فاطمه علیها السلام در آیینه القاب

مشخصات کتاب

سرشناسه : واعظ کجوری، محمد باقر بن اسماعیل، 1255-1313ق.

عنوان قراردادی : خصائص الفاطمیه .فارسی. برگزیده

عنوان و نام پديدآور : فاطمه علیها السلام در آیینه القاب / از واعظ طهرانی؛ بکوشش رضا استادی.

مشخصات نشر : قم: رضا استادی، 1385.

مشخصات ظاهری : 320 ص.

شابک : 20000 ریال : 964-06-9690-0

وضعیت فهرست نویسی : برون سپاری.

يادداشت : عنوان روی جلد: فاطمه سلام الله علیها در آییه القاب.

يادداشت : عنوان عطف: فاطمه در آییه القاب.

یادداشت : کتابنامه: ص. 13 - 16؛ همچنین به صورت زیرنویس.

عنوان روی جلد : فاطمه سلام الله علیها در آییه القاب.

عنوان عطف : فاطمه در آییه القاب.

موضوع : فاطمه زهرا (س)، 8؟ قبل از هجرت - 11ق. -- نام ها

موضوع : فاطمه زهرا (س)، 8؟ قبل از هجرت - 11ق. -- فضایل

موضوع : فاطمه زهرا (س)، 8؟ قبل از هجرت - 11ق. -- احادیث

شناسه افزوده : استادی، رضا، 1316 -، گردآورنده

رده بندی کنگره : BP27/2/و2خ60422 1385

رده بندی دیویی : 297/973

شماره کتابشناسی ملی : 1 3 0 8 3 0 0

خیراندیش دیجیتالی : انجمن مددکاری امام زمان (عج) اصفهان

ویراستار کتاب : خانم شهناز محققیان

ص: 1

اشاره

فاطمه علیها السلام در آیینه القاب

ص: 2

ص: 3

فاطمه علیها السلام در آیینه القاب

از

واعظ طهرانی (قدس سره)

متوفای 1313 ق

بکوشش حاج شیخ رضا استادی

ص: 4

فاطمه (علیه السلام) در آیینه القاب

واعظ طهرانی (قدس سره)

به کوشش: رضا استادی

تولید و پخش : ارزشمند

چاپ دوم : زمستان 1386

شمارگان : 1500 نسخه

چاپ متن: ولی عصر (عج الله تعالی فرجه الشریف) - چاپ جلد : طاهر - ناشر مؤلف و برگزیده

صفحه آرایی : مرکز فرهنگهنرسبا / شابک :مؤلف : 0-9690-06-964

شابک نشر برگزیده 0 - 55-7732-964-978

کلیه حقوق چاپ و نشر محفوظ و مخصوص است

برگزیده: قم - خیابان شهدا - کوی- 23 - پلاک 18 - تلفن 7745081

قدس: قم - خ شهداء - كوى ممتاز تلفن: 7744125

محدث: تهران خ ایرانشهر - نبش شهید کلانتری - پ 234

ارزشمند: قم - صندوق پستی 456-37185 - تلفن: 09363401734

2500 تومان

ص: 5

بسم الله الرحمن الرحیم

ص: 6

فهرست مطالب

پیشگفتار...10

مصادر...13

آشنایی با مؤلف...17

تألیفات او...21

سخنی با اهل منبر...25

کتاب خصائص فاطميه...37

القاب فاطمه زهرا عليها السلام...40

1- البتول...44

ص: 7

2- الطاهرة...48

3- سيدة النسوان...53

4- الحوراء...57

5- التقيّة...59

6- الحرّة...61

7-الحانية...66

8-الزهراء...72

9- المنصورة...77

10- الصديقة الكبرى...81

11 - الزكية...89

12 - الراضية...93

13 - المرضية...95

14 - المباركة...97

15- النورية...101

16- مريم الكبرى...110

17- المحدثة...113

18- المحدثة...122

19- فاطمة...124

20 - ام ابيها...163

ص: 8

نور فاطمه عليها السّلام...172

علی علیه السلام همتای فاطمه علیها السلام...178

تساوی فاطمه علیها السلام با رسول خدا صلّى الله عليه و آله و سلّم و ائمه علیهم السلام در برخی حالات (50 مورد)...188

آیه سوره احزاب...212

فاطمه علیها السلام در قرآن مجید (30 آیه)...217

خوف و رجاء...226

چهل حدیث درباره حضرت زهراء عليها السلام...236

احترام سادات...288

اولاد فاطمه علیها السلام اولاد ر رسول الله هستند...294

فاطمة بضعة منّى...299

علی علیه السلام افضل از فاطمه علیها السلام است...300

طهارت ظاهری و باطنی اهل بيت عليهم السلام...302

رساله زبدة المآثر في ترجمة مولانا الباقر...308

ص: 9

پیشگفتار

کتاب گرانقدر خصائص فاطمیه تألیف حاج ملا محمد باقر کجوری مازندرانی (واعظ طهرانی) و دامادش حاج سید عبدالجلیل موسوی نقوی (از سادات معروف به سادات اخوی طهران) در سالهای 1318- 1311 در 420 (1)صفحه رحلی چاپ سنگی شده بود اما بسیار نایاب بود به طوری که این جانب در طول دهها سال که با کتاب و کتاب خانه سر و کار دارم هنوز این کتاب را زیارت نکرده بودم

خوشبختانه چندی پیش به همت دوست ما جناب حجت الاسلام حسن زاده مراغه ای و انتشارات آل علی قم در 921 صفحه به قطع وزیری تجدید چاپ و نسخه ای هم نصیب ما شد.

زحمات حضرت آقای حسن زاده در تعیین مصادر منقولات این

ص: 10


1- از آغاز تا صفحه 256 تألیف مرحوم کجوری و صفحه 257 تا 310 در همه نسخه ها مفقود و از ص 311 تا 470 تألیف مرحوم سید عبدالجلیل است و دو صفحه آخر هم رساله ای است در شرح حال مرحوم کجوری به قلم برادرش حاج شیخ محمد واعظ طهرانی بنابراین کل کتاب در آن چاپ 420 صفحه است.

کتاب قابل تقدیر و سپاس .است توفیق روزافزون ایشان را از خدای منان خواستارم.

بنای مرحوم کجوری این بوده که این کتاب دارای 135 خصیصه (به عدد نام مبارک حضرت فاطمه علیها السّلام) باشد. مقدمه (سه خصیصه) و خاتمه (دو خصیصه) و مطالب مربوط به قبل از ولادت (سی خصیصه) و مطالب مربوط به ولادت تا شهادت (پنجاه خصیصه) و مطالب مربوط به شهادت تا دخول در بهشت (پنجاه خصیصه)، اما ایشان پس از نگارش 56 خصیصه از دنیا می رود و کتاب ناتمام میماند.

داماد او مرحوم سید عبدالجلیل تکمیل کتاب را به عهده می گیرد اما ایشان هم به نگارش بیش از بیست خصیصه موفق نمی شود و به همین صورت ناتمام چاپ میشود

این جانب پس از ملاحظه کتاب و کثرت مطالب سودمند آن مناسب دیدم گزیده ای از برخی بخشهای آن را برای کسانی که آمادگی خواندن کتابهای بسیار مفصل را ندارند تنظیم و منتشر سازم.

لازم میدانم یادآوری کنم که راهنمایم در ذکر مصادر و پاورقیها زحمات حضرت آقای حسن زاده مراغه ای بوده است اما چون در برخی موارد اشتباهاتی رخ داده بود برای اطمینان خاطر تمام موارد را مراجعه مجدد کردم و بسیاری از مصادر از حیث تاریخ چاپ و شماره صفحات با آنچه مصادر ایشان بوده است تفاوت دارد.

ص: 11

امید است مؤلفان این اثر و کسانی که در چاپ اول آن داشته اند و حضرت آقای حسن زاده مراغه ای و دوستانشان که تجدید چاپ به همت آنان بوده و نیز این بنده حقیر و خوانندگان و استفاده کنندگان از اصل کتاب و این گزیده مشمول الطاف خاصه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها باشند.

قم - رضا استادی

85/10/1

ص: 12

مصادر

1- قرآن مجید

2- احقاق الحق و ملحقات آن، آیةالله مرعشی

احیاء العلوم ، غزالی ، چاپ پنج جلدی، 1421

4- اختصاص شیخ ،مفید چاپ قم

5- ارشاد القلوب دیلمی، جلد دوم، چاپ نجف

6- اعيان الشيعه سید محسن امین چاپ ده جلدی

7 -اقبال ابن ،طاووس، چاپ افست رحلی

8- امالی شیخ طوسی چاپ سنگی

9 -امالی شیخ صدوق، چاپ مؤسسه بعثت قم

10- امل الآمل، شیخ حر عاملی، چاپ بغداد

11- بحار الانوار علامه مجلسی چاپ ایران و بیروت

12 - بشارة المصطفى طبری چاپ 1383

13- بصائر الدرجات، صفار، چاپ دوم

ص: 13

14 - بلاغات النساء احمد بن ابی طاهر چاپ ،نجف 1361

15- تاریخ ،بغداد ،خطیب چاپ بیروت، دارالکتب العلمية

16- تفسیر برهان سید هاشم ،بحرانی چاپ جدید، پنج جلدی

17-تفسیر فرات کوفی تحقیق محمودی

18- تفسیر منسوب به امام عسکری علیه السلام تحقیق آقای ابطحی

19 -توحید شیخ صدوق، چاپ غفاری

20- ثواب الاعمال شیخ صدوق، چاپ غفاری

21- حدیث قدسی (چهل سوره)، چاپ سنگی جیبی

22- خصائص، نسائی، چاپ 1389

23- خصال، شیخ صدوق، چاپ غفاری

24- دلائل الامامه طبری، چاپ نجف 1383

25- ذخائر العقبی ،طبری ، چاپ ،مصر، 1356

26 صحاح اللغه جوهری، چاپ شش جلدی

27- صحیح ،بخاری چاپ 1378 در 9 جزء

28- صحیح مسلم، چاپ مصر، در هشت جزء

29 - صحيفة الرضا علیه السّلام، چاپ مشهد

30- الصواعق المحرقه ابن حجر، چاپ قاهره، 1375 ق.

31- طرائف ابن طاووس، چاپ قم

32 -علل الشرايع شيخ صدوق، چاپ قم 1377

ص: 14

33- عمده ابن بطریق چاپ 1412ق.

34- عوالم العلوم ،اصفهانی بخش مربوط به حضرت زهرا عليها السّلام در دو جلد چاپ قم

35- عیون اخبار الرضا علیه السّلام شیخ صدوق، چاپ ،قم، 1377

36- فرائد السمطین، تحقیق محمودی

37-فضائل الخمسه فیروز آبادی چاپ سه جلدی

38- فضائل السادات سید محمد اشرف چاپ سنگی

39- القواعد و الفوائد شهید ،اول چاپ دو جلدى مكتبة المفيد قم

40-کافی شیخ کلینی چاپ آخوندی

41- کتاب سلیم بن قیس، چاپ سه جلدی قم

42- کشاف زمخشری چاپ افست نشر الحوزه

43-کشف الغمه ،اربلی، چاپ سه جلدی تبریز

44- الکنی و الالقاب محدث قمی چاپ ،نجف، 1376

45- لسان العرب

46- المجتنی ابن طاووس چاپ مشهد

47- مجمع البحرين، طریحی، چاپ دو جلدی

48- مجمع البیان شیخ طبرسی چاپ اسلامیه

49- مجموعه ورام چاپ آخوندی

50- المحجة البيضاء، فیض کاشانی، چاپ هشت جلدی

51- المحتضر ، شیخ حسن حلی، چاپ نجف

ص: 15

52- مستدرک الوسائل حاجی نوری چاپ جدید

53- مصباح کفعمی، چاپ افست، رحلی

54- مصباح الزائر، ابن طاووس، چاپ قم

55- معانی الاخبار شیخ صدوق، چاپ مکتبة الصدوق

56- المعجم المفهرس لالفاظ القرآن الكريم

57- مقاتل الطالبيين، ابو الفرج اصفهانی، چاپ اسماعیلیان

88- مقتل الحسین خوارزمی چاپ نجف

59- مقتضب الاثر ابن عیاش چاپ قم

60-مناقب ابن شهر آشوب چاپ چهار جلدی قم

61-مناقب ابن مغازلی چاپ اسلامیه

62- من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق چاپ غفاری

63-منية ،المرید شهید ثانی تحقیق آقای مختاری

64- الموضوعات الكبير، علی قاری چاپ هند

65- نورالابصار، شبلنجی، چاپ مصر 1367

66- نهاية اللغة ابن اثیر، چاپ پنج جلدی

67 -نهج البلاغه، سید رضی

68 -وافی فیض کاشانی، چاپ جدید اصفهان

69 -وسائل الشیعه، شیخ حرّ عاملی، چاپ سی جلدی

ص: 16

آشنایی با مؤلف

(حاج ملا محمد باقر کجوری مازندرانی معروف به واعظ طهرانی)

بدان این کثیر الحرمان از بادی بلوغ و ابتدای تکلیف اغلب عمر خود را به فقر و فاقه و سختی و تهی دستی گذرانید خصوص در عنفوان شباب در بلاد نائیه و اعتاب عالیه روزها و شبها خود را مالک قرص نانی ندید و چندین سال جامۀ نوی نپوشید. چون شوق فطری و میل قلبی در تحصیل داشت پیوسته از وطن مألوف مهاجر، و در خدمتگذاری علما و فضلا مجد و مجاهد بود مرحوم والد-رفع قدر- با آن که در علوم حقه ماهر و متبحر و از اهل درس و ائمه جماعت بود هرگز پا از سجاده محراب به منبر نگذاشت بلکه این عمل را از راه احتیاط منکر میدانست و حقیر در ایام اشتغال و اوایل حال از امر منبر بیخبر و بر این صراط مشی نمیکرد. پس از مراجعت از مشاهد مشرّفه و اماکن متبرکه چندی در اصفهان و کاشان توقف کرده آنگاه از راه یزد و کرمان به ارض اقدس مشرف شد و به قدر مقدور در

ص: 17

این مدت مسافرت تکمیل مقصود نمود و آن چه مقدمات لازمه علم بود از اهل علم فراگرفت

چون معاودت به تهران کرد شبها در مسجد والد بعد از نماز جماعت قدری از مسائل و احکام برای حضرات مأمومين و عوام بیان کرده و شبهای جمعه في الجمله ذکر مصیبتی میکرد و به کتب اخبار و احادیث مراجعه مینمود؛ لهذا از تشویق بعضی از فضلا و مؤمنین استحضاری حاصل و در حدیث دانی اطلاع و بصیرتی یافت.

چون مرحوم والد دعوت حق را اجابت نمود و در گذشت برای حقير كتب موقوفه و اثاث البيت مختصری که قابل ذکر نیست بالاشتراک گذاشت و آنچه اختصاص به حقیر یافت مبلغی از دیون و جماعتی از عیال بود با خفت مؤونه بدون معونه از خارج و خانه مسکونی خراب هم در قید طلبکاران از هرکس مأیوس و از هر کاری محروم ناچار از کمال استیصال به عنوان نیابت به زیارت بیت الله - زادَهُ الله شرفاً و فخراً- مشرّف شده و وجهی برای صرف معاش بازماندگان معین کرد و به جهت فراغت و آسودگی که در حج داشتم به کتب احادیث و اخبار بسیار نگاه میکردم و گاهی به اصرار حاج در منازل ،توقف بر منبر رفته ذکر مصیبت مینمودم و نفوس و قلوب را در سماع و استماع سخنانم شایق میدیدم

پس از بازگشت به وطن رفقای راه چنین مستحسن دانستند که در مسجد اعظم سلطانی بر منبر رفته و از اندوخته های سفر دادِ سخنوری

ص: 18

دهم بر حسب امتثال ایشان چندی اهتمام تمام اشتغال خود را بر این عمل توطین نمودم شُكراً لِلهِ مددی غیبی آمد و چشمۀ اقبال جوشش ،نمود اندک اندک وحدت به کثرت مبدل شد و عُسرت به يُسر و این عمل مِنْ غَيْرِ أَنْ يُحْتَسَب رواجی گرفت. فرج بعد از شدت، کسالت ایام سالفه و اعوام سابقه را از خاطر پریشان به طاق نسیان گذارد.

اینک برای اظهار محمدت و تحدیث نعمت و شکر اولیاء نِعَم است زحمت میدهم و عرض میکنم این ناچیز ناتوان در اندک زمان مورد الطاف شایان و افضال نمایان علماء ملّت و عظماء دولت شد و در قلوب صافیه کافۀ رعایا و عامه برایا گفتار و کردارم وقع و وَقْری یافت و مساجد و مجالس از ازدحام خواص و عوام برای استماع موعظه ام مغمور و معمور گردید.

چون ایام جوانی گذشت و عمرم به چهل رسید و شیخوخیت عمامه پیری بر سرم ببست چند سال به فاصله قلیله به دفعات به زیارت ائمه بَرَره عليهم السّلام مشرّف شده با نهایت بی نیازی و ،توانگری و حالات قدیمه و منازل معهوده را به یاد آوردم و خدای را شکر کردم و فوق العاده از توجه نفوس قدسیه بزرگان از علما و هجوم و اهتمام عموم عوام در نجف و کربلا و کاظمین و سامرا به وسیله منبر استمداد کامل و استرشاد کافل از آن بزرگواران خواستم و از کتب

ص: 19

محمدين اوایل و اواخر(1) - قدس الله أرواحَهُمْ - خصوص از کتاب بحار الانوار که اخبار آل عصمت را مرحوم مجلسی قدس سره در آن فراهم آورده بر حسب عهد مؤکد و میثاق مشيّد استطراف و استنطاق در هر شب و روز نمودم پس از حُسن طلب و معاودت به تهران كماكان مشغول به تألیف و تصنیف شدم و آنچه الی الآن از بنان شکسته ام برآمده و باقی مانده که تماماً مأخوذ از کتاب و سنت و راجع به آل عصمت علیهم السلام ،است مقتضی دیدم در این جا بنگارم شاید بعد از حلول اجل و ورود به ،موت از این حقیر ورقه یا حدیثی بماند و محل حاجت شود و از آن مجهولی معلوم و محدثی مسرور و شادان گردد و همان باعث مغفرت و آمرزش این غریق بحار گناه شود.

اگرچه در مقدمه هر رساله و کتاب از عجز و ناتوانیم خدمت فضلاء محدثين و علماء متقین معذرت خواسته ام در این مقدمه نیز به طریق موجز و اقتصار جز متون اخبار و مضامین ائمه اطهار از کلمات و مستطرفات خودم اعتذار میجویم

ص: 20


1- مقصود از محمدین اوائل محمد بن یعقوب کلینی صاحب کتاب کافی و محمد بن علی بن بابویه قمی صاحب کتاب فقیه و محمد بن حسن طوسی صاحب کتاب تهذیب و کتاب استبصار است و مقصود از محمدین اواخر شیخ حرّ عاملی صاحب کتاب وسائل و فیض کاشانی صاحب کتاب وافی و علامه مجلسی صاحب کتاب بحار میباشد که نام هر سه محمد است.

تالیفات او

كتاب جنة النعيم در احوال مولانا حضرت عبدالعظیم علیه السّلام و التعظیم، از بیست هزار بیت(1) فزون است و از طبع مدتی است برآمده(2)

و رساله مختصری است در زیارت نامه های امام زادگان و علماء ذوى العز و الشأن، نیز طبع شده.

و رسالۀ آداب الصوم به فارسی است، دو هزار بیت. نیز طبع شده.

کتاب سراج وهاج در معراج به ،فارسی پانزده هزار بیت از طریق ، حکمت و کلام و برهان عقل و نقل و آنچه ضرورت مذهب است و مراتب ثلاثه معراج جسمانی و روحانی و عقلانی.

كتاب برهان العباد في اثبات المعاد، پانزده هزار بیت فارسی است من معاد كلّ شيء الى المبدأ و ما منه المعاد و اليه المعاد با شواهد آیات و

ص: 21


1- بیت به معنی سطر است و حدود پنجاه حرف یک بیت به حساب می آمده است.
2- تازگی در پنج جلد به صورت خوبی تجدید چاپ شده است.

دلایل اخبار و اقوال حكما و عقاید متكلمين.

كتاب تبيان الزياره ده هزار بیت در شرح یکی از جوامع زیارات است برای عوام فایده دارد به فارسی است

كتاب المنتجب (المنتخب) في شرح دعاء رجب، پنج هزار بیت به عربی است، فضلا پسندیده اند و نسخه برداشته اند.

كتاب هداية المرتاب في تحريف الكتاب لِمَن أَخطأَ وَأَصاب، شش هزار بیت عربی است و قدری از مکمّلات آن باقی است.

كتاب ثَمَرَات الجَنيه من حديقة الحُسينيه، دو جلد است در آداب زیارت جناب خامس آل عبا علیه السّلام و ثواب تعزیه آن بزرگوار جلد اوّل ده هزار بیت از نسخه برآمده و نسخه دیگر باقی است. ثمرات کامله دارد

رسالة ارائة الطريق فيمن يَؤُمُّ البيت العتيق، در معنی حج و عقیدت صحیحه است دو هزار و پانصد بیت به عربی است.

کتاب شرح توحید مفضّل به طریق مفصل، سی مجلس است عنوان هریک «یا مفضّل» بیست هزار بیت می شود خیلی خیلی جامع و نافع است

رسالة منير القلب و مُبير الكرب، در معنی وسواس و بطلان عمل او و دوا و دعای آن دو هزار بیت است به فارسی

كتاب الاصرار فى الاستغفار مبوب به ابواب و مفتتح به آیات است از وعد و وعید و خوف و رجا و حکایات صحیحه از تائبین و

ص: 22

مستغفرین دوازده هزار بیت فارسی است.

كتاب خُطُواتِ الشيطان فى خَطرات ،الانسان، با فصول و ابواب در اثبات وجود جن و شیطان و تسویلات و شبهات شیطان هیجده هزار بیت به فارسی است قدری ناتمامی دارد.

کتاب شمایل علویه و خصایل مرتضویه، در مطابقه اخلاق و صورت و شمایل جناب شاه ولایت مآب هشت هزار بیت فارسی است و مجموعه ای از اشعار عرب و عجم از اوصاف آن بزرگوار مِنَ الرَّأْسِ إلى الْقَدَم.

رساله نوروزیه در ردّ صاحب كتاب نواقض الروافض که منکر غدیر و نوروز شده و فضل فصل بهار و احادیث و ادعیه و آداب نوروز با حکایات ،ظریفه قریب هشت هزار بیت آن از نسخه برآمده به فارسی است و ناتمام

رساله شجره صابریه در نسب قاضی صابر رحمه الله که در ونک مدفون است که به خواهش مرحوم مستوفی الممالک(1) در صحت نسب قاضی صابر رحمه الله نوشته شده، سه هزار بیت از نسخه برآمده و مضبوط است به فارسی

کتاب نهج ،الحجج چهل هزار بیت به فارسی دو جلد است یک جلد نسخه شده در آداب خروج حاجیان است تا دخول مکه و جلدی

ص: 23


1- امامزاده صابر در ونک شمیران است و باغ مستوفی الممالک هم در آنجا مشهور است.

دیگر در مناسک و احکام حج از کتب فقهیه با تمام اسرار اعمال حاجیان و تعداد منازل و بقاع مدينه و بیت المقدس و فلسطین هر یک بدون استثنای چیزی از منازل و بلاد بحريه و بَريه

رساله ای در شرح اسفاری که رفته ام خیر و شر و محنت و راحتی که دیده ام با عجایب و غرایب پانزده هزار ،بیت متفرّق و پریشان است.

رسالة وجيزة الحج، به حروف تهجی در منازل و مواقف حاج است و آنچه محل حاجت ایشان میشود چهار هزار بیت فارسی است.

رسالة عريضة التّوسُّل و ذريعة التَّرسل در آداب عریضه نگاری به حضرت حجة الله اعظم ارواحنا له الفداء و شرح مبسوطی از حالات مجتهد اعلم عصر میرزای شیرازی - مد ظله العالى - تماماً فارسی و شش هزار بیت و قدری از آن طبع شده و قدری باقی است.

و دیگر مجامع مواعظ ونصايح منظوم و منثور متفرق و مجموع است. و دیوان شعر از عربی و فارسی قصاید و مثنویات بیست هزار بیت می شود و هنوز به باد فنا نرفته و جمعی از دوستان با فضل که اطلاع یافته اند بهره برده اند.

ولیکن در حق این کتاب خصائص (فاطمیه) با شرف و تصنیف مستطرف به برکات حضرت زهراء علیها السّلام و الثناء توان گفت: كُل الصَّيْدِ في جَوْفِ الْفرا(1)

ص: 24


1- معادل این ضرب المثل در فارسی این است «چون که صد آمد نود هم پیش ماست» یعنی چکیده همه مطالب کتابهای دیگر هم در این کتاب هست

سخنی با اهل منبر

مخفی نماناد عناوین اهل منبر در این زمان سعادت نشان بر سه قسم است:

قسم اوّل وعظ کردن است

قسم دوّم مسأله گفتن است

قسم سوم روضه خواندن

و هر سه قسم مطلوب شرع و مرضی خدا و رسول است و از ایشان ترویج این دین و بقاء این شریعت و آئین میشود خصوص واعظ کامل که جهت جامعه دارد و آنچه احقر از مجتهدین عراق عرب و عجم شنیده ام در مدح واعظین اگر بخواهم بنویسم مقصود از دست میرود ولیکن در هر بلد و مملکت که رفته ایم دیده و شنیده ایم فقهاء عظام به حضرات واعظین ،گرام اعظام فوق العاده می نمایند و میفرمایند نتایج ثمرات زحمات ائمه دین و اعاظم مجتهدین از این فرقه جلیله شایع و ظاهر است و غرض از وضع الهی و شرع محمدی

ص: 25

و مذهب جعفری ارشاد و هدایت نساء و رجال و ابلاغ احکام الله به جُهّال است و این مطلب بزرگ در عهده این طایفه مقرر شده است.

ویژگیهای واعظان

پس واعظ کامل اولاً باید ارتباطی با مولای خود و اتصالی به مبدأ داشته باشد و ثانیاً باید اطلاعی از تفسیر و حدیث و آنچه متعلق به این دو علم شریف است تحصیل کند و واعظ علاوه از علم اخلاق و منجیات و مهلکات و اخبار مناقب و مصائب لازم است در مسائل دینیه و معالم شرعيّه هم با خبر و مستحضر باشد آنگاه بر منبر برآید و فعل خود را مانند قول خود ناصح قرار دهد خداوند سبحان در فرقان مجید فرموده است «اَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَونَ أَنْفُسَكُمْ وَأَنتُم تَتْلُونَ الْكِتابَ أَفَلا تَعْقِلُونَ»(1) این تحذیر و تقریع و اظهار تعجب برای عالم بلاعمل و واعظ غير متعظ است و به حکومت عقل و نقل احسان به نفس خود اَلْزَم و آهم از احسان به نفوس دیگران است و در قدسیات فرموده: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تفعلون وَلِمَ تنهون عما لا تنتهون وَ لِمَ تَأْمُرُون بما لا تَعْمَلُونَ و لِمَ تجمعون ما لا تَأكُلون والتَّوْبَةَ يَوماً بعد يوم تُؤَخِّرُون و عاماً بعد عام تُنظرُونَ(2)

خود میدانی اَحْسَن المواعظ کلام ملک علام است و خداوند

ص: 26


1- سوره بقره (2) آیه 44
2- حدیث قدسی (چهل سوره) ص ،20 سوره ،15، چاپ سنگی 1308

سبحان به مفاد والله يعظكم(1)، أحسنُ الوعاظ و أفضل الواعظين است و پیغمبران و اوصیاء ایشان لسان و ترجمان حق در وعد و وعید و تحذیر و تهدید و انذار و ابشار بودند و تكفيكُمُ مَنَ الْعِظَةِ ذكرُ الْمَوْتِ وَ يَكْفيكُمْ مَنَ التَفَكَّرِ ذِكر الآخرة.

