سرشناسه : شفتى، سيّد محمّد رضا، 1360.
عنوان و نام پديدآور : مرزبان امامت و ولايت :اجمالى از زندگينامه آية اللّٰه حاج سيّد حسن فقيه امامى أعلى اللّه مقامه الشريف [کتاب]/ سيّد محمّد رضا شفتى.
مشخصات نشر : اصفهان: فاطمه الزهرا ( سلام الله عليها )، 1390.
مشخصات ظاهری : 80ص.
وضعیت فهرست نویسی : فیپا
موضوع : امامت
موضوع : Imamate
موضوع : ولایت
موضوع : *Sainthood
موضوع : مهدویت
موضوع : Mahdism
رده بندی کنگره : BP223/ص2الف83 1395
رده بندی دیویی : 294/45
ص: 1
بسم الله الرحمن الرحيم
ص: 2
بسم اللّه الرّحمن الرّحيم
«العُلَماءُ باقُونَ ما بَقِىَ الدَّهْرُ، أعْيانُهُمْ مَفْقُودَةٌ وَ أمْثالُهُمْ فِي القُلُوبِ مَوْجُودَةٌ»(1)
عالمان ربّانى تا جهان باقى است باقى و ماندگارند، جسم آن ها در نقاب خاك از چشم ها پنهان، ولى ياد، نام، وصف و حالشان در دل ها موجود است.
عالم فقيه و مجتهد خبير مرحوم آية اللّه حاج سيّد حسن فقيه امامى - أعلى اللّه مقامه الشريف - در اوّل صفر المظفّر 1354 قمرى برابر با سال 1313 شمسى، در خاندانى علمى و محلّه اى مذهبى در جوار امام زاده عظيم الشأن ابوالحسن زين العابدين على، معروف به «امامزاده درب امام»، پا به عرصه گيتى گذاشتند.
ص: 3
نسب شريف ايشان با سى واسطه به رئيس مذهب، حضرت امام جعفر صادق عليه السلام مى رسد، كه بدين ترتيب است:
آية اللّه سيّد حسن فقيه امامى، فرزند آية اللّه حاج سيّد عطاء اللّه فقيه امامى، فرزند عالم فاضل مدرّس سيّد محمّد امامى، فرزند عالم كامل حاج سيّد عبدالباقى(1)، فرزند سيّد ميرزا، فرزند مير محمّد صادق، فرزند محدّث و فقيه متبحّر سيّد على امامى عريضى، فرزند مير محمّد (مستوفى الأوقاف)، فرزند سيّد اسد اللّه، فرزند مير ابوطالب، فرزند سيّد اسد اللّه، فرزند شاه حيدر، فرزند عضد الدين، فرزند امير حاج، فرزند شاه على، فرزند جلال الدين جعفر، فرزند كمال الدين مرتضى، فرزند عضد الدين يحيى، فرزند قوام الدين جعفر، فرزند شمس الدين محمّد، فرزند نظام الدين اشرف، فرزند قوام الدين جعفر، فرزند مجدالدين حسن، فرزند وجيه الدين مسعود، فرزند قوام الدين جعفر، فرزند شمس الدين محمّد(2)، فرزند ابوالحسن على ملقّب به زين العابدين، فرزند نظام الدين احمد ابح (ابج)، فرزند شمس الدين عيسى ملقّب به رومى(3)، فرزند جمال
ص: 4
الدين محمّد، فرزند على عُرَيضى، فرزند امام جعفر صادق عليه السلام.(1)
پدر: مرحوم آية اللّه حاج سيّد عطاء اللّه فقيه امامى
معظّم له از علماء و مجتهدين بزرگ اصفهان مانند: آقا شيخ محمّد رضا مسجد شاهى، آقا سيّد محمّد باقر درچه اى و آقا سيّد مهدى درچه اى، و همچنين مراجع و اعلام حوزه علميّه نجف: آقا ضياء الدين عراقى، آقا سيّد محمّد فيروزآبادى، آقا سيّد ابوالحسن اصفهانى كسب فيض نمود، و به مقام منيع اجتهاد نائل گرديد.
ايشان مفتخر به كسب اجازه روايتى به تاريخ شب عيد نوروز نهم شوّال 1347 ق، از مرحوم علاّمه آقا شيخ محمّد رضا نجفى شدند، كه در آن تصريح به اجتهاد ايشان شده و به تصديق مراجع عظام: آقا سيّد ابوالحسن اصفهانى، ميرزا محمّد حسين نائينى، و حاج شيخ عبدالكريم حائرى، نيز رسيده است.
ص: 5
در اين اجازه مرحوم نجفى شاگرد را چنين توصيف مى كند:
«...السيّد الأجلّ الشريف و العالم العامل الغطريف، حاوي فنّ الفقه مبتنيًا على أصوله و مقنّن قوانينه و مفصّل فصوله، محيي مراسمه الخبير بمسالكه و مستنبط مسائله من مداركه الناظم في سلك التحرير جواهر الكلام و المجتنى من رياض المسائل زواهر الأحكام، الجامع من الحسب و النسب بين المنقبتين و من العلم و العمل بين السعادتين، ذا المرتبة العالية الشامخة و الملكة القدسيّة الراسخة العصاميّ العظاميّ السيّد عطاء اللّه الإماميّ أعطاه اللّه في الدارين مبتغاه و بلّغه من أمله منتهاه...».(1)
مرحوم حاج سيّد محمّد على مباركه اى ضمن شرح حال پدرِ مرحوم حاج سيّد عطاء اللّه، از ايشان چنين ياد كرده:
فرزند ارجمندش مسمّى به آقا عطاء اللّه نيز از جمله دانشمندان دينى و فضلاى روحانى عصر است كه در مدرسه نيم آورد به تدريس اشتغال دارد و به نماز جماعت در مسجد باغچه عبّاسى در ظهر و شب قيام
ص: 6
مى نمايد و از براى ارشاد عوام زبانى سودمند دارد.(1)
از تأليفات اين عالم فقيه مى توان به: تقريرات درس اصول مرحوم علاّمه شيخ محمّد رضا نجفى، اشاره كرد.
وى سرانجام در 24 جمادى الأولى 1387 ه ق، دعوت حقّ را لبّيك گفته و در تخت فولاد اصفهان، تكيه فاضل سراب، به خاك سپرده شد.
مادر: مرحومه علويّه محترمه گوهر بيگم
دختر خطيب شهير حاج سيّد محمّد حسين امامى العريضى معروف به «قوام المحدّثين» بوده است و از اين بانو دو فرزند پسر يكى: مرحوم آية اللّه حاج سيّد احمد فقيه امامى، و ديگرى مرحوم آية اللّه حاج سيّد حسن فقيه امامى، و چهار دختر باز ماند.
برادر: مرحوم آية اللّه حاج سيّد احمد فقيه امامى
عالم عامل و مجاهد بارع و فقيه جامع، استاد حوزه علميّه و سنگردار آثار دينيّه، چهره درخشان خطابه و منبر، شمع فروزان مسجد و محراب، مرحوم آيت اللّه حاج سيّد احمد فقيه امامى، در
ص: 7
تاريخ 17 ربيع الاوّل 1352 قمرى برابر با سال 1312 شمسى، همزمان با سالروز ميلاد مبارك خاتم الأنبياء حضرت محمّد بن عبد اللّه صلى الله عليه و آله و هم چنين سالروز ميلاد مبارك امام جعفر صادق عليه السلام در خاندانى علمى و با ايمان، پا به عرصه اين جهان گذاشتند.
در حوزه علميّه اصفهان و قم تحصيل علم نمودند و در زادگاه خويش - شهر مذهبى و با ولايت اصفهان - به تدريس و تأليف و تبليغ پرداخته و به عنوان عالمى بزرگ و پيشوائى نامدار و مجاهدى خستگى ناپذير، درخشيدند.
بعضى از تأليفات اين فقيه عاليقدر عبارتند از: 1- رسالة في البيع 2- رساله اى درباره معراج نبىّ أكرم صلى الله عليه و آله وسلم 3- رساله اى در معاد 4- رساله اى در اجتهاد و تقليد 5- شرح دعاء عرفه امام حسين عليه السلام.
سرانجام ايشان در تاريخ دهم جمادى الثانية 1414 قمرى، با قلبى پر درد و دلى آكنده از غم، ولى نورانى به نور ولايت و دلباخته حقّ و خاندان عصمت و طهارت، بدرود حيات گفتند و در جوار امامزاده عظيم الشأن آقا ابوالعبّاس، از فرزندان و نسل پرچمدار بزرگ نهضت كربلا اباالفضل العبّاس عليه السلام، مدفون گرديدند.(1)
ص: 8
در اين خاندان شخصيّت هاى معروف و مشهورى بوده اند كه اكثرًا از علما و پيشوايان دينى به شمار آمده و پيوسته مورد احترام و مراجعه مردم قرار گرفته اند؛ در اينجا به نام و شرح حالِ مختصر تنى چند از آنها بسنده مى كنيم.
متولّد حدود سال 1276 ق، از علماء معمّر و مشهور به زهد بوده كه در مدرسه نيم آور به تدريس فقه و اصول اشتغال داشته است.
مرحوم حاج سيّد محمّد على مباركه اى درباره وى مى نويسد:
از سلسله اماميّه اصفهان است كه معروف به سادات درب امام مى باشد. آباء كرام و اجدادش در زمان صفويّه و بعد از آن از وجوه و بزرگان اهل علم و دانش و كمالات بوده اندو در خصوص نوشتن خطّ ثلث ممتاز بوده اند.
مشار إليه از جمله دانشمندان و سادات عالى مقدار معاصرين است كه الحال قريب هشتاد سال از مراحل زندگانى را به پايان رسانيده و در مطبوعات دينى زحمتى متحمّل شده و در تصحيح كتب دينيّه كه اغلب
ص: 9
به طبع رسيده، خدمات شايان نموده است. و در فنون ادبيّه از جمله كاملين است.(1)
اين عالم پر تلاش سرانجام در 15 ذى القعده 1359 ق وفات يافت و با اجازه آية اللّه حاج سيّد على نجف آبادى قدس سره در قبر جدّ مادرى خود مرحوم پيشنماز عاملى، در تخت فولاد اصفهان تكيه آقا رضى الدين، دفن گرديد.(2)
سيّد محمّد حسين فرزند عالم جليل حاج سيّد عبدالباقى(3)، فرزند سيّد ميرزا، فرزند مير محمّد صادق، فرزند سيّد على امامى عريضى، برادر مرحوم آقا سيّد محمّد تولّدش ظاهرا قبل از سال 1296 ق بوده، زيرا وفات اين واعظ جليل در سال 1346ق اتّفاق افتاده كه در آن تاريخ بيش از پنجاه سال از حيات پر فروغش گذشته بوده است.
مرحوم حاج سيّد محمّد حسين امامى، يكى از واعظان شهير ومحدّثانِ خبير اصفهان بوده، كه علاوه بر معلومات بسيار و احاطه بر
ص: 10
آيات قرآن و روايات معصومين عليهم السلام، در فنّ خطابه استادى بى نظير بوده، و چهره جذّاب و صداى زيبايى نيز داشته است .
شهرت او تا به جايى بود كه مرجع نامدار مرحوم آقا شيخ محمّد تقى مسجد شاهى معروف به «آقا نجفى»، از وى براى سخنرانى در مجالس مهمّ دعوت به عمل مى آورد.(1)
شهرت مرحوم حاج سيّد محمّد حسين خاصّ به شهر اصفهان نبوده، بلكه زمانى ايشان در شهر مقدّس مشهد در مسجد گوهرشاد به ايراد خطابه و سخنرانى مى پردازد، كه سخنان وى بسيار مورد توجّه مردم و به ويژه متولّى آن وقتِ آستان قدس رضوى قرار مى گيرد(2)، و وى به ايشان ضمن لوح تقدير نامه اى، لقب «قوام المحدّثين» را اعطاء مى كند، كه از آن زمان به بعد مرحوم حاج سيّد محمّد حسين در نزد عامّه مردم به «حاجى قوام» معروف و مشهور مى شود.
