سرشناسه : فقیه امامی، احمد، 1312 - 1372.
عنوان و نام پديدآور : شب های انتظار : نگاهی به وظایف فردی و اجتماعی شیعیان در دوران غیبت حضرت مهدی علیه السلام ، سلسله گفتارهایی از مدفع حریم امامت و ولایت / احمد فقیه امامی ؛ تحقیق حامدحسن نواب اصفهانی .
مشخصات نشر : قم : روضة العباس علیه السلام ، 1388.
مشخصات ظاهری : 2 ج.
شابک : 120000 ریال: دوره 9786009079858 : ؛ ج. 1 9786009079872: ؛ ج.2 978-600-90-798-6-5:
وضعیت فهرست نویسی : فیپا
يادداشت : ج.2 (چاپ اول: 1388).
یادداشت : واژه نامه .
موضوع : محمدبن حسن (عج)، امام دوازدهم، 255ق -
موضوع : مهدویت-- انتظار
شناسه افزوده : نواب، حامدحسن
رده بندی کنگره : BP224/4/ف67ش2 1388
رده بندی دیویی : 297/462
شماره کتابشناسی ملی : 1 8 2 1 7 7 4
خیراندیش دیجیتالی : انجمن مددکاری امام زمان (عج) اصفهان
ویراستار کتاب : خانم شهناز محققیان
ص: 1
www.rozealabbas.blogfa.com
roze_alabbas@yahoo.com
حق چاپ محفوظ است.
مراکز پخش:
1. قم، خ صفاییه، کوچه 32، کوچه کمره ای، پلاک 81 تلفن: 0251.7732617
2. قم، خ ارم، پاساژ قدس، طبقه همکف، کتابفروشی موسوی، تلفن: 7831368، همراه: 09121516071
3. قم، خ معلم، میدان روح الله، پلاک 65، تلفن: 7744988 - 7733413
4. تهران، خ انقلاب، فخر رازی، پلاک 32، فروشگاه دلیل ما، تلفن: 66464141
5. اصفهان، خ مسجد سید، خدمات فرهنگی فدک، تلفن: 2205485
6. مشهد، خ خسروی نو، بازار سرشور، جنب سرشور 8 کتابفروشی طالبیان، تلفن: 2257257
ارتباط با محقق: alesfahani@yahoo.com - 09133120376
ص: 2
بسم الله الرحمن الرحیم
ص: 3
ص: 4
نگاهی گذرا به زندگی پربار مدافع حریم ولایت /15
ولادت...16
نسب شریف...16
خاندان و دودمان...17
دوران تعلم و تعلیم...19
سنگر تبليغ...19
تألیفات...20
1. قرآن و تفسیر...20
2. دعا...21
3. عقاید و اهل بیت علیهم السلام...21
4. فقه، اصول، درایه و رجال...22
5. دینی، اخلاقی و اجتماعی...22
6. سیاسی و اقتصادی...23
7.گوناگون...24
خدمات دینی و اجتماعی...24
خصایص معنوی و سجایای اخلاقی...26
ضایعه ای بزرگ و خسارتی جبران ناپذیر...28
کتاب حاضر...28
ص: 5
گفتار یکم اطاعت نکردن از معصیت کاران / 31
مقدمه...34
اطاعت نکردن از معصیت کاران...37
داستان حلف الفضول...39
قانونی جالب...40
اطاعت از خدا و رسول او...41
بهترین راه نجات...43
علی بن یقطین در دربار هارون...43
توسل به حضرت زهرا علیهاالسلام...47
گفتار دوم استواری و ثابت بودن در ولایت اهل بيت علیهم السلام /49
خطای دوست...54
داستانی شنیدنی...59
وظیفه ما چیست؟...60
زندگی برتر...61
چرا پیروی؟...64
استواران در دین...64
توسل به امام حسین علیه السلام...66
گفتار سوم انتظار فرج / 67
در انتظار فرج در روایات...70
انتظار فرج یعنی چه؟...72
و نگاهی به داستان حضرت یوسف علیه السلام...74
ص: 6
هدیه به امام رضا عليه السلام...76
عدم يأس انسان با ایمان از خدا...77
نتیجه بحث...77
نکته جالب...79
مؤمن کیست؟...82
تلاش برای سعادت...83
توسل به دختر ناز دانه امام حسین علیه السلام...86
گفتار چهارم پاسداری از دین 89
نکته جالب...93
حربه های دین ستیزان...95
راه های نگهداری از دین...97
1. آموزش مسائل دینی...97
چرا مجالس سخنرانی؟...99
نمونه ای از نا آگاهی...100
روایتی جالب...104
2. دوری از مجالس بی دینها...104
یک پرسش و پاسخ آن...107
3. اندیشه در ضررهای بی دینی و منافع تدین...110
توسل به حضرت علی اکبر علیه السلام...112
گفتار پنجم پیروی از سنت / 115
سه امتیاز در پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و ائمه هدی علیهم السلام...118
پیروی از سنت یعنی چه؟...119
ص: 7
بدعت یعنی چه؟...122
راهنمایی قرآن به سنت...126
سخنان گهربار...128
توسل به حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام...133
گفتار ششم عزلت و گوشه گیری/135
برترین عمل در آخرالزمان...138
اعتزال و گوشه گیری در قرآن...139
نتیجه کناره گیری از جامعه بد...143
نمونه ای دیگر از کناره گیری در قرآن...146
کناره گیری از دیدگاه روایات...149
اشعاری زیبا...153
لطيفه ای شنیدنی...155
توسل به حضرت علی اصغر علیه السلام...156
گفتار هفتم همراهی زبانی و جسمی با مردم / 157
ایمان مسلمانان صدر اسلام...161
وظیفه ای مهم...163
درسی برای انسان...165
نتیجه سخن...168
پندی برای جوانان...170
توسل به حضرت قاسم علیه السلام...170
ص: 8
گفتار هشتم قرآن را رها نکنید / 175
قرآن و اهل بیت علیهم السلام...180
قرآن کریم، ریسمان محکم الهی...182
همراهی با قرآن...183
دنیای تحقیق...183
تأمل در قرآن...185
عقیده ای درباره قرآن...185
دوران فتنه...187
وظیفه امروز ما...190
عمل کردن به قرآن...191
توسل به امام رضا علیه السلام...192
گفتار نهم معرفی امام زمان علیه السلام / 195
ویژگی های علمای شیعه...200
هدایت گران...202
مدافعان...202
نجات دهندگان...204
آگاه کنندگان...206
مناظره ای شنیدنی...207
ارتداد مردم...209
ناخدایان کشتی...209
روایتی دیگر در نقش عالمان شیعه...210
قضیه ای جالب...210
پاداش هدایت گران...214
ص: 9
توسل به امام حسین علیه السلام...216
گفتار دهم خودسازی مؤمنان / 219
پاسخ از یک شبهه...223
ندامت در روز قیامت...226
نگاهی به علایم ظهور حضرت مهدی علیه السلام...227
استواران در دوران غیبت...234
منتظران پرهیزکار و پارسا...235
چکیده سخن...237
توسل به فاطمه صغری علیهاالسلام...238
گفتار یازدهم تولی و تبری در دوران غیبت / 241
مقرب ترین بندگان...244
دین ائمه : چیست؟...246
ولی یعنی چه؟....248
تبری یعنی چه؟...250
داستانی از مجلس یزید لعین...251
تولی و تبری عامل تربیتی...253
عوامل جدایی بین ما و پیامبر خدا صلی الله علیه و آله...256
تأثیر شعائر حسینی در استحکام دین...256
چکیده سخن...259
نمونه ای از تولی در رکاب کاروان امام حسين علیه السلام...259
روز عاشورا و شهادت وهب علیه السلام...261
ص: 10
گفتار دوازدهم ترک شهرت طلبی / 265
روایتی گهربار...269
روایاتی در مذمت شهرت طلبي...272
خطر شهرت طلبی برای نسل جوان...273
دو مورد استثنا در شهرت طلبی...275
همه مسائل برای ما بیان شده است...276
ارزش زیارت امام حسین علیه السلام...277
شیوه مرحوم والد رحمه الله...278
شهرت برای خدمت به جامعه...279
نمونه ای از شهرت برای خدمت...281
نگاهی به زندگی پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله...282
رهایی بخش جهان ...284
توسل به امام حسین علیه السلام...284
گفتار سیزدهم کنترل زبان /287
برترین اعمال در دوره آخرالزمان...292
کنترل زبان از دیدگاه روایات...293
چهار عامل کنترل زبان...294
1- به وسیله نهی کردن...295
2- به وسیله احتیاط کاری...295
3- به وسیله عقل...295
4- به وسیله تقوا...296
قتل و زبان...297
یک حدیث جالب...297
ص: 11
دو حدیث گهربار دیگر...298
فزونی عذاب زبان از اعضای دیگر...302
مرز خطرناک...304
وظیفه انسان عاقل در باره زبان...307
توسل به امام سجاد علیه السلام...308
گفتار چهاردهم تقوا داشتن و پرهیز از گناه /309
چرا تقوا و پرهیزکاری؟...313
تشبیه جالب قرآنی...315
پیامدهای گناه...320
لباس تقوا...322
سخنی در باره تحویل سال...325
روضه ناحیه مقدسه...330
گفتار پانزدهم اخلاص در عمل / 331
مثالی جالب...337
روایت های زیبا درباره آثار اخلاص...339
1. چشمه های حکمت...340
2. تدبیر زندگی...340
3. ایمنی و آرامش...341
4. انجام کارهای دنیا و آخرت...341
5. دوری از ذلت...342
6. پیروزی در کارها...343
7. رسیدن به حقوق واقعی...344
ص: 12
8.دیده بصيرت...345
در حضور امام حسن مجتبي علیه السلام...346
پیمان وفا ودوستی با حضرت اباالفضل علیه السلام...350
توسل به حضرت اباالفضل علیه السلام...350
گفتار شانزدهم رعایت جنبه های اخلاقی / 353
پذیرش اعمال...357
اخلاق اسلامی در روایات اسلامی...358
چه وظیفه ای داریم؟...361
اخلاق از دیدگاه اهل بیت علیهم السلام...362
اندازه اخلاق خوب...365
اخلاق خوب در سه چیز است...366
توسعه در زندگی...370
سخن گهرباری از امام صادق علیه السلام....372
برترین اخلاق...372
داستانی شنیدنی...374
نتیجه اخلاق خوب...376
آثار آخروی اخلاق خوب...376
اخلاق خوب عنایت خدا...379
مصیبت بازگشت اهل بیت علیهم السلام به مدینه...380
گفتار هفدهم مراقبت / 383
برخی از علائم ظهور...387
عرفا و بیانات آنها...388
ص: 13
مراقبت یعنی چه؟...389
عکس برداری از اعمال انسان...391
مراقبت در کلام حضرت على علیه السلام
داستان آموزنده...397
خوشا به حال مراقبان...401
روز قیامت، روز بازخواست...402
توسل به حضرت علی اصغر علیه السلام...406
ص: 14
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد الله وصلى الله على رسول الله و على آله آل الله و لعنة الله على أعدائهم أعداء الله إلى يوم لقاء الله.
قالت فاطمة الزهراء علیهاالسلام قال : سمعت أبي صلی الله علیه و آله يقول:
اِنَّ عُلَماءَ شیعَتِنا یُحشَرُونَ فَیُخلَعُ عَلَیهِم مِن خِلَعِ الکَراماتِ عَلی قَدرِ کَثرَهِ عُلُومِهِم وَ جِدِّهِم فی اِرشادِ عِبادِاللهِ.(1)
سخن از بزرگمردی است که دوران عمر پر برکت خود را رهین تعلیم و تعلم علوم مقدسه اهل بیت علیهم السلام قرار داد ... مجاهدی که با قلم و بیان در دفاع از حریم ولایت و امامت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه کوتاهی نکرد..
بزرگ استادی که با روش و منش خود عموم مردم به ویژه شاگردانش را به اخلاق ائمه علیهم السلام سوق می داد و تربیت می نمود...
و دل سوخته ای که عمری را به انتظار محبوب خویش سپری کرد و مردم را از
ص: 15
يأس و ناامیدی در دوران غیبت حضرت بقية الله الأعظم ارواحنا له الفداء با انتظار آن حضرت امید داده و با بیان وظایفشان از حیرت و سرگردانی راهنمایی کرد.
یعنی عالم عامل و دانشمندی پرهیزکار، مجاهدی خستگی ناپذیر، بزرگ استاد حوزه علمیه، مدافع راستین حریم ولایت و امامت، حضرت آیت الله آقای حاج سید احمد فقيه امامي اعلى الله مقامه العالی.
حضرت آیت الله امامی در روز یک شنبه هفدهم ربيع الأول 1352 هجری قمری برابر با 18 تیرماه 1312 هجری شمسی، همزمان با سالروز میلاد مبارک خاتم الأنبیاء حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و هم چنین میلاد پربرکت رئیس مذهب حضرت امام جعفر صادق علیه السلام در محله مذهبی «درب امام» در اصفهان شهر ولایت، پا به عرصه وجود گذاشتند.
ایشان طبق شجره نامه محقق و مشخص با سی واسطه به پیشوای ششم حضرت امام جعفر صادق علیه السلام ، انتساب پیدا می کنند، که با حذف القاب و عناوین بدین شرح است:
السيد أحمد بن السید عطاء الله بن السيد محمد بن السيد عبد الباقي بن السيد ميرزا بن السيد میر محمد صادق بن السيد علي العريضی بن السيد مير محمد بن السيد أسدالله بن السيد مير أبو طالب بن السيد أسد الله بن شاه حیدر بن عضدالدین بن میرحاج بن شاه علي بن جلال الدين جعفر بن كمال الدين مرتضی بن عضدالدین یحیی بن
ص: 16
قوام الدین جعفر بن شمس الدین محمد بن نظام الدين أشرف بن قوام الدین جعفر بن مجدالدین حسن بن وجيه الدین مسعود بن قوام الدين جعفر بن شمس الدین محمد بن أبو الحسن علي زين العابدین بن نظام الدين أحمد بن شمس الدین عیسی بن جمال الدين محمد بن علي بن جعفر بن الإمام جعفر الصادق علیه السلام .
خاندان ایشان از دودمان های مشهور به علم و اخلاق بوده و هست و از دیر زمانی است که مورد توجه مردم بوده و چنان چه خود حقیر از معظم له شنیدم، اجداد ایشان تا برسد به على بن جعفر فرزند امام صادق علیه السلام همه اهل علم بوده اند و در طول تاریخ بزرگانی از این خاندان جلوه بیشتری داشته اند که به بعضی اشاره می کنیم (1)
ا- امام زاده عظيم الشأن و جلیل القدر على بن جعفر عریضی
2- شمس الدين عيسى الرومی که منصب نقابت به ایشان واگذار شد.
3- امام زاده عظيم الشأن سید زین العابدین علی (معروف به امام زاده درب امام).
4- سید امیر ابوطالب امامی، از علمای دوره شاه طهماسب صفوی.
5 - آقا سید محمد امامی که علاوه بر مقام علمی، دارای منصب مستوفی موقوفات عامه بوده است.
ص: 17
6- سید علی امامی عریضی، از شاگردان علامه مجلسی و محقق آقا حسین خوانساری و صاحب كتاب «التراجيح في الفقه».
7- سید عبدالباقی امامی، مدفون در حرم امام حسین علیه السلام
8- آقا سید محمد امامی، از علمای معمر و مشهور به زهد، متوفای 1359 هجری قمری.
9 - آقا میرزا محمد باقر پیشنماز، امام جماعت مسجد شاه (جامع جدید عباسی)، جد مادری آقا سید محمد امامی.
10- آقا میرزا مهدی نائب الصدر، فقیه محقق و مجتهد مدقق و عالم جامع.
11 - آقا سید محمد حسین امامی معروف به «قوام المحدثین»، متوفای 1347 هجری قمری، جد مادری آیت الله امامی.
12 - آقا سید ابو الفضل امامی عریضی معروف به «مشكوة الواعظین» از بزرگان خطبای اصفهان، دایی آیت الله امامی، متوفای 1392 هجری قمری.
13 - عالم نامدار و فقيه محقق مرحوم آیت الله آقای حاج سید عطاء الله فقيه امامی، متوفای 1387 هجری قمری، پدر بزرگوار حضرت آیت الله امامی
معظم له دوران علمی خود را در دو حوزه بزرگ اصفهان و نجف اشرف سپری کرد و از بزرگانی چون آیات عظام: آقا شیخ محمد رضا مسجد شاهی، آقا ضیاء الدین عراقی، حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی و آقا سید ابوالحسن اصفهانی رحمه الله کسب اجازه اجتهاد نمود.
14- زعیم حوزه علمیه اصفهان، فقیه عالیقدر و محقق توانا حضرت آیت الله آقای سید حسن فقیه امامی حفظه الله تعالی، اخوی بزرگوار معظم له، که بیان فضایل و خدمات ایشان کتاب مستقلی را می طلبد.
ص: 18
معظم له از نوجوانی پس از تحصیلات ابتدایی پا به عرصه حوزه علمیه اصفهان گذاشتند و پس از دوره مقدماتی و سطح و کسب فیض از بزرگان حوزه علمیه از جمله پدر بزرگوارشان در سال 1332 شمسی، مطابق با 1372 قمری به حوزه علمیه قم هجرت فرمودند و دروس خارج را از محضر بزرگان آن حوزه از جمله آیت الله العظمی بروجردی رحمه الله فراگرفتند.
و در کنار تحصیل در حوزه علمیه و هم چنین پس از مراجعت از قم در ماه شعبان 1384 قمری، در حوزه علمیه اصفهان به تدریس اشتغال داشتند. به طوری که در این اواخر روزانه ایشان 7 الی 8 مجلس درس جهت تربیت شاگردان در فقه و اصول و تفسیر و رجال و کتاب شریف «بحارالأنوار» و اخلاق ... داشته اند.
ایشان در کنار تدریس در حوزه علمیه، در سنگر تبلیغ و هدایت مردم و بالا بردن سطح آگاهی آنان در موضوعات عقاید و اخلاق اهل بیت علیهم السلام تلاش مستمر داشتند.
برای نمونه ایشان هر شب پس از اقامه نماز جماعت 20 دقیقه ایراد سخنرانی می کردند که در این مدت 7 سال آخر عمر مبارک به موضوع رهنمودهای امیرالمؤمنین علیه السلام پرداختند و در ماه های مبارک رمضان بحث های دقیق عقایدی و اخلاقی داشته و جمعیت کم نظیری از عموم طبقات از ایشان استفاده می بردند.
ایشان در برابر سیل عظيم شبهات الحادی و اخلاقی که توسط سردمداران
ص: 19
کفر و نفاق و گروه های سیاسی ضد دینی و یا التقاطی طرح می شد، ایستادگی نموده و به دفاع از اصول ارزش های اسلامی برمی خاستند.
معظم له بخش اصلی زندگی خود را در دفاع از ولایت حقه امیرالمؤمنین علیه السلام و مظلومیت و شهادت حضرت صدیقه کبری علیهاالسلام و احیای شعائر فاطمیه و حمایت از برپایی انواع شعائر حسینی صلوات الله عليه وقف نمودند.
آن بزرگمرد در کنار تدریس و تبلیغ، حوزه تألیف را نیز رها نکرده و در موضوعات مختلف قلم فرسایی نموده اند، که به برخی از آنها اشاره می شود.
1.تفسير سوره های حمد و بقره.
2. تفسیر سوره آل عمران
3. تفسیر سوره نساء.
4. تفسیر سوره های مائده، انعام، اعراف و انفال.
5. تفسير جزء آخر قرآن
6. قرآن و تعهدات واقعی انسان.
7. انسان از دیدگاه قرآن.
8. اخلاق در قرآن
9. مبارزه و راه آن در قرآن
10. تشبیهات و تمثیلات قرآن.
ص: 20
11. تفسير فرازهایی از صحیفه سجادیه.
12. شرح دعای عرفه امام حسین علیه السلام
13. نظریات علمی، دینی، سیاسی و اجتماعی امیرالمؤمنین علیه السلام در «نهج البلاغه».
14. رساله ای در شرح خطبه فدکیه.
15. نکته هایی از روایات راجع به حضرت زهرا علیهاالسلام
16. تحفة الفقيه (در باره امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف)
17. شناخت خط انقلابی حضرت مهدی علیه السلام
18. شرح نامه امام على علیه السلام به مالک اشتر.
19. عقاید اصیل شیعه یا اسلام واقعی.
20. رساله ای در باره رسالة الحقوق امام سجاد علیه السلام .
21. رساله ای در باره معراج جسمانی.
22. نمونه ای از راهنمایی های امیرالمؤمنین علیه السلام.
23. پیروزی مظلوم های تاریخ (4 جلد).
24. خدمات ائمه اطهار علیهم السلام
25. مبارزه مکتب تشیع با انحرافات.
26. ولایت و امامت از دیدگاه قرآن
27. وظایف شیعه در زمان غیبت.
ص: 21
28. شیعه تنها گروه نجات یافته.
29. رساله ای در تورات و انجیل.
30. رد بر افکار دکتر شریعتی
31. اجتهاد و تقلید (بحث استدلالی).
32. كتاب الطهارة (بحث استدلالی).
33. تقریرات بحث فقه آیت الله بروجردی رحمه الله
34. تقریرات بحث اصول آیت الله بروجردی رحمه الله
35. تقریرات بحث اصول آیت الله سید محمد محقق داماد رحمه الله
36. تقریرات بحث اصول آیت الله سلطانی رحمه الله
37. قواعد و فواید درایه و رجال.
38. رساله ای در بیع
39. فرهنگ واژه های علمی
40. جنگ (در نظام کامل و حیات بخش اسلامی).
41. حج و کعبه.
42. روحانیت و تبلیغ اسلام.
43. شناخت راه های زندگی
44. قیامت.
ص: 22
45 . چگونه باید زیست؟
46. عوامل انحراف در جامعه و راه مستقیم.
47. انقلاب ارزش ها، تضادها.
48 . شیطان در خانه ما.
49. چگونه باید با فساد مبارزه کرد؟
50. چه کنیم به رشد واقعی برسیم؟
51. معاد.
52. سؤال ها و پاسخها.
53. سؤال ها و پاسخ های جلسات دینی و علمی احمدیه صلی الله علیه و آله
54. رساله ای در رد افکار کمونیستی
55. روش رهبران انقلابی ما.
56. چرا جمهوری اسلامی؟
57. بررسی وضع جغرافیایی و اقتصادی و دینی و سیاسی کشورهای اسلامی.
58. رساله ای درباره جاسوسی
59. پیامدهای انقلاب.
60. فرهنگ استعماری و فرهنگ اسلامی.
61. اخلاق در جنگ.
62. بازگشت به اسلام تنها راه مبارزه با استعمار.
ص: 23
63. اقتصاد به صورت سؤال و جواب.
64. انقلاب در پرتو وحی.
65. انقلاب های اسلامی.
66. رساله ای در وجود رابط.
67. رساله ای در فن خطابه.
68. سفرنامه سوریه در سال 1351 هجری شمسی.
69. رساله ای در پدیدۀ حیات
70. رساله ای در باره تمایلات متضاد.
71. فهرست کتاب های خطی کتابخانه الزهراء علیهاالسلام
گذشته از فیش هایی که ایشان جهت سخنرانی ها آماده می کردند که بالغ بر دوازده هزار فیش می شود و هم چنین دفترچه های خاطرات روزانه و اشعار زیبایی که به سلیقه خود در مدح ائمه اطهار علیهم السلام جمع آوری می فرمودند.
اخوی بزرگوارشان حضرت آیت الله حاج سید حسن فقیه امامی حفظه الله تعالی در این باره می نویسند:
...او مردی پرکار و پرتلاش بود که در سنگرهای مختلف به دین اسلام و مکتب تشیع خدمات شایسته و فراوان کرد و اکثر ساعات شبانه روز خود را به کار علمی و اجتماعی و عبادت، می گذراند.
ص: 24
... در جهت اعتلای فرهنگ اسلام و تشیع به تأسیس کتابخانه ای معظم اقدام نمود و با جمع آوری متجاوز از 60 هزار کتاب از نفیس ترین کتب علمی و دینی از کشورهای مختلف دنیا، با ارزش ترین مؤسسه فرهنگی مذهبی را، از خود به جای گذاشت.
... روزانه صدها نفر از طلاب علوم دینی از محضر پرفیضش در رشته های فقه و اصول، تفسیر و حدیث، کلام و درایه و اخلاق، بهره می گرفتند.
.. او در نشر معارف اهل بيت علیهم السلام و تقویت مبانی مذهبی و حفظ آثار تشیع تلاشی بی امان داشت.
... او از مردم و با مردم و برای مردم بود.
... او چهل سال با استفاده از خطابه و منبر در خارج و داخل کشور، با بیانات رسا و منطقی اش، مردم را با معارف اسلام و تشیع آشنا کرد و با مواعظ دلنشینش قلوب آنان را تزكيه و با سخنرانی های آتشینش با ستم و ستمگر و سردمداران ظلم و جنایت مبارزه کرد و با توسلاتش علاقمندان به اهل بیت علیهم السلام را به آن بزرگواران وابسته تر میکرد.
... او 15 سال با رژیم ستمشاهی، مردانه و شجاعانه بی پروا و مجدانه جنگید و در این مسیر برای بیدار کردن ملت، زندانها و شکنجه ها را به جان خرید.
... او با طرفداران مکتبهای انحرافی و پیروان مذاهب باطل و حامیان خطوط ضد اسلامی و افکار وهابی زدگان و ایده های روشنفکرمآبانه غرب زدگان، بحث ها و مناظرات کوبنده داشت.
... او با ساختن مسجد و کتابخانه ای با شکوه و تاریخی، اثری جاوید و ذخیره ای بی نظیر از خود به جای گذاشت.
ص: 25
...او در کمک به مستضعفان و گره گشایی از درماندگان آبرومند، نقشی بس عظیم داشت.
... او سدی بود در برابر عناصر ناپاک؛ زیرا با صراحت لهجه و قاطعیت با آنان برخورد می کرد.
... او دلی پردرد از عملکرد منافق صفتانی داشت که ناجوانمردانه حریم اسلام و تشیع را به مخاطره انداخته بودند و همین دردها بود که جریان خون را در رگ های پاک و قلب نورانیش متوقف و او را آماده برای لقاء الله نمود.
این بزرگمرد به حق یکی از اولیای الهی بود و خدا بر تمام وجودش حاکم بود. روزها با نشاط کافی و تلاش وافی در پی احیای امر اهل بیت علیهم السلام می کوشید و شب ها از همان سنین جوانی تا آخرین شب عمر مبارکش اهل تهجد و تفکر در دل شب و راز و نیاز و مناجات بود.
... در کوچکترین مشکلات زندگی، از توسل به خاندان اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام دست برنمی داشت و ارتباط خود را با ساحت مقدسشان برقرار می کرد.
... به یاد دارم که هر هفته یک بار فرزندان و نوادگان خود را در اتاق منزلشان جمع کرده و خود ذکر مصیبت و توسل به ساحت مقدس سیدالشهداء علیه السلام می نمودند.
... به غیر از اذکار و اورادی که بر آن مداومت داشتند، هر روز مقید بودند که یک جزء قرآن کریم، زیارت جامعه کبیره و زیارت عاشورا را با صد لعن و صد
ص: 26
سلام قرائت و تلاوت کنند.
... اخلاق، برخورد و منش او انسان را به دین و اهل بیت علیهم السلام مشتاق می نمود و چه بسیار کسانی که با دیدن جمال و رفتارش شیفته اهل علم شده و در زمره طلاب علوم دینی قرار گرفتند.
... او علو همت و طبع بلندی داشت و با نیروی توکل به خدا فشارهای زندگی را می گذراند و بسیار به مردم عموما و به تلامذهاش خصوصا به توکل به خدای متعال سفارش می فرمود.
... نظم ایشان در تمام برنامه های زندگی اش زبانزد خاص و عام بود؛ به طوری که بارها به شاگردانشان می فرمودند: «اگر من بدون اطلاع قبلی برای درس تأخیری انجام دادم بدانید، من از دنیا رفته ام».
و دقیقا چنین شد که آن لحظه ای که ایشان دار فانی را وداع فرمودند، شاگردان منتظر قدوم استاد برای درس بودند که با تأخیر مواجه شدند. وقتی علت تأخیر را جویا شدند، متوجه شدند که ایشان دچار سکته شده و از دنیا رفته اند.
... ایشان کسی بود که در مردم داری گوی سبقت را ربوده بود و برای مردم بسیار پرحوصله بود و به مشکلات آنها رسیدگی می کرد و برای آنها ملجأ و پناهگاهی بزرگ بود.
... آن بزرگمرد در تواضع و فروتنی نمونه بود و اگر کسی به ایشان کوچک ترین محبتی میکرد هیچ گاه فراموش نمی فرمود.
... برای طلبه ها پدری دلسوز بود و نمی گذاشت مشکلات مادی مانع درس خواندن آنها بشود؛ به طوری که عده ای از شاگردان ایشان به حقیر گفتند: «تا سایه استاد بر سرمان بود فکرمان مشغول به درس و بحث بود».
ص: 27
امام صادق علیه السلام می فرمایند:.
إِذَا مَاتَ اَلْمُؤْمِنُ اَلْفَقِیهُ ثُلِمَ فِی اَلْإِسْلاَمِ ثُلْمَهٌ لاَ یَسُدُّهَا شيء.
سرانجام روح بلند و ملکوتی آن مجاهد في سبيل الله و مدافع راستین حریم مقدس ولایت و امامت و آن دل سوخته حضرت زهرا علیهاالسلام در ساعت 10 صبح پنج شنبه 10 جمادی الثانی 1414 هجری قمری در ایام شهادت مظلومانه حضرت زهرا علیهاالسلام پس از آن که جملاتی را در بیان فضائل حضرت زهرا علیهاالسلام تحریر فرمود در کتابخانه عظیم الزهرا علیهاالسلام به ندای « يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ * اِرْجِعِي إِلي رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً » لبیک گفت و عالم تشیع را به فراقش داغدار نمود و در روز جمعه 11 جمادی الثانی پس از تشییع کم نظیر و با شکوه در جوار امام زاده ابوالعباس علیه السلام در اصفهان به خاک سپرده شد.
والسلام عليه يوم ولد و يوم مات و يوم يبعث حيا
کتابی که فراروی شماست مجموعه از سلسله گفتارهای معظم له است که در ماه مبارک رمضان سال 1412 هجری قمری در مسجد خودشان در اصفهان ایراد فرموده اند.
موضوع این مجموعه از آن جایی که در بیان وظایف شیعه در زمان غیبت امام در زمان حضرت بقية الله الأعظم عجل الله تعالی فرجه الشريف و زمان تحير و سرگردانی مؤمنین و مؤمنات است، بسیار حائز اهمیت است.
از این رو به لحاظ این مهم و به جهت ادای حق عظیمی که آن بزرگ مرد الهی
ص: 28
و بزرگ مدافع حریم اهل بیت علیهم السلام به گردن حقیر سراپا تقصیر داشتند، برآن شدم تا این سخنان درربار به رشته تحریر و تحقیق در آید و در دسترس منتظران ولی عصر حضرت حجة بن الحسن عجل الله تعالی فرجه الشريف قرار گیرد.
گفتنی است که مجموعه نوارهای سخنرانی معظم له پس از تحریر و تحقیق در اختیار مؤسسه محترم پژوهشی روضة العباس علیه السلام قرار گرفت، آن گاه تدوین و نگارش یافت. سپس با طی مراحل فنی به صورت کنونی در اختیار دوستداران اهل بیت علیهم السلام قرار می گیرد.
اینک از همه کسانی که ما را در تحقق این امر یاری کردند به خصوص حضرت حجة الإسلام والمسلمین آقای حاج سید محمد حسین فقیه امامی دام عزه که نوارهای سخنرانی را در اختیار ما گذاشتند و هم چنین از مؤسسه محترم پژوهشی روضة العباس علیه السلام تشکر و قدردانی می نمایم.
در پایان از خدای تبارک و تعالی مسئلت دارم که این خدمت ناچیز به ساحت مقدس امام زمان علیه السلام را قبول درگاهش کرده و ثواب آن را به روح همه مدافعان راستین مکتب ولایت و امامت اهل بیت علیهم السلام به ویژه جد بزرگوار و عزیزم، مربی علمی و عملی زندگیم، حضرت آیت الله آقای حاج سید احمد فقيه امامي أعلى الله مقامه الشريف نثار فرماید.
13 رجب المرجب 1430 ه ق
میلاد مولی الموالی امیرالمؤمنین علیه السلام
سبط کمترین ایشان
حامد حسن نواب اصفهانی
ص: 29
ص: 30
ص: 31
ص: 32
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمين الذي من خشيته ترعد السماء وسكانها وترجف الأرض وعمارها، وتموج البحار ومن يسبح في غمراتها.
وصلى الله على سيدنا أحمد وحبيبنا أبي القاسم محمد وعلى أهل بيته الطيبين الطاهرين المعصومين، ولعنة الله على أعدائهم ومخالفهيم أجمعين من الآن إلى قيام يوم الدين.
قال الله الحكيم في كتابه الكريم : « وَ مَنْ يُطِعِ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَخْشَ اللّهَ وَ يَتَّقْهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْفائِزُونَ »(1)
از خداوند متعال می خواهیم تا موقعی که اراده خویش تعلق می گیرد توفيق دهد تا مسائل اعتقادی را به مردم بیان نماییم که خداوند متعال نیز تاکنون این سمت بزرگ را به ما عنایت کرده است و امیدوارم سلب نفرماید تا بتوانیم - إن شاء الله - پاسدار عقاید و مدافع اعتقادات مردم باشیم.
اینک تقارن اول ماه مبارک رمضان را با روز جمعه که به قطب عالم امکان و محور عالم وجود حضرت حجة بن الحسن المهدی صلوات الله وسلامه عليه متعلق
ص: 33
است به فال نیک می گیریم و امیدواریم - إن شاء الله - به پاس نام مقدس این امام بزرگوار بتوانیم در هدفی که در نظر داریم پیروز شویم. هدف این است که - إن شاء الله - وظایف شیعه در زمان غیبت امام زمان علیه السلام را مطرح نماییم.
برای تبرک و تیمن و افتتاح این هدف و مطلب بزرگی که در کتاب ها بیان شده، ولی در گفتار و سخنرانی ها کمتر مورد بحث واقع شده است نخست دعای امام زمان علیه السلام را می خوانیم که - إن شاء الله - با نام مقدس آن حضرت سخن آغاز کنیم:
اللهم كن لوليك الحجة ابن الحسن المهدي صلواتك عليه و على آبائه في هذه الساعة وفي كل ساعة وليا و حافظا و قائد و ناصرة ودليلا و عينا حتى تسكنه أرضك طوعا وتمتعه فیها طويلا
با نگاه اجمالی به جهان می بینیم متأسفانه مفاسد، ناروایی ها، گناهان و معصیت های عجیب، تمام جوامع بشری را فراگرفته است. مسلمانان نیز در این آتش می سوزند و نابود می شوند و به کفار و بی خبران از خدا می پیوندند.
در این دریایی متلاطم، پر موج و عجیب و غریب فساد به یک زورق و بلم کوچکی نیاز داریم که به گونه ای خودمان را از این مفاسد نجات بدهیم.
البته ائمه اطهار علیهم السلام وظیفه ما را در این زمان مشخص کرده اند. بیشتر شیعیان می پرسند: آقا چه کار کنیم؟
وظیفه ما چیست؟
شاید به جرأت بتوانم بگویم که روزی نیست که دست کم یک نفر یا چند نفر می پرسند: در این اوضاع و شرایط دنیا که برای مسلمان ها به وجود آمده، تکلیف
ص: 34
ما چیست؟ ما در هر جامعه ای قرار بگیریم مفاسدی وجود دارد، چه کار باید د کرد؟
علت انتخاب این بحث به جهت توجه به وضع کنونی جامعه اسلامی است؛ دورانی که در آن، پیرها و میان سال ها در خطراند، جوانها چه قدر در خطر خواهند بود؟
پرسش این است که آیا در چنین جامعه ای باید مردم در این فسادها بمانند؟
آیا همین طور که الآن ما پیش می رویم باید پیش رفت؟
آیا مصلحت است که ما در منجلاب فساد قرار بگیریم یا باید خودمان را نجات بدهیم؟
روشن است که ائمه اطهار علیهم السلام برای ما راه نجات را بیان کرده اند. مطالبی که به خواست خدا قرار است بیان شود از کتابی گرفته شده است که حداقل 1500 روایت درباره حضرت ولی عصر علیه السلام و مسائل مربوطه به آن حضرت دارد که هر روایتش از بیش از چهل منبع شیعه و سنی روایت و نقل شده است.
آن چه که پیش تر در سخنرانی ها عرض کرده ام همه با مدرک بوده و از کتاب های شیعه و سنی نقل شده است. پس خیال نشود که این سخنان افکار ساده و ابتدایی است.
نه، این طور نیست، بنای ما بر این نیست که از خود چیزی بگوییم. ما درد جامعه و دوای آن را از خدای متعال، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و ائمه اطهار علیهم السلام نقل می کنیم که مردم با وظایف خود آشنا شوند و به آنها عمل کنند.
جریاناتی که در جهان اسلام و در تمام کره زمین اتفاق افتاده، شوخی بردار و نیست و مسئله خیلی جدی و خطرناک است. شاید به تدریج جامعه ما را هم فرا و
ص: 35
بگیرد و کار به جایی خواهد رسید که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: لایَبْقی مِنَ الْقُرآنِ إِلاَّ رَسْمُهُ مِنَ الْإِسْلامِ اِلاَّ إِسْمُهُ.(1)
آری، کار به جایی می رسد که از اسلام فقط ظاهرش می ماند. می گویند: ما مسلمانیم، ما قرآن داریم، اما در عمل هرگز اعمال آنها اعمالی نیست که با قوانین اسلامی قابل تطبیق باشد.
پرسش این است که انسان مسلمانی که در جامعه شیعه زندگی می کند چه وظیفه ای دارد؟ چگونه خودش را نجات بدهد؟
در این زمینه وظایف بسیاری وجود دارد؛ ولی به حسب ضرورت زمان 30 وظیفه را بیان می نماییم.(2) اگر خدا عمر بدهد و فرصت باشد بقیه موارد را نیز بیان خواهیم کرد
اگر خداوند متعال توفیق عنایت کند، بیان این وظایف برای اتمام حجت است که دیگر کسی نگوید: وظیفه ما در این دوران چیست؟
البته ما بایستی همت کنیم و این وظایف را فوری در زندگی خود پیاده نماییم - إن شاء الله - این مطالب در ذهن شما بماند، به خصوص در ذهن جوان های عزیز و تحصیل کرده؛ از کسانی که با دیگران ارتباط دارند تقاضا می کنم که این مطالب را نگذارید پیش خودتان بماند. اگر می توانید اینها را برای دیگران نیز بگویید و به دیگران نیز منتقل بکنید؛ به زن و فرزند و خانواده خود بیان کنید که امروز در جلسه ای این مطلب را می گفتند.
نتیجه این ارتباط و انتقال این است که اگر تصمیم گرفتید مطالبی را که امروز
ص: 36
شنیدید شب برای خانواده یا برای رفقایتان و یا برای افراد جلسه ای دیگر بگویید، در این جلسه حواستان را جمع خواهید کرد تا تمام مطالب را خوب و به طور کامل فرا گیرید و اگر چنین تعهدی نداشته باشید، ممکن است مطالب را نتوانید یاد بگیرید.
1
نخستین وظیفه ای که ائمه اطهار علیهم السلام برای این دوران فرموده اند خیلی مهم و حساس است و هم اکنون همه افراد گرفتار آن هستند و مطلب تصویری وتصؤری نیست؛ بلکه واقعیتی است که در زندگی همه دیده می شود. رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرمایند:
اگر به جمعیتی از معصیت کاران وارد شدید که گناه و معصیت می کنند و شما را نیز به گناه و معصیت، دعوت می کنند از آنها پیروی نکنید و زیر بار دعوت آنها نروید.
در این روایت آمده است:
يأمرونكم بما تعرفون ويعملون ما تنكرون فليس لأولئك عليكم طاعة فلا طاعة لمن عصى الله.(1)
شما نباید از این مردم گناه کار اطاعت کنید، کسی که جرأت می کند و معصیت خدا را می نماید نباید از او اطاعت کنید.
قرآن مجید می فرماید:
ص: 37
« إِنْ تُطِيعُوا اَلَّذِينَ كَفَرُوا يَرُدُّوكُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ فَتَنْقَلِبُوا خاسِرِينَ »(1)
مواظب باشید! اگر از کسانی که گناه کارند پیروی کردید شما را به عقب بر می گردانند و وادار می کنند که عناصری بی تفاوت، بی دین، لا أبالي و لامذهب بشوید.
این حقیقتی است که اکنون در زمان ما وجود دارد. به راستی آیا در جامعه ما چنین افرادی وجود ندارند؟ آیا زن و بچه مردم را دعوت نمی کنند که بیایید و مثلا به ساز و آواز و موسیقی گوش بدهید؟ آیا مردم را دعوت نمی کنند که بیایید فیلم کذائی را تماشا کنید؟ آیا شما را دعوت نمی کنند که بیایید پولتان را بدهید که فلان مقدار سود بدهیم؟
مگر گناه چیست؟
مگر پیروی از گناه کار چگونه است؟
آن خانمی که از خانم دیگر در طرز حجاب و نشان دادن خود به مردها، جوراب پوشیدن و امثال آن پیروی می کند آیا این کارها گناه نیستند و اینها پیروی از گناه کار نیست؟
این درد فعلی جامعه ماست. جوانهایی که جوان های دیگر را به انحراف می کشند - که خدا از تعدادشان آگاه است- و آنها را به هر نوع فسادی در این جامعه دعوت می کنند. این ها، گناه و پیروی از گناه کار نیست؟
وظیفه یک فرد شیعه آن است که در این زمان تصمیم بگیرد که به هیچ عنوان حرف گناه کار را نشنود؛ یعنی باید بین او و بین گناه کار حد و مرزی وجود داشته می باشد و از او فاصله بگیرد.
ص: 38
حلف الفضول به صورت مفصل در تاریخ بیان شده است، نمی خواهیم داستان را مفصل را برای شما عرض کنیم، ولی همین قدر کاری است که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله انجام دادند که سه نفر از منافقان از جمله کعب، از رفتن به جنگ بدر تخلف کردند و آن هنگام مسائلی پیش آمد.
بعد از آن که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله از میدان جنگ برگشتند، فرمودند: کسی با این سه تن تماس نگیرد و تماس گرفتن با این سه گناه کاری که از میدان جنگ بدر تخلف کردند، حرام است و با این ها رفت و آمد نکنید.
کار به جایی می رسد که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و به همسران این ها دستور می دهد که نزدیک اینها نروید. این ها با شما نزدیکی نکنند، اقوامشان با این ها رفت و آمد نکنند.
کعب می گوید: من آن قدر ناراحت شدم که وقتی هر کسی را می دیدم که رویش را از من بر می گرداند دیگر جرأت نمی کردم گناه کنم، حتی روزی به خانه یکی از رفقا رفتم و سلام کردم و او به من جواب نداد، با خود گفتم: کاری دیگر می کنم و از پشت بام وارد خانه اش شدم و ناگهانی به او سلام کردم، تا چشمش به من افتاد جواب مرا نداد و گفت: پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرموده با این افراد تماس نگیرید.
چرا پیامبر خدا صلی الله علیه و آله دستور می دهند که با این افراد ارتباط نداشته باشید؟ می خواهند بگویند: اطاعت و پیروی از گناه کار و معصیت کار برای جامعه اسلامی شکست است. باید از آدم گناه کار فاصله گرفت.
ص: 39
قانونی است به نام «قانون تابو». البته این قانون شرح خیلی مفصلی دارد که تا حدودی ریشه آن از قرآن مجید و از ادیان است. وقتی که سامری مردم را به بت پرستی، گوساله پرستی و گناه دعوت کرد، حضرت موسی علیه السلام آمد و این منظره را دید خیلی ناراحت شد.
قرآن کریم می فرماید که خداوند به حضرت موسی علیه السلام فرمود: به سامری بگو: « فَإِنَّ لَکَ فِی الْحَیاهِ أَنْ تَقُولَ لا مِساسَ »(1).
نام این قانون در اسلام، قانون «لامساس» است و در دستگاه های حقوقی بین المللی به این قانون «قانون تابو» می گویند؛ یعنی از یک فرد گناه کاری که مردم را به فساد می کشاند باید جدا شد و نباید با او تماس گرفت.
پس چه طور برخی از مردم ما نفهمیده، زن و فرزند بی گناه و مظلوم خود را به جلساتی می برند که با گناه آشنا شوند و به آنان می گویند: بنشینید و یک فیلم خیلی قشنگ می گذاریم، یا نوار فلانی را گوش بدهید که خیلی خوب است. آنها هم اطاعت می کنند، می نشینند، تماشا می کنند و می شنوند و در پی آن فسادی است که دیگر نمی توان کاری کرد.
البته این خطرها را ائمه اطهار علیهم السلام پیش بینی کرده اند که در آن قرنهای تاریک که ظلم و ستم و فساد جامعه ها را فرا می گیرد ما متحير و سرگردان نباشیم و تکلیف خودمان را بدانیم.
شما همین مطلبی را که به اختصار عرض کردم بررسی کنید و ببینید چه قدر از ما گرفتار آن هستیم. آیا سزاوار نیست که یک شیعه از همین الآن تصمیم بگیرد که
ص: 40
من می خواهم رابطه خودم را حداقل در ماه رمضان با گناهکاران قطع کنم؟ می خواهم با آنها نشست و برخاست نکنم گرچه پدرم، پسرم، برادرم، اقوام و خویشانم باشند، هر کسی که می خواهد باشد.
آری، انسان باید با کسی که حیا ندارد و با خدا می جنگد، قطع رابطه کند. چه طور آنها به خودشان اجازه می دهند و رابطه بین خود و خدا را قطع می کنند؛ ولی ما به خودمان اجازه ندهیم با آن گناه کار قطع رابطه کنیم؟!
آنها این قدر بی حیا هستند که خدا را نادیده می گیرند، دین را نادیده می گیرند، پیامبر را نادیده می گیرند، این همه مواعظ و مصائب را نادیده می گیرند، شرف و وجدان انسانی را نادیده می گیرند، با این حال ما بگوییم: نه، باید آنها را ملاحظه کرد؛ چون همسایه است و پدر و مادر است.
قرآن کریم می فرماید:
« وَ إِنْ جَاهَدَاکَ لِتُشْرِکَ بِی مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا »(1)
اگر پدر و مادر هم انسان را دعوت به گناه و معصیت کردند نباید حرف آنها را پذیرفت.
قرآن مجید در طی حدود 7 و 8 آیه می فرماید که تمام فضایل و کمالات در پیروی از خدا و رسول خدا صلی الله علیه و آله است. شما خدا و رسول او را با آن همه فضایل کنار می گذارید و از یک آدم بی ربط و بیهوده که چیزی نمی فهمد پیروی می کنید، باید از خدا و رسول اطاعت کنید. قرآن در این باره آیات متعددی دارد. در آیه ای
ص: 41
می فرماید: « وَ مَنْ یُطِعِ اللّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ فازَ فَوْزا عَظیما »(1)
در آیه دیگری می فرماید: « وَ مَنْ یُطِعِ اللهَ وَالرَسُولَ فَأُولئِکَ مَعَ الَذِینَ أَنْعَمَ اللهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَبِیِینَ وَالصِدِیقِینَ وَ الشُهَداءِ وَالصالِحِینَ وَ حَسُنَ أُولئِکَ رَفيقا »(2)
در آیه ای دیگر میخوانیم:
« وَ مَنْ یُطِعِ اَللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یَخْشَ اَللّهَ وَ یَتَّقْهِ فَأُولئِکَ هُمُ اَلْفائِزُونَ »(3)
کسانی که مطيع خدا و رسول هستند پیروزاند.
در آیه دیگری می فرماید: « و إِنْ تُطِیعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ لا یَلِتْکُمْ مِنْ أَعْمالِکُمْ شَیْئاً »(4)
راه کامل و تمام پیروی از راه خدا و رسول خدا است. کسی که می خواهد پیروز بشود، جوانی که می خواهد خیر ببیند، انسانی که می خواهد مشکلات زندگی او بر طرف بشود باید از خدا و رسول او اطاعت بکند تا این پیروزی را به دست آورد.
ما از خودمان چیزی نمی خواهیم بگوییم. قرآن است که می فرماید: پیروزی هر انسانی به اطاعت از خدا و رسول خدا بستگی دارد، اگر خدای نکرده، کسی فریب خورد و با خدا و رسول او مخالفت کرد و راه دیگران را پیمود « فَقَدْ خَسِرَ خُسْرَانًا مُّبِینًا »؛(5) «به يقين گرفتار ضرر آشکاری شده است».
ص: 42
به قول معروف: «در خانه اگر کس است یک حرف بس است».
من اگر می خواستم صد آیه دیگر از قرآن بخوانم به حول و قوه خدا قدرت حفظش بود؛ ولی قدرت بیانش در حال حاضر نیست؛ ولی شما - الحمد لله - همگی با قرآن و روایات اهل بیت علیهم السلام و آشنا هستید.
از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله سؤال می کنند: بهترین راه نجات چیست؟
حضرتش می فرماید:
« أَطِیعُوا اللّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ »(1)
اطاعت از خدا و رسول و ائمة اطهار عليهم السلام موجب نجات است.
آن ولایتی که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله می فرماید، ولایت علی بن ابی طالب علیهماالسلام است که موجب نجات است و کشتی نجات امت، همین پیروی از این خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام است.
حاصل سخن این که اگر کسی از خدا و رسول خدا صلی الله علیه و آله اطاعت کند و فقط از خدا بترسد، نه از همسایگان و رفقا و دوستان و نه از بزرگ ترها و کوچکترها و از مخالفت با خدا پرهیز کند فائز و پیروز خواهد بود.
برادران عزیز جوان! حواستان را جمع کنید که روزی پشیمان نشوید. تنها راه نجات، رفتن در پی راه پیامبر صلی الله علیه و آله و ائمه علیهم السلام است. اگر در پی آنها بروید، آنها همه
ص: 43
جا با شما هستند. اگر در پی آنان نروید، در هر جا بروید شکست می خورید و گناه کاران از شما دفاع نخواهند کرد و دلشان به حال شما نخواهد سوخت. گناه کاران شما را به گناه وادار می کنند تا خود نتیجه ای ببرند، در فکر شما نیستند، جوانی شما را تباه و قدرت شما را تمام می کنند و آن گاه که باید به فریادتان برسند نمی رسند.
پس آدم باید در پی کسی برود که همه جا حواسش جمع اوست. اینک داستانی را عرض میکنم.
على بن یقطین وزیر هارون الرشید است؛ اما از ارادتمندان عجیب حضرت موسی بن جعفر عليه السلام و خیلی مورد علاقه آن حضرت بود. وی در دربار هارون الرشید با تقیه به سر می برد، برنامه زندگی او اطاعت از موسی بن جعفر علیهماالسلام بوده و می گفت: آن حضرت امام من است و اطاعت از آن بزرگوار در تمام امور برای من واجب است.
روزی آقای علی بن یقطین، در دربار هارون الرشید بود. هارون مقداری لباس و اموال دیگر به او جایزه داد، از جمله یک دراعه بود؛ (یعنی لباسی که با خز و با طلا بافته و دوخته بودند، مثل این عباهایی که- مثلا - هم اکنون در ایران، کویت یا عربستان سعودی با طلا می دوزند).
علی بن یقطین اینها را به منزلش برد و گفت: من اینها را مصرف نمی کنم اینها حق من نیستند، باید برای آقایم موسی بن جعفر علیهماالسلام بفرستم.
آن گاه تمام این اموال را با مقداری مال دیگر برای حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام فرستاد.
به این نکته خیلی ظریف توجه کنید! آقا موسی بن جعفر علیهماالسلام تمام اموال را
ص: 44
قبول کردند، فقط آن دراعه را نپذیرفتند. هوش، عقل و فراست امام را ملاحظه کنید! آقا موسی بن جعفر علیهماالسلام آن لباس را از قاصد قبول نکردند؛ ولی وقتی میخواستند دراعه را پیش علی بن یقطین برگردانند به فرد دیگری دادند. نتیجه بعد معلوم می شود.
حضرت لباس را برای علی بن یقطین برگرداندند و نامه ای هم نوشتند که این دراعه باید پیش خودت باشد، آن را نگاه دار که یک وقتی به دردت خواهد خورد.
وقتی علی بن یقطین لباس و نامه را تحویل گرفت در فکر فرو رفت که چرا امام علیه السلام آن را نپذیرفته اند؟! نکند از من ناراحت هستند ؟! ولی پیش خود گفت: آن بزرگوار امام من است، اطاعت او برای من واجب است. آقا این طور فرموده اند، سمعا وطاعة می پذیرم. از این رو دراعه را به پارچه ای پیچید و مقداری به آن عطر زد و محکم بست و در یک صندوق گذاشت.
روزی یکی از غلامان، کار زشتی انجام داده بود، علی بن یقطین او را از کار برکنار کرد. این غلام خیلی ناراحت شد و پیش هارون الرشید رفت و گفت: آقای هارون! علی بن یقطین وزیر شما که این قدر به او علاقه مندی مرید موسی بن جعفر است. اموالش را به موسی بن جعفر میدهد و با او رابطه دارد. به این دلیل که دراعه ای را که شما به او داده بودید به موسی بن جعفر داده است.
هارون الرشید خیلی ناراحت شد. پیکی را در پی علی بن یقطین فرستاد. على بن یقطین نزد هارون آمد. هارون گفت: علی بن یقطین! دراعه ای را که به تو داده بودم کجاست؟
گفت: در منزل است، آن را در بقچه ای بسته و عطر هم به آن زده ام. هر روز
ص: 45
یک مرتبه به آن نگاه میکنم و از آن لذت می برم.
هارون گفت: دستور بده بروند و بیاورند.
گفت: به هر که می خواهی بگو برود و آن را بیاورد.
به کسی گفتند: بلند شو! او بلند شد و علی بن یقطین به او گفت: برو منزل ما و توی فلان اطاق داخل فلان صندوق بقچه ای را بردار و بیاور.
او رفت و طولی نکشید که بقچه را آورد و تسلیم کرد.
هارون الرشید خیلی ناراحت شد و دستور داد به این کسی که بدجنسی کرده بود هزار تازیانه بزنند. هنوز تعداد تازیانه ها به پانصد نرسیده بود که آن مرد زیر تازیانه ها مرد.
پس از آن هارون جایزه بیشتری به علی بن یقطین داد و گفت: من، بعد از این تصمیم گرفتم هر چه درباره تو میگویند نپذیرم!
شما از این داستان چه استفاده می کنید؟!
علی بن یقطین کسی است که از امام خود اطاعت می کند، امام نیز حواسش جمع علي بن يقطين است.
اما « وَ مَنْ تَوَلّی فَما أَرْسَلْناکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظاً »(1)؛ کسی که از خدا و رسول اطاعت نمی کند و خدا و رسول او را رها می کنند می گویند: برو ما کاری به تو نداریم، آن وقت انسان بیچاره می شود و به هر دری می زند کارش درست نمی شود و می گوید: چه کار کنم؟ قرض دارم، ناراحتی دارم، غصه دارم. این جا این طور است و آن جا آن طور.
آری، « مَنْ یُطِعِ اَلرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اَللّهَ وَ مَنْ تَوَلّی فَما أَرْسَلْناکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظاً »(2)
ص: 46
توسل به حضرت زهرا علیهاالسلام
برنامه ما همیشه این گونه بود که مجلس را به نام مقدس حضرت زهرا علیهاالسلام شروع می کردیم و به نام مقدس آن حضرت خاتمه می دادیم. اینک برنامه همین است. حاجتمندها دامن دختر رسول الله صلی الله علیه و آله را بگیرند
نخست روایت کوتاهی عرض میکنم. در کتاب «معجم احادیث الامام المهدي علیه السلام» از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله حدیثی نقل شده است. دوستداران حضرت زهرا علیهاالسلام علیهاالسلام خوب گوش کنید! پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در این حدیث اوصاف آخر الزمان و حضرت مهدی علیه السلام را برای حضرت زهرا علیهاالسلام بیان فرموده اند. الله اکبر از این جمله، فرمودند:
زهرا جانم! عزیزم! مهدي ما «يَقُومُ بِالدِّينِ فِي آخِرِ اَلزَّمَانِ كَمَا قُمْتُ بِهِ فِي أَوَّلِ اَلزَّمَانِ»؛ مهدی ما دین خدا را در آخر الزمان زنده می کند چنان چه من در اول زمان دین خدا را یاری می کنی.(1)
یعنی زنده ماندن اسلام در پرتو زحمات حضرت زهرا علیهاالسلام، جهاد، صبر، علم و مظلومیت آن بانوی بزرگوار است. اسلام در پرتو حمایت زهرای طاهره عليهاالسلام مانده و به دست ما رسیده است. چگونه حضرت زهرا علیهاالسلام اسلام را یاری کرده اند؟! تنها مظلومیت زهرا علیهاالسلام کافی است، اگر چیز دیگری هم در کار نبود. ببینید کار یادگار پیامبر به کجا باید برسد که صدا بزند:
خَلوا ابنَ عَمِّي أَو لأكشِفَ بالدعاء رَأسي؛
مردم دست از پسر عمویم علی بردارید
آن بانوی مظلومه کی این جمله را فرمودند؟ آن وقتی که دشمن در خانه
ص: 47
زهرا علیهاالسلام را آتش زدند و وارد خانه شدند، ریسمان به گردن على علیه السلام بستند تا آقا را به مسجد ببرند. زهرا علیهاالسلام جلو آمدند و کمربند آقا را گرفتند تا نگذارند آقا را به مسجد ببرند. اما ظالم بی حیایی دست زهرا علیهاالسلام را کوتاه کرد، چنان با تازیانه به بازوی زهرا علیهاالسلام زد.
والهاجمين على البتول ببيتها *** والمسقطين لها أعز جنین
روز اول ماه رمضان و روز جمعه است. فضیلت بعد از ظهر جمعه از قبل از ظهر آن بیشتر است. همه در خانه خدا برویم، هر کس خودش را گناه کار می داند همراه من دعای توبه را بخواند تا بین خودمان و خدا را اصلاح کنیم. شاید - إن شاء الله - برکات الهی به برکت نام مقدس حضرت زهرا علیهاالسلام بر ما فرود آید.
أستغفر الله الذي لا إله إلا هو الحي القيوم الرحمان الرحيم ذوالجلال والإكرام وأسأله أن يتوب علي توبة عبد ذلیل خاضع فقير بائس مسکین مستكين مستجير لا يملك لنفسه نفعا ولا ضرا و لاموتا ولا حياة ولانشورة.
أستغفر الله من جميع الذنوب والآثام.
إلهي العفو. نسألك باسمک العظيم الأعظم الأعز الأجل الأكرم يا الله يا رحمان یا رحیم یا مقلب القلوب ثبت قلوبنا على دينك.
إلهي بمحمد وعلي وفاطمة والحسن والحسين والتسعة المعصومين من ولد الحسين، اغفر بهم ذنوبنا، واستر بهم عيوبنا، اشف بهم مرضانا، أيد بهم إمام زماننا، وانصره وانتصر به وانصره نصرا عزيزا، وافتح له ولنا فتحا وفرجا قريبا.
ص: 48
ص: 49
ص: 50
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمين الذي من خشيته ترعد السماء وسكانها وترجف الأرض وعمارها وتموج البحار ومن يسبح في غمراتها.
وصلى الله على سيدنا أحمد وحبيبنا أبي القاسم محمد وعلى أهل بيته الطيبين الطاهرين المعصومين، ولعنة الله على أعدائهم ومخالفهيم أجمعين من الآن إلى قيام يوم الدين.
قال الله الحكيم في كتابه الكريم: « وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَی الطَّرِیقَهِ لَأَسْقَیْناهُمْ ماءً غَدَقاً * لِّنَفْتِنَهُمْ فِیهِ ۚ وَ مَن یُعْرِضْ عَن ذِکْرِ رَبِّهِ یَسْلُکْهُ عَذَابًا صَعَدًا »(1)
2
پیش تر گفتیم که آیا ما در زمان غیبت حضرت امام زمان علیه السلام؛ یعنی زمان فعلی که زمان تحیر، گمراهی و سرگردانی است چه وظیفه ای داریم؟
ص: 51
بیشتر مردم ما دوست دارند بفهمند که در این زمان چه وظیفه ای دارند؟
دومین وظیفه ما که وظیفه بسیار مهم و خطیری است، ثابت بودن به ولایت خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام است.
البته این جمله کوتاهی است؛ ولی معنای خیلی وسیع و دامنه داری دارد. وظیفه استقامت و ثابت بودن بر ولایت خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام را با روایتی توضیح می دهیم.
در کتاب «معجم أحاديث الإمام المهدي علیه السلام » روایت جالبی نقل شده است که امام زین العابدین علیه السلام می فرمایند:
من ثبت على موالاتنا في غيبة قائمنا أعطاه الله أجر ألف شهيد من شهداء بدر وأحد؛(1)
کسی که در زمان غیبت مهدی ما بر ولایت ما ثابت باشد خداوند متعال اجر هزار شهید از شهدای بدر و احد را به او عنایت می کند.
این روایت در حدود 20 کتاب از منابع اصلی شیعه و سنی نقل شده است. البته در مواردی اضافاتی دارد. جای تعجب است که اهل تسنن نیز این روایت را نقل کرده اند با این که بر خلاف مبانی آنهاست.
پرسش این که چرا ما باید بر ولایت اهل بیت علیهم السلام ثابت باشیم؟
این مطلب، گسترده و خیلی وسیع است، اما به طور مختصر آن را توضیح می دهیم و می گوییم:
ما در این زمان، از زمان اهل بیت علیهم السلام دور هستیم و اعتقاد داریم که امام زمان علیه السلام زنده هستند. چرا باید در این زمان بر ولایت این خاندان ثابت
ص: 52
باشیم؟ مگر قضیه ولایت این خاندان چه اهمیتی دارد؟
بدیهی است که ثابت بودن بر ولایت این خاندان آثار عجیب و غریبی در زندگی ما دارد. یکی از نشانه هایش مبارزه دشمن با این راه است. ما یک دشمن استکباری خبیث به نام یهود داریم که در هر جای دنیا باشند بزرگ ترین همتشان مبارزه با اسلام است. آنها خود بهتر از همه فهمیده اند که اسلام واقعی، اسلام علی بن ابی طالب و خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام است
کتابی به نام «تلمود» جزو کتاب های اسرار یهود و کتاب مهمی در میان آنهاست. یکی از اسراری که یهود در مبارزاتشان در این کتاب مطرح می کنند این است که می گویند: «ما باید از تمام ادیان و مذاهب صرف نظر کنیم و تمام قدرت و نیروی ضدیت خودمان را با اسلام علی بن ابی طالب قرار بدهیم».
جمله معروفی را شنیده اید که می گویند: «یهودی ها با علی بن ابی طالب علیهماالسلام خیلی بد هستند».
می گویند: جهتش این است که علی بن ابی طالب قاتل عمر و بن عبدود، مرحب خیبری و امثال آنها بود.
نه؛ دلیلش این نیست؛ فکر یهودی ها خیلی باز تر از این حرف هاست. آنها مبارزه ریشه ای می کنند، نه این که چون علی بن ابی طالب علیهماالسلام روزی یک نفر را کشتند پس ما با على بد هستیم؛ نه، اینها حرف نیست.
آنها ذاتا با اسلام بد هستند و خود به این نتیجه رسیده اند که اسلام کامل در مذهب شیعه و راه علی بن ابی طالب علیهماالسلام است و جای دیگری خبری نیست. برای این که حریت، آزاد منشی، مبارزه با ظلم و ستم، مبارزه با استعمار و احقاق حق تنها در مکتب علی بن ابی طالب علیهماالسلام است.
ص: 53
اکنون شما دنیای حاضر را ملاحظه کنید، هر بلایی به سر مسیحی ها بیاورند، چیزی نمی گویند و از خودشان نمی توانند دفاع بکنند. هر بلایی به سر سنی ها بیاورند از خودشان نمی توانند دفاع بکنند؛ چرا که با یک کلمه که پادشاه اولی الامر است و او را واجب الاطاعة می دانند در مقابل او قرار نمی گیرند.
این ها می گویند: برای مثال اگر پادشاه فلان کشور با آمریکا ساخت، ما هم ناچار هستیم با این ها بسازیم. خودشان را اولى الأمر می دانند.
اما تنها مکتب شیعه در تمام دورانها از زمان علی بن ابی طالب علیهماالسلام تاکنون آزادی خواه و آزاد منش بوده و احقاق حق می کرده است. اینان می گویند: باید دین اسلام باقی و بر قرار باشد، افراد مطرح نیستند، بلکه دین مطرح است. ما دین را می خواهیم، نه افراد را. اگر وقتی به فردی احترام گذاشتیم به خاطر دین است. نه این که دین را به خاطر فردی نابود کنیم.
دین می گوید: شراب خواری حرام است. اگر اولى الأمر سنی ها ولید بن یزید شراب خورد، ما نمی گوییم: پس شراب خواری حلال است، چون ولید بن يزيد شراب می خورد؛ بلکه می گوییم: ولید بن یزید کافر است که شراب می خورد.
در مکتب شیعه تمام ارزش برای دین اسلام است. شاهدی برای این مطلب عرض کنم.
یکی از دوستان علی بن ابی طالب علیهماالسلام به نام نجاشی که آدم خیلی خوبی بود، در روز اول ماه مبارک رمضان مشروب خورد، او را دستگیر کرده و خدمت امیر مؤمنان على علیه السلام بردند، بعد از نماز ظهر بود. آقا فرمودند: فعلا زندانی کنید تا
ص: 54
بعد از ظهر رفیقش ابو سماک نهبی که فرار کرده بود، دستگیر شود.
و نکته جالبی است می خواهم این جوانان عزیز یک دقیقه حواس خود را جمع کنند. پیش تر عرض کردم که تمام بحث را تا روز آخر ماه رمضان - إن شاء الله - به خواست خداوند به پایان می رسانیم تا جوان های ما از این ورطة عجیب فلاکت که برایشان پیدا شده و در این دریای متلاطم غرق می شوند و بیچاره ها راه نجات را نمی دانند، نجات یابند.
نجاشی آدم خوب و شاعر بود. برای امیر مؤمنان على علیه السلام شعر گفته بود و از اصحاب آن حضرت بود.
بعد از ظهر شد، اندکی حالش خوب شد و از مستی بیرون آمد. امیر مؤمنان على علیه السلام فرمودند: چرا شراب خوردی؟ شراب خواری از تو خیلی بعید است.
گفت: آقا! من از خانه ام بیرون آمدم، داشتم می رفتم که ابو سماک نهبی لب سکوی خانه اش نشسته بود، مرا صدا زد، جلو رفتم و بعد از سلام و علیک گفت: بیا ساعتی با هم بنشینیم و صحبت کنیم می خواهی کجا بروی؟
گفتم: می خواهم به نماز امیرالمؤمنین علیه السلام بروم.
گفت: رها کن! نماز چیست؟ بیا با هم خوش باشیم. نماز را بعدا نیز می توانی بخوانی. حالا وقت بسیار است و مسجد مال پیرمردهاست، اصلا نمی خواهد به مسجد بروی.
گفتم: روز اول ماه رمضان است، باید در مسجد خدمت اميرالمؤمنين علیه السلام بروم.
گفت: نه، بیا ساعتی با هم شعر بخوانیم و این جا خوش باشیم.
گفتم: این کار درستی نیست، اول ماه رمضان است.
ص: 55
گفت: می دانی! برای من یک شراب خیلی عالی از شام آورده اند، بره ای هم کباب کرده ام! و توی تنور گذاشته ام و دنبال یک آدم اهل حالی میگشتم که تو هم شاعری و هم روشنفکر، و أمل نیستی، بیا هم شراب مینوشیم و هم کباب می خوریم، کسی هم متوجه نمی شود.
نجاشی ادامه داد: اتفاقا هم شراب خوردیم و هم کباب، دیگر متوجه نشدیم که ماه رمضان است و نباید توی کوچه بیاییم، چون ما را می گیرند، همه این را فراموش کردیم.
آری، وقتی انسان کار شیطانی انجام دهد دیگر همه چیز از مغزش بیرون می رود. وقتی جوانی را گول زدند و گفتند: بیا با هم خوش باشیم، نمی خواهد به مسجد بروی، پیر مردها به مسجد می روند، بس است، ما می خواهیم این جا دور هم بنشینیم قدری با هم حرف بزنیم.
از این صنف حرف ها با او می زنند و کم کم او را فریب می دهند، آن گاه به او می گویند: شراب هم بخور! چشم. به یکی چاقو هم بزنیم و از پا در بیاوریم! چشم. خوب، برای همیشه گرفتار زندان هم بشویم! چشم
یک جوان خود را بدبخت و بی چاره کرده است، چون لحظه ای گول خورده است که یک لحظه گول خوردن انسان را به نیستی و نابودی می کشاند.
متأسفانه این دوره ای است که الآن جوانان مظلوم و ساده ما را فرا گرفته است. جوان های جامعه ما ساده اند، اما خودشان باور ندارند که ساده اند، دلیل ساده بودنشان گول خوردن آنهاست. اگر شما بنشینید و چهار کلمه با این جوانها حرف بزنید می فهمید بیچاره ها چه قدر ساده اند و هر بلایی بر سرشان می آید روی اصل سادگی آنهاست و فریب خوردنشان از رفقای بد و ناباب و نادرست
ص: 56
به این سرنوشت می کشد.
چندی پیش شخصی - که آدم ساده ای هم هست - در مسجد به من گفت: حاج آقا! التماس دعا داریم، برای ما مشکلی پیش آمده است.
گفتم: خدا اصلاح کند! چه شده؟
گفت: حاج آقا! بچه من حدود ده، دوازده سال دارد و دو، سه شب است که گم شده و به خانه نیامده، سابقه هم داشت که یک، دو دفعه دیگر هم گم شده بود.
گفتم: آقا جان! حواست را جمع کن! بچه تقصیر ندارد، فریب می خورد، تو پدری.
اما پدر ضعیفی است که عقلش به کار چندان نمی رسد. چندی بعد آمد تا از من خداحافظی کند، می خواست به جای دیگری برود.
گفتم: بچه پیدا شد؟
گفت: آری حاج آقا! بچه پیدا شده است، اما از درد آبرویمان می خواهیم مسافرت کنیم، نمی توانیم در این جا بمانیم.
گفتم: چرا؟
گفت: بچه را فریب داده اند.
گفتم: من به شما گفتم بیدار باش، بچه دوازده ساله طبعا گول می خورد.
به راستی باید پدرها قدری حواسشان را جمع کنند. این، مصیبت جامعه ماست، یک نفر و دو نفر گرفتار نیستند، آن قدر دامنه فساد را برای جوانها دارند گسترش می دهند و با انحاء و اقسام گوناگون آنها را گول می زنند که حدو حساب ندارد.
خدا میداند که من شرمم می شود برخی از مطالب را بالای منبر مطرح کنم که
ص: 57
چه بلایی به سر این بدبختها می آورند.
آن پدر گفت: بچه ام را از مدرسه بیرون کردند، چون هشت روز غایب بوده است.
آری، بچه ای که به مدرسه نرود و پدر نادان داشته باشد در جامعه چه کار می کند؟ به ورطه ای از فساد و بدبختی کشیده می شود.
خلاصه این که نجاشی گفت: فریبم دادند.
آری، یک مرد حسابی، صحابه امیرالمؤمنین علیه السلام که برای آن حضرت شعر می سرود و مدیحه سرایی می کرده، گولش می زنند، آن وقت شما چه توقعی دارید از یک جوان و نوجوان ده، چهارده ساله که گول بخورد، فریبش دهند و منحرفش کنند.
امیر مؤمنان على علیه السلام دستور دادند که باید نجاشی صد تازیانه بخورد؛ 80 تازیانه برای شراب خوردن و 20 تازیانه اضافه برای این که در ماه رمضان این گناه را مرتکب شده است.
عدالت را اجرا کردند و بر نجاشی صد تازیانه زدند. عده ای آمدند و به امیرالمؤمنین علیه السلام اعتراض کردند که آقا! این مرد از مریدهای شما بوده، برای شما شعر گفته، چینن و چنان بوده، چرا او را تازیانه زدید؟ خوب بود این جا اندکی مردم داری می کردید(!) از این قبیل نصیحت هایی که بعضی ها می کنند که حالا کمی به خاطر مردم و مردم داری کردن می آیند و از شما مسأله می پرسند و انتظار دارند که صاف آن را برایشان نگویید.
خلاصه گفتند: آقا! حالا ارفاق می کردید.
علی بن ابی طالب علیهماالسلام را این جا باید شناخت. فرمود: به خدا قسم! اگر حسن
ص: 58
و حسین من هم این کار را کرده بودند من آنها را با تازیانه می زدم و بر آنها هم اجرای حد می کردم. من اسلام را به خاطر اشخاص از دست نمی دهم.
آری، مسئله اميرالمؤمنين علیه السلام این است. از این رو باید یهود دشمن علی بن ابی طالب علیهماالسلام باشند، چون می دانند على علیه السلام تحت تأثیر هیچ کس قرار نمی گیرد و دوستان و شیعیان علی بن ابی طالب علیهماالسلام در طول تاریخ امکان نداشت تحت تأثیر کسی قرار بگیرند.
یک حاکم انگلیسی در هندوستان عملی انجام داده بود، یکی از علمای شیعه با او مخالفت کرد. به او گفتند: آقا! چرا با این حاکم انگلیسی مخالفت میکنی؟
گفت: من حكم الهی را دارم می گویم.
بعد حاکم انگلیسی گفت: هر چه آقا در این زمینه گفته من قبول دارم. بحث آنها درباره قطعه زمینی بود که آیا مال هندوها است یا مال مسلمانان؟ هندوها می خواستند معبد بسازند و مسلمانان می خواستند مسجد بسازند، حالا اختلاف است که این زمین مال کدام گروه است؟
حاکم انگلیسی گفت: بروید آن عالم شیعی را بیاورید! هر چه گفت من قبول دارم، چون که او دروغ نمی گوید.
پیش عالم شیعی آمدند و گفتند: آقا! تشریف بیاورید و در نزد حاکم انگلیسی شهادت بدهید.
گفت: من نمی آیم، چون گفته ام که در صورت انگلیسی ها نگاه نکنم و برای این کار قسم خورده ام، برای این که اینها مخالف اسلام هستند.
ص: 59
گفتند: آقا! چاره ای نیست، برای این که نزاع خاتمه یابد تشریف بیاورید.
گفت: باشد. آن گاه به جایگاه حاكم انگلیسی رفت. حاكم انگلیسی بالای اطاق پشت میز نشسته بود، عالم شیعی از در اطاق وارد شد و عقب عقب رفت تا نزدیک حاکم انگلیسی رسید و گفت: چون من قسم خورده ام در صورت انگلیسی ها نگاه نکنم، نگاه نمی کنم، اما فقط آمده ام شهادت بدهم که این زمین مال هندوها است و مال مسلمان ها نیست.
حاکم انگلیسی این جریان را طی نامه ای به وزیر مستعمرات انگلستان نوشت که ما با وجود علمای شیعه نمی توانیم کاری بکنیم. این ها حق را همان گونه که هست، می گویند.
آری، این مکتب علی بن ابی طالب علیهماالسلام است، از این رو باید یهود با این مکتب مبارزه کند، بنا بر این وظیفه ما چیست؟
وظیفه ما ثابت بودن در این مکتب است. از این رو امام زین العابدین علیه السلام فرمود:
کسی که در زمان غیبت بر ولایت ما خانواده ثابت بماند خداوند اجر و پاداش هزار شهید مانند شهدای بدر و احد را به او عنایت می کند.(1)
اکنون این پرسش مطرح است که این وظیفه دوم از کجا گرفته شده و اصل آن و در کجاست؟
ص: 60
اصل آن در قرآن مجید است، خداوند متعال در سوره جن می فرماید:
« وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوْا عَلَى الطَّرِيقَةِ لَأَسْقَيْناهُم مَآءً غَدَقاً * لِّنَفْتِنَهُمْ فِیهِ ۚ وَ مَن یُعْرِضْ عَن ذِکْرِ رَبِّهِ یَسْلُکْهُ عَذَابًا صَعَدًا »(1)
اگر مردم به این راه استقامت کنند و ثابت باشند ما آب رحمت خود را بر آنها فرو می فرستیم که تمام نعمت ها را داشته باشند، اما آنهایی که از ولایت علی بن ابی طالب علیهماالسلام و اولاد آن حضرت اعراض کردند به جهنم کشیده می شوند و به عذاب دردناک دنیا و آخرت گرفتار خواهند شد.
اکنون زمان غیبت است و ما متحیر هستیم که چه کار بکنیم؟ چه راهی را برویم. شما مردم از ما می پرسید: آقا! در این اوضاع آخر الزمان با این مفاسد چه کار باید کرد؟
قرآن مجید به شما جواب می دهد، امام زین العابدین علیه السلام به شما پاسخ می دهد. می فرمایند: وظیفه آن است که در راه علی بن ابی طالب و خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام بروید؛ مکتبی که در عالم زیر بار هیچ قدرتی نمی رود و تنها در مقابل حق تعالی خضوع می کند و بس. در مقابل هیچ قدرتی دیگر خضوع نمی کند. وظیفه شما این است و اگر از این ذكر الهي اعراض کنید به عذاب دردناک کشیده می شوید.
الآن ببینید! زندگی شمایی که پیرو امام حسین علیه السلام و در راه آن حضرت و راه على بن ابی طالب علیهماالسلام هستید بهتر است یا زندگی کسانی که با این بزرگواران
ص: 61
سرو کار ندارند؟!
البته مراد از زندگی، نان، آب، ماشین و عمارت نیست؛ بلکه زندگی انسانی مراد است، از نظر ما راحت زیستن و به کسی اذیت نکردن، زیر بار ظلم نرفتن، علم و ادب داشتن، زندگی است.
برخی خیال می کنند که زندگی همان زرق و برق های دنیا یعنی ماشین و عمارت است، در این صورت است که می گوید: مسیحی عمارت قشنگ تری دارد.
نه، این گونه نیست؛ بلکه زندگی، انسان کامل بودن است که مردم از دست او در راحتی باشند و وجدان خود او هم راضی باشد. این گونه زندگی در پیروی از علی بن ابی طالب علیهماالسلام پیدا می شود، نه در پیروی از راه مخالف على بن ابی طالب علیهماالسلام
حافظ حسکانی از بزرگ ترین علمای اهل سنت است. وی مذهب حنفی دارد و از مدارک خودشان کتابی به نام «شواهد التنزیل» نوشته است، وی حدیثی را از ابن عباس این گونه نقل می کند که ابن عباس گوید: پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: خداوند متعال می فرماید:
« وَ مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِی »(1)
مراد از ذکر خدا در این آیه ولایت علی بن ابی طالب (و اولاد آن حضرت) است و کسی که از ولایت علی بن ابی طالب علیهماالسلام اعراض کند و در پی ولایت آن حضرت نرود به جهنم و عذاب کشیده می شود.(2)
ص: 62
از طرف دیگر، هر کس در پی راه علی بن ابی طالب عليهماالسلام برود بهترین سعادتها برای او خواهد بود.
این جهت دوم را توجه کنید! چرا به ما می گویند: در راه علی بن ابی طالب عليهماالسلام بروید؟
برای این که زندگی ما بر اساس عدل استوار است؛ هر جا همه چیز روی حساب خودش باشد، کار درست خواهد بود و هر جا همه چیز روی حساب خودش نباشد، کار درست نخواهد بود. شاخه گلی که در توی گلخانه منزل شماست، اگر هر روز به آن آب بدهی این گل از بین می رود، اگر 20 روز یک بار آب ندهی این گل از بین می رود، قاعده این است که برخی گل ها باید هفته ای یک مرتبه آبیاری شوند و برخی دیگر باید یک روز در میان آبیاری شوند.
مثال دیگر بنای یک ساختمان است که چه قدر سیمان می خواهد. ممکن است سیمان را زیاد کنند و ساختمان از بین برود و ممکن است کمتر سیمان مخلوط کنند باز هم ساختمان از بین برود، اما بنا می داند که این ساختمان چه قدر شن و چه قدر سیمان لازم دارد. وقتی یک ملاط این جوری درست کرد می تواند یک ساختمان عالی و یک بنیان حسابی بسازد.
آری، راه علی بن ابی طالب عليهمالسلام راه عدل است؛ یعنی تمام آن چه در یک زندگی باید باشد و عادلانه است راه علی بن ابی طالب علیهماالسلام به ما نشان می دهد. بنا بر این اگر کسی این راه عدل را رفت، نجات پیدا میکند وگرنه، بدبخت و بیچاره خواهد بود.
ص: 63
پس قرآن مجید وظیفه دوم را برای ما معین کرد که در زمان غیبت امام زمان علیه السلام و در زمان تحیر و سرگردانی، نجات ما پیروی کردن از راه علی بن ابی طالب علیهماالسلام و ثابت بودن در راه این بزرگوار است. آن جا که می فرماید:
« وَ أَنْ لَوِ اسْتَقَامُوا عَلَی الطَّرِیقَهِ لاََسْقَیْنَاهُمْ مَاءً غَدَقًا *لِّنَفْتِنَهُمْ فِیهِ ۚ وَ مَن یُعْرِضْ عَن ذِکْرِ رَبِّهِ یَسْلُکْهُ عَذَابًا صَعَدًا»(1)
ای شیعیان مولا امیرالمؤمنین! ای کسانی که در این سال ها امتحان داده اید؟ خداوند متعال در این آیه راه علی بن ابی طالب علیهماالسلام را برای مردم، امتحان قرار داده و این صریح قرآن است که می فرماید: « لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ »؛ ما مردم را در این راه آزمایش می کنیم.
ملاحظه می کنید که تحول مختصری به وجود می آید یک فرد کرواتی متجدد مآب مبارزه با امیر المؤمنين علیه السلام را شروع می کند! این یک امتحان است که چه کاره هستیم، آیا ما نیز که سنگ آن حضرت را به سینه می زنیم در این موقعیت حساس از علی بن ابی طالب علیهماالسلام دفاع می کنیم؟
عجب امتحانی است؛ « لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ »!
هر کس در این امتحان رسوا شود به عذاب دردناک الهی کشیده خواهد شد.
اینک روایتی را از کتاب «بحار الانوار» علامه مجلسی و نقل می کنم و سخنم را خاتمه می دهم. این فرمایش مولا امیرالمؤمنين علیه السلام است، این روایت برای امروز ماست، برای ما که می خواهیم ببینیم در زمان غیبت امام زمان علیه السلام چه
ص: 64
وظیفه داریم. امیر مؤمنان على علیه السلام می فرمایند:
... بعد غيبة وحيرة فلا يثبت فيها على دينه إلا المخلصون المباشرون لروح اليقين الذين أخذالله عزوجل میثاقهم بولايتنا وكتب في قلوبهم الإيمان وأيدهم بروح منه.(1)
مهدى ما بعد از آن زمان ظهور می کند که امام مردم غایب شده و در میانشان نیست و گرفتار حیرت اند، همه می گویند: ما نفهمیدیم چه کسی راست می گوید.
آیا به راستی همین طور است یا نه؟ ما نمی فهمیم کدام دسته درست می گویند، همه می گویند: ما حق می گوییم، همه متحير و سرگردانند.
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: مهدى ما بعد از حیرت مردم ظاهر می شود و در این زمان، دین کسی ثابت نمی ماند مگر آنهایی که دارای ولایت ما باشند.
یعنی اگر می خواهید دین تان ثابت بماند، باید بر ولایت علی ابن ابی طالب و خاندان آن حضرت علیهم السلام ثابت باشید.
روشن است که راه علی ابن ابی طالب علیهماالسلام رنگ ندارد، آرم مخصوص ندارد، تابلوی مخصوص ندارد، راه آن حضرت حزب نیست، گروه نیست، فرقه نیست، هسته مرکزی نیست، هسته غیر مرکزی نیست، بلکه راه علی بن ابی طالب علیهماالسلام ایمان به خدا و روز قیامت و عمل صالح است. ارزش این راه به اعتقادات، اعمال و فداکاری هایی که در این راه شده بستگی دارد. خونی مانند خون عزیز زهرا علیهاالسلام در این راه ریخته شده است.
ص: 65
آقا امام حسین علیه السلام در وسط میدان کربلا ایستادند و فرمودند:
مردم! من که نمی خواهم کسی را به سوی خودم دعوت کنم. من برای امر معروف و نهی از منکر و برای نجات شما مردم از زیر چکمه های ظلم آمده ام. حالا آیا کسی هست من مظلوم را یاری کند؟
«فَلَمْ یُجِبْهُ اَحَدٌ اِلاّ بِالسُّیُوفِ»؛ کسی جواب آقا را نداد مگر از دم شمشیرها و نیزه ها.
نسئلك باسمک العظيم الأعظم الأعز الأجل الأكرم یا الله یا رحمان یا رحیم یا مقلب القلوب ثبت قلوبنا على دينك.
إلهي بمحمد وعلي وفاطمة والحسن والحسين والتسعة المعصومين من ولد الحسين اغفر بهم ذنوبنا، واستربهم عيوبنا، اشف بهم مرضانا، اللهم أيد إمام زماننا، وانصره وانتصر به، وانصره نصرا عزيزا.
ص: 66
ص: 67
ص: 68
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمين، وصلى الله على سيدنا أحمد وحبيبنا أبي القاسم محمد و على أهل بيته الطيبين الطاهرين المعصومين، و لعنة الله على أعدائهم و مخالفيهم أجمعين من الآن إلى قيام يوم الدين.
قال الله الحكيم في كتابه الكريم
« أَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ * وَ وَضَعْنَا عَنْكَ وِزْرَكَ * الَّذِي أَنْقَضَ ظَهْرَكَ * وَ رَفَعْنَا لَكَ ذِكْرَكَ * فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا * إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا * فَإِذَا فَرَغْتَ فَانْصَبْ * وَ إِلَى رَبِّكَ فَارْغَبْ »(1)
3
بحث ما درباره وظایفی است که شیعیان اهل بیت علیهم السلام در این زمان؛ یعنی در زمان غیبت امام زمان ارواح العالمين له الفداء دارند. البته این وظایف مسائل مهم و ارزنده ای برای مردم به خصوص برای اجتماع و نسل جوان ماست و دقت روی این مسائل خیلی لازم است.
ص: 69
وظیفه سوم ما در این زمان، انتظار فرج است. ممکن است این عنوان در ابتدا یک عنوان مقدس مآبانه ای به ذهن برسد و حال آن که از مترقی ترین نظریات و از عالی ترین مطالبی است که هم اکنون دنیا در پی آن است و خوشبختانه مکتب نیرومند شیعه چهارده قرن پیش این مطلب را در اختیار مردم گذاشته که وظیفه شما در چنین زمان این است.
اکنون این پرسش مطرح است که انتظار فرج یعنی چه؟
به جرأت می توانم بگویم که حتی خود ما هم آن طور که باید و شاید معنای انتظار فرج را نمی دانیم. خیال می کنیم معنای انتظار فرج این است که منتظر باشیم که حضرت مهدی علیه السلام تشریف بیاورند، در حالی که انتظار تشریف آوردن امام زمان علیه السلام بحثی و انتظار فرج، بحث دیگری است.
البته در ضمن سخنانم مطلب روشن خواهد شد. اینک برای آن که در آغاز، ذهن ما اندکی این مطلب را در خودش جا بدهد چند روایت درباره انتظار فرج می خوانم.
انتظار فرج اهمیت به سزایی دارد و در دیدگاه ائمه اطهار علیهم السلام جایگاهی والا دارد.
توجه بفرمایید! روایات مهمی را از میان روایات برگزیده ام؛ چرا که در این زمینه روایات بسیاری در کتاب های شیعه و اهل سنت نقل شده است.
ابوحمزه ثمالی از ابو خالد کابلی این گونه نقل می کند: امام زین العابدین علیه السلام فرمودند:
ص: 70
.. إن أَهْلَ زَمَانِ غَیْبَتِهِ؛ مردم زمان غیبت امام زمان علیه اسلام مثل همین زمان ما.
الْقَائِلِینَ بِإِمَامَتِهِ؛ مردمی که به امامت امام زمان علیه السلام قائل هستند و آن حضرت را امام میدانند.
وَ الْمُنْتَظِرِینَ لِظُهُورِهِ ؛ و منتظر ظهور امام زمان علیه السلام هستند.
أَفْضَلُ مِنْ أَهْلِ کُلِّ زَمَانٍ؛ از تمام مردم زمانهای گذشته بهترند؛
یعنی از مردمان پیش از اسلام تا زمان حضرت آدم ابوالبشر از تمام مردم بهتر هستند.
أَنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی أَعْطَاهُمْ مِنَ الْعُقُولِ وَ الْأَفْهَامِ وَ الْمَعْرِفَةِ مَا صَارَتْ بِهِ الْغَیْبَةُ عِنْدَهُمْ بِمَنْزِلَةِ الْمُشَاهَدَةِ؛
خداوند به مردم این زمان به اندازه ای عقل و فهم و معرفت داده است، با این که امام زمان را نمی بینند، ولی آن قدر به ایشان ایمان دارند مثل این که در مقابل آنها ایستاده است و دارند او را می بینند. ایمان آنها نسبت به امام زمان علیه السلام به این اندازه قوی است.
بعد می فرمایند: وَ جَعَلَهُمْ فِی ذَلِکَ الزَّمَانِ بِمَنْزِلَةِ الْمُجَاهِدِینَ بَیْنَ یَدَیْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بِالسَّیْفِ؛ و ثواب این مردم مثل ثواب آن مردمی است که در رکاب رسول الله صلی الله علیه و آله جهاد می کردند و می جنگیدند.
أُولَئِکَ اَلْمُخْلَصُونَ حَقّاً وَ شِیعَتُنَا صِدْقاً وَ اَلدُّعَاهُ إِلَی دِینِ اَللَّهِ عز و جل سِرّاً وَ جَهْراً اینان واقعا خالص اند و واقعا شیعیان ما هستند و مردم را به خدا دعوت می کنند.
به این نکته توجه کنید. حضرت فرمودند:
اِنْتِظَارُ اَلْفَرَجِ مِنْ أَعْظَمِ اَلْفَرَجِ؛(1)
انتظار فرج داشتن در این زمان از بهترین گشایش ها برای مردم است؛
ص: 71
یعنی از بهترین راه های گشایش برای مردم، انتظار گشایش داشتن است. در روایت دیگری امیر المؤمنين علیه السلام می فرماید:
اِنَّ اَحَبَّ الاَعْمالِ اِلَى اللّه ِ عَزَّوَجَلَّ اِنْتَظارُ الْفَرَجِ؛(1)
بهترین عملها در نزد خداوند انتظار فرج داشتن است.
در روایت دیگری اميرالمؤمنين علیه السلام می فرماید:
المُنتَظِرُ لأِمرِنا كَالمُتَشَحِّطِ بِدَمِهِ في سَبيلِ اللّه ِ ؛(2)
کسی که منتظر امر ما و منتظر فرج باشد مانند کسی ثواب دارد که خون خود را در راه خدا ریخته است.
در روایتی دیگر امام صادق علیه السلام می فرماید:
مَنْ ماتَ مِنْكُمْ عَلى هذَا الْأَمرِ مُنْتَظِرا لَهُ كانَ كَمَنْ كان فى فُسْطاطِ الْقآئِم.(3)
نتیجه این که انتظار فرج داشتن یک عبادت جالبی از نظر خداوند متعال است. اکنون این پرسش را پاسخ می دهیم که انتظار فرج یعنی چه؟
پیش تر بیان شد که انتظار تشریف آوردن امام زمان علیه السلام یک بحث جدایی است که درباره آن مفضل سخن خواهیم گفت.
انتظار فرج؛ یعنی مبارزه با بأس، نا امیدی و محرومیت.
ص: 72
یعنی امکان دارد جامعه ها در اثر مشکلات، جنگ ها و کارهای طاقت فرسا به جایی برسند که از زندگی مأیوس شوند. یکی از نشانه های یأس از زندگی، خودکشی است. وقتی افرادی از زندگی مأیوس می شوند می گویند: خودمان را بکشیم و راحت کنیم. این حالت گناه است. این صریح قرآن مجید است که می فرماید:
« إِنَّهُ لا یَیْأَسُ مِنْ رَوْحِ اَللّهِ إِلاَّ اَلْقَوْمُ اَلْکافِرُونَ »(1)
آدم های کافراند که از زندگی و از رحمت خدا مأیوس می شوند.
انسان مؤمن به طور کامل باید به زندگی آینده امیدوار باشد که معنای انتظار فرج همين است؛ یعنی انتظار رسیدن به زندگی بهتر
ما در این زمان نباید منتظر آمدن زندگی بدتر باشیم. ما وظیفه داریم برای زندگی بهتر، رشد بیشتر، رشد در زندگی معمولی، رشد در علم، رشد در صنعت، رشد در اخلاقیات و امثال آن تلاش و کوشش کنیم.
انسان نباید مأیوس شود و بگوید: من به هیچ جا نمی رسم، جامعه ما از بین رفته است، دیگر به جایی نخواهد رسید.
این گونه سخنان گناه است. وقتی هم که انسان در نهایت درجه، هیچ چیزی دست خودش نمی بیند باز هم باید امیدوار باشد.
برخی از مردم می گویند: وضع زندگی ما خوب نیست، برای ازدواج فرزندانمان خانه و امکانات نداریم.
ما به آنها می گوییم: - إن شاء الله - خدا به شما کمک می کند و درست می شود.
ص: 73
عصبانی می شوند و می گویند: از کجا درست می شود؟ مگر امکانات را توی زنبیل می گذارند و برای ما می فرستند؟
تو بگو درست می شود، إن شاء الله، إن شاء الله درست می شود، مأیوس نباش!
شما ببینید چند سال حضرت يوسف علیه السلام از حضرت یعقوب علیه السلام دور بود و حضرت یعقوب علیه السلام منتظر آمدن حضرت یوسف علیه السلام بود؟
بنا بر بعضی از روایات، بعد از 30 سال فرزندان حضرت یعقوب علیه السلام نزد او آمدند؛ هنگامی که یوسف به مقام پادشاهی رسیده و برادرش بنیامین را پیش خودش نگه داشته است که پسرها پیش پدرشان آمدند و گفتند: برادر ما هم گرفتار شد، چه کار کنیم؟
حضرت یعقوب علیه السلام فراغ کشیده، درد دیده و گریه کننده ای که از بس که گریه کرده بود چشمش آب آورده بود، گفت: عقیده من این است که بروید و بگردید و ببیند یوسف را پیدا می کنید؟
آنها خندیدند و گفتند: پدر! تو هنوز بعد از 30 سال می گویی یوسف؟!
حضرت یعقوب علیه السلام گفت:
« اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ یُوسُفَ وَأَخِیهِ وَ لَا تَیْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ »(1)
شما در پی يوسف بروید و بگردید و پیدایش کنید، برادرش بنیامین را هم پیدا کنید و از رحمت خدا مأیوس نباشید.
ص: 74
آنها حضرت یعقوب علیه السلام را مسخره کردند. حضرت یعقوب علیه السلام جمله دیگری گفت که خیلی جالب بود، فرمود:
« إِنِّی لَأَجِدُ رِیحَ یُوسُفَ لَوْ لا أَنْ تُفَنِّدُونِ »(1)
اگر شما مرا سرزنش نمی کنید من بوی یوسف را می شنوم.
فرزندانش بیشتر خندیدند، بیچاره، بنده خدا را ببین حالا بوی یوسف را هم بعد از 30 سال می شنود.
طولی نکشید که غلامی آمد و پیراهن یوسف را آورد و روی سر يعقوب علیه السلام انداخت و یعقوب علیه السلام شفا یافت، چشم هایش باز شد، به فرزندانش گفت: به شما نگفتم من بوی یوسف را می شنوم؟! نگفتم از رحمت الهی مأيوس نشوید، مأیوس شدن از رحمت الهی کار کافران و کسانی است که به خدا ایمان ندارند.
آری، کسی که به خدا ایمان دارد در هیچ شرایطی از رحمت خدا مأیوس نمی شود. خدا هم گاهی انسان را امتحان می کند و تمام درها را به روی او می بندد که به هیچ جا ایمان نداشته باشد، آن وقت کار خودش را می کند.
اما مادامی که چشم انسان به این راه به آن راه، به رفیق، به دوست و آشنا است، خداوند می فرمایند: به همان حال خودت باش هر وقت فهمیدی دیگر هیچ کس را نداری و تمام این بندهایی که بین تو و دیگران است بریده شد آن وقت ما کار تو را اصلاح می کنیم. همین طور هم هست، خدا هم کار او را اصلاح می کند.
ص: 75
یکی از مداحان تهران داستان جالبی را نقل می کرد که من نقطه حساس آن را می گویم:
آقایی به تهران رفت و از آن جا به مشهد رفت. وی می گوید: وارد حرم شدم و پس از زیارت امام رضا علیه السلام می خواستم بیرون بیایم، از این در عقب عقب بر می گشتم، پیرزنی هم می خواست وارد حرم بشود و افتاده بود که آستانه را ببوسد، من متوجه نشدم و روی این پیرزن افتادم، بنده خدا خیلی ناراحت شد، پیرزن را بلندش کردند. من شروع کردم به عذر خواهی کردن و گفتم: به علی بن موسی الرضا علیه السلام مرا ببخش! دست کردم توی جیبم و یک دسته اسکناس به این پیرزن دادم.
پیرزن شروع کرد به گریه کردن
گفتم: چرا گریه میکنی؟
گفت: من حاجتی از حضرت امام رضا علیه السلام داشتم، پولی می خواستم، به من الهام شد که به حرم مشرف شوم. وقتی به حرم آمدم، این وسیله را خدا برای من فراهم کرد.
آری، وقتی دل انسان از همه جا بریده می شود آن وقت خدا این وسیله را برایش فراهم می کند.
از طرفی، آن آقای صاحب پول نیز شروع به گریه می کند و می گوید: هر سال که می خواستم به مشهد بیایم برای آقا امام رضا علیه السلام چیزی به عنوان تحفه و هدیه می آوردم. این سفر نشد چیزی بیاورم، یک دسته اسکناس توی جیبم گذاشتم و گفتم: آقا! امسال برای شما نتوانستم چیزی بخرم و بیاورم، این هدیه من برای شماست.
ص: 76
کارها این گونه است. البته ما صد مرحله بالاتر از این را با چشم خود دیده ایم که راستی عجیب و غریب و بهت آور است. شاید اگر در اجتماع مردم عادی و معمولی جست و جو کنیم آن قدر از این قضایا برایشان اتفاق افتاده که حد ندارد که تمام بندها و واسطه ها برایشان بریده شده و هیچ کاری دیگر نمی شود کرد جز این که بگوید: خدا و همان وقت کارش اصلاح می شود. این همان امیدواری به خداوند متعال است.
بنابر این یأس و ناامیدی از رحمت الهی کار آدم کافری است که به خدا ایمان ندارد. پس من همه چیز دارم، هر وقت هر چیز خواستم در اختیارم قرار میگیرد، چون من به خدا بستگی دارم که « إِنَّهُ لا یَیْأَسُ مِنْ رَوْحِ اَللّهِ إِلاَّ اَلْقَوْمُ اَلْکافِرُونَ »(1)
بنا بر آن چه گذشت انتظار فرج یعنی چه؟
انتظار فرج؛ یعنی این که من می خواهم روز به روز زندگی شیعه، زندگی مسلمانان عالی تر، بهتر و برای تشریف فرمایی حضرت بقية الله الاعظم حجة بن الحسن المهدي صلوات الله وسلامه عليه مهیاتر بشود.
کوتاه سخن این که هر کدام از ما در هر فن و هر رشته ای کار میکنیم وظیفه داریم فکر کنیم که چگونه می توانیم کار و نوع فعالیت خودمان را در یک سطح بالاتری قرار بدهیم. آقایان در کسب و کار خودشان و خانمها در تربیت فرزندانشان باید ملاحظه کنند که آیا این راه و روش تربیتی که الآن در اختیار
ص: 77
دارند برای تربیت فرزند خوب است؟ آیا می شود روش بهتری یافت؟
باید به روش بهتری دست یابند؟ نباید بگویند: ما از زندگی مأیوس هستیم، باید انتظار گشایش داشته باشند.
فرج یعنی گشایش، روشن شدن، عالی تر شدن و بهتر شدن کار. این که می گویند: «معنا ندارد روزگار بدتر باشد تا امام زمان علیه السلام بر بیایند» سخن درستی است.
این که ما باید از روی عمد کاری بکنیم که روزگار بدتر بشود تا امام زمان علیه السلام بیایند. نه، چنین نیست.
ما باید کاری بکنیم که زندگی اسلامی و زندگی شیعه در یک سطح فوق العاده عالی قرار بگیرد که همه چیز برای انتشار عدل امام زمان علیه السلام مهیاتر باشد. هر چه دنیا برای عدالت گستری امام زمان روحی له الفداء مهیاتر باشد کار آن حضرت راحت تر خواهد بود.
ما نباید گناه و معصیت کنیم؛ چرا که اهل گناه و معصیت، گناه و معصیت می کنند و دنیا را از ظلم و جور پر می کنند، نه این که ما هم به آنها کمک کنیم. ما باید به ترقی و رشد رو کنیم و به صلاح و اصلاح برسیم و دنیای بهتری بسازیم.
پس اکنون وظیفه نسل جوان ما به خصوص این است که ننشینند و بگویند: پدران ما این طور می کردند، ما هم می خواهیم عین همان کار را انجام بدهیم.
نه، پدارن شما راهی را رفتند و به جامعه خودشان کمک کردند، خدا رحمتشان کند، اجرشان را هم گرفتند، شما باید پا را بالاتر از آنها بگذارید؛ شیعه باید در طب، مهندسی و ساخت وسایل مدرن زندگی از دیگر مردم پیش قدم باشد
ص: 78
چرا ما زمام کار را به دست دشمنان خاندان عصمت و طهارت عليهم السلام بدهیم. این خاندان بودند که قرآن مجید را به ما یاد می دادند و می فرمودند: قرآن می فرماید:
« هُوَ أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَاسْتَعْمَرَكُمْ فِيهَا »(1)
خدا شما را از زمین آفریده و از شما خواسته است که زمین را آباد کنید.
خداوند از چه کسی خواسته است که زمین را آباد کند؟ از ما؛ از ما که میگوییم: «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَٰهَ إِلَّا ٱللَّٰهُ». از ما که پیرو این خانواده هستیم
چرا امام صادق علیه السلام می فرماید: اگر من جوان بیکاری را در کوچه ببینم او را با تازیانه می زنم و ادبش میکنم تا دنبال کار برود؟
برای این که می خواستند شیعه تنبل بار نیاید و متحجر نباشد؛ بلکه شیعه گل سر سبد دانشمندان دنیا باشد و به اوج علم و کمال برسد، چون تمام علوم و کمالات به شیعه مربوط است و اصل تمام این اختراعات به شیعه مربوط بوده و راهنما و راهگشای این اختراعات امیرالمؤمنین علیه السلام بودند.
چندی پیش آقای دکتری سه ساعت درباره آب درمانی سخنرانی کرد و می خواست اثبات کند که تمام دردها به وسیله آب، درمان می شوند. البته او خیلی زحمت کشیده بود. شکرالله سعيه و البته برای زحمت ها و فعالیت هایش اجر دارد و نمی شود کار و فعالیت را نادیده گرفت، گرچه از بدبختی های جامعه ما بی عرضگی جامعه ماست که برای دیگران تکلیف معین می کنیم و هر بنده
ص: 79
خدایی که در جامعه ما زحمت بکشد، رنج ببرد، مطالعه کند به سرش میزنیم که تو چرا فلان جا، فلان کار را نکردی؟
خوب همین کاری را که انجام داد چه پاداشی داشت؟
آقایی در مهندسی زحمت زیاد کشیده و در هواپیماسازی متخصص شده است، یک آدم بی ربط، بی سواد و تنبلی برای او نامه می نویسد و زیرش هم امضای محفوظ؟
این قدر شجاعت دارد. اگر کسی مرد باشد صریحا امضا می کند، دیگر امضای محفوط یعنی چه تنبل؟!
برای مهندس هواپیما می نویسد: آقا! اگر شما راست می گویید بیایید خیابان بزرگمهر را تعریض کنید
راستی خیابان بزرگمهر چه ربطی به مهندسی هواپیما دارد؟ او در آن زمینه زحمت کشیده است، باید تشویق شود، نه در امور دیگر از او کار بگیرند.
به هر حال، آقای دکتر سه ساعت سخنرانی کرده که محصول چندین سال زحمت او بوده و انصافا بحث ارزشمندی بود. زحمت کشیده و از راه های علمی این مطلب را ثابت کرده و این خیلی مهم است.
اما باید دانست که امیرالمؤمنین علیه السلام مبتکر این کار بوده و چهارده قرن پیش فرموده است:
خدا آب را وسیله پاک کردن قرار داد و وسیله شفای تمام دردها.(1)
ص: 80
علی ابن ابی طالب علیهماالسلام راهگشای اول بوده، البته همه کسانی که زحمت کشیده اند زحمتشان قابل تقدیر و تشکر است.
آری، خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام برای ما چیزی کم نگذاشتند، ما را به رشد دعوت کردند، می خواستند ما راه را بپیماییم و جامعه خودمان را پیش ببریم. برای چه ما، برای وسائل کوچک زندگی گدای در خانه یهودیها و نصرانی ها باشیم.
انتظار فرج؛ یعنی ما باید همواره منتظر باشیم که گشایشی از نظر علم، صنعت، اخلاق برای جامعه ما پیدا بشود و ما در زندگی درجا نزنیم.
پیامبر عزیز اسلام و امیر مؤمنان علی علیه السلام در چهارده قرن پیش فرمودند:
وَيْلٌ لِمَنْ ساوى يَوْمَاهُ؛(1)
وای بر کسی که دو روزش یکسان باشد.
آیا برای نسل جوان جامعه ما درسی بالاتر از این وجود دارد؟
وای بر انسانی که دو روزش یک جور باشد؛ یعنی امروز یک مسلمان باید بهتر از دیروزش باشد، فردا یک مسلمان باید بهتر از امروزش باشد؛ یعنی از نظر رشد، ترقی و تعالی علم و دانش بهتر باشد.
راستی نسل جوان ما چگونه در روز قیامت به خدا پاسخ خواهد داد؛ اگر خدا از آنان سؤال کند که من امكانات را در اختیار شما گذاشتم و برای شما وسائل دادم، عمر دادم، هوش، فهم، عقل، زکاوت، چشم، گوش و همه چیز به شما
ص: 81
دادم؟ چرا در زندگی رشد نکردید؟
چرا وقتتان را به ساز و آواز و موسیقی گذراندید؟
چرا وقتتان را با فیلم های مبتذل و بی معنا گذراندید؟
به راستی چه خواهید گفت؟ فرض کنید هم اکنون روز قیامت است.
آیا جامعه ما نیاز ندارد یک زبان بیگانه ای را بلد باشد؟ آیا جوانان ما به صنعت نیاز ندارند؟ آیا جوانان اجتماع ما به علم احتیاج ندارند؟
بنا بر این انتظار فرجی که همه ما می گوییم ثواب دارد این است که باید جامعه ما پیش برود.
کلمه سازندگی کلمه تازه ای است، اما معنایش تازه نیست. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و از روز اول بعثت به مردم سازندگی یاد دادند، هیچ مجاهدی در سازندگی مانند علی بن ابی طالب علیهماالسلام نبوده است. ائمه اطهار علیهم السلام سازندگی را به اجتماع یاد دادند. ببینید! امير المؤمنين علیه السلام در چهارده قرن پیش در صفات مؤمن می فرمایند: مشغول وقته.(1)
میدانی در مکتب ما به چه کسی مؤمن می گویند؟
در مکتب ما، امير المؤمنین علیه السلام می فرماید:
شیعه و مؤمن به کسی می گویند که وقتش را به بیکاری نگذراند.
آیا دنیای امروز این حرف را می پسندد یا نه؟
آری، نسل جوان ما باید فکر کنند و اندیشه خود را به کار بیندازند که واقعا
ص: 82
صبح تا شام چه قدر کار می کنند؟ اگر یک عمر این قدر کار کنند بس خواهد بود؟
به خدا سوگند! پیش خودشان این مقدار کار را قبول ندارند و می گویند: ما باید زیادتر از این کار کنیم. بهترین راه این است که فکر کنیم و کارها و چیزهای زیادی را که به درد ما نمی خورد کنار بگذاریم و به اصل مقصد برسیم.
برای مثال مسافری که می خواهد به مشهد برود وقت حرکت کت و شلوارش را عوض می کند می گوید: این دسته کلید به دردم نمی خورد و آن را همین جا می گذارد، این کتابچه هم که در آن جا به دردم نمی خورد، این حساب و کتاب در آن جا لازم نیست، می خواهم دمپایی بپوشم، پس این پاشنه کش را نمی برم؛ چرا که آن جا نمی خواهم فعالیت زیادی داشته باشم و یک لباس سبک می پوشم. آری، مسافر چیزهای اضافه را کنار می گذارد.
برادران عزیز! جوانان زندگی آینده! راه باید برای فرزندان ما صاف و هموار شود. اگر شما این آشغال ها را از سر راه بر ندارید آن بی چاره ها گیر می کنند، چنان چه دیگران قبل از ما چنین نکردند و سنگ ها را از جلو راه برنداشتند، در نتیجه ما گرفتار یک زندگی تنگ شده ایم.
شما این زندگی را برای دیگران تنگ نکنید، اندکی فکرتان را به کار بگیرید، بیندیشید و کارهایی را که می دانید در زندگی شما اضافی است و بیهوده وقت صرف می شود، کنار بگذارید و دنبال کارهای اساسی بروید؛ کاری که بتوانید پا به پای تمدن دنیا پیش بروید، نه این که از کاروان تمدن دنیا عقب باشید، به سرتان بزنند و توسری خور شوید که توسری خوردن ما، از عقب افتادگی ماست.
ص: 83
مثال دیگر مثال سفرهای است که در اطاق پهن می کنند و یک خانواده دورهم می نشینند و غذا می خورند و به هم دیگر احترام می گذارند؛ اما تا دیدند مورچه ای توی سفره آمد با دست بیرون می اندازند، اگر دوباره مورچه برگردد به سرش می زنند و آن را می کشند. مگس نیز همین طور است، اگر بخواهد از غذای آنها بخورد بدون آن که خودش زحمت بکشد غذای آماده بخورد تو سرش می زنند.
ما در دنیا همانند مگس و مورچه شدیم، فقط هنر ما جنگ کردن با هم دیگر است، من شما را کوچک می کنم، شما هم مرا، چه خواهد شد؟
کاری بکنیم که دستمان در سفرۀ دیگران نباشد تا ما را نکشند و از پا درنیاوردند. اگر ما از خودمان هنر نشان بدهیم، نبوغ خودمان را ارائه کنیم، فکر و استعدادمان را در کارهایی که برای ما لازم است به کار ببریم استعمار نمی تواند بر ما مسلط بشود.
ممکن است بگویید. آقا! مشکلاتی وجود دارد با این مشکلات نمی شود کار کرد. قرآن کریم به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید:
« أَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ »(1) رسول عزیز! آیا ما سينه بازی که بتوانی همه کاری را انجام بدهی به تو ندادیم؟
یعنی هوش و استعداد همه کاری در پیامبر وجود دارد.
« وَ وَضَعْنَا عَنْكَ وِزْرَكَ »(2) آیا ما بار سنگین زندگی را از دوش تو بر نداشتیم؟
« وَ رَفَعْنَا لَكَ ذِكْرَكَ »؛(3) ما نام تو را در دنیا بلند نکردیم؟
ص: 84
شاهد در این آیات است که می فرماید: « فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا * إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا * فَإِذَا فَرَغْتَ فَانْصَبْ »(1)
به امیرالمؤمنین علیه السلام سوگند! اگر امروز هیچ سخنی برای شما نگفته بودم همین یک آیه بس بود. قرآن کریم می فرماید:
رسول عزیز ما! بعد از هر مشکلی، آسانی وجود دارد؛ یعنی تو مشکلات را نبینی که آسانی جایی پیدا نمی شود، مشکلات زمستان است که بهار را به وجود می آورد، گل را به وجود می آورد و میوه را به وجود می آورد.
« فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا »(2) باز تأکید می کند: « إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا »(3)؛ بدان که با هر مشکلی، آسانی وجود دارد که «پایان شب سیه سپید است».
از این جمله تعجب نکنید! این که می گویم: اگر امروز هیچ سخنی برای شما نگفته بودم همین یک آیه بس بود، با شنیدن این آیه هیچ جوانی در روز قیامت در مقابل خدا نمی تواند عذر بتراشد. خداوند به پیامبر صلی الله علیه و آله اکرم صلى الله عليه وسلم می فرماید:
« فَإِذَا فَرَغْتَ فَانْصَبْ »؛(4) یا رسول الله! از هر کاری که فارغ شدی فوری برو به سراغ کار دیگر، بیکار نمان، نگویی کار بس است، نگویی ما نمی توانیم رشد وترقی یابیم.
آری، انسان به هر جا بخواهد برسد می تواند. البته هرکدام در حد خود ببینید چه قدر می توانید زندگی را پیش ببرید.
خدا میداند در میان این جوانها چه فکرهای زنده عجیبی وجود دارد؛ اما در اثر راهنمایی نشدن این گنجینه های عجیب را درون صندوق خانه ای که از آن استفاده نمی شود، نهاده اند.
ص: 85
وقتی جوانی استعداد دارد چرا استعداد خود را صرف فلان کار می کند؟ جوانان با استعداد! ببینید زندگی خود و جامعه آینده را چه قدر می توانید پیش ببرید. شما راه را برای فرزندانتان باز کنید! حداقل می دانید وقتی شما عالم باشید فرزندان شما نمی توانند عالم نباشند. وقتی شما زبان می دانید فرزندانتان نمی توانند زبان بلد نباشند، ناگزیر فرزندان شما زبان را یاد می گیرند. پس راه را برای فرزندانتان باز کنید.
السلام عليك يا مولای یا أبا عبد الله، السلام عليك يابن رسول الله.
امروز به ذیل عنایات دختر آقا سیدالشهداء علیه السلام متوسل می شویم؛ ناز دانه ای که در تمام طول سفر غمخوار و مددکار پدر بود. یکی از مصائب بزرگ این خانواده وقتی بود که می خواستند ایشان را از کربلا به کوفه ببرند. شمر به عمر سعد پیشنهاد داد و گفت: امیر! اجازه بده ما اسرا را از کنار قتلگاه عبور بدهیم تا یک بار دیگر کشته های خودشان را ببیند.
منظور شمر، آن بود که نمک روی زخم این خانواده بپاشد. خدا آنها را لعنت کند که از هیچ ظلمی فروگذاری نکردند. این زن و بچه را کنار گودال قتلگاه آوردند، با دیدن این منظره زن و بچه خودشان را از بالای شترها روی زمین انداختند و اجساد شهیدان شان را در بغل گرفتند.
سکینه علیهاالسلام پریشان وارد قتلگاه می گردد تا بدن نازنین پدر را پیدا کند. یک مرتبه کنار عمه اش زينب علیهاالسلام رسید. دید عمه یک نعشی را در برگرفته است.
سکینه علیهاالسلام بدن بابا را نمی شناسد، این بدن برهنه و عریان است. از این رو
ص: 86
صدا زد:
عمتي هذا نعش من؛
عمه! این بدن کیست؟
فرمود: عمه! به خدا این بدن بابایت حسین است.
این آقا زاده روی بدن بابا افتاد، مصیبت این زن و بچه این بود. این دختر روی بدن بابا افتاده و دارند مسافرها را سوار می کنند، اما این بچه را از بدن بابا نمی توانند جدا کنند. یک مرتبه دیدن شمر با تازیانه به بدن نازنین می زند.
مزنیدم مبریدم که در این دشت مرا کاری هست
گل اگر نیست ولی صفحه گلزاری هست
نسئلك باسمک العظيم الأعظم الأعز الأكرم یا اللہ یا رحمان یا رحیم یا مقلب القلوب ثبت قلوبنا على دينك.
إلهي بمحمد وعلي وفاطمة والحسن والحسين والتسعة المعصومين من ولد الحسين اغفربهم ذنوبنا، واستربهم عيوبنا، اشف بهم مرضانا، اللهم انصر امام زماننا وعجل في فرجه وظهوره.
ص: 87
ص: 88
ص: 89
ص: 90
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمين، الذي يخلق ولم يخلق، و يرزق ولا يرزق، ويطعم ولا يطعم، ويميت الأحياء، ويحيي الموتى، وهو على كل شيء قدير.
وصلى الله على سيدنا أحمد حبيب إله العالمين أبي القاسم محمد و على أهل بيته الطيبين الطاهرين المعصومين، ولعنة الله على أعدائهم و مخالفيهم أجمعين من الآن إلى قيام يوم الدين.
قال الله الحكيم: « وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَعْبُدُ اللَّهَ عَلَی حَرْفٍ فَإِنْ أَصَابَهُ خَیْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَ إِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَهٌ انْقَلَبَ عَلَی وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْیَا وَالآخِرَهَ ذَلِکَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِینُ »(1)
4
چهارمین وظیفه شیعیان در زمان غیبت امام زمان علیه السلام که طبق روایات خیلی وظیفه مهمی است، احراز و نگه داری دین است. این جمله نیز از نظر ظاهر جمله
ص: 91
کوتاهی است؛ ولی از نظر معنا مطلب بسیار مهمی است. پیش از توضیح این مطلب روایتی را بیان می کنم. حضرت امام محمد باقر علیه السلام می فرماید:
و قَبلَ ذلِکَ فِتنَهٌ شَرُّ فِتنَهٍ،یُمسِی الرَّجُلُ مُؤمِناً و یُصبِحُ کافِراً،و یُصبِحُ مُؤمِناً و یُمسی کافِراً،فَمَن أدرَکَ ذلِکَ مِنکُم فَلیَتَّقِ اللّهَ وَ لیُحرِز دینَهُ (1)
پیش از ظهور حضرت مهدی علیه السلام ما فتنه ای به وجود می آید؛ فتنه ای بسیار بسیار بد، آن چنان فتنه مهم است که انسان در آغاز صبح مؤمن است و عصر کافر می شود، یا عصر مؤمن است و صبح کافر می شود. در این زمان وظیفه شما نگه داری دین است.
اینک این وظیفه را توضیح می دهیم که هر کس وظیفه خود را بهتر بشناسد و بفهمد که باید چه کار کند.
برنامه تمام دشمنان اسلام از صدر اسلام تاکنون؛ بلکه تمام دشمنان ادیان اصولا این است که تلاش و کوشش می کنند که مردم را به بی دینی دعوت کنند و آنها را بر ضد دین هدایت نمایند.
برای نمونه برنامه مکتب کمونیست که به حسب ظاهر مکتبی فرو پاشیده شده است؛ سوق دادن مردم به ضد دین بود. اصولا اینها منکر دین بودند. خیال نکنید که فرو پاشی روسیه و اتحاد جماهیر شوروی به این معناست که از اعتقاداتشان دست برداشتند؛ نه، این ها از نظر سیاسی کشورشان را جزء جزء کردند و اتحاد جماهیر آن از بین رفت، نه این که از مکتب رئالیسم دست بردارند و از مکتب خود پیروی نکنند و کتاب های کمونیستی را کنار گذارند. چنین نیست.
ص: 92
بنابراین دشمن ضد دین و آن کسی که می خواهد مردم متدین نباشند وجود دارد و از بین نرفته است. از این رو بهترین وسیله ای که استعمار بتواند بر جامعه ما مسلط بشود این است که مردم دین نداشته باشند. وقتی مردم دین ندارند به سوی آنها میل پیدا می کنند، زیر بار آن ها می روند و تسلیم آنها می شوند؛ ولی وقتی مردم متدین باشند بی جهت تسلیم کسی نمی شوند، چشم و گوش بسته نیستند.
پس دقت دشمنان این است که ما دین نداشته باشیم. اگر ما عاقل باشیم باید بفهمیم آن چه ما را نگه داری میکند و ما را به نجات می رساند دین است. این مسئله از نظر منطق و برهان خیلی روشن است. تفاوت انسانهای متدین و بی دین برای تمام انسان های عاقل عالم روشن است.
این مطلب برای من در زندگی مسئله جالبی است که حتی انسان های بی دین نیز می فهمند که دین چه ارزشی دارد. در آن سالهایی که ما کوچک بودیم مردی دائم الخمر بود که شاید حدود 15 سال پیش از دنیا رفته است. این مرد تمام شبها مشروب می خورد و به این کار عادت کرده بود. روز معین یا وقت معين و روز و شب عاشورا برای او مطرح نبود. روزی صبح زود پیش از آفتاب کسی زنگ در خانه ما را می زد، ما تازه به این محله آمده بودیم، من پشت در رفتم و گفتم: کیست؟
گفت: باز کن!
در را باز کردم و دیدم این مرد است. تعجب کردم این چه کار دارد؟ فکر
ص: 93
میکردم که روی حالت بد مستی خودش آمده تا از این راه به خانه خودش برود. گفتم: بفرمایید! چه فرمایشی دارید؟
گفت: حاج آقایک استخاره می خواهم.
گفتم: خیلی خوب، داخل خانه رفتم، استخارهای کردم و برگشتم و گفتم: استخاره خیلی بد است.
گفت: خوب، الحمدلله. حاج آقا ما یک دختر در خانه داریم، می خواهیم بیرونش کنیم، پشت سر هم برای ما داماد می آید؛ جوانی برای خواستگاری آمده است خیلی هم اصرار می کند، اما چون مشروب خوار است من دلم راه نمی دهد دخترم را به او بدهم (!)
ملاحظه کنید! کسی که خودش دائم الخمر است می گوید: دلم راه نمی دهد دخترم را به یک مشروب خوار بدهم. این جا از همان جاهایی است که عرض کردم که آدم های بی دین نیز می فهمند که بی دینی بد است. آن کسی که دروغ می گوید، از آدم دروغ گو بدش می آید، خودش آلوده است، خودش دروغ می گوید، اما از آدم دروغ گو بدش می آید. البته این امر درست، طبیعی و روی حساب است که انسان از بد، بدش می آید.
پس دین چیزی است که مردم قهرا از آن خوششان می آید، چون دین به معنای انضباط است، به این معنا که انسان به کسی تجاوز و تعدی نکند، وقتی کسی به مردم تعدی و تجاوز نکرد و حقوق مردم را رعایت کرد آدم متدین می شود و همه از آدم دیندار خوششان می آید، و آن گاه که فرد تجاوزکار باشد و دیگران را اذیت کند، کار ناروا انجام بدهد همه از او بدشان آمده و از او متنفر هستند.
ص: 94
بنابراین وظیفه ما در آخر الزمان این است که این دینی که ما را منظم و مرتب به بار می آورد که به کسی اذیت نکنیم، نگذاریم از دستمان بگیرند. در این بخش از بحث آقایان جوان ها بیشتر دقت کنند. این بحث برای آنها بیشتر مفید است؛ چرا که مسئله جوانها مهم است.
متأسفانه در زمان ما واقعا دینداری از هر کاری مشکل تر شده است. این مردمی که می گویند: آقا! اگر ما بخواهیم روی حساب دین نان بخوریم، نمی شود، تا دروغ نگوییم و تقلب نکنیم نمی شود، راست می گویند.
اما من میگویم باید با بی دینی مبارزه کنیم و نباید بگذاریم دشمنان دین ما را مفت و مجانی از ما بگیرند. آن قدر در اطراف و اکناف برای ربودن دین مردم، شیطان پیدا شده است که حد ندارد. هر کدام از آنها با یک حربه؛ یکی با حربه دین، دین مردم را می خواهد بگیرد، دیگری با حربه نام امیرالمؤمنین علیه السلام دین مردم را می خواهد بگیرد آن یکی از راه مذاهب مختلف، دین مردم را می خواهد بگیرد، و این دیگری از راه دلسوزی برای دین، می خواهد دین مردم را از بین ببرد و انواع و اقسام حربه هایی که الآن در اجتماع ما رایج است و ضرورتی ندارد که نام آن گروه ها را بیان کنم و در میان جوانها راه های ضد دینی بسیاری وجود دارد.
به عقیده من یکی از راه های خیلی ساده مسئله اعتیاد است. متأسفانه این مسئله را در میان جوان ها رایج کردند. من خیلی شرمم می شود که بگویم در فلان منطقه مسلمان نشین ما چه قدر بچه های معتاد ده تا شانزده ساله داریم.
متأسفانه پدر و مادرها نیز متوجه و آگاه نیستند و حواسشان را جمع نمی کنند؛ و
ص: 95
بلکه آنان در فکر خودشان هستند. خدا میداند در پی این مصائب چه خواهد شد. سخن مرا بر مبالغه حمل نکنید. چرا که بعضی چیزها از ما گذشته است، ما حرص خود را قبلا خورده ایم؛ حالا یا مؤثر بوده یا نبوده، خدا می داند؛ العلم عند الله.
در روز قیامت پرونده های خیلی وسیعی وجود دارد که یک روزش پنجاه هزار سال طول می کشد. این پرونده ها را آن جا باید مطالعه کرد، حوادثی که اتفاق افتاده است، نور هر کدام از ما چه رنگی بوده؟ چه کار می کردند؟ چه کار می کنیم؟ همه اینها بعدها روشن خواهد شد. قرآن کریم می فرماید:
« يَوم َ تُبلَي السَّرائِرُ »(1)
روز قیامت همه کارها رو می شود.
آری؛ از ما گذشته است که بخواهیم در مورد برخی مسائل مبارزه بکنیم؛ ولی این جمله را از من بپذیرید که فوج فوج و دسته دسته جوان های ما به انحرافات مختلف کشیده می شوند، فریادرسی باید برسد و این کارها را اصلاح کند.
چگونه حافظ دین خود باشیم، اگر خواستیم دین مان را نگه داریم چه کار کنیم.
اکنون این پرسش مطرح است که ما به یک مسئله رسیدیم که دین ما در دوره آخر الزمان متزلزل است؛ گاهی ما مؤمن هستیم و گاهی کافر، همین طور که امام علیه السلام می فرماید: «صبح مؤمن هستیم و عصر کافر، عصر مؤمن هستیم و صبح کافر».
ما حال خودمان را نمی فهمیم چه رنگی است، چه وقت به انسان راه می دهند
ص: 96
و گاهی پشت در نگاه می دارند. هیچ کدام هم حساب ندارد، گاهی حال دارد و نماز می خواند و گاهی هم می گوید: من نماز نمی خوانم. ماه رمضان مسلمان می شود و بعد از ماه رمضان مسلمان نیست. حالا اگر دین ما گرفتار تزلزل شده است چه کار بکنیم؟
اگر ما هم اکنون احساس کنیم که در یک آتش هستیم- که واقعا همین طور است و در حال حاضر ما در آتش داریم قرار میگیریم - و دین ما و این سرمایه ما را با عوامل مختلف دارند از ما می گیرند، آیا ما در این موقعیت چگونه می توانیم دین خودمان را نگه داری کنیم؟
من سه راه برای شما عرض میکنم که هر سه راه به قرآن و روایات متکی است، امیدوارم که خوب دقت کنید و هر کدام از اینها خیلی شرح دارد؛ ولی اکنون قدرت و توانایی بدنی ندارم بخواهم زیاد شرح بدهم، بله مختصری عرض میکنم - إن شاء الله - امیدوارم همین اندازه در نزد پروردگار عالم مورد قبول باشد و برای همه ما قابل بهره برداری شود.
راه یكم. ما در کنار کارهای دیگری که انجام می دهیم یک روز در هفته برای یادگیری دین مان کنار بگذاریم. اگر کسی چیزی را با علم و آگاهی بلد باشد به این زودی نمی توانند آن را از او بگیرند، اما اگر با علم و آگاهی بلد نباشد زود از او می گیرند.
ص: 97
برای مثال می گوییم: شما مطلبی همین طور از یک سخنران به گوشتان می خورد و گاهی مطلبی را در مدرسه برای شما گفته اند، آن مطلبی را که از سخنرانی شنیده اید زود می توانند از شما بگیرند.
مثلا در سخنرانی گفته اند که امیرالمؤمنین علیه السلام چهار پسر داشتند، شما هم این را شنیده ای، بعد اگر کسی آمد و گفت: امیرالمؤمنین علیه السلام پنج پسر داشتند.
شما می گویید: خوب شاید پنج پسر داشتند و قول اولی را رها می کنید.
اما اگر در مدرسه یاد گرفتی که جمع سه رقمی را باید این طور جمع کنند، صد نفر هم که بیایند و بگویند: نه، آقا این گونه جمع کن، شما می گویید: نه، همان که در ذهن من است، درست است. چرا؟ چون این را بر مبنای علم و معرفت و آگاهی کامل در مغزتان جاداده اید و آن یکی همین طور به گوشتان خورده و رد شده اید.
اسلام از ما خواسته است که مبانی دینی خودمان را از روی علم و آگاهی بفهمیم؛ یعنی اگر کسی خدا را از روی علم و آگاهی بشناسد دیگر نمی توانند به او بگویند: خدا نیست. در پاسخ آنها می گوید: خدا وجود دارد.
اما اگر همین طور یادگیری از پدر و مادری باشد، یکی می گوید: خدا هست، دیگری می گوید: خدا نیست. می گوید: تو راست می گویی. این دین، متزلزل می شود. از این رو پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در آغاز بعثت می فرمایند:
أُفٍّ لِكُلِّ مسلم لاَ يَجْعَلُ فِي كُلِّ جُمْعَةٍ(1) يَوْماً يَتَفَقَّهُ فِيهِ أَمْرَ دِينِهِ(2)
اف باد بر هر مسلمانی که در هر هفته یک روز خود را برای فهمیدن مسائل دینی قرار ندهد.
ص: 98
یعنی حداقل یک مسلمان در هفته یک روز خود را باید در اختیار داشته باشد که مسائل دینی خود را بفهمد.
چرا مجالس وعظ و خطابه در شیعه به وجود آمده است؟
من عقیده خودم را میگویم، پذیرفتن آن برای شما ضرورتی ندارد. من چون مطلب را از روی برهان، فکر و مطالعه بررسی کرده ام که راه برگشت برای کسی ممکن نیست، مگر این که از نظر علم کسی مرا قانع کند، عقیده ام این است که محکم ترین مبانی اسلامی در مکتب مقدس شیعه است و تنها در میان مذاهب عالم، شیعیان هستند که راه حق را فهمیده اند و در زندگی پیاده کرده اند.
این عقیده من است و نشانه اش رفتار و زندگی مردم کشورهای اسلامی است. البته ما با کشورهای غیر اسلامی کار نداریم، حساب آنها روشن است.
شما در ممالک اسلامی در میان مذاهب بگردید، تنها مذهبی که به طور مستمر دستگاه تبلیغات دینی آزاد دارد شیعه است و بس. اگر شما توانستید در تمام ممالک اسلامی در این ساعت هم چون مجلسی پیدا کنید؟
شما برای چه این جا نشسته اید؟ برای چه این جا آمده اید؟ بی کار که نبودید، آن قدر کار داشتید، می توانستید بروید بخوابید و استراحت کنید. چرا این جا آمده اید؟ در سرما و گرما، دو زانو در جای تنگ بنشینید و در این هوا بمانید بعد بلند شوید بروید. از هر کدام شما بپرسند: چرا آمدی؟
می گوید: رفتم چیزی بفهمم.
می گویند: چه چیزی بفهمی؛ درباره صنایع و طبابت؟
ص: 99
می گوید: نه، رفتم درباره دینم چیزی بفهمم.
آیا سنی ها با این همه تشکیلات و دستگاه ها و بوق ها و سرمایه های تبلیغاتی چنین جلساتی دارند؟ مسجد الحرام از جمعیت صد هزار نفری پر می شود و می ایستند و می گویند: «الله اکبر» تا گفتند: «السلام عليكم» هر کدام از یک طرف فرار می کند حتی در مسجد الحرام در دوره سال یک نوار قرآن پنج دقیقه ای هم پخش نمی شود، فقط اذان و نماز والسلام. همین چند شیخ هم که آن جا نشسته اند و یک صندلی گذاشته اند و دورشان را گرفته اند تبلیغات آنها فحش دادن به شیعه است. بروید به سخنان آنها گوش بدهید، ما رفتیم به سخنان آنها گوش دادیم و گاهی با آنها بحث کردیم، اما متوجه شدیم که فایده ندارد.
آری، این مکتب نیرومند شیعه است که جلسه دعا تشکیل میدهد، برای معارف دینی جلسه دارد، جلسه تفسیر تشکیل می دهد، شیعیان مجالس امام حسین علیه السلام تشکیل می دهند و برای معارف دینی جلسات هفتگی تشکیل می دهند.
شما ملاحظه کنید در غیر از شیعه جلسات هفتگی معنا ندارد. این جلسات هفتگی مخصوص شیعه است که یک روحانی را هفته ای یک ساعت دعوت می کنند و می آید و احکام دینی را برای مردم بیان می کند.
کسانی که می خواهند حافظ و نگهبان دین خود باشند باید مطالب دینی را به صورت علمی و برهانی یاد بگیرند تا دشمنان ادیان نتوانند به آسانی مذهب را از دست آنان بگیرند. اکثر کسانی که از دین منحرف می شوند آنهایی هستند که
ص: 100
مطالب دینی را نشنیده اند.
برای نمونه، روزی آقایی به همین کتابخانه تشریف آوردند و گفتند: من اشکالاتی به اسلام دارم، می خواهم به من پاسخ دهید.
گفتم: اشکال ندارد بفرمایید؟
نشست و شروع کرد به صحبت کردن، چون زمینه کار دستمان است که شغل ما همین است، پرسیدم: تحصیلات شما چه قدر است؟
گفت: من تا دیپلم خوانده ام.
گفتم: معارف دینی تا چه اندازهای یاد گرفته ای؟
گفت: همین که پدر و مادرم گفته اند.
گفتم: تاکنون با کسی که اهل دین باشد و بحث های دینی داشته باشد ملاقات نداشته ای؟
گفت: چرا، اتفاق دکتری است که با او آشنا شدم و یک مقدار حرف های دینی با او می زنیم.
گفتم: معارف دینی این دکتر تا چه اندازه ای است؟
گفت: او از دین بهائیت خیلی تعریف می کند.
من همین را می خواستم بفهمم. خواستم ببینم از کجا آب می خورد، گفتم: حالا بفرمایید اشکالات دینی که داری چیست؟
گفت: اسلامی که پدر و مادر ما تعریف می کردند چه رنگی است. من درباره یک حکم از اسلام مانده ام که یعنی چه.
گفتم: بفرمایید.
گفت: دختر چه گناهی کرده که باید او را در آتش بسوزانند، یا آن گاه که متولد
ص: 101
شد او را بکشند.
گفتم: در دین اسلام چنین حکمی داریم؟
گفت: آری.
گفتم: دخترهایی که هم اکنون داخل خانه های شیعیان اند چه کسانی هستند؟ چرا مسلمانان این دخترها را نسوزانده اند؟
گفت: نمی دانم، به حکم الهی خود عمل نمی کنند.
گفتم: پیامبر چه طور؟! پیامبر اکرم و نیز یک دختر داشتند، چرا به حکم الهی عمل نکردند؟
فکر کرد و گفت: این مطلب به عقلم نرسیده که چه طور می شود. اکنون می پرسم که واقعا چرا اسلام این دستور را داده است؟
گفتم: کجا این دستور داده است؟
گفت: در قرآن!
گفتم: من آیه ای برای شما می خوانم شما نیز اگر مطابق این آیه برای من خواندید که اسلام گفته است که دخترها را آتش بزنید! من در آن راهی می آیم که شما در آن هستید! قرآن می فرماید:
« وَ إِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثَى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدّاً وَ هُوَ كَظِيمٌ »(1)
مردم دوران جاهلیت این گونه بودند که وقتی به آنها می گفتند: دختری برای تو متولد شده رنگشان سیاه می شده و از این خبر ناراحت می شدند.
گفت: آه! این آقای دکتر ترجمه قرآن را به من نشان داد، اما در آن ترجمه به عبارت «قبل از اسلام را» برداشته بودند که عبارت چنین بود: «در اسلام وقتی به
ص: 102
آنها بشارت میدادند»؛ من دیدم یک ذره از آن را تراشیده اند.
آری، وقتی انسان در امر دین آگاهی نداشته باشد تشخیص نمی دهد. او که به زبان عربی آگاهی نداشت و در ترجمه فارسی هم عبارت دست برده شده را پیش روی او قرار داده بود که «در اسلام وقتی تولد دختری را بشارت میدادند رنگ شان سیاه می شد و آن قدر ناراحت می شدند».
گفتم: نه، این ها در دوران جاهلیت قبل از اسلام بود. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله با این مسئله مخالفت کردند. آن حضرت به دختر عزیز خویش آن قدر احترام می گذاشتند و درباره دخترها این طور سفارش می فرمودند.
کم کم فکر او عوض شد و گفت: پس بروم و به این دکتر بگویم.
گفتم: اگر رفتی و با او حرف زدی، خبرش را برای من هم بیاور ببینم چه پاسخی داده است؟
گفت: باشد.
اما او دیگر نزد من نیامد، روزی او را در جایی دیدم و گفتم: آقای دکتر چه جوابی داد؟
گفت: والله جواب نداد، فقط تا من این حرف را به او گفتم، گفت: به نظرم رفتی و با یک آخوند حرف زدی.
