نقد و بررسی اعجاز صرفه

مشخصات کتاب

نویسنده : میرزا علی تنکابنی

ناشر : میرزا علی تنکابنی، نجف اشرف، 1401

ص: 1

اشاره

ص: 2

ص: 3

ص: 4

ص: 5

فهرست

دیباچه_ 21

فصل اول_ 25

کلیات اعجاز و دیدگاه صرفه در میان معتزله_ 25

تعریف معجزه در لغت و اصطلاح_ 27

معنای اصطلاحی معجزه_ 28

شرایط اعجاز_ 28

تفاوت سحر و اعجاز_ 30

تحدی قران بر انس و جن_ 33

پیدایش آراء مختلف اعجاز قرآن در قرن سوم هجری_ 34

ابن إسحاق راوندی [298 ق]_ 35

ابوموسی عیسی بن صبیح مردار معتزلی [226 ق]_ 37

موسس و مبتکر دیدگاه صرفه_ 39

مختصری درباره مذهب و روش کلامی معتزله_ 40

روش کلامی معتزله_ 41

عقائد معتزله_ 44

منزلة بین المنزلتین_ 45

توحید صفاتی و افعالی_ 45

ص: 6

عدل_ 46

وعده و وعید_ 47

ابن حزم اندلسی [456 ق]_ 50

ابومحمدعبدالله بن محمد بن سنان خفاجی [466 ق️]_ 51

تبیین دیگری از مقصود نظام و ارتباط صرفه با صفات الهی_ 51

نصر حامد ابو زید متفکر و قران پژوه معاصر مصری_ 51

ادله اجمالی بطلان نظریه صرفه_ 52

فصل دوم_ 57

برخی از مخالفین دیدگاه صرفه_ 57

جاحظ [255 ق]_ 59

ابن قتيبة دینوری [276 ق]_ 62

ابوهاشم جبایی معتزلی[321 ق]_ 64

خطابّی[388ق]_ 65

ابوهلال عسکری [395 ق]_ 68

فراگیری علم بلاغت تنها طریق صحیح فهم اعجاز_ 69

قاضی عبدالجبار همدانی [415 ق]_ 70

عبد القاهر بغدادی [429ق]_ 72

عبدالقاهر جرجانی[471ق]_ 73

ابوالمعالی جوینی [478 ق]_ 74

قاضی ️ابن أبي يعلي حنبلي [526ق]_ 75

ص: 7

ابن عطیه اندلسی [541ق]_ 77

قاضی عیاض معتزلی [544ق]_ 78

چهار وجه اعجاز در کلام قاضی عیاض__ 79

امام قرطبی اشعری [671 ق]_ 84

زرکشی شافعی [794ق]_ 85

میر سید شریف جرجانی [816 ق]_ 89

سیوطی [911 ق]_ 91

شوکانی [1250 ق]_ 93

مصطفی صادق رافعی از مخالفین معاصر__ 93

رُمّانی [386ق] و جمع بین اعجاز بیانی و دیدگاه صرفه_ 94

ماوردی و بیان نظریه صرفه در ضمن وجوه اعجاز_ 95

أبو الحسن علي بن محمد بن محمد بن حبيب بصری [450ق]_ 95

کم ترین مقدار اعجاز (مرز تحدی)_ 100

نقد کلام باقلانی در عدم اعجاز آیات به طور مستقل_ 102

دو طریق بیان اعجاز قران در کلام فخر رازی_ 103

بیان طریق دوم،اختیار و تقویت صرفه در نزد فخر رازی_ 104

انکار اعجاز متنی سُور کوچک قران توسط فخر رازی_ 105

رد فخر رازی در عدم اعجاز سور کوچک توسط ابن کثیر_ 106

نقد آیت الله خویی بر کلام فخر رازی_ 107

تشریح نقد علامه طباطبایی بر قائلین صرفه و ادعای فخر رازی_ 109

ص: 8

نقد آیت الله معرفت بر کلام فخر رازی_ 112

نقد و بررسی ️اشتراط ابن حزم در اعجاز کلمات قران_ 113

درجات فصاحت قران_ 115

مرز فصاحت در کلام ابن کثیر_ 115

فصل سوم_ 117

نفی شعر از قران کریم با استناد به اقرار قریش__ 117

برخی از تفاوت های موجود بین فصاحت آیات قران و شعر_ 119

اقرار قریش برخصوصیت منحصر به فرد زبان قران_ 125

الف)عتبه بن ربیعة_ 125

ب)ولید بن مغیره مخزومی_ 130

جاذبه قران برای ابوسفیان،ابوجهل و اخنس بن شریق_ 135

روش های️ غیرمنطقی و مغالطه آمیز قریش در جواب تحدی_ 136

تعابیر مختلف مشرکین در ذم و طعن قران و پیامبر_ 137

قران گفتار شاعری دیوانه نیست_ 140

قران گفتار یک کاهن نیست_ 141

شاعری که مرگش را انتظار می بردند_ 142

تتمه ماجرای ولید بن مغیره مخزومی_ 144

جادویی آشکار_ 147

قران افک و کمکی از جانب یهود نیست_ 150

افسانه ای مکتوب از گذشتگان_ 152

ص: 9

شرافت مقام نبوت_ 158

فصل چهارم_ 163

بیان مهم ترین وجوه اعجاز_ 163

ابوبکر باقلانی[403ق]_ 165

مصادیقی از ️اخبار غیبی آیات قران در کلام باقلانی_ 167

اخبار از گذشتگان و قصص انبیاء سابق(انباء الغیب)_ 174

اعجاز ادبی(نظم و تالیف کلمات)_ 177

قران واعجازکلمات_ 183

برخی از ️اصحاب اعجاز بیانی_ 187

خطابی[متوفی 388 ه ق]_ 187

راغب اصفهانی [396 ق]_ 189

عبدالقاهر جرجانی [471 ق]_ 190

زمخشری [538 ق]_ 191

ابن عطیه اندلسی [542 ق]_ 193

فخر رازی [ 606 ق]_ 193

ابن بنّاء️مراکشی [721 ق]_ 194

فصل پنجم_ 195

آرا0 دانشمندان امامیه در خصوص اعجاز قرآن_ 195

شیخ طوسی رحمةالله علیه [ 460 ق]_ 197

طبرسی [ 548 ق]_ 198

ص: 10

قطب الدین راوندی [573 ق]_ 199

کمال الدین مثیم بحرانی [ 699 ق]_ 201

یحیی بن حمزه علوی [705 ق]_ 203

احمد بن فهد حلی[ 841 ق]_ 204

علامه محمد باقر مجلسی [1111 ق]_ 205

سید عبدالله شبّر [1242 ق]_ 206

محمد جواد بلاغی [1352 ق]_ 210

هبة الدین شهرستانی [ 1386 ق]_ 213

علامه محمد حسین طباطبائی [1402 ق]_ 223

سید ابوالقاسم خوئی [ 1413 ق]_ 224

فصل ششم_ 227

اعجاز صرفه در نزد علمای امامیه_ 227

مثبتین و موافقین صرفه از امامیه_ 229

شیخ مفید رحمةالله علیه [413]_ 229

سید مرتضی رضوان الله علیه [43 6 ق]_ 230

تقی الدین ابوالصلاح حلبی [447 ق]_ 232

ابن سنان الخفاجی الحلبی [467 ق]_ 233

علامه راغب اصفهانی [ 502ق]_ 234

علی بن حسن الحلبی [قرن ششم هجری]_ 235

رشید الدین أبو سعید عبدالجلیل بن ابوالفتح رازی [530 ق]_ 236

ص: 11

سدید الدین محمود الحمصی [اوائل قرن هفتم هجری]_ 237

محقق طوسی [672 ق]_ 238

محقق حلی [676 ق]_ 239

شیخ جعفر کاشف الغطاء [1228 ق]_ 240

منکرین و مخالفین صرفه از امامیه_ 241

طبرسی [548 ق]_ 241

يحيى بن حمزةالعلويّ [745ق]_ 243

محمد حسین کاشف الغطاء [1337 ق]_ 245

هبة الدین شهرستانی [1386 ق]_ 246

سید ابوالقاسم خوئی [1413 ق]_ 247

محمد باقر حکیم [1423 ق]_ 249

محمد هادی معرفت [1427 ق]_ 251

محمد فاضل لنکرانی [1428 ق]_ 252

عبدالله جوادی آملی_ 253

فصل هفتم_ 255

ارتباط علم بلاغت با فهم اعجاز و علم نحو_ 255

نقش مقاصد نحوی در تعلق فکر به معانی کلمات_ 257

جایگاه دانش نحو در علم بلاغت_ 259

مصادر تحقیق_ 262

ص: 12

ص: 13

ص: 14

پس از نزول قران کریم و عجز مخالفین از هماوردی با آیات شریفه در عصر تحدی و اقرار و اعتراف بزرگان شعر و ادب زبان عربی بر فوق بشری بودن قران، بحث اعجاز قران و کشف از وجه صحیح اعجاز به یکی از مهم ترین مباحث علمی و اصلی ترین تلاش های مسلمان تبدیل گشت.

در میان تمامی معجزات محسوس و معقول انبیاء و رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم می توان قران را مهم ترین بلکه تنها معجزه ماندگار و غیر قابل زوال دانست که تا به امروز دلیل محکم صدق رسالت و نبوت به شمار می آید، از همین رو اهتمام به چگونگی خرق عادت اعجاز قرآن وپیدا کردن عجائب و خصائص منحصر به فردِ تنها کتاب هدایت بشری و سعادت ابدی توسط دانشمندان رواج و رونق بیشتری یافت و حتی منحصر به فرق

و مذاهب اسلامی نشد بلکه توجه تمام قران پژوهان حتی سائر ادیان را به خود جلب نمود و تا عصر حاضر کلمات فراوان و نظریات و آراء متعددی در این باره از سوی بزرگان علم و ادب بازگو گردید که هر یک طرفداران و مخالفین فراوانی را با خود به همراه داشته است.

برخی از دانشمندان قرآن را از حیث فصاحت و بلاغت بی نظیر و نظم و اسلوب شگفت انگیز آن که متناسب با عصر تحدی و سنت قوم عرب بوده است وجه صحیح اعجاز دانسته و باور داشتند اعجاز ادبی مهم ترین وجه اعجاز است و برخی نیز مطالب دیگری مانند اعجاز غیبی ،علمی و ریاضی را از وجوه مهم اعجاز شمرده اند که حصر و ذکر وجوه مذکور به بیش از سی

ص: 15

و پنج وجه و دیدگاه می رسد،اما در میان تمامی این آراء و دیدگاه های متفاوت می توان اولین و چالش بر انگیز ترین نظر را مربوط به اعجاز صرفه یا همان اعجاز عرضی نظام نیشابوری معتزلی ازمتکلمین حائز اهمیت مذهب معتزله دانست که بر خلاف جمهور مسلمانان با بیان اعجاز صرفه معتقد شده است: متن قران از حیث آرائه های ادبی اعم از فصاحت،بلاغت، نظم ،اسلوب و تالیف تفاوت چندانی با سائر کلمات و اشعارعربی ندارد به همین خاطر نمی توان از جنبه های ادبی قران به عنوان وجه غالبی اعجاز یاد کرد بلکه دلیل اعجاز قران اراده استوار الهی بر عجز بشر در برابر تحدی و دعوت به معارضه می باشد، زیرا خداوند عزوجل با صرف عقول و سلب علوم و قدرت لازم تمامی اصحاب فصاحت و بلاغت را که در فنون ادب و علوم عرب سرآمد و متبحر بودن از آوردن مثل و مانند قران که از همان الفاظ عربی رائج و متداول شکل گرفت درمانده و ناتوان ساخت و این عجز و اقرار و اعتراف بر عدم توانایی منشأ و علتی جز اراده الهی ندارد و اگر نبود این منع و سلب و صرف به راحتی می توانستند با قران مانند سائر اشعار و خطابات معارضه کنند و تحدی عظیم قران را شکست بدهند.

بنابراین عمده ترین اختلاف مسلمان را می توان در یک نگاه کلی به اعجاز ذاتی و اعجاز عرضی تقسیم کرد که تمامی وجوه اعجاز به طور کلی در برابر اعجاز عرضی قران یعنی دیدگاه صرفه قرار می گیرد، به همین خاطر دیدگاه نظام نیشابوری معتزلی معرکه آراء دانشمندان پس از وی و مجرای تمامی تحقیقات بعدی قرار گرفت،بنابراین هر یک از دانشمندان فرق و مذاهب مختلف قبل از خوض و ورود به بحث اعجاز ابتدا باید تقابل یاتمایل

ص: 16

خود را با اعجاز عرضی یا همان اعجاز صرفه مشخص می کردند و سپس به طرح اندیشه های خود در خصوص اعجاز می پرداختند.

اثر حاضر [نقد و بررسی اعجاز صرفه] به نقد و بررسى جامع و تفصیلی دیدگاه صرفه نظام نیشابوری وحکایت دقیق آراء موافق و مخالف در این خصوص و دفاع از اعجاز ادبی و ذاتی قران کریم پرداخته است.مهم ترین خصوصیت رساله مزبور جامعیت آن از حیث آراء و انظار ملل و نحل مختلف می باشد که مولف با در نظر گرفتن موضع گیری مذاهب اسلامی مانند امامیه ،معتزله ،اشاعره،اهل حدیث، زیدیه و اسماعیله به سیر تاریخی طرفداران و مخالفان اولین مبتکر این دیدگاه یعنی نظام نیشابوزی معتزلی مذهب پرداخته است.

نگارنده رساله مزبور با مطالعه و تدقیق و تحقیق فراوان در مهم ترین کتب و تصانیف مربوط به اعجاز قرآن و آگاهی از جدی ترین نظریات در خصوص اعجاز واطلاع از نقاط ضعف و قوت دیدگاه های مختلف موفق گردید تا در کمال اختصار به اصلی ترین و ضروری ترین مطالب این موضوع بپردازد و با استفاده از بیش از صد رساله و مقاله درباره اعجازذاتی و نقد اعجاز عرضی، اثری جامع و غنی را برای هر محقق و متتبع به رشته تحریر در آورد اساس این نوشتار مربوط به شانزده جلسه درسی در ماه مبارک رمضان 1442 هجری دینی در حرم مطهر حضرت سید الشهداء علیه السلام می باشد که به جمعی از دانش پژوهان عزیز و طلاب محترم ، امهات مطالب را در این زمان مختصر

ص: 17

اما بسی با خیر و برکت عرض کردیم و پس از اتمام دوره با توجه به پیش نیاز های تحقیقی فراوان در این خصوص و فقدان اثری درخشان مخصوصا به زبان فارسی در این موضوع،در مدتی مختصر مطالب این دوره تهذيب و تکمیل گردید و به رشته تحریر در آمد تا یک روند جامع تاریخی از پیدایش تا گسترش آراء درباره اعجاز قرآن با روش اثبات و نفی اعجاز صرفه به قران پژوهان و محققین علوم قرآنی ارائه شود.بنابراین برای رعایت موضوع بحث وحفظ روند دقیق و منضبط مطالب از دیگرابعاد اعجاز و سائر وجوه مذکور در این باب مانند اعجاز علمی و ریاضی چشم پوشی شده و تمام التفات بر تبیین اعجاز ذاتی و نقد اعجاز عرضی صورت گرفته است، لکن به تناسب در اثناء مطالب به مباحثی مانند نفی شعر و سجع از قرآن، گزاره هایی از قصص عجز و اعتراف قریش در برابر قران ،جاذبه های قرآن برای شنوندگان ،روش های غیر منطقی مخاطبین تحدی دربرابر دعوت قران به معارضه، پاسخ به برخی شبهات در خصوص اشکالات و نقد ادبی قران کریم، جایگاه علم بلاغت در فهم اعجاز و ارتباط علم نحو با بلاغت نیز برای تکمیل منظومه فکری اعجاز قرآن و تعمیم فوائد این رساله پرداخته ایم.

ص: 18

در پایان سپاسگزارم از همه عزیزان ودوستاران علم و دانش که با بذل صبر و ذره پروری و حضور خود در ایام ماه مبارک رمضان موجب تشویق و ترغیب این کم ترین شدند تا به مقدار توان خود از دریای بی کران علم و ادب اهل بیت علیهم السلام در محضر مضجع شریف عتبه مقدسه سید الشهداء علیه السلام برخوردار گردیم.

و آخر دعوانا أَن الحمدلله ربّ العالمین

13رجب 1443 هجری دینی

میرزاعلی تنکابنی/نجف اشرف

ص: 19

ص: 20

دیباچه

ص: 21

ص: 22

ای ز دریا به کف کف آورده *** وز مَلک صورت صف آورده

مغز و در زان به دست ناوردی *** که به گردِ صدف همی گردی

زین صدفهای تیره دست بدار *** دُرِّ صافی ز قعر بحر در آر

گوهر بی صدف درون دلست *** صدف بی گهر درون گِلست

قیمت دُرّ نه از صدف باشد *** تیر را قیمت از هدف باشد

آنکه داند به دیده فهر از قعر *** بشناسد ز درِّ دریا بعر

وآنکه بر شط و شطر این دریاست *** نه سزاوار لؤلؤ لالاست

سطر قرآن چو شطر ایمانست *** که ازو راحت دل و جانست

صفت لطف و عزّت قرآن *** هست بحر محیط عالم جان

قعر او پر ز درّ و پُر گوهر *** ساحلش پُر ز عود و پُر عنبر

زوست از بهرِ باطن و ظاهر *** منشعب علم اوّل و آخر

پاک شو تا معانی مکنون *** آید از پنجره حروف برون

تا برون ناید از حدث انسان *** کی برون آید از حروف قرآن

تا تو باشی ز نفس خود محجوب *** با تو وعقل توچه زشت وچه خوب

نکند خیره دوری و دیری *** آب در خواب تشنه را سیری

ص: 23

نشود دل ز حرف قرآن به *** نشود بز به پچپچی فربه

تو که در بند کلک و اَنقاسی *** چهره را از نقاب چه شناسی

نبود خاصه در جهان سخن *** رنگ و بوی سخن چو جان سخن

گر همی گنج دلت باید و جان *** شو به دریای فسّروا القرآن

تا دُر و گوهرِ یقین یابی *** تا درو کیمیای دین یابی

چون قدم در نهی در آن اقلیم *** کندت ابجدِ وفا تعلیم

چون بخوانی او ابجدِ دین را *** اب و جد دان تو شمس وپروین را

سیرتِ صادقان چنین باشد *** ابجدِ عاشقان همین باشد

پرده روی روز تاریک است *** نظم این نکته سخت باریک است

تا بیابی تو دُرج دُرّ یتیم *** تا بدانی تو زرِّ ناب ز سیم

در جهان چیست سرِّ ربّانی *** در میان چیست رمز روحانی

تا نماید به تو چو مهر و چو ماه *** روی خوب خود از نقاب سیاه

چون عروسی که از نقاب تُنُک *** به در آید لطیف روح و سبک(1)

ص: 24


1- سنایی غزنوی, حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه الباب الثانی: فی الکلام ذکر کلام الملک العلّام یسهل المرام

فصل اول: کلیات اعجاز و دیدگاه صرفه در میان معتزله

اشاره

ص: 25

ص: 26

تعریف معجزه در لغت و اصطلاح

ماده عجز بر معانی [ضعف] و[موخر شئ]دلالت می کند؛ [عَجِزَ یَعجِزُ عَجزا] از باب (سَمِع یَسمَعُ) به معنای ضعف و عاجز به معنای ضعیف می باشد به همین خاطر عجز را نقیض حزم دانسته اند زیرا عجز موجب ضعف رای و اندیشه می شود؛

ماده عجز به معنای ضعف در آیات قران استعمال شده است مانند: ﴿واعْلَمُوا أنَّكم غَيْرُ مُعْجِزِي اللَّهِ﴾ [التوبة 2] بدانيد كه شما عاجز كنندۀ خدا نيستيد، ﴿وَمَاأَنتُم بِمُعجِزِينَ فِي ٱلأَرضِ﴾ [الشورى :31] ،و شما در زمين عاجزكننده [خدا] نيستيد ﴿أَن لَّن نُّعجِزَ ٱللَّهَ فِي ٱلأَرضِ وَلَن نُّعجِزَهُۥ هَرَبا﴾ [الجن: 12] هرگز نمى توانيم خدا را در زمين عاجز و درمانده كنيم و هرگز نمى توانيم با گريختن و فرار] از دسترس قدرت او بيرون رويم.

همچنین (اعجز) نیز فعل ثلاثی مزید باب افعال در قران به معنای ناتوانی وضعف بیان شده است: ﴿قال يَا وَيْلَتَا أَعَجَزْتُ أَنْ أَكُونَ مِثْلَ هَذَا الْغُرَابِ فَأُوَارِيَ سَوْءَةَ أَخِي فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِينَ ﴾ [المائدة 31] گفت: اى واى بر من، آيا ناتوانم از اينكه مانند اين كلاغ باشم تا پيكر برادرم را پنهان كنم ؟ آنگاه از پشيمانان گشت.

دو لغت معجَزه و معجِزه به فتح بنابر قیاس و کسر عین الفعل بنا بر شاذ به همین معنا می باشد. وجه تسمیه عمل خارق العاده انبیاء به معجزه از همین باب می باشد، بخاطر عجز و ناتوانی معارضه کننده بنابراین از این جهت بین

ص: 27

معنای لغوی و اصطلاحی معجزه فرقی نیست بخاطر اشتراک هر دو در معنای ضعف و ناتوانی ،عجز به معنای موخر شی نیز بر هیئت اَعجاز بر وزن اَفعال به فتح همزه جمع بسته می شود، از همین باب است:

« لا تدبّروا اعجاز امور ولّت صدورها »

معنای اصطلاحی معجزه

اکثر علمای شیعه و عامه درتعریف معجزه گفته اند:معجزه یعنی فردی که ادعای منصبی از مناصب الهی میکند مانند نبوت و امامت به اذن خدا کاری را انجام بدهد که فراتر از قوانین طبیعت باشد در حالیکه دیگران ازانجام آن کار عاجزوناتوان باشند،ضمن اینکه این امر خارق العاده دلیلی برصدق ادعای

او باشد.[هو ثبوت ما لیس بمعتاد او هو نفی ما هو معتاد مع خرق العادة ومطابقة الدعوی](1)

[مرُ خارق العادة مقرون بالتحدیّ مصون عن المعارضة ] (2)

شرایط اعجاز

هر معجزه دارای شرائطی می باشد که صدق اعجاز متوقف بر وجود آن شرائط است مانند:

1] دخالت مدعی نبوت: تنها امری میتواند مورد استناد مدعی معجزه قرار بگیرد که شخص مدعی نبوت یا امامت در تحصیل آن امر دخیل بوده باشد

ص: 28


1- (کشف المراد ص 275)
2- الاتقان،سیوطی3/42)

به همین خاطر مسائلی همچون تغییر فصول و لیل و نهار هرچند خارق العاده می باشند و از قدرت بصر خارج هستند لکن از آنجایی که مدعی اعجاز در ثبوت و حصول این امر هیچ نقش و تصرّفی ندارد نمی تواند این امر را دلیل صدق خود قرار بدهد و ما به این امر معجزه نمی گویم چون از این قبیل مسائل قبل از او بوده و بعد از او جریان دارد.

2] مطابقت معجزه با ادّعا: مدعی اعجاز هر آنچه را که در انجام آن ادعا نموده است باید انجام بدهد و به صرف بیان ادعا هیچ اثری مترتب نمی شود و همچنین همان امر خارق العاده ای را باید انجام بدهد که ادعا نموده است بنابراین اگر ادعا نمود مرده ای را زنده میکند باید همین عمل را انجام بدهد به عنوان معجزه نه امر دیگری را هرچند آن امر دیگر خارق العاده باشد.

3] عجز دیگران: اعجاز امری می باشد که بدون استعانت و اذن خداوند انجام آن غیر ممکن است و هیچ انسانی نمیتواند آن را انجام بدهد مگر اینکه آن شخص نیز باذن الله از صاحبان اعجاز باشد و داری منصب نبوت یا ولایت باشد

4] مقارنت معجزه با تحدّی : تحدیّ یعنی دعوت به هماوردی و معارضه و همسان طلبی. تحدّی شرط لازم معجزه میباشد همانطور که قران کریم در مقام تحدیّ به مراتب از ابتدای نزول قران تا همین امروز مخالفین را به تحدیّ میطلبد تا کتابی یا سوره ای یا آیه ای مانند قران کریم بیاورند .

ص: 29

5] تناسب اعجاز با همان عصر: از مهم ترین ویژه گی های اعجاز این است که معجزه باید تناسب با دوران اعجاز داشته باشد به این بیان که در زمان حضرت موسی علیه السلام سحر و جادو رواج داشت و اجلاّء و اکابر قوم ساحرین بودند به همین خاطر خداوند با معجزات و براهین واضحات از همین قبیل و سنخ به ساحرین فهماند که افعال موسی علیه السلام خارق العاده و فوق بشری میباشد واز طریق سحر به او نرسیده است به همین خاطر ساحرین ایمان آوردند. در عصر حضرت عیسی علیه السلام اطبّاء داری شان و منزلت بودند به همین خاطر معجزات عیسی علیه السلام از همین قبیل قرار داده شد و با اموراتی همچون احیاء اموات باذن الله و ابراء اکمه و ابرص و شفای بیماران نبوت او ثابت گردید و مطلع گردیدند که این امورات از طریق طبّ به او نرسیده است. و از آنجایی که در امت عرب غلبه با فصحاء و شعراء بوده است، تا جایی که به هیچ مساله ای همچون کلام فصیح و بلیغ افتخار نمیکردند، خداوند متعال معجزه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم را از همین قبیل فصاحت و بلاغت قرار داد و قران را اظهار نمود.

تفاوت سحر و اعجاز

1]معجزه امری قابل تعلیم و تعلّم نمیباشدکه با تمرین و ممارست حاصل گردد به همین خاطر در بیان فرق بین معجزه و سحر گفته اند:

معجزه اکتسابی نمی باشد اما سحر با سعی و ممارست حاصل میگردد.

2]دائره معجزات محدود به گستره خاصی نمیباشد و به هر امر محال و غیر عقلی تعلّق می گیرد مانند معجزه امیر المومنین علی علیه السلام که در

ص: 30

مسجد باذن خدا در حضور جمعی که از یمن آمده بودند سام بن نوح علیه السلام را که وصی حضرت نوح بود را زنده گردانیدو همچون معجزه صالح علیه السلام که از دل کوه شتری را بیرون آورد و این امور اگرچه محال و غیر عقلی میباشند اما معجزه میباشند بخلاف سحر و جادو که محدود به یک سری امور جزئی و محدود میباشد.

3] سحر را عموم مردم می فهمند اما درک و شناخت اعجاز مختص به گروه خاصی میباشد، همانگونه که اعجازموسی علیه السلام و عیسی علیه السلام را اول از همه ساحرین و اطبّاء درک نمودند ودر زمان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم درک اعجاز قران را شعراء زودتر از همه درک کردند و اعجاز آن را دلیل صدق و نبوت میدانستند.

بدین سبب فصحاء و شعراء سریع تر از دیگران دانستند، آنچه را که پیامبر میخواند از نوع کلام بشر نمیباشد،به همین دلیل زودتر از دیگران به رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ایمان آوردند،مانند: اعشی(1) که پس از شنیدن قران با قصیده ای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را مدح نمود تا بدین صورت ایمان آوردن خود را بیان کند. و همچون لبید(2)

ص: 31


1- [میمون بن قیس بن جندل بن شراحیل بن عوف بن سعد بن ضبیعة بن قیس بن ثعلبة بن الحصن بن عکابة بن صعب بن علی بن بکر وائلی]
2- [لبید بن ربیعة بن عامر بن مالک بن جعفر بن کلاب بن ربیعة بن عامر بن صعصة بن معاویة بن بکر بن هوازن]

یکی از اشراف شعرای مخضرمین (شعرایی که هم در دوران جاهلیت هم در دوران اسلامی بوده اند)، در ترجمه او گفته اند: صد و چهل پنج سال زندگی نمود نود سال در جاهلیت و مابقی آن را در اسلام که در اواخر حکومت متخلّف معاویه علیه العذاب و الهاویه در کوفه از دنیا رفت که به رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ایمان آورد وبرای تعظیم قران ،شعر گفتن را ترک نمود.از او پرسیدند که دو قصیده خود را چه کردی؟ گفت: خداوند دو قصیده من را به دو سوره بقره و آل عمران تبدیل نمود.

همچنین در عهد متخلف دوم وقتی از او در خواست نمودند تا قصیده ای از خود انشاد نماید،سوال پرسید که خواستار اشعاری که در جاهلیت گفته ام می باشید؟ گفتند: نه از اشعاری که در اسلام گفته ای انشاد کن، او نیز در پاسخ سوره بقره وآل عمران رانوشت وگفت:خداوند اشعار مرا به این دو سوره تبدیل نمود،البته اینکه فهم اعجاز ادبی قران مختص به شعراء بوده است؛

به این معنا نیست که دیگران هیچ شناختی از درک اعجاز قران نداشته اند بلکه آنها هم اجمالا با شنیدن قران اعجاز آن را درک مینمودند لکن اختلاف درک در فهم اعجاز امری طبیعی میباشد همانگونه که در همه مسائل طبقات درک افراد مختلف میباشد. از مهم ترین مسائل و رووس مطالب بحث اعجاز تبیین وجه اعجاز قران کریم میباشد که قران از چه حیث و از چه جهت دارای اعجاز و امر خارق العاده می باشد که اقوال فراوان از بیان وجوه اعجاز قران کریم در این باب طرح و نقل شده است .

اما قبل باید دانست که با قطع نظر از اختلافاتی که در جهات اعجازقران بین علماء موجود است، جمیع علماء اتفاق نموده اند که معجزه به قران تعلق گرفته

ص: 32

است نه به امری خارج از متن قران برخلاف اکثر معتزله و برخی از علمای امامیه که معجزه را متعلق به امری غیر از متن قران دانسته اند و قائل به

( نظریه صرفه) شده اند و از آنجایی که تنهادرصورتی بحث وجوه اعجاز مطرح میگردد که ثابت شود اعجاز مربوط به متن قران میباشد به همین خاطر ابتداء نقد و بررسی نظریه مخالف یعنی صرفه ازباب مقدمه بحث از وجوه اعجاز لازم و ضروری می باشد، زیرا تا زمانی که این نظر ابطال نگردد محلی برای بیان وجوه اعجاز قران وجود نخواهد داشت.

تحدی قران بر انس و جن

ظاهر آیه تحدی دلالت بر طلب معارضه از انس و جن می کند اما برخی از قران پژوهان مانند زرکشی گفته اند: جن از اهل لسان عربی که قران به اسلوب زبان آنها نازل گردیده به شمار نمی آید و تنها دلیل ذکر جن در آیه تحدی بخاطر تعظیم امر اعجاز می باشد زیرا فرض اجتماع جن وانس وناتوانی آنها در مقابله و معارضه با قران دلالت بیشتری برعظمت و جلالت امر قران دارد از همین رو به منظور رفعت شان ومقام قران، مخالفین را با این خطاب ادبی به تحدی فرا خوانده است،البته این دلالت بر قدرت و توانایی جن بر امکان معارضه نمی کند بلکه از اساس قران برای انسان و نزول تحدی درخصوص انسان های منکر و معاند نازل گردیده است .

در مقابل این دیدگاه برخی مانند کرمانی شافعی صاحب کتاب غرائب التفسیر علاوه بر انس و جن ، ملائکه را هم مخاطب تحدی دانسته و در توضیح اینکه چرا در مقام تحدی ذکری از ملائکه نیامده، گفته است: پیامبر برای ثقلین

ص: 33

یعنی انس و جن مبعوث گردید نه برای ملائکه از همین رو در آیه تحدی در سوره اسراء به بیان جن و انس بسنده شده وذکری از ملائکه در مقام تحدی نیامده است. (1)

پیدایش آراء مختلف اعجاز قرآن در قرن سوم هجری

قرن سوم هجری را می توان حساس ترین زمان از حیث اختلاف آراء و تعدد نظریات در خصوص اعجاز قران معرفی کرد که اصل پیدایش و تاسیس بسیاری از اندیشه ها در باب اعجاز قرآن در همین عصر توسط گروه های

مختلف و مذاهب کلامی و فکری متعدد شکل گرفت. به طور کلی در یک تقسیم بندی عام می توان به سه گروه مختلف در باب اعجاز قرآن اشاره کرد که هر کدام طرفداران و موافقین و مخالفین خاص خود را تا به امروز به همراه دارد.

آزاد اندیشان وانکار اعجاز قران [تفکرات زنادقه و اهل الحاد]

از جمله تفکرات رائج در قرون اولیه در خصوص اعجاز قرآن مربوط به ملحدین و آزاد اندیشانی می باشد که با ذکر برخی از اشکالات و اباطیل تمام سعی خود را به کار گرفته اند تا با انکار اعجاز و عادی جلوه دادن متن قران، اسلام و نبوت را زیر سوال ببرند و باور مسلمانان را تحقیر و تخریب کنند.

برای آشنایی با این گروه به چند تن از مهم ترین شخصیت های آزاد اندیش که اعجازقران را انکار کرده اند می پردازیم :

ص: 34


1- [البرهان في علوم القرآن،الزركشي، 111/2]

ابن إسحاق راوندی [298 ق]

ابوالحسین احمد بن یحیی بن محمد بن إسحاق راوندی معروف به ابن راوندی که ابتداء از دانشمندان و متفکران سرشناس و مهم معتزله به شمار می آمد لکن با نوشتن کتاب فضیحة المعتزله در رد کتاب فضیلة المعتزله جاحظ، انتقاد و مخالفت شدید خود را با مبانی مذهب اعتزال اعلام کرد.ابن راوندی پس از ترک مذهب اعتزال مدتی تحت تاثیر شیعه و مذهب امامیه قرار گرفت و تالیف کتاب الامامة حاصل همان دوران کوتاه او در مذهب امامیه می باشد. ملاقات و مصاحبت او با ابوعیسی وراق موجب خروج او از شیعه و مخالفت او با اسلام گردید و او را تبديل به یکی از مهم ترین و معروفترین چهره های علمی زنادقه در عصر خود کرد تا جایی که ابن جوزی از او به عنوان یکی از سه زندیق وملحدین بزرگی که در میان مسلمانان ظاهر گردید، یاد می کند. ابن راوندی باتالیفات فراوانی که به بیش از صد و چهل جلد می رسد در زمینه های مختلف مطالبی نوشته است که جز آنچه برخی از دانشمندان در کتاب های خود از او نقل کرده اند از آثار وی چیزی به ما نرسیده است، وی از جمله دانشمندانی می باشد که بر اثر کفر و الحاد بر ضد قران و اسلام مطالبی نوشته است، ابن جوزی به نقل از أبو الوفاء ابن عقيل در این باره نوشته است : تعجب می کنم که شخصیتی مانند ابن راوندی که با تالیف کتاب الدامغ به طعن و ذم قران و با نگارش کتاب الزمرد نبوت و انبیاء را مذمت و تحقیر می کند،به قتل نمی رسدو زنده می ماند !

شدت کفر و الحاد و طعن او به قدری زیاد بوده است که ابن جوزی در وصف الحاد او و دشمنی وی با قران می گوید: ابن راوندی زندیق ملعون هذیان

ص: 35

هایی درباره قران و انبیاء گفته است که از ذکر آن خجل هستم مانند اینکه

می گفت : کلام أكثم بن صيفي از انا اعطیناک الکوثر بهتر است یا اینکه انبیاء مانند مغناطیس که جذب می کند با سحر مردم را جذب می کردن، و یا اینکه قران دارای لحن و فساد در عربیّت است.

أبو هاشم بن أبی علي الجبائي درخصوص طعن و مذمت ابن راوندی نسبت به قران گفته است. خدا او را لعنت کند که در کتاب الفرید نوشته است: مسلمانان برای نبوت پیامبر خود به کتاب قران احتجاج می کنند و فکر میکنند کسی قادر به معارضه با تحدی قران نیست ،در حالیکه گفتارشان غلط و ادعایشان باطل است و بخاطر تعصب اینگونه خیال کرده اند، در حالیکه این گفتار مانند این است که اصحاب فلسفه قدیم ادعا کنند که بطليموس و أقليدس بخاطر عدم معارضه آنچه که آورده اند دارای مقام نبوت می باشند(1) ؛ بنابراین ثابت شد که یکی از تفکرات در خصوص اعجاز قرآن و عصر نزول و تحدی انکار اعجاز قران و قدح و طعن نبوت و رسالت بوده است که ابن إسحاق راوندی زندیق یکی از اشخاص برجسته در جریان رد قران و اعجاز آیات به شمار می آید.

شرح حال ابن إسحاق راوندی و بیان مبانی الحادی و کلمات کفر او بیش از این مقدار خارج از حوصله بحث می باشد به همین خاطر برای مراعات اختصار و عدم خروج از موضوع بحث به همین مقدار از تراجم وی و دیدگاه او درباره اعجاز قرآن بسنده می کنیم .

ص: 36


1- [المنتظم في تاريخ الأمم و الملوك،ابن الجوزي 13 /112]

ابوموسی عیسی بن صبیح مردار معتزلی [226 ق]

صاحب کتاب لوامع الانوار البهیّة نهمین فرقه از بیست فرقه اهل اعتزال را الْمُرْدَارِيَّةُ طرفداران عیسی بن صُبَيْحٍ الْمُرْدَارِ معرفی کرده است (1)

انکار اعجاز قران و قدرت بشر بر اتیان کلامی مانند قران یا بهتر از آن را می توان یکی از شاخص ترین اندیشه های عیسی بن صبیح معتزلی معرفی کرد، وی بر خلاف جمهور قران پژوهان اعجاز قرآن را انکار می کرد ومعارضه

را امری ممکن میدانست تکفیر قائلین به خلق اعمال، تکفیر قائلین به رؤیت خدا، اعتقاد بر قدرت خدا برابر انجام ظلم و کذب، تکفیر منکرین خلق از دیگر تفکرات منحصر به فرد مرداریة اهل اعتزال می باشد ذهبی از او ذهبی از او به عنوان یکی از بزرگان معتزله و اصحاب تصنیفات وتالیفات ارزشمند یاد کرده است (2)

ابن حجر عسقلانی نیز از او به عنوان یکی از بزرگان معتزله تمجید و تعریف کرده است(3)

او تمام مخالفین خود را تکفیر می کرد تا جایی که به او گفتند اینگونه که

ص: 37


1- [لوامع الأنوار البهية،السفاريني،1 /78]
2- [سير اعلام النبلاء،ذهبي، 10/548 ]
3- [لسان الميزان،العسقلاني ابن حجر،4/ 398]

تو همه را کافر می دانی غیر از تو و سه نفر دیگر هیچ کس وارد بهشت نخواهد شد (1)

زهد نیز یکی دیگر از خصوصیات بارز عیسی بن صبیح می باشد، در برخی از

کتب از او به عنوان راهب معتزله یاد شده است (2)

عبدالقاهر بغدادی گفتار عیسی بن صبیح درباره جواز اتیان به مثل قران و امکان معارضه با آیات را عناد و دشمنی او با آیه تحدی دانسته است:[قل لَئِن اجْتمعت الْإِنْس وَالْجِنّ على أَن يَأْتُوا ِبمثل هَذَا الْقُرْآن لَا يأْتونَ بِمثلِهِ وَلَو كَانَ بَعضهم لبَعض ظهير] زیرا مفاد آیه تحدی بر عدم معارضه و هماوردی دلالت می کند در حالیکه او معتقد است امکان هماوردی وجود دارد. (3)

بنابراین عیسی بن صبیح و اتباع وی ملقّب به مُرداریه از جمله فرق معتزله، یکی دیگر از طرفداران انکار اعجاز قران و عادی جلوه دادن متن آیات می باشند که از این حیث با اهل کفر و الحاد تفاوتی ندارند بلکه حتی همین عقیده موجب کفر آنها می باشد به همین خاطر سمعانی باور عیسی بن صبیح درخصوص انکار اعجاز قران را دلیل بر کفر وی دانسته است.(4).

ص: 38


1- 1[تاريخ الاسلام، 16/ 472]
2- [الملل و النحل،الشهرستاني1 /82]
3- [الفرق بين الفرق،عبد القَاهر البغدادي1/ 151]
4- [الانساب للسمعاني، السمعاني، عبد الكريم، 12 /188]

موسس و مبتکر دیدگاه صرفه

ابواسحاق ابراهیم بن سیاربن هانی، معروف به نَظّام نیشابوری [160_231 ق] از کباردانشمندان و مهم ترین ائمه معتزله وموسس فرقه نظامیه اولین مبتکر دیدگاه صرفه در وجه اعجاز قران میباشدکه با نفی و رد اعجاز ذاتی قران به اثبات اعجاز عرضی و صرف دواعی و همم و علوم لازم برای معارضه روی آورد و اراده الهی را دلیل اعجاز و خرق عادت معرفی کرد.در دیدگاه صرفه، فصاحت و بلاغت قران در طراز سائر کلمات و اشعار عربی قرار دارد و برتری و رجحان چندانی با سائر بیانات ندارد که موجب خرق عادت و رسیدن به حد اعجاز گردد از همین رو نفس قران از اعجاز ذاتی برخوردار نیست بلکه تعلق اراده الهی بر ثبوت عجز و اقرار اعراب بر ناتوانی در مقابل قران و عجز در برابر تحدی قرار تعلق اراده الهی شایستگی این را دارد که از هماوردی و معارضه در امان باشد و این امر اختصاص به قران ندارد تا حکم به اعجاز ذاتی آن گردد.

درمذهب قائلین صرفه اگر اراده الهی بر عجز اعراب تعلق نمی گرفت آنها توانایی هماوردی و معارضه را داشتند و می توانستند کلامی مانند قران بیاورند، لکن اراده الهی بر سلب و صرف انگیزه اعراب برای معارضه یا سلب و نفی قدرت و علوم لازم برای معارضه سبب گشت تا در غایت امر بر عجز و ناتوانی خود اقرار کنند، عجزی که منشأ آن اراده الهی است یعنی یک امر

ص: 39

خارجی نه ذات قران و این یعنی نفی اعجاز ذاتی و اثبات اعجاز عرضی که همان ماحصل و هدف غائی قائلین صرفه می باشد.

تاثیر پذیری نظام نیشابوری از روش مذهب کلامی معتزله را می توان مهم ترین دلیل برای گرایش او به اعجاز عرضی [دیدگاه صرفه] و نفی اعجاز ذاتی قران معرفی کرد که همین تفکر سبب گشت تا او بر خلاف بسیاری از دانشمندان با انکار اعجاز بلاغی و بیانی قران، اراده الهی را مهم ترین عنصر خرق عادت و عجز اعراب در برابر تحدی معرفی کند.

مختصری درباره مذهب و روش کلامی معتزله

پیدایش مذهب معتزله: معتزله از ماده اعتزال در لغت به معنای کناره گیری و در اصطلاح بر پیروان واصل بن عطاء [80_131 ق] اطلاق میشود

که برای اولین بار بخاطر کناره گیری واصل از درس حسن بصری به این نام شهرت یافتند.

شخصی از حسن بصری در خصوص نقش گناه کبیره در کفر و ایمان پرسید و گفت: در عصر ما گروهی مانند وعیدیه خوارج معتقدند:مرتکب گناهان کبیره کافر است و درمقابل فرقه مرجئه بر این باورند که گناه کبیره به ایمان ضرری نمی زند و موجب اثبات کفر نمی باشد، عقیده تو در این باره چیست؟ در هنگامی که حسن بصری به فکر و اندیشه در این باره مشغول بود واصل بن عطا یکی از شاگردان وی با بیان جمله[منزلة بین المنزلتین] اولین دیدگاه و شاخصه فکری معتزله را معرفی کرد؛ یعنی شخصی که مرتکب گناه کبیره شده است نه مومن است نه کافر بلکه جایگاه او میان کفر و ایمان

ص: 40

است. سپس به کناری از مسجد نشست و به توضیح دیدگاه خود پرداخت، در این هنگام حسن بصری گفت: واصل از ما کناره گرفت[اعتزل عنّا واصل] از همین رو او و پیروانش که بعد ها با طرح آراء کلامی خاص مذهب جدیدی را در عقائد تاسیس کردندبه معتزله مشهور و معروف گشتند.

روش کلامی معتزله

معتزله با شعار معروف [الفکر قبل ورود السمع] نقش اساسی استنباط و استخراج مسائل اعتقادی را به عقل و روش عقلی می دادند و تنها در صورت موافقت نصوص دینی و سمع با عقل از این نصوص تبعیت می کردند و در غیر این صورت به تاویل و توجیه مفاد نصوص می پرداختند

اتّکاء معتزله بر عقل[بر خلاف مذهب کلامی اشاعره] تا جایی شدت گرفت که تمام واجبات را عقلی پنداشتند و عقل را به تنهایی شایسته و سزاوار درک تمام حسن و قبح افعال دانستند. جایگاه نقل در نزد معتزله و نقش آن در عقائد تایید و ارشاد به حکم عقل می باشد و نقل به تنهایی منبع مستقلی به شمار نمی آید.پس از واصل بن عطا[131 ق] موسس مذهب کلامی معتزله، عمرو بن عبید[143 ق] برادر زن وجانشین واصل و ابوالهذیل علّاف[235 ق] که دایی و استاد نظام می باشد، ابواسحاق نظام نیشابوری از مهم ترین شخصیت ها و نظریه پردازان مذهب معتزله به شمار می آید که در امتداد مهم ترین شعار مذهب اعتزال و استمرار شاخص ترین روش معتزله یعنی

ص: 41

نفی تعبد در عقاید و عقل گرایی و عقل محوری در معارف به دفاع از آراء معتزله و تشریح و تبیین اعتقادات از طریق استدلالات عقلی پرداخته است جاحظ بزرگ ترین نثر نویس عربی از مهم ترین شاگردان نظام در وصف عظمت و جایگاه وی گفته است :

اگراین کلام قدماء صحیح باشد که در هر هزار سال شخصیتی نابغه و بی نظیر به وجود می آید،شخصیت منحصر به فرد این عصر ابواسحاق نظام نیشابوری می باشد. (1)

نظام در فراگیری مطالب فلسفی و تحصیل الهیات و طبیعیات به یکی از سرآمدان عصر خود و تاثیر گذارترین چهره های معتزله تبدیل شد .

از مهم ترین دلائل شهرت علمی و گستره اطلاعات وی می توان به حشر و نشر و ارتباط فراوان او با ملل و نحل و مذاهب فکری مختلف آن عصر اشاره کرد بسیاری از آراء خاص نظام در مذهب معتزله و نظرات کلامی وی را شاگردش جاحظ حکایت کرده است(2)

ص: 42


1- [الأعلام،الزركلي،1 /43]
2- [لمنتظم في تاريخ الملوك والأمم،ابن الجوزي 11 /66]

با چشم پوشی از تشریح و تبیین آراء خاص کلامی وفلسفی ابو اسحاق نَظّام نیشابوری معتزلی که منشاء مباحث علمی و رکن مسائل اختلافی پس از خود گردید و در این مختصر مجال تذکار و تبیان آن نیست،باید گفت: نظام نیشابوری طبق فحص و جستجوی محققین اولین شخصیتی می باشد که در برابر اعجاز ذاتی قران، دیدگاه جدیدی به نام نظریه صرفه یا همان اعجاز عرضی را مطرح کرد و موجب پیدایش اختلاف آراء و انظار فراوان در میان دانشمندان و متفکرین بحث اعجاز گردید.او به عنوان مبتکر و صاحب دیدگاه صرفه بر خلاف باور جمهور قران پژوهان و محققین بحث اعجاز قرآن ،معتقد است: متن قران از حیث فصاحت، بلاغت، اسلوب و نظم تفاوت چندانی با سائر کلمات و آثار منظوم و منثور شعرای عرب ندارد .

به همین خاطر فصاحت و بلاغت قران شایستگی اینکه وجه اعجاز قرار بگیرد را ندارد بلکه آنچه موجب اعجاز و خرق عادت شده است همان اراده الهی می باشد که بر صرف همم و دواعی اعراب یاسلب و نفی علوم و قدرت لازم برای معارضه و جواب از تحدی تعلق گرفته است به همین خاطر اراده الهی سبب شده است تا شعرای عرب و دیگر مخاطبین تحدی از معارضه و هماوردی با قران عاجز شوند و نتوانند جواب تحدی قران را بدهند.پس از بیان و طرح دیدگاه صرفه از سوی نظام نیشابوری،موافقین و مخالفین فراوانی در خصوص اثبات وقبول یا رد و نفی این دیدگاه مطالبی را بیان کردند که به جرات می توان گفت دیدگاه صرفه تبدیل گشت به مهم ترین عنصر برای تحقیق و تکاپوی مسلمانان در بحث اعجاز و تبیین وجوه اعجاز که در راس

ص: 43

آن در اولین قدم باید سلک و مشی خود را با دیدگاه صرفه مشخص و معلوم می ساختند سپس به سائر مسائل مرتبط به این فن و دانش می پرداختند.

به همین خاطر در ابتدای تحقیق و پژوهش درخصوص اعجاز قرآن، باید اولا موافقت یا مخالفت خود را با نظام نیشابوری که دیدگاه صرفه با نام وی مقرون گشته بود مشخص می کردند، سپس به دیگر مباحث مربوط به اعجاز می پرداختند از همین رو کم تر نویسنده ای را می یابیم که در کتاب خود متعرض دیدگاه نظام و اعجاز صرفه نشده باشد زیرا ابتدای تحقیق و ابتدای تطور مباحث اعجاز از طرح مبنای صرفه آغاز گردید بنابراین پرداختن به اصل لازمه و مقدمه تحقیق در خصوص فروعات بحث می باشد که در آینده و با گذر زمان به وجود آمد.

عقائد معتزله

اصول پنج گانه معتزله، رووس مطالب اعتقادی این مذهب در اختلاف با سائر مذاهب است که مهم ترین شاخصه و وجه تمییز این مذهب کلامی با سائر مذاهب به شمار می آید و طبق تعریف دانشمندان معتزلی مذهب، شرط صدق انتساب یک شخص به مذهب معتزله التزام و اعتقاد به این اصول پنج گانه می باشد که با باور به این اصول می تواند خود را یک معتزلی مذهب به شمار آورد. (1)

ص: 44


1- [خیاط، عبدالکریم، الانتصار، ج1، ص126، به کوشش نیبرگ، قاهره، 1344ق/1925م.]