علاوه بر اين، متولّى آستان قدس رضوى هر سال از مرحوم قوام براى سخنرانى در مسجد گوهرشاد دعوت به عمل مى آورده
ص: 11
است.(1)
سرانجام حاج مير محمّد حسين امامى العريضى، ملقّب به «قوام المحدّثين»، در روز نهم ماه شعبان المعظّم سال يكهزار و سيصد و چهل و شش هجرى قمرى(2)، در حالى كه بيش از پنجاه سال از عمر پر بركتش گذشته بود، در اصفهان وفات يافت و در قبرستان تخت فولاد اصفهان در تكيه «فاضل سراب»(3) به خاك سپرده شد.
لازم به ذكر است مجموعه اوّل سخنرانى هاى جذّاب ايشان در كتابى به نام «يادگارى از خطباء پيشين» كه به همّت سبط ايشان مرحوم آية اللّه حاج سيّد حسن فقيه امامى به زيور طبع آراسته شده است.
مرحوم حاج سيّد أبوالفضل فرزند حاج محمّد حسين قوام المحدّثين، واعظ جليل و خطيب فاضل، معروف به «مشكوة الواعظين»، دائى مرحوم آية اللّه حاج آقا حسن فقيه امامى بوده است.
ص: 12
وى در ميان اهل منبرِ اصفهان از شهرت بسيارى برخوردار بوده؛ صداى زيبا و حُسن خُلق و چهره مليح او نقش بسيارى در شهرت و موفّقيت او داشته است.
مرحوم قوام المحدّثين پدر مرحوم مشكوة، سال تولّد وى را با اين عبارات زيبا ثبت كرده:
بسم اللّه الرّحمن الرّحيم، تاريخ تولّد نور چشم كرام چاكر آستان ملك پاسبان حضرت أبا عبداللّه الحسين روحنا فداه آميرزا ابوالفضل روز پنجشنبه چهاردهم شهر جمادى الأولى تقريبا نيم ساعت به ظهر مانده سنه 1317، خداوند قدمش را ميمون و مبارك بگرداند، مع طول عمر و وسعت رزق، علم و عمل و فضل و شرف بحقّ محمّد و آله الأطهار.(1)
سرانجام اين خطيب شهير و توانا، و خدمتگزار با اخلاصِ آستان مقدّس حسينى، پس از هفتاد و پنج سال عمرِ پر خير و بركت، در روز عيد قربانِ سال يكهزار و سيصد و نود و دو هجرى قمرى جان به جان آفرين تسليم گفت و سپس در قبرستان تخت فولاد در تكيه فاضل سراب به خاك سپرده شد.
ص: 13
وى از علماء مورد احترام بوده، و در مقامات علمى به مرتبه اى بلند دست يافته، و مستجاب الدعوة بوده و دعايى كه در مورد اولاد و نسل خود كرده به هدف اجابت رسيده است.
آن بزرگوار در حرم امام حسين عليه السلام، بالاى سرِ مطهّر (در فاصله تقريبًا پنج مترى) دفن شده، و به شرف قرب به حريم حسينى نائل گرديده است.(1)
حكيم محقّق و فقيه متبحّر، يكى از مهمترين چهره هاى علمى خاندان امامى، و از شاگردان محقّق نامدار و استاد الكلّ آقا حسين خوانسارى رحمه الله، و نيز علاّمه مجلسى قدس سره (2) بوده است.
بسيارى از علما او را ستوده اند، از جمله:
عالم محقّق مرحوم ميرزا عبداللّه أفندى، در كتاب معروف خود «رياض العلماء و حياض الفضلاء» از او چنين ياد مى كند:
«السيّد عليّ بن السيّد محمّد المعروف بالإماميّ الاصبهاني، فاضل معاصر، قد قرأ في أوائل تحصيله على الأستاد المحقّق، ثمّ سافر مع والده إلى الديار
ص: 14
الهندية أو بالعكس، فلاحظ. و كان والده مستوفي الموقوفات العامّة» (1).
و مرحوم سيّد حسن صدر (ت 1354 ق) درباره وى مى نويسد :
«السيّد عليّ بن السيّد محمّد بن السيّد أسداللّه من السادة العريضيّة، ابن عليّ بن جعفر العريضيّ المعروفين في اصفهان بالإماميّة ...، كان من أعلام علماء عصر العلاّمة المجلسيّ».(2)
همچنين مرحوم شيخ عبّاس قمّى از او چنين ياد كرده:
«عليّ بن محمّد بن أسداللّه الاصفهاني المعروف بالإمامي - نوّر اللّه مرقده السامي - سيّد فاضل كامل حسيب نسيب أديب أريب تلميذ علاّمه مجلسى رحمه الله و صاحب كتاب تراجيح در فقه».(3)
او تأليفات و آثار علمى بسيارى از خود به جاى گذاشته كه بدين قرار است:
1 - الترجيحات در فقه، كه چند جلد بزرگ بوده و در آن اقوال
ص: 15
فقهاء و عبارات آن ها را آورده است.(1)
2 - مجمع البحرين؛ موضوع اين كتاب حديث است كه مؤلّف در مقدّمه دو كتاب خود: جنّة الفردوس و جنّة السلام، به نام اين كتاب اشاره نموده، و مى نويسد: در چهل و پنج مجلّد مى باشد.(2)
3 - تذكره امامى؛ وى در اين كتاب احكام فقهى فتوايى را از كتاب طهارت تا ديات به روش تقسيم بندى كتاب شرايع الإسلام، به جهت خواص و عوام به فارسى نگاشته است و گاهى به ادلّه نيز اشاره مى نمايد.(3)
4 - ثقة الإماميّة؛ اين كتاب به زبان عربى و در موضوع فقه نگاشته شده است.(4)
5 - جامع سليمانى؛ كتابى است ارزشمند و منحصر به فرد كه در آن احاديثى برگزيده در شرح احوال انبياء و ائمّه طاهرين عليهم السلام و اخلاق اسلامى آمده است.(5)
6 - كتاب هشت بهشت، كه شرح و ترجمه هشت كتاب از
ص: 16
كتاب هاى حديث شيعه است.
سال وفات اين عالم فاضل معلوم نيست، امّا مرحوم ميرزا عبداللّه افندى اصفهانى در كتاب «رياض العلماء» در ضمن شرح احوال وى مى نويسد: «... و مات هذا السيّد في هذه الأعصار باصفهان»(1)؛ كه شايد بعضى با توجّه به همين عبارتِ مرحوم افندى، درگذشت وى را حدود سال 1120 ه ق دانسته اند.(2)
مدفن اين عالم ربّانى نيز متأسّفانه مشخّص نيست، ولى به گمان بعضى در صحن درب امام يا رواق آنجا مى باشد.(3)
حكيم و فقيه پارسا، از شاگردان مرحوم مير سيّد احمد علوى عاملى (متوفّاى قبل 1060 ق) داماد و پسر خاله مرحوم ميرداماد، بوده كه دروس فراوانى مانند: فقه و اصول و حديث و كلام و حكمت را در محضر او فراگرفته و مفتخر به كسب اجازه از وى نيز گرديده ؛ امير سيّد محمّد در اين اجازه چنين توصيف شده:
«السيّد الأجلّ الفاضل ذا النسب الطاهر والحسب الباهر نتيجة دوحة الفضل و الافضال وثمرة شجرة
ص: 17
العلم والكمال أعني سامي الرتبة عالي المرتبة ينبوع الفضائل والمعالي متبوع الأعاظم و الأهالي كمال للسيادة و النقابة و النجابة و الهداية و الافاضة أمير سيّد محمّد الحسينيّ الإماميّ».(1)
امير سيّد محمّد علاوه بر مقام علمى، مدّتى داراى منصب مستوفى موقوفات عامّه(2) و نيز نقابت بوده است.(3)
مرحوم افندى اصفهانى مى نويسد:
«ثمّ سافر مع والده إلى الديار الهندية أو بالعكس، فلاحظ. و كان والده مستوفي الموقوفات العامّة و كان يسكن باصفهان ثمّ عزل».(4)
جدّ اعلاى مير سيّد على امامى، از حكما و بزرگان عصر شاه طهماسب صفوى، و عهده دار توليت آستانه و بقعه شريفه زين
ص: 18
العابدين على (امام زاده درب امام) بوده است.(1)
به نوشته صاحب كتاب «تاريخ عالم آرا» : او خود را در علوم عقليّه و مباحث حكمت، مقدّم بر اقران خود مى دانسته است.(2)
وى از امام زادگان بسيار معروف و محترم اصفهان (معروف به امام زاده درب امام) است، كه در اوائل قرن پنجم و در اواخر حكومت بنى عبّاس مى زيسته و به علّت ظلم و ستم بيش از حدّ آن ها از مدينه منوّره به ايران و اصفهان مهاجرت كرد و به نشر علوم اسلامى مشغول شد و پس از وفات در قبرستان چملان در جوار آرامگاه امام زاده ابراهيم بطحا از نبيره هاى حسن مثنّى فرزند امام حسن مجتبى عليه السلام، دفن گرديد.
مرحوم صاحب روضات الجنّات نسب ايشان را با چهار واسطه ذكر نموده و مى نويسد: او جدّ سادات امامى است كه در اصفهان شهرت دارند و مرقد و مزار او قبّه اى عالى و صحنى وسيع در قبرستان معروف و قديمى چملان دارد.(3)
ص: 19
ولى استاد همايى در كتاب زندگينامه آية اللّه چهارسوقى مى نويسد:
«أقول: والصحيح في نسبه (نسب امام زاده درب امام) هكذا: السيّد ابوالحسن زين العابدين على بن نظام الدين احمد الابح النفاط بن أبي محمّد الحسن الدلاّل بن محمّد بن عليّ بن محمّد بن احمد بن السيد شمس الدين عيسى الرومي الكبير النقيب بن جمال الدين أبي عبداللّه محمّد الأكبر بن عليّ العريضي بن الإمام جعفر الصادق عليه السلام».(1)
البته سخن درست درباره نسب خاندان امامى، به همان ترتيبى است كه ما در آغاز آورديم، چرا كه ترتيب ياد شده در سندى كه به تاريخ 11 ذي القعده 1259 ق مى باشد عينًا آمده و به گواهى و تأييد حضرات آيات: حاج ميرزا محمّد هاشم، و حاج ميرزا محمّد صادق، و حاج ميرزا محمّد باقر (صاحب روضات الجنّات) و حاج ميرزا محمّد جعفر چهارسوقى خوانسارى قدس سرهم و جمعى از شهود ديگر رسيده است.(2)
ص: 20
از استاد عظيم الشأن مرحوم آية اللّه حاج سيّد حسن فقيه امامى نقل شده كه فرمودند:
در حدود چهل و پنج سال قبل (حدود 1370 ق) پسرى بود به نام حيدر فرزند سيّد احمد متولّى امامى (نقّاش) كه پاى او كجى كامل داشت كه عرفًا او را پاچنبرى مى نامند، روزى بعضى از بچّه هاى هم بازيش، به او زخم زبان زدند و پاچنبرى خطابش كردند و او را سخت آزرده نمودند، او با دلى شكسته به داخل امام زاده رفت و مقدارى از شمع هاى امام زاده را به عنوان طلب شفا به پاى خود ماليد. من با چشمان خود ديدم كه با پايى سالم از حرم امام زاده خارج شد.(1)
لازم به ذكر است كه: امام زاده درب امام، مدفن سه نفر از امام زادگان عظيم الشأن به نام هاى: 1 - امام زاده سيّد ابراهيم طباطبايى از نبيره هاى حسن مثنّى فرزند امام حسن عليه السلام 2 - سيّد حسن فرزند سيّد ابراهيم طباطبايى 3 - ابوالحسن على ملقّب به زين العابدين، مى باشد.(2)
ص: 21
وى يكى از مفاخر علمى و تقوايى در ميان فرزندان ائمّه عليهم السلام مى باشد و در كتاب هاى رجال با عنوان «ثقه جليل القدر» توصيف شده است.
از تأليفات او مى توان به: 1 - كتابى درباره حلال و حرام 2 - كتابى در مناسك 3 - كتاب مسائل كه از امام هفتم موسى بن جعفر عليهماالسلام سؤال هايى پرسيده و پاسخ ها را ثبت نموده، اشاره كرد (البته دو كتاب نخست منسوب به اوست).
او در چهار فرسخى مدينه در محلّى به نام : «عُرَيض» كه ملك امام باقر عليه السلام بوده و امام جعفر صادق عليه السلام به او بخشيده اند، سكونت مى نموده، و بدين مناسبت او را عريضى مى نامند.