وَ كَفَى بِالمَوْتِ واعظاً(2)

البته عالم را با جاهل فرقهاست و واعظ را با متعظ امتیازهاست کمال بی حیایی و بی شرمی است واعظ بگوید قولی را از جانب خدا و خود با شرکت در تکلیف به جای نیاورد كَمَا قَالَ الله تعالی یا عیسیٰ عِظْ نَفْسَكَ فَإِن اتَّعَظَتَ فَعِظِ النَّاسَ وَ إِلَّا فَاسْتَحي مِنِّی(3)چقدر تعجب دارد خود به خواب غفلت آرمیده و در مدت عمر بهره از بیداری ندیده میخواهی خفتگان را بیدار کنی

خفته کی خفته را کند بیدار

حضرت صادق علیه السّلام فرمود: الواعظُ وَ الْمُسْتَيْقِظُ كَالرّاقِدِ وَ اليقظان. فَمَن استَيْقَظَ عَنْ رَقْدَةِ الْغِفلة و مخالفاتِه و مَعَاصِيهِ صَلَّحَ أَنْ يَوْقِظَ غَيْرَهُ مِنَ الرُّقادِ(4)

آن که قالبش ممتلی(5) از محبّت دنیاست و قلبش آشیانه هوا سزاوار نیست پای بر منبر نهد

ص: 27


1- اشاره به آیه 90 سوره نحل و غیره است.
2- «شرح نهج البلاغه» ابن ابی الحدید 69/6
3- «المحجة البيضاء» فیض کاشانی 133/1
4- «مستدرک الوسائل»، ج 12، ص 203.
5- پر و لبریز

با آن که این حدیث را مکرّر خوانده ام و گفته ام متنبه و متذکر نشده ام و در قلب قسی خود اثری ندیده ام که حضرت رسول صلی الله عليه و آله و سلّم :فرمود در شب معراج جمعی را در آتش یافتم که لبهای آنها را به مقراضها میبریدند از جبرئیل سوء عملشان را پرسیدم گفت هَؤُلاَءِ خُطَبَاءُ مِنْ أَهْلِ اَلدُّنْیَا مَِّنْ کَانُوا یَأْمُرُونَ اَلنَّاسَ بِالْبِرِّ وَ یَنْسَوْنَ أَنْفُسَهُمْ .(1) لْوَيْلُ لى، ثُمَّ الْوَيْلُ لى که از این کار و کردارم در نزد پرودگار خود چه مقدار خجلت زده و شرمسارم

ترسم از آن است که هر وقت بر منبر میروم شیطان از سخنانم خندان و از ترهات و کلماتم شادان باشد از آن که مرا ذاکری غیر متذکر و ناصحی غیر مستبصر میداند پس اعوان و فرزندانش را به گرد منبرم فراهم کرده بر خلاف بنی نوع انسان سخريه و استهزا کند. قال الله تعالى «إِنَّ الشَّيطانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا»(2)

و مَنْ كانَ لَهُ مِن نَفْسِهِ واعِظٌ كَانَ عَلَيْهِ مِنَ اللهِ حافِظٌ(3)

و راعي الشاة يَحْمِي الذئب عَنْها *** فَكَيْفَ إِذَا الرُّعَاةُ لَهَا الذِّئاب

گرگی بدتر از نفس اماره و شیطان مکار نیست که همیشه زنده است و بر عهد قدیم و سوگند محکم خود برقرار و استوار و در اعماق بدن انسان نافذالحکم و به مانند خون پلید جاری است. پس کیست از دام

ص: 28


1- «مجمع البیان» ،طبرسی 98/1 به جای «اهل النار»، «اهل الدنيا» آمده است.
2- سوره فاطر (35)، آیه 6.
3- بحار الانوار، 67/75، چاپ بیروت

و کید او رهایی یابد و خود را از شرور وی نگاه دارد؟

و قال على عليه السّلام : كُلُّما أَلْهَى عَنْ ذِكْرِ الله فهو من إبليس.(1)

از همه بالاتر برای اهل منبر بی مبالاتی در گفتار خدا و رسول است و کذب قولی او که حکایت از کذب فعلی ،کند و بر آن چه نموده است و جلوه داده ،نباشد البته لباس و لقلقه لسان و تلفيقات الفاظ و تركيب مطالب ساره و مهیجه اسباب نجات از اهوال و درکات قیامت نمیشود جز آن که گویند قصاصی شیرین بیان و سخنگویی شیرین لسان است اما همان قول است و قالب و قلب را اثری نیست و جان بی خبر از آن إِنَّ العَالِمَ إِذا لَمْ يَعْمَلْ بِعِلْمِه زَلَّتْ مَوْعِظَتُهُ عَنِ الْقُلُوبِ كَمَا يَزِلُّ الْمَطَرُ عَنِ الصَّفا.(2)

بهتر آن است عرض کنم وَ لا تَجْعَلْنى عِظَةً لِمَنِ اتَّعَظَ وَ عِبْرَةً لِمَنِ اعْتَبَرَ وَ لا تَتخذنى هُزُواً لِخَلقِك و لاشخريّاً ...

همه را با اشاره و سربسته عرض کرده ام و خدا میداند از این خطاب و عتاب خود را خواسته ام لیکن خواجه آشکارا فرمود

واعظان کاین جلوه در محراب و منبر میکنند

چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند

يا واعِظَ النّاس قد أصبحت مُتَّهماً

اذ عبت منهم أموراً أنتَ تأتيها

ص: 29


1- مجموعه ورّام 170/2
2- «منية المريد» شهید ثانی ص 146

أصبحت تنصحهم بالوعظ مُجتهداً

فالموبقات لعمري انت جانيها(1)

خاطر دارم مرحوم رضوان مکان حاجی ملا علی قدس سره(2) یکی از مکتوبات خودشان مرقوم فرمودند: إِنَّ اللهَ يُجدِّدُ(3) هذا الدِّينَ بِالرَّجُلَ الْفاسِقِ و عالم بلا عمل مانند چراغی است که سوخته شود و دیگران را روشنایی بدهد

کلام حقیر آن است چرا انسان خود را برای دیگران بسوزاند بهتر آن است کاری کند که سوخته نشود و کار دیگران را هم ساخته باشد.

عجالة باید با این حال دست توسل به دامان محمّد و آل او علیهم السّلام زد و از ایشان رفع این پریشانی و غفلت و نادانی را خواست از آن که نسبت ظاهریه ما بدیشان است و ذکر و فکر هر یک نشر مناقب و مصایب این خاندان شاید این بزرگواران راضی نشوند رشته این نسبت گسیخته شود و آبروی این فرقه معروفه ریخته و خود بدیهی است فضیحت و رسوایی بندگان زشتکار بازگشت به موالیان دارد.

اما قسم دوم از اهل منبر اتقیا و صالحین و مسأله گویانند که مسائل تقلید و قرائت و احکام را به خلق میرسانند بلکه تصحیح اصول دین

ص: 30


1- «احياء العلوم» غزالی 62/1 کتاب العلم.
2- ظاهراً حاجی ملاعلی کنی قدس سره متوفای 1306 مقصود است.
3- يؤيّد (نسخه بدل).

و فروع ایشان را میکنند اگر چه بعضی بی مایه اند و از سواد عربیت بی خبر و از مسائل دیگر جز صوم و صلات و خمس و زکات مستحضر نیستند لیکن عند الله مثاب و مأجورند و واسطه بین مجتهد اعلم و مقلّدین بلکه لسان ایشانند شَهِدَ الله این قسم از اهل منبر بر پیغمبر بسیار حق دارند و چقدر بزرگوارند به شرط آن که احتیاط را به نظر بیاورند و هر مسأله را تصحیح کرده و درست فهمیده و بفهمانند و اگر از خدمت مجتهد اعلم دورند از علمای دیگر که مأنوس به فتاوی فقهاء عظام و مربوط به مجتهدین و اصطلاحات ایشانند جویا شوند.

قسم سوم از اهل منبر طایفه ذاکرین هستند که برخی از اعراب آنها را قاری و جمعی از اتراک مرثیه خوان و در آفواه فارسیان روضه خوان معروف شده اند.

و روضه خوان در زمان سابق کسی بود که کتاب روضة الشهداء(1) را به دست گرفته میخواند و میگریاند و این زمان برای احترام به «ذاکر» معروف و نامیده میشوند و این قسم از اهل منبر به حُسن صوت مشهورند و از ترجیع و تحریر و علم موسیقی بی بهره و بی خبر نیستند و این قسم از اهل منبر در این زمان در مجالس خاصه و عامه نساء و رجال حاضر میشوند مرثیه خوانی و نوحه گری و تعزیه داری

ص: 31


1- «روضة الشهداء» تأليف ملا حسين کاشفی سبزواری (قرن نهم و دهم هجری قمری) است

میکنند و برکات هر خانه و کاشانه اند و هر انجمن را زینت و اهالی آن را تعزیت میگویند و از حدیث مَنْ احیی(1) و از حدیث مَنْ ابکی(2) و از حدیث من ذكر مُصابَنا(3) و از حدیث من انشد بيتا(4) فيض ياب میگردند و این عمل خیر و امر جلیل چقدر ممدوح و نتیجه خوش دارد و بر حسب سیره حالیه اصلاح امور دنیویه و اخرویه خودشان را مینمایند و این قسم را دو گونه خطای فاحش و اَفْحَش است:

اما خطای اوّل تجاوز از حد مشروع و خواندن حدیث موضوع(5) است. البته به هر کتاب اعتماد نشاید جز به کتابهای عربی مرحوم مجلسی طاب ثراه اگر بتواند و الا به کتابهای فارسی آن مرحوم رجوع کند چون اکثر و اغلب از رسوم حدیث خوانی و اخبار دانی به نحوی که مذکور شد بی خبرند بهتر قناعت کردن به اخباری است که در مصیبت جناب امام حسین علیه السّلام آن مرحوم خلاصه کرده و حاصل مراد را فهمیده و فهمانیده یعنی آن مرحوم را مرشد و دلیل خودشان قرار دهند و کتابش را مانند روضة الشهداء نسخه صحيحه پندارند و از یک کلمه اش تخلّف ننمایند که العُهدةُ عَلى مَنْ قالَ و دست از نقل قول قائل بر ندارند

اما آنچه أَفْحَش است تحریر و ترجیع صوت و تغنی است و حرکت

ص: 32


1- «بحار الانوار» 202/1، حدیث 14
2- بحار الانوار 288/44
3- «بحار الانوار» 278/44، حدیث 1.
4- «ثواب الاعمال» ص 109
5- حديث جعلى

دادن آواز است در حلق و دهان به نحوی که گویند این روضه خوان خوب میخواند و از آن خوانندگی اهل شرع بگویند معنی «قول الزُّورِ»(1) و «لَهْوَ الحَدیثِ»(2) همین است و آوازش طرب انگیز است اگر چه بعضی اهل هوا و تلهى بدون صوت طرب انگیز به صوت فسّاق مردم را به نشاط میآورند و به همان طورند آنان که بر منبر مشابه این جماعتند و وای وای آنها دور از قاعده سداد و رشادند. خلاصه مرحوم شیخ(3)نَوَّرَ اللهُ مَرْقَدَهُ وَ طَيِّبَ مَضْجَعَهُ غنای در مصیبت و قرائت قرآن را اشد عقوبتاً دانسته اند اگر چنین است با این قصد و وضع بر این عمل مستحب ثوابی مترتب نخواهد بود بلکه روضه خوانی او منهى عنه و عمل او حرام است خصوص اگر عرف هم با شرع قرین گردد و مدخلیت او را هم مؤکد مراد بدانیم و قال الله تعالى «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْتَرِي لَهْوَ الحَدِيثِ لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ يَتَّخِذَها هُزُواً أُولئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ مُهِينٌ»(4)

پس روضه خوان بیخبر دو عمل حرام از او در ضمن عمل مستحبی صادر شده یکی بی مبالاتی در ذکر حدیث نبوی و دیگری اشاعه عمل ،حرام و ذاکر کسی است که به یاد خدا باشد و مردم را به یاد خدا بیاورد و واعظ هم در این وصف با ذاکر مشارکت دارد و اگر نه هر دو قسم در

ص: 33


1- سوره حج (22)، آیه 30
2- سوره لقمان (31)، آیه 6
3- ظاهراً شیخ انصاری مقصود است در کتاب مکاسب محرمه
4- سوره لقمان (31)، آیه 6

یک میزان و عذاب مخلّد میشوند و شُفعاء ایشان خُصماء ایشان است

و در این زمان مقصود از منبر رفتن اخذ مقصود است از گریه گرفتن و غلبه کردن و نتایج دیگر که میدانم ذکر آن مورث ملالت و باعث کسالت است و کسانی که اقامه مجالس عزا میکنند آنها نیز زحمتی میکشند و بذل مالی مینمایند و اشخاصی را دعوت کرده میخوانند که از وعظ و ذکر ایشان جز تولید معاصی و ملاهی نمی شود خصوص از اجتماع نسوان و اختلاط با رجال

حقیر را سالهاست با این مردم سخن است بهتر، بستن زبان و شکستن بنان است وَاللهُ عَالِمٌ بِالسرائر.

ص: 34

بخش اول

ص: 35

ص: 36

خصائص فاطمیه

این حقیر فقیر محمد باقر مشهور به «واعظ طهرانی» ابن مرحوم ملا محمد اسماعیل کجوری مازندرانی چندی بود با نهایت لابه و زاری از حضرت باری مسئلت میکرد که ای خداوند کارساز و ای پرودگار بنده نواز آیا ممکن است بر این بنده شرمنده و گناه کرده دل مرده از راه رحمت منتی نهی و از روی رأفت همتی دهی تا در این آخر عمر با فراغت بال مرفه الحال به زاویۀ خلوتی منزوی و به گوشه وحدتی مُختفی شوم کتابی نافع و دیوانی جامع از علوّ مناقب و سُموّ مراتب و مفاخر مأثوره و مآثر منصوره نقطه دایره امکان و جان جهانیان و سیده زنان عالمیان فاطمة طاهره عليها صلوات الله الملک المنّان با استفراغ وسع و استقصای کامل بنویسم تا به روزگاران برای این مذنب طویل الأمل و عاصى قريب الأجل صدقه جاریه باشد و از ملاحظه و مطالعه آن کافه بندگان خدا و عموم خُدّام ائمه هدی این فقیر سراپا تقصیر را به ذکری جمیل و دعایی نبیل یاد نمایند

ص: 37

گر بماند نام نیک از آدمی *** به کزو ماند سرای زرنگار

پس در این زمان سعادت نشان که هزار و سیصد و ده هجری نبوی است فرصتی به دست آورده و این وقت را برای خود غنیمت شمرده

پس از هر امر و کاری اغماض کرده چندی از معاشرت ابناء جنس اعراض نمودم و با کتب احادیث آل طه و اخبار آل یس مأنوس و همنشین شدم از تمام مؤلّفات علمای قدمای اوایل و مصنفات محدّثین فضلای اواخر استمداد جسته استشهاد خواستم و از مجامع اهل خلاف استكشاف وافی کرده شواهد کافی آوردم

از علماء معاصرين مرحوم عالم كامل ورع بصير خبير ناصح بی نظیر حاجی شیخ جعفر شوشتری(1) مجتهد معروف رحمة الله علیه کتابی موسوم به خصائص الحسینیه(2) تألیف فرموده اند.

و این حقیر فقیر چندی در کتب شیعه و مدوّنات و مؤلّفات فریقین از عامه و خاصه تفحص و تصفح نمود کتابی در خصائص صدیقه طاهره عليها السّلام و امتیازات مختصه آن مخدّره به دست بیاورد ممکن نشد مدتی بود بر این تسامح و تغافل افسوس خورده متأسف بودم کتابی مستقلاً در خصائص حضرت زهرا علیها السّلام ننوشته اند گویا از توجه حضرت امام زمان ارواحنا فداه حقیر فقیر را بدین آغاز و عنوان مأمور و ملهم کردند.

ص: 38


1- متوفای .1303
2- چاپ شده

بلی در مناقب و مصایب حضرت فاطمه زهرا علیها سلام الله کتابها مخصوصاً فحول از علماء محدّثین و فضلاء متقدمين نوشته اند و متتبعین و مورّخین از علماء عامه که کثیر التألیف بوده اند نیز در فضائل آن مخدّره کتابهای متعدّده تألیف فرمودنده اند لیکن در این زمان هیچ یک از آن در دست نیست و کتابخانه ها از غالب این گونه کتابها خالی است

و بهتر و جامع تر از اغلب کتب ،مؤلفه (بخش مربوط به حضرت زهراء) بحار الانوار است که از شیعه و سنی هر فضیلتی و مصیبتی در آن مندرج شده و بهتر از این کتاب در احوال حضرت صدیقه کبری دیده نشده؛ و صاحب کتاب عوالم العلوم نيز اقتدا کرده به استاد خود کتابی مشروحاً در احوال حضرت زهرا نوشته است(1)

ص: 39


1- چند جلد از «عوالم» از جمله جلد مربوط به حضرت زهرا علیها السّلام چاپ شده است.

القاب فاطمه زهرا عليها السلام

اشاره

كثرت اسماء و القاب از برای هرکس دلیل بر شرف قدر و علوّ مقام اوست و هر لقب هم اشاره به وصف مخصوص مشهور آن موصوف است که از ذکر ،آن موصوف شناخته میشود بلکه مشعوف و مسرور میگردد و جناب صديقه طاهره عليها السّلام به واسطه شرافت ذات مقدسش و اوصاف ممدوحه اش در موارد عدیده به اسم مبارک و لقب شریفی که حاکی از آن صفت خاصه است به لسان خدا و ملائکه و ائمه طاهرين عليهم السّلام خوانده شده و در بعضی از موارد هم یک معنی را به عبارات و الفاظ مختلفه آورده اند و نامیده اند که کثرة الاسماء تدل على شرافة المُسمّى.

و در کتاب مناقب و کتاب بحارالانوار نقل از مرحوم ابو جعفر قمی رحمه الله شده که اسماء آن مخدّره بدین گونه است فاطمه بتول حصان، حرّه، سیّده، عذراء، زهراء، حوراء، مبارکه، طاهره، زکیه، ،راضیه ،مرضیه محدثه، مریم کبری، صدیقه کبری و در آسمان نوریه

ص: 40

سماویه و حانیه(1)

و اسماء دیگر غیر از القاب مسطوره در کتب مناقب و دعوات بسیار دیده شده و حقیر برای میمنت خواستم یکصد و سی و پنج(2) لقب مطابق اسم مبارک حضرت در این جا نام برده باشم و بیست لقب که ساداتِ القاب آن بزرگوار است شرح بدهم و احادیث و اخباری که مقتضی است در هر یک از کتب معتبره استشهاد نمایم و آن القاب که مُشعر بر کمالات ذاتيّه و فضائل خارجيّة فاطمة زكيّه مرضیه است بدین گونه است

1.امة الله 2.بضعة رسول الله 3. زوجة ولي الله، 4. كلمة الله التامة، 5.آنية الله، 6. كلمة التقوى، 7. المزوّجة في الملاء الاعلى، 8.الزهرة الزهراء، 9. العارفة بالاشياء، 10. المعروفة في السماء، 11. سيّدة الاماء، .12 مبشرة الأولياء، 13. عديلة ،مريم، 14. زجاجة الوحی، 15. مشكاة الانوار 16.ثمرة النّبوة، 17. بقيّة النّبوّة، 18. ابنة الصفوة، 19. عقيلة الرّسالة .20. والدة الحجج 21. صاحب الجنّة الشامية، 22. تفاحة الفردوس، 23. اعزّ البريّة، 24. جمال الآباء، 25. شرف الابناء، 26. صفوة الشرف، 27. معدن الحكمة، 28 موطن الرّحمة، 29. ريحانة النبي، 30. روح بين جنبى المُصطفى، 31. وديعة الرّسول 32. الوليدة في الاسلام 33. شفيعة الامة 34. ركن الدين 35.الدعوة المستجابة، 36. الطاهرة

ص: 41


1- «مناقب» ابن شهر آشوب چاپ ،قم، 357/3، و «بحار» 43/44
2- در این گزیده صد لقب نقل شد.

الميلاد، 37. إحْدَى الكُبَر، 38. صاحب الاحزان الطويلة، 39. سيّدة نساء الجنّة، 40 سيّدة الائمة، 41 سيّدة نساء هذه الامة، 42 سيّدة بنات آدم .43 سيّدة نساء الاوّلين والآخرين .44 الكوكب الدرى، 45 الخيرة من الخير، 46 المنعوتة في الانجيل، 47 درّة التّوحيد، 48 قرة عين الخلائق 49 ليلة القدر، 50 صلاة الوسطى 51 من برها خير العمل 52. الصابرة، 53 الصادقة، 54 المتهجد، 55 القانعة، 56 القانتة، 57 العابدة، 58 ،الشهيدة، 59 الرشيدة 60 المضطهدة، 61. صاحبة القبة الفاطمية .62 منهدة الرّكن، 63 ،الممتحنة، 64 المغصوبة حقها، .65 الممنوعة حقها 66 الكريمة، 67 المظلومة، 68 جرثومة المفاخر .69 النّقيّة 70 وديعة المُصطفى، 71 بضعة النّبى، 72 ثالثة الشَّمس و القمر ، 73. الحبيبة، 74. الصفية، 75. الميمونة النسل، 76. الكلمة الطيبة، 70 خامسة أهل العبا، 78. الجميلة الجليلة، 79. المعصومة، 80 ،العفيفة، 81 الوحيدة، 82 ،الؤالهة، 83 وسيلة الرضوان 84 المصباح المنير ، 85 عروة الوثقی، 86 سفينة النجاة، 87 عين الحياة، 88 زين الفواطم 89 نورالانوار، 90 ذريعة الشيعة، 91 عيبة العلم 92 وعاء المعرفة، 93 فخر الائمة، 94 برزخ النّبوّة والولاية، 95. بهجة الفؤاد .96 حجّة الله 97 آية الله العظمى، 98 الفاضلة، 99 صاحب المصحف 100. عالية الهمة.

و بعد از این معلوم خواهد شد که تمام این القاب و اوصاف در اسم مبارک فاطمه مندرج است و این مذنب در این اسم سامی اثری دیگر

ص: 42

دیده ام و مکرر بر منبر اصرار کرده ام.

لیکن منتخب از القاب آن حضرت لقبی است که منتسب به حضرت ختمی مرتبت باشد مانند بضعة الرسول و نظایر آن. البته در این انتساب منسوب و منسوب الیه خرسند میشوند ملاحظه فرمایید کسی در خطاب به یکی از سادات بگوید ای فرزند پیغمبر یا فرزند علی و فاطمه چه مقدار آن سید فرحناک میشود و مقصود از ذکر نسبت دانی به عالی اظهار شرافت و اثبات فخامت نسب اوست به عبارت دیگر این هم یک نحو از تعظیم است و یک قسم از تکریم چنان که در خاندان بزرگ از ملوک و علمای عظام مرسوم و معمول میباشد

مانند اثبات و اتصال به وجود مبارک سید ابرار؛ پس همان طوری که حضرت رسول به فرزندی فاطمه افتخار فرمود فاطمه زهرا صد برابر در این نسبت مفاخرت میفرماید و فخر و شرف هم برای کسی است که آن بزرگوار را بدان لقب عالی بخواند و در زیارات و دعوات بدان ذکر جمیل یاد کند اگر چه لفظ و مادۀ هر یک مشابه و مماثل باشد یا در صورت مختلف و بر حسب معنی متحد نماید چون از زبان اولاد معصومین آن طاهره مطهره جاری شده البته اثر دیگر دارد.

و نیز لقب بزرگ فاطمه طاهره آن لقبی است که متصف به عبودیت پرودگار باشد.

ص: 43

البتول

بتول از القاب باهرة صديقه طاهره عليها السلام است و مریم بنت عمران هم بدین اسم و وصف موسوم بوده است.

و بتل به معنی بریدن و جدا کردن است و بتول آن زنی است که بریده و جدا شده باشد از زنهای دیگر

و بتول ايضاً نهالی است که از بن درخت درآمده باشد و از آن درخت مستغنی شود.

در آیه مبارکه است «و تَبَتَّلْ إِلَيْهِ تَبْتِيلاً»(1) آن ابتتال و انقطاع از دنیاست برای خدا

و در صراح فرمود: البتول هى العذراء المنقطعة من الازواج ويقال: هى المنقطعة عن الرّجال لا شهوة لها فيهم وبها سمّيت مريم امّ عيسى و سُمّيت فاطمة البتول لانقطاعِها عَن نِساء زَمانِها فضلاً و ديناً وحسباً.

ص: 44


1- سوره مزمل (73)، آیه 8

و قيل لانقطاعِها عَنِ الدُّنيا الى الله وهى نعت فاطمة بنت النَّبي صلّى الله عليه و آله و سلّم(1)

و ابن اثیر در نهایه گفت: امرأة بتول منقطعة عن الرجال لأشهوة لها فيهم و بها سمّيت مريم ام عيسى و سُمّيت فاطمة البتول لانقطاعها عن نِسَاء زَمانها فضلاً و ديناً و حسباً. و قيل لانقطاعِها عَنِ الدُّنيا الى الله(2)

و در غریبین از عبید هروی نقل است سمّيت المريم بتولاً لأنّها بَتَلَت عَنِ الرّجال و سمّيت فاطمة بتولاً لأنها بتلت عَنِ النظير(3)

خلاصه معنی این دو قول آن است مریم از مردان جدا شد برای آن که خواهشی نداشت و فاطمه زهرا از زنان زمان خود جدا شد به واسطة فضل و حسب یا برای آن که بیمانند و نظیر بود.

و در کتاب معانى الاخبار و كتاب علل الشرايع و كتاب مصباح الانوار و کتاب بحار از حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام روایت است که حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلّم سؤال کردند که ما مکرر شنیده ایم که فرمودید مریم بتول است و فاطمه بتول چه معنی دارد :فرمود هر زنی که حیض نبیند بتول است و حیض در دخترهای پیغمبران کراهت دارد(4)

به همین مضمون علمای سنت مانند احمدبن حنبل در فضائل و

ص: 45


1- به صحاح اللغة و صراح اللغة ذيل كلمة بتل رجوع شود.
2- «النهاية» ابن اثير 67/1، ذیل کلمه بتل
3- «مناقب» ابن شهر آشوب 330/3 به نقل از کتاب «غریبین».
4- «بحار» 15/43 به نقل از «مصباح الانوار» و «علل الشرايع» و «معانی الاخبار».

حافظ ابونعیم در کتاب منقبة المطهرين و ابوصالح مؤذن در اربعین و ابن حجر در صواعق محرقه در فصل یازدهم در فضل اهل البیت در ذیل آیه «وَ لَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضَی»(1) از صحیح نسائی(2) و سید علی شافعی در کتاب مودّة القربى در باب حادی عشر از حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلّم نقل کرده اند که فرمود: انّما سُمّيت فاطمة البتول لِاَنْها بَتَلَت مَن الحيض والنفاس لان ذلك يُحسَبُ في بنات الانبياء نقصان

و آنچه از صحیح نسائی است از حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلّم إن بنتى فاطمة حوراء آدمية لم تحض و لم تطمث(3)

و باز علمای سنّت از عایشه نقل کرده اند که آن جناب فرمود: یا حميراء ان فاطمة ليست كنساء الآدميين لأتعتل كما تعتلن(4) و علت کراهت این علت و نقصان واضح است و می توان گفت: اخباری که در کتب فریقین در این خصوص رسیده قریب به تواتر و حدّ استفاضه است و مجال انکار نیست و حدیث: ان الله حرّم النِّساء على على ما دامت فاطمة حيّة لِأنّها طاهرة لم تحض(5). شاهد مقصود است.

بناءً على ذلك؛ فاطمه بتول است یعنی منقطعه از رؤیت دم

یا منقطعه است از زنان از جهت فضل و دین و حسب

ص: 46


1- سوره ضحی (93)، آیه 5
2- «الصواعق المحرقه» ابن حجر ص ،158، چاپ قاهره 1375
3- «الصواعق المحرقه» ابن حجر ص ،158 چاپ قاهره 1375
4- «بحارالانوار» 16/43.
5- «بحار» 16/43

یا منقطعه است عن الرّجال شهوةً.

يا منقطعه است عن الدّنيا.

یا منقطعه است عن النظير.

وجوهی که در معنی بتول از عامه و خاصه مذکور شد در انقطاع و انفطام حضرت فاطمه طاهره عليها السّلام تماماً جایز و در کمال صحت است و اختصاص این لقب و معانی مسطوره به مریم و فاطمه عليها السّلام دون غيرهما واقعیت و حقیقت دارد علاوه منظور میشود طهارت ایشان از آرجاس و آدناس معنویهٔ روحانيه و الظاهر عنوان الباطن یعنی چنان که از پلیدیهای ظاهره مریم و فاطمه طاهره منزّه و مهذب بودند (از ارجاس معنویه هم منزه میباشند) به مفاد آیه کریمه «اِنَّ اللهَ اصْطَفَاكِ وَ طَهَّرَيِ وَ اصْطَفَاكِ عَلَى نِسَاء الْعالَمينَ»(1)

و مضمون حدیث عایشه فاطمه زهرا مانند زنان بنی آدم نیست.(2)

علاوه انقطاع آن مخدّره از مطالب مذکوره عموماً خود دلالت دارد بر طهارت معنويّه اش

و جمعاً دلالت دارد بر عصمت و نگاهداری خداوند سبحان این دو زن را از گناهان انفصال و انقطاع از خلق و توجه به خالق خود دلیل محکم دیگری است و آیت معظمی بر عصمت ایشان.

ص: 47


1- سورة آل عمران (3) آیه 42
2- در عبارت ابهامی بود که با تصرّف مختصری رفع شد

الطاهرة

این لقب شریف از اوصاف ذاتیه حضرت زهرا علیها السّلام و التحيه است. دوستان ذریه طاهره بدانند زبیر بن بکار نقل کرده در ذیل احوال خدیجه کبرى و كانت تُدعى فى الجاهلية الطاهرة؛ يعني آن مخدّره را اهل جاهلیت طاهره می خواندند

پس این لقب علاوه بر استحقاق ذاتی فاطمه زهرا از خدیجه مطهره بدیشان ارث رسیده

و مرحوم صدوق علیه السّلام در کتاب علل الشرایع و أمالی به حذف اسناد از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمود فاطمه را در نزد خداوند سبحان به اسم است از آن جمله طاهره است.(1)

مرحوم کفعمی فرمود طاهر از اسماء الله است یعنی منزه از اشیاء و

ص: 48


1- «بحار» 10/4 به نقل از «علل الشرایع» و «امالی» و «خصال».

امثال و اضداد و انداد و از صفات ممکنات و حالات مخلوقات از حدوث و زوال و سكون و انتقال(1)

و چون در این عالم اسماء الله را مظاهری است مظهر اسم طاهر فاطمه طاهره بود که در مخلوق مانندی نداشت و از زنان دیگر امتیاز یافت.

و مرحوم مجلسی نوراللهُ تُرْبَتَهُ از کتاب مصباح الانوار از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمود: فاطمه دختر محمّد را طاهره نامیدند لطهارتها من كلّ دَنّس و طهارتها من كلّ رَفَتْ و ما رأت يوماً قط حمرة و لا نفاساً(2)

و معنی رفت در آیه شریفه «فلا رَفَثَ وَ لا فُسُوقَ»(3)فحش گفتن است.

و در این حدیث اشاره است به این که فاطمه غیر از طهارت از پلیدیهای ظاهری ،بدنی طهارت از اخلاق ذمیمه قبیحه باطنیه داشت. و بعد از آن امام علیه السّلام بیان ادناس ظاهره نموده فرمودند که آن مخدّره عظمی ندیده آنچه را که زنان دیدند از نفاس و غیره.

