار الأنوار، ج 48، ص 108.

خلفای دوران امامت امام کاظم علیه السلام

اشاره

دوران امامت حضرت، هم زمان با دوران خلافت چهار تن از خلفای بنی عباس بود:

1. منصور: وی با حضرت درگیر نشده است. امام مراقب بودند و تقیه می نمودند که به ایشان سوء ظن نشود. این نکته از آن چه ذکر خواهد شد، استفاده می شود.

2. مهدی عباسی: امام تعاملات مختلفی با وی داشتند و به پرسش هایش پاسخ می دادند؛(1) مانند تحریم خمر(2) و جواز توسعه مسجد الحرام(3) با توجه به حوادث رخ داده، نمی توان ادعا کرد حضرت در زمان مهدی مدت زیادی زندانی شده باشد. گرچه دو بار به بغداد فرا خوانده شدند.

محمد بن سنان می گوید:

یک سال قبل از این که حضرت به عراق برود با امام دیداری داشتم و علی فرزند وی نیز حاضر بود. حضرت فرمود: «در این سال اتفاقی می افتد نگران نباش» و در این جلسه درباره على فرزندش توصیه فرمود و افزود: «از این حاکم به من بدی نخواهد رسید و نه هم از کسی که بعد از او می آید».(4)

از این روایت، استفاده می شود رفتن حضرت به بغداد حداقل در سال سوم خلافت مهدی به بعد بوده است؛ زیرا یک سال قبل، دستگیری خود را خبر داده بودند.

ص: 446


1- همان، ص 104.
2- همان، ص 149.
3- تفسیر عیاشی، ج 1، ص 186؛ بحارالأنوار، ج 10، ص 245.
4- أَمَّا إِنَّهُ لَا یبدأنی مِنْهُ سُوءُ وَ مِنَ الذی يَكُونُ بَعْدَهُ ، کافی، ج 1، ص319
درخواست فدک از مهدی عباسی

مهدی عباسی بعد از پدرش، تلاش کرد تا اشتباهات پدر را جبران نماید و ستمی که به افراد شده و مالی را که از افراد گرفته شده جبران نماید و اعلام کرد هر کس مظلمه ای دارد و به حقوق او تجاوز شده مراجعه نماید. امام کاظم علیه السلام بر مهدی وارد شدند و فرمودند: «مظلمه ما چرا نباید بازگردد؟» گفت: «چیست؟ » حضرت درباره حق ذی القربی توضیح دادند که پیامبر صلی الله علیه و آله فدک را که بدون جنگ و خونریزی به دست آمده و حق ایشان بود، به حضرت زهرا علیها السلام بخشید.(1) و فرمود: «مظلمه ما فدک است.» مهدی گفت: «حدود آن را تعیین نما!» فرمود: «یک حد آن کوه احد و حدی از آن عريش مصر و حد دیگر آن ساحل دریا و حد نهایی آن دومة الجندل است.»

مهدی گفت: «این ها همه حدود فدک است!» فرمود: «آری همه این ها بدون درگیری به دست آمده است.»رنگ مهدی تغییر کرد و گفت: «این زیاد است در آن می نگرم.»(2)

نوشته اند سفاح، فدک را به عبد الله بن حسن باز گرداند و منصور از او گرفت و مهدی باز گرداند و هادی گرفت تا این که مأمون باز گرداند(3). بعید نیست این برخورد و تعیین حدود فدک، در بدگمانی مهدی عباسی به حضرت تأثیر داشته، در عین این که فدک را به علویان پس داده است.

آیا این اتفاق در مدینه رخ داده یا امام به بغداد رفته که در این صورت، به نظر می رسد امام سفرهای متعددی به بغداد داشته اند و حتی از گزارشی استفاده

ص: 447


1- خلیفه اول آن را گرفت و عمر بن عبد العزير پس داد و دیگران گرفتند و چندین مرتبه دست به دست گردید.
2- کافی، ج 1، ص 543؛ طوسی، تهذیب الاحکام، ج 4، ص 148.
3- ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج16، ص 217.

می شود که ایشان در سفری با خانواده خود به بغداد رفته اند، زیرا در مسیر بازگشت از بغداد به مدینه فرزند ایشان از دنیا رفت.(1)

3. هادی عباسی: دوران حکومت هادی بسیار کوتاه بوده و آن را یک سال و سه ماه دانسته اند.(2) حادثه مهمی که در این زمان اتفاق افتاد، قیام حسین بن علی شهید فخ بود. او که در مدینه قیام کرد و بعد به مکه رفت، از حضرت خواست با وی بیعت نماید ولی ایشان را مجبور به بیعت نکرد.(3) امام کاظم علیه السلام در هنگام مواجهه با سر وی که از مکه به مدینه آورده بودند، از او تجلیل نمود و حسین را انسانی روزه دار و شب زنده دار، آمر به معروف و ناهی از منکر معرفی فرمود.(4) این اظهارنظر حضرت، موضع ایشان را در برابر قیام های زمان خود مشخص می نماید که در عین ناموفق دانستن هر گونه قیام و حمایت نکردن از آن، رهبران خیر خواه این قیام ها را می ستودند به ویژه بر امر به معروف آنان تکیه می کردند.

مهدی و هادی در مدت کوتاه حکومت خود، حضرت را به مدت زیاد زندانی نکردند که باعث نگرانی شیعیان شود.

4. هارون الرشید: حکومت وی در سال 170 قمری با درگذشت هادی آغاز شد و تا سال 193 در قدرت باقی ماند. دوران امامت حضرت از سال 170 تا سال 183 که به شهادت رسیدند، به مدت سیزده سال در زمان هارون بوده است.

آغاز محدودیت برای امام کاظم علیه السلام
اشاره

اولین تحركات سیاسی و ایجاد مشکل برای امام کاظم علیه السلام از سوی دستگاه

ص: 448


1- طوسی، تهذیب الاحکام، ج 1، ص 461
2- مسعودی، مروج الذهب، ج 4، ص 299.
3- کافی، ج 1، ص 366.
4- مجلسی، بحارالانوار، ج 48، ص165؛ حضرت فرمود: «نَعَمْ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ مَضَى وَ اللَّهُ مُسْلِماً صَالِحاً صَوَّاماً آمِراً بِالْمَعْرُوفِ نَاهِياً عَنِ الْمُنْكَرِ مَا كَانَ فی أَهْلِ بَيْتِهِ مِثْلِهِ فَلَمْ يُجِيبُوهُ بشیء »

خلافت عباسی، توسط مهدی عباسی بروز کرد و وی ایشان را به بغداد فراخواند. ابو خالد زبالی از این سفر امام به بغداد بسیار ناراحت و نگران بود که امام او را تسلی دادند و فرمودند که در این سفر، برای ایشان مشکلی ایجاد نخواهد شد و پس از مدتی ابو خالد، امام را در مسیری که تعیین کرده بود در هنگام بازگشت از بغداد دید.(1)

این گزارش نشان می دهد که گرچه امام به بغداد دعوت شدند، مشکلی برای ایشان پیش نیامد. در نتیجه به زندان هم نرفتند و پس از مدتی بازداشت موقت و دیدار با خلیفه، به مدینه بازگشتند. اما محدودیت هایی برای حضرت به شیوه های مختلف در دوران خلفای عباسی به وجود آمد که به نمونه های آن اشاره می شود:

1.محدودیت در پاسخ به مسائل شرعی

مردی به نام خلف بن حماد کوفی گوید: «با یک مسأله شرعی در کوفه برخوردم و درباره آن از ابوحنیفه پرسیدم.» اما به نظر می رسد او از پاسخ ابو حنیفه قانع نشده است. از این روی وقتی وی به حج رفت، در سرزمین منی خواست مسأله شرعی را از امام کاظم علیه السلام بپرسد. لذا فردی را نزد حضرت می فرستد و پیام می دهد می خواهم خدمت رسیده، مسأله ای را که مربوط به یکی از شیعیان است سؤال نمایم. حضرت به او پیام می دهد: «هر وقت در شب، رفت و آمدها کم شد بیا.» او در خلوت شب برای دیدار حضرت می رود. امام غلام سیاه خود را در مسیر راه وی قرار می دهند که هر زمان آمد، بدون اذن دخول خدمت حضرت برسد. خلف گوید: «در خیمه ای وارد شدم که جز حضرتش کسی نبود و سؤال خود را مطرح کردم و پاسخ آن را دریافت نمودم.»(2)

ص: 449


1- راوندی، الخرائج و الجرايح، ج 1، ص315
2- کافی، ج3، ص92.

این خبر، نمونه ای از محدودیت ها برای امام کاظم علیه السلام را نشان می دهد که ایشان صلاح ندانستند یکی از شیعیان کوفه آشکارا به دیدنشان بیاید، زیرا ممکن بود هم برای حضرت مشکل ایجاد شود و هم برای آن فرد شیعه. با توجه به این که خلف بن حماد نقل می نماید مسأله را از ابو حنيفه پرسیده است، به نظر می رسد با توجه به مرگ ابوحنیفه در سال 150 هجری(1) باید این جریان مربوط به سال 149 باشد یعنی زمان منصور عباسی. در این مقطع حضرت، کمال احتیاط را داشتند که جاسوسان حکومت منصور به وی بدگمان نشوند.

2.محدویت نسبت به دریافت حقوق شرعی از شیعیان

دغدغه تعیین جانشین برای امام کاظم علیه السلام چنان مهم بود که داوود زربی گوید: «مالی را برای ابو ابراهیم بردم؛ بخشی از آن را گرفت و بخشی را به خودم برگرداند و فرمود: "جانشین من از تو خواهد خواست. فعلا در دست تو باشد که امام بعد از من از تو طلب خواهد کرد." وقتی خبر درگذشت ابو الحسن به فرزندش رسید، این مال را از من خواست و من به وی دادم.»(2)

به نظر می رسد این روش حضرت درباره افرادی اعمال شده که وکیل ایشان بودند. و با توجه به دوران زندان حضرت، از آنان خواسته اموال را نزد خود نگه دارند تا از آنان خواسته شود. ولی برخی از آنان پس از شهادت امام کاظم علیه السلام مدعی بودند آن حضرت از دنیا نرفته است و جانشینی ندارد که اموال را به وی بدهند و این گونه گروه واقفه را ایجاد کردند که از سران آنها عثمان بن عیسی(3) و

ص: 450


1- زرکلی، الأعلام، ج 8، ص 36
2- کافی، ج 1، ص 313:«دَاوُدَ بْنِ زربی قَالَ : جِئْتُ إِلَى أبی إِبْرَاهِيمَ علیه السَّلَامُ بِمَالٍ فَأَخَذَ بَعْضَهُ وَ تَرَكَ بَعْضَهُ فَقُلْتُ أَصْلَحَكَ اللَّهُ لأی شیء تَرَكْتَهُ عندی قَالَ إِنَّ صَاحِبَ هَذَا الْأَمْرِ يَطْلُبُهُ مِنْكَ فَلَمَّا جَاءَنَا نَعْيُهُ بَعَثَ إِلَى أَبُو الْحَسَنِ ابْنِهِ فسألنی ذَلِكَ الْمَالَ فَدَفَعْتُهُ إِلَيْهِ.»
3- کشی، رجال، ص 597، ح 1117

على بن حمزه بطائنی بودند که سی هزار دینار نزد على ماند.(1) آنان منکر امامت امام رضا علیه السلام شدند و امامت حضرت را نپذیرفتند.

3.محدودیت در معرفی جانشین

در روایت داوود زربی آمده بود: «صاحب این امر - یعنی امام بعد از من به این اموال را از تو خواهد خواست.» نام وی ذکر نشده، اما نشانی برای امامت حضرت در نظر گرفته اند. این نشانه ای از نگرانی حضرت از معرفی جانشین خود با نام و نشان است و در آنجا فقط به یکی از وظایف وی اشاره می فرماید که دریافت حقوق شرعی است.

دو بار فراخوانی به بغداد در زمان مهدی

از اخبار استفاده می شود که امام کاظم علیه السلام در زمان مهدی دو بار به بغداد برده شده و مدت کوتاهی در بازداشت بوده اند. در اول روایت ابو خالد زبالی چنین آمده است: «هنگامی که ابوالحسن موسی را در مرتبه اول نزد مهدی بردند، به منطقه زباله وارد شد.»(2) از این نقل استفاده می شود بار دیگر نیز حضرت را پیش مهدی برده اند که زمان آن مشخص نیست.

بر اساس روایتی، وقتی حضرت موسی بن جعفر علیه السلام از بغداد به مدینه باز می گشتند، دختری از حضرت در«فید» از دنیا رفت. او را دفن نمودند و به غلامان خود دستور دادند قبر او را گچ نمایند و بر لوحی نام وی را نوشته، در قبر قرار دهند.(3) این که در سفر معمولی حضرت رخ داده یا به اجبار بوده مشخص نیست.

ص: 451


1- همان، ص 405، ح 759.
2- «لَمَّا أَقْدَمُ بأبی الْحَسَنِ موسی علیه السَّلَامُ عَلَى المهدی الْمُقَدَّمَةِ الْأُولَى نَزَلَ زبالة »، کافی، ج 1، ص 477
3- طوسی، تهذیب الاحکام، ج 1، ص 461.
زندانی شدن حضرت در زمان مهدی

سبط بن جوزی می نویسد:

اهل سیره گفته اند که موسی بن جعفر علیه السلام در مدينه بود. محمد مهدی او را به بغداد برد و زندانی کرد. سپس او را به سبب خوابی که دیده بود به مدینه برگرداند.(1)

آن گاه جریان خواب را از تاریخ بغداد نقل می کند.

از منابع شیعه و برخی منابع اهل سنت، استفاده می شود وقتی مهدی، حضرت موسی بن جعفر علیه السلام را زندانی کرد، تصمیم گرفت حضرت را به شهادت برساند و برای این کار نیمه شب حمید بن قحطبه را خواست و از وفاداری وی و پدرش تعریف کرد و از وفاداری او پرسید. او وفاداری خود را در بار سوم به آن جا رساند که «حاضرم خود، فرزندان، اموال و دینم را در راه شما فدا نمایم.» وقتی مهدی این را شنید، بر آن پیمان گرفت و دستور داد ناگهانی در سحر به امام كاظم علیه السلام یورش برده، او را بکشد.(2) پس از این تصمیم به خواب رفت. در خواب حضرت على علیه السلام را دید که می فرماید: یا محمد فَهَلْ عَسَيْتُمْ إِنْ تَوَلَّيْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فی الْأَرْضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرْحامَكُمْ :(3) «ای محمد پس آیا امید دارید که چون (از خدا) برگشتید (یا سرپرست مردم شدید) در زمین فساد کنید و خویشاوندی های خود را از هم بگسلید؟»(4)

مهدی شبانه فردی را نزد ربيع حاجب فرستاد و در حالی که خلیفه این آیه را

ص: 452


1- سبط بن جوزی، تذکرة الخواص، ص 349، مكتبة نینوی.
2- ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 300؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 48، ص 139.
3- محمد، آیه 22.
4- برابر نقل منابع شیعه، به حمید بن قحطبه دستور داد کاری انجام ندهد و به اکرام موسی بن جعفر علیه السلام پرداخت.

با صدای نیکو می خواند، به ربیع که آن حضرت نزد وی زندانی بود (1)گفت: موسی بن جعفر علیه السلام را نزد من بیاور!»ربیع گوید: «من او را آوردم با حضرت معانقه کرد و ایشان را در کنار خود نهاد و گفت: "در این ساعت امیر المؤمنین على علیه السلام را دیدم که این آیه را قرائت می کرد. آیا به من اطمینان می دهی که بر ضد من قيام نکنی و نه بر ضد هیچ یک از فرزندانم بعد از من!" حضرت فرمود: "به خدا سوگند انجام نمی دهم و نه از روش من است!» مهدی گفت: «راست گفتی!» آن گاه به ربیع دستور داد به حضرت سه هزار دینار بدهد و ایشان را به خانواده اش برساند. ربیع گوید: «من شبانه دستورها را انجام دادم؛ هنوز صبح نشده بود که ایشان در راه بازگشت بود از ترس مسائل دیگر.»(2)

این زندان همان است که به نقل از ابو خالد ذكر شد. برخی خواب مشابهی برای هارون نیز نقل کرده اند که امام حسین علیه السلام را در خواب دید و هارون حضرت را آزاد کرد و به او سی هزار درهم داد.(3) البته در منابع شیعه، خواب دیگری در زمان هارون نقل شده که به آن اشاره خواهد شد.

تصمیم هادی بر دستگیری امام کاظم علیه السلام

هادی عباسی نیز مصمم بوده حضرت را دستگیر نماید. خبر آن را علی بن يقطين در نامه ای به امام کاظم علیه السلام داد که موسی بن مهدی یا همان هادی عباسی، درصدد دستگیری ایشان بر آمده است. وقتی این خبر را به امام دادند، جمعی از اهل بیت و خویشان حضرت حاضر بودند. به آنان فرمود: «نظر شما چیست؟ »

ص: 453


1- «و كان محبوسا عندی»، ابن اثیر، الکامل، ج 6، ص 85؛ ابن جوزی، المنتظم، ج 8 ص 218 و ج 9، ص 87 نویری، نهايه الارب، ج 22، ص 120.
2- خطیب، تاریخ بغداد، ج13، ص 32؛ ابن حمدون، التذكرة الحمدونیه، ج 8 ص 45؛ ابن کثیر، البداية و النهایه ج10؛ ذهبی، تاریخ الاسلام، ج 12، ص 418؛ ابشهى، المستطرف فی كل فن، ص 322؛ آبی، نثر الدرر فی المحاضرات، ج 3، ص 64
3- ابن عماد، شذرات الذهب، ج 2، ص 377.

گفتند: «نظر ما این است که از او دوری گزینی و خودت را پنهان نمایی، زیرا ایمن از شر او نیستی.» حضرت تبسم کرد و اشعاری را قرائت نمود که حکایت از مرگ هادی داشت. سپس دعایی را خواند و جمع متفرق شدند و گرد نیامدند جز برای شنیدن نامه ای که در آن خبر مرگ هادی عباسی بود.(1) و این گونه حضرت از شر هادی در امان ماندند.

زمان هارون الرشید
اشاره

هارون در پانزده ربیع الاول سال 170 به خلافت رسید(2) و امام کاظم علیه السلام در 26 رجب سال 183 به دست وی شهید شدند؛ یعنی امام سیزده سال و حدود چهار ماه پس از خلافت هارون به شهادت رسیده اند. لذا نقلی که شهادت امام را پانزده سال بعد از خلافت هارون ذکر کرده(3) نادرست است.

مشکلات سالهای اول خلافت هارون

هر حاکمی در آغاز خلافت خود کسی را دستگیر نمی کند مگر افرادی را که از رقیب وی حمایت کرده باشند. هارون در زمان ولایت عهدی خود با این مشکل رو به رو بود، زیرا برادرش هادی می خواست او را از ولایت عهدی عزل نماید و پسرش جعفر علیه السلام بن موسی را ولی عهد کند.(4) از این روی هارون، در سالهای اول حکومتش درصدد تثبیت قدرت خود در دربار بود و در نتیجه می توان گفت: هارون در سالهای آغازین خلافت خود حضرت موسی بن جعفر علیه السلام را زندانی نکرده است.

ص: 454


1- عيون أخبار الرضا علیه السلام ، ج 1، ص 79؛ بحارالأنوار، ج 48، ص 151؛ ابن صباغ، الفصول المهمه، ج 2، ص 945.
2- تاریخ خليفة بن خیاط، ص 296؛ دینوری، أخبار الطوال و مترجم، ص 427؛ زرکلی، الاعلام، ج 8 ص 62.
3- عيون الاخبار، ج 1، ص 99 و مترجم، ص 199.
4- ابن مسکویه، تجارب الأمم، ج 3، ص 490، انتشارات سروش.
برخورد امام کاظم علیه السلام در طواف با هارون

واقعه طواف موسی بن جعفر علیه السلام به صورت اعرابی ناشناس جلوتر از هارون که مطاف را برای خلیفه قرق کرده بودند و در پایان پرسش و پاسخ هایی بین امام و هارون رد و بدل شد،(1) دلیل بر این مطلب است که هارون، نه تنها با حضرت کاری نداشته بلکه ایشان را نمی شناخته اند. بنابراین چهارده سال در زندان هارون بودن، اساسا سخنی نادرست است و ما دلیلی نداریم که آن حضرت در زمان خلفای دیگر بنی عباس، مدتی زندانی بوده که آن سالها را بر دوران زندان در زمان هارون بیفزاییم و مدت زندان حضرت را به چهارده سال برسانیم.

موسی بن جعفر علیه السلام و دستگاه خلافت هارون
اشاره

گزارش هایی داریم که امام کاظم علیه السلام در سال هایی از خلافت هارون آزاد بوده اند. بضی مواقع در جلساتی که دستگاه خلافت برگزار می کرد، آن حضرت مانند دیگران شرکت می کردند؛ زیرا ایشان جزو شخصیت های برجسته جهان اسلام بودند و غیبت ایشان در برخی جلسات که دعوت می شدند، باعث بدگمانی دستگاه خلافت می شد. اینک به دو نمونه از این جلسات اشاره می شود:

1.در نزد یحیی بن خالد برمکی در مکه

یحیی بن خالد برمکی معلم هارون بود و با خلافت هارون، وزیر وی شد و مهر مخصوص خلیفه نیز در اختیار او قرار گرفت. روایتی در کتاب حج کافی ذکر شده است که از آن استفاده می شود، گاهی در سفر حج مسئولان حکومتی، از امام کاظم علیه السلام مانند دیگر بزرگان جهان اسلام دعوت می کردند و حضرت نیز در این

ص: 455


1- ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 312.

جلسات شرکت می نمودند. چنین جلسه ای در مکه به دعوت یحیی بن خالد برگزار شد. به گفته محمد بن فضیل، امام کاظم علیه السلام برخوردی با ابویوسف قاضی داشتند. او در زمان هارون قاضی القضات بوده است.(1)فضیل گوید: در دهلیز یحیی بن خالد برمکی در مکه بودیم و در آنجا ابو الحسن موسی و ابویوسف بودند. ابویوسف به سوی حضرت رفت و چهار زانو نشست و گفت: «ای ابو الحسن جانم فدایت! آیا محرم بر خود سایه قرار می دهد؟» فرمود: نه ! پرسید: «آیا به سایه دیوار و محمل می رود و داخل خانه و خیمه می شود؟» فرمود: آری ! ابویوسف به گونه ای استهزا آمیز خندید! ابو الحسن فرمود: «دین خدا با قياس نیست مانند قیاس تو و یارانت...» و نمونه ای ذکر کردند که خداوند در مورد طلاق دو شاهد عادل خواسته، اما در مورد ازدواج نیازی به آن نیست در حالی که بسیار مهم است.(2)

این پرسش ابویوسف و پاسخ حضرت در زمان مهدی بوده و پرسش دیگری نیز گزارش شده است.(3) اما ابن شهر آشوب همین روایت را از صدوق در فقیه نقل کرده و مربوط به زمان هارون دانسته است. هارون به ابویوسف دستور داد تا از موسی بن جعفر علیه السلام سؤال نماید.(4) این تأییدی بر نقل کافی است. در ارشاد مفيد (5) و احتجاج، ذکر شده که این پرسش ها را محمد بن حسن شیبانی در حضور هارون در مکه از موسی بن جعفر علیه السلام نموده است.(6)

ص: 456


1- زرکلی، الأعلام، ج8 ص 193
2- کافی، ج 4، ص 352.
3- صدوق، عیون اخبار الرضا علیه السلام ، ج 1، ص 78؛ طبرسی، احتجاج، ج 2، ص 394.
4- ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 313، البته روایت در فقیه نیست، ممکن است وی از عيون نقل کرده و در نسخه ایشان هارون بوده است.
5- مفید، الارشاد، ج 2، ص 225.
6- طبرسی، احتجاج، ج 2، ص 394؛ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج 12، ص 523؛ مجلسی، بحارالأنوار، ج 2، ص 290 و ج96، ص 176.

در روایتی نیز نقل شده ابویوسف و محمد بن حسن از شاگردان ابوحنیفه، در زندان به دیدن موسی بن جعفر علیه السلام رفتند. اما قبل از فرصت برای هر پرسشی مسئول زندان وقت را تمام شده دانست.(1)

2.دیدار با هارون در مدینه

مأمون عباسی گزارشی از سفر پدرش به مدینه داده است. او مدعی شده که پدرش هارون، بیشترین احترام و تجلیل را نسبت به موسی بن جعفر علیه السلام داشته اما کم ترین هدیه مالی را به وی داده است. مأمون گوید: «در حجی که با هارون بودم و به مدینه رفتیم، قریشیان را پنج هزار صله می داد تا این که موسی بن جعفر علیه السلام آمد. رشید حرکت کرد و از ایشان استقبال نمود و صورت و سرش را بوسید و او را در کنار خود در صدر مجلس قرار داد و هنگام خداحافظی هارون گفت: "ای عبدالله، ای محمد، ای ابراهیم (این ها فرزندان هارون بودند)، بروید مرکب عموی خود را بگیرید." گفتیم: این که بود؟ گفت: "این امام مردم و حجت خدا بر خلقش بود." گفتم: "ای امیر المؤمنین تمام این صفات برای شماست!" هارون گفت: "من امام جماعت در ظاهر هستم و ایشان امام حق است. اما هر کس در باره حکومت با من درگیر شود او را می کشم..."»(2)

در این گزارش چند نکته وجود دارد: مأمون می گوید که علت تشیع من این دیدار بوده که در اول روایت آمده است. با توجه به این که وی در این جلسه حضور داشته و مسائل را درک می کرده، حداقل باید چهار سال بیشتر داشته باشد. تولد مأمون را سال 170 دانسته اند(3)و حضرت باید در این سالها آزاد بوده باشد.

ص: 457


1- راوندی، الخرائج و الجرائح، ج 1، ص 322.
2- صدوق، عیون أخبار الرضا علیه السلام ، ج 1، ص 88؛ بحرانی، حلية الأبرار، ج 4، ص 277؛ مجلسی، بحار الانوار، ج 48، ص 129.
3- زرکلی، الاعلام، ج 4، ص 142.
آزار در مکه توسط موسی بن عیسی

حضرت در سفر حج بودند و در مسعى با استر خود حرکت می کردند. موسی بن عیسی از کارگزاران عباسی که در زمان منصور و مهدی حاکم حرمین بود(1) و بخشی از فرماندهی جنگ با شهدای فخ را به عهده داشت،(2) وقتی آن حضرت را دید، به ابن هياج گفت: «برو و این استر را از موسی بن جعفر علیه السلام بگیر.» ابن هياج رفت و لجام استر را گرفت و گفت: «این استر من است.» حضرت پیاده شدند و به غلامان خود فرمودند: «زین را بردارید و استر را به او بدهید!» او مدعی شد که زین هم مال من است. حضرت فرمود: «حجت و گواه دارم که این زین از آن محمد بن علی است و من استر را تازه خریده ام و تو میدانی و آن چه می گویی»؛(3) یعنی ممکن است فروشنده، مال دیگری را فروخته باشد اما زین از آن ماست.

این حکایت، نمونه ای از آزارهای خاندان بنی عباس نسبت به امام کاظم علیه السلام است اما زمان آن برای ما روشن نیست.

محدودیت برای امام و یارانش
اشاره

ارتباط با موسی بن جعفر علیه السلام در زمان هارون جرم محسوب می شد و هر کس در هر رده حکومتی که از چنین امتیازی برخوردار بود مورد مؤاخذ و پیگرد قرار می گرفت. نمونه های فراوانی وجود دارد که امام کاظم علیه السلام برای حفظ یارانش از آسیب، دستورهای خاصی به آنان می دادند و آنهایی که عمل می کردند نجات می یافتند اما افراد متخلف خود دچار مشکل شده، برای امام نیز مشکل درست می نمودند.

ص: 458


1- همان، ج 7، ص 326.
2- ابوالفرج، مقاتل الطالبیین، ص 380-381؛ ابن قتیبه، المعارف، ص 380.
3- کافی، ج 8 ص 86.
الف)علی بن یقطین

پدر علی بن یقطین پیرو بنی عباس و از دعات آنان بود. اما پسرش شیعه و طرفدار موسی بن جعفر علیه السلام به شمار می آمد. افرادی در دستگاه خلافت هارون علیه وی سخن چینی نمودند که با موسی بن جعفر علیه السلام ارتباط دارد و برای ایشان کمک می فرستد و حتی وضوی وی را نشانه ای از تشیع او معرفی کردند. امام به وی دستور دادند مانند گذشته وضو بگیرد و برخی هدایای وی را بازگرداند که وقتی هارون از آنها پرسید، آن جامه ها را نزد وی آورد و سعایت ها به جایی نرسید.(1)

در مورد دیگر، قبل از این که کاروان حامل هدایا و نامه های علی بن یقطین به مدينه برسد، امام فردی فرستاد و آنها را در بیرون از مدینه گرفته، نامه ای در پاسخ به پرسش های آنان داد و دستور امام را مبنی بر بازگشت به کوفه اعلام کرد و کاروان به سرپرستی اسماعیل بن سالم به کوفه بازگشت. (2)

ب)صالح بن واقد طبری

امام به صالح بن واقد می فرماید: «هارون تو را دستگیر و زندانی می کند و از من می پرسد. بگو او را نمی شناسم» و چنین اتفاق افتاد.(3)

ج)صفوان جمال

موسی بن جعفر علیه السلام از صفوان بن یحیی که شترانش را به هارون برای سفر حج کرایه می داد، خواستند این کار را نکند. او پاسخ داد: «برای خلاف کرایه

ص: 459


1- راوندی، الخرائج و الجرائح، ج 1، ص 334-335.
2- همان، ج 1، ص 327.
3- همان، ج 1، ص 326.

نمی دهم بلکه برای حج است و تازه خود نیز نمی روم.» حضرت فرمود: «آیا نمی خواهی که او زنده باز گردد تا کرایه تو را بدهد؟» گفت: آری. حضرت فرمود: همین مقدار، رضایت به بقای ستمگر است.» صفوان شتران خود را فروخت. هارون او را خواست و متوجه شد این کار وی به دستور امام کاظم علیه السلام بوده و فقط به جهت سابقه وی و حسن مصاحبتش از کشتن وی در گذشت.(1)

به گفته خليفه بن خیاط، هارون در سال 170، 173، 174، 175، 177، 179 و سالهای بعد به حج رفته است (2)و احتمالا صفوان در سالهای 173 به بعد که هارون پی در پی به حج می رفته، شتران خود را در اختیار او قرار می داده است.

زمینه ها و علل دستگیری امام
اشاره

برای دستگیری امام کاظم علیه السلام عللی آورده اند که ممکن است هر یک از آنها، زمینه ای بوده تا هارون برای حفظ قدرت خود تصمیم نهایی را درباره موسی بن جعفر علیه السلام بگیرد. از روایات شیعه استفاده می شود که یحیی بن خالد برمکی در طراحی توطئه و ایجاد مشکل برای امام و سپس شهادت ایشان نقش داشته است. به همین جهت علت نابودی وی و خاندانش را ستم یحیی به ایشان ذکر نموده اند. علل دستگیری امام کاظم علیه السلام عبارتند از :

الف)توطئه یحیی برمکی

در آغاز موضوع سعایت علی بن اسماعیل بیان شده که ناشی از توطئه یحیی برمکی است.(3)او پس از تعیین امین به عنوان ولی عهد هارون، دست به نقشه زد؛

ص: 460


1- کشی، رجال، ص 441؛ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج16، ص 259 و ج 17، ص 1182؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 72، ص 376.
2- ابن خلیفه، تاریخ، ص 295-298.
3- مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 308؛ عيون أخبار الرضا علیه السلام ، ج 1، ص 69

زیرا هارون، جعفر بن محمد بن اشعث را مسئول تربیت وی قرار داد که به امامت قائل بود و یحیی از این جهت ناراحت گردید و حسد وی نسبت به جعفر برانگیخته شد، چون می دانست زمانی که امین به حکومت برسد، جعفر وزیر وی خواهد بود و از قدرت خاندان برمک کاسته می شود. (1)

برابر نقل ابن خلدون، محمد امین در رمضان سال 173 در دامن جعفر تربیت می شده و بعد به فضل بن یحیی سپرده شده است. (2)هارون در سال 175 محمد امین را به عنوان ولی عهد خود تعیین کرد.(3) پس توطئه یحیی را باید بعد از این سال دانست. او زمینه را برای در اختیار گرفتن امین فراهم ساخت.

برابر نقل طبری، جعفر علیه السلام بن اشعث مسئول وزارت خاتم بود و هارون این مسئولیت را از وی گرفت و به یحیی بن خالد داد و او دارای دو وزارت شد؛(4) یعنی او جعفر را رقیب خود می دانست. در زمان وزارت یحیی، جعفر مسئول نگهبانان و محافظان هارون بود.(5) این ها باعث شد که یحیی به جعفر نزدیک شود و برای ضربه زدن به وی نقشه بریزد. ممکن است برخی از محدودیت هایی که برای افرادی مانند علی بن یقطین ایجاد شده با چنین فرضی برنامه ریزی شده باشد.

البته نویسنده عیون اخبار الرضا، موضوع تعیین ولایت عهدی امین، مأمون و مؤتمن را مربوط به سال 179 دانسته است که هارون به حج رفت و تمام فقها، علماء امرا و قاریان را به حج دعوت کرد تا این ولایت عهدی را تثبیت نماید. ولی این مطلب را در مقدمه بیان موضوع سعایت علی بن اسماعیل ذکر نموده است.(6)

ص: 461


1- همان؛ ابوالفرج، مقاتل الطالبیین، ص 414
2- ابن خلدون، تاریخ، ج3، ص 277.
3- ابن اثیر، الکامل، ج 6، ص 122.
4- تاریخ طبری، تحقيق محمد ابوالفضل، ج 6، ص 235.
5- تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 429.
6- عيون أخبار الرضا 7، ج 1، ص 69.

اما با توجه به دستگیری امام در این سال باید این حادثه را مربوط به سال 175 دانست که امین در پنج سالگی، به عنوان جانشین هارون انتخاب شده است و این سه نفر به ترتیب در سال 185 (1)و به نقلی در سال 186 منصوب شده اند (2)و در همین زمان هم هارون، پول زیادی در مدینه خرج کرده است.

ب)سعایت علی بن اسماعیل

برابر گزارش عیون اخبار الرضا، وقتی یحیی دست به توطئه زد، پرسید: «در میان اقوام موسی بن جعفر علیه السلام چه کسی فقیر است؟» على بن اسماعیل را معرفی کردند. ابتدا برای وی کمک فرستاد و بعد از وی خواست به بغداد بیاید. (3) از روایات استفاده می شود زمانی که وی تصمیم گرفت به بغداد برود در سفر حج و مکه بود و امام کاظم علیه السلام هم در مکه بودند. او رفت از حضرت اجازه بگیرد. امام دستور دادند به او کمک مالی نمایند؛ چون مدعی بود که قرض دارد. حضرت قرض او را دادند و از شر اکتش در خون خود بر حذر داشتند.(4) علی بن اسماعیل به بغداد رفت و در دیدار با هارون گفت: «آیا می شود در یک جامعه دو خلیفه باشد تا این که دیدم بر پسر عمویم به عنوان خلیفه سلام می کنند.»(5) هارون تعجب کرد و به او کمک نمود و زمینه را برای دستگیری آن حضرت فراهم ساخت. علی بن اسماعیل پاداش زیادی دریافت کرد. اما قبل از استفاده از آن مریض شد و از دنیا رفت.(6)

ص: 462


1- دینوری، اخبارالطوال، مترجم، ص 431.
2- ذهبی، تاریخ الاسلام، ج 12، ص 20.
3- عيون أخبار الرضا علیه السلام ، ج 1، ص 69.
4- کافی، ج 1، ص 486.
5- «قالَ مَا ظَنَنْتُ أَنَّ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَتَيْنِ حَتَّى رَأَيْتُ عَمٍّ موسی بْنِ جَعْفَرٍ يُسَلِّمُ عَلَيْهِ بِالْخِلَافَةِ »، ( کافی، ج 1، ص 486، عیون، ج 1، ص 73).
6- همان

در نقلی به هارون گفت: «برای موسی بن جعفر علیه السلام اموالی از شرق و غرب می فرستند و او با اموالی که به دست آورده، مزرعه ای به نام یسیریه به سی هزار دینار خریده است.»(1)

در برخی گزارش ها به جای علی، محمد بن اسماعیل ذکر شده است و او مدعی می شود: «من در زمین دو خلیفه ندیدم تا این که مشاهده کردم بر موسی بن جعفر علیه السلام به عنوان خلیفه سلام می نمایند.»(2)

ج)بیان حدود فدک برای هارون

بر اساس گزارش های تاریخی، هارون روزی به موسی بن جعفر علیه السلام پیشنهاد کرد حدود فدک را مشخص فرمایند تا آن را در اختیار حضرت قرار دهد و بر این کار اصرار می کرد. حضرت فرمود: «اگر حدود آن را ذکر کنم آن را به من نمی دهی!» هارون گفت: «به حق جدت آن را می دهم.» امام فرمود: «حد اول آن عدن است.» رنگ هارون تغییر کرد. «حد دوم آن سمرقند و حد سوم آن آفریقا و حد چهارم آن کنار دریای خزر و ارمنستان است.» هارون گفت: «برای ما چیزی باقی نماند و از این جا برو!» حضرت فرمود: «به تو خبر دادم که اگر حدود آن را ذکر نمایم فدک را باز نمی گردانی!» در این زمان بود که هارون تصمیم بر قتل حضرت گرفت. (3)

د)مناظرات هشام بن حکم

در منابع، مناظرات هشام بن حکم را یکی از علل بدبین شدن هارون به موسی بن جعفر علیه السلام و حتی دستگیری ایشان دانسته اند، با این که آن حضرت او را

ص: 463


1- اربلی، کشف الغمه، ج 2، ص 231.
2- عيون أخبار الرضا علیه السلام ، ج 1، ص 73؛ کافی، ج 1، ص 485
3- ابن شهر آشوب، مناقب، ج 4، ص 320، بحار الأنوار، ج 48، ص 144؛ ابن حمدون، التذكرة الحمدونیه، ج9،ص 289؛ زمخشری، ربيع الأبرار، ج 1، ص 259؛ سبط بن جوزی، تذکرة الخواص، ص 350، «فقال موسی: قد أعلمتك أنی إن حددتها لم تردها فعند ذلک عزم على قتله و استکفی امره».

از مناظره نهی کرده بودند.(1) از خبری استفاده می شود که توجيه طرفداران هشام این بود که نهی حضرت در زمان مهدی عباسی بوده است و مدعی هستند این مناظرات، در زمان هارون و مدتی بعد از دستگیری حضرت صورت گرفته است. (2)نجاشی ورود هشام را به بغداد یا درگذشت وی را با تردید در سال 199 دانسته است.(3) به هر حال هشام در بغداد مناظرات متعددی داشت که با برنامه ریزی یحیی بن خالد برمکی اجرا می شد و گاهی هارون در پشت پرده به آن گوش می داد. يونس بن عبد الرحمان به یکی از مناظرات وی و توطئه ای که یحیی در بد نام کردن هشام داشته است. هشام در مناظره ای از فضایل حضرت على علیه السلام سخن گفت و در پایان آن، شخصی به نام سلیمان بن جریر از هشام پرسید: «آیا على بر حق است؟ گفت: آری! پرسید: «آیا طاعت علی بن ابی طالب علیه السلام واجب بود؟» هشام گفت: بلی! پرسید: «اگر کسی که بعد از او دارای منصب امامت است به خروج با شمشیر دستور دهد اطاعت می کنی؟» هشام گفت: «مرا دستور نمی دهد.» او پرسش را تکرار کرد تا این که گفت: «اگر مرا فرمان به قیام دهد اطاعت می کنم.» هارون وقتی این پاسخ را شنید رنگش تغییر کرد و ناراحت شد و گفت: «به روشنی بیان کرد!» مردم حرکت کردند و هشام از فرصت استفاده نمود و به مداین رفت. هارون به یحیی گفت: «بر این و یارانش دسترسی پیدا کن.» یحیی می خواست وی را فراری دهد و تا زمان هارون مخفی باشد تا بمیرد. آن گاه هشام از مداین به کوفه رفت و در آن جا وفات یافت. گفته اند هارون به سبب این مناظره و عوامل دیگر، موسی بن جعفر علیه السلام را زندانی کرد.(4)

ص: 464


1- کشی، رجال (اختيار معرفة الرجال)، ص 265، ح 479.
2- همان، 267، ح 480
3- نجاشی، رجال، ص 433، البته با سقوط برامکه در سال 187 باید این تاریخ را زمان درگذشت وی دانست، نک: اسعدی، هشام بن حکم، ص 31
4- کشی، رجال ( اختیار معرفة الرجال)، ص262؛ مجلسی، بحارالأنوار، ج 48، ص 192؛ اسعدی، همان، ص 278.
دو بار دستگیری در زمان هارون
اشاره

بر پایه برخی گزارش ها، حضرت دوبار در زمان هارون به اجبار به بغداد رفته اند. علی بن جعفر در ذیل روایتی از موسی بن جعفر علیه السلام می گوید: «این خبر را سه روز قبل از این که هارون الرشید برای بار دوم او را برده بیان نموده است. »(1) ظاهر آن این است که هارون، یک بار دیگر آن حضرت را به اجبار به بغداد برده و ممکن است همان باری باشد که از خود حضرت موضوع آن نقل شده است: هنگامی که هارون دستور داد مرا ببرند، بر او وارد شدم و سلام کردم. وی پاسخ سلام مرا نداد و او را غضبناک دیدم. طوماری را نزد من انداخت و گفت: بخوان. در آن سخنی بود که خدا می داند من از آن دور هستم. در آن نوشته بود توسط غلات شیعه برای موسی بن جعفر علیه السلام خراج می رسد، کسانی که به امامت وی قائل هستند.» حضرت فرمود: «سوگند به کسی که محمد را به رسالت فرستاد هیچ کس برای من درهم و دیناری به عنوان خراج نمی فرستد ولی ما خاندان ابوطالب هدیه را می پذیریم چون پیامبر صلی الله علیه و آله فرموده "اگر به پاچه گوسفندی دعوت شوم پاسخ میدهم ".» هارون پرسید: «چرا خود را فرزندان رسول خدا صلی الله علیه و آله می دانید در حالی که از نسل علی هستید؟» حضرت پاسخ می دهد: «خداوند عیسای پیامبر صلی الله علیه و آله را از ذریه پیامبران دانسته (2)در حالی که پدر نداشته است و در جریان مباهله، قرآن می گوید: "بگو بخوانید فرزندانتان و فرزندانمان را و زنانتان و زنانمان را و نفس هایتان و نفس هایمان را سپس مباهله کنیم.."(3) در حالی که

ص: 465


1- «وَ كَانَ هَذَا قَبْلَ أَنْ يَحْمِلَهُ هارو الرَّشِيدِ فی الْمَرَّةِ الثَّانِيَةِ بِثَلَاثَةِ أَيَّامٍ»، على بن جعفر، مسائل على بن جعفر، ص 345، ح 856؛ طوسی، الغیبه، ص 42.
2- «وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ ۚ كُلًّا هَدَيْنَا ۚ وَنُوحًا هَدَيْنَا مِنْ قَبْلُ ۖ وَمِنْ ذُرِّيَّتِهِ دَاوُودَ وَسُلَيْمَانَ وَأَيُّوبَ وَيُوسُفَ وَمُوسَىٰ وَهَارُونَ ۚ وَكَذَٰلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ وَزَكَرِيَّا وَيَحْيَىٰ وَعِيسَىٰ» (انعام، آیه 84- 85).
3- «فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ» (آل عمران آیه 61).

جز پیامبر صلی الله علیه و آله ، حضرت علی علیه السلام، حضرت فاطمه علیها السلام، امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام در مباهله شرکت نداشتند. در آیه مباهله امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام به عنوان فرزندان پیامبر صلی الله علیه و آله معرفی شده اند.»(1)

دستگیری امام کاظم علیه السلام در مدینه و اعزام به بصره

هارون برای دستگیری موسی بن جعفر علیه السلام برنامه ریزی کرد. او برای انجام دادن عمره در ماه رمضان به مکه رفت و سپس به مدینه آمد. این که دستگیری حضرت را فقط برخاسته از اظهارنظر ایشان در کنار قبر پیامبر صلی الله علیه و آله بدانیم، س خنی نسنجیده است. دستگیری شخصیت با نفوذی مانند موسی بن جعفر علیه السلام بدون تصمیم قبلی کاری بسیار دشوار است. از این روی به نظر می رسد هارون این سفر را با برنامه ریزی قبلی طراحی کرده و در زمان تعیین شده نظر خود را اعمال نمود.

ابن جوزی از مداینی چنین نقل می کند:

هارون به مدینه آمد و در کنار قبر پیامبر صلی الله علیه و آله با موسی بن جعفر علیه السلام بودند. هارون گفت: «سلام بر تو ای پسر عمو!» و این جملات را از باب افتخار بر اطرافیان خود گفت که من با پیامبر صلی الله علیه و آله خویشاوندی دارم. موسی بن جعفر علیه السلام نزدیک قبر آمد و عرض کرد: «السلام علیک یا ابه؛ درود بر تو ای پدر.» رنگ هارون تغییر کرد و گفت: «به خدا سوگند ای ابوالحسن این افتخار و شرف حقیقی است.

و سپس می افزاید:

وی حضرت را به زندان بغداد برد و آن حضرت در زندان بود تا این که در گذشت. (2)

ص: 466


1- مجلسی، بحارالأنوار، ج 48، ص 121.
2- سبط بن جوزی، تذکرة الخواص، ص 350.

کلینی حضور هارون در کنار قبر پیامبر صلی الله علیه و آله را با جزئیات بیشتری نقل کرده است. از جمله عیسی بن جعفر و جعفر بن يحيی در کنار مرقد پیامبر صلی الله علیه و آله بودند و سخن امام هم مفصل تر است.(1) حضور عیسی بن جعفر حاکم بصره، نشانه آن است که دستگیری و زندانی نمودن حضرت در بصره از قبل برنامه ریزی شده بود.

زندان های امام کاظم علیه السلام
اشاره

بر پایه گزارش های تاریخی، موسی بن جعفر علیه السلام در زمان هارون چهار زندان را سپری کردند. از برخی گزارش ها، استفاده می شود که ایشان بازداشت های جداگانه ای هم داشته اند. آخرین آنها زندان سندی بن شاهک بود که به شهادت حضرت انجامید. دوران این چهار زندان در مجموع حدود چهار سال بوده است. مدتی بعد در یکی از این زندان ها در بغداد تحت نظر بودند و روزهای پنج شنبه با هارون دیدار داشتند.

چون رشید به مدینه آمد، امام کاظم علیه السلام همراه با گروهی از بزرگان مدینه به استقبال وی آمدند و همگی از استقبال رشید بازگشتند. پس رشید شبانه برخاست و به سوی مرقد رسول خدا صلی الله علیه و آله رهسپار شد و عرض کرد: «ای رسول خدا! من از کاری که قصد آن کرده ام از تو پوزش می طلبم. می خواهم موسی بن جعفر علیه السلام را به زندان افکنم. او خواهان پراکندگی میان امت تو و ریختن خون ایشان است!» سپس دستور دستگیری امام را صادر کرد.(2) یحیی بن خالد نیز در آنجا حضور داشت و سخنان هارون به نقل از وی گزارش شده است و فضل بن ربیع به دستور هارون، امام را در مسجد النبی هنگام نماز، دستگیر کرد.(3) حضرت پس از

ص: 467


1- کلینی، کافی، ج 4، ص 553؛ ابن قولویه، کامل الزیارات، ص 18, مفید، ارشاد، ج 2، ص 234؛ طوسی، تهذیب الاحکام، ج 6، ص 6.
2- امین محسن، سیره معصومان، ج 6 ص 137.
3- صدوق، عیون أخبار الرضا ، ج،1 ص 73.

دستگیری، خطاب به پیامبر صلی الله علیه و آله عرض کرد: أَشْكُو إِلَيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا أَلْقى؛ «از آنچه برای من اتفاق افتاد به توای رسول خدا شکایت می کنم.»

مردم از هر سوی گریه کنان و صیحه زنان آمدند. برای حضرت دو کجاوه قرار دادند: یکی به بصره رفت و دیگری به کوفه. حضرت را حسان سروی به بصره برد و تحویل عیسی بن جعفر حاکم بصره داد. (1)

ابن شهر آشوب به چهار زندان حضرت تصریح کرده، می نویسد: عیسی بن جعفر متولی زندان حضرت بود؛ بعد فضل بن ربيع، سپس فضل بن یحیی برمکی، آن گاه سندی بن شاهک که او را با خرما مسموم کرد. (2)

در ادامه به زندان های آن حضرت اشاره می گردد:

1.زندان بصره
اشاره

به گفته کلینی، هارون در شوال سال 179 در بازگشت از عمره رمضان به مدینه آمد و در بیستم آن ماه، موسی بن جعفر علیه السلام را از مدینه به بصره فرستاد و نزد عیسی بن جعفر زندانی کرد. سپس به بغداد برد و نزد سندی بن شاهک زندانی کرد و حضرت در زندان وی از دنیا رفت. (3)

طبق این نقل، دستگیری حضرت در شوال 179 بوده است. صدوق نیز دستگیری حضرت را در سال 179 می داند. (4)کلینی شهادت حضرت را در ششم رجب 183 در بغداد(5) و شیخ طوسی در 24 رجب 183 دانسته است.(6) برابر این گزارش که مشایخ سه گانه شیعه نقل کرده اند، ایشان حدود سه سال و نه ماه و

ص: 468


1- همان، ج 1، ص 85
2- مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 324 و چاپ دار الاضواء، ج 4، ص 350
3- کافی، ج 1، ص 476
4- عيون أخبار الرضا علیه السلام ، ج 1، ص 104.
5- کافی، ج 1، ص 486. از ابو بصير.
6- طوسی، تهذیب الاحکام، تحقیق غفاری، ج6، ص 92.

چند روز زندانی و تحت نظر پی در پی بودند.

آن حضرت یک سال در زندان بصره به سر بردند. اتاقی که حضرت در آن زندانی بودند فقط برای دو مورد باز می شد: برای وضو و برای غذا. هارون از عیسی بن جعفر خواست تا آن حضرت را از بین ببرد ولی وی نپذیرفت و پس از یک سال که در زندان بود گفت: «اگر او را از من نگیری آزادش می نمایم.»(1)

در پایان روایتی که شرح دستگیری امام را ذکر کرده چنین آمده است: «پنهانی حضرت را از بصره به بغداد بردند؛ سپس وی را زندانی کردند و آن گاه آزاد نمودند. سپس بعد از مدتی به سندی بن شاهک سپرده شد و او حضرت را زندانی کرد و بر ایشان سخت گرفت تا با سم در خرما که هارون فرستاد به شهادت رسید.»(2)

مکتوبات امام کاظم علیه السلام از زندان بصره

به نظر می رسد پس از مدتی، سخت گیری در زندان بصره تا حدودی کاسته شد؛ چون عیسی بن جعفر وی را مردی بی آزار و عابد یافت. به همین جهت، امام كاظم علیه السلام توانستند از زندان بصره برای شیعیان نامه ارسال نمایند. حسین بن مختار در خبری با یاد زندان و بدون ذکر نام بصره (3)و در خبری با یاد زندان بصره، گزارش می دهد که الواحی از ابوالحسن خارج شد و به ما رسید که در آن آمده بود: «عهد من به بزرگ ترین فرزندانم می رسد.»(4)

علی بن یقطین گوید: «ابو الحسن به من از زندان نوشتند که فلانی فرزند من، بزرگ پسرانم است و کنیه خود را به او دادم.(5) البته گزارش دیگری از بصره

ص: 469


1- بحار الأنوار، ج 48، ص 233.
2- عيون أخبار الرضا علیه السلام ، ج 1، ص 88.
3- کافی، ج1، ص313.
4- «خَرَجَ إِلَيْنَا مِنْ أبی الْحَسَنِ علیه السَّلَامُ بِالْبَصْرَةِ أَلْوَاحُ مَكْتُوبُ فِيهَا بِالْعَرْضِ عهدی إِلَى أَكْبَرِ ولدی يُعْطَى»، همان.
5- كَتَبَ إِلَى مِنَ الْحَبْسِ أَنَّ فُلَاناً ابنی سَيِّدُ وَلَدِى وَ قَدْ نَحَلْتُهُ کنیتی(کافی، ج1، ص313).