وفات على بن جعفر عليه السلام قبل از سال 220 ه ق بوده و در محلّ دفن او سه قول است: 1 - قم 2 - سمنان 3 - عريض، كه از اين ميان، قول سوم مشهور و معروف است.(1)
ص: 22
مرحوم آية اللّه امامى - رضوان اللّه تعالى عليه - در دامن پاك و با فضيلت مادرى با ايمان و در زير سايه تعليم و تربيت پدر عالم و نمونه خود مرحوم آية اللّه حاج سيّد عطاء اللّه فقيه امامى - قدّس سرّه الشريف - رشد و تكامل يافت و پس از به پايان رساندن تحصيلات ابتدايى، به سنّ شانزده سالگى در حدود سال 1370 قمرى قدم به حوزه علميّه اصفهان گذاشت.
ابتدا در محضر پدر دانشمند و بزرگوار خود دروس مقدّماتى حوزه، مانند: انموذج و شرح باب حادى عشر را آغاز نمود؛ سپس قسمتى از شرح الفيه سيوطى را نزد شاگرد عالم و فاضل پدرش مرحوم حاج سيّد محمّد حسين اخبارى آموخت.
شرح نظّام را در محضر مرحوم حاج سيّد ابوالحسن درچه اى؛ و قسمتى از سيوطى و مغنى و مطوّل را در مدرسه كاسه گران از محضر مرحوم آية اللّه ميرزا محمّد على معلّم حبيب آبادى(متوفّاى 1396 ق) فرا گرفت.
باب اوّل و رابع مغنى را خدمت مرحوم حاج آقا يحيى فقيه ايمانى رسيد و استفاده برد و مختصر المعانى، منظومه در حكمت و مبحث ارث شرح لمعه را نزد حكيمِ اديب و منجّم، مرحوم آية اللّه حاج شيخ عباسعلى اديب (متوفّاى 1412 ق) خواند.
ص: 23
معالم را در محضر مرحوم آية اللّه حاج شيخ محمّد حسين فقيه آموخت و قوانين را از مرحوم حاج سيّد محمّد هاشمى بهره برد.
در مدرسه جدّه به درس عالم زاهد مرحوم آية اللّه حاج شيخ محمّد حسن نجف آبادى (متوفّاى 1384 ق) حاضر شد و جلد نخست شرح لمعه را نزد وى آموخت. هم زمان با فراگيرى اين علوم و فنون، علم طب را از مرحوم آية اللّه حاج سيّد مرتضى موحّد ابطحى (متوفّاى 1413 ق) فرا گرفت و همچنين مدّتى قبل از نماز مغرب در مسجد نو بازار در درس هيئت مرحوم آية اللّه حاج شيخ مجدالدّين نجفى (متوفّاى 1403 ق) حضور يافت و آموخته هاى خود را به صورت رساله اى در علم نجوم ثبت كرد.
سپس در زمره شاگردان مرحوم آية اللّه حاج شيخ احمد فيّاض (متوفّاى 1407 ق) درآمد و جلد نخست «كفاية الأصول» و نيز بحث دليل انسداد كتاب «فرائد الأصول» را به خوبى فرا گرفت؛ بحث برائتِ فرائد را نزد عالم زاهد مرحوم آية اللّه شيخ على قديرى معروف به كَفرانى (متوفّاى 1407 ق)، و بحث استصحاب و تعادل و تراجيح فرائد را در محضر استاد ماهر مرحوم آية اللّه حاج شيخ على مشكوة سدهى (متوفّاى 1410 ق) آموخت. سپس به مدّت دو سال در درس عالم زاهد و متّقى مرحوم آية اللّه سيد على اصغر برزانى (متوفّاى 1405 ق) شركت جست و جلد دوّم كفايه را به پايان رساند.
ص: 24
مكاسب را در محضر فقيه اصولى مرحوم آية اللّه حاج آقا حسين خادمى رحمه الله(متوفّاى 1405 ق) استفاده نمود و بالاخره در محضر همو به مدّت پانزده سال دوره خارج فقه و اصول را سپرى كرد و از وى بهره فراوان برد.
علاوه بر اين تابستان ها كه مرجع و فقيه اصولى مرحوم آية اللّه العظمى حاج سيّد على موسوى بهبهانى (متوفّاى 1395 ق) به اصفهان مى آمدند، در درس خارج فقه واصول ايشان شركت مى جست.
مرحوم آية اللّه امامى از همان سال هاى آغازين به تدريس دروس مختلف در زمينه هاى ادبيات عرب، فقه، اصول، تفسير، عقائد، اخلاق، درايه و رجال، پرداختند كه گاهى به نُه درس در روز مى رسيد.
ايشان به امر تدريس اهتمام خاصّى داشت و شاگردان بسيارى را تربيت نمود كه بسيارى از آنان در زمره علماء و فضلاء به شمار آمده و مشغول تبليغ و ترويج دين مى باشند.
پشتكار و جديّت ايشان در امر تحصيل و تدريس براى طلاّب عزيز و دانش پژوهان بهترين الگوست؛ او حدود بيست سال در اصفهان به تدريس خارج فقه و مباحث اصول فقه اشتغال داشت.
ص: 25
وى كاستى حوزه هاى علميّه را خوب شناخته بود، لذا به سه درس مهمّ تفسير، عقائد واخلاق، از ابتداى تأسيس مدرسه ذوالفقار اهتمام ويژه اى داشت؛ روزهاى شنبه و يكشنبه آيات شريفه قرآن را تفسير مى نمود و دو روز دوشنبه و سه شنبه را به تدريس عقائد مى پرداخت و روزهاى چهارشنبه را به درس اخلاق اختصاص داده بود.
بسى جاى شگفتى است كه آن مرد بزرگ در روز قبل از وفات، آيات شريفه:
«إنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ أُولئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ؛ جَزاؤُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنّاتُ عَدْنٍ تَجْرى مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها أبَدًا رَضِيَ اللّه ُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ ذلِكَ لِمَنْ خَشِيَ رَبَّهُ».(1)
را تفسير نمود كه خود به درستى يكى از مصاديق اين آيات مباركه بود.
بى رنج و بى مرارت كس كام دل نيابد *** آن كس كه دين و دل يافت بگذاشت جسم و جان را
ص: 26
آية اللّه فقيه امامى قدس سره از برخى آيات عظام و مراجع معظّم تقليد اجازه نامه روايتى دريافت نموده كه به ترتيب تاريخ صدور عبارتند از:
1 - حاج سيّد محمّد على موحّد ابطحى رحمه الله (به تاريخ 23 شعبان1410ق).
2 - حاج سيّد شهاب الدّين مرعشى نجفى رحمه الله (به تاريخ 24 رمضان1410ق).
3 - حاج سيّد ضياء الدين علاّمه رحمه الله (به تاريخ جمادى الثانية1414ق).
4 - حاج سيّد محمّد باقر موحّد ابطحى دام ظلّه (بتاريخ 25 ربيع الاول 1414ق)
5 - حاج شيخ لطف اللّه صافى گلپايگانى دام ظلّه (به تاريخ 6 محرم 1415ق).
6 - حاج شيخ محمّد فاضل لنكرانى قدّس سرّه (به تاريخ 7 شوال 1415ق).
7 - حاج سيّد محمّد على روضاتى دام ظلّه (به تاريخ 27 رجب 1415ق).
8 - حاج سيّد حسن طباطبائى قمى قدس سره (به تاريخ شوال 1420ق).
ص: 27
9 - حاج سيّد محمّد شيرازى قدس سره (به تاريخ 22 شوال 1420ق).
10- حاج سيّد صادق شيرازى دام ظلّه (به تاريخ 11 ذى القعده 1422ق).(1)
الف - مرحوم آية اللّه حاج سيّد ضياء الدين علاّمه، از مرحوم آية اللّه امامى چنين ياد مى كند:
«السيّد السند والثقة المعتمد العالم الفاضل الكامل صاحب الأخلاق المرضيّة و الصفات الحميدة الساعي إلى التدريس و التحديث
و ما يستوى المنطيق ذو العلم و الحجى
و أخرس بين الناطقين صموت
و هو دام عزّه الحاج آقا حسن الامامي كأخيه حاج آقا احمد، بدران في سماء الفضل والعلم والعمل و هما ابنا السيّد السند الجليل العالم التقيّ النقيّ صاحب المناقب الفاخرة الحاج آقا عطاء اللّه الإمامي».(2)
ص: 28
ب - حضرت استاد علاّمه محقّق آية اللّه آقاى حاج سيّد محمّد على روضاتى - أدام اللّه تعالى أيّام بركاته - در اجازه نامه شگفت آورِ صد وچهل و يك صفحه اى كه مرقوم فرموده و «مِرآة الزَمن أو الوَجيزُ المُستحسن في الإجازة لسيّدنا الفقيه الإمامي الحَسن» نام گذاشته، آية اللّه امامى قدس سره را با اين اوصاف ستوده است:
«... سيّدنا العالم الفاضل الكامل الناسك صاحب الأخلاق المرضيّة و الصفات الممتازة الملكيّة القدسيّة، مدرّس الحوزات العلميّة و مفيض أنواع من الخيرات و البركات في الملّة الشريفة الإسلاميّة، جامع المعقول و المنقول، حاوي الفروع و الأصول، هادي الخاصّ و العامّ بعلمه الجمّ و خلقه الحَسن و هَديه المستحسَن الحاج السيّد حسن الفقيه الإمامي الإصفهاني».(1)
مرحوم آية اللّه فقيه امامى را بايد از زمره دانشمندانى دانست كه در امر تأليف و تصنيف بسيار موفّق بوده كه از ايشان آثار علمى و تحقيقى
ص: 29
بسيار مفيدى به يادگار مانده است؛ در اينجا به تعدادى از آن آثار اشاره مى كنيم.
1 - پاسخ به شبهاتى پيرامون خمس (2 جلد)
2 - نقش عقل در احكام الهى
3 - آيا فهم قرآن آسان است؟!
4 - صراط مستقيم
5 - فتنه ها از كجا آغاز مى شود
6 - مباحثى پيرامون بهائيت
7 - شرح فرازهائى از خطبه حضرت زهرا عليهاالسلام (سخنرانى هاى فاطميّه 1425ق)
8 - رساله درباره لقاء اللّه
9 - سنن الهى
10 - رساله اى در امامت
11 - رساله اى پيرامون فدك
12 - مباحثى در اثبات وجود امام زمان أرواحنا فداه و رفع اشكالات مخالفين
ص: 30
13 - رساله اى پيرامون قيامت (عربى)
14 - شرح نبراس الهدى ملاّ هادى سبزوارى (قسمت حجّ)
15 - فلسفه حجّ
16 - تقسيم بندى مسائل حجّ به صورت نمودارى
17 - تنظيم العروة (تا آخر كتاب الزكاة، به شكل آموزشى)
18 - الأمثال في الروايات (أربعون حديثًا)
19 - تفسير سوره يوسف
20 - رساله اى راجع به صحابه
21 - رساله درباره امّ كلثوم
22 - پاسخ به استدلاليّه ميرزا نعيم (ردّى بر بهائيّت)
23 - رساله اى در ردّ افكار بعضى از روشنفكران
24 - عرفان در اسارت شيطان
25 - تربيت در اسلام
26 - آيين نبرد در اسلام
27 - رساله اى در مقام شهيد
28 - پاسخ به بعضى از شبهات (حدود سى شبهه)
29 - تقريرات درس هيئت مرحوم مجد العلماء نجفى
ص: 31
30 - رساله در شرح حال و زندگانى اساتيد و مشايخ اجازه
31 - بيش از صد مقاله در موضوعات مختلف (فارسى و عربى)
* * *
آن فقيد سعيد علاوه بر تأليف، اهتمام و عنايت ويژه اى به احياء آثار مكتوب عالمان دينى داشت و در اين راستا اقدام به جمع آورى و چاپ و نشر متون كهن علمى شيعه نمود، كه مى توان به اين موارد اشاره كرد:
1 - مطالع الأنوار (6 جلد) تأليف حجّة الإسلام حاج سيّد محمّد باقر شفتى قدس سره.
2 - الرسائل الرجاليّة، تأليف حجّة الإسلام حاج سيّد محمّد باقر شفتى قدس سره.
3 - فلسفه احكام (2 جلد) تأليف مرحوم ملاّ احمد اهتمام.
4 - اللؤلؤة الغالية في أسرار الشهادة، تأليف: مرحوم آية اللّه سيّد أبوطالب قائينى.