آری، فرض این است وقتی جوان های ما معارف اسلامی خود را بلد نباشند و در پی فهمیدن احکام و عقاید اسلامی نباشند البته زود فریب خواهند خورد. پس اگر ما خواستیم دین مان را حفظ کنیم اولین کار این است که احکام دینی را و به هر راهی می شود یاد بگیریم؛ با مطالعه، با صحبت کردن و پای منبر و سخنرانی نشستن
ص: 103
برادران عزیز! مجالس امام حسین علیه السلام را ترک نکنید. اگر در برخی موارد مطالبی گفته می شود و شما را باید و شاید قانع نمی کند به آن آقای منبری بگویید: آقا! فردا شب درباره این موضوع سخن بگویید تا او هم برود و مطالعه کند؛ چرا که «مستمع صاحب سخن را بر سر شوق آورده»
شما از این آقایان بخواهید که بهترین مطالب را برای شما ارائه کنند. وقتی شما نمی خواهید آنها هم برای مطالعه شوق پیدا نمی کنند.
بنا بر آن چه گذشت نخستین وظیفه ما این است که حداقل در هر هفته یک روز برای این یادگیری مطالب دینی قرار بدهیم. در روایتی امام صادق علیه السلام (و امام باقر علیه السلام) جمله جالبی می فرمایند که علامه مجلسی رحمه الله آن را نقل می کند که فرمودند:
لَو اتيتُ بِشابٍّ مِن شَبابِ الشّيعَةِ لايتَفَقَّهُ فِى الدّينِ لأدبته؛(1)
اگر یکی از جوانهای شیعه مسائل دینی را یاد نگیرد او را تأدیب خواهم کرد. آری، اگر جوانی مسائل دینی را یاد گرفت، دیگر این مسائل را فراموش نمی کند و نمی توانند دین او را از دستش بگیرند و این نخستین راه برای نگه داری دین است.
راه دوم. این راه بسیار جالب و مهم است و جوان ها بیشتر دقت کنند. راه دوم نگه داری از دین، دوری از مجالس بی دینهاست، خداوند متعال به صراحت
ص: 104
می فرماید:
« وَ إِذا رَأَیْتَ اَلَّذِینَ یَخُوضُونَ فِی آیاتِنا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتّی یَخُوضُوا فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ وَ إِمّا یُنْسِیَنَّکَ اَلشَّیْطانُ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ اَلذِّکْری مَعَ اَلْقَوْمِ اَلظّالِمِینَ »(1)
مسئله خیلی مهم است که خداوند به پیامبر خود این گونه خطاب می کند. شما نگویید: آدم می رود و در آن جا می نشیند، گوش می دهد، هر کدام را دید باطل است قبول نمی کند.
این طور نیست، شما اگر با کت و شلوار پاکیزه، قشنگ و جالب در مغازه میکانیکی وارد بشوید و در آن جا روی زمین بنشینید و بگویید: من به این نیت این جا می نشینم که کت و شلوارم کثیف نشود، آیا چنین چیزی می شود؟
در آن مغازه روی زمین روغن ریخته شده به مجردی که شما روی زمین نشستید کت و شلوارتان کثیف می شود و از شما اجازه نمی گیرد.
آری، مجالس بی دین ها نیز همین اثر را در روح انسان جوان دارند، هر چه هم بخواهد پیش خودش بگوید در من اثر نمی گذارد سرانجام اثر می گذارد.
نمونه ای از این مجالس، جلسات شب نشینی هایی است که فیلم های بد را می بینند. ممکن است کسی به مجلس شب نشینی برود و هزار دلیل هم برای خودش داشته باشد که ماه رمضان است، می خواهم صله رحم انجام دهم.
خیلی خوب، صله رحم تشریف ببرید، اما نگاه کردن به آن فیلم ها جزء صله رحم نیست تا ویدئو را روشن کردند بلند شوید و خارج شوید؛ چرا که نشستن و بحث های نا به جا کردن و غیبت کردن و تهمت زدن و تکلیف این و آن را روشن
ص: 105
کردن جزء صله رحم نیست.
شما يقين داشته باشید این مجالس شب نشینی همراه با غیبت، تهمت، یا کارهای ضد دینی، شطرنج، قمار، ساز و آواز ... است. به امیرالمؤمنین علیه السلام سوگند! اینها در وجودتان اثر می گذارد. میگویم ببینید چه قدر مسئله مهم است که خدا به پیامبر خود می فرماید:
« فَلَا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكْرَىٰ »(1)
اگر یادت هم رفت و در آن مجلس نشستی فوری برخیز.
« وَ اِذَا رَاَیْتَ الَّذِینَ یَخُوضُونَ فِی آیَاتِنَا »(2)
وقتی دیدی مردم در جایی نشستند و عليه خدا صحبت می کنند؛ یعنی مجلس گناه است از این مجلس برخیز.
آری، برخیز! مگر نمی گویند: «أمل» آخر آنهایی که آمل نیستند کجای دنیا را گرفته اند؟ آنها چه کاری انجام داده اند که شما انجام نداده اید.
کسی به آقای اخوی ما(3) گفته بود: شما اگر مثلا افکار ما را داشتید چنین و چنان به مردم خدمت می کردید.
اخوی گفته بودند: تو را به حضرت عباس! کاری را که تو انجام داده ای و من آن را انجام نداده ام بگو؟ اکنون آن کار را که من انجام داده ام و تو انجام نداده ای میگویم، تو هم یک کلمه برای من بگو کارهایی که تو انجام داده ای و من انجام نداده ام چیست؟
ص: 106
مثلا می گویند: آقا! این شیخ بازی ها را در نیاورید! شما که شیخ نیستید چه کار کرده اید؟ حضرت عالی بفرمایید کارتان چیست؟ چه خدمتی به خودت و اجتماع کرده ای؟
خانم ها نیز نمی خواهند زود به شخصیت شان بر خورد که اگر بخواهند از این گونه مجالس بلند شوند فامیل ها می گویند: اینها مقدس مآب اند.
ایرادی ندارد بگویند. مگر نانتان در گرو آنهاست یا آبتان؟ آیا وقتی مریض می شوید آنها شفایتان می دهند؟ آیا در هنگام گرفتاری آنها به فریادتان می رسند؟! حالا ناراحت بشوند که شما چرا بلند می شوید، به «درک اسفل السافلین» ناراحت بشوند.
نمی توان این ها را مانع برای دین قرار داد، برنامه شما این گونه باشد که بنا گذارید که با خدا کار دارید.
جوانان عزیز! در هیچ مسیری رفقایتان به فریاد شما نمی رسند جز این که سر راه شما بیشتر سنگ بیندازند و فرار کنند. حواستان را جمع کنید، وقتی دیدید جلسه ای برای گناه و معصیت تشکیل داده اند « فَلَا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكْرَ »(1) از آن جلسه بیرون بروید و در جلسه اینها نباشید؛ برای این که در روح شما اثر می گذارند.
امکان دارد بعضی ها سؤال کنند. اگر ما بخواهیم به خانه اقوام برویم ناگزیر این گناهان وجود دارد، از طرفی صله رحم نیز واجب است. پس چه کار کنیم؟
ص: 107
در پاسخ این پرسش میگوییم:
اولا : صله رحم واجب نیست که به این محکمی می گویید واجب است، صله رحم یک کار خوب و عبادتی بسیار خوب است.
ثانيا : چه طور شد در میان واجبات به این واجب به این محکمی عمل کردید؟ مگر موارد دیگر واجب نیست؛ پرداخت خمس، درست خواندن نماز، روزه درست گرفتن واجب نیست، فقط همین واجب است؟!
ثالثا: کسی که گفته صله رحم کنید شرط گذاشته، در صورتی که گناهی در کار نباشد، اما اگر در انجام صله رحمی گناهی در میان باشد، انجام این عبادت لزوم ندارد و اگر به منزل خویشان نروید هیچ اشکالی ندارد، دوری از فامیل در صورتی که بی جهت باشد و بدانید که گناهی به وجود نمی آید خوب نیست، باید با فامیل رفت و آمد بکنید، دوست باشید و با هم دیگر، گرم باشید؛ اما اگر به گناه رسید باید این گناه را برای رضای خدا ترک کرد، گرچه صله رحم انجام نشود، ترک صله رحم برای به دست آوردن رضای خدا هیچ اشکالی ندارد.
البته جلساتی که جوان ها با رفقایشان دارند؛ در مسیر کوچه ها، توی میدان بازی، کنار خیابان ها و در جاهای دیگر همان طور است، باید مواظب جلسات باشید.
امروز با یکی از دوستانی که در این جلسه حضور دارد به بیمارستان رفتیم، در بخش قلب در وسط راه روی یکی از سکوهای سنگی دو جوان که یکی پسر و دیگری دختر بود نشسته بودند، کاغذی در دستشان بود و دو نفری با هم درس می خواندند و با خنده مسئله حل می کردند و صدای خنده هم بلند شده بود.
خدا میداند من چه حالی پیدا کردم، گفتم: خدایا! آیا پدر و مادر این دختر می دانند الآن دخترشان به عنوان درس خواندن در چه دامی گرفتار است؟
ص: 108
آیا پدر و مادر این پسر می فهمند فرزندشان با این درس خواندن در چه دامی مبتلاست؟
آیا خود این ها می فهمند چه بلایی دارند به سر خودشان می آورند؟
نشستن پسر در این جلسه از هر زهر خطرناکی، خطرناک تر است. برای این که همه چیزش را می گیرد و آخر این راه همین است.
از طرف دیگر این جلسه برای دختر - گرچه دارد می خندد - زهر است، او نمی فهمد که پس این خنده چه گریه هایی تا آخر عمرش نهفته است، ولی عقلش نمی رسد، جوانی عقل او را گرفته، چشمش را کور کرده و هیچ جا را نمی بیند که «حُبُّ الشَّيءِ يُعْمِي وَ يُصِمُّ»(1)
آری، آن جوان هم چشمش کور است، اگر کور نبود یک جوان زیبا به یک دختر زشت نکبتی این طور دل نمیداد، معلوم می شود که کور است، نمی بیند که خودش از او قشنگ تر است، خودش خوش قد و قامت تر از اوست. این را نمی فهمد. این جوان کور است، اگر عقلش می رسید که در این جلسه نباید بنشیند به فریاد خودش می رسید.
از این رو از کارهایی که جوان ها باید بدانند این است که نشستن یک زن و مرد نامحرم در یک جای در بسته حرام است. یا باید در را باز بگذارند و یا باید یک نفر دیگر را نیز بتواند به آن جا رفت و آمد کند، برای این که این جلسه، سرنوشت این دو نفر را به دوزخ سوزان می کشاند. حضرت می فرماید: «ثَالِثَهُمَا اَلشَّیْطَانُ»؛(2) سومین نفر آنها شیطان است.
ص: 109
راه سوم برای نگه داری دین را با اشاره می گویم. پیش تر گفتیم: کسی که می خواهد دینش محفوظ بماند چند راه دارد
یکم. بینش علمی داشته باشد.
دوم. در جلسات گناه و معصیت و بی دینی نباید بنشیند.
سوم. باید در ضررهای بی دینی و منافع متدین بودن فکر کند.
دو جوان را مقایسه کنید که یکی از راه بی دینی رفته و دیگری نیز راه دین را رفته است. جوانی که راه بی دینی را پیموده پشیمان و ناراحت است، گریه می کند، اشک می ریزد که چرا چنین بلایی سر خودش آورده است.
اما جوان متدین می گوید: الحمد لله، رفتم درس خواندم، عالم شدم، به کسی اذیت نکردم، پدر و مادرم از من راضی هستند و وجدان خودم هم از من راضی است.
سخن آخر این که هر کسی وجدان خودش را حاکم قرار بدهد از من گوینده تا شما شنونده ناگزیر انسان یک گناهانی دارد و کارهای خوبی هم انجام داده خودتان ببینید وجدان تان از کدام کارهای شما راضی است و از کدام کارها ناراضی است.
این بهترین راه شناختن منافع دین و ضررهای بی دینی است، نمی خواهد پیش کسی هم بروید، وجدان آدم بهترین حاکم است.
برای نمونه اگر به کسی سلام کردی از خودت راضی میشوی که خوب شد به این فرد سلام کردم، اگر هم گاهی خدای نکرده به کسی فحش دادی می گویی: مگر بیکار بودی به این فحش دادی؟! این چه کاری بود؟
ص: 110
شرح و تفسیر این مسائل به عهده شماست. قرآن مجید در این باره فقط یک جمله می فرماید:
« وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَعْبُدُ اللهَ عَلى حَرْفٍ »(1)
و بعضی مردم دین دارند، اما دین آنها آنی و لحظه ای است.
یعنی اگر برای او خوب آمد به دین علاقمند است و اگر برای او بد آمد می گوید: من دین را قبول ندارم. آری، آدم های متزلزل و بی دین نمی توانند دین شان را نگه دارند. به تعبیر قرآن مجید:
« خَسِرَ الدُّنیا وَالآخِرَهَ »(2)
هم در دنیا هم در آخرت ضرر می کنند.
بنا بر آن چه گفتیم جوانان عزیز! اگر می خواهید نه در دنیا ضرر کنید و نه در آخرت از دین خودتان نگه داری بکنید.
در آیه بعد می فرماید: «یَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَضُرُّهُ وَ ما لا یَنْفَعُهُ»(3) آدم های بی دین در پی رفقا و دوستانی می روند که ضررشان بیش از نفع آنهاست. این ها بد راهی را انتخاب می کنند.
در آیه دیگر می فرماید:
« وَالَّذینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ »(4) انسانهای مؤمن در پی خدا می روند و به نتیجه های عالی می رسند.
ص: 111
سال گذشته یکی از دوستان جوان ما گرفتار ناراحتی کلیه شده بود. حدود روزهای هیجدهم و هفدهم ماه رمضان بود که من در همین بالای منبر عرض کردم: یا امیرالمؤمنین! ما یک جفت کلیه برای این جوان می خواهیم که از دوستان و شیعیان شماست. یک سال این بی چاره بنده خدا گرفتار بوده، کسی نبوده به او کلیه بدهد تا این که با زحمتی برای او کلیه یافته اند و امروز در تهران روی تخت عمل جراحی قرار می گیرد. باید خدا و اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام به فریاد او برسند. چون نام او اکبر است، امروز به حضرت علی اکبر علیه السلام برای شفای همه بیماران اسلام و این مریض منظور متوسل می شوم.
خدایا! به فرق شکافته حضرت علی اکبر علیه السلام اگر جوانی، پیرمردی، زنی و مردی امروز در این مجلس حاجتی دارد حاجتشان را برآورده بفرما.
آقا علی اکبر علیه السلام خدمت پدر آمدند، جمله ای گفتند که هیچ کدام از شهدا این جمله را به آقا نگفتند. این جمله را گفتند و دل ابی عبدالله علیه السلام را آتش زدند، صدا زدند:
لقد سَئِمْتُ مِنَ الْحَيَاةِ وضَاقَ صَدْرِي؛
بابا! دلم از این زندگی گرفته است، دلم از زندگی تنگ شده است.
یعنی چگونه جوان شما زنده باشد و ببیند شما غریب و تنها هستید. بابا! اجازه می دهید به میدان بروم؟
آقا فرمودند: آری.
حضرت علی اکبر علیه السلام به میدان رفتند. ای جوان دارها! عزیز دارها! شما خودتان می فهمید وقتی جوان انسان به سوی مرگ می رود چه قدر ناراحت
ص: 112
می شود. نمیدانم آقا چه حالی پیدا کردند، فقط صدا زدند: خدایا! تو شاهدی که چه جوانی دارد به میدان می رود.
نگاه آقا به میدان بود، جنگ علی اکبر علیه السلام را دیدند، یک مرتبه صدای علی اکبرعلیه السلام بلند شد: بابا! حالا به فریادم برس!
آقا کنار بدن فرزندش على علیه السلام آمدند، نگاهی به این بدن قطعه قطعه شده نمودند، بالا سر علی اکبر علیه السلام نشستند، سر فرزندش على علیه السلام را به دامن گرفتند، صدا زدند: بابا! تو که آسوده شدی عزیز بابا، اما ببین پدرت غریب و تنها.....
نسئلك باسمک العظيم الأعظم الأعز الأجل الأكرم یا الله یا رحمان یا رحیم یا مقلب القلوب ثبت قلوبنا على دينك.
اللهم اغفر بال محمد ذنوبنا، اقض حوائجنا، واكف مهماتنا.
اللهم اشف مرضى المسلمين سيما المنظورين منهم، اللهم عجل في فرج مولانا صاحب الزمان وانصره وانتصربه، بجاه محمد وأهل بيته.
ص: 113
ص: 114
ص: 115
ص: 116
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمين، الذي من خشيته ترعد السماء وسكانها وترجف الأرض وعمارها، وتموج البحار ومن يسبح في غمراتها.
وصلى الله على سيدنا أحمد حبيب إله العالمين أبي القاسم محمد وعلى أهل بيته الطيبين الطاهرين المعصومين، ولعنة الله على أعدائهم ومخالفيهم أجمعين من الآن إلى قيام يوم الدين.
قال الله الحكيم في كتابه الكريم : « لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ يَرْجُوا اللَّهَ وَالْيَوْمَ الآْخِرَ »(1)
5
پنجمین وظیفه مردم در زمان غیبت امام زمان علیه السلام زمان تحير و سرگردانی اتباع و پیروی از سنت است. این وظیفه جالبی است. البته ائمه علیهم السلام این وظیفه را برای ما در ضمن روایاتی بیان فرموده اند.
نخست اصل روایت را عرض می کنم و بعد - إن شاء الله - به خواست خدا
ص: 117
روایت را توضیح خواهم داد. این روایت در کتاب های عامه نیامده است، ولی در کتاب های معتبر شیعه نظير «كمال الدين»، «بحارالانوار» و دیگر منابع نقل شده است، روایت جالبی است. امام محمد باقر علیه السلام می فرمایند:
إنَّ أقرَبَ النّاسِ إلَی اللّه ِ عَزَّوجَلَّ وأعلَمَهُم بِهِ وأرأَفَهُم بِالنّاسِ مُحَمَّدٌ صلی الله علیه و آله والأَئِمَّهُ صلوات الله علیهم اجمعين؛(1)
نزدیک ترین مردم به خداوند و داناترین آنان و مهربان ترین افراد نسبت به مردم، حضرت محمد و ائمه اطهار علیهم السلام هستند.
سه امتیاز در پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و ائمه هدی علیهم السلام وجود دارد:
1. اینها از همه بندگان خدا به خدا نزدیک تر هستند.
2. از همه مردم داناترند.
3. از تمام افراد بشر به مردم مهربان تر هستند.
بعد امام باقر علیه السلام می فرمایند:
فَادخُلوا أینَ دَخَلوا و فارِقوا مَن فارَقوا (2)
هر کسی را که این خاندان دوست دارند شما او را دوست داشته باشید و هر کس که با این خانواده ارتباط ندارد شما هم با او ارتباط برقرار نکنید.
آن گاه حضرت می فرمایند:
فإن الحق فيهم ... فَأَیْنَمَا رَأَیْتُمُوهُمْ فَاتَّبِعُوهُمْ فَإِنْ أَصْبَحْتُمْ یَوْماً
ص: 118
فَاسْتَضِیئُوا باَللَّهِ وَ اُنْظُرُوا اَلسُّنَّةَ اَلَّتِی کُنْتُمْ عَلَیْهَا فَاتَّبِعُوهَا؛(1)
حق در میان این خانواده است و حق با آنهاست هر جا دیدید این خانواده هستند از آنها پیروی کنید. اگر روزی دیدید این خانواده به حسب ظاهر در میان شما نیستند - مثل همین زمان که به حسب ظاهر نه پیامبر در میان ما هستند نه یکی از ائمه اطهار علیهم السلام؛ در چنین روزی که امام زمان علیه السلام در میان شما نیست - به سنت گذشته پیامبر و ائمه علیهم السلام نگاه کنید و از آن پیروی کنید.
ما می خواهیم مشخص کنیم که پیروی از سنت یعنی چه؟ و این چه دستوری است که به ما می دهند؟
اتفاقا ما در این زمان هر لحظه گرفتار این مسئله هستیم. از این رو لازم است این مطلب را بیان کنیم.
سنت همیشه در مقابل بدعت است.
سنت یعنی راه صحيح عاقلانه ای که در تمام کارها از جانب خدا رسیده است. بدعت یعنی کاری که انسان با عقل و ذهن خودش می خواهد انجام دهد؛ یعنی خودم می گویم و کاری به گذشته ها ندارم؛ پیامبر گفته، من کاری ندارم - العياذ بالله - ائمه علیهم السلام چه گفته اند من کاری ندارم، من فعلا به عقلم می رسد که این طور انجام دهم، می خواهم در این معامله این گونه رفتار کنم، همه این معاملاتی که در بازار انجام می شود درست است، حالا پیامبر هم گفته، غلط است، باشد. حجاب این گونه درست است، پیامبر اگر حجاب را به نحو دیگر
ص: 119
گفته به من مربوط نیست. این جوری بازی درست است، این گونه ساز و آواز و موسیقی درست است. اسم همه اینها بدعت است؛ یعنی کاری که من می خواهم انجام دهم.
خوب دقت بفرمایید! ما باید از سنت پیروی کنیم و از بدعت دوری کنیم. وظیفه ما در این زمان چنین است. چرا باید از سنت پیروی کنیم؟
گفتیم که سنت عبارت از چیزی است که خدا به وسیله پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و ائمه علیهم السلام برای ما بیان فرموده و در اختیار ما گذاشته است. خدا از تمام افراد این عالم به مصالح و مفاسد کارهای ما واقف تر است. مصالح و مفاسد کارها را خدا می داند. ما چه می دانیم، ما آگاهی نداریم. آیه ای بسیار زیبا در قرآن مجید است، خداوند می فرماید:
« أَلَا یَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَ هُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ »(1)
آیا خدا راه کار شماها را نمی داند؛ آن خدایی که با این دقت موجودات را آفریده است؟
چه کسی از وجود شما آگاهی دارد غیر از خدا؟ تا کنون که بشر 24 میلیون سال یا بیشتر است که زندگی می کند، دکتر متخصص چشم و اعضای دیگر بدن همیشه بوده اند و هستند و به قول خودشان علم را هم به منتها درجه رسانده اند. وقتی به متخصص قلب می گویند: از این قلب چه مسائلی را شما می دانید؟ /
او با آن تخصص خود می گوید: اگر قلب یک میلیون مسئله داشته باشد ما هزار مسئله را می دانیم.
وقتی به متخصص چشم میگوییم: آقای چشم پزشکی که در این راه
ص: 120
متخصصی! چه قدر از مسائل مربوط به چشم را می دانی؟
می گوید: اگر ده هزار مطلب درباره چشم باشد، ما هزار مسئله را می دانیم.
آنان خودشان را عاجز می دانند، تنها کسی که از تمام پیچ و خم وجود انسان و موجودات آگاهی دارد، خداوند متعال است. ما با موجودات عالم سر و کار داریم. شب و روز از این آب استفاده می کنیم. ساده تر از آب در زندگی چیست؟ ما درباره این آب چه قدر اطلاعات داریم؟ این آب چیست؟ غذاها نیز همین طور هستند. مجاری این آب که دارد حرکت می کند کجاست؟ چه طور می شود؟ چه حالتی و چه وضعی دارد؟ اینها را خدا می داند.
آری، قرآن کریم می فرماید:
« أَلَا یَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَ هُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ »(1)
تنها خدای لطيف خبير است که از تمام آن چه که در این جهان وجود دارد و لباس هستی پوشیده آگاهی دارد.
پس مصلحت من، مصلحت یک گیاه و مصلحت یک حیوان، از طرفی مفاسد زندگی ما را فقط خدا میداند که چه چیزی برای ما بد است و چه چیزی برای ما خوب.
مثال دیگر، در یک ساختمان یک نفر بنا و یک معمار کار می کنند. یکی سنگ فرش می کند و دیگری دیوار می سازد. به سنگ فرش کننده می گوییم: آقا! این دیوار درست ساخته شده یا نه؟
می گوید: والله، من نمی دانم او خودش واردتر است.
به معمار می گوییم: آقا! این سنگی که این آقا این جا کار گذاشته درست است
ص: 121
یا نه؟ و آیا زیر این سنگ چیست؟ آیا زیر این سنگ لوله قرار دارد؟
می گوید: من نمی دانم آن که ساخته است بهتر می داند.
ما در امور جزئی می گوییم: این که موجودی را ساخته به آن واردتر است، پیچ و خم آن را بهتر می داند.
در مورد وجود انسان نیز آن خدایی که او را آفریده است مصلحت او را از همه بهتر می داند؛ دوره سال یک ماه روزه بگیرد، او می داند که مصلحت این انسان این است که مشروب نخورد، او می داند که مصلحت این انسان این است با نامحرم در یک جا نباشد، او می داند مصلحت یک دختر این است که بدون اجازه پدر و مادر جایی نرود و در خانه بنشیند.
قرآن کریم می فرماید: « وَ قَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَ لَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ »(1)
این موارد را سنت می گویند. سنت یعنی آن چه که از جانب خدا برای ما مصلحت اندیشی شده است، ما باید در پی آن برویم.
گفتیم که بدعت آن است که من بگویم: عقل خودم می رسد که این طور خوب است، به عقلم می رسد که روزه نباید بگیرم، حالا خدا برای چه گفته؟ به چه مناسبت ما غذا نخوریم؟ ما کارگریم باید غذا بخوریم.
این موارد را بدعت می گویند؛ یعنی من از روی جهل و نادانی حکم میدهم که روی اصول فنی و علمی نیست. در دوره آخر الزمان از این کار باید اجتناب
ص: 122
کرد؛ یعنی در زمانی که ما در آن قرار گرفته ایم و اگر بخواهیم سالم و راحت باشیم و دغدغه های زندگی برای ما نباشد باید از سنت و راه صحیحی که پیامبر خدا و ائمه هدی علیهم السلام در اختیار ما گذاشته اند پیروی کنیم.
سنت را نباید از بین ببریم، اگر سنت را از بین ببریم گرفتار خواهیم شد که روش مسلمانان این بوده که از سنت پیروی می کردند.
شاید برخی بگویند: اینها أمل هستند.
باشد ما أقل هستیم، اما آیا نباید جواب منطقی به ما بدهید؟!
ما می گوییم: رسم مسلمان ها از دیر زمان این بوده است که ناموس خود را از خودشان جدا نمی کردند و می گفتند: ناموس ما باید تحت نظارت ما باشد.
اکنون نیز اگر مردم بخواهند راحت باشند باید ناموس خود را تحت اختیار گیرند؛ یعنی اگر ناموس درس هم می خواند باید تحت اختیار پدر و مادر باشد. اسلام نمی گوید که تحصیل نکند. تحصیل بکند، اما این سنت گذشته را که حواس پدر و مادر جمع دختر بود باید از دست نداد. من نمی خواهم خصوصیات مسئله را بگویم. در اطراف اصفهان، منطقه ای است که دخترها و پسرها در آن منطقه درس حاضر می کنند. چون غوغایی برپا شده بود، پاسگاه آن منطقه 80 دختر را دستگیر می کند و از آنان می پرسد که شما با اجازه پدر ومادرتان و با اطلاع آنها به این جا آمده اید؟
می گویند: نه، ما به عنوان درس حاضر کردن به این جا آمده ایم، پدر و مادرمان نمیدانند ما این جا هستیم.
ما می گوییم: وقتی 80 دختر بدون اجازه پدر و مادر در منطقه ای دور از شهر، به عنوان درس حاضر کردن با یک مشت پسر دیگر بروند و پاسگاه ناچار بشود
ص: 123
این ها را تحت نظر قرار بدهد. این دخترها برای پدر و مادرها اسباب دردسر می شوند، باعث ناراحتی آنها می شوند، آبروی پدر و مادر را می برند، آبروی خودشان را می برند، یا حداقل این که این دختر زبان بسته بنده خدا روزی به هوش می آید که اشتباه کرده، وجدان او تا آخر عمر نمی گذارد راحت باشد. می گوید: چرا خطا کردم؟ و به پدر و مادر فحش می دهد که چرا آنها حواسشان را جمع نکردند؟
آری، خدا میداند وظیفه پدر و مادر در این زمینه چه قدر خطير و حساس است.
ای پدر و مادرها! به بچه هایتان برسید، اندکی از حب مال و ثروت دست بردارید و این بی چاره ها را نجات بدهید.
پدر بزرگ یک خانواده نباید بگوید به من چه؛ اینها نوه دختری من هستند؟ نوه پسری با دختری و یا بچه همسایه باشند، اگر می توانید این بی چارها را از این بن بست های عجیب ازدواج نجات بدهید. نگذارید به این مفاسد عجیب و غریب کشیده شوند.
پس روشن شد که پیروی از سنت یعنی چه؟ باز هم أمل بودن آدم را بهتر نجات می دهد تا روشنفکر بودن. فروپاشی دستگاه حکومتی شوروی درس بزرگ و عجیبی در زندگی ما و در تاریخ زندگی بود. وقتی کمونیستها می خواستند کارشان را شروع بکنند عجیب بود. مکتب آنان مکتب ضد دین بود، تمام مبانی دینی را در هر ملتی ۔ یعنی مبانی دینی يهود، مسیحیت و اسلام -را از بین بردند و به هر ملت و مذهبی که دارای مراسم دینی بودند گفتند: اینها أمل و بازی و خرافات است.
ص: 124
یعنی معتقد بودن به خدای حکیم دانا را امل بازی می دانستند، اما معتقد بودن به طبیعت و دیگر جهات را می گفتند روشنفکری است.
اما با این تند روی عجیبی که برای کوبیدن سنت ملتها داشتند آخرش در یک مدت نه چندان طولانی به این نتیجه رسیدند که این روشنفکریها غلط بوده و سیره و سنت های گذشته درست بود، چون این موضوع به اینها روشن شد، از این رو تمام تشکیلاتشان را به هم ریختند و گفتند: کار ما غلط بوده و اکنون باید از نو آغاز کرد، وقتی در پی یک کار غلط و یک برنامه غلط می روند ناگزیر بر می گردند و منصرف میشوند.
برای مثال، شما شهری مثل اصفهان را ملاحظه بفرمایید! از ساختمان های خشت و گلی و آجری صرف نظر کردند و با تیر آهن و بتون آرمه ساختند، مرتب بالا رفت، اما دیدند این کار فایده ندارد به تدریج برگرداندند و گفتند: نمای ساختمان را آجر می کنیم. بعد دیدند این آهنها بالاخره می پوسند و فایده ندارد در گرما و سرما چنین و چنان می شود.
منتظر باشید روزی خواهد آمد که همین مردم دو مرتبه عمارت را از خشت و گل خواهند ساخت و خواهند فهمید که این راه غلط است؛ مسجد جامع اصفهان هزار سال است سر پاست، اما عمارت های جدید ممکن است صد سال دوام داشته باشند. بنا بر این سیره و سنت های گذشته روی حساب بوده است.
البته ساختمان های جدید خوبی هایی دارند که ساختمان های قدیم نداشتند، آنها نیز از نظر بهداشتی و متن زندگی مردم خوبی هایی داشتند که عمارت های جدید آن خوبی ها را ندارند.
از طرفی این ساختمانها خطراتی دارند که آنها نداشتند. زندگی گذشته
ص: 125
بی خطر بوده است؛ زندگی امروزه با برق، گاز و آب همه چیز آن خطر آفرین است، گرچه وسیله رفاه هستند، اما در کنارش خطرهای عظیمی وجود دارد.
با این مثال روشن شد که سنت یعنی کارهای که بر اساس قوانین عادلانه و حساب شده الهی به ما رسیده است.
البته امکان دارد سنتهای غلطی از گذشته به دست ما رسیده باشد که کاری به آنها نداریم، ما سنت های الهی را می گوییم.
حالا ملاحظه بفرمایید که قرآن چگونه ما را راهنمایی می کند. قرآن در دو آیه ما را راهنمایی می کند؛ یکی در سوره ممتحنه درباره حضرت ابراهیم علیه السلام می فرماید:
« وَ قَدْ کَانَتْ لَکُمْ اسْوَهٌ حَسَنَهٌ فِی إِبْرَاهِیمَ وَالَّذِینَ مَعَهُ »(1)
به سنت ابراهیم و کسانی که در پی او بودند اقتدا کنید.
حضرت ابراهيم علیه السلام و پیروان او قهرمانان مکتب توحید بودند، آنها به نتیجه رسیدند. در آیه دیگر در سوره احزاب در باره رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:
« لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَه »(2)
در کارها به رسول الله صلی الله علیه و آله اقتدا بکنید.
یعنی سنت پیامبر را بگیرید که سنت پیامبر از سنت دیگران بالاتر و بهتر است. عقل پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله می رسد که نمی گذارند یک موی فاطمه علیهاالسلام را
ص: 126
نامحرم ببیند. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله حضرت فاطمه علیهاالسلام را طوری تربیت میکنند که فرمودند:
من از مرد نابینا هم رو میگیرم «إِنْ لَمْ یَکُنْ یَرَانِی فَإِنِّی أَرَاهُ»؛(1) هر چند او مرا نمی بیند، ولی من او را می بینم.
این از سنت های پیامبر صلی الله علیه و آله است. از این سنت پیروی کنید. اگر گفتید اشکالی ندارد دخترم از این جا صبح بلند شود و به شهر دیگری برود و درس بخواند و برگردد چه مانعی دارد؟ اینها هم مثل مردم می مانند، باید در زندگی رو پیدا کنند، آن وقت یکی از احتمالات این است که وقتی خانم روی صندلی ماشین سوار می شود دیگر نمی تواند به راننده بگوید: کسی را این جا سوار نکن! یک جوان هم سوار می شود و پهلوی او می نشیند، آن گاه نگاه این جوان به دست این خانم بیفتد، آیا آدم غیرت دار و ناموس دار زیر بار این موضوع می رود؟
اما طبق سنت گذشته باید دختر در خانه بنشیند و درس بخواند و آن سنت بهتری است. ما مخالف با درس خواندن دخترها نیستیم. کسی بدش نیاید و ناراحت نشود، ما می گوییم: اگر هم می خواهید در این مسیرها بروید امور شرعی را رعایت بکنید، سنت خدا را در این زمینه رعایت نمایید. حالا این شدنی است یا نه، نمی دانم، به تجربه خود من بستگی دارد.
پس قرآن کریم به ما می فرماید که از این سنت پیروی کنیم.
ص: 127
اکنون در این زمینه چند روایت کوتاه از مولا امیر مؤمنان على علیه السلام بیان می کنم و سخن را به پایان می برم. امیر مؤمنان على علیه السلام فرمودند:
اقْتَدُوا بِهَدْيِ نَبِيِّكُمْ فَإِنَّهُ أَصْدَقُ الْهَدْيِ وَ اسْتَنُّوا بِسُنَّتِه فَإِنَّهُ أَهْدَى السُّنَنِ؛(1)
به راه هدایت که پیامبر در اختیار شما گذاشته اقتدا کنید، برای این که آن بهترین سنت ها است.
آن حضرت در روایت دیگری می فرماید:
طُوبَی لِمَنْ عَمِلَ بِسُنَّهِ اَلدِّینِ؛(2)
خوشا به حال انسانی که به سنت دین عمل می کنند.
یعنی کاری نداشته باشید که مردم چه کار می کنند. امروز مردم این طور می پسندند و این جور می خواهند. شما ببینید سنت پیامبرتان چیست.
بعضی ها ممکن است معتقد باشند که امروز پسند مردم این است که آدم سبیلی بگذارد که روی لب هایش بیاید، آب هم که می خواهد بخورد آب با این موها تصفيه بشود. ما درباره حلال بودن سخن می گوییم نه درباره حرام بودن، ما فقط می خواهیم بگوییم سنت پیامبر می فرماید که ما سبیل این جوری نداشتیم، شما به سنت، پیامبر اقتدا کنید.
آیا روش حضرت خدیجه علیهاالسلام همسر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و زنان ائمه هدی علیهم السلام
ص: 128
و زنان با ایمان زمان ما این بوده که یک پیر زن جوراب بدن نما و نقش دار بپوشد و توی خیابان بیاید؟
آیا سنت پیامبر صلی الله علیه و آله این بوده است که زن در خیابان و یا بازار با صاحب مغازه سخن بگوید و بخندد مثل این که دو محرم اند که هفتاد سال با هم دیگر محرم بودند؟ آیا این درست است؟ آیا این سنت پیامبر صلی الله علیه و آله است؟
پس هر چه شما از سنت پیامبر می دانید به آن عمل کنید!
آیا سنت پیامبر این بود که مردم پولشان را برای کار و فعالیت و تجارت مصرف بکنند یا بروند بگویند: آقا این پول من خدمت شما باشد می خواهم شما با آن کار کنید و من حرف نمی زنم ... و چنان خودشان را بگیرند که نه، اصلا ربا نیست (!) من پولم را می خواهم بدهم به شما هر گلی ریختی به سر خود ریخته ای، آن وقت از ما مسئله شرعی می پرسد: آقا این کار جایز است یا نه؟
عزیزم! حرام است؛ اگر همین طوری پول را به بانک یا کسی دیگری سپردی که برای تو کار کند و سودش را به شما بدهد حرام است. اگر ده جور هم می خواهی آب بکشی آخرش موش آب کشیده خوردن ندارد.
خیلی معذرت می خواهم این حرف را میزنم، اما بد نیست. بعضی از آقایان یادشان هست که سابق در مساجد در توالت ها آفتابه و لوله آب نبود، مردم خودشان را توی آب کر آب میکشیدند. اگر از یک عالم می پرسیدند: آیا این آب کر نجس است؟ می گفت: با این که صد نفر خودشان را در آن شسته اند پاک است.
و خود این آقا که از او مسئله پرسیده بودند، حاضر بود یک ته استکان آب را بخورد؟ نه.
ص: 129
از عالمی پرسیده بودند: اگر ما این کار را انجام دهیم رباست؟
آقا در جواب گفته بود: والله، من این مسئله را نمی توانم پاسخ بدهم مگر با این مثال: کسی که توی آب کر خودش را می شوید و می داند چه کار کرده آیا حاضر است مقداری از این آب را بخورد؟ ربا هم همین طور است، اینها که می خواهند حلالش کنند، می گویند: ما که حرف نزده ایم، قرار داد ننوشته ایم و مبلغ را مشخص نکرده ایم و یک آب روی آن می خورند و السلام.
وقتی سراغ اصل پول می آید، می گوید: نه ... کی و کجا چه طوری؟ ما پول نداریم که به شما بدهیم، ورشکست شدیم و مال ما را خوردند ... پول او را می خورند و گناه ربا هم در گردن اوست.
حضرت على علیه السلام فرمود:
وَاستَنّوا بِسُنَّتِهِ (رسول الله صلی الله علیه و آله)(1)
به سنت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله عمل کنید.
سنت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله این بود که می گفتند: رزق و روزی زن با خداوند است و سنگینی او روی زمین، چرا از راه حرام بخواهد روزی بخورد؟
شما در دیگر جاها نیز به سنت پیامبر عمل کنید. چه کار دارید که مردم این طور می گویند. مردم چه می گویند. مردم خیلی حرف می زنند.
در روایت دیگر مولا امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید:
أَظْلَمُ اَلنَّاسِ مَنْ سَنَّ سُنَنَ اَلْجَوْرِ؛(2)
ص: 130
ظالم ترین و ستمگر ترین مردم کسی است که به سنت جور و ظلم و ظالمان بخواهد رفتار کند.
آمریکایی ها چنین کردند، ما نیز چنین می کنیم، مسیحی ها و انگلیسی ها چنان کردند و ما نیز چنان می کنیم، یهودیها این طورند، ما هم این طور باشیم.
بگو پیامبر خدا صلی الله علیه و آله این طور بود، ما هم این طور باشیم. امیرالمؤمنین علیه السلام این طور بودند، ما هم این طور باشیم. وظیفه ما در آخر الزمان عمل کردن به سنت رسول الله صلی الله علیه و آله است. آخرین روایت در این زمینه همین است که حضرت على علیه السلام فرمودند:
لاَ تَنْقُضَنَّ سُنَّهً صَالِحَهً عُمِلَ بِهَا وَ اِجْتَمَعَتِ اَلْأُلْفَهُ لَهَا وَ صَلَحَتِ اَلرَّعِیَّهُ عَلَیْهَا؛(1)
آن سنت پاک و پاکیزه را که مردم از زمان پیامبر صلی الله علیه و آله تاکنون دلگرم آن بودند و به آن عمل می کردند نشکنید.
آری، از زمان رسول الله صلی الله علیه و آله تا کنون موسیقی حرام بوده و هم اکنون نیز حرام است. هیچ مرجع جامع الشرایطی هم نگفته موسیقی حلال است
سنت رسول الله صلی الله علیه و آله این نبوده است که از راه موسیقی به خدا برسند، سنت امام زین العابدین علیه السلام برای رسیدن به خدا دعای ابو حمزه بود، نماز شب بود، قرآن بود. این سنت خانم پریسا(2) است که انسان از راه موسیقی به خدا می رسد؛ آن خدایی که او می خواهد به آن برسد باید از راه موسیقی برسد.
امام زین العابدین و ائمه اطهار علیهم السلام از این راه ها به خدا نرسیدند. سنت و راه را
ص: 131
فراموش نکنید، سنت اسلامی تاکنون راه ائمه علیهم السلام و مراجع تقلید جامع الشرایط بوده است. اکنون نیز همین گونه است، آنها هیچ وقت مردم را بر سنت غیر اسلامی دعوت نخواهند کرد.
وظیفه شما مردم این است که در این مسیر حرکت کنید. در این صورت لزومی ندارد به هر کسی می رسید بپرسید: آقا! در این اوضاع چه کار باید کرد؟
کدام اوضاع؟ تکلیف روشن است. راه حق همیشه معلوم بوده و اکنون نیز روشن است. راه باطل نیز همواره معلوم بوده و اکنون هم معلوم است. قرآن کریم می فرماید:
« لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ يَرْجُوا اللَّهَ وَالْيَوْمَ الآْخِرَ وَ ذَكَرَ اللَّهَ كَثِيراً »(1)
امیر مؤمنان علی علیه السلام می فرماید:
إِنَّمَا بَدْءُ وُقُوعِ الْفِتَنِ أَهْوَاءٌ تُتَّبَعُ، وَأَحْکَامٌ تُبْتَدَعُ، یُخَالَفُ فِیهَا کِتَابُ اللَّهِ؛(2)
شروع فتنه ها از این جا می شود که مردم در پی بدعت ها می روند، هر وقت مردم سنت های خدا و پیامبر را فراموش کردند و در پی بدعت ها رفتند در فتنه و بلا خواهند افتاد.
جوانان عزیز! روی سخن من با شماست؛ ممکن است دشمن شما را با راه های مختلف گول بزند و از سنت پیامبر جدا کند؛ ولی مصلحت شما در پیروی از سنت رسول الله صلی الله علیه و آله است. روزی این راه های پر زرق و برق فرو پاشیده خواهد شد.
ص: 132
اکنون به ذیل عنایت باب الحوائج الى الله حضرت ابا الفضل العباس علیه السلام متوسل می شویم
أحق الناس أن يبكي عليه *** فتى أبكى الحسين بكربلاء
نکته ای در کتاب «معالي السبطين» دیدم که تاکنون این مطلب را نشنیده بودم. برای اولین بار آن را دیدم. در این کتاب نوشته است:
هنگامی که حضرت اباالفضل علیه السلام كم سن و سال بود همراه پدر بزرگوارش در جنگ صفین شرکت کرد. امیر مؤمنان علی علیه السلام به ابا الفضل علیه السلام دستور داده بودند که از برادرش امام حسین علیه السلام جدا نشود. از این رو در جنگ صفین اباالفضل علیه السلام همراه امام حسین علیه السلام بودند.
این نویسنده می نویسد:
در یکی از روزهای صفین که جنگ بسیار عجیبی در گرفته بود ناگاه دیدند در آغاز صبح جوانی از خیمه بیرون آمد که صورتش را روپوش بسته و فقط چشم هایش پیداست، او به وسط میدان آمد و با دشمن جنگ شگفت آوری کرد. لشکر دست از جنگ کشیدند و گفتند: ما باید این جوان را تماشا کنیم.
آن جوان مرتبه دوم حمله کرد و مبارز طلبيد. به قهرمانی از بزرگان لشکر گفتند: به مبارزه این جوان برو!
گفت: من نمی روم، برای من سبک است که با ده هزار مرد جنگی رو به رو می شوم اکنون به جنگ این بچه بروم، من فرزندانم را برای مبارزه با او می فرستم. او هفت پسر داشت که همه از شجاعان بودند، همه به جنگ این جوان رفتند و همگی کشته شدند. به این مرد گفتند: به مبارزه این جوان برو.
ص: 133
گفت: من به مبارزه با او نمی پردازم مگر این که او را بشناسم که او کیست.
این جوان به خیمه برگشت و روپوش از سر و صورت خود باز کرد.
آری این آقا ابا الفضل العباس علیه السلام بود. آقا امير المؤمنين علیه السلام فرمودند: عزیزم! دیگر به میدان جنگ نرو «لأني أخاف»؛ چرا که من می ترسم این لشکر تو را چشم بزنند.
پس از این سفارش، دیگر این آقا زاده به میدان نرفت.
نویسنده این کتاب می نویسد:
به نظر من آقا فرمودند: به میدان جنگ نرو، چون باید ابا الفضل علیه السلام ذخیرۂ روز عاشورا باشد و برای کمک به حسین عزیزش بماند ؛ از این رو روز عاشورا آقا اباعبدالله الحسين علیه السلام به ابا الفضل علیه السلام نفرمودند: برای جنگ برو؛ بلکه فرمودند: برو مقداری آب برای بچه هایم بیاور.
وقتی اباالفضل علیه السلام به طرف شریعه آمدند؛ بعضی می گویند که چهار هزار نفر، برخی دیگر می گویند: ده هزار نفر اطراف شریعه را گرفته بودند، اما آقا ابا الفضل علیه السلام چنان با آنها جنگیدند که همه را متفرق کردند، خودشان را به آب رساندند، مشک آب را پر کردند حالا می خواهند از آب بیرون بیایند، تشنگی ابا الفضل علیه السلام را فراگرفته، دستشان را زیر آب بردند تا آب بنوشند «فذكر عطش الحسين علیه السلام»؛ گفتند: چگونه آب بنوشم حال آن که جگر برادرم تشنه است.
آب روی آب ریختند. ای حاجتمندها! گرفتارها! حضرت ابالفضل علیه السلام به طرف خیمه ها آمدند، نمی دانم چه شد که آقا اباعبدالله علیه السلام صدای ناله ابا الفضل علیه السلام را شنید.
آقا کنار نهر علقمه آمدند و سر برادر را به دامن گرفتند، نگاه کردند، دیدند این بدن قطعه قطعه شده، لذا صدا زدند: برادر! حالا کمرم شکست...
ص: 134
ص: 135
ص: 136
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمين، الذي يخلق و لم يخلق، ويرزق ولايرزق، و يطعم و لا يطعم، ويميت الأحياء، و يحيي الموتى، وهو على كل شيء قدير، وصلى الله على سيدنا أحمد وحبيبنا أبي القاسم محمد وعلى أهل بيته الطيبين الطاهرين المعصومين، ولعنة الله على أعدائهم ومخالفيهم أجمعين من الآن إلى قيام يوم الدين.
قال الله الحكيم في كتابه الكريم:
« فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ وَ مَا یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ »(1)
6
سخن درباره وظیفه ما در زمان غیبت حضرت ولی عصر علیه السلام بود که روزگار حیرت آور، بهت انگیز و فساد آمیزی است. ما باید در این زمان چه بکنیم؟ یعنی وظیفه ما در حال حاضر چیست؟
پیش تر پنج وظیفه را بیان کردیم، اینک به خواست خداوند متعال ششمین
ص: 137
وظیفه را بیان می نمایم. إن شاء الله ما از این گفتار بهره برده باشیم.
در آغاز سخن می گویم که امکان دارد قدری ذهن شما این مطلب را نپذیرد، اما توضیح خواهم داد که ائمه اطهار علیهم السلام از دیر زمان چه قدر روی زندگی الآن ما حساس بودند و چگونه راه را برای ما روشن کرده اند.
یکی دیگر از وظایف ما در این زمان، عزلت و گوشه گیری است. ما باید در این زمان از بعضی از جاها کناره گیری بکنیم.
امکان دارد کسی بگوید: اسلام دین اجتماعی است. ما باید با جامعه و در میان مردم باشیم.
این سخن به طور کامل صحیح است؛ اما پاسخ این سخن را در ضمن نكته حساس بحث - إن شاء الله - روشن می کنم. در ابتدا به روایتی در این زمینه توجه بفرمایید. این روایت از پیشوای پنجم حضرت امام محمد باقر علیه السلام نقل شده است. آن حضرت می فرماید:
یَأْتِی عَلَی اَلنَّاسِ زَمَانٌ یَغِیبُ عَنْهُمْ إِمَامُهُمْ فَیَا طُوبَی لِلثَّابِتِینَ عَلَی أَمْرِنَا فِی ذَلِکَ اَلزَّمَانِ؛(1)
روزی برای مردم خواهد آمد که امام آنها از نظر شان غایب خواهد بود. خوشا به حال کسانی که در آن زمان بر ولایت ما خاندان ثابت بمانند و به خاطر هوا و هوس ها از ولایت ما دست بر ندارند.
جابر بن عبدالله انصاری معروف، آن شخصیت بزرگ در اسلام؛ یعنی بعد از بن سلمان، اباذر ایشان شخصیت خیلی مهمی در میان شیعیان است. ایشان بر
ص: 138
ولایت امیرالمؤمنین، امام حسن، امام حسین و زین العابدین علیهم السلام ثابت بوده و تا زمان امام باقر علیه السلام زنده بود. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله سفارش کرده بودند که سلام مرا به امام پنجم محمد بن على الباقر برسان.
اما وقتی به خدمت امام محمد باقر علیه السلام شرف یاب می شود می گوید: آقا! جدتان به من فرموده است که من تا این زمان زنده هستم و سلام ایشان را به شما باید برسانم.
او پیر مرد با شخصیتی بود. راوی این روایت نیز اوست که می گوید: از امام محمد باقر علیه السلام پرسیدم:
مَا أَفْضَلُ مَا یَسْتَعْمِلُهُ الْمُؤْمِنُ فِی ذَلِکَ اَلزَّمَانِ؟
برای انسان مؤمن در این زمان چه کاری از همه کارها بهتر است؟
حضرت فرمودند:
حِفْظُ اللّسَان وَ لُزُومُ الْبَيْتِ؛(1)
زبانتان را حفظ کنید(2) و ملازم خانه هایتان باشید.
وظیفه شما در آخر الزمان ملازم خانه بودن و در خانه نشستن است. در این باره چند پرسش مطرح است.
چرا باید در خانه بنشینم؟
آیا این کار جایز است؟
آیا این کار با عقل سازگار است یا نه؟
ص: 139
برای این که مطلب خیلی روشن شود از قرآن شروع می کنم. قرآن مجید در در صحنه فوق العادة حساس دستور کناره گیری می دهد.
یکی خطاب به حضرت ابراهيم علیه السلام است. موقعی که حضرت ابراهیم علیه السلام با بت پرست ها رو به رو می شوند و آنها علیه آن حضرت قیام می کنند که ابراهیم را بکوبند. اگر آن حضرت انسان ساده ابتدایی و ناواردی بودند می گفتند: «خواهی نشوی رسوا هم رنگ جماعت شو».
همین سخنی که ما ساده ها، بی سوادها و جاهل ها می گوییم؛ آن گاه که به محیط فاسد وارد می شویم، میگوییم: «خواهی نشوی رسوا هم رنگ جماعت شو».
اما اگر در محیط ایمان قرار بگیریم باز این بیت شعر را می خوانیم؟ نه، آن جا دیگر این بیت شعر را نمی خوانیم. اگر در مجلس بد قرار بگیریم، مردم می گویند: «خواهی نشوی رسوا هم رنگ جماعت شو».
اگر در مجلس عقدی که ساز و آواز و مطرب و تشکیلات و دم دستگاه دارد بنشینیم باید با آنها باشیم؛ اما اگر به مکه رفتیم و وارد مسجد الحرام شدیم و دیدیم تمام مردم دارند عبادت می کنند و پیشانی به سجده می سایند و مشغول طواف و زیارت اند، می گوییم: می خواهیم برویم بازار و چیزهایی بخریم بالاخره وقتی بر می گردیم از ما سوغاتی می خواهند.
پس آن جا هم «خواهی نشوی رسوا هم رنگ جماعت شو» چرا نمی شوی؟ چرا در جرگه مؤمنان قرار نمی گیری.
به هر حال، حضرت ابراهیم علیه السلام آدم ناپخته، ناوارد و بی سواد و جاهل نیستند که فوری بگویند: حالا که همه مردم بت می پرستند، من تنها خدا پرست بشوم؟!
ص: 140
شروع به تبلیغ کردند، آن قدر فعالیت نمودند و گفتند که حد نداشت. وقتی دیدند دیگر فایده ندارد و نمی شود کاری کرد، فرمود:
« فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ وَ مَا یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ »(1)
من از آنها کناره گیری می کنم و گوشه ای می نشینم؛ نه با شما کار دارم و نه با بت های شما
معنای گوشه گیری ابراهیم علیه السلام این نیست که من می خواهم آدم تنبل و بیکاری بشوم و گوشه ای بیفتم و کاری نکنم و در هیچ فعالیتی شرکت نکنم. این گونه نیست، بلکه تا آن جایی که آن حضرت توانستند در راه اصلاح مردم فعالیت کردند، وقتی دیدند فایده ندارد گفتند: چه کار کنیم؛ حالا گوشه خانه در مقابل مردم بنشینیم بهتر از آن است که علم مخالفت برداریم و با آنان جنگ کنیم.
یعنی راه انبیای الهی دعوت است. وقتی که دعوتشان کار را به جایی نرساند دیگر چوب بر نمی دارند تا بر سر مردم بزنند، مگر این که مردم بخواهند با آنها بجنگند که البته در این صورت آنها از خودشان دفاع می کنند.
حضرت ابراهیم علیه السلام آن چه شرط تبلیغ پیامبری بوده انجام داده اند، اکنون می بینند تبلیغ اثری ندارد، می گویند: من داخل این اجتماع فاسد نمی شوم؛ من که نمی توانم آنها را اصلاح کنم حداقل خودم فاسد نشوم.
جریان ما در زمان غیبت امام زمان علیه السلام چنین است، اگر کسی فعالیت و تلاش نماید و تبلیغ کند و مردم را از فساد نجات بدهد؛ اهلا و سهلا، خدا پدرش را هم بیامرزد.
اما اگر می بیند که نمی تواند، حداقل مواظب باشد که گلیم خودش را آب نبرد
ص: 141
و خودش دنبال آنها غرق نشود. معنای نشستن در خانه در آخر الزمان این است.
برای مثال اگر خانمی به خانم های دیگر تبلیغ کند که حجاب شان را رعایت بکنند، خیلی خوب است و اگر نمی تواند تبلیغ کند؛ حداقل حواسش را جمع کند که خودش مثل آنها نشود.
مثال دیگر، من که گوینده دینی هستم وظیفه دارم که مطالب را برای مردم بگویم، اگر می توانم به این مردم تفهیم کنم که باید حجاب را رعایت بکنید، خیلی خوب است باید به آنها تفهیم کنم.
و اگر نمی توانم، توی خانه ام بنشینم. نه این که با این حال بالای منبر بروم و به مردم بگویم: چه کسی گفته حجاب تنها چادر است؟ نه خیر، با این حال «مانتو» هم برای حجاب اشکال ندارد(!)
این چه رفتاری است؟ خلق الله خودشان با سرعت صد و هشتاد کیلومتر می دوند تو دیگر نمی خواهد شتاب بدهی، بگذار دست کم خودشان دویده باشند، نگویند فلانی ما را دواند.
آری، اگر می توانم از بی حجابی جلوگیری بکنم، خیلی خوب و اگر نمی توانم جلوگیری کنم، نباید عده ای را به بی حجابی تشویق بکنم.
معنای در خانه بودن این است که مواظب باش فساد نکنی؛ اگر نمی توانی اصلاح کنی، مواظب باش فاسد نشوی. شما نیز همین طور، هر کدام در حد خودتان می توانید جامعه را اصلاح کنید، در آن جامعه بمانید و اصلاح کنید و اگر می بینید نمی توانید جامعه را اصلاح کنید نمی خواهد در میان آنها باشید و خودتان فاسد بشوید، یا آنها را فاسد کنید. در خانه بنشینید و کار به کار کسی
ص: 142
نداشته باشید.
این دستور ائمه اطهار علیهم السلام است که مدرك و سند دارد. بنا بر این، من نمی گویم که در آخر الزمان باید در خانه بنشینی، امام پنجم علیه السلام می فرماید: «ولزوم البيت».(1)
جابر بن عبدالله انصاری سؤال می کند: با فضیلت ترین عمل ها در آخر الزمان چیست؟
فرمود: لزوم البيت؛ این که ملازم خانه خود باشی.
یعنی در محیط های فاسد نروید و خودتان را در محیطهای فاسد آلوده نکنید. ابراهیم باش تا خدا درهای رحمتش را به سوی تو باز کند. قرآن کریم می فرماید:
حضرت ابراهیم گفت: « عْتَزَلَهُمْ »(2) من از شما کناره گیری می کنم، کاری به شما ندارم، از شما بت پرست ها و خدای شما که بت ها هستند کناره گیری می کنم.
« وَ مَا تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ وَأَدْعُواْ رَبِّی »(3) به سوی خدا رو می کنم و خدا مرا از در خانه خودش بر نمی گرداند.
قرآن کریم می فرماید:
« فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ وَمَا یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ...»
جوان های عزیز! حضرت ابراهیم علیه السلام خودش را از محیط فاسد کنار کشید و
ص: 143
توی خانه آمد و در پی این مردم نرفت، یک عده گفتند: این آقا أمل است، عده ای دیگر گفتند: این بی چاره اعصابش ضعیف شده و خانه نشین شده است، چرا با مردم نیست؟ چرا در جامعه نیست؟
اما حضرت ابراهیم علیه السلام وظیفه خودشان را تشخیص می دهند که از این محیط فاسد کنار بروند، آن وقت خدا چه کار می کند؟ این جاست که سخن من به شما جوانهاست که اگر از رفقای بد و از محیط بد کناره گیری کردید، خیال نکنید ضرر می نمایید، صد در صد به نفع شماست.
این قرآن مجید است و تعارف ندارد. خداوند متعال می فرماید: چون ابراهیم از محیط فاسد کناره گیری کرد « وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَ یَعْقُوبَ ».
چه قدر زیبا و جالب است، این بشارتی که خدا در این جا میدهد که:
« وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ کُلًّا جَعَلْنَا نَبِیًّا * وَ وَهَبْنَا لَهُم مِّن رَّحْمَتِنَا وَ جَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْق عَلِیّاً »(1)
ابراهیم! از این جامعه فاسد کناره گیری کرد، یک پسر به او دادیم که او پیامبر بود و به فرزندش فرزندی دادیم که او هم پیامبر يعقوب.
این مسئله نبوت در خاندان ابراهيم علیه السلام قطع نشد تا زمان رسالت حضرت محمد بن عبدالله صلی الله علیه و آله و باز بالاتر از این، ما کار او را ادامه دادیم که وجود مقدس امام زمان ارواح العالمين له الفداء هم در نسل او باشد.
آقایان مفسران می گویند: منظور از « لسان صدق علية »(2) وجود مقدس امام زمان علیه السلام است.
ص: 144
کار حضرت ابراهيم علیه السلام سه مرحله دارد:
مرحله اول فرزندان مستقیم او تا پشت دوم و پشت سوم همین طور پیامبر بودند؛ یوسف، اسحاق، يعقوب، و نبوت ادامه یافت.
قرآن کریم مرحله دوم را بیان می کند که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و است، می فرماید: « وَ وَهَبْنَا لَهُم مِّن رَّحْمَتِنَا »(1)
این هم مسئله پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله است، همه اینان تا زمان پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله، پیامبر بودند.
درباره مرحله سوم می فرماید: « وَ جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ عَلِیا »؛(2) «زبان صدق» که به وجود مقدس امام زمان علیه السلام تفسیر شده است، او را هم در ذرية ابراهیم علیه السلام قرار دادیم.
همه این ها برای این است که قرآن کریم می فرماید: نتیجه کناره گیری از محیط فاسد، گشوده شدن درهای رحمت الهی به سوی انسان است. وقتی انسان درهای مردم را به سوی خود ببندد، در رحمت خدا به سوی او باز می شود.
جوانان عزیز! اگر از رفقای بد کناره گیری کردند و آنها شما را مسخره کردند، ناراحت نشوید، روزی هم فرا می رسد که شما آنها را مسخره کنید، آن روز را در نظر بگیرید که شما مثل شاخ شمشاد در وسط جامعه دارید راه می روید، عنوان، شخصیت، سلامتی، جوانی، نیرو و همه چیز دارید؛ ولی آنها در جامعه بی آبرو، بی حیثیت، بی خانواده، مریض و دزد هستند، آن وقت می بینید کدام راه بهتر است.
ص: 145
پس وظیفه تمام مردم و بالأخص نسل جوان پرهیز از محیط فاسد و کناره گیری کردن از چنین محیطی است. اگر می خواهید در محیط علم بروید، خیلی عالی است. اگر در محیط صنعت و تجارت، کسب و کار و کشت و زرع ........ وارد شوید اسلام تشویق می کند.
بنا بر این منظور از کناره گیری، کناره گیری از کسب علم و صنعت و جامعه خوب نیست؛ بلکه کناره گیری و عزلت از جامعه بد و فاسد و محیط های آلوده است. در این صورت طبق این آیه قرآن، خداوند نیز درهای رحمتش را به سوی شما باز می کند.
نمونه دیگر در قرآن کریم که کلمه «عزلت» به کار رفته داستان اصحاب کهف است. اصحاب کهف 6 نفر بودند، خداوند آنها را برای پیامبرها مثال می زند؛ قرآن کریم یک مثال از دین می زند و مثال دیگر از سیاست تا کسی نگوید فقط متدین ها می توانند بروند و گوشه ای بنشینند، اما سیاستمدارها نمی توانند. نه، هم متدین ها می توانند کناره گیری کنند و هم سیاستمدارها.
داستان از این قرار است که وقتی وزرای دقیانوس که 6 نفر بودند اندیشیدند و با وجدانشان حساب کردند که ما اسباب دست ظالم شدیم، ظالم می خواهد به مردم ظلم کند ما را وسیله قرار داده است، کلیدهای مملکت را به دست ما داده و ما عامل ظلم شده ایم. این چه کاری است که ما انجام می دهیم؟ گفتند: ما از دولت کناره گیری می کنیم.
حالا به این آیات توجه کنید؛ خداوند طی آیات زیادی در سوره کهف داستان
ص: 146
ص: 147
آری، آنها خودشان را از محیط ظلم دور کردند؛ خدا چه کار کرد؟
خداوند متعال فرمود: اگر همه درها را به روی خودتان ببندید، من درهای رحمتم را به سوی شما باز می کنم.
فوری خداوند دستور داد برای این که کسی نتواند شما را اذیت کند و از دستگاه امنیتی محفوظ بمانید؛
« فَأْوُوا إِلَی اَلْکَهْفِ »(1)
به این کهف پناه ببرید که شما را نمی بینند.
آن گاه می فرماید:
« یَنشُرْ لَکُمْ رَبُّکُم مِّن رَّحْمَتِهِ وَ یُهَیِّئْ لَکُم مِّنْ أَمْرِکُم مِّرْفَقًا »(2)
شما در این غار بروید و ما، درهای رحمتمان را به سوی شما باز می کنیم و آن چه که وسیله آسودگی است در این جا برای شما فراهم می کنیم.
همین طور هم شد، آنها به غار پناه بردند و سیصد و اندی سال در آن جا زنده ماندند و به کسی احتیاج پیدا نکردند؛ آب را خدا می رساند، غذا را خدا می رساند، هوا را خدا می رساند، انرژی خورشید را خدا می رساند.
آنان زنده بودند، اما در خواب، اگر در خواب نبودند فکرشان ناراحت می شد که آیا چه طور میشود؟ شوخی نیست که خدا سیصد و اندی سال این ها را در خواب فرو برد که با اعصاب راحت بخوابید.
عجیب و غریب این که بزرگ ترین و چهارمین مدالی که خدا به این ها داد این است که زنده نمی شوند مگر در زمان ظهور حضرت ولی عصر ارواحنا له الفداء در این زمان زنده می شوند و از یاران حضرت مهدی علیه السلام خواهند شد.
ص: 148
همه این امتیازها برای این جهت است که خودشان را از محیط فاسد نجات دادند.
جوانهای عزیز! برادران گرامی! اگر احساس کردید در یک محیط فاسدی قرار گرفتید با کمال جوانمردی و شهامت خودتان را از آن محیط نجات بدهید، بقیه اش طبق این دو آیه با خداوند متعال است و دیگر با شما نیست و این بهترین سند زنده است، از این زنده تر چه سندی لازم دارید؟
سند زنده قرآن است؛ نه داستان بود، نه حکایت، نه رمان و نه چیز دیگر. قرآن است که این قدر زیبا و روشن با انسان سخن می گوید که خودتان را به محیط های آلوده نزدیک نکنید و از محیط های آلوده بپرهیزید.
اینک چند روایت در این مورد عرض می کنم و سخن را به پایان می برم. طبق رعایت ترتیب، نخست از قرآن، بعد از پیامبر و آن گاه از امیر مؤمنان علی علیه السلام و ائمه اطهار علیهم السلام .
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله می فرمایند:
اَلْعُزْلَهُ عِبَادَهٌ؛(1)
کناره گیری وگوشه گیری عبادت است.
کناره گیری از کجا؟ از محیط بد، نه از محیط علم که محیط خوبی است، نه از محیط صنعت، فعالیت، عقل و ایمان؛ بلکه کناره گیری از محیط بد، عبادت است.
ص: 149
روایت دیگر را از کتاب «غررالحکم» که مجموعه سخنان امیرالمؤمنین علیه السلام است، نقل می کنم. حضرت على علیه السلام می فرماید:
اَلْعُزْلَهُ أَفْضَلُ شِیَمِ اَلْأَکْیَاسِ؛(1)
عزلت و گوشه گیری کردن بهترین اخلاق انسانهای عاقل و زرنگ است.
آری، آدم عاقل زرنگ باید خودش را از محیط فاسد نجات بدهد و کناره گیری کند. امیر سخن در روایت دیگر می فرماید:
فِی اِعْتِزَالِ أَبْنَاءِ اَلدُّنْیَا جِمَاعُ اَلصَّلاَحِ،(2)
اگر بخواهی به هر مصلحتی برسی از محیط فاسد پسران زمان خود- یعنی به اصطلاح مردم روزگار- به جدا باش و کناره گیری کن.
آن حضرت در روایت دیگری فرماید:
لا سَلامَةَ لِمَن أكثَرَ مُخالَطَةَ النّاسِ؛(3)
کسانی که با همه مردم می خواهند رفت و آمد کنند و از بدها کناره گیری نمی کنند، سر سلامت به گور نمی برند.
آن بزرگوار در روایت دیگری می فرماید:
سَلاَمَةُ اَلدِّينِ فِي اِعْتِزَالِ اَلنَّاسِ؛(4)
سلامت دین مردم در کناره گیری از محیط های بد است.
در روایت دیگری می فرماید:
ص: 150
مَنِ اِعْتَزَلَ سَلِمَ وَ رَعُهُ؛(1)
کسی که گوشه گیری کنند زهد و تقوای خود را می تواند سالم نگه دارد.
آری، اگر آدم با تقوا در محیط فاسد رفت، تقوایش از بین می رود؛ یعنی به تدریج بوی آن محیط را بر می دارد. اگر کنار کسی که پیاز پوست می کند و خورد می نماید، بنشینید، بوی پیاز به تمام بدن شما می نشیند. تا بیرون بروید مردم می گویند: فلانی پیاز خورده؛ وقتی یک ذره بوی پیاز بدن انسان را آلوده کند، محیط فاسد روح آدم را آلوده نمی کند؟
آری، همین طور که آدم از بوی پیاز پرهیز می کند، باید از بوی کثیف جامعه فاسد نیز پرهیز کند تا خدا درهای رحمت را به سوی او باز کند. قرآن می فرماید: « ووَهَبْنا لَهُمْ مِنْ رَحْمَتِنا وَ جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ عَلِیًّا »(2)
حواس جوان های مجلس جمع باشد، این قسمت مفید را برای آنها عرض می کنم، امیدوارم به حق ابا الفضل علیه السلام اگر جوان گول خورده ای که در این مجلس است -که گمان نمیکنم باشد- به خدا در اثر برکات مولا امیرالمؤمنین علیه السلام در همین مجلس او را متغیر و متحول کند.
این روایت از نظر من خیلی جالب است. در کتاب ارزشمند «بحار الانوار» چنین آمده است:
به امام جعفر صادق علیه السلام گفته شده است: «اعتزلت الناس؛ آقا شما چرا از مردم کناره گیری کرده اید!»
حضرت فرمودند:
ص: 151
فَسَدَ اَلزَّمَانُ وَ تَغَیَّرَ اَلْإِخْوَانُ فَرَأَیْتُ اَلاِنْفِرَادَ أَسْکَنَ لِلْفُؤَادِ؛(1)
زمان فاسد شده، وضع برادرها عوض شده است. (یعنی دوستان، باوفا بودند، بی وفا شده اند! دوستان یک رنگ بودند، حالا چند رنگ شده اند، دوستان یک خط داشتند، حالا چند خط پیدا کرده اند.) روی این جهت من دیدم کناره گیری برای من آسوده تر است.
وقتی امام صادق علیه السلام از محیط فاسد بترسند و کناره گیری کنند، ببینید شما باید چه کنید. نکند بیایند و گولتان بزنند که باید جوان، اجتماعی باشد، اینها فریب است.
آری، اجتماعی بودن خوب است، اما به این معنایی که گفتم، نه؛ به این معنا که در یک مجلس دختر و پسر دمساز باشند و در مجالس مختلط با هم باشند و هر گناهی دیگران انجام دادند ما نیز انجام دهیم، نه.
اگر مانند گل در زیر برگ پنهان شدید سالم هستید، ولی اگر سرشاخه جلوه گری کردید دست خائن روزگار شما را می چیند.
مردم برای چه گل را می چینند؟ برای این که خودشان از آن استفاده کنند، در فکر آن نیستند که ریشه حيات گل را می چینند. وقتی کسی در باغ، گل می چیند دلش به حال گل نمی سوزد، بلکه دلش به حال خودش می سوزد، برای این که از بوی گل لذت ببرد. این کار را می کند، گرچه آن گل پژمرده بشود، پیر بشود، از بین برود و دیگر نتواند از این شاخه آب بخورد.
آری، دوستان امروزه همین گونه اند، این دختر و پسر هرزه ولگرد خیابانی که ه اظهار عشق و علاقه می کنند همین گونه اند، دلشان برای شما نسوخته است.
ص: 152
آقایان جوانها! به این اشعار توجه کنید. البته ما به هر صورتی که ممکن می شود - إن شاء الله - در صدد راهنمایی آنها هستیم.
گلی زیر برگ رفته بود؛ بلبلی که هر آن روی یک شاخه می نشست، آمد به او گفت: چرا خودت را مخفی کرده ای؟ منظور از بلبل همین دوستانی هستند که هر آن یک جایی برای خودشان می خواهند، یک کاری درست کنند و با کسی وفا ندارند، وقتی شرف و حیثیت شما را از بین بردند دیگر پیدا نمی شوند.
نهفت چهره گلی زیر برگ و بلبل گفت *** مپوش روی، ز روی تو شادمان شده ایم
بلبل گفت: ما از روی شما شاد هستیم، اگر گل نبینیم که ما شاد نیستیم، چرا رفتی زیر برگ؟ بیا بیرون.
مسوز ز آتش هجران هزار دستان را *** به کوی عشق تو عمری است داستان شده ایم
منظور از هزار دستان، همان بلبل است، او دارد گل را فریب می دهد، اما گل عاقل جواب می دهد، ببین چه قدر زیبا جواب می دهد:
جواب داد کز این گوشه گیری و پرهیز *** عجب ندار که از چشم بد نهان شده ایم
تعجب نکن؛ چرا من زیر برگ رفتم، خوب کاری کردم، از چشم بد محفوظ هستم.
زدست برد حوادث وجود ایمن نیست *** نشسته ایم و بر این گنج پاسبان شده ایم
گاهی دست برد حوادث آدم را از بین می برد و نابودش میکند. کسی می آید از این راه برود گل را می بیند، خوشش می آید و آن را می چیند.
ما نشسته ایم که خودمان را نگه داریم، می خواهیم خودمان از بین نرویم.
ص: 153
تو گریه می کنی و خنده می کند گلزار *** از این گریستن و خنده بد گمان شده ایم
می خواهد بگوید: این گریه هایت به نفع من نیست، اینها گریه های خائنانه است. یعنی یکی برای ما می خندد و دیگری برای ما گریه می کند، کدام درست است. ما بدگمان شده ایم و از این رو این جا نشسته ایم که کسی با ما کار نداشته باشد.
مجال بستن عهدی به ما نداد سپهر *** سحر شکفته و هنگام شب خزان شده ایم
مگر جوانی ما چه قدر است که این چند ساله که جوانیم گول بخوریم؟ ما که زود از بین می رویم، چرا گول بخوریم؟
مباش فتنه زیبایی و لطافت ما *** چرا که نامزد باد مهرگان شده ایم
یعنی آخرش باد می آید و گلبرگ های ما را از هم دیگر متفرق می کند، تو دیگر ما را نچین، بگذار همان باد ما را از بین ببرد.
بكاست آن که سبک بار شد ز قیمت خویش
از این معامله ترسیده و گران شده ایم
خیلی زیبا و عالی گفته است. می گوید: می دانی چرا ما قیمت داریم؟ برای این که قیمت خودمان را کم کرده ایم و این زیرها مانده ایم، اگر می خواستیم گردن فرازی کنیم و قیمت خودمان را بالا بیاوریم و از زیر برگ بیرون آمده بودیم، فوری سرشاخه ما را چیده بودند. پس خوب شد که این زیرها ماندیم. میوه ای که زیر برگ بماند، می رسد، اما میوه ای که پیدا باشد مردم با چوب به آن می زنند و خام و نرسیده پایین می اندازند.
دو روزه بود هوسرانی نظر بازان *** همین بس است که منظور باغبان شده ایم
این جمله یعنی چه؟ یعنی ما حالا که این گوشه نشسته ایم، از نظر باغبان و
ص: 154
صاحب خانه عزیز هستیم، اما اگر از نظر ره گذر عزیز باشیم، فایده ندارد. اگر از نظر صاحب خانه عزیز باشیم می مانیم، اما از نظر ره گذر عزیز باشیم ما را می چیند و می رود.
یعنی جوانان عزیز! کاری بکنید عزیز خانواده خودتان باشید. اگر عزیز راهزنها و رهگذرها شديد، آن چه از شما باید بگیرند میگیرند و فرار می کنند.
کسی که باغ انار دارد و صاحب انار است آنها را می گذارد تا برسند، بعد زیر کاه قرار می دهد تا بعدها با قیمت گران بفروشد و یا خودش به سلامتی نوش جان کند و بخورد. اما سر یک درخت اناری که از باغ بیرون آمده بچه ها با چوب و سنگ به آن حمله می کنند و نرسیده خوردش می کنند و از بین می برند.
یک مشهدی گفته بود: من قسم خوردم که به اصفهانی ها خانه اجاره ندهم.
گفته بودند: چرا؟
گفته بود: برای این که ما یک دسته اجاره نشین آوردیم. در حیاط خانه درخت انار داشتیم، آنها انارها را کندند و خوردند و روز آخر گفتند: ما پولش را نمی دهیم. سال بعد یک عده اصفهانی آمدند که خانه اجاره کنند، ما گفتیم: به اصفهانی ها اجاره نمی دهیم.
آنها گفتند: انارها را بشمار ببین چند تاست، روز آخر ما تحویلت می دهیم و می رویم.
روز آخر که می خواستند بروند انارها را شمردند و به ما تحویل دادند که مثلا 84 دانه انار. وقتی رفتند فردا آمدیم، سر درخت، دست به هر کدامش
ص: 155
گذاشتیم، دیدیم چیزی توش نیست، اینها همین طور که انارها روی شاخه بودند آب آنها را خورده بودند و التماس دعا(!)
جوانان عزیز! این دختر فاسدها و پسر فاسدها همین گونه هستند، شيره وجود شما را می گیرند، خلاص می شود، التماس دعا. حواستان را جمع کنید، اگر گوشه ای باشید که این رهگذرها به شما کاری نداشته باشند، سالم تر هستید.
پس امام باقر علیه السلام فرمودند: «بهترین اعمال در آخر الزمان «لزوم البيت»؛ در خانه بودن است».(1)
السلام عليك يا مولاي يا أبا عبد الله.
یکی از مصائب امام حسین علیه السلام شهادت طفل شیرخواره آقا بود. در بی اعتباری دنیا همین بس که وقتی مردم برای زندگی دنیا در محیط فاسد قرار گرفتند همه چیز را فراموش می کنند. مردمی که در محیط فاسد دستگاه یزید قرار گرفتند منتظر پول و جایزه بودند، دیگر رحمی به بچه شیرخواره نمی کنند.
آقا امام حسین علیه السلام بچه را سر دست گرفتند، آن گاه فرمودند: آیا کسی هست یک جرعه آب به گلوی بچه ام برساند؟!
جواب آقا را ندادند، مگر با تیر سه شعبه زهر آلوده.
نسئلك باسمک العظيم الأعظم الأعز الأجل الأكرم یا الله یا رحمان یا رحیم یا مقلب القلوب ثبت قلوبنا على دينك.
إلهي بمحمد وعلي و فاطمة والحسن و الحسين و التسعة المعصومین من ولد الحسين اغفربهم ذنوبنا، واستر بهم عيوبنا، اشف بهم مرضانا.
ص: 156
ص: 157
ص: 158
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمين، الذي يخلق ولم يخلق، ويرزق ولايرزق ويطعم ولا يطعم، ويميت الأحياء ويحيي الموتى، وهو على كل شيء قدير.
وصلى الله على سيدنا أحمد وحبيبنا أبي القاسم محمد وعلى أهل بيته الطيبين الطاهرين المعصومين، ولعنة الله على أعدائهم ومخالفيهم أجمعين من الآن إلى قيام يوم الدين.
7
وظیفه هفتم در دوران غیبت امام زمان علیه السلام آن است که انسان با زبان و بدن با اجتماع و محیط آن زمان همراهی کند؛ اما با قلب و عمل با محیط و اجتماع نباید همراهی کند. این وظیفه به توضیح نیاز دارد که توضیح خواهیم داد و بعد روایتی را از امیرالمؤمنین علیه السلام در این زمینه به طور مفصل عرض می کنیم.
آری، انسان می تواند تنها با زبانش با اجتماع باشد؛ یعنی- مثلا مؤمن به حسب ظاهر - بگوید: من با شما اجتماع هستم. ممکن است انسان با زبان و یا و بدنش با اجتماع باشد؛ یعنی هم با زبانش بگوید: من از شما هستم، هم بدنش در و
ص: 159
میان این اجتماع باشد، مثل دیگران.
نوع سوم این است که انسان با زبان، بدن و عقیده اش با اجتماع باشد؛ یعنی با زبان و بدنش در میان مردم باشد و اعتقادش نیز همان اعتقاد مردم باشد.
چهارم این که انسان هم با زبان، هم با بدن، هم با عقیده و هم با عمل با مردم باشد؛ یعنی همان کاری که مردم انجام می دهند او نیز انجام بدهد. حالا اگر جامعه خوب و صالح باشد؛ البته انسان باید هم با زبان، هم با بدن، هم با عقیده و هم با عمل با آنها باشد؛ اما بحث ما در آخر الزمان است که معمولا محيطها و اجتماعات فاسد هستند، آیا ما باید با زبان، بدن، عمل و عقیده همراه آنها باشیم یا نه؟
امیر مؤمنان علی علیه السلام در روایتی می فرمایند:
اگر ناچاری در اجتماع باشی با زبان و یا بدن با آنها باش، ولی با عقیده و با عمل همگام و همراه آنها مباش.
یعنی اگر در جامعه فاسدی قرار گرفتی، دلیلی ندارد عقیده و عمل تو مثل عقیده و عمل آدم های فاسد باشد. اما از نظر زبان و بدن با آنها باشید، اشکالی ندارد. چرا؟
برای این که اگر انسان با زبان و بدنش همراه جامعه ای باشد، کفر آنها شامل حال او نمی شود، اما اگر کسی با عقیده و با عمل با آدم های فاسد و بد همگام باشد، برای او ایجاد کفر می کند؛ چون ایمان، به عقیده پاک و عمل پاک است، کفر هم به عقیده ناپاک و عمل ناپاک است. آن چه در ایمان و کفر مؤثر است عقیده و عمل است.
ممکن است فردی به طور کامل مؤمن باشد، اما در زبان - به حسب ظاهر -
ص: 160
برای حفظ جانش بگوید: من بت پرستم، من يهودی ام، من مسیحی ام؛ اما در باطن، مؤمن و مسلمان است.
به عکس نیز همین طور است. اگر کسی به حسب باطن کافر است و با زبان بگوید: مسلمانم، مسلمان نمی شود، وقتی در میان مسلمان ها باشد، مسلمان نمی شود، چون عقیده او عقيده كفار و عملش عمل کفار است، از این رو کافر است.
بنابر این، مهم اعتقاد و عمل است و آن چه انسان را مؤمن یا کافر قلمداد می کند زبان و بدن نیست؛ از این رو امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمایند: اگر مجبوری با زبان و بدن با اجتماع باش، اما با عقیده و با عمل با آنها نباش.
گروهی از مسلمان های صدر اسلام در قسمتی از جزيرة العرب به کفار و مشرکان رسیدند. بت پرست ها این ها را تحت فشار قرار دادند که ناگزیر شما باید از خدا صرف نظر کنید و به خدا ایمان نداشته باشید و باید به بت پرستی ایمان داشته باشید و به پیامبر اسلام فحش و ناسزا گویید.
عده ای از آنها مثل یاسر و سمیه - که پدر و مادر عمار بودند - قبول نکردند و گفتند: نه، ما زیر بار این سخن نمی رویم و کشته شدند.
عده ای دیگر مثل عمار گفتند: خیلی خوب! ما حرف شما را قبول داریم، ما بت را قبول داریم و خدا را قبول نداریم و جان این ها محفوظ ماند.
افرادی که دستشان دور از آتش بود، به شدت شروع به اعتراض کردند که برای چه عمار گفت: من بت ها را قبول دارم و خدا را قبول ندارم؟ چرا این طور
ص: 161
گفت؟ چرا این طور کرد؟
آنان خودشان درون آتش نبودند، بلکه بالای گود ایستاده بودند، لذا دستور می دادند. اگر خودشان در دائرۂ کار بودند معلوم می شد که جای امتحان در میدان است.
عمار گریه کنان در مدینه خدمت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آمد و عرض کرد: ای رسول خدا! من برای حفظ جانم آن چه این ها گفتند من هم گفتم، من با زبانم گفتم، ولی اعتقاد نداشتم، شما هم که بهتر از همه می دانید، اما این مردم دست از سر ما بر نمی دارند.
تا چنین گفت، این آیه شریفه درباره او نازل شد که خداوند می فرماید:
« مَنْ کَفَرَ بِاللّهِ مِنْ بَعْدِ إیمانِهِ إِلاّ مَنْ أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنُّ بِاْلإیمانِ »(1)
کسی که بعد از ایمان کافر شد، او مرتد است، مگر کسی که از روی جبر کافر شد، اما قلب او با مؤمنان است.
چنین فردی مانند عمار است که به حسب ظاهر گفت: من خدا را قبول ندارم، اما قلب او مطمئن به ایمان بود، خدا این ها را می بخشد و می آمرزد، اما کسانی که در مقابل دشمن، قلب، اعتقاد و عمل خود را باختند و گفتند: ما واقعا به پیامبر ایمان نداریم، این عمل غیر اسلامی است و آنها کافر و مرتد هستند و قتل آنها واجب است.
ص: 162
بنا بر این، طبق فرمایش امير المؤمنين علیه السلام وظیفه شیعیان در آخر الزمان این است که از نظر زبان و بدن «خالطوا الناس»(1) با مردم و در اجتماعات مردم باشند و نگویند: ما منتظر ظهور حضرت ولی عصر علیه السلام هستیم و همه این مردم کافرند، دیگر نمی شود به آنها دست خیس زد. نه، اینها را نگویید بروید و با بدن و زبان با مردم باشید؛ اما «زَایِلُوهُمْ بِقُلُوبِکُمْ وَ أَعْمَالِکُمْ»(2) از نظر اعتقاد و عمل از آنها جدا شوید.
اینک متن روایت را از امیرالمؤمنين علیه السلام عرض می کنم. روایت خیلی جالبی است، چند نکته فوق العاده زیبا در فرمایش مولا امیرالمؤمنین علیه السلام وجود دارد که من این نکات را شرح می کنم و سخنم را خاتمه می دهم.
این روایت را علامه مجلسی رحمه الله در کتاب «بحارالأنوار» آورده است. هم چنین در کتاب «معجم احادیث الامام المهدي علیه السلام» و دیگر مدارک متعدد آمده است. روایت خیلی پرمعناست. امیر مؤمنان على علیه السلام می فرماید:
«کُونُوا فِی اَلنَّاسِ کَالنَّحْلِ فِی اَلطَّیْرِ»(3)
حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در این سخن گهربار نخست مثال جالبی می زند که مخصوص جوانهای متدین و مذهبی و الهی است؛ جوانانی که ولایت ائمه اطهار علیهم السلام أعماق قلب آنها را فراگرفته است. می فرمایند: شما جوانها در دوره آخرالزمان مانند زنبور عسل باشید، اگر کسی چیزی به شما گفت، از قیمت شما
ص: 163
یا کم نمی شود.
برای مثال ممکن است بگویند: این زیادی مقدس است، این ولایتی است، این امام زمانی است، این خشک مقدس بازی می نماید، شما به این حرفها ترتیب اثر ندهید، گردن تان را خیلی محکم و مستحکم بگیرید و سر بلند باشید که چنین حرف هایی برای شما می زنند.
ملاحظه کنید که امیر المؤمنین علیه السلام چه تشبیه زیبایی می کنند و می فرمایند:
شما مانند زنبور عسل باشید لَيْسَ شَيءٌ مِنَ الطَّيْرِ إِلاّ وَ هُوَ يَسْتَضْعِفُهَا؛ تمام پرندگان به این زنبور عسل بی اعتنایی می کنند و او را کوچک می شمارند
و لَوْ عَلِمَتِ اَلطَّیْرُ مَا فِی أَجْوَافِهَا(1) اگر پرندگان دیگر می دانستند در باطن این زنبور عسل چیست و چه مایه عجیبی خدا در وجود این حیوان قرار داده است، هرگز این قدر به او بی اعتنایی نمی کردند.
اما قضیه این است که آن پرندگان جاهل و نادانند و زنبور عسل عاقل و هوشیار است. چرا؟ چون آن پرندگان از روی جهل به زنبور عسل بی اعتنایی می کنند. زنبور عسل خوشحال است که اگر پرندگان به او بی اعتنایی می کنند در وجود او عسل و چیزی است که خدا درباره آن می فرماید:
«فِيهِ شِفاءٌ لِلنَّاسِ»؛(2)
خدا شفاء را در آن قرار داده است.
در قرآن مجید کلمه «شفاء» برای عسل آمده است. اگر عسل اصلي پاکيزه در
ص: 164
جایی پیدا بشود واقعا هم شفاء است. عسلی که جدا از زنبور عسل باشد، نه از شکر و نه عسل تقلبی
خداوند متعال در میان تمام حیوانات این امتیاز را تنها به این حیوان داده است که وقتی غذا می خورد دستگاه هاضمه یا دیگر دستگاه ها که در این حیوان وجود دارد، شیره های گیاهان را به چنین شهد جالب و عالی و شفابخش تبدیل می کند. این حیوان به هنر خودش افتخار می کند، کاری ندارد که حیوانات دیگر به او اعتنایی بکنند یا بی اعتنایی کنند.
وقتی یک جوان، صالح، با خدا، عالم، با ادب و با تربیت باشد، سرمایه هایی که در وجود اوست، او را سربلند میکند؛ اعم از این که مردم به او اعتنا بکنند یا اعتنا نکنند، اعتنا کردن یا بی اعتنایی آنها برای او مطرح نیست.
انسان باید پیش خود آبرومند باشد. طبق این حدیث شریف، أمير مؤمنان على علیه السلام نخست می خواهند به آنهایی که در آخر الزمان هستند درسی بدهند که شما حواستان را جمع کنید و سرمایه های انسانی و فضایل و کمالات انسانی را در خودتان زیاد کنید. منتظر نباشید مردم بگویند: او چنین و چنان است. گفتن و نگفتن مردم در شما کوچک ترین اثری نباید بگذارد. این نکته خیلی مهم و جالبی است.
البته اصل بحث ما از این جاست که آن حضرت می فرماید:
فَوَ اَلَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ؛
به حق آن خدایی که جان من در قبضه قدرت اوست! شما در آخر الزمان به
ص: 165
دیدن مهدی ما نمی رسید و مهدی ما نمی آید مگر وقتی که در میان شما اختلاف زیاد شود و شما هم دیگر را دروغگو بدانید.
آری، اکنون زمان همین طور است که من شما را کوچک می کنم شما مرا کوچک می کنید. من بگویم: این آقا دروغ می گوید، آن آقا می گوید: آن آقا دروغ می گوید، همه همدیگر را دروغگو بدانیم؛ نسبت به هم بی اعتماد بشویم که واقعا این مسئله الآن در جامعه غوغا می کند، مردم به هم دیگر اطمینان ندارند، پدر به پسر اطمینان ندارد، برادر به برادر، از هم دیگر کینه به دل می گیرند، در آخر، سير هم دیگر کلاه می گذارند. حضرت على علیه السلام می فرماید:
فوالذي نفسي بيده، ماترون ما تحبون حتى يتفل بعضكم في وجوه بعض وحتی پستی بعضكم بعضا كذابين وحتى لا يبقى منكم - أو قال: من شيعتي - إلا كالكحل.
به حق آن کسی که جان من در قبضه قدرت اوست، آن زمان نمی آید مگر بعد از این که وضع جامعه به جایی می رسد که همه به هم بدبین می شوند و همه یک دیگر را دروغگو می دانند. کار به جایی می رسد که شیعه خالص پیدا نمی شود مگر بسیار کم، نظیر یک ذره سرمه ای که به چشم بکشند.
یک ذره سرمه چشم با تمام بدن انسان چه تناسبی دارد؛ یک چند میلیونیم یا مثل نمک در غذا است، کم ترین چیز در غذا نمک آن است. حضرت در ادامه سخن می فرماید:
و سَأَضرِبُ لَکُم مَثَلاً؛
من مثالی برای شما می زنم.
امیرالمؤمنین علیه السلام این مثل را جالب بیان فرموده اند، می فرماید: مثلی می زنم که
ص: 166
چه طور شیعه ها اندک می شوند. فرض کن انباری از گندم پر است، کسی در این انبار را می بندد و به سراغ کارش می رود، پنج ماه بعد، شش ماه بعد، یک سال بعد وقتی بر می گردد، می بیند توی این گندم ها سوسک زده است - سوسک در لغت عربی حشره ای است که توی گندم می زند و آن را پوک می کند و از بین می برد -او گندم ها را پاک می کند و گندم های از بین رفته و سوسک ها را کنار گندم های پاک میگذارد و دوباره ذخیره می کند و پنج و شش ماه دیگر وقتی دوباره بر می گردد، می بیند باز سوسک زده است، باز یک مقدار را دور می ریزد و یک مقدار دیگر می ماند و این جریان اتفاق می افتد تا آن جایی که به اندازه یک خوراک برای او گندم می ماند. یک انبار گندم پیوسته سوسک زده است و از بین رفته و یک مقدار غذا آن هم به اندازه یک وعده غذا خوردن برای او مانده است.
کار مردم به این جاها می رسد که مثل شیعیان در میان مردم چنین می شود. هی امتحان می شوند و رفوزه می شوند و اندکی می مانند، تا به جایی برسد که عده خیلی ناچیز در میان بمانند.
به راستی در این زمان باید چه کار کرد؟ حضرت علی علیه السلام می فرماید:
خَالِطُوا النَّاسَ بِأَلْسِنَتِکُمْ وَ أَبْدَانِکُمْ وَ زَایِلُوهُمْ بِقُلُوبِکُمْ وَ أَعْمَالِکُم.(1)
البته اگر می توانید در خانه بنشینید که در ضمن وظيفه پیشین گفتم، اگر نمی توانید و ناچار هستید در جامعه باشید با زبان و با بدنتان در جامعه باشید، اما نگذارید اعتقاد و عمل تان را جامعه فاسد کند؛ بلکه شما از نظر اعتقاد و عمل باید پیرو رسول اکرم و ائمه اطهار علیهم السلام باشید، نباید گوهر ایمانتان را از دست بدهید. قرآن کریم می فرماید:
ص: 167
«الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ طُوبى لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ»؛(1)
آنهایی که ایمان آورده و عمل صالح انجام دادند خوشا به حال شان که عاقبت آنها به خیر است.
در آیه دیگری می فرماید:
«وَالَّذِينَ كَفَرُوا وَ كذَّبُوا بِآيَاتِنَا أُولَٰئِكَ أَصْحَابُ الْجَحِيمِ»(2)
کسانی که به خدا کافر شدند و آیات ما را تکذیب کردند، آنان اصحاب دوزخ هستند.
یعنی اعتقاد و قلبشان را در اختیار غیر پیامبر گذاشتند و گفتند: هر جا، جامعه می رود ما هم می رویم. از نظر اعتقاد و عمل در پی جامعه بودند که همه زنها بی حجاب اند ما هم بی حجاب باشیم، آنها از نظر عقیده به خدا کافر هستند و عملشان هم عمل کفار و بی خبران از خداوند است، اینان اصحاب جهنم اند و پیروز نیستند.
ما با داشتن این آیه شریفه و با توجه به این روایتی که از مولا امیرالمؤمنين علیه السلام بیان شد، وظیفه ما روشن گشت و به این نتیجه می رسیم که ما در زمانی مانند زمان ما که کفر جهانی همه جوامع را گرفته است، خدای ناخواسته اگر ما بی توجه باشیم آن آتش ما را هم در دامن خود خواهد کشید. بنابراین وظیفه ای که امیرالمؤمنين علیه السلام بیان می فرمایند، می خواهیم در جامعه باشیم؛ در خیابان،
ص: 168
مساجد، بازار، دانشگاه ها و کارخانه های صنعتی وظیفه داریم با زبان بگوییم: ما از شما ملت هستیم، اما عقیده شما در این راه باطل است. من کار حرام تو را نمی خواهم انجام بدهم.
امیر مؤمنان علیه السلام این چهار چیز را خط بین ما و آنها گذاشتند، زبان و بدن؛ با این دو انسان می تواند در اجتماع باشد؛ چون آدم با زبان و بدنش کافر نمی شود، اما در اعتقاد و عمل نباید با آنها باشد، چون انسان از نظر اعتقاد و عمل کافر می شود.
از این رو عمار یاسر از اصحاب خاص پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و امير المؤمنين علیه السلام، در برهه کوچکی از زمان، زبان و بدنش با کفار و مشرکان و بت پرستان بود، کافر نشد. چرا؟ برای این که قلب و عمل او با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بود که قرآن کریم فرمود: «إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمانِ».(1)
قلب او مطمئن به ایمان بود و عمل او، عمل مؤمن بود، نماز را می خواند و در قلب «أشهد أن لا إله إلا الله» می گفت، فقط در حدود یکی دو ساعتی با آن كفار بود گفت: من بت را قبول دارم، اما با زبان گفت، نه با عمل. او با بدنش در میان کفار بود، نه این که اعتقاد او اعتقاد کافران باشد. از این رو خدا می فرماید: « أَفَمَنْ شَرَحَ اللّه ُ صَدْرَهُ للاِسْلاَمِ فَهُوَ عَلَى نُورٍ مِنْ رَبِّهِ »(2) او گناهی نکرده و قلبش مملو از ایمان است، در نتیجه پاک است و اشکالی در عمل او نیست، او از روی اکراه این کار را کرده بود.
ص: 169
جوانان عزیز! برادران گرامی در مقابل مردم با زبان و با بدن بودن مهم نیست، مردم از قلب و باطن انسان آگاهی ندارند، در مقابل خداوندی که از قلب و باطن انسان آگاه است باید صادق بود. از این رو دل و عملتان را مطابق خواست خدا قرار دهید، هر چند زبان و بدن تان مطابق دلخواه مردم باشد، چون میزان کفر و ایمان، دل و عمل است و این دو باید در اختیار راه خدا باشد، نه در راه و خواسته های مردم
میخواهم چند جمله بیشتر مصیبت بخوانم شب جمعه است، مردم گرفتار و حاجتمند هستند. به خدا، انسان برای بعضی از این مردم خیلی ناراحت می شود، آن قدر بیچاره، گرفتار و فقیر آبرومند در میان این مردم است که حد ندارد. باید به این ها دعا کرد.
خدایا! این مردم بی چاره که پناهی ندارند به حق ابا الفضل علیه السلام خودت زندگی همه آنها را اصلاح بفرما
خدا تو خودت میدانی که ما پناهی جز تو نداریم.
شب عاشورا حضرت اباالفضل علیه السلام جوانهای بنی هاشم را در خیمه خودشان جمع کردند و فرمودند:
برادر زاده ها، پسر عموها و برادرانم! ما همه از اقوام آقا امام حسينعلیه السلام هستیم، ما از نزدیکان آقا هستیم، ما باید ترتیبی بدهیم که فردا در میدان جنگ اول ما کشته بشویم که مردم نگویند: اینها دوستان خود را به جنگ فرستادند و
ص: 170
خودشان سالم ماندند. امیرلشکر من هستم، قلب لشکر فردا با من است، طرف راست لشکر هم با علی اکبر علیه السلام خواهد بود.
آن گاه حضرت وظیفه هر کدام را مشخص کردند.
وقتی سخن آقا ابالفضل علیه السلام تمام شد، یک مرتبه صدای گریه ای از کنار خیمه شنیدند، خیمه کناری از آن قاسم بن الحسن علیهماالسلام بود. آقا ابا الفضل علیه السلام بلند شدند و به خيمه قاسم علیه السلام آمدند، دیدند این آقا زاده 13 ساله صورتش را روی خاک گذاشته و گریه می کند. آقا او را بلند کردند، آن قدر کوچک است که آقا او را روی زانوی خودشان نشاندند و فرمودند: عموجان! يتيم برادرم! چرا گریه میکنی عمو؟!
صدازد: عموجان! آیا من قابل نبودم که خونم در رکاب عمویم امام حسین علیه السلام ریخته بشود؟ چرا سهم على أكبر علیه السلام را جدا کردید، سهم جوان ها را جدا کردید، اما حرفی از من نزديد؟!
آقا فرمودند: عمو! من چون تو را در شجاعت همانند خودم می دانم، قلب لشکر را برای خودم و تو گذاردم، فردا قلب لشکر از من و تو خواهد بود، سمت راست لشکر از علی اکبر علیه السلام و طرف چپ هم از جوانان بنی هاشم.
این آقا زاده 13 ساله وقتی این سخن را شنید، خوشحال شد.
خدایا! الآن در این جمعیت، هم بچه کوچک گریه می کند، هم پیرمرد و هم جوان. خدایا! به يتيم امام مجتبی علیه السلام نظر عنایتی به ما بفرما.
خدایا! اگر ما گناه کاریم این بچه های کوچک مجلس گناه ندارند.
روز عاشورا فرا رسید، میدان جنگ آراسته شد، قاسم علیه السلام خدمت اباالفضل علیه السلام آمد و صدا زد: عموجان! «الكريم إذا وعد وفی»؛ عمو به من وعده داده ای، به
ص: 171
وعده خودت عمل کن. من می خواهم به میدان جنگ بروم.
آقا فرمودند: عزیز برادر! اجازه تو با برادرم امام حسين علیه السلام است.
قاسم علیه السلام خدمت سیدالشهداء علیه السلام آمد و عرض کرد: عموجان! اجازه می دهید به جنگ بروم؟
فرمود: نه عمو، آخر تو سن و سالی نداری.
قاسم علیه السلام حرفی نزد، فقط نشست روی زمین زانوهای خود را بغل گرفت، یک حرز به دستش بسته بود، در آن بسته ای بود که امام مجتبی علیه السلام آن را داده بودند و به دستش بسته بودند. این بسته را باز کرد و شروع به خواندن آن کرد.
امام حسین علیه السلام علیه السلام فرمودند: قاسم! چه میخوانی؟
عرض کرد: عموجان! وقتی بابایم می خواست از دنیا برود، این کاغذ را به من داد و فرمود: هر وقت غصه ات شدید شد، این کاغذ را بخوان. عمو این قدر غصه ام شده که اجازه نمی دهید به میدان جنگ بروم که ناچار شدم این کاغذ را بخوانم.
فرمودند: عمو! در این کاغذ چه نوشته است؟
عرض کرد: عمو جان! نوشته است: هر وقت از عمویت حاجتی خواستی او را به مادرش قسم بده.
عموجان! تو را به حق مادرت زهرا علیها السلام اجازه بده به میدان بروم.
یا زهرا! من نمی دانم نام زهرا علیها السلام با دل امام حسین علیه السلام چه کرد، آقا فرمودند:
عمو! عازم میدان بشو.
این آقا زاده عازم میدان شد، هر سربازی که می خواهد به میدان برود برای او زره می آورند؛ یعنی یک پیراهن از زنجیر بافته شده زیر لباس هایش می پوشانند
ص: 172
که شمشیرها و نیزه ها در بدنش اثر نگذارند. هر زرهی برای بدن قاسم علیه السلام آوردند، برای تنش بزرگ بود. از این رو این آقا زاده با یک پیراهن به میدان رفت. اکنون شما حساب کنید این تیرها و نیزه ها با این بدن نازنین چه می کنند؟
یک مرتبه صدا زد: عمو! حالا به فریادم برس!
وقتی آقا بالای سر قاسم علیه السلام آمدند، دیدند این بدن قطعه قطعه شده است.
حاجتمندها! شب جمعه است، نام مقدس زهرا علیها السلام برده شد، اگر حاجت دارید در این مجلس بی ریا حاجتتان را بخواهید.
نسئلك باسمک العظيم الأعظم الأعز الأجل الأكرم یا الله یا رحمان یا رحیم یا مقلب القلوب ثبت قلوبنا على دينك.
إلهي بمحمد وعلي وفاطمة والحسن والحسين و التسعة المعصومين من ولد الحسين اغفربهم ذنوبنا، واستربهم عيوبنا، واشف بهم مرضانا، اللهم اقض بهم حوائجنا.
اللهم عجل في فرج مولانا صاحب الزمان واکشف في همه وغمه وحزنه.
ص: 173
ص: 174
ص: 175
ص: 176
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمين، وصلى الله على محمد وأهل بيته الطيبين الطاهرين المعصومين واللعن الدائم على أعدائهم ومخالفيهم أجمعين من الآن إلى قيام يوم الدين.
قال الله الحكيم في كتابه الكريم: « وَ قَالَ الرَّسُولُ يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هَٰذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا »(1)
8
بحث ما درباره وظایف شیعه در زمان غیبت بود؛ یعنی ما در این زمان تحیر و سرگردانی و بهت زدگی که از امام زمانمان دور هستیم چه وظیفه ای داریم و باید چه بکنیم؟
پیش تر تذکر داده ام که این مطالب از انشاءات مغز من نیست. من روایات زیادی - شاید بیش از هزار و پانصد روایت - را که در زمینه وجود مقدس امام زمان علیه السلام وجود دارد، تفحص و جست و جو کردم تا این وظایف به دست
ص: 177
آمد که ببینیم ائمه اطهار علیهم السلام ما را چگونه راهنمایی می کنند. ما در این زمان چه کار باید بکنیم؟ نمی شود هر چه پیش آمد انجام بدهیم. آیا دنبال هر کسی باید راه بیافتیم و هر عملی مردم انجام دادند ما هم باید انجام بدهیم یا نه، حساب و کتابی در کارما وجود دارد و راه را برای ما مشخص کرده اند.
آن چه مسلم است ائمه اطهار علیهم السلام ما را به حال خودمان و انگذاشته اند و تمام آن چه باید به ما راهنمایی کنند، شخص پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و ائمه اطهار علیهم السلام راهنمایی فرموده اند. ما باید از راه آنها بهره برداری کنیم.
یکی از وظایفی که در روایات برای ما در این زمان بیان فرموده اند که وقتی گفته می شود تلقی آن آسان است؛ ولی وقتی دقت شود محتوای آن خیلی مهم است این است که ائمه اطهار علیهم السلام و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به ما دستور داده اند که در آخر الزمان قرآن را رها نکنید، با قرآن باشید.
إن شاء الله شرحی که لازم است و باید و شاید عرض میکنم و امیدوارم برای همه ما به خصوص برای نسل جوان که بیشتر روی سخن من با آنهاست و دلمان می خواهد آن ها - ان شاء الله - راه صحیح را فرابگیرند، مفید باشد؛ چرا که جوانانی که در ابتدای زندگی هستند باید بفهمند که چه کار بکنند و وظیفه خودشان را بدانند و آگاه بشوند که در مسیر از بین بردن دین جوانان جامعه ما دزدان خطرناکی با لباس های فریبنده قرار گرفته اند و باید دقت کنند که خدای ناخواسته فریب آنها را نخورند.
دقت بفرمایید. این روایت را شیعه و سنی از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نقل کرده اند. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله می فرمایند:
ألا إنَّ رَحَی الإِسلامِ دائِرَهٌ فَدوروا مَعَ الکِتابِ حَیثُ دارَ، ألا إنَّ الکِتابَ
ص: 178
وَ السُّلطانَ سَیَفتَرِقانِ فَلا تُفارِقوا الکِتابَ(1)
آسیای اسلام به هر طوری که باشد در هر زمانی حرکت می کند، شما حواستان را جمع کنید، آن وقتی که این آسیا زندگی اسلام حرکت می کند و دور می زند شما هم با قرآن دور بزنید.
یعنی ببینید قرآن از کدام طرف حرکت می کند، شما هم دنبال او بروید، به راهنمایی های قرآن توجه کنید.
فقط برای آگاهی می گویم: ممکن است عده ای از راه های مختلفی برای نسل جوان دلسوزی هایی بکنند، اما هر چه آنها دلسوز باشند آیا از خدا نسبت به بنده اش دلسوزتر هستند؟!
از طرفی ممکن است آن ها راهنمایی بکنند که برای سخنان خود صورت خیلی زیبا و قشنگ درست کنند و آنها را در قالب های زیبا بریزند با این وصف اگر احتمال بدهید می خواهند شما را فریب دهند هر چه حرف هایشان زیبا باشد، از سخن خدا حساب شده تر و زیباتر نیست.
متأسفانه عده ای از نسل جوان ما با فریب از حرف های قشنگ نما و زهر آلود قلم و زبان عده ای که ادعا می کردند که منجی نسل جوان هستند و آنها را می توانند نجات بدهند، نابود و کشته شدند.
در این میان عده ای هم داد و فریاد کردند و خودشان را از بین بردند و با حیثیت و آبروی خود مبارزه کردند که از حریم اهل بیت علیهم السلام و قرآن مجید دفاع کنند و نگذارند این حرف های به ظاهر زیبا و زهرآلود در میان مردم راه یابد.
اما متأسفانه دست سیاست یک عده جوان خام و ناپخته ناوارد را تحریک کرد
ص: 179
و کارهایی کردند که نمی باید انجام می دادند.
به هر حال، هر چند سخن یک نویسنده، زیبا و حساب شده باشد و از روی دلسوزی باشد، اما مثل سخن خدا و قرآن نخواهد بود. این مطلب شبهه ندارد. آیا سزاوار است با وجود قرآن، ما آن را کنار بگذاریم و دنبال مطالب دیگر برویم؟ واقعا سزاوار نیست.
آری، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله درست پیش بینی فرموده اند که در زمان فتنه و آشوب و در زمانی که مردم متحير و سر گردان هستند و نمی دانند کدام طرف بروند-به قول خودشان که می گویند: در این زمان نمی دانیم چه کسی راست می گوید، ما نمی دانیم چه کسی حق می گوید - در پی قرآن بروید. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: قرآن راست می گوید، چرا متحیر هستید، چه کار به این و آن دارید که این راست میگوید یا آن؟ هر کدام می خواهد راست بگوید، یا می خواهد دروغ بگوید، تو در پی قرآن برو.
به عقیده من جنگ جمل درس مهمی بود. کسی در آن جنگ خدمت امیر مؤمنان على علیه السلام آمد و عرض کرد: آقا! من یقین دارم که شما پسر عموی پیامبر هستید، پیامبر هم خیلی شما را سفارش کرده و فرموده است: علي أعدلكم، أعلمكم، أقواكم.
این از یک طرف، از طرف دیگر می بینم که عایشه ام المؤمنین (1)و همسر پیامبر
ص: 180
است. حالا می بینیم که شما دو تا در میدان جنگ در مقابل هم ایستاده اید و جنگ می کنید، آیا شما درست می گویید یا عایشه؟ حق با چه کسی است؟
حضرت علی علیه السلام فرمودند:
اِعْرِفِ اَلْحَقَّ تَعْرِفْ أَهْلَهُ؛(1)
تو چه کار به من داری؟ تو چه کار به عایشه داری؟ تو برو حق را بشناس، وقتی حق را شناختی اهل حق را هم می شناسی
اینک ما در این جامعه آخر الزمان قرار گرفته ایم، چه کار داریم که چه کسی حق می گوید، چه کسی باطل؟ اشخاص برای ما مطرح نیستند، ما باید ببینیم که قرآن چه می گوید. سخن هر کس با قرآن مطابق بود، خیلی خوب اهلا و سهلا، سخن هر کس با قرآن مطابق نبود، حرفش را به دیوار بزن؛ این دستوری است که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله داده است:
فَاضْرِبُوا بِهِ عَرْضَ الْحائِط(2)
اگر دیدید سخنی با قرآن نمی سازد به دیوار بزنید.
قرآن در تمام مراحل فریادرس، انیس انسان، ریسمان محکم الهی و وسیله پیروزی است.
ص: 181
اکنون در این زمینه چند روایت می خوانم تا عرضم پایان یابد. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
حَبْلُ اَللَّهِ هُوَ اَلْقُرْآنُ؛(1)
ریسمان محکم الهی همان قرآن است.
آن ریسمانی که انسان را نجات می دهد قرآن مجید است. گاهی فیلم هایی در باره کوهنوردی نشان می دهند که کوهنورد ریسمانی را به قله کوه می اندازد و از پایین کوه یا از کمر آن و یا جای صعب العبوری میخواهد بالا رود؛ به وسیله این طناب خودش را بالا می کشد. طناب در دست یک کوهنورد وارد است، وسط طناب و آخر طناب هم دست کوهنورد دیگر. این ها ریسمان را محکم گرفته اند که راه را گم نکنند؛ چرا که راه نجات کوهنوردان همین طناب است. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:
آن ریسمان محکمی که شما را نجات می دهد قرآن است. آن را رها نکنید.
این روایت با قرآن مجید مطابق است که می فرماید: « وَ يُؤمِن بِاللَّهِ فَقَدِ استَمسَكَ بِالعُروَةِ الوُثقىٰ لَا انفِصامَ لَها »(2)
ص: 182
روایت دیگر از امام سجاد علیه السلام نقل شده است. این روایت خیلی زیباست. آقا على بن الحسین زین العابدین علیه السلام می فرمایند:
لَوْ مَاتَ مَنْ بَيْنَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ لَمَا اسْتَوْحَشْتُ بَعْدَ أَنْ یَکونَ القرآنُ مَعِیَ؛(1)
اگر تمام مردم ما بين مشرق و مغرب - یعنی تمام مردم روی زمین - بمیرند من وحشت نمی کنم. برای این که قرآن پیش من است
این سخن یعنی چه؟
یعنی وقتی قرآن پیش روی انسان باشد و از راه قرآن بخواهد هدایت بشود، قرآن در هر مسیری از مسیرها او را هدایت کند و به تبلیغ دیگری نیاز ندارد؛ به صنعتگر و به عالم نیاز ندارد، قرآنی که در سینه نازنین علی بن الحسين علیهماالسلام است و خودشان تفسیر این قرآن را می دانند، آن بزرگوار را از همه علوم و کمالات دیگران بی نیاز می کند.
به راستی با داشتن چنین کتابی چرا ما به سراغ کتاب های دیگر برویم؟!
جوانان عزیز! با بودن تفسیرهای زیبای قرآن مجید چه لزومی دارد انسان در پی خواندن کتاب هایی باشد که از آغاز تا پایانش نه تنها یک آیه قرآن نیست؛ بلکه فحش، انتقاد و تخریب دیگران را یاد می دهد، ساختن جایی نیست؛ بلکه تخریب کردن است. پس خودتان تحقیق کنید و اهل تحقیق باشید. آیه ای از قرآن و
ص: 183
را بگیرید و به طور کامل دقت کنید، بررسی نمایید و معنای آن را بیابید. الآن دنیا، دنیای تحقیق است. شما جوانها از کاروان تحقیق دنیا نباید دور باشید.
من سفری به هندوستان رفته بودم، کتابخانه بسیار عظیمی به نام کتابخانه «رضا رامپور» بود. در آن کتابخانه جوانی در حدود 36 ساله کنار میز مشغول تحقیق بود. نگاهی به من کرد و نگاهی دیگر به روی کتابش، ولی من فهمیدم که او منتظر است کار من تمام بشود و با من حرف بزند.
کاری که من داشتم تمام شد، بعد بلند شد و پیش روی من آمد و گفت: شما ایرانی هستید؟
خیلی زیبا به زبان ایرانی صحبت می کرد. گفتم: بله.
گفت: اهل کجا هستید؟
گفتم: اصفهان
بعد از این که او از من پرسش هایی کرد، گفتم: شما اهل کجا هستی؟
گفت: من اهل ایرلند هستم.
گفتم: شما خیلی خوب فارسی صحبت میکنی؟
گفت: من 16 سال در ایران مشغول تحقیق بودم.
گفتم: تحقیق درباره چه؟
گفت: تحقیق درباره دریاچه رضائیه.
این آقا 16 سال در این مملکت کار می کند و درباره دریاچه رضائیه تحقیق می کند که حالا خیلی ها از ما می پرسند: دریاچه رضائیه کدام طرف ایران است؟ بلد نیستیم بگوییم کجاست -
گفتم: اکنون نیز در این جا به تحقیق چه موردی مشغول هستی؟
ص: 184
گفت: حالا هم درباره دریاچه رضائیه دارم تحقیق میکنم.
آن گاه گفت: من به بسیاری از کشورهای دنیا رفته ام، کتابخانه های آنها را دیده ام و درباره دریاچه رضائیه تحقیق کرده ام.
گفتم: مگر دریاچه رضائیه این قدر به تحقیق نیاز دارد.
گفت: بیش از این تحقیق می خواهد.
آری، یک آدم خارجی درباره دریاچه رضائیه این قدر تحقیق می کند، ما نباید عرضه داشته باشیم درباره یک آیه از آیات قرآن خودمان تحقیق کنیم؟!
چه اشکالی دارد این جوان های ما قرآن را باز کنند و معنای یک را بخوانند مسلما معنای کامل برای آنها معلوم نمی شود، از این رو باید از افراد آگاه بپرسند که می خواهیم تفسیر این آیه را بفهمم، کدام کتاب را مطالعه کنیم.
بدیهی است که آقایان علما او را راهنمایی می کنند. از این عالم بپرسد، از آن عالم بپرسد، که آقا معنای این آیه چیست؟
اگر یک ماه درباره یک آیه تحقیق کرد، معنای آیه را به طور کامل می فهمد. اگر چنان چه این کار را ادامه داد به تدریج یک محقق اندیشمند درباره یک کتاب آسمانی می شود؛ کتابی که وسیله نجات ماست.
تحقیق درباره قرآن؛ یعنی تحقیق در وسیله راه پیروزی.
ما هیچ چاره ای نداریم جز این که جامعه خود را در آینده به وسیله قرآن پیروز کنیم؛ جامعه ای که فوج فوج به سوی فساد می روند. هیچ راه چاره ای برای جلوگیری از فساد آن جز قرآن مجید نیست. موسیقی، قمار، مسائل سیاسی
ص: 185
و مسائل اقتصادی نمی توانند درد جامعه را حل کنند، هر کدام این ها می توانند فساد را بیشتر کنند که کمتر نمی کنند.
آقایان می گویند: فساد در اثر فقر است، مگر غنا و ثروت فساد نمی آورد؟ هر کدام از این موارد را نگاه کنید از یک جهت فساد می آورد. تنها چیزی که موجب فساد جامعه در هیچ بعدی از ابعاد نیست، قرآن مجید است. با قرآن انس بگیرید که از این زندگی وحشت نکنید. کسی که با قرآن آشناست، قلبش آرام است.
در روایت دیگر ریان بن صلت از امام رضا علیه السلام سؤال می کند: ما تقول في القرآن؛ عقیده شما درباره قرآن چیست؟
حضرت علیه السلام فرمودند:
لا تَتَجَاوَزُوا وَ لاَ تَطْلُبُوا اَلْهُدَی فِی غَیْرِهِ فَتَضِلُّوا (1)
از قرآن تجاوز نکنید و پاهایتان را از قرآن فراتر نگذارید و راه هدایت را از غیر قرآن نخواهید که گمراه می شوید.
راستی این سخن یعنی چه؟
یعنی آقای جوانی که کتاب دست میگیری و از اول تا آخر آن را مطالعه میکنی وچیزی نمی فهمی، به حضرت عباس علیه السلام سوگند، چیزی از آن نمی فهمی.
چرا می گویم: به حضرت عباس علیه السلام چون این کتاب هایی(2) را که بعضی
ص: 186
جوانها دوباره شروع به مطالعه کرده اند؛ بعد از این که عده ای از جوانها را به حد نفاق کشاندند و کشته شدند و نابود شدند و خیانت کردند و برخی از جوانها باز دوباره شروع کرده اند و حالا این کتاب ها را دست به دست می دهند و آنها را مطالعه می کنند؛ من 250 کتاب از این گونه کتاب ها را مطالعه کرده ام، خبری در این کتاب ها نیست، بیهوده دنبالش نروید. امام رضا علیه السلام بی خود نمی فرماید:
و لاَ تَطْلُبُوا اَلْهُدَی فِی غَیْرِهِ فَتَضِلُّوا
راه هدایت را در غیر قرآن مجویید برای این که گمراه می شوید.
آری، تنها راه نجات انسان، قرآن مجید است و بس.
روایت دیگر را از مولا امیرالمؤمنین علیه السلام بیان می کنم و سخنم را به پایان می برم.
شخصی از دوستان حضرت علی علیه السلام می گوید: خدمت مولا امیرالمؤمنين علیه السلام شرف یاب شدیم و عرض کردیم: آقا! ما هر وقت ناراحتی پیدا می کنیم خدمت شما می آییم و مسائل دینی خود را از شما می پرسیم و یاد می گیریم، وقتی از خدمت شما بیرون می رویم چیزهای دیگری می شنویم که ذهن ما مخلوط می شود، شما چیزهایی می فرمایید و عده ای چیزهای دیگر.
حضرت علی علیه السلام فرمود:
ص: 187
أو قَدْ فَعَلُوهَا؛
آیا واقعا این طور است که وقتی از پیش من می روید حرف های دیگر می شنوید؟!
گفتیم: بله.
حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام سخن پایانی را بیان کردند و فرمودند:
سَمِعتُ رسول الله صلی الله علیه و آله يقول: أتانی جَبرَئیلُ فَقالَ:یا مُحَمَّدُ،سَیَکونُ فی امَّتِکَ فِتنَهٌ،؛
از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که می فرمود: روزی جبرئیل نزد من آمد و گفت: ای پیامبر عزیز! در امت شما در آینده فتنه ای به وجود خواهد آمد.
همین فتنه ای است که ما در زمان غیبت امام زمان علیه السلام در آن قرار گرفته ایم و معلوم نیست تا کی ما در این فتنه خواهیم بود. الآن زمان فتنه است؛ یعنی آن چه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمودند و امیرالمؤمنین علیه السلام از ایشان نقل کردند به همین امروز و فردا و پس فردای ما مربوط است، تا امام زمان علیه السلام ظاهر بشود.
فقلت: فَمَا اَلْمَخْرَجُ مِنْهَا؟
گفتم: پس چه کار باید کنیم که از این فتنه محفوظ بمانیم؟
ما که در فتنه واقع شده ایم و در این آتش افتاده ایم چگونه از این آتش بیرون بیاییم؟ چه کار بکنیم؟
فقال: كتاب الله فيه بيان ما قبلكم من خبر وخبر ما بعد کم وحکم ما . بينكم، هو الفصل ليس بالهزل، من ولاه من جبار فعمل بغيره قصمه الله؛ گفت: آن چه وسیله نجات است، قرآن است. قرآن خبرهای گذشته و آینده را گفته و شما را آگاه کرده است. قرآن بیهوده نیست. هر ستمگری به قرآن پشت کند و به غیر آن عمل نماید خدا پشت او را می شکند.
ص: 188
در این جا «جبار» به معنای سلطان جائر نیست؛ چرا که اگر من هم به قرآن پشت کردم؛ جائر هستم، شما هم همین طور، هرکس به قرآن پشت کرد، خدا کمر او را می شکند و خردش می کند.
آن گاه گفت:
وَ مَنِ الْتَمَسَ الْهُدَى فِي غَيْرِهِ أَضَلَّهُ اللَّهُ ، وَ هُوَ حَبْلُ اللَّهِ الْمَتِينُ ، وَ هُوَ الذِّكْرُ الْحَكِيمُ ، وَ هُوَ الصِّرَاطُ الْمُسْتَقِيمُ، لا تُزَيغُهُ الْأَهْوَیة؛
و اگر کسی راه هدایت را از غیر قرآن بخواهد گمراه می شود. ریسمان محکم خدا قرآن است. راه مستقیم قرآن است. این هواهای مختلف نمی توانند قرآن را از بین ببرند.
سپس گفت:
وَ لا تُلَبِّسُهُ الْأَلْسِنَةُ ، وَ لا يَخْلُقُ عَنِ الرَّدِّ... وَ مَنْ عَمِلَ بِهِ أُجِرَ ، وَ مَنِ اعْتَصَمَ بِهِ هُدِيَ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ؛(1)
هر کس به این قرآن دست زد به راه مستقیم هدایت شده و راه مستقیم را یافته است و هر کس دست به این قرآن نزد بیچاره می شود.
خداوند متعال در آخر سوره اعراف مفلحين و آدم های پیروز و رستگار را یک دسته معرفی می کند و می فرماید:
« الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوبًا عِنْدَهُمْ فِی التَّوْرَاهِ وَ الإِنْجِیلِ یَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّبَاتِ وَ یُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبَائِثَ وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الأَغْلَالَ الَّتِی کَانَتْ عَلَیْهِمْ فَالَّذِینَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنْزِلَ
ص: 189
«مَعَهُ أُولَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»(1)
آری، رستگاران تنها آن دسته ای هستند که در پی نور قرآن می روند و از قرآن استفاده می کنند.
وظیفه امروز ما چیست؟ وظیفه امروز ما این است که قرآن را رها نکنیم؛ یعنی قرآن می فرماید:
« أَحَلَّ اللَّهُ الْبَیعَ وَ حَرَّمَ الرِّبَا »(2)
خدا تجارت را حلال کرده و ربا را حرام کرده است.
بنا بر این هر جا که شما مردم می دانید، معامله ای ربایی است، باید از آن خودداری کنید. آن جایی که کار عیب داشته باشد، خودتان عیب را می فهمید، همان جا را قرآن می فرماید: « الرِّبَا »
پس دیگر نمی خواهد خیلی از این طرف و آن طرف بپرسید. اگر این طور شد چه طور است؟ اگر آن طور بشود چه طور است.
این پرسش ها یعنی چه؟ سر چه کسی می خواهی کلاه بگذاری؟ برای خدا معلوم است و برای خود ما هم معلوم است.
این جاست که نباید قرآن را رها کرد، خانم محترمه، وقتی شک داری در این که آیا قرص صورت باید باز باشد یا نه، می روی مسئله را می پرسی، هیچ وقت می پرسی: آقا! اگر کسی روی خود را از نامحرم گرفت چه طور است؟ کسی
ص: 190
تاکنون این ها را سؤال کرده؟ چرا سؤال نمی کند؟
اگر خانمی جوراب ضخیم پوشیده که پای او پیدا نباشد می رود در خانه آقا سؤال کند: حاج آقا! پوشیدن جوراب ضخیم چه حکمی دارد؟
تا حالا کسی از ما این گونه سؤال نکرده است. خدا می داند، هر چه سؤال کردند این که پوشیدن جوراب بدن نما حرام است یا نه؟
پس معلوم می شود که یک جای کار جوری است. همین جاست که خداوند می فرماید:
« وَلْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَی جُیُوبِهِنَّ »؛(1)
خودتان را از نامحرمان بپوشانید.
پس شکی نیست که اگر ما گرفتار باشیم و متحير، قرآن راه را روشن کرده است. عزیزم! مال مردم از نظر قرآن مال مردم است. قرآن می فرماید: مال مردم را باید دست خودشان داد. چرا می گویی متحير هستم؟
چرا می گویی سر گردانم؟
چرا می گویی تکلیفم را نمی دانم؟
حکم قرآن همان است که در رساله ها نوشته شده است، اگر می خواهید نجات یابید، نجات شما در همراهی با این قرآن است.
جوانان عزیز! برادران گرامی! ساز و آواز، قمار و مشروب، دروغ گفتن و حسد ورزیدن، غیبت کردن و خیانت به ناموس و مال مردم کردن، لهو و لعب،
ص: 191
بیکاری و تنبلی و دزدی همه اینها از نظر قرآن حرام است.
شما نمی خواهد بگویی من متحیرم، چه کار بکنم. برو ببین قرآن می گوید چه کار کن. قرآن راه را برای تو روشن کرده است و ناراحتی ندارد که ما در هر کاری متحیر باشیم. ما هر چه بخواهیم قرآن راهنمایی می کند، پس اگر به دستورات قرآن عمل نکردیم چه می شود؟
روز قیامت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله، می آیند و در وسط میدان محشر می ایستند و فریاد می زنند:
یَارَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا القُرْآنَ مَهْجُوراً(1)
خدایا! گله من از امتم آن است که قرآن را کنار گذاشتند.
برادران و خواهران گرامی! این صریح قرآن مجید است که روز رستاخير پیامبر خدا صلی الله علیه و آله از امت خویش گله می کنند که قرآن را کنار گذاشته اند. حواستان را جمع کنید که در روز قیامت مورد مؤاخذه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و قرار نگیرید. در کارهایتان به سخن من و امثال من اكتفا نکنید، ببینید قرآن چگونه شما را رهبری و راهنمایی می کند.
روز هشتم ماه رمضان است به امام هشتم علیه السلام متوسل شویم.
السلام عليك يا مولاي يا علي بن موسی الرضا
گوش کنید! جمله ای برایتان می گویم و مصیبت را زیاد ادامه نمیدهم. سال در گذشته مشهد مشرف شدم و به کتابخانه آستان قدس رفتم. رئیس کتابخانه به من
ص: 192
هدیه ای دادند. دیدم روی میز او مقوایی است چاپ شده.
گفتم: این چیست.
گفت: یک عدد از آن را بردارید.
برداشتم که الان دارم، نوشته بود: گنج هزار ساله.
گفتم: این چیست؟
گفت: زیارتنامه ای از حضرت امام رضا علیه السلام است. تاریخ نوشته آن هزار سال پیش است.
این نوشته توجه مرا جلب کرد که هزار سال پیش محتوای زیارتنامه حضرت چیست؟ در این زیارتنامه جمله ای است که در زیارت هیچ امامی نیست حتی در زیارتنامه های خود حضرت امام رضا علیه السلام هم نیست، فقط در این جا آمده است. خیلی جمله عالی است. من می خوانم شما همراه من آن را بخوانید، آن گاه آن جمله را برای شما معنا می کنم.
اللهم صل على علي بن موسي الذي ارتضيته ورضیت به من شئت من خلقك.
اللهم وكما جعلته شاهدا على خلقك وقائما بأمرك وناصرا لدينك وشاهدا على عبادك وكما نصح لهم في السر والعلانية.
جمله ای دارد که خیلی عالی است، می فرماید:
خدایا! بر علی بن موسی الرضایی که تو او را پسندیده ای درود بفرست.
در این جمله دقت کنید، می فرماید:
الَّذِی ارْتَضَیْتَهُ، وَ رَضَّیْتَ بِه مَنْ شِئْتَ مِنْ خَلْقِکَ؛
هر کس را که بخواهی راضی کنی به وسیله علی بن موسی الرضا راضی میکنی.
ص: 193
جوانهایی که گرفتاری و مشکل دارند و در اول زندگی قرار دارند و متحیر هستند، خدا به وسیله علی بن موسی الرضا عليهماالسلام آنها را خوشحال می کند.
مریض دارها! قرض دارها! دختردارها! بی خانه ها! آبرومندها! به وسيله علی بن موسی الرضا علیهماالسلام باید خوشحال شوند.
آقا در وسط حجره از این پهلو به آن پهلو می غلتیدند. اباصلت می گوید: دیدم آقا یک حرفی میزند. گوش دادم، دیدم صدا می زند: فرزند عزیزم! جوادم! کجایی بابا؟!
ناگاه امام نهم علیه السلام بالای سر بابا آمدند، سر پدر را به دامن گرفتند. آخرین نگاه على بن موسى الرضا علیهماالسلام به صورت نازنین پسر بود. سرشان در دامن فرزندشان بود و دنیا را وداع گفتند.
باز هم ما می گوییم: امام هشتم غریب است. غریب آقایی بودند که هر چه نگاه کردند کسی نبود سرشان را به دامن بگیرد، دست بردند خاک گرم کربلا را زیر سر نازنین خود قرار دادند و همین طور صدا می زدند: خدا! جگرم از تشنگی می سوزد.
نسئلك باسمک العظيم الأعظم الأعز الأجل الأكرم یا الله یا رحمان یا رحیم یا مقلب القلوب ثبت قلوبنا على دينك.
إلهي بمحمد وعلي وفاطمة والحسن والحسين والتسعة المعصومين من ولد الحسين اغفر بهم ذنوبنا، واستربهم عيوبنا، اشف بهم مرضانا، أيد بهم إمام زماننا، وانصره وانتصربه، وعجل في فرجه وظهوره.
ص: 194
ص: 195
ص: 196
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمين، الحمدلله العلي عن شبه المخلوقين، الغالب المقال الواسطين، باعث الناس ليوم الدين.
والصلاة والسلام على سيدنا أحمد حبيب إله العالمين أبي القاسم محمد وعلى أهل بيته الطيبين الطاهرين المعصومين، واللعن الدائم على أعدائهم ومخالفيهم أجمعين من الآن إلى قيام يوم الدين.
قال الله الحكيم في كتابه الكريم: « و قَالَ مُوسَی إِن تَکْفُرُواْ أَنتُمْ وَ مَن فِی الْأَرْضِ جَمِیعًا فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِیٌّ حَمِیدٌ »(1)
9
بحث ما درباره وظیفه مردم در زمان غیبت حضرت ولی عصر علیه السلام است. اینک به خواست خداوند وظیفه نهم را که وظیفه بسیار بزرگی است، عرض می کنم. این وظیفه از یک بعد به علما و دانشمندان شیعه مربوط است و از بعد دیگر به مردم و شیعیان مربوط می شود.
ص: 197
این وظیفه عبارت از شناساندن امام زمان علیه السلام به مردم است که راه، دین و طريقة آن حضرت را به آنان معرفی شود و از راه ایشان دفاع شود. این وظیفه علما است و مردم نیز در مقابل آن موظف هستند که به آن چه علما در این زمینه بیان می کنند، گوش دهند.
برای این که سخن مستند باشد و از اول از روی پایه مطلب را شروع کنیم روایتی را در این زمینه نقل می کنم. این روایت درباره علمای شیعه صادر شده است.
البته دو روایت دیگر نیز در این زمینه وجود دارد که یکی از حضرت امام هادی علیه السلام و دیگری از وجود مقدس حضرت امام صادق علیه السلام علیه السلام نقل شده است. هر دو روایت نیز در کتاب های معتبر از جمله در کتاب «بحار الأنوار» علامه مجلسی رحمه الله آمده است.
در روایت اولی امام دهم حضرت هادی علیه السلام می فرماید:
اگر علمای شیعه نبودند که شیعه ها را از دامن شیطان و شیطان صفتان نجات دهند یک نفر از مردم به دین خدا باقی نمی ماند و همه از اسلام بر می گشتند و مرتد می شدند.
این علما شیعه بودند که مانند ناخدای کشتی که سکان کشتی را محکم می گیرد که غرق نشوند، علمای شیعه، کشتی قلوب شیعیان را محکم می گیرند که مرتد نشوند و از دین خارج نشوند.(1)
ص: 198
امام علیه السلام در این روایت می خواهند این آگاهی را بدهند که حدود 1200 سال است که غیبت امام زمان علیه السلام شروع شده، در این هزار و دویست سال اگر علمای شیعه نبودند و آن فداکاری های عجیب و غریب را نکرده بودند اکنون یک مذهب حق و اصلی اسلام در اختیار شما نبود.
اما هم اکنون خیلی ساده می گوییم: «اَشْهَدُ انَّ عَلیّاً وَلیُّ اللّه» و مراسمی نیز درباره امام حسین علیه السلام و ائمه اطهار علیهم السلام داریم، خیال می کنیم خیلی مهم است؛ ولی غافل هستیم از این که چه قدر خون به ناحق در روی زمین از علمای شیعه ریخته شده که اکنون این مقدار از اعتقاد برای ما باقی مانده است.
شهید اول، شهید ثانی، قاضی نورالله تستری و صدها نفر امثال اینها برای تحقق شیعه کشته شده اند.
آیت الله امینی رحمه الله کتابی به نام «شهداء الفضيله» دارند؛ یعنی عالمانی که در راه شیعه کشته شده اند. این کتاب در دو جلد چاپ شده است. با مطالعه این کتاب خواهید فهمید که چه قدر عالم در گوشه و کنار دنیا به مقام رفیع شهادت رسیده اند، برای این که ما بتوانیم بگوییم: «اَشْهَدُ انَّ عَلیّاً وَلیُّ اللّه».
البته دیگران در گفتن اذان خودشان آزاد هستند؛ ولی ما در گفتن اذان آزاد نیستیم. هم اکنون سنی ها در همین شهر، سحرها طبق برنامه سنی گری خود اذان می گویند و صدای اذان پخش می شود. شهر مقدس مشهد نیز همین طور است، اما به راستی در مکه چنین کاری ممکن است؟ آیا در مدینه و در بعضی از شهرهای دیگر این کار ممکن است؟
ص: 199
راستی چه قدر شیعه روی این اصل کشته شده اند و به درجه رفیعه شهادت رسیده اند، برای این که این عقاید ما محفوظ و سالم بماند.
این کار علمای بزرگ شیعه بوده است. خدا میداند اینها در نزد خدا چه قدر اجر دارند. حضرت می فرماید:
لَوْلاَ مَنْ یَبْقَی بَعْدَ غَیْبَهِ قَائِمِنَا عليه الصلاة والسلام مِنَ العُلماءِ؛(1)
اگر در زمان غیبت ولی عصر علیه السلام چنین علمایی نبودند کسی شیعه باقی نمی ماند.
اینک این پرسش مطرح است که صفات و ویژگی های این علما چیست؟ اگر بخواهیم عالمان شیعه را بشناسیم آنها چه امتیازی دارند؟
امام علیه السلام این ویژگی ها را بیان می فرماید. من از خودم چیزی نمی گویم تا کسی خیال نکند که ما از خودمان می خواهیم مطالبی را مطرح کنیم. نه، ما سند و مدرک و دلیل داریم. کتابی که 800 سال پیش نوشته شده به مردم ارائه می دهیم که ببینید آقا از چه تاریخی این حرف ها نوشته شده است.
امام علیه السلام در بیان ویژگی های عالمان شیعه می فرماید:
علماء شیعه «الداعين اليه»؛ مردم را به امام زمان علیه السلام دعوت می کنند.
یعنی به این مردم یاد بدهند که امام زمان داریم. حداقل در منبر نامی از امام زمان علیه السلام برده بشود، یادی از ایشان بشود و اگر بیشتر هم بشود چه بهتر
ص: 200
بعضی از علما رضوان الله عليهم اجمعین در همین اصفهان و در این عهدهای نزدیک نظیر مرحوم آیت الله آقای حاج سید محمد تقی فقیه احمد آبادی رضوان الله تعالى عليه بودند که تصور میکنم بیش از 30 کتاب درباره امام زمان علیه السلام نوشته اند. ایشان در هر سخنرانی، درباره امام زمان علیه السلام صحبت می کردند و به امام زمان صلوات الله عليه توسل داشتند.(1)
هر کسی با او صحبت می کرده درباره امام زمان علیه السلام با او صحبت می کردند. اگر به او می گفته: آقا! مرا نصیحت کنید! درباره امام زمان علیه السلام سخن می گفتند، در خانه برای فرزندانش درباره امام زمان علیه السلام صحبت می کردند. در مجالس خصوصی درباره امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشريف حرف می زدند و در هنگام بحث درباره امام زمان علیه السلام بحث می نمودند.
عالم دیگر مرحوم حجة الاسلام والمسلمین آقا شیخ محمد باقر فقیه ایمانی رضوان الله تعالی علیه که به آقا میرزا محمد باقر معروف بود.(2) ایشان در هر منبری درباره امام زمان علیه السلام صحبت می کردند. مرتب درباره امام زمان علیه السلام می گفتند و می نوشتند و در این راه صدمه خوردند زجر کشیدند و زحمت دیدند تا ما هم اکنون جلسه دعای ندبه درباره امام زمان علیه السلام داریم و «یابن الحسن» می گوییم، به امام زمان علیه السلام توسل پیدا می کنیم.
پس وظیفه عالمان شیعه این است که مردم را با وجود مقدس امام زمان علیه السلام آشنا کنند و آنها را دعوت کنند به این که امام زمانتان را بشناسید و حالات آن حضرت را بفهمید.