منزلة بین المنزلتین

معتزله بر خلاف گروهی از خوارج که گناهان کبیره را در تضاد با ایمان میدانستند و مرتکب کبیره را کافر می دانستند و بر خلاف مرجئه که بین ایمان و عمل شخص فرق می گذاشتند و معتقد بودند شخص می تواند در عین اینکه در عمل فاسق است مومن باشد بردیدگاه[منزلة بین المنزلتین] گرایش پیدا کردند و قائل شدند: مرتکب گناهان کبیره تا زمانی که توبه نکند نه کافر است نه مومن بلکه در مرتبه ای بین دو منزل ایمان و کفر قرار دارد(1)

توحید صفاتی و افعالی

دانشمندان معتزلی با نفی صفات زائد بر ذات قائل به عینیت صفات و ذات شده اند و معتقد بودند تصدیق صفات نباید منجر به اثبات حقیقت مستقلی غیر از ذات الهی گردد از همین رو هر آنچه را که با این اصل در تضاد بود رد و نفی می کردند زیرا غیر ذات خدا که قدیم و ازلی است تمامی اشیاء حادث می باشند مانند قران که کلام خدا و حادث به اراده الهی میباشد.

ص: 45


1- [ ابوالقاسم بلخی، عبدالله، «ذکر المعتزله»، فضل الاعتزال و طبقات المعتزله، ج1، ص64، به کوشش فؤاد سید، تونس، 1406ق/1986م] [اشعری، علی، ج1، ص269-270، مقالات الاسلامیین به کوشش هلموت ریتر، بیروت،1980م/1400] [قاضی عبدالجبار،المجموع فی المحیط بالتکلیف، ص140، تدوین حسن بن احمد ابن متویه، به کوشش ژژ هوبن، بیروت، 1965-1981م]

همچنین معتزله با انکار توحید افعالی و اثبات اصل تفویض یعنی اختیار تام انسان در افعال، سعی کرده اند دیدگاه جبر را رد و ابطال کنند زیرا طبق دیدگاه توحید افعالی،خدا خالق تمامی افعال انسان به شمار می آید و انسان فاعل اصلی اعمال خود نمی باشداز همین رو ثواب و عقاب او معنایی ندارد.

عدل

وجود عدل در افعال الهی از مسلّمات مذاهب مختلف میباشد لکن دراینکه چه چیزی منشأ عدل در افعال الهی می باشد بین متکلمین اختلاف شده است، در این میان معتزله برخلاف اهل حدیث، عقل را به طور مطلق ملاک تشخیص حسن و قبح قرار داد.معتزله با اعتقاد به حسن و قبح عقلی بر این باور است که عقل انسان با قطع نظر از حکم شرع توانایی تشخیص ملاکات حسن و قبح را دارد و نقش شرع تعیین و تبیین حدود دقیق این حسن و قبح می باشد از همین رو اگر در نزد عقل قبح برخی از مسائل مانند[تکلیف بما لا یطاق] یا [قبح عقاب بلابیان] ثابت گشت، قبح این عمل قبح این عمل در خصوص شارع نیز صدق می کند در نتیجه شارع نمی تواند مکلّفین را بر عملی که اتیان آن عمل برای بندگان مستحیل و ممتنع است امر کند یا بخاطر ترک عملی که نسبت به آن عمل امری قبلا از جانب شارع صادر نشده است بندگان را عقاب و مواخذه کند زیرادر نزد عقل انجام عمل و اتیان امر شارع متفرع و متوقف بر صدور حکم شارع می باشد و بنابراین نمی تواند بخاطر ترک عملی که حکمی نسبت به آن صادر نکرده است مکلفین را عقاب و عذاب کند.

ص: 46

بر خلاف اشاعره که شرع و اراده الهی را ملاک حسن و قبح افعال می داند و منکر حسن و قبح عقلی شده است از همین رو اشاعره هیچ ضابطه ای را شایسته اینکه حق مطلق شارع را در تشریع احکام محدود سازد، نداسته اند و هیچ محدودیتی را برای شارع در تشریع احکام قائل نشده اند مگر همان ضوابط و محدودیت هایی که خود شرع برای ما بیان کرده است نه آن ضوابطی را که از طریق عقل درک و فهم کرده ایم.

از جمله تاثیرات این عقیده در مساله جبر و اختیار می باشد که مساله جبر طبق دیدگاه معتزله مخالف عدل الهی می باشد (1)

وعده و وعید

در نزد معتزله همانطور که اعطای ثواب و جزاء برای مومنین امری حتمی و قطعی می باشد که تخلّف از آن سزاوار شارع حکیم عادل نیست، اعطای عقاب و عذاب برای مشرکین و کفار امری حتمی می باشد که شارع نمی تواند آنها را از عذاب معاف کند زیرا این امر بر خلاف عدل الهی می باشد.

ص: 47


1- قاضی عبدالجبار، شرح الاصول الخمسة، ج1، ص132-133، به کوشش عبدالکریم عثمان، قاهره، 1384ق/ 1965] [شهرستانی، عبدالکریم، الملل و النحل، ج1، ص45، به کوشش عبدالعزیز محمد وکیل، قاهره، 1387ق/1968م]

چشم انداز مهم این اصل معتزلی تاکید بر نقش و اختیار انسان در تعیین سرنوشت ابدی خود می باشد که می تواند با انجام اعمال صالح اهل فوز و ثواب گردد یا با انجام سیئات مستحق عذاب و عقاب بشودکه این نتیجه عادلانه اعمال انسانی و بر پایه حسن و قبح عقلی اعمال می باشد. (1)

امر به معروف و نهی از منکر: امر به معروف و نهی از منکر از مسائل مهم تمامی فرق اسلامی به شمار می آید لکن معتزله با قرار دادن این تکلیف تحت عنوان اصول خمسه سعی در مهم جلوه دادن این اصل اسلامی و نفی مشروعیت ذاتی اعمال و افعال حاکمان داشته است که در متن این باوراز

اندیشه سیاسی معتزله در خصوص امامت بحث شده است.(2)

اثر پذیری قائلین صرفه از پیروان کتاب الفیدا:در نزد برهماییان پیروان ایزد آفرينش هندو کتابی به نام الفیدا وجود دارد که مشتمل بر اشعاری می باشد که طبق عقیده پیروان این مذهب نظیر این کلمات در هیچ جا یافت نمیشود.

ص: 48


1- [قاضی عبدالجبار،المجموع فی المحیط بالتکلیف، ص135، تدوین حسن بن احمد ابن متویه، به کوشش ژژ هوبن، بیروت، 1965-1981م.][شهرستانی، عبدالکریم، الملل و النحل، ج1، ص45، به کوشش عبدالعزیز محمد وکیل، قاهره، 1387ق/1968م.] [غدادی، عبدالقاهر، ج1، ص237، اصول الدین، استانبول، 1346ق/1928م]
2- [قاضی عبدالجبار، المجموع فی المحیط بالتکلیف، ص746، تدوین حسن بن احمد ابن متویه، به کوشش ژژ هوبن، بیروت، 1965-1981م.] [اشعری، علی، ج1، ص451، مقالات الاسلامیین، به کوشش هلموت ریتر، بیروت، 1400ق/1980م.]

زیرا برهما از هماوردی و معارضه با این کلمات منع کرده است گروهی از قران پژوهان معاصر در تبار شناسی و تکوین دیدگاه صرفه بر این باورند که دیدگاه صرفه در ضمن ارتباط و آشنایی برخی از فلاسفه مسلمان با فلسفه هند و تحت تاثیر اطلاع از دیدگاه برهماییان در خصوص الفیدا شکل گرفته است به همین خاطر آنها نیز همان چیزی را درباره قران گفتند که در آیین هندو درباره الفیدا گفته شد که صحت و تقویت این کلام از شرح حال اولین نظریه پرداز صرفه یعنی نظام نیشابوری شناخته می شود زیرا طبق آنچه در تراجم وی آمده است او با آیین و مذاهب فکری مختلف در ارتباط بود و بعید نیست که دیدگاه صرفه را در اثناء ارتباطش با فلسفه هند أخذ کرده باشد.

عبدالکریم زرقانی در شرح مفهوم صرفه گفته است:صرفه به این معناست که خداوند در حالیکه قران کریم از حیث بلاغت از حد توان بشری خارج نبوده است، اعراب را از معارضه با قران باز داشته و منصرف کرده است.

طبق نظریه صرفه اعجاز متعلق به اراده خداوند میباشد و اعجاز هیچ ارتباطی با خصوصیات متن قران کریم ندارد ، به این بیان که شعراء همانطور که قادر به ارائه اشعار فصیح بوده اند همچنین میتوانستند با فصاحت و بلاغت قران معارضه کنند لکن خداوند متعال به سبب اراده خود قدرت معارضه و مقابله را از آنان نفی و سلب نموده است ، و اعجاز قران مربوط به متن قران نمیباشد بلکه مرتبط با قصد و اراده خداوند است،اصل نظریه صرفه به نظام نسب داده شده است و او مبتکر نظریه صرفه بازداشتن عقل و اندیشه عرب از معارضه میباشد.

ص: 49

ابن حزم اندلسی [456 ق]

ابومحمدعلی بن احمدبن سعید ملقب به ابن حزم اندلسی، فقیه، محدّث، فیلسوف، ادیب، مطلع و عالم بر فرق و ادیان، فقیه ظاهری مذهب و از شخصیت های برجسته در قرن پنجم هجری می باشد که ابتداء پیرو مذهب شافعی بود اما پس از مدتی به تبعیت از مذهب ظاهری یعنی پیروان داوود بن علی بن خلف اصفهانی[270 ق] در آمد و تمام عمر خود را با نوشتن تالیفات فراوان علمی در دفاع از مذهب ظاهری صرف کرد.ابن حزم اندلسی در خصوص اعتقاد به صرفه می گوید: بلاغت قران غیر از جنس بلاغت بشری میباشد ،به همین خاطر خداوند انسان را از اتیان به مثل آن منع نموده است و به آن خصوصیت اعجاز را عطا کرده است.هیچ کس در جهان اسلام بر این باور نیست که کلام غیر خداوند معجزه میباشد، بنابراین چون خداوند قران را کلام خود قرار داده است معجزه میباشد و دیگران از معارضه با آن به همین خاطر ممنوع گشته اند.(1)

ص: 50


1- [علی بن احمد بن حزم،الفصل فی الملل و الاهواء والنحل ج3ص29]

ابومحمدعبدالله بن محمد بن سنان خفاجی [466 ق️]

معروف به ابن سنان خفاجی ادیب و شاعر شیعی اهل شام از مدافعان نظریه صرفه به تبعیت از نظام، در رد کلام رمّانی که اعجاز قران را از حیث بلاغت و نظم دانسته است،می گوید:در مساله بلاغت و نظم تفاوتی میان قران و کلام فصیح نمی باشد، و با مقداری تتبع و تفحص میتوان شبیه به نطم و بلاغت قران را در تالیف شعراء دریافت، شاید رمّانی در این گمان بوده است که وجه اعجاز قران همین ادعای نادرست یعنی نظم و بلاغت میباشد درحالیکه اگر به بررسی دقیق وصحیح روی آوریم، مطلع میگردیم که اعجاز قران از این جهت است که خداوند اعراب را از معارضه با آن باز داشته است و دانش هایی که به واسطه آن معارضه با قران برایشان ممکن و مقدور میگشت را از آنان سلب کرده است.

تبیین دیگری از مقصود نظام و ارتباط صرفه با صفات الهی

نصر حامد ابو زید متفکر و قران پژوه معاصر مصری

بر این باور است که نظریه صرفه به خوبی تبیین نگردیده است، او گفته است: در نگاه معتزله و سائر فرق کلامی، مضمون ومحتوای متن قران در تبیین مساله اعجاز،متن قران را نه از جهت زبانی و ترکیب جملات بلکه به لحاظ نوع پیامی که در آن وجود دارد از متون دیگر،متمایز میکند،اعتقاد به اختیار انسان و در کنار آن اعتقاد به توان انسان در فهم وحی، منشاء انگیزه معتزله بوده است که می کوشیدند تا اعجاز را در دایره مفهوم (توحید) به ویژه از طریق دو صفت(علم و قدرت الهی) تبیین کنند. ️محمد زغول سلام

ص: 51

نیز از دیگر محققان مصری معاصر می باشد که در دفاع از نظریه صرفه نظام گفته است:تمام کلام درباره نظریه نظام بیان نشد، دیدگاه نظام در این باره ناشی از این است که از راه تنزیه مطلق،صفات خداوندرا نفی میکرد، غیر از او دیگران نیز این نظریه را داشته اند،لکن او از این مقدمه، نتیجه میگیرد:در صورت نفی صفات و تنزیه مطلق،دیگر جایی برای کلام خداوند به گونه الفاظ باقی نمی ماند، و وحی تنها همان معانی و حقایقی است که بر دل القاء میگردد و الفاظ قران حاکی از آن معانی وحیانی میباشند و از حیث بیان و در ظرف الفاظ جنبه ماورایی وخارق العاده ندارد (1)

ادله اجمالی بطلان نظریه صرفه

قبل از خوض در کلام و تعابیر مهم ترین منکرین و مخالفین نظریه صرفه باید گفت به تبعیت از جمهور ادباء و مفسرین و متکلمین نظریه صرفه به جمیع احتمالات و انحاء متصور باطل و مردود می باشد بخاطر وجود دلائلی که کثیری از قران پژوهان در مطالب خود آن را بیان کرده اند و ما قبل از بیان تفصیلی اجمالا به خلاصه برخی از آن دلائل اشاره می کنیم:

1) بول صرفه یعنی جنس الفاظ و معانی قران هیچ گونه برتری نسبت به نسبت به سائر بیانات ندارد و اعجاز همان اراده خداوند میباشد.

ص: 52


1- [محمد زغلول سلام؛اثر القران فی تطور النقد العربی ج2ص96]

و کلام قران با کلمات سایر اعراب هیچ تفاوتی ندارد در حالیکه فهم تفاوت بیانی قران با اشعار شعراء و کلام فصحاء امری بیّن و آشکار است که اقرار اصحاب فصاحت و بلاغت مویّد و شاهد بر این مطلب میباشد.

2) التزام به نظریه صرفه نتیجه اش تعلق اعجاز به اراده خداوند میباشد نه اعجاز نفس قران در حالیکه اجماع مفسّرین بر تعلق اعجاز به خود قران کریم میباشد نه اراده خدا،بنابراین نظریه صرفه خلاف اجماع مفسرین میباشد.

3) تحدی و طلب قران برای معارضه با اعجاز ، در صورتی معنا پیدا میکند که اَعراب قدرت بر معارضه داشته باشند و باداشتن قدرت بر معارضه عاجز از اتیان کلامی مثل قران باشند و اگرنه دعوت آیه شریفه:قل لئن اجتمعت الانس و الجنّ علی ان یاتو بمثل هذا القران الخ. به تحدی و معارضه عبث و بیهوده خواهد بود و قران نیز بدل از عبارت : ان یاتوا بمثل هذا القران و فرا

خواندن اعراب به تحدی باید می فرمود:که ما آنها را ازمعارضه منع کردیم نه اینکه آنها را دعوت کند به هماوردی.

4) امعان نظر و دقت در ظاهر آیاتی همچون:

{وَقالَ الَّذين کَفَرُوا لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ وَ الْغَوْا فيهِ لَعَلَّكُمْ تَغْلِبُونَ][فصلت/26]

كافران گفتند: «به اين قرآن گوش فرا ندهيد؛ و به هنگام تلاوت آن جنجال كنيد، شايد پيروز شويد»

ص: 53

مشعر به این مطلب است که نفس آیات و متن قران دارای خصوصیاتی می باشد که کفّار از استماع به آن از خوف اینکه دیگران متاثر بشوند جلوگیری می کردند و اگر نفس این کلمات قرانی ویژگی و خصوصیتی نداشت و مانند سائر کلمات بود وجهی برای امتناع و خود داری از آن وجود نداشت.

5) عدم تغییر و تحول اشعار،قبل و بعد از تحدی از حیث اسلوب و نظم، از مهم ترین مویدات بطلان صرفه میباشد زیرا قائلین صرفه معتقدند قدرت بلاغت و فصاحت شعراء پس از صرفه سلب گردید در حالیکه یکسان بودن اشعار قبل و بعد از نزول قران امری واضح و روشن می باشد.

6) طبق نظریه صرفه تعجب و حیرت اَعراب باید از منع و صرف آنها از معارضه باشد و وجهی ندارد که زبان به تحسین و تعظیم قران بگشایند بنابراین بیان این ادعا که گفته اند :صرفه به سلب علوم لازم برای معارضه اَعراب فصیح با قران میباشد، این دیدگاه نیز مردود میباشد زیرا اگر چنین مساله ای رخ داده بود چرا هیچ یک از اعراب فصیح و شعراء ،اظهار نکردند که علمی از آنان منع و سلب شده است و چرا برای معارضه، به کلام فصیح نیاکان خود تمسک نکردند. ارج نهادن و گرامی داشتن فصاحت و بلاغت

قرآن توسط شعراءخود محکم ترین دلیل بر رد صرفه و بطان آن میباشد زیرا

اگر از معارضه سلب میشدند،شگفتی آنان باید از باب منع و صرف بوده باشد نه از جهت ویژگی های متنی و سبک و بیان قران.

7) معتقد شدن به صرفه لازمه اش حد خوردن زمانی اعجاز میباشد، یعنی قران تنها در همان زمان تحدی معجزه میباشد و با اتمام زمان تحدی اعجاز

ص: 54

قران نیز به پایان می رسد و فقط اعراب عصر نزول که مخاطبین تحدی بوده اند عاجز ازمعارضه بوده اند و پس از پایان زمان تحدی اعجاز قران نیز به پایان می رسد.در حالیکه اجماع واقع شده است که اعجاز قران تا ابد مستمر میباشد و انس و جن تا ابد از جواب تحدی ناتوان میباشند مبنای نظام و نطریه صرفه از ابتدای قرن سوم تا ششم هجری موافقین و قائلین قابل توجهی داشته است اما در قرن چهارم به بعد جمهور مولفین و محققین در صدد رد و نقد صرفه بر آمدند و با براهین مختلف اعجاز متنی قران را ثابت کرده اند پس از وضوح معنای صرفه و طرح و نقد اجمالی قائلین صرفه به بیان مهم ترین مخالفین صرفه در وجه اعجاز می پردازیم.

ص: 55

ص: 56

فصل دوم: برخی از مخالفین دیدگاه صرفه

اشاره

ص: 57

ص: 58

جاحظ [255 ق]

أبو عثمان عمرو بن بحر بن محبوب الكناني معروف به جاحظ، مهم ترین نثر نویس زبان عربی و نویسنده کثیر التالیف در قرن سوم هجری می باشد که در علم ادب،لغت، اخلاق،سیاست،کلام،جانورشناسی،روانشناسی و برخی از جنبه های علوم طبیعی سرآمد عصر خود والگوی علمی سائر دوران محسوب میشود.

جاحظ لغت و علم نحو را در نزدا بوعُبیده [209] ،اَصْمَعی [216ق] ،ابو زید انصاری[215ق] اخفش[215 ق] فراگرفت و با حضور در درس نظام نیشابوری [231 ق] کلام معتزلی را از وی آموخت. جاحظ بیشتر عمرخود را صرف قرائت و تالیف کرده است .

ثنر و اسلوب ادبی وی در نگارش مهم ترین دلیل شهرت کتب و اهمیت آثار او می باشد.ادبیات،اخلاق، سیاست،تاریخ و کلام از مهمترین زمینه های نگارش جاحظ به شمار می آید اما مهم ترین آثار وی در زمینه ادبیات تحریر شده است :

کتاب های [البیان و التبیین]،[الحیوان]،[المحاسن و الاضداد] ،[البُخلاء] [البرصان والعرجان والعميان والحولان]،[البغال] در موضوع ادبیات،[التاج في أخلاق الملوك،] در علم اخلاق، وکتاب[العثمانية]،در کلام از مهم ترین تالیفات به جای مانده از جاحظ به شمار می آید.

ص: 59

جاحظ با طرح دیدگاه نظم، اولین مخالف استاد خو نظام نیشابوری می باشد که با تالیف کتاب نظم القرآن به بررسی جنبه های نظم در قران پرداخته است و مانند بسیاری از معتزله مخالفت خود با دیدگاه نظام و اشتباه وی در دیدگاه صرفه رابا طرفدارای از اعجاز ذاتی و ابطال اعجاز عرضی بیان کرده است.

نارضایتی جاحظ از روش اهل لغت را که تنها به ظاهر الفاظ اکتفاء می کردند و بیان قران را به درک لغوی ساده و خشک و مسائل احکام و شریعت منحصر می کردند و از محتوای الفاظ پرده بر نمیداشتند، یکی دیگر از انگیزه ها و دلائل تالیف نظم القرآن بیان کرده اند که در این کتاب با اتّکاء بر جنبه های ادبی و شگفتی های اسلوبی از خصوصیات ذاتی قران از حیث متن سخن گفته است، متاسفانه کتاب نظم القرآن که مهم ترین منبع برای شناخت تفکر جاحظ در اعجاز قرآن محسوب می شود امروزه به دست ما نرسیده است.

آراء جاحظ در خصوص اعجاز منحصردر یک کتاب و رساله نیست بلکه در تالیفات مختلف درباره اعجاز قرآن و وجه آن سخن گفته است اما بیانات وی در کتاب حجج النبوة از اصلی ترین مصادر فهم دیدگاه جاحظ در اعجاز قرآن به شمار می آید.جاحظ نظم و فصاحت را وجه اعجاز می داند و در تعلیل این رای نوشته است: اگر مردي از عرب بر یکی از خطباء و بلغاء سوره ای بلند یا کوتاه از قرآن را بخواند و از او بخواهد مانند نظم و فصاحت آنچه را که شنیده است بیاورد،آن شخص عاجز است از آوردن مثل آن سوره، بلکه اگر فصیح ترین و بلیغ ترین عرب را به تحدی فراخواند از اتیان نظم و فصاحتی

ص: 60

مانند نظم و فصاحت قرآن ناتوان و قاصر است حتی اگر تمام قحطان و معد بن عدنان را به یاری خود فرا خواند ازتفصیل رای جاحظ درکلمات خطابی و بنت شاطئ می توان اطلاع یافت.

همان طور که نظام معتزلی اولین مبتکر موسس دیدگاه صرفه به شمار می آید، شاگردش جاحظ نیز اولین بنیان گذار نظریه نظم می باشد که برای اولین بار این باور در خصوص اعجاز قرآن و این اصطلاح را به کار برد.وی در تبیین دیدگاه نظم می نویسد:در کتاب منزل ما حقیقتی وجود دارد که مارا به صدق آن رهنمون است: نظم بدیع و خوش آیند آن چنان است که هیچ یک از بندگان و خلائق نمی توانند سخنی مانند آن بیاورند،علاوه براین دلائل و معجزات دیگری که همراه آورنده قران ارائه شده است مارا به صدق و حقانیت و الهی بودن آن رهبری می کند . (1)

قران بلغاء و خطباء و شعراء را به مقابله با قران از نظر نظم و تالیف در مواردی فراوان و محافلی بزرگ فراخواند، لکن احدی آهنگ آن ننمود و زحمت چنین کاری را بر خود هموار نکرد و حتی در صدد بر نیامد نسبت به قسمتی از قران و یا سخنی شبیه به آن به مقابله برخاسته و سخنی را ساز کند.(2)

ص: 61


1- [لحیوان، جاحظ،90/4]
2- [حجج القران،الرسائل للجاحظ،251/3]

ابوالحسن خیاط معتزلی در مدح و ستایش کتاب نظم القرآن جاحظ می گوید: تاکنون کتابی در احتجاج و استدلال بر نظم قران و اینکه این کتاب حجت و دلیل محمد صلی الله علیه و آله و سلم بر حقانیت نبوت اوست جز کتاب نظم القرآن جاحظ نشناخته است.(1)

ابن قتيبة دینوری [276 ق]

أبو محمد عبد الله بن مسلم بن قتيبة الدينوري،صاحب تصانیف مشهوره و کتب معروفه در لغت،نحو،شعر، غریب و معانی قران، از ائمه ادب و فنون عرب و از طرفداران مکتب اهل حدیث و مخالفان معتزله در قرن سوم هجری می باشد.«غريب القرآن»، «غريب الحديث»، «مشكل القرآن» ،«مشكل الحديث»، «المعارف»، «أدب الكاتب»،«طبقات الشُّعراء»و «عيون الأخبار» از مهم ترین آثار ابن قتيبة در میان شصد اثر مذکور از وی به شمار می آیند.اگرچه بیشتر شهرت علمی ابن قتیبه مربوط به مباحث ادبی می باشد اما وی در علم حدیث، کلام و فقه نیز تمام سعی خود را بذل نمود و با تاثیر پذیری از ابو یعقوب اسحاق ابن ابراهیم ابن راهویه یکی از مهم ترین اساتیدش در علم حدیث خود،به مبارزه و مخالفت جدی بر علیه معتزله، مشبّهه و جهمیه پرداخت و در رد مخالفین اهل حدیث، تالیفات متعددی را

ص: 62


1- [الانتصار،ص155]

مانند: [الاختلاف فی اللفظ و الرّد علی الجهمیّة والمشبّهة به رشته تحریردر آورد(1)

ابن قتیبه در ضمن بحثی از مختصات قوم عرب و چرایی نزول قران به عنوان اعجاز پیامبر،در کتاب تاویل مشکل القرآن گفته است: یکی از خصوصیات اعجاز انبیاء تناسب اعجاز با شبیه ترین امر شایع در همان عصر و زمان بوده است مانند: فلق بحر، ید بیضاء،عصاء و شکافته شدن سنگ توسط موسی علیه السلام در زمانی که سحر و جادو امری رایج و شایع و اکابر و خصصین قوم از ساحرین و جادوگران بودندو مانند :

احیاء موتی و خلق پرنده از گل توسط عیسی علیه السلام در عصر و دوره ای که طبابت از امورات مهم و دارای جایگاه و قابل توجه به شمار می آمد و مانند اعجاز قرآن توسط پیامبر در میان اعراب قریش.سپس در تعلیل کلام

خود می گوید: فضل ومنزلت قران و اعجاز آیات از آنجایی فهمیده می شود که خداوندقوم عرب را به فصاحت و بلاغت بی نظیری مختص گردانید که مایه فخر و مباهات قوم بر دیگران بود، و به آنها قدرت شعر و ادب را در بالاتری منزلت عطا کرد و در دوره ای که در بالاترین سکوی شعر و ادب و بهترین مقدارفصاحت وبلاغت بودند، پیامبری را درمیان آنها مبعوث گردانید

ص: 63


1- [تاريخ بغداد،11 /411][لسان الميزان، 5 /8][تاريخ الإسلام،6/ 565] [تهذيب الأسماء واللغات،2 /280]

معجزه اش و وجه معارضه و تحدی اش متناسب با همان فن و تخصصی بود که اعراب ومخاطبین آن عصر درآن تبحر و تسلط کامل داشتنداما با این حال نتوانستند کلامی مانندقران بیاورند، ازهمین رو با نزول آیات تحدی و بیان عجز وعدم استطاعت انس و جن در هماوردی و معارضه، شرافت و اعجاز قرآن و صدق نبوت پیامبر ثابت گردید.(1)

ابوهاشم جبایی معتزلی[321 ق]

ابوهاشم عبدالسلام بن محمد بن عبد الوهاب بن سلام ابن خالد بن حمران الجبائی المعتزلی از بزرگان و نظریه پردازان حائز اهمیت معتزله بصره ،رئیس فرقه جبائیه از آخرین فرق معتزله در قرن سوم وچهارم هجری می باشد که به دلیل مفقود شدن آثارش، تنها طریق فهم آراء کلامی وی مطالعه کتب شاگردان یا سائر متکلمین معتزلی می باشد که به بیانات وی توجه تام داشته واز تفکرات اواستفاده فراوان کرده اند.

ابوهاشم با طرفداری از وجه فصاحت به عنوان اعجاز قرآن از دیگر مخالفین

صرفه می باشد اوهمچنین دیدگاه کسانی را که نظم یعنی سبک ویژه متن قران را به تنهایی و دون لحاظ و انضمام وجه فصاحت دلیل اعجاز دانسته اند.

ص: 64


1- [تاويل مشكل القرآن، 1/ 18]

قبول ندارد ومعتقد است مجرد نظم بدون درنظرگرفتن فصاحت نمیتواند به

به عنوان وجه مستقل و مجزای اعجاز محسوب شود(1)

خطابّی[388ق]

ابوسلیمان احمدبن محمد بن ابراهیم بن خَطّاب بُستْی معروف به خطّا بی، محدث،فقیه و ادیب مشهور قرن چهارم هجری می باشد که بیشتر شهرت وی در مباحث ادبی بوده است. خطابی در فقه تابع شافعی و در عقیده پیرو اهل حدیث بوده است و مانند سائر اهل حدیث سعی خود را در مخالفت با متکلمین به کار گرفته و با تالیف کتاب های متعدد مانند: معالم السنن، غریب الحدیث واصلاح غلط المحدثین در شرح احادیث اهل سنت سعی خود را به کار گرفته است.

خطّابی در کتاب بیان اعجاز القران گفته است: معجزه بودن قران امری است بدیهی و قابل درک بالوجدان چرا که تحدی قران کریم و ترک اعراب ازمعارضه و هماوردی مهم ترین دلیل بر این امر می باشد،این در حالی میباشد که رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم در میان آنها بود و اگر مخاطبین تحدی قادر به معارصه بودند هر آیینه به جای جنگ و قتل و ذهاب نفس و مال هر آیینه با تحدی امر خود را آسان می ساختند و خود را به تکلّف نمی انداختند، مخصوصا قوم قریش که به وجود اصحاب بلاغت و

ص: 65


1- [المنية و الأمل،القاضي عبد الجبار،1 /176][تاريخ بغداد،12/ 327]

فصاحت و اکابر شعر و ادب معروف ومشهور بوده است، هر عاقل و خردمندی در می یابد، اعرابی که خداوند در قران آنها را به جدل و معارضه وصف نموده است {مَا ضَرَبُوهُ لَكَ إِلاَّ جَدَلاً بل هُمْ قومٌ خَصِمون} اگر یارای معارضه داشتند بدون شک لحظه ای درنگ نمیکردند در مقام جواب از تحدی و ابطال آنچه آنها را به معارضه خوانده است،خصوصا در هنگامی که وقت حاجت و ضرورت باشد. هر عاقلی متوجه میشود انسان تشنه ای که در معرض هلاکت است از فرط عطش اگر آب نمی نوشد یعنی قدرت بر شرب ماء ندارد واگرنه خود را از هلاکت نجات میدهد و این امر ظاهر است و آشکار بر اهل خرد و اندیشه. خطابی در رد قائلین صرفه می گوید:پس از اینکه اصل اعجاز ثابت گردید باید بیان کرد که اختلاف شدیدی در میان قوم در تبیین وجه اعجاز شده است و قول به صرفه کلام بعیدی نمیباشد الا اینکه با وصف فراخواندن انس و جن به اجتهاد و سعی برای معارضه و هماوردی که دلالت آیات تحدی میباشد ناسازگار میباشد.[وهذا أيضًا وجه قريب , إلا أن دلالة الآية تشهد بخلافه وهي قوله سبحانه: {قُل لَئِن اجتمعتِ الإِنْسُ والجنُّ عَلَى أَنْ ياتُوا بِمِثْلِ هذا القُرآنِ لا ياتُون بمثلِهِ ولوْ كانَ بعضُهَمْ لبعْضٍ ظَهِيرًا} , فأشار في ذلك إلى أَمر طريقه التكلف والاجتهاد , وسبيله التأَهب والاحتشاد. والمعنى في الصرفة التي وصفوها لا يلائم هذه الصفة , فدل على أن المراد غيرها , والله أعلم.] (1)

ص: 66


1- (بيان إعجاز القرآن23/1)

خطابی از اینکه برخی گمان گرده اند وجه اعجاز اخبار غیبی آیات از وقایع آینده می باشد مانند آیات :{الم. غُلِبَتِ الرومُ في أَدنَى الأَرْض , وهُمْ من بعْدِ غَلَبِهمْ سَيَغْلِبُون , في بِضْعِ سنين} و {قُل للمخَلَّفين من الأَعرابِ ستُدعَوْنَ إلى قوم أُولي باس شديدٍ } گفته است:شکی در این نیست که این آیات و مانند این آیات، دلالت بر اخبار غیبی می کنند و وجهی از اعجاز قران محسوب می شوند، لکن اخبار غیبی وصف عام و فراگیر همه آیات نمی باشد

درحالیکه اعجاز قران که تحدی بر آن واقع گشته است شامل جمیع آیات و سُور میباشد بنابراین باید وجه اعجازامری باشدکه وصف تمامی آیات قرار بگیرد بر خلاف اخبار غیبی که منحصر در چند آیه می باشد.خطابی بلاغت را در سه جنبه منحصر می کند: 1]حُسن لفظ 2]حُسن نظم 3]حُسن معنا او بر این باور است که وجود یکی از این سه جنبه بلاغی در نثر و نظم قابل وقوع می باشد اما جمع این سه که موجب اعجاز و حد اعلای بلاغت میباشد، فقط مختص آیات قران کریم میباشد که کلمات آن در اوج زیبایی از حیث لفظ و نظم و معنا میباشد که عقول بر برتری الفاظ آن گواهی میدهد و اثر آن در نفوس نیز ثمره بلاغت بی نظیر آن میباشد که در نفس هر شنونده ای تاثیر میگذارد .خطابی معتقد

است اعجاز قران از حیث بلاغت بخاطر جمع بین دو صفت متضاد(فخامت و گوارایی) می باشد و همین امر سبب گشت تا قران معجزه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم باشد زیرا عرب فصیح از وحدت بین دو صفت گوارایی که نتیجه آسانی میباشد و فخامت که نتیجه دشواری می باشد عاجز بوده است.خطابی پس از نقد نظریه صرفه و بیان ادله اعجاز بیانی می گوید: بدان که قران معجزه است، بخاطر در برداشتن فصیح

ص: 67

ترین الفاظ در بهترین نظم تالیف و پیوند کلمات و متضمن بودن زیباترین معانی و عالی ترین مفاهیم مانند: توحید و تنزیه صفات، دعوت به پرستش و پیروی، بیان روش عبادت و ذکر حلال و حرام، بیان پند و اندرز و خیرخواهی ارشاد به محاسن اخلاقی و امر به معروف و نهی از منکر به بهترین صورت که امری بالاتر از آن و شایسته تر از آن نمی توان تصور کرد و معلوم است که جمع بین همه این امور از قوه بشر خارج است و نمی تواند چنین کاری را انجام بدهد.(1)

ابوهلال عسکری [395 ق]

أبو هلال الحسن بن عبد الله بن سهل بن سعيد بن يحيى بن مهران العسكري، لغت شناس و شاعر معروف ایرانی الاصل قرن چهارم هجری از منطقه عسکر توابع خوزستان می باشد. وی بنابر نظر صحیح معتزلی مذهب می باشد و دیدگاه برخی در خصوص تشیّع ابوهلال با آنچه در محتوای کتاب الاوائل آمده است منافات دارد وگرایش او به مذهب اعتزال را تایید و تقویت می کند.پس از جاحظ از جهت تاریخی می توان ابوهلال را شاخص ترین شخصیت علمی در جهود ادبی و مباحث علم فصاحت و بلاغت شمرد که تمام عمر خود را صرف تحقیق و تدقیق و تالیف در علم لغت، بلاغت و شعر کرده است.[الصناعتین: الکتابة و الشعر] ،[الوجوه والنظائر،جمهرة] [الأمثال]،[دیوان المعانی]،[معجم الفروق اللغویة]،[التلخیص فی معرفة أسماء الأشیاء] مهم ترین آثار ادبی باقی مانده از ابوهلال عسکری میباشد .

ص: 68


1- [بیان اعجاز القران1/15]

اکه منشأ تحقیقات اعصار بعد وتا به امروز معرکه توجهات محققین گردید و ناگزیر هر محقق و دانش پژوه در عرصه مباحث لغوی و بیانی مخصوصا موضوع فروق اللغة باید از مطالب ابوهلال اطلاع و آگاهی داشته باشد.

فراگیری علم بلاغت تنها طریق صحیح فهم اعجاز

وی در مقدمه کتاب الصناعتین که معروف ترین کتاب پس از البیان و التبین جاحظ به شمار می آید در بیان اهمیت علم بلاغت و فصاحت و ضرورت فراگیری آن گفته است.

شایسته ترین علم برای فراگیری و آموختن و اولی ترین دانش برای یادگیری پس از علم توحید و معرفت الهی، علم بلاغت و شناخت فصاحت می باشد که به سبب این دانش اعجاز کتاب خدا که ناطق به حق،هادی به طریق رشد و دلیل بر صدق رسالت و صحت نبوت است شناخته می شود.

و ما به تحقیق دانستیم که اگر انسان از علم بلاغت غافل باشد نمی تواند از اعجاز قرآن اطلاعی بیابد زیرا خداوند تبارک و تعالی اعجاز قرآن را به حسن تالیف و ترکیب، بدیع و اختصار لطیف ،سهولت و جزالت و عذوبت و سلابت کلمه و سائر محاسن بیان مختص گردانیده است و کسی جز از طریق فراگیری بلاغت و فصاحت از این امور مطلع نمی شود.

در غیر این صورت اگر به دانش بلاغت اهتمام نورزد، اعجاز قران را تنها به دلیل عجز و قصور عرب از تحدی می فهمد و زشت است برای فقیه که با استناد به آیات به فقه می پردازد و برای یک قاری قرآن که قران محور امر اوست و برای یک متکلم که دلائل و احتجاجات خود را از قران استخراج

ص: 69

می کند و برای یک عرب زبان و قرشی فصیح که اعجاز و کتاب خدا را از حیث فصاحت و بلاغت نشناسد و اطلاعی از آن نداشته باشد مگر به همان مقدار و طریقی که یک اجنبی مانند نبطی از بلاغت قران آگاهی دارد یا اینکه مانند افراد نادان بر اعجاز قرآن استدلال کند. بنابراین شایسته و سزاوار است که پس از علم توحید فراگیری و اقتباس این علم بر جمیع علوم مقدم گردد، زیرا تصدیق رسالت و نبوت از این علم حاصل می شود.

علاوه بر این فوائد فراوان دیگری دارد مانند شناخت کلام جیّد از ردئ، لفظ حسن از قبیح و شعر نادر از غیر آن به همین خاطر به سبب احتیاج و ضرورت فراوان در فراگیری و آشنایی با این دانش و قلّت و ندرت تالیف و آثار ادبی در این باب، تصمیم گرفتم در این فن کتابی تالیف کنم ، لذا اثر حاضر یعنی[الصناعتین](1) که مشتمل بر پنجاه و سه باب است را نوشتم و تمام آنچه را که صنعت نثر و نظم کلام به آن نیاز دارد برای شناخت فصاحت و بلاغت قران بیان کردم.

قاضی عبدالجبار همدانی [415 ق]

أبو الحسين قاضى عبد الجبار بن أحمد بن عبد الجبارالمعتزلي از کبار دانشمندان معتزلی در قرن چهارم و پنجم هجری می باشد و از جانب معتزله

ص: 70


1- [الصناعتین، ابوهلال عسکری،2/1]

قاضی القضاة ملقب گشت وبه غیر از او به کسی چنین لقبی اطلاغ نشد.(1)

به قاضی عبدالجبار با شدت تعصّب در دفاع از عقائد معتزله و رد بر سائر مذاهب مخصوصاخصومت و دشمنی بر علیه شیعه در تالیفاتش سبب شد تا سید مرتضی اعلی الله مقامه الشریف با نوشتن کتاب[الشافی في الامامة] اشکالات و انتقادات قاضی عبدالجبار معتزلی را بر علیه مذهب امامیه در کتاب[المغني في أبواب التوحيد والعدل] رد کند و از عقائد امامیه در بحث امامت دفاع کند.

تالیفات متعدد وی مانند [تنزيه القرآن عن المطاعن ] ،[شرح الأصول الخمسة]،[المجموع في المحيط بالتكليف]،[المغني في أبواب التوحيد والعدل]،[تثبيت دلائل النبوة] از مهم ترین آثار در اصول کلامی معتزله محسوب می شود.(2)

مناظرات متعدد وی در مسائل کلامی مخصوصا با سائر مذاهب از قضایای مشهوره در طبقات معتزله و شرح حال عبدالجبار معتزلی می باشد. (3)

قاضی عبدالجبار در بیان وجه اعجاز و دفاع از صدق رسالت و درستی دعوت پیامبر نوشته است.

قران از سه جهت حجت و معجزه است:از جهت فصاحت و بلاغت تمام قران معجزه است،از جهت اخبار غیبی و بخاطر تضمن و اشتمال بر دلائل عقلی که موجب نقض وخرق عادت است .(4)

ص: 71


1- [العواصم،ابن الوزير ،1 /320]
2- [الأعلام، الزركلي، 3/ 273]
3- [لوامع الأنوار البهية، السفاريني،1/ 339]
4- [تثبیت دلائل النبوة،قاضی عبدالجبار همدانی،86/1]

عبد القاهر بغدادی [429ق]

أبو منصور عبد القاهر بن طاهر بن محمد بن عبد الله البغدادي التميمي الأسفراييني، فقیه شافعی و متکلم اشعری مذهب در قرن پنجم هجری می باشد که بیشتر احاطه علمی وی مربوط به فرقه شناسی،ریاضیات و عرفان می باشد.عبدالقاهر تمام سعی خود را در رد مهم ترین جریان اختلافی اشاعره یعنی معتزله به کار گرفت و با تالیف کتاب [الفرق بين الفرق و بیان الفرقة الناجية] به رد مذهب مخالفین و تقویت و تایید اصول اشعری در اعتقادات پرداخت کتاب[الفرق بین الفرق]،[اصول الدین] ،[فضائح المعتزلة]،[فضائح الکرّامیّة] و[نفی خلق القرآن] از مهم ترین آثار کلامی وی به شمار می آید.او همچنین با تالیف کتاب [تفضیلُ الفقیر الصابِرِ علی الغَنیِّ الشّاکِر] تبحر و آشنایی خود را در زمینه عرفان و تصوف به رشته تحریر در آورده و به ترتیب حروف ابجد هزار قول را در اهل تصوف بیان کرده است تالیف [التکملة في الحساب]که مشتمل انواع حساب در دوره اسلامی می باشد و کتاب [رسالة في المساحة]دو اثر باقی مانده ازبغدادی معتزلی درعلم ریاضیات می باشد.

عبدالقاهر بغدادی در ضمن بیان فضائح فرقه معتزله در پانزدهمین مورد از فضائح اهل اعتزال اشاره میکند به مبنای نظام نیشابوری در انکار اعجازذاتی و می گوید:پانزدهمین فضیحت از فضائح نظام، گفتار وی در انکار اعجاز نظم و حسن تالیف کلمات قران می باشد، زیرا وی معتقد است نظم و تالیف قران نمی تواند معجزه پیامبر و دلیل صدق رسالت باشد چون بندگان نیز چنین

ص: 72

قدرتی دارند که مانند نظم و تالیف قران یا بلکه بهتر از آن را بیاورند.به عقیده بغدای انکار و مکابره نظام به دلیل عناد و مخالفت وی با گفتار خدا در آیه تحدی می باشد و غرض او از مخالفت و انکار اعجاز، اعجاز رسالت و نبوت پیامبر است.(1)

عبدالقاهر جرجانی[471ق]

عبد القاهر جرجانی فقیه شافعی مذهب و متکلم اشعری قرن پنجم هجری صاحب کتب الرسالة الشافعیة فی اعجاز القران،دلائل الاعجاز و اسرار البلاغة رد بر پس از اثبات نظریه نظم و تبیین و تقویت کلام جاحظ، در مقام قائلین صرفه این چنین گفته است: تعجب و حیرت شعراء و فصحاء و قوم عرب به چه دلیل بوده است؟طبق گفته شما (قائلین به صرفه) باید حیرت و شگفتی آنها از امری بوده باشد که برای آنها تا قبل از زمان تحدی بسیار آسان بوده است اما الان بخاطر اعجاز از انجام همان کار آسان ممنوع گشته اند، مانند اینکه پیامبری در صدد اعجاز به قوم خود بگوید معجزه من این هست که دستانم را بر روی سر خود در این لحظه قرار میدهم در حالیکه هیچ یک از شما به سبب اعجاز قادر به انجام همین امر آسان نخواهید بود، در حالیکه ما طبق شواهد تاریخی فراوان میدانیم تعجب و شگفتی کبار شعراء و اصحاب بلاغت و فصاحت بخاطر نظم قران یعنی اسلوب ویژه لفظ

ص: 73


1- [الفرق بين الفرق وبيان الفرقة الناجية،128/1]

و معنای آیات بوده است نه اینکه از صرف یک امر سهل و آسان که قبل از تحدی برایشان مقدور و الان ممنوع گشته است متحیر و متعجب باشند.(1)

ابوالمعالی جوینی [478 ق]

عبد الملك بن عبد الله بن يوسف بن محمدالجويني،معروف به امام الحرمین متکلم کبیر اشعری و فقیه شافعی مذهب، از شخصیت های موثر کلامی در قرن پنجم هجری، صاحب کتاب ارزشمند و بی نظیر نهاية المطلب في دراية المذهب در فقه شافعی و دیگر آثار مهم،فقهی،اصولی و کلامی در رد دیدگاه صرفه نوشته است: نظم بی نظیر قران که از جمیع اسالیب اوزان کلام عرب خارج است و فوق توان بشر است یکی از مهم ترین وجوه اعجاز قرآن می باشد که اعراب برای معارضه با این وجه دعوت شدند، اما مخاطبین تحدی با اینکه از بهترین اصحاب فصاحت و بلاغت به شمار می آمدند؛ نتوانستند با نظم قران معارضه کنند. همچنین اخبار غیبی و خبر از وقایع و حوادث آینده در قران با توجه به اینکه پیامبر امی بودند و در نزد هیچ کس مطلبی را نیاموختند و علمی را فرا نگرفتند از دیگر وجوه و ابعاد اعجاز قران محسوب میشود .(2)

ص: 74


1- [دلائل الاعجاز1/390]
2- [لمع الأدلة في قواعد عقائد أهل السنة والجماعة،126/1]

قاضی ️ابن أبي يعلي حنبلي [526ق]

أبو الحسين ابن أبي يعلى ، محمد بن محمد، فقیه ،محدث ،متکلم ،قاضی ،شیخ و امام حنابله در عصرخود،صاحب تالیفات کثیره در علوم عدیده و شخصیت مورداحترام اهل سنت در قرن ششم هجری می باشد. 1

طبقات الحنابلة،المسائل التي حلف عليها أحمد،الرد على زائغي الاعتقاد في منعهم من سماع الآيات، إيضاح الأدلة في الرد على الفرقة الضالة المضلة و کتاب الاعتقاداز مشهور ترین آثار وی می باشد.

ابویعلی در کتاب الاعتقاد در بیان اعجاز قران گفته است:

قران کتابی که هیچ شباهتی با شعر ندارد و هیچ مطلب باطلی در آن وجود ندارد، تنزیلی از خداوند حکیم و حمید

که انس و جن در معارضه با آن ناتوان هستند. کتابی که نظم ،بسط، ایجاز ،فصاحت، بلاغت، تحذیر، زجر، امر به طاعت، نهی از معصیت،تعبد به عمل شریف و بیان شرائع مانند: طهارت، صلاة ،صوم، زکات، صله ارحام، بذل و عطا، صدق و وفا و خوف و رجاء در آن جمع شده است. پیامبری این کتاب را آورد که وقتی مشرکین به او می گویند:﴿ائْتِ بِقُرْآنٍ غَيْرِ هَذا أوْ بَدِّلْهُ﴾قرآنى غير اين بياور يا آن را [به آياتى ديگر كه خوش آيند طبع ما باشد] تغيير ده!

خدایش به او دستور می دهد تا در پاسخ آنها بگوید:

﴿قُلْ ما يَكُونُ لِي أنْ أُبَدِّلَهُ مِن تِلْقاءِ نَفْسِي إنْ أتَّبِعُ إلا ما يُوحى إلَيَّ إنِّي أخافُ إنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ﴾

ص: 75

بگو: مرا نرسد كه آن را از نزد خود تغيير دهم؛ جز آنچه را به من وحى مى شود، پيروى نمى كنم؛ من اگر پروردگارم را نافرمانى كنم، از عذاب روزى بزرگ مى ترسم.سپس برای احتجاج با مخالفین و اثبات اینکه قران از جانب پروردگار است خداوند به او دستور می دهد تا به منکرین بگوید:﴿قُلْ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما تَلَوْتُهُ عَلَيْكُمْ وَلا أدْراكم بِهِ فَقَدْ لَبِثْتُ فِيكم عُمُرًا مِن قَبْلِهِ أفَلا تَعْقِلُونَ﴾ بگو: اگر خدا مى خواست آن را بر شما نمى خواندم، و او هم شما را به آن آگاه نمى كرد؛ همانا مدت ها پيش از نزول قرآن در ميان شما بودم، و ادعاپيامبرىنداشتم، اكنون صدق پيامبرى خود را با اين قرآن اثبات مى كنم] آيا نمى انديشيد؟.یعنی من چهل سال در میان شما بودم، یتیم و فقیر بودم و تا به امروز نزد کسی درسی فراگرفتم و علمی نیاموختم و چیزی ننوشتم و شعر و سهر و کهانت یاد نگرفتم، آیا اینها کافی نیست برای اینکه اندیشه کنید در آنچه برایتان آورده ام؟سپس خداوند آیات تحدی را دلیلی مستمر قرار داد برای اثبات عجز و ناتوانی انس و جن از معارضه با قران از حیث نظم،تالیف،صدق و صحت معانی و فوائد و علوم بی شماری که مردم از آن اطلاعی ندارند و از درک آن عاجزند، مانند:اخبار غیبی در قران که امری فوق بشری و خارج از قدرت بشر است

مانند:﴿غُلِبَتِ ٱلرُّومُ﴾ ﴿وَهُم مِّن بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَيَغْلِبُونَ﴾[الروم 2-3] و﴿سَيُهْزَمُ الجَمْعُ ويُوَلُّونَ الدُّبُرَ﴾[القمر 45]

ص: 76

که به تصریح آیه شریفه ﴿تِلْكَ مِنْ أَنْبَآءِ ٱلْغَيْبِ نُوحِيهَآ إِلَيْكَ مَا كُنتَ تَعْلَمُهَآ أَنتَ وَلاَ قَوْمُكَ مِن قَبْلِ هَذَا﴾ [هود 49] منشأ اخبار غیبی وحی الهی به پیامبر است که جز قدرت الهی هیچ کس توانایی چنین کاری را ندارد. (1)

ابن عطیه اندلسی [541ق]

أبو محمد عبد الحق بن غالب بن عبد الرحمن بن تمام بن عطية مفسر ومحدث مالکی مذهب،صاحب تفسیر المحرر الوجیز از دیگر مخالفین صرفه ومواففین اعجازبلاغی قران می باشد.تفسیر او جمع اقوال و آراء صحابه و تابعین است که بخاطر کثرت مباحث علمی وبرخورداری از روایات ماثور مورد توجه مسلمانان و سبب شهرت او گردیده است.