وجود دارد اما ذکر نشده که از زندان بوده یا نه و آن دعا برای حماد بن عیسی است که به دعای موسی بن جعفر علیه السلام در بصره، خداوند پنجاه مرتبه توفيق سفر حج نصیب وی کرد.(1)

2.زندان فضل بن ربيع
اشاره

حضرت پس از بصره، در بغداد در زندان فضل بن ربیع زندانی گردیدند.

درباره زمان زندان حضرت نزد ربیع، چندین گزارش داریم که یکی از آن گزارش ها به احتمال باعث شهرت خبر چهارده سال زندان حضرت شده است.

الف)عبادت در زندان

احمدبن عبدالله غروی از پدرش نقل می نماید که بر فضل بن ربیع وارد شدم. وی در پشت بام نشسته بود. گفت: «نزدیک بیا». پس نزدیک آمدم تا در کنار وی قرار گرفتم. گفت: «به آن خانه بنگر چه می بینی؟» گفتم: «جامه ای روی زمین قرار دارد.» گفت: «خوب نگاه کن!» پس دقت کردم، دیدم مردی در حال سجده است. گفت: «او را می شناسی؟» گفتم: «نه!» گفت: «او مولای توست.» گفتم: «مولای من کیست؟» گفت: «خودت را به تجاهل مزن! او مولای تو ابو الحسن موسی بن جعفر علیه السلام است. من شب و روز او را می نگرم و همیشه وی را در این حالت می یابم نماز صبح را به جای می آورد و یک ساعت تعقیب می خواند تا طلوع خورشید. سپس به سجده می رود تا ظهر. پس نماز را آغاز می نماید بدون نیاز به تجدید وضو که نشان می دهد در سجده اش نمی خوابد و غافل نیست و همین گونه ادامه می دهد.» فضل ادامه داد: «بیش از یک بار به من دستور داده اند او را بکشم و من در پاسخ گفته ام او را نمی کشم گر چه مرا بکشید.»(2)

ص: 470


1- بحار الأنوار، ج 48، ص 47.
2- عيون أخبار الرضا، ج 1، ص 106.

مشابه این گزارش درباره دیدار هارون آمده که ذکر خواهد شد.

ب)دعای حضرت برای نجات از زندان

زمانی که حضرت در زندان فضل بودند و خبر یافتند که هارون درصدد قتل ایشان بر آمده، پس از عبادت نیمه شب این دعا را قرائت فرمودند: « یا سیدی نجنی مِنْ حَبْسِ هَارُونَ وَ خلصنی مِنْ يَدِهِ يَا مُخَلِّصَ الشَّجَرِ مِنْ بَيْنِ رَمْلٍ وَ طین وَ مَاءٍ ...»(1) وقتی حضرت این دعا را خواندند، هارون در خواب مرد سیاهی را دید که شمشیر به دست در مقابل وی قرار دارد و می گوید: «ای هارون، موسی بن جعفر علیه السلام را رها کن در غیر این صورت گردنت را با همین شمشیر می زنم!» هارون حاجب خود را که فضل بود خواست و دستور داد به زندان برود و موسی بن جعفر علیه السلام را آزاد نماید. او شبانه حضرت را نزد هارون برد و بر او سلام کرد. هارون پاسخ داد و گفت: «آیا در نیمه شب دعا کردی؟» فرمود: «آری!» از دعا پرسید. حضرت توضیح دادند. هارون گفت: «دعایت مستجاب شده است » و به حاجب دستور داد که ایشان را آزاد نماید و حضرت را گرامی دارد و سه خلعت دهد و در خدمت ایشان باشد. پس از این، موسی بن جعفر علیه السلام گرامی و نزد هارون مورد احترام بود و هر پنج شنبه به دیدار هارون می رفت تا این که برای بار دوم ایشان را دستگیر کردند و حضرت را آزاد نکرد تا این که تسلیم سندی نمود و ایشان را با سم به شهادت رساندند.(2)

از این خبر، استفاده می شود که امام کاظم علیه السلام پس از زندان فضل بن ربيع، مدتی در بغداد آزاد ولی تحت نظر بودند. شاید موضوع بشر حافی در چنین زمانی رخ داده باشد.

ص: 471


1- صدوق، امالی، ص 377؛ عيون أخبار الرضا علیه السلام ، ج1، ص93؛ طوسی، امالی، ص 422.
2- همان
3.زندان فضل بن يحيی

هارون پس از مدتی حضرت را به فضل بن یحیی برمکی سپرد. او نیز وقتی رفتار و منش امام را دید، با ایشان خوش رفتاری کرد و برای ایشان غذا می برد و حاضر نشد امام را به شهادت رساند.(1) هارون از این موضوع ناراحت بود.(2) روزی هارون که در رقه بود، به مسرور خادم پیام داد: «برو و اگر دیدی موسی بن جعفر علیه السلام در رفاه است، او را از فضل بن یحیی گرفته، به زندان سندی بن شاهک منتقل نما.» یحیی برمکی که از این خبر آگاه شد، تلاش کرد از ناراحتی هارون بکاهد و با یک برنامه ریزی، زمینه شهادت امام را فراهم ساخت.(3)

4.زندان سندی بن شاهک
آخرین زندان امام کاظم علیه السلام ، زندان سندی بن شاهک بود که در آن زندان حضرت را به شهادت رساندند.
اقوال درباره مدت زندان امام
اشاره

درباره مدت زندان امام کاظم علیه السلام اقوال گوناگونی وجود دارد که به دیدگاه های مهم آن اشاره می گردد

نخست. چهارده سال
اشاره

دلیل محکمی برای مدت چهارده سال زندانی حضرت وجود ندارد ممکن است علت شهرت چهارده سال، برخاسته از خبری باشد که درباره زندان

ص: 472


1- صدوق، امالی، ص 147.
2- مفيد، ارشاد، ج 2، ص 240.
3- همان، ص 241-242؛ طوسی، الغیبه، ص 30؛ طبرسی، تاج المواليد (مجموعه نفیسه جدید)، ص 311.

فضل بن ربيع نقل شده است. این خبر به اضافه زندان های دیگر حضرت، مجموع چهارده سال را تشکیل داده است.

ادله چهارده سال

در خبری که در عیون اخبار الرضا آمده و دیگران نیز از این منبع آن را نقل کرده اند، از قول ثوبانی آمده: «ابو الحسن موسی بن جعفر علیه السلام بیش از ده سال هر روز بعد از در آمدن خورشید تا ظهر سجده می کرد(1) گاهی هارون بالای بامی می رفت که بر زندان ابوالحسن مشرف بود پس می دید که ایشان در حال سجده است. از ربیع می پرسید: «این جامه چیست که هر روز آن را در این جا می بینم؟» ربیع می گفت: «ای امیر المؤمنین این جامه نیست این موسی بن جعفر علیه السلام است.»(2)

این روایت در بحارالانوار آمده است. مترجم زندگانی موسی بن جعفر علیه السلام در بحار وقتی به ترجمه این خبر می رسد، چنین می نویسد: «عيون اخبار الرضا - ثوبانی گفت: موسی بن جعفر علیه السلام چهارده - پانزده سال هر روز از سفیدی آفتاب تا هنگام ظهر به سجده می رفتند.»(3) در این جا مترجم «بِضعَ عَشرَةَ سَنَةً؛ ده سال و اندی را» به چهارده - پانزده سال ترجمه کرده است. یعنی امام کاظم علیه السلام از روز اول خلافت هارون در زندان وی بوده است.

نقد و بررسی

هارون در سالهای اول خلافت خود با حضرت کاری نداشته بلکه ایشان

ص: 473


1- «كَانَتْ لأبی الْحَسَنِ موسی بْنِ جَعْفَرٍ علیه السَّلَامُ بِضْعَ عَشْرَةَ سَنَةً كُلَّ يَوْمٍ سَجْدَةُ بَعْدَ انْقِضَاضَ الشَّمْسِ إِلَى وَقْتِ الزَّوَالِ».
2- صدوق، عیون أخبار الرضا علیه السلام ، ج 1، ص 95؛ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 318؛ بحار الأنوار، ج 48، ص 220 و ص 107.
3- زندگانی حضرت امام موسی کاظم علیه السلام (ترجمه جلد 48 بحارالأنوار)، ص 199.

مورد احترام و توجه هارون بودند. مواردی که این موضوع را ثابت می کنند، عبارتند از:

1. نقل مأمون از دیدار موسی بن جعفر علیه السلام در مدینه، نشان می دهد که تا آن زمان، حضرت در زندان نبوده اند. تاریخ آن را باید به سال 175 به بعد دانست که سال ولایت عهدی امین بوده است. (1)

2. این که در این حدیث، ذکر شده که حضرت بیش از ده سال هر روز در حال سجده بودند، پذیرفتنی نیست، زیرا ایشان پس از زندان بصره، در زندان فضل بن ربیع به سر برده اند و به نظر می رسد عبارت درست به جای «بِضعَ عَشرَةً سَنَةً، بضع عشر شهرا» باشد؛ یعنی ده ماه و اندی در زندان ربيع بوده و سجده می کرده اند. این با واقعیت های تاریخی بیش تر سازگار است. بنابراین دلیلی بر چهارده سال نداریم.

3. از روایات متعددی استفاده می شود که در سال 174 موسی بن جعفر علیه السلام در سفر حج بوده و خبر مرگ چهار تن از یاران خود را در مکه داده اند. یکی از آنها را حارث بن مغیره و افراد دیگر نیز نقل کرده اند.(2) و چون در مکه و با بوده، این جمع مرده اند و هارون که به حج آمده بود، از ترس داخل مکه نشد تا هنگام وقوف و بعد از وقوف در مشاعر، برای انجام دادن اعمال به مکه رفت و در آن شهر توقف نکرد و آنجا را ترک نمود.(3) بنابراین حضور وی در مدینه باید در سال 175 یا 177 باشد. شاید به همین علت، ابن مسکویه گفته که در سال 174 حادثه قابل ذکری رخ نداده است.(4)

4. این ادعا مشکلات دیگری هم دارد. مثلا در تقویم ها، روز تولد حضرت

ص: 474


1- ابن کثیر، البداية و النهایه، ج 10، ص 177؛ ابن مسکویه، تجارب الأمم، ج 3، ص506.
2- بحارلانوار، ج 48، ص 54-55.
3- ابن کثیر، البداية و النهایه، ج 10، ص 176.
4- تجارب الأمم، ج3، ص506.

معصومه علیها السلام اول ذی القعده سال 173، روز دختر نام گذاری شده است. در نتیجه اگر آن حضرت چهارده سال در زمان هارون زندانی بوده، چگونه می تواند صاحب فرزندی در این زمان باشد و تاریخ تولد حضرت معصومه علیها السلام را درست دانست؟ حتی برخی داشتن فرزندان متعدد برای موسی بن جعفر علیه السلام را با این دوران طولانی زندان، بعید می دانند به ویژه که اولین فرزند حضرت امام رضا علیه السلام در سال 148 متولد شده است.

بنابراین، با توجه به این که حضرت در زمان خلفای دیگر، مدت زیادی در زندان نبوده و مدت چهارده سال زندان در زمان هارون با حقایق تاریخی سازگار نیست، این قول نادرست است.

دوم. ده سال
اشاره

شیخ طبرسی به ده سال زندان قائل است. وی می نویسد:

او مدتی طولانی در زمان امامتش زندانی بود؛ از جانب رشید ده سال و یک ماه و چند روزی زندان بود.(1)

از این نقل استفاده می شود که تمام مدت زندان حضرت در زمان هارون بوده است. مرحوم طبرسی دلیل و منبع خبر خود را ذکر نکرده و در اعلام الوری مدت زندان حضرت را نیاورده است.(2) شاهدی بر این مدعا نیست مگر همان روایتی که نقل شد.

این قول از گزارش تذکره الخواص نیز به دست می آید، زیرا نویسنده دستگیری حضرت را در سال 177 و شهادت ایشان را در رجب سال 188 می داند(3) که حدود یازده سال می شود.

ص: 475


1- تاج المواليد، ص 96 (مجموعه نفیسیه، چاپ قدیم)، ص 122.
2- طبرسی، اعلام الوری، ج 2، ص 5.
3- سبط بن جوزی، تذکرة الخواص، ص 350
نقد و بررسی

همان گونه که ذکر شد، حضرت تا سال 174 در سفر حج بوده اند و هارون سالهای بعد به مدینه آمده است و با توجه به شهادت حضرت در سال 183 ده سال کامل نمی شود. افزون بر این که قیام یحیی بن عبدالله در سال 175 بوده و نامه وی به امام کاظم علیه السلام را باید در سال بعد دانست.

نامه یحیی بن عبدالله به موسی بن جعفر علیه السلام

از جمله دلایلی که این قول را مردود می نماید، نامه یحیی بن عبدالله بن حسن به امام کاظم علیه السلام است. یحیی جزو افرادی بود که با حسین بن على شهيد فخ قیام کرد و از مرگ نجات یافت.(1) او به منطقه دیلم رفت و در سال(2) 175 و به قولی در سال 176 قیام کرد (3)و پس از یک سال مقاومت، تسلیم و بعد آزاد شد و در نهایت در زندان سندی بن شاهک از دنیا رفت. (4)

برای روشن شدن زمان و موقعیت مبادله نامه، لازم است گزارش ذهبی را نقل کنیم. وی در تاریخ اسلام می نویسد:

در سال 175 یحیی بن عبد الله بن حسن علوی به بالاد دیلم رفت و به تحرک پرداخت و قدرت و شوکت وی قوی شد و خواهان خلافت بود و شیعیان به سرعت از شهرها به سوی او شتافتند. هارون الرشید از این غمگین شد و از شراب خواری و لهو بازماند و فضل بن يحيی برمکی را همراه با پنجاه هزار نفر از خراسانی ها و دیگران، اعزام کرد و طلای زیادی بین آنان تقسیم نمود.(5)

ص: 476


1- زرکلی، الأعلام، ج 8 ص 154.
2- بلاذری، جمل من أنساب الأشراف، ج3، ص 353.
3- ابن کثیر، البداية و النهایه، ج 10، ص 189.
4- جمل من أنساب الأشراف، ج3، ص353
5- ذهبی، تاريخ الإسلام، ج 11، ص 12؛ تاریخ ابن خلدون، ج 3، ص 274.

یحیی ترسید حاکم طبرستان به وی خیانت کند.(1) از این روی خواستار صلح شد و هارون برای یحیی امان نامه فرستاد و بزرگان بر آن گواهی دادند و همراه با هدایا و مال زیاد - گفته شده چهارصد هزار دینار - برای وی فرستاد. یحیی خوشحال شد و بر هارون وارد گردید و او نیز یحیی را گرامی داشت. گفته شده او بارها دستگیر و آزاد شد.(2)

یحیی نامه ای به موسی بن جعفر علیه السلام نوشت و در آن حضرت را سرزنش کرد که «تو و پدرت افراد را از کمک به ما باز داشته ای و حال آن که به رضا از آل محمد دعوت نموده ام.»(3)

پاسخ حضرت نشان می دهد که ناراحتی وی از آن جهت بوده که امام شیعیان خود را از همراهی با یحیی بازداشته اند متن سخن حضرت چنین است:

گفتی که من مردم را از یاری تو بازداشتم به جهت علاقه ام درباره آن چه به دست آوردی و مرا باز نداشت از ورود به آن چه تو در آن هستی - اگر به آن علاقه داشتم - ضعف شناخت سنت و نه هم به جهت اندکی بصیرت به حجت. بلکه خداوند تبارک و تعالی مردم را درهم، گوناگون و با غرایز متفاوت آفريد.(4)

سپس دو پرسش مطرح می نمایند و می افزایند:

من تو را از مخالفت با خلیفه باز می دارم و تو را به نیکی به او و طاعتش و این که برای خودت امان بخواهی قبل از این که به تو دست یابند دعوت مینمایم....

ص: 477


1- الأعلام، ج 8، ص 154.
2- ذهبی، تاریخ الإسلام، ج 11، ص 12؛ تاریخ ابن خلدون، ج 3، ص 274.
3- کافی، ج 1، ص 366.
4- «وَ ذَكَرْتَ أَنِّى ثَبَّطْتُ النَّاسَ عَنْكَ لرغبتی فِيمَا فی يَدَيْكَ وَ مَا مَنَعَنِى مِنْ مدخلک الذی أَنْتَ فِيهِ لَوْ کنت رَاغِباً ضَعْفُ عَنْ سُنَّةٍ وَ لَا قُلْهُ بَصِيرَةٍ بِحُجَّةٍ وَ لَكِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى خَلَقَ النَّاسَ أَمْشَاجاً وَ غَرَائِبَ وَ غَرَائِزَ »(کافی، ج 1، ص 367).

از نامه یحیی و پاسخ صریح حضرت، استفاده می شود که وی وقتی این نامه را نوشت که قدرت و طرفدار پیدا کرده و بر توان خود می بالیده و امام کاظم علیه السلام هم در همین مقطع به او توصیه می فرمایند خودش را تسلیم نماید و باعث درگیری و خونریزی نشود. در نتیجه، مبادله این نامه را باید سال 176 دانست و در این سال هنوز حضرت دستگیر نشده بودند.

در پایان این حدیث آمده است که این نامه ها به دست هارون رسید. وقتی خواند گفت: «مردم مرا بر ضد موسی بن جعفر علیه السلام تشویق می نمایند و حال آن که وی از آنچه به آن متهم شده به دور است.»(1)یعنی هارون تا مدتی نسبت به موسی بن جعفر علیه السلام بدگمان نبود و برای حضرت مشکل ایجاد نکرد.

سوم. شش سال

این قول را می توان از گزارش تذکره الخواص به دست آورد. با این توضیح که نویسنده دستگیری حضرت را در سال 177 می داند و قولی را نقل می کند که ایشان در سال 183 به شهادت رسیده اند.(2) در نتیجه مدت زندان حضرت شش سال می شود. شاید قول به هفت سال هم از چنین قولی بر گرفته شده باشد. در نقد آن می توان گفت که دستگیری حضرت در سال 177 دلیل استواری ندارد.

چهارم. چهار سال

قول چهار سال زندان از اکثر گزارش ها استفاده می شود. تمام کسانی که دستگیری حضرت را سال 179 دانسته و شهادت ایشان را در سال 183 ذكر کرده اند، مدت زندان حضرت را حدود چهارسال می دانند. این قول کلینی، صدوق

ص: 478


1- «أَنَّ كِتَابَ موسی بْنِ جَعْفَرٍ علیه السَّلَامُ وَقَعَ فی يَدِى قَارُونَ فَلَمَّا قَرَأْتَ قَالَ النَّاسُ يحملونی علی موسی بْنِ جَعْفَرٍ وَ هُوَ بَرِي ءُ مِمَّا يُرْمَى بِهِ ( کافی، ج 1، ص 367).
2- سبط بن جوزی، تذکرة الخواص، ص 350

و بسیاری از بزرگان است. در تاریخ بغداد، زمان دستگیری حضرت سال 179 (1)و شهادتش در 25 رجب سال 183 ذکر شده است.(2) شهید مطهری نیز دوران زندان حضرت را چهار سال می داند(3) و بر آن شواهد زیادی است:

1. نقد و بررسی هایی که تاکنون داشتیم، این مطلب را به اثبات می رساند، زیرا دلیلی بر چهارده سال ده سال و شش یا هفت سال نداشتیم.

2. زمان دستگیری حضرت در شوال سال 179 مهم ترین دلیل بر این نظر است.

3. بر پایه روایتی، امام رضا علیه السلام در طول چهار سالی که حضرت در زندان بودند، شب ها در دهلیز خانه ایشان می خوابیدند تا روزی که به شهادت رسیدند. در کافی این روایت نقل شده و مدت آن را چهار سال ذکر کرده است.(4) و کتبی که از کافی نقل نموده اند مانند: وافی(5)، مدينة المعاجز،(6) اثبات الهداة (7)و بحارالانوار(8) و در اثبات الوصيه (9)هم به چهار سال اشاره کرده اند در دلائل الامامه نزدیک چهار سال (10)و در خرائج بدون ذكر سال موضوع را آورده اند. (11)وحديث آن در کافی چنین است:

مسافر گوید: «هنگامی که ابو ابراهیم موسی بن جعفر علیه السلام را (به سوی بغداد) می بردند به امام رضا علیه السلام دستور دادند که همیشه تا وقتی که خودش زنده است،

ص: 479


1- خطیب، تاریخ بغداد، ج13، ص 29.
2- همان، ص 33.
3- مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج18، ص 98.
4- کافی، ج 1، ص 381.
5- فیض کاشانی، وافی، ج 3، ص 663
6- بحرانی، مدينة معاجز الأئمة الإثنی عشر، ج7، ص33.
7- حر عامل، إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج 4، ص 309.
8- بحار الأنوار، ج 48، ص246.
9- مسعودی، اثبات الوصيه ص 199.
10- طبری، دلائل الإمامه، ص373.
11- راوندی، الخرائج و الجرائح، ج 1، ص 371.

هر شب در منزل آن حضرت بخوابد تا خبرش به او برسد.» مسافر (غلام حضرت) گوید: «ما هر شب بستر امام رضا علیه السلام را در دهلیز خانه می انداختیم و آن حضرت بعد از شام می آمدند و می خوابیدند و صبح به منزل خویش می رفتند، تا چهار سال بدین منوال گذشت. شبی از شب ها بستر حضرت را انداختند ولی ایشان دیر کردند و بالاخره هم نیامدند. اهل خانه نگران و هراسان شدند و ما را از نیامدنش دهشتی گرفت. چون فردا شد، آن حضرت به منزل آمدند و نزد اهل خانه رفتند و متوجه ام احمد شدند و به او فرمودند: "آن چه را پدرم به تو سپرده بیاور"، ناگاه ام احمد فریاد کشید و سیلی به رخسارش زد و گریبانش را درید و گفت: "به خدا آقایم مرد." حضرت به او فرمود: "مبادا سخنی بگویی و آن را اظهار کنی تا خبر به حاکم برسد." سپس ام احمد زنبیلی را با دو هزار دینار یا چهار هزار دینار نزد ایشان آورد و همه را به امام رضا علیه السلام داد، نه به دیگران (زیرا از اموال شخصی آن حضرت نبود تا میان همه وراث تقسیم شود).و ام احمد - که برگزیده و محرم راز امام هفتم بود - گفت که آن حضرت روزی محرمانه به من فرمود: "این امانت را نزد خود حفظ کن و کسی را از آن آگاه نساز تا من بمیرم. چون در گذشتم، هر کس از فرزندانم نزد تو آمد و آن را از تو خواست تحویلش ده و بدان که من مرده ام. اکنون به خدا نشانه ای که آقایم فرموده بود ظاهر شد" (و دانستم که او در گذشته است.) امام رضا علیه السلام آنها را از او گرفت و همه را دستور خودداری داد تا زمانی که خبر برسد. سپس بازگشتند و برای خوابیدن شب مانند قبل نیامدند تا چند روزی بیش نگذشت که پاکت نامه خبر وفات امام هفتم رسید. ما روزها را شمردیم و حساب کردیم، معلوم شد همان وقتی که امام رضا علیه السلام برای خوابیدن نیامدند و امانت را گرفت، آن حضرت در گذشته است. (1)

این خبر نشان می دهد که از زمان دستگیری تا زمان شهادت حضرت امام

ص: 480


1- کلینی، اصول کافی، ترجمه مصطفوی، ج 2، ص 21.

کاظم علیه السلام چهار سال طول کشیده و در این مدت ایشان در زندان و یا تحت نظر در بغداد بوده اند.

گزارش هایی از زندان موسی بن جعفر علیه السلام
اشاره

تاکنون به برخی گزارش های زندان بصره اشاره کردیم. در ادامه، مناسب است به دیگر اخباری بپردازیم که مربوط به دوران زندان حضرت است. برخی گزارش ها، متولی زندان آن مشخص است اما برخی مشخص نیست که بیان خواهد شد.

1.عبادت در زندان

از اکثر خبرها، استفاده می شود که آن حضرت زندان را فرصت مناسبی برای عبادت می دانستند. در زندان بصره، جاسوسان این گونه خبر دادند که آن حضرت در زندان می فرمود: «اللَّهُمَّ إِنَّكَ تَعْلَمُ أنی كُنْتُ أَسْأَلُكَ أَنْ تفرغنی لِعِبَادَتِكَ اللَّهُمَّ وَ قَدْ فَعَلْتَ فَلَكَ الْحَمْدِ »؛ بارالها تو می دانی که همیشه از تو می خواستم که فراغتی برای عبادت به من ارزانی نمایی؛ بارالها تو خواست مرا برآورده نمودی پس تو را شکر می نمایم.(1)

و عیسی بن جعفر گفت: «من تلاش کردم که دلیلی بر ضد او بیابم پیدا نکردم. تصور می کردم بر ضد من یا تو دعا نماید اما برای خود دعا می کرد و از خدا مغفرت می طلبید.»(2)

به عبادت حضرت در زندان فضل بن ربیع اشاره شد. در زندان سندی هم خواهرش در خدمت حضرت بود و از عبادت امام کاظم علیه السلام گزارش مفصلی داده است.(3)

2.استفاده علمی از حضرت

در زندانی سندی بن شاهک، موسی بن ابراهيم مروزی که معلم فرزندان

ص: 481


1- مفید، ارشاد، ج 2، ص 240 ؛ ابن شهر آشوب، مناقب، ج 4، ص 318.
2- بحارالأنوار، ج 48، ص 233.
3- خطیب، تاریخ بغداد، ج13، ص 31.

سندی بود، از فرصت استفاده نمود و احادیثی را از آن حضرت شنید و در کتابی گرد آوری نمود. (1)

3.پاسخ به پرسش ها

على بن سوید گوید: «نامه ای به موسی بن جعفر علیه السلام در زندان نوشتم و از حال وی پرسیدم و چندین پرسش داشتم. او چند ماهی در دادن پاسخ تأخیر داشت سپس پاسخ داد.» این پاسخ را کلینی در روضه کافی نقل کرده است.(2) در این نامه، زندان حضرت مشخص نیست. علی بن سوید پرسش های دیگری داشت که برخی را حضرت به صورت مکتوب پاسخ دادند.(3)

4.نامه از زندان به هارون

به گفته برخی تاریخ نویسان، موسی بن جعفر علیه السلام از زندان بغداد نامه ای به هارون نوشته اند اما نام زندانبان را ذکر نکرده اند. نامه چنین بود:

روزی همراه با بلا برای من به پایان نمی رسد مگر این که روزی با آسایش برای تو به پایان می رسد تا این که همه با هم به روزی برسیم که پایانی ندارد که در آن روز، افرادی که عمر خود را به بطالت گذرانده اند زیان خواهند دید.(4)

5.تأثیر بر دیگران

هارون کنیز زیبایی را برای موسی بن جعفر علیه السلام به زندان فرستاد که مگر به او

ص: 482


1- نجاشی، رجال، ص 407.
2- کلینی، کافی، ج 8، ص 124.
3- همان، ج 2، ص 406
4- خطيب، تاریخ بغداد، ج13، ص 33؛ سبط بن جوزی، تذکرة الخواص، ص 350؛ اربلی، کشف الغمه، ج 2، ص 218؛ بحارالأنوار، ج 48، ص 148، «لَنْ ينقضی عَنَى يَوْمٍ مِنَ الْبَلَاءُ إِلَّا انْقَضَى عَنْكَ مَعَهُ يَوْمٍ مِنِ الرَّخَاءِ حَتَّى نقضی جَمِيعاً إِلَى يَوْمِ لَيْسَ لَهُ انْقِضَاءِ يَخْسَرُ فِيهِ الْمُبْطِلُونَ ».

مشغول شود. حضرت به فرستاده هارون فرمود: «شما به هدیه تان خوشحال هستید؛ من به آن و مانند آن نیازی ندارم.» بعد از مدتی، خادم هارون سری به زندان زد که آن را برای هارون گزارش کند. دید کنیز به سجده رفته می گوید: «قدوس قدوس».وقتی خبر آن را به هارون داد گفت: «به خدا سوگند موسی بن جعفر علیه السلام او را جادو کرده است! کنیز را نزد من بیاور.» وقتی با کنیز به گفت و گو پرداخت و کنیز برخورد امام را با خود نقل کرد، هارون از کینه و ناراحتی میلرزید و دستور داد بدون اطلاع دیگران کنیز را زندانی نمایند.(1)

اینها بخشی از تلاش های حضرت در زندان بود. برخی به موارد بیشتری اشاره کرده اند.(2) که قابل بررسی است.

6.مسمومیت موسی بن جعفر علیه السلام

موسی بن جعفر علیه السلام پس از مدتی که زمان دقیق آن مشخص نیست، در زندان سندی با خرما مسموم شدند سندی از جمعی فقها و بزرگان بغداد دعوت کرد که بدن حضرت ببینند و گواهی دهند که اثری بر آن نیست. آنان که در جمعشان هيثم بن عدی بود، با بدن امام دیدار داشته و گواهی دادند. بدن حضرت را بر پل بغداد نهادند و گفتند: «این موسی بن جعفر علیه السلام است که از دنیا رفته است.» (3)موسی بن جعفر علیه السلام در 24 یا 25 (4)رجب سال 183 در 55 سالگی (5)در زندان بغداد به شهادت رسیدند و بدنشان را در قبرستان قریش بغداد به خاک سپردند.(6)

ص: 483


1- ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 287؛ اعلام الهدایه، ج 9، ص 169.
2- اعلام الهدی، ج 8، ص 168.
3- بحار الأنوار، ج 48، ص 234.
4- همان، ص 228
5- تهذیب الاحکام، ج 6، ص 92، تحقیق غفاری.
6- بحار الأنوار، ج 48، ص 234.

نتیجه

امام کاظم علیه السلام در طول دوران امامت خود، با محدودیت ها و زندان های گوناگونی روبه رو بودند و این محدودیت ها در مواردی یاران و شیعیان را نیز شامل می شده است:

1. ایشان در زمان مهدی عباسی، دو بار به بغداد فراخوانده شدند و پس از مدتی آزاد گردیدند.

2. هادی عباسی نیز درصدد ایجاد مشکل برای حضرت بود که خداوند او را زنده نگذاشت.

4. شواهد تاریخی نشان می دهد که هارون، در سال های اول خلافت خود با حضرت برخوردی نداشته بلکه با مهربانی برخورد می کرده که مأمون به نمونه ای از آن را اشاره کرده است.

5. عده ای در زمان هارون، بر ضد حضرت سعایت کردند و با توطئه یحیی برمکی، امام گرفتار زندان هارون شدند و در زندان، نامه ای به یحیی برمکی نوشتند.

6. هارون دربار حضرت را به بغداد فرا خواند که دربار دوم تا زمان شهادت، حضرت در زندان های بصره و بغداد به سر بردند.

7. مدت زندان حضرت چهار سال یعنی از شوال 179 تا رجب 183 بوده است و اقوال دیگر دلیل محکمی ندارد و درست نیست.

8. آن حضرت در دوران زندان، افزون بر عبادت به کار فرهنگی و دینی نیز می پرداخته اند.

ص: 484

منابع

1. آبی ابوسعد منصور بن حسین، نثر الدر فی المحاضرات، تحقيق، خالد عبد الغنی محفوظ، بیروت: دار الكتب العلمیه، چاپ اول، 1424ق.

2. ابشهی، شهاب الدين، المستطرف فی كل فن، بیروت: عالم الكتب، چاپ اول، 1429ق.

3. ابن اثیر، عز الدين ابی الحسن علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، بیروت: دارصادر، 1402ق.

4. ابن شهر آشوب، رشيد الدين محمدبن علی بن شهر آشوب مازندرانی (م588ق.)، مناقب آل ابی طالب، قم: انتشارات علامه، چاپ اول، 1379ق.

5. ابن صباغ مالكی، الفصول المهمه فی معرفه الائمه، تحقيق سامی غریری، 2 جلد، قم: دار الحدیث، چاپ اول، 1412ق.

6. ابن قولویه، جعفر بن محمد، کامل الزیارات، 1جلد، نجف اشرف: دار المرتضویه، چاپ اول، 1356ش.

7. ابن مسکویه، تجارب الأمم، تحقیق ابو القاسم امامی، تهران: انتشارات سروش، 1379.

8. ابن جوزی، ابوالفرج، المنتظم فی تاريخ الامم و الملوك، بیروت: دار الکتب العلميه، چاپ اول 1412 ق.

9. ابن حمدون، ابوالمعالی محمدبن حسن بن محمد بن علی (م 562 ق.)، التذكره الحمدونیه، تحقيق احسان عباس، بیروت: دارصادر، چاپ اول 1417ق.

10. ابن خلدون، عبدالرحمان بن محمد، تاریخ ابن خلدون، بیروت: دار الفكسر، چاپ دوم، 1408ق.

11. ابن خیاط، خلیفه بن خیاط عضفری بصری، تاریخ خليفه بن خیاط، تحقيق دکتر مصطفی نجیب فواز، بیروت: دار الكتب العلمیه، چاپ اول، 1415ق.

ص: 485

12. ابن عبد الوهاب، حسین بن عبد الوهاب، عيون المعجزات، 1 جلد، قم: مکتبه الداوری، چاپ اول، بی تا

13. ابن عماد، شذرات الذهب في أخبار من ذهب، دمشق: داربن کثیر، چاپ اول، 1406ق.

14. ابن قتیبه، ابو محمد عبد الله بن مسلم دینوری (م 276 ق)، المعارف، تحقيق ثروت عکاشه، قم: انتشارات رضی

15. ابن کثیر، اسماعیل دمشقی (م 774 ق.)، البدایه و النهایه، بیروت: مؤسسة التاريخ العربی.

16. ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین (م 356 ق)، مقاتل الطالبيين، قم: انتشارات رضی و زاهدی

17. اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه فی معرفه الائمه، تحقیق سیدهاشم رسولی، 2 جلد، تبریز: بنی هاشمی، چاپ اول، 1381ق.

18. اسعدی علی رضا، هشام بن حکم، قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، چاپ اول، 1388ش.

19. اعلام الهدایه، ج 9، الامام موسی بن جعفر، قم: مجمع عالمی اهل بیست، چاپ اول، 1422

20. امین سید محسن، سیره معصومان، ترجمه، على حجتی کرمانی، تهران: سروش، چاپ دوم، 1376 ش.

21. بحرانی، سیدهاشم بن سلیمان، مدینه معاجز الأئمة الإثنی عشر و دلائل الحجج على البشر،8جلد، قم: مؤسسه المعارف الإسلامه، چاپ اول 1413 ق.

22. بلاذری، ابو الحسن احمد بن عيسى بن جابر (م 279 ق.)، انساب الاشراف، تحقیق، محمد باقر محمودی، ج 2، جمل من أنساب الأشراف، تحقیق سهیل زکار، بیروت: دار الفكر.

23. حر عاملی، محمدبن حسن، اثبات الهداه بالنصوص و المعجزات، اعلمی، بیروت، چاپ اول، 1425 ق.

24. حسکانی، عبيد الله بن عبدالله، شواهد التنزيل لقواعد التفضيل، 2 جلد، التابعة لوزارة الثقافة و الارشاد الاسلامی، تهران: مجمع إحياء الثقافة الإسلامیه، چاپ اول.

ص: 486

25. خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، تحقيق مصطفى عبد القادر عطا، بیروت: دار الكتب العلميه، چاپ اول 1417.

26. دینوری، احمدبن داوود (م 282 ق.)، الاخبار الطوال، تحقيق عبد المنعم عامر، قم: شریف رضی، 1368 ش و ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران: نشر نی، چاپ چهارم، 1371.

27. ذهبی، شمس الدین، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهير و الاعلام، 52 جلد، بیروت: دار الكتاب العربی، چاپ دوم، 1409 ق.

28. راوندی، قطب الدین سعیدبن هبه الله، الخرائج و الجرائح، 3جلد، قم: مؤسسه امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، چاپ اول، 1409 ق.

29. زرکلی، خير الدين، الاعلام، بیروت: دار العلم للملايين، چاپ هشتم، 1989م.

30. زمخشری، جارالله ابوالقاسم محمود بن عمر (م 538 ق.)، ربيع الابرار و نصوص الأخبار، بیروت: مؤسسه اعلمی، چاپ اول، 1412 ق.

31. سبط ابن جوزی، یوسف بن فرغلى بن عبدالله بغدادی (م 654 ق.)، تذکره الخواص، تهران: انتشارات نینوا، بی تا

32. صدوق ابن بابویه، محمدبن علی، الأمالی، 1جلد، تهران: کتابچی، چاپ ششم، 1376ش.

33.-، محمدبن علی، عیون اخبار الرضا علیه السلام 7، 2 جلد، تهران: نشر جهان، چاپ اول، 1378ق.

34. طبرسی، احمد بن على، الاحتجاج على أهل اللجاج، 2 جلد، مشهد: نشر مرتضی، چاپ اول، 1403 ق.

35. طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری باعلام الهدی، 2 جلد، قم: آل البيت، چاپ اول، 1417 ق.

36.-، تاج الموالید، 1 جلد، بیروت: دار القاری، چاپ اول 1422 ق.

37. طبری آملی صغیر، محمد بن جریر بن رستم، دلائل الامامه، جلد، قم: بعثت، چاپ اول، 1413ق.

ص: 487

38. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، تحقیق، محمد ابو الفضل، جلد11، بیروت: دار التراث، 1387 ق.

39. طوسی، محمد بن حسن، الغيبه، 1جلد، قسم: دار المعارف الاسلامیه، چاپ اول 1411ق.

40.- ، تهذیب الاحکام، (تحقیق خرسان)، 10 جلد، تهران: دار الكتب الاسلامیه، چاپ چهارم، 1407 ق. 92، و تحقیق علی اکبر غفاری، تهران: نشر صدوق، 1376ش.

41. -، الامالی، 1جلد، قم: دار الثقافة، چاپ اول، 1414ق.

42. عريضی، علی بن جعفر، مسائل على بن جعفر و مستدرکاتها، 1جلد، قم: مؤسسه آل البيت علیهم السلام، چاپ اول، 1409 ق.

43. عیاشی، محمد بن مسعود، تفسیر العیاشی، 2 جلد، تهران: المطبعه العلميه، چاپ اول، 1380 ق.

44. فیض کاشانی، محمد محسن بن شاه مرتضی، الوافی، 26 جلد، اصفهان: کتابخانه امام امير المؤمنین علی علیه السلام چاپ اول، 1406 ق.

45. کشی، محمدبن عمر، رجال الكشی (اختيار معرفة الرجال)، 1جلد، مشهد: مؤسسه نشر دانشگاه مشهد، چاپ اول 1409 ق.

46. کلینی، محمد بن یعقوب، أصول الكافی، ترجمه سید جواد مصطفوی، 4 جلد، تهران: کتابفروشی علمیه اسلامیه، چاپ اول، 1369 ش.

47.-، الكافی، 8جلد، تهران: دار الكتب الإسلامية، چاپ چهارم، 1407ق.

48. مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، بحارالانوار، 111 جلد، بیروت: داراحياء التراث العربی، چاپ دوم، 1403 ق.

49.-، موسی، زندگانی حضرت امام موسی کاظم علیه السلام (ترجمه جلد 48 بحار الانوار)، 1 جلد، تهران: اسلامیه، چاپ دوم، 1396 ق / 1355 ش.

50. مجموعه نفیسه فی تاريخ الائمه : 1جلد، بیروت: دار القاری، چ اول، 1422ق / 2002م. و چاپ قدیم.

ص: 488

51. مسعودی، ابوالحسن علی بن حسین (م 345 ق.)، مروج الذهب، بیروت: دار المعرفه، قم: انتشارات هجرت، تنظیم فهارس از یوسف اسعد داغر.

52. مسعودی، علی بن حسین، اثبات الوصيه للامام علی بن ابی طالب علیه السلام، 1 جلد، قم: انصاریان، چاپ سوم، 1426ق/ 1384ش.

53. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج 18، تهران: انتشارات صدرا، بی تا.

54. مفید، شیخ محمد بن محمد بن نعمان بغدادی، (م 413 ق.)، الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، قم: تحقیق و چاپ مؤسسه آل البيت.

55. نجاشی، احمد بن علی، رجال النجاشی، جلد، قم: مؤسسه النشر الاسلامی التابعه الجامعه المدرسین بقم المشرفه، چاپ ششم، 1365 ش.

56. نویری، شهاب الدین احمد (م 733 ق.)، نهايه الارب في فنون العرب، قاهره: دار الكتب و الوثائق القوميه، چاپ اول 1423ق.

57. یعقوبی، ابن واضح، تاریخ یعقوبی، بیروت: دارصادر، بی تا.

ص: 489

امام کاظم علیه السلام و سازمان وکالت محمد رضا جباری

اشاره

*محمد رضا جباری(1)

چکیده

سازمان وکالت، مجموعه ای متشکل از امامان معصوم : و عده ای از پیروان نزديك و وفادار آنان بود که با همکاری یکدیگر، تشکیلات هماهنگ و منسجمی را پدید آوردند تا از طریق روش هایی، پیشبرد اصول دینی، سیاسی و مذهبی را محقق سازند. وظایف این سازمان به امور مالی منحصر نبوده و وظایف سیاسی، دینی و ارشادی را نیز شامل می شده. این تشکیلات از نیمه دوم عصر امامت، یعنی از زمان امام صادق علیه السلام به بعد آغاز به کار نمود و رفته رفته دارای نظم و گستردگی و هماهنگی بیشتری شد و تا پایان عصر غیبت صغرا استمرار فعالیت داشت. در عصر امام کاظم علیه السلام، این سازمان با مشکلاتی همچون دستگیری و شکنجه حضرت و برخی از وکلا مواجه شد، ولی نواحی زیر پوشش وکلا و محدوده اقتدار آنان با تشدید فعالیت ها گسترش می یافت. وکلای آن حضرت در نقاطی مثل کوفه، بغداد، مدینه، مصر و برخی نقاط دیگر به فعالیت مشغول بودند. آن حضرت با وجود حبس و فشارهای موجود، توانستند تشکیلاتی را که پدر بزرگوارشان تأسیس کرده بودند، نه تنها حفظ کنند بلکه آن را گسترش دهند. در پژوهش حاضر، جایگاه و وضعیت این سازمان در عصر امام کاظم علیه السلام و نیز

ص: 490


1- دانشیار مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی

نقش آن حضرت در حفظ و گسترش آن بررسی خواهد شد.

واژگان کلیدی: سازمان وکالت، امام کاظم ، نقش سیاسی وکلا، نقش دینی و ارشادی وکلا، نقش اجتماعی وکلا

مقدمه

از عصر امام صادق علیه السلام به بعد، با توجه به گسترش تشیع و مناطق شیعه نشین و مقتضیات و ضرورت های موجود، تشکیلاتی ایجاد شد تا بدان وسیله، امامان با سهولت بیش تری بتوانند با شیعیانشان در دورترین نقاط عالم اسلامی مرتبط باشند و شیعیان نیز از طریق این تشکیلات، بتوانند نیازهای شرعی و دینی خود را مرتفع سازند. این تشکیلات، رفته رفته دارای نظم و گستردگی و هماهنگی بیش تری شد تا آن جا که در بعضی از اعصار همچون عصر امامین عسکریین و سپس عصر غیبت، به اوج گسترش و انسجام رسید و غالب نقاط شیعه نشین آن زمان در عالم اسلامی را زیر پوشش قرار داد. پژوهش حاضر، به بررسی نقش امام کاظم علیه السلام در ارتباط با سازمان وکالت می پردازد. پرسش هایی که در این زمینه وجود دارد، عبارت است از:

1. نقش امام کاظم علیه السلام در تأسیس سازمان وکالت چگونه بوده است؟

2. وكلای آن حضرت علیه السلام چه تعداد، چه کسانی و دارای چگونه شخصیت و عملکردی بوده اند؟

3. وظایف وکلا چه بوده است؟

4. فعالیت و کالا در چه نقاطی بوده است؟

5. شیوه های ارتباطی امام کاظم علیه السلام با وکلای خود و از طریق آنان با شیعیان چگونه بود؟

6. کدام یک از وکلا پس از آن حضرت به انحراف گراییدند؟

ص: 491

معرفی سازمان وکالت

در نیمه دوم دوران امامان معصوم یعنی از عصر امام صادق علیه السلام به بعد، شاهد فعالیت هادی دینی و اجتماعی هستیم که بی توجهی به آن، مستلزم ظلمی فاحش در حق معصومان، فقدان شناخت دقيق اوضاع عصر آن بزرگواران و چگونگی مجاهدت آنان و یاران مخلصشان خواهد بود. عملکرد مدبرانه امامان معصوم پس از حادثه خونبار کربلا، روند رو به رشدی را برای شیعیان و مناطق شیعه نشین فراهم آورد؛ به گونه ای که با وجود فشارهای فزاینده اموی و عباسی بر شیعیان و امامان معصوم، تشیع نه تنها نابود نشد، بلکه مسیر تبدیل نهالی نوپا به درختی تناور را پیمود. یکی از مهم ترین ابزار در اختیار معصومان، راه اندازی و بهره گیری از وکلا و نمایندگانی بود که از سوی امامان معصوم :، مأمور اقامت و ایفای نقش در نواحی شیعه نشین بودند. با توجه به ساختار این تشکیلات و نوع مأموریت و عملکرد وکلا، می توان متناسب با مقتضیات و وضعیت آن دوره، نام «سازمان وکالت»را بر این تشکیلات اطلاق کرد. این سازمان، همچون مجموعه هایی که به طور سازمان یافته و نظام مند در پی انجام دادن هدفی مشترك هستند، دارای شالوده ای منظم و منسجم بود. این ساختار و شالوده را به مثابه هرمی می توان تصور کرد که بالاترین بخش آن را رهبری سازمان، (یعنی امامان معصوم) تشکیل می داد و به ترتیب به سمت قاعده هرم، ابتدا وکلای ارشد و سپس وكلای نواحی مختلف قرار داشتند.

این سازمان که به ظاهر برای جمع آوری و تحویل وجوه و حقوق شرعی همچون خمس، زکات، نذرها و همین طور هدایای شیعیان به ائمه تأسیس شده بود، در کنار این مهم، وظایفی دیگر داشت از جمله: نقش علمی و دینی، نقش ارشادی در معرفی امام معصوم علیه السلام پس از شهادت امام پیشین، تحویل نامه های حاوی سؤالات شرعی و درخواست های شیعیان از امامان : به محضر آنان و

ص: 492

متقابلا دریافت و تحویل پاسخ آنها به شیعیان، رفع اختلافات و منازعات شیعیان و غیره.

امام معصوم در این تشکیلات، رهبر سازمان تلقی می شد و وکلای برجسته ای که از آنها با عنوان سر وکیل یا وکیل ارشد می توان یاد کرد، نقش نظارت بر عملكرد وكلای نواحی مختلف را ایفا می کردند. گاهی مناطق شیعه نشین، بر حسب میزان و کیفیت تجمع شیعیان، به چندین منطقه کلی تقسیم می گردیدند و هر منطقه، به وکیلی خاص و برجسته سپرده می شد که نقش نظارتی بر کار سایر وکلا را نیز بر عهده داشت. امامان معصوم نقش رهبری خود بر این سازمان را به نحوی دقیق اعمال می نمودند. از جمله مواردی که آنان انجام می دادند عبارت است از: نصب و کلا به مقام وکالت و معرفی شخصیت و جایگاه آنان، تعیین جانشین برای وکلایی که از دنیا رحلت می کردند و یا به منطقه ای دیگر منتقل می شدند، نظارت بر عملکرد و کلا، منع آنان از تداخل در امور یکدیگر و تعیین قلمرو فعالیت هر یک، مؤاخذه و حسابرسی از وکلای فاسد و خائن، آگاه نمودن شیعیان و سایر وکلا از کذب دعاوی دروغین وکالت و بابیت و عزل، لعن و طرد این مدعیان دروغین، و تأمین مالی و دینی وکلا

در این سازمان، برای برقراری ارتباط ائمه با وکلا و شیعیان، و ارتباط و کلا با یکدیگر، از ابزارهای خاصی استفاده می شد. گر چه ارتباطات رودررو و مستقیم و ارتباطات مکاتبه ای، هر دو وجود داشت، برای رعایت اصل تقیه و پنهان کاری، در مواردی که ارتباط حضوری خطرساز بود، ارتباطات غالبا شکل مکاتبه ای داشت و در قالب نامه ها و توقیعات ائمه انجام می گرفت. توجه به حجم زیاد این توقیعات و نامه ها در منابع روایی، اهمیت و ترجیح این روش را نسبت به ارتباط مستقیم روشن می کند. امامان شیعه، به ویژه در دوران شدت گیری جو اختناق و فشار، معمولا از تماس مستقیم و برخورد مشافهى با شیعیان و حتی وکلایشان پرهیز داشتند. این نکته به ویژه در عصر امامین عسکریین بیش از هر زمان دیگر

ص: 493

محسوس است. از این رو، مسأله توقیعات و محتوا و کیفیت ارسال آنها، از مسائل مهم مبحث سازمان وکالت محسوب می شود.

همراه با روش مکاتبه ای، در بسیاری مواقع، شیعیان و وکلا، به صورت حضوری با امامان ملاقات می کردند و راهنمایی های لازم را دریافت می داشتند. چنان که موسم حج، بهترین موقعیت برای تماس اعضای این سازمان با یکدیگر و با امام، دور از چشم حکومت های ظالم بود.

دوره فعالیت سازمان وکالت از عصر امام صادق علیه السلام تا پایان دوره غیبت صغرا ادامه داشت. متأسفانه، عواملی که در طول تاریخ، سبب از بین رفتن اطلاعات تاریخی در عرصه های گوناگون شد، دامان مباحث مربوط به سازمان وکالت را نیز گرفت و نتیجه آن شد که امروزه تنها به اسامی و عملکرد بخشی از وکلای ائمه دسترسی داریم. بر اساس پژوهش انجام گرفته در این زمینه، اسامی نزدیک به یک صد تن از وکلا در طول دویست سال فعالیت آن قابل شناسایی است. (1)

با وجود دقت و تأکید امامان بر سلامت اعتقادی و اخلاقی وکلا، اما طبع ذلت پذیر بشری، موجب انحراف معدودی از آنها شد که بعضی از آنها از وکلای امام کاظم بودند. مهم آن که امامان معصوم با بروز انحراف در وکلا، بلافاصله با آنان برخورد لازم و متناسب را انجام می دادند.

مؤسس سازمان وکالت ؛ امام صادق علیه السلام یا امام کاظم علیه السلام ؟

در این جا با این پرسش مواجه ایم که تاریخ آغاز فعالیت تشکیلات و کالت، مربوط به عصر کدامین امام معصوم و به ابتکار کدام يك از آن ذوات مقدسه بوده و نقش امام کاظم علیه السلام در این زمینه چگونه بوده است؟

ص: 494


1- نک: نگارنده: سازمان وکالت و نقش آن در عصر ائمه، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1382.