ص: 201
«والدالين عليه»؛
صفت دیگر علمای شیعه این است که مردم را به وجود مقدس امام زمان علیه السلام دلالت و راهنمایی می کنند؛ یعنی می گویند: این طور توسل کن تا امام زمان علیه السلام به فریادت برسد.
«والذَّابِّینَ عَن دینِهِ بِحُجَجِ اللّه»
صفت سوم عالمان شیعه این است که از امام زمان علیه السلام دفاع کنند؛ یعنی هر نغمه ای که از هر گوشه ای علیه دین امام زمان علیه السلام بلند شد با آن نغمه مبارزه بکنند، چه مردم خوششان بیاید و یا بدشان بیاید و این عالم بد نام بشود یا خوشنام.
اگر عالم شیعه است باید بداند که لباسش، لباس رزم و جنگ است، باید در مقابل نغمه های ناجور دفاع کند. اگر کسی حکمی برخلاف شرع میگوید باید در مقابل او بایستد و دفاع کند و بگوید: نه، این حکم دین نیست، این راه دین و سخن دین نیست.
اگر کسی ادعا می کند- که خدای ناخواسته - من امام زمانم، در برابر او بایستد و با او مبارزه بکند و از وجود مقدس امام زمان علیه السلام دفاع کند.
البته در طول تاریخ بیشتر علمای شیعه کسانی بودند که روح جهاد و دفاع و مبارزه از دین داشتند، گرچه دشمن هزاران مطلب پشت سر آنها بگوید.
مستشرقین خارجی، خارجی ها و نانخورهای آنها و کسانی که مستقیم یا
ص: 202
غیر مستقیم استعمارگرها به آنها پول می رساندند، در کتاب هایشان به علامه مجلسی رحمه الله فحش و ناسزا می نویسند.
چرا چنین می گویند؟ مگر علامه مجلسی رحمه الله مال و ثروت زیاد داشته، پول مردم را برده و به کسی خیانت کرده است؟ نه، می گویند: مجلسی با مخالفان دین مبارزه می کرده است، چرا باید به این سرسختی با آنان مبارزه کند؟
آری، گناه علامه مجلسی رحمه الله این بوده که مدافع حریم مقدس اهل بیت علیهم السلام و بالأخص وجود مقدس امام الزمان علیه السلام بوده است. وگرنه ما کدام انسانی پرکاری در دنیا نظیر علامه مجلسى رحمه الله داریم؟
پس اگر کسی در راه علم و دانش و رشد و پیشروی مردم این قدر زحمت می کشد، بی حساب باید به او فحش داد.
برخی از مردم می گویند: آقا به ادیسون خیلی باید دعا کرد.
بعضی می گویند: جای ادیسون بهشت است.
مگر ادیسون چه کار کرده است؟ او یک مطلب علمی را فهمیده که دست خودش نبوده، آب در اختیار خدا بوده و خدا آب را آفریده و نیروی الکتریسیته را در آب قرار داده، نه ادیسون بنده خدا. خداوند مغز متفکر را به او داده، چشم بینا، گوش شنوا، فکر و حساسیت علمی را به او داده است. مواد اینها از خداوند متعال است، آن وقت شما می گویید: جای ادیسون بهشت است.
اما علامه مجلسی رحمه الله با این همه زحمات - العياذ بالله - آن نسبت ها را به او می دهند. شما در دنیا یک نفر مانند علامه مجلسی رحمه الله پیدا کنید. دومی او را پیدا کنید که این قدر کار و تلاش و کوشش کرده باشد. خود مستشارهای خارجی می نویسند: علامه مجلسی رحمه الله مرد متحجری بوده، برای این که در هزار
ص: 203
فاحشه خانه را در اصفهان بست، اما آدم عالم و اهل تحقیق بوده است.
از طرفی آن گونه می گویند و از طرف دیگر این گونه.
کوتاه سخن این که این ها نمونه هایی از علمای شیعه هستند؛ کسانی که همواره مشغول رزم و دفاع و جنگ بودند تا از این دین مقدس و از این راه عالی الهی دفاع کنند.
به راستی اینان چه جایگاهی در پیشگاه خدا دارند؟ به خدا سوگند! خداوند هر مقامی ما تصور کنیم به مجلسی داده باشد باز هم مقام مجلسی بالاتر از این حدهاست، چون ما نمی دانیم خدا چه مقامی به ایشان داده است.
آری، علمای شیعه کسانی هستند که از دین امام زمان علیه السلام با حجت های الهی؛ یعنی با برهان و دلیل دفاع می کنند. کتابهای علمای بزرگ اسلام را ملاحظه کنید از دلیل و برهان پر هستند، بنا نیست بدون دلیل حرف بزنند، آن چه میگویند مستند است.
والمنقذين لضعفاء عباد الله من شباك إبليس ومردته ومن فخاخ النواصب.
کار دیگر علمای شیعه این است که باید مردم را از دام شیطانها نجات بدهند؛ یعنی در هر گوشه ای که شیطان دامی پهن کرد باید علمای شیعه بایستند و مردانه با آن مخالفت کنند و نگذارند ضعفای شیعه و آدم های ساده شیعه در دام این شیطان ها بمانند.
بعضی از کارها دام شیطانی است، دام شیطان به وسیله های مختلف پهن
ص: 204
می شود. امام صادق علیه السلام باید این دام را معین کنند که دام شیطان و ابلیس است، نگاه باید از سر راه جوانان مردم برداشته شود.
به راستی آیا برای تشخیص این دام ها عقل امام صادق علیه السلام بهتر می رسد یا عقل دیگران؟
سخن امام صادق علیه السلام باید در اعماق مغز و فکر ما جا بگیرد یا سخن دیگرانی که هویت شخصی ندارند؟
در این موارد است که عقل باید حکومت کند. انسان های عاقل باید با عقل و خرد صحبت کنند که آن راه، درست است یا این راه؟
علمای شیعه کسانی هستند که دام های شیطانی را که یکی پس از دیگری به شکل های مختلف سر راه مردم انداخته می شود، شناسایی می کنند و به مردم میگویند که این دام است، حواستان را جمع کنید و فریب این دام ها را نخورید.
ممکن است از گوشه و کنار صداهایی که شما دوست بدارید بلند بشود، اما می خواهند شما را در دام بیندازند.
برای مثال می گویم: روزهایی که بچه ها به مدرسه یا مکتب نمی رفتند و این گونه تعطیلی ها را نداشتند و برای تفریح به باغها، پارکها و ... نمی رفتند، تفریح آنها در خانه بود. آنها غربالی را وسط حیات خانه می گذاشتند و چوب زیر آن قرار می دادند و طنابی به کمر این چوب می بستند و مقداری دانه زیر این غربال می ریختند و خودشان در گوشه ای پنهان می شدند و سر طناب هم در دست داشتند، آن گاه از آن پشت، جیک جیک می کردند تا این گنجشک های زبان بسته به هوای آن صدا بیایند. این صدای جیک جیک هم مثل صدای اسلامی است که بعضی ها صدا میکنند که اگر بخواهید به خدا برسید از راه موسیقی باید برسید.
ص: 205
این همان صداست. این جیک جیک است، اما جیک جیک واقعی گنجشک نیست؛ بلکه حقه بازی است.
گنجشک های زبان بسته نیز در پی این صدا می آمدند، به خیالشان که این جا گنجشک وجود دارد تا چشم آنها به دانه می افتاد زیر غربال می رفتند تا دانه ها را بخورند. در این هنگام بچه ها طناب را می کشیدند و غربال روی سر اینها می افتاد و این زبان بسته ها زیر غربال جیک جیک می کردند. آن گاه بچه ها گنجشک ها را می گرفتند و به آنها رحم هم نمی کردند که سرش را ببرند، بلکه سرش را می کندند و پوستش را میکندند و کباب میکردند و می خوردند.
این مثل، مثل ما مردم است. علمای شیعه از دور می گویند: عزیزم! این غربال است، این دام است، این دانه ها را برای شکم تو نریخته اند که سیر بشوی؛ بلکه برای سیر شدن شکم خودشان ریخته اند، حواس خودتان را جمع کنید تا ببینید سر طناب دست چه کسی است و کجا دارد می برد؟
این وظیفه یک عالم شیعه است که مردم را از شباک و دام های شیطانی آگاه کند و به آنها بگوید: از این راه نرو؛ این راه خطر است.
آن گاه امام هادی علیه السلام در ضمن بیان ویژگی دیگر، جمله خیلی زیبا می فرمایند:
و مِن فِخاخِ النَّواصِبِ؛
عالم شیعه کسی است که مردم را از دام های شیطانی و از دام هایی که نواصب و دشمنان علی بن ابی طالب علیهما السلام سر راه او پهن می کنند، آگاه کند.
مردم! حواستان را جمع کنید! دشمنان علی بن ابی طالب علیهماالسلام به اسم دین،
ص: 206
شما را نابود می کنند. وهابیت عربستان سعودی که با بی دینی نمی خواهد شیعه را نابود کند، با نام دین می خواهد شیعه را نابود کند.
نواصب و دشمنان علی بن ابی طالب علیهماالسلام که مصداق کامل آن وهابیت عربستان سعودی است، چه قدر برای مبارزه با شیعه و کوبیدن راه تشيع سرمایه گذاری می کنند.
چندی پیش همراه رفقا در مسجد قبای مدینه منوره بودیم، من با لباس روحانیت و عمامه بودم. سه نفر از همین سنی های وهابی نیز نشسته بودند تا من وارد شدم، یکی از آنها بلند شد و کنار من آمد و با آن لحن کثیف خود به من گفت: لعنة الله على الشيعة؛ لعنت خدا بر شیعه.
گفتم: لعنة الله عليك وعلى أبيك وعلى أولادك إلى يوم القيامة.
تا من چنین گفتم، گفت: أنت مشرک؛ تو مشرک هستی.
گفتم: من مشرک هستم و تو مسلمان! رفتار یک مسلمان باید این گونه باشد، خیلی خوب من مشرک هستم. چرا ما مشرک هستیم؟
می گویند: چون این ها عوض خدا، مهر را می پرستند. آیا راست می گویند؟! شما مهر می پرستید؟!
دیدید اینها چه قدر حرام زاده و بد جنس هستند. البته حرام زاده به معنای عرفی نه شرعی.
گفتم: حالا من مشرک هستم تو مسلمانی! آیا این اخلاق اسلامی است که تو من رفتار میکنی؟ من وارد مسجد شدم، تو میگویی: «لعنة الله على الشيعة».
ص: 207
گفت: چون شما مشرک هستید.
گفتم: ما مشرک هستیم؟! چرا شما به پادشاه خودتان توهین می کنید؟! اگر ما مشرک هستیم، قرآن کریم می فرماید: « إِنَّمَا اَلْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلا يَقْرَبُوا اَلْمَسْجِدَ اَلْحَرامَ »(1)، «مشركان نجس هستند نباید وارد مسجد الحرام شوند». چرا حکومت شما ما را به مسجد الحرام راه میدهد؟ چرا به پادشاه خودتان اهانت میکنید؟
تا ما این حرف را زدیم، اینها دو پا داشتند و چهار پای دیگر هم قرض گرفتند و الفرار.
به راستی این چه نوع دشمنی است؟ کجای ما مشرک است؟ ما چه خدایی غیر از خدای این عالم را می پرستیم؟!
آری، این ها دانه است، می خواهند از راه مذهب، یک مذهب و یک راه حق را از بین ببرند. سیاست دشمنان اسلام و برنامه های آنها چنین است.
امروز ما و نسل جوان ما باید حواسشان جمع دام های شیطانی باشد. دیروز تلویزیون، سنی ها را در مسجدشان نشان می داد. آنها در مسجد تنبک می زدند، روی تنبک نوشته بود: «یا هو، لا إله الاالله محمد رسول الله». .
راستی جا قحطی بود، جای دیگر نمی شد نوشت: «لا إله إلا الله، محمد رسول الله» روی تنبک باید بنویسند؟ نمی شد روی تابلو بنویسند و بالای سرشان بگذارند تا ما بفهمیم اینها مسلمان هستند.
این ها دانه های شیطان است؛ یعنی عالم شیعه همانند عالم سنی نیست که اجازه بدهد در این جا بنویسند: «لاإله إلاالله». عالم شیعه از دین خدا دفاع می کند و می گوید: مقام پروردگار و مقام عالی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بالاتر از این است که نام
ص: 208
مبارک آنها را در این جا بنویسند. این امتیاز یک عالم شیعی است.
این ها دام های نواصب است که می خواهند با این وسیله شما را به طرف وهابی گری بکشند. این همان دانه هاست که سرریسمان دست آمریکاست و غربالی هم که روش تنبک می زدند، عین همان غربال های ماست، منتها آن غربال ها سوراخ سوراخ است و روی این پوست آهو کشیده شده است.
آن گاه امام علیه السلام می فرماید:
ما بَقِيَ أَحَدٌ إِلاَّ اِرْتَدَّ عَنْ دِينِه؛
اگر این گونه علما در زمان غیبت امام زمان علیه السلام نبودند تمام مردم از دین خدا بر می گشتند.
آری، مردم ساده اند، بیچاره ها نمی دانند اگر کسی به آنها نگوید، متوجه نمی شوند. حق هم دارند ما موظفیم آنها را آگاه کنیم. لباس ما لباسی است که باید آنها را آگاه کنیم، لباس ما حكم چراغ قرمز یا چراغ سبز راهنمایی و رانندگی را دارد، اگر اشتباهی راه رفتند، ما باید به آنها آگاهی بدهیم.
امام علیه السلام در ادامه می فرماید:
وَ لکِنَّهُمُ الَّذینَ یُمسِکُونَ اَزِمَّهَ قُلُوبِ ضُعَفاءِ الشّیعَهِ ؛(1)
زمام عقل وفکر شیعه باید در دست علما باشد که مانند ناخدایی که سکان کشتی باید در اختیارش باشد تا این کشتی غرق نشود.
ص: 209
روایت دیگری درباره علمای شیعه بخوانم، امام صادق علیه السلام می فرماید:
علماء شیعتنا مرابطون بالثغر الذي يلي إبليس وعفاريته يمنعونهم عن الخروج على ضعفاء شیعتنا وعن أن يتسلط عليهم إبليس وشيعته؛(1)
علمای شیعه در کمین گاه هایی مرزبانی می کنند که شیطان و یارانش می خواهند از آن راهها، ضعفای فکری شیعه را گمراه کنند و این علمای شیعه اند که مانع تسلط آنها می شوند.
پس آن چه بیان شد صفات علمای شیعه است. البته مردم نیز در زمان غیبت وظیفه دارند. آنان وظیفه دارند به سخنان علما و دلسوزان واقعی خودشان گوش فرا دهند.
روشن است که در این مورد لباس مطرح نیست؛ بلکه برای ما واقعیات مطرح است. افراد بسیاری لباس پوشیده اند و این دلیل بر حقانیت آنها نمی شود. حدود 18 سال پیش که مرحوم حاج آقای ما رضوان الله عليه(2) تازه از دنیا رفته بودند، قضیه ای برای من اتفاق افتاد. وقت ظهر بود، وقتی از خانه بیرون آمدم، دیدم کنار در مسجد یک سرهنگ تمام ایستاده و لباس خیلی عجیب و قیافه ای خیلی عجیب دارد.
گفت: سلام عليكم حاج آقا؟
ص: 210
گفتم: سلام علیکم، احوال شما.
سرهنگ تمام است. بالاخره یک مقامی است. ما به او خیلی احترام کردیم؛ احترام انسانی
گفت: با شما کاری داشتم.
گفتم: بفرمایید!
تا گفت: «با شما کاری داشتم»، من از طرز شروع صحبت فهمیدم که چیزی از این سرهنگ تمامی باید کم باشد.
گفتم: بفرمایید؟
گفت: حقیقت این است که از تهران دارم می آیم تا به شیراز بروم، با خانواده ام بودم و مقداری پول - هجده هزار تومان - در جیب من بود که دزد زد و من هم با خانم خودم سر راه هستم و از خانم خود هم خیلی خجالت میکشم، چه کار بکنم؟ خواستم ببینم شما کمکی به من می کنید؟
گفتم: بله.
من تا آخر خط رفتم، چرا که ما در این کارها پیر شده ایم. گفتم: بله، کاملا در خدمت شما هستم بفرمایید.
گفت: در هر صورت ما یک مقدار پول حداقل ده، دوازده هزار تومان احتیاج داریم تا به شیراز برسیم و برگردیم.
گفتم: من برای شما در کار می توانم انجام بدهم، ماشین شما کجاست؟
گفت: چهارباغ.
گفتم: رفقای من همین الآن این جا هستند، ماشین دارند، سوار ماشین من می شویم و با هم می رویم و خانم شما را بر می داریم و می آییم منزل ما، بعد من
ص: 211
هر مقداری پول خواستید در اختیار شما می گذارم.
گفت: نه، من طوری هستم که از خانمم خجالت میکشم.
گفتم: طوری نیست، من می آیم و دعوتش میکنم.
حالا او می گفت که خجالت میکشم و از ما اصرار که نه ما می خواهیم بیاییم و دعوتشان کنیم. دید نه، مثل این که ما رها نمی کنیم.
گفت: خیلی خوب حالا بفرمایید تا برویم.
ماهم یکی از رفقا را صدا زدیم که همین نزدیکیها مغازه دارد و سوار ماشین او شدیم و به اتفاق این آقا رفتیم تا سر چهار راه تختی، وقتی به چهار راه تختی رسیدیم او گفت: حاج آقا!
گفتم: بله.
گفت: ممکن است فقط یک پول ناهاری به ما مرحمت کنید تا ما مرخص شویم.
گفتم: خوب، خانواده شما.
گفت: حقیقت این است که شغل من ارتشی نیست، این لباس را پوشیدم برای این که بالاخره یک نانی در بیاورم.
گفتم: خوب، مرد حسابی این را از اول میگفتی.
گفت: فکر کردم که شما می گویی بیا برویم هنگ، آن وقت دیگر اسباب دردسر می شود، می بینم که شما به من «نه» نگفتید، حالا چیزی به ما بده تا به کارهایم برسم.
گفتم: خیلی معذرت می خواهم ما پول آن جوری نداریم.
گفت: خیلی خوب التماس دعا و زود فرار کرد تا گرفتاری پیش نیاید.
ص: 212
بنابراین آن کسی که دروغی آمده و یک لباس ارتشی پوشیده تا برای خود دکان باز کند، موجب نمی شود من به هر ارتشی بی اعتنایی بکنم و بگویم: این هم همان است. می خواهم بگویم: لباس مطرح نیست. امام صادق علیه السلام می فرماید: علماء شیعتنا؛ یعنی عالم واقعی، او را خودت تشخیص بده، هر کسی را تشخیص میدهی، عالم واقعی شیعه است، همان طور که او دارد راهنمایی می کند، وظيفة من و شما این است که حرف او را بپذیریم.
بنا بر آن چه گفته شد یک وظیفه برای علما است که از وجود مقدس امام زمان علیه السلام و دین و راه آن حضرت دفاع کنند و مردم را متوجه نمایند که دام هایی سر راه آنهاست. مردم نیز باید بپذیرند، نه این که بایستند و بحث کنند؛ چرا که این عالم 50 سال درس خوانده حالا سر کارش با یک جوان 16 ساله است که آقا چرا چنین و چنان است. به او می گوییم: این مطلب طبق روایت و حديث است.
پس جوان ها باید حداقل پیش خودشان بگویند: این عالم نیز مثل یک طبیب است، همین طور که طبیب به من می گوید: این قرص را باید بخوری، من نمی گویم: چرا؟ و من بعد از 50 سال زحمت کشیدن در این مسیر، پیش طبیب رفتم و مثل عبد ذلیل در مقابل او ایستادم، هر چه می گوید، میگویم چشم!
می گوید: آب دیر بخور، بعد از یک ساعت از غذا آب بخور! چشم.
این قرص را بخور! چشم.
این گونه استراحت کن! چشم.
این وقت از خواب بیدار مشو! چشم.
دیگر در برابر او لجاجت نمی کنم که به چه دلیل؟ وگرنه هر چه دلت
ص: 213
می خواهد انجام بده.
آن عالم دینی نیز تو را راهنمایی می کند، هر چه گفت باید بپذیری وگرنه هر کار دلت می خواهد انجام بده، مهم نیست.
اینک دو آیه از قرآن کریم بخوانم و سخنم را خاتمه بدهم و این که می گویم: اگر کسی در برابر عالم دینی ایستاد و به سخن او گوش فرا نداد، هر کاری می خواهد انجام دهد، این مطلب را هم از خودم نمی گویم؛ بلکه قرآن کریم چنین می فرماید. از این رو کسی نرنجد. قرآن کریم در سوره نمل می فرماید:
« مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَهِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ یَوْمَئِذٍ آمِنُونَ »(1)
علمایی که مردم را راهنمایی می کنند هم چون حسنه است که به معنای علم آموزنده است. بنا بر این آن عالمانی که به مردم علم یاد بدهند و موجب نجات آنها بشوند، این حسنه است، خداوند ده برابر به آنها ثواب میدهد و روز قیامت از آن ناراحتی عجیب آن روز در امن و امان خواهند بود.
آن گاه خداوند متعال می فرماید:
« وَ مَنْ جَاءَ بِالسَّیِّئَهِ فَکُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِی النَّارِ هَلْ تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ »(2)
اما آن افرادی که به مردم راه بد یاد دادند و مردم را به آتش کشیدند به رو در آتش جهنم می افتند، آیا جزای این ها غیر از این است؟
ص: 214
اینان مردم را به آتش کشیدند، خدا هم آنها را به آتش می کشد و به رو آنها را در آتش می اندازد.
می خواهم بگویم: ببینید چه قدر بد است که کسی جوان های مردم را گمراه کند و راه آتش و جهنم را به اینان یاد بدهد؟! وقتی این جوان ها در پی این راه رفتند سرشان به سنگ خواهد خورد و پشت کسانی که این راه ها را بر آنان باز کردند ناله و نفرین خواهند کرد. سپس می فرماید:
« إِنَّما أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ رَبَّ هذِهِ الْبَلْدَهِ الَّذِی حَرَّمَها »
ای مردم! من مأموریت دارم که خدای این خانه کعبه را بپرستم، کار را من انجام می دهم.
« وَ اُمِرْتُ أنْ أکُونَ مِنَ المُسْلِمِینَ »
من مأمورم مسلمان باشم.
آن گاه به وظیفه دیگر اشاره می کند و می فرماید:
« وَ أَنْ أَتْلُوَا اَلْقُرْآنَ »؛
وظیفه من این است که قرآن بخوانم و شما مردم را راهنمایی کنم.
« فَمَنِ اهْتَدی فَإِنَّما یَهْتَدِی لِنَفْسِهِ »؛
هر کس پذیرفت، پذیرفت، به نفع خودش کار کرده است.
« وَ مَنْ ضَلَّ فَقُلْ إِنَّما أَنَا مِنَ الْمُنْذِرِينَ »(1)
و هر کس هم گمراه شد و این قرآن را نپذیرفت، او را رها کن و بگذار در پی کارش برود، بگو: وظیفه من فقط گفتن بود، تو می خواهی بشنوی، می خواهی نشنوی.
ص: 215
حافظ! وظیفه تو دعا گفتن است و بس *** در بند آن مباش که نشنید یا شنید
خداوند متعال به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید:
به این مردم بگو: بنا بود من مطلب را به شما برسانم می خواهید، بپذیرید و می خواهید، نپذیرید. پذیرفتید به نفع خودتان خواهد بود و نپذیرفتید به ضرر خودتان.
آن گاه خداوند متعال در سوره ابراهیم می فرماید:
« إِنْ تَکْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِیٌّ حَمِیدٌ »(1)
(حضرت موسی علیه السلام به مردم گفت:) اگر شما و تمام انسان های روی زمین کافر بشوند خدا از همه بی نیاز است.
آری، برای خدا چیزی نمی شود.
گر جمله کائنات کافر گردند *** بر دامن کبریاییش ننشیند گرد
اگر علمای شیعه مردم را راهنمایی کردند و اگر آنها شنیدند به نفع خودشان خواهد بود و اگر مخالفت کردند جز خودشان کسی دیگر ضرر نمی بیند.
پس مقيد باشید که سخن علمای دلسوزتان را در این زمان تحیر و سرگردانی بپذیرید و از سخن حق آنان پیروی کنید تا سعادتمند و پیروز باشید.
السلام علیک یا مولاي يا أبا عبدالله
چنان چه از روایات استفاده می شود، امام حسین علیه السلام در روز عاشورا سه ساعت با مردم صحبت کردند. البته این گفت و گوها یکنواخت نبود؛ بلکه
ص: 216
تکه تکه در سخنانشان می فرمودند:
مردم! من بی جهت به این جا نیامده ام، من برای به دست گرفتن حکومت به این جا نیامده ام، من مال و ثروتی نمی خواهم، من آمده ام شما را متوجه و بیدارتان کنم که به نام دین از دین خارج نشوید.
امام حسین علیه السلام فرمودند:
بل خرجت للأمر بالمعروف والنهي عن المنكر؛
من آمدم شما را از زیر بار ذلت استعمار یزید بیرون بیاورم. حالا آیا کسی هست من مظلوم را یاری کند؟
هل من ناصر ینصرني؟
هل من معين يعينني؟
آیا کسی هست مرا یاری کند؟
یک نفر جواب آقا را داد؛ آن چنان با سنگ به پیشانی نازنین آن حضرت زد «فجرى الدم عن جبهته الشريفة»؛ خون از پیشانی آقا سرازیر شد.
آقا خواستند خون ها را پاک کنند، پیراهن را بالا زدند، سفیدی قلب نازنین پیدا شد، ظالمی با تیر سینه نازنین را هدف قرار داد ...
اللهم صل على محمد وآل محمد، نسئلك باسمک العظيم الأعظم الأجل الأكرم یا الله یا رحمان یا رحیم یا مقلب القلوب ثبت قلوبنا على دينك.
إلهي بمحمد و علی و فاطمة والحسن والحسين والتسعة المعصومين من ولد الحسين، اغفربهم ذنوبنا، واستربهم عيوبنا، اشف بهم مرضانا، أيد بهم إمام زماننا، وانصره وانتصربه وعجل في فرجه وظهوره.
ص: 217
ص: 218
ص: 219
ص: 220
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمين، وصلى الله على محمد وأهل بيته الطيبين الطاهرين المعصومين واللعن الدائم على أعدائهم ومخالفيهم أجمعين من الآن إلى قيام يوم الدين.
قال الله الحكيم في كتابه الكريم:
« قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ * اَلَّذِينَ هُمْ فِي صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ »(1)
10
بحث درباره وظیفه شیعه در زمان غیبت حضرت ولی عصر علیه السلام است. دهمین وظیفه عبارت است از خودسازی مؤمنان در زمان غیبت؛ یعنی افرادی که به خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام علاقه دارند و می خواهند حکومت عادلانه و برحق این خاندان به وسیله امام زمان ارواح العالمين له الفداء ثابت و مستقر بشود، باید خودشان را بسازند و برای چنین حکومت و چنین تشکیلاتی آماده کنند.
این مطلب از روایات متعددی استفاده می شود که اینک چند روایت را در این
ص: 221
زمینه بیان می نمایم تا راه سخن باز شود و - إن شاء الله - مطالبی که باید گفته شود، بیان نمایم. علامه مجلسی رحمه الله روایتی را در کتاب «بحارالانوار» آورده اند که امام صادق علیه السلام می فرمایند:
نَفَسُ المَهمومِ لَنا المُغتَمِّ لِظُلمِنا تَسبیحٌ ،و هَمُّهُ لِأَمرِنا عِبادَهٌ ،و کِتمانُهُ لِسِرِّنا جِهادٌ فی سَبیلِ اللّهِ(1)
امام صادق علیه السلام در این روایت زیبا چند موضوع را بیان فرمودند. بحث ما روی یک نکته از این سه مطلبی است که امام صادق علیه السلام می فرمایند:
وَ هَمُّهُ لأَمْرِنَا عِبَادَةٌ.
یکی از عبادت ها برای امت و شیعیان ما همت گماشتن برای امر ماست؛ یعنی همت به امر خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام عبادت است، آن کاری که این خاندان می خواهند انجام دهند، اجرای عدالت در میان مردم جهان و اصلاح شدن آنهاست.(2)
حالا هر کدام از شیعیان علاقمند به این خاندان، همت گذارند تا حکومت عدل این خانواده که خوبی و اصلاح جامعه است به خود شکل بگیرد؛ این کار آنها عبادت است.
یعنی وظیفه ما در زمان غیبت این است که خودمان را اصلاح کنیم و البته درست است که می گویند: وقتی امام زمان علیه السلام ظهور می کنند جهان از ظلم و جور پر شده است، اما این ظلم و جور خود به خود و به دست کفار و آدم های بی دین
ص: 222
به وجود می آید، ما دیگر نباید ظلم و جور، ستم، گناه و امثال آن را اضافه کنیم.
البته تا این ساعت حتی یک عالم شیعه و یک نفر شیعی مذهب نه جایی گفته و نه جایی نوشته است که ما باید گناه کنیم تا جهان از ظلم و جور پر بشود و امام زمان علیه السلام ظهور کند.
این سخن معقول نیست و به ذهن درست در نمی آید که مسلمانی که می گوید: «أشهد أن لا إله إلا الله» چنین عقیده داشته باشد؛ دستی دستی باید گناه و معصیت کنیم تا امام زمان علیه السلام بیاید.
این حرف غلطی است، انسان نمی تواند درباره یک مسلمان چنین بگوید؛ بلکه امکان ندارد که یک روح اسلامی چنین حرفی بزند، حتی یک آدم عاقل بی دین و خالی از مذهب نیز چنین حرفی نمی زند.
این سخن مثل این است که کسی بگوید: ما دو سال دیگر میخواهیم خانه خود را خراب کنیم و از نو بسازیم. حالا برای چه صبر کنیم تا بلدوزر آن را تخریب کنند، کم کم خودمان زیر پایه های دیوار آب میگذاریم؛ یا مثلا با تیشه ای دیوار را سوراخ می کنیم، همین طور به تدریج خودش خراب می شود، چون می خواهیم ساختمان جدیدی بنا کنیم.
این کار معقولی نیست. پس چگونه ممکن است یک انسان متدین در عالم پیدا بشود و بگوید: ما باید گناه کنیم تا در اثر گناه زیاد ما، امام زمان علیه السلام ظهور کنند؟!
این سخن درستی نیست، مواظب باشید که خدای ناخواسته شما به زبانتان
ص: 223
جاری نکنید که بگویید برخی این حرفها را می زنند،(1) آن وقت گناهش گردن شما را می گیرد.
برادران عزیز! آقایان بزرگ ترها! قرآن می فرماید و سخن قرآن شوخی نیست، می فرماید:
« إِنَ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤادَ كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً »(2)
در روز قیامت آن چه چشم شما دیده یا گوش شما شنیده و آن چه زبانتان گفته، و آن چه بر قلبتان خطور کرده مورد سؤال واقع می شود.
یعنی در روز قیامت می گویند: این حرفی که زدی چه بود؟ کجا بود؟ برای چه گفتی؟ چه کسی نوشته بود؟
مو به مو روی این مطالب بررسی می کنند. مسئله شوخی نیست که ما هر چه از دهانمان در آمد بگوییم و به اشخاص نسبت دهیم و خیلی ساده از کنارش بگذریم. حواستان را خیلی جمع کنید که چه می خواهید بگویید.
گاهی می بینید - خدای نکرده - به یک عالم شیعی اهانتی می کنید و این عالم در روز قیامت پیش روی شما می ایستد و می گوید: من کی این حرف را زده بودم؟ كجا گفته بودم؟
تا جایی که در روایات ما آمده است که اگر شما مطلبی را به کسی نسبت دادید که فلانی در کتابش این طور نوشته است، در روز قیامت کتاب را می آورند و می گویند: فلان مطلب را به فلان کتاب نسبت دادی، کجا نوشته شده است؟
آدم باید چه کار کند؟ این جاست که شرمنده می شود.
ص: 224
البته ممکن است مثلا سر زبان ها بگویند: بله، فلان آقا گفته که اگر ما بخواهیم امام زمان علیه السلام ظهور کنند باید گناه کنیم تا امام زمان علیه السلام ظهور نمایند. این آقا این حرفها را کجا نوشته بود؟ چه کسی گفته بود؟ کجا گفته بود؟
شما می گویید: من از کسی شنیدم. آن جا که این حرفها را قبول نمی کنند، آن جا، جای سختگیری است و مو را از ماست می کشند. قرآن کریم می فرماید:
« فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ * وَ مَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّهٍ شَرّاً یَرَهُ »(1)
آری، از کسی نمیگذرند، به خصوص که مسئله حق الناس باشد. البته ممکن است اگر انسان در نماز اندکی کاهلی کرده باشد و امثال ذلك خدا می گذرد - ولی ما به خدا وعده نمی توانیم بدهیم که صد در صد از ما بگذرد، گاهی شاید هم نگذرد، اختیار دست خداوند است- اما درباره حق الناس به طور مسلم خدا نمی گذرد؛ چرا که مردم خودشان می آیند و آن را مطالبه می کنند که آقا! ما از شما طلبکاریم کی؟ کجا؟ چه طلبی؟
می گوید: مگر آن روز در مسجد کنار برادرت نشسته بودی و با هم صحبت می کردید گفتید: فلانی در فلان دار و دسته است. من کی در آن دار و دسته بودم؟ من کی با آنها بودم؟ كجا؟ چه کسی؟ کی من با آن دار و دسته بودم؟ آن وقت آدم باید چه پاسخ بدهد!
ص: 225
متأسفانه گناه روزمره امروز جامعه ما همین است که نفهمیده و نسنجیده مطلبی را می گویند، می فرمایند: از چیزهایی که در روز قیامت است، مسئله ندامت و پشیمانی است. روز قیامت، روز پشیمانی و ندامت است؛ یعنی انسان در آن روز پشیمان می شود که چرا این حرف را زده است؟ اگر چنین سخنی را نگفته بودم چه طور می شد؟ انسان در آن روز خودش را سرزنش می کند که چرا گفتم.
بنا بر این ما باید خود را برای آمدن حضرت ولی عصر علیه السلام بسازیم و اصلاح کنیم، نه این که فاسد بشویم. امام صادق علیه السلام می فرماید:
کسی که همتش آن باشد که امر ما خاندان و حکومت ما -که حکومت عدل و رهایی انسان هاست - تحقق پیدا کند، این عبادت است.
پس اگر من خودم را جوری تربیت کردم که در موقع ظهور حضرت ولی عصر علیه السلام بتوانم در مقابل مشکلات صبر کنم، حرف زشت نزنم، غیبت نکنم، تهمت نزنم، مال مردم را از بین نبرم، این عبادت است و این وظیفه ماست که خودسازی کنیم.
یعنی در همین زمان نیز که جوامع بشری به سوی فساد می روند، اگر می توانستیم جلوی آنها را بگیریم و آنها را هم اصلاح کنیم، چه بهتر و اگر نتوانستیم خودمان را فراموش نکنیم، بلکه خودمان را اصلاح کنیم.
ص: 226
در روایت دیگری که در این زمینه آمده است، امام صادق علیه السلام سخنی به محمد بن مسلم می فرمایند. محمد بن مسلم یکی از اصحاب با وفای امام صادق علیه السلام است. آن حضرت به او علاقه مند بودند و بیشتر روایاتی که از امام صادق علیه السلام نقل شده توسط محمد بن مسلم و ابا بصير نقل شده است. در این روایت محمد بن مسلم گوید: امام صادق علیه السلام به من فرمودند:
إِنَّ قُدَّامَ الْقَائِمِ عَلَامَاتٍ تَكُونُ مِنَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ؛
قبل از آمدن حضرت مهدی علیه السلام علامتها و نشانه هایی وجود دارد که اینها خیلی مهم اند.
محمد بن مسلم می گوید: من عرض کردم: آقا آن علامت ها کدامند؟
فرمودند:
قول الله عز وجل: « وَ لَنَبْلُوَنَّکُم بِشَیْءٍ مِّنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِّنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنفُسِ وَالَّثمَرَاتِ وَ بَشِّرْ الصَّابِرِينَ »(1)
خداوند فرموده که ما مردم را به گرسنگی آزمایش می کنیم. در آخر الزمان وضعی به وجود می آید که مردم گرسنه می شوند، خوف و ترس آنها را فرامی گیرد، جنگ آنها را تهدید می کند، کشته شدن افراد آنها را می ترساند، بلاها و مصائب از اطراف برای مردم فرو می ریزد، اما این ها باید صبر کنند که « وَ بَشِّرْ الصَّابِرِينَ ». هر کس در لابه لای این امواج فتنه صبر کرد به او بهشت را مژده بدهید.
ص: 227
آری، باید مردم صبر کنند، و خودشان را از نظر اخلاقی بسازند، نباید مأيوس بشوند و بگویند: دیگر نمی شود در این جامعه خودمان را بسازیم.
انسان در هر فرصتی و در هر حالی و در هر وضع و شرایطی می تواند خودش را عوض کند و آن گونه که خدا می خواهد بسازد. اگر تمام وجود انسانی گناه ومعصیت و خلاف کاری باشد، رحمت الهی بالاتر از آن است، از این رو می تواند خودش را عوض کند، بودن گناهان مانع از عوض شدن انسان نیست. هر چه یک انسانی کثیف باشد سرانجام آب او را پاک می کند و نمی تواند بگوید: ما که یک سال حمام نرفتیم و کثافت روی کثافت آمده دیگر نمی توانیم خودمان را پاک کنیم.
قرآن می فرماید: این مسائل پیش می آید؛ گرسنگی، تشنگی، جنگ، تورم، ناراحتی، امراض و بیماری های فوق العاده، اما « وَ بَشِّرْ الصَّابِرِينَ »
سخن بعدی خیلی جالب است، می فرماید:
« وَ لَنَبْلُوَنَّکُم » يعني المؤمنين قبل خروج القائم « بِشَیْءٍ مِّنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ » بغلاء أسعارهم؛
مردم گرفتار ترس از پادشاهانشان می شوند. این ها مبتلا به گرسنگی و غلاء می شوند.
غلاء یعنی چه؟
غلاء یعنی گرانی. کلمه «اسعار» جمع «سعر» است؛ یعنی قیمت ها. در آن زمان قیمت های اجناس مدام بالا می رود، مردم نمی توانند اقلام مورد نیاز خود را تهیه کنند. این پیش بینی شده که روزی خواهد آمد که مردم همه چیز در زندگی دارند، و اما قحطی است، چرا؟
ص: 228
وقتی دنیا از میوه، گوشت، برنج، روغن امثال آن پر باشد، اما قیمت ها بالا باشد و درآمد مردم کم، آیا می توانند جنسی بخرند؟ می توانند زندگی کنند؟
قحطی همیشه این گونه نیست که نان و آب و گوشت پیدا نشود. قحطی آن است که جنس پیدا بشود و انسان نتواند آن را تهیه کند. تازه درد بی درمان بدتری وجود دارد برای این که به بچه که نمی شود فهماند که قحطی و گرانی است.
خدا میداند بعضی وقتها من فکر می کنم که به برخی از این مردم بی چاره بندگان خدا چه قدر سخت میگذرد؟ بچه های این ها به بازار می روند و این میوه ها و گوشت فراوان و انواع شیرینی ها، لباس های عالی و انواع کفش ها را در مغازه ها می بینند، وقتی نمی توانند بخرند بچه ها می گویند: در بازار وجود دارد چرا نمی خرید؟ حالا پدر این خانواده چگونه به پسر 5 ساله خودش بفهماند که درآمد من آن قدر نیست که من این کفش و این لباس را برای تو بخرم.
به راستی این پدر چه می کشد؟ چه قدر خجالت می کشد؟ و چه قدر ناراحت می شود؟ تصور این برای ما ممکن است؟! چرا که ماها می توانیم، متأسفانه آن بیچاره ها و بنده های خدا، ضعیف و مستمند جامعه- مخصوصا کسانی که آبرومند هستند و چیزی نمی خواهند بگویند -در این ماه مبارک رمضان، چگونه زندگی می کنند. در این شب عیدی چه قدر سخت است؟
این روایت چهارده قرن پیش بیان شده است و مال امروز نیست. امام علیه السلام این طور معنا می کند و می فرمایند:
وَالْجُوعِ بِغَلآءِ أَسْعارِهِمْ؛
مردم گرفتار گرسنگی می شوند.
برای این که نرخها بالا می رود، نه این که چیزی نباشد؛ بلکه هست، این دو
ص: 229
درد است: یکی درد گرسنگی و دیگری درد خجالت و شرمندگی. وقتی نیست می گویند: «نیست»، اما وقتی باشد و نتواند بخرد ببین چه قدر مشکل است.
آن گاه می فرمایند:
« و نَقْصٌ مِنَ اَلْأَمْوَالِ » قال: کساد التجاراة وقلة الفضل؛(1)
اموال مردم نیز کم می شود، برای این که تجارت کساد می شود و درآمدها کم و به تدریج مال مردم از بین می رود.
یعنی ناچارند که هر چه که ذخیره کرده اند بخورند و مایه از بین می رود. ناگزیر مغازه، ماشین و فرش زندگی خود را می فروشد برای این که بتواند برای زن و بچه اش نان بیاورد. می دانید هم اکنون مردم این گونه هستند.
خلاصه این که « وَ بَشِّرْ الصَّابِرِينَ » عند ذلك.
به کسانی که در این مصائب صبر می کنند، آمدن امام زمان علیه السلام را بشارت بده که - إن شاء الله - فرج آن بزرگوار نزدیک است و آن وعده هایی که داده شده است، حق است و ما به آنها می رسیم، اما تنها به دست توانای حضرت مهدی علیه السلام
آن گاه می فرمایند:
فَالْزَمُوا اَلْأَرْضَ وَ لاَ تُحَرِّکُوا یَداً ولا رِجلاً
وقتی کار به این جا کشید و چنین روزگاری شد، ملازم خانه باشید و دست از پا خطا نکنید و به اصلاح خودتان بپردازید.
وظیفه فعلی ما این است که به نقص خودمان بپردازیم و آن را برطرف کنیم تا - إن شاء الله - زندگی هایمان نیز اصلاح بشود. قرآن کریم می فرماید:
ص: 230
«اِنَّ اللّهَ لَا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُواْ مَا بِاَنْفُسِهِمْ»؛(1)
مردم تا خودشان را عوض نکنند زندگی برایشان عوض نمی شود.
واقعا بعضی از ما، مردم بدی هستیم؛ به هم دیگر ظلم و تعدی می کنیم، ما حاضریم به هر منفعتی که می خواهیم برسیم و به طرف ما هر ظلمی که می شود، بشود. /
برای مثال، بعضی از مردم این طورند که به همسایه او هر چه می شود مهم نیست، می خواهد به کسب و کاسبی خودش برسد. در این صورت خدا به ما مردم رحم می کند؟ اگر ما به دیگران رحم نکنیم، همین طور به ما رحم نمی کنند. در نتیجه مردم مثل زالو به جان هم می ریزند و هم دیگر را نابود می کنند و از بین می برند و از یکدیگر یاد می گیرند و در زندگی مردم آشوب می شود.
بینی و بین الله ما کاری به دیگران نداریم، اما بیاییم زندگی خودمان را بررسی کنیم و ببینم چه اشتباهاتی داریم، نمی شود اشتباه نداشته باشیم، اشتباهات زبانی و عملی داریم، زیر دستانمان را آزار می دهیم، به حقوق زن و بچه توجه نداریم، خانم ها به شوهرانشان توجه ندارند و هم دیگر را اذیت می کنند.
گاهی پسر پیش ما از دست بابا گله می کند و گاهی پدر از دست بچه گله می کند، یا زن از شوهر گله می کند و یا شوهر از زن.
اما این طور نیست که هر دو طرف بی تقصیر باشند، هر دو به جان هم دیگر افتاده اند و دارند هم دیگر را می خورند.
ما سر عقل بیاییم و ببینیم اشتباهاتمان کجاست؟
جوانها یک نوع اشتباهاتی دارند، پیرمردها نوع دیگر. ممکن است من یک
ص: 231
جور حق مردم را از بین ببرم، شما جور دیگر. پس به هر اندازه ای که داخل زندگی خودمان را اصلاح کنیم به همان اندازه زندگی برای ما خوب خواهد شد؛ چرا که اصلاح ممکن است و محال نیست.
شما به منزل تشریف می برید، خانم ها بندگان خدا از صبح تا غروب زحمت کشیده اند و کار کرده اند، شما وارد اطاق می شوی و میگویی: انگار این اطاق بزرگ شده است؟ نه، این همان اطاق قبلی است، چرا بزرگ شده؟ بزرگ نشده؛ بلکه آشغال ها را از خانه بیرون ریخته اند و خانه تکانی کرده اند.
آری، آشغال های وجود را از این دل باید بیرون ریخت تا این خانه باز شود. معنای شرح صدر همین است. حضرت موسی علیه السلام به خداوند متعال عرض می کند:
« رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی * وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي * وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسَانِي * يَفْقَهُوا قَوْلِي »(1)
یعنی خدایا! یک جوری بشود که این کدورتها از دل من بیرون برود.
او چنین نبود، این درس است که به ما می دهند، وقتی این کدورتها، ناراحتی ها، بغض ها، حسدها و کینه ها از دل ما بیرون رفتند، آن وقت زندگی ما اصلاح می شود، مادامی که میکروب در وجود مریض وجود دارد، او ناراحت است، وقتی میکروب از بین رفت مريض، راحت می شود.
برای مثال من پیش دکتر رفتم می گویم: من بی جهت سرفه می کنم؛ سرفه خشک، گاهی مثل این که به حلق من خاک بپاشند یا چیزی بکشند این حلق این طور می شود و سرفه ام می گیرد.
ص: 232
می گوید: نه، این بی جهت نیست، سینه تو حساسیت دارد، تا این حساسیت برطرف نشود این سرفه هست. پس باید دارو بخوری تا این حساسیت برطرف بشود.
چندی پیش من در راه رفتن مشکل داشتم، باور کنید شاید ده قدم نمی توانستم راه راست بروم، تمام این صندوق سینه ام درد می گرفت و نمی توانستم قدم بردارم.
وقتی به دکتر مراجعه کردم، گفت: در رگ قلب تو گرفتگی و انسداد دارد و یک رگ هم دارد بازی می کند؛ یعنی بعضی وقت ها می گیرد و بعضی وقتها رها می کند. خون در آن لخته شده باید این قلب شکافته بشود و این رگهای مسدود شده بریده بشود و رگی از پا به آن وصل گردد تا خون جریان پیدا کند.
یعنی مادامی که این انسداد وجود دارد، این رگها خونش بسته شده انتظار نداشته باش یک آدم سالم باشی
اخلاقیات ما هم همین طور است، گرفتار مصائب زندگی، ناراحتی ها، دعواها، داد و فریادهای در خانه و ناراحتی های اعصاب همه به خاطر این است که چیزهایی در این قلب زندگی ما گیر کرده و نمی گذارد این مجرا درست آن طور که باید و شاید خون را رد و بدل کند و آن را باید عوض کرد.
ربا خواری، بد خواهی مردم، فحش دادن به مردم، بدگویی پشت سر آنها، حقد، حسد و کینه همه این ها مثل خون بسته شده ای در رگ هاست که مانع از زندگی انسان هستند، در نتیجه این ناراحتی ها را به وجود می آورد.
ص: 233
روایتی دیگر عرض می کنم و سخنم را به تدریج خاتمه می دهم. امام حسن عسکری علیه السلام می فرمایند:
إن إبني هو القائم من بعدي وهو الذي تجري فيه سنن الأنبياء بالتعمير والغيبة حتى تقسوا القلوب لطول الأمد فلا يثبت على القول به إلا من كتب الله في قلبه الإيمان وأيده بروح منه(1)
به راستی فرزندم مهدی علیه السلام پس از من همان است که قیام می کند به امر الهی و سن انبیای گذشته از طول عمر و پنهان بودن از نظر مردم، در او جاری است و آن غیبت آن قدر طولانی می شود تا این که سنگ دلی در بین مردم رایج می شود، پس بر ولایت و دوستی او ثابت نمی مانند مگر کسانی که قلبشان پاک باشد و خداوند آنها را از جانب خویش تأیید کرده باشد.
یعنی اگر ما می خواهیم برای آمدن حضرت مهدی علیه السلام و آماده بشویم و «یابن الحسن، یابن الحسن» می گوییم، باید اصلاح بشویم تا امام منتظر ما تشریف بیاورند که اگر الآن ما فریاد زدیم که «یا بن الحسن!» چرا تشريف نمی آوری، اگر همین الآن تشریف آوردند ما در مقابل آن حضرت چه حالی داریم؟ آیا وجود آن حضرت را منکر می شویم یا قبول می کنیم؟ با آن بزرگوار مبارزه می کنیم یا او را یاری می نماییم؟
باید آن چنان قلب خود را با تقوا و پرهیزکاری مهیا کنیم که اگر امام مهدی علیه السلام آمدند ذره ای نسبت به آن حضرت علیه السلام شک و شبهه نداشته باشیم.
ص: 234
پس وظیفه ما این است که خودمان را اصلاح کنیم، نه این که بگوییم: خوب دیگر آخر الزمان است، همین که هست، دیگر نمی شود کاری کرد که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: «روز به روز بدتر می شود». به ما هم دستور دادند که روز به روز خودتان را بدتر کنید، این گونه دستور داده اند! بلکه گفته اند: روز به روز خودتان را بیشتر اصلاح کنید و ما باید در صدد اصلاح خودمان باشیم.
روایت پایانی این بحث از امام صادق علیه السلام است. آن حضرت می فرمایند:
إِنَّ لَنا دَوْلَةً یَجیءُ بِها إِذا شآءَ؛
برای ما خاندان عصمت و طهارت دولتی است که آن روزی که خدا می خواهد آن حکومت و آن دولت بر پا و برقرار می شود.
آن گاه می فرمایند:
من سره أن يكون من أصحاب القائم فلينتظر و ليعمل بالورع ومحاسن الأخلاق؛
کسی که دوست می دارد از اصحاب حضرت مهدی علیه السلام باشد باید از گناه بپرهیزد.
آری، دوستداران حضرت مهدی علیه السلام که واقعا علاقمند به آن بزرگوارند و می خواهند شب های چهارشنبه به جمکران بروند و برگردند - خدا از همه آنها قبول کند - باید بدانند که در کنار این رفت و آمد به آن جا باید ورع و تقوا و پرهیزکاری باشد. اگر در ماشینی که دارند می روند دو نفر کنار هم نشسته اند و ما غیبت می کنند چه فایده ای دارد.
ص: 235
امام علیه السلام می فرماید: آنهایی که منتظر فرزند ما هستند باید به تقوا عمل کنند و از گناه پرهیز نمایند. در پی محاسن اخلاق بروند.
اخلاق خوب چیست؟ آیا دعوا کردن با مردم و زن و بچه، زد و خورد نا به جا، ضایع کردن حقوق مردم است؟! نه، محاسن اخلاق را خودمان می دانیم، اما عمل نمی کنیم. پس اگر دلمان می خواهد حضرت مهدی علیه السلام بیاید و منتظر تشریف فرمایی ایشان باشیم، باید به اخلاق خوب عمل کنیم.
امام علیه السلام در ادامه می فرمایند: اگر کسی با این تقوا و پرهیزکاری و اخلاق خوب از دنیا رفت و امام ظاهر نشدند - مثل بعضی ها که بی چاره ها از دنیا می روند و امام علیه السلام را نمی بینند- اجر و پاداش این آدمی که در این وقت مرده است، اجر و پاداش همان کسی است که در رکاب حضرت مهدی علیه السلام حاضر بشود و ایشان را یاری کند.
ببینید برای شما چه قدر مهم است، اگر گناه نکردید و اخلاقتان را خوب کردید. آن گاه می فرمایند:
فَجدُّوا وَانْتَظِروُا هَنیئاً أَیّتُهَا اْلعصابَةُ اْلمَرْحُومَةُ؛(1)
ای شیعیان مورد ترحم خدا! در کارهایتان جدیت و تلاش کنید و منتظر آمدن آقا باشید؛ به این نحو که گناه نکنید و اخلاقتان را خوب نمایید.
ص: 236
پس حاصل سخن این شد که ما وظیفه داریم که خودسازی کنیم و خودمان را به ایمان، ترک گناه، اخلاق خوب، اخلاق انسانی، رعایت حقوق مردم آماده و مجهز کنیم تا وقتی حضرت ولی عصر علیه السلام آمدند، در خدمتشان شرمنده نباشیم.
به راستی مؤمنان واقعی کسانی هستند که در زمان غیبت امام زمان علیه السلام خودشان را به اخلاق خوب و ترک گناه ساخته باشند. آن جا که خداوند می فرماید:
« قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ * الَّذِينَ هُمْ فِي صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ »... « أُولَئِكَ هُمُ الْوَارِثُونَ »(1)
آری، مؤمنان هستند که ارث می برند و حکومت حق در دنیا به آن ها می رسد و در آخرت به بهشت می رسند که دارای ایمان و اخلاق خوب باشند، نمازشان را درست به جا آورند، چشم شان و قلبشان پاک است، حقوق مردم و حقوق خدا را رعایت می کنند، به عهد و پیمانشان استوارند و همه کارهایشان روی حساب است. مؤمنان واقعی این ها هستند و اینان در رکاب امام زمان علیه السلام خواهند بود و میراث دار بهشت هستند.
بنا بر این ما باید خودمان را اصلاح کنیم، خودسازی کنیم، کثافت های اخلاقی را از خودمان دور کنیم تا شایسته آن مقام والا باشیم و بتوانیم در محضر وجود مقدس قطب عالم امکان ارواح العالمين له الفداء باشیم.
ص: 237
السلام عليك يا أبا عبد الله، السلام عليك يابن رسول الله!
طبق نقل برخی مقاتل آقا سيد الشهداء علیه السلام بعضی از فرزندان خود را در مدینه گذاردند و به طرف کربلا آمدند و بعضی ها نوشته اند: یک دختر از آقا در مدینه ماند، آن دختر هم در آن موقع مريض بود. آقا آن دختر را به دست یکی از زنان مورد اطمینانشان؛ یعنی ام سلمه سپردند.
البته بعضی ها این طور نوشته اند، من هم طبق آن نقل عرض میکنم
امام حسین علیه السلام هنگام حرکت شیشه کوچکی را که مقداری خاک در آن بود به ام سلمه دادند و فرمودند: ام سلمه! این شیشه نزد تو باشد هر روزی که پریشان شدی این شیشه را نگاه کن، اگر این خاکها به خون مبدل شده است بدان که من شهید شده ام و امت جدم مرا به درجه رفیع شهادت رسانده اند.
ام سلمه می گوید: آقا امام حسین علیه السلام به طرف مکه رفتند، از مکه هم به طرف کربلا آمدند. آن روزها طوری نبود که بتوانند خبر بدهند. روزی دیدم پریشانم دیگر نمی توانم قرار بگیرم، گریه مرا امان نمیداد، رفتم به سراغ آن شیشه، نگاه کردم دیدم آن خاکها به خون مبدل شده اند، فهمیدم آقای ما را شهید کرده اند.
فردای آن روز دیدم دختر اباعبدالله علیه السلام ناراحت است، مثل این که مریضی این بچه شدت کرده، او را در وسط حیات منزل آوردم تا قدری استراحت کند، یک مرتبه دیدم آن دختر دارد بلند بلند گریه می کند. بالای سر دختر رفتم ببینم چرا می گرید، دیدم صدا می زند: ام سلمه! به خدا بابایم را کشتند.
گفتم: از کجا میدانی؟
گفت: نگاه کن ببین این کبوتر لب بام خانه ما چه می گوید؟
ص: 238
نگاه کردم، دیدم کبوتر است که پر و بالش از خون پر است، به دختر گفتم: این کبوتر چه می گوید؟
گفت: به خدا می گوید: قتل الحسین بکربلا؛ به خدا حسین را در کربلا کشتند.
نسئلك اللهم باسمک العظيم الأعظم الأعز الأجل الأكرم یا الله یا رحمان یا رحیم یا مقلب القلوب ثبت قلوبنا على دينك.
إلهي بمحمد و علي وفاطمة والحسن و الحسين والتسعة المعصومين من ولد الحسين اغفربهم ذنوبنا، واستر بهم عيوبنا، اشف بهم مرضانا، أيد بهم امام زماننا، وانصره وانتصر به وعجل في فرجه و ظهوره.
ص: 239
ص: 240
ص: 241
ص: 242
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمين، الذي يخلق ولم يخلق، و يرزق ولا يرزق، و يطعم ولايطعم، ويميت الأحياء، ويحيي الموتى، وهو على كل شيء قدير.
والصلاة والسلام على سيدنا أحمد حبيب إله العالمين أبي القاسم محمد وعلى أهل بيته الطيبين الطاهرين المعصومين ولعنة الله على أعدائهم و مخالفيهم أجمعين من الآن إلى قيام يوم الدين.
قال الله الحكيم في كتابه الكريم:
« مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ ۚ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ ۖ تَرَاهُمْ رُكَّعًا سُجَّدًا يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوَانًا ۖ سِيمَاهُمْ فِي وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ۚ »(1)
11
تا کنون ده وظیفه از وظایف شیعیان در زمان غیبت حضرت ولی عصر علیه السلام بیان شد. اینک یازدهمین وظیفه را تقدیم می کنیم. یازدهمین وظیفه ما در زمان
ص: 243
غیبت حضرت ولی عصر علیه السلام تولی و تبری است.
یعنی ما باید خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام را دوست بداریم و از دشمنان آنان نیز بیزار باشیم.
این وظیفه ما از نظر اسلام است که در زمان پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نیز برای مسلمانان بوده است؛ یعنی وظیفه ای به عهده ماست که دوستداران خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام و خود آنها را دوست بداریم و از دشمنان آنها نیز مطلقا بیزار باشیم، که «أَللَّهُمَّ الْعَنْ أَوَّلَ ظَالِمٍ ظَلَمَ حَقَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تَابِعٍ لَهُ عَلَی ذَلِکَ».(1)
این شعار شیعه است و در تمام دوران زندگی خویش؛ یعنی از زمان امیرالمؤمنین روحی له الفداء تا کنون تولی و تبری جزء مذهب شیعه بوده و باید تا دامنه قیامت هم باید باشد، البته دلیل آن را بیان خواهم کرد.
اینک دو روایت در این زمنیه بخوانم بعد عرض میکنم که تولی و تبری چه اثری دارد که این قدر به ما سفارش می کنند. تا یک امری، ارزش اخلاقی و اجتماعی نداشته باشد چنین دستوری به ما نمی دهند، حکمتی دارد. این روایت در منابع مختلف نقل شده است. البته بخشی از این روایت را به مناسبت دیگری عرض کردم. امام محمد باقر علیه السلام می فرمایند:
إنَّ أقرَبَ النّاسِ إلَی اللّه ِ عَزَّوجَلَّ وأعلَمَهُم بِهِ وأرأَفَهُم بِالنّاسِ مُحَمَّدٌ صلی الله علیه و آله والأئمة علیهم السلام فَإِنَّ اَلْحَقَّ فِیهِمْ ... فَأَیْنَمَا رَأَیْتُمُوهُمْ فَاتَّبِعُوهُمْ؛(2)
ص: 244
نزدیک ترین بندگان خدا به خدا و مهم ترین کسانی که از همه بیشتر خدا را شناخته اند و کسانی که از همه مردم بیشتر به مردم مهربانی دارند حضرت محمد صلی الله علیه و آله و اهل بیت اطهار ایشان هستند.
چرا که حق با این ها است. هر جا آنها را دیدید از آنها پیروی کنید و اگر روزی امام - به حسب ظاهر - در میان شما نبود - مثل الآن - وظیفه شما این است وقتی امام را نمی بینید به سنت و راه و روش آنها نگاه کنید و از سنت آنها پیروی کنید و همان را - که پیش از غیبت امام زمان علیه السلام دوست می داشتند و وظیفه تان بود، دوست بدارید -حالا هم دوستشان دارید و آنهایی که قبل از غیبت وظیفه نداشتید دوستشان داشته باشید حالا هم آنها را دوست نداشته باشید.
امکان دارد کسی بگوید: این سخن یعنی چه که عده خاصی را دوست داشته باشید و عده خاصی را دوست نداشته باشد، مگر جبر و زور است؟!
نه، نه جبر است و نه زور؛ بلکه مسئله عقلانی و منطقی است. ما از نظر عقل و منطق باید به عده ای علاقمند باشیم و به عده دیگر هم نباید علاقه داشته باشیم. قرآن کریم نیز خط آن را برای ما روشن کرده است که به چه کسانی باید تولی داشته باشید و با آنها باشید و به چه کسانی باید بد بین باشید و از آنها برائت جویید.
مگر عقل چنین نمی گوید؟! عقل به یک انسان جوان می گوید: اگر کسی دارای علم است در پی او برو و اگر هم کسی علم ندارد و آدم هرزه بی ربط و فاسدی است در پی او نرو.
انسان نمی تواند در این مورد بگوید: چرا عقل چنین می گوید؟ روشن است
ص: 245
که این مصلحت اندیشی واقعی است؛ چرا که گاهی سرنوشت انسان در اثر رفت و آمد با یک آدم فاسد، عوض می شود و از طرفی سرنوشت او ممکن است با برخورد با یک انسان صالح، دگرگون شود و واقعا کامیاب و سعادتمند گردد.
این ها از نظر ما مسائل خیلی مهمی است. البته باز این مطلب را شرح خواهم داد.
روایت دیگر باز از امام محمد باقر علیه السلام نقل شده است.
روزی مردی خدمت امام باقر علیه السلام شرف یاب شد، آن حضرت در جمع دوستان نشسته بودند - برنامه ائمه علیهم السلام این بوده که وقتی اصحاب به خدمتشان می آمدند بینشان دایره وار می نشستند، از اولی سؤال می کرد: چه کار داری بپرس؟ مسئله اش را می پرسید، همین طور دومی، سومی، چهارمی، پنجمی و.... - این مرد می گوید: من خدمت حضرت امام باقر علیه السلام نشسته بودم، وقتی به من نوبت رسید، فرمودند:
هَاتِ حَاجَتَکَ؛
بگو ببینم چه کار داری؟
عرض کردم:
أخبرني بدينك الذي تدين الله عزوجل به أنت وأهل بيتك لأدين الله عزوجل به؛
آقا جان! برای من بیان کنید دین شما و دینی که پدران و خاندان شما دارند که دلم میخواهد به همان چیزهایی که شما معتقد هستید معتقد بشوم.
ص: 246
وقتی این سخن را به آن حضرت عرض کردم، فرمودند:
وَاللّهِ لَأُعْطِیَنَّکَ دِينِي وَ دِينُ آبَائِي؛
به خدا سوگند! آن چه خودم و پدرانم به آن معتقد هستیم برای تو می گویم تا عقیده ما را بفهمی و در پی عقیده ما بیایی.
آن گاه فرمودند:
شهادة أن لا إله إلا الله؛
ما خدا را یکی می دانیم و شهادت می دهیم که خدا یکی است.
وأن محمدا رسول الله صلی الله علیه و آله
و ما شهادت می دهیم که حضرت محمد پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله از جانب خدا هستند.
وَالاْءِقْرَارُ بِمَا جَاءَ بِهِ مِنْ عِنْدِ اللّه ؛
ما قرآن را قبول داریم و اقرار داریم به این که آن چه در قرآن مجید وجود دارد حق است و از جانب خداوند متعال است.
سپس فرمود:
وَالْوَلَایَهَ لِوَلِیِّنَا ، وَالْبَرَاءَهَ مِنْ عَدُوِّنَا؛
ما با اولیای خودمان خوبیم و از دشمنان خودمان هم بیزاریم، کنار دوستانمان می رویم و می نشینیم و از دشمنانمان دوری می جوییم و نزدیک آنها نمی رویم.
وَالتَّسْلِیمَ لِأَمْرِنَا؛
ما در مقابل آن چه خدا برای ما خواسته که پیش بیاید تسلیم هستیم.
ص: 247
وَانْتِظَارَ قَائِمِنَا(1)
ما منتظر مهدی خودمان هستیم.
آری، امام باقر علیه السلام عقایدشان را این گونه بیان فرمودند. ما از این دو روایت چه استفاده می کنیم؟ می خواهیم بگوییم: ائمه علیهم السلام و به مردم می گفتند که باید با اولیای خدا باشند و از دشمنان خدا دور باشند. آنان نه برای اولیای خدا شخص خاصی را معرفی کردند و نه برای دشمنان خدا؛ چرا که یک مطلب عقلی است. عقل این مطلب را می پسندد که هر کسی که با خدا دوست است، ما باید با او دوست باشیم. چرا؟
چون کسی که با خدا دوست است و رابطه بین او و بین خدا وجود دارد کار زشت نمی کند.
ولی یعنی چه؟
اصولا ولی یعنی چه؟
اگرچه برای کلمه «ولی» معانی مختلفی بیان کرده اند؛ اما زیباترین معنایی که برای ولی گفته اند که در تمام مشتقات آن وجود دارد این معناست که «ولی» یعنی دو نفر چنان کنار هم باشند که به یک دیگر چسبیده باشند و وقتی هیچ فاصله ای بین این دو نفر نباشد، در این صورت می گویند: اینها با هم موالات دارند، پشتشان به پشت هم است، فاصله ای بین این ها وجود ندارد.
ولی خدا، پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله هستند. برای این که بین خدا و بین پیامبر واسطه ای نیست؛ یعنی آن قدر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله با خدا نزدیک هستند که هیچ چیز
ص: 248
نمی تواند فاصله ای بین خدا و بین پیامبر بگذارد، در نتیجه کسی که این گونه به خدا چسبیده است، کار زشت نمی کند، فحش نمی دهد، غیبت نمی کند.
ولایت ما نسبت به على بن ابی طالب علیهماالسلام این است که ما آن قدر باید به على علیه السلام نزدیک باشیم که هیچ فاصله ای بین ما و بين آن حضرت نباشد؛ یعنی تمام کارهای پسندیده ای که مولا امیرالمؤمنين علیه السلام انجام میدادند و کوچکترین خطایی از آن بزرگوار صادر نشده ما هم باید همین گونه باشیم.
این معنای ولایت و تولی است. پس تولی داشتن نسبت به اولیای خدا یعنی خوب بودن؛ یعنی ما باید در زمان غیبت امام زمان علیه السلام کاملا خوب باشیم، حداقل به ما بگویند: اینان در عمل پیرو على علیه السلام هستند و اگر انسان- به حسب واقع- خودش را پیرو کسی قرار داد لااقل از نظر ظاهر قدری به او شباهت پیدا می کند که او دوست بدارد.
برای مثال اگر مسئولین مملکتی ریش تراش باشند رؤسای دیگر نیز همان گونه خواهند بود و ادارات معمولا همان قیافه را خواهند داشت، تا جایی که اگر در ارتش افراد خیلی متدین هم بودند به حسب ظاهر جرأت نمی کردند ریش بگذارند.
اما وقتی مسئولین یک مملکت - به حسب ظاهر - ظواهر اسلامی را حفظ میکنند دیگران نیز ناچارند ظواهر اسلامی را حفظ کنند، رئيس فلان اداره ریش می گذارد، برای این که می گویند این بستگی به حسب ظاهر باید حفظ بشود.
این یک نوع تولی است. اکنون اگر واقعا بین ما و بین علی بن ابی طالب علیهماالسلام تولی و ولایت وجود دارد باید زبان ما، دست ما، چشم ما، قلب ما و روح ما همه شبيه على بن ابی طالب عليهماالسلام باشد و اگر به این امر پایبند بودیم قهرا همین جور
ص: 249
هم می شویم.
ما جوانهایی را دیده ایم که قبلا در وادی های دیگری بودند و با یک برخورد عوض شدند که واقعا سینما نمی روند، کار سینمایی ها را هم نمی کنند، واقعا قرآن می خوانند و کار قرآن خوانها را از نظر عمل انجام می دهند، حرف زشت نمی زنند، به مردم ظلم و تعدی نمی کنند.
اگر ما چنین شیعه ای شدیم، شیعه واقعی خواهیم بود. شیعه موالی؛ یعنی شیعه ای که پشت سر امیر المؤمنين علیه السلام باشد و فاصله ای با آن حضرت نداشته باشد، یعنی نتوانند به او بگویند: تو که دوست علی بن ابی طالب علیهماالسلام هستی، چرا اذیت میکنی؟ چرا دروغ می گویی؟ چرا حرف ناسزا می زنی؟
بنابراین اگر کسی در باطن و در قلب خود دارای حالت تولی و دوستی داشته باشد همان برای او عامل تربیتی خواهد بود و اعمال زشت او را عوض خواهد کرد و این خاصیت تولی داشتن است.
تبری یعنی بیزاری جستن از دشمنان خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام اگر شما از دشمنان آنها بیزار باشید، کاری که آنها انجام دادند، انجام نمی دهید.
یک مثال ساده: دو نوجوان در جایی نشسته اند که کودکی آن جاست، این دو نوجوان یک لیوان آب در در دست دارند، بچه کوچک می گوید: مقداری آب به من بدهید، من تشنه ام.
یکی از نوجوان ها می گوید: صبر کن حالا به تو آب میدهم. آن گاه خودش و شروع می کند و آب را می خورد.
ص: 250
نوجوان دیگر می گوید: مگر تو شمر هستی که به این کودک آب نمی دهی؟ این سخن یعنی چه؟
این همان روح تبری است که در آن نوجوان وجود دارد که از شمر بدش می آید و می گوید: کار شمر آب ندادن به شیر خوارۂ ابی عبدالله علیه السلام بوده، من از کسی که به بچه شیر خواره آب نمی دهد خوشم نمی آید، خودم نیز این کار را نمیکنم.
این تبری است. پس اگر کسی از یزید بن معاویه بیزار باشد، مشروب نمی خورد و قمار بازی نمی کند؛ چرا که مشروب و قمار کار یزید بن معاویه بود.
روایتی خیلی عجیب در کتاب جالب «معالي السبطين في أحوال الحسن و الحسين علیهماالسلام» آمده است، در این کتاب می نویسد.
وقتی که اهل بیت علیهم السلام معلم را به مجلس یزید وارد کردند، خیلی به خانواده امام حسین علیه السلام سخت گذشت و هیچ کجا مثل آن جا برای این ها سخت نبود، به این علت که
اول آن که در این مجلس به حضرت زینب علیهاالسلام اهانت کردند.
دوم آن که در این مجلس، یزید بن معاویه در مقابل حضرت امام زین العابدین علیه السلام و اسرای اهل بیت علیهم السلام علیهم السلام شراب خورد و مقداری از شراب را روی سر أبي عبدالله علیه السلام ريخت. آن گاه تشکیلات شطرنج برای او آوردند و شطرنج بازی کرد، سپس تخته شطرنج را رو سر أبي عبدالله علیه السلام گذاشت، برای این که اهل بیت علیهم السلام را ناراحت کند.
ص: 251
رفتار یزید لعین در آن مجلس این گونه بود. کسی که دارای تبری است، از یزید بدش می آید و کار یزیدی نمی کند؛ از این رو زنا نمی کند، مشروب نمی خورد، قمار بازی نمی کند، به کسی اذیت نمی نماید، خودخواه، خود پرستی خودپسند نیست، این حرکات زشت و صفات بد را از خودش دور می کند و می گوید: می خواهم مثل آنها نباشم، می خواهم حالات آنها را نداشته باشم.
از طرفی چنین فردی تولی هم که دارد، می گوید: می خواهم مثل علی بن ابی طالب علیهماالسلام باشم، على علیه السلام را دوست می دارد. بنا بر این از مظلوم و بی چاره دفاع می کند، به افراد افتاده اعتنا می کند، نه این که مثل گردن فرازانی که می خواهند بر مردم مسلط بشوند گردن فرازی کند.
او اخلاق على بن ابی طالب علیهماالسلام را با ولایت فرا می گیرد و با تبری اخلاق زشت دیگران را از خودش دور می کند و در نتیجه یک عامل تربیتی برای انسان همین تولی و تبری است.
پس اگر ما دور هم دیگر می نشینیم و می گوییم: «اللهم العن أول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد و آخر تابع له على ذلك، اللهم العن عمر، ثم أبا بكر ثم عثمان ثم معاوية وكذا وكذا» در عین این که ما این کار را عامل تربیتی می دانیم؛ یعنی می گوییم: ما از کار عمر بن خطاب که آتش زدن به خانه زهرا علیهاالسلام، شکستن در خانه آن حضرت و سقط کردن جنین آن بانوی بزرگوار بود، بیزار هستیم و خود ما نیز این کارها را نمی کنیم.
ص: 252
بنا بر آن چه گفتیم تولی و تبری بر این اساس در این روزگار - در زمان غیبت حضرت مهدی علیه السلام - عامل تربیتی می شود که وظیفه ما تولی و تبری است؛ یعنی ما باید زندگی خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام را در مقابل خود تابلو قرار بدهیم و در پی آنها برویم و زندگی دشمنان آنها را نیز در برابر خود تابلو قرار بدهیم و از کنار آنها رد بشویم و حرکات و کارهای زشت آنها را انجام ندهیم.
معنای تولی و تبری همین است که از دیر زمان نیز که برای ما معنای تولی و تبری را می گفتند همین را معنا می گفتند. قرآن کریم نیز همین دستور را می دهد. قرآن کریم در یک جا می فرماید:
« إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَ هُمْ رَاكِعُونَ »؛(1)
ولی شما که باید به او چسبیده باشید و بین شما و او فاصله نباشد فقط خدا، پیامبر و علی بن ابی طالب و خاندان علی بن ابی طالب؛ یعنی ائمه اطهار علیهم السلام هستند.
آن گاه در جای دیگر می فرماید:
« لَا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ »(2)
کفار را دوست خودتان قرار ندهید، به این ها نچسبید و پشت سر آنها نباشید و کار آنها را انجام ندهید. هر کس از شما به یهود، نصارا، کفار، بی ایمانها و افراد مرتد از دین خدا بپیوندد و در پی آنها برود از خود آنها حساب می شود.
ص: 253
بنا بر این با نیکان باشید تا خوب شوید و از بدان برائت بجویید و دوری کنید تا اعمالتان، اعمال ارزنده، زیبا و عالی باشد.
قرآن مجید در جای دیگر می فرماید:
« وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ ۚ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَ يُطِيعُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ ۚ أُولَٰئِكَ سَيَرْحَمُهُمُ اللَّهُ ۗ »(1)
مردان و زنان مؤمنی که بین آنها ولایت برقرار است، به هم دیگر کار خوب یاد می دهند، نماز را بر پا می دارند، زکات می پردازند و از خدا و رسول او اطاعت می کنند؛ خدا به اینان رحم می کند.
اما اگر ما دنبال کافر رفتیم و کارهای آنها را یاد گرفتیم و انجام دادیم، هر لباسی که آنها پوشیدند ما هم پوشیدیم، هر عملی که آنها انجام دادند، ما هم انجام دادیم دیگر مورد رحمت نخواهیم بود و این عذابها، شکنجه ها، مصائب و ناراحتی های عجیب در زندگی برای ما به وجود خواهد آمد و راه چاره ای هم نداریم؛ چرا که با دست خودمان به دست و پایمان طناب بسته ایم و زندگی را برای خودمان ضيق و تنگ کرده ایم.
اگر ما با اولیای خدا باشیم، راحت و آسوده زندگی می کنیم. این سخن من نیست؛ بلکه سخن صریح قرآن مجید است که کسانی که در پی این خاندان بروند «سيرحمهم الله؛ خداوند به آنها رحم میکند» و کسانی که در ضد مسیر اینان حرکت کنند، گرفتار معیشت تنگ و ناراحت کننده بد خواهند بود.
شاید در قرآن کریم حدود 40 آیه در این موضوع باشد. از این رو وقتی
ص: 254
خداوند متعال اوصاف پیامبر صلی الله علیه و آله و یاران آن حضرت را بیان می کند، می فرماید که اینان در اثر رفتن در پی پیامبر به چه مقامی رسیده اند؟ یک لحظه با پیامبر ملاقات کرده، اما تمام وجود خود را عوض کرده، یک آدم بت پرست کافر از خدا بی خبر با یک مرتبه دیدن پیامبر، ارزشمند می شود، برای این که آن جنبه ولایت را حفظ می کند و جنبه برائت از بت پرستان و مشرکان را حفظ می کند. خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید:
« مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ »؛
آنان که به پیامبر ایمان آوردند (و آنهایی که به پیامبر چسبیدند نگذاشتند بین آنها و بین پیامبر فاصله ای به وجود آید) حالات پیامبر را یاد گرفتند و در مقابل کفار سرسخت ایستادند و تسلیم آنها نشدند و به هم دیگر ترحم کردند و مهربان بودند؛ همان طور که پیامبر به مردم مهربان هستند.
« تَرَاهُمْ رُكَّعًا سُجَّدًا »؛
به جای بت پرستی، شراب خواری، زنا، قتل، بی بندوباری، دزدی، جنایت، خیانت می بینی که آنها نماز می خوانند، رکوع می کنند و سجده می نمایند. دیگر به کسی تجاوز و تعدی نمی کنند که یک مرتبه زندگی این ها بر می گردد. « يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً »(1)
می گویند: خدایا! تو به ما چیزی عنایت کن و رضایت تو را می خواهیم. ببین این ها در اثر بودن با پیامبر یک مرتبه از کجا به کجا رسیدند؟!
ص: 255
آن چه گفتیم معنای تولی و تبری بود. اینک می دانید چه عواملی عجیبی دارند فعالیت می کنند تا بین ما و بین پیامبر اکرم و اولیای ما علیهم السلام جدایی بیندازند؟
یکی از آن عوامل کتاب هایی هستند است که می خواهند بین مسلمانان و پیامبر خدا صلی الله علیه و آله جدایی بیندازند، آن قلم شکسته ای که می نویسد: «ائمه هم مانند دیگران بودند همان طور که مردم غیب نمی دانند، ائمه نیز غیب نمیدانند». اینان می خواهند بین ما و ائمه بدبینی ایجاد کرده و ما را از هم جدا بکنند، وقتی ما از هم جدا شدیم راحت و آسوده می شوند.
دشمن می داند آن قدرتی که در وجود ماست و می تواند ما را به سوی خوبی ها ببرد، دوستی خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام است. آنان می خواهند این نیرو را از ما بگیرند تا نسل جوان ما به هر طرف که آنها می خواهند حرکت بکنند.
آری
تا حب حسین بن على علیهماالسلام در دلهاست
دشمن نتواند قدمی بردارد
اینک قضیه ای شنیدنی و جالب در زمینه اثر ولایت خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام به عرض می رسانم تا ببینید چه قدر دشمن می فهمد. متأسفانه ما نمی فهمیم.
چندی پیش ما به هندوستان رفتیم. ما را برای دیدن کتابخانه ای دعوت کرده
ص: 256
بودند، کتابخانه مهمی بود که تشریفات مفصلی آماده کرده بودند. نام کتابخانه «ندوة العلماء»(1) بود، کلاس های مهمی برای طلبه ها و دانشجویان دینی تشکیل میدادند، دارای مسجد، چاپخانه و تشکیلات بسیاری بود. بعد از گفت و گوی معمولی از مسئولین آنها پرسیدیم: بودجه این مرکز در سال چه قدر است؟
آنان یک مبلغ سنگینی گفتند؛ معمولا در آن کشور ارزانی است، ما خیلی تعجب کردیم. من پرسیدم: این هزینه سنگین را شما خودتان تأمین می کنید یا دولت تأمین می کند؟
گفت: نه این پول از 16٪ درآمد نفت عربستان سعودی مربوط به تبلیغات وهابیت تأمین می شود.
به راستی 16٪ پول نفت مملکت عربستان سعودی پول سرسام آوری است. به این نکته دقت کنید و خوب حواستان را جمع نمایید! گفتیم: اگر این بودجه عظیمی را که شما در این مرکز در دوره سال هزینه می کنید، نه تنها سنی ها؛ بلکه گاو پرستها نیز باید وهابی شده باشند. پس این تبلیغات شما چه اثری دارد؟!
در آن جلسه پیر مردی در میان آنها بود، سخن حقی از دهان او بیرون آمد که آنهایی که در آن جلسه بودند آن قدر از سخن حق او بدشان آمد و ناراحت شدند که جلسه را به هم زدند. پیرمرد گفت: بله، ما یک دوره سال خیلی زحمت می کشیم و برای تبلیغ مردم به سوی وهابیت پول خرج می کنیم، اما یک روز عاشورای شما زحمت های ما را بر باد می دهد. مردم هندوستان در روز عاشورا به خاطر امام حسین علیه السلام توی آتش می روند و سالم بیرون می آیند؛ جایی به مساحت سالن این مسجد به عمق حدود نیم متر گود می کنند و از 10 یا 20 روز
ص: 257
قبل در آن گودی آتش می ریزند، روز عاشورا این آتش مانند مخمل می شود، کودکان چهار ساله، پنج ساله، مردان و زنان با جوراب پلاستیکی از آن سر توی آتش می شوند و از این طرف بیرون می روند. برخی از افراد 4 یا 5 یا 10 مرتبه این کار را تکرار می کنند و ذره ای از بدنشان نمی سوزد.
آری، برنامه عاشورای مردم هندوستان چنین است. دیدن این برنامه رایگان است، این برنامه 800 سال قبل نبوده؛ بلکه هم اکنون انجام می شود، می توانید تصمیم بگیرید و یک سفر به کشور عجیب هندوستان بروید، طوری بروید که روز عاشورا در آن جا باشید و این منظره را از نزدیک ببینید.
به راستی این چه قضیه ای است که دشمن دارد می فهمد که تا ولایت ابی عبدالله علیه السلام در دل مردم باشد، منحرف نمی شوند. به حول و قوه الهی این سرمایه عظیم در این مملکت بوده و هست و خواهد بود و دشمن از این مسئله می ترسد و از این رو این قدر با آن مخالفت می کنند.
از آن طرف ائمه علیهم السلام می فرمایند: نگذارید ولایتتان از بین برود و در آخرالزمان نگذارید این تولی و تبری از بین برود و از این شعائر نگه داری کنید.
آری، دوستی ائمه علیهم السلام شما را به طرف صلاح می کشاند و برائت از دشمنان این بزرگواران است که اخلاق شما را خوب می کند. به واقع خودتان دارید می بینید که در ماه محرم و صفر و در ایام فاطمیه حضرت زهرا علیهاالسلام و ایامی که به آن بانوی بزرگ متعلق است میزان بدحجابی چگونه کاهش می یابد، آیا بی عفتی کمتر می شود یا بیشتر؟ اینها حساب دارد.
ص: 258
ما طبق آن چه که ائمه اطهار علیهم السلام فرمودند-نه این که تعصب مذهبی ما باشد - و بنا بر مدارکی که عرض کردم، یازدهمین وظیفه ما در دوران غیبت امام زمان عليه السلام تولی و پشت سر ائمه بودن و بیزاری از دشمنان آنهاست تا در اثر تولی کارهای خوب ائمه علیهم السلام را یاد بگیریم و در اثر تبری از کار زشت دشمنان آنها خودداری کنیم
اینک برای تفهیم مطلب مثالی می آورم که در آن مصلحتی وجود دارد. امیدوارم حاجتمندان این مجلس بی حاجت از در این مسجد بیرون نروند. این مثال در ذهنم آمد و من هم آن را به فال نیک میگیرم.
خوب دقت کنید. می دانم دلتان می شکند و - إن شاء الله - با حاجت روا شده از این جا بیرون می روید.
آقا سيد الشهدا علیه السلام از مکه به سوی کربلا حرکت کردند. منزل ها را یکی از پس دیگری پشت سر گذاشتند تا به اوایل سرزمین عراق رسیدند و در منزلی خوش آب و هوا در کنار شط فرات پیاده شدند و کاروان بار خودش را روی زمین نهاد و کاروانیان مشغول تهیه غذا شدند و به کارهای خود پرداختند.
در این هنگام مسافران مسیحی که از این مسیر حرکت می کردند در این منزل پیاده شدند؛ یک مرد جوان مسیحی که با زن جوانی ازدواج کرده و به همراه مادرش برای دیدن فامیل خود می رفتند. جوان «وهب» نام داشت، وقتی او اصحاب ابی عبدالله علیه السلام؛ یعنی حضرت علی اکبر، حضرت قاسم بن الحسن و
ص: 259
حضرت ابالفضل علیهم السلام را دید گفت: یا للعجب!
با چنین حسن و ملاحت اگر اینان بشرند *** ز آب و خاک دگر و شهر و دیار دگرند
گفت: آقایان! شما کی هستید؟ می خواهید کجا بروید؟
گفتند: آقا سيد الشهدا علیه السلام بزرگ ماست، آن بزرگوار به طرف کوفه می رود و ما نیز همراه ایشان می رویم.
جوان مسیحی خیلی شیفته اینها شد. البته هر کس حضرت اباالفضل علیه السلام را ببیند چرا شیفته نشود؟ چرا عاشق حضرت ابالفضل علیه السلام نشود؟ چرا عاشق حضرت علی اکبر علیه السلام نشود؟
جوان پیش مادرش آمد و گفت: مادر جان! این افرادی که این جا پیاده شده اند، عجیب انسان های دوست داشتنی هستند، من دیگر دل از اینها نمی کنم، من می خواهم با این ها باشم، ما که تنها هستیم و کسی را نداریم. اجازه بدهید این سفر را ما همراه اینان برویم.
مادرش گفت: مادر جان! ما زن جوان همراه داریم، او ناموس ماست، ما باید ناموس مان را حفظ کنیم. بگذار من بروم و زن هایشان را نیز ببینم، ببینم اگر زنان آنها نیز مانند مردهایشان هستند ما در خدمت آنها خواهیم بود.
این زن مسیحی برخاست و خدمت حضرت زینب علیهاالسلام آمد. وقتی آن بانوی بزرگوار و همسران سیدالشهداء علیهم السلام و حضرت سکینه علیهاالسلام را دید مات و مبهوت شد. اینان کی هستند؟ مگر آدم های به این خوبی در روی زمین داریم؟
آن گاه پیش پسرش بازگشت و گفت: فرزندم! اگر تو هم بتوانی از این ها جدا بشوی من دیگر از این زنان نمی توانم جدا بشوم. ما باید همراه اینان برویم.
جوان خدمت سيد الشهداء علیه السلام آمد و سلام کرد، آن قدر اخلاق
ص: 260
سیدالشهداء علیه السلام در او اثر گذاشت که بی اختیار بدنش لرزید، گفت: آقا! اجازه می دهید ما همراه شما باشیم؟! ما دیگر نمی توانیم از شما جدا بشویم! اجازه بدهید من هم در میان جوان های شما مانند برده و غلام باشم!
آقا فرمودند: اشکالی ندارد، همراه ما بیایید.
آنان همراه سیدالشهداء علیه السلام حرکت کردند و هر سه نفر مسلمان شدند و همراه آقا بودند تا این که روز عاشورا فرا رسید. صبح عاشورا آقا اباعبدالله الحسين علیه السلام وهب را صدا زدند و فرمودند: جوان! امروز دیگر روز آخر عمر من و جوانان من است، اگر در این جا بمانی کشته می شوی، من بیعت ام را از گردن تو برداشتم، اگر می خواهی ما را در این بیابان بگذار و برو.
این جوان شروع به گریه کرد و گفت: آقا! چگونه من از شما جدا بشوم؟
چگونه می توانم شما را رها کنم؟ بنا شد خدمت شما بمانم.
بعضی ها نوشته اند: وهب زودتر از همه اجازه گرفت تا به میدان برود. حالا یا اولین فردی بوده که به میدان رفته و یا قبل از عده ای، معلوم نیست. اما این جوان به طرف میدان رفت و شروع به جنگ کرد؛ جنگ عجیبی کرد، یک مرتبه همسرش از دم خيمه ها دید دست وهب از بدنش جدا شده، به طرف میدان جنگ آمد.
وقتی وهب چنین دید، گفت: چرا به میدان جنگ آمدی؟! زن که نباید به میدان بیاید.
آن گاه صدا زد: آقا! ابی عبدالله! به فریادم برس.
ص: 261
در این هنگام پیراهن همسرش را با دندانش گرفت؛ چرا که دست نداشت که پیراهن او را بگیرد و نگذارد او به میدان برود.
آقا ابا عبدالله علیه السلام به میدان آمدند. وهب صدا زد: آقا! این ناموس من است، دست شما سپردم، من که دارم از دنیا می روم، یک خواهش از شما دارم، خواهش می کنم این زن جوان مرا به دست خواهرتان زینب علیهاالسلام بسپارید.
آقا این زن را نصیحت کردند و فرمودند: به خیمه پیش زنها برگرد.
این زن جوان برگشت.
«لا اله الا الله» همین طور که این مادر و همسر نشسته بودند، شمر سر بریده این جوان را آورد و در مقابل این ها پرتاب کرد. مادرش برخاست و به طرف میدان آمد و همسرش این سر را در بغل گرفت و گریه میکرد و می گفت: خوشا به حالت! تو که در رکاب عزیز زهرا شهید شدی، ای کاش من هم مثل تو می شدم.
در این هنگام شمر تیری به طرف این زن پرتاب کرد. نوشته اند: این زن جوان هم از دنیا رفت و شهید شد. مادر وهب آمد تا بدن این دو تا را در بغل بگیرد، من دیگر نمی دانم چه شده است.
بعضی ها میگویند: مادرش هم از دنیا رفت و شهید شد. آنان منظره جالبی نقل می کنند که حضرت زینب علیهاالسلام این منظره را دارند می بینند و گریه می کنند که این زن، سر بریده همسرش را در بر گرفته است. خوشحال است که به وصال شوهرش رسید.
اما بمیرم خود زینب علیهاالسلام دیگر سر برادر را ندیدند، وقتی در گودال قتلگاه آمدند دیدند بدن برادر قطعه قطعه
ص: 262
اللهم صل على محمد و آل محمد.
نسئلك باسمک العظيم الأعظم الأعز الأجل الأكرم یا الله یا رحمان یا رحیم یا مقلب القلوب ثبت قلوبنا على دينك.
اللهم اغفر بآل محمد ذنوبنا، واستر بهم عيوبنا، اقض بهم حوائجنا، اکشف بهم مهماتنا، أيد بهم إمام زماننا وانصره وانتصر به.
اللهم لا تسلط علينا من لا يرحمنا. اللهم اشف مرضى المسلمين.
ص: 263
ص: 264
ص: 265
ص: 266
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمين، الذي يخلق ولم يخلق، ويرزق ولا يرزق، ويطعم ولايطعم، ويميت الأحياء، ويحيي الموتى، وهو على كل شي قدير.
والصلاة والسلام على سيدنا أحمد حبيب إله العالمين أبي القاسم محمد وعلى أهل بيته الطيبين الطاهرين المعصومين ولعنة الله على أعدائهم و مخالفيهم أجمعين من الآن إلى قيام يوم الدين.
قال الله الحكيم في كتابه الكريم :
« بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ * أَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ * وَ وَضَعْنَا عَنْكَ وِزْرَكَ * الَّذِي أَنْقَضَ ظَهْرَكَ * وَ رَفَعْنَا لَكَ ذِكْرَكَ * فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا * إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا * فَإِذَا فَرَغْتَ فَانْصَبْ * وَ إِلَى رَبِّكَ فَارْغَبْ »(1)
12
به خواست خداوند متعال به دوازدهمین وظیفه شیعیان در زمان غیبت حضرت ولی عصر علیه السلام می پردازیم، منتهی این مطلب مقداری دقیق است. باید
ص: 267
با توجه بفرمایید که اطراف مطلب به طور کامل معلوم باشد. این وظیفه ترک شهرت طلبی است؛ یعنی وظیفه شیعیان در این زمان این است که در پی اسم و عنوان بی جا نباشند.
البته این مطلب مورد استثنا هم دارد که در آخر گفتار عرض خواهم کرد، ولی در ابتدا وظیفه ما این است تا آن جا که می توانیم در میان جامعه گمنام باشیم، چون بعضی ها فعالیت و تلاش می کنند و این در و آن در می زنند که اسم و عنوانی پیدا بکنند، تلاش کردن برای اسم و عنوان در دوران غیبت جز دردسر و ناراحتی چیزی برای آنها ندارد.
روشن است که اگر این مسئله را خود ائمه اطهار علیهم السلام عنوان نفرموده بودند من نیز در اطراف آن بحث نمی کردم، معلوم می شود که مطلب حساسی است که این بزرگواران به عنوان یک وظیفه برای ما فرموده اند که در آخر الزمان دقت کنید گمنام باشید و زیاد مورد اعتنای مردم نباشید، چون قهرا وقتی نام و نشان داشته باشید و در میان جامعه انگشت نما باشید، ممکن است مردم توقعات خاصی از شما داشته باشند و آن توقعات خاص با دین شما سازگاری نداشته باشد.
اشکال کار این جاست افرادی که اسم و عنوانی پیدا می کنند، هر کسی چیزی از آنها می خواهد، اگر بخواهند به حرف همه گوش کنند کار، به بی دینی کشیده می شود.
برای مثال می گویند: آقا این کاغذ را امضا کن، آقا این حرف را بزن، آقا این طور بگو، آقا این کار را این گونه انجام بده.
او نمی تواند «نه» بگوید، ناچار است که گاهی پای را روی خورده نانها بگذارد و آن جایی که نمی باید کاری بکند به خاطر حفظ عنوان و شهرت خود، و مجبور است آن کار را انجام دهد.
ص: 268
بنا بر این بهتر است که مردم در دوران غیبت، انسان را نشناسند. عرض کردم که این مطلب کلیت ندارد و مورد استثنا هم دارد. در این زمینه روایتی در کتاب «معجم احادیث الإمام المهدي علیه السلام» از امام باقر علیه السلام نقل شده است. حضرت می فرمایند:
إنا نرجو مایرجو الناس سيطول ذلك اليوم؛
آن چه که مردم امید و انتظار آن را دارند که ظهور حضرت مهدی علیه السلام باشد، ما نیز به آن امید داریم. ما امید داریم که اگر یک روز هم به آخر این عالم مانده باشد، خدا آن روز را طولانی می کند تا مهدی ما در میان مردم ظاهر بشود.
امام باقر علیه السلام در ادامه می فرمایند:
قبل از ظهور مهدی ما فتنه و جریانی در این عالم رخ می دهد که شر این فتنه از تمام فتنه ها بدتر است. کار به جایی می رسد که انسان، صبح مؤمن و عصر کافر است، عصر مؤمن و فردا صبح کافر است؛ چنین فتنه ای به وجود می آید.
آن گاه می فرماید:
فمن ادرک مِنْکُمْ فَلْيَتَّقِ اللهَ، و لیحرز دینه وَلْيَكُنْ مِنْ أَحْلَاسِ بَيْتِهِ؛(1)
هر کس این زمان را درک کند سه کار باید انجام بدهد.
قبلا یکی از این کارها را گفتیم، دیگری را در این بحث می گوییم و سومی را هم به مناسبت دیگری خواهیم گفت. در این روایت سه تا وظیفه گفته شده است
ص: 269
که جمله آخر مورد بحث ماست که می فرماید:
در این روزگار مانند جل کهنه های گوشه خانه ها باشید.
به این عبارت دقت کنید. وقتی در منزلی، خانه تکانی می کنند به جل کهنه ها و فرش هایی که مورد اعتنا نیستند، اعتنایی نمی کنند، یا گاهی به عنوان پا فرشی - که به قول خودمان دم دری - از آنها استفاده می کنند و اعتنا نمی کنند که کسی با پای گلی رویش بیاید، یا چیزی مثل جوهر رویش بریزد.
منظور از این سخن این است که شما نیز در آخر الزمان به گونه ای باشید که مردم به شما زیاد توجه نکنند، در جامعه باشید و نباشید و پیش خودتان دارای احترام باشید، اما طوری نباشید که همه مردم از شما توقعی داشته باشند.
برخی از افراد در مسیرهایی قرار می گیرند که همه مردم از آنها توقع دارند. برای مثال مردم از روحانی ها توقع دارند، هر کس توقعی دارد و چیزی می گوید؛ اگر یک روحانی اعتنا نکند درست نیست.
یکی زنگ می زند استخاره می خواهد. ما باید حداقل روزی چندین استخاره بکنیم، آن فرد آخری به خیال خودش تنهاست و نمی داند که چندین استخاره پیش تر شده است. اگر اندکی دیر و زود بشود ناراحت می شود، حق هم دارد، چون نمی داند و علم غیب هم ندارد.
در موارد دیگری می خواهند 5 دقیقه وقت شما را بگیرند، چشم! همه را آدم باید بگوید: چشم! اگر بخواهد بگوید: نه، نمی شود.
در آن دیگری مسئله می پرسد، حرف خوب و حرف ناجور می پرسد.
بنا بر این روحانی اولین فرد در جامعه است که مردم از او انواع و اقسام توقع و دارند و نمی شود هم گفت: چرا؟
ص: 270
مثال دیگر کسانی هستند که سردسته و رئیس هیئت و گروهی هستند. از آنها یار نیز توقعاتی دارند، نمی شود بگویند: چرا؟ نمی شود بگویند: نه.
یا کسی که رئیس محل شد توقعات فراوانی از او دارند، منتهی گاهی این توقعات فراوان به سر حد خلاف شرع می رسد، باید چنین فردی حواسش را جمع کند، کاغذ می آورند که آقا امضا کند، چه طوری امضا کند؟
روزی آقایی نزد من آمد و کاغذی آورد که فلان آقا می خواهند نماز و روزه به من بدهند و گفتند: اگر حاج آقا احمد امامی نوشتند درست است که به شما نماز و روزه بدهیم قبول است. این کاغذ را امضا کنید.
گفتم: معذرت میخواهم.
اصرار کرد و گفتم: ببخشید معذرت می خواهم، مرا هم معاف بدار.
گفت: حالا چه طور می شود یک امضا بکنید؟
گفتم: من شما را می شناسم؟
گفت: نه.
گفتم: من می دانم خانه شما کجاست؟
گفت: نه.
گفتم: تا حالا شما پیش من آمده ای؟
گفت: نه.
گفتم: من اگر بنویسم اشکالی ندارد به این آقا نماز و روزه بدهید، اول کسی که به من فحش میدهد خود تو هستی، میگویی: تو که مرا نمی شناختی چرا نوشتی: بله، من این آقا را می شناسم؟!
تا این جمله را به او گفتم، دیگر جواب نداشت.
ص: 271
حالا چنین توقعاتی است که بر خلاف عقیده دینی از انسان می خواهند، وقتی که مردم او را بشناسد این گرفتاری ها را پیدا می کند؛ ولی وقتی مردم او را نشناسند و او گمنام باشد، هم بیشتر می تواند کار کند هم کار مثبت تر می تواند انجام بدهد. از این رو امام علیه السلام می فرماید:
وَلْيَكُنْ مِنْ أَحْلَاسِ بَيْتِهِ؛ در آخر الزمان گمنام باشید، مانند این جل کهنه ها و فرش های کهنه در خانه باشید که کسی به آنها اعتنا نمی کند تا بتوانید دین تان را سالم به مقصد برسانید.
آری، تا آن جایی که می توانید دین تان را با گمنامی حفظ کنید و گمنام باشید بهتر از آن است که مشهور باشید. شهرت طلبی کار خلافی است. اینک چند روایت جالبی در این زمینه می خوانم، چون ممکن است در جامعه ما افرادی باشند که سرشان برای شهرت و عنوان درد بکند. باید بفهمند جایی خبری نیست، جز درد سر چیزی دیگر برای انسان ندارد و گاهی ممکن است انسان را به بی دینی بکشد. حضرت على علیه السلام می فرمایند:
حُبُّ اَلنَّبَاهَهِ رَأْسُ کُلِّ بَلِیَّهٍ؛(1)
دوست داشتن شهرت و مشهور شدن منشأ تمام بلاهاست.
یعنی وقتی انسان دوست می دارد که در جامعه مشهور بشود، خیلی کارها باید انجام دهد تا مشهور شود که در بعضی مواقع با دین و اعتقاد انسان سازگار نیست.
ص: 272
در روایت جالب دیگری امام صادق علیه السلام می فرمایند:
اَلشُّهْرَهُ خَیْرُهَا وَ شَرُّهَا فِی اَلنَّارِ؛(1)
شهرت خوب و بدش در آتش جهنم است.
یعنی خلاصه این که شهرت، خوب یا بد آن انسان را به جهنم می کشاند، باید حواس را جمع کرد. اگر گاهی دیدید که می خواهند شما را مثل بادکنک بالا ببرند حواستان را جمع کنید.
در گذشته کودکان با کاغذ بادکنک درست می کردند و نخی نیز بر آن می بستند. وقتی باد می وزید کودکان آن را در برابر وزش باد قرار می دادند و به آسمان می فرستادند، نخی که دست آنها بود در اصطلاح کودکان این بود که می گفتند. به آن مژده بده که هی بالا برود، هي مژده می دادند و بالا می رفت. وقتی بالا می رفت و باد تندی می وزید آن را تکه تکه می کرد.
پس حواستان را جمع کنید! وقتی شیطان برای شما خیلی مژده داد و خواست شما را بالا ببرد در فکر سقوط هم باشید. هر بالا رفتنی سالم به زمین بر نمی گردد، بعضی ها را تعریف می کنند و در پی این تعریف، از او هرزگی می خواهند و او را تا حدی که دینش را هم روی این کارها بگذارد، می کشانند. حواستان را جمع کنید که به آن جا نرسد.
موضوع شهرت طلبی به خصوص برای نسل جوان خیلی خطرناک است که مدام در مسیر بد تشویق می کنند، او هم پیش می رود، آن گاه پشیمان می شود که
ص: 273
در آن داغی و تندی چه کردیم و چه قدر برای خود ناراحتی به وجود آوردیم؟ برای این که نفهمیدیم چگونه ما را کوک می کنند.
در گذشته ساعت ها کوکی بودند. گاهی آن قدر ساعت را کوک می کردند که فترش پاره می شد. حالا نباید آدم این قدر در مسیری کوک بشود که فنرش پاره بشود.
اندکی آهسته تر! این تند روی های زیاد آدم را به جایی نمی رساند، مشهور شدن زیاد نمی گذارد آدم سالم به مقصد برسد. سعدی شعری دارد که انصافا در حد خودش خیلی جالب است، می گوید:
به چشم خویش دیدم در بیابان *** که آهسته سبق ران از شتابان
می گوید: با چشم خود در بیابان دیدم که شترسواری از اسب سواری جلو زد. شتر سوار و اسب سوار با هم مسابقه گذشته بودند. قاعده این است که اسب سوار باید زودتر به مقصد برسد، چون اسب خیلی تند می رود و شتر هم آهسته، اما می گوید:
به چشم خویش دیدم در بیابان *** که آهسته سبق ران از شتابان
اسب سوار بخشی از راه را تند رفت و از شتر سوار جلو زد، آن گاه اسب خسته شد، دیگر نتوانست جلو برود.
اما شتربان هم چنان آهسته می راند
شتربان همین طور آهسته آهسته می رفت تا این که به مقصد رسید. شتر در عین این که آهسته می رود و صدای پا هم ندارد، سم روی زمین نمی زند، ولی وقتی یک قدم بر می دارد به اندازه دو قدم اسب است، اما کسی نمی فهمد.
مثل آدم مشهور مثل اسب است که تند می رود، عرق می ریزد، خسته می شود
ص: 274
آن گاه می ماند. اما آدم گمنام در جامعه همیشه آهسته آهسته کار خودش را انجام می دهد و به مقصد هم می رسد و به دیگران هم می تواند کمک بکند.
آری، خدای ناخواسته یک وقت به سرتان نزند که اسم شما را شرق و غرب عالم را بگیرد. بدانید که آن موقع تازه اولین وقتی است که دیگر نمی توانید کار کنید، تا مشهور نشده اید همه کار می توانید انجام دهید، وقتی مشهور شدید دیگر هیچ و التماس دعا
بنابراین امام صادق علیه السلام علیه السلام می فرمایند:
شهرت خوب و بدش در آتش جهنم است.
نتیجه ای که از این سخن گهربار می گیریم این است که امام علیه السلام در آن دوران به شیعیان دستور می دهند که مانند جل کهنه های گوشه های خانه ها باشید، زیاد در مقام یافتن شهرت نباشید؛ چرا که شهرت یافتن خوب نیست مگر در دو مورد که به این دو مورد توجه کنید:
یکی در عبادت
دیگری در خدمت به جامعه.
اگر انسان در زیر سایه عبادت شهرت یافت، ایرادی ندارد؛ چرا که ممکن است بعضی ها بگویند: اگر ما در نماز جماعت شرکت کنیم، مردم می گویند: این هم می خواهد خودش را به رخ مردم بکشد. باشد شما نمی توانی از این ثواب بزرگ بگذری، گرچه مردم چنین حرفی می زنند.
یا می گوید: اگر ما به مگه برویم مشهور می شویم و می گویند: این حاجی
ص: 275
است. بگویند؛ این عبادت واجب است، باید انجام داد.
یا می گوید: من در حضور این رفقا که چند روزی در سفر هستیم نماز نمی خوانم برای این که این ها می گویند: این هم مقدس مآبی می کند. بگویند، تو وظیفه خود را باید انجام بدهی.
یا مثلا می گویند: من به کربلا نمی روم برای این که کسی که کربلا برود مردم می گویند: این هم کربلایی است.
اینک روایتی برای شما می خوانم که بدانید همه چیز را برای ما گفته اند. الله اکبر! از این ائمه اطهار علیهم السلام که از هیچ چیزی برای ما فرو گذاری نکرده اند!. پای ما به هر سنگ و کلوخی برسد، ائمه علیهم السلام در آن مسیر ما را راهنمایی کرده اند!
به این روایت توجه کنید! چه روایت شیرینی است! شخصی به نام قائد از مریدهای حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام می گوید: من خدمت عبد صالح، حضرت موسی بن جعفر عليهماالسلام شرف یاب شدم و عرض کردم:
جعلت فداك، إن الحسين عليه السلام، قد زاره الناس من يعرف هذا الأمر و من ينكره و ركبت إليه النساء ووقع حال الشهرة وقد انقبضت منه لما رأيت من الشهرة؛
آقا جان! همه مردم به زیارت امام حسین علیه السلام میروند؛ اعم از این که او را بشناسد یا نشناسند، عارف و غیر عارف حتی زنان برای زیارت امام حسین علیه السلام می روند. این جنبه شهرتی یافته که بگویند: ما کربلا رفتیم، ما به زیارت امام حسین علیه السلام رفتیم. وقتی من دیدم کربلا رفتن باعث اسم و شهرت است دلم گرفت و دیگر به کربلا نرفتم.
ص: 276
راوی می گوید: وقتی این حرف را زدم، دیدم حضرت مدتی سرشان را زیر انداختند و جوابی به من ندادند، بعد فرمودند:
یا عراقي! إن شهروا أنفسهم فلاتشهر أنت نفسك. فوالله، ماأتی الحسين علیه السلام آت عارفا بحقه إلا غفرالله له ما تقدم من ذنبه وما تأخر؛(1)
ای عراقی! اگر قصد کسانی که به کربلا می روند که مشهور شود، قصد تو برای رفتن کربلا این نباشد که در میان مردم مشهور بشوی.
به خدا سوگند! هیچ کس با معرفت به زیارت امام حسین علیه السلام نمی آید مگر این که خدا گناهان گذشته و آینده او را می بخشد و می آمرزد.
یعنی تو برای خدا برو، نیت دست خود آدم است، به نیت خود شخص بستگی دارد، قصد تو در این مسئله رضای خدا باشد.
به حق امیرالمؤمنین علیه السلام خدا لعنت کند کسانی که راه بین ما و امام حسین علیه السلام را بسته اند. در روایتی آمده است: «تَحْتَ قُبَّتِهِ استجابة اَلدُّعَاءِ»!(2)
والله، یک نگاه به قبر شش گوشه ابا عبدالله علیه السلام به دنیایی ارزش دارد، دل آدم می سوزد وقتی می بیند مثلا مردهای 40 ساله و 50 ساله به کربلا مشرف نشده اند. راستی دل آدم می سوزد که آرزوی کربلا به دل اینها نماند.
آری، آدم به دنیا می آید و از دنیا می رود، ولی امام حسین علیه السلام را زیارت نکند خیلی ناراحتی دارد.
ص: 277
اما اگر دستتان نمی رسد از نزدیک به کنار قبر مقدس ابی عبدالله علیه السلام بروید و زیارت کنید از دور هم ممکن است؛ نصف شب و وقت بی وقت، بعد از نماز، زیر آسمان بروید و بگویید: «السلام عليك يا أبا عبدالله»؛ چرا که «في قلب من والاه قبره»؛ در دل دوستانش قبر ابی عبدالله الحسين علیه السلام است.
بعضی از مردم به این جهت عجیب مقید هستند. خدا همه گذشتگان شما را رحمت کند! مرحوم پدر من(1) در این جهت خیلی عجیب بودند، امکان نداشت ایشان بخواهند وارد منزل بشوند و به این جهت نپردازند. منزل ما در صحن امام زاده درب امام بود(2) وقتی ایشان به منزل می رسیدند می گفتند:
السلام عليك يا أبا عبدالله، السلام عليك يابن رسول الله، السلام عليك ورحمة الله وبركاته.
السلام عليك وعلى جدك وعلى أبيك وعلى أمك وأخيك وعلى ولديك الشهيدين العليين وعلى المستشهدين بين يديك جميعا ورحمة الله وبركاته.
این زیارت ایشان بود، امکان نداشت آن را ترک کنند؛ شب، ظهر، بعد از ظهر، در آفتاب، در باران، در برف و در همه حالات می ایستادند و این زیارت را می خواندند و این زیارت از ایشان ترک نمی شد.
ص: 278
و آن گاه که وسط حیات منزل وضو میگرفتند، بعد زیارت می خواندند.
بالاخره این ها ثواب دارد. خود را به همین سه تا سلام ساده مقید کنید و بگویید:
السلام عليك يا أبا عبدالله، السلام عليك يابن رسول الله، السلام عليك و رحمة الله وبركاته
آن وقت به تدریج رابطه شما با امام حسین علیه السلام قوی می شود، مثل این که قبر امام حسین علیه السلام در قلب و مغز خود شما قرار دارد و زیارت می کنید و خدا آن ثواب های عجیب زیارت سید الشهداء علیه السلام را به يقين به شما میدهد.
بنابراین اگر انسان به وسیله عبادت مشهور شود، ایرادی نیست و شهرت به عنوان عبادت اشکالی ندارد، حالا بگویند: این حاج آقا کربلایی و مشهدی است، این آقا نماز جماعت می رود و یا به زیارت می رود، ایرادی ندارد. این گونه مشهور شدن نه تنها گناه ندارد؛ بلکه ثواب هم دارد.
مورد دیگری که از شهرت استثنا شده، مشهور شدن برای خدمت به جامعه و مردم است؛ یعنی اگر کسی از مشهور شدن در جامعه استفاده می کند که به جامعه خدمت نماید، این گونه شهرت ایرادی ندارد، این کار پیامبران است. پیامبران الهی همین گونه بودند.
اگر حضرت موسی علیه السلام، پاره ای از زمان از نظر مردم غائب و گمنام بود، اگر پیامبر اسلام گاهی از نظر مردم گمنام بودند برای این که مردم را هدایت کنند. حضرت نوح علیه السلام مدتی در میان مردم گمنام است، بعد می تواند دست مردم را
ص: 279
را بگیرد و هدایت کند و کشتی بسازد. خداوند به او می فرماید:
« وَ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنا وَ وَحْيِنا وَ لا تُخاطِبْنِي فِي الَّذِينَ ظَلَمُوا إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ »(1)
این غیبت برای حضرت نوح علیه السلام موجب تکامل او شد، بعد وقتی مشهور می شود در زمان شهرت به مردم خدمت می کند.
خداوند به حضرت موسی علیه السلام می فرماید: « فَخَرَجَ مِنْها خائِفاً یَتَرَقَّبُ »(2)
ایشان از مصر به طور ناشناس و گمنام به مدین آمدند و 8 یا 10 سال در آن جا ماند. هیچ کس او را نمی شناخت، فقط شعیب پدر خانمش او را می شناسد. یک چوپان است و عصایی هم در دست دارد و در بیابان با گوسفندها حرکت می کند، اما دارد کلاس می بیند، دوره های عالی تحصیلی را طی می کند و به تکامل می رسد، به جایی می رسد که خدا می فرماید:
حالا حرکت کن و بیرون برو و به طرف مصر برو. در این زمینه در قرآن کریم آیه های خیلی جالبی وجود دارد. قرآن کریم در سورۂ قصص این جمله را می فرماید که بسیار جمله زیبایی است، می فرماید:
« فَلَمّا قَضی مُوسَی الاَْجَلَ وَ سارَ بِاَهْلِهِ آنَسَ مِنْ جانِبِ الطُّورِ نارا »(3)
ما به موسی دستور دادیم حرکت کن و به طرف قاهره برو.
آن گاه در راه معجزه هایی از او آشکار می شود. یکی این که عصای او اژدها می شود، معجزه دیگر این که دست در بغلش می برد، وقتی بیرون می آورد کف
ص: 280
دست او مثل خورشید در شب تار می درخشد.
اینها معجزه هایی است که خدا به حضرت موسی علیه السلام میدهد، قرآن می فرماید: حالا به سوی فرعون و قوم او برو تا کنون گمنام بودی، اما اکنون برو و خودت را معرفی کن و بگو: من موسی هستم، خدا مرا فرستاده و گفته است:
«اذْهَبْ إِلى فزعون إِنَّهُ طَغى».(1)
اینک برای این که مردم را از شر ظالمان و ستمگران نجات بدهی مشهور بشوی ایرادی نیست، از آن روز تا کنون گمنام بودی، اما اکنون وقت خدمت به جامعه و هدایت و نجات آنهاست.
در روایتی آمده است: اسحاق بن عمار که آدم خیلی عجیب و مرد بسیار مهمی است می گوید:
در میان مردم مشهور شده بودم و خیلی به من مزاحمت می کردند و زیاد به خانه من می آمدند و می رفتند و مناظره داشتند، دیگر خسته شدم، کار به جایی رسید که من ناراحت شدم که نکند برای این شهرت یک وقت دینم را از دست بدهم، از این رو به غلام خودم گفتم:
كلما جاءني رجل منهم يطلبني قل: ليس هو هاهنا؛
هر کس در خانه من بیاید و مرا بخواهد بگو: این جا نیست، بلکه این شهرت قبلی کم بشود و من بتوانم به زندگی ام برسم.
می گوید: اتفاقا در همان سال به مکه رفتم، در مکه خدمت امام صادق علیه السلام
ص: 281
رسیدم و به آن حضرت عرض کردم:
جعلت فداك، إنما تخوفت الشهرة؛
قربانت گردم، من از مشهور شدن می ترسم و خدا میداند که من مردم را دوست می دارم.
حضرت فرمودند:
يَا إِسْحَاقَ ! لَا تَمَلَّ زیارة إِخْوَانَكَ..(1)
ای اسحاق ! دید و بازدید و زیارت مردم تو را خسته نکند.
یعنی اگر فایده شهرت این است که به مردم خدمت کنی از این کار خسته نشو. در روایت دیگری امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید:
اعْلَمُوا أَنَّ حَوَائِجَ النَّاسِ إِلَيْكُمْ مِنْ نِعَمِ اللَّهِ عَلَيْكُمْ (2)
یکی از نعمت های بزرگ خدا بر شما این است که مردم به شما احتیاج پیدا کنند و زیاد به سراغ شما بیایند.
بنابراین از این که مردم می آیند و حوائج خود را برای شما می گویند خسته نشوید؛ چرا که این نعمتی است که خدا بر تو منت گذاشته است که به مردم خدمت کنی و آن ثوابهای عجیب را ببری. چرا خسته می شوی؟ خسته نشو.
پس اگر نتیجه شهرت یافتن این باشد که انسان به جامعه خدمت بکند، این شهرت از شهرت های خوب است. پیامبراکرم صلی الله علیه و آله 40 سال در میان مردم گمنام
ص: 282
بودند و کسی آن حضرت را جز عده اندکی نمی شناخت. چون آن گاه که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به دنیا آمدند، حضرت عبدالمطلب علیه السلام ایشان را به دایه ای سپرد که به او شیر دهد. او پیامبر را برداشت و به خارج شهر مکه رفت.
هنگامی که آن حضرت 6، 7 ساله شد، ایشان را بر گرداند که مادرشان از دنیا رفت، بعد طولی نکشید جدشان عبدالمطلب علیه السلام نیز از دنیا رفت، عبدالمطلب علیه السلام نیز پیامبر را به پسرش ابوطالب پدر امیرالمؤمنین علیهما السلام سپرد و گفت: فرزند عزیزم! از این بچه خیلی خوب نگه داری کن! این عزیز ماست.
حضرت ابوطالب علیه السلام هم علاقه عجیبی به پیامبر داشت. بعد پیامبر مرتب در کاروان های تجارتی بین شام و مکه کار می کردند. شاید 5، 6 ماه در این مسیر با کاروان تجارتی می رفتند و برمی گشتند، دو شب در مکه می ماندند، باز بر می گشتند. بعد از 40 سال خداوند دستور می دهد که اکنون باید در میان مردم مشهور شوی. این صریح قرآن مجید است که می فرماید:
«أَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ * وَوَضَعْنَا عَنْكَ وِزْرَكَ * الَّذِي أَنْقَضَ ظَهْرَكَ * وَرَفَعْنَا لَكَ ذِكْرَكَ»(1)
معنای «وَرَفَعْنَا لَكَ ذِكْرَكَ»این است که ما تو را در میان مردم مشهور کردیم، برای این که آنان را هدایت کنی و از ضعفا، مستمندان و گمراهان جامعه دستگیری کنی و آنها را به سرحد نجات برسانی.
بنا بر این اگر انسان در دوره آخرالزمان، نمی تواند به مردم خدمت کند، بهتر این است که در آن دوران گمنام بشود و اگر می تواند دین خود را نگه دارد، عبادتش را انجام بدهد و به مردم هم خدمت کند، مشهور بودن در جامعه ایرادی
ص: 283
ندارد. اما اگر انسان می داند کارش به جایی می رسد که کمیتش لنگ می شود و گاهی خدای ناکرده دین خود را روی مشهور شدن از بین می برد، بهتر است که از این شهرت صرف نظر کند.
امام زمان علیه السلام از نظر مردم غایب هستند، ولی وقتی اراده خداوند تعلق می گیرد که عدالت جهانی گسترده شود و همه مردم از ظلم و جور نجات یابند به منجی جهان بشری دستور می دهد که از پشت ابرهای غیبت بیرون بیایند و مانند خورشید، به جامعه ها حیات بدهند که
بِهِ يَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً بَعْدَ مَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً .(1)
از هر چه بگذری سخن دوست خوش تر است.
در روایتی آمده است:
إِنَّ الحسین مِصْبَاحُ الهدی وَ سَفِينَةِ النَّجَاةِ .
خدا می خواهد تو را در عراق کشته ببیند.
حضرت ابی عبدالله علیه السلام بعد از پدر بزرگوارشان اکثرا از جامعه دور بودند تا این که شبی ندای آسمانی بلند می شود:
ص: 284
ياحسين ! اخْرُجْ إِلَى الْعِرَاقِ فَإِنَّ اللَّهَ شَاءَ أَنْ يَرَاكَ قَتِيلًا
ای حسین عزیز! از پشت پرده بیرون آی و به سوی عراق حرکت کن، چراکه نجات مردم تا دامنه قیامت به دست توست.
این مشیت خداست که امام حسین علیه السلام جهاد کنند، با ظلم مبارزه نمایند و تا دامنه قیامت به مردم درس بدهند که زیر بار ستم نباید رفت که فرمود: هيهات منا الذلة.
این درس نجات امت ها بود که خدا به وسیله امام حسین علیه السلام تا دامنه قیامت به مردم داد؛ درس ایثارگری، فداکاری و از خود گذشتگی. آن بزرگوار برای خدمت به جامعه از جان خود و جان عزیزانشان گذشتند. وقتی آقا نگاه کردند، دیدند اطرافشان کسی نیست، صدا زدند:
ای اباالفضل من! على اكبرم، قاسم و عون و جعفرم، ای مسلم! ای حبيب! چرا دیگر جواب حسین تان را نمی دهید؟
فرأى مصارع أحبته؛ آقا نگاه کردند، دیدند این بدنهای نازنین قلم قلم روی زمین افتاده، دیگر جواب آقا را نمی دهند. این جا بود که صدا زدند:
بارالها! این سرم این پیکرم *** این علمدار رشید این اكبرم
خدایا! به رضای تو راضی هستم و شروع به مناجات کردند.
راوی می گوید: در وسط مناجات دیدند صدای آقا ضعیف شد، هی صدا می زنند: جگرم از تشنگی می سوزد.
نَسْئَلُكَ باسمک الْعَظِيمِ الْأَعْظَمِ الْأَعَزُّ الْأَجَلُّ الْأَكْرَمُ یا اللَّهِ یا رَحْمَانُ یا رحیم یا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قُلُوبِنَا عَلَى دِينِكَ .
إِلَهِي بِمُحَمَّدٍ وَ عَلِيٍّ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنِ وَ التِّسْعَةِ الْمَعْصُومِينَ
ص: 285
مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنُ ، اغفربهم ذُنُوبَنَا ، اشْفِ بِهِمْ مَرْضَانَا ، اقْضِ بِهِمْ حَوَائِجِنَا ، واكف بِهِمْ مهماتنا ، أَيْدٍ بِهِمْ إِمَامُ زَمَانِنَا ، وَ انْصُرْهُ وَ انْتَصِرْ بِهِ وَ عَجِّلْ فِي فَرْجُهُ وَ ظُهُورِهِ .
ص: 286
ص: 287
ص: 288
الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ ، الَّذِي مِنْ خَشْيَتِهِ تَرْعُدُ السَّمَاءُ وَ سُكَّانُهَا ، وَ تَرْجُفُ الْأَرْضُ وَ عُمَّارُهَا ، وَ تَمُوجُ الْبِحَارُ وَ مَنْ يَسْبَحُ فِي غَمَرَاتِهَا ، وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَيِّدِنَا أَحْمَدَ وَ حَبِيبِنَا أَبِي الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ عَلَى أَهْلِ بَيْتِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ الْمَعْصُومِينَ ، وَ لَعْنَةَ اللَّهِ عَلَى أَعْدَائِهِمْ وَ مُخَالِفِيهِمْ أَجْمَعِينَ مِنَ الْآنَ إِلَى قِيَامِ يَوْمِ الدِّينِ .
قال الله الحكيم في كتابه الكريم :
«أَلَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّمَاءِ تُؤْتِي أُكُلَهَا كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا ۗ وَيَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ»(1)
13
کنترل زبان
بحث ما درباره وظایف شیعه در زمان غیبت حضرت ولی عصر علیه السلام بود. اینک وظیفه سیزدهم را بیان می کنیم. این بحث هم در عین حالی که به نظر ساده
ص: 289
می رسد، بحث خیلی عمیق است، به خصوص با توجه به اوضاع اجتماع و محیط های ما که باید حواسمان را بسیار جمع کنیم و مطالب را هم نباید ساده بگیریم و خیلی ساده از کنار مطالب بگذریم. کار خیلی بالاتر از این است که ما فکر می کنیم؛ به خصوص نسبت به قیامت و جهان دیگری که
«يَوْمَ لَا يَنْفَعُ مَالٌ وَلَا بَنُونَ»(1)
هیچ چیز به درد انسان نمی خورد مگر قلب سالم و عمل صالح.
تصور نمی کنم در این جهان کسی پیدا بشود که به این وظیفه احتیاج نداشته باشد، خیلی بعید است.
وظیفه سیزدهم عبارت از حفظ و کنترل زبان است؛ یعنی ما وظیفه ای مهم داریم که در این زمان زبان خود را از گناهان، خيانتها و جنایت هایی که زبان می تواند بکند، حفظ کنیم.
اینک طبق برنامه پیشین نخست روایتی را در این زمینه بیان می نماییم، چون گفتیم که بنا نیست مطلبی بدون مدرک بیان کنیم. وظایفی را که عرض می کنیم ائمه اطهار علیهم السلام بیان فرموده اند. ما نیز از زبان آن بزرگواران عرض می کنیم.
به این روایت دقت کنید. این روایت در کتاب «معجم أحاديث الإمام المهدي علیه السلام »(2)نقل شده است.
البته مشابه این روایت را علامه مجلسی رحمه الله در «بحارالأنوار» و دیگران نقل کرده اند.(3) در این روایت حضرت امام محمد باقر علیه السلام می فرمایند:
ص: 290
الْكَلَامَ فِي وَثَاقِكَ مالم تَتَكَلَّمْ بِهِ ، فَإِذَا تَكَلَّمْتَ بِهِ صِرْتَ فِي وثاقهيأتي عَلَى النَّاسِ زَمَانُ يَغِيبُ عَنْهُمْ إِمَامُهُمْ فَيَا طوبي للثابتين عَلَى أَمْرِنَا فِي ذَلِكَ الزَّمَانِ؛
زمانی خواهد آمد که امام زمان مردم از آنها غایب خواهد شد. خوش به حال کسانی که در این زمان بر امر ما ثابت هستند و مسئله ولایت اهل بیت علیهم السلام را از دست نمی دهند.
إِنَّ أَدْنَى مَا يَكُونُ لَهُمْ مِنَ الثَّوَابِ ؛
مؤمنانی که در این زمان بر ولایت خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام ثابت هستند؛ کوچک ترین ثوابی که این ها دارند این است که خداوند به آنها ندا می کند و می فرماید:
عِبَادِي وَ إِمَائِي آمَنْتُمْ بِسِرِّي وَ صَدَّقْتُمْ بغيبي ؛
ای بندگان من که به راز جهان خلقت ۔ یعنی وجود امام زمان علیه السلام - ایمان آوردید و غایب بودن این امام را تصدیق کردید.
فَأَبْشِرُوا بِحُسْنِ الثَّوَابِ مِنِّي؛
بشارت باد به شما که من بهترین ثوابها را برای شما می دهم.
فَأَنْتُمْ عِبَادِي وَ إِمَائِي حَقّاً ؛
شما بندگان واقعی من هستید.
منكم أتقبل؛
به خاطر ولایتی که دارید و بر ولایت خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام ثابت هستید من عبادت های شما را قبول می کنم .
و عنكم اعفو؛
از گناهان شما می گذرم.
ص: 291
وَ لَكُمْ اغْفِرْ ؛
و شما را می آمرزم.
وَ بکم أَسْقِي عِبَادِي الْغَيْثِ ؛
و به خاطر شما باران رحمتم را برای مردم می فرستم.
وَ ادْفَعْ عَنْهُمْ الْبَلَاءِ ؛
و به خاطر شما بلا را از مردم دفع میکنم.
اگر بلایی از جامعه ای بر طرف بشود به خاطر افراد با ولایت و با ایمانی است که در آن جامعه زندگی می کنند. بعد می فرماید:
وَ لولاكم لَأَنْزَلْتُ عَلَيْهِمْ عَذَابِي؛
اگر شما در جامعه نبودید من بلا را بر این جامعه نازل می کردم.
حالا ملاحظه کنید! انسانی که به این خاندان مؤمن است و ولایت آنان در اعماق قلب او قرار دارد چه قدر در نزد خدا مقام دارد. این فرمایش امام است نه سخن ما. امام علیه السلام درباره اهل ولایت این طور بیان فرموده است.
جابر به امام محمد باقر علیه السلام عرض کرد:
یابن رَسُولَ اللَّهِ ! فَمَا أَفْضَلُ مايستعمله الْمُؤْمِنُ فِي ذَلِكَ الزَّمَانِ؟
ای فرزند رسول خدا! بهترین اعمال برای انسان مؤمن در این زمان چیست؟ فرمود:
حِفْظُ اللِّسَانِ وَ لُزُومِ الْبَيْتِ؛
حفظ و کنترل زبان و [این که در خانه بنشیند ]...
ص: 292
یعنی در این دوران هیچ عبادتی برای ما بعد از واجبات بالاتر و ارزنده تر از حفظ زبان نیست. حدود 200 گناه را به زبان نسبت داده اند. اگر به آیات قرآنی نگاه کنیم به طور کامل برای ما این 200 گناه روشن می شود که با مراجعه به کتاب «المعجم المفهرس لألفاظ القرآن الكريم»آن جایی که کلمه «قول»و موارد آن را بیان می کند، این مطلب آشکار می گردد که انسان کجا نباید حرف بزند، مثل آن جایی که می فرماید:
«وَيَجْعَلُونَ لِلَّهِ مَا يَكْرَهُونَ وَتَصِفُ أَلْسِنَتُهُمُ الْكَذِبَ أَنَّ لَهُمُ الْحُسْنَىٰ ۖ لَا جَرَمَ أَنَّ لَهُمُ النَّارَ وَأَنَّهُمْ مُفْرَطُونَ»(1)
در مورد دیگری می فرماید:
«وَ لا تَقُولَنَّ لِشَيْ ءٍ إِنِّي فاعِلٌ ذلِكَ غَداً ».(2)
با توجه به این آیات و آیات دیگر انسان می فهمد که چه قدر خطا و گناه امکان دارد از این زبان سربزند و او را برای همیشه بدبخت و بیچاره بکند. خیلی باید انسان مواظب باشد که از ناحیه زبان نلغزد.
البته در این زمینه، سخن، داستان، شعر و مثال بسیاری وجود دارد که شاید بتوان درباره آن، صدها روز صحبت کرد. می خواهم در فرصت اندکی مطلبی را برای شما بگویم، چاره ای ندارم جز این که دست به دامان فرمایش اهل بیت علیهم السلام بشوم و ببینم این خاندان درباره زبان چه فرموده اند.
ص: 293
دقت کنید! چند روایت جالب عرض می کنم. رسول خدا صلی الله علیه و آله که می فرمایند:
سَلَامَةُ الْإِنْسَانِ فِي حِفْظِ اللِّسَانِ؛ (1)
سلامتی انسان - سلامت زندگی انسان برای دنیا و آخرت - در این است که زبان خود را حفظ کند.
آری، خیلی حرف می شود زد، ولی نباید هر سخنی را گفت. در روایت دیگری حضرت علی علیه السلام می فرمایند:
إحفظ رَأْسَكَ مِنْ عَثْرَةِ لِسَانِكَ ، (2)
سرت را از لغزش زبان حفظ کن.
یعنی چه بسا «زبان سرخ سر سبز میدهد بر باد».آدم یک کلمه می گوید و با جان و حیات خود مبارزه می کند و خود را به کشتن و نابودی می دهد.
بنا بر این زبان باید کنترل شود، امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید:
با چهار چیز زبان را مهار کن.
خیلی جالب است هر حیوانی که خیلی کم هوش باشد با یک افسار مهارش می کنند، اما زبان را با چهار افسار قوی و نیرومند باید مهار کرد. حضرتش می فرمایند:
وازممه بِالنَّهْيِ وَ الْحَزْمِ وَ التُّقَى وَ الْعَقْلِ؛(3)
با چهار چیز دست و پای زبان را ببند:
ص: 294
گاهی می خواهد حرف خلاف بزند، انسان او را نهی کند و بگوید: این حرف را نگو. گاهی وجدان انسان با او حرف می زند و می گوید: این کار غلط است، انسان می تواند به زبان بگوید: دروغ نگو، چرا دروغ می گویی؟
انسان برای کوچک ترین مطلب احتیاط می کند نباید در حرف زدن احتیاط کند؟!
برخی از افراد وقتی می خواهند چکی برای کسی بنویسند، خیلی دقت می کنند که تاریخ را اول با حروف بنویسند، بعد با اعداد، بعد بلافاصله یک چسب روی آن بچسبانند که کسی نتواند تغییر دهد و در نوشتن تاریخ، مبلغ و نام آن کاملا دقت می کنند.
انسان برای یک چک به مبلغ ده هزار تومانی این قدر احتیاط می کند، اما سخن گفتن احتیاط نمی خواهد؛ سخنی که دین و دنیای انسان را از بین می برد، نباید احتیاط کند؟!
ما نمی گوییم احتیاط در نوشتن چک بد است. خیلی خوب می کند، اما انسانی که این قدر برای کار ناچیز احتیاط می کنند چرا در حرف زدن احتیاط نمی کند و نمی گوید: من با این سخن دارم شرف و آبروی مردم را از بین می برم و یک فامیل را به جان هم می اندازم، میان پدر و مادر جدایی می اندازم. نباید انسان در این موارد احتیاط کند؟!
یعنی وقتی انسان می خواهد حرف بزند بایستی با عقلش بسنجد که آیا گفتن و این سخن صلاح است یا صلاح نیست؟! انسان برای انجام یک معامله؟
ص: 295
هزار تومانی استخاره می کند، بد می آید دوباره استخاره می کند. دوباره می گوید: حاج آقا! می شود یک استخاره دیگر بفرمایید؟
باز هم استخاره بد است، می گوید: حاج آقا! ساعت استخاره خوب نبود.
می گوییم: وقتی با خدا مشورت می کنی این حرفها معنا ندارد، خدا خواب و بیدار ندارد، دیگر وقت خوب و بد ندارد.
می گوید: حاج آقا! حالا می شود با تسبیح یک استخاره بفرمایید ؟!
وقتی با تسبیح هم استخاره می کنیم، باز استخاره بد است.
آری، انسان در یک معامله هزار تومانی این قدر با خودش مبارزه می کند و مطلب را بررسی می نماید، ولی وقتی می خواهد سخنی بگوید با عقلش نباید در میان بگذارد که من این سخن را بگویم یا نه؟ یا در سخن گفتن هم استخاره کند. همان طور که برای آن کارها استخاره می کند که این دو به هم زنی را بکنم یا نه؟ این فتنه را من این جا به وجود بیاورم یا نه؟
به خدا سوگند! تا این ساعت من یاد ندارم کسی پیش من استخاره کند و بگوید: می خواهم برای گفتن یک سخن استخاره بکنم، خوب است یا بد، اگر هم پیش خودشان نیت کرده اند من نمی دانم. بنابراین انسانی که در آن امور آن قدر مقید است، در امر زبانش نیز باید چنین قید و بندی داشته باشد.
می دانیم دروغ، تهمت، نمامی، سخن چینی و جاسوسی حرام است. لااقل تقوای خود را به کار ببریم که اگر خدا از ما غضبناک بشود جهنم و عذاب و عقاب دارد، نه این که هر حرفی از زبان آدم بیرون آمد مطرح کند که این کار درست نیست.
ص: 296
روایت کوتاه و زیبای دیگری از مولا امیرالمؤمنين علیه السلام می خوانم که حضرتش می فرماید:
كَمْ مِنْ دَمٍ سفكه فَمِ ؛(1)
چه بسا خونی که به واسطه دهان ریخته می شود.
یعنی دهان حرفی می زند و موجب ریختن خون بنده خدای بیچاره ای می شود. وقتی انسان می خواهد حرفی بزند لااقل حساب بکند که به جایی برخورد می کند یا نه؟!
اکنون یک روایت مهم تر عرض کنم که واقعا بدن انسان می لرزد. این روایت را راوی از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نقل می کند، وی می گوید:
من در سفری در خدمت اکرم پیامبر صلی الله علیه و آله بودم، نمی دانم سفر جنگ بوده یا غیر از آن، دیر می شد که ما از نزدیک با پیامبر خدا صلی الله علیه و آله صحبت کنیم. روزی من خدمت پیامبر آمدم و در حضورش نشستم و عرض کردم:
یا رَسُولَ اللَّهِ ! أَخْبِرْنِي بِعَمَلٍ يُدْخِلَنِي الْجَنَّةِ وَ يُبَاعِدُنِي مِنَ النَّارِ ؛
یا رسول الله!کاری برای من یاد بدهید که مرا به بهشت وارد کند و از آتش دور نماید.
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمایشاتی فرمودند تا به این جا رسیدند، فرمودند:
ص: 297
أَلَا أُخْبِرُكَ بملاك ذَلِكَ كُلِّهِ ؛
می خواهی به شما بگویم منشأ جهنم نرفتن و داخل در بهشت شدن چیست؟
عرض کردم: بله ای رسول خدا! بفرمایید ملاک و منشأ جهنم رفتن (یعنی اساسی که انسان را به بهشت می کشاند) چیست؟
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به زبان مبارکش اشاره کردند و فرمودند:
كِفَّةُ عَلَيْكَ هَذَا ؛
اگر می خواهی جهنم نروی و وارد بهشت بشوی این (زبان) را نگه دار. راوی گوید: من تعجب کردم و عرض کردم:
یا رسول الله ! وإنا لمؤاخذون بما نتكلم به؟
ای رسول خدا! آیا ما را به خاطر زبانمان به جهنم می برند؟
حضرت فرمودند:
عجب! آیا آنهایی که از رو در آتش جهنم می افتند مگر برای غیر از زبانشان هست؟ (1)
یعنی کسانی که به رو به جهنم می افتند به خاطر زبان آنهاست، برای این که زبان، حق خدا و حق مردم را ضایع می کند و خدا از آن نمی گذرد.
دقت کنید! مشکل کار این است که زبان با حقوق جامعه سروکار دارد و هیچ و گناهی بدتر از ضایع کردن حق جامعه نیست. اگر حقوق الهی ضایع شد، خدا از در آن می گذرد که برای خدا مهم نیست، اما از حقوق مردم نمی گذرد. از این رو
ص: 298
می بینیم خداوند متعال برای زبان خیلی قید و بند درست کرده؛ عقل، احساس، گوش و چشم و همه اینها را جزء حافظان و پاسبانان زبان قرار داده است.
خداوند متعال اعضای بدن را آزاد آفریده است؛ اعضایی هم چون گوش، چشم، دماغ، دست و پا آزاد هستند، تنها این زبان را درون زندان دهان قرار داده و در حدود 30 پاسبان دور آن قرار داده که اگر خواست فضولی کند او را بگزند، اما با این وصف زبان آرام نمی شود با این که در قفس و زندان است و آزاد نیست در عین حال این همه جنایت انجام می دهد. از این رو انسان باید خیلی از زبانش مواظبت کند.