ابن عطیه بر وفق نظر مشهور از اعجاز بلاغی قران دفاع و اعجاز آن را در نظم و حُسن معانی و فصاحت الفاظ آن می داند.

او در رد نظریه صرفه در تفسیر المحرر الوجيزگفته است:علم خداوند محیط بر همه اشیاء می باشد،خداوند متعال احاطه علمی بر کلام دارد،بنابراین هنگام ترتیب کلمات قران به خوبی میدانست که چه لفظ و چه معنایی را قرار دهد که در شایسته ترین صورت ممکن قرار بگیرد که موازی با آن کلام هیچ یک از ارباب فصاحت قرار نگیرد به طوری که آن کلام به هیچ وجه محتاج به تغییر و اصلاح نباشد برخلاف کلام شعراء و فصحاء که پس از امعان نظر و دقت فراوان در انشاء کلمات فصیح دارای جهل و نسیان و دگرگونی و مفتقر

ص: 77


1- [الاعتقاد،قاضی أبي يعلي،35/1]

تنقیح و اصلاح میباشد، طبیعت شعر قبول جایگزینی و تعویض کلمات را دارد ،در حالیکه اگر کلامی از آیات قران از آن سلب بشود به هیچ وجه نمیتوان جایگزین و بدلی برای آن پیدا کرد بنابراین قول به صرفه باطل میباشد و نظر صحیح عدم استعداد و توانایی بشر برای معارضه با قران در جمیع ازمنه و دوران میباشد. در هنگام نزول قران ومخاطب قرار گرفتن اعراب توسط تحدی، عده ای آن را اذعان نمودند و اقرار کردند به اینکه قران فوق کلام بشر است و برخی همچون ابوجهل حسد ورزیدند و راه سفک دماء و فساد را تبعیت کردند.(1)

قاضی عیاض معتزلی [544ق]

ابوالفضل عیاض بن موسی بن عیاض بن عمرو بن موسی بن عیاض یحصبی، فقیه، محدث و ادیب معتزلی و از بزرگان فقه مالکی در قرن پنجم وششم هجری می باشد. ذهبی از او با بیان اوصافی مانند: امام،علامه ،حافظ، شیخ الاسلام و قاضی یاد کرده است. قاضی شمس الدین درکتاب وفیات الاعیان وی را امام حدیث عصر خود و سر آمد جمیع علوم دوران خود مانند، فقه و نحو و حدیث و تفسیر دانسته است.(2)

[الشفَا فِي شرف المُصْطَفَى] یکی از مهم ترین آثار قاضی عیاض می باشد که

ص: 78


1- [تفسير ابن عطية52/1]
2- [سير اعلام النبلاء، الذهبي، 15/ 49]

به شرح حال و خصائص پیامبر و دفاع از صدق رسالت و نبوت با استناد به آیات و روایات و ذکر دلائل وبراهین مستفاد از عقل و نقل پرداخته است.

قاضی عیاض با تالیف کتاب [تَرْتِيْب المدَارك وَتَقْرِيْب المسَالك] مهم ترین اثر در شرح حال فقهای مالکی را به رشته تحریر در آورد، او همچنین با کتابت [إِكمَالُ المُعْلِمِ بفَوَائِدِ مُسْلِم] در شرح صحیح مسلم، اثر روایی خود را یادگار گذاشت و اسم خود را در عداد محدثین ثبت و ضبط نمود.یکی از جامع ترین مباحث مطرح شده در خصوص وجوه اعجازقرآن مربوط به قاضی عیاض می باشد که درفصلی از کتاب الشفا بتعريف حقوق المصطفى بدان پرداخته است.

چهار وجه اعجاز در کلام قاضی عیاض

اعتقاد ویقین به اینکه قران از جانب خدا بر پیامبر نازل گردیده واعراب قریش از معارضه با آن عاجز گشته اند و علم به اینکه قران از حیث فصاحت و بلاغت معجزه و امری خارق العاده است امری ضروری می باشد.آنها که اطلاع و آگاهی از بلاغت ندارند از طریق عجز عرب در برابر تحدی از اعجاز قرآن و فوق بشری بودن آن آگاه می گردند.وقتی در آیات قران اندیشه کنی مانند: ﴿وَلَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَيَاةٌ﴾[البقرة 179]،﴿ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ﴾[المؤمنون 96]﴿وَقيل يَا أَرض ابلعي ماءك وَيَا سَمَاء أقلعي وغيض المَاء وَقضى الْأَمر واستوت على الجودى وَقيل بعدا للْقَوْم الظَّالِمين﴾[هود 44]بلکه وقتی در تمامی قران اندیشه کنی در تمامی آیات صدق آنچه را درباره ایجاز الفاظ و کثرت معانی، حسن تالیف و ربط و تلاوم کلمات با یکدیگر بیان کردم تایید

ص: 79

و تصدیق می کنی.چهار وجه اساسی در وجه اعجاز وجود دارد که از سائر وجوه اهمیت بیشتری دارد:

1] حسن تالیف و بلاغت خارق العاده:حسن تالیف و بلاغت خارق العاده همان عنصری می باشد که موجب شد تا اعراب از معارضه با قران رویگردان شوند و در کمال عجز با عباراتی مانند:سحر،افک،افتراء،شعر،کهانت، اساطیر الاولین و دیگر تعبیرات غیر منطقی از مقابله با تحدی قران و معارضه با آیات فرار کنند.حسن تالیف و بلاغت همان دلیلی می باشد که شخص اعرابی را با شنیدن آیه ﴿فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَأَعْرِضْ عَنِ ٱلْمُشْرِكِينَ﴾ [الحجر 94] به سجده وا می دارد و دیگری را منبعث می کند تا با شنیدن آیه ﴿فَلَمّا

اسْتَيْأسُوا مِنهُ خَلَصُوا نَجِيًّا﴾[يوسف 80] شهادت بدهد و قسم یاد کند که این کلام بشر نیست و هیچ انسانی قادر به آوردن چنین کلامی نمی باشد.از این قبیل اخبار و حکایات تعجب و تحیر اعراب در برابر حسن تالیف و بلاغت قران فراوان است مانند اقرار و اعتراف عتبه وقتی گفت: به خدا قسم کلامی را شنیدم که مثل و نظیر آن را هرگز نشنیدم، کلامی که شعر و سحر و کهانت نیست. تفاوت اسلوب قران در طریقه فصاحت واختلاف آن با کلام عادی بشر یکی از دلائل عجز و اعتراف قریش در مقابل اعجاز قران به شمار می آید و صدق این گفتار بر مطلع از دانش بلاغت و فصاحت بدیهی و مسلّم است.

2] اعجاز نظم و اسلوب: نظم عجیب و اسلوب غریب قران که مخالف با اسالیب کلام و مناهج نظم و نثر عرب است دومین وجه اعجاز قران می باشد. نظم و اسلوبی که هیچ کس قدرت مماثلت و هماوردی با آن را ندارد بلکه عقول در

ص: 80

درک و فهم آن متحیر شده اند و با هیچ قسمی از اجناس کلام مانند: نثر، نظم وسجع و خطابه نتوانستند با نطم و اسلوب آن معارضه کنند.

از همین رو ولید بن مغیرة با شنیدن آیات قران به ابوجهل می گوید: می دانید که احدی از شما در شعر و عربیت از من داناتر نیست اما قسم می خورم که کلماتی را شنیدم که هیج شباهتی به کلمات شعراء و آنچه شما می گویید نداشته است.

یا وقتی در موسم حج تصمیم گرفتند تا به بهانه ای جلوی استماع و اجتماع مردم دربرابر تلاوت آیات را بگیرند، وقتی نتیجه گرفتند تا قران را شعر و پیامبر را شاعر یا ساحر معرفی کنند،برخی از آنها گفتند که ما انواع شعر را می دانیم درحالیکه قران به هیچ یک از انواع شعر شباهت ندارد، به همین خاطر تصمیم گرفتند تا قران را سحر و پیامبر را ساحری بدانند که کلماتش موجب جدایی بین پدر و پسر، شوهر از همسر و انسان از قبیله اش می گردد.

3] اخبار غیبی: خبر دادن غیبی از وقایع و حوادث آینده و محقق شدن اخبار به طور صحیح مانند وعده قران به غلبه سپاه روم، عدم قدرت اعراب برای معارضه،ورود مسلمانان به مسجد الحرام، ایمان آوردن گروه فراوانی از اعراب به اسلام و مصونیت قران از نابودی و تحریف و تبدیل از جمله وجوه مهم اعجاز قرآن به شمار می آید. این وجه را به تفصیل شرح دادیم

ص: 81

4] اخبار از قرون، ملل و شرایع سابق: بیان ماجراهای متعدد از ملل و ادیان گذشته که جز بزرگان یهود و نصاری احدی از آن اطلاع دقیق نداشت توسط پیامبری که در نزد هیچ کس درسی فراگرفت و مطلبی نیاموخت به طور دقیق و صحیح با ذکر جزئیات و البته اقرار و اعتراف سائر ادیان بر درستی آنچه قران ذکر کرده است از دیگر وجوه مهم اعجاز است.

مانند خبر موسی و خضر علیهما السلام، ماجرای یوسف علیه السلام و برادرانش ،قصه اصحاب کهف، احوالات ذوالقرنین، داستان لقمان و فرزندش وقصص دیگر از پیامبران و کتب گذشته که تایید و تصریح بزرگان ادیان را به همراه داشته است.

همچنین پاسخ های پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم به سوالات متعدد بزرگان ادیان از قران کریم مانند سوال از روح،اصحاب کهف،ذوالقرنین، احوالات عیسی علیه السلام،حکم رجم و بیان آنچه از حلال بر بنی اسرائیل حرام گشته است از علل و اسباب گرایش سائر ملل بر اسلام و تصدیق نبوت و اعجازقران به شمار می آید.️قاضی عبدالجبار پس از ذکر چهار وجه اساسی اعجاز در بیان برخی از خصائص قران می گوید: استمرار و بقاء حلاوت قران با کثرت تلاوت و دوام و زوال ناپذیری رغبت قاری بر قرائت، اشتمال آیات بر علوم و معارف و بیان شرایع، رد و ابطال عقیده منکرین و مخالفین با ذکر برهان و استدلال، ذکر مواعظ و حکم و محاسن آداب، تیسیر در حفظ و قرائت بر خلاف کتب سائر ادیان،حسن خروج و تخلّص از بابی به باب دیگر و ازماجرایی به ماجرای دیگر، انقسام سوره واحد بر امر ونهی،خبر و انشاء،

ص: 82

وعد و وعید،توحید و اثبات نبوت، ترغیب و ترهیب و ذکر مهم ترین مسائل در موجز ترین کلام و بهترین نطم از جمله خصائص،فوائد و عجائب قران محسوب می گردد.

قران بر خلاف سائر معجزات انبیاء که پس از دوران نبوت نبی اثری از آنها نیست، معجزه ای ابدی و غیر قابل زوال است که تا به امروز که پانصد و پنجاه و سه سال از نزول آن و تحدی ان گذشته است هنوز از معارضه و هماوردی مصون و ازتحریف وتغییر و تبدیل در امان است.

بغوی شافعی [516ق]

ابومحمد حسین بن مسعود بغوی شافعی ملقّب به ظهیرالدین و محیی السنة، از فقهاء، محدثین و مفسرین قرن پنجم و اوائل قرن ششم هجری در تفسیرروایی معالم التنزیل نوشته است: قران از جهت نظم،تالیف کلمات واخبار غیبی معجزه است، کلامی که از حیث بلاغت در بالاترین درجه قرار دارد و هیچ شباهتی به کلام مخلوقات ندارد زیرا قران مخلوق نیست و اگر مخلوق بود معارضه و هماوردی با آن ممکن بود.

ابن جوزی حنبلی [597ق]

ابوالفرج جمال الدین عبدالرحمان بن علی قرشی تیمی بکری بغدادی ملقّب به ابن جوزی ازپیروان مذهب احمد بن حنبل در فقه، صاحب تالیفات عدیده وتصنیفات کثیره که تا دوهزار رساله در ذکر آثار وی نام برده اند و

ص: 83

بیش ازسیصد اثر از وی باقی مانده است،یکی از مهم ترین دانشمندان اهل حدیث که با اطلاع و آشنایی از علوم مختلف آثار مهمی در فقه،تفسیر،حدیث واخلاق از خود بر جای گذاشته است.ابن جوزی درکتاب زادالمسيرفي علم التفسير درنقد دیدگاه صرفه و بیان نظرمختار خود نوشته است:قران با نزول آیات تحدی از افرادی مانند نضر بن حارث که مدعی بودند اگر بخواهند واراده کنند،می توانند کلامی مانند قران بیاورند، درخواست می کند تا اگر در ادعای خود صادق هستند کلامی بیاورند که از حیث نظم و بلاغت در بالاترین درجه و مرتبه باشد.(1)

امام قرطبی اشعری [671 ق]

ابوعبدالله، محمد بن احمد بن ابوبکر بن فَرْح انصاری خزرجی اندلسی قرطبی ملقب به امام قرطبی از اعلام مفسرین اهل سنت در قرن هفتم هجری می باشد. قرطبی در فقه تابع مالک بن انس و در کلام پیرو اشاعره بود او در تفسیر شهیر الجامع في احکام القرآن در نقد دیدگاه صرفه نوشته است: دیدگاه صرفه فاسد و باطل است زیرا قبل از پیدایش اختلافات در خصوص وجه اعجاز، اجماع تمام امت بر اعجاز ذات قران بوده است، لکن اگر بگوییم صرفه وجه صحیح اعجاز است قران را از اعجاز ذاتی که بر آن اجماع شده است خارج ساخته ایم. فصاحت و بلاغت قران امر خارق العاده ای است که سبب شده است تا نفس قران معجزه باشد زیرا هیچ کلامی هرگز در طراز

ص: 84


1- [ زاد المسير في علم التفسير، ابن الجوزي3/ 52]

کلام قران وجود ندارد. قران کریم با نزول تدریجی آیات تحدی، اعراب را به معارضه دعوت کرد و اگر آنها قدرت و تمکّن هماوردی داشتندحتما به جای حرب وقتال سعی می کردند کلامی مانند قران بیاورند،این در حالی هست که متعلق تحدی نیز امری هست که اعراب در آن تبحر و تخصص دارند زیرا اعراب مخصوصا قوم قریش اصحاب فصاحت و بلاغت بودند و در بالاترین جایگاه از جهت شعر و بیان قرار داشتند، دقیقا همانطور که طبابت در زمان حضرت عیسی علیه السلام و سحر و جادو در عصر حضرت موسی علیه السلام در اوج خود قرار داشت و اکابر قوم کسانی بودند که از این فنون اطلاع داشتند، فصاحت و بلاغت عرب نیز در عصر نزول تحدی در اوج خود قرار داشت لکن با این حال نتوانستند با قران معارضه کنند.(1)

زرکشی شافعی [794ق]

أبو عبد الله بدر الدين محمد بن عبد الله بن بهادر الزركشي، فقیه، محدث، اصولی و ادیب پرآوازه و مشهور شافعی در قرن هشتم هجری می باشد که با نگارش اثر حائز اهمیت البرهان في علوم القرآن توجه و التفات تمامی محققین و مدققین را به خود جلب کرد و نام خود را در یکی از رفیع ترین مقامات علمی در بحث علوم قرآنی ثبت و سجل نمود و با جمع آوری مطالب لازم در چهل و هفت فصل زمینه تحقیق و ممارسات علمی برای آیندگان را فراهم ساخت و به جرات می توان گفت بهترین اثر در بحث علوم قرآنی در

ص: 85


1- [تفسیر قرطبی،75/1]

در میان آثار اهل سنت می باشد که اعتراف بزرگان این علم را با خود به همراه داشته است و این کم ترین قبل از خوض در شرح دیدگاه وی در بحث اعجاز،توصیه میکنم بر تمامی مشتاقان علوم قرآنی که اهتمام جدی بر فراگیری این کتاب و تحصیل فرائد آن داشته باشند البته پس از مرحله تحصیل باید بدانند که هر مولف و هر کتاب ارزشمند در کمال قوت دارای نقاط ضعف و چه بسا اشکالاتی باشد که این کتاب نیز از این امر مستثنی نیست بنابراین باید با توجه به این امر از فرائد فراوان آن استفاده کرد سپس مباحث اختلافی که ریشه در دانش های دیگری مانند کلام و تاریخ و حدیث دارد را تصحیح نمود. بدرالدین زرکشی پس از اینکه اصل اعجاز قرآن و اعتقاد به آن را امری ضروری دانست به دوازده دیدگاه مشهور از بیانات مهم ترین اصحاب این فن اشاره می کند و پس از شرح و نقد هر یک از این آراء نظر مختار خود را بیان می کند.

1] دیدگاه صرفه نظام نیشابوری: دیدگاه اعجاز عرضی نظام به دلیل مخالفت صریح با آیات تحدی که دلالت بر اعجاز ذاتی قران دارد، دیدگاه فاسد و مردودی است زیرا مفاد آیه تحدی طلب به هماوردی با فرض وجود قدرت است واگرنه از اساس طلب به معارضه معنا و مفهومی ندارد و مانند دعوت از مردگان و طلب اجتماع از آنها برای معارضه می باشد.

ص: 86

اجماع محققین بر اعجاز ذاتی واقع شده است یعنی ذات قران دارای اعجاز است نه امری خارجی در صورتی که صرفه دلالت می کند اراده الهی امر معجز است نه خصوصیت ذاتی قران.

بر دیدگاه صرفه فساد های متعددی مترتب می باشد،مانند:

حکم به زوال اعجاز قرآن با انقطاع زمان تحدی و این مخالف ضرورت و اجماع است که دلالت بر ابدی بودن و غیر قابل زوال بودن اعجاز می کند زیرا قران تنها معجزه پیامبر است که استمرار و عدم زوال آن لازم و ضروری است. اگرصرفه صحیح باشد نباید قران را معجزه دانست بلکه منع از قدرت برای تحدی معجزه است و با این فرض کلام قران هیچ فضل و برتری نسبت

به سائر کلمات ندارد و این سخن عجیب تر از ادعای کسانی نیست که گفته اند: هرکسی می تواند کلامی مثل قران بیاورد لکن بخاطر عدم اطلاع ازوجه ترتیب از این عمل بازداشته شدند ونیز عجیب تر از حرف کسانی نیست که ادعا کرده اند فرقی بین کلام بشر و کلام خدا از این جهت نیست.

بنابراین مخالفت با ظاهر آیات تحدی و مخالفت با ضرورت و اجماع بر اعجاز ذاتی و مخالفت با ابدی بودن اعجاز قرآن از جمله دلائل عدم پذیرش صرفه در نگاه بدر الدين زرکشی و مخالفت وی با نظام نیشابوری می باشد.

زرکشی پس از ذکر دیدگاه تالیف خاص زملکانی، اخبار غیبی از وقایع و حوادث آینده،اخبار از قصص اولین و سائر متقدمین،اخبار از ضمائر و قصد و نیت قلبی افراد، دیدگاه نظم و صحت معانی و فصاحت ابن عطیه، دیدگاه فصاحت،غرابت اسلوب و سلامت از جمیع عیوب فخر رازی، دیدگاه

ص: 87

نظم،تالیف و توصیف قاضی باقلانی، دیدگاه غیر قابل وصف و تعبیر بودن اعجاز قرآن و نیاز به علم معانی و بیان برای فهم و درک اعجاز توسط سَکّاکی، دیدگاه حازم در منهاج البلغاء درباره حفظ فصاحت و بلاغت قران در صنعت های مختلف و آرائه های متعدد و شرح و بسط کامل نظریه خطابّی در حسن لفظ،نطم و معنا به بیان دوازدهمین وآخرین دیدگاه در بیان وجه اعجاز قران می پردازد: زرکشی از این دیدگاه تعبیر به دیدگاه اهل تحقیق می کند و در توضیح آن می گوید: قول اهل تحقیق این است که اعجاز قران منحصر در یک وجه نیست بلکه شامل جمیع آراء مزبور و حتی سائر اقوال که ذکر نکردیم می شود بنابراین دلیلی وجود ندارد تا وجه اعجاز را در یک جنبه منحصر کنیم و سائر وجوه را اهمال و الغاء کنیم.

اگرچه زرکشی در تبیین دیدگاه اهل تحقیق طوری سخن گفته است که از ظاهر کلام وی موافقت و هم فکری با این گروه فهمیده می شود اما دلائلی وجود دارد که در اطمئنان به این ظاهر و حکم به موافقت وی با این نظر که جمیع وجوه صحیح هستند، نقص و خلل ایجاد می کند،زیرا او پس از ذکر وجه اخبار غیبی و دیدگاه اخبار قران ازحوادث گذشته این دو وجه رابخاطر عدم شمولیت در جمیع آیات، غیر تام و مردود دانسته است و گفته است: اگر ما قائل به اعجاز اخبار غیبی و اخبار از حوادث گذشته بشویم.

ص: 88

در این فرض چون بسیاری از آیات متضمن این وجه نیستند و شامل اخبار غیبی نمی باشند ما باید تنها به معرفی تعداد کمی از آیات به عنوان اعجاز بپردازیم و این خلاف آیات تحدی است که تمام قران را معجزه می داند.(1)

میر سید شریف جرجانی [816 ق]

علی بن محمد بن علی جرجانی معروف به میر سید شریف از مشاهیر علم کلام و منطق وحکمت در قرن نهم هجری می باشد.تالیفات مستقل در علوم و فنون مختلف و همچنین حاشیه و شرح نویسی بر مهم ترین آثار کلامی و منطقی موجب شهرت و عظمت علمی وی گشته است.شرح کتاب المواقف ایجی در تشریح عقائد اشعری از مهم ترین آثار جرجانی می باشد که تا به امروز معرکه آراء دانشمندان کلامی و محل نظر اندیشمندان به شمار می آید.

بیشتر اصحاب أنساب و تراجم وی را تابع مذهب حنفی در فقه دانسته اند اما برخی از منابع نیز معتقدند وی از پیروان و طرفداران شیعیان فضلیه بوده است.جرجانی در کتاب شرح المواقف در رد دیدگاه صرفه تقویت و تایید اعجاز ذاتی قران نوشته است: دیدگاه صرفه مخالف اجماع می باشد زیرا اجماع مسلمانان قبل از پیدایش آراء اختلافی بر اعجاز ذاتی قران منطبق بوده است در حالیکه طبق دیدگاه صرفه، صرف اعراب از معارضه و سلب انگیزه و قدرت

ص: 89


1- [ البرهان في علوم القران،ج2ص93_107]

اعراب برای معارضه معجزه می باشد، دقیقا مثل اینکه شخصی بگوید: معجزه من این است که من می ایستم درحالیکه شما قدرت ایستادن ندارید، در این صورت قیام این شخص معجزه نیست بلکه عجز دیگران از قیام معجزه می باشد. همچنین طبق دیدگاه صرفه یعنی پس از نزول تحدی اعراب از علم و قدرتی که در قبل از نزول آیات تحدی برخوردار بودند سلب و صرف شدند، کما اینکه سید مرتضی صرفه را بر سلب قدرت اعراب معنا کرده است،اما این احتمال از صرفه نیز باطل است زیرا طبق مفروض اگر از علم یا قدرتی سلب میشدند باید از این موضوع اطلاع و آگاهی می یافتند درحالیکه هیچ یک از اعراب چنین ادعایی نکرده است.

بر فرض که قبول کنیم پس از نزول تحدی از علم و قدرتی که در زمان سابق برخوردار بودند سلب شدند،ایضا دیدگاه صرفه باطل است زیرا آنها می توانستند با اتیان و استشهاد به اشعار قبل از زمان تحدی بر علیه تحدی قران قیام کنند و با آیات قران معارضه درحالیکه اعراب از اساس چنین قدرتی را برای انشاء کلامی مانند قران نداشتند چه قبل از زمان تحدی چه بعد از زمان تحدی. اینکه برخی ادعا کرده اند اختلاف آراء در تعیین وجه اعجاز، دلیل عدم اعجاز قران است، ادعایی باطل است زیرا در اینکه قران از حیث بلاغت، نطم،اخبار غیبی و اشتمال بر حکمت علمی و عملی معجزه است شکی نیست لکن اختلافات موجود در نزد اصحاب برای تعیین وجه صحیح اعجاز بخاطر مبلغ هریک از علم و دیدگاه آنها در خصوص وجه تحدی

ص: 90

می باشد، بنابراین مجرد وجود تعدد آراء در وجه اعجاز دلیل بر عدم صحت اعجاز نیست.(1)

سیوطی [911 ق]

شرح حال سیوطی را در رساله وضع علم نحو ذکر کرده ایم اما به مناسبت در این مقام به اختصار می گوییم:حافظ جلال الدین عبدالرحمن بن ابی بكر سیوطی شافعی، فقیه، محدث، مفسر، متکلم، ادیب و قران پژوه نهم هجری، صاحب تفسیر الدر المنثور و جامع ترین اثر در علوم قرآنی مسمی به الاتقان في علوم القرآن می باشد.سیوطی خود رامجتهد و نوآور قرن نهم هجری در میان اهل سنت معرفی کرده است و با تالیفاتی فراوان بالغ بر هشتصد اثر مهم در علوم و فنون مختلف مخصوصا علوم قرآنی از خود بر جای گذاشته است.

احصاء و شمارش تمام تالیفات وی خارج از عهده این مقاله می باشد اما در میان آثار وی می توان به مهم ترین تالیفاتش در موضوع ادبیات،تفسیر،علوم قرانی،تاریخ و حدیث اشاره کرد،مانند:[الاشباه و النظائر في النحو، الاقتراح في اصول النحو،بهجةالمرضیه في شرح الالفیة،الدر المنثور في التفسیر بالماثور،جمع الجوامع في النحو،همع الهوامع،مفحمات الأقران في مبهمات القرآن،الإكليل في استنباط التنزيل،الحاوي للفتاوي،المزهر في علوم اللغة وأنواعها و بغية الوعاةفي طبقات اللغويين والنحاة].سیوطی در بحث اعجاز نیز

ص: 91


1- [شرح المواقف ایجی،میرسید شریف جرجانی،249/8]

چندین رساله مستقل تالیف کرده است و همچنین در ضمن تالیفات متعدد خود به مناسبت از مسائل مرتبط با اعجاز سخن گفته است، کتاب جامع [معترک الاقران في اعجاز الاقران] از تالیفات مستقل وی در بحث اعجاز است که به تشریح بیش از سی و پنج وجه از اعجاز و نقل و نقد اقوال علمای پیشین پرداخته است. جلال الدین سیوطی در رد دیدگاه صرفه و چرایی بطلان اعجازعرضی گفته است: نظام گمان کرده است، صرفه وجه اعجازاست یعنی خداوندقوم عرب را با سلب عقول وقدرت از معارضه باقران منع و صرف کرده است واگرنه اگر آنها را منع نمی کرد،می توانستند با آیات قران هماوردی ومعارضه کنند.

گفتار نظام و دیدگاه صرفه به سه دلیل فاسد و باطل است:

1] آیه تحدی دلالت بر عجز عرب در صورت بقاء قدرت می کند، اگر قوم عرب سلب قدرت شده اند دیگر دعوت به اجتماع چه معنایی دارد؟ مثل اینکه قران مردگان را که هیچ قدرت و اختیاری ندارند برای معارضه دعوت

کند و به اجتماع برای هماوردی بطلبد.

2]اجماع منعقد است بر اینکه ذات قران معجزه است نه امر خارجی بر خلاف دیدگاه صرفه که امری غیر ذات زا دلیل اعجاز پنداشته است.

3] لازمه قول صرفه این است که تنها تا زمان تحدی قران معجزه است و با زوال زمان تحدی دیگر قران معجزه نیست و این باور خرق اجماع امت است

ص: 92

که معتقد است قران تا قیام قیامت معجزهماندگار و ابدی و غیر قابل زوال است.

شوکانی [1250 ق]

محمد بن علی بن عبدالله شوکانی از اعلام زیدیه و مخالفین سرسخت تقلید در تفسیر روایی و درائی خود فتح القدیر الجامع بین فنی الروایة و الدرایة من علم التفسیر،در بیان دیدگاه صحیح نسبت به اعجاز قرآن نوشته است: در نزد اهل علم اختلاف شده است که آیا وجه صحیح اعجاز، بلاغت قران است که از قدرت بشر خارج است یا دلیل اصلی عجز اعراب از معارضه،اراده الهی بر صرف اعراب ازهماوردی و اتیان به مثل می باشد؟دیدگاه حق وصحیح همان رای اول یعنی اعجاز بلاغی می باشد.

مصطفی صادق رافعی از مخالفین معاصر

مصطفی صادق رافعی از مخالفین معاصر نظریه صرفه در مشهور ترین اثر خود اعجاز القران والبلاغه النبويه به مباحث مرتبط با اعجاز و وجوه آن می پردازد او از نَظّام مبتکر و مبدع نظریه صرفه با عنوان شیطان المتکلمین یاد می کند و می گوید:شیطان المتکلمین أبو إسحاق إبراهيم النَّظام معتقد گردیده به اینکه صرفه، وجه اعجاز می باشد،نظام با اعتقاد به صرفه سبب شد تا باب تحقیق و تتبع در اعجاز قران کریم منسد گردد و تلاش های مسلمانان در مساله اعجاز مختصر گردد.رافعی در جای دیگر از کتاب خود گفته است: هیچ فرقی وجود ندارد از حیث فساد قول، بین قبول

ص: 93

صرفه و کلام آنها که گفته اند :{ إِنْ هَذَا إِلَّا سِحْرٌ يُؤْثَرُ.در حالیکه خداوند می فرماید: أَفَسِحْرٌ هَذَا أَمْ أَنْتُمْ لَا تُبْصِرُونَ } (1)

رُمّانی [386ق] و جمع بین اعجاز بیانی و دیدگاه صرفه

علاوه بر دو گروه موافقین و مخالفین نظریه صرفه،گروه سومی نیز در این میان وجود دارد که جمع کرده است بین صرفه و اعجاز بیانی قران کریم و هر دو رای را می پسندد و وجه اعجاز را هم از جهت نظم خارق العاده و هم ازحیث صرف از معارضه می داند مانند:علی بن عیسی رُمّانی[ 386ه]دانشمند معتزلی مذهب که اندیشه های کلامی خود در باب وجوه اعجاز قران را در کتاب النکت فی اعجاز القران مطرح کرده است، هفت وجه برای اعجاز قران بیان می کند: 1] ترک معارضه با وجود انگیزه های فراوان 2] تحدی قران برای عموم 3]صرفه 4] بلاغت 5]اِخبار صحیح از آینده 6] نقض عادت7] قیاس با سائرمعجزات. رمانی بیشتر مطالب کتاب خود را به وجه بلاغت قران اختصاص داده است و از وجوه دیگر در بیان مختصری سخن گفته است. اوبلاغت را به سه قِسم (اعلی،ادنی وسطح متوسط)تقسیم میکند وسطح

اعلای بلاغت را که مختص به قرانکریم میباشد همان اعجاز بلاغی می نامد که ایصال معنا به قلب در بهترین شکل از الفاظ میباشد که اختصاص به کلام فوق بشری دارد و از خصائص قران کریم میباشد. رمانی بلاغت قران را بر ده قسم تقسیم میکند.

ص: 94


1- ( اعجاز القران والبلاغه النبويه للرافعي1/101)

[إيجاز،تشبيه، استعارة ، تلاؤُم،فواصل،تجانس، تصريف،تضمين مبالغة وحسن البيان].برخی از بیانات و تقسیمات رمانی اساس و پایه تالیف و مورد توجه دانشمندان پس از وی قرار گرفت مانند ایجاز حذف وقصر رمانی در توضیح وجه صرفه در اقسام وجوه اعجاز قران گفته است: صرفه یعنی بازداشتن انگیزه و سعی و تلاش افراد از معارضه، و بر همین وجه صرفه احتجاج نموده اند برخی از اهل علم بر اعجاز قران،واین خارج از عادت میباشد مانند سائر معجزات نبوی که خارج از عادت بشر میباشد. صرفه در نزد ما یکی از وجوه اعجاز میباشد.(1)

ماوردی و بیان نظریه صرفه در ضمن وجوه اعجاز

أبو الحسن علي بن محمد بن محمد بن حبيب بصری [450ق]

معروف به ماوردی از بزرگان فقه شافعی،دارای گرایشات معتزلی،از مهم ترین نظریه پردازان و پیشگامان مساله خلافت وسیاست،مؤلف کتاب الاحکام السلطانیه، ادب الدنیا و الدین، ادب القاضی والحاوى الکبیر و تفسیر ادبی و لغوی النکت و العیون می باشد.ماوردی در بیان وجوه اعجاز پس از اینکه وجه اعجاز را مورد اختلاف بین دانشمندان دانسته است به ترتیب به مشهورترین اقوال در وجه اعجاز اشاره می کند:

1) ایجاز و بلاغت که در آیات قران با کم ترین الفاظ بیشترین معانی رسانده شده،مانند:(ولکم فی القصاص حیاة) که با دو کلمه القصاص حیاة معانی بسیاری در کلام ایجاد شده است.

ص: 95


1- [النكت في إعجاز القرآن110/1]

2) بیان و فصاحت که فصحاء وبلغاء از مثل آن عاجز و بر فوق بشری بودن فصاحت آن اقرار کرده اند مانند آنچه ابوعبیده حکایت کرده است:یک اعرابی پس از شنیدن این آیه از قران :(فاصدع بما تومر) سجده کرد سپس گفت بخاطر فصاحت این کلام سجده کردم و همچنین حکایت شده شخصی پس از شنیدن این آیه شریفه {فَلَمَّا اسْتَيْأَسُوا مِنْهُ خَلَصُوا نَجِياً}گفت: شهادت میدهم هیچ مخلوقی توانایی گفتن چنین کلامی را ندارد. از اصمعی حکایت شده است که در بادیه شنید که شخصی می گوید:

أستغفر الله لذنبي كله /قتلت إنسانا لغير حله

مثل غزال ناعم في دله/ فانتصف الليل ولم أصله

به او گفتم خدا تو را بکشد چقدر با فصاحت و بلاغت سخن می گویی! به من گفت آیا پس از گفتار خدا در قران:{وَأْوْحَيْنَا إِلَى أُمَّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمَّ وَلاَ تَخَافِي وَلاَ تَحْزَنِ إِنَّا رَآدُّوهُ إِلَيْكَ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ} فصاحتی برای کلام من باقی می ماند؟! ؛در یک آیه بین دو امر، دو نهی،دو خبر و دو انشاء جمع کرده است.

3 ) وصف مغایر با اصناف کلام عرب:سومین وجه اعجاز قران در نظر ماوردی، وصفی می باشد،که غیر از اسلوب کلام عرب از نظم، نثر، خطب، شعر،رجز و سجع است و در هیچ یک از اینها داخل نمی باشد .

در حالیکه الفاظ و حروف آیات قران همان الفاظ و حروفی است که اعراب در کلام خود استعمال می کردند و در نظم و نثر خود به کار می بردند.

ص: 96

حکایت شده است که ابن مقفع می خواست با فصاحت قران معارضه کند کلام منظومی را گفت تا اینکه در هنگام عبور از یک مکتب کودکی را دید که این آیه شریفه را می خواند:

{وَقِيلَ يَا أَرْضُ ابْلَعِي مَآءَكِ وَيَا سَمَاءُ أَقْلِعِي وَغِيضَ الْمَآءُ وَقُضِيِ الأمْرُ وَاسْتَوَتْ عَلَى الْجُودِيِّ وَقِيلَ بُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ}برگشت و آنچه را نوشته بود محو کرد سپس گفت: شهادت می دهم با این کلام هرگز نمی توان معارضه کرد زیرا از جنس کلام بشر نمی باشد، این در حالی می باشد که ابن مقفع فصیح عصر خود بود و چه بسا بتوان گفت این اقرار از او به این خاطر است که او بخاطر آشنایی و شناخت با اسلوب کلام فاخر و میزان برتری فصاحت و بلاغت خود این مطلب را فهمیده بود که آیات قران فوق بشری و غیر قابل معارضه هستند.

4)

اخبار از قصص و حکایات امم سابقه و بیان جزئیات وقایع تاریخی انبیاء که اگر از وقایع آن در نزد اهل خبره و اطلاع از قصص انبیاء فحص می شد بر صدق آنچه قران گفته است شهادت می دادند،مانند ماجرای:

اصحاب کهف، موسی و خضر علیهما السلام، ذوالقرنین و سائر حکایات موجود در قران از انبیاء و اقوام و ملل مختلف.

5) آیاتی که مشتمل بر علم الغیب و اخبار غیبی می باشد یکی از وجوه قران است مانند گفتار به یهود: {قُلْ إنْ كَانَتْ لَكُمُ الدَّارُ الآخِرَةُ عِنْدَ اللهِ خَالِصَةً مِّنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صَادقِينَ}

سپس فرمود: {وَلَنْ

يَتَمَنَّمْوهُ أَبَداً بِمَا قَدَّمَتْ أيدِيِهِمْ{

ص: 97

دقیقا موافق با آنچه قران فرموده بود، هیچ یک از یهودیان آرزوی مرگ نکردند یا مانند گفتار خداوند به قریش در عدم توانایی آنها در معارضه با قران: {فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَلَنْ تَفْعَلُوا}مطابق با اخبار غیبی که هیچ یک از قریش نمی توانند با قران معارضه کنند و بر علیه تحدی قران اقدامی کنند و دقیقا هیچ کدامشان نتوانستند در مقابل تحدی کاری کنند و بر عجز خود در برابر آیات اقرار و اعتراف کردند.

6) وجود علوم و فنون مختلف و متعددی که در بطن قران نهفته است از جمله وجوه اعجاز آن به شمار می آید به همین خاطر از همان زمان تا عصر حاضر هیچ کسی نمی تواند ادعای احاطه کامل بر مضامین و مفاهیم آیات آن را داشته باشد( زیرا قران کتابی جامع و شامل علوم مختلف و غیر متناهی است که اطلاع از غایت آن جز برای اهل بیت علیهم السلام میسّر نمی باشد)

همانطور که خداوند تبارک و تعالی می فرماید: { مَا فَرَّطْنَا فِي الْكِتَابِ مِنْ شَيْءٍ} و {تِبْياناً لِكُلِّ شَيْءٍ} پیامبر(ص) در تبیین این خصوصیت قران یعنی جامعیت آن می فرماید: (فيه خبر ما قبلكم ونبأ ما بعدكم هو الحق ليس بالهزل من طلب الهدى من غيره ضل وهذا لا يكون إلا عند الله الذي أحاط بكل شيء علماً.).وجه احاطه قران بر علوم و فنون مختلف بخاطر اطلاع و آگاهی فرستنده آن یعنی خداوند خبیر و علیم است که علم اولین و آخرین در نزد او مکنون و محفوظ است.

7) طبق رای ماوردی صرفه یکی از وجوه اعجاز قران می باشد و صرفه یعنی

ص: 98

خداوند همت و تلاش اعراب را برای معارضه با قران نفی و صرف کرده است درحالیکه در مقام تحدی از آنها خواست که آیه ای را مانند آیات قران بیاورند اما آنها با اینکه در کمال فصاحت بودند و انگیزه بسیار برای ابطال تحدی قران داشتند اما نتوانستند از فصاحت خود برای هماوردی با آیات قران کمک بگیرند و در نتیجه با اختیار جنگ نفس خود را در راه قتال بذل کردند و این نشان دهنده این است که اگر قدرت بر معارضه داشتند حتما بجای انتخاب امر صعب و دشوار و اختیار جنگ و مرگ به امری می پرداختند موونه ای جز ابطال تحدی و معارضه برایشان نداشت و این امر زمانی وضوح بیشتری پیدا می کند که ما میدانیم اعراب عصر نزول قران از فصاحت و بلاغت کم نظیری برخوردار بودند. سپس در قول به صرفه دو گروه شده اند برخی گفته اند : اعراب از قدرت هماوردی و ابطال تحدی منع و صرف شده اند و اگر معارضه می کردند نتیجه ای جز ناتوانی و عجز برایشان نداشت اما گروه دیگر از قائلین صرفه بر این باورند که اعراب از اصل معارضه منع و صرف شدند و اگرنه قدرت بر اصل تحدی و معارضه را اگر منع نمی شدند دارا بودند.

ماوردی تمام این وجوه را وجه اعجاز می داند بدون اینکه یک وجه از وجوه را بردیگری اختصاص بدهد یا یکی را اثبات و سائر وجوه را نفی کند و معتقد است هر کدام از این وجه شایستگی اینکه متعلق اعجاز باشد را دارد و هیچ محذوری وجود ندارد که با اثبات یک وجه اعجاز بخواهیم سائر وجوه را نفی و رد کنیم.(1)

ص: 99


1- [النكت والعيون،الماوردي، 1 /30]

کم ترین مقدار اعجاز (مرز تحدی)

آیا قران به عنوان کلی و به صورت مجموع، معجزه به شمار می آید و کسی نمی تواند مانند آن را بیاورد؟ به این معنا که شاید ممکن باشد برای برخی مانند بخشی از آن را بیاورند، یا اینکه تمام قران از جزء و کل غیر قابل معارضه می باشد و امکان هماوردی با آن وجود ندارد؟ آیات تحدی دلالت می کنند که آوردن حتی یک سوره از قران هم ممکن نمی باشد بنابراین امکان آوردن جزء و بخشی از قران مردود می باشد اما با این حال برخی از معتزله بنابر آنچه سیوطی گفته است معتقدند که آری با کل قران نمی توان معارضه کرد اما امکان آوردن مانند بخشی از قران برای برخی ممکن است،

قاضی باقلانی با استشهاد به آیات تحدی مانند:

الف]﴿وَإِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ﴾[البقرة 23]

ب]﴿أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ وَادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ﴾[یونس 38]

ج] ﴿أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَيَاتٍ وَادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ﴾[هود 13]

معارضه با یک سوره را به طور مطلق غیر ممکن می داند بنابراین فرقی نمیکند این سوره از حیث کلمات و آیات کوچک یا بزرگ باشد، مطلقا معارضه با آن ممکن نمی باشد.

ص: 100

در مرحله بعد اختلاف شده است در اینکه آیا، آیات قران به تنهایی معجزه می باشند یا در ضمن سوره خصوصیت اعجاز را به دست می آورند و به تنهایی معجزه محسوب نمی شوند، برخی با استناد به آیه ﴿فَلْيَأْتُوا بِحَدِيثٍ مِثْلِهِ﴾[الطور 34]

گفته اند: حدیث یعنی سخن شامل یک آیه هم می شود بنابراین آیات قران به تنهایی و بدون لحاظ در ضمن سُور از اعجاز برخوردارهستند و امکان معارضه حتی با آیات به طور مستقل نیز وجودندارد،اما قاضی باقلانی این استدلال را مردود دانسته ودر نقد آن گفته است:حدیث به معنای کلام تام می باشدو کلام تام را نمی توان در قالب کم تر از کلمات یک سوره ارائه داد، به همین خاطر گروهی شرط کرده اند که اعجازقران مربوط به یک آیه نیست بلکه شرط اعجاز در بر گرفتن تعداد زیادی ازآیات می باشد، زیرا سوره های قران حداقل مشتمل برسه آیه می باشد بنابراین اعجاز به کم تر از سه آیه تعلق نمی گیرد.

طبق گزارش زرکشی در البرهان تفاوت بارز اشاعره و به پیروی از آنها باقلانی با معتزله در این است که اشاعره تنها آیاتی را معجزه می دانند که به مقدار حداقل یک سوره کوتاه مانند سوره کوثر باشد که سه آیه دارد اما معتزله بدون لحاظ این قید گفته اند تمام قران معجزه هست و مقید نکردند اعجاز آیات را در اینکه باید حداقل به مقدار یک سوره کوتاه باشد تا بر آن صدق اعجاز کند. (1)

ص: 101


1- [البرهان في علوم القرآن،2/ 109]

نقد کلام باقلانی در عدم اعجاز آیات به طور مستقل

اگرچه باقلانی با نقد برداشت از معنای کلمه بحدیث در آیه مزبور به نقد اعجاز آیات در صورت استقلال و بدون لحاظ سور پرداخته است اما کلام وی نیز تام نیست و دارای اشکالاتی می باشد زیرا تنها در صورتی کلام باقلانی صحیح می باشد که ما وجه اعجاز را در فصاحت و بلاغت منحصر کنیم و پس از آن بگوییم برای فهم و درک فصاحت و بلاغت قران نیاز به حداقل سه آیه داریم که بروز و ظهور بلاغی قران مشخص باشد اما از آنجایی که وجه اعجاز طبق قول جمهور محققین منحصر در فصاحت و بلاغت نیست بلکه شامل اخبار غیبی و خبر دادن از وقایع و حوادث ملل و ادیان سابق می باشد در نتیجه آیاتی مانند:﴿غُلِبَتِ الرُّومُ فِي أَدْنَى الأرْضِ﴾[الروم/2]

﴿سَيُهْزَمُ ٱلْجَمْعُ وَيُوَلُّونَ ٱلدُّبُرَ﴾[القمر/45] ودیگر اخبار غیبی قران اگرچه یک آیه هستند اما با این حال معجزه هستند و به عنوان یکی از مصادیق تحدی محسوب می شوند.

آری می توان گفت اخبار غیبی عمومیت ندارد و شامل جمیع آیات نمیشود اما از سویی انکار و نفی و رد اعجاز کم تر از سه آیه به طور مطلق و عام صحیح نمی باشد، مزید بر اینکه در جنبه فصاحت و بلاغت نیز در بسیاری از مصادیق یک آیه در لسان محققین به عنوان بارز ترین مصداق تعجب و تحیر قوم عرب و به عنوان یکی از مهم ترین نمونه های اعجاز بلاغی معرفی شده است مانند آیه:﴿وَقِيلَ يَا أَرْضُ ابْلَعِي مَاءَكِ وَيَا سَمَاءُ أَقْلِعِي وَغِيضَ

ص: 102

الْمَاءُ وَقُضِيَ الأَمْرُ وَاسْتَوَتْ عَلَى الْجُودِيِّ وَقِيلَ بُعْدًا لِلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ﴾[هود 44] بنابراین یک آیه نیز شأنیت اعجاز دارد و ضرورتی برای اشتراط اینکه برای اعجاز حداقل باید به مقدار سه آیه باشد وجود ندارد و نقض و رد آن با همین شواهد مذکور ثابت گردید.

دو طریق بیان اعجاز قران در کلام فخر رازی

بدان که بیان اعجاز قران به دو طریق ممکن می باشد طریق اول این است که بگوییم: قران از سه حال خارج نمی باشد:

1)مساوی با سائر کلام فصحاء می باشد

2) از کلام فصحاء بقدری که موجب نقض عادت بشود بالاتر نیست

3)از کلام اعراب فصیح به مقداری که موجب نقض عادت می باشد برتری و رجحان دارد.

دو فرض اول حتما باطل می باشد زیرا اگر اینطور بود حتما باید اعراب با آیات قران معارضه می کردند و مانند آن را به صورت فردی یا جمعی می آوردند، این در حالی است که اعراب در نهایت معرفت به لغت و اطلاع بر قوانین فصاحت بوده اند و همچنین در ابطال قران نیز در نهایت حرص و طمع بوده اند تا جایی که حاضر به بذل جان و مال شدند تا هرطور شده جلوی غلبه قران و اسلام را بگیرند به همین خاطر جنگ های پی در پی را شروع کردند و در تعصب جاهلی نیز به حدی بودند که حق را نمی پذیرفتند، چه برسد به پذیرش باطل، تمامی این امور سه گانه یعنی اطلاعشان بر فصاحت و بلاغت،

ص: 103

طمع و حرص شدید بر معارضه، تعصب بر عدم پذیرش کلام پیامبر موجب بود تا کلامی را بیاورند تا آیات تحدی را مخدوش و مردود سازد و معارضه بهترین مهر ابطال بود بر دعاوی اسلام اما از عدم اتیان به مثل قران ما بر عجز آنها مطلع می شویم، بنابراین کشف می شود که کلام قران مانند کلام آنها نبوده است و تفاوت بین این دو تفاوت معتاد نبوده است در نتیجه فصاحت قران ناقض عادت و معجزه بوده و این همان مراد و مطلوب از تقریر این دلالت بوده است و معلوم می گردد که خداوندهمانطور که در شناخت توحید به تقلید اکتفاء نکرده است در شناخت نبوت نیز به تقلید اکتفاء نکرده ( و اعجاز را یکی از دلائل و براهین مستدل برای شناخت و تصدیق نبوت قرار داده است)

بیان طریق دوم،اختیار و تقویت صرفه در نزد فخر رازی

طریق دوم در بیان اعجاز این است که می گوییم:

فصاحت قران یا در حد اعجاز است یا در حد اعجاز نمی باشد در صورت اول مطلوب ما که معجزه بودن قران است ثابت میگردد واگر نه میگوییم اگر فصاحت قران در حد اعجاز نبوده است پس معارضه با قران ممکن بوده است اما اینکه معارضه ای نکرده اند با اینکه طبق فرض معارضه ممکن بوده و آنها هم انگیزه های مختلفی در رد تحدی قران و معارضه آن داشته اند معلوم می شود که این یک امر خارق عادت می باشد و آن امر معجزه می باشد و در این صورت معلوم می شودکه قران بر جمیع وجوه معجزه می باشد و این طریق دوم در نزد ما نزدیک تر به صواب می باشد.(فخر رازی به اینکه آن امر خارق العادة چه

ص: 104

چیزی می باشد اشاره ای نکرده است که بنا بر معتقدین صرفه معجزه همان اراده خدا می باشد)

انکار اعجاز متنی سُور کوچک قران توسط فخر رازی

اگر گفته شود که قول خداوند ﴿فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِن مِثْلِهِ﴾ شامل سوره کوثر ، والعصر و قل یا ایها الکافرون می شود درحالیکه ما میدانیم که اتیان به مانند این سوره ها و قریب به اینها ممکن می باشد و یا گفته شود آوردن مانند این سور از قدرت بشر خارج می باشد ما این کلام را مکابره می دانیم و همین باور را موجب در معرض تهمت قرار گرفتن دین می دانیم (زیرا اگر معتقد بشویم که آوردن کلامی مانند سوره کوثر ممکن نیست و این حکم را به دین نسبت بدهیم در حالیکه شخصی بتواند مثل آن را بیاورد این موجب وهن دین و سستی مذهب می شود زیرا کذب کلامی ثابت می گردد که منسوب به دین می باشد) به همین خاطر ما در بین دو طریق موجود در بیان اعجاز قران طریق دوم را پذیرفتیم زیرا از هر دو طریق معجزه که مطلوب ما می باشد ثابت می شود زیرا طبق طریق دوم می گوییم بله این سوره به حد اعجاز نرسیده بنابراین معارضه با آن ممکن می باشد اما به مجرد اینکه شما معارضه نکردید مع اینکه بسیار به معارضه محتاج بودید مشخص می شود شما قدرت معارضه را نداشته اید و آن علت و منشا عدم قدرت شما معجزه می باشد(بیان شد اراده خدا یکی از علل مذکور در عدم قدرت اعراب بر معارضه می باشد که موافق رای قائلین صرفه میباشد)

ص: 105

رد فخر رازی در عدم اعجاز سور کوچک توسط ابن کثیر

ابن کثیر در دفاع از اعجاز متن سُور کوچک قران و نقد رای صرفه و خدشه بر معتقد فخر رازی این چنین نوشته است:

برخی از متکلمین اعجاز قران را به شکلی تقریر کرده اند که شامل گفتار اهل سنت و معتزله در صوفیه می شود،،گفته اند: اگر

معتقد باشیم که قران به خودی خود معجزه می باشد و بشر توانایی آوردن مثل آن و قدرت معارضه با آن را ندارد در این صورت مدعای ما در اعجاز که مطلوب ما می باشد حاصل می شود اما اگر پذیرفتیم که قوم عرب قدرت معارضه را دارا بوده و با شدت دشمنی که با اسلام داشته است با این حال آن معارضه نکرده است این عدم معارضه دلیل و برهان نزول قران از جانب خدا می باشد و با اینکه اعراب قدرت معارضه داشته اند اما خداوند آنها را معارضه منع و صرف کرده است.