از شواهد موجود، چنین بر می آید که سابقه تشکیلات وکالت به دوره امامت امام صادق علیه السلام باز می گردد. گرچه در متون روایی و تاریخی، به اسامی وکلایی برای معصومان قبل از امام صادق علیه السلام نیز بر می خوریم، وکالت در این دوره ها در مفهومی غیر از معنای آن در پژوهش حاضر مطرح بوده است.(1) وکالت به مفهوم

ص: 495


1- برای نمونه، جابر بن عبدالله انصاری می گوید:«قصد خروج به سمت خیبر را داشتم؛ از این رو، نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله رفته سلام کردم و عرضه داشتم که قصد خیبر دارم. فرمود: "هرگاه وکیلم را دیدی، پانزده بار شتر از وی طلب کن" ...». (مستدرك الوسائل، ج 14، ص43، به نقل از عوالی اللئالی، ج3، ص 256، ح 1). در این مورد، مشخص است که مراد، کارگزاران و نمایندگان پیامبر صلی الله علیه و آله در اراضی خیبر بوده اند. درباره حضرت فاطمه سلام الله علیها نیز نقل شده که پس از واگذاری فدك به آن حضرت از جانب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وکلا و کارگزاران فاطمه سلام الله علیها در فدك حضور داشتند و به امور آن رسیدگی می کردند. هنگامی که ابوبکر به خلافت رسید، وکلا و کارگزاران حضرت فاطمه سلام الله علیها را از فدك اخراج نمود: «... فلم يزل وكلائها فيها حياه رسول الله صلی الله علیه و آله ، فلما ولى ابوبكر اخرج عنها وكلائها ...»؛ (کافی، ج 1، ص 543، ح 5؛ مستدرك الوسائل، ج 17، ص 399 . درباره حضرت على علیه السلام نیز وکلایی برای آن حضرت گزارش شده است؛ برای نمونه می توان به موضوع مربوط به فردی اعرابی اشاره کرد که از حضرت چیزی طلب کرد و آن حضرت به وکیلش دستور دادند هزار درهم یا دینار بپردازد. وكيل سؤال کرد: "درهم بدهم یا دینار؟" حضرت فرمودند: «هر دو نزد من به منزله دو نوع سنگ هستند! به اعرابی آن را بده که برایش سودمندتر است.»(مناقب آل ابی طالب، ج 2، ص 118؛ مستدرك الوسائل، ج 7، ص 268.) ابو بصیر نیز نقل کرده که وقتی به امیر مؤمنان خبر رسید که طلحه و زبیر می گویند على بدون مال است، این سخن بر حضرت گران آمد. از این رو، به وکلایش امر فرمود که همه غلات را جمع کنند و اول سال نزد ایشان آورند. پس از جمع و فروش غلات، صد هزار درهم فراهم شد! در حالی که حضرت آن پولها را مقابل خود ریخته بود، سراغ طلحه و زبیر فرستاد و به آنان فرمود: «قسم به خدا، این مال از آن من است و کسی را در آن حقی نیست».طلحه و زبیر در حالی که به صدق کلام حضرت يقين داشتند و نسبت به فراوانی اموال ایشان در شگفت بودند از آن جا خارج شدند. (کافی، ج 6، ص 440؛ وسائل الشيعه ج3، ص343؛ بحارالانوار، ج 41، ص 125.) در این باره هم چنین می توان به تو كیل عقیل توسط امیر مؤمنان علیه السلام در مجلس ابوبکر یا عمر و به توکیل عبدالله بن جعفر توسط آن حضرت در مجلس عثمان اشاره کرد. (المبسوط، ج 2، ص 360، مستدرك الوسائل، ج 14، ص43 و ج 3، ص 257. روشن است که این موارد، مربوط به کارگزاران با خدمه حضرت در امور شخصی یا احیانا حکومتی است و با مفهوم وکالت در پژوهش حاضر تفاوت دارد. درباره امام حسن مجتبی علیه السلام نیز نقل شده که مردی از حضرت چیزی طلب کرد و آن جناب وکیلشان را طلبیدند و پس از محاسبه مایحتاج و نفقات، اضافه اموال را به آن مرد دادند. (کشف الغمه، ج 2، ص181؛ مطالب السؤول، ص345؛ مستدرك الوسائل، ج 7، ص 270.)

«نمایندگان ائمه برای انجام دادن يك سلسله وظایف خاص در میان شیعیان» در واقع از عصر امام صادق علیه السلام به بعد پدید آمده است.

اما جای این پرسش باقی است که چرا سابقه چنین تشکیلاتی را در عصر امام باقر علیه السلام و دوره های قبل از ایشان نمی یابیم و از سوی دیگر، چرا معتقدیم که این تشکیلات از عصر امام صادق علیه السلام - و نه عصر امام کاظم علیه السلام - آغاز به فعالیت کرده است؟

برای پاسخ به پرسش اول باید به دو نکته توجه کرد: نخست آن که تعداد شیعیان و میزان گسترش آنها در مناطق مختلف، آن قدر نبود که به اعزام نماینده و وکیل از جانب امام باقر علیه السلام و امامان پیش از ایشان احساس نیاز شود.(1) دوم سختی اوضاع سیاسی، اجتماعی و اقتصادی در عصر امام باقر علیه السلام ، به ویژه دوران هشام بن عبد الملک، مانع فعالیت بیش تر آن حضرت برای گسترش دامنه تشیع بود.(2) جمع وجوه مالی و هدایا و نذورات شیعیان از اهداف عمده تشکیل این سازمان بود. در عصر بنی امیه، شیعیان در نهایت تنگ دستی به سر می بردند. با توجه به مجموع این زمینه ها، می توان دریافت که چرا در منابع رجالی، هیچ گونه تصریحی به وکالت کسی از اصحاب امام باقر علیه السلام و امامان پیش از ایشان نشده است." (3)

ص: 496


1- مؤید این مدعا، روایتی از امام صادق علیه السلام است که فرمود: «ارتد الناس بعد قتل الحسين الا ثلاثه: ابو خالد الكابلی و یحیی بن ام الطويل و جبیر بن مطعم، ثم إن الناس لحقوا و كثروا».(رجال کشی، ص 123، ح 194)؛ گفتنی است مفهوم این روایت، کم توجهی مردم در دوران پس از امام حسین علیه السلام به رعایت و ادای حقوق اهل بیت : است، زیرا بصیرت لازم را در این باره نداشتند. البته در سایه تلاش ها و روشن گری های امام سجاد علیه السلام امام باقر علیه السلام تعداد پیروان آنان رو به فزونی نهاد.
2- شیخ طوسی، امالی، ص 154؛ بحارالانوار، ج 46، ص 360
3- گرچه بنابر يك احتمال در عبارت شیخ طوسی در کتاب الغيبه (ص 209) مران بن اعین می تواند وکیل امام باقر علیه السلام به شمار آید. شیخ طوسی در بخش معرفی وکلای ممدوح ائمه : قبل از عصر غیبت، به نام حمران بن اعین و روایتی از امام باقر علیه السلام در مدح او اشاره نموده و با توجه به این که حمران در عصر امام صادق علیه السلام از دنیا رفته، لذا احتمال وکالت وی هم برای امام صادق علیه السلام و هم امام باقر علیه السلام می رود. هرچند چنین احتمالی منتفی نیست، نیازمند شواهد قطعی تری است.

از عصر امام صادق علیه السلام به بعد، با روی کار آمدن بنی عباس و درگیری های آنان با بنی امیه، زمینه هایی برای گسترش تشیع فراهم شد و اوضاع سیاسی برای پایه ریزی چنین تشکیلاتی مساعد بود. اینکه تعداد محدثان و شاگردان روایت کننده از امام صادق علیه السلام حدود چهار هزار نفر ذکر شده، گویای میزان رشد کمی شیعیان در این عصر است. از این رو، ادعای پی ریزی مقدمات سازمان وکالت توسط امام صادق علیه السلام ، گزاف نخواهد بود. شیخ طوسی تنها کسی است که به اسامی تعدادی از وکلای امام صادق علیه السلام اشاره کرده است.(1) وی در فصل معرفی سفرای عصر غیبت، ابتدا وکلای ممدوح و مذموم ائمه پیش از عصر غیبت را معرفی کرده و از حمران بن اعین، مفضل بن عمر جعفی، معلی بن خنیس، نصر بن قابوس لخمی و عبد الرحمان بن حجاج به عنوان وکلای امام صادق علیه السلام نام برده است. او درباره معلی بن خنیس می گوید: «كان من قوام ابی عبد الله». درباره نصر بن قابوس و عبد الرحمان بن حجاج تعبير «كان وكيلا لابی عبد الله» را به کار برده و درباره حمران بن اعین و مفضل بن عمر جعفی، گرچه تصریح به وکالت ندارد، با توجه به عنوان فصل که مربوط به برشماری وکلای ممدوح ائمه و نیز معاصر بودن آنان با امام ششم است، وكالتشان برای امام صادق علیه السلام محرز می شود.

بنابراین، با توجه به تصریح شیخ به وکالت این پنج نفر، جای تردید باقی نمی ماند که پی ریزی سازمان وکالت مربوط به این عصر است، گرچه فعالیت و گسترش آن مانند دوران امام کاظم علیه السلام نبوده است. برخی از پژوهش گران، این گونه وکالت ها را وکالت در امور شخصی امام صادق علیه السلام قلمداد کرده اند؛ یعنی این افراد را خدمت کاران حضرت می دانند که وجوه مالی را که شیعیان به مدینه می آوردند نیز دریافت می کردند. (2)اما با توجه به تصریح شیخ طوسی به

ص: 497


1- كتاب الغیبه، ص 209-210.
2- سید حسین مدرسی طباطبایی، مکتب در فرایند تکامل، ص 20.

وکالت آن پنج نفر، لزومی ندارد تمامی این افراد را خدمت کاران شخصی حضرت به شمار آوریم. شواهدی نیز مؤید این مدعاست، از جمله سخن زید بن على بن الحسین به امام صادق علیه السلام مبنی بر دریافت اموالی از شرق و غرب،(1) و روایت دال بر تحويل اموالی توسط دو مرد خراسانی به امام صادق علیه السلام (2)و نیز فرستادن جاسوسی توسط منصور عباسی به عنوان فردی شیعی از اهالی خراسان که قصد داشت با تحویل وجوه شرعی و اموال به امام صادق علیه السلام و عبد الله بن حسن و گرفتن دست خط از آنان، سندی مبنی بر فعالیت آنان علیه حکومت عباسی فراهم کند.(3) این امر وجود رابطه مالی بین امام و خراسان و آگاهی منصور از این امر را نشان می دهد. افزون بر این موارد، گزارش شیخ طوسی مبنی بر آن که یکی از وکلای امام صادق علیه السلام به نام نصر بن قابوس لخمی به مدت بیست سال مخفیانه وکیل امام صادق علیه السلام بود، شاهد روشنی بر این مدعاست که وکالت وی فراتر از وکالت در امور شخصی امام بوده زیرا در آن صورت نیازی به این همه مخفی کاری در این مدت طولانی نبود. بنابر این، در مجموع می توانیم همچون برخی از پژوهش گران،(4) تأسیس این سازمان را در عصر امام صادق علیه السلام و گسترش آن را در عصر امام كاظم علیه السلام بدانیم.

در دوران امام کاظم علیه السلام ، هر چند این سازمان با مشکلاتی همچون دستگیری و شکنجه حضرت و برخی از وکلا مواجه شد،(5) ولی نواحی زیر پوشش و محدوده فعالیت وکلا گسترش یافت.

ص: 498


1- مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 225.
2- الخرائج و الجرائح، ج 2، ص 777
3- مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 220؛ کافی، ج 1، ص 475، ح 6
4- جاسم حسین ، تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم، ص 134.
5- رجال نجاشی، ص 229؛ رجال کشی، ص 258، ح 477؛ فرق الشیعه، ص 84-85.

نقش امام کاظم علیه السلام در رهبری سازمان وکالت

در معرفی سازمان وکالت، گفتیم که این تشکیلات را به مثابه هرمی می توان دانست که در رأس آن امام معصوم و در بدنه، وكلای خاص و در قاعده آن، وکلای مقیم در نواحی مختلف شیعه نشین قرار داشتند. بنابر این، امام معصوم نقش اصلی را در هدایت این تشکیلات بر عهده داشتند. در ادامه، بر اساس آنچه از شواهد و مستندات تاریخی و روایی در دست است، می کوشیم نقش آن حضرت در رهبری وکلا و سازمان وکالت را تبیین کنیم.

یکی از مسئولیت های امامان در برابر وکلا، معرفی جایگاه و شخصیت آنان به شیعیان بود. توصیف و تمجید امام کاظم علیه السلام از مفضل بن عمر جعفی و نیز ارجاع شیعیان به اوست که در بخش معرفی وکلای ایشان مستند این مدعا خواهد آمد.

مقابله با جریان های انحرافی نفوذی در بین وکلا، از دیگر مسئولیت های امامان در رأس سازمان وکالت بود. جریان واقفه یکی از مهم ترین انحرافات پدید آمده در میان وکلا محسوب می شد. هرچند، این جریان پس از شهادت امام کاظم علیه السلام پدید آمد، بر اساس برخی روایات، امام در زمان حیاتشان گاه هشدارهایی را به رهبران واقفه می دادند.(1) اما از آنجا که علم امام نسبت به رفتار آینده افراد نمی توانست ملاک عملکرد معصومان باشد، سران واقفه در دوره امام کاظم علیه السلام در منصب خود باقی بودند.

با توجه به فضای خفقان آمیز عصر عباسی و حساسیت دستگاه حکومتی در برابر فعالیت های وکلا، امامان معصوم نقش مهمی در رعایت نهان کاری برای حفظ امنیت و کالا و مجموعه تشکیلات وکالت را بر عهده داشتند. نمونه شایان

ص: 499


1- شواهد و مستندات برخورد امام کاظم علیه السلام با سران واقفه را در بحث ریزش های سازمان وکالت پس از شهادت ایشان ملاحظه کنید.

ذکر از امام کاظم در این باره، به فرستاده های علی بن یقطین به مدینه مربوط می شود که حضرت در خارج مدينه با آنان دیدار کردند و اموال و نامه ها را تحویل گرفته، آنان را از ورود به مدینه منع فرمودند.(1) آن سان که از بررسی و تحلیل این جریان بر می آید، گویا رعایت مسائل امنیتی، موجب این نوع حرکت آن حضرت شده است. امام کاظم علیه السلام برای رعایت اصل نهان کاری، گاه از قبول مستقیم اموال از شیعیان پرهیز می کردند و آنان را به وکلا ارجاع می دادند؛ مستند این مدعا را در بخش معرفی مفضل بن عمر جعفی می آوریم.

بالاخره نقش ارتباطی سازمان وکالت که از مهم ترین وظایف این تشکیلات بوده مورد امام کاظم علیه السلام به گونه های مختلفی اعمال می شد. ارتباطات وکلا و شیعیان با آن حضرت در صورت فقدان خطر، به صورت مستقیم بود. برای مثال، یکی از شیعیان - و شاید یکی از وکلای خراسان - به قصد تحويل اموال شرعی و نامه های حاوی پرسش های شیعیان آن سامان، به مدینه آمد و پس از اطلاع از شهادت امام صادق علیه السلام ، ضمن دیدار با امام کاظم علیه السلام و يقين به امامت آن حضرت، آنچه را همراه آورده بود به آن حضرت تحویل داد.(2)

گونه دیگر ارتباط در شبکه وکالت، از طریق مکاتبه و نیز پیک بود. به نمونه ای از بهره گیری از پیک ها، در روایت مربوط به فرستادگان علی بن یقطین به مدینه، پیش از این اشارت رفت. اما درباره بهره گیری از ابزار مکاتبه، روایت جالبی حکایت از آن دارد که امام کاظم علیه السلام در دوران حبس، بدین وسیله با برخی از شیعیان یا وکلا در تماس بودند. آن حضرت در یک مورد، نامه های حاوی دستورهایشان را از طريق فردی به نام حسین بن مختار به خارج از زندان فرستادند.(3) در موردی دیگر، شخصی به نام علی بن سوید به امام کاظم علیه السلام نامه ای مشتمل بر چند سؤال

ص: 500


1- تفصیل این روایت را در بخش معرفی وکلا از این مقاله (ضمن معرفی علی بن يقطين) ملاحظه کنید.
2- الخرائج و الجرائح، ج1 ص328-331، ح 22.
3- کافی، ج 1، ص 312، ح 8.

ارسال کرد و امام نیز به طور پنهانی، پاسخ نامه او را از زندان برایش ارسال کردند.(1)

درباره مناطق و قلمرو فعالیت وکلای امام کاظم علیه السلام چنان که در توضیحات مربوط به معرفی شخصیت و عملکرد وکلای آن حضرت خواهید دید - وکلای آن حضرت در نقاطی مثل کوفه،(2) بغداد،(3) مدینه،(4) مصر،(5) اهواز(6)و برخی نقاط دیگر به فعالیت مشغول بودند.

شخصیت و عملکرد و کلای امام کاظم علیه السلام

اشاره

به طور قطع می توان گفت: آنچه از اسامی وکلا در منابع موجود باقی مانده، به مراتب کمتر از تعداد واقعی وکلای آن حضرت است اما با وجود این، از خلال بررسی شخصیت و عملکرد اسامی موجود، به تصویری نزدیک واقع از وضعیت سازمان وکالت در عصر آن حضرت می توان دست یافت. منابع موجود به اسامی سیزده نفر از وکلای آن حضرت اشاره کرده اند که عبارتند از:

مفضل بن عمر جعفی، عبدالرحمان بن حجاج، عبدالله بن جندب، علی بن يقطين، اسامه بن حفص، ابراهيم بن سلام نیشابوری، یونس بن يعقوب، علی بن ابی حمزه بطائنی، زیاد بن مروان قندی، احمد بن ابی بشر سراج، عثمان بن عیسی رواسی، منصور بن يونس بزرج و حیان سراج.

گفتنی است که بعضی از آنان، از طرف امام صادق علیه السلام یا امام رضا علیه السلام و حتی امام جواد علیه السلام نیز وکالت داشته اند. در ادامه به معرفی وکلای آن حضرت و عملکرد آنان می پردازیم.

ص: 501


1- همان، ج8 ص 124، ح 95.
2- رجال کشی، ص 459، ح 871
3- رجال نجاشی، ص 229.
4- همان، ص 311.
5- رجال کشی، ص 598، ح 1120.
6- همان، ص 549، ح 1038.
مفضل بن عمر جعفی

شیخ طوسی وی را در عداد وکلای شایسته امام صادق علیه السلام و امام کاظم علیه السلام دانسته است.(1) از برخی روایات کشی نیز وکالت وی برای امام کاظم علیه السلام استفاده می شود.(2) درباره وی بين رجالیان وحدت کلمه دیده نمی شود؛ برخی به دلیل وجود روایاتی در ذم وی، و همین طور اتهام گرایش های غلو آمیز به وی، به تضعیف او پرداخته اند. گروهی دیگر، با توجه به روایات عدیده ای که بر مدح و جلالت مقام وی دلالت دارند، به دفاع از وی و توجیه روایات ذاقه پرداخته اند. به نظر می رسد که با توجه به مقام وکالت او و نیز روایات عدیده دال بر مدح و تمجید از وی، می توان دیدگاه مدافعان او را تأیید نمود.

بنا به روایت کلینی، امام صادق علیه السلام ، او را مأمور رسیدگی به مشکلات و منازعات شیعیان کردند و حتی به او وکالت دادند که در صورت لزوم، اموالی را نیز در این راه مصرف کند.(3) این روایت، به خوبی بر نزدیکی وی به امام ششم دلالت دارد و این که آن جناب وی را امین خودساخته و برای رفع دعاوی، صالح تشخیص داده بودند.

طبق روایت دیگر، هنگامی که «ابو الخطاب» رو به انحراف نهاد، گروهی از شیعیان عراق از امام صادق علیه السلام خواستند که کسی را به آنان معرفی فرمایند تا در امور دینی و مسائل شرعی خود به وی مراجعه کنند. آن جناب ضمن معرفی مفضل بن عمر، در وصفش فرمودند: «همانا مفضل را برای شما نصب کردم، از او بشنوید و بپذیرید؛ زیرا او جز حق را به خدا و من نسبت نمی دهد».(4)

ص: 502


1- كتاب الغیبه، ص 210.
2- رجال کشی، ص 328، ح 595.
3- کافی، ج 2 ص 209.
4- رجال کشی، ص 327، ح 592.

وی مدتی از دوران امامت امام کاظم علیه السلام را نیز درك کرد و در عصر آن جناب رحلت نمود. بنا به نقل کشی از عیسی بن سليمان، وی هنگام بیماری مفضل، به حضور امام کاظم علیه السلام شرفیاب شد و خبر بیماری او را به حضرت ابلاغ نمود و طلب دعا کرد. آن جناب در پاسخ فرمودند: «خداوند مفضل را رحمت کند؛ او از محنت و رنج این دنیا راحت شد!» وی گوید: «هنگامی که از نزد امام بیرون آمدم، به اصحاب حاضر در آن جا گفتم که مفضل رحلت نموده است. سپس به سمت کوفه رفته، پس از ورود به آن، خبر رحلت او را در سه روز قبل، یعنی همان روزی که حضرت خبر رحلتش را داد، شنیدم.»(1)

از روایت شیخ طوسی و کشی، چنین بر می آید که امام کاظم علیه السلام ، وی را به عنوان وکیل ارشد و تنها واسطه بين خود و سایر وکلا و شیعیان قرار داده بودند. موسی بن بکر گوید: «در مدتی که در مقام خدمت گزاری امام کاظم علیه السلام انجام وظیفه می کردم، ندیدم چیزی به دست حضرت برسد جز آن که از طریق مفضل بن عمر بود و چه بسا کسی چیزی نزد حضرت می آورد و ایشان آن را نمی پذیرفتند و می فرمودند آن را به مفضل برسان!» هشام بن احمر نیز گفته: «اموالی را به مدینه برای امام کاظم علیه السلام آوردم، ولی آن حضرت نپذیرفتند و فرمودند: "آنها را باز گردان و به مفضل بن عمر تحویل بده!"؛ پس تمامی آنها را به جعفی برده و بر در خانه مفضل نهادم.»(2)از این روایت و روایات پیشین، بر می آید که مدینه و کوفه، محل فعالیت مفضل بوده است.

مفضل را می توان محرم اسرار امام صادق علیه السلام و امام کاظم علیه السلام دانست؛ کسی که نهایت شفقت و ارادت را نسبت به آن بزرگواران اظهار می کرده، به گونه ای که هر دو امام، از وجود این روحیه در مفضل به نیکی یاد کرده و ستوده اند. هشام بن احمر گوید: «روزی در حالی که امام صادق علیه السلام در مزرعه شان حضور داشتند و

ص: 503


1- همان، ص 329، ح 597
2- رجال کشی، ص 328، ح 595، کتاب الغيبه، ص 210.

عرق از سر و روی آن حضرت سرازیر بود، خواستم درباره مفضل از آن جناب سؤال کنم که خود حضرت ابتدا به سخن کرده فرمودند: "نیکو بنده ای است مفضل بن عمر! و این سخن را چندبار تکرار فرمودند و ادامه دادند: "او در شفقت همچون پدری است".(1)

بر اساس روایتی دیگر، روزی فیض بن مختار، به امام صادق علیه السلام عرضه داشت: «من در کوفه، میان حلقه اصحاب نشسته، حدیث می شنوم و گاه دچار تردید می شوم. و زمانی تردیدم از بین می رود که نزد مفضل می روم و او درباره صحت و سقم احادیث قضاوت می کند. در این هنگام جانم آرام گرفته، به یقین و اطمینان می رسد.» امام صادق علیه السلام فرمودند: «آری او همان گونه است که تو می گویی».(2) امام کاظم علیه السلام نیز به محمد بن سنان فرمودند: «مفضل محل انس و مایه آرامش جان من است!»(3)

عبدالرحمان بن حجاج بجلی

شیخ طوسی وی را جزء اصحاب امام صادق علیه السلام و امام کاظم علیه السلام برشمرده (4)و تاریخ وفات وی را در عصر امام رضا علیه السلام ذکر کرده است.(5) بدین ترتیب، باید آن جناب را نیز درك كرده باشد؛ چنان که نجاشی به این امر تصریح کرده است.(6) علامه حلی نیز بر همین مبنا، وفات وی را به عصر امام رضا علیه السلام مربوط دانسته است.(7) اما این سخن، با آنچه مسعودی درباره اجتماع سران شیعه در منزل

ص: 504


1- همان، ص 322، ح 585 ؛ همان، ص 210.
2- رجال کشی، ص 135، ح 216.
3- همان، ص 509، ح 982.
4- رجال شيخ طوسی، ص 230 و 353.
5- كتاب الغیبه، ص 210.
6- رجال نجاشی، ص 165.
7- رجال علامه حلی، ص 113.

عبد الرحمان بن حجاج در بغداد پس از شهادت امام رضا علیه السلام برای مشورت درباره امر جانشینی آن حضرت آورده، منافات دارد.(1) بنابر این، به نظر می رسد که وی تا عصر امام جواد علیه السلام در قید حیات بوده است؛ زیرا روایت مسعودی از حیات وی در این عصر و حضورش در جمع سران شیعه که در خانه او تجمع کرده بودند، حکایت دارد. با عنایت به سخن شیخ طوسی و کشی، وکالت وی برای امام صادق علیه السلام و امام کاظم علیه السلام اثبات می شود. سخن مسعودی نیز بر وکالت و رهبری وی برای شیعیان عراق دلالت دارد. بدین ترتیب، می توان وکالت وی برای چهار امام معصوم را از این نقل ها به دست آورد. تعبیر شیخ طوسی درباره وی چنین است: «و كان عبد الرحمان بن الحجاج و کیلا لأبی عبدالله علیه السلام و مات فی عصر الرضا علیه السلام 7 على ولايته».(2) از این سخن، وکالتش برای امام صادق علیه السلام اثبات می گردد. کشی نیز از وی چنین روایت کرده است: «یك سال، در حالی که مال بسیاری متعلق به ابو ابراهيم (امام کاظم علیه السلام) به همراه داشتم، [به قصد ملاقات با آن جناب ] خارج شدم و على بن یقطین نیز نامه ای به من داد تا به حضرت برسانم که ضمن آن، از حضرت طلب دعا کرده بود».(3)

از این سخن که مال بسیاری متعلق به امام کاظم علیه السلام به همراه داشته، همچون برخی رجالیان،(4) وکالت وی برای آن حضرت را می توانیم استنباط کنیم؛ زیرا بعید است که این اموال، وجوه شرعی شخصی وی بوده باشد! مؤید این سخن آنکه وی دارای سابقه وکالت در عصر امام صادق علیه السلام بوده و طبیعی است که ائمه بعدی، از وجود کسانی بهره می بردند که دارای سابقه و تجربه وكالت برای ائمه پیشین بوده اند. نقل یاد شده، هم چنین بر نقش ارتباطی وی بین مرکز رهبری

ص: 505


1- اثبات الوصيه ص 213.
2- کتاب الغیبه، ص 210؛ بحارالانوار، ج 47، ص343.
3- رجال کشی، ص 431، ح 808.
4- تنقیح المقال، ج2، رقم 6356

سازمان وکالت در مدینه و وکلای امام کاظم علیه السلام ، همچون علی بن یقطین در عراق، دلالت می کند.

اما وکالت وی برای امام رضا علیه السلام و امام جواد علیه السلام نیز با توجه به نقل یاد شده از مسعودی، قابل استفاده است. تأمل در این نقل می تواند ما را به چیزی فراتر از وکالت، درباره عبد الرحمان بن حجاج رهنمون گردد. اجتماع سران شیعه در منزل او برای مشورت درباره این امر مهم، از نوعی رهبری وی برای شیعیان عراق و به ویژه بغداد حکایت می کند و با توجه به سابقه مصاحبت او با سه امام پیشین و وکالت آنان، وی بایستی «وکیل ارشد» یا «سرو کیل» برای وکلای عراق بوده باشد؛ چنان که برخی از محققان نیز بدان تصریح کرده اند.(1)

روایات متعددی درباره جلالت قدر وی نزد ائمه وجود دارد. شیخ مفید وی را در زمره شيوخ و خواص و تقات از اصحاب ابی عبدالله برشمرده است.(2) بنا به نقل کشی از نصر بن صباح، امام کاظم علیه السلام درباره عبدالرحمان بن حجاج شهادت دادند که: «وی از اهل بهشت است». امام صادق علیه السلام همواره به او می فرمودند: «یا عبدالرحمان ! كَلَّمَ أَهْلِ المدينه فائی أَحَبَّ أَنْ يَرَى فی رِجَالٍ الشيعه مِثْلِكَ !»(3) این سخن بر مقام علمی و معرفتی وی و جایگاه والایش نزد امام صادق علیه السلام دلالت دارد.

کشی روایت دیگری درباره وی نقل کرده که درباره مفهوم آن نظرهایی ابراز شده است. بنابر این روایت، هنگامی که نزد امام کاظم علیه السلام سخن از عبد الرحمان بن حجاج به میان رفت، آن حضرت فرمود: «اِنَّهُ لثَقيلَ عَلىَ الفُؤاد».(4) ظاهر این جمله را برخی از رجالیان، دال بر ذم وی دانسته اند! ولی برای آن، احتمالاتی ذکر

ص: 506


1- تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم، ص 137.
2- ارشاد، ص 288.
3- رجال کشی، ص 442، ح 830
4- همان، ص 441، ح 829

کرده اند که بر مدح وی دلالت دارد. مثلا این که مراد، سنگینی وی بر قلوب مخالفان است؛ یا این که مراد، ثقل این دو اسم، یعنی: «عبدالرحمان» و «حجاج» است؛ زیرا نام «ابن ملجم» و «حجاج بن يوسف» را تداعی می کند؛ یا این که، به معنای «موقر»و «معظم»در قلوب است.(1)

سخن دیگر درباره «عبد الرحمان» آن که بنابر نقل نجاشی، وی به گرایش به «مذهب کیسانیه»متهم بوده است: «وی پس از امام کاظم علیه السلام 7 در قید حیات بوده و رجوع به قول حق کرده و امام رضا علیه السلام را ملاقات نموده است».(2)شیخ طوسی نیز وی را از جمله آن دسته از گروندگان به مذهب وقف، پس از شهادت امام كاظم علیه السلام عنوان کرده که ابتدا در امامت امام رضا علیه السلام تردید کردند، ولی پس از يقين به امامت آن جناب، رجوع به قول حق نمودند.(3) بنا به نقل ابن شهر آشوب، عبد الرحمان با مشاهده معجزه ای از امام رضا علیه السلام از قول به وقف دست کشید.(4) برخی از رجالیان در مقام توجیه سخن اول (گرایش به کیسانیه) گفته اند: کسی تصریح به این سخن نکرده و صرفا نجاشی آن را با تعبير «رمی بالكيسانیه» آورده که نمی تواند دلالت بر چیزی داشته باشد.(5) اما گرایش وی به مذهب وقف و تشكيك در امامت امام رضا علیه السلام با توجه به تصریح شیخ طوسی انکار ناپذیر است، ولی می توان آن را چنین تحلیل نمود که در جریان وقف، با توجه به این که سردمداران این مذهب، برخی از وکالای برجسته امام کاظم علیه السلام و افراد سرشناس شیعی بودند و روایاتی به ظاهر موجه نیز درباره مهدویت امام کاظم علیه السلام در میان شیعیان متداول بود، لذا جو فکری و عقیدتی پدید آمده به صورت موجی گذرا،

ص: 507


1- تنقیح المقال، ج 2، رقم 6356 ؛ معجم رجال الحدیث، ج 9، ص 322. (مرحوم خویی و مامقانی جمله یاد شده را دال بر مدح وی دانسته اند.)
2- رجال نجاشی، ص 165.
3- كتاب الغيبه شيخ طوسی، ص 47.
4- مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 336
5- تنقیح المقال، ج 2، رقم 6356.

تردیدی در قلب برخی از شخصیت های برجسته شیعی مانند عبدالرحمان بن حجاج، یونس بن يعقوب، جميل بن دراج، رفاعة بن موسی، حماد بن عیسی، احمد بن محمد بن ابی نصر بزنطی و حسین بن علی وشاء ایجاد کرد، ولی تمامی آنان پس از مدت کوتاهی، به بطلان این مذهب آگاه شده، به امامت امام رضا علیه السلام 7 معتقد گشتند.

از روایت کلینی به نقل از امام صادق علیه السلام چنین بر می آید که عبدالرحمان در مدينه رحلت نموده و همان جا دفن شده است. در این روایت، امام صادق علیه السلام فرمود: «هر کسی که در مدینه از دنیا رود، خداوند در قیامت وی را جزو آمنين مبعوث فرماید» و از جمله آنان، یحیی بن حبیب، ابوعبیده حذاء و عبد الرحمان بن حجاج را ذکر فرمود. البته با توجه به این که وی و یحیی بن حبیب پس از امام صادق علیه السلام از دنیا رفته اند، سخن حضرت را بایستی حمل بر اخبار از غیب نمود؛ نه بر این که آنان در عصر آن جناب رحلت کرده بودند.(1)

بنا به نقل نجاشی، عبد الرحمان بن حجاج در اصل کوفی بوده و به شغل فروش سابری (نوعی لباس تنگ و زیبا یا زره باریك بافت، یا خرمای نیکو) مشغول بوده و در بغداد سکونت داشته است. به گفته نجاشی، دختر پسرش، با پیرزن هایی از اقوام نجاشی رفت و آمد داشته و از عبادات و فضیلت جدش برای آنان سخن می گفته است. شیخ طوسی وی را دارای کتابی و نجاشی دارای کتبی دانسته است. (2)

عبد الله بن جندب بجلی

به گفته شیخ طوسی، وی وکیل امام کاظم علیه السلام و امام رضا علیه السلام بوده است.(3) و بنا

ص: 508


1- همان، ج 2، رقم 6356.
2- رجال نجاشی، ص 165؛ فهرست شیخ طوسی، ص 108.
3- کتاب الغيبه، ص 210-211.

به نقل کشی، پس از رحلت عبدالله بن جندب، علی بن مهزیار به جای وی منصوب شد.(1) این نقل نیز با توجه به وکالت على بن مهزیار در منطقه اهواز، به وکالت وی در این منطقه صراحت دارد. شیخ طوسی وی را در شمار اصحاب امام صادق علیه السلام ، امام کاظم علیه السلام و امام رضا علیه السلام برشمرده، اما به وکالت او برای امام صادق علیه السلام تصریح نکرده است.(2) برخی از پژوهشگران، با توجه به روایت مفصل تحف العقول، مشتمل بر وصایای امام صادق علیه السلام به عبد الله بن جندب و به ویژه با عنایت به بعضی از فقرات این وصایا که امام در آن، به عبدالله بن جندب می فرماید: «به گروه های شیعه ابلاغ کن که ...»،(3) چنین استنباط کرده اند که وی وکیل امام صادق علیه السلام نیز بوده و سابقه وی در سازمان وکالت به دوره پیش از امام کاظم علیه السلام مربوط می شود. (4)

آنچه وی را در میان خیل اصحاب امام صادق علیه السلام و امام کاظم علیه السلام متمایز و برجسته نموده، بعد عبادت و تنسك و فروتنی اوست. شیخ طوسی پس از معرفی وی به عنوان وکیل امام صادق علیه السلام و امام کاظم علیه السلام چنین تعبیری دارد: «وَ كَانَ عابِدَاً رَفيعُ المَنزِلَه لَدَيهُما».(5) کشی نیز از امام کاظم علیه السلام نقل کرده که فرمود: «ان عبدالله بن جندب لمن المخبتين(6) همانا عبدالله بن جندب از فروتنان و خاضعان است.» کشی ضمن نقلی دیگر از یونس بن عبد الرحمان، جلوه دیگری از این شاگرد لایق مکتب امام صادق علیه السلام و امام کاظم علیه السلام را نمایان ساخته است. یونس گويد:

عبدالله بن جندب را که یکی از شب زنده داران و ساعیان در امر عبادت بود،

ص: 509


1- رجال کشی، ص 549، ح 1038.
2- رجال الطوسی، ص 232 و 340 و 359.
3- تحف العقول عن الرسول 9 ص 223.
4- تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم، ص 136 و 157.
5- كتاب الغیبه، ص 210-211.
6- رجال کشی، ص 587، ح 1098.

دیدم که از عرفه در حال کوچ کردن بود. گفتم: «تلاشت در جهت عبادت در این روز را خداوند مشاهده نمود.» گفت: «به خدا قسم! هیچ دعایی برای خودم نکردم؛ زیرا از ابوالحسن امام کاظم علیه السلام شنیدم که می فرمود: "کسی که در پنهان برای برادر مؤمنش دعا کند، از کُنه آسمان ندا می رسد که: به عوض هر کلمه برای تو صد هزار برابر باد!" و من نخواستم صد هزار را در قبال یکی وانهم که نمی دانم مستجاب می شود یا نه .(1)

در روایتی دیگر چنین آمده که وی روزی به امام کاظم علیه السلام عرض کرد: «آیا از من راضی هستید؟» فرمود: «آری به خدا قسم، و خدا و رسولش نیز از تو راضی اند!».(2)

بنا به نقلی دیگر، روزی امام کاظم علیه السلام به وی، در حالی که از نزد حضرت باز می گشت، نگریسته، فرمودند: «آیا این، قابل قیاس (با کسی هست؟!»(3) وی همان است که به همراه صفوان بن يحيی و على بن نعمان» در بیت الله الحرام با یکدیگر قرار گذاشتند که هر يك که زودتر رحلت نمود، فرد باقی مانده به عوض فرد در گذشته، نماز و روزه و زكات به جای آورد. عبدالله بن جندب و على بن نعمان درگذشتند؛ و صفوان در مابقی عمر، اعمال یادشده را به عوض آنان انجام می داد.(4)

على بن یقطین بن موسی بغدادی

وی عامل نفوذی شیعه در دربار عباسی بود که مقام وزارت هارون، خلیفه عباسی را بر عهده داشت. شیخ طوسی وی را جزء اصحاب امام کاظم علیه السلام بر شمرده است.(5) گرچه رجالیان به وکالت وی تصریح نکرده اند، روایت ذیل، احتمال وکالت او را

ص: 510


1- همان، ص 586 ح 1097.
2- همان، ص 585، ح 1096.
3- همان
4- رجال نجاشی، ص 139؛ فهرست، ص 83.
5- رجال شيخ طوسی، ص 354.

تقویت می کند. کشی از اسماعیل بن سلام و ابن حمید چنین نقل کرده است:

علی بن یقطین ما را احضار کرد و گفت: «دو مركب تهیه کنید و از بی راهه، این اموال و نامه ها را به ابوالحسن موسی علیه السلام برسانید و مواظب باشید که کسی متوجه شما نشود!» ما نیز به کوفه آمده، دو مرکب و توشه راه تهیه کردیم و از بی راهه آمدیم تا به «بطن الرمه» رسیدیم. در آن جا از مرکبمان فرود آمده، آنها را به گوشه ای بستیم و برایشان علف گذاشتیم و خود نیز مشغول خوردن غذا شدیم. ناگاه سواری را دیدیم که خدمت کاری به همراهش در حرکت بود. هنگامی که به ما نزدیك شدند، دیدیم که امام ابو الحسن موسی علیه السلام است. پس، از جای برخاسته، بر ایشان سلام کردیم و اموال و نامه هایی را که به همراه داشتیم، تقدیم نمودیم. و آن جناب نیز از آستین، نامه هایی در آوردند و فرمودند: «این ها جواب نامه های شماست.» عرض کردیم: «زاد و توشه ما تمام شده، اگر اجازه فرمایید، داخل مدینه شویم و ضمن زیارت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله اکرم زاد و توشه تهیه نماییم؛ فرمود: «آنچه از زاد و توشه دارید پیش بیاورید!» پس زاد و توشه را بیرون آوردیم و به حضرت دادیم. آن جناب، دستی در آن چرخاندند و فرمودند: این، شما را به کوفه می رساند! و اما رسول الله صلی الله علیه و اله پس شما او را زیارت کردید! (1)من نماز فجر را با آنان گزاردم و اکنون قصد دارم نماز ظهر را نیز با آنان به جای آورم!(2) بروید به امان خدا».(3)

ص: 511


1- مراد حضرت از این جمله، آن است که شما با دیدن من که امام معصوم و از نسل رسول خدا صلی الله علیه و آله هستم، گویا خود آن حضرت را دیده اید.
2- این جمله ممکن است تعلیلی برای جمله قبل باشد و مفهومش آن است که من نمازم را در محضر پیامبر صلی الله علیه و آله و اهل بیتش اقامه کرده و می کنم. بنابر این، دیدن من هم چون دیدن رسول خداست. نیز می تواند مراد حضرت بیان شدت تقیه و فضای خفقان آمیز باشد بدین معنا که فرموده: «شدت تقیه به حدی است که من نمازهایم را با اقتدا به ائمه جماعت از مخالفان به جای می آورم، بنابراین، ورود شما به مدینه صلاح نیست.»
3- رجال کشی، ص 436، ح 821

این روایت، از آن رو بر وکالت علی بن یقطین می تواند دلالت داشته باشد که در آن، خبر از ارسال اموال و نامه ها نزد حضرت و گرفتن پاسخ آنها داده شده است. این امر، از شئون وکلای ائمه : بوده است. البته شاید در این جا، این شبهه طرح شود که اموال مزبور، چه بسا بعضی از اموال حکومتی بوده که علی بن یقطین به طور پنهانی برای امام ارسال می داشته و نامه ها نیز سؤالات شخصی وی بوده، بنابر این، نقل مزبور نمی تواند مثبت وکالت وی باشد. این شبهه، گرچه به طور کلی قابل دفع نیست، حداقل می توان مدعی بود که تهیه مقدمات آن چنانی و مأمور کردن دو نفر برای این کار و تأكيد بر نهایت پنهان کاری، با ارسال مقداری اموال یا نامه های شخصی چندان سازگاری ندارد.

به هر حال وی را یکی از کسانی می توان به شمار آورد که شیعیان، از طریق او می توانستند مشکلات مالی یا علمی خود را حل کنند و او توان ایجاد ارتباط بین شیعیان عراق و امام کاظم علیه السلام در مدینه را در وضع خفقان آور آن عصر دارا بود. به علاوه، وی به امر امام و بر خلاف میل باطنی خود، به فعالیت در دستگاه خلافت عباسی ادامه می داد. امام در پاسخ وی که به سبب همکاری با خلیفه عباسی، اظهار ناراحتی و دلتنگی می کرد، فرمودند: «اى على! خدا را اولیایی است در کنار اولیای ظالمان که به وسیله آنان از اولیای خودش دفع بلا کند؛ و تو از آنانی، ای علی!».(1)

بدین ترتیب، جلوه دیگری از فعالیت وکلا رخ می نماید که همان نفوذ در دستگاه خلافت عباسی و دفع خطر از شیعیان و کمک رسانی به آنان به هر نحو ممکن و با حفظ جهات امنیتی بود. پدر علی بن یقطین از جمله داعیان بنی عباس بود که در عصر مروان حمار (آخرین خلیفه اموی) تحت تعقیب قرار گرفت و فرار کرد و مادرش به همراه دو فرزندش، «علی» و «عبيد»، از کوفه به مدینه

ص: 512


1- همان، ص 433، ح 817

رفت. یقطین پس از پیروزی بنی عباس، به خدمت دولت عباسی در آمد، ولی وی از آن جا که فردی شیعی بود، اموال را نزد امام صادق علیه السلام می برد. از این رو، خبر این ارتباط به گوش منصور و مهدی عباسی رسید، ولی خداوند وی را از شرّ کید آنان نجات بخشید.(1)

روایات متعددی درباره فضایل علی بن یقطین و جایگاه رفیعش نزد امام کاظم علیه السلام نقل شده است.(2) روایاتی نیز حکایت از آن دارند که او با ارسال اموال (مربوط به وکالت یا اموال حکومتی و خراج) نزد امام کاظم علیه السلام ، بسیاری از مشکلات مالی حضرت را مرتفع می نمود. این اموال که گاه به صد تا سیصد هزار درهم بالغ می شد، برای تزویج فرزندان آن حضرت و سایر نیازها به کار گرفته می شد. بخش دیگری از اموالی که در اختیار او بود، به برخی از شیعیان داده می شد تا از جانب وی حج به جای آورند. که می توان گفت: این صورت قضیه بود و در واقع، این کار برای کمک به نیازمندان شیعه و یا پرداخت اموال حکومتی و خراج به شیعیان به هر صورت ممکن بود. امام کاظم علیه السلام بارها او را فردی از اهل بهشت معرفی کردند، و بهشت را برایش ضمانت نمودند.(3) وی سرانجام، در زمانی که امام کاظم علیه السلام در حبس هارون بود، در سال 182 قمری درگذشت و «محمد بن رشيد» ولی عهد هارون، بر وی نماز گزارد. و پدرش نیز در سال 185 قمری درگذشت. کتاب هایی به علی بن یقطین نسبت داده شده که این امر از مقام علمی وی حکایت دارد.(4)

یونس بن يعقوب بجلید هنی کوفی

وی جزء اصحاب امام صادق علیه السلام و امام کاظم علیه السلام و امام رضا علیه السلام به شمار

ص: 513


1- فهرست، ص 90.
2- تنقیح المقال، ج 2، رقم 8564
3- روایات مربوط به علی بن یقطین را در رجال کشی، ص 430-437، ح 805-824 ببینید.
4- فهرست، ص 90

می آید.(1) هم چنین وی وکالت امام کاظم علیه السلام را عهده دار بوده است.(2) شیخ مفید وی را از فقهای اصحاب امام صادق علیه السلام و از صاحبان فتوا و از کسانی برشمرده که در حلال و حرام محل مراجعه بودند و طعنی بر آنان وارد نیست و صاحب اصول مدونه و مصنفات مشهوره بوده اند.(3) درباره تفصیل فعالیت های وی در مقام وکالت امام کاظم علیه السلام چیزی نقل نشده است.

وی پس از شهادت امام صادق علیه السلام به «فطحیه» گرایش یافت. ولی از این قول بازگشت.(4) کشی و دیگران، روایاتی در تمجید از وی و تبیین جایگاه والای او نزد امام صادق، امام کاظم و امام رضا: نقل کرده اند.(5) بنابر یکی از روایات، هنگامی که یونس بن يعقوب نامه ای برای امام کاظم علیه السلام فرستاد و در آن به حضرت خطاب «یا سیدی» کرد، آن جناب به فرستاده فرمود: «به وی بگو که او برادر من است!»(6)

نجاشی کتابی درباره حج به وی نسبت داده و او را نزد ائمه : صاحب منزلت معرفی کرده است.(7) روایت کشی از درگذشت وی در مدینه حکایت می کند، گرچه محل سکونت و طبعا منطقه وكالتش، عراق و به ویژه کوفه بود و او در اصل نیز کوفی به شمار می آمد. پس از درگذشت او، امام رضا علیه السلام حنوط و کفن و تمام مایحتاج وی را نیز تأمین نمودند و شیعیان و اصحاب خود را امر فرمودند که در تشییع جنازه وی حضور یابند و فرمودند: «قبری برای وی در بقیع

ص: 514


1- رجال شيخ طوسی، ص 335، 394 و 363.
2- فهرست، ص 182.
3- تنقیح المقال، ج 1، ص 209، فایده بیست و دوم؛ ج 3، ص 344، رقم 13365، به نقل از رساله شیخ مفید در رد بر اصحاب عدد.
4- رجال نجاشی، ص 311.
5- رجال کشی، ص 332، ح 607، ص 333، ح 610، ص 345، ح 639، ص 385-388، ح 820-828؛ تنقیح المقال، ج 3، رقم 13365
6- رجال کشی، ص 388، ح 725.
7- رجال نجاشی، ص 311.

حفر کنید؛ اگر اهل مدینه مخالفت کردند و گفتند او عراقی است، بگویید: این از موالی ابی عبدالله است که ساکن عراق بوده و اگر ما را از دفن وی مانع شوید، ما نیز شما را از دفن مَوالی تان در بقیع مانع خواهیم شد!» سپس آن حضرت یکی از دوستان کوفی وی به نام محمدبن حباب را مأمور فرمودند که بر جنازه یونس نماز گزارد. (1)و پس از دفن نیز خادم مقابر را مأمور کردند که تا چهل روز بر قبر وی آب بپاشد.(2) امام رضا علیه السلام در پاسخ صفوان بن یحیی که به سبب نحوه عملکرد حضرت با جنازه یونس بن يعقوب اظهار خوشحالی می کرد، فرمودند: «این کار خداوند بود که یونس را از عراق به مدینه منتقل کرد تا در جوار پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله مدفون گردد.»(3)

اسامه بن حفص

تنها دلیل ما برای وکالت وی، کلام کشی و شیخ طوسی است که وی را جزء اصحاب امام کاظم علیه السلام و قیم آن جناب معرفی فرموده اند.(4) شایان ذکر است که واژه های «قیم» و «قوام»، درباره وکلا و سفرای ائمه : به کار می رفته و چنین نیست که این واژه ها صرفا به کسانی اطلاق شود که متکفل خدمات شخصی به آنان بوده اند. دلیل این مدعا آن است که شیخ طوسی در ابتدای فصلی که برای معرفی وکلا و سفرای ائمه : باز کرده، به حدیث «خدّامنا و قوّامنا شرار خلق الله» و نامه یکی از وکلای ناحیه مقدسه به نام محمد بن صالح همدانی به امام عصرعلیه السلام اشاره می کند که طی آن، درباره این حدیث استفسار نموده و از این

ص: 515


1- رجال کشی، ص 386، ح 721
2- همان، ص 386، ح 722
3- همان، ص 387، ح 723.
4- رجال کشی، ص 453، ح 857؛ رجال شيخ طوسی، ص 344؛ رجال علامه حلی، ص 23؛ تنقیح المقال، ج1، رقم 649

موضوع شکایت کرده که اهلش، وی را به استناد این حدیث نکوهش می کنند.(1) از این جا روشن می شود که متبادر از واژه های قيم و قوّام، همان وکلا و سفرای ائمه بوده اند. این واژه درباره معلی بن خنیس نیز به کار رفته که وکیل امام صادق علیه السلام بوده است.(2)

ابراهيم بن سلام نیشابوری

علامه حلی نام پدرش را «سلامه» ضبط نموده (3)و ابن داوود، «سلام»و «سالامه» هر دو را نقل کرده، ولی قول اول را ترجیح داده است.(4) شیخ طوسی ضمن معرفی وی در زمره اصحاب امام رضا علیه السلام ، تعبير «وکیل»را برای او به کار برده است. در بعضی از نسخه های رجال شیخ، نام پدر «سلمه» و در بعضی نسخه ها «سلام» آمده است. (5)از این که شیخ طوسی مشخص نکرده که وی وکیل از جانب چه کسی بوده، این بحث به میان آمده که آیا تعبير «وکیل» به طور مطلق، می تواند بر وکالت فرد از جانب ائمه : دلالت داشته باشد و یا آن که احتمال وكالت از جانب بنی امیه و بنی عباس یا غیر آنان نیز می رود؟

بسیاری معتقدند که لفظ «وکیل»، هرگاه به طور مطلق در منابع رجالی به کار رود، متبادر از آن، وکالت از جانب ائمه هدی : است. شیخ بهایی در این باره گوید:

دلیل قبول روایت ابراهيم بن سلام، آن است که وی وکیل امام بوده و ائمه

ص: 516


1- كتاب الغیبه، ص 209.
2- همان، ص 210.
3- رجال علامه حلی، ص 4
4- رجال ابن داوود، ص 31؛ تنقیح المقال، ج1، رقم 106
5- رجال شيخ طوسی، ص 369.

نیز فرد فاسق را به وکالت منصوب نمی نمودند. گفته نشود که شیخ طوسی، تصریح به وکالت او از جانب یکی از امامان ننموده، بنابراین ممکن است که وی وکیل بنی امیه بوده باشد؛ زیرا ما در پاسخ می گوییم که این اصطلاح (وکیل)، در میان علمای رجال از امامیه، اصطلاحی شایع بوده و هرگاه می گفتند: فلانی وکیل است، مرادشان آن بود که وی وکیل یکی از امامان : است؛ و این سخن، نزد کسانی که ممارست با کلمات و عرف لسان علمای رجال امامیه داشته باشند، روشن و تردیدناپذیر است. (1)

علاوه بر آنچه گفته شد، در برخی از منابع رجالی، به وکالت وی برای امام رضا علیه السلام تصریح شده و تعبير «وکیل الرضا» را درباره اش به کار برده اند.(2) این می تواند مؤیدی برای کلام شیخ بهایی باشد؛ زیرا در منابع اصلی رجال شیعی، تنها شیخ طوسی به وکالت وی، آن هم به طور مطلق، و هم چنین به نام او ضمن اصحاب امام رضا علیه السلام اشاره کرده؛ و کسانی که متأخر از شیخ طوسی بوده اند، با توجه به تبادر ذهنی شان از لفظ وکیل، تردیدی در وکالت وی برای امام رضا علیه السلام به خود راه نداده اند. دیگر آن که علامه حلی، وی را با عنوان «وکیل من اصحاب الكاظم علیه السلام »یاد کرده و این سخن را نیز به کلام شیخ طوسی مستند نموده است؛(3) در حالی که، در رجال شیخ طوسی - چنان که گذشت - نام وی ضمن اصحاب امام رضا علیه السلام آمده است. به گفته ابن داوود، برخی وی را از اصحاب امام جواد علیه السلام دانسته اند؛ ولی خود ابن داوود، کلام شیخ طوسی را ترجیح داده است.(4)

ص: 517


1- تنقیح المقال، ج 1، رقم 106.
2- همان
3- رجال علامه حلی، ص 4.
4- رجال ابن داوود، ص 31-32؛ تنقیح المقال، ج 1، رقم 106.