در این زمینه روایت دیگری را از مولا امیرالمؤمنین علیه السلام نقل می کنم. آن حضرت می فرمایند:
صَلَاحُ الْإِنْسَانِ فِي حَبْسِ اللِّسَانِ ؛(1)
مصلحت انسان آن است که زبانش را زندانی کنند.
انسان در برخی جاها می فهمد که زندانی بودن زبان چه قدر به نفع اوست، چون تا انسان حرفی نزده پیش خودش محفوظ است.
در سخن گهربار دیگری امیرالمؤمنین علیه السلام در «نهج البلاغه»می فرمایند:
الْكَلَامَ فِي وَثَاقِكَ مالم تَتَكَلَّمْ بِهِ ، فَإِذَا تَكَلَّمْتَ بِهِ صِرْتَ فِي وَثَاقِهِ (2)
زبان به سان یک پرنده و یک بلبل است، تا مادامی که پرنده در قفس قرار دارد، در اختیار توست، اما اگر در قفس باز شد و پرنده بیرون پرید دیگر
ص: 299
نمی توانی کاری بکنی.
در تعبیر دیگر زبان مانند تیری است تا مادامی که تیر در چله كمان و درون خشاب است، در اختیار شماست، ولی وقتی تو به ماشه اسلحه فشار بدهی این تیر از خشاب بیرون می رود، دیگر هر جا را که باید هدف قرار داده ای و باید ویران کند نمی توانی باز گردانی.
حضرت می فرماید: تا حرف نزدی سخن در اختیار توست، ولی وقتی حرف زدی تو باید دنبال آن بدوی.
از این رو وقتی انسان حرفی را نزده، در اختیار دارد، اما هر حرفی که زد و دهانش باز شد و از دهانش بیرون پرید، حرفی ندارد. حالا عذر خواهی می کند و توبه می نماید، اما آن کار خودش را کرد.
مرد آن است که حرف از دهانش بیرون نیاید به خصوص اوضاعی که به تدریج برای جامعه پیش می آید، نسل جوان ما باید آن قدر روی زبانشان تمرین کنند که هیچ سری از اسرار را برای کسی نگویند.
آری، باید مواظبت کرد، چرا که یک فرد 80 ساله نیز دشمن دارد، شب در
جایی گفته: ما فردا یک چک دویست و پنجاه هزار تومانی داریم. رفیقش می پرسد: کدام بانک می خواهی برای کمک بیایم؟
می گوید: فلان بانک
وعده می کنند که ساعت 9 صبح با هم در بانک بروند و چک را بگیرند. این دو رفیق با هم می روند و پول را می گیرند و بیرون می آیند، منتظر بودند تاکسی سوار شوند، کسی با ماشین جلو می آید. سلام علیکم، جایی می خواهید تشریف ببرید؟
ص: 300
- بله.
- بفرمایید توی ماشین ما.
سوار می شوند، می گوید: کجا؟
۔ فلان جا.
می گوید: ما اتفاقا دیشب در فلان جا در خدمت شما بودیم.
- بله، شما هم آن جا بودید؟
- بله، احوال پرسی می کند، بعد میگوید: کاری دارم خارج از شهر اجازه
می دهید برویم بعد شما را می رسانم.
می گویند: خیلی خوب.
آنها را بیرون شهر می برد و دهان هر دو را می بندد، دست هایشان را هم می بندد، پول را هم از آنها می گیرد و همان جا رها می کند. این بی چاره ها روی عالم سادگی خود در آن مجلس داشتند حرف می زدند. این فرد مطالب را میشنود و این نقشه را هم برای آنها پیاده می کند.
آری، این یک نقشه خائنانه خیلی کوچک است، اگر جوان های ما اسرارشان را برای دیگران گفتند بدتر از این به سرشان خواهد آمد. از این رو هم اسرار خودشان و هم اسرار دیگران را حفظ کنند.
البته این کار تمرین می خواهد، انسان نمی تواند به خودش متکی باشد که نه من اسرارم را برای کسی نمیگویم، باید بنا بگذارد که اسرار - حتی حرفهای خیلی ساده - را نگه دارد و به کسی نگوید و تا آن جا که می تواند حرف نزند، در آن صورت اگر کم حرف زد، رازداری راحت خواهد بود.
ص: 301
آخرین روایت که در این زمینه عرض می کنم، روایت خیلی جالب است. این روایت در کتاب «اصول کافی» نقل شده است. اما دقت کنید تا معنای مطلب را درک کنید. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله که می فرماید:
يُعَذِّبُ اللَّهُ اللِّسَانَ بِعَذَابٍ لَا يُعَذِّبُ بِهِ شَيْئاً مِنَ الْجَوَارِحِ؛
خدا زبان را به گونه ای عذاب می کنند که هیچ کدام از اعضا و جوارح دیگر انسان را مثل زبان عذاب نمی کند.
یعنی عذاب زبان از تمام اعضا و جوارح بیشتر و بالاتر است، از این رو زبان در روز قیامت می گوید:
أَيْ رَبِّ ! عَذَّبْتَنِي بِعَذَابٍ لَمْ تُعَذِّبْ بِهِ شَيْئاً ؛
خدایا! مرا به گونه ای عذاب کردی که هیچ کدام از اعضا و جوارح را به این سختی و تندی عذاب نکردی؟
فَيُقَالُ لَهُ : خَرَجَتْ مِنْكَ كَلِمَةُ فَبَلَغَتْ مَشَارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبِهَا
به او گفته می شود - خدا نمی گوید، بلکه از جانب خدا به او می گویند - : تو یک حرفی زدی که این حرف به شرق و غرب دنیا رسید.
اکنون شما حساب کنید، اگر فردی در یک رسانه گروهی مانند تلویزیون سخنی بگوید در تمام دنیا منعکس می شود، اگر در یک مجلس رسمی حرفی زد به تمام دنیا منتشر می شود که امروز در مجلس فلانی چنین حرفی زده شد.
شما حرف را می زنی، ولی دست کم میگیری، اما این حرف باعث کارهایی می شود، می فرماید:
فَسُفِكَ بِهَا الدَّمُ الْحَرَامُ ، وَ انْتُهِبَ بِهَا الْمَالُ الْحَرَامُ ، وَ انْتُهِكَ بِهَا
ص: 302
الفرج الحرام؛(1)
در اثر این سخن، خونی به ناحق ریخته می شود، یا مال مردم را به وسیله آن غارت می کنند، یا ناموس مردم را به وسیله آن ضایع می نمایند.
یعنی ممکن است شما سخنی بگویی و آن را چیزی حساب نکنی، اما یک مقام محترمی هستی که دنیا برای حرف تو ارزش قائل است، نفهمیده نسنجیده حرفی را می زنی، حرف تو را به گوشه و کنار دنیا می رسانند و در نتیجه این سخن، آن آقا می گوید: پس اگر من مالی را دزدیدم، یا خونی را ریختم، یا ناموس مردم را از بین بردم و آبروی کسی را ریختم ایرادی ندارد و همه این گناهها به گردن توست. بنا براین خدا حق دارد زبان را پیش از تمام اعضا و جوارح عذاب کند.
به این جمله آخر امیر مؤمنان على علیه السلام توجه کنید! خیلی جمله زنده ای است، امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمایند:
... فَمَنِ اسْتَطَاعَ مِنْكُمْ أَنْ يَلْقَى اللَّهَ سُبْحَانَهُ وَ هُوَ نَقِيُّ الرَّاحَةِ مِنْ دِمَاءِ الْمُسْلِمِينَ وَ أَمْوَالِهِمْ ، سلیم اللِّسَانِ مِنْ أَعْرَاضِهِمْ فَلْيَعْمَلْ ..(2)
هر کس از شما بتواند در روز قیامت به خدا برسد و پروردگار را با این سه چیز ملاقات کند؛ که دستش به خون و مال مردم و زبانش به آبروریزی مردم آلوده نشده باشد، باید این کار را انجام دهد که چنین فردی از بهترین بندگان خدا است.
گودی کف دست را «راحة» گویند؛ یعنی اگر دست ما به خون مردم و مال آنان
ص: 303
آلوده شود در مقابل خدا چه می کنیم؟ اگر از ما پرسید: این فرد چه گناهی داشت که خونش را ریختی؟ تو حرفی زدی که در اثر آن خونش ریخته شد و کاری کردی و حرفی زدی که مال او از بین رفت. این آقا چه کاری کرده بود که با زبان خود علنی آبروی او را ریختی، انسان باید جواب بدهد.
این سخنان از ما نیست؛ بلکه از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و از امیرالمؤمنین علیه السلام است. این بزرگواران ما را از زبان و دست بی بند و بار ترسانده اند. کاری ندارد که دست انسان به خون مردم آلوده شود، کاری ندارد که دستش به مال مردم آلوده شود، کاری ندارد که انسان با زبانش آبروی و حیثیت جامعه را از بین ببرد.
این ها کار خیلی ساده ای است، اما عواقب بد و ناراحت کننده ای دارد، مگر هر کاری که ساده بود و انسان توانست انجام بدهد، باید انجام بدهد؟!
به امیرالمؤمنین علیه السلام سوگند! در همین دنیا افرادی که به خون، مال و آبروی مردم خیانت کردند پشیمان شدند و اکنون نمی دانند چه کار کنند، بعضی دیوانه شدند، هی گفتند: چه کنیم ... كيفر آخرت هم سر جای خود محفوظ است.
چرا باید عمر سعد دستش را به خون ابی عبدالله علیه السلام آلوده کند و بعد بنشیند و فریاد بزند و شب از خواب بپرد، هی به زانوانش بزند و بگوید:
«مالي و لحسين بن علي؟!»حسین بن علی با من چه کرده بود که من خون او را ریختم؟
این جا از آن مرزهای خطرناکی است که خدای نا خواسته انسان در اثر یک غفلت و بی خبری خود را از دست می دهد. خداوند متعال در قرآن کریم برای
ص: 304
زبان مَثَلی زده که این مثل در قرآن نظیر ندارد و خیلی عالی است، می فرماید:
«أَلَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّمَاءِ»(1)
آیا ندیده اید که خداوند چگونه برای سخن خوب مل می زند که مانند درخت نیرومند است، ما این مثل ها را می زنیم تا مردم بیدار و آگاه بشوند.
مثلی که خدا می زند خیلی مثل لطیفی است، درخت یکی از موجودات ارزنده الهی و دارای خاصیت هایی است؛ به خصوص درخت توت، گلابی، سیب و امثال آنها. ریشه این درختان در درون زمین سفت و محکم در اعماق زمین فرو رفته است؛ یعنی به این زودی با یک باد و حوادث از بین نمی روند و کمرشان خم و شکسته نمی شوند، چون ریشه آنها محکم در زمین فرورفته است، هیچ مزاحمتی برای کسی ندارند.
وقتی این درخت ها رشد می کنند شاخه هایشان پخش می شود، مردم در زیر سایه آنها می نشینند و از سایه آنها لذت می برند، جای مردم را تنگ نکرده اند و برای کسی نیز ایجاد اذیت نکرده اند، بلکه رحمت اند، هوا را پاکیزه و لطيف می کنند و اکسیژن ایجاد می نمایند و در روز، کربن دی اکسید هوا را می گیرند که این کار برای محیط زیست مفید است.
افزون بر این، برای مردم میوه می دهند که مردم از میوه آنها استفاده می کنند و لذت می برند.
خداوند متعال می فرماید: سخن خوب و زبان خوب مثل این درخت است که
ص: 305
«تُؤْتِي أُكُلَها كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّها»(1)خدا همیشه این درخت را برای مردم با فایده قرار داده است.
آن گاه می فرماید:
«وَمَثَلُ كَلِمَةٍ خَبِيثَةٍ كَشَجَرَةٍ خَبِيثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ مَا لَهَا مِنْ قَرَارٍ»(2)
و مثل زبان و سخن بد مثل بوته خار است، بوته خار ریشه ندارد و روی زمین است.
یعنی تا بادی می وزد بوته خار در بیابان پراکنده می شود و تنه هم ندارد که شاخه هایش بالا باشند همه این خارها روی زمین به دست و پای مردم می رود و آنها را اذیت می کند، میوه هم ندارد، تنه آن به درد ساختن در و اطاق و امثال آن هم نمی خورد، نمی شود با چوب آن کشتی ساخت، فقط و فقط برای سوزاندن خوب است.
زبان بد در روز قیامت فقط برای سوختن خوب است، در این دنیا زندگی را آتش می زند در قیامت هم عذابش از تمام اعضا و جوارح بالاتر و بیشتر است.
این که امام علیه السلام می فرماید: وظیفه شما در دوره آخرالزمان حفظ زبان است، برای این که زبان چنین عفریتی است که وقتی انسان سر دو راهی قرار میگیرد می تواند از زبان استفاده درخت بارآور خوب کند و می تواند از آن استفاده یک بوته خار نماید.
ص: 306
انسان عاقل چه کار باید بکند؟
انسان عاقلی که می تواند با زبان ذکر بگوید: «لا إله إلا الله»یا «لا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ »که دویست هزار فرشته جمع بشوند و ثواب آن را بنویسند. آیا این برای او بهتر است، یا این که با زبانش به کسی زخم زبان بزند، آبروی مردم را از بین ببرد و با حیثیت مردم مبارزه کند، دروغ بگوید و ..... کدام بهتر است؟
انسان عاقل چه کار باید انجام دهد؟ آن راه را انتخاب کند یا این دیگری را.
البته ما به جنبه های الهی زبان کاری نداریم؛ بلکه منظور ما جنبه های مردمی است. آیا شما از کسی که فحش بدهد، حرف زشت بزند و پشت سر مردم بدگویی بکند خوشتان می آید؟
خدا می داند کسی را سراغ دارم که خودش کمپانی دروغ گفتن دارد، در عین حال به من می گوید: حاج آقا! فلان جنسی را می خواهم بخرم می روم از فلان خیابان که مسیر خیلی دوری است میخرم برای این که او کاسبی است که دروغ نمی گوید. با این که خود این فرد کمپانی دروغ گویی دارد، اما از دروغ بدش می آید. چه قدر دروغ گفتن و حرف زشت و ناروا زدن بد است که خود آدمی که به دروغ مبتلا است از آن متنفر است.
بنا بر این ما که عقل داریم - إن شاء الله- زبان خوب و بد را هم تشخیص میدهیم، ببینیم همین جامعه ما از آدم خوش زبان، صادق و راست گوی درست کار خوششان می آید یا از آدم متقلب، مکار، حیله گر و دروغ گو؟ آن گاه راه خوب را انتخاب کنیم.
ص: 307
طبق آن چه نقل شده، از حضرت امام زین العابدین علیه السلام سؤال کردند: آقا! در این سفر کربلا کجا به شما خیلی سخت گذشت؟
فرمودند: امان از شام، امان از شام. در این شهر آن قدر به ما زخم زبان زدند و ما را خارجی خواندند، از صبح تا شام ما را در بازار می بردند، هر کسی به ما می رسید حرف ناروایی می زد.
راوی می گوید: من آقا را در بازار شام دیدم؛ «فإذا بعلي بن الحسين عليهما السلام على بعير بغير و طاء؛ آقا را روی یک شتر بی جهاز سوار کرده بودند و دست و پای نازنین آقا در غل و زنجیر بود».
سؤال کردم: آقا! آیا فرمایشی دارید؟
فرمود: اگر ممکن است مبلغی پول به این نیزه دارها بده تا این سرها را از مقابل این کجاوه ها دور کند، دیگر این زن و بچه ها طاقت گریه ندارند. دیگر این که اگر ممکن است یک قطعه پارچه هم برای من بیاور و زیر این زنجیر بگذار که این زنجیر گردنم را آزرده است.
راوی می گوید: وقتی پارچه را آوردم، زنجیر را برداشتم دیدم خون تازه از زیر زنجیر می جوشد.
نَسْئَلُكَ باسمک الْعَظِيمِ الْأَعْظَمِ الْأَعَزِّ الْأَكْرَمِ یا اللَّهِ یا رَحْمَانُ یا رحیم یا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قُلُوبِنَا عَلَى دِينِكَ .
إِلَهِي بِمُحَمَّدٍ وعلی وَ فَاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنِ وَ التِّسْعَةِ الْمَعْصُومِينَ مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنُ ، اغفربهم ذُنُوبَنَا ، واستربهم عُيُوبَنَا ، اشْفِ بِهِمْ مَرَضاً علیه السلامنا ، اللَّهُمَّ اقْضِ بِهِمْ حَوَائِجِنَا ، اللَّهُمَّ أَيْدٍ بِهِمْ إِمَامُ زَمَانِنَا ، وَ انْصُرْهُ وَ انْتَصِرْ بِهِ وَ عَجِّلْ فِي فَرْجُهُ وَ ظُهُورِهِ .
ص: 308
ص: 309
ص: 310
الحمدلله رب العالمين، حمدا أزليا بأبديته، و أبديا بأزليته سرمدا بأطلاقه متجليا في مرايا آفاقه.
والصلاة والسلام على محمد وأهل بيته الطيبين الطاهرين المعصومين، و لعنة الله على أعدائهم أجمعين من الآن إلى قيام يوم الدين.
قال الله الحكيم في كتابه الكريم:
«إِنَّ لِلْمُتَّقِينَ مَفَازًا * حَدَائِقَ وَأَعْنَابًا * وَ كَوَاعِبَ أَتْرَابًا * وَكَأْسًا دِهَاقًا * لَا يَسْمَعُونَ فِيهَا لَغْوًا وَلَا كِذَّابًا *جَزَاءً مِنْ رَبِّكَ عَطَاءً حِسَابًا * رَبِّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا الرَّحْمَٰنِ ۖ لَا يَمْلِكُونَ مِنْهُ خِطَابًا (1)
14
تقوا داشتن و پرهیز از گناه
بحث ما درباره وظایف شیعیان در زمان غیبت حضرت ولی عصر علیه السلام بود؛ وظیفه چهاردهم وظیفه ای است که در قرآن مجید و در روایات اهل بیت علیهم السلام
ص: 311
و درباره آن بسیار بحث شده است.
وظیفه چهاردهم عبارت است از تقوا داشتن و پرهیز از گناه. صدها آیه و روایت در این زمینه داریم. اینک چند روایت را عرض می کنم. ابتدا روایتی را درباره داشتن تقوا در آخر الزمان می خوانیم، گرچه در تمام دوران زندگی، انسان به تقوا سفارش شده است؛ اما به خصوص برای دورۀ آخر الزمان که زمان حیرت و سرگردانی و فتنه است، سفارش مهم تری شده است.
روایت بسیار زیبایی از حضرت امام صادق علیه السلام نقل شده است. آن حضرت می فرمایند:
إِنَّ لِصَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ غَيْبَةً الْمُتَمَسِّكُ بِهَا فِي دِينِهِ كَالْخَارِطِ لِلْقَتَادِ
به راستی برای صاحب این امر (حضرت مهدی موعودعلیه السلام) غیبتی است که از نظر مردم غایب می شود، برای کسی که بخواهد محكم دین خود را نگه دارد و دینداری کند، کار مشکلی است، مثل کسی که شاخه پر از تیغ را بردارد و بخواهد به آن دست بزند و این تیغ ها را از آن بکند.
پیداست که تمام این تیغ ها به دست او فرو می روند و این کار بسیار مشکل را «خرط القتاد» می گویند؛ یعنی پاک کردن خارها.
آن گاه فرمودند:
فَأَيُّكُمْ يُمْسِكُ شَوْكَ الْقَتَادِ بیده؟!
کدام یک از شما قدرت دارد این شاخه پر از خار را با دستش پاک کند؟!
یعنی هر چه دست انسان محکم و سفت باشد سرانجام وقتی به این شاخه و درخت تیغ دار دست بکشد تیغ هایش دست او را اذیت خواهند کرد. و آن گاه حضرت اندکی سرشان را پایین انداختند، سپس فرمودند:
ص: 312
انَّ لِصَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ غَيْبَةً ، فَلْيَتَّقِ اللَّهَ عَبْدُ وَ لْيَتَمَسَّكْ بِدِينِهِ؛(1)
صاحب این امر (مهدی موعودعلیه السلام ) غیبتی دارند که در آن زمان بندگان خدا باید متقی و پرهیزکار باشند و از گناه کناره گیری کنند.
مگر ترک گناه چه اثری دارد که این طور به ما دستور می دهند که از گناه پرهیز کنیم؟
مولا امیرالمؤمنين علیه السلام پرده از روی این مسئله برداشتند و روایات خیلی زیبایی از آن حضرت در این زمینه وجود دارد. از جمله آن حضرت در تعبیر خیلی زیبا و جالبی می فرمایند:
التقوی دَارُ حِصْنٍ عزیز؛ (2)
تقوا، قلعه بسیار محکمی برای انسان است که نابود نشود.
یعنی کسانی که خودشان را در قلعه پرهیز از گناه قرار می دهند و میگویند: ما گناه نمی کنیم، غیبت نمی کنیم، تهمت نمیزنیم، به ناموس مردم نگاه نمی کنیم، به کسی اذیت نمی کنیم و... این ها خودشان را در وسط قلعه محکمی می گذارند که هیچ نیرویی نمی تواند آنها را آزار دهد.
اکنون در این زمان خوف و ترس، بی دینی و اضطراب و تحیر و سرکشتگی هیچ راهی بهتر از آن نیست که انسان در وسط قلعه تقوا و پرهیز از گناه برود تا
ص: 313
و آسوده بشود.
حضرتش در روایت دیگری می فرمایند:
فَإِنَّ التَّقْوَى الْيَوْمِ الْحِرْزُ وَ اللجنة وَ فِي غَيْرِ الطَّرِيقُ إِلَى الْجَنَّةِ ؛(1)
تقوا و پرهیز از گناه امروز - یعنی در دنیا - سپر است و در جهان آخرت راهی به سوی بهشت است.
ملاحظه می کنید که گاهی در اخبار تلویزیون نشان میدهد که مثلا در فلان کشور جهان جنگ و زد و خورد است، سربازها سپری در دست دارند که تمام سر و بدن این ها را از پیش رو گرفته و گلوله و چیزهای دیگری که می زنند در این سپر کارگر نیست. آنان با سپر در مقابل کسانی می روند که به آنها هجوم می آورند.
امیرالمؤمنین علیه السلام ترک کردن گناه را به چنین مسئله ای تشبیه می کند و می فرماید:
تقوا و پرهیز از گناه برای دنیای انسان یک سپر است و برای آخرت او راهی به سوی بهشت.
یعنی کسی که می خواهد به بهشت برسد از راه ترک گناه باید به بهشت برسد و کسی که می خواهد از شرها و فتنه ها آسوده باشد از راه ترک گناه باید به آسودگی برسد؛ چرا که قلعه محکم، ترک گناه است.
ص: 314
خداوند متعال در سوره توبه تشبيه بسیار جالبی دارد، می فرماید:
«أَفَمَنْ أَسَّسَ بُنْيَانَهُ عَلَىٰ تَقْوَىٰ مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانٍ خَيْرٌ أَمْ مَنْ أَسَّسَ بُنْيَانَهُ عَلَىٰ شَفَا جُرُفٍ هَارٍ فَانْهَارَ بِهِ فِي نَارِ جَهَنَّمَ»(1)
گاهی کسی در زمین سفت و محکم جایی پیدا می کند و اساس و بنیان عمارت خود را در آن زمین محکم می ریزد که اگر در چنین جای محکم و مستحکم عمارتی بنا کرد، این عمارت از بین نخواهد رفت و ممکن است هزاران سال برپا باشد.
از نظر جغرافیایی می گویند: در اصفهان زمین هیچ منطقه ای سخت تر و سفت تر از زمین مسجد جامع نیست. به استثنای کوه پایه ها، اما در این جایی که کوه نبوده محکم ترین زمین ها، زمین مسجد جامع است. از اول که می خواستند بنیان این مسجد را بگذارند در این زمین سفت و محکم پایه گذاری کرده اند که هزار سال؛ بلکه هزاران سال روی پای خود استوار، محکم و مستحکم باشد. این ساختمان که روی چنین زمین محکمی ساخته شده از بین نخواهد رفت.
اما گاهی کسی پایه ساختمان و خانه خود را روی یک زمین شل و شوره زاری که هر دم احتمال دارد فروریزد و باید و شاید سفت نیست، بنا می گذارد و از طرفی مصالح خوب هم مصرف نمی کند و یا این که فردی در لب پرتگاه خانه می سازد، نه در جای محکم و مستحکم. قرآن مجید می فرماید:
«أَفَمَنْ أَسَّسَ بُنْيَانَهُ عَلَىٰ تَقْوَىٰ مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانٍ خَيْرٌ»(2)
ص: 315
آیا آن انسانی که کاخ رفیع زندگی خود را روی پایه محکم و مستحکم و پرهیز از گناه و تقوا می گذارد خانه زندگی او مستحکم تر است یا آن کسی که پایه زندگی خود را روی زمین سست و پوسیده و لب رودخانه یا لب یک وادی پرتگاه قرار می دهد؟
یعنی چنین عمارتی سقوط می کند، انسانی که می خواهد بر اساس گناه، معصیت و مبارزه با خدا زندگی کند هر لحظه و هر آن کاخ زندگی او در معرض خطر است، اما آدم با تقوا؛ آدمی که از گناه پرهیز می کند، از خدا می ترسد، واقعا جنبه الهی را رعایت می نماید در این زندگی، محکم و مستحکم می ماند و بادهای حوادث روزگار نمی توانند او را از پا در بیاورند.
بعضی مسائل تجربی هستند و شما در زندگی خودتان می توانید آدمی را سراغ داشته باشید که 80 سال زندگی می کند و هر چه اوضاع زیرو رو شده است، او سر جای خودش قرار دارد و هیچ تغییری نکرده است. چون اساس، یک اساس محکم و استواری است.
برای مثال شما به کنار دریا می روید، می بینید چراغی در جایی پیدا است، این چراغ شبانه روز در برابر امواج دریا قرار دارد، ولی هم چنان سرجای خودش ایستاده است، این، همان فانوس دریایی است که با یک وسائل خیلی سنگین آن را درست کرده اند. امواج دریا این وسیله سنگین را زیاد نمی تواند این طرف و آن طرف ببرد، سرجای خودش قرار دارد. اما آیا پره کاهی روی یک طوفان دریا چنان حالتی پیدا می کند؟
کسی که اساس زندگی او تقوا و پرهیزکاری است، مثل آن چراغ است، هر چه طوفان حوادث برای او بوزد نمی تواند کاری بکند و او را ذره ای حرکت دهد و
ص: 316
نابود کند. اما کسی که اهل گناه و معصیت است، با یک گناه و معصیت در یک لحظه، خود را از بین می برد.
آری، خدا می داند گاهی یک انسان متقی و پرهیزکار 90 سال زندگی کرده و خم به آبروی زندگی او نیامده است، اما یک آدم گناه کار را خداوند 10 سال آزاد و رها کرده خود را نابود کرده است و غرور دماغ او افتاده و به خاطر پول ناچیزی که پیدا کرده و برای مقامی که به دست آورده به مشروب، ساز و آواز و زن بی حجاب و بی بندوباری روی آورده است.
اینها امتحان الهی است و این آزمایش ها را انسان در برابر چشم خود می بیند. اگر در این روزگار جوان های ما واقعا بخواهند کاخ زندگی آنها یک کاخ رفيع، استوار و ثابت باشد و تا آخر زندگی خوش باشند باید اساس زندگی خود را بر گناه نکردن پایه گذارند.
بعضی ها تجربه کرده اند و خیلی برایشان جالب بوده که یک هفته گناه نکردند چه اثری در زندگی آنها داشته و چه برسد انسان یک سال و یا یک عمر بخواهد گناه نکند.
مشکل مبارزه با گناه یک ماه است، اگر انسان یک ماه با خود مبارزه کرد و مرتکب گناه نشد بعد برایش طبیعی می شود و یاد می گیرد.
به هر حال، قرآن می فرماید: آن بنیانی که بر اساس تقوا و پرهیزکاری باشد، باقی می ماند و ابدی است، اما بنیانی که بر اساس گناه و پرهیز نکردن از آن، بنیان گذاشته شده ویران می شود.
در آیه دیگر از قرآن مجید می خوانیم که خدا به تقوا سفارش می کند، گاهی می فرماید:
ص: 317
«وَ اتَّقُوا اللَّهَ»(1)
متقی و پرهیزکار باشید.
و گاهی می فرماید: من شما را به تقوا سفارش می کنم. یعنی تنها راه برای یک زندگی عالی دوری از گناه است. توجه کنید! می فرماید:
«وَلَقَدْ وَصَّيْنَا الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَإِيَّاكُمْ أَنِ اتَّقُوا اللَّهَ ۚ وَإِنْ تَكْفُرُوا فَإِنَّ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ ۚ وَكَانَ اللَّهُ غَنِيًّا حَمِيدًا»(2)
ما به تمام ملت هایی که کتاب آسمانی دارند و شما و تمام مسلمان ها را به تقوا و پرهیز از گناه توصیه می کنیم که پرهیز کار باشید. اگر شما گناه کردید آن چه در آسمان و زمین است به خدا تعلق دارد و خدا از شما بی نیاز است.
یعنی اگر خدا خواست شما را در یک لحظه از بین ببرد، هیچ کاری نمی توانید بکنید، دست و پای شما بسته است، قدرت این جهان مالي خداوند متعال است. اگر پرهیزکار باشید خداوند متعال درهای رحمتش را به سوی شما باز می کند و اگر گناه و معصیت کنید خداوند به شما احتیاجی ندارد و اگر یک لحظه خدا به انسان توجه نکنند برای نابودی او کافی است.
اگر نازی کند در هم فرو ریزند قالبها
قرآن در آیه دیگر چه قدر زیبا می فرماید:
«وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَىٰ آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ وَلَٰكِنْ كَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ»(3)
ص: 318
اگر مردم متقی و پرهیزکار باشند ما تمام درهای برکات مان را به سوی آنان باز میکنیم، همه چیز برای آنان فرو می ریزد؛ ولی مردم تکذیب می کنند، گناه و معصیت می نمایند، ما هم آنها را به اعمالشان گرفتار می کنیم.
یعنی گناه نکبت دارد، به امیرالمؤمنين علیه السلام سوگند! اگر به اندازه یک سر سوزن آدم به کسی اذیت کند تا جزایش را در همین دنیا نبیند نمی میرد. منتهی امان از وقتی که مغز انسان را غرور بگیرد، باد در دماغ او بیفتد دیگر نفهمد چه کار می کند، همان یک تعدی و تجاوز را به خیالش چیزی نمی شود، اما گاهی به گونه ای می شود که هیچ کار نمی تواند بکند. خداوند متعال در پی این آیه در سه آیه دیگر بسیار زیبا می فرماید:
«أَ فَأَمِنَ أَهْلُ الْقُرى أَنْ يَأْتِيَهُمْ بَأْسُنا بَياتاً وَ هُمْ نائِمُونَ»
اگر شب هنگام که خوابیده اید خدا عذاب را برای شما فرستاد چه کار می کنید؟ آیا از عذاب ایمن هستید؟ و چگونه عذاب را کنترل می کنید؟
سالی که مردم منطقه «منجیل»و اطراف آن گرفتار زلزله شدند و شب هنگام زلزله، زندگی آنها را ویران کرد چه کسی توانست جلو این زلزله را بگیرد؟ کدام ابرقدرتی می توانست جلو آن را بگیرد؟ کدام پادشاه؟ کدام رئیس جمهور؟ کدام فقيه؟ هیچ کس کاری نمی توانست بکند؟ اینها نتیجه گناه است.
خداوند متعال در ادامه می فرماید:
«أَوَ أَمِنَ أَهْلُ الْقُرَىٰ أَنْ يَأْتِيَهُمْ بَأْسُنَا ضُحًى وَهُمْ يَلْعَبُونَ»؛
اگر برای شما در روز عذاب الهی آمد چه کار می کنید؟ چه کسی می تواند از آن جلوگیری کند؟
یک سیل عظيم حرکت می کند و خانه، زندگی، زراعت و همه چیز را از بین
ص: 319
می برد، چه کسی می تواند جلوی آن سینه سپر کند؟ چه کسی می تواند بگوید: من؟
آن گاه می فرماید:«أَفَأَمِنُوا مَكْرَ اللَّهِ ۚ فَلَا يَأْمَنُ مَكْرَ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْخَاسِرُونَ»(1)
چه کسی می تواند جلو سیاست های الهی را بگیرد؟ خدا هر کاری بخواهد، می تواند انجام دهد، ما باید حواس خودمان را جمع کنیم، گناه نکنیم که چوب می خوریم، باید پرهیزکاری کنیم تا خدا درهای رحمت و برکت خود را به سوی ما باز کند.
اینک روایت دیگری را از مولا امیرالمؤمنین علیه السلام نقل می نمایم. آن حضرت می فرماید:
إِنَّ مِنْ فَارَقَ التَّقْوَى أُعَزِّيَ بِاللَّذَّاتِ وَ الشَّهَوَاتِ وَ وَقَعَ فِي تِيهُ السَّيِّئَاتِ وَ لَزِمَهُ كَثْرَةِ التَّبِعَاتِ؛(2)
کسی که با تقوا و پرهیزکار نباشد و گناه کار باشد و مغرور به لذت ها و شهوتها شود نکبت گناه او را فرا می گیرد.
یعنی چنین کسی در درجه اول به لذتها مغرور می شود و می گوید: به به! دیشب چه خوش گذشت؟ واقعا چه جلسه ای بود، باز رفقا، ساز و آواز، موسیقی، مشروب و... اما بعد می بیند که در بیابان بی سروته گناهان افتاده است و نکبت های گناه به تدریج به سراغ او می آیند، بیماری سوزاک و ایدز گرفته
ص: 320
و ضعف پیدا کرده و هزاران درد بی درمان تا برسد به اعتیاد و مردن و نابودی و هلاکت و بدبختی. لذت یک لحظه بود که قطع شد.
مولا امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید:
اذْكُرُوا انْقِطَاعَ اللَّذَّاتِ وَ بَقَاءَ التَّبِعَاتِ؛(1)
متوجه باشید که لذت یک آن است، اما نکبت های لذت تا خدا خدایی می کند وجود دارد.
دیروز سر قبر اموات رفته بودم، چند نفر هم با من بودند، شب میگفتند: همان وقتی که نشسته بودیم و فاتحه می خواندیم موشی در آن جا راه می رفت و خیلی وضع ناجوری بود.
آنها از یک موش ناراحت شده بودند، من همان وقت در فکر فرو رفتم که عجب! ما را در وسط این حیوانات زیرزمینی در قبر می گذارند، این ها با ما چه کار می کنند؟ ما چه وضعی پیدا می کنیم؟
تعارف ندارد، مگر ما دیگران را در همین زمین ها نمی گذاریم؟ این قبرها که فقط برای آنها ساخته نشده است، ما هم جزء این کاروان هستیم.
دیروز نوبت آنها بود و فردا نوبت ماست، ما نیز همان جا می رویم و بدن ما با موش، مار و دیگر حیوانات دمساز خواهد بود. انسان باید بیندیشد که این لذت های نا به جا برای او چه ارزشی دارد؟ یک لحظه بنشیند و موسیقی گوش بدهد و تا خدا خدایی می کند نکبت آن را ببیند.
ص: 321
آری، جای آن است که اندکی بیدار شویم و آگاه گردیم و این مواعظ و نصائح را فراموش نکنیم.
آقایان و خانم ها! وقتی جلسه ای عقد و عروسی پیش می آید، امتحان می دهیم، بله تا وقتی در مسجد نشسته ایم همه ما متقی و پرهیزکار هستیم، ولی پس فردا اگر عید فرا رسید و دیدنی ها شروع شد و زن و مرد، پیر و جوان با آرایش ها و لباس های کذایی کنار هم نباشند که پرهیزکار بودن در آن موقع مهم است.
در یک مراسم عقد و عروسی نگویید: نمی شود بلند شویم، باید بنشینیم، گرچه ساز و آواز باشد، ناچاریم بنشینیم. صاحب خانه بدش می آید.
راستی همان کسی که فردا می خواهد در قبر به فریاد من و شما برسد، او بدش می آید.
آیا این ها می توانند برای ما کاری بکنند؟ می توانند فکری برای گناهان ما بنمایند؟ آنها نیز عاجزهایی مثل ما هستند.
پس لباس تقوا را فراموش نکنید و از تن تان در نیاورید. خداوند متعال در آیه
دیگری به تمام انسان ها می فرماید:
«يَا بَنِي آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنَا عَلَيْكُمْ لِبَاسًا يُوَارِي سَوْآتِكُمْ وَرِيشًا ۖ وَلِبَاسُ التَّقْوَىٰ ذَٰلِكَ خَيْرٌ ۚ ذَٰلِكَ مِنْ آيَاتِ اللَّهِ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ»(1)
ای فرزندان آدم! یکی از این نعمت هایی که به شما دادیم این بود که اندکی مو ، روی بدنتان در آمد و لباس هم برای شما دادیم، اینها آبروی شما شد.
ص: 322
راستی اگر خدا به انسان این لباس را نمی داد و مو هم در سر و صورتش و بدنش نبود چه هیئتی داشت؟ این انسان چه موجود زشت و بد ترکیبی بود؟!
در سفری که به حیدر آباد دکن داشتیم، وقتی میخواستیم از نزدیک جنگل های روستایی عبور کنیم و مرتاض های هندی را ببینیم که موفق نشدیم؛ اهل محل در آن جا جمع شده بودند. ما به وسيله آقایانی که مهمانشان بودیم از اینها پرسیدیم: شما در این جنگل از این حیوانات نمی ترسید؟
گفتند: خیلی جنگل خطرناکی است، ولی وقتی در جنگل با خطر جدی رو به رو شویم و حيوانات عظیمی مانند شیر و پلنگ می خواهند به ما حمله کنند فوری لخت می شویم و لباس های خود را در می آوریم و آنها فرار می کنند.
حیوانات وحشی جنگل از بدن انسان و از هیکل او فرار می کنند، خدا می فرماید:
«یا بَنِي آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنا علیکم لِباساً يُوارِي سؤآتكم»؛
ما نعمت لباس را به شما دادیم که بدی های بدن تان را بپوشاند و مو در سر و صورت شما قرار دادیم که موجب زیبایی شما باشد.
«ذلک خَيرُ»؛ این برای شما خیلی خوب است، اما بهتر از این لباس، لباس تقوا است. این لباس مال جسم شماست و عیب های شما را می پوشاند. اگر تقوا داشته باشید، لباس تقوا، لباس روح شماست و آن برای شما بهتر است.
می گویند: فلانی لباس خیلی جالب و عالی دارد، اما ذات بدی دارد؛ خائن، دروغ گو، دزد، خبیث و چاقوکش است. وقتی شما چنین فردی را ببینید اصلا به لباس او نگاه نمی کنید.
اما اگر شما فردی را که لباس خوبی ندارد، ببینید، اما خیلی آدم درست کاری
ص: 323
است، در معاملات و عهد و پیمان درست است، با زن و بچه اش خوب رفتار می کند، به او توجه می نمایید.
روزی خانمی نزد من آمده بود و از همسر خود گله می کرد که آقا! همسر ما را اندکی نصیحت بکنید، چون با شما آشناست و رفت و آمد دارد.
گفتم: به او چه بگویم؟
گفت: اخلاق خیلی بدی دارد، وضع پوشش لباسش بد است، خودش را درست شست و شو نمی کند، به این زودی ها حاضر نمی شود لباس عوض کند، همیشه بدنش بوی چربی می دهد.
گفتم: چشم.
گفت: اما حاج آقا! درباره اخلاقش بیشتر سفارش کنید، ما حاضریم با بدن چرب و بوی بد او بسازیم، اما با فحش دادن او نمی توانیم بسازیم.
منظور از این سخن چیست؟
یعنی او لباس تقوا - که لباس روح است – ندارد و لذا ارزش ندارد. اگر آن لباس روح را داشت هر چند لباس تن او هم زیبا و عالی نبود، مهم نبود.
قرآن کریم می فرماید: آن لباس ها، لباس های تن هستند، لباس تقوا، لباس روح است؛ و «ذلک خَیرٌ»خداوند متعال در پی این مطلب چه قدر زیبا می فرماید:
«يَا بَنِي آدَمَ لَا يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطَانُ كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَيْكُمْ مِنَ الْجَنَّةِ يَنْزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا»(1)
ای بنی آدم! مواظب باشید شیطان همین طور که آدم و حوا را فریب داد و لباس تقوای آنها را کند و از بهشت بیرون نمود، با شما این گونه رفتار نکند.
ص: 324
شیطان حضرت آدم و حوا را از آن همه نعمتهای جاویدان الهی محروم کرد؛ چرا که لباس تقوا را از آنها کَند. خدا فرمود: از این درخت نخورید. اینها خوردند و به این سرزمین گرفتار شدند. می فرماید: شما حواستان را جمع کنید همان طور که شیطان، پدر و مادر شما را با کندن لباس تقوا از بهشت بیرون کرد مواظب باشید با شما این گونه رفتار نکند.
یعنی مواظب باشید و لحظه ای بدون تقوا به سر نبرید. یک لحظه بدون تقوا به سر بردن انسان را در جهنم وارد می کند که «یک لحظه هوس رانی یک عمر پشیمانی است».
آری، از هر چه بگذری سخن دوست خوش تر است؛ با توجه به این موضوع، بحث ما چه قدر زیبا و مناسب آمده است. خداوند متعال در آیه ای درباره تحویل سال و تقوا بیانی دارد که خیلی جالب است و تمام موعظه ها را در این جا کنار می گذارد و تقوا را مطرح می کند و می فرماید:
«انَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللهِ اثْنا عَشَرَ شَهْراً في كِتابِ اللهِ يَوْمَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ مِنْها أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ....»(1)؛
عدد ماه های دوره سال دوازده ماه است که چهار ماه، ماه حرام است که جنگ در آن ماهها حرام است.
ماه های حرام عبارتند از: محرم الحرام، رجب، ذی القعدة الحرام و ذی الحجة الحرام. در عرب معمول بود که در این ماه ها جنگ نمی کردند. در اسلام نیز .
ص: 325
دستور داده شده که این ها ماه های حرام هستند، نباید در این ماه ها جنگ کرد. بعد می فرماید:
«ذَٰلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ »؛
دین یا حساب قيم استوار این است.
یعنی شما باید دوره سال خود را بر مبنای دوازده ماه قرار بدهید، چون تحویل خورشید به برج حمل، دوازده ماه طول می کشد تا دو مرتبه سر جای خود قرار بگیرد و مسئله، مسئله خورشید و گردش زمین در اطراف خود و خورشید است. قرآن کریم می فرماید:|
«فَلَا تَظْلِمُوا فِيهِنَّ أَنْفُسَكُمْ»؛
در این دوازده ماه مواظب باشید به خودتان ستم نکنید.
ستم به خود یعنی چه؟
خداوند متعال گناه را ظلم به نفس می داند و می فرماید:
«وَمَا ظَلَمُونَا وَلَٰكِنْ كَانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ»(1)
( ما که اینها را به جهنم می بریم) ما نمی خواهیم به آنان ظلم کنیم، ولی خودشان به خودشان ظلم می کنند.
آن گاه می فرماید:
«فَلَا تَظْلِمُوا فِيهِنَّ أَنْفُسَكُمْ ۚ وَقَاتِلُوا الْمُشْرِكِينَ كَافَّةً كَمَا يُقَاتِلُونَكُمْ كَافَّةً ۚ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ»(2)
جوانان عزیز برادران گرامی! مردم محترم! آقایان و خانم ها! خداوند متعال در
ص: 326
این جا آب صاف و پاک را روی دست آدم می ریزد و می فرماید: در این دوره سال که زمستان دارد و تابستان، گرما دارد و سرما، شب دارد و روز، غم دارد و شادی، فراز دارد و نشیب، فقر دارد و غنا، مریضی دارد و سلامتی، در همه حالات «أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ»؛ خداوند با آدم های پرهیزکار و طرفدار آنهاست.
می خواهی در سال آینده چه کار کنی؟ می خواهی گرفتار طوفان حوادث باشی و از هر طرف که دلت میخواهد بروی؟ برو، کسی هم جلوی تو را نمی گیرد. آزاد هستی. اگر می خواهی سالم باشی، پرهیز کار باش و تصمیم بگیر که گناه نکنی تا همه جا سالم باشی. این سفارش خداوند متعال و دستور الهی است. بعد می فرماید:
«إِنَّمَا النَّسِيءُ زِيَادَةٌ فِي الْكُفْرِ ۖ يُضَلُّ بِهِ الَّذِينَ كَفَرُوا يُحِلُّونَهُ عَامًا وَيُحَرِّمُونَهُ عَامًا لِيُوَاطِئُوا عِدَّةَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ فَيُحِلُّوا مَا حَرَّمَ اللَّهُ ۚ زُيِّنَ لَهُمْ سُوءُ أَعْمَالِهِمْ ۗ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ»(1)
«نسی»(2)موجب فزونی کفر است. عده ای گناه و معصیت کردند و می خواستند در قوانین الهی دست ببرند، خدا اینها را هدایت نکرد.
به زبان ساده بگویم: خداوند می خواهد با ما حرف بزند. اینک آخر سال است، برای خودتان فکری بکنید، فردا که آخرین روز این سال است برای خودتان فکری بکنید و برنامه ای برای پس فردایتان درست کنید.(3) بچه هایی که می خواهند به مدرسه بروند در آخر تعطیلات تمام چیزهایشان را مهیا می کنند
ص: 327
و کاغذی را هم جدول کشی میکنند که برنامه هایی که فردا در مدرسه میگویند در این کاغذ بنویسند.
قرآن همین را به ما می خواهد بگوید، فردا روز جمعه یک ساعت، نیم ساعت در جایی خلوت بنشینید و فکر کنید و با خود بگویید: آیا از اول عمرم تا کنون راه را درست رفته ام یا خطا؟ اگر درست رفته ام برنامه را دو مرتبه مرتب کنم که باز هم در سال آینده درست بشود و اگر در سال گذشته اشتباه کرده ام و خطا رفته ام و عمرم را ضایع کرده ام، جرم، تعدی و ناروایی کرده ام، علامت بگذارم و بگویم این کارهایی که سال قبل انجام داده ام دیگر انجام نمی دهم، اگر متقی بودید، خدا با شماست که «أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ ».(1)
می فرماید که این دوره سال که عوض می شود ما در پی پرهیزکاران هستیم. در آیه بعدی می فرماید:
«وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرِينَ»(2)
خداوند قوم کافران را هدایت نمی کند.
یعنی خداوند با آنهایی که کافر بودند و متقی و پرهیزکار نبودند کاری ندارد و آن ها راهنمایی نمی کند؛ بلکه به حال خودشان می گذارد تا خودشان، خودشان را بی چاره کنند و نتوانند بگویند که چه کسی ما را بیچاره کرد. از دست خود بنالد و بنشیند، فکر کند و بگوید:
ای دل بلا ای دل بلا ای دل بلایی *** از مایی، آخر خصم جان ما چرایی
آدمی که اصلا متقی و پرهیز کار نباشد دنیایش این گونه خواهد بود و اگر متقی و پرهیز کار باشد، خدا در دنیا و آخرت با او خواهد بود که می فرماید:
ص: 328
«إِنَّ لِلْمُتَّقِينَ مَفَازًا * حَدَائِقَ وَأَعْنَابًا * وَكَوَاعِبَ أَتْرَابًا * وَكَأْسًا دِهَاقًا * لَا يَسْمَعُونَ فِيهَا لَغْوًا وَلَا كِذَّابًا * جَزَاءً مِنْ رَبِّكَ عَطَاءً حِسَابًا»(1)
اگر متقی و پرهیزکار باشید خدا بهترین نعمت ها را در روز قیامت در اختیار شما می گذارد و در کنار نهرهای عالی جای شماست، تخت های مرصع، رفقا و دوستان، پیش خدمت زن، پیش خدمت مرد، عالی ترین میوه ها، شربتها، غذاها هر گونه گوشتی که دوست بدارید، آن چه چشم تان از آن لذت ببرد، آن چه گوشتان از آن لذت ببرد، آن چه به ذهنتان نرسد از لذت ها برای شما آن جا فراهم شده است. چون چهار روز در دنیا دندان سر جگر گذاشتید و گناه نکردید این نتیجه همان صبر است.
جوانان عزیز! این قرآن شماست که با شما این گونه سخن می گوید، این پیامبر شماست که با شما این گونه حرف می زند. این درس ماست.
آن گاه می فرماید:
«وَيَقُولُ الْكَافِرُ يَا لَيْتَنِي كُنْتُ تُرَابًا»(2)
یعنی در روز قیامت همه، اعمال خودشان را می بینند؛ آدم متقی و پرهیزکار نگاه می کند و عمل زیبای خود را می بیند، خوشحال می شود، از طرفی آدم کافر نیز اعمال خود را می بیند و می گوید: ای کاش! خاک شده بودم، چرا این بلا را به سر خودم آوردم؟
جوانان عزیز! خانم های محترمه! به هوش باشید! قیامت برای گناه کاران سخت است و بهترین لذت را برای پرهیزکاران دارد.
ص: 329
السلام عليك يا مولاي يا أبا عبد الله روحي و أرواح العالمين لك الفداء .
شب جمعه است با هم کنار آن قبر شش گوشه برویم و با امام زمان علیه السلام هم ناله شویم.
آقا، شب های جمعه فقط در کربلا هستند، جای دیگر نمی روند، زیارت ناحيه می خوانند.
... وَ أَسْرَعُ فَرَسَكَ شاردا إِلَى خيامك ، قاصدأ مهمهما بَاكِياً ، فَلَمَّا رأين النِّسَاءِ جوادك مخزيا ، وَ نَظَرْنَ سرجك عَلَيْهِ ملويا ، بَرْزَنُ مِنِ الْخُدُورِ ، ناشرات الشُّعُورِ عَلَى الْخُدُودِ ، لاطمات الْوُجُوهِ ، سافرات وَ بالعويل داعيات ، وَ بَعْدُ الْعِزِّ مذللات وَ إِلَى مَصْرَعَكَ مبادرات وَ الشِّمْرِ جَالِسُ عَلَى صَدْرِكَ ...
یا جدا! فراموش نمی کنم آن ساعتی را که اسب بی صاحب شما به طرف خیمه ها آمد و خبر شهادت شما را برای زن و بچه تان آورد. این زن و بچه همه به سر و صورت می زدند، ناله می کردند و به طرف قتلگاه آمدند، وقتی نگاه کردند دیدند شمر روی سینه نازنین.
نَسْئَلُكَ باسمک الْعَظِيمِ الْأَعْظَمِ الْأَعَزُّ الْأَجَلُّ الْأَكْرَمُ یا اللَّهِ یا رَحْمَانُ یا رحیم یا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قُلُوبِنَا عَلَى دِينِكَ . إِلَهِي بِمُحَمَّدٍ وَ علی وَ فَاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنِ وَ التِّسْعَةِ الْمَعْصُومِينَ مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنِ اغفربهم ذُنُوبَنَا ، واستربهم عُيُوبَنَا ، اقْضِ بِهِمْ حَوَائِجِنَا ، واكف بِهِمْ مهماتنا ، اللَّهُمَّ لَا تُسَلِّطْ عَلَيْنَا مَنْ لَا يَرْحَمُنَا . اللَّهُمَّ أَيْدٍ بِهِمْ إِمَامُ زَمَانِنَا ، وَ انْصُرْهُ وَ انْتَصِرْ بِهِ وَ عَجِّلْ فِي فَرْجُهُ وَ ظُهُورِهِ .
ص: 330
ص: 331
ص: 332
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرحیم
الحمدلله رَبِّ الْعَالَمِينَ ، حَمْداً أَزَلِيّاً بأبديته ، وَ أَ بَدِيّاً بأزلیته سَرْمَداً بأطلاقه متجليا فِي مَرَايَا آفاقه .
وَ الصَّلَاةُ وَ السَّلَامُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ المعصومین وَ لَعْنَةَ اللَّهِ عَلَى أَعْدَائِهِمْ وَ مُخَالِفِيهِمْ أَجْمَعِينَ مِنَ الْآنَ إِلَى قِيَامِ يَوْمِ الدِّينِ .
وَمَا تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ * إِلَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ * أُولَٰئِكَ لَهُمْ رِزْقٌ مَعْلُومٌ * فَوَاكِهُ ۖ وَهُمْ مُكْرَمُونَ* فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ * عَلَىٰ سُرُرٍ مُتَقَابِلِينَ * يُطَافُ عَلَيْهِمْ بِكَأْسٍ مِنْ مَعِينٍ *بَيْضَاءَ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِينَ»(1).
15
اخلاص در عمل
بحث روز و لازمه زندگی فعلی ما دانستن وظایف ما در زمان تحیر و سردرگمی مردم، زمان فتنه ها، جنگها و آشوبها و زمان مکر، حيله، حسد
ص: 333
و دشمنان اسلام است.
وظیفه پانزدهم ما در زمان غیبت حضرت ولی عصر ارواحنا له الفداء اخلاص در عمل است؛ یعنی ما باید بکوشیم در هر عملی که می خواهیم انجام بدهیم، خالصا و مخلصا برای خدا باشد و نیت خودمان را از غیر خدا خالص کنیم.
اگر ما توانستیم از اولین قدمی که در سال بر میداریم، قصدمان را خالصا لله بکنیم، به همه جا می رسیم. این مطلب قابل اثبات است.
اگر امروز در این مجلس، نور هدایت الهی در قلب جوانهایی اثر گذاشته و می خواهند سرنوشت سال آینده شان (1)خوب، عالی و پیروزمند باشد، ناراحتی و گرفتاری نداشته باشند؛ از اول سال در مسجد و در قنوت نماز ظهر سال تحویل شد و از آن وقت تاکنون از مسجد بیرون نرفته اند و در زیر چتر رحمت الهی قرار گرفته اند و گناه و معصیت نکرده اند و پاک هستند، باید ببینند از این جا که بیرون می روند باید چگونه باشند؟
ابتدای سالتان خوش بود، خدا به شما توفیق داد که در خانه خدا باشید.
به حمد الله که شما در حلول سال جدید برای خدا روزه دار و مشغول نماز و در وسط نماز و در بهترین حالات نماز؛ یعنی قنوت بودید. در این هنگام است که انسان ارتحال الى الله می نماید و توجه به خدا می کند و از خدا درخواست می نماید.
الحمدلله سعادت و فطرت پاک شما باعث شده که خدا دست شما را گرفته و به شما توفیق داده در این ساعت عالی در مسجد و خانه خدا و رو به خدا و دست مورد نیازتان به سوی خدا بوده است.
ص: 334
خدا را سوگند می دهم به پاره های جگر حضرت امام حسن علیه السلام و به سر بریده حضرت سیدالشهداء علیه السلام این دست هایی که امروز در اول سال به سوی خدا بلند بود، در مقابل هیچ کس دراز نشوند.
خدا را قسم میدهم به قلب مبارک رسول صلی الله علیه و آله الله احتیاج شما را در تمام عمر به غیر خودش قرار ندهد و صورت شما را در مقابل کسی خجالت زده نفرماید.
در آغاز سال به سوی خدا رفتید، مواظب باشید تا آخر هم به سوی خدا باشید تا خداوند متعال در تمام مراحل زندگی حافظتان باشد و پیروزی را نصیبتان کند.
اینک روایتی را می خوانم که امام علیه السلام در زمان غیبت امام زمان علیه السلام به ما دستور به اخلاص می دهند. یکی از اصحاب امام صادق علیه السلام می گوید:
كُنْتُ عِنْدَ الصَّادِقِ علیه السَّلَامُ إِذْ أَتَاهُ شَيْخُ كَبِيرُ قَدْ انحني متكئأ عَلَى عَصَاهُ ؛
من خدمت امام صادق علیه السلام بودم که پیرمرد قد خمیده و عصا به دستی، خدمت حضرت امام صادق علیه السلام آمد و عرض کرد: آقا جان! چه وقت فرج مهدی شما می رسد؟
حضرت فرمود: حالا زود است، غیبت او طولانی است، تا آن جا که می فرماید:
به خدا سوگند! اگر یک روز به آخر دنیا مانده باشد، خدا آن روز را طولانی می کند تا مهدی ما برسد.
أَلَا وَ إِنَّ شیعتنا يَقَعُونَ فِي فِتْنَةُ وَ حَيْرَةٍ فِي غَيْبَتِهِ ؛
بدانید که شیعیان ما در غیبت امام زمان در یک تحير و سرگردانی و فتنه عجیبی قرار می گیرند.
ص: 335
أَلَا وَ إِنَّ شیعتنا يَقَعُونَ فِي فِتْنَةُ وَ حَيْرَةٍ فِي غَيْبَتِهِ ؛ ؛(1)
فقط آنهایی که خالص برای خدا هستند و نیت خالص دارند خدا آنها را ثابت نگه می دارد و بقیه همه می لغزند.
بنا بر این، ما باید حواسمان را جمع کنیم که همه اعمال و کارهای مان را فقط و فقط برای خدا انجام بدهیم تا خداوند متعال به فریاد ما برسد. اگر عمل برای خدا بود به همه جا پیش می رویم.
البته در این زمینه روایات ارزنده بسیاری از ائمه اطهار علیهم السلام رسیده است. در روایتی آمده است:
نعمت اخلاص به هر کس داده شد از بالاترین نعمت های الهی است.
اگر گاهی دیده اید که عملی را انجام می دهید که فقط خدا می داند و بس؛ کس دیگری نمی داند، این همان وقتی است که خدا نعمت بزرگی شامل حال شما کرده است و باید قدر این نعمت را بدانید. در روایت دیگری امام صادق علیه السلام می فرمایند:
مَا أَنْعَمَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلٍ عَلَى عَبْدٍ أَجَلَّ مِنْ أَنْ لَا يَكُونَ فِي قَلْبِهِ مَعَ اللَّهِ غَيْرُهُ (2)
نعمتی بالاتر از این بر انسان نیست که متوجه شود که غیر از خدا، کسی دیگر در
قلب او نیست. آری، هر گاه فهمیدی غیر از خدا کسی در قلبت نیست و کار را برای غیر خدا
ص: 336
نمی کنی، این بزرگترین نعمتی است که شامل حال تو شده است.
در این صورت اخلاص دارای آثاری خواهد بود، برای مثال عرض کنم که شیخ بهاء الدین عاملی رحمه الله - معروف به شیخ بهائی - سخنی را از یکی از علما نقل می کند که آموزنده است. وی می گوید:
روزی دختری لب بامی ایستاده بود. این دختر خیلی زیبا، خوش صورت و خوش اندام بود. پیرمردی از آن جا رد می گذشت، نگاهش به این دختر افتاد، پایش لرزید و ایستاد که عشق پیری سر به رسوایی زند.
همان جا ایستاد شروع کرد به این دختر نگاه کردن، اظهار عشق و علاقه نمودن و نزد دختر رفتن و گفتن حرف های دروغی که معمولا در عشق های مجازی بین مردم مرسوم است.
دختر خیلی فهمیده و دانا بود، گفت: پیرمرد! بنده خدا! عاشق من شدی. درست است که من زیبا و خوش صورت هستم، اما خواهری دارم که پشت سر تو ایستاده، او به مراتب از من زیباتر است، او خورشید است و من ماه.
او چو خورشید فلک، من ماهم *** من كمين بنده او، او شاهم
عشق بازان چو جمالش نگرند *** من که باشم که مرا نام برند؟
یعنی اگر کسی به او نگاه کند، به من اصلا نگاه نمی کند.
یک دفعه این پیرمرد رویش را برگرداند، این دختر هم با مشت زد و از آن بلندی به پایین پرتاب کرد.
پیرمرد گفت: چرا چنین کردی؟
ص: 337
گفت: این عشق بود که تو به من داشتی، تا من گفتم کسی زیباتر از من هست به طرف او رفتی. این چه عشقی بود که تو به من داشتی؟ تو دروغ می گویی.
آن گاه شیخ بهایی رضوان الله تعالى عليه نتیجه می گیرد و می گوید:
ما خداپرست ها مواظب باشیم، آن وقتی که به خدا اظهار عشق میکنیم و میگوییم: خدایا! غیر از تو کسی را نداریم. «ایّاکَ نَعْبُدُ وَ اِیّاکَ نَسْتَعِینُ * اِهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ»(1)و ... گاهی با پول و گاهی با مقام و ریاست فریب نخوریم، آن وقت خدا آن چنان مشت به سینه ما می زند و پرتمان میکند که دیگر ذره ای از ذراتمان نماند و به ما بفرماید: برو دنبال همانی که خیلی دوستش داری، با ما کاری نداشته باش. مواظب باشیم چنین نباشیم.
اگر خانمی - خدای ناخواسته- در این ایام عید نوروز - که وقت دید و بازدید است . با آرایش، با لباس نازک و چادر نازک در مجالس دید و بازدید با نامحرم و دیگران احوال پرسی کند و بلند حرف بزند، فریب نخورد و خدا را برای یک دید و بازدید عید از دست ندهد.
آن چه ثابت است خداوند متعال است، همه چیز غیر از او تمام می شود، باید ثابت را بگیریم، نه آن چه را که تمام می شود.
پیرمرد بدبخت آن چه را که ثابت بود، رها کرد و در پی یک حرف نادرست و بی پایه تخیلی رفت.
نکند ایمان ما به خدا مثل عشق آن پیرمرد به آن دختر باشد که با یک کلمه خیالی برگردیم و گناه کنیم، بعد بگوییم: «استغفر الله»..
بنا بر این در این ایام عید نیز با همه این مجالس، خدا را به خاطر مردم، اقوام،
ص: 338
رفقا و دوستان از دست ندهید و خدا را ناراحت نکنید؛ چرا که خدا همیشه هست، ولی آن رفقا و دوستان، خیالی و تصوری هستند و فایده ای ندارند. در همان مجلسی که نشسته اید با هم دشمن می شوید، یک حرف آن می زند، یک حرف این می زند؛ بدتان می آید و قهر می کنید و بلند می شوید و می روید و دیگر به صورت هم نگاه نمی کنید.
اما با خدا دائما کار دارید، اخلاص تان را برای خدا کم نکنید و خالص و مخلص باشید.
برادران جوان عزیز و گرامی! می خواهم اگر موفق شوم به نام مقدس 12 امام معصوم، 12 نتیجه برای اخلاص عرض کنم که اخلاص چه نتیجه هایی دارد.(1)
از هم اکنون بین خدا و خودتان تصمیم بگیرید و حضرت ابوالفضل علیه السلام نیز را در کنار کارهایتان قرار دهید که
خدایا! ما از فردا که کارمان شروع می شود، یا از هم اکنون که تحویل سال است و کار زندگی سالانه مان شروع می شود؛ می خواهیم برای غیر از تو کاری نکنیم؛ اگر نماز می خوانیم، اگر احسان می کنیم، اگر به مستضعفی کمک می کنیم، اگر ندایی برای دین بلند می کنیم، اگر کمکی به دین تو می نماییم، همه و همه برای تو باشد و بس.
آن وقت چنین اخلاصی این نتایج را دارد که - إن شاء الله - در اعماق قلب شما جای گیرد.
ص: 339
روایت یکم. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید:
مَا أَخْلَصَ عَبْدُ لِلَّهِ عَزَّ وَجَلٍ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً إِلَّا جَرَتْ يَنَابِيعِ الْحِكْمَةَ مِنْ قَلْبِهِ عَلَى لِسَانِهِ ؛(1)
هر کس چهل روز کارش را برای خدا خالص کند، چشمه های علم و حکمت به قلب او جاری می شود.
یعنی گاهی می بینی چیزهایی را می فهمی که از شما بعید است که این چیزها را بفهمی، مطالب بزرگ را می فهمی. این کار خدا است، شما عمل تان را برای خدا خالص کنید، آن چه دیگران نمی فهمند شما می فهمید.
روایت دوم. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید: خداوند متعال می فرماید:
لا اطَّلَعَ عَلَى قَلْبِ عَبْدٍ فَأَعْلَمَ مِنْهُ حُبَّ الْإِخْلَاصِ لِطَاعَتِي لِوَجْهِي وَ ابْتِغَاءِ مَرْضَاتِي إِلَّا تولیت تقویمه وَ سیاسته(2)
هر بنده ای که دیدم اخلاص در قلب اوست و فقط برای طاعت من کار می کند، من بالای سر کارهای او می ایستم و کارهای او را به خوبی رهبری و راهنمایی می کنم و سیاست زندگی را به او یاد میدهم.
یعنی به او راهنمایی می کنم که کجا برو که به صلاح توست، کجا نرو که به صلاح تو نیست؛ به او الهام می شود. گاهی انسان برخی افراد مؤمن را می بیند که
ص: 340
می گوید: امروز به قلبم الهام شد که از این طرف بیایم و این فیض هم به من رسید.
این همان است که خدا می خواهد او را راهنمایی می کند. تو برای من باش من همه جا برای تو هستم، نمی گذارم تنها بمانی، نمی گذارم در سیاست زندگی شکست بخوری.
روایت سوم. امام صادق صلوات الله وسلامه عليه می فرماید:
إِنَّ الْمُؤْمِنَ لِيَخْشَعِ لَهُ كُلُّ شَيْ ءٍ؛ (1)
انسان مؤمنی که دارای اخلاص باشد تمام موجودات روی زمین حتی حیوانات درنده از ابهت او هراس دارند و او را اذیت نمی کنند.
اگر قصد شما برای خدا خالص باشد، همه، کار شما را ملاحظه می کنند؛ مثل کسی که از او بترسند و اذیتش نکنند، خداوند این گونه شما را نگه می دارد.
روایت چهارم. حضرت امام زین العابدین علیه السلام می فرماید:
...فَإِذَا فَعَلْتَ ذَلِكَ بِالْإِخْلَاصِ جَعَلَ لَكَ عَلَى نَفْسِهِ أَنْ يَكْفِيَكَ أَمْرَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ؛ (2)
هر کس برای خدا اخلاص داشته باشد، خداوند، هم کار دنیای او را و هم کار آخرت او را به عهده می گیرد.
ص: 341
یعنی خدا هم در این دنیا تمام کارتان را روی حساب قرار میدهد، هم در جهان آخرت و هر چه هم از خدا دورتر باشید، بدتر خواهد شد. اگر آن پیر مرد به امید یک جمال خیالی روی برنگردانده بود، آن دختر جوان به پیر مرد اظهار تمایل می کرد. اما او امتحان پس داد و آن دختر هم گفت: نه، آن اخلاص و عشق که باید در تو باشد، نیست، پس برو. اگر آن عشق و اخلاص در او بود، این گونه محروم نمی شد.
روایت پنجم. مولا امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید:
مَنْ أَخْلَصَ النِّيَّةَ تَنَزَّهَ عَنِ الدَّنِيَّةِ ؛(1)
هر انسانی که برای خدا خالص باشد هیچ وقت زیر بار ذلت نخواهد رفت.
به جان مولا امیرالمؤمنین علیه السلام یک جهان معنا در این جمله است. پس کسانی زیر بار ذلت می روند که خدا را در نظر ندارند. چرا یک آدمی که در وسط جمیعت می ایستد وگدایی می کند از نظر مردم بی اعتبار است؟
برای این که او به خدا معتقد نیست، جدی می گویم، عقیده من همین است. او به خدا معتقد نیست، اگر به خدا معتقد بود؛ آن خدایی که همین گدا را بدون وسیله در اعماق رحم مادر روزی میداد، هم اکنون نیز در این دنیا روزی می دهد. او با این کار خدا را کوچک می کند. آن عاشقی که معشوق خودش را کوچک کند، عاشق نیست؛ بلکه یک هوس ران است.
آن انسانی که به خدا معتقد باشد، اگر از گرسنگی هم بمیرد، محال است به اور غیر خدا رو بزند. این که به دیگران رو می زند خیال می کند خدایی نیست.
ص: 342
روایت ششم. امیرمؤمنان على علیه السلام می فرمایند:
فِي إِخْلَاصِ النیات نَجَاحُ الْأُمُورِ؛(1)
پیروزی در تمام کارها به اخلاص بستگی دارد. برادران عزیز! اگر در سال نو در پی کسب و فعالیت های زندگی می روید با اخلاص به سوی خدا بروید، تا خداوند شما را در کسب و کارتان پیروز کند که در آن صورت ربا نمی گیرید، ربا نمی دهید، به بانک احتیاجی ندارید که برای تان کار کند، نیازی ندارید که پولتان را به دست این و آن بدهید تا برایتان کاسبی کنند که چیزی به شما بدهند.
می گوید: حاج آقا! ما که نمی خواهیم خلاف شرع انجام بدهیم، ما پولمان را به کسی داده ایم که برای ما کاسبی کند و یک چیزی نیز به ما بدهد!
عجب! همه حرف همین جاست. مؤمن! خودت کاسبی کن! وقتی پول را به دیگری دادند تا او کاسبی کند جامعه تنبل بار می آید، اقتصاد جامعه شکست می خورد، چرخهای اقتصادی از حرکت باز می ماند.
آری، آنان این موارد را حساب نمی کنند؛ چرا که تمرکز پول در یک جا اعم از شخص یا بانک بزرگ ترین ضربه به اقتصاد هر کشوری است. می خواهید بپذیرید یا نپذیرید، از دانشمندان اقتصاد بپرسید!
اگر اسلام می فرماید: «أَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ وَ حَرَّمَ الرِّبَا»(2) برای این است که چرخ های اقتصادی باز نایستد و همه نگویند: آقا! پولمان را به دست کسی
ص: 343
داده ایم تا کار کند و خودمان هم راحت و آزاد می گردیم.
در این صورت وقتی خواستند بگردند و آزاد باشند و راحت در خانه بخوابند دردها و بیماری ها به آنان هجوم می آورد، خونشان غلیظ می شود، مبتلا به دیابت می شوند، اوره پیدا می کنند، بیماری ها یکی پس از دیگری به سراغشان می آید که این ها حاصل تنبلی است، خدا بی جهت ربا را حرام نکرده است، حساب دارد.
پس اگر می خواهید دین تان سالم بماند، کارتان را برای خدا خالص بکنید. اگر کارتان برای خدا خالص نشد و دیگری را با خدا شریک قرار دادید، دین تان را روی آن می گذارید و هر کاری که می کنید برای دیگران انجام می دهید.
روایت هفتم. از مولا امیرالمؤمنين علیه السلام نقل شده که آن حضرت در «نهج البلاغه» می فرماید:
وَ شَدَّ بِالْإِخْلَاصِ وَ التوحید حُقُوقِ الْمُسْلِمِينَ فِي مقاعدها؛(1)
یعنی یکی از آثار کار برای خدا این است که حق مردم ضایع نمی شود، تمام مردم به حق واقعی خودشان می رسند. برای این که اگر انسان در کارش به خدا نظر داشته باشد، دین خدا، قانون خدا و حقی را که خدا برای مردم قرار داده رعایت می کند.
کسی که خالصا و مخلصا برای خدا کار می کند، حق همسر، فرزند و دیگران
را آن طور که خدا فرموده است، عملی می کند و انجام میدهد.
ص: 344
روایت هشتم. در کتاب «غرر الحكم»آمده است که مولا امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید:
عِنْدَ تَحَقُّقِ الْإِخْلَاصِ تستنير الْبَصَائِرِ ؛(1)
وقتی انسان همه کارهای خود را برای خدا انجام داد، خدا چشم او را باز می کند و مطالب و امور را می بیند و بدون این که کسی چیزی به او یاد بدهند آگاه است که چه کار بکند.
به راستی همین درس برای یک سال و برای یک عمر ما کافی است. اگر کسی به شما گفت: آقا! شما برای سال آینده خود چه زندگی را پیش بینی کرده اید؟
آدم عاقل باید بنشیند و برای زندگی خویش برنامه ریزی کند. معنا ندارد که آدم عمرش را بدون برنامه ریزی سپری کند.
جوانان! در ابتدای زندگی تان بی برنامه زندگی نکنید؛ چرا که بی برنامه زندگی کردن، غلط ترین زندگی هاست. در دنیا باید کارتان منظم و مرتب باشد؛ چه ساعتی از خانه بیرون بروید و چه ساعتی برگردید، چه وقت باید کجا بروید؟
مولا امیرالمؤمنین علیه السلام در پایان این ماه وقتی می خواستند به فرزندان عزیزشان نصیحت کنند؛ نخستین فراز این است که می فرمایند:
وَ نَظمَ أمركُم(2)
کار تان باید منظم و روی حساب باشد. شما هم بدانید وقتی از این مسجد بیرون می روید باید یک برنامه منظم برای
ص: 345
زندگی خودتان داشته باشید که باید چه کار کنید؟ و از کدام راه باید بروید؟
اگر تمام موعظه ها؛ نصیحت ها و برنامه ها را بخواهیم در یک کپسول قرار دهیم، آن کپسول همین مورد بحث ما خواهد بود که بنا بگذارید که هر کاری را که انجام می دهید برای خدا و رضای او باشد، در نتیجه در کارتان بی نظمی نمی کنید، به حقوق دیگران تعدی نمی نمایید و زن و بچه را از خود ناراحت نمی کنید.
خانم ها شوهرانشان را از خودشان ناراحت نمی کنند، به مجالس گناه نمی روند، از اهل گناه کناره گیری می کنند، به حق خودتان قانع می شوند و به کسی طمع نمی کنند. فقط به خدا چشم طمع داشته باشید و بس و هزاران مطلب دیگر که در زیر سایه همین تابلو است.
خدایا! من می خواهم فقط نظرم به تو باشد و بس، غیر از تو من چیزی نمی خواهم. این برنامه ائمه اطهار علیهم السلام بوده است. شما به کتاب های عامه مراجعه کنید، ما حالات هر امامی را که بررسی می کنیم، می بینیم در شرح حال آن امام علیه السلام نوشته اند:
إِنَّهُ كانَ مُخْلِصاً
او هر کاری انجام میداد فقط برای رضای خدا انجام میداد.
یک ستی درباره امام حسن مجتبی علیه السلام داستانی را نقل می کند که البته علمای از شیعه نیز این داستان را نقل کرده اند. خیلی داستان جالب و زیبایی است. و امیدوارم امروز اگر حاجتمندی در این مجلس باشد، حواسش را جمع
ص: 346
امام مجتبی علیه السلام بکند.
جوان های عزیز! برای آینده و سال نو هر چه می خواهید از امام مجتبی علیه السلام بخواهید. اگر همسر ندارید، اگر سرمایه و محل کسب و کار ندارید، امروز این جا، فقط و فقط قصدتان را برای خدا خالص کنید و دامن امام حسن علیه السلام را بگیرید و آخر کار هم دامن حضرت ابالفضل علیه السلام را که - إن شاء الله - حفظ تان میکنند و در سال آینده خبرش را برای من می آورید که به آن چه که می خواسته اید رسیده اید، إن شاء الله.
آن ستی می نویسد: مردی ورشکسته چون آدم آبرومندی بود هر چه داشته فروخته بود، دیگر چیزی برایش نمانده بود. او خدمت امام حسن مجتبی علیه السلام آمد و حرفی نزد، امام مجتبی علیه السلام از او پرسیدند: حاجت تو چیست؟ چه کار داری؟!
او شروع به گریه کرد و این اشعار را خواند:
لم يبق لي شيء أبيع بدرهم *** تکفیک رؤية منظري عن مخبری
آقا جان! هر چه داشتم فروخته ام، چیزی که یک در هم ارزش داشته باشد برای من نمانده است، از حال و چهره ام پیداست که وضعم چگونه است و رنگ رخسارم از سر و ضمیرم خبر می دهد.
إلا بقايا ماء وجه صنته *** أن لا يباع و قد وجدتك مشتري
آقا جان! من فقط آبروی خودم را به کسی نفروختم، آن هم آمدم به شما بفروشم؛ چون مشتری آبروی من، شما هستید.
آری، این خاندان وسائل به سوی خدا هستند که در زیارت جامعه کبیره می خوانیم:
أَنْتُمُ السَّبِيلُ الْأَعْظَمُ وَ الصِّرَاطُ الْأَقْوَمُ وَ شُهَدَاءُ دَارِ الْفَنَاءِ وَ شُفَعَاءُ دَارِ الْبَقَاءِ .
ص: 347
جوانان عزیز شما که چهره خودتان را برای آبرویتان سرخ نگه داشته اید، درد دل خود را با امام مجتبی علیه السلام بگویید؛ این جا آبرویتان از بین نمی رود.
آقا امام مجتبی علیه السلام دستور دادند که پول سنگینی برای او آوردند و به دست او دادند. آن گاه حضرتش این دو بیت شعر را فرمودند:
عاجلتنا فأتاك وابل برنا *** طلا ولو أمهلتنا لم نقصر
ثروت ما کم کم تمام شده، اندکی دیر پیش ما آمده ای، اگر اندکی به ما مهلت میدادی به تو بیشتر عنایت می نمودیم.
فخذ القليل كأنك لم تبع *** ما صنته و كأننا لم نشتر (1)
این پول کم را بگیر و فرض کن که آبرویت را به ما نفروخته ای و ما هم آبروی تو را نخریده ایم.
یعنی آبروی تو در جایش محفوظ است. ما برای خدا به تو کمک کردیم.
«و إنما نطعمكم لوجه الله لا نريد منكم جزاء و لا شكورا»(2)
این همان آیه ای است که خداوند متعال اخلاص اهل بیت علیهم السلام را امضا می کند و می فرماید: اینان سه روز غذای خودشان را به يتيم، اسیر و فقیر دادند، اما فقط برای خدا که خداوند متعال هم اینان را به این مقام عجیب رساند.
برادران و جوانان عزیزم! آبرویتان را به کسی غیر از خدا نفروشید، فقط به سوی خدا دست دراز کنید. بند کشتی طوفان حوادث زندگی تان را به دست خدا و اهل بیت علیهم السلام بدهید و آرام در این کشتی زندگی کنید. اگر برای خدا خالص بودید، طوفان حوادث، شما را متزلزل نخواهد کرد. این درباره دنیای شما و اما
ص: 348
درباره آخرت شما قرآن کریم می فرماید:
«وَ مَا تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ * إِلَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ»
ما هر کسی را به جزای اعمالش می رسانیم، اما به انسانهای مخلص در روز قیامت بیشتر و بهتر عطا خواهیم کرد.
«أُولَٰئِكَ لَهُمْ رِزْقٌ مَعْلُومٌ »؛ روزی آنها در قیامت معلوم است.
«فَوَاكِهُ ۖ وَهُمْ مُكْرَمُونَ»؛(1) بهترین میوه ها برای آنها خواهد بود، بهترین احترام را به آنها می گذارند، بهترین تخت ها را بر سر نهرهای بهشت برای آنها زده اند و بهترین نعمت های الهی برای آنها فراهم است.
پس هر کس هم دنیای کامل و هم آخرت کامل می خواهد باید از این ساعت قصدش این باشد که آن جایی که خدا می پسندد کار می کند، حرف بزند و برود و آن جا که خدا نمی پسندد قدم به آن جا نگذارد و به آنها رو نشان ندهد.
خدایا! به فرق شکافته مولا امیرالمؤمینن علیه السلام و به فرق شکافته فرزند رشید و دلبندشان ابا الفضل العباس علیه السلام این مردمی که در آغاز سال به سوی تو آمدند و این جوانهایی که می توانستند همه جا باشند، اما همه جا را رها کردند و با زبان روزه به سوی تو آمدند، تقدیر تمام عمر و این سال شان را خوش مقدر بفرما!
خدایا! آنها را در تمام مجاری زندگی پیروز بفرما!
خدایا! به قلب نازنین ابی عبدالله علیه السلام بين خودت و آنها جدایی مینداز!
ص: 349
شاید حدود 30 سال است که برنامه زندگی من به دست اباالفضل علیه السلام است و بین من و ایشان قراری است.
جوانان عزیز! به شما سفارش می کنم که با ابا الفضل علیه السلام پیمان وفا و دوستی ببندید. آن بزرگوار همه جا با شما هستند و همه جا به شما یاری می کنند.
از این رو با خودتان و ابالفضل علیه السلام قرار بگذارید که در مدت عمرتان به سوی غیر خدا نروید و رضای غیر خدا را نخواهید - إن شاء الله - خداوند متعال کارهایتان را اصلاح می کند و مشکلاتتان حل می شود. آن چه آنها برایتان درست کنند، صلاح شماست، کسبی که آنها درست کنند، زنی که آنها برایتان پیدا کنند، راهی که آنها دوست بدارند، برای شما صلاح است.
من یک راه رفته ای را به شما نشان می دهم که یک راه تجربه شده ای است، شما هم تجربه کنید و برای دیگران بگویید.
یا ابا الفضل! ای ماه بنی هاشم خورشید لقاء عباس!
آقا جان! اول سال است، دست به دامان شما هستیم. ای آقایی که امام زین العابدین علیه السلام می فرماید:
شهدا در روز قیامت به مقام عمویم ابا الفضل علیه السلام غبطه می برند.
به حق برادرتان امام مجتبی علیه السلام که امروز به ایشان متعلق است، به حق برادر عزیزتان امام حسین علیه السلام و به حق فاطمه زهرا علیها السلام یک نگاهی به این مجلس ما بفرمایید. این هایی که به این جا آمده اند بدون حاجت بیرون نروند.
ص: 350
همه مریض های اسلام را دعا کنید، به مردم پریشان دعا کنید. خدا را به آن حال سید الشهداء علیه السلام سوگند دهید؛ آن وقتی که بالای سر برادرشان اباالفضل علیه السلام آمدند و نگاه کردند، دیدند، قطعه قطعه، فرق نازنین شکافته. من نمی دانم، از زینب کبری علیها السلام نقل می کنند که زینب علیها السلام فرمودند:
دو جا دلم به حال برادرم خیلی سوخت؛ یکی آن جایی بود که هر چه می خواستند بدن ابا الفضل علیه السلام را بلند کنند و به خیمه شهدا بیاورند، نمی شد، از بس این بدن قطعه قطعه شده بود. آقا بدن را روی زمین گذاردند، اما به طرف خیمه ها نمی آمدند، چرا؟
آقا خجالت می کشیدند، حالا بیایند و به سکینه و بچه ها چه بگویند. لذا وقتی به طرف خیمه ها آمدند، سکینه جلوی بابا آمد، صدا زد:
أين عمي العباس؟
بابا! پس عمویم ابا الفضل کجاست؟
آقا فرمودند: بابا! به خدا! عمویت را کشتند.
نَسْئَلُكَ اللَّهُمَّ باسمک الْعَظِيمِ الْأَعْظَمِ الْأَعَزُّ الْأَجَلُّ الْأَكْرَمُ یا اللَّهِ یا رَحْمَانُ یا رحیم یا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قُلُوبِنَا عَلَى دِينِكَ .
إلهی بِمُحَمَّدٍ وعلی وَ فَاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنِ وَ التِّسْعَةِ الْمَعْصُومِينَ مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنِ اغفربهم ذُنُوبَنَا ، واستربهم عُيُوبَنَا ، اقْضِ بِهِمْ حَوَائِجِنَا . اللَّهُمَّ أَكُفٍّ بِهِمْ مهماتنا ، اللَّهُمَّ لَا تُسَلِّطْ عَلَيْنَا مَنْ لَا يَرْحَمُنَا ، اللَّهُمَّ اشْفِ مَرْضَانَا
اللَّهُمَّ أَيْدٍ بِهِمْ إِمَامُ زَمَانِنَا ، وَ انْصُرْهُ وَ انْتَصِرْ بِهِ وَ عَجِّلْ فِي فَرْجُهُ وَ ظُهُورِهِ .
ص: 351
ص: 352
ص: 353
ص: 354
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرحیم
الحمدلله رَبِّ الْعَالَمِينَ ، الَّذِي مِنْ خَشْيَتِهِ تَرْعُدُ السَّمَاءُ وَ سُكَّانُهَا ، وَ تَرْجُفُ الْأَرْضُ وَ عُمَّارُهَا ، وَ تَمُوجُ الْبِحَارُ وَ مَنْ يَسْبَحُ فِي غَمَرَاتِهَا .
وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَيِّدِنَا أَحْمَدَ وَ حَبِيبِنَا أَبِي الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ عَلَى أَهْلِ بَيْتِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ الْمَعْصُومِينَ وَ لَعْنَةَ اللَّهِ عَلَى أَعْدَائِهِمْ وَ مُخَالِفِيهِمْ أَجْمَعِينَ مِنَ الْآنَ إِلَى قِيَامِ يَوْمِ الدِّينِ .
قَالَ اللَّهُ الْحَكِيمِ فِي كِتَابِهِ الْكَرِيمِ ؛
ن * وَالْقَلَمِ وَمَا یَسْطُرُونَ * مَا أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّکَ بِمَجْنُونٍ * وَ إِنَّ لَکَ لأجْرًا غَیْرَ مَمْنُونٍ *وَ إِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِیمٍ * فَسَتُبْصِرُ وَ یُبْصِرُونَ * بِأَیِّکُمُ الْمَفْتُونُ(1)
16 رعایت جنبه های اخلاقی
بحث ما درباره وظایف شیعیان در زمان غیبت حضرت ولی عصر علیه السلام است. این وظیفه از مطالب بسیار حساس و مهمی است که ائمه اطهار علیهم السلام روی این
ص: 355
356
مطلب فوق العاده نظر داشتند و اساس زندگی ماست و رعایت آن برای همه؛ به ویژه برای نسل جوان ما لازم و ضروری است.
شانزدهمین وظیفه ما در دوران غیبت امام زمان علیه السلام عبارت از رعایت جنبه های اخلاقی است؛ یعنی در زمان غیبت حضرت ولی عصر علیه السلام که معمولا روزگار آشوب، تحير، فساد، کج خلقی و بد اخلاقی و .... است، وظیفه ما رعایت جنبه های اخلاقی است.
اگر مردم بد می شوند، یک فرد شیعی باید خوب بشود، انسان نمی تواند، بگوید: «خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو» اکنون که همه جامعه فاسد هستند، ما نمی توانیم خوب باشیم.
اصلا خودسازی و ریاضت نفس به معنای واقعی این است که در محیطی که مردم به طرف فساد بروند ما به طرف صلاح برویم. وقتی اخلاق مردم بد می شود و جنبه های اخلاقی را رعایت نمی کنند ما باید جنبه های اخلاقی را رعایت کنیم.
این دستور مستقیمی است که امام علیه السلام و برای این زمان می دهند. بارها بیان شده که بنا نیست چیزی از خودمان برای مردم بگوییم، ما کوچک تر از آن هستیم که بتوانیم چیزی برای مردم بگوییم. ما یک مبلغ و رساننده مطالب هستیم و حکم بلندگو را داریم. این وظایف را ائمه اطهار علیهم السلام بیان فرموده اند. ما نیز واسطه هستیم که آن چه که آنها فرموده اند در اختیار شما بگذاریم.
پس شما هرگز سخن را از ما نشنوید، سخن را از آن بزرگواران بشنوید. وقتی می گوییم: «قال رسول الله صلی الله علیه و آله» ، قيافه منور و چهره نورانی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را در نظر بگیرید که هم اکنون ایستاده اند و با شما حرف می زنند.
وقتی می گوییم: «قال أمير المؤمنین علیه السلام » امیرمؤمنان علی علیه السلام دارند با شما
ص: 356
حرف می زنند.
وقتی می گوییم: «قال الصادق علیه السلام»امام صادق علیه السلام با شما دارند حرف می زنند.این گونه تصور کنید؟
در این زمینه روایت مهمی است که بسیاری از علمای شیعه و سنی آن را نقل کرده اند. البته روایت از امام صادق علیه السلام است. آن حضرت به اصحابشان می فرماید:
أَلَا أُخْبِرُكُمْ بِمَا لَا يَقْبَلُ اللَّهُ عزوجل مِنَ الْعِبَادِ عَمَلًا إِلَّا بِهِ؟
می خواهید برای شما خبر بدهم چیزهایی را که خداوند متعال هیچ عملی را بدون آنها قبول نمی کند؟
فراز اول این روایت خیلی به بحث ما مربوط نیست، ولی چون مطلب جالبی است عرض می کنم. یعنی تا مادامی که این چند چیز نباشد، نماز، روزه، حج و مستحبات قبول نمی شوند. این چند چیز باید در وجود انسان باشد، تا اعمالش قبول بشود آن چند مورد، این موارد است که می فرمایند:
1. شهادت به وحدانیت خدا.
2. شهادت به نبوت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله
3. اقرار به آن چه در قرآن مجید خدا امر کرده است.
4. ولایت ما اهل بیت
5. برائت و بیزاری از دشمنان ما اهل بیت ؛ یعنی ائمه اطهار علیهم السلام.
آن گاه حضرتش در ادامه می فرمایند:
ص: 357
إِنَّ لَنَا دَوْلَةً يَجِي ءُ بِهَا إِذَا شَاءَ اللَّهُ ؛
ما یک دولت و حکومتی داریم که - إن شاء الله - در آینده خواهد آمد.
آن گاه می فرمایند:
مِنْ سِرِّ أَنْ يَكُونَ مِنْ أَصْحَابِ الْقَائِمِ فَلْيَنْتَظِرْ وَ لْيَعْمَلِ بِالْوَرَعِ وَ مَحَاسِنَ الْأَخْلَاقِ وَ هُوَ مُنْتَظِرُ...»(1)
کسی که دلش می خواهد از اصحاب حضرت مهدی علیه السلام باشد باید انتظار فرج آقا را داشته باشد و به زهد، ورع، تقوا و محاسن اخلاق عمل کنند.
شاهد من در این کلمه است؛ یعنی مردم شیعه در زمانی که امام شان غایب است باید به اخلاق خوب عمل کنند تا به فيض حضور حضرت نایل بشوند؛ یعنی ما نمی توانیم همین طور افسار گسیخته باشیم و هر عملی که دلمان خواست انجام بدهیم. ما باید طبق اخلاق اسلامی عمل بکنیم.
البته در این که اخلاق اسلامی چیست؟ و عمل کردن به اخلاق اسلامی چه نتیجه ای دارد؟ در آینده سخن خواهم گفت. ابتدا در این زمینه چند روایت می خوانم که رعایت اخلاق چه آثار خوبی به دنبال دارد. وقتی عظمت مطلب برای ما معلوم شد در آن صورت عرض می کنم آن اخلاق خوبی که دارای این آثار عجیب است کدام اخلاق است که در روایتی که در کتاب «بحارالانوار»آمده بوده است، رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرمایند:
ص: 358
الْخُلُقُ الْحَسَنُ نِصْفُ الدِّينِ ؛ (1)
اخلاق خوب نصف دین انسان است.
یعنی اگر اخلاق انسان بد باشد واقعا دینش لنگ است، تمام دین را ندارد و نصف دین را دارد.
در روایت دیگر به اهمیت رعایت کردن اخلاق خوب، توجه کنید! باز در کتاب «بحارالأنوار»می خوانیم: امیرالمؤمنين علیه السلام می فرمایند:
عُنْوَانُ صَحِيفَةُ الْمُؤْمِنُ حُسْنُ خُلُقِهِ؛(2)
سرلوحه نامه اعمال مؤمن اخلاق خوب اوست.
آری، اخلاق خوب در اولین مرحله در نامه اعمال مؤمن نوشته می شود و روی آن حساب می کنند.
روایت سوم نیز از حضرت على علیه السلام است که آن حضرت می فرمایند:
أَرْضَى النَّاسِ مَنْ كَانَ أَخْلَاقِهِ رَضِيتُ(3)
پسندیدہ ترین انسانها در نزد خدا و رسول کسی است که دارای اخلاق خوب باشد.
در روایت دیگر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند:
إِنَّ الْعَبْدَ لِيُبَلِّغِ بِحُسْنِ خُلُقِهِ عَظِيمُ دَرَجَاتِ الْآخِرَةِ وَ شَرَفَ الْمَنَازِلِ وَ إِنْ كَانَتْ عِبَادَتِهِ لضعيفة ؛ (4)
ص: 359
انسان خوش اخلاق با اخلاق خویش به عالی ترین درجات بهشت می رسد هر چند عبادتش کم باشد. یعنی گرچه کم نماز بخواند و کم روزه (1)بگیرد، ولی وقتی اخلاقش خوب است به عالی ترین درجات بهشت و منازل آخرت می رسد.
به آخرین روایت در این زمینه که روایت زیبایی است توجه کنید. این روایت در کتاب «اصول کافی»آمده است، امام صادق علیه السلام می فرماید:
مَا يَقْدَمُ الْمُؤْمِنُ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَجَلٍ بِعَمَلٍ بَعْدَ الْفَرَائِضِ أَحَبَّ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى مِنْ أَنْ يَسَعَ النَّاسَ بِخُلُقِهِ؛(2)
انسان مؤمن بر عمل و عبادتی اقدام نمی کند که در نزد خدا محبوب تر باشد از اخلاق خوب و این که با اخلاق خوب با مردم رفتار کند.
یعنی هیچ عملی بعد از واجبات پسندیده تر از اخلاق خوب و برخورد با مردم با اخلاق نیک نیست. اخلاق بد، کارهای خوب انسان را هم ضایع می کند، همین طور که ملاحظه می فرمایید هر چه انسان خوبی داشته باشد با اخلاق زشت، آن خوبی ها در نزد مردم پایمال می شود. مردم می گویند: درست است که این آدم، سخاوتمند، مقدس و فعال است و به مردم خدمت می کند، اما اخلاق بدی دارد.
آری، اخلاق بد، تمام کارهای خوب انسان را در نزد مردم از بین می برد، در نزد خدا نیز همین طور است، انسان بر فرض این که عمل خوبی هم داشته باشد، اخلاق زشت، اعمال خوب او را پایمال می کند و ارزش آن را از بین می برد.
ص: 360
پس به راستی در این زمانی که متأسفانه بیشتر مردم به سوی اخلاق های زشت می روند وظیفه ما چیست؟
وظیفه ما این است که اخلاق های خوب را رعایت کنیم و خودمان را با اخلاق های خوب بسازیم و تربیت کنیم.
البته انسان همین طور با شنیدن و گفتن اصلاح نمی شود، باید برای خوب شدن تصمیم بگیرد. جوانی برای من نامه جالبی نوشته بود که در آن نامه شرح حال خود را نوشته بود که من چنین و چنان بودم و این طور و آن طور شد.
نامه خیلی جالبی بود تا آن جا که می نویسد: روزی ظاهرا اول ماه رمضان بود، از در مسجد عبور می کردم که مطالبی را شنیدم. روز سوم و چهارم بود که فلان کار و فلان کار را که یکی از آنها اعتياد بود و تازه مبتلا شده بودم رها کردم. این سخنان مرا عوض کرده و امیدوارم دیگر به آن اخلاق های زشت و ناپسند برنگردم، حالا تصمیم جدی گرفتم که واقعا خوب باشم.
به راستی این گونه تصمیم گیری خیلی مهم است. ممکن است خدای ناکرده جلساتی باشد و مجلس ما هم ممکن است همین طور باشد، که نشستند و گفتند و برخاستند. اما ما تصمیم گرفتیم که از کنار سخنان متفرقه بگذریم.
البته - الحمدلله رب العالمين - از هر دری بخواهیم صحبت کنیم، خداوند استعداد و قدرت داده و مطالعه هم در آن موارد داریم. اما خدا میداند گاهی فکر میکنیم که تلف کردن وقت مردم خیانت است. باید آن چه خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام به عنوان بالاترین و مدرن ترین راه زندگی در اختیار مردم گذاشته اند برای آنان بگوییم و خود ما و شما تصمیم بگیریم که مطالب را عملی کنیم که اگر
ص: 361
چنین تصمیمی گرفتیم زندگی ما عوض می شود.
خدا میداند که صدها نفر نامه نوشته اند و نامه های آنها را جمع آوری و بایگانی کرده ام که اینان از راه مکتب اهل بیت علیهم السلام و نجات یافته اند و از لب پرتگاه جهنم با سخنان علی بن ابی طالب علیه السلام در بهترین بهشت زندگی قرار گرفته اند و به طور مسلم آخرتشان نیز همین طور خواهد بود. همه اینها به برکت خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام است. بی جهت نیست که خداوند متعال می فرماید:
«الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا»(1)
این خاندان بهترین راه زندگی را به ما یاد داده اند. آری، اخلاق خوب همان است که این بزرگواران به ما گفته اند.
البته این بحث را باید گام به گام پیش ببریم. بنا بر این، بعد از این که فهمیدیم وظیفه ما در این دوران دانستن اخلاق خوب است، اینک می خواهیم ببینیم اخلاق از نظر خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام چیست؟
ما به نظر خودمان کاری نداریم؛ چرا که رأي و عقیده ما هیچ ارزشی ندارد، برای این که در مقابل یک عقیده ما، صدها هزار عقیده مخالف وجود دارد، اما سخنان آن بزرگواران رو دست ندارد.
اگر هم اکنون از بیشتر مردم بپرسیم: اخلاق خوب چیست؟ اخلاق را به ظاهر و احوال پرسی می دانند، در مقابل شخص می گویند: سلام علیکم، قربان شما
ص: 362
گردم، فدای شما بشوم تا او دور می شود، می گویند: «ای فلان فلان شده! چه قدر به مردم ظلم میکنی؟!»و شروع به بدگویی کردن از مردم می کنند.
امروزه اخلاق خوب از نظر جامعه همین است. حالا درست است یا نه؛ خودتان تصدیق کنید؟! میگویند: انسان باید با مردم این گونه رفتار کند که نفهمند دشمن است. در رو، سلام بکن، بعد هم هر کاری دلت می خواهد انجام بده. این عقیده جامعه امروزی است.
اما اسلام با این عقیده مخالف است. قرآن کریم می فرماید:
«إِنَّ الْمُنَافِقِينَ فِي الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ».(1)
باطن تو هر طوری است، ظاهرت هم همین طور باشد. اگر خواستی با مردم دو دوزه بازی کنی در بدترین درجات جهنم قرار خواهی گرفت. اما کسانی که با انسان صاف دشمن و یا صاف دوستند، ایرادی ندارد، اما این که به حسب ظاهر بخواهد درست باشد و به حسب باطن جور دیگر که امروزه نام آن را اخلاق اجتماعی می گذارند، این غلط است و اخلاق درستی نیست.
نمونه دیگر این که باهم گل می گویند و گل می شنوند و قربان صدقه هم دیگر می روند، از آن طرف در این نشریه و آن نشریه عليه هم دیگر فحش می دهند. آیا این اخلاق خوب است؟ آیا این اخلاق اسلامی است؟
نه، این همان نفاقی است که اسلام از آن گریزان است و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و قرآن کریم از آن انتقاد می کنند. دقت کنید که این گونه نباشید، با کسی که بد هستید حدالامکان اصرار داشته باشید که آن ناراحتی قلبی شما از بین برود تا با او خوب بشوید، اگر می بینید نمی توانید با او خوب بشوید، خیلی خوب، رفتار
ص: 363
مساوی داشته باشید. چرا به ظاهر می خواهی بگویی من خیلی به شما ارادت دارم؟ چه لزومی دارد چنین بگویی؟! به حال خودش رها کن. چرا گولش میزنی؟ چرا سر او کلاه میگذاری؟ مرد آن است که صاف و مستقیم به حرف خودش باشد.
گاهی انسان با بعضی ها برخوردهای خیلی جالب دارد. همین برخوردها را گاهی نسبت به ائمه جماعت می گویند: اگر فلان آقا را قبول ندارید، بروید پشت سر او نماز بخوانید، بعد در خانه نمازتان را اعاده کنید.
شما بعد از نماز فریاد می زنید: «مرگ بر منافق» پس تو خودت منافق هستی و داری نفاق را یاد می دهی. اگر با امام جماعت خوب نیستی چرا سر او کلاه میگذاری؟ از کنارش رد شو، به او اظهار ارادت نکن که دست کم خودت یک رنگ باشی، نه این که خودت هم دورنگی کنی. این اخلاق نا پسندی است.
اینک چند روایت درباره اخلاق اسلامی که در کتاب «نورالثقلين»آمده است می خوانم.
امام باقر علیه السلام در تفسیر این آیه ای که خداوند می فرماید: « وَ إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عظیم»؛(1)«اخلاق تو (پیامبر) خیلی عظیم است»، می فرماید:
الْخَلْقُ الْعَظِيمُ هُوَ الْإِسْلَامُ .(2)
این سخن، سخن بسیار زیبایی است؛ یعنی اگر می خواهید اخلاق کامل و حسابی داشته باشید آن چه اسلام گفته عمل کنید، والسلام.
اسلام چه گفته است؟
ص: 364
اسلام گفته: دروغ نگو، غیبت نکن، تهمت نزن، اذیت نکن، ظلم نکن، نماز بخوان، روزه بگیر، به جامعه خدمت بکن. همه اینها اخلاق خوب هستند.
اگر انسان مدتی مسلمان واقعی باشد و به احکام اسلام عمل کند، یک انسان خوش اخلاق خواهد بود.
در روایت دیگری که در «بحارالأنوار»آمده است، به امام صادق علیه السلام گفته شد:
مَا حَدُّ حُسْنِ الْخُلُقِ ؟
اندازه اخلاق خوب چیست؟
حضرت امام صادق علیه السلام چه قدر زیبا جواب دادند و فرمودند:
تُلِينُ جَانِبَكَ؛ خیلی خشن و تند نباش، با مردم با اخلاق لین و ملایم برخورد کن.
وَ تُطِيبُ كَلَامَكَ؛ کلامت هم زیبا باشد و حرف زشت و تند به مردم نزن.
وَ تَلْقَى أَخَاكَ بِبِشْرٍ حَسَنٍ؛(1) به هنگام رو به رو شدن با مردم غم و غصه ات را برای آنها به کار نبر، با خوشی با آنها ملاقات کن!
یعنی تا می گویند: آقا حالا شما چه طور است؟
می گوید: پهلویم درد می کند، سرم درد می کند، پاهایم درد می کند، بی چاره شدم، خانه ام خراب شده، زنم بد است.
این سخنان را کنار بگذار بگو: «الحمدلله رب العالمين»، خیلی خوبم، شما
ص: 365
چه طور هستید؟ حالتان خوب است، صد هزار مرتبه شکر، «الحمدلله رب العالمين»، این دو روز دنیا هم گذشت، خدا را شکر.
این گونه حرف بزن! چرا آن طور حرف می زنی که برای دیگران غم و غصه اضافه می کنی؟
باز در کتاب «بحارالانوار»روایتی از مولا امیرالمؤمنين علیه السلام نقل شده است. دقت بفرمایید! سخن خیلی زیباست. امیر مؤمنان على علیه السلام می فرمایند:
حسن خلق در سه چیز است:
1- اجتناب المحارم؛ کناره گیری از گناهان و حرام ها.
2 - طلب الحلال؛ به دست آوردن مال حلال.
3- و التوسع على العيال؛ توسعه برای خانواده(1)
این مطلب برای همه مفید خواهد بود، إن شاء الله. پس در پی هر کاری که هستید، بدانید برای اخلاق خوب آن درجات عالی را به شما می دهند. این فرمایش امير المؤمنین علیه السلام است که می فرماید: اخلاق خوب در سه چیز است یکی این است که گناه نکنید. شماها می توانید تصمیم بگیرید و گناه نکنید.
خدا می داند، جوانهایی در حدود سن 17 و 18 سالگی سراغ دارم که تصمیم گرفته اند گناه نکنند و نمی کنند، حتی به زنانی که حجاب درستی ندارند در صفحه تلویزیون هم نگاه نمی کنند.
شما وقتی ببینید خواهید یافت که ظاهرشان هم نشان نمی دهد که آن قدس و
ص: 366
تقوا را داشته باشند، اما واقعا تصمیم گرفته اند که کار حرام نکنند.
وقتی یک زن بی بند و باری وارد مغازه شما شد می توانید یک جوری او را رد کنید، یا به او بگویید: حجابت را رعایت کن.
در بین کاسب ها چنین افرادی داریم، مگر آن خانم به شما نمی گوید: چه قدر بد اخلاق هستی؟! سعی کن خدا به تو نگوید: چه بد اخلاقی؟ آن زن بگوید، طوری نیست. از این دهانهای یاغی خیلی حرف بیرون می آید، بگذار آنها نیز این را بگویند.
مهم آن است که خدا، رسول خدا صلی الله علیه و آله و آنهایی که شما را می بینند خوش اخلاقی شما را امضا کنند. من نمی گویم؛ بلکه قرآن کریم این گونه می فرماید. وقتی به مغازه یا محل کارتان با اداره می روید و گاهی این زن های بی بند و بار می آیند و می خواهند با شما بنشینند و صحبت کنند؛ قرآن کریم می فرماید:
«وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ» (1)
هر کاری که می خواهید بکنید، فقط یک چیز را بدانید که خدا، پیامبر و ائمه اعمال شما را می بینند.
یعنی امام زمان علیه السلام کارهای شما را می بینند، یک چشمی که به -خدای ناخواسته- به نامحرم افتاد، وقتی خدا و پیامبر و امام ایستاده اند و نگاه می کنند چه کار میکنی؟! تکلیف روشن است.
آری، نخستین قدم لازم برای شما، اجتناب و دوری از محرمات و کارهای حرام است، در درجه دوم طلب مال حلال است.
برادران عزیز و گرامی! خدا،راه به دست آوردن مال حلال را برای شما باز
ص: 367
کرده است. متأسفانه برخی از مردم خود در آبروی خودشان را می بندند و در حرامی به سوی خود باز می کنند، آن گاه که گرفتار می شوند. خداوند در روز قیامت می فرماید: چرا چنین کردی؟ مگر من از راه حلال نمی توانستم به تو روزی بدهم و نمی دادم؟ چرا در این راه رفتی؟
خدایی که به حشرات عجیب در بیابان ها، صحراها و دریاها روزی می دهد از روزی دادن به ما عاجز است؟
شما در بعضی از این باغ ها نگاه کنید، گاهی در یک ذره جا هزاران پشه پرواز می کنند، آن قدر این ها ریز هستند که حد ندارد، اما وقتی که زیست شناس ها وضع اینها را بررسی می کنند و یکی از این ها را زیر دوربین میگذارند و عکس برداری می کنند و زندگی او را بررسی می نمایند می بینند خداوند متعال به این زبان بسته، نیش، دهان، معده و تشکیلاتی داده که غذا را با چه هوش و استعدادی و با چه وسیله ای از شاخه درخت بگیرد و بخورد و زنده بماند و از بین نرود. آیا ما از یک پشه پست تر هستیم که خدا به ما اعتنا نمی کند و به ما روزی نمی دهد؟ قرآن کریم می فرماید:
«يَسْئَلُهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ کُلَّ يَوْمٍ هُوَ في شَأْنٍ»(1)
شما را به خدا؟ اگر این آیه در ذهن شما نمی ماند معنای آن را در ذهن تان نگه دارید و هر وقت صبحگاهان از خانه در پی کاری می روید، این آیه یادتان باشد.
ذره ها دیدم دهانشان جمله باز *** گر بگویم خردشان گردد دراز
تمام موجوداتی که در این جهان هستند؛ از ذره ای که به چشم نمی آید تا و بزرگ ترین موجود این عالم، از اول صبح دهانش به سوی خداوند باز است،
ص: 368
می گوید:
یا رب ! من لي غيرك؛(1)
خدایا! من غیر از تو چه کسی را دارم؟
خداوند متعال نیز به هر موجودی مطابق شأنش غذا و وسیله می رساند و به أن مدد و کمک می کند که تمام این کاینات به لطف عظیم خدا درگردش اند.
ما غافل ها را نیز خداوند دارد می گرداند، اما نمی فهمیم. آقا در روز روشن در ماه رمضان در مغازه اش روزه می خورد، اما خداوند برای او مشتری می فرستد که برو از این مغازه چیزی بخر، او دارد گناه می کند، خدا دارد به او ترحم می نماید. او دارد با خدا مبارزه می کند، خداوند به او احسان می کند.
آری، خیرك إلينا نازل و شرنا إليك صاعد.(2)
برادران عزیز! توکل تان را به خدا قوی کنید! خداوند زندگی دنیا را متكفل است. شما در پی خدا بروید ببینید خدا چه درهایی از رحمت را به سوی شما میگشاید و اعجاز و قدرت خدا را ببینید که چه طور خدا شما را لنگ نمی گذارد.
ما دست کم یک قدم باید به آن طرف برویم تا از آن طرف صد قدم به سوی ما بیایند که «بی مایه فطیر است».قرآن کریم می فرماید: «يَسْئَلُهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ کُلَّ يَوْمٍ هُوَ في شَأْنٍ».(3)
ص: 369
موضوع دیگری مطرح کنم که خانم ها نیز خوشحال بشوند؛ چرا که همه خوشحالی برای آقایان نباشد؛ مولا امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید:
وَ التَّوَسُّعُ عَلَى الْعِيَالِ ؛(1)
توسعه برای خانواده
اخلاق خوب این است که به اندازه توان خود وسیله رفاه زن و بچه را فراهم کنی. اگر بتوانی برای زن و بچه غذای خوب تهیه کنی، وگرنه بد اخلاق هستی. اگر بتوانی از مال مردم برای زن و بچه غذای خوب فراهم کنی و مال مردم را در اختیار آنان بگذاری، بد اخلاقی است، چرا؟
دلیلی ندارد مال مردم، برای پر شدن شکم زن و بچه ما از بین برود؛ اخلاق خوب آن است که داشته باشی و به اندازه قدرت و توانایی برای خانواده خود خرج کنی.
اخلاق بالاتر از این چیست؟ این که زن و بچه به امکانات مرد صبر کنند، به او فشار نیاورند و از او مطالبه نا به جا نکنند. این مرد بنده خدایی که ماهیانه پنج هزار، شش هزار، ده هزار یا سی هزار تومان حقوق دریافت می کند، هر ماه چه قدر می تواند خرج زندگی کند؟! اگر هر ماه سی هزار تومان حقوق دریافت می کند، روزی هزار تومان به اضافه پول آب و برق و گاز و تلفن و ... باید هزینه زندگی بپردازد. آن وقت این مرد بنده خدا و یا یک کاسب ضعیف مستمند چه کار کند؟
بنابر این، اخلاق خوب خانم ها این است که با همسر خود رفاقت کنند. روی
ص: 370
سخن من دختر خانم های جوان است. این سخن را از مغزتان بیرون کنید که باید داد و قال کرد و قهر نمود تا مردها ادب بشوند. این شیوه غلطی است.
پسران جوان هم بگویند که باید زن را بزنیم و ناراحتش کنیم تا ادب بشود، در این صورت هر دو در اشتباه هستید.
بلکه با همسران خود رفاقت کنید، زن بهترین رفیق برای شوهر است و بس و شوهر بهترین رفیق برای زن است و بس، و در آخر عمر هم به یکدیگر نیاز دارند؛ چرا که خواهران و برادران، اقوام و پدر و مادر شما را رها می کنند و می روند. آقا بس است تا کی می خواهی در این خانه باشی؟ برو به سلامتی برای خودت خانه ای درست کن.
از ما می پرسند: نفرین کردن چه طور است؟
بد است.
حاج آقا! این پسر ما در این خانه ما را به ذله در آورده است، از خانه بیرون نمی رود من هم نفرینش کردم و گفتم: از دستت راضی نیستم.
آری، پدر و مادر و ... همه انسان را رها می کنند و می روند، خودتان را برای همدیگر نگه داری کنید.
البته این بدان معنا نیست که خدای ناکرده به پدر و مادر، خواهر و برادرتان توهین کنید . العياذ بالله - نه، ما می خواهیم بگوییم: به آنها به اندازه پدر و مادری و خواهر و برادری احترام بگذارید، اما بدانید آن که به درد شما می خورد، همسر شماست، اعم از زن یا مرد
این معنای توسعه بر عیال است؛ یعنی به گونه ای باید با هم رفاقت کنند که مرد از دست همسرش در رفاه باشد و زن هم از دست همسرش، هر دو به هم و
ص: 371
اطمینان داشته باشند. نه این که درها را از دست هم دیگر قفل کنند.
این گونه زندگی، زندگی نیست؛ بلکه یک زندگی لجن است؛ چرا که از لحاظ زندگی، زن و مردی که به هم اطمینان ندارند نباید با هم زندگی بکنند؛ زیرا که اساس زندگی زناشویی بر اطمینان و محبت و صفا و صمیمیت است.
در روایت دیگری راوی از امام صادق علیه السلام سئوال می کند: آقا! اخلاق خوب یعنی چه؟ آن حضرت فرمود:
الْعَفْوُ عَمَّنْ ظَلَمَكَ؛ هر کس به تو ظلم کرد او را عفو کنی و کینه کسی را در دل نگیری.
وَ صِلَةُ مَنْ قَطَعَكَ؛ اگر کسی با تو قطع رحم کرده است، تو صله رحم کنی.
البته گاهی رحمی است که نباید با او رفت و آمد کرد، منظور آن مورد نیست. صله رحم واجب است، اما صله هر رحمی واجب نیست. هر گاه شما میدانید اگر به منزل یکی از اقوام بروید فیلم های حرام، ساز و آواز و گناه و معصیت است و زن و مرد نامحرم با هم دیگرند، رفتن به آن جا حرام است، نمی توانید بگویید: می خواهم صله رحم کنم.
گاهی ممکن است خانم هم به تو اصرار کند که می خواهم به خانه خواهرم بروم. خیلی خوب خواهر شماست، می خواهید تشریف ببرید، همین طور که آن جا خواهرتان هست خدا نیز هست، اگر رضایت خدا وجود دارد، من هم می آیم و اگر فقط رضایت خواهر شماست، نه، من کاری به شما ندارم و شما می خواهی برو، اگر دینت را حفظ می کنی برو، اگر نمی توانی آن را حفظ کنی، نرو. بنا براین
ص: 372
صله رحم نیز حساب دارد.
وَ إِعْطَاءُ مَنْ حَرَمَكَ؛ یکی دیگر از اخلاق های خوب این است که هر کس شما را از چیزی محروم کرد، شما او را محروم نکنی.
حالا آن چیز اگر آب بود که به شما نداد بخوری، شما نمی خواهد تلافی کنی، تو در عوض بگو: نه، ما آب می دهیم تا شما بخورید، ایرادی ندارد.
وَ قَوْلُ الْحَقِّ وَ لَوْ عَلَى نَفْسِكَ؛(1) یکی دیگر از اخلاق های خوب این است که حرف حق را بزنید گرچه حق به ضرر خودتان باشد.
ایرادی ندارد حق را باید گفت، هر چند به ضرر انسان باشد.
در روایت جالب دیگری آمده است که مولا امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید:
أَحْسَنَ الْمَكَارِمِ عَفْوُ الْمُقْتَدِرُ وَ جَوِّدِ المفتقر ؛(2)
بهترین اخلاقها این است که انسان وقتی که قدرت دارد از مردم گذشت کند. یعنی وقتی با کسی دعوا کردی و می توانی یک سیلی تو گوش او بزنی، بهتر است خودداری کنی و اگر نتوانی بزنی که نمی زنی. اخلاق خوب این است که بتوانی بزنی، ولی نزنی، بتوانی انتقام بگیری، ولی انتقام نگیری.
ص: 373
مرحوم پدر ما داستانی نقل می فرمودند. این داستان گرچه جنبه تفریحی هم دارد، ولی درس بسیار مهمی نیز دارد و خیلی آموزنده است. مرحوم پدر ما می گفتند:
سیدی به نام آقا ناصر تویسرکانی در مدرسه صدر بود. این سید پیر مرد از کار افتاده ای بود، ظاهرا او زن و بچه ای هم نداشت. او می گفت: من به جلسه درس آقا نجفی رحمه الله می رفتم، وقتی پیر شدم و دیگر نتوانستم در جلسه درس شرکت کنم، پیغامی برای مقسم شهریه آقا نجفی دادم که به آقا بگوید: من نمی توانم در درس شرکت کنم، شهریه ما را بده بیاورند.
تقسیم کننده شهریه گفت: آقا گفتند: هر کس در درس شرکت نکند به او شهریه نده.
من ناراحت شدم و نامه ای برای آقا نوشتم که آقا! من پیر مرد هستم، پاهایم درد می کند و نمی توانم از مدرسه تا مسجد امام این همه راه را بیایم.
آقا جواب نامه را ندادند، نگو نامه را به آقا نرسانده اند، نامه دوم را نوشتم و نامه دوم نیز را به آقا نرساندند و جواب نیامد. من عصبانی شدم و به فکرم هم نیامد که شاید نامه را به آقا نداده باشند، گفتم: نامه را به آقا داده اند و آقا جواب نداده است.
نامه سوم را نوشتم و آن چه فحش به نظرم می رسید در این نامه نوشتم. اتفاقا آن واسطه بی انصاف همین نامه را به دست آقا نجفی داده بود.
من نامه را شب فرستادم، فردا صبح برای نماز صبح بیدار شدم، هنوز آفتاب نزده و کمی به طلوع آفتاب مانده بود که کتری را برداشتم از آب پر کنم، یک دفعه
ص: 374
دیدم آقا نجفی به مدرسه وارد شد.
گفتم: یا حضرت عباس! حالا چه کار کنم؟
گفتم: لابد آقا جای دیگری کار دارد، از این رو به اطاق خودم آمدم و پنهان شدم که آقا هر جا می خواهد، برود.
آقا نجفی که خیلی خوش اخلاق بود و شخصیت عجیبی داشت و نمونه اخلاق و نابغه بود، مستقیم به اطاق من آمد و گفت: سلام عليكم.
گفتم: سلام علیکم، آقا بفرمایید تو!
آقا داخل آمد و نشست و گفت: من یک آب جوش بیشتر نمی خورم.
چون روی تشک نشست، من هم کتری را برداشتم و رفتم آب را آوردم و روی آتش گذاشتم. البته آن وقت چراغ نبود، روی آتش کتری آب بخواهد بجوشد، حداقل نیم ساعت، بیست دقیقه طول می کشد. آقا نجفی شروع به سخن کرد که این مدرسه چند متر است؟ چند متر کاشی دارد؟ چند تا آجر به کار رفته؟ چه کسانی در این جا درس خوانده اند. از این حرف هایی که اصلا و ابدا به ما هیچ ارتباطی نداشت.
حرف هایش را زد و خیلی گرم و نرم؛ مثل دو نفری که با هم هفتاد سال است رفیق هستند. آب جوش درست شد. من یک آب جوش ریختم و پیش روی آقا نجفی گذاشتم. ایشان آب جوش را خوردند و دستانشان را در جیب خودشان کردند.
- آقا نجفی مرجع تقلید ساکن در اصفهان است که تمام قدرت های روحانی و غیر روحانی در اختیار ایشان است؛ یعنی هر کاری بخواهد می تواند انجام دهد -
آن گاه کاغذی زیر تشک گذاشتند - قاعده ایشان هم این بود که وقتی
ص: 375
می خواست حرف بزند، دستشان را زیر ریششان می کشیدند و دستشان را زیر ریش شان کشیدند و گفتند: هر وقت لازم شد نامه دیگری مرقوم بفرمایید.
این حرف را ایشان زدند و بلند شدند و رفتند. آقا ناصر تویسرکانی گفته بود: به خدا قسم! کار این آقا از صد جواب نامه برای من بدتر بود، اضافه بر این که مرا مرید خودش کرد.
اینک ملاحظه کنید که واقعا چه قدر باید اخلاق خوب باشد که در عین قدرتمند بودن بگوید: «اگر لازم شد، نامه دیگری مرقوم بفرمایید» و آن گونه جواب نامه را داد که تو آن گونه فحش دادی، ما هم این گونه جبران کردیم.
خدا میداند که این گونه اخلاق، خیلی مهم است و این همان است که امیرالمؤمنين ؟ می فرماید: «بالاترین نعمتی که خدا به انسان عنایت میکند، اخلاق خوب است».
اینک می پرسیم: اخلاق خوب چه نتیجه ای دارد؟
اگر ما واقعا خودمان را عوض کردیم و برنامه های اخلاقی ما خوب شد؛ به کسی ستم نکردیم، دروغ نگفتیم، مطابق اسلام رفتار کردیم، به مردم محبت نمودیم، چه نتیجه ای برای ما حاصل می شود؟
من پاسخ را از خودم نمی گویم؛ بلکه حضرت علی علیه السلام می فرمایند:
حُسْنُ الْخُلُقِ يَدْرِ الْأَرْزَاقُ وَ يُؤْنَسُ الرفاق ؛(1)
اخلاق خوب، روزی انسان را زیاد می کند و رفقای او را محکم و مستحکم می نماید.
ص: 376
یعنی اگر می خواهید در جامعه رفیق داشته باشید، اخلاق تان باید خوب باشد. اگر می خواهید رزق و روزی شما وسیع باشد، با اخلاق خوب روزی انسان وسیع می شود. خلق بد روزی انسان را تنگ می کند.
اگر بقال سر کوچه شما بد اخلاق باشد می گویید: ما حال نداریم از این بقال چیزی بخریم، کسی که به صورتش نگاه کند باید کفاره بدهد، می رویم و از آن کاسب دیگر که اخلاقش خوب است، جنس می خریم. این همان معنای فرمایش امیرالمؤمنین علیه السلام است که «اخلاق تان را خوب کنید تا روزی شما وسیع بشود و رفاقت شما هم با مردم محکم بشود».
در روایت دیگری امام صادق علیه السلام می فرمایند:
الْبِرُّ وَ حُسْنُ الْخُلُقِ یعمران الدِّيَارَ وَ يَزِيدَانِ فِي الْأَعْمَارِ،(1)
اخلاق خوب، عمر انسان را زیاد می کند و زندگی او را آباد می نماید. می خواهید عمرتان طولانی بشود و زندگی تان آباد، خوش اخلاق باشید. آدم بد اخلاق هی خودش را می خورد و زود از دنیا می رود.
در روایت دیگری امام صادق علیه السلام می فرمایند:
إِنَّ حُسْنَ الْخُلُقِ يُذِيبُ الْخَطِيئَةَ كَمَا تُذِيبُ الْجَلِيدَ وَ إِنَّ سُوءَ الْخُلُقِ لَيُفْسِدُ الْعَمَلَ كَمَا يُفْسِدُ الْخَلُّ الْعَسَلَ؛(2)
اخلاق خوب گناهان انسان را آب میکنند و از بین می برد و اخلاق بد، اعمال خوب انسان را از بین می برد.
آن گاه امام صادق علیه السلام مثال می زنند و می فرمایند: «آن گونه که آفتاب، چربی
ص: 377
زیاد را از بین می برد».
اخلاق خوب مثل خورشید است. دباغ هایی که می خواهند چربی پوست ها را از بین ببرند و پوست را دباغی بکنند اغلب از آفتاب استفاده می کنند، همین طور که خورشید آن چربی های زیاد متعفن را از بین می برد، اخلاق خوب، گناهان انسان را از بین می برد و همین طور که سرکه، عسل را از بین می برد، اخلاق بد نیز همانند سرکه، اعمال خوب انسان را از بین می برد.
این آثار اخلاق خوب در دنیاست. در روز قیامت ارزنده ترین چیزی که در ترازوی اعمال می گذارند و روی آن حساب می کنند، اخلاق خوب است. در روایتی رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرمایند:
أَوَّلُ مَا يُوضَعُ فِي مِيزَانِ الْعَبْدِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ حُسْنُ خُلُقِهِ ؛ (1)
نخستین چیزی که در روز قیامت در ترازوی اعمال بنده قرار می گیرد، اخلاق خوب است.
وقتی انسان میزان اعمال خوبش سنگین باشد، نجات می یابد. ممکن است انسان زیاد عبادت بکند، اما میزان اعمال او را سنگین نکند، ولی اخلاق خوب در صورتی که با ایمان و عبادت توأم باشد، خیلی ارزش دارد.
ص: 378
آری، اخلاق خوب خیلی ارزش دارد و آن قدر ارزشمند که خداوند متعال به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید:
«فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حولک»(1)
(ای رسول عزیز اسلام!) خدا به تو رحمت فرستاد و به تو اخلاق خوب داد که مردم دور تو جمع بشوند. اگر خدا این رحمت را شامل حال تو نمی کرد و این اخلاق خوب را نداشتی و تندخو بودی همه از اطراف تو می رفتند.
یعنی آن چه موجب نجات جامعه می شود، اخلاق زیبای پیامبر صلی الله علیه و آله است که رحمتی است که خدا بر پیامبر اسلام نازل فرموده است.
خداوند متعال باز یک تاج مهم تری به سر پیامبر صلی الله علیه و آله گذاشته است. خداوند در اول سوره قلم می فرماید:
ن * وَالْقَلَمِ وَمَا یَسْطُرُونَ * مَا أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّکَ بِمَجْنُونٍ * وَ إِنَّ لَکَ لأجْرًا غَیْرَ مَمْنُونٍ *وَ إِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِیمٍ * فَسَتُبْصِرُ وَ یُبْصِرُونَ * بِأَیِّکُمُ الْمَفْتُونُ(2)
ای پیامبر! به تو تهمت زدند که تو دیوانه ای، ولی تو که دیوانه نیستی، خدا بزرگ ترین منت را بر تو گذاشته و نعمت را بر تو داده که تو دارای اخلاق عظیم هستی. هم تو خودت می فهمی و برای تو معلوم می شود، هم برای دشمنان تو معلوم می شود که دیوانه کیست.
ص: 379
یعنی دیوانه تو نیستی که با اخلاق جالب خود مردم را به خودت جذب کردی، دیوانه آنهایی هستند که با تندخویی و خشونت مردم را از خودشان جدا می کنند.
خدا این امتیاز را به پیامبرمی دهد، اگر اخلاق خوب، بد و ناپسند بود، خداوند متعال، پیامبر خود را با این صفت ممتاز نمی کرد که «وَ إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عظیم»(1)
آن گاه می فرماید: «وَ إِنْ ربک هُوَ أَعْلَمُ مَنْ يَضِلُّ عَنْ سَبِيلِهِ »(2)
این آیه عجیبی است که خداوند متعال از روی کنایه انسان های خوش اخلاق را هدایت شده و آدم های بد اخلاق را گمراه معرفی می کند و می فرماید: «إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ مَنْ يَضِلُّ عَنْ سَبِيلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ »
پس وظیفه ما در دوران غیبت حضرت ولی عصر علیه السلام رعایت جنبه های اخلاقی است تا پیرو پیامبر صلی الله علیه و آله بوده و از هدایت شدگان باشیم و طبق صریح آیه قرآن، اگر بد اخلاق بودیم از جمله گمراهان خواهیم بود.
السلام عليك يا مولاي يا أبا عبدالله
امروز مصیبت اسرا و وارد شدن آنان در مدینه را عرض می کنم، من گوشه ای از این صحنه عجیب را بیان می کنم، شما فقط در نظرتان مجسم کنید. اگر چند نفر با هم به مسافرت بروند، وقتی بر می گردند دو سه نفر از آنها از بین رفته باشند این هایی که وارد می شوند و چشم شان به رفقا و دوستان و خانه و کاشانه آنها
ص: 380
می افتد و جای آنها را خالی می بینند چه قدر بر آنها سخت میگذرد.
نزدیکی های مدینه بود که امام زین العابدین علیه السلام به رئیس کاروان فرمودند: بشير!
نام او بشیر نبود، بلکه هر کاروانی یک بشیری داشت. قاعده کاروان ها این بود که وقتی می خواستند از مسافرت برگردند، رئیس کاروان زودتر به آن شهر وارد می شد و خبر می داد که مسافران آمدند. آنهایی که مسافر داشتند آماده می شدند، زنهایشان لباس نو می پوشیدند و به استقبال شوهرانشان می آمدند، بچه هایشان لباس نو می پوشیدند و به استقبال پدرانشان می آمدند، مادرها به استقبال جوان هایشان می آمدند.
امام زین العابدین علیه السلام فرمودند: بشير! پدرت شاعر خوبی بود، آیا تو هم شعر میگویی؟
گفت: بله.
آقا فرمودند: پس زودتر برو و به مدینه وارد شو و خبر وارد شدن کاروان ما را به مردم بگو.
بشیر می گوید: من به مدینه وارد شدم، مردم را دعوت کردم که به مسجد بیایند، می خواهم برای شما بشارت بدهم.
همه در مسجد جمع شدند من صدا زدم
يا أهل يثرب لامقام لكم بها *** قتل الحسين و أدمعي مدراروا
ای مردم مدینه! دیگر مدينه جای زندگی نیست، به خدا حسین شما را کشتند. از مسجد بیرون آمدم تا به طرف دروازه بیایم، دیدم در خانه ای باز شد، یک خانم پیرزنی سرش را از در بیرون آورد، صدا زد: بشیر! بگو ببینم از ابا الفضل من چه خبر داری؟
ص: 381
فهمیدم مادر اباالفضل علیه السلام است. گفتم: ابا الفضل را کشتند.
گفت: از حسینم چه خبر داری؟
گفتم: خانم! حسین تان را هم کشتند.
می گوید: این خانم وارد خانه شد، همان وارد شدن بود که چهار صورت قبر درست می کرد و بالا سر آن قبرها می نشست و برای بچه هایش عزاداری می کرد.
یا حسین یا حسین یا حسین یا غریب یا مظلوم يا أبا عبد الله!
می گوید: جلوتر آمدم از در خانه ای عبور کردم، دیدم یک خانمی ایستاده و دست دو تا بچه هم در دستش دارد. این بچه ها لباس نو پوشیده بودند، صدا زد: امیر کاروان! بگو ببینم آیا پدر این بچه ها از سفر آمده یا نه؟
گفتم: پدرشان کیست؟
صدا زد: ابا الفضل العباس.
یا باب الحوائج! آقا جان ابا الفضل! شما را به حق بچه های یتیم تان، نظر عنایتی به این مجلس بفرمایید.
بشیر می گوید: گریه ام گرفت و خجالت کشیدم حرفی بزنم، گفتم: خانم! بچه ها را ببر و لباس سیاه به آنها بپوشان؛ یعنی به خدا! بابایشان را کشتند.
أَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمِيعِ الْعَلِيمِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرجیم ، یا کاشف الْكَرْبِ عَنْ وَجْهِ الحسین اکشف کربنا بِحَقِّ أَخِيكَ الْحُسَيْنُ .
یا اللَّهِ نَسْئَلُكَ باسمک الْعَظِيمِ الْأَعْظَمِ الْأَعَزُّ الْأَجَلُّ الْأَكْرَمُ یا اللَّهِ یا رَحْمَانُ یا رحیم یا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قُلُوبِنَا عَلَى دِينِكَ .
إِلَهِي بِمُحَمَّدٍ وَ عَلِيٍّ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ اغفربهم ذُنُوبَنَا واستربهم عُيُوبَنَا ، اشْفِ بِهِمْ مَرْضَانَا ، اقْضِ بِهِمْ حَوَائِجِنَا ، وَ اقْضِ حَوَائِجَ الْمُحْتَاجِينَ ، وَ عَجِّلْ فِي فَرْجِ مَوْلَانَا صَاحِبِ الزَّمَانِ ..
ص: 382
ص: 383
ص: 384
385
بِسْمِ اللَّهِ الرحن الرحیم
الحمدلله رَبِّ الْعَالَمِينَ ، الَّذِي مِنْ خَشْيَتِهِ ترعدالسماء وَ سُكَّانُهَا ، وَ تَرْجُفُ الْأَرْضُ وَ عُمَّارُهَا ، وَ تَمُوجُ الْبِحَارُ وَ مَنْ يَسْبَحُ فِي غَمَرَاتِهَا .
وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَيِّدِنَا أَحْمَدَ وَ حَبِيبِنَا أَبِي الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ عَلَى أَهْلِ بَيْتِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ الْمَعْصُومِينَ ، وَ لَعْنَةَ اللَّهِ عَلَى أَعْدَائِهِمْ وَ مُخَالِفِيهِمْ أَجْمَعِينَ مِنَ الْآنَ إِلَى قِيَامِ يَوْمِ الدِّينِ
17
مراقبت
بحث ما درباره وظایف شیعه در زمان غیبت حضرت ولی عصر علیه السلام بود. می خواستیم از روایاتی که از اهل بیت علیهم السلام رسیده بفهمیم که ما در این زمان - که به طور مستم همان زمانی است که ائمه اطهار علیهم السلام پیش بینی کرده اند . باید چه بکنیم و چه وظیفه ای داریم. شانزده وظیفه بیان شد.
اینك - إن شاء الله - به خواست خداوند هفدهمین وظیفه را به عرض می رسانیم. امیدوارم این بحث نیز برای همه مفید و مؤثر واقع شود، إن شاء الله.
هفدهمین وظیفه عبارت از مراقبت است. مراقبت نیاز دارد که معنا شود.
ص: 385
کوتاه ترین مطلبی که در این زمینه می توانم عرض کنم این است که انسان باید به طور کامل مواظب خودش باشد که چه کار دارد می کند. چون خدا، رسول، ائمه، فرشتگان و نفس انسان مواظب انسان هستند که ببینند چه کار می کند.
بنابر این ما باید حواس خودمان را جمع کنیم، همین طور که در مقابل انسانها کار زشت انجام نمی دهیم در مقابل خدا، رسول و ائمه اطهار علیهم السلام و فرشتگان الهی نیز کار زشت انجام ندهیم.
اکنون طبق معمول اول روایتی را که این دستور در آن داده شده است بیان می کنم تا بعد وارد بحث بشویم. چنانچه پیش تر عرض کردم ما درباره این وظایف ذره ای از خودمان مایه نمی گذاریم، فقط می خواهیم ببینیم ائمه علیهم السلام چگونه برای ما پیش بینی کرده اند. این روایت از امام صادق علیه السلام نقل شده است.
روزی یکی از دوستان حضرت امام صادق علیه السلام در جایی می بیند که امام صادق علیه السلام بر الاغی سوار شده و منصور دوانیقی نیز بر اسب سوار است. مسلما اسب سوار بر کسی که سوار الاغ شده است، تسلط دارد. منصور دوانیقی از آن بالا به امام صادق علیه السلام خیره خیره نگاه می کند و چیزی می گوید.
راوی می گوید: من خدمت حضرت امام صادق علیه السلام رفتم و عرض کردم: آقا جان! شما و منصور دوانیقی چه حرفی می زدید؟
حضرت مسأله را از اول بیان کردند که بله ما با هم برخورد کردیم و منصور دوانیقی این طور گفت و من این طور جوابش را دادم تا حضرت می رسند به این جا که اول بحث است. امام صادق علیه السلام مطالب عجیبی را برای این شخص بیان می کنند و می فرمایند:
أَلَا تَعْلَمُ أَنَّ مَنِ انْتَظَرَ أَمْرَنَا وَ صَبَرَ عَلَى مَا يَرَى مِنَ الْأَذَى وَ الْخَوْفِ هُوَ
ص: 386
غَداً فِي زُمْرَتِنَا
آیا می دانی که هر کدام از شیعیان ما در زمان غیبت امام زمان ناراحتی بیند، اذیت بشود و بترسد در زمره ما خواهد بود.
یعنی شیعیان زجر دیده و زحمت کشیده ای که خائنان آنها را ناراحت و اذیت کرده اند در زمره ما هستند و از ما حساب می شوند.
آن گاه امام صادق علیه السلام حدود صد مرتبه می فرمایند: «فإذا رأيت»؛
یعنی وقتی دیدی که زنها حجاب دارند و ندارند؛
وقتی دیدی قرآن را با لحن های طرب آور می خوانند؛
وقتی دیدی اکثر کسب ها حرام است؛
وقتی دیدی زنها زمام امور را در دست گرفتند؛
وقتی دیدی مردها بدون اجازه زنان کاری نمی کنند،
وقتی دیدی ارزاق مردم گران شد و از زندگی به رنج آمدند؛
وقتی دیدی جوان ها در عین حالی که جوانند روح شان افسرده و پیر است؛
وقتی دیدی ازدواج پسران مشکل است؛
وقتی دیدی کسی برای ازدواج به سراغ دختران نمی رود و دخترها در خانه می مانند؛
وقتی دیدی کسب بیشتر مردم ربا و حرام است.
خلاصه این که امام صادق علیه السلام حدود صد علامت از علائم آخر الزمان را بیان
ص: 387
فرمودند که وقتی دیدی این طور شد، چه کار بکن. آن گاه فرمودند:
فَكُنْ عَلَى حَذَرٍ وَ اطْلُبْ إِلَى اللَّهِ عزوجل لنجاة وَ اعْلَمْ أَنَّ النَّاسَ فِي سَخَطِ اللَّهِ عزوجل وَ إِنَّمَا يُمْهِلُهُمْ لِأَمْرٍ يُرَادُ بِهِمْ ؛
در چنین زمانی از جامعه دور شو! خدا این جامعه را عذاب می کند. این که به آن جامعه مهلت داده و عذابشان نمی کند برای این است که مهدی موعود آنها بیاید، اما تو در این زمان حواس خود را جمع کن!
شاهد در این فراز است که فرمود:
فَكُنْ مترقبة وَ اجْتَهِدْ لِيَرَاكَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلٍ فِي خِلَافِ مَا هُمْ عَلَيْهِ ...(1)
در این زمان مراقب باش و کوشش کن خدا تو را در جماعت گناه کار نبیند.
یعنی اگر زمان، زمان گناه و معصیت شد، زمان خلاف شد و مردم رو به انحطاط می روند حواست را جمع کن که با اینها نباشی. برای این که اگر خدا عذاب را بر آنها فرستاد، تو در میان آنها نسوزی و تو از آن عذاب الهی نجات پیدا کنی.
مراقبت، در این زمان است. ما باید حالت مراقبه داشته باشیم.
بعضی ها فرمایشات ائمه علیهم السلام را در یک لفافه عرفانی می ریزند و به آن شاخ و برگ هم می گذارند، شعر می سرایند و از خودشان حرف در می آورند. همه اینها زیادی است، آن چه خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام برای ما فرموده اند درس اساسی و حسابی است.
ص: 388
عرفا مراقبه را چه معنا می کنند؟ ما اصلا کاری با آنها نداریم، عارف هر چه می خواهد بگوید، هر چه مقام عارف بالا باشد از امام، پیامبر و امیرالمؤمنین علیهم السلام بالاتر نیست. ما حرف های ائمه علیهم السلام را رها کنیم و بگوییم عارف چه گفته است؟ هر چه می خواهد گفته باشد، برای ما پیامبر خدا صلی الله علیه و آله ، امام علیه السلام و قرآن مجید مطرح هستند.
