مادر نبوت و امامت: سیری در زندگانی و فضائل حضرت فاطمه بنت اسد علیهماالسلام

مشخصات کتاب

سرشناسه : سجادی، سیدمجتبی، 1357-

عنوان و نام پديدآور : مادر نبوت و امامت: سیری در زندگانی و فضائل حضرت فاطمه بنت اسد علیهماالسلام/ سیدمجتبی سجادی.

مشخصات نشر : قم: دارالنشر اسلام، 1401.

مشخصات ظاهری : 144ص.؛ 21/5×14/5س م.

شابک : 978-964-475-349-7

وضعیت فهرست نویسی : فیپا

یادداشت : کتابنامه : ص. 140 - 144 ؛ همچنین به صورت زیرنویس.

عنوان دیگر : سیری در زندگانی و فضائل حضرت فاطمه بنت اسد علیهماالسلام.

موضوع : فاطمه بنت اسد، -4ق.

موضوع : زنان مقدس مسلمان

Muslim women saints

رده بندی کنگره : BP52/2

رده بندی دیویی : 297/979

شماره کتابشناسی ملی : 8931684

اطلاعات رکورد کتابشناسی : فیپا

ص: 1

اشاره

ص: 2

مادر نبوّت و امامت

سیری در زندگانی و فضائل

حضرت فاطمه بنت أسد علیهما السلام

سیّد مجتبی سجّادی

ص: 3

فهرست مطالب

خانواده حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام .... 8

پدر حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام .... 8

مادر حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام .... 10

ولادت حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام .... 11

ازدواج حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام .... 11

خطبهٔ عقد حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام .... 15

فرزندان حضرت فاطمه بنت أسد علیها السلام .... 18

طالب.. 20

عقیل. 21

جعفر. 25

أمّ هانی.. 34

جُمانه. 34

حضرت علیّ امیرالمؤمنین علیه السلام .... 34

رؤیای صادقهٔ حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام .... 38

بشارت أبوطالب علیه السلام به فاطمة بنت أسد علیها السلام .... 39

ولادت امیر المؤمنین علیه السلام در کلام رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم...... 41

دوران بارداری فاطمة بنت أسد علیها السلام .... 52

کودکی حضرت امیر المؤمنین علیه السلام .... 85

فتح قلعهٔ خیبر. 86

ص: 4

ویژگی های حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام .... 94

علت نامگذاری فاطمة بنت أسد علیها السلام به فاطمة. 95

فاطمة بنت أسد علیها السلام برتر از همهٔ بانوان. 96

برخی از آیات در شأن فاطمة بنت أسد علیها السلام .... 98

فاطمة بنت أسد علیها السلام در ولادت رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم...... 101

رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم در خانهٔ فاطمة بنت أسد علیها السلام .... 104

فاطمة بنت أسد علیها السلام ، مادر رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم...... 108

عنایات رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم به فاطمة بنت أسد علیها السلام .... 109

هدیه دادن رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم به فاطمة بنت أسد علیها السلام .... 110

فاطمة بنت أسد علیها السلام در خدمت حضرت زهرا علیها السلام .... 111

ایمان حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام .... 112

هجرت فاطمة بنت أسد علیها السلام به مدینه. 115

توسل به حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام .... 116

فاطمة بنت أسد علیها السلام محدثی بزرگوار. 117

وفات حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام .... 120

کفن و دفن حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام .... 123

قبر مطهر و منور حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام .... 133

زیارتنامه حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام .... 138

مآخذ کتاب.. 142

ص: 5

مقدمه:

بسم اللّه الرحمن الرحیم

الحمد للّه ربّ العالمین الصلاة و السلام علی نبیّنا و مولانا العبد المؤید و الرسول المسدد المصطفی الأمجد أبی القاسم المصطفی محمّد صلی الله علیه و آله وسلم و علی آله و أهل بیته الطیبن الطاهرین المعصومین:و لا سیما مولانا و مقتدانا علیاً امیرالمؤمنین علیه السلام و لعنة اللّه علی منکری فضائلهم و منافقبهم من الآن إلی قیام یوم الدین.

سخن گفتن دربارهٔ مادری که در دامان مبارکش نفس نفیس خاتمیت، حضرت محمّد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلم و دُر یکتای امامت، حضرت علیّ مرتضی علیه السلام ، در این عالم ناسوت، پروش یافته است. امری سخت بوده و ورود به این وادی جز با مدد آن بانوی بزرگوار امکان پذیر نخواهد بود. از این رو از حضرت فاطمه بنت أسد علیها السلام در همین ابتدای کار، استمداد طلب نموده و درخواست دستگری از این جیره خوار همیشگی را می نمایم.

و اگر چه سلف صالح زحمات بسیار کشیده و با آثار خود، هر یک به حسب بزاعتی که داشته اند از خان کریمانه و بی انتهای حضرت فاطمه بنت أسد علیها السلام بهره مند شده اند.

ص: 6

ولی مع الوصف عالمیان هر آن چه انجام دهند نمی توانند گوشه ای از فضائل حضرتش را تحریر نمایند. و هر کس از دیدگاه خود متذکر برخی از کرامات ایشان شده و خواهد شد. از این رو بر خود لازم دانستم که به حسب بضاعت فوق العاده اندک خود، از این خان گسترده بهره مند شده و نسبت به آن بانوی بزرگوار عرض ادبی نمایم.

و به شکرانه عمری بنده پروری و ذره نوازی اقدام به نگاشتن این نوشتار نمایم. به امید آن که مورد قبول ایشان و فرزند بزرگوارشان حضرت أسد اللّه الغالب، علیّ بن أبی طالب أمیرالمؤمنین علیه السلام و خلف صالح و بزرگوارشان حضرت حجّت بن الحسن المهدی علیه السلام قرار گیرد. و این ارادتمند کمترین را با گوشهٔ چشمی مورد تفقد قرار دهند، که پای از حد خود فزون تر برده و قلم در دست گرفته است. و این خادم خود را از لغزش در این وادی بی کران و ژرف و در همهٔ امور محافظت نمایند.

(وَ أُفَوِّضُ أَمۡرِيٓ إِلَى ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ بَصِيرُۢ بِٱلۡعِبَادِ(1))

و از آن جائی که هیچ نگاشته ای مصون از اشتباه نبوده و نخواهد بود. از خوانندگان و اساتید بزرگوار استدعا دارم خطاهای سهوی این مختصر را بر برادرشان بخشیده و با انتقادهای خود جهت اصلاح آن، یاری فرمایند.

«سیّد مجتبی سجّادی»

ص: 7


1- . غافر: آیهٔ 44.

خانواده حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام

این بانوی بزرگوار در بین طایفه قریش که بزرگ ترین و مشهورترین قبیله شهر مکه بوده است، چشم به جهان گشودند.

پدر حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام

حضرت فاطمة دختر أسد بن هاشم بن عبد مناف(1) بن قُصَیّ بن کلاب ابن مرّة بن کعب بن لؤیّ بن غالب بن فهر بن مالک بن النضر بن کنانة بن خُزَیمه بن مدرکة بن إلیاس بن مضر بن نزار بن معدّ بن عدنان بن أدّ بن أُدد بن همیسع بن یشجب بن أمین بن نبت بن قیذار ابن إسماعیل بن إبراهیم بن تارح بن ساروغ بن أرغو بن فالغ بن عابر - یعنی هود پیامبر علیه السلام ابن شالخ بن ارفخشد بن سام بن نوح بن لمک بن متوشلخ بن أخنوخ - یعنی ادریس

ص: 8


1- . رسائل الشريف المرتضي، ج4، ص108.

پیامبر علیه السلام - ابن یرد بن مهلائیل بن قینان بن أنوش بن شیث بن آدم ابو البشر علیه السلام ، می باشند.(1)

حضرت هاشم علیه السلام پنج پسر داشتند: عبد المطّلب و أسد و نضله و صیفی و أبوصیفی. که در میان فرزندان حضرت هاشم علیه السلام نسل حضرت أسد علیه السلام تنها از دختر بزرگوارشان حضرت فاطمه علیه السلام ادامه یافت.(2) که مادر حضرت امیرالمومنین علیه السلام شدند. چنانچه ابن اثیر نیز نگاشته است:

«قال الزبیر: انقرض ولد أسد بن هاشم إلا من ابنته فاطمة بنت أسد.»(3)

(زبیر گفته: فرزندی از أسد بن هاشم نماند مگر از دخترش فاطمة بنت أسد علیها السلام .)

نسل أبو صیفی نیز تنها از دخترش رفیقة ادامه یافت. نسل صیفی و نسل نضله هم ادامه پیدا نکرد.(4)

ص: 9


1- . تاریخ الیعقوبی، ج2، ص118.
2- . در برخی از آثار فرزندان دیگری برای جناب أسد ذکر شده است. چنانچه در کتاب «نسب قریش» آمده: و ولد أسد بن هاشم: حنين بن أسد؛ و خلدة بنت أسد، و أمّها: أمّ ولد روميّة تدعى مارية؛ و فاطمة بنت أسد، ولدت لأبى طالب بن عبد المطّلب ولده كلّهم، و أمّها: فاطمة بنت هرم بن رواحة بن حجير بن عبد بن معيص ابن عامر بن لؤىّ. فولد حنين بن أسد: عبد اللّه، و أمّه من بنى زهرة. فولد عبداللّه بن حنين بن أسد: أمّ هارون، و كانت عند موسى بن سعد [فى الأصل «سعيد»، و هو خطأ. انظر جمهرة الأنساب(ص 120-121).] بن أبى وقّاص؛ فولدت له: هارون، و بجادا [«بجاد»بكسر الباء، و له ترجمة فى التاريخ الكبير للبخارى(ج 1 ق 2 ص 146)]، ابنى موسى. و قد انقرض ولد أسد بن هاشم بن عبد مناف بن قصىّ. (کتاب نسب قریش، ص91).
3- . أسد الغابة، ج6، ص217.
4- . بحارالانوار، ج15، ص161.

و حضرت عبد المطّلب علیه السلام در سال پانصد و هشتاد میلادی از دنیا رفته اند. و فرزندان ایشان از چند مادر بوده اند.(1) ایشان ده پسر به نام های: حارث، زبیر، أبوطالب - پدر امیرالمؤمنین علیه السلام - ، حمزه، غیداق، ضرار، مقوم، أبولهب، عبّاس و عبد اللّه - پدر رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم -. و شش دختر به نام های: اُمّ یمه، اُمّ حکیم، برء، عاتکه، صفیه و اروی، داشته اند.(2)

مادر حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام

نام مادر ایشان، فاطمه بنت قیس بن هرم بن رواحة بن حجر بن عبد بن بغیض بن عامر بن لؤیّ.(3)

البته أبو الفرج اصفهانی دربارهٔ نام مادر حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام نگاشته است:

«أمها فاطمة، و تعرف بحبّی بنت هرم بن رواحه، بن حجر بن عبد بن معیص بن عامر بن لؤی.»(4)

(مادر فاطمة بنت أسد علیها السلام ، نامش فاطمه بوده است ولی معروف به حبّی دختر هرم بن رواحه، بن حجر بن عبد بن معیص بن عامر بن لؤی، می باشد.)

ص: 10


1- . بحارالانوار، ج15، ص77.
2- . خصال صدوق، ج2، ص319.
3- . الطبقات الکبری، ج8، ص178.
4- . مقاتل الطالبيين، ص26.

ولادت حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام

تاریخ دقیق ولادت حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام معلوم نیست. ولی در زمان جاهلیت، در شهر مکه بزرگ شدند.(1)

آن هم در خانواده ای به حقّ صاحب علم و کمال و بردباری، و متدین به شریعت حضرت ابراهیم علیه السلام ، در روزگاری که سرزمین عربستان خالی از ایمان و دیانت بوده است.

ازدواج حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام

حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام ، همسر حضرت أبوطالب علیه السلام بوده اند.(2) و در کیفیت ازدواج این دو بزرگوار نقل شده است. روزی حضرت أبوطالب علیه السلام در حجر اسماعیل خوابیده بودند که در خواب دیدند، دری از آسمان برای ایشان گشوده شد، و نوری از آن نازل گردید، و ایشان را در بر گرفت. وقتی ایشان از خواب بیدار شدند، نزد راهب جحفه که در علم تعبیر خواب تبحر داشت، رفتند. و خواب خود را برای او تعریف کردند. راهب در پاسخ حضرت أبوطالب علیه السلام این ابیات را سرود:

أَبْشِرْ أَبَا طَالِبٍ عَنْ قَلِیلٍ

بِالْوَلَدِ الْحُلَاحِلِ النَّبِیلِ

یَا لَقُرَیْشٍ

فَاسْمَعُوا تَأْوِیلِی

هَذَانِ نُورَانِ عَلَی سَبِیلٍ

کَمِثْلِ مُوسَی وَ أَخِیهِ السُّؤْلِ

ص: 11


1- . الأعلام، ج5، ص130.
2- . مقاتل الطالبیین، ص25.

ای أبوطالب، مژده باد تو را که به زودی صاحب پسری دلیر و بزرگوار و نجیب خواهی شد.

خوشا به حال قریش، اکنون تأویل مرا بشنوید: اینان دو نور در یک مسیرند.

مانند موسی و برادری که او را از خداوند خواست.

سپس حضرت أبوطالب علیه السلام به طرف کعبه بازگشتند و در حالی که مشغول طواف کعبه بودند، این اشعار را انشاء نمودند:

أَطُوفُ لِلْإِلَهِ حَوْلَ الْبَیْتِ

أَدْعُوکَ بِالرَّغْبَةِ مُحْیِی الْمَیْتِ

بِأَنْ تُرِیَنِی السِّبْطَ قَبْلَ الْمَوْتِ

أَغَرَّ نُوراً یَا عَظِیمَ الصَّوْتِ

مُنْصَلِتاً یَقْتُلُ أَهْلَ الْجِبْتِ

وَ کُلَّ مَنْ دَانَ بِیَوْمِ السَّبْتِ

برای خداوند طواف خانه می کنم، ای زنده کننده مردگان، تو را از روی اشتیاق می خوانم.

که سبط مرا پیش از مرگم نشانم دهی، او که نورانی ترین و درخشان ترین است، ای بلند آوازه.

از نیام بر آمده ای که بت پرستان را می کشد و هر کسی را که دین اهل سبت (یهود) را پذیرفته باشد.

بعد از طواف، حضرت أبوطالب علیه السلام ، دوباره به حجر اسماعیل آمدند. و در آنجا دو مرتبه به خواب رفتند و در عالم رؤیا دیدند، تاجی از یاقوت بر

ص: 12

سر ایشان نهادند و شلواری از دیبای سبز بر تن ایشان نمودند. و هاتفی می گفت: ای أبوطالب، چشمانت روشن باد دستانت کامیاب و رؤیایت نیکو باد! که علی رغم چشم حسودان، برای تو پسری آورده می شود که مالک شهرها است و جایگاهی عظیم دارد. پس حضرت أبوطالب علیه السلام با خوشحالی از خواب بیدار شدند و دوباره مشغول طواف خانه خدا شدند. در حالی که چنین می گفتند:

أَدْعُوکَ رَبَّ الْبَیْتِ وَ الطَّوَافِ

وَ الْوَلَدِ الْمَحْبُوِّ بِالْعَفَافِ

تُعِینُنِی بِالْمِنَنِ اللِّطَافِ

دُعَاءَ عَبْدٍ بِالذُّنُوبِ وَافِی

یَا سَیِّدَ السَّادَاتِ وَ الْأَشْرَافِ

تو را می خوانم ای پروردگار کعبه و طواف و پروردگار پسری که آراسته به پاکدامنی است.

مرا با منّت و لطف خود یاری فرما، این دعا، دعای بنده ای غرق گناه می باشد.

ای پیشوای سادات و اشراف.

سپس حضرت أبوطالب علیه السلام به حجر اسماعیل برگشتند و دو مرتبه به خواب رفتند و در عالم رؤیا جدّ خود عبد مناف را دیدند که به ایشان می گفت: چه چیزی تو را از ازدواج با دختر أسد باز می دارد؟ پس همین که از خواب بیدار شدند از حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام خواستکاری نمودند، و با ایشان ازدواج کردند. بعد از ازدواج، روزی حضرت أبوطالب علیه السلام برای طواف کنار کعبه مکرمه رفتند، در حالی که در هنگام طواف چنین زمزمه می کردند:

ص: 13

قَدْ صُدِّقَتْ رُؤْیَاکَ بِالتَّعْبِیرِ

وَ لَسْتَ بِالْمُرْتَابِ فِی الْأُمُورِ

أَدْعُوکَ رَبَّ الْبَیْتِ وَ النُّذُورِ

دُعَاءَ عَبْدٍ مُخْلِصٍ فَقِیرٍ

فَأَعْطِنِی یَا خَالِقَ السُّرُورِ

بِالْوَلَدِ الْحُلَاحِلِ الْمَذْکُورِ

یَکُونُ لِلْمَبْعُوثِ کَالْوَزِیرِ

یَا لَهُمَا یَا لَهُمَا مِنْ نُورٍ

قَدْ طَلَعَا مِنْ هَاشِمِ الْبُدُورِ

فِی فَلَکٍ عَالٍ عَلَی الْبُحُورِ

فَیَطْحَنُ الْأَرْضَ

عَلَی الْکُرُورِ

طَحْنَ الرَّحَی

لِلْحَبِّ بِالتَّدْوِیرِ

إِنَّ قُرَیْشاً بَاتَ بِالتَّکْبِیرِ

مَنْهُوکَهً بِالْغَیِّ وَ الثُّبُورِ

وَ مَا لَهَا مِنْ مَوْئِلٍ مُجِیرٍ

مِنْ سَیْفِهِ الْمُنْتَقِمِ الْمُبِیرِ

وَ صَفْوَةُ النَّامُوسِ فِی السَّفِیرِ

حُسَامُهُ

الْخَاطِفُ لِلْکَفُورِ(1)

با تعبیری که شد، خواب تو تصدیق گردید، و تو در کارها اهل تردید کردن نیستی.

تو را می خوانم ای پروردگار کعبه و نذورات، همانند بنده ای مخلص و بی نوا از تو می خواهم.

پس ای آفریننده شادی، با آن فرزند سیّد و دلاور مذکور حاجت مرا برآورده ساز.

که برای آن به نبوّت برانگیخته شده چون یک وزیر باشد، آن دو چه شگفت نورهایی هستند.

ص: 14


1- . بحارالانوار، ج38، ص47؛ المناقب، ج2، ص254.

از خاندان هاشم سر بر آورده اند که همگی ماه های شب چهارده اند در فلکی رفیع بر بالای دریاها.

پس زمین را بر سر جنگجویان خُرد خواهد کرد، چنانکه آسیاب با گردش، دانه را آرد می کند.

اکنون قریش سخت متکبّر و مغرور گشته و غرق گناه و بدبختی است.

و کسی را ندارد که به وی پناه برند، از شمشیر انتقام جویِّ نابودکننده او.

و برگزیده پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در مأموریت ها، شمشیر اوست که کافران را به هلاکت می رساند.

خطبهٔ عقد حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام

مرحوم علامه مجلسی قدّس سرّه از مرحوم ابن شهرآشوب مازندرانی قدّس سرّه نقل نموده است: حضرت أبوطالب علیه السلام در مراسم عقد ازدواج خود با حضرت فاطمه بنت أسد علیها السلام خطبه ای به این مضمون خواندند:

الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ، رَبِّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ، وَ الْمَقَامِ الْکَرِیمِ، وَ الْمَشْعَرِ وَ الْحَطِیمِ، الَّذِی اصْطَفَانَا أَعْلَاماً وَ سَدَنَةً، وَ عُرَفَاءَ خُلَصَاءَ؛ وَ حَجَتَهَ بهَالِیلَ أَطْهَار مِنَ الْخَنَا وَ الرَّیْبِ، وَ الْأَذَی وَ الْعَیْبِ، وَ أَقَامَ لَنَا الْمَشَاعِرَ، وَ فَضَّلَنَا عَلَی الْعَشَائِرِ، نُخِبُّ آلَ إِبْرَاهِیمَ وَ صَفْوَتَهُ، وَ زَرْعَ إِسْمَاعِیلَ، فِی کَلَامٍ لَهُ ثُمَّ قَالَ: وَ قَدْ تَزَوَّجْتُ [فَاطِمَةَ] بِنْتَ أَسَدٍ وَ سُقْتُ الْمَهْرَ وَ نَفَّذْتُ الْأَمْرَ فَاسْأَلُوهُ وَ اشْهَدُوا. فَقَالَ أَسَدٌ: زَوَّجْنَاکَ وَ رَضِینَا بِکَ، ثُمَّ أَطْعَمَ النَّاسَ. فَقَالَ أُمَیَّهُ بْنُ الصَّلْتِ:

أَغْمَرَنَا عُرْسُ أَبِی طَالِبٍ

فَکَانَ عُرْساً لَیِّنَ الْحَالِبِ

إِقْرَاؤُهُ الْبَدْوَ بِأَقْطَارِهِ

مِنْ رَاجِلِ خُفٍّ وَ مِنْ رَاکِبٍ

ص: 15

فَنَازَلُوهُ سَبْعَهً أُحْصِیَتْ

أَیَّامُهَا لِلرَّجُلِ الْحَاسِبِ(1)

حمد خداوندی را که پروردگار جهانیان و عرش عظیم، مقام ارجمند، مشعر و حطیم است. آن که ما را سرشناس، خدمت گزار کعبه، دانا، مخلص و حاجبانی بزرگ مرد، به دور از آفت و تردید و آزار و عیب آفرید و مشاعر را برای ما به پا داشت و بر عشایر برتری داد و از نخبگان خاندان ابراهیم و برگزیدگان فرزندان اسماعیل قرار داد. سپس گفت: من فاطمة بنت أسد را به همسری برگزیدم و مهر او را پرداخته و به تعهد خویش عمل کردم؛ پس، از وی بپرسید و گواه باشید. آن گاه أسد گفت: [دختر خود را به] تو تزویج کردیم و به دامادی پسندیدیم. سپس مردم را به ولیمه دعوت نمودند. أُمیّه بن الصلت به همین مناسبت چنین سروده است:

عروسی أبوطالب ما را غرق شادی کرد، این عروسی، عروسی با برکتی بود.

تمام بادیه نشینان را سواره و پیاده إطعام نمود.

برای مردی که حساب می کند هفت روز تمام شمرد که جملگی مهمان او بودند.

آری این ازدواج تا پایان عمر این دو بزرگوار استوار بود. و تا لحظات آخر در کنار هم زندگی سرشار از محبّتی را داشتند. که این خود نشان از آن دارد که حضرت أبوطالب علیه السلام نیز چونان حضرت فاطمه بنت أسد علیها السلام به رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم ایمانی کامل و راسخ داشته اند. چرا که رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم دستور داده بودند، هر زنی که شوهرش ایمان نیاورده است، و هنوز مشرک و بت پرست می باشد، باید از شوهرش جدا گردد. و پایداری ازدواج حضرت أبوطالب علیه السلام ، و فاطمه بنت أسد علیها السلام ، تا پایان عمر شریف حضرت

ص: 16


1- . مناقب ابن شهرآشوب، ج2، ص171؛ بحارالانوار، ج35، ص98.

أبوطالب علیه السلام ، خود دلیلی واضح و خدشه ناپذیر، بر ایمان حضرت أبوطالب علیه السلام می باشد. و إلا فاطمه بنت أسد علیها السلام می بایست به دستور حضرت خاتم الأنبیاء صلی الله علیه و آله وسلم از أبوطالب علیه السلام به دلیل بقاء ایشان بر کفر جدا می شدند. از این رو ابن ابی الحدید معتزلی که از علماء بزرگ اهل سنت می باشد، نقل کرده است: وقتی از حضرت امام زین العابدین علیه السلام دربارهٔ ایمان حضرت أبوطالب علیه السلام سؤال کردند، حضرت فرمودند:

«وَا عَجَباً إِنَّ اللَّهَ تَعَالَی نَهَی رَسُولَهُ أَنْ یُقِرَّ مُسْلِمَةً عَلَی نِکَاحِ کَافِرٍ وَ قَدْ کَانَتْ فَاطِمَهُ بِنْتُ أَسَدٍ علیها السلام مِنَ السَّابِقَاتِ إِلَی اَلْإِسْلاَمِ وَ لَمْ تَزَلْ تَحْتَ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام حَتَّی مَاتَ.»(1)

(شگفتا که خداوند متعال پیامبرش را نهی فرمود از این که مبادا زن مسلمانی را بر ازدواج مرد کافر باقی گذارد. در حالی که فاطمة بنت أسد علیها السلام از جمله زنانی بود که زودتر اسلام آورد، با این وجود تا زمانی که أبوطالب علیه السلام از دنیا رفت، همسر او بود.)

مضافاً به متن خطبهٔ حضرت أبو طالب علیه السلام که نشان دهندهٔ آن می باشد که حضرت أبوطالب علیه السلام حتّی قبل از بعثت حضرت خاتم الأنبیاء صلی الله علیه و آله وسلم ، موحدی بی بدیل، بر طبق شریعت حضرت ابراهیم علیه السلام بوده اند. و الحقّ ایشان ایمانی کامل به ذات مقدس ربوبی جلّ جلاله داشته اند. و به راستی کسی که این مضامین والا را در ستایش خداوند تبارک و تعالی به کار برده است. قطعاً همان گونه که در برخی از روایات نیز تصریح شده است، وصییّ

ص: 17


1- . شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج14، ص69.

از اوصیاء الهی جلّ جلاله می باشد، و دامان مبارک و مطهر و منورش از هر گونه شرکی مبرا و منزه است.

و این که برخی از اهل سنت ادعا می کنند که حضرت أبوطالب علیه السلام ، به حضرت خاتم الأنبیاء صلی الله علیه و آله وسلم ایمان نیاوردند و العیاذ باللّه مشرک از دنیا رفتند، افترائی بس بزرگ و گناهی نابخشودنی می باشد. و چه بسیار از این ادعاها و افتراها که در کلام علماء اهل سنت، برای اهانت کردن به حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام فرزند برومند جناب أبوطالب علیه السلام ، دیده می شود.

به هر تقدیر این روایت شریف به خوبی نشان دهندهٔ ایمان حضرت أبوطالب علیه السلام ، به حضرت خاتم الأنبیاء صلی الله علیه و آله وسلم و ذات مقدس ربوبی جلّ جلاله می باشد. چرا که به تصریح علماء عامه حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام بلافاصله بعد از بعثت، به عنوان اوّلین زن، بعد از حضرت خدیجه علیها السلام ، به رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم ایمان آورده اند و اگر أبوطالب علیه السلام به خاتم الأنبیاء صلی الله علیه و آله وسلم ، ایمان نیاورده بودند، در همان اوائل بعثت می بایست حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام از ایشان جدا می شدند، نه این که تا پایان عمر شریف حضرت أبوطالب علیه السلام با هم زندگی نمایند. از این رو حضرت امام زین العابدین علیه السلام در این روایت شریف، با جواب و استدلالی شیوا و خدشه ناپذیر، أقوی دلیل بر ایمان آوردن حضرت أبوطالب علیه السلام را باقی ماندن علقهٔ ازواج این دو بزرگوار بیان داشته اند.

فرزندان حضرت فاطمه بنت أسد علیها السلام

اشاره

حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام که خود از خاندانی هاشمی بودند. از ویژگی های منحصر به فردی بهره می بردند. یکی از آن ها این است که ایشان

ص: 18

نخستین زن از خاندان بنی هاشم بودند، که با مردی از فرزندان جناب هاشم علیه السلام ازدواج نموده اند، و صاحب فرزندانی هاشمی شده اند؛ چرا که ایشان و حضرت أبوطالب علیه السلام ، همان گونه که توضیح آن گذشت، هر دو از یک تبار واحد، یعنی دختر عمو و پسر عمو بوده اند.(1)

به هر تقدیر حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام ، چهار پسر و دو دختر داشتند که همگی از صلب حضرت أبوطالب علیه السلام بودند. و آن ها عبارتند از: طالب، عقیل، جعفر، حضرت علیّ علیه السلام ، أم هانی و جمانة. چنانچه ابن سعد در کتاب «الطبقات الکبری» و ابن جوزی در کتاب «تذکرة الخواص» نقل کرده اند:

هر یک از پسران حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام ، ده سال از پسر بعد از خود بزرگ تر بود. طالب بزرگ ترین فرزند حضرت أبوطالب علیه السلام و حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام بود، و ده سال از عقیل بزرگ تر بود. و جعفر نیز ده سال از حضرت امیرالمؤمنین علیّ علیه السلام بزرگ تر بود. و ایشان از همه برادران خود کوچک تر بودند، ولی از هر دو خواهر خود، أم هانی و جُمانه بزرگ تر بودند.(2)

ص: 19


1- . فضائل الصحابة، ج2، ص685.
2- . تذکرة الخواص، ص21؛ الطبقات الکبری، ج4، ص31.

طالب

کنیهٔ طالب، أبو یزید و ایشان عالم به أنساب قریش بوده اند. و از آن جائی که ایشان موفق نشدند همراه حضرت خاتم الأنبیاء صلی الله علیه و آله وسلم و برادر بزرگوار خود حضرت علیّ علیه السلام ، از مکه به مدینه منوره هجرت نمایند، مشرکان مکه در جنگ بدر، ایشان را به زور از مکه بیرون آوردند، تا در جنگ بر علیه رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم شرکت کند. از این رو در آن هنگام اشعار زیر را سرود:

اللّهم أما یغزون طالب

فی مقنب من هذة المقانب

و لیکن المغلوب غیر الغالب

فی مقنب من هذة المقانب

قطعاً طالب از این که در میان سوارکاران به جنگ بپردازد، هیچ اندوه و غمی حس نمی کند.

اما(باید که ) مغلوب باشد نه غالب و غارت شده باشد نه غارت گر.

بعد از پایان جنگ و فرار مشرکین در جنگ بدر، طالب نه در میان کشتگان و اسیران بود و نه به مکه بازگشت؛ و وضعیت او مشخص نشد. و نسلی هم از او باقی نماند.(1)

ص: 20


1- . تذکرة الخواص، ص21.

عقیل

کنیه عقیل، نیز أبو یزید بوده است. و ایشان نیز همچون برادرشان طالب، چون موفق نشدند که همراه حضرت خاتم الأنبیاء صلی الله علیه و آله وسلم و برادر بزرگوار خود، حضرت علیّ علیه السلام ، از مکه به مدینه منوره هجرت نمایند، ایشان به زور مشرکان مکه، در جنگ بدر حضور یافتند، تا با حضرت خاتم الأنبیاء صلی الله علیه و آله وسلم وارد جنگ شوند. که در این جنگ نهایتاً به اسارت مسلمانان در آمدند؛ امّا از آنجا که خودشان هیچ مال و ثروتی نداشتند، عمویشان عبّاس، هزینه آزادی ایشان را پرداخت کردند.(1)

پس از این ماجرا، جناب عقیل به مکه بازگشتند و تا سال هشتم هجری در آن دیار به سر بردند تا این که به مدینه منوره هجرت نمودند و در جنگ موته شرکت کردند. رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم همه ساله یک صد و چهل بار شتر از محصولات خیبر را در اختیار عقیل قرار می دادند تا مخارج و هزینه خوراک ایشان و خانواده بزرگوارشان تأمین گردد. از آن هنگام به بعد، جناب عقیل از مدینه بازگشتند و در هیچ یک از جریانات و حوادث بعدی همچون فتح مکه و جنگ های طائف، خیبر و حنین، نامی از ایشان به میان نیامده است.(2)

جناب عقیل فرد حاضر جوابی بودند، به نحوی که هر خصمی را ساکت می نمودند. و الحقّ ایشان أعلم قبیلهٔ قریش در علم أنساب بودند، و آگاهی کاملی از نسب اعراب شبهه جزیره عربستان داشتند.(3) از این رو حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در باب ازدواج با او مشورت نمودند. ایشان نیز حضرت اُمّ

ص: 21


1- . الطبقات الکبری، ج4، ص31؛ أسد الغابة، ج3، ص561.
2- . أسد الغابة، ج3، ص561.
3- . أسد الغابة، ج3، ص561.

البنین علیها السلام را معرفی کردند و به حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام عرض نمودند: در عرب شجاع تر و سوارکارتر از آباء حضرت اُمّ البنین علیها السلام نیست.(1)

حضرت أبوطالب علیه السلام علاقه زیادی به عقیل داشتند، از این رو هنگامی که به دلیل فقر امر کفالت از فرزندانشان سخت گردید، به حضرت محمّد صلی الله علیه و آله وسلم و عبّاس، برادرشان گفتند: عقیل را نزد من قرار دهید و هر کدام از فرزندانم را مایل هستید با خود ببرید. پس عبّاس، جعفر را نزد خود برد و حضرت محمّد صلی الله علیه و آله وسلم نیز حضرت علیّ علیه السلام را با خود بردند.(2)

به همین خاطر رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم نیز علاقهٔ ویژه ای به جناب عقیل داشتند. به نحوی که حتّی بسیاری از علماء عامه نقل کرده اند: روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم به ایشان فرمودند:

«یَا أَبَا یَزِیدَ! إِنِّی أُحِبُّکَ حُبَّیْنِ، حُبّاً لِقَرَابَتِکَ مِنِّی وَ حُبّاً لِمَا کُنْتُ أَعْلَمُ مِنْ حُبِّ عَمِّی إِیَّاکَ.»(3)

(ای أبا یزید (کنیهٔ عقیل)! من تو را به دو جهت دوست دارم یکی از این جهت که خویشاوند نزدیک من هستی و دیگر این که عمویم أبوطالب تو را بسیار دوست می داشت.)