5 - ترجمه منهج الرشاد، تأليف مرحوم علاّمه شيخ جعفر نجفى (كاشف الغطاء).
6 - جامع الشواهد، تأليف مرحوم مولى محمّد باقر شريف.
7 - يادگارى از خطباى پيشين، تأليف مرحوم حجّة الإسلام
ص: 32
و المسلمين مير محمّد حسين امامى العريضى (معروف به قوام المحدّثين).
8 - نگرشى بر صوفيّه و صوفى ها (ترجمه جلد سيزدهم منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة، تأليف مرحوم ملاّ حبيب اللّه خويى قدس سره ).
9 - ترجمه كتاب «صاحب الغار أبوبكر أم رجل آخر؟!» به نام: يار غار ابوبكر يا فردى ديگر؟ تأليف محقّق نجاح طائى.
10 - فهرست نسخه هاى خطّى كتابخانه شخصى آية اللّه فقيه امامى قدس سره، نگارش سيّد صادق حسينى اشكورى.
آية اللّه فقيه امامى - رضوان اللّه تعالى عليه - در فنّ شعر بهره كافى داشت و اشعار زيادى به عربى و فارسى از ايشان به يادگار مانده كه بعضى از آن به چاپ رسيده است. بسيارى از اشعار او در لابلاى تأليفات و نوشته هايش پراكنده مى باشد .
او در ساعت هاى فراغت قصائد و ابياتى مى سرود؛ اشعار پر محتوايى كه در آن علاوه بر اظهار تولّى نسبت به اهل بيت عليهم السلام، اظهار تبرّى از دشمنان آن خاندان عصمت و طهارت عليهم السلام نيز به چشم مى خورد .
ص: 33
نمونه اى از اشعار وى چنين است :
من آمده ام سروِ قَدِ يار ببينم *** با شور و شعف چهره دلدار ببينم
مقصود من اين است كه تا در حرمِ اَمْن *** بى پرده رُخِ سَيّدِ ابرار ببينم
هر سو نگرم ضمن طوافم به تحيّر *** شايد بتوان محورِ پرگار ببينم
سعيم همه در عمره و در حجِّ تمتّع *** آنست كه آن قافله سالار ببينم
اندر عرفات آمده با ديده گريان *** تا حشمت او با دلِ بيدار ببينم
اميد چنين بود كه تا در شبِ مَشْعَر *** آن اختر زيبا به شبِ تار ببينم
در خيف و مِنى چشم به راهِ قدم دوست *** تا از كرمش نعمتِ بسيار ببينم
من طالب آنم به بقيع و به مدينه *** آن منتقم، آماده پيكار ببينم
ص: 34
امّا چه كنم ديده من لايق آن نيست *** تا صورت آن مَطْلَعِ انوار ببينم
يا رب تو اگر پاك كنى لوحِ ضميرم *** ممكن شود آن مَخْزَنِ اسرار ببينم
صبرم شده لبريز خدايا مددى ده *** يك بار جمالش منِ بيمار ببينم
سخت است خدايا بجهان در همه اقطار *** در مَسندِ او حاكمِ جبّار ببينم
هست آرزويم آنكه به هنگامِ ظهورش *** نابودى افرادِ ستمكار ببينم
يا ربّ بدهم عمر كه تا پرچمِ عدلش *** منصوب به هر كوچه و بازار ببينم(1)
* * *
ص: 35
ها عَلىٌّ بَشَرٌ كَيفَ بَشَر *** خَصْمُهُ كَان مُسمَّى بِعُمَر
فِتْنَةُ الكَونِ وَ لَولاهُ لَمَا *** كَان لِلْفِتْنَةِ عَينٌ و أَثَر
وَ بِهِ أُفْسِدَ مَا تَعْقِلُهُ *** مِنْ عُقُولٍ وَ نُفُوسٍ وَ صُوَر
سَمَكٌ فِي شَرَكٍ فِيهِ فُجُور *** خَلَفٌ عَنْ سَلَفٍ فِيهِ قَذَر
مَا رَمى قَطُّ عَدُوًّا فِي الغَزى *** مَا غَزَى قَطُّ بَشِيرًا بِالظَفَر
أَغْمَدَ السَيْفَ مَتى قَاتَلَهُ *** كُلُّ مَنْ جَرَّدَ سَيفًا وَ شَهَر
كَانَ فَظًّا حِينَما قَامَ وَ صَاح *** فِي سَبِيلِ اللّه ِ مَا جَادَ وَ بَرّ
بُغْضُهُ مَبْدَءُ خُلدٍ وَ نَعِيم *** حُبُّهُ مَنشَأُ نَارٍ وَ سَقَر
هُوَ لِلْكُفْرِ إِمامٌ فَاقْرَؤُا *** سِيرَةَ الشَيْخَين فِي مَتْنِ السِيَّر
لَيْسَ مَنْ أَذنَبَ يَومًا بِإمَام *** كَيْفَ مَنْ أَشرَكَ دَهرًا وَ كَفَر
كُلُّ مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يُبْغِضُهُ *** مَوتُهُ مَوتُ حِمَارٍ وَ بَقَر
خَصْمُهُ بَشَّرَهُ اللّه ُ وَ لَو *** شَرِبَ الخَمْرَ وَ غَنّى وَ فَجَر
خُلُّهُ أَبْغَضَهُ اللّه ُ وَ لَو *** حَمِدَ اللّه ُ وَ أَثْنَى وَ شَكَر
مَن لَهُ شَاكِيَةٌ كَالزَّهرَاء *** أو خَصِيمٍ كَشُبَيْرٍ وَ شُبَر
عَنهُ دِيوَانُ شُرُورٍ وَ بِدَع *** فِيهِ آثَامُ كِبَارٍ وَ عِبَر
ذُو عِنَادٍ وَ أَحَادِيثُ النَبِيّ *** عِندَهُ مِثْلُ سِفَالٍ وَ مَدَر
وَ هوَ النَارُ وَ مَنْ كَانَ مَعَه *** كَظُلامٍ وَ دُخَانٍ وَ شَرَر
ص: 36
آية اللّه امامى رحمه الله همانند اجداد طاهرينش خلق و خوى نيكو داشت و بسيار پايبند به حفظ اصول و ارزش هاى اخلاقى بود.
او يكپارچه اخلاص بود؛ سخنش، قلمش و اعمالش فقط براى خدا و در جهت تحصيل رضاى او بود.
وى بسيار با كياست و درايت و زيرك بود. آن فقيه دركى عميق و شمّى تيز داشت و سيماى دشمن را از پسِ نقاب هاى مختلف مى شناخت و نسبت به توطئه ها و ترفندهاى استعمار سخت حسّاس بود.
نسبت به علماء و طلاّب احترام زايد الوصفى قائل بود، و مشوّق طلاّب و حقيقتًا طلبه پرور بود.
درب منزلش هميشه به روى همه، از خُرد و كلان، فقير و غنىّ، دوست و دشمن، عامّى و غير عامّى، باز بود و از تشريفات و تجمّلات دست و پاگير به شدّت پرهيز داشت.
او با نصب العين قرار دادن توقيع شريفِ:
«أرْخِصْ نَفْسَكَ وَ اجْعَلْ مَجْلِسَكَ فِي الدِهْلِيزِ وَ اقْضِ حِوائِجَ النَّاسِ نَحْنُ نَنْصُرُكَ» ؛ خود را در دسترس همه
مردم قرار بده (اهل تشريفات نباش) و دالان خانه ات را
ص: 37
محلّ نشستن قرار بده (تا مردم به راحتى سراغت بيايند) حاجت هاى مردم را برآورده كن، ما تو را يارى و كمك مى كنيم.(1)
تمام عمر شريف خود را وقف خدمت به خلق خدا نمود .
يكى از صفات برجسته وى صبر و بردبارى حيرت انگيزش بود كه در مقابل مشكلات و ناملايمات زندگى بسيار از خود سعه صدر و حلم نشان مى داد.
او به تأسّى از مولاى خود امير مؤمنان على عليه السلام سر بر آستان بندگى حقّ نهاده و لاجرم شكوهِ قدرت هاى مادّى و دنيوى در چشمش رنگ باخته و هيبت او جان و دل زورمندان عصر را پر ساخته بود؛ به قول مرحوم حاج ملاّ فتح اللّه شوشترى متخلّص به وفايى عالم و شاعر هم روزگار شيخ انصارى (متوفّاى حدود 1303 ق):
خليل آسا چنان بشكست بت هاى تمنّا را *** كه آتش در دو گيتى كشت ريحان و گلستانش
كليم آسا چنان سر برد در طور عبوديّت *** كه خطّ بندگى دادند صد فرعون و هامانش(2)
ص: 38
او ارادت شديدى نسبت به خاندان رسالت و ائمّه هدى عليهم السلام داشت و در تمام احوال به آن ها توسّل مى جست و در همه افعال و اقوالش از آن ها پيروى مى نمود و از تعاليم الهى آن انوار مقدّسه بهره مى گرفت.
به خصوص به حضرت صدّيقه طاهره عليهاالسلام و به هشتمين ستاره تابناك ولايت حضرت علىّ بن موسى الرضا - عليه آلاف التحيّة و الثناء - توجّه ويژه اى داشت و در معرفت آن دو بزرگوار به مراحل و منازل والا و شامخى نايل آمده بود.
هميشه ذكر زبانى او كلمه شريفه: «يا رسول اللّه» بود، در بيشتر اوقات خصوصًا زمانى كه از رسيدگى به مراجعات زياد مردم لختى فارغ مى شد، آن ذكر شريف را زير لب زمزمه مى كرد و گويى از صاحب آن اسم يارى مى طلبيد.
آية اللّه امامى قدس سره قبل از تأسيس برنامه درسى مدرسه ذوالفقار، در
ص: 39
مدرسه نيم آورد تعدادى از طلاّب را جمع نموده و براى آنان تدريس مى نمودند ولى پس از گذشت سال هاى خفقان حكومت پهلوى اوّل و سپرى شدن دوران تهاجم هاى ضدّ دينى حكومت پهلوى بر حوزه هاى علميّه و شروع مجدّد حركت علمى در بسيارى از مدارس دينى، نياز به يك جنبش اساسى و فعّاليّت منسجم در حوزه علميّه اصفهان احساس گرديد.
به همين جهت توسط عدّه اى از مدرّسين فعّال و پرتلاش اصفهان، آقايان مرحوم آية اللّه حاج سيّد حسن فقيه امامى قدس سره و آية اللّه حاج شيخ على اكبر فقيه رحمه الله و حضرت آية اللّه حاج سيّد حجّة موحّد ابطحى و آية اللّه آقاى حاج شيخ محمّد على ابراهيمى - دامت بركاتهما - تصميم بر اين شد كه براى اوّلين بار برنامه درسى منظّم و گسترده و پر تحرّكى به وجود آيد تا طلاّب جوان را زير پوشش قرار دهد و از نظر اخلاقى و تربيتى و درسى و انضباطى آن ها را تحت مراقبت گيرد و نيروى جوان حوزه علميّه را براى تكامل سريع و وسيع و مطلوب آماده سازد.
اين اقدام مورد تأييد علماء بزرگ اصفهان در آن دوران قرار گرفت و به سرعت به نتيجه مطلوب رسيد و به مناسبت اينكه شروع برنامه در مدرسه ذوالفقار بود به نام برنامه ذوالفقار شهرت يافت، گر چه تداوم و گسترش فعّاليّت اين برنامه در مدرسه هاى: محمّديّه، جواديّه،
ص: 40
الغدير، خالصيّه، آية اللّه خادمى، اماميّه، امام هادى عليه السلام، حكيميّه (كاسه گران)، اسماعيليّه، مسجد نو بازار و ... انجام گرفت و به تدريج طلاّب جوانِ تمام مدارس علميّه را زير نفوذ خود قرار داد و اكثر مدارس علميّه اصفهان زير پوشش برنامه ذوالفقار قرار گرفت.
گسترش فعّاليّت برنامه ذوالفقار تا جايى رسيد كه در يك زمان دروس: تعليم قرآن، تجويد قرآن، حفظ قرآن، لغت، صرف، نحو، منطق، تاريخ اسلام، عقائد و كلام، اخلاق، تفسير قرآن، بلاغت، اصول فقه، فقه، شرح و تفسير نهج البلاغه، رجال، درايه، حديث، و خارج فقه و اصول؛ تدريس مى شد.