برادران عزیز جوان! سال گذشته در همین مجلس، خدا، پیامبر و ائمه علیهم السلام شاهداند و در و دیوار شاهد است، من اتمام حجت کردم و گفتم: از خطر برخی از فرقه هایی که خودشان را به امیرالمؤمنین علیه السلام می چسبانند بر حذر باشید. آگاه باشید آن که ما را به علی بن ابی طالب علیهما السلام می رساند، ائمه علیهم السلام هستند. آن که على علیه السلام را به ما معرفی می کند، ائمه علیهم السلام و پیامبر خدا صلی الله علیه و آله هستند، دهان دیگران خیلی کوچک تر از این حدهاست که بتوانند فضائل على علیه السلام را بگویند.
علی بن ابی طالب فوق تصور ما هستند. علی بن ابی طالب علیهما السلام برای ما به وسیله پیامبر و امام معرفی شده است. على علیه السلام را تنها با شعر نمی شود شناخت، آن حضرت را با نماز نخواندن، نمی شود شناخت، على علیه السلام را با می و مشروب و با چرس و بنگ نمی شود شناخت.
امیرالمؤمنین علیه السلام را با گفته خدا، رسول خدا و ائمه اطهار علیهم السلام باید شناخت. بنابراین، ما باید مراقب باشیم.
کلمه «مراقبه»یا «مراقبت» هر دو کلمه درست است. من خلاصه ای از این مطلب را در ضمن چند آیه عرض میکنم. خداوند متعال در ضمن آیات زیادی
ص: 389
به ما می فهماند که مواظب کارمان باشیم، این را مراقبه می گویند. انسان باید بداند که کوچک ترین حرکتی که در این عالم انجام می دهد ثبت و ضبط می شود و از بین رفتنی نیست، تمام حفظه الهی از این ها آگاهاند.
قرآن کریم در یک جا می فرماید:
«وَ كانَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ رَقِيباً »(1)
خدا بر تمام چیزهای این عالم مراقب است و نگاه می کنند و می بیند.
در آیه دیگری می فرماید:
«إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلَيكُم رَقيبًا»(2)
خدا مواظب شما انسانهاست که چه کار می کنید.
در سوره هود می فرماید:
«وَارْتَقِبُوا إِنِّي مَعَكُمْ رَقِيبٌ»(3)
در آیه دیگری از سوره نساء از کارهای منافقان پرده برمی دارد. منافقان شب ها در جلسه ای می نشستند و علیه پیامبر نقشه می کشیدند که چنان و چنین می کنیم، فلانی و فلانی را می بینیم و کار پیامبر را خنثی می کنیم. آنان نمی گذاشتند مردم از نقشه های آنها آگاه شوند و آهسته کارهایشان را انجام می دادند که کسی از کار آنها سر در نیاورد و متوجه کارشان نشود. قرآن کریم می فرماید:
«يَسْتَخْفُونَ مِنَ النَّاسِ وَلَا يَسْتَخْفُونَ مِنَ اللَّهِ وَهُوَ مَعَهُمْ إِذْ يُبَيِّتُونَ مَا لَا يَرْضَىٰ مِنَ الْقَوْلِ ۚ وَكَانَ اللَّهُ بِمَا يَعْمَلُونَ مُحِيطًا»(4)
ص: 390
منافقان کارهایشان را از مردم مخفی می کنند، اما از خدا نمی توانند کارهایشان را مخفی کنند که خدا نفهمد - العياذ بالله - خدا همه چیز را می فهمد و آگاه است
خدا با مردم است، آن حرف هایی را که اینها دور هم شب می نشینند و می زنند، خدا آن چیزها را می داند و خدا به تمام کارهای شما؛ هر کاری که می کنید، احاطه دارد؛ چه کسی باشد یا نباشد، خواب باشید و بیدار، کسی به شما نگاه بکند یا نکند، در هر صورت خدا به اعمال شما احاطه دارد.
در آیه دیگری می فرماید:
«وَ هُوَ الْقاهِرُ فَوْقَ عِبادِهِ وَ يُرْسِلُ عَلَيْكُمْ حَفَظَةً»(1)
خداوند قاهر بالای سر بندگان است، به تمام کارهای آنها توجه دارد. اضافه از آن فرشته هایی را خدا موکل می کند که فرشته ها هم ببینند.
یعنی بعد انسان نگوید: من نبودم، من نمی دانستم، من نگفتم، فرد دیگری بود که این کار را انجام داد، آنها هم شاهد هستند.
برخی می گویند: دامنه بحث بالاتر از این است؛ یعنی، نه تنها خداوند متعال، پیامبر صلی الله علیه و آله ، امام علیه السلام و فرشتگان از کارها آگاهند؛ بلکه تمام آن چه در اطراف ما هستند از کارهای ما عکس بر می دارند و در روز قیامت عليه ما شهادت می دهند.
این سخن از نظر علمی نیز قابل اثبات است. من مکرر به این موضوع مثال زده ام که چه طور ممکن است؟ یعنی هیچ مسئله ای نیست مگر این که در روز
ص: 391
قیامت تمام اعمال ما را باز گو کند و عکس آن را هم به ما نشان بدهد و فیلم برداری نماید. همین هوای نادیدنی و غیر قابل لمس تمام حرف ها و حرکات ما را ضبط می کند. به چه دلیل؟
به دلیل همین دوربین های فیلم برداری که فیلم را میگیرند و در تلویزیون پخش می کنند و ما از آنها استفاده می کنیم، دستگاه بالاتر این که اگر صد سال قبل هم در این جا کسی کاری کرده باشد دستگاه های فیلم برداری هست که بتوانند از صد سال قبل فیلم و نوار بگیرند که صد سال قبل در این مسجد چه کسانی بودند؟ چه می گفتند؟ و چه کار می کردند؟
البته امکان دارد باور نکنیم، ما خیلی چیزها را باور نمی کنیم. آیا ما باور میکنیم که سر یک سیم خیلی نازک دوربین قرار می دهند، توی یک رگ باریک وارد می کنند و زیر قلب عکس بر می دارند؟ این کار «آنژيو»نام دارد.
به راستی درون این قلب چه خبر است؟ چند تا از رگ هایش گرفته است؟ قلب چه کار می کند؟
آیا ما باور می کنیم که برای مثال یک بیمار در کشور آلمان باشد و دکتری از آمریکا با دستگاه و اشعه ای که می فرستد این بیمار را عمل می کند؟ این علم است و علم فراورده خداوند متعال است، نه فراورده مردم. مردم آن را یاد گرفتند، اما مواد آن از آن خداست، هنر و کار مال خداست، کسی که اشعه ایجاد می کند خدا است.
بنا بر این، خدایی که قدرت دارد اشعه ایجاد کند؛ اشعه ای که این همه کار انجام می دهد نمی تواند به در و دیوار اطراف ما قدرت بدهد که از ما عکس برداری بکند که ما چه کار می کنیم و در روز قیامت هم به ما نشان بدهند؟!
ص: 392
قرآن کریم می فرماید:
«يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَرًا»(1)
هر کاری که انسان در دنیا انجام داده در روز قیامت حاضر و در مقابل خود می بیند.
این صریح قرآن است که حرف ندارد. پس هم خدا مراقب اعمال ماست و هم کسان و چیزهایی را آفریده که مراقب اعمال ما هستند و تمام حرکات و سكنات ما را عکس برداری می کنند و در روز قیامت نشان می دهند و میگویند: یادت است روزی در تاکسی نشسته بودی و از خیابانی داشتی میرفتی، زنی هم کنار خیابان بود، شما به او نگاه کردی؟! این فیلم همان نگاهی است که کردی. در آن موقع انسان می گوید:
«یَا لَیْتَنِی کُنتُ تُرَاباً»(2)
ای کاش خاک شده بودم و این خجالت را نمی کشیدم.
پس ما باید بدانیم که خدا همیشه مراقب ماست وعوامل الهی نیز مراقب ما هستند. بعد می فرماید:
«قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ »(3)
بگو: هر کاری که دلتان می خواهد انجام بدهید، فقط بدانید که خدا، پیامبر، امام و فرشتگان اعمال شما را می بینند.
آری، این فرمایش قرآن است و قرآن می خواهد در ضمن این آیات و آیات
ص: 393
دیگر به ما بفهماند که ما مراقب همه کارهای شما هستیم، شما هم مراقب باشید که خلاف نکنید، حواس تان جمع باشد که پای شما اشتباه ننویسند.
آن چه بیان شد از قرآن کریم بود. اینک مطالبی را در این زمینه از امیرالمؤمنین علیه السلام بیان می کنم. مولا امیر مؤمنان علی علیه السلام در دعای کمیل عرضه می دارد:
فأسئلك بِالْقُدْرَةِ الَّتِي قُدْرَتِهَا وَ بالقضية الَّتِي حتمتها وَ حِكْمَتَهَا وَ غَلَبَةِ مَنْ عَلَيْهِ أجريتها أَنْ تَهَبَ لِي فِي هَذِهِ اللَّيْلَةِ وَ فِي هَذِهِ السَّاعَةِ كُلِّ جَرَمَ أجرمته وَ كُلَّ ذَنْبٍ أَذْنَبْتُهُ وَ كُلِّ خَطِيئَةٍ اخطئتها .
تا آن جا که می فرماید:
وَ كُلُّ سَيِّئَةٍ أَمَرْتُ بإثباتها الْكِرَامِ الْكَاتِبِينَ الَّذِينَ وَ كلتهم بِحِفْظِ مَا يَكُونُ مِنِّي وَ جَعَلْتَهُمْ شُهُوداً عَلَيَّ مَعَ جَوَارِحِي
خدایا! پوشان از من هر گناهی را که به فرشته هایت گفتی مواظب من باشند و بنویسند که من چه کار می کنم.
خدایا! آن گناهان را بیامرز.
خدایا! آن فرشتگانی را که با جوارح و اعضای خودم با هم شاهد عليه من قرار داده ای.
یعنی در روز قیامت اول به فرشتگان میگویی: بگویید این فرد چه کار کرده است؟
آنها می گویند. ما می گوییم: نه، ما نبودیم.
ص: 394
در آن هنگام دست ما شروع به صحبت می کند. در آن حال چه کار می توانیم بکنیم؟ آیا کسی می تواند انکار کند و بگوید: من این جور ظلم نکردم، من این گونه خطا ننمودم، من این جمله را ننوشتم، من دست روی مال مردم نگذاشتم و ... هیچ کاری نمی توانید بکنید.
در ادامه عرضه می دارد:
وَ جَعَلْتَهُمْ شُهُوداً عَلَيَّ مَعَ جَوَارِحِي وَ كُنْتَ أَنْتَ الرَّقِيبَ عَلَيَّ مِنْ وَرَائِهِمْ ؛(1)
خدایا! پشت سر همه اینهایی که مراقب من قرار دادی، خودت قرار گرفتی خودت از همه داناتر و آگاه تر و مواظبت تو از همه بیشتر است.
این فرمایش امیرالمؤمنین علیه السلام است. من چه سخنی برای شما بگویم که از فرمایش امیرالمؤمنین علیه السلام و از فرمایشات خداوند بهتر باشد.
این ها می خواهند بگویند: وقتی که تو میدانی این گونه است، پس مواظبت و مراقبت کن و خلاف نکن؛ چرا که آنها دارند می بینند، نمی توانی از آنها بپوشانی. در روایت دیگر حضرت على علیه السلام می فرمایند:
اعْلَمُوا عِبَادَ اللَّهِ أَنَّ عَلَيْكُمْ رَصَداً مِنْ أَنْفُسِكُمْ(2)
بدانید ای بندگان خدا! کسی پیش شماست که مواظب تمام کارهای شماست و آن، وجدان شماست.
من خودم نمیدانم چه کار می کنم، نفی من نمی داند چه کار می کنم، اما در
ص: 395
روز قیامت شهادت می دهد که من چنین و چنان کردم، دست خودش هم نیست، خدا به او می گوید: بگو و انسان نمی تواند جلوی او را بگیرد و آن وجدان ناخود آگاه و ضمیری است که در انسان وجود دارد - به هر اسمی که می خواهی بگذاری - او سخن می گوید و می گوید: این کار را انجام دادی؛ همان گونه که وقتی ما در روز، کارهایی را انجام می دهیم، شب همان نفس و وجدانمان برای ما تکرار می کند که عجب! امروز چنین حرفی زدی و چنان اشتباهی کردی، امروز فلانی را خوشحال کردی و فلانی را ناراحت
پس شاهد اول، درون بدن انسان وجود دارد که همان وجدان است.
آن گاه می فرماید:
وَ عُيُوناً مِنْ جَوَارِحِكُمْ ؛
از اعضا و جوارح شما، چشم هایی است که دارند نگاه می کنند.
یعنی چشم تنها نیست، بلکه ما ابصار داریم؛ دستها، پاها و تمام اعضا و جوارح ما چشم دارند و می بینند و در روز قیامت شهادت می دهند و حرف می زنند و می گویند: این طور شده و تمام حوادث را بیان می کنند. سپس حضرتش می فرماید:
وَ حُفَّاظَ صِدْقٍ يَحْفَظُونَ أَعْمَالَكُمْ . . . . . لَا تَسْتُرُكُمْ مِنْهُمْ ظُلْمَةُ لَيْلٍ دَاجٍ(1)
فرشتگانی هستند که اعمال شما را حفظ می کنند و می گویند ... شب نمی تواند اعمال شما را برای آنها بپوشاند.
برای فرشتگان تاریکی و روشنی معنا ندارد، چنانچه بر وجدان، تاریکی و روشنی معنا ندارد. وجدان از اعمال انسان آگاهی دارد؛ روز باشد یا شب، چیزی
ص: 396
از وجدان انسان و از فرشتگان مراقب انسان مخفی نیست.
بنا بر این، ما باید حواسمان را جمع کنیم و همواره بفهمیم که یک یا چند نفر با ما هستند و کارهای ما را می بینند و ما آزاد نیستیم که هر کاری که دلمان می خواهد، انجام دهیم. از این روست که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله که می فرمایند:
عَوِّدُوا قُلُوبَكُمُ التَّرَقُّبِ؛(1)
برای خودتان ترقب را یاد بدهید.
یعنی به خودتان یاد بدهید که کسی دارد شما را نگاه می کند و شما تنها نیستید. این کار تو را، تنها تو نمی دانی؛ بلکه بسیاری دیگر هستند که کار تو را می دانند. از چه کسی می خواهی مخفی کنی و بپوشانی؛ از آنهایی که حاضر و ناظر هستند و دارند می بینند، می پوشانی؟!
اینک داستانی که درس آموزنده ای دارد، بیان می کنم.
پادشاهی شب هنگام از قصر خود بیرون آمد و گفت: گشت و گذاری بکنیم. در حین گشت دید پنج نفر یک جا نشسته اند و حرف می زنند. او هم آمد و کنار آنها نشست.
البته کار بدی است که چند نفر در یک جا نشسته اند و حرف می زنند انسان وارد جمع آنها شود. شاید این ها حرفی می خواهند بزنند که من نفهمم، من خودم باید ملاحظه کنم که به این جمع وارد نشوم، مگر مجلس علنی باشد که بحث دیگری است.
ص: 397
آنها هر کدام با اشاره، کنایه و یواشکی حرف می زدند که چه کار کنیم. دیدند چاره ای نیست، علنی به او گفتند: آقا جان! شما با ما کاری دارید؟
گفت: نه من هم آمدم این جا همین طور بگردم به شما برخورد کردم.
گفتند: برادر عزیز! ما صادقانه پنج نفر دزد هستیم که می خواهیم برای دزدی برویم و تو مزاحم ما شدی.
گفت: نه، من هم با شما می آیم.
گفتند: ما هر کدام هنری داریم.
اولی گفت: هنر من این است اگر در وسط راه متوجه بشوم که حیوانی صدایی می کند، من آن صدا را تشخیص می دهم که این حیوان چه می گوید.
دومی گفت: هنر من این است که هر جا که می رویم، من کمندی می توانم بیندازم که رفقا بالا بروند.
سومی گفت: هنر من این است که من از بوی خاک، گنج را پیدا می کنم.
چهارمی گفت: هنر من آن است که هر کس را شب ببینم، روز او را می شناسم.
پنجمی گفت: هنر من این است که بازویم خیلی قوی است، برای کندن خسته نمی شوم، آن جایی که گنجی باشد، من می کنم و به نتیجه می رسم، حالا تو بگو چه کارهای؟
گفت: من هنری دارم که از هنر شما خیلی بالاتر و مهم تر است.
گفتند: هنر تو چیست؟
گفت: خاصیتی در این ریش من وجود دارد که اگر جایی دزدها گیر بیفتند، وقتی من ریشم را تکان بدهم، دزدها نجات پیدا می کنند.
گفتند: به به! بارك الله! ما همه وسیله ها را فراهم کردیم، در این گیر کرده بودیم
ص: 398
که اگر گیر افتادیم چه کار کنیم که - الحمدلله - این هم درست شد.
بیچاره بنده های ساده خدا باورشان آمد و بلند شدند و با هم حرکت کردند. وقتی اندکی راه رفتند آن که گفته بود: من صدای حیوانات را می شناسم و می فهمم که چه می گویند، گفت: رفقا! این سگی که دارد صدا می کند می گوید: شاه با شماست، شاه دنبال شماست.
گفتند: برو بابا، تو هم مسخره بازی درآوردی، اگر همیشه درست می فهمیدی، امشب که به يقين درست نفهمیده ای، شاه چه کار دارد با ما بیاید و دزدی کند؟!
گفت: خیلی خوب.
آنها رفتند و گفتند: ما همه نوع وسیله داریم، اگر گرفتار شدیم، این بابا با ریش می تواند ما را نجات بدهد. پس بگذار امشب سراغ یک دزدی بزرگی برویم.
آن گاه برای دزدی به خانه شاه رفتند. روی دیوار بنا بود کمندی بیندازند، او کمند حسابی انداخت و دزدها داخل قصر شدند و کسی که از بوی خاک گنج را پیدا می کرد، گفت: یک گنج اساسی و خیلی مهمی این جاست و کسی که می توانست زمین را بکند؛ زمین را کند و گنج را یافتند آن گاه برداشتند و شش نفری به بیابان بردند و گفتند: الآن شب است نمی توانیم تقسیم کنیم، این جا می گذاریم و می رویم و می خوابیم، فردا صبح سر ساعت 8 می آییم و گنج را تقسیم می کنیم.
گفتند: بسیار خوب.
دزها صفایی داشتند که دست کم بین خودشان خیانت نمی کردند. رفتند
ص: 399
و خوابیدند و هر پنج رفیق فردا صبح آمدند و دیدند گنج دست نخورده است گفتند: باید صبر کنیم تا رفیق ششمی بیاید.
کمی صبر کردند تا رفیق ششمی بیاید. ناگاه دیدند یک ستون نظامی آنها را محاصره کرده اند، نظامیان گنج را برداشتند و با دزدها به قصر پادشاه رفتند. وقتی وارد قصر شدند کسی که گفته بود: من هر کسی را که شب ببینم روز او را می شناسم تا وارد قصر شد، یواشکی گفت: رفقا! رفیق دیشبی است روی تخت نشسته است.
گفتند: نه.
گفت: حالا می فهمید.
پادشاه آنها را محاکمه کرد و به دزدها گفت: برای چه شما دزدی رفتید؟ گفتند: ما دزدی نرفتیم، ما دزدی نکردیم.
گفت: پیش من دروغ می گویید؟! من دیشب تا صبح دنبال شما بودم. دیشب من همین رفیق ششمی بودم که نزد شما نشستم و در جلسه شما بودم که شما گفتید: می خواهید دزدی بروید. گفتم: من هم می آیم و گفتم: من نیز این هنر را دارم که ریشم را تکان می دهم و دزدها آزاد می شوند. حالا اگر اراده کردم شما را آزاد می کنم، اما چرا دروغ می گویید؟ من دیشب با شما بودم.
به راستی ما در مقابل خدا می توانیم بگوییم: خدایا! ما نبودیم.
خداوند می فرماید:
«إِنِّي مَعَكُمْ رَقِيبُ»(1)؛ من همه جا با شما بودم.
ص: 400
تو میگویی: من دروغ نگفتم، ظلم و کم فروشی نکردم، مال مردم را نبردم.
راستی پیش چه کسی داری حاشا می کنی؟ پس لااقل به کسی بگو که تو را ندیده باشد و نگوید: من با شما بودم. آن گاه است که انسان شرمنده می شود و سرش را زیر می اندازد و به عمل خود می گوید:
«يا لَيْتَ بَيْنِي وَ بينک بُعْدَ الْمَشْرِقَيْنِ فَبِئْسَ الْقَرِينُ»(1)
ای کاش! بین من و تو فاصله شرق و غرب دنیا بود که من تو را نمی دیدم.
اما این آرزو و پشیمانی فایده ندارد. از این رو ما باید همواره مراقب باشیم.
روایتی دیگر از مولا امیرالمؤمنین علیه السلام به عرض می رسانم. امير المؤمنين علیه السلاممی فرماید:
طُوبَى لِمَنْ رَاقَبَ رَبَّهُ وَ خَافَ ذَنْبَهُ(2)
خوشا به حال کسی که همیشه مواظب خدا باشد و از گناه بترسد.
آن حضرت در جایی دیگر می فرماید:
رَحِمَ اللَّهُ امرء رَاقَبَ رَبَّهُ(3)
خدا رحمت کند کسی را که پیوسته مراقب و مواظب خدا باشد و متوجه است که هر عملی انجام بدهد مورد سؤال واقع می شود.
ص: 401
در پایان این بحث روایت دیگری می خوانم. این روایت مفصل است، من سه جمله از آن را عرض میکنم. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید:
إن العبد ليسئل يوم القيامة عن كحل عينيه و عن فتات الطينة بإصبعه و عن لمس ثوب أخيه؛(1)
در روز قیامت آن قدر کار سخت است که اگر ذره سرمه ای در چشم ات کشیده باشی آن جا حسابش را می رسند و اگر دستت را روی خاکی گذاشته باشی بعد بلند شدی خاکها را از دستت تکان دادی، در روز قیامت می پرسند که چرا دستت را روی این خاکها گذاشتی؟ این خاک، مال چه کسی بود که به دست تو نشست.
آیا سؤال نمی کنند: خانه مال چه کسی بود؟ زمین مال چه کسی بود؟ مغازه مال چه کسی بود؟
این سخن پیامبر خدا صلی الله علیه و آله خدا است من نمی گویم، اگر اعتراض دارید به پیامبر خدا صلی الله علیه و آله اعتراض کنید.
اگر به لباس برادرت دست کشیدی در روز قیامت می گویند: چرا دست به لباس او کشیدی؟ آیا او راضی بود؟ چرا در مال مردم تصرف کردی؟
در آن موقع بسیاری از ما باید جواب خدا را بدهیم؛ در تعدی ها، تجاوزها، ضایع کردن مال مردم، تصرف کردن در آن و مصادره کردن مال مردم. در آن روز برای هر کدام دلیلی می خواهند، می گویند: فلان چیزی که در فلان خیابان خریدی مال چه کسی بود؟ می گوید: آقا مصادره کرده بودند و ما هم خریدیم.
ص: 402
باید پاسخ بدهی؛ چرا که
فِي حَلَالَهَا حِسَابُ وَ فِي حَرَامِهَا عِقابِ ؛ (1)
حلال آن حساب دارد و حرام آن هم عقاب و کیفر.
اینها فرمایش پیامبر خدا صلی الله علیه و آله است. ممکن است برخی بگویند: آقا! این قدر مردم را از رحمت الهی مأیوس نکنید، از رحمت الهی نیز بگویید. همه ۔ الحمدلله - بلد هستید، شبها در مناجات می خوانند:
هر جا که دری بود به شب در بندند *** إلآ در دوست را که شب باز کنند
این گزینه ها را همه بلد هستید، اما خدا نه رحمت تنها دارد و نه غضب تنها. ما باید مواظب باشیم غضب الهی در کجاست تا رحمت، شامل حال ما بشود. اگر غافل باشیم و به خدا بی اعتنایی کنیم و به وجود و حضور خدا توجه نکنیم رحمت الهی هم شامل حال ما نمی شود.
شما مسلم بدانید که یک ذره حداقل و یک گوشه ای باید برای رحمت الهی باز کنیم، نه این که همه جا را ببندیم، در آن صورت رحمت الهی از کجا وارد شود. وقتی تمام دریچه های قلب انسان بسته شد، دیگر جایی برای رحمت الهی نخواهد بود که «دیو چو بیرون رود فرشته درآید».
سر تا پای قلب ما دیو است، ما نه در گفتار مواظبت می کنیم، نه در نگاه، نه در غذا مراقب هستیم و نه در کسب و فعالیت. درد جامعه کنونی ما همین است، بی جهت نیست که امام صادق علیه السلام 14 قرن قبل می فرمایند:
فَكُنْ مُتَرَقِّباً(2)
مواظب خدا باش ببین چه کار میکنی و چه اعمالی انجام می دهی؟
ص: 403
مواظب باش که سر تا پای وجودت را غفلت نگیرد. در سوره هود آیه خیلی تکان دهندهای است. این آیه از زبان قوم شعیب است که به حضرت شعیب گفتند:
«لَوْلَا رَهْطُکَ لَرَجَمْنَکَ وَمَآ أَنتَ عَلَیْنَا بِعَزِیزٍ»(1)
اگر قوم تو نبودند و برای خاطر قوم تو نبود ما تو را سنگسار کرده بودیم و تو برای ما این قدر عزیز نیستی، ما قوم تو را ملاحظه می کنیم.
ببینید این پیامبر چه قدر زیبا جواب می دهد. قرآن کریم می فرماید: شعیب به آنها گفت:
«وَ أرهلي أَعَزُّ عَلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ» (2)
شما قوم مرا ملاحظه می کنید، ولی خدا را ملاحظه نمی کنید، خدا مواظب کار شماست! قوم من که مواظب کار شما نیستند و مردم کسی نیستند، شما مردم را ملاحظه می کنید، ولی خدا را ملاحظه نمی کنید.
به راستی ما همه را ملاحظه می کنیم مگر خدا را. معمولا ما این طور نیستیم؟! میگوییم: مردم چه می پسندند؟ مردم چه می خواهند؟ مردم بدشان نیاید، همسایه، پدر، برادر، و ... بدشان نیاید. خدا می خواهد بدش بیاید، ایرادی ندارد. اصلا خدا در زندگی ما مطرح نیست. آن وقت چوب هایی که می خوریم از همین جاست. قرآن کریم در نخستین سوره به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید:
اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ * خَلَقَ الْإِنْسَانَ مِنْ عَلَقٍ * اقْرَأْ وَرَبُّكَ الْأَكْرَمُ * الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ * عَلَّمَ الْإِنْسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ * كَلَّا إِنَّ الْإِنْسَانَ
ص: 404
لَيَطْغَىٰ * أَنْ رَآهُ اسْتَغْنَىٰ * إِنَّ إِلَىٰ رَبِّكَ الرُّجْعَىٰ * أَرَأَيْتَ الَّذِي يَنْهَىٰ * عَبْدًا إِذَا صَلَّىٰ * أَرَأَيْتَ إِنْ كَانَ عَلَى الْهُدَىٰ * أَوْ أَمَرَ بِالتَّقْوَىٰ * أَرَأَيْتَ إِنْ كَذَّبَ وَتَوَلَّىٰ * أَلَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرَىٰ»(1)
آیا این انسان مست مغروری که شکمش سیر شده نمیداند خدا کارهای او را می بیند؟ چه کسی ما را از غذا سیر می کند؟ چه کسی به ما مکنت و دارایی میدهد؟ مال و ثروت های ما از کجا به وجود می آید؟ اگر خدا این همه نعمتها رانیافریده بود ما چه می کردیم؟
آری، انسان این گونه است که وقتی سیر شد دیگر چشمش جایی را نمی بیند.
قرآن کریم می فرماید:
كَلَّا إِنَّ الْإِنْسَانَ * لَيَطْغَىٰ * أَنْ رَآهُ اسْتَغْنَىٰ * إِنَّ إِلَىٰ رَبِّكَ الرُّجْعَىٰ * أَرَأَيْتَ الَّذِي يَنْهَىٰ * عَبْدًا إِذَا صَلَّىٰ * أَرَأَيْتَ إِنْ كَانَ عَلَى الْهُدَىٰ * أَوْ أَمَرَ بِالتَّقْوَىٰ»(2)
وقتی کارهای انسان سر و سامان یافت، طغیان می کند. تاکنون امتحان کرده اید در جامعه ما چه قدر از این آدم ها هستند؟ من چند هزار نفر سراغ دارم که وقتی دستشان به دهنشان رسید دیگر مسجد نمی آیند و میگویند: وقت نداریم، نمی رسیم، روزهای تعطیلی هم می خواهیم جایی برویم، به مسجد نمی آیند و میگویند چون که پای مردم بو می دهد، دهانشان بو می دهد و هزار عذر این طوری برای خودشان درست می کنند.
اما توی سینما این خبرها نیست، هوای آن جا - العياذ بالله - مثل هوای بهشت
ص: 405
است. یک کمی که بالاتر رفتند می گویند: آدم حال گرفتن روزه ندارد، گرفتاری داریم، ما با این همه گرفتاری ها روزه نمی توانیم بگیریم.
خیلی خوب برای زیارت هم می گویند: الآن شلوغ است به شمال می رویم، حالا می رویم کجا و کجا و خارج، بعدهم - إن شاء الله - مشهد می رویم. بعد هم غصه می خورند که حالا از بس کار داشتیم ده، پانزده سال است نشده به مشهد برویم. مسافرت های خارج را رفتیم، چون کار داشتیم، اما مشهد را نتوانستیم برویم.
آری، به تدریج همه چیز کنار گذاشته می شود، خانم ها دیگر نمی توانند حجاب داشته باشند، چون رفقایشان خانم های بی حجاب اند، می خواهند در جلسه ها و کنفرانس ها شرکت کنند، خارج بروند. پس حجاب، نماز، روزه، حج، زیارت و عبادت همه ترک می شود و مشروب، قمار، شطرنج، ساز و آواز و بی بند و باری جای آنها را می گیرد.
این جاست که خداوند متعال می فرماید:
«أَلَمَ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يرئ»(1)
(کسانی که شکمشان سیر شد) آیا نمی دانند که خدا آنها را می بیند؟
ابی عبدالله الحسین علیه السلام در روز عاشورا به مردم فرمودند:
فَقَدْ مُلِئَتْ بُطُونَكُمْ مِنَ الْحَرَامِ ؛(2)
شکم شما مردم از حرام پر شده است.
ص: 406
شما به حرف من گوش نمی کنید و خدا را نمی بینید، آیا نمی دانید با خدا از اعمال شما آگاه است.
اما این مردم بد بخت با موعظه امام حسین علیه السلام بیدار نشدند. آن حضرت در میان لشکر فریاد زد:
هَلْ مِنْ نَاصِرُ ینصرني ؟ هَلْ مِنْ مَعِينٍ يُعِينُنِي ؟ هَلْ مِنْ ذَابَ یذب عَنْ حُرَمِ الرَّسُولِ؟
آیا کسی هست من مظلوم را یاری کند؟ آیا کسی هست از حرم پیامبردفاع کند؟ مردم! من دیگر کسی را ندارم.
در مقاتل نوشته اند: در این هنگام که صدای مظلومی امام حسین علیه السلام بلند شد، آقا دیدند که همه زنان در خيمه ها در یک جا جمع شدند، صدای گریه زنها بلند است.
آقا به طرف خیمه ها آمدند ببینند که چه خبر است. دیدند قنداقه على اصغر علیه السلام روی دست زنان است. شاید این آقازاده می خواست بگوید: بابا! هنوز غریب نشده ای؟
بابا! هنوز این گلوی نازک من باقی مانده است.
لذا آقا قنداقه را به دست گرفتند. حاجتمندها! گرفتارها! آبرومندها! دختردارها! بی مغازه ها و بی سرمایه ها! حالا وقتی است که باید دامن آقا را بگیرید.
من نمیدانم آقا چه حالی پیدا کردند، وقتی قنداقه علی اصغر علیه السلام روی دستشان آمد، آقا زاده را به میدان آوردند، صدا زدند:
مردم! این که بدان کودکی گناه ندارد، بیایید جرعه آبی به گلوی بچه ام برسانید.
ص: 407
وقتی آقا بچه را سر دست گرفتند، حرمله تیری به گلوی نازنین علی اصغر زد.
نَسْئَلُكَ باسمک الْعَظِيمِ الْأَعْظَمِ الْأَعَزُّ الْأَجَلُّ الْأَكْرَمُ يَا اللَّهُ يَا رَحْمَانُ یا رحیم یا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قُلُوبِنَا عَلَى دِينِكَ .
إِلَهِي بِمُحَمَّدٍ وَ عَلِيٍّ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنِ وَ التِّسْعَةِ الْمَعْصُومِينَ مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنُ . إِلَهِي بِدَمِ الْمَظْلُومِ اغْفِرْ ذُنُوبَنَا وَ اسْتُرْ عُيُوبَنَا ، وَ اشْفِ مَرْضَانَا .
اللَّهُمَّ أَيْدٍ إِمَامٍ زَمَانِنَا وَ انْصُرْهُ وَ انتصربه وَ عَجِّلْ فِي فَرْجُهُ وَ ظُهُورِهِ .
ص: 408
سرشناسه : فقیه امامی، احمد، 1312 - 1372.
عنوان و نام پديدآور : شب های انتظار : نگاهی به وظایف فردی و اجتماعی شیعیان در دوران غیبت حضرت مهدی علیه السلام ، سلسله گفتارهایی از مدفع حریم امامت و ولایت / احمد فقیه امامی ؛ تحقیق حامدحسن نواب اصفهانی .
مشخصات نشر : قم : روضة العباس علیه السلام ، 1388.
مشخصات ظاهری : 2 ج.
شابک : 120000 ریال: دوره 9786009079858 : ؛ ج. 1 9786009079872: ؛ ج.2 978-600-90-798-6-5:
وضعیت فهرست نویسی : فیپا
يادداشت : ج.2 (چاپ اول: 1388).
یادداشت : واژه نامه .
موضوع : محمدبن حسن (عج)، امام دوازدهم، 255ق -
موضوع : مهدویت-- انتظار
شناسه افزوده : نواب، حامدحسن
رده بندی کنگره : BP224/4/ف67ش2 1388
رده بندی دیویی : 297/462
شماره کتابشناسی ملی : 1 8 2 1 7 7 4
ص: 1
شب های انتظار (ج 2)
آیت الله سید احمد فقیه امامی رحمة الله
تهيه و تحقیق : حامد حسن نواب اصفهانی
تدوین، نگارش و امور رایانه ای: مؤسسه پژوهشی روضة العباس عليه السلام
ناشر: نشر روضة العباس عليه السلام
نوبت چاپ: اول، تابستان 1388؛ رمضان 1430 ه- ق
شمارگان: 3000 نسخه
لیتوگرافی: آران چاپ و صحافی: عمران
شابک:978 - 600- 90 - 798 -6- 5
شابک دوره: 2- 7- 798-90-600-978
قیمت دوره: 12000 تومان
حق چاپ محفوظ است.
مراکز پخش:
1. قم، خ صفاییه، کوچه 32، کوچه کمره ای، پلاک 81 تلفن: 0251-7732617
2. قم، خ ارم، پاساژ قدس، طبقه همکف، کتابفروشی موسوی، تلفن: 7831368، همراه: 09121516071
3. قم، خ معلم، میدان روح الله، پلاک 65، تلفن: 7744988 - 7733413
4. تهران، خ انقلاب، فخر رازی، پلاک 22، فروشگاه دلیل ما، تلفن: 66464149
5. اصفهان، خ مسجد سید، خدمات فرهنگی فدک، تلفن: 2205485
6. مشهد، خ خسروی نو، بازار سرشور، جنب سرشور 8 کتابفروشی طالبیان، تلفن: 2257257
ارتباط با محقق: alesfahani@yahoo.com - 09133120376
ص: 2
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
ص: 3
ص: 4
گفتار هجدهم
قناعت در زندگی /13
نگاهی به علائم ظهور...16
تأثير قناعت در زندگی انسان...18
قناعت از دیدگاه روایات ...21
داستانی از قناعت ورزی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم ...26
آیا قناعت فقط در اموال است؟ ...29
قناعت از دیدگاه قرآن کریم ...32
نگاهی به قناعت امیرالمؤمنین علیه السلام ...34
چکیده سخن ...36
توسل به اميرالمؤمنين علیه السلام ...37
گفتار نوزدهم
دور ساختن خود و خانواده از محیط های فاسد و آلوده / 39
روایتی شگفت آور ...42
درد جامعه ما...45
دلیلی از قرآن ...48
چگونه خانواده خود را نجات بدهيم؟!...53
عاق پدر و مادر و عاق فرزند ...56
نکته جالب...58
ص: 5
چکیده سخن ...60
واپسین لحظات اميرالمؤمنین علیه السلام ...60
گفتار بیستم
تسلیم راه خاندان عصمت علیهم السلام بشوید /63
چرا تردید و تحیر؟...67
تقوا و پرهیزکاری ...69
تسلیم شدن به راه اهل بیت علیهم السلام ...70
نگاهی به داستان «ليلة المبيت»...71
ورود در راه على علیه السلام ...75
در راه راست گام بردارید...80
راه راست کدام است؟ ...81
چکیده سخن...83
ذکر مصیبت حضرت على علیه السلام ...85
گفتار بیست و یکم
دوری از فتنه های آخرالزمان / 89
فتنه از دیدگاه روایات...92
فرار از موارد شبهه ...95
پارساترین انسان ...96
سفارشی مهم...97
پیمان با امیرمؤمنان على علیه السلام ...98
پیوند شبهه با فتنه ...99
رعایت حدود...100
خود داری در تحیر... 102
شاهدی از قرآن...103
موارد فتنه و شبهه ...104
ص: 6
1. فتنه مال ...104
2. فتنه فرزند ...108
3. فتنه همسر ...109
خطرناک ترین فتنه...111
قرآن و ولید بن یزید...112
سقیفه بنی ساعده نخستین گام امويان ...113
مصیبت مجلس یزید...115
گفتار بیست و دوم
صبر در برابر حادثه ها / 119
صبر و خویشتن داری از دیدگاه روایات ...123
چهار شرط رستگاری ...125
پایان ستم ها ...126
صبر و شکیبایی در آخرالزمان ...130
صبر بر دوری از جامعه ...133
صبر برخواری ...135
صبر در برابر گناه ...136
دارویی برای درمان ناراحتی ها...137
ظهور حضرت مهدی علیه السلام از دیدگاه روایات...140
مصیبت عبور اهل بیت علیهم السلام از کنار قتلگاه ...142
گفتار بیست و سوم
خدمت به امام زمان علیه السلام /145
موارد خدمت به امام زمان علیه السلام ...150
1. صدقه برای سلامتی امام زمان علیه السلام ...150
2. صدقه به فقرا به نیابت از امام زمان علیه السلام ...150
3. نیابت از حج ...150
ص: 7
4. مصرف مال در راه رضایت امام زمان علیه السلام ...151
5.کمک به شیعیان ...151
6. مسرور کردن شیعیان ...153
7. دیدار با برادران مؤمن...156
8. رعایت حقوق برادران مؤمن ...157
9. موجب زینت امام زمان علیه السلام بودن ...160
مصیبت شام وگفت و گوی زن یزید با حضرت زینب علیها السلام ... 166
گفتار بیست و چهارم
توبه حقيقي / 169
توبه حقیقی چیست؟ ...173
1. پشیمانی و ندامت ...174
2. ادای حقوق مردم...175
رعایت حقوق والدین ...175
رعایت حقوق متقابل...178
رعایت حقوق مردم ...179
رفتار ائمه علیهم السلام با گناه کاران ...184
أنس با دل ها...185
آموزه های اخلاقی دیگر ...178
3. انجام کار خوب پس از توبه ...188
چکیده سخن ...191
توسل به امام کاظم علیه السلام ...191
گفتار بیست و پنجم
ادای امانت /193
امانت چیست؟...197
رفتاری شگفت از امیر مؤمنان على علیه السلام ...199
ص: 8
امانت های الهی ...201
1. امانت عمر ...201
2. امانت نعمت ها ...202
3. امانت مال ...204
4. امانت فرزند ...204
5. امانت پست و مقام ...205
داستان خیانت ابولبابه ...208
احکام الهی امانت از حق ...211
نماز امانت دیگر ...212
ولایت امانت مهم ...212
پاداش امانت داری ...213
توسل به امام رضا علیه السلام ...214
گفتار بیست و ششم
دعا برای تعجیل در ظهور/217
چرا اما زمان علیه السلام را دعا می کنیم؟...221
بهترین دعا ...222
بهترین جای دعا ...222
آثار و فواید دعا برای اما زمان علیه السلام .223
1. گشایش در زندگی ...224
کشتی نجات ...226
2. اظهار علاقه باطنی ...227
3. فزونی نعمت ها ...227
4. دور شدن از شیطان ...228
5. نجات از فتنه ها و بلا ها ... 229
6. مشمول دعای امام زمان علیه السلام شدن ...229
ص: 9
7. نایل شدن به شفاعت امام زمان علیه السلام ...230
8. نایل شدن به شفاعت پیامبر خدا 9...230
9. وسعت در رزق و روزی ...232
10. دفع بلا از عموم مردم ...233
ارزش دعا در قرآن ...234
آیا دعا تأثیر دارد؟ ...236
استجابت دعای حضرت زکریا علیه السلام ...236
قرآن کریم و دعای حضرت ابراهیم علیه السلام ...237
نگاهی به داستان حضرت ابراهیم علیه السلام ...238
توسل به امام حسین علیه السلام ...241
گفتار بیست و هفتم
دعوت به معارف اسلام و امام زمان علیه السلام/243
چهره های ماندگار ...247
یادی از علامه مجلسی و پدر بزرگوارش علیه السلام ...248
دستور نگارش حدیث ...249
نواصب چه کسانی هستند؟ ...250
شکوه از نیش زبان ها ...251
يتيم واقعی ...252
مقام عالمان شیعه در روز قيامت...254
خلعت های کرامت ...255
متكفلان يتیم های آل محمد علیهم السلام ...256
قصری در بهشت ...256
وحی خدا به موسی پیامبر علیه السلام ...257
نور عالم در روز محشر ...258
مرزبانان مکتب اهل بیت علیه السلام ...258
ص: 10
فقیه و آزار شیطان ...260
مقایسه ای بین عالم و عابد در روز رستاخیز...260
خاطره ای از آیت الله نجفی مرعشی رحمة الله...261
کرامتی از علامه مجلسی رحمة الله...262
پاداشی شگفت ...263
نجات از دزدان شیطان صفت...264
دستگیری از ناتوانان شیعه ...264
ارشاد خانواده ...265
کرامتی شنیدنی...266
توسل به ولای على علیه السلام ...268
ذکر مصیبت وداع آخر امام حسین علیه السلام ...269
گفتار بیست و هشتم
پذیرش عجز و ناتوانی؛ اما گناه هرگز / 271
حدیثی گهربار در این زمینه ...274
از ویژگی های آخرالزمان ...275
دو مثال برای تبدیل حقایق ...276
عجز و ناتوانی از دیدگاه اسلام...278
داستانی پند آموز...281
داستانی در دروغ پردازی ...282
انسان و عزت نفس...284
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم و در شب معراج ...286
داستان یک دانش پژوه...288
داستان شنیدنی پسر یزید ...292
بزرگ ترین درس میدان کربلا...295
توسل به حضرت رقیه علیها السلام ...297
ص: 11
گفتار بیست و نهم
شناخت راه ائمه هدی علیهم السلام /299
هدف و راه ائمه علیهم السلام ...303
امتیازات ائمه علیهم السلام ...306
1- اخلاص ...306
2۔ عصمت...307
ائمه علیهم السلام و دعوت به حق ...309
پیرو على علیهم السلام باشید...310
راه حق، راه على علیهم السلام ...314
3- انجام کارهای خیر...315
4- ولایت تکوینی...318
5 - ولایت تشریعی ...319
6- علم و دانش...320
برترین جمله...320
چرا خداوند به ائمه علیهم السلام امتیاز داده است؟ ...321
اندیشه در ستمی که روا شده ...322
پرندگان سفید در گودال قتلگاه ...325
توسل به دختر بیمار امام حسین علیه السلام ...326
توسل به حضرت زهرا علیها السلام ...327
فهرست ها / 331
آیه ها...333
روایت ها...347
شعرها ...369
کتاب نامه ...375
ص: 12
ص: 13
ص: 14
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
الحمدلله رب العالمين، الذي يخلق ولم يخلق، ويرزق ولا يرزق، ويطعم ولايطعم، ويميت الأحياء، ويحيي الموتى، وهو على كل شيء قدير. وصلى الله على سيدنا أحمد حبيب إله العالمين أبي القاسم محمد وعلى أهل بيته الطيبين الطاهرين المعصومين ولعنة الله على أعدائهم و مخالفيهم أجمعين من الآن إلى قيام يوم الدين.
18
بحث ما درباره وظایف شیعه در زمان غیبت بود؛ همین زمانی که ما در آن
قرار گرفته ایم. ما هفده وظیفه را از متن روایات اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام استفاده کردیم و بیان نمودیم.
اینک هجدهمین وظیفه ای را که از روایات استفاده می شود، بیان می نماییم. این وظیفه نیز وظیفه جالبی است، به خصوص در زندگی کنونی ما و اوضاع و شرایط جهانی که ما در آن قرار گرفته ایم، چاره ای جز عمل به این راهنمایی امام علیه السلام نیست. این بحث را با روایتی از مولا امیرالمؤمنين علیه السلام آغاز می کنیم.
ص: 15
یکی از دوستان صمیمی و اصحاب با وفای مولا امیرالمؤمنين علیه السلام سلمان است. ایشان می گوید: من خدمت امیرالمؤمنین علیه السلام بودم، آن حضرت فرمودند:
لايظهر القائم حتى يكون...؛
مهدی ما در میان مردم ظاهر نمی شود تا این علائم پیدا بشود.
آن گاه حضرتش علائم آخر الزمان را بیان می کنند. حضرت در این روایت
شاید حدود چهل علامت را بیان می فرمایند.
یکی از علامت ها این است که قرآن را با انواع و اقسام لحنها و صداهای خوب می خوانند، اما خبری از معنای قرآن و پیاده شدن آن نیست. زن ها لباس هایی می پوشند که در عین حال بدنشان پیداست.
البته امیرالمؤمنین علیه السلام همه خانم ها را نمی فرمایند، ولی ظاهرش این است . چنان چه در روایت دیگر هم نظیر این را داریم که خدا لعنت کند زنانی را که لباسی می پوشند که در عین حال بدنشان هم پیدا است. حداقل آن، همین جوراب هایی است که حتی امروزه پیرزن ها هم می پوشند. آدم واقعا تعجب می کند که پیرزن که پایش لب گور است چرا خودش را جهمنی می کند. اگر آن زن جوان بپوشد آدم می تواند بگوید که جوانی است و عذر می آورد که جوراب ضخیم در بازار نیست.
اولا جوراب ضخیم در بازار وجود دارد.
ثانیأ دو جفت روی هم بپوشند چه اشکالی دارد که بدن پیدا نباشد. نه این که حتما جوراب بدن نمای مشجر تولید کنند، آن گاه گناهش را به گردن تولیدی
ص: 16
جوراب می نهند که - إن شاء الله - او هم به جهنم واصل می شود.
اما آن خانمی که این جوراب ها را می پوشد، او هم گناه کار است و نمی تواند بگوید: تقصیر تولیدی است. هر دو گناه می کنند و هر دو به خاطر این کار به جهنم می روند. کسی که با این جوراب ها به مسجد می آید یک گناه بیشتر دارد، ماه رمضان باشد بدتر؛ یعنی آن خانمی که با این جوراب ها در ماه رمضان به مسجد می رود سه گناه کرده و در نتیجه سه عذاب دارد.
البته وظیفه ما گفتن است و وظیفه خانم هایی که در این محفل حضور دارند و خودشان - إن شاء الله - این طوری نیستند این است که به آن گونه خانم ها تذكر دهند.
از سوی دیگر وظيفه آقایان این است که خانواده خود را کنترل کنند، اگر انسان زن خود را نتواند کنترل کند، مرد کامل نمی تواند باشد. مرد حسابی آن است که حداقل به زنش بتواند بگوید: فلان کار را انجام بده و فلان کار را انجام نده، اما البته نه با دعوا و داد و قال.
به هر حال، امیر المؤمنين علیه السلام در این روایت مواردی از علائم آخرالزمان را که بسیاری از آنها ظاهر شده و بسیاری دیگر نیز ظاهر می شود، ان شاء الله - بیان می فرمایند.
آن گاه سلمان می گوید:
ثم انضجع و وضع يده تحت رأسه؛
سپس حضرت خسته شدند و دستان خود را زیر سرشان نهادند و خوابیدند. در آن هنگام که دستان خود را زیر سرشان گذاشتند و خوابیدند این جمله را می فرمودند:
ص: 17
شعار الرهبانيه القناعة؛
در این زمان، شعار انسان های خدا پرستی زاهد قناعت کردن است.
بحث ما در این است که ما باید در زندگی اسلامی خودمان به خصوص در این زمان، قناعت کنیم. این درس امیر مؤمنان على علیه السلام برای امروز ماست. این روایت با سند قوی و معتبر در کتاب «معجم احادیث الإمام المهدي علیه السلام» به طور کامل نقل شده و علامه مجلسی رحمة الله قسمتی از آن را در کتاب «بحار الانوار» نقل کرده است. البته در کتاب های دیگری نیز این روایت از مولا امیرالمؤمنین علیه السلام به طور مفصل نقل شده است.(1)
اینک بحث می کنیم که قناعت چه تأثیری در زندگی انسان دارد؟ و چرا باید ما قناعت کنیم؟ آیا قناعت در یک بعد زندگی است یا در ابعاد مختلف آن؟
ما به خواست خدا در ضمن بحث هایی که مطرح می شود، تمام این مطالب را روشن می نماییم. نخست آیه ای را می خوانیم که این آیه با تمام این مطالبی که می خواهیم بیان کنیم، برابر است. به این آیه دقت کنید! قرآن کریم می فرماید:
«مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً » ؛(2)
مرد یا زنی که به خدا ایمان آورده باشد و عمل صالح انجام دهد، البته ما یک زندگی طیب و پاک و پاکیزه در اختیار آن ها قرار می دهیم.
ص: 18
امام اميرالمؤمنين علیه السلام در تفسیر این آیه می فرمایند:
منظور از زندگی پاک و پاکیزه، قناعت است.(1)
یعنی انسان های با ایمان و کسانی که عمل صالح دارند، خداوند در مقابل این ایمان و عمل صالح این نعمت بزرگ را به آنان عنایت می کند و به روح اینها قناعت می دهد. کسی که در زندگی قانع شد حیات طیبه و پاک و پاکیزه خواهد داشت.
ما از این روایت استفاده می کنیم که هر کس زندگی پاک و بی آلایش بخواهد باید قانع باشد، کسی که قانع باشد مال مردم را تلف نمی کند، به کسب حرام مشغول نمی شود، گرفتار گناه نمی گردد، عزت خود را از نمی برد، حرف زور از کسی نمی شنود، زیر بار ذلت نامردان نمی رود و زیر بار ظلم نمی رود.
از این رو، کسی که گرفتار این مسائل است و کسی که طمع دارد؛ یعنی کسی که به آن چه خدا برای او فرستاده، قانع نباشد ناچار دزدی می کند، رباخواری می نماید، کم فروشی می کند، زیر بار ذلت نامردان می رود، زیر بار ظلم و استعمار می رود، تقلب، مکر و حیله می کند، ولی کسی که به آن چه خدا داده قانع باشد زندگی طیبه، ساده و سالم دارد.
برادران عزیز جوان! به همان مقداری که خدا برای شما روزی می کند قانع باشید، خدا مطابق حیثیت، آبرو، و بدن و روحتان به شما عنایت می کند. هر مقدار زیادتر خواستید پای تان را بر دارید، آن وقتی است که خودتان را توی آتش می اندازید.
الحمدلله رب العالمین، خداوند به شما سرمایه، مغازه و اعتبار داده، به کسب
ص: 19
و کار مشغول شوید. چرا برای یک استفاده احتمالی - نه يقينی - هر جا یک پیرزن و یا یک مرد دهاتی ساده و یا یک پیر مرد افتاده باز نشسته ای پیدا می کنید با او صحبت می کنید که پولت را بده، ما برای تو کاسبی می کنیم و به تو سود می دهیم و می گویید: امروز کسب و کاسبی خیلی خوب است.
از آن طرف، وقتی به او می گویند: مثلا مسج محل شما به تعمیر احتیاج دارد، پولی بده، می گوید: آقا! با کدام کسب؟ با کدام کار؟ ما صبح تا شام دست روی دست گذاشته و نشسته ایم.
به راستی کدام حرفش درست است؛ اولی یا دومی؟
نمی خواهد برای زندگی پر و بال بزنی، ما یک زندگی می خواهیم که برای ما خورد و خوراک در این چند روز دنیا با عزت و احترام، از آن راهی که خدا خواسته می رسد. این دست و پا زدن های زیادی انسان را در حرام قرار می دهد. خدا نمی خواهد ما از راه حرام غذا بخوریم، خدا روزی ما را از راه حلال رسانده است. ائمه ما له فرمودند: انسانی که در پی حرام می رود و خود را آلوده می کند، خودش مقصر است.
حیات طیبه و پاک و پاکیزه، قناعت کردن است. اگر انسان در این چند روز
زندگی، اندکی خود را جمع و جور کند، با خاطر آسوده شب می خوابد.
خدا را به حق امیر المؤمنين علیه السلام قسم میدهم! واقعا آرزوی من این است که روزی بشود که عقل مردم به اندازه ای برسد که بگویند: ما هر گاه پول داریم معامله می کنیم و آن گاه که پول نداریم، برای کسی چک نمی دهیم.
ای کاش چنین روزی برای مردم برسد که این دسته چک ها از این جیب ها بیرون بیاید و این همه خطر، ناراحتی، جنایت و خیانت برای مردم به وجود
ص: 20
نیاورد. به قول مردم: «پول داریم آش میخوریم و اگر نداریم نمی خوریم».
بنده خدایی شب عید وارد بازار می شود، یک دسته چک از جیب خود در می آورد، هر چه خانم می گوید می خرد و چک میدهد که سرموقع، درستش می کنیم. این درستش میکنیم او را به زندان می کشد، حیثیت و آبرویش را از بین می برد.
اما وقتی بگوید: من چک ندارم، من هر چه پول در جیبم دارم، خرید می کنیم، راحت می شود و این بدبختی ها را ندارد. همه این بدبختی ها مال دسته چک های لعنتی کذایی است.
برخی هم برای ما فلسفه درست می کنند که اگر دسته چک نباشد چه طور می شود؟ اگر بانک نباشد چنین می شود، دنیا به آخر می رسد، آسمان به زمین می آید و یک حرفهای اقتصادی که چه طور می شود...
آدم عاقل به اندازه مبلغی که دارد باید معامله کند. این را قناعت می گویند. قناعت یعنی پا را از گلیم درازتر نکردن. اگر چنین باشی کسی هم از تو توقع ندارد، هیچ کس هم نمی تواند به تو زور بگوید، میگویی: آقا! من این قدر نیرو دارم و این قدر می توانم کار کنم و پیش از این نمی توانم
بنا بر این، قناعت است که برای انسان حیات طیبه و زندگی پاک و پاکیزه
می آورد.
اینک چند روایت خیلی جالب عجیبی در این زمینه بیان می کنم. مولا
امیرالمؤمنین علیه السلام درباره صفت پیامبران علیهم السلام می فرماید:
ص: 21
ولكن الله سبحانه جعل رسله أولي قوة في عزائمهم؛
خداوند متعال پیامبران را به گونه ای آفریده که در عزم و اراده خیلی قوی
هستند.
یعنی وقتی تصمیم می گیرند که راه خیری را بروند، همان راه را می روند و راه غیر خیر و صلاح نمی روند و قدم از قدم بر نمی دارند. آن گاه حضرتش می فرماید:
وضعفة فيما ترى الأعين من حالاتهم، مع قناعة تملأ القلوب غنا...؛(1) وقتی مردم حالات پیامبران را می بینند، خیال می کنند که اینان آدم های ضعیف و ناتوانی هستند؛ اما خداوند روح قناعتی به این انبیا داده که وقتی مردم آنها را می بینند، خیال می کنند که اینها خیلی ثروتمند هستند. می گویند: این ها به کسی اظهار امتیاز نمی کنند، معلوم می شود که وضع زندگی خیلی خوبی دارند. نه، این ها همان هایی هستند که قرآن می فرماید:
«أَغْنِيَاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ » (2)
از بس عفیف اند مردم خیال می کنند که اینها غنی و بی نیازند. این ها قناعت می کنند و قناعت برای این ها بالاترین و بهترین مال است.
یعنی به همان اندازه ای که خدا به شما روزی داده، قناعت کنید و گردنتان را پیش کسی کج نکنید. نگو: آقا! پول بده برای تو کاسبی کنم، 10 یا 15 تومان به من قرض بده. این ها ذلت دارد، نسیه کاری کردن ذلت دارد.
خودت کار بکن و گمان نکن که نمی شود. به امير المؤمنین علیه السلام قسم! انسان با
ص: 22
قناعت خیلی خوب می تواند کار کند.
البته ممکن است کسی بگوید: آقا چه طور می شود ما نسیه کاری نکنیم با این حقوق ها و در آمدها؟
اگر آدم مرد باشد و ثابت و دارای اراده، زندگی خود را مطابق همان حقوقش طوری تنظیم می کند که محتاج دیگران نشود، خداوند نیز راه را برای او باز کرده و به او کمک می کند.
این وعده قرآن مجید است و قرآن که دروغ نمی گوید:
«وَمَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ» (1)
در آیه دیگری می فرماید:
«وَمَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا * وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ»(2)
در روایت دیگر حضرت علی علیه السلام می فرماید:
کفی بالقناعة ملكاً؛(3)
هیچ ملک و سلطنتی بالاتر از قناعت نیست.
درون خانه خود هر گدا شهنشاهی است
اگر انسان قانع باشد در عین حال فقر خودش سلطنت میکند؛ برای این که زیر بارکسی نمی رود، نمی خواهد آبروی خود را بفروشد.
باز در روایت دیگری امیرالمؤمنین روحی له الفداء می فرماید:
ص: 23
من عز النفس لزوم القناعة؛ (1)
کسی که عزت نفس بخواهد قناعت می کند.
آری، کسانی که در جامعه می خواهند سر بلند باشند و رنگ سرخشان در مقابل مردم زرد نشود، باید قناعت کنند تا آن جایی که می توانند باید حواشی زندگی را بزنند و لوازمات زندگی را اداره کنند، خدا هم به آنها کمک می کند. روایت دیگر را از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم نقل می کنم. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم می فرماید:
خيار أمتي القانع و شرارهم الطامع؛(2)
بهترین بندگان امت من کسانی هستند که قانع اند و بدترین آنها کسانی اند که قناعت نمی کنند.
اما امیرالمؤمنین علیه السلام جمله دیگری دارند که روی همه این جمله ها را آورده و خدا می داند که چه قدر جالب است. من این جمله را زیاد شرح نمی دهم و به خود شما واگذار می کنم که درباره آن بیندیشید. امیرالمؤمنين علیه السلام می فرماید:
ينبغي لمن عرف نفسه أن يلزم القناعة والعقة؛ (3)
آن کسی که خود را شناخته باشد باید در زندگی از قناعت و عفت جدا نشود. یعنی اگر خودت را به گونه ای شناختی که انسان عزیز، محترم، سر بلند و بزرگواری، قناعت می کنی، اما اگر خودت را به گونه ای شناختی که هر چه پیش . آمد خوش آمد، این حرف ها یعنی چه؟ انسان باید شکم خود را سیر کند، در این
ص: 24
صورت قناعت لازم نیست.
به عبارت دیگر، من اگر خودم را به گونه ای شناخته باشم که باید در جامعه عزیز باشم و آبرویم نباید از بین برود، در مقابل کسی نباید گردن کج کنم، حیف است که انسانیت من در معرض خطر بیفتد، باید حواسم برای کارهای خودم جمع باشد تا گرفتار قرض و امثال آن نشوم، اگر خودم را این گونه شناخته باشم قناعت می کنم و پایم را از گلیم خود درازتر نمی کنم.
اما اگر خودم را این گونه شناخته ام که یک حیوانی که باید شکمش سیر بشود، شهوترانی کنم و مال داشته باشم، در نتیجه به هر غذایی که برسم پوزم را به آن می گذارم؛ چرا که حیوانی که قانع نیست، پوزش را به هر جایی می زند و بر آن پوزبند می زنند که نتواند چیزی بخورد.
آدمی که قانع است آن اولی است و آدمی که قناعت نمی کند، دومی است. ببینید خود را چه رنگی شناخته اید؟ و چه قدر برای خودتان ارزش قائل هستید؟ اگر برای خود ارزش یک انسان کامل قائل هستید، باید قناعت کنید تا انسانیت کامل تان باقی بماند و حیثیت شما از بین نرود.
اما کسی که خود را این گونه می شناسد که هر کاری پیش آید انجام میدهد؛ مال مردم، مال صغير، مال یتیم، مال پیرمرد، مال زن باشد، هر چه می خواهد باشد از آن خود کند و در نتیجه این کارها جز فحش، فضاحت و نفرین پشت سرش چیزی نخواهد بود.
ص: 25
اینک داستان جالبی از زندگی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم را از زبان امیر مؤمنان على علیه السلام نقل می کنم. می خواهم فقط بینید که قناعت در وجود مقدس پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم چگونه بوده و اثر این قناعت چیست؟
امير المؤمنين علیه السلام می فرمایند: روزی خدمت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم بودم، آن حضرت 12 درهم به من دادند و فرمودند: یا علی! به بازار برو و برای من لباس بخر.
من به بازار رفتم و یک لباس به 12 درهم برای پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم خریدم و آوردم.
البته این گونه رفتار به زمان پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم اختصاص دارد و بعدی ها نمی توانند به آن ها عمل کنند، وگرنه باید پیامبر بودند. این رفتار مخصوص پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلمبود، فقط اندکی می شود از این رفتار درس یاد گرفت.
على علیه السلام می فرماید: من لباس را خریدم و خدمت پیامبر آوردم. حضرت نگاهی به لباس کردند و فرمودند: یاعلی! این لباس برای من زیاد است. آیا لباس را فروشنده پس می گیرد و این معامله را اقاله می کند؟(1)
امیر المؤمنين علیه السلام می فرمایند: عرض کردم: یا رسول الله! اکنون لباس را به
ص: 26
بازار می برم، فروشنده یا بر می دارد یا بر نمی دارد.
می فرمایند: من لباس را برداشتم و به مغازه آن مرد بردم و گفتم: من این لباس را برای پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم خریده بودم، چون قیمتش زیاد است، پیامبر این لباس را برنداشتند، شما پس می گیری؟
گفت: بله، اشکال ندارد.
لباس را پس گرفت و 12 درهم را به من پس داد. من 12 درهم را خدمت
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم آوردم، پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: حالا با هم به بازار می رویم.
گفتم: خیلی خوب.
وقتی داشتیم به بازار می رفتیم، دیدیم کنیزی کنار جاده نشسته و دارد گریه می کند. حضرت فرمودند: چرا گریه می کنی؟
گفت: یا رسول الله! من در خانه ای کنیز هستم، مبلغی پول به من دادند تا چیزی را بخرم، اما پولها را گم کردم.
فرمودند: چه قدر پول بود؟
عرض کرد: 4 درهم.
فرمودند: این 4 درهم را بگیر و برو هر چه می خواهی بخری، بخر!
کنیز 4 درهم را گرفت و ما با پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به راه افتادیم و به مغازه ای آمدیم. پیامبر یک پیراهن به 4 درهم انتخاب کردند، پیراهن را خریدیم. وقتی بر می گشتیم یک پیرمردی کنار کوچه ایستاده بود و خیلی ناراحت بود. حضرت فرمودند: چرا ناراحتی؟
گفت: لباس ندارم بپوشم.
فرمودند: این لباس را بگیر و بپوش!
ص: 27
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم لباس 4 در همی را به آن مرد دادند و برگشتیم و پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم یک دست پیراهن دیگر به 4 درهم خریدند. وقتی داشتیم به منزل برمی گشتیم دیدیم آن کنیز نشسته و هنوز گریه می کند.
پیامبر فرمودند: چرا گریه می کنی؟
گفت: یک قدری رفتن من به خانه دیر شده است، می ترسم ارباب مرا دعوا کند و مرا بزند، کسی را می خواهم واسطه بشود.
فرمودند: اشکالی ندارد.
پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم با کنیز به در خانه ارباب او آمدند و سلام کردند. صاحبان خانه جواب ندادند، حضرت دوباره سلام کردند. صاحبان خانه جواب ندادند، پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم برای مرتبه سوم سلام کردند و صاحبان خانه جواب دادند: «وعليك السلام» و تعارف کردند که بفرمایید.
پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: چرا جواب سلام اول و دوم مرا ندادید؟
گفتند: یا رسول الله! از بس از این لحن شما خوشمان می آید دلمان می خواست دو، سه مرتبه سلام کنید و صدای شما را بشنویم، حالا بفرمایید یا رسول الله!
فرمودند: من آمده ام برای این کنیز عذر خواهی کنم، دیر کردنش روی جهتی بوده که دیر کرده، او را ببخشید.
صاحبان خانه شروع به گریه کردند و گفتند: یا رسول الله! نه تنها او را
می بخشیم؛ بلکه او را در راه خدا آزاد می کنیم.
در این حال اشک در دیدگان پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم حلقه زد و فرمودند: به خدا سوگند! در عمرم پولی به این بابرکتی ندیده بودم که دو نفر را لباس بپوشاند
ص: 28
و یک نفر را آزاد کند.(1)
آری، این روی اصل قناعت است. وقتی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم یک لباس 4 درهمی قناعت می کنند، آن وقت 8 درهم دیگر باید آن اثر را داشته باشد.
به راستی این شیوه انبيا بوده است که قناعت بکنند، راه این ها بوده و راه و روش درستی هم بوده است.
اینک بحث کوتاهی را در ضمن پرسشی مطرح می کنم و سخنانم را خاتمه می دهم. پرسش این که آیا قناعت تنها در مال است؟
نه، انسان باید در امکاناتی که خدا در اختیار او قرار داده است، قناعت بکند تا حداکثر استفاده را از آن امکانات بنماید. .
برای مثال: وقت و عمر، یکی از نعمت های بزرگ الهی است و نمی شود برای آن ارزش قائل شد، باید انسان در آن قناعت بکند، چرا قمار حرام است؟ چرا لهو و لعب حرام است؟ چرا شرکت کردن در مجالس لهو و لعب و رقص و امثال آن حرام است؟
این ها اسراف در وقت و زیاده روی در وقت است؛ به خصوص در یک جامعه جنگ زده و عقب افتاده؛ جامعه ای که به جامعه دیگری محتاج است و خودکفا نیست، جامعه ای که برای کوچک ترین چیزها به سوی دیگران دست دراز می کند، جامعه ای که دکتر حسابی، داروی حسابی و ... ندارد.
چنین جامعه ای باید در وقت صرفه جویی و قناعت کند، خصوصا نسل جوان و
ص: 29
آن جامعه و نگذارند وقتشان با بطالت و بیهودگی بگذرد.
به امیرالمؤمنین علیه السلام قسم! اگر تمام افراد جامعه قمار باز باشند و شطرنج بازی کنند ذره ای در ما اثر نمی کند و ضرری برای ما ندارد. ما برای شما داریم می گوییم.
البته اگر جامعه ما رو به فساد بروند، ما هم در آتش آنها می سوزیم.برای همین باید امر به معروف و نهی از منکر نمود. اگر جامعه ما پیشرفت کند در زندگی ما نیز مؤثر است، اما انجام گناه، مستقیم به گردن ما نیست.
والله، به قرآن و به تمام مقدسات عالم سوگند! دل ما برای این نسل جوان می سوزد که می گوییم: قمار بازی نکنند، ساز و آواز گوش نکنند، در مجالس لهو ولعب شرکت نکنند و وقتشان را تلف ننمایند. اگر این حرف من حسابی است، باید قبول کرد و اگر حسابی نیست، پس چرا شما مردم جواب ما را نمی دهید؟ چرا ما را قانع نمی کنید؟
من می گویم: در این محیط و در این اوضاع و شرایطی که ما در میان جوامع کنونی عالم داریم، جوان با استعداد، نیرومند، پرحافظه ما بهتر است که یک زبان زنده دنیا را یاد بگیرد، یا شطرنج بازی و قمار بازی بکند؟ کدام بهتر است؟
من می گویم: اگر جوان یک زبان بیگانه را یاد بگیرد بهتر است. اگر نظر شما خلاف این نظر است تو را به امیرالمؤمنین علیه السلام سوگند! مرا قانع کنید! که دیگر بعد از این در بالای منبر اشتباه نگوییم. چرا می گذارید ما توی چاه بیفتیم؟!
در مجله دانستنی ها می خواندم که شخصی به نام «اسمیت» 33 زبان زنده دنیا را مثل زبان مادری، روان صحبت می کرده و مترجم سازمان ملل بود و 66 زبان دیگر را می توانسته ترجمه کند. او خارجی است و مسلمان هم نیست و
ص: 30
قماربازی نزد او ایرادی ندارد، اما آنها عاقل اند، وقتشان را صرف قمار بیهوده نمی کنند، می نشینند چیزی یاد می گیرند و معارف خودشان را پیش می برند. آنان در پی کاری می روند که در دنیا بتوانند این کار را عرضه کنند و از آن پول در بیاورند.
اسلام می خواهد ما در پی کار مفید برویم و بتوانیم گوشه ای از زندگی خود را پر کنیم. ما که چیزی نداریم، این جوان های ما که چیزی ندارند، باید در پی هنری، صنعتی و علمی باشند تا بتوانند جامعه خودشان را نجات بدهند.
پس همان طور که در مال باید قناعت کرد، در عمر و وقت نیز باید قناعت
کرد. انسان مسلمان عاقل عمر و اعضا و جوارحش را نمی گذارد از بین برود.
خدا به شما چشم داده که با این چشم ببینید و مطالعه کنید و اگر چشم تان را در مقابل چشمه خورشید باز کردید و به قرص خورشید نگاه نمودید، حرام است. چرا؟ برای این که به چشم تان ضرر می زند و نور دیده شما را از بین می برد. این یک نوع اسراف در کار چشم است، باید در نور چشم تان صرفه جویی کنید که مفید باشد، همین طور نمی توانید نور چشم تان را از بین ببرید. این امکان را خدا به شما داده است، شما باید حداکثر استفاده را از این امکانات ببرید.
هم چنین نعمت های دیگری که خدا به شما عنایت کرده است؛ خانم ها یک جور و آقایان جور دیگر، جوان ها یک جور و پیر مردها جور دیگر. وظيفه ماست که این امکانات را حفظ کنیم.
ص: 31
اینک طبق چند آیه از قرآن کریم قناعت را توضیح می دهیم. قرآن مجید در
3 مورد قناعت کردن غیر از مال را به ما یاد می دهد. یک جا می فرماید:
«وَكُلُوا وَاشْرَبُوا وَلَا تُسْرِفُوا»؛(1)
بخورید و بیاشامید، اما روی حساب، ولی اسراف نکنید.
از آن طرف هم بخل نورزید، وقتی کار انسان روی حساب باشد به آن قناعت می گویند. در غذا خوردن و آب نوشیدن قناعت کنید؛ یعنی زیاده روی نکنید.
قرآن کریم در جای دیگر خطاب به پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم می فرماید:
«وَلَا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلَى عُنُقِكَ وَلَا تَبْسُطْهَا كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُومًا مَحْسُورًا »(2)
(یا رسول الله!)این گونه نباشد که دستت را بندی که هیچ کمکی به کسی نکنی. آن طور هم نباشد که به طور کامل دستت را باز کنی که هیچ چیزی نداشته باشی. روی حساب هم به خودت برس و هم به مردم رسیدگی کن.
آری، کسی که قناعت می کند هم به خودش می رسد هم به مردم. برای مثال اگر ما از میوه ای که دانه ای چه قدر است، نخوریم طوری نمی شود و اگر مقداری کمی از آن را بخوریم و باقی مانده آن را به دیگران بدهیم و کمک کنیم چه بهتر است. این، همان قناعت است. خداوند در آیه ای دیگر می فرماید:
«وَاقْصِدْ فِي مَشْيِكَ وَاغْضُضْ مِنْ صَوْتِكَ إِنَّ أَنْكَرَ الْأَصْوَاتِ
ص: 32
لَصَوْتُ الْحَمِيرِ »(1)
یعنی در تمام مجاری و راه های زندگی اقتصاد را رعایت کن و قناعت را پیشه ساز؛ در لباس، فرش، مکان، باغ، وسایل زندگی، تجملات، هر نوع زندگی که می خواهی برای خودت درست کنی دقت کن که با قناعت باشد.
یعنی آن چه برای آبروی زندگی شما لازم است فراهم کن، ایرادی ندارد، اما اگر دیدی از آبرویت اضافه است آن جا نه. آن جا یک مقدار برای خود و آینده خود و بچه هایت نگه دار و باقی مانده را به دیگران بده.
کسی که همه اموال خود را به دیگران می دهد، در عین حال پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم به تشییع جنازه او نمی رود؛ با این که تمام دارایی خود را صدقه داده است و می فرمایند:
اگر من بودم نمی گذاشتم او را در قبرستان مسلمان ها دفن کنید؛ لأنه ترك ولده يتكففون الناس؛
برای این که او کاری کرده که بچه هایش به گدایی بیفتند و همه اموالش را به دیگران داده است.
ما حق نداریم با اموال خود این گونه رفتار کنیم، ما باید قناعت کنیم. اگر به اندازه ضروریات زندگی خود و زن و بچه مان بگذاریم و بقیه آن را هم به دیگران بدهیم، اشکالی ندارد. این را قناعت همه جانبه می گویند.
آری، قرآن کریم می فرماید:
«وَاقْصِدْ فِي مَشْيِكَ وَاغْضُضْ مِنْ صَوْتِكَ»
ص: 33
آیت الله سید محمد هادی میلانی رحمة الله کتابی به نام «قادتنا كيف نعرفهم» دارد.
در آن کتاب چند مطلب نقل می کند که مناسب است دو مطلب را عرض کنم.
مطلب یكم. از احمد بن حنبل – که از علمای اهل سنت است به چنین نقل می کند:
روزی مولا امیرالمؤمنین علیه السلام در زمان زمام داری خویش وارد بازار کوفه شدند، حضرت شمشیری همراهشان آورده بودند، فرمودند:
من يشتري مني هذا؛
چه کسی این شمشیر را از من می خرد؟! من اگر پولی داشتم که پیراهن بخرم، شمشیرم را نمی فروختم.
یکی از کاسب های بازار صدا زد:
یا أمیرالمؤمنین ! أنا أبيعك و أنسيك إلى العطاء؛(1)
ای امیر مؤمنان! من به شما پیراهن می فروشم و نسیه به شما میدهم تا هر وقت بتوانی پول آن را بپردازی.
فرمودند: نه، شمشیرم را بخر و پیراهن را به من بفروش.
این، معنای قناعت است.
با چنین حسن و ملاحت اگر اینان بشراند *** آب و خاک دگر و شهر و دیار دگرند
خود امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: شما نمی توانید مثل من باشید.(2)
ص: 34
یکی دیگر از اصحاب اميرالمؤمنین علیه السلام می گوید: من در خورنق - که منطقه ای دور از کوفه بود - به خدمت مولا علی بن ابی طالب علیها السلام شرف یاب شدم، دیدم آقا نشسته و چیزی روی دوششان انداخته اند، هوا سرد است، آقا از سرما می لرزند. عرض کردم: یا امیرالمومنین! خدا در این بیت المال برای شما نصیبی قرار داده است، چرا از این بیت المال بر نمی دارید تا لباس بخرید که سرما نخورید؟
ببینید آقایی که شب نوزدهم در محراب عبادت ضربت می خورد کیست؟ آقا فرمودند:
فوالله ما أرزأكم من مالكم شيئا؛(1)
به خدا سوگند! من از بیت المال چیزی برای خودم بر نمی دارم تا پیراهن بخرم و این هم که می بینی روی دوشم انداخته ام با خودم از مدینه آورده ام.
آری، آن همه بیت المال که در اختیار آقا امیرالمؤمنین علیه السلام است باز هم چیزی برنمی داشتند. جورج جرداق مسیحی در کتاب خود (2)می نویسد:
اصفهانی ها برای آقا اميرالمؤمنين علیه السلام اموالی را بردند، از جمله اموال، نان شیرینی بود. - معلوم می شود که در اصفهان پختنان شیرینی مرسوم بوده - آقا تمام آن اموال را بین فقرا تقسیم کردند، حتی نان خشکها را بین فقرا تقسیم کردند «حتى بقيت رغيفة؛ تا این که یک گرده نان خشک شیرینی ماند». .
آقا نگاه کردند، دیدند هفت فقير نشسته اند، همان یک گرده نان را بین آن فقیرها تقسیم کردند.
ص: 35
اصفهانی ها ناراحت شدند که آقا! ما این نان خشک شیرین را برای شما هدیه آورده بودیم، چرا به فقرا دادید؟ می خواستید خودتان میل کنید، حالا که نان خشک شیرین را تقسیم کردید، این پارچه بافت اصفهان است و آن را برای خودتان بردارید و لباس تهیه کنید.
فرمودند:
فوالله ما أرزأكم بشيء؛
من برای خودم لباس بر نخواهم داشت.
مطلب دوم. در آن کتاب از ابو جعفر اسکافی(1) نقل می کند که می گوید:
وضع على بن ابي طالب علیهم السلام این طور بود که لباسشان را می شستند، وقتی موقع نماز می شد، اگر لباس خشک نشده بود، آقا لباس خیس را می پوشید و می رفت و نماز می خواند و همین طور که بالای منبر بود، لباس را حرکت می داد تا خشک بشود. آن حضرت می فرمودند:
ألا وإنكم لا تقدرون على ذلك؛(2)
اما شما نمی توانید مثل من باشید، ولی می توانید مقداری ملاحظه کنید.
جوانان عزیز! برادران گرامی! مولا امیرالمؤمنین علیه السلام این وظیفه هجدهم را که عرض کردم برای ما معین کردند و فرمودند:
ص: 36
شعار الرهبانية القناعة؛(1)
شعار خدا پرستان زاهد، قناعت کردن است.
قناعت کنید تا دین تان محفوظ بماند، قناعت کنید تا عزت و آبرویتان باقی بماند، قناعت کنید تا ملت سر بلند باشید، قناعت کنید تا دنیا و آخرت را داشته باشید؛ همانی که قرآن کریم می فرماید:
حیات طیبه و زندگی زیبا در قناعت کردن است.
از گروهی از کسانی که برای کشتن امام حسین علیه السلام به کربلا رفتند پرسیدند:
چرا برای کشتن امام حسین علیه السلام رفتید؟
گفتند: برای این که امیر یک سپر گندم یا یک سپر جو به ما جایزه بدهد(!)
السلام عليك يا مولاي يا أمير المؤمنين!
امروز(2) آقا یکی یکی از بچه هایش دیدن کردند، خانه امام مجتبی علیه السلام رفتند، خانه امام حسین علیه السلام رفتند، شب در منزل زينب علیها السلام - یا ام كلثوم علیها السلام - بودند، بچه هایشان را کاملا دیدند. چون می دانستند که بچه هایشان عزادار می شوند...(3)
ص: 37
ص: 38
ص: 39
ص: 40
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
الحمدلله رب العالمين، الذي من خشيته ترعد السماء وسكانها وترجف الأرض وعمارها، وتموج البحار ومن يسبح في غمراتها.
وصلى الله على سيدنا أحمد حبيب إله العالمين أبي القاسم محمد وعلى أهل بيته الطيبين الطاهرين المعصومين، ولعنة الله على أعدائهم ومخالفيهم أجمعين من الآن إلى قيام يوم الدين.
19
بحث ما درباره وظایف شیعه در زمان غیبت بود، چون بسیاری از مردم واقعا متحيراند که چه کار بکنند. گاهی برخی جوان ها می پرسند، یا نامه می نویسند که ما نمی دانیم چه کار کنیم، متحیریم، به حرف چه کسی گوش کنیم؟ و سخن چه کسی را بپذیریم؟ هر کسی چیزی می گوید و هر گروهی مطلبی و هر دسته ای یک راهنمایی خاصی می کنند، ما چه کار کنیم؟
بدیهی است که ائمه اطهار علیهم السلام وظیفه ما را در این زمان تحیر که گرفتار غیبت و حضرت ولی عصر علیه السلام هستیم و واقعا تکلیف برای ما روشن نیست برای ما و
ص: 41
روشن کرده اند.
ما هجده وظیفه را بیان کردیم، اینك به خواست خداوند متعال وظیفه نوزدهم را به عرض می رسانیم.
این وظیفه مانند دیگر وظایف برای همه ما اهمیت دارد، به طوری که یک نفر هم نمی تواند بگوید که این مطلب کاری به من ندارد؛ چرا که تمام افراد جامعه گرفتار این مسئله هستند.
وظیفه نوزدهم عبارت از دور ساختن خود و خانواده از محیط های فاسد و آلوده است. نباید بگذاریم خانواده ما با اجتماع آلوده دم ساز باشند. پیش تر بحثی داشتیم که آن جدای از بحث کنونی است. دقت بفرمایید؟
نخست روایتی از امام صادق علیه السلام نقل می کنم که دستور فرار از محیط های فاسد را به ما می دهند و می فرمایند که خود و خانواده تان از جامعه فاسد دور بشوید. آن گاه روایت را شرح خواهم داد. در کتاب «يوم الخلاص» این روایت از امام صادق علیه السلام نقل شده است. آن حضرت می فرمایند:
تصبح طهران قصورها كقصور الجنة ونسوانها كحورالعين ... يتلبسن بلباس الكقار ويتزين بزي الجبابرة ويركبن السروج...
خوب دقت کنید! نقطه حساس روایت را بیان خواهم کرد که چرا امام علیه السلام روی این نکته تأکید دارند؟ می فرمایند:
روزی برای شهر تهران خواهد آمد که قصر های آن مانند قصرهای بهشت است.
ص: 42
البته این امر اختصاص به تهران ندارد، جاهای دیگر دنیا قصرهای مهم تری دارند، منتهی امام علیه السلام می خواهد برساند که مرکز ثقل شیعه که مرکز شیعیان است به چه وضعی دچار می شود.
در آن زمان قصرهای تهران مانند قصرهای بهشت و زنان آن مانند حورالعين هستند. زن های تهرانی لباس کافران را می پوشند و برنامه لباس یا تزییناتی را که جباران و ستمگران را دارند برای خودشان درست می کنند و سوار زین ها می شوند. سوار زین شدن، شامل اسب سواری، دوچرخه سواری، موتور سواری و رانندگی ماشین هم می شود.
ولایتمكن لأزواجهن؛ آنان دیگر زیر بار شوهرانشان نمی روند، می گویند: ما برای خودمان مستقل هستیم، هر چه به نظر مان رسید، انجام می دهیم.
ولاتكفي (لاتفي) مکاسب الأزواج له؛ کسب و کار شوهرانشان زندگی آنها را کفاف نمی کنند، خودشان در پی کسب و کار و تجارت می روند تا
زندگی خودشان را اداره کنند.
یعنی تجملات زندگی زنان تهرانی آن قدر زیاد می شود که کسب شوهرانشان این مخارج را کفاف نمی کند، خانم ها می گویند: خودمان سر کار می رویم، اما مردی که از کار دریافت می کنند فقط وسایل آرایش آن ها را کناف می دهد.
البته فقط مرد می تواند بدون آرایش در محل کار حاضرش شود، ولی با شأن زن سازگار نیست که بدون آرایش در محل کارش حاضر شود، حتما باید آرایش کند، هر چه هم بخواهد بدون آرایش سر کار برود، آخرش کمی گرم و ... باید برای صورتش مصرف کند(!!!)
حالا دقت بفرمایید! این دستور امام علیه السلام است. من از خودم نمی گویم، سخن
ص: 43
مال من و از ابتکارات مغزی من نیست، وظیفه ما امروز این است که با کلمات ائمه اطهار علیهم السلام دست ضعفای شیعه را بگیریم. این وظیفه کسی است که می تواند یک عبارت عربی را به فارسی ترجمه کند. امام علیه السلام می فرماید:
وفر منها إلى قلة الجبال ... كالثعلب بأشباله؛(1)
از چنین محیطی به قله های کوه ها فرار کنید و در این شهرها نمانید و زندگی نکنید؛ مانند روباهی که بچه های خودش را به نیشش می گیرد و از سوراخی به سوراخ دیگر می رود تا بتواند این ها را درست تربیت کند، شما نیز همین طور باشید. معنای این جمله چیست؟
این جمله به این معنا نیست که بروید و در کوه ها یا در دهات زندگی کنید؛ بلکه به این معناست که خودتان را داخل در اجتماع فاسد و بی بند و بار قرار ندهید. وقتی هم در میان چنین جامعه ای قرار گرفتید حواس تان جمع زن و بچه خودتان باشد؛ به سان روباه با این که از حیوانات بیابانی ترسوتر است و جزء درندگان نیز به شمار می آید، اما خودش را مسئول بچه های خود می بیند که بچه های خود را به جایی برساند و آن ها را در میان درندگان رها نمی کند و نسبت به بچه های خود بی تفاوت نیست.
به راستی آیا شیعہ مسلمان باید از یک حیوانی مثل روباه کمتر باشد و بگوید: زنم هر جا رفت برود، بچه ام هر جا رفت برود، در مدرسه، در کوچه هر طور شد بشود؟
آیا واقعا باید یک فرد مسلمان این گونه باشد؟ آیا یک شیعه می تواند به
ص: 44
خودش اجازه چنین کاری را بدهد که من هیچ مسئولیتی نسبت به فرزند خودم ندارم؟
متأسفانه امروز جامعه ما گرفتار این درد بی درمان عجیب است که پدران و مادران در پی کار خودشان هستند و بچه ها هم آزاداند و دشمن هم فراران.
از آقایان معلم های تربیتی مدارس سؤال کنید که آقا! وضع بچه ها در مدرسه چگونه است؟
آقای معلم تربیتی می گوید: بچه ای در مدرسه بوده است و بلکه بچه هایی که در وسط روز دلال هایی می آمدند و بچه را با خود می بردند. به پدر و مادرش هم گفتیم، اعتنا نمی کردند که «سخن، سربسته گویم با حریفان»
این مطلب مال جامعه شماست، در اصفهان ناحيه 3، ناحیه مسلمان نشین، ناحیه 1 ناحیه 2 بدتر است و آن جایی که آوازی از دین به گوش نمی رسد صد درجه بدتر است؛ دخترانشان به گونه ای هستند و پسرانشان به گونه دیگر.
این وضع جامعه ماست. چرا باید بچه های 14 ساله مدارس معتاد شوند؟ چند در صد از این کار می تواند تقصير معلم باشد؟ معلمی که سر کلاس امنیت ندارد.
خدا می داند خجالت میکشم این سخن را بگویم، اما مسائل جامعه ماست. معلم سر کلاس از دست بچه ها در امن و امان نیست، به کلاس وارد می شود می گوید: شاید بچه ها به من هو بزنند، من چه کار کنم. وقتی که بچه ها در کلاس در وسط تدریس 2 یا 3كبوتر رهاکنند، طرقه بزنند چه کار باید کرد. این معلم چه کار باید بکند؟ همیشه که نمی شود تقصیر را به گردن معلم گذاشت.
ص: 45
به یقین هفتاد و پنج درصد این کارها تقصیر پدران و مادران بی تفاوت است و بچه هایی که پدر و مادرشان در خانه از آنها مواظبت می کنند، اما در مدرسه که پدر نمی تواند کنار بچه بنشیند که او با یک بچه فاسد حرف نزند.
آقایان معلمين تربیتی، مديرها و ناظم های مدرسه ها می گویند: جریاناتی در کلاس هاست که بچه های 12 ساله این اجتماع را آن چنان خطر تهدید می کند که حد ندارد. چه معنا دارد بچه های 15 ساله در اثر انحراف، گرفتار لرزش بدن، ناراحتی عصبی و بیماری های دیگر شوند؟
جامعه باید نسبت به فرزندانشان و سرمایه های آینده احساس مسئولیت کند. آقایی عیال وار که بیش از 7 فرزند دارد، برای استخاره نزد من آمد. آقای عجیبی است که اصلا در فکر بچه هایش نیست، به همین دلیل چند تا از بچه هایش فاسد شده اند، استخاره می کرد که حاج آقا! استخاره بفرمایید 2، 3 نوع اسم برای درخت ها می خواهیم بخریم و نهال ها را اصلاح کنیم که کدام نوع سم بهتر است؟!
گفتم: بسیار خوب! همین طور که داشتم استخاره می کردم در این فکر بودم که عجب! این آقا برای اصلاح نهال های باغ خود سم تهیه می کند، اما چرا چند نهال را که در خانه دارد اصلاح نمی کند؟ چرا به فکر آن ها نیست؟ چرا خواب است؟ سرانجام دلم نیامد به او نگویم، از راه دیگر وارد شدم و گفتم: شما اندکی هم در فکر زن و بچه خود باشید، بچه های شما به ترتیب نیاز دارند، برخی از همسایه هایتان از بچه های شما گله می کردند.
گفت: بله حاج آقا، متأسفانه این مدرسه ها، بچه ها را خراب کرده اند. گفتم: نه، بچه ها اول در خانه خراب می شوند بعد به مدرسه می روند و
ص: 46
بچه های دیگر را خراب می کنند.
در هر حال، من نمی خواهم بررسی کنم که بچه ها در مدارس بیشتر فاسد می شوند یا در خانه؟! می خواهم بگویم: آیا برنامه های تلویزیونی یا برخی از برنامه ها و فیلم ها بچه ها را فاسد نمی کنند؟!
یکی از آقایان الآن در این مجلس حضور دارد. حدود هفت ماه پیش خانم ایشان که از خانم های متدین اصفهان و از خاندان اهل علم است که در یک خانواده علم و دین تربیت شده اند، می گفت: حاج آقا! آن قدر ناراحت هستم که حد ندارد! بچه هایم را با قرآن، دعا و مسائل دینی تربیت کرده ام، حالا می بینم تلویزیون با فیلم ها و تشکیلات دیگرش بچه های مرا از راه دین منحرف میکند.
چندین چراغ دارد و بی راهه می رود
اما ما نمی توانیم بگوییم:
بگذار تا بیفتد بیند سزای خویش.
ما می گوییم: بگذار باز هم بگوییم، شاید مؤثر باشد و اصلاح گردد. این
جاست که امام علیه السلام می فرماید:
شما مسئول هستید، بچه های خودتان و همسران خودتان را حفظ کنید؛ همانند روباهی که آن گونه از بچه هایش محافظت می کند و از دست دشمن می رهاند.
اما شما بچه ها و همسرانتان را به دست دشمن می سپارید. یک مرغ خانگی چگونه از جوجه هایش محافظت می کند؟ این زبان بسته تا نگاه می کند و می بیند یک کلاغ یا گربه ای, لب بام نشسته، پریشان می شود و یک صدای خاصی می در می آورد که حرکت من حيوان خیلی جالب و دیدنی است، تا دشمن را می بیند و
ص: 47
یک صدای خاصی در می آورد و تمام بچه هایش زیر بالش می آیند، بال خود را قشنگ دور این ها می گیرد که اصلا پیدا نباشند حتی کلاغ و گربه نیز پای این جوجه ها را زیر بدن این مرغ نمی بیند که دشمن آن ها را از بین ببرد.
آری، اسلامی که دستور تربیت می دهد و می گوید: شما مسئول هستید؛ برای این که بچه هایتان دست دشمن نیفتند و دشمن برای آن ها سرمایه گذاری نکنند.
در این زمینه قرآن مجيد آیه های بسیار جالبی دارد. قرآن مجید در چند آیه پشت سر هم مطالب جالبی را با تناسب زیبایی بیان می کند. اینک به تفسیر این آیات و چند روایت می پردازم، داستان و قصه نمی گویم، شعر نمی خوانم و مطالب متفرقه طرح نمی کنم. قرآن، کتاب آسمانی شماست، شما که می گویید: ما متحیر هستیم چه کار کنیم؟ سخن چه کسی را بشنویم؟ در پی حرف چه کسی برویم؟ قرآن می فرماید: سخن مرا بشنو و در پی من برو! این و آن هر چه می خواهند بگویند. قرآن می فرماید:
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَكُمْ وَأَهْلِيكُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ »،(1)
ای انسان های مؤمن! از خود و اهل خود مواظبت کنید؟
اهل انسان چه کسانی هستند؟
اهل انسان در درجه اول همسر و فرزندان او هستند. قرآن می فرماید: مواظب زن و فرزندانتان باشید.
ص: 48
این جا دقت لازم دارد. او باید مواظب همسرانتان باشید، طبق روایتی که در خواندیم امام علیه السلام سخن از زن ها به میان می آورند که زن های تهرانی این گونه لباس می پوشند، زینت می کنند، سوار زین می شوند و از شوهرانشان تمکین نمی کنند.
چرا درباره زنها دقت می کنند؟
چون دشمن می داند که زن، اثر پذیر است؛ یعنی زودتر از همه، زن را می شود فریب داد. اگر برای مرد از ده راه، امکان فریب دادن وجود دارد، زن را از هزار راه می شود گول زد. اگر گول زدن مرد معطلی دارد، گول زدن زن هیچ معطلی ندارد.
البته این سخن من نیست؛ بلکه سخن روان شناسان است؛ کسانی که درباره روان انسان ها بحث می کنند، می گویند: زنها را زودتر می شود گول زد.
قرآن مجید و روایات نیز این مسئله را تأکید می کنند، بالاتر این که تجربه هم این مطلب را تأیید می کند. شما ملاحظه کنید، وقتی برنامه ای از خارج وارد می شود، مروج کامل آن، زنان هستند یا مردان؟!
البته ما با برخی از خانم ها که این گونه نیستند، کاری نداریم، ما هیچ وقت به طور کلی حرف نمی زنیم و هر چیزی که در عالم اطلاق و کلیت دارد موارد استثنایی نیز دارد.
شما از خود خانم ها سؤال کنید، آیا اکثریت زنها زود گول می خورند یا نه؟ آیا نفهمیده و نرسیده در پی کاری می روند یا نه؟ آیا آنها از مردها اثرپذیرتر هستند یا نه؟
این موارد را خودشان تصدیق می کنند. از این روست که دشمن اول در مورد ما زنان سرمایه گذاری می کند و آنها را عوض می نماید و برای فساد آن ها تبلیغ و
ص: 49
می کند تا آنها را در مسیر انحرافی غلط بیندازد.
البته من به نوع تبلیغات آنان کاری ندارم، خودتان می دانید که چگونه در باره خانم ها تبلیغ می کنند که آنها را زودتر در دام بیندازند.
پس اگر خانمی در دام افتاد، اختیار همسر و بچه های او نیز در دست اوست، آن وقت مرد و بچه ها را هم به سادگی به فساد و انحراف می کشانند. وقتی زنی در خانه گفت: نمی شود فلان دستگاه تصویری را نداشته باشیم، باید داشته باشیم، وقتی زن بگوید: این مدل لباس باید باشد، دختر من باید بی حجاب به دبیرستان و دانشگاه برود، کاری از مرد ساخته نیست. اگر بخواهد مخالفت کند نمی تواند زندگی کند، فعلا این جوری شده است. قرآن کریم می فرماید: «قُوا أَنْفُسَكُمْ» .
مردها! مرد باشید و همسر و بچه هایتان را از آتش عظیمی که دارند در آن می افتند نگه دارید، از آتش بترسید! چه آتشی؟
«وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ » ؛
آتشی که ماده آتش زای آن، مردم و سنگ ها هستند. یعنی این آتش را مردم برای شما درست می کنند، دنبال مردم حرکت نکنید، از هر راهی که مردم رفتند، صلاح شما نیست که آن مسیر را بروید. مردم خیلی جاها می روند آیا شما هم باید بروید؟
نه، حواس خود را جمع کنید که در آتش نیفتید که اگر در این آتش افتادید دیگر نجات پیدا نمی کنید.
«عَلَيْهَا مَلَائِكَةٌ غِلَاظٌ شِدَادٌ لَا يَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَيَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُونَ » ؛(1)
ص: 50
این آتش، آتشی است که فرشتگانی بر این آتش مسلط شده اند و هر چه خدا به آنان دستور دهد عمل می کنند. اگر بنا بشود تازیانه های آتش به بدنتان بخورد، می زنند و از سخن خدا اطاعت می کنند.
یعنی هم در این دنیا در این آتش گرفتار می شوید و می سوزید و هم در آخرت در این آتش می سوزید. فقط مرد باشید و خود و زن و بچه هایتان را از این آتش سوزان نگه دارید.
برادران عزیز! شما را به خدا! مقداری بیشتر در فکر بچه هایتان باشید! خدا می داند که محیط چه قدر فاسد است؟! خودتان هم می دانید محیط فاسد است. قرآن کریم می فرماید:
«وَذَكِّرْ فَإِنَّ الذِّكْرَى تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِينَ » ؛(1)
تذکر بده، تذکر برای مؤمنان فایده دارد.
شما هم به دیگران بگویید، شما خودتان مبلغ هستید، ما برای شما می گوییم، شما هم برای مردم بگویید! صدای ما از این چهار دیواری بیرون نمی رود، برنامه شما این باشد که به دیگران بگویید. نگویید: چگونه و کجا؟ اثری ندارد. بگو: من امروز آیه هایی از قرآن را فهمیده ام در سوره تحریم؛ آیه های 6 تا 9 که وظیفه امروز من است که قرآن می فرماید: زن و فرزند خود را از وارد شدن در یک آتش سوزان دنیا و آخرت که نجاتی از آن نیست، نگه دارید. بعد می فرماید:
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ كَفَرُوا لَا تَعْتَذِرُوا الْيَوْمَ إِنَّمَا تُجْزَوْنَ مَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ » .(2)
ص: 51
خداوند در دنیا به آنان مؤمن خطاب می کند که در فکر زن و بچه خود باشید و عذر نیاورید و نگویید: ما نمی دانستیم و نمی توانستیم، محیط ما این طور بود. نگویید: ما نمی توانستیم به مدرسه برویم! اگر این نونهالان شما فاسد شدند در روز قیامت دامن شما را می گیرند و می گویند: تو نهال را فاسد کردی و اصلاح ننمودی. حواس تو به نهال باغ جمع بود، چرا به من اعتنا نکردی؟ اگر یک درخت سیب کرم خوردگی پیدا می کرد، می رفتی و به آن سم می زدی و دشمن درخت سیب را از بین می بردی، چرا دشمن مرا از بین نبردی؟
راستی در آن روز چه پاسخ می دهید؟
آن گاه قرآن کریم می فرماید:
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ كَفَرُوا»؛
شما که مؤمن بودید، اما به حرف خدا اعتنا نکردید کافر شده اید. ای کسانی که کافر شده اید! «لَا تَعْتَذِرُوا الْيَوْمَ» ، در روز قیامت عذر خواهی نکنید که عذر تان پذیرفته نیست.
«إِنَّمَا تُجْزَوْنَ مَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ »؛(1)
در روز آخرت جزای اعمال دنیایتان را می بینید.
یعنی این آتشی که در آن قرار گرفته ای، همان آتشی است که خودت درست کرده ای، همانی است که وسائل آن را خودت فراهم کرده ای، به ما ربطی ندارد.
ص: 52
چگونه خانواده خود را نجات بدهیم؟! |
اینک در این زمینه روایاتی نقل می کنم و به سخن خاتمه می دهم. خیلی توجه کنید! در تفسیر این آیه آمده است:
شخصی از امام صادق علیه السلام پرسید: آقا! چگونه ما بچه ها و همسرانمان را از آتش جهنم نجات بدهیم؟!
حضرت علیه السلام فرمودند:
تأمرهم بما أمر الله به وتنهاهم عما نهاهم الله عنه .. فإن أطاعوك كنت قد وقيتهم ...؛(1)
او امر خدا را به آنها یاد بده و از چیزهایی که خدا نهی کرده باز دار ...!
به بچه بگو: دروغ نگو. با زبان خوش به او بگو: نماز بخوان. به او پول بده
و بگو: بلند شو نماز بخوان. اگر از حرف تو اطاعت کرد و حرف تو را که پدری خانواده بودی شنید هم خودش از آتش نجات پیدا می کند هم تو؛ اما اگر حرف تو را نشنید و توی آتش رفت، حداقل تو از آتش نجات می یابی؛ چرا که تو وظیفه خود را انجام داده ای.
روایت دیگر جالب است، ملاحظه کنید! پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم می فرمایند:
ألاكلكم راع وكلكم مسئول عن رعيته؛
ای مردم! همه شما عده ای زیر دست دارید که از آنها چوپانی می کنید، چوپان مسئول گوسفندهای خود است، رئیس مملکت مسئول مردم مملکت است.
ص: 53
والرجل راع على أهل بيته و هو مسئول عنهم؛
پدر خانواده نسبت به زن و فرزند مسئولیت دارد. در روز قیامت از او می پرسند: برای اینان چه کار کردی؟
والمرءة راعية على بيت بعلها و ولده؛ (1)
خانم یک خانه نسبت به بچه های آن خانواده مسئولیت دارد.
در روز قیامت به او می گویند: چرا بچه را این طور تربیت کردی؟ چرا نگذاشتی نماز بخواند؟ خانم مسلمان! چرا نگذاشتی دخترت که به تکلیف رسیده، روزه بگیرد؟
می گوید: خیلی ضعیف است.
شما نمی خواهد دلتان برای او بسوزد، خدا هم می داند. خدا گفته اگر خیلی ضعیف است نزد دکتر متخصص مؤمن ببر اگر او گفت روزه اش را بخورد، روزه اش را بخورد و اگر گفت: نه، روزه برای او ضعف نمی آورد، باید روزه بگیرد. شما نمی خواهد روز اول ماه رمضان دکتر بشوی و به دختر 18 ساله ای که الآن می خواهد امتحان دبیرستان بدهد بگویی: این ضعیف است و نمی تواند روزه بگیرید، سرش بعد از ظهر ها گیج می رود. تو گفتی و ما باور کردیم.
با بچه هایتان این گونه رفتار نکنید. این قدر دلتان برایشان نسوزد. اگر دلتان
برای بچه هایتان بسوزد، فکری برای آتش جهنم آن ها بکنید. آری، خانم ها نسبت به فرزندان خانواده مسئولند. می فرمایند:
ألاكلكم راع؛
آگاه باشید که همه شما مسئول هستید.
ص: 54
به گردن هم دیگر نیندازید، به گردن علما نیندازید و بگویید: آقایان علما! چرا می حرفی نمی زنند؟ شما که خود در جایی دیگر جزء علما هستید، چه طور شد برای این که ساز و آواز حلال بشود جناب عالی فتوا می دهی که نه آقا! طوری نیست، اشکالی ندارد.
پس چرا در مسئولیت های دیگر امر به معروف و نهی از منکر نمی کنید؟! برای این که خطر دارد، می ترسید و می خواهید فرد دیگری را توی چاه بیندازید، خودتان یک قدم به آن طرف تشریف ببرید، آقای مرجع تقلید .. (!!)
تو هم مسلمانی، تو هم مسئولیت داری؟ چرا دیگری برای تو زندان برود؟
چرا دیگری برای تو گرفتار بشود؟ پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم می فرمایند:
كلكم مسئول؛ همه شما مسئولیت دارید.
نگو: به من چه؟ پیر و جوان، زن و مرد، اداری و روحانی و کاسب و بازاری
همه مسئول هستند.
روایت دیگر از مولا امیرالمؤمنین علیه السلام است. وقتی در تفسير همین آیه از آقا سئوال می کنند: آقا! ما چگونه زن و بچه خود را از عذاب و آتش حفظ کنیم؟
حضرت می فرمایند:
علموا أنفسكم و أهليكم الخير وأبوهم؛(1)
به بچه هایتان کار خوب یاد بدهید و ادبشان کنید، اطاعت از خدا را به آن ها یاد بدهید تا از این آتش نجات پیدا کنند.
برای من این مسئله خیلی مهم است که رهبران عظیم القدر اسلام آن قدر به نه این مسئله اهمیت می دهند؛ تا جایی که برای این که بچه های شما به کوچه نروند و
ص: 55
و با بچه های بد بازی نکنند و در اثر آن فاسد نشوند - بچه 4 ساله را که نمی توانید مرد 80 ساله کنید که زیارت عاشورا را با صد لعن و صد سلام بخواند. لذا دستور می دهند که کار را به عکس کن، خودت بچه شو و با بچه ات بازی کن که کوچه نرود و با بچه های بد بازی نکند و فاسد نشود.
به این روایت دقت کنید! البته ما حدود 8 روایت این گونه داریم. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم می فرمایند:
من كان له صبي فليتصاب له؛(1)
هر کسی بچه پسری دارد باید خودش هم بچه پسر بشود و برای فرزندش همبازی گردد که این بچه در محیط بیرون فاسد نشود.
در روایت دیگر می فرمایند:
أكرموا أولادكم و أحسنوا آدابهم؛(2)
با فرزندانتان خوبی کنید و به آنها ادب خوب بیاموزید.
آن چه گفتیم وظیفه ماست، ما در حدود 17 روایت داریم که می گویند همان طور که فرزند، عاق پدر و مادر می شود، گاهی پدر ومادر نیز عاق فرزند می شوند.
یعنی تا یک دری به تخته می خورد مادر نگوید: تو عاق من هستی، از تو راضی نیستم و شیرم را برای تو حرام کردم. مادر نیز گاهی نسبت به فرزند
ص: 56
عاق می شود.
از طرفی پدر هم فوری نگوید: تو عاق من هستی. فرزند هم بعضی وقت ها به پدر می تواند بگوید: شما هم عاق من هستید.
به این روایت توجه کنید! زیاد ناراحت نشوید، یک وقت خدای ناخواسته
بدانید که سخن، مال من نیست. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:
يلزم الوالدين من العقوق لولدهما ما يلزم الولد لهما من عقوقهماء؛(1)
همان طور که عاق والدین در روز قیامت برای فرزندان ضرر فراوان دارد، عاق فرزند هم همین نکبت ها را برای پدر و مادر به دنبال خواهد داشت.
یعنی فرزند می تواند بگوید: چرا در تربیت من کوشش نکردی؟
چرا به تربیت من بی اعتنایی کردی؟
چرا آن وقت که من جاهل بودم و می رفتم و در کوچه بازی می کردم به من محل نگذاشتی؟
چرا نماز را از کودکی به من یاد ندادی که من تنبل بار بیایم؟
چرا نگذاشتی من روزه بگیرم که در موقع جوانی بگویم روزه خوردن ایرادی
ندارد؟
چرا در درس خواندن و عالم شدن نسبت به من کوتاهی کردی؟
چرا احکام نگاه به نامحرم را به من یاد ندادی؟
و تو ای مادر! چرا به من یاد ندادی که نباید به دختر خاله، دختر دایی،
زندایی، دختران همسایه و زنان نامحرم و فامیل نگاه کنم؟
ص: 57
وقتی در روز قیامت دختری را با موهایش در آتش جهنم آویزان می کنند و می گویند: چرا موی تو را نامحرم دید؟ آن جا می تواند بگوید: پدرم مرا این گونه تربیت کرد، مادرم گفت: من از این آمل بازی ها خوشم نمی آید! مادر! چرا با من این گونه رفتار کردی؟ پدر! چرا به من خیانت نمودی؟
پدر، مادر و پدر بزرگی که می توانند و امکانات دارند که برای جوانان خود خانه تهیه کنند، زن بگیرند و مخارج آن ها را بدهند، این گونه جوان ها در روز قیامت می گویند: خدایا! پدرانمان عاق ما هستند، آن ها می توانستند امکانات ازدواج ما را فراهم کنند، اما کوتاهی کردند.
پدرم می توانست به آسانی یک دختر برای من بگیرد که من فاسد و منحرف نشوم، اما دنبال عنوان خودش بود و در پی ثروت و کارهای خود می گشت و مرا به این روز سیاه نشاند. خدایا! پدرم عاق من است.
در آن هنگام پدر را به جهنم می کشانند و میگویند: تو عاق فرزندت هستی. چرا به فرزندت بی اعتنایی کردی؟ تو می خواستی به پسرت زن بدهی یا می خواستی برای خودت آبرو داری کنی؟ چرا به یک ازدواج مشروع ساده اکتفا نکردی؟ چرا آن برنامه ها را پیاده کردی؟
اینک نکته ای را بیان می کنم که شما چه قدر در جلسات شب های قدر در طول عمرتان این آیه را شنیده اید. تنها آیه ای که برای توبه می خوانند همین آیه است که می فرماید:
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحًا »
ای مؤمنان! توبه نصوح بکنید!
ص: 58
چرا خداوند این گونه می فرماید؟
چون می خواهد عظمت این گناه را برساند که بی اعتنایی به زن و فرزند و خود را مسئول آنها ندانستن چه گناه بزرگی است. کسانی که خود را مسئول زن و بچه خود نمی دانند به چه جهنمی عجیب و عذابی عظیم گرفتار می شوند و نمی فهمند.
آن گاه می فرماید: توبه کنید؛ توبه نصوح که با فرزندانتان این گونه رفتار نکنید، با همسرانتان این طور جنایت ننمایید. نگذارید این ها منحرف و فاسد بشوند، به این ها خدمت کنید و از انحراف نجات بدهید.
«عَسَى رَبُّكُمْ أَنْ يُكَفِّرَ عَنْكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ» ؛
شاید خدا این گناهان بزرگ شما بیامرزد و شما داخل بهشت بشوید.
آن گاه می فرماید:
«يَوْمَ لَا يُخْزِي اللَّهُ النَّبِيَّ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ نُورُهُمْ يَسْعَى بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَبِأَيْمَانِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنَا أَتْمِمْ لَنَا نُورَنَا وَاغْفِرْ لَنَا»؛(1)
روز قیامت پیامبر و کسانی که در پی پیامبر رفتند رسوا نمی شوند و فقط برای اینان در روز قیامت نوری است.
آری، برای کسانی که در آن روز در پی پیامبر رفته اند و برنامه پیامبر را عملی کرده اند راه روشن است، وگرنه بقیه در تاریکی عجیب به سر می برند و هیچ راه چاره ای ندارند.
ص: 59
چکیده سخن این شد که امام صادق علیه السلام می فرمایند:
وظیفه مردم در زمان غیبت این است که زن و فرزندانشان را از جامعه فاسد دور کنند و به چنین جامعه ای نزدیک نشوند؛ مانند روباهی که حافظ بچه هایش بوده و نمی گذارد نفس دشمن به آنها بخورد؛ شما نیز فرزندان و سرمایه های زندگی خود را در دسترس دشمن قرار ندهید و نگذارید این ها گرفتار دشمن بشوند.
برویم کنار خانه مولا امیرالمؤمنین علیه السلام ببینیم چه خبر است؟ شاید همین مواقع بود که جراح کوفه را کنار بستر مولا آوردند. دستمالی به پیشانی آقا بسته بودند، رنگ دستمال در اثر سمی که در این شمشیر بود، چهره آقا را زرد کرده بود که با دستمال چندان فرقی نمی کرد.
جراح به امام مجتبی علیه السلام رو کرد و صدا زد: آقا جان! دیگر کار از کار گذشته است.
یعنی آقا زاده ها! حالا دیگر با پدرتان وداع کنید.
مولا جان یا علی! زن و بچه شما اطراف شما را گرفته اند، من دیگر قلبم یاری نمی کند ادامه بدهم، یک جمله عرض می کنم.
مولا جان علی! زن و بچه شما اطراف شما را گرفته بودند، شما را در این حال می دیدند، آزاد بودند گریه کنند، شما را ببینند، دستتان را ببوسند، صورتتان را ببوسند، اما زن و بچه حسین مظلومتان وقتی کنار قتلگاه آمدند خواستند صورت
ص: 60
عزیزشان را ببوسند، سر در بدن آقا نبود، خواستند دست عزیزشان را ببوسند دست در بدن نداشت، خواستند برای حسین شان گریه کنند دشمن با تازیانه ... روز قدر و روز توبه و توجه به خداست.
نسئلك باسمک العظيم الأعظم الأعز الأجل الأكرم يا الله يا رحمان یا رحیم یا مقلب القلوب ثبت قلوبنا على دينك.
إلهي بمحمد وعلي و فاطمة والحسن و الحسين و التسعة المعصومين من ولد الحسين، إلهي بدم المظلوم اغفر ذنوبنا واستر عيوبنا واشف مرضانا. اللهم أيد إمام زماننا وانصره وانتصربه و عجل في فرجه وظهوره.
ص: 61
ص: 62
ص: 63
ص: 64
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
الحمد لله رب العالمين، الذي يؤمن الخائفين وينجي الصالحين ويرفع المستضعفين ويضع المستکبرین و يهلك ملوكة ويستخلف آخرین.
والصلاة والسلام على سيدنا أحمد حبيب إله العالمين أبي القاسم محمد وعلى أهل بيته الطيبين الطاهرين المعصومين ولعنة الله على أعدائهم و مخالفيهم أجمعين من الآن إلى قيام الدين.
قال الله الحكيم في كتابه الكريم
«وَأَنْ لَوِ اسْتَقَامُوا عَلَى الطَّرِيقَةِ لَأَسْقَيْنَاهُمْ مَاءً غَدَقًا *لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ وَمَنْ يُعْرِضْ عَنْ ذِكْرِ رَبِّهِ يَسْلُكْهُ عَذَابًا صَعَدًا » .(1)
ومخالفيهم أجمعين من الآن إلى قيام يوم الدين.
20
بحث ما درباره وظایف شیعه در زمان غیبت بود که نوزده وظیفه از این وظایف مطرح شد. اینک - إن شاء الله - به خواست خداوند وظیفه بیستم را که
ص: 65
جایگاه بسیار مهم و ارزنده ای در اخبار اهل بیت علیهم السلام و در قرآن مجید دارد، بیان می کنم.
ابتدا روایتی را مطرح می کنم. این روایت در کتاب «معجم احادیث الإمام المهدي علیه السلام» و هم چنین در کتاب «بحارالانوار» علامه مجلسی رحمة الله آمده است. روایت مفصل و جالبی است که من خلاصه آن را عرض می کنم.
بعد از شهادت حضرت امام حسن عسکری علیه السلام جمعی از مردم شیعه با ابن ابي غانم که مردی متمول بود، در باره جانشینی آن حضرت اختلاف کردند. ابن ابي غانم می گفت: امام عسکری علیه السلام برای خودشان جانشینی نگذاشتند.
شیعه ها می گفتند: ممکن نیست امام برای خودشان جانشین نگذارند، آن حضرت جانشین تعیین کرده اند، جانشین آن حضرت، از نظرها غایب است.
در این راستا قرار گذاشتند نامه ای برای وجود مقدس امام زمان علیه السلام بنویسند تا از آن ناحیه مقدس بپرسند. از این رو نامه ای نوشتند و همه آن را امضا کردند. در نامه این گونه نوشتند:
همه ما در شک و تحیر هستیم، آیا امام عسکری علیه السلام برای خودشان وصی و جانشینی گذارده اند یا نه؟
پاسخ نامه از جانب امام زمان ارواح العالمين له الفداء این گونه آمد:
إنه أنهي إلى ارتياب جماعة منكم في الدين وما دخلهم من الشك والحيرة في ولاة أمورهم؛(1)
به من خبر رسید که شما با هم در مسئله دین تان و در مسئله ولایت ما خانواده
ص: 66
اختلاف کرده اید، اما دلیلی ندارد که شما اختلاف داشته باشید، من شما را راهنمایی می کنم که اختلاف برطرف بشود.
آن حضرت در این نامه چند مطلب بیان فرمودند که همه آنها به آیات شریفه قرآن کریم متکی است. آن حضرت آیه ای را بیان فرمودند و سه آیه دیگر را من - إن شاء الله - در ضمن سخنم به عرضتان می رسانم. راهنمایی هایی که امام علیه السلام فرمودند بر اساس آیات شریفه قرآن مجید است.
آن بزرگوار برای ما چهار وظیفه معین کردند که این چهار وظیفه از قرآن مجید گرفته شده است. آن گاه فرمودند:
یا هؤلاء! ما لكم في الريب تترددون وفي الحيرة تنعكسون؟ أو ما سمعتم قول الله:«أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ» (1)، (2)
ای مردم! چرا شما در شک و حیرت افتاده اید؟ مسئله شما شک ندارد. آیا شما نشنیده اید که خدا می فرماید: «از خداوند اطاعت کنید و از رسول و أولي الأمر اطاعت کنید»
«اولی الامر» را نیز پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم معین کردند که علی بن ابی طالب علیهما السلام و فرزندان آن حضرت علیه السلام هستند. جابر بن عبدالله انصاری روایت مفصلی را نقل می کند که این روایت را تمام علمای شیعه و بیشتر علمای اهل سنت
ص: 67
نقل کرده اند.
جابر می گوید: پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:
خلفای بعد از من دوازده نفر هستند، اول آن ها علی بن ابی طالب، بعد از او حسن، بعد از او حسین و نه نفر دیگر هم از صلب حسین من هستند؛ علي بن الحسين ويلقب بزین العابدین، محمد بن علی یدعی بالباقر،
جعفر بن محمد بدعي بالصادق، موسی بن جعفر يدعى بالكاظم ...(1)
آن گاه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم یک یک اسماء مقدسه ائمه اطهار علیهم السلام را با لقب هایشان بیان فرمودند تا به وجود مقدس امام زمان علیه السلام رسیدند. از این رو مسئله امامت مسئله ای نبوده که قابل شبهه باشد؛ از این رو امام علیه السلام می فرماید:
أو ماسمعتم قول الله: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ»؟(2)
آیا شما نشنیده اید که خدا می فرماید: «از خدا اطاعت کنید و از رسول و أولی الأمر اطاعت کنید»؟
پیامبر اولى الأمر را مشخص کرده اند که چه کسانی هستند. پس چرا تردید دارید؟
بنا بر این وظیفه نخست شما رجوع به خدا، رسول و اولى الأمر است. آن
حضرت مطلب را ادامه می دهند و می فرمایند:
ص: 68
آیا شما نمی بینید خداوند، ما خانواده را پناه شما مردم قرار داده است؟ اگر بخواهید چیزی از علم از غير ما بفهمید نمی توانید استفاده کنید؟ اگر حاجت مهمی داشته باشید از غير ما نمی توانید بهره برداری کنید؟ خداوند ما را برای شما آفریده است، برای موقعی که در شک و تردید و ناراحتی هستید.
خوب دقت کنید. آن گاه امام از وظایف را معین می کنند و می فرمایند:
شما که در زمان غیبت متحير و سرگردان هستید و نمی دانید چه وظیفه ای دارد؛
همانند مردم این زمان که اکثرا در شک و تردید قرار گرفته اند و نمی دانند چه وظیفه ای دارند؛ مؤمن واقعی در وظیفه اش تردید دارد، مؤمن نيمه بند نیز نمی داند چه کار کند، آدم بی ایمان هم می گوید: من نمی دانم چه کار کنم. در این زمانی که مردم گرفتار چنین شک و تردید هستند، فرمودند:
فاتقوالله؛
متقی و پرهیزکار باشید.
این مطلب را پیش تر بیان کردیم که یکی از وظایف بزرگ ما تقوا است. آن گاه امام علیه السلام سه دستور دیگر می فرمایند:
وسلموا لنا ... و لا تميلوا عن اليمين وتعدلوا إلى الشمال واجعلوا قصدكم إلينا بالمودة على السنة الواضحة ...
اینک سه مطلب را روشن می نماییم و این سه دستور در قرآن مجید نیز آمده ام است که آیات آن را برای شما عرض می کنم.
ص: 69
نخستین وظیفه در زمان تحیر و سرگردانی دوران غیبت، تسلیم شدن به راه خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام است. از این رو می فرماید:
سلموا لنا؛
تسليم ما بشوید.
البته اهل بیت علیه السلام انسان هایی نیستند که مردم را به خودشان دعوت کنند؛ بلکه آن ها مردم را به راه خدا که در اختیار آنها گذاشته شده به دعوت می کنند. می فرماید: تسلیم راه ما باشید؛ چرا که راه ائمه اطهار علیهم السلام جز صلاح، مصلحت، عدالت، رسیدگی به انسان ها، انسان دوستی، محبت، صفا و علم و دانش .. چیز دیگری نیست.
اگر ما بخواهیم به مراحل عالی انسانی برسیم، هیچ راهی برای ما نیست جز این که راه این خانواده را طی کنیم. این سخن را قرآن مجید برای ما بیان می فرماید. قرآن مجید در ضمن آیه ای در سوره بقره که فوق العادة آیه جالب است، می فرماید:
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِي السِّلْمِ كَافَّةً وَلَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ *فَإِنْ زَلَلْتُمْ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْكُمُ الْبَيِّنَاتُ فَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ ».(1)
این آیه بسیار جالب است، سه آیه دیگر در ادامه این آیه آمده است. خوب دقت کنید - إن شاء الله - به طور کامل این سه آیه را شرح خواهم داد و همین درس برای زندگی و آخرت شما کافی است؛ چرا که ما از مرز قرآن خارج
ص: 70
نمی شویم، برنامه ما این است که غیر از قرآن، سخن دیگری نگوییم.
ما وظیفه خود می دانیم که از مرز قرآن و روایات اهل بیت علیهم السلام خارج نشویم؛ زیرا که داروی اصلی ما برای درمان ما، قرآن و عترت است. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم این روز سرگردانی و تحیر ما را می دیدند که فرمودند:
إني تارك فيكم الثقلين : كتاب الله وعترتي أهل بیتی، ما إن تمسكتم بهما لن تضلوا بعدي أبدا؛(1)
من قرآن و اهل بیت را برای شما یادگار گذاشتم. اگر دست به دامن قرآن و اهل بیت بزنید هرگز گمراه نمی شوید.
اینک ما در زمان غیبت و تحیر هستیم، ما نمی خواهیم گمراه باشیم، اگر
نمی خواهیم گمراه باشیم قرآن و عترت را در میان خود نباید فراموش کنیم.
قرآن کریم در این زمینه همان فرمایش امام زمان علیه السلام را می فرماید که تسلیم راه ما باشید. بالاتر از آن را قرآن بیان می فرماید. در سوره بقره این گونه می خوانیم:
«وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ » .(2)
ص: 71
تمام علمای شیعه و سنی گفته اند این آیه درباره امیرالمؤمنين علیه السلام نازل شده و این آیه درباره «ليلة المبيت» است.(1) داستان آن را مکرر شنیده اید. من فقط اشاره میکنم.
وقتی چهل نفر از سران قبایل و شجاعان عرب پشت در خانه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم قرار گرفتند که آن حضرت را بکشند، در آن شب مخصوص جبرئیل نازل شد و گفت: یا رسول الله! چهل نفر برای کشتن شما آماده هستند باید از مکه بیرون بروی و کسی را در جای خودت بخوابانی، وقتی از در خانه بیرون رفتی مقداری خاک در هوا بپاش تا این ها تو را نبینند، شما باید این گونه نجات یابی.
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم در همان جا که نشسته بودند به اصحاب گفتند: جبرئیل بر من نازل شد و گفت: هم اکنون چهل نفر اطراف خانه مرا گرفته اند و می خواهند مرا بکشند. من باید از مکه بیرون بروم و یک نفر به جای من بخوابد تا من از خانه بیرون بروم.
من يبيت على فراشي الليلة؟
چه کسی امشب به جای من می خوابد؟
تمام کسانی که در خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نشسته بودند رنگ صورتشان پرید که چهل نفر از شجاعان عرب الآن این ها را احاطه کرده اند می خواهند آن ها را بکشند.
امیر المؤمنين علیه السلام فرمودند:
یا رسول الله! أنا أبيت على فراشك؛
ای رسول خدا! من در جای شما می خوابم.
ص: 72
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم می خواستند اتمام حجت بکنند که بعد کسی نگوید: علی خودش را جلو انداخت وگرنه ما هم حاضر بودیم. از این رو حضرت برای مرتبه دوم فرمودند: :
من يبيت على فراشي الليلة؟
چه کسی امشب در بستر من می خوابد؟
هیچ کس جرأت نکرد پاسخ دهد، فقط على بن ابی طالب علیها السلام بعد از مکثی که اگر دیگران بخواهند جواب بدهند، جواب بدهند . فرمود:
أنا أبيت على فراشك؛
یا رسول الله! من در بستر شما می خوابم.
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم برای مرتبه سوم می خواستند اتمام حجت بکنند، فرمودند:
من يبيت على فراشي الليلة؟
چه کسی امشب در بستر من می خوابد؟
هیچ کس جرأت نکرد حرف بزند، در این هنگام امیرالمؤمنین علیه السلام بلند بلند گریه کردند و عرض نمودند: یا رسول الله! من فدای شما بشوم من در جای شما میخوابم.
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: بسیار خوب.
آن گاه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم على علا را در جای خود خواباندند، اصحاب یکی یکی بلند شدند و از خانه بیرون رفتند. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم از خانه بیرون آمدند و مقداری خاک در هوا پاشیدند تا آن ها رفتن پیامبر را نبینند. آن گاه این چهل نفر به خانه پیامبر ریختند و کنار بستر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمدند، دیدند علی بن ابی طالب علیهما السلام در بستر است. سؤال کردند: پیامبر کجاست؟
فرمودند: پیامبر این جا نیستند و از خانه بیرون رفته اند.
ص: 73
این ها هر چه گشتند، دیدند کسی نیست. آن ها نمی خواستند على علیه السلام را بکشند، بلکه مسئله آنها پیامبر بود. از این رو به دنبال پیدا کردن پیامبر بودند تا این که کنار غار آمدند و تا پایان داستان..
اول صبح على بن ابی طالب علیهما السلام به خود افتخار می کنند و شکر گزاری می نمایند و می فرمایند:
وقيت بنفسي خیر من وطىء الثرى *** و من طاف بالبيت العتيق و بالحجر
رسول الله خاف أن يمكروا به *** فنجاه ذو الطول الإله من المكر
سپاس خدا را که خداوند به وسیله من جان پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم را از گزند دشمن حفظ فرمود و او را نجات داد.
این جا بود که جبرئیل نزد پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمد و این آیه را نازل کرد
«وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ » ؛(1)
برخی از مردم جان خودشان را با خدا معامله می کنند، خریدار خداوند و
فروشنده علی است و متاعی که به فروش می رسد جان مقدس علی است.
برای چه؟ «وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ »؛ خدایی که به بنده شایسته خود پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم مهربان است، جان على علیه السلام را سپر جان رسول صلی الله علیه و آله و سلم قرار می دهد. از این رو پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید:
علي مني و أنا من علي؛(2)
على از من است من از علی هستم.
ص: 74
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم بارها فرمودند: على جان من است.(1)
خدا گذشتگان ما را بیامرزد. به جای گناه، معصیت، بی بند و باری، ساز و آواز و کارهایی که خدا راضی نبود، پدران و مادران ما در شب عروسی می گفتند:
بارها گفت محمد که علی جان من است *** هم به جان على و جان محمد صلوات
آری، این جا بود که این آیه درباره امیر المؤمنين علیه السلام نازل شد. درست
بلافاصله بعد از این آیه، خداوند متعال می فرماید:
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِي السِّلْمِ كَافَّةً» .(2)
مفسرین شیعه و سنی نقل کرده اند که منظور از «سلم» در این آیه، ولایت على بن ابی طالب علیه السلام و اولاد معصومین آن حضرت علیهم السلام است. چنان چه آیت الله العظمی مرعشی نجفی رحمة الله در ذیل کتاب «احقاق الحق» در جلد سوم صفحه 536 و جلد چهاردهم صفحه 382 روایات زیادی را از سنی و شیعه نقل کرده اند که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
منظور از «سلم» ولایت علی بن ابی طالب است.(3)
قرآن کریم می فرماید:
ص: 75
ای انسان های با ایمان! همگی در راه علی بن ابی طالب وارد بشوید و در این راه تسلیم او باشید. این که امام زمان علیه السلام می فرماید: «خودتان را تسلیم راه ما بکنید» برای این است که قرآن کریم می فرماید:
«ادْخُلُوا فِي السِّلْمِ كَافَّةً»؛
همگی در این «سلم» داخل بشوید که راه اساسی این است.
«وَلَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ » ؛ دنبال گام های شیطان نروید.
یعنی روز بعد از شهادت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم یک ندا از جانب پیامبر بلند است و یک ندا از جانب شیطان. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید:
«ادْخُلُوا فِي السِّلْمِ كَافَّةً» ؛
زیر بار ولایت علی بن ابی طالب علیهما السلام بروید.
شیطان می گوید: مردم! ابابکر را انتخاب کردند.
قرآن راه را مشخص می کند، حواستان را جمع کنید، زیر پرچم ولایت علی بن ابی طالب علیهما السلام بروید و از گام های شیطانی پیروی نکنید که راه بدی است؛
چرا که این صریح قرآن مجید است که می فرماید:
«إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ » ؛(1)
شیطان دشمن بزرگ شماست.
آری، دنبال راه شیطان نروید، همگی خودتان را تسلیم علی بن ابی طالب علیهما السلام و راه آن حضرت بکنید.
اینک آیه بعدی را ملاحظه کنید که چه قدر این آیه جالب تر است. بنابراین خداوند متعال اول امیرالمؤمنین علیه السلام را معرفی می کند که على علیه السلام کسی است که
ص: 76
جان خود را به خدا فروخته است. در آیه بعد می فرماید: تسليم على بن ابی طالب علیه السلام و اولاد آن حضرت علیهم السلام بشوید. بعد می فرماید:
«فَإِنْ زَلَلْتُمْ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْكُمُ الْبَيِّنَاتُ فَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ »؛(1)
اگر بعد از آن که خدا آیات و بینات خود را برای شما آورده از این راه
لغزیدید؛ بدانید که خدا عزیز و حکیم است.
یعنی بعد از این که پیامبر به آیات قرآن را در باره علی بن ابی طالب علیهما السلام و آل علی بن ابی طالب علیهم السلام بیان فرموده اگر لغزش پیدا کردید خدا کمرتان را می شکند.
به سخن دیگر، اگر در غیر راه علی بن ابی طالب علیه السلام رفتید و تسلیم راه غیر آن حضرت شدید در زندگی شکست می خورید، خدای عزیز و مقتدر شما را به عذاب خودش گرفتار می کند و راه نجاتی برای شما نیست.
برادران عزیز و گرامی! این آیه قرآن است که من دارم برای شما می خوانم، این سه آیه از قرآن را دقیق مطالعه کنید! امام زمان علیه السلام هم راه را برای ما مشخص می کنند که ما نگوییم: ما راه علی بن ابی طالب و اولادشان علیهم السلام را نمی دانستیم اگر مردم از راه علی بن ابی طالب علیهما السلام می رفتند، اذیت به مردم، ربا خواری، قمار و ساز و آواز نبود.
شما کی و در کجا شنیده و دیده اید که علی بن ابی طالب علیهما السلام - العياذ بالله - ساز و آواز گوش داده باشند و بگویند: ساز و آواز انسان را به خدا نزدیک می کند؟!
ص: 77
به راستی کسی که «أشهد أن لا إله إلا الله» می گوید، خجالت نمی کشد و حیا و شرم نمی کند و عقلش نمی رسد که به من می گوید: آقا! به چه دلیل ساز و آواز حرام است. خانم پریسا گفته: موسیقی آدم را به خدا می رساند؟ (!!)
آری، در مقابل قرآن کریم، سخن امام زمان و فرمایش ائمه اطهار علیهم السلام خانم پریسا گفته است (!!) مگر در آن زمان ساز و آواز و موسیقی نبود؟! کار مردم جاهلیت همین بود.
آن وقت می گوید: ما نمی دانیم به سخن چه کسی گوش کنیم؟ به سخن مراجع تقلید یا این هایی که در رادیو و تلویزیون سخن می گویند؟
باز هم شک داری و نمی دانی به سخن چه کسی گوش فرا دهی؟ خیلی گیج هستی.
قرآن کریم می فرماید:
«فَإِنْ زَلَلْتُمْ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْكُمُ الْبَيِّنَاتُ » ؛ اگر غیر از راه علی ابن ابی طالب و خاندان على را رفتید.
« أَنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ»(1) ؛ خدا شما را آگاه می کند که گرفتار می شوید. این گرفتاری ها، درد سرها و اوقات تلخیها نتیجه اعمال خلاف و مبارزه ما،
با خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام است.
امام زمان علیه السلام می فرمایند: منظور از «سلم» راه ما خانواده است و قرآن هم می فرماید: در مقابل این راه تسلیم باشید و هر چه آن ها می گویند بپذیرید و اگر خلاف می گویند و با شما دشمنی می کنند و به ضرر شما سخن می گویند، نپذیرید؛ اما عقلتان را به کار بیندازید که آیا آن ها به نفع شما سخن می گویند؟
ص: 78
احساسات جاهلانه و پیروی از بیگانگان را کنار بگذارید.
در ایران مجله ای منتشر شده است که از آغاز تا پایان درباره موسیقی است که فلان خارجی درباره موسیقی چنین گفته، فلان خارجی چنان، فلان مطرب در فلان گوشه دنیا چنان گفته و علم در این باره چه می گوید.
تو در مقابل او بگو: عقل در این زمینه چه می گوید؟ آیا عقل اجازه می دهد یک کشور جنگ زده و عقب افتاده در پی این کارها برود و دنبال علم و دانش نرود؟
آیا عقل چنین اجازه ای به جوان های ما می دهد؟
آقایی به من جمله ای گفت که من در فکر فرو رفتم، او گفت: ما مدتی است با چند نفر از رفقا درباره ساز و آواز بحث می کنیم! شما در این باره چه مدرکی دارید به ما بدهید؟!
پیش خودم خنده ام گرفته بود، به او هم گفتم: خنده ام از این است که می دانید بحث کردن شما درباره حلال و حرام بودن موسیقی مثل این است که من با یک آقای طلبه دیگر مثل خودم و یا یک کاسبی که اصلا سواد و معلومات ندارد با یک کارمندی که کارش مثلا فرض بفرمایید در ذوب آهن فلان کار را انجام میدهد، بنشینیم و راحت درباره قلب انسان صحبت کنیم که اگر رگهای قلب گرفت چه کار باید کرد؟ آیا جراحی درست است یا نه؟ چه دارویی باید به او تجویز کرد؟ آیا زرنیخ برای این قلب خوب است؟
همه دنیا به این افرادی که چنین بحث می کنند می خندند که شما نشستید و در باره قلب صحبت می کنید. شما چه کسی هستید که درباره قلب صحبت کنید؟
اکنون آن قدر کارهای ما هرج و مرج است که همه می نشینند سر میز استفتا
ص: 79
وفتوا می دهند که آیا موسیقی حلال است یا حرام؟
اظهار نظر تان را کنار بگذارید و کار را برای اهلش - که مراجع تقلید هستند - بسپارید.
خدا را شاهد میگیرم اگر نمی دانستم که جامعه ما فوج فوج دارند به طرف این کار زشت می روند به این بحث نمی پرداختم و بر آن اصرار نداشتم، کسانی که اهل مسجد و عبادت نیستند و به سخنان ما گوش نمی دهند هر کاری می خواهند بکنند.
اما به امیرالمؤمنين علیه السلام سوگند! شما یک قدری مواظبت کنید! شما خودتان را آلوده نکنید. این قرآن است که با صراحت با شما سخن می گوید، زندگی خودتان را تباه نکنید، کارهایی که خدا از آنها رضایت ندارد و خوشش نمی آید اثر بدی در زندگی شما دارد.
وظیفه دوم این است که از راه راست اهل بیت علیهم السلام به طرف چپ نروید، همیشه در عالم راه راست و چپ بوده است و همواره آدم های عاقل باید مواظب باشند که از راه راست منحرف نشوند. دقت بفرمایید با بیان سخن آن حضرت و آیه ای از قرآن که مناسب این مطلب است برای شما عرض می کنم که بدانید امام زمان و نیز از خودشان حرفی نمی زنند، می فرمایند:
ولا تميلوا عن اليمين و تعدلوا إلى الشمال؛(1)
از راه راست دست بر ندارید و به طرف راه چپ نروید.
ص: 80
طبق صریح قرآن مجید و روایاتی که از اهل سنت نقل شده و در کتاب «احقاق الحق»، «شواهد التنزيل»، «مسند احمد بن حنبل»، «صحیح مسلم» و دیگر کتاب ها آمده است، طریقه مستقیمی که خدا در قرآن می فرماید راه علی بن ابی طالب و فرزندان آن حضرت علیهم السلام است. خداوند در قرآن کریم در سوره جن در ضمن چند آیه خیلی زیبا می فرماید:
«وَأَنْ لَوِ اسْتَقَامُوا عَلَى الطَّرِيقَةِ لَأَسْقَيْنَاهُمْ مَاءً غَدَقًا *لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ وَمَنْ يُعْرِضْ عَنْ ذِكْرِ رَبِّهِ يَسْلُكْهُ عَذَابًا صَعَدًا »(1)
کسانی که بر این راه مستقیم (علی بن ابی طالب علیهما السلام ) باقی ماندند گواراترینآب زندگی را به آن ها می دهیم.
یعنی هر کس در پی راه راست علی بن ابی طالب علیهما السلام برود آب خوش از گلویش پایین می رود.
«وَمَنْ يُعْرِضْ عَنْ ذِكْرِ رَبِّهِ»؛
و هر کس از یاد خدا اعراض کند ...
طبق مدارکی که داریم علمای اهل تسنن میگویند: منظور از «ذكر خداوند» یعنی ولایت علی بن ابی طالب علیهما السلام . قرآن کریم می فرماید: کسانی که بر این راه مستقیم باقی ماندند آب گوارا از گلویشان در این زندگی پایین می رود، اما اگر از ذکر خدا؛ یعنی از ولایت علی بن ابی طالب علیهما السلام اعراض کردند «يَسْلُكْهُ عَذَابًا صَعَدًا ».