به راستی اگر حضرت أبوطالب علیه السلام مشرک از دنیا رفته بودند. آیا حضرت خاتم الأنبیاء صلی الله علیه و آله وسلم به خاطر محبّت حضرت أبوطالب علیه السلام به فرزندشان، این چنین فرزند حضرت أبوطالب علیه السلام ، جناب عقیل را مورد عنایت و تفقد قرار می دادند؟؟ مگر نه این است که در روایات و آیات منع شده از دعا کردن و

ص: 22


1- . أعیان الشیعة، ج8، ص389.
2- . شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج11، ص250.
3- . أسد الغابة، ج3، ص561؛ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج11، ص250.

محبّت به کافران، حال چگونه می شود حضرت أبو طالب علیه السلام العیاذ باللّه مشرک بوده باشند و در همان حال کفر و شرک از دنیا رفته باشند. اما مع الوصف حضرت خاتم الأنبیاء صلی الله علیه و آله وسلم به خاطر ایشان این چنین به فرزندشان، جناب عقیل اظهار محبّت نمایند. و به خاطر این که عقیل مورد علاقه حضرت أبوطالب علیه السلام بوده است، حضرت رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم نیز، ایشان را دوست داشته باشند، و به ایشان این چنین محبّت نمایند.

و این آخرین مرتبه ای نیست که حضرت رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم به جناب عقیل اظهار لطف و محبّت نموده اند. چنانچه مرحوم علامه مجلسی قدّس سرّه از کتاب «أمالی» شیخ أقدم أقدس، مرحوم شیخ صدوق قدّس سرّه روایت نموده است: روزی حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام به حضرت خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله وسلم عرض نمودند: آیا برادرم عقیل را دوست دارید؟ حضرت فرمودند:

«إِی وَ اَللَّهِ إِنِّی لَأُحِبُّهُ حُبَّیْنِ، حُبّاً لَهُ وَ حُبّاً لِحُبِّ أَبِی طَالِبٍ لَهُ، وَ إِنَّ وَلَدَهُ لَمَقْتُولٌ فِی مَحَبَّةِ وَلَدِکَ فَتَدْمَعُ عَلَیْهِ عُیُونُ اَلْمُؤْمِنِینَ وَ تُصَلِّی عَلَیْهِ اَلْمَلاَئِکَةُ اَلْمُقَرَّبُونَ ثُمَّ بَکَی رَسُولُ اَللَّهِ صلی الله علیه و آله وسلم حَتَّی جَرَتْ دُمُوعُهُ عَلَی صَدْرِهِ.»(1)

(بله، به خدا سوگند او را به دو جهت دوست دارم، یکی به جهت محبّتی که به او دارم و دیگر به جهت محبّتی که أبوطالب به او دارد. و به درستی که فرزند او [حضرت مسلم علیه السلام ] در راه محبّت فرزند تو شهید می شود. و چشم های مؤمنین بر وی می گرید. و فرشتگان مقرب الهی بر او درود

ص: 23


1- . بحارالانوار، ج22، ص288.

می فرستند. سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم گریستند به گونه ای که اشک های حضرت بر سینه مبارکشان جاری شد.)

جناب عقیل فرزندان بسیاری داستند و از خاندان ایشان نُه نفر در رکاب حضرت امام حسین علیه السلام به شهادت رسیدند که حضرت مسلم بن عقیل علیه السلام شجاع ترین آنان بود. صاحب کتاب «أعیان الشیعة» نام آن نه نفر را این چنین ذکر کرده است:

«مسلم به عقیل، جعفر بن عقیل، جعفر بن محمّد بن عقیل، عبدالرحمن بن عقیل، عبد اللّه الأکبر بن عقیل، عبد اللّه بن مسلم بن عقیل، عون بن مسلم بن عقیل، محمّد بن مسلم بن عقیل و محمّد بن أبی سعید بن عقیل.»(1)

أبو الفرج اصفهانی نیز در کتاب «مقاتل الطالبیین» از یک شهید دیگر در رکاب امام حسین علیه السلام از خاندان جناب عقیل به نام محمّد بن ابی سعید الأحول بن عقیل یاد نموده است.(2)

جناب عقیل در زمان خلافت معاویة بن أبی سفیان بعد از آن که بینائی خود را از دست داده بودند، از دنیا رفتند.(3)

ص: 24


1- . أعیان الشیعة، ج1، ص610.
2- . مقاتل الطالبیین، ص98.
3- . الطبقات الکبری، ج4، ص33.

جعفر

کنیه ایشان «أبو عبداللّه» بود. حضرت جعفر علیه السلام در شمار نخستین مسلمانانی می باشند که به حبشه مهاجرت نمودند، و چند سالی را در آن سرزمین اقامت کردند. و در آنجا نجاشی و اطرافیانش به دست ایشان مسلمان شدند. تا این که پس از فتح خیبر، به نزد حضرت رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم بازگشتند. در زمان بازگشت حضرت جعفر علیه السلام ، حضرت رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم با خوشحالی و مسرتی وصف ناشدنی به استقبال ایشان رفتند، و حضرت جعفر علیه السلام را در آغوش گرفتند و با شوق بسیاری بین دو چشم ایشان را بوسیدند.(1) و فرمودند:

«لَا أَدْرِی بِأَیِّهِمَا أَنَا أَفْرَحُ، بِفَتْحِ خَیْبَرَ أَمْ بِقُدُومِ جَعْفَرٍ.»(2)

(نمی دانم به خاطر کدام یک خوشحال باشم، به خاطر فتح خیبر یا آمدن جعفر.)

آری فتح قلعهٔ خیبر که به زودی در مورد آن مطالبی نگاشته می شود، و آن برکات را برای مسلمانان داشت. در نظر حضرت خاتم الأنبیاء صلی الله علیه و آله وسلم ، با یک نگاه به صورت زیبا و دلربای حضرت جعفر بن أبی طالب علیهما السلام برابری می کند. آن هم نه با خود حضرت جعفر علیه السلام که مقام ایشان قابل توصیف نبوده و نیست، بلکه با یک نگاه به ایشان برابری می نماید. حال وقتی یک نگاه به صورت حضرت جعفر بن أبی طالب علیهما السلام چنین ارزشی دارد. یک نگاه به صورت برادر بزرگوارش حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام که عالمی قابل

ص: 25


1- . الإصابة، ج1، ص592.
2- . المستدرک علی الصحیحین، ج5، ص467.

مقایسه با ایشان نمی باشد، چه ارزشی خواهد داشت. اینجاست که عقل آدمی در برابر عظمت مولای جهان وجود نازنین جناب أسد اللّهی و قائد غر المحجلین، علیّ بن أبی طالب امیرالمؤمنین علیه السلام حیران می گردد.

ابن حجر عسقلانی یکی از بزرگان و علماء اهل سنت در کتاب «الإصابة» از ترمذی و نسائی نقل کرده است:

«کان جعفر یُحبّ المساکین، و یجلس إلیهم، و یحدثهم و یحدثونه فکان رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم یَکْنیه "أبا المساکین"، و قال صلی الله علیه و آله وسلم : أَشبهتَ خَلْقی و خُلُقی.»(1)

(جعفر [ علیه السلام ] ، فقراء را دوست داشت، و در کنار آنان می نشست و با مهربانی با آن ها گفتگو می کرد و آن ها نیز با او صحبت می نمودند از این رو رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم ، جعفر [ علیه السلام ] را به «أبو المساکین» مکنی نمودند. و می فرمودند: تو از حیث شمائل ظاهری و اخلاق شبیه من هستی.)

اگر هیچ روایتی، در شأن و منزلت حضرت جعفر بن أبی طالب علیهما السلام به غیر از این روایت نبود، ما را کفایت می کرد. چرا که شخصیتی که خَلق و خُلق او شبه وجود نازنین حضرت خاتم الأنبیاء صلی الله علیه و آله وسلم باشد. عظمتی وصف ناشدنی دارد. آن رسولی که از حیث شمائل ظاهری نمکین تر از حضرت یوسف علیه السلام بوده و اخلاق کریمانهٔ جنابش به نحوی است، که به تعبیر ذات مقدس ربوبی جلّ جلاله،

ص: 26


1- . الإصابة، ج1، ص592.

(وَ إِنَّكَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِيمٍ(1))

«و در حقیقت تو به نیکو خلقی عظیم آراسته شده ای.»

در شأن او نازل شده است. و اگر چنین شخصیتی کسی را «أبو المساکین» بنامد. در وصف آن شخص چه می توان گفت، چرا که هر چه بگوئیم حقّ مطلب ادا نخواهد شد. از این رو در صحیح بخاری نیز نقل شده است:

«کان جعفر خیر الناس للمساکین.»(2)

(جعفر [ علیه السلام ] بهترین مردم برای فقراء بود.)

و در روایت دیگری ابن حجر عسقلانی در کتاب «الإصابة» از طریق اهل سنت نقل کرده است:

«إنه أفضل النّاس بعد النبیّ صلی الله علیه و آله وسلم .»(3)

(جعفر [ علیه السلام ] افضل ترین مردم بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم است.)

پر واضح است که وجود نازنین ائمه اطهار:چونان خود حضرت خاتم الأنبیاء صلی الله علیه و آله وسلم از مفهوم این روایت تخصصاً خارج هستند. چرا که اهل بیت:نوری واحد هستند. همان گونه که در برخی از روایات به این مطلب تصریح شده است. و حتّی برخی از امامزادگان واجب التعظیم چونان حضرت قمر بنی هاشم علیه السلام نیز به دلیل وجود نصوصی از این روایت و روایاتی

ص: 27


1- . قلم: آیهٔ 4.
2- . الإصابة، ج1، ص592.
3- . الإصابة، ج1، ص592.

از این قبیل که دلالت دارد جناب جعفر علیه السلام بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم برترین مردم می باشند، مستثی هستند.

و در روایت دیگری ابن حجر عسقلانی از عبد اللّه بن جعفر نقل کرده است:

«ما سألت علیّاً فامتنع فقلت له: بحقّ جعفر ألا أَعطانی.»(1)

(هرگاه حضرت علیّ علیه السلام از انجام درخواستم امتناع می نمودند، عرض می کردم: به حقّ جعفر[ علیه السلام ]، آن را به من عطا می کردند.)

آری باید این گونه هم باشد، حضرت جعفر بن أبی طالب علیهما السلام در پیشگاه خداوند متعال عظمت و مقامی دارند که هر کس ایشان را در ضمن دعاهاش در محضر خداوند متعال و اهل بیت:واسطه نمائید، مقرون استجابت خواهد بود. از این رو مرحوم مستنبط قدّس سرّه از کتاب «اصول کافی» مرحوم ثقة الاسلام کلینی قدّس سرّه از یوسف بن أبوسعید، نقل کرده است که گفت: روزی نزد حضرت امام جعفر صادق علیه السلام بودم، که به من فرمودند:

هنگامی که قیامت برپا شود و خداوند همه مردمان را جمع کند اوّل کسی را که برای حسابرسی بخوانند، حضرت نوح علیه السلام است. به او گفته می شود: آیا تبلیغ کردی و فرامین پروردگار را به قوم خود رساندی؟ می گوید: بلی. به او گفته می شود: چه کسی به عمل تو شهادت می دهد؟ می گوید: محمّد بن عبداللَّه صلی الله علیه و آله وسلم . سپس در طلب حضرت محمّد صلی الله علیه و آله وسلم به راه می افتد و مردم را کنار می زند و از آن ها عبور می کند تا خود را به آن حضرت می رساند، و

ص: 28


1- . الإصابة، ج1، ص592.

ایشان بر روی توده ای از مشک کنار علیّ علیه السلام نشسته اند و این معنی فرمایش پروردگار است:

(فَلَمّا رَأَوْهُ زُلْفَهً سیئَتْ وُجُوه الّذین کَفَرُوا(1))

(و چون او را (یعنی علیّ علیه السلام را) مقرّب درگاه خدا و رسول ببینند چهرهٔ کافران زشت و درهم کشیده می گردد.)

نوح خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم عرض می کند: خداوند از من سئوال کرده است که آیا تبلیغ کرده ای و پیام ما را ابلاغ نموده ای؟ گفتم: بلی، فرموده است: چه کسی برای تو شهادت می دهد؟ عرض کردم: محمّد صلی الله علیه و آله وسلم . در این هنگام پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم ، جعفر بن ابی طالب و حمزه را دستور می دهند که بروید و شهادت دهید که او وظیفه تبلیغ را انجام داده است. امام صادق علیه السلام فرمودند:

«فجعفر وحمزه، هما الشاهدان للأنبیاء:بما بلّغوا.»

(پس جعفر و حمزه دو شاهدند برای پیامبران که ابلاغ رسالت نموده اند.)

عرض کردم: فدای شما شوم، پس علیّ علیه السلام در آن هنگام کجاست و چه می کند؟ حضرت فرمودند:

«هو أعظم منزلة من ذلک.»

(مقام و مرتبه او بالاتر از این ها است.)(2)

ص: 29


1- . ملک: آیهٔ 27.
2- . ترجمه القطرة، ج1، ص238.

آری حضرت جعفر و حضرت حمزة علیهما السلام چنین منزلتی در پیشگاه ذات مقدس ربوبی جلّ جلاله دارند. که شاهد مثل نوح پیامبر علیه السلام در روز قیامت می باشند. و اگر این دو بزرگوار در واقعه احراق البیت و آتش زدن درب خانهٔ حضرت زهرا علیها السلام حضور داشتند و در قید حیات بودند. حضرت شاه ولایت، علیّ مرتضی علیه السلام بی یاور نمی ماندند، تا عده ای جرأت کنند، درب خانه ایشان را به آتش بکشند. و به مادرمان حضرت زهرا علیها السلام جسارت کرده و به ایشان تازیانه بزنند. و مولای ما را سر و پای برهنه به مسجد ببرد. آن هم در حالی که فوج جمعیت، ایشان را احاطه کرده بودند. و در مقابل چشمان مبارک و گریان حضرت امام حسن و امام حسین و حضرت زینب و اُمّ کلثوم:، دست های مبارک جناب اسد اللّهی را بسته، و طناب به گردن مولا افکنده بودند.

و به راستی مولا امیرالمؤمنین علیه السلام چه جان سوز در آن هنگام از این دو بزرگوار یاد نمودند. چنانچه مرحوم علامه مجلسی قدّس سرّه روایت نموده است:

«قَدْ رَوَی کَثِیرٌ مِنَ الْمُحَدِّثِینَ أَنَّهُ عَقِیبَ یَوْمِ السَّقِیفَةِ تَأَلَّمَ وَ تَظَلَّمَ وَ اسْتَنْجَدَ وَ اسْتَصْرَخَ حَتَّی سَئِمُوهُ الْحُضُورَ وَ الْبَیْعَةَ، وَ أَنَّهُ قَالَ: وَ هُوَ یُشِیرُ إِلَی الْقَبْرِ: (یَا ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی وَ کادُوا یَقْتُلُونَنِی(1)) وَ أَنَّهُ قَالَ: وَا جَعْفَرَاهْ! وَ لَا جَعْفَرَ لِیَ الْیَوْمَ، وَا حَمْزَتَاهْ! وَ لَا حَمْزَةَ لِیَ الْیَوْمَ.»(2)

ص: 30


1- . الأعراف: آیهٔ 150.
2- . بحارالانوار، ج29، ص624.

(بسیاری از راویان نقل می کنند که حضرت علیّ علیه السلام ، پس از روز سقیفه، گله و شکایت کردند و یاری خواستند. تا جایی که [دشمنان حضرت] از حاضر شدن و بیعت کردن ایشان، [با ابوبکر] مأیوس شدند. [از این رو قصد نمودند حضرت را به شهادت برسانند. پس] در حالی که حضرت به قبر [رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم ] اشاره می کردند، [خطاب به رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم ] گفتند: (ای فرزند مادرم! این قوم مرا ناتوان یافتند، و چیزی نمانده بود که مرا بکشند.) و در آن هنگام حضرت دائم می فرمودند: افسوس جعفر! امروز جعفری ندارم، افسوس حمزه! امروز حمزه ای ندارم.)

صاحب کتاب «کامل بهائی» نقل کرده است:

«كان يقول دائماً: و اللّه لو كان حمزة و جعفر حيّين ما طمع فيها أبو بكر و عمر.»(1)

(همیشه امیرالمؤمنین علیه السلام مکرر می فرمودند: به خداوند سوگند، اگر حمزه و جعفر زنده بودند، أبو بکر و عمر در امر خلافت طمع نمی کردند.)

و مرحوم علامه مجلسی قدّس سرّه در ضمن روایتی نقل نموده است:

«...فَعَلِیٌّ لَمْ یَجِدْ فِئَةً، وَ لَوْ وَجَدَ فِئَةً لَقَاتَلَ، ثُمَّ قَالَ: لَوْ کَانَ جَعْفَرٌ وَ حَمْزَةُ حَیَّیْنِ، إِنَّمَا بَقِیَ رَجُلَان.»(2)

(...علیّ علیه السلام آن جماعت را نیافت و اگر جماعت یاری دهنده می یافت، قطعاً می جنگید. سپس فرمودند: ای کاش جعفر و حمزه زنده بودند، فقط دو نفر همراه من باقی ماندند.)

ص: 31


1- . کامل بهائی، ج2، ص180.
2- . بحارالانوار، ج29، ص452.

در نهایت حضرت جعفر طیار علیه السلام در سال هشتم هجرت و در ماه جمادی الأولی در جنگ مؤته به شهادت رسیدند.(1) در آن هنگام رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند:

«رأیت جعفراً یطیر فی الجنة مع الملائکة.»(2)

(جعفر را دیدم که در بهشت با ملائکه پرواز می نمود.)

و مؤته (با همزه) نام روستائی از اراضی شام [سوریه] است. و از آنجا تا بیت المقدّس دو منزل فاصله وجود دارد. حضرت خاتم الأنبیاء صلی الله علیه و آله وسلم ، حضرت جعفر بن أبی طالب علیهما السلام را همراه با زید بن حارثه و عبداللّه بن رواحه به ترتیب امیر لشکر مسلمانان نمودند، و آن ها را به جنگ رومیان فرستادند. هنگامی که لشکر مسلمانان به مؤته رسیدند، قیصر روم لشکری عظیم برای جنگ با آن ها آماده کرده بود. از این رو بین هر دو لشکر جنگ شدیدی آغاز شد؛ در آن میان حضرت جعفر بن أبی طالب علیهما السلام ، چون شیر شمشیر کشیدند و از بین صفوف لشکر مسلمانان بیرون آمدند، و علم لشکر مسلمانان را گرفتند، و از هر جانب حمله می کردند. در آن اثناء ناگهان کافران حمله کردند و اطراف جعفر علیه السلام را گرفتند. و اوّل دست راست آن حضرت را قطع کردند. پس علم را با دست چپ گرفتند، و همچنان جنگ می کردند، تا این پنجاه زخم و به روایتی نود و دو زخم نیزه و تیر به ایشان رسید. پس دست چپ حضرت را نیز قطع کردند، در این هنگام علم را با هر دو بازوی خویش، در حالی که به سینه اش چسبانده بود، افراشته نگاه

ص: 32


1- . الإصابة، ج2، ص86.
2- . الإصابة، ج1، ص592.

داشتند. امّا کافری بر ایشان حمله نمود، و شمشیری بر کمر حضرت زد، و آن حضرت را شهید کرد.(1)

از جابر روایت شده در همان روزی که حضرت جعفر علیه السلام در جنگ مُؤته شهید شدند. حضرت خاتم الأنبیاء صلی الله علیه و آله وسلم در مدینه بعد از نماز صبح به منبر رفتند. و همگان را از اتفاقاتی که در همان وقت در مؤته در حال وقع بود با خبر نمودند. و مردم را از شهادت حضرت جعفر علیه السلام و جمعی از مسلمانان و شکست آن ها در آن نبرد، با خبر نمودند.(2) سپس حضرت فرمودند: چون پیش از شهید شدن، دست های حضرت جعفر علیه السلام بریده شد، خداوند در عوض آن دست ها، به او دو بال از زُمرّد سبز داده که اکنون با ملائکه به هر کجا که می خواهد، در بهشت پرواز می کند.(3)

مرحوم علامه مجلسی قدّس سرّه از کتاب «أمالی» شیخ الطائفه مرحوم شیخ طوسی قدّس سرّه نقل کرده است: حضرت خاتم الأنبیاء صلی الله علیه و آله وسلم به حضرت زهرا علیها السلام فرمودند:

«شَهِیدُنَا أَفْضَلُ الشُّهَدَاءِ وَ هُوَ عَمُّکَ وَ مِنَّا مَنْ جَعَلَ اللَّهُ لَهُ جَنَاحَیْنِ یَطِیرُ بِهِمَا مَعَ الْمَلَائِکَةِ وَ هُوَ ابْنُ عَمِّکَ.»(4)

ص: 33


1- . منتهی الآمال، ج1، ص101.
2- . منتهی الآمال، ج1، ص102.
3- . منتهی الآمال، ج1، ص103.
4- . بحارالانوار، ج22، ص273.

(شهید ما بهترین شهیدان است و او عموی تو [حمزه علیه السلام ] است و از ما است آن شهیدی که دارای دو بال می باشد و در بهشت با فرشتگان پرواز می کند، و او پسر عموی تو [جعفر علیه السلام ] است.)

أمّ هانی

ایشان با این کنیه شهرت دارند. ولی مورخان دربارهٔ نامشان، اختلاف نظر دارند؛ چنانچه ابن اثیر در کتاب «أسد الغابة» نگاشته است: نام ایشان «فاخته» می باشد. ولی برخی نام ایشان را «هند» دانسته اند.(1)

اُمّ هانی همان بانویی است که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم در روز فتح مکه در خانه ایشان هشت رکعت، نماز خواندند.(2)

جُمانه

ایشان همسر أبوسفیان بن حارث بن عبد المطلّب شدند. و دو فرزند از ایشان به نام های عبد اللّه و جعفر به دنیا آمد.(3)

حضرت علیّ امیرالمؤمنین علیه السلام

آخرین پسر حضرت أبوطالب علیه السلام و حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام ، حضرت علیّ علیه السلام است. و همان گونه که گذشت از دو خواهر خود بزرگ تر بودند. امیرمؤمنان علیه السلام سی سال پس از عام الفیل(4)،

در روز جمعه سیزدهم

ص: 34


1- . أسد الغابة، ج6، ص213.
2- . أسد الغابة، ج6، ص213؛ الإصابة، ج7، ص256.
3- . الإصابة، ج8، ص63.
4- . اصول کافی، ج2، ص407.

ماه رجب و داخل کعبه به دنیا آمدند.(1)

که در بدو ولادت، حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام نام ایشان را به مناسبت نام پدر خود، «أسد» نهادند.(2) از این رو مولا امیرالمؤمنین علیه السلام در روز جنگ خیبر در لحظه مبارزه با مرحب خیبری هنگامی که رجز می خواندند، می فرمودند:

«أنا الذی سمتنی اُمّی حیدرة.»(3)

(من کسی هستم که مادرم مرا حیدر نامیده است.)

و حیدر در زبان عربی از اسماء أسد (شیر) می باشد. و مرحوم علامه مجلسی قدّس سرّه از دیوان منسوب به امیرالمؤمنین علیه السلام اشعار حضرت را به این نحو نقل کرده است:

أَنَا الَّذِی سَمَّتْنِی أُمِّی حَیْدَرَةَ

ضِرْغَامُ آجَامٍ وَ لَیْثٌ قَسْوَرَةٌ

عَبْلُ الذِّرَاعَیْنِ شَدِیدُ الْقِصَرَةِ

کَلَیْثِ غَابَاتٍ کَرِیهِ الْمَنْظَرَةِ

أَکِیلُکُمْ بِالسَّیْفِ کَیْلَ السَّنْدَرَةِ

أَضْرِبُکُمْ ضَرْباً یُبِینُ الْفِقَرَةَ

ص: 35


1- . الصحیح من سیرة الأمام علیّ، ج1، ص60.
2- . کفایة الطالب، ص103.
3- . کفایة الطالب، ص103.

وَ أَتْرُکُ الْقِرْنَ بِقَاعٍ جَزَرَةٍ

أَضْرِبُ بِالسَّیْفِ رِقَابَ الْکَفَرَةِ

ضَرْبَ غُلَامٍ مَاجِدٍ حَزَوَّرَةْ

مَنْ تَرَکَ(1)

الْحَقَّ یَقُومُ صَغَرَةً

أَقْتُلُ مِنْهُمْ سَبْعَةً أَوْ عَشَرَةً

فَکُلُّهُمْ أَهْلُ فُسُوقٍ فَجَرَةٍ

من همانم که مادرم مرا حیدر نامید. شیر بیشه ها و دلاوری شجاعم.

بازوانی بزرگ (و پر توان) و گردنی قوی دارم و مانند شیر جنگل ها، با اُبهت و ترسناکم.

با شمشیر از پیمانه های بزرگ مرگ شما را می نوشانم و چنان ضربه ای بر شما وارد می سازم که مهره هایتان را از هم جدا می کند.

و هم آورد خویش را خوراک (حیوانات درنده) می سازم و با شمشیر گردن کافران را می زنم.

(ضربه ام) ضربه جوان بزرگ وار و سرافراز و قدرتمند است و هر کس حقّ را نادیده بگیرد، خوار می گردد.

از آن ها هفت یا ده نفر بکشم - باکی نیست - چرا که همه اهل گناه و فجورند.(2)

ص: 36


1- . فی المصدر: من یترک.
2- . بحارالانوار، ج21، ص18.

و ذات مقدس ربوبی جلّ جلاله نام ایشان را «علیّ» نهادند. چنانچه مرحوم سیّد هاشم بحرانی قدّس سرّه در کتاب «مدینة المعاجز» نقل کرده است:

«... أمّا علیّ فاللّه العلیّ سمّاه علیّا...»(1)

(امّا علیّ [ علیه السلام ] را، پس خداوند علیّ أعلی او را علیّ نامید.)

و در روایت دیگری آمده هنگامی که حضرت علیّ علیه السلام در کعبه متولد شدند. هاتفی ندا داد:

«...یَا فَاطِمَةُ! سَمِیِّهِ عَلِیّاً فَأَنَا الْعَلِیُّ الْأَعْلَی...»(2)

(ای فاطمه! او را علیّ بنام پس من خداوند علی الاعلی هستم.)

و در روایت دیگری آمده منادی ندا داد:

خُصِّصْتُمَا بِالْوَلَدِ الزَّکِیِّ

وَ الطَّاهِرِ الْمُطَهَّرِ الرَّضِیِّ

إِنَّ اسْمَهُ مِنْ شَامِخٍ عَلِیٍّ

عَلِیٌّ اشْتُقَّ مِنَ الْعَلِیِ

شما زن و شوهر مفتخر به این پسر پاک گشتید. پسری طاهر و مطهّر و راضی به رضای حق.

نام او نزد خداوندِ بلند مرتبه، علیّ است که از نام خداوند علیّ و بلند مرتبه مشتق شده است.(3)

ص: 37


1- . مدینة المعاجز، ج1، ص322.
2- . بحارالانوار، ج35، ص37.
3- . بحارالانوار، ج35، ص102.

رؤیای صادقهٔ حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام

از سال ها پیش از ولادت حضرت امیرالمؤمنین علیّ علیه السلام ، در عالم خواب و در رؤیایی صادقه، به حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام الهام شده بود که صاحب فرزندی بزرگوار خواهند شد. از این رو در حدیثی از حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام نقل شده است:

در خواب دیدم کوه های شام به حرکت در آمده و به سوی مکه می آمدند. آن کوه ها فریاد می زدند، و اسلحه آهنین داشتند و آتش از آن ها شراره می کشید. همه مردم از دیدن آن ها به وحشت افتادند. در مقابل، کوه های مکه نیز به سرعت به سمت آن ها به حرکت در آمده و با سلاح های خود، از تیر و شمشیر و کلاه خُود، به جانب آن ها می شتافتند و هر چه سلاح از آن ها بر زمین می افتاد، مردم از زمین برمی داشتند.

من نیز مانند سایرین، شمشیری از زمین برداشتم، ولی آن شمشیر از دست من رها شد و به آسمان پر کشید؛ شمشیر دیگری برداشتم؛ آن شمشیر در هوا معلق ماند؛ شمشیر دیگر من بر زمین افتاد و شکست؛ اما آخرین شمشیری که برداشته بودم، اندک اندک شیری عظیم شد و بر کوه های شام حمله برد. مردم همه از او می ترسیدند و فرار می کردند. در آن لحظه، فرزندم محمّد صلی الله علیه و آله وسلم ، پیش رفت و آن شیر عظیم را گرفت و دست خود را بر سر و گردن آن شیر گذاشت. شیر در برابر محمّد صلی الله علیه و آله وسلم ، مانند آهوی رام شده، آرام گرفت. و از محمّد صلی الله علیه و آله وسلم اطاعت می کرد.

من با نهایت ترس و بیم از خواب بیدار شدم. نزد أبو کرز کاهن رفتم تا خوابم را تعبیر نماید؛ ولی چون جمیل کاهن تمیمی نزد او بود، صبر کردم تا جمیل کاهن برخیزد و بعد با أبو کرز کاهن سخن بگویم. جمیل به من نگاهی

ص: 38

انداخت و با خنده گفت: به خداوند سوگند! تو می خواهی تعبیر خوابی را که دیده ای از أبو کرز کاهن بپرسی، ولی از نشستن من در اینجا کراهت داری؛ من به جمیل کاهن گفتم: تو اگر راست می گویی و نیت مرا می دانی، خواب مرا بازگو کن.

جمیل به زبان شعر، ابیاتی با مضمون دقیق خوابی که من دیده بودم خواند؛ من از او درخواست نمودم که تعبیر این رؤیا را نیز برایم بیان کند. جمیل کاهن چنین گفت: چهار شمشیر، نماد چهار پسر است که یکی به آسمان پرواز می کند که «طالب» می باشد، و از دنیا رفت. و دیگری در هوا می ماند که «عقیل» است و عمری طولانی داشت. دیگری شکسته می شود که مراد از آن، «جعفر» است که در مؤته به شهادت رسید. و شمشیر آخر که به صورت شیری عظیم در آمد، حضرت علیّ علیه السلام می باشد.(1)

بشارت أبوطالب علیه السلام به فاطمة بنت أسد علیها السلام

مرحوم ثقة الاسلام کلینی قدّس سرّه از مفضّل بن عمر از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام روایت نموده است:

«لَمَّا وُلِدَ رَسُولُ اَللَّهِ صلی الله علیه و آله وسلم فُتِحَ لِآمِنَةَ بَیَاضُ فَارِسَ وَ قُصُورُ اَلشَّامِ فَجَاءَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ أَسَدٍ أُمّ أمِیِر ألمُؤمِنِین إِلَی أَبِی طَالِبٍ:ضَاحِکَةً مُسْتَبْشِرَةً، فَأَعْلَمَتْهُ مَا قَالَتْ آمِنَةُ فَقَالَ

ص: 39


1- . فاطمة بنت أسد علیها السلام ، دامان نبوّت و امامت، ص73 به نقل از ریاحین الشریعة، ج3، ص5 تا 6 (نقل به مضمون).

لَهَا أَبُوطَالِبٍ: وَ تَتَعَجَّبِینَ مِنْ هَذَا، إِنَّکِ تَحْبَلِینَ وَ تَلِدِینَ بِوَصِیِّهِ وَ وَزِیرِهِ.»(1)

(وقتی رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم متولّد شدند، برای حضرت آمنه بیابان های پارس و کاخ های شام گشوده شد. آن گاه فاطمه بنت أسد علیها السلام مادر امیرالمؤمنین علیه السلام خندان و شادمان به نزد أبوطالب علیه السلام آمده، و ایشان را از سخنان آمنه علیها السلام آگاه کرد. أبوطالب علیه السلام به ایشان گفت: تو از این تعجّب می کنی. تو هم وصیّ و وزیر ایشان را آبستن شده، به دنیا می آوری.)

و در روایت دیگری مرحوم ثقة الاسلام کلینی قدّس سرّه از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام روایت نموده است:

«إِنَّ فَاطِمَهَ بِنْتَ أَسَدٍ علیها السلام جَاءَتْ إِلَی أَبِی طَالِبٍ علیه السلام لِتُبَشِّرَهُ بِمَوْلِدِ اَلنَّبِیِّ صلی الله علیه و آله وسلم فَقَالَ أَبُو طَالِبٍ علیه السلام : اِصْبِرِی سَبْتاً أُبَشِّرُکِ بِمِثْلِهِ إِلاَّ اَلنُّبُوَّةَ، وَ قَالَ: اَلسَّبْتُ ثَلاَثُونَ سَنَةً وَ کَانَ بَیْنَ رَسُولِ اَللَّهِ صلی الله علیه و آله وسلم وَ أَمِیرِاَلْمُؤْمِنِینَ علیه السلام ثَلاَثُونَ سَنَةً.»(2)

(فاطمه بنت أسد علیها السلام به نزد أبوطالب علیه السلام آمد تا ایشان را به ولادت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بشارت دهد. پس أبوطالب علیه السلام گفت: سبتی صبر کن تا من هم تو را به مانند او جز در پیامبری بشارت دهم و حضرت صادق علیه السلام فرمودند: سبت سی سال است. و میان رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم و امیرالمؤمنین علیه السلام سی سال فاصله بود.)