همچنين از فعّاليّت هاى اين برنامه، اعزام مبلّغ در سطحى وسيع به شهرها، روستاها، ادارات، كارخانجات، مدارس آموزش و پرورش و ... ؛ و نيز كوشش در جزوه نويسى و تهيّه مقالات و كتاب هاى دينى و انجام امتحانات متنوّع و متعدّد از طلاّب در زمينه هاى مختلف درسى مى باشد.
و در يك كلام از ابتداء شروع برنامه ذوالفقار تا كنون، متجاوز از دوازده هزار نفر طلبه زير پوشش اين برنامه قرار گرفته اند كه عدّه زيادى از آن ها پس از طىّ مراحلى از تحصيل، براى تكامل تحصيلى به حوزه علميّه قم رفته اند.
شمار بسيارى از آن ها هم در حوزه ها و شهرهاى ديگر به تدريس
ص: 41
و تربيت طلاّب و يا فعّاليّت هاى دينى و تبليغى و ارشادى اشتغال دارند، جمعى از آن ها نيز تاكنون در زير پوشش همين برنامه به ادامه تحصيل يا تدريس و تحقيق مشغول هستند. طلاّب ياد شده از اكثر قريب به اتّفاق استان ها و شهرهاى ايران و هم چنين از كشورهاى افغانستان و عراق و پاكستان مى باشند.(1)
از قسمت هاى جالب در زندگى اين بزرگمرد، مبارزات مستمرّى است كه با فرقه هاى گمراه و مفسد از قبيل: بهائى، كمونيست، التقاطى، صوفى، روشنفكر مآب و وهّابى مسلك هاى داخلى و خارجى داشته اند و با بحث هاى گسترده و مناظره هاى مستدلّ در رسوا نمودن و محكوم كردن آن ها نقش بسيار مؤثّرى ايفا كرده اند.
همچنين در بنيان گذارى و يا تجديد بناء و تعمير بسيارى از مدارس علميّه اصفهان اقدام كرده و بدين وسيله خدمتى بزرگ به حوزه علميّه و رشد و بالندگى آن نموده اند؛ تعدادى از آن مدارس عبارتند از:
1 - تجديد بناى سه طرف جنوبى و شمالى و شرقى مدرسه
ص: 42
ذوالفقار و تكميل طرف غربى آن.(1)
2 - تأسيس مدرسه محمّديّه در نزديكى مدرسه ذوالفقار و تجديد بناى آن به صورت مفصّل و اساسى در سه طبقه.
3 - تجديد و تأسيس بناى مدرسه جواديّه (متّصل به مدرسه محمّديّه) در چهار طبقه.
4 - تأسيس مدرسه الغدير(2) (واقع در انتهاى خيابان مشير انصارى) و تعميرات و بازسازى آن.
5 - تكميل مدرسه با شكوه مرحوم آية اللّه حاج آقا حسين خادمى(3) (معروف به مدرسه عربان واقع در نزديكى امامزاده احمد).
6 - تجديد بنا و توسعه مدرسه خالصيّه(4) (واقع در نزديكى مسجد سلام در محلّه قديمى جماله).
ص: 43
7 - تعميرات اساسى مدرسه اماميّه(1) (واقع در نزديكى چهار راه ابن سينا و در مجاورت قبر باباقاسم).
8 - تعميرات اساسى مدرسه نيم آور.(2)
9 - تعمير مدرسه كاسه گران(3) (واقع در بازار ريسمان منشعب از بازار بزرگ، نزديك مسجد جامع اصفهان).
10 - تعميرات مدرسه ميرزا حسين(4) (واقع در بازارچه بيدآباد).
و نيز مى توان به تعمير و بازسازى مدارس ديگر مانند: مدرسه حاج شيخ محمّد على نجفى معروف به ثقة الإسلام، مدرسه نوريّه، مدرسه امام هادى عليه السلام (ترك ها)، مدرسه ميرزا حسن، مدرسه الماسيّه، مدرسه اسماعيليّه، مدرسه درب كوشك و ... اشاره كرد.(5)
از ديگر خدمات شايسته آية اللّه فقيه امامى قدس سره مى توان به اين موارد
ص: 44
اشاره نمود: ساخت و تهيّه مسكن براى طلاّب علوم دينى، تأسيس و همكارى مداوم و گسترده با مؤسّسه هاى دينى مانند: تأسيس شبكه جهانى سلام، مجموعه فرهنگى قائميّه و ...، و نيز انجمن هاى خيريّه مانند: انجمن خيريّه حضرت اباالفضل عليه السلام (ويژه پيوند كليه)، سازمان آموزشى ابابصير، انجمن مددكارى امام زمان - عجّل اللّه تعالى فرجه الشريف - صندوق قرض الحسنه امام حسن مجتبى عليه السلام، صندوق قرض الحسنه اباصالح المهدى عليه السلام، راديولوژى و آزمايشگاه مهديّه و ... .
در يك كلام او عالمى با عمل، استادى دلسوز و تربيت كننده اى مدبّر بود كه با استفاده از علم و عمل و تقوى و مكارم اخلاق، نقش بسيار مهمّى در رشد و توسعه حوزه علميّه اصفهان و در تعليم و تربيت طلاّب و تبليغ و ترويج دين و دفاع از حريم مكتب ولايت و امامت ايفاء نمود.
وى در تقويت و تكريم حوزه و روحانيّت شيعه و حفظ عزّت نفس و استقلال آن در برابر ارباب زر و زور، اهتمامى اكيد مى ورزيد. و نيز براى حفظ سلامت آن دو ركن ركين تشيّع از رخنه عناصر بدعت گذار و سنّت شكن، از بذل جان ذرّه اى فروگذار نكرد و مراقب بود كه خود پل پيروزى و نردبان صعود آن ها نگردد، خود در جلسه اى فرمود:
«... زمانى كه به خانه خدا مشرّف شدم در مقام مستجار با حالت التجاء از صاحب آن بيت رفيع
ص: 45
خواستم: بار پروردگارا! اگر اين بنده ضعيف قدرت هدايت انسان ها به دين تو را ندارم، ولى تو حافظ من باش تا مبادا خداى ناخواسته كسى به سبب من از صراط مستقيم منحرف نگردد».
او هيچ زمانى از خدمت صادقانه و بى شائبه نسبت به خلق خدا كوتاهى نكرد و وجوهى كه به دستش مى رسيد را امانتى خطير و سنگين مى انگاشت كه بايد به دست اهل آن برسد و او تنها، واسطه اخذ و رساندن آن ها به اهلش مى باشد و در يك كلام سوزِ خدمت به خلق داشت و هيچ گاه از انديشه رفعِ مشكلات مسلمين در حدّ توان، فارغ نبود.
* * *
«قَالَ النَبِىُّ صلى الله عليه و آله: إذا ماتَ الْمُؤمِنُ انْقَطَعَ عَمَلُهُ إلاّ مِنْ ثَلاثٍ:
صَدَقَةٍ جارِيَةٍ أوْ عِلْمٍ يُنْتَفَعُ بِهِ أوْ وَلَدٍ صالِحٍ يَدْعُو لَهُ».(1)
زبان و قلم عاجز است از بيان و نوشتن خدمات شايسته و ارزنده يك عالم ربّانى چون آية اللّه امامى قدس سره كه بيش از پنجاه سال خالصانه در مسير حقّ قدم برداشت و از هيچ كوششى در راه اسلام و مسلمين دريغ نورزيد و چه بسيار خدماتى كه غير خدا كسى از آن ها آگاهى
ص: 46
ندارد؛ چرا كه خلوص نيّت اجازه افشاى آن را نمى داد. ولى آنچه كه بر همگان مشهود مى باشد، عبارت است از:
1 - تربيت هزاران عالم و مبلّغ دينى كه بعضى از آن ها اساتيد بزرگ حوزه هاى علميّه در سراسر كشور و بعض ديگر از چهره هاى جهانى در نشر معارف اهل بيت عليهم السلام و منشأ خدمات فراوان بوده و مى باشند.
2 - دفاع از شعائر مذهبى؛ او به شعائر دين به عنوان برگ و بار درخت دين و حافظ كيان تشيّع، احترام تامّ مى نهاد و در برابر توطئه هايى كه موجوديّت اين شعائر را هدف مى گرفت، سريع و قاطع واكنش نشان مى داد.
3 - مبارزه با انحرافات عقيدتى.
4 - هدايت و ارشاد مردم در منابر و سخنرانى ها و تأليفات مفيد و روشنگر.
5 - دستگيرى از فقرا و مستمندان و يارى مظلومان و ستمديدگان.
6 - جمع آورى نسخ خطّى و احياء آثار مكتوب علماى گذشته.
7 - قدردانى از صاحبان قلم و تبيين مقام آنان؛ او با توجّه به تأثير ويژه قلم و كتابت در بيان و نشر معارف الهى بسيار از صاحبان آثار مكتوب تجليل به عمل آورده و آن ها را مورد عنايت خاصّ خود قرار مى داد. چه بسيار از كتاب هايى كه آغاز آن مزيّن به تقريظ آية اللّه
ص: 47
امامى رحمه الله شده است.
8 - احياء موقوفات كه بسيارى از آن ها توسّط افراد سود جو غصب گرديده بود.
9 - احياء و بازسازى قبور بسيارى از علماء مدفون در تخت فولاد و غيره.
10 - اهتمام ويژه به وضع مسكن و معيشت طلاّب حوزه علميّه اصفهان.
آية اللّه امامى قدس سره داراى هفت فرزند بودند، سه پسر و چهار دختر. پسران: نخست حجّة الإسلام و المسلمين آقاى حاج سيّد مهدى فقيه امامى در سال 1345ش در اصفهان متولّد و از همان روزهاى اوّل زندگى تحت توجّه مستقيم والد ماجد خود پرورش يافته و بيشتر دروس خود را در محضر پدر آموخته، سپس در حوزه درس خارج فقه و اصول ايشان حاضر مى شدند.
همچنين از اساتيد ديگر ايشان مى توان به فقيه اصولى آية اللّه حاج شيخ حسن صافى اصفهانى قدس سره و مرحوم فقيه هَيَوى حاج شيخ عباسعلى اديب اصفهانى و حضرت آية اللّه حاج سيّد حجّت ابطحى
ص: 48
- دام ظلّه - اشاره نمود. وى ساليانى است در حوزه به تدريس سطوح عاليه، تفسير و عقائد، دراية الحديث و قواعد الفقهيّة اشتغال دارند.
فرزند دوّم: حجة الاسلام سيّد محمّد فقيه امامى در سال 1365ش متولّد گرديد و هم اكنون در حوزه علميّه به تحصيل و تدريس مشغول مى باشند.
فرزند سوّم: حجّة الإسلام سيّد مجتبى فقيه امامى در سال 1368ش متولّد شد، وى در حال حاضر به تدريس دروس مقدّماتى و تحصيل در حوزه علميّه اشتغال دارد.
و دامادهاى ايشان حجّة الإسلام و المسلمين آقاى حاج سيّد مهدى شفتى - سلّمه اللّه - كه عمده تحصيلات خود را از محضر ايشان استفاده برده و از اساتيد سطوح عاليه حوزه و امام جماعت مسجد سيّد مى باشند و آقاى حاج سيّد عليرضا ميرلوحى و آقاى حاج مجتبى مركبى اصفهانى و آقاى حاج محمّد رضا گل احمد مى باشند.
سرانجام عالم و فقيه اهل بيتِ عصمت و طهارت - عليهم صلوات اللّه الملك العزيز -، مفسّر كبير قرآن مجيد، اسوه اخلاق و مجاهدت، صبر وتقوى، احياگر كوشاى مدارس وموقوفات آن، زعيم راستين حوزه هاى
ص: 49
علميّه، پدر دلسوز طلاّب علوم دينيّه، وملجأ مستضعفان وستم ديدگان آية اللّه حاج سيّد حسن فقيه امامى - أفاض اللّه على تربته المراحم الربّانيّة - پس از هفتاد و شش سال عمر پر بركت، در صبح روز يكشنبه غرّه ربيع الثانى سال 1432 ق، مطابق با 15 اسفند ماه سال 1389 ش، نداى «ارْجِعِى إلى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً» (1) را لبّيك گفت
و به ملكوت أعلى پيوست، و از اين واقعه، ضربه بزرگ و جبران ناپذيرى به پيكر اسلام و مسلمين وارد شد؛ فسلام عليه يوم ولد و يوم مات و يوم يبعث حيًّا.