ص: 81
این اعراض از خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام و رو گرداندن از آن ها، هم در دنیا و هم در آخرت او را به سوی عذابی دردناک و سخت می کشاند.
راه سومی که امام علیه السلام می فرماید این است که می فرماید: ملازم مودت ما باشید، چنان چه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم نیز این وظیفه را سفارش کرده است؛ یعنی در زمان غیبت و تحير مثل زمان ما:
1. خودتان را تسلیم راه علی بن ابی طالب و ائمه علیهم السلام
کنید.
2. از راه راست آن ها اعراض نکنید.
3. محبت آنها را بر خودتان لازم بدانید، چنان چه قرآن کریم به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرموده:
«قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى»(1)
(ای پیامبر!) به مردم بگو: من چیزی از شما نمی خواهم، من فقط می خواهم اهل بیت مرا دوست بدارید.
دقت کنید! جالب این است که لازمه مودت و دوستی، عرفان و معرفت است؛ یعنی انسان تا چیزی را نشناسد آن را دوست نمی دارد. وقتی شما کسی را نمی شناسید معنا ندارد بگویید: من او را دوست میدارم، معنا ندارد انسان به یک آدم آفریقایی که در جنگل های آفریقا زندگی میکند بگوید: دوستش دارم.
اما این معنا دارد که وقتی پدرتان را شناختید می گویید: پدرم را دوست میدارم. وقتی فرزند خودتان را به طور کامل شناختید که انسان با خدا، صالح، خوش اخلاق و امین است، می گویی: او را دوست دارم. این دوست داشتن درست است.
ص: 82
پس ما را دوست بدارید؛ یعنی نسبت به ما ائمه اهل بیت علیهم السلام معرفت پیدا کنید، ببینید آن ها چه کسانی هستند؟
وقتی انسان حضرت علی علیه السلام را شناخت، برای آن حضرت بی قرار خواهد شد،(1) اما کسی که على علیه السلام را نشناخته است، این طور نیست.
پس شناختن این خانواده برای ما لازم است. ما وظیفه داریم که آن ها را بشناسیم.
اینک خاتمه سخنم را بیان می کنم و امیدوارم به حق فاطمه زهرا علیها السلام و به حق امیرالمؤمنين و فرزندانشان علیهم السلام همگی از در این مسجد با حاجت روا شده بیرون بروید؛ مجلسی که در آن قرآن خوانده شده، تفسیر گفته شده و فضائل اهل بیت علیهم السلام به خصوص فضائل مولا امیرالمؤمنین علیه السلام بیان شده است که خدا میداند برای کسانی که فضائل على علیه السلام را در یک مجلس گفت و شنود کنند چه قدر ثواب می نویسند. قدر این مجلس را بدانید و از این توفیقی که خدا به شما داده استفاده کنید و بهره ببرید.
خلاصه سخن این شد که ما در این زمان وظیفه داریم که تسلیم خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام و راه آنها باشیم و از راه راست آنها تجاوز نکنیم. وظیفه داریم که آنها را بشناسیم و آن بزرگواران را دوست بداریم تا در پی راه آنان برویم و نجات یابیم، همین طور که قرآن کریم می فرماید:
ص: 83
«وَأَنْ لَوِ اسْتَقَامُوا عَلَى الطَّرِيقَةِ لَأَسْقَيْنَاهُمْ مَاءً غَدَقًا »(1)
خداوند متعال در این آیه آب صاف و پاکی را روی دست همه ریخته است و دو طرف قضیه را خیلی روشن را بیان می کند که اگر راه اهل بیت علیهم السلام را رفتید، در زندگی آب گوارا خواهید نوشید و زنده خواهید ماند.
«وَمَنْ يُعْرِضْ عَنْ ذِكْرِ رَبِّهِ يَسْلُكْهُ عَذَابًا صَعَدًا »(2) و کسی که از راه ایشان اعراض کند، خودش با پای خود به جهنم سوزان زندگی دنیا و آخرت میرود. پس حواستان باید جمع باشد.
در این آیه نکته ای است. قرآن کریم می فرماید: «لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ».(3)
در این جمله سخن بسیار است؛ یعنی راه علی بن ابی طالب علیهما السلام راه امتحان است، کسی که در راه على علیه السلام ثابت ماند، مسلمان واقعی است و کسی که از راه على لا اعراض کرد، کافر جهنمی است.
چگونه انسان دلش را راضی کند و راه آقایی را رها کند که در کعبه ولادت یافته، اولین مسلمان، اولین مجاهد و اولین انسان کامل بعد از رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم بوده است. جنگجوی میدان است، عالم است، غیب می داند، نسبت به مردم مهربان است، متقی، زاهد و باورع است، تمام مسلمانان می گویند: از علی بهتر نیست. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:
أعلمكم علي، أتقاكم علي، أعدلكم علي.
على علیه السلام مجاهد في سبيل الله است.
على علیه السلام زنده کننده اسلام است.
على علیه السلام ياور رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم است.
ص: 84
على علیه السلام یار بی چارگان است.
على علیه السلام کمک کننده به مستمندان است.
على علیه السلام پدر یتیمان است.
على علیه السلام بهتر از همه، به مردم خدمت و بهتر از همه بیت المال را حفظ کرد.
ما این على علیه السلام را رها کنیم و دنبال کسانی برویم که سابقه کفر آنها، سابقه مشروب خواری آنها، سابقه بت پرستی آنها و سابقه تجاوز و تعدی آنها برای همه مردم معلوم بوده است. آیا این حق کشی نیست؟ قرآن کریم می فرماید:
«لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ وَمَنْ يُعْرِضْ عَنْ ذِكْرِ رَبِّهِ يَسْلُكْهُ عَذَابًا صَعَدًا »(1)
آری، رها کردن على علة و رفتن دنبال دیگران بی انصافی است.
«لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِم» . این امتحان مردم بود، متأسفانه مردم از این امتحان بد در آمدند. مواظب باشیم ما نیز به تدریج به اسم های فریبنده کذایی دو مرتبه دنبال راه آنها نرویم. «سخن سربسته گویم با حریفان» مواظب باشید ستی نشوید.
امروز آقا امام حسن و امام حسین علیهما السلام کنار بستر پدر بزرگوارشان آمدند، بعداز ظهر بود، به عنوان مقدمه مطلب می گویم. دکتر دستور داده بود که بالای سر آقا سر و صدا نباشد، اصحاب از خانه بیرون رفتند.
یک مرتبه آقا امام حسن علیه السلام صدای بچه ها را شنیدند، در خانه را باز کردند، دیدند سی، چهل کودک یتیم هر کدام ظرف شیری برای آقا آورده اند. گفتند: ما
ص: 85
شنیدیم که پدر ما به شیر نیاز دارد.
آقا فرمودند: حال پدرتان خوب نیست، گفتند: سر و صدا نباشد، بچه ها گریه نکنید، به خانه هایتان بروید تا ما شما را خبر کنیم.
فقط زن و بچه آقا بالای سرشان بودند، امام حسن و امام حسین علیهما السلام به فرق شکافته بابا نگاه می کردند.
از این جا می خواهم روضه بخوانم. امروز هر کس حال دارد گوش کند، حاجت های خودتان به نظر بیاورید، می خواهم عرض کنم: آقا جان! ابی عبدالله! این یک فرق شکافته بود که شما دیدید، یک فرق شکافته دیگری هم از على أكبر تان در کربلا دیدید، من نمیدانم داغ على اكبر علیه السلام با شما چه کرد؟
در روایتی که مرحوم ملا محمد مهدی مازندرانی در کتاب «معالي السبطين» نقل می کند، این گونه آمده است:
جاء أعرابیان عند رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم
دو نفر عرب بیابانی خدمت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمدند، با هم نزاع داشتند، عرض کردند: آقا! ما سر یک شتر با هم نزاع داریم، من می گویم که این شتر مال من است، رفيق هم می گوید که شتر مال من است.
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: آیا شاهدی دارید؟
گفتند: نه، هیچ کدام شاهد نداریم.
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: اگر شاهد ندارید باید قسم بخورید.
یکی از دو عرب عرض کرد: یا رسول الله! من نشانه ای دارم، اگر من درست بگویم شتر مال من باشد.
فرمودند: ایرادی ندارد بگو.
گفت: یا رسول الله! دستور بدهید این شتر را بکشند، جگر این شتر را در
ص: 86
بیاورند، ببینید جگرش دو زخم عمیق دارد.
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم دستور دادند شتر را کشتند و جگرش را در آورند، دیدند دو زخم خیلی عجیب در جگر این شتر است.
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: از کجا دانستی؟
گفت: یا رسول الله! این شتر دو بچه داشت؛ یکی از این بچه ها را در مقابل خودش سر بریدم، شتر صیحه ای زد، من فهمیدم جگرش زخم برداشت، بچه دیگرش را کشتم، باز صيحه دیگری زد، فهمیدم جگرش زخم دیگری برداشت.(1)
وقتی آقا سید الشهداء علیه السلام بالای سر علی اکبر علیه السلام آمدند صیحه ای زدند و صدا زدند: جوان عزیزم علی! پاره تنم على اكبرم.
آقایان! دیده اید وقتی کسی محتضر است و نمی دانند آیا مرده است یا هنوز نفس دارد، می آیند یک آیینه دم دهان این شخص می گیرند ببینند آیا آثار نفس در این آیینه هست یانه؟
آقا سیدالشهداء علیه السلام احساس کردند که علی اکبر علیه السلام از دنیا رفته است، این آیینه صورت مبارکشان را مقابل دهان على علیه السلام آوردند، از این رو در مقاتل آمده است:
و وضع خده على خده؛
آقا صورتشان را بر صورت علی گذاردند.
یک مرتبه بلند شدند و صدا زدند:
جوانان بنی هاشم بیایید *** على را بر در خیمه رسانید
خدا داند دگر طاقت ندارم *** على را بر در خیمه رسانم
ص: 87
ص: 88
ص: 89
ص: 90
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
الحمد لله رب العالمين الذي من خشيته ترعد السماء وسكانها وترجف الأرض وعمارها، وتموج البحار ومن يسبح في غمراتها، وصلى الله على سيدنا أحمد وحبيبنا أبي القاسم محمد وعلى أهل بيته الطيبين الطاهرين المعصومين، ولعنة الله على أعدائهم ومخالفهيم أجمعين من الآن إلى قيام يوم الدين .
قال الله الحكيم في كتابه الكريم :
«فَإِذَا جَاءَتِ الطَّامَّةُ الْكُبْرَى *يَوْمَ يَتَذَكَّرُ الْإِنْسَانُ مَا سَعَى *وَبُرِّزَتِ الْجَحِيمُ لِمَنْ يَرَى *فَأَمَّا مَنْ طَغَى *وَآثَرَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا *فَإِنَّ الْجَحِيمَ هِيَ الْمَأْوَى *وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى *فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوَى »(1)
21
بحث ما درباره وظایف شیعه در زمان غیبت امام زمان علیه السلام و زمان تحیر بود؛ زمانی که مردم به نحو شایسته از وظایف خود آگاه نیستند. البته در طی روایات
ص: 91
بسیار زیادی که ائمه اطهار علیهم السلام درباره مسائل آخر الزمان بیان کرده اند، وظایف مردم را روشن نموده اند. اینک - إن شاء الله - به خواست خداوند متعال وظيفة بیست و یکم را بیان می کنم. این وظیفه نیز خیلی مهم است. تیتر این وظیفه، دوری از فتنه های آخر الزمان است.
این بحث به مقدمه ای نیاز داد که مطالب ضروری را - إن شاء الله - به عرض می رسانم.
در روایاتی که از اهل بیت علیهم السلام به ما رسیده است، از شخص پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم تا حضرت امام مهدی صلوات الله و سلامه عليه مكرر سخن از به وجود آمدن فتنه ها به میان آمده است. معلوم می شود که در هر مقطعی از زمان، فتنه ای برای جامعه و برای مردم رخ می دهد که مردم باید حواسشان را جمع کنند و در این فتنه ها لغزش پیدا نکنند.
این مسئله مسلم است، برای این که سخن ما محکم و مستحکم باشد چند روایت در این زمینه عرض می کنیم که ببینید معصومین علیهم السلام چگونه فتنه ها را برای ما پیش بینی کرده اند و راه رهایی از این فتنه ها را برای ما مشخص نموده اند.
روایت بسیار جالب در این زمینه فرمایش پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است. این روایت را بخاری در کتاب «صحيح» نقل کرده، نویسنده این کتاب ستی و راوی روایت نیز ستی است. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم بعد از آن که جریانات نزدیک ظهور امام زمان علیه السلام و آخرالزمان را بیان می کنند، می فرمایند:
فاعتزل تلك الفرق كلها ولو أن تعض بأصل شجرة حتى يدركك
ص: 92
الموت و أنت على ذلك؛(1)
از فتنه ها گوشه گیری کنید، خودتان را در فتنه ها نیندازید گرچه دندانت را بهریشه درختی بند کنی و آن را بمکی تا بمیری.
یعنی اگر زندگی شما این طور تأمین می شود که از ریشه درختی استفاده کنید و دنبال فتنه ها نروید، همین کار را بکنید و دنبال فتنه ها نروید.
درباره فتنه ها بعدة توضیح خواهیم داد که فتنه ها از نظر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم و ائمه هدى علیهم السلام چیستند و خواهیم دید که همین است که ما هم اکنون در آن قرار گرفته ایم. خدا حفظ کند که لغزشی برای ما پیدا نشود.
روایت دیگری نیز در این زمینه از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در کتاب «صحیح مسلم» نقل شده است. پیامبر خدا که می فرمایند:
إنها ستكون فتن، القاعد فيها خير من القائم؛
در آینده فتنه ای برای شما مردم رخ خواهد داد که آن کسی که نشسته باشدکمتر از آن کسی که ایستاده است صدمه می خورد.
بعد می فرمایند:
والقائم فيها خير من الماشي؛
در این فتنه کسی که ایستاده باشد از کسی که راه می رود کمتر صدمه می بیند و آن کسی که دارد راه می رود از آن کسی که به سرعت می دود کمتر صدمه می بیند.
حضرت یکی یکی این مطالب را بیان می کنند تا آن جا که می فرمایند:
ص: 93
و من كان له غنم؛(1)
اگر کسی یک رأس گوسفند دارد به همان اکتفا کند، اگر کسی یک نفر شتر دارد به همان اكتفا کند، اگر کسی یک مغازه و محل کسب دارد، به همان اکتفا
کند. آن گاه در آخر می فرمایند:
تنها آنهایی که خودشان را از فتنه دور نمودند و به حداقل زندگی اکتفا کردند، نجات می یابند.
آری، این بزرگواران برای ما این پیش بینی ها را فرموده اند که زمانی برای ما فرا می رسد که زمان امتحان و فتنه است و ما در بلاهای سختی گرفتار می شویم. سختی این بلاها همان سر در گمی، شبهه ناکی، مشتبه بودن و نامعلوم بودن کارها است؛ اگر دنبال مال برویم، گرفتار شبهه می شویم، اگر در پی زن و بچه برویم، گرفتار شبهه می شویم. از هر طرف هم حرکت کنیم می بینیم شبهه سر راه ما را گرفته است. ائمه علیهم السلام می فرمایند: «تنها راه نجات، تورع، اجتناب و خودداری کردن از شبهه ها است».
یعنی در پی راه شبهه ناک، غذای شبهه ناک، رفيق شبهه ناک، دین شبهه ناک، حرف شبهه ناک و مجلس شبهه ناک نرو! اگر می خواهی راحت باشی، راحتی تو در ترک شبهه و اجتناب از شبهه هاست.
ص: 94
اینک در تأیید این مطلب، روایتی عرض می کنم که از شبهه باید فرار کرد. اول ذهن خودتان را با این روایات آشنا سازید. ما تصمیم داریم به خواست خداوند متعال از مرز قرآن و روایات خارج نشویم، چون می دانیم که شیعیان به اهل بیت علم و قرآن علاقه دارند و هیچ چیز مثل قرآن و روایات آن ها را سیر نمی کند و سیرابشان نمی سازد.
گاهی به بعضی از دوستان گفتم: شما ممکن است به مردم؛ به خصوص نسل جوان حرفهای خارجی ها را بزنید و بگویید: مستر فلان چنین گفت و چنان کرد و خیال می کنید که آنها خوششان می آید و حال آن که به خصوص نسل جوان ما دیگر از این حرفها زده شده اند و در پی آب زلال مكتب اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام می گردند.
انسان وقتی بالای منبر روایتی می خواند حس می کند که مردم حالت دیگری دارند و بهتر می پذیرند، می خواهند ببینند چگونه رهبرانشان برای آنها راهنمایی کرده اند؟
امروزه دنیا از حرف انسان ها خسته شده اند؛ این حرف های متفرقه ای که در دنیا زده می شود هر چند قوی و نیرومند باشد از مکتب کمونیست قوی تر و نیرومندتر نیست، اما ملاحظه فرمودید که در مدت کوتاهی چگونه این مکتب در هم فرو ریخت و مردم از آن نظام و برنامه های خشک و شعارهای تو خالی آن خسته شدند.
نسل جوان ما نیز همین گونه اند و آن ها راه های دیگر را رفته و دیده اند فایده م ندارد، باز اگر چیزی پیدا بشود در مکتب اهل بیت علیهم السلام و در این مسیر است. و
ص: 95
یکی از آقایان به من گله می کرد که مساجد خلوت شده و مخصوصا جوان ها به مساجد نمی آیند.
من از نظر خودم این مسئله را قبول ندارم، اگر ما توانستیم خالصا و مخلصا برای رضای خدا - نه برای جلب جوان ها - سرمایه تهیه کنیم و در اختیار مردم بگذاریم، روشن ترین افراد مردم و زنده ترین افکار آنان، خریدار متاع قرآن کریم و اهل بیت علیهم السلام هستند.
اینک دقت بفرمایید و ببینید ائمه اطهار علیهم السلام و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم برای ما چه پیش بینی کرده اند. این چند روایت را با جان دلتان گوش کنید و توجه نمایید. امام صادق علیه السلام می فرمایند:
أورع الناس من وقف عند الشبهة؛(1)
باورع ترین و زاهد ترین انسان ها کسی است در هنگام شبهه توقف کند.
یعنی تا به یک مورد شبهه ناک می رسد، آن را رها کند. تا با یک لقمه شبهه ناک رو به رو می شود که آیا خوردن این غذا درست است یا نه، انجام دادن کسبی درست است یا نه، نگاه کردن به این زن، درست است یا نه؛ در مواقع شبهه، شبهه را رها کند و خودش را کنار بکشد. این فرد از زاهدترین انسان هاست؛ یعنی زهد و تقوا به نماز زیاد خواندن، ذکر زیاد گفتن و امثال آن نیست، ورع و تقوای به معنای واقعی این است که انسان از موارد و چیزهای شبهه ناک پرهیز کند.
ص: 96
روایت دیگر از وصایای مولا امیرالمؤمنین علیه السلام فرزند عزیزشان امام مجتبی علیه السلام است که می فرمایند:
اوصيك يا حسن! و کفی بک وصيا بما أوصاني به رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم؛
حسن جان! من وصیت و سفارشی به تو می کنم که در عظمت این وصیت کافیاست که این وصیت را پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم به من سفارش کردند.
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم به امیرالمؤمنین علیه السلام سفارش می کنند و امیرالمؤمنین به امام مجتبی علیه السلام سفارش می کنند و می فرمایند:
الصمت عند الشبهة؛(1)
در هنگام کار مشتبه و شبهه ناک ساکت باشی.
یعنی اگر به جایی می روی در این فکر هستی که آیا این حرفی را که می خواهم بزنم غیبت است یا نه، تهمت است یا نه، نگو؛ چرا انسان بی جهت زبان خودش را به غیبت آلوده کند؛ از زنده، مرده، عالم، مؤمن، زن و مرد غیبت کند. مولا امیرالمؤمنین علیه السلام در باره غیبت سخن بسیار عجیبی دارند، می فرمایند:
(اجتنب الغيبة، (فإنها) أدام کلاب النار؛(2)
نان خورش سگ های آتش جهنم غیبت است، غیبت، خوراک اهل دوزخ است.
ص: 97
این سخن درباره غیبت شبهه ناک است، اما غیبت صد درصد در میان ما وجود دارد و ما از آن پرهیز نمی کنیم. وای به حال ما! ما باید آن جایی که شبهه غیبت است دهان مان را ببندیم، حرف نزنیم و صحبت نکنیم چه رسد به آن جایی که يقينا غيبت است.
اصولا یک انسان منظم، مرتب و عاقل نباید زبان خود را به بدگویی از مردم آلوده کند، اگر من از مردم بدگویی کردم، فرزند من هم یاد می گیرد، همسایه من هم یاد می گیرد و فرد دیگری از اجتماع هم یاد میگیرد و پشت سر خودم نیز حرف می زنند و غیبت می کنند، ضررش به خودم بر می گردد.
پس حالا اگر می توانید در این مجلس تصمیم بگیرید که به خاطر یک تار موی مقدس علی بن ابی طالب صلوات الله و سلامه عليهما، جوانمردها جوانمردی کنند و امروز با علی بن ابی طالب علیه السلام پیمان ببندند حداقل تا سال آینده تا چنین وقتی غیبت نکنند.
انسان می تواند تصمیم بگیرد که گناه نکند؛ به خصوص انسان جوان، تصمیم جوان در مقابل شیطان قوی است، اما آدمی که پیر شده در مقابل شیطان هم دیگر نمی تواند دست و پنجه نرم کند، امکان لغزش برای او زودتر است. در وقت جوانی است که انسان می تواند قوای بدنی خود را زیاد کند، قوه مالی و قوه علمی خود را زیاد کند و در هر مسیری که بخواهد خود را قوی کند. مسائل اخلاقی نیز همین طور است.
برادران عزیز جوان! از من بشنوید و - إن شاء الله به خودتان را به آداب اسلامی
ص: 98
معطر کنید تا می توانید با شیطان بجنگید و تا نیرو دارید شیطان را به زمین بزنید، وقتی پیر شدید و نتوانستید کسی را به زمین بزنید دیگر شیطان را نمی توانید به زمین بزنید.
آقایانی که تازه ازدواج کرده اید و - بحمدلله - كانون زندگی تان گرم است، مواظب باشید این کانون زندگی گرم، سرد نشود و با همسرتان که حالا فعلا باهم هستید و خودتان، گوشتتان، پوستتان، استخوانتان و خونتان را از هم دیگر می دانید با هم دیگر پیمان ببندید که ما در روز بیست و یکم ماه رمضان به خاطر شاه مردان علی بن ابی طالب علیه السلام تصمیم می گیریم که دیگر دروغ نگوییم، غیبت نکنیم، حرف زشت نزنیم، فحش ندهیم. تصمیم بگیرید که برای تصمیمتان پیروز می شوید.
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم به امیرالمؤمنین علیه السلام سفارش می کنند، امیرالمؤمنین علیه السلام به امام مجتبی علیه السلام سفارش می کنند که بابا جان عزیزم!
الصمت عند الشبهه؛(1)
جایی که می بینی کار شبهه ناک است جلو نرو!
«مزن بی تأمل به گفتار دم». اگر می دانی این حرف پیش خودت درست نیست، آن را نگو.
روایت دیگر در کتاب «جامع السعادات» نقل شده است. امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمایند:
ص: 99
احذروا الشبهة، فإنها وضعت للفتنة؛(1)
از چیزهای شبهه ناک فرار کنید که جایگاه فتنه، همان جاست.
یعنی کار مشتبه فتنه به وجود می آورد، اگر کاری مشتبه نباشد فتنه به وجود نمی آید. اگر می خواهید در فتنه ها نیفتید از کارهای شبهه ناک پرهیز کنید.
در روایت دیگر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم می فرمایند:
دع ما يريبك إلى ما لا يريبك، فمن رعى حول الحمى يوشك أن يقع فيه.(2)
چوپان ها هر سال مواقع مخصوصی گوسفندهایشان را برای چرا به مناطق کوهستانی می برند. این ها در بیابان ها مرز دارند؛ یعنی معلوم است که این گوسفندها کجا باید بچرند، حتی از صد متر هم چوپان نمی گذارد به مرز چوپان دیگر جلوتر بروند، چرا؟
برای این که اگر اینها به آن نزدیکی رفتند، امکان دارد تا آخر زمین دیگری سر بگذارند و در ملک همسایه بروند و زراعت آنها را پایمال کنند که در این صورت از دست آن ها شکایت کنند. از این رو می ترسند به جاهای شبهه ناک بروند، جای شبهه ناک باعث می شود که داخل ملک دیگران شوند.
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم می فرمایند:
چیزی را که نسبت به آن شک داری رها کن و در پی کار دیگری برو
ص: 100
که در آن شک نداری، چون اگر دنبال چیز شک دار بروی در شبهه
می افتی.
یعنی در حرام می افتی، وقتی ملاحظه نمیکنی، در حرام می افتی. آدم می گوید: خوب حالا ایرادی ندارد بالاخره به این پیرزن نگاه کنم، در آن صورت همه زن ها برای او پیرزن می شوند، زنان جوانی که با ده قلم آرایش کرده اند، برای او پیرزن می شوند، در آن صورت در حرام می افتد.
وقتی اول از یک چیز شبهه ناک پرهیز نکرد در حرام مسلم قطعی قرار
می گیرد.
مثال دیگر این که می گوید: اگر چند لحظه به این آهنگ گوش کنم ایرادی ندارد، آهنگ هایی که برای میان پرده می زنند، اشکالی ندارد. همان زمان کم را به آهنگ گوش می کند و رد می شود. وقتی گوش به این ضربهای میان پرده مختصر عادت کرد، دیگر برای او مسئله مهمی نیست که به ساز و آواز - به حرامی که علی بن ابی طالب علیهما السلام گوش نمی دادند - گوش دهد. علی بن ابی طالب علیهما السلام که ساز و آواز گوش نمی دادند. شما شنیده اید؟! در جایی نوشته اند؟! کسی برای شما نقل کرده است؟
به راستی اگر امام زمان علیه السلام در میان جامعه ما بودند به ساز و آواز گوش می دادند؟!
ما می گوییم: نه.
عده دیگری می گویند: شاید. شبهه همین است که از این شاید هم باید پرهیز شود. برای این که اگر از این شاید پرهیز نکردی، در حرام می افتی و حیف است که در حرام بیفتی. حیف است به خاطر دو روز زندگی انسان تا خدا خدایی میکند در آتش جهنم بسوزد.
ص: 101
روایت دیگر را به خاطر علاقه ای که این جمعیت دارند عرض می کنم؛
جمعیتی که سر تا پا گوشند، نه برای حرف من؛ بلکه برای این که ببینند روایات على بن ابی طالب علیهما السلام چیست و آن حضرت چه راهنمایی به آن ها می فرمایند. به این روایت هم توجه کنید!
امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمایند:
امسك عن طريق إذا خفت ضلالة، فإن الكف عنه(1) خير من ركوب الأهوال،(2)
اگر از گمراهی در یک راهی می ترسی از این راه نرو، صبر کن و عنان خود را بگیر بگو: شاید این طرف که می روم به جهنم باشد، نرو صبر کن!
برای این که خودداری کردن در مورد تحیر و شک بهتر از آن است که مرتکب یک کار بد بشوی و تا ابد گریبان گیر تو باشد، بترس از آن راه؟
یک جوان بی دین می گوید: من اگر خواستم زنا کنم با زنی که احتمال می دهم مبتلا به بیماری سفلیس یا سوزاک و امثال آن باشد زنا نمی کنم، خودم را از بین نمی برم و به این زن آلوده نزدیک نمی شوم. او در عالم بی دینی خود آن طور می گوید.
جوان متدین ما نیز در عالم دیانت خود باید بگوید: چرا راهی را که پایان آن احتمالا جهنم است بروم؟ صبر می کنم و خویشتن داری می نمایم و به خودم سختی می دهم، اما این راه شبهه ناک را نمی روم.
ص: 102
همین یک آیه را می خوانم که «در خانه اگر کس است یک حرف بس است
خداوند متعال در سوره حج می فرماید:
«وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَعْبُدُ اللَّهَ عَلَى حَرْفٍ فَإِنْ أَصَابَهُ خَيْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَإِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلَى وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْيَا وَالْآخِرَةَ ذَلِكَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِينُ » ؛(1)
دین برخی از مردم متزلزل است، و آنها لحظه به لحظه دگرگون هستند، اوضاع برای آن ها خوب باشد مؤمن اند؛ تا ذرهای فتنه برایشان به وجود آمد، مسئله شبهه ناکی در کار آید می گویند: طوری نیست. چه اشکال دارد؟
آنان می گویند: اگر ما در یک مجلس عقدی که برنامه ساز و آواز دارد برویم چه اشکالی دارد؟ رفتن در مجلسی که شطرنج بازی می کنند چه اشکالی دارد؟
قرآن کریم می فرماید: این خسارت و ضرر دنیا و آخرت است. این انسان دنیای خود را از بین برده و آخرتش را هم از بین برده که و «ذَلِكَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِينُ » ضرر روشن، همین است.
حواس خود را جمع کنید که «خسرالدنيا والآخرة» نشوید. دنیا و آخرت را از
دست ندهید.
روی سخنم بیشتر با جوانان مجلس است که -الحمدلله - اکثریت اهل مجلس را آن ها تشکیل می دهند که -الحمدلله رب العالمین - با نشاط کامل حضور دارند و این بشارتی برای جهان تشیع است که خریدار سخنان ائمه اطهار علیهم السلام جوانانی
ص: 103
هستند که پایشان به همه جا باز است، در عین حال خودشان را مقید کرده اند که برای شنیدن سخنان خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام به چنین مجلسی بیایند.
خوشا به حالتان! چه خوب بوده است آن نطفه ای که آخرش این جا بوده است و سر نوشت را به این جا کشانده است. ان شاء الله پدر و مادرتان از وجود شما بهره مند خواهند شد، آنها هم از راه خیر شما ثواب و اجر خواهند برد.
تا این جا به این نتیجه رسیدیم که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و ائمه اطهار علیهم السلام می فرمایند:
در هر زمانی برای مردم فتنه و موارد شبهه ناک وجود دارد، وظیفه مردم این است که در هر زمان از موارد شبهه ناک فرار کنند و خودشان را در این شبهه ها نیندازند.
اینک این سؤال مطرح است که فتنه و شبهه در کجا پیدا می شود؟
نخست آیه ای از قرآن می خوانیم، می فرماید:
«وَاعْلَمُوا أَنَّمَا أَمْوَالُكُمْ وَأَوْلَادُكُمْ فِتْنَةٌ » ؛ (1)
بدانید موارد شبهه ناکی که شما را به جهنم می کشاند اول در اموال شماست. در این زمینه روایتی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نقل می کنم. این روایت، خیلی روایت زیبا و جالبی است. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می فرمایند:
ص: 104
إن لكل أمة فتنة و فتنة أمتي المال؛(1)
هر امتی گرفتار فتنه و شبهه ناکی می شوند و شبهه ناکی و فتنه امت من در مال است.
یعنی در همین کسب و کارهایی که ما در پی آن ها می رویم، همین پول پیدا کردن هایی که ما داریم دنبالش می رویم؛ کسب های شبهه ناک، ناپاکی است که نمی توانیم قسم حضرت عباس علیه السلام برای آن ها بخوریم که درست اند و اگر برای کسبی که می توانید قسم بخورید که حلال است دنبالش بروید، هرچه هم در این مسیر پیدا کردید نوش جان تان، برای شما حلال و طیب و طاهر است.
اما عزیزم! اگر کسبی شبهه ناک است، امکان کم فروشی، تقلب، کلاه گذاشتن، کم کاری، ضایع کردن حق مردم و فساد مردم را دارد از آن بپرهیزید. اگر دارید لوازم منزل می فروشید به جایی رسید که احتمال می دهید مردم از ساز و آواز این تلویزیون و ویدئو استفاده کنند، از این کار بگذرید و نان حلال برای زن و بچه خود ببرید تا در زندگی ناراحتی، دعوا، داد و قال نباشد، دکتر و دارو نباشد، گرفتاری های دیگر نباشد، مالتان را مردم نخورند و نابودتان نکنند.
اینها حرف من نیست؛ بلکه خدا می داند که سخن ائمه اطهار علیه السلام و قرآن مجید است که زندگی و کسب خودتان را از شبهه بیرون بیاورید تا زندگی صاف داشته باشید.
عزیز من! اگر یک آب زلال و پاک و پاکیزه را در شیشه ای ریختند زلال نشان می دهد، اما اگر این آب آلوده باشد تقصیر شیشه چیست؟ وقتی آب آلوده را در شیشه می ریزی، آب آلوده است.
ص: 105
وقتی کسب آلوده است، زندگی را نیز آلوده می کند، کسب حلال، زندگی را زلال و پاک می کند.
دین اشتباه ندارد، خیلی روشن است، از فتنه ها و شبهه هایی که در مال
به وجود آمده است بپرهیزید.
شاید کسی بگوید: مگر در کارها نیز شبهه وجود دارد؟
آری، اگر در کارها شبهه نبود مرتب شما مردم مسئله هایش را سؤال نمی کردید، شما مقید هستید که این مسئله ها را می پرسید و کسانی که مقید نیستند و مال شبهه ناک به زندگی خود می آورند، کسب حلال و حرام را داخل هم می کنند و هیچ باکی هم ندارند، اما نمی دانند در کجا تلافی خواهد شد.
خانمی به من زنگ زد که واقعا تعجب کردم. البته خودش را معرفی نکرد و آن طرف را هم معرفی نکرد. من فقط عبارتی را که گفت و موجب تعجب من شد عرض می کنم. البته مشابه آن را در نظر دارم، اما این سخن برای من تازگی داشت، گفت: یکی از اقوام ما چند وقت است فوت شده، او در فلان اداره کار می کرد.
یکی از آشنایان دور ما گفت: من دیشب او را در خواب دیدم، گفت: بگو برای یک انگشتر چندین سال است مرا معطل کرده اید و مرا با غل و زنجیر در عذاب قرار داده اند، تو را به خدا مرا آزاد کنید.
ظاهرا یکی از فرزندانش همین خانم بود که تلفن می کرد. فرزندانش گفته
بودند: یک زن مسیحی انگشتری پیش این آقا داشته که این انگشتر را به آن زن و مسیحی نداد و مرد. ما حالا نمیدانیم این زن مسیحی کجاست و کجا رفته است و آدرسی از او نداریم.
ص: 106
برادر عزیز! انگشتر یک زن مسیحی برای انسان موجب گرفتاری است و در
روز قیامت دمار از روزگار انسان در می آورند. قرآن کریم می فرماید:
«إِذِ الْأَغْلَالُ فِي أَعْنَاقِهِمْ وَالسَّلَاسِلُ يُسْحَبُونَ *فِي الْحَمِيمِ ثُمَّ فِي النَّارِ يُسْجَرُونَ » .(1)
این مردم گناه کار و کسانی را که حق مردم به گردنشان دارند در غل و زنجیر می کشند و آن ها را در جهنم و در آتش قرار می دهند.
چه کار باید کرد؟
از کار و کسب و پول شبهه ناک بپرهیزید و فرار کنید. ببینید مولای شما
علی بن ابی طالب علیهما السلام چگونه از شبهه ها در اموال فرار می کنند؟ دست به مال احدی نمی گذارند و می فرمایند: حق مردم است و من جواب مردم را در روز قیامت نمی توانم بدهم.
پس اولین جایی که شبهه به وجود می آید در مال و کسب و کار و کاسبی ها است. حواستان را جمع کنید، برای چه کسی می خواهید مال حلال بگذارید؟ برای فرزندانتان. چرا جهنم را برای خودتان بخرید و پول را به فرزندانتان بدهید؟ قرآن می فرماید:
«يَوْمَ لَا يَنْفَعُ مَالٌ وَلَا بَنُونَ *إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ » .(2)
روز قیامت این فرزندان به درد نمی خورند. این مال هم به درد نمی خورد. خودتان را آلوده نکنید و کارتان را تصفیه نمایید و حواستان را جمع کسب تان بکنید. إن شاء الله وقتی با سلامتی و با صحت سر کار می روید خدا را قسم
ص: 107
می دهم به حق فاطمه زهرا علیها السلام برای شما در کسب و کار برکت و وسعت عنایت کند؛ اما با دو شرط عقل و دین .
در کسب و کارتان عاقل و متدین باشید و از مرز الهی تجاوز نکنید که خدا
کمک تان می کند. خودتان را از حرام نجات بدهید، ببینید چگونه به لذت های رحمت الهی نایل خواهید شد و لذت رحمت الهی در خانواده شما پیدا خواهد شد.
البته درباره مال و دارایی روایات زیادی نقل شده است؛ ولی به همین مقدار بسنده می کنیم.
دومین مورد فتنه، فرزند است.(1) یکی از جاهایی که شبه اثر می گذارد و انسان را بیچاره می کند مسئله فرزند است؛ یعنی مواظب باشید! برای این که فرزندانتان همه چیز داشته باشند، کسب شبهه ناک نکنید و دستتان به هر مالی دراز نشود، هر چیزی را به اسم آینده فرزندان پس انداز نکنید که وزر و وبال آن برای شما باشد.
اگر هم می خواهید برای آنان پس انداز کنید روی مرز شرع و دین پس انداز بکنید، آن طوری که خدا اجازه می دهد برای فرزندانتان پس انداز کنید و به فکر آنها باشید؛ خداوند متعال می فرماید: از راه حلال و طیب و طاهر برای آنان پس انداز کنید.
ص: 108
سومین مورد فتنه همسر است. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم می فرمایند:
و إن في مال الرجل فتنة و في زوجته و ولده؛(1)
یکی از جاهای دیگری که ممکن است انسان به شبهه بیفتد و بی چاره شود درباره همسر است؛ یعنی مواظب باشید ببینید برای همسرتان چه کار می کنید، نکند در حرام بیفتید، برای راحتی همسر مرتکب کار حرام نشو. اگر همسرت، تو را به مجلس حرام دعوت کرد و شما را مجبور کرد که در جلسه شبهه ناک شرکت کنی از نظر شرعی مخالفت با او ایرادی ندارد.
می توانی بگویی: در این مجلس ساز و آواز می زنند، قمار بازی می کنند و بی حجابی و نگاه کردن به ناموس مردم و مجلس گناه است و من به مجلس گناه پا نمی گذارم، این جا مورد فتنه و شبهه است. خدای ناخواسته اگر پای شما لغزید برای همیشه در جهنم خواهید بود.
به عکس هم همین طور ممکن است که آقایان، همسران خود را مجبور کنند که در این گونه مجالس شرکت کنند که شوهر به خانم خود بگوید: اگر در این مجلس ساز و آواز شرکت نکنی آبروی من پیش رفقا می رود(!)
این چه آبروداری پیش رفقا است که انسان ناموس خود را در مقابل دیگران ببرد؟ این چه غیرتی است؟ چه طور آدم غیرتمند حاضر می شود قد و بالای همسر او را کسی ببیند و به افکار بد بیفتد.
خدا می داند خیلی نامردی است، اگر همسر هر کدام از شما خواستند به
ص: 109
مجالس گناه دعوتتان کنند مرد و مردانه نروید و خودداری کنید که یکی از
جاهای فتنه همین جاست و همین جاست که پای انسان می لغزد. خداوند متعال می فرماید:
«فَإِذَا جَاءَتِ الطَّامَّةُ الْكُبْرَى *يَوْمَ يَتَذَكَّرُ الْإِنْسَانُ مَا سَعَى *فَأَمَّا مَنْ طَغَى *وَآثَرَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا *فَإِنَّ الْجَحِيمَ هِيَ الْمَأْوَى » ،(1)
وقتی روز قیامت فرا رسید، هر کسی به نتیجه کارهایش می رسد. کسی که سرکشی و طغیان می کنند و زندگی دنیا را بر جهان آخرت ترجیح می دهد و می گوید: بابا! این دو روزه خوش باشیم حالا چه آخرتی؟ حالاکی رفت و کی آمد؟! جای چنین انسانی در جهنم است.
قرآن کریم می فرماید:
«وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى *فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوَى » (2)
اما کسانی که با نفس خود مخالفت کردند و از مقام مقدس پروردگار پرهیز
کردند جایگاه آنها بهشت است.
آری، کسی که گفت: این جا، جای شبهه است، من گناه نمی کنم و پولم را به دست فلانی نمی دهم، چون ممکن است ربا باشد، جایگاه او در بهشت خواهد بود. در این زمینه امير المؤمنین علیه السلام جمله بسیار زیبایی دارند، می فرمایند:
یکی از فتنه هایی که برای شما به وجود می آید این است که در زمان شما رشوه می دهند و اسم آن را هدیه می گذارند.
ص: 110
آیا همین طور است یا نه؟
پول های زوری که می دهید مگر به شما نمی گویند: هدیه کنید! اسم ربا را معامله و هدیه می گذارند و می گوید: من در آخر ماه چیزی به شما هدیه می کنم. این همان شبهه است.
بعضی ها مال مردم را غضب میکنند و می گویند: برای ما هدیه آوردند، این
همان فتنه است.
«وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ».
کسی که از این کارها ترسید و گفت: من دنبال این کارهای حرام نمی روم،
بهشت جایگاه اوست.
با یک مطلب دیگر سخنم را خاتمه بدهم. موارد و جاهای شبهه و لغزش بسیار است، این مطلب برای مردم همه زمان ها مهم است؛ به خصوص برای مردم زمان ما، وقتی این مطلب را گفتم تعجب خواهید کرد، اما آن گاه که شرح دادم تعجب تان بر طرف خواهد شد. حضرت علی علیه السلام می فرمایند:
ألا إن أخوف الفتن عندي عليكم فتنة بني أمية؛(1)
خطرناک ترین فتنه ای که من بر شما از آن می ترسم فتنه بنی امیه است. این سخن یعنی چه؟ چرا فتنه بنی امیه بد است؟ مگر فتنه بنی امیه چه بود؟ فتنه بنی امیه این بود که کفر را با نام اسلام می خواستند به خورد مردم بدهند. در توضیح این سخن مثالی میزنم و مطلب روشن خواهد شد.
ص: 111
ولید بن عبدالملک که وليد فاسق می گویند، حاکم و خلیفه مسلمانان است. وی به پشت بام کعبه می رفت و از اول شب تا صبح با یک زن بدکاره گناه می کرد(!) آن گاه به زن مست و مشروب خوار ولا يعقل گفت: برو اول صبح برای مردم در مسجدالحرام نماز جماعت بخوان.
زن گفت: من مست و نجس هستم.
گفت: اشکالی ندارد.
او برای مردم نماز خواند، مردم هم با او نماز خواندند. آن گاه ولید از بام کعبه پایین آمد و گفت: برای من قرآن بیاورید.
قرآن را آوردند، تا آن را باز کرد اولین آیه ای که به نظرش آمد این بود که
«وَاسْتَفْتَحُوا وَخَابَ كُلُّ جَبَّارٍ عَنِيدٍ »(1)
از ما طلب پیروزی می کنی و حال آن که تو محکوم به نابودی هستی.
ای ستمگر و دشمن خدا! از خدا طلب پیروزی می کنی؟
خلیفه مسلمانان از این امر ناراحت شد که چرا قرآن با او این جور حرف
می زند، گفت: بروید و تیر و کمان بیاورید!
وقتی تیر و کمان آوردند، قرآن را کنار گذاشت و آن قدر با تیر بر قرآن زد که
آن را پاره پاره کرد و گفت:
تهددني بجبار عنيد؟! *** فها أنا ذاك جبار عنيد
إذا ما جئت ربك يوم حشر *** فقل: یا رب! مزقني الوليد(2)
ص: 112
به من می گویی من جبار عنيدم، من تو را پاره پاره می کنم. در روز قیامت به خدا بگو: خدایا! ولید بن یزید بن عبدالملک مرا پاره پاره کرد.
این فتنه بنی امیه است. اینان نمی خواهند به مردم دین یاد بدهند؛ بلکه می خواهند یک لباس دینی بپوشند و در جامعه اسلامی خیانت، جنایت، گناه، ظلم و تعدی راه بیندازند و مردم را نابود کنند. سقیفه بنی ساعده نخستین گام بنی امیه بعد از رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم بود.
حق رهبری و راهنمایی مسلمان ها بعد از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم با چه کسی بود؟
حق با آن کسی بود که پیامبر درباره او آن همه فضائل فرموده بود. حق با کسی بود که آن همه آیات قرآن در شأن او نازل شده بود. اما این ها گفتند: ما صحابه پیامبر بودیم، در مجلس شورا نشستیم و مشورت کردیم و انتخاب ما به این جا رسید که باید ابوبکر سر کار باشد!
به راستی ابوبکر از خلافت چه می فهمد؟ آیا او می تواند اسلام را رهبری کند؟ بعد از او هم عمر، بعد از او هم عثمان، آن گاه معاویه و همین طور اینان زمام أمر خلافت را از خاندان عصمت و طهارت علیه السلام گرفتند. آنان می خواستند اسم اسلام در میان مردم باشد و از رسم و واقعیت آن خبری نباشد تا جامعه را به فساد بکشانند.
آری، در زمان امام مجتبی علیه السلام در دوران امام حسين علیه السلام تا زمان ما مسئله همین گونه بوده، الآن هم که شما ببینید وهابیت که ریشه ای از ریشه های بنی امیه است، چه کارهایی در کشورهای شیعه نشین انجام می دهند. در نهایت درجه
ص: 113
فعالیت و جاسوسی می کنند تا مذهب و دین شیعه را که نشان دهنده اسلام واقعی است از نظر مردم ساقط کنند و مردم را از این دین و مذهب دور نمایند.
چه معنا دارد، عربستان سعودی در یک سال 250 عنوان کتاب درباره وهابیت و سنی گری در دنیا علیه شیعه منتشر کند؟ این کتاب ها نزد ما موجود است. چه قدر در این کتاب ها به مردم شیعه و هر شیعه ای که در هر گوشه و کنار دنیا نام حسین علیه السلام و یا نام علی علیه السلام را بر زبان می آورد فحش ها می دهند؟
به راستی چه پولهایی سرسام آور عجیبی برای این کار گذاشته اند و مرموزانه به جان جوان های ما افتاده اند تا آن ها را عوض کنند.
پس، از آن فتنه ها بپرهیزید، راه پرهیز از این فتنه ها تمک زدن به ذیل عنایت مولا امیرالمؤمنین و اولاد طاهرین علیهم السلام آن بزرگوار است. دست از على و خاندان على علیه السلام برندارید که
ما إن تمسكتم بهما لن تضلوا بعدي أبدا.
راه نجات، مولا امیرالمؤمنین علیه السلام است که قرآن می فرماید:
«وَمَنْ يُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَى اللَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى وَإِلَى اللَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ »(1)
ملاحظه کنید که بنی امیه چه می کنند که وقتی این خبر منتشر می شود که فرق على علا را در محراب عبادت شكافتند؛ مسلمان ها می گویند: مگر علی نماز می خوانده؟ مگر علی مسجد می رفته؟
کاری ندارد که با تبلیغات سوء، یک مسلمان کامل، در ذهن جامعه بی خبر و نادان، یک کافر کامل بشود.
ص: 114
وقتی اسرای اهل بیت علیهم السلام را وارد کوفه و شام کردند، به هر جا گذر کردند گفتند: این ها خارجی هستند، اینها مسلمان نیستند.
سربریده ای که قرآن می خواند می گویند: مسلمان نیست، دختر
امیرالمؤمنين علیه السلام را می گویند: مسلمان نیست.
آری، این فتنه بنی امیه است که تا دامنه قیامت کشیده می شود و از این روست که حضرتش می فرماید:
از هیچ فتنه ای برای شما امت به اندازه فتنه بنی امیه نمی ترسم مواظب باشید لغزش پیدا نکنید.
امروز قاعدتا من باید مصیبت امیرالمؤمنین علیه السلام را بخوانم، اما در مجالس فاتحه معمولا مصیبت سیدالشهداء علیه السلام خوانده می شود، چون در عالم، از مصیبت امام حسین علیه السلام بالاتر نبوده است و می خواهم دو، سه جمله روضه از مجلس یزید برای شما بخوانم. امیدوارم اگر حاجتمندی در این مجلس هست امروز حاجتش را بگیرد و از این جا بیرون رود.
یا ابا عبدالله! این جا مجلس فاتحه پدر بزرگوارتان امير المؤمنین علیه السلام است، شما آن خانواده ای هستید که «الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ » .(1)
اهل بیت را وارد شهر شام کردند، دستور دادند مسجد جامع دمشق را زینت و چراغانی کنند. قصر یزید در کنار مسجد بود.
ص: 115
زن و بچه را اول به مسجد نبردند . بعضی نوشته اند: اول آنها را به مسجد
بردند؛ ولی چنین نیست، اول آنها را به خرابه شام بردند، آن گاه وارد مجلس یزید کردند، وقتی وارد مجلس یزید شدند و چشم یزید به زنان اسیر افتاد شروع کرد به زخم زبان زدن به این زن و بچه ای که این قدر مصیبت دیده اند، حالا هم باید زخم زبان بشنوند.
در این هنگام یزید دید یکی از این دخترها دستش را مقابل صورتش گذارده
است، صدا زد: این دختر کیست؟
گفتند: این دختر، سکینه بنت الحسین است.
صدا زد: سکینه! چرا دستت را مقابل صورت گرفته ای؟
فرمود: یزید؟ مگر نمی دانی جد ما پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرموده: «ما صورت از نامحرمان بپوشیم؟!»
یزید ناراحت شد، صدای مردم بلند شد، مگر این ها خاندان پیامبراند؟
یزید می خواست صداها را خاموش کند، نگاه کرد دید این دختر یک دستش
را به گردن گرفته است، صدا زد: سکینه! چرا دستت را به گردنت گرفته ای؟
فرمود: یزید! لشکریان تو همه ما را به ریسمان بسته اند، این ریسمان گردنم را اذیت میکند.
ای مردم! اگر شما یک دختر کوچک داشته باشید و گرفتار دست دشمن باشد چه حالی می شوید؟! این دختر صدا زد: این ریسمان گردنم را آزرده است.
یزید دستور داد بروید و ریسمان را از گردنش باز کنید، وقتی جلو آمدند، این بچه دستش را بلند کرد و گفت: نمی گذارم این ریسمان را باز کنید. یزید! اگر می خواهی به ما محبت کنی دستور بده زنجیر از گردن برادرم بردارند، نگاه کن
ص: 116
ببین خون از زیر زنجیر می ریزد.
نسئلك باسمک العظيم الأعظم الأعز الأجل الأكرم یا الله یا رحمان یا رحیم یا مقلب القلوب ثبت قلوبنا على دينك.
إلهي بمحمد و علي وفاطمة والحسن و الحسين و التسعة المعصومين
من ولد الحسين علیه السلام.
قرض مقروضین ادا بفرما، حاجت حاجتمندان روا بفرما، به آبرومندان، دخترداران و پسرداران ترحم بفرما، قلب جوانان ما را با خودت آشنا بفرما،
حوائج آن ها را برآورده بفرما.
اللهم ارزقنا توفيق الطاعة و بعد المعصية، وصدق النية. اللهم انصر الإسلام و المسلمين واخذل الكقار واليهود.
اللهم عجل في فرج مولانا صاحب الزمان وانصره وانتصربه وانصره نصرا عزيزا، وافتح له فتحا يسيرا.
ص: 117
ص: 118
ص: 119
ص: 120
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
الحمدلله رب العالمين، الحمدلله العلي عن شبه المخلوق، الغالب المقال الواصفين.
والصلاة والسلام على سيدنا أحمد حبيب إله العالمين أبي القاسم محمد وعلى أهل بيته الطيبين الطاهرين المعصومين، ولعنة الله على أعدائهم ومخالفيهم أجمعين من الآن إلى قيام يوم الدين.
قال الله الحكيم في كتابه الكريم:
«وَقَضَيْنَا إِلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ فِي الْكِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ مَرَّتَيْنِ وَلَتَعْلُنَّ عُلُوًّا كَبِيرًا *فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ أُولَاهُمَا بَعَثْنَا عَلَيْكُمْ عِبَادًا لَنَا أُولِي بَأْسٍ شَدِيدٍ فَجَاسُوا خِلَالَ الدِّيَارِ وَكَانَ وَعْدًا مَفْعُولًا *ثُمَّ رَدَدْنَا لَكُمُ الْكَرَّةَ عَلَيْهِمْ وَأَمْدَدْنَاكُمْ بِأَمْوَالٍ وَبَنِينَ وَجَعَلْنَاكُمْ أَكْثَرَ نَفِيرًا *إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ لِيَسُوءُوا وُجُوهَكُمْ وَلِيَدْخُلُوا الْمَسْجِدَ كَمَا دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَلِيُتَبِّرُوا مَا عَلَوْا تَتْبِيرًا »(1)
ص: 121
22
بحث درباره وظیفه ما در دوره آخر الزمان؛ زمان حیرت، گمراهی، آشوب، فتنه و بلا است که مردم چه وظیفه ای دارند. بحمد الله بیست و یک وظیفه از این وظایف را بیان کردم.
اینک به خواست خداوند متعال وظیفه بیست و دوم را عرض می کنم. همان گونه که از روایات اهل بیت علیهم السلام استفاده می شود این وظیفه همان صبر در مقابل اذیت هایی است که برای مسلمان ها پیش می آید.
ما در این زمینه روایات زیادی از اهل بیت علیهم السلام داریم. برای نمونه چند مورد را بیان می کنم که اهل بیت علیهم السلام پیش بینی کرده اند که در زمان غیبت امام زمان علیه السلام به خصوص برای مسلمانان و به ویژه برای شیعیان حوادث ناگواری به وجود خواهد آمد. در این حوادث ناگوار جز صبر و خویشتن داری چاره ای دیگر برای آن ها نیست، باید صبر کنند تا در اثر صبر، پیروزی را به دست بیاورند، نه این که به خودشان شکست وارد کنند.
صبر کردن به این معناست که باید انسان اذیت ها را تحمل کند و برای رشد و پیشرفت خودش قدم بردارد و اگر بلا و مصیبتی سر راه انسان قرار بگیرد، امکان دارد یکی از دو حالت را به خودش بگیرد:
1- خود را ببازد و عقب نشینی کند.
2۔ صبر کند تا پیروز بشود.
برای مثال مواردی را که در روایات مثال زده اند عرض می کنم. مثلا ممکن است وسائلی برای شما فراهم آورند و کار شکنی هایی بکنند و کلک هایی بچینند
ص: 122
که شما نتوانید مال حلال به دست بیاورید، ناچار بشوید از راه حرام مال به دست بیاورید. امکان دارد شما در مقابل این حادثه خودتان را ببازید و بگویید که ما، مال حلال نمی خواهیم می رویم دنبال حرام، دیگر چاره ای نیست.
و گاهی در مقابل این حوادث صبر می کنید؛ یعنی هر چه شما را تحت منگنه قرار بدهند که رشوه خواری کنید، کار حرام انجام بدهید شما بگویید: نه، ما مال نمی خواهیم با فقر و بی چارگی می سازیم و صبر می کنیم، ولی دنبال مال حرام نمی رویم تا پیروز بشویم.
وظیفه شیعه مورد دوم است که ما در این مسائل پیش آمده باید صبور و خویشتن دار باشیم؛ یعنی خودمان را نبازیم و فوری دنبال گناه و معصیت نرویم؛ بلکه صبر و استقامت و تحمل کنیم و مشکلات را بر خودمان هموار نماییم و فعالیت کنیم که به مکتب اصلی خودمان برسیم. این اصل مطلب است.
اینک توجه بفرمایید! روایاتی را که ائمه اطهار علیهم السلام برای ما فرموده اند و به صبر خویشتن داری دستور فرموده و ثواب آن را بیان کرده اند، عرض می کنم و با وضع زندگی خودمان مطلب را تطبیق بکنم - إن شاء الله - به نتیجه کامل و کافی برسیم. البته روایات در این زمینه خیلی زیاد است، فقط از باب نمونه روایاتی را که فایده های بسیار جالب در این زمینه دارند، بیان می کنم. روزی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم برای اصحاب خود صحبت کرده از جمله فرمودند:
سيأتي قوم من بعد كم الرجل الواحد منهم له أجر خمسين منکم؛
به زودی در آینده برای امت من قو می خواهند آمد که به هر نفر آنان ثواب پنجاه نفر از شما داده می شود.
ص: 123
اصحاب عرض کردند:
یارسول الله! نحن كتا معك ببدر وأحد وحنين ونزل فينا القرآن؛
ای رسول الله! چه طور به آنها پنجاه برابر ما اجر میدهند و حال آن که ما اصحاب شما بودیم و با شما در جنگ بدر، أحد و حنین بوده ایم، قرآن در
میان ما نازل شده است. چه طور اجر آن ها از ما بیشتر است؟
حضرت فرمودند:
إنكم لن تحملوا ما حملوا و لن تصبروا صبرهم؛(1)
برای این که مشکلاتی برای آنها پیدا می شود که برای شما پیدا نمی شود و آن طور که آنها می توانند صبر کنند شما نمی توانید صبر کنید.
این یک حقیقت است. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در جای دیگر جمله ای بسیار جالب به اصحاب خود می فرمایند که:
اجر و پاداش مردم در آخر الزمان خیلی بالاتر از شماست، برای این که شما مرا دیده اید و به من ایمان آورده اید و آن ها ندیده به من ایمان آورده اند.
مطلب دیگر این که مشکلاتی که برای مسلمان های آن زمان به وجود آمده بود چیزی نبود؛ چرا که یک دنیا، بر آنها حمله نکرده بودند. امروزه به مسلمانان به ویژه شیعه از تمام اطراف هجوم می شود، کفار به همه مسلمان ها هجوم آورده اند و مشکلاتی برای آن ها درست کرده اند.
از طرفی یک عده مسلمان نما به عده ای از شیعیان در گوشه و کنار دنيا هجوم
ص: 124
آورده اند و می خواهند این ها را نابود بکنند، ملاحظه می کنید که صبر شیعه در مقابل این همه مشکلات چه قدر مهم است؟!
البته باید اجر و پاداش داشته باشد، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید: اجر و پاداش یک نفر از آن ها با اجر و پاداش پنجاه نفر از شما برابر است.
به این مطالب دقت کنید که مسئله به این سادگی ها هم نیست و شرط و
شروطی هم دارد.
روایات دیگری در این زمینه در تفسیر آیه ای از سوره آل عمران آمده است
که خداوند می فرماید:
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَصَابِرُوا وَرَابِطُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ »(1)
حاصل معنای این آیه چنین است:
مؤمنانی پیروز و رستگارند که چهار چیز در اختیار داشته باشند:
1۔ مرزدار اسلام باشند؛
2- متقی و پرهیزکار باشند؛
3- در میدان های جنگ با دشمن، صبر کنند تا پیروز بشوند؛
4- در برابر مشکلات زندگی صبور و بردبار باشند. آن گاه در پی این قضیه امام علیه السلام می فرماید:
مع إمامكم؛
با امام تان.
ص: 125
یعنی اگر در راه امام زمان مشکلاتی دیدید، همین طور که خود امام زمان علي صبر می کنند شما هم در این مشکلات باید صبر کنید.
روایتی که اینک می خوانم خیلی خیلی جالب است، امام صادق علیه السلام جمله ای می فرمایند، یکی از اصحاب آن حضرت می پرسد:
إلى متى هؤلاء يملكون؟ أو متى الراحة منهم؟
آقا! این اوضاع تاکی این گونه خواهد بود؟ حکومت بنی امیه و بني العباس تا کی دوام خواهد داشت؟ تا کی می خواهند ما را ناراحت و اذیت کنند؟ حکومت تا چه زمانی در دست این ها خواهد بود؟ ماکی از دست این ها راحت می شویم؟
حضرت فرمودند:
أليس تعلم أن لكل شيء مدة؟
آیا نمی بینی هر چیزی در این دنیای ما مدت دارد و آخرش خلاص می شود؟ یعنی شب است، روز می شود، روز است، شب می شود، تابستان است، زمستان می شود، زمستان است، تابستان می شود، درخت سبز، زرد می شود، درخت زرد، سبز می شود.
آری، هر چیزی در این عالم مدتی دارد. یک انسان مدتی در این دنیا زنده است بعد از پایان مدت می میرد، حیوانات مدتی زنده اند، پس از پایان مدت از بین می روند، ملک و سلطنت و حکومت و قصرها و کاخ ها مدتی دارند.
مگر مدت طاق کسری چه قدر بود؟
ص: 126
مگر قصرهای فراعنه مصر چه وضع داشتند؟ و چه رنگی بودند که به در
گورستان تبدیل شدند؟
مگر تاج و تخت جمشید و آل جمشید مدت نداشت؟ در تخت جمشید و
این قصرهای سر به فلک کشیده چه غوغایی بود؟
اما الآن می بینی این طاق و رواق ویران و خراب، در و دیوار آن شکسته است. آری، «آثار پلید است صنادید عجم را» ما از این موارد بسیار دیده ایم.
حضرت فرمودند: آیا نمی دانی هر چیزی در این دنیا مدتی دارد؟
گفت: چرا؟ حضرت فرمودند:
هل ينفعك علمك؟
بر فرض بدانی که این هاکی از بین بروند چه فایده ای برای تو دارد، غم و غصه این چیزها را نمی خواهد بخوری.
آن گاه فرمودند:
اگر تو این ها را بدانی و بدانی که این ها چه وضعی دارند و در آینده در نزد خداوند چه وضعی خواهند داشت، بغض تو به این ها بیشتر می شود، حالا که نمیدانی این ها چه آدم هایی بدی هستند؛ ولی آخرش کار تمام می شود.
شاهد این جاست که می فرماید:
فلا يستفزتك الشيطان؛
مواظب باش شیطان تو را فریب ندهد و نابود نکند.
این جا، جایی است که اگر یک ذره بخواهی بی حسابی کنی، لغزش پیدا
ص: 127
می کنی، می گویی: چرا چنین و چنان شد؟ باید صبر کنی تا ببینی چه می شود. قرآن کریم می فرماید:
«وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِينَ وَلَكِنَّ الْمُنَافِقِينَ لَا يَعْلَمُونَ »(1)
در پایان عترت برای خدا، رسول خدا و مؤمنان است؛ اما منافقان این سخن را نمی فهمند.
یعنی اگر صبر کنید سرانجام به عزت خواهید رسید، آن گاه فرمودند:
ألا تعلم أن من انتظر أمرنا وصبر على مايري من الأذى والخوف هو غدا في زمرتنا؛(2)
مگر نمی دانی هر کس در مقابل این ترس ها و اذیت هایی که بر او وارد می شود صبر کند و تحمل نماید در روز قیامت در زمره ما خاندان خواهد بود.
یعنی در دسته محمد و آل محمد علیهم السلام خواهد بود و این نتیجه صبر کردن در مقابل آن مسائل است که پیش می آید.
اینک سخنی درباره مصائب داریم تا ما هم تا حدودی از آن آگاه بشویم و
ببینیم ما نیز از این مصائب را داریم یا نه؟!
آری، ما نیز از این مصائب داریم؛ زنان، مردان، جوانان، پیران همه مبتلا هستند، و این بحث را مقدار مختصری شرح می دهم که چه طور این بلاها و مصائب وجود دارند و صبر کردن در مقابل این مصائب چگونه است؟
البته طبق معمول از خودم چیزی نمی گویم، می خواهم آن چه از دهانم بیرون
ص: 128
می آید به خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام مربوط باشد؛ چرا که همه ما مدیون این خانواده هستیم، راه نجات ما، فهمیدن کلمات این بزرگواران است و هیچ جای دیگر، خبری نیست، هرجا بروید سیراب نخواهید شد مگر از راه این خاندان، اینان تکلیف را برای انسان روشن می کنند و آرامش خاطری به او می دهند که راحت می شود.
الآن اکثر افراد جامعه ما واقعا دچار دلهره، اضطراب و ناراحتی هستند که اصلا
چه طور می شود؟ چه وضعی پیش می آید؟ وضع جوان های ما چه طور خواهد شد؟ وضع اموال ما و خانواده ما چه طور می شود؟
همواره در این فکر به سر می برند، و بی چاره برخی از این ها به ناراحتی های
روانی گرفتار شده اند.
اما ائمه علیهم السلام می خواهند به ما بفرمایند که اینها مهم نیست، بدتر از اینها وجود دارد، صبر کنید که در جهان آخرت پاداش دارید. این جا هیچ چیز ثابت و پابرجا باقی نخواهد ماند تا انسان چشم به هم بزند خلاص شده است.
همین بمبارانی که در جنگ با کشور عراق ملت ما را اسیر کرد؛ عده ای کفر گفتند، عده ای دیوانه شدند و خودشان را زدند و کارهای عجیب و غریبی انجام دادند و از خانه هایشان فرار کردند؛ اما بالاخره تمام شد، کسانی که صبر کردند بیشتر سود بردند تا آنهایی که بی خودی جزع و فزع کردند حتی خودشان را هم مریض کردند، خبری هم نشد و با فرار کردن و ترسیدن نتوانستند جلوی کار را بگیرند.
اما صفحه ای از این کتاب بود که ورق خورد، اگر صفحه بدتری هم آمد آن هم من
تمام می شود و بدتر از بدتر وجود دارد، ولی بالاخره تمام می شود.
ص: 129
آن چه تمام نمی شود و ثابت و پا برجا و برقرار است صفوة خداوند متعال و
قدرت پروردگار است، آن تمام نمی شود و الا همه چیز از بین می رود.
اکنون به این روایت خیلی زیبا توجه کنید. این روایت در «اصول کافی» از امام صادق علیه السلام نقل شده است که امام صادق علیه السلام از قول پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم بيان می کنند. آن حضرت این روزها را برای ما پیش بینی کرده و مجسم می کنند. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم می فرمایند:
سيأتي على الناس زمان لاينال الملك فيه إلا بالقتل والتجبر؛
زمانی خواهد آمد که در آن زمان حکومت و سلطنت مملکت به دست نمی آید مگر به کشتن و از بین بردن مردم
ولا الغنى إلا بالغصب والبخل؛
ثروت و پول هم به دست نمی آید مگر این که انسان مردم را زیر چکمه های ستم بیندازد و بخل کند و مال را به کسی ندهد.
آیا واقعا همین طور است یا نه؟
ولا المحبة إلا باستخراج الدين واتباع الهوى؛
محبت و شهرت اجتماعی برای کسی پیدا نمی شود مگر این که دین خود را
بفروشد و در پی هواهای نفسانی مردم برود.
یعنی هر کاری که دل مردم خواست انجام دهد، آن وقت مردم او را دوست می دارند و اگر خواست مطابق با دل مردم رفتار نکند؛ بلکه مطابق دین خدا حرف بزند، کسی او را دوست نمی دارد و از چشم مردم هم می افتد، باید گوشه
ص: 130
خانه بنشیند. آن گاه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید:
فمن أدرك ذلك الزمان فصبر على الفقر و هو يقدر على الغنى...؛(1)
کسی که این زمان را درک کند به فقر و تنگ دستی صبر نماید و با اذیت به
مردم و بخل، مالی به دست نیاورد خدا به او اجر و پاداش می دهد.
آری، اگر کسی بگوید: آب باریکی برای ما بس است، چرا ما به کسی ظلم کنیم برای این که ثروتمند شویم؟ چرا زندگی عده ای را از بین ببریم که ما زندگی داشته باشیم، ما هم مثل آنها باشیم.
اذیت و مصیبتی که برای ما در این زمان پیدا می شود این است که نمی شود به راحتی از راه حلال پول درآورد، مشکل و سخت است، باید انسان گرسنگی بکشد، از مزایای ظاهری زندگی محروم باشد. اگر به این مصائب صبر کرد، این انسان، انسانی است که جزء اهل بیت علیهم السلام حساب می شود که اجر پنجاه نفر انسان مسلمان واقعی زمان پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم را در این عالم به او می دهند.
این شرطی که گفتم همین جاست که اجر پنجاه نفر را به ما می دهند، اما اگر در آن موقعی که می خواهیم مال حرام به دست بیاوریم به این فقر و بیچارگی صبر کنیم و بگوییم: با این زندگی می سازیم تا به کسی ظلم نکنیم. ما با این سرمایه کم می سازیم و کار میکنیم و پول مردم را نمی خواهیم، چون رباخوار حساب نشویم.
وقتی طرف میگوید: آقا پولت را بده تا برای تو کار کنم و ماهی این قدر برای
تو سود میدهم، نمی خواهد زیاد کار کنی.
اگر کار این فرد ربا هم نشود، مردم را به تنبلی و بی عرضگی دعوت می کند.
ص: 131
نه، من می گویم: مرد کسی است که در مسیر حلال فعالیت کند. بنا بر این هر مقدار می توانید تلاش کنید و مال حلال به دست بیاورید، نوش جانتان.
از کسی پول بگیری و کار کنی و به او هم چیزی بدهی، این راه خطرنا لغزنده ای است، باید ملاحظه بکنیم. آقای راننده ای که حدود 30 سال است من با او رابطه دارم، روزی در ماشین او بودم که بارندگی شد و او آسوده حرکت می کرد، پرسیدم: چرا آسوده می روی؟
گفت: چون باران آمده و آسفالت جاده لغزنده است، اگر ما بی احتیاطی کنیم،
تصادف می نماییم. اتفاقا همان وقت چند ماشین با هم تصادف کرده بودند.
عزیز من! یک راننده پیش خود می گوید: وقتی جاده لغزنده شد باید احتیاط
کرد.
مردم! من بازبان فصيح می گویم، از دیگران پول گرفتن و برای آنها کار کردن و به آنها سود دادن یعنی جادة لغزنده است. حالا پیوسته برای آن کار اسم درست می کنند؛ آخرش هم می گویند: مضاربه است.
مضاربه شرایطی دارد، حساب دارد، نمی شود بی احتیاطی کرد، اگر راننده بی احتیاطی کرد خدای ناخواسته ماشین به دره سقوط می کند و در این صورت هیچ چیزی برای شما نمی ماند که «خَسِرَ الدُّنْيَا وَالْآخِرَةَ ذَلِكَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِينُ »(1) خواهید شد و دنیایتان ورشکست و نابود و در جهان آخرت نیز باید بایستید و جواب مردم را بدهید؛ چرا که دیناری از این پول ها بی حساب نمی ماند، می گویند: چگونه به دست آوردی؟ و چگونه خرج کردی؟ حلال آن حساب دارد، حرام آن حساب نداشته باشد؟
ص: 132
صبر یعنی این که در مسیر حلال، کار و فعالیت بکن و در خانه خود بنشین و در پی حرام نرو و بگو: من دیگر این کار را نمی کنم و در این مشکلات صبر می کنم و چون من فقط مال حلال می خواهم، باید تلاش کنم تا دنبال مال حلال بروم، هر اندازه ای برای من پیدا شد می بوسم و روی چشمم می گذارم. در آن صورت همان مال برکت دارد و دیگر گرفتاری ندارید، تصادف نمی کنید، بیماری های نا به جا پیدا نمی کنید و کسی مال تان را نمی خورد.
دیشب آقایی به من زنگ زدند و از این که این بحث را داریم تشکر کردند و
گفتند: برای من بحث مفیدی بود.
من خصوصيات قضيه را باز نمی کنم؛ بلکه خیلی سر بسته میگویم، او می گفت: ما یک کسب حرام داشتیم، کسی از ما جنسی خرید و پول آن را پرداخت نکرد، ما دیروز لب جدول این خیابان نشسته بودیم و این حرف ها را گوش می دادیم، یک دفعه به خودمان گفتیم: عجب! پس اشتباه نشده، او هم که آمده و مال ما را برده و رفته است درست بوده، آبش این گونه دررفته، منتهی ها با یک مقدار اضافه. حالا من تصمیم گرفتم که نگذارم کسبم حرام باشد.
آری، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم می فرمایند:
کسی که آن زمان را درک کند، بر فقر صبر کند و حال آن که قدرت بر بی نیازی داشت، خدا به او اجر می دهد.
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم در مورد دیگر می فرمایند:
فمن ... صبر على البغضة و هو يقدر على المحبة؛
ص: 133
کسی که می توانست بر مبغوض بودن در اجتماع صبر کند و محبوب جامعه نباشد و دین خودش را نگه دارد بر این کار صبر کرد از اهل بیت حساب
می شود و آن اجر را دارد.
در جامعه ما برخی افراد برای این که همه جا باشند دین خود را می فروشند. به این گروه می رسد می گوید: من با شما هستم، به آن گروه می رسد می گوید: من با شما هستم. می خواهد همه جا را برای خودش داشته باشد.
الآن در جامعه خیلی آدم های این جوری هستند، می گوید: آقا! ما هم با شما
می سازیم، هم با مسجدی، هم با نماز خوان می سازیم، هم با مطرب. به قول خودش کار خوبی هم کرده و به خیالش کار دستی است، دین خود را دارد می فروشد برای این که در میان مردم شهرت و سر و صدایی داشته باشد و مردم بگویند: بله، فلانی هم، چنین و چنان است.
حضرت می فرماید: اگر کسی گفت: من این شهرت را نمی خواهم و دینم را
نمی فروشم و صبر کرد برای این که مردم به او بی اعتنایی کنند.
البته عقل مردم در چشم آنهاست، اگر دست او به جایی بند باشد دور او را
می گیرند و قربان صدقه اش می روند و فلانی تا دستش به جایی بند نبود، جواب سلام او را هم نمی دهند؛ حاکم معزول است، برای این که کسی به او اعتنا نکند.
حضرت می فرماید: کسی که بر این گمنامی و شهرت طلبی صبر کند و دین
خود را نفروشد، این صبر دارای اجر است.
البته اگر انسان را نشناسند مشکل و سخت است؛ چرا که به او بی اعتنایی
می کنند، حقش را ضایع می نمایند و اذیتش میکنند. اما ایرادی ندارد، بهتر از و دین فروشی و به غضب در آوردن خداوند متعال است که این بد است و زشت.
ص: 134
حضرت در ادامه می فرمایند:
وصبر على الذل وهو يقدر على العر آتاه الله ثواب خمسين صديقا متن صدق بي؛(1)
اگر کسی بتواند با دین فروشی و با عمل کردن طبق دلخواه مردم در میان مردم عزت یابد، اما چنین نکنند و بر ذلت و خواری صبر کند تا دین خود را نفروشد،
خداوند ثواب پنجاه مؤمن که به من ایمان آورده اند به او عنایت می کنند.
آری، این نتیجه صبر در این موارد است.
برادران عزیز! دوستان گرامی! حواستان را جمع کنید، مال را از راه خدا کسب کنید، از راه خدا آبرومند شوید، شهرت را از راه خدا پیدا کنید. اگر از راه غیر خدا خواستید به جایی بروید به نتیجه نمی رسید.
البته پیمودن راه خدا سخت است و مشکل، اما اگر کسی صبر کرد، در اثر صبر نوبت ظفر آید. انسان در هر مسير الهی که بخواهد واقع بشود، زجر دارد، صدمه دارد، نوش و نیش دارد، مردم او را سبک و کوچک می کنند، اما خدا پشت سر اوست.
امروز ما این قضیه را می فهمیم که اگر جوانی خواست به مسجد بیاید، نماز بخواند و روزه بگیرد او را در خانه خودش مسخره می کنند، چه برسد بیرون. اما جوان مرد کسی است که در مقابل این مسخره ها صبر کند تا خداوند متعال عالی ترین مقام را به او عنایت کند.
ص: 135
مگر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم مورد مسخره مردم نبودند؟
مگر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را مجنون، ساحر و كذاب نخواندند؟
نسبتی نبود که به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ندهند و ناراحتی نبود که برای آن حضرت به وجود نیاید، اما خداوند متعال به خاطر صبر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید:
«وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِينَ»(1)
عزت تنها مخصوص خدا، رسول او و مؤمنان است و بس.
اینک مؤمنانی که دارای عزت اند شماها هستید که به پیامبر ایمان دارید. اگر به پیامبر ایمان نداشتید این جا کاری نداشتید. پس در مقابل آذیت هایی که اجتماع برای شما به وجود می آورد، در کسب و کار، در زندگی، در همسرداری و فرزند داری و ... صبر کنید و سرانجام به نتیجه می رسید.
مگر نه این است که این دختر های ولگردی که با آن قیافه ها و وضع ها در اجتماع هستند آخرش یک پیرزن زشت و نکبت بد ترکیبی خواهند شد که حد و حساب ندارد. اما آن دختر نجیب و عفیف تا آخر عمر ارزنده و دارای احترام خواهد بود.
آری، طرف دین بهتر است و به تدریج گمراهان هم می فهمند و بر می گردند؛
چرا که در ابتدای جوانی اشتباه می کردند.
جوان های پسر نیز همین طور هستند، این ها را گول می زنند که آمل هستند و اجتماعی نیستند، می گویند: بیا بنشین با هم قمار بازی کنیم و خوش باشیم،
ص: 136
مسجد و محراب و روضه یعنی چه؟ بعد خود آنها می فهمند که اشتباه کرده اند. و اما جوانان متدین سود می برند؛ چرا که در راه حق زیان نیست، راه خدا ضرر
ندارد. کسی که وارد مسجد می شود و نماز می خواند ضرر نمی بیند. اما جوانی که پول خود را خرج مشروب می کند و فرصت های خود را صرف کارهای زشت می نماید، پشیمان می شود و ضرر می کند و «خسرالدنيا والآخرة» خواهد بود.
از این رو، این مشکلات شما را از پا در نیاورد، صبر کنید، خویشتن داری نمایید. برای جوان، صبر در مقابل معصیت از هر عبادتی بالاتر است، اگر مقدمات گناه برای او فراهم بشود، ولی صبر کند و گناه ننماید از همه چیز برای او بهتر است.
نکته اساسی این که درست است صبر داروی بسیار مهمی برای اصلاح ناراحتی ها، شکنجه ها، دردها، مصیبت ها و زیر دست و پای دشمن پایمال شدن ها است، چهارده قرن است مسلمانان زیر دست کفار له می شوند و چهارده قرن؛ یعنی هزار و چهارصد سال صبر کردن شوخی نیست؛ اما این صبر در مقطعی از زمان برای آن ها مفید بوده است، الآن نیز همین طور است. اکنون که دارند صبر می کنند، سرانجام این صبر برای آنان ظفر آور است که مولا على علیه السلام می فرمایند:
الصبر ظفر.(1)
صبر و ظفر هر دو دوستان قدیم اند***در اثر صبر نوبت ظفر آید
ص: 137
اما به راستی این موارد را چه چیزی ریشه کن می کند؟ پاسخ این پرسش را از قرآن و روایات برای شما توضیح می دهم.
آری، تنها چیزی که ستم ها، بدبختی ها، ناراحتی ها، مصائب مالی و غیر مالی را پایان می دهد و انسانها را از زیر بار ستمها نجات می دهد ظهور منجی عالم بشریت، قطب دایره امکان، محور عالم وجود، واسطه بین غیب و شهود، امام به حق و امام حي حضرت حجة بن الحسن القائم المهدی صلوات الله و سلامه عليه است.
آری، باید کار به واسطه آن آقا پایان بپذیرد.
اینک نتیجه ای از آن چه گفته شد بگیرم و سخنم را به پایان برسانم. قرآن مجید جریان ظلم و ستم بنی اسرائیل را در اول سوره اسراء بیان می کند که این ها در طول تاریخ خود نه تنها به مسلمان ها؛ بلکه به تمام مردم مظلوم عالم ستم کردند؛ خون خوارهای متجاوز، دزد، خائن و مزوری که در یک روز چهل پیامبر را سر می برند که «وَيَقْتُلُونَ الْأَنْبِيَاءَ بِغَيْرِ حَقٍّ».(1)
این عناصر ناپاک در وحی الهی دست می برند، کتاب خدا را تحریف می کنند،
کار ساده آنها قتل، رباخواری، جنایت و خیانت به ناموس مردم است. طبق فرمایش قرآن کریم یکی از کارهای آنها زیر لگد انداختن مسلمانان بوده است. از ابتدای تاریخ تا کنون هیچ قومی پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم را مثل يهود اذیت نکردند. قرآن کریم می فرماید:
«لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الْيَهُودَ» (2) ؛
شدید ترین دشمنان مسلمان ها از تمام فرقه های عالم یهودی ها هستند.
ص: 138
اصلا غذا، حیات، روح و همه چیز آن ها مکیدن خون مظلومین و انسان های بیچاره و ضعیف دنیاست. خداوند متعال می فرماید:
«وَقَضَيْنَا إِلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ فِي الْكِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ مَرَّتَيْنِ وَلَتَعْلُنَّ عُلُوًّا كَبِيرًا » (1)
خلاصه آیه این است که یهودیها روی زمین برتری پیدا می کنند و سلطه و قدرت در اختیار می گیرند و مردم مظلوم را زیر لگد خود می اندازند و در شکنجه دادن به انسان های بی چاره هیچ ترحم نمی کنند؛ دست شکستن، مغز متلاشی کردن و اذیت هایی که گاهی در فیلم ها نشان می دهند کارهای ساده این خونخوارهای متجاوز است. این ها اقتصاد جامعه ها را از بین می برند و خم به ابرو نمی آورند، میلیونها انسان گرسنه آفریقایی و بچه های مستمند از گرسنگی می میرند و آنها خم به ابرو نمی آورند. اما قرآن کریم در باره پایان بخش به ظلم ها و ستم ها می فرماید:
«بَعَثْنَا عَلَيْكُمْ عِبَادًا لَنَا أُولِي بَأْسٍ شَدِيدٍ فَجَاسُوا خِلَالَ الدِّيَارِ وَكَانَ وَعْدًا مَفْعُولًا ».(2)
آن کسی که می تواند به این ظلم ها و ستم ها خاتمه دهد وجود مقدس حجة بن الحسن صلوات الله و سلامه عليه و یاران عزیز آن حضرت هستند. پس طبق این آیه تنها اینان می توانند ریشه این ها را بکنند و البته تفسیر این آیه به فرصت دیگر موکول می شود.
ص: 139
اکنون در این زمینه چند روایت عرض می کنم و سخنم را به پایان می رسانم.
در روایتی امام باقر ارواح العالمين له الفداء در تفسیر این آیه می فرمایند:
إن الله يلقى في قلوب محبينا الرعب من عدونا فإذا وقع أمرنا و خرج مهدنا كان الرجل من شيعتنا أجرأ من الليث و أمضى من السنان يطأ عدونا بقدميه و يقتله بكفيه و ذلك عند نزول رحمة الله و فرجه على العباد. وهذا مصداق قوله: «بَعَثْنَا عَلَيْكُمْ عِبَادًا لَنَا أُولِي بَأْسٍ شَدِيدٍ»(1)
رعب و وحشت دشمن قلب شیعیان ما را می گیرد (یعنی مسلمان ها و شیعه ها از این ها می ترسند، اما وقتی مهدی ما ظاهر شد آن قدر شیعیان حضرت مهدی علیه السلام قوی می شوند ( که جرأتشان از شیر بیشتر و برنده تر از نیزه اند و با قدمشان دشمن ما را له می کنند و با کف دست می کشند و آن در هنگامی است که رحمت و گشایش از طرف خدا بر بندگان نازل می شود) و این مصداق آیه شریف است که «بَعَثْنَا عَلَيْكُمْ عِبَادًا لَنَا أُولِي بَأْسٍ شَدِيدٍ» .(2)
امیر مؤمنان علی علیه السلام می فرمایند:
ويدخل المهدى علیه السلام بيت المقدس و يصلي بالناس إمامة فإذا كان يوم الجمعة وقد أقيمت الصلاة نزل عیسی؛ (3)
ص: 140
مهدی ما به قدس بر می گردد و اگر در روز جمعه در آن جا نماز گزارد حضرت عیسی بن مریم با هفتاد هزار فرشته می آیند و در آن مسجد در نماز به حضرت مهدی علیه السلام اقتدا می کنند و در آن هنگام کسی فریاد می زند: ای مسلمانان! «وَقُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقًا »(1)
یعنی مسئله قدس فقط باید به واسطه وجود حضرت امام مهدی علیه السلام و به دست با کفایت آن بزرگوار حل بشود و در اختیار مسلمان ها برگردد. قرآن کریم می فرماید:
«وَقَضَيْنَا إِلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ فِي الْكِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ مَرَّتَيْنِ ...فَجَاسُوا خِلَالَ الدِّيَارِ وَكَانَ وَعْدًا مَفْعُولًا » .(2)
این وعده عملی شدنی است.
یعنی حتما امام زمان علیه السلام به جنایت، خیانت و غاصبیت یهود خاتمه خواهند داد. اما معنای این سخن این نیست که ما وظیفه نداریم. ما هم در این زمان در مقابل این مشکل باید صبر کنیم، اما صبر یعنی چه؟
صبر به همان معنایی که بیان شد؛ یعنی تسلیم نقشه های یهود نشویم، از راه، مکتب و دین خودمان به خاطر آنها دست بر نداریم. نسل جوان ما باید فعالیت کنند، جاهای خالی زندگی را پر نمایند که یهود نتواند در آن جا اثر بگذارد، شعار تنها فایده ندارد، در مقابل يهود باید نسل جوان و نیرومند ما شروع به کار و فعالیت و علم و صنعت کنند.
موسیقی و قمار از یهود است، سابقه تاریخی موسیقی سنتی از یهود است،
ص: 141
زمان طاغوت در سرچشمه تهران و خیابان های آن وسایل موسیقی را، یهودیها می فروختند. هم اکنون نیز در اول بازار دمشق در کشور سوریه یهودی ها هستند که وسایل موسیقی را می فروشند. بنابراین موسیقی و قمار از یهود است و کار شیطان. قرآن کریم می فرماید:
«إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيْسِرُ وَالْأَنْصَابُ وَالْأَزْلَامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ».(1)
مردم! تا از این کارها نگذرید و به علم و صنعت و اقتصاد روی نیاورید و تا راه خدا را در این زمینه طی نکنید بر یهود پیروز نخواهید شد.
صبر؛ یعنی زیر بار تبلیغات آنها نرفتن و کارهای آنها را خنثی کردن، با صبر می توانید دست یهود را از کشورهای اسلامی کوتاه کنید.
شب بیست و سوم ماه رمضان خیلی شب عجیبی است. قدر این شب را بدانید، هر کاری دارید امشب باید اصلاح کنید، خودتان را برای چنین شبی مهیا کنید، دل تان را از حسدها، کینه ها و حق مردم پاک کنید تا با قلبی پاک و بی آلایش در این شب خدا را صدا بزنید.
من امروز مصیبتی را بخوانم که اگر حاجتمندی در این مجلس است که -إن
شاء الله - خدا همه را با حاجت روا شده از این خانه اش بیرون بفرستد، جریان و کربلا کلا زیر نظر یهود بود، طراح نقشه کربلا و جنگ کربلا یهود بودند. لعنة الله
و عليهم أجمعين.
ص: 142
آن ها قدم به قدم راهنمایی کردند. به کتاب های تاریخی مراجعه کنید، وقتی اسرا را در مجلس ابن زیاد یا مجلس یزید بردند وزرای یهودی، سفیرهای یهودی و نصرانی اطراف آنها را گرفته بودند، طراح آنها بودند، مصائب کربلا را آنها به وجود آوردند.
از مصائب ناراحت کننده کربلا آن وقتی بود که می خواستند اسرا را برای کوفه ببرند، همه را بر مرکب سوار کردند، یک یهودی زاده به عمر سعد گفت: اميرا خوب است اجازه بدهی این اسیرها را از کنار گودال قتلگاه ببرند تا یک مرتبه دیگر این ها شهیدهای خود را ببینند.
آه! این چه نمکی بود که روی این زخم ها پاشیدند؟! وقتی اهل بیت علیهم السلام کنار گودال قتلگاه آمدند، این بچه ها خودشان را از بالای شتر روی زمین انداختند، همه کنار بدن شهدا آمدند و شهیدان خود را پیدا کردند، اما زينب علیها السلام شهید خود را پیدا نکرد، دست برد سنگ ها، چوب ها و نیزه شکسته ها را کنار زد و نازنین بدن برادر را پیدا کرد و با این بدن صحبت می کرد ناگاه سکینه علیها السلام کنار عمه آمد و صدا زد:
نعش من هذا؟
عمه! این بدن کیست؟
فرمود: عمه! این بدن بابایت حسین است.
من نمی دانم این دختر چه حالی پیدا کرد، روی بدن بابا افتاد، دیگر نتوانستند
او را جدا کنند، آن قدر بر بدن نازنین سکينه علیها السلام تازیانه زدند...
مزنیدم مبریدم که در این دشت مرا کاری هست *** گرچه گل نیست ولی صفحه گلزاری هست
ص: 143
نسئلک باسمک العظيم الأعظم الأعز الأجل الأكرم یا الله یا رحمان یا رحیم یا مقلب القلوب ثبت قلوبنا على دینک.
إلهي بمحمد و علي وفاطمة والحسن والحسين والتسعة المعصومين من ولد الحسين.
خدایا! به مقام این خاندان، دشمنان اسلام و مخصوصا يهود را خوار و ذلیل و نابود بفرما! مکر و حیله آنها را به خودشان برگردان.
اللهم اقتلهم بددا ولا تظهر على الأرض منهم أحدا.
اللهم اشغل الظالمين بالظالمين، واجعلنا من بينهم سالمين.
اللهم اقض حوائجنا، واكف مهماتنا، اشف مرضانا أد ديوننا.
اللهم انصر إمام زماننا و عجل في فرجه وظهوره.
ص: 144
ص: 145
ص: 146
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
الحمد لله رب العالمين الذي من خشيته ترعد السماء وسكانها وترجف الأرض وعمارها، وتموج البحار ومن يسبح في غمراتها، وصلى الله على سيدنا أحمد وحبيبنا أبي القاسم محمد وعلى أهل بيته الطيبين الطاهرين المعصومين، ولعنة الله على أعدائهم ومخالفهيم أجمعين من الآن إلى قيام يوم الدين.
قال الله الحكيم في كتابه الكريم:
«قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ »(1)
23
بحمدالله تاکنون بیست و دو وظیفه از وظایف شیعیان در زمان غیبت حضرت ولی عصر ارواحنا له الفداء بیان شد. اینک به خواست خداوند بیست و سومین وظیفه شیعیان را در زمان غیبت امام زمان ارواحنا له الفداء بیان می نماییم.
ص: 147
این بحث از بحث های لازم، شنیدنی و مفید است که ما وظیفه داریم در زمان غیبت امام زمان علیه السلام در حدود وسع و امکان خودمان به امام زمان علیه السلام خدمت بکنیم. این درس را ما از کجا می گیریم؟ چرا که بنای ما این بود که از خودمان چیزی نگوییم؛ بلکه ببینیم در روایات اهل بیت علیهم السلام چه گفته اند و چه وظيفه برای ما روشن کرده اند. مهم برای ما فرمایشات و سخنان آن هاست.
در این زمینه در کتاب های معتبر ما روایتی از امام صادق علیه السلام نقل شده است. یکی از کتاب هایی که این روایت را با سندهای خیلی عالی نقل کرده کتاب «معجم احادیث الإمام المهدی علیه السلام» از کتاب های بسیار عالی و خوب است. هم چنین علامه مجلسی رحمة الله این روایت را در «بحارالانوار» نقل کرده است.
در این روایت آمده است: شخصی خدمت حضرت امام صادق علیه السلام آمد و
گفت:
یابن رسول الله! هل ولد القائم؟
آیا آن مهدی که شما منتظرش هستید، متولد شده است؟
حضرت فرمودند:
لا، ولو أدركته لخدمته أيام حياتي؛(1)
نه، هنوز متولد نشده، بعدا متولد خواهد شد، اگر من زمان او را درک می کردم،
تمام عمر خدمتگزار او بودم.
ولی وجود مقدس امام زمان علیه السلام است که به انبیا از زمان آدم ابوالبشر و این مسئله گفته شده بود، حضرت موسی، حضرت عیسی، و دیگر انبیا علیهم السلام از
ص: 148
آمدن امام زمان و کاملا آگاه بودند.
به جمله توجه بفرمایید! گوینده کیست؟ حضرت امام صادق علیه السلام ، جمله چه قدر زیبا و عالی است. فرمودند:
نه، هنوز متولد نشده است، اگر من زمان او را درک می کردم؛ (یعنی اگر من در زمان حضرت مهدی علیه السلام می بودم) تمام عمر خدمتگزار او بودم. تا عمر داشتم و زنده بودم اگر در زمان او می بودم به او خدمت می کردم.
ما از این جمله استفاده می کنیم، پس ما که ۔ الحمدلله رب العالمين - در زمانی متولد شده ایم که امام زمان علیه السلام حیات دارند، وظیفه ماست که در حدود وسع و امکانات خودمان به آن بزرگوار خدمت بکنیم.
این خیلی روایت جالبی است. آری، به طریق اولی سزاوار است که ما خدمتگزار حضرت مهدی علیه السلام باشیم؛ یعنی وقتی امام صادق علیه السلام می فرماید: «اگر من بودم خدمتگزار او بودم»، ما به طریق اولی باید خدمتگزار امام زمان علیه السلام باشیم؛ برای این که اعتقاد ما این است که
بیمنه رزق الوری وبوجوده ثبتت الأرض والسماء؛
حیات و زندگی و بقای ما به یمن وجود مقدس امام زمان علیه السلام است، ما به خاطر امام زمان علیه السلام زنده ایم و به خاطر آن حضرت روزی می خوریم.
در روایتی آمده است:
لولا الحجة لساخت الأرض بأهلها؛(1)
اگر امام زمان نبودند، ما وجود نداشتیم.
ص: 149
پس چون امام زمان علیه السلام ولی نعمت ما هستند و حیات و زندگی ما به وجود مقدس آن حضرت بستگی دارد، ما باید خدمتگزار آن بزرگوار باشیم.
اینک این بحث مطرح است که آیا چه خدمتی از ما نسبت به ساحت مقدس امام زمان علیه السلام ساخته است؟ آن حضرت به وجود ما احتیاج ندارند، پس ما چگونه می توانیم به آن بزرگوار خدمت کنیم؟
آن چه از اخبار و روایات استفاده می شود ما به 9 مورد اشاره می کنیم که می توانیم به امام زمان علیه السلام خدمت بکنیم. البته بالاتر از این ها نیز تصور می شود، ولی من می خواهم از دایره روایات بیرون نروم.
آن چه بیان می شود خدماتی است که در روایات اهل بیت علیهم السلام آمده است. توجه بفرمایید!
یکی از آن موارد صدقه دادن برای سلامتی وجود مقدس امام زمان علیه السلام است که هر روزی مقداری - کم یا زیاد برای سلامتی امام زمان علیه السلام صدقه بدهید.
دومین مورد، صدقه دادن به فقرا به نیابت از امام زمان علیه السلام است؛ یعنی به جای امام زمان علیه السلام هر مقدار که می توانید به فقرا و مستمندان از جانب حضرت ولی عصر علیه السلام کمک کنید.
مورد سوم این است که برای آن حضرت نیابت حج بروید، یا اگر امکانات پولی دارید نیابت حج برای آقا بدهید که کسی از جانب آقا به مکه برود و اعمال
ص: 150
را به جا آورد.
همه این ها در روایات آمده است که از متن روایات صرف نظر میکنیم، چون
بحث پایانی مقداری به تشریح نیاز دارد.
چهارم این است که مال تان را در راهی که می دانید امام زمان عليه السلام راضی هستند، مصرف کنید. این جا قدری کار مشکل می شود؛ یعنی مال تان را در راهی که امام راضی نیستند، مصرف نکنید.
اگر ما بخواهیم به امام زمان عليه السلام خدمت کرده باشیم باید رضایت ایشان را حاصل بکنیم. امکان دارد ما پولمان را در مسیری صرف بکنیم که امام زمان عليه السلام از آن رضایت نداشته باشد، از چیزهای حرامی که نباید بخریم باید صرف نظر کنیم، جایی که پول دادن، کمک به ستم و گناه است و حرام، می دانیم امام زمان عليه السلام رضایت ندارند پول را نباید در آنجا صرف کرد. این هم یک نوع خدمت به امام زمان عليه السلام است.
پنجم این که مال تان را در راه زندگی شیعیان این خاندان مصرف کنید. دقت بفرمایید! امام زمان عليه السلام احتیاج ندارند که ما با پول به آن حضرت کمک کنیم، ولی وقتی ما از شیعیان افتاده، مظلوم، فقیر و بی چاره دستگیری کردیم این کمکی به امام زمان عليه السلام است.
این درس در این مکتب خیلی مهم است که ما نسبت به دیگران بی تفاوت نباشیم. از امتیازات بزرگ مکتب تشیع مواسات و به فکر دیگران بودن است. اگر ما بخواهیم به امام زمان عليه السلام خدمت بکنیم باید ببینیم شیعیان آن حضرت در این
ص: 151
زمان چه احتیاج مالی دارند؛ این افراد بدبخت، بی چاره و آبرومند فقیری که
جایی گدایی نمی کنند.
البته من عقیده خودم را میگویم، شما در پذیرفتن آن آزاد هستید، می خواهید بپذیرید، می خواهید نپذیرید. عقیده من این است که امروزه لازم ترین کارها رسیدگی به زندگی مردم عفیفی است که از گرسنگی می میرند و حاضر به آبروریزی نیستند.
فقیری که حاضر می شود که آبروی خود را در این طرف و آن طرف بریزد و گدایی بکند در واقع نان در می آورد، او خود کاسب است، اما در میان این مردم ممکن است کاسب و مغازه دار باشند، بی چاره بنده خدا صورت را از سیلی سرخ نگه داشته است.
ما این گونه کارمندان و کارگرهای فقیر داریم. در این مغازه ها عده ای جوان کار می کنند؛ کارهای پایینی که پیدا است اگر این بی چاره ها مجبور نبودند زیر بار این کار نمی رفتند، جوان است و آبرومند، نباید غرور او را شکست. بایستی به زندگی این ها رسید و بار افتاده زندگی این ها را برداشت
آن هایی که دو تا دست دارند و ده دست دیگر هم قرض می کنند، کار آنها اصلاح می شود، کسانی که می توانند ده مورد قرض الحسنه برای خود درست کنند و این طرف و آن طرف می روند، شما لازم نیست در فکر آن ها باشید.
شما در فکر بی چاره ای باشید که از درد آبرو امکان دارد برود و یک لباس قرضی تهیه کند و بپوشد که یک میهمان برای او می آید و یک دست ظرف قرضی بگیرد و آبروداری بکند. این ها را می توانید در این محله ها، همسایه و اقوام تان شناسایی کنید که این بهترین خدمت به امام زمان روحی له الفداء است. به
ص: 152
آن ها کمک کنید که انسان با مال خود باید به شیعیان امام زمان و رسیدگی کند.
و به این روایت دقت کنید که روایت لذت بخش جالبی است.
امام صادق عليه السلام می فرمایند:
من لم يقدر على صلتنا فلیصل صالحي موالينا يكتب له ثواب صلتنا؛
هر کس دسترسی ندارد که به ما خوبی کند به شیعیان صالح ما خوبی نماید و از آن ها دستگیری بنماید و هر کس به صالحین شیعه کمک بکند، در نامه عمل او ثواب کمک کردن به ما نوشته می شود.
ومن لم يقدر على زيارتنا فلیزر صالحي موالينا يكتب له ثواب زیارتنا؛(1)
و هر کس به زیارت و دیدار آن ها برود مثل این که به زیارت ما آمده است و ثواب زیارت ما را به او می دهند.
در این روایت امام عليه السلام می خواهد بفرماید که خدمت کردن به شیعیان، خدمت کردن به ماست و خدمت کردن به شیعیان امام زمان عليه السلام بدون شک خدمت کردن به خود امام زمان عليه السلام است.
مورد ششم خوشحال و مسرور کردن شیعیان است؛ به هر اندازه ای بتوانی شیعیان این خانواده را مسرور و خوشحال کنی امام زمان عليه السلام را خوشحال کرده ای.
به این روایت توجه کنید که خیلی زیبا است. امام صادق عليه السلام می فرماید:
لا يرى أحدكم إذا ادخل على مؤمن سرورة أنه عليه أدخله فقط، بل والله
ص: 153
علينا بل و الله على رسول عليه السلام؛(1)
خیال نکنید اگر به شیعیان ما خوبی کردید فقط به آنها خوبی کرده اید، بلکه به ما خوبی کرده اید و ما را خوشحال کرده اید، بلکه والله، رسول الله صلی الله علیه و آله خوشحال کرده اید.
این سخن خیلی پر معنا است؛ یعنی اگر کسی بتواند یک شیعه امام زمان عليه السلام را در شب عید، ماه رمضان و شب عید فطر با این گرفتاری ها، هزینه ها، آبروداری ها، توقعاتی که زن و بچه ها دارند و مردم آبرومند بی چاره نمی توانند از عهده آن برآیند، خوشحال کند به گونه ای که غرور او را نشکند، گدا صفت بار نیاورد و چشمش به دست کسی نباشد، بدون اسم برای رضای خدا خالصا مخلصا لوجه الله برای او هدیه بفرستد که نفهمد مال چه کسی بود؟ کجا بود؟ چه بود؟ خدا و رسول او را خوشحال کرده است.
مگر سیره و سنت ائمه ما چه بود؟ امام محمد باقر عليه السلام می فرمایند:
وقتی پدر بزرگوارم امام زین العابدین عليه السلام را برای غسل آماده کردیم و خواستیم غسل بدهیم مقداری پینه از شانه بابایم چیدیم و پینه هایی را که قبلا چیده شده بود و در یک ظرفی گذاشتیم که با آقا دفن بشود.(2)
مگر اینها چه بود؟ از بس آقا زین العابدین عليه السلام هميان به دوش کشیده بودند و شبانه در خانه مردم برده بودند و مردم نفهمیده بودند چه کسی است، شانه
ص: 154
مبارکش پینه بسته بود، خیلی حرف است.
در باره امیرالمؤمنین عليه السلام می فرماید:
شب ها به در خانه ها می رفتند که کسی ایشان را نشناسد «كان عليه اللثام» آقا صورتشان را می بستند فقط چشم هایشان پیدا بود، می آمدند در خانه ها غذا، آب و خرما و ... می گذاشتند و در می زدند، وقتی طرف می آمد در را باز کند، آقا می رفتند، نمی فهمید چه کسی این غذا را آورده و آبرویش جایی نمی رفت.
شما نیز می توانید این کار را بکنید، هیچ کاری برای شما ندارد. اگر کاسب فقیری سراغ دارید و می دانید که احتیاج دارد مبلغی پول به حساب بانکی او به صورت ناشناس واریز کنید. چه اشکالی دارد که نفهمد شما هستی، یک جوری به منزلش یا به مغازه اش بیندازید که متوجه نشود و او خوشحال می شود و خوشحالی او خوشحالی امام زمان عليه السلام است.
آن وقت ببینید وقتی امام زمان عليه السلام از شما خوشحال بشوند چه کار برای شما می کنند.
شما به خانه می روید می بینید یکی از فرزندانتان بدون این که به شما بگوید،
یا با شما صحبتی کند کار خوبی برای شما کرده است. مثلا اثاثی که داشتید مرتب و پاک و پاکیزه اش کرده و به رخ شما هم نکشیده، شما می فهمید فلان فرزندتان بوده که این کار را کرده تا آن جایی که می توانید برای او وسیله خیر فراهم می کنید و می گویید: این فرزند بدون اسم و عنوان کاری برای ما کرده، ما باید کاری برای او بکنیم، ما باید درباره او محبتی بکنیم.
امام زمان عليه السلام نیز همین گونه اند؛ اگر به شیعیان آن حضرت کمک کردید
ص: 155
و آن ها را خوشحال نمودید؛ افراد بی چاره و بی نوایی که به کمک و مساعدت احتیاج دارند، امام زمان عليه السلام خوشحال می شوند، در نتیجه شما را دعا می کنند و زندگی خودتان اصلاح می شود.
نمونه دیگر این که به افتادگان و بی چارگان گوشه و کنار که به دارو، دکتر و... نیاز دارند خدمت کنید، حتی اگر پیرمردی را کنار خیابان با ماشین سوار کردید خوشحال شد و دعا کرد، امام زمان عليه السلام، خوشحال می شوند.
این، کار کوچکی است، اما می دانید چه قدر ثواب و اجر دارد، با پیرمرد و پیرزنی که نمی تواند راه برود و کنار خیابان صبر می کند و کسی او را به مقصد نمی رساند، شما برای سلامتی خود و خانواده و رفاه زندگی، این کار را بکنید و شیعه امام زمان عليه السلام را خوشحال کنید خدا هم شما و هم خانواده شما را خوشحال می کند. چه فیضی بالاتر از این؟ البته در این زمینه روایت نیز داریم.
هفتمین مورد مهم از خدمت به امام زمان عليه السلام زیارت و دیدار برادران مسلمان است. برای رضای خدا به دیدن رفقا، دوستان، آشناها و اقوام تان بروید. امام عليه السلام می فرماید:
کسی که شیعیان ما را زیارت کند و برای دیدار شیعیان ما برود آن ثوابی که برای زیارت ما می نویسند، برای این زیارت نیز می نویسند.(1)
یعنی زیارت اینها معادل با زیارت امام حسین عليه السلام و زیارت امیر مؤمنان على عليه السلام است. شما می دانید که کسی از ارادتمندان و علاقمندان امام زمان عليه السلام
ص: 156
است به دیدن او بروید؛ ثواب زیارت امام زمان عليه السلام را برایتان می نویسند. این هم یک نوع خدمت به امام زمان عليه السلام است که شیعیان آن حضرت دلگرم باشند.
به این دو مورد هشتم و نهم مقداری بیشتر دقت بفرمایید. هشتمین خدمتی که ما می توانیم به امام زمان عليه السلام انجام دهیم این است که حقوق برادران با ایمان را رعایت کنیم؛ یعنی اگر حق برادر، پدر، همسایه، رفیق، همسر و فرزند، آن طور که باید و شاید ادا کردید، این خدمت به امام زمان عليه السلام است.
این روایت را ملاحظه کنید، خیلی روایت زیبایی است. شخصی از دوستان امام صادق عليه السلام به نام معلی بن خنیس می گوید:
سئلت أباعبدالله عليه السلام عن حق المؤمن؛
از امام صادق عليه السلام درباره حقوق مؤمنان پرسیدم.
حضرت امام صادق عليه السلام فرمودند که یک مؤمن بر مؤمن دیگر 70 حق دارد.
بعد فرمودند:
لا أخبرك إلا بسبعة؛
من از میان این 70 حق، 7 حق را برای تو میگویم.
آن گاه به معلی فرمودند:
فإني عليك مشفق أخشى أن لا تحتمل؛
زیرا من تو را دوست دارم و از دوستان من هستی، می ترسم اگر 70 حق را
بگویم نتوانی تحمل کنی، صبر تو لبریز بشود.
عرض کردم: بسیار خوب بفرمایید. فرمود:
لا تشبع ويجوع؛
مواظب باش تو سیر نباشی و برادرت گرسنه باشد.
ص: 157
ولا تكتسي ويعرى؛
حواست را جمع کن این چنین نباشد که تو لباس داشته باشی و برادر با ایمان تو عریان باشد.
و تكون دلیله و قميصه الذي يلبسه ولسانه الذي يتكلم به؛
تو باید لباس برادر مؤمنت باشی و زبان برادر مؤمنت باشی.
منظور از این سخن چیست؟
یعنی لباسی که تو می پوشی خیال کن که این لباس به تن برادرت باید باشد، در آن صورت ناگزیر میگویی: این لباسی که برای خودم می خرم برای برادر مؤمنم نیز چنین لباسی باید بخرم و همین طور که به نفع خودت حرف میزنی به نفع برادر مؤمنت نیز حرف بزن، نه به ضرر او.
وتحب له ما تحب لنفسك؛
هر چه برای خودت دوست داری برای برادرت هم دوست بداری.
... وتسعي في حوائجه بالليل والنهار؛
شبانه روز برای برطرف کردن حاجت های برادران مسلمانت کو شش کن.
یعنی به طوری با او رفتار کن که کسی نفهمد و آبروی او هم از بین نرود و پیش شما هم خجالت نکشد. از این روست که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در روایت دیگری می فرمایند:
صدقة السر تطفىء غضب الرب؛(1)
آن چه غضب خداوند را خاموش می کند صدقه پنهانی در شب و آن وقتی است که کسی نبیند.
ص: 158
شاهد همین جمله آخری است که می فرمایند:
فإذا فعلت ذلك وصلت ولايتك بولايتنا و ولايتنا بولاية الله عزوجل؛(1)
تو اگر این گونه به مردم خدمت کردی و حقوق آنها را ادا نمودی ولایت خود را به ولایت ما متصل کردی و ولایت ما به ولایت خدا متصل است.
یعنی آن چه خوبی در حق آنها کردی در حق ما و در حق خدا کرده ای، هر چه ادای حق درباره آن ها انجام دادی، حق ما و حق خدا را ادا کرده ای. پس اگر ما می خواهیم «یابن الحسن» بگوییم، گفتن تنها در دعای ندبه کار ساز نیست. نمی خواهیم بگوییم «یابن الحسن» نگویید، می خواهیم بگوییم آن «یابن الحسن» را به گونه ای بگویید که میلیون ها و میلیاردها از «یابن الحسن» گفتن برای شما بیشتر ثواب داشته باشد؛ یعنی با ادای حقوق مردم به وجود مقدس امام زمان عليه السلام خدمت کنید، حق مردم را ادا کنید تا «یابن الحسن» گفتن شما درست باشد.
وقتی در مغازه مردم کار میکنی و صاحب آن می گوید: من راضی نیستم، وقتی خانه مردم را غصب میکنی و صاحب آن می گوید: من راضی نیستم، وقتی ملک مردم را غصب می کنی، میگویی: این ملک را به ما داده اند، هر چه او فریاد بزند: من راضی نیستم می گویی: غلط میکنی که راضی نیستی؛ این کارها کنار
«یابن الحسن» گفتن قرار نمی گیرد.
اگر حقوق زن و فرزندانتان را ادا نکنید «یا حجة بن الحسن» گفتن فایده ندارد، اگر شوهر خانمی از دست او راضی نباشد به خود امام زمان عليه السلام قسم! رفتن او به مسجد جمکران حرام است و با این کار شمشیر بر بدن امام زمان عليه السلام می زند و هم چنین است موارد و کارهای دیگر.
ص: 159
پس حق مردم را ادا بکنید، در کسب و کارتان سر کسی کلاه نگذارید، مال کسی را کم و زیاد نکنید، پشت سر مردم حرف نزنید، کار مردم را به امروز و فردا نیندازید.
وقتی حق مردم را به طور کامل ادا کردید در هر گوشه عالم بگویید: «یابن الحسن» عوض یک مرتبه لبیک، هزاران مرتبه لبيک از امام زمان عليه السلام خواهید شنید.
ولی وقتی حقوق مردم در کار باشد و انسان آن را ضایع کند در آن صورت جلوی دهان او را می بندند، هر چه فریاد بزند به جایی نمی رسد و جواب نمی شود؛ چرا که خودش مانع به وجود آورده و تقصير خود اوست.
ز دست غیر ننالم چرا که هم چو حباب *** همیشه خانه خراب هوای خویشتنم
اکنون به این روایت توجه کنید، روایت کوتاه و خیلی زیبایی است. امام کاظم عليه السلام می فرماید:
ومن قضى حاجة لأحډ من أولياءنا فكأنما قضاها لجميعناء؛(1)
هر کس حاجت یکی از شیعیان ما را بر آورده کند و حق او را ادا نماید مثل این که حق همه ماها را ادا کرده است. یعنی مثل خدمت کردن به همه ائمه عليهم السلام است.
اینک با طرح مورد نهم سخنانم را خاتمه می دهم؛ چرا که اگر سخن کمتر باشد و على الظاهر خسته کننده نباشد مؤثرتر خواهد بود. به مطلب نهم توجه کنید!نهمین خدمتی که ما می توانیم به امام زمان عليه السلام انجام دهیم این است که
ص: 160
کاری کنیم که اسباب حرف نسبت به امام زمان عليه السلام نشود.
گاهی مرید برای انسان درد سر می شود. یک روز پشت سر انسان نماز می خواند، بعد صد نفر می گویند: حاج آقا! به این آقایی که پشت سر شما نماز می خواند سفارش کنید که پول ما را خورده است، پس بدهد، گرچه خودش هم پول فرد دیگری را خورده، نمی رود در مغازه او بگوید، بلکه زهرش را در دل ما می ریزد. حاج آقا! به این مریدهایتان بگویید با مردم این گونه رفتار نکنند؟!
خلاصه این که کاری نکنیم که مردم بگویند: بفرمایید! این هم امام زمانی ها،
این هم مقدس ها، این هم نماز خوان ها.
خودشان صدها و هزارها جنایت می کنند. ما مردم را می شناسیم، می گوید: آقا! ریشت را بتراش، دلت صاف باشد(!) وقتی ریش را می تراشد، دلش هم از کوه های آرارات ناهموارتر است، می گوید: دلت را صاف کن (!)
الآن نود و نه در صد از جنایتها يقينا به آن کسانی مربوط است که با خدا یا نماز رابطه ندارند. اگر ما مردم را نشناخته باشیم که ما خیلی پس معرکه است.
هم اکنون کارهای خیر از قبیل پول دادن برای فقرا و بیچاره ها، ساخت ساختمان های خیریه و بیمارستان ها و دیگر کارهای مشروع را همین افراد مسجدی انجام میدهند. آن کسی که اهل مسجد و نماز نیست خرش به این گل ها نخوابیده است. اگر گاهی هم به در مغازه او بروند و چیزی از او بخواهند در خجالت قرار بگیرد و بگوید: اگر این کار را نکنم مثلا نمی گذارند کسب کنم و یک پولی بدهد. وگرنه برای خدا باشد، معلوم نیست.
ولی تا هنگامی که پول ویدئو، هروئین، تریاک، قسط آن میهمانی های
ص: 161
غیر مشروع که کرده و آن کارهای زشت را می دهد؛ دیگر پولش به مصرف خير نمی رسد. کی می تواند کار خیر بکند، برای فقرا کمک نماید، به دختر دارها کمک کند و جهیزیه بدهد؟ اصلا چه کسی این ها را می بیند؟ حلال زاده چشمش به این ها نمی خورد.
آری، باز هم هر چه هست در طبقه نماز خوان هاست، گرچه نماز ظاهری باشد. اما همین یک نماز ظاهری که در مسجد می خواند و می رود اگر صد تا کار دیگر می کند حداقل یک تومان به صندوق خیریه می اندازد.
اما او که این کارها را نمی کند، آن یک تومان را هم در صندوق خیریه نمی اندازد و جنایتش هم سر جای خودش محفوظ است.
البته ما کاری به این گونه افراد نداریم، ما می خواهیم تکلیف خودمان را بفهمیم، ما باید کاری کنیم که باعث دردسر و بی آبرویی - العياذ بالله - برای امام زمان عليه السلام نشویم. امام صادق عليه السلام می فرمایند:
كونوا لنا زينا ولا تكونوا علينا شينا (1)
باعث آبروی ما باشید نه باعث ریختن آبروی ما.
خانمی به منزل ما تلفن می کند و دعا می نماید که آقا! فرزند من که از اول ماه رمضان تا حالا به مسجد آمده و پای موعظه شما نشسته اخلاقش نسبت به پدر و مادر و بچه های خانه آن قدر عوض شده که حد ندارد، تو را به جدتان! شب بیست و سوم دعا کنید که به این حال بماند.
پس این کار باعث آبروی امام زمان عليه السلام و آبروی مسجد و منبر است. مردم
ص: 162
نمی گویند: پای منبری نشست و مسجد رفت و بدتر شد، می گویند: بهتر شد. این خدمت به امام زمان عليه السلام و خدمت به شریعت و دین است که آدم برای دین، برای امام زمان، برای مسجد آبرو باشد، نه خدای نکرده یک جور دیگر. : آقای دیگری می گفت: حاج آقا! نمی دانم رفتن به مسجد جمکران و مسجد صاحب الزمان لا چه تأثیری دارد؟! ما شریکی داشتیم که کسی به زور حدود سه هفته او را به جمکران برد. این آدم آن قدر عوض شد که حد ندارد؛ دیگر نمازش ترک نمی شود، معامله حرام انجام نمی دهد، با زنهایی که در مغازه می آیند صحبت نمی کند، می گوید: کاری برای من بسپار که من با زنها سر و کار نداشته باشم.
به راستی این آبروی چه کسی است؟
آبروی امام زمان عليه السلام است، آبروی مسجد جمکران است، آبروی دین و آیین است.
ما یک ماه به مسجد آمدیم، کاری بکنیم که به ان شاء الله به مردم از دست ما
ناراحت نشوند، به این روایت زیبا دقت کنید. در روایتی آمده است:
روزی امام صادق عليه السلام در جایی نشسته بودند و اوصاف آخر الزمان را بیان می فرمودند که در آخر الزمان چه طور می شود، حالات مردم را بیان می کردند تا رسیدند به این جمله که فرمودند:
رحم الله من حببنا إلى الناس و لم يكرهنا إليهم؛(1)
خدا رحمت کند انسانی را که وسیله ای فراهم می کند که محبت ما در قلب مردم جایگزین بشود، نه این که مردم از ما بدشان بیاید.
ص: 163
یعنی اگر یک جوان در خانه اصلاح شد، نمازش را مرتب خواند، به پدر و مادر خود آزار نداد، خوش اخلاق شد و مردم می گویند: قربان مکتب امام صادق عليه السلام که این جوان را این گونه عوض کرد؛ اما اگر اخلاقش بد شد، می گویند: این چه امام صادقی است که بچه های ما را این گونه تربیت کرده است. از این روست امام صادق عليه السلام در جایی دیگر جمله بسیار جالبی فرمودند:
كونوا لنا زينا ولا تكونوا علينا شينا؛(1)
باعث آبروی ما باشید، نه باعث آبروریزی ما و بد بینی مردم نسبت به ما.
بنا بر این نهمین موارد خدمت به امام زمان عليه السلام این است که اخلاق و رفتار ما جوری باشد که مردم نسبت به ائمه اطهار عليهم السلام و دین خوشبین بشوند، نه این که نسبت به دین بد بین بشوند و بغض خاندان عصمت و طهارت عليهم السلام در قلب مردم جایگزین گردد.
این وظیفه ماست، حالا هر کدام از ما، از پیر و جوان باید محاسبه کنیم که چه کاری را ما باید انجام بدهیم که آبروی امام زمان عليه السلام را نبرده باشیم؛ دهقان، امام جماعت، مدرس، دبیر، اداری، بازاری، زن و مرد، همه می توانند تشخیص بدهند که چه کار بکنند که باعث آبروی امام حسین و امام زمان عليهم السلام باشد، نه باعث آبروریزی آن ها.
قرآن مجید در سوره آل عمران می فرماید:
«قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ »؛(2) ؛
ص: 164
( پیامبر!) به مردم بگو: اگر شما خدا را دوست می دارید و اگر راست می گویید
که خدا را دوست می دارید از برنامه پیامبر پیروی کنید.
چرا که پیروی از برنامه پیامبر نشان دهنده این است که شما خدا را دوست دارید، آبروی دین خدا را نگه داشتید، آبروی پیامبر را نگه داشتید، اما اگر کاری کردید که آبروی دین خدا و پیامبر از بین رفت، از پیامبر و مکتب او پیروی نکردید و شما خدا را دوست نداشتيد.
البته این گونه رفتار، امتیاز دیگری نیز دارد که اگر قرآن بیان نفرموده بود نمی گفتم که «يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ».
از چیزهایی که گناه انسان را می بخشد و می آمرزد این است که انسان آبروی دین خدا و اولیای خدا را نگه داری کند. اگر کاری کردی که آبروی آن ها محفوظ بود، «يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ» ؛ خدای متعال گناهان شما را می آمرزد؛ ولی اگر مخالفت کردید این طور نیست.
قرآن کریم در آیه دیگر این گونه می فرماید:
«قُلْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْكَافِرِينَ »(1)
از خدا و پیامبر اطاعت کنید تا آبروی آن ها را نگه دارید.
یعنی اگر از خدا و پیامبر اطاعت کردید دیگر دزدی نمی کنید، دروغ نمی گویید، غیبت و خیانت نمی کنید، در مال مردم تصرف نمی کنید، عرض و آبروی مردم را از بین نمی برید، به ناموس مردم تجاوز نمی کنید.
«فَإِنْ تَوَلَّوْا» ؛ کسی گفت: من خدا، پیامبر و امام زمان را دوست می دارم، اما هر کاری که دلش می خواهد انجام می دهند، ساز و آواز، قمار و ربا و غصب مال
ص: 165
مردم را حلال می کند و به او اعتراض می کنند می گوید: آقا ایرادی ندارد.
«فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْكَافِرِينَ » ؛
اگر از خدا و پیامبر روی گرداندید خدا کافران را دوست نمی دارد.
مؤمن واقعی کیست؟
مؤمن واقعی کسی است که از خدا و پیامبر پیروی کند و آبروی خدا، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و امام زمان عليه السلام را نگه داری نماید.
کافر کیست؟
کافر کسی است که آبروی خدا، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و امام زمان عليه السلام را با اعمال و حرکاتش بریزد و از بین ببرد که متأسفانه برخی از ماها مشمول این مطلب هستیم
السلام علیک یا مولاي يا أمير المؤمنين!
امروز به عنوان تسلیت و فاتحه کنار خانه مولا امیرالمؤمنین عليه السلام برویم.
فرزندان آقا چند روز رفت و آمد و مجلس فاتحه داشتند، زن و مرد برای تسلیت بازماندگان به خانه آقا آمده و عزاداری می نمودند و گریه می کردند، مردم به آنها احترام می کردند.
اما «لايوم كيومك يا أباعبدالله». .
تنها کسی که برای او نگذاردند کسی گریه کند سیدالشهداء عليه السلام بودند که نگذاردند برای آقا مجلس فاتحه بگیرند، گریه کنند تا وقتی که زن و بچه را به مجلس یزید بردند.
ص: 166
در این مجلس آقا زين العابدین عليه السلام یزید و یزیدیان را مفتضح و رسوا کردند. در یزید دید دیگر کار از کار گذشت، مردم فهمیدند چه شده است، از این رو یک قدری به اهل بیت عليهم السلام آزادی داد و دستور داد بروید و برای حسین تان مجلس عزا بگیرید(!!!)
اولین مجلس عزایی که در شام گرفتند یکی از همسران يزيد، به نام هند بود
که وقتی این زن وارد مجلس شد، سؤال کرد: شما کیستید؟ و از کدام شهرید؟
گفتند: ما اهل مدینه هستیم.
به زینب کبری عليها السلام که بزرگ زنان اسیر بودند، صدا زد: خانم! من آشنایی در مدینه داشتم، بگویید ببینم آیا شما او را می شناسید یا نه؟ من زمانی در خانه على الا بودم، آقا، بچه پسری به نام حسین داشت، من علاقه عجیبی به این بچه داشتم، بگویید ببینم آیا از این آقا خبر دارید یا نه؟
زینب عليها السلام فرموده باشند: هند! سر حسین ما بریده شده و در مقابل یزید است.
هند صدا به گریه بلند کرد و ناراحت شد. صدا زد: خانم! این حسین، خواهر کوچکی هم داشت خیلی به او علاقه مند بود، اسم خواهرش زینب بود. بگویید ببینم آیا از زینب خبر دارید یا نه؟
زینب عليها السلام فرمودند: هند به خدا من زينب حسین هستم.
نسئلک باسمک العظيم الأعظم الأعز الأجل الأكرم یا الله یا رحمان یا رحیم یا مقلب القلوب ثبت قلوبنا على دینک.
إلهي بمحمد و علي وفاطمة والحسن والحسين والتسعة المعصومين من ولد الحسين اغفر ذنوبنا، واستربهم عيوبنا، اشف بهم مرضانا.
اللهم أید بهم إمام زماننا وانصره وانتصر به وعجل في فرجه و ظهوره ... و
ص: 167
ص: 168
ص: 169
ص: 170
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
الحمد لله رب العالمين الذي من خشيته ترعد السماء وسكانها وترجف الأرض وعمارها، وتموج البحار ومن يسبح في غمراتها، وصلى الله على سيدنا أحمد وحبيبنا أبي القاسم محمد وعلى أهل بيته الطيبين الطاهرين المعصومين، ولعنة الله على أعدائهم ومخالفهيم أجمعين من الآن إلى قيام يوم الدين.
24
بحث ما درباره وظایف شیعه در زمان غیبت امام زمان عليه السلام بود که به -بحمدالله - بیست و سه وظیفه از وظایف بیان گردید، وظیفه بیست و چهارم را که از روایات استفاده می کنیم این است که مردم در زمان غیبت حضرت ولی عصر عليه السلام باید توبه حقیقی بکنند. توبه حقیقی یکی از وظایف مهم ما در این زمان است. اینک در ابتدا روایتی را عرض میکنم.
این روایت را آقایان علما و بزرگانی که درباره وجود مقدس امام زمان علیه السلام و شئون مربوطه به آن حضرت کتاب نوشته اند، نقل کرده اند. این روایت را علامه
ص: 171
مجلسی رحمة الله در کتاب «بحارالانوار» آورده اند. این روایت به صورت توقيع، یعنی نامه ای از وجود مقدس امام زمان عليه السلام برای یکی از اصحابشان نوشته شده است. حضرت در آن نامه می فرمایند:
فما يحبسنا عنهم إلا ما يتصل بنا مما نكرهه ولانؤثره منهم والله المستعان و هو حسبنا و نعم الوكيل؛(1)
خلاصه معنای توقيع شریف این است که حضرت می فرمایند:
غیبت ما و این که ما در میان مردم نباید بیاییم برای گناهانی است که مردم انجام میدهند و کارهایی است که از آنها ناراحت هستیم و ما آن کارها را نمی پذیریم.
آری، اعمال زشت و ناهنجاری های ما موجب شده است که امام زمان عليه السلام از نظر ما غایب شوند و ما فیض حضور آن حضرت را نداشته باشیم. اگر بخواهیم به فيض حضورشان برسیم باید توبه حقیقی و واقعی بکنیم تا این مانع برطرف شود.
آقایان از این روایت این طور استفاده می کنند که یکی از موانع ظهور حضرت مهدی عليه السلام گناهان مردم است. پس مردم باید از گناهانشان توبه واقعی بکنند. از این رو یکی از فصل هایی که آقایان در کتاب هایشان دارند، این فصل است: «لزوم و وجوب توبه واقعی در زمان غیبت حضرت ولی عصر عليه السلام »
ص: 172
این اصل مطلب ماست. اکنون می خواهیم بدانیم توبه واقعی چیست؟ چرا
باید توبه حقیقی و واقعی کرد؟
در پاسخ این پرسش می گوییم: ممکن است ما دو نوع توبه کنیم. یک توبه در شب های احیا مرسوم است که در مراسم احیا هر کس به هر حالی که دارد گریه می کند و توبه می نماید و «أستغفر الله ربي وأتوب إليه» می گوید، اما مواظب شرایط توبه نیست.
یکی از آقایان به من تذکر می دادند که شب بیست و یکم دو خانم مانتویی
برای احیا به مسجد آمده بودند، شما بگویید: چرا این ها به احیا آمده اند؟
البته با این وضع به مساجد آمدن صحیح نیست و این یک واقعیت است و کار درستی نیست و کاری نیست که خاندان عصمت و طهارت عليهم السلام بپسندند. حداقل خانم ها وقتی برای احیا می آیند با یک چادر سنگینی بیایند، چه لزومی دارد یک خانم حتما با مانتو و روسری بیاید؟ این چادری را که نشانه حجاب است بپوشد و حداقل به مسجد و خانم هایی که با چادر و با حجاب آمده اند بی احترامی نکند و غرور آنها را نشکند.
پس این نوع توبه، یک توبه سطحی و ظاهری است که همین طور می گوید:«أستغفر الله ربي وأتوب إليه» و یک تسبیح هم دستش می گیرد و عوض ده مرتبه،
ده هزار مرتبه می گوید: «أستغفر الله ربي وأتوب إليه». .
این نوع توبه، کارساز نیست، برای این که عمل خود انسان آن توبه را نقض می کند و آن را می شکند. این نوع توبه بی فایده است، از این رو آقایان می گویند: توبه حقیقی باید کرد، چنان چه از آیات و روایات اهل بیت عليهم السلام استفاده می شود
ص: 173
توبه حقیقی سه شرط اساسی دارد.
البته بیشتر هم گفته اند: در روایتی آمده است که مولا امیرالمؤمنین عليهم السلام به آن کسی که می گفت: «أستغفر الله» فرمودند:
استغفار و توبه شش شرط دارد، اگر این شش شرط برای تو فراهم شد و گفتی «استغفرالله» خداوند تو را می بخشد.(1)
البته در روایتی دیگر بیش از سه شرط گفته شده است، اما طبق صریح قرآن توبه، سه شرط اساسی دارد و در روایت نیز آمده است. اینک بحث ما در همین موضوع است که اگر ما خواستیم توبه حقیقی و واقعی بکنیم سه پایه اساسی دارد، این سه پایه اساسی را باید رعایت کرد.
اولین شرط این است که
الندم على ما مضى؛
انسان واقعأ از کرده های قبلی خود و از این که چرا من قبلا عمرم را ضایع کرده
و فرصتم را از دست دادم پشیمان باشد؟
چرا با خدا و پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم مبارزه کردم؟
اگر این حالت پشیمانی در انسان پیدا شد؛ این رکن اول و اساسی توبه است.
به سخن دیگر، این که برای انسان جا بیفتد که کار اشتباهی کرده است. گاهی کسی می گوید: «أستغفرالله» و توبه می کند، اما برایش جا نمی افتد که کار بدی کرده که اگر برای او جا بیفتد در این صورت خیلی بعید است که در پی آن کار
زشت برود، چون فهمیده کارش ضرر دارد و زندگی او را دچار تشویش
ص: 174
واضطراب کرده است.
شرط دوم: ادای حقوق مردم است. این مطلب بسیار بسیار مشکل است، اما در عین حال اگر انسان در صدد باشد که خود را عوض کند، همین کار مشکل را هم می تواند اصلاح بکند، ایرادی ندارد. اکنون این پرسش مطرح است که ادای
حقوق مردم یعنی چه؟
ما این مطلب را باید بدانیم که تمام مردم عموما و بعضی از اشخاص خصوصا به ما حق دارند؛ پدر، مادر و فرزند به ما حق دارند. این ها حقهای خصوصی هستند. اقوام، فامیل، همسایگان، معلم، شاگرد و عابر توی کوچه به ما حق دارند. این ها حقهای خصوصی هستند. انسان باید حقوق خصوصی اشخاص را نسبت به خودش رعایت کند.
امام زین العابدین صلوات الله و سلامه عليه رساله ای به نام «رسالة الحقوق» دارند. این رساله فوق العاده جالب است، تمام حقوقی که انسان بر انسان دیگری دارد در این رساله به طور عموم و خصوص شرح داده شده است. فرازی از آن را که به حقوق عمومی مربوط است می خوانم. ملاحظه کنید که چه قدر جالب است.
مردم به طور معمول از حقوق خصوصی آگاهی دارند؛ حق پدر بر فرزند، حق زن بر شوهر، حق شوهر بر زن. این ها مسائل روشن و معلومی هستند که اگر برخی از این ها رعایت نشود، دعا هم مستجاب نمی شود. از جمله حقوق پدر و مادر است که صریحا در روایت آمده است که اگر حق والدین رعایت نشود، دعا
ص: 175
مستجاب نمی شود.
یعنی اگر پدر و مادر ما - خدای ناخواسته از ما ناراضی باشند؛ چه در دوران زندگی و چه پس از مرگشان هر چه دعا بکنیم به هدف اجابت نمی رسد. این حق، مانع از استجابت دعا در روایات است که می فرماید: «یکی از موانع اجابت دعا، راضی نبودن پدر و مادر از انسان است».
ما به فرزندان عزیز و جوان های گرامی سفارش می کنیم که دست کم به هر طوری که هست رضایت پدر و مادر را جلب کنید. اگر آنها به خدای ناخواسته - اشتباه می کنند، شما اشتباه نکنید، شما نگویید: پدرم به من اعتنا نمی کند، پس من هم به او اعتنا نمی کنم. اگر او به خطا رفته است، شما دیگر به خطا نروید، او خود را گرفتار کرده، شما خودتان را گرفتار نکنید، به هر طوری است رضایت پدر و مادر را جلب کنید.
در این زمینه روایت جالبی از امام صادق صلوات الله وسلامه عليه نقل شده که
مردی خدمت آن حضرت آمد و شکایت کرد و گفت: آقا من در مشکل عجیبی در زندگی قرار گرفته ام، از هر طرف می روم کار من اصلاح نمی شود چه کار کنم؟
فرمودند: اگر پدر و مادرت زنده اند برو رضایت آنها را حاصل کن تا خدا دعای تو را مستجاب کند.
عرض کرد: آقا! پدر و مادرم از دنیا رفته اند.
فرمودند: برو بالای سر قبرشان از آن ها رضایت بخواه و از آنها خواهش کن در پیشگاه خدا شفیع تو شوند که خدا دعای تو را مستجاب کند.
آری، مسئله رضایت پدر و مادر در این حد است. متأسفانه بعضی ها این جهات را رعایت نمی کنند، گاهی عصبانی می شوند و می گویند: مادر، اعصاب ما
ص: 176
را ناراحت کرد و پدر، اعصاب ما را خورد کرد.
چنین سخنان برای یک جوان درست نیست، کسی از او نمی پذیرد که اعصابش خورد شده است. این چه تلقینی است که انسان به خودش می کند که من دیوانه ام، اعصابم خورد شده است؟!
بعضی ها این عبارت ها را استعمال می کنند و معنای آن را نمی فهمند، می گوید: آقا! اعصابم خورد شده؛ یعنی دیوانه شده ام.
این عبارت ها را به خودتان تلقین نکنید، چون انسان در اثر تلقین این کلمات، به تدریج دیوانه می شود، دلیلی ندارد که انسان خود را بی جهت دیوانه بکند.
انسان، به خصوص یک جوان آن قدر باید بر خود مسلط باشد که هر کاری را اراده کرد انجام دهد، برای او مهم نباشد که آسان باشد یا نه. معنا ندارد آدم بگوید: من تصمیم گرفتم مثلا این اعتیاد را کنار بگذارم، اما نشد. پس این مرد نیست. مرد آن است که اگر به کاری تصمیم گرفت آن را عملی کند و خود را ضعیف نشمارد.
إن شاء الله شما هم تصمیم بگیرید که به هر نحوی شده رضایت پدر و مادر را
جلب کنید، گرچه آنها مقصر باشند. اگر آنها مقصر باشند شما دیگر در آتش نمی سوزید، اگر شما هم نارضایتی آنها را فراهم کنید هر دو در آتش می سوزید. اگر پدر اشتباه می کند مواظب باشید شما اشتباه نکنید که در آتش بسوزید، با هم کنار بیایید که مصلحت زندگی شما در همین است، هر چند آنها در خطا و اشتباه باشند، شما خطای آنها را ببخشید و از آن ها گذشت کنید.
ص: 177
رعایت حقوق نسبت به ذوی الحقوق نیز همین طور است. گاهی به ما تلفن می کنند و میگویند: آقا! سفارش ما را به فرزندان بکنید، گاهی فرزندان تلفن می کنند و می گویند: سفارش ما را به پدرانمان بکنید.
از طرفی خانم ها تلفن می کنند و گریه و زاری می نمایند که شوهرمان ما را کوچک می کنند و در نظر دیگران سبک می شمارند، بگو: چرا چنین می کنند؟
بعد هم آقایان تلفن می کنند و میگویند: حاج آقا! به این خانم ها هم سفارش
کنید که وظیفه خودشان را بشناسند.
بالاخره هر دو طرف قضیه هست، ما هم ناچار هستیم هر دو طرف قضیه را بگوییم. وقتی کسی بخواهد پیش قاضی برود می گویند که خوشحال برمی گردد، اما اگر دو نفری بروند معلوم می شود هر دو مقصر هستند نه فقط یکی.
به هر حال، شما در صدد باشید به قول مردم اعتنا نکنید، اگر به شما ظلم و تعدى شد، شما از ظلم و تعدی خودداری کنید، خدا جبران می کند، نگویید: هر کسی باید حق خود را بگیرد.
برخی چنین هستند می گویند: نه آقا! من دست از مال خودم بر نمی دارم و حق
خودم را باید بگیرم؛ امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: «از حق خود نگذر».
آری، این که امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: «از حق خود نگذر» جای خاصی
دارد، اما قرآن کریم می فرماید:
«وَلْيَعْفُوا وَلْيَصْفَحُوا أَلَا تُحِبُّونَ أَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ»(1)
ص: 178
جایی که صد درصد میدانی حق با توست، گذشت کن. «عفو» و «صفح» دو کلمه اند که خداوند متعال در این آیه به کار برده است؛ یعنی تو بگذر و چیزی نگو، تو بگو: اشکال ندارد، حق من هم از بین رفت برای من مسئله ای نیست؛ به خصوص درباره پدر و مادر و زیر دستان خود این گونه باشید، زیاد سخت گیری نکنید.
در روایات آمده است که یکی از علائم انسان مؤمن این است که سخت گیر
نباشد، سماحت داشته باشد.
سماحت یعنی چه؟
سماحت به معنای جوانمردی است. انسان باید جوانمرد باشد، اگر انسان گذشت داشت و جوانمرد بود، کارها را اصلاح می کند. خدا مسائل را برای او حل می کند، نمی خواهد در این مسائل زیاد سخت گیری، خرده گیری و دقت زیاد بکنید تا کار اصلاح بشود.
از طرفی حقوق عمومی مردم نیز مسئله بسیار مهمی است که باید رعایت بشود. اکنون یک فراز از فرمایشات حضرت امام زین العابدین علیه السلام را که فراز بسیار بسیار جالب و عالی است می خوانیم، دقت بفرمایید! حضرت می فرمایند:
وأما حق أهل ملتك عامة فإضمار السلامة؛(1)
عموم مردم، ملت تو، بر تو یک حقی دارند؛ حقی که آن ها نسبت به تو دارند سلامت را برای آن ها بخواهی.
ص: 179
یعنی در صدد باشید که تمام انواع و اقسام وسائل آسایش و راحتی را برای مردم در حد خودتان فراهم کنید. بالاخره هر کسی توانی دارد و باید در حدود قدرت و امکانات خود، کاری بکند که عموم مردم راحت زندگی کنند و با سلامت به سر ببرند.