این طریق احتجاج یعنی رای صرفه اگر چه مورد پسند نمی باشد زیرا ما معتقدیم قران به خودی خود معجزه می باشد و بشر توانایی معادضه با آن را ندارد اما شایستگی دارد از باب بحث تنزّلی، مجادله و منافحه از حق. از همین روش فخر رازی در تفسیر خود بهره گرفته است در سوال از اعجاز سوره های کوچک مانند والعصر و کوثر که اگر نتوانستیم اعجاز خود این سور را معتقد شویم را اثبات کنیم لا اقل مصونیت آن از معارضه را توسط صرفه امری حتمی و مقطوع می دانیم.

ص: 106

* از جمله مسائلی که باعث شده، تا فخر رازی به نظریه مزبور مایل گردد، وهم این مطلب بوده است که او بخاطر امکان و وقوع استعمال مفردات آیات قران در بیانات شعراء گمان کرده است که هماوردی و معارضه محقق شده است بنابراین آحاد آیات مانند سوره کوثر،والعصر و قل یا ایها الکافرون، از اعجاز درون متنی برخوردار نمی باشد به این معنا که مثلا کلمه (قل یا ایها الکافرون)چون در بیان سائر ادباء ذکر گردیده، به همین خاطر در ذکر این آیه در متن قرار خصوصیت منحصر به فردی لحاظ نشده است و ما نمی توانیم صرف وجود این آیات را معجزه بدانیم زیرا همانگونه که در قران این کلمات بیان شده در لسان شعراء نیز موجود و مذکور است. بنابراین قبول اعجاز سوره هایی مانند کوثر و شبیه به آن بخاطر متضمن بودن کلماتی که مشابه آن در کلام عرب وجود دارد، امری غیر قابل قبول می باشد و انکار این مطلب مکابره است.بر استدلال فخر رازی واحتجاج او در نفی و رداعجاز سوره های کوچک اشکالات متعددی از جانب دانشمندان شیعه و عامه بیان گردیده که به ذکر چند مورد اکتفاء می کنیم

نقد آیت الله خویی

« این گفتار به اندازه ای سست و بی پایه است که ارزش بحث و گفتگو را ندارد، زیرا هرگز قدرت برآوردن مفرداتی مانند:

مفردات قرآن، بلکه قدرت برآوردن جمله ای مانند جملات آن، ملازم با آوردن مثل قرآن یا یک سوره از آن نیست، و قدرت بر مواد کلمات، دلیل بر قدرت

ص: 107

بر ترکیب و صورت بندی نمی باشد.» .در تشریح اشکال آیت الله خویی رضوان الله علیه می گوییم:

در دوناحیه بر فخر رازی اشکال شده است:

یک) ملازمه ای که او از ذکر مفردات و جملات وامکان هماوردی با سوره ها گرفته است، دو) انحصار اعجاز در بُعد لفظ و اهمال خصوصیت والای ترکیب و صورت.در عین اختصار یکی از بهترین اشکالات بر کلام فخر رازی را حضرت آیت الله خوئی رضوان الله علیه بیان کرده اند، تمام منشاء وهم فخر رازی ملازمه و قیاس باطلی است که منجر به نتیجه گیری سقیم او شده است، فخر رازی خیال کرده است چون امکان آوردن عبارات مختصر و جزئی مانند انا اعطیناک در کلام عرب استحاله ای ندارد و حتی واقع شده است پس دیگر در سوره کوثر، وجه اعجاز متنی وجود ندارد درحالیکه او به این نکته توجه نکرده، که بالفرض اگر آوردن جزء یک آیه یا سوره ممکن بوده باشد این مساله،هیچ ارتباط،لزوم و حتمیتی ندارد که حکم به امکان آوردن کل سوره یا آیه شود؛ آری ممکن است در کلام بسیاری از اعراب حتی اعراب غیر فصیح به مقدار بی شماری جمله انا اعطیناک آمده باشد اما چه کسی گفته است،مجرد وجود این عبارت دلیل بر قدرت آن شخص در آوردن کل سوره می باشد؟!

این شخص فقط قسمت مختصری از سوره را در کلام خود ذکر کرده است و این غیر از توانایی و استطاعت شخص از حیث فصاحت و بلاغت در اتیان کل سوره می باشد. اشکال دیگری که بر کلام او وارد است این است که او

ص: 108

التفات نداشته که توانایی در استعمال لفظ کلمات غیر از توانایی بر کیفیت چینش کلمات و اسلوب آن می باشد، انگار فخر رازی،تمام کلمه را در بُعد لفظ منحصرساخته و نسبت به جنبه های نظم واسلوب تالیف آن که اصل مهم و معیار اساسی جاذبه های بلاغی قران است چشم پوشی کرده است، برای تقریب به ذهن از باب تشبیه می گوییم: اینکه شخصی ازالفاظ عبارات شاعرانی مانند حافظ و سعدی در محاورات خود استفاده کند دلیل بر تحقق معارضه و صدق هماوردی او نمی باشد زیرا علاوه بر ذوق سلیم و حسن سلیقه در انتخاب کلمات، آنچه موجب استعلاء و تمامیت، فصاحت و بلاغت است همان ترکیب و اسلوب تالیف کلمات می باشد و تنها معارضه در صورتی واقع می شود که علاوه بر جنبه لفظ حیثیت ترکیب و تالیف هم مراعات گردد. بخاطر عدم توجه فخر رازی به این دو نکته، ادعای او در عدم اعجاز سُور کوچک قران و تقویت رای صرفه او مورد قبول نمی باشد، به همین خاطر آیت الله خوئی رضوان الله علیه بطلان کلام وی را برای شخصی که اهل امعان نظر و مطلع بر مباحث باشد امری بدیهی و روشن پنداشسته، تا جایی که اصلا کلام وی را شایسته نقد و نقاش علمی نیز نداسته است.

تشریح نقد علامه طباطبایی بر قائلین صرفه و ادعای فخر رازی

علامه طباطبایی رضوان الله علیه از دیگر مستشکلین کلام فخر رازی و منتقدین به نتیجه گیری او می باشد، خلاصه کلام ایشان را می توان در یک سطر این چنین تبیین کرد که فخر رازی گمان کرده هماوردی قران صرفا منحصر به لفظ می باشد در حالیکه صدق و تحقق معارضه زمانی صورت

ص: 109

خواهد گرفت و زمانی ما به یک متن می گوییم هم سنگ و هم طراز قران است که علاوه بر کلمات فصیح و بلیغ توانسته باشد تمام مضامین و مفاهیم والایی را که قران در آیات خود بازگو کرده را بیان کرده باشد یعنی آیات قران یک جنبه لفظ دارد که فصاحت و بلاغت آن مورد نظر می باشد اما بالاتر از این فصاحت الفاظ آنچه موجب تمییز قران از سائر کلمات است بعد و جنبه معنایی آیات می باشد که معارف الهی،احکام عبادی،آموزه های اخلاقی،ضروریات تعامل اجتماعی،قوانین مدنی، مسائل سیاسی و بایسته های اقتصادی را توانسته به بهترین شکل در ظرف فصاحت و بلاغت بیان کند.

در نتیجه تنها وجود لفظ فصیح بدون مفاهیم و مضامین عالیه ای مانند آنچه قران دارا می باشد هیچ ارزش واعتباری در جهت معارضه و قیام بر علیه تحدی ندارد. علامه در ذیل آیه 13 سوره هود می نویسد:«فالذی کلف به الخصم فی هذه التحدیات هو ان یأتی بکلام یماثل القرآن مضافا الی بلاغة لفظه فی بیان بعض المقاصد الإلهیة المشتملة علی اغراض منعوتة بالنعوت التی ذکرها اللّه سبحانه.»پس آنچه خصم به مقتضای این تحدیات مکلف به هماوردی با آن شده ایتان کلامی است که هم طراز قرآن باشد هماز حیث بلاغت لفظ و هم در جهت بیان مقاصد الهیه ای که هدفهایی را تعقیب می کند وخداوند آن را به صفاتی توصیف کرده است.در نتیجه غایت معارضه وهماوردی فصحاء عرب ناظر به لفظ می باشد نه معنا و محتوای آیات بنابراین اهمال بعد معنایی و محتوایی قران، در نظر نگرفتن کیفیت تالیف و اسلوب کلمات، قیاس هماوردی جزء بر امکان معارضه با کل و نیتجه گیری

ص: 110

مخدوش از این قیاس باطل از جمله اشکالات فخر رازی می باشد که توسط آقای خویی و علامه طباطبایی بیان شده است. (1)

همچنین علامه طباطبایی در ذیل آیه شریفه «فلیأتوا بحدیث مثله» در مقام رد قائلین صرفه که تنها بر بعد لفظ اتکاء کرده و جنبه هایی معنایی و هدف مهم قران از ذکر آیات را در نظر نگرفتند، می نویسد: «ما کلامی را حدیث نمی نامیم مگر آن که مشتمل بر غرض مهمّی باشد که از آن سخن می گوید، و اگر غیر از این باشد تحدی به آیات قرآن تمامنمی باشد،چه این که ممکن است خصم تعداد زیادی از آیات را انتخاب کند، نظیر:و الضحی-و العصر- و الطور-فی کتاب مکنون-مدهامتان-الحاقه ما الحاقه-و ما ادریک ما الحاقه-الرحمن- ملک الناس-اله الناس-و خسف القمر-کلا و القمر-سندع الزبانیة-و غیر آن از مفردات آیات.آن گاه آن را-بدون توجه به ارتباط بین آیات و اشتمال آن بر غرض جامع-با نظایرش در کلام عرب مقابله کند و نتیجه بگیرد که قرآن معجزه نیست.» در نتیجه علامه تکرار و تاکید می کنند که باید آیات قران را از لحاظ لفظ و معنا با هم اعجاز دانست که یک فرع از همین معنا رساندن یک پیام مهم ورسیدن به یک غرض جدی می باشد.

ص: 111


1- (المیزان، ج 10، ص 65)

که اگر شما جنبه معنایی را سلب کنید و نسبت به آن امعان نظر نداشته باشید نمی توانید اعجاز متنی قران را اثبات کنید زیرا چه بسا مجرد لفظ را ما در کلمات اعراب فصیح مشاهده کنیم اما معیت لفظ و معنا آن معانی بلند و مضامین عالی قران هرگز حتی در کلام افصح شعراء و ابلغ ادباء هم یافت نمی شود.(1)

نقد آیت الله معرفت بر کلام فخر رازی

آیت الله معرفت نیز در تبعیت از بیانات آیت الله خویی و علامه طباطبایی به نقد کلام فخر رازی و به طور عام رد قائلین صرفه پرداخته و در محصّل اشکالات وارده بر این گروه نوشته اند: «ما معتقدیم که قائلان به صرفه با کسانی روبرو شدند که اعجاز قرآن را در جانب لفظ قرآن و حروف آن و جودت سبک و اسلوب آن محصور ساخته اند.البته این جهت از اعجاز، خود در مرتبه عالی قرار داشته، موجب رفعت منزلت قرآن گشته، لکن بحدّی نیست که قرآن را از حدّ عادی خارج سازد و هماوردی با این جهت قرآن بر فصحای کلام و بلیغان بیان ممکن نباشد، چرا این که در کلام عرب و غیر عرب از امت هایی که دارای زبان رشد یافته هستند، عباراتی بس زیبا، در نظم بدیع و یا نثر بلند یافت می شود که مایه شگفتی آدمی می شود.بنابراین، ما با قائلان به صرفه که چنین ادعایی کرده اند[که نظیر قرآن در کلمات عرب یافت می شود]همدردی می کنیم لکن این که اعجاز بیانی قرآن، در سبک، و زیبایی نظم و محسنات بدیع خلاصه نمی شود، بلکه علاوه بر این سبب دیگر

ص: 112


1- [المیزان،167/10]

که در قالب زیبای لفظ قرآن پنهان است در اعجاز قران نقش دارد و آن بلندای معنی در عین رونق تعبیر است. اعجاز از لفظ و معنای قرآن زاده شده است، و این چیزی است که کسی توان هماوردی با آن را ندارد .

نقد و بررسی ️اشتراط ابن حزم در اعجاز کلمات قران

در چرایی اعجاز قران ،آنچه از بیانات دانشمندان به دست آمده این است که فهم اعجاز قران امری استوار بر پایه برهان و دلیل می باشد و معجزه بودن قران بخاطر اقامه ادله ای است که در لسان مثبتین آن ذکر شده، مانند عدم جواب به تحدی قران که یکی از مهم ترین ادله اعجاز قران به شمار می آید اما ابن حزم اندلسی در بحث اعجاز، مطلبی را بیان کرده است.

که محصّل آن خروج اعجاز قران از مسیر علمی و مبرهن و اثبات آن از طریق تعبّدی می باشد، او در در الفصل فی الملل و النحل نوشته است: ان کلّ کلمة قائمة المعنی نعلم انّها ان تلیت انّها من القرآن فانّها معجزة، لا یقدر أحد علی المجئ بمثلها ابدا.»هر کلمه دارای معنا از قران اگر به عنوان قران تلاوت شود،معجزه میباشد و کسی را توانایی ارائه مانند آن نخواهد بود.برخی از این کلام این چنین نتیجه گرفته اند که اگر کلمه ای بدون لحاظ قرآنیت آن تلاوت گردد،متضمن اعجاز نمی باشد و تنها در ظرف تلاوت قران معجزه محسوب می شود اما این کلام ابن حزم بر پایه تعبد است نه منطق و برهان زیرا قران چیزی غیر از همین کلمات نمی باشد و اگر خصوصیت در همین مفردات و حروف باشد پس باید به طور مطلق و دائم معجزه باشد نه ایکه در ظرف قران معجزه باشد و در غیر آن نباشد در نتیجه می توان بر این باور

ص: 113

ملتزم شد که اعجاز قران بر حروف و کلمات به تنهایی تعلق نگرفته بلکه ترکیب و اسلوب تالیف نیز باید لحاظ گردد تا اطلاق اعجاز صدق کند همانطور که عده ای معتقد شدند بر حروف و کلمات قران بدون لحاظ ترکیب تحدی تعلق نگرفته و ما نیز این رای را خالی از قوت نمی دانیم.(1)

ص: 114


1- (بن حزم،لفصل فی الملل والنحل31/3)

درجات فصاحت قران

مرز فصاحت در کلام ابن کثیر

ابن کثیر در بیان مرز فصاحت و بلاغت آیات قران در تفسیر خود گفته است: تمام قران در نزد شخصی که کلام عرب را می شناسد و تصاریف تعبیر را می داند ،فصیح و در نهایت بلاغت می باشد ، چنین شخصی اگر در اخبار قران اندیشه کند آن را در نهایت شیرینی می یابد،فرقی نمی کند اخبار مبسوط باشد یا موجز، تکرار شده باشند اخبار یا فقط یک مرتبه درقران ذکر شده باشد زیرا هربار که تکرار شده است شیرینی و برتری داشته است که دانشمندان این باب را هرگز خسته نکرده است، هرگاه آیات از وعید و تهدید سخن گفته است کوه ها راوبه لرزه در آورده است پس گمان تو نسبت به قلوب فهیم چگونه می باشد در برابر آیات وعید؟ وهر زمان وعده داده است به گونه ای بوده است که قلوب وآذان را باز کرده ومشتاق دارالسلام و مجاورت عرش الرحمن ساخته است هنگامی که در ترغیب فرموده است: ﴿فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَا أُخْفِيَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْيُنٍ جَزَاءً بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾ [السَّجْدَةِ: 17] وَقَالَ: ﴿وَفِيهَا مَا تَشْتَهِيهِ الأنْفُسُ وَتَلَذُّ الأعْيُنُ وَأَنْتُمْ فِيهَا خَالِدُونَ﴾ [الزُّخْرُفِ: 71] ، و در ترهیب فرموده است:﴿أَفَأَمِنْتُمْ أَنْ يَخْسِفَ بِكُمْ جَانِبَ الْبَرِّ﴾ [الْإِسْرَاءِ: 68] ، ﴿أَأَمِنْتُمْ مَنْ فِي السَّمَاءِ أَنْ يَخْسِفَ بِكُمُ الأرْضَ فَإِذَا هِيَ تَمُورُ * أَمْ أَمِنْتُمْ مَنْ فِي السَّمَاءِ أَنْ يُرْسِلَ عَلَيْكُمْ حَاصِبًا فَسَتَعْلَمُونَ كَيْفَ نَذِيرِ﴾ [الْمُلْكِ: 16، 17]درمقام رجز فرمود:﴿فَكُلا أَخَذْنَا بِذَنْبِهِ﴾ [الْعَنْكَبُوتِ: 40]

ص: 115

در بیان وعظ فرمود﴿أَفَرَأَيْتَ إِنْ مَتَّعْنَاهُمْ سِنِينَ * ثُمَّ جَاءَهُمْ مَا كَانُوا يُوعَدُونَ * مَا أَغْنَى عَنْهُمْ مَا كَانُوا يُمَتَّعُونَ﴾ [الشُّعَرَاءِ: 205 -207]

و در غیر این موارد از انواع فصاحت، بلاغت و حلاوت از اوامر طوری سخن گفته است که شامل هر معروف حسن نافع طیّب محبوب می باشد و از نهی طوری سخن گفته است که شامل هر زشت پست دون مقامی می باشد. در وصف معاد و شدائد یوم حساب، در وصف بهشت و جهنم، در بیان ثواب و عقاب عباد، در ذکر فوائد زهد در دنیا و رغبت به عقبی، گونه ای مطالب را بیان کرده است که به هدایت شخص به صراط مستقیم و نفی او از رجس شیطان رجیم منتهی می گردد.

در نتیجه ابن کثیر در بیان مرز فصاحت، تمام قران را در نهایت فصاحت و بلاغت دانسته و در این جهت آیات یا سور را ازحیث مقدار تخصیص نزده است و تمام آیات کتاب را به طور عام و مطلق فصیح دانسته است.

ص: 116

فصل سوم: نفی شعر از قرآن کریم با استناد به اقرار قریش

اشاره

ص: 117

ص: 118

برخی از تفاوت های موجود بین فصاحت آیات قران و شعر

بر خلاف ادعای باطل مشرکین که بر اثر تحیّر، اضطرار و عناد و لجاجت در منطق باطل خود و در کمال جحد و انکار قران را شعر و پیامبر را شاعر می دانستند و با اطلاق تعابیری مانند شعر، سحر، کهانت و دیگر تعابیر نا صحیح قصد داشتند تا با تحدی قران و تبلیغ پیامبر مبارزه کنند، قران کریم به صراحت با نزول آیات مختلف به ابطال این کلمات بی اساس پرداخته است که در همین کتاب در فصلی مستقل به نقد و رد این دعاوی به اختصار پرداخته ایم لکن یکی از مهم ترین ابعاد کلام محققین علوم قران و مباحث اعجاز قرآن از همان عصر تالیفات و تحقیقات ابتدائی تا به امروز مربوط و مختص به بیان تفاوت های قرآن و شعر و چرایی تنزیه قران از شعرمی باشد.

در ذکر تفاوت جنس فصاحت قران با شعر بیانات متعددی از دانشمندان مختلف ذکر گردیده است تا مُهر ابطالی باشد بر ادعای مردود کسانی که چه در عصر نزول چه در زمان حاضر قران را همانند شعر پنداشته و از حیث فصاحت بین آیات قران و اشعار عربی تفاوتی قائل نشده اند،برای شناخت اجمالی مختصرا به ذکر چند فرق اشاره و اکتفاء می کنیم:

1] صدق در گفتار،روش قران در بیان وقایع می باشد،آیات قران از بیان کذب منزّه می باشد،درحالیکه هر شاعری در شعر خود اگر کذب را رها کند موجب تنزّل اشعارش می گردد،به همین خاطر می بینیم که شعرایی مانند لبید بن ربیعة و حسان بن ثابت پس از اینکه دین اسلام را قبول کردند و طریق صدق

ص: 119

را در اشعارشان تبعیت کردند اشعارشان تنزّل پیدا کرد و این مطلب در مقایسه اشعارجاهلی و اسلامی شعراء مسلمان امری آشکار و بدیهی است لکن قران برخلاف شعر در کمال صدق و حد اعلای فصاحت و بلاغت مطالب خود را بیان کرده است به همین خاطر قانون معروف [اشعرها اکذبها] در فصاحت قران غیر منطبق و مستثنی می باشد،زیرا قران شعر نیست تا کثرت کذب موجب برتری و رجحان آن بوده باشد بلکه بر خلاف نهج شعراءکلامی در کمال صدق و در بالاترین مرتبه ادبی می باشد.اطلاق شعر بر قران صحیح نیست زیرا اساس شعر هزل و کذب است و شاعر از چیزی سخن می گوید که به آن عمل نمی کند اما قران منزّه و مبرّای از هزل و کذب است.

2] کلام فصحیح و شعر فصیح تنها در بیت های مختصری از یک قصیده وجود دارد و اینطور نیست که تمام ابیات یک شعر در اوج فصاحت باشد بلکه فقط برخی از ابیات یک شعر در منزلت رفیع ادبی قرار دارد، در حالیکه همانطور که در مرز اعجاز بیان شد تمام آیات قران در حد اعلای فصاحت قرار دارد،تاجایی که اعراب از معارضه با کل آیات قران مانند معارضه با جزء آن عاجز و قاصر می باشند و از این حیث تفاوتی بین آیات وجود ندارد و اینطور نیست که فصاحت برخی از آیات بسیار قوی باشد و سائر آیات از فصاحت و بلاغت شایسته برخوردار نباشد.

3] تکرار در کلام شعراء برای وصف یک شی به بیانات متعدد از حیث فصاحت و بلاغت در یک مرتبه و منزلت نبوده است و اگر شاعری یک شی را دو مرتبه وصف میکرد این دو کلام با هم از جهت بلاغت متفاوت بوده اند اما

ص: 120

قران در عین تکرار فراوان در وصف یک ماجرا بر نهایت بلاغت خود باقی مانده است و مجرد تکرار یک ماجرا به شکل های مختلف از منزلت ادبی کلام قران چیزی را کم نکرده است و موجب نقصان جایگاه بلاغی قران نشده است، به همین خاطر می بینیم تکرار یک داستان در قران به اشکال مختلف هیچ خللی در غرابت اسلوب، نظم، فصاحت و بلاغت آیات وارد نکرده است و این یکی از وجوه تمییز و تنزیه کلام خدا و شعر می باشد.

4] جنس بیانات قران درباره موضوعاتی مانند ایجاب عبادات، تحریم قبائح، برانگیختن بر مکارم اخلاقی،ترک دنیا،اختیارآخرت وامثال این مسائل از آموزه های شرعی ،اعتقادی واخلاقی می باشد که تکلّم در این موضوعات به طور طبیعی و عادی موجب تقلیل فصاحت و تنقیص بلاغت می شود، برخلاف سخن درباره جمال معشوق، صفات عاشق،ماهیت عشق و دیگر مباحث رائج در سیمای شعر از همین رو بهترین اشعار از حیث نظم و دلنوازی بر جان مستمع اشعاری با موضوعاتی مانند:حبّ وجمال وحسن می باشد که رکن اصلی کلام شاعر را تشکیل می دهند، برخلاف قران کریم که مضامین اخلاقی،معارف الهی وتعلیم و تربیت انسانی را در حد اعلای فصاحت وبلاغت بیان کرده است

بدون اینکه ذره ای این موضوعات سبب تقلیل فصاحت آیات گردد ویاسبب شود تاجنبه های ادبی قران که در حدخرق عادت است،الغاء و اهمال بشود.

ص: 121

5] هر شاعر در فن خاصی از فنون شعر دارای تبحر و استعداد بوده است و زیبایی های کلام وی در همان موضوع شکوفا و بروز و ظهور داشته است،مانند شعر امرئ القیس در[طرب،ذکر نساء، وصف خیل]، شعر نابغه در باب [خوف]و شعر اعشی در [طلب وتوصیف خمر] و شعر زهیر در[رغبت و رجاء] بنابراین شعر هر شاعری را در فن خاص به خود نیکو و حائز اهمیت می دانستند و اینطور نبوده است که یک شاعر در تمام موضوعات مختلف مورد مدح و ستایش اصحاب نظر قرار بگیرد بلکه هرکدام در یک جنبه خاص دارای تبحر و تسلط منحصر به فرد بودند و صدق این مطلب و تایید این گفتار بر آگاه و مطلع بر احوال شعراء و اصناف شعر امری بدیهی و غیر قابل انکار است اما قران کریم در جمیع فنون در غایت فصاحت و بلاغت بوده است که تصدیق این گفتار در مشاهده آیات ترغیب: ﴿فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِيَ لَهم مِن قُرَّةِ أعْيُنٍ﴾ [السجدة: 17]، و ﴿وفِيها ما تَشْتَهِيهِ الأنْفُسُ وتَلَذُّ الأعْيُنُ﴾ ترهیب : ﴿أفَأمِنتُمْ

أنْ يَخْسِفَ بِكم جانِبَ البَرِّ﴾

[الإسراء: 68]، و﴿أأمِنتُمْ مَن في السَّماءِ أنْ يَخْسِفَ بِكُمُ الأرْضَ فَإذا هي تَمُورُ﴾ ﴿أمْ أمِنتُمْ﴾ [الملك: 16، 17]، و ﴿وخابَ كُلُّ جَبّارٍ عَنِيدٍ﴾ [إبراهيم: 15]، زجر : ﴿فَكُلًّا أخَذْنا بِذَنْبِهِ﴾ [العنكبوت: 40] تا ﴿ومِنهم مَن أغْرَقْنا﴾ [العنكبوت: 40] وعظ : ﴿أفَرَأيْتَ إنْ مَتَّعْناهم سِنِينَ﴾ [الشعراء: 205] الهیات: ﴿اللَّهُ يَعْلَمُ ما تَحْمِلُ كُلُّ أُنْثى وما تَغِيضُ الأرْحامُ وما تَزْدادُ﴾ [الرعد: 8] و سائر اصناف کلام امری مشهود و مسلّم است که انکار آن جز مکابره و یا نادانی نیست.

آری قران بر خلاف شعر شعراء در جمیع فنون بدون اختصاص فصاحت به یک قسم خاص توانسته است در کمال بلاغت سخن بگوید و اعراب را متحیر

ص: 122

سازد و منجر به اقرار بزرگان اهل ادب وفنون عرب بر فوق بشری بودن قران و مغایرت آن با شعر گردد.

6] قران اصل و اساس در تاسیس و تطور جمیع علوم می باشد، اساس بسیاری از مسائل مانند صرف، نحو، معانی ،بیان، بدیع ،لغت، کلام، فقه ،اصول فقه ، مکارم اخلاق و بسیاری از علوم اسلامی از قران ماخوذ می باشد و نقش اصلی در پیدایش و گسترش قواعد آن دانش را عهده دار بوده است و این خصوصیت از خصائص منحصر به فرد قران و از مهم ترین تفاوت های آشکار آن با شعر می باشد.[در رساله ای مستقل مسمی به نقش قران در تاسیس و تطور علم نحو به جایگاه قران در شکل گیری و تطور مسائل نحوی پرداخته ایم که مشتاقان به اطلاع بیشتر رامراجعه به آن رساله مختصره انسب می باشد زیرا مقام حاضر مقتضی تفصیل در این بحث نمی باشد.] شناخت شعر یعنی کلام موزون ومنظوم از غیر شعر امری آسان و بدیهی می باشد و معرفت بر تفاوت کلام قران و شعر امری سهل و ممکن است و از مهم ترین دلائل تنزیه قران از شعر همانطور که در کلمات قاضی باقلانی به آن اشاره شده است عدم معارضه شعراء با قران میباشد زیرا طبق ادعای مطرح شده اگر قبول کنیم

قران با شعر تفاوتی ندارد در این صورت باید امر معارضه مساله ای سهل و ممکن باشد زیرا قوم قریش و اصحاب فصاحت و بلاغت با شدت

ص: 123

احتیاج و اضطرار برای معارضه و قدرت فوق العاده در شعر و ادب اگر علم داشتند به اینکه قران با اسلوب کلام عرب در شعر تفاوتی ندارد هر آیینه تمام همت خود را به کار می گرفتند برای معارضه همانطور که قبل از نزول قران یکی از مهم ترین اموراتشان در بحث شعر تحدی و معارضه و همچنین مفاخره بر شعر عالی بوده است.

که به همین منظور اجتماعاتی مانند بازار عکاظ تشکیل می دادند و طبق عیار شعر بهترین اشعار را اختیارمیکردند،لکن از عدم تعرض شعراء به تحدی قران و عدم موفقیت آنها در معارضه با کلام خدا این مطلب فهمیده می شود که قطعا قران کریم شعر نیست زیرا معارضه با شعر تحت اختیار و در ضمن قدرت اصحاب فصاحت و بلاغت عصر تحدی بوده است و امری صعب و محال به حساب نمی آمد بنابراین دلیلی نداشت که بر عجز و ناتوانی خود اعتراف کنند مگر اینکه طبق دیدگاه صحیح بگوییم شکی نیست در اینکه قران شعر نیست که در این صورت مفروض و مطلوب ما طبق آنچه قران فرموده است یعنی نفی و تنزیه شعر از کلام خدا و پیامبر ثابت می شود. (1)

ص: 124


1- [إعجاز القرآن،الباقلاني 1 /51][البرهان في علوم القرآن، 2 /116]

اقرار قریش برخصوصیت منحصر به فرد زبان قران

الف)عتبه بن ربیعة

در بسیاری از کتب تفسیری عامه در ذیل آیات ابتدائی سوره مبارکه فصّلت،با کمی اختلاف در نقل تعبیر،از جابر بن عبدالله انصاری نقل شده است که قریش پس از مشاهده کثرت اعوان و انصار پیامبر و اسلام آوردن حضرت حمزه، برای مقابله با کلام پیامبر جمع شدند و گفتند در میان شما چه کسی را سراغ دارید که داناترین افراد به شعر، سحر و کهانت باشد تا با کلام این مرد که باعث اختلاف امر و تفرقه جمع ما شده است معارضه کند؟ همگی اتفاق کردند که شخصی در شعر بالاتر از عتبة بن ربیعه نیست در نتیجه او را نزد پیامبرفرستادند، او به پیامبر گفت:ای محمد تو برتر هستی یاعبدالله؟تو برترهستی یاعبدالمطلب؟ پیامبر سکوت کرد، عتبه گفت: اگر باور داری که آنها از تو برتر بوده اند پس بدان که آنها همان خدایی را می پرستیدند که تو امروز بر آن عیب و اشکال میگیری، و اگر گمان میکنی که تو برتر از آنها می باشی پس سخن بگو تا ما کلام تو را بشنویم، تو جماعت مارا متفرق ساختی،امر ما پراکنده ساختی،بر دین ما عیب گرفتی و ما را در نزد عرب مفتضح ساختی، همه میگویند در قریش ساحر وکاهنی هست، ای مرد اگر احتیاج و نیازی از مال و مُلک داری به ما بگو تا تو را بی نیاز ترین قریش سازیم و اگر همسری را میخواهی به ما بگو تا هر دختری را که میخواهی برایت اختیارکنیم و ده دختر را به تزویج تو در آوریم، پیامبر فرمود:

ص: 125

آیا کلامت به پایان رسید؟گفت آری، پیامبر فرمود:﴿بِسْمِ الله الرحمن الرحيم. حم. تَنزيلٌ مِنَ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ ﴾ تا اینکه رسید به آیه : ﴿فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُلْ أَنْذَرْتُكُمْ صَاعِقَةً مِثْلَ صَاعِقَةِ عَادٍ وَثَمُودَ﴾ عتبه پس از شنیدن آیات از سوی پیامبر با چهره ای دگرگون،به سوی قریش برگشت و بدون اینکه کلمه ای سخن بگوید به خانه خود رفت ،از خانه خود بیرون نیامد، ابوجهل به قریش گفت:حتما عتبه نسبت به طعام محمد مشتاق گردیده است،سپس به نزد عتبه رفتتد و به او گفتند ما می دانیم که طعام او تو را مشتاق ساخته است اگر نیازی داری به ما بگو تا آن را با اموال خود برایت برطرف سازیم ،عتبه پس از شنیدن کلمات ابوجهل، عصبانی شد و قسم خورد که دیگر با محمد سخن نگوید سپس گفت : به خدا قسم که می دانید من از سرمایه دار ترین افراد در قریش هستم، من تمام ماجرا را برای او گفتم و سعی کردم تا او را از عتاب نسبت به دین و آیین قریش منصرف سازم اما او با چیزی به من جواب داد که به خدا قسم نه سحر بود،نه شعر نه کهانت، ای قریش به حرف من گوش دهید و او را به حال خود رها کنید که اگر قوم عرب او را وادار به تبعیت و پیروی ساخت که شما به خواست خود رسیده اید و اگر او بر عرب قادر گردید پس بدانید که ملک او ملک شما و عزت او عزت شما می باشد و شما خوشبخت ترین مردمان خواهید شد، قریش در جواب عتبه گفتند: ای اباولید به خدا قسم او تو را با زبان خود سحر کرده است، عتبه گفت :نظر من همین است که گفتم حال هر کاری میخواهید انجام دهید.در خبر دیگری با کمی تفاوت آمده است که پس از قرائت آیات توسط پیامبر،عتبه گفت: نزد تو غیر از این نیست؟ پیامبر فرمود:خیر.عتبه به سوی قریش برگشت گفت:

ص: 126

هیچ چیز از آنچه را که بر من بیانش را امر کرده بودید و لازم بود را ترک نکردم و تما آنچه را باید می گفتم به او گفتم اما چیزی از کلام او متوجه نشدم جز آنکه شما را هشدار می داد و بر حذر می داشت از صاعقه ای مثل صاعقه عاد و ثمود، قریش گفتند:وای بر تو با تو به عربی سخن می گفت و تو نفهمیدی چه می گوید؟ گفت به خدا قسم چیزی جز آنکه نسبت به صاعقه ای شمارا بر حذر می داشت متوجه نشدم و من می ترسم بر شما عذاب نازل شود زیرا می دانید که محمد هیچ گاه به شما دروغ نگفنه است.(1)

* نکته ای که در این خبر اهمیت دارد اقرار و اعتراف، عتبه بن ربیعه برگزیده قریش در شعر، سحر و کهانت است که قسم یاد می کند کلمات محمد (ص) یعنی آیات قران کریم از جنس شعر،سحر و کهانت نمی باشد بنابراین کم ترین نتیجه ای که می توان از این ماجرا گرفت درک قریش بر خصوصیت منحصر به فرد آیات بوده است که معترف بودند که این کلمات چیزی غیر از شعر است چرا که آنها قبل از نزول قران اشعار بسیاری را از متبحر ترین شعراء شنیده بودن اما هیچ یک از این اشعار تاب و توان مقایسه و مقابله با قران را دارا نبود.

ص: 127


1- (البداية والنهاية62/3)

* یکی دیگر از بهانه هایی که کفار و مشرکین برای اعراض از قران و پذیرش اسلام بیان می کردند و قران نیز به آن اشاره کرده است این است که آنها مدعی بودند که باید قران بر مردی از مکه یا طائف که از حیث عقل و درایت یا مال و جاه، مقام و منزلت بالایی داشت نازل می گردید:

﴿وَقَالُوا لَو لَا نُزِّلَ هَذَا ٱلقُرءَانُ عَلَى رَجُلمِّنَ ٱلقَرَتَینِ عَظِیمٍ﴾ [الزخرف 31]

و گفتند: چرا این قران بر مردمی بزرگ از میان یکی از این دو شهر مکه و طایف، نازل نشد؟ کلام مشرکین از این جهت که مقام نبوت را منصبی شریف می دانستند اشکالی نداشت اما اینکه شرافت مقام را به مال و جاه می دانستند و چون محمد (ص) صاحب و مال وجاه نبود به همین خاطر او را شایسته نبوت نمی دانستند دچار انحراف شده بودند، قران کریم از دو جهت به این باور انحرافی پاسخ می دهد:

1) {أَهُم

يَقسِمُونَ رَحَتَ رَبِّكَ نَحنُ قَسَمنَا بَينَهُم مَّعِيشَتَهُم فِي ٱلحَيَوةِ ٱلدُّنيَا وَرَفَعنَا بَعضَهُم فَوقَ بَعضدَرَجَت لِّيَتَّخِذَ بَعضُهُم بَعضا سُخرِيّا}

آيا آنان هستند كه رحمت پروردگارت را تقسيم مى كنند؟ما در زندگى دنيا معيشت آنان را ميانشان تقسيم كرده ايم، و برخى را از جهت درجات [فكرى و مادى] بر برخى برترى داده ايم تا برخى از آنان برخى ديگر را [در امر معيشت و ساير امور] به خدمت گيرند (تفاوت هایی که در مناصب دنیوی وجود دارد به خواست،اختیار، فضل و حکم ما بوده است پس چگونه با کثرت مالی که ما آن را در اختیارشان قرار دادیم با ما به احتجاج می پردازند در حالیکه هیچ یک از خلائق قادر به تغییر حکم ما در تقسیم مناصب دنیا نمی باشد).

ص: 128

2) {وَرَحمَتُ رَبِّكَ خَير مِّمَّا يَجمَعُونَ} و رحمت پروردگارت از آنچه آنان جمع مى كنند، بهتر استخدای تبارک و تعالی برخی از بندگان خود را به فضل و رحمت خاصی در دین مختص گردانیده و این فضل و رحمت در دین که مقام نبوت و امامت از مهم ترین این رحمات الهیه می باشد به تعبیر قران، بهتر از اموالی هست که آنها در دنیا جمع می کنند زیرا دنیا و مال دنیا تمام می شود اما رحمت پروردگار ابدی هست، همچنین فضل و رحمت دنیا که شامل مال و معیشت و رزق است نیز از جانب پروردگار می باشد و بین این دو فضل و رحمت یعنی فضل دنیوی و فضل دینی، آنچه رجحان و برتری و خیر و برکت بیشتری دارد همین مقام نبوت و امامت است که از جمله مهم ترین و بالاترین فضل و رحمت های دینی به شمار می آید و همانگونه که خدا برخی را در مال دنیا نسبت به دیگران برتری بخشید، همچنین بندگانی را برای مقام نبوت و امامت اختیار کرد و بافضل و رحمت خود آنها را نبی و وصی قرار داد.در نتیجه بهانه جویی اَعراب و سزاوار دانستن منصب نبوت،برای صاحبان مال و جاه عقیده ای باطل و کلامی ناصحیح می باشد؛ در ضمن تفاسیر شیعه و سنی بیان شده است که مراد از رجل من القریتین، ولید بن مغیرة از مکه و ابا مسعود عروة بن مسعود الثقفی از طائف بوده است، و گفته شده منظورشان عتبة بن ربیعه از مکه و ابن عبد یالیل از طائف بوده است زیرا این افراد صاحب اموال بسیار و مکنت مالی فراوانی بوده اند به همین خاطر طبق زعم کفار سزاوار بود که اینها به مقام نبوت می رسیدند،فخر رازی نیز در ضمن آیه مراد از احدی القریتین را ولید بن مغیره در مکه و عروة بن مسعود ثقفی در طائف دانسته است. خبر تحیر و تعجب عتبه بن ربیعه

ص: 129

در برابر آیات قران در ضمن تفسیر آیات ابتدایی سوره فصلّت ذکر گردید، اما یکی دیگر از افرادی که اتفاقا طبق بیان مفسرین، کفار نبوت او را اولی می دانستند،ولید بن مغیرة مخزومی،می باشد که از شنیدن آیات قران بسیار شگفت زده شد و به عجز بشر در برار آن اعتراف کرد.

ب)ولید بن مغیره مخزومی

از اشراف و سران قریش در مکه قبل از اسلام که بخاطر برابری اموال او با تمام قریش به او لقب عدل یعنی برابر را داده بودند،وليد بن مغيره مخزومى، عاص بن وائل سهمى، اسود بن يغوث زهرى. اسود بن عبد المطلب، حرث بن طلاطله ثقفى پنج نفری بودند که پیامبر را مسخره می کردند و هرکدام به نحوی به هلاکت رسیدند

امير المؤمنين علی علیه السلام در پاسخ يكى از پرسشهاى يك يهود شامى كه در شمار دانشمندان آن ها بود فرمود اما آنان كه مسخره ميكردند، خداى عز و جل در باره شان (در سوره هجر آيه 95) فرمايد ما شر مسخره كنندگان را از تو ميگردانيم، خدا هر پنج آنها هر كدام را بيك طورى در يك روز كشت وليد بن مغيره بمردى از بنى خزاعه ميگذشت كه تيرهاى خود را در ميان راه ريخته بود و پره ميكرد يك پره اى از تيرها جست به او برخورد و رگ اكحل او را بريد و خون از آن روان شد و بند نيامد تا مرد و او همى فرياد ميزد پروردگار محمد مرا كشت الخ .

ص: 130

طبق آنچه مورخین در شرح حال وی گفته اند او از حکام عرب به شمار می آمد و در شعر و ادب عربی جایگاه کم نظیری داشت تا جایی که تنها اشعاری را که او می پسندید به عنوان اشعار برگزیده انتخاب می شدند ،وقتی قریش از او خواستند تا نظر خود را درباره قران بیان کند که آیا قران شعر،خطابه سحر یا جادو است؟ او نزد پیامبر رفت و گفت : ای محمد قسمتی از شعرت را برایم بخوان، پیامبر فرمودند:شعر نیست بلکه کلام پروردگاری است که پیامبران راومبعوث گردانیده است، ولید گفت:قسمتی از آن کلام را برایم بخوان، پیامبر آیاتی را از سوره مبارکه نحل قرائت کردند،ولید پس از شنیدن آیه مبارکه :{إِنَّ ٱللَّهَ يَأمُرُ بِٱلعَدلِ وَٱلإِحسَنِ وَإِيتَايِ ذِي ٱلقُربَى وَيَنهَى عَنِ ٱلفَحشَاءِ وَٱلمُنكَرِ وَٱلبَغيِ يَعِظُكُم لَعَلَّكُم تَذَكَّرُونَ}، خطاب به بنی مخزوم گفت:به خدا قسم این سخن شیرینی خاصی دارد و زیبائی مخصوصی از آن می درخشد. درختی است که شاخه آن پرمیوه و تنه آن پربرکت است. این سخنی است که بشر نمی تواند آن را به زبان آورد. قران شعر نبود و خطابه هم نیست زیرا خطابه کلامی پیوسته و متصل است ولی سخنان محمد کلمات پراکنده ای است که شبیه به هم نیست و دارای زیبایی خاصی است. پس از اتمام کلمات ولید، قریش جویای راه چاره ای شدند تا بتوانند به هر طریقی که ممکن است باکلمات پیامبر که خود نیز معترف بودند از سنخ بیانات بشر نیست مقابله و معارضه کنند به همین خاطر وقتی در نهایت بر عجز خود معترف ومطلع شدند از روی عناد، لجاجت و شدت کفر، تعابیری مانند شاعر، ساحر،مجنون و اساطیر الاولین را نسبت به پیامبر و قران به کار می بردند اما ولید به آنها گفت شما خودتان یکدیگر را تکذیب می کنید زیرا

ص: 131

هرکدام نسبت به او و کلماتش سخنی می گویید برخی او را شاعر می دانید و برخی او را ساحر می پندارید، اینگونه نمی شود باید همگان بر یک قول متحد گردید اما من شعر را می شناسم،نمی توان کلمات او را شعر دانست همچنین شخص مجنون توانایی سیطره و تسلط بر دیگران را نخواهد داشت، سحر را همه شما می شناسید در حالیکه کار او امری غیر از اینها می باشد، قریش گفتند: با این حال چه تصمیمی باید بگیریم؟ پس از مشورت به این نتیجه رسیدند که می گوییم: او ساحری است که اثر سحرش جدایی فرزند از پدر، برادر از برادر و مرد از همشرش می باشد، از این طریق دیگران از استماع کلام او می ترسانیم و اجازه نمی دهیم کسی به حرف های او گوش بدهد.ابن هشام مورخ کبیر اهل سنت پس از نقل این ماجرا نوشته است: هنگام موسم، احدی از کنار قریش عبور نمی کرد مگر اینکه با بیان این حرف ها او را از روبرو شدن با پیامبر و شنیدن سخنانش و تحذیر نسبت به مسحور شدن، او را می ترساندندو از این راه جلوی تبلیغ پیامبر، و مسلمان شدن دیگران را می گرفتند.(1)

ج) اسلام آوردن طفیل بن عمرو الدوسی: رسول خدا با تمام آزار و اذیت هایی که از جانب قریش متحمل می شدند اما همواره از خیرخواهی و پند و اندرز آنها برای پذیرش حق دست بر نمی داشتند، در نتیجه همانطور که بیان شد

ص: 132


1- [البداية والنهاية62/3][البرهان في علوم القرآن،الزركشي،2/ 110]

قریش تصمیم گرفتند تا جایی که می توانند مانع ارتباط مردم با پیامبر شوند،طفیل بن عمرو الدوسی که به گفته ابن هشام مورخ مشهور اهل سنت مردی شریف و شاعری صاحب اندیشه بود یکی از آن افرادی هست که در ابتداء تحت تاثیر تبلیغات شدید قریش قرار گرفته بود،طفیل می گوید: من وارد شهر مکه شدم، جماعتی از قریش نزد من آمدند و گفتند طفیل این مرد که در شهر ما می بینی موجب تشدد امر و تفرقه جماعت ما شده است، ما را به ستوه آورده،کلماتش مانند سحر ساحران فرزند را از پدر،برادر را از برادر و شوهر را از همسر جدا می کند، ما می ترسیم تو نیز مانند دیگران تحت تاثیر سحر او قرار بگیری پس تصمیم گرفتیم به تو بگوییم برای در امان ماندن از سحر او با او سخن مگو و از او چیزی را نشنو، طفیل می گوید چنان متاثر شدم که تصمیم گرفتم حتی یک کلمه هم از پیامبر نشنوم، هنگام ورود به مسجد الحرام پنبه در گوش خود کردم تا مبادا سخنی از پیامبر بشنوم،پس از ورود دیدم پیامبر کنار کعبه مشغول نماز است ناخودآگاه کلماتی چند از او به گوش من رسید دیدم کلمات خوبی هست با خود گفتم وای بر من مرا شاعری صاحب اندیشه می دانند من توانایی تشخیص کلام خوب و بد را دارا هستم باید کلمات این مرد را بشنوم اگر خوب بود می پذیرم در غیر این صورت اعتنا و توجهی نمی کنم، کمی منتظر ماندم پس از اتمام نماز پیامبر به دنبال وی رفتم و گفتم: قوم قریش درباره تو کلماتی گفتند که باعث شد پنبه برگوش بگذارم تا مبادا چیزی از کلماتت را بشنوم اما

ص: 133

هنگامی که مشغول عبادت بودی برخی از کلماتت را شنیدم و به نظرم خوب آمد، برایم از آنچه می گویی و معتقد هستی بیان کن، پیامبر اسلام را برایم بازگو کرد و آیات قران را برایم خواند، به خدا قسم تا به آن روز سخنی به زیبایی و امری به اعتدال آن را از احدی نشنیده بودم، اسلام را پذیرفتم و بر توحید و نبوت شهادت دادم، عرض کردم ای رسول خدا من در نزد قبیله خود محترم هستم می خواهم برگردم و آنها را دعوت کنم به اسلام از خدا بخواهید مرا در این امر یاری دهد، رسول خدا دعا فرمودند و من برگشتم وارد خانه خود شدم به پدرم گفتم من دین اسلام را که این چنین است پذیرفتم و دیگر نمی توانم با تو نسبتی داشته باشم به همسرم نیز گفتم دین اسلام مرا بر تو که بت می پرستی حرام کرده است هردو سخنان مرا قبول و دین اسلام را پذیرفتند، به پدرم گفتم برو غسل کن و لباس هایت را مطهر گردان، به همسرم گفتم: بلند شو و در مقابل بت (ذی شری) بایسا و از او بیزای بجو، زنم گفت: قربانت گردم آیا نمی ترسی که از او به فرزندان ما گزندی برسد؟گفتم نگران نباش من ضمانت میکنم، زنم برخاست غسل کرد و پس از اطلاع بر دین اسلام مسلمان شد، اما سخنانم در قبیله ام تاثیر کمی داشت، به مدینه نزد پیامبر برگشتم و خواستم برای هدایت قوم دوس نیز دعا کنند، پیامبر فرمود به سوی آنها برگرد با آنها مدار کن و دین اسلام را بر آنها عرضه کن من نیز برگشتم و دعوت را ادامه دادم تا اینکه با هشتاد نفر از قبیله ام در جنگ خبیر به نزد پیامبر رسیدم و همواره با پیامبر بودیم

ص: 134

تا اینکه پس از فتح مکه از ایشان خواستم تا مرا بفرستند تا بت (ذو الکفین) را آتش بزنم.(1)

جاذبه قران برای ابوسفیان،ابوجهل و اخنس بن شریق

ابن هشام در بابی از کتاب خود که شامل اخبار افرادی می شود که بر حقانیت پیامبر،اعجاز قران و جاذبه های بی نظیر آن پی برده بودند اما از روی عناد، حسد و کفر با پیامبر مخالفت می ورزیدند، نوشته است:ابوسفیان، ابوجهل و اخنس بن شریق ثقفی بدون اطلاع یکدیگر در شب هنگام تلاوت قران توسط پیامبر به نزدیکی خانه پیامبر آمدند تا صوت رسول خدا و آیاتی را که می خواند را بشنوند، تا طلوع فجر مشغول استماع قران بودند، صبح هنگام مراجعه وقتی متوجه حضور هم شدند و از راز هم آگاه گردیدند یکدیگر را ملامت کردند که اگر از قریش کسی ما را اینجا ببیند درباره ما چه می گوید و ما باعث می شویم تا آنها به استماع قران و کلمات محمد مشتاق شوند، اما بر خلاف عهدی که با هم بسته بودند شب بعد نیز در تاریکی هر سه بدون اطلاع دیگری آمدند و در یک جایی نشستند و دومرتبه هنگام مراجعه از کار یکدیگر آگاه شدند و گفتند آخر باعث می شویم ساده لوحان به قران رغبت پیدا کنند، در شب سوم وقتی باز ماجرا تکرار شد صبح یکی از آنها گفت تنها در صورتی از هم جدا می شویم که با هم عهد ببندیم و قول شرف بدهیم که دیگر این کار را تکرار نکنیم.