ریزش های سازمان وکالت پس از شهادت امام کاظم علیه السلام

به جز کسانی که ذکر آنان گذشت، وکلای دیگری نیز در خدمت امام کاظم علیه السلام بودند اما پس از شهادت آن حضرت، منکر درگذشت ایشان شدند و گروهی موسوم به واقفه را تشکیل دادند. سران این گروه عمدتا از وکلای امام کاظم علیه السلام بودند و بیشتر به انگیزه اقتصادی و با طمع تصرف اموال و وجوه شرعی امام، شهادت آن حضرت را منکر شدند اسامی این وکلا بدین قرار است:

علی بن ابی حمزه بطائنی، زیاد بن مروان قندی، عثمان بن عیسی رواسی عامری، احمدبن ابی بشر سراج، منصور بن يونس بزرج و حیان سراج.

اینان از سران مذهب واقفه به شمار می آیند که در دوران حیات امام کاظم علیه السلام به عنوان وکلای آن حضرت مشغول به کار بودند؛ ولی پس از شهادت آن جناب با انکار این امر، مدعی مهدویت امام کاظم علیه السلام شدند و گفتند که آن حضرت نمرده و روزی ظهور خواهد نمود و او قائم آل محمد است. آنان به این ترتیب، امامت امام رضا علیه السلام را منکر شدند و گروهی از شیعیان و حتی برخی از اصحاب برجسته امام کاظم علیه السلام را به سوی خود جذب کردند. گرچه بسیاری از پیروان مذهب وقف پس از مدتی، با ظهور شواهد صدق امامت امام هشتم، از این عقیده دست برداشتند، سران این مذهب، غالبا تا لحظه مرگ بر روش منحرفانه خود اصرار ورزیدند.

اگر درباره برخی پیروان این مذهب بتوانیم معتقد شویم که واقعا به قائمیت امام کاظم علیه السلام اعتقاد داشتند و منشأ گرایش آنان به مذهب وقف، دیدگاه باطل فکری بود، (1)با توجه به قراین موجود در مورد سران این مذهب، نمی توان چنین عقیده ای داشت. آن سان که در برخی روایات نیز تصریح شده، طمع در اموال

ص: 518


1- مکتب در فرایند تکامل، ص 85.

کلانی که در دست آنان در نتیجه وکالت امام کاظم علیه السلام جمع شده بود، سبب گردید تا برای تصرف در این اموال بدین روش روی آورند.(1)

بنا بر برخی روایات، امام کاظم علیه السلام می دانستند که پس از شهادت، عده ای از اصحاب نزدیکشان امامت فرزندشان را منکر خواهند شد، و گاه از این امر خبر می دادند. بنا بر بعضی روایات، آن جناب روزی به علی بن ابی حمزه رو کردند و فرمودند: « یا علی ! أَنْتَ وَ أَصْحَابُكَ أَشْبَاهِ الْحَمِيرِ !»(2)شاید به همین سبب بود که امام کاظم علیه السلام بر معرفی امام رضا علیه السلام به اینان به عنوان امام پس از خود، تأكید زیادی داشتند.(3)

در این جا ممکن است این سؤال مطرح شود که اگر امام کاظم علیه السلام نسبت به انحراف این گروه در آینده علم داشتند، چرا اقدام به عزل آنان از وکالت و سپس طردشان ننمودند؟ در پاسخ به این سؤال، نکاتی را باید ملحوظ داشت:

اولا سیره معصومان از پیامبر به بعد بر این قرار گرفته بود که تا وقتی خطا و گناه و انحراف از کسی بروز نکرده، صرفا به سبب علم الهی خود مبنی بر انحراف فرد در آینده، وی را توبیخ، طرد یا مجازات نمی کردند و تنها زمانی به این امور اقدام می کردند که عمل خطایی از فرد سر می زد. تبیین کامل این مسأله با تکیه بر شواهد تاریخی، فرصتی غیر از این را می طلبد؛ ولی به عنوان بارزترین نمونه، به مورد امیر مؤمنان علیه السلام و ابن ملجم می توان اشاره نمود.

ثانيا اوضاع خاص سیاسی - اجتماعی حاکم بر عصر امام کاظم علیه السلام، مانع آن بود که حضرت به طرد کسانی بپردازدند که جزو اصحاب خواص ایشان بودند و بر بسیاری از اسرار و مسائل درونی سازمان نوپای وکالت و وضعیت شیعیان اگاهی

ص: 519


1- نك: رجال کشی، ص 459، ح 871 و ص 467، ح 888 و ص 405، ح 759، کتاب الغيبه ص 213.
2- رجال کشی، ص 403-404، ح 754 و 757؛ و بدین سبب، امام رضا علیه السلام می فرمود: «الواقفه هُمْ حِمْيَرٍ الشيعه ». (همان، ص 460، ح 872)
3- همان، ص 466-467، ح 887 و ص 468، ح 893؛ کتاب الغیبه، ص 45، بحارالانوار، ج 49، ص 17 و عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 29.

داشتند. طرد اینان، چه بسا موجب جذب آنان به سمت دربار عباسی و تبدیل شدنشان به عواملی ضد شیعی و در خدمت عباسیان می گردید. پس از شهادت امام کاظم علیه السلام این وکلا که به شهادت نصوص تاریخی و روایی، اموال کلانی از وجوه شرعی در اختیار داشتند، شهادت حضرت را منکر شدند و برای آن که کار خود را پیش ببرند و یا موانع قوی را از سر راه بردارند، با وعده پرداخت مبالغی هنگفت به برخی از سران شیعه، سعی در اغوای آنها داشتند. یونس بن عبد الرحمان قمی از جمله این افراد بود. جایگاه رفیع وی نزد امام کاظم علیه السلام و امام رضا علیه السلام نیازمند توضیح نیست. بنا بر روایت کشی، هنگامی که امر واقفه آشکار گشت، وی به افشاگری بر ضد آنان پرداخت و مردم را به قبول امامت امام هشتم فراخواند. با توجه به موقعیت ممتاز علمی و سوابق يونس، تبلیغات وی عليه واقفه می توانست به زیان آنان تمام شود. از این رو على بن ابی حمزه بطائنی و زیاد بن مروان قندی نزد وی رفتند و با دادن وعده پرداخت ده هزار دینار، از او خواستند که از مخالفت و تبلیغات بر عليه واقفه دست بردارد. او در پاسخ گفت: «از ائمه صادقين : به ما روایت شده که پس از ظهور بدعت ها، بر عالم لازم است که علمش را آشکار کند و اگر چنین نکرد، خداوند نور ایمان را از او سلب می کند. من در هیچ حالی جهاد و امر الهی را ترك نمی کنم». آنان پس از شنیدن این پاسخ، وی را ترک کردند و به طریق دشمنی و دشنام با او در آمدند. در این روایت، میزان اموال موجود نزد على بن حمزه بطائنی، سی هزار دینار، و اموال موجود نزد زیاد بن مروان قندی هفتاد هزار دینار عنوان شده است!(1)

درباره علی بن ابی حمزه روایاتی در دست داریم که از ادامه مسیر انحرافی وی تا آخر عمرش حکایت دارد. بنا به نقل شیخ طوسی، وی در مقابل طلب اموال توسط امام رضا علیه السلام، وجود اموال را منکر شد. بنا بر روایت دیگر، روزی امام

ص: 520


1- كتاب الغیبه، ص 43.

رضا علیه السلام از او سخن به میان آوردند و ضمن لعن او فرمودند: «او قصد داشت که خداوند در آسمان و زمین عبادت نشود؛ و خداوند نیز بر خلاف میل مشرکان، نورش را تمام می کند ...».(1)آن حضرت پس از مرگ علی بن ابی حمزه فرمودند: «او را در قبرش نشاندند و از يك يك ائمه پرسش کردند و پاسخ داد تا به من رسید و توقف نمود. پس ضربه ای بر سرش زدند که با آن ضربه، قبرش مملو از آتش شد!»(2)

درباره زیاد بن مروان قندی نیز شیخ طوسی روایتی نقل کرده که حکایت از پیش بینی انحراف او و دوستانش توسط امام کاظم علیه السلام دارد. هنگامی که زیاد بن مروان و ابن مسکان (یکی دیگر از واقفه) نزد امام کاظم علیه السلام بودند، آن حضرت فرمود: هم اکنون بهترین اهل زمین وارد می شود. در همان هنگام امام رضا علیه السلام وارد مجلس شدند و امام کاظم علیه السلام ایشان را به سینه چسباندند و بوسیدند. سپس امام کاظم علیه السلام رو به آن دو نفر کرده، فرمودند: «اگر حق او را انکار کنید، بر شما باد لعنت خدا و ملائکه و همه مردم! ای زیاد تو و اصحابت هرگز عزیز و گرامی نخواهید بود!» بعد از شهادت امام کاظم علیه السلام ، روزی یکی از شیعیان به نام علی بن رئاب به زیاد بن مروان برخورد کرد و کلام امام کاظم علیه السلام را به وی گوشزد نمود؛ ولی زیاد در پاسخ گفت: «به نظرم مجنون شده ای!»(3)

روزی امام کاظم علیه السلام در حالی که امام رضا علیه السلام نیز حضور داشتند، به زیاد بن مروان فرمود: «ای زیاد! این (امام رضا) نامه اش همچون نامه من، فرستاده اش همچون فرستاده من، و کلامش همچون کلام من است»؛ ولی زیاد پس از شهادت آن حضرت، این روایت را منکر شد و به وقف قائل گردید و اموال امام را نزد خود نگه داشت.(4)

ص: 521


1- همان، ص 43 و 46؛ رجال کشی، ص 445، ح 837.
2- رجال کشی، ص 403، ح 755 و ص 444، ح 833 و 834
3- کتاب الغیبه، ص 45.
4- عیون اخبار الرضا 7، ج 2 ص 39.

همان گونه که از این روایات به دست می آید، او نیز همچون علی بن ابی حمزه تا آخر عمر بر طریقه وقف بود و هیچ گاه حاضر به استرداد اموال امام نشد و در مقابل طلب اموال از سوی امام رضا علیه السلام آن را انکار کرد.(1)

یکی از وکلای امام کاظم علیه السلام در مصر به نام عثمان بن عیسی رواسی از دیگر سران وقف بود وی اموال بسیاری از وجوه شرعی متعلق به امام کاظم علیه السلام ، به علاوه شش کنیز در اختیار داشت. پس از شهادت امام کاظم علیه السلام ، امام رضا علیه السلام ضمن نامه ای به وی چنین نگاشتند: «پدرم رحلت نموده و میراثش را تقسیم کرده ایم و اخبار مربوط به رحلت او درست است». امام سپس، اموال را از او طلب فرمودند؛ ولی او در پاسخ نوشت: «اگر پدرت نمرده که چیزی از این اموال به تو تعلق ندارد؛ و اگر چنان که گفته می شود، مرده باشد نیز به همین ترتیب! زیرا او مرا به دادن اموال به تو امر نکرده و کنیزان را نیز آزاد ساخته و با آنان ازدواج کرده ام».(2)

بنا به برخی روایات، وی سرانجام موفق به توبه شد و اموال را نزد امام رضا علیه السلام فرستاد و بنابر خوابی که دیده بود، به همراه دو پسرش از کوفه خارج شد و به حير (کربلا) رفت و تا آخر عمر در آنجا به عبادت مشغول بود و همان جا دفن شد و فرزندانش به کوفه بازگشتند.(3)

احمد بن ابی بشر سراج نیز از سران واقفه و جزء وکلای امام کاظم علیه السلام بود. آنچه می تواند به عنوان دلیلی بر وکالت وی برای امام رضا علیه السلام قلمداد شود، روایت شیخ طوسی از «حسین بن احمد بن حسن بن على بن فضال» است. وی نقل کرده که شیخی از اهل بغداد نزد عمویم، علی بن حسین بن فضال آمد و با

ص: 522


1- كتاب الغيبه شيخ طوسی، ص 43.
2- رجال کشی، ص 598، ح 1120.
3- همان، ص 598، ح 1117-1118.

او گفت گو و شوخی کرد. روزی به او گفت: «در دنیا بدتر از شما شیعیان یافت نمی شود!» عمویم گفت: «چرا؟ خدا تو را لعنت کند!» گفت: «من همسر دختر احمد بن أبی بشر سراج هستم. وی هنگام وفات، به من گفت: "ده هزار دینار از اموال موسی بن جعفر علیه السلام نزد من بود و پس از رحلت آن حضرت، از دادن آن اموال به پسرش، علی بن موسی علیه السلام، خودداری کردم؛ با این مدعا که موسی بن جعفر علیه السلام نمرده است! شما را به خدا، مرا از آتش خلاص کنید و آن اموال را به علی بن موسی الرضا علیه السلام باز گردانید!»"داماد احمد بن ابی بشر گوید: «ما حتی حبه ای از آن اموال را نیز به علی بن موسی علیه السلام تحویل ندادیم و او را رها کردیم تا به آتش دوزخ در افتد و وقتی در اصل این مذهب امثال اویند، چگونه می توان بر روایات اینان اعتماد نموده »(1)این روایت، گرچه به وکالت وی صراحت ندارد، از آن جا که سران واقفه معمولا جزو وکلای امام کاظم علیه السلام بوده اند، وجود اموال در دست احمد بن ابی بشر، قرینه ای قوی بر وکالت او می تواند بود؛ به ویژه که وی تصریح می کند که این اموال از آنِ امام کاظم علیه السلام و در دست من امانت بوده است. نکته جالب توجه در این روایت آن که وی قبل از وفات، از کرده اش پشیمان شد و در صدد توبه بر می آمد.

منصور بن يونس برزج نیز دیگر وكيل امام کاظم علیه السلام است که بنا به نقل کشی، به سبب اموالی که در دست وی بود، شهادت امام کاظم علیه السلام را منکر شد و از تحویل اموال به امام رضا علیه السلام امتناع نمود. امام کاظم علیه السلام روزی به او فرمود: «امروز فرزندم علی را جانشین پس از خودم قرار دادم، برو و او را بر این امر تهنیت گفته، به او بگو که من تو را به این کار امر نمودم.» وی بر امام رضا علیه السلام وارد شد و حضرت را بر این امر تهنیت گفت ولی پس از

ص: 523


1- كتاب الغيبه، ص 44.

شهادت امام کاظم علیه السلام این موضوع را انکار نمود.(1)

حیان سراج نیز وکیل امام کاظم علیه السلام بود و با انکار شهادت آن حضرت و حبس اموال متعلق به آن جناب، از پایه گذاران مذهب وقف گردید. کشی به وکالت وی برای آن حضرت، تصریح کرده است. بنا به نقل کشی، شروع مذهب واقفه از آن جا بود که سی هزار دینار از زکات اموال اشاعثه و وجوه شرعی، توسط آنان برای دو وکیل امام کاظم علیه السلام در کوفه فرستاده شد که یکی از آن دو، حیان سراج بود. و این در زمانی انجام شد که امام کاظم علیه السلام در حبس بودند و این دو وکیل به جای حفظ آن اموال آنها را صرف خرید خانه ها و غلات و انجام دادن معاملات نمودند و پس از شهادت امام کاظم علیه السلام در میان شیعه شایع کردند که آن حضرت علیه السلام قائم هستند و نمرده اند. این دو وکیل به هنگام مرگ از فعل خود پشیمان شدند و وصیت کردند که اموال موجود در دستشان به ورثه امام کاظم علیه السلام بازگردانده شود؛ از این رو، بر شیعه معلوم گشت که انکار شهادت امام کاظم علیه السلام توسط آن دو، به سبب طمع ورزی نسبت به این اموال بوده است. (2)

غیر از این شش نفر، کسان دیگری نیز رفته رفته به این مذهب گرویدند که در میانشان برخی از بزرگان شیعه، هم چون عبد الرحمان بن حجاج نیز به چشم می خورد. ولی تعداد زیادی از آنان، از جمله عبدالرحمان، سریع به بطلان دعوی سران این مذهب پی بردند و امامت امام رضا علیه السلام را پذیرفتند. افرادی که به عنوان وکلای پایه گذار مذهب واقفه از آنان نام بردیم، آنهایی هستند که وکالتشان از منابع موجود به دست آمد، ولی بعید نیست در میان دیگر گروندگان و سران واقفه نیز وکلایی باشند که تصریحی نسبت به وکالتشان صورت نگرفته است.

ص: 524


1- رجال کشی، ص 468، ح 893
2- همان، ص 459، ح 871

نتیجه

سازمان وکالت بنا بر شواهد تاریخی، در عصر امام صادق علیه السلام پایه ریزی شد. امام کاظم علیه السلام با توجه به ضرورت های موجود و اوضاع خفقان آمیز دوره امامتشان، به تقویت و گسترش فعالیت این تشکیلات مبادرت ورزیدند. این تشکیلات، در واقع مهم ترین و در مواردی، تنها مسیر ارتباطی میان شیعیان در نقاط مختلف با امامانشان بود. شیعیان در مناطق سکونت خود با مراجعه به وکلای ائمه، اموال و وجوه شرعی و نیز نامه های حاوی سؤالاتشان از ائمه را به آنان تحویل می دادند و بدون آن که ناچار باشند خود رنج سفر را متحمل شوند و به مراکز استقرار امامان معصوم مراجعه کنند، پس از مدتی، پاسخ سؤالات و رسید تحويل اموال شرعی را از وکلا دریافت می کردند. شبکه ارتباطی وکالت، ضمن ایفای نقش ارتباطی، وظایف دیگری همچون نقش سیاسی، علمی، ارشادی و اجتماعی را نیز بر عهده داشت. از منابع موجود و با تکیه بر برخی شواهد، حدود سیزده نفر به عنوان وکلای امام کاظم علیه السلام قابل شناسایی اند. متأسفانه، پس از شهادت امام کاظم علیه السلام تعدادی از وکلای آن حضرت به طمع تصرف اموال شرعی که در تصرفشان بود، فرقه واقفه را پی ریختند، ولی امام رضا علیه السلام با تدبیر، بر این مشکل فائق آمدند و با رهبری مدبرانه، استمرار و حتی گسترش سازمان وکالت را عملی نمودند.

منابع

1. ابن داوود حلی، تقی الدین حسن بن علی، رجال ابن داوود، نجف: مطبعه الحیدریه، قم: منشورات رضی، 1392ق.

ص: 525

2. ابن شعبه حرانی، أبو محمد حسن بن على بن حسن (متوفی قرن چهارم)، تحف العقول عن آل الرسول 9، نجف: بی نا، 1966م.

3. ابن شهر آشوب سروی مازندرانی، رشید الدین محمد بن على (م 588 ق)، مناقب آل ابی طالب، بیروت: دارالاضواء، 1405.

4. اربلی، ابوالحسن علی بن عیسی بن ابی الفتح (م 693 ق)، کشف الغمه فی معرفه الائمه، بی جا: نشر ادب الحوزه و کتاب فروشی اسلامیه، 1364 ش.

5. جاسم حسین، تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم علیه السلام، ترجمه سید محمد تقی آیت اللهی، تهران: امیر کبیر، 1367ش.

6. جباری، محمد رضا علیه السلام، سازمان وکالت و نقش آن در عصر ائمه، قم: مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1382.

7. حر عاملی، محمد بن حسن (م 1104 ق)، وسائل الشیعه، تصحیح عبد الرحیم ربانی شیرازی و محمد رازی، تهران: 1376 بیروت: دار احیاء التراث، 1403 ق.

8. حلی، حسن بن يوسف بن علی بن مطر (م 726 ق)، رجال، قم: رضی، 1402 ق.

9. راوندی، قطب الدین، الخرائج و الجرائح، تحقيق مؤسسة الامام المهدی علیه السلام، قم: مؤسسة المهدی 7، 1409ق.

10. شافعی، کمال الدين محمد بن طلحه، مطالب السئول فی مناقب آل الرسول علیهم السلام، تحقیق ماجد بن احمد العطيه، بیروت: مؤسسه ام القری، 1420 ق.

11. شیخ صدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن بابویه قمی، (م 381 ق)، عيون أخبار الرضا علیه السلام، نجف: مطعبه الحيدريه، 1390 ق.

12. شیخ طوسی، ابو جعفر محمد بن حسن (م 460 ق)، رجال طوسی، نجف: مکتبه الحيدريه، 1380ق.

13. شیخ طوسی، ابو جعفر محمد بن حسن (م 460 ق)، فهرست، قم: منشورات رضی،بی تا

14. شیخ طوسی، ابوجعفر محمد بن حسن (م 460 ق)، کتاب الغيبه، بیروت: دار الكتاب الاسلامی، 1412 ق.

ص: 526

15. شیخ مفید، محمد بن محمد بن نعمان عکبری بغدادی (م 1413 ق)، الارشاد فی معرفه حجج الله على العباد؛ بیروت: مؤسسة الأعلمی، 1410 ق.

16. کشی، ابو عمرو محمد بن عمر بن عبد العزيز (متوفی اوایل قرن چهارم)، رجال کشی، انتخاب و تلخیص شیخ طوسی با نام «اختيار معرفه الرجال»، به تصحيح حسن مصطفوی، مشهد: بی نا، 1348 ش.

17. کلینی رازی، ابوجعفر محمد بن يعقوب (م 329 ق)، کافی، به تصحیح علی اکبر غفاری، تهران: دار الكتب الاسلامیه، 1377 ش.

18. کلینی، محمد بن يعقوب (م 329/328 ق)، کافی، تحقیق علی اکبر غفاری، تهران: دار الكتب الاسلاميه، 1389 ق.

19. مامقانی، علامه ملاعبد الله، تنقیح المقال، نجف: مکتبه المرتضويه، 1350ق.

20. مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی (م 1110ق)، بحارالانوار، تهران: بی تا، 1376 ق.

21. مدرسی طباطبایی، سید حسین ، مكتب در فرایند تکامل، ترجمه هاشم ایزدپناه، ایالات متحده، نیوجرسی: نشر داروین، 1374 ش.

22. مسعودی، ابوالحسن علی بن حسین بن على (م 346 ق)، اثبات الوصيه، نجف: بینا، 1955م، قم: بصیرتی، [بی تا].

23. موسوی خویی، سید ابو القاسم بن علی اکبر (م 1413 ق)، معجم رجال الحدیث، بیروت: بی تا، 1983م.

24. نجاشی، ابو العباس احمد بن علی اسدی (م 450 ق)، رجال (فهرست اسماء مصنفی الشيعه )، قم: مکتبه الداوری، بی تا

25. نوبختى، ابو محمد حسن بن موسی (قرن سوم، فرق الشيعه، تصحیح محمد صادق آل بحر العلوم، نجف: مطبعه الحیدریه، 1936م.

26. نوری، میرزا حسین، مستدرك الوسائل، بیروت: مؤسسه آل البيت لاحياء التراث، 1408 ق.

ص: 527

کرامات امام کاظم علیه السلام (بررسی موردی کرامت حرکت درخت به دستور امام) فاطمه کرمی

چکیده

منابع، معجزات متعددی از امام کاظم علیه السلام گزارش کرده اند که تعداد آن به بیش از 26 عنوان می رسد آگاهی از غیب، آگاهی از باطن افراد، خبر دادن از زمان مرگ افراد، آشنایی امام با زبانهای مختلف، آشنایی با زبان حیوانات، زنده کردن حیوانات مرده، حرکت درخت به دستور امام و ... از جمله این کرامات است. محمد بن حسن صفار (م. 290) در کتاب بصائر الدرجات و به نقل از استاد خویش ابراهيم بن اسحاق، معجزه حرکت درخت به دستور امام را برای اولین بار نقل کرده است.

این نوشتار، ابتدا به بررسی پیشینه معجزه حرکت درخت در زندگی پیامبران و دیگر امامان می پردازد. سپس در ادامه با بررسی سلسله سند و محتوای روایت و پیگیری سیر تطور آن در منابع تدوین شده پس از بصائر الدرجات، ضمن نشان دادن افزودگی ها، کاستی ها و تناقضات پیش آمده، وجوه و احتمالات مربوط به این تغییرات را بر می شمارد. هم چنین با رسم نمودار، میزان تأثیر و تأثر منابع از یکدیگر را در نقل این روایت روشن می سازد و در نهایت به نقد و ارزیابی این روایت می پردازد.

واژگان کلیدی: امام موسی کاظم علیه السلام ، کرامت، حرکت درخت

ص: 528

مقدمه

از آن جایی که بسیاری از روایات در منابع، سیر مشابهی را طی می کنند، با بررسی سیر تطور و تحول یک روایت در منابع، تا حدودی به سیر تطور روایات دیگر در منابع می توان پی برد هم چنین میزان و نحوه تاثیرگذاری آنها را بر یکدیگر مشاهده نمود. در این مقاله، به سیر تطور روایت معجزه حرکت درخت توسط امام کاظم علیه السلام در منابع اشاره می کنیم. هم چنین به این موضوع می پردازیم که این روایت نخستین بار توسط چه کسی و در کدام منبع وارد شده است؟ نحوه تأثیر و تأثر منابع از یکدیگر به چه صورت بوده است؟ آیا منابع متأخر، از منابع متقدم متأثر بوده اند یا نه؟ و اگر تأثیر داشته اند، این تأثیر و تأثر در چه حدی بوده است؟ آیا در نقل این روایت تضاد و تناقضاتی مشاهده می شود یا خیر؟

پیشینه معجزه حرکت درخت

معجزه حرکت درخت فقط به امام کاظم علیه السلام اختصاص ندارد، بلکه در مورد حضرت موسی علیه السلام و پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و امام علی و امام باقر علیهما السلام نیز این معجزه وارد شده است:

1. در مورد حضرت موسی علیه السلام زمانی این معجزه صورت گرفت که با همسر خود به سمت بیت المقدس می رفتند و در شب تاریک راه خود را گم کردند. از دور آتشی دیدند. هنگامی که حضرت موسی علیه السلام به طرف آتش رفت، این معجزه برای ایشان اتفاق افتاد. در قرآن در سوره طه آیه 10 نیز به این موضوع اشاره شده است:

(إِذْ رَأَىٰ نَارًا فَقَالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوا إِنِّي آنَسْتُ نَارًا لَعَلِّي آتِيكُمْ مِنْهَا بِقَبَسٍ أَوْ أَجِدُ عَلَى النَّارِ هُدًى)

ص: 529

2. در مورد پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و نیز بارها این معجزه صورت گرفته است.

مهم ترین روایت در این زمینه، روایتی است که حضرت علی علیه السلام در خطبه قاصعه آورده اند. جماعتی از قریش نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آمدند و از ایشان خواستند که درخت را بخواند تا نزد آن حضرت آید و این معجزه صورت گرفت، اما آنها هم چنان بر کفر و عناد خود لجاجت ورزیدند و ایمان نیاوردند.(1) علاوه بر این، در منابع وارد شده که پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله برای هدایت افرادی از قبیل حارث بن کلده،(2)ركانه(3)و یک اعرابی،(4) از این معجزه استفاده کردند. هم چنین زمانی که حضرت ابوطالب از ایشان در خواست معجزه کردند، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله معجزه حرکت درخت را به او نشان دادند.(5)

3. در مورد حضرت على علیه السلام نیز این کرامت وارد شده است. هنگامی که ایشان از جنگ صفین بر می گشتند، این کرامت به دست آن حضرت صورت گرفت.(6)

4. در مورد امام باقر علیه السلام نیز دو بار این کرامت صورت گرفته است: یک بار زمانی که عباد بن کثیر از آن حضرت در مورد حق مؤمن موحد بر خدا سؤال کرد، حضرت فرمود: «حق مؤمن بر خدا این است که اگر به این درخت بگوید به این جا بیا، بیاید.» عباد می گوید: «به خدا قسم دیدم که درخت خرما از جای خود حرکت کرد که بیاید، اما امام اشاره کردند و فرمودند بر جای خود بمان.»(7) بار دیگر هنگامی که زید بن حسن با امام باقر علیه السلام مجادله می کرد امام این کرامت را به او نشان دادند تا از خصومت خود دست بردارد. (8)

ص: 530


1- نهج البلاغه خطبه قاصعه (192).
2- مجلسی، بحارالانوار، ج 3، ص 488.
3- ابن هشام، السيره النبویه، ج 1، ص 391.
4- مجلسی، همان، ص 536.
5- ابن سعد، طبقات الکبری، ج 1، ص 159.
6- حر عاملی، اثبات الهدام، ج 2، ص 512.
7- قطب الدین، راوندی، الخرائج و الجرائح، ج 1، ص 272.
8- مجلسی، جلاء العيون، ص 858.

ائمه اطهار علیهم السلام برای اثبات حقانیت خود و هدایت افراد، به صورت محدود کراماتی را به آنها نشان می دادند. امام کاظم علیه السلام نیز دارای کراماتی بودند که حرکت درخت به دستور ایشان یکی از آنها به شمار می آید. در ادامه، به نقد و بررسی روایات مربوط به این کرامت می پردازیم.

گزارشی از متن روایت

علی بن ابراهیم از پدرش و او از رافعی روایت می کند که وی گفت: من پسرعمویی به نام حسن بن عبدالله داشتم که بسیار زاهد بود. او روزی وارد مسجد شد در حالی که امام موسی بن جعفر علیه السلام نیز تشریف داشتند. امام به او فرمودند: «برو معرفت کسب کن.»او سؤال کرد: «از چه کسی؟» فرمودند: «از انس بن مالک و فقهای مدینه.» او هر روز نزد امام می آمد و آن احادیثی را که یاد گرفته بود به امام عرضه می کرد ولی امام همه آنها را رد می کردند. تا این که او در یکی از روزها به امام عرض کرد: «من در پیشگاه خداوند بر شما احتجاج می کنم بنابر این به من معرفت بیاموزید.»

حضرت گزارش حال امیرمؤمنان علیه السلام و آنچه بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله واقع شده بود و هم چنین گزارش کار ابوبکر و عمر را به او دادند و او قبول کرد؛ سپس گفت: «بعد از امير المؤمنین چه کسی امام است؟» فرمودند: «حسن و حسین» تا رسید به خودشان؛ سپس سکوت کردند. پرسید: «امروز چه کسی است؟ » فرمودند: «من.» گفت: «آیا دلیلی هم دارید؟» امام به درخت اشاره کردند؛ درخت حرکت کرد و مقابل امام ایستاد. او به امامت حضرت اقرار کرد و قبل از آن خواب های خوبی می دید که دیگر قطع شد. او در خواب به پدر ایشان امام صادق علیه السلام شکایت می کرد. امام فرمودند: «هنگامی که ایمان مؤمن راسخ شود، خواب از او رفع می شود.»(1)

ص: 531


1- محمدبن حسن، صفار، بصائر الدرجات، ص 255.

سیر تطور این روایت در منابع

1.بصائر الدرجات

روایت معجزه حرکت درخت به دستور امام کاظم علیه السلام ، اولین بار در کتاب بصائر الدرجات محمد بن حسن صفار (م.290) آمده است. او از یاران امام حسن عسکری علیه السلام و از بزرگان قرن سوم هجری بود و ابراهیم بن اسحاق و علی بن ابراهیم (هر دو از اصحاب امام هادی علیه السلام ) از اساتید ایشان بودند. صفار این روایت را از استاد خود ابراهیم بن اسحاق و ابراهیم هم از محمد بن فلان رافعی نقل کرده است.

2.اصول کافی

دومین منبعی که این روایت در آن وارد شده، اصول کافی از محمد بن يعقوب کلینی (م.329) است. کلینی از بزرگان شیعه در زمان غیبت صغرا بود که در نیمه دوم قرن سوم و نیمه اول قرن چهارم، از بزرگترین محدثان شیعه به شمار می رفت. او از شاگردان محمد بن حسن صفار بود. کلینی این روایت را مشابه بصائر الدرجات آورده است فقط در موارد ذیل با نقل صفار اختلاف دارند:

الف) انس بن مالک را حذف کرده است؛

ب) به جای ابوبکر و عمر، تعبير «امر رجلين»آورده است؛

ج) قسمت آخر روایت (قطع شدن خواب) نیز حذف شده است.(1)

3.ارشاد

شیخ مفید این روایت را از جعفر محمدبن قولویه از کلینی نقل کرده است.

ص: 532


1- اصول کافی، ج 2، ص 164.

جعفر (م. 367) از شاگردان کلینی و از اساتید شیخ مفید بود. شیخ مفید این روایت را با اندکی تغییر، مشابه کلینی آورده است:

الف) «رجلین» را حذف کرده است؛

ب) بعد از نام امام حسن و امام حسین علیه السلام نام ائمه بعدی را نیز آورده و به نام آنان تصریح کرده است.(1)

روایت شیخ مفید ضمن حذف، دچار توسعه نیز شده است.

4.تقريب المعارف

تقريب المعارف، نوشته حلبی (م. 447) است. وی فقط به این کرامت اشاره نموده و به سند روایت و به منابع اشاره نکرده است. بنابراین به صورت دقیق، نمی توان دریافت که منبع حلبی چه کتابی بوده است؟(2)

5.روضة الواعظین

روضة الواعظین نوشته فتال نیشابوری (م.508) است. او سند را حذف کرده و گفته: «حسن بن عبدالله گفت.»، در حالی که در منابع دیگر، راوی محمدبن فلان رافعی بود که می گفت: «من پسر عمویی به نام حسن بن عبدالله داشتم.» روایت را نیز به صورت بسیار خلاصه آورده است. به نظر می رسد فتال این روایت را از ارشاد و کافی نقل کرده باشد؛ زیرا این دو کتاب از جمله منابع روضة الواعظین است.(3)

6.اعلام الوری

اعلام الوری نوشته فضل بن حسین طبرسی (م.548) است. وی این روایت را از

ص: 533


1- ارشاد، ج 2، ص 223.
2- ابوالصلاح، حلبی، تقریب المعارف، ص 176.
3- نک: ج 1، ص 483.

شیخ مفید نقل کرده، زیرا روایت را کاملا مشابه شیخ مفید آورده است.(1)

7.الخرائج و الجرائح

این کتاب، نوشته قطب الدین راوندی (م.573) است. او از شاگردان طبرسی است. وی فقط نفر آخر سند را نام برده و گفته: «ما روي عن الرافعی.» کتاب های کافی و بصائر الدرجات، جزء منابع نویسنده است. با توجه به این که راوندی این روایت را مشابه کافی آورده، اما قسمت پایانی روایت را از بصائرالدرجات نقل کرده، متوجه می شویم که ایشان از هر دو منبع استفاده کرده است.(2)

8.مناقب

مناقب نوشته ابن شهر آشوب (م.588) است. وی از شاگردان طبرسی، راوندی و فتال نیشابوری است. به نظر می رسد ابن شهر آشوب این روایت را از اساتید خود و با کمی تفاوت آورده است. (3)مثلا به جای انس بن مالک، «عن مالك»آورده است و این به جهت تصحیح خطایی بوده که در اصل روایت وجود داشته است؛ زیرا انس هم عصر امام کاظم علیه السلام نبوده، بلکه از صحابه رسول خدا صلی الله علیه و آله به شمار می آید.

9.الثاقب في المناقب

الثاقب في المناقب نوشته ابن حمزه طوسی (م. قرن ششم) است.(4) این کتاب، شباهت زیادی به کتاب معاصرش الخرائج دارد. با توجه به این که این حمزه این

ص: 534


1- نک: ج 2، ص 19.
2- نک: ج 2، ص 650.
3- نک: المناقب، ج 4، ص 287.
4- نک: الثاقب في المناقب، ص 455.

روایت را مشابه بصائر الدرجات آورده، می توان پی برد که ایشان از این منبع استفاده کرده؛ زیرا بصائر جزء منابع الخرائج هم بود. ابن حمزه این روایت را مشابه بصائر الدرجات آورده اما با کمی اختلاف؛ برای مثال، به جای انس بن مالک گفته مالک بن انس. و به جای امر ابی بکر و عمر، گفته «امر غيره.»(1)

10.کشف الغمه

کشف الغمه نوشته علی بن عیسی اربلی (م.692) است. با توجه به این که وی از ارشاد و إعلام الوری استفاده نموده و این روایت را کاملا مشابه آن ها آورده، در می یابیم که از این منابع نقل کرده است.(2)

11.الدر النظيم

الدرالنظیم نوشته شامی (م. قرن هفتم) است. از آن جایی که روایت الدرالنظيم کاملا شبيه الخرائج است، احتمال دارد که از این منبع استفاده کرده باشد.(3)

12.مناقب طاهرین

مناقب طاهرین نوشته عماد طبری (م. قرن هفتم) است.(4) به دلیل شباهت زیاد این کتاب با الثاقب، گفته شده ترجمه کتاب الثاقب در این اثر آمده است.(5) طبری سلسله سند را نیاورده و گفته حسین بن عبدالله بن عمر رافعی زاهد بود، در حالی که در منابع دیگر، گفته شده حسن بن عبدالله زاهد بود.

ص: 535


1- همان
2- نک: ج 2، ص 753.
3- نک: ص 665.
4- نک: مناقب طاهرین، ج 2، ص 738.
5- همان، ج 1، ص 9.
13.صراط المستقیم

صراط المستقیم نوشته بیاضی (م. 877) است.(1) از آن جایی که وی از ارشاد و الخرائج استفاده کرده،(2) احتمال می رود که او این روایت را از این منابع نقل کرده باشد. بیاضی هم سلسله سند را نیاورده است.

14.اثبات الهداه

اثبات الهداه از شیخ حر عاملی (م 1104) است. از آن جایی که ایشان از کافی استفاده کرده و این روایت را مشابه آن آورده، متوجه می شویم که ایشان از این منبع استفاده کرده است.(3)

15.مدينه المعاجز

مدينه المعاجز نوشته بحرانی (م. 1107) است. وی سلسه سند را به این صورت آورده است: «محمد بن يعقوب، عن علی بن ابراهیم.» هم چنین با توجه به این که این روایت را کاملا مشابه کافی آورده روشن است که این روایت را از کافی نقل کرده است.(4)

16.بحارالانوار

بحارالأنوار از آثار علامه مجلسی (م.1110) است. ایشان تصریح کرده اند که این روایت را از بصائر الدرجات آورده اند.(5)

ص: 536


1- بیاضی، على الصراط المستقيم، ج 2، ص 193.
2- همان، ج 1، ص 4-5.
3- نک: ج 4، ص 235.
4- نک: ج 6 ص 295.
5- نک: ج 48، ص 52.
17.رياض الابرار

ریاض الأبرار نوشته سید نعمت الله جزایری (م.1112) است. وی نیز تصریح نموده که این روایت را از بصائر الدرجات نقل کرده است.(1)

18.عوالم العلوم

عوالم العلوم نوشته شیخ عبدالله بحرانی اصفهانی (م. قرن دوازدهم) است. بحرانی نیز تصریح کرده که این روایت را از بصائرالدرجات آورده است. (2)

بررسی سلسله سند بصائرالدرجات

اشاره

با توجه به سیر تطور این روایت در منابع، روشن می شود که در واقع راجع به معجزه حرکت درخت، یک روایت وجود داشته که نخستین بار محمدبن حسن صفار از استاد خود ابراهیم بن اسحاق و او از محمدبن فلان رافعی نقل کرده است. ابراهیم بن اسحاق، از اصحاب و راویان امام هادی علیه السلام بودند.(3) اما محمدبن فلان رافعی مجهول است و در منابع نامی از او وجود ندارد.

این روایت را از لحاظ سند و محتوا می توان نقد و ارزیابی کرد.

1.نقد سندی

مهم ترین نقدی که به این روایت وارد می شود در مورد سند آن است؛ زیرا به طور دقیق مشخص نیست که نام اولین راوی آن چیست. در سند برخی منابع آمده که علی بن ابراهیم از پدرش و او از محمدبن فلان رافعی این روایت را نقل

ص: 537


1- نک: رياض الأبرار، ج 2، ص 280.
2- عوالم العلوم، ج21، ص 143.
3- ابن شهر آشوب، همان، ج 4، ص 402.

کرده است؛ مانند بصائرالدرجات و مدینه المعاجز، اما در برخی منابع دیگر گفته شده محمدبن فلان واقفی، مانند اثبات الهداه و اصول کافی. عده ای هم نام اولین راوی را محمد رافعی ذکر کرده اند، مثل الثاقب فی المناقب، و بعضی هم نام این فرد را عمر می دانند؛ مانند الدرالنظيم. گروهی هم در سلسله سند آن فقط گفته اند: الرافعی و دیگر به نام این شخص اشاره نکرده اند، مثل ارشاد، اعلام الوری، خرائج، مناقب ابن شهر آشوب و کشف الغمه.

بنابراین، اولین راوی این روایت مجهول است و مشخص نیست که چه کسی آن را نقل کرده است. علامه مامقانی نیز در ذیل نام محمدبن فلان، می نویسد که حال این شخص مجهول است و در برخی نسخه ها نام این شخص رافقی است (فاء بر قاف مقدم است). (1)

البته در این جا باید به این نکته توجه کرد که محمدبن فلان واقفی نمی تواند درست باشد؛ زیرا واقفيه بعد از شهادت امام موسی بن جعفر علیه السلام پدید آمدند و راوی، این روایت را از خود امام کاظم علیه السلام نقل کرده است.

در برخی منابع، نام اولین راوی محمد رافعی بود. در مسند امام کاظم علیه السلام آمده است که ظاهرا محمد بن فلان رافعی همان محمد رافعی است که از امام کاظم علیه السلام روایت کرده است. (2)اما با این حال، نمی توان، به طور یقین پی برد که او همان محمدبن فلان است. در تعدادی از منابع هم این روایت، از عمر رافعی نقل شده، در حالی که در منابع رجالی، نامی از عمر رافعی نبود.

2. نقد محتوایی

نقد دیگری که به این روایت وارد می شود از لحاظ محتواست. در برخی از منابع به ویژه بصائر الدرجات آمده است که امام به حسن بن عبدالله فرمودند: «برو از

ص: 538


1- نک: تنقیح المقال، ج3، ص 173.
2- همان.

انس بن مالک و فقهای مدینه فقه بیاموز.» در حالی که با توجه به تاریخ زندگانی و وفات انس، این گزارش درست نیست، زیرا در مورد تاریخ وفات انس اختلاف است و سال وفات او را 90 تا 93 ذکر کرده اند،(1) ولی مشهور این است که او در سال 93 وفات یافته، بنابراین نمی تواند عصر امام کاظم علیه السلام (128-183 ق) را درک کرده باشد.

برخی منابع متوجه این اشتباه شده اند؛ بنابراین با نام انس را حذف کرده اند؛ مانند کلینی و شیخ مفید و یا این که به جای انس بن مالک، مالک بن انس را آورده اند؛ مانند ابن شهر آشوب در المناقب و ابن حمزه طوسی در الثاقب فی المناقب؛ زیرا تاریخ زندگانی مالک با امام کاظم علیه السلام تناسب دارد.

ابن سعد در مورد تاریخ وفات مالک می نویسد:

او در چهاردهم ربیع الاول سال 179 در زمان خلافت هارون درگذشت.(2)

تفاوت منابع در نقل این روایت

محتوای این روایت در منابع تقریبا یکسان است و تفاوت کمی در نقل این روایت مشاهده می شود که در این جا به برخی از آنها اشاره می کنیم:

1. در روایت بصائر الدرجات آمده که امام، گزارش کار ابوبکر و عمر را به او دادند در حالی که:

الف) برخی منابع به جای ابوبکر و عمر، «امر رجلین»را آورده اند؛ مانند کلینی در اصول کافی؛

ب) برخی دیگر به جای آن، «امر غيره»را آورده اند؛ مانند ابن حمزه در الثاقب

ج) بعضی هم نام ابوبکر و عمر را حذف کرده اند؛ مانند شیخ مفید در ارشاد.

ص: 539


1- همان، ص 19.
2- همان، ج 5، ص 469.

احتمالا این تغییر، به این دلیل بوده که این افراد محتاط تر از صفار بوده اند و یا این که وضعیت آن دوران اقتضا می کرده که این افراد احتیاط بیشتری کنند و به جهت ملاحظات مذهبی، صلاح ندیده اند که آن را بیاورند.

2. تفاوت دیگری که در نقل این روایت دیده می شود، نام انس بن مالک است:

الف) تعدادی از منابع، نام انس را حذف کرده اند؛ مانند کلینی، شیخ مفید و طبرسی؛

ب) تعدادی هم به جای انس بن مالک، مالک بن انس را آورده اند؛ مانند ابن شهر آشوب در المناقب و ابن حمزه در الثاقب.

حذف نام انس، به این دلیل بوده که آن را اشتباه می دانستند؛ زیرا وی در زمان رسول خدا صلی الله علیه و اله زندگی می کرده و خادم ایشان بوده است.

3. تفاوت دیگر در شیوه نقل این روایت است:

الف) برخی از منابع، صدر این روایت را حذف کرده اند؛ مانند ابن شهر آشوب و بیاضی. بدین جهت که این منابع ابتدای روایت را که در مورد حسن بن عبد الله بود، نیاورده اند.

ب) گروهی هم ذیل روایت را حذف کرده اند؛ مانند کلینی و شیخ مفید که دیگر قسمت پایانی روایت (قطع شدن خواب را نیاورده اند.

ج) بعضی هم این روایت را به صورت خلاصه آورده یا فقط به آن اشاره کرده اند؛ مانند حلبی و فتال نیشابوری.

احتمال دارد این تفاوت، در شیوۀ نقل نیز به این دلیل بوده که این افراد، آوردن این قسمت ها را ضروری نمی دانستند یا درصدد نقل روایت به صورت کامل نبوده اند. بخشی از این تغییرات نیز به شیوه نگارش این نویسندگان مربوط بوده است. در دوره هایی حذف اسانید، از جمله روش های نویسندگان در باب ائمه بوده است.

ص: 540

نتیجه

با بررسی سند و محتوای روایت معجزه حرکت درخت توسط امام کاظم علیه السلام و هم چنین با بررسی سیر تطور این روایت در منابع، به این نتیجه می رسیم که در واقع در مورد این کرامت، یک روایت وجود داشته که اولین بار محمدبن حسن صفار در بصائرالدرجات آورده است. وی این روایت را از استاد خود ابراهیم بن اسحاق از اصحاب امام هادی علیه السلام نقل کرده و منابع دیگر با واسطه یا بی واسطه این روایت را از این منبع نقل کرده اند و در انتقال این روایت به منابع دیگر، تغییراتی صورت گرفته که این تغییرات، به شیوه نگارش و یا دیدگاه های نویسندگان مربوط می شود. عده ای صدر روایت و عده ای دیگر ذیل روایت را حذف کرده و برخی نیز این روایت را به صورت خلاصه آورده اند. هم چنین تغییر نام انس بن مالک به مالک بن انس که در منابع بعدی روی داده، برای جلوگیری از تضعیف روایت و به منظور مورد قبول و موجه نشان دادن روایت صورت گرفته است.

منابع

*نهج البلاغه

1. ابن سعد، طبقات الکبری، بیروت: دار الکتب العلمیه، 1418.

2. ابن شهر آشوب، المناقب، قم: علامه، 1279.

3. ابن هشام، السيره النبويه، بیروت: دار المعرفه، بی تا

4. إربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه، قم: رضی، 1421.

5. بحرانی، عبدالله، عوالم العلوم، قم: مؤسسة الإمام المهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، بی تا

ص: 541

6. بحرانی، هاشم، مدينه المعاجز، قم: مؤسسه المعارف الإسلامية، بی تا.

7. بیاضی، علی، صراط المستقيم، نجف: المكتبه الحیدریه، 1384.

8.جزائری، نعمت الله، رياض الأبرار، بیروت: مؤسسۀ التاريخ العربی، 1427.

9. حر عاملی، محمد بن حسن، اثبات الهداه؛ بیروت: اعلمی، 1425.

10. حلبی، ابوالصلاح، تقریب المعارف، قم: الهادی، 1404.

11. راوندی، قطب الدین، الخرائج و الجرائح، قم: مدرسه الإمام المهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، 1409.

12. شامی، یوسف بن حاتم، الدرالنظيم، قم: جامعه مدرسین، 1420.

13. صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات، قم: مکتبه آیه الله المرعشی، 1404.

14. طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری، قم: آل البيت، 1417.

15. طبری، عماد، مناقب طاهرین، تهران: سازمان چاپ و انتشارات، 1279.

16. طوسی، إبن حمزه، الثاقب فی المناقب، قم: انصاریان، 1419.

17. فتال نیشابوری، محمدبن حسن، روضه الواعظین، قم: دلیل ما، 1422.

18. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، تهران: انتشارات قائم، بی تا.

19. مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، تهران: إسلاميه، 1262.

20. -، جلاء العيون، قم: سرور، 1282.

21. -، حیاه القلوب، قم: سرور، 1384.

22. مفید، محمد بن نعمان، ارشاد، قم: کنگره شیخ مفید، 1412.

ص: 542

تاریخچه حرم کاظمین حسین ایزدی

اشاره

*حسین ایزدی(1)

چکیده

با شکل گیری دولت بنی عباس در سال 132 قمری، و سیاست خصمانه و کینه توزانه عباسیان با علویان و اهل بیت : منطقه جنوب بین النهرین و یا عراق که پیش از این مقبره مطهر حضرت على علیه السلام و امام حسین علیه السلام در آنجا بود. مرکز اصلی مشاهد متبرکه شیعیان به ویژه امامان شیعه شد. با توجه به سابقه تاریخی ایرانیان در عراق و هم سویی و اعتقاد راسخ آنان به، تشیع رد پا و آثار فرهنگ و معماری ایرانی در تمامی عتبات عالیات به چشم می خورد. حرم مطهر کاظمین علیها السلام یکی از این مقابر مقدس است که باعث تأسیس شهری جدید در جوار بغداد شد. این مقاله، به روند تاریخی شکل گیری این حرم و ایرانیانی می پردازد که در توسعه و عمران آن نقش محوری داشتند.

واژگان کلیدی: کاظمين 7، تاریخچه، مقبره قریش، باب التين .

مقدمه

عباسیان پس از تأسیس دولت خود در سال 132 قمری برای نشان دادن شکوه دولت خود، دنبال ایجاد پایتخت جدیدی بودند. ابوالعباس سفاح ( 132-136ق.)

ص: 543


1- عضو هیأت علمی دانشگاه باقر العلوم علیه السلام

اولین خلیفه عباسی، در شهر کوچک و نیمه کارهای ساکن شد که یزید بن عمر بن هبيره ساخته بود. خلیفه بنای خانه ها و قصر آن را تکمیل کرد و نام آن را هاشمیه گذاشت، ولی مردم بنا بر عادت و به دلیل این که ابن هبيره بنای آن را آغاز کرده بود، به آن شهر، و کوشک ابن هبيره می گفتند. بنابراین ابو العباس، به شهر انبار نقل مکان کرد.(1) منصور دومین خلیفه عباسی(158-136 ق.) در هاشمیه کوفه ساکن شد و بنای آن را تکمیل کرد و ساختمان هایی به آن اضافه نمود و شهر را آن طور که می خواست مهیا کرد.(2) نزدیکی هاشمیه به کوفه که بافت سیاسی نامطمئن داشت و حضور طرفداران علویان در کوفه و هم چنین شورش راوندیه که به قصد قتل منصور تا داخل کاخ وی پیشروی کرده بودند، آسیب پذیر بودن هاشمیه را در برابر حملات مسلحانه مخالفان نشان داد و باعث شد تا منصور، درصدد یافتن جایگاه مناسبی بر آید تا هم شکوه و عظمت دولت تازه تأسیس بنی عباس را نشان دهد و هم اهمیت و مسائل امنیتی در ساخت آن رعایت شده باشد.

منصور پس از بررسی دقیق مناطق مختلف بین النهرین و توجه به ملاحظات اقتصادی و طبیعی، محل شهر فعلی بغداد را انتخاب نمود. در واقع مزایای طبیعی و ارتباطی عراق نسبت به سایر سرزمین های اسلامی توجه منصور و عباسیان را جلب کرد. محلی که او برای پایتخت جدید در نظر گرفت، در دشتی حاصل خیز واقع شده بود و در آن جا کشت و زرع در دو سوی رودخانه دجله رونق داشت و بر سر راه خراسان واقع بود. هم چنین محل برخورد کاروان هایی بود که از شرق می آمدند و بازارهای ماهانه در آن جا تشکیل می دادند و به این ترتیب، آذوقه کافی برای کارگرانی که مجری ساخت شهر بودند، ساکنان بعدی آن یعنی مردم، دربار

ص: 544


1- فتوح البلدان، ص 46.
2- همان، ص 47.