و در حدیث مناقب طاهره را از القاب خاصه اش خوانده(4)

و حضرت اقدس نبوی فرمودند: إِنَّا أَهْلُ بَیْتٍ أَذْهَبَ اَللَّه

ص: 49


1- مصباح کفعمی، ص 342، چاپ افست
2- «بحارالانوار» 19/43.
3- سوره بقره (2)، آیه 197.
4- مناقب 357/3

عَنَّا اَلْفَوَاحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ(1) و در آیه تطهیر تطهیر به معنی تنزیه است از هر عمل قبیح و متعلّق طهارت یا طهارت ظاهر است از اخباث یا طهارت جوارح است از جرایم و معاصی یا طهارت نفس است از اخلاق رذیله ،ردیه یا طهارت سرّ است از ما سوی الله

و تمام این مراتب اربعه در آن طاهره مطهره موجود بود سیما در فقرۀ اخیره که آن اقبال قلبی و توجه کلی است الی الله و انقطاع صرف از خلق و اتصال کامل الى الخالق نِعمَ ما قيل:

موانع چون در این عالم چهار است *** طهارت کردن از وی هم چهار است

نخستین پاکی از احداث و انجاس *** دوم از شر نفس و شر وسواس

سوم پاکی ز اخلاق ذمیمه است *** که با وی آدمی همچون بهیمه است

چهارم پاکی سر است از غیر *** که آنجا منتهی گردد بدان سیر

هر آن کو کرد حاصل آن طهارات شود بی شک سزاوار مناجات(2)

و در کتاب امالی از ابن عباس سند به حضرت رسول منتهی میشود که آن جناب پس از دعا کردن در حق حضرت امیرالمؤمنین علیه السّلام و فاطمه عليها السّلام و حسنين عليهما السّلام فرمود: وَ اجْعَلْهُم مُطهرين مِنْ كل ،رجس، مَعصُومين مِن كُلِّ ذَنْبٍ وَأَيَّدَهُمْ بروح القُدسِ الى آخر الحديث(3)

در مضمون این خبر شریف معلوم است روح القدس ملازم صديقه

ص: 50


1- «بحارالانوار» 116/23
2- «گلشن راز» شیخ محمود شبستری
3- «امالی» شیخ صدوق ص 574، حدیث 787، مجلس 73.

کبری است معهذا چگونه میشود بدین ادناس و ارجاس آلوده باشد یعنی هر آن که با خداست البته دور از آلایش ماسوی است و شهد الله فاطمه طاهره از کدورات عنصريه و رعونات بشريه منزّهه و مقدّسه و جوهر ذاتی و قلب ملکوتی وی از همه ذوات مقدسه اقوى و قلب مبارکش از همه قلوب صافیه اصفی بوده.

بعبارة أخرى: طَابَ مَا طَهُرَ مِنْهَا وَ طَهُرَ ما طابَ مِنْها مِنَ الْعِلَلِ والعاداتِ عَلَى حَسَبِ الْفَطْرَةِ الأولى و عَنِ الْأَقْذارِ وَ أَدْنَاسِ الْغَواشِي.

و معلوم شد اولاً ایشان را طاهر و طاهره مینامیدند و طاهر اعم است از ادناس ظاهره و باطنه و بر حسب استعمال آکد است.

و ثانیاً این لقب مخصوص زنی است که در زمان او زنی بهتر و بالاتر از جهت قدس و زهد و علم و فضل و حسب و نسب و اصالت و نبالت و عصمت و عفت از او نباشد چنان که خدیجه مکرمه در زمان خود بین قریش معروفه به این لقب شد و از آن سیده قریش شهرت یافت.

و اگر اهل هوش و نظر و متتبعين آثار و سیر درست در اخبار و احادیث این باب ملاحظه فرموده باشند میدانند ائمه دین علیهم السّلام هر موردی که ذکر از طهارت صورته ظاهريه فاطمه زكيه کرده اند از طهارت معنویه باطنیه اش شرح داده اند که مدار و مناط همان است و ادناس ظاهره راجع بدان است و این طریق از تلقین الهی و تعلیم سماوی است در آیه تطهیر «انَّمَا يُرِيدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ

ص: 51

أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرُكُمْ تَطْهِيراً».

مُطَهَّرُونَ نَقيّاتٌ ثِيابُهُم *** تَجْرى الصّلاةُ عَلَيْهِمْ أَيْنَما ذُكِروا(1)

و این بیت مأخوذ است از مضمون آیه کریمه «وَ ثِيَابَكَ فَطَهَر»(2)

ص: 52


1- «بشارة المصطفى»، ص134 این شعر را از ابونواس نقل کرده است.
2- سوره مدثر (74)، آیه 4

سَيِّدَة النِّسوان

این لقب بزرگ مأخوذ است از حدیث شریفی که مُتفقٌ عَلَيْهِ فریقین است که فاطمه زهرا سیده زنان عالمیان است از اوّلین و آخرین(1) و در این حدیث اهل سنت و جماعت انکاری ندارند و این مخدره را با زنان عالمیان مساوی نمیدانند بلکه بر همۀ ایشان برتری میدهند بلی اختلافی که هست اغلب اخبار سيّدة النساء است و در بعضی سيدة النسوان و این دو لفظ معناً یکی است.

و یکی از القاب حضرت فاطمه زهرا سیّده است و فرق است بین سيّده و سيّدة النّسوان یعنی در لفظ سیّده عموم مفهوم میشود و در این لقب ،خصوص در لفظ سیده اطلاق مندرج است بدون قید نمودن نسوان ظاهر است که سیادتش اختصاص به نسوان ندارد بلکه بر رجال هم افضل است و این لقب اختصاص به نسوان دارد

ص: 53


1- «بحار الانوار» 24/43.

و هر کس نظر به اخبار و آثار ائمه اطهار دارد میداند غالباً حضرت فاطمه علیها السّلام را به این لقب میخواندند و حضرت خدیجه را حضرت امیرالمؤمنین علیه السّلام در مرثیه اش سيدة النسوان خوانده است و خود ظاهر است خدیجه در زمان خود شایسته این لقب بود و در زمان خدیجه زنی نبود که شایستگی این لقب را داشته باشد بلکه لقب طاهره نیز از القاب شريفه ايشان كانه بالارث و الاستحقاق به حضرت فاطمه زهرا رسیده و مضمون طهارت خدیجه نیز از بیان ایشان فهمیده میشود

و در خطبه ای که حضرت صدیقه طاهره در باب اخذ فدک در مسجد خواند و اهالی آن را گریاند و همه را از ظلم آن ناکسان آگاه کرد ابوبکر پس از رقت بسیار گفت: و انت سيّدة امة ابيك و الشجرة الطيبة لبنیک(1)

و در کتاب امالی و غیره در موارد عدیده مذکور است که حضرت رسول فرمود فاطمه سيّدة النّساء است و سيّدة النسوان.

و این کلام سید انام است که فرمود: اما ابنتى فاطمه سيدة نساء العالمين من الاوّلين والآخرين و هي بضعة منّى(2)

و در این مقام شایسته است بعضی از اخبار که دلالت بر مراد دارد از كتب عامه و خاصه بمضامينها ذكر شود.

ص: 54


1- «بحارالانوار» 231/29
2- بحارالانوار، 24/43.

سیّد علی همدانی شافعی در کتاب مودّة القربی از ابن عبّاس نقل کرده که حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: افضل رجال العالمين في زماني هذا على عليه السّلام و افضل نساء الاوّلین و الآخرين فاطمة عليها السّلام.

و در این خبر قید شده است که حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در زمان رسول صلى الله علیه و آله و سلّم از مردان عالمیان افضل است و این فقره منافی نیست با فقره خیر رجال العالمين في كل زمان یعنی این بزرگواری که در زمان من است از مردان هر عالمی و زمانی افضل است.

باز در کتاب ،مذکور مذکور است خیر رجالكم على بن ابى طالب علیه السّلام و خير شُبّانكم الحسن و الحسين عليهما السلام و خير نسائكم فاطمة بنت محمد صلى الله عليه و آله وسلّم.

و در خصائص نسائی است قال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم: يا فاطمة اما ترضين ان تكونى سيّدة نساء هذه الامة و سيّدة نساء العالمین فضحكت(1)

و ایضاً در کتاب مذکور است که فرمود: ای فاطمه راضی نمی شوی که سیدة نساء امّت من و سيّدة نساء المؤمنين باشى(2)

باز در کتاب خصائص است: انّ فاطمه بنتى سيدة نساء امتی و ان

ص: 55


1- «خصائص»، نسائی ص 119 چاپ 1389
2- «خصائص»، نسائی، ص 120.

حسناً و حسيناً سيدا شباب اهل الجنّة و ابوهما خيرٌ منهما(1)

و از مقاتل و ضحاک از ابن عبّاس روایت است: چهار زن سادات عالم خودشان بودند: مریم بنت عمران و آسیه بنت مزاحم و خدیجه بنت خویلد و فاطمه بنت محمد صلى الله عليه و آله و سلّم و افضلهنّ فاطمة(2)

انشاء الله تعالی در موارد دیگر باز اخباری که شاهد مقصود است به طريق مستوفی ذکر میشود اگر چه فضل آن مخدّره بر زنان عالمیان از متواترات است.

على اى حالٍ؛ فاطمه سیده زنان این امت است و سیده زنان عالم خود است و سیده زنان مؤمنان است و سیده زنان است در روز قیامت یا سیده زنان است به طریق عموم و اخباری کثیره وارد است و معارضه با یکدیگر ندارند

و چون فاطمه سیده زنان اهل بهشت شد بر همه زنان عالمیان از اولین و آخرین برتری دارد.

و چون این امت بهترین امتها شدند به مفاد «كُنتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخرجَتْ لِلنَّاسِ»(3) و آن مخدّره بر زنان این امت برتری یافت پس بر زنان امتهای دیگر به طریق اولی برتری دارد.

ص: 56


1- «خصائص»، نسائی، ص118 بدون جمله اخير.
2- «بحار الانوار» 36/43
3- سوره آل عمران (3)، آیه 110.

الحوراء

در وصف این مخدّره غالباً حوراء انسیه دیده شده یعنی فاطمه حوریه ای به صورت انس است چنان که در بحار از رسول مختار روایت است: فاطمة حوراء انسيّة(1) او آدمية لم تطمث و لم تحض و عبارت ثاني آدمية الى آخرها یعنی انسیه است که صفت حوریه در اوست که آن صفت عدم رؤیت دم است.

ايضاً در کتاب مذکور از ابن عباس از حضرت رسول مروی است در حدیث مبسوط: فاطمة بضعة منّى و هى نور عینی و ثمرة فؤادى و روحى الّتي بين جنبى و هى الحوراء الانسيه(2)

و مرحوم ثقة المحدّثين(3) در کتاب مولد فاطمه از اسماء بنت عُمیس روایت کرده که حضرت اقدس نبوی فرمود: ان فاطمة خلقت حورية فى صورة انسيه(4)

ص: 57


1- «بحار الانوار» 4/43.
2- «بحارالانوار» 172/43
3- منظور «ابن بابویه» است.
4- «بحار الانوار» 7/43

و در اخبار معراجیه است است که آن جناب فرمود جبرئیل دست مرا گرفت و داخل بهشت کرد و از رُطّب بهشتی به من داد چون خوردم به زمین آمدم با خدیجه طاهره مواقعه کردم حامله شد به فاطمه زهرا ففاطمة حوراء انسيه فكلّما اشتقت الى رائحة الجنّه شممت رائحة ابنتى فاطمة(1)

و ايضاً حديث عیون الاخبار از عبدالسلام بن صالح هروی قریب بدین مضمون است. (2)

ص: 58


1- «بحار الانوار» 6/43
2- «بحار»، 4/43

التَّقيَّة

این لقب اشرف القاب ام الائمة الاطياب است و مرحوم طبرسی فرموده متقی کسی است اطاعت کند خدا را و نافرمانی ننماید و شکر نعمت کند و کفران نورزد و متذکر خدا باشد و فراموش ننماید و هو المروى عن الصادق عليه السلام(1)

ذکر معانی و مراتبی که از برای تقوی و اهل تقوی در کتب تفاسیر و اخلاق مذکور است مقتضی مقام نیست الا آن که حضرت اقدس نبوی می فرمود: اللهمَّ اجْعَلنا من اهلِ التَّقوى والمغفرة. و تمام مراتب تقوى در این آیه مذکور است «وَ مَنْ يُطع الله وَرَسُولَهُ وَ يَخْشَ الله وَ يَتَّقِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْفَائِزُون»(2) پس هر مردی که بدین اوصاف موصوف شد تقی و هر زن تقیّه است و معنی هر دو لفظ به جهت مرد و زن پرهیزکار و نگاهدارنده نفس خود از معاصی است.

ص: 59


1- «مجمع البیان» 482/2
2- سوره نور (24)، آیه 52

حال ملاحظه و تأمل کنند خوانندگان این کتاب که فاطمه زهرا عليها السّلام نه به مجرّد لفظ و لقب مدعوّه و معروفه به تقیه و نقیه شده است بلکه خود کلمه تقوی بوده و از زمره نسوان عالمیان زنی آن خوف و خشیت و اطاعت و امتثال امر را به مانند وی نداشته و اهل حق و اولیاء الله که او را بدین صفت و لقب زیارت کرده میخوانند از روی حقیقت و کمال تقوای او

ص: 60

الحُرّة

این لقب مأثوره از القاب نبیله حضرت عصمت کبری فاطمه زهرا صلوات الله عليها است و معنی حرّه، زن آزاد است و مرد را حر گویند و غلام را عبد گویند یعنی آزاد و بنده و در مجمع فرمود: الحرة خلاف الامة(1)

یکی از معانی ،حُرّه، کریمه است و جناب فاطمه زهرا سيّدة الحرائر وكريمة الاطياب والانساب بوده و معنی این وصف که آزادی است از بندگی خالص و کنیزی مخصوص او است که در راه پرودگار خود کرده و از آن بر زنان جهان سیادت و شرافت یافته

در بحار در حدیث عبادت جناب فاطمه روایت است که حق تعالی فرمود: این زن خانم کنیزهای من است(2)

یعنی عموم زنان دنیا کنیزند و آن بزرگوار خانم ایشان است اگر

ص: 61


1- «مجمع البحرين»، ذيل كلمة «حُرّة».
2- «بحارالانوار» 172/43

آنها بنده اند او آزاد است کانه اختیار این کنیزهای من با اوست و بر همه حکمران است و معلوم است آن مخدّره این سیادت و خانمی را از کنیزی و بندگی خداوند تحصیل کرده و کمال و شرف او در این نسبت است که فی الحقیقه فاطمه را آمَةُ الله و کنیز خدا بخوانند چنان که حضرت رسول همین مسئلت از حضرت احدیت نمود که او را عبدالله بنامند که کفی لی فخراً أَنْ أَكُونَ لَكَ عَبداً(1) و این حقیر در تعداد القاب شريفة أن طاهرة مطهره امَةُ الله را اول قرار داد از آن که شریف اسماء دیگر تماماً در تلو آن لقب مبارک است.

و حُرّه آن زنی است که عمل وی خالص باشد پس از ظهور صفت اخلاص و مطابقة اسم با مسمی این لقب شریف را از مصدر وحی و مبدأ تنزیل به وی مرحمت فرمودند

و در این مقام یک حدیث خلاصه کرده مینویسد از کتاب سلیم بن قیس هلالی که مرحوم مجلسی رحمه الله از آن کتاب روایت کرده بعد از این که حضرت فاطمه طاهره در بستر مرض افتاد و بیماری ایشان امتداد یافت ابوبکر و عمر خواستند به عیادت آمده استرضا بخواهند اما مأذون نشدند پس حضرت امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمودند ایتها الحرّة فلان و فلان يُريدان ان يُسلَّما عليك فما تريدين؟ قالت البيت بیتک و الحرّة زوجتك و افعل ما تشاء.

ص: 62


1- «بحارالانوار» 340/38 از علی علیه السّلام.

خلاصه ،آن این است که فرمود ای حُرّه این دو نفر میخواهند بر تو وارد شده سلام کنند؟ فرمود: خانه خانه تو است و من عیال تو. آنگاه وارد شدند و آن مخدّره از ایشان تبری جسته حدیث نبوی را از ایشان استفسار کرد آیا پیغمبر مکرّر فرمود: فاطِمَةُ بَضعة منّى مَن آذاها فقد آذانى وَ مَن آذانى فَقَد آذى الله؟ هر دو نفر تصدیق نمودند و اذعان کردند پس آن مستوره کبری عرض کرد خداوندا، این دو نفر مرا اذیت کردند من راضی نیستم از ایشان تصدیق نمودند پس با سختی بیرون رفتند(1)

غرض از ذکر این حدیث آن است که حضرت امیرالمؤمنین عليه السّلام آن مخدّره را در این مورد بدین لقب جلیل خواند و علت آن چه بود؟ دو وجه به نظر میرسد:

اوّل آن است که من ای فاطمه تو را الزام نمیکنم خود مختاره و مطاعه و آزادی اذن ورود و عدم آن موکول است به رضای خاطر شریف تو اگر میفرمایی بیایند و الا فلا آن جناب در کمال ادب عرض میکند من اگرچه حرّه و آزادم اما مطیعه ام و از فرمان شما تخلف نخواهم نمود.

و قولی است عرض کرد: الْحُرَّةُ آمَتُک؛ یعنی در آزادی، کنیز و فرمان

ص: 63


1- كتاب سلیم 869/2 ، چاپ قم.

،برم خانه خانه تست و من کنیز شما هر آنچه بفرمایید اطاعت می شود

وجه دوم: مذکور شد که یک معنی حُرّه، کریمه است و رسم حاجت خواستن از کریمان آن است زمان عرض حاجات ایشان را به صفت جود و کریم و لقب محترم معظم یاد میکند تا موجب رقت و عطوفتشان شود و انجاح مسئول و مأمول از ایشان نمایند؛ یعنی ای فاطمه کریمه این دو تن مرا واسطه کرده اند و اذن دخول خواسته اند و میخواهند از خاطر مبارکت استرضا بجویند چه شود از راه کرم عفو فرمایی و رخصت دهی تا درک سعادت حضورت کنند آن بزرگوار ادب کرد عرض کرد مرا خانه و رأیی و اراده ای نیست تو بر حال و محل حکمرانی.

و اگر حُرّه به معنی خالصه باشد چنان که مذکور شد یعنی عمل تو خالص است و از همۀ تعلقات دنیویه و میولات نفسانیه دور و در طینت و سجيّه تو غلظت و فظاظت ننهاده اند زیاده از این خاطر عاطرت را آزرده و افسرده مکن و از آنچه این دو تن بر من وارد آورده اند اغماض کن و عجالتاً بگذار شرفیاب شده اعتذار بجویند.

کانه این عذر خواهی ایشان تأکیدی بوده است بر زشتی کردارشان یعنی ستم کردیم و اکنون استدعای آن داریم کرم کرده از ما ستمکاران عفو و صفح بفرمایی، پس فاطمه زهرا رخصت داده اذن فرمود و به الزامات شفاهیه و احتجاجات لسانیه ایشان را ساکت کرده پس از

ص: 64

اذعان و تصدیق هر دو را رانده و حکومت و خصومت را به روز قیامت به احکم الحاکمین و حضور حضرت خاتم المرسلین انداخت كه نِعْمَ الْحَكَمُ الله والخصيم مُحمدٌ.

بنتُ مَن؟ اُمّ مَن؟ حَليلةُ مَن؟ *** وَيلٌ لِمَنْ سَنَّ ظُلمَها وَ أذيها

ص: 65

الحانية

لقبی است مبارک و از مختصات حضرت صدیقه طاهره علیها السّلام است و در کتاب بحارالانوار مذکور و مأثور است و آن از حتی یحنو مشتق و به معنی عطوفت و شفقت است گویند حَنَتِ الْمَرْأةُ على وُلْدِها أى عَطَفَتْ وَ أَشفَقَتْ وَ لَمْ تَتَزَوَّجْ بَعْدَ أَبيهِمْ، و در مجمع فرمود: وَ مِنْهُ المَرْأَةُ الْحَانِيَة(1)

و مرحوم مجلسی از جزری نیز بدین مضمون بیان فرمود(2)

و در این لقب دو مطلب است

یکی عطوفت و رأفت فاطمه طاهره به شوهر بزرگوارش جناب امیرالمؤمنین علیه السّلام که بنان و بیان از وصف آن عاجز و قاصر است

و دیگری رأفت و محبت به فرزندان آن بزرگوار علاوه از محبت

ص: 66


1- «مجمع البحرين»، ذیل کلمه «حنا».
2- «بحار» 17/43 به نقل از ابن اثیر جزری

فطری و مودت ذاتی که مادر را با فرزندان از پسر و دختر است.

و خود بدیهی است رأفت و مهربانی متفرع بر محبت و دوستی است و آن متفرّع بر معرفت به محبوب و من يتحنن عليه است و این محبوب هر قدر عظمت شانش زیادتر و دوستی وی به محبت بیشتر است و اظهارات دوستی او زیادتر است موجب ازدیاد محبت دوست او می شود بناءً على ذلك؛ أَعْرَف به حق شاه ولایت و عظمت قدر و شأن امیرالمؤمنین علیه السّلام از همه خلق جهانيان آن سيدة النسوان بود و از آن طرف هم آثار محبت به اعلی درجه کمال بود کانه طینت و فطرت این دو بزرگوار از گل محبّت و به آب رأفت سرشته و خمیر شده با مواحدت معنویه روحانیه نورانیه که داشتهاند چگونه تصوّر توان کرد فوق العاده از مردان و زنان عالمیان به یکدیگر مهربانتر نباشند

و از محاسن و محامد زنان یکی مودت و محبت به شوهر است و آن مخدّره حُرّه و بتول و وَلُود و وَدُود و کریمه و نجیبه و از تمام نقائص نسائیه منزّه و به کمال خصائص ممدوحه ایشان موصوفه و متصفه بوده است و از مراحم و مکارم اخلاق آن مخدّره است در حدیث مبسوط به حضرت امیرالمؤمنین علیه السّلام عرض میکند: اگر من و فرزندانم گرسنه باشیم و شما را گرسنه ببینم و قوت و غذایی به دست آید به مقدار کفاف شما ایثار مینمایم و شما را بر خود و فرزندانم ترجیح و تفضیل میدهم.

ص: 67

مذکور شد رأفت زنی که حانیه اش نامند اختصاص به شوهر و فرزند دارد و غالب استعمال آن راجع به طفل خردسال و فرزند صغیر و کوچک است چنان که در اوصاف مؤمن و محبّ گفته اند هو الذى يحنو على الصغير و يوقر الکبیر و در معنى حانیه که هى المرأة التي لم تَتَزَوَّج بعد أبيهم شفقةً و عطفاً.

ظاهر است که مادر برای مهربانی و رأفت به فرزندان است که بعد از فوت پدرشان شوهری اختیار نمیکند تا به نحو کمال بتواند حضانت و کفالت از آنها نماید اگر چه بی بهره از شفقت و رأفت به شوهر خود نیست لیکن اختصاص به فرزند در این مورد بیشتر دارد چنان که تحنّن راجع به ایتام و اطفال بی پدر است على ما هو الاغلب و در دعا خوانده میشود و تَحنن على أيتام المؤمنين بالرأفة والرحمه و حنّان از اسماء پرودگار است یعنی اقبال میفرماید به سوی کسی که از او اعراض میکند و این رحمتی است از پی رحمت دیگر.

و این صفت در مخلوق ظهور در امهات دارد که هر قدر فرزندان از ایشان اعراض نمایند مهر و محبت مادری اقبال و مهیج توجهات اوست.

و این فقیر در کردار و گفتار حضرت صدیقه طاهره نظر میکند پس از رحلت جناب رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم از مرثیه خوانی و نیاحه و عزاداری و اظهار حزن و اندوه و همراهی حسنین و بردن ایشان را به مسجد و مواقع و مواضع دیگر و ملازمت در خدمت ایشان

ص: 68

چنین میداند آن مخدّره جناب رسول خدا را از امیرالمؤمنین آراف و احنی و اشفق به فرزندان خود میدانست کانه پدرشان از دنیا رحلت فرمود چنان که در نیاحه و مرثیه اش نزدیک قبر پدر بزرگوارش فرمود:

أينَ ابُوكُما الّذى يُكْرِمُكُمَا وَ كانَ أَشَدَّ النَّاسِ شَفَقَةٌ عَلَيْكُمْا(1) یعنى کجاست پدر شما که به شما اکرام میکرد و توجه و مهربانی او از همه زیادتر بود.

و در فقره دیگر فرمود: این اطفال خردسال تو را که بزرگ میکند؟ و روز و شب در کنار و جوار خود که می نشاند و میبوسد؟

و منافی نیست جد مادری دوست بدارد دو فرزند دختر خود را به مقدار پدرشان یا علاوه از پدرشان بلکه مهربانی رسول خدا و آن تلطفات خاصه بالاصاله و النيابة بوده و على الرسم با بودن حضرت ختمی مرتبت اظهار محبت جناب شاه ولایت خلاف ادب مینمود چنان که اقبال این دو بزگوار با وجود پدرشان به جدشان زیادتر و بیشتر بود.

اگر کسی قدری در الطاف و افضال جناب اقدس نبوی صلى الله علیه و آله و سلّم بالنسبه به این دو بزرگوار نظر کند اذعان مینماید محبت فاطمه زهرا به حسنین در جنب آن بزرگوار عُشری از اعشار نبوده و این امر أَعْجَب است و حق فاطمه بوده است از مهربانی و

ص: 69


1- «بحار» 181/43

شفقتهای پدر بزرگوارش همیشه یاد ،فرماید، خود بگرید و جناب امیرالمؤمنین علیه السّلام بلکه اهل مدینه را بگریاند کانه این رأفت فوق العاده هم از خصائص پیغمبری است و امتیاز و اختصاص رحمتش به فرزندان فاطمه علاوه از عموم رحمة للعالمین بوده و در زمان رحلتش به حضرت امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمود: سلام الله علیک یا ابالريحانتين اوصيك بريحانتي من الدنيا فعن قليل ينهدر كناك والله خلیفتی علیک الی آخر الحدیث(1)

و قال النبي صلّى الله عليه و آله و سلّم : الولد ريحانة و ريحانتای الحسن عليه السّلام و الحسين عليه السّلام(2)

و كان النبي صلى الله عليه و آله و سلّم يضمهما و يرشف ثناياهما(3)

وقال النبي صلى الله عليه و آله و سلّم : من احب الحسن علیه السّلام و الحسين عليه السّلام فَقَد أَحَبَّنى وَ مَن أبغَضَهما فَقَد أَبغضني(4)

و هما سيّدا شَبابِ أَهلِ الْجَنَّة(5)

و قال ايضاً: إِنَّ رَبِّى أَمَرَنى أن أحبّهما وَ أُحبُّ مَن يُحِبُّهما(6)

و این گونه اظهار محبت که آن حضرت به دو سبط خود می فرمود

ص: 70


1- «بحارالانوار» 173/43
2- «بحار» 264/43
3- به «بحارالانوار» 190/45 و 299/43 رجوع شود.
4- «بحار» 264/43
5- همان
6- «بحار الانوار» (269/43

موجب حیرت خلق شده بود بهتر آن است عطف سخن کرده بگذرم.

أَخَذ النّبيِّ يَدَ الحُسَين وَ صِنوه *** يَوماً وَ قالَ وصحبه في مجمع

مَن وَ دَّنى يا قوم أَوْ هَذِينَ أَوْ *** أَبَوَيْهِمَا فَالخُلد مَسكَنه مَعى

ص: 71

الزهراء

از القاب مشهوره جناب فاطمه زهرا عليها السلام است و این لقب در السنه شیعه امامیه بسیار شایع و اشتهار دارد و در کتب اخبار از ائمه اطهار علیهم السّلام این لقب بسیار ستوده شده و در شمار اسماء آن بزرگوار آمده و چقدر شریف و مبارک است.

و أمّ الْأَزهار کنیه مبارکه آن جناب است و مراد از ازهار ائمه اطهار صلوات الله علیهم میباشد.

بالجمله؛ این لقب نبیل و وصف جمیل غالباً در زیارات و دعوات ملازم اسم سامی آن عصمت کبری است یعنی ائمه هدى عليهم السلام خوش داشتند با اوصاف کثیره دیگر آن ،مخدّره، آن جناب را به فاطمه زهرا بخوانند برای کثرت وقایعی که راجع بدان اسم مبارک است و علل عدیده که دارد در این جا شمه ای از آن را مینگارد و دیدگان شیعیان و دوستان را از مطالعه آن روشن مینماید.