ص: 40


1- . اصول کافی، ج2، ص410.
2- . اصول کافی، ج2، ص408.

ولادت امیر المؤمنین علیه السلام در کلام رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم

مرحوم علامه مجلسی قدّس سرّه از کتاب «فضائل» ابن شاذان از جابر بن عبداللّه انصاری روایت کرده است: از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم دربارهٔ تولّد علیّ بن ابی طالب علیهما السلام سؤال کردم، حضرت فرمودند:

«آهِ آهِ سَأَلْتَ عَجَباً یَا جَابِرُ عَنْ خَیْرِ مَوْلُودٍ وُلِدَ فِی شِبْهِ الْمَسِیحِ إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ عَلِیّاً نُوراً مِنْ نُورِی وَ خَلَقَنِی نُوراً مِنْ نُورِهِ وَ کِلَانَا مِنْ نُورِهِ نُوراً وَاحِداً وَ خَلَقَنَا مِنْ قَبْلِ أَنْ یَخْلُقَ سَمَاءً مَبْنِیَّةً وَ لَا أَرْضاً مَدْحِیَّةً أَوْ طُولًا أَوْ عَرْضاً أَوْ ظُلْمَةً أَوْ ضِیَاءً أَوْ بَحْراً إِلَی هَوَاءٍ بِخَمْسِینَ أَلْفَ عَامٍ ثُمَّ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ سَبَّحَ نَفْسَهُ فَسَبَّحْنَاهُ وَ قَدَّسَ ذَاتَهُ فَقَدَّسْنَاهُ وَ مَجَّدَ عَظَمَتَهُ فَمَجَّدْنَاهُ فَشَکَرَ اللَّهُ تَعَالَی ذَلِکَ لَنَا فَخَلَقَ مِنْ تَسْبِیحِیَ السَّمَاءَ فَسَمَکَهَا وَ الْأَرْضَ فَبَطَحَهَا وَ الْبِحَارَ فَعَمَّقَهَا وَ خَلَقَ مِنْ تَسْبِیحِ عَلِیٍّ الْمَلَائِکَةَ الْمُقَرَّبِینَ فَکُلَّمَا سَبَّحَتِ الْمَلَائِکَةُ الْمُقَرَّبُونَ مُنْذُ أَوَّلِ یَوْمٍ خَلَقَهَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَی أَنْ تَقُومَ السَّاعَةَ فَهُوَ لِعَلِیٍّ وَ شِیعَتِهِ.»

(آه آه، سؤال عجیبی کردی ای جابر! از بهترین مولودی که ولادتی شبیه مسیح خواهد داشت. خداوند، علیّ را از نور من آفرید. و مرا از نور خود آفرید. و هر دوی ما از یک نور، و از نور خدا هستیم. خداوند پنجاه هزار سال پیش از آن که آسمان و زمین، طول و عرض، تاریکی و روشنی، دریا و هوا را بیافریند، ما را خلق کرد. پس از خلق ما، خداوند خویشتن را

ص: 41

تسبیح گفت، و ما نیز او را تسبیح گفتیم. و ذات خود را تقدیس نمود، و ما نیز وی را تقدیس کردیم. و عظمت خود را تمجید و ستایش کرد، و ما نیز وی را تمجید و ستایش کردیم. و خداوند از این کار ما تشکر کرد، و از تسبیح گفتن من آسمان را آفرید و آن را بی ستون نگاه داشت. و زمین را آفرید و آن را گسترانید. و دریاها را آفرید و عمق بخشید. و از تسبیح علیّ فرشتگان مقرّب را آفرید. از این رو از همان لحظه ای که فرشتگان، تسبیح خدا را آغاز کردند تا قیامت، ثواب آن متعلق به علیّ و شیعیان اوست.)

ای جابر، خداوند عزّوجل ما را جا به جا کرد و در صلب آدم افکند و من در پهلوی راست و علیّ در پهلوی چپ او قرار گرفتیم. سپس خداوند عزّوجل ما را از صلب آدم به أصلاب پاکیزه منتقل می کرد و مرا به هیچ صلبی منتقل نکرد مگر این که علیّ را هم به همان صلب منتقل نمود. همین گونه بودیم تا این که خداوند ما را از صلب پاک که صلب عبدالمطلّب بود بیرون آورد. آن گاه مرا از پشتی پاک - یعنی صلب عبداللّه علیه السلام - به بهترین رحم - یعنی رحم آمنه علیها السلام - منتقل نمود. و چون به دنیا آمدم، فرشتگان فریاد برآورده و ناله ها سر دادند و گفتند: ای خدا! و سرور ما، چرا ولیّ تو علیّ علیه السلام را با این نور درخشان - یعنی حضرت محمّد صلی الله علیه و آله وسلم - نمی بینیم؟! پس خداوند به آن ها فرمود:

چشمتان روشن و بدانید که من به حال ولیِّ خود از شما آگاه تر و مشفق ترم. پس خداوند عزّوجل، علیّ را از صلبی طاهر که پس از پدرم بهترین صلب بنی هاشم بود - یعنی صلب أبوطالب علیه السلام - در آورد. و در بهترین رحم که - یعنی رحم فاطمة بنت أسد علیها السلام - قرار داد. و قبل از تولّد علیّ، مرد زاهدی در آن زمان بود که «مثرم بن رعیب بن شیقیان» نامیده می شد. او یکی از پارسایان بود و خدا را دویست و هفتاد سال عبادت کرده

ص: 42

بود بدون آن که حاجتی از وی بخواهد. از این رو خداوند حکمت را در قلب او جای داد و به خاطر حُسن طاعت و عبادتش به وی الهام نمود. او از خداوند خواست یکی از اولیای خود را به وی نشان دهد. پس خداوند أبوطالب علیه السلام را نزد وی فرستاد و چون چشم مثرم به أبوطالب علیه السلام افتاد، جلو رفته و سر و پیشانی او را بوسید و در کنار خودش نشاند سپس گفت: خداوند تو را رحمت کند، تو چه کسی هستید؟ گفت: مردی از تهامه هستم. گفت: از کدام تیره؟ گفت: عبد مناف. گفت: کدام عبد مناف؟ گفت: هاشم. پس مرد عابد برخواست و دوباره سر وی را بوسه زده و گفت: حمد و سپاس خداوندی را سزا می باشد که ولیّ خویش را پیش از مرگ به من نشان داد!

سپس گفت: آقا، بشارت باد تو را که خداوند علیّ أعلی به من امری را الهام فرموده که بشارت تو در آن است. أبوطالب فرمود: آن بشارت چیست؟ گفت: پسری از صلب تو به دنیا خواهد آمد که ولیّ خدای عزّوجل و امام پارسایان و وصیّ رسول ربّ العالمین خواهد بود. اگر توفیق دیدار وی را داشتی، سلام مرا به او برسان و به وی بگو:

«إِنَّ المثرم یَقْرَأُ عَلَیْکَ السَّلَامَ وَ یَقُولُ: أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ، بِهِ تَتِمُّ النُّبُوَّةُ وَ بِعَلِیٍّ تَتِمُّ الْوَصِیَّةُ. قَالَ: فَبَکَی أَبُوطَالِبٍ وَ قَالَ: فَمَا اسْمُ هَذَا الْمَوْلُودِ؟ قَالَ: اسْمُهُ عَلِیٌّ.»

(مثرم تو را سلام می رساند و می گوید: شهادت می دهم که خدایی جز خداوند یگانه نیست و محمّد فرستاده اوست. نبوّت به محمّد و وصایت به علیّ ختم می گردد. پس أبوطالب سخت گریست و فرمود: نام این مولود چیست؟ گفت: نامش «علیّ» است.)

ص: 43

أبوطالب فرمود: من حقیقت و درستی مطلبی را که می گویی درک نمی کنم، اما دوست دارم مطمئن شوم که خداوند این را به تو الهام فرموده است. گفت: دوست داری از خداوند بخواهم چه خوراکی برای تو در همین مکان و همین حالا بفرستد؟ أبوطالب فرمود: همین الآن، یک خوراک بهشتی می خواهم. پس راهب دست دعا به سوی خدا دراز کرد.

جابر می گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: هنوز دعای مثرم پایان نیافته بود که طبقی از میوه های بهشتی شامل: انگور، رطب و انار نازل شد و مثرم آن را به أبوطالب تقدیم کرد. أبوطالب یک انار از آن میوه ها را تناول کرد و برخواست و فوراً نزد فاطمة بنت أسد آمد. و چون آن نور را به رحم فاطمه منتقل شد، زمین هفت شبانه روز لرزید. به طوری که قریش سخت وحشت زده شدند و گفتند: بت های خود را به بالای کوه أبو قبیس ببرید تا از آن ها بخواهیم زمین را آرام کنند و بلا را از ما دور سازند. و چون به قلّه أبو قبیس که به شدّت می لرزید، رسیدند، ناگهان بت ها با صورت بر زمین افتادند، و چون چنین دیدند گفتند: ما را یارای تحمّل این مصیبت نیست. پس أبوطالب از کوه بالا رفته و به آنان فرمود:

«أَیُّهَا النَّاسُ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَدْ أَحْدَثَ فِی هَذِةِ اللَّیْلَةِ حَادِثاً وَ خَلَقَ فِیهَا خَلْقاً إِنْ تُطِیعُوهُ وَ تُقِرُّوا لَهُ بِالطَّاعَةِ وَ تَشْهَدُوا لَهُ بِالْإِمَامَةِ الْمُسْتَحَقَّةِ وَ إِلَّا لَمْ یَسْکُنْ مَا بِکُمْ حَتَّی لَا یَکُونَ بِتِهَامَةَ مَسْکَنٌ.»

(ای مردم! بدانید خداوند عزّ و جل در این شب حادثه ای شگفت آفرید و انسانی را خلق کرده که اگر از وی اطاعت نکنید و سر فرمان برداری بر

ص: 44

آستانش فرود نیاورید و به حقّانیّت امامت او شهادت ندهید، زمین از لرزه باز نمی ایستد تا تمام خانه های سرزمین تهامه را ویران سازد.)

گفتند: ای أبوطالب! ما آن چه را تو گفتی تصدیق می کنیم. پس أبوطالب گریست و دست ها را به دعا برداشته و گفت:

«إِلَهِی وَ سَیِّدِی أَسْأَلُکَ بِالْمُحَمَّدِیَّةِ الْمَحْمُودَةِ وَ الْعَلَوِیَّةِ الْعَالِیَةِ وَ الْفَاطِمِیَّةِ الْبَیْضَاءِ إِلَّا تَفَضَّلْتَ عَلَی تِهَامَةَ بِالرَّأْفَةِ وَ الرَّحْمَةِ.»

(خدایا، ای سرور و مولای من! تو را به محمّد محمود، و علیّ أعلی، و فاطمهٔ رو سفید، سوگند می دهم که لطف و رأفت خود را شامل تهامه کنی.)

جابر گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: هنوز أبوطالب از دعا فارغ نشده بود که زمین و کوه ها آرام گرفتند و مردم سخت شگفت زده شدند. رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم در ادامه فرمودند: قسم به آن که دانه را شکافت و انسان را آفرید، عرب ها پیوسته این کلمات أبوطالب را می نوشتند و در سختی های دوران جاهلیت بدون آن که حقیقت آن ها را بدانند، از خداوند حاجت می گرفتند تا اینکه علیّ بن أبی طالب علیهما السلام متولد گردید. در شب تولّد علیّ علیه السلام زمین روشن و نور ستارگان چند برابر گشت، و قریش از این امر در شگفتی بودند به طوری که برخی به برخی دیگر می گفتند: بی تردید در آسمان اتفاقی افتاده است. درخشش آسمان و نورانیّت آن را می بینید و مضاعف شدن نور ستارگان را مشاهده می کنید؟ حضرت در ادامه فرمودند: پس أبوطالب در حالی که از کوچه ها، خیابان ها و بازارهای مکّه عبور می کرد، به مردم می فرمود:

ص: 45

«أَیُّهَا النَّاسُ وُلِدَ اللَّیْلَ فِی الْکَعْبَةِ حُجَّةُ اللَّهِ تَعَالَی وَ وَلِیُّ اللَّهِ فَبَقِیَ النَّاسُ یَسْأَلُونَهُ عَنْ عِلَّةِ مَا یَرَوْنَ مِنْ إِشْرَاقِ السَّمَاءِ فَقَالَ لَهُمْ أَبْشِرُوا فَقَدْ وُلِدَ هَذِةِ اللَّیْلَةَ وَلِیٌّ مِنْ أَوْلِیَاءِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ یُخْتَمُ بِهِ جَمِیعُ الْخَیْرِ وَ یُذْهَبُ بِهِ جَمِیعُ الشَّرِّ وَ یُتَجَنَّبُ الشِّرْکُ وَ الشُّبُهَاتُ وَ لَمْ یَزَلْ یَلْزَمُ هَذِةِ الْأَلْفَاظَ حَتَّی أَصْبَحَ فَدَخَلَ الْکَعْبَةَ وَ هُوَ یَقُولُ هَذِةِ الْأَبْیَاتَ:»

(ای مردم، امشب در کعبه حجّت خدا و ولیّ او به دنیا آمد. اما مردم پیوسته از او درباره این که چرا آسمان چنین درخشان شد و اولیای خدای عزّوجل چه کسانی هستند، از وی سؤال می کردند. پس به ایشان گفت: بشارت باد شما را که امشب یکی از اولیای خدا به دنیا آمد، کسی که همه خیر و برکت به وی ختم می شود و همه شرّ توسط او از بین می رود. او از شرک و شبهات دوری می جوید و تا صبح در این مورد با مردم سخن گفت و سپس وارد کعبه شد در حالی که این ابیات را می گفت:)

یَا رَبِّ رَبِّ الْغَسَقِ الدَّجِیِّ

وَ الْقَمَرِ الْمُبْتَلِجِ الْمُضِیِّ

بَیِّنْ لَنَا مِنْ حُکْمِکَ الْمَقْضِیِّ

مَا ذَا تَرَی لِی فِی اسْمِ ذَا الصَّبِیِّ

پروردگارا، ای پروردگار شب تار و ماه آشکار درخشان حکم صادر شده خودت را برای ما آشکار ساز، بگو نام این کودک نزد تو چیست؟

ص: 46

حضرت فرمودند: پس أبوطالب شنید هاتفی می گوید:

خُصِّصْتُمَا بِالْوَلَدِ الزَّکِیِّ

وَ الطَّاهِرِ الْمُطَهَّرِ الرَّضِیِّ

إِنَّ اسْمَهُ مِنْ شَامِخٍ عَلِیٍّ

عَلِیٌّ اشْتُقَّ مِنَ الْعَلِیِ

شما زن و شوهر مفتخر به این پسر پاک گشتید، پسری طاهر و مطهّر و راضی به رضای حقّ.

نام او نزد خداوندِ علیّ، علیّ است که از نام خدای علیّ مشتق شده است.

چون أبوطالب این الهام را دریافت، از کعبه خارج شد و چهل روز از نظرها غایب بود. جابر گوید: عرض کردم: یا رسول الله! این مدّت کجا بود؟ فرمودند: نزد مثرم رفت تا میلاد علیّ علیه السلام را به وی بشارت دهد. اما مثرم در کوه «لُکام» مرده بود، امّا خود به أبوطالب گفته بود که چون این نوزاد به دنیا آمد به کوه «لُکام» برای دیدارش برود و در آنجا اگر وی را زنده یافت بشارتش دهد و اگر مرده یافت به او انذار دهد. جابر پرسید: چگونه قبرش را بیابد و چطور به وی انذار دهد؟! حضرت فرمودند: ای جابر! آن چه را که می شنوی یک راز است، آن را پوشیده دار که علمی از اسرار مکنون خداست. مثرم خود نشانی غار را در کوه «لُکام» به أبوطالب داده بود و به وی تأکید کرده بود که زنده یا مردهٔ او را آنجا خواهد یافت.

وقتی أبوطالب به آن غار رسید و وارد آن گشت، مثرم ر ا مرده و پیچیده در قبایش یافت در حالی که دو مار که یکی سفیدتر از ماه بود و دیگری سیاه تر از شب تار، در درون غار بودند. أبوطالب پس از ورود به غار به مثرم سلام کرد و خداوند عزّوجل [به برکت سلام أبوطالب،] مثرم را زنده گردانید و بلافاصله به حالت قیام ایستاده و گفت:

ص: 47

«أشهد أن لاإله اِلّا الله و أنَّ محمّداً رسول اللّه وَ أن علیاً ولیّ اللّه هو الإمام مِن بعده.»

سپس مثرم به وی گفت: ای أبوطالب! مرا بشارت ده، زیرا پیوسته دلم نزد تو بود تا این که خداوند با آمدنت بر من منّت نهاد. أبوطالب فرمود: بشارت باد تو را که «علیّ» قدم بر زمین گذاشت. مثرم گفت: نشانه شب ولادتش چه بود؟ هر چه را در آن شب دیدی برایم به دقّت بازگو کن! أبوطالب فرمود: آری، نشانه هایی داشت: چون ثلث شب گذشت فاطمه دچار درد زایمان شد؛ من هم برخی اسم های نجات بخش را بر وی خواندم که به إذن خدا آرام گرفت. پس به او گفتم: می روم چند زن از دوستانت را خبر می کنم تا در امر زایمان کمک حالت باشند. فاطمه گفت: آن چه را صلاح می دانی انجام بده. اما ناگهان از پشت خانهٔ [خدا] هاتفی ندا در داد:

«أَمْسِکْ عَنْهُنَّ یَا أَبَا طَالِبٍ! فَإِنَّ وَلِیَّ اللَّهِ لَا تَمَسُّهُ إِلَّا یَدٌ مُطَهَّرَةٌ.»

(ای أبوطالب! از خبر کردن آن ها در گذر، زیرا نباید ولیّ خدا را دستی جز دست های پاک لمس کند.)

هنوز سخن هاتف تمام نشده بود که چهار زن با جامه های ابریشمی سفید و در حالی که بوی معطری از آن ها به مشام می رسید و از مُشک هم خوشبوتر بودند، وارد خانهٔ [خدا] شدند و به فاطمه گفتند:

«السلام علیک یا ولیّة اللّه!»

ص: 48

فاطمه جواب سلام آن ها را داد و آنان نیز در حالی که عطردانی نقره ای با خود داشتند، در کنار فاطمه نشستند. اندکی بیش نگذشته بود که علیّ علیه السلام به دنیا آمدند. چون متولد شدند، به دیدن ایشان رفتم که ناگاه با پسری چون خورشید تابان مواجه شدم. پس مولود به سجده افتاده و گفت:

«أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ وَ أَنِّی وَصِیُّ نَبِیِّةِ تُخْتَمُ بِهِ النُّبُوَّةُ وَ تُخْتَمُ بِیَ الْوَصِیَّةُ.»

(شهادت می دهم که خدائی جز خدای یگانه نیست و شهادت می دهم محمّد صلی الله علیه و آله وسلم فرستاده خداوند می باشد. و من نیز وصیّ نبیّ خدایم؛ نبوّت با او ختم می شود و وصایت با من.)

پس یکی از آن زن ها او را از زمین برداشته و در دامن گذاشت و چون در دامن آن زن قرار گرفت، به سیمای وی نگریست و با زبانی رسا گفت: سلام بر تو مادر! آن زن گفت: و علیک السلام فرزندم! گفت: پدرم در چه حال است؟ زن پاسخ داد: غرق نعمت های خداوند عزّوجل است و برخوردار از مصاحبت بهترین کسان خود.

پس چون این سخن را شنیدم نتوانستم خویشتن داری کنم و گفتم: فرزندم، مگر من پدر تو نیستم؟! گفت: بلی، هستی! اما من و تو از پشت آدم هستیم و این بانو حوّاست. چون این کلام را شنیدم از شدّت شرم و حیا از حوّا، سر و صورتم را با قبایم پوشانده و به کناری خزیدم.

سپس زن دیگری که عطردانی پر از مُشک به همراه داشت، علیّ را در دامن خویش نهاد، و چون به صورت وی نگاه کرد گفت: السّلام علیک خواهر! آن بانو گفت: و علیکم السّلام برادر! پرسید: عمویم در چه حال است؟ گفت: خوب است و به تو سلام می رساند. گفتم: فرزندم، این بانو

ص: 49

کیست و عموی تو کدام است؟ گفت: این مریم دختر عمران و عموی من عیسی علیه السلام است. سپس مریم با عطری که از عطردان در آورد و از بهشت بود، بدنش را معطر نمود. آن گاه زن دیگری علیّ را گرفته و لباسی را که با خود آورده بود به تن مبارکشان کرد .

أبوطالب گوید: پس گفتم: اگر اکنون ختنه اش می کردیم، تحملّش برای او آسان تر بود- چون اعراب فرزندان خود را در روز اوّل تولّد ختنه می کردند- زن ها گفتند: او پاکیزه و ختنه شده متولّد گشته و خداوند طعم تیزی آهن را به وی نخواهد چشاند مگر بر دست مردی که خدا و فرشتگان در آسمان ها و زمین و کوه ها از او نفرت دارند و او بدبخت ترین اشقیا است. به آنان گفتم: او کیست؟ گفتند: او عبد الرحمن بن ملجم لعنة اللّه علیه است. او سی سال پس از وفات رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم وی را در کوفه خواهد کُشت. أبوطالب در ادامه گوید:

«فَأَنَا کُنْتُ فِی اسْتِمَاعِ قَوْلِهِنَّ إِذْ أَخَذَهُ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ ابْنُ أَخِی مِنْ یَدِهِنَّ وَ وَضَعَ یَدَهُ فِی یَدِهِ وَ تَکَلَّمَ مَعَهُ وَ سَأَلَهُ عَنْ کُلِّ شَیْءٍ فَخَاطَبَ مُحَمَّدٌ صلی الله علیه و آله وسلم عَلِیّاً علیه السلام وَ خَاطَبَ عَلِیٌّ علیه السلام مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله وسلم بِأَسْرَارٍ کَانَتْ بَیْنَهُمَا.»

(من مشغول شنیدن سخنان آن بانوان بودم که برادر زاده ام محمّد بن عبداللّه صلی الله علیه و آله وسلم وی را از دست آنان گرفت و دست در دستش نهاد و با وی به گفتگو پرداخت و درباره همه چیز از او سؤال کرد. سپس محمّد صلی الله علیه و آله وسلم ، علیّ علیه السلام را مورد خطاب قرار داده و علیّ علیه السلام با محمّد صلی الله علیه و آله وسلم دربارهٔ اسراری که میان آن دو بود سخن گفت.)

ص: 50

و در همین حال زن ها از نظر ناپدید شدند و دیگر آنان را ندیدم. پس با خودم گفتم: کاش با دو زن دیگر هم آشنا می شدم، لذا از علیّ علیه السلام که آنان را [از عالم غیب] می شناخت دربارهٔ ایشان پرسیدم. علیّ علیه السلام به من گفت: پدر، اوّلی مادرم حوّا بود و دوّمی که به بدنم عطر مالید خواهرم مریم بود و آن که لباس بر تنم کرد آسیه بود و آن بانویی که عطردان را در دست داشت مادر موسی بود. اکنون ای أبوطالب! مثرم را دریاب و به تولّدم مژده اش بده و او را از آن چه دیده ای با خبر کن. او را در فلان غار در فلان جا خواهی یافت. پس چون از گفتگو با محمّد صلی الله علیه و آله وسلم برادر زاده ام و من فارغ شد، به حال کودکی برگشت. و من هم نزد تو آمده و تمام ماجرا را همان طور که دیده بودم، برایت بازگو کردم.

پس أبوطالب گفت: چون مثرم ماجرا را از من شنید، به سختی گریست سپس ساعتی به فکر فرو رفته آن گاه آرام گرفته و درنگ کرد و سر خود را پوشانده و به من گفت: مرا با قبایم بپوشان من هم او را با قبایش پوشاندم. سپس دراز کشید و از دنیا رفت. من سه روز تمام در کنارش ماندم و با وی سخن می گفتم، اما پاسخی نمی داد. از این رو احساس تنهایی کردم و در این هنگام آن دو مار به سر جایشان برگشته و به من گفتند: خود را به ولیِّ خدا برسان که هیچ کس سزاوارتر از تو به کفالت او نیست، پس به آن دو گفتم: شما که هستید؟ گفتند: ما عمل صالح او هستیم که خداوند ما را به هیأتی که می بینی آفریده است. ما شبانه روز از وی مراقبت می کنیم تا قیامت فرا برسد که در آن روز یکی از ما از جلو و دیگری از پشت سر، با او وارد بهشت خواهیم شد. سپس أبوطالب به مکّه بازگشت.

جابر بن عبداللّه گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم به من فرمودند: پاسخ سؤال تو را به تفصیل برایت بیان کردم، اکنون بر تو واجب است آن را حفظ کنی:

ص: 51

«فَإِنَّ لِعَلِیٍّ عِنْدَ اللَّهِ مِنَ الْمَنْزِلَةِ الْجَلِیلَةِ وَ الْعَطَایَا الْجَزِیلَةِ مَا لَمْ یُعْطَ أَحَدٌ مِنَ الْمَلَائِکَةِ الْمُقَرَّبِینَ وَ لَا الْأَنْبِیَاءِ الْمُرْسَلِینَ وَ حُبُّهُ وَاجِبٌ عَلَی کُلِّ مُسْلِمٍ فَإِنَّهُ قَسِیمُ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ وَ لَا یَجُوزُ أَحَدٌ عَلَی الصِّرَاطِ إِلَّا بِبَرَاءَةٍ مِنْ أَعْدَاءِ عَلِیٍّ علیه السلام .»

(زیرا علیّ نزد خدا از چنان منزلت والا و سخاوت بی کرانی برخوردار است که هیچ یک از فرشتگان مقرب و پیامبران مرسل بدان پایه نمی رسند و محبّت او بر هر مسلمانی واجب است. زیرا او قسمت کننده بهشت و جهنّم است و هیچ کس نمی تواند از پل صراط بگذرد مگر این که از دشمنان علیّ علیه السلام بیزاری و برائت جوید.)(1)

دوران بارداری فاطمة بنت أسد علیها السلام

پیش از آن که حضرت أبوطالب علیه السلام با دختر عمویش، حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام ، ازدواج نماید، بنی هاشم عادت داشتند با دیگر خانواده های قریش، غیر از بنی هاشم، پیوند زناشویی برقرار کنند؛ و ازدواج حضرت أبوطالب علیه السلام با حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام ، ازدواجی کاملاً هاشمی بود.

شیخ اهل سنت، قاضی ابو عمرو عثمان بن احمد در روایتی بلند چنین نقل می کند:

فاطمة بنت أسد علیها السلام ، پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را در حال خوردن خرماهایی دید که از هر مشک و عنبری خوشبوتر بود و درخت آن نیز هیچ ساقهٔ با خوشه ای

ص: 52


1- . بحارالانوار، ج35، ص99.

نداشت؛ فاطمة بنت أسد علیها السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم درخواست کردند تا حضرت از آن خرماها به ایشان مرحمت کنند. از این رو حضرت فرمودند:

«تنها در صورتی شایستگی خوردن از این خرما را خواهید یافت که گواهی دهید هیچ معبودی جز خداوند نیست و من، محمّد فرستادهٔ خدا هستم.»

حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام شهادتین را گفتند و رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم نیز خرمایی به ایشان مرحمت نمود؛ فاطمة بنت أسد علیها السلام پس از خوردن آن خرما، میل و رغبتشان افزون شد و خرمای دیگری برای حضرت أبوطالب علیه السلام درخواست کردند. رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم با ایشان عهد نمودند که آن را تنها در صورتی به حضرت أبوطالب علیه السلام بدهدند که ایشان هم شهادتین را بر زبان جاری سازند.

پاسی از شب گذشته بود که حضرت أبوطالب علیه السلام رایحه نسیمی را استشمام نمودند که تا آن زمان، مانند آن را هرگز استشمام نکرده بود؛ در این هنگام فاطمة بنت أسد علیها السلام ، دانهٔ خرما را که به همراه داشتند به أبوطالب علیه السلام نشان دادند؛ حضرت أبوطالب علیه السلام نیز از ایشان خواستند تا آن خرما را به ایشان بدهند، اما حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام اجابت درخواست ایشان را به گفتن شهادتین، منوط کردند. حضرت أبوطالب علیه السلام نیز شهادتین را بر زبان جاری نمودند، امّا از ایشان درخواست کردند، موضوع را به کسی نگویند تا مبادا قریش بر أبوطالب علیه السلام خرده گیرند و از ایشان عیب جویی کنند. فاطمة بنت أسد علیها السلام نیز به أبوطالب علیه السلام قول دادند تا موضوع را فاش

ص: 53

نسازند؛ در این هنگام دانه خرما را به أبوطالب دادند، در کنار ایشان آرمیدند و همان شب به حضرت علیّ علیه السلام باردار شدند.

هنگامی که فاطمة بنت أسد علیها السلام به حضرت علیّ علیه السلام آبستن شدند، زیبایی ایشان افزایش یافت و حضرت علیّ علیه السلام در شکم مادر سخن می گفتند. هنگامی که فاطمة بنت أسد علیها السلام به درون کعبه رفتند، حضرت علیّ علیه السلام با برادرشان جعفر علیه السلام گفتگو نمودند و همین امر باعث شد تا جعفر علیه السلام از هوش برود؛ و هنگامی که نگاه فاطمة بنت أسد علیها السلام به بت ها افتاد، بت ها همگی، به رو بر زمین افتادند و فاطمه علیها السلام دستی به شکم خود زد و گفت: ای نور چشمم! بت ها در درون کعبه به پای تو افتاده اند و من نمی دانم در برون کعبه از چه جایگاه بلندی برخوردار خواهی شد؟! حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام ، أبوطالب علیه السلام را از این ماجرا آگاه کردند و ایشان پس از شنیدن سخنان همسرشان گفتند: پیش از این در راه طائف، شیری را دیدم که مرا از این ماجرا آگاه کرد.(1)

مدافع حریم علوی، مرحوم علامه امینی قدّس سرّه در جلد ششم کتاب ارزشمند «الغدیر» اقوال بسیاری از علماء خاصه و عامه را همراه با اشعار بسیاری از شعراء دربارهٔ ولادت حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در کعبه، نقل نموده است. و مرحوم شیخ مفید قدّس سرّه در کتاب «أرشاد» در این مورد نقل نموده است:

«ولد بمکّة فی البیت الحرام یوم الجمعة الثالث عشر من رجب سنة ثلاثین من عام الفیل و لم یولد قبلَه و لا بعدَه مولودٌ

ص: 54


1- . فاطمة بنت أسد علیها السلام ، دامان نبوّت و امامت، ص75به نقل از مناقب ابن شهرآشوب مازندرانی؛ بحارالأنوار، ج35، ص17.

فی بیت اللَّه سواه، إکراماً من اللَّه جلّ اسمه له بذلک، و إجلالاً لمحلّه فی التعظیم.»(1)

(امیرالمؤمنین علیه السلام در مکّه و در درون کعبه، روز جمعه سیزدهم ماه رجب، سی سال بعد از عام الفیل متولّد شدند و این در حالی است که نه پیش از ایشان و نه بعد از ایشان کسی درون کعبه متولد نشده است و این خود کرامتی است در حق ایشان از جانب خداوند جلّ اسمه تا بدین وسیله عظمت جایگاه حضرت مشخص گردد.)

مرحوم سیّد مرتضی قدّس سرّه نیز نگاشته است:

«روی أنها ولدته علیه السلام فی الکعبة، و لا نظیر له فی هذة الفضیلة.»(2)

(روایت شده حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام ، حضرت علیّ علیه السلام را در کعبه به دنیا آوردند، و برای حضرت نظیری در این فضیلت نیست.)

مرحوم سیّد رضی قدّس سرّه نیز در این باره نوشته است:

«وُلِدَ علیه السلام بمکة فی البیت الحرام، لثلاث عشرة لیلة خلت من رجبٍ، بعد عام الفیل بثلاثین سنة، و اُمّه فاطمة بنت أسد بن هاشم بن عبد مناف، و هو أوّل هاشمیّ فی الإسلام ولد من هاشمٍ مرّتین، و لا نعلم مولوداً فی الکعبة غیره»(3)

ص: 55


1- . إرشاد، ج1، ص5.
2- . رسائل الشریف المرتضی، ج4، ص93.
3- . خصائص الأئمة، ص39.

(امیرالمؤمنین علیه السلام در شهر مکه و داخل بیت اللّه الحرام، در حالی که سیزده شب از ماه رجب گذشته بود، سی سال بعد از عام الفیل، متولد شدند. مادر ایشان فاطمة بنت أسد بن هاشم بن عبد مناف می باشد. و ایشان اوّلین فرد هاشمی در اسلام هستند که دو بار از هاشم زاده شده اند. [یعنی هم از طریق پدر و هم از طریق مادر به هاشم نسب می رسانند.] و غیر از ایشان کسی را که در کعبه متولد شده باشد، نمی شناسیم.)

اربلی نیز در کتاب «کشف الغمة» در این باره روایت کرده است:

«ولد علیه السلام بمکة فی البیت الحرام یوم الجمعة الثالث عشر من شهر الله الأصم رجب بعد عام الفیل بثلاثین سنة و لم یولد فی البیت الحرام أحد سواه قبله و لا بعده، و هی فضیلة خصّه الله بها إجلالاً له، و إعلاماً لرتبته، و إظهاراً لتکرمته.»(1)

(امیرالمؤمنین علیه السلام در شهر مکه و داخل بیت اللّه الحرام در روز جمعه، سیزدهم ماه رجب الأصم، سی سال بعد از عام الفیل، متولد شدند. و هیچ کس قبل و بعد از ایشان در بیت اللّه الحرام متولد نشده است. و این خود فضیلتی است که خداوند به عنوان بزرگداشت و علوّ درجه و آشکار ساختن کرامت ایشان، به حضرت عنایت فرموده است.)