خلافت عباسی و سربازان آن، به وفور در دسترس بود. (1)

منصور در ساختن بغداد، نیازهای این شهر را در نظر گرفت؛ یعنی علاوه بر نکات امنیتی، به مسائل رفاهی شهر هم توجه داشت. او از نهرهای منشعب از فرات یا دجله، برای کشاورزی و تأمین آب مورد نیاز شهر استفاده کرد. ساختن مسجد جامع و بازارهای متعدد را نیز در دستور کار قرار داد. بازاهایی که رونق تجارت آنها باعث شد تا بغداد، علاوه بر مرکزیت سیاسی، اهمیت اقتصادی و بارزگانی هم بیابد. از دیگر نیازهای این شهر که منصور نیز به آن توجه داشت، محل مناسبی برای دفن اموات بود که زمینه شکل گیری حرم مطهر كاظمين فراهم شد. که در ادامه، چگونگی شکل گیری تحولات آن بررسی می شود.

آغاز شکل گیری کاظمین

باغ های حاصلخیز و پر رونقی در مناطق همجوار بغداد و نزدیک به کرخ وجود داشت که به «شونیزیه» معروف بود. منصور در همان سال 145 قمری که عملیات ساختمانی بغداد را آغاز کرد، منطقه شونیزیه را محل مقبره خانوادگی برگزید و آن را مقابر قریش نامید. شونیزیه به معنای سیاه دانه است که روی نان می پاشند.(2) مقابر قریش که در منطقه غربی بغداد ایجاد شد، زمین بسیار وسیعی را دربر می گرفت. هارون الرشید که از ارتباط و مراجعه مسلمانان و شیعیان به حضرت موسی بن جعفر علیه السلام هراس داشت، ایشان را در مدینه در حالی که در جایگاه رسول خدا صلی الله علیه و آله و در حال نماز بودند، دستگیر کرد.(3) هارون به دلیل این که مردم متوجه نشوند حضرت در چه مکانی زندانی می شوند، دستور داد تا در

ص: 545


1- ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج 9، ص199؛ تاریخ طبری، ج 11، ص 4729، 4725؛ تاریخ یعقوبی، ص 459-457.
2- یاقوت حموی، معجم البلدان، ص 375، بیروت: داراحیاء التراث العربی، 1979/1399.
3- ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبيين، ص 468، ترجمه، هاشم رسولی محلاتی، تهران: بی تا، کتاب فروشی صدوق؛ شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، ص 131، قم: انتشارات مسجد مقدس جمکران، 1389.

مدينه دو کاروان آماده کنند و یکی از کاروان ها را به سمت کوفه و دیگری را به سمت بصره فرستاد.(1)هارون پس از بازگشت به بغداد، ابتدا امام کاظم علیه السلام را نزد حاکم بصره، عیسی بن جعفر بن منصور، زندانی کرد؛ اما عیسی از این کار و مسئولیت آن خسته شد و از هارون خواست امام را تحویل شخص دیگری بدهد. هارون هم زندانبانی حضرت را به فضل بن ربیع داد. امام مدتی طولانی نزد وی زندانی بود و فضل از به قتل رساندن امام خودداری کرد. زندانبان بعدی امام، فضل بن یحیی برمکی بود که حرمت امام را پاس می داشت و امام در رفاه بودند.

هارون که در این زمان در رقه بود، با شنیدن خبر وضعیت مطلوب امام، بسیار عصبانی شد و ضمن مجازات فضل بن یحیی، ایشان را تحویل زندانبان دیگری به نام سندی بن شاهک داد که داروغه بغداد بود. او از روی خباثت ذاتی و خوش خدمتی به هارون امام را شکنجه زیادی کرد و سرانجام در 183 قمری، به دستور هارون، حضرت را مسموم کرد و به شهادت رساند.(2)

عباسیان از ترس این که مبادا محل دفن امام کاظم علیه السلام محل تجمع و حضور شیعیان باشد، پیکر مطهر حضرت را در مقابر قریش یا همان شونیزیه به خاک سپردند و پس از آن، تعدادی از خلفا و اعضای خاندان تبهکار بنی عباس در این مقابر دفن شدند.(3) با توجه به این که قبور تعدادی از خلفا و طایفه بنی عباس در جهت فعلی و بالا سر مبارک امام کاظم علیه السلام واقع بود، نماز گزاردن در این قسمت به دلیل این که مقابل قبله قرار می گیرد جایز نیست و امام رضا علیه السلام به شیعیان توصیه کرده اند در مساجد اطراف قبر مطهر نماز بخوانند.(4)

ص: 546


1- همان
2- ابوالفرج اصفهانی، همان، ص 471، 470، 469؛ شیخ صدوق، همان، ص 149-162.
3- ابوالفرج اصفهانی، همان، ص417؛ عیون اخبار الرضا، ص 149، 157 و 156.
4- شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج 6، ص83 دار الكتاب الاسلاميه، 1364؛ شیخ صدوق، من لا یحضر الفقيه، ج2، ص363، مؤسسه الوفا، 1407/1366 ق، شیخ عباس قمی، مفاتیح الجنان، ترجمه و تحقیق، سید فضل الله میر شفیعی خوانساری، قم: انتشارات اسوه، ص 1036،

در سال 218 قمری در دوران حکومت معتصم عباسی (227-218ق.) حضرت محمدبن على علیه السلام امام نهم شیعیان از مدینه به بغداد منتقل شدند. دو سال بعد، معتصم توسط ام الفضل دختر مأمون و همسر امام جواد علیه السلام حضرت را مسموم کرد و به شهادت رساند. شیعیان علی رغم جلوگیری بنی عباس جمع شدند و پس از تشییع باشکوهی پیکر مطهر حضرت را در جوار قبر جدشان حضرت موسی بن جعفر علیه السلام دفن کردند. شیعیان پس از مدتی و در عهد دوم عباسی، بر قبر این دو امام بقعه و عمارتی ساختند و آن را کاظمیه نامیدند که باعث شد بعد از آن مقابر قریش به کاظمیه تغییر نام دهد. در کنار این بقعه منور و مطهر، مسجدی به نام «باب التين»قرار داشت که پس از خاک سپاری دو امام، کانون حضور شیعیان امامیه شد و شیعیان قبر دو امام را از داخل این مسجد زیارت می کردند. به همین دلیل، بقعه کاظمیه یا کاظمین به مشهد «باب التين» نیز معروف بود.

کاظمین در عهد آل بویه

تا پیش از سلطه آل بویه بر بین النهرین، مقبره کاظمین مثل سایر مقابر قریش بود و ایجاد بنا و تأسیسات ویژه برای آن در تاریخ گزارش نشده است. در سال 336 قمری، به دستور احمد بن بويه معزالدوله، عمارت کوچک قبلی که شیعیان ساخته بودند، تخریب گردید و بقعه ای باشکوه با ضریح از جنس چوب ساج ساخته شد. هم چنین گنبد بزرگی بالای این مقابر مطهر ساختند و ساختمان داخل که به مرور شکل یک حرم مستقل در مقابر قریش به خود گرفته بود، با کاشی کاری آراسته شد. احمد معز الدوله که بغداد را مقر اصلی حکومت خود برگزیده بود، به زیارت کاظمین اهمیت زیادی می داد. وی هر روز پنج شنبه با وزرا و اعیان و فرماندهان خود به زیارت کاظمین می رفت و صبح شنبه به قصر حکومتی خویش در بغداد باز می گشت.(1) عزالدوله دیلمی (367-356 ق.) که پس

ص: 547


1- حافظ الذهب، العبر من خبر عن عنبر، ص 132، بیروت: بی تا.

از پدرش معزالدوله جانشین وی در عراق شد، علاوه بر سایر عتاب مقدسه عراق، در ضمن بازسازی کاظمین عمارات بسیاری ساخت و برای رفاه حال زائران و علویان مجاور این مکان مقدس، وجوه نقدی و غیرنقدی فراوانی هزینه کرد.(1) سپس عضدالدوله (372-367ق) که قدرت یک پارچه ای در قلمرو خاندان آل بویه یافته بود، همپای سایر مشاهد متبرکه جنوب بين النهرین، به بازسازی و نوسازی حرم کاظمین اقدام نمود و آن را وسعت بخشید. عضدالدوله در سال 369 قمری، دیواری گرداگرد کاظمین کشید که دیگر منطقه ای بزرگ در جوار بغداد بود و بیمارستانی بین کاظمین و بغداد ساخت که خدمات رفاهی و درمانی لازم را به زائران کاظمین عرضه می کرد. (2)کاظمین، با این اقدامات و توجه ویژه دولت آل بویه رسما به عنوان یک شهر در کنار بغداد جایگاهی ویژه یافت.

بغداد در دوره آل بویه، طی سال های مختلف بارها شاهد درگیری های خونین مذهبی بود و کرخ و کاظمین، کانون اصلی این درگیری ها بودند. یکی از این حملات شدید در سال 443 قمری به وقوع پیوست. در این سال اهل سنت به رهبری حنابله که در این زمان نوعا تندرو ترین گروه های مذهبی نسبت به شیعیان بودند، به کاظمین حمله کردند و طی سه روز، تمام قندیل ها، سلاح های اهدایی طلا و نقره، پرده ها و آنچه را در پیرامون حرم کاظمین بود، غارت کردند و حتی ضریح چوبی دو امام را آتش زدند و هر کار زشت و ننگینی که در جهان مانند نداشت، انجام دادند؛ حتی قصد نبش قبر و آرامگاه دو امام و انتقال پیکر مطهر امامان به مقبره احمدبن حنبل را داشتند که به دلیل خرابی و انهدام وسیعی که ایجاد کرده بودند، نتوانستند محل قبر را شناسایی کنند.(3)

ص: 548


1- میر سید ظهیر الدین مرعشی، تاریخ طبرستان، رویان و مازندران، ص 67، به کوشش حسین تسبیحی، تهران: انتشارات شرق
2- الكامل فی التاریخ، ج 15، ترجمه علی هاشمی حایری، ص 120 و 137؛ خطیب بغدادی، همان، ج1، ص 105-106.
3- ابن اثیر، همان، ج16، ص 281.

کاظمین در دوره سلجوقیان

در دوره آل بویه در جنگ های مذهبی، بارها به حرم مطهر کاظمین حمله گردید و غارت و تخریب شد. علاوه بر این، طغیان های فصلی دجله نیز خسارت زیادی به این مکان وارد کرد؛ وضعیتی که تا دوره سلجوقی ادامه داشت. در دوره سلجوقی، گرچه خبری از درگیری و حمالات غارتگرانه به کرخ و کاظمین نبود و اصولا حكومت متمرکز و یکپارچه سلجوقی به جهت حفظ نظم و حاکمیت خود، اجازه چنین اقداماتی را نمی داد، حرم کاظمین وضعیت چندان مطلوبی نداشت. اولین بازسازی کاظمین در عصر سلجوقی در سال 490 قمری توسط مجد الملک ابو الفضل براوستانی، وزیر شیعی برکیارق سلطان سلجوقی (487-498) قمری صورت گرفت. مجدالملک به تعمیر و بازسازی اساسی حرم پرداخت و بناهای جدیدی از جمله یک مسجد بزرگ با دو مناره بلند و زیبا و هم چنین مکانی مجزا برای استراحت و سکونت زائران احداث کرد و دیوارهای حرم را با کاشی تزیین نمود.(1) بنای حرم پس از دوران سلجوقیان و بیرون راندن ترکان از بغداد، در سال 569 قمری به دلیل طغیان رود دجله دچار آسیب جدی شد. الناصر لدين الله عباسی (622-575ق) خليفه وقت، به تشویق وزیر شیعه خود موید الدین قمی و به دلیل حضور پر تعداد و مؤثر شیعیان در بغداد و در واقع برایاستفاده از قدرت اجتماعی شیعیان در جهت تقویت قدرت خود، در سال 575 قمری ضمن تعمیرات و نوسازی، حجره هایی در اطراف صحن کاظمین ساخت.

ص: 549


1- قاضی نورالله شوشتری، مجالس المؤمنین، ج 2، ص 459-460، تهران: کتاب فروشی اسلامیه، 1365؛ ملا عبد الجلیل قزوینی رازی، النقض، به تصحیح میر جلال الدین محدث ارموی، ص 82، تهران: انتشارات انجمن آثار ملی، 1358، تعليقات النقض، ج 2، ص 719.

کاظمین در دوره حمله مغول

آخرین صدمات ناشی از درگیری های مذهبی در کاظمین در سال 654 قمری، دو سال قبل از سقوط بغداد به دست مغول و در حالی اتفاق افتاد که سیلاب دجله بخش های زیادی از بغداد را زیر آب برده بود. این واقعه زمانی روی داد که فردی به دست یکی از اهالی کرخ به قتل رسید و توده های عامه مردم از محلات سنی نشین، به سربازان خلیفه عباسی پیوستند و محله کرخ را غارت کردند و به آتش کشیدند و جمع زیادی را کشتند و زنان بسیاری را ربودند. در این حملات، ابوبکر پسر ارشد المستعصم (656-640ق) نقش اصلی را در رهبری غارتگران داشت. وی حرم مطهر كاظمين را به باد غارت داد و مرتکب فجایع زیادی شد و قتل و غارت و فحشا را به نهایت رساند. اقداماتی که عموم شیعیان بغداد را بسیار متألم و ملول و از بنی عباس به شدت متنفر کرد و هیچ گاه از ذهن آنان پاک نشد. (1)

مغول ها که گروهی بر آمده از قبایل صحرای گبی بودند، در جریان سومین موج حمله خود به سرزمین های اسلامی، در سال 656 قمری به قصد نابودی خلافت عباسی به بغداد حمله کردند و شهر را پس از محاصره ای طولانی تصرف نمودند. در جریان تصرف بغداد، گروه زیادی از مردم کشته شدند و اموالشان غارت گردید و بیش تر ابنیه و عمارات بغداد تخریب شد. در این بین شهر و حرم کاظمین که در جوار بغداد بود نیز دست خوش غارت و حریق گردید.(2)

هلاکو خان قبل از ترک بغداد، دستور بازسازی تعدادی از ساختمان های

ص: 550


1- بنابر روایت ابن فوطی، این درگیری ها در سال 653 قمری، نیز صورت گرفته و کاظمین و کرخ و ساکنان شیعی آن غارت شده بودند. ابن فوطی، الحوادث الجامعه فی ماته السابعه، ترجمه عبدالمحمد آیتی، ص 79/188-74/178-173، تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی 1381.
2- ابن فوطی، همان، ص 96-195-145؛ عبدالله بن فضل الله، شیرازی، تاریخ وصاف، به قلم عبدالمحمد آیتی، ص 23، تهران: انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، 1346.

عمومی بغداد را به منظور استفاده عمال حکومتی و نمایندگان خود، صادر کرد. بغداد تا سال 740 قمری، زیر سلطه ایلخانان مغول باقی ماند و طی این مدت، اداره امور شهر بیش تر به ایرانیان سپرده می شد. اولین حاکم ایرانی بغداد در عهد مغول عطاملک جوینی نویسنده کتاب معروف جهانگشای جوینی است که به مدت 24 سال (657 تا 681ق)، حاکم بغداد بود. جوینی در کنار بازسازی ویرانه های بغداد و ساخت مدارس، مساجد و باغ های تازه، به بازسازی دوباره حرم مطهر کاظمین توجه ویژه ای داشت. وی خسارات وارده به این بنای مقدس را جبران نمود و دوباره آن را به شکل سابق خود برگرداند و دیوارهای آن را هم مثل قبل از تخریب، با کاشی تزیین کرد. (1)

کاظمین در دوره آل جلایر تا صفویه

یک قرن پس از حضور مغول ها، بغداد دچار طغیان های فصلی دجله شد که کاظمین نیز از آن برکنار نماند و حرم مطهر بار دیگر دچار خسارت جدی شد و رو به ویرانی رفت. در این زمان سلسله آل جلایر، بر بغداد و حومه آن و بخشی از عراق حکومت می کردند. سلطان اویس جلایری (777-757ق) به ترمیم و بازسازی دوباره حرم اقدام کرد و برای نخستین بار، دو صندوق خاتم کاری بسیار زیبا روی قبور مطهر امامان نصب نمود و به جای تک گنبد عصر آل بویه، دو گنبد بر فراز قبرهای مطهر ساخت. وقتی در سال 776 قمری، بار دیگر طغيان دجله خساراتی به حرم وارد نمود، سلطان اویس با تلاش وزیر خود، بار دیگر به بازسازی خسارات ناشی از سیل اقدام کرد و حتی یک کاروانسرا برای سکونت زائران ساخت.(2)

ص: 551


1- همان، ص 181، 182، 213 و 221.
2- جعفر بن ابن الحاج النقدی، تاریخ الامامين الكاظمين و روضتها الشريفه ص 24-26، مکتبه العلميه، عراق: بغداد، دار الكتب العراقيه، 1369ق/ 1950 م، غیاث الدین خواندمیر، حبیب السیر، ج 3، ص 242، زیر نظر دکتر دبیر سیاقی، تهران: کتاب فروشی خیام 1353؛ میرزا عباس فيض قمی، تاریخ کاظمین و بغداد، ص 121، قم: 1327.

پس از ظهور سلسله صفویه و رسمیت یافتن مذهب تشیع دوازده امامی در ایران، شاه اسماعیل صفوی (907-930ق) مؤسس این حکومت، در ادامه فتوحات و توسعه قلمرو سیاسی، به عراق نیز حمله نمود و تمام جنوب بین النهرین را تصرف کرد. وی پس از فتوحات در عراق و زیارت کربلا و نجف، به بغداد و سپس به کاظمین رفت. با توجه به این که سلسله نسب سیادت مورد ادعای صفویان به امام کاظم علیه السلام می رسید، شاه توجه ویژه ای به حرم مطهر کاظمین داشت. وی در سال 926 قمری، دستور داد تمام بناهای موجود حرم را که در اثر سیلاب های دجله و وقایع تاریخی وضعیتی نامطلوب داشت، خراب کنند و به جای آن عمارتی زیبا و باشکوه بسازند که شامل رواق در چهار سمت، صحنی بزرگ، حرم، دو گنبد جدید کاشی کاری شده و یک مسجد بزرگ با ستون های ضخیم در شمال می شد که به جای مسجد عهد سلجوقی ساخته شد. (1)

شاه اسماعیل علاوه بر این اقدامات، دو صندوق بسیار زیبای خاتم کاری برای قبور مطهر ساخت که هنوز پابرجا و موجود است. صندوق روی قبر امام جواد علیه السلام ، از شاهکارهای منحصر به فرد هنری است و به لحاظ پرکاری و ریز نقش بودن، از همه صندوق های موجود نصب شده در عتبات عالیات زیباتر است. تکه های بسیار ریز عاج که یک دهم میلی متر است، در داخل چوب های صنعتی و آبنوس کار شده و گل های منبت از عاج با شاخه های گل نیم میلی متری از شاه کارهای هنر اسلامی است. این صندوق 5/2 متر طول 83/1 سانتی متر عرض و 1/5 متر ارتفاع دارد. صندوق قبر مطهر امام کاظم علیه السلام که با نقره تزیین شده و ریز کاره های خاص خود را دارد، از صندوق امام جواد علیه السلام کوچک تر و دارای ریزه کاری های کمتری است که یک بار استاد صنیع خاتم کار در عهد قاجار، آن را ترمیم کرد. امروزه کتیبه ای مربوط به عهد صفوی بر دیوارهای حرم کاظمین به

ص: 552


1- ساخت و ساز زیر بنایی عهد صفوی، مبنای توسعه و اقدامات ادوار بعدی شد و بنای حرم مطهر كاظمين چارچوب فیزیکی عهد صفوی را تا امروز حفظ کرده است.

جا مانده که به شرح اقدامات عمرانی شاه اسماعیل پرداخته است.(1)

سلسله صفویه، به دلیل هرج و مرج های سیاسی و جنگ های داخلی مدعیان قدرت پس از مرگ شاه اسماعیل، کنترل و اداره جنوب بین النهرین را از دست دادند و این سرزمین به تصرف سلیمان خان قانونی (974-926 ق) در آمد.

در دوران تسلط ترکان عثمانی (974-926 ه.ق) با وجود گرایش و تعصب آنان به مذهب اهل سنت و جماعت، خبری از درگیری، حملات و تخریب کاظمین نیست و حتی سلیمان خان در زمان حضور در بغداد، برای نشان دادن توجه و احترام خود به حرم مطهر، منبری زیبا از آجر تراشیده و کاشی کاری، به مسجد شمالی حرم تقدیم کرد. این منبر تا امروز به جامانده است. به واسطه سلسله عثمانی اهل سنت تا سال 1340 قمری، در این مسجد که در سال 926 قمری، به دستور شاه اسماعیل ساخته شده بود، نماز جماعت می خواندند تا این که شیخ مهدی خالصی در آن به اقامه نماز جماعت پرداخت و از آن پس شیعیان نماز جماعت را برگزار می کردند. پس از تحولات داخلی و روی کار آمدن شاه عباس اول( 985-1038 ق) و اصلاحات سیاسی و نظامی وی که باعث احیای قدرت صفویه شد، این حکومت بار دیگر عراق را از کنترل دولت عثمانی خارج کرد. حرم مطهر کاظمین با توجه به اهمیت جایگاه آن در سلسله نسب سیادتی صفویه، طی دوران حکومت شاه عباس اول و شاه صفی (1052-1038 ق) مورد توجه ویژه دولت صفوی قرار گرفت. شاه عباس اول تمام ثروت خود را وقف چهارده معصوم کرد که بخشی از آن به حرم کاظمین رسید.(2)

ص: 553


1- بوداق منشی قزوینی، جواهر الأخبار، (بخش ایران از قراقوینلو تا سال 984ق)، مقدمه و تصحیح و تعلیق از محسن بهرام نژاد، تهران: نشر میراث مکتوب 1378، ص 124، حبیب السیر، ج 4، ص 494؛ امینی هروی، فتوحات شاهی، تاریخ صفوی از آغاز تا سال 920 ق، تصحیح، توضیح و تعليقات محمد رضا نصیری، ص303، تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی 1383.
2- ولی قلی بن داوود قلی، شاملو، قصص الخاقانی، تصحیح و پاورقی سید حسین سادات ناصری، ج 1، ص 93-96، تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی 1371؛ اسکندر بیگ منشی، تاریخ عالم آرای عباسی، تصحیح محمد اسماعيل رضوانی، ج 2، ص 1252-1250 و 1668-1667، تهران: انتشارات دنیای کتاب، 1377 محمد معصوم، خواجگی اصفهانی، خلاصه السير، تاریخ روزگار شاه صفی، به سعی ایرج افشار، ص106، 108، 130، 149 و 158، تهران: انتشارات علمی، 1398؛ ابوالحسن قزوینی، فوايد الصفویه، به تصحیح مقدمه و حواشی مریم میر احمدی، ص 52، تهران: موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1367؛ محمد يوسف واله قزوینی اصفهانی، ایران در زمان شاه صفی و شاه عباس دوم، (حديقه ششم و هفتم از روضه ششم خلدبرین)، تصحیح توضیحات و تعليقات محمد رضا نصیری، ص95-84 تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی 1380.

وی نخستین بار، حرم را دارای ضریحی فولادی نمود و حرم و رواق های نزدیک به قبور مطهر را تزیین و بازسازی کرد. این اقدامات تا دوران شاه صفی با ساختن چهار مناره در چهار گوشه صحن کاظمین ادامه یافت(1) که امروزه هم چنان پابرجاست.

کاظمین در عهد قاجاریه

پس از شکست صفویه از قوای عثمانی و از دست رفتن عراق در سال 1049 قمری، صفویان دیگر حاکمیت سیاسی مستقیم نداشتند و نمی توانستند شخصا به بازسازی و توسعه و آبادانی کاظمین اقدام کنند. ایرانیان در تمامی ادوار تاریخی پس از سلطه دوباره عثمانی بر عراق به ویژه در عهد قاجاریه، با ارسال هدایا و نذورات و پرداخت هزینه، به بازسازی و آبادانی حرم مطهر توجه ویژه ای نشان دادند؛ امری که با موافقت و مساعدت دولت عثمانی همراه بود؛ زیرا آبادانی و رونق کاظمین، باعث افزایش در آمد این دولت از طریق زائران شیعه و مساعدت و همراهی گروه پر نفوذ شیعیان در عراق می شد. در عصر قاجاریه، با حمایت مالی آغا محمد خان قاجار (1193-1212 ق) که توجه زیادی به مسائل مذهبی نشان می داد، اقدامات عمرانی وسیعی در حرم مطهر صورت گرفت. در این زمان، اولین بار در گنبد مطهر کاظمین و ایران و رواق جنوبی که به بالاسر امام

ص: 554


1- همان

كاظم علیه السلام دارد، پوشیده شد و کف حرم و صحن مطهر، با سنگ های مرمر فرش گردید. هم چنین به جهت توسعه فضای فیزیکی، نخستین بار منازل مسکونی اطراف حرم خریداری و تخریب شد و به فضای حرم اضافه گردید.(1) این اقدامات در ادوار بعدی دولت قاجار ادامه یافت. در سال 1221ق، فتحعلی شاه قاجار (1250-1212ق). آیینه کاری، کاشی کاری رواق ها و طلای مناره های کاظمین را تجدید کرد.(2) در سال 1247 قمری، منوچهر خان معتمدالدوله گرجی، از رجال و دولت مردان متمول قاجاری، هزینه طلاکاری و نوسازی رواق های جنوبی، شرقی و غربی را پرداخت کرد. در سال 1282 قمری، شيخ العراقین وکیل میرزاخان امیرکبیر، از محل ثلث میراث امیر کبیر، تعمیراتی در حرم مطهر انجام داد و به بازسازی، نوسازی، آیینه کاری و کاشی کاری رواق ها، ایوان ها و صحن مطهر پرداخت. ناصرالدين شاه (1313-1264 ق) تنها پادشاه سلسله قاجاریه که از عتبات عالیات بازدید کرد، در سال 1283 قمری، ضریحی از نقره ساخت و جایگزین ضریح فولادی عصر صفوی نمود و رواق شرقی حرم مطهر را آیینه کاری و طلاکاری کرد که هنوز عنوان ناصر الدین شاه قاجار بر پیشانی این دیوار موجود است.(3)

علاوه بر شاهان قاجار، سایر افراد ایرانی نیز در توسعه و تزیینات حرم مطهر نقشی فعال داشتند. یکی از این افراد بانو سلطان بیگم دختر مشیر الملک شیرازی است که یک ضریح از نقره ساخت و در سال 1324 قمری، یعنی 109 سال پس از ضریح زمان ناصرالدین شاه که فرسوده شده و نقره های آن از بین رفته بود، نصب کرد که تاکنون باقی مانده است. (4)نکته جالب این ضریح، باقی ماندن هشت

ص: 555


1- ناصر الدین شاه قاجار، سفرنامه ناصرالدین شاه به عتبات (شهریار جاده ها)، به کوشش محمد رضا عباسی و پرویز بدیعی، ص 96، تهران: انتشارات سازمان اسناد ملی ایران؛ تاریخ الامامين الكاظمين، ص75.
2- سفرنامه ناصرالدين شاه ص 96.
3- همان، ص 155/96
4- محمد میلانی، راهنمای عتبات عالیات، ص133، مشهد: نشر محب، 1377.

گلدان فولادی بزرگ عهد صفوی است که دارای احادیث و آیات قرآن با خطی بسیار زیباست. این ضریح هفت متر طول، پنج متر عرض و سه و نیم متر ارتفاع دارد. درب ورودی این ضریح، در وسط ضلع شرقی و در حد فاصل دو صندوق قبور مطهر امامان قرار گرفته است. قبر شریف و مطهر حضرت موسی بن جعفر علیه السلام در قسمت جنوبی و قبر مطهر امام جواد علیه السلام در قسمت شمالی داخل ضریح قرار دارد. تا قبل از تعمیرات چند سال اخیر، قسمت غربی فاصله اندکی با دیوار داشت و قسمت شرقی، دارای فضای باز به عنوان محل اجتماع زائران بود. اطراف ضریح مطهر تا سقف آیینه کاری شده و زیر گنبد دارای نقوش و خطوط بسیار زیبای عهد صفوی است. روی کاشی های گرداگرد روضه منوره کاظمین، کتیبه هایی با خط ثلث قرار دارد که دارای تاریخ 929 قمری است و نام های شاه اسماعیل صفوی و فتحعلی شاه قاجار در بین خطوط آن دیده می شود.

وسیع ترین اقدام بازسازی و توسعه حرم، در دوره قاجاریه توسط فرهادمیرزا معتمدالدوله عموی ناصرالدین شاه صورت گرفت. وی بنای قدیمي را خراب کرد و خانه های مجاور حرم را خریداری نمود و به مساحت صحن افزود و دیوارهای آن را بلندتر از گذشته ساخت. او زمین صحن را سنگ فرش کرد و سرداب های آن را برای دفن اموات مهیا ساخت. علاوه بر این، فرهادمیرزا دو ساعت بزرگ و زیبا، یکی بر فراز ایوان داخلی سه درب جنوبی و یکی بر فراز ایوان درونی سه درب شرقی نصب نمود. درب چهارم رواق شرقی ایوان طلای ناصری به نام «باب المراد»، نیز با کنده کاری، نقره کاری و خطوط بسیار زیبا نصب شد. اقدامات فرهاد میرزا در حدود شش سال در کاظمین طول کشید و 120 هزار لیره طلایا 340 هزار تومان هزینه داشت.(1) در واقع صحن امروزی کاظمین که با حاشیه های

ص: 556


1- محمد حسن خان اعتمادالسلطنه، روزنامه خاطرات، ص584، تهران: انتشارات امیرکبیر، 1377؛ حاج سیاح محلاتی، خاطرات حاج سیاح، به کوشش حمید سیاح، ص 214، تهران: انتشارات امیر کبیر، 1359، مهدی بامداد، شرح حال رجال ایران، تهران: ص 91 و 92، انتشارات زوار، 1371.

اطراف آن 26 هزار متر مربع است، از اقدامات فرهادمیرزا به شمار می آید.

صحن مطهر و مقدس کاظمین، امروزه در زمره صحن های بزرگ عتبات عالیات عراق است که طول آن 370 و عرض آن 350 متر است. حرم مطهر در داخل این صحن مستطیل شکل با طول 230 و عرض 150 متر قرار دارد. برای رسیدن به روضه منوره کاظمین و زیارت ضریح مطهر، باید از چهار رواق عبور کرد که تمامی آن تا نیمه از سنگ و بقیه تا سقف آیینه کاری شده است. این رواق ها عبارتند از:

1. رواق «باب المراد» که به دلیل قرار گرفتن در بخش شرقی، به آن «رواق شرقی»هم می گویند. شیخ مفید و ابن قولویه از مجتهدان، محدثان و متکلمان شیعه در آن مدفون هستند.

2. رواق «باب القريش» که در جنوب ضریح قرار دارد.

3. رواق شمالی.

4. رواق غربی که به دلیل دفن خواجه نصیر الدین طوسی به رواق خواجه نصیر شهرت دارد.

از این رواق های چهارگانه، شش درب به سمت ضریح مطهر باز می شود که همه از طلا و نقره است. این درب ها به لحاظ هنری بسیار زیبا و دارای کنده کاری های ظریف و خطوط عالی نستعلیق است. علاوه بر این، شش درب رواق ها از طریق هشت درب به صحن مرتبط می شود. صحن کاظمین در ابتدای دوره قاجار دارای سه درب اصلی بود که سردر آن با کاشی های مینیایی رنگ پوشیده شده و در زوایای آن، چهار گلدسته کاشی قرار داشت که قسمت بالای آن مطلا شده بود. علاوه بر این ها حرم یک مدرسه، کاروانسرا و حمام هایی داشت که برای استراحت و استفاده زائران ساخته شده بود.(1) پس از اقدامات

ص: 557


1- مادام دیولافوا، سفرنامه دیو لافوا، ترجمه همایون فره وشی، ص 981-679، تهران: انتشارات قصه پردازی1378.

عمرانی عصر قاجاریه به ویژه فرهادمیرزا، حرم هفت درب داشت که پس از مدتی، علامه شهرستانی به عنوان نماد درب های بهشت که تعداد آن هشت عدد است، یک درب دیگر به آن افزود که تا امروز باقی است. این درب ها عبارتند از :

• درب رواق جنوبی که داخل چارچوب نقره ای قرار دارد و سیدمیرزا اصطهباناتی در سال 1283 قمری اهدا کرده است. خطوط کنده کاری شده آن به خط استاد میرزا محمدعلی طیب شیرازی است. در حاشیه هر لنگه این درب، کتیبه ای مزین به آیه های سوره مبارکه دهر و فجر به خط نستعلیق دیده می شود.(1)

• دومین درب رواق جنوبی دارای کنده کاری هنرمندانه و ظریفی است. روی این درب با خط بسیار زیبای ثلث، اسماء جلاله و نام مبارک امامان معصوم دیده می شود. این درب را عماد الدوله والی کرمانشاه در سال 1285 قمری وقف کرد. (2)

• سومین درب جنوبی را که از نقره است در سال 1399 قمری، حاج محمدعلی افضلی شوشتری وقف کرد و دارای کتیبه هایی از آیات اشعار با خط زیبای نستعلیق است.(3)

• چهارمین درب در رواق شرقی ایوان طلای ناصری قرار گرفته و به «باب المراد» معروف است و همان طور که گفته شد، فرهاد میرزا در تاریخ 1294 قمری وقف کرده است. (4)

• پنجمین درب در رواق شرقی و نزدیک قبر شیخ مفید قرار دارد. واقف این درب که آیات قرآن و اشعار فارسی با خطی بسیار زیبا زینت بخش

ص: 558


1- میرزا عباس فیض، تاریخ کاظمین و بغداد، ص197
2- همان، ص 208-203.همان، ص 208-203.
3- همان، ص 250-249.
4- همان

آن است، فردی به نام حاج محمدجواد تاجر بود که در سال 1314 قمری، آن را وقف نمود. (1)

• ششمین و هفتمین درب در مجاورت قبر خواجه نصیر قرار دارد. تاریخ وقف این دو درب سال 1337 قمری ولی واقف آن نامعلوم است.

• هشتمین درب در رواق شمالی قرار دارد که دارای آیات قرآن، اشعار فارسی و عربی است که به خط بسیار زیبا کنده کاری شده و آن را به یک اثر نفیس هنری تبدیل کرده است حاج عبدالنبی تاجر کازرونی آن را در سال 1340 قمری، وقف کرد.(2)

امروز حرم مطهر کاظمین 14/514 متر مربع مساحت دارد که با ساختمان ها و مناطق اطراف مربوط به حرم، به 26 هزار متر مربع می رسد که مبنای طرح ساخت دوباره شاه اسماعیل و توسعه فرهاد میرزا حفظ شده است. اقدامات امروز بیشتر به نوسازی و نگهداری ساختمان های قدیم و تاریخی آن مربوط می شود؛ مثل طلاکاری دو گنبد توسط ستاد بازسازی عتبات عالیات ایران. در واقع می توان گفت علاوه بر تعلقات دینی و مذهبی ایرانیان به حرم مطهر، این مکان مقدس نمونه ای بسیار زیبا و مجلل از هنر معماری اسلامی ایران است.

منابع

1. ابن اثیر، عزالدين على الكامل فی التاريخ، جلد 9، 15، 16، بی جا، بی نا، بی تا.

2. ابن فوطی، کمال الدین عبد الرزاق بن احمد، الحوادث الجامعه فی مائه السابعه، ترجمه: عبدالمحمد آیتی، تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، 1381.

ص: 559


1- همان.
2- همان.

3. اسکندر بیگ منشی، تاریخ عالم آرای عباسی، تصحیح، محمد اسماعيل رضوانی، تهران: انتشارات دنیای کتاب، 1377.

4. اصفهانی، ابوالفرج، مقاتل الطالبيين، ترجمه: سیدهاشم رسولی محلاتی، تهران: کتاب فروشی صدوق، بی تا

5. اعتماد السلطنه، محمد حسن خان، روزنامه خاطرات، تهران: انتشارات امیر کبیر، 1377.

6. امینی هروی، امیر صدرالدین ابراهیم، فتوحات شاهی تاریخ صفوی از آغاز تاه 92 قمری، تصحیح و توضیح و تعلیقات از محمد رضانصیری، تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، 1383.

7. بامداد، مهدی، تاریخ رجال ایران، تهران: انتشارات زوار، 1371.

8. بلاذری، احمد بن يحيى، فتوح البلدان، ترجمه، آذرتاش آذرنوش، تهران: انتشارات سروش، 1362.

9. جعفر بن ابن الحاج النقدي، تاريخ الامامين الكاظمين و روضتها الشريفة، بغداد: مکتبه العلمية، دار الكتاب العراقيه، 1369ق.

10. حموی، یاقوت، معجم البلدان، بیروت: داراحيا و التراث العربی، 1399/1979 ق.

11. خطیب بغدادی، احمد بن على، تاریخ بغداد، قاهره: مكتبة الخانجي، بی تاب

12. خواجگی اصفهانی، محمد معصوم، خلاصه السير (تاریخ روزگار شاه صفی)، به کوشش، ایرج افشار، تهران انتشارات علمی، 1368.

13. خواندمیر، غیاث الدین، تاریخ حبیب السیر، تصحیح و تعلیق زیر نظر دکتر دبیر سیاقی، تهران: کتاب فروشی خیام، 1352.

14. دوری، عبد العزيز، تاریخ بغداد، ترجمه اسماعیل دولتشاهی، تهران: بنیاد دائره المعارف اسلامی، 1375.

15. ديولافوا، سفرنامه مادام دیولافوا، ترجمه، همایون فره وشی، تهران: انتشارات قصه پرداز، 1378.

16. ذهبی، حافظ، العبر من خبر عنبر، بیروت: بی تا

ص: 560

17. رازی قزوینی، ملاعبد الجليل، بعض مثالب النواصی في نقض بعض الفضايح الروافض، معروف به النقض، به تصحیح، میر جلال الدین محدث ارموی، تهران: انتشارات انجمن آثار ملی، 1358.

18. شاملو، ولی قلی بن داوود قلی، قصص الخاقانی، تصحیح و پاورقی: سید حسین سادات ناصری، تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1371.

19. شوشتری، قاضی نورالله، مجالس المومنین، تهران: کتاب فروشی اسلامیه، 1365.

20. -،شیخ صدوق، من لایحضر الفقیه، بیروت: موسسه الوفاء، 1407/1366 ق.

21. -،عیون اخبار الرضا، قم: انتشارات مسجد مقدس جمکران، 1389.

22. شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، قم: دار الكتاب الااسلاميه، 1364.

23. شیرازی، عبدالله بن فضل الله، تاریخ و صاف، به قلم عبد المحمد آیتی، تهران: انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، 1346.

24. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الرسل والملوک، ترجمه، ابوالقاسم پاینده، تهران: انتشارات اساطير، 1364.

25. فيض قمی، میرزا عباس، تاریخ کاظم علیه السلامین و بغداد، قم: 1327.

26. قزوینی اصفهانی، محمدیوسف واله، ایران در زمان شاه صفی و شاه عباس دوم، حديقه ششم و هفتم از روضه ششم خلد برین، تصحیح و توضیح و تعلیقات، محمد رضا نصیری، تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، بی تاب

27. قزوینی، ابوالحسن، فوائد الصفویه، به تصحیح و مقدمه مریم میر احمدی، تهران: موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1367.

28. قزوینی، بودق منشی، جواهر الأخبار (بخش ایران از قراقوینلو تا سال 984ق)، مقدمه تصحیح و تعليق محسن بهرام نژاد، تهران: نشر میراث مکتوب، 1378.

29. قمی، شیخ عباس، مفاتیح الجنان، ترجمه و تحقيق: سید فضل الله میر شفیعی خوانساری، قم: انتشارت اسوه، 1390

ص: 561

30. محلاتی، حاج سیاح، خاطرات حاج سیاح، به کوشش، حمید سیاح، تهران: انتشارات امیرکبیر، 1359.

31. مرعشی، میر سید ظهير الدين، تاریخ طبرستان رویان و مازندران، به کوشش حسین تسبیحی، تهران: انتشارات شرق.

32. میلانی، محمد، راهنمای عتبات عالیات، مشهد: نشر محب، 1377.

33. ناصرالدین شاه قاجار، سفرنامه ناصر الدین شاه به عتبات (شهریار جاده ها) به کوشش، محمد رضاعباسی و پرویز بدیعی، تهران: انتشارات سازمان اسناد ملی ایران.

34. يعقوبی، احمد بن يعقوب، البلدان، ترجمه، محمد ابراهیم آیتی، تهران: بنگاه نشر و ترجمه کتاب، 1356.

ص: 562

کتابشناسی امام کاظم علیه السلام اباذر نصراصفهانی

اشاره

*اباذر نصراصفهانی(1)

مقدمه

طی سالیان اخیر اهتمام ویژه ای در تهیه فهرست و کتابشناسی از پژوهش های انجام شده در حوزه های مختلف به خصوص تحقيقات حوزه علوم اسلامی بوده است. ضروت تهیه این نوع منابع مرجع که با عناوین کتابشناسی، مقاله شناسی، نمایه آثار و... منتشر می شوند در این است که بدون وجود این نوع آثار تحقیقات به صورت صحیح و مطلوب انجام نمی شود، چرا که رجوع به کتابشناسی مشخص می کند که در چه زمینه هایی تحقیقات صورت گرفته و در چه زمینه هایی دچار کمبود پژوهش هستیم و مسیر تحقیقات را معین می کند. وجود کتابشناسی در هر موضوعی، از هدر رفتن وقت پژوهشگران آن حوزه در جستجوی منابع جلوگیری می کند. همچنین نمایی از وضعیت علمی در آن حوزه را مشخص می کند. نیز مجموعه ای است که پژوهشگران و خادمین فرهنگی هر رشته را معرفی می کند. در مورد اخیر برای نهادهایی که اهتمام در برگزاری سمینار و همایش برای موضوعات خاصی دارند، مهم و حتی ضروری به نظر می رسد. از اینرو امروزه کتابشناسی و مأخذشناسی به عنوان یک ضرورت مطرح

ص: 563


1- کارشناس پژوهشکده حج و زیارت

شده و حتی به صورت رشته آموزشی و تخصصی در آمده است.

فعالیت پژوهشی و فرهنگی در قلمرو زندگی معصومین یکی از افتخارات نویسندگان و محققان امت اسلامی بوده است. اگرچه ابعاد و اعماق زندگی رهبران الهی گسترده تر و عمیق تر از آن است که بتوان به تمام آن راه یافت. گستردگی و انبوهی کتاب ها و مقاله های منتشر شده درباره ائمه : بر محققان پوشیده نیست، تا جایی که کتاب شناسی و حتی کتاب شناسی کتاب شناسیهای بعضی از آنان نیز فراهم آمده است. بی گمان اوضاع سیاسی - اجتماعی و ضرورت های زمان و مکان، تاریخ زندگی بعضی از امامان شیعه را برجستگی خاصی بخشیده و موضعگیری های آنان در برابر رویدادها بیشتر مد نظر صاحبان اندیشه و تاریخ نگاران بوده است. از این رو طبیعی است تعداد و حجم آثار نگارش یافته درباره آنان یکسان نباشد. حضرت امام موسی کاظم علیه السلام ، از جمله امامانی هستند که پژوهشگران تحقیقات متعددی درباره ابعاد زندگانی و نیز اوضاع سیاسی - اجتماعی عصر ایشان انجام داده اند. با این حال باز می توان گفت، زندگی امام کاظم علیه السلام پر از نکاتی است که کمتر کسی از آن اطلاع دارد و کارهای انجام شده پاسخگوی نیاز علمی جامعه امروز نیست و در این موضوع باید بیشتر کار شود.

تاکنون پژوهشی جامع درباره آثار نوشته شده درباره ابعاد مختلف زندگی و شخصیت امام موسی کاظم علیه السلام تهیه نشده است. گرچه درباره برخی ائمه همچون امام على علیه السلام و امام حسین علیه السلام چنین اثری تهیه شده است. البته در یکی دو مقاله، فهرستی از برخی آثار درباره ایشان را منتشر کرده اند.

این کتابشناسی گزارشی از کلیه آثار و منابع منتشره درباره امام موسی كاظم علیه السلاماعم از کتاب ها، مقاله ها و پایان نامه های حوزوی - دانشگاهی است که به زبانهای فارسی، عربی، اردو، انگلیسی، ترکی، ... تا تابستان 1392/ ذی القعده 1434ق. منتشر شده اند و محقق توانسته با بهره گیری از ابزارهای مختلف

ص: 564

شناسایی کند. اطلاعات گردآوری شده در سه بخش کتابها، پایان نامه ها و مقالات تفکیک شده اند. همچنین در هر بخش اطلاعات بر اساس زبان متن تفکیک شده اند.

در این کتابشناسی 729 ماده معرفی شده اند که شامل 386 عنوان کتاب، 36 عنوان پایان نامه و 307 عنوان مقاله است. در بخش کتابها، 220 عنوان به زبان فارسی ( از این تعداد، 50 عنوان در حوزه کودک و نوجوان است) و 166 عنوان به زبان عربی هستند. نیز در بخش مقالات، 142 عنوان به زبان فارسی و 165 عنوان به زبان عربی هستند. در بخش مقاله ها، مقاله های مجله ها و کتابهای مجموعه مقاله، به ویژه مقالات همایشهای مرتبط با امام موسی کاظم علیه السلام ، ذکر شده است و مقالات روزنامه ها معرفی نشده است. نکته دیگر اینکه به جهت حجم قابل توجه کتابهای درباره امام کاظم علیه السلام در حوزه کودک و نوجوان، در بخش کتابهای فارسی، بخشی با همین عنوان در نظر گرفته شده و اطلاعات مربوط به آن در آن قسمت تجمیع شده است.

در حین انجام این کتابشناسی در نظر داشتیم تا برای هر کتاب، توصیفی کوتاه بیاوریم، ولی از آنجا که قالب آثار ساختار نسبتا یکسانی داشتند که معمولا ابعاد مختلف زندگی و شخصیت حضرت موسی بن جعفر علیه السلام را بررسی کرده بودند، لذا توصیفها که خیلی شبیه هم بودند، از متن حذف شد.

در پایان به این نکته اشاره می کنم با توجه به اینکه کارهای مناسبی در زمینه شناساندن فرهنگ امام موسی کاظم علیه السلام تاکنون صورت نگرفته است، شایسته است از برگزار کنندگان همایش بین المللی «سیره و زمانه امام موسی کاظم علیه السلام » که

گامی مهم در این راستا برداشته اند، تقدیر و تشکر ویژه داشته باشم. نیز ذکر این مطلب ضروری است که بنده تلاش داشته ام کتابشناسی جامعی عرضه کنم به عبارتی کوشیده ام هر آنچه درباره حضرت امام کاظم علیه السلام در ایران و دیگر کشورها در قالب کتاب، مقاله و پایان نامه منتشر شده را شناسایی و معرفی کنم. اما در

ص: 565

تحقیقات منبع شناسی و کتابشناسی به جهت پراکندگی در تحقیقات، معمولا درصد ناچیزی از پژوهشها به ویژه در عرصه مقالات از نگاه محقق دور می ماند لذا از کلیه پژوهشگران و محققان عزیز تقاضا دارم، نظرات و دیدگاهای ارزنده خود را درباره نواقص و نیز اشکالات احتمالی این کتاب به اینجانب اعلام نمایند.

ص: 566

فصل اول: کتابها

الف)فارسی
اشاره

1. 110 نکته ناب از سخنان گوهربار امام موسی کاظم علیه السلام ، به کوشش حسین طباطبایی، تهران، قصر کتاب، 1389، 96ص، جیبی.

2. 655 پرسش در محضر امام کاظم علیه السلام ، علی رضازکی زاده رنانی، قم، حديث نینوا، 1387، 333ص.

3. آرام دجله: سیمای کاظمین، حسن ایدرم، قم، گرگان، 1380، 240 ص.

4. آفتاب در حصار: روایت داستانی زندگی امام موسی کاظم علیه السلام ، زهرا مرتضوی، اصفهان، سازمان فرهنگی تفریحی شهرداری اصفهان، 1386، 105ص.

5. آفتاب در محاق: روایت داستانی زندگانی امام موسی کاظم علیه السلام ، مرثا صامتی، برای مرکز آفرینشهای ادبی قلمستان سازمان فرهنگی تفریحی شهرداری اصفهان، اصفهان، سازمان فرهنگی تفریحی شهرداری اصفهان، 1385، 112ص

6. آیین برنامه سازی: زندگی امام کاظم علیه السلام ، محمد رضایی آدریانی، قم، مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما، 1389، 470ص، وزیری.

7. آیین عقل ورزی: پژوهشی در باب جایگاه عقل در تربیت از دیدگاه امام کاظم علیه السلام در روایت هشام بن حکم، حسین مهدی زاده، قم، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1383، 264ص، وزیری.

8 احادیث صعب امام هفتم علیه السلام و بررسی و تحقیق و توضیح لازم از آنها، حسن مصطفوی، تهران، مرکز نشر آثار علامه مصطفوی، 1385، 160ص

9. احوال شرافت امام موسی بن جعفر کاظم علیه السلام ، سعيد طباطبائی نائینی، بی جا، بی نا، 1366.

10. امام صادق علیه السلام و مساله خلافت، موجبات شهادت امام موسی کاظم علیه السلام ، مسأله ولايتعهدی امام رضا علیه السلام ، مرتضی مطهری، تهران، صدرا، 1378، 514ص، وزیری.

11. امام کاظم علیه السلام ، سیدعلی روحبخش، قم، ورع؛ امام همام، 1390، 72ص، پالتویی.

ص: 567

12. امام کاظم علیه السلام از دیدگاه اهل سنت، علی اصغر قربانی، قم، مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما، 1385، 76ص، رقعی

13. امام کاظم علیه السلام الگوی زندگی، حبیب الله احمدی، قم، فاطيما، 1386، 252ص

14. امام کاظم علیه السلام را بیشتر بشناسیم. گزیده ای از کتاب منتهی الامال، شیخ عباس قمی، تهران، نور محبت، 1392، 160ص. (چاپ دیگر: آشنایی با حضرت امام كاظم علیه السلام برگرفته از منتهی الامال، تهران، دریای معرفت، 1391، 160ص.)

15. امام کاظم موسی بن جعفر علیه السلام در یک نگاه همراه با چهل حدیث موسوی، گرد آورنده محمد حسین مجاهد، قم، فقه، 1391، 80ص.

16. امام موسی بن جعفر علیه السلام ، محمد جواد مولوی نیا، قم، موسسه فرهنگی انتشاراتی امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، 1389

17. امام موسی بن جعفر علیه السلام پیشوای آزاده: تحلیلی پیرامون اوضاع و شرایط سیاسی و اجتماعی زمان امام هفتم، مهدی پیشوائی، قم، توحید، 1360، 240ص.

18. امام موسی کاظم علیه السلام ، عبدالله صالحی، قم، مهدی یار، 1381، 136ص.

19. امام موسی کاظم علیه السلام ، علی نوری، با همکاری محمد نوری، تهران، جهانتاب، 1382 ،48ص. (عنوان دیگر: زندگانی چهارده معصوم امام موسی کاظم علیه السلام )

20. امام موسی کاظم علیه السلام ، كاظم ارفع، تهران، فیض کاشانی؛ تهران، نشر تربت، 1379، 53ص؛ تهران، فیض، 1374، 67ص. (عنوان دیگر: سیره عملی اهلبیت علیهم السلام: امام موسی کاظم علیه السلام )

21. امام موسی کاظم علیه السلام ، مصطفی زمانی، قم، بنیاد فرهنگی اسلام، 1370، 147ص

22. امام موسی کاظم علیه السلام: برگرفته از کتاب شریف منتهی الآمال، شیخ عباس قمی، تهران، برهان صادق، 1392، 160ص

23. امام هفتم موسی بن جعفر علیه السلام قهرمان اراده و تصمیم، عبد الرحيم عقیقی بخشایشی، قم، نسل جوان، 1358، 316ص.

24. باب الحوائج امام موسی کاظم علیه السلام: زندگانی امام کاظم علیه السلام از ولادت تا شهادت، سیره اخلاقی، محسن ماجراجو، قم، اصباح، 1390، 192 ص؛ مشهد، دیانت، 1391، 192ص.

25. باب الحوائج امام موسى الكاظم علیه السلام در آزمایش تاریخ : مروری بر زندگی هفتمین اختر

ص: 568

آسمان ولایت، عائده عبد المنعم طالب، با تقریظ صدر الدین شرف الدين، ترجمه محمد صالحی، تهران، شکوفه های دانش، 1388، 224ص، وزیری.

26. باب الحوائج : تاریخ زندگانی هفتمین امام شیعیان جهان حضرت امام موسی بن جعفرالكاظم علیه السلام ، سعید ماهوان، مشهد، ماهوان، 1383، 79ص.