آقایی که در کوچه خم می شود و یک استخوان یا یک سنگ را از زیر پای مردم بر می دارد و کنار می اندازد، با همین کار سلامتی مردم را تضمین می کند. یا آن کسی که ملاحظه می کند و در یک مجلس ده نفری - کمتر و بیشتر به سیگار نمیکشد و می گوید: این دود جگر مرا دارد از بین می برد، مجاری تنفس مرا دارد نابود می کند. چرا من دیگری را به جهت خود خواهی مبتلا کنم؟ چرا مردم ناراحت و مریض شوند؟ چرا سیگار کشیدن من در مجاری تنفس مردم اثر بد بگذارد؟ اگر انسان در این فکر باشد از همین کار هم صرف نظر میکند.
روایتی در آداب لباس و راه رفتن آمده است که وقتی می خواهی راه بروی
ذيول و دامن خود را جمع کن.
از امام می پرسد: چرا؟
چون رسم عرب ها این طور بود که لباس بلند می پوشیدند و گاهی هم دو نفر نوکر دامن لباس او را بالا می گرفتند تا وارد مجلسی بشود، آن قدر این ها متکبر بودند و نادان.
امام علیه السلام می فرماید: دامن لباس را جمع کن.
اولا خوب نیست لباس زیاد بلند باشد که روی زمین کشیده شود، بر فرض هم لباس بلندی پوشیدی دامن ات را جمع کن، چرا؟ برای این که مردم از گرد و خاکی که از لباس تو بر می خیزد ناراحت نشوند.
ص: 180
این معنای تضمین سلامتی مردم است که امام علیه السلام دستور می دهند که در موقع ما راه رفتن پایت را بردار و بگذار!
به اصطلاح ما اصفهانی ها برخی در راه رفتن کش کش می کنند همین طور پا را روی زمین می کشند، حالا هر گرد و خاکی از پشت سرش بلند شود تا حلق و حنجره مردم برود اعتنا نمی کنند، چون دلشان می خواهد این جور راه بروند.
اما اسلام می گوید: حق نداری این طور راه بروی؛ برای این که سلامتی مردم
در معرض خطر می افتد.
آری، سلامتی جامعه را تضمین کنید، کاری نکنید که مردم بیچاره مریض
بشوند.
مثال دیگر قتاد است، اگر قنادی برای خانه خود بخواهد پولکی بخرد، حاضر است که این شکری را که کف مغازه ریخته و با گل یکسان شده است بتراشد و در پاتیل بریزد و با آن پولکی درست کند و از این پولکی بخورد؟
امکان ندارد، از این روست باید سلامتی و آسایش را برای مردم هم بخواهیم، مردم هم مثل ما، همین طور که من غذای آلوده را در حلقوم فرزندانم نمی کنم باید برای دیگری هم این کار را نکنم.
در مورد دیگر وقتی به خانه کسی میهمان می آید از آن روغن های بد مصرف کند و روغن خوب را برای خودش مصرف کند، یا بگوید: این غذای مانده را به یک فقیر بدهید؟! فقیر بی چاره بنده خدا چه گناهی کرده است که از این غذا بخورد و مریض بشود. این گونه رفتار تضمین سلامتی برای مردم نیست.
پس حقی که عموم مردم بر ما دارند این است که ما سلامتی آنها را تضمین م کنیم. البته اگر خودتان بیشتر به این مطالب فکر کنید مثال هایی بهتری می توانید
ص: 181
پیدا نمایید.
چند روز پیش، نزدیک غروب داشتم از منزل به مسجد حاج محمد جعفر میرفتم، یک موتور گازی که دو جوان سوار بودند و با سرعت عجیبی می رفتند دود غلیظ و عجیب و غریبی از این موتور بیرون می آمد که راستی انسان را ناراحت می کرد.
من گفتم: این مردم بی چاره ای که در کنار خیابان می روند چه گناهی کرده اند که این دود باید توی حلق آن ها برود؟ برای این که تو آقا حال نداری این موتور را تعمیر کنی، یا حداقل آهسته برانی.
حال مردم را ملاحظه کنید! چرا باید آدم سلامتی مردم را نادیده بگیرد؟ مسلم همین آقای موتور سوار اگر پیاده برود و یک موتورسوار دیگر با چنین موتوری برود ناراحت می شود، اما ما همیشه قضیه ها را یک طرفه می بینیم و به دو طرف
آنها فکر نمی کنیم.
آن گاه امام سجاد علیه السلام وظیفه دیگری می فرمایند:
ونشر جناح الرحمة؛
یک وظیفه دیگر این است که ما بال رحمت و مهربانی مان را برای همه بگشاییم.
یعنی همان گونه که به فرزندان خودمان مهربانی می کنیم، همان طور به دیگران مهربانی کنیم.
البته این ها کارهای مشکلی است، ولی واقعا اگر کسی می خواهد مسلمان واقعی باشد باید این طور باشد، باید بین فرزندان خود و دیگران فرق نگذارد، باید بین خود و دیگران فرق نگذارد. بال رحمتش را بر سر همه آن هایی که به
ص: 182
خودش متعلق هستند بگشاید که همه زیر چتر او و زیر سایه او زندگی کنند، نه این که به بعضی ها اختصاص داشته باشد و به برخی دیگر بی احترامی بکند.
آن گاه می فرمایند:
والرفق بمسيئهم؛
حق دیگری که عموم مردم به ما دارند این که ما با آدمی که کار بد می کنند مدارا
کنیم.
یعنی با این کار، او را اصلاح کنیم؛ تندی نکنیم که او بیشتر فرار بکند و از ما دورتر بشود، کاری نکنید که بگوید: با مقدس ها، مسجدی ها و آقا شیخ ها نمی شود یک کلمه حرف زد، آنان این گونه رفتار می کنند.
آری، گناه کار که کار بد و زشت می کند، خلاف می نماید، اشتباه می کند، نمی شود این اشتباه را با اشتباه دیگر بر طرف کرد، باید با او مهربانی کرد و کنار آمد تا به تدریج او را عوض کرد، یک دفعه نمی شود او را عوض کرد.
برای مثال یک کودک دو ساله وقتی شیطونی می کند؛ می خواهد در را بکوبد، چیزها را پخش کند، سماور را وارونه نماید. اگر از اول او را بگیرند که چرا چنین می کنی؟ او دست و پا می زند هم خودش و هم شما را ناراحت می کند و آخرش هم لجبازی می نماید و همان کار را انجام می دهد.
اما اگر همان وقت که استکان را برداشت و می خواهد پرت کند به او بگویید: بارك الله ماشاء الله، استکان را به من بده، می خواهد استکان را به خودم بدهد، به تدریج بچه نرم می شود و استکان را به راحتی از دست او می گیرید و کار زشت هم نمی کند، دست و پای بی خود هم نمی زند، گریه هم نمی کند و هم شما و هم خودش را اذیت نمی کند.
ص: 183
آری، مدارا کردن با جوانهایی که راه خطا می روند، عبادت است. آن جوان خطا رفته و یک اشتباهی کرده، شما هم که می خواهید به او امر به معروف و نهی از منکر کنید نباید اشتباه بکنید، باید با او مدارا کنید، و با او بسازید.
مثلا اگر جوانی مشروب می خورد، به او بگویی: تو پستی، تو نجس هستی!
بلند شو برو و نزدیک من نیا، او هم آتش می گیرد.
اما اگر بگویی: إن شاء الله از این به بعد مشروب نمی خوری، امشب بیا خانه
ما، دنبال رفیق های بد نرو.
آن گاه بهترین غذا را برای او تهیه کنی و با او مهربانی نمایی تا اصلاح بشود.
این راه ائمه اطهار علیهم السلام بوده است. بشر حافی با آن وضع و با آن ساز و آواز و تشکیلات گناهی که داشت، وقتی امام علیه السلام دیدند کنیز بشر از خانه بیرون آمد و صدای ساز و آواز از این خانه بلند است.
-البته آن وقت خانم پریسایی وجود نداشت که بگوید: آقا! ساز و آواز حلال است و انسان را به خدا می رساند (!!) آن وقت امام کاظم علیه السلام بودند -
آن حضرت فرمودند: صاحب این خانه عبد است یا آزاد؟
گفت: آقا! آزاد است.
فرمود: آری، آزاد است که این کار را می کند، اگر بنده خدا بود، این کار را انجام نمی داد.
این کنیز وارد خانه شد و این مطالب را به بشر حافی گفت، همین یک کلمه، سخن آقا بود، حضرتش نه فحش داد، نه داد زد و نه در خانه اش را شکست. این یک کلمه چنان بشر حافی را بیدار کرد که در پی آقا دوید و توبه کرد تا آن جایی
ص: 184
که از اولیای خدا شد.
راه و رسم ائمه علیهم السلام همین است. اگر در محله شما یک جوان فاسد باشد او را با مدارا کردن اصلاح کنید، خشونت و تندی فایده ندارد. اگر با چند کلمه او را نصحیت کنید که این کارها عاقبت ندارد، خودت را بیچاره میکنی، بد نام می شوی، مردم برای تو ارزش قائل نیستند، این راهی که تو داری می روی بیماری، بدبختی، بی چارگی دارد، حواست را جمع کن که اگر یک نگاه به ناموس مردم کردی بدان که یک خاری هم در پای تو فرو می رود.
جوان را این گونه نصیحت کن، تا این که اصلاح بشود و متنبه و بیدار گردد.
سپس حضرتش فرمود:
والرفق بمسيئهم وتألفهم؛
قلب مردم را بخر و تألیف قلوب بكن.
یعنی با پول دادن، سور دادن و تشویق کردن این قلب های رمیده از خدا را که با خدا ارتباطی ندارند بخر، چه بسا خوش اخلاقی شما یک جوان را، از لب پرتگاه نجات بدهد، برای این که شما قلب او را نسبت به خودتان متوجه کرده اید، نگذاشتید قلبش بر مد و فرار بکند، او را در وسط راه گرفتید.
معنای تألیف قلوب همین است. گاهی ائمه اطهار علیهم السلام با یک گلی که به آن بزرگواران تعارف می شد، تألیف قلوب می کردند. کنیزی خدمت امام علا آمد و به آن حضرت شاخه گلی تعارف کرد.
حضرت علیه السلام فرمود: تو در راه خدا آزادی.
ص: 185
ملاحظه کنید هر دو چگونه رفتار می کنند؟ کنیز حضرت با امام علیه السلام چگونه رفتار می کند و رفتار امام علیه السلام چگونه است؟ هر دو طرف قضیه مهم است. خصوصا کسی که بزرگ خانواده است باید تألیف قلوب کند؛ فرزندان، نوادگان، دامادها، عروس ها، دخترها و پسرها را نگاه دارد، نه این که این ها را با بد ذوقی، بد اخلاقی، تنگ دستی و بخل از خودش سیر بکند.
این کار زشت و غلطی است، هم اکنون که چشم تان باز است به آن ها کمک کنید، نه این که در آخر کار یک مرتبه بیایند و بخورند و فحش دهند. به تدریج به آنان کمک کنید تا بخورند و دستتان را ببوسند و برای شما دعا بکنند و بگویند: خدا سایه آقا جان را از سر ما کم نکند.
سپس حضرت فرمودند:
واستصلاحهم؛
در صدد باشید که مردم را در راه اصلاح بیندازید.
یعنی اعم از فرزندانتان یا دیگران، اگر دیدید کسی دارد راه خطا می رود، با زبان او را اصلاح کنید و به طرف صلاح سوقش بدهید، نگذارید منحرفتر بشود.
آن گاه حضرتش می فرمایند:
وشكر محسنهم؛
هر کس به شما یا به غیر شما احسان و خوبی کرد، از او تشکر کنید.
اگر کسی یک تومان برای فقیر داد از او تشکر کنید، اگر کمکی به خود شما کرد از او تشکر کنید.
این وظیفه انسان است که به انسان های نیکو کار دعا کند که این ها بمانند و در
ص: 186
جامعه زیاد بشوند، نه این که دماغشان را بسوزانید که اگر یک صد هزار تومان برای مؤسسه ای داد بگویید: آقا! صد هزار تومان که چیزی نیست، مگر چه کار کرده است، ده میلیون تومان پول دارد، صد هزار تومان از آن داده است!
اگر راست می گویی خودت ده هزار تومان بده!
این خیلی مسئله مهمی است که انسان از انسان های محسن و نیکوکار تشکر
کند و آنها را تشویق نماید تا بار مردم بیچاره برداشته شود و خسته نشوند.
آن گاه امام علیه السلام چند مطلب دیگر نیز می فرمایند:
فعمهم جمعيا بدعوتک و انصرهم جميعا بنصرتک و أنزلتهم جميعا من منازلهم، كبيرهم بمنزلة الوالد وصغيرهم بمنزلة الولد ...
مردم را به کارهای خوب دعوت کن و آن ها را در کارهای خوب یاری کن و هر کدام را به اندازه خودش احترام بگذار.
به پیر مردها به اندازه ای احترام بگذار که به پدرت احترام می گذاری، به پیر زن ها به اندازه ای احترام بگذار که به مادرت احترام می گذاری، به جوانها به اندازه ای احترام بکن که به جوان خودت احترام می کنی، فرزندان کوچک شان را به اندازه ای احترام بگذار که به فرزندان کوچک خودت احترام می گذاری.
این ها حقوقی است که بایستی یک انسان مسلمان رعایت کند، اگر حقوقی که
به گردن انسان است، ادا کرد، توبه او در نزد خدا قبول می شود.
پس دو رکن توبه گفته شد:
رکن اول پشیمانی از گذشته.
ص: 187
رکن دوم ادای حقوق جامعه، اعم از جامعه کوچک؛ یعنی فامیل، یا جامعه بزرگ؛ یعنی حق عموم مردم که در درجه اول حق اشخاص باید رعایت بشود و در درجه دوم حق فامیل است که بزرگ ترین حق آن ها، صله رحم است که اگر گناه و معصیتی انجام نمی دهند انسان باید با آنان صله رحم کند، اما اگر اهل گناه و معصیت باشند و رفتن شما به نزد آنان شما را آلوده می کند، آن جا دیگر صله رحم معنا ندارد، آن جا که خدا ناراضی باشد، صله رحم چه فایده ای دارد و آن
جایی که خدا راضی باشد باید صله رحم کرد.
رکن و شرط سوم توبه را در ضمن چند جمله عرض میکنم و سخنم را خاتمه میدهم. رکن سوم نیز مهم است؛ یعنی انسان بعد از توبه کردن کار خوب و عمل صالح انجام بدهد؛ چرا که اگر دوباره به کار بد بازگشت اثر توبه را خنثی می کند و از بین می برد.
اکنون در این زمینه چند آیه می خوانم. خداوند متعال در سوره مریم می فرماید:
«إِلَّا مَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَأُولَئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَلَا يُظْلَمُونَ شَيْئًا »؛(1)
آن هایی که توبه بکنند و به خدا ایمان داشته باشند و عمل صالح انجام دهند وارد بهشت می شوند و به آنان ظلم نمی شود.
یعنی توبه بدون عمل صالح فایده ندارد، اگر انسان شب بیست و سوم ماه ماه رمضان توبه کند و خدا نیز او را ببخشد و بپذیرد، اما روز بیست سوم ماه رمضان
ص: 188
غیبت کند، تهمت بزند، مال مردم را غصب کند، در زمین غصبی نماز بخواند، دوباره گناهان از سر پیدا می شوند و تومار پاک شده در مرتبه آلوده می شود و سیاه می گردد.
خدوند متعال در سوره مائده می فرماید:
«فَمَنْ تَابَ مِنْ بَعْدِ ظُلْمِهِ وَأَصْلَحَ فَإِنَّ اللَّهَ يَتُوبُ عَلَيْهِ ».(1)
اگر بعد از توبه اصلاح بشوی آن توبه حائز اهمیت است، اما اگر اصلاح نشوی و همانی باشی که پیش تر بودی تفاوت مهمی نیست و توبه هم اثر آن چنانی را نخواهد داشت.
آیه سوم در سوره انعام است. خداوند متعال می فرماید:
«أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْكُمْ سُوءًا بِجَهَالَةٍ ثُمَّ تَابَ مِنْ بَعْدِهِ وَأَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ » (2)
آن هایی که توبه کردند و بعد از توبه هم صالح اند و خودشان را اصلاح کردند؛ یعنی به گناه ادامه نمی دهند، خداوند اینان را می آمرزد.
اما آیه دیگر در سوره طه است، می فرماید:
«وَإِنِّي لَغَفَّارٌ لِمَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا ثُمَّ اهْتَدَى »(3)
کلمه «غفار» صیغه مبالغه است، در این عبارت چند تأکید است. عبارت «و إنی
القفار»؛ البته من می بخشم.
چه کسی را؟
آن کسی که توبه کند و عمل خوب انجام بدهد، اگر توبه کرد بعد عمل زشت
ص: 189
انجام داد، سر جای اولی خواهد بود و توبه او فایده ندارد.
حالا اگر انسان در این زمان به چنین توبه حقیقی موفق شد، آیه ای درباره او نازل شده است؛ آیه ای که می خوانم به مردمی که در آخرالزمان هستند، تفسير شده است؛ همان اصحاب حضرت مهدی علیه السلام که در زمان غیبت ایشان به سر می برند و قرآن کریم درباره آنان می فرماید:
«إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ»(1)
خدا با برخی معامله می کند که این ها مال شان را بدهند که اگر مال و جانشان را دادند خدا در مقابل به آن ها بهشت عنایت می کند؛ بهشت جاوید و همیشگی. قرآن بیان می کند که این ها چه کسانی هستند. این مؤمنانی که با خدا معامله می کنند کسانی هستند که به میدان های جنگ می روند، فعالیت می کنند و به خدا وفاداری می کنند، خدا هم به وعده ای که به آن ها داده وفا می کند که
و بشر المؤمنين ؛
و به مؤمنین مژده بده.
اگر در مقابل ناراحتی ها صبر کردند، خدا آن بهشت جاوید را به آنان می دهد. آن گاه می فرماید:
«التَّائِبُونَ الْعَابِدُونَ الْحَامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاكِعُونَ السَّاجِدُونَ الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّاهُونَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَالْحَافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ »(2)
این مؤمنینی که خدا با آنان معامله می کند چه کسانی هستند؟
کسانی هستند که در میدان های جنگ بودند و تائب هم هستند. این آیه را
ص: 190
درباره کسانی که در زمان حضرت ولی عصر علیه السلام از گناهانشان توبه حقیقی می کنند، تأويل کرده اند.
خداوند متعال در آخر آیه کسانی را که با خدا معامله کردند و توبه نمودند، چنین توصیف می کند که آنها سفرهایی برای جهاد في سبيل الله می روند، رکوع و سجود می کنند، امر به معروف و نهی از منکر مینمایند و حافظ حدود خدا هستند.
آن گاه می فرماید: به این مؤمنان مژده بده که خداوند با این ها معامله کرده است و بهترین پاداش ها را خدا به این ها عنایت می کند.
حاصل سخن این شد که یکی از وظایف ما در این زمان، توبه حقیقی است و
توبه حقیقی سه پایه دارد:
1- پشیمانی از گذشته؛
2- رعایت حقوق مردم؛
3- کار خوب انجام دادن.
چنین انسان، انسانی است که خدا او را قابل می داند و با او معامله می کند و
کارهای او را می گیرد و در مقابل به او بهشت عنایت میکند.
السلام على المعذب في قعر السجون.
امروز به قلبم الهام شد که به باب الحوائج حضرت موسی بن جعفر علیه السلام
متوسل شوم. شاید حاجتمندی در این مجلس باشد و ما نمی دانیم.
ص: 191
السلام على المعذب في قعر السجون، وظلم المطامير ذي الساق المرضوض، بحلق القيود؛
سلام ما بر آن امام بزرگواری که سال ها در گوشه زندان به سر بردند.
لازال ينتقل من سجن إلى سجن؛
پیوسته آقا را از این زندان به آن زندان می بردند و شکنجه های زندان ها را عوض می کردند.
اما من نمی دانم این زندان آخر چه زندان عجیبی بود که آقا موسی بن جعفر علیهما السلام فرمودند: خدا! مرا از این زندان نجات بده.
زندانی بود تاریک، شب از روز تمییز داده نمی شد.
وقتی آقا از این زندان آسوده شدند که چهار غلام وارد زندان شدند.
والجنازة المنادى عليها بذل الإستخفاف.
این جمله را معنا نمی کنم، همین قدر چهار غلام آمدند و بدن نازنین آقا را از زندان بیرون آوردند.
یا للعجب! چرا این بدن این قدر سنگین است، همین که عبا را کنار زدند دیدند هنوز غل و زنجیر به دست و پای نازنین
نسئلک باسمک العظيم الأعظم الأعز الأجل الأكرم یا اللہ یا رحمان یا رحیم یا مقلب القلوب ثبت قلوبنا على دینک.
إلهي بمحمد و علي وفاطمة والحسن والحسين والتسعة المعصومين من ولد الحسين اغفر ذنوبنا، واستربهم عيوبنا، اشف بهم مرضانا، أيد بهم إمام زماننا وعجل في فرجه و ظهوره ...
ص: 192
ص: 193
ص: 194
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
الحمد لله رب العالمين الذي من خشيته ترعد السماء وسكانها وترجف الأرض وعمارها، وتموج البحار ومن يسبح في غمراتها، وصلى الله على سيدنا أحمد وحبيبنا أبي القاسم محمد وعلى أهل بيته الطيبين الطاهرين المعصومين، ولعنة الله على أعدائهم ومخالفهيم أجمعين من الآن إلى قيام يوم الدين.
قال الله الحكيم في كتابه الكريم:
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَخُونُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ وَتَخُونُوا أَمَانَاتِكُمْ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ »(1)
25
الحمدلله رب العالمین بیست و چهار وظیفه از وظایفی که در زمان غیبت حضرت ولی عصر علیه السلام برای ما لازم است، بیان شد. اینک وظیفه بیست و پنجم را عرض میکنم. این مطلب از مطالب حساس، ارزنده، لازم و ضروری است.
ص: 195
اگر توجه به این وظیفه مهم نبود خود ائمه علیهم السلام دستور نمی دادند که این وظیفه را انجام بدهیم. این وظیفه همان ادای امانت و امانتداری کردن است.
نخست روایتی را در این باره عرض کنم، آن گاه مطلب را - إن شاء الله - به خواست خداوند متعال شرح می دهم.
در کتاب «معجم أحاديث الإمام المهدي علیه السلام» و هم چنین در کتاب «اصول
کافی» چنین آمده است:
مردی از حسین شیبانی که از اصحاب امام صادق علیه السلام است نقل می کند که او خدمت امام صادق علیه السلام شرف یاب می شود و می گوید: به آن حضرت عرض کردم:
رجل من مواليک يستحل مال بني أمية و دمائهم؛
آقا! مردی از شیعیان شما می گوید: من مال بنی امیه را اگر بردارم حلال است، اگر خون بنی امیه را هم بریزم حلال است.
روشن است که بنی امیه سر سخت ترین دشمنان خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام بودند، راوی می گوید: آقا! این مرد می گوید: مال و خون بنی امیه پیش ما حلال است. این سخن درست است و امانتی از آن ها نزد من است و من امانت را پس نمی دهم؟
حضرت فرمودند:
أدوا الأمانات إلى أهلها وإن كانوا مجوسيا، فإن ذلك لا يكون حتى يقوم قائمنا أهل البيت علیهم السلام فيحل و يحرم؛ (1)
ص: 196
به او بگو: جائز نیست مال مردم را بگیری، گرچه مال مجوسی باشد، حق نداری آن را برداری، این کار انجام نمی گیرد و جایز نیست مگر در زمانی که مهدی ما ظهور کند، آن زمان او می داند که چه مالی حلال است و چه مالی حرام، چه مالی را باید بگیرد و چه مالی را نباید بگیرد، اما تا مادامی که مهدعلى
ما نیامده است نباید در امانت های مردم خیانت کرد. این روایت خیلی صریح و زیبا وظیفه ما را بیان می کند. امانتی را که مردم پیش ما دارند؛ چه امانت مالی، عرضی و ناموسی باشد و چه آبرو و اسرار آن ها، خیانت نکنیم. این وظیفه ماست.
اینک بحثی به مناسبت این وظیفه از قرآن مجید و روایات مطرح می کنم که -إن شاء الله - برای همه ما قابل استفاده بشود. ما دو نوع امانت داریم
1 - امانت های مردمی؛
2۔ امانت های الهی.
روشن است که هم بایستی امانت های مردمی را نگه داری کرد و هم امانت های الهی را.
امانت های مردمی چیست؟
امانت های مردمی که باید امانت داری کنیم و خیانت نکنیم عبارت از مال، ناموس و اسرار زندگی مردم است که پیش ما امانت است، ما حق دست درازی به هیچ کدام از این ها را نداریم. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم می فرمایند:
ص: 197
حرمة مال المسلم كحرمة دمه؛(1)
احترام مال مسلمانان همانند احترام خون مسلمان هاست.
هر کس به مکتب پیامبر اکرم و ائمه اطهار علیهم السلام وابسته است باید مال، جان، عرض، آبرو، شرف و اسرار مردم را حفظ کند. شما در طول تاریخ در زندگی پیامبر اکرم و ائمه اطهار علیهم السلام نمی توانید یک مورد پیدا کنید که اینها به مال یا ناموس یا عرض یا خون و یا اسرار مردم خیانت کرده باشند حتی در میدان های جنگ.
البته ما در اسلام به هیچ عنوان جنگ و خونریزی ابتدایی نداریم؛ بلکه اگر دشمن به مسلمانان هجوم می آوردند، مسلمانان از خودشان دفاع می کردند. از این رو حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمودند:
مادامی که دشمن جنگ را آغاز نکرده شما حق ندارید جنگ آغاز کنید.(2)
روشن است که حضرت سید الشهداء اعلیه السلام در میدان کربلا در مقابل چه کسانی واقع شده بودند. اینان چه روحیاتی داشتند و چه کسانی بودند، اما امام حسین علیه السلام جنگ را آغاز نمی کنند، تا جایی که دشمنان شیعه در تاریخ کربلا نوشتند:
عمر سعد تیری به طرف امام حسین علیه السلام پرتاب کرد و گفت: همه در نزد امیر ابن زیاد شهادت بدهید که نخستین تیری که به طرف سپاه ابی عبدالله رها شد و جنگ شروع شد، تیر عمر سعد بود(!!)
ص: 198
آری، شروع کننده جنگ آنها بودند.
در مکتب پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم و در مکتب شیعه به هیچ عنوان هجوم به جان، مال، عرض و آبرو و شرف مردم جایز نبوده و ائمه اطهار علیهم السلام چنین عملی را انجام نمی دادند؛ یعنی آن بزرگواران امانت های مردم را آن طور که باید و شاید نگه داری می کردند و دست به سوی آن دراز نمی کردند.
داستانی درباره امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده که واقعا انسان از این ریزه کاری های عجیب، تعجب می کند.
در جنگ جمل عایشه با طرفدارانش با علی بن ابی طالب علیهما السلام جنگ کردند، اما شکست خوردند، امیرالمؤمنین علیه السلام 20 سرباز را مأمور کردند که عایشه را به مدينه برسانند که در این بیابان های عراق تا مدينه تنها نباشد.
از طرفی عایشه نیز آن بغض عجیبی که با علی بن ابی طالب علیه السلام داشت در هر منزل و مکانی که می رسید می گفت: علی بن ابی طالب را ببینید که ناموس رسول الله را به دست 20 مرد سپرده است.
وقتی این ها به مدینه رسیدند این 20 نفر لباس هایشان را در آوردند، عایشه
دید همه آنها زن هستند.
این فکر امیرالمؤمنین علیه السلام بود که 20 نفر را همراه عایشه بفرستد که دشمن بترسد و به اینها نزدیک نشود و سالم به مدینه برسند. بعد معلوم می شود که اینها زن بودند.
ببینید فکر علی ابن ابی طالب علیه السلام چه فکری است؟ حفظ امانت مردم این
ص: 199
گونه است. علی ابن ابی طالب علیهما السلام این گونه امانت دار مال مردم بودند و بیت المال را حفظ می کردند که کسی نتوانست مثل آن حضرت حفظ کند.
خدا می داند که این خیلی مطلب مهم است که نویسنده مسیحی بنویسد، سنی ها بنویسند که وقتی یک ظرف عسل برای بیت المال خدمت امیرالمؤمنین علیه السلام می آورند، یکی از دختر بچه های کوچک انگشت توی این عسل می گذارد، تا امیرالمؤمنین علیه السلام می بیند بچه، در این عسل انگشت کرد، مچ او را گرفته و انگشت او را لب ظرف کشیدند و تمام عسل را پاک کردند و فرمودند: بابا! چرا دست به این عسل ها زدی؟
گفت: بابا! برای ما هدیه آورده بودند. می خواستم اندکی بخورم.
فرمودند: نه بابا، این عسل مال بیت المال است، بیت المال را باید برای صاحبانش حفظ کنم، اگر برای ما سهمی در این بیت المال گذاشتند آن وقت تو از آن عسل بخور.
ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا؟ مسلمان واقعی علی بن ابی طالب علیه السلام است، این هم برنامه آن بزرگوار است.
بنا بر این، وظیفه ما در آخر الزمان این است که امانت هایی که از مردم به ما
سپرده شده است طبق سفارش امام علیه السلام حفظ کنیم.
البته بحث در این مورد بسیار است و ما وارد ریز مطالب نمی شویم، اما «تو
خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل»، که ما چه کسی هستیم؟
با مال مردم و آبرو و شرف آنان چه کار می کنیم؟!
خدایا! به تمام مقربان درگاهت سوگند! دست ما را به خون و مال مردم آلوده مکن!
ص: 200
خیلی مسئله مهمی است، این کار آن قدر در قیامت گرفتاری دارد که حساب ندارد.
اکنون در باره امانت های خدای متعال سخن میگوییم. بدیهی است که
خداوند متعال خیلی چیز پیش ما امانت دارد، ما نباید در آنها خیانت کنیم. اینک این بحث را از دیدگاه قرآن و روایات بررسی می کنیم که برای همه ما مفید خواهد بود.
یکی از نعمت های الهی که پیش ما امانت است و نباید در آن خیانت بشود، امانت عمر است. این عمر گران بهایی که اگر تمام دنیا مال ما باشد و به کسی بدهیم که ذره ای از این عمر را به ما بدهد، نمی شود و این نعمت خدا نباید صرف مجالس لهو و لعب، کارهای زشت و بیهوده، قمار بازی و موسیقی بشود که خدا راضی نیست، قرآن کریم می فرماید:
«إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهَا »(1)
ما می خواستیم امانتی پیش این موجودات بگذاریم هیچ کدام قبول نکردند مگر انسان که امانت دار خدا شد.
از امام علیه السلام می پرسند: آقا! این امانت چیست که خدا پیش ما گذاشته است؟ اهل بیت علیهم السلام این آیه را چند نوع تفسیر می کنند.
ص: 201
نخست آن که منظور از امانت، نعمت های الهی است، آب، غذا، دست، چشم، اعضا و جوارح هر چه شما تصور کنید که ما از آن استفاده می کنیم، نعمت های خدا هستند.
امانت داری یعنی چه؟
امانت داری یعنی این نعمت را در راه خدا صرف بکنیم، نه در راه دشمنی با خدا. خداوند متعال این امانت را به ما داده و اجازه تصرف را هم داده تا در راه او صرف شود.
اگر کسی مبلغی پول پیش شما امانت گذاشت و گفت: برای مثال آقا! این پول ها پیش شما امانت است، هر گونه که هم می خواهی در آن تصرف کن و هر وقت خواستی پول مرا پس بده!
اگر شما این پول را به دشمن این شخص دادی و گفتی: برو این آقا را به قتل برسان! آیا این کار درستی است؟ آیا این خیانت نیست؟
آری، ما با تمام نعمت های خدا همین گونه رفتار می کنیم؛ کسی که سالم و تندرست است و می تواند روزه بگیرد، روزه نمی گیرد؛ یعنی با نعمت هایی که خدا به او داده، با خدا دشمنی می کند.
آقایی که خدا به او پول و قدرت بازو عنایت کرده که به کسب و کار مشغول شود، با آن پول ویدئو و وسیله ساز و آواز می خرد و بدین وسیله با خدا دشمنی می کند و در مال خدا خیانت می کند. این پول را از نعمت های الهی به دست آورده است، اگر خدا این قدرت را به او نداده بود نمی توانست این پول را به دست بیاورد، اما آن چه خدا در اختیار او گذاشته در راه دشمنی با خدا
و صرف می کند.
ص: 202
پس یکی از امانت های الهی، نعمت های خدا است؛ انسان نعمت های خدا را باید در راه خدا صرف کند.
البته در این باره مثال های بیشتری می توان مطرح کرد. برای نمونه اگر خانمی کچل بود چه کار می کرد؟ به هر قیمتی بود کلاه گیسی تهیه می کرد و سال ها از آن استفاده می کرد که از سرش نیفتد و کچلی او پیدا نشود. حالا که خداوند به او مو و زینت سر داده، آیا سزاوار است آنها را به نامحرمان نشان بدهد؟ این موی سر امانت خدا است؟ چرا انسان این امانت را در راه غیر خدا مصرف بکند؟
هم چنین است نعمت های دیگری که خدا به انسان داده است. چرا انسان گناه بکند؟
فرزند، نعمت الهی است؛ خانمی که فرزند ندارد بیچاره چه قدر زجر می کشد. خدایا! به حق امیرالمؤمنین علیه السلام به آن خانم هایی که فرزند ندارند، فرزند عنایت کن!
حالا اگر خانمی توان بچه دار شدن را داشته باشد و رحم او آماده پرورش کودکان عالی و پاکیزه باشد، اگر باردار شد، آیا شکر نعمت خدا و امانت داری از نعمت او، این است که جنین سه ماهه را سقط بکند و انسان کشی بنماید و با دست خود فرزند خود را به قتل برساند. آیا این خیانت در امانت خدا نیست؟
البته ما درباره امانت و امانت داری روایات بسیاری داریم، از جمله امام
امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمایند:
رأس الإسلام الأمانة؛(1)
رأس اسلام امانت داری است.
ص: 203
در روایت دیگر آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:
لا إيمان لمن لا أمانة له؛(1)
ایمان ندارد کسی که امانت دار نباشد؛ (به خصوص به امانت های خدا).
امانت دیگر در نزد ما، امانت مال است. اموالی که خدا به ما عنایت کرده امانت خدا هستند، نباید آنها را صرف راه حرام کرد.
فرزندان ما نیز امانت الهی هستند، نباید در آن ها خیانت کنیم؛ یعنی آن ها را بد، منحرف، دست شکسته و بی سواد تربیت کنیم.
اگر کسی برای تصفیه اخلاق فرزند خود همت نکرد، اخلاق خوب به او یاد نداد، به او و خدا خیانت کرده است. این فرزند امانت خدا است، روز قیامت پیش روی پدر قرار می گیرد و می گوید: چرا در تربیت من کوتاهی کردی؟ چرا نگذاشتی من درس بخوانم؟ چرا آداب انسانی را به من یاد ندادی؟ اگر تو ادب انسانی به من یاد داده بودی، مردم مرا سبک و کوچک نمی شمردند.
در زمان طاغوت ما را برای بازجویی به زندان بردند، کنار اتاق ما، در اتاق دیگر نوجوانی را نیز برای بازجویی آورده بودند. بین اتاق ما و آن اتاق پنجره ای بود و درون آن اتاق پیدا بود. این نوجوان را داشتند می زدند و می گفتند: چرا دزدی کردی؟ از کجا دزدی کردی؟ با چه کسی بودی؟
نوجوان حرف عجیبی زد و گفت: مرا کتک نزنید، بروید به پدرم کتک بزنید
که می دانست و مرا از این کار باز نمی داشت؟
ص: 204
راستی این خیلی حرف است. اگر فرزند انسان زیر دست خودش کتک
بخورد، دیگر مردم او را نمی زنند که در مثال ها آمده است:
من لم يؤدبه الأبوان يؤدبه الزمان؛
بچه ای را که پدر و مادرش ادبش نکنند، روزگار ادبش می کند.
آری، یکی از امانت های الهی فرزندان ما هستند، پدر و مادر باید مسائل دینی را به فرزندانشان یاد بدهند، در غیر این صورت اگر بعد از 15 سال بفهمد غسلی که انجام داده اشتباه بوده، همه نمازها را باید قضا نماید، بعد می تواند به پدر و مادرش بگوید: شما مقصر هستید، شما درباره من کوتاهی کردید و مسائل شرعی را به من یاد ندادید.
البته درباره این امانت الهی سخن بسیار است، ولی به همین مقدار بسنده میکنم.
یکی دیگر از امانت های الهی، امانت پست و مقام است. به هر کسی در جایی پست و مقامی داده اند امانت الهی است، نمی تواند در آن خیانت کند. از این رو رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:
من استعمل رجلا من عصابة وفي تلك العصابة من هو أرضى لله منه فقد حان الله و خان رسوله وخان المؤمنين؛(1)
اگر رئیس و فرماندهی، حکومت و پست و مقام جایی را به دست کسی بسپارد و حال آن که در میان آن ها بهتر از این آدم پیدا می شود، با این کار به خدا، رسول و مؤمنان خیانت کرده است.
ص: 205
برای مثال اگر رئیس اداره ای را برای جایی نصب کردند و حال آن که در میان مردم آن شهر، آدم لایق تر از این شخص بوده که این پست را به او بسپارند؛ به خدا، رسول و مؤمنان خیانت کرده اند.
این خیلی مطلب است، اباذری که از تمام اصحاب رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم صادق تر و امین تر است به پیامبر عرض می کند:
یا رسول الله! ألا تستعملني؟
حکومت جایی را به من نمی دهی؟
فرمودند: نه
گفت: چرا؟
فرمودند:
يا أباذر! إنك ضعيف، و إنها أمانة وإنها يوم القيامة خزي و ندامة؛(1)
اباذر! تو فرد ضعیفی، تو توان اداره پستی را نداری و پست ها امانت خدا هستند. اگر من مقامی به تو که ضعیف هستی بدهم در روز قیامت خجالت می کشم و پشیمان می شوم.
آری، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید: این پست و مقام امانت است، نمی شود دست هر کس داد و در اختیار هر کسی قرار داد، حساب دارد.
اما اگر من به شما عرض کردم: من این آقا را قبول دارم و این آقا سر کار شما بیاید، باید بایستم و جواب بدهم که این آقا چه کار انجام داده و چه کار انجام نداده، حسابش را باید به شما پس بدهم، همین طور نیست که گفتم و رفتم و خلاص شد.
ص: 206
من این مطلب را از باب عذر خواهی دارم عرض می کنم. البته تذکری است که می خواهم بیان کنم، در عین حال عذر خواهی است. این اتفاق مکرر اتفاق افتاده است. از جمله در این ماه رمضان که برخی از آقایان دفترچه ها و قبض های کمک به مساجد را نزد من آوردند و گفتند: شما پای این قبض ها را امضا کنید تا ما به مردم بدهیم و پول بگیریم.
وقتی امضا کردم وظیفه شرعی من این است که در پی آن ها باشم ببینم این پول را در آن جایی که باید مصرف بشود، مصرف شد یا نشد. من توان چنین کاری را ندارم. بنا بر این دلیلی هم ندارد آنها را امضا کنم. کسی که توان این کار را دارد امضا کند، من وقت و فرصت این کار را ندارم، مرا معاف کنید.
البته در بین مردم هم بالاخره افراد چیز فهم خیلی وجود دارد، قبول می کنند. اگر من با این لباس و با این عمامه کوچک ترین راهنمایی را به شما کردم که از این راه بروید و از این راه نروید، این کار را انجام بدهید و آن کار را انجام ندهید، من مسئول هستم باید در روز قیامت بایستم و جواب بدهم و حساب پس بدهم که چه طور شد، چه طور نشد؛ چرا که اینها، امانت های الهی هستند و در امانت های الهی نمی شود خیانت کرد.
اگر توان داری از امانت خدا نگه داری کن وگرنه برو کنار.
ممکن است برخی گویند: چرا شما این پست و مقام را قبول نمی کنید؟
بسیار خوب، جوابش همین است که عرض کردم که به حضرت عباس علیه السلام و هر کسی که قبول داری! ما توان این کار را نداریم. پس یک بار سنگین به گردن خودمان بار نمی کنیم. خوش به حال کسانی که می توانند از عهده مسئولیت کا برآیند و پست و مقام انتخاب کنند. چه کسی با آن ها مخالف است؟
ص: 207
به هر حال، اگر خدای ناخواسته یک پست و مقامی در اختیار انسان قرار گرفت، ممکن است او در یک لحظه دین خود را بفروشد.
پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم می خواستند برای جنگ با يهود بني قريضه بروند، یهود بنی قریضه آدم های خیلی عجیبی بودند، داستان هایی است که این یهودی های بد جنس چه قدر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را اذیت کردند. خدا آن ها را لعنت کند.
پیامبر می خواستند با اینان جنگ کنند، اول تصمیم گرفتند کسی را نزد یهودیها بفرستند که اگر حاضر هستید با ما صلح کنید، ما نمی خواهیم خون شما را بریزیم، بیایید صلح کنید.
از این رو حضرتش شخصی به نام سعد بن معاذ را انتخاب کردند. وقتی قرار شد سعد بن معاذ پیش یهود بني قريضه برود و پیشنهاد صلح بدهد، گفتند: ما سعد بن معاذ را قبول نداریم، ما ابولبابه را قبول داریم، برای این که او با ما رفت و آمد و معامله و معاشرت داشت.
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: خیلی خوب، ایرادی ندارد، برای ما فرق نمی کند، ما می خواهیم شما با ما قرارداد صلح ببندید.
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم طبق درخواست خود یهودی ها ابولبابه را فرستادند. وقتی ابولبابه نزد يهود بني قريضه آمد طرف راست خود را تکان داد، کنایه از این که شما یهود چه با پیامبر صلح بکنید چه صلح نکنید پیامبر شما را می کشد.
در این هنگام بلافاصله جبرئیل خدمت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمد و عرض کرد: یا رسول الله! ابولبابه چنان خیانتی کرده است.
ابولبابه نیز همان وقت خیلی ناراحت شد و گفت: این چه خیانتی بود که من
ص: 208
به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم کردم؟ چرا من از این پستی که پیامبر به من داد سوء استفاده کردم؟ خیلی ناراحت شد. به مدینه بازگشت، وارد مسجد شد.
هم اکنون در مسجد پیامبر ستون معروفی به نام «استطوانة التوبة» یا «اسطوانة ابولبابة»؛ (ستون توبه یا ستون ابولبابه) وجود دارد. این ستون کنار قبر و ضریح پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم قرار دارد.
ابو لبابه خود را با ریسمان محکم به این ستون بست و گفت: به خدا سوگند! خودم را از این ستون آزاد نمی کنم، مگر این که اطلاع پیدا کنم که توبه ام قبول شده است.
آن گاه شروع به گریه کرد. در شبانه روز فقط موقع نماز می آمدند و ریسمان را از او باز می کردند، می رفت نمازش را می خواند و دوباره او را به این ستون می بستند.
می گویند: این جریان سه روز طول کشید تا این که جبرئیل بر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم نازل شد و عرض کرد:
یا رسول الله! «وَآخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلًا صَالِحًا وَآخَرَ سَيِّئًا عَسَى اللَّهُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ» ؛(1)
ای رسول خدا! برخی از مؤمنان (ابولبابه) از روی اشتباه کار زشتی کرده
است، ما توبه او را قبول کردیم.
ابولبابه را از نزول این آیه با خبر کردند، ابولبابه گفت: من خودم را از این ستون باز نمی کنم مگر شخص پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم تشریف بیاورند و مرا از این ستون باز کنند.
ص: 209
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم تشریف آوردند، ابولبابه گفت: اجازه بدهید من تمام اموالم را صدقه بدهم؟!
فرمودند: نه
گفت: نصف اموالم را؟
فرمودند: نه، یک سوم از مال خود را صدقه بده و دو ثلث دیگر آن را برای زن و فرزندانت بگذار.
ابولبابه یک سوم از دارایی خود را در راه خدا صدقه داد، برای این که توبه اش قبول شده است.
آری، گاهی پست و مقامی دست انسان قرار می گیرد و در یک لحظه خودش را جهنمی می کند. اگر یک ذره پای او کج برود دیگر خلاص است.
این مقام هایی که گاهی دست شما مردم است بدانید امانت الهی است، خیلی باید ملاحظه کنید و حواستان جمع باشد.
مؤمنی چند سال پیش یک کاسه کوچکی برای ما شله زرد آورده بود، ما صاحب این کاسه را نمی شناسیم، هر چه هم سؤال کردیم، این کاسه مال کیست، نتوانستیم صاحب آن را پیدا کنیم.
خدا می داند در این چند سال خانواده ما چه قدر ناراحت شده است - خدا به حق امیرالمؤمنین علیه السلام چنین خانم هایی را در جامعه ما زیاد بکند - از این کاسه نگه داری می کند که یک وقت بچه ها آن را نشکنند، سالی یک دفعه می آورند و پاک می کنند که دست کسی به این کاسه نخورد.
وقتی حواس یک خانم در خانه این قدر جمع یک کاسه امانتی باشد؛ آن وقت پست و مقامی که با جامعه و عده ای انسان های ضعیف، فقیر و بی چاره ارتباط
ص: 210
دارد، چه قدر باید این امانت حفظ بشود و حواس او جمع باشد؟
آری، حواس خود را جمع کنید؛ چرا که کلید جهنم پر شال خیلی از ما قرار دارد، مواظب باشید که با دست در جهنم را به روی خود باز نکنید.
از دیگر امانت های الهی، احکام الهی است. همین حلال ها و حرام هایی که در اختیار ماست، امانت الهی هستند. الحمدلله همه مجتهد شدیم و اعلم(!) چه کسی که سواد دارد و چه ندارد، چه پیر و چه جوان، چه خانم و چه آقا، همه - الحمدلله - اهل فتوا هستیم، می نشینیم و فتوا می دهیم؛ نه، این مورد باید حلال باشد. چه کسی میگوید حرام است؟ آقا بی خود گفته حرام است. نه، حلال است تا کار برسد به پریسا خانم که فتوا دهد(!!)
عزیزم! احکام الهی امانت خداوند است. بدن مراجع تقلید ما می لرزد تا فتوایی بدهند. کجای کار هستیم؟ ما کجا داریم می رویم؟ دست مرجع می لرزد تا یک حکم را بنویسد.
مرحوم پدرم می گفتند: یک شخصیت بزرگی را که فوت کرده در خواب دیدم در یک صندلی نشسته و اخم هایش خیلی توی هم است، یک دفعه نگاهم به دست هایش افتاد که از سر انگشت تا مچش پیدا بود، دیدم دستش مانند لجن سیاه است.
پرسیدم: آقا چه طور شده که دستتان این طور شده؟
گفت: به طوری که کسی نفهمد - یک حکم نابه جا نوشتم.
آن گاه گریه کرد. معلوم می شود، این حکم نا به جا این قدر عقاب و شکنجه
ص: 211
داشته است که دست او را سیاه کرده است.
زبان بریده به کنجی نشسته صم بكم *** به بود از زبان که باشد اندر حکم
آری، حواس خود را جمع کنید! احکام خدا امانت های الهی هستند.
نماز نیز امانت الهی است. علامه مجلسی رحمة الله در «بحارالانوار» چنین نقل می کنند:
وقتی علی ابن ابی طالب علیه السلام می خواستند نماز بخوانند بدنشان می لرزید. بعد از نماز از آقا سوال می کنند: آقا! چرا این قدر بدنتان می لرزید؟
فرمودند:
امانت الهی بود می خواستم به خدا رد بکنم.
آری، نماز امانت الهی است، آن را کوچک نشمارید، سر و ته آن را نزنید با حواس جمع بخوانید، مواظب لباس و غذای خود باشید. مواظب باشید که در کدام مکان نماز می خوانید.
برای ما پیش بینی کرده اند که زمانی فرا برسد که مردم نتوانند نماز بخوانند مگر در بعضی از مساجد؛ یعنی کار به جایی می رسد که در روی زمین، مسجد غصبی می سازند که انسان نتواند در آن نماز بخواند.
اما آخرین بحث، آیه ای است که قرآن کریم می فرماید:
ص: 212
«لَا تَخُونُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ وَتَخُونُوا أَمَانَاتِكُمْ»؛(1)
در امانت های خدا، پیامبر و امانت های خود خیانت نکنید.
در روایتی آمده است که از امام علیه السلام می پرسند: منظور از «امانت های خود» چیست؟ فرمودند:
ولايتنا أهل البيت؛(2)
امانتی که به دست شما سپرده شده، ولایت ما اهل بیت علیهم السلام است.
راستی این امانت را در چه زمانی به دست ما سپرده اند؟
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:
به راستی من دو چیز در میان شما باقی می گذارم: قرآن و اهل بیت
خودم را.
اهل بیت و ولایت آن بزرگواران، امانت خدا در دست ما مردم هستند، نباید به اهل بیت امام زمان علیه السلام امام حسين علیه السلام و ائمه اطهار علیهم السلام خیانت کرد.
اگر ما هم امانت های مردمی و هم امانت های خدایی را نگه داری کردیم و امانت داری نمودیم، ایمان ما کامل خواهد بود و مشمول آن ثواب های عجیبی که برای امانت داری روایت شده، خواهیم بود. اگر در این زمینه هیچ آیه و روایتی نداشتیم برای ما همین یک آیه سوره مؤمنون کافی بود. قرآن کریم می فرمایند:
ص: 213
«وَالَّذِينَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ »(1)
آری، مؤمنان چه امانت خدا باشد چه امانت مردم در آن خیانت نمی کنند. در آیه نخست این سوره مبارکه می فرماید:
«قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ »(2)
به راستی مؤمنان رستگار شدند.
رستگاری خدا مخصوص چنین کسانی است؟ انسان امانت دار رستگار است و فرد خائن رستگار نیست و پیروز نخواهد شد.
السلام عليك يا مولاي يا علي بن موسی الرضا.
امسال تا کنون موفق نشده بودم به ذیل عنایت علی بن موسی الرضا علیهما السلام متوسل شوم. امروز مخصوص این امام بزرگوار است. در مسجد بالاسر حضرت در دو طرف محراب این شعر نوشته شده است: به خضر کز پی آب بقا است سرگردان *** دهید مژده که سر چشمه بقا این جاست
جوانان عزیز!
هر چه بخواهید در دست با کفایت علی بن موسی الرضا علیهما السلام است.
قربان شما ای امام بزرگوار! اباصلت هروی گوید: آقا از منزل مأمون بیرون آمدند، عبا به سرشان بود، من فهمیدم دیگر کار آقا تمام شده. مأمون آقا را مسموم نموده است. همراه آقا منزل آمدم.
ص: 214
آقا فرمودند: ابا صلت! در خانه را ببند، من غریب این شهرم، نمی خواهم
کسی بالای سر من بیاید.
بنا بود میهمان عزیزی برای آقا برسد، می خواستند کسی مزاحم آن میهمان نباشد. فرمودند: در خانه را به رویم ببند، من در این جا غریبم.
بعد فرمودند: اباصلت! بیا فرش های حجره را برچین!
عرض کردم: آقا! چرا فرش ها را برچینم؟
چنان چه نقل شده فرمودند: می خواهم من هم مانند جد غریبم حسین روی زمین جان بدهم.
عرض کنیم: آقا جان! علی بن موسی الرضا! درست است که جدتان روی زمین جان دادند، اما روزگاری مانند روزگار جتان برای احدی پیدا نمی شود، برای این که ناموس شما در خانه تان بود، از این نظر که ناراحتی نداشتید.
اما جد مظلوم تان ابی عبدالله علیه السلام همین طور که روی خاک گرم کربلا افتاده بودند، سرشان را بلند کردند، یک نگاهی به خیمه ها کردند، دیدند لشکر به خیمه ها هجوم آوردند، صدا زدند: ای مردم! من که هنوز زنده ام چرا تا من زنده ام به سوی خیمه های من می روید؟
این جا بود که عمر سعد گریه کرد و صدا زد: لشکر! برگردید اول کار حسین را تمام کنید.
این همان وقتی بود که شمر وارد گودال قتلگاه شد و نشست روی سینه آقای اما زینب علیها السلام دارد این منظره را می بیند، یک مرتبه شمر بلند شد، سر نازنین آقا را بالای نیزه ..
نسئلک باسمک العظيم الأعظم الأعز الأجل الأكرم یا الله یا رحمان یا
ص: 215
رحیم یا مقلب القلوب ثبت قلوبنا على دینک.
إلهي بمحمد و علي وفاطمة والحسن والحسين والتسعة المعصومين من ولد الحسين اغفربهم ذنوبنا، واستر بهم عيوبنا، واستربهم عيوبنا، إقض بهم حوائجنا، اكف بهم مهماتنا، اللهم اصلح بهم مفاسد أمورنا. اللهم أيد بهم إمام زماننا وانصره وانتصربه وعجل في فرجه وظهوره ...
ص: 216
ص: 217
ص: 218
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
الحمدلله رب العالمين الذي يؤمن الخائفين، وينجي الصالحين ويرفع المستضعفين، ويضع المستکبرین، و يهلك ملوكة ويستخلف آخرین والصلاة والسلام على سيدنا أحمد وحبيبنا أبي القاسم محمد وعلى أهل بيته الطيبين الطاهرين المعصومين، ولعنة الله على أعدائهم ومخالفهيم أجمعين من الآن إلى قيام يوم الدين.
قال الله الحكيم في كتابه الكريم:
«وَلَمْ أَكُنْ بِدُعَائِكَ رَبِّ شَقِيًّا *وَإِنِّي خِفْتُ الْمَوَالِيَ مِنْ وَرَائِي وَكَانَتِ امْرَأَتِي عَاقِرًا »(1)
26
به خواست خداوند متعال بیست و ششمین وظیفه ما در زمان غیبت را مطرح می نمایم. این وظیفه نیز برای زندگی ما مفید است. این وظیفه عبارت از دعا درباره تعجیل در فرج امام زمان صلوات الله وسلامه عليه است؛ برای ما دستور داده
ص: 219
شده که در موقع اجابت دعا، دعا کنیم که خداوند فرج امام زمان علیه السلام را نزدیک بفرماید.
نخست روایتی در این زمینه عرض می کنم. آن گاه مقدمه ای درباره دعا عرض خواهم کرد، سپس فوایدی را که دعا برای امام زمان علیه السلام در زندگی ما دارد، بیان کرده و سخنم را خاتمه خواهم داد.
در این زمینه که ما باید در این زمان درباره فرج حضرت امام مهدی علیه السلام دعا کنیم، روایتی از حضرت امام عسکری علیه السلام نقل شده است. این روایت در کتاب های متعددی از جمله در کتاب «بشاره الإسلام» و کتاب «معجم أحاديث الإمام المهدي » و کتاب های دیگری که در این زمینه نگاشته شده، آمده است. امام عسکری علیه السلام می فرمایند:
والله ليغيب غيبة لاينجو فيها من الهلكة إلا من يثبته الله على القول بإمامته ووقته للدعاء بتعجيل فرجه؛(1)
به خدا سوگند! در آینده غیبتی (غیبت امام زمان علیه السلام) رخ خواهد داد که هلاکت عجیبی برای مردم پیش می آید و از این هلاکت کسی نجات پیدا نمی کنند مگر کسی که بر امامت امام زمان ثابت باشد و برای تعجیل در فرج امام زمان دعا کند.
بنابر این معلوم می شود که در زمان غیبت برای ما مسائل و مشکلات هلاک کننده و خطرناکی به وجود می آید که راه نجات از این هلاکت ها دعا در تعجيل فرج امام زمان علیه السلام است که خدا فرج آن حضرت را زودتر برساند.
ص: 220
اکنون مطلب کوتاهی در این زمینه عرض کنم که چرا دعا به وجود
امام زمان علیه السلام لازم است؟
در پاسخ این پرسش میگویم: این دعا به خاطر جهانی است که در امام زمان علیه السلام وجود دارد. ملاحظه کنید! اگر فردی در میان شما خدمت گزار مردم باشد و بلاها و ناراحتی ها را از مردم دور کند و به هر نوع خدمتی که شما احتیاج دارید برای شما خدمت بکند، آیا خودتان لازم می دانید به این شخص دعا کنید یا نه؟
به طور مستم و وجدانا به چنین شخصی دعا می کنید. پیرمردی که می خواهد از آن طرف خیابان به این طرف خیابان بیاید، کسی دست او را می گیرد، آیا به او نمی گوید: خیر ببینی؟ آیا به او دعا نمی کند؟ می گوید: خدا - إن شاء الله - تو را از پا نیندازد؟ خدا بیمارت نکند، بلا نبینی.
حال امام زمانی که به اعتقاد ما «بیمنه رزق الوری وبوجوده ثبتت الأرض والسماء» است و آن چه ما داریم از آن حضرت است، قيام جهان هستی و حیات موجودات به واسطه وجود امام زمان علیه السلام است. ما نمی توانیم در این عالم زندگی ثابت بکنیم مگر به خاطر وجود مقدس امام زمان علیه السلام.
آیا لازم نیست ما به ولی نعمت خودمان دعا کنیم؛ کسی که به طور مستقیم در زندگی ما به ما کمک می کند؟ این یک وظیفه وجدانی است، باید به چنین انسانی دعا کرد.
اگر برای ما دستور می دهند که به امام زمانتان دعا کنید برای تشکر از این ما نعمتی است که خداوند عنایت فرموده است.
ص: 221
بهترین دعایی که درباره امام زمان علیه السلام می توان کرد، دعای برای فرج آن حضرت است که بگوییم:
خدایا! امام زمان را از پشت پرده غیبت بیرون آورا
خدایا! امام زمان ما را از ناراحتی هایی را که آن حضرت از اعمال، کردار و رفتار ناهنجار ما می کشند و هم و غم و غصه ای که در دل دارند، نجات عنایت بفرما.
این، دعای تعجیل برای فرج امام زمان علیه السلام است.
از طرفی بهترین مواضع دعا که باید به امام زمان علیه السلام دعا کرد چه مواقعی است؟
بهترین موقع برای دعا کردن، قنوت نمازهای واجب است. چرا؟
نخست این که خداوند متعال در شبانه روز بهترین مواقع روز را برای نماز
قرار داده است. آن جا که می فرماید:
«أَقِمِ الصَّلَاةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلَى غَسَقِ اللَّيْلِ وَقُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كَانَ مَشْهُودًا »(1)
از طرفی رحمت الهی در مواقع نماز شامل حال انسان می شود.
دوم این که نماز بزرگ ترین عبادت الهی است. ثواب نمازهای واجب به
ص: 222
مراتب از نمازهای مستحب بیشتر است.
سوم این که قنوت نماز در وسط نماز قرار دارد، بعد از آن که انسان خداوند را ستایش کرده می گوید: «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ »(1) و دعاهای آن چنانی را در سوره حمد می خواند، آن گاه قنوت می گیرد و این دست های تضرع و گدایی را به سوی خدا بلند می کند؛ یعنی خدایا! ما که خودمان چیزی نداریم، وجود ما به وجود تو و آن کسانی که ولی کارخانه تواند وابسته است، آن گاه در قنوت در بهترین حالات نماز، بهترین عمل این است که انسان برای فرج حضرت ولی عصر صلوات الله و سلامه عليه دعا کند.
آری، این عمل را برای خودتان کار لازمی بدانید که حتما این عمل را در قنوت نماز انجام بدهید و تمرین کنید و یاد بگیرید و بگویید: «اللهم عجل في فرج مولانا صاحب الزمان. اللهم عجل في فرجه و ظهوره».
اگر ما به وجود مقدس امام زمان علیه السلام دعا کنیم، آثار و فواید زیادی برای ما دارد. من در این جا به ده فایده از فوایدی که بر دعای به وجود مقدس امام زمان علیه السلام مترتب است، عرض میکنم.
البته در این باره کتاب دو جلدی به نام «مکیال المكارم في فوائد الدعاء
للقائم علیه السلام» نوشته شده است که هر جلد آن در حدود بیش از 600 صفحه نگارش یافته است. و این موضوع از اخبار، روایات و آیات ثابت شده است.
نگارنده این کتاب مرحوم آیت الله آقای حاج سید محمد تقی فقیه
ص: 223
احمد آبادی رحمة الله است. ایشان از برجسته ترین علمای خدمتگزار به ساحت مقدس حضرت ولی عصر علیه السلام در قرن معاصر ما بوده اند. ایشان مرد عجیبی بوده و نوشته های زیادی درباره امام زمان علیه السلام دارند.
ایشان در زمان خود منبری که درباره امام زمان علیه السلام نبود نمی رفتند، هر جلسه ای که داشتند، هر منبری که می رفتند و هر درسی که می گفتند درباره امام زمان علیه السلام بود.
ایشان انسان بسیار فوق العاده ای بودند. ایشان تصمیم می گیرند که چنین کتابی بنویسند. در خواب امام زمان علیه السلام را می بینند که به او می فرمایند:
این کتاب را بنویس و به عربی هم بنویس.
این کتاب، اثر بسیار عجیبی در روح انسان می گذارد. البته این کتاب به زبان فارسی نیز ترجمه شده است.
کوتاه سخن این که من این کتاب بیش از 1200 صفحه ای را از دیروز تا امروز صبح مطالعه کردم. اینک می خواهم نتیجه و چکیده آن را برای شما بیان کنم که ایشان چه نوشته اند و این ده مطلبی که می گویم خلاصه ای از آن 1200 صفحه کتاب است.
گفتنی است که این فواید بر مبنای روایات است که اگر روایت های آن ها را مطرح نکردیم بدانید که پایه تک تک این سخنان روی مطلبی است که در روایات آمده است.
نخستین فایده ای که ائمه اطهار علیهم السلام برای دعا به امام زمان علیه السلام فرموده اند
ص: 224
گشایش در زندگی است.
یعنی اگر شما برای فرج و گشایش کار امام زمان علیه السلام دعا کردید، خداوند این دعا را در زندگی شما مستجاب و در زندگی تان گشایش پیدا می شود.
به خود امام زمان علیه السلام سوگند! من از کسانی هستم که این مطلب را تجربه کرده ام و امکان ندارد که در دو نمازی که می خوانم در یکی از آنها برای امام زمان علیه السلام و تعجیل در فرج آن حضرت دعا نکنم. در نماز صبح مرتب به امام زمان علیه السلام دعا می کنم، در نماز ظهر و عصر، مغرب و عشا، یا در هر دو نماز، یا حد اقل در یک نماز به امام زمان علیه السلام دعا می کنم و اثر آن را دیده و تجربه کرده ام. در زندگی من مشکلی نیست و در کارهایم گشایش وجود دارد و از هر طرف که می روم به بن بستی گیر نمی کنم.
شما این عمل را تجربه کنید، اگر به زبان عربی نمی توانید دعا کنید به زبان فارسی می توانید دعا کنید، ایرادی ندارد می توانید این گونه دعا کنید: «خدایا! فرج امام زمان را برسان».
این فایده، تجربه شده است. من روایت کوتاهی در این زمینه می خوانم.
امام زمان علیه السلام می فرمایند:
وأكثروا الدعاء بتعجيل الفرج فإن ذلك فرجكم؛(1)
در تعجیل فرج امام زمان بسیار دعا کنید، برای این که در این دعا برای خود شما هم گشایش خواهد بود.
آری، خود شما هم در زندگی آسودگی و راحتی خواهید یافت، هر جا گیر
ص: 225
می کنید دست به دامان این خانواده بشوید. شما که به این اداره ها می روید اگر به مشکلی برخوردید، من کار ساده ای به شما یاد می دهم که اگر با ایمان و اعتقاد آن را انجام بدهید، اثرش را می بییند. اگر با دشمنی، یا کار مشکلی رو به رو شده اید، اگر گرهی در کارتان خورده که باز نمی شود، پشت سر هم تسبیحات حضرت فاطمه زهرا علیهما السلام را بگویید که 34 مرتبه «الله اکبر»، 33 مرتبه «الحمدلله»، 33 مرتبه «سبحان الله»، تا تمام شود، دوباره بگویید، پشت سرهم، فوری کارتان اصلاح می شود که این عمل تجربه شده است.
این ها مسائل خیلی روشنی در زندگی است. عزیزم! راه و کار در خانه این خانواده است و جایی دیگر خبری نیست، آخرش باید به همین جا برگردید.
جوان ها! شما از ابتدای زندگی این کشتی و بلم کوچک خود را به این سفینه نجات متصل کنید. آیا تاکنون در دریا و مسافرت های دریایی بلم - که قایق کوچکی است - دیده اید؟! بلم قدرت ندارد روی امواج سنگین آب خودش را نگه دارد و پیش برود، اما وقتی در دریا یک کشتی خیلی عظمیی و یا یک ناوی دارد می رود چند بلم با طناب برای مواقع احتیاج به آن متصل است و هر چه دریا موج داشته باشد این بلم طوری نمی شود، چرا؟
برای این که به آن کشتی بستگی دارد، امواج نمی توانند به آن کشتی ضرری برسانند و این بلم سالم به مقصد می رسد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:
مثل أهل بيتي كسفينة نوح من ركبها نجی و من تخلف عنها غرق؛(1)
ص: 226
مثل اهل بیت من مثل کشتی نوح است، کسی که به این کشتی سوار بشود نجات می یابد و کسی که بر آن سوار نشد غرق می شود.
آری، خودتان را به این کشتی و این ناو عظیم متصل کنید که خداوند در اختیارتان قرار داده است.
در حدیث دیگری آمده است:
إن الحسین مصباح الهدی و سفينة النجاة؛ (1)
به راستی حسین چراغ هدایت و کشتی نجات شما مردم است.
بنا بر این، در هر جا پای شما به هر سنگ و کلوخی گیر کرد به سراغ
امام حسين علیه السلام بروید تا کارهایتان اصلاح شود.
فایده دوم دعا برای امام زمان علیه السلام اظهار علاقه باطنی است. وقتی شما به کسی علاقمند باشید و می خواهید به او اظهار علاقه بکنید دعایش می کنید.
این دعا نشان می دهد که شما به امام زمان علیه السلام علاقه باطنی دارید و به این وسیله میگویید: آقا! ما به شما علاقه و محبت داریم، شما امام و فرزند رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم هستید. ما بدین وسیله می توانیم برای امام زمان علا اظهار علاقه بکنیم.
فایده سوم برای دعا به امام زمان علیه السلام زیاد شدن نعمت های زندگی است. وقتی به امام زمان علیه السلام دعا می کنید، تشکری از نعمت های خدا خواهد بود
ص: 227
و باعث فزونی نعمت هاست.
شکر نعمت، نعمتت افزون كند *** كفر نعمت از کفت بیرون کند
اگر توسل شما به امام زمان علیه السلام مرتب باشد و به فرج آن حضرت دعا کنید ملاحظه خواهید کرد که نعمت ها پشت سر هم و خود به خود بدون این که شما متوجه بشوید فرو می ریزند. این مورد هم از مواردی است که تجربه شده است. از کسانی که این عمل را تجربه کرده خود بنده بودم. خداوند نعمت های فراوانی به ما عنایت فرموده است که یکی از سرمایه هایش همین دعا درباره فرج امام زمان علیه السلام است.
فایده دیگر دعا برای ظهور حضرت امام مهدی علیه السلام دور شدن از شیطان است.
وقتی انسان از قلب، دعای فرج امام زمان علیه السلام را بخواند و محبت آن حضرت در پی آن باشد، دیگر جای شیطان نخواهد بود.
وقتی شما متذکر امام زمان علیه السلام هستی، دیگر شیطان با شما نمی تواند کاری بکند؛ و اگر تمام قلب انسان متوجه امام زمان علیه السلام باشد؛ صبح، ظهر و شب به آن حضرت دعا کند، شیطان در قلب انسان وسوسه نمی کند.
کسانی که وسواسی هستند، گاهی شیطان سر به سر آن ها می گذارد؛ دو رکعت نماز خواند یا چهار رکعت، این لباس نجس است یا نه، این چیز را آب کشیدم یا نه، پاک شد یا نشد و از این قبیل حرکات که حرکات شیطانی است.
اگر چنین افرادی درباره فرج امام زمان علیه السلام دعا کنند، خدا این حالت را از آن ها دور می نماید و وسوسه شیطان از سرشان کم خواهد شد.
ص: 228
پنجمین فایده دعای برای امام زمان علیه السلام نجات از فتنه ها و بلاهاست. همین طور که در روایت نخستین خواندم که حضرتش فرمود:
لاينجو من الهلكة...؛
از این هلاکت نجات پیدا نمی کند مگر کسی که برای فرج امام زمان علیه السلام دعا کند.
فایده ششم برای دعا به امام زمان علیه السلام این است که هر کس به امام زمان علیه السلام دعا کند، امام زمان علیه السلام نیز درباره او دعا می کند.
به راستی از نظر اخلاق، كمالات، علم، ایمان و امثال آن، شما بالاتر هستید یا امام زمان علیه السلام؟
اگر کسی به شما گفت: خدا عاقبت تو را به خیر کند! شما در برابر او چه می گویی؟ آیا همین طور به او نگاه میکنی، یا در مقابل، به او میگویی: خدا عاقبت شما را هم به خیر کند، خدا نیز برای شما خوش بخواهد، بیمار است خدا به شما شفا بدهد؟
آری، انسان در برابر چنین فردی می گوید: خدا - إن شاء الله - عاقبت شما را به خیر کند، خدا حاجت شما را برآورده کند.
وقتی انسان به یک فرد معمولی دعا کرد، او در مقابل، جبران می کند، آیا وجود مقدس امام زمان علیه السلام که دریای متلاطم رحمت و مهر الهی است وقتی کسی به آن می حضرت دعا می کند ایشان در مقابل، دعا نخواهند کرد؟
ص: 229
آن گاه ملاحظه خواهید کرد که یک دعای امام زمان علیه السلام درباره شما چه قدر مؤثر خواهد بود؟
فایده هفتم برای دعای به امام زمان علیه السلام، نایل شدن به شفاعت امام زمان علیه السلام است. در روایتی آمده است:
هر کس برای تعجیل در فرج امام زمان علیه السلام دعا کند، امام زمان، با اذن خداوند از او شفاعت خواهد کرد.
فایده هشتم دعا برای امام زمان علیه السلام نایل شدن به شفاعت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است. هر کس درباره فرج امام زمان علیه السلام دعا کند در روز قیامت به شفاعت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم نایل خواهد شد.
به این روایت جالب توجه کنید. این روایت از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده است. ممکن است ساداتی که در مجلس حضور دارند گردنشان را خیلی بلند بگیرند که ما مثلا چنین مقامی داریم، اما «بشرطها و شروطها»؛ به شرطی که آبروی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم را از بین نبرید، به شرف پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم لطمه وارد نکنید، نماز پیامبر، روزه و احکام، حلال و حرام پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم را همان طور که دانسته اند بدانید، نه این که خدای نکرده با گناه، معصیت و امثال آن با آن حضرت رو به رو شوید.
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید:
أربعة أنا لهم شفيع يوم القيامة؛
ص: 230
من برای چهار نفر در روز قیامت شفاعت می کنم:
1. المكرم لذريتي؛
آن کسی که به فرزندان من اکرام و خوبی کند.
2. والقاضي لهم حوائجهم؛
کسی که حاجت فرزندان مرا بر طرف کند، اگر کاری دارند برایشان انجام
بدهد.
3. والساعي في أمورهم
کسی که در کار ذریة من کوشش کند.
یعنی اگر خانمی شوهر سید دارد، برای خاطر پیامبر کو شش کند که زندگی او را اداره نماید. اگر آقایی همسر علويه دارد، برای خاطر پیامبر کوشش کند که این سیده در خانه اش صدمه نخورد، اذیت نکشد و ناراحت نشود.
آقایانی که خانم سیده دارند کارشان اندکی مشکل و سخت است، از این نظر که باید خیلی به آنها احترام کنند، به شرطی که آنها نیز احترام پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را نگه دارند. اگر آن خانم ها احترام پیامبر را نگه داشتند شوهرانشان باید احترام آن ها را نگه دارند.
آری، محرم شدن نسبت به حضرت زهرا علیها السلام خیلی سرقفلی دارد که غیر از فرزندانشان یکی دیگر بتواند به آن ها نگاه کند. می گوید: من داماد شما هستم، من محرم شما هستم. این بار سنگینی است که خیلی باید رعایت کند که خدای نکرده بی احترامی به حضرت زهرا علیها السلام نشود.
ص: 231
4 - والمحب لهم بقلبه و لسانه؛(1)
کسی که با قلب و زبانش سادات و اولاد پیامبر را دوست بدارد.
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید: من در روز رستاخیر از این چهار گروه شفاعت می کنم.
حالا کسی که به وجود مقدس امام زمان علیه السلام دعا می کند و با این کار دل پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم دل حضرت زهرا علیه السلام را خوشحال می کند البته به شفاعت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم نیز نایل خواهد شد.
نهمین اثر دعا برای امام زمان علیه السلام وسعت در رزق و روزی است.
یعنی با دعا به فرج، هم روزی شما وسیع می شود و هم تنگی روزی که در اثر گناه و معصیت است، بر طرف می گردد.
البته تنگی روزی کاری به فقر و غنا ندارد. ممکن است کسی فقیر باشد، اما روزی او باز باشد و ممکن است کسی ثروتمند و پول دار باشد، اما آب خوش از گلوی او پایین نرود و نتواند غذا بخورد. وسیله برای او فراهم نشود، گرفتار گردد.
مثلا چنین فردی با میلیون ها ثروت به آلمان، آمریکا و ..... برود و می بیند در آن جا نیز چیزی نیست بخورد. از این رو با خود نان خشک به آن جا می برد و آن جا نان خشک و پنیر می خورد و از بس نان خشک و پنیر خورده، چون آن آش
ص: 232
خرچنگ و گوشت یابوی آن جا را دوست ندارد و بعضی از غذاهایشان که این می گوید نجس است، احتیاط می کند، نمی خورد، وقتی بیمار می شود ناتوان خواهد شد.
به هر حال، روزی تنگ به فقر و غنا بستگی ندارد، بلکه ممکن است هم فقير گرفتار آن شود و هم غنی.
اگر انسان به امام زمان علیه السلام دعا کرد اثر این دعا وسعت روزی او خواهد بود.
دهمین فایده دعا برای امام زمان علیه السلام دفع بلا از عموم مردم است.
یعنی وقتی به وجود مقدس امام زمان علیه السلام دعا کردید، طبق وعده ای که ائمه اطهار علیهم السلام داده اند بلاها از جامعه دور خواهد شد. ما در این بلای عظیمی که در این چند سال برای ما اتفاق افتاد، امتحان کردیم؛ توسل مردم هر شهری که نسبت به ائمه اطهار علیهم السلام بیشتر بود، از بلاها و ناراحتی محفوظ تر بودند و بلایشان کمتر بود.
شما از همین «یا بن الحسن» گفتن ها و دعای ندبه خواندن ها غافل هستید که این ها چه قدر اثر دارند.
ممکن است برخی بگویند: اینها چه فایده ای دارند، عده ای می آیند نان
و پنیر می خورند و می روند.
آری، در میان اینان کسانی هم هستند که خالصا مخلصا لوجه الله می آیند، اگر یک نفر هم باشد کافی است که در این محافل حاضر می شود و برای من امام زمان علیه السلام گریه می کند و چیزی هم نمی خورد، دعا می خواند و می رود، شما و
ص: 233
هم او را نمی شناسید، گمنام است. آن گاه با یکی از یابن الحسن» گفتن های همان آدم گمنام، بلاها از جامعه شما بر طرف می شود.
ائمه اطهار علیهم السلام درباره دعا سخنانی فرموده اند که از این دعاها محروم و مأيوس نباشید که دعا در زندگی خیلی اثر دارد.
قرآن مجید در جاهای مختلف درباره دعا بحث می کند. اینک در این زمینه به چند آیه اشاره می کنم. در قرآن مجيد جز در این مورد نداریم که خداوند متعال به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم خطاب می کند و می فرماید:
«وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ»(1)
در پی این آیه دعایی آمده است که انسان نباید از دعا مأيوس باشد. شما خدا را بخوانید خداوند لابد دعای شما را اجابت می کند. اگر در این زمینه مصلحت شما نبود و خدا، دعای شما را اجابت نکرد در جایی دیگر جبران میکند؛ چون ممکن است شما پولی از خدا بخواهید که مصلحت شما نباشد.
برای مثال می گویی: خدایا! یک خانه وسیع در فلان خیابان نصيب من كن! خداوند وسیله آن را فراهم نمی کند. چرا؟ برای این که امکان دارد شما به آن خانه بروید و حادثه ای در آن برای شما رخ دهد، شما در این باره تا آخر ناراحت هستید، خدا آن دعا را در جای دیگر جبران میکند و دعای شما را به گونه دیگر مستجاب می کند.
خوب دقت کنید می خواهم بگویم از آیات و روایات استفاده می شود که
ص: 234
امکان ندارد شما در جایی دعا بکنید و خدا دعای شما را مستجاب نکند، نهایت این است که آن جایی که صلاح باشد همان که شما می خواهید به شما عطا می کند و آن جایی که صلاح نباشد عوض آن را چیز دیگری به شما عطا می نماید.
برای نمونه، شما بچه ندارید، از خدا بچه می خواهید، مصلحت نیست که شما بچه دار شوید، چه بسا بچه ای برای شما متولد شود که موجب شر دنيا و آخرت شما گردد، ولی شما دعا می کنید که خدا بچه ای برایتان عنایت کند و خدا هم نمی دهد، عوض آن خداوند عاقبت کار شما را ختم به خیر می کند؛ ذلیل نمی شوی، در بستر و رختخواب نمی افتی، زیر منت مردم نمی روی و..... به هر حال خداوند در یک جایی دیگر برای شما جبران می کند ؛ اگر در دنیا هم مستجاب نکرد و جبران ننمود در آخرت برای شما جبران می کند.
ما این مطلب را از آیه 186 سوره بقره بیان می کنیم. کار را برای ما روشن
می کند. چرا؟
برای این که خداوند هیچ شرط در کار نمی گذارد که اگر این طور باشد دعایتان را مستجاب می کنم و اگر این طور نباشد دعایتان را مستجاب نمی کنم، حتی خداوند در این مورد، مسلمان و کافر را یکی کرده می فرماید:
«وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْيَسْتَجِيبُوا لِي وَلْيُؤْمِنُوا بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ ».
الف و لام کلمه «الداع» برای استغراق است؛ یعنی هر کس دعا کند من دعای او را مستجاب می کنم.
به راستی خیلی مطلب است، هیچ شرطی قرار داده نشده که به این شرط دعا را مستجاب می کند و به این شرط دعا را مستجاب نمی کند.
ص: 235
به همین نحوی که عرض کردم؛ اگر در این مورد خداوند دعای شما را
مستجاب نکرد، عوض آن را در جای دیگر جبران می کند.
به این مطلب ایمان داشته باشید که هر وقت دعا می کنید از دعا کردن مأيوس نباشید. وقتی برای تعجیل فرج امام زمان علیه السلام دعا می کنید نگویید: آقا! آن هایی که صد سال قبل بودند و درباره فرج امام زمان علیه السلام دعا کردند، مؤثر واقع نشد.
چرا، مؤثر واقع شد، برای خودشان نفع داشت. خداوند این دعا را در جای دیگر برای آنان جبران کرد و فایده آن را بردند و به نتیجه خودشان رسیدند، مصلحت نبوده که امام زمان علیه السلام در آن زمان ظاهر بشوند.
ما باید دعا کنیم و مأيوس نباشیم، یأس از دعا و اجابت آن گناه است.انسان باید مأيوس نشود. نهایت این که ما باید اندکی ایمان داشته باشیم، خداوند در اول سوره مریم از زبان حضرت زکریا چنین می فرماید:
«قَالَ رَبِّ إِنِّي وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّي وَاشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَيْبًا وَلَمْ أَكُنْ بِدُعَائِكَ رَبِّ شَقِيًّا *وَإِنِّي خِفْتُ الْمَوَالِيَ مِنْ وَرَائِي وَكَانَتِ امْرَأَتِي عَاقِرًا فَهَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا *يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيًّا »(1)
حضرت زکریا علیه السلام پیر مرد است و خانم ایشان پیرزن، آن وقتی که جوان بوده
ص: 236
نازا بوده است حالا که پیر زن شده است به طریق اولی بچه دار نمی شود. زنهایی که عقیم هستند وقتی پیر می شوند دیگر بچه دار نمی شوند.
اما حضرت زکریا علیه السلام دعا می کند و می گوید: خدایا! پروردگارا! فرزندی به من عنایت کن که در خانه مرا باز کند، در خانه پیامبر نباید بسته بشود با این که زن من نازا است، اما من می ترسم مردم بعد از من در اثر نداشتن پیامبر گمراه شوند. خدایا! بچه ای به ما عنایت کن!
ملائکه به او مژده دادند که آقا! دعای تو مستجاب شده و فرزند دار می شوی. حضرت زکریا علیه السلام تعجب کرد و گفت: آیا ما فرزند دار می شویم؟
همسر او بیشتر تعجب کرد و این پیر زن گفت: عجب! شوهر ما که از پا افتاده و پیر شده و من هم پیر زن هستم، ما بچه دار می شویم ؟!
گفتند: آری! برای خدا کاری ندارد، اگر خدا بخواهد برای او مهم نیست. شما بخواهید و از خدا مأيوس نشويد.
در مورد دیگر حضرت ابراهیم علیه السلام چه قدر عالی دعا می کند؟! آن حضرت در کنار کعبه می ایستد و می گوید:
«رَبِّ اجْعَلْنِي مُقِيمَ الصَّلَاةِ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي رَبَّنَا وَتَقَبَّلْ دُعَاءِ »(1)
خدایا! من و فرزندم اسماعیل را نوکر و خدمتگزار این خانه قرار بده!
خدایا! دعای ما را قبول کن!
یعنی دعای ما را قبول می کنی، ما دعا میکنیم و شما هم قبول می کنی. حالا ما
ص: 237
باید دعا کنیم و خدا هم دعای ما را قبول می کند.
در این آیات خداوند متعال از زبان حضرت ابراهیم علیه السلام یک جا می فرماید:
«رَبِّي لَسَمِيعُ الدُّعَاءِ »(1)
خدایا! تو دعای مرا می شنوی.
در جای دیگر می فرماید:
«رَبَّنَا وَتَقَبَّلْ دُعَاءِ »(2)
خدایا! دعای مرا بپذیر!
این مطالب خیلی مهم هستند. قرآن کریم در این جا می فرماید: ای حاجتمندان و کسانی که باید با دعا خودتان را نجات بدهید.
پیامبر خدا می فرمایند:
بهترین راه برای نجات دعا است و سلاح مؤمن، دعا است.(3)
از دعا مأيوس نشوید! حضرت ابراهيم علیه السلام طبق دستور خداوند زن و بچه خود را در وسط بیابانی گذاشتند که چیزی در آن جا نبود، حتی پرنده کوچکی هم در آن جا پرواز نمی کرد. چرا؟
برای این که حیوانات به هر جایی که آب باشد می روند. در این بیابان قطره آبی وجود نداشت و هنوز هم ندارد، از بیرون باید آب بیاورند، فقط یک چاه
ص: 238
زمزم به برکت دعای حضرت ابراهیم علیه السلام به وجود آمد.
وقتی حضرت ابراهیم علیه السلام بچه و مادر را در این جا گذاشتند، جبرئیل دستور داد که باید از این جا بروی.
ملاحظه می کنید که یک مرد غیرتمند و با ایمان برای خدا، زن و بچه اش را که دوست میدارد در وسط بیابان تک و تنها بدون غذا، آب و وسیله رها می کند. خیلی سخت است، فقط یک مادر با یک دست لباس و یک بچه با یک دست لباس، والسلام.
جبرئیل گفت: باید بروی.
حالا حضرت ابراهیم علیه السلام چه کند؟ عواطف انسانی از یک طرف، اطاعت از فرمان خدا از طرف دیگر، این جا اطاعت از فرمان حق به عواطف ابراهیم علیه السلام سبقت گرفت و گفت: زن و بچه را باید بگذارم و بروم.
روی کوه مروه آمد، از بالای کوه نگاه کرد، دید همین جا که الآن کعبه است، این زن و بچه تک و تنها هستند و هیچ کس نیست. دلش شکست و منقلب شد، گریه کرد و عرضه داشت: «ربنا».
این جا همان جاست که همه کارها درست می شود و تا الآن هم درست شده است. تمام این افتخار عجیب کعبه که الآن هم با این اوضاع دارد، در اثر دعای حضرت ابراهیم بالا است که عرضه داشت:
«رَبَّنَا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِوَادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِيُقِيمُوا الصَّلَاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ وَارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ »(1)
ص: 239
خدایا! من نمی دانم! من زن و بچه ام را به تو سپردم و رفتم. خدایا! قلب مردم را به زن و بچه من مهربان کن که این ها در این جا تنها نمانند.
آری، از آن زمان تا کنون مردم عاشقانه، شيدا و مشتاق به سوی کعبه رهسپارند. ملاحظه کنید که اگر کسی نتواند به مکه برود چه حالی پیدا می کند. این اثر دعای حضرت ابراهیم علیه السلام است که گفت:
«وَارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَرَاتِ»؛
خدایا! قلب مردم را با این ها مهربان كن! این جا پایگاه نماز باشد و از هر غذایی که در عالم است به این ها برسان (تا الآن هر چه در گوشه و کنار دنیا باشد در مکه نیز وجود دارد).
برادران عزیز! من از گوشه و کنار می بینم که اشک در چشم هایتان حلقه زده است. جوان ها و کسانی که در کسب و کارتان مشکل دارید از زندگی نترسید و زن و بچه تان را به خدا بسپارید و واهمه و ترس نداشته باشید. خدا نگاهتان می دارد و مواظب شماست و خدا شما را تنها نمی گذارد که
«أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْيَسْتَجِيبُوا لِي وَلْيُؤْمِنُوا بِي»(1)
در دعایی می خوانیم
يا من يعلم أنين (2)الوحوش في الفلوات ...
خدایا! تو کسی هستی که صدای حیوانات را در بیابان ها می شنوی و جوابشان را می دهی، به آنها غذا می دهی و از فتنه ها حفظ می کنی. خدایا! تو کسی هستی که صدای ماهیان دریا را می شنوی و برای آنها غذا می رسانی چگونه ممکن است ما را فراموش کنی؟
ص: 240
اولیای خدا در هیچ لحظه از خدا غافل نبودند. حسین عزیز ما را ملاحظه کنید! سر نازنین آن حضرت روی خاک گرم کربلا با خدا مناجات میکنند و عرضه می دارند
إلهي رضئ برضائك صبرأ على بلائك لامعبود لي سواك.
خدایا! به رضای تو راضی هستم و بر بلای تو صبر می کنم. خدایا! منتظر دیدار و لقای تو هستم.
همین طور که آقا مناجات می کردند یک مرتبه حس کردند که سینه نازنین شان سنگین است. وقتی چشم شان را باز کردند، دیدند شمر با خنجر برهنه ...
نسئلک باسمک العظيم الأعظم الأعز الأجل الأكرم یا الله یا رحمان یا رحیم یا مقلب القلوب ثبت قلوبنا على دینک.
إلهي بمحمد و علي وفاطمة والحسن والحسين والتسعة المعصومين من ولد الحسين اغفربهم ذنوبنا، واستربهم عيوبنا، اشف بهم مرضانا، أيد بهم إمام زماننا، اللهم اقض بهم حوائجنا
ص: 241
ص: 242
ص: 243
ص: 244
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
الحمد لله رب العالمين الذي من خشيته ترعد السماء وسكانها وترجف الأرض وعمارها، وتموج البحار ومن يسبح في غمراتها.
وصلى الله على سيدنا أحمد وحبيبنا أبي القاسم محمد وعلى أهل بيته الطيبين الطاهرين المعصومين، ولعنة الله على أعدائهم ومخالفهيم أجمعين من الآن إلى قيام يوم الدين .
قال الله الحكيم في كتابه الكريم :
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا قِيلَ لَكُمْ تَفَسَّحُوا فِي الْمَجَالِسِ فَافْسَحُوا يَفْسَحِ اللَّهُ لَكُمْ وَإِذَا قِيلَ انْشُزُوا فَانْشُزُوا يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ »(1)
27
به خواست خداوند متعال بیست و هفتمین وظیفه ای را که مردم در زمان غیبت حضرت ولی عصر علیه السلام دارند، بیان می نمایم. دقت کنید که این بحث واقعا
ص: 245
بحث لازم، مهم و ارزشمندی است و هر کس می تواند در زندگی خود به این وظیفه به خوبی عمل کند و به نتایج عالی و پاکیزهای برسد.
بیست و هفتمین وظیفه ما در این زمان که از روایات اهل بیت علیهم السلام استفاده می شود، این است که ما مردم را به سوی معارف اسلامی و مسئله امام زمان صلوات الله و سلامه علبه دعوت کنیم و آنها را با قلم، زبان و راه های دیگری که برای ما امکان دارد، متوجه این امور کنیم.
یعنی وظیفه هر مسلمانی، در هر لباس و شغل و مقامی که باشد این است که دست افراد گم گشته، منحرف، بی چاره و جاهل را بگیرد و از گرداب هلاکت و انحراف نجات بدهد؛ به هر نحوی که بتواند که در درجه اول با زبان، آن گاه با قلم و راه های دیگر.
چند روز پیش آقایی در حال و هوای خودش با من حرف می زد، سخنان عجیب او در من اثر گذاشت و مرا تحت تأثیر قرار داد. او به کتابخانه(1) ما آمد تا مسئله ای بپرسد، در ضمن مسئله، جمله ای را گفت که شاید اثر عجیبی که در من گذاشت به خاطر این بود که خالصانه و مخلصانه این حرف را زد و گفت: حاج آقا! کاری که برای امام زمان علیه السلام از دست ما ساخته است این است که بعضی از افراد را که از وادی معرفت ولی عصر علیه السلام دور هستند، میهمانشان کنیم و به مسجد جمکران ببریم و با امام زمان علیه السلام آشنا سازیم.
سخن او عجيب مرا تحت تأثیر قرار داد که یک انسان به حسب ظاهر بی سواد و بی اطلاعی که پیداست خبری هم از جایی ندارد، این امر را چندان وظیفه خود
ص: 246
می داند که یک آدم جاهل، منحرف و گمراه بی خبر را با امام زمان علیه السلام آشنا کند گرچه در این حد که هزینه او را به عنوان میهمان بپردازد و به مسجد جمکران ببرد. این خیلی روحیه باز و قلب صاف و پاکی می خواهد.
اکنون چند روایت می خوانم که از نظر من خیلی تازه است، قطعا برای شما
نیز تازه تر خواهد بود، در آن صورت جوان، پیر، خانم و آقایی که در این مجلس حضور دارد خودش می فهمد که وظیفه دارد که به هر اندازه ای که می تواند مردم را با معارف اسلامی، با اميرالمؤمنين علیه السلام، با امام زمان علیه السلام و امور مربوطه به آن حضرت آشنا کند.
من در اطراف این وظیفه می خواهم صحبت بکنم، بزرگان از علمای ما که مقرب درگاه خدا بودند و ستاره های درخشانی که در طول قرون و اعصار فراموش نمی شوند؛ کسانی که به خوردن، خوابیدن و ریاست اکتفا نکردند، بلکه در مقابل دشمنان خدا و اهل بیت علیهم السلام سینه سپر کردند و مبارزه نمودند و شب و روز فعالیت کردند، گفتند، نوشتند و برای دفاع از اعتقادات شان زندان رفتند تا امروز این دین را به دست شما رساندند.
آری، این ها مقربان درگاه خدا هستند و در طول قرون و اعصار فراموش شدنی نیستند؛ عالمانی هم چون علامه حلی، شیخ طوسی، شهيد اول، شهید ثانی، شهید ثالث، و ... رضوان الله تعالى عليهم.
اینان کسانی بودند که لحظه ای آسوده ننشستند و راحت طلبی نکردند. یک م انسان کامل همانند شهید اول به مدتی در زندان به سر می بردند و برای دفاع از و
ص: 247
اهل بیت علیهم السلام و دین خدا سرانجام این مرد بزرگ را اعدام کرده و به شهادت می رسانند و همین طور شهید ثانی و دیگر عالمان.
کتاب «شهداء الفضيله» که آیت الله آقای امینی رحمة الله نوشته اند شاهد بزرگی در این گفتار است. ببینید ما چه قدر عالم شهید داشته ایم که اینها فقط و فقط در راه عقیده و اعتقادشان کشته شدند و جانشان را از دست دادند و خداوند نیز برای آنان جبران کرد.
یکی از آن چهره های درخشان عجیب که امکان ندارد روزگار او را فراموش کند و هرگز از قلب و مغز دانشمندان دنیا اعم از مسلمان و غیر مسلمانان بیرون نخواهند شد، علامه بزرگوار شیخ محمد تقی مجلسی رحمة الله و فرزند برومندشان آیت الله علامه بزرگوار مدافع اسلام و شیعه، قهرمان بزرگی که با زبان، قلم و تمام وجودش از اسلام و از تشیع و از مولا امیرالمؤمنین علیه السلام و ائمه اطهار علیهم السلام دفاع کرد، ملا محمد باقر مجلسی رضوان الله تعالی علیه است.
انسانی که با آن همه خدمت به مردم؛ در تدریس، سخنرانی کردن، قضاوت در میان مردم، رفع احتياجات آنان، کار و فعالیت برای رشد مردم، اضافه بر همه این ها 160 جلد کتاب نوشته است که بعضی از کتاب ها هر کدام چندین جلد است.
یکی از آن عناوین، کتاب ارزشمند «بحارالانوار» است که 110 جلد است.
و کتاب های دیگر ایشان 20 جلدی، 15 جلدی، 14 جلدی، 7 جلدی، 4 جلدی و... است.
ص: 248
اصلا آقایان بنشینند و محاسبه کنند که مگر ایشان در تمام عمر در هر روز چه قدر مطلب نوشته که این قدر شده است. ایشان حدود یک میلیون و نیم سطر کتاب نوشته اند.
برخی با عمر ایشان محاسبه کرده اند که تقریبا در هر روز 52 سطر مطلب علمی نوشته اند که همه آنها به معارف اسلامی، دفاع از اهل بیت علیهم السلام و زنده نگه داشتن مکتب این خاندان بزرگ مربوط است.
به حق حق سوگند! خدمتی که علامه مجلسی رحمة الله به عالم اسلام و تشیع کرده؛ احدی نکرده است و این انسان بزرگ دومی ندارد.
اینان چه کسانی هستند؟ و در نزد خداوند متعال چه مقامی دارند؟
اینک متن روایتی را می خوانم که روشن شود که اینان چه کسانی هستند و ما می توانیم بگوییم با این وضع، ما هنوز علامه مجلسى رحمة الله را نشناخته ایم و بعید است به این زودی آن بزرگوار را بشناسیم.
به این روایت توجه کنید! این وظیفه را امام صادق علیه السلام به یکی از اصحابشان فرمودند:
اكتب وبث علمک في إخوانك .... فإنه يأتي على الناس زمان هرج لا يأنسون فيه إلا بكتبهم؛(1)
مطالب را بنویس و در میان برادرانت منتشر کن، برای این زمانی می آید که هرج و مرج می شود که هیچ چیزی مفید نیست مگر انس با این کتاب ها.
ص: 249
آری، در آن جامعه هر کسی چیزی می گوید، هر کسی عقیده ای دارد، آن زمان، همین آخرالزمان ما و زمان غیبت حضرت ولی عصر علیه السلام است. زمان هرج و مرج که هیچ چیزی مفید نیست مگر انس به این کتاب ها.
این دستور نوشتن است که به ما می دهند، کتاب بنویسید، مطالب را در آخر الزمان برای مردم بگویید. در این زمان، هم نوشتن و هم گفتن برای همه افراد لازم است. یعنی در زمان هرج و مرج، غیبت و تحیر که همه سرگردان اند مردم را با زبان و با نوشته هدایت کنید. اگر می توانید یک سطر هم در کتابچه هایتان درباره امام زمان علیه السلام و مطالب دیگر بنویسید که بعد فرزندانتان بخوانند و همان هم مؤثر خواهد بود. لزوم ندارد کتاب بنویسید، یک سطر هم در یک کتابچه و در یک تقویم جیبی بنویسید، همین کافی است.
اینک دقت کنید که بیان این نکته لازم است. ائمه اطهار علیهم السلام ما را از دو دسته ترسانده اند؛ یک دسته را به طور عموم و دسته دیگر را به طور خصوص. علمای ما نیز هم با دسته اول مبارزه کردند و هم با دسته دوم. در روایت آمده است:
بترسید از دشمنان شیطان صفتی که سر راه شما نشسته اند تا شما را گمراه کنند، علمای حق کسانی هستند که با این شیطان ها مبارزه کنند و نگذارند اعتقادات انحرافی در میان مردم راه پیدا کند.
دسته دوم نواصب هستند. نواصب یعنی چه؟
نواصب یعنی دشمنان علی بن ابی طالب علیه السلام و دشمنان مقام والای ائمه اطهار علیهم صلوات الله.
ص: 250
ائمه علیهم السلام به طور خصوصی دستور داده اند که با این ها مبارزه کنید، این ها سر راه شما دام می گذارند، این را بدانید که دشمن علی بن ابی طالب علیهما السلام دشمن اسلام است.
خدایا! تو خودت شاهدی که ما هم مقداری از مطالب را برای روز قیامت گذاشتیم؛ که «يَوْمَ لَا يَنْفَعُ مَالٌ وَلَا بَنُونَ *إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ » . (1)آن جا و در محضر عدل الهی همه کارها تصفیه می شود.
اگر در این زمان ها کسانی از مقام ولایت علی بن ابی طالب علیه السلام دفاع کنند، می گویند: اینان ولایتی اند، اینان ضد ولایت فقیه اند، اینان با انقلاب مشکل دارند، و چنین و چنان هستند؛ اما بدانند دفاع از مقام والای این خاندان برای متمکین به ولایت این خاندان واجب بوده و واجب است و واجب خواهد بود، و همان طور که پیش تر در راه علی بن ابی طالب علیهما السلام جان ها باخته شد، چه سعادتی بالاتر از آن که جان عده ای دیگر نیز در این راه باخته شود که فائز و برنده همین ها هستند.
این انگ ها و ... فایده ندارد، راه حق را باید با کمال شجاعت و بدون ترس رفت و از علی بن ابی طالب و خاندانش علیهم السلام باید دفاع کرد و در این راه اگر سر باخته شد جز افتخار چیز دیگری نیست. چرا که این راهی است که ائمه علیهم السلام به ما یاد داده اند و فرموده اند: با نواصب و دشمنان على علیه السلام مبارزه کنید.
این دستور بی جهت نیست، اگر این مبارزه با اتحاد مخالف بود آنها چنین
ص: 251
دستوری نمی دادند. حق را نمی شود به خاطر چیزهای پوشالی دیگر از بین برد و پوشاند. حق باید گفته شود و به مردم برسد به هر طور که می خواهد باشد.
اکنون دقت کنید. من 13 روایت دیگر نیز در این زمینه می خوانم. به این نکته توجه کنید. این روایات در درجه نخست در شأن علمای بزرگی مانند علامه مجلسی هاست تا برسد به مرتبه پایین در شأن همین آقایی که گفتم، می گفت: این کار از من ساخته است که یک نفر را وعده بگیرم و به مسجد جمکران ببرم تا با امام زمان علیه السلام آشنا بشود، همه اینها در این ثواب ها شریک هستند.
اگر کسی تابلوی زیبایی درست کرد و روی آن نوشت:
ولاية علي بن أبي طالب حصني ومن دخل حصني أمن من عذابي.
این تابلو و این سخن الهی تا روز قیامت در میان مردم ماند، همه ثوابهایی
که در این روایات آمده است شامل حال او نیز می شود. چرا؟
برای این که او به اندازه خودش مردم را با معارف اسلامی و ولایت اهل بیت علیه السلام آشنا کرده است. همین وظیفه ما در این زمان است و اگر این وظیفه را انجام دادیم به چنین ثوابهایی خواهیم رسید.
این روایات را به ترتیب از چهارده معصوم علیهم السلام نقل می کنم. روایت نخست از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم، روایت دوم از امیرالمؤمنین علیه السلام، روایت سوم از فاطمه زهرا ن و روایت چهارم از امام حسن علیه السلام تا برسد به حضرت امام حسن عسکری علیه السلام.
حدیث یکم. امام صادق علیه السلام از جد بزرگوارش نقل می کنند که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم می فرمایند:
ص: 252
أشد من يتم اليتيم الذي انقطع من أمه و أبيه يتم يتيم انقطع عن إمامه.
از همه يتيم ها يتيم تر که احسان به او ثواب زیاد دارد یتیمی است که از امام خودش دور شده باشد. یعنی ماها و شماها که از امام زمان دور شده ایم، يتیم هستیم، چون پدر واقعی ما ائمه علیهم السلام هستند؛ پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم در حدیثی فرمودند:
أنا وعلي أبوا هذه الأمة؛ (1)
من و علی پدر این امت هستیم.
به راستی وقتی بالای سر کسی امام نباشد، از یتیم هم يتیم تر است. حضرت در ادامه می فرمایند:
ولا يقدر على الوصول إليه؛
آن شخص که نتواند به امام خودش برسد (یعنی کسی که احکام دین خودش را نداند) یتیم است. آن گاه می فرمایند:
ألا فمن كان من شیعتنا عالما بعلومنا وهذا الجاهل بشريعتنا المنقطع عن مشاهدتنا يتيم في حجره، ألافمن هداه وأرشده وعلمه شريعتنا كان معنا في الرفيع الأعلى؛(2)
آگاه باشید! هر که از شیعیان ما عالم باشد و این تیم های ما را به شریعت ما هدایت کند، در بهشت برین با ما خواهد بود.
به راستی شیعه ای که از امامش دور است در دامن این عالم، يتیم است و این
ص: 253
عالم پدر اوست.
یعنی کسی که با علم خود . گرچه با روایتی باشد - یک آدم جاهل و گمراه و دور از معارف اسلام را ارشاد و هدایت کند جای او در بهشت برین با ما خواهد بود.
آری، بهشت برین جای علامه مجلسی، پدر بزرگوارش و علمای دیگری است که با قلم و زبان به این خاندان و مردم خدمت کردند؛ اینان در بهشت در کنار پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم ائمه اطهار علیهم السلام خواهند بود.
حدیث دوم. امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمایند:
من كان من شیعتنا عالم بشريعتنا فأخرج ضعفاء شيعتنا من ظلمة جهلهم إلى نورالعلم الذي حبوناه به جاء يوم القيامة على رأسه تاج من نور ...؛(1) کسی که از شیعیان ما به شریعت ما عالم باشد و مردم را به شریعت و راه ما و امری که در پیش داریم - یعنی جریان حضرت ولی عصر علیه السلام - دعوت کند در روز قیامت و در صحنه قيامت تاجی از نور بر سر او خواهد بود که تمام محشر را روشن خواهد کرد، او با شاگردانش که از او مطالب دینی را یاد گرفته اند با آن نور وارد بهشت خواهند شد.
یعنی علامه مجلسی رضوان الله تعالی علیه که در این دنیا مردم را هدایت کردند در
ص: 254
روز قیامت با تاجی از نور که بر سر نازنینش قرار دارد وارد محشر می شود و شاگردان او ؛ کسانی که از کتاب ها و از سخنان او استفاده کرده اند همه با نور علامه مجلسی وارد بهشت می شوند. این حدیث ادامه دارد که خیلی جالب است.
حدیث سوم. این حدیث از حضرت زهرا علیها السلام است. توجه کنید که خیلی جالب است. خانمی خدمت حضرت زهرا علیها السلام آمد و از آن بانوی بزرگوار مسئله ای پرسید.
حضرت زهرا علیها السلام جواب دادند، دوباره مسئله دیگری پرسید، حضرتش جواب دادند، مسئله سوم را پرسید و پاسخ گرفت تا مرتبه دهم خود آن زن خسته شد و گفت: ای بانوی بزرگوارا من از سؤال کردن خسته شدم، اما شما از جواب دادن خسته نشدید؟!
حضرت فاطمه زهرا علیها السلام فرمودند:
این بزرگ ترین ثوابی است که خداوند نصیب من کرده است که جواب تو را بگویم، تو را از حیرت و تحیر نجات دهم.
آن گاه فرمودند:
إن علماء شیعتنا يحشرون فيخلع عليهم من خلع الكرامات على قدر كثرة علومهم وجدهم في إرشاد عباد الله؛(1)
علمای شیعه ما وقتی در روز قیامت محشور می شوند خداوند آن قدر خلعت کرامت به آنان عنایت می کند که حد ندارد، خداوند متعال به عدد هر حرفی که
ص: 255
برای ارشاد بندگان متحير و جاهل نوشته اند و سخن گفته اند به آنها خلعت کرامت عنایت می کنند تا آن جا که برخی از آنها بیش از یک میلیون خلعت دارند؛ یک تار نخ خلعت هایی که خدا برای آنان تهیه کرده است با تمام دنیا برابر است.
آری، این ثواب کسی است که مردم را هدایت کند گرچه با یک بیت شعر یا یک سخن، یا یک سطر نوشته و یا یک سخنرانی باشد. در این صورت ملاحظه کنید که علامه مجلسی رحمة الله چه قدر در آن دنیا ثروتمند خواهد بود؟
حدیث چهارم. امام حسن مجتبی علیه السلام می فرمایند:
فضل کافل يتيم آل محمد علیهم السلام المنقطع عن مواليه ... على فضل کافل يتيم يطعمه ويسقيه كفضل الشمس على السها؛(1)
فضیلت و برتری کسی که کار یتیمان اهل بیت علیهم السلام که از امام شان دور شده اند و مطلبی نمی دانند، متکفل بشود بر کسی که یتیم را آب و غذا می دهد برابر فضیلت خورشید بر ستاره سها(2) است.
حدیث پنجم. امام حسین علیه السلام فرمودند:
من كفل لنا يتيما قطعته عتا محنتنا باستتارنا نواساه من علومنا التي
ص: 256
سقطت إليه حتى أرشد و هداه ...؛(1)
ثواب آن عالمی که از یتیمان آل محمد و انسان های جاهل با نوشتن و گفتن دستگیری کند و نجات دهد جز خداوند متعال نمی داند چه قدر این کار ثواب دارد. خداوند متعال در عوض هر کلمه ای که این عالم گفته یا نوشته است یکی قصر با تمام لوازم آن در بهشت به او عنایت می کند.
البته آن عالم هم دلش نمی خواهد که همه آن ها مال خودش باشد؛ بلکه آن ها را بین دوستان و رفقا و کسانی که حرف او را شنیده اند و شاگردانش بودند، نزد او درس خوانده اند و از کلمات او استفاده کردند حتی کسانی که سر قبر او رفته اند و فاتحه خوانده اند، تقسیم می کند و به آنها انعام می نماید.
حدیث ششم. حضرت امام زین العابدین علیه السلام می فرماید:
أوحى الله تعالى إلى موسی ...؛ (2)
خداوند متعال چند مطلب را به حضرت موسی علیه السلام وحی کرد و از جمله فرمود:
هر کس بنده ای را آزاد کنند چنین و چنان ثواب دارد.
حضرت موسی علیه السلام گفت: خدایا! انسان عالم چه بنده ای را می تواند آزاد کند؟ فرمود: اگر با علم خود کسی را که دور از معارف الهی است؛ ارشاد کند مثل این است که صد هزار بنده را آزاد کرده است.
ص: 257
آری، این پاداش کسی است که با یک کلمه سخن گفتن یا نوشتن مردم را هدایت کند.
حدیث هفتم. حضرت امام محمد باقر علیه السلام می فرماید:
العالم كمن معه شمعة تضییء للناس ...؛
اگر یک دانه شمع در دست کسی در بیابان تاریک باشد و او راه برود و مردم پیش پای خود را ببینند چه قدر او را دعا می کنند که خدا پدرت را بیامرزد با این شمع راه ما را روشن کردی. حضرت می فرماید:
عالم در روز قیامت با نور خودش وارد صحرای محشر می شود و آن را روشن می کند و کسانی که در دنیا سخن او را شنیده اند از این نور استفاده می کنند و همه به سوی بهشت روانه می شوند.
حضرت در ادامه یک جمله خیلی عالی فرمودند:
فهو من عتقائه من النار؛(1)
اینان آزاد شده های این انسان عالم اند که آنها را از بني جهل و نادانی و تحیر آزاد کرده است.
مرزبانان مکتب اهل بیت علیه السلام
حدیث هشتم. حضرت امام صادق علیه السلام می فرمایند:
علمای شیعه ما مرزدارانی هستند که سر راه شیطان ها، ناصبی ها و
ص: 258
دشمنان علی بن ابی طالب علیه السلام که به آن حضرت فحش می دهند می نشینند و نمی گذارند این ها در قلب شیعیان ما اثر بگذارند، ثواب اینان به مراتب بالاتر از کسانی است که در مرز روم با دشمنان اسلام می جنگند؛ برای این که اینان با دشمن می جنگند و بدن مردم را راحت می کنند، ولی علما با دشمنان می جنگند تا روح و مغز انسان ها را از شر این دشمنان آزاد و راحت کنند.(1)
البته مرابطه و مرزداری شامل کسی خواهد بود که حتی یک روایت بلد باشد و یک مطلب از امام زمان علیه السلام بداند و برای دیگران بگوید و مردم را با امام زمان علیه السلام آشتی بدهد.
من این مطلب را از باب حق شناسی و برای دفاع از یک مظلوم از دست رفته میگویم ببینید! آقای کافی رحمة الله حجة الاسلام و المسلمین عالم فاضل کامل شیخ قاسم اسلامی رضوان الله تعالی علیه همانند علامه مجلسی رحمة الله نبودند، اما آقای کافی رحمة الله بالای منبر مردم را با امام زمان علیه السلام آشتی می داد و آقای شیخ قاسم اسلامی رحمة الله برای مبارزه با دشمنان علی بن ابی طالب علیهما السلام لباس رزم پوشیده بود و جان شیرین خود را در ماه مبارک رمضان در همین دهه ای که شهادت امیرالمؤمنین علیه السلام بود در راه مولای عزیزش امیرالمؤمنین عطا نثار کرد. از این روست که نور این ها در میان جامعه ما خاموش نمی شود و آثارشان باقی است، تمام ثوابهایی که گفتم شامل اینها و هر کس که مثل این ها و مشابه اینها هستند نیز می شود.
ص: 259
حدیث نهم. حضرت امام موسی بن جعفر علیه السلام می فرماید:
فقیه واحد ينقذ يتيما من أيتامنا المنقطعين عنا وعن مشاهدتنا ... الخ؛(1)
فقیه و دانشمندی که از یتیمان ما که از ما دور هستند و نمی توانند ما را ببینند دستگیری کنند، برای شیطان از صد هزار عابد ناراحت کننده تر است.
یعنی اگر صد هزار نفر عبادت کنند شیطان از آنها ناراحت نمی شود به اندازه ای که از فقیهی که با زبان و یا قلم دست این مردم متحیر را بگیرد و نجات دهد، ناراحت می شود البته فقیهی که برای راه امام زمان علیه السلام، راه اسلام و راه قرآن کار و تلاش کند، نه راه خود و دیگران، چنین فقیهی این پاداش را خواهد داشت.
حدیث دهم. این حدیث از علی بن موسی الرضا علیهما السلام نقل شده است. خوب دقت کنید! امام هشتم می فرماید:
يقال للعابد يوم القيامة: نعم الرجل كنت همتك ذات نفسك وكفيت مؤنتك فادخل الجنة.
در روز قیامت به آدم عبادت کننده می گویند: تو خوب آدمی بودی، اما همت تو فقط برای خودت بود، می خواستی فقط خودت را نجات بدهی به او می گویند: پس وارد بهشت شو!
ويقال للفقيه: يا أيها الكافل لأيتام آل محمد الهادي لضعفاء محبيهم
ص: 260
ومواليهم ....؛(1)
به فقیه می گویند: ای کسی که یتیمان پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم و مردمان ضعیف شیعه را هدایت کردی، بایست و از مردم تا آن جا که می توانی شفاعت کن.
آری، به چنین فقیهی در روز قیامت حق شفاعت می دهند. ما حدود یک سال پیش از فوت آیت الله آقای سید شهاب الدین مرعشی نجفی رحمة الله با چند تن خدمت ایشان رفتیم. در این محفل سخن از علامه مجلسی رحمة الله به میان آمد. البته هر اصفهانی خدمت ایشان می رفت، ایشان صحبت از علامه مجلسی انه را مطرح می کردند و می گفتند: من این جا (قم) برای شما زیارت می خوانم و شما عوض من کنار قبر علامه مجلسى رحمة الله زیارت بکنید.
ایشان به من فرمودند: من یک ختم بسیار عجیبی برداشتم که خیلی زحمت داشت . نگفتند چه ختمی بود . برای این که به یک مطلب معنوی برسم. چهل شب از این قضیه گذشت نتیجه نگرفتم، ناراحت شدم. یک شب در خواب دیدم صحنه قیامت بر پا شده، همه مردم از قبرها بیرون آمدند، وحشت همه را فراگرفته است. خیلی عجیب است. در این حال اعلام کردند که هر کس به طرف دادگاه خودش برود.
من در عالم خواب گفتم: دادگاه روحانیت کجاست که من به طرف دادگاه
خودم بروم.
سؤال کردم، نشان دادند، دیدم، بله دادگاه است؛ جلو رفتم دیدم جمعیت
ص: 261
عجیبی است اصلا نمی شود جلو رفت، در آن جا یک منبر گذاشته اند، نزدیک رفتم، دیدم پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم روی عرشه منبر و امیرالمؤمنین علیه السلام در پله دوم نشسته اند، دو شيخ هم یکی طرف راست منبر و دیگری طرف چپ منبر نشسته اند و کتابی پیش روی این هاست.
روحانیون را می آورند، برخی از آنها معلوم است که بدون معطلی باید به طرف بهشت بروند، عده ای بدون معطلی باید به جهنم بروند و عده ای هم آن جا می مانند؛ عده ای که می مانند متحیر پیش این دو شیخ می آیند و آنها سرشان را بالا می کنند و نگاهی به پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم می نمایند. پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نیز می فرمایند: شما هم آزاد شده اید.
من در عالم خواب سؤال کردم: این ها چه کسانی هستند؟
گفتند: کسی که در طرف راست منبر نشسته مرحوم شیخ مفید و آن که در طرف چپ منبر نشسته مرحوم علامه مجلسی است و این ها از گناه کاران شفاعت می کنند.
آری، این مقام (علامه مجلسی رحمة الله) این مرد بزرگی است که در این گوشه خوابیده و هم اکنون ملجأ احتياجات مردم است.
آقایی به نام آقای امامی که در یکی از مراکز سپاه کار می کند، اتفاق عجیبی برای من تعریف کرد و گفت: ما پارسال با خانواده خود به جایی رفتیم، کیفی همراه من بود که تمام اسناد و مدارک من و خانواده ام با پانزده هزار تومان در آن کیف بود. سوار ماشینی شده بودیم که مال اصفهان نبود، یادمان رفته بود و کیف
ص: 262
را در آن، جاگذاشته بودیم و آدرسی هم از راننده آن نداشتیم. وقتی متوجه شدم كيف جا مانده است خیلی پریشان شدم.
یک نفر به من گفت: معطل نشو! برو سر قبر مرحوم مجلسی، کار آن جا
اصلاح می شود، سه شب آن جا برو و کار اصلاح می شود.
او می گفت: شب اول کنار قبر علامه رفتم، شب دوم نیز رفتم، شب سوم وقتی به خانه برگشتم، بلافاصله کسی آمد در خانه و گفت: آقا! شما این کیف را توی ماشین ماگذاشتید، سه روز است، هر چه می خواهیم بیاییم نشده، امشب گفتم به هر قیمتی است باید تو را پیدا کنم.
او قسم خورد و گفت: به این کیف دست نزده ام.
من اصرار کردم که یک مژدگانی به او بدهم، ولی قبول نکرد.
البته این کار برای علامه مجلسی رحمة الله چیزی نیست. من این مطلب را فقط برای مثال گفتم، من بارها از این مرد بزرگوار چیزهای عجیبی دیده ام که گفتنی نیست.
حدیث یازدهم. امام جواد علیه السلام می فرمایند:
کسی که متکفل ایتام آل محمد علیهم السلام از شیعیان خاندان عصمت و طهارت بشود و در زمانی که از امام شان غایب هستند از آنان فریادرسی کند، خداوند آن چه این انسان در روز قیامت لازم داشته
باشد و آن چه دیگران از او بخواهند به او عنایت می کند.(1)
آری، این پاداش علامه مجلسی رحمة الله و امثال ایشان در روز قیامت است.
ص: 263
نجات از دزدان شیطان صفت حدیث دوازدهم. حضرت امام علی النقی علیه السلام می فرمایند:
اگر بعد از غیبت مهدی ما علما نباشند که دست يتيمان ما را بگیرند و مردم شیعه ما را هدایت کنند، دزدان شیطان صفت و ناصبی های مخالف على بن ابی طالب علیهما السلام آن ها را می ربایند و از بین می برند، این علمای شیعه هستند که زمام قلب شیعیان را دارند و خدا بالاترین اجر را به آنان عنایت میکند.
اولئک هم الأفضلون عند الله عزوجل؛(1)
اینان از تمام مردم برتر و بالاتر هستند.
حدیث سیزدهم. با این حدیث سخنم را خاتمه میدهم. امام حسن
عسکری علیه السلام می فرمایند:
يأتي علماء شیعتنا القوامون بضعفاء محبينا و أهل ولايتنا يوم القيامة ...؛(2)
علمایی که به فریاد يتيمان وضعيفان شیعه رسیده اند و با نور علم شان آنها را هدایت کرده اند، خداوند متعال در روز قیامت به آنان حق شفاعت می دهد و می فرماید: از مردم و کسانی که پیرو شما بودند و حرف شما را شنیدند و کتاب هایتان را خواندند شفاعت کنید.
ص: 264
اینان هم از آن ها شفاعت می کنند، خداوند همه آن ها را بالا می برد و بالای بهشت می آورد، آن ها بهشت را می بینند، آن گاه در وسط بهشت در منزل های خودشان فرود می آیند.
و خداوند کسانی را که به سخن این علما گوش نکردند و عالمانی که مردم را در زمان غیبت و تحیر ارشاد و هدایت نکردند، بالای جهنم می برد و همه آنها جهنم را می بینند بعد هر کدام را به اعماق جهنم رها می کنند.
آن چه بیان شد روایاتی در پاداش علما؛ به خصوص شخصیتی چون علامه مجلسی رحمة الله بود؛ چرا که امروز با روز سالگرد وفات علامه مجلسی رحمة الله مصادف است؛ این عالم بزرگ و این نعمت بزرگی که خداوند در گوشه این شهر (اصفهان) برای ما قرار داده است.
اینک یک روایت دیگر میخوانم که ببینیم ما نیز از این ثوابها چیزی داریم یا نه، به شما بشارت میدهم که بله، ما نیز از این پاداش ها داریم. به این روایت توجه کنید! خیلی روایت جالبی است. سلیمان بن خالد گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم:
إن لي أهل بيت و هم يسمعون متي أفأدعوهم إلى هذا الأمر؟
آقا جان! خانواده ای دارم که حرف مرا می شنوند، آیا من این ها را به مسئله امام زمان علیه السلام دعوت کنم؟
با این که هنوز امام زمان علیه السلام به دنیا نیامده اند، در زمان امام صادق علیه السلام درباره آن حضرت می پرسد، ولی این مسئله آن قدر اهمیت دارد که از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم تا
ص: 265
امام حسن عسکری علیه السلام همه درباره امام زمان علیه السلام سخن می گویند.
آری، سلیمان می پرسد: آیا من این ها را امام زمانی بکنم و با امام زمان
آشتی شان بدهم؟ حضرت فرمودند:
نعم، إن الله عز وجل يقول: «قُوا أَنْفُسَكُمْ وَأَهْلِيكُمْ نَارًا» (1).(2)
آری، به راستی خداوند متعال می فرماید: خود و خانواده خود را از آتش بیم دهيد.
کسی که امام زمان را بشناسد به آن حضرت علاقه داشته باشد از فتنه ها، آتش ها، هلاکت ها، بدبختی ها نجات می یابد، از این رو دست به دامان این خانواده و علمایی بشوید که اینها به فکر ما هستند.
اکنون آخرین مطلب این گفتار را می گویم و سخنم را به پایان می برم. این مطلب از چند جهت مهم است:
اول آن که هر کس امروز در این مجلس کاری دارد دامن امیرالمؤمنين علیه السلام را بگیرد و بفهمد که امیرالمؤمنین علیه السلام چه قدر او را دوست می دارد.
دوم این که بینید علی بن ابی طالب علیهما السلام علما و دانشمندان را برای چه کاری معرفی می کنند. دقت بفرمایید کتاب بسیار خوبی است به نام «علامه مجلسی رحمة الله بزرگ مرد علم و دین» نگارنده این کتاب، از کتاب «حدائق المقربين» نوشته میر
ص: 266
محمد صالح خاتون آبادی داماد علامه مجلسی رحمة الله نقل می کند.
خوب دقت کنید که تکه خیلی جالبی دارد. پدر علامه مجلسی مرحوم رحمة الله محمد تقی مجلسی رحمة الله در بعضی از نوشته های خود چنین می نویسد:
سالی به سفر عتبات عالیات رفته بودم، چون به نجف اشرف رسیدم ایام تابستان بود، عزم نمودم آن سال را در آن مکان مقدس سپری کنم. از این رو مکاری به کسی که حیوان کرایه می دهد . را مرخص کردم و پولش را دادم و گفتم: برو من می خواهم یک سال در این جا بمانم.
آن گاه در آن جا قصد اقامت نمودم. شبی حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام را در خواب دیدم. آن حضرت بسیار به من ملاطفت نمودند و فرمودند:
در این جا توقف مکن و به اصفهان روانه شو که وجود تو در آن جا نافع تر است.
من شوق بسیار به خدمت و زیارت آن امام ابراز داشتم و مکرر مطالب و استدعای رخصت اقامت کردم (یعنی پشت سر هم از حضرت خواهش کردم که اجازه بدهید من این جا بمانم) حضرت فرمودند:
در این سال شاه عباس دوم می میرد و شاه صفی به جای او جلوس می کند و فتنه ها رخ می دهد، باید که تو در اصفهان بوده و متوجه هدایت مردم باشی، تو می خواهی تنها به درگاه خدا راه یابی و حق تعالی چنین مقدر کرده است که به برکت تو هفتاد هزار انسان به
درگاه او راه یابند، باید به اصفهان برگردی.
ملاحظه کنید! او توجه مولا امیرالمؤمنین علیه السلام به این شهر، خود افتخاری برای مردم این شهر است.
ص: 267
دوم این که کسی که از جانب امام علیه السلام از ایتام آل محمد علی دستگیری می کند و این ها را از فتنه ها نجات می دهد، عالم است؛ عالم زاهدی که در خط خودش باشد؛ یعنی در خط ترویج دین، دفاع از حریم مقدس اهل بیت علیهم السلام و در خط جلوگیری کردن از دشمنان خدا و ائمه اطهار علیهم صلوات الله باشد.
آری، آنان آن قدر به ما مهربان هستند که می گویند: شما عالم هستی نباید در فکر خودت باشی، عابد است که در فکر خودش است، عالم باید در فکر نجات خود و دیگران باشد.
در حدیث زیبایی رسول الله صلى الله عليه وآله و سلم فرمودند:
یا علی! اگر به وسیله تو یک انسان هدایت شود برای تو بهتر از آن است که آفتاب بر آن طلوع یا غروب کند.(1)
قرآن ارزش عالم مؤمن را از تمام مردم بالاتر می داند و به صراحت در سوره مجادله می فرماید:
«يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ ».(2)
کسانی که مؤمن و عالم باشند؛ (یعنی نجات دهنده مردم و خلق) خدا درجات زیادی آن ها را بالا می برد.
آقا جان! یاعلی! قبل از آن که فتنه ای برای مردم اصفهان به وجود آید، در فکر آن ها هستی. اینک یک عده مردم بیچاره دردمند حاجتمند، یک عده انسان های
ص: 268
آبرومند، دختردار، پسردار، بی خانه و بی کار به دامن ولای شما دست زنده اند.
جبرئیل از جانب خدا به پیامبر خدا صلى الله عليه وآله و سلم گفت: هر وقت گرفتاری داری علی را صدا بزن!
ببینید برای علی علیه السلام مقامی بالاتر از این می شود؟
ناد علية مظهر العجائب *** تجده عونا لك في النوائب
كل هم وغم سينجلي *** بولايتك يا علي يا علي يا علي
ای پیامبر! در تمام سختی ها مظهر عجائب على را صدا بزن می بینی که علی به کمک تو می آید.
ذکر مصیبت وداع آخر امام حسین علیه السلام
یا علی! روز هفته شماست، ما برای خشنودی شما می خواهیم به حسین عزیزتان متوسل شویم. در نظر بیاورید آن وقتی را که سید الشهداء علیه السلام به خیمه ها آمدند تا با بانوان و کودکان وداع کنند، صدا زدند.
أخي! إيتيني بثوب عتیق لايرغب فيه أحد؛
خواهرجان! زینب! یک پیراهن کهنه برای من بیاور که زیر لباس هایم بپوشم که کسی در این پیراهن رغبت نکند. یعنی می دانم لباس های مرا به غارت می برند، لااقل بدنم برهنه و عریان نباشد.
آقا آن لباس را زیر لباس ها پوشیدند، آن گاه لباس جنگ را روی آن پوشیدند، زره و اسلحه را برداشتند و سوار بر مرکب شدند و رفتند و زنان و کودکان گریه می کنند ...
ص: 269
نسئلک باسمک العظيم الأعظم الأعز الأجل الأكرم یا الله یا رحمان یا رحیم یا مقلب القلوب ثبت قلوبنا على دینک.
إلهي بمحمد و علي وفاطمة والحسن والحسين والتسعة المعصومين من ولد الحسين اغفربهم ذنوبنا، واستربهم عيوبنا، اشف بهم مرضانا، أيد بهم إمام زماننا.
ص: 270
ص: 271
ص: 272
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
الحمد لله رب العالمين والصلاة والسلام على سيدنا أحمد وحبيبنا أبي القاسم محمد وعلى أهل بيته الطيبين الطاهرين المعصومين، ولعنة الله على أعدائهم ومخالفهم أجمعين من الآن إلى قيام يوم الدين .
قال الله الحكيم في كتابه الكريم:
«قُلْ إِنْ كَانَ آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَاؤُكُمْ وَإِخْوَانُكُمْ وَأَزْوَاجُكُمْ وَعَشِيرَتُكُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسَادَهَا وَمَسَاكِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِي سَبِيلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ»(1)
28
به خواست و عنایات خداوند متعال بیست و هشتمین وظیفه از وظایف زمان غیبت حضرت ولی عصر علیه السلام را مطرح می کنم. این وظیفه از دستورات خیلی زنده و مؤثر است؛ به خصوص برای نسل جوان ما و زمان حاضر ما.
ص: 273
به ما دستور فرموده اند که در زمان غیبت زیر بار ذلت و ناتوانی بروید، اما زیر بار گناه و معصیبت نروید با این که زیر بار ذلت رفتن از نظر مکتب عالی اسلام غلط و اشتباه است، ولی اگر انسان را مخیر کردند که یا ما پست و مقامی به تو نمی دهیم و دستت را از کار می بریم که در میان جامعه خوار و ذلیل می شوی، یا این کار حرام را انتخاب کن!
انسان شیعه وظیفه دارد که زیر بار خواری و ناراحتی برود، اما زیر بار گناه
نرود.
بحث ما همین است، إن شاء الله در ضمن بحث مطلب را تشریح می کنم و قضیه روشن تر می شود، ولی ابتدا روایتی را که در این زمینه آمده است، می خوانم که روایت خیلی مهم و جالبی است. این روایت از رسول اكرم صلى الله عليه وآله و سلم نقل شده است و آن حضرت زمان غیبت ولی عصر علیه السلام را پیش بینی کرده اند و علائم آخرالزمان را بیان میکنند که بسیاری از آن علائم هم واقع شده است. آن گاه می فرمایند:
سيأتي على الناس زمان يخير فيه الرجل بين العجز والفجور فمن أدرک ذلك الزمان فليختر العجز على الفجور؛(1)
زمانی به مردم فرا می رسد که انسان بين عجز و ناتوانی و بین فجور و گناه مخیر می شود. اگر کسی به چنین زمانی رسید باید ناتوانی را بر گناه انتخاب کند.
یعنی می گویند: یا ما به تو می گوییم تو آدم بی عرضه ای هستی، یا باید این
ص: 274
پست و مقام و این راه گناه را انتخاب بکنی.
به قول امروزی ها أمل بودن را بپذیرد و بگوید: طوری نیست، من أمل، بی عرضه و تنبل هستم و کاری از دستم ساخته نیست، همه اینها را قبول دارم، اما گناه نمی کنم.
هم اکنون اگر کسی بخواهد در بازار کسب حلال و طیب و طاهر داشته باشد مردم می گویند: این، بی عرضه است، نمی تواند کاری بکند؛ اما اگر دزدی، غارت گری، ربا خواری، ظلم و تعدی، کم فروشی، خدعه، مکر و خیانت کرد می گویند: فلانی خیلی زرنگ است.
اگر به چنین زمانی برخورد کردید که زرنگی، با عرضگی و دست و پا داشتن را در فجور و گناه می بینند بهتر این است که بی عرضه باشی.
اگر زمانی رسید که تمدن و روشن فکری در گناه و معصیت و بی بند و باری و بی حجابی خانم ها است و حجاب داشتن أمل بودن است، پیامبر صلى الله عليه وآله و سلم می فرمایند که آمل بودن بهتر از چنان تمدن است.
یکی از خصوصیات آخرالزمان این است که اسما و القاب عوض می شود؛ یعنی به زنجی سیاه و کثیف می گویند: حوری و به یک فرشته پاک می گویند: این یک سیاهی بیش نیست.
در آن زمان الفاظ و القاب به طور کلی دگرگون و عوض می شود، آدم روشن فکری که روی حساب دارد پیش می رود و نمی خواهد بی ناموسی و بی عفتی و ظلم و تعدی بکند در ذهن آن جامعه آمل و بی دست و پا حساب می شود. این
ص: 275
نقص آن زمان و آن روزگار است، وگرنه واقعیت ها سرجای خود محفوظ
هستند.
از رسول خدا صلى الله عليه وآله و سلم سؤال شد که حیله چیست؟ حضرت فرمودند:
ترک الحيلة؛(1)
خیال نکنید حیله گری زرنگی است، زرنگ ترین و عاقل ترین افراد کسانی هستند که حیله نکنند. مردم حیله را خوب می دانند، در زمان های ما فسق، فجور و بی بند و باری را خوب می دانند. اگر مردم اشتباه می کنند، چرا ما برخلاف حقیقت ها حرکت کنیم؟
آن بدبخت و بی فکری که می گوید: روغن نباتی به مراتب از روغن حیوانی بهتر است و من می خواهم روغن نباتی مصرف کنم، نه روغن حیوانی(!)
این بی هوش است، کدام آدم عاقلی می تواند بگوید که روغن حیوانی از روغن نباتی بدتر است. روغن دنبه گوسفند از روغن موش بدتر است. بالاخره داخل این پنبه دانه ها موش و همه چیز وجود دارد، روغن نباتی اصلا معلوم نیست چیست و چه مواد شیمیایی دارد. حالا اگر جامعه ای روی اصل افکار زندگی خود، حقیقتی را واژگون می کند نباید آن حقیقت، واژگون بشود.
نمونه دیگر این که برای یک جوان به خواستگاری می روند، چهار تا زن نادان و بدبخت می گویند: خانه دارد یا نه؟ ماشین دارد یا نه؟ هر ماه چه قدر حقوق
ص: 276
اینان زنان خوش فکر نیستند، زن خوش فکر کسی است که وقتی داماد برای ما خواستگاری دختر او می آید بگوید: داماد سواد دارد؟ ایمان او چگونه است؟ اخلاق اجتماعی او چگونه است؟ منحرف است یا نه؟
همه این ها را کنار می گذارد می گوید: ماشین دارد یا نه؟
ماشین چه دردی را دوا می کند؟ حالا فرض می کنیم که یک جوان ماشین آخرین سیستم دارد و ماهی چهل هزار تومان هم حقوق می گیرد و یک خانه مفصل و جالبی هم دارد؛ اما هر شب در خانه یک زن و دنبال یک انحرافی و یک گناهی و یک عادت خطرناکی است، این ماشین، خانه و حقوق چگونه می تواند کارساز باشد و چه دردی را درمان می کند؟!
آری، در جامعه ما هم اشتباه می کنند، اما حقیقت ها که از بین نمی روند. علم، پاک دامنی و مؤمن بودن ارزش دارد. مرد حسابی کسی است که به ناموس خودش معتقد باشد و چشمش جای دیگر نباشد. این اصل و حقیقت زندگی است، حالا اگر مردم چیز دیگری می دانند و در زندگی اشتباه می کنند، ما نباید در پی آنها برویم.
بنا بر آن چه بیان شد پیامبر خدا صلى الله عليه وآله و سلم می خواهند به ما بفهمانند که شما در زمانی قرار می گیرید که مردم، اسم گناه را عزت و اسم عزت واقعی را بی عرضگی می گذارند. پس شما در پی عزت واقعی باشید، هرچند مردم شما را بی عرضه بدانند.
این مهم نیست و از آن هراس نداشته باشید، شما دقت داشته باشید که کسب تان حلال باشد و سر مردم کلاه نگذارید؛ چه مردم بگویند: شما با عرضه م هستید یا بی عرضه، آن مهم نیست.
ص: 277
البته این مطلب گفتنی است که عجز و بی عرضگی از نظر اسلام غلط است. جوان نباید بی عرضه باشد و به دلت تن بدهد، چون اگر بی جهت به دلت تن داد عیب های دیگری به وجود می آید. دقت کنید!
اکنون در این زمینه چند روایت برای جوانان و کسانی که در آغاز زندگی هستند می خوانم که به -ان شاء الله - همیشه برومند بوده و در فعالیت و تلاش و کوشش باشند؛ اما تلاش و کوششی که گناه نباشد. تمام وجود یک جوان باید کار باشد، اگر جوان کار کرد، عزیز است وگرنه ذلیل خواهد بود.
مطلبی که می خواهم بگویم نه از جهت خودنمایی است و نه از جهت ریاکاری؛ بلکه درس زندگی خودم را دارم برای شما پس میدهم. خدا شاهد است من تا این ساعت، در زندگی زیر بار منت هیچ دیاری نرفته ام. چرا؟
برای این که یک لحظه در زندگی بیکار نبودم، همواره شب و روز، در روزهای تعطیلی و غیر تعطیلی مشغول فعالیت و کار و تلاش مداوم بودم.
کسی که کار میکند مت کسی را نمی کشد و زیر بار ذلت و خواری نمی رود. من یک فردی فعال، کار کن و زحمت کش هستم. معنا ندارد به سخن این و آن گوش بدهم که بگوید: آقا! چرا این را نگفتی؟ آقا! بگو: نه.
نمی خواهم بگویم، می خواهی چه کار بکنی؟!
آری، مرد در زندگی نباید عجز و ناتوانی، بیهودگی، سستی، ضعف و بی عرضگی به خودش راه بدهد، باید همواره کار بکند، اما کاری که در مسیر
حرام نباشد؛ بلکه در مسیر حلال باشد.
من این مطلب را در حالی می گویم که می دانم که واعظ غیر متعظ نیستم؛ یعنی
ص: 278
این که می گویم خودم عمل می کنم. عبادت هم نیست که بگویم کاری می کنم. نه، میگویم در مسیر خودم کار و فعالیت می کنم بی عرضگی نشان نمی دهم در نتیجه دلیل ندارد که زیر بار مت کسی بروم.
البته به همه احترام می گذارم، همه هم به من احترام متقابل دارند و از کسی اهانت نمی شنوم، چون زیر بار منت کسی نیستم جز منت خداوند متعال که این ضروری است. این کلام شاه مردان علی بن ابی طالب علت و مرد مردان است که می فرمایند:
العجز مهانة؛ (1)
عجز و ناتوانی اهانت شدن است. یعنی بی عرضگی، سستی، بدبختی و بی چارگی، از بین رفتن و اهانت شدن
است. پس بی عرضه نباشید، نیروی کار و فعالیت خودتان را زنده کنید.
در روایت دیگری آمده است:
العجز سبب التضييع؛ (2)
عجز و ناتوانی موجب ضایع شدن حق مسلم شماست.
یعنی با عرضه، با جربزه، فعال و کاری باشید تا حق تان ضایع نگردد. در روایت دیگری می خوانیم:
العجز يطمع الأعداء؛(3)
عجز و ناتوانی موجب طمع دشمنان است.
ص: 279
یعنی اگر در زندگی بی عرضه باشید، دشمنان تان به طمع می افتند که شما را از بین ببرند. اما اگر بدانند دارای عرضه و فعال و کاری هستید، دست و آستین بالا نمی کنند که شما را از بین ببرند.
البته روایت در این زمینه بسیار است. دوست دارم و دلم می خواهد چند روایت کوتاه دیگری نیز عرض کنم که ان شاء الله - در ذهن جوانها بماند.
حضرت على علیه السلام می فرماید:
العجز يثمر الهلكة؛ (1)
میوه بی عرضگی و ناتوانی هلاکت است.
یعنی اگر در زندگی عرضه نداشته باشید، هلاک می شوید. باید با وجود بوده و دست و پا داشته باشید. شما ملاحظه کنید! وقتی دختر بی عرضه و بی دست و پایی از خانه ای به خانه دیگر می رود چه قدر مکافات به وجود می آورد، زندگی خود و دیگران را تباه می کند.
اما اگر مادر در آن موقع که این دختر در خانه اوست همه کارها را به او یاد بدهد و او را توانا پرورش بدهد، موجب سر فرازی خواهد بود، وگرنه زندگی خودش را تباه خواهد کرد و موجب فحش برای پدر و مادر خواهد بود.