شیخ المفسّرین، أمین الإسلام طبرسی قدّس سرّه ، در کتاب «إعلام الوری» نگاشته است:

ص: 56


1- . کشف الغمة، ج1، ص78.

«ولد علیه السلام بمکة فی البیت الحرام یوم الجمعة الثالث عشر من شهر الله الأصم رجب بعد عام الفیل بثلاثین سنة و لم یولد قط فی بیت الله تعالی مولود سواه لا قبله و لا بعده و هذة فضیلة خصّه الله تعالی بها إجلالاً لمحلّه و منزلته و إعلاء لرتبته.»(1)

(امیرالمؤمنین علیه السلام در شهر مکه و داخل بیت اللّه الحرام در روز جمعه، سیزدهم ماه رجب الأصم، سی سال بعد از عام الفیل، متولد شدند. و هرگز هیچ کس قبل و بعد از ایشان در بیت اللّه الحرام متولد نشده است. و این خود فضیلتی است که خداوند به عنوان بزرگداشت و علوّ درجه و آشکار ساختن کرامت ایشان، به حضرت اختصاص داده است.)

صاحب کتاب «المجدی فی أنساب الطالبیین» نیز نقل کرده است:

«وَ وَلَدَت- یعنی فاطمة بنت أسد علیها السلام - علیاً علیه السلام فی الکعبة، و ما وُلِدَ قبلَهُ أحدٌ فیها.»(2)

(فاطمة بنت أسد علیها السلام ، علیّ علیه السلام را در کعبه متولد نمود، و هیچ کس قبل از ایشان در کعبه متولد نشده بود.)

و ابن مغازلی نیز که یکی از علماء عامه می باشد، در ضمن روایتی، ولادت حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام را داخل کعبه نقل نموده است.(3)

چنانچه

ص: 57


1- . إعلام الوری، ج1،ص306.
2- . المجدی فی أنساب الطالبیین، ص192.
3- . مناقب اهل البیت، ص55.

صاحب کتاب «الاصیلی فی أنساب الطالبین» نیز ولادت حضرت را داخل کعبه دانسته است.(1)

و در این میان حتّی جمع کثیری از علماء خاصه و عامه تصریح کرده اند، که روایات ولادت حضرت علیّ علیه السلام در کعبه متواتر می باشد. چنانچه مرحوم سیّد هاشم بحرانی قدّس سرّه در این باره در کتاب «غایة المرام» می نویسد:

«ان روایة أن أمیرالمؤمنین علیه السلام ولد فی الکعبة بلغت حدّ التواتر، معلومة فی کتب العامة و الخاصة.»(2)

(به درستی که روایاتی که در کتب عامه و خاصه، دلالت می کنند که امیرالمؤمنین علیه السلام در کعبه متولد شده اند، به حد تواتر رسیده اند.)

حاکم نیشابوری نیز که از علماء عامه می باشد. درباره ولادت حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در کعبه ادعای تواتر کرده است و در کتاب «المستدرک علی الصحیحین» نقل کرده است:

«فقد تواترت الأخبار أنّ فاطمة بنت أسد ولدت امیرالمؤمنین علیّ بن أبی طالب کرّم اللّه وجهه فی جوف الکعبة.»(3)

(به درستی که اخبار تواتر دارند بر این که فاطمة بنت أسد، امیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب کرّم اللّه وجهه را داخل کعبه متولد کرده اند.)

ص: 58


1- . الاصیلی فی أنساب الطالبین، ص53.
2- . غایة المرام، ج1، ص50.
3- . المستدرک علی الصحیحین، ج6، ص337.

صاحب کتاب «إزالة الخفاء» نیز در این باره ادعای تواتر نموده و نگاشته است:

«تواترت الأخبار أنّ فاطمة بنت أسد ولدت أمیر المؤمنین علیّاً فی جوف الکعبة. فإنّه ولد فی یوم الجمعة ثالث عشر من شهر رجب بعد عام الفیل بثلاثین سنة فی الکعبة، و لم یولد فیها أحد سواه قبله و لا بعده.»(1)

(به درستی که اخبار تواتر دارند بر این که فاطمة بنت أسد، امیرالمؤمنین علیّ بن أبی طالب کرّم اللّه وجهه را داخل کعبه متولد کرده اند. پس ایشان در روز جمعه، سیزدهم ماه رجب، سی سال بعد از عام الفیل در کعبه متولد شدند. در حالی که هیچ کس چه قبل و چه بعد از ایشان در کعبه متولد نشده بود.)

به غیر از پیروان مکتب اهل بیت:و علماء مکتب امامیه، بسیاری از علماء عامه، حتّی تصرح کرده اند که به غیر از حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام هیچ کس داخل خانهٔ خدا متولد نشده است. چنانچه صاحب کتاب «نور الأبصار» نگاشته است:

«ولد رضی اللّه عنه بمکة داخل البیت الحرام علی قول یوم الجمعة ثالث عشر رجب الحرام سنة ثلاثین من عام الفیل قبل الهجرة بثلاث و عشرین سنة و قیل بخمس و عشرین و قبل

ص: 59


1- . الغدیر، ج6، ص36.

المبعث باثنتی عشرة سنة و قیل بعشر سنین و لم یولد فی البیت الحرام قبله أحد سواه.»(1)

(امیرالمؤمنین رضی اللّه عنه، در شهر مکه و داخل بیت اللّه الحرام، و بنابر قولی روز جمعه سیزدهم ماه رجب الحرام، سال سی ام عام الفیل، و بیست و سه سال قبل از هجرت، متولد شده اند. و برخی گفته اند بیست و پنج سال قبل از هجرت و دوازده سال قبل از مبعث متولد شده اند. و برخی گفته اند ده سال قبل از مبعث به دنیا آمده اند. و هیچ کس قبل از ایشان در بیت اللّه الحرام متولد نشده بود.)

و صاحب کتاب «أنساب الطالبیین» نقل نموده است:

«ولد علیّ رضی اللّه عنه فی جوف الکعبة المشرفة...و لم یولد فی الکعبة قبله أحد.»(2)

(علیّ رضی اللّه عنه در داخل کعبه مشرفه متولد شدند... و قبل از ایشان هیچ کس در کعبه متولد نشده بود.)

ابن صباغ در کتاب «الفصول المهمة» نگاشته است:

«وُلد علیّ علیه السلام بمکة المشرفة بداخل البیت الحرام فی یوم الجمعة الثالث عشر من شهر اللّه الأصم رجب الفرد سنة ثلاثین من عام الفیل قبل الهجرة بثلاث و عشرین سنة، و قیل

ص: 60


1- . نور الأبصار، ص156.
2- . أنساب الطالبیین، ص51.

بخمس و عشرین، و قبل المبعث باثنی عشرة سنة، و قیل بعشر سنین، و لم یولد فی البیت الحرام قبله أحد سواه، و هی فضیلة خصّه اللّه تعالی بها إجلالاً له و إعلاءً لمرتبته و إظهاراً لتکرمته.»(1)

(علیّ علیه السلام ، در شهر مکه مشرفه و داخل بیت اللّه الحرام در روز جمعه سیزدهم ماهِ خداوند، رجب أصم فرد، سال سی ام عام الفیل، و بیست و سه سال قبل از هجرت، متولد شده اند. و گفته شده: بیست و پنج سال قبل از هجرت و دوازده سال قبل از مبعث متولد شده اند. و همچنین گفته شده است: ده سال قبل از مبعث به دنیا آمده اند. و [همگان اتفاق دارند که] هیچ کس قبل از ایشان در بیت اللّه الحرام متولد نشده بود. و این خود فضیلتی است که خداوند به عنوان بزرگداشت و علوّ درجه و آشکار ساختن کرامت ایشان، به حضرت اختصاص داده است.)

و صاحب کتاب «کفایة الطالب» بعد از ذکر روایتی که تصریح بر میلاد حضرت أمیرالمؤمنین علیه السلام در خانهٔ کعبه می کند. نگاشته است:

«ولد امیرالمؤمنین علیّ بن أبی طالب بمکة فی بیت الحرام لیلة الجمعة لثلاث عشرة لیلة خلت من رجب سنة ثلاثین من عالم الفیل، و لم یولد قبله و لا بعده مولود فی بیت اللّه الحرام سواه له إکراماً له بذلک و إجلالاً لمحله فی التعظیم.»(2)

ص: 61


1- . الفصول المهمة، ج1، ص171.
2- . کفایة الطالب، ص406.

(امیرالمؤمنین علیّ بن أبی طالب علیهما السلام در شهر مکه و داخل بیت اللّه الحرام، متولد شدند. در حالی که سیزده شب از ماه رجب سال سی ام عام الفیل گذشته بود. و قبل و بعد از ایشان هیچ مولودی در بیت اللّه الحرام متولد نشده بود. تا بدین وسیله ایشان اکرام گردند و عظمت جایگاه حضرت مشخص گردد.)

صاحب کتاب «نزهة المجالس» در مقام بیان کلام صاحب کتاب «الفصول المهمة» در این باره نگاشته است:

«أن علیّاً رضی اللّه عنه ولدته أمه بجوف الکعبة شرفها اللّه و هی فضیلة خصه اللّه تعالی بها.»(1)

(به درستی که مادر علیّ رضی اللّه عنه ایشان را در داخل کعبه مشرفه متولد نمودند و این فضیلتی است که خداوند این فضیلت را به ایشان اختصاص داده است.)

فتال نیشابوری در کتاب «روضة الواعظین» نگاشته است:

«إن فاطمة بنت أسد رضی اللّه عنها ضربها الطلق، و هی فی الطواف فدخلت الکعبة فولدت أمیرالمؤمنین علیه السلام فیها. قال عمر بن عثمان: ذکرت هذا الحدیث لسلة بن الفضل فقال:

ص: 62


1- . نزهة المجالس، ج2، ص294.

حدثنی محمّد بن اسحاق عن عمه و موسی بن بشار؛ أن علیّ بن أبی طالب علیه السلام ولد فی الکعبة...»(1)

(فاطمة بنت أسد رضی اللّه عنها در حال طواف بودند که درد زایمان پیدا کردند پس داخل کعبه شدند و امیرالمؤمنین علیه السلام در کعبه متولد شدند. عمر بن عثمان گفته: این حدیث را برای سلة بن فضل ذکر کردم، گفت: محمّد بن اسحاق از عمویش و از موسی بن بشار برای من روایت کرده اند: به درستی که علیّ بن أبی طالب علیه السلام در کعبه متولد شدند...)

حال با وجود بسیاری از اخبار و آراء علماء خاصه و عامه، که دلالت می کند فقط و فقط حضرت علیّ علیه السلام در کعبه متولد شده اند. بسیار جای تعجب است، اگر برخی از علماء اهل سنت ادعا کنند که این منزلت مختص به امیرالمؤمنین علیه السلام نیست. و قبل از ایشان شخص دیگری به نام حکیم بن حزام نیز در کعبه متولد شده است. چنانچه صاحب کتاب «السیرة الحلبیة» بعد از این که تصریح می کند وجود نازنین حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در کعبه متولد شده است، می نگارد:

«برخی گفته اند آن کسی که در خانهٔ خدا متولد گردید، حکیم بن حزام بود. سپس می گوید بعضی از علماء گفته اند: هیچ منعی از ولادت هر دو نفر - یعنی حضرت علیّ علیه السلام و حکیم بن حزام - در خانهٔ کعبه وجود ندارد.»(2)

ص: 63


1- . روضة الواعضین، ج1، ص81.
2- . السیرة الحلبیة، ج1، ص202.

و همچنین دیاربکری در کتاب «تاریخ الخمیس» بعد از بیان نقل قولی مبنی بر ولادت حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در داخل کعبه، نگاشته است:

«قيل الذي ولد فى الكعبة عند أهل التاريخ هو حكيم بن حزام. أقول لا مانع من ولادة كليهما فى الكعبة المشرّفة.»(1)

(گفته شده آن کسی که در کعبه متولد شد، حکیم بن حزام بوده است. و من می گویم هیچ مانعی برای ولادت هر دو نفر - یعنی حضرت علیّ علیه السلام و حکیم بن حزام - در داخل کعبه مشرفه وجود ندارد.)

و صاحب کتاب «تذکرة الخواص» نیز در این مورد نگاشته است:

«روی ان فاطمة بنت أسد کانت تطوف بالبیت و هی حامل بعلیّ علیه السلام فضربها الطلق ففتح لها باب الکعبة فدخلت فوضعته فیها و کذا حکیم بن حزام ولدته أمه فی الکعبة.»(2)

(روایت شده فاطمة بنت أسد در حالی که به علیّ علیه السلام باردار بودند، مشغول طواف خانهٔ خدا بودند که درد زایمان ایشان شروع شد. از این رو درب کعبه برای ایشان گشوده شد و داخل کعبه گردیدند و در کعبه وضع حمل نمودند. و همچنین حکیم بن حزام مادرش او را در کعبه متولد نمود.)

به هر تقدیر به جهت این که برخی ادعا کرده اند که قبل از امیرالمؤمنین علیه السلام ، حکیم بن حزام در خانه کعبه متولد شده است. لا جرم از بررسی این روایات هستیم، تا حقیقت امر واضح گردد. لذا محقق توانا آیت اللّه سیّد

ص: 64


1- . تاریخ الخمیس، ج1، 279.
2- . تذکرة الخواص، ص20.

محمّدرضا حسینی جلالی زید عزه در کتاب «ولید الکعبة» با شیوه ای متقن و علمی، با تفاصیل و جزئیات به این موضوع پرداخته، و تحقیق خود را با معرّفی هشام بن محمّد بن سائب کلبی، از نسب شناسان مشهور، آغاز نموده که ادعای تولد حکیم بن حزام در کعبه را برای نخستین بار به وی نسبت داده اند. و حال آن که برخی از علماء عامه، هشام بن محمّد بن سائب کلبی را تضعیف کرده اند. سمعانی در کتاب «الأنساب» دربارهٔ او نگاشته است:

«یروی العجائب و الأخبار التی لا اُصول لها …»(1)

(اخبار عجیب و غریبی که هیچ اصلی ندارد نقل می کند...)

و صاحب کتاب «لسان المیزان» دربارهٔ هشام بن محمّد بن سائب کلبی نقل کرده است:

«قال: الدار قطنی و غیره: متروک(2)

الحدیث.»(3)

صاحب کتاب «سیر اعلام النبلاء» نیز دربارهٔ هشام بن محمّد بن سائب کلبی نقل نموده است:

ص: 65


1- . الأنساب، ج11، ص135؛ ولید الکعبة، ص118.
2- . حدیثی که راوی آن متهم به دروغ گویی بوده و روایاتش مخالف قواعدِ واضح و معلوم باشد. همچنین به احادیثی که راویانش زیاد اشتباه کرده و اهل فسق فراوان باشند، نیز حدیث متروک گفته اند.
3- . لسان المیزان، ج6، ص196؛ سیر اعلام النبلاء، ج10، ص 101؛ ولید الکعبة، ص118.

«قال: یحیی بن معین: غیر ثقة، و لیس عن مثله یروی الحدیث.»(1)

البته این اتهامات بر کلبی برای ما حجیتی ندارد. چون این بیانات ناشی از تعصب طایفه ای است، ولیکن ما در صحت انتساب این سخن به کلبی شک داریم؛ و کسی که متهم است این روایت را به کلبی نسبت داده آقای سکّری است. زیرا نسخه کتاب «جمهرة النسب» که از مشهورترین کتب هشام بن محمّد بن سائب کلبی می باشد، و در این أیّام در دست ما است، کتابی می باشد، به روایت أبی سعید الحسن بن الحسین السکّری عن أبی جعفر محمّد بن حبیب بن اُمیّه البغدادی عن الکلبی. و این نسخه به عمد به وسیله سکّری تغییر نموده و در برخی موارد نیز آراء و اقوال خود را به متن کتاب اضافه کرده، به نحوی که قابل تفکیک نیست. کما این که همین کار را با کتاب «المحبّر» که متعلق به استادش می باشد، انجام داده است. که این مطلب از کلام محقّق کتاب «جمهرة النسب» دکتر ناجی حسن، در مقدمه تحقیق این کتاب فهمیده می شود. آنجا که نگاشته است:

«لقد وصلتنا جمهرة النسب لابن الکلبی بروایة أبی سعید السکّری، عن محمّد بن حبیب، عن ابن الکلبی، و مع ذلک فقد ظهرت فیها إضافات واضحة، و زیادات، و تعلیقات بیّنة، لم ترد فی أصل الجمهرة، بل أضافها الرواة و النسّاخ. و لا

ص: 66


1- . سیر اعلام النبلاء، ج10، ص 101.

یستبعد أن یکون أبو سعید السکّری هو نفسه الذی قام بهذا العمل»

(به تحقیق کتاب جمهرة النسبِ ابن کلبی به سبب روایتِ أبی سعد سکّری، از محمّد بن حبیب، از کلبی، به دست ما رسیده است. و مع ذلک، در این کتاب اضافات و مطالب زیاد شدهٔ واضحی وجود دارد. و همچنین تعلیقات و حاشیه های بیّنی در آن دیده می شود که از اصل کتاب جمهرة نیست. بلکه آن ها را روات و نسخه نویسان اضافه کرده اند. و هیچ استبعادی ندارد که أبو سعید سکّری خودش اقدام به اضافه کردن این مطالب، در این کتاب کرده باشد)

حال همان گونه که از عبارت محقق این کتاب، دکتر ناجی حسن نیز دانسته می شود، هیچ استبعادی ندارد اگر بگوئیم که جملهٔ «و کانت اُمّه ولدته فی جوف الکعبة» در ذیل توصیف کلبی درباره حکیم بن حزام، از همین تعلیقات و اضافاتِ سکّری می باشد. که در قسمت های دیگری از این کتاب نیز به وضوح امثال آن اضافات و تعلیقات یافت می شود. و بسیار بعید به نظر می رسد که کلبی با توجه به فرمایش جناب نجاشی که ایشان را شیعه می داند، چنین دروغ بزرگی را گفته باشد.

و اگر کسی بگوید با وجود وثاقت سکّری، این مطلب مهم نمی باشد. به دلیل اینکه سکّری، این اضافات را به اعتبار راوی دیگری، وارد این کتاب کرده است. می گوئیم: آن چه ما گفتیم منافات با اطلاق توثیق شما نسبت به سکّری دارد. چرا که وثاقت یعنی امانت، و ثقه، امین می باشد. و ما بیان نمودیم که با این شیوهٔ کتابت، خیانت در حفظ امانت علمی نموده است که موجب تحریف نصوص، به همان گونه که بوده است، می شود. و این کار

ص: 67

نقض قواعد نقل روایت بوده و موجب باز شدن بابی برای بازی با کتب و آثار می گردد.(1)

مضافاً بر این که روایتِ ولادتِ حکیم بن حزام در کعبه، به چند دلیل دیگر نیز مردود است و قابل اعتنا نمی باشد:

زیرا اولاً: روایت او مرسل است(2). و حتّی اگر بگوئیم تمام عباراتش از کلبی و ابن حبیب بوده، روایت سکّری مرسل می باشد. چرا که کلبی و ابن حبیب و سکّری همان گونه که در شرح حالشان آمده است در قرن سوم هجری زندگی می کرده اند. حال با توجه به این که حکیم بن حزام شصت سال قبل از اسلام متولد شده است، چه کسی روایت ولادت او را برای این سه نفر، روایت نموده است.

ثانیاً: این روایت شاذ، و مخالف قول مشهور می باشد. و نباید به آن اعتنا نمود.(3) چرا که از احمد بن حنبل رئیس مذهب حنبلی های اهل سنت نیز نقل شده است که او در آن بیماری که منجر به مرگش شد به پسرش امر کرد که حدیث «یهلک أمتی هذا الحی من قریش» را به جهت این که خلاف مشهور است، حذف نماید. از این رو عبد اللّه بن أحمد حنبل می گوید:

«هذا مع ثقة رجال إسناده، حین شذّ لفظه عن الأحادیث المشاهیر أمر بالضرب علیه ...»(4)

ص: 68


1- . نقل به مضمون از کتاب ولید الکعبة، ص119تا 122.
2- . روایت مرسل آن روایتی است که یا یکی از روات، در سلسله سند حدیث، حذف شده یا این که به نحو مجهول از او یاد شده است. مثل اینکه راوی بگوید فلان مرد برای من چنین نقل نمود.
3- . ولید الکعبة، ص122تا 123.
4- . طبقات الشافعیة الکبری، ج2، ص32.

(پدرم آن حدیث را در حالی نپذیرفت که راویان آن حدیث همه مورد اطمینان بودند، اما چون لفظ آن حدیث شاذ و خلاف أحادیث مشاهیر بود، امر به رد کردن آن حدیث نمود.)

ابن جوزي نیز در بارهٔ عمل نکردن به خبری که مخالف مشهور باشد، گفته است:

«إذا رأيت الحديث يباين المعقول أو يخالف المنقول أو يناقض الأصول فاعلم أنه موضوع.»(1)

(اگر دیدی حدیثی مخالف عقل یا مخالف نقل [مشهور] یا نقض کننده اصول بود، بدان که آن حدیث دروغ و جعلی می باشد.)

و قبلاً نیز از قول علماء عامه نقل شده که روایتِ ولادت حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در کعبه، مشهور بوده و اشتهار دارد که برای هیچ کس به غیر از حضرت علیّ علیه السلام چنین اتفاقی رخ نداده است. از این رو طبق کلام بزرگان و علماء عامه اگر روایت شاذی، مثل روایتِ ولادتِ حکیم بن حزام در کعبه، مخالف با روایات مشهور باشد. باید آن را رد کرد و جایز نیست به آن اعتنا نمود.

شخص دیگری که روایتِ ولادت حکیم بن حزام در کعبه را نقل کرده است. زبیر بن بکار در کتاب «جمهرة نسب قریش» می باشد. که او گفته است:

ص: 69


1- . تدریب الراوی، ص182.

«حدّثنی مصعب بن عثمان، قال: دخلت اُمّ حکیم بن حزام الکعبة مع نسوة من قریش، وهی حامل متمٌّ بحکیم بن حزام، فضربها المخاض فی الکعبه، فأُتیت بنطع حیث أعجلها الولاد، فولدت حکیم بن حزام فی الکعبة علی النطع.»(1)

این روایت نیز حالش بهتر از روایت قبلی نیست. چرا که أولاً: زبیر بن بکار نیز، نزد برخی از علماء عامه ضعیف می باشد. چنانچه حافظ أحمد بن علیّ سلیمانی نقل کرده که او «یضع الحدیث(2)؛

جعل حدیث می کند.»(3)

و گاهی نیز او را «منکر الحدیث»(4)

توصیف کرده اند.(5)

ثانیاً: برای مصعب بن عثمان یکی دیگر از روات این روایت نیز در کتب رجالی مدح و توثیقی دیده نشده است، به غیر از نسبش که مصعب بن عثمان بن عروة بن زبیر می باشد.(6)

پس اگر نگوئیم که مصعب بن عثمان، چونان بیشتر کسانی که زبیر بن بکار از آن ها نقل روایت کرده است، ضعف می باشد. باید لا اقل گفت مصعب بن عثمان، مجهول است.

ثالثاً: مصعب بن عثمان که این روایت را نقل کرده برای آن سندی ذکر ننموده است. و یا لا اقل تصریح به نام آن کسی که روایت را از او نقل نموده،

ص: 70


1- . ولید الکعبة، ص125.
2- . کسى است که حدیثى را به نفع دین به خیال باطل خود جعل می کند.
3- . ولید الکعبة، ص125به نقل از سیر اعلام النبلاء، ج12، ص314.
4- . دانشمندان علم رجال درباره معنای این اصطلاح و اطلاق آن بر جرح راوی، ضعف روایات و یا هر دو معنای ذکرشده، دارای اختلاف دیدگاه هستند.
5- . ولید الکعبة، ص125به نقل از میزان الاعتدال، ج3، ص97.
6- . ولید الکعبة، ص125.

نکرده است. و متعرض مصدری هم نشده است. از این رو این روایت هم، مانند روایت قبلی مرسل و شاذ و ضعیف می باشد. به هر حال این روایت مرسل می باشد و از قبیل روایات دیگری است که برخی دربارهٔ حکیم بن حزام نقل کرده اند و سیوطی دربارهٔ آن ها نگاشته است:

«و قال مالک: إنما یخرف الکذابون و حدث بعد المائة من الصحابة حکیم بن حزام.»(1)

(و مالک گفته: همانا دورغ گویان خرفت [کسی که به واسطه پیری عقلش زائل شده باشد] بعد از صد سال از برخی صحابه مثل حکیم بن حزام نقل حدیث می کنند.)

شخص دیگری که این روایت را نقل نموده است حاکم نیشابوری در کتاب «مستدرک» به دو طریق، می باشد. طریق اول:

«سمعتُ أبا الفضل الحسن بن یعقوب، یقول: سمعت أبا أحمد محمّد ابن عبد الوهاب، یقول: سمعت علیّ بن عثّام العامری، یقول: ولد حکیم بن حزام فی جوف الکعبة، دخلت اُمّه الکعبة فمخضت فیها، فولدت فی البیت.»(2)

(شنیدم أبا الفضل حسن بن یعقوب، می گوید: شنیدم أبا أحمد محمّد ابن عبد الوهاب، می گوید: شنیدم علیّ بن عثّام عامری، می گوید: حکیم بن

ص: 71


1- . تدریب الراوی، ص319.
2- . ولید الکعبة، ص127.

حزام در داخل کعبه متولد شد. [چرا که] مادرش داخل کعبه شده بود که ناگاه در آنجا درد زایمان او آغاز شد. پس در کعبه متولد گردید.)

و ابن عثّام در این روایت أبو الحسن الکلابی الکوفی می باشد. که حاکم در تاریخش دربارهٔ روایات او گفته است:

«اکثر مطالبی که از او اخذ و گرفته شده است، دربارهٔ حکایات، زهدیات، و تفسیر و جرح و تعدیل روات می باشد.»

و روایتِ ولادت حکیم بن حزام که از او نقل شده نیز از روایاتی است که نزد اهل حدیث، حجّیت ندارد، و داخل در باب حکایات می باشد. و این باب مناسب ترین باب برای این روایت می باشد، چرا که از قبیل روایات مرسله و احادیث خلق شده است.(1)

به همین علت ذهبی با آن همه تعصبی که دارد و سعی می کند روایات فضائل امیرالمؤمنین علیه السلام را تضعیف کند، در تلخیص کتاب حاکم به نام «المستدرک علی صحیحین» این سخن را نیاورده است. و همچنین راوی دیگر این روایت، علیّ بن عثّام العامری با توجه به سال ولادتش نمی توانسته خود شاهد ولادت حکیم بن حزام بوده باشد، از این رو این روایت نیز مرسل می باشد. و طریق دوم:

«أخبرنا أبو بکر محمّد بن أحمد بن بالویة، ثنا إبراهیم بن إسحاق الحربی، ثنا مصعب بن عبد اللَّه، فذکر نسب حکیم

ص: 72


1- . ولید الکعبة، ص127.

بن حزام و زاد فیه: و اُمّه فاختة بنت زهیر بن أسد بن عبد العزّی، و کانت وَلَدت حکیماً فی الکعبة، و هی حامل، فضربها المخاض و هی فی جوف الکعبة، فولدت فیها، فحملت فی نطع و غسل ما کان تحتها من الثیاب عند حوض زمزم، و لم یولد قبله و لا بعده فی الکعبة أحد! قال الحاکم: وَهَم مصعب فی الحرف الأخیر، فقد تواترت الأخبار أنّ فاطمة بنت أسد ولدت أمیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب کرّم اللّه وجهه فی جوف الکعبة.»(1)

(خبر داد به ما أبوبکر بن محمّد از ... و سپس نسب حکیم بن حزام را ذکر نمود و در آنجا اضافه کرد: مادر حکیم بن حزام، فاختة دختر زهیر بن أسد بن عبد العزّی می باشد، که حکیم را در کعبه متولد نمود. هنگامی که او داخل کعبه بود و درد زایمانش آغاز شد، پس در کعبه زایمان کرد. از این رو او در چرمی حمل شد و لباس های که در زیر او انداخته شده بود در کنار حوض زمزم شسته شد و نه قبل و نه بعد از او در کعبه کسی به دنیا نیامده است. حاکم نیشابوری گفته: مصعب بن عبد اللَّه نسبت به عبارت آخر دچار اوهام شده است چرا که اخبار متواتری وجود دارد که دلالت می کند فاطمه بنت اسد، امیرالمؤمنین علیّ بن ابی طالب کرّم اللّه وجهه را در داخل کعبه متولد نموده است.)

این حدیث نیز ضعیف می باشد. چرا که از روایات مرسله و مقطوع سند است. علاوه بر این که همان گونه که اشاره شد، با ادعای تواتر صاحب کتاب

ص: 73


1- . المستدرک علی الصحیحین، ج6، ص337؛ ولید الکعبة، ص127.

«المستدرک علی الصحیحین» و صاحب کتاب «إزالة الخفاء» و تصریح بسیاری از علماء عامه بر این که غیر از حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام ، هیچ شخص دیگری در کعبه متولد نشده است. معارض می باشد.

حال با توجه به مطلب گذشته و آن چه علماء عامه دربارهٔ ولادت امیرالمؤمنین علیه السلام در کعبه نقل کرده اند، جای بسیار تعجب دارد، قول جمعی از علماء عامه، که گفته اند: این فضلیت مختص به حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام نیست. و قبل از حضرت، حکیم بن حزام هم در کعبه متولد شده و حتّی انگشت شماری از آن ها در کمال وقاحت ادعا کرده اند، فقط حکیم بن حزام متولد کعبه می باشد.

به هر تقدیر وقتی مصعب بن عبداللّه و امثال او چونان زبیر بن بکار، با وجود اخبار متواتر بر ولادت حضرت علیّ علیه السلام در کعبه، ادعا می کنند فقط حکیم بن حزام در کعبه متولد شده است، یا دروغ گو می باشند، که در این صورت روایات آن ها از اعتبار ساقط می شود. و یا آن قدر بی اطلاع و جاهل هستند و همچنین در نقل روایات دقّت لازم را مبذول نمی کنند، که در این صورت نیز روایات آن ها اعتبار نخواهد داشت.

روایت دیگری که برای ولادت حکیم بن حزام در کعبه نقل شده است. روایتی می باشد که أبو الولید محمّد بن عبد اللَّه بن أحمد الأزرقی در کتاب «أخبار مکة و ما جاء فیها من الآثار» از محمّد بن یحیی، از عبد العزیز بن عمران، از عبد اللَّه بن أبی سلیمان، از پدرش نقل نموده و نگاشته است:

«أنّ فاخته ابنة زهیر بن الحارث بن أسد بن عبد العزّی - و هی اُمّ حکیم بن حزام - دخلت الکعبة و هی حامل، فأدرکها

ص: 74

المخاض فیها، فولدت حکیماً فی الکعبة، فحملت فی نطعٍ و أخذ ما تحت مثبرها، فغُسل عند حوض زمزم»(1)

(به درستی که فاخته دختر زهیر بن الحارث بن أسد بن عبد العزّی – مادر حکیم بن حزام – در حالی که باردار بود داخل کعبه شد، پس به ناگاه درد زایمانش در داخل کعبه آغاز شد، و حکیم را داخل کعبه متولد نمود. از این رو او در چرمی حمل شد و آن چه در زیر او بود برداشته و در کنار حوض زمزم شستشو داده شد.)

اسم أزرقیّ، محمّد بن عبد اللَّه بن أحمد بن محمّد بن الولید بن عقبة بن الأزرق می باشد. که ابن الندیم دربارهٔ او نگاشته است:

«أحد الاخبارییّن و أصحاب السّیر، و له من الکتب کتاب "مکّة و أخبارها و جبالها و أودیتها"، کتابٌ کبیرٌ.»(2)

(یکی از اخباریان و صاحبان سیر می باشد که از کتاب های اوست: کتاب "مکّة و أخبارها و جبالها و أودیتها" که کتابی بزرگ است.)

این عبارت تمام چیزی است که درباره أزرقیّ گفته شده است. و در آن تصریحی وجود ندارد که دلالت بر حسن یا وثاقت این مرد نماید.

و المزّی در کتاب «تهذیب الکمال» نیز در ذیل ترجمه فرزندش، احمد، همین جمله را تکرار نموده است. پس با این وصف بر ما معلوم می گردد که او

ص: 75


1- . ولید الکعبة، ص127.
2- . الفهرست ابن ندیم، ص162.

مجهول می باشد و توصیفی از او در کتب تراجم ذکر نشده است. تا ما بتوانیم به اخبار او عمل نمائیم. علاوه بر این که این خبر واقعاً شاذ می باشد.(1)

و اما استاد أزرقی، که این روایت را از او نقل کرده است، الحافظ أبو عبد اللَّه محمّد بن یحیی بن أبی عمر العدنی، می باشد. که عبد الرحمن بن أبی حاتم الرازی در کتاب «الجرح والتعدیل» دربارهٔ او گفته است:

«سألت أبی عنه فقال: کان رجلاً صالحاً، و کانت به غفلة، رأیت عنده حدیثاً موضوعاً.»(2)

(در مورد او از پدرم سؤال کردم: در پاسخ گفت: او مرد خوبی بود ولی غفلت داشت و در نزد او حدیث دروغ مشاهده نمودم.)