27. باب الحوائج : حضرت امام موسی کاظم علیه السلام ، منذر حکیم، با همکاری عبد الرحيم موسوی، ترجمه حسین اسلامی اردکانی، قم، مجمع جهانی اهل بیت علیهم السلام، 1385، 356ص.

28. بر امام صادق علیه السلام و امام کاظم علیه السلام چه گذشت؟ ، محمد حسن موسوی کاشانی، تهران، دار الکتب اسلاميه، 1379، 224ص، وزیری.

29. بررسی احوال فرزندان امام موسی کاظم علیه السلام و نقش آنها در تاریخ تشیع، سید یاسین زاهدی، قم، جامعة المصطفى صلی الله علیه و آله العالمية، مرکز بین المللی ترجمه و نشر المصطفی صلی الله علیه و آله، 1391، 288 ص، رقعی.

30. برگزیدگان: سیری کوتاه در زندگی چهارده معصوم: حضرت امام موسی کاظم علیه السلام ،بازنویسی مهدی رحیمی، تهران، مرکز چاپ و نشر بنیاد بعثت، واحد تحقیقات اسلامی، 1374، 112ص

31. پرسش های مردم و پاسخ های امام کاظم علیه السلام ، احمد قاضی زاهدی، ترجمه محمد حسین رحیمیان، قم، روضة العباس 7، 1389، 544ص، وزیری.

32. پرنده و قفس: چهل حکایت از زندگی امام کاظم علیه السلام ، ناصر نادری، تهران، پیام محراب، 1381، 96ص، رقعی.

33. پرواز در زنجیر: داستان زندگی امام موسی کاظم علیه السلام ، رضا شیرازی، تهران، پیام آزادی، 1372، 125ص، وزیری.

34. پنجاه و پنج درس زندگی از سیره عملی حضرت امام موسی بن جعفر علیه السلام ، حمید رضا کفاش، تهران، عابد، 1383، 39ص.

35. پنجره ای رو به آفتاب : نگاهی نو به زندگانی امام موسی کاظم علیه السلام ، بیژن شهرامی، قم، رواق دانش، 1389، 79ص، رقعی،

ص: 569

36. پیام معصومین : به انسانها و انسانیت ها(9) : امام کاظم علیه السلام ، برگرفته از آثار محمد رضا حکیمی، تدوین امیر محمد حیدری، قم، دلیل ما، 1390، 57.

37. پیشوای صبر، معصوم نهم، امام کاظم علیه السلام ، سید محمود حسینی، تهران، تاویل، 1390، 108 ص.

امید

38. پیشوای هفتم : امام موسی کاظم علیه السلام ، هیئت تحریریه موسسه در راه حق، قم، مؤسسه در راه حق، 1369، 52ص.

39. پیشوایان راستین امام موسی کاظم علیه السلام ، قم، شفق، بی تا

40. پیشوایان معصوم :: پژوهشی کوتاه در زندگی پیشوایان معصوم : امام صادق علیه السلام ، امام کاظم علیه السلام ، سید علی حسینی میلانی، ترجمه و ویرایش هیئت تحریریه انتشارات الحقایق، قم، مرکز حقایق اسلامی، 1391، جلد سوم

41. تحلیلی از اوضاع زمانی امام موسی علیه السلام، على غفوری، تهران، فجر، بی تا، 116ص

42. تاریخ اسلام در عصر امامت امام صادق و امام کاظم علیها السلام ، علی رفیعی علامرودشتی، تهیه کننده: مرکز تحقیقات اسلامی حوزه نمایندگی ولی فقیه در سپاه، تهران، تحسین ، 1383، 160ص، وزیری.

43. تاریخ حرم کاظمین، محمد حسن آل یاسین، مشهد، کنگره جهانی حضرت رضا علیه السلام 1371، 295ص، وزیری.

44. تاریخ زندگانی ائمه معصومین: زندگانی امام موسی کاظم علیه السلام ، علی رفیعی و سید محمد حسینی، تهران، فیض کاشانی، 1374، 226ص.

45. تاریخ زندگی امام کاظم علیه السلام ، عطيه صادق کوهستانی، قم، نسیم حیات، 1389، 48ص.

46. تاریخ کاظمین و بغداد، عباس فيض قمی، 1327.

47. تحلیلی از زندگانی امام کاظم علیه السلام، باقر شریف قرشی، ترجمه محمد رضا عطائی، قم، کنگره جهانی حضرت رضا علیه السلام 7، 1368، 2جلد. عنوان اصلی : حياة الإمام موسی بن جعفر علیه السلام دراسه و تحلیل)

48. ترجمه کتاب الوصیه روایات امام موسی کاظم علیه السلام ، راوی ابوموسی عیسی بن مستفاد بجلی، جمع و تدوین قیس بهجت عطار، ترجمه عبد الحسین طالعی، مشهد، کتابخانه تخصصی امیر المومنین علی علیه السلام ، عروج اندیشه، 1390، 160ص.

ص: 570

49. تعالیم امام هفتم امام موسی کاظم علیه السلام به زبان دعا و حدیث، حسن کافی، تهران، دفتر نمایندگی سازمان تبلیغات اسلامی، 1372، 255 ص، رقعی.

50. چند نکته تربیتی از گفتار امام موسی کاظم علیه السلام ، علی شریعتمداری، مشهد، کنگره جهانی حضرت رضا علیه السلام ، 8ص.

51. چهل حدیث از امام کاظم علیه السلام (ملكوت هفتم)، ترجمه و تدوین اداره امور فرهنگی معاونت تبلیغات و ارتباطات اسلامی، شاعر: خدابخش صفادل، مشهد، به نشر آستان قدس رضوی)، 1386، 40ص، جیبی

52. چهل حدیث از امام موسی کاظم علیه السلام ، به اهتمام شراره شرفی، مشهد، جلیل، 1382، 48ص

53. چهل حدیث از امام موسی کاظم علیه السلام ، گرد آورنده و مترجم رمضانعلی قربانپور یامی، تهران، همای دانش، 1384، 64ص.

54. چهل حدیث از امام موسی کاظم علیه السلام : گهرهای کاظمی، جواد محدثی، قم، معروف، 1382، 64ص. (عنوان دیگر: گهرهای کاظمی : چهل حدیث از امام موسی کاظم علیه السلام)

55. چهل حدیث در فضائل و کلمات امام موسی کاظم علیه السلام ، تدوین موسسه نشر حديث اهل البيت ، با همکاری خانه کتاب ایران، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، معاونت امور فرهنگی، 70ص.

56. چهل حدیث سپهری، از احادیث دو امام بزرگوار حضرت امام محمد باقر و حضرت امام موسی بن جعفر الكاظم علیهما السلام ، علی اصغر سپهری، تهران، منهاج، 1386، 60، پالتویی .

57. چهل حدیث سیره کاظمی ، محمود شریفی، قم، معروف، 1378، 80ص، جیبی

58. چهل داستان و چهل حدیث از امام موسی کاظم علیه السلام ، عبد الله صالحی نجف آبادی، قم، مهدی یار، 1381، 136 ص.

59. چهل گل از گلستان باب الحوائج، امام موسی کاظم علیه السلام ، محسن ماجراجو، مشهد، دیانت، 1391، 64ص.

60. حضرت امام موسی کاظم علیه السلام، لطیف راشدی و محمد رضا راشدی، قم، لاهوتیان، 1387، 64ص. (عنوان دیگر: سیره و زندگانی حضرت امام موسی کاظم علیه السلام )

ص: 571

61. حضرت امام موسی کاظم علیه السلام ، مهدی رحیمی، تهران، بنیاد بعثت، مرکز چاپ و نشر، 1374، 112ص

62. حضرت امام موسی کاظم علیه السلام در شکنجه گاه، عبدالامير فولادزاده، تهران، مرکز انتشارات اعلمی، بی تا، 40 ص.

63. حضرت موسی کاظم علیه السلام فضل الله کمپانی افسری، تهران، مفید، 1360، 280ص، وزیری.

4. حکایاتی از زندگی امام کاظم علیه السلام ، غلام رضا حیدری ابهری، اصفهان، بوستان فدک، 1391، 240ص.

65. حکایت هایی از زندگی امام موسی کاظم علیه السلام ، حسین حاجیلو، تهران، روزنامه همشهری، 1386، 32ص.

66. حکمت های کاظمی: ترجمه و توضیح چهل حدیث از امام کاظم علیه السلام ، جواد محدثی، مشهد، آستان قدس رضوی، شرکت به نشر، 1390، 96ص

67. حمیده سلام الله علیها: مادر امام کاظم علیه السلام ، محمد اصغرنژاد، تهران، نشر مشعر، 1390، 64ص، پالتویی

8. حميده مصفاة: مادر امام کاظم علیه السلام ، محمد اصغرنژاد، قم، نورالسجاد، 1379، 104 ص، رقعی.

69. حیات پاکان: داستان هایی از زندگی امام محمد باقر، امام جعفر صادق علیه السلام و امام موسی کاظم علیهم السلام :، مهدی محدثی، قم، بوستان کتاب، 1387، 104ص، رقعی.

70. حیات و سیره امامان: امام کاظم علیه السلام ، تهیه و تنظیم معاونت امور فرهنگی بعثه مقام معظم رهبری، مدیریت آموزش، تهران، نشر مشعر، 1392، 48ص.

71. داستان زندگی امام کاظم علیه السلام ، محمدعلى يقظان، ترجمه مرضیه طهمورثی نژاد، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1375، 72ص.

72. داستانهای زندگی از حضرت موسی بن جعفر علیه السلام ، رضا تقوی دامغانی، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی با همکاری معاونت فرهنگی، 1368، 133ص

73. داستانهایی از امام کاظم علیه السلام ، جواد قیومی، تهران، قیوم، 1391، 80ص.

74. داستانهایی از امام کاظم و امام جواد علیهما السلام ، به انضمام سوگنامه، قاسم میرخلف زاده ، قم، روحانی، 1380، 216ص.

ص: 572

75. داستان هایی از زندگانی باب الحوایج امام موسی بن جعفر علیه السلام ، علی رضا کربندی، مشهد، دامینه، 1392، 104 ص

76. در مکتب اسوه صلابت و استواری حضرت امام موسی کاظم علیه السلام، على قائمی امیری، قم، پیام مقدس، 1385، 96؛ تهران، امیری، 1387، 407ص، وزیری.

77. دو قصیده در رثاء حضرت امام موسی بن جعفر علیه السلام و یک قصیده در ستایش حضرت امام رضا علیه السلام ، بمانعلی محقق واعظ خراسانی، مشهد، کنگره جهانی حضرت رضا علیه السلام ، 1368، 7ص.

78. دورنمائی از زندگی موسی بن جعفر علیه السلام اسطوره مبارزه و قهرمان مقاومت و پایداری، عبدالرحيم عقیقی بخشایشی، قم، دفتر نشر نوید اسلام، 1361، 186ص

79. راویان مشترک فریقین از امام موسی کاظم علیه السلام ، محمد مهدی راشدی، تهران، هشتمین کنفرانس بین المللی وحدت اسلامی، 1374، 21ص.

80. الرسول و الذراری (جلد 9) : معصوم نهم علیه السلام، احمد سیاح، تهران، کتابفروشی اسلام، بی تا، 124ص

81.روایات و آراء جازم الحزيم از امام موسی کاظم الكظیم در تفسیر آیات قرآن، محمد باقر محقق، مشهد، کنگره جهانی حضرت رضا علیه السلام ، بی تا، 122ص

82. روزشمار عترت سال 1384 : زندگانی امام موسی کاظم علیه السلام و یاران آن حضرت، تهران، رایحه عترت، 1384.

83. زندانی بی حصار: زندگینامه امام کاظم علیه السلام ، غلام رضا آبروی، تهران، مدرسه، 1387، 00اص، وزیری

84. زندگانی امام کاظم علیه السلام ، احمد احمدی بیرجندی، مشهد، آستان قدس رضوی، شرکت به نشر، 1390، 32ص.

85. زندگانی امام کاظم علیه السلام ، علی رفیعی و سید محمد حسینی، مقدمه نویس حوزه نمایندگی ولی فقیه در جهاد سازندگی، تهران، فیض کاشانی، 1374، 226ص.

86. زندگانی امام موسی کاظم علیه السلام ، صابر کرمانی، تهران، اقبال، 1386، 47ص.

87. زندگانی امام موسی کاظم علیه السلام ، منصور کریمیان، تهران، اشرفی، 1379، 63ص. (این کتاب تلخیصی از منتهی الامال فی تواريخ النبی والال عباس قمی است. شماره نهم

ص: 573

از مجموعه کتاب های زندگانی چهارده معصوم : است.)

88. زندگانی امام موسی کاظم علیه السلام : ترجمه جلد یازدهم بحار الانوار، محمد باقرمجلسی، ترجمه موسی خسروی، تهران، کتابفروشی اسلامیه، 1364، 300ص، وزیری.

89. زندگانی امام موسی کاظم علیه السلام : چشمه حکمت : همراه با داستانی پند آموز، فاطمه دهکردی، تهران، کاشف، 1391، 248ص.

90. زندگانی امام هفتم حضرت امام موسی کاظم علیه السلام ، بررسی و بازنگری جواد بهشتی، ساده نویسی مهری ماهوتی، تهیه شده در دفتر تحقیق و تالیف کتب درسی سازمان نهضت سواد آموزی، تهران، نهضت سواد آموزی، دفتر تحقیق و تالیف، 1374، 27ص.

91. زندگانی امام هفتم موسی بن جعفر علیه السلام ، محمد تقی مقدم، مشهد، مقدم، 1387، 208 ص. (عنوان دیگر: تاریخ اسلام زندگانی چهارده معصوم : در بیان زندگانی و مواعظ و معجزات موسی بن جعفر امام هفتم علیه السلام )

92. زندگانی باب الحوائج حضرت امام موسی کاظم علیه السلام ، سید محمد تقی مدرسی، تهران، نشر بقيع، 1376، 84ص؛ تهران، محبان الحسین علیه السلام ، 1379، 101ص، رقعی

93. زندگانی باب الحوائج حضرت موسی بن جعفر علیه السلام، عباس حاجیانی دشتی، قم، موعود اسلام، 1388، 272ص، رقعی

94. زندگانی چهارده معصوم : سیری در زندگانی امام موسی کاظم علیه السلام (زین المجتهدین)، ترجمه و تالیف سید محمد صالحی، تهران، معیار اندیشه، 1384، 176ص. (عنوان دیگر: سیری در زندگانی امام موسی کاظم : (زين المجتهدين))

95. زندگانی حضرت امام موسی کاظم: گزیده ای از منتهی الامال محدث قمی، به کوشش رضا استادی، قم، دفتر نشر برگزیده، 1380، 80ص. (این کتاب برگزیده و متن ساده شده کتاب منتهی الامال فی تواريخ النبی و الال تاليف عباس قمی می باشد)

96. زندگانی حضرت امام موسی کاظم علیه السلام، حاج علی اکبر نواب شیرازی، شیراز، کتابفروشی جهان نما، 1320، 200ص.

97. زندگانی حضرت امام موسی کاظم علیه السلام، جمعی از علمای لبنان، ترجمه حمید رضا کفاش، تهران، نشر عابد، 1379، 110ص، رقعی.

ص: 574

98. زندگانی حضرت امام موسی کاظم علیه السلام ، عماد الدین حسین اصفهانی (عمادزاده)، بی جا، طبع کتاب، 1341، 2جلد.

99. زندگانی حضرت امام موسی کاظم علیه السلام ، مصطفی زمانی، قم، عصر ظهور، 1378، 152ص، رقعی.

100. زندگانی حضرت امام موسی کاظم علیه السلام ، مهدی پیشوایی، تهران، دانشگاه آزاد اسلامی، مرکز فعالیت ها و پژوهشهای قرآن و عترت، 1378، 73ص. (عنوان دیگر: شرح زندگانی امام موسی کاظم علیه السلام )

101. زندگانی حضرت موسی بن جعفر علیه السلام ، ابوالقاسم سحاب، تهران، بی نا، 1370ق.، 315ص.

102. زندگانی حضرت موسی بن جعفر علیه السلام ، عباس خاتمی، بی جا، دبیرستان موسی بن جعفر، بی تا، 56ص.

103. زندگی امام کاظم علیه السلام : قهرمان اراده و تصمیم، عبدالرحيم عقیقی بخشایشی، قم، نوید اسلام، 1381، 140ص

104. زندگی امام موسی کاظم علیه السلام ، حسین مظفر، تهران، کتابهای جیبی؛ امیر کبیر، 1391، 40 ص.

105. زندگی و سیمای امام موسی کاظم علیه السلام ، سید محمد تقی مدرسی، ترجمه محمد صادق شریعت، تهران، انصار الحسین ، 1372، 104ص.(چاپ دیگر: هدایتگران راه نور: زندگانی باب الحوائج امام موسی بن جعفر علیه السلام ، تهران، محبان الحسين 7، 1379 ،96ص.)

106. زندگینامه امام موسی کاظم علیه السلام ، فاطمه جعفری نیکو، تهران، ساحل؛ آوای عشق،1390، 111ص، وزیری.

107. زندگینامه امام موسی کاظم علیه السلام : منتخبی از کتاب شریف منتهی الآمال، به قلم عباس قمی، تهران، نشر بی زمان، 1392، 160ص

108. ستارگان درخشان: سرگذشت حضرت موسی بن جعفر علیه السلام و فرزندش سید میر محمد در شیراز، محمد جواد نجفی، تهران، کتابفروشی اسلامیه، 1370.

109. سخنان باب الحوائج حضرت موسی بن جعفر علیه السلام ، ترجمه محمد تقی حکیم، بین الحرمین، عالمشاه، 1342ش. /1383ق، 66ص.

ص: 575

110. سخنان حضرت موسی بن جعفر علیه السلام ، سید محمد تقی حکیم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1371، 193ص، وزیری.

111. سرچشمه های نور: فرازهایی از زندگانی امام موسی علیه السلام، گروه محققین موسسه البلاغ؛ به اهتمام محمود شریفی، تهران: سازمان تبلیغات اسلامی، شرکت چاپ و نشر بین الملل، 1392، 144ص

112. سرگذشت حضرت موسی بن جعفر علیه السلام و امامزادگان، محمد جواد نجفی، تهران، کتابفروشی اسلامیه، 1356، 224ص.

113. سکوت و فریاد موسی بن جعفر، علی پورحسینی، مشهد، ضریح آفتاب، 1390، 90ص.

114. سخنان گهربار از حضرت امام رضا علیه السلام به انضمام سخنانی از حضرت امام موسی کاظم علیه السلام و حضرت امام محمد تقی علیه السلام، تألیف و ترجمه حسین حائری کرمانی، مشهد، انصار، 1384، 178ص

115. سرچشمه های نور: امام موسی کاظم علیه السلام ، محسن خندان، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، 1369، 206ص.

116. سیره امام موسی بن جعفر علیه السلام در هدایت و تربیت، رضا تقوی دامغانی، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، 1367، 23ص.

117. سیره تربیتی حضرت موسی بن جعفر علیه السلام ، سید رضا تقوی دامغانی، تهران، نخيل، 1387، 308ص.

118. سیری در زندگانی امام موسی کاظم علیه السلام ، سید محمد صالحی، تهران، میلاد، 1388، 176ص، رقعی.

119. سیری در زندگانی امام هفتم موسی بن جعفر علیه السلام ، سید عبد الرسول حجازی واعظ، تهران، كانون انتشار، 1350، 316ص؛ بی جا، گلشن، 1353، 316ص.

120. سیمای کاظمین: آرام دجله، حسن ایدرم، تهران، مشعر، 1388، 167ص، پالتویی.

121. شاهراه روشنایی: داستانهایی از زندگی امام موسی کاظم علیه السلام ، مجيد محبوبی، قم، نسیم حیات، 1390، 96ص.

ص: 576

122. شخصیت و سیره امام سجاد ، امام باقر، امام صادق، امام کاظم و امام رضا: سید علی حسینی خامنه ای، تهران، موسسه فرهنگی قدر ولایت، 1385، 171 ص.

123. شخصیت و سیره معصومین :در نگاه رهبر معظم انقلاب اسلامی - شخصیت و سیره امام سجاد. امام باقر . امام صادق. امام کاظم و امام رضا، تهران، موسسه فرهنگی قدر ولایت، 91 ص.

124. شرح زندگانی موسی بن جعفر و علی بن موسی الرضا علیهما السلام ، محمد جواد مغنیه، ترجمه سید جعفرغضبان، تهران، ماه نو؛ اردیبهشت، 1379ق.، 200ص. (عنوان روی جلد: شخصیت حضرت رضا و موسى الكاظم علیهما السلام ، تهران، انتشارات بنگاه مطبوعاتی گوتنبرگ، 1339، 200ص.)

125. شرح قصيده لامیه در مدح امام کاظم علیه السلام ، سروده عبدالباقی عمرى افندی (1204-1287 ق)، شارح: سید کاظم حسینی رشتی (1259 ق)، تهران، 1270ق، وزیری، 207ص (چاپ سنگی)

126. شرحی بر مواعظ حضرت موسی بن جعفر علیه السلام ، علی رضانعمتی، قم، انوار هدایت، 1389، 4 جلد.

127. شکوه صبر: مباحثی پیرامون سیره امام هفتم حضرت کاظم علیه السلام ، محمد رضا طباطبایی نسب، تهران، نورالائمه علیه السلام، 1389، 188 ص. (عنوان روی جلد: نکاتی پیرامون مقام و منزلت امام موسی کاظم علیه السلام : شکوه صبر)

128. صحیفه امام کاظم علیه السلام ، جواد قیومی اصفهانی، قم، جامعه مدرسین حوزه علميه قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1381، 534ص.

129. صحیفه امام کاظم علیه السلام ، غلام رضا اکبری، مشهد، کنگره جهانی حضرت رضا علیه السلام ،1372، 425ص

130. صحیفه کاظميه : حاوی 100 دعا از امام هفتم موسی بن جعفر علیه السلام ، گرد آوری و ترجمه محمد رضا غیاثی کرمانی، تهران، سروش، 1378، 154ص، وزیری.

131. صفیر هدایت: طرد ظالم کظم کاظم ، سید محمد ضیاء آبادی، تهران، دفتر امور فرهنگی با همکاری نشر بهاران، 1383، 27ص.

ص: 577

132. طب جامع امام کاظم علیه السلام ، شاکر شبع، ترجمه لطیف راشدی و سعید راشدی، تهران، پیام عدالت، 1390، 272ص، وزیری.

133. طب و درمان، خواص پزشکی و شیمی خوراکیها از دیدگاه امام کاظم و امام رضا علیهما السلام ، سعدالدین قاسمی، ترجمه غلام رضا اکبری، مشهد، موسسه فرهنگی انتشاراتی الشمس، 1376، 159ص

134. طلوع نور هفتم، سید محمد رضاامام جزائری، تدوین اصغر غلامی، قم، روضه العباس علیه السلام، 1392، 96 ص.

135. عترت هفتم: موسای آل رسول صلی الله علیه و آله امام کاظم علیه السلام ، علی محمد سلطانی، تهران، نظری، 1390، 301ص، رقعی.

136. عجایب و معجزات شگفت انگیزی از امام کاظم علیه السلام : (اثبات حقانیت و مذهب تشیع)، محمد طباطبایی، قم، شمیم گل نرگس، 1379، 128؛ قم، شاکر، 1386، 78ص، رقعی.

137. عفو و بخشش : امام موسی کاظم علیه السلام ، عباس ندیمی، بازنویسی مریم شیرخانی، تهران، پیام یاس، 1388، 103ص، وزیری.

138. غریو سرخ جسر، سینا واحد، تهران، الهام، بی تا، 32ص.

139. فرازهایی از مبارزات امام موسی بن جعفر علیه السلام با طاغوت زمان، علی کاظمی، قم، کوثر، بی تا، 32ص.

140. فرزندان موسی بن جعفر علیه السلام و تذکره آقا علی عباس، احمد صادقی اردستانی، قم، رئوف، 1374، 232ص.

141. فرهنگ فرزانگی : پیام امام کاظم علیه السلام به هشام بن حکم، م. ناصر، قم، دار الحدیث، 1375، 87ص، رقعی

142. فرهنگ و آداب کار در کلام امام کاظم علیه السلام ، تهیه کننده وزارت کار و امور اجتماعی دفتر امور فرهنگی، پژوهش و تحقیق موسسه پژوهشی علمی فرهنگی طلیعه منطق، به سفارش دفتر امور فرهنگی، قم، دفتر نشر برگزیده، 1383، 85ص، رقعی.

ص: 578

143. فضائل و کرامات امام موسی کاظم علیه السلام ، امام رضا علیه السلام و امام محمد بن على الجواد علیه السلام : ترجمه کتاب مدينة المعاجز، نوشته هاشم بن سلیمان بحرانی، ترجمه غریب عساکره مجد، قم، ارمغان يوسف، 1389، 424ص، وزیری.

144. قصص الكاظمين، یا داستانهای از امام کاظم و امام جواد علیهما السلام ، قاسم میر خلف زاده، قم، مهدی یار، 1379، 216ص.

145. کاظم آل محمد صلی الله علیه و آله : زندگانی حضرت امام موسی کاظم علیه السلام برگرفته از منتهی الآمال شیخ عباس قمی، تهران، کتاب سبز، 1390، 176ص، رقعی.

146. كاظم آل محمد صلی الله علیه و آله: شرح حال زندگانی حضرت امام موسی کاظم علیه السلام ، اعظم السادات حسینی، تهران، نشر بی زمان، 1391، 196ص، رقعی.

147. کتابنامه امام کاظم علیه السلام، ناصر الدین انصاری قمی، مشهد، کنگره جهانی حضرت رضا علیه السلام ؛ آستان قدس رضوی، 1370، 189ص

148. کرامات حضرت امام موسی کاظم علیه السلام و حضرت امام رضا علیه السلام ، على ابراهیمی، قم، عصر رهایی، 1390، 192ص، رقعی

149. گذری بر زندگی چهارده معصوم امام موسی کاظم علیه السلام ، عباس قدیانی، تهران، یادداشت، 1390، 40 ص. (چاپ دیگر: حضرت امام موسی کاظم علیه السلام امام هفتم، تهران، فردابه، 1378، 32ص.)

150. گزارش سومین کنگره جهانی حضرت رضا علیه السلام ویژه بررسی ابعاد شخصیت امام هفتم، مشهد، کنگره جهانی حضرت رضا علیه السلام ، 1369، 99 ص.

151. گزارش لحظه به لحظه از شهادت امام کاظم علیه السلام ، محمد رضا انصاری، قم، دلیل ما،1387، 85ص، رقعی.

152. ماه در حبس : زندگانی حضرت امام کاظم علیه السلام ، مهدی شمس الدین، قم، نورنگار، 1376، 48ص.

153. ماه در محاق : کوتاهه هایی از زندگانی امام کاظم علیه السلام ، مهدی قزلی، تهران، امیر کبیر، 1390، 104 ص.

154. مجموعه آثار سومین کنگره جهانی حضرت رضا علیه السلام ، کنگره جهانی حضرت رضا علیه السلام ، مشهد، کنگره جهانی حضرت رضا علیه السلام ، 1370، 2 جلد.

ص: 579

155. مرد پابرهنه، بزغاله عابد و چند داستان دیگر: داستان زندگی امام موسی کاظم علیه السلام ،على كاشفی خوانساری، تهران: وزارت آموزش و پرورش، معاونت پرورشی، موسسه فرهنگی منادی تربیت، 1387، 56ص.

156. مرد زنجیر و زندان حضرت امام موسی کاظم علیه السلام ، مهدی مراد حاصل، تهران، منادی تربیت، 1380، 40 ، رقعی

157. مشاهیر مدفون در کاظمین، ابراهیم زنگه قاسم آبادی و فرشته زنگنه، مشهد، خورشید شرق، 1389، 226ص.

158. معجزات امام موسی کاظم علیه السلام، حبیب الله اكبرپور، مشهد، نشر الف، 1382، 146ص

159. معجزات حضرت امام موسی بن جعفر علیه السلام ، بی جا، 1350ق، چاپ سنگی.

160. مناقب حضرت موسی بن جعفر علیه السلام در شعر فارسی، احمد احمدی بیرجندی، مشهد، کنگره جهانی حضرت رضا علیه السلام ، 1372، 130ص

161. منتهی الامال در حالات و مقامات و اخلاق و معجزات و کلمات و اصحاب اولاد موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام ، عباس قمی، تهران، کتابفروشی بوذر جمهوری مصطفوی، 1373ق./1332ش.، 89ص.

162. موسی بن جعفر علیه السلام ، عبد الرسول حجازی، تهران، غدیر، بی تا

163. مهاجران موسوی: بررسی علمی زندگانی فرزندان و نوادگان حضرت امام موسی کاظم علیه السلام و علل مهاجرت آنها به ایران، جلیل عرفان منش، تهران، امیر کبیر، 1390، 1031ص.

164. ناسخ التواریخ (جلد 10: از کتاب دوم): حالات امام موسی کاظم علیه السلام ، عباسقلی سپهر ثانی، کتابت حسن بدری، به اهتمام سید سعید طباطبائي نائینی، تهران، چاپخانه علمی، 1365ق.، 3 جلد

165. ناسخ التواریخ زندگانی حضرت امام موسی کاظم علیه السلام ، عباسقلی سپهر ثانی، تهران، امیر کبیر، 1342، 570ص، رحلی

166. نکته های نورانی : چهل حدیث تربیتی از امام کاظم علیه السلام ، كاظم تقوی، تهران، نخیل، 1387، 159ص.

ص: 580

167. نگاهی بر زندگی امام کاظم علیه السلام ، محمد محمدی اشتهاردی، تهران، نشر مظهر، 1374، 144ص، رقعی.

168. هدیه ی گران بها: داستان هایی از زندگی امام موسی کاظم علیه السلام ، محمود پوروهاب، قم، بوستان کتاب، 1383، 72ص، رقعی.

169. هفتمین آفتاب : یادواره امام موسی کاظم علیه السلام ، سینا واحد، تهران، سروش، 1359، 36ص.

170. هفتمین فصل شکفتن : روایتی نو از زندگی و زمانه امام موسی بن جعفر علیه السلام ، كمال السيد، ترجمه حسین سیدی، قم، موسسه فرهنگی انتشاراتی نقش، 1379، 232ص، رقعی؛ قم، نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها، دفتر نشر معارف، 1392، 220ص

171. یاران امام کاظم علیه السلام ، محمد فوزی، ترجمه و نگارش مهدی علیزاده موسوی، تهران، دفتر نشر برگزیده، 1380، 64ص، رقعی.

ویژه کودک و نوجوان

172. 10 قصه از امام کاظم علیه السلام ، به روایت محمود پوروهاب، تصویرگر نغمه صالحی، تهران : قدیانی، کتاب های بنفشه، 1392، 128ص

173. ادامه گل های محمدی: امام کاظم علیه السلام ، سید مهدی ذاکری موسوی، قم، موسسه فرهنگی انتشاراتی نقش، 1392، 32ص.

174. از باب الحوائج امام کاظم علیه السلام برام بگو، صدیقه خداخواه، تصویرگر مهشید شادمه، تهران، اعجاز قلم، 1391، 8

175. امام کاظم علیه السلام ، سید محمد مهاجرانی، تصویرگری طاهره رضایی، قم: آستانه مقدسه قم، انتشارات زائر، 1391، 12ص

176. امام کاظم علیه السلام ، نظم نجمه السادات هاشمی، تصویرگر منصوره صحرایی، قم، حدیث نینوا، 1388، 12ص

177. امام کاظم علیه السلام ، عاطفه محمدعلی، ترجمه و تالیف صفر سفیدرو، تصویرگر منقذ الموسوی و حسنین عباس، تهران، نشاط؛ قم، سپهر اندیشه، 1390، 12ص. (عنوان روی جلد : آشنایی کودکان و نوجوانان با 14 معصوم :)

ص: 581

178. امام کاظم علیه السلام مهربان تر از پروانه ها، غلام رضا آبروی، تصویرگران سعید گائینی و نسرین گائینی، قم، حضور، 1386، 16ص

179. امام موسی کاظم علیه السلام ، اسماعیل هنرمندنیا، تصویرگر مر جان نیک جاه، قزوین، سایه گستر، 12ص

180. امام موسی کاظم علیه السلام ، اکرم مطلبی کربکندی، تصویرگر طاهره رضایی، تهران، گوهر اندیشه، 1390، 12ص.

181. امام موسی کاظم علیه السلام ، حسین فتاحی، تصویرگری محمد رضادادگر، تهران، قدیانی، کتابهای بنفشه، 1383، 22ص.

182. امام موسی کاظم علیه السلام ، زهره فنایی، شاعر زهرا الماسی، تصویرگر مریم جابری، مشهد، آذر آوا، 1389، 12ص.

183. امام موسی کاظم علیه السلام ، فریبا کلهر، تصویرگری نوشین صفاخو، مشهد، شرکت به نشر، 1387، 24ص.

184. امام موسی کاظم علیه السلام مهدی وحیدی صدر، تصویرگری منقذ موسوی، مشهد، عروج اندیشه، 1385، 12ص؛ تصویرگری فرشته منعمی، قم، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، واحد کودک، انتشارات جوانه، 1384، 12ص.

185. امام موسی کاظم علیه السلام اشک های گاو برای سال های سوم، چهارم و پنجم دبستان، سروده محمد کاظم علیه السلام مزینانی، تصویرگر منصوره محمدی، تهران، قدیان، کتابهای بنفشه، 1387، 12ص

186. امام موسی کاظم علیه السلام : دعای شیر نر، ماندانا زارعی، تصویرگر سمیه بیگلری، کرج، در دانش بهمن، 1388، 8ص.

187. امام موسی کاظم علیه السلام : سر و سر، سپیده خلیلی، تصویرگری سعید رزاقی، تهران، لوح دانش، 1387، 12ص.

188. امام هفتم حضرت امام موسی کاظم علیه السلام ، شاعر حسين موسوی پاکزاد، تصویر گر سمانه پاری، قم، موسسه اطلاع رسانی اسلامی مرجع، 1389، 12ص

189. باغ مهربانی، زندگی نامه ی امام کاظم علیه السلام، نورا حق پرست، تصویرگر میترا عبد اللهی، تهران، مدرسه، 1390، 32ص.

ص: 582

190. تنبیه کاری: داستانی از زندگی امام کاظم علیه السلام ، محمد رضاسرشار ( رضارهگذر)، تصویرگر عادل رستم پور، تهران، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، 1388، 24ص.

191. تیر دوم با استفاده از تاریخ زندگی حضرت امام موسی کاظم علیه السلام ، سعید الرسول نقاشی امیر نساجی، تهران، مرکز چاپ و نشر بنیاد بعثت، 1373، 33ص.

192. حضرت امام موسی کاظم علیه السلام ، شعر از حسین میرزائی، تصویرگری حامد غفاریان، مشهد، برکات اهل بیت علیهم السلام، 1388، 12ص

193. حضرت امام موسی کاظم علیه السلام، محمود میرزایی دلاویز، تهران، شهرزاد، 1390، 12ص.

194. حضرت امام موسی کاظم علیه السلام ، مهدی آیت اللهی، قم، جهان آرا، 1385، 24ص. این کتاب فارسی بوده و به عربی، انگلیسی، ترکی، اردو، فرانسوی و تاجیکی ترجمه شده است).

195. حضرت موسی بن جعفر کاظم علیه السلام مهدی وحیدی صدر، تصویرگری حسین آسيوند، قم، براق، 1387؛ تهران، انتشارات مسيا، 1392، 24ص.

196. خورشید شهر کاظمین: امام کاظم علیه السلام ، سروده عباسعلی سپاهی یونسی، تصویرگر سیما بروجردی، مشهد، انصار، 1385، 12ص

197. خوشبخت ترین مرد دنیا: قصه هایی از زندگی امام موسی کاظم علیه السلام ، مسلم ناصری، تصویرگری محمد حسین علیه السلام صلواتیان، مشهد، شرکت به نشر، 1387، 24ص.

198. داستان زندگی امام موسی کاظم علیه السلام ، امیر مهدی مرادحاصل، تصویرگر محمد حسین صلواتیان، تهران، ورای دانش، 1388، 32؛ تهران، گلهای بهشت، 1380، 32ص.

199. دریای صبر: حضرت امام موسی کاظم علیه السلام ، حسین صالح، تصویرگران : سعید گائینی و نسرین گائینی، قم، حضور، 1387، 64ص.

200. دزد و مرد مهربان، به روایت محمود پوروهاب، تصویرگر نغمه صالحی، تهران، قدیانی، 1391، 12ص

201. دوستی و دشمنی، مهدی وحیدی صدر، تصویرگر طیبه توسلی، طرح و اجرا شرکت تبلیغاتی سیمای نور کوثر، مشهد، عروج اندیشه، 1385، 12ص.

ص: 583

202. زبدة الاثر در شرح زندگی حضرت موسی بن جعفر علیه السلام ، مصطفی ضیائیان، سبزوار، مؤلف، بی تا، 90 ص.

203. زندگی امام کاظم علیه السلام، نویسنده و تصویرگر زهره سادات فیض آبادی، تهران، قصر کتاب، 1390، 12ص

204. زندگی نامه امام موسی کاظم علیه السلام ، مجتبی عبدی اسکندری، شاعر مریم جباری، تصویرگر زهره سید مراغه، مشهد، نگین هشتم، 1391، 12ص

205. سکه های پربرکت امام کاظم علیه السلام ، ابوالفضل هادی منش، تصویرسازی و گرافیک از کانون طراحی و تصویرگری جارچی، قم، نسیم حیات، 1391، 12ص

206. سیر در زندگی معصومین: امام موسی کاظم علیه السلام ، مهدی داورزنی، تصویر گر سامان شاه محمد، تهران، خير الله، 1390، 32ص.

207. سیره و زندگانی امام کاظم علیه السلام ، تهران، موسسه فرهنگی جهان رایانه کوثر، 1390، 56ص.

208. سیره و زندگانی کامل امام موسی کاظم علیه السلام ، گرد آورنده گروه تحقیق و پژوهش جهان رایانه، تهران، موسسه فرهنگی جهان رایانه کوثر، 1392، 8ص.

209. عطر سکوت امام کاظم علیه السلام ، مهدی وحیدی صدر، تصویرگر الهه ار کیا، قسم، براق، 1386، 12ص

210. مجموعه لالائی معصومین امام موسی کاظم علیه السلام ، رضوان داستانپور، نقاشی فرشته منعمی، قم، اکرام، 1385، 12ص

211. مسافر کوچک: داستان تولد امام کاظم علیه السلام برای کودکان، ناصر نادری، تصویرگر حسن عامه کن، تهران، پیام محراب؛ کتابهای غنچه، 1387، 16ص. (عنوان دیگر: تابلوی زندگی امام کاظم علیه السلام )

212. ملخهای گرسنه، به روایت محمود پوروهاب، تصویرگر نغمه صالحی، تهران، قدیانی، 1391، 12ص.

213. موسی بن جعفر : کاظم علیه السلام ، زهرا یعقوبی و فاطمه بختیاری، تصویرگر طیبه توسلی، قم، براق؛ تهران، کمال اندیشه، 1388، 16ص

214. مهربان نهم امام کاظم علیه السلام، مجيد ملامحمدی، طراح تصاویر محمد حسین صلواتیان، تهران، پیام آزادی، 1385، 12ص

ص: 584

215. مهربانی و گذشت، حفظ آبرو: داستانی از زندگانی حضرت امام رضا علیه السلام ، بازنویسی منصور کریمیان، نقاشی خشایار قاضی زاده، تهران، فارابی، 1383، 12ص

216. نور در تاریکی :امام موسی کاظم علیه السلام ، فاطمه پارسا، تصویرسازی آتلیه محمدی فرد، تهران، شبرنگ، 1389، 12ص

217. هدیه پنهان : مجموعه دوازده قصه از زندگی امام موسی کاظم علیه السلام ، مسلم ناصری، تصویرگر مرتضی امین، تهران، پیام آزادی، 1379، 88ص، رقعی.

218. هدیه ای از قرآن، ابوالفضل هادی منش، طرح و اجرا گروه گرافیک برتر، قم، آستان مقدسه قم، انتشارات زائر، 1391، 12ص

219. هدیه ای که بازگشت: قصه هایی از زندگی امام موسی کاظم علیه السلام ، مسلم ناصری، تصویرگر محمدحسین صلواتیان، مشهد، آستان قدس رضوی، شرکت به نشر،1387، 24ص.

220. همراه با امام کاظم علیه السلام : ویژه نوجوانان عزیز، گرد آورنده امید سمامی، قم، اشک ياس، 1389، 32ص.

ب)عربی
اشاره

221. آثار و برکات الإمام الكاظم علیه السلام فی دار الدنيا، سیدهاشم ناجی موسوی جزایری، قم، بینا، 1418ق.

222. أثر الإمام الكاظم علیه السلام فی تربية الأمة، كاظمين، العتبة الكاظميه المقدسه، 1433ق.،36ص.

223. أحسن التراجم لاصحاب الإمام موسى الكاظم علیه السلام، عبدالحسین شبستری، مشهد، المؤتمر العالمی للامام الرضا علیه السلام ، 1409-1410ق.، 2 جلد.

224. أدعية الإمام موسى الكاظم علیه السلام : الصحيفة الكاظمية، محمدعلی علی دخیل، بیروت، دار المرتضی، 1421ق، 244ص، رقعی

225. أربعون حديثا و أربعون رواية عن الإمام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام مع قبس من السيرة والحياة ، كمال السيد، بیروت، دار النبلاء، 1426ق./2005م.، 118ص

226. إطاله على القواعد الفقهية في الأحاديث الكاظمية، محمد الخامنئی، تهران، تولید کتاب (تک)، 1384، 156ص.

ص: 585

227. أعلام الهداية: الإمام موسی بن جعفرالكاظم علیه السلام ، لجنة التأليف، قم، مركز الطباعه و النشر للمجمع لاهل البيت علیهم السلام، 1427ق./1383ش.، جلد 9، 245ص، وزیری.

228. الإمام السابع: الإمام موسی بن جعفرالكاظم علیه السلام ، لجنة التحرير في طريق الحق، تعريب محمد عبدالمنعم الخاقانی، قم، منشورات فی طريق الحق، 1369، 55ص. این کتاب فارسی بوده و به عربی، اردو و آذری ترجمه شده است.)

229. الإمام السابع من أئمة أهل البيت ، محمد حسن قبیسی عاملی، بیروت، بی نا،1403ق./1983م.، 76ص.

230. الإمام صادق، الإمام موسی بن جعفر علیه السلام : الخطابه والمنبر، مرتضی مطهری، ترجمه جعفر صادق علیه السلام الخلیلی، تهران، موسسه البعثه، 1405ق.، 109ص

231. الإمام علي بن الحسین زین العابدین علیه السلام. الإمام محمد علی الباقر علیه السلام . الإمام جعفربن محمد الصادق علیه السلام . الإمام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام ، هاشم الموسوی، تهران، فرهنگ مشرق زمین، 1383،

232. الإمام الكاظم علیه السلام ، لجنة التأليف، تهران، دار التوحيد، 1403ق، 143ص.

233. الإمام الكاظم علیه السلام ، اعداد أمل طنانه، مراجعه و تصحیح نضال علی، بیروت، موسسه الاعلمی، 1425ق.، 32ص.

234. الإمام الكاظم علیه السلام ، سید محمود غریفی بحرانی، قم، دار الحفظ للتراث البحرانی، 1427ق.، 32ص، جیبی

235. الإمام الكاظم علیه السلام ، میر ابو الفتح دعوتی، ترجمه گروه مترجمان، بيروت، الدار الإسلاميه، 1412ق.، 31ص.

236. الإمام الكاظم علیه السلام ، لجنة التأليف، بیروت، دار الزهراء، 1412ق.، (فروست : حياة الرسول و اهل بيته المجاهدين)

237. الإمام الكاظم علیه السلام ، لجنة التأليف، قم، مؤسسة الإمام الحسين علیه السلام، 1413/1371 ق،31ص

238. الإمام الكاظم علیه السلام ، لجنة التأليف، تهران، موسسه البلاغ؛ دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1408ق.، 126ص.

239. الإمام الكاظم علیه السلام ، مهدی آیت اللهی، تعریب كمال السيد، قم، موسسه انصاریان،

ص: 586

1416ق.، 36ص. (کتاب حاضر ترجمه بخشی از کتاب آشنایی با معصومین علیهم السلام تالیف مهدی آیت اللهی است.)

240. الإمام الكاظم علیه السلام أضواء من سيرته، محمود السيف، بیروت، دارالعلوم، 1426ق./2005م.، 107ص، رقعی

241. الإمام الكاظم علیه السلام آسیا بغداد و حاميها و شفيعها، على الكورانی العاملی، کربلا، العتبه الحسينية المقدسة، قسم الشوون الفكرية و الثقافيه، 1431ق./2010م.، 359ص، وزیری.

242. الإمام الكاظم علیه السلام ضوء مقهور الشعاع، سلیمان کتانی، بیروت، دارالثقلین، 1420ق./1999م.، 230 ص؛ بیروت، دارالهادی، 1428ق./2007م.، 238ص، وزیری.

243. الإمام الكاظم علیه السلام فی الشعر العربی، اسماعيل الخفاف، مشهد، الموتمر العالمی للامام الرضا علیه السلام، 1414ق./1373ش.، 350ص.

244. الإمام الكاظم علیه السلام قدوة و اسوة، محمد تقی المدرسی، بی جا، المركز الثقافی الاسلامی، 1406ق.، 94ص؛ بیروت، موسسه البصائر؛ کویت، مکتبه العرفان، 1407ق.، 104ص؛ تهران، دار محبی الحسین، 1426ق، 96ص؛ (این کتاب به فارسی ترجمه شده است.)

245. الإمام الكاظم علیه السلام و ذرارية فی التراث الشعرى و التاريخی والفقهی، اسماعيل الحاج عبد الرحيم الخفاف، کاظمین، قسم الثقافة و الاعلام فی العتبة الكاظمیة المقدسة، 1431ق./2010م.، 543ص.

246. الإمام الكاظم علیه السلام و ما قيل من الشعر فيه، اسماعيل الخفاف، مشهد، الموتمرالعالمی للامام الرضا علیه السلام ، 1414ق./ 1372ش.، 282ص.

247. الإمام موسی بن جعفر علیه السلام: باب الحوائج و عنوان العلم و العطاء والابتهال الى الله تعالی، کاظمین، العتبة الكاظمية المقدسة، قسم الثقافة و الاعلام، 1430ق.، 72ص.

248. الإمام موسی بن جعفر علیه السلام : شمس فی ظلمات السجون، عادل عبدالرحمن البدری، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی،1433/1391 ق، 348ص.

249. الإمام موسی بن جعفر علیه السلام ضحية الارهاب السياسی، محمد حسین علی الصغير، بیروت، موسسه البلاغ، 1426ق./2005م.، 287ص.

ص: 587

250. الإمام موسی بن جعفر علیه السلام فی بحار الانوار، على اشرف، قم، مكتبه الحیدریه، 1425ق.، 492ص، وزیری.

251. الإمام موسی بن جعفر علیه السلام ، مرتضی مطهری، تعريب جعفر صادق الخلیلی، تهران، بنیاد بعثت، 1405ق./1363ش.، 10ص، رقعی

252. الإمام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام ، زینب محمد عیسی، بیروت، جمعية السيده زینب الخيريه، 1429ق./ 320ص.

253. الإمام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام، سید عبد الودود امین، مراجعه و تقدیم شیخ عفيف النابلسی، کویت، دار التوجيه الإسلامی، 1400ق.

254. الإمام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام اضاءات حول سيرة سابع ائمه اهل البيت علیهم السلام، کوثر شاهین، بیروت، دار التعارف المطبوعات، 1425ق./2004م.، 471ص.

255. الإمام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام و مدرسة اهل البيت في مرحلة الاكتمال دراسة فی الفكر و السيرة، زهير غزاوی، بیروت، الحائز على جائزه موسسه الإمام الحسين علیه السلام، 1998م.، 236 ص.

256. الإمام موسی بن کاظم علیه السلام وليد الابواء و شهید بغداد، عبدالرحمن العلوی، بیروت، دار الهادی، 1425ق./ 2004م.، 352ص.

257. الإمام موسى الكاظم علیه السلام ، لجنة التحرير، قم، دار الحسین، 1382، 32ص.

258. الإمام موسى الكاظم علیه السلام، لبنان، دار الاسلاميه، 1410ق./ 1990م، 31ص.

259. الإمام موسى الكاظم علیه السلام الى الفكر و اصالة الانتماء، نبيل على صالح، بیروت، الغدیر، 1419ق.، 182ص

260. الإمام موسى الكاظم علیه السلام باب الحوائج، سیره، دروس و تحلیل، کامل سليمان، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، 1421ق./2000م.، 390ص.

261. الإمام موسى الكاظم علیه السلام : سيرة و تاریخ، على موسى الكعبی، قم، مرکز الرساله، 1430ق.، 234 ص، رقعی

262. الإمام موسى الكاظم علیه السلام عرض و تحلیل، عفيف النابلسی، بیروت، الدار الاسلاميه، 1413ق/1992م.، 173ص

263. الإمام موسى الكاظم علیه السلام مع قيس من السيرة و الحياة، کمال السيد، بيروت، دار النبلاء، 1426ق.، 296ص.

ص: 588

264. الإمام موسی کاظم علیه السلام ، علی محمد علی دخیل، بیروت، دار التراث الاسلامی، 1394ق/1974م.، 97ص.

265. الإمام موسى الكاظم بن جعفرالصادق رضي الله عنه، علوی بن حامد بن محمد بن شهاب الدين، اربد (اردن)، دار الكتاب الثقافي، 1425ق.، 131ص.

266. الإمام موسى الكاظم علیه السلام فی محنة التاريخ، عايده عبدالمنعم طالب، بیروت، دار الرسول الاكرم؛ دار المحجة البيضاء، 1421ق./2000م.، 274ص.

267. الإمام موسى الكاظم علیه السلام ، وعى تربيه نضال، مهدی الحسینی، بی جا، المكتبه الاسلاميه، 1979م.، 63ص.

268. امامان موسى الكاظم و على الرضا علیهم السلام : عرض و ایضاح، احمد مغنیه، مقدمه از محمد جواد مغنیه، بیروت، مكتبه العرفان، بی تا، 159ص. (این کتاب به فارسی ترجمه شده است)

269. الإمامان موسى الكاظم و محمد الجواد علیهم السلام : سيرة و تاریخ، محمد حسن آل یاسین، کاظمین، العتبة الكاظمية المقدسة، قسم الثقافية و الاعلام، 1430ق. /2009م.،206ص.

270. امثال و حكم الإمام الكاظم علیه السلام و كلماته المختاره، محمد الغروی المحلاتی، مشهد، الموتمر العالمی للامام الرضا علیه السلام، 1412ق، 2 جلد.

271. باب الحوائج الإمام الكاظم علیه السلام مسیره علویه مستمره، حسین ابراهيم الحاج حسن، بیروت، دار المرتضی، 1420ق./1999م.، 335ص.

272. بحار الانوار : تاريخ الكاظم علیه السلام (جلد 48)، محمد باقر مجلسی، بیروت، الوفاء، 1403ق، 328ص.

273. بلاغة الإمام موسى الكاظم علیه السلام : خطب - رسائل - کلمات، ابو جعفر الكعبی، بیروت، دار الصفوه؛ دارالهادی علیه السلام، 1425ق./2004م. 336ص.

274. تاريخ الإمامين الكاظمين علیهما السلام و روضتهما الشريفة من يوم دفنهما.. ويليه نظام العتبات المقال سنة، جعفربن محمد النقدي، تصحيح امیر عباس، بغداد، دار الكتاب العراقية، المكتبه العلميه، 1369ق.، 123ص

275. تاملات فی آفاق الإمام موسى الكاظم علیه السلام ، محمد حسين فضل الله، بيروت، دارالتعارف، 1414ق.، 96ص.

ص: 589

276. الثائر و السجن دراسة في حياة الإمام الكاظم علیه السلام ، حسن موسی صفار، تهران، دار البصائر، 1405ق.، 136ص؛ بیروت، موسسة الوفاء، 1406ق.، 144ص

277. جامع زیارت المعصومين علیهم السلام: زیارات کاظمین و العسكريين و الحجة، موسسه امام هادی علیه السلام ، قم، پیام امام هادی علیه السلام ، جلد 4، 1389، 360ص.