ص: 135


1- (سيرة ابن هشام 22/2)

سپس از یکدیگر جدا شدند، وقتی اخنس از خواب بلند شد به سوی خانه ابوسفیان رفت و گفت: اباحنظله نظرت درباره آنچه از محمد شنیدی چیست؟ گفت: ای أَبَا ثَعْلَبَةَ به خدا قسم چیزهایی را شنیدم که می دانستم و از مراد آن نیز مطلع بودم، اخنس نیز گفت به همان چیز که قسم خوردی من نیز بر همین نظر هستم.سپس اخنس به سوی خانه ابوجهل رفت و گفت: ای اباحکم نظرت درباره آنچه از محمد شنیدی را بگو؟ ابوجهل گفت: چیزی نشنیدم عبد شمس با عبد مناف بر سر شرافت به نزاع پرداختند و با یکدیگر مسابقه دادند تا اینکه آنها مدعی شدند:ما پیامبری داریم که وحی آسمانی بر او نازل می شود،قسم میخورم هرگز نه به او ایمان می آورم نه او را تصدیق می کنم،اخنس پس از شنیدن این کلمات برخاست و از خانه ابوجهل بیرون رفت.(1)

روش های️ غیرمنطقی و مغالطه آمیز قریش در جواب تحدی

*جاذبه قران کریم به قدری فوق العاده بود که مشرکین و کفار حتی از شنیده شدن آیات قران توسط دیگران می ترسیدند و سعی داشتند با سخیف جلوه دادن کلمات پیامبر و تهمت زدن به ایشان از آیین بت پرستی خود دفاع کنند،آیات قران علاوه بر اینکه به بسیاری از این تعابیر اشاره می کند، همچنین با منطق و برهان صحیح جواب اباطیل و اکاذیب آنها را میدهد .

ص: 136


1- (البداية والنهاية64/3)

و در مقام رد و نفی جهالت قریش برای آنها تبیین می کند که آنچه را که به قران و پیامبر نسبت می دهند امری ناصحیح و گمانی ناپسند می باشد، به اختصار به برخی از این تعابیر و شبهات سخیف و رد و ابطال آن توسط قران کریم اشاره می کنیم:

تعابیر مختلف مشرکین در ذم و طعن قران و پیامبر

ابتداء باید دانست کفار قریش و مشرکین، آنها که مخالف پیامبر و دشمن اسلام بودند بر منطق واحدی برای مقابله با قران و پیامبر استوار نبودند، به همین خاطر با بهانه جویی های مختلف و اطلاق تعابیر گوناگون سعی داشتند تا از مقام و منزلت رسول خدا و آیات قران بکاهند در نتیجه از هر تعبیر ناپسند و ناشایستی استفاده می کرند در آیات ابتدایی سوره مبارکه انبیاء بر این مطلب اشاره شده که سحر، خواب های آشفته و پراکنده، کذب و افتراء ،شعر و خیالات موهوم از جمله تعابیری می باشد که مشرکین از آن برای توصیف قران و پیامبر استفاده می کردند و قران کریم در این آیه تمام این تعابیر را جمع کرده است، بنابراین اینطور نبوده که پیامبر با یک منطق باطل مواجه باشد، بلکه مشرکین قریش بر یک ادعای واحد استوار نبودند و از طرق مختلف سعی در تنقیض و تضعیف قران داشتند که وجه این اختلاف تعبیر و اضراب را بیان می کنیم.{لَاهِیَة قُلُوبُهُم وَأَسَرُّوا ٱلنَّجوَى ٱلَّذِینَ ظَلَمُوا هَل هَذَا إِلَّا بَشَر مِّثلُكُم أَفَتَأتُونَ ٱلسِّحرَ وَأَنتُم تُبصِرُونَ} کفار در ابتداء برای تنقیص مقام رسالت و نفی اعجاز قران از باب استفهام تعجبی گفتند:

ص: 137

آیا جز این است که محمد بشری همانند شماست؟،منظورشان از این جمله این بود که در عین مماثلت او با شما چه وجهی در اختصاص او به نبوت هست؟ بعدازآن با استفهام توبیخی گفتند: آیا به سراغ سحر می روید در حالیکه چشم دارید و می بیند؟ یعنی در ابتدا حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم را مانند سائر بشر دانسته و قران را سحری از جانب ایشان پنداشتند، اما همانطور که بیان شد،هر یک از کفار امری را به پیامبر و قران نسبت می دادند و هر کدام از آنها به طریقی عناد و لجاجت خود را با ارائه منطق و کلام باطل ابراز می کردند، یک مرتبه قران را سحر می نامیدند.

و مرتبه ای دیگر از آن به شعر تعبیر می کردند، زمانی هم آیات قران را خواب های آشفته می پنداشتند و رسول خدا را العیاذ بالله دروغگویی که مطالب کذب را به خدا نسبت می دهد یا شاعری که خیالات و موهومات را به شکل حقیقت و واقعیت بازگو میکند معرفی می کردند، در نتیجه مدعی بودند پیامبر برای اثبات صدق رسالت خود باید مانند معجزات سائر انبیاء معجزه ای برایشان بیاورد، از ظاهر عبارت علامه طبرسی برداشت می شود که: تحیر کفار در فهم قران که موجب اختلاف اقاویل آنها بود منجر شد تاارائه معجزه آشکاری را طلب کنند که برای خاص و عام قابل درک باشد،همچون معجزات سائر انبیاء مانند:ناقه صالح،ید بیضاء وعصای موسی علیه السلام ،ابراءاکمه و ابرص و احیاء موتی حضرت عیسی علیه السلام. باید گفت: اضراب گفتار واختلاف کفار در وصف قران و توصیف پیامبر بخاطر گمراهی، تحیر و عجز

ص: 138

آنها از شناخت حقیقت قران بود به همین خاطر در هر وصفی که قران را به آن توصیف می کردند ضعف،خلل و نقصانی را مشاهده می کردند.

زیرا آنها می دانستند شعر، سحر و جادو چه خصوصیتی دارد و قطع داشتند قران از این قبیل نمی باش و امری غیر این امور می باشد، به همین خاطر مجبور بودند به جمیع این احتمالات تمسک کنند تا نهایتا یکی از ادعاهای مذکوربر قران تطبیق کند، بنابراین وجه اضراب و اختلاف تعابیر عدم علم آنها به حقیقت قران و اطلاع بر مبرا بودن قران از این تعابیر سخیف و باطل بوده است همانطور که صحت این مطلب و اثبات مطلوب یعنی فوق بشری بودن قران و اعجاز آن از اعترافات و اقرار های مشرکین که ذکر آن گذشت معلوم گردید. {بَل قَالُواْ أَضغَثُ أَحلَمِ بَلِ ٱفتَرَیهُ بَل هُوَ شَاعِر فَليَأتِنَا بِايَة كَمَا أُرسِلَ ٱلأَوَّلُونَ} (انبیاء 5):[مشركان] گفتند: [نه، قرآن سحر نيست] بلكه خواب هايى آشفته و پريشان است، [نه] بلكه آن را به دروغ بربافته، [نه] بلكه او شاعرِ [خيال پردازى] است، [اگر فرستاده خداست] بايد براى ما معجزه اى بياورد مانند معجزه هايى كه پيامبران گذشته را [با آنها] فرستادند. قران کریم در جواب کفار که خواهان معجزه ای دیگر بودند می فرماید:{مَا ءَامَنَت قَبلَهُم مِّن قَریَةٍ أَهلَكنَهَا أَفَهُم یُؤمِنُونَ} اقوام و ملل گذشته (که عهد بسته بودند) به آیات و معجزات ایمان بیاورند عهد شکنی و نقض میثاق کردند، با دیدن آیات ایمان نیاوردند،پیامبر خود را که در میان آنها بود تکذیب کردند و هلاک شدند، آیا اینها که مانند اقوام سابق پیامبر خود را تکذیب کردند به معجزات و آیاتش ایمان می آورند؟ اما در جواب و رد اینکه

ص: 139

گفتند او بشری هست مانند ما پس وجهی در اختصاص او برای نبوت نیست، می فرماید: {وَمَا أَرسَلنَا قَبلَكَ إِلَّا رِجَالا نُّوحِی إِلَیهِم فَسَلُوا أَهلَ ٱلذِّكرِ إِن كُنتُم لَا تَعلَمُونَ} پیش از تو پیامبرانی را که فرستادیم همه از جنس بشر بودند، مردانی که به آنها وحی می کردیم اگر بر این مطلب آگاه نیستید از کسانی که نسبت به اخبار و قصص امت های گذشته اطلاع دارند بپرسید تا به شما بگویند که پیامبران گذشته نیز بشر بودند و از جنس فرشته نبوده اند، {وَمَا

جَعَلنَهُم جَسَدا لَّایَأكُلُونَ ٱلطَّعَامَ وَمَا كَانُوا خَلِدِینَ} پیامبران را جسد هایی که غذا نخورند یا جاودان و غیر قابل زوال باشند قرار ندادیم. در نتیجه این امر عجیبی نیست که پیامبر اسلام از جنس بشر باشد همانطور که پیامبران گذشته این چنین بوده اند زیرا رسالت ملازمه ای با ملک بودن و منافاتی با بشر بودن ندارد.

قران گفتار شاعری دیوانه نیست

{وَيَقُولُونَ أَئِنَّا لَتَارِكُواْءَالِهَتِنَا لِشَاعِر مَّجنُونِ} (صافات/36)

و [همواره] مى گفتند: آيا بايد به خاطر شاعرى ديوانه معبودان خود را رها كنيم ؟! بنابربیان قران مشرکین همواره به طورمستمر قران را کلام شاعری دیوانه می دانستند که قصد داشت آنها را از دین آباءشان و پرستش معبودشان بازدارد اما قران کریم در مقام رد و ابطال این کلام می فرماید:

﴿بَلْ جاءَ بِالحَقِّ وصَدَّقَ المُرْسَلِينَ﴾ رسالت پیامبر بر اساس حق می باشد زیرا او با ارائه منطق و برهان صحیح و از طریق حجت عقلی ثابت کرده است که خدا منزّه و مبرّای از شریک و ضدّ و ندّ و شبیه و نظیر می باشد، و همچنین

ص: 140

پیام رسالت او دعوت به توحید است که تمام انبیاء بر همین امر مبعوث گردیده بودند بنابراین پیامبرتصدیق رسالت سائر انبیاء کرده است،بنابراین اگر کسی ازشما انکار توحید کند عذاب دردناکی در انتظار او هست و این وقوع در عذاب نتیجه عمل قبیح شخص می باشد و نقصی بر جنبه رحمانیت خدا ندارد. در نتیجه چنین انسانی که با عقلانیت سخن می گوید و برهان عقلی بر توحید اقامه می کند را نمی توان شاعری دیوانه دانست زیرا مقصود آنها از شعر موهومات غیر حقیقی و غیر واقعی می باشدحال آنکه شریعت پیامبر و رسالت توحیدی بالاترین مرتبه حقیقت است که عقل بر این مطلب شهادت میدهد،همچنین انسان دیوانه قدرت استدلال و احتجاح عقلی ندارد پس پیامبر را نمی توان شاعر و مجنون دانست.

قران گفتار یک کاهن نیست

﴿وَمَا هُوَ بِقَولِ شَاعِر قَلِیلا مَّا تُؤمِنُونَ وَلَا بِقَولِ كَاهِن قَلِیلا مَّا تَذَكَّرُونَ﴾ [الحاقة 41-42]

و آن گفتار يك شاعر نيست، ولى جز اندكى ايمان نمى آوريدو گفتار کاهن هم نیست ولی جز اندکی متذکر نمی شوید.

بر خلاف زعم باطل قریش، قران شعر نیست زیرا شما می دانید که آیات قران مغایر با اصناف شعر می باشد اما در مقام ایمان و تصدیق ایمان نمی آورید مگر عده کمی ازشما یا اینکه منظور آیه این است که اصلا ایمان نمی آورید زیراعرب وقتی می گوید :قلّما یاتینا یعنی لا یاتینا.

ص: 141

به هرحال این قران شعر نیست چون می دانید مغایر است وصف آن با اصناف شعر که اگر عناد را کنار بگذارید بر حقیقت مغایرت آن با شعر گواهی می دهید و این مطلب را تصدیق می کنید، اما کهانت نیست زیرا اصل قران بخاطر سبّ شیاطین و شتم آنها می باشد به همین خاطر نمی شود که این قران از طریق کهانت و الهامی از جانب شیاطین باشد، زیرا دلیلی ندارد که شیاطین مطلبی را بر یک بشر الهام کنند که مضامین آن به ضرر آنها می باشد،چرا که قران کریم متضمن آیات بسیاری می باشد که طعن شیطان و تحذیر نسبت به کید و مکر او را و عداوتش را با انسان بازگو می کندلذا اینکه قران کهانت و الهام شیطان باشد مضحک است، سرّ اینکه چرا در خصوص نفی شعر از قلیلا ما یومنون استفاده کرده و در نفی کهانت از قلیلا ما تذکرون نیز این مطلب می باشد که مشرکین اصل اینکه قران شعر نیست را می دانستند اما بخاطر عناد و تعصب جاهلی ایمان نمی آوردند وآن را تصدیق نمیکردند اما اینکه قران شامل سبّ و شتم شیطان می باشد را و ملازمه این مطلب با نفی کهانت را به یاد نداشتند به همین خاطر از اولی به قلیلا مایومنون و از دومی به قلیلا ما تذکرون تعبیر کرده است.

شاعری که مرگش را انتظار می بردند

از آنجایی که شعر و شاعران در نزد عرب از جایگاه بالایی برخوردار بودند مشرکین قریش می گفتند ما از این جهت که کلام او از حیث ادب و مرتبه فصاحت و بلاغت در درجه رفیع و منزلت بی نظیری قرار دارد متعرض او

ص: 142

نشده و صبر می کنیم تا مرگ او فرا رسد و بخاطر حسن شعر او از ایذاء او صرف نظر می کنیم زیرا با کشتن او از شنیدن و جمع آوری کلامی که به زعم آنها از بی نظیر ترین اصناف شعر بوده است محروم می گشتند و دیگر کلامی از این قبیل برایشان به عنوان تراث ادبی باقی نمی ماند به همین خاطر به تعبیر قران گفتند:

أ{َم يَقُولُونَ شَاعِر نَّتَرَبَّصُ بِهِۦ رَيبَ ٱلمَنُونِ} (طور 30)

بلكه اين سبك مغزان اند كه مى گويند: او شاعرى است كه براى او حوادث تلخ روزگار و آمدن مرگش را انتظار مى برديم!

وجه و احتمال دیگری که آنها این چنین گفتند این است که پیامبر می فرمود دین اسلام و قران تا قیام قیامت باقی می ماند و قران تلاوت می شود تا ابدالدهر به همین خاطر قریش گفتند: اینگونه نیست که این شاعر ادعا می کند و آنچه را که در حق معبودان ما می گوید به زودی منجر به مرگ او می گردد به همین خاطر ما منتظر مرگ او می مانیم .

اما قران کریم در دفاع از پیامبر و رفع این اتهام می فرماید:

﴿ قل تربّصوا فَإنِّي مَعَكم مِنَ المُتَرَبِّصِينَ﴾ بگو هلاکت خود را انتظار برید که من هم با شما از منتظرانم. که در جنگ بدر و غیر آن هلاک گردیدند و این وجهی هست که بسیاری از مفسرین بیان کرده اند یا اینکه منظور این

ص: 143

باشد که منتظر باشید تا ببینیم حکم خدا موجب هلاکت من یا شما می گردد که من هم مانند شما منتظر حکم خدا می مانم.

علاوه بر شعر همانطور که اشاره شد از عناوین دیگری هم برای هتک حرمت آیات قران استفاده می کردند یکی از آن ادعاهای باطلی که در خصوص قران داشتند و آن را به بهانه جلوگیری از گستره اسلام و گرایش اعراب به اسلام رواج می دادند عنوان سحر می باشد که از این مسیر سعی داشتند جلوی تاثیر کلام پیامبر و نفوذ بیان قران را بگیرند، آیات شریفه بسیاری از این مساله حکایت می کند و سپس مانند سائر اباطیلی که از کفار قریش بیان شد به ابطال مستدل و مبرهن آن می پردازد تا دیگر جایی برای آوردن عذر و بهانه کسانی که میخواستند با ذکر این مسائل خود را از پذیرش نور مطلق قران وپرتو هدایت گستر اسلام دور بدارند،وجود نداشته باشد.

تتمه ماجرای ولید بن مغیره مخزومی

یکی از ماجراهایی که ذکر آن در بیان اعترافات قریش دربرابر اعجاز قران گذشت ماجرای ولید بن مغیره مخزومی بود که بر اعجاب او در برابر آیات و اعتراف وی در مقابل قران اشاره کردیم اما پس از اینکه قریش او را تحت فشار قرار دادند که برای رهایی از این معضل چاره ای بیندیشد او با اینکه می دانست این کلام فوق بشری و خارج از قدرت انسان و امری غیر از شعر،سحر و جادو هست اما بخاطر عناد و لجاجتی که داشت و همچنین فشارهای قریش پس از کمی اندیشه به این نتیجه رسید که بهترین اقدام برای مقابله با کلام پیامبر این است که آن را سحر بدانیم و به این بهانه از

ص: 144

قبول آن فرار کنیم. به همین مطلب اشاره می کندآیه شریفه:{فَقَالَ إِن هَذَا إِلَّا سِحر يُؤثَر}(مدثر /24) پس گفت: اين قرآن جز جادويى كه از جادوگران پيشين حكايت شده چيزى نيست.از بیان مفسرین، گزارش های تاریخی و همچنین دقت در الفاظ آیات قبل به وضوح برداشت می شود که ولید به خوبی می دانست این سخن که قران سحر است کلامی دورغ و بهتانی نا صحیح می باشد،چرا که اولا او می دانست سحر مبتنی بر کفر می باشد و ساحر هیچ گاه دعوت به توحید نمی کند در حالیکه پیامبر همه را دعوت به بندگی خدای یگانه و پذیرش دین حق ودوری از شرک می کرد، علاوه بر این خود او اعتراف کرد که قران غیر از کلام انس وجن هست در حالیکه سحر متعلق به امورات شیاطین و جانّ می باشد درنتیجه این دو گفتار با یکدیگر تضاد وتنافی دارند. گفتار عَبَسَ وبَسَرَ دلالت بر این دارد که ولید بن مغیره در قلب خود به حقانیت قران پی برده بود اما آن را بخاطر عناد و شرک نمی توانست اظهار کند به همین خاطر وقتی تصمیم گرفت از قران به عنوان سحر یاد کند عَبوس بودن در چهره اش آشکار شد و از همین عبوس شدن می فهمیم که او به بطلان کلام خود واقف بود زیرا اگر اطمئنان داشت بر گفتار خود ،و اندیشه خود را درباره قران صحیح می دانست باید به جای عبوس شدن خوشحال می شد و ما از این عدم فرح و عبوس گردیدن وی ضعف این شبهه را می فهمیم زیرا خود او هم بر بطلان این مطلب آگاه بود اما چون با تمام اندیشه ای که کرده بود نتوانست چاره ای بهتر از این پیدا کند و شبهه ای قوی تر از این را بیان کند عصبانی و ناراحت بود.صحت این برداشت بر کسی که کلمات او در خصوص قران را حتی یک مرتبه خوانده باشد کاملا روشن

ص: 145

و آشکار می باشد.قران در مقام داوری کلام ولید بن مغیره و همچنین جواب از شبهه ای که او بیان کرده است،ابتداءچگونگی اندیشه او را زیر سوال می برد ومی فرماید:(إِنَّهُۥ فَكَّرَ وَقَدَّرَ)،(فَقُتِلَ كَيفَ قَدَّرَ)،(ثُمَّ نَظَرَ)،(ثُمَّ عَبَسَ وَبَسَرَ)،(ثُمَّ أَدبَرَ وَٱستَكبَرَ)،(فَقَالَ إِن هَذَا إِلَّا سِحر يُؤثَرُ)،(إِنهَ ذَا إِلَّا قَولُ ٱلبَشَرِ)[المدثر 18-25]

او برای باطل کردن دعوت قران اندیشه کرد، اما مرگ بر او باد چگونه اندیشید؟ آنگاه اندیشه کرد سپس چهره در هم کشید و قیافه ای نفرت آمیز به خود گرفت، از حق روی برگرداند و تکبر ورزید،پس گفت این قران جز سحر و جادویی که از ساحران پیشین حکایت شده چیزی نیست،این قران جز کلام یک بشر نیست.قران تفکر ولید را بخاطر اینکه در راستای مکر و نیرنگ بود نه در مسیر طلب هدایت، تفکری ناصحیح می داند زیرا اگر او با دیده انصاف بر مطلب نگاه می کرد هیچ گاه چنین حکمی نمی کرد و به چنین نتیجه ای نمی رسید، آیه{فَقُتِلَ كَيفَ قَدَّرَ} از جهت سیاق مشابه آیه { قاتَلَهُمُ اَللّهُ أَنّى يُؤْفَكُونَ }(توبة/30)می باشد که در مقام تعجب می گوید چطور او که بالا و پایین کرد که قران راشعر،کهانت،سحر یا افسانه بنامد و بر ابطال همه اینها واقف بود با این حال چنین نتیجه ای گرفت و قران را سحر نامید؟! زیرا ولید بن مغیره مخزومی چنان چه گفتیم همان شخصی می باشد که پس از شنیدن آیات توسط پیامبر و مراجعه به سوی قریش گفت: به خدا لحظه اى پيش، از محمّد صلّى اللّه عليه و آله سخنى شنيدم كه نه سخن انسان بود نه سخن جنّ و براستى در سخنش حلاوت و زيبايى بود، بالاى آن (مانند درخت) ثمر بخش و پايين آن شاداب و سر سبز بود، براستى سخن او بلند

ص: 146

[تر از ديگر سخنان] بود و هيچ سخنى بالاتر از او نبود.بنابراین چنین شخصی چگونه می تواند چنین کلامی را سحر بداند. دروغ بستن او بر پیامبر بخاطر عدم ایمان او بوده است واگرنه او می دانست که پیامبر بر حق و قران حقیقت است، ولید عنید چون این مطلب وهن را بیان کرد بخاطر اندیشه سقیم مورد لعن و نفرین خدا قرار گرفت چرا که او از مصادیق آیه{إِنَّمَا یَفْتَرِی الْکَذِبَ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِآیَاتِ اللَّهِ وَأُولَئِکَ هُمُ الْکَاذِبُونَ} .(نحل105) می باشد.تنها کسانی به خدا دروغ می بندند که به آیات خدا ایمان ندارند. آری،دروغگویان واقعی آنها هستند.

جادویی آشکار

{وَإِذَا تُتلَى عَلَيهِمءَايَتُنَا بَيِّنَت قَالَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ لِلحَقِّ لَمَّا جَاءَهُم هَذَا سِحرمُّبِينٌ} [الأحقاف 5-8]

و چون آيات روشن ما را بر آنان بخوانند ، كافران دربارۀ حقّى كه به سويشان آمده مى گويند: اين جادويى آشكار است

قران در جواب این شبهه به پیامبر می فرماید به مشرکین بگو اگر من کذب و امر باطلی را به خدا نسبت داده باشم پس خدا در عقوبت من که خود را بر فرض فرستاده ای دروغین معرفی کرده ام، اجحاف یا تردیدی نمی کند،هیچ کس هم نمی تواند خدا را ازعذابی که برای بندگان خود مقدر ساخته است منصرف سازد بنابراین اگر من در کلام خود صادق نباشم پس عذابی برای من خواهد بود که احدی را یارای نجات من نخواهد بود.

ص: 147

قران می فرماید: مشرکین دروغ می گوینداین قران سحرواضح نیست بلکه دلائلی روشن و آشکار است که مشرکین در عین وضوح آیات، از آن به سحر تعبیر می کنند.البته اینکه مشرکین و به طور کلی خدا ناباوران از آیات الهی و معجزات پیامبران اینگونه یاد کنند و با این تعابیر از آن سخن بگویند امری عجیب و تازه نیست که منحصر در دین اسلام و هنگام نزول قران بوده باشد بلکه پیامبران سابق نیز دچار چنین تفکرات و اندیشه هایی بودند که به جای پذیرش حق و تصدیق آیات و معجزات آن را انکار می کردند و از قبول آن امتناع می کردند، قران می فرماید:{كَذَلِكَ مَا أَتَى ٱلَّذِينَ مِن قَبلِهِم مِّن رَّسُولٍ إِلَّا قَالُواْ سَاحِرٌ أَو مَجنُونٌ} (ذاریات/ 52)

همچنين هيچ پيامبرى بر كسانى كه پيش از اينان بودند نيامد مگر اينكه گفتند: جادوگر يا ديوانه است! زیرا طبیعت مشرکین بخاطر حفظ منافع و جایگاه اجتماعی که داشتند اقتضا می کرد تا به هیچ وجه حق را نپذیرند و در عناد و لجاجت و تعصب خود باقی بمانند و با همین تکبر و شقاوت به هلاکت برسند.سر منشاء و دلیل اصلی عدم پذیرش دعوت انبیاء در آیات ابتدایی سوره مبارکه انعام به دو علت اساسی تقسیم می گردد: (حب دنیا وحمل معجزات بر سحر و از این قبیل مسائل) قران در خصوص حب دنیا تعلیل می آورد که مشرکین بدانند لذات دنیا گذرا و عذاب آخرت جاودان می باشد پس با عقل سازگار نیست بخاطر لذت حرام گذرا عذاب دردناک جاودان را بپذیرید و از حلاوت نعمات اخروی محروم گردیداما در خصوص اینکه گروهی معجزات انبیاء را سحر می دانند در ابطلال این گروه می فرماید:{ وَلَو نَزَّلنَا عَلَیكَ كِتَبا فِی قِرطَاس فَلَمَسُوهُ بِأَیدِیهِم لَقَالَ ٱلَّذِینَ كَفَرُوا إِن هَذَا

ص: 148

إِلَّا سِحر مُّبِین} [الأنعام 7] ای پیامبر اگر تمام قران در یک صحیفه به صورت یک دفعه از آسمان به سوی نازل کنیم و به تو آن را بدهیم و آنها این صحیفه را لمس کنند باز مشرکین می گویند این سحری بیش نیست و اینگونه از قبول حق اعراض می کنند.

آیه درباره :عبد اللَّه بْنِ أبِي أُميَّةَ می باشد که گفت : من ایمان نمی آورم مگر اینکه کتابی برای من از آسمان به زمین بیاوری که در آن امر شده باشد که عبدالله بن ابی امیه مکلف به تصدیق پیامبر می باشد که سپس اسلام آورد و در طائف به شهادت رسید. زیرا مشرکین طبق بیان قران با مشاهده حتی معجزات محسوس ، اینگونه شک می کنند که آیا چشمان ما صحیح می بیند و ما مسحور نشدیم؟ و با لمس آن می گویند آیا ما یک شی موجود را لمس می کنیم و آیا آنچه ما لمس می کنیم وجود حقیقی دارد یاخیر؟واز این طریق به سفسطه وغایت نادانی تمسک می کنند.در مکابره و انکار محسوسات توسط مشرکین آیات دیگری هم در قران وجود دارد مانند: ﴿وَلَوْ فَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَابًا مِنَ السَّمَاءِ فَظَلُّوا فِيهِ يَعْرُجُونَ * لَقَالُوا إِنَّمَا سُكِّرَتْ أَبْصَارُنَا بَلْ نَحْنُ قَوْمٌ مَسْحُورُونَ﴾ [الْحِجْرِ: 14، 15] اگر (برای دریافت حقایق و قبول معارف) دری را به سوی آسمان به سوی آنان بگشاییم که همواره از آن بالا بروند باز می گویند: ما مورد چشم بندی واقع شدیم یا گروهی مسحور هستیم. و همچنین آیه ﴿وَإِنْ يَرَوْا كِسْفًا مِنَ السَّمَاءِ سَاقِطًا يَقُولُوا سَحَابٌ مَرْكُومٌ﴾ [الطَّوْرِ: 44] اگرپاره سنگی در حال سقوط از آسمان ببیند فکر نمی کنند عذاب است بلکه می گویند: ابری متراکم است. در واقع آیات مزبور خبر از شدت عناد و افراط آنها در تکذیب معجزات می دهد. عبارت(لقالوا الذین

ص: 149

کفروا) اشاره به این دارد که همین معجزه محسوس را که مشرکین و کفار لجوج تکذیب می کنند در مقابل مومنین از عظیم ترین معجزات و مهم ترین دلائل صدق نبوت می دانند.علت اینکه (فلمسوه بایدهم) را با قید (ایدی) ذکر کرد نفی تجوزی می باشد که ممکن است از لفظ (لمس) برداشت گردد زیرا احتمال دارد مراد از لمس علاوه بر لمس با دست ظاهر کنایه از درک حقیقت و علم به آن از طریق تفحص باشد همانطور که مراد از لمس در آیه: وَأنّا لَمَسْنا السَّماءَ (تفحصنا) می باشد.

آیات دیگری نیز حکایت از اطلاق تعبیر سحر توسط مشکرین به آیات قران میکندمانند: {وَإِذَا

تُتلَى عَلَيهِم ءَايَتُنَا بَيِّنَت قَالُواْ مَا هَذَا إِلَّا رَجُل يُرِيدُ أَن يَصُدَّكُم عَمَّا كَانَ يَعبُدُ ءَابَاؤُكُم وَقَالُواْ مَا هَذَا إِلَّا إِفك مُّفتَرى وَقَالَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ لِلحَقِّ لَمَّا جَاءَهُم إِن هَذَا إِلَّا سِحر مُّبِين} (سبأ/ 43)

و هنگامى كه آيات روشن ما بر آنان خوانده شود، مى گويند: اين نيست مگر مردى كه مى خواهد شما را از آنچه پدرانتان مى پرستيدند، باز دارد و مى گويند: اين قرآن جز دروغى ساختگى نيست و كافران دربارۀ حق، هنگامى كه به سويشان آمد گفتند: اين جز جادويى آشكار نيست!!

قران افک و کمکی از جانب یهود نیست

در آیات ابتدایی سوره فرقان خداوند تبارک وتعالی پس از سخن درباره توحید و نفی عبادت اوثان، شبهات مشرکین در خصوص نبوت پیامبر راحکایت می کند مشرکین عدّاس برده آزاد شده حویطب بن عبدالعزی، یسار برده آزاد شده علاء بن حضرمی، حبر برده آزاد شده عامر را که هر سه از

ص: 150

یهودیان بودند کمک کار پیامبر می دانستند که او را در آوردن قران کمک کرده اند،مشرکین قران را افتراء و کذب از جانب پیامبر می دانستند که گروه دیگری او را بر ساختن این دروغ یاری رسانده اند:{وَقَالَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ إِن هَذَا إِلَّا إِفكٌ ٱفتَرَىهُ وَأَعَانَهُۥ عَلَيهِ قَومٌ ءَاخَرُونَ فَقَد جَاءُو ظُلما وَزُورا}(فرقان/4)

و كافران گفتند: اين [قرآن] چيزى نيست جز دروغى كه [پيامبر] آن را ازپيش خودساخته و ديگران او را برساختن آن يارى داده اند بى ترديد [با اين نسبت ناروا] مرتكب ستمى سنگين و دروغى بزرگ [و تهمتى زشت] شده اند. منظور از (اعانه علیه قوم آخرون) یهود یا طبق قول دیگر،ابن قطبیة،ابو فکیهه، عداس و عابس می باشد که آنها به زعم مشرکین اخبار امم سابقه را برای پیامبر هر روز بازگو میکردند و پیامبر آن را به زبان عربی بر می گرداند و برای مردم نقل میکرد. طبق بیان برخی از مفسرین :مراد از ظلم تکذیب آنها نسبت به نبوت پیامبر و مراد از زور نسبت دادن کذب توسط آنها به پیامبر می باشد.اما اینکه چرا قران در مقام جواب به دو کلمه (ظلم و زور)برای ابطال حرف مشرکین و کفاراستفاده می کندمعلوم است، زیرا اولا آنها پیامبر را دروغگو می دانند در حالیکه از کودکی تا بعثت احدی او را دروغگو نداست بلکه همه او را راستگو و امانت دار می دانستند بخاطر اخلاق شایسته ای که پیامبر دارا بود اما وقتی پیامبر مورد تکریم خداوند قرار گرفت و دارای مقام رسالت شد مورد حسادت و عناد مشرکین قرار گرفت و به اوچنین اقاویل باطلی را نسبت دادند.زور یعنی کذب عظیم چرا که نفس نسبت دادن کذب به پیامبر،بزرگ ترین دروغ می باشد و ثانیا وقتی قبل از این به طور مکرر مشکرین مورد تحدی قران قرار گرفتند اما نتوانستند با آیات مقابله

ص: 151

کنند و در برار تحدی شکست خوردند دیگر نمی توانند چنین ادعایی را داشته باشند زیرا اگر اینگونه بود باید آنها هم می توانستند پس از خواندن انجیل و تورات کلماتی مانند کلمات قران را بیان کنند درحالیکه هرگزنتوانستنددر نتیجه دو کلمه ظلم و زوربرای ابطال ادعای سخیف مشرکین کاملا کافی و رسا می باشد.

افسانه ای مکتوب از گذشتگان

قران کریم پس از حکایت و رد شبهه مزبور، در آیه بعد به یکی دیگر از شبهات و نقد آن می پردازد:نضر بن حارث بن علقمه از دشمنان واستهزاء کنندگان پیامبر می باشد که در جنگ بدر به هلاکت رسید او قران را افسانه ای می دانست که پیامبر بر اساس آن قران را ساخت. {وَقَالُواْ أَسَطِيرُ ٱلأَوَّلِينَ ٱكتَتَبَهَا فَهِيَ تُملَى عَلَيهِ بُكرَة وَأَصِيلا} [الفرقان/5] و گفتند: افسانه هاى مكتوب پيشينيان است كه نوشتن [از روى] آنها را از [نويسندگان] درخواست كرده است و آن [نوشته] ها هر صبح و شام بر او خوانده مى شود [تا حفظ كند و بر ما بخواند و بگويد: اين وحى آسمانى است!!

مقصود از اساطیر اولین حکایات افسانه ای می باشد که متقدمین بازگو می کردند مانند داستان رستم و اسفندیار که پیامبر با تقلید از این قصص قران را برای اعراب بازگو می کردند.

ص: 152

نکاتُ: بکرةواصیلا، ابتدای صبح و شام می باشد که به زعم قریش در این اوقات اخبار و قصص بر پیامبر توسط یهود قرائت می شد.(اکتتبها) یعنی حضرت محمد(ص) از جَبر،يَسَار و عَدّاس،در خواست می کرد تا این قصص را برای ایشان بنویسند و بخوانند زیرا حضرت رسول(ص) هیچ گاه نمی نوشتند و امیّ بو دند در نتیجه طبق آنچه یهودیان برای ایشان می نوشتند و قرائت می کردند قصص را حفظ می کردند. اگر سوال شود چگونه عبارت﴿قُلْ أنْزَلَهُ الَّذِي يَعْلَمُ السِّرَّ﴾شایستگی دارد که جواب شبهه مشرکین باشد و چطور از (یعلم السر) جواب شبهه قریش داده می شود،می گوییم

الف) از آنجایی که فصاحت خارق العاده قران جز از کسی که عالم به هم معلومات باشد صادر نمی گردد.

ب) قران مشتمل بر اخبار غیبی و اخبار صحیح و دقیق از گذشتگان و آینده می باشد که چنین امری نیز جز از عالم به همه معلومات نمی باشد.

ج) قران مبرای از نقض، تضاد،تناقض و اختلاف می باشد در حالیکه اگر از غیر خدا بود باید در آن به طور طبیعی تناقضات و اختلافاتی پیدا می شد همانطور که قران می فرماید: ﴿ولَوْ

كانَ مِن عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلافًا كَثِيرًا﴾ [النِّساءِ: 82] .

د) قران مشتمل بر مصالح و قوانین نظام مندی می باشد که لازم و ضروری معیشت فردی و اجتماعی می باشد و بیان چنین مطالبی لازمه اش عالم بر همه معلومات بودن است.

ص: 153

ه) قران مشتمل بر علوم مختلفی می باشد که جزعالم به همه معلومات نمی تواند آن رابیان کرده باشد در نتیجه تنها کسی شایستگی آوردن چنین کتابی را دارد که مطلع بر جمیع علوم و فنون و آگاه از همه مسائل و خبره در فصاحت و بلاغت بی نظیری بوده باشد بنابراین با تامل در محتوای قران علم به اینکه این کتاب فوق بشری و آسمانی می باشد که از قدرت بشر خارج است حاصل می گردد لذا ادعای قریش که قران از مکتوبات یهود و القاءات آنها به پیامبر می باشد رد و باطل می گردد.در واقع با دقت در جواب قران از شبهه مشرکین به نحوی بحث تحدی به نوع جدیدی مطرح می گردد زیرا اگر این قران از جانب یهود بود پس هماوردی و معارضه با آن استحاله ای نداشت در حالیکه تا به امروز و به بیان قران تا ابد اگر انس و جن جمع بشوند و یکدیگر را مساعدت کنند توانایی آوردن چنین کتابی را نخواهند داشت زیرا آوردن قران نیاز به علم سرّ دارد و (انزله الذی یعلم السر) که خدای تبارک و تعالی باشد نه یهود و دیگر افرادی که قریش از آنها یاد می کرد. اختصاص خدا به(علم سرّ)نیز از این باب است که انتساب سائر علوم به طریق اولی سزاوار و ازآن خدا می باشد به همین خاطر متعلق علم در آیه منحصردر علم سرّ شده است و به طریق اولی مابقی علوم را در بر می گیرد.

تعجب فراوان قریش از دعوت به سوی توحید ونسبت دادن سحر و کذب به پیامبر:

از دیگر بهانه جویی های مشرکین این بود که می گفتند چگونه محمد (ص) مختص به مقام نبوت باشد در حالیکه او نیز مانند ما بشری هست که از نظر ظاهری و نسب هیچ فرقی با ما ندارد پس معقول نیست با وجود تساوی او را به مقام رفیع نبوت اختصاص بدهیم، به همین خاطر آنها که در کفر تام

ص: 154

به سر می بردند گفتند که محمد(ص) ساحری دروغگو هست در حالیکه اولا کذاب به کسی می گویند که از واقعه ای ناصحیح خبر می دهد و از ماجرایی نادرست سخن می گویداما پیامبر از توحید و وجود صانع،قدیم، حکیم، قدیر که عقل بر وجود و اثبات آن دلالت می کند خبر می دادند بنابراین بر دعوت پیامبر به سوی توحید، دروغ صدق نمی کند بلکه آنچه پیامبر اعراب را به سوی آن دعوت می کرد از بارز ترین حقایق به شمار می آید، و علاوه بر اینکه فطرت بشری مویّد گفتار پیامبر می باشد، عقل هر انسان خردمند که با دید انصاف بر مطلب نگاه کند نیز بر درستی کلام پیامبر شهادت می دهد و آن را تصدیق می کند. قران کریم تعجب مشرکین از نبوت پیامبر دلیل اعراض آنها از دعوت به توحید را بیان می کند:و{َعَجِبُواْ أَن جَاءَهُم مُّنذِر مِّنهُم وَقَالَ ٱلكَفِرُونَ هَذَا سَحِر كَذَّابٌ}(ص/4)

و از اينكه بيم دهنده اى از جنس خودشان به سوى آنان آمده است تعجب كردند، و كافران گفتند: اين جادوگرى بسيار دروغگوست. قران در مقام استدلال برای اثبات اینکه تعجب کفار از دعوت پیامبر به سوی توحید، امری ناپسند و ناصحیح بوده است که هیچ وجه و جایگاهی نداشته ابتداء وجه تعجب قریش را بیان می کند

{أَجَعَلَ ٱلألِهَةَ إِلَها وَحِدًا إِنَّ هَذَا لَشَيءٌ عُجَاب} [ص-5] آيا [محمّد] معبودان [گوناگون] را معبودى يگانه قرار داده است ؟ به راستى [كه منحصر كردن معبودان در يك معبود] چيزى بسيار شگفت است.

در واقع قریش از اینکه پیامبر آنها از پرستش معبودان مختلف و متعدد به عبادت معبودی یگانه دعوت می کرد بسیار تعجب می کردند، منشاء تعجب

ص: 155

آنها را می توان اینطور بیان کرد:قوم قریش در پرستش بت های متعدد اهل استدلال و نظر نبودند بلکه بر اساس موهومات به پرستش معبودان متعدد مشغول بودند و چون در نزد آنها علم و قدرت فاعل واحد برای حفظ خلق فراوان کفایت نمی کرد به همین خاطر معتقد بودند برای حفظ این عالم نیاز به خدایان متعدد هست یا اینکه بگوییم آنها به این خاطر تعجب کردند که با خود می گفتند پدران و نیاکان ما با آن همه علم و عقل بر آیین بت های مختلف و متعدد بودند و معبودان مختلف را می پرستیدند پس چگونه ما می توانیم حرف پدران خودمان را رها کنیم و بگویم اسلاف ما با کثرت درایت و عقلانیت کاری جاهلانه مرتکب می شدند و در مقابل یک شخص واحد بر اساس صدق سخن می گوید و مارا بر حق و حقیقت دعوت می کند.

مطلب مذکور خلاصه منشاء تعحب قریش بود که در ضمن کلمات مفسرین ذکر گرید اما قریش غافل از این بودند که اولا نباید قیاس کرد بت های سنگی و چوبی را بر ذات اقدس اله و ثانیا تقلید از اسلاف بدون وجود دلیل موجه صحیح نمی باشد بالخصوص وقتی برهان های متعدد عقلی بر علیه باور اسلاف وجود داشته باشد، که در این صورت تبعیت از اسلاف هیچ وجهی ندارد و در کمال فساد خواهد بود،در نتیجه تعجب قریش بخاطر عدم انتباه آنها به مقدمات فاسد و سطحی نگری سقیم و باطلی بود که منجر شد تا آنها از دعوت توحیدی پیامبر تعجب کنند اما نسبت به شرک و بت پرستی که به هیچ وجه مبتنی بر عقل و درایت نیست با تعصب تمام استوار وثابت قدم باشند. در آیات بعد گفتگوی سران قریش با دیگر مشرکین اینگونه

ص: 156

حکایت می شود :{وَٱنطَلَقَ ٱلمَلَأُ مِنهُم أَنِ ٱمشُواْ وَٱصبِرُواْ عَلَى ءَالِهَتِكُم إِنَّ هَذَا لَشَيء يُرَادُ} [ص-6]:سران و اشرافشان روان شدند [و فرياد برداشتند] كه: برويد و بر پرستش معبودانتان ايستادگى كنيد كه [از دعوتش به سوى معبود يگانه] اين [رياست و آقايى بر ما مردم] اراده شده است

{مَا سَمِعنَا بِهَذَا فِي ٱلمِلَّةِ ٱلأخِرَةِ إِن هَذَا إِلَّا ٱختِلَقٌ} [ص-7] ما اين [پرستش معبود يگانه] را در آخرين آيين [كه پدرانمان بر آن بودند] نشنيده ايم؛ اين جز دروغى ساخته شده نيست.

نکته: در تفسیر(انّ هذا لشئ یراد) چند احتمال وجود دارد:

الف)مساله دعوت به توحید مانند نوائب دهر می باشد که چاره ای روبرو شدن و تسلیم در برابر آن نداریم ب) این جمله از باب تهدید و تخویف ذکر شده باشد تا بگویندغرض محمد(ص) از دعوت به توحید تقریر دین نیست بلکه او با این حرف ها خواستار حکومت و استیلاء بر قریش می باشدتا هرطور که میخواهد نسبت به اولاد و اموال ما تصمیم بگیرد و حکم کند.

نکته: ممکن است مراد از (الملة الاخرة) نصاری بوده باشد و منظور قریش این باشد که ما در ادیان سابق دعوت یکتاپرستی را که شعار دین اسلام است نشندیم و از رووسای مذاهب قبل چنین دعوتی را مشاهده نکردیم یا اینکه منظورشان ملت قریش باشد که در نتیجه چون از اسلاف خود قول به توحید را نشندیدندبنابراین واجب است دعوت به سوی توحیدباطل باشد زیرا

ص: 157

اگرصحیح بود حتما ازمذاهب قبل یاپدران خود میشنیدیم

در نتیجه دعوت محمد(ص) اختلاق یعنی کذب است.

شرافت مقام نبوت و اختصاص آن به صاحب مال و قدر

همانطور که در آیه(31 زخرف) در شرح حال عتبه بن ربیعه و ولید بن مغیره مخزومی بیان شد قریش نبوت را مقام رفیع و منزلتی والا می دانست به همین خاطر معتقد بود چنین جایگاهی باید متعلق به شخصی باشد که از حیث مال و مقام در جایگاه ویژه و برتری نسبت به دیگران می باشد.

لذا اختصاص نبوت به پیامبر را که اوضاع عالی اقتصادی نداشتند صحیحنمی دانستند، مانند همین ادعا را قران در ذکر تتمه شبهات قریش از قول آنها دومرتبه بیان می کند:

{أَءُنزِلَ عَلَيهِ ٱلذِّكرُ مِن بَينِنَا بَل هُم فِي شَكّ مِّن ذِكرِي بَل لَّمَّا يَذُوقُواْ عَذَابِ} (ص/8)

آيا از ميان ما [كه داراى ثروت فراوان و مقام و قدرتيم] قرآن، فقط بر او [كه فقيرى يتيم بيش نيست] نازل شده است ؟! [نه، قرآن دروغى ساخته شده نيست] بلكه اينان دربارۀ قرآن من در شك هستند، بلكه هنوز عذاب را نچشيده اند [تا از بيمارى شك درآيند و به حقّانيّت آن اقرار كنند و زبان از گستاخى و جسارت ببندند ]این سومین شبهه ای بود که در این سوره از قریش توسط قران حکایت شد ،مانند همین گفتار را قران کریم از قوم صالح نقل می کند:﴿أؤُلْقِيَ الذِّكْرُ عَلَيْهِ مِن بَيْنِنا بَلْ هو كَذّابٌ أشِرٌ﴾ [القَمَرِ: 25] آيا از ميان ما فقط بر او وحى نازل شده است ؟! [نه، چنين نيست] بلكه او بسيار دروغگو و پر افاده و متكبر است [كه مى خواهد بر ما بزرگى كند].

ص: 158

خداوند در یک آیه به دو وجه از این شبهه جواب می دهد: ﴿بَلْ هم في شَكٍّ مِن ذِكْرِي بَلْ لَمّا يَذُوقُوا عَذابِ ﴾[ص/8]بلكه اينان دربارۀ قرآن من در شك هستند، بلكه هنوز عذاب را نچشيده اند [تا از بيمارى شك درآيندو به حقّانيّت آن اقرار كنند و زبان از گستاخى وجسارت ببندند.

توضیح :دلائل مختلفی باعث شد که قریش چنین شرطی را در خصوص نبوت لازم بداند اولا آنها بخاطر ذکر شبهات ضعیفی که مطرح می کردند دیگر هیچ دقتی به دلائل محکم و قطعی اثبات نبوت و صحت رسالت و دعوت به توحید نداشتند و چون در همه حال با حالت شک به بیانات پیامبر گوش می دادند و در برابر آن اندیشه نمی کردند به صدق مقالات نبوی مطلع نگشتند لذا قران می فرماید قریش بخاطر میل به تقلید بی اصل و اساس و شوق به پیروی از موهومات از دلائل قطعی و روشن توحیدی که در قران کریم ذکر شده رویگردان شد به همین خاطر از آن با تعابیری مانند سحر و کذب و افسانه یاد می کند.

ثانیا: چون پیامبر آنها را نسبت به عذاب الهی بخاطر کفر و شرک و الحادی که داشتند هشدار می داد اما هیچ گاه بر قوم قریش عذابی نازل نشد آنها نسبت به کلام پیامبر اعتناء و التفاتی نداشتند به همین خاطر قران می فرماید:(بل لمّا یذوقوا العذاب) چون هنوز عذاب موعود در قران را نچشیده اند دعوت پیامبر را تصدیق نمی کنند،اما اگر می چشیدن دعذاب الهی را تمام شک و حسد آنها از بین می رفت ودست از پرستش معبودان مختلف برمیداشتند و ازذکر شبهات متعدد منصرف می گشتند.