و تمام روایاتی که محمّد بن یحیی در کتاب «أخبار مکه» نقل کرده است از استادش محمّد بن عمر واقدی است که همگان بر ضعف و ترک روایاتش اتفاق دارند.(3)

اما راوی دیگر این روایت نامش عبد العزیز بن عمران بن عبد العزیز بن عمر بن عبد الرحمن بن عوف الزهری المدنی الأعرج، المعروف بابن أبی ثابت، می باشد. که عبد اللَّه بن أحمد بن حنبل دربارهٔ او نقل کرده است: از پدرم دربارهٔ عبد العزیز بن عمران سؤال کردم گفت:

«ما کتبت عنه شیئاً.»(4)

ص: 76


1- . ولید الکعبة، ص129.
2- . الجرح و التعدیل، ج4، ص124؛ ولید الکعبة، ص129.
3- . الجرح و التعدیل، ج4، ص20؛ ولید الکعبة، ص129.
4- . الجرح و التعدیل، ج2، ص390.

(روایتی را از عبد العزیز بن عمران مکتوب نکن.)

بخاری دربارهٔ او گفته است:

«لا یکتب حدیثه، منکر الحدیث.»(1)

(روایات او را مکتوب نکن، منکر الحدیث است.)

و النسائی دربارهٔ او گفته است:

«او متروک الحدیث می باشد.»(2)

و یحیی بن معین درباره او نگاشته است:

«لیس بثقة، إنّما کان صاحب شعر.»(3)

(او مورد اطمینان نیست، و فقط شاعر بوده است.)

علیّ بن الحسین بن حبّان گفته است:

«وجدتُ فی کتاب أبی بخطِّ یده: أبو زکریا ابن أبی ثابت الأعرج المدینی قد رأیته هاهنا ببغداد، کان یشتم الناس و یطعن فی أحسابهم، لیس حدیثه بشیء.»(4)

(در کتابی به خط پدرم دیدم که نگاشته بود: در بغداد مردم أبو زکریا ابن أبی ثابت الأعرج المدینی را شماتت می کنند و طعمه می زنند و می گویند احادیث او ارزشمند نیست.)

ص: 77


1- . التاریخ الکبیر، ج3، بخش2، ص29؛ تهذیب التهذیب، ج6، ص351.
2- . تهذیب الکمال، ج18، ص180؛ تهذیب التهذیب، ج6، ص351.
3- . الجرح و التعدیل، ج2، ص391؛ تهذیب التهذیب، ج6، ص351.
4- . تهذیب الکمال، ج18، ص180؛ تهذیب التهذیب، ج6، ص351.

و أبو حاتم رازی درباره او نوشته است:

«متروک الحدیث، ضعیف الحدیث، منکر الحدیث جدّاً.»(1)

و محمّد بن یحیی الذهلی النیشابوری دربارهٔ او گفته است:

«علیّ بدنه إن حدّثتُ عنه حدیثاً.»(2)

(بر عهدهٔ من شتری باشد، اگر از عبد العزیز حدیثی را نقل کنم.)

و ابن حبّان درباره او گفته است:

«یروی المناکیر عن المشاهیر.» (3)

(از مشاهیر کارهای ناپسندی را روایت کرده است.)

و رازی درباره او نگاشته است:

«امتنع أبو زرعة من قراءة حدیثه، و تَرَکَ الروایة عنه.»(4)

(ابو زرعة از قرائت احادیث او امتناع نموده و نقل روایت از او را ترک کرده است.)

حال باید دید که حکیم بن حزام چه صفات نیکو و فضائل حسنه ای داشته است که برخی از علماء عامه را بر آن داشته تا قائل به افسانهٔ ولادت او در کعبه گردند. از این رو باید گفت، یکی از مطاعن حکیم بن حزام این

ص: 78


1- . تهذیب التهذیب، ج6، ص351.
2- . تهذیب التهذیب، ج6، ص351.
3- . تهذیب التهذیب، ج6، ص351.
4- . تهذیب التهذیب، ج6، ص351.

است که او از جمله کسانی بوده است که قریش، هنگام هجرت رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم به مدینه، او را به همراه عده ای برای قتل آن حضرت گسیل نمودند.(1)

یکی دیگر از مطاعن حکیم ابن حزام این بوده که تا آخرین لحظات فتح مکه توسط مسلمانان، او در شمار دشمنان رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم باقی ماند، و در نهایت به سبب بخشش های مالی حضرت خاتم الأنبیاء صلی الله علیه و آله وسلم از باب «مؤلّفه قلوبهم» مسلمان شد.(2)

حکیم بن حزام کسی بوده که به سبب شدت محبّتش به مال دنیا در زمان حضرت خاتم الأنبیاء صلی الله علیه و آله وسلم همۀ مواد غذایی مردم را که به سوی مدینه می رفت، یک جا می خرید و آن ها را احتکار می کرد و مانع دسترسی مسلمانان به آن می شد.(3)

و همچنین نقل شده است بعد از آن که مسلمان شد، حضرت به او اجازه تجارت ندادند مگر بعد از آن که از او تعهّد گرفتند که به مسائل شرعی عمل نماید.(4)

که این مسئله اشاره به سوء سابقه او در امر تجارت می نماید.

حکیم بن حزام، عثمانی مذهب و از جمله منحرفین از حضرت علیّ علیه السلام بود. و یکی از معدود افرادی بوده است که بعد از آن که مسلمانان عثمان بن عفان را به قتل رساندند، او را شبانه دفن نمود.(5)

ص: 79


1- . بحارالانوار، ج19، ص31.
2- . الإصابة، ج2، ص98.
3- . وسائل الشيعة، ج12، باب عدم تحریم الاحتکار إِذا وجد بائع غیره.
4- . لَمْ یَأْذَنْ لِحَکِیمِ بْنِ حِزَامٍ فِی تِجَارَتِهِ حَتَّی ضَمِنَ لَهُ إِقَالَةَ النَّادِمِ وَ إِنْظَارَ الْمُعْسِرِ وَ أَخْذَ الْحَقِّ وَافِیاً أَوْ غَیْرَ وَافٍ (وسائل الشيعة، ج12، باب استحباب إِقالة النّادم و عدم وجوبها).
5- . تاریخ مدینة الدمشق، ج15، ص115.

به هر تقدیر روایاتی که دلالت بر ولادت حکیم بن حزام در کعبه می نماید. قابل استناد نیست چرا که اولاً: همگان می دانند که با وجود اخبار متواتری که دلالت می کنند فقط حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در کعبه متولد شده اند، جائی برای قبول خبر واحد باقی نمی نماند. ثانیاً: این اخبار آحاد از عدهٔ معدودی نقل شده است که حتّی برخی از آن ها نزد خود علماء عامه، مجهول می باشند و یا تضعیف شده اند. به خصوص این که برخی از آنان چونان زبیر بن بکار و مصعب، از آل زبیر می باشند. و آن ها همیشه با بنی هاشم عداوت داشته اند و نسبت به آن بزرگواران حسادت می کرده اند. به نحوی که حتّی عبداللّه بن زبیر، در زمان خلافتش بر حجاز، قصد داشت همهٔ بنی هاشم را با آتش به شهادت برساند. و هیچ استبعادی ندارد که این عداوت و حسادت موجب گردد برای برابر سازی فضائل حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام دست به تحریف و جعل روایت بزنند. ثالثاً: این اخبار شاذ و خلاف مشهور هستند. رابعاً: این روایات مرسل می باشند.

ولی به هر تقدیر، برخی از معاندین و دشمنان اهل بیت:، برای برابر سازی این فضیلت مولی الموحدین حضرت علیّ علیه السلام ، نهایت چیزی که توانستند جعل نمایند این بوده که چون مادر حکیم بن حزام مشرک بوده است، برای عبادت بت ها وارد خانهٔ خدا گردیده شده است که ناگاه درد زایمان بر او عارض می شود و در کعبه مکرمه وضع حمل می نماید. حال این کجا و شکافته شدن دیوار کعبه کجا، که سالیانیست هر چه می کنند که آثار آن را محو نمایند هنوز آثارش باقی است. و گوئی هر ساله در أیّام ولادت حضرت علیّ علیه السلام دو مرتبه کعبه، سینه اش را به یوم قدوم جناب أسد اللهی، حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام چاک می زند. و مولای عالمیان را مشتاقانه به آغوش می گیرد.

ص: 80

شنیدستم صدائی همچنان راز

ز بیت ربّ همی بانگی به اعجاز

که گوید از شکافش این همه سال

بدون ألتیامی با چه آواز

نه از در، که به شوقی من ز دیوار

نمودم بهر مولا قلب خود باز

چه گوئید ناکسان، زادهٔ حزام

کجا ره دارد اندر من به آغاز

نباشد قلب من جائی ز اغیار

همیشه گشته با تطهیر دم ساز

ببستم درب خود بر کینه توزان

نمودم پاک قلبم از دغل باز

که گیرم مرتضی را همچنان یار

به آغوشم زمانی همچو همراز

بگوید سیّد «سجّاد» هر بار

نباشد قلب کعبه جای بت ساز

حکیم بن حزام و مادرش که مشرکانی بیش نبودند که قابل مقایسه با حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام و حضرت علیّ علیه السلام باشند. و باید از گفتهٔ خود استغفار نمایم. از این رو باید گفت حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام کجا و حضرت مریم علیها السلام کجا، بیت المقدس کجا، کعبه ای که سیّد المساجد می باشد کجا. بیت المقدسی که وقتی حضرت مریم علیها السلام می خواستند زایمان کنند، ندا رسید:

«أُخْرُجِی عَنِ الْبَیْت فَإِن هَذِةِ بَیْتُ الْعِبَادَةِ لَا بَیْتُ الْوِلادَةِ.»

(از بیت المقدس بیرون برو که اینجا خانهٔ عبادت است، نه خانهٔ ولادت.)

ص: 81

از این رو وقتی حضرت مریم علیها السلام از بیت المقدس خارج شدند، او را با طیّ الأرض به کوفه آوردند تا وضع حمل نماید.(1) یعنی ایشان دخیل جایگاهی نمودند که در آینده قدمگاه حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام خواهد شد. در حالی که وقتی حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام در بیت اللّه الحرام بودند و درد زایمان ایشان شروع شد، به ناگاه دیوار کعبه شکافته شد، و ندا رسید: «اُدْخُلِی» و سپس دو مرتبه شکاف دیوار کعبه بسته شد.(2)

و در روایتی شیخ أقدم أقدس مرحوم شیخ صدوق قدّس سرّه در کتاب «أمالی» و مرحوم علامه بزرگوار مجلسی قدّس سرّه از کتاب های «علل الشرائع»، «معانی الأخبار» و «غیبت نعمانی» هر دو از یزید بن قعنب نقل کرده اند:

«کُنْتُ جَالِساً مَعَ الْعَبَّاسِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ وَ فَرِیقٍ مِنْ عَبْدِ الْعُزَّی بِإِزَاءِ بَیْتِ اللَّهِ الْحَرَامِ إِذْ أَقْبَلَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ أَسَدٍ أُمُّ أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ علیه السلام وَ کَانَتْ حَامِلَةً بِهِ لِتِسْعةِ أَشْهُرٍ وَ قَدْ أَخَذَهَا الطَّلْقُ فَقَالَتْ: رَبِّ إِنِّی مُؤْمِنَةٌ بِکَ وَ بِمَا جَاءَ مِنْ عِنْدِکَ مِنْ رُسُلٍ وَ کُتُبٍ وَ إِنِّی مُصَدِّقَةٌ بِکَلَامِ جَدِّی إِبْرَاهِیمَ الْخَلِیلِ علیه السلام وَ أنَّهُ بَنَی الْبَیْتَ الْعَتِیقَ فَبِحَقِّ الَّذِی بَنَی هَذَا الْبَیْتَ وَ بِحَقِّ الْمَوْلُودِ الَّذِی فِی بَطْنِی لَمَّا یَسَّرْتَ عَلَیَّ وِلَادَتِی قَالَ یَزِیدُ بْنُ قَعْنَبٍ: فَرَأَیْنَا الْبَیْتَ وَ قَدِ انْفَتَحَ عَنْ ظَهْرِهِ وَ دَخَلَتْ فَاطِمَةُ فِیهِ وَ غَابَتْ

ص: 82


1- . رياض الابرار، ج2، ص137.
2- . الانوار النعمانية، ج1، ص27؛ رياض الابرار، ج2، ص137.

عَنْ أَبْصَارِنَا وَ الْتَزَقَ الْحَائِطُ فَرُمْنَا أَنْ یَنْفَتِحَ لَنَا قُفْلُ الْبَابِ فَلَمْ یَنْفَتِحْ فَعَلِمْنَا أَنَّ ذَلِکَ أَمْرٌ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ثُمَّ خَرَجَتْ بَعْدَ الرَّابِعِ وَ بِیَدِهَا أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ علیه السلام ثُمَّ قَالَتْ: إِنِّی فُضِّلْتُ عَلَی مَنْ تَقَدَّمَنِی مِنَ النِّسَاءِ لِأَنَّ آسِیَهَ بِنْتَ مُزَاحِمٍ عَبَدَتِ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ سِرّاً فِی مَوْضِعٍ لَا یُحِبُّ أَنْ یُعْبَدَ اللَّهُ فِیهِ إِلَّا اضْطِرَاراً وَ إِنَّ مَرْیَمَ بِنْتَ عِمْرَانَ هَزَّتِ النَّخْلَةَ الْیَابِسَةَ بِیَدِهَا حَتَّی أَکَلَتْ مِنْهَا رُطَباً جَنِیًّا وَ إِنِّی دَخَلْتُ بَیْتَ اللَّهِ الْحَرَامَ فَأَکَلْتُ مِنْ ثِمَارِ الْجَنَّةِ وَ أرواقها فَلَمَّا أَرَدْتُ أَنْ أَخْرُجَ هَتَفَ بِی هَاتِفٌ یَا فَاطِمَهُ! سَمِّیهِ عَلِیّاً فَهُوَ عَلِیٌّ وَ اللَّهُ الْعَلِیُّ الْأَعْلَی یَقُولُ: إِنِّی شَقَقْتُ اسْمَهُ مِنِ اسْمِی وَ أَدَّبْتُهُ بِأَدَبِی وَ وَقَفْتُهُ عَلَی غَامِضِ عِلْمِی وَ هُوَ الَّذِی یَکْسِرُ الْأَصْنَامَ فِی بَیْتِی وَ هُوَ الَّذِی یُؤَذِّنُ فَوْقَ ظَهْرِ بَیْتِی وَ یُقَدِّسُنِی وَ یُمَجِّدُنِی فَطُوبَی لِمَنْ أَحَبَّهُ وَ أَطَاعَهُ وَ وَیْلٌ لِمَنْ أَبْغَضَهُ وَ عَصَاهُ.»(1)

(من با عبّاس بن عبدالمطلّب و جمعی از قبیلهٔ عبد العزّی، در مقابل بیت اللّه الحرام بودم که فاطمه بنت أسد علیها السلام مادر امیرالمؤمنین علیه السلام در حالی که نه ماهه باردار بودند، وارد شدند. در آن هنگام درد زایمان بر ایشان عارض گردید. از این رو [به طرف کعبه آمدند و] گفتند: پروردگارا! من به تو و به آن چه پیامبران آورده اند و در کتاب های آسمانی وجود دارد، ایمان دارم. و سخن جدّم ابراهیم خلیل علیه السلام را تصدیق می کنم. و باور دارم او بیت العتیق

ص: 83


1- . أمالی صدوق، ص133؛ بحارالانوار، ج35، ص8.

[کعبه] را بنا نهاده است. پس تو را به حقّ کسی که این خانه را بنا نهاد و به حقّ نوزادی که در شکم دارم سوگند می دهم که زایمان را بر من آسان گردانی.

یزید بن قعنب گوید: ناگهان دیدیم که دیوار کعبه از پشت، شکافته شد. و فاطمه وارد آن گردیدند و از دیدگان ما پنهان گشتند و آن گاه دیوار به هم آمد. پس ما هر کاری کردیم تا قفل درب را باز نمائیم، به هیچ وجه باز نگردید. از این رو متوجه شدیم این اتفاق امری از جانب خداوند عزّ و جلّ می باشد. سپس [فاطمه بنت أسد علیها السلام ] بعد از چهار روز، در حالی که امیرالمؤمنین علیه السلام را در آغوش داشتند از کعبه خارج شده و فرمودند: من بر زنان قبل از خود برتری یافته ام، زیرا آسیه بنت مزاحم خداوند عزّ و جلّ را پنهانی، در جایی که دوست نداشت در آنجا پرستش شود، مگر از روی اضطرار، عبادت می نمود. و مریم بنت عمران نخل خشکیده را با دست خود تکان داد تا بتواند از آن رطب تازه تناول نماید. ولی من داخل بیت اللّه الحرام شدم و از میوه های بهشتی و برگ های آن خوردم. و هنگامی که می خواستم خارج شوم، هاتفی ندا داد: ای فاطمه! نام او را «علیّ» قرار بده که او بلند مرتبه است و خداوند علیّ أعلی می فرماید: من نام او را از نام خود مشتق نمودم و او را به أدب خویش، ادب نمودم و او را از عِلمِ نهان و اسرار آمیز خود آگاه ساختم. او آن چنان کسی است که بت ها را در خانه ام خواهد شکست. و او شخصیتی است که بر بام خانه ام أذان خواهد گفت. و مرا تقدیس و تمجید خواهد کرد. پس خوشا به حال آن کس که او را دوست داشته باشد و از او اطاعت نماید. و وای بر آن کسی که با او دشمنی کند و از فرمانش سرپیچی نماید.)

به هر تقدیر پر واضح است که هیچ کس قادر نخواهد بود، دربارهٔ فضائل حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام حقّ مطلب را به جا آورد. و هر آن چه از فضائل

ص: 84

حضرتش گفته شود سر سوزنی از فضائل جنابش نخواهد بود. از این رو آدمی در وصف حضرت مولی الموحدین حیران و سر گشته می گردد. لذا وجود نازنین حضرت خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله وسلم به ابن عباس فرمودند:

«لَوْ أَنَّ اَلْغِیَاضَ أَقْلاَمٌ وَ اَلْبِحَارَ مِدَادٌ وَ اَلْجِنَّ حُسَّابٌ وَ اَلْإِنْسَ کُتَّابٌ مَا قَدَرُوا عَلَی إِحْصَاءِ فَضَائِلَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام .»(1)

(اگر همه درخت ها قلم گردد، و همه دریاها مرکّب شود، و همه جنّیان حساب کننده شوند، و همه آدمیان نویسنده گردند، قادر نخواهند بود فضیلت های حضرت علیّ بن ابی طالب علیه السلام را بشمارند.)

کودکی حضرت امیر المؤمنین علیه السلام

هنگامی که حضرت علیّ علیه السلام به حسب ظاهر کودک بودند، حضرت أبوطالب علیه السلام به حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام گفتند: علیّ را دیدم که بت ها را می شکست و ترسیدم که کفار قریش از ماجرا با خبر شوند. حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام گفتند: شگفتا! اکنون، من واقعه ای شگفت آورتر از آن را برایت تعریف کنم؛ هنگامی که من علیّ را در شکم داشتم، هر وقت از جایی می گذشتم که بت های قریش در آنجا قرار داشت. در آن هنگام، فرزندم علیّ پاهایش را به شدت و مداوم در اندرونم به حرکت درآورد تا به آن مکان نزدیک نشوم و از جای دیگری عبور کنم؛ و حال آن که من هرگز بت نپرستیده بودم، بلکه تنها به خاطر عبادت خداوند، به طواف کعبه می پرداختم.(2)

ص: 85


1- . مائة منقبة، ص177.
2- . فاطمة بنت أسد علیها السلام ، دامان نبوّت و امامت، ص78 به نقل از الخرائج والجرائح، حدثث 57؛ بحارالانوار، ج42، ص18.

همان گونه که گذشت در هنگام مراجعت حضرت جعفر بن أبی طالب علیهما السلام از حبشه، وجود نازنین حضرت رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم بسیار خوشحال شدند و فرمودند: نمی دانم برای فتح خیبر شادی نمایم یا قدوم جناب جعفر علیه السلام از این رو به نظر رسید دربارهٔ جنگ خیبر مطالبی نگاشته شود.

فتح قلعهٔ خیبر

بعد از آزار و اذیت های فراوان و دسیسه های بی شمار و نقشهٔ به شهادت رساندن رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم ،(1)

در سال چهارم هجری حضرت خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله وسلم یهودیان بنی نضیر را از شهر مدینه اخراج نمودند.(2) از این رو گروهی از آن ها به شام رفتند و برخی به اذْرِعات و عده ای هم به خیبر رفتند.(3) چرا که سران بنی نضیر در میان آن ها نفوذ داشتند. و بعد از آن به دنبال انتقام جوئی از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم ، اموال بسیاری را برای برانگیختن اعراب همسایه و متحد کردن آن ها بر ضد مسلمانان هزینه نمودند، و با قریش برای جنگ با حضرت متحد شدند.(4)

و از طرف دیگر أبوسفیان یهودیان بنی قریظه را فریب داد و آن ها نیز عهد خود با رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم را نقض نمودند و با او بر ضد مسلمانان متحد شدند. و با حضرت وارد جنگ خندق شدند.(5)

ص: 86


1- . منتهی الآمال، ج1، ص163.
2- . منتهی الآمال، ج1، ص163.
3- . منتهی الآمال، ج1، ص165.
4- . منتهی الآمال، ج1، ص170.
5- . منتهی الآمال، ج1، ص172.

بعد از جنگ خندق مسلمانان که در آن جنگ پیروز شده بودند، به جنگ یهودیان بنی قریظه رفتند و آن ها را شکست دادند.(1) تا این که در سال ششم هجری، رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم قصد رفتن به مکّه برای عمره در ماه ذی القعده را فرمودند و هفتاد شتر از بهر قربانی همراه خود بردند، و از مسجد شجره اِحرام بستند و در آن زمان هزار و پانصد و بیست یا چهار صد نفر حضرت را همراهی می کردند. وقتی این خبر به مشرکین مکّه رسید با هم قرار گذاشتند که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را از زیارت خانه باز دارند. و در آن هنگام رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم در حُدیبیّه که یک منزلی مکّه است، بر سر چاهی که اندکی آب داشت خیمه زدند. ولی به اندک زمانی آب چاه تمام شد، و مردم به آن حضرت شکایت بردند. آن جناب تیری بیرون آوردند و فرمودند تا به چاه فرو نمایند، آن وقت چندان آب بجوشید که تمامی لشکر سیراب شدند.(2)

در این میان حضرت جمعی را به مکه فرستادند تا اهل مکه را از قصد خویش آگاه کنند. اما مدّتی نگذشته بود که خبر آوردند آن ها در مکه کشته شده اند. از این رو رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: تا سزای قریش را ندهیم از اینجا بر نمی گردیم. و در پای درخت سمره که در آن موضع بود نشستند و با اصحاب بیعت فرمودند بر این که از جایی نروند و اگر جنگی بر پای شد، دست از جنگ برندارند. و این بیعت، را بیعت الرّضوان گفته اند؛ زیرا که خدای تعالی در سوره فتح فرموده :

ص: 87


1- . منتهی الآمال، ج1، ص180.
2- . منتهی الآمال، ج1، ص185.

(لَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ إِذْ يُبَايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِي قُلُوبِهِمْ فَأَنْزَلَ السَّكِينَةَ عَلَيْهِمْ وَأَثَابَهُمْ فَتْحاً قَرِيباً(1))

«خدا از مؤمنانی که زیر درخت (معهود حدیبیّه) با تو بیعت کردند، به حقیقت خشنود گشت و از وفا و خلوص قلبی آن ها آگاه بود که وقار و اطمینان کامل بر ایشان نازل فرمود و به فتحی نزدیک پاداش داد.»

از این بیعت در دل قریش هولی عظیم افتاد. سُهیل بن عمرو و حفص بن احنف را فرستادند تا در میان قریش و آن حضرت مصالحه برقرار کنند. و معروف به صلح حدیبیه گردید که مفادش این چنین بود:

«ده سال میان مسلمانان و قریش محاربه نباشد و اموال و انْفُس یکدیگر را نابود نکنند و به بلاد یکدیگر بی زحمت و دهشت سفر کنند. و اگر کافران مسلمانی را اسیر کردند او را اذیت نکنند. و هر کس به قریش پیوست مسلمانان از درب کینه با او وارد نشوند. و سال آینده رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم بتوانند حج و عمره را قضا فرماید، امّا مسلمین بیش از سه روز در مکّه نمانند، و در کلّ مدّت مسلمانان اسلحه خویش در غلاف نگاه دارند. و اگر کسی بی اذن و اجازه ولیّ خود به رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم پیوست اگر چه مسلمان باشد او را نپذیرند و

ص: 88


1- . فتح: آیهٔ 18.

برگردانند. و هر کس از مسلمین بی اجازه ولیّ خود، به نزد قریش رفت، او را نفرستند و در پناه خود نگاه دارند.»(1)

بعد از مراجعت حضرت رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم از حُدیبیّه قریب بیست روز در مدینه بودند. آن گاه فرمودند آماده جنگ شوید، پس با هزار و چهار صد تن روانه خیبر شدند. یهودیان چون از قصد پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم آگاه شدند، در قلعه ها جمع شدند. و خیبر از هفت حصن و قلعه محکم تشکیل می شد و به این اسامی معروف بودند:

«ناعِم، قموص، کَتیبه، شِق، نَطاه، وَطِیح و سُلالِم.»(2)

هنگامی که مسلمانان با یهودیان خیبر وارد جنگ شدند. و قسمت هايی از آن را فتح نمودند. رسیدند به قلعه قموص و آن را محاصره کردند و آن قلعه استحکامات و درب سخت و محکمی داشت. و در آن هنگام درد شدیدی در شقیقه مبارک حضرت رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم پیدا شده، که به سبب آن نمی توانستند در میدان حاضر شود. لا جرم هر روز یک نفر از اصحاب علم می گرفت و به مبارزه با یهودیان می شتافت و شبانگاه فتح نکرده باز می گشت. یک روز ابوبکر رایت را برداشت و شکست خورده و بازگشت. روز دیگر عمر علم را گرفت و او نیز شکست خورده و برگشت.(3)

شبانگاه که عمر برگشت، حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: البتّه این علم را فردا به مردی می دهم که ستیز کننده می باشد و از جنگ [چونان شما]

ص: 89


1- . منتهی الآمال، ج1، ص187.
2- . منتهی الآمال، ج1، ص189.
3- . منتهی الآمال، ج1، ص190.

فرار نمی کند، خداوند و رسولش را دوست می دارد و خدا و رسول خدا نیز او را دوست می داردند. و خداوند متعال خیبر را به دست او فتح می کند. از این رو روز بعد همه اصحاب حضرت جمع شدند و هر کدام به خاطر فرمایش حضرت، آرزو داشتند که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم علم و پرچم لشکر مسلمانان را به دست او بدهند. امّا حضرت فرمودند: علیّ کجا است؟ عرض کردند: چشم ایشان درد می کند به نحوی که حتّی قدرت حرکت کردن را هم ندارد. حضرت فرمودند: ایشان را حاضر کنید! سلمه بن الاکوع رفت و دست حضرت علیّ علیه السلام را گرفت و به نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم آورد. رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم سر مبارک حضرت علیّ علیه السلام را بر روی زانوی مبارک خود نهادند و مقداری از آب دهان مبارکشان را بر چشم های مبارک حضرت علیّ علیه السلام افکندند. به برکت رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم همان وقت درد چشم های مبارک ایشان خوب شد.(1)

پس علم را به حضرت علیّ علیه السلام دادند، امیرالمؤمنین علیه السلام نیز علم را گرفتند و هرْوله کنان تا پای حصار قموص برفتند. مَرْحب به عادت هر روز خود از حصار بیرون آمد و مانند فیل دمنده به میدان آمد و رجز خواند:

قدْ علِمتْ

خیْبرُ انّی مرْحبٌ

شاکِی السّلاحِ بطلٌ مجرّبٌ

به طور قطع مردم خیبر می دانند که من همانا مرحب هستم مجهز به سلاح بُرّان و پهلوانی مُجرّب.

ص: 90


1- . منتهی الآمال، ج1، ص191.

حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام چون شیر غضبان در مقابل او حاضر شدند و فرمودند:

أنا الّذی سمّتْنی اُمّی حیْدرة

ضِرْغامُ آجامٍ و لیْثٌ قسْورةٌ

من آن کس هستم که مادرم مرا حیدر نامیده و مانند شیران بیشه ای هستم که بسیار خشمگین است.

چون مرحب این رجز را از حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام شنید، کلام دایهٔ کاهنه اش به یادش آمد که با او گفته بود که بر همه کس توانی غلبه کنی، الاّ آن کسی که نام او حیدر می باشد که اگر با او جنگ کنی کشته می شوی؛ پس فرار کرد. شیطان به صورت حِبْری مُمثّل شده و به او گفت: کسانی که نام شان حیدر است، بسیار هستند. برای چه فرار می کنی؟ پس مرحب برگشت و همین که خواست، پیش دستی کند و زخمی بر آن حضرت بزند، امیرالمؤ منین علیه السلام به او مجال ندادند و ذوالفقار را بر سر او فرود آوردند و او را به خاک هلاکت انداختند؛ و بعد از او جمع کثیری را به قتل رساندند که از جمله آن ها ربیع بْن ابی الْحُقیْق بود که از قهرمانان و صنادید آن زمان به شمار می رفت، و یا عنتر خیبری بود که او نیز از پهلوانان و ابْطال زمانه بود و به شجاعت و جلادت در میان اعراب معروف بود و مُرّه و یاسر و امثال آن ها نیز بودند که همگی از شجاعان قوم یهود به شمار می رفتند.

بعد از گشته شدن مرحب و دیگر قهرمانان و پهلوانان که هر یک با لشکری برابری می کردند، یهودان شکست خوردند و وحشت زده به قلعه قموص فرار کردند، و بلا فاصله و به سرعت، دروازهٔ قموص را ببستند. از این رو امیرالمؤمنین علیه السلام با شمشیر کشیده به کنار دروازه آمدند و آن درِ آهنین را گرفتند و حرکت دادند و آن را از جائی خود کندند.

ص: 91

از حرکت دادن و کندن درب قلعه، لرزش بسیار شدیدی در کل خیبر افتاد، به نحوی که صفیّه دختر حُییّ بن اخطب - دختر پادشاه خیبر - از بالای تخت و بارگاه خود بر زمین افتاد و در صورت او جراحتی به وجود آمد. بعد از آن که حضرت آن درب را از جای خود کندند، بر بالای سر خود بُردند و سپر خود نمودند.(1) و برای ساعاتی با دربی که بیش چهل نفر آن را به سختی باز و بسته می کردند،(2) با یهودیان جنگ نمودند. یهودان چون این صحنه را دیدند به بیغوله ها فرار کردند. آن گاه حضرت علیّ علیه السلام آن درب را بر روی خندقِ قلعهٔ قنْطره گرفتند و خود در میان خندق ایستاده و لشکر مسلمانان را از آن عبور دادند، آن گاه آن در را چهل ذراع(3)

به پست سر خود پرتاب کردند.(4)

مرحوم مستنبط قدّس سرّه از جابر بن عبداللَّه انصاری نقل کرده است:

در جنگ خیبر آن گاه که حضرت رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم برای درد چشم حضرت علیّ علیه السلام دعا فرمودند، و پرچم اسلام را به حضرتش واگذار کردند، حضرت علیّ علیه السلام با سرعت، همه نیروهای تحت فرماندهی خود را به سوی دژهای مستحکم خیبر حرکت داد .

یاران آن حضرت گفتند: کمی آهسته تر حرکت کنید تا ما هم به قلعه برسیم. وقتی رسیدند، حضرت علیّ علیه السلام درب قلعه را کندند و بر زمین

ص: 92


1- . منتهی الآمال، ج1، ص191.
2- . مجمع البحرین، ج2، ص10.
3- . هر ذراع تقریبا نیم متر است.
4- . منتهی الآمال، ج1، ص191.

انداختند. آن گاه هفتاد نفر جمع شدند و با تمام سعی می خواستند که درب را بر سر جایش باز گردانند.(1)

و أبو عبداللَّه جدلی نیز می گوید: از امیرمؤمنان علیّ علیه السلام شنیدم که می فرمودند :

در جنگ خیبر، درب دژ مستحکم خیبر را کنده، و برای خودم سپر قرار داده و با آنان به مبارزه و نبرد پرداختم، آن گاه که (پیروزی نصیب ما شد و) خداوند آنان را رسوا کرد، درب را پلی بر آن قلعه قرار دادم. سپس درب را داخل خندق انداختم. از این رو شخصی [عمر بن خطالب] گفت: چه قدر سنگینی احساس کردی؟ گفتم :

«مَا کَانَ إِلاَّ مِثْلَ جُنَّتِیَ اَلَّتِی فِی یَدِی فِی غَیْرِ ذَلِکَ اَلْمَقَامِ.»

(سنگینی آن همانند سپری است که در دستم است و در موارد دیگر از آن استفاده می کنم.)

شاعری در این زمینه می گوید :

إنّ امرءاً حمل الرتاج بخبیر

یوم الیهود بقدره لمؤیّدُ

حمل الرتاج، رتاج باب فوقها

و المسلمون و أهل خیبر حشدوا

ص: 93


1- . ترجمه القطره، ج2، ص329.

فرمی به ولقد تکلّف ردّه

سبعون کلّهم له متشدّد

ردّوه بعد مشقّة و تکلّف

و مقام بعضهم لبعض أرندوا

همانا آن دلیرمردی که در جنگ خیبریان یهود، درب بزرگ دژ خیبر را با قدرت الهی از جای کند.