278. جزاء اعداء الإمام الكاظم علیه السلام فی دار الدنيا، السيد هاشم الناجی الموسوی الجزائری، قم، مؤلف، 1417ق، 158ص، وزیری.

279. الحجج و البينات فی کرامات الإمامين الكاظم و الجواد علیهما السلام، علی نقی النقوی اللكهنوی، تقدیم کامل سلمان الجبوری، بیروت، دار المحجة البيضاء، 1432 ق./ 2011م.، 192ص

280. حياة الإمام موسی بن جعفر علیه السلام : دراسة و تحلیل، باقر شریف قرشی، نجف، مطبعه الاداب، 1389ق.، 2 جلد.

281. حياة الإمام موسی بن جعفر علیه السلام : دراسة و تحلیل، باقرشریف قرشی، تحقیق مهدی باقرشریف قرسی، قم، مهر دلدار، 1387، 528.

282. حياة الإمام موسى الكاظم علیه السلام ، امیر رجب، بیروت، موسسة الأعلمی للمطبوعات،1425ق./2005م.، 32ص.

283. الحياة السياسية للامام الكاظم علیه السلام، عصری البانی، قم، جامعه المصطفى صلی الله علیه و اله العالميه ،مركز المصطفى العالمى للترجمه و النشر، 1388ش. /1431ق.، 311ص، رقعی.

284. ذكرى الإمام موسى الكاظم علیه السلام ، عبدالمحسن الخالصی، بغداد، مطبعة السلام، 1972م.، 13ص

285. ذكرى وفاة الإمام موسى الكاظم علیه السلام، گروهی از روحانیون کربلا، نجف، بی نا، 1386ق.، 32ص، رقعی

286. رائد الدراسة عن الإمامين الكاظم و الرضا علیهما السلام ، عبد الجبار الرفاعی، مشهد، کنگره جهانی حضرت رضا علیه السلام ، بی تا، 126ص

287. روائع من حياة الإمام الكاظم علیه السلام ، والده السيد محمد كاظم الشیرازی، قم، اهل البيت، 1374ش. /1416ق.، 144ص

288. سلو الكاظم علیه السلام عن جسر بغداد، هشام آل قطيط، بیروت، منشورات الفجر، 1431ق،583ص

ص: 590

289. سجن الإمام الكاظم علیه السلام ، سید محمود غریفی بحرانی، قم، دار الحفظ للتراث البحرانی، 1427ق.، 32ص، جیبی

290. سلسلة حياة النبی محمد و اهل بیتی : الإمام موسی بن جعفرعلیه السلام الكاظم ، بیروت، دار المحجة البيضا، 1372، 88ص.

291. سيرة الإمام الكاظم علیه السلام ، محمد على اليقظان، بیروت، دار الحق، 1414ق/1994م، 74ص.

292. سيرة الإمام موسى الكاظم علیه السلام : دراسة تحليلية للسيرة الأخلاقية و العلمية والسياسية للإمام الكاظم علیه السلام، عبدالله أحمد اليوسف، بیروت، دار المحجة البضاء، 1434ق.،450ص.

293. سيرة الائمه :موسی الکاظم -على الرضا، محمد جواد باسلوب قصصی میسر، محمد رضاعباس محد الدباغ، بیروت، دار المحجه البضاء، 1424ق./2004م.، 287 ص.

294. سيرة و تراجم فی امامة الكاظم علیه السلام ، یاسر خضير زيدان الانباری، بیروت، دار الرفيق، 2005-2006م.، 80ص

295. الشجرة الطيبة فی الارض المخصبة، سيد عبد الله بالایی بوشهری، به کوشش سید مهدی رجایی و سید محمود مرعشی نجفی و سید رضاغریضی، قم، کتابخانه حضرت آیت الله العظمی مرعشی نجفی، بی تا، وزیری.

296. صحيفة الكاظم علیه السلام ، گرد آوری و تنظيم احمد عظیمی زاده، تهران، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، نیروی مقاومت بسیج، معاونت فرهنگی پرورشی، انتشارات فر آهنگ اندیشه، 1391، 64ص.

297. الصحيفة الكاظمية الجامعة لادعية الإمام موسی بن جعفر علیه السلام ، سیدمحمد باقرموحدی ابطحی، قم، حبل المتین، 1381؛ بیروت، موسسه البلاغ، 1425ق./2005م.، 200ص.

298. الصحيفة الكاظمية : دعاهای باب الحوائج موسی بن جعفر علیه السلام ، غلام رضا اکبری زبیدی، مشهد، کنگره جهانی حضرت رضا علیه السلام ، 1372، 423ص.

299. الصحيفة الكاظمية والرضوية : الجامعة لادعية الإمام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام و الإمام علی بن موسی الرضا علیه السلام و ابنائه، السيد محمد باقر الموحد الأبطحی، قم، موسسه الإمام المهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، 1385ش. /1427ق.، 543ص.

ص: 591

300. طب الإمام الكاظم علیه السلام ، شاکر شبع، بیروت، دار الأثر، 1423ق.، 495ص.

301. طب الإمام الكاظم علیه السلام : دراسة مقارنة و تحلیل، شاکر شبع، مشهد، الموتمر العالمی للامام رضا علیه السلام ، 1411ق./1369ش.، 482ص. (چاپ دیگر: بیروت، دارالاثر، 1423ق./2002م.، 482ص.)

302. طب الإمام الكاظم علیه السلام الطب البديل لحفظ الصحة والعمر الطويل، محسن عقيل،بیروت، دار المحجة البيضاء، دار الرسول الاكرم، 1424ق/2003م.، 820ص.

303. طب الإمام موسى الكاظم علیه السلام، عبد الحسين الجواهری، بیروت، دار الكتاب الاسلامی؛ موسسه الغری، 1413ق.، 101 ص؛ بی جا، عبدالله براتی، 1410ق./1368ش.، 90ص.

304. العبد الصالح الإمام موسی بن جعفر علیه السلام ، محمد فاضل المسعودی، قم، زائر، 1377، 312ص.

305. عقيدة الإمام موسی بن جعفرالكاظم علیه السلام من الميلاد حتى الاستشهاد السيد أحمد نوری الحكيم، کربلا، العتبة العباسية المقدسة، 1433ق.، 151ص

306. على الجسر ببغداد، كمال السيد، قم، انصاریان، 1382، 296ص، رقعی.

307. عوالم العلوم و المعارف و الاحوال من الايات و الاخبار و الاقوال : الإمام موسی بن جعفر علیه السلام و مستدرکاتها، عبدالله البحرانی الاصفهانی، قم، مدرسة الإمام المهدی، 1409ق.، 560ص، (این کتاب به فارسی ترجمه شده است.)

308. فقه الامام موسی بن جعفر علیه السلام ، السيد محمد على الخادمى الصدر، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی، 1392، 2 جلد.

309. الفكر الإصلاحی للامام موسی بن جعفر علیه السلام ، محمد سعيد الامجد، بيروت، المركز الاسلامی المعاصر، 2003م، 187ص

310. في رحاب الإمام الكاظم علیه السلام ، فوزى آل سيف، بیروت، دار المحجة البيضاء، 1426ق/2005م، 174 ص.

311. في رحاب الجوادين : الإمام موسی بن جعفر الكاظم و الإمام محمد بن علی الجواد علیهم السلام ، وارث الكندی، تصميم و تنفيذ شركة نور لرسوم الأطفال، رسوم طیبه

عبد الله، قم، براق، 1390، 16ص.

ص: 592

312. قبس من الكاظمين، سید مسلم سید حسین موسوی، بغداد، الدار العربية للكتاب، 1986م.، 157ص

313. قبس من نور الإمام موسى الكاظم علیه السلام ، حسن الشمری الحائری، بیروت، موسسه البلاغ، 1430ق./2009م.، 440 ص.

314. قصص الامام الكاظم علیه السلام : باب الحوائج، ابراهیم سرور، بیروت، منشورات الفجر، 1429ق.، 321ص.

315. قوافل النور: ملحمة شعرية فی سيرة النبی صلی الله علیه و آله و اهل بيته علیه السلام الإمام موسی بن جعفرالكاظم علیه السلام، حسين بركة الشامی، بغداد، ديوان الوقف الشيعى، 1426ق./2005م.، 194ص

316. کاظم الغيظ: شهادة الإمام موسى الكاظم علیه السلام ، اعداد: معهد سيد الشهداء علیه السلام للمنبر الحسینی، بیروت، جمعيه المعارف الاسلاميه الثقافيه، 1432ق./ 2011م.، 120ص

317. کرامات الكاظميه یا معجزات موسی بن جعفر علیه السلام ، موسی رمضانی پورامامی، قم، لاهیجی، 1380، 127ص

318. کرامات و مقامات عرفانی امام موسی بن جعفر علیه السلام ، علی حسینی قمی، بی جا، نبوغ،1382، 144ص

319. كلمة الإمام الكاظم علیه السلام، السيد حسن الحسينی الشيرازی، لبنان، دار العلوم، هيئه محمد الأمين، 2006م.، 272ص.

320. کواکب مشهد الكاظمين فی القرنين الأخيرين و القرن الحالی، عبد الكريم الدباغ، کاظمین، الشوون الفكريه و الثقافيه، العتبه الكاظمية المقدسه، 1431ق. / 2010م، 2 جلد.

321. لمحات سيرة الإمام الكاظم علیه السلام و موقفه من الشعوبيه، وهاب رزاق شریف، بی جا، مکتبه دار الكتب العلميه، 62ص.

322. ماذا يريد منا.. الإمام الكاظم علیه السلام، كاظمين، العتبة الكاظميه المقدسه، 1433ق.، 36ص.

323. مجموعة الآثار، کنگره جهانی حضرت رضا علیه السلام ، مشهد، کنگره جهانی حضرت رضا علیه السلام، 1412ق.، جلد 2، 363 ص، وزیری.

ص: 593

324. محاضرة لآية العظمى السيد محمد حسين فضل الله في ذكرى شهادة الإمام موسی الكاظم علیه السلام ، محمدحسین فضل الله، قم، المكتب الاعلامی، بی تا، 15ص

325. المختار من كلمات الإمام الكاظم علیه السلام و امثاله و حكمه، محمد الغروی، قم، بی نا، 1431ق.، 712ص، وزیری.

326. مسائل على بن جعفر و مستدرکاتها (عن اخيه موسی بن جعفر)، تحقيق: مؤسسه آل البيت علیهم السلام لإحياء التراث، مقدمه: سید محمد رضا حسینی جلالی، مشهد، کنگره جهانی امام رضا، 1409ق.، 456ص

327. مسند الإمام الكاظم أبی الحسن موسی بن جعفر علیه السلام ، عزیزالله العطاردی، مشهد، الموتمر العالمی الإمام الرضا علیه السلام، 1409ق./1367ش.، 3 جلد؛ بیروت، دارالصفوه، 1413ق.، 3 جلد.

328. مسند الإمام موسی بن جعفر علیه السلام ، ابوعمران موسی بن ابراهيم المروزی، تقدیم و تعليق محمد حسین الحسین علیه السلام الجلالی، تهران، محمد شیروانی، 1352ش.، 42ص.

329. مسند الامام موسی بن جعفر علیه السلام ، ابو عمران موسی بن ابراهيم الروزی، بیروت، دارالاضواء، بی تا

330. مسند علی بن سويد السائی، فاضل مالكی، مشهد، کنگره جهانی امام رضا، 1411ق.، 450ص.

331. المشاهد المشرفة : المشاهد و القبور المنسوبة للامام موسی بن جعفر علیه السلام ، حسین ابوسعیده، بیروت، موسسه البلاغ، 1433ق./2012م.، جلد 7.

332. مع الإمام موسی بن جعفر علیه السلام و التغيير في العراق، السيد محمد الحسينی الشيرازی، کربلا، موسسه المجتبی، 1427ق./2006م.، 72ص.

333. المعاجز الإمامين الكاظم و الرضا علیهما السلام، سیدهاشم البحرانی، بیروت، دارسوشيا، 1991م؛ بیروت، دار الحب، 1426ق./2005م.، 214ص؛ تهران، دارسوشيا، 1426ق.، 223ص.

334. ملامح من سيرة الإمام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام ، مهدی عبد الحسين النجم، بیروت، موسسه البلاغ؛ دار سلونی، 1423ق./2002م.، 151ص

335. من اروع ما قاله الإمام موسى الكاظم علیه السلام ، محسن عقيل، بیروت، دار المحجه البيضاء، 1430ق.، 528ص.

ص: 594

336. المنهج التربوی عند الإمام الكاظم علیه السلام، السيد محمد بحر العلوم، مشهد، کنگره جهانی حضرت رضا علیه السلام، بی نا، 28ص؛ بیروت، دار الزهراء، 1412ق.، 60 ، رقعی.

337. موسوعة اهل البيت ، سيرة الإمام موسی بن جعفرالكاظم علیه السلام، سید علی عاشور، بی جا، بی تا، 1427ق.، جلد 14.

338. موسوعة سيرة أهل البيت : الإمام موسی بن جعفر علیه السلام ، باقر شریف قرشی، قم، دار المعروف، 1430ق.، جلد 28-29، وزیری.

339. موسوعة العتبات المقدسة: قسم الكاظمين، جعفر الخلیلی، بیروت، دارالتعارف، 1387 ق./1967م.

340. موسوعة المصطفى و العترة: ال کاظم موسی علیه السلام، کتاب، علمی، ادبی، تاریخی: بحث فی حياة النبی صلی الله علیه و آله و العترة الطاهرة ، حسين الشاکری، قم، دفتر نشر الهادی، 1417ق، جلد 11، 526ص.

341. موسی بن جعفر علیه السلام و الإمامة الالهية، كاظمين، الامانه العامه للعتبه الكاظم علیه السلاميه المقدسه، الشوون الفكريه و الثقافیة، 1432 ق.، 40ص.

342. موسى الكاظم علیه السلام ، عبد القادر محمد منصور، مراجعه احمد عبدالله فرهود، حلب، دار القلم العربی، 1424ق.، 16ص

343. ناسخ التواریخ . احوال موسى الكاظم علیه السلام ، عباسقلی بن محمد تقی سپهر، تهران، چاپخانه سنگی علمی، 5 جلد.

344. ناسخ التواریخ (جلد 10: از کتاب دوم): حالات امام موسی کاظم علیه السلام (جلد 1)عباسقلی خان سپهر ثانی، تهران، دارالخلافه، 1368ق.، 3جلد، چاپ سنگی.

345. وصية الامام موسی الکاظم علیه السلام لهشام بن الحكم «دراسة فی الفن و الموضوع»، عباس على الفحام، محمد محمود عبود زوين، تحظى اصدارات المركز بالمتابعه و التقويم و الاشراف العلمی، قم : موسسه آل البيت (علیهم السلام ) لاحياء التراث، 1392، 107ص.

346. وفاة الإمام موسی بن جعفر علیه السلام، حسین بن عل آل شيخ، نجف، مطبعه الاداب، 1364ق./ 1323، 78ص.

347. وفاة الإمام موسى الكاظم علیه السلام، احمد بن صالح آل طعان سترى قطیفی بحرانی، نجف، بی نا، 1372ق.، 52ص، رقعی

ص: 595

348. وفاة الإمام موسى الكاظم علیه السلام ،حسین بن محمد آل عصفور، نجف الاشرف، المكتبه الحيدريه، 1371ق، 52ص. (این کتاب به عنوان: لهيب الاحزان الضارم في وفاة موسی بن جعفرالكاظم علیه السلام هم به چاپ رسیده است)

349. وفاة الإمام موسى الكاظم علیه السلام ، علی بن الحسین الهاشمی الخطيب، تحقيق الموسسه الاسلاميه للبحوث والمعلومات، قم، در الهدى، 1423ق/1382ش.، 110ص؛ قم، الشريف الرضی، 1419ق./1377ش.، 62ص

350. وقفات مع الإمام الكاظم علیه السلام ، كاظمين، العتبة الكاظميه المقدسه، 1433ق.، 36ص.

351. ولادة الإمام موسى الكاظم علیه السلام ، السيد محمد حسین الطالقانی، نجف، مکتبه دار المعارف، 1967م.، 24ص.

ویژه کودک و نوجوان

352. الإمام موسی بن جعفر الکاظم علیه السلام ، وارث الكندی، تصویرگری طیبه عبد الله، نجف؛ بصره، دار البراق لثقافه الأطفال، 2013م.، 16ص، وزیری.

353. الإمام موسى الكاظم علیه السلام ، عامر ملاعبدی، تصویرگری منقذ الموسوی، مشهد، عروج اندیشه، 1386، 12ص.

ج)اردو

354. امام موسی کاظم علیه السلام، باقر شریف قرشی، ترجمه سید محمد باقرنقوی، کھجوا اصلاح پرس، 1976م.

355. امام موسی کاظم علیه السلام ، کاظم علی گجراتی، کراچی، جامعه تعلیمات اسلامی، بی تا، 32ص.

356. امام موسی کاظم علیه السلام ، مهدی آیت اللهی، ترجمه محمد ذکی حسن نوری، تهران، سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی (شعبه ترجمه و اشاعت)،1418ق./1377ش.، 126ص

357. امام موسی بن جعفرعلیه السلام، مولانا سید احمد علی عابدی فیض آبادی، قم، اداره اصول دین، 1980م.

ص: 596

358. بحار الانوار جلد 7،(1) علامه مجلسی، ترجمه مولانا حسن امداد، کراچی، محفوظ بک ایجنسی، 1406ق.، 367ص.

359. تحفة الاعاظم، شیخ احمد حسین، هند، پرتاب گره، بی نا، 1901م.

360. حضرت امام موسی بن جعفر علیه السلام ، فیض آباد (هند)، نور اسلام، قم، موسسه در راه حتى، 1407ق./1365ش.، 63ص.

361. حضرت امام موسی کاظم علیه السلام ، پاکستان، دار الثقافة، بی تا، 63ص.

362. حضرت امام موسی کاظم علیه السلام ،مهدی آیت اللهی، ترجمه محمد افضل حیدری و نثار احمد، قم، انصاریان، بی تا، 63ص.

363. حضرت موسی بن جعفر علیه السلام ، مولانا سید احمد علی عابدی فیض آبادی، کراچی، و بی نا، بی تا، 80ص.

364. حیات امام موسی کاظم علیه السلام ، سید ظفر حسن امروهوی، لكنهو، نظامی پریس، بی تا، 88ص.

365. زندگانی موسی بن جعفر علیه السلام ، سید محمد جعفر خان، حیدر آباد، بی نا، 1939م.

366. زندگی موسی کاظم علیه السلام ، سید علی نقی نقوی بن ابوالحسن لكنهوى، لكنهو، امامیه مشن، 1946م.

367. العقد الناظم لمنثور الدرر من آثار سيدنا موسى الكاظم علیه السلام ، سید مظهر حسن موسوی سهارنپوری، میرت، هاشمی پریس، بی تا، 425ص.

368. الكاظم علیه السلام ، جوادعلی خان بن زوار علی خان، لكنهو، نور المطابع، بی تا، 302ص.

369. الكاظم علیه السلام ، سید آغا مهدي لكنهوی، کراچی، بی تا، 1386ق.

370. الكاظم علیه السلام ، مشتاق حسین شاهدی، کراچی، آرمی پرس، بی تا، 77ص.

371. الكاظم علیه السلام مختصر حالات زندگی امام هفتم صلوات الله عليه، سید آغا مهدی لكهنوی، کراچی، جمعیت خدام عزاء، 1966م.، 48ص، چاپ سنگی.

372. معجزه امام موسی کاظم علیه السلام ، لاهور، جعفریه کتابخانه، بی تا، 16ص

ص: 597


1- ترجمه جلد هفتم بحارالانوار مشتمل بر زندگانی امام موسی کاظم علیه السلام است.
د)پشتو

373. د امام موسی کاظم علیه السلام ژوند،(1) ليكوال د راه حق مؤسسی د لیکو الانو دله، ژباره او لندون عبدالرحیم درانی، قم، مجمع جهانی اهل بیت : 2007/1386 م.، 42ص.

ه)ترکی

374. حضرت امام موسی کاظم علیه السلام دن قبرخ حدیث، حق يولوندا و بازی قورولو، ترجمه به ترکی حسین سرخابلی، تهران، بعث قورولوشو، 1412ق، 56ص.. (عنوان دیگر: حضرت موسی کاظم علیه السلام دن قيرخ حدیث)

375. ئیددینجی امام: حضرت امام موسی کاظم علیه السلام ، امین صدیقی، تهران، بعثت قورولوشو، 1370، 56ص.

و)ترکی آذربایجانی

376. Imam Musa Kazim(a)yn haiaty، Mohammadtagi Mudarrisi،(2) tarjuma edan I. Mamizada، Tehran، iesuH، linabbihuMn، 2000، 96p. həyatı(3) Mehdi Pişvayis Mais əleyhissəlamın

377.İmam Museyi-Kazim Agaverdiyev، Moce-elm، 2003، 22p.

ز)اسپانیایی

378. Imam Musa Ibn yafar: El septimo de los inmaculados Imames (La paz sea con el Equipo de escritores de la).(4) fundation Dar Rah-E Haqq Traduccion del persa Martha Golzar Y Rahmatullah Glozar.

ص: 598


1- پیشوای هفتم: حضرت امام موسی کاظم علیه السلام ، هیات تحریریه موسسه در راه حق، ترجمه عبدالرحیم درانی
2- الامام الكاظم علیه السلام ، قدوة و اسوة، ترجمه عباد ممی زاده، 2000/1379م.، 96 ص.
3- امام موسی کاظم علیه السلام ، نوشته مهدی پیشوایی، ترجمه مایس آقاوردیف.
4- امام موسی بن جعفر علیه السلام ... نوشته هیات تحریریه موسسه در راه حق، ترجمه رحمت الله گلزار و مارتا گزار، قم، مجمع جهانی اهل بیت ، 2006/1385 م، 66ص.
ح)انگلیسی

379. Imam Moosa al Kazim.(1) A. S. CompiledYousuf N Lalljee- Bombay [n.d]

380. Sayings of Imam Al-Kazima1 Sayyid Zainul-Abidin Razavi، Qum، Ansariyan، 2012، 40p.

381. Smiling virtue(2)- Sayyed Ali Naqi Naqvis

382. The life of Imam Musabin Jafar al - kazim(3) Baqir sharif al- Qarashi. translated by jasim al - Rasheed، Qum، Ansariyan، 2005، 703p.

383. The nith infallible Hazrat Imam Musa Kazim (a.s.).(4) by Sayyid Mehdi Ayatullahi; translated by Javed Iqbal Qazilbash، Qum، Ansariyan Publications، 2001 ، 36p.

ط)تاجیکی

384. Кисмати Нухтум зиһАагии ЛеlІьом хафтум хазрати Nмом мусои козим (@).(5) муаААлф халатл тахрлял муассисаи "Аар рохи хак" { му TapyIM 3app=HToy، 2008، 64p.

ی)تامیل

385. Imam Musa bin Ja'far al Kazim-peace be upon him(6) Dar Rahe Haq Institutetranslated by Madani، Tehran، alhoda، 2007، 41p.

ک)فرانسوی

386. L'Imam Elkadzem paix sur lui(7) MM Ayatollahi et Esseyyd ; adapte et commente par Chakib Benbedira Qum، Ansariyana 2005،36p.

ص: 599


1- سخنان امام موسی کاظم علیه السلام ، نوشته سید زین العابدین رضوی، قم، انصاریان، 1391، 39ص.
2- فضيلت خندان، سید علی نقی نقوى لكنهوی، ترجمه سیدهاشم رضا رضوی، لکنهو، 1954م. (در این کتاب زندگی امام موسی کاظم علیه السلام بیان شده است.
3- حياة الامام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام ، نوشته باقر شریف قرشی، ترجمه جاسم رشید، قم، انصاریان، 1384، 703ص.
4- حضرت امام موسی کاظم علیه السلام ، نوشته سید مهدی آیت اللهی، ترجمه جاوید اقبال قزلباش، قم، انصاریان، 1380، 36ص.
5- پیشوای هفتم: حضرت امام موسی بن جعفر علیه السلام ، نوشته هیات تحریریه موسسه در راه حق، ترجمه عبدالله زرین تاج، قم، مجمع جهانی اهل بیت:2008/1387 م.، 64ص.
6- الامام موسی بن جعفر علیه السلام ، نوشته هیأت تحریریه موسسه در راه حق، ترجمه سفر مدنی، تهران، الهدی، 1386
7- امام الكاظم علیه السلام ، نوشته سید مهدی آیت اللهی، ترجمه شكيب بن بديره، قم، انصاریان، 2005/1384 م.، 36ص.

فصل دوم: پایان نامه ها

الف)فارسی

387. ارزیابی منابع زندگی نامه اما موسی کاظم علیه السلام در ناسخ التواریخ، علی حسین قربان، پایان نامه کارشناسی ارشد، به راهنمایی قنبرعلی رودگر و مشاوره هادی عالم زاده، رشته تاریخ و تمدن ملل اسلامی، گروه تاریخ و تمدن ملل اسلامی، دانشگاه آزاد اسلامی، واحد علوم و تحقیقات، 1391

388. امام موسی بن جعفر علیه السلام و اوضاع سیاسی، اجتماعی و فرهنگی زمان وی (183-148ه.ق) ، سمیه بصیری، پایان نامه کارشناسی ارشد، به راهنمایی مصطفی پیر مرادیان و اصغر فروغی و مشاوره فریدون الهیاری، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه اصفهان، 1386

389. بررسی احوال فرزندان امام موسی کاظم علیه السلام و نقش آنها در تاریخ تشیع، سیدیاسین زاهدی، پایان نامه کارشناسی ارشد، به راهنمایی محمد رضا بارانی و مشاوره نعمت الله صفری فروشانی، مجتمع آموزش عالی فقه، جامعة المصطفى العالميه قم، 1387.

390. بررسی اوضاع سیاسی، اجتماعی و فرهنگی عصر امام موسی بن جعفر علیه السلام ، جعفر شریفی، پایان نامه کارشناسی ارشد، به راهنمایی عزت الله نصیری و مشاوره رامین یلفانی، رشته الهیات، گرایش تاریخ و تمدن ملل اسلامی، دانشگاه آزاد اسلامی، واحد شهرری، 1390، 109ص

391. بررسی جایگاه امام کاظم علیه السلام در حدیث شیعه، خدیجه نجفی لیواری، پایان نامه کارشناسی ارشد، به راهنمایی محمد حسین توانایی سره دینی و مشاوره مجید معارف، رشته علوم قرآن و حدیث، دانشگاه آزاد اسلامی واحد کرج، 1385.

392. بررسی جایگاه عقل در تربیت، از دیدگاه امام کاظم علیه السلام در روایت هشام بن حکم، حسین مهدی زاده، پایان نامه کارشناسی ارشد، به راهنمایی خسرو باقری، دانشکده معارف اسلامی و علوم تربیتی، موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی، قم، 1377.

ص: 600

393. بررسی دلالی روایات تفسیری امام کاظم علیه السلام در قرآن کریم، طیبه شاکری، پایان نامه کارشناسی ارشد، به راهنمایی مهدی جلالی و مشاوره حسن نقی زاده، دانشکده الهیات و معارف اسلامی، دانشگاه فردوسی مشهد، 1388، 236 ص.

394. بررسی سیره اخلاقی، اجتماعی، سیاسی امام موسی کاظم علیه السلام ، عفت رحمانی مرغزار، پایان نامه سطح دوم حوزه، به راهنمایی اعظم رحمت آبادی، مدرسه علمیه پیروان حضرت زهرا(سلام الله علیها) مشهد، حوزه علمیه خراسان، 1385، 169ص.

395. بررسی سیره سیاسی، اجتماعی امام موسی کاظم علیه السلام ، على جمالی کندازی، پایان نامه کارشناسی ارشد، به راهنمایی محسن ایزدی و مشاوره صفدر شاکر، دانشگاه آزاد اسلامی واحد فسا، 1389

396. بررسی نقش سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی خاندان امام صادق علیه السلام و امام کاظم علیه السلام ، معصومه بابا ذکری، پایان نامه کارشناسی ارشد، به راهنمایی مسعود بیات و مشاوره حبيب ارجمند زاده، دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارومیه، 1390

397. بررسی مبانی و روش تفسیر امام کاظم علیه السلام و بازتاب آن در تفاسیر معاصر، مهدیه علی اکبر رزاقی، پایان نامه کارشناسی ارشد، به راهنمایی صالح قنادی و مشاوره على محمدی، رشته تفسیر قرآن، دانشکده علوم و فنون قرآن، دانشگاه علوم و معارف قرآن کریم، 1390، 172ص.

398. بررسی مواضع سیاسی حضرت امام موسی بن جعفر علیه السلام ، ابراهیم سجادی، پایان نامه کارشناسی، پژوهشگاه معلم اداره کل آموزش و پرورش استان مرکزی، 1377، 95ص.

399. بررسی مواضع سیاسی حضرت امام موسی بن جعفر علیه السلام ، شمسعلی جباری، پایان نامه کارشناسی، پژوهشگاه معلم اداره کل آموزش و پرورش استان مرکزی، 1376، 177ص

400. بررسی میراث قرآنی امام کاظم علیه السلام و تعامل آن با شرایط سیاسی، اجتماعی، فرهنگی زمانه خود، کاظم عمرانی، پایان نامه کارشناسی ارشد، به راهنمایی مهدی مهریزی و مشاوره نهله غروی نائینی، دانشکده علوم انسانی، دانشگاه تربیت مدرس، 1386، 315ص.

ص: 601

401. تربیت از دیدگاه امام هفتم ، مصطفی شریف، به راهنمایی سید محمد باقر حجتی، 19ص.

402. تحلیل قرآنی سیردی عبادی و اخلاقی امام کاظم علیه السلام ، احمد تاج آبادی، پایان نامه کارشناسی ارشد، به راهنمایی خلیل مروج و مشاوره محسن ایزدی، رشته علوم قرآن و حدیث، دانشکده علوم انسانی، دانشگاه آزاد اسلامی، واحد فسا، 1387.

403. جایگاه امام موسی کاظم علیه السلام در حدیث شیعه، وجیهه ماهیار، پایان نامه کارشناسی ارشد، به راهنمایی مجید معارف و مشاوره غلامحسین تاجری نسب، دانشکده الهيات و معارف اسلامی، دانشگاه آزاد اسلامی (واحد تهران شمال)، 1380، 162ص

404. حیات موسی بن جعفر علیه السلام ، كاظم میقانی، پایان نامه کارشناسی ارشد، به راهنمایی سید محمد باقر حجتی، دانشگاه تربیت مدرس، تهران، 1369، 33ص.

405. روش تفسیری امام موسی کاظم علیه السلام ، سیده فاطمه علوی نژاد، پایان نامه کارشناسی ارشد، به راهنمایی علی راد و مشاوره هادی حجت، دانشکده علوم حدیث قم، 1390، 175ص

406. روش شناسی گفتارهای قرآنی امام موسی بن جعفر علیه السلام ، معصومه علی بخشی،پایان نامه کارشناسی ارشد، به راهنمایی بی بی سادات رضی بهابادی و مشاوره على محمدی آشنایی، دانشکده الهیات، دانشگاه الزهراء علیها السلام، 1388.

407. زندگی و سیره امام هفتم حضرت موسی بن جعفر علیه السلام ، ام البنین حسن پور، پایان نامه سطح دوم حوزه، به راهنمایی زهرا روحانی و مشاوره کبری فرجی، حوزه علمیه حضرت خدیجه علیها السلام، تهران، 1385، 192ص.

408. سیره اخلاقی امام موسی کاظم علیه السلام، معصومه بخشی اردبیلی، پایان نامه سطح دوم حوزه، به راهنمایی جعفر خسرویان و مشاوره فرزانه طالقانی، مدرسه علمیه اسلام شناسی حضرت زهرا (سلام الله عليها) مشهد، 1384، 164ص

409. سیره اخلاقی سیاسی امام کاظم علیه السلام ، معصومه حسین پور، پایان نامه سطح دوم حوزه، به راهنمایی سید مرتضی موسوی جاجرمی و مشاوره محمد حسن اکرامی فرد، مدرسه علمیه فاطمة الزهراء (سلام الله عليها) اسفراین، حوزه علمیه خراسان

ص: 602

410. سیره اخلاقی - سیاسی امام موسى الكاظم علیه السلام ، زینب مقدسی، پایان نامه سطح دوم حوزه، به راهنمایی پروانه تسبیحی، حوزه علمیه حضرت فاطمه (سلام الله عليها)،تهران، 1387، 161ص.

411. سیره اخلاقی و سیاسی امام موسی کاظم علیه السلام ، آمنه صدیقی، پایان نامه سطح دوم حوزه، به مشاوره اسماعیل زارع پور، مدرسه علمیه حضرت رقیه (سلام الله عليها) مشهد، حوزه علمیه خراسان، 1383، 117ص

412. سیره اخلاقی و سیاسی امام موسی کاظم علیه السلام ، اعظم بارچی نژاد، پایان نامه سطح دوم حوزه، به راهنمایی هنگامه محمد خانی، حوزه علمیه حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) رفسنجان، 1384، 106ص.

413. سیره اخلاقی و سیاسی امام کاظم علیه السلام، اعظم فیاضی، پایان نامه سطح دوم حوزه علمیه قم، به راهنمایی محمد رضا جواهری و مشاوره محمد رضا نجاتی فرد، مدرسه علمیه بلاغ مشهد، مرکز مدیریت حوزه های علمیه خواهران، 1384، 231 ص.

414. سیره اخلاقی و سیاسی امام کاظم علیه السلام ، مریم داودی، پایان نامه سطح دوم حوزه علمیه قم، به راهنمایی سکينه بيک خورمیزی و مشاوره تکتم وفادار نصر الله زاده ، مدرسه علمیه نرجس (سلام الله عليها) مشهد، حوزه علمیه خراسان،

415. سیره اخلاقی و سیاسی امام موسی کاظم علیه السلام ، بی بی فاطمه موسوی بندر آبادی، پایان نامه سطح دوم حوزه، به راهنمایی اعظم رحمت آبادی و مشاوره اشرف سادات نوعی باغبانی، مدرسه علمیه رضویه مشهد، حوزه علمیه خراسان، ....

416. سیره اخلاقی و سیاسی امام موسی کاظم علیه السلام ، ثریا داجیوندی، پایان نامه سطح دوم حوزه، به راهنمایی ژیلا سروش، حوزه علمیه امام خمینی رحمه الله کرمانشاه، 1385 ،124ص.

417. سیره اخلاقی و سیاسی امام موسی کاظم علیه السلام ، اکرم احمدی، پایان نامه سطح دوم حوزه، به راهنمایی علی اصغر رستمی و مشاوره علی محمدی، مدرسه علمیه حضرت نرجس (سلام الله عليها) کاشمر، حوزه علمیه خراسان، 1386، 136 ص.

418. سیره سیاسی و اخلاقی امام موسی کاظم علیه السلام، وجیهه امیدی، به راهنمایی لیلا خامسی پور، حوزه علمیه مجتهده امین اصفهان، 1384، 133ص.

ص: 603

419. سیره عبادی و اخلاقی امام کاظم علیه السلام در روایات، احمد تاج آبادی، پایان نامه کارشناسی ارشد، به راهنمایی خلیل مروج و مشاوره محسن ایزدی، دانشگاه آزاد اسلامی واحد فسا، 1387

420. مناسبات امام موسی کاظم علیه السلام با خلفای عباسی، فاطمه موسوی، به راهنمایی حسین فلاح زاده و مشاوره حسین ایزدی، پایان نامه کارشناسی، موسسه آموزش عالی باقر العلوم علیه السلام، 1381، 138ص.

421. نقش یاران ایرانی امام موسی بن جعفر و امام علی بن موسی الرضا علیهما السلام در فرهنگ و تمدن اسلام، زهرا تقدیسی، پایان نامه کارشناسی ارشد، به راهنمایی اصغر منتظر القائم و مشاوره محمدعلی چلونگر، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه اصفهان، 1390

ب)انگلیسی

422. The Imami Shi'i movement in the time of Musa al-Kazim and Ali al-Rida(1) Mehmet Ali Buyukkara، Ph.D، University of Edinburgh، 1997.

ص: 604


1- جنبش شیعه امامیه در دوران امام کاظم علیه السلام و امام رضا علیه السلام ، محمد علی بیوقره، پایان نامه دکترا، به راهنمایی یان هاوارد، دانشگاه ادینبورگ، 1997م.

فصل سوم: مقالات

الف)فارسی

423.«آثار تاریخی مذهبی کاظمین»، هیئت تحریریه، مسجد، ش 114، خرداد 1386 ص 60-61

424.«آستانه کاظمین»، عبدالحسین شهیدی صالحی، دایرة المعارف تشیع، جلد 1، ص 109-107

425.«آسمان در بند»، منیره زارعان، گلبرگ معرفت، ش 42، شهریور 1382، ص 183-177

426.«آسمان هفتم: شهادت امام موسی کاظم علیه السلام»، مهدی خویی، گلبرگ معرفت، ش 77، تیر 1385، ص 99-106.

427.«آسیب شناسی تبیین چهره واقعی امام کاظم علیه السلام »، على حائری مجد، اشارات، ش 8، زمستان 1391، ص 16-37.

428.«آفتاب مستمندان»، سید حسن احمدی نژاد، نجات، ش 42، آذر 1377، ص 17-18

429.«اسوه شکیبایی»، زهراسادات پورسید آقایی، گلبرگ معرفت، ش 60، اسفند 1383، ص 101-105.

430.«اسوههای بشریت (7) : امام کاظم علیه السلام »، رسول جعفریان، نور علم، ش 32، شهریور 1368، ص 66-101

431.«اماکن مذهبی عراق: كاظمين»، زائر، ش 102 خرداد 1382، ص 40-41

432.«امام خمینی رحمه الله یادگار امام کاظم علیه السلام در روزگار معاصر»، فرهنگ کوثر، ش 15، خرداد 1377، ص 88-89

433.«امام خوبیها: برای حضرت امام کاظم علیه السلام »، مهدی الماسی، فرهنگ کوثر، ش 15، خرداد 1377، ص 25.

434.«امام کاظم علیه السلام اسوه صلابت و ظلم ستیزی»، عبدالکریم پاک نیا، مبلغان، ش 57، شهریور 1383، ص 40-51

ص: 605

435.«امام کاظم علیه السلام در دوران سیاه هارون»، داود الهامی، درسهایی از مکتب اسلام، سال 32، ش 10، دی 1371، ص 26-35

436.«امام کاظم علیه السلام ، رهبری پرهیز کار و مبارزی تقوا پیشه»، هیئت تحریریه نشریه سروش، سروش، ش 145، خرداد 1361، ص 21 و 55.

437.«امام کاظم علیه السلام قهرمان صبر و استقامت در بند زندان»، محمد محمدی اشتهاردی، پاسدار اسلام، ش 192، آذر 1376، ص 32-34

438.«امام موسی بن جعفر علیه السلام »، عادل ادیب، یاد ایام، ش 1، فروردین 1375، ص 53-65.

439.«امام موسی بن جعفر علیه السلام »، مرتضی مطهری، مجموعه آثار 18: سیره معصومین :تهران، صدرا)، 85-94.

440.«امام موسی بن جعفر علیه السلام ، خورشیدی در ظلمتها»، پیام انقلاب، ش 46، آذر 1360، ص 22-25

441.«امام موسی بن جعفر علیه السلام رهبر جنبشهای شیعی»، على باوندیان، زائر، ش 30، آبان 1375، ص 26-27.

442.«امام موسی بن جعفر علیه السلام در دایرة المعارف ها»، احمد عابدی، فرهنگ کوثر، ش 15، خرداد 1377، ص 16-18.

443.«امام موسی بن جعفر علیه السلام در صحنه جامعه»، یاد ایام، سال 3، شماره 10، فروردین 1375، ص 53-65.

444.«امام موسی کاظم علیه السلام »، پیام انقلاب، ش 72، آذر 1361، ص 58-60

445.«امام موسی کاظم علیه السلام »، داود الهامی، درسهایی از مکتب اسلام، سال 32، ش 9 آذر 1381، ص 13-23.

446.«امام موسى الكاظم علیه السلام »، عباس زریاب خویی، دایرة المعارف تشیع، جلد 2، ص 364-363

447.«امام موسى الكاظم علیه السلام در دایرة المعارف ها»، احمد عابدی، زائر، ش 152، مرداد 1386، ص 30

448.«امام موسی کاظم علیه السلام در دوران سپاه هارون»، داود الهامی، درس هایی از مکتب اسلام، ش 1382 بهمن 1371، ص 26-35

ص: 606

449.«امام موسی کاظم علیه السلام و اخبار اهل تصوف»، حامد الگار، ترجمه آزرمیدخت مشایخ فریدنی، معارف، ش 29-30، ص 42-55.

450.«امام هفتم، اسطوره سازش ناپذیری»، جانباز، ش 60، دی 1373، ص 18-19

451.«امام هفتم، مشعل دار عبادت و دعا»، سید جواد حسینی، مبلغان، ش 52، فروردین 1383، ص 9-20.

452.«امامت در لسان آیات و روایات، امام موسی کاظم علیه السلام »، سید محمدعلی عالمی بلخابی، نجات، ش 60، اردیبهشت 1378، ص 10-14.

453.«امامت در نگره قرآنی امام کاظم علیه السلام »، محمدعلی مهدوی راد، آموزه های فقهی الهیات و حقوق)، ش 11، بهار 1383، ص 13-56

454.«اندرز بزرگان»، نشریه کتابخانه عمومی مسجد اعظم قم، ش 19، آبان 1345، ص 50-52.

455.«انگیزه های شهادت پیشوای هفتم : پیشوایان اسلامی را بهتر بشناسیم»، مهدی پیشوایی، درسهایی از مکتب اسلام، سال 18، ش 12 اسفند 1357، ص 27-31.

456.«اوضاع اجتماعی جامعه اسلامی همزمان با دوران امامت امام موسی بن جعفر علیه السلام »، مطالعات تاریخی، ش 21، ص 1-28

457.«اوضاع سیاسی و فرهنگی عصر موسوی»، فرهنگ کوثر، ش 3، خرداد 1376،ص 26-31.

458.«با امام کاظم علیه السلام در سایه قرآن»، على مختاری، فرهنگ کوثر، ش 16، تیر 1377، ص 16-18.

459.«باب الحوائج بنده صالح خدا»، محمد ناصر حسینی علایی، رشد آموزش معارف اسلامی، ش 49، تابستان 1381، ص 3-15.

460.«بازخوانی چند مفهوم اخلاقی از زندگانی امام کاظم علیه السلام »، نجمه کرمانی، شمیم یاس، ش 51، خرداد 1386، ص 10.

461.«برادران امام رضا علیه السلام »، شهربانو دلبری، زائر، ش 55-56، اسفند 1377 و فروردین 1378، ص 43-45

ص: 607

462.«برخی از دلایل امامت امام هفتم »، عبد الکریم پاک نیا، مبلغان، ش 76، اسفند 1384 و فروردین 1385، ص 34-42

463.«بررسی تاریخی دختران امام کاظم علیه السلام »، سید یاسین زاهدی، سخن تاریخ، ش 6 پاییز 1388، ص 82-109.

464.«بررسی زندگانی امام موسی کاظم علیه السلام»، مسجد، ش 122، بهمن 1386، ص 101-100

465.«بررسی سیره امام هفتم در منابع رجالی اهل سنت»، محمد اسحاق جنتی، سخن تاریخ، ش 2، بهار 1387، ص 3-11.

466.«به خدا خوش گمان باش: ملاقات شقیق بلخی با امام کاظم علیه السلام »، حسن کریمی سلیمی، بشارت، ش 41، خرداد تیر 1384، ص 44-45

467.«پاسدار دانشگاه جعفری، مهدی پیشوایی، درس هایی از مکتب اسلام، ش 176،مرداد 1353، ص 46-49

468.«پاسداران ولایت در عصر امام کاظم علیه السلام »، غلام رضا گلی زواره، فرهنگ کوثر، ش 9 آذر 1376، ص 32-37

469.«پرهیب عطوفت: درس هایی آموزنده از زندگانی امام کاظم علیه السلام»، نجمه کرمانی، شمیم یاس، ش 59، بهمن 1386، ص 45.

470.«پند پاکان (اندرزهای سبز امام موسی کاظم علیه السلام )»، طاهره ابراهیمی، رشد معلم، ش 109، فروردین 1374، ص 5.

471.«پیشوای هفتم علیه السلام»، فاطمه ذبیح زاده، اشارات (دوره جدید)، ش 5، بهار 1391 ص 247-254.

472.«پیشوایان اسلام را بهتر بشناسیم (26): شاگردان مکتب پیشوای هفتم علیه السلام»، مهدی پیشوایی، درسهایی از مکتب اسلام، سال 18، ش 2، اردیبهشت 1357، ص 37-39

473.«پیشوایان اسلام را بهتر بشناسیم (19): مبارزه امام موسی بن جعفر علیه السلام با تجمل پرستی هارون الرشید»، مهدی پیشوایی، درسهایی از مکتب اسلام، سال 16، ش 9، شهریور 1354، ص 33-36

ص: 608

474.«تاکتیکهای فریبنده هارون»، مهدی پیشوایی، درس هایی از مکتب اسلام، ش 191، ص 27-30

475.«تبیین روان شناختی سخنان امام موسی کاظم علیه السلام »، ابراهيم اخوی، اشارات، ش 18 زمستان 1391، ص 11-15.

476.«تشکیلات سادات علوی چگونه رهبری می شد؟»، جهاد (ترویج کشاورزی و توسعه روستایی)، ش 22، آذر 1360، ص 15.

477.«توضیحاتی درباره روایت ملاقات شقیق بلخی با امام کاظم علیه السلام »، محمد رضا انصاری قمی، معارف، ش 33، آذر-اسفند 1373، ص 30-40.

478.«توطئه چینی علیه امام کاظم علیه السلام »، داود الهامی، درسهایی از مکتب اسلام، سال 32، ش 12 اسفند 1371، ص 27-33

479.«جایگاه امامت در کلام امام هفتم »، جواد خرمی، مبلغان، ش 93، تیر و مرداد 1386، ص 19-27

480.«جبهه بندی قدرتهای وقت در برابر مکتب امام کاظم علیه السلام »، مهدی پیشوایی، درسهایی از مکتب اسلام، سال 15، ش 10، مهر 1353، ص 17-20

481.«جستاري در آسيب شناسی چالش هاي آغاز امامت امام کاظم علیه السلام »، سید محمد کاظم طباطبايی و علی رضا بهرامی، امامت پژوهی، ش 8، زمستان 1391، ص 106-73

482.«جلوه های امامت در گفتار قرآنی امام موسی بن جعفر علیه السلام »، محمدعلی مهدوی راد، آفاق تفسیر: مقالات و مقالاتی در تفسیر پژوهی (تهران، هستی نما، 1382)، جلد1 ،1382

483.«چشم در چشم آفتاب: ولادت امام موسی کاظم علیه السلام »، ابوالفضل هادی منش، گلبرگ معرفت، ش 72، اسفند 1384، ص 147-152.

484.«چند نکته تربیتی از گفتار امام موسی کاظم علیه السلام »، علی شریعتمداری، پژوهشهای تربیتی (دانشگاه تربیت معلم)، ش 1، بهار 1370، ص 7-19

485.«حرم کاظمین»، جواد محدثی، فرهنگ کوثر، ش 15 خرداد 1377، ص 86-87

ص: 609

486.«حساسیت هارون نسبت به امام موسی کاظم علیه السلام »، داود الهامی، درسهایی از مکتب اسلام، سال 32، ش 11، ص 35-44

487.«حضرت امام موسی کاظم علیه السلام»، علی زمانی قمشه ای، درسهایی از مکتب اسلام، سال 38، ش 12 اسفند 1377، ص 50-55.

488.«حضرت موسی بن جعفر علیه السلام مظهر کظم غیظ و گذشت از دیگران»، سید حسن ابطحی، خورشید مکه، ش 39، اسفند 1384، ص 4-9.

489.«حکمت های درخشان : شرحی بر سخنان گهربار حضرت موسی بن جعفر علیه السلام »،علی رضا نعمتی، خورشید مکه، ش 33، شهریور 1384، ص 29-31؛ ش 34، مهر 1384، ص 26-27؛ ش 35، آبا ن 1384، ص 22-23؛ ش 36، آذر 1384، ص13-15؛ ش 37، دی 1384، ص 12-13، ش 38، بهمن 1384، ص 29-31.

490.«حمیده مادر امام کاظم علیه السلام »، کاملیا مهدویان، سروش بانوان، ش 24، تیر 1381، ص 14-15.

491.«حیات سیاسی و فرهنگی امام موسی بن جعفر علیه السلام »، جعفر سبحانی، کلام اسلامی، ش 68، زمستان 1387، ص 117-124.

492.«خرد گرایی در کلام امام کاظم علیه السلام »، مرتضی قاسمی خواه، اشارات (دوره جدید)، ش 4، زمستان 1390، ص 23-39

493.«خردمندان در قرآن از نگاه امام موسی کاظم علیه السلام »، سید محمد رضا علاء الدين، کوثر، ش 30، نیم فصل دوم زمستان 1387 و نیم فصل اول بهار 1388، ص 51-56.

494.«خشتهایی به رنگ ارادت: گزارشی از ساخت گنبد امام موسی کاظم علیه السلام »، نوشین سینی چی، زائر، ش 172، فروردین 1388، ص 26-27.

495.«خورشید هفتم: عقل گرایی از دیدگاه امام موسی کاظم علیه السلام »، رؤیا صداقت، زائر، ش 182، بهمن 1388، ص 10-11.

496.«خورشید هفتم: نگاهی به زندگانی امام هفتم حضرت موسی بن جعفر علیه السلام »، ناصر رفیعی محمدی، زائر، ش 175، ص12-13

497.«در زندانهای هارونی»، موسسه البلاغ، فرهنگ کوثر، ش 15 خرداد 1377، ص 59-61

ص: 610

498.«دو دستگی در شیعیان امام کاظم علیه السلام و پیدایش فرقه واقفه»، م. علی بیوکارا، ترجمه وحید صفری، علوم حدیث، ش 30، زمستان 1382، ص 164-195.

499.«دورنمایی از زندگی امام هفتم علیه السلام»، حبیب الله رجایی زاده هرندی، فرهنگ کوثر، ش 15 خرداد 1377، ص 6-11.

500.«روشهای تبلیغی امام موسی کاظم علیه السلام »، کیهان هوایی، سید رضا تقوی دامغانی، ش 19، اسفند 1369، ص 12.

501.«روش های علم الحدیثی امام موسی بن جعفر علیه السلام »، مریم منوچهری یگانه، حديث اندیشه، ش 7-8، پاییز و زمستان 1382، ص 75-102.

502. «رهنمودهای امام کاظم علیه السلام در مسائل کلامی»، داود الهامی، درسهایی از مکتب اسلام، سال 33، ش 1، فروردین 1372، ص 24-33

503.«رهنمودهای تربیتی امام کاظم علیه السلام »، على همت بناری، فرهنگ کوثر، ش 15، خرداد 1377، ص 19-23؛ ش 16، تیر 1377، ص 9-12.

504.«رهنمودهای تربیتی امام کاظم علیه السلام »، مسجد، ش 141، شهریور 1388، ص 98-101.

505.«زندانی آزادی آفرین»، پیام انقلاب، ش 172، مهر 1365، ص 4-7.

506.«زندگانی و شهادت هفتمین فروغ آسمانی امامت موسی کاظم علیه السلام »، پیام هاجر، ش 134 اردیبهشت 1361، ص 7.

507.«زندگانی سیاسی امام کاظم علیه السلام »، محمد محمدی اشتهاردی، پاسدار اسلام، ش 175، تیر 1375، ص 34-37

508.«زندگی سیاسی امام هفتم »، يوسف بیات، مبلغان، ش 45، مهر 1382، - ص 61-77.

509.«زندگی سیاسی امام موسی بن جعفر علیه السلام »، ستار هدایت خواه، زائر، ش 4، تیر 1373، ص 28-33

510.«زيد مبارز فرزند امام هفتم »، حسین علوی مهر، فرهنگ کوثر، ش 15، خرداد 1377.

511.«ستاره اندلس: مادر امام موسی کاظم علیه السلام »، محمد رضایی، فرهنگ کوثر، ش 15 خرداد 1377، ص 43.

ص: 611

512.«سخنان امام هفتم علیه السلام در زندان»، احمد عابدی، فرهنگ کوثر، ش 15، خرداد 1377، ص 48-50

513.«سلام بر امام علیه السلام»، جواد محدثی، فرهنگ کوثر، ش 15 خرداد 1377، ص 24.