علت اوّل: مرحوم صدوق رحمه الله در کتاب علل الشرایع از جابر

ص: 72

از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرد که سؤال نمودند: چرا فاطمه را زهرا نامیدند؟ فرمود چون خداوند سبحان او را از نور عظمت خود خلق کرد از آن نور روشنایی داد اهل آسمان و زمین را به طوری که پوشید نور وی چشمهای ملائکه را که همگی به رو افتادند و خدا را سجده کردند و عرض کردند ای پرودگار ،ما این چه نور است؟! ندا :رسید این نوری است از نور من که در آسمان او را ساکن نمودم و از عظمت خودم او را خلق کردم و بیرون می آورم او را از صلب پیغمبری از پیغمبران خودم و آن پیغمبر را بر هر پیغمبر تفضیل می دهم و از این نور ائمه را بیرون می آورم که به امر من قیام نمایند و به حق من هدایت یابند و ایشان راخلفای خودم در زمین قرار میدهم بعد از انقضاء وحی این است خلاصه حدیث(1)

علت دوم: ایضاً در کتاب علل الشرایع و معانی الاخبار از آن بزرگوار سؤال کردند چرا فاطمه را زهرا نامیدند؟ فرمود: هر وقت در محراب عبادت می ایستاد نور روی او از برای اهل آسمانها روشنایی میداد چنان که نور ستاره ها از برای اهل زمین(2)

علت سوم: در کتاب بحار الانوار از ابوهاشم عسکری مروی است که گفت: از صاحب عسکر سؤال کردم چرا فاطمه را زهرا نامیدند؟ فرمود: نور روی او از برای امیرالمؤمنین علیه السّلام در اوّل روز مانند

ص: 73


1- علل الشرایع، 172/1، باب 143
2- همان 173/1

آفتاب و در ظهر مانند ماه و در آخر روز وقت غروب مانند کوکب دری می درخشید(1)

علت چهارم در بحار الانوار از حسن بن یزید روایت است که :گفت از حضرت صادق علیه السّلام سؤال کردم چرا فاطمه را زهرا نامیده اند؟ فرمود برای آن که فاطمه را در بهشت قبه ای است از یاقوت سرخ ارتفاع آن در هوا یک سال است و معلق است به قدرت خدا از بالا به چیزی بستگی ندارد که او را نگاه دارد و به ستونی استوار و برقرار نیست و او را یکصد هزار در است و بر هر دری هزار ملک ایستاده اهل بهشت او را میبینند چنان که اهل زمین کوکب دری را در افق آسمان و میگویند این قبه زهرائيه فاطمیه است(2)

علت پنجم: در بحار و کتب مناقب از ابن عباس عمّ پیغمبر و از ،سلمان حدیث طویلی است اواخر آن است: خداوند خلق کرده نور فاطمه زهرا را و در قندیلی قرار داد و آن را در گوشوار عرش آویخت پس آسمانهای هفتگانه و زمینها همگی روشن و نورانی شدند و از این جهت او را زهرا نامیدند و ملائکه خداوند را تسبیح میکردند آن گاه حق تعالی فرمود به عزّت و جلالت خودم من تسبیح و تقدیس شما را تا روز قیامت برای دوستان این زن و دوستان پدر و شوهر و اولادش قرار دادم.(3)

ص: 74


1- «بحارالانوار» 16/43.
2- همان
3- همان، ص 17.

علت ششم: در علل الشرایع از ابان بن تغلب مروی است که از حضرت صادق علیه السّلام سؤال کردند چرا ،فاطمه زهرا است؟ فرمود: برای آن که در اوّل روز برای علی بن ابیطالب علیه السلام روشنایی میداد و نور سفیدی از محراب عبادتش به خانه های مدینه میتابید که دیوارهای مدینه سفید میشد و مردم خدمت حضرت رسول مشرف می شدند و جهت را می پرسیدند پس حضرت آنان را به خانه حضرت فاطمه میفرستاد و آن نور را از محراب عبادت آن حضرت مشاهده میکردند وَ إِنَّها قاعِدَةٌ فى مِحرابِها تُصلّى وَالنُّورُ ساطع في محرابِها وَ مِنْ وَجْهِها چون ظهر میشد نور زردی ساطع شده که دیوارهای مدینه زرد میشد چون غروب میشد نور سرخی می دیدند که دیوارها تماماً سرخ میشد به همان طریق مردم می آمدند و سؤال میکردند پس میدانستند آن نور زرد و سرخ از جبین مبین حضرت صدیقه طاهره باهره ظاهر است(1)

و در حدیث معتبر است آن انوار جمعاً به جناب سيّد الشهداء منتقل شد و در ائمه طاهرین علیهم السلام قرار گرفت و مکرر فرمودند آن انوار ساطعه لامعه در ما ائمه است(2)

علل مذکوره و احادیث مسطوره در تسمیه جناب فاطمه به زهرا منافی نیست بلکه تمام آنها صحیح است و جمع آنها ممکن؛ کسی

ص: 75


1- «علل الشرایع» 172/1 ، در ترجمه قدری تصرف شد.
2- همان با کمی اختلاف

که در بدو ،ایجاد نور مبارکش به اسمانها و زمینها بتابد و آنچه هست در این عالم بالا و پست از او روشن بماند و از نور موفور السرورش قبه زهرائیه بدان اوصاف و رفعت خلق شود بعید نیست در این عالم ملک انوار و جودیه اش صبح و ظهر و شام بر اهل مدینه عموماً تابنده و درخشنده باشد و بر حضرت امیرالمؤمنين عليه السّلام على نَحْوِ الخصوص آفتاب و ماه و کوکب دری نماید.

و خود بدیهی است آنچه را امیرالمؤمنین علیه السّلام به نظر ولایت و محبّت مشاهده میفرمود و جناب فاطمه را به دیده ظاهر و باطن میدید غیر از دیده دیگران بوده است و جلوه های آن مخدّره در اوقات خاصه برای آن بزرگوار به نحوی اختصاص داشت و بر اهل مدینه به نحو دیگر

به عبارت اخری حضرت امیرالمؤمنین علیه السّلام آفتاب و ماه و ستاره را بحقائقها مشاهده میفرمود و دیگران ضوء و شعاع آفتاب و غیره را و شاید جمعی از آن افراد بی بهره بودند و استعداد لقای انوار فاطمیه نداشتند

ص: 76

المنصورة

از احادیث صحیحه معلوم است که حضرت فاطمه علیها السّلام را در آسمانها به این اسم میخوانند و در کتاب معانی الاخبار(1) از حضرت صادق علیه السّلام حدیث مروی است از جناب رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلّم در شب معراج که محل حاجت آن را از لسان معجز بیان آن بزرگوار به فارسی مینویسد که فرمودند: جبرئیل در بهشت سیبی به من داد چون شکافتم نوری از آن ساطع شد جبرئیل عرض کرد چرا از این سیب میل نمیفرمایید پس بخورید و بیمی نداشته باشید که این ،نور منصوره است در آسمان و در زمین فاطمه است پس گفتم

ای حبیب ،من چرا در آسمان منصوره و در زمین فاطمه است؟ عرض کرد: فاطمه نامیدند از آن که شیعیان خود را از آتش نجات

ص: 77


1- «معانی الاخبار» ص 396

میدهد و دشمنان خود را از دوستی خود دور دارد و در آسمان منصوره است برای آن است که دوستان خود را اعانت میکند یا منع از دخول آتش میکند و این است قول خداوند سبحان «وَ يَوْمَئِذٍ يَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ * بِنَصْرِ اللَّهِ يَنْصُرُ مَنْ يَشَاءُ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ»(1) و این آیه مبارکه در سورۀ روم است

گویا که مقصود از این حدیث شریف آن است که فاطمه زهرا یاری کرده شده است از جهت دوستانش

به عبارت اخری نصرت دوستان فاطمه نصرت فاطمه است.

بناءً على ذلك؛ معنی منصوره لازمه معنای فاطمه است که آن نجات از آتش است و کدام نصرت و اعانت بالاتر است از این که دوست کسی به جهت او از آتش ابدی خلاص شود و نجات یابد و غالب بر دشمن خود گردد

و استشهاد به این آیه در مقام تأویل است و خلاصه آن بر حسب ،ظاهر آن است که حضرت فاطمه نصرالله است و از این نصر که منصوره است هر کس را که میخواهد یاری میکند و هرکس را میخواهد خواری میدهد و در تعلیل روایت فرمود لنصر فاطمة لمحبّيها.

و به بیان دیگر نصرت به دوستان فاطمه به واسطه دوستی ایشان

ص: 78


1- سوره روم (30)، آیه 5

است و همان سبب نجات و استخلاص است و فاطمه خود نصرة الله و نصر الله است.

و این معنی فی الجمله أدقّ است و مصدر هم به معنی اسم مفعول کثیر الاستعمال است.

و ظهور و بروز این نصرت حقه در روز قیامت است و زمان شفاعت چنان که در حضرت حجة الله اعظم در این عالم بعد از خروج و ظهور فرج است

و خبر دادن جبرئیل در بهشت به حضرت رسول که فاطمه زهرا منصوره است بشارتی است روحانی و تکریمی است رحمانی و اظهاری از جلالت قدر آن مستوره کبری است و تسلیه ای است از انتقام اعادی آن بزرگوار

خلاصه این اسم سامی دوستان فاطمه را خبر از حسن عاقبت و نجات از مهالک دنیا و آخرت میدهد یعنی خداوند سبحان منتقم حقیقی است از ظلم ظالمین و از کید معاندین نمیگذرد و روزی خواهد آمد که لوای عدل و نصر افراشته شود و بساط دادخواهی گسترده گردد و مفاد «إِنَّمَا يُؤخِّرُهُمْ لِيَوْمٍ تَشْخَصُ فِيهِ الْأَبْصَارُه»(1)آشکارا شود پس دوستان فاطمه زهرا خودشان را از این اسم بزرگ

ص: 79


1- سوره ابراهیم (14) آیه 42

وعده شفاعت و انتقام از اهل عناد و عداوت دهند امید است در سایه لوای «نَصْرٌ مِنَ اللهِ وَ فَتْحٌ قَرِيبٌ»(1)این فرقه قلیله شادان و خندان باشند و زمره ظلمه ضاله را اندوهگین و گریان ببینند.

ص: 80


1- سورۂ صف (61)، آیه 13.

الصديقة الكبرى

لقب شريف معظمی است که خداوند سبحان در قرآن مریم علیها السّلام را بدان خوانده و ستوده است في قوله تعالى «مَا الْمَسِيحُ ابْن مَرْيَمَ إِلا رَسُولٌ قَد خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ وَ أُمُّهُ صِدِّيقَةٌ كانا يَأْكُلانِ الطَّعامَ انْظُرْ كَيْفَ نُبَيِّنُ لَهُمُ الآيَاتِ ثُمَّ انْظُرْ أَنَّى يُؤْفَكُونَ»(1)

و حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلّم فاطمه طاهره را صدیقه کبری خواند این حدیث شریف در امالی است و راوی ابوبصیر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده بعد از ذکر مهریه فاطمه عليها السّلام : و هى الصدّيقة الكبرى و على معرفتها دارت القرون الاولى(2)

و صدیق بر وزن فعیل از ابنیه مبالغه است كما يقال رجل سكيت و هو دائم الصدق یعنی کسی که بسیار راست گوید و بدیهی است این

ص: 81


1- سوره مائده (5) آیه 75
2- «بحار» 105/43 به نقل «امالی طوسی»

مقام که راستی و درستی در قول و فعل است در تلو مرتبۀ پیغمبری است و منه قوله تعالى «وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّنَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَداءِ وَالصَّالِحِينَ وَ حَسُنَ أُولئِكَ رفيقاً»(1) و باز فرمود «وَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللهِ وَ رُسُلِهِ أُولئِكَ هُمُ الصِّدِّيقونَ»(2) ايضاً فرمود: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللهَ وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ»(3) و جناب رسول خدا در مدح جناب سید الاوصيا فرمود: هذا خير الاولين و خير الآخرين من أهلِ السَّمَواتِ وَالأرضين و هذا سيد الصديقين و سيد الوصيين(4)

و جهت مدح و توصیف مریم به صدیقه برای صدق و راستی اوست که دعوی کرد که حضرت عیسی از من است بدون مس بشری و خداوند او را تصدیق فرمود که راست گفته و در این دعوی دروغگو نیست بدین گونه و انها الصديقة.

و جناب فاطمه زهرا عليها السّلام صدیقه کبری است از آن که در رحم مادرش خدیجه و زمان ولادتش تصدیق و اعتراف به وحدانیت حق و نبوّت پدر بزرگوارش و امامت شوهرش و یکان یکان از ائمه معصومین را نمود که فرزندان وی بودند و در خردسالی بعد از مادرش از همه زنان در اذعان به توحید و نبوّت پیغمبر آخرالزمان قدمت و سبقت داشت و در کنف رسالت تربیت یافت و در احوال و افعال

ص: 82


1- سورۂ نساء (4)، آیه 69
2- سوره حدید (57)، آیه 19
3- سوره توبه (9) آیه .119
4- «بحارالانوار» 309/26

اقوال به مربی خود تأسی کرد و از کوچکی ملکات قدسیه نفسانیه اش را تکمیل فرمود و با صادقین و صدّیقین زیست نمود و پدر بزرگوارش که اصدق القائلين و احسن الصدیقین است او را در این وصف برتر و بالاتر از مریم خوانده و بزرگتر دانسته چنان که فرمود ،فاطمه مریم کبری است و ایضاً فرمود: صدیقه کبری است و گواه دیگر تصدیق عایشه دختر ابوبکر است که مشاهیر و تحاریر علمای سنّت از او نقل کرده اند که مکرّر :گفت ما رايتُ امرئةً أصدقَ مِنها إِلَّا اباها(1)؛ يعنى ندیدم زنی را که راستگوتر از حضرت فاطمه باشد مگر پدر .بزرگوارش و به این خبر مخالفین را اعتماد و نظر است و آن را صحیح و معتبر می دانند.

مع ذلک کله در مطالبه حق ثابت خود از پدر عایشه و اعوان او آزرده و افسرده شد و هر قدر لسان شکایت گشاد و از مهاجر و انصار نصرت خواست کسی در مقام احقاق حق وی برنیامد و قول آن صادقه مصدّقه را تصدیق ننمودند و عاقبت با کمال اندوه و حسرت چند روزی زیست کرده از دنیا گذشت تا فردای قیامت از مردان و زنان سمتکار و جفاکار این امت که بر صدق قول و دعوای حق او را تصدیق داشتند و عملشان مکذب قولشان بوده در مقام دادخواهی براید و از منتقم حقیقی انتقام خواهد تا پاداش عملشان را بدهد

ص: 83


1- «بحار الانوار» 53/43

بالجمله در مجمع البيان طبرسى عليه الرّحمة و الغفران در ذیل آیه مسطوره «وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ الرَسُولَ»(1) الى آخرها فرمود: صدیق کسی است که بر تصدیق خود مداومت داشته باشد یعنی دائم الصدق باشد در آنچه از کلمه حق میگوید

و قولی است صدیق کسی است عادت او بر صدق باشد یعنی کذب و دروغ خلاف عادت و حالت او است.

و این قول ثانی همان قول اوّل است چنان که ملازم شکر را شکیر و ملازم شرب را شریب مینامند

و قول دیگر صدیق کسی است به تمام اوامر الهیه و انبياء مرسلين ایمان آورده بدون آن که در دل او شکی حادث شود(2) و کریمه «وَ الَّذين آمَنُوا بِاللهِ وَ رُسُلِهِ اوُلئِكَ هُمُ الصِّدِّيقُونَ»(3) شاهد صادقی .است

و در غسل حضرت فاطمه جناب امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمود: و الصِّدِّيقة لا يَغسلها الا صدیق(4) به عبارت اخری غسل دادن صدیقین صِدِّيق شرفی است که کسی به سعادت این شرف مشرف نمی شود مگر آن که صدیق باشد.

بناءً على ذلک؛ به قول مؤالف و مخالف فاطمه زهرا عليها السلام صدیقه کبری است قولاً و قلباً و فعلاً هرگز دروغ نگفت و آنچه

ص: 84


1- سوره نساء (4)، آیه 69
2- «مجمع البیان» چاپ اسلامیه 71/3 و 72
3- سوره حدید (57)، آیه 19
4- «بحار الانوار» 206/43

می فرمود به جا میآورد و در ادای تکلیف و امتثال امر عزم ثابت و صدق نیت و مراقبت و مداومت تامه داشت.

و اهل تحقیق:گفته اند: تصدیق لازم دارد تبعیت را در اقوال و افعال مانند حضرت یحیی علیه السّلام که تصدیق نبوّت حضرت عیسی را کرد و مِنَ الْمَهْد الى اللحد تبعیت تامه نمود.

و حضرت رسول الله صلى الله عليه و آله و سلّم فرمود: «فَمَنْ تَبِعَنى فَإِنَّهُ مِنِّى»(1)؛ یعنی هرکس تابع من است از من است. چنان که يحيى عليه السّلام (تابع بود)؛ پس فاطمه زهرا عليها السّلام تصديق بما امر الله و بما جاء به النّبی کرد و تبعیت هم فرمود و بلاشک هر تابع از متبوع شمرده میشود.

پس عرض میکنم علاوه از جهت نسب ابوّت و قرابت از حدیث مذکور فاطمه از پیغمبر است و پیغمبر از فاطمه است و حدیث «فاطمة منى و انا من فاطمة» آن شرف و فضل دیگر دارد و آنچه گذشت دلیل بر اتحاد تابع و متبوع .است

رموز اسرار حدیث نبوی که فاطمة هي الصِّدِّيقة الكبرى و عَلى معرفتها دارَتِ القُرون الأولى(2) در كتب مناقب بدون شرح و بیان مانده بهتر آن است در این مقام اشاره اجمالیه بشود که چگونه قرنهای

ص: 85


1- سوره ابراهیم (14) آیه 36 در قرآن کریم از زبان حضرت ابراهیم علیه السلام این مطلب نقل شده است.
2- «بحار الانوار» 105/43

گذشته بر معرفت فاطمه زهرا گردیده با آن که از زمره انبیا و خلفا نبوده

اولاً قرن یا هشتاد سال یا هفتاد سال یا سی سال یا اهل هر زمانی هستند که در آن پیغمبری مبعوث باشد یا غالب عمر مردم و قیل:

إذا ذَهَبَ الْقَرْنُ الّذى أنتَ فيهم *** وَ خُلِّفْتَ فِي قَرْنٍ فَأَنْتَ غَريبُ(1)

و در آیه مباركة «فَما بالُ الْقُرُونِ الاولی»(2)، سعادت و شقاوت امّتهای سابقه را خواسته اند یعنی مراد از قرن تسمیه زمان است و اراده حال و در حدیث است اولوالعزم من الرُّسُل، سادةُ المُرسَلين و النَّبيِّين عليهم دارَتِ الرحی(3) یعنی پیغمبران اولوالعزم آقایان پیغمبران دیگرند و آسمانها و زمین با آنها میگردند و دور میزنند.

ثانياً دَوَران زمین و آسمانها به وجود این چند نفر از پیغمبران اشاره صریحه است بر عظمت شأن و مطاعیت آنان بر تمام املاک و سکان کرۀ خاک بدون استثنای احدی

و أدق از این مضمون کلام شریف جناب امیرالمؤمنین علیه السّلام است که فرمود: ان محلّى منها محلّ القطب من الرّحی(4) اگر چه از این قول امر خلافت اراده شده لیکن عالم دورانش از وجود خلیفة الله است و پیغمبران هم خلفاء الله بودند.

ص: 86


1- لسان العرب 334/13، ذیل کلمهٔ «قرن».
2- سوره طه (20)، آیه 51
3- «بحارالانوار» 357/16
4- «نهج البلاغه» خطبه 3 (خطبة شقشقیه).

بناءً على ذلک از حدیث نبوی معلوم میشود تمام انبیا و مرسلین امتهای خودشان را امر به معرفت و شناسایی حضرت صدیقه کبری کردند.

به عبارت روشن سعادت و شقاوت اهل هر زمانی از تولا و تبرای جناب صدیقه کبری استوار و دوستی آن بزرگوار مناط و مدار دین انبیاء هر روزگاری شد پس چگونه این شریعت بر معرفت و محبت وی دور نزند و رحای با اعتلای اسلام و این دین مبین از وجود مقدسش نگردد فاسأل الله الذى أكرَمَنى بِمَعرِفتِها وَ مَعرِفَةِ عِتْرَتِهَا وَ رَزَقَنى البَراءَةَ مِنْ أعدائها وَ جَعَلَنى مِنَ مَوالى مَوَالِيهَا وَ مِن مُحبّى مُحبّى ذريتها و بنيها أن يثبت لى عِندها قدم صدق فى الدنيا والآخرة و أن يَجرى لِسانى فيما بقى مِن عُمرى، بمناقب المعصومين من العترة الطاهرة والحمد لله على وضوح الحجّة وكشف المحجة و لقد قلت آنفاً في حقها عليها السّلام نظماً:

هى والله آيةٌ لرسول *** بل رحمة بها أهداها

هي عند الاله اعظم خلقاً *** و بها دار في القرون رخاها

هى مشكاة عصمة علقت *** من سماء الوجود مثل ركاها

أمّ آل الرّسول عُصبتهم *** هي لولاها لم يكن ال طه

بابي ثم أسرتى ثم اهلي *** ثمّ مالی و من سواها فداها

بأيبي فاطماً وقد فُطمت *** باسمها نار حشرها و لظاها

بأبى فاطماً شفيعة حشر *** بابی من بحكمها شفعاها

ص: 87

بأبى من تكون خالصة *** عن ميولات نفسها و هواها

شمس ام القرى وام ابيها *** بابی امّها و امّی اباها

و لقد قلت أنّها علمت *** آخر الكاينات من مبداها

كلّ من يجتني ثمار علوم *** هی والله امها و مناها

كيف أحصى ثناءها و لَعَمْرى *** عجز النّاس عن اداء ثناها

چند بیتی از قصیده ام بدون قصد از نوک خامه ام جاری شد.

ص: 88

الزكية

این لقب مبارک نیز دلالت بر طهارت ذات كثير البركات حضرت فاطمه زهرا صلوات الله علیها میکند و از صفات خاصه معصومین عليهم السّلام است و در بعضی نُسخ زاکیه است وَالجَمْعُ أَوْلى.

و اهل تفسیر در ذیل آیه کریمه «قد أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها»(1) فرموده اند تزکیه تطهیر از اخلاق ذمیمه است که ناشی از غضب و حسد و بخل و حب جاه و حبّ دنیا و کبر و عُجب است پس هر کس این امراض را به اعمال صالحه معالجه کرد البته نفس او مطهر و مزکی است.

علی ای حال؛ یک معنی ،زکیه طاهره است و معنی طاهره .گذشت شاید فرقی که بین طاهره و زکیه است این باشد که در زکیه تزکیه شده و طاهره چنین نیست؛ یعنی هر قدر بماند طاهره است اگر تزکیه هم

ص: 89


1- سوره شمس (91)، آیه 9

نکند طاهره است و منزهه است از اخلاق رذیله و زکیه تزکیه میخواهد.

به بیان دیگر؛ نتیجه تزکیه طهارت است و طاهره خود نفس طهارت است؛ پس طاهره اوفی و آقوی است.

و در این مقام وصف حضرت صدیقه طاهره به زکیه آن است که گفته شود آن مخدّره فوز و فلاح یافت از زکات و طهارت فطریه ذاتیه و دور بودن از اخلاق دنیه ردیه و از آن چه موجب نجات از عقوبات قیامت است.

و فرق دیگر بین طاهره و زکیه آن است وقتی که این عصمت کبری متولد شد از ارجاس ظاهریه پاک و پاکیزه بود و در حدیث مفضّل است فوضعت فاطمة طاهرة مطهرة(1) و سادات جنان نیز به خدیجه عرض کردند: خذيها طاهرة مطهرة زكية ميمونة(2) و اين وصف راجع به خبائث ظاهره است به واسطه قرینه حالیه و اگر در مقامی این لقب بدون قرینه ذکر شود عموم دارد و طهارت معنویه را می فهماند اما زکیه اشاره به طهارت و تزکیه اخلاق است به نحوی که مذکور شد.

بناءً على ذلك؛ زكيّه اقوی است از طاهره و این بیان احتیاج به برهان ندارد و قطع سخن بهتر است.

زکات در لغت به معنی نماء است و ممکن است فاطمه زهرا سلام

ص: 90


1- «بحارالانوار» 3/43
2- همان.

الله علیها را زکیه خواندن از برای نماء آن جسد عنصری و جنثه حسیّه اش که بر خلاف عادت اجساد دیگر بود یعنی نموّ حضرت فاطمه زهرا هر روز و هفته و ماه و سال از دیگران فزونی داشت چنان که در حدیث مفضّل است ايضاً فاطمة تنمى فى اليوم كما ينمي الصبي في الشهر و تنمى فى الشهر كما ينمي الصبي في السنة(1)؛ يعنى نموّ حضرت فاطمه در هر روز به قدر نموّ اطفال در یک ماه و یک ماه به قدر نموّ در یک سال بوده

و در کتاب مصباح الانوار بدین مضمون نیز وارد است.(2)

و در کتاب بحار الانوار از دلائل الامامه محمدبن جریر طبری امامی از ابن عبّاس نقل است: لم تزل فاطمة تشبّ في اليوم كالجمعة و في الجمعة كالشهر و فى الشهر كالسنة الى آخر الحديث(3)

و این فقره جواب میدهد از کسی که منکر است حمل حضرت زهرا را در سن یازده سالگی گویا این حدیث را نخوانده اند یا آن که آن بزرگوار را به زنان دیگر قیاس کرده اند

و شرح این اخبار و نقل این آثار برای آن است که معلوم شود هیکل عصمت فاطمیه بر خلاف هیاکل دیگران بود و اگر چنین است معنی این دو لقب بر حسب اصطلاح لغویین با مراد ما که مطابق با حدیث است درست میآید

ص: 91


1- امالی شیخ صدوق، چاپ قم ص ،692 مجلس 87 و «بحار» 3/43
2- «بحار» 3/43
3- «بحارالانوار» .10/43 .

و اگر اراده شود از لفظ ،زکیه کثیر الخیر؛ چنان که در معنی غلام زکی اراده شده باز صحیح بلکه جمع آن به نحو عموم اوفی و اصفی است

ص: 92

الراضية

این لقب عالی حکایت از رضای آن حضرت میکند و عالم رضوان اکبر است و از برای هرکس به طریق کمال جز برای معصومین یافت نمی شود.

چون نفس راضیه شد فردای قیامت در عیشه مرضیه .است و نفس بعد از این که مطمئنه شد زمان رجوع الی الحق و خروج از علایق بدن و توجه به عالم قدس راضیه و مرضیه است و این رضا از اطمینان اوست که در نفس وی سپرده شده است و اطمینان در تلو مقام ایقان است که از ترقی ملکات حقه یافته است و معنی اطمینان آن است که آنچه در آخرت به وی عنایت میشود در دنیا همان را بالمشاهده و العیان میبیند یعنی عالم شهود و کشف او در دنیا و آخرت بر یک نهج است و این است معنی لَو كُشف الغطاء مَا ازْدَدْتُ يقيناً(1)

ص: 93


1- «بحار الانوار»، 153/40.

خلاصه این لقب شریف کمالِ تمجید است برای حضرت فاطمه صدّيقه طاهره عليها السّلام و این صفت رضا هم به نحو کمال در آن حبيبة ذو الجلال ظهور یافت بلکه با رضای خدا و رسول متحد گردید و مغایرت از میان برفت و اگر نه حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلّم نمیفرمود رضای فاطمه رضای من است و سخط فاطمه سخط من.

و از این حدیث و نظایر آن مرحوم مجلسی طاب ثراه تمسک جست به عصمت آن مخدّره چنان که در اثبات عصمت آن مخدّره بیانات تازه که مفید است مذکور میشود بلکه آیه «وَ لَسَوْفَ يُعطِيكَ رَبُّكَ فَتَرضی»(1) برای رضای حضرت زهرا علیها السلام نازل شد که ملخص شأن نزولش آن است که روزی رسول صلّى الله علیه و آله و سلّم ملاحظه فرمودند که حضرت فاطمه گلیمی از پالان شتر بر دوش افکنده و نشسته آسیا میکند پس آن جناب گریست و فرمود تعجّلی مزارة الدنيا لأجل حلاوة الآخرة(2) پس جبرئیل نازل شد و این آیه مبارکه را آورد

ص: 94


1- سوره ضحی (93)، آیه 5.
2- تفسیر برهان 683/5 چاپ جدید

المَرضيّة

این لقب مبارک اگر چه در روایت و اوصاف نفس مطمئنه در ذکر حکیم در تلو راضیه است ولیکن اشرف و اقوی از راضیه است به این بیان مجمل که نیشابوری در تفسیر خود گفته: راضیه کسی است که از مقدّرات كائنه و احکام جاریه ای که از خداوند بر او می رسد کمال رضایت داشته باشد، اما مرضیه کسی است که عندالله مرضیه باشد در فقره اولی رضایت از بنده است و در فقره ثانیه رضایت از حق و مناط رضایت حق است از عبد چون بنده از خدای خود راضی است خداوند هم از او راضی است چنان که گویند: رضی الله عنه و رضی عنه.

و در مجمع البحرين فرمود: الراضية و هى التي رَضِيَت بِمَا أُوتِيَت والمرضيّة هى التى رُضِيَ عَنْها(1)

ص: 95


1- «مجمع البحرين» ذيل كلمه «نفس».

به عبارت اخری از برای نفس پنج مرتبه است:

اوّل نفس اماره

دوّم نفس لوامه است که در قرآن مذکور است «إِنَّ النّفس لأمارة بِالسُّوءِ» و «لا أُقسِمُ بِالنَّفْسِ الوَامَةِ»(1) اوّل تابع هواست و آمر به سوء ،است دوم ملامت میکند خود را و اذعان به تقصیر خود دارد اگر چه احسان ،کند

و سوم از مراتب نفس مطمنه است و هی الامنه

و چهارم راضیه است

و پنجم مرضیه است.

و جمعی نفس مُلهمه قائل شدند که بر او خیرات از خدا یا به واسطه ملک الهام میشود گویا مأخوذ از آیه «فَالهَمَهَا فُجُورَها وَ تَقْوَاهَا»(2)

و اگر نفس مطمئنه آن جناب راضية من الله نبود مرضيّة عند الله نمی شد و بدین لقب اختصاص نمی یافت مانند نفوس مطمئنه ائمه معصومين عليهم السّلام خصوص جناب سیدالشهداء علیه السّلام که آية مباركة «يا أيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّة * ارْجِعى الى رَبِّكِ َراضِيَةً مَرْضِيَّةً»(3) در شأن ایشان مأوّل است و تلك الثمرة من هذه الشجرة.

ص: 96


1- سوره یوسف آیه 53 و سورۀ قیامت (75) آیه 2
2- سوره شمس (91)، آیه 8
3- سوره فجر (89)، آیه 27 و 28

المباركة

المباركة هى ذات بركة فى العلوم الربانية و الفضائل النفسانية و الكمالات الشّريفة و الكرامات المنيفة.

این لقب معظم بیان از خیرات کثیره و برکات و غیره میکند که از آن منبع عصمت کبری و رحمت عظمی به ماسوی الله رسیده و میرسد.