او آن درب بزرگ را - که بزرگ ترین درب قصرهای آن قلعه بود - از جای کند و بالا گرفت به گونه ای که همه مسلمانان و خیبریان آن را دیدند.

آن گاه آن شیرمرد شجاع، آن درب بزرگ را پرتاب کرد، دربی که هفتاد نفر نیرومند با زحمت آن را جا به جا می کردند.

افراد نیرومندی با پشتیبانی هم با زحمت و سختی آن را به جایش برگرداندند.(1)

ویژگی های حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام

به شهادت خاصه و عامه حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام بانوئی صالحه و پاک دامن بودند.(2)

آن هم در عصر جاهلیت که هیچ محدودیتی برای اعمال خلاف عفّت وجود نداشت. ایشان همهٔ ویژگی های یک زن کامل را در خود جمع کرده بودند. و فضائل ایشان زبان زد مردمان آن روزگار بود. و با وجود آن که در آن روزگاران، سرزمین و محل سکونت این خانواده، خالی از ایمان و دیانت بود، فاطمة بنت أسد علیها السلام در خانه علم و معرفت متولد شدند، اما

ص: 94


1- . ترجمه القطره، ج2، ص329.
2- . الإصابه، ج8، ص269.

آن بزرگواران بر خلاف آن محیط غیر دینی، خداوند یگانه را می پرستیدند و به او و کتاب های آسمانی الهی ایمان داشتند. خود ایشان نیز، به مذهب جدّ بزرگوارش حضرت ابراهیم خلیل علیه السلام ایمان کامل داشتند؛ یعنی آیین حنیف و توحید ابراهیمی را پذیرفته بودند. و از شریعت ایشان پیروی می کردند و معتقد بودند که کعبه را دستان مبارک ابراهیم علیه السلام بنیان نهاده است. با این تفاصیل خانواده فاطمة بنت أسد علیها السلام به آداب و مناسک مذهبی و مراسم قدسی و معنوی پایبند بودند و آنها را به جای می آوردند.(1)

و به حتم و یقین در عالم اسلام در بین زنان کسی جز حضرت فاطمه زهرا علیها السلام و حضرت خدیجه کبری علیها السلام عظمت و فضائل حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام را نداشت.

علت نامگذاری فاطمة بنت أسد علیها السلام به فاطمة

از ویژگی های بسیار مهم حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام ، علم لدنی و خدادادی این بانوی بزرگوار و پاک بودن ایشان از عادت های ماهانه زنانه می باشد. چنانچه مرحوم طریحی قدّس سرّه در کتاب «مجمع البحرین» در این باره نقل کرده است:

«حضرت فاطمة بنت أسد بن هاشم علیها السلام اُمّ أمیرالمؤمنین علیه السلام قیل: سُمّیت بذلک لأن اللّه تعالی فَطَمها بالعلم، و من الطمث.»(2)

ص: 95


1- . فاطمة بنت أسد علیها السلام ، دامان نبوّت و امامت، ص19.
2- . مجمع البحرین، ج6، ص131.

(حضرت فاطمة بنت أسد بن هاشم علیها السلام ، مادر امیرالمؤمنین علیه السلام ، گفته شده است: به این نام (فاطمة) نامیده شده، به سبب این که به واسطه علمی که خداوند به ایشان عنایت کرده بود، ایشان را از دیگر خلائق جدا و ممتاز نموده بود. و همچنین خداوند ایشان را از عادات ماهیانهٔ زنانه جدا نموده بود.)

فاطمة بنت أسد علیها السلام برتر از همهٔ بانوان

یکی دیگر از ویژگی های حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام برتری این بانوی بزرگوار بر بانوان دیگر، از زمان حضرت آدم علیه السلام تا روز قیامت، به جز حضرت زهرا علیها السلام و حضرت خدیجه کبری علیها السلام است. کما این که طبق روایات امام معصوم علیه السلام باید از همهٔ جهات سرآمد و برتر از همگان باشد. یعنی باید در همهٔ صفاتِ نیکو و پسندیده از قبیل شجاعت، سخاوت، علم و امثال ذلک برتر از همهٔ مردمان باشد. و به نظر می رسد که این مطلب در مورد پدر و مادر، امام معصوم علیه السلام نیز صدق می کند. از این رو در ضمن روایتی طولانی حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام می فرمایند:

«إِنِّی قَدْ فُضِّلْتُ عَلَی مَنْ تَقَدَّمَنِی مِنَ اَلنِّسَاءِ لِأَنَّ آسِیَةَ بِنْتَ مُزَاحِمٍ عَبَدَتِ اَللَّهَ سِرّاً فِی مَوْضِعٍ لاَ یُحِبُّ اَللَّهُ أَنْ یُعْبَدَ فِیهِ إِلاَّ اِضْطِرَاراً وَ أَنَّ مَرْیَمَ بِنْتَ عِمْرَانَ هَزَّتِ اَلنَّخْلَةَ اَلْیَابِسَةَ بِیَدِهَا حَتَّی

ص: 96

أَکَلَتْ مِنْهَا رُطَباً جَنِیًّا وَ أَنِّی دَخَلْتُ بَیْتَ اَللَّهِ اَلْحَرَامَ فَأَکَلْتُ مِنْ ثِمَارِ اَلْجَنَّةِ وَ أَرْزَاقِهَا.»(1)

(من بر زنان پیش از خود فضیلت داده شده ام، زیرا آسیه دختر مزاحم خدا را در پنهان و جایی پرستش می کرد که خداوند دوست نداشت در آن مکان پرستش شود، مگر به هنگام ناچاری. و مریم، دختر عمران با دستش نخل خشکیده را تکان داد تا آن که توانست از آن خرمای تازه بخورد، در حالی که من به خانۀ خدا وارد شدم و از میوه ها و روزی های بهشتی خوردم.)

آری اگر چه طبق آیهٔ شریفهٔ قرآن حضرت مریم علیها السلام بر همهٔ زنان برتری داشته و دارند. امّا این روایت عموم آیهٔ شریفه را تخصیص می زند. و دلالت می کند که حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام از ایشان نیز برتر می باشند. بلکه باید گفت برخی از زنان چونان حضرت زهرا علیها السلام و حضرت خدیجه علیها السلام و حضرت فاطمه بنت أسد علیها السلام تخصصاً از عموم این آیهٔ شریفه خارج هستند. از این رو حضرت مریم علیها السلام نسبت به حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام تواضع کرده و می کنند و افتخارشان این است که در هنگام ولادت حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام ، همان گونه که در این نوشتار آمده است، خدمت گزار حضرت فاطمة بنت أسد علیه السلام باشند. و چنانچه در این روایت و قبلاً در این نوشتار اشاره شده است، حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام از همهٔ بانوان قبل از خود، به دلائلی که برخی از آن ها در این روایت شریف آمده است، برتر و أفضل می باشند. که بالنتیجه باید گفت ایشان بر همهٔ بانوان قبل و بعد از خود، به غیر از حضرت فاطمة علیها السلام و حضرت آمنه علیها السلام ، مادر رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم و حضرت خدیجة کبری علیها السلام برتری دارند.

ص: 97


1- . کشف الیقین فی فضائل امیر المؤمنین، ص19.

از این رو در ضمن روایتی طولانی دربارهٔ ولادت حضرت خاتم الأنبیاء صلی الله علیه و آله وسلم و حضرت علیّ علیه السلام ، وجود نازنین رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم می فرمایند:

«حَتَّی أَطْلَعَنِیَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی مِنْ ظَهْرٍ طَاهِرٍ وَ هُوَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ فَاسْتَوْدَعَنِی خَیْرَ رَحِمٍ وَ هِیَ آمِنَةُ ثُمَّ أَطْلَعَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی عَلِیّاً مِنْ ظَهْرٍ طَاهِرٍ وَ هُوَ أَبُو طَالِبٍ وَ اسْتَوْدَعَهُ خَیْرَ رَحِمٍ وَ هِیَ فَاطِمَةُ بِنْتُ أَسَدٍ.»(1)

(تا این که خداوند تبارک و تعالی مرا از صلبی پاکیزه و طاهر که صلب عبداللّه بن عبدالمطلب باشد، به بهترین رحم که رحم آمنه بود منتقل کرد. بعد از من، خداوند تبارک و تعالی علیّ را از صلبی پاک و طاهر بیرون آورد که صلب أبوطالب بود و در بهترین رحم یعنی رحم فاطمه بنت أسد قرار داد.)

همان گونه که در این روایت شریف ملاحظه می فرمائید، حضرت رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم تصریح می کنند که خودشان چونان حضرت علیّ علیه السلام در دامان بهترین زنان پرورش یافته اند.

برخی از آیات در شأن فاطمة بنت أسد علیها السلام

از جملهٔ ویژگی های حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام نزول برخی از آیات قرآن در شأن ایشان می باشد. به هر تقدیر در جریان هجرت حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام به همراه امیرالمؤمنین علیه السلام و حضرت زهرا علیها السلام و جمعی دیگر از مسلمانان از مکه به مدینه، در بین راه با مشکلات و سختی های فراوانی

ص: 98


1- . بحارالانوار، ج35، ص10.

مواجه شدند. از این رو برای برطرف شدن آن مشکلات در طول راه به نماز و ذکر خدا مشغول شدند، تا به مدینه رسیدند، و در قبا به رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم ملحق شدند.

وقتی پیامبر علیه السلام ، امیرالمؤمنین علیه السلام را رنجور و ضخیمی دیدند. اشک از چشمان آن حضرت جاری شد. در آن شرایط فرشته وحی، قبل از ورود ایشان به مدینه، خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم رسیده بود، و این آیات را در شأن آن بزرگواران نازل نموده بود:

(اَلَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلی جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ... فَاسْتَجابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنِّی لا أُضِیعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنْکُمْ مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثی ...(1))

(آن هایی که در حال ایستاده و نشسته و خفتن، خدا را یاد می کنند و پیوسته در خلقت آسمان ها و زمین می اندیشند...پس خداوند دعایشان را مستجاب گردانید؛ زیرا من که پروردگارم، عمل هیچ کس از زن و مرد را بی مزد نمی گذارم.)

پس رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم رو به حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: آیا می دانی این آیه در مورد چه کسانی نازل شده است؟ پس «ذَکَر» تو هستی و «أنثی» فواطیم هستند. منظور از فواطیم، فاطمه بنت رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم ، فاطمه بنت أسد، فاطمه دختر زبیر بن عبد المطلّب:می باشد.(2)

ص: 99


1- . آل عمران: آیهٔ 191 تا 195.
2- . مادران چهارده معصوم:هیچکدام بیوه نبودند، ص81 و 82 به نقل از أُسدالغابه فی معرفه الصحابه، عزالدین ابن الاثیر أبی الحسن علی ابن محمد الجرزی، تحقیق و تعلیق خَیری سعید، القاهره-مصر، المکتبه التوفیقه، ج 7، ص22.

و مرحوم سیّد هاشم بحرانی قدّس سرّه صاحب «تفسیر البرهان» از طریق عامه، از زبیر بن عوام، درباره قول خداوند، که می فرماید: (یا أَیُّهَا اَلنَّبِیُّ إِذا جاءَکَ اَلْمُؤْمِناتُ یُبایِعْنَکَ(1)) نقل کرده است:

«سَمِعْتُ رَسُولَ اَللَّهِ صلی الله علیه و آله وسلم : یَدْعُو اَلنِّسَاءَ إِلَی اَلْبَیْعَةِ حِینَ نَزَلَتْ هَذِةِ اَلْآیَةُ، وَ کَانَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ أَسَدٍ أُمُّ أَمِیرِاَلْمُؤْمِنِینَ علیه السلام أَوَّلَ مَنْ بَایَعَتْ.»(2)

(شنیدم رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم زمانی که این آیه نازل شد زنان را برای بیعت نمودن دعوت کردند. و در آن بین [بعد از حضرت خدیجه علیها السلام ،] فاطمه بنت أسد علیها السلام مادر امیرالمؤمنین علیه السلام اوّلین بانوئی بودند که با حضرت بیعت نمودند.)

چنانچه ابن جوزی که یکی از علماء عامه می باشد هم در کتاب «تذکرة الخواص» از ابن عباس نقل کرده است: در شأن حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام این آیه نازل شده است:

(يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذَا جَاءَكَ الْمُؤْمِنَاتُ يُبَايِعْنَكَ)

«ای پیامبر! چون زنان مؤمن آیند که با تو بیعت کنند»

از این رو ایشان اوّلین بانوئی هستند که بعد از حضرت خدیجه علیها السلام به رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم ایمان آوردند.(3)

ص: 100


1- . ممتحنة: آیهٔ 12.
2- . البرهان، ج5، ص359.
3- . تذکرة الخواص، ص20.

آن چه از این دو روایت شریف در تفسیر این دو آیهٔ شریفه، دربارهٔ حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام متوجه می شویم، سبقت ایشان به ایمان قبل از همگان و هجرت ایشان در راه خداوند متعال می باشد، که درباره اجر چنین افرادی خداوند متعال می فرماید:

(وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ وَ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي تَحْتَهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا ۚ ذَٰلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ(1))

«و آنان که سبقت به ایمان گرفتند از مهاجرین و انصار (و در دین ثابت ماندند) و آنان که به نیکی پیروی آنان کردند، خدا از آن ها خشنود است و آن ها نیز از خدا خشنود هستند، و خدا برای همه آن ها بهشت هایی که از زیر درختان آن ها نهرها جاری است مهیّا ساخته که در آن بهشت تا ابد متنعّم باشند، این به حقیقت سعادت بزرگ است.»

فاطمة بنت أسد علیها السلام در ولادت رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم

مرحوم علامه مجلسی قدّس سرّه از مرحوم ثقة الاسلام کلینی قدّس سرّه از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام نقل کرده است:

«کَانَ حَیْثُ طُلِقَتْ آمِنَةُ بِنْتُ وَهْبٍ علیها السلام وَ أَخَذَهَا الْمَخَاضُ بِالنَّبِیِّ صلی الله علیه و آله وسلم حَضَرَتْهَا

فَاطِمَةُ بِنْتُ أَسَدٍ علیها السلام امْرَأَةُ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام فَلَمْ تَزَلْ مَعَهَا حَتَّی وَضَعَتْ. فَقَالَتْ: إِحْدَاهُمَا لِلْأُخْرَی هَلْ

ص: 101


1- . توبه: آیهٔ 100.

تَرَیْنَ مَا أَرَی؟ فَقَالَتْ: وَ مَا تَرَیْنَ؟ قَالَتْ: هَذَا النُّورَ الَّذِی قَدْ سَطَعَ مَا بَیْنَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ فَبَیْنَمَا هُمَا کَذَلِکَ إِذْ دَخَلَ عَلَیْهِمَا أَبُو طَالِبٍ، فَقَالَ لَهُمَا: مَا لَکُمَا مِنْ أَیِّ شَیْءٍ تَعْجَبَانِ؟ فَأَخْبَرَتْهُ فَاطِمَةُ بِالنُّورِ الَّذِی قَدْ رَأَتْ فَقَالَ لَهَا أَبُو طَالِبٍ: أَ لَا أُبَشِّرُکِ؟ فَقَالَتْ: بَلَی، فَقَالَ: أَمَا إِنَّکِ سَتَلِدِینَ غُلَاماً یَکُونُ وَصِیَّ هَذَا الْمَوْلُودِ.»(1)

(وقتی درد زایمانِ ولادتِ پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم ، حضرت آمنه بنت وهب علیها السلام را فرا گرفت، حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام ، همسر حضرت أبوطالب علیها السلام نزد ایشان رفتند و همچنان نزد ایشان ماندند تا فارغ شدند. [در هنگام زایمان] یکی از آن دو بزرگوار به دیگری گفت: آیا آن چه را که من می بینم تو هم می بینی؟ گفت: چه می بینی؟ گفت: این نوری را که میان مشرق و مغرب را فرا گرفته است. در همان هنگام حضرت أبوطالب علیه السلام وارد شدند و به آن دو بزرگوار گفتند: شما را چه شده؟ از چه چیز تعجب کرده اید؟ حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام ایشان را از نوری که دیده بودند باخبر کردند. حضرت أبوطالب علیه السلام گفتند: می خواهی به تو مژده ای بدهم؟ گفتند: آری. حضرت أبوطالب علیه السلام گفتند: بدان که تو پسری [علیّ علیه السلام ] به دنیا خواهی آورد که وصیّ این نوزاد [حضرت محمّد صلی الله علیه و آله وسلم ] است.)

و در روایت دیگری از مرحوم ثقة الاسلام کلینی قدّس سرّه از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام نقل کرده است:

ص: 102


1- . بحارالانوار، ج15، ص295.

«لَمَّا وُلِدَ رَسُولُ اَللَّهِ صلی الله علیه و آله وسلم فُتِحَ لِآمِنَةَ علیها السلام بَیَاضُ فَارِسَ وَ قُصُورُ اَلشَّامِ، فَجَاءَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ أَسَدٍ علیها السلام أمّ أمیرالمؤمنین علیه السلام إِلَی أَبِی طَالِبٍ علیه السلام ضَاحِکَةً مُسْتَبْشِرَةً، فَأَعْلَمَتْهُ مَا قَالَتْ آمِنَةُ، فَقَالَ لَهَا أَبُو طَالِبٍ: وَ تَتَعَجَّبِینَ مِنْ هَذَا، إِنَّکِ تَحْبَلِینَ وَ تَلِدِینَ بِوَصِیِّهِ وَ وَزِیرِهِ.»(1)

(وقتی رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم متولّد شدند، برای حضرت آمنه علیها السلام بیابان های پارس و کاخ های شام گشوده شد. آن گاه حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام خندان و شادمان نزد حضرت أبوطالب علیه السلام آمدند، و ایشان را از سخنان حضرت آمنه علیها السلام آگاه کردند. حضرت أبوطالب علیه السلام به ایشان گفتند: شما از این مطلب تعجّب می کنید. شما هم وصیّ و وزیر ایشان را باردار شده، و به دنیا می آورید.)

به راستی با این فضل و علم و آگاهی حضرت أبوطالب علیه السلام ، آیا امکان دارد، ایشان، آن چنان که علماء عامه ادعا می کنند، مشرک از دنیا رفته باشد؟ حاشا و کلا، به خوبی می توان از این روایت شریف استفاده نمود که حضرت أبوطالب علیه السلام از غیب آگاهی داشته اند. و ایمان ایشان همچنان همسر بزرگوارشان، حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام ، به حضرت خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله وسلم از همان هنگام تولد حضرت، ایمانی راسخ و کامل بوده است. و ایمان آوردن این دو بزرگوار بعد از بعثت به حضرت خاتم الأنبیاء صلی الله علیه و آله وسلم به منزلهٔ تجدید عهدی با حضرت می باشد و إلا این دو بزرگوار از بدو تولد به حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله وسلم ایمانی راسخ و کامل داشته اند.

ص: 103


1- . اصول کافی، ج2، ص410.

رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم در خانهٔ فاطمة بنت أسد علیها السلام

پس از درگذشت حضرت عبد المطلّب علیه السلام ، حضرت أبوطالب علیه السلام به همراه حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام سرپرستی حضرت خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله وسلم را در حالی که حضرت هشت ساله [و یا سه ساله] بودند، را بر عهده گرفتند. رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم تا پانزده سالگی در خانهٔ حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام و تحت تکفل حضرت أبوطالب علیه السلام بودند.(1)

حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام در این باره نقل کرده اند. هنگامی که علائم وفات حضرت عبد المطلّب علیه السلام آشکار شد، همهٔ فرزندان خود را جمع نمودند و خطاب به فرزندانشان فرمودند: کدام یک از شما سرپرستی محمّد صلی الله علیه و آله وسلم را پس از من بر عهده می گیرد؟ همگی گفتند: محمّد صلی الله علیه و آله وسلم از ما زیرک تر است، بنابراین از وی بخواهید یکی از ما را برای سرپرستی خود انتخاب کند. پس حضرت عبد المطلّب علیه السلام رو به حضرت محمّد صلی الله علیه و آله وسلم نموده و گفتند: ای محمّد! جدّت چشم انتظار سفر قیامت است، دوست داری کدام یک از عموها و عمّه هایت سرپرستی تو را بر عهده بگیرد؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم به چهره همه آن ها نگاه کردند و آن گاه به نزد حضرت أبوطالب علیه السلام رفتند؛ حضرت عبد المطلّب علیه السلام به حضرت أبوطالب علیه السلام گفتند: ای أبوطالب! من از دیانت و امانت داری تو آگاهم، پس تو نیز همانند من از محمّد صلی الله علیه و آله وسلم مراقبت کن.

حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام می گویند: هنگامی که حضرت عبد المطلّب علیه السلام از دنیا رفت، أبوطالب علیه السلام ، حضرت محمّد صلی الله علیه و آله وسلم را همراه خویش به خانه آوردند؛ و من همیشه به ایشان خدمت می کردم و مراقبشان

ص: 104


1- . الاستیعاب، ج1، ص34.

بودم و ایشان نیز مرا «مادر»، صدا می زدند. در باغچه خانهٔ ما چند نخل بود، زمانی که خرماهای این درخت ها می رسید، هر روز چهل کودک هم سن و سالِ حضرت محمّد صلی الله علیه و آله وسلم به باغچه ما می آمدند و رطب های بر زمین افتاده را برای خود جمع می کردند؛ در حالی که دیگر کودکان دانه های رطب را از یکدیگر می ربودند، هیچ گاه ندیدم که حضرت محمّد صلی الله علیه و آله وسلم ، رطبی را از دست کودکی دیگر برباید. من خودم هر روز یک مشت یا بیشتر برای حضرت محمّد صلی الله علیه و آله وسلم رطب جمع می کردم، و کنیزم نیز همین کار را می کرد. روزی تصادفاً هم من و هم کنیزم فراموش کردیم برای ایشان خرما جمع کنیم و حضرت محمّد صلی الله علیه و آله وسلم خواب بودند که بچه ها آمدند و هر چه خرما بر زمین افتاده بود را برداشتند و رفتند. وقتی حضرت محمّد صلی الله علیه و آله وسلم از خواب بیدار شدند، من از شدت خجالت خوابیدم و با آستینم صورتم را پوشاندم. ایشان نیز به باغچه رفتند اما حتّی یک دانه خرما هم بر زمین نمانده بود، و در حالتی که حضرت محمّد صلی الله علیه و آله وسلم از آنجا دور می شدند کنیزم به ایشان عرض کرد: امروز فراموش کردیم خرمایی برای شما جمع کنیم و بچه ها آمدند و هر چه بود را خوردند. حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام می گویند:

«فَانْصَرَفَ مُحَمَّدٌ صلی الله علیه و آله وسلم إِلَی الْبُسْتَانِ وَ أَشَارَ إِلَی نَخْلَةٍ وَ قَالَ: أَیَّتُهَا الشَّجَرَةُ أَنَا جَائِعٌ قَالَتْ: فَرَأَیْتُ الشَّجَرَةَ قَدْ وَضَعَتْ أَغْصَانَهَا الَّتِی عَلَیْهَا الرُّطَبُ حَتَّی أَکَلَ مِنْهَا مُحَمَّدٌ صلی الله علیه و آله وسلم مَا أَرَادَ ثُمَّ ارْتَفَعَتْ إِلَی مَوْضِعِهَا.»

(حضرت محمّد صلی الله علیه و آله وسلم دوباره به طرف باغچه برگشتند و رو به یکی از نخل ها کرده و فرمودند: ای درخت! من گرسنه ام. حضرت فاطمة بنت

ص: 105

أسد علیها السلام می گویند: ناگهان دیدم درخت آن شاخه هائی خود را که خرما داشت خم نمود تا حضرت محمّد صلی الله علیه و آله وسلم بتوانند هر آن چه میل دارند از میوه های آن بخورند. سپس درخت دوباره به مکان خود برگشت.)

من از دیدن این معجزه بسیار تعجب کرده بودم و حضرت أبوطالب علیه السلام هم در خانه نبودند. هر روز که حضرت أبوطالب علیه السلام به خانه می آمدند، به کنیزم می گفتم برود و در را برای ایشان باز کند. امّا آن روز که حضرت أبوطالب علیه السلام در زدند، خودم پا برهنه و با سرعت در را باز کردم و ماجرا را برایشان تعریف نمودم. حضرت أبوطالب علیه السلام گفتند: بی شک او پیامبر خواهد شد. و تو پس از نومیدی از بارداری، وزیر او را به دنیا خواهی آورد، و همان طور هم شد و حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام ، حضرت علیّ علیه السلام را به دنیا آوردند.(1)

آری حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام در مراقبت از وجود نازنین حضرت خاتم الأنبیاء صلی الله علیه و آله وسلم از هیچ کوششی دریغ نمی کردند. و حتّی مراقبت از حضرت را بر مواظبت از فرزندان خود، در اولویّت قرار داده بودند. به نحوی که حضرت رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم در ضمن روایتی دربارهٔ آن ایّام می فرمایند:

«...فَکَانَتْ تُشْبِعُنِی وَ تُجِیعُهُمْ وَ تَکْسُونِی وَ تُعْرِیهِمْ وَ تُدَهِّنُنِی وَ تُشَعِّثُهُم...»(2)

ص: 106


1- . الخرائج و الجرائح، ج1، ص139؛ بحارالانوار، ج 335، ص84.
2- . بحارالانوار، ج35، ص71.

(...حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام مرا سیر می کردند. در حالی که بچه های خود را گرسنه نگاه می داشتند. مرا جامه می پوشاندند و آن ها برهنه بودند، مرا روغن می مالیدند ولی آن ها ژولیده موی بودند...)

به هر تقدیر سرپرستی از حضرت خاتم الأنبیاء صلی الله علیه و آله وسلم ، به وسیله حضرت أبوطالب علیه السلام و حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام آن چنان شایسته بود که از جانب ذات مقدس ربوبی جلّ جلاله نیز تمجید شده، و مورد ستایش قرار گرفته است. چنانچه شیخ أقدم مرحوم شیخ صدوق قدّس سرّه در کتاب «أمالی» از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام روایت نموده است:

«نَزَلَ جِبْرِیلُ عَلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله وسلم فَقَالَ: یَا مُحَمَّدُ! إِنَّ اللَّهَ جَلَّ جَلَالُهُ یُقْرِئُکَ السَّلَامَ وَ یَقُولُ إِنِّی قَدْ حَرَّمْتُ النَّارَ عَلَی صُلْبٍ أَنْزَلَکَ وَ بَطْنٍ حَمَلَکَ وَ حَجْرٍ کَفَلَکَ. فَقَالَ: یَا جِبْرِیلُ! بَیِّنْ لِی ذَلِکَ، فَقَالَ: أَمَّا الصُّلْبُ الَّذِی أَنْزَلَکَ فَعَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ، وَ أَمَّا الْبَطْنُ الَّذِی حَمَلَکَ فَآمِنَهُ بِنْتُ وَهْبٍ، وَ أَمَّا الْحَجْرُ الَّذِی کَفَلَکَ فَأَبُو طَالِبٍ بْنُ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ وَ فَاطِمَةُ بِنْتُ أَسَدٍ.»(1)

(جبرئیل بر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نازل شد و عرض کرد: ای محمّد! خداوند جلّ جلاله به تو سلام می رساند و فرموده: من آتش دوزخ را بر صلبی که شما را فرود آورد، و بر شکمی که شما را حمل نمود، و بر دامانی که شما را پرورش داد، حرام کرده ام. حضرت گفتند: ای جبرئیل! آن ها را برای من

ص: 107


1- . امالي الصدوق، ص607.

بیان نما. عرض کرد: صلبی که شما را فرود آورد، عبداللّه بن عبد المطّلب علیهما السلام است. و اما شکمی که شما را حمل نمود، آمنه بنت وهب علیهما السلام است. و دامانی که شما را پرورش داد، پس أبوطالب بن عبد المطّلب علیهما السلام و فاطمة بنت أسد علیهما السلام می باشند.)

آری دامانی که پرورش دهندهٔ حضرت خاتم الأنبیاء صلی الله علیه و آله وسلم باشد، باید به آتش روز قیامت حرام گردد. و چنین فردی آن چنان که علماء عامه گمان کرده اند، نمی تواند مشرک از دنیا رفته باشد، و به حتم و یقین به خداوند تبارک و تعالی و حضرت رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم ایمانی محکم و کامل داشته اند. همان گونه که همسر بزرگوارشان حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام در اوائل بعثت بلکه در بدو تولد خاتم الأنبیاء صلی الله علیه و آله وسلم به حضرت ایمان آورده بودند.

فاطمة بنت أسد علیها السلام ، مادر رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم

حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام مستجمع فضائل و صفات پسندیده و نیکو می باشند. اما در وصف ایشان همین بس که حضرت خاتم الأنبیاء صلی الله علیه و آله وسلم ایشان را مادر خطاب می نمودند، و مادر پیامبر خود بودند. چنانچه منقول است رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم به عمر بن الخطاب فرمودند:

«یا عمر! أن هذة المرأة، کانت بمنزلة اُمی التی ولدتنی.»(1)

(ای عمر! به درستی که این بانو به منزلهٔ مادرم که مرا متولد نمود می باشد.)

ص: 108


1- . اعیان الشیعة، ج8، ص388.

این بانوی بزرگوار آن چنان مقام و منزلتی دارند که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در همه مراحل عمر شریف خویش، برای ایشان طلب رحمت می نمودند، و تا پایان عمر شریف خویش می فرمودند:

«فاطمة بنت أسد مادر من بود؛ او مادر من بود.»(1)

عنایات رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم به فاطمة بنت أسد علیها السلام

همان گونه که در این نوشتار خواهد آمد، رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم به قدری علاقه به حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام داشتند که وقتی شنیدند ایشان از دنیا رفته اند مثل فرزندی که مادر از دست داده باشد، شروع به گریه کردن نمودند. و لباس خود را به حضرت علیّ علیه السلام مرحمت کردند تا با آن مادرشان را کفن نمایند و خود حضرت متکفل دفن ایشان شدند، آن هم به گونه ای که تعجب همگان را بر انگیختند. و تا آن زمان هیچ یک از آن کارها را برای هیچ کس انجام نداده بودند. و همان گونه که گذشت وجود نازنین حضرت خاتم الأنبیاء صلی الله علیه و آله وسلم ، حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام را چونان مادر خود، حضرت آمنه علیها السلام ، مورد توجه و احترام قرار می دادند. و حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام به نحوی مورد توجه و عنایت رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم بودند. که منقول است حضرت خاتم الأنبیاء صلی الله علیه و آله وسلم همیشه به زیارت ایشان می آمدند و حتّی چونان خانهٔ خود در خانهٔ ایشان استراحت می نمودند. و این عمل حضرت چنان شایع و روز مره بوده، که حتّی علماء عامه هم نقل کرده اند:

ص: 109


1- . فاطمة بنت أسد علیها السلام ، دامان نبوّت و امامت، ص25.

«کان النبیّ صلی الله علیه و آله وسلم یزورها و یقیل فی بیتها»(1)

(پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم همیشه به زیارت حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام می رفتند و در خانهٔ ایشان استراحت می نمودند.)

ابن حجر عسقلانی نیز که یکی از بزرگان عامه می باشد از کتاب «الطبقات الکبری» که متعلق به ابن سعد می باشد، روایت کرده است:

«کانت امرأة صالحة، و کان النبیّ صلی الله علیه و آله وسلم یزورها و یقیل فی بیتها»(2)

([فاطمة بنت أسد علیها السلام ] بانوئی پاک دامن و نیکوکاری بودند که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم همیشه به زیارت ایشان می رفتند و در خانه ایشان استراحت می نمودند.)

هدیه دادن رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم به فاطمة بنت أسد علیها السلام

گاهی رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم به حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام هدیه می دادند که نشان از لطف و محبّت حضرت خاتم الأنبیاء صلی الله علیه و آله وسلم به ایشان دارد. چنانچه علماء عامه نیز از حضرت علیّ علیه السلام نقل کرده اند:

«أهدی إلی رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم حلة استبرق، فقال: اجعلها خمرا بین الفواطم، فشققتها أربعة أخمرة: خماراً لفاطمة بنت رسول

ص: 110


1- . الأصابة، ج8، ص269؛ الطبقات الکبری، ج8، ص178.
2- . الأصابة، ج8، ص269؛ الطبقات الکبری، ج8، ص178.

اللّه صلی الله علیه و آله وسلم ، و خماراً لفاطمة بنت أسد، و خماراً لفاطمة بنت حمزة، و لم یذکر الرابعة. قال ابن حجر: قلت: و لعلها امرأة عقیل.»(1)

(به حضرت رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم پارچه ای از استبرق (پارچه ای که از زر و ابریشم بافته شده باشد.) هدیه دادند، حضرت فرمودند: آن را برای فاطمه ها روسری نمائید. از این رو آن را به چهار روسری تقسیم نمودند: یک روسری برای فاطمه علیها السلام دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم ، یک روسری برای فاطمه بنت أسد علیها السلام ، و یک روسری برای فاطمه دختر حمزه، ولی نفر چهارم در روایت ذکر نشده است. از این رو ابن حجر عسقلانی گفته است: من می گویم: ممکن است فاطمه همسر عقیل باشد.)