البته مقداری از باعرضگی ذاتی است و مقدار دیگرش اکتسابی؛ یعنی مانند یک ساعت که وقتی کوک می کنند، کار می کند وگرنه کار نمی کند. این گونه افراد و این دخترها و پسرها را قدری کوک کنید، اگر عرضه باطنی هم ندارند باعرضگی را به آن ها تحمیل کنید که بی عرضه تربیت نشوند. نباید جوانها ترسو تربیت شوند، باید شجاع باشند و در کارشان مرد باشند.
ص: 280
داستان جالبی است که خودم از آن خیلی استفاده کردم. در کتاب «کلیدهای خوشبختی» داستان هایی از گوشه و کنار در حدود 40 مقاله جمع شده که برخی موارد آن، نوشته های خوبی است. یکی از کسانی که مقاله می نویسد، از أسقف های کلیسای انگلستان است. او می گوید:
وقتی من برای درس خواندن، به دایره اسقفی می رفتم نوبت گذاشته بودند که هر هفته یک نفر سخنرانی کند. روزی به من اعلام کردند که روز یک شنبه دو هفته بعد نوبت سخنرانی شماست.
من تا آن موقع سخنرانی نکرده بودم، خیلی ناراحت شدم تا جایی که گفتم: ای کاش! پایم بشکند و گچ بگیرند و من عذر داشته باشم و بگویم: پایم شکسته است، نمی توانم در جلسه حضور داشته باشم و سخنرانی کنم.
سرانجام وقت سخنرانی فرا رسید و روزهای چهار شنبه، پنجشنبه، جمعه و شنبه، سپری شدند که باید در جلسه سخنرانی شرکت کنم، عزا گرفته بودم که چه کار کنم، گفتم: شاید نیم ساعت پیش از سخنرانی و یا یک ربع و یا پنج دقیقه قبل از آن پایم میشکند(!)
سرانجام سر موعد سخنرانی شد و هیچ جایم نشکست. حالا باید سخنرانی کنم، چه کار کنم؟!
در همان لحظه گفتم: هر چه می خواهد بشود، من نباید این قدر بی عرضه باشم، می روم و چند کلمه حرف می زنم، گرچه اشتباه باشد. تصمیم گرفتم و سخنرانی کنم هر جور میخواهد باشد. برای سخنرانی حاضر شدم و یک م سخنرانی درجه یک و عالی کردم که با نمره ممتاز سخنرانی مرا قبول کردند.
ص: 281
این داستان شاهد خوبی است برای با عرضه بودن که انسان نباید بی عرضگی را به خودش راه بدهد، نباید بگوید: من نمی توانم، من از عهده این درس و این کار بر نمی آیم، من نمی توانم تاجر و صنعتگر باشم.
این حرف ها بد است، انسان باید خودش را با عرضه پرورش دهد. اگر پدر و مادر باهوش باشند فرزندشان را با عرضه تربیت میکنند و اگر هوش نداشته باشند، فرزندشان را تنبل و بی عرضه تربیت می کنند.
اما وقتی خود جوان به جایی رسید و دید کم رویی، تنبلی و بی عرضگی، او را از کاروان زندگی عقب می اندازد، باید تصمیم بگیرد که در زندگی مرد بشود و به هیچ عنوان عجز به خودش راه ندهد و هر موقع - ان شاء الله - به سلامتی سرکار رفت با عرضه باشد.
مطلبی قابل ذکر است، خانمی به خانواده ما تلفن کرده بود که شنیده ایم شما روز شنبه را به عنوان عید فطر تعطیل کرده اید گفتم: اولین مرتبه است که من دارم می شنوم.
گفت: دیروز شما بالای منبر گفته اید: روز شنبه، روز عید فطر است.
گفتم: ما غلط کرده ایم که چنین حرفی زده ایم. واقعا کارخانه دروغ سازی جامعه ما خیلی قوی و نیرومند است، مدرن ترین کارخانه های دروغ سازی در این جامعه است.
داستان جالبی است که در این زمینه می گویم: دایی ما حاج آقا مشکات رحمة الله (1)از
ص: 282
منبری های درجه یک اصفهان بودند، مدتی مریض بودند، چند دفعه شایعه کردند که ایشان فوت کرده است. روزی قرار بود من در دروازه دولت منبر بروم، کسی آمد و گفت: حاج آقا! می خواهید منبر تشریف ببرید؟
گفتم: بله.
گفت: قبل از این که منبر تشریف ببرید یک سری به خانه بزنید.
خیلی جا خوردم و گفتم: چه خبر است؟ خانه ما خبری شده؟
احساس کرد، من خیلی ناراحت شدم، گفت: نه، حاج دایی شما مثل این که کمی مریض است.
گفتم: ایشان مدتی است که مریض است. گفت: نه، عمرش را به شما داده است.
گفتم: گمان نمیکنم، چون چند دفعه این خبر را داده اند که ایشان فوت کرده است.
گفت: اختیار دارید حاج آقا! تابوت را من خودم روی شانه ام گذاشتم و بردم. گفتم: پس کار خلاص شد.
آن گاه یک منبر سر و دست شکسته ای رفتیم و آمدیم و سوار ماشین شدیم و به محله سمبلستان آمدیم، دیدیم خبری نیست، توی درب امام آمدیم، دیدیم خبری نیست و بقال سر محله باز بود، با هم سلام و احوال پرسی کردیم، خیلی گرم گرفتیم، ولی او چیزی نگفت، گفتیم: حالا چیزی نمیگوییم. آمدیم در خانه را زدیم، خانم دایی ما آمد و گفتم: سلام علیکم، احوال شما، چه طور هستید؟
گفت: الحمدلله، بفرمایید داخل!
رفتیم دیدیم حاج آقای مشکات مثل یک دسته گل روی صندلی نشسته اند.
ص: 283
و بعد به آن مؤمن گفتم: مؤمن! این چه حرفی بود شما زدی؟
گفت: حاج آقا! من شنیده بودم که فوت شده است، برای شما گفتم باور
نکردید می خواستم باور کنید (!!)
نقل شده که کسی به کسی از آقایان رسیده و سلام علیک کرده و گفته بود: عجب!
گفته بود: چه طور شده؟
گفته بود: شنیدم که شما فوت شده اید؟!
گفت: من که زنده ام
گفت: آخر من از یک آقای موثقی شنیدم(!!)
به هر حال، ما جرأت نمی کنیم مشخص کنیم؛ شنبه و یک شنبه هر روز بنا شد، عيد باشد و خلاصه هر روزی که در بازار و سر کار رفتید، آن روز، عجز و ناتوانی را به خودتان راه ندهید، نگویید نمی توانیم نمی شود، عرضه این کار را نداریم، این حرف ها را از مغزتان بیرون بیاورید؛ به خصوص جوانان که باید تمام وجودشان حرکت و فعالیت باشد.
اینک روایت دیگری از مولا امیرالمؤمنین علیه السلام می خوانم که این هم خیلی روایت جالبی است. آن حضرت می فرماید:
أكرم نفسك عن كل دنية وإن ساقتك إلى الرغائب؛(1)
نفس خود را از هر پستی گرامی دار؛ (یعنی زیر بار عجز و ناتوانی و پستی مرو) اگرچه از آن راه در آمد داشته باشی.
ص: 284
یعنی ممکن است یک انسان سالم به کف دست خود مقداری روغن گریس بمالد و باند ببندد و ادعا کند که دستش فلج شده است و بگوید: 14 بچه دارم، چند زن دارم، گرفتاری دارم، سیصد هزار تومان قرض دارم، خانه ندارم، در تمام آسمان زندگی یک ستاره ندارم و از این راه، خیلی پول به دست آورد، اما این چه پولی است؟ اگر انسان از این راه میلیاردها تومان که راه پستی و ذلت است به دست آورد چه ارزشی دارد؟
اميرالمؤمنين علیه السلام می فرمایند: از زیر بار پستی و عجز و ناتوانی و بی عرضگی خود را نگه دار گرچه از این راه در آمد داشته باشی.
برای این که کرامت نفس و بزرگواری تو از بین می رود، دیگر جای آبروی از دست رفته را نمی توانی پر کنی. پس از اول با بزرگواری و اظهار قدرت و توانایی و باعرضگی به میدان زندگی برو، شما از دیگران چه چیز کمتر داری که بخواهی عاجز و بی عرضه باشی؟
البته در این زمینه روایات بسیاری از معصومین علیهم السلام نقل شده که از قرائت آنها صرف نظر میکنم. در این جا فقط می خواهم تبصره مطلب را بگویم و سخنم را خاتمه دهم.
شاید ما در این زمینه بیش از 100 روایت داشته باشیم که مؤمن باید با عرضه و باوجود باشد و زیر بار ذلت و خواری و پستی نرود و هرگز خودش را کوچک نکند، مگر در موردی که پیامبر خدا صلى الله عليه وآله و سلم فرمودند که آن حضرت می فرمایند:
اگر چنانچه تو را مخیر کردند بین این که بی عرضه و بی ارزش باشی، یا گناه کنی، در این صورت گناه را انتخاب نکن؛ بی عرضگی و بی ارزشی را انتخاب بکن.
ص: 285
ممکن است، شما را بزرگ کنند و بگویند: آقا! اگر این کار را انجام بدهی و این پست را بپذیری و این فعالیت را انجام دهی چنین و چنان پول به دست می آوری... اما تو میدانی که این کارها گناه دارند، انجام نده و زیر بار این گونه پیشنهادها نرو.
ممکن است جوانی را گول بزنند و به او پیشنهاد کنند که شما یک جوان نیرومند، با عرضه و کسب و کار هستی بیا این پنج میلیون و ده میلیون را از ما بگیر و کار بکن و مبلغی هم به ما بده.
بگو من این کار را نمی خواهم، حاضرم بی عرضه و بیکار باشم، اما ربا
نخورم.
یا ممکن است یک خانم را گول بزنند و بگویند: شما در میان مردم پرستیژ، شخصیت و مقام خاصی داری، چرا این گونه راه میروی و این لباس را پوشیده ای، این لباس با شخصیت خانم دکتر منافات دارد، مانتو بپوشی و یک روسری هم سرت باشد کافی است، بالاخره صورت هم که گفته اند، ایرادی ندارد پیدا باشد و یک ذره موهم ایراد ندارد، نمی خواهد که مغز سرت پیدا شود و ذره ذره همه روسری عقب برود(!!)
تو این پیشنهاد را نپذیر و بگو: أمل و بی عرضه و قدیمی بودن را می پذیرم، ولی زیر بار گناه نمی روم.
پیامبر خدا صلى الله عليه وآله و سلم فرمودند:
در شب معراج جهنم را به من نشان دادند، دیدم عده ای از زنان به
ص: 286
مویشان آویزان هستند و بدن آن ها می سوزد پرسیدم: اینان چه کسانی هستند؟
گفتند: اینان کسانی هستند که موی سرشان در مقابل نامحرمان پیدا
بوده است.(1)
حالا می خواهند آمل باشند یا متمدن. اگر به شما بگویند: أملی و بی عرضگی بهتر است یا تا خدا خدایی می کند در جهنم بسوزی؟!
نترسید از این که بگویند: این جوان، مسجدی است و خیلی روشن فکر
نیست.
راستی روشن فکرها چه تاجی سر ما گذاشتند؟ کسانی که خیال می کردند روشن فکری؛ یعنی بی بند و باری، بی نمازی، روزه خواری، ساز و آواز، موسیقی و قمار بازی.
نترسید از این که به شما بگویند: این فرد أمل و خشک مقدس است. این
حرف ها و این جملات را تحمل کنید و زیر بار گناه نروید.
قمار، به هر شکلی باشد حرام است، طبق فرمایش حضرت آیت الله العظمی آقای گلپایگانی پاسور زدن حرام است، گرچه برد و باخت نباشد.
پس اگر وارد محفلی شدید و دیدید قمار بازی می کنند و به شما می گویند: کمی ورق بازی کنیم. شما بگویید: نه، من این کار را نمی کنم، حرام است و گناه.
اگر به شما می گویند: شما تاریک فکر هستی، بگویید: تاریک فکری بهتر از آن است که انسان گرفتار گناه بشود، برای این که گناه را در روز قیامت نمی شود
ص: 287
جواب داد.
اما وقتی به شما بگویند: تو بی عرضه و أمل هستی، قیامت را مطرح میکنی که این گناه است و بی عرضگی در گناه برای انسان عیب نیست؛ بلکه بی عرضه بودن در راه علم و صنعت، کسب و تجارت و زراعت و زندگی عیب است، نه در انجام گناه و چنین اعتراض هایی برای انسان ارزشی ندارد و چیز مهمی نیست.
اینک در این زمینه داستان کوتاهی را عرض می کنم. در کتابی نوشته بود:
روزی جوانی از دهات، عشق درس خواندن و تحصیل داشت. از این رو برای کسب علم و دانش به بغداد رفت و در آن شهر در محله پایین شهر در یک کوچه باریکی که سقف امارتی بر روی آن بود، خانه ای اجاره کرد. دم در این کوچه هم یک مغازه بقالی بود. این جوان طلبه روزها می آمد و می رفت و کتاب در دستش بود و هر روز این بقال سر به سر او می گذاشت و می گفت: آقا شیخ! با کاغذ، بازی می کنی، چه قدر تو دیوانه هستی که با کاغذ، بازی می کنی، بیا خوش باش.
این جوان چیزی نمی گفت و به کار خود مشغول بود و بقال هر روز او را
مسخره میکرد.
روزی در دربار پادشاه یک مسئله علمی مطرح شد. پادشاه گفت: هر کسی این مسئله را پاسخ دهد به او فلان مقدار جایزه می دهم.
فردا یک کسی جواب مسئله را داد. او شب مسئله را که خیلی مشکل بود از این جوان سؤال کرده بود و جواب را گرفته و برای سلطان گفته بود.
ص: 288
وقتی درباری ها دیدند او پاسخ داد، گفتند: جواب مال تو نیست. این را چه کسی نوشته است؟
گفت: حقیقت این است که فلان جوان نوشته است.
گفتند: بروید و او را بیاورید. وقتی آوردند و امتحانش کردند، دیدند خیلی
چیز عجیبی است، به قول مردم، خیلی پر است.
پادشاه گفت: من چه جایزه ای به این جوان بدهم که لایق او باشد؟!
یک آدم چیز فهمی در آن جا بود گفت: هر چه به این جوان جایزه بدهی تمام می شود، شما کاری بکن که تمام نشود.
گفت: چه کار کنم؟
گفت: شما برخیز و به خانه این طلبه تشریف ببر! در نتیجه این خبر در
روستاها و شهرها پخش می شود و بچه ها تشویق می شوند و در پی علم و دانش می آیند و در جامعه ما عالم و دانشمند بسیار می شود
پادشاه این نظر را پسندید و گفت: خیلی خوب.
آن گاه افرادی را به در خانه این طلبه فرستاد و پیام داد که پادشاه می خواهد به دیدن شما بیاید.
شهردار و کلانتر محل گفتند: نمی شود پادشاه به خانه او که در کوچه باریکی است بیاید، بایستی چاره ای بیندیشیم.
سرانجام تصمیم گرفتند که این کوچه را تخریب و تعریض کنند. از این رو به
بقال سر کوچه گفتند: این خانه ای که روی این طاق است، مال کیست؟
گفت: مال من است. گفتند: این خانه ای که در آن طرف قرار دارد مال کیست؟
ص: 289
گفت: مال من است.
گفتند: مغازه مال کیست؟
گفت: مال من است.
گفتند: همه این ها باید خراب بشود.
گفت: برای چه؟
گفتند: برای این که پادشاه می خواهد برای دیدن این طلبه جوان به این کوچه بیاید و این جا راه تنگ است، باید طوری باشد که دستگاه سلطنتی شاه عبور کند.
در این موقع آن بقال به گریه و زاری افتاد؛ این در را بزن، آن در را بزن، تو را
به خدا، خانه مرا خراب نکنید.
کسی به او گفت: تو داری راه اشتباه می روی، رمز کار جای دیگر است. گفت: چه طور؟
گفت: خودت نزد آن طلبه برو و با او حرف بزن، او خودش می داند چه کار
می کند.
گفت: خیلی خوب، اما فکر کرد که عجب این کار برایش سنگین است، با آن همه بی اعتنایی که به این طلبه جوان کرده، هر روز سر به سرش گذاشته و او را مسخره کرده و گفته: تو أمل هستی که کاغذ بازی میکنی. بالاخره با کمال شرمندگی آمد و در خانه طلبه را زد. طلبه بیرون آمد.
بقال گفت: آقا! معذرت می خواهم دست و پای شما را می بوسم.
طلبه به او نگاهی کرد و گفت: حالا دست و پای مرا می بوسی؟ تو همان دیروز
نبود که مرا مسخره میکردی؟
بقال گفت: شنیدم که پادشاه می خواهد برای دیدن شما بیاید و بنا شده
ص: 290
خانه و مغازه مرا خراب کنند، فکری برای من بکن.
گفت: باشد، برو خاطرت جمع باشد، چیزی نمی شود.
بقال رفت و طلبه پیش شاه آمد و گفت: امیر! شما می خواهی مرا تشویق کنی؟
گفت: آری.
گفت: بهترین تشویق برای من آن است که حرف مرا بشنوی.
گفت: چه کار کنم؟! هر چه می گویی بگو تا بشنوم.
گفت: خواهش میکنم به منزل من تشریف نیاورید.
گفت: چرا؟
گفت: برای این که آمدن شما باعث می شود خانه و مغازه یک آدم بی چاره را
خراب کنند، من هم به این کار راضی نیستم.
گفت: باشد چشم نمی آیم ...
آری، این طلبه جوان به حرف ها و مسخره های آن بقال ترتیب اثر نداد و گفت: این ننگ و عار را که تو به من میزنی و سر به سرم میگذاری، قبول دارم، اما از عزت و علم دست برنمی دارم؛ چرا که علم برای من عزیز است، القاب و احترامات برای من عزیز نیست.
پیامبر خدا صلى الله عليه وآله و سلم می فرمایند:
اگر تو را مخیر کردند بین این که بگویند: تو بی عرضه هستی یا این که این گناه را انجام بده، بگو: من بی عرضه هستم، اما گناه نمیکنم و زیر بار گناه نمی روم.
این مسئله بایستی باز شود؛ چرا که یک مسئله عمومی است و در جامعه برای این که به برخی از مردم نگویند: مقدسی، کهنه پرستی، آملی و بی عرضه هستی ...
ص: 291
خودشان را گرفتار گناه می کنند و در دام بدبختی ها و بی چارگی ها می اندازند. اما باید حواس انسان جمع بشود که عزت های پوشالی، بی ارزش و بی فایده را کنار بگذارد و خود را گرفتار گناه و معصیت نکند.
داستان کوتاه دیگری در این زمینه عرض می کنم و سخنم را خاتمه می دهم. این داستان موجب تعجب است. معاویه در زمان مولا امیرالمؤمنین علیه السلام پایه های حکومت خود را ریخت و سرانجام پادشاه شد، آن گاه از مردم برای پسرش یزید بیعت گرفت. يزيد هم پادشاه شد و پدر و پسر آن قدر جنایت کردند؛ جنایت های عجیب و هر دو به درک واصل شدند.
یزید پسری داشت که خیلی به او علاقه داشت. اسم او را معاویه گذاشت. وقتی این بچه 10، 12 ساله شد، دلش می خواست این بچه درس بخواند. از این رو او را پیش معلمی به نام عمر المقصوص فرستاد و به این معلم پول زیادی داد و تشویق کرد و گفت: این بچه مرا درس بده!
گفت: چشم
امان از وقتی که معلم پاک سرشت و پاک نهاد باشد، یا خدای ناخواسته خبيث و بد باطن باشد. معلم بد، جوان مردم را به سوی گناه و بدبختی می کشاند، اما معلم خوب باعث هدایت او می شود، چنان چه هم اکنون در جامعه ما، معلم های خوب، بچه ها را به راه صحیح هدایت می کنند.
عمر المقصوص از شاگردان، فدائیان و مریدهای خاص اميرالمؤمنين علیه السلام، امام مجتبی علیه السلام و خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام بود، وقتی روزها برای درس
ص: 292
دادن به نزد معاویه، پسر یزید می رفت به تدریج به او می گفت: راه پدر تو اشتباه بود، علی بن ابی طالب علیهما السلام این امتیازات را دارد، خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام این طوری هستند.
معاویه رشد یافت و یک جوان برومند خیلی خوب شد. هنگامی که یزید به درک واصل شد، مردم دور این معاویه را گرفتند و به او گفتند: شما باید امیر بشوی؟
چهل روز از این جریان گذشت. روزی معاویه پسر یزید دستور داد که مردم در مسجد یا در مجلسی جمع شوند. جمعیت بسیاری از جمله بزرگان و سران قوم در این محفل حاضر شدند. پسر یزید بالای منبر رفت و گفت: ای کاش من لخته حيضی شده بودم و پسر یزید نشده بودم.
همه از سخن او تعجب کردند؛ این سخن یعنی چه؟ چرا این حرف را زد؟
گفت: اگر شما اسم مرا بی عرضه هم بگذارید، اشکال ندارد، من بی عرضه هستم، اما حکومت، حق من نیست. من از تخت حکومت پایین می آیم و من زیر بار ظلم و گناه و فجور نمی روم، چون از من خواستند که مانند پدرم یزید و جدم معاویه رفتار کنم. من حاضرم بی عرضه باشم و شما بگویید: نتوانست حکومت را نگه داری کند؛ اما گرفتار گناه نشوم.
آری، این رفتار را فکر ارزنده می گویند. حالا اگر می خواست در نزد جامعه با عرضه باشد، باید مثل پدرش یزید جنایت و خیانت می کرد و به امام حسین کشی و هزار جنایت دیگر دست می زد و حکومت را ادامه می داد تا بگویند: این فرد باعرضه بود، توانست جای پدرش بنشیند.
حالا وقتی می گفتند که با عرضه است چه تاجی روی سرش می گذاشتند؛ اما
ص: 293
اگر گناه را ادامه می داد، برای همیشه گرفتار بود.
پس مواظب باشید اگر چیزی را دوست میدارید تا سر حدی دوست بدارید که به گناه نرسد. اگر عزت، با عرضه بودن و نام نیک را دوست می دارید تا آن جایی دوست بدارید که به حرام نرسد.
آری، وظیفه ما در آخر الزمان این است که اگر دیدیم پست، مقام، کسب، تجارت، عنوان و امثال آن در یک طرف قرار دارد و در مقابلش هم باید گناه و خیانت کنیم، آن عزتها و مقام ها، ارزش ندارند. انسان بی عرضه باشد بهتر از آن است که مرتکب این گناه ها بشود. از این رو قرآن کریم می فرماید:
«قُلْ إِنْ كَانَ آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَاؤُكُمْ وَإِخْوَانُكُمْ وَأَزْوَاجُكُمْ وَعَشِيرَتُكُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسَادَهَا»(1)
بگو: اگر زنان، فرزندان، فامیل ها، تجارت، خانه و دیگر چیزهایی که موجب عزت شماست، در نزد شما عزیزتر از خدا است منتظر هلاکت و مرگ از
جانب خدا باشید که صاعقه الهی بر شما می بارد.
این سخن قرآن، با ماست؛ یعنی اگر عزت خودتان را بیشتر از خدا دوست می دارید و می گویید: من برای این که عزیز و محترم باشم به این کار حرام باید ادامه بدهم و این جا جایی نیست که من خدا را ملاحظه بکنم، قرآن کریم می فرماید:
«فَتَرَبَّصُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ »(2)
منتظر باشید که خدا همه شما را نابود می کند و کمرتان را با عذاب خودش می شکند.
ص: 294
بزرگترین درس میدان کربلا این بود که برای امام حسین علیه السلام پیغام دادند که پول زیاد در اختیار شما می گذاریم، حکومت هر جا را بخواهی به شما می دهیم و بهترین قصرها را برای شما فراهم می کنیم، دست از مبارزه با یزید بردار.
امام حسين علیه السلام فرمود:
هيهات منا الذلة؛(1)
ما زیر بار خواری و ذلت نمی رویم.
بعضی از نزدیکان امام حسین علیه السلام گفتند: آقا! - العياذ بالله - این بی عرضگی است که قصر، پول، حکومت و چیزهای دیگر را قبول نمی کنید.
فرمود:
إني لم أخرج أشرة و لابطرأ ولامفسدا و لا ظالما؛(2)
من برای خدا دارم میروم، من زندگی دنیا را نمی خواهم. بگذار مرا بی عرضه بدانند، ولی گناه کار نشمارند.
از طرف دیگر عمر سعد شب عاشورا از اول شب تا صبح راه می رفت و
می گفت:
فوالله ما أدري وائي لواقف *** أفكر في أمري على خطرين
أأترك ملك الري و الري منيتي ***أم ارجع مأثومة بقتل حسین (3)
آیا حکومت را رها کنم و حسین را نکشم، یا امام حسین را بکشم و حکومت
ص: 295
پ
را به دست بگیرم؟! اگر حکومت را رها کنم می گویند: بی عرضه است.
ای انسان بدبخت! از این که مردم بگویند بی عرضه هستی ناراحتی و
می خواهی فرار کنی و از آن که خدا از تو ناراضی باشد، فرار نمی کنی؟!
همه ما می توانیم عمر سعد زمان خودمان باشیم و هم می توانیم راه امام حسین علیه السلام را طی کنیم. اگر بی نامی و بی شهرتی را پذیرفتیم، اگر گم نامی و مشهور نبودن را پذیرفتیم، اما گناه را نپذیرفتیم رهرو راه حسین بن على علیهما السلام هستیم، اما اگر گفتیم: در این راه پول، عزت و شهرت است و اگر در پی آن کار، حرامی پیش آمد می گوییم: «استغفرالله» در این صورت راه عمر سعد را رفته ایم؛ «خَسِرَ الدُّنْيَا وَالْآخِرَةَ ذَلِكَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِينُ »(1) که به دنیا داریم و نه آخرت.
جوانان عزیز! برادران گرامی! آقایان کاسب! آقایان کارمند! دستور پیامبر شماست که در آخر الزمان، گم نامی و مشهور نبودن را بپذیرید، اما گناه را نپذیرید؛ چون گناه کمرتان را می شکند و طومار زندگی شما را در هم می پیچد. پس، از روز اولی که در این سال - إن شاء الله - سر کار می روید تصمیم بگیرید که گناه نکنید و با خدا نجنگید. قرآن کریم می فرماید:
«وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِينَ»(2)
آری، خداوند متعال عترت (؛ روزی، آبرو و نام خوب) می دهد. اما از گناه به جایی نمی توان رسید.
ص: 296
یک آقایی جریانی برای من گفت که دلم سوخت. به من اصرار کرد که امروز به دختر چهار ساله ابی عبدالله علیه السلام متوسل شویم.
یا ابا عبدالله! مردم در این روزها(1) به باغ ها، بیابان ها و سبزه زارها رفته اند، اما دل این جمعیت به مسجد و فضایل شما خوش بود، باغ و محل تفریح شان این جاست، حاشا شما که این ها را از در این خانه محروم کنید.
آقایان و خانم ها! خدا میداند؛ خودم خسته شدم، ولی دلم می خواهد شما بدون حاجت از این جا بیرون نروید، برای حاجتمان به ذیل عنایت این دختر يتيم اباعبدالله علیه السلام متوسل شویم.
اسم دختر کوچک آقا، رقیه بود. این بچه دائما خدمت حضرت زینب علیها السلام بود، علاقه عجیبی به عمه اش زینب علیها السلام داشت، در تمام طول سفر اسارت، از زینب علیها السلام جدا نمی شد، یک شب زن و بچه را وارد خرابه کردند. این بچه هم در دامن عمه خواب رفته بود.
یا حسین! یا مظلوم! همین طور که این بچه در دامن عمه اش خواب بود یک وقت زینب علیها السلام دید این بچه دارد می لرزد و در عالم خواب دارد گریه می کند، یک مرتبه چشمانش را باز کرد، زینب علیها السلام بچه را به بغل چسبانید و فرمود: عمه جان! چرا می لرزی؟ عمه جان! چرا گریه می کنی؟
صدا زد: عمه! بابایم کجا رفت؟
زينب علیها السلام فرمودند: عمه! بابایت به سفر رفته است، (منظورشان سفر بر
ص: 297
و آخرت بود).
صدا زد: عمه! بابایم الآن در کنار من بودند.
زینب علیها السلام فهمید که این بچه خواب دیده، حال مگر این بچه آرام می گیرد؟! کم کم زنها و بچه های دیگر بیدار شدند، یک عده آدم غریب در این خرابه تاریک چه وضعی دارند؟!
صدای گریه بلند شد و به گوش یزید رسید. یزید صدا زد: چه خبر است؟
گفتند: امیر! یکی از بچه های حسین بیدار شده بهانه بابا گرفته، بچه های دیگر را هم بیدار کرده و آنها گریه می کنند.
صدا زد: بروید سر بابایش را برایش ببرید!
ای کسانی که دختر کوچک دارید! می دانید در این جا چه می شود، یک مرتبه سر آقا را مقابل این بچه آوردند، او خم شد و لب هایش را به لبهای پدر گذاشت. من نمیدانم چه شده که زینب علیها السلام دیدند سر، یک طرف افتاده و بچه یک طرف، وقتی نگاه کردند دیدند رقیه از دنیا رفته.
نسئلک باسمک العظيم الأعظم الأعز الأجل الأكرم يا الله يا رحمان یا رحیم یا مقلب القلوب ثبت قلوبنا على دینک.
إلهي بمحمد و علي وفاطمة والحسن والحسين والتسعة المعصومين من ولد الحسين اغفربهم ذنوبنا، واستربهم عيوبنا، اشف بهم مرضانا۔ اللهم أيد بهم إمام زماننا وعجل في فرجه وظهوره ...
ص: 298
ص: 299
ص: 300
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
الحمد لله رب العالمين الذي من خشيته ترعد السماء وسكانها وترجف الأرض وعتارها، وتموج البحار ومن يسبح في غمراتها، والصلاة والسلام على سيدنا أحمد وحبيبنا أبي القاسم محمد وعلى أهل بيته الطيبين الطاهرين المعصومين، ولعنة الله على أعدائهم ومخالفهيم أجمعين من الآن إلى قيام يوم الدين.
قال الله الحكيم في كتابه الكريم:
«وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ»(1)
29
به خواست خداوند متعال و کمک و عنایات حضرت بقیه الله الأعظم علیه السلام بیست و نهمین وظیفه را که مسئله بسیار مهم و ارزنده ای است، بیان میکنم. امیدوارم با استعانت و کمک گرفتن از نیروی لایزال پروردگار -إن شاء الله.
ص: 301
بتوانم حق این مطلب را ادا کنم.
بیست و نهمین وظیفه ما در دوران غیبت امام زمان علیه السلام عبارت از شناخت راه ائمه اطهار علیهم السلام و غمگین و محزون بودن برای ناراحتی ها، رنج ها و مسائلی است که به این خانواده وارد شده است.
اینک بحث را در دو قسمت بیان می کنم
1- شناخت راه ائمه اطهار علیهم صلوات الله.
2- غمگین بودن برای رنج ها و مسائلی که به این خانواده وارد شده است. پیش از وارد شدن به بحث، روایتی را در این زمینه عرض می کنم که ببینید چگونه ائمه علیهم السلام وظیفه ما را این گونه روشن کرده اند. در طول این بحث همه دقت من این بوده که هر وظیفه ای که گفته می شود، روی پایه فرمایشات ائمه اطهار علیهم السلام باشد و وظیفه را از دهان آن بزرگواران بگیریم، نه این که خودمان چیزی عرض کنیم ؛ زیرا وظیفه ای که آن ها برای ما معین می کنند غیر از این است که به نظر و فکر خودمان می رسد.
دقت بفرمایید. این روایت از حضرت امام صادق علیه السلام و در کتاب های «معجم احادیث الإمام المهدي علیه السلام» و «بحارالانوار» علامه مجلسى رحمة الله نقل شده است. آن حضرت می فرمایند:
نفس المهموم لنا، المغتم لظلمنا تسبيح؛(1)
هر کس نفسی غمناک برای ما بکشد و در این نفس کشیدن نظرش آن باشد که امر و کار ما را برای جامعه روشن کند و به خاطر ظلمی که به ما شده است،
ص: 302
ناراحت و غمناک باشد، خداوند به هر نفسی که می کشد ثواب تسبیح به او می دهد.
آقایان علمای ما همانند علامه مجلسی که رحمة الله روایت را معنا می کنند می گویند:
أي المتفكر في أمرنا الطالب لفرجناء؛(1)
یعنی منظور کسی است که در راه ماکو شش کند که راه ما را بفهمد و به دیگران یاد بدهد و از زجرهایی که ما کشیده ایم غمناک باشد، به هر نفسی که در این راه می کشد خدا ثواب تسبیح به او می دهد.
یعنی وظیفه شماست که امر ما را روشن کنید و در ظلم هایی که به ما شده است غمناک شوید.
پس ما وظیفه داریم که بدانیم
1۔ امر و راه ائمه اطهار علیهم السلام چه بوده است؟
2- چگونه در رنج ها و مصائب ایشان غمناک باشیم؟
قرآن مجید در آیات بسیاری که حدود سه سال در این باره در مسجد حاج
محمد جعفر بحث کرده ام آیاتی که در باره ائمه علیهم السلام به ویژه در باره وجود مقدس امیر مؤمنان على علیه السلام بوده، بحث کرده و برای مردم بیان نموده ام که حالا فرصت آن نیست که بخواهم همه آن ها را بگویم، ولی به طور مسلم حدود هزار آیه در قرآن که درباره اهل بیت علیهم السلام به طور کنایه یا صریح آمده است، از میان آن آیات، آیه ای را برای شما می خوانم. قرآن کریم می فرماید:
ص: 303
«ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتَابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا مِنْ عِبَادِنَا فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِنَفْسِهِ وَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَمِنْهُمْ سَابِقٌ بِالْخَيْرَاتِ بِإِذْنِ اللَّهِ ذَلِكَ هُوَ الْفَضْلُ الْكَبِيرُ»(1)
هدف ائمه اطهار علیهم السلام و راه این خاندان از این آیه معلوم می شود که قرآن می فرماید:
ما قرآن را در اختیار وارثان پیامبر قرار دادیم که وارثان پیامبر دسته ای به سوی هر کاری شتابان هستند و حرکت می کنند و راه این ها ارشاد و هدایت جامعه است.
یعنی ائمه اطهار علیهم السلام برگزیدگان خدا هستند. ما آنان را انتخاب کردیم و از میان مردم برگزیدیم.
حالا شما حساب کنید که برگزیده خدا باید چه کسی باشد؟ و چه قدر باید شخص ارزنده ای باشد؟
گاهی من کسی را می خواهم در میان اجتماع برگزینم، این فایده ندارد، برای خودم هم خوب نیست، تا چه برسد برای دیگران.
اما گاهی خداوند متعال کسی را برای هدایت اجتماع انتخاب می کند و
امکانات را در اختیار او می گذارد که ما می توانیم ارزش آن را بیان کنیم.
ائمه اطهار علیهم السلام برگزیدگان خدا هستند که خدا آنها را برای هدایت ما آفریده است.
بنابراین راه ائمه علیهم السلام چیست؟
راه آنان هدایت جامعه است؛ هر کس در فهمیدن، گفتن، شنیدن، نوشتن و دیگر مطالب مربوطه به آن راه نفسی بکشد خداوند به او ثواب تسبیح می دهد.
ص: 304
یعنی اگر من درباره ائمه اطهار علیهم السلام، در راه اساسی این ها و رسالتی که این بزرگواران داشتند صحبت کردم خداوند به هر نفسی که می کشم ثواب تسبیح می دهد، شما که نشسته اید و به این مطالب گوش می کنید هر نفسی که در این مسیر می کشید خدا برای شما ثواب تسبیح می دهد.
پس ملاحظه می کنید که جلسه ای که درباره این خاندان علیهم السلام صحبت بشود و جمعیت کثیری به این سخنان گوش فرادهند خداوند ثواب به آنها می دهد و این جلسه چه قدر ارزش دارد؟!
یک طلبه غیر ایرانی به من التماس دعا نموده و در کاغذ کوچکی نوشته بود: من غریب هستم و حاجت مهمی دارم، در ضمن دعاهایی که به دیگران می کنید حاجت مرا هم بخواهید.
من واقعا برای جوان بودن و غریب بودنش دلم شکست، غریب، دل شکسته است، هر که باشد گرچه همه وسایل آسایش برای او فراهم باشد، بالاخره دل شکستگی خاصی دارد.
من یک لحظه نمی دانم چه طور شد و چه حالی پیدا کردم که این مطلب به ذهنم آمد، وقتی جمعیتی مثل جمعیت این جا که راه این خاندان علیهم السلام را برای آن ها بگویند و آنها این سخنان را بشنوند و امام علیه السلام می فرماید: - دروغ که نیست - نفس کشیدن آنها ثواب تسبيح دارد، آیا ممکن است در چنین مجلسی دعا مستجاب نشود؟
آیا ممکن است کسی دست خالی از چنین مجلسی بیرون برود؟ هر چه هم ما رو سیاه و گناه کار باشیم و وضع روحمان بد باشد، بالاخره رحمت الهی که جایی نمی رود.
ص: 305
خدایا! تو را قسم میدهم به فرق شکافته امیرالمؤمنین علیه السلام و به آن مصائب مولا و ائمه اطهار علیهم السلام هر دل شکسته ای که امروز در این مجلس حاجتی، امر مهمی و مشکلی دارد به حق فاطمه زهرا علیها السلام مشکلاتش را حل بفرما و دعایش را مستجاب بفرما.
اکنون باید دل های شما را شاد و - و به اصطلاح معمول - شارژ کنم و - إن شاء الله - کارتان را یک سره کنید و از این جا به خانه هایتان بروید. بعد از ظهر روز جمعه آخر ماه رمضان است، درهای رحمت الهی به سوی شما باز است، مواظب باشید که این حالت را از دست ندهید. خدا خیلی شما را دوست داشته که توانستید در این مجلس یا امثال آن شرکت کنید. چه قدر انسانهای غافل هستند که از الان دنبال مسیرها و راه های دیگری هستند، اما شما در این محفل نشسته اید و از این دریای بی کران رحمت الهی بهره برداری می کنید، خیلی قدردانی کنید.
خداوند متعال ائمه اطهار علیهم السلام را انتخاب کرده و اینها نیز دارای امتیازاتی هستند. من از میان این امتیازات 6 امتیاز را بیان می کنم و این قسمت از بحث را خاتمه می دهم.
نخستین امتیازی که خداوند متعال به این بزرگواران عنایت کرده این است که اینان مخلص بوده و دارای اخلاص هستند. کلمه «مخلصين» در قرآن مجید
ص: 306
مکرر آمده است که به وجود این خانواده محترم تفسير و تأویل شده است؛ یعنی خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام هر کاری را که در دنیا انجام داده اند فقط برای رضای خدا بوده است و بس، ذرهای فكر چیز دیگر و جای دیگر مانند خود پسندی، خود خواهی و امثال آن در وجود این ها نبوده است. در این باره روایات بسیاری داریم که بیان آنها بحث را به درازا می کشد.
امتیاز دوم، مسئله عصمت و معصوم بودن این خاندان است که این خاندان از گناه معصوم هستند و گناه و معصیت نمی کنند. چرا؟
برای این که خدا این بزرگواران را هدایت کرده است. طبق صریح قرآن مجید خداوند متعال آیه ای درباره این خاندان می فرماید که به وجود مقدس این بزرگواران تفسیر شده است، آن جا که می فرماید:
«أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ»(1)
آنان (ائمه علیهم السلام) کسانی هستند که خداوند آنان را هدایت کرده است و هر کس را که خدا هدایت کند گمراه نمی شود.
خداوند متعال در آیه دیگری می فرماید:
«وَمَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ مُضِلٍّ »(2)
خدا هرکس را هدایت کند او دیگر گمراه نمی شود.
آری، خداوند، ائمه اطهار علیهم السلام را هدایت کرده است و اینان عصمت را به طور
ص: 307
وراثت از رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم به ارث برده اند؛ نه به گناه نزدیک می شوند، نه به خدا خیانت می کنند و نه به خلق خدا.
پس دلیل این که این بزرگواران می توانند هادی و راهنمای ما باشند و ما باید زیر بار هدایت آنان برویم برای این است که اینان از گناه معصوم هستند و به خدا و خلق او خیانت نمی کنند و تا سر حد جان می روند تا دین خدا باقی بماند. امیرالمؤمنین علیه السلام جانشان را در این راه دادند، سیدالشهداء علیه السلام همسران و فرزندانش را دست اسارت می دهند، جوانان عزیزشان کشته می شوند، خودشان کشته می شوند برای این که به خدا و دین خدا و به مردم خیانت نشود.
به راستی کسانی که تا این اندازه عصمت دارند و از گناه معصوم هستند شایسته است که ما سخن آنها را بشویم و اگر سخن آن ها را نشنویم به خودمان ظلم کرده ایم.
کسانی که صادقانه ما را راهنمایی می کنند و هیچ سابقه خیانت هم ندارند. و جد بزرگوارشان و خودشان فرموده اند که
«لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا»(1)
ما از شما مزد نمی خواهیم که شما را هدایت کنیم.
امام حسین علیه السلام از مردم چه چیزی می خواستند؟ کدام یک از ائمه علیهم السلام از مردم چیزی تقاضا کردند؟ بلکه آن بزرگواران همواره به مردم کمک می کردند، زحمت می کشیدند و کار می کردند و زندگی مردم را هم اداره می نمودند. در این صورت اگر این بزرگواران ما را نصیحت ، موعظه و راهنمایی کنند به نفع ما نیست؟!
ص: 308
آری، ائمه اطهار علیهم السلام ما را به حق دعوت می کنند، قرآن مجید چه قدر زیبا درباره این خاندان می فرماید:
«أَفَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لَا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدَى فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ»(1)
(ای مردم !بیدار نمی شوید) آیا آن کسی که خدا او را به حق هدایت کرده است و پای از مرز حق بیرون نمی گذارد، به هدایت و راهنمایی شما سزاوارتر است یا آن گوساله صفت هایی که هیچ چیز نمی دانستند تا بخواهند مردم را هدایت کنند؟ کجا دارید می روید؟
به مردم زمان امیرالمؤمنين علیهمالسلام می گوید: ای گوساله پرست ها! چرا على علیه السلام را در گوشه خانه رها کردید و دنبال ابوبكر رفتيد؟
چرا این مظلوم را تنها گذاشتید؟ مگر جز این است که این مظلوم خیر خواہ
شماست؟
علی ابن ابی طالب علیه السلام از شما چه می خواست؟ جواب خدا را در روز قیامت چه خواهید گفت؟
چرا حجت خدا را تنهای تنها کنار گذاشتید که تنها محرم رازش همسرش
باشد و وقتی او از دنیا می رود بر چاه آب سر بگذارد و درد دل کند.
چرا او را تنها گذاشتید و دنبال کسانی رفتید که جز هو و جنجال هیچ سرمایه دیگری نداشتند؟
ص: 309
«فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ»چرا راه غير على علیه السلام را گرفتید و راه آن حضرت را فراموش کردید؟
به این روایتی که ناقل آن یک سنتی است توجه کنید! او از بزرگان خیلی مورد احترام اهل سنت به نام موفق ابن احمد خوارزمی است. وی در کتاب خود به سند متصل از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم چنین نقل می کند که آن حضرت می فرمایند:
ستكون بعدي فتنة فإذا كان ذلك فالزموا علي بن أبي طالب؛(1)
مردم آگاه باشید. بعد از من فتنه ای رخ خواهد داد که همه شما در امتحان قرار می گیرید. وقتی این فتنه ها برای شما آمد به علی بن ابی طالب علیهما السلام بچسبید و او را رها نکنید؛ چون تنها کسی که بین حق و باطل جدایی می اندازد و حق و باطل را داخل هم نمی کنند على علیه السلام است.
آری، به علی بن ابی طالب علیهما السلام بچسبید و از او جدا مشوید، این فتنه ها همان فتنه دوری از امام است. فتنه تبلیغات دشمنان اسلام است که از زمان پیامبر تاکنون دشمنان اسلام مردم را با سیاست، مکر و خدعه از راه ائمه اطهار علیهم السلام دور کردند، برای این که بتوانند از شما سواری بگیرند.
آقایان عزیز! برادران گرامی! دشمن از موقعیتی که استفاده می کند موقعیت تاریکی است. دزد در شب تار برای دزدی می رود و از غفلت و ناآگاهی مردم استفاده می کند. اگر دزدی در روز خواست دزدی کند و حواس انسان جمع باشد نمی تواند چیزی بدزد، او از غفلت، ناآگاهی و خواب انسان استفاده می کند و
ص: 310
دزدی می کند.
دشمن می خواهد مردم را خواب کند و نور را از زندگی مردم بیرون ببرد تا
بتواند دین آنها را بدزد؛ یعنی وقتی نام علی علیه السلام و ائمه علیهم السلام را از گوش مردم بیرون برد، وقتی معنای قرآن - نه لفظ آن - را بیرون برد، موفق خواهد بود.
امام علیه السلام می فرماید: از فتنه های آخرالزمان این است که قرآن را با لحن های خیلی عالی می خوانند، اما استفاده و فایده ای از آن نمی برند.
عده ای در موقع قرآن خواندن سر و دست تکان می دهند و ... قرآن خواندن در آخرالزمان این گونه است تا شما را از قرآن و معنای آن دور نکنند، نمی توانند گوهر گران بهای دین، عفت و ناموس تان را از دستتان بگیرند.
از این رو هر پیامبر و امامی که می آمد با او مبارزه و جنگ می کردند، تنها برای این که این شمع را در وجود مردم خاموش کنند و دزد برای دزدی کردن آزاد باشد.
آقایان جوان های عزیز! مردم گرامی مسلمان و محترم! الآن هم پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دارند فریاد می زنند و می فرمایند:
ألزموا علي بن أبي طالب؛
ملازم علی ابن ابی طالب باشید.
علی ابن ابی طالب علیهما السلام خیر خواه شما و طرفدار شماست و دلشان می خواهد شما رشد یابید و راحت و آسوده باشید. علی بن ابی طالبی که می فرماید: قمار حرام است، پاسور بازی هم جزو قمار است و حرام، گرچه برد و باخت نداشته باشد، بی حجابی و بی بند و باری حرام است، نشستن در جلسه ای که زنها بی حجاب و بی عفت هستند حرام است.
ص: 311
امامی که می فرماید: ساز و آواز و موسیقی حرام است. غیبت، تهمت و دروغ را حرام می دانند، همه این سخنان به نفع خود ماست. پایان مجالس لهو و قمار و... به نکبت، دعوا و ناراحتی و جدایی می انجامد. قرآن کریم می فرماید:
«وَتِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ وَمَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ»(1)
این ها مرزهای الهی است، هر کس به این مرزهای الهى لطمه وارد کرد به خودش ستم کرده است.
آری، نشستن در مجلس بی بند و باری در ماه رمضان، روزه خواری، مشروب خواری، قمار بازی و موسیقی به ضرر امام زمان علیه السلام و متدینین و جوان های متدین و معصوم ما نیست؛ بلکه فقط به ضرر خود آن هاست.
چندین چراغ دارد و بی راهه می رود *** بگذار تا بیفتد و بیند سزای خویش
یکی از بلاهای عجیب زمان ما مسئله مشروب است که فوق العاده در جامعه دارد پیش می رود. این مسئله از یهودی ها شروع شده است، یک وقتی از یک یهودی پرسیده بودند: آخر شب که شراب نداری چه کار میکنی؟
گفته بود: معلوم است، توی شیشه ها ادرار می کنم و به مسلمان ها می دهم و می خورند.
آری، سزای مسلمان نمایی که شراب خوار است، همین باید باشد. بگذار کار کنند، عرق بریزند، زحمت بکشند، جان بکنند و پول شان را به این سگها بدهند، برای این که برای آن ها نجاست کنند و بخورند.
وقتی به او می گویند: به فقیر، برای مسجد و حسینیه پول بده، می گوید: آن قدر و عرق ریختم تا پول به دست آوردم حالا به دیگری پول بدهم؟!
ص: 312
چرا آن جا این حرف را نمی زنی؟ اینها بدبختی است، جامعه گرفتار و بدبخت ما که برای یک چوب کبریت به ترکیه و امثال آن دست دراز می کنند باید فکر کنند که چگونه این زندگی متلاطم به ساحل نجات برسانند، دور هم نشستن، مشروب خوردن، قمار بازی کردن و بی بند و باری داشتن دردی را دوا نمی کند، این ها به کجا می روند؟
ممکن است اینها به جوان ما بگویند: تو با مقدس بازی به کجا رسیدی؟
در پاسخ می گوییم: حداقل ضرری که تو داری، این ندارد، اگر به جایی نرسیده، ضرری هم که تو داری، این ندارد، پول نداده تا ادرار بخورد، برای قماربازی پول نداده تا بدهکار شود و ناچار گردد وسایل خانه خود را بدزدد و بفروشد و زندگی کند.
من برای شما واقعیت ها را می گویم، جوانی که به هروئین مبتلا نیست، اگر به جایی نرسیده است حداقل پولش در اختیار خود اوست، بدنش هم سالم است و دزدی هم نکرده است. اما جوانی که می خواهد هروئین بکشد ناچار است دزدی بکند، بدن و پولش را از بین ببرد.
اگر این کارها را کردند در راه خلاف علی بن ابی طالب علیهما السلام رفتند و خودشان صدمه می خورند که قرآن کریم می فرماید:
«وَمَا ظَلَمُونَا وَلَكِنْ كَانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ»(1)
1.4 بنا بر این، دومین امتیازی که خدا به ائمه اطهار علیهم السلام داده عصمت آنهاست، اینان اهل گناه نیستند. از این رو مردم را به حق دعوت می کنند، باید حرف آنها را بپذیریم تا نجات یابیم و بتوانیم زندگی بکنیم؛ چرا که راه های دیگر ما را به
ص: 313
نتیجه نمی رسانند و جز مشکلات چیز دیگری برای ما ندارند. عده ای از این افراد را مشاهده کرده اید، کسانی که پیرو کمونیست ها شدند؛ گروهکهای بینمازها، بی حجاب ها و بی بند و بارها همه رفتند یا نابود شدند یا پشیمان و یا هنوز در اعماق بدبختی خودشان گرفتار هستند.
خوشا به حال کسی که بیدار و متوجه شود و بداند که راه حق، راه على علیه السلام است. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم سوگند یاد می کنند و می فرمایند:
علي مع القرآن و القرآن مع علي والحق مع علي و علي مع الحق؛(1)
به خدا سوگند! قرآن با علی است و علی با قرآن است و حق با علی است و علی با حق است.
آری، راه این است و سعادت در این. بر فرض اگر یک زن بی بند و باری، بی حجابی کرد، آخرش چه نتیجه ای می گیرد جز این که جوانان مردم را به گناه و معصیت بیندازد و نفرین شان را به دنبال داشته باشد؟! خدا میداند بعضی این جوانها آنان را لعنت و نفرین می کنند. پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم زن های بی بند و بار را لعنت کرده است، آن جا که می فرماید:
فالعنوهن؛ (2) خدا این ها را لعنت کرده شما نیز لعنت کنید.
این ها زندگی مردم را فلج می کنند، این ها با این بی بند و باری جوان ها را بیمار می کنند و آن ها را به گناه می کشانند. جوان بدبختی که به گناه کشیده می شود و در
ص: 314
پی آن، به گناه عادت پیدا می کند و به دنبال آن دیوانه می شود و برای همیشه ما اعصابش ضعیف می شود، این تقصیر یک زن بی بند و بار و بی حجاب است.
به صاحب این منبر سوگند! نه این زن خیر خواهد دید و نه فرزندان او خیر خواهند دید. ناله های این جوان های معصوم، زندگی او را آتش می زند، حال هر کاری که می خواهد بکند.
سومین امتیازی که خداوند متعال به این خاندان علیهم السلام عنایت کرده «فعل الخيرات، انجام کارهای خیر» است. قرآن کریم می فرماید:
«وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءَ الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ »(1)
این آیه یک نکته ادبی دارد، ادبا و دانشمندان می گویند: هر گاه مصدر به
کلمه ای اضافه بشود نشانه تحقق آن امر است. در این جا مصدر به ما بعد خودش اضافه شده است، مفسرین این آیه را این گونه معنا کرده اند:
تمام کارهای ائمه اطهار علیهم السلام خیر است. خداوند متعال این امتیاز را به این ها داده که جز خیر از ساحت مقدس این خاندان صادر نشود. پس آیا کسی که تمام کارهایش خیر است باید ما را هدایت کند یا خانم پریسا؟!(2)
اف بر آن انسان کوتاه فکری که سخن پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم، على مرتضى علیهم السلام و امام
ص: 315
زین العابدین علیه السلام را کنار می گذارد و حرف مزخرف و بیهوده یک زن را گوش می کند.
خانم پریسا می گوید: روزی که خدا حضرت آدم را می خواست بیافریند روح او در جسمش نمی رفت، خدا نوای موسیقی را ساز کرد، برای این که این روح توی این جسم برود و کم کم به واسطه موسیقی جذب بدن شد(!!)
بعد هم می گوید: در کتابی خواندم (!!)
می گویند: یک مسیحی علیه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم چیزی نوشته بود، از او آدرس خواسته بودند که این حرفی که نسبت به پیامبر اسلام زدی کجاست؟
گفته بود: زمانی در یک کتاب خطی دیدم که در صفحه اول کتاب خطی را آتش سوزانده بود، دو صفحه آخرش را هم بز جویده بود، اسم کتاب و اسم نویسنده آن هم روشن نبود و تاریخ نداشت(!!)
ببین چه قدر کتاب خوبی بوده، این سند مطلب ایشان بوده، حالا این آقای
مسیحی از کجا فهمیده بود که دو صفحه آخرش را بز جویده؟! من نمی دانم.
این خانم هم در کتابی خوانده است؛ حالا خواب بوده یا بیداری، به او پول
دادند که این کتاب را بخواند، خدا می داند.
آری، در یک مجله كثيرالانتشار سخنان گهربار پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم کنار گذاشته می شود و چنین سخنانی نوشته می شود. وای اگر از پس امروز بود فردایی.
وای به حال مردم و جوانان ما که بخواهند از این رسانه ها استفاده کنند. امروزه نسل جوان ما هزاران بدبختی دارد. چرا به فکر بدبختی های نسل جوان نیستند؟ اگر موسیقی حلال شد برای جوان کسب و کار، مدرک تحصیلی، سرمایه، کارخانه، پوشاک و وسایل زندگی می شود؟
ص: 316
بر فرض یک دختر خانم هم در خانه نشست و همیشه ترانه گوش کرد، آیا ای برای او جهیزیه، شوهر خوب، علم و کمال می شود؟!
این چه بدبختی است که ما گرفتار آن هستیم؟
چرا مغزهای ما باید این اندازه بی محتوا باشد که مصلحت خود را از مفسده تشخیص ندهیم و یک دختر یا یک پسر جوان ماننشینند و فکر کنند که آخر، این کار چه نتیجه ای دارد؟! اگر نماز نمی خوانی و روزه نمی گیری خودت میدانی و خدا؛ اما عزیزم! آخر به فریاد خودت برس و فکری برای خودت بکن.
چرا همین طور خودت را نابود می کنی؟
چرا عمر و جوانی خودت را از بین می بری؟
ای پدر و مادرها! ای بزرگ خانه ها! چرا در فکر نیستید؟! شما را به
امیرالمؤمنین علیه السلام قسم! کمی بیدار شوید، دیگر بس است. چرا باید بزرگ یک خانواده در این ماه رمضان سفره قمار و پاسور پهن کند؟ با این فرزندان و جوانانتان چه کار می خواهید بکنید؟
خانم ها! لااقل شما دامن همت به کمر بزنید و نگذارید این کار در زندگی شما رخ دهد. اگر به خدا، پیامبر و قرآن رحم نمی کنید لااقل به فرزندانتان رحم کنید.
چرا این جوان ها را وسط آتش می اندازید؟ قرآن چهارده قرن پیش به شما گفته است: «قُوا أَنْفُسَكُمْ وَأَهْلِيكُمْ نَارًا»(1)
فرزندان خود را با دست خود به آتش نیندازید و نابودشان نکنید، بی تفاوتی شما نسبت به ساز و آواز و رفت و آمد در این گونه مجالس، فرزندان شما را فاسد می کند. محیط جامعه فاسد است و محیط خانه فاسدتر و این خطر است. به
ص: 317
آری، همه کارهای ائمه اطهار علیهم السلام خیر است و مردم را جز به خیر به چیز دیگری دعوت نمی کنند. پس باید در پی اینان رفت.
امتیاز دیگری که خداوند متعال به این خاندان داده است، ولایت تکوینی
است. البته ولایت تکوینی بحث مفصلی دارد، اما به اختصار می گوییم:
ولایت تکوینی، یعنی ائمه علیهم السلام نماینده خدا در این کاینات هستند.
یعنی اگر علی بن ابی طالب علیهما السلام با یک اشاره خواستند خورشید را برگردانند با تمام ثوابت و سیاراتی که پیرامون آن هستند، برای آن حضرت کاری ندارد.
اگر علی بن ابی طالب علیهما السلام به قنبر بگویند: خورشید را برگردان باید برگردد، دیگر چه برسد به خود مولا على علیه السلام؟
اگر مرده ای را بخواهند زنده کنند، مانعی نیست، چنان چه کردند. به درخت خشکی بگویند: زنده بشو، باید زنده بشود، و شد و خداوند به آن بزرگواران قدرت داده که هر کاری بخواهند در این کاینات انجام بدهند و این کار در کف با کفایت آنهاست.
قنبرش را رسد که فرماید *** طرح افلاک دیگر اندازد
ما ائمه علیهم السلام را نشناخته ایم، ما على علیه السلام نشناخته ایم، کتاب هایی که مسئله ولایت تکوینی را مطرح کرده اند مطالعه کنید، ببینید ایشان چه کرده اند.
اگر ماه دو نیم شود و نیمی بیاید به طرف پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم از طرف راست و نیمی از طرف چپ، مسئله ای نیست. فکر میکنید من یا شما می خواهیم چنین کاری انجام دهیم! آری در این صورت مشکل است و نمی شود، اما على علیه السلام
ص: 318
انسانی است که در خانه کعبه با آن اعجاز متولد شده است. کسی این کار را انجام می دهد که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم درباره او فرمود:
در هر جای عرش رفتم صورت علی را در آن جا دیدم، به هر در بهشت که نگاه کردم نوشته بود: «لا إله إلا الله محمد رسول الله، علي ولي الله».(1)
قنبرش را رسد که فرماید *** طرح افلاک دیگر اندازد
ائمه دیگر نیز همین گونه اند، «كلهم نور واحد»، هر کاری از على علیه السلام ساخته بود، از امام حسن عسکری علیه السلام نیز ساخته است. هر اعجازی که امام حسين علي انجام دهد، امام زمان علیه السلام نیز انجام می دهد؛ چرا که همه اینها یکی هستند؛ كلهم نور واحد».
امام حسن علیه السلام نسخه دوم على علیه السلام، امام حسین علیه السلام نسخه سوم آن حضرت و امام زمان علیه السلام نسخه یازدهم آن بزرگوارند. خداوند متعال این قدرت را به همه آن بزرگواران داده است که هر کاری می خواستند در قدرتشان بود و می توانستند. پس این ولایت تکوینی، امتیاز دیگری است که خدا به آنان داده است.
پنجمین امتیاز ائمه علیهم السلام ولایت تشریعی است. ولایت تشریعی یعنی چه؟
یعنی ائمه علیهم السلام واسطه رساندن حکم خدا به ما هستند و در هر زمینه ای که به ما امری بکنند اطاعت از امرشان برای ما واجب است؛ چه در کارهای دینی و چه در کارهای عرفی
ص: 319
یعنی اگر امام زمان علیه السلام فرمود: باید ما از این کار صرف نظر کنیم، باید از این خانه بیرون بروید، باید این جور نماز بخوانید، باید این گونه روزه بگیرید، باید بگوییم: چشم، این را ولایت تشریعی گویند. خداوند متعال این حق را به احدی نداده است، مگر به ائمه اطهار علیهم السلام . آنها چنین ولایتی دارند.
البته آن ها هم کارشان روی حساب است، به حق است، نه به ناحق، از روی علم است، نه از روی جهل، از روی دلسوزی است، نه از روی ریاست طلبی
ششمین امتیازی که خداوند به ائمه علیهم السلام عنایت کرده است، علم و دانش آن هاست. البته انسان در علم و دانش ائمه علیهم السلام متحیر است؛ چرا که علم و دانش خاندان عصمت و طهارت عل حد و مرز و اندازه ندارد.
این جمله را برای جوان های عزیز میگویم، می خواهم زمینه ذهن آنها باز
شود. عالی ترین جمله ای که درباره علم و دانش خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام ما می توانیم بگوییم این است که: «اذا شاؤوا أن يعلموا علموا».(1)
خدا این امتیاز را به این بزرگواران داده که هر چه را خواستند بفهمند خدا
فوری علم آن را به اینان می دهد.
یعنی امیر المؤمنين علیه السلام گوشه خانه نشسته اند و نمی خواهند بفهمند در بصره اما چه خبر است. خیلی خوب، خدا هم خبری به آن حضرت نمی دهد، اما اگر
ص: 320
علی بن ابی طالب علیهما السلام اراده کردند که بفهمند الآن در فلان گوشه دنیا چه کسی مستمند و بی چاره است، خداوند متعال فوری علم آن را به آن حضرت می دهد.
هم اکنون امام زمان علیه السلام در پس پرده غیبت هستند، مادامی که نخواهند چیزی را بفهمند برایشان مستور است؛ ولی همان لحظه ای که خواستند بفهمند فلان انسانی که در فلان مسجد می گوید: «أين الحسن و أين الحسين» کیست و درد دلش چیست، خداوند فوری به او یاد می دهد که درد دل این شخص این است، داروی او هم این است و این گونه باید به فریاد او برسيد.
این، معنای علم خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام است که «اذا شاؤوا أن يعلموا علموا»؛ هر چه را خواستند بفهمند می دانند.
بخش اول سخن من تمام شد. اینک در این زمینه آیه ای می خوانم که چرا خدا ائمه علیهم السلام را فرستاده و برای چه آن بزرگواران را انتخاب کرده و امتیازاتی به آن ها داده است؟
6 امتیاز در این باره بیان شد، علت این که خداوند این بزرگواران را آفریده و
فرستاده، چیست؟ خدا در سوره قصص می فرماید:
«وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ »(1)
ما ائمه را کمک و یار و یاور مردم بیچاره روی زمین قرار دادیم.
یعنی اینان باید دست مردم را بگیرند و آنها را به رشد و تکامل برسانند، به ما
ص: 321
حاجت های مردم گوش فرا دهند، کمبودهای آنها و ناراحتی های خلق را جبران کنند و مردم روی زمین و بی چارگان را به اوج عالی زندگی برسانند.
اکنون مردم باید به دستورات آن ها گوش فرا دهند و از این راه استفاده کنند. بخش نخست بحث این بود که امام علیه السلام می فرمایند:
مردم باید در فکر امر ما باشند و هر نفسی که در این راه می کشند ثواب تسيبح دارد؛ یعنی بدانند که این خانواده چه کسانی هستند، برای چه کاری آمده اند.
بنا بر این، خداوند این افرادی را که با این امتیازات انتخاب کرده برای ارشاد و هدایت ما فرستاده است تا ما راه را گم نکنیم و خود و فرزندان مان را در آتش نیندازیم.
بحث دوم جالب است. امام علیه السلام می فرمایند:
المغتم لظلمنا؛(1)
کسی که نفس بکشد و از ظلمی که به ما خانواده شده غمگین باشد برای نفس او ثواب تسبیح می دهند.
این سخن یعنی چه؟
یعنی فکر کنید و ببینید چه قدر برای ارشاد و هدایت شما زحمت کشیده شده است و این رهبران الهی در دنیا چه کشیده اند که آنها را دیوانه، دروغگو و جادوگر خوانده اند و با اره دو نیم کرده اند. پیامبری مانند ابراهیم علیه السلام را به آتش
ص: 322
کشاندند و در آتش انداختند، به عده ای دیگر زجر دادند و آن قدر بلا به سر آنها آوردند که حد نداشت.
شما ببینید با علی بن ابن طالب علیهما السلام چگونه رفتار کردند؟ خانه اش را آتش زدند، همسرش را کتک زدند و بین در و دیوار قرار دادند، فرزندانشان را ترساندند، ریسمان به گردن على علیه السلام انداختند و به مسجد بردند، آقا ناچار شدند از مدینه به طرف کوفه بروند و به غربت گرفتار شوند و خاندانش در غربت به سر ببرند و از وطن محروم شوند.
آن گاه یکی پس از دیگری؛ امام مجتبی علیه السلام را مسموم می کنند، امام حسین علیه السلام را با آن وضع می کشند، موسی بن جعفر علیه السلام را در زندان حبس می نمایند، امام هشتم را مسموم می کنند و در نهایت، در مظلومیت امام زمان علیه السلام همین بس که سال ها و قرن ها باید در پس پرده غیبت بمانند تا روزی که باید برای نجات و اصلاح کلی جهان ظاهر بشوند.
به راستی آیا اکنون سزاوار نیست که ما برای این ناراحتی هایی که برای این خانواده به وجود آورده اند، غمگین باشیم؟ پس اگر گاهی شنیده اید که کسی بالای منبر می گوید:
من بکی للحسين أو أبكي أو تباکی وجبت له الجنة؛(1)
هر کس برای حسین گریه کند، یا مردم را بگریاند یا خودش را شبیه گریه کننده قرار بدهد برای او بهشت واجب می شود.
این مسئله مهمی نیست؛ چرا که امام صادق علیه السلام می فرمایند:
هر کس به مظلوميت ما غمگین شود به هر نفس او ثواب
ص: 323
تسبیح می دهند.
آری، جایی که حیوانات برای این خانواده ناراحت باشند، ما شیعیان باید چه حالی داشته باشیم؟!
روایت های متعددی در کتابهای شیعه و سنی در این زمینه نقل شده است. اینک روایت جالبی را از اهل سنت نقل می کنم. آنها می گویند: شخصی به نام ابن کثیر از پدرش این گونه نقل می کند:
خرج علي لصلاة الفجر فاستقبله الإوز يصحن في وجهه.
آقا علی بن ابی طالب علیهما السلام برای نماز صبح از خانه بیرون آمدند تا به مسجد بروند، در این هنگام مرغابی ها دور آقا را گرفتند، همین طور به صورت آقا نگاه می کردند و صیحه می زدند. یعنی التماس می کردند که آقا! از خانه بیرون نرو، ما می دانیم بی آقا و بی مولا می شویم.
ما خواستیم این مرغابی ها را از آقا دور کنیم. آقا فرمودند:
دعوه فإنهن نوائح و خرج فأصيب؛(1)
این ها را رها کنید، این ها می دانند بناست بلایی به سر من بیاید.
و همین طور شد، آقا از خانه بیرون رفتند و شمشیر ابن ملجم برفرق نازنین آن مظلوم فرود آمد.
آری، مرغابی ها برای امیرالمؤمنین علیه السلام گریه می کنند، نباید یک شیعه برای ظلمی که به على علیه السلام شده است، غمگین باشد؟!
ص: 324
در این باره روایتی دیگر می خوانم که آن را علامه مجلسی رحمة الله نقل می کند و می گوید:
إنه لما استشهد الحسين علیه السلام بقي في كربلاء صريعا ودمه على الأرض مسفوحا...
وقتی امام حسين علیه السلام در کربلا شهید شدند و بدنشان در گودال قتلگاه افتاده بود لشکر ایستاده بودند و صحنه قتلگاه را نگاه می کردند.
وإذا بطائر أبيض قد أتی و تمسح بدمه وجاء والدم يقطر منه؛
ناگاه سربازهای عمر سعد دیدند پرنده سفیدی آمد و به قتلگاه رفت و خود را به خون ابی عبدالله ؟ آغشته کرد و بیرون آمد و پرواز کرد که قطرات خون از بال و پر آن پرنده می ریخت.
فرأى طيورا
در این هنگام پرندگانی را دید که روی شاخه های درختان نشسته اند. فقال لهم ذلك الطير: ياويلكم
این پرنده خون آلوده صدا زد: ای پرندگان! وای بر شما! چرا این جا نشسته اید و چیزی نمیگویید و حسین عزیز در سرزمین کربلا افتاده و بدنش در خون دارد می غلتد؟
مذبوح و دمه مسفوح؛
سر از بدن حسین جدا کردند و خون او را ریخته اند.
نوشته اند:
فعادت الطيور كل منهم قاصدا كربلاء فرأوا سيدنا الحسين لا ملقى في الأرض جثة بلا رأس و لا غسل و لاكفن؛
ص: 325
این پرندگان به قتلگاه آمدند و دیدند امام حسین علیه السلام در سرزمین کربلا بر زمین افتاده اند، این بدن را غسل نداده اند و کفن نکرده اند؛ بلکه عوض این کارها بدن را زیر سم اسب ها انداخته اند.
فلما رأته الطيور تصایحن و أعلن بالبكاء والثبور؛ (1)
جالب این که وقتی این پرندگان این منظره را دیدند، هر کدام خود را به خون امام حسین علیه السلام خون آلوده کردند و با همین حال پرواز کردند و هر کدام به طرفی رفتند تا خبر قتل امام حسین علیه السلام را به مردم دنیا برسانند.
یکی از آن ها به مدینه آمد، آقا ابی عبدالله علیه السلام دختر کوچکی داشتند، این دختر مریض بود، لذا آقا او را به کربلا نیاوردند و او را به ام سلمه سپردند. ام سلمه دید این بچه خیلی ناراحت است. از این رو، روزها بستر این بچه را در حیات خانه قرار می داد. چون دلش گرفته و مریض است، نه پدر در کنار اوست و نه مادر.
ام سلمه می گوید: روزی این دختر در وسط حیات خانه خوابیده بود، یک
مرتبه دیدم شروع به گریه کرد، بالای سرش آمدم تا ببینم چرا گریه می کند.
صدا زد: ام سلمه! خبری بدی دارد به گوشم می رسد، نمی دانم چرا دل کنده شدم، ببین این پرنده لب دیوار خانه ما چه می گوید؟ ام سلمه! ببین پر و بالش پر از خون است، نکند بابای من طوری شده است؟!
گفتم: دختر جان! چرا فال بد میزنی؟ ما مسافر در سفر داریم - إن شاء الله -
ص: 326
طوری نیست.
ناگاه دیدم این پرنده صدا زد:
قتل الحسين بكربلاء مظلوما؛
ام سلمه! به خدا حسین را کشتند.
ممکن است امروز، روز آخر رمضان و ختم مجلس باشد، توسلی هم به
حضرت زهرا علیها السلام داشته باشیم.
با دو جمله مختصر مرثیه زبان حال اميرالمؤمنين علیه السلام را بخوانیم و حضرت زهرا علیها السلام را خوشحال کنیم و مردم با حاجت رواشده بیرون بروند.
گل نورسته من را چیدند *** و سفره زندگیم برچیدند
شب که تاریک بود محفل من *** عوض شمع بسوزد دل من
فاطمه جان!
حال بی مونس و یارم چه کنم *** گره افتاده به کارم چه کنم
آقا امیرالمؤمنین! بدن را به طرف قبرستان بردند و به دو چوبه خرما آتش زدند. یکی را دست حسن دادند و دیگری را دست حسین. آقا زاده ها جلو جنازه می دویدند و مادر مادر می کردند. مولا دیدند عقب جنازه صدا و زمزمه ای است، وقتی برگشتند دیدند زینب چهارساله است، چادر به سر کرده هی صدا می زند: مادر پهلو شکسته ام.
ای جوان های عزیز مجلس! با اشک چشمتان روز جمعه آخر ماه رمضان درهای رحمت الهی باز است کم کم از میهمانی خدا بیرون می رویم، همراه من
ص: 327
دعای توبه را بخوانید:
أعوذ بالله السميع العليم من الشيطان الرجيم، استغفرالله الذي لا إله إلا هو الحي القيوم ذوالجلال والإكرام و أسئله أن يتوب علي توبة عبد ضعیف ذلیل خاضع مسکین مستكين مستجير لايملك لنفسه نفعا ولاضررا و لاموتا ولا حياة ولانشورا؛
الهی به دختر دل شکسته ابی عبدالله علیه السلام و به قلب غصه دار امیر المؤمنين علیه السلام الهی العفو..
خدایا! اگر ما روسیاهیم، این جوانان معصوم که یک ماه به خاطر تو روزه
گرفتند و از هر چیز خودداری کردند، آنها پیش تو آبرو دارند.
حالا حوائج خود را در نظر بیاورید و به همه حاجتمندان دعا کنید و برای
فرج حضرت ولی عصر علیه السلام دعا کنید.
خدایا! این جوان های ما و این خانم ها و آقایان یک ماه میهمان تو بودند حالا می خواهند دستشان را به سوی تو دراز کنند.
أمن يجيب المضطر إذا دعاه ويكشف السوء، أمن يجيب المضطر إذا دعاه ويكشف السوء، أمن يجيب المضطر إذا دعاه ويكشف السوء. نسئلک باسمك العظيم الأعظم الأعز الأجل الأكرم یا الله یا رحمان یا رحیم یا مقلب القلوب ثبت قلوبنا على دینک.
یک ماه شما را خسته کردم امروز بیشتر خسته کردم. شاید من سال آینده میان شما نباشم. خدا را قسم می دهم به حق مولا ابي عبدالله علیه السلام به فرزند من لیاقت بدهد - که لیاقت داده است - که إن شاء الله خدمتگزار شما مردم باشد، یکی از دعاهای شما این باشد که در خانه من با وجود این جوان متدین باز باشد.
ص: 328
إلهي يا حميد بحق محمد، یا عالي بحق علي، یا فاطر بحق فاطمة، يا محسن بحق الحسن، یا قديم الإحسان بحق الحسين.
خدایا! به اشک چشم يتيمان ابی عبدالله علیه السلام حاجت این مردم را
برآورده بفرما.
خدایا! به پهلوی شکسته حضرت زهرا علیها السلام مریض های اسلام را
شفا عنایت بفرما، مریض های منظور را شفا عنایت بفرما.
خدایا! تو درد دل مردم را می دانی به حق زین العابدین علیه السلام هر کس به ما التماس دعا گفته حوائج او را برآورده به خیر بفرما.
اللهم انصر إمام زماننا، وانصره و انتصر به، وانصره نصرا عزيزا وافتح له فتح وفرجا قريبا و عجل في فرجه وظهوره.
هرکس امروز دردی، مشکلی، مطلبی، مریضی، ناراحتی دارد، آبرومند است به او ترحم فرما.
خدایا! به دختر داران، پسرداران، بی خانه ها، بی کسب ها و بی سرمایه ها ترحم بفرما.
ص: 329
ص: 330
ص: 331
ص: 332
الف
«اتَّقُوا اللَّهَ»... ج 1، 318
«أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْيَسْتَجِيبُوا لِي وَلْيُؤْمِنُوا بِي»...ج 2، 240 «أَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا»...ج 1، 190، 343
«ادْخُلُوا فِي السِّلْمِ كَافَّةً»... ج 2، 76
«وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ...»... ج 2، 234، 235
«إِذِ الْأَغْلَالُ فِي أَعْنَاقِهِمْ وَالسَّلَاسِلُ يُسْحَبُونَ *فِي الْحَمِيمِ ثُمَّ فِي ...»...ج 2، 107
«اذْهَبْ إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى »... ج 1، 281
«اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ يُوسُفَ وَأَخِيهِ وَلَا تَيْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ»... ج 1، 74
«أَرَهْطِي أَعَزُّ عَلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ»...ج 1، 404
«أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ»... ج 1، 43 / ج 2، 67، 68
«أَغْنِيَاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ»...ج2 ،22
«أَفَأَمِنَ أَهْلُ الْقُرَى أَنْ يَأْتِيَهُمْ بَأْسُنَا بَيَاتًا وَهُمْ نَائِمُونَ »... ج 1، 319
«أَفَأَمِنُوا مَكْرَ اللَّهِ فَلَا يَأْمَنُ مَكْرَ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْخَاسِرُونَ »... ج 1، 320
«أَفَمَنْ أَسَّسَ بُنْيَانَهُ عَلَى تَقْوَى مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانٍ...»...ج 1، 315
ص: 333
«أَفَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ فَهُوَ عَلَى نُورٍ مِنْ رَبِّهِ»...ج 1، 169
«أَفَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لَا يَهِدِّي...»... ج2 ،309
«اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ *خَلَقَ الْإِنْسَانَ مِنْ عَلَقٍ ...»... ج1 ،404
«أَقِمِ الصَّلَاةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلَى غَسَقِ اللَّيْلِ وَ...»... ج2، 222
«إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمَانِ»...ج1 ، 169
«إِلَّا مَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَأُولَئِكَ يَدْخُلُونَ...»...ج 2، 188
«أَلَا يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَهُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ »...ج 1، 120 /ج 1، 121
«التَّائِبُونَ الْعَابِدُونَ الْحَامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاكِعُونَ...»... ج 2، 190
«الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ طُوبَى لَهُمْ وَحُسْنُ مَآبٍ »... ج 1، 168
«الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ »...ج2 ، 115
«الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ...»... ج 1، 189
«أَلَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا كَلِمَةً طَيِّبَةً ...»... ج 1، 289، 305
«أَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ *وَوَضَعْنَا عَنْكَ وِزْرَكَ ...»...ج 1، 69، 84، 267، 283
«أَلَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرَى »... ج 1، 406
«الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي...»...ج1 ،362
«إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ...»... ج 2 ، 201
«إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُولَئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا »... ج 1، 224
«إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ »...ج 2، 190
«أَنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ »... ج 2، 78
«إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلَيْكُمْ رَقِيبًا »... ج 1، 390
«إِنَّ اللَّهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ »... ج 1، 231
ص: 334
«أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ »... ج 1، 327، 328
«إِنَّ الْمُنَافِقِينَ فِي الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ»...ج1، 363
«إِنْ تُطِيعُوا الَّذِينَ كَفَرُوا يَرُدُّوكُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ فَتَنْقَلِبُوا خَاسِرِينَ »... ج 1، 38
«إِنْ تَكْفُرُوا أَنْتُمْ وَمَنْ فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ حَمِيدٌ »... ج 1، 216
«إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ مَنْ يَضِلُّ عَنْ سَبِيلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ »... ج1، 380
«إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللَّهِ اثْنَا عَشَرَ شَهْرًا...»...ج1 ، 325
«وَإِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ »... ج 1، 325
«إِنَّ لِلْمُتَّقِينَ مَفَازًا «حَدَائِقَ وَأَعْنَابًا »...ج 1، 311، 329
«إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيْسِرُ وَالْأَنْصَابُ وَالْأَزْلَامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ »... ج 2، 142
«إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلَا يَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ»... ج 1، 208
«إِنَّمَا النَّسِيءُ زِيَادَةٌ فِي الْكُفْرِ يُضَلُّ بِهِ الَّذِينَ كَفَرُوا...»...ج 1،
«إِنَّمَا أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ رَبَّ هَذِهِ الْبَلْدَةِ الَّذِي حَرَّمَهَا»... ج 1، 215
«إِنَّما تُجْزَوْنَ مَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ »...ج 2، 52
«إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزَاءً وَلَا شُكُورًا »...ج 1، 348
«إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ...»... ج 1، 253
«إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا »...ج1، 85
«إِنَّهُ لَا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكَافِرُونَ »...ج 1، 73، 77
«إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ »...ج2 ، 76
«أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْكُمْ سُوءًا بِجَهَالَةٍ ثُمَّ تَابَ مِنْ بَعْدِهِ وَأَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ ...»ج 2، 189
«إِنِّي لَأَجِدُ رِيحَ يُوسُفَ لَوْلَا أَنْ تُفَنِّدُونِ »... ج 1، 75
ص: 335
«إِنِّي مَعَكُمْ رَقِيبٌ »...ج1، 400
«أَوَأَمِنَ أَهْلُ الْقُرَى أَنْ يَأْتِيَهُمْ بَأْسُنَا ضُحًى وَهُمْ يَلْعَبُونَ »...ج 1، 319
«أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ»... ج 2، 307
«أُولَئِكَ لَهُمْ رِزْقٌ مَعْلُومٌ »... ج 1، 349
«أُولَئِكَ هُمُ الْوَارِثُونَ »...ج 1، 237
«إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ *اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ »...ج 1، 338 / ج 2، 223
ب
«بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ»...ج1 ، 228
«بَعَثْنَا عَلَيْكُمْ عِبَادًا لَنَا أُولِي بَأْسٍ شَدِيدٍ»... ج 2، 140، 139
ت
«تَرَاهُمْ رُكَّعًا سُجَّدًا»...ج1، 255
«تُؤْتِي أُكُلَهَا كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا »...ج 1، 306
ث
«ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتَابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا مِنْ عِبَادِنَا...»...ج 2، 304
ج
«جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقًا »...ج2، 141
ص: 336
خ
«خَسِرَ الدُّنْيَا وَالْآخِرَةَ...»... ج 1، 111 ج 2، 132، 296
ذ
«ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ»...ج 1، 326
«ذَلِكَ خَيْرٌ»...ج 1، 323، 324
«ذَلِكَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِينُ »...ج 2، 103
ر
«رَبِّ اجْعَلْنِي مُقِيمَ الصَّلَاةِ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي رَبَّنَا وَتَقَبَّلْ دُعَاءِ »...ج 2، 237
«رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي *وَيَسِّرْ لِي أَمْرِي *وَاحْلُلْ عُقْدَةً ...»... ج2، 232
«رَبَّنَا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِوَادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ عِنْدَ...»... ج 2، 239
«رَبَّنَا وَتَقَبَّلْ دُعَاءِ »... ج 2، 238
«رَبِّي لَسَمِيعُ الدُّعَاءِ »...ج2، 238
ع
«عَسَى رَبُّكُمْ أَنْ يُكَفِّرَ عَنْكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ »...ج 2، 59
«عَلَيْهَا مَلَائِكَةٌ غِلَاظٌ شِدَادٌ لَا يَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَ...»... ج 2، 50
ف
«فَإِذَا جَاءَتِ الطَّامَّةُ الْكُبْرَى *يَوْمَ يَتَذَكَّرُ الْإِنْسَانُ ...»...ج2، 91، 110
ص: 337
«فَإِذَا فَرَغْتَ فَانْصَبْ »...ج 1، 85
«فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْكَافِرِينَ»...ج 2، 165، 166
«فَإِنْ زَلَلْتُمْ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْكُمُ الْبَيِّنَاتُ...»...ج 2، 77، 78
«فَإِنَّ لَكَ فِي الْحَيَاةِ أَنْ تَقُولَ لَا مِسَاسَ»... ج 1، 40
«فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا *إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا *فَإِذَا فَرَغْتَ فَانْصَبْ »... ج 1، 85
«فَأْوُوا إِلَى الْكَهْفِ»...ج 1، 148
«فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا ...»...ج1، 379
«فَتَرَبَّصُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ»...ج2، 294
«فَخَرَجَ مِنْهَا خَائِفًا يَتَرَقَّبُ »...ج 1، 42
«فَلَا تَظْلِمُوا فِيهِنَّ أَنْفُسَكُمْ...»... ج 1، 326
«فَلَا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكْرَى»...ج 1، 106، 107
«فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ وَمَا يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ»...ج 1، 137، 141، 143
«فَلَمَّا قَضَى مُوسَى الْأَجَلَ وَسَارَ بِأَهْلِهِ آنَسَ مِنْ جَانِبِ الطُّورِ نَارًا»... ج 1، 280
«فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ »...ج2، 310
«فَمَنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ»... ج 1، 215
«فَمَنْ تَابَ مِنْ بَعْدِ ظُلْمِهِ وَأَصْلَحَ فَإِنَّ اللَّهَ يَتُوبُ عَلَيْهِ»...ج2، 189
«فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ *وَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ »... ج 1، 225
«فَوَاكِهُ وَهُمْ مُكْرَمُونَ »... ج 1، 349
«فِيهِ شِفَاءٌ لِلنَّاسِ»...ج 1، 164
ص: 338
ق
«قَالَ رَبِّ إِنِّي وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّي وَاشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَيْبًا...»...ج 2، 236
«قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ (1)»
«الَّذِينَ هُمْ فِي صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ »...ج 1، 221، 237 /ج 2، 214
«قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ...»...ج 1، 126
«قُلْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْكَافِرِينَ »...ج 2، 165
«وَقُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ »... ج 1، 367،393
«قُلْ إِنْ كَانَ آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَاؤُكُمْ وَإِخْوَانُكُمْ وَ...»... ج 2، 273، 294
«قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَ...»... ج 2، 147، 164
«قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى»... ج 2، 82، 308
«قُوا أَنْفُسَكُمْ وَأَهْلِيكُمْ نَارًا»... ج 2، 50، 266، 317
ک
«كَلَّا إِنَّ الْإِنْسَانَ لَيَطْغَى *أَنْ رَآهُ اسْتَغْنَى ...»...ج1، 405
«كُلُوا وَاشْرَبُوا وَلَا تُسْرِفُوا »... ج 2، 32
ل
«لَا تَخُونُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ وَتَخُونُوا أَمَانَاتِكُمْ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ »...ج 2، 213
«پلَا تَعْتَذِرُوا الْيَوْمَ»...ج2، 52
«لَا یَتَّخِذ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ »... ج 1، 253
«لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الْيَهُودَ»... ج 2، 138
«لِسَانَ صِدْقٍ عَلِيًّا »... ج 1، 144
ص: 339
«لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ...»... ج 1، 117، 126، 132 «لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ »....ج 1، 64 /ج 2، 84، 85
م
«مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ...»...ج 1، 243، 255
«مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْهَا وَهُمْ مِنْ فَزَعٍ يَوْمَئِذٍ آمِنُونَ »... ج 1، 214
«مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ...»... ج 2، 18
«مَنْ كَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِهِ إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمَانِ»... ج 1، 162
«مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ وَمَنْ تَوَلَّى فَمَا أَرْسَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظًا »... ج 1، 46
ن
«ن وَالْقَلَمِ وَمَا يَسْطُرُونَ *مَا أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِمَجْنُونٍ »... ج 1، 355، 379
و
«وَآخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلًا صَالِحًا وَ...»... ج 2، 209
«وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثَى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَهُوَ كَظِيمٌ »... ج 1، 102
«وَإِذَا رَأَيْتَ الَّذِينَ يَخُوضُونَ فِي آيَاتِنَا...»...ج 1، 105، 106
«وَإِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَمَا يَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ»... ج 1، 147
«وَارْتَقِبُوا إِنِّي مَعَكُمْ رَقِيبٌ »... ج1، 390
«وَارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَرَاتِ»... ج2، 240
«وَاسْتَفْتَحُوا وَخَابَ كُلُّ جَبَّارٍ عَنِيدٍ »... ج2، 112
ص: 340
«وَاصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنَا وَوَحْيِنَا وَلَا تُخَاطِبْنِي فِي الَّذِينَ ظَلَمُوا إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ ...»... ج 1، 280
«وَاعْلَمُوا أَنَّمَا أَمْوَالُكُمْ وَأَوْلَادُكُمْ فِتْنَةٌ »...ج 2، 104، 108
«وَاقْصِدْ فِي مَشْيِكَ وَاغْضُضْ مِنْ صَوْتِكَ...»...ج2، 32، 33
«وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ»... ج 1، 111
«وَالَّذِينَ كَفَرُوا وَكَذَّبُوا بِآيَاتِنَا أُولَئِكَ أَصْحَابُ الْجَحِيمِ »...ج 1، 168
«وَالَّذِينَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ »...ج2، 214
«وَأَنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ »...ج1، 328
«وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ ...»... ج 1، 254
«وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ»...ج 2، 110، 111
«وَأُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُسْلِمِينَ »...ج1، 215
«وَأَنْ أَتْلُوَ الْقُرْآنَ »... ج 1، 215
«وَإِنْ تُطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَا يَلِتْكُمْ مِنْ أَعْمَالِكُمْ شَيْئًا»... ج 1، 42
«وَإِنْ جَاهَدَاكَ لِتُشْرِكَ بِي مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا»... ج 1، 41
«وَإِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ »... ج 1، 380
«وَأَنْ لَوِ اسْتَقَامُوا عَلَى الطَّرِيقَةِ لَأَسْقَيْنَاهُمْ ...»... ج 1، 51، 61، 64 /ج 2، 65، 81، 84
«وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ »...ج 1، 227، 228، 230
«وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ »...ج 2، 190
«وَتِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ وَمَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ»... ج 2، 312
«وَجَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْقٍ عَلِيًّا »...ج1، 145
«وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ...»...ج 2، 315
ص: 341
«وَذَكِّرْ فَإِنَّ الذِّكْرَى تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِينَ »...ج 2، 51
«وَرَفَعْنَا لَكَ ذِكْرَكَ »... ج 1، 84، 283
«وَقَالَ الرَّسُولُ يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا »... ج 1، 177
«وَقَالَ مُوسَى إِنْ تَكْفُرُوا أَنْتُمْ وَمَنْ فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا...»... ج 1، 197
«وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ»... ج 1، 122
«وَقَضَيْنَا إِلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ فِي الْكِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ»...ج 2، 121، 139، 141
«وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ»... ج 1، 390
«وَلَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ »...ج2،76
«وَلَا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلَى عُنُقِكَ وَلَا تَبْسُطْهَا كُلَّ الْبَسْطِ...»... ج 2، 32
«وَلَا تَقُولَنَّ لِشَيْءٍ إِنِّي فَاعِلٌ ذَلِكَ غَدًا »...ج 1، 293
«وَلَقَدْ وَصَّيْنَا الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكُمْ...»... ج 1، 318
«وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِينَ»...ج 2، 128، 136، 296
«وَلَمْ أَكُنْ بِدُعَائِكَ رَبِّ شَقِيًّا *وَإِنِّي خِفْتُ الْمَوَالِيَ...»...ج 2، 219
«وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ ...»... ج 1، 227، 228، 230
«وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ...»...ج 1، 318
«وَلَوْلَا رَهْطُكَ لَرَجَمْنَاكَ وَمَا أَنْتَ عَلَيْنَا بِعَزِيزٍ »... ج 1، 404
«وَلْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُيُوبِهِنَّ »... ج 1، 191
«وَلْيَعْفُوا وَلْيَصْفَحُوا أَلَا تُحِبُّونَ أَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ»...ج 2، 178
«وَمَا تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ *إِلَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ »...ج 1، 333،349
«وَمَا تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَأَدْعُو رَبِّي »... ج 1، 143
ص: 342
«وَمَا ظَلَمْنَاهُمْ وَلَكِنْ كَانُوا هُمُ الظَّالِمِينَ »...ج2،313
«وَمَا ظَلَمُونَا وَلَكِنْ كَانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ »...ج 1، 326
«وَمَثَلُ كَلِمَةٍ خَبِيثَةٍ كَشَجَرَةٍ خَبِيثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ...»... ج 1، 306
«وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي»...ج 1، 62
«وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ»...ج 2، 71، 74
«وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَعْبُدُ اللَّهَ عَلَى حَرْفٍ»... ج 1، 91، 111 /ج 2، 103
«وَمَنْ تَوَلَّى فَمَا أَرْسَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظًا »... ج 1، 46
«وَمَنْ جَاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَكُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِي النَّارِ هَلْ تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا كُنْتُمْ...»... ج 1، 214
«وَمَنْ ضَلَّ فَقُلْ إِنَّمَا أَنَا مِنَ الْمُنْذِرِينَ »... ج 1، 215
«وَمَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا *وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ »... ج2، 23
«وَمَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ»...ج2، 23
«وَمَنْ يُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَى اللَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ »...ج 2، 114
«وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولَئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ...»... ج 1، 42
«وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ فَازَ فَوْزًا عَظِيمًا »... ج 1، 42
«وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيَخْشَ اللَّهَ وَيَتَّقْهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الْفَائِزُونَ ...»... ج 1، 33، 42
«وَمَنْ يُعْرِضْ عَنْ ذِكْرِ رَبِّهِ يَسْلُكْهُ عَذَابًا صَعَدًا »... ج 2، 81، 84، 85
«وَمَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ مُضِلٍّ»...ج 2، 307
«وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ...»... ج 2، 301، 321
«وَوَضَعْنَا عَنْكَ وِزْرَكَ »...ج 1، 84
«وَوَهَبْنَا لَهُمْ مِنْ رَحْمَتِنَا...»...ج 1، 145، 151
«وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ...»...ج 1، 144
ص: 343
«وَهُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ وَيُرْسِلُ عَلَيْكُمْ حَفَظَةً»... ج 1، 391
«وَيَجْعَلُونَ لِلَّهِ مَا يَكْرَهُونَ وَتَصِفُ أَلْسِنَتُهُمُ الْكَذِبَ...»... ج 1، 293
«وَيَقْتُلُونَ الْأَنْبِيَاءَ بِغَيْرِ حَقٍّ »...ج 2، 138
«وَيَقُولُ الْكَافِرُ يَا لَيْتَنِي كُنْتُ تُرَابًا »...ج 1، 329، 393
«وَيُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى لَا انْفِصَامَ لَهَا»... ج 1، 182
ه-
«هُوَ أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَاسْتَعْمَرَكُمْ فِيهَا»... ج 1، 79
ی
«يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ *ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً »... ج 1، 28
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِي السِّلْمِ كَافَّةً وَ...»... ج 2، 70، 75
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا قِيلَ لَكُمْ تَفَسَّحُوا»...ج 2، 245
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَصَابِرُوا وَرَابِطُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ...»... ج 2، 125
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحًا»... ج 2، 58
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَكُمْ وَأَهْلِيكُمْ نَارًا...»...ج 2، 48
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَخُونُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ وَ...»... ج 2، 195
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ كَفَرُوا لَا تَعْتَذِرُوا الْيَوْمَ إِنَّمَا تُجْزَوْنَ...»... ج 2، 51
«يَا بَنِي آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنَا عَلَيْكُمْ لِبَاسًا يُوَارِي سَوْآتِكُمْ...»... ج 1، 322، 323
«يَا بَنِي آدَمَ لَا يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطَانُ كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَيْكُمْ...»... ج 1، 324
«يَا لَيْتَ بَيْنِي وَبَيْنَكَ بُعْدَ الْمَشْرِقَيْنِ فَبِئْسَ الْقَرِينُ (38)»...ج 1، 401
ص: 344
«يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا»... ج1، 255
«يَدْعُو مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَضُرُّهُ وَمَا لَا يَنْفَعُهُ»... ج 1، 111
«يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ»... ج 2، 268
«يَسْأَلُهُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ»... ج 1، 368،369
«يَسْتَخْفُونَ مِنَ النَّاسِ وَلَا يَسْتَخْفُونَ مِنَ اللَّهِ وَهُوَ مَعَهُمْ...»... ج 1، 390
«وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ»...ج 2، 165
«يَنْشُرْ لَكُمْ رَبُّكُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ وَيُهَيِّئْ لَكُمْ مِنْ أَمْرِكُمْ مِرْفَقًا »... ج 1، 148
«يَوْمَ تُبْلَى السَّرَائِرُ »... ج1، 96
«يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَرًا»... ج 1، 393
«يَوْمَ لَا يُخْزِي اللَّهُ النَّبِيَّ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ نُورُهُمْ...»... ج 2، 59
«يَوْمَ لَا يَنْفَعُ مَالٌ وَلَا بَنُونَ ...»... ج 2، 107، 251، 290
ص: 345
ص: 346
الف
(اجتنب) الغيبة، (فإنها) أدام کلاب النار...ج2 ،97
احذروا الشبهة، فإنها وضعت للفتنة...ج2 ،100
أحسن المكارم عفو المقتدر و جود المفتقر ...ج1 ،373
إحفظ رأسك من عثرة لسانك... ج1 ،294
أخبرني بدينك الذي تدين الله عزوجل به أنت وأهل بيتك...ج1 ،246
أخي! إيتيني بثوب عتيق لا يرغب فيه أحد...ج2، 269
أدوا الأمانات إلى أهلها وإن كانوا مجوسيا، فإن ذلك لا يكون...ج 2، 196
إذا شاؤوا أن يعلموا علموا ...ج 2، 320، 321
إذا مات المؤمن الفقيه ثلم في الإسلام ثلمة لا يسدها شيء...ج 1، 28
اذكروا انقطاع اللذات وبقاء التبعات ...ج 1، 321
أربعة أنا لهم شفيع يوم القيامة ...ج2 ،230
أرضى الناس من كان أخلاقه رضية...ج 1، 359
أستغفر الله ربي وأتوب إليه ...ج2 ،173
أشد من يتم اليتيم الذي انقطع من أمه و أبيه...ج2 ،253
ص: 347
أشهد أن لا إله إلا الله ...ج 1، 79، 169، 199، 223 /ج 2، 78
أظلم الناس من سن سنن الجور ...ج 1، 130
اعتزلت الناس ...ج1 ،151
اعرف الحق تعرف أهله ... ج 1، 181
أعلمكم علي، أتقاكم علي، أعدلكم علي ... ج 2، 84
اعلموا أن حوائج الناس إليكم من نعم الله عليكم...ج 1، 282
اعلموا عباد الله أن عليكم رصدأ من أنفسكم ...ج 1، 395
أفضل من أهل كل زمان ... ج 1، 71
أني لكل مسلم لا يجعل في كل جمعة يوما يتفقه في أمر دينه...ج1 ،98
اقتدوا بهدي نبيكم فإنه أصدق الهدی واستنوا بسنته...ج 1، 128
اكتب وبث علمک في إخوانك .. فإنه يأتي على الناس زمان هرج...ج 2، 249
أكرم نفسك عن كل دنية وإن ساقتك إلى الرغائب ... ج 2، 284
أكرموا أولادكم و أحسنوا آدابهم ...ج 2، 56
الذي ارتضيته ورضيت به من شئت من خلقك ...ج 1، 193
اللهم العن أول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد و آخر تابع له... ج 1، 244، 252
اللهم صل على علي بن موسي الذي ارتضيته ورضيت به من شئت... ج 1، 193
اللهم كن لوليك الحجة ابن الحسن المهدي صلواتك عليه و... ... ج 1، 34
إلهي رضى برضائك صبرة على بلائك لامعبود لي سواك... ج 2، 241
إلى متى هؤلاء يملكون؟ أو متى الراحة منهم؟ ... ج 2، 126
ألا إن أخوف الفتن عندي عليكم فتنة بني أمية ...ج 2، 111
ألا إن رحى الإسلام دائرة فدوروا مع الكتاب حيث دار، ألا إن الكتاب...ج 1، 178
ص: 348
ألا أخبرك بملاك ذلك كله...ج 1، 298
ألا أخبركم بما لا يقبل الله عزوجل من العباد عملا إلا به؟ ... ج 1، 357
ألا تعلم أن من انتظر أمرنا وصبر على مايري من الأذى والخوف... ج 2، 128
ألا تعلم أن من انتظر أمرنا و صبر على ما يرى من الأذى و الخوف هو...ج 1، 386
ألا فمن كان من شیعتنا عالما بعلومنا... ... ج 2، 253
ألا كلكم راع و كلكم مسئول عن رعيته...ج 2، 53، 54
ألا وإن شيعتنا يقعون في فتنة وحيرة في غيبته...ج 1، 335
ألا وإنكم لا تقدرون على ذلك ...ج2 ،36
ألزموا على بن أبي طالب ... ج 2، 311
أليس تعلم أن لكل شيء مدة؟ ...ج2 ،126
امسك عن طريق إذا خفت ضلالة، فإن الكف عنه خير من ركوب... ...ج2 ،102
إنا نرجو مايرجو الناس سيطول ذلك اليوم ...ج 1، 269
أنا أبيت على فراشك ...ج2 ،73
أنا وعلي أبوا هذه الأمة...ج 2، 253
أنتم السبيل الأعظم والصراط الأقوم ... ج 1، 347
إن إبني هو القائم من بعدي وهو الذي تجري فيه سنن الأنبياء... ...ج 1، 234
إن أحب الأعمال إلى الله عزوجل انتظار الفرج ...ج 1، 72
إلى أدني ما يكون لهم من الثواب ...ج 1، 291
إن أقرب الناس إلى الله عزوجل وأعلمهم به وأرافهم بالناس...ج 1، 118، 244
إن الله يلقى في قلوب محبينا الرعب من عدونا... ج 2، 140
إن أهل زمان غيبته ...ج 1، 71
ص: 349
"
إن حسن الخلق يذيب الخطيئة كما تذيب الجليد و... ...ج 1، 377
إن الحسین مصباح الهدی و سفينة النجاة ... ج 1، 284 / ج 2، 227
إن العبد ليبلغ بحسن خلقه عظيم درجات الآخرة و... ...ج 1، 359
إن العبد ليسئل يوم القيامة عن كحل عينيه... ...ج1، 402
إن علماء شیعتنا يحشرون فيخلع عليهم من خلع الكرامات...ج 1، 15 /ج2 ؛255
إن في مال الرجل فتنة و في زوجته و ولده ... ج 2، 109
إن قدام القائم علامات تكون من الله عزوجل ...ج 1، 227
إن لصاحب هذا الأمر غيبة المتمسك بها في دينه كالخارط للقتاد ...ج1 ؛312
إن لصاحب هذا الأمر غيبة، فليتق الله عبد و ليتمسك بدينه ...ج 1، 313
إن لكل أمة فتنة و فتنة أمتي المال ...ج2 ،105
إن لم يكن يراني فإني أراه ...ج1 ،127
إن لنا دولة يجيء بها إذا شاء الله...ج 1، 358
إن لنا دولة يجيء بها إذا شاء...ج 1، 235
إن لي أهل بيت و هم يسمعون مئي أفأدعوهم إلى هذا الأمر؟ ... ج 2، 265
إنما بدء وقوع الفتن أهواء تتبع، وأحكام تبتدع، يخالف فيها كتاب الله ... ج 1، 132
إن من فارق التقوى أعزي باللذات و الشهوات ووقع في تيه السيئات... ج 1، 320
إن المؤمن ليخشع له كل شيء ...ج1 ،341
إنكم لن تحملوا ما حملوا و لن تصبروا صبرهم ... ج 2، 124
إنها ستكون فتنة القاعد فيها خير من القائم ...ج 2، 93
إنه أنهي إلي ارتياب جماعة منكم في الدين وما دخلهم من الشك و... ...ج 2، 66
و إنه كان مخلصا...ج 1، 346
ص: 350
إنه لما استشهد الحسين عليه السلام بقي في كربلاء...ج2 ،325
إني تارك فيكم الثقلين : كتاب الله وعترتي أهل بيتي... ...ج 2، 71
إني لم أخرج أشرة و لابطرأ ولامفسدا و لا ظالما...ج 2، 295
انتظار الفرج من أعظم الفرج ...ج 1، 71
أوحى الله تعالى إلى موسى... ...ج2 ،257
أورع الناس من وقف عند الشبيهة ...ج2 ،96
أول ما يوضع في ميزان العبد يوم القيامة حسن خلقه ...ج 1، 378
اوصيك يا حسن! و کفی بک وصيا بما أوصاني به رسول الله 9...ج 2، 97
اولئك المخلصون حقا وشيعتنا صدقة والدعاة إلى دين الله عزوجل...ج 1، 71
اولئک هم الأفضلون عند الله عزوجل ...ج 2، 264
أي المتفكر في أمرنا الطالب لفرجنا...ج2 ،303
أي رب! عذبتني بعذاب لم تعذب به شيئا ... ج1 ،351
أين عمي العباس؟ ...ج1 ،351
ب
البر و حسن الخلق يعمران الديار ويزيدان في الأعمار...ج 1، 377
... بعد غيبة وحيرة فلا يثبت فيها على دينه إلا المخلصون...ج 1، 65
بل خرجت للأمر بالمعروف والنهي عن المنكر ...ج 1، 217
به يملأ الأرض قسطا بعد ما ملئت ظلما وجورا ...ج 1، 284
بیمنه رزق الوری و بوجوده ثبتت الأرض والسماء ...ج 2، 149 /ج 2، 221
ص: 351
ت
تأمرهم بما أمر الله به وتنهاهم عما نهاهم الله عنه... ...ج2 ،53
تحت قبته استجابة الدعاء ...ج1 ،277
ترک الحيلة ...ج 2، 276
تصبح طهران قصورها كقصور الجنة ونسوانها کحورالعين... ...ج2 ،42
التقوى دار حصن عزیز ...ج 1، 313
تلين جانبك ...ج1 ،365
ث
ثالثهما الشيطان...ج1 ، 109
ثم انضجع و وضع يده تحت رأسه... ج 2، 17
ج
جاء أعرابیان عند رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم...ج 2، 86
جعلت فداك، إن الحسين علیه السلام، قد زاره الناس... ...ج1، 276
جعلت فداك، إنما تخوفت الشهرة ...ج1 ،282
ح
حب الشيء يعمي و يصم ...ج1 ،109
حب النباهة رأس كل بلية...ج1 ،272
حبل الله هو القرآن ...ج 1، 182
ص: 352
حتى بقيت رغيفة ...ج2 ،35
حرمة مال المسلم كحرمة دمه ...ج2 ،198
حسن الخلق بدر الأرزاق ويؤنس الرفاق...ج1 ،376
حفظ اللسان ولزوم البيت ...ج1 ،139 ،292
خ
خالطوا الناس بألسنتكم وأبدانكم...ج1 ،163،167
خرج علي لصلاة الفجر فاستقبله الإوز يصحن في وجهه ...ج 2، 324
الخلق الحسن نصف الدین...ج1 ،359
الخلق العظيم هو الإسلام...ج 1، 364
خلوا ابن عمي أولأكشف بالدعاء رأسي...ج 1، 47
خيار أمتي القانع و شرارهم الطامع... ج 2، 24
خيرك إلينا نازل و شرنا إليك صاعد...ج 1، 369
د
الداعين إليه ... ج 1، 200
دع ما يريبك إلى مالا يريبك، فمن رعى حول الحمى... ...ج 2، 100
دعوه فإنهن نوائح و خرج فأصيب ...ج 2، 324
ر
رأس الإسلام الأمانة ...ج 2، 203
ص: 353
رجل من مواليک يستحل مال بني أمية و دمائهم ...ج2 ،196
رحم الله امرء راقب ربه ...ج1 ،401
رحم الله من حببنا إلى الناس و لم يكرهنا إليهم ...ج 2، 163
ز
زایلوهم بقلوبكم وأعمالكم ...ج 1، 163
س
سئلت أبا عبد الله لا عن حق المؤمن ...ج2 ،157
ستكون بعدي فتنة فإذا كان ذلك فالزموا علي بن أبي طالب...ج2 ،310
السلام على المعذب في قعر السجون، وظلم المطامير... ...ج 2، 192
سلامة الإنسان في حفظ اللسان ... ج 1، 294
سلامة الدين في اعتزال الناس...ج1 ،150
سلموا لنا...ج1 ،70
سمعت رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم يقول: أتاني جبرئيل فقال: يا محمد!...ج 1، 188
سيأتي على الناس زمان لا ينال الملك فيه إلا بالقتل والتجبر ...ج2 ،130 سيأتي على الناس زمان يخير فيه الرجل بين العجز و الفجور... ...ج2، 274 سيأتي قوم من بعد كم الرجل الواحد منهم له أجر... ...ج 2، 123 سيرحمهم الله...ج 1، 254
ص: 354
ش
شعار الرهبانيه القناعة ... ج 2، 18، 37
شهادة أن لا إله إلا الله ...ج 1، 247
الشهرة خيرها و شرها في النار...ج 1، 273
ص
الصبر ظفر ...ج2 ،137
صدقة السر تطفىء غضب الرب ...ج2 ،158
صلاح الإنسان في حبس اللسان ...ج 1، 299
الصمت عند الشبهة...ج 2، 97، 99
ط
طوبى لمن راقب ربه و خاف ذنبه ...ج1 ،410
طوبى لمن عمل بسنة الدين ...ج 1، 128
ع
العالم كمن معه شمعة تضيىء للناس ... ...ج 2، 258
عبادي وإمائي آمنتم بسري وصدقتم بغيبي ...ج 1، 291
العجز سبب التضييع ...ج2 ،279
العجز مهانة...ج2 ،279
العجز يثمر الهلكة ...ج2 ،280
ص: 355
العجز يطمع الأعداء ...ج 2، 279
العزلة أفضل شيم الأكياس ...ج 1، 150
العزلة عبادة ...ج1، 149
العفو عمن ظلمك... ج 1، 372
علماء شیعتنا مرابطون بالثغر الذي يلي إبليس وعفاريته... ... ج 1، 210
علموا أنفسكم و أهليكم الخير وأدبوهم ... ج 2، 55
علي أعدلكم، أعلمكم، أقواكم ...ج1، 180
علي بن الحسين ويلقب بزین العابدین، محمد بن علی... ... ج 2، 68
علي مع القرآن و القرآن مع علي... ...ج 2، 314
علي مني و أنا من علي ... ج 2، 74
عمتي هذا نعش من ... ج 1، 87 /ج 2، 143
عند تحقق الإخلاص تستنير البصائر ...ج1، 345
عنوان صحيفة المؤمن حسن خلقه ...ج 1، 359
عودوا قلوبكم الترقب ...ج 1، 397
ف
فادخلوا أين دخلوا وفارقوا من فارقوا ...ج1، 118
فإذا فعلت ذلك بالإخلاص جعل لك على نفسه...ج 1، 341
فإذا فعلت ذلك وصلت ولايتك بولايتنا... ...ج2، 159
فاعتزل تلك الفرق كلها و... ... ج 2، 92
فإن التقوى اليوم الحرز و... ....ج 1، 314
ص: 356
فإن الحق فيهم...فأينما رأيتموهم فاتبعوهم... ...ج1، 118
فإني عليك مشفق أخشى أن لا تحتمل ...ج2، 157
فأبشروا بحسن الثواب مني ...ج1، 291
فأسئلك بالقدرة التي قدرتها... ...ج1، 394
فأضربوا به عرض الحائط ...ج 1، 181
فألزموا الأرض ولا تحركوا یداً ولا رجلا ...ج 1، 230
فأنتم عبادي وإمائي حقا...ج 1، 291
فأيكم يمسك شوك القتاد بیده؟! ...ج 1، 312
فجدوا وانتظروا هنيئا أيتها العصابة المرحومة ...ج 1، 236
فجرى الدم عن جبهته الشريفة ...ج1، 217
فذكر عطش الحسين علیه السلام ...ج1، 134
فرأى مصارع أحبته ...ج1، 285
فسد الزمان وتغير الإخوان فرأيت الإنفراد أسكن للفؤاد ...ج1،152
فسفك بها الدم الحرام، وانتهب بها المال الحرام... ...ج1، 302
فضل کافل يتيم آل محمد علیهم السلام المنقطع عن موالیه... ...ج2، 256
فعادت الطيور كل منهم قاصدا كربلاء...ج 2، 325
فعتهم جمعيا بدعوتك و انصرهم جميعا بنصر تک... ...ج2، 187
فقال: كتاب الله فيه بيان ما قبلكم من خبر وخبر ما بعدکم و... ...ج1، 188
فقال لهم ذلك الطير: ياويلكم!...ج 2، 325
فقد ملئت بطونكم من الحرام ...ج1، 406
فقلت: فما المخرج منها؟ ...ج 1، 188
ص: 357
فقيه واحد ينقذ يتيما من أيتامنا المنقطعين عنا... ...ج 2، 260
فكن على حذر واطلب إلى الله عزوجل لنجاة... ...ج 1، 388
فكن مترقبا واجتهد ليراك الله عزوجل في خلاف...ج 1، 388، 403
فلا يستفزتك الشيطان ...ج2، 127
فلما رأته الطيور تصايحن و أعلن بالبكاء والثبور...ج2، 326
فلم يجبه أحد إلا بالسيوف ...ج1،66
فما يحبسنا عنهم إلا ما يتصل بنا مما نكرهه... ...ج2،172
فمن استطاع منكم أن يلقى الله سبحانه وهو نقي الراحة... ....ج 1، 303
فمن أدرك ذلك الزمان فصبر على الفقر و هو يقدر على الغنى... ...ج2، 131
فمن أدرك منكم فليتق الله وليحرز دينه و...ج1، 269
فمن... صبر على البغضة و هو يقدر على المحبة... ج 2، 133
فوالذي نفسي بيده، ماترون ما تحبون حتى يتفل بعضكم... ...ج 1، 166
فوالله ما أرزأ كم من مالكم شيئا...ج 2، 35، 36
فهو من عتقائه من النار ...ج2، 258
في إخلاص النيات نجاح الأمور...ج 1، 343
في اعتزال أبناء الدنيا جماع الصلاح ...ج1، 150
في حلالها حساب و في حرامها عقاب ...ج1، 403
فيقال له: خرجت منك كلمة فبلغت مشارق الأرض... ....ج1، 302
في قلب من والاه قبره ...ج 1، 278
ص: 358
ق
القائلين بإمامته...ج1، 71
قتل الحسين بكربلاء مظلوما ...ج 2، 327
ک
كان عليه اللثام ...ج2، 155
الكريم إذا وعد وفي...ج1، 171
كف عليك هذا...ج1، 298
کفی بالقناعة ملكا ...ج2، 23
الكلام في وثاقك مالم تتكلم به، فإذا تكلمت به صرت في وثاقه ...ج 1، 299
كلكم مسئول...ج 2، 55
كلما جاءني رجل منهم يطلبني قل: ليس هو هاهنا...ج 1، 281
كلهم نور واحد...ج 2، 319
كم من دم سفكه فم ...ج1، 297
كنت عند الصادق علیه السلام إذ أتاه شيخ كبير قد انحني متكئا على عصاه ...ج 1، 335
كونوا في الناس كالنحل في الطير ...ج 1، 163
كونوا لنا زينة ولا تكونوا علينا شينا ...ج 2، 162 /ج 2، 164
ل
لا اطلع على قلب عبد فأعلم منه حب الإخلاص... ...ج 1، 340
لا إله إلا الله ... ج 1، 307
ص: 359
لا إله إلا الله، محمد رسول الله، علي ولي الله ...ج2، 319
لا إله إلا أنت سبحانك إني كنت من الظالمين ...ج1، 307
لا إيمان لمن لا أمانة له ...ج 2، 204
لا أخبرك إلا بسبعة ...ج2، 157
لا تتجاوزوا ولا تطلبوا الهدى في غيره فتضلوا ...ج1، 186
لا تشبع ويجوع ...ج2، 157
لا تنقضن ستة صالحة عمل بها و اجتمعت الألفة لها... ...ج1، 131
لا زال ينتقل من سجن إلى سجن ...ج2، 192
لا سلامة لمن كثر مخالطة الناس ...ج1، 150
لأن الله تبارك وتعالى أعطاهم من العقول والأفهام... ...ج 1، 71
لأنه ترك ولده يتكففون الناس ...ج 2، 33
لا، ولو أدركته لخدمته أيام حياتي ...ج2، 148
لا يبقى من القرآن إلا رسمه و من الإسلام إلا اسمه...ج 1، 36
لا يرى أحدكم إذا ادخل على مؤمن سرورا...ج 2، 153
لا يظهر القائم حتى يكون... ...ج 2، 16
لا ينجو من الهلكة... ...ج2، 229
لا يوم كيومك يا أباعبدالله...ج 2، 166
لزوم البيت ...ج 1، 143ج 1، 156
لقد سئمت من الحياة وضاق صدري ...ج1، 112
لو أتيت بشاب من شباب الشيعة لايتفقه في الدين لأدبته...ج 1، 104
و لولا الحجة لساخت الأرض بأهلها ....ج 2، 148
ص: 360
لولا من يبقى بعد غيبة قائمنا عليه الصلاة والسلام من العلماء... ج 1، 200
لو مات من بين المشرق والمغرب لما استوحشت... ...ج 1، 183
ليس شییء من الطير إلا وهو يستضعفها...ج 1، 164
م
ما إن تمسكتم بهما لن تضلوا بعدي أبد ...ج2، 114
ما أخلص عبد لله عزوجل أربعين صباحا إلا جرت... ...ج1، 340
ما أفضل ما يستعمله المؤمن في ذلك الزمان؟ ...ج1، 139
ما أنعم الله عزوجل على عبد أجل من أن لا يكون... ...ج 1، 336
ما بقي أحد إلا ارتد عن دينه ...ج 1، 209
ما تقول في القرآن....ج 1، 186
ما حد حسن الخلق ؟ ...ج 1، 365
ما يقدم المؤمن على الله عزوجل بعمل بعد الفرائض...ج 1، 360
مثل أهل بيتي كسفينة نوح من ركبها نجی...ج 2، 226
مذبوح و دمه مسفوح ...ج2، 325
مشغول وقته...ج 1، 82
المغتم لظلمنا...ج 2، 322
المكرم لذريتي ...ج 2، 231
من استعمل رجلا من عصابة وفي تلك العصابة... ....ج2، 205
من اعتزل سلم ورعه ...ج 1، 151
من أخلص النية تنزه عن الدنية... ج 1، 342
ص: 361
من بكى للحسين أو أبكى أو تباکی وجبت له الجنة ... ج 2، 323
المنتظر لأمرنا كالمتشحط بدمه في سبيل الله ... ج 1، 72
من ثبت على موالاتنا في غيبة قائمنا أعطاه الله أجر ألف شهید... ج 1، 52
من سر أن يكون من أصحاب القائم فلينتظر... ج 1، 235، 358
من عز النفس لزوم القناعة ...ج2، 24
من كان له صبي فليتصاب له ...ج2، 56
من كان من شیعتنا عالم بشريعتنا فأخرج ضعفاء شيعتنا... ...ج2، 254
من كفل لنا يتيما قطعته عنا محنتنا باستتارنا... ...ج2، 256
من لم يقدر على صلتنا فلیصل صالحي موالينا... ...ج2، 153
من لم يؤدبه الأبوان يؤدبه الزمان ...ج2، 205
من مات منكم على هذا الأمر منتظرا له ...ج 1، 72
من يبيت على فراشي الليلة؟ ...ج 2، 72 / ج 2، 73
من يشتري مني هذا...ج 2، 34
ن
الندم على ما مضى...ج2، 174
نعم، إن الله عزوجل يقول: «قُوا أَنْفُسَكُمْ وَأَهْلِيكُمْ نَارًا»...ج 2، 266
نفس المهموم لنا المغتم لظلمنا تسبیح... ...ج 1، 222 / ج 2، 302
و
وادفع عنهم البلاء ...ج 1، 292
ص: 362
وإذا بطائر أبيض قد أتی و تمسح بدمه وجاء والدم يقطر منه ...ج2، 325
واز ممه بالنهي والحزم والتقى والعقل..ج1، 294
واستنوا بسنته (رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم) ...ج1، 130
و إعطاء من حرمك ...ج1، 373
والإقرار بما جاء به من عند الله...ج 1، 247
والتسليم لأمرنا...ج1، 247
والتوسع على العيال ...ج1، 370
والجوع بغلاء أسعارهم ...ج 1، 229
والذابين عن دينه بحجج الله ...ج1،202
والرجل راع على أهل بيته و هو مسئول عنهم...ج 2، 54
والرفق بمسيئهم و تألفهم ...ج 2، 183، 185
والساعي في أمورهم ...ج 2، 231
والقائم فيها خير من الماشي...ج2، 93
والقاضي لهم حوائجهم ...ج 2، 231
والله، لأعطيئك ديني و دين آبائي...ج1، 247
والله ليغيب غيبة لا ينجو فيها من الهلكة إلا من يثبته... ...ج2، 220
والمحب لهم بقلبه و لسانه ...ج2، 232
والمرءة راعية على بيت بعلها و ولده...ج2، 54
والمنتظرين لظهوره ... ج 1، 71
والمنقذين لضعفاء عباد الله من شباك إبليس ومردته...ج 1، 204
والولاية لولينا والبراءة من عدونا ...ج 1، 247
ص: 363
وانتظار قائمنا ...ج 1، 248
وأسرع فرسك شاردا إلى خيامك...ج1، 330
وأكثروا الدعاء بتعجيل الفرج فإن ذلك فرجكم ...ج2، 225
وأما حق أهل ملتك عامة فإضمار السلامة...ج2، 179
وبکم اسقي عبادي الغيث ...ج1، 292
وتحب له ما تحب لنفسك...ج 2، 158
وتسعي في حوائجه بالليل والنهار ...ج 2، 158
وتطيب كلامك...ج1، 365
وتكون دليله وقميصه الذي يلبسه ولسانه الذي يتكلم به...ج2، 158
وتلقى أخاك ببشر حسن ...ج 1، 365
وجعلتهم شهودا علي مع جوارحي... ...ج 1، 395
وجعلهم في ذلك الزمان بمنزلة المجاهدين... ...ج1، 71
وحفاظ صدي يحفظون أعمالكم... ...ج1، 396
وسأضرب لكم مثلا ...ج 1، 166
وسلموا لنا... و لا تميلوا عن اليمين... ...ج2 ،69
وشد بالإخلاص و التوحید حقوق المسلمين...ج1، 344
وشكر محسنهم ...ج2، 186
وصبر على الذل وهو يقدر على العز ...ج2، 135
وصلة من قطعك ...ج1، 372
و وضعفة فيما ترى الأعين من حالاتهم... ...ج 2، 22
وعيونا من جوارحكم ...ج 1، 396
ص: 364
وفر منها إلى قلة الجبال ... كالثعلب بأشباله ...ج2، 44
وقبل ذلك فتنة؛ شر فتنة، يمسي الرجل مؤمنا... ...ج 1، 92
وقول الحق ولو على نفسك ...ج1، 373
وكل سيئة أمرت بإثباتها الكرام الكاتبين... ...ج 1، 394
ولا الغنى إلا بالغصب والبخل ...ج 2، 130
ولا المحبة إلا باستخراج الدين واتباع الهوى ...ج2، 130
ولا تطلبوا الهدى في غيره فتضلوا ...ج1، 187
ولا تكتسي ويعری ...ج 2، 158
ولا تكفي (لاتفي) مكاسب الأزواج لهن ...ج 2، 43
ولا تلبسه الألسنة، ولا يخلق عن الرد ... ...ج1، 189
ولا يتمكن لأزواجهن ...ج2، 43
ولايتنا أهل البيت ...ج2، 213
ولا يقدر على الوصول إليه ...ج2 253
ولاية علي بن أبي طالب حصني... ...ج 2، 252
ولكن الله سبحانه جعل رسله ولي قوة في عزائمهم ...ج 2، 22
ولكنهم الذين يمسكون أزمة قلوب ضعفاء الشيعة... ج1، 209
و ولنبلونكم يعني المؤمنين قبل خروج القائم... ...ج1، 228
ولو علمت الطير ما في أجوافها...ج1، 164
ولولاكم لأنزلت عليهم عذابي ...ج 1، 292
وليكن من أحلاس بیته ...ج 1، 272
ومن التمس الهدى في غيره أضله الله... ...ج 1، 189
ص: 365
ومن قضى حاجة لأحد من أولياءنا فكأنما قضاها لجميعنا...ج 2، 160
ومن كان له غنم ...ج2، 94
ومن لم يقدر على زيارتنا فلیزر صالحي موالينا... ...ج 2، 153
ونشر جناح الرحمة...ج2، 182
ونظم أمركم ...ج 1، 345
«وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ» قال: کساد التجارية وقلة الفضل ...ج 1، 230
ووضع خده على خده ...ج 2، 87
وهمه لأمرنا عبادة ... ج 1، 222
ويدخل المهدی علیه السلام بیت المقدس و يصلي بالناس إماما... ...ج2، 140
ويقال للفقيه: يا أيها الكافل لأيتام آل محمد!... ...ج 2، 260
ويل لمن ساوئ يوماه ...ج 1، 81
ه-
هات حاجتك ...ج 1، 246
هل من ناصر ینصرني؟ هل من معين يعينني؟...ج 1، 217، 407
هل ينفعك علمك؟ ...ج 2، 127
هناك يثبت الله على هداه المخلصين ...ج 1، 336
هيهات منا الذلة ... 1، 285 /ج 2، 295
ی
یا إسحاق! لاتل زيارة إخوانك... ...ج1، 282
یا أبا ذر! إنك ضعيف، و إنها أمانة...ج 2، 206
ص: 366
یا أمیرالمؤمنین! أنا أبيعك و أنسيك إلى العطاء...ج 2، 34
یابن رسول الله! فما أفضل ما يستعمله المؤمن في ذلك الزمان؟ ... ج 1، 292
یابن رسول الله! هل ولد القائم؟ ... ج 2، 148
یا حسین! اخرج إلى العراق فإن الله شاء أن يراك قتيلا ...ج1، 285
یا رب! إن قومي اتخذوا هذا القرآن مهجورا ...ج1، 192
یا رب! من لي غيرك...ج 1، 369
یا رسول الله! أخبرني بعمل يدخلني الجنة ويباعدني من النار ...ج 1، 297
یا رسول الله! ألا تستعملني؟ ...ج 2، 206
یا رسول الله! أنا أبيت على فراشك...ج 2، 72
یا رسول الله! نحن كنا معك ببدر وأحد وحنين... ...ج2، 124
یا رسول الله! وإنا لمؤاخذون بما نتكلم به؟ ...ج1، 297
یا عراقي! إن شهروا أنفسهم فلاتشهر أنت نفسك... ...ج1، 277
يا من يعلم أنين الوحوش في الفلوات... ...ج2، 240
یا هؤلاء! ما لكم في الريب تترددون وفي الحيرة تنعكسون؟ ... ...ج 2، 67
يأتي علماء شیعتنا القوامون بضعفاء محبينا ...ج2، 264
يأتي على الناس زمان يغيب عنهم إمامهم ...ج 1، 138ج 1، 291
يأمرونكم بما تعرفون ويعملون ما تنكرون ...ج 1، 37
يعذب الله اللسان بعذاب لا يعذب به شيئا من الجوارح ...ج1، 302
يقال للعابد يوم القيامة: نعم الرجل كنت همتك ...ج2، 260
يقوم بالدين في آخر الزمان، كما قمت به في أول الزمان...ج1، 47
يلزم الوالدين من العقوق لولدهما ما يلزم الولد لهما من عقوقهما ...ج 2، 57
ينبغي لمن عرف نفسه أن يلزم القناعة والعفة ...ج 2، 24
ص: 367
ص: 368
الف
إلا بقايا ماء وجه صنته...ج1، 347
او چو خورشید فلک، من ماهم ...ج1، 337
ای دل بلا ای دل بلا ای دل بلایی ...ج1، 328
أحق الناس أن يبكي عليه...ج 1، 133
ب
با چنین حسن و ملاحت اگر اینان بشراند ...ج 1، 260 /ج 2، 34
بارالها! این سرم این پیکرم ...ج 1، 285
بارها گفت محمد که علی جان من است ...ج 2، 75
بکاست آن که سبک بار شد زقیمت خویش ...ج 1، 154
به چشم خویش دیدم در بیابان ...ج1، 274
به خضر کز پی آب بقا است سرگردان...ج 2، 214
ص: 369
ت
تا حب حسین بن علی علیها السلام در دلهاست ...ج 1، 256
تو گریه می کنی و خنده می کند گلزار ...ج 1، 154
تهددني بجبار عنید؟!...ج 2، 112
ج
جواب داد کز این گوشه گیری و پرهیز ...ج1، 153
جوانان بنی هاشم بیایید ...ج 2، 87
چ
چندین چراغ دارد و بی راهه می رود ...ج 2، 312
ح
حافظ! وظیفه تو دعا گفتن است و بس ...ج1، 216
حال بی مونس و یارم چه کنم ...ج 2، 327
د
دو روزه بود هوسرانی نظر بازان ...ج 1، 154
ذ
دره ها دیدم دهانشان جمله باز ...ج1، 368
ص: 370
ز
زبان بریده به کنجی نشسته صم بكم ...ج2، 212
زدست برد حوادث وجود ایمن نیست ...ج1، 153
ز دست غیر ننالم چرا که هم چو حباب ...ج2، 160
ش
شکر نعمت، نعمتت افزون کند ...ج 2، 228
ص
صبر و ظفر هر دو دوستان قدیم...ج 2، 137
عاجلتنا فأتاك وابل برنا ...ج 1، 348
ف
فخذ القليل كأنك لم تبع ...ج1، 348
فوالله ما أدري وإني لواقف ...ج 2، 295
ق
قنبرش را رسد که فرماید . ... ج 2، 318، 319
ص: 371
گ
گر جمله کائنات کافر گردند ...ج1، 216
گل نورسته من را چیدند ....ج 2، 327
ل
لم يبق لي شيء أبيع بدرهم...ج 1، 347
م
مباش فتنه زیبایی و لطافت ما...ج1، 154
مجال بستن عهدی به ما نداد سپهر ...ج 1، 154
مزنیدم مبریدم که در این دشت مرا کاری هست ... ج 1، 87 /ج 2، 143 مسوز ز آتش هجران هزار دستان را ...ج 1، 153
ن
ناد علیا مظهر العجائب ...ج2، 269
نهفت چهره گلی زیر برگ و بلبل گفت ...ج 1، 153
و
والهاجمين على البتول ببيتها ...ج1، 48
وقيت بنفسي خیر من وطىء الثرى ...ج 2، 74
ص: 372
ه-
هر جا که دری بود به شب در بندند...ج1، 403
ی
يا أهل يثرب لا مقام لكم بها...ج 1، 381
ص: 373
ص: 374
1. قرآن کریم
الف
2. الإثني عشرية: شیخ حر عاملی رحمة الله.
3. الأحاديث الغيبة: مؤسسه معارف اسلاميه.
4. الاحتجاج: شیخ طبرسی رحمة الله.
5. احقاق الحق: قاضی نورالله تستری رحمة الله.
6.احکام القرآن: جصاص.
7. الأختصاص: شیخ مفید رحمة الله.
8 اسد الغابة: ابن اثیر.
9. اعيان الشيعة: سید محسن أمين.
10. إكمال غررالحكم.
11. امالی: شیخ صدوق رحمة الله.
12. امالی: شیخ طوسی رحمة الله.
13. امالی: شیخ مفید رحمة الله.
ص: 375
14. الإمام على علیه السلام صوت العدالة الأنسانية: جرج جرداق.
15. الإمامة والتبصرة: ابن بابویه قمی رحمة الله.
16. الإنتصار: سید مرتضی رحمة الله.
17. الأنوار البهية: شیخ عباس قمی رحمة الله.
ب
18. بحارالانوار: علامه مجلسی رحمة الله.
19. البداية والنهاية: ابن کثیر.
20. بشارة الاسلام: سید مصطفی کاظمی.
21. بشارة المصطفی صلی الله علیه و آله و سلم : محمد بن علی طبری.
22. بصائر الدرجات: محمد بن حسن صفار رحمة الله.
ت
23. تاريخ مدينة دمشق: ابن عساکر.
24. تأويل الآيات: شرف الدین حسینی رحمة الله.
25. التبيان: شیخ طوسی رحمة الله.
26. تحف العقول: ابن شعبه حرانی رحمة الله.
27. تفسير الإمام العسکری علیه السلام.
28. تفسير الرازی: فخر رازی.
29. تفسير الصافي: فیض کاشانی رحمة الله.
30. تفسير العياشي: محمد بن مسعود عیاشی رحمة الله.
ص: 376
31. تفسير القرآن: صنعانی.
32. تفسير نورالثقين: حویزی رحمة الله.
33. تنبيه الخواطر: ورام بن ابي فراس.
34. التوحید: شیخ صدوق رحمة الله.
35. تهذیب الاحکام: شیخ طوسی رحمة الله.
ث
36. ثواب الأعمال: شیخ صدوق رحمة الله.
37. جامع الأخبار والآثار: سید محمد باقر ابطحی.
38. جامع السعادات: محمد مهدی نراقی رحمة الله.
39. جامع أحاديث الشيعة: سید محمد حسین طباطبایی بروجردی رحمة الله.
جواهر السنية: شیخ حر عاملی رحمة الله.
ح
41. حلية الأبرار سید هاشم بحرانی رحمة الله.
42. حلية الأولياء: ابن أبی نعیم اصفهانی.
خ
43. الخرائج والجرائح: راوندی
ص: 377
44. خصائص الأئمة علیهم السلام : شریف رضی رحمة الله.
45. خصائص الحسينية: شیخ جعفر شوشتری رحمة الله
46. الخصال: شیخ صدوق رحمة الله.
47. خلاصة عبقات الأنوار: سید حامد نقوی رحمة الله.
د
48. دستور معالم الحكم: ابن سلامة.
49. دعائم الاسلام: قاضی نعمان مغربی
50. الدعوات: راوندی رحمة الله.
51. دلائل الإمامة: محمد بن جریر طبری رحمة الله.
ر
52. روضة الواعظين: فتال نیشابوری.
س
53. سبل الهدى والرشاد: صالحی شامی
54. سنن ابن ماجه: محمد بن زید قزوینی.
55. السنن الکبری: بیهقی.
ش
56. شجره طوبی: حائری مازندرانی رحمة الله.
ص: 378
57. شرح اصول کافی: محمد صالح مازندرانی رحمة الله
58. شرح الأخبار: قاضی نعمان مغربی
59. شرح رسالة الحقوق: حسن بن على قبانچی 60
60. شواهد التنزيل: حاکم حسکانی.
61 شهداء الفضيلة: عبدالحسین امینی رحمة الله.
ص
الصراط المستقیم: على بن يونس عاملی رحمة الله.
ط
62 الطرائف: ابن طاووس رحمة الله.
ع
عدة الداعی: ابن فهد حلى رحمة الله.
علل الشرائع: شیخ صدوق رحمة الله.
عوالم العلوم: سید عبدالله بحرانی رحمة الله.
عوالى اللآلى: ابن ابی جمهور احسایی رحمة الله.
عيون الحكم والمواعظ: علی بن محمد واسطی
عيون أخبار الرضاء علیه السلام: شیخ صدوق رحمة الله.
ص: 379
63 .الغارات: ثقفی اصفهانی.
64 .غاية المرام: سید هاشم بحرانی رحمة الله.
65 .الغدیر: شیخ عبدالحسین امینی رحمة الله.
66 .غررالحکم و دررالکلم: آمدی رحمة الله.
67 .الغيبة: شیخ طوسی رحمة الله.
ف
68. الفصول المهمة في اصول الأئمة: شیخ حر عاملی رحمة الله
69 الفضائل، احمد بن حنبل.
70. فضائل الصحابة: نسائی.
ق
71. قادتنا كيف نعرفهم: سید محمد هادی میلانی رحمة الله
72. قرب الأسناد: حمیری قمی رحمة الله.
ک
73. کافی: محمد بن یعقوب کلینی رحمة الله.
74. کامل الزيارات: ابن قولویه رحمة الله.
75. الكامل في تاريخ: ابن اثیر.
76. كتاب الأربعين: محمد طاهر قمی رحمة الله.
ص: 380
77. كتاب الزهد: حسين بن سعید کوفی رحمة الله.
78. کتاب الغيبة: نعمانی رحمة الله.
79. كتاب بخاری: محمد بن اسماعیل بخاری.
80 کتاب مسلم: مسلم نیشابوری.
81 کشف الغمة: ابن أبي الفتح اربلی رحمة الله.
82 كفاية الأثر: خزاز قمی رحمة الله.
83 كمال الدین و تمام النعمة: شیخ صدوق رحمة الله.
ل
84 لهوف: سید بن طاووس رحمة الله.
م
85. مائة منقبة: محمد بن احمد قمی رحمة الله.
86. مجمع البيان: شیخ طبرسی رحمة الله.
87. مجمع النورین : شیخ ابوالحسن مرندی رحمة الله.
88. المحاسن: احمد بن محمد بن خالد برقی رحمة الله.
89. المحجة البيضاء: فیض کاشانی رحمة الله.
90. مختصر بصائر الدرجات: حسن بن سليمان حلى رحمة الله .
91. مدينة المعاجز: سید هاشم بحرانی رحمة الله.
92. مستدرک الوسائل: محدث نوری رحمة الله.
93. مستدرک سفينة البحار: نمازی شاهرودی رحمة الله.
ص: 381
94. المستدرک على الصحيحين: حاکم نیشابوری.
95. مسند احمد: احمد بن حنبل.
96. مشكاة الأنوار: علی طبرسی رحمة الله.
97. مصباح البلاغة: میرجهانی رحمة الله.
98. مطالب السئول: محمد بن طحه شافعی.
99. معالي السبطين: حائری مازندرانی رحمة الله.
100. معاني الأخبار: شیخ صدوق رحمة الله.
101. معجم أحاديث الإمام المهدي علیه السلام: شیخ علی کورانی.
102. المعيار والموازنة: ابو جعفر اسکافی.
103. مکارم الاخلاق: شیخ طبرسی رحمة الله.
104. مکیال المکارم: سید محمد تقی فقیه احمد آبادی رحمة الله.
105. ملحقات احقاق الحق: سید شهاب الدین مرعشی نجفی رحمة الله.
106. مناقب آل ابی طالب: ابن شهر آشوب رحمة الله.
107. مناقب امیر المؤمنين علیه السلام: محمد بن سلیمان کوفی.
108. المناقب: موفق بن احمد خوارزمی.
109. من لا يحضره الفقيه: شیخ صدوق رحمة الله.
110. منهاج الكرامة: علامه حلی رحمة الله.
111. منية المريد: شهید ثانی رحمة الله.
112. مودة القربی: سید علی همدانی.
113. الميزان: محمد حسین طباطبایی
ص: 382
ن
114. نهج البلاغه: سید رضی رحمة الله.
و
115. وسائل الشيعه: شیخ حر عاملی رحمة الله.
ی
116. یادواره آیت الله امامی: سید حجت ابطحی رحمة الله.
117. ينابيع المعاجز: سید هاشم بحرانی رحمة الله.
118. ينابيع المودة: قندوزی حنفی.
119، يوم الخلاص:کامل سلیمان.
ص: 383