در کتاب مستطاب امالی و کتاب اکمال الدين و اتمام النعمة از عبدالله بن سليمان مروی است عن الصادق علیه السّلام که حق تعالی در وصف جناب ختمی مآب فرمود نکاح میکند زنان را و نسل وی قلیل است اما نسل وی از مبارکه است که از برای او خانه ای در بهشت است که در آن تعب و رنجی نیست و آن دختر مبارکه را پدرش تربیت می نماید و او را دو جوجه است که شهید میشوند(1) و این بود محل حاجت این خبر قدسی

ص: 97


1- «امالی شیخ صدوق» ص 346 مجلس 46

پس فاطمه زهرا عليها السلام أم البركات و اصل خیرات است و برکات عالم امکان از حسیات و ،عقلیات از آن وجود با جود و ذات با برکت بوده و هست.

در اخبار جناب رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم به خدیجه طاهره و زنانی که خدمتش از بهشت آمدند مذکور است خذيها طاهرة مطهرة زكيّة ميمونة النقيبة بورك فيها و نسلها(1)

جوهری از ابوعبيده نقل كرده النقيبة النفس، يقال فلان ميمون النقيبة اى مبارك النفس.

و ثعلب :گفت إذا كان ميمون المشورة.(2)

خلاصه مبارکه از برکت است به معنی افزونی و زیادت و برکات دو قسم است قسمی ظاهر و قسمی باطن و هر دو قسم از برکات به نحو کمال در آن مرآت صفات جلال و جمال خداوند متعال ظاهر و هویدا بوده است.

و حضرت رسول صلّى الله علیه و آله و سلّم در تزویج آن مخدّره فرمود: لم تزل ميمون النقيبه مبارك الطائر رشید الامر(3) و معنی مبارک الطائر ظاهراً عمل خیر است و تبریک هم از این اشتقاق است و آن دعا کردن به زیادت و برکت طعام است و یقال: بارک الله فیک و لک و علیک و به معنی تیمّن هم مستعمل است

ص: 98


1- «بحارالانوار» 81/16 و 3/43
2- صحاح اللغة ذيل نقب، ج 1، ص 227
3- «بحارالانوار» 127/43

و حضرت رسول صلّى الله علیه و آله و سلّم در شب زفاف به آن مخدّره خطاب فرمود و دعا در حق وی و حضرت امیرالمؤمنین علیه السّلام کرد بدین مضمون بارک الله لكما وبارك فيكما و اخرج منكما النسل الكثير الطيب.(1)

و خدیجه صلوات الله عليها هم به لقب سيدة النسوان و طاهره و کریمه و مبارکه در زنهای قریش معروفه بود لیکن ظهور معنی آن از کثرت نسل و غیره از این کریمه زکیه مبارکه سماویه شد.

و در تفسیر اهل البیت معنی کوثر که کثرت نسل ذرّيّه طیّبه است منتی است عظمی بر جناب خاتم انبیاء عليه و عليهم صلوات الله و سلامه و بركاته

ولیله مبارکه در آیه شریفه «انّا أنزلناهُ فِي لَيْلَةٍ مُبارَكَةٍ»(2) تأويل بدان ذات مقدس است که ام البرکات و مباركة الخيرات بوده و منافع خیریه و کلیات امور دنیویه و اخرویه عالمیان از ایشان ظاهر شده

و معنی شجره مبارکه باز بدان حضرت بازگشت دارد.

و مسجد اقصی برکاتش باسرها نیز از آن شجره طیبه ظاهره است.

«و هذا كِتابٌ أَنْزَلْنَاهُ مُبارَک»(3) بدیشان تنزیل و تاویل شده که علوم اوّلین و آخرین را حاوی و حامل بودند

و علمای هر عصری از ایشان استزاده علم و استکثار خیر میکردند.

ص: 99


1- «بحارالانوار» 112/43.
2- سوره دخان (44) آیه 3
3- سوره انعام (6)، آیه 155 و 92

و شاهد دیگر بر مراد قول حضرت عیسی است «وَ جَعَلَنِی مُبارَكاً»(1) و آن صریح است که وجود مقدسش معدن خیرات و منبع برکات بوده.

حضرت صدیقه طاهره در این لقب و وصف مساوات با حضرت عيسى و يحيى عليهما السّلام دارد پس آن دو بزرگوار مبارک بودند و فاطمه زهرا عليها السلام هم مبارکه بود

والحمد لله که ذریه طاهره اش به عدد ذرات هوا در اطراف و اکناف زمین منتشرند «كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ فِي كُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ»(2) صلوات الله عليها وعليهم أجمعين.

ص: 100


1- سوره مریم (19)، آیه 31.
2- سوره بقره (2)، آیه 261

النورية

این لقب شریف نورانی در افواه و السنة ملائكه و سكان سماوات علويّه مشهور و معروف بوده است مانند «منصوره»

و علامه مجلسی رحمه الله این لقب را در عداد القاب آن مکرمه به شمار آورده بدین عبارت و يقال لها في السماء النورية السماوية(1)

و خود ظاهر است انوار الهیه بکلیاتها از عالم اعلی است و بر سکنه آسمانها نمایان و هويدا مع هذا از جنس و سنخ بشر زنی به زبان ایشان بدین نام نامیده شود و بدین وصف معروف و مشهور باشد دلیل است بر عظمت ذات مقدس و نورانیت حقیقت با شرافتش

و نور از اسماء الله است و از اشراق جلال حق و سُبُحات جمالش

و في الدعاء: انت نور السموات والارض(2) أى مُنوّرهما و مدبّرهما بحكمة بالغة.

ص: 101


1- «بحارالانوار» 16/43
2- «بحار» 268/84 و «من لا يحضر الفقيه» 410/1.

و در تعریف نور مذکور است النور كيفية ظاهرة بنفسها مظهرة لغيرها(1)

و ایضاً در تعریف نور گفته اند: آن کیفیتی است که آن را باصره ادراک میکند و از او مبصرات ادراک میشود مانند فیضان و اشراق آفتاب و ماه بر اجرام کثیقه که محاذی او هستند و آن بر خلاف ظلمت است.

و جمع آن انوار و مصدر آن از باب تفعیل تنویر است.

و از وجود شریف نبی و ولی در قرآن و اخبار بسیار تعبیر به نور شده است به واسطه آیات باهره و دلالات ظاهره شان، و اغلب از معنی نور برای خدا و ائمه هدى عليهم السلام هدايت و دلالت اراده شده چنان که در تفسیر آیه نور در کتب تفاسیر مذکور است.

و این معنی جامعتر و روشنتر است از آن که در ظلمات، کافه بریات از نور استناره جویند و هدایت یابند و از وجدان و فروزش آن به مقصود خودشان نائل و واصل شوند و کریمه «و يَهْدِى اللَّهُ لِنُورِهِ مَن يَشاءُ»(2) شاهد صادقی است و معنی ظهور نور از برای غیر همان معنی هدایت و دلالت است.

و عَلى ما هُوَ الْمَعْلُوم؛ ائمّه دين عليهم السلام از این نسبت و تسمیه ای که فی الحقیقه در حق هر یک واقعیت داشته مسرور و

ص: 102


1- «مجمع البحرين» ذيل كلمة «نور».
2- سوره نور (24)، آیه 35.

خوشوقت بودند و معروف است در السنه فضلای عصر که جناب ختمی مآب صلی الله علیه و آله و سلّم به کعب بن زهیر شاعر معروف در وقتی که قصیده اش را عرضه داشت و از ماسلف اعتذار جست و این بیت را عرض کرد

اِنَّ النَّبِي لَسَيْفٌ يُستَضاءُ بِهِ *** مُهَنَّدٌ مُنْ سُيُوفِ اللَّهِ مَسْلُولُ

آن جناب فرمود بگو انّ النّبى لنور يستضاء به.

و قولی است که در این شعر گفته بود مهند من سيوف الهند مسلول.

آن جناب فرمود بگو: من سيوف الله مسلول

و سَيفُ هنداوی اَفْضَل سُيُوف است از جهت برندگی و لمعان

و همانا معنویت این بیان در صورت صحت بیشتر است از آنچه عرضه داشت و از معنی مهند من شيوف الله معلوم میشود.

و چون سیف مشتق از ساف است و آن به معنی هلاک است گویند: ساف ماله أی هلک و سیف هم سبب از برای هلاکت است کانه :فرمود من از برای هلاکت نیامده ام و از اهل قهر و غضب نبوده ام بلکه برای رحمت و هدایت مبعوث و مأمور شده ام مانند پیغمبران دیگر که آنها نیز انوار مضيئه الهیه بوده اند.

و جمعی گفته اند تعبیر به سیف استعاره شده است و توصیف به مهند برای درخشندگی اوست که از آن استضائه و هدایت به نور حق بیابند اگر چنین است لفظ نور أقوى و اجلی است.

ص: 103

و اگر در این بیت جمع رحمت و غضب شود با حذف ضمیری يعنى هو مهند من سيوف الله أملح است اگر چه حذف را بر خلاف اصل میدانند

و حقیر در بعضی از شروح و ترجمه این قصیده معروفه تغییر مصرع اول را ندیده ام به نحوی که مشهور و مذکور است تماماً تغییر در مصرع ثانی منقول است.

و استضائه از نور اولی است از سیف و استعمال این لفظ سیف الله ، به حضرت ختمی مرتبت غیر شایع و سيف الله المسلول لقب شريف حضرت شاه اولیاء علیه صلوات الله است و علت آن معلوم

بالجمله؛ نورانیت حضرت فاطمه علیها السّلام از برای اهل آسمانها به نحوی و از برای اهل زمین به نحوی بر حسب موارد عدیده و از برای جناب امیرالمؤمنین علیه السّلام به نحوی بود بر حسب اختلاف اوقات و حالات

و در این مقام میتوان گفت اهل آسمانها را استعداد مشاهده نور آن مخدّره به نحو کمال نبوده تا او را چون آفتاب و ماه ببینند لهذا در تمام اوقات من اوّل العُمر الى آخره او را کوکب دری می دیدند اما جناب امیرالمؤمنین علیه السّلام بر حسب ولایت حقه و اتحاد واقعی حضرت فاطمه را به بصیرت کامله به نحو اکمل و اتم مشاهده میفرمود و به مانند آفتاب و ماه و کوکب دری میدید و این حدیث نیز در کتب فریقین منقول است که قبل از خطبه جناب امیرالمؤمنین

ص: 104

علیه السّلام ملکی بر حضرت خاتم المرسلین نازل شده عرض کرد نور را به نور تزویج فرمایید. فرمود: مَنْ مِمَّنْ ؟ عرض کرد دخترت را به ابن عمت علی بن ابی طالب علیه السلام(1) و نور نیز اسم است از برای زنی که پارسا باشد و از این حدیث هم معلوم میشود بدون الحاق تاء تأنيث زن را توان نور گفت ولیکن منقول در کتب مناقب نوریه سماویه است.

تنویر نور در حقیقت آن است غیر خود را روشن کند که النور ما ینور غیره و اگر چنین نباشد او را نتوان نور گفت مانند آفتاب و ماه و ستاره و چراغ اما آینه و اب و جواهر و امثال آن را نور نگویند اگر چه به ذواتها روشن باشد.

و خداوند سبحان نور است یعنی روشن کننده اسمانها و زمین است به ملائکه و بندگان پاکان خود

و نور دو قسم است ظاهر و باطن اما ظاهر مانند نور آفتاب و غیره؛ اما نور باطن آن نور توحید و نور معرفت است «أَفَمَنْ شَرَحَ اللهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ فَهُوَ عَلَى نُورٍ مِنْ رَبِّهِ»(2) اشاره به همین نور است و نور ،باطن اقوی و ابقی است. لهذا عرض شد روشنایی آسمانها و زمین به وجود ایشان است و نور ایشان همیشه فروزان و تابان و هیچ وقت در معرض زوال و افول نیست بعکس انوار دیگر که عاقبت در معرض

ص: 105


1- «بحار» 111/43 با مختصر تفاوت
2- سوره زمر (39)، آیه 22

زوالند و چون همیشه هستند این نور مانند ظلّ با ذی ظل ملازم است. و علی بن ابراهیم رحمه الله در حق مؤمن نقل فرموده: فالمؤمن مدخله نور و مخرجه نور و کلامه نور و هو يوم القيامة نور على نور.

پس میگوییم اصل و منشأ این انوار همان نور توحید و ایمان و اسلام است و اوست شجره طیبه «كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُها ثابتٌ وَ فَرْعُهَا فِي السَّماءِ» و آن حضرت فاطمی محمدی و بضعه احمدی است که خلقتش نور و طلعتش نور و ولادتش نور و نسبتش نور بلکه منشأ و مبدای او از انوار الهیه و منتزع از نور حقیقة الحقایق محمدیه است که از اوست نور حفظ و نور خوف و نور رجا و نور حبّ و نور یقین و نور فکر و نور ذکر و نور علم و نور حیا و نور ایمان و نور احسان و نور عطف و نور هیبت و نور حیرت و نور حیات و نور استقامت و نور استکانت و نور طمأنینه و نور جلال و نور جمال و نور وحدانیت و نور فردانیت و نور ابدیت و نور سرمدیت و نور دیمومیت و نور بقاء و نور هویت.

جناب صدیقه طاهره خلاصه و خاصه آن وجود مسعود و بضعه و ثمره آن صاحب مقام محمود بود و هی اشبه الناس برسول الله خلقاً و خُلقاً وكلاماً وحديثاً وهدياً و سَمتاً و قولاً وفعلاً وعملاً و يقيناً و معرفة فَوَرثَت اباها و ما آتاه الله آتاها فاذا هى النور السماويه بل هي نور فى العوالم الشهوديّه و الغيبيه و لقد قلتُ ناظماً:

مشكاة نور الله جل جلاله *** زيتونة عمّ الورى بركاتها

ص: 106

هى قطب دائرة الوجود و نقطة *** لمّا تنزّلت اكثرت كثراتها

أحمد الثاني و أحمد عصرها *** هى عنصر التوحيد في عرضاتها

و ارجو من عناياتها.

مرحوم مجلسی رحمه الله در بحارالانوار از تفسیر علی بن ابراهیم از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمود مقصود از مشکات در آیه شریفه فاطمه زهرا است و مراد از دو مصباح حسنین عليهما السلام اند که هر یک در زجاجه میباشند و مراد از کوکب دری فاطمه است که درخشنده بین زنان دنیا و اهل بهشت است و مراد از شجره مبارکه حضرت ابراهیم خلیل علیه السّلام است و مراد از شرقیه و غربيه، يهودیه و نصرانیه است که آن جناب بر هیچ یک توجه نفرمود و مراد از یکاد زیتها علم اوست که از وی منفجر شد و نور علی نور امام بعد از امام است الی آخر الخبر

و مقصود از این روایت این کلمۀ شریفه است در این تفسیر که فرمودند: «یکادُ زيتها يُضِىء»(1) أى يكاد العلم و يكاد علم الأئمة من ذريتها ينفجر منها.

ملخص فارسی آن است که علوم ائمه دین علیهم السلام منفجر از علم فاطمه است و ضمیر راجع به فاطمه؛ پس مشکات و کوکب درّی اوست و علوم آل محمد نیز از اوست.

ص: 107


1- سوره نور (24)، آیه 35

و در تفسیر فرات نیز مروی است که آن جناب فرمود: كانها كوكب درّى فاطمة من نساء العالمين. يوقد من شجرة مباركة زيتونة لأشرقية و لأ غربية قال لا يهودية ولأنصرانية يكاد زيتها يضيىء يكاد العلم ينبع منها سلام الله عليها(1)

و در کتاب طرائف از ابن مغازلی شافعی از حضرت امام حسین علیه السّلام بدین مضمون روایت است(2)

و علامه در کشف الحق از حسن بصری و ابن بطریق از مناقب ابن مغازلی چنین نقل کرده اند(3)

و بدین تفسیر ظاهر است که علم ائمه معصومین علیهم السّلام از علم فاطمه زهرا بود چنان که زیت از زیتون فشرده میشود از اعلی مراقى نبوّت علم (تعلّم) افاضه به فاطمه طاهره بدون نزول ملک مقربی میشد و ائمه طاهرین از آن تکلم میکردند پس همان طوری که وجود مقدسش سبب وجود هر یک از ائمه بوده علم ایشان هم بدان واسطه افاضه شده و از کلام شريف يوقد من شجرة مباركة ظاهر میشود علم فاطمه به توسط رسول بود و علوم ائمه طاهرین از آن جناب و این کمال شرف آن مخدّره است و نهایت تمجید در علم موهوبی او. پس فاطمه زهرا علیها السّلام مشكات علوم آل محمد

ص: 108


1- «تفسیر فرات»، ص 282
2- «الطرائف» 135/1، «مناقب» ابن مغازلی، ص 316 و 317
3- عمده ابن بطريق ص 417 چاپ 1412

علیهم السّلام است چنان که مردمان از روشنایی ستارگان به مفاد «و بِالنَّجْمِ هُمْ يَهْتَدُونَ»(1)هدایت مییابند از علوم فاطمه هم هدایت یافتند. فتأمل

ص: 109


1- سوره نحل (16)، آیه 16

مريم الكبرى

جناب اقدس نبوی مکرّر با قسم مؤکد فرمود درباره فاطمه زهرا سلام الله عليه والله هى مريم الکبری(1) با آن که در امم سالفه زنانی پارسا و از اهل طاعت و تقوی بودند و در قرآن مجید از آنها تمجید شده حضرت رسول آن مخدّره را به هیچ یک قرین و برابر نفرمود جز مریم علیها السّلام که از همه نسوان منتخبه و منتجبه بود و به صفت عصمت موصوفه و بر تمام آنها سیادت و برتری و سروری داشت؛ پس خداوند سبحان او را به طهارت ذیل و عفت نفس و صفای اصطفاء ستوده و فرد کامل از نوع نسوان جهانیان قرار داد و جناب ختمی مآب فاطمه را اکبر و اکرم از مریم دانسته و نفرمود مانند مریم است بلکه فرمود خود مریمی است بزرگ و افضل و اشرف و اجلی و اقوی از مریم و سیده زنان از اوّلین و آخرین

ص: 110


1- «بحار الانوار» 484/22

و این افضلیت و اشرفیت به واسطهٔ جامعیت و تمامیت اوست در کمالات محموده و ملکات مسعوده و آن قسم مؤكد نبوی مصطفوی بیان واضح و روشنی است در حقیت و واقعیت مدعای ما و علاوه اذعان و اتفاق مخالفین ماست در نقل این لقب شریف و القاب دیگر

مرحوم ثقة المحدثين صدوق رحمه الله در مؤلفات و رسایل شریفه اش مطابقت کرده حالات مریم علیها السّلام را با حالات جناب صدّيقة طاهره صلوات الله عليها ليكن صورت آن مطابقه تا کنون به دست نیامده

و علامه مجلسی رحمه الله در جلد عاشر بحارالانوار به این عنوان اشاره فرمود

حقیر کثیر التقصیر به مقدار نظر خود با کمال نادانی و ناتوانی خواست از این آغاز بهره و نصیبی برده باشد حالات این دو معصومه را مطابقت کرده ام و صفت کمال هر یک را نوشته ام(1)

و این که پیغمبر رأفت فرمود: فاطمه علیها السلام مریم کبری است. همان مدح نمایانی است از برای مریم علیها السّلام و انحصار او در زنان عالم و كانه فرمود شرف امت عیسی علیه السلام اگر از مریم است این امت مرحومه را نیز مریمی است اشرف و افضل از وی

اما از جهت فضایل خارجیه کفایت است شرافت ابوّت و نبوّت

ص: 111


1- به کتاب خصائص فاطمیه رجوع شود.

خاتم الانبياء و المرسلین و مزاوجت و ملازمت خاتم الاوصياء المرضيّين و امومت ائمه معصومین صلوات كثرت ذرية طيبه اش الى يوم الدين؛

پس در کلام سید انام دو مطلب منظور و ملحوظ شده یکی شرافت و انحصار شخصیت مریم و دیگری امتیاز مریم این امّت فاطمه زهرا که از مریمی که بدان اوصاف خاصه موصوفه بود افضل و اشرف است و لاشک فی ذلک

ص: 112

المحدثة

از اعظم و افضل القاب اطياب جناب ام الائمّة النجباء فاطمة زهرا صلوات الله عليها محدّثه (به فتح دال) است و این درجۀ سامیه و رتبه نامیه بعد از مقام نبوّت و امامت مخصوص اوست به نحو اشرف، یعنی آن که صاحب این لقب و دارای این مقام شد به افاضات غیبیه و عنايات ربّانيّه مُلهم و مؤید است و ملائکه با وی حدیث میکنند و آواز ایشان را میشنود

و از اخبار کتاب کافی ظاهر میشود که یکی از مراتب نبوّت شنیدن آواز ملک است قبل از بعثت و مأموریت به رسالت و معاینه حضرت روح الامين ظاهراً.

و محدثه اسم مفعول است یعنی حدیث کرده شده و لابد محدثه را محدثى لازم است و نبی و وصی و فاطمه زکیه با جبرئیل و ملائکه دیگر حدیث میگفتند و میشنیدند سخنان ایشان را

و در حدیث مُصْحَف جرئیل است در هفتاد و پنج روز در اوقات

ص: 113

صلوات مفروضه به حاسه باصره ظاهريّه و رؤیت بشریه ملاقات و مشاهده میفرمود و از وی احادیث و اخبار راجعه به کوائن را میشنید و از حوادثی او را اطلاع میداد و در زمان سعادت نشان پدر بزرگوار خود نیز درک ملاقات جبرئیل را مینمود چنان که در مرثیه اش فرمود

وكان جبريل بالآيات يونسنا *** فقد فُقدت فكل الخير مُحتجَبُ(1)

و در اوصاف آن مخدّره است المحدّثة العليمة(2)

چون این مطلب اسنی و مقصد اعلی اهمیت دارد لهذا اوّلاً از اقوال علما نقل کرده و ثانیاً از اخبار معتبره علائم و صفات محدّثه را مینویسد و آن چه را به نحو ایجاز اشاره نمود بسط میدهد تا نتیجه مفیده به دست آید.

مرحوم فیض در وافى فرمود: المحدّث يفتح الدال و تشديده هو الذى يحدّثه الملک فی باطن قلبه و يلهمه معرفة الاشياء و يفهمه و ربّما يسمع صوت الملک و ان لم يَرَ شخصه(3)

و در مجمع البحرین در معنی محدّثین فرمود: أى يحدّثهم الملائكة و فيهم جبرئيل من غير معاينة(4)

و شارح اصول کافی فاضل محدّث مازندرانی فرمود: هو الذی یلقی

ص: 114


1- «بحارالانوار» 196/43 «فغاب عنا» به جای «فقد فقدت».
2- «من لا يحضره الفقيه» 573/2 چاپ غفاری
3- «الوافی» چاپ اصفهان 624/3
4- «مجمع ،البحرين، ذیل کلمه «حدث».

في قلبه شيء من الملأ الأعلى.

و بعضی از افاضل فرموده اند هو الذى يحدث ما فى ضميره بامور صحيحة و هو نوع من الغيب فتظهر على نحو ما وقع له و هى الكرامة من الله يكرم بها من شاء من صالح عباده و هو من صفاء القلب فيتجلّى فى من اللوح المحفوظ عند المقابلة بينه و بين القلب.

و ایضاً از کلمات ایشان است: هوالذى يخلق الله في قلبه الصافي الامور الكائنة بواسطة الملك الموكل به و قد ينتهى الاستعداد الى ان يسمع يرى الصوت ویری الملک

و این عبارت شريفه و مقالت منیفه مأخوذ از عبارات باهرة الآيات ائمه معصومین علیهم السّلام است که بخشی از آن در کتاب کافی و كتاب بصائر مذکور است.

از آن جمله حضرت صادق علیه السّلام در وصف محدّث فرمود: آواز ملک را میشنود و او را نمیبیند راوی عرض کرد اصلحک الله چگونه میداند آواز ملک است؟ فرمود به وی سکینه و وقاری عطا میشود که از آن میداند محدث او ملک است.(1)

از آن جمله سُلیم بن قیس هلالی از حضرت امیرالمؤمنین علیه السّلام شنید که فرمود انی و اوصیائی من ولدى مهديون كلّنا محدثون.(2)

ص: 115


1- «کافی» 271/1
2- «بحار» 79/26

و در روایت دیگر است در جواب سائل که سؤال کرد: ای شیء المحدّث ؟ فقال عليه السّلام : ينكت فى أذنه طنينا كطنين الطست او يقرع على قلبه فيسمع وقعا كوقع السلسلة على الطست(1)

پس محدث کسی است که در گوش او زده شود و مانند صدای زنجیر که به طشت بکشند گوش او بشنود.

و مطابق این معنی از غالب ائمه معصومین علیهم السّلام در کافی و منتخب بصائر اخبار بسیار منقول است برای تکرار مضمون آن از تذکار آن گذشته به اختصار کوشیدم و اهل استبصار را به مرادش دلالت مینمایم

و حدیث مشهور است في كلّ امةٍ مُحَدِّثون و مُفهَمُون و ان اوصياء محمد صلّى الله عليه و آله و سلّم مُحدّثون في هذه الامة(2)

و در کتاب مستطاب کافی بابی مخصوص مبوب است(3)

و از این اخبار فرق بین رسول و نبی و محدث، واضح و بدیهی است که محدّث رسول و نبی نیست اما رسول و نبی محدث ،است یعنی این منزلت در تلو این دو مرتبه است یا یکی از مراتب نبوّت و رسالت

و در حق جناب سلمان فارسی در کتاب نفس الرحمن مؤلّف و جامع آن ثقة المحدّثين و ناشر آثار ائمة المعصومين عليهم السّلام سر

ص: 116


1- «بصائر الدرجات»، ص 324
2- «بصائر الدرجات» ص 319 با تفاوت
3- ر.ک: «الکافی» 270/1-271

کار حاجی (1) دام ظله اخباری نقل فرموده اند از آن جمله از علل الشرایع از مرحوم صدوق رحمه الله: ان فاطمة كانت محدّثه و روى ان سلمان كان محدثا(2)

و از حضرت صادق علیه السّلام جهت را ذکر فرمودند که رسول خدا صلّى الله علیه و آله و سلّم و حضرت امیرالمؤمنین علیه السّلام از برای او حدیث میکردند(3)

قال الصدوق جهت این که به سلمان میگفتند نه به دیگری این بود که سلمان را از مخزون مکنون علم خدا خبر می دادند که سایرین متحمل آن نبودند.

و در روایت مرحوم شیخ الطایفه در امالی مروی است کان علی عليه السّلام محدّثا وكان سلمان محدثا بعد از آن فرمود: علامت و آیت محدث آن است که ملک میآید و به وی خبر میدهد(4)

و آنچه از این احادیث معلوم میشود تحدیث ملک برای محدث یک فیض خاصی و علم مخصوصی است که دیگران از آن بی بهره اند و این افاضه که نکت به سمع و قذف به قلب اوست برای استعداد کاملی است که در محدث موجود است یعنی دیگران فاقدند آنچه را که اینان واجدند و این استعداد و قابلیت نیز موهبتی است رحمانیه و

ص: 117


1- حاجی نوری رحمه الله.
2- «علل الشرایع» 174/1، باب 146
3- «علل الشرایع» 1/175
4- «بحار» 67/26 به نقل از «امالی» شیخ طوسی، ص 260

مکرمتی است ربّانیه و از این جهت در حق سلمان فرمودند: سلمان منا اهل البيت(1)

علی ای حال؛ این لقب نبیل و این وصف جمیل از شرایف اوصاف و القاب آن سیّده کریمه است و از جهات عدیده این لقب مبارک که مکرّر بر زبان پیغمبر و ائمه طاهرین جاری شده بر لقبهای دیگر مزیت و برتری دارد و از کمال علم آن مخدّره کبری خبر میدهد.

و در کتاب بصائر در باب هفتم اخباری روایت شده است که ائمه طاهرين علهيم السّلام با ملائکه مقربین مخاطب میشوند و آوازشان را میشنوند و خلقی و صنفی از ملائکه را معاینه و مشاهده میکنند اعظم از جبرئیل و میکائیل(2)

و از ابوبصیر از حضرت صادق علیه السّلام در این باب تصریحات و توضیحاتی است از آن جمله: از علی بن حمزه از ابوبصیر از حضرت صادق علیه السلام منقول است بر بعضی از ما نکت به اذن میشود و بر بعضی از ما در خواب مکاشفه و مخاطبه است و بعضی در بیداری آواز ملک را مانند آواز زنجیر در تشت میشنوانند و میآید کسی که صورتاً اعظم از جبرئیل و میکائیل است(3)

بلکه استزاده علوم ائمه دین علیهم السّلام در روز و شب از این گونه افاضات و نکتات و تقریعات و توقیرات و قذفات و الهامات است که

ص: 118


1- «اختصاص» ، ص 121
2- «بصائر الدرجات» ص 231
3- همان

روز و شبی انقطاع ندارد و به مانند ذرات آفتاب به نحو استدامه و استمرار مدد غیبی میرسد و ایشان به مردمان خبر میدهند و بر مأمورند ابلاغ مینمایند.

و این حقیر نزول و حضور ملائکه را بطبقاتهم از جبرئیل و غیره علیحده یاد مینماید تا خوانندگان بدانند با فقدان مرتبه امامت و رفع این تکلیف از فاطمه زهرا چگونه آثار ولایت و معرفت کامله و علوم حقه ظاهر و آشکار گردید و به اکرام از ملائکه مقربین انس داشته و تلقى علوم غیبیه میکرده و از خطابات ایشان استفاضه کرده افاضه می فرمود همانا حدیث مُصحف فاطمه عليها السلام خود کفایت است و دیگر احتیاج به شواهد ندارد

و یک جزء حدیث کافی در باب مصحف بدین گونه است در روایت حمادبن عثمان که حضرت صادق علیه السّلام فرمود فارسل اليها ملكا يسلّى غمّها و يحدّثها فشكت ذلك الى امير المؤمنين علیه السّلام فقال لها: إذا أحسست بذلک و سمعت الصوت قولی لی فأعلمته بذلك فجعل امیرالمؤمنین علیه السّلام يكتب كلّما سمع حتّى اثبت من ذلك مصحفاً قال: ثمّ قال: اما انه ليس فيه شيء من الحلال و الحرام وليكن فيه علم ما يكون(1)

و در این مضامین شریفه اسراری است که نیاز به شرح دارد.