تشييعِ پيكر آن فقيد سعيد در مراسمى بى نظير و به يادماندنى، در روز دوشنبه دوّم ربيع الثانى، با حضور علماء اعلام و نمايندگان مراجع عظام، بر دوش مردم اصفهان تا مزار شريف امام زاده ابوالعبّاس عليه السلام، انجام شده و در كنار قبر مادر و برادرِ فقيدش مرحوم آية اللّه حاج سيّد احمد فقيه امامى - أعلى اللّه مقامه الشريف - به خاك سپرده شد؛ عاش سعيدًا و مات سعيدًا.
اصفهان - 1389 ش
سيّد محمّد رضا شفتى
ص: 50
مرزبان امامت و ولايت
فرازهايى از وصيّت نامه
آية اللّه حاج سيّد حسن فقيه امامى
رضوان اللّه تعالى عليه
ص: 51
ص: 52
بِسْمِ اللّه ِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
الْحَمْدُ للّه ِِ الَّذِي جَعَلَنا مُسْلِمِينَ وَ بِالثِّقْلَيْنِ مُتَمَسِّكِينَ وَ لِأئِمَّةِ الْهُدى مِنْ أهْلِ بَيْتِ المُصْطَفى شِيعَةً وَ مُوالِينَ وَ وَفَّقَنا لاِءتِّباعِ آثارِهِمْ وَ الْأخْذِ بِأقْوالِهِمْ فَلَمْ نَكُنْ لِمَعْرِفَتِهِمْ عَمِين وَ لا عَنْ صِراطِهِمْ ناكِبِينَ وَ رَزَقَنا البَرائَةَ مِنْ أعْدائِهِمُ الفَجَرَةِ أعْداءِ الإنْسانِيَّةِ وَ الدِّيْنِ، فَمِنْ عُلُومِهِمُ الإلهِيَّةِ اغتَذَيْنا وَ مِنْ مَعِينِهِمُ الصّافِي ارْتَوَيْنا وَ بِسِيرَتِهِمُ المُحَمَّدِيَّةِ وَ سُنَّتِهِمُ السَّنِيَّةِ اهْتَدَيْنا إلى الصِّراطِ المُسْتَقِيمِ.
وَ الصَّلوةُ وَ السَّلامُ عَلى أشْرَفِ خَلْقِ اللّه ِ وَ أكْمَلِهِمْ وَ صَفْوَتِهِ مِنْ عِبادِهِ أجْمَعِينَ وَ أفْضَلِهِمْ سَيِّدِنا مُحَمَّدٍ المُصْطَفى وَ آلِهِ أئِمَّتِنا المَعْصُومِينَ وَ قادَتِنا الْأكْرَمِينَ هُداةِ الخَلْقِ وَ الدُّعاةِ إلى الحَقِّ الَّذِينَ أذْهَبَ اللّه ُ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهَّرَهُمْ تَطْهِيرًا وَ فَرَضَ وِلايَتَهُمْ وَ مَوَدَّتَهُمْ فِي مُحْكَمِ كِتابِهِ عَلى جَمِيعِ المُسْلِمِينَ وَ لَعْنَةُ اللّه ِ عَلى مَنْ أنْكَرَ فَضْلَهُمْ وَ جَحَدَ حَقَّهُمْ وَ اسْتَصْغَرَ شَأنَهُمْ فَكانَ مِنَ الضّالِّينَ المُضِلِّينَ وَ سَيَصْلى فِي غَدٍ سَعِيرًا.
ص: 53
امّا بعد، آن چه از ائمّه هدى و رهبران الهى ما صادر شده، أعمّ از احكام شرعيّه و معارف دينيّه و عقائد الهيّه و آداب اجتماعيّه و فضائل نفسانيّه، همه و همه از پدرشان مولاى متّقيان امير مؤمنان عليه السلامگرفته شده و او بلاواسطه از پسر عمّش رسول صادق امين صلى الله عليه و آله گرفته كه او «ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى ؛ إنْ هُوَ إلاّ وَحْيٌ يُوحى»(1) و اوست كه «عَلَّمَهُ شَديدُ الْقُوى»(2) و او خود مى فرمايد: «أنَا مَدِينَةُ العِلْمِ وَ عَلِىٌّ بابُها»(3) و شاهد صدق آن، آيه وافى هدايه اى است كه مى فرمايد: «وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنا بَعْضَ الْأَقاوِيلِ لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْيَمِينِ ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتِينَ».(4)
فعلى هذا آنچه آن ها فرموده اند از پيش خود نگفته و آنچه كرده اند به دلخواه نكرده اند و آنان همدوش كلام اللّه اند كه «ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فيهِ»(5) و قرآن كريم خود درباره رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرموده: «الَّذى جاءَ بِالصِّدْقِ وَ صَدَّقَ بِهِ»(6) و در مورد أئمّه هدى عليهم السلام به ما سفارش نموده كه: «كُونُوا مَعَ الصّادِقينَ»(7) علاوه كه نرى آثارَ الصِّدْقِ عَلى
ص: 54
كَلِماتِهِمْ ظاهِرَة وَ البَراهِينَ عَلى صِحَّةِ أقْوالِهِمْ قائِمَة ؛ اين است زير بناى مذهب فرقه ناجيه يعنى شيعه اثنى عشريّه و سندى معتبرتر از اين اسناد در هيچ فرقه و دار و دسته اى وجود ندارد و بحمد اللّه ما را در آن چه انسان ها به آن نياز دارند، چه در مسائل علمى، چه در مسائل عقيدتى و اخلاقى، چه در مسائل اقتصادى و اجتماعى، آنچنان اشباع كرده اند كه احتياج به مراجعه به غير نداريم؛ زيرا پيغمبر خدا صلى الله عليه و آله در آخرين خطبه اش فرمود: «مَا مِنْ شَيْءٍ يُقَرِّبُكُمْ مِنَ الْجَنَّةِ وَ يُبَاعِدُكُمْ مِنَ النَّارِ إِلاَّ وَ قَدْ أَمَرْتُكُمْ بِهِ وَ مَا مِنْ شَيْءٍ يُقَرِّبُكُمْ مِنَ النَّارِ وَ يُبَاعِدُكُمْ مِنَ الْجَنَّةِ إِلاَّ وَ قَدْ نَهَيْتُكُمْ عَنْه».(1) و قرآن كريم فرمايد: «وَ لا رَطْبٍ وَ لا يابِسٍ إلاّ في كِتابٍ مُبينٍ»(2)؛ ولى متأسّفانه امور تشريعى ما هم به همان سرنوشتى مبتلا است كه امور تكوينى ما.
در كشور شيعه ايران خداوند معادنى قرار داده و سرمايه كلانى زير زمين نهفته و گنج هاى گران بهائى ذخيره فرموده كه در كمتر كشورى اين كفايت و جامعيّت وجود دارد، ولى ما همّت شناسايى و توفيق استخراج آن را نداريم؛ گر گدا كاهل بود تقصير صاحب خانه چيست؟!
ما را چه نياز كه در امور مادّى و معنوى به شرق و غرب رو آوريم؛
ص: 55
«وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ».(1)
خلاصه آن كه صاحب مكتب و مذهب ما قائل «سَلُونِي»(2) است، نه گوينده «أقِيلُونِي».(3)
بى جهت نيست مرحوم فيض - رضوان اللّه عليه - پس از ساليان دراز كه در فنون مختلفه تبحّر پيدا مى كند، بالأخره در رساله «الإنصاف» مى گويد:
«نه متكلّمم، نه متفلسف و نه متصوّفم و نه متكلّف، بلكه مقلّد قرآن و حديث و پيغمبرم و تابع اهل بيت عليهم السلام».(4)
و باز مى گويد:
أهل بيت مصطفى وجه اللّهند *** روى دل را جانب ايشان كنم
ص: 56
سَر نِهَم در سير قرآن و حديث *** كار جان را سر بسر سامان كنم(1)
اين است معنى فرمايش امام باقر عليه السلام به سَلَمَة بن كُهَيْل و حَكَمِ بن عُتَيْبَة: «شَرِّقَا وَ غَرِّبَا لَنْ تَجِدَا عِلْمًا صَحِيحًا إِلاَّ شَيْئًا يَخْرُجُ مِنْ عِنْدِنَا أَهْلَ الْبَيْتِ».(2)
ما كه شاهد وضع مدارس علميّه در دوران رضاخان بوديم و وضع نابسامان آن ها ما را رنج مى داد و مشاهده مى كرديم كه چگونه به مدارس بى توجّهى شده، به طورى كه حجرات تحتانى نَمور و تاريك و سقف هاى حجرات فوقانى فرو ريخته و نظام حوزه هم از هم گسيخته و فاقد هر گونه امكانات بود، به طورى [كه] كسى رغبت به سكونت در آن ها را نداشت و نه دولت به فكر تعمير آن ها بود و نه ملّت براى آبادى آن ها چاره اى مى كردند و بعضى مدارس موقوفه نداشت، آن ها هم كه موقوفه داشت متأسّفانه در يد متوليّان بى دين و بى لياقت و مستأجران بى رحم و بى ديانت و اوقاف مرده و بى حركت بود و خواسته استعمارگران هم همين بود كه از راه ضايع كردن موقوفات كه محور اقتصادى مساجد و مدارس بود، دين
ص: 57
و روحانيّت را تضعيف كنند.
به هر حال اين وضع نابسامان ما را بر آن داشت در صورت امكان، هم مقدارى به وضع ظاهرى مدارس بپردازيم و هم برنامه اى منظّم براى امور تحصيلى طلاّب فراهم سازيم و خداوند عنايت فرمود تا حدّ توان به اين امر پرداختيم، گر چه مشكلات فراوان و مصيبت ها زياد بود ولى «فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا ؛ إنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا»(1) و «أفْضَلُ الْأعْمالِ أحْمَزُها».(2)
خداوند متعال خود مى داند كه جز رضاى خدا هدفى را دنبال نمى كردم و اگر كارهاى ديگرى از من انتظار مى داشتند - شايد هم به موقع بود - من رسيدگى به وضع حوزه و مدارس را بر همه چيز مقدّم مى دانستم، ولى بعضى طلاّب جوان درد مرا احساس نمى كردند و هر چند صباحى بهانه جوئى مى كردند و يا به وسيله بعضى عناصر مغرض تحريك مى شدند، ولى بسيارى از آنان پس از گذشت زمان متنبّه مى شدند.
در اينجا باز هم اشعار مرحوم فيض - رضوان اللّه عليه - بسيار متناسب است، همان اشعارى را كه به مرحوم فيّاض نوشته:
ص: 58
قلم گرفتم و گفتم مگر دعا بنويسم *** دعا به يارِ جفاكار بى وفا بنويسم
شكايتى به لب آمد ز جورهاى تو گفتم *** به هيچ نامه نگُنجى تو را كجا بنويسم
دعا و شِكوه به هم در نزاع و من متحيّر *** كدام را ننويسم كدام را بنويسم
خداى داند و بس جز خدا كسى نَبِداند *** كه گر سر گله را وا كنم چها بنويسم
اگر سر گله را وا كنم وفا ننمايد *** مداد بحر و بياض زمين كجا بنويسم
همان به است كه خاموش گردم از گله چون فيض *** ز مدّعا نزنم دم همين دعا بنويسم(1)
در هر صورت اگر چه موفّق به اصلاح كلّى نشدم، ولى ما لا يُدْرَكُ كُلُّهُ لا يُتْرَكُ كُلُّه.
چرا بايد اين همه مدارس علميّه كه در شهر مذهبى اصفهان بوده، بسيارى از آن ها به مدارس پسرانه و دخترانه يا خانه هاى ملكى تبديل شده باشد و اثرى از آثار آن ها نباشد؟!
ص: 59
چرا بايد مدارسى كه بعضى از آن ها در مراكز حسّاس واقع شده، مخروبه و غير قابل سكونت باشد و يا ميدان بازى بچّه ها و جوانان باشد؟!
چرا بايد موقوفات مدارس حيف و ميل شود؟!
چرا بايد در يك شهر مذهبى ده ها هزار دانشجو در دانشگاه هاى مختلف از همه امكانات برخوردار باشند و ما بايد وضع سه هزار طلبه را نتوانيم رسيدگى كنيم؟!