ص: 159

در پایان قران کریم با تذکار این نکته که تمام عطایا از جانب پروردگار است و همان خدایی که به هرکسی بخواهد اموالی را روزی می دهد و احدی نمی تواند او را از بخشش اموال به بندگان منع کند همان خدا اراده کرده است تا از خزائن رحمت خود برخی از بندگان را برای مقام نبوت اختیار کند بنابراین جعل مقام نبوت وانتخاب نبی خارج از میل و اختیار بشراست.

﴿أَمْ عِنْدَهُمْ خَزَائِنُ رَحْمَةِ رَبِّكَ الْعَزِيزِ الْوَهَّابِ﴾[ص-9] مگر خزانه هاى رحمت پروردگار تواناى شكست ناپذير و بخشنده ات نزد آنان است [كه منصب نبوّت را به هر كس كه دلشان خواست ببخشند؟] {أَم

لَهُم مُّلكُ ٱلسَّمَوَتِ وَٱلأَرضِ وَمَا بَينَهُمَا فَليَرتَقُواْ فِي ٱلأَسبَبِ}[ص-10]يا مگر مالكيّت و فرمانروايى آسمان ها و زمين و آنچه ميان آنهاست، در اختيار آنان است ؟ [اگر چنين است] پس [بيايند] از نردبان ها [ى رساننده به اين مالكيّت و فرمانروايى] بالا روند [و امور را به دست گيرند و مانع نزول وحى بر محمّد شوند و خود به هر كس كه بخواهند وحى كنند

توضیح:چگونه افرادی که در اعطاء و عدم اعطاء ثروت از جانب خدا به بندگان اختیاری ندارند، مدعی هستند که نبی را آنها باید اختیار و انتخاب کنند و آنچه را خدا برگزیده صحیح نمی باشد و خلاف میل آنها خواهد بود؟

نکته: نبوت و رسالت کرامتی از جانب خدا برای بندگان برگزیده می باشد و خدا اختیار دارد هرچیزی را به هرکسی که بخواهد عطا کند و در

ص: 160

این باره میل و اختیار و انتخاب کسی دخیل نمیباشد زیرا جعل نبی از مختصات به خداوند است و دیگران بخاطر عدم علم و اطلاع به مصالح اختیار و انتخاب نبی و دارا بودن آراء و اهواء مختلف نمی توانند در این باره اظهار نظر کنند و رای بدهند و همین حکم در خصوص جعل و اختیار وصی جاری می باشد و از همین مقال و مقام بطلان دیدگاه سقیفه که امامت را امری انتخابی و شورایی دانسته و تنصیص را زیر سوال بردند دانسته می شود که در محل خود ادله و براهین متعدد نقلی وعقلی بر این مطلب اقامه شده است.

شبهات مختلف دیگری هم از جانب کفار قریش برای عدم پذیرش قران و رسالت پیامبر ذکر گردیده که ما به ذکر همین چند مورد اکتفاء می کنیم زیرا غرض که اثبات عجز آنها در برابر تحدی قران بود حاصل شد و درک کردیم که قریش بجای معارضه ای معقول و منطقی از روش هایی کاملا مغالطه آمیز و ناصحیح استفاده می کرد که البته قران کریم تمامی این شبهات را به طور تام و کامل نقد و رد کرد و جایی برای عذر و بهانه آنها باقی نگذاشت در نتیجه فهمیده شد جوابی برای تحدی ندادند و تا به امروز هیچ گونه تحدی تام و معارضه صحیحی در برابر معجزه معقول پیامبر یعنی آیات قران صورت نگرفت و این خود از مهم ترین دلائل صدق رسالت پیامبر و حقانیت دین اسلام می باشد.

ص: 161

ص: 162

فصل چهارم: بیان مهم ترین وجوه اعجاز

اشاره

ص: 163

ص: 164

ابوبکر باقلانی[403ق]

قاضی ابو بکر محمد بن الطیب باقلانی از متکلمین نامدار اشعری در قرن چهارم هجری می باشد. کتاب التمهید تالیف ابوبکر باقلانی در شرح مذهب کلامی اشاعره یکی از مهم ترین و قدیمی ترین آثار در این زمینه می باشد که به تبیین آراء ابوالحسن اشعری پرداخته است. از دیگر آثار کلامی وی می توان به کتاب:

[الانصاف فیما یجب اعتقاده ولایجوز الجهل به]،[البیان عن الفرق بین المعجزات]،[کشف الاسرار فی الرد علی الباطنیة]،[النقض الکبیر] و [هدایة المسترشدین] اشاره کرد.

همچنین در کتاب [مناقب الائمة و نقض المطاعن عن سلف الامة] که یکی از آثار مهم باقلانی می باشد، به ذکر فضائل خلفای عامه وعصر فتنه و اختلافات به وجود آمده در دوران خلافت پرداخته است.او علاوه بر نوشته های کلامی و سیاسی در علوم قرآنی و مباحث ادبی نیز دارای تبحر و تخصص بوده است، نگارش کتاب[الانتصار للقران] که رد قائلین تحریف است و همچنین کتاب[اعجاز القرآن]از تالیفات مهم وی در بحث علوم قرآنی می باشد. باقلانی در بیان وجوه اعجاز و رد دیدگاه صرفه به نقل از اصحاب،سه وجه مهم را در اعجاز بیان می کند:

ص: 165

1]اِخبارغیبی[انباء الغیب]

2] اَخبار انبیاء سابق و تاریخ ملل و نحل گذشته

3] نظم عجیب و تالیف زیبا

باقلانی در شرح دیدگاه خود گفته است: نظم قران مثال و نظیری ندارد که به آن اقتدا شود زیرا برخلاف وهم و زعم برخی قران با جمیع اصناف بدیع کلام عرب مغایر است و با جمیع اسلوب نظم و شعر عرب مباین است. قران دارای نظم، تالیف و توصیف بی نظیر است که اشعار و خطابه عرب هیچ شباهتی به آن ندارد. همچنین باقلانی در جواب به این سوال اختلاف که وجه تحدی کلام قائم به ذات است یعنی کلام قدیم یا حروف منظوم گفته است: اگر از ما بپرسند تحدی قران بر حروف منظوم واقع شده است یا کلام قائم به ذات می گوییم: مورد تحدی نظم قران است نه کلام قدیم که مثل و نظیری ندارد و برخی گفته اند: اعجاز قرآن در نظم است نه در مفهوم که امکان علم واحاطه به آن وجود ندارد و وقوف بر حقیقت آن ممکن نیست چه برسد به معارضه و هماوردی با آن.

باقلانی پس از رد دیدگاه صرفه و همچین رد وقوع معارضه بر کلام قدیم به شرح و بیان برخی از مصادیق سه وجه اعجاز در دیدگاه مختار خود یعنی اخبار غیبی، اخبار گذشتگان و اعجاز ادبی می پردازد.

ص: 166

مصادیقی از ️اخبار غیبی آیات قران در کلام باقلانی

1) {قُلْ لّلْمُخَلَّفِينْ مِنَ الأَعْرَابِ سَتُدْعَوْنَ إِلَى قَوْمٍ أُوْلِي بَأْسٍ شَدِيدٍ تُقَاتِلُونَهُمْ أَوْ يُسْلِمُونَ}[الفتح-16] به متخلفانِ باديه نشين بگو: به زودى به سوى گروهى سرسخت و نيرومند دعوت خواهيد شد كه با آنان بجنگيد، يا آنكه اسلام آورند. توضیح: آیه در مقام تذکار به کسانی که از حرکت به سوی حدیبیه سرپیچی کردند هشدار می دهد که به زودی دعوت به جهاد با قوم سرسخت و نیرومند هوازن و ثقیف می شوید که یا باید اسلام بیاورند یا قتال کنند(جزیه از آنها قبول نمی شود) و شما یا جهاد می کنید و اجر الهی شامل حالتان می شود یا اگر مانند خروج از حدیبیه اطاعت نکنید عذاب الهی شما را در بر می گیرد. اگرچه در مراد از قوم اولی باس شدید اختلاف شده است اما به هر حال سیاق آیه دلالت می کند که این آیه مربوط به یکی از جنگ های زمان پیامبر می باشد و از جمله آیاتی می باشد که از اوضاع پیش رو خبر داده است.

بنابراین از مصادیق اخبار غیبی قران می باشد. نکته: برخی از مفسرین عامه گفته اند: آیه مربوط به جنگ های امیر المومنین علی علیه السلام با ناکثین،مارقین و قاسطین نمی باشد زیرا در آیه لفظ(يُسْلِمُونَ) آمده در حالیکه خوارج و بغاة دچار خطا شدند و کافر نبوده اند،لکن اگرچه ما شان نزول آیه را در خصوص زمان پیامبر می دانیم نه بعد از ایشان اما می گوییم در نزد امامیه خروج بر علیه امام مساوق با کفر است و شخص خروج کننده مهدور الدم است و با کافر هیچ فرقی ندارد، آیه مذکور از جهات دیگری هم

ص: 167

مورد بحث بین مفسرین فریقن قرار گرفته است که مجال توضیح در علم تفسیر است نه این رساله مختصر و موجز.

2) {غُلِبَتْ

الرُّومُ فِي أَدْنَى الأَرْضِ وَهُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَيَغْلِبُونْ فِي بِضْعِ سِنِينَ}:روميان مغلوب شدند،در نزديك ترين سرزمين [خود به حجاز كه نواحى شام است]، و آنان پس از مغلوب شدنشان به زودى پيروز خواهند شد،[البته] در ظرف چند سال عاقبت و نتيجۀ كار پيش [از مغلوب شدن روميان] و پس [از پيروزى روميان] فقط در سيطرۀ اراده و فرمان خداست، و آن روز [كه روميان پيروز شوند] مؤمنان شادمان و خوشحال خواهند شد.

توضیح: آیه در زمان غلبه شابور پادشاه فارس بر بلاد شام، بلاد جزیره و برخی از روم نازل شد، هرقل پادشاه روم مضطر شد و به قسطنطنیه پناه برد و مدتی در محاصره بود سپس قدرت به او بازگشت ؛مشرکین دوست داشتند سپاه فارس چون بت پرست بودند بر اهل روم پیروز گردند و مسلمانان دوست داشتند که اهل روم که اهل کتاب بودند بر سپاه فارس غلبه پیدا کنند چون به دین اسلام نزدیک تر بودند از بت پرستان،خداوند در این هنگام از باب اخبار غیبی خبر پیروزی اهل روم را و شادمانی مومنین درآن روز را بیان می کند،

اگرچه خصوصیت اعجاز تبیین است اما اینکه بعد چند سال چنین اتفاقی می افتد را به صورت عمومی ذکر نمی کند و تنها به پیامبر مدت دقیق آن را می گوید که بین سه تا حد اکثر ده سال گفته اند، سپس در آیات بعد با

ص: 168

عبارت: {وعْدَ اللَّهِ لا يُخْلِفُ اللَّهُ وعْدَهُ} نسبت به این اخبار غیبی تاکید می کند که حتما چنین ماجرایی واقع می شود و آن روز فرح مسلمانان می باشد.

3) {قُل إِن كَانَت لَكُمُ ٱلدَّارُ ٱلأخِرَةُ عِندَ ٱللَّهِ خَالِصَة مِّن دُونِ ٱلنَّاسِ فَتَمَنَّوُاْ ٱلمَوتَ إِن كُنتُم صَدِقِينَ}[البقرة-94]بگو: اگر [آن گونه كه مى پنداريد] سراى آخرت [با همۀ نعمت هايش] نزد خدا ويژۀ شماست نه مردم ديگر، پس چنانچه راستگوييد مرگ را آرزو كنيد. {وَلَن يَتَمَنَّوۡهُ أَبَدَۢا بِمَا قَدَّمَتۡ أَيدِيهِم وَٱللَّهُ عَلِيمُ بِٱلظَّلِمِينَ}

و آنان هرگز مرگ را به سبب گناهانى كه مرتكب شده اند، آرزو نمى كنند؛ و خدا به ستمكاران داناست.

4) {قُل يَأَيُّهَا ٱلَّذِينَ هَادُواْ إِن زَعَمتُم أَنَّكُم أَولِيَاءُ لِلَّهِ مِن دُونِ ٱلنَّاسِ فَتَمَنَّوُاْ ٱلمَوتَ إِن كُنتُم صَدِقِينَ}:بگو: اى يهوديان! اگر گمان مى كنيد كه فقط شما دوستان خداييد نه مردم ديگر، پس آرزوى مرگ كنيد اگر راستگوييد [چون دوستان خدا براى رسيدن به لقاء او مشتاق مرگ هستند]

{وَلَا يَتَمَنَّونَهُۥٓ أَبَدَا بِمَا قَدَّمَت أَيدِيهِم وَٱللَّهُ عَلِيمُ بِٱلظَّلِمِينَ}:ولى آنان به سبب گناهانى كه مرتكب شده اند هرگز آرزوى مرگ نمى كنند، و خدا به ستمكاران داناست.توضیح: عدم آرزوی مرگ توسط یهودیان از مهم ترین مصادیق اخبار غیبی می باشد زیرا قران در مقام احتجاج با اهل کتاب می فرماید:ای پیامبر به آنها که مدعی هستند فرزندان خدا و محبوب پروردگار هستند و سرای آخرت تنها مختص به آنها می باشد و تنها آنها بر حق هستند بگو اگر در صدق کلام خود شکی ندارید پس آرزوی مرگ کنید

ص: 169

چرا که در این صورت اگر تنها شما محبوب خدا باشید پس شوقی بالاتر از دیدار خدا نباید داشته باشید، همچنین اگر آخرت تنها متعلق به شما باشد، قطعا باید با کمال میل نعمت های ناچیز دنیا را رها کنید و با رغبت به مرگ به نعمات بی حد و حصر آخرت دست پیدا کنید مخصوصا وقتی همین نعمات قلیل دنیا با ظهور حضرت محمد(ص) و دین اسلام بر شما دشوار شد در نتیجه عقل حکم می کرد که واجب است تا آروزی مرگ کنند و به سوی آخرت مشتاق گردند اما آنها موافق آنچه قران فرموده است هیچ گاه آرزوی مرگ نکردندبخاطر گناهان فراوانی که مرتکب شده بودند.

در برخی از روایات اشاره شده که اگر قوم یهود آرزوی مرگ می کردند قطعا با نزول عذاب نابود می شدند.

5) {وَإِذ

يَعِدُكُمُ ٱللَّهُ إِحدَى ٱلطَّائفَتَينِ أَنَّهَا لَكُم وَتَوَدُّونَ أَنَّ غَيرَ ذَاتِٱلشَّوكَةِ تَكُونُ لَكُم وَيُرِيدُ ٱللَّهُ أَن يُحِقَّ ٱلۡحَقَّ بِكَلِمَتِهِۦ وَيَقۡطَعَ دَابِرَ ٱلكَفِرِينَ}[الأنفال7-]و [ياد كنيد] هنگامى را كه خدا پيروزى بر يكى از دو گروه [سپاه دشمن يا كاروان تجارتى قريش] را به شما وعده داد، و شما دوست داشتيد بر كاروان تجارتى قريش دست يابيد، ولى خدا مى خواست پيروزى در ميدان جنگ را با فرمان نافذى [كه داير بر پيروزى مؤمنان و شكست دشمنان جارى ساخته بود] تحقّق دهد و ريشه كافران را قطع كند

توضیح: منظور از دو طائفه(عیر و نفیر)می باشد، غیر ذات شوکت همان عیر بود که مسلمانان دوست داشتند بخاطر وجود تنها چهل فارس با آنها بجنگد اما شوکت در نفیر بود بخاطر کثرت عددی که دارا بودند و لکن خدا

ص: 170

می خواست بخاطر تقویت اسلام و بخاطر وعده نصرت و پیروزی که به مسلمانان داده بود آنها با نفیر جهاد کنند تا اظهار تحقیق و ابطال باطل در خارج محقق بشود و کلمه اسلام به سبب شکست نفیر مرتفع گردد. آیه شریفه اخبار غیبی از قصد و مطلوب مسلمانان در آن زمان می دهد و از مصادیق اعجاز اخبار غیبی به شمار می آید.

6} (سَيُهْزَمُ الْجَمْعُ وَيُولُّونَ الدُّبُر}[القمر 45]: به زودى [اين] گروه [متحد در جنگى كه خود بر ضد مؤمنان تدارك مى بينند] شكست مى خورند و پشت كنان می گريزند.

توضیح: ازمعجزات قران همین آیه می باشد زیرا آیه مکی می باشد لذا در زمانی نازل گردید که جهاد فرض وقتال واجب نبود،سپس خدا وعده پیروزی مسلمانان بر جمع قریش را در جنگ بدر محقق و منجز گردانید که پیامبر به همین آیه شریفه در روز بدر استشهاد می کردند.

7) {لَّقَد صَدَقَ ٱللَّهُ رَسُولَهُ ٱلرُّءيَا بِٱلحَقِّۖ لَتَدخُلُنَّ ٱلمَسجِدَ ٱلحَرَامَ إِن شَاءَ ٱللَّهُ ءَامِنِينَ مُحَلِّقِينَ رُءُوسَكُم وَمُقَصِّرِينَ لَا تَخَافُونَ فَعَلِمَ مَا لَم تَعلَمُواْ فَجَعَلَ مِن دُونِ ذَلِكَ فَتحا قَرِيبًا}[الفتح 27]

بى ترديد خدا رؤياى پيامبرش را به حق و درستى تحقق داد [كه در رؤيا وعده داده بود] شما قطعاً در حال امن و امنيت در حالى كه سرهايتان را تراشيده و موى [يا ناخن] كوتاه كرده ايد و بيمى نداريد وارد مسجدالحرام خواهيد شد خدا آنچه را كه شما نمى دانستيد [كه وعدۀ ورود به مسجدالحرام

ص: 171

در سال آينده است] دانست و پيش از آن پيروزى نزديكى [كه صلح حديبيه بود براى شما] قرارداد.

توضیح: پس از آنکه خدا به پیامبرش وعده داخل شدن به مسجد الحرام را داد مشرکین همواره می گفتند وارد نمی شوید مگر به اراده ما و تمام سعی خود را بذل کردند تا به مسلمانان اجازه ورود به موسم حج را ندهند، اما با نزول آیه مذکور بر تحقق قطعی وعده الهی و داخل شدن پیامبر و مسلمانان بر مسجد الحرام تاکید شد آن هم به صورتی که از اول تا آخر حج را به صورت کامل و بدون ترس انجام می دهند آیه از مصادیق اخبار غیبی و از دلائل اعجاز می باشد زیرا از ورود پیامبر و مسلمانان خبری صحیح و صادق داد که در خارج واقع گردید.

8}( وعد الله الذين آمنوا منكم وَعَمِلُواْ الصَّالِحاتِ ليستَخلِفَنَّهُم فِي الأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَليُمكِنَنَّ لَهُم دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَى لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُم مِن بَعْدِ خَوْفِهِمْ آَمْناً يَعبُدُونَنِي لَا يُشۡرِكُونَ بِي شَيا وَمَن كَفَرَ بَعدَ ذَٰلِكَ فَأُوْلَئِكَ هُمُ ٱلفَسِقُون}

خدا به كسانى از شما كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده اند، وعده داده است كه حتماً آنان را در زمين جانشين [ديگران] كند، همان گونه كه پيشينيان آنان را جانشين [ديگران] كرد، و قطعاً دينشان را كه براى آنان پسنديده به سودشان استوار و محكم نمايد، و يقيناً ترس و بيمشان را تبديل به امنيت كند، [تا جايى كه] فقط مرا بپرستند [و] هيچ چيزى را شريك من نگيرند و آنان كه پس از اين نعمت هاى ويژه ناسپاسى ورزند [در حقيقت] فاسق اند.

ص: 172

9) {فَإِن رَّجَعَكَ ٱللَّهُ إِلَى طَائِفَة مِّنهُم فَٱستَذَنُوكَ لِلخُرُوجِ فَقُل لَّن تَخرُجُواْ مَعِيَ أَبَدا وَلَن تُقَتِلُواْ مَعِيَ عَدُوًّا إِنَّكُم رَضِيتُم بِٱلقُعُودِ أَوَّلَ مَرَّة فَٱقعُدُواْ مَعَ ٱلخَلِفِينَ}: چنانچه خدا تو را [از سفر جنگ تبوك] به سوى گروهى از آنان [كه بدون عذر از جنگ بازماندند] بازگردانيد و آنان براى بيرون آمدن [به سوى جنگى ديگر] از تو اجازه خواستند، پس بگو: هرگز با من بيرون نخواهيد آمد، و هرگز همراه من با هيچ دشمنى نخواهيد جنگيد؛ زيرا شما نخستين بار به نشستن در خانه [و ترك جنگ] خوشحال شديد، اكنون هم با نشستگان در خانه ها بنشينيد.

توضیح: قران کریم پس از بیان سوء طریقه منافقین که در جنگ تبوک پس از عهد و پیمان برای مشارکت در جنگ،جهاد را ترک کردند می فرماید: ای پیامبر اگر منافقین اهل مدینه نزد تو آمدند تا برای شرکت در جهاد اجازه بگیرند به حرفشان بخاطر مکر و حیله ای که دارند گوش نکن و با عدم اجازه به آنها عقوبت و تعذیرشان کن زیرا در آن هنگام که شدیدترین احتیاج به حضورشان در جنگ بود تو را تنها گذاشتند و جهاد را ترک کردند و از این امر خوشحال بودند،حالا هم بروند همانجا که نشستند و دست از جهاد برداشتند بنشینند.

نکته: آیه در صدد مذمت منافقینی می باشد که پیامبر را در جنگ رها کردند نه مطلق افرادی که شرکت نکردند زیرا علت عدم اشتراک با پیامبر فقط منحصر در نفاق نبوده در نتیجه مخطاب آیه منافقین تارک جنگ می باشد.

ص: 173

آیه از مصادیقاخبار غیبی می باشد زیرا این افراد که طبق بیان برخی از اهل تفسیر دوازده نفر بودند هیچ گاه در غزوات پیامبر شرکت نکردند.

نکته: برخی از محققین اخبار غیبی را وجه اعجاز قران نمی دانند زیرا خطاب تحدی عام می باشد و شامل همه قران می باشددرحالیکه تنها برخی از آیات در قران متضمن اخبار غیبی می باشد در نتیجه وجه اعجاز بایدامری غیر از اخبار غیبی باشد تا شامل جمیع آیات بشود نه اینکه تنهااختصاص به جزئی از قران داشته باشد. (1)

اخبار از گذشتگان و قصص انبیاء سابق(انباء الغیب)

در قران از قصص انبیاء و ماجرای ملل و نحل مختلف ذکر شده؛از ماجرای خلقت حضرت آدم علیه السلام و هبوط وی از بهشت تا ماجرای انبیاء یهود و نصاری و لازمه بیان این قصص تعلیم و تعلّم است درحالیکه امی بودن پیامبر امری مسلّم می باشد یعنی همه اتفاق نظر دارند که پیامبر در نزد هیچ شخصی درس نخوانده، اما نمی شود شخصی وقایع ملت های مختلف را به طور دقیق و صحیح بیان کند اما از کسی نیاموخته باشد بنابراین این مساله یکی از وجوه اعجاز قران محسوب می شود همانطور که قران کریم در وجه استدلال بر اعجاز قران بخاطر تضمن اخبار گذشتگان و حکایت از

ص: 174


1- (اعجازالقران،الخطابی،24/1)

امت های گذشته به همین تقریب مذکور تمسک کرده است:{وَمَا كُنْتَ بِجَانِب الْغَرْبِيِّ إِذْ قَضَيْنَا إِلى مُوسَى الأَمْرَ وَمَا كُنْتَ مِنَ الشَّاهِدِينَ}[القصص 44]:تو در جانب غربى [وادى طور] حضور نداشتى هنگامى كه ما [با نازل كردن تورات] امر نبوّت موسى را به انجام رسانديم، و از شاهدان [آن واقعه مهم هم] نبودى.

نکته:اگر از عبارت (وما کنت بجانب الغربی) استفاده شود که پیامبر در زمان وحی به موسی علیه السلام شاهد نبوده است دیگر چه نیازی به تکرار و ذکر عبارت (و ما کنتَ من الشاهدین) می باشد؟

از ابن عباس نقل شده است :یعنی حاضر نبودی و اگر هم حاضر بودی شاهد نبودی چون ممکن است شخصی حاضر باشد اما شاهد نبوده باشد مانند سائر افرادی که در عصر موسی علیه السلام زندگی می کردند اما شاهد وحی به موسی علیه السلام نبودند.سپس در آیات بعد می فرماید {وَلَكِنَّاأَنشَأنَا

قُرُونا فَتَطَاوَلَ عَلَيهِمُ ٱلعُمُرُ وَمَا كُنتَ ثَاوِيا فِي أَهلِ مَديَنَ تَتلُواْ عَلَيهِم ءَايَتِنَا وَلَكِنَّا كُنَّا مُرسِلِينَ}[القصص_45]ولى ما ملت هايى را پديد آورديم، پس روزگار درازى بر آنان گذشت [تا جايى كه سرگذشتشان فراموش شد، اكنون ما سرگذشتشان را به تو وحى مى كنيم تا براى مردم بيان كنى] و تو در ميان مردم مدين ساكن نبودى تا نشانه هاى [قدرت و خشم] ما را [كه به آنان رسيد] بر اينان [كه در مكه، آلوده به طغيان و فسادند] بخوانى، ولى ما بوديم كه تو را به پيامبرى فرستاديم [و سرگذشت مردم مدين را به تو وحى كرديم تا بر آنان بخوانى ]

ص: 175

{وَمَا كُنْتَ بِجَانِبِ الطّورِ إِذْ نَادَيْنَا، وَلَكِن رَّحْمَةً مِن رَّبِّكَ، لِتُنْذِرَ قَوْماً مَّا أَتَاهُمْ مِنْ نّذَيرٍ مِن قَبْلِكَ}[القصص-46]و زمانى كه ما موسى را ندا داديم، تو در ناحيه طور نبودى ولى به سبب رحمتى از پروردگارت [سرگذشت موسى را به تو وحى كرديم] تا به مردمى كه پيش از تو [تا زمان عيسى] بيم دهنده اى براى آنان نيامده بود، بيم دهى تا متذكّر و هوشيار شوند.

نکته: با استدراک و ذکر عبارت(و لکنّا أنشانا قرونا) ابتداء علت وحی به پیامبر و برهان نبوت بیان شده است زیرا پیامبر شاهد موسی و ماجراهای وی نبوده است و زمان طولانی هم از عصر نبوت موسی تا زمان پیامبر گذشته است، سپس کانّ در این عبارت وجه اعجاز قران ذکر گردیده زیرا اخبار پیامبر از وقایع انبیاء سابق بر اثر حضور و مشاهده را تعلّم نبوده است در نتیجه نفس همین اخبار از گذشتان آن هم به این شکل دقیق و جامع و کامل علتی غیر از نبوت و دلیلی جز اعجاز کتاب ندارد. زیرا شخص امی که از کسی نیاموخت و در نزد کسی تعلیم ندید چگونه می تواند چنین وقایع مهمی را نقل کند به طوری که انگار کاملا حاضر و شاهد بر تمام جزئیات بوده است؟ همانطور که پس از ذکر خبر حضرت مریم سلام الله علیها به پیامبر می فرماید: ﴿وَمَا كُنْتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يُلْقُونَ أَقْلامَهُمْ أَيُّهُمْ يَكْفُلُ مَرْيَمَ وَمَا كُنْتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يَخْتَصِمُونَ [آلِ عِمْرَانَ: 44] اين [حقايق] از خبرهاى غيبى است كه به تو وحى مى كنيم و تو هنگامى كه آنان قلم هاى خود را [به عنوان قرعه زدن در آب] مى انداختند كه كداميك از آنان سرپرستى مريم را عهده دار شود، و نيز زمانى كه [براى كفالت او] با يكديگر جدال و ستيز مى كردند، نزد آنان نبودى.

ص: 176

* برهان و استدلال مذکور منطق کلی قران پس از اخبار بسیاری از وقایع مانند نجات قوم نوح علیه السلام و قصه یوسف علیه السلام به پیامبر می باشد زیرا اخبار غیب از براهین واضح نبوت می باشد. همچنین در سوره مبارکه طه فرموده است: ﴿كَذَلِكَ نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْبَاءِ مَا قَدْ سَبَقَ وَقَدْ آتَيْنَاكَ مِنْ لَدُنَّا ذِكْرًا﴾ [طَهَ: 99]: اين گونه بخشى از اخبار گذشته را براى تو بيان مى كنيم و بى ترديد ذكرى [چون قرآن] از نزد خود به تو عطا كرديم. پس قطعا انباء غیب، خبر دادن از وقایع گذشتگان و تاریخ ملت های پیشین در قران توسط پیامبر(ص) از دلائل صدق نبوت و اعجاز قران می باشد.

اعجاز ادبی(نظم و تالیف کلمات)

نظم بدیع، تالیف عجیب و بلاغت فوق العاده ای که باعث عجز و ضعف دیگران در برابر متن ادبی قران شده است از مهم ترین و بحث برانگیز ترین وجوه اعجاز است. باقلانی پس از بیان این سه وجه به تفصیل و تبیین مراد از نظم عجیب و بدیع تالیف می پردازد، او نظم عجیب را بخاطر تباین کلی نظم آیات که با جمیع اقسام و اصناف کلام عرب دارد که شعر و سجع و نثر نیست از جمله وجوه مهم اعجاز می داند به همین خاطر برای اثبات این نظر در ادامه به ادله نفی شعر و سجع بودن قران پرداخته است. باقلانی می گوید: هر صاحب اندیشه ای اگر تامل کند درک می کند که آیات قران خارج از اصناف کلام و اسالیب خطابات عرب می باشد که همین خصوصیت موجب تمییز قران با سائر شاهکارهای ادبی عرب گردیده است. همچنین اگر چه اصل فصاحت و بلاغت شاعران عرب امری مسلم و غیر قابل انکار می باشد اما

ص: 177

هیچ گاه حتی نمی توان در مقام مقایسه بلاغت قران را که در این حد و مقدار از معانی لطیف، فوائد غریز و حکم کثیر و تناسب بلاغت و فصاحت می باشد با اشعار جاهلی سنجید و در یک میزان قرار داد. عبارات طولانی آیات هیچ گاه موجب خلل و نقصان در زیبایی کلام قران نگردیده و دربهترین وجه و زیبا ترین اسلوب ذکر شده است و نه تنها بخاطر طولانی بودن تعابیر

از حیث لفظ تنزّل و عیبی در آیات حاصل نشد بلکه از جهت معنا هم هیچ تضاد و تناقضی در قران شکل نگرفت در حالیکه طبیعت عبارات طولانی پیدایش تناقضات و اختلافات در برخی از تعابیر و مقاصد می باشد بنابراین قران از این حیث هم مستثنی گردیده و برتری یافته است.

او احتمال سومی را هم در تبین مراد از نظم عجیب و زیبایی تالیف بیان میکند باقلانی بر این باور است که موضوع آیات مشتمل بر مباحث مختلفی مانند: ذکر قصص و مواعظ و احتجاج، بیان حکم و احکام، ذکر اعذار و انذار، دادن وعده و وعید و تبشیر و تخویف، تعلیم و آموزش اخلاق کریمه و سیره ماثوره و غیر از این مسائل می باشد در حالیکه تفاوت و اختلاف موضوع سخن کوچک ترین تاثیری در اختلاف مراتب آیات از جهت نظم و تالیف نگذاشته در حالیکه هر یک از شعراء تنها در یک موضوع خاص تبحر و تخصص منحصر به فرد دارند به همین خاطر در هر یک از موضوعات مختلف مانند:مدح ، هجو، وصف معشوق، وصف ابل، وصف خمر، وصف حرب ،غزل و دیگر اقسام شعر تنها یک شاعر را صاحب تخصص و تبحر می دانند که در همان موضوع خاص گوی سبقت و برتری را از سائر افراد ربوده است.

ص: 178

در نتیجه شما شاعری را پیدا نمی کنید که بتواند در همه موضوعات شعری در یک درجه از فصاحت و بلاغت شعر بگوید بلکه هرکدام منحصر در یک قسم می باشند بدون اینکه بتوانند به همان شکل و همان مقدار در سائر مسائل شعر بگویند، به همین خاطر در شعر شعراء متوجه اختلاف مراتب به حسب اختلاف موضوعات می شویم،برخی از شعراء تنها در ذکر قصیده توانایی فوق العاده ای دارند اما در رجز خواندن امتیاز ویژه ای ندارند و بالعکس یا اینکه در کلام مرسل قوی و در کلام موزون ضعیف است اما ما در نظم قران اندیشه کردیم و به وضوح فهمیدیم که آیات کوتاه و بلند، با موضوعات متعدد و مختلف هیچ فرقی با هم نداشتند و نقض و خللی در آن وجود نداشت، همچنین وقتی مردم یک قصه واحده را چند بار به تعابیر مختلف بیان کنند درجه فصاحت و بلاغت در یک میزان نمی باشد در حالیکه قران ماجرای واحدی را در دفعات متعدد نقل می کند بدون اینکه اختلاف مرتبه ای را مشاهده کنیم در نظم و تالیف آن، بلکه مطلقا در نهایت بلاغت قرار دارد. در کلام فصحاء تفاوت آشکاری در هنگام فصل و وصل، علو و نزول، تقریب و تبعید و غیر این از تقسیمات خطاب منظوم حاصل می شود تا جایی که گفته اند :بحتری با تمام توانایی که در نظم و حسن وصف دارد اما در هنگام خروج از نسیب به مدیح دچار نقص و تقصیر می باشد و بر همین قاعده می باشند دیگر فصحاء که در هنگام خروج از کلامی به کلام دیگر دچار نقص و ضعف هستند و در حالت واحد و یکسانی نیستند در حالیکه قران با اختلاف فنون و وجوه فراوان و طرق مختلفی که داردمختلف را مانند موتلف، متباین را مانند متانسب قرار می دهد که این از عجائب نظم و تالیف قران است که

ص: 179

خارج از عادت و عرف جامعه ادبی اعراب از همان زمان تا به امروز می باشد. باقلانی مورد تحدی قرار گرفتن انس و جن و ناتوانی جن را در برابر قران مانند انس از دیگر معانی نظم عجیب و تالیف بدیع قران دانسته است که موجب اعجاز قران گردیده است.

نکته : اگر شخصی شبهه کند که ما از کجا مطمئن هستیم که جن از معارضه با قران توان و عاجز می باشد در حالیکه او قدرت بر انجام امور لطیف و غامض را دارد بلکه ممکن است به تحدی قران جواب داده باشد و ما مطلع نباشیم چون طریقی ما نداریم تا از احوالات آنها خبر بیابیم، در مقام جواب می گوییم تحقق چنین مساله ای اگر واقع می شد قطعا خداوند از معارضه آنها مارا در قران آگاه می کرد همانطور که از معارضه های غیر قابل قبول و ناقص و سفسطه آمیز برخی از اعراب و کفار قریش در قران حکایت گردیده است، بنابراین اگر معارضه بود و ادعای شما صحیح بود یقینا ما مطلع می شدیم، و اگر کسی بگوید: تنها در صورتی جن قادر به معارضه خواهد بود که آیات قران را شنیده باشد زیرا ممکن است اصلا او آیات تحدی را نشنیده باشدو یا در خصوص قران اطلاعی نداشته باشد بنابراین وجه مذکور نمی تواند دلیلی برای اعجاز آیات باشد، در پاسخ این سوال می گوییم صریح آیات قران دلالت دارد بر اینکه برخی از جنیان به آیات گوش می دادند مانند:{وإِذْ صَرَفْنَا إلَيُكَ نَفَراً مِنَ الْجِنِّ يَسْتَمِعُونَ الْقُرآنَ فَلَمَّا حَضَرُوهُ ٌقَالُواْ أَنْصِتُواْ، فَلَمَّا قُضِيَ وَلَّواْ إِلَى قَوْمِهِمِ مُنْذِرِينَ} [الأحقاف 29]

ص: 180

علاوه بر اینکه شرطیت استماع آیات توسط جنیان و توقف و تفرع تحدی بر استماع بر شارع حکیم پوشیده نیست بنابراین بسیار بیهوده و لغو خواهد بود که بگوییم قران در صورتی جن و انس را به تحدی فرا خوانده که جنیان قران را اصلا نشنیده و درباره آن چیزی نشنیده اند!، چطور ممکن است امری به این بزرگی و اهمیت بر جنیان که عادتا تمام سعی خود را می کردند تا بر وقایع و اخبار انبیاء و امم سابق اطلاع پیدا کنند، پنهان و مخفی بوده باشد؟

در نتیجه هیچ یک از دو شبهه در خصوص تحدی جن مقبول و معقول نیست.به همین خاطر باقلانی عقیده کسانی را که تنها معتقد به عجز انس هستند صحیح نمی داند زیرا آیه قران دلالت بر تحدی و عجز انس و جن می کند و تخصیص انس و اخراج جن از تحت تحدی صحیح نمی باشد اما اینکه برخی ملائکه را هم داخل در تحدی دانسته اند نیز صحیح نمی باشد زیرا اولا در آیه تحدی ذکر نشده و ثانیا طبق آنچه برخی از محققین گفته اند انس و جن مخاطب تکلیف و قبول رسالت و دین اسلام می باشند نه ملائکه زیرا تکلیف آنها با آنچه ثقلین بر انجام آن موظف و متعهد می باشند فرق می کند.

معنای ششم: که تقسیم خطاب به بسط و اقتصار،جمع و تفریق،استعاره و تصریح، مجاز و حقیقت که در خطاب عرب رایج می باشد در بالاترین درجه و کامل ترین نوع در قران وجود دارد .

معنای هفتم: معانی که قران متضمن آن می باشد در خصوص وضع شریعت، احکام، احتجاجات در اصل دین و رد بر ملحدین می باشد و با اینکه سخن

ص: 181

در خصوص این مسائل موجب از بین بردن زیبایی کلام می گردد اما قران اینگونه مضامین را در بهترین صناعت بیان کرده است بخلاف شعر که تنها بخاطر سخن در باب عشق و عاشق و معشوق اینگونه موضوعات دارای جذابیت و زیبایی می باشد. قران می توانست در باب همان معانی متداول نزد عرب سخن بگوید و از این طریق فصاحت خود را نشان بدهد زیرا استعمال لفظ بارع در معنای بارع بهتر از استعمال لفظ بارع در معنای متداول می باشد به همین خاطر از معانی مبتکر و اسباب موسس و مستحدث در آیات قران استفاده شده است.

معنای هشتم: کلام عرب بر بیست و نه حرف بنا شده است، در قران بیشت و هشت سوره با حروف مقطعه آغاز شده که نصف این عدد یعنی با چهارده تا حرف این سور شروع شده اند تا با مذکور به غیر مذکور دلالت کنند و بفهمانند که نظم کلام قران از همان حروفی که فصحاء و شعراء عرب استفاده می کرند، شکل گرفته است.

توضیح: حروف به مهموسه و مجهوره تقسیم می شود، به ده حرف حاء، هاء، خاء، كاف، شين، ثاء، فاء، تاء، صاد، سين مهموسه و به سائر حروف مجهوره میگویند،نصف حروف مهموسه یعنی پنح حرف آن و دقیقا نصف حروف مجهوره در اول آیات مقطعه قران آمده است، از شش حرف حلقی عين،حاء، همزة، هاء، خاء و غين نصف آن وازهشت حرف شدیده:

(همزة،قاف،كاف،جيم،ظاء،ذال،طاء،باء) نصف آن و از چهار حرف مطبقه

ص: 182

( طاء،ظاء،صاد،ضاد) نصف آن در آیات مقطعه آمده است. دقت در استعمال و کاربرد حروف در آیات قران از وجوه اعجاز آن و از ظرائف بی نظیر نظم و تالیف کلام به شمارمی آیدکه به خوبی در آیات مقطعه این مساله بروز پیدا کرده است.

نکته: بعضی از محققین ادعا کرده اند فهم بلاغت قران قابلیت توصیف ندارد و تنها درک می شود و چون نمی توان مرز بلاغت قران و تفاوت های بیانی آیات را با سائر اصناف کلام عرب بیان کرد،درنتیجه نمی توان بلاغت قران را وجه اعجاز دانست اما این استدلال و ادعا مبتنی بر مقدمات فاسد است زیرا تفاوت های آشکار متن قران با سائر خطابات عرب را و چرایی نفی شعر و سجع قران را بسیاری از محققین به تفصیل و تدقیق بحث کرده اند و دلائل متعددی را برای تفاوت بلاغت قران و سائر کلمات عرب از نظم و نثر و غیر این دو بر شمرده اند.

قرآن و اعجاز کلمات

عموم مردم فکر می کنند الفاظ مترادف که معانی نزدیک به هم دارند در افاده بیان و خطاب یکسان و مساوی هستند و هردو به یک مقدار مفهوم ومعنا را می رسانند مانند: علم و معرفت، حمد و شکر، بخل و شح، نعت و صفت، قعود و جلوس، نعم و بلی، من و عن و مانند این کلمات از اسم و فعل و حرف به همین خاطر خیال کرده اند با تغییر کلمات قران وقرار دادن کلمه مترادف دیگر هیچ اشکالی به وجود نمی آید.

ص: 183

در حالیکه رکن و عمود بلاغت قران را می توان وضع هر لفظ در جایگاه مخصوص خود دانست زیرا اگر هر لفظی را از آیات سلب کنیم و کلمه دیگری را بدل آن قرار دهیم اشکالاتی به وجود می آید، یا معنا به طوری که منجر به فساد است تغییر می کند یا بلاغت آیات از آن حداعلای خود سقوط میکند.

بنابراین اگرچه الفاظ مترادف از حیث معنا متقارب هستند اما در نزد اهل لغت و استعمال فصیح هر یک معنای خود را دارد که تفصیل تفاوت معانی الفاظ در سلسله کتب فروق اللغه به صورت دقیق بیان شده است. دقیقا همین جاذبه های منحصر به فرد قران بود که منجر به عجز مشرکین درمعارضه وتمایل آنها به جنگ با مسلمان گردید

(فغلبوا هنالک و انقلبوا صغرین)

وجه یا وجوه اعجاز

برخی از محققین معاصر گفته اند:

عنایت مسلمانان در ابراز وجوه مختلف اعجاز قران به مصادیق متعددی تقسیم می شود اما پذیرش همه این موارد بخاطر عدم عمومیت و کلیت نداشتن در جمیع آیات صحیح نمی باشد و تنها مواردی را می توان به عنوان اعجاز شمرد که در تمام قران این وجه وجود داشته باشد تا با خطاب تحدی که شامل همه قران است موافق باشد.(1)

ص: 184


1- [عناية المسلمين بإبر ازوجوه الإعجاز،احمدحسن عبد الفتاح46/4]

ابتداء باید دانست این مطلب حرف جدید و تازه ای نیست بلکه از همان ابتدای بحث اعجاز، قران پژوهان فراوانی به این نکته اشاره کردند، صحت این حرف متفرع بر این است که اثبات شود ،اعجاز قران تنها در صورتی که در تمام آیات بروز و ظهور داشته باشد می تواند به عنوان وجه اعجاز باشد، در حالیکه هیچ کس چنین ادعایی نکرده است، آری اینکه برخی از وجوه در تمام آیات وجود دارند امری بدیهی است اما چه کسی گفته است این مساله با وجود برخی از وجوه در بعضی از آیاتدر تضاد وتنافی هست؟ یا اینکه اصلا چه اشکالی دارد که یک آیهچندوجه اعجاز داشته باشد؟

به معنای دقیق تر بر فرض عمومیت و شمولیت اعجاز ادبی در تمام قران که طبق مفروض ومطلوب ما در تمام آیات قران وجود دارد می گوییم تمام قران از حیث اعجاز ادبی معجزه است و علاوه بر این وجه ادبی برخی از آیات از وجوه دیگری همچون اخبار غیبی، بیان وقایع و قصص گذشته،اعجاز عددی،علمی و سائر وجوه موجود دارای اعجاز می باشند.حتی اگر مواردی مانند اخبار غیبی را بخاطر عدم عمومیت آن به عنوان اعجاز نپذیریم در نهایت امر می گوییم اگرچه این موارد جزو اعجاز بخاطر اشکال مطرح شده به حساب نمی آیند اما بدون شک از براهین مسلّم قران و اثبات الهی بودن وفوق بشری بودن آیات می باشد و همین مقدار در بحث اعجاز کفایت می کند.

ص: 185

نکته: معرفت کامل به اقسام وجوه اعجاز و ذکر تمام وجوه امری مشکل است زیرا تا هشتاد وجه را برای اعجاز بیان کرده اند اما قطعا برخی از این وجوه مد نظر رسول الله(ص) در اثبات اعجاز بوده است و قدر متیقن از این وجوه همان مواردی هست که خطاب تحدی به آن تعلق گرفته است و ما می دانیم اعراب در عصر نزول به معارضه علیه نظم و بلاغت قران دعوت شدند بنابراین مسلّم از وجوه همین اعجاز ادبی می باشد،اما این به منزله ردّ ونفی سائر وجوه نیست بلکه می گوییم آن وجه عمومی و کلی که از عصر نزول تا به امروز به عنوان اعجاز قران شناخته شده و خطاب تحدی نیز به آن تعلق گرفته است همین اعجاز ادبی می باشد که موجب تمایز قران با سائر کتب سماوی و غیر سماوی و تفاوت آن با سائر خطابات عرب از شعرو نثر و سجع شده است.

ص: 186

برخی از ️اصحاب اعجاز بیانی

خطابی[متوفی 388 ه ق]

ابوسلیمان خطابی در کتاب بیان اعجاز القرآن گفته است:

آوردن کلامی مانند قران برای بشر

بخاطر اموری میسور و مقدور نیست زیرا ؛

1]علم به جمیع اسماء لغت عرب و الفاظ که ظرف برای معانی هستند ندارند.

2]افهام و عقولشان نمی تواند جمیع معانی اشیاء که حمل بر این الفاظ شدند را درک کند.

3]شناخت و احاطه کامل به جمیع وجوه نظم که موجب پیوند و ارتباط لفظ و معنی شده است.

ندارند،در حالیکه قوام وشاکله کلام از[لفظ و معنی ونظم] به وجود می آید و ما در هنگام تامل و اندیشه در قران این سه عنصر اصلی کلام را در نهایت شرف می بینیم تاجایی که نمیتوان شیرین تر از الفاظ قران و زیباتر از نظم قرآن وباارزش تر از معنای آن پیدا کرد.(1)

خطابی عجز و قصور مخاطبین تحدی دربرابر قران را مهم ترین دلیل تعبیرات مختلف و غیر منطقی آنها در مقابل قران مانند: سحر،شعر، اساطیر الاولین

ص: 187


1- [رسالة خطابی ص 23]

و کهانت دانسته است که بر اثر تحیر و اضطرار به این تعابیر باطل متمسک شدند، چون اگر قدرت معارضه داشتند لحظه ای تحدی قران را بی جواب نمی گذاشتند و همانطور که تحدی و مقابله با آن در نزد آنها امری متداول بود در این مرتبه نیز تمام سعی خود را بذل می کردند تا جواب تحدی را بدهند مخصوصا وقتی به معارضه احتیاج شدید دارد و مخصوصا وقتی می دانند که تحدی آنها حجت قاطع در برابر پیامبری است که ادعای نبوت دارد و قطعا اگر قدرت معارضه داشتند بجای تمسک به حرب و قتل و شدت و سختی بر خود به معارضه ای می پرداختند که موجب راحتی آنها و غلبه آنها می شد اما این کار را نکردند چون چنین قدرتی را نداشتند.

خطابی در تتمه بحث اعجاز میگوید: در وجه اعجاز مطلب دیگری را نیز بیان کردم که جز تعداد کمی از افراد کسی از آن اطلاع و آگاهی ندارد و آن وجه تاثیر فراوان قران در نفوس و قلوب است زیرا هیچ کلامی مانند قران لذت و حلاوتش در قلب احساس نمی شود،همچنین همانطور که قران کریم می فرماید}:لَوْ أَنْزَلْنَا هَذَا الْقُرْآنَ عَلَى جَبَلٍ لَرَأَيْتَهُ خَاشِعًا مُتَصَدِّعًا من خشية}

وآیه مبارکه {اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ كِتَابًا مُتَشَابِهًا مَثَانِيَ تَقْشَعِرُّمِنْهُ جُلُودُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ ربهم}

هیچ کلامی مانند قران موجب خشیّت و مهابت انسان نمی شود تا جایی که برخی تالیفاتی نوشته اند درباره تراجم کسانی که از شدت مهابت و سنگینی آیات قرآن و شدت خشیت با شنیدن آیات جان دادند.

ص: 188

خطابی با عبارت:[فتح بلاد با شمشیر و فتح مدینه و قلوب با قرآن بوده است]به کلام خود در تبیین وجه اعجازخاتمه می دهد.

راغب اصفهانی [396 ق]

جلال الدین سیوطی از جمله دانشمندانی هست که کلام علامه راغب اصفهانی را ذکر کرده است و در توضیح اندیشه او در الاتقان في علوم القرآن نوشته است: راغب اصفهانی در تفسیر خود می گوید: اعجاز قرآن از حیث فصاحت و بلاغت به عنصر لفظ و معنا تعلقی ندارد زیرا الفاظ قرآن همان الفاظ قوم عرب می باشد و خداوند می فرماید:[قرآنا عربیا، بلسان عربی مبین]همچنین اعجاز ادبی قران مربوط به معنای آیات نمی باشد زیرا همانطور که قران می فرماید:[و انّه لفی زبر الاولین] معانی قران در کتب سابق نیز وجود داشته است.گروهی که اعجاز قرآن را متعلق به اخبار غیبی و معارف الهی دانسته اند کلامشان صحیح نمی باشد زیرا خصوصیت این نوع به قران بر نمی گردد بلکه اگر اثری و نظمی و حتی نثری غیر از قران مشتمل اخبار غیبی باشد حائز اهمیت و در مرتبه اعجاز قرار می گیرد و فرقی هم نمی کند به زبان عربی باشد یا نباشد به عبارت باشد یا اشاره.

[در نتیجه نمیتوان این وجه را اعجاز دانست که تحدی به آن تعلق گرفته است اگر چه وجود اخبار غیبی در قران از خصائص کتاب و امتیازات آن می باشد لکن اخبار غیبی في نفسه و بذاته اعجاز است بنابراین قران در این جهت برتری از حیث کلام نسبت به دیگر کلمات ندارد بلکه اخبار غیبی

ص: 189

بخاطر خصوصیت ذاتی که دارد دارای شرافت کلام و اهمیت قائل آن گرديده است.] (1)

در پایان با اشکال و نقد نظریه لفظ و معنا و خدشه بر اعجاز اخبار غیبی تنها وجه صحیح که از اشکالات مبرّا می باشد نظم قران است که تحدی به آن تعلق گرفته است که صورت خاص قران می باشد و لفظ و معنا عنصر این نظم به شمار می آیند.