ص: 119


1- «کافی» 240/1

اما در حدیث بصائر پس از ذکر جامعه و جفر معنی مصحف تصریح به اسم جبرئیل است بدین گونه و كان جبرئيل ياتيها فيُحسن. عزاها عَلى ابيها و يُطيِّب نفسها و يُخبرُها عن أبيها و مكانه و يخبرها بما يكون بعدها في ذريتها وكان على عليه السلام يكتب ذلك فهذا مصحف فاطمة عليها السلام(1)

و صدوق رحمه الله در علل الشرایع نقل کرد در ذیل آیه 52 سوره حج مریم محدّثه بود و پیغمبر نبود و مادر موسی بن عمران علیه السّلام محدثه بود و پیغمبر نبود و ساره خاتون زوجه حضرت ابراهیم علیه السّلام محدّثه بود و پیغمبر نبود و ساره خاتون زوجه حضرت ابراهیم علیه السّلام که ملائکه را مشاهده فرمود و او را بشارت به اسحاق و از عقب وی یعقوب ،دادند محدّثه بود و پیغمبر نبود حضرت فاطمه زهرا دختر رسول خدا كانت محدّثة و لم تكن نبيّةً.

بعد از نقل خبر مرحوم صدوق فرمود: مفاد «و ما أرسلنا مِنْ قبلِكَ إِلا رجالاً نُوحِی إِلَيهِم»(2) دلیل است که نبوّت و رسالت اختصاص به مردان دارد غیر از زنان و عبارت رجالاً نفی رسالت نسوان را میکند و المحدّثون ليسوا برسل و لا انبياء(3)

و ايضاً در علل الشرایع از حضرت صادق علیه السّلام مروی است که فرمود فاطمه را محدّثه نامیدند برای آن که ملائکه از آسمان بر وی

ص: 120


1- «بصائر الدرجات» ص 153
2- سوره انبیاء (21)، آیه 7.
3- علل الشرایع، 175/1، باب 146

نازل شده نداء میکردند او را چنان که مریم را نداء میکردند و می گفتند یا فاطمة انّ الله اصفیک و و طهرک و اصطفیک علی نساء العالمین پس فاطمه با ایشان حدیث میکرد و ایشان با فاطمه حدیث میکردند حتی شبی آن مخدّره از ملائکه سؤال کرد آیا مریم افضل زنان عالمیان نیست؟ عرض کردند مریم افضل زنان عالم خود بود و خداوند سبحان تو را سیده زنان عالم و عالم خودت بلکه سیده نساء اوّلین و آخرین قرار داده(1)

و همین مضمون را طبری در کتاب دلایل الامامة از محمد بن هارون بن موسی تَلْعُکبَری نقل کرده(2)

ص: 121


1- «علل الشرایع» 174/1، باب 146
2- «بحار» 76/43 به نقل از «دلائل الامامة»، ص 80

المحدثة

فاطمه زهرا سلام الله علیها علاوه از محدثه بودن نیز محدثه (به کسر دال) است در منتهای کمال و آن حدیث کردن آن مستوره کبری است در رحم مادرش خدیجه علیها السّلام و اخبار شیعه در باب ولادت با سعادت آن حضرت مذکور شده در این مقام اقتصار میشود به آنچه شیخ عز الدین عبد السّلام شافعی در کتاب مدایح الخلفاء ذکر کرده بعد از این که گفته فاطمه بهتر از مریم است از آن که در شکم مادرش تكلّم نمود و این عبارات قریب به امامیه از اوست: فلمّا حَمَلَت خديجة بفاطمة كانت تُحدّثها من بطنها و تُحدّثها و تونسها في وحدتها و كانت تكتم ذلك عن رسول الله صلى الله عليه و آله و سلّم فدخل النبى يوماً فسمع خديجة تحدث. فقال صلى الله عليه و آله و سلّم : يا خديجة لمن تُحدثين ؟ قالت أحدث الجنين الذي في بطني فانّه يحدثنى و یونسنی. قال صلّى الله عليه و آله و سلّم : يا خديجة أبشرى فانّها أنثى و أنّها النسلة الطاهرة الميمونة فانّ الله جعلها من

ص: 122

نسلى و ستجعل من نسلها خلفاء فى ارضه بعد انقضاء وحيه...(1)

مخفی نماناد آن که محدّثه به فتح دال است ناچار دارای این قدر و منزلت خواهد بود که در رحم مادر با وی سخن گوید و این سموّ مقام به واسطه همان استعداد فطری اوّلی است که در او نهاده اند و از روز نخست به وی داده اند و از زنان جهانیانش برگزیده و برانگیخته اند.

فحمداً له ثم حمداً له به مقدار قدرت این چند لقب ستوده و با محمدت را از میامن قدسیه اعلی حضرت فاطمیه در این اوراق با ملاحظه ایجاز نگاشت و آنچه از اخبار و آثار منظور داشت باقی نگذاشت و در ضمن لقبی روایت و حدیث و خبری را مضبوط و مقیّد نمود لكنى اقول: أين فاطمة و هذه الالقاب و أَيْن التّراب و ربِّ الارباب.

ص: 123


1- به «بحارالانوار» 2/43 رجوع شود.

فاطمة

این اسم سامی جامع معانی و القاب دیگر آن بزرگوار است و معنی آن یا راجع به خود فاطمه طاهره است یا راجع به دیگران است از امری که مصدر و مبدأ آن خود آن حضرت است و معنی هر دو موهبت الهی است که خداوند سبحان او را بدان وصف خاص که معنی آن اسم است موصوف فرموده و نتوان گفت در اسم فاطمه هیچ یک از معانی آتیه ملحوظ و منظور نبوده بلکه هر معنی که امام بالاختلاف بیان فرموده برحسب اختلاف مراتب صحیح است و نتوان گفت در تسمیه این اسم در ابتداء معنی خاصی اراده نشده با آن که چندین هزار سال قبل از ولادتش به اسم مبارک فاطمه موسومه بود اگر چه انبیاء عظام بعضی به القاب خاصه او را میخواندند اما اسم مبارک فاطمه را میدانستند و زمان ورود به مهالک خداوند را بدان اسماء مبارکه قسم میدادند علاوه از مکاشفات انبیا در فقره استسقاء حضرت ابو طالب وارد است که عرض کرد: «اللهم بالمحمدية المحمودية والعلوية العالية و الفاطمية

ص: 124

البيضاء الا ان تفضّلت على تهامة بالرّأفة. و از خداوند آسمان و زمین بدین وسیله اجابت دعوت خواست و اهل مکه در تمام مهالک بدین کلمات متوسل شده به مقاصد خودشان واصل و نائل می شدند و همین طریق بود تا زمان حضرت آدم علیه السّلام بلکه برتر از عهد و زمان او؛ پس در توضیح معنی اسم مبارک آن حضرت به بیان سه مطلب می پردازیم:

مطلب اول

مخفی نماند در جدّات و امهات حضرت رسول صلّى الله علیه و آله و سلّم نه زن موسومه به فاطمه بودند و نه زن موسوعه به عاتکه که در اصطلاح اهل حدیث و سیر به فواطم تسعه و عواتِک تِسْعَه معروف و مشهورند.

و جوهری در صحاح گفته است والعواتك في جدّات النبي صلى الله عليه و آله و سلّم تسع.

ابن اثیر در کامل التواریخ عواتک را دوازده نفر دانسته

حقیر قدر معین و متیقن را ذکر کرد

امّا فواطم تسعه پنج زن قریشیه بودند و دو زن یمانیه و دو زن از طايفة قيس.

و فواطم دیگر جز امهات حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلّم در اسلام علاوه از بیست زن بودند و بدین اسم همیشه تفال

ص: 125

جسته استبراک میکردند مانند فواطم مادر خدیجه و فاطمه بنت اسد و فاطمه بنت زبیر و فاطمه بنت حمزه سلام الله عليه

غرض از ذکر اسماء مبارکه امهات حضرت رسول صلّى الله علیه و آله و سلّم آن است خوانندگان این کتاب بدانند این اسم شریف سابقاً متداول و متناول بود و اختصاص به جناب فاطمه علیها السّلام نداشته و حقیر جهت انتشار این اسم را بین انساب جلیله و این خانواده نبیله برای آن میداند که آباء مطهرین و امهات طاهرات آن جناب از علو مقامات آن مستوره کبری آگاه بودند و معرفت خاصه وی داشتند و سابقاً در باب صدّیقه کبری عرض کردم بنابر حدیث و على معرفتها دارت القرون الاولى انبیاء عظام اهل زمان خودشان را به محبت و معرفت آن بزرگوار تحریص و ترغیب میکردند و در شدائد و بلاها ایشان را امر مینمودند که بدان شفیعهٔ روز جزا توسل جویند از آن که فاطمه زهرا عليها السّلام در این خانمان و خاندان اَشْهَر و أعرف بود و آباء و اجداد و امهات و جدّات او افتخار دیگری در ابوت و امومت او داشتند بلکه غالب دخترهای خودشان را به شرف این اسم بزرگ مشرّف و مفتخر مینمودند و اگر شخص بصیری به شجره طاهره نبویه و فروغ باهره زاهرۀ آن جناب نظر کند تا به نضر بن کنانه میداند چه عرض میکنم و عجب است به قدری که اسم فاطمه شایع بوده و قبل از اسلام ،موسوم اسم مبارک محمّد و علی و حسن و حسین عليهم السّلام متداول و معروف نبوده است.

ص: 126

الغرض فاطمه زهرا اوّل زنی است در اسلام متولد شده و اوّل زنی است که در اسلام موسومه به فاطمه گردید و اول زنی است در خردسالی هجرت به مدینه کرد در ملازمت حضرت امیرالمؤمنین علیه السّلام و فاطمه بنت اسد و فاطمه بنت زبير و الحمدلله اسم و رسم آن مکرّمه معظمه اسماء و مسمیات عواتک و فواطم سابقات را زینت و شرافت داد و ثبوت عصمتش اثبات عفت امهاتش را نمود چنان که در این امّت فاطمه نام در هر خانه سبب ازدیاد رحمت و اکثار برکت است فردای قیامت آن فواطم محترمات چون سر از خاک بردارند و در مقام مفاخرت و مباهات برآیند که ما را از جهت جناب سید مختار نسبت مادری است و علاوه شرف و فخر هم نامی است با فاطمه علیها السّلام پس چنان که فاطمه زهرا را بر ما فضیلت است ما را هم بر زنان دیگر از تشابه اسمی مزیتی فوق هر مزيّت است

بلکه عقیدت حقیر آن است مردان و زنانی که دختران خودشان را به فاطمه تسمیه مینمایند خاطر عاطر پیغمبر را مسرور کرده اند و بر فاطمه زهرا حقی عظیم دارند و چون روز قیامت زنان را بخوانند و بدین نام بنامند از حد و حصر افزونند و از قانون حساب بیرون با آن که در نام فاطمه شفاعت عُصات مندرج است چگونه راضی میشود زنی که همنام و در ظل اعتصام اوست به آتش سوخته شود یعنی نامش اکرامش میکند و به امر زهرا علیها السّلام از آن زن شفاعت مینماید و از هول محشر نجات میدهد بهتر آن است در این مقام معلوم شود به

ص: 127

چه جهت و چرا آن مخدّره کبری بدین اسم موسومه شد تا بعد از این معانی این اسم بر خوانندگان مکشوف گردد.

بعضی نقل کرده اند: چون مادر خدیجه طاهره موسومه به فاطمه بود بر حسب استدعای خدیجه مکرمه پیغمبر رحمت آن معظمه را فاطمه نام نهاد و عَلَى الرّسم بر زنان گران است چند دختر داشته باشند و هیچ یک همنام مادرشان نباشد پس فاطمه زهرا که بعد از رقیه و زینب و امّ کلثوم از خدیجه طاهره متولد شد به خواهش و استدعای خدیجه به نام مادر خدیجه موسومه گردید و این گونه رسوم بین عرب و عجم تا کنون مرسوم است که مرد پسرش را به نام پدرش و زن دخترش را به نام مادرش میخواهد بنامد تا نامشان در خاندانشان باقی و زنده بماند و البته آنان که نجیب و اصیلند و از اهل خدا و حقوق از شنیدن اسم پدر و مادرشان به غایت مسرور و خرسندند.

دیگر گفته اند چون کفالت و حضانت حضرت رسالت جمعی صلى الله علیه و آله و سلّم پس از رحلت مادرش آمنه بنت وهب به فاطمه بنت اسد مادر جناب امیرالمؤمنین علیه السّلام ارجاع شد و علیا مرتبت فاطمه بنت اسد به مادری آن بزرگوار سرافراز گردید و حضرت رسول او را مادر خطاب میکرد پس از ولادت صدیقه طاهره خواست او را اعظام و اکرام کند و خاطر شریف فاطمه بنت اسد را مسرور و شاد فرماید لهذا او را به نام فاطمه بنت اسد نامید و هرکس میخواهد که اَحَبٌ أحباء و أقرب اقربا او به نام خوش خوانده شود بلکه همنامی

ص: 128

موجب الفت و انس است.

لیکن آنچه در بحار الانوار روایت است و از طریقه قویمه جناب ختمی مرتبت معلوم شده که «وَ ما يَنطِقُ عَنِ الهَوى * إِن هُوَ إِلَّا وحى يُوحى»(1) و على المشهور «الأسماء تنزل من السماء» ملکی بر حسب امر حضرت علی اعلی مأمور شد و بر زبان معجز بیان خاتم پیغمبران این اسم را جاری کرد پس فرمود این دختر را فاطمه نام بگذارید(2)

و در کتاب معانی الاخبار از سدیر سیرفی از حضرت صادق علیه السّلام روایت است: در حدیث معراج که جبرئیل از درخت بهشتی سیبی چیده و به دست مبارک حضرت رسول داد چون شکافت نوری مشاهده نمود فرمود ای جبرئیل این نور چیست؟ عرض کرد: هى فى السماء منصورة و في الارض فاطمة(3)

پس فاطمه زهرا قبل از ولادت به چند سال به این اسم موسومه بود و در آسمانها معروفه

بالجمله این دو وجه را با روایات معتبره ممکن است جمع نمود یعنی به میل خاطر خدیجه طاهره و احترام فاطمه بنت اسد خداوند سبحان امر و مقرر فرمود برای امتیاز و اختصاص و تشریف این نام را بر زبان پدر بزرگوارش جاری نماید تا آن مخدّره به این اسم موسومه و موصوفه باشد و چون استناد و اعتماد حقیر به روایت مأثوره و حدیث

ص: 129


1- سوره نجم (53)، آیه 3 و 4.
2- به «بحارالانوار» 4/43 رجوع شود.
3- «معانی الاخبار»، ص 396

منصوص است لهذا آن است لهذا آن وجوه سابقه و احتمالات مظنونه را تفریع و ترتیب بر حدیث مذکور مینماید و به همان خبر اقناعی قناعت میکند

و قبل از ورود به مقصود از دوستان این خانواده و فدویان حقیقی فاطمه عليها السّلام مستدعی است دخترهای خودشان را به این اسم شریف بسیار بنامند و بخوانند و اگر نه از القاب شریفه آن مخدّره که از ائمهُ بَرَره روایت شده غفلت ننمایند که در تسميه بعضى اسماء غير مرویه زشتی و سوء عاقبت بلکه خسران دنیا و آخرت است و هر وقت هر یک به نام غیر مأثور خوانده میشوند شیطان خرسند و شاد میگردد و قهر و غضب پرودگار به هیجان می آید.

مطلب دوم

لازم میداند در معنی اسم مبارک فاطمه و علت تسمیه آن شرحی بنویسد که از توضیح معانی و نقل علل این اسم عالی مطالبی عالیه معلوم و منکشف میگردد

و عجاله ده وجه در معنی اسم فاطمه از اخبار مرویه از کتب عامه و خاصه یاد دارد در این مقام مینگارد:

وجه اوّل: مرحوم مجلسی اعلی الله مقامه در کتاب بحارالانوار از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمود: سمّيت فاطمة لانقطاعها عن نساء زمانها فضلاً و ديناً و حسباً وقيل لانقطاعها عن

ص: 130

الدنيا الى الله(1) یعنی فاطمه نامیده شده به جهت این که از زنان زمان خود جدا بود به واسطهٔ فضل و دین و حسب.

و از این بیان خواهی دانست افتخار به نسب چندان سودی برای انسان ندارد و آنچه مفید است فضل دین و شرف حسب است.

و بر این مضمون شواهد عقلیه و نقلیه بسیار توان آورد از آن جمله:

و من قصر به عمله لم يبلغه حَسَبه(2)

و ايضاً: لأحسب ابلغ من الادب (3)

و ايضاً: حَسَب المرء دينه(4)

و ايضاً المؤمن يبتلى على حَسَب دينه(5)

و حضرت نبوی صلی الله علیه و آله و سلّم به قریش فرمود: فردای قیامت میگویند احساب خودتان را بیاورید نه انساب

و نعم ما قيل: شرف المرء بعلم و ادب و لا بأصل و نَسَب.

بلی اصالت و نبالت انساب با شرافت و فخامت احساب شرفی است فوق شرف و فضیلتی است فوق فضیلت

و در این حدیث مدرک و مناط همان دین فاطمه علیها السلام است که با کمال آن را دارا بود و فضل وی از روی حسب از همان برقرار و استوار

ص: 131


1- «بحارالانوار»، 15/43.
2- «بحارالانوار»، 137/21 و «کافی»246/8.
3- «بحارالانوار»، 67/72
4- «بحار الانوار»، 89/1
5- «بحارالانوار» چاپ بیروت 210/64

پس معنی حدیث آن است فاطمه زهرا را به زنان زمان خودش از جهت فضل و دین و حَسَب نتوان قیاس کرد و عموماً بر همه فضل و شرف دارد و حدیث إِنَّها لَيسَت كَالآدمتین(1) در افضلیت نیز عموم دارد.

وجه دوم: ایضاً در بحارالانوار مروی است که فرمودند: سمیت فاطِمَة لانقطاعِها عَن فَواطم التّسعة(2) یعنی از آن نه زن که قبل از اسلام بودند جدا بود از آن که آنها در کفر متولد شدند و فاطمه زهرا ولیده در اسلام است یعنی در اسلام متولد شده و ولادت در اسلام هم از مفاخر آن بزرگوار است و این حدیث اختصاص دارد به آن چند زن از جهت فضل و حَسَب لیکن حدیث سابق عام بود اگر چه اختصاص به زمان خودش داشت.

و در حدیث معتبر آمده که چهار زن سیده زنان عالم خودشان بوده اند، و افضلهنّ عالماً فاطمة بنت محمّد صلّى الله عليه و آله و سلّم.(3)

وجه سوّم: صدوق طاب ثراه در علل الشرایع به حذف الاسناد از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمود: لمّا وُلدت فاطمة أوحى الله عَزَّ و جَلَّ الى مَلَک فانطلق به لسان محمّد صلّی الله علیه و آله و سلّم فسمّاها فاطمة ثمّ قال انّى فَطَمَتُكَ بالعِلم و فَطَمَتُكَ عن

ص: 132


1- «بحار» .16/43
2- در «بحار» پیدا نشد
3- «عوالم» (123/1) و «احقاق الحق» 49/100.

الطمث، سپس حضرت باقر علیه السّلام فرمود: والله لقد فَطَمَها الله تبارک و تعالى بالعلم و عن الطمث بالميثاق(1)

در این حدیث چهار مطلب است:

اوّل ملکی اسم فاطمه را بر زبان پیغمبر جاری فرمود.

دوم فطام فاطمه به علم

سوم فطامش از طمث

چهارم کلام امام علیه السّلام که با قسم خبر از وقوع قول حضرت

رسول داده با ضمیمه میثاق

مطلب اوّل در سابق اشاره شد

مطلب دوم صراحت واضحه دارد بر علم فاطمه

بهتر ترجمه قول مرحوم مجلسی است که در ذیل این حدیث بیانی روشن فرموده فَطَمتُک بالعلم یعنی تو را به علم شیر دادم تا بی نیاز ،شدی یا آن که تو را به سبب علم از جهل جدا کردم یا بریدن تو از شیر مقرون به علم ،بود و این بیان کنایه است از این که فاطمه زهرا در بادی فطرت به علوم ربانیه عالمه بوده است

یا بنابر معنی تفعیل باشد یعنی قرار دادم تو را تا مردم را از جهل دور و جدا نمایی یا آن که جناب رسول صلّى الله عليه و آله و سلّم

ص: 133


1- «علل الشرایع» 171/1، باب 142.

چنان که فاطمه را از جهل جدا کرد فاطمه هم مردم را از جهل جدا می نمایدد

فرمود این دو وجه جریانش اشکال دارد و با آنچه مراد ماست تکلف دارد و فَطَمْتُک عَن الطمث منافی با معنی مذکور است از آن که رفع جهل ممکن است اما رفع طمث غیر ممکن مگر آن که معنی طمث اشاره به پاکی از اخلاق و افعال ذمیمه یا ادناس روحانیه و جسمانیه باشد و فاطمه هم مردم را از ادناس معنویه تبعید فرماید.

تمام شد خلاصه بیان مرحوم مجلسی طاب ثراه(1)

و آنچه فرمود فاعل به معنی مفعول است بعد از این توضیح و تبیین میشود و حقیر پس از تشبّث به ذیل عنایت علامه مجلسی رحمه الله وجهی دیگر به نظر دارد شاید در نظر اهل خیر این وجه مطبوع واقع شود. اوّلاً فَسَمَّاها ثمّ متفرع است بر نزول ملک و اجراء اسم فاطمه علیها السّلام بر لسان رسول صلّى الله عليه و آله و سلّم و تسمیه آن جناب على حَسَب ماجرى من الملک فی لسانه، بعد ذلک رسول صلى الله علیه و آله و سلّم فرمود: فطمتک بالعلم یعنی به علم ازلی الهی یا به علم سابق خودم تو را از سایر نسوان از این اسم جدا کردم؛ یعنی میدانستم تو فاطمه و از همه زنان از هرچیز جدایی اما نظرم به وحی بود که مبادا بدائی حاصل شده باشد چون آن ملک بر

ص: 134


1- «بحار الانوار» 14/43

زبان پیغمبر این اسم را جاری نمود به علم قدیم التفات فرمود و گفت تویی آن فاطمه که از فواطم تسعه زنان زمان خودت بلکه از زنان اولین و آخرین منتخبه و جدایی و به علم من گذشته بود پس از آنچه میدانستم تو را جدا کردم

و از عبارات فطمتُكَ عَن الطمث با کلام حضرت باقر علیه السلام که تذییل به میثاق فرمود چنین معلوم میشود که از روز نخست عهد و میثاق بر طهارت تو بود از تمام ادناس و ارجاس ظاهره و باطنه

و بالعلم اگر متعلق به علم الهی و علم نبوی باشد جمع آن ممکن است. خلاصه فاطم طمث و فاطم فاطمه از نسوان و فواطم پیغمبر نمیتواند باشد بلکه هر دو راجع به پرودگار است و هو الفاطر و الفاطم.

والفاطمة الطاهرة هي المفطومة عن نساء العالمينَ وَ عَنِ الطمث خاصة.

و کلمه ثانیه ذکر خاص بعد از عام است یعنی فطام از طمث خاص است و فطام به علم از نسوان عام و یکی از افراد عام علم است و یکی از افراد عام انفطام از طمث است.

به عبارت اخری به علم الهی و فاطمه از همه کمالات خصوص به علم جدا شد پس در علم خدا گذشته بود که فاطمه عالمه و جامعه همه کمالات ممدوحه باشد و از روز الست عهد و میثاق بر آن قرار گرفت که از همه پلیدیهای ظاهر و باطن پاک و پاکیزه باشد و چون عقوبت

ص: 135

طمث در نسوان اختصاصی داشت در رفع آن اهتمامی در ذکر شد و این معنی هم علم فاطمه را با صفات دیگر می فهماند.

و بالعلم وبالميثاق اشاره به عدم جهل و طهارت اصليه فاطمه زكيّه است.

وبالميثاق مبين «و بالعلم» است که حضرت باقر علیه السّلام در کلام خود توضیحاً فرمود

و مراد از عبارت والله لقد فَطَمَها الله تبارک و تعالیٰ بِالعلم و عَنِ الطمث بالميثاق ظاهر

و باء بالعلم و بالميثاق هم سببیه است و متعلق به اسم فاطمه و طریق انفطام معلوم است و قرینه مفیده دارد.

پس فاطمه از علم قدیم و میثاق مأخوذ موسومه به فاطمه بود و مأموریت آن ملک معظم خود شاهدی است بر مقصود و کلمه بالميثاق تأکیدی است اکید مؤيّد مراد؛ پس بالعلم و لو بالكنايه راجع به علم فاطمه نمینماید بلکه راجع به علم خدا و رسول است و این گونه تعبیرات در آیات و کلمات ائمه طاهرین با ملاحظه ایجاز و اختصار بسیار است .فتأمل.

وجه چهارم در کتاب بحارالانوار از حضرت صادق علیه السّلام مروی است که فرمود: أتدرى أى شيء تفسير فاطمة؟ قال: فطمت عن

ص: 136

الشّرّ ويقال أنّها سمّيت فاطمة لانها فطمت عن الطمث(1).

و در کتاب امالی و علل به روایت حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام بعد از نقل القاب آن مخدّره حضرت صادق علیه السّلام به یونس بن ظبیان فرمود: آیا میدانی تفسیر فاطمه چه چیز است؟ عرض کردای آقای من مرا خبر ده فرمود فطمت عن الطمث(2)؛ یعنی از شرّ و بدیها بریده و جدا شد و اگر «فطمت» فعل لازم نباشد فطمت یعنی فاطمه خود را از همه شرور دور نمود.

چون در این حدیث ذكر فطام فاطمه زهرا علیها السّلام از شرور شده و مقصود حقیر هم اظهار قدر و اثبات فضل آن مخدّره است علی ما هُوَ الْمَقْدُور ، لهذا در معنی خیر و شرّ بیان مختصری میآوریم تا خوانندگان را از ما فی الضمير خبير و بصیر نماییم.

معنی خیر به فارسی خوبی و معنی شر بدی است.

اشیاء از این پنج قسم خارج نیستند یا خیر محضند و یا شر محضند یا خیر و شر با هم ممزوجند لیکن خیر در موردی غالب است بر شرّ و در موردی شرّ غالب است بر خیر یا خیر و شر مساوی میباشند.

اما قسم اوّل که خیر محض است مانند عالم روحانیات که اصلاً شری در آن ملحوظ نیست و از آن عالم شمرده شده اند پیغمبران و اولیاء و از ایشان است جناب صدیقه کبری و عصمت عظمی یعنی از

ص: 137


1- «بحارالانوار»، 16/43
2- «امالی»، شیخ صدوق، ص 688 و علل الشرائع 171

روز اوّل مقرّر و مقدر شد بالحقیقه از شرور این عالم کون و فسار معری و مبری باشد و چون برای خلق خدا خیر محض و صلاح صرف بوده مصدر فساد و شری نباشد بلکه شرور و مفاسد از ایشان رفع می شود.

و در این مقام بهتر آن است گفته شود به طریق مجهول فُطِمَت عَن الشر یعنی جدا شده و بریده شد از هر شری و پلیدیهای ظاهر وباطن و چون آن مخدّره منبع خیرات و مصدر برکات است و شرور و معاصی و ملکات ذمیمه از آن وجود مبارک تصوّر نمیشود بلکه احتمال ارتكاب مخالفت هم نمیرود برای صلاح و حکمتهای مقتضیه از روز ازل او را چنین خواسته اند.