514.«سیمای اقتصادی امام هفتم علیه السلام»، عبد الرضا عرب، معرفت، ش 89 اردیبهشت 1384، ص 31-52

515.«شخصیت و مبارزات امام موسی کاظم علیه السلام »، محجوبه، ش 157، ژوئن 1997م، ص 13-14.

516.«شرح حال پنج تن از فرزندان امام کاظم علیه السلام »، سید یاسین زاهدی، سخن تاریخ، ش 12، بهار 1390، ص 37-62

517.«شرح حديث معرفت»، محمد تقی فلسفی، پیام حوزه، ش 23، پاییز 1378، ص 35-53.

518.«شهادت امام کاظم علیه السلام »، ابوالقاسم سحاب، گنجینه، ش 19، مهر 1381، ص 81-84.

519.«شیوه های مبارزه سیاسی امام کاظم علیه السلام »، علی رضا انصاری، معارف اسلامی، ش 69، مهر و آبان و آذر 1386، ص 7-12.

520.«شیوه های مبارزه سیاسی امام کاظم علیه السلام »، محمد نواپور، معارف اسلامی، ش 71،بهار 1387، ص 22-36

521.«صفات زیبای امام موسی کاظم علیه السلام»، نسیم وحی، شماره 25، دی 1389، ص 44.

522.«صلابت و مدارا در سیره امام کاظم علیه السلام »، شمس الله ایلامی، فرهنگ کوثر، ش 39 خرداد 1379، ص 28-31.

523.«علی بن یقطین، کار گزار حضرت کاظم علیه السلام »، مصطفی غلامحسینی، فرهنگ کوثر، ش 15 خرداد 1377، ص 82-85

524.«عنایت موسی بن جعفر علیه السلام به عقل و براهین عقلی و اهتمام به آن در مقام احتجاج»، زین العابدین قربانی لاهیجی، در سایه قلم. مجموعه مقالات و سخنرانیهایی در زمینه مسایل اسلامی (تهران، سایه، 1373)، ص 13–72

ص: 612

525.«فرزندان امام کاظم علیه السلام »، احسان عرب خراسانی، پرسمان، ش 108، دی 1390 ص 21-22.

526.«فرزندان امام کاظم علیه السلام »، داود الهامی، پاسدار اسلام، ش 250، مهر 1381، ص 44.

527.«فرزندان امام کاظم علیه السلام »، داود الهامی، درسهایی از مکتب اسلام، سال 33، ش 2، اردیبهشت 1372، ص 26-33

528.«قدوس قدوس سبحانک»، محدثه رضایی، فرهنگ کوثر، ش 15 خرداد 1377، ص46-47

529.«قرآن در سیره و سخن امام کاظم علیه السلام »، محمد جواد مروجی طبسی، فرهنگ کوثر، ش 84، زمستان 1389، ص 120-127؛ ش 85، بهار 1390، ص 126-135.

530.«قصيده رثائیه در نبش قبر حضرت موسی بن جعفر علیه السلام از المرید فی الدین داعی الدعاه شیرازی»، مهدی محقق، دومین بیست گفتار در مباحث ادبی و تاریخی و فلسفی و کلامی و تاریخ علوم در اسلام به انضمام زندگی نامه و کتاب نامه تهران، دانشگاه تهران، 1369)، ص 315-323

531.«قصیده ای در رثاء نبش قبر حضرت موسی بن جعفر علیه السلام و گوینده آن»، مهدی محقق، نامه آستان قدس، ش 14، اردیبهشت 1342، ص 11-15.

532.«کاظم الغيظ و سیاست»، سهیل مطیعی، نامه جامعه، ش 23، مرداد 1385، ص 40-42

533.«کاظمین»، محمود مدیرزاده، يعما، ش 218، شهریور 1345، ص 320-321.

534.«کاظمین کانون عشق، علم و هنر»، زائر، ش 135، اسفند 1384، ص 26-27.

535.«کاظمین و مشاهیر مدفون در آن»، سید مهدی واعظ موسوی، زائر، ش 51، آبان 1377، ص 109-110.

536.«کتابنامه امام کاظم علیه السلام»، ناصر الدین انصاری قمی، فرهنگ کوثر، ش 15، خرداد 1377، ص 98-101

537.«کرامت امام کاظم علیه السلام »، مرتضی عبد الوهابی، فرهنگ کوثر، ش 83، پاییز 1389،ص 180-183.

ص: 613

538.«کلیم خرد : نگاهی به جایگاه علمی امام کاظم علیه السلام »، طه تهامی، مبلغان، ش 81 مرداد و شهریور 1385، ص 37-46

539.«گذری کوتاه بر زندگانی امام موسی کاظم علیه السلام »، عروة الوثقی»، ش 38، آذر 1359، ص 24.

540.«گوشه ای از ویژگی های شخصیتی امام هفتم علیه السلام»، يوسف بیات، مبلغان، ش 33، مهر 1381، ص 46-53.

541.«گونه شناسی گفتارهای قرآنی امام موسی کاظم علیه السلام »، بی بی سادات رضی بهابادی و معصومه علی بخشی، حدیث پژوهی، ش 6، پاییز و زمستان 1390، ص 7-30.

542.«ماه و خنجر!»، جواد نعیمی، فرهنگ کوثر، ش 15 خرداد 1377، ص 26.

543.«مبارزات امام کاظم علیه السلام »، عباس کوثری، فرهنگ کوثر، ش 15 خرداد 1377،ص 12-15.

544.«مبارزه تا مرز شهادت (به مناسبت شهادت امام موسی بن جعفر علیه السلام )»، محمد عابدی میانجی، مبلغان، ش 9 آبان 1379، ص 42-53.

545.«مروری کوتاه بر زندگانی حضرت امام موسی کاظم علیه السلام »، احمد احمدی بیرجندی، اسوه، ش 157، دی 1389، ص 20-23

546.«موسای ملک دین: بازخوانی چند مفهوم اخلاقی ویژه از زندگانی حضرت امام موسی کاظم علیه السلام»، طه تهامی، پیام زن، ش 220، تیر 1389، ص 36-39

547.«موقوفات ایرانیان در عراق: بغداد و کاظمین»، محمد رضا انصاری قمی، وقف میراث جاويدان، ش 9، بهار 1374، ص 92-102.

548.«مهار غضب؛ تاملی در واژه «کاظم»»، سید رضا طاهری، اشارات، ش 150، بهار1392، ص 187-192.

549.«مهتاب مغرب (همسر امام کاظم علیه السلام )»، محدثه رضایی، فرهنگ کوثر، ش 15، خرداد 1377، ص 45.

550.«نسیمی از آموزه های امام کاظم علیه السلام »، دوماهنامه فرهنگیان بسیجی، ش 31، بهمن و اسفند 1390، ص 28-29

551.«نقدی بر مقاله «روشهای علم الحدیثی امام کاظم علیه السلام »، حدیث اندیشه، ش 11-12،

ص: 614

پاییز و زمستان 1383، ص 107-122. (در شماره 7 و 8 فصلنامه حدیث اندیشه مقاله ای به قلم یکی از دانشجویان با عنوان: «روشهای علم الحدیثی امام موسی بن جعفر علیه السلام »به چاپ رسیده است که مطالب مطرح شده در این مقاله، در بسیاری از موارد، جای نقد و تأمل دارد. آنچه در پی می آید نقدهایی است که به نظر راقم این سطور رسیده است.)

552.«نگاهی اجمالی به آداب قرآن از منظر امام کاظم علیه السلام »، روح الله باقری، راه قرآن، ش 147، مرداد و شهریور 1387، ص 30-31.

553.«نگاهی به زندگانی امام موسی بن جعفر علیه السلام »، عروة الوثقی، ش 98، ص 12-14.

554.«نگاهی به زندگانی سیاسی امام کاظم علیه السلام»، محمد محمدی اشتهاردی، پاسدار اسلام، ش 175، ص 34-37

555.«نگاهی به زندگی امام موسی بن جعفر علیه السلام »، محمد عابدی میانجی، مبلغان، ش 4، خرداد 1379، ص 8-17.

556.«نگاهی کوتاه به ادله اثبات امامت امام کاظم علیه السلام »، سعید دینی، مبلغان، ش 40، فروردین 1382، ص 21-25.

557.«نگرشی بر زندگی امام کاظم علیه السلام »، سیدهاشم معروف حسنی، اقتباس و ترجمه: سید حسینی، پاسدار اسلام، ش 186، خرداد 1376، ص 24-29

558.«نهضتهای علویان و آثار مثبت و منفی آن و علت عدم موفقیت نهضتها و نظر امام هفتم درباره این نهضتها»، سید جعفر شهیدی، از دیروز تا امروز: مجموعه مقالات (سید جعفرشهیدی، تهران، علمی و فرهنگی، 1372)، ص 97-107.

559.«واقفیه و اندیشه واقفی گری پس از امام کاظم علیه السلام »، سید جعفرربانی، فرهنگ کوثر، ش 15 خرداد 1377، ص 70-75.

560.«وضعیت سیاسی عصر امام کاظم علیه السلام »، صادق آیینه وند، تاریخ اسلام ( صادق آئینه وند، تهران، نشر معارف، پاییز 1382)، ص 17-55.

561.«ولادت امام موسي کاظم علیه السلام »، طه تهامی، پیام زن، ش 239، بهمن 1390 ص 14.

562.«ولادت حضرت امام موسی کاظم علیه السلام »، سهیلا بهشتی، اشارات، ش 140، دی 1389، ص 125-149.

ص: 615

563.«هفتمین امام»، محجوبه، ش 139، دسامبر 1995، ص 53-54.

564.«هفتمین پیشوای جهان تشیع»، مهدی پیشوایی، درس هایی از مکتب اسلام، ش 174، خرداد 1353، ص 41-43

ب)عربی

565.«الآثار المنسوبة إلى الإمام الكاظم علیه السلام (المخطوط والمطبوع)»، علی اکبر زمانی نژاد، ملخصات بحوث المؤتمر السنوي الثالث الدولی الإمام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه (رجب 1433ق./می 2012م.)، الجلسه السابعه.

566.«أئمة أهل البيت : والمجتمع، الإمام الكاظم علیه السلام أنموذجا»، عبدالجبار الناجی، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولی الإمام موسی بن جعفرالكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه (رجب 1433ق./می 2012م.)، الجلسه الرابعه.

567.«الأبعاد التربوية فی أقوال الإمام الكاظم علیه السلام»، هاشم حسین ناصر المحنک، المؤتمر السنوی الثانی الإمامان الكاظم والجواد علیهما السلام (الجلسه العلميه الرابعه)، رجب 1432ق./ ژوئن 2011م.، ص 91.

568.«الأبعاد السياسية لسلوكيات الإمام الكاظم علیه السلام فی مجتمعه»، ستار جبار الجابری، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولی الإمام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه (رجب 1433ق./ می 2012م.).

569.«إثبات الصانع و صفاته فی أحاديث الإمام الكاظم علیه السلام »، نجم الدراجی و قاسم الخفاجی، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولی الإمام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه (رجب 1433ق./ می 2012م.)، الجلسه الثانيه .

570.«الأثر الأدبی للإمام على علیه السلام فی حكم الإمامين الكاظم والجواد علیهما السلام »، رزاق عبدالمير و مهدی الطيار، المؤتمر السنوی الثانی الإمامان الكاظم و الجواد علیهما السلام(الجلسة العلمية الاولى)، رجب 1432 ق./ ژوئن 2011م.، ص 40

ص: 616

571.«الأثر السياسی و الدينی و الاجتماعی للإمام الكاظم علیه السلام فی العصر العباسی الأول»، ثامر نعمان مصطاف و إسراء مهدی مزبان، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولی الإمام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للانسانيه رجب 1433ق./می 2012م.)، الجلسه الرابعه

572.«أثر العقل والحث عليه عند الإمام موسی بن جعفر علیه السلام »، سهله علوان جواد ، المؤتمر السنوی الثانی الإمامان الكاظم والجواد علیهما السلام، رجب 1432 ق. /ژوئن 2011م.، ص 57.

573.«أثر القرآن الكريم فی مفهوم العقل و مقولاته عند الإمام موسی بن جعفر علیه السلام »، نوری كاظم الساعدی، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولی الإمام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه (رجب 1433ق./می 2012 م.)، الجلسه السادسه.

574.«الأثر المعرفی لوكلاء الإمام موسی بن جعفر علیه السلام »، زینب شاكر الواسطی، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولی الإمام موسی بن جعفرالكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه (رجب 1433ق./می 2012م.)، الجلسه الخامسه.

575.«أحاديث الإمام موسی بن جعفر علیه السلام مصدر لمعرفة الإمام الحجة عجل الله فرجه»، رائد حمود الحصونه، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولى الامام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه (رجب 1433ق./می 2012م.)، الجلسه الخامسه.

576.«أخبار حج الإمام موسى الكاظم علیه السلام و عمراته»، وجدان فريق عناد، المؤتمر السنوى الأول حول الإمام الكاظم علیه السلام ، رجب 1431ق. /جولای 2010م.

577.«أخلاقيات منهج اللاعنف عند الإمام الكاظم علیه السلام »، مصطفى الشاعلى، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولی الإمام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للانسانيه (رجب 1433ق./می 2012م.)، الجلسة الثامنه.

578.«الأداء البيانی فی وصية الإمام الكاظم علیه السلام لهشام بن الحكم... وصفته للعقل»، عبد الإله عبد الوهاب العردادی، ینابیع، ش 19، رجب - شعبان 1428ق.، ص 90-97.

579.«الأداء التفسیري عند الإمام الكاظم علیه السلام : آیات العقائد نموذجا»، علی جواد علی الحجار، المؤتمر السنوی الثانی الإمامان الكاظم و الجواد علیهما السلام (الجلسه العلميه الرابعه)، رجب 1432ق. ژوئن 2011م.، ص 59.

ص: 617

580.«إستدلالات الإمام الكاظم علیه السلام بالنص القرآنی - رسالة العقل - أنموذجا»، هاشم فوزی العبادی و صادق فوزى النجادی، ملخصات بحوث المؤتمر السنو الثالث الدولی الإمام موسی بن جعفرالكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه (رجب 1433ق./می 2012م.)، الجلسه السادسه.

581.«الأصول الفكرية فی مناظرات الكاظمية»، هاشمیه حمید جعفر الحمدانی وعامره تمكين الياسری، المؤتمر السنوی الثان الإمامان الكاظم و الجواد علیهما السلام (الجلسه العلميه الثالثه)، رجب 1432ق. ژوئن 2011م.، ص 49.

582.«ام الإمام الكاظم علیه السلام و زوجاته و بناته»، محمد الحسون، مجموعة الآثار الموتمر العالم الثالث للإمام الرضا علیه السلام ، جلد 2، ص 203-247.

583.«الإمام العبد الصالح موسی بن جعفر علیه السلام فی دراسات المستشرقین»، عبدالجبار ناجی، المؤتمر السنوی الأول حول الإمام الكاظم علیه السلام ، رجب 1431ق. جولای 2010م.

584.«الإمام الكاظم علیه السلام بين الدين و السياسة»، عبد الباسط الخفاجی، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولى الامام موسی بن جعفر الكاظم علیهما السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه (رجب 1433ق./می 2012م.)، الجلسه الثالثه.

585.«الإمام الكاظم علیه السلام فی كتابات المستشرقين»، حسین لفته حافظ، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولی الإمام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه (رجب 1433ق./می 2012م.)، الجلسه السابعه.

586.«الإمام الكاظم علیه السلام مدرسة الفكر و التربية و الجهاد»، فيصل التميمی، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولى الامام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للانسانيه (رجب 1433ق./ می 2012م.)، الجلسه الأولى.

587.«الإمام الكاظم علیه السلام و جدلية الصراع السياسی»، إيمان صالح مهدی، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولى الامام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه (رجب 1433ق.می 2012م.)، الجلسه الثالثه.

588.«الإمام الكاظم علیه السلام و دوره فی الإصلاح و تربية الامة»، عماد الكاظمی، المؤتمر السنوی الأول حول الإمام الكاظم علیه السلام ، رجب 1431ق./ جولای 2010م.

ص: 618

589.«الإمام الكاظم علیه السلام و نظام الأولويات»، مکی قاسم البغدادی، المؤتمر السنوی الثانی الإمامان الكاظم علیه و الجواد علیهما السلام (الجلسه العلميه الثالثه)، رجب 1432ق./ ژوئن 2011م.، ص 84.

590.«الإمام الكاظم علیه السلام يعالج عصره»، عباس إسماعيل الغراوی، المؤتمر السنوی الثانی الإمامان الكاظم و الجواد علیهما السلام (الجلسه العلميه الخامسه)، رجب 1432ق./ ژوئن 2011م.، ص 28.

591.«الإمام موسى الكاظم و الجواد علیهما السلام قاهر القيود»، حسين على جثير، المؤتمر السنوی الثانی الإمامان الكاظم و الجواد علیهما السلام (الجلسه العلميه الثانيه)، رجب 1432ق./ ژوئن 2011م.، ص 75.

592.«الإمام موسى الكاظم علیه السلام دروس فی السياسة»، محمد إياد حبش، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولى الامام موسی بن جعفرالكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه (رجب 1433ق./می 2012م.)، الجلسه الثالثه.

593.«الإمام موسى الكاظم علیه السلام فی الصحافة العربية المعاصرة - مجلة العرفان اللبنانية إنموذجا»، مجید حمید الحدواری، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولى الإمام موسی بن جعفرالكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه (رجب 1433ق./می 2012م.)، الجلسه التاسعه.

594.«الإمام موسى الكاظم علیه السلام و دوره السياسی»، ندی موسى الموسوی و على نصيف التميمی، المؤتمر السنوی الثانی الإمامان الكاظم و الجواد علیهما السلام (الجلسه العلميه الثانيه)، رجب 1432ق./ ژوئن 2011م.، ص 48.

595.«الإمام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام و مسار النقد و التصحيح»، محمد محمود زوين، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولی الإمام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه (رجب 1433 ق./می 2012م.)، الجلسه الخامسه.

596.«الإمام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام و القرآن»، مهدی التميمی، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولی الإمام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه (رجب 1433ق./می 2012م.)، الجلسه السادسه.

ص: 619

597.«الإمام موسی بن جعفر علیه السلام الحكمة و الشهادة.. عنوان الخلود الرسالی»، مهدی حسین التميمی، المؤتمر السنوی الثانی الإمامان الكاظم و الجواد علیهما السلام (الجلسه العلميه الثانيه)، رجب 1432ق./ ژوئن 2011م.، ص 47.

598.«الإمام موسی بن جعفر علیه السلام الفكر والعقيدة»، غيداء صادق الأسود، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولی الإمام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه (رجب 1433ق./می 2012 م.)، الجلسه الثانيه.

599.«الإمام موسی بن جعفر علیه السلام بين الخلافة المغتصبة و حقوق الرعية المنتهكة»، فخریه جاسم محمد علی، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولی الإمام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه (رجب 1433ق./می 2012 م.)، الجلسه الثالثه.

600.«الإمام موسی بن جعفر علیه السلام و دوره الاجتماعی، دراسة انثروبولوجية»، محمد نعمه طاهر الصریفی و حسن کریم الربیعی، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولى الامام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه (رجب 1433ق./می 2012م.)، الجلسه الرابعه

601.«الإمام موسی بن جعفر علیه السلام و دوره الرائد فی حفظ العقيدة الاسلامية»، منیر صادق نجم، المؤتمر السنوی الأول حول الإمام الكاظم علیه السلام ، رجب 1431ق. جولای 2020م.

602.«الإمام موسی بن جعفر علیه السلام »، منبر الجوادين، ش 1، شعبان 1428ق، ص 2.

603.«امام موسى الكاظم علیه السلام فيما عرفت»، نعمان ماشیا، مجموعة الآثار المؤتمر العالمی الثالث للامام الرضا علیه السلام ، جلد 2، ص 335-351.

604.«الإمام موسى الكاظم علیه السلام و نظم استثمار الوقت»، هادی حسین الخزرجی، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولى الامام موسی بن جعفرالكاظم علیه السلام مصادر عطاء خالد للانسانيه (رجب 1433ق. می 2012م.)، الجلسه الثالثه.

605.«الإمام موسی بن جعفر علیه السلام و مروياته الفقهية، روایات زكاة الفطرة أنموذجا»، وفقان خضير الكعبی، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولى الامام موسی بن جعفر علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه (رجب 1433ق./ می 2012م.)، الجلسه الثانيه.

ص: 620

606.«الإمامة عند الإمام الكاظم علیه السلام »، حمد عبد الجواد محمد، مجموعة الآثار الموتمر العالمی الثالث للامام الرضا علیه السلام ، جلد 1، ص 77–106.

607.«الإمامة و أدوارها عند الإمام موسی بن جعفر علیه السلام »، جاسم الشيخ زینی، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولی الإمام موسی بن جعفرالكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه (رجب 1433ق./می 2012م.)، الجلسه الخامسه.

608.«أوجه الشبه بين الإمام موسی بن جعفر علیه السلام والأنبياء»، هناء جواد محمود و غفران کامل کريم، المؤتمر السنوی الثانی الإمامان الكاظم و الجواد علیهما السلام ( الجلسه العلميه الثانيه)، رجب 1432ق./ ژوئن 2011م.، ص 87

609.«البعد الروحی للتصوير العرفانی فی كلمات الإمام الكاظم علیه السلام »، على مجيد البديری، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولی الإمام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه (رجب 1433ق./می 2012م.)، الجلسه الثامنه.

610.«البعد العلمی فی شخصية الإمام الكاظم علیه السلام »، مجتبی القائنی، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولی الإمام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه (رجب 1433 ق. می 2012 م.)، الجلسه الثامنه .

611.«بعض النظرات التفسيرية فی تراث الإمام موسی بن جعفر علیه السلام »، شروق محسن كاطع، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولی الإمام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه (رجب 1433ق. می 2012م.)، الجلسه السادسه.

612.«البنية التربوية و النفسية فی دعاء الجوشن الصغير للإمام الكاظم علیه السلام »، سید طارق العيساوی و حیدر محمد الشلاه، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولى الإمام موسی بن جعفرالكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للانسانيه (رجب 1433ق./می 2012م.)، الجلسه الأولى

613.«تحقیق تاریخی العبق الالهی (به مناسبت شهادت حضرت موسی بن جعفر علیه السلام )»، صلاح الصاوی، نامه آستان قدس، ش 16، آذر 1342، ص 84-88

614.«تربية النفس و تهذيبها نظرة مقارنة فی المنهج القرآنی و تراث الإمام الكاظم علیه السلام - حديث محاسبة النفس - أنموذجا»، عماد الكاظمی، ملخصات بحوث المؤتمر

ص: 621

السنوي الثالث الدولي الإمام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه (رجب 1433ق./ می 2012م.)، الجلسه السادسه.

615.«التطبيقات و الامتدادات القرآنية فی أقوال الإمام الكاظم علیه السلام »، ابتسام عبدالكريم المدنی، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولی الإمام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه (رجب 1433 ق./می 2012م.)، الجلسه السادسه.

616.«تطوير العمارة الإسلامية فی المشهد الكاظمی المقدس»، ضرغام خالد الطائی، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولی الإمام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه(رجب 1433ق./می 2012 م.)، الجلسه السابعه.

617.«تفسير الإمام الكاظم علیه السلام للآيات النازله فی أهل البيت:»، مجید طارش عبد ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولى الإمام موسی بن جعفرالكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه (رجب 1433ق./می 2012م.)، الجلسه الثانيه.

618.«تكامل العقيدة و الشعور بالمسؤولية فی مدرسة الإمام الكاظم علیه السلام »، صباح کریم الفتلاوی، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولی الإمام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه (رجب 1433ق./می 2012م.)، الجلسه الثانيه.

619.«ثقافة السجن و السجين فی أيديولوجية الإمام موسی بن جعفر علیه السلام »، حسین جهاد الحسانی، ینابیع، ش 47، رجب - شعبان 1433ق، ص 104-111.

620.«جمالية الإحالة : قراءة نصية فی مناجاة الإمام الكاظم علیه السلام »، على البديری، المؤتمر السنوی الثانی الإمامان الكاظم و الجواد علیهما السلام (الجلسه العلميه الخامسه)، رجب 1432ق./ ژوئن 2011م.، ص 62

621.«جوانب عمارية للحضرة الكاظمية الشريفة»، شيماء ماجد الحبوبی، المؤتمر السنوی الأول حول الامام الكاظم علیه السلام ، رجب 1431ق. جولای 2010م.

622.«حدود الرخصة الشرعية فی تعاون المستضعفين مع الحكومة المستكبرة بين قواعد الحكم القرآنی و السيرة الحركية للإمام الكاظم علیه السلام»، مكی قاسم البغدادی، ملخصات

ص: 622

بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولی الإمام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانیه (رجب 1433ق./می 2012م.)، الجلسه السادسه.

623.«حقوق الإنسان فی فكر الإمام موسى الكاظم علیه السلام »، عبدالله حميد العتابی، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولی الإمام موسی بن جعفرالكاظم علیه السلام ی مصدر عطاء خالد الإنسانيه (رجب 1433ق./می 2012م.)، الجلسه الرابعه.

624.«حقوق الإنسان و المجتمع عند الإمام الكاظم علیه السلام »، أديان عبد الحارثی، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولی الإمام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد الإنسانيه (رجب 1433ق./ مسی 2012م.)، الجلسه الرابعه

625.«حقيقة الدعاء و آثاره فی أحاديث الإمام الكاظم علیه السلام »، زینب حسین عبدالکریم، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولی الإمام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه (رجب 1433 ق./می 2012م.)، الجلسه الثانيه.

626.«حكم الإمام الكاظم علیه السلام : دراسة موضوعية»، هيثم عباس عودة، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولى الإمام موسی بن جعفرالكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه (رجب 1433ق./می 2012م.)، الجلسه الثامنه.

627.«الخطاب التربوی فی فكر الإمام موسی بن جعفر علیه السلام »، خالد حوير الشمس، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولی الإمام موسی بن جعفرالكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد الإنسانيه (رجب 1433ق./ می 2012م.)، الجلسه الأولى.

628.«درر من حکم و وصايا الإمام موسی بن جعفر علیه السلام الخالدة»، خلیل حسن الزرکانی، المؤتمر السنوی الأول حول الإمام الكاظم علیه السلام ، رجب 1431ق. /جولای 2010م.

629.«دفاع الإمام موسى الكاظم علیه السلام عن عقيدته»، وجدان فريق عناد العارضی، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولى الامام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام مصادر عطاء خالد للإنسانيه (رجب 1433ق./می 2012م.)، الجلسه الثانيه.

630.«الدلالة الفكرية و الفلسفية لمصطلحى الحكمة و العقل، مدخل عام مع مقاربة تحليلية لتراث الإمام الكاظم علیه السلام »، محمد محمد حسن آل یاسین، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولی الإمام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه (رجب 1433ق./می 2012 م.)، الجلسه الثامنه

ص: 623

631.«دور الإمام الكاظم علیه السلام فی ترسيخ العقيدة المهدوية»، غفران كامل کریم، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولی الامام موسی بن جعفرالكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه (رجب 1433ق./ می 2012م.)، الجلسه الثانيه.

632.«دور الإمام الكاظم علیه السلام فی الحياة الاسلامية»، عادل ادیب، مجموعة الآثار الموتمر العالمی الثالث للامام الرضا علیه السلام ، جلد 2، ص 137-177.

633.«دور الإمام موسی بن جعفر علیه السلام فی المعرفة و العقيدة و الفكر»، على نصيف جاسم التمیمی، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولی الإمام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد الانسانيه (رجب 1433ق./می 2012م.)، الجلسه الثامنه

634.«دور العقل فی فهم الدين و معرفة العقيدة عند الإمام موسى الكاظم علیه السلام »، مجید مخلف طراد، المؤتمر السنوی الأول حول الامام الكاظم علیه السلام ، رجب 1431ق./ جولای 2010م.

635.«دور العقل و الحث عليه عند الإمام موسی بن جعفر علیه السلام »، سهله علوان جواد، المؤتمر السنوی الثانی الإمامان الكاظم و الجواد علیهما السلام ( الجلسه العلميه الثالثه)، رجب 1432ق./ ژوئن 2011م.، ص 25

636.«الذاكرة المعرفية فی فكر الإمام الكاظم علیه السلام - الوصية الذهبية - اختیارا»، عبد الحسن على مهلهل، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولی الإمام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه (رجب 1433ق./می 2012م.)، الجلسه الخامسه.

637.«الروايات الفتوائية للإمام موسی بن جعفر علیه السلام بسؤالات أخيه على بن جعفر علیه السلام»، حسین سامی شیر علی، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولی الإمام موسی بن جعفرالكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه (رجب 1433ق./می 2012م.)، الجلسه الثانيه.

638.«الزهد فی حياة الإمام موسى الكاظم علیه السلام : مقاربات بين الإمام الكاظم علیه السلام و سلمان المحمدی»، عبد الرزاق أحمد زعيف الشمری، المؤتمر السنوی الثانی الإمامان و الجواد علیهم السلام ( الجلسه العلميه الرابعه)، رجب 1432 ق. /ژوئن 2011م.، ص 76.

ص: 624

639.«السمط الناظم لمستدرک مسند الإمام الكاظم علیه السلام »، السيد حسن الحسينی آل لمجدد، علوم الحدیث، ش 15، محرم - جمادی الثانيه 1425ق، ص 233-260.

640.«الشاهد القرآنی فی الأحكام الشرعية عند الإمام الكاظم علیه السلام »، على الحجار، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولی الامام موسی بن جعفرالكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه (رجب 1433 ق./می 2012م.)، الجلسه السادسه.

641.«شخصية الإمام موسى الكاظم علیه السلام و حضوره فی الشعر الحديث»، جواد کاظم النصر الله و حسین لفته حافظ، المؤتمر السنوی الثانی الإمامان الكاظم و الجواد علیهما السلام (الجلسه العلميه الخامسه)، رجب 1432ق./ ژوئن 2011م.، ص38.

642.«الصبر رسالة خالدة من الإمام موسی بن جعفر علیه السلام إلى مجتمع هذا الزمن»، روبرت مانیاس، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولی الإمام موسی بن جعفر علیه السلام الكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه (رجب 1433ق./ می 2012م.)، الجلسه الثامنه .

643.«صرار موسی کرم و کرامات»، عباس على الفحام، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولی الإمام موسی بن جعفرالكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه (رجب 1433ق./می 2012م.)، الجلسه الخامسه.

644.«الصورة الفنية فی أدعية أيام الأسبوع للإمام الكاظم علیه السلام »، هيثم عباس عوده ، المؤتمر السنوی الثانی الإمامان الكاظم و الجواد علیهما السلام (الجلسه العلميه الخامسه)، رجب 1432ق./ ژوئن 2011م.، ص 89

645.«الطاقة الروحية لدى الإمام الكاظم علیه السلام دراسة موضوعية»، أحمد حسین خشان، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولی الإمام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه (رجب 1433ق./می 2012م.)، الجلسه الخامسه.

646.«طب و الكيمياء عند الإمام الكاظم علیه السلام »، سعد الدین قاسمی، مجموعة الآثار الموتمر العالمی الثالث للإمام الرضا علیه السلام ، جلد 2، ص 5-64.

647.«الطفولة و حقوق الطفل عند الإمام الكاظم علیه السلام »، هاشمیه حمید جعفر، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولى الامام موسی بن جعفرالكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه (رجب 1433ق./ می 2012م.)، الجلسه الرابعه

ص: 625

648.«العباسيون فی مواجهة المد الفكری فی عهد الإمام الكاظم علیه السلام »، السيد جعفر مرتضی عاملی، المنطلق، ش 59، ربیع الاول 1410ق، ص 115-121.

649.«العباسيون فی مواجهة المد الفكری فی عهد الإمام الكاظم علیه السلام ، نظره عامه»، سید جعفر مرتضى العاملی، مجموعة الآثار الموتمر العالمی الثالث للامام الرضا علیه السلام جلد 2، ص 65-80

650.«عصر الإمامين علیها السلام: اختلاف المظهر و تطابق المضمون: دراسة مقارنة»، على عبد المطلب المدنی، المؤتمر السنوی الثانی الإمامان الكاظم و الجواد علیهما السلام (الجلسه العلميه الثانيه)، رجب 1432ق./ ژوئن 2011م.، ص 70.

651.«عظمة الإمام کاظم علیه السلام »، عفیف نابلسی، مجموعة الآثار المؤتمر العالمي الثالث الامام الرضا علیه السلام ، جلد 2، ص 249-334.

652.«عقيلة الدعاء و أبعاده المكنونة، دعاء الجوشن الصغير للإمام الكاظم علیه السلام مثالا»،زینب کامل الويسی، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولی الإمام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه (رجب 1433ق./می 2012 م.)، الجلسه الثانيه.

653.«العلاقات الاجتماعية فی مسند الإمام موسی بن جعفر علیه السلام »، منیر صادق نجم، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولی الإمام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه (رجب 1433ق./می 2012م.)، الجلسه الرابعه.

654.«علاقة الإمام موسى الكاظم علیه السلام مع مجتمعه»، ستار جبار الجابری، المؤتمر السنوى الأول حول الإمام الكاظم علیه السلام ، رجب 1431ق./جولای 2010م.

655.«عمليات الإعمار فی المشهد الکاظمی حتى عام 1917م.»، قاسم عبد الهادی الزيرجاوی، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولی الإمام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد الإنسانيه (رجب 1433ق./می 2012م.)، الجلسه السابعه.

656.«الفكر التربوی لدى الإمام الكاظم علیه السلام »، على العبیدی، ملخصات بحوث المؤتمرالسنوی الثالث الدولی الإمام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه (رجب 1433ق./ می 2012م.)، الجلسه الأولى.

ص: 626

657.«الفكر التربوی للإمام موسی بن جعفر علیه السلام»، باسم قاسم الغبان، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولى الامام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه (رجب 1433ق./می 2012 م.)، الجلسه التاسعه.

658.«الفكر التربوی للإمام موسی بن جعفر علیه السلام »، ابتسام سعدون النسوری، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولی الإمام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه (رجب 1433ق./ می 2012م.)، الجلسه الأولى.

659.«الفكر الكلامی عند الإمام الكاظم علیه السلام -التوحيد أنموذجا»، جبار محمد هاشم الموسوی و أمل سهيل عبد الحسینی، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولی الإمام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد الإنسانيه (رجب 1433ق. می 2012م.)، الجلسه الخامسه.

660.«فلسفة الصبر و ابعادها عند الإمامين الكاظم و الجواد علیهما السلام »، محمد فهد حسين القيسی، المؤتمر السنوی الثانی الإمامان الكاظم و الجواد علیهما السلام (الجلسه العلميه الثالثه)، رجب 1432ق./ ژوئن 2011م.، ص 63

661.«فلسفة العقل و التوحيد فی فكر الإمام الكاظم علیه السلام »، احمد حسین خشان الهاشمی، المؤتمر السنوی الثانی الإمامان الكاظم و الجواد علیهما السلام (الجلسه العلميه الثالثه)، رجب 1432ق. ژوئن 2011م.، ص 55.

662.«فلسفة النفس و العقل عند الإمام الكاظم علیه السلام »، فيصل غازی جاسم، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولی الإمام موسی بن جعفر علیه السلام الكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للانسانيه (رجب 1433ق./ می 2012م.)، الجلسه الثامنه .

663.«فن إدارة الأزمات عند الإمام الكاظم علیه السلام »، رزاق عبدالأمير الطيار، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولی الإمام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه (رجب 1433ق./ می 2012م.)، الجلسه الثالثه.

664.«فی ذكرى استشهاد الإمام موسی بن جعفر علیه السلام ، يوم الاسير العالمی»(1)، سید محمد حسين فضل الله، به کوشش عادل قاضی، ص 241-255.

ص: 627


1- برای مجموعه ، عنوانی ذکر نشده است.

665.«فی سوسيولوجيا تحليل الخطاب الدینی: رواية الفرج للإمام موسی بن جعفر علیه السلام الكاظم علیه السلام أنموذجا»، أحمد نعمه حسن الصحاف، المؤتمر السنوی الأول حول الامام الكاظم علیه السلام ، رجب 1431ق./جولای 2010م.

666.«قبسات من نور الإمام الكاظم علیه السلام »، عبد الحفيظ البنانی، ملخصات بحوث المؤتمرالسنوی الثالث الدولی الإمام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه (رجب 1433ق./می 2012 م.)، الجلسه السابعه.

667.«القواعد الأصولية فی ضوء الروايات المروية عن الإمام الكاظم علیه السلام »، محمد مؤمن قمی، مجموعة الآثار الموتمر العالمی الثالث للامام الرضا علیه السلام ، جلد 1، ص265-302

668.«القيم الأخلاقية مصدر عطاء للتربية في شخصية الإمام الكاظم علیه السلام»، صباح حسن الزبیدی، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولی الإمام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه (رجب 1433ق./می 2012 م.)، الجلسه ، و جمال الأولى

669.«قيمة الصمت فی وصايا الإمام موسی بن جعفر علیه السلام »، بان صالح مهدی، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولی الإمام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للانسانيه (رجب 1433ق./ می 2012م.)، الجلسه التاسعه.

670.«الكاظمية»، السيد عبد الرزاق الحسنی، الدليل، سال 2، ش 6، ربيع الثانی 1367ق.، ص 306-309.

671.«الكاظمية»، العرفان، سال 14، ش 5-6، شعبان و رمضان 1352ق، ص 491-496

672.«کاظمیه، تاریخ عريق و حضارة شامخة، التراث الثقافی يرسم مسيره التحدی و الثورة»، مصطفی عبیدی، الوحدة، ش 231، اکتبر 1999م.، ص 22-24.

673.«الكاظمية فی كتابات الرحالة الأجانب من عام 1616-1916»، کریم عبدالحسین فرج، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولی الإمام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه (رجب 1433ق./می 2012م.)، الجلسه السابعه.

ص: 628

674.«الكاظمية و المشهد الكاظمی»، محمد مهدی الصدر، الثقافة الاسلامية ، ش 27، ربيع الأول و ربیع الثانی 1410ق، ص 227-245

675.«كيف يتمثل الإمام الكاظم علیه السلام فی واقعنا»، سید محمد حسين فضل الله، الجمعه، منبر و محراب (بیروت، دار الملاک، 1418ق.)، ص 119-136.

676.«لمحات على القواعد الفقهيه فی الاحادیث الكاظميه »، سیدمحمد خامنه ای، مجموعة الآثار المؤتمر العالمی الثالث للامام الرضا علیه السلام ، جلد 1، ص 169-263.

677.«لمحات من تاريخ الكاظمية»، محمد حسن آل ياسين، البلاغ، سال 3، ش 3-4، جمادی الاولى 1390ق، ص 7-38

678«لمحات من الحياة السياسية للامام موسى الكاظم علیه السلام »، رسول جعفریان، الوحدة، ش 181، جولای 1994م.، ص 40-41

679.«لمحات من المنهج التربوی للإمام الكاظم علیه السلام »، عباس الزيذی، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولی الإمام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانية (رجب 1433ق./می 2012 م.)، الجلسة الأولى.

680.«المجتمع و حقوق الإنسان فی فکر موسی بن جعفر علیه السلام »، حمید آدم ثوینی، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولی الإمام موسی بن جعفرالكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه (رجب 1433 قیامی 2012 م.)، الجلسه التاسعه.

681.«مدن الشيعة المقدسة : الكاظمية»، السيد عبد الرزاق الحسنی، الدليل، سال 2، ش 5، ربيع الاول 1367ق، ص 229-231

682.«المرونة النفسية و الاستبعاد الاجتماعی - الإمام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام انموذجا»، محمود كاظم التميم و سلمان جوده الشمری، ملخصات بحوث المؤتمر السنوى الثالث الدولى الامام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه رجب 1433ق./می 2012م.)، الجلسه الثامنه .

ص: 629

683.«مسند الإمام موسی بن جعفر علیه السلام »، أبی عمران موسی بن إبراهيم المروزی، تصحيح السيد محمد حسین الحسینی الجلالی، علوم الحدیث، ش 15، محرم - جمادی الثانية 1425ق، ص 187-232.

684.«مسيرة الإمام الكاظم علیه السلام من المدينة المنورة إلى العراق (مسيرة الاعتقال) دراسة فی الجغرافية التاريخية»، ناصر والى الركابی، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولى الامام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه (رجب 1433ق./ می 2012م.)، الجلسة التاسعه.

685.«المشهد الكاظمی فی العصر العباسی»، محمد حسن آل یاسین، سومر، سال 18، ش 2-1، 1962م.، ص 119-128.

686.«المشهد الكاظمی: من بدء الاحتلال المغولی الى نهاية الأحتلال العثمانی»، محمدحسن آل یاسین، سومر، سال 19، ش 1-2، ص 155-170.

687.«المشهد الكاظمی و أثره على التخطيط العمرانی للنسيج التقليدی الكاظمی»، سهاد کاظم عبد الموسوی و هديل موفق القيسی، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولی الإمام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه (رجب 1433ق./می 2012م.)، الجلسه السابعه.

688.«مشهد الكاظمين علیهما السلام رؤية استشراقية (دونالدسون) أنموذجا»، جواد كاظم النصر الله و انتصار عدنان العواد، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولى الامام موسی بن جعفرالكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه (رجب 1433ق./می 2012م.)، الجلسه الخامسه.

689.«المشهد الكاظمی المطهر أقدم و أبرز أثر خططی شاخص فی بغداد»، كمال رشید العكيلی و الاء نافع جاسم، المؤتمر السنوی الأول حول الإمام الكاظم علیه السلام ، رجب 1431ق./جولای 2010م.

690.«المضامين النفسية فی أقوال الإمام الكاظم علیه السلام»، هاشم حسین ناصر المحنک، ملخصات بحوث المؤتمر السنو الثالث الدول الإمام موسی بن جعفرالكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانية (رجب 1433ق./می 2012م.)، الجلسه الثامنه .

ص: 630

691.«معالم الحياة السياسية للإمام موسى الكاظم علیه السلام »، عبدالحلیم رهیمی، مجموعة الآثار المؤتمر العالمی الثالث للإمام الرضا علیه السلام ، جلد 2، ص 119-136.

692.«معالم من الاقتصاد السياسی للإمام موسی بن جعفر علیه السلام »، مصطفى عبد الحسين فرحان الشاعلى، المؤتمر السنوی الثانی الإمامان الكاظم و الجواد علیهما السلام (الجلسه العلميه الثانيه)، رجب 1432ق.ژوئن 2011م.، ص 83

693.«معنى إسم الكاظم علیه السلام »، جواد کوک اسلامی، ملخصات بحوث المؤتمر السنوى الثالث الدولی الامام موسی بن جعفرالكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه (رجب 1433ق./ می 2012م.)، الجلسه الثانيه.

694.«المفاهيم التربية لدى الإمامين الكاظم و الجواد علیهما السلام ، عبد الحسين أحمد الخفاجی و عبد الكريم جعفر الربیعی، المؤتمر السنوی الثانی الإمامان الكاظم علیه السلام (الجلسه العلميه الرابعه)، رجب 1432 ق./ ژوئن 2011م.، ص 67.

695.«مفهوم الحكومة الظالمة و حدود المشاركة فيها فی فكر الإمام الكاظم علیه السلام »، عبد الرزاق احمد الشمری، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولی الإمام موسی بن جعفرالكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه (رجب 1433ق./می 2012م.)، الجلسه الثالثه

696.«المقاومة السلمية للإمام الكاظم علیه السلام »، کار من شوینار، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولی الإمام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد الإنسانية (رجب 1433ق./ می 2012م.)، الجلسه الرابعه.

697.«مقومات الدولة المدنية فی تراث الإمام الكاظم علیه السلام »، عامرة تمكين الياسری، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولی الإمام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه (رجب 1433ق./ می 2012م.)، الجلسه الثالثه

698.«ملامح التربية الإسلامية عند الإمام موسى الكاظم علیه السلام »، ماجدة الباوی، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولى الامام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه (رجب 1433ق./می 2012م.)، الجلسه الأولى.

ص: 631

699.«من أدب الأئمة المغيب و أدب الإمامين الجوادين»، خليل خلف بشير، المؤتمرالسنوی الثانی الإمامان الكاظم و الجواد علیهما السلام (الجلسه العلميه الخامسه)، رجب 1432ق./ ژوئن 2011م.، ص 28

700.«من أقدم الوثائق الرسمية العثمانية عن العتبة الكاظمية المقدسة»، یاسین شهاب شکری الموصلی، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولی الإمام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه (رجب 1433ق./ می 2012م.)، الجلسه السابعه.

701.«من النتاج الفكری للإمام الكاظم علیه السلام أدعيته المباركة و تفسيره القرآن الكريم»،خليل حلف بشیر، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولى الامام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه (رجب 1433ق./ می 2012 م.)، الجلسه التاسعه.

702.«من بلاغة الإمامين الكاظم و الجواد علیه السلام »، أحمد جاسم ثانى الركابی، المؤتمر السنوی الثانی الإمامان الكاظم و الجواد علیهما السلام (الجلسه العلميه الخامسه)، رجب 1432ق./ ژوئن 2011م.، ص 72.

703.«من نفائس مخطوطات الظاهرية بدمشق: مسند الإمام موسی بن جعفر علیه السلام »، محمدحسن آل یاسین، البلاغ، ش 7، 1396 ق./1976م، ص 55-69

704.«مناظرات الإمام الكاظم علیه السلام »، خمائل غانم الجمالی، المؤتمر السنوی الأول حول الإمام الكاظم علیه السلام، رجب 1431ق./ جولای 2010م.

705.«مناظرة الإمام الكاظم علیه السلام مع ابی حنیفه فی أن المعصيه من فعل العبد»، نعمان بن ثابت ابوحنیفه، مناظرات فی العقائد و الاحکام، جلد 1، ص 27-28

706.«مناظرة الإمام الكاظم علیه السلام مع عبد الله بن نافع فی مسألة قتال امير المومنین علیه السلام لأهل النهروان»، نعمان بن ثابت ابوحنیفه، مناظرات فی العقائد و الاحکام (به کوشش عبد الله حسن، تهران، البلاغ، 1378)، جلد 1، ص 139-141.

707.«مناظرة الإمام الكاظم علیه السلام مع هارون الرشيد فی انهم ورثة النبی صلی الله علیه و اله و اولاده»، نعمان بن ثابت ابوحنیفه، مناظرات فی العقائد و الاحکام (به کوشش عبدالله حسن، تهران، البلاغ، 1378)، جلد 1، ص 240-251.

ص: 632

708.«منهج التربوی عند الإمام الكاظم علیه السلام»، سید محمد بحر العلوم، مجموعة الآثار الموتمر العالمی الثالث للإمام الرضا علیه السلام ، جلد 2، ص 179-202.

709.«المنهج التوحیدی عند الإمام الكاظم علیه السلام نماذج و عينات»، زهير غزاوی، المنهاج، ش 30، تابستان 1382، ص 205-215

710.«منهج القراءة النصية و تفسير القرآن عند الإمام الكاظم علیه السلام »، حسين الطائی، المؤتمر السنوی الثانی الإمامان الكاظم والجواد علیهما السلام فی (الجلسه العلميه الرابعه)، رجب 1432ق./ ژوئن 2011م.، ص 27.

711.«منهج تفسير القرآن بالقرآن من منظور الإمام الكاظم علیه السلام فی حل الإشكالية الفكرية»، سیروان عبدالزهره هاشم، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولی الإمام موسی بن جعفرالكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه (رجب 1433ق./می 2012م.)، الجلسه السادسه.

712.«موجبات شهادت امام موسی کاظم علیه السلام »، مرتضی مطهری، مجموعه آثار 18: سیره معصومین : (تهران، صدرا)، ص 95-112.

713.«موسی بن جعفر علیه السلام إمام الإصلاح الاجتماعی»، تحسين فاضل عباس، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولى الامام موسی بن جعفرالكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه (رجب 1433ق./ می 2012م.)، الجلسه الرابعه

714.«الموعظة و الحكمة و الاعتبار فی كتب و رسائل حفيد المختار الإمام موسی بن جعفر علیه السلام »، رحيم مزهر العتابی و هناء كاظم خلیفه، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولی الإمام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه (رجب 1433 ق./می 2012 م.)، الجلسه التاسعه.

715.«موقف الإمام الكاظم علیه السلام من الحكومة الظالمة»، محمد سعيد إبراهيم، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولی الإمام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للانسانيه (رجب 1433ق./می 2012م.)، الجلسه الثالثه .

716.«موقف الإمام الكاظم علیه السلا امام فقهاء أهل السنة»، ابوطالب تجلیل تبریزی، مجموعة الآثار الموتمر العالمی الثالث للامام الرضا علیه السلام ، جلد 1، ص 303-333.

ص: 633

717.«موقف المسلم أمام التحديات»، سید محمد حسين فضل الله، ندوة سلسلة ندوات الحوار الاسبوعية بدمشق، محاضرات و مطارحات فی العقيدة و التربيه و الفقه و السيره (قم، دفتر آیت الله العظمی سید محمد حسين فضل الله، 1424ق.)، ص 68-73.

718.«نبذة من مواعظ الإمام السابع موسی بن جعفر علیه السلام »، اجوبة المسائل الدينية، دوره دوم، ش 7، رجب 1377ق، ص 157.

719.«النص القرآنی في روايات اهل البيت علیهم السلام: دراسة و معجم (الكتب الأربعة مثالا» الإمام الكاظم علیه السلام مثالا)»، على عباس الأعرجی، المؤتمر السنوی الثانی الامامان و الجواد علیهما السلام (الجلسه العلميه الرابعه)، رجب 1432 ق./ژوئن 2011م.، ص 68.

720.«نصوص مختارة من الفكر التربوی للإمام موسی بن جعفر علیه السلام »، علی عبدالوهاب العرداوی، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولی الإمام موسی بن جعفرالكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للانسانيه (رجب 1433 ق./می 2012م.)، الجلسه الأولى

721.«نظرة فی الوضع التأریخی و السياسی و الاجتماعی و الثقافی المعاصر للإمام موسی الكاظم علیه السلام »، علی اکبر ولایتی، التوحید، ش 45، رجب شعبان 1410ق، ص 86-100.

722.«نقباء و سدته الروضة الكاظمية المقدسة»، منبر الجوادين، ش 1، شعبان 1428ق، ص 3

723.«نقد ما كتبه المستشرق البريطانی دونالد سون عن الإمام الكاظم علیه السلام »، علی زهير هاشم، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولی الإمام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه (رجب 1433ق./ می 2012م.)، الجلسه السابعه.

724.«نماذج من الإقتباس القرآنی عند الإمام الكاظم علیه السلام »، قاسم خلف السکینی و مسلم فاخر البو حسین علیه السلام، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولى الامام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للانسانيه (رجب 1423ق./می 2012م.)،الجلسه السادسه

725.«الهدية فی رسم معالم الوفية، دراسة فی فلسفة الزيارظ و تربية الزائر»، عبدالباقی الخزرجی، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولی الإمام موسی بن

ص: 634

جعفرالكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه (رجب 1433ق./ می 2012م.)، الجلسه الخامسه.

726.«وصايا الإمام موسی بن جعفر علیه السلام و أثرها فی الجانبين الاجتماعی و الاقتصادی»، الهام محمود کاظم و على عبد المطلب المدنی، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولی الإمام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه رجب 1433ق./می 2012م.)، الجلسه الرابعه.

727.«وصية الإمام الكاظم علیه السلام لهشام بن الحكم»، فارس حسون کریم، تراثنا، سال 13، ش 2-3، ربيع الاول - رمضان 1418ق، ص 393-456

728.«وصية الإمام موسى الكاظم علیه السلام لهشام بن عبد الحكم (دراسة فی الفن والموضوع)»، محمد محمود زوین و عباس الفحام، المؤتمر السنوی الثانی الإمامان الكاظم و الجواد علیهما السلام (الجلسه العلميه الأولى)، رجب 1432 ق. /ژوئن 2011م، ص 46.

729.«وفاة الإمام موسى الكاظم علیه السلام »، حسین بحرانی، کتاب الوفيات (بیروت، اعلمی، 1988م.)، ص 251-285.

ص: 635

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109