چرا بايد طلاّب ما ناچار باشند قسمتى از شبانه روز خود را صرف كارهاى ديگر كنند تا بتوانند هزينه زندگى خود را تأمين كنند؟!
گذشتگان ما با خلوصِ نيّت علّت مُحْدِثِه بودند براى ساختن اين مراكز با بركت، بياييد ما اگر علّت مُحْدِثِه نيستيم لااقل علّت مُبْقيه باشيم. اين مدارس متعلّق به حضرت بقيّة اللّه است، بايد آبرومندترين مكان ها باشد، به خصوص در اصفهان كه يك مركز توريستى است و هر روز از گوشه و كنار دنيا به اين شهر و ديار مى آيند و با كوله بارى از خاطره ها اين كشور را ترك مى كنند و احيانًا در سفرنامه هاى خود آن ها را منعكس مى كنند.
بدا به حال ما اگر از اين مسير لطمه اى به حيثيّت تشيّع و اسلام وارد گردد. مردم دنيا عقل هايشان در چشم هاى آن ها است، ما نبايد بگذاريم آن ها دست خالى برگردند. ما بايد معارف و علوم اسلامى را
ص: 60
به آن ها منتقل كنيم. درود به روان پاك بزرگ مردانى كه اين همه آثار چشم گير از خود به جاى گذاردند و تمام هنرهاى خود را در راه ترويج مذهب به كار گرفتند و با پياده كردن هنرهاى خود، دين و اسلام و تشيّع را صادر كردند، همه آن ها به جاى خود، ولى ما نبايد بگوييم چه داشته ايم، بايد بگوييم فعلاً چه داريم.
اين از نظر ظاهر و جنبه مادّى و امّا از نظر معنوى و دينى اين مدارس پايگاه فرهنگ اسلام است و به مصداق آيه شريفه نفر: «لَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إذا رَجَعُوا إلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ»(1) بايد براى تفقّه هجرت كرد، هجرت إلى اللّه. در گذشته مراكز فرهنگى در مدارس دينى خلاصه مى شد، ولى با راه پيدا كردن استعمار فرهنگى به كشورهاى اسلامى حوزه ها محدود شد و بسيارى از علوم به تدريج از برنامه حوزه ها حذف شد، با اين كه در تفقّه به وجود آن ها نياز مبرم بود؛ مثل علوم رياضى، هيئت، نجوم و غيره و دانشگاه ها جاى حوزه ها را گرفت؛ حتّى در حوزه علم طب تدريس مى شد كه من خود چندين نفر از شاگردان آن مكتب ها را درك كرده بودم.
بهتر است مطلب را خلاصه كنم، خوف آن هست كه اگر حوزه ها ابتكار عمل را از دست دهند، طولى نمى كشد كه ديگر سرمايه اى
ص: 61
براى عرضه كردن به دنيا نخواهند داشت.
روزى دنيا دست نياز به طرف ما دراز مى كرد و ما بوديم كه مى بايست به آن ها جهت مى داديم و امروز كشورهاى شرقى و غربى هستند كه براى ما معلّم مى سازند و اسرائيل است كه براى ما اسلام شناس مى سازد، مخصوصًا در اين اواخر، هر روز با مكتب جديدى روبرو مى شويم. بايد بيدار باشيم كه اگر لحظه اى غافل شديم، با ده ها ايسم و صدها ژستِ روشنفكرانه همه چيز ما را مى برند و اگر از اين راه موفّق نشدند، با زنده كردن مذاهب باطله و ترويج فرقه هاى ضالّه روابط مردم را با اسلام و تشيّع قطع مى كنند، روحانيّين متعهّدند كه در سنگر مبارزه با اين گروه ها مبارزه كنند و از دين و آيين و مذهب دفاع نمايند.
«بِالاْءِسْنَادِ عَنْ أَبِي مُحَمَّدٍ عليه السلام قَالَ: قَالَ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عليهماالسلام: لَوْ لا مَنْ يَبْقَى بَعْدَ غَيْبَةِ قَائِمِنَا عليه السلام مِنَ الْعُلَمَاءِ الدَّاعِينَ إِلَيْهِ وَ الدَّالِّينَ عَلَيْهِ وَ الذَّابِّينَ عَنْ دِينِهِ بِحُجَجِ اللّه ِ وَ الْمُنْقِذِينَ لِضُعَفَاءِ عِبَادِ اللّه ِ مِنْ شِبَاكِ إِبْلِيسَ وَ مَرَدَتِهِ وَ مِنْ فِخَاخِ النَّوَاصِبِ لَمَا بَقِيَ أَحَدٌ إِلاَّ ارْتَدَّ عَنْ دِينِ اللّه ِ وَ لَكِنَّهُمُ الَّذِينَ يُمْسِكُونَ أَزِمَّةَ قُلُوبِ ضُعَفَاءِ الشِّيعَةِ كَمَا يُمْسِكُ صَاحِبُ السَّفِينَةِ سُكَّانَهَا أُولئِكَ هُمُ الْأَفْضَلُونَ عِنْدَ اللّه ِ عَزَّوَجَلَّ».(1)
ص: 62
و با يك اطّلاعات سطحى و محدود، حوزه ها نمى توانند جواب گوى اين همه حمله ها و هجمه ها باشند؛ خصوصًا اگر افرادى در كسوت روحانيّت با استفاده از سلاح برّنده علم به جنگ اسلام بيايند كه در تاريخ از اين قماش عالمان فراوان بوده اند كه على عليه السلام با آن قدرت علمى و با آن سعه صدر مى فرمايد:
«قَصَمَ ظَهْرِي عَالِمٌ مُتَهَتِّكٌ وَ جَاهِلٌ مُتَنَسِّكٌ فَالْجَاهِلُ يَغُشُّ النَّاسَ بِتَنَسُّكِهِ وَ الْعَالِمُ يَغُرُّهُمْ بِتَهَتُّكِهِ».(1)
كسانى را مى بينيم كه تحت تأثير شرائط زمان قرار گرفته اند و در مقام اين هستند مطابق دلخواه مردم احكام الهى را تغيير دهند و قرآن و روايات را با خواسته هاى نفسانى مردم تطبيق دهند و خطر اين دسته از همه كس براى اسلام بيشتر است و مبارزه با آنان از مبارزه با طبقات ديگر مشكل تر.
حضرت صادق عليه السلام به عنوان بصرى فرمودند:
«وَ اهْرُبْ مِنَ الْفُتْيَا هَرَبَكَ مِنَ الْأَسَدِ وَ لا تَجْعَلْ رَقَبَتَكَ لِلنَّاسِ جِسْرًا».(2)
و يكى از برنامه هاى حضرت بقيّة اللّه - أرواحنا فداه - تغيير همين نظريّات است.
ص: 63
در نهج البلاغة آمده:
«يَعْطِفُ الْهَوَى عَلَى الْهُدَى إِذَا عَطَفُوا الْهُدَى عَلَى الْهَوَى وَ يَعْطِفُ الرَّأْيَ عَلَى الْقُرْآنِ إِذَا عَطَفُوا الْقُرْآنَ عَلَى الرَّأْيِ».(1)
خلاصه طلاّب عزيز بدانند كه در پُست مرز دارى قرار دارند واگر به خاطر ترس يا طمع به مال و رياست يا تطميع ديگران مرز را براى نفوذ اجانب خالى كردند، به لعنت خدا و رسول گرفتار خواهند شد.
«إِذَا ظَهَرَتِ الْبِدَعُ فِي أُمَّتِي فَلْيُظْهِرِ الْعَالِمُ عِلْمَهُ فَمَنْ لَمْ يَفْعَلْ فَعَلَيْهِ لَعْنَةُ اللّه ِ».(2)
و آن وقتى يك فرد مى تواند مقاومت كند كه با حربه بى سوادى و نداشتن تخصّص، او را از صحنه نتوانند خارج نمايند.
عزيزان مراقب باشيد دشمن در كمين اين است كه چهره مقدّس اسلام را وارونه جلوه و او همان طور مولاى ما على عليه السلام فرمود:
«لُبِسَ الاْءِسْلامُ لُبْسَ الْفَرْوِ مَقْلُوبًا».(3)
شماييد كه بايد چهره واقعى اسلام را به مردم ارائه دهيد و نگذاريد اسلام را تحريف كنند.
ص: 64
چرا بايد حوزه اصفهان ما با آن سوابق درخشان در ماه حتّى يك صفحه نشريه نداشته باشد؟
متأسّفانه بازسازى مدارس به من مجال نداد كه در اين زمينه كارى انجام دهم، اگر خداوند به من حيات و توفيق داد، به خواست خدا اقدام خواهم كرد(1) و إلاّ از فرزندان عزيز و برادران روحانيم درخواست عاجزانه دارم كه در اين امر كوتاهى نكنند.
... در خاتمه دوست دارم وصيّت مرحوم علاّمه را كه به فرزند خود نوشته، ترجمه كنم و بنده هم به زبان او به شما وصيّت كنم.
ايشان در آخر كتاب «قواعد الأحكام» خطاب به فرزند خود فخرالمحقّقين مى فرمايد:
إعْلَمْ يا بُنَيَّ! أعانَكَ اللّه ُ تَعالى عَلى طاعَتِهِ وَ وَفَّقَكَ لِفِعْلِ الخَيْرِ وَ مُلازَمَتِهِ وَ أرْشَدَكَ إلى ما يُحِبُّهُ وَ يَرْضاه وَ بَلَغَكَ ما تَأمُلُهُ مِنَ الخَيْرِ وَ تَتَمَنّاهُ وَ أسْعَدَكَ اللّه ُ فِي الدّارَيْن وَ حَباكَ بِكُلِّ ما تَقِرُّ بِهِ العَيْنَ وَ مَدَّ لَكَ مِنَ العُمُرِ السَّعِيدِ وَ العَيْشِ الرَّغِيدِ وَ خَتَمَ أعْمالَكَ بِالصّالِحات وَ رَزَقَكَ أسْبابَ السَّعاداتِ وَ أفاضَ عَلَيْكَ مِنْ عَظائِمِ البَرَكاتِ وَ وَقاكَ اللّه ُ كُلَّ مَحْذُورٍ وَ دَفَعَ عَنْكَ الشُّرُورَ ... .
ص: 65
تا آنجا كه مى فرمايد:
تو را به ملازمت تقوى توصيه مى كنم كه آن سنّة قائمة و فريضه لازمه است و سپرى نگه دارنده و ذخيره اى جاودانه است و سودمندترين چيزهايى كه انسان مى تواند آن را براى روزى كه چشم ها در آن روز بى حركت مى ماند و در آن جا ياورى وجود ندارد، آماده كند.
بر تو باد به اطاعت از اوامر بارى تعالى و انجام كارهايى كه خداوند از آن ها راضى است و اجتناب از كارهايى كه مورد رضاى او نيست و دورى جستن از نواهى پروردگار و اين كه عمر خود را در تحصيل كمالات نفسانى صرف نمايى و اوقات خود را در به دست آوردن فضائل علمى طىّ كنى و از حضيض نقصان، خود را به اوج كمال ارتقاء دهى و خود را به قلّه رفيع شناخت خدا و ديگر معارف برسانى و به بذل معروف و يارى برادران دينى پرداخته و در مقابل كسانى كه به تو بدى مى كنند، مقابله به احسان نمايى و از همنشينى مردم پست و معاشرت با جُهّال خود دارى كنى كه موجب آلوده شدن تو به اخلاق بد و ملكات پست و ناپسند مى شود و پيوسته با دانشمندان همدوش و با فضلا مجالست نما كه تو را براى تحصيل كمالات آماده مى سازد و ملكه راسخه اى در تو براى استنباط مجهولات به وجود مى آورد و بايد امروز تو، بهتر از ديروز باشد و پيوسته صبر و توكّل
ص: 66
و رضا پيشه كن و هر روز و شب به محاسبه نفس بپرداز و زياد استغفار كن و از نفرين مظلوم بپرهيز، خصوصًا يتيمان و پيره زنان، كه خداوند نسبت به آن بى تفاوت نخواهد بود.