و اگر فطمت معلوم باشد یعنی فاطمه خود را از همه شرور دور نموده و این تبعید نیز از پرودگار تأیید میخواهد

و مرحوم مجلسی رحمه الله فرمود: و يمكن ان يقال أنها فطمت نفسها و شیعتها من النار و عَن الشرور و فطمت نفسها عن الطمث لِكَون السبب مِن ذلك ما عَلمَ اللهُ مِن مَحاسن افعالها و مکارم خصالها فالاسناد مجازی(1)

وجه پنجم: عن البحار قال النبي صلى الله عليه و آله و سلّم : سميت فاطمة فاطمة لفطمها عَن الدّنيا و لذاتها و شهواتها؛(2) یعنی به جهت

ص: 138


1- «بحار الانوار»، 14/43.
2- در «بحار» پیدا نشد

انقطاع و انفطام او از دنیا و لذات و شهوات آن او را فاطمه نامیدند کانه از وقتی که آن ملک نازل شد و او را فاطمه خواند دنیا را نخواست و اعراض از ماسوی الله کرد و من المهد الى اللحد روی دلش به سوی آخرت و پرودگارش بود چون محبت دنیا از دلش بریده شد مالک محبت حق شد و از این جهت در دنیا با آن همه قدرت و کمال کرامت در آن زمان قلیل با نهایت سختی و عسرت گذرانید هر کس کتاب زهد فاطمه را بخواند میداند إِنَّهَا لَيْسَتْ كَالْآدَمیین و این تسمیه بیان از ما يول است كما قاله المجلسى طاب ثراه

وجه ششم در کتاب علل الشرایع مروی است از عبدالله محض پسر حسن مثنی که از حضرت ابو الحسن سید سجاد علیه السّلام نقل کرد که :فرمود از برای چه ،فاطمه فاطمه نامیده شده؟ گفتم برای آن که فرقی بین اسم او و اسمهای دیگر باشد فرمود این اسم هم از اسم هاست لیکن اسمی که بدان نامیده شد خدا میدانست در علم خود که رسول خدا زن از قبایل خواهد خواست و آنها برای طمع ریاست و خلافت با کمال شوق به پیغمبر دختر میدهند چون فاطمه زهرا متولد گردید و خداوند او را به این نام خواند و خلافت و امامت را در فرزندان او قرار داد و طمع آنها را برید فبهذا سُمِّيت فاطمه لِأنّها فُطِمَت طَمَعهم و معنی فطمت قطعت(1)

ص: 139


1- «علل الشرایع» 584/1 باب 142

علامه مجلسی در ذیل این حدیث بیان فرموده است در معنی فرقاً بینه و بین الاسماء بدین گونه شاید عبدالله محض گمان کرد این اسم شریف پیش از فاطمه رسم نبوده پس بدین اسم نامیده شد تا زن دیگر در این اسم شرکت با او نداشته باشد آن جناب فرمود در زمان سابق هم این اسم مرسوم و معمول بوده و آنگاه امام در مقام معنی آن برآمده که خداوند سبحان عالم بود قبل از این اسم و چنین کرد الی آخره(1)

و در این حدیث احتمال اشکالی میرود که فرمود: فلما ولدت فاطمة سمّاها الله تعالى فاطمة؛ يعنى خداوند نام فاطمه را گذراده باز فرمود: لما أخرج منها جعل فى ولدها فقطعهم عما طمعوا؛ يعنى خداوند وراثت و خلافت را در اولاد فاطمه قرار داد و خداوند قطع نمود طمع مردم را پس فاعل و جاعل تماماً خداوند است و از عبارت فقطعهم معلوم است که خداوند فاطم و قاطع است و این فقره منافات دارد با فقرة لانها فطمت طمعهم یعنی فاطمه فاطم است جمع این دو فقره با اشکال وارد آن است که نظیر آن را نقل نمایم در این آیات كريمه: «اللهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ»(2) «يَتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الذى وُ كِّلَ بِكُمْ»(3) و «تَتَوَفَّاهُمُ المَلائِكَةُ»(4) در آیه اولی صریح است خداوند قابض ارواح ،است در آیه ثانیه ملک الموت و در آیه ثالثه ملائکه و مَثَل آن بریدن کارد است چیزی را که هم کارد و هم دست و هم روح

ص: 140


1- «بحارالانوار»، 13/43.
2- سوره زمر (39)، آیه 42
3- سوره سجده (32)، آیه 11
4- سوره نحل (16)، آیه 28

بریده اند با هم ولیکن اصل اصیل از روح است و قطع و بریدن و جدا کردن ظاهر به مدد دست از کارد؛ پس خداوند سبحان به اراده حتمیه اش از روز ازل برانگیخت فاطمه را و او را به این اسم موسوم نمود و وراثت را در اولاد او قرار داد و طمع دیگران را قطع فرمود از برای فاطمه پس وجود فاطمه طاهره شخصاً بعد الولادة دیگران را مأیوس کرده و قطع طمع از ایشان نمود. به عبارت اخری ؛ چون این همه مقدمات برای او بوده و وجود او قطع طمع کرد اما به اراده و جعل خداوندی و خواست پرودگار

و نظیر آن است آنچه پیغمبر فرمود: فَطَمَتُكَ بِالعِلمِ وَ فَطَمَتُكَ عَن الطمس و فَطَمَتُكَ عَنِ الشَّر بر هر تقدیر؛ فاعل خداوند علّام است نه سیّد انام صلى الله عليه و آله و سلّم ؛ یعنی چون پرودگار عالم چنین خواسته من هم چنین میخواهم وَ إِنِّی فَطَمَتُكَ كَما فطم الله إيَّاها عَن الجهل و عَن الطّمث.

وجه هفتم در کتاب بحارالانوار به حذف اسناد از حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلّم روایت است که فرمود در حق فاطمه زهرا مَنْ عَرَفَهَا حَقٌّ مَعْرِفَتهَا أَدْرَكَ لَيلَة القَدْر و إِنَّمَا سُمِّيَتْ فاطمة لان الخلق فطموا عَن كُنهِ مَعْرِفَتِها(1)؛ یعنی هرکس به حق معرفت فاطمه را بشناسد شب قدر را ادراک کرده و فاطمه به این اسم نامیده شده برای

ص: 141


1- «بحارالانوار»، 65/43 و «تفسیر فرات» ص 581 و کلمه «کنه» در مصدر نیست.

آن که از کنه معرفتش منقطع شدند همه مردمان

و در حدیث دیگر وارد است که فرمود: إِنَّما سُمِّيَت فَاطِمَة لِاَنَّ أعدائها فطمُوا عَن حبّها؛(1)یعنی دشمنان فاطمه از دوستی او بریده شدند مضمون این حدیث وجه و علت دیگری است و لیلة القدر تأویل به فاطمه زهرا شده

در حدیث اوّل که عنوان شد دو مطلب ظاهر است اوّل عرفان فاطمه به حق المعرفه که همان ادراک شب قدر است دوم انقطاع مردم از حقیقت معرفت او

فقره اولی را تعلیق فرمود و در فقره ثانیه خبر از امر محال داد که فاطمه شناخته نمیشود و از فقرهٔ اخیره استنباط میشود که شب قدر را کسی ادراک نمیتواند کند چنان که حق معرفت فاطمه را هم کسی نتواند نماید نظیر آن یک معنی حدیث مَن عَرَفَ نَفسَه فَقَد عَرَفَ رَبَّه(2) است یعنی شناسایی نفس محال است چنان که شناسایی خداوند سبحان

على اى حالٍ؛ معرفت فاطمه زهرا علیها السّلام دو قسم است:

قسم اوّل معرفت اسم و نَسَب و جمله قلیله ای از حالاتش و این قسم از معرفت از حدیث معلوم است که حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلّم دست فاطمه را گرفت و فرمود: مَن عَرَفَهَا عَرَفَهَا و مَن

ص: 142


1- در «بحار» و عوالم پیدا نشد.
2- «بحار الانوار»، 32/2.

لَمْ يَعرِفهَا فَهى فاطِمَة بَضْعَة مِنّى و هى قلبي و رُوحي الَّتِي بَينَ جَنبي الى آخر الحديث(1)

آن جناب در این تعریف خواسته است اتحاد خودش را به فاطمه زهرا که دلالت بر کمال فضل و شرف او میکند به مردم بفهماند؛ یعنی فاطمه را بدین گونه بشناسید و او را چون روحی در قالب و قلب من بدانید و این قسم از معرفت نتیجه اش این است با روح و قلب و فؤاد و پاره تن پیغمبر باید مردم عمل کنند آنچه با پیغمبر عمل میکردند و حرمت جان پیغمبر حرمت پیغمبر است و احترام جزء ،اعظم احترام کل است.

و قسم دوم معرفت به کنه و حقیقت و احاطه تامه به تمام مقامات و کمالات و فضائل و فواضل اوست علاوه از معرفت به اسم و رسم و حَسَب و نَسَب البته این قسم از معرفت برای احدی حاصل نمی شود.

و حدیث و هي الصِّدِّيقة الكبرى وَ عَلى مَعْرِفَتِها دَارَتِ القُرُونِ وَ الأولى(2)همان معرفت اجمالی است و عجز انسان از ادراک هر شیء و شخصی به واسطه کثرت اوصاف و آیات اوست و هر قدر اوصاف موصوف زیادتر است موصوف قدر و شأنش در انظار عظیم تر می نماید و چون انسان ناقص به واسطۀ فقدان آن مقامات عالیه در مقام دانی و سافل است به مقام عالی نرسد و نتواند او را بشناسد؛ پس

ص: 143


1- نور الابصار ص ،52، چاپ مصر، 1367
2- «بحارالانوار»، 105/43

چگونه ما حقیقت نبوّت را میتوانیم بشناسیم و کنه او را ادراک کنیم؟

و دلالت حدیث سابق در معرفت فاطمه و شب قدر از معرفت امام علیه السّلام اشد و آکد است از آن که در معرفت امام علیه السّلام و حق عرفانش فرمودند او را امام مفترض الطاعه بداند و معرفت امام علیه السّلام را معرفت خدا و از وی خدا را بشناسد و در معرفت فاطمه فرمود اصلاً کسی به کُنه معرفت فاطمه علیها السلام نمی رسد مانند اسم اعظم و ساعت مستجابه و لیلة القدر و همین بیان را حقیقةً هم در معرفت نبی و رسول و وصی و امام میگوییم که کسی به کنه حقیقت نبوّت و امامت نمیرسد

بناء على ذلک؛ کسی نگوید معرفت امام لازم است به دلیل حدیث من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميتة جاهلية(1) و غيره، اما معرفت فاطمه لازم نیست برای آن که امام زمان نبود زیرا چگونه این قول را تصدیق و این عقیده را تصحیح نمایم و میدانم امام زمان جز این بیان نموده و مردم را از قول نبی اکرم سلطان اعظم امر به معرفت فاطمه کرده و معرفت آن مستوره عظمی را جزء اقوم ایمان دانسته اند. و انها أَعْرَفُ بِالْأَشياءِ كُلّها و برهان عقل آن است هر چه در نزد محبوب، محبوب است مُحبّ باید آن را دوست دارد؛ فاطمه زهرا حبیبه خدا و رسول بود و مودت و محبت او محبت به حضرت رسالت است و

ص: 144


1- «بحار الانوار» 362/8

محبت متفرع بر معرفت است؛ پس هر کس فاطمه را دوست میدارد باید بشناسد او را چون معرفت به کنه محال است مگر به قدر تکلیف و مقدور پس به همان قدر فرض و حتم است

و از حدیث دیگر هم دانسته شد دشمنان فاطمه از دوستی او بریده شده اند؛ یعنی هرکس دوست خدا و رسول است دوست فاطمه است و حبّ و دوستی او حبّ خدا و رسول خدا است حديث أوّل عام است در عدم ادراک معرفت فاطمه و حدیث دوم خاص است در عدم محبّتش از دشمنان فاطمه

وجه هشتم: در کتاب مصباح الانوار از حضرت امام محمد باقر علیه السلام منقول است که فرمود: إنما سُمِّيت فاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّد الطَّاهِرَة لِطَهَارَتِها عَن كُلّ دَنَسٍ وَ طَهَارَتها مِن كُلِّ رَفَتْ وَ مَا رَأَتْ يَوْماً قَط حُمرة ولا نفاساً(1)

و این حدیث در معنی طاهره و بتول نقل شد اگر چه تعلیل در معنی حدیث ظاهر است ولیکن مأخوذ از مضمون فُطِمَت عَنِ الطمث شده.

و این دو طهارت اشاره به پاکی فاطمه زهرا است از پلیدیهای ظاهر و باطن.

و تعدد ذكر طهارت بر حسب تعدد و اختلاف متعلق است از آن که دَنَس و رَفَث صریح است به ادناس ظاهره و ارجاس باطنه مانند تعدد

ص: 145


1- «بحار الانوار»، 19/43.

ذکر اصطفاء در حق مريم عليها السّلام و معنی اصلی دنس وَسَخ است لیکن تعبیر به معانی دیگر میشود مجازاً و کنایه چنان که گویند: فلان دَنَسُ الثّياب اذا كان خبيث الفعل و المذهب.

و ايضاً في وصف الائمة: لَمْ تُدَنَّسْكُمُ الجاهلية الجهلاء(1) كذا في مجمع البحرين(2):

و رفث اصلاً فحش است و في الحديث: وَ يُكْرَهُ للصائم الرَّفَث(3). و قوله تعالى «فَلا رَفَثَ وَ لا فُسُوقَ وَ لا جدال في الحج»(4)

و ممکن است فقرة اخيره و ما رَأَتْ يَوْماً بیان از فقرة اوّليه حديث باشد و از هر یک معنی معنی دیگر اراده شود از طهارت دنس و طهارت از رفث و عدم رؤیت دم در نفاس و غیره

و مضمون این روایت در کتب شیعه و اهل سنت متواتر است حقیر در این مقام اکتفاء به یک حدیث نمود و معنی آن فطام فاطمه است و تنزیه و تهذیب او از آلایش نسوان و ملکات رذیله عموم آدمیان و هذه موهبة من مواهب الرّحمن و مكرمة من مكارم الملك المنان و ذلك فضل الله لها و رحمته عليها

وجه نهم: در کتاب علل الشرايع مرحوم صدوق طاب ثراه از محمّد بن مسلم ثقفی روایت است که گفت: از حضرت باقر علیه السّلام

ص: 146


1- «بحار» 203/79 به نقل «كامل الزيارات» ص 53
2- «مجمع البحرين»، ذیل کلمۀ «دنس».
3- «الکافی» ،89/4 ، و «وسائل» 170/10.
4- سوره بقره (2)، آیه 197

شنیدم که فرمود حضرت فاطمه زهرا علیها السّلام بر در جهنم وقفه ای دارد و در آن روز بین هر دو چشم هر مرد مؤمن و کافر نوشته میشود: هذا مؤمن هذا كافر و دوستدار فاطمه که گناهکار است بین دو چشم او نوشته میشود هذا ،مُحِب، پس دوستدار گناهکار را به آتش میبرند آنگاه فاطمه در مقام خود عرض میکند الهی وَ سَيْدى سَمَّيْتَنى فَاطِمَة و فطمت بي مَنْ تَوَلَّانِى وَ تَوَلَّىٰ ذُرِّيَّتِي مِنَ النَّارِ وَ وَعْدُكَ الْحَقِّ وَ اَنْتَ لا تخلف الميعاد؛ یعنی خداوندا مرا فاطمه نام نهادی و از آتش به جهت من بریدی و جدا کردی هرکس مرا دوست داشت وعده تو حق است و تو خلاف میعاد نمیکنی حق تعالی می فرماید راست میگویی من تو را فاطمه نامیدم و دوستان و ذریه تو را از آتش جدا کردم و وعده من حق است این که امر کردم آن عبد را به طرف آتش ببرند برای شفاعت تو است پس من قبول میکنم شفاعت تو را تا ملائکه و انبیا و اهل موقف بدانند در نزد من مکان و منزلت تو را پس هر کس بر پیشانی او مؤمن نوشته شده او را شفاعت کن و داخل بهشت نما که شفاعت تو قبول است.(1)

و در کتاب عیون اخبار رضا از حضرت رضا علیه السّلام مروی است که پیغمبر فرمود: من فاطمه را فاطمه نامیدم برای آن که خدا او را و دوستان او را از آتش جدا فرمود و مضمون حدیث این است: قال

ص: 147


1- «علل الشرایع» 171/1، باب 142

رسول الله صلى الله عليه و آله و سلّم : سَمَّيْتُهَا فَاطِمَةَ لِاَنَّ الله فَطَمَها وَ فَطَمَ مَنْ أَحَبَّها عَنِ الثَّار(1)

و از این حدیث ظاهر است فاطمه را پیغمبر تسمیه فرمود اگر چه به وحی آسمانی بود لیکن برنده و جدا کننده از آتش و برنده در بهشت حضرت احدیت است.

و در قدسیات است قال الله تعالى، أنِّي فاطم أوليائى عنِ النَّارِ وَ فاطم أعدائى مِنَ الجَنَّة و ابوهریره از حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام روایت کرده است همین مضمون را

و ابن بطه در آبانه و خرگوشی در شرف النبی از کلبی نشابه از حضرت صادق علیه السّلام از رسول خدا صلّى الله عليه و آله و سلّم روایت نمود که از حضرت امیرالمؤمنین علیه السّلام سؤال :فرمود ایا میدانی چرا فاطمه به این اسم تسمیه شد؟ آن جناب عرض کرد: از برای چه؟ فرمود: لِأَنَّها فُطِمَت هِىَ وَ شِيعَتُها مِنَ النَّارِ(2)

و این قول را مأمون از هارون الرشید از مهدی از منصور از پدرش از جدش از ابن عبّاس نقل کرده که به معاوية بن ابی سفیان گفت که از رسول خدا شنيدم فرمود: سميت فاطمة فاطِمَة لِأنّها قُطِمَت هى و ، وَ شيعتها مِنَ النّار(3) كذا فى العيون.

ص: 148


1- «عيون اخبار الرضا عليه السّلام» ، چاپ قم 46/2 و بحارالانوار 12/43
2- «مناقب» ابن شهر آشوب 329/3 و «بحار» 15/43.
3- «عيون اخبار الرضا عليه السلام» 72/2

و در معنی منصوره نیز حدیث قریب به این مضمون گذشت.

خلاصه این وجه که ظهورش در آخرت و اعظم معانی اسم فاطمه است منکری ندارد و هر مخالفی اذعان به صحت آن کرده کانه این نام در وقتی به فاطمه گذارده شد همان معنی شفاعت و نجات شیعۀ او را از آتش خواستند و معانی و وجوه سابقه که متعلق به دنیاست اوصاف خاصه کسی است که به صفت شفاعت عظمی موصوف و مفتخر گردد و منافاتی ندارد

وجه دهم: در معنی فاطمه و بتول در بحار الانوار و غیره مروی است لأنّها فطمت و بتلت عَنِ النّظير(1)؛ یعنی فاطمه زهرا از مثل و مانند خود مفطومه و منقطعه شد یعنی در دنیا نظیری نداشت

و این است معنی سیدۀ نساء اوّلین و آخرین و کسی که عدیم النظیر است من أوّل الخلقة الى يوم القيامة بايد به تمام خصائص حسنه آراسته و از تمام نقایص و معایب منزّه باشد و از همه گناهان مفطومه و معصومه و این همه اخبار و آثار از ائمه اطهار علیه السّلام در اوصاف آن مخدّره وارد شده است برای اثبات عصمت و طهارت اوست و آن که معصومه و طاهره است لابد نظیر ندارد بلی مریم معصومه طاهره نظیر فاطمه است در این عالم از جهات خاصه با وصف عصمت اما در تمام مقامات و مراتب و فضایل ذاتیّه و خارجیه چگونه مانند فاطمه

ص: 149


1- «بحارالانوار» 16/43؛ در معنى بتول سمّيت فاطمة بتولاً لانها بتلت عن النظير.

زهرا میشود و به مقام جامع او میرسد بلکه اجمالاً عرض میکنم فاطمه از ما سوی الله دل بر گرفت و و رشته محبت فرد فرد از اجزاء این عالم را از خود برید و پیوسته نظر به خدا و رضایتش داشت که گفته اند:

جمَالُكَ في عَيني وَ ذِکرُكَ في فَمِی *** وَ حُبُّكَ في قَلبي فَأَيْنَ تَغِيبُ

و این است معنی

طَلَب الحَبيب مِنَ الحَبيب رِضَاهُ *** وَ مُنَى الحبيب من الحبيب لقاه

فَسُبحَانَ مَن خَصَّها بأعظم الفضائل وَ مَيَّزَهَا عَنْ خَلقِهِ بَأَكرَمٍ الخَصْائل وَ شَرِّفَها وَ رَفَعَ قَدْرَهَا وَ أَكرَمَها وَ أَكثَرَ نَسلَها وَ جَعَلَ كُلِّ حَالٍ مِنْ أحوالها آيَةً بَاهِرَةً وَ كُلّ طَوْرٍ مِنْ أَطْوَارِهَا مُعْجِزَةٍ ظَاهِرَةً وَ كَرَامَةً زاهِرَةٌ وَ نِعمَ ما قيل:

وَ لَو كَانَ النِّسَاء بِمِثْلِ هذي *** لَفُصِّلَت النِّساء عَلَى الرِّجَالِ

غرض کلّی خداخواهی است بدون توجه به دنیا و عقبی

و از این وجوه مسطوره معلوم شد فاطمه زهرا علیها السّلام چون از دنيا و لذات و شهوات آن گذشت بلکه از ماسوی الله منفطمه شد چنان که در علم ازلی الهی گذشته بود لهذا او را برانگیخت و انتخاب فرمود و بر همه زنان عالمیان سیادت و شرافت داد و آنچه در این صحیفه از ملکات شریفۀ آن عصمت کبری مشروحاً می نویسد موجب استحضار و استبصار خوانندگان میشود و میدانند آن سیده زنان عالمیان در این عالم امکان در این زمان قلیل چگونه بندگی کرد و بر تقوی و طلب

ص: 150

رضای خداوند علی اعلی ملازمت نمود و ممحض در عبودیت شد و انیت خود را در جنب ربوبیت مُندک خواست و در هیچ وقتی برای خود در کلیات و جزئیات از نقیر و قطمیر اراده ای نمی طلبید و خود را مالک امری نمیدانست مانند پدر بزرگوارش رسول خدا که خداوند و دود در مقام تمجيد او فرمود: «ما كَذَبَ الفُؤادُ ما رَأى»(1) یعنی در مقام تسلیم و رضا کانه سر تا پا فؤاد بوده و هر چه دیده خدا دیده و آنچه شنیده از خدا شنیده و آنچه فرموده برای خدا و به امر خدا فرموده و علامت آن كريمة «ما زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغی»(2) است که چشم ظاهری وی در شب معراج به هیچ یک از اوضاع افلاک و املاک میل نکرد و آن حکایت از بصیرت باطنیه و دیدۀ فؤادی آن جناب میکند و فاطمه زهرا ثمرة الفؤاد این پیغمبر رحمت و قرة العین این ذات مقدس بود. وی در هر حال به روایت مؤالف و مخالف آن عصمت کبری از صورت و سیرت و کمالات بلانهایات مشابهت و مماثلت بدان حضرت داشت و اگر گفته شود در معنى حديث فَاطِمَةُ بِضْعَةٌ مِنّى مراد از بضعه همان قلب روحانی و مضغۀ رحمانی محمدی است چه ضرر دارد و مکرر پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: فاطمه دل و جان من است(3) و حضرت امیرالمؤمنین علیه السّلام هم در خطبه اش(4) فرمود: فاطمة مرضيّة انية الله الزكيه و معنى آنية الله همان قلب الله

ص: 151


1- سوره نجم (53) آیه 11
2- سوره نجم (53) آیه 17
3- «كشف الغمّة»، چاپ تبریز .24/2
4- در «بحار» و عوالم پیدا نشد.

است. و أَحَبُّ القُلُوب إلى الله أرقها و أضفيها. و اگر بخواهی بنابر روایت معتبر میگوییم فاطمه زهرا مهجة الرسول است و آن سبب حیات قلب و جسد عنصری انسانی و اگر نه به اختصار عرض میکنم که فرمود: فاطِمَة مِنِّى وَ أَنَا مِنْ فاطِمَة(1)

خلاصه؛ لازمه جدا شدن و بریدن از خلق بستگی و پیوستگی به خالق است و معنی اسم بامسمی و انفطام و انفصال از ماسوی الله و اتصال به مولی ظهور در آن وجود حق منظور یافت و حقیر مکرّر بر منبر گفته است فطام فاطمه زهرا عليها السّلام عام است و خاص اما عام ،آن بریدن رشته محبت است از کل ماسوی الله. اما خاص تسلیم و رضای اوست به شهادت دو فرزندش که از روز ازل و انعقاد نطفه زکیه اش تا ولادتشان خبر شهادتشان را از مصدر وحی و معدن صدق میشنید و دل از محبّتشان میبرید و از آن اخبار موحشه بر حسب طبیعت بشریت گریان بود با آن که دعوتش قرین به اجابت بود رضای دوست را به رضای خود ترجیح داد و بر آن زیست و گریست و کلامی مخالف اراده الهیه نگفت و آیه کریمه «حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهاً و وَضَعَتْهُ كُرْهاً»(2) اشاره به طبیعت بشریه اوست که آن هم از مقتضیات کامله وجود انسانیه است و چقدر صعب است بر مادر که فرزند خود را شیر بدهد و از شیر بگیرد و او را تربیت نماید و بر حسب علم قطعی خود

ص: 152


1- در «مناقب» ابن شهر آشوب چاپ قم :320/3 انتِ منى و انا منك، و کشف الغمه 475/1 انها منّى و انا منها.
2- سوره احقاف (46)، آیه 15

بداند او را به چه گونه به درجه شهادت میرسانند و علاوه شهادت حالية فرزند دلبندش محسن علیه السّلام بود صلوات الله عليها و على والدها وبعلها وبنيها.

این سخن پایان ندارد ای جواد *** ختم كن والله أعلم بالرشاد(1)

مطلب سوم

در این مقام دو مطلب بزرگ که راجع به اسم فاطمه است باید متعرض شد و این دو مطلب در کتب مناقب مفصلاً توضیح و تشریح نشده است

مطلب اوّل: از مواهب الهیه به خمسۀ طاهره عليهم السّلام اشتقاق اسماء شریفه ایشان است از اسم پرودگار چون محمد از محمود و علی از عالی و فاطمه از فاطر و حسن و حسین از محسن و این اشتقاق اختصاص و امتیاز دیگری دارد به آن بزرگوار از آن که پیغمبران هیچ یک به این شرف فاضل و فضل کامل نائل و مفتخر نشدند و اسم مؤمن هم مشتق از اسم پرودگار است و «رحم» از رحمن كَما فى تفسير الإمام علیه السّلام قال الله عزّوجلّ: أَنَا الرّحمن وَ هِيَ الرّحِمِ وَ شَققت لَهَا اِسماً من إسمى مَنْ وَصَلَها وَ صَلْتُهُ وَ مَن قَطَعَها قَطَعْتُهُ الى آخره(2).

و اشتقاق از شقّ است نظیر آن برای توضیح مقصود این بیت

ص: 153


1- از «مثنوی» مولوی است
2- «تفسیر امام عسکری علیه السّلام» ص 34

ابوطالب است

وَ شَقَّ لَهُ مِنْ اِسْمِهِ لِيُجِلَّهُ *** فَذُو الْعَرْشِ مَحْمُودُ وَ ذَاكَ مُحمّد(1)

و جمعی این شعر را از حسان دانسته اند و در قصیده اش خوانده اند

أوّلها:

أَلم تَرَ أَنَّ الله أَرسَلَ عَبده *** وَ بُرهانه وَ الله أَعلى وَ أَمجد(2)

و در معنی اشتقاق گفته اند که آن انتظام در صیغه است بر معنی واحد مانند الله و اله و محمد و محمود و علی و عالی و شرط است در این دو صیغه که اصول و مواد حروفشان از مصدر واحد تولید شود در احادیث اهل البيت بسیار است که اسم فاطمه علیها السلام از اسم خدا که فاطر است مشتق شده است با آن که مشتق و مشتق منه مغایرت و مباینت دارد و على ما هُوَ المَعْلوم فَطَم با فطر حرفاً و لفظاً دو صیغه اند جدا و غير منتظم.

و در بحارالانوار مروی است حضرت رسول صلّى الله علیه و آله و سلّم به فاطمه زهرا فرمود: إِنَّ الله شَقَّ لَكِ يَا فَاطِمَة اِسْماً مِنْ أَسْمَائِهِ وَ هوَ الفَاطِرُ وَ أنتِ فاطِمَةُ (3)

و في تفسير العسكرى ايضاً في حديث آدَمَ وَ هَذِهِ فَاطِمةُ وَ أَنَا فَاطِرُ السَّمَواتِ وَ الأَرضَ وَ فاطِمُ أعدائى عَن رَحْمَتى يَوْم فَضل قضائى و

ص: 154


1- «شرح نهج البلاغه» ابن ابی الحدید 78/14
2- «كشف الغمة» 17/1.
3- «بحارالانوار» 15/43 در آخر حدیث «و شبهه» هست.

فاطِمُ أَوْليائى عَمّا يُغَيِّرُهُم وَ يَشينهُم فَشَققت لَهَا إِسْماً مِنْ اِسمى(1) .

خلاصه از مضامین اخبار مذکوره و غیرها معلوم است اسم فاطمه از اسم خدا که فاطر است مشتق میباشد و اختلاف بین این دو صیغه ظاهر و اشکال دارد اما برای جواب سه وجه محتمل است

وجه اول: علمای نحو و صرف در باب اشتقاق و تقلیب و تبدیل نقل کرده اند تبدیل حرفی به حرفی در اسمی به ملاحظه ای جایز و آن یک نوع از اشتقاق است و این رسم شایع مانند نعق و نهق املیتُ و اَملَلتُ و اشتقاق طبیب از طیّب و بکه از بکاء و شیعه از شعاع، بلکه به واسطة نقل کلام حرفی را از مشتق منه حذف مینمایند.

پس در این مقام هم گفته میشود فاطمه پنج حرف است و فاطر چهار حرف و ثلاثی فاطمه فطم و ثلاثی فاطر فطر است لیکن میم تبدیل به راه شد و یک حرف از آن محذوف و حروف این دو اسم هم نزدیکند چنان که خدا فاطر است فاطم است و حدیث مذکور شاهد ماست که گذشت

و آیه «يَتَفَطَّرْنَ» (2) و «فاطِرِ السَّمَوَاتِ»(3) و «إِذَا السَّمَاءُ انْفَطَرَت»(4) از ثلاثی آن به معنی شکافتن است و خداوند سبحان شکافنده آسمانها و زمین هاست

ص: 155


1- «تفسیر امام عسکری علیه السّلام»، ص 220
2- سورهٔ مریم (19)، آیه 90
3- سوره انعام (6)، آیه 14
4- سوره انفطار (82)، آیه 1

یا فاطر به معنی خالق است كقوله عليه السّلام : فَطَرَهُم عَلَى المَعْرِفَة أى خَلَقَهُم(1)

ابن عباس :گفت معنی فاطِرِ السَّموات را نمیدانستم دو عرب را دیدم با یکدیگر در سر چاهی مخاصمه میکردند یکی گفت أَنَا فَطَرتُها يعنى من آن را کندم آنگاه معنی فاطر بر من مكشوف شد(2)

الغرض شکافتن و جدا کردن که معنی فطام و فطر است با هم نزدیکند و از این جهت حضرت احدیت فرمود در حدیث سابق من جدا کننده ام دشمنان خود را از رحمت خودم و جدا کننده ام دوستان خود را از آنچه شین و عیب ایشان است؛

پس در این دو اسم مقدّس قلب و تبدیل شده بنابر رسم شایعی که بین اساتید این فن مصطلح و شایع است.

وجه دوم: مقصود از اشتقاق در این دو اسم بر حسب معنی است نه لفظ، و اشتقاق معنوی هم از وجوه اشتقاقات است بلکه جمعی آن را أَوْجَه و ارجح میدانند.

و در حدیث است که خداوند سبحان آسمان و زمین را از نور فاطمه عليها السّلام خلق کرد و از وی آسمان و زمین را شکافت

و در حدیث سابق معلوم شد و هذه فاطمة و أنا فاطر السموات و الأرض.