عبدالقاهر جرجانی [471 ق]

جرجانی در کتاب الرسالة الشافیة از طریق عجز عرب و اثبات غلبه تحدی براعراب ورود می کند به بحث اعجاز و با بررسی چگونگی عرف عرب در آن زمان برای مقابله با خصم می گوید:عادت مردم این بوده است که تسلیم دشمنان خود نشوند و چاره ای برای مقابله بیابند اما اقرار و اعتراف شعراء و ادباء شهیری ومعروف و گفتار برخی از اهل قریش مانند: ابن مغیرة،عتبة بن ربیعة، لبید و اعشی از مهم ترین دلائل خارق العاده بودن قران و اثبات ناتوانی اعراب از معارضه می باشد.(2)

جرجانی در گفتار خود دربارهپیامبرورسالت جاودان پس از آنکه میگوید

ص: 190


1- [الاتقان في علوم القران120/2]
2- [ثلاث رسائل في اعجاز القرآن المقدمة،ص 15]

او خاتم الانبیاءمی باشدوپیامبری پس از ایشان نیست دربحث اعجازمی نویسد: حجت پیامبر این است که خداوند کتابی نازل کرد که اعرابالفاظ. و معانی آن را می فهمیدند اما نمی توانستند حتی با کمک تمام انس وجن مانندآن رابیاورند. (1)

همانطور که محقق الرسالة الشافیة گفته است تفصیل گفتار جرجانی در وجه اعجاز قران از حیث بلاغت کلام و نظم را در کتاب کبیر او دلائل الاعجاز می توان قرائت کرد. (2)

زمخشری [538 ق]

محمود بن عمر بن محمد بن عمر خوارزمی ملقب به جارالله زمخشری از بزرگان مذهب حنفی و کلام معتزلی در نحو،لغت،تفسیر،حدیث و فقه در قرن پنجم و ششم هجری می باشد. وی صاحب کتاب شهیر الکشّاف در تفسیر قرآن و کتاب المفصّل در علم نحو و اساس البلاغة در علم لغت می باشد که در اهمیت آثار وی همین امر بسنده می کند که تالیفات او موجب ارتکاز و مورد التفات بیش از حد

دانشمندان ادوار بعد تا به امروز قرار گرفته است.

ص: 191


1- [ثلاث رسائل في اعجازالقرآن،ص110]
2- [مقدمة ثلاث رسائل،ص16][دلائل الاعجاز،ص7،8،295،296،296،299]

زمخشری تالیف مستقل و مجزّایی دراعجاز قرآن ندارد اما در اثناء تفسیر پر اهمیت خود کشّاف به بحث اعجاز پرداخته است.

منهج و طریقه زمخشری در تفسیر به گفتار دکتر فتحی عبدالفتاح روشی منحصر به فرداست که با اسلوب و طریقه دیگر مفسرین تفاوت آشکار و فراونی دارد، او سعی کرده است که از آیات قرآن اعجاز قرآن را ثابت کند و تمام قران را مجال اعجاز برای ناظرين قرار بدهدوبه همین خاطراسم کتاب خود را[الکشّاف عن حقائق غوامض التنزیل و عیون الاقاویل في وجوه التاویل]گذاشته است تابه جای اهتمام فراوان به شرح مفردات، اعراب، آیات الاحکام، بیان اسباب نزول وتعریف ناسخ و منسوخ که دعب غالب مفسرین است تمام سعی خود را برای کشف اعجاز نظم قرآنی و اسرار آن در مفردات و تراکیب به کار بگیرد.(1)

بنابراین می توان زمخشری را یکی از شخصیت های مهم و موسس اعجاز نظمی قران دانست که در سایه سار آیات به تقریب این نظریه وتقویت این روش پرداخته است. او در مقدمه تفسیر کشاف، قرآن را معجزه ای جاودان می داند که هیچ یک از فصحاء و شعراءعرب را یارای معارضه با آن نبوده است وبرخلاف تمام معجزات که در طول زمان اثری از آن نماد،قران به معجزه ای تبدیل گشت که کلید منافع دینی و دنیوی ومصداق مسلّم کتاب آسمانی هست.

ص: 192


1- [الاعجاز النحوي في القرآن الکریم،ص 57] [الاعجاز في دراسات السابقین ص289]

ابن عطیه اندلسی [542 ق]

از جمله دانشمندانی که درباره اعجاز قرآن سخن گفته است ابن عطیه اندلسی می باشد.

او کتاب مستقلی دراین باره تالیف نکرده است اما در ضمن تفسیر خود(الجامع المحرر الصحیح الوجیز فی تفسیر قرآن العزیز)پس از ذکر جمعی از آراء دانشمندان گذشته، وجه اعجاز قران را به نظم و صحت معانی و الفاظ ربط داده است.(1)

فخر رازی [ 606 ق]

فصاحت و شیرینی اسلوب کلام و سلامت از جمیع عیوب از اوجه اعجاز در نزد فخر رازی می باشد که در کتاب درایة الاعجاز گفته است و سیوطی آن را در الاتقان نقل کرده است.(2)

فخر رازی بر خلاف جرجانی سعی کرده است اطناب ممل و اختصار مخلّ را در کلام خود راه ندهد و همانطور که در مقدمه می گوید عدم رعایت ترتیب اصول و أبواب و اطناب در دلائل الاعجاز و الشافیة جرجانی باعث شد تا مطلبی مستقل در این باره تالیف کند.(3)

ص: 193


1- [الاعجاز في دراسات السابقین،ص319]
2- [الاتقان في علوم القران119/2]
3- [مقدمة الاعجاز البیانی،ص22]

ابن بنّاء️مراکشی [721 ق]

ابوالعباس احمد بن محمد بن عثمان الأزدي معروف به ابن بناء مراکشی از جمله دانشمندانی می باشد که سیوطی رای او را نقل می کند و می نویسد: مراکشی در شرح المصباح گفته است: جهت اعجاز قرآن جنبه بیانی آیات می باشد که هیچ گونه خطایی در تادیه و تعقید معنی ندارد و به سبب آن وجوه تحسین کلام پس از تطبیق آن به مقتضای حال شناخته می شود.مفردات قران معجزه نیست و اگرنه قبل از نزول قران نیز که این مفردات وجود داشته اند باید حکم به اعجازشان می شد،مجرد تالیف نیز معجزه نیست و اگرنه هر تالیفی از شایستگی اعجاز برخوردار می گشت، مجرد اسلوب نیز اعجاز نیست واگرنه هر اسلوب شعری حتی هذیان مسیلمه کذاب نیز که دارای اسلوب بود حکم به اعجازش میشد،وجه اعجازصرفه نیست زیرا تعجب و تحیّر اعراب قریش ازفصاحت قران بود نه از سلب قدرت معارضه و صرف انگیزه.(1)

ص: 194


1- [الاتقان في علوم القرآن 119/2]

فصل پنجم: آراء دانشمندان امامیه در خصوص اعجاز قرآن

آراء دانشمندان امامیه در خصوص اعجاز قرآن

اشاره

ص: 195

ص: 196

شیخ طوسی رحمةالله علیه [ 460 ق]

شیخ الفقهاء و المجتهدین محدث جلیل القدر صاحب کتاب تهذیب و استبصار از کتب أربعة شیعه درحدیث، موسس حوزه مقدسه نجف اشرف از اجلاء و اکابر علمای امامیه در خصوص اعجاز قرآن نوشته است: فصاحت مفرطه و نظم مخصوص، وجه اعجاز قران می باشد،اما فصاحت آن تفوّق و برتری دارد نسبت به همه اهل فصاحت و بلاغت از عرب و دلیل بر صدق این مطلب شهادت طبقه اولی از فصحاء و شعراء می باشد مانند:ولید بن مغیره،اعشی،کعب بن زهیر،ولید بن ربیعة و نابغه جعدی. در خصوص نظم مخصوص آن نیز کلامی در عرب پیدا نمی شود که شبیه نظم قرآن باشد بنابراین اجتماع این دو امر یعنی فصاحت مفرطه و نظم مخصوص وجه اعجاز قران می باشد.

شیخ طوسی وجوه دیگر مانند:فصاحت به تنهایي، نظم به تنهایی و قول به صرفه را صحیح نمی داند و برای تحقق وجه اعجاز قائل به لزوم جمع بین فصاحت و نظم می باشد و اگرنه به تنهایی موجب اعجاز قران نمی باشد.(1)

ص: 197


1- [الاقتصاد فیما یتعلق بالاعتقاد،الطوسی،ص173]

طبرسی [ 548 ق]

امین الاسلام ابوعلی فضل بن حسن طَبرِسی مفسر جلیل القدر امامیه در تفسیر گرانقدر مجمع البیان، فصاحت، نظم و اخبار غیبی را وجوه اعجاز قران شمرده است و در جای دیگری از مجمع البیان قران رابخاطر فصاحت مفرطه واشتمال بر هر آنچه که بندگان در امر تکلیف به آن احتیاج دارند مانند اشاره و تنبیه به ادله توحید و عدل،بیان احکام شرع،بیان مواعظ و قصص انبیاء و ترغیب و ترهیب،أحسن الحدیث دانسته است. شیخ طبرسی با شیخ طوسی در بیان فصاحت مفرطه در وجه اعجاز اتفاق نظر دارند وازاین جهت هر دو بر یک رای می باشند.(1)

تهذیب عبارت و سلامت الفاظ و محتوای قران از تناقض و عجز دیگران از جواب تحدی و عدم معارضه از دیگر وجوه اعجاز می باشد که طبرسی در البیان نقل کرده است.(2)

در دیدگاه طبرسی سه وجه اعجاز فصاحت و بلاغت و نظم را از آیات تحدی و عجز مشرکین برای معارضه می توان فهمید و اثبات شئ نفی ماعدا نمی کند و سائر جهات نیز مانند اخبار غیبی شایسته اینکه وجه اعجاز باشند را قطعا دارا هستند.3(3)

ص: 198


1- [مجمع البیان في تفسیر القرآن82/1 و 298/8]
2- [مجمع البیان في تفسیر القرآن 220/6]
3- [مجمع البیان192/5]

قطب الدین راوندی [573 ق]

سعید بن هبةالله راوندی کاشانی معروف به قطب الدین راوندی از جمله شاگردان شیخ طبرسی، از قدیمی ترین شرّاح نهج البلاغة و اولین مولف آیات الاحکام از فقهاء و متکلمین مشهور قرن ششم هجری یکی از اصحاب اعجاز بیانی قران محسوب می شود.

در نگاه راوندی اعجاز کلی و عام قران که شامل تمامی آیات می شودهمان فصاحت قران می باشد که بخاطر خارق العاده بودن و خروج آن از عادت و قدرت بشر معجزه می باشد.(1)

اما اعجاز خاص تنها شامل برخی از آیات می باشد مانند اخبار غیبی.خطابی نیز مانند راوندی از موافقین تقسیم اعجاز به دو نوع اعجاز عام و کلی و اعجاز خاص و جزئی می باشد ،زیرا او نیز وجوهی مانند:

اخبار غیبی را از نوع اعجاز خاص قران دانسته است که به طورمسلّم معجزه می باشد اما قطعا اخبار غیبی مورد خطاب تحدی نمی باشد چون خطاب تحدی به همه سوره ها و بر تمام قران تعلق گرفته است در حالیکه اخبار غیبی تنها در برخی از آیات وجود دارد در نتیجه بهترین کلام این است که بگوییم فصاحت قران مورد خطاب تحدی و اعجاز عام قران است که شامل

ص: 199


1- [الخرائج و الجرائح،قطب الدین راوندی،19/3]

تمام سُور می باشد و وجوه دیگر تنها معجزه خاص قران به شمار می آیند که فقط در برخی از آیات مشاهده می شوند.(1)

راوندی با استشهاد به آیه شریفه:{أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ ٱلقُرءَانَ وَلَو كَانَ مِن عِندِ غَيرِ ٱللَّهِ لَوَجَدُواْ فِيهِ ٱختِلَفا كَثِيرا} [نساء/82]

عدم تناقض واختلاف در معانی قران را از جمله وجوه اعجاز پنداشته است.(2)

راوندی نظم را به تنهایی و بدون انضمام و معیت فصاحت فوق العاده وجه اعجاز نمی داند و معتقداست نظم به خودی خود برتری چندانی ندارد که بتواند شایسته باشدتا وجه اعجاز قران به شمار آید بلکه نظم در مصاحبت فصاحت معجزه و امری خارق العاده است.

در مقابل جرجانی در دلائل الاعجاز نظم قرآن را دلیل برتری و رجحان آن از سائر اصناف کلام عرب از شعر و نثر و خطابه پنداشته است و تعجب و حیرت عموم را نیز از جانب نظم قرآن دانسته است که موجب اعجاب و شگفتی شنوندگان گردیده است.3(3)

ص: 200


1- [بیان اعجاز القرآن،خطابی،ص23][الخرائج والجرائح 21/3]
2- [الخرائج و الجرائح،20/3]
3- [دلائل الاعجاز،ص 54]

کمال الدین مثیم بحرانی [ 699 ق]

کمال الدین میثم بن علی بن میثم بحرانی،محدث متکلم،فقیه و شارح کبیر نهج البلاغه صاحب کتاب مصباح السالکین در شرح نهج البلاغة و کتاب قواعد المرام في علم الکلام از شخصیت های تاثیر گذار شیعه در قرن هفتم هجری و از جمله اصحاب اعجاز بیانی در میان علمای امامیه می باشد.

ابن میثم بحرانی در اثر کلامی قواعد المرام في علم الکلام در تبیین وجه اعجاز قران نوشته است:فصاحت بالغه، اسلوب و اشتمال بر علوم شریفه به صورت مجتمع وجهی می باشد که بحرانی در اعجاز قرآن به آن اشاره کرده است، یعنی هر سه جهت در تحقق اعجاز موثر و حائز اهمیت می باشند و با فقدان یکی از این سه امر در تمامیت تحقق و ثبوت اعجاز خلل و نقصان شکل می گیرد زیرا برخی از کلمات عربی وجود دارند که تنها از حیث فصاحت مشابه قران می باشند اما مفارقت جدی و بزرگی با قران از دو جهت دیگر یعنی اسلوب و اشتمال بر علوم شریفه دارند یا برخی از کلمات عربی از جهت اسلوب شبیه قران هستند اما دو جهت دیگر را ندارند، همچنین برخی از کلمات عربی مطالبی از علوم الهی را از کتب سماوی سابق نقل کرده اند که از جهت اشتمال بر علوم شريفه قرابت و مشابهتی با قران دارند لکن فاقد فصاحت و اسلوب بی نظیر قران هستند و خلاصه نمیتوان کلامی را ارائه داد که از هر سه وجه با قران برابری کند یا شبیه قران باشد به همین دلیل این سه وجه با یکدیگر وجه اعجاز قران به شمار می آیند.(1)

ص: 201


1- [قواعد المرام في علم الکلام،کمال الدین البحرانی،ص1132]

بنابراین اجتماع موارد سه گانه در کلام عرب امری محال و ممتنع است. اگرچه برخی از شعرای عرب با مطالعه کتب سماوی سابق بر برخی از علوم شریفه مانند توحید و نبوت و معاد اشاره کرده اند و همین امر موجب قرب و مشابهت آن کلام با قران در این وجه گردیده است لکن این مشابهت درادنی مراتب قرار دارد زیرا فهم علم قران و اطلاع از مقاصد و مضامین آن بخاطر اشتمال قران بر ظاهر و باطن امری بسیار مشکل است که هرکس به مقدار استعداد و توانایی خود از آن بهره می گیرد در نتیجه این وجه شباهت کلام عربی با قران درجهتی از جهات سه گانه تنها مشارکت و مشابهت نسبی در جهت می باشد و اگرنه افتراق بی حد و حصری در مقایسه فصاحت،اسلوب و علوم شریفه قران با کلام عرب وجود دارد.

همچین در قران آیاتی وجود دارد که بشارت و انذار می دهد نسبت به حوادث آینده که این امر از قوه بشری خارج است و اطلاع بر این امر و اکتساب چنین قدرتی نیاز به ارتباط با وحی و تایید الهی دارد که این جنبه نیز به طور کلی از کلام عرب بخاطر عدم ارتباطشان با وحی و تایید الهی متنفی می باشد.(1)

ص: 202


1- [قواعد المرام في علم الکلام،کمال الدین البحرانی،ص133]

یحیی بن حمزه علوی [705 ق]

یحیی بن حمزة بن علی بن ابراهیم العلوی الیمنی صاحب کتاب الطراز لاسرار البلاغة و علوم حقائق الاعجاز ،مانندبسیاری از علمای امامیه بلاغت، فصاحت ونظم را جزو وجوه ثلاثة اعجاز شمرده است. دلیل او بر این قول عادت فصحاء و شعرای عرب در تحدی می باشد که همواره درضمن این سه محور یعنی فصاحت،بلاغت و نظم تحدی می کردند و فصیح و شاعری موفق می گشت در غلبه بر دیگران که در این سه جنبه از دیگران دارای برتری و رجحان باشد.اما برخی با ذکر اینکه بین تحدی میان شعرای عرب و تحدی قران تفاوت آشکاری وجود دارد تعلیل وی را مردود دانسته اند زیرا قران به طور عام امر به اتیان سوره ای مانند سوره های قرآن را در خطاب تحدی بیان کرده است بدون اینکه تقیید و تخصیص بزند بر وجهی یا جنبه ای خاص، علاوه بر اینکه مخاطب تحدی قران جمیع انس و جن می باشد برخلاف مخاطب تحدی شعراء که تنها شعرای عرب را در بر میگیرد و مختص به یک گروه محدودی می باشد.(1)

ص: 203


1- [الطراز لاسرار البلاغة،یحیی بن حمزه علوی 224/3]

احمد بن فهد حلی[ 841 ق]

اعجاز تشریعی،فصاحت و بلاغت،اعجاز معنایی،اسلوبی و نظمی و بیان درجات عالی از معانی و اسالیب ونظم ترکیبی از وجوه مذکور اعجاز قرآن توسط علامه ابن فهد حلی رضوان الله علیه می باشد. او قران را تریاک اکبر و کبریت احمر می داند که خواص غریبه ومعجزات عجیبه آن از کوه عظیم با عظمت تر و از اقیانوس بی کران وسیع تر است و همین خواص بی نظیرش موجب شده است تا خطیب در خطابه اش از زواجر و نواهی آن أخذ کند، فقیه حاذق و مفتی صادق در مقام افتاء و اجتهاد از معالم آن در شناخت حلال و حرام أخذ کند و اگر به جنبه بلاغت وفصاحت آن توجه کنی موجب شده تا اهل فصاحت و بلاغت از آن بهره مند گردند و ادیب اریب از معانی و اسالیب و نظم آن اکتساب کند.

یکی از نکات زیبا و قابل توجهی که ابن فهد حلی به آن اشاره کرده است جنبه اعجاز روحی قران است اومی گوید:

قران وسیله استشفاء ،استرقاء و استجابت دعا می باشد که خدای تبارک و تعالی آن را طریق کفایت و بی نیازی قرار داده است.(1)

ص: 204


1- [عدة الداعی و نجاح الساعی، احمد بن فهدالحلی،ص291]

علامه محمد باقر مجلسی [1111 ق]

فصاحت و بلاغت، اخبار غیبی، تعالیم اخلاقی و اعتقادی از جمله وجوه اعجاز است که علامه مجلسی رحمةالله علیه ذکر کرده است، سپس با تقویت کلام شیخ مفید رضوان الله علیه گفته است: نظر صحیح در وجه اعجاز همان مذهب جمهور عامه و خاصه مانند شیخ مفید رحمةالله علیه می باشد که قائل به اعجاز بیانی و بلاغی گشته اند و آیات شریفه را در درجه عُلیا و طبقه قصوی از فصاحت و بلاغت دانسته اند که حقیقت و درستی این مطلب بر فصحاء عرب و دانشمندان فرق مختلف که در فن بیان و اسالیب کلام دارای مهارت و تبحّر هستند، امری آشکار و قطعی می باشد و این در حالی هست که قران کریم علاوه بر جهت فصاحت و بلاغت از وجوه دیگری نیز مانند اخبار غیبی ، دقائق علوم الهیه، مکارم اخلاق،ارشاد به فنون حکمت علمی و عملی و تبیان مصالح دینی و دنیوی در درجه اعجاز قرار دارد.بنابراین در مرحله اولی اعجاز بیانی که مشتمل بر بلاغت و فصاحت و اسلوب است موافق با نظر جمهور عامه و خاصه مانند شیخ مفید رحمةالله علیه وجه صحیح اعجاز قران می باشد سپس در درجه ثانیه اعجاز غیبی، اخلاقی،علمی و تشریعی از جمله وجوه اعجاز به شمار می آید.(1)

ص: 205


1- [بحار الانوار، المجلسی،446/17]

سید عبدالله شبّر [1242 ق]

هنگام مقایسه آیات قرآن با کلمات فصحاء و شعرای عرب تفاوت فراوان و آشکاری را بین دو متن ازحیث بلاغت،فصاحت،اسلوب و نظم می یابیم که با کلام اعتیادی بشر اختلاف و برتری بسیاردارد، یکی از دلائل صدق این مطلب گفتار خداوند تبارک وتعالی می باشد :

{وَقِيلَ يَأَرضُ ٱبلَعِي مَاءَكِ وَيَا سَمَاءُ أَقلِعِي وَغِيضَ ٱلمَاءُ وَقُضِيَ ٱلأَمرُ وَٱستَوَت عَلَى ٱلجُودِيِّ وَقِيلَ بُعدا لِّلقَومِ ٱلظَّلِمِينَ} [هود/44]

در هنگام نزول آیه اعراب قریش از شدت فضاحت، معلقات سبعه که برترین آثار ادبی عرب در نظم به شمار می آمد را از پرده خانه کعبه جدا کردند و کلامی را که تا قبل از نزول قران برترین کلام از حیث فصاحت و بلاغت در نزدشان به شمار می آمد، تبدیل گشت به موضوعی برای خجالت و شرمساری شان در مقابل بلاغت بی نظیر و شگفت انگیز قران و همین امر دلیل بر اعجاز بیانی قران می باشد.

ترکیب کلام قرآنی که تکوین آن از همین حروف هجائیه رایج و متداول بین عرب شکل گرفته است، جنبه دیگر اعجاز قرآن است که سید عبدالله شبّر از آن به اعجاز لغوی تعبیر می کند،زیرا قران مع اینکه از نفس حروف رایج عرب شکل گرفت اما دارای یک ترکیب خاص و عجیب و معجزه مانندی هست که هیچ یک از افراد قوم عرب نتوانست همانند آن را بیاورد،

ص: 206

به همین خاطر امام حسن عسکری عليه السلام در ضمن گفتار خداوند تبارک و تعالی : [الم] فرمودند: یعنی مثل این کتابی که به لغت و حروف شما نازل گردید را بیاورید اگر در ادعای خود بر حقانیت و بطلان دین اسلام صادق هستید.

بنابراین حاصل و نتیجه روایت مذکور اشاره به اعجاز لغوی دارد که از دیگر جنبه های اعجاز قرآن است.(1)

اخبار قران بر سه نوع می باشد:

1] اخبار قصص گذشته که شامل امورات خفی و غیر آشکاری می باشد که احدی توانایی اطلاع بر تمام جزئیات و قضایای آن را ندارد مانند: قصه اصحاب کهف، داستان موسی و خضر علیهما السلام، ماجرای یوسف علیه السلام و تاریخ ذوالقرنین، لکن قران به بهترین شکل و با آشکار ترین حالت ممکن در مقام توضیح و تببین وقایع به نقل قصص پرداخته است که دلیل بر اعجاز غیبی قران از اخبار گذشته می باشد.

2] اخبار از آنچه در نفوس و ضمائر افراد وجود دارد که هیچ کس نمی تواند از آن مطلع شود مانند اخبار خداوند عزّوجلّ به پیامبر(ص) در خصوص احوال کفار و منافقین و خبر از آنچه که در قلب آنها می گذرد و آن را از پیامبر

ص: 207


1- [حق الیقین في معرفة اصول الدین، عبدالله شبر،ص 154]

مخفی می کردند اما پیامبر آنها را از محتوای ضمائرشان آگاه می کرد که از این نوع از اخبار تعبیر به اخبار غیبی حالی شده است که در زمان پیامبر وجود داشته است.

3] اخبار از امورات و احوالات آینده مانند: اخبار از دخول به مکه برای انجام عمره:{ لَّقَد صَدَقَ ٱللَّهُ رَسُولَهُ ٱلرُّءيَا بِٱلحَقِّ لَتَدخُلُنَّ ٱلمَسجِدَ ٱلحَرَامَ إِن شَاءَ ٱللَّهُ ءَامِنِينَ مُحَلِّقِينَ رُءُوسَكُم وَمُقَصِّرِينَ لَا تَخَافُونَ فَعَلِمَ مَا لَم تَعلَمُواْ فَجَعَلَ مِن دُونِ ذَلِكَ فَتحا قَرِيبًا}[فتح/27] بى ترديد خدا رؤياى پيامبرش را به حق و درستى تحقق داد كه در رؤيا وعده داده بود شما قطعاً در حال امن و امنيت در حالى كه سرهايتان را تراشيده و موى يا ناخن كوتاه كرده ايد و بيمى نداريد وارد مسجدالحرام خواهيد شد خدا آنچه را كه شما نمى دانستيد كه وعدۀ ورود به مسجد الحرام در سال آينده است دانست و پيش از آن پيروزى نزديكى كه صلح حديبيه بود براى شما قرارداد. ومانند اخباراز غلبه سپاه روم در آیه شریفه: غُلِبَتِ الروم[الروم2]بنابراین در این نوع از آیات اعجاز غیبی مستقبلی وجود دارد.(1)

سید عبدالله شبّر پس از فراغ از بیان اعجاز بیانی و غیبی قران در مقام ذکر نوع دیگری از اعجاز می گوید : قران کریم دربردارنده کمال معرفت الهی و

ص: 208


1- [حق الیقین في معرفة اصول الدین، عبدالله شبر،ص155]

علم به صفات و اسماءپروردگار می باشد که هیچ عقلی از عقول به آن دست پیدانمی کندحتی اگر از احکم حکماء یا اکبر متکلمین باشد،همچنین آیات قرآن کریم مشتمل بر احکام شرعیه و حکمت و مواعظ بی نظیر است که موجب دفع وسواس شیطان و شفاء صدورمی باشد.

یکی از خصائص قران کریم عدم وجدان کلمه غیرفصیح و غیر بلیغ می باشد یعنی تمامی کلمات قران در بالاترین مرتبه از فصاحت، بلاغت،نظم و اسلوب قرار دارد که خرق عادت ومخالف کلمات بشر است.عدم تعب و انزجار قاری قرآن در کثرت قرائت آیات و استمرار حلاوت و لذت تلاوت کلام الله از دیگر جاذبه های حائز اهمیت کلام وحی می باشد.

اصل عدم تناقض و عدم اختلاف در محتوا و معانی آیات به تصریح آیه شریفه {أ فلا یتدبّرون القرآن و لو کان من عند غیر الله لوجدوافیه اختلافا کثیرا}، از وجوه اعجاز قران است که در عین اینکه در موضوعات و مباحث مختلف سخن گفته است لکن هیچ تناقض و تضادی را نمی توان در آن پیدا کرد برخلاف کلمات بشر که مملو از تناقضات است.

در یک عبارت جامع میتوان اعجاز بیانی، ترکیبی، غیبی، تشریعی، اخلاقی، روحی، تاثیری وعدم اختلاف بین آیات را ماحصل منظومه فکری سید عبدالله شبّر در خصوص اعجاز قرآن دانست .(1)

ص: 209


1- [حق الیقین في معرفة اصول الدین، عبدالله شبر،ص155]

محمد جواد بلاغی [1352 ق]

وجوه اعجاز قران بر دو قسم می باشد:

1] معجزاتی که عرب در معارضه و هماوردی مثل آن قاصر و عاجز است و اختصاص به گروه خاصی دارد مانند وجه اعجاز بلاغی قران که در صدد اظهار عجز فصحاء و شعرای عرب می باشد و با ناتوانی آنها حجت بر تمام عرب تمام می شود لکن فهم این نوع از اعجاز، خاص گروه محدودی می باشد که علم به اسالیب کلام و آرائه های بیان دارند.

2] وجوه دیگری که در شناخت و درک آن هر انسان صاحب رشد مشترک است و آن را می فهمد.(1)

در قران کریم قصص انبیاء و رسل گذشته به سبب وحی الهی به طوری ذکر گردیده است که منزّه از هرگونه خرافات ،کفر و هرآنچه که منافات با قدسیت الهی و انبیاء الهی دارد می باشد، نقل و بیانی که منطبق بر عقل، حجت و بیان شریف می باشد.

ص: 210


1- [آلاء الرحمن في تفسیر القرآن، البلاغی،5/1]

برخلاف تعالیم یهود و نصاری که مبتنی بر تحریف کتب سابق در قصص انبیاء و انحراف تعالیم دینی می باشد، بنابراین اگر به زعم مخالفین قرآن از جانب پیامبر و متّخذ از کتب تحریف شده ادیان سابق بوده باشد باید مانند آنچه را که مسیحیت در تثلیث یا آموزه های مجوس در آیین خود بیان کرده است در قران نیز بازگو می شد در حالیکه قران کریم به صراحت فرموده است:{إِن هُوَ إِلَّا وَحي يُوحَى} [نجم/4]گفتار او چيزى جز وحى كه به او نازل مى شود، نيست.(1)

روش قران در احتجاج و چگونگی اثبات تعالیم دینی مانند توحید، نبوت، معاد جسمانی و سائر مسائل به نحوی که هیچ گونه ضعف ادبی، خلل لفظی و تناقض معنوی در آن وجود ندارد و مطابق با فطرت و عقل سلیم و قواعد منطقی است وجه دیگری از معجزه است که از آن تعبیر به اعجاز احتجاجی می شود.(2)

برخلاف احتیاجات مذکور در تورات و انجیل که مبتنی بر قواعد فاسده و غیر منطقی می باشد که اکثر مسائلش منتهی بر کفر و اضلال و غلط می شود مانند احتجاج بر تعدد آلهه، تعدد ارباب یا منع از طلاق.(3)

ص: 211


1- [آلاء الرحمن في تفسیر القرآن،10/1]
2- [آلاء الرحمن في تفسیر القرآن،12/1]
3- [الهدی إلی دین المصطفی 205/1]

تبیین قران از جوانب متعدد و مختلف شریعت در جمیع ابعاد از قوانین و نظم گرانقدری که در مسیر خدمت بشر و مصالح بشری قرار می گیرد در جمیع مستویات اجتماعی ،سیاسی،مدنی، حربی،اداری،شئونات بین زوج و زوجه و حتی شرائط کاتب و شاهد از جمله معجزات قران است که از آن تعبیر به اعجاز تشریعی شده است، برخلاف قوانین و شرایع یهود و نصاری که این ویژه گی ها و مشخصات را ندارد اما آن را وحی و کلام خدا می پندارند(1)

اعجاز اخلاقی قران با اطلاع از ذکر اخلاق فاضله و انگیزه قران برای ترغیب و تشویق به فضائل اخلاقی و انزجار و ترهیب از رذائل اخلاقی از دیگر وجوه اعجاز قران است که طبق تصریح آیه شریفه :{وَمَا أَرسَلنَكَ إِلَّا كَافَّة لِّلنَّاسِ بَشِيرا وَنَذِيرا وَلَكِنَّ أَكثَرَ ٱلنَّاسِ لَا يَعلَمُونَ}[سبأ/28]:(و ما تو را براى همه مردم جز مژده رسان و بيم دهنده نفرستاديم، ولى بيشتر مردم [به اين واقعيت] معرفت و آگاهى ندارند).احکام اسلام و آموزه های اخلاقی آن شامل جمیع بشریت است برخلاف احکام باطل تورات که اختصاص به اقرباء و ابناء شعب دارد وبرخلاف انجیل که از ردع ظالم و استرجاع حقوق ظالمین و قطع ماده فساد نهی کرده است. عدم اختلاف و تناقض،اضطراب، سقوط حجت، فساد مضمون یا سخاوت بیان دلیل بر اعجاز سلامت و عدم تناقض قران و دستگیره ای مستحکم برای مریدهدایت و اندیشه می باشد که موافق دیدگاه بسیاری ازاندیشمندان باب اعجاز است.

ص: 212


1- [الهدی إلی دین المصطفی،351/1] [آلاء الرحمن في تفسیر القرآن،12/1]

هبة الدین شهرستانی [ 1386 ق]

سید محمدعلی حسینی شهرستانی ملقب به هبة الدین شهرستانی از علمای اعلام قرن چهاردم، از جمله شاگردان آخوند خراسانی صاحب کفایه الاصول و سید محمد کاظم یزدی صاحب عروة الوثقی، دانشمندی حائز اهمیت

با تالیفاتی فراوان در زمینه های مختلف که شمار تصنیفات و تالیفات وی به بیش از صد جلد می رسد در بیان اعجاز قران مواردی را به عنوان وجه اعجاز ذکر کرده است مانند:

1] امی بودن پیامبر: از جمله وجوه اعجاز قران امیّ بودن پیامبر یعنی دوری ایشان از محاضرات علماء و عدم طلب حکمت از محضر حکماء و نفی کتابت و قرائت می باشد. قران کریم در آیاتی بر عموم سلب قرائت و کتابت اشاره می کند مانند:{وَمَا كُنتَ تَتلُواْ مِن قَبلِهِۦ مِن كِتَب وَلَا تَخُطُّهُۥ بِيَمِينِكَ إِذا لَّٱرتَابَ ٱلمُبطِلُونَ} و پيش از اين [قرآن]، تو هيچ نوشته اى را نمى خواندى و آن را با دست خود نمى نوشتى وگرنه باطل گرايان ياوه گو [در وحى بودن و حقّانيّت آن] شك مى كردند.

وقوع نکره در سياق نفی دلالت بر شمول سلب بر تلاوت هرگونه کتاب یا ممارست هرگونه درس و بحثی را دارد زیرا اگر این چنین نبود یهود و نصاری و مشرکین پیامبر را متهم می کردند که آنچه از قرآن ذکر می کند حاصل مطالبی می باشد که از صحف گذشته و کتب قرون ماضی خوانده است بنابراین برای اثبات اینکه شریعت پیامبر یک شریعت آسمانی و الهی هست

ص: 213

خدای تبارک و تعالی ایشان را در حالی که هیچگونه ممارستی بر کتابت و قرائت نداشتند مبعوث کرد تا این مساله آشکار ترین برهان بر حقانیت رسالت ایشان گردد.

با این حال عده ای با اینکه می دانستند ایشان در مدت چهل سال عمر شریفشان هیچ گونه ممارستی بر کتابت و قرائت نداشته و خواندن و نوشتن را از هیچ بشری نیاموخته است، لکن از روی عناد و لجاج گفتند قران پیامبر استنساخ از قصص و اخباری می باشد که یهود و نصاری برای او بازگو می کنند:

{وَقَالُوا أَسَطِیرُ ٱلأَوَّلِینَ ٱكتَتَبَهَا فَهِیَ تُملَى عَلَیهِ بُكرَة وَأَصِیلا}[الفرقان 5]

و گفتند: افسانه هاى مكتوب پيشينيان است كه نوشتن از روى آنها را از نويسندگان درخواست كرده است و آن نوشته ها هر صبح و شام بر او خوانده مى شود تا حفظ كند و بر ما بخواند و بگويد: اين وحى آسمانى است!.

اما وحی الهی بذر این تشکیک و بهتان را با نقد و رد پاسخ داده است:

﴿قُلْ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما تَلَوْتُهُ عَلَيْكم ولا أدْراكم بِهِ فَقَدْ لَبِثْتُ فِيكم عُمُرًا مِن قَبْلِهِ﴾[يونس 16] بگو: اگر خدا مى خواست آن را بر شما نمى خواندم، و او هم شما را به آن آگاه نمى كرد؛ همانا مدت ها پيش از نزول قرآن در ميان شما بودم، و ادعاى پيامبرى نداشتم، اكنون صدق پيامبرى خود را با اين قرآن اثبات مى كنم آيا نمى انديشيد؟

ص: 214

مفاد آیه این است که چگونه پیامبری را متهم می کند که شما قوم عرب بر تاریخ زندگانی او احاطه کامل دارید و می دانید که در این مدت چهل سال زندگانی که در میان شما بودم هرگز کتابی را نخواندم و مطلبی را ننوشتم پس چگونه با دروغ و تهمت مرا متهم می کنید که آیات الهی قران دستاورد مطالبی می باشد که من با استعانت تلاوت دیگران آنها را نوشتم و برای شما بازگو می کنم؟ بنابراین انتساب کتابت و قرائت به شخصی که چهل سال در میان شما بوده و کاملا او را می شناسید و می دانید تا به حال کتابت و قرائتی نداشته است امری سقیم می باشد و بر اساس عناد و لجاجت است نه صدق و حقانیت در نتیجه با امی بودن پیامبر بر اعجاز قرآن استدلال می شود.

اما صحت استدلال متفرع بر قبول این مساله یعنی امی بودن رسول خدا می باشد زیرا برخی از دانشمندان امی بودن را از خصائص نادانی دانسته اند و پیامبر را که اشرف مخلوقات و سرور تمام بشریت است را از این موضوع مبرّاء دانسته اند بلکه گفته اند مراد از امی بودن یعنی اینکه منسوب به ام القری می باشد یا اینکه مقصود از امی یعنی پیامبری که استادی از جنس بشر نداشته است و تمام معارف و علوم را از طریق وحی آموخته است و منشاء دانش و معرفتش از جانب پروردگار می باشد در این صورت نمی توان به امی بودن پیامبر برای وجه اعجاز قران تمسک و استدلال کرد.

2] فصاحت و بلاغت: در مقام تفاوت و افتراق بین فصاحت و بلاغت باید دانست که فصاحت صفت لفظ است و متعلق به عالم الفاظ و بلاغت صفت

ص: 215

معنی و متعلق به عالم معانی می باشد، فصاحت به قضیه ملفوظه و بلاغت به قضیه معقوله ارتباط دارد. عوالم لفظ به دلیل مبتنی بودن بر حروف محدود می باشند اما عالم معنی بخاطر مبتنی بودن بر صورت های ذهنی و شئون روحی غیر محدود و غیر متناهی می باشد.

بلاغت قرآنی تفاوت بسیار آشکاری با بلاغت بشری دارد زیرا بلاغت ذوقی و معنوی قران بحری بدون قرار و ساحل است که از هر آنچه عقول بشری درباره اسرار بلاغت آن می اندیشد فراتر است به همین خاطر است که قران در نزد اهل انصاف بلیغ ترین کتابی هست که شئون روحیه را بیان کرده است.

کلام الهی به طور مطلق ازجمیع جهات فراتر از تمام آنچه می باشدکه بشر در گذشته گفته است یا میگوید کما اینکه قران کریم در این باره می فرماید:{قُلْ لَوْ كَانَ الْبَحْرُ مِدَادًا لِكَلِمَاتِ رَبِّي لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ كَلِمَاتُ رَبِّي وَلَوْ جِئْنَا بِمِثْلِهِ مَدَدًا}[الكهف109]

بگو: اگر دريا براى نوشتن كلمات پروردگارم مركب شود، پيش از آنكه كلمات پروردگارم پايان يابد، يقيناً دريا پايان مى يابد، واگرچه مانند آن دريا را به كمك بياوريم.اما خطابی و باقلانی کما اینکه دانسته شد فصاحت و بلاغت را به تنهایی اعجازنمی دانندبلکه انضمام و لحاظ نظم را نیز شرط لازم برای اعجازشمرده اند.(1)

ص: 216


1- [بیان اعجاز القران ص24][اعجازالقرآن،باقلانی،ص276]

3]غرابت اسلوب: یکی از وجوه تمییز کلام قران با سائر کلماتغرابت اسلوب کلام الهی باکلام بشری می باشدکه اشکال مختلفی دارد مانند:استعمال حروف مقطعه در فواتح سور که همچون رموز و اسرار قران به شمار می آید، فواصل و رووس آیات،کثرت اختلاف نهج خطاب از حالتی به حالت دیگر مانند تغییر و تحول از اسلوب تأدیب و تعلیم به اسلوب روایت، قصص،امثال و تاریخ یا تغییر و تحول از اسلوب نصحیت و وصیتبه اسلوب وضع قوانین.(1)

هفت نوع اسلوب مختلف برای کتابت و انشاء بیان کرده اند و اقلام را بر هفت نوع تقسیم کرده اند: قلم ترسل،استعطاف و توسل، قلم وصایا، نصایح و مواعظ، قلم تاریخ،کشف احوال و سیر اجیال، قلم تالیف و تصنیف، قلم قوانین ،فقه و احکام، قلم شعر ، محسّنات بدیع و امتیاز بیان و قلم رموز، الغاز و اسرار قران کریم برخلاف استعمال بشری اختصاص به یک اسلوب واحد ندارد بلکه متضمن جمیع اسالیب می باشد.عادت اهل بلاغت و فصاحت مشی بر یک نوع خاص از اسلوب و قلم می باشد در حالیکه روش قران مزج بین اسالیب مختلف و استفاده از اقلام متعدد در کلام می باشد،لذا می بینیم شاکله های متفاوتی در سوره های قرآن وجود دارد.

ص: 217


1- [المعجزة الخالدة،الشهرستانی،ص 62]

که به طور مثال نه به طور تمام بر شاکله وعظ می باشد نه به طور تمام بر شاکله انشاء قوانین بلکه از تمام اقلام به مناسبت حال و مقام کلام بهره گرفته است،درحالیکه این نوع کلام و نهج از گفتار خارج از قدرت و استطاعت بشر می باشد.(1)

4] اخبار غیبی: مغیبات قرآنی بر هشت نوع می باشد:

(1) اخباراز خداوند تبارک و تعالی و صفات حسنی که از اجلی مصادیق مظاهر غیبی به شمار می آید بلکه غیب الغیوب می باشد.

(2) خبر از روح و روحانیات و ملائکه الهی در عالم آسمانها و زمین.

(3) خبر از امت های گذشته که هلاک شدند و اثری ازآنها نیست.

(4) خبر از شئون بشر در دوران آینده واتفاقات و فتن وحوادث و حروب.

(5) خبر از شئ غریب محجوب که آن را از حواس محجوب داشته است مانند:﴿إنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السّاعَةِ ويُنَزِّلُ الغَيْثَ ويَعْلَمُ ما في الأرْحامِ وما تَدْرِي نَفْسٌ ماذا تَكْسِبُ غَدًا وما تَدْرِي نَفْسٌ بِأيِّ أرْضٍ تَمُوتُ﴾[لقمان 34]

يقيناً خداست كه دانش قيامت فقط نزداوست،وتنها او باران را نازل مى كند، و اوضاع و احوال آنچه را دررحم هاست مى داند؛ و هيچ كس نمى داند فردا چه چيزى از خيروشر به دست مى آورد، و هيچ كس نمى داند در چه سرزمينى مى ميرد؛ بى ترديد خدا دانا و آگاه است.

ص: 218


1- [المعجزة الخالدة،الشهرستانی،ص64]

و مانند آیه شریفه:﴿وَتَرَى الْجِبَالَ تَحْسَبُهَا جَامِدَةً وَهِيَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ صُنْعَ اللَّهِ الَّذِي أَتْقَنَ كُلَّ شَيْءٍ إِنَّهُ خَبِيرٌ بِمَا تَفْعَلُونَ﴾[النمل 88]و كوه ها را مى بينى [و] آنها را [در جاى خود] بى حركت مى پندارى، در حالى كه آنها مانند ابر گذر مى كنند آفرينش خداست كه [آفرينش] هر چيزى را محكم و استوار كرده است؛ يقيناً او به آنچه انجام مى دهيد، آگاه است.

(6)اخبار از اشیائی که به سبب دوری و کثرت فاصله از ابصار مخفی و مستور می باشد مانند: اخبار پیامبر از اجرام فضا و شئون آسمان.

(7)خبر از شئون احیاء بعد از موت در برزخ و حالت ارواح قبل و بعد از معاد که آیات قرآنی فراوانی متضمن این نوع از اخبار غیبی می باشد.

(8)خبر از چیزی که بدون اخبار مخبر صادق حس و عقل انسان در هیچ زمانی آن را وجدان و درک نمی کند مانند :﴿وَمِنْ آيَاتِهِ خَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِوَمَا بَثَّ فِيهِمَا مِنْ دَابَّةٍ وَهُوَ عَلَى جَمْعِهِمْ إِذَا يَشَاءُ قَدِيرٌ﴾[الشورى 29]و از نشانه هاى [ربوبيت و قدرت] او آفرينش آسمان ها و زمين است و [نيز] آنچه از جنبنده ميان آن دو پراكنده است، و او هرگاه بخواهد بر جمع كردنشان تواناست.

پر واضح است که مراد از غیب یعنی آنچه از بشر و مخلوق غایب است واگرنه خداوند عزوجل علام الغیوب است و بر تمامی اشیاء محسوس و غیر محسوس علم حضوری دارد و هیچ چیز در عالم از او مخفی و مستور نمی باشد.

ص: 219

از جمله فوائد شناخت اخبار غیبی قران اثبات اعجاز قرآن و صدق رسالت و دعوت پیامبر میباشد زیرا اخبار غیبی از قدرت ذهن بشری خارج و مختص قدرت الهی می باشد بنابراین با ذکر اخبار غیبی ارتباط و اتصال شخص با وحی و پروردگار ثابت می شود.(1)

5] جذبه روحی: کلام مرتبه نازله از روحیه متکلم می باشد و شدت جذبه کلام متوقف بر استعداد روحی متکلم و استعداد سامع می باشد لذا هر وقت کلام دارای لذت و جذبه بیشتری باشد نفوذ بیشتری خواهد داشت و هر زمان شنونده توجه و التفات بیشتری داشته باشد جذبه قول بیشتری را متوجه می شود.

در میان جذبه های موجود جذبه پروردگار قوی ترین جذبه و منشأ تمامی جذبه ها می باشد که از هر مغناطیسی تاثیرش برای روح بیشتر است و هر جاذبی قدرت جذب خود را از پروردگار أخذ کرده است بنابراین پروردگار در درجه اولی و عُلیا از جذب قرار دارد.و چون از یک سو استعداد سامع نیز در مقدار جذب تاثیر دارد به همین خاطر پیامبر بخاطر انتباه و استعداد و توجه بیشتری که از سائر شنوندگان داشتند بیشتر از دیگران مجذوب کلام وحی بودند تا جایی که از شدت جذب به حالت اغماء و بی هوشی در می آمدند و پس از ایشان امیر المومنین علی علیه السلام و سائر ائمه طاهرین علیهم السلام غرق در مجذوبیت قران و کلام الهی می شدند.

ص: 220


1- [المعجزة الخالدة،الشهرستانی،ص81]

برای هر کلام دو جذبه وجود دارد: جذبه متکلم و جذبه کلام که انبیاء و اوصیاء الهی به بهترین وجه این دو جذبه را درک می کردند برخلاف قلوب قاسیه که در قرآن کریم اینگونه توصیف شده اند:﴿ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكم مِن بَعْدِ ذَلِكَ فَهي كالحِجارَةِ أوْ أشَدُّ قَسْوَةً وإنَّ مِنَ الحِجارَةِ لَما يَتَفَجَّرُ مِنهُ الأنْهارُ وإنَّ مِنها لَما يَشَّقَّقُ فَيَخْرُجُ مِنهُ الماءُ وإنَّ مِنها لَما يَهْبِطُ مِن خَشْيَةِ اللَّهِ وما اللَّهُ بِغافِلٍ عَمّا تَعْمَلُونَ﴾[البقرة 74]

سپس دل هاى شما بعد از آن معجزۀ شگفت انگيزسخت شد، مانند سنگ يا سخت تر؛ زيرا پاره اى از سنگ هاست كه از آنها نهرها مى جوشد، و پاره اى از آنها مى شكافد و آب از آن بيرون مى آيد، و پاره اى از آنها از ترس خدا از بلندى سقوط مى كند؛ و خدا از آنچه انجام مى دهيد بى خبر نيست. به همین خاطر آیات قرآن موجب ازدیاد ایمان ابوذر رضوان الله علیه و کثرت طغيان و کفر ابوجهل لعنةالله علیه شد.

جذب روحی منشأ دیگر وجوه اعجازی قران کریم می باشد لذا می بینیم در هنگام تکرار یک ماجرا و یک قصه در قران درتمامی قصص جذبه منحصر به فرد قرآنی وجود دارد و یکی از دلائل این تکرار دخل وهم مقدر است که کسی خیال نکند منشأ اعجازآیات سبک و اسلوب یا لفظ و ترکیب است.

جذب روحی در قران کریم عام و شامل جمیع سور و آیات می باشد و از ارکان اعجاز قرآن به شمار می آید.

ص: 221

جامعیت قران مصدر فکری برای جمیع علوم می باشد که اسرار طب،نجوم و ریاضیات و قوانین بحور شعر و الحان و نغمات و اصول حکمت و حوادث تاریخی را از آن استخراج کرده اند.

بنابراین بلاغت برتر، غرابت اسلوب،انباء و اخبار غیبی،جذبات روحی و جامعیت قران برای انواع علوم و فنون ،پنج وجه مذکور از اعجاز قرآن در کلام هبة الدین شهرستانی می باشد.(1)

ص: 222


1- [المعجزة الخالدة،الشهرستانی،ص91]

علامه محمد حسین طباطبائی [1402 ق]

نزول قران کریم از طریق وحی و قرائت آن توسط پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بر مردم به صورت مقطعی در بیست و سه سال به انگیزه القاء معارف الهی ، تعلیم اخلاق فاضله و تقنین احکام دینی صورت گرفته است در حالیکه هیچ تناقض و اختلافی در مضامین آیات واقع نشده بلکه یکدیگر را تفسیر و تبیین و تصديق می کنند، همانطور که امیر المومنین علی علیه السلام فرمود: ینطق بعضه ببعض و یشهد بعضه علی بعض[خطبه 133 نهج البلاغه].اگر قرآن از جانب غیر خدا بود در نظم و بلاغت و معنی دچار اختلاف و تناقض و فساد می گشت در حالیکه قران متضمن حقایقی می باشد که یگدیگر را تصدیق و تایید می کنند بنابراین اجزاء حق نه تنها دارای اختلاف نیستند بلکه در نهایت ائتلاف قرار دارند.