برتو باد به نماز شب كه رسول خدا صلى الله عليه و آله بر آن تأكيد داشت و سفارش مى نمود و فرمود:
«كسى كه شب را با قيام به پايان برساند، بهشت بر او واجب مى شود».(1)
و بر تو باد به صله رحم كه موجب طول عمر مى شود. و بر تو باد به حسن خلق كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«شما با اموال خودتان نمى توانيد به همه مردم برسيد، پس لا اقل با اخلاق خوب با آن ها برخورد كنيد».(2)
و بر تو باد به رسيدگى به ذرّيّه پيغمبر خدا و سادات علوى كه خداوند در مورد آن ها تأكيد فرموده و مودّت آنان را اجر رسالت قرار داده و فرموده:
«لا أسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أجْرًا إلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى».(3)
و پيغمبر خدا صلى الله عليه و آلهفرمود:
ص: 67
«من روز قيامت چهار گروه را شفاعت مى كنم و لو مرتكب گناهان اهل دنيا شده باشند: 1 - مردى كه مردى از ذرّيّه مرا يارى كند، 2 - و مردى كه از مالش به ذرّيّه من بذل كند در موقع گرفتارى، 3 - و مردى كه ذرّيّه مرا با قلب و زبان دوست داشته باشد، 4 - ومردى كه براى برآوردن حوائج ذرّيّه من تلاش كند هنگامى كه از جامعه رانده شود».(1)
و امام صادق فرمود:
«وقتى روز قيامت شود، منادى ندا كند كه: اى خلائق! ساكت باشيد كه محمّد صلى الله عليه و آله با شما سخن مى گويد، پس خلائق ساكت مى شوند، پس پيغمبر خدا صلى الله عليه و آله مى ايستد و مى فرمايد: براى كسى نزد من يدى هست (يعنى به من كمكى داده) يا بر من منّتى دارد يا كار خيرى در حقّ من انجام داده، بايستد تا او را مكافات كنم و پاداش دهم.
همه در جواب مى گويند: پدران و مادرانمان فداى شما گردند، ما چه كمكى به شما كرده ايم و چه منّتى بر شما داريم و چه كار خيرى در حقّ شما انجام
ص: 68
داده ايم؟! بلكه خدا و رسولش به ما كمك داده اند و بر ما منّت دارند و در حقّ ما خوبى كرده اند.
سپس آن حضرت مى فرمايد: هر كس يكى از فرزندان مرا پناه داده يا در حقّ آن ها نيكى كرده يا آن ها را از برهنگى نجات داده يا پس از گرسنگى آن ها را سير كرده، بايستد تا او را پاداش دهم. گروهى از كسانى كه اين كارها را انجام داده اند مى ايستند، از جانب خداوند ندا مى رسد: اى محمّد! اى حبيب من! من پاداش آنان را به تو واگزار كردم، پس اى پيغمبر خدا! آنان را در بهشت هر كجا مى خواهى جاى ده. پس آن ها را در وسيله در جايى كه بين آن ها و محمّد و آل محمّد صلى الله عليه و آله حاجبى نباشد، جاى مى دهد».(1)
بر تو باد به تعظيم فقهاء و تكريم علما كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«كسى كه فقيه مسلمانى را احترام كند، در روز قيامت خداوند را در حالى ملاقات مى كند كه خداوند از او راضى مى باشد و كسى كه به فقيه مسلمانى اهانت كند، روز قيامت در حالى كه خدا از او غضبناك است خدا
ص: 69
را ملاقات خواهد كرد».(1)
خداوند نگاه كردن به صورت عالم و نگاه كردن به در خانه عالم و همنشينى و مجالست با عالم را عبادت قرار داده.
و بر تو باد كه در راه زياد كردن علم و تفقّه در دين تلاش كنى، كه امير المؤمنين على عليه السلام به فرزندش فرمود:
«در دين تفقّه كن كه فقها وارثان انبياء هستند و براى خواستاران علم، كسانى كه در آسمان ها و زمين هستند طلب آمرزش مى كنند، حتّى مرغان هوا و ماهيان دريا و ملائكه بال هاى خود را براى طالب علم مى گسترانند، زيرا از او خشنودند».(2)
از اين كه علم خدا را كتمان كنى بپرهيز و از كسانى كه استحقاق آن را دارند كه علم به آن ها تعليم داده شود، علم را از آن ها منع مكن كه خداوند متعال فرموده:
«إنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ ما أنْزَلْنا مِنَ الْبَيِّناتِ وَ الْهُدى مِنْ بَعْدِ ما بَيَّنّاهُ لِلنّاسِ فِي الْكِتابِ أُولئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللّه ُ وَ يَلْعَنُهُمُ اللاّعِنُونَ».(3)
ص: 70
و پيغمبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«هنگامى كه بدعت ها ظاهر و آشكار مى شود، عالم بايد علم خود را ظاهر كند و كسى كه به اين وظيفه عمل نكند، لعنت خدا بر او باد».(1)
و آن حضرت فرمود:
«حكمت را به غير اهل آن ندهيد كه به حكمت ستم كرده ايد و حكمت را از اهلش منع نكنيد كه به آنان ظلم كرده ايد».(2)
بر تو باد به تلاوت قرآن عزيز و تفكّر در معانى قرآن و فرمان بردارى از اوامر و نواهى قرآن و برتو باد به جستجو از اخبار نبويّه و آثار محمّديّه و تحقيق و بحث از معانى آن ها و دقّت نظر در مفاهيم آن ها و من در اين زمينه كتاب هايى از خود به جاى گزارده ام، اين مطالب مربوط به تو بود.
امّا آن چه مربوط به من است و نفع آن به من مى رسد، آن است كه در بعضى اوقات با طلب رحمت از خدا در حقّ من، با من تجديد عهد كن و ثواب بعضى از عبادت هايت را براى من هديه بفرست و از من كم ياد مكن كه اهل وفا تو را به مكر نسبت خواهند داد و زياد ياد
ص: 71
مرا به زبان نياور كه مردمِ با همّت، تو را به عجز و ناتوانى نسبت مى دهند، بلكه مرا در خلوت ها و پس از نمازها ياد كن و بدهى هاى واجبه مرا بپرداز و تعهّدات لازمى را كه داده ام ادا كن و به مقدار امكان قبر مرا زيارت كن و بالاى قبر من مقدارى قرآن بخوان و كتاب هايى را كه عجل مهلت نداده تمام كنم، به اتمام برسان و اگر خلل و نقصان و يا خطا و نسيانى در آن مشاهده كردى اصلاح كن؛ هذه وصيّتي إليك واللّه خليفتي عليك»(1).
و السلام عليكم و رحمة اللّه و بركاته
سيّد حسن فقيه امامى
8/1/1375
ص: 72
شيعه را خاموش شد ديگر چراغ انجمن *** تيره شد تنها نه چشم انجمن، چشم وطن
اهل علم و معرفت را عالِم آزاده رفت *** اصفهان را ابر رحمت رفت از بر واى من
عالِم علم اصول و فقه و توحيد كمال *** نور چشم اهل دين عبد خداى ذوالمنن
مظهر حُسن و جمال و علم و تقوا و ادب *** رو حسن، خلقش حسن، نامش حسن
دوستان را ارتحال اين فقيه اهلبيت *** رفت روح عزّت و ايمان و آزادى ز تن
گشته دار العلم در فقدان او بزم عزا *** اصفهان گرديده در هجران او بيت الحزن
بر فراز دوش اهل اصفهانش ديده اند *** در حقيقت بر روى بال ملك بود اين بدن
ص: 73
كاش جاى پيكر نورانى آن جان پاك *** پيكر رنجور ما پوشيده مى شد از كفن
هر طرف رو كرد بر اهل فضيلت نور داد *** هر كجا بگشود لب افشاند گوهر از دهان
پيكر نورانى او در كفن پيچيده شد *** جسم جدّش زير سم اسب از جور و فتن
در كنار قتلگه انگشت جدّش را بريد *** تا برد انگشتر او را به غارت اهرمن
خيز اى سيّد حسن از بهر جدّت گريه كن *** گريه كن بر غربت جدّت چو شمع انجمن
در غم شخصى كه عمرى سوخت از بهر حسين *** شيعه چون پروانه گرديده است كارش سوختن
از سروده هاى شاعر با اخلاص اهل بيت عليهم السلام
( شعر از حاج غلامرضا سازگار )
* * *
ص: 74
اى سرا پا مهربانى و وفا *** اى وجودت وقف آل مصطفى
اى فقيه عالم اهل عمل *** اى صبورى شما ضرب المثل
در مقام علم تو داد سخن *** خود گواهى ده نباشد كار من
فقها بايد سخنرانى كنند *** علما بايد دُر افشانى كنند
اى ز اخلاقت همه غرق عجب *** اوستاد درس اخلاق و ادب
هم چو من صدها هزاران در جهان *** شده مفتون شما و خُلقتان
شاهد اين گفته من مردمند *** مردمى كه از غمت سر در گمند
دوست و دشمن همه حيران تو *** در وداع رفتنت گريان تو
عمر خود را صرف قرآن كرده اى *** جان خود را ظرف جانان كرده اى
ص: 75
اى مرام تو مرام اهل بيت *** ظاهر و باطن غلام اهل بيت
بر مرامت پايدارى كرده اى *** هم چو كوهى استوارى كرده اى
تو دفاع از خطّ زهرا كرده اى *** مشت خصم مرتضى وا كرده اى
مانده در ياد همه رفتار تو *** حكمت پنهان در گفتار تو
مانده از تو بهر ياران يادگار *** حوزه هايى با شرف چون ذوالفقار
خيريه ها حوزه ها مديون تو *** هر حسينى تا ابد ممنون تو
راه تو راه امير المؤمنين *** راه زهرا راه ختم المرسلين
راهتان را ارج والا مى نهيم *** باليقين اين ره ادامه مى دهيم
تو فدائى ولايت بوده اى *** جز به ياحيدر لبت نگشوده اى
ص: 76
تا به جايى كه بگفتى با همه *** ديده پر اشك بين زمزمه
هر كه مى خواهد كه خوشحالم كند *** مرهمى بر قلب رنجورم زند
وقت تشييع تن من ديده تر *** سينه سوزان گيرد از عمق جگر
ذكر ياحيدر كه من با حيدرم *** كس نباشد غير حيدر سرورم
رفتى و با رفتنت هر دل شكست *** حسرت ديدار تو بر دل نشست
رفتى و باور ندارم رفتنت *** بى خبر شعر جدايى خواندت
الوداع اى مهربان مثل پدر *** از چه اين گونه تو رفتى بى خبر
خسته و رنجور فرزندان تو *** مات و حيرانند شاگردان تو
دوستانت قلبشان پز غم شده *** در عزايت قامتشان خم شده
ص: 77
گر چه ما از رفتن تو سوختيم *** از حضورش درس ها آموختيم
دل شكسته از فراق روى يار *** يادمان دادى تو درس انتظار
يادمان دادى با چشمان ترت *** گريه را بر داغ زهرا مادرت
اى عطاء اللّه بگرفته تو را *** از عطاى ضامن آهو رضا
با رضا آغاز و پايان تو بود *** در كف او رشته جان تو بود
از سروده هاى شاعر و مداح اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام
( شعر از : آقاى على پاكدامن )
***
ص: 78
تولّد... 3
نسب... 4
دودمان علمى... 9
1 - جدّ: مير سيّد محمّد امامى ... 9
2 - جدّ مادرى: مرحوم حاج سيّد محمّد حسين امامى ... 10
3 - مرحوم حاج سيّد أبوالفضل امامى ... 12
4 - آقا سيّد عبدالباقى امامى ... 14
5 - جدّ أعلى: سيّد على امامى العريضى... 14
6 - أمير سيّد محمّد حسينى امامى... 17
7 - أمير أبوطالب امامى ... 18
8 - امامزاده درب امام... 19
9 - جدّ أعلى: على عريضى، فرزند امام صادق عليه السلام... 22
تحصيل... 23
تدريس:... 25
ص: 79
مشايخ اجازه:... 27
تأليفات :... 29
شعر... 33
ويژگى هاى اخلاقى... 37
ارادت به اهل بيت عليهم السلام... 39
ذكر زبانى او... 39
خدمات علمى... 39
تأسيس مدرسه ذوالفقار... 39
خدمات فرهنگى، اجتماعى... 42
فرزندان آية اللّه فقيد... 48
رحلت:... 49
فرازهائى از وصيّت نامه آية اللّه امامى قدس سره... 51
آية اللّه امامى رحمه الله در رثاى شاعران... 73
ص: 80