فاطمة بنت أسد علیها السلام در خدمت حضرت زهرا علیها السلام

حضرت فاطمة زهرا علیها السلام پنج سال بعد از بعثت متولد شدند، و پنج سال نیز با مادر خود زندگی نمودند. اما بعد از وفات حضرت خدیجه علیها السلام ، حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام در مراقبت و مواظبت از حضرت زهرا علیها السلام ، از هیچ کوششی دریغ نفرمودند.(2)

حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام همانند مادری که جگر گوشه اش را مورد مهر و محبّت قرار می دهد، حضرت فاطمه زهرا علیها السلام را مورد توجه و عنایت قرار می دادند. و در کارهای منزل با ایشان همکاری می کردند و در امور

ص: 111


1- . الإصابة، ج8، 270.
2- . ریاحین الشریعة، ج1، ص236.

حضرت زهرا علیها السلام به ایشان کمک می نمودند. و و بعد از ازدواج حضرت فاطمه زهرا علیها السلام با حضرت علیّ علیه السلام ، به نحوی کارهای خانه را با هم قسمت کرده بودند. حضرت علیّ علیه السلام به مادرشان حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام فرمودند:

«اِکفی فاطِمَةَ بِنتَ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله وسلم سِقایَةَ الماءِ وَ الذَّهابِ فِی الحاجَةِ، و تَکفیکِ الدّاخِل؛ الطَّحنَ وَ العَجنَ.»(1)

(شما به جای فاطمه علیها السلام دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم ، آب بیاورید و کارهای بیرون از منزل را انجام دهید تا ایشان هم کارهای داخل خانه [یعنی] آماده کردن آرد و خمیر را برای شما انجام دهند.)

ایمان حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام

علماء خاصه و عامه اتفاق نظر دارند بر این که حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام بلافاصله بعد از مبعث حضرت خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله وسلم به رسالت ایشان، ایمان آورده اند. از این رو صاحب کتاب «مقاتل الطالبیین» نیز روایت کرده است: حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام بعد از ده نفر و یازدهمین شخصی هستند که مسلمان شدند، و در بین زنان ایشان اوّلین زنی هستند که بعد از حضرت خدیجة علیها السلام با حضرت رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم در شهر مکه بیعت نموده اند.(2)

البته به نظر می رسد که بعد از حضرت علیّ علیه السلام و حضرت خدیجه کبری علیها السلام ، اوّلین کسانی که به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم ایمان آوردند، حضرت

ص: 112


1- . اسد الغابة، ج6، ص 217.
2- . مقاتل الطالبیین، ص28.

فاطمة بنت أسد علیها السلام و حضرت أبوطالب علیه السلام بودند. بلکه همان گونه که قبلاً نیز گذشت باید گفت حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام و حضرت أبوطالب علیه السلام از بدو ولادت رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم ، به حضرت ایمانی راسخ و کامل داشته اند. به هر تقدیر ابن جوزی نیز نقل نموده است:

«وَ هِىَ اوَّلُ امرَأَةٍ هَاجَرَت مِن مَكَّةَ الى المَدينَةِ مَاشِيَةً حَافِيَةً وَ هِىَ أَوَّلُ امرَأَةٍ باَيَعَت رَسُولَ اللهِ صلی الله علیه و آله وسلم بِمَكَّةَ بَعدَ خَديجَة»(1)

(فاطمة بنت أسد علیها السلام اوّلین زنی است که پیاده و در حالی که پا برهنه بودند، از مکه [با رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم ] به مدینه هجرت نمود. و ایشان اوّلین بانوئی هستند که بعد از حضرت خدیجه علیها السلام در مکه با رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم بیعت نمودند.)

به هر صورت می توان گفت ایمان حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام به حضرت خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله وسلم به زمان ولادت حضرت بازمی گردد. آن جائی که حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام نزد حضرت أبوطالب علیه السلام آمدند تا مژده ولادت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را به وی بدهدند. وقتی حضرت أبوطالب علیه السلام خبر ولادت ایشان را شنیدند، گفتند: یک سبت (سی سال) صبر کن تا بیایم و تو را به تولّد نظیر او [یعنی حضرت علیّ علیه السلام ] به غیر از نبوّت، آگاه کنم و بشارت ولادت او را به تو بدهم.(2)

از این رو صاحب کتاب «أبهی المداد» نیز در این باره نگاشته است:

ص: 113


1- . تذکرة الخواص ابن جوزی، ص20؛ مناهل الضرب، ص29.
2- . بحارالانوار، ج35، ص6.

«و کانت فاطمة [بنت أسد] علیها السلام قبل الإسلام تدین بدین الحنیفیة الإبراهیمیة، کما کانت من أوائل المؤمنات برسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم ، بل هی أول إمرأة آمنت برسول اللّه قبل خدیجة علیها السلام و ذلک: لمّا جاءت إلی أبی طالب علیه السلام بمولد النبیّ صلی الله علیه و آله وسلم فقال: لها أبوطالب علیه السلام : اصبری سبتا أبشرک بمثله ألا النبوّة. فیدل علی ایمانها بالنبیّ قبل ولادته، نعم جددت إسلامها أو أکّدته بعد مبعث النبیّ صلی الله علیه و آله وسلم .»(1)

(حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام قبل از اسلام به دین حنیف حضرت ابراهیم علیه السلام ایمان داشتند. کما این که از اوّلین زنان مؤمنه بودند که به رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم ایمان آوردند. بلکه باید گفت ایشان حتّی اوّلین بانوئی هستند که قبل از حضرت خدیجه علیها السلام به رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم ایمان آوردند. چرا که وقتی نزد حضرت أبوطالب علیه السلام آمدند، تا بشارت ولادت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را به ایشان بدهند، أبوطالب به ایشان گفتند: سبتی (سی سال) صبر نما تا بشارت مولودی چونان رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم ، مگر در نبوّت را به شما بدهم. و این کلام دلالت بر ایمان حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم ، قبل از ولادت ایشان می کند. بله، ایشان با قبول دوباره اسلام بعد از بعثت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم ، اسلام خود را تجدید و تأکد نمودند.)

ص: 114


1- . أبهی المداد، ج2، ص336.

هجرت فاطمة بنت أسد علیها السلام به مدینه

بعد از آزارها و اذیت های فراوان مشرکین و بزرگان مکه، حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام با همراهی و حمایت فرزند بزرگوارشان حضرت علیّ بن أبی طالب علیهما السلام از مکه به مدینه مهاجرت نمودند. در این مسافرت، فواطم، یعنی حضرت فاطمة زهرا علیها السلام دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم ، فاطمة بنت أسد علیها السلام مادر امیرالمؤمنین علیه السلام ، فاطمة دختر زبیر بن عبد المطلّب عمهٔ امیرالمؤمنین علیه السلام ، فاطمة دختر حمزة بن عبد المطلّب، و برخی از دیگر زنان و تعدادی از مسلمانان مستضعف مکه که قصد رفتن به مدینه را داشتند نیز حضرت علیّ علیه السلام را همراهی می کردند؛ اما هنوز مسافت اندک و کوتاهی از مکه دور نشده بودند که مشرکان مکه از خروج آنان اطلاع یافتند و دسته های نظامی که به سرعت می تاختند، به فرماندهی جناح، غلام حارث بن امیة را مجهز کردند تا کاروان مهاجران را به زور به مکه بازگردانند.(1)

این چند نفر خود را به کاروان مهاجران رساندند و خویش را در برابر حضرت علیّ علیه السلام یافتند. جناح، شمشیر از نیام برکشید و به امام علیه السلام حمله کرد؛ امام علیّ علیه السلام شتابان خود را به او رساندند، شمشیر از دستش ربودند و با یک ضربه او را به هلاکت رساندند. سایر افراد با دیدن شجاعت، نیرومندی و بی باکی امام علیّ علیه السلام ، سر تسلیم فرود آوردند؛ امام علیه السلام نیز آنان را به حال خود واگذاشتند و سوار بر شتر، راهی مدینه شدند.(2)

ص: 115


1- . فاطمة بنت أسد علیها السلام ، دامان نبوّت و امامت، ص31.
2- . فاطمة بنت أسد علیها السلام ، دامان نبوّت و امامت، ص32.

به هر تقدیر حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام نخستین زنی است که با پای پیاده و بدون پا پوشی، به مدینه هجرت نمودند.(1)

و مرحوم ثقة الاسلام کلینی قدّس سرّه نیز در این باره از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام نقل کرده است:

«إِنَّ فَاطِمَةَ بِنْتَ أَسَدٍ أُمَّ أَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ علیه السلام ، کَانَتْ أَوَّلَ اِمْرَأَةٍ هَاجَرَتْ إِلَی رَسُولِ اَللَّهِ صلی الله علیه و آله وسلم ، مِنْ مَکَّةَ إِلَی اَلْمَدِینَةِ عَلَی قَدَمَیْهَا وَ کَانَتْ مِن أَبَرّ اَلنَّاسِ بِرَسُولِ اَللَّهِ صلی الله علیه و آله وسلم .»(2)

(همانا فاطمة بنت أسد علیها السلام مادر حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام نخستین زنی بودند که از مکّه به مدینه با پای پیاده همراه با رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم هجرت کرد. و ایشان مهربان ترین مردم نسبت به رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم بودند.)

توسل به حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام

شیخ أقدم مرحوم شیخ صدوق قدّس سرّه از داوود رقّی نقل کرده است:

«محضر حضرت امام جعفر صادق علیه السلام رسیدم در حالی که مالی از مردی طلب داشتم که از تباه شدن و باز نگرداندن آن بیمناک بودم، از این رو به آن حضرت شکایت نمودم، حضرت به من فرمودند: هنگامی که به مکّه رفتی، طوافی از

ص: 116


1- . تذکرة الخواص ابن جوزی، ص20؛ فاطمة بنت أسد علیها السلام ، دامان نبوّت و امامت، ص32.
2- . اصول کافی، ج2، ص408.

جانب عبد المطّلب علیه السلام انجام بده، و دو رکعت نماز از سوی ایشان بخوان، و طوافی از جانب أبوطالب علیه السلام انجام بده، و دو رکعت نماز نیز از سوی ایشان بخوان، و طوافی نیز از جانب عبد اللّه علیه السلام انجام بده، و دو رکعت نماز از سوی ایشان بخوان، و طوافی از جانب آمنه علیها السلام انجام بده، و دو رکعت نماز از سوی ایشان بخوان، و طوافی از جانب فاطمه بنت أسد علیها السلام انجام بده، و دو رکعت نماز نیز از سوی ایشان بخوان، سپس از خداوند عزّ و جلّ درخواست کن که مالت را به تو برگرداند.

راوی می گوید: من هر آن چه حضرت فرموده بودند را انجام دادم و از باب الصفا خارج شدم، در آنجا ناگهان بدهکار خودم را دیدم که ایستاده است، و می گوید: ای داوود! مرا متوقّف نموده ای، بیا و مال خود را دریافت کن.»(1)

فاطمة بنت أسد علیها السلام محدثی بزرگوار

حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام ، روایات بسیاری را مستقیماً از زبان رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم شنیده اند و نقل نموده اند. از این رو سیره نویسان و نگارندگان

ص: 117


1- . ترجمه من لا یحضره الفقیه، ص409.

شرح حال ها (علماء علم تراجم)، احادیث فراوانی را از قول حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام ، نقل، و او را در زمرهٔ راویان حدیث، قلمداد کرده اند.

با آگاهی از این نکته مهم که حضرت رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم در دامان حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام ، پرورش یافته است، محدثین، سیره نویسان و علماء علم تراجم نگاران وی را راوی احادیث نبوی و حکایت گر رخدادهای فراوان تاریخی، از هنگام تولد حضرت رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم تا بعد از هجرت به مدینه، محسوب کرده اند.(1)

یکی از روایاتی که حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام نقل کرده اند، دربارهٔ معجزات حضرت خاتم الأنبیاء صلی الله علیه و آله وسلم می باشد. که فرموده اند: در حیاط خانه من درختی بود که مدّت ها بود خشک شده بود و بار نمی داد.

«فَأَتَی النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله وسلم یَوْماً إِلَی الشَّجَرَةِ فَمَسَّهَا بِکَفِّهِ فَصَارَتْ مِنْ وَقْتِهَا وَ سَاعَتِهَا خَضْرَاءَ وَ حَمَلَتِ الرُّطَبَ.»

(روزی رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم به طرف آن درخت رفتند و آن را با کف دست خود لمس کردند. پس درخت در همان وقت و ساعت سبز شد و آن درخت به بار نشست.)

از آن زمان من، هر روز برای ایشان در ظرفی رطب جمع می نمودم و وقتی ظهر می شد ایشان می آمدند و می فرمودند: «ای مادر»! سهم آن جماعت را بده. سپس ظرف خرما را می گرفتند و می رفتند و رطب ها را میان کودکان بنی هاشم تقسیم می نمودند. ولی روزی از روزها آمدند و فرمودند: «ای مادر»! سهم آن جماعت را به من بده. عرض کردم: ای فرزندم! امروز

ص: 118


1- . فاطمة بنت أسد علیها السلام ، دامان نبوّت و امامت، ص33.

درخت خرما میوه ای نداده (و از آن خرمائی بر زمین نیفتاده) است. حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام می فرمایند:

«فَوَ حَقِّ نُورِ وَجْهِهِ لَقَدْ رَأَیْتُهُ وَ قَدْ تَقَدَّمَ نَحْوَ النَّخْلَةِ وَ تَکَلَّمَ بِکَلِمَاتٍ وَ إِذَا بِالنَّخْلَةِ قَدِ انْحَنَتْ حَتَّی صَارَ رَأْسُهَا عِنْدَهُ فَأَخَذَ مِنَ الرُّطَبِ مَا أَرَادَ ثُمَّ عَادَتِ النَّخْلَةُ إِلَی مَا کَانَتْ فَمِنْ ذَلِکَ الْیَوْمِ قُلْتُ: اللَّهُمَّ رَبَّ السَّمَاءِ ارْزُقْنِی وَلَداً ذَکَراً یَکُونُ أَخاً لِمُحَمَّدٍ فَفِی تِلْکَ اللَّیْلَةِ وَاقَعَنِی أَبُو طَالِبٍ فَحَمَلْتُ بِعَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ فَرُزِقْتُهُ فَمَا کَانَ یَقْرَبُ صَنَماً وَ لَا یَسْجُدُ لِوَثَنٍ کُلُّ ذَلِکَ بِبَرَکَةِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله وسلم .»(1)

(قسم به نور صورت محمّد صلی الله علیه و آله وسلم به ناگاه دیدم ایشان به طرف نخل رفتند و کلماتی را فرمودند که ناگهان نخل سرش را به طرف ایشان خم نمود، به حدی که سر نخل نزدیک ایشان رسید. پس ایشان هر چه می خواستند رطب از آن چیدند. سپس نخل سر جایش برگشت. از آن روز می گفتم: خداوندا! ای پروردگار آسمان! فرزند پسری به من عطا فرما تا برادر محمّد صلی الله علیه و آله وسلم باشد. پس در آن شب، أبوطالب با من مواقعه نمود و من علیّ علیه السلام را باردار شدم و خداوند او را به من عنایت کرد. پس علیّ علیه السلام به برکت محمّد صلی الله علیه و آله وسلم هیچ گاه نزدیک هیچ بتی نمی رفت و به هیچ بتی سجده نمی کرد.)

ص: 119


1- . بحارالأنوار، ج15، ص335.

وفات حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام

حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام سرانجام پس از عمری فداکاری و مجاهدت در راه فراگیر شدن اسلام و دفاع بی شائبه و همیشگی از وجود نازنین حضرت خاتم الأنبیاء صلی الله علیه و آله وسلم ، در شهر مدینه و در سال چهارم از هجرت نبوی، از دنیا رفتند.(1)

در منابع تاریخی دربارهٔ سن حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام هنگام وفات، اختلاف وجود دارد. و درگذشت این بانوی بزرگوار را در شصت، شصت و پنج و هفتاد سالگی ذکر کرده اند.(2)

قرطبی که یکی از علماء عامه می باشد، در کتاب «تذکرة فی أحوال الموتی» نگاشته است:

لما ماتت فاطمة بنت أسد بن هاشم، اُمّ علیّ بن أبی طالب [:] دخل علیها رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم ، فجلس عند رأسها. فقال: رحمک اللّه یا اُمّی! کنت اُمّی بعد اُمّی، تجوعین و تشبعیننی، و تعرین و تکسوننی، و تمنعین نفسک طیب الطعام و تطعمیننی، تریدین بذلک وجه اللّه و الدار الآخرة.»(3)

(هنگامی که فاطمة بنت أسد بن هاشم، مادر علیّ بن أبی طالب:از دنیا رفتند. حضرت رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم بر ایشان وارد شدند و بالای سر ایشان نشستند و فرمودند: رحمت خدا بر شما ای مادر! شما بعد از مادرم، مادر من بودید، خود گرسنه می ماندید و مرا سیر می فرمودید، و

ص: 120


1- . تذکرة الخواص ابن جوزی، ص20.
2- . فاطمة بنت أسد علیها السلام ، دامان نبوّت و امامت، ص137.
3- . تذکرة فی أحوال الموتی، ج1، ص123.

خود از لباس محروم بودید، در حالی که مرا می پوشاندی. و خود را از غذاهای خوب منع می کردید، و مرا طعام می دادید. و این عمل را فقط برای رضایت خداوند متعال و سعادت در سرای آخرت انجام می دادید.)

آری به سبب آن که وجود نازنین حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام و حضرت زهرا علیها السلام و امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام سه روزِ پیاپی در حالی که روزه بودند، افطار و غذای خود را به یتیم و اسیر و مسکین انفاق نمودند. از طرف ذات مقدس ربوبی جلّ جلاله موررد ستایش و تمجید قرار گرفتند، و در شأن آن بزرگواران خداوند تبارک و تعالی فرمود:

(وَ يُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَىٰ حُبِّهِ مِسْكِيناً وَ يَتِيماً وَ أَسِيراً(1))

«و هم بر دوستی او (یعنی خدا) به فقیر و طفل یتیم و اسیر طعام می دهند.»

حال چه می توان گفت دربارهٔ بانوئی که، نه نسبت به یک شخص عادی، بلکه نسبت به رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم سال ها به نحو شایسته فداکاری و ایثار و انفاق نموده است. به نحوی که حتّی رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم که گفتارش چونان وحیّ منزل است و خداوند متعال در شأن آن بزرگوار فرموده است:

(وَ مَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَىٰ(علی) إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَىٰ(2))

« و هرگز به هوای نفس سخن نمی گوید.(علی) سخن او غیر از وحیّ خدا نیست.»

ص: 121


1- . انسان: آیهٔ 8.
2- . نجم: آیهٔ 3 و 4.

این چنین ایشان را مورد تمجید و ستایش قرار می دهند. و اولاً: ایشان را مادر خود خطاب می کنند.

ثانیاً: برای ایشان با عبارت «رحمک اللّه یا اُمّی!» دعا می نمایند. و همگان به خوبی آگاهی دارند که حضرت خاتم الأنبیاء صلی الله علیه و آله وسلم مستجاب الدعوة هستند و همگی خوب می دانند که یک دعای حضرت چه می کند، و چه تأثیراتی بر آن مترتب می گردد.

ثالثاً: کلام حضرت خاتم الأنبیاء صلی الله علیه و آله وسلم تصریح دارد، در شرایطی که، هم خود حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام و هم فرزندان بزرگوارشان، در نهایت احتیاج بوده اند. چنین به نحو شایسته، وجود نازنین حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله وسلم را بر خود و فرزندانشان مقدم می کرده اند.

و به راستی باید حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام چه علاقه و محبّتی به حضرت رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم داشته باشند، که حتّی فرزندان خود را گرسنه نگاه دارند، و قبل از هر کس دیگری از حضرت خاتم الأنبیاء صلی الله علیه و آله وسلم محافظت نماید. اینجاست که انفاق و ایثار معنا می گردد و به منسه ظهور می رسد. و معلوم می گردد که حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام حتّی از دوران به ظاهر طفولیت حضرت خاتم الأنبیاء صلی الله علیه و آله وسلم به ایشان ایمانی راسخ و کامل داشته اند. و اگر بعد از بعثت حضرت یا بعد از فتح مکه با ایشان دوباره بیعت می نمایند. این بیعت ها، همانگونه که قبلاً نیز نگاشته شد، به منزلهٔ تجدید عهدی دوباره بوده است. و إلا حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام حتّی قبل از ولادت حضرت رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم به حضرت ایمان داشته اند و در بدو تولد حضرت، این ایمان ظهور پیدا نموده است و در هنگام بعثت و بعد از آن با حضرت خاتم الأنبیاء صلی الله علیه و آله وسلم تجدید عهد و بیعت نموده اند. و تا پایان عمر

ص: 122

شریف و پر برکت و سرشار از فداکاری خویش، نسبت به حضرت رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم ، چونان همسر خود حضرت أبوطالب علیه السلام ، به عهد و پیمان و بیعتی که نموده بودند، ایمانی راسخ و استوار داشتند. و لحظه و آنی از یاری پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم غافل نشدند.

کفن و دفن حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام

بزرگان و علماء عامه چونان پیروان مکتب اهل بیت:نگاشته اند که بعد از وفات حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام ، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم بسیار متأثر شدند و دستور دادند که ایشان را با لباس خود کفن نمایند. و رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم با قلبی سوزان و چشمانی گریان، بر پیکر حضرتش نماز خواندند و در هنگام دفن وارد قبر ایشان شدند و برای لحظاتی در قبر حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام دراز کشیدند. و بعد دستور دادند خاک بر آن حضرت بریزند، و ایشان را دفن نمایند.(1)

زهری نقل نموده، زمانی که حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام ، از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم شنیدند در روز قیامت همگان عریان محشور خواهند شد، بسیار اندوهگین شدند. از این رو رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم به ایشان فرمودند:

«من از خداوند متعال خواسته ام شما را در آن هنگام پوشیده محشور نماید. و همچنین هنگامی که حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم درباره فشار قبر شنیده بودند، به این خاطر اظهار ضعف کرده بودند. از این رو حضرت رسول

ص: 123


1- . تذکرة الخواص ابن جوزی، ص20.

خدا صلی الله علیه و آله وسلم به ایشان فرموده بودند که من از خداوند متعال خواسته ام که شما را در آن هنگام از فشار قبر محافظت نماید.»(1)

مرحوم علامه مجلسی قدّس سرّه از کتاب «أمالی» شیخ أقدم، مرحوم شیخ صدوق قدّس سرّه از عبداللّه بن عباس روایت کرده است:

روزی حضرت علیّ بن ابی طالب علیهما السلام گریان نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم آمدند، در حالی که می گفتند:

(إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ (2))

رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: یا علیّ! چه شده؟ حضرت علیّ علیه السلام عرض کردند: یا رسول اللّه! مادرم فاطمة بنت أسد علیها السلام از دنیا رفته اند. راوی می گوید:

«فَبَکَی النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله وسلم ثُمَّ قَالَ رَحِمَ اللَّهُ أُمَّکَ یَا عَلِیُّ! أَمَا إِنَّهَا إِنْ کَانَتْ لَکَ أُمّاً فَقَدْ کَانَتْ لِی أُمّاً خُذْ عِمَامَتِی هَذِةِ وَ خُذْ ثَوْبَیَّ هَذَیْنِ فَکَفِّنْهَا فِیهِمَا وَ مُرِ النِّسَاءَ فَلْیُحْسِنَّ غُسْلَهَا وَ لَا تُخْرِجْهَا حَتَّی أَجِیءَ فَإِلَیَّ أَمْرُهَا قَالَ وَ أَقْبَلَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله وسلم بَعْدَ سَاعَةٍ وَ

ص: 124


1- . تذکرة الخواص ابن جوزی، ص20.
2- . (الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ؛ آنان که چون به حادثه سخت و ناگواری دچار شوند (صبوری پیش گرفته و) می گویند: ما از خدا هستیم و به سوی او رجوع خواهیم کرد.)- بقره: آیهٔ 156.

أُخْرِجَتْ فَاطِمَةُ أُمُّ عَلِیٍّ علیهما السلام فَصَلَّی عَلَیْهَا النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله وسلم صَلَاةً لَمْ یُصَلِّ عَلَی أَحَدٍ قَبْلَهَا مِثْلَ تِلْکَ الصَّلَاةِ ثُمَّ کَبَّرَ عَلَیْهَا أَرْبَعِینَ تَکْبِیرَةً ثُمَّ دَخَلَ إِلَی الْقَبْرِ فَتَمَدَّدَ فِیهِ فَلَمْ یُسْمَعْ لَهُ أَنِینٌ وَ لَا حَرَکَةٌ.»

(رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم نیز با شنیدن این خبر گریستند. و سپس فرمودند: یا علیّ! خدا مادرت را رحمت کند. او اگر برای تو مادر بود، برای من هم مادر بوده است، این عمامه و این دو پیراهن مرا ببر و ایشان را با آن ها کفن کن و به زنان سفارش کن به خوبی وی را غسل دهند و جنازه را در خانه نگاهدار تا من بیایم و بقیه کارها را برعهده گیرم. راوی گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم ساعتی بعد آمدند و فاطمه بنت أسد علیها السلام مادر حضرت علیّ علیه السلام را از خانه بیرون آوردند و آن حضرت بر ایشان چنان نمازی خواندند که تا آن زمان برای هیچ کسی خوانده نشده بود. سپس چهل تکبیر بر وی گفتند آن گاه شخصاً وارد قبر شده، در آن دراز کشیدند. بدون آن که حرکت یا صدایی از حضرت شنیده شود.)

سپس فرمودند: علیّ، حسن، وارد قبر شوید. پس آن دو وارد قبر شدند و چون کارهایی که فرموده بودند را انجام دادند. از آن دو بزرگوار خواستند از قبر خارج شوند و چون بیرون رفتند، رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم خود را بالای سر فاطمه بنت اسد علیها السلام رساندند و فرمودند: یا فاطمه! من محمّد سرور فرزندان آدم هستم و به آن نمی بالم، پس اگر نکیر و منکر نزد تو آمدند و از پروردگارت سؤال کردند، بگو: خداوند متعال پروردگار من است و محمّد پیامبر من است و اسلام دین من است و قرآن کتاب من و پسرم إمام و ولیّ من. سپس فرمودند: خدایا فاطمه را بر قول حقّ استوار بدار.

ص: 125

سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم از قبر مطهر حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام بیرون آمدند و چند مشت خاک در قبر ایشان ریختند. آن گاه رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم دست راست خود را، بر دست چپ خود زدند، و آن را تکاندند و سپس فرمودند: قسم به آن که جان محمّد در دست اوست، فاطمه صدای زدن دست راستم را بر دست چپ شنید.

پس عمّار یاسر عرض کرد: پدر و مادرم فدای شما باد یا رسول اللّه! نمازی بر وی خواندید که پیش از این برای هیچ کس دیگری نخوانده بودید؟! حضرت فرمودند: ای أبا یقظان! او سزاوار این کار بود چون با من چنین رفتار می کرد. او را از أبوطالب فرزندان بسیار و خیر بسیار داشتند ولی دارایی ما اندک بود. عمار عرض کرد: چرا بر ایشان چهل تکبیر گفتید؟

حضرت فرمودند: آری عمّار! به راست نگاه کردم دیدم چهل ردیف از فرشتگان صف کشیده اند. از این رو برای هر صف یک تکبیر گفتم. عمار عرض کرد: چرا در قبر ایشان ساکت و بی حرکت دراز کشیدید؟ حضرت فرمودند: مردم در روز قیامت برهنه برانگیخته می شوند. از این رو من در آن حال از خداوند متعال طلب کردم که در آن روز، وی را پوشیده مبعوث نماید، و قسم به آن که جان محمّد در دست اوست، از قبر ایشان برنخاستم، مگر زمانی که دیدم دو چراغ از نور بالای سر و دو چراغ از نور در کنار دستان و دو چراغ از نور در کنار پاهای وی پرتو افشانی می کنند و دو فرشته موکّل بر وی در قبر ایشان حضور دارند و مشغول استغفار برای وی هستند تا روز قیامت فرا رسد.(1)

ص: 126


1- . بحارالانوار، ج35، ص70.

در ضمن حدیث طولانی دیگری آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند:

«یَا عَمَّارُ! إِنَّ الْمَلَائِکَةَ قَدْ مَلَأَتِ الْأُفُقَ وَ فُتِحَ لَهَا بَابٌ مِنَ الْجَنَّةِ وَ مُهِّدَ لَهَا مِهَادٌ مِنْ مِهَادِ الْجَنَّةِ وَ بُعِثَ إِلَیْهَا بِرَیْحَانٍ مِنْ رَیَاحِینِ الْجَنَّةِ فَهِیَ فِی رَوْحٍ وَ رَیْحَانٍ وَ جَنَّةٍ وَ نَعِیمٍ وَ قَبْرُهَا رَوْضَةٌ مِنْ رِیَاضِ الْجَنَّةِ»

(ای عمّار! فرشتگان تمام آسمان را پر کرده اند و دری از بهشت برای وی باز شده است و گلی از گل های بهشت را برای وی فرستاده اند و ایشان اکنون در آرامش، غرق گل و ریاحین است و در بهشت پر از نعمت می باشد، و قبر او باغی است از باغ های بهشت.)(1)

جمعی از علماء عامه نقل کرده اند: رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم در قبر مطهر و منور حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام دراز کشیدند و در آن حال مشغول تلاوت قرآن شدند. سپس لباس خود را خارج نمودند و امر کردند که حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام را با آن کفن نمایند. و بعد از آن در کنار قبر مطهر ایشان بر بدن مبارکشان نماز خواندند. و در ضمن نماز نه تکبیر گفتند [که این از اختصاصات حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام می باشد]. سپس فرمودند:

ص: 127


1- . بحارالانوار، ج35، ص71.

«ما أُعفیَ أَحد من ضغطة القبر إلاّ فاطمة بنت أسد. قیل: یا رسول اللّه! و لا قاسم؟ قال: و لا إبراهیم. و کان إبراهیم أصغرهما.»(1)

(همه مردمان فشار قبر دارند مگر فاطمة بنت أسد. گفت: ای رسول خدا! حتّی قاسم [فرزند شما هم که در طفولیت از دنیا رفت] فشار قبر دارد؟ حضرت فرمود حتّی إبراهیم هم [که از قاسم کوچک تر است،] فشار قبر دارد. و این در حالی است که ابراهیم از هر دو آن ها کوچک تر بود.)

و ابن عبد البر در کتاب «الإستیعاب» و أبو الفرج اصفهانی در کتاب «مقاتل الطالبیین» که هر دو از علماء عامه می باشند، نگاشته اند:

«لما مات فاطمة أُمّ علیّ بن أبی طالب، ألبسها رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم قمیصه، و اضطجع معها فی قبرها. فقالوا: ما رأیناک صنعت ما صنعت بهذة، فقال: إنه لم یکن أحد بعد أبی طالب أبرّ بی منها، إنما ألبسها قمیصی لتکسی من حلل الجنة، و اضطجعت معها لیهوّن علیها.»(2)

(هنگامی که فاطمة بنت أسد علیها السلام مادر علیّ بن أبی طالب علیهما السلام از دنیا رفتند، رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم ایشان را با پیراهنی از خود کفن نمودند، و حضرت در قبر با فاطمة بنت أسد علیها السلام دراز کشیدند. پس وقتی جمعی به حضرت عرض کردند: ما تا به حال ندیده بودیم این کاری را که برای ایشان

ص: 128


1- . تاریخ مدینة المنورة، ج1، ص124؛ وفاء الوفاء، ج3، ص87؛ الإصابة، ج5، ص390.
2- . الإستیعاب، ج4، ص1891؛ مقاتل الطالبیین، ص28.

انجام دادید را برای شخص دیگری انجام داده باشید. حضرت فرمودند: بعد از أبوطالب هیچ کس به اندازه فاطمة بنت أسد علیها السلام به من نیکی نکرد. از این رو لباس خود را بر ایشان پوشاندم تا از حله های بهشتی بر تن فاطمة بنت أسد علیها السلام پوشانده شود. و در قبر ایشان خوابیدم تا خوابیدن در قبر برای فاطمة بنت أسد علیها السلام آسان تر شود.)

و در روایت دیگری مرحوم ثقة الاسلام کلینی قدّس سرّه از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام نقل کرده است:

«...فسمعت رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم و هو یقول: إنّ النّاس یحشرون یوم القیامة عراة کما ولدوا، فقالت: وا سوأتاه، فقال لها رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم : فإنّی أسأل اللّه أن یبعثک کاسیة. و سمعته یذکر ضغطة القبر، فقالت: وا ضعفاه، فقال لها رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم : فإنّی أسأل اللّه أن یکفیک ذلک.»

(وقتی حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام شنیدند که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم می فرمایند: مردم در روز قیامت برهنه برانگیخته می شوند همان گونه که به دنیا آمده اند. گفتند: ای وای از این رسوایی! پس رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم به ایشان فرمودند: من از خدا درخواست می کنم که تو را پوشیده مبعوث نماید. آن گاه شنیدند که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم از فشار قبر سخن می گوید. پس گفتند: ای وای از این ناتوانی! از این رو رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم به ایشان فرمودند: من از خداوند درخواست می کنم که تو را از آن حفظ کند.)

حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام روزی به رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم عرض کردند: من می خواهم این کنیزم را آزاد کنم. حضرت به او فرمودند: اگر چنین کنی

ص: 129

خداوند به ازاء هر عضوی از آن، عضوی از تو را از آتش آزاد می کند. و زمانی که حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام بیمار شدند، قصد داشتند به رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم وصیّت کنند، و از حضرت درخواست کنند که حضرت خادم ایشان را آزاد کنند. ولی زبانشان بند آمده بود. از این رو با اشاره به حضرت وصیّت خود را گفتند و رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم وصیّت ایشان را پذیرفتند. تا این که یک روز، هنگامی که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نشسته بودند، به ناگاه امیرالمؤمنین علیه السلام گریه کنان، خدمت حضرت رسیدند. رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: چرا گریه می کنی؟ حضرت عرض کردند: مادرم فاطمه درگذشتند. رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند:

«و أمّی و اللّه، و قام مسرعاً حتّی دخل فنظر إلیها و بکی، ثمّ أمر النّساء أن یغسّلنّها و قال صلی الله علیه و آله وسلم : إذا فرغتنّ فلا تحدثن شیئاً حتّی تعلمننی، فلمّا فرغن أعلمنه بذلک، فأعطاهنّ أحد قمیصیه الّذی یلی جسده و أمرهنّ أن یکفّنّها فیه و قال للمسلمین: إذا رأیتمونی قد فعلت شیئاً لم أفعله قبل ذلک فسلونی لم فعلته، فلمّا فرغن من غسلها و کفنها دخل صلی الله علیه و آله وسلم فحمل جنازتها علی عاتقه، فلم یزل تحت جنازتها حتّی أوردها قبرها، ثمّ وضعها و دخل القبر فاضطجع فیه، ثمّ قال: فأخذها علی یدیه حتّی وضعها فی القبر، ثمّ انکبّ علیها طویلاً یناجیها و یقول لها: ابنک ابنک [ابنک]. ثمّ خرج و

ص: 130

سوّی علیها، ثمّ انکبّ علی قبرها فسمعوه یقول: لا إله إلاّ اللّه، اللّهمّ إنّی أستودعها إیّاک، ثمّ انصرف.»

(رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: و به خدا سوگند! مادر من هم بودند، و شتابان برخواسته، و بر فاطمة بنت أسد علیها السلام داخل شدند و به ایشان نگریسته و گریه نمودند. سپس به زنان دستور دادند تا ایشان را غسل دهند. و فرمودند: وقتی کارتان را انجام دادید، تا مرا خبر نکرده اید، کاری نکنید. وقتی آنان کار را به پایان بردند به ایشان خبر دادند. ایشان از بین دو پیراهنی که داشتند، بهترین پیراهن را که با بدنشان تماس پیدا کرده بود را به آنان دادند، و دستور دادند تا حضرت را در آن کفن کنند. و به مسلمانان فرمودند: وقتی مرا دیدید کاری می کنم، که پیش از آن نمی کردم. از من بپرسید که برای چه آن کار را انجام می دهم. و چون از غسل و کفن فاطمة بنت أسد علیها السلام فارغ شدند، حضرت به خانه داخل شده، بدن شریف ایشان را برای حمل بر شانه خود قرار دادند. پس دائم زیر بدن شریف حضرت بودند تا این که پیکر مطهر حضرت را نزد قبر شریفشان آوردند. سپس بدن مطهر ایشان را به زمین گذاشتند، و وارد قبر شدند، و در آن دراز کشید. سپس بدن شریف حضرت را با دستان خود گرفتند و در قبر قرار دادند، سپس مدّت زمان زیادی خود را بر بدن شریف حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام انداختند، و با ایشان نجوا کردند، درحالی که به ایشان می فرمودند: پسرت، پسرت [پسرت]. سپس از قبر مطهر حضرت بیرون آمدند، و قبر را بر ایشان هموار کردند. سپس خود را بر قبر حضرت افکندند، در حالی که مردم می شنیدند حضرت می فرمایند: لا اله الاّ اللّه. خدایا من فاطمة بنت أسد علیها السلام را به تو می سپارم. و پس از آن از کنار قبر شریف برگشتند.)

ص: 131

«فقال له المسلمون: إنّا رأیناک فعلت أشیاء لم تفعلها قبل الیوم، فقال: الیوم فقدت برّ أبی طالب، إن کانت لیکون عندها الشّیء فتؤثرنی به علی نفسها و ولدها و إنّی ذکرت القیامة و أنّ النّاس یحشرون عراة، فقالت: وا سوأتاه! فضمنت لها أن یبعثها اللّه کاسیة و ذکرت ضغطة القبر فقالت: وا ضعفاه! فضمنت لها أن یکفیها اللّه ذلک، فکفّنتها بقمیصی و اضطجعت فی قبرها لذلک و انکببت علیها، فلقّنتها ما تسأل عنه، فإنّها سئلت عن ربّها فقالت، و سئلت عن رسولها فأجابت و سئلت عن ولیّها و إمامها فارتجّ علیها، فقلت: ابنک ابنک [ابنک].»

(بعد از دیدن این جریان مردم به رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم عرض کردند: شما را دیدیم کارهایی می کردید که پیش از امروز نکرده بودید. حضرت فرمودند: امروز نیکی أبوطالب را از دست دادم. اگر چیزی نزد فاطمة بنت أسد علیها السلام بود، مرا بر خود و فرزندانش مقدّم می کرد. روزی من از روز قیامت یاد کردم و این که مردم برهنه برانگیخته می شوند ایشان گفتند: ای وای از این رسوایی! پس من برای ایشان ضمانت کردم که خداوند ایشان را پوشیده مبعوث نماید. و از فشار قبر سخن گفتم و فاطمة بنت أسد علیها السلام گفتند: ای وای از ناتوانی ام! پس من برای ایشان ضمانت کردم که خداوند ایشان را از آن حفظ کند. آن گاه با پیراهنم ایشان را کفن کردم و برای همین در قبرش خوابیدم و سر به گوشش گذارده، آن چه را از ایشان می پرسیدند به ایشان تلقین کردم. وقتی از فاطمة بنت أسد علیها السلام ، از پروردگارش پرسیدند، ایشان

ص: 132

پاسخ گفتند. و بعد از ایشان از پیامبرش سؤال کردند، ایشان پاسخ گفتند. امّا هنگامی که از ولیّ و امام ایشان سؤال کردند، زبانشان بند آمد. از این رو من به ایشان گفتم: پسرت، پسرت، [پسرت].)(1)

و در روایت دیگری علماء عامه از أنس بن مالک نقل کرده اند: سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم در این هنگام بالای سر حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام ایستادند و خطاب به ایشان فرمودند:

«رَحَمِکِ اللّهُ یا اُمّی بعد اُمّی!»(2)

قرطبی در کتاب «تذکرة فی أحوال الموتی» نگاشته است: بعد از آن که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم از قبر حضرت خارج شدند فرمودند:

«الحمد للّه یحیی و یمیت، و هو حی لا یموت، اغفر لاُمّی فاطمة بنت أسد و لقنها حجّتها، و وسّع علیها مدخلها بحقّ نبیک و الأنبیاء الذین من قبلی، أنک أرحم الراحمین.»(3)

قبر مطهر و منور حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام

در مآخذ در این باره مطالبی نگاشته شده است که محل قبر مطهر و منور حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام را مورد اشاره قرار می دهند؛ از آن جمله،

ص: 133


1- . اصول کافی، ج2، ص408.
2- . ترغیب أهل المودة و الوفاء، ص95.
3- . تذکرة فی أحوال الموتی، ج1، ص123.

سمهودی یکی از علماء عامه در مورد محل دفن حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام از قول ابن نجار نگاشته است:

«قبر حضرت فاطمة بنت أسد [ علیها السلام ] که گنبدی بر روی آن ساخته شده است در آخرین نقطه بقیع قرار دارد.»(1)

سمهودی در همان جا از ابن شبه نمیری در روایتی دربارهٔ قبر عبّاس عموی پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم از عبد العزیز بن عمران نقل نموده است:

«عباس در نخستین مقبرهٔ بنی هاشم که در واقع خانهٔ عقیل و نزدیک قبر فاطمة بنت أسد بن هاشم:بود، به خاک سپرده شد.»(2)

به هر تقدیر قبر مطهر و نورانی حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام نزدیک قبور ائمه بقیع:و قبر عبّاس عموی پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم که در واقع خانهٔ عقیل، برادر حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام بوده است، می باشد. چنانچه مرحوم علامه مجلسی قدّس سرّه نیز نقل نموده است:

«در اخبار تصریح شده است که ائمه بقیع:در جوار جدهٔ خود، حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام دفن گردیدند.»(3)

ص: 134


1- . وفاء الوفاء، ج3، ص86.
2- . وفاء الوفاء، ج3، ص85.
3- . بحارالانوار، ج48، ص298.

چنانچه مرحوم شیخ محمّدتقی شوشتری قدّس سرّه نیز به این مطلب تصریح نموده است.(1)

و سمهودی در کتاب «وفاء الوفاء» در این باره نگاشته است:

«فلما توفیت خرج رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم فأمر بقبرها فحفر فی موضع المسجد الذی یقال له الیوم قبر فاطمة.»(2)

(وقتی فاطمة بنت أسد علیها السلام درگذشتند، رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم حرکت نمودند و دستور دادند قبر ایشان را در مسجدی که به آن قبر فاطمه می گویند، حفر نمایند.)

البته وهابی ها بعد از تسلط بر عربستان به بهانه های مختلف کلیه قبور و بقاع نورانی قبرستان بقیع، من جمله قبور و حرم ائمه اطهار و حرم مطهر حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام را تخریب نمودند، که یکی از بهانه های آن ها این بود که قبرستان بقیع از زمین های موقوفه بوده است، و وجود ساختمان در آن با وقف بودن آن منافات دارد. و حال آن که اوّلاً: هیچ دلیلی در کتب روائی و تاریخی عامه و خاصه بر موقوفه بودن کل قبرستان بقیع وجود ندارد.

ثانیاً: حتّی اگر بپذیریم که حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام در مسجد دفن شده اند و چونان قبور أئمه اطهار:و عبّاس عموی پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم ، قبر آن بزرگوار در مقبرهٔ بنی هاشم که در واقع خانهٔ عقیل می باشد، نیست. باز تخریب آن قبه شریفه جایز نبوده است. چرا که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم که خود آگاه ترین افراد به مسائل شرعی می باشند، دستور به دفن ایشان در آن مکان

ص: 135


1- . رسالة فی تواریخ النبیّ و الآل:، ص52.
2- . وفاء الوفاء، ج3، ص87.

داده بودند. و تخریب کردن آن به نوعی تخطی از فرمان رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم و دهن کجی به حضرت و آن وجود مبارک را خطاکار جلوه دادن، می باشد. و سیّد محسن امین;نیز در این باره نگاشته اند:

«از ديگر شواهد جواز بناى مسجد در كنار قبر، مطالبى است كه سمهودى در وفاء الوفا آورده است از ابن شبه از عبد العزيز بن عمران به سند خود از محمّد بن علىّ بن ابيطالب روايت شده كه ضمن بيان وفات فاطمة بنت أسد مادر علىّ اميرالمؤمنين چنين آمده: وقتى فاطمه درگذشت رسول خدا حركت كرد و دستور داد قبر او را در مسجد كه امروزه به قبر فاطمه شهرت دارد، كندند. آن گاه سمهودى مى نويسد: از اين حديث درمى آيد كه محل قبر فاطمة بنت أسد مسجد بوده و آن زمان نزد همه معروف و مشهور بوده است.(1)

اين حديث از زبان محمّد بن حنفيه نقل شده كه در 81 هجرى درگذشته است پس مسجد پيش از اين زمان وجود داشته است. باز سمهودى مى نويسد: عبد العزيز گويد: به نظر ما مصعب بن عمير و عبد اللّه بن حجش زير سقف مسجدى كه بر روى قبر حمزه عموى پيامبر ساخته شده به خاك سپرده

ص: 136


1- . وفاء الوفاء، ج3، ص87.

شده اند. باز از عبد العزيز بن عمران نقل مى كند كه روى قبر حمزه قبلاً مسجد وجود داشته(1)

يعنى در سدۀ دوّم.»(2)

ثالثاً: بر فرض محال هم که بگوئیم کل قبرستان بقیع، از اموال موقوفه است. و حتّی رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم نیز دستور به دفن ایشان نداده باشند. وجود ساختمان در قبرستان آن هم از قدیم الأیّام، خود بینه ای بر رضایت صاحبانِ وقف بر ساختن بناء می باشد. چرا که ما باید فعلِ مسلمانان را طبق روایات حمل به صحّت نمائیم و با توجه به این که مسلمانان، خاصه در صدر اسلام مقید به انجام کامل مسائل شرعی بوده اند، بسیار بعید و خلاف واقع خواهد بود که مرتکب فعل حرامی شده باشند، و بر خلاف شروط وقف عمل کرده باشند.

پس وراثانِ صاحبان وقف، که خود آگاه به شروط وقف خود بوده اند، در همان صدر اسلام اقدام به ساختن این ساختمان ها کرده اند. و به تبع آن ها، احفاد و پیروانشان در بازسازی آن ها همّت گماشته بوده اند. و با توجه به این که هیچ مخالفتی در طول اعصار از هیچ مفتی یا حاکمی در این زمینه دیده نشده است، که این نیز خود دلیل دیگری بر بطلان کلام وهابی ها می باشد، معلوم می گردد که بر خلاف شرائط وقف عمل نشده است. و اوّلین مخالفت ها در این زمینه، با به قدرت رسیدن وهابیون گزارش شده که در نهایت منجر به تخریب این بقاع نورانی و مطهر شده است. پس ادعای عمل نکردن به شرائط وقف از طرف وهابی ها نسبت به مسلمانان، در واقع مستلزم

ص: 137


1- . وفاء الوفاء، ج3، ص114 و 104.
2- . تاریخچه نقد و بررسی عقاید و اعمال وهابی ها، ص339.

متهم کردن مسلمانان به انجام کارهای خلاف شرع می باشد که این خود گناهی نابخشودنی است، و عذاب الهی را شامل تهمت زننده می کند.

رابعاً: این وهابی ها هستند که باید مورد مؤاخذه قرار بگیرند. به دلیل این که آن ها بدون هیچ دلیلی، دال بر عدم رضایت واقف بر احداث ساختمان در قبرستان بقیع، با تخریب کردن این بقاع متبرکه، اقدام به تصرف در اموال موقوفه نموده اند.

بماند که وهابیون حتّی در صدد بودند که قبة الخضراء و حرم مطهر و منور حضرت خاتم الأنبیاء صلی الله علیه و آله وسلم را نیز تخریب نمایند. و با اعجاز حضرت موفق به انجام این عمل نشدند. و خود وهابی ها از آن بیش از هر کس دیگری آگاه می باشند. و اگر اعجاز حضرت خاتم الأنبیاء صلی الله علیه و آله وسلم نبود، حتّی قبر ایشان را نیز با خاک یکسان کرده بودند. و إلا طبق مبنای وهابی ها هر ساختمانی که بر قبور باشد، باید خراب شود. حتّی اگر آن قبر، قبر سیّد المرسلین حضرت محمّد بن عبد اللّه صلی الله علیه و آله وسلم باشد. و اگر حرم مبارک سیّد الانبیاء صلی الله علیه و آله وسلم را تخریب نکردند، نتوانستند. و اگر می توانستند به حتم و یقین تا به حال آن قبه نورانی و مبارک را نیز چونان باقی آثار تخریب کرده بودند.

زیارتنامه حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام

خاتم المحدثین مرحوم شیخ عبّاس قمی قدّس سرّه در کتاب مفاتیح الجنان زیارت مستقلِ منصوصی را برای حضرت فاطمة بنت أسد علیها السلام نقل نموده که الحقّ مضامین والائی دارد، که نشان دهندهٔ عظمت و مقام ارزشمند این بانوی بزرگوار می باشد. و آن زیارت چنین است:

ص: 138

«السَّلاَمُ عَلَی نَبِیِّ اللَّهِ السَّلاَمُ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ السَّلاَمُ عَلَی مُحَمَّدٍ سَیِّدِ الْمُرْسَلِینَ السَّلاَمُ عَلَی مُحَمَّدٍ سَیِّدِ الْأَوَّلِینَ السَّلاَمُ عَلَی مُحَمَّدٍ سَیِّدِ الْآخِرِینَ. السَّلاَمُ عَلَی مَنْ بَعَثَهُ اللَّهُ رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ السَّلاَمُ عَلَیْکَ أَیُّهَا النَّبِیُّ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ. السَّلاَمُ عَلَی فَاطِمَةَ بِنْتِ أَسَدٍ الْهَاشِمِیَّةِ السَّلاَمُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الصِّدِّیقَةُ الْمَرْضِیَّةُ. السَّلاَمُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا التَّقِیَّةُ النَّقِیَّةُ. السَّلاَمُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الْکَرِیمَةُ الرَّضِیَّةُ (الْمَرْضِیَّةُ). السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا کَافِلَةَ مُحَمَّدٍ خَاتَمِ النَّبِیِّینَ. السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا وَالِدَةَ سَیِّدِ الْوَصِیِّینَ. السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا مَنْ ظَهَرَتْ شَفَقَتُهَا عَلَی رَسُولِ اللَّهِ خَاتَمِ النَّبِیِّینَ. السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا مَنْ تَرْبِیَتُهَا لِوَلِیِّ اللَّهِ الْأَمِینِ السَّلاَمُ عَلَیْکِ وَ عَلَی رُوحِکِ وَ بَدَنِکِ الطَّاهِرِ. السَّلاَمُ عَلَیْکِ وَ عَلَی وَلَدِکِ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ. أَشْهَدُ أَنَّکِ أَحْسَنْتِ الْکَفَالَةَ، وَ أَدَّیْتِ الْأَمَانَةَ، وَ اجْتَهَدْتِ فِی مَرْضَاةِ اللَّهِ، وَ بَالَغْتِ فِی حِفْظِ رَسُولِ اللَّهِ، عَارِفَةً بِحَقِّهِ، مُؤْمِنَةً بِصِدْقِهِ، مُعْتَرِفَةً بِنُبُوَّتِهِ، مُسْتَبْصِرَةً بِنِعْمَتِهِ، کَافِلَةً بِتَرْبِیَتِهِ، مُشْفِقَةً عَلَی نَفْسِهِ، وَاقِفَةً عَلَی خِدْمَتِهِ، مُخْتَارَةً رِضَاهُ، (مُؤْثِرَةً هَوَاهُ)، وَ أَشْهَدُ أَنَّکِ مَضَیْتِ عَلَی الْإِیمَانِ، وَ التَّمَسُّکِ بِأَشْرَفِ الْأَدْیَانِ رَاضِیَةً مَرْضِیَّةً طَاهِرَةً زَکِیَّةً تَقِیَّةً نَقِیَّةً، فَرَضِیَ اللَّهُ عَنْکِ، وَ أَرْضَاکِ وَ جَعَلَ الْجَنَّةَ مَنْزِلَکِ

ص: 139

وَ مَأْوَاکِ. اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ انْفَعْنِی بِزِیَارَتِهَا، وَ ثَبِّتْنِی عَلَی مَحَبَّتِهَا، وَ لاَ تَحْرِمْنِی شَفَاعَتَهَا وَ شَفَاعَةَ الْأَئِمَّةِ مِنْ ذُرِّیَّتِهَا، وَ ارْزُقْنِی مُرَافَقَتَهَا، وَ احْشُرْنِی مَعَهَا وَ مَعَ أَوْلاَدِهَا الطَّاهِرِینَ. اللَّهُمَّ لاَ تَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ زِیَارَتِی إِیَّاهَا وَ ارْزُقْنِی الْعَوْدَ إِلَیْهَا أَبَداً مَا أَبْقَیْتَنِی وَ إِذَا تَوَفَّیْتَنِی فَاحْشُرْنِی فِی زُمْرَتِهَا وَ أَدْخِلْنِی فِی شَفَاعَتِهَا بِرَحْمَتِکَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ. اللَّهُمَّ بِحَقِّهَا عِنْدَکَ وَ مَنْزِلَتِهَا لَدَیْکَ اغْفِرْ لِی وَ لِوَالِدَیَّ وَ لِجَمِیعِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ وَ آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَةً وَ فِی الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنَا بِرَحْمَتِکَ عَذَابَ النَّارِ.»

(سلام بر پیامبر خداوند متعال، سلام بر رسول خداوند، سلام بر محمّد، سیّد فرستادگان خداوند. سلام بر محمّد سیّد اوّلین، سلام بر محمّد سیّد آخرین. سلام بر آن که خدا بعثتش را رحمت بر عالم و عالمیان گردانید. ای رسول حقّ سلام و رحمت و برکات خدا بر تو باد. سلام بر فاطمه بنت اسد آن هاشمی نسب. سلام بر تو ای صدیقه پسندیده خدا. سلام بر تو ای دارای مقام تقوی و پاکیزگی. سلام بر تو ای صاحب مقام کرامت و رضا و تسلیم. سلام بر تو ای کسی که امور خاتم انبیاء محمّد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلم را کفالت نمودی. سلام بر تو ای مادر سیّد الوصیین امیرالمؤمنین علیه السلام . سلام بر تو ای آن که شفقت و مهربانیت بر رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم خاتم پیغمبران به حد کامل بود. سلام بر تو ای آن که تربیت ولی خدا و امین حقّ به تو اختصاص یافت. سلام بر تو و بر جسم و جان پاک تو باد. سلام و رحمت و برکات خدا بر تو و بر فرزندت (علیّ علیه السلام ) باد. گواهی می دهم که تو

ص: 140

کفالت را نیکو بجا آوردی و ادای امانت را کامل کردی و در راه رضای خدا سعی و مجاهدت داشتی و در محافظت رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم نهایت کوشش نمودی در حالی که عارف به مقام نبوّت او بودی و ایمان براستی و اعتراف به رسالتش داشتی و بصیرت به نعمت کامل وجودش یافتی و به تکفل امورش می پرداختی بر شخص او بسیار مشفق و مهربان بودی و به خدمت حضرتش ایستاده و میل و رضای او را بر هر چیز مقدم داشتی و گواهی می دهم که تو با ایمان و با تمسک به اشرف ادیان از جهان رفتی در حالتی که راضی و خوشنود از خداوند متعال و پاک و مطهر و پاکیزه و منزه از هر زشتی و ناپسند بودی. پس خداوند متعال هم از تو خوشنود و راضی بود و تو را خوشنود کرد و به بهشت برین منزل و مأوی داد. بارالها درود فرست بر محمّد و آل محمّد:و مرا به زیارت فاطمه منتفع و به محبتش پایدار و ثابت گردان و مرا با او و اولاد طاهرینش محشور فرما و از شفاعت او و شفاعت امامان از ذریه او محروم مفرما و مرافقت و دوستی او را روزی من گردان و مرا با او و فرزندان پاکش محشور گردان. بار الها این زیارت را آخر عهدم به زیارتش قرار مده بلکه باز هم اعاده آن را همیشه و مادامی که عمرم باقی است نصیبم فرما. و چون مرا به سرای آخرت بردی، آنجا هم با او و در زمرهٔ او مرا محشور فرما و به شفاعتش واصل گردان به حقّ رحمت و بخشش بی انتهایت ای مهربان ترین مهربانان عالم. بارالها به حقّ مقام و منزلت این بزرگوار (فاطمه بنت اسد علیها السلام ) نزد تو که مرا و والدینم را و جمیع مردان و زنان اهل ایمان را ببخش و بیامرز. و ما را در دنیا ثواب و حسنه و در آخرت نیز اجر و حسنه کامل عطا فرما و به کرم و رحمتت ما را از عذاب آتش دوزخ محفوظ بدار.)

تم بعون اللّه و نبیّه العظیم ولیّه الکریم

«سیّد مجتبی سجّادی»

ص: 141

مآخذ کتاب

أبهی المداد فی شرح مؤتمر علماء بغداد، ابن عطیة، مقاتل، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، بیروت، 1423ق.

الأرشاد، مفید، محمّد بن محمّد، المؤتمر العالمی لألفیة الشیخ المفید، قم، 1413ق.

الإستیعاب، ابن عبد البر، یوسف بن عبداللّه، دار الجیل، بیروت، 1412ق.

أسد الغابة، ابن اثیر، علیّ، دار الفکر، بیروت، 1409ق.

أسد الغابة، ابن حجرعسقلانی، دار الکتب العلمیة، بیروت، 1415ق.

الأصیلی فی أنساب الطالبیین، ابن طقطقی، محمّد بن علیّ، کتابخانه آیة اللّه مرعشی، قم، 1376ش.

أعلام الوری، طبرسی، فضل بن حسن، مؤسسة آل البیت لإحیاء التراث، قم، 1417ق.

الأعلام، زرکلی، خیر الدین، دار العلم للملایین، بیروت، 1989م.

اعیان الشیعة، امین، سیّد محسن، دار التعارف للمطبوعات، بیروت، 1403ق.

ص: 142

أمالی صدوق، محمّد بن علیّ بن بابویة، مؤسسة البعثة، 1434ق.

أنساب الطالبیین، سمرقندی، حسین بن عبداللّه مکتبة الثقافة الدینیة، قاهره، 1426ق.

الأنساب، سمعانی، عبدالکریم بن محمّد، مطبعة مجلس. دائرة المعارف العثمانیة، حیدر آباد، هند.

الانوار النعمانیة، جزایری، سیّد نعمت اللّه، دار القاریء، بیروت، 1429ق.

البدایة و النهایة، ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، دار الفکر، بیروت، 1398ق.

البرهان فی تفسیر القرآن، بحرانی، سیّد هاشم، مؤسسّ البعثة، مرکز الطباعة و النشر، قم، 1415، 1416، 1417ق.

تاریخ الخمیس، دیاربکری، حسین بن محمّد، دار صادر، بیروت.

التاریخ الصغیر، بخاری، محمّد بن اسماعیل، دار المعرفة، بیروت، 1406ق.

التاریخ الکبیر، بخاری، محمّد بن اسماعیل، دار الکتب العلمیة، بیروت.

تاریخ مدینة المنورة، ابن شبه نمیری، عمر بن شبه، دار الفکر، قم، 1410ق.

تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، علیّ بن حسن، دار الفکر، بیروت، 1415ق.

تاریخ یعقوبی، یعقوبی، احمد بن اسحاق، دار صادر، بیروت.

تاریخچه نقد و بررسی عقاید و اعمال وهابی ها، امین، سیّد محسن، ترجمه سیدعلوی، ابراهیم، امیرکبیر، تهران، 1387ش.

تدریب الراوی فی شرح تقریب النواوی، سیوطی، عبد الرحمن، نووی، یحیی بن شرف، دار الفکر، بیروت، 1420ق.

تذکرة الخواص، ابن جوزی، یوسف بن قزاوغلی، الشریف الرضی، قم، 1418ق.

التذکرة فی احوال الموتی، قرطبی، محمّد بن احمد، المکتبة العصریة، بیروت، 1423ق.

ترجمة القطره، مستنبط، سیّد احمد، عطر عترت، قم، 1384ق.

ص: 143

ترجمه اصول کافی، کلینی، محمّد بن یعقوب، مترجم، صادق حسن زاده، قائم آل محمّد، تهران، 1385ش.

ترجمه خصال صدوق، محمّد بن علیّ بن بابویه، مترجم: مدرس گیلانی، جاودان، تهران، 1352ش.

ترجمه من لا یحضره الفقیه، ابن بابویه، محمّد بن علیّ، دار الکتب الاسلامیة، تهران، 1385ش.

ترغیب اهل المودة و الفاء، اسکندری، اسماعیل بن عبداللّه، مکتبة الثقافة، مدینة منورة.

تهذیب التهذیب، ابن حجر عسقلانی، احمد، دار صادر، بیروت، 1325ق.

تهذیب الکمال فی أسماء الرجال، حافظ مرزی، یوسف، مؤسسة الرسالة، بیروت، 1413-1403ق.

الجرح و التعدیل، ابن أبی حاتم، عبدالرحمن بن محمّد، دار إحیاء التراث العربی، بیروت.

الخرائج و الجرائح، قطب الدین راوندی، سعید بن هبة اللّه، مؤسسة الامام المهدی، قم، 1409ق.

خصائص الأئمة، شریف الرضی، محمّد بن حسین، آستان قدس رضوی، مشهد، 1406ق.

رسالة فی تواریخ النبیّ و الآل علیهم السلام، شوشتری، محمّد تقی، جامعة المدرسین حوزة العلمیة، قم، 1423ق.

رسائل الشریف المرتضی، سیّد أبو القاسم علیّ بن حسین (سیّد مرتضی)، دار القرآن الکریم، قم، 1405ق.

ص: 144

روضة الواعظین، فتال نیشابوری، محمّد بن احمد، الشریف الرضی، قم، 1375ش.

ریاحین الشریعة، محلاتی، ذبیح اللّه، دار الکتب الاسلامیة، تهران.

ریاض الابرار، جزایری، سیّد نعمت اللّه، مؤسسة التاریخ العربی، بیروت، 1427ق.

سیر اعلام النبلاء، ذهبی، محمّد بن احمد، مؤسسة الرسالة، بیروت، 1414ق.

السیرة الحلبیة، حلبی، علیّ بن ابراهیم، دار الکتب العلمیة، بیروت، 1427ق.

شرح نهج البلاغه، ابن أبی الحدید، عبد الحمید بن هبة اللّه، مکتبة آیة اللّه مرعشی، 1404ق.

الصحیح من سیرة الامام علیّ علیه السلام، عاملی، سیّد جعفرمرتضی، المرکز الاسلامی للدراسات، بیروت، 1430ق.

طبقات الشافعیة الکبری، سبکی، عبدالوهاب بن علیّ، دار احیاء الکتب العربیة، قاهره.

الطبقات الکبری، ابن سعد، محمّد بن سعد، دار الکتب العلمیة، بیروت، 1410 و 1411ق.

غایة المرام، بحرانی، سیّدهاشم، مؤسسّ التاریخ العربی، بیروت، 1422ق.

الغدیر، امینی، عبدالحسین، مؤسسة دائرة معارف الفقه الاسلامی، قم، 1430ق.

فاطمة بنت أسد3، دامان نبوّت و امامت، بخش تألیف و مطالعات علمی، مؤسسة جهانی سبطین، قم، 1394ق.

الفصول المهمة ابن صباغ، علیّ بن محمّد، مؤسسة علمی فرهنگی دار الحدیث، سازمان چاپ و نشر، قم، 1422ق.

الفهرست، ابن ندیم، محمّد بن اسحاق، دار المعرفة، بیروت.

کامل بهائی، طبرسی، حسن بن علیّ، المکتبة الحیدریة، 1426ق.

ص: 145

کتاب فضائل الصحابة، ابن حنبل، احمد بن محمّد، دار ابن جوزی، قاهره، 1430ق.

کتاب نسب قریش، مصعب بن عبداللّه، دار المعارف، قاهره.

کشف الغمة، إربلی، علیّ بن عیسی، الشریف الرضی، قم، 1421ق.

کشف الیقین فی فضائل امیرالمؤمنین، حلی، حسن بن یوسف، وزارة الثقافة و الارشاد الاسلامی، تهران، 1411ق.

کفایة الطالب فی مناقب علیّ بن أبی طالب، گنجی، محمّد بن یوسف، دار الإحیاء تراث اهل بیت، تهران، 1404ق.

لسان المیزان، ابن حجر عسقلانی، احمد بن علیّ، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، بیروت، 1406ق.

مادران چهارده معصوم علیهم السلام هیچکدام بیوه نبودند، امینی گلستانی، محمّد، سپهر آذین، قم، 1396ش.

مائة منقبة، أبو الحسن محمّد بن احمد، ابن شاذان، مؤسسة الامام المهدی، قم، 1407ق.

المجدی فی انساب الطالبیین، عمری، علیّ بن محمّد، کتابخانه آیة اللّه مرعشی، قم، 1422ق.

مجمع البحرین، طریحی، فخر الدین بن محمّد، مکتبة المرتضویة، تهران، 1375ش.

مدینة المعاجز، بحرانی، سیّد هاشم، مؤسسّ المعارف الاسلامیة، قم، 1384ش.

المستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، محمّد بن عبداللّه، دار التاصیل، بیروت، 1435ق.

ص: 146

مقاتل الطالبیین، أبو الفرج اصفهانی، علیّ بن حسین، مؤسسه الأعلمی للمطبوعات، بیروت، 1419ق.

مناقب اهل بیت، ابن مغازلی، علیّ بن محمّد، المجمع العالمی للتقریب بین المذاهب الاسلامیة، تهران، 1427ق.

المناقب، ابن شهرآشوب، محمّد بن علیّ، علامه، قم.

مناهل الضرب فی انساب الغرب، اعرجی، جعفر بن محمّد، مکتبة آیة اللّه مرعشی، قم، 1419ق.

منتهی الآمال، قمی، عباس، مبین اندیشه، تهران، 1390ش.

میزان الاعتدال، ذهبی، محمّد بن احمد، دار الکتب العلمیة، بیروت، 1416ق.

نزهة المجالس، صفوری، عبدالرحمن بن عبد السلام، دار الکتب العلمیة، بیروت، 1419ق.

نور الابصار، شبلنجی، مؤمن، الشریف الرضی، قم.

وسائل الشیعة، محمّد بن حسن، حر عاملی، داراحیاء التراث العربی، 1389ش.

وفاء الوفاء، سمهودی، علیّ بن عبداللّه، دار الکتب العلمیة، بیروت، 2006م.

ولید الکعبة، حسینی جلالی، سیّد محمّدرضا، المکتبة الحیدریة، قم، 1425ق.

ص: 147

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109