اعجاز بلاغی قران که منظور از آن مطابقت لفظ بر تمام معنای خود یا مطابقت معنای معقول با تمام حقیقت خارجی می باشد دومین وجه مذکور از وجوه اعجاز در کلام علامه طباطبائی می باشد. بنابراین عدم اختلاف و اعجاز بلاغی وجوهی می باشد که علامه طباطبائی به آن اشاره کرده است.(1)

ص: 223


1- [المیزان في تفسیر القرآن 74/1]

سید ابوالقاسم خوئی [ 1413 ق]

پس از شناخت اینکه قران در بلاغت و اسلوب معجزه الهی می باشد باید دانست که اعجاز قران منحصر در همین ابعاد نمی باشد بلکه قران معجزه ربّإني و برهان و دلیل صدق نبوت پیامبر از جهات متعدد می باشد.(1)

قران کریم صفات الهی را مطابق و موافق با شان و منزلت الهی در آیات بسیاری بیان کرده است و در مقام تنزیه هرآنچه با منزلت پروردگار سازگار نبود را رد و نفی و ابطال کرده است مانند:﴿وَقالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ ولَدًا سُبْحانَهُ بَلْ لَهُ ما في السَّماواتِ والأرْضِ كُلٌّ لَهُ قانِتُونَ﴾[البقرة 116] و يهود و نصارى گفتند: خدا [براى خود] فرزندى گرفته منزّه است او [از اوصاف دروغ و باطلى كه به حضرتش نسبت مى دهند]، بلكه آنچه در آسمان ها و زمين است مخلوق و مملوك اويند [نه فرزند او؛زيرا فرزند،هم جنس پدر و مادر است و چيزى در جهان هم جنس خدا نيست تا فرزند خدا باشد] و همه در برابر او مطيع و فرمانبردارند.

قران کریم مانند توصيف صفات الهی مقام انبیاء و سفارت الهی رسل را نیز بر خلاف اباطیل موجود در تورات و انجیل به طور صحیح و موافق با شان و مقام انبیاء در آیات فراوان بیان کرده است مانند: ﴿إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِيمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ﴾ [آل عمران 33]:

ص: 224


1- [البیان في تفسیر القرآن،خوئی،ص45]

بى ترديد خدا آدم و نوح و خاندان ابراهيم و خاندان عمران را به خاطر شايستگى هاى ويژه اى كه در آنان بود بر جهانيان برگزيد.

قران کریم در جوانب متعدد و شئون مختلفی سخن گفته است مانند بحث درباره الهیات و نبوت، وضع قواعد و احکام شرعی، ذکر قيامت و مشاهد آخرت اما با این حال بر خلاف کلام بشر هیچ گونه تناقض و اختلافی در کلمات قران وجود ندارد بلکه بارها ماجرایی را نقل می کند مانند قصه حضرت موسی علیه السلام لکن هیچ گونه تناقضی در آن وجود ندارد بلکه هربار از حلاوت و برتری و امتیاز خاصی برخوردار است.

شریعتی که مبتنی بر کذب باشد حتما دچار تناقض می شود مخصوصا وقتی از موضوعات متعددی بحث کند در حالیکه قران در عین بحث از مسائل مختلف فقهی اخلاقی واعتقادی در سلامت کامل و به دور از هرگونه تناقض و اختلافی قرار دارد بر خلاف آنچه در کتب تورات و انجیل از تناقض معانی و اضطراب اسلوب قرار دارد که نفس همین مساله مرز بین حق و باطل را مشخص و معین می کند که شریعت متحوی بر تناقض شریعت باطل و ناصحیح می باشد.

قران کریم به دور از افراط و تفریط به طور جامع به وضع و تببین قوانین مرتبط و متعلق به مصالح دنیا و آخرت پرداخته است

که از به اعجاز تشریعی تعبیر می شود بر خلاف تورات که تنها به مسائل دنیا پرداخته است و متعرض آخرت و قیامت نشده است و یا شریعت انجیل که کاملا برعکس فقط به آخرت پرداخته است و متعرض دنیا نشده است ولکن قران با این

ص: 225

عظمت بین مسائل مرتبط به دنیا و آخرت جمع کرده است و به هردو پرداخته است.طبیعت علوم نظری اقتضاء می کند که با پیشرفت و تطور علوم آراء متقدم نقض و رد و ابطال بشود اما قران کریم به بسیاری از مسائل علوم الهیات، معارف،ماوراء الطبیعة، فلکیات،زمین شناسی ،تاریخ و سائر موضوعات پرداخته است که هیچ گونه نقد صحیح و رد مبتنی بر برهان و منطقی تا به امروز متوجه آراء قران نشده است مگر اوهام باطلی که از جانب مکابرین و معاندین بیان شده است که سقم آن بر اهل انصاف و تحقیق ثابت است.

بنابراین اعجاز ادبی، تشریعی،معنوی،غیبی و علمی، اثبات صفات کمالیه و نفی صفات نقص و حدوث از خداوند عزّوجل، اثبات صفات حمیده برای انبیاء و قداست و منزلت رسل، کشف اباطیل و خرافات موجود در تورات و انجیل تحریف شده، تعرض قران بر مواضع بسیار وسلامت از تناقض و اختلاف، بیان احکام و قوانین اجتماعی ومصالح بشری در دنیا و آخرت، بیان حقائق اموری که مقابله و ابطال آن ازمنظر عقل ومنطق مستحیل وممنوع است،اخبارغیبی از مستقبل که صدق آن با گذر زمان ثابت شده است،بیان حقائق ومطالب علمی که در زمان نزول قران مکشوف نبود و به صورت مجهول باقی بود تا اینکه با گذر زمان و پیشرفت علم برخی از ابعاد آن کشف و درک شد، از جمله وجوه و ابعاد مذکور در کلام آیت الله سیدابوالقاسم خوئی رضوان الله علیه در بحث اعجاز قرآن می باشد.(1)

ص: 226


1- [البیان في تفسیر القرآن،الخوئی،ص67]

فصل ششم: اعجاز صرفه در نزد علمای امامیه

اشاره

ص: 227

ص: 228

مثبتین و موافقین صرفه از امامیه

شیخ مفید رحمةالله علیه [413]

محمد بن محمد بن نُعمان معروف به شیخ مفید از کبار فقهاء و متکلمین شیعه در قرن چهارم و پنجم هجری و از بنیان گذاران روش فقهی مبتنی بر عقل و نقل و استفاده مناسب از هر دو که در فقه و کلام و مخصوصا موضوع امامت آثار مهمی برجای گذاشته است در کتاب اوائل المقالات با تبعیت از دیدگاه نظام نیشابوری صرف دواعی را دلیل اعجاز قران دانسته است که آن را دلیل نبوت پیامبر و لطف الهی پنداشته است، لطف ودلیلی که تا آخر الزمان استمرار خواهد داشت.(1)

اما بنا بر آنچه قطب الدین راوندی و علامه مجلسی نقل کرده اند، شیخ مفید در دیگر تالیفات خود قائل به اعجاز ادبی شده و فصاحت و بلاغت قران را وجه اعجاز آن دانسته است.(2)

آنچه این احتمال را تقویت می کند مطلب فهرست نگار صاحب منزلت شیعه صاحب کتاب گرانقدر الذریعة في تصانیف الشیعة می باشد که به غیر از اوائل

ص: 229


1- [اوائل المقالات،شیخ مفید،ص63]
2- [الخرائج والجرائح 16/3][بحار الانوار 466/17]

المقالات دو اثر خاص دیگر برای شیخ مفید در اعجاز قرآن به نام الکلام في وجوه اعجاز القرآن و جوابات ابن زکریا في اعجاز القرآن ذکر کرده است اما این دو اثر مزبور به دست ما نرسیده است و گمان اینکه قطب الدین راوندی با ملاحظه این دو اثر مذهب شیخ مفید را اعجاز ادبی دانسته است احتمال راجح و مورد قبولی می باشد.(1)

سید مرتضی رضوان الله علیه [43 6 ق]

علی بن حسینبن موسی معروف به شریف و سید مرتضی فقیه و متکلم و ادیب عقل گرای شیعه و از شخصیت های بسیار موثر در دورانحکومت آل بویه، صاحب تالیفات عدیده و کثیره در زمینه های مختلف علمی از دیگر طرفداران صرفه بلکه از مهم ترین قائلینصرفه در میان علمای امامیه به شمار می آید.تقریبا می توان گفت:

سید مرتضی مشهور ترین عالم امامیه محسوب می شود که انتساب قول صرفه به او در کلمات اصحاب شهرت دارد و دراغلب تالیفات خود قائل به صرفه گردیده است مانند:

1] آنچه ما به آن در وجه اعجاز معتقد هستیم بازداشتن عرب از معارضه با فصاحت و بلاغت و نظم قران می باشد که علوم لازم از هر معارضه کننده ای به سبب اراده الهی سلب و نفی شده است.(2)

ص: 230


1- [الذریعة إلی تصانیف الشیعة 110/18]
2- [الذخیرة في علم الکلام، شریف مرتضی،ص380]

2] خداوند تبارک و تعالی موجب عجز آنها از معارضه شده است زیرا اگر قدرت معارضه را داشتند و سلب قدرت نمی شدند هر آیینه با آوردن مثل و نظیر با آیات معارضه می کردند و جواب تحدی را مسکوت نمی گذاشتند. (1)

3] کلام در جهت اعجاز قرآن آیا موافق با آنچه ماملتزم شده ایم صرف و بازداشتن از معارضه می باشد یا فصاحت و اخبار غیبی و سائر وجوه مذکور...(2)

بنابراین در نگاه سید مرتضی صرفه به معنای سلب علوم لازم برای طالب معارضه وجه صحیح اعجاز قران می باشد که خداوند تبارک و تعالی بر حسب اراده الهی از هرکسی که قصد معارضه داشته است علوم لازم برای تحدی را سلب و نفی کرده است.(3)

ص: 231


1- [رسائل الشریف المرتضی 241/1]
2- [جمل العلم و العمل،ص179]
3- [الموضح عن جهة اعجاز القرآن،ص35]

تقی الدین ابوالصلاح حلبی [447 ق]

تقی الدین بن نجم الدین معروف به أبو الصلاح حلبی از جمله شاگردان سید مرتضی و شیخ مفید و از جمله تابعین رای صرفه می باشد.

ابوالصلاح به تبعیت از استادش سید مرتضی وجه اعجاز را صرفه و به همان معنای سلب علوم لازم برای معارضه پنداشته است، او همچنین بر اثر تاثیر پذیری فراوان از استاد خود فصاحت و بلاغت را جهتی دانسته است که اعراب از آن صرف شده اند و قدرت معارضه شان سلب گردیده است.(1)

ص: 232


1- [تقریب المعارف،ابوالصلاح حلبی،ص 158]

ابن سنان الخفاجی الحلبی [467 ق]

ابومحمد عبدالله بن محمد معروف به ابن سنان خفاجی شاعر و ادیب شیعی مذهب ، صاحب کتاب ارزشمند سر الفصاحة از شعراء و ادبای مهم قرن پنجم هجری در گرایش به صرفه و تایید دیدگاه اعجازعرضی گفته است: در منظر علمی و تحقیقی صرفه وجه صحیح اعجاز به شمار می آید و اگر عرب از قدرت و علوم لازم برای معارضه سلب وصرف نمی شد هر آیینه می توانست جواب تحدی را بدهد و کلامی مانند قران بیاورد.(1)

ص: 233


1- [سر الفصاحة،ابن سنان خفاجی،ص100،ص225]

علامه راغب اصفهانی [ 502ق]

ابوالقاسم حسین بن محمدراغب اصفهانی صاحب کتاب مشهور المفردات فی غریب القران از دیگر طرفدران نظریه صرفه می باشد،اودر کتاب جامع التفاسیر وجه اعجاز قران را در دو قسم [فصاحت و صرفه] دانسته است، راغب اصفهانی در قسم اعجاز فصاحت، قران را از حیث لفظ و معنا معجزه نمیداند، زیرا معتقد است قران کریم به گواه خود قران که می فرماید: {قُرْآنًا عَرَبِيًّا} از حروف مبانی و الفاظی شکل گرفته است که در بین اعراب رائج و متداول بوده است و نوع کلمات قران از جنس سائر کلمات عربی میباشد، همچنین آیاتی مانند: {وَإِنَّهُ لَفِي زُبُرِ الْأَوَّلِينَ}، و {أَوَلَمْ تَأْتِهِمْ بَيِّنَةُ مَا فِي الصُّحُفِ الْأُولَى} دلالت میکنند بر اینکه اکثر معانی که در قران مذکور است در سائر کتب و بیانات نیز موجود می باشد بنابراین آنچه که موجب اعجاز فصاحت قران است امری غیر از لفظ و معنا میباشد که او از آن تعبیر به نظم میکند. راغب نظم را صورت قران و لفظ و معنا را عنصر قران میداند و همانطور که تغییر اشیاء به صورت آن میباشد نه عنصر آن، رجحان و برتری قران و اعجاز آن از حیث فصاحت بخاطر صورت آن یعنی نظم قران میباشد نه لفظ و معنا که در سائر کلمات نیز موجود میباشد.(1)

ص: 234


1- [تفسير الراغب الأصفهاني44/1]

علی بن حسن الحلبی [قرن ششم هجری]

علاءالدین ابوالحسن علی بن ابوالحسن بن ابوالمجد حلبی از علمای قرن ششم هجری که از تاریخ ولادت و وفات وی اطلاع دقیقی در کتب تاریخ و تراجم در دست نیست صاحب کتاب إشارة السبق في معرفة الحق که مشتمل بر مباحث علم فقه و کلام است گفته است :

صرفه تنها وجه اعجاز قران است و به خاطر اقتدار الهی، معارضه با قران از حیطه اختیار و قدرت بشری خارج است و اگر سلب علوم برای قوم عرب توسط صرفه صورت نمی گرفت با توجه به تبحّر و تخصص اعراب در فصاحت و بلاغت و همچنین احتیاج و شدت ضرورت آنها به هماوردی و جواب از تحدی، هیچ گاه از مقابله با قران دست بر نمیداشتند.(1)

ص: 235


1- [اشارة السبق في معرفة الحق،ابوالمجد حلبی ،ص42]

رشید الدین أبو سعید عبدالجلیل بن ابوالفتح رازی [530 ق]

فصاحت و نظم نمیتواند متعلق خرق عادت قرار بگیرد بلکه وجه صحیح در اعجاز قول صرفه می باشد.سدید الدین حمصی شاگرد رشید الدین در تبیین وتوضیح رای استادش نوشته است:

فصاحت و نظم نمی تواند متعلق خرق عادت باشد زیرا فضلی که خداوند به اعراب در فصاحت و بلاغت قبل از نزول تحدی عطاء کرد به مقداری بوده است که در طراز قران قرار بگیرد و بتوانند با آیات قرآن هماوردی کنند لکن پس از نزول تحدی علوم لازم برای تحدی از آنها سلب گردید و نتوانستند مکنت و قدرت کافی برای معارضه را به دست بیاورند بنابراین آنچه خرق عادت محسوب می شود صرفه است نه فصاحت قران .(1)

ص: 236


1- [المنقذ من التقلید و المرشد إلی التوحید،ص468]

سدید الدین محمود الحمصی [اوائل قرن هفتم هجری]

محمود بن علی بن حسن حِمَّصی رازی از بنیان گذاران دوره متقدم مکتب کلامی حله و از طرفدران روش و نهج عقلی در مباحث کلامی و استاد شخصیت های مهمی مانند: منتجب الدین رازی[585ق]،وَرّام بن ابی فِراس حِلّی[605 ق]،فخر الدین رازی[606 ق] درتقویت وتایید قول صرفه گفته است:

علوم لازم برای معارضه به خواست واراده الهی از هرکسی که قصد معارضه راداشته است سلب گردید وباید دانست که قول به صرفه هیچ قدح و اشکالی به منزلت قران از حیث فصاحت وارد نمی کند بلکه قران در درجه بالایی از فصاحت قرار دارد لکن تمام کلام این است که آنچه موجب خرق عادت شده است صرفه می باشد نه وجه فصاحت قران. (1)

ص: 237


1- [المنقذ من التقلید و المرشد إلی التوحید،ص461،ص465]

محقق طوسی [672 ق]

محمد بن محمد بن حسن، مشهور به خواجه نصیرالدین طوسی حکیم و متکلم و فقیه شیعه در قرن هفتم هجری در تبیین وجه اعجاز نوشته است:

سه وجه دراعجاز قرآن وجود دارد فصاحت، فصاحت و اسلوب و صرفه که هر سه دیدگاه در وجه اعجاز محتمل می باشد.(1)

ص: 238


1- [تجرید الاعتقاد،محقق طوسی،ص130]

محقق حلی [676 ق]

ابوالقاسم نجم الدین جعفر بن حسن بن یحیی بن سعید حلی معروف به محقق حلی یا محقق اول صاحب کتاب مهم شرائع الاسلام و مختصر النافع در فقه و دیگر کتب مهم فقهی وکلامی از فقهاء و ادبای قرن هفتم هجری در بیان مختار خود در وجه اعجاز نوشته است:پنج نظر اختلافی در وجه اعجاز وجود دارد: فصاحت، اسلوب، فصاحت واسلوب، سلامت ازاختلاف وصرفه،سید مرتضی قول صرفه را اختیار کرده است و انگار این نظر شبیه تر به قول صواب ورای صحیح می باشد.(1)

ص: 239


1- [المسلک في اصول الدین،محقق حلی،ص182]

شیخ جعفر کاشف الغطاء [1228 ق]

صاحب کتاب کشف الغطاء عن مبهمات الشّریعة الغّراء از مراجع قرن سیزده هجری و از جمله شاگردان مجدد الاصول وحید بهبهانی در ذکر نظر خود در وجه اعجاز گفته است:وجه اعجاز قرآن دائر مدار بین صرفه،فصاحت و بلاغت می باشد ، در سوره های طوال قران فصاحت و بلاغت وجه اعجاز می باشد لکن التزام به صرفه درباره سوره های کوچک قران دور از صواب و صحت نیست بنابراین در سوره های کوچک یا صرفه وجه اعجاز به شمار می آید یا اینکه فصاحت،بلاغت و صرفه باهم وجه اعجاز به شمار می آیند.(1)

ص: 240


1- [کشف الغطاء عن مبهمات شریعة الغراء 450/3]

منکرین و مخالفین صرفه از امامیه

طبرسی [548 ق]

ابوعلی فضل بن حسن طبرسی از کبارمفسرین و فقهای شیعه در قرن ششم هجری صاحب کتاب ارزشمند مجمع البیان و جمع الجوامع در نقد دیدگاه صرفه گفته است:صرفه به دلیل بلاغت بی نظیر قران گفتاری مردود و باطل است زیرا اگر صرفه وجه اعجاز بود دیگر نیازی نبود در مقام تحدی کلامی مانند قران که در بالاترین منزلت ادبی قرار دارد متعلق تحدی قرار بگیرد زیرا هر متن دیگرشایستگی این امر را داشت بلکه اگر صرفه را وجه صحیح اعجاز بدانیم در این صورت اگر از متنی با مرتبه پایین ادبی استفاده می شد در مقام تحدی و بروز و ظهور عجز اعراب بهتر بود، حال اینکه می بینیم قران کریم متن مورد تحدی قرار گرفته است، کلامی که بالاترین و بیشترین بلاغت را به اذعان مخالفین و موافقین در بر دارد.

خلاصه گفتار طبرسی در رد صرفه این است که طبق قول قائلین صرفه آنچه موجب منع معارضه و هماوردی شده است اراده الهی بر سلب و نفی علوم از اعراب می باشد بنابراین متن قران هیچ خصوصیتی ندارد لکن در مقام رد و اشکال به قائلین صرفه می گوییم طبق مفروض شما هر متن دیگری نیز اگر متعلق اراده الهی قرار بگیرد چنین مقام و منزلتی دارد پس در این صورت هیچ لزوم و ضرورتی ندارد که از کلامی استفاده شود که بالاترین فصاحت و بلاغت را در بر داشته باشد حال اینکه ما میدانیم تمام

ص: 241

سعی اعراب دائر مدار معارضه و هماوردی باهمین وجه فصاحت و بلاغت بوده است و دلیل تحیّر و تعجّب شعراء و ادباء نیز بخاطر مقام ادبی قران بوده است که شواهد و نظائر آن مختصرا در گذشته ذکر گردید، نه منع و سلب علوم زیرا هیچ ادعائی مبنی بر نفی علوم یا سلب دواعی از اعراب درصفحات تاریخ به چشم نمی خورد.(1)

ص: 242


1- [مجمع البیان في تفسیرالقرآن،طبرسی،192/5]

يحيى بن حمزةالعلويّ [745ق]

صاحب کتاب الطراز لاسرار البلاغة از مخالفین نظریه صرفه در فصل مجزا و مفصّلی در رد صرفه گفته است:دیدگاه صرفه دارای اجمال میباشد و ممکن است یکی از این سه احتمال منظور و مراد قائلین به صرفه بوده باشد:

1_] با وجود داعی و انگیزه بر معارضه،خداوند به زور و اجبار آنها را از معارضه منع نموده است یعنی قدرت و انگیزه داشته اند اما خداوند مانع ایشان از معارضه شده است

2_] مراد آن است که خداوند علومی را که برای آفریدن کلامی چون قران نیاز است را از آنها سلب نموده است.

3_] مخاطبین تحدی از علوم و فنونی که در اختیار داشتند بخاطر

سلب قوای بلاغت و فصاحت از تحدی منع گردیدند.

سپس در رد جمیع احتمالات می گوید: ما از حرص شدید قوم بر معارضه و ابطال تحدی طبق شواهد متواتر مطلع هستیم، اما اگر اینگونه بود که قائلین به صرفه میگویند:حداقل باید یکبار می شنیدیم که از فصحاء و شعرای عرب قدرت یا بعث و انگیزه برای معارضه سلب شده است درحالیکه که نه تنها چنین ادعایی را نشنیدیم بلکه عجز و اقرار به ناتوانی آنها در برابر قران و شگفتی و حیرتشان در برابر آیات را شنیده ایم.اگر کلام قائلین به صرفه طبق احتمال دوم صحیح باشد دیگر وجهی برای تعظیم فصاحت قران توسط شعراء وجود ندارد بلکه تعجب و حیرتشان باید بخاطر منع از معارضه

ص: 243

بوده باشد و با اثبات بالضرورة اعجاب قوم، از بلاغت ادعای صرفه طبق این احتمال نیز باطل می باشد. همچنین ملازمه قول صرفه طبق احتمال سوم یعنی زوال و نقصان عقل زیرا اگر اَعراب عادتشان بر آوردن کلامی مانند قران بوده است و این امر برایشان سهل و ممکن بوده است اما پس از تحدی به طور کلی از جمیع استعداد ها و توانایی های سابق محروم و ممنوع گردیده اند این یعنی آنها دچار زوال عقل گردیده اند که موجب گشته یک امر ساده و عادی را نتوانند انجام بدهند ،درحالیکه احدی ادعا نکرده است که پس از تحدی عقول اعراب نقص گردیده است یا از قدرت واستعدادی که سابقا در اختیارشان بوده است محروم گردیده اند بلکه تمام سعی خود را بذل می کردند تا در مقام جواب از تحدی و معارضه قیام کنند.(1)

ص: 244


1- [الطراز لأسرار البلاغة وعلوم حقائق الإعجاز218/3]

محمد حسین کاشف الغطاء [1337 ق]

آن کس که خدای تبارک و تعالی از بلاغت به او بهره ای نداده است و از حقائق علوم برخوردار نگشته است به گفتار صرفه که عقیده ای نا صحیح ودر غایت فساد است ملتزم گشته است و اعجاز قرآن را از ذات وجوهر به امری عرضی نسبت داده است.(1)

ص: 245


1- [الدین و الاسلام،260/2]

هبة الدین شهرستانی [1386 ق]

خدای تبارک و تعالی عزیز تر و حکیم تر از آن است که انس و جن را به کاری امر کند که قدرت یا انگیزه آن عمل را از آنها سلب و نفی کرده باشد ،زیرا این عمل مستلزم اجتماع امر و منع درموضوع واحد است.

همچنین قول صرفه مخالف ظواهر آیات است زیرا ظواهر آیات دلالت بر رفعت و منزلت ذاتی قران دارد در حالیکه قول صرفه دلالت بر اعجاز غیر ذاتی دارد و بر کلام مبذول و مرذول نیر قابل انطباق است و در این جهت بین قران و غیر قران از حیث ذات هیچ تفاوتی نیست.(1)

ص: 246


1- [المعجزة الخالدة ،الشهرستانی، ص93]

سید ابوالقاسم خوئی [1413 ق]

اگرمعنای صرفه سلب دواعی برای معارضه باشد ما در عالم خارج طبق شواهد متعدد می دانیم که عده کثیری در مقام معارضه بذل سعی کردند تا جواب تحدی قران را بدهند و کلامی مانند آیات قرآن بیاورند بنابراین وجود محاولات شمارکثیری از اعراب برای معارضه با تحدی قران مهم ترین دلیل در بطلان صرفه می باشد.(1)

برخی از محققین گفته اند:کلام سید خوئی برای ابطال صرفه غیر تام است زیرا تنها ناظر به یک معنا از معانی صرفه یعنی سلب دواعی می باشد به همین خاطر در نزد کسانی که صرفه را به معنای سلب علوم و سلب قدرت گرفته اند نقد و رد سید خوئی تام و کامل نمی باشد زیرا با اثبات وجود معارضات تنها صرفه به معنای سلب دواعی نقض می شود لکن عجز و اقرار عرب بر ناتوانی در برابر قران اعم از این است که به سبب سلب علوم و قدرت لازم باشد یا مربوط به ذات قران گردد.به بیان دقیق تر در مباحث گذشته گفته شد در بیان دانشمندان صرفه به معانی محتملی مانند سلب دواعی ،سلب علوم و سلب قدرت می باشد اما صرفه به معنای سلب دواعی صحیح نمی باشد زیرا طبق این احتمال عرب انگیزه کافی برای معارضه با قران نداشت درحالیکه ما در خارج قضایای فراوانی از تلاش عرب در راستای

ص: 247


1- [البیان في تفسیرالقرآن، خوئی،ص83]

معارضه به دست ما رسیده است.

بنابراین صرفه به معنای سلب دواعی [انگیزه]گفتاری باطل و مردود است، اما دو معنای دیگر صرفه یعنی سلب علوم و قدرت لازم برای معارضه با این دلیل نقض و رد نمی شود زیراعدم توانایی و اقرار عرب بر عجز در برابر قران اعم است از اینکه بخاطر سلب علوم و قدرت باشد یا اینکه مربوط به خصوصیت ذاتی قران بوده باشد در نتیجه کلام سید خوئی تنها نقض و اشکال بر معنای اول صرفه یعنی سلب دواعی می باشد نه معانی دیگر صرفه به همین خاطر چون تمامیت در نقض و اشکال صرفه ندارد عده ای کلام ایشان را غیر تام دانسته اند لکن در مقام دفاع از کلام سید خوئی می گوییم ممکن است تنها معنای صرفه در نزد ایشان سلب انگیزه بوده باشد زیرا بطلان صرفه به معنای سلب علوم و قدرت،امری بدیهی و روشن است به این دلیل که احدی ازاعراب ادعا نکرده است که قبل از نزول تحدی از قدرتی برخودار بوده است که پس از نزول تحدی از او این توانایی سلب ونفی شده است در نتیجه تنها معنای صرفه که شأنیت مناقشه وبحث دارد همین معنایی می باشد که سید خوئی به آن پرداخته است همین معنا نیز با ارائه برهان در نزد اهل تحقیق مردود وباطل است.

ص: 248

محمد باقر حکیم [1423 ق]

بطلان دیدگاه صرفه به عنوان اعجاز قرآن پر واضح است زیرا نصوص تاریخی متعددی ازسعی و تلاش اعراب برای معارضه و اقرار آنها بر عجز در برابر متن قران خبر می دهد. (1)

سید محمد باقر حکیم نیز طبق بیان مزبور در کیفیت اشکال و نقد دیدگاه صرفه با سید خوئی هم سو و یک جهت می باشد زیرا او نیز تنها مجرّد وقوع معارضات و اقرار اعراب بر ناتوانی را مهم ترین دلیل بطلان صرفه شمرده است درحالیکه صرفه در یکی از احتمالات به معنای سلب دواعی و انگیزه برای معارضه می باشد که جواب سید حکیم و خوئی متناسب ردّ و ابطلال این احتمال می باشد لکن دو احتمال دیگر یعنی سلب علوم لازم و سلب قدرت برای معارضه با نقد مذکور ابطال نمی شود که در گذشته گفتیم دلیل عدم تعرّض برخی از محققین به دیگر وجوه احتمالی صرفه و اکتفاء بر نقد تنها یک وجه به این خاطر است که بطلان دو احتمال دیگر بدیهی و غیر محتاج به استدلال می باشد زیرا چگونه می توان دیدگاه صرفه به معنای سلب علوم لازم و قدرت برای معارضه را پذیرفت درحالیکه با مقایسه اشعار عرب قبل از تحدی و پس از تحدی هیچ تفاوت و اختلافی از حیث قدرت شعری

ص: 249


1- [علوم القرآن، محمد باقر حکیم،ص134]

وجدان نمی شود و با غض نظر از این مطلب هیچ ادعائی مبنی بر اینکه شعراء قبل از تحدی از علوم یاقدرتی برخوردار بودند و پس از تحدی از آنها سلب شد از جانب هیچ یک از اصحاب فصاحت و بلاغت عصر تحدی مطرح نشد که تفصیل ابطلال هر سه وجه را در مطالب گذشته ذکر کردیم.

بنابراین تنها احتمالی که محلی از اعراب دارد و شایسته کمی کنکاش علمی و نقد و نقاش است همین احتمال اول صرفه یعنی سلب انگیزهکافی برای معارضه می باشد که رد و خلاف این احتمال نیز با توجه به وقایع خارجی و حوادث تاریخی ثابت و مسلّم است.

ص: 250

محمد هادی معرفت [1427 ق]

معرفت در رد صرفه سه برهان اقامه کرده است :

1] دیدگاه صرفه با ظاهر آیات تحدی در تضاد و مخالفت است زیرا آیات تحدی دلالت بر مباهات و برتری ذات قران نسبت سائر کلمات می کند اما صرفه در صدد اثبات اعجاز عرضی و نفی اعجاز ذاتی است.

2] اقرار و اعتراف اعراب عصر نزول قران و نزول تحدی از عجز و ناتوانی آنها دربرابر فصاحت و بلاغت و نظم بی نظیر قران خبر می دهد نه امری که موجب سلب انگیزه یا قدرت آنها شده است.بنابراین تعجّب و تحیّر اصحاب شعر و ادب عربی در عصر نزول از اسلوب بیانی و بلاغی قران مهم ترین دلیل بر صحت اعجاز ذاتی و بطلان اعجاز عرضی ودیدگاه صرفه می باشد.

3] تحدی و مباهات نسبت به شخصی که از او سلب قدرت شده است حکم تحدی و دعوت مردگان به معارضه و هماوردی را دارد زیرا تحدی در صورتی معنا و مفهوم دارد که شخص در عین حریّت و قدرت بر عجز وناتوانی خود اقرار کند.همانطور که دعوت یک انسان مرده برای معارضه و هماوردی عبث و مضحک است ، تحدی و مباهات نسبت به یک انسان که سلب قدرت شده است عبث و مضحک می باشد.(1)

ص: 251


1- [التمهید فی علوم القران،محمدهادی معرفت،167/4]

محمد فاضل لنکرانی [1428 ق]

{قُل لَّئِنِ ٱجتَمَعَتِ ٱلإِنسُ وَٱلجِنُّ عَلَى أَن يَأتُواْ بِمِثلِ هَذَا ٱلقُرءَانِ لَا يَأۡتُونَ بِمِثلِهِۦ وَلَو كَانَ بَعضُهُم لِبَعض ظَهِيرا}[الإسراء/88]

آنچه از ظاهر آیه تحدی به اذهان متشرعه خطور می کند،وصول نفس قران به درجه ای از عظمت و بزرگی می باشد که دست مردم به آن نمی رسد و چاره ای جز اقرار بر عجز و ناتوانی و خضوع در برابر آیات قران ندارند. بنابراین دیدگاه صرفه به طور کلی از ریشه بخاطر ظاهر آیات تحدی و دلالت آنها بر اعجاز ذاتی باطل می باشد.(1)

ص: 252


1- [مدخل التفسیر،اللنکرانی،20/1]

عبدالله جوادی آملی

احتمال صرف و سلب از انگیزه،علوم لازم یا قدرت کافی برای معارضه طبق دیدگاه طرفدران صرفه در جایی مطرح می شود که مخاطبین تحدی از این علوم وقدرت در ابتداء برخوردار بوده سپس بعد از نزول خطاب تحدی از آنها سلب شده است درحالیکه در قران کریم وجوه و ابعادی وجود دارد که جز پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم از آن اطلاعی ندارد و هیچ بشری توانایی اطلاع و آگاهی از آن را ندارد، بنابراین بشر به طور کلی از اطلاع و آگاهی این جنس از آیات محروم است در نتیجه دیگری محلی برای اصل طرح و بیان صرف و سلب باقی نمی ماند، مانند اخبار و آیات غیبی که مختص به پیامبر است:

1) {تِلكَ مِن أَنبَاءِ ٱلغَيبِ نُوحِيهَا إِلَيكَ مَا كُنتَ تَعلَمُهَا أَنتَ وَلَا قَوۡمُكَ مِن قَبلِ هَذَا فَٱصبِر إِنَّ ٱلعَقِبَةَ لِلمُتَّقِينَ} [هود/49]

2) {وَمَا كُنتَ بِجَانِبِ ٱلغَربِيِّ إِذ قَضَينَا إِلَى مُوسَى ٱلأَمرَ وَمَا كُنتَ مِنَ ٱلشَّهِدِينَ}[قصص/44] (1)

ص: 253


1- [الوحی و النبوة،عبدالله آملی،ص278]

ص: 254

فصل هفتم: ارتباط علم بلاغت با فهم اعجاز و علم نحو

اشاره

ص: 255

ص: 256

نقش مقاصد نحوی در تعلق فکر به معانی کلمات

دانستن این مطلب ضروری است که با توجه به اینکه در بلاغت ما با معانی کار بسیاری داریم، بنابراین ابتداء باید بدانیم که فکر به معانی کلمات در چه صورتی تعلق می گیرد؟ آیا به صورت مطلق فکر به معانی کلمات تعلق دارد یا اینکه حتما باید هدف و فرضی نسبت به مقاصد نحوی مصاحب و ملازم باشد؟ بنا بر نظر تحقیقی قطعا رای اخیر صحیح می باشد یعنی فکر شما درباره کلمات زمانی وجود می یابد که عقیب آن مقاصد نحوی وجود داشته باشد،مثلا اگر به جای بیت :(قفا نبکِ من ذکری حبیب و منزلِ) بگوییم:(نبکِ قفا حبیب ذکری منزل) آیا در این صورت اخیر همانند صورت اول ذهن شما توانسته با معانی کلمات اتصال و علقه و ارتباط برقرار کند؟ مسلما نتوانسته و دلیل آن چیزی جز خلل در مقاصد نحوی نیست زیرا مادامی که مقاصد نحوی وجود نداشته باشد معانی کلمات ارتباط ذهنی خود را نمی تواند برقرار کند، در حالیکه در هر دو جمله الفاظ عبارات یکسان هستند و هیچ تفاوتی با هم ندارند بنابراین معلوم می شود آنچه سبب تعلق و عدم تعلق فکر به معانی کلمات است همان مقاصد نحوی می باشد که تعلق فکر بر معانی فرع وجود مقصد نحوی می باشد.البته قصد ما این نیست که بگوییم فکر به معانی مفرد تعلق نمی گیرد بلکه می گوییم به کلماتی که فقط ملفوظ هستند و هیچ مقصد نحوی در آن نهفته نیست تعلق نخواهد گرفت همانطور در مثال مزبور ثابت کردیم.برای وضوح بیشتر می گوییم فرض

ص: 257

کنید شما به سبب دو اسم میخواهید جمله اسمیهوای بسازید، پس از فکر در معانی کلمات حتما به این جنبه توجه می کنید که کدام یک از دو کلمه برای اخبار اولی هست یا اگر بخواهید وقتی دو کلمه دارید و و با شئ ثالث از صنعت تشبیه استفاده کنید حتما توجه می کنید که تشبیه کدام یک از این دو کلمه به این شئ ثالث مناسب تر است یا اینطور بگویم وقتی می گویید خرج زید هیچ گاه قصد نکرده اید که معنای خرج یا معنای زید را برای مخاطب و مستمع توضیح دهید بلکه شما در راستای یک مقصد نحوی که مثلا نسبت دادن فعل به فاعل باشد از جمله فعلیه استفاده کردید در نتیجه این الفاظ در خدمت معنا قرار گرفته اند و به تعبیری تنها برای نشان دادن حقایق و موضوعاتی که برای دلالت بر معانی وضع شده اند دارای وجود شده اند به همین خاطر هیچ گاه نمی توان فعلی را تصور کرد مگر اینکه فاعلی را در ضمن آن در نظر لحاظ کرد، به همین خاطر است که تصور لفظ در ذهن مقدم بر معنا نیست چرا که اگر این چنین بود لازمه اش این است که قبل از شناخت اشیاء و وجود اشیاء اسماء آن وضع شده باشند.

ص: 258

جایگاه دانش نحو در علم بلاغت

از آنجایی که معانی محصور در الفاظ هستند و اِعراب و علم نحو وسیله ای برای کشف و بروز و ظهور این معانی می باشد در نتیجه به وسیله اعراب مقاصد کلام که پوشیده هست آشکار می شود. اعراب تنها ملاک و مقیاس کلام صحیح و سقیم است که نقصان و رجحان کلام به سبب آن مشخص و معلوم می گردد و اگر شخصی بدون اطلاع از علم نحو یا فراگیری آن به طور سبک و ناقص بدون علم به فرائد و فوائد کثیره این فن به بحث تفسیر و تاویل و کشف نکات بلاغی آن ورود پیدا کند به مقصدی جز نتائج سقیم و برداشت های ناصحیح نخواهد رسید بنای مباحث بیانی برعلم نحواستوار است اگر درمرحله اول، طالب علم بتواند به خوبی از معانی محصور در لفظ پرده بردارد و با کشف مقصود متکلم از فائده علم نحو استفاده تام را ببرد در مراحل بعد می تواند به ابعاد دیگر کلام ازحیث بیانی ورود پیدا کند در نتیجه مسائل شریف فن معانی بیان و بدیع برای کسی که در ابتدای امر نتوانسته بعد لفظی کلام را خوب درک کند کاملا پوشیده خواهد ماند و به گفته جرجانی: ای کاش مخالفان وقتی بحث را رها می کردند، آن را تماما کنار می گذاشتند، و وقتی تصور می کردند که احتیاج به نحو همان مقدار اندک است به همان مقدار کم اکتفاء می کردند و در آنچه نیاموخته اند خود را وارد نمی ساختند و اظهار نظر نمی کردند و در کار تفسیر وارد نمی شدند و دست به تاویل نمی زدند، در آن صورت گرفتاری تنها یکی بود و لا اقل اگر

ص: 259

بانی بنایی نبودند، مونب ویرانی آن هم نمی شدند و اگر کاری را اصلاح نمی کردند وسیله فساد آن هم نمی گشتند.

اما متاسفانه اینها بدین ترتیب عمل نکردند بلکه دردی را پیش کشیدند که طبیب را عاجز و خسته کرده و عاقل را در آن حیران ساخته است و حق و باطل را به حدی با هم در آمیخته اند که به جدا کردن آن امیدی نیست.. پس از فهم این مقدمات می گوییم با توجه به اهمیت نحو در تعلق فکر به معانی و توقف مباحث بلاغی بر دانش نحو دانسته می شود که ورود به جنبه های بیانی و بلاغی قران بدون جنبه نحوی محال است زیرا ادنی مراتب بلاغت که ارتباط معنا در ذهن است بدون نحو میسّر نیست پس چگونه می توان درباره جنبه های شگفت انگیزقران وحیرت آور آن سخن گفت؟

در نتیجه ورود به بلاغت برای کسی که دانش نحو را نمی داند امری لغو و عبث است زیراهیچ ثمره ای مترتب بر او نیست چراکه او اولا باید جمله اسمیه وفعلیه را بشناسد سپس به فوائد حالات مختلف اسناد بین جملات از حیث معانی و بیان و بدیع اطلاع یابد لذا سعی و کوشش بی فایده است ورود اینگونه به بلاغت و مانند این است که برای شخصی که مفهوم عددوشمارش اعداد رانمی داند از مباحث و مسائل ریاضی مانند جبر و هندسه

ص: 260

سخن بگوییم درحالیکه محوریت و موضوع ریاضیات عدد است که تمام مسائل آن ضمن این محور دنبال می شود لذا باید دانست نحو محور مباحث بیانی هست و تا نحو ادراک نشود بلاغت معنایی ندارد.

پایان

ص: 261

مصادر تحقیق

▪️الحيوان: عمرو بن بحر بن محبوب الكناني بالولاء، الليثي، أبو عثمان، الشهير بالجاحظ ( 255ه-)دار الكتب العلمية - بيروت

▪️البيان والتبيين: عمرو بن بحر بن محبوب الكناني بالولاء، الليثي، أبو عثمان، الشهير بالجاحظ ( 255ه-)دار ومكتبة الهلال، بيروت

▪️تأويل مشكل القرآن: أبو محمد عبد الله بن مسلم بن قتيبة الدينوري (276ه-)دار الكتب العلمية، بيروت - لبنان

▪️جمل من أنساب الأشراف: أحمد بن يحيى بن جابر بن داود البَلَاذُري(279ه-)

▪️جامع البيان عن تأويل آي القرآن: محمد بن جرير بن يزيد بن كثير بن غالب الآملي، أبو جعفر الطبري ( 310ه- )

▪️الفهرست: أبو الفرج محمد بن إسحاق بن محمد الوراق البغدادي المعتزلي الشيعي المعروف بابن النديم (380ه- )دار المعرفة بيروت - لبنان

▪️النكت في إعجاز القرآن: علي بن عيسى بن علي بن عبد الله، أبو الحسن الرماني المعتزلي[ت384ه- ) ،دار المعارف مصر

ص: 262

▪️بيان إعجاز القرآن: أبو سليمان حمد بن محمد بن إبراهيم بنالخطاب البستي المعروف بالخطابي[388ه-] دارالمعارف مصر

▪️الصناعتين: أبو هلال الحسن بن عبد الله بن سهل بن سعيد بن يحيى بن مهران العسكري[395ه]لمكتبة العنصرية - بيروت

▪️إعجاز القرآن: أبو بكر الباقلاني محمد بن الطيب[ت: 403ه]

▪️الانتصار للقرآن: محمد بن الطيب بن محمد بن جعفر بن القاسم، القاضي أبو بكر الباقلاني المالكي (403ه)دار المعارف - مصر

▪️تثبيت دلائل النبوة: القاضى عبد الجبار بن أحمد بن عبد الجبار الهمذاني الأسد أبادي، أبو الحسين المعتزلي ( 415ه) دار المصطفى - شبرا- القاهرة

▪️الكشف والبيان عن تفسير القرآن: أحمد بن محمد بن إبراهيم الثعلبي، أبو إسحاق ( 427ه)

▪️سحر البلاغة وسر البراعة: عبد الملك بن محمد بن إسماعيل أبو منصور الثعالبي ( 429ه) دار الكتب العلمية - بيروت لبنان

▪️الإعجاز والإيجاز: عبد الملك بن محمد بن إسماعيل أبومنصور الثعالبي ( 429ه)مكتبة القرآن - القاهرة

ص: 263

▪️الفرق بين الفرق وبيان الفرقة الناجية: عبد القاهر بن طاهر بن محمد بن عبد الله البغدادي التميمي الأسفراييني، أبو منصور (429ه) دار الآفاق الجديدة - بيروت

▪️سر الفصاحة: أبو محمد عبد الله بن محمد بن سعيد بن سنان الخفاجي الحلبي (466ه) دار الكتب العلمية

▪️الشفا بتعريف حقوق المصطفى: عياض بن موسى بن عياض بن عمرون اليحصبي السبتي، أبو الفضل (544ه)دار الفيحاء - عمان

▪️سر الفصاحة: أبو محمد عبد الله بن محمد بن سعيد بن سنان الخفاجي الحلبي [المتوفى: 466ه]،دار الكتب العلمية

▪️ النكت والعيون: أبو الحسن علي بن محمد بن محمد بن حبيبالبصري البغدادي، الشهير بالماوردي ( 450ه) دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان

▪️الفصل في الملل والأهواء والنحل: أبو محمد علي بن أحمد بن سعيد بن حزم الأندلسي القرطبي الظاهري ( 456ه) مكتبة الخانجي - القاهرة

▪️التَّفْسِيرُ البَسِيْط: أبو الحسن علي بن أحمد بن محمد بن علي الواحدي، النيسابوري، الشافعي (468ه)مكتبة الفقاهة

▪️دلائل الإعجاز في علم المعاني: ابو بكر عبد القاهر بن عبدالرحمن بن محمد الجرجاني[471ه]

ص: 264

▪️الرسالة الشافية :أبو بكر عبد القاهر بن عبد الرحمن بن محمد الفارسي الأصل، الجرجاني الدار [المتوفى: 471ه]

▪️أسرار البلاغة: أبوبكر عبد القاهر بن عبد الرحمن بن محمدالجرجاني[471ه]

▪️لمع الأدلة في قواعد عقائد أهل السنة والجماعة: عبد الملك بن عبد الله بن يوسف بن محمد الجويني، أبو المعالي، ركن الدين، الملقب بإمام الحرمين ( 478ه) عالم الكتب - لبنان

▪️معالم التنزيل في تفسير القرآن: أبو محمد الحسين بن مسعود البغوي (510ه)مکتبة الفقاهة

▪️الاعتقاد : أبو الحسين ابن أبي يعلى،محمد بن محمد(526ه)دار أطلس الخضراء

▪️المحرر الوجيز في تفسير الكتاب العزيز: أبو محمد عبد الحق بن غالب بن عبد الرحمن بن تمام بن عطية الأندلسي المحاربي (542ه) دار الكتب العلمية - بيروت

▪️تاريخ دمشق: أبو القاسم علي بن الحسن بن هبة الله معروف بابن عساكر (571ه)دار الفكر للطباعة والنشر والتوزيع

ص: 265

▪️مفاتيح الغيب التفسير الكبير: أبو عبد الله محمد بن عمر بن الحسن بن الحسين التيمي الرازي الملقب بفخر الدين الرازي خطيب الري ( 606ه) دار إحياء التراث العربي - بيروت

▪️اعتقادات فرق المسلمين والمشركين: أبو عبد الله محمد بن عمر بن الحسن بن الحسين التيمي الرازي الملقب بفخر الدين الرازي ( 606ه)مکتبة الفقاهة

▪️إرشاد الأريب إلى معرفة الأديب: شهاب الدين أبو عبد الله ياقوت بن عبد الله الرومي الحموي ( 626ه)

▪️أنوار التنزيل وأسرار التأويل :ناصر الدين أبو سعيد عبد الله بن عمر بن محمد الشيرازي البيضاوي (685ه)دار إحياء التراث العربي - بيروت

▪️البحر المحيط في التفسير: أبو حيان محمد بن يوسف بن علي بن يوسف بن حيان أثير الدين الأندلسي (745ه)دار الفكر - بيروت

▪️تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام: شمس الدين أبو عبد الله محمد بن أحمد بن عثمان بن قَايْماز الذهبي ( 748ه) دار الكتاب العربي، بيروت

▪️مرهم العلل المعضلة في الرد على أئمة المعتزلة: أبو محمد عفيف الدين عبد الله بن أسعد بن علي بن سليمان اليافعي ( 768ه)دار الجيل - بيروت

ص: 266

▪️سير أعلام النبلاء: شمس الدين أبو عبد الله محمد بن أحمد بن عثمان بن قَايْماز الذهبي ( 748ه) دار الحديث- القاهرة

▪️البداية والنهاية: أبو الفداء إسماعيل بن عمر بن كثير(774ه)دار هجر للطباعة والنشر والتوزيع والإعلان

▪️تفسير القرآن العظيم: أبو الفداء إسماعيل بن عمر بن كثير( 774ه) دار طيبة للنشر والتوزيع

▪️البرهان في علوم القرآن: أبو عبد الله بدر الدين محمد بن عبد الله بن بهادر الزركشي[ 794ه]،دار إحياء الكتب العربية

▪️لسان الميزان: أبو الفضل أحمد بن علي بن محمد بن أحمد بن حجر العسقلاني ( 852ه)مؤسسة الأعلمي للمطبوعات بيروت - لبنان

▪️الجواهر الحسان في تفسير القرآن: أبو زيد عبد الرحمن بن محمد بن مخلوف الثعالبي ( 875ه) دار إحياء التراث العربي دار إحياء التراث العربي، بيروت - لبنان

▪️الإتقان في علوم القرآن: عبد الرحمن بن أبي بكر، جلال الدينالسيوطي(911ه)الهيئة المصرية العامة للكتابدار هجر للطباعة والنشر والتوزيع والإعلان

ص: 267

▪️إعجاز القرآن ومعترك الأقران: عبد الرحمن بن أبي بكر، جلال الدين السيوطي (911ه)مكتبة الفقاهة

▪️لوامع الأنوار البهية: شمس الدين، أبو العون محمد بن أحمد بن سالم السفاريني الحنبلي (1188ه)مؤسسة الخافقين ومكتبتها - دمشق

▪️فتح القدير: محمد بن علي بن محمد بن عبد الله الشوكاني اليمني (1250ه)دار الكلم الطيب - دمشق، بيروت

▪️روح المعاني في تفسير القرآن العظيم والسبع المثاني: شهاب الدين محمود بن عبد الله الحسيني الألوسي (1270ه)مكتبة الفقاهة

▪️الطراز لأسرار البلاغة وعلوم حقائق الإعجاز: يحيى بن حمزة بن علي بن إبراهيم، الحسيني العلويّ الطالبي الملقب بالمؤيد باللَّه ( 1345ه) المكتبة العنصرية - بيروت

▪️إعجاز القرآن والبلاغة النبوية: مصطفى صادق بن عبد الرزاق بن سعيد بن أحمد بن عبد القادر الرافعي (1356ه) دار الكتاب العربي - بيروت

ص: 268

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109