ص: 156


1- «بحارالانوار» 134/64
2- «مجمع البحرين»، ذيل كلمة «فطر».

و در فقره بعد خداوند خود را فاطم خواند.

کانه این دو معنی با هم اتحاد دارند و بر معناً واحد منتظم میباشند و معناً کمال تناسب را دارند و بر حسب واقع اشتقاقی است صحیح و چون خدای عالم از نور فاطمه آسمانها و زمینها را شکافت خود را فاطر السموات والأرضين خواند.

ولاشک ظهور قدرت کامله به واسطه وجود فاطمه شد؛ پس برای فاطمه مقتضی بود اسم فاطمه را از این اسم خود برآورد و بشکافد

پس بنابر قول صاحبان این معنی بر حروف اصلیه و اصول مادیّه و هيأت لفظیه مرکبه نظر و اعتباری نشاید که لفظ قالب معنی است و رجحان قولشان از این وجه نیز نمایان و هویدا مینماید

وجه سوم: اهل حدیث و خبر با دقت نظر در این حدیث بنگرند که امام علیه السّلام فرمود خداوند اسم فاطمه را از اسم خود و در حدیث دیگر از اسماء خود به طریق اطلاق شکافت نه از فاطر و علت این که ذکر از فاطر فرمود برای اظهار قدرت و عظمت است یعنی من که فاطر السَّموات والأرضین هستم اسم فاطمه را از اسمی از اسماء خود برانگیختم و برآوردم و ذکر فاطم و فاطر در حدیث قدسیات و غیره برای تشبّه صورت حروف و الفاظ است و این وجه خالی از ملاحت نیست و تعبیر دو اسم بدین طرز ملیح و طور ،فصیح حلاوت دیگر دارد اگر چه در حدیث و شقّ لك اسماً من اسمائه ظهور از فاطر دارد نه از اسم مطلق و اسم دیگری جز آن

ص: 157

و حدیث کتاب مقتضب الاثر در ابداع نور آن مستوره کبری بعد از این مذکور میشود و شاید مطابق واقع و مقبول هر مستمع شود این .بیان

اکنون بدان چنان که الله جامع اسماء خداست با صفات و کمالات حقه و همگی راجع به اوست اسماء تمام مسمّيات و اسماء الله هم به نحو عموم از اسم فاطر جدا و مشتق است کانه این اسم رب النوع است از جهت انفطار و انشقاق و اسم فاطمه و معنی آن هم مانند اسماء دیگر از او مشتق شد پس آن که مسمیات و حقایق سماوات علویه و ارضین سفلیه را شکافته و رتق و فتق داده اسماء همه را از اسم خود ظاهر فرموده و مِنَ الأسْمَاء الظَّاهِرَةِ اِسم فَاطِمَة الطَّاهِرَة.

پس خداوند متعال که خالق الاصباح و فالق الحبّ والنوى است چگونه شکافنده آسمانها و اسم هاست و چگونه ذاتاً وصفةً و فعلاً و اسماً در رتبۀ خدایی خود از خلق جدا و یکتای بی همتا است فاطمه زهرا علیها السّلام هم در مرتبۀ بندگی و کنیزی خود از نوع ممکنات و كافة بريّات ذاتاً وصفةً و فعلاً و رسماً واسماً و حَسَباً و نَسَباً یگانه و یکتا بود و اسم مبارکش مانند اسم مقدس حق جامع اسماء و اوصاف دیگر اوست

و حقیر به دلیل و برهان روشن میتواند تمام معانی القاب و اسماء صدیقه طاهره را از معنی اسم فاطمه استنباط و استخراج کند و این کرامت بزرگی است مانند زکیه و ،زاکیه طاهره و مطهره، تقیّه و نقیه و

ص: 158

بتول و حصان و زهرا و نظایر آن و تمام القاب و اسم فاطمه را هم از كنية ام ابیها میتوان استدراک کرد بلکه هر اسم و لقبى مبين اسم و لقب دیگر است و نظیر آن آیات کریمه قرآنیه است که هر مفسّری معنی تازه ای میتواند جز تفسیر و معنی دیگر بیاورد و تمام محامل و معانی هم صواب است.

بلی اسمی را که خداوند منان از اسم خود شکافته و بر حسب مأموریت ملک اعظم خدا بر زبان حضرت اقدس مصطفوی صلى الله علیه و آله و سلّم جاری فرمود ناچار جامع این گونه آثار است.

و در قدسیات فرمود: فاطمه زهرا بقیه ای است از پیغمبران من کسی که کلمۀ باقیه و مشکات انوار الهیه و خاصه و خلاصه محمدیه است به وصف واصفین عوالم علویه و سفلیه نیاید بلی پدر بزرگوارش و شوهر والا تبارش میتواند مستوره کبری را توصیف نمایند از آن که بر تمام کمالات وجودیه اش احاطه تامه دارند و بکنهها و حقیقتها و اوصافها از وی آگاه و مطلع بودند.

مطلب دوم: در این است که اسم فاطمه به معنی فاعل است یا مفعول؟ و آن متعدی است یا لازم قبلاً دانسته شد فاطمه از فطام است و آن گرفتن و بریدن طفل است از شیر و اگر چنین است فاطمه مفطومه است و فاعل به معنی مفعول یعنی از شیر بریده شده مانند ماء دافق که به معنی مدفوق است و عیشه راضیه که به معنی مرضیه است و همچنین است کاتم و عامر که مراد مکتوم و معمور است.

ص: 159

و این گونه استعمال بین نحویین بسیار شیوع دارد.

و اگر به معنی خودش باشد که اسم فاعل است برای آن است که طفل شیری چون به حد فطام رسیده به جهت تغذی و حصول ادوات از ز قبیل اسنان(1) و غیرها از شیر مادر جدا میشود و طبعاً اعراض مینماید کانه خودش خودش را از شیر بریده است پس طفل شیری در حد فطام بازدارنده است خود را از شیر خوردن و این است معنی اسم فاعل و ما زمان فطام بچه ناقه و بره و گوسفند را بالفطره و علی حَسَب التعليم و التربية میبینیم و محسوس است که از مادرشان چگونه دور میشوند و خودشان را قليلاً قليلاً عادت به چیزهای دیگر میدهند و ناقه فاطم ناقه ای است که سَرِ یک سال بچه را از وی باز کنند و از اخبار مذکوره و آثار مسطوره تعدّی و لزوم هر دو را میفهماند و مورد استعمال تعدّی زیادتر و بیشتر است کقوله: و فطم من احبّها مِنَ النّار و فطمت شيعتها مِنَ النار وَ يُقال فَطَمَتِ الأم صبيتها.

عَلى كُلِّ التقادیر؛ اعتماد و اعتبار در احتمالات صائبه مرحوم مجلسی رحمه الله است که با لسان آل عصمت مأنوس بوده و بر حسب موارد عدیده هر دو قسم را مصطلح و مستعمل دیده و فهمیده.

و حقیر بر حسب عقیده و ما فی الضمیر خود میگوید آن متعدی است نه لازم برای آن که نتیجه معنی این اسم را که راجع به دوستان

ص: 160


1- دندانها

فاطمه زهرا و شفیعه روز جزاء است می خواهد و آن نجات و استخلاص ایشان است از درکات نیران فضلاً از آنچه راجع به ذات مقدس فاطمه است و اگر معنی لازم اراده شود این نتیجه از میان میرود و آن همه اخبار که دلالت بر مراد ما میکند بی فایده میماند با آن که از روز نخست این اسم را برای این عمل که شفاعت و انقاذ است بر حسب علمی که به حال فاطمه داشتند وضع کردند تا فرقی و امتیازی بین او و فواطم دیگر باشد و چون این معنی ملحوظ شد در این اسم رسم شایان از عذاب قیامت و امتیاز نمایان است. و في الحديث: سُمِّيت فاطِمَةُ لأَنها تَلْتَقِط شيعتها و مُحِبيها مِنَ النَّارِ كَما يلتقط الطَّيرُ الحَبَّ الجَيْدِ مِنَ الرَّدى(1)؛ یعنی فاطمه را فاطمه نامیدند برای آن که شیعیان و دوستان خود را از آتش نجات میدهد و بر می چیند ایشان را چنان که مرغ دانه خوب را از بد.

پس میتوان گفت در معنی فاطمه که او جدا کننده و بازدارنده دوستان خود است از آتش.

و مرحوم مجلسی رحمه الله بعد از احتمال معنی لزوم فرمود: و يُمكن أن يُقال أنّها فَطَمَت نَفسَها و شيعتها عَنِ النَّارِ وَ عَنِ الشَّر و فَطَمَت نَفسَها عَنِ الطُّمْثِ لِكُونِ السِّبب في ذلك ما عَلِمَ اللهُ مِنْ مَحَاسِنِ أَفَعَالِها وَ مَكَارِم خِصَالِها فَالإِسنادُ مَجازی(2)

ص: 161


1- شاید حدیث نباشد و یکی از علما با استفاده از حدیثی دیگر گفته باشد.
2- «بحارالانوار» 14/43

-1-

بناءً على ذلک؛ چون فاطمه زهرا علیها السّلام به خصائل مرضیه و خصائص زکیه آراسته بود و در علم الهی گذشته که این زن بدین اوصاف ستوده میشود مکافات به قبول شفاعت او کرد و ما حَصَل معنی این اسم را مِنَ المَهدِ إِلَى اللحَد به آن مخدّره و ذریه طیبه و شیعه فاطمه مژده داد و عرض میکنم یا سیدتی

چون روز رستخیز مرا جستجو کنند

نبود به غیر مهر تو عضوی که بو کنند

مهرت چنان گداخت که موران به تربتم

عضوی نیافتند که نیشی فرو کنند

از شیخ عبدالوهاب شعرانی است:

بِمُحَمَّدٍ وَ بِبنتِه وَ بِبَعْلِها *** وَابْنَيهِمَا السَّبْطَين أعلام الهدى

فَرِّجْ عَنِ المَكرُوب وَاكْشِفْ غَمَّهُ *** يا خَيرَ مَن رَفَعَ العِبادِ لَهُ يَذا

ص: 162

ام ابيها

بدان که حضرت صدیقه کبری راکنیه های متعدد است و از کنیه های خاصة مأثورة عصمت کبری و آیة الله العظمى فاطمه زهرا صلوات الله عليها، «أمَّ ابیها» است.

و در مقاتل الطالبیین از حضرت صادق علیه السّلام بدین گونه روایت است: إِنَّ فاطِمَة تكنّى ام ابيها(1)

و در کشف الغمه بدین عبارت است انّ النّبي كان يُحبها و يُكنيها بِأُمِّ أبيها(2)

و در فقره اخیره دو چیز علاوه است: یکی محبت حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلّم است که فاطمه را دوست می داشت و یکی تعیین این کنیه است از آن جناب؛ پس از بابت محبت به آن حضرت او را بدین کنیه میخواند و اگر صاحب طبع لطیف و ذوق

ص: 163


1- «مقاتل الطالبيين»، ص 47
2- «کشف الغمه» 18/2، چاپ تبریز با کمی اختلاف

منيف في الجمله دقت کند میداند که خواندن آن مخدّره را بدین کنیه بعد از ذکر کلمۀ «يُحبّها» دلالت واضحه بر کثرت محبت آن جناب میکند.

و چون در معانی این کنیۀ عظمی آراء صائبة فضلا و انظار مستطابه علما به طرق شتی رفته و مدتی مطرح و مطمح افکار ابکار ایشان بوده و از این حقیر هم مدرک و مأخذ آن را پرسش نمودند لهذا در آغاز اشاره به سند آن کردم على ما حكاه المجلسی رحمه الله و اینک در فهم معنی آن مجد و مجاهدم و در توضیح و افهام و رفع این ابهام از باطن شریف آن عصمت کبری مددی مستوفی میطلبم

اولاً اُمّ به فارسی مادر است و آب پدر و هاء در ابیها راجع به فاطمه است یعنی مادر پدرش و چگونه میشود که فاطمه مادر پدرش باشد و معلوم است که ام ابیها به طریق حقیقت نیست بلکه به طریق مجازست است بناءً على هذا چگونه میتوان از طریق تجوّز معنی مناسبی کرد که معارضی نداشته باشد.

ثانیاً امّ در نزد اهل لغت به معنی قصد است چنان که در آیه «وَ لاً آمِّينَ الْبَيْتَ الْحَرامَ»(1) و على ما هُوَ الشَّايع گويند: ام فُلانٌ فلاناً أَى قصده و به فارسی اُمّ (به ضمّ) اصل هر چیزی است و در کتابی دیده ام و اکنون نظر ندارم ثمرۀ درخت را نیز ام گویند برای آن که مقصد و

ص: 164


1- سوره مائده (5) آیه 2

مقصود اوست بناءً علی ذالک چند وجه به نظر میرسد:

وجه اوّل: فاطمه زهرا سلام الله عليها ثمره شجره نبوّت است و حاصل عمر آن بزرگوار که سماوات علویه و ارضین سفلیه از ایشان استوار و برقرار است و به عبارت دیگر: ،فرزند مقصود پدر و مادر است و فاطمه زهرا سلام الله عليها مقصود اصلی بوده پس معنی ام ابیها آن است که فاطمه زهرا اصل پیغمبر است و همان فرزندی است که پیغمبر میخواست و مقصودش بود با آنچه از نتایج کریمه و فواید عظیمه که بر وی از جهت فرزندی مترتب شده و از فضائل نفسانیه اش خواسته؛ پس اُمّ به معنی مادر نیست در این مقام بلکه به معنی اصل و مقصود است و این معنی با مطابقت اراده لغويين بلكه اهل حديث درست میآید. پس آن مستوره کبری اصل وجود و حقیقت حضرت نبوّت ،بود و مجمع انوار و منبع اسرار رسالت بود و کانه فاطمه پیغمبر است و پیغمبر فاطمه

وجه دوّم: به خاطر دارم شبی در محضری که انجمن فقها و مجتهدین بود مرحوم فقیه فرید و مجتهد وحید حاجی ملامیرزا محمد اندرمانی(1) رحمة الله علیه از حقیر این کنیۀ شریفه را پرسیدند و معنی آن را که جواب ما يصح عنه السكوت باشد خواستند. مرحوم مغفور

ص: 165


1- متوفای 1282 اندرمان روستایی است از شهر ری که قبر امامزاده ابوالحسن در آن جا است و مرحوم اندرمانی هم در همان امام زاده مدفون است .ظ

فحل المحققين حاجی آقا محمد(1) خلف مرحوم رضوان مکان آقا محمود(2) کرمانشاهانی علیهما المغفرة والرضوان بیان خوشی فرمودند از هر طرف از این جواب ملیح آن مرحوم را تصدیق و تحسین نمودند و حقیر حظ آن محضر را فراموش نکرده است و پیوسته یاد دارد فرمودند:

در افواه و السنه بسیار شایع است پدر گاهی به پسرش از راه رأفت و رحمت در مقام نصیحت میگوید: پدرجان باباجان و به دختر خود میگوید مادرجان و ننه جان و این گونه الفاظ بين عرب و عجم شایع است مانند برادرجان و نظایر آن و این قسم عبارات و اصطلاحات از فرط مودت و محبت و مهربانی است و مبالغه در کثرت شفقت و دوستی پدر به فرزند خود

بناءً على ذلك؛ معنى أم أبيها به طريق حقیقت نیست بلکه عبارتی است که معمول بین پدران و فرزندان از راه عطوفت میشود و حضرت اقدس نبوی هم این طور اراده فرموده و فاطمه زهرا را بدین عبارت خوانده یعنی ای مادر ،من تا حکایت کند از فرط محبتش به دخترش و عبارت حدیث که مذکور شد یحبّها و يكنّيها بام ابيها دلالت بر همین معنی و بیان میکند

و الحق جواب دلنشین و معنی نمکین صحیحی است.

ص: 166


1- متوفای 1301
2- متوفای .1269

وجه سوم: چون والده ماجده جناب رسول خدا رحلت نمود و آن جناب هم خردسال بود فاطمه بنت اسد مادر جناب امیرالمؤمنین علیه السّلام با کمال ارادت و اظهار عبودیت به خدمتگذاری آن بزرگوار مشغول بود به نحوی که پیغمبر را بر فرزندان دیگر خود از حضرت امیر و طالب و عقیل و جعفر ترجیح میداد و روایت آن صحیح و مشروح و معروف است و پیغمبر او را مادر خطاب میفرمود چون فاطمه بنت اسد علیها السّلام از دنیا رحلت کرد به حضرت امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمود: فاطمه مادر من بود پس آن بزرگوار به واسطۀ کمال محبت به او به فاطمه زهرا که همنام او و همنام مادر خدیجه طاهره بود میفرمود: تو مادر منی و از این کنیه گاهی یاد از خديجة مطهره و فاطمه مکرمه میکرد که او را همیشه در خردسالی مادر خود میخواند

و معلوم است هر دو قسم به طریق تجوّز است نه از راه حقیقت فرقی که هست آن جناب فاطمه بنت اسد را یا اُمّا خطاب میکرد و فاطمه زهرا را ام ابیها و در فقره اخیره احترام است یکی به کنیه خواندن از راه تعظیم و یکی دیگر اظهار محبت خود.

وجه چهارم: چون آمنه بنت وهب عليها السلام مادر آن بزرگوار رحلت نمود و در «ابواء» که منزلی است نزدیک مدینه مدفونه شد به روایت مشهور آن جناب هشت ساله یا کمتر بود چنان که ذکر شد

ص: 167

فاطمه بنت اسد از ایشان کفالت و حضانت میکرد پس از ولادت جناب صدیقه کبری علیها السّلام تا زمان رحلت پدر بزرگوارش چه در مکه و چه در مدینه از آن مخدّره مستوره محبت و علاقه دیگر مشهود و مکشوف شد که از علاقه مهر و مودت فرزندی و پدری ،علاوه بلکه فوق العاده می نمود و چون هیچ محبتی برابری با محبت مادر نمیکند کانه پغمبر فرمود ای فاطمه مادر من نمرده است تو مادر منی، یعنی پیغمبر را سه مادر بوده مادر اصلی و مادر شرافتی و مادر محبتی و بدیهی است محبّت مادران به فرزندان مراتب دارد هر قدر انسشان بیشتر است البته محبتشان زیادتر است و حضرت آمنه عليها السّلام هشت سال یا کمتر به خدمتگذاری آن سرور بیش موفق نبود و از ناملایماتی که آن جناب از قریش دیده مستحضر نشد اما حضرت صدیقه طاهره هشت سال در مکه مکرمه و ده سال در مدینه طیبه به سعادت ملازمت و شرافت خدمت آن حضرت توفیق یافت و ناملایمات اعادی دین را بالنسبه به حضرت خاتم المرسلين مشاهده نمود و در سختیها و ازدحام بلاها و اقتحام شداید به جان و دل همراهی کرد و صبر و بردباری و شکیبایی را برای خود شعار قرار داد صلوات الله عليها و على ابيها وبعلها وبنيها.

وجه پنجم: این حدیث شریف در کتب فریقین بسیار مذکور و مشهور است که حضرت اقدس نبوی فرمودند: اولاد و فرزند هر زنی

ص: 168

رجوع به پدرش و اصلش میکند الا فرزندان فاطمه فرزندان ،فاطمه پس من اصل عصب و پدرشان هستم و این فروع نابته و غصون نامیه منتهی و منتمی به من میشوند(1) یعنی جدّ مادری بنی فاطمه علیها السلام پدرشان است و فاطمه زهرا اصل اصیل ایشان و مادر پدر سادات و ذریه طیبه فاطمه است و این معنی لطیف و با معنی سابق متناسب است و نظایر آن بسیار گفته میشود چنان که منقول است هر آدمی از خاک است حضرت امیرالمؤمنین علیه السّلام پدر خاک؛ پس به همان معنی که جد، پدر خوانده میشود از جهت ،مادر فاطمه زهرا علیها السلام مادر است پدر خود را

و حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلّم در این قول شریف خود خواسته است شرف و شرافت فاطمه را ظاهر نموده باشد و شرفی دیگر از برای اولاد خود قرار دهد و آنها را نسبت به خود دهد.

به بیان دیگر: من باب الشرافة خواسته است بفرماید من بی پدر و فرزند نیستم مادرم فاطمه است و فرزندهای من اولاد فاطمه اند. بناءً علی ذلک؛ به مفاد «أبناءَنَا وَ أَبْناءَ کم»(2) فرزندان دختر من فرزندان من هستند و ریشه ایشان متصل و مرتبط به اصل عصمت و طهارت و شجره مبارکه نبوّت و رسالت است؛ پس فرزند پیغمبر بودن شرف دیگر دارد و ائمه معصومین اگر چه اولاد پاک جناب امیرالمؤمنین

ص: 169


1- به «احقاق الحق» 644/9 رجوع شود.
2- سوره آل عمران (3)، آیه 61

علیه السّلام هستند از فاطمه زهرا علیها السّلام اما فخر به فرزندی پیغمبر میکردند و آن شرفی است فوق شرف و فضیلتی است فوق فضیلت

و این معنی خالی از تکلّف و تعقید نیست

وجه ششم: چون آیة «النَّبِيُّ أَوْلَى بِالمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْواجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ»(1) در مدینه نازل شد و زوجات حضرت سید کائنات هر یک به کنیۀ امّ المؤمنين مفتخر شدند و همگی امهات مؤمنین و مؤمنات گردیدند جناب فاطمه زهرا علیها السّلام پس از این تشریف برای خود شرف و مزیتی خواست و خاطرش آزرده گشت پس سید مختار فاطمه را چون جان شیرین در بر گرفت و بوسید و بویید و بدین کنیه اش خواند و نامید یعنی اگر زنهای من مادرهای امّت من هستند نو بالاتر از ایشانی قدراً و رُتْبَةً که مادر منی

خلاصه حضرت ختمی مرتبت از جهتی فاطمه زهرا را مادر میخواند و از جهتی نفی ابوت خود را از غیر میکند که «ما کان مُحَمَّدٌ أبا أحَدٍ مِنْ رِجالِكُم»(2) و از جهتی در آیه مباهله حسنین را فرزند خود میخواند تا دیگران را دعوی این نسبت و این شرافت نباشد.

و از طرفی در همین آیه حضرت امیرالمؤمنین علیه السّلام را نفس

ص: 170


1- سورۂ احزاب (33) آیۀ 6
2- سوره احزاب (33)، آیه 40

نفیس خود قرار میدهد تا همان اولویتی که آن جناب بر نفوس دارد همان اولویت را به جمیع مراتبها آن جناب داشته باشد الّا ما خَرَجَ بِالدليل.

و این شرایف نهایت اتحاد و یگانگی ایشان را میفهماند و دیگر از برای احدی مقامی و فضلی به آنچه در حق این بزرگواران فرموده نیست.

ص: 171

نور فاطمه عليها السلام

آنچه بر حسب اعتقاد راسخ ثابت شیعه امامیه و علمای عامه است و بر آن اعتقاد دارند در اول ایجاد کسی سابق و مقدم از نور موفور السّرور حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلّم نبود و حدیث «أَوَّل ما خَلَقَ اللهُ نُوری»(1) مطابق با مذهب فریقین و از آن نور مقدّس انوار دیگر به عرصه ظهور آمد؛ پس آن بزرگوار نورالانوار است و معنی حديث «خلق الله الاشياء بالمشيئة و المشيئة بنفسها»(2)آن است که وجودش مسبوق به موجود دیگر نیست و تمام موجودات معلول وجود مسعود او میباشند که لولاک لما خلقت الافلاک(3) کس و همه چیز معلول آن ذات مقدّسند و علت هم اشرف و اسبق ست و در حدیث اوّل ما خَلق الله نوری اشاره فرمود که وجود من از حق است و نور من از مبدأ ربوبیت مشتق است و مرا خالقی است که از

ص: 172


1- «بحار الانوار»، 97/1
2- «توحید» شیخ صدوق، ص 148
3- «بحارالانوار» 406/16

عدم مرا به وجود آورده و خلعت هستی داده و بر من افاضه حیات کرده

ظلمت عدم همه بودیم بی خبر *** نور وجود سِرّ حیات از تو یافتیم

و در حدیث حضرت باقر علیه السّلام از جابر بن یزید جعفی است: كان الله ولا شيء غيره لا معلوم وَ لا مَجهول فَأَوَّل مَا ابْتَدَأَ مِن خَلقِهِ أَنْ خَلَقَ مُحمّداً صلى الله عليه و آله و سلّم و خلقنا أهل البيت مَعَهُ مِن نُور عَظَمَتِه(1) و نظایر آن بسیار است.

اما در ایجاد نور فاطمه زهرا علیها السّلام با قدمت نور نبوّت و ولايت بالانفراد

از پاره ای اخبار و آثار معلوم میشود که نور آن مقدّسه هم على حده مستقلاً خلق شد.

و از جمله اخبار بر می آید از نور پیغمبر خلق شده.

و از چند حدیث معتبر ظاهر است که از نور پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم و حضرت امیرالمؤمنین علیه السّلام برانگیخته شده بناءً على هذا؛ در ابداع نور فاطمی چهار قسم روایت است و از ذکر تمام آن اخبار متعذر است و اصح و ارجح همان حدیث جابر است. و اتحاد نور ولایت با نبوّت به مفاد «أنا و عَلى مِنْ نُورٍ واحد»(2) پس از تقسیم و تنصیف نور نبوی و نور علوی علیه السّلام مروی است نور فاطمه

ص: 173


1- «بحارالانوار» 23/15.
2- «بحارالانوار» 480/33.

علیها السّلام از نور نبوّت خلق شد و حسنین علیهما السّلام از نور فاطمه یا از نور ولایت

و در کتاب مقتضب الأثر في النّص على الائمة الاثنا عشر از سلمان روایت از پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم شده که فرمود: خداوند مرا از صفوه نور خود خلق کرد و مرا به طاعت خود خواند پس اطاعت کردم خدا را پس از نور من نور علی علیه السّلام را خلق کرد و او را به طاعت خود خواند و علی علیه السّلام او را اطاعت کرد؛ آنگاه از نور من و علی علیه السّلام نور فاطمه را خلق کرد و او را دعوت به طاعت خود فرمود اجابت کرد؛ آنگاه از نور من و علی علیه السّلام و فاطمه عليها السلام ، نور حسن و حسین علیهما السّلام را خلق کرد و ایشان را به طاعت خود دعوت کرد اجابت کردند؛ پس ما را به پنج اسم از اسماء خود یاد کرد خدا محمود است و من محمد خدا عالی است و ابن عمّ من علی است و خدا فاطر است و این است فاطمه و از برای خدا احسان است و این بزرگواران حسن و حسین؛ پس خلق کرد از نور ما ،خمسه نه نفر از ائمه طاهرین را و ایشان را به طاعت خود دعوت کرد پیش از این که آسمان و زمین و هوا و آب و ملک و بشری باشد و ما به علم خدا انواری بودیم تسبیح میکردیم و می شنیدیم و اطاعت میکردیم(1)

ص: 174


1- «مقتضب» الاثر»، ص 6، چاپ قم

خلاصه؛ نور حضرت رسول صلی الله عليه و آله و سلّم و نور حضرت امیرالمؤمنین علیه السّلام یکی بودند و در یک درجه مقام داشتند و نور حسنين عليهما السّلام ادنای از آن و نور فاطمه علیها السّلام نوری یگانه و بین درجه اولی و اخرى نقطة واحدة بين الخطّین که خط عالی و دانی ،بود، منتهی و منتمی می شد.

و به عبارت اخری: فاطمه در میان این چهار تن که ارکان اربعه عالم امکان میباشند به منزله قلب است و قطب و قلب در مملکت بدن یکی است.

و عرفاً گفته اند: اغلب اعضای انسانی زوج است مگر قلب و لسان که هر دو فرد هستند و لسان ترجمان قلب است یعنی یک را باید دید و یک را باید در دل جای داد و نام یک را باید به زبان راند و یک را باید خواند:

خانه چون یک بیش نیست *** دوست یکی بس بود

وان یک بی اشتراک *** ذات مقدس بود

اگر هر یک از این چهار بزرگوار در مقام خودشان برای بدن این عالم رکن بودند فاطمه زهرا علیها السلام از برای ایشان به مثابه قلب و فؤاد و جان بود و ذات مقدسش بی نشان و به بیان دیگر نامش و ذاتش و اصل و فرعش پدر و شوهر و ذریه طاهره و شیعه باهره اش تماماً از عالم نور آمدند و مستغرق در نور بودند بلکه نُورٌ علی نور و اگر پدر

ص: 175

بزرگوارش نورالانوار بود آن بزرگوار ام الانوار و مراد از آیه «وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ»(1) همین است.

روز قیامت کشف حقایق اعیان و اشخاص شود که یوم الحاقه است حضرت فاطمه علیها السّلام تمام آن انوار را به امر پرودگار اظهار کرده جلوه میدهد و نور موفور السرورش در آن مجمع عام احاطه بر تمام اوّلین و آخرین بلکه ملائکه مقربین و انبیاء مرسلین و اولیاء کاملین و شُهدا و صالحین و صدّیقین از مؤمنین مینماید به نحوی که دلها و دیده ها را متوله و متحیر میکند که هر کسی آن روز میخواهد فاطمی و از فاطمیین محسوب شود کانه قیامت قبه فاطمیه است و همه شرایع و ملل در تحت لوای اسلامیه در میآیند و در آن روز دیده و دل و ذکر و فکر و هم و همت هرکس جز نظر کردن به انوار جمالیه و آثار جلالیه و تشبث به اذيال فاطمیه نبوده و نیست حتی پیغمبران عظام که هر یک قطره ای از قطرات بحار انوار پدر بزرگوارش بودند بدان شفیعه روز جزا دست حاجت و التجاء گشاده اظهار نیاز کنند و از اهوال و افزاع قیامت از وی پناه خواهند و جهت این که به اهل محشر امر میشود که غضوا أبصاركم و طاطئُوا رُؤُوسكُم(2) همین است اما سر به زیر اندازند برای جلوه انوارش که در عالم ملکوت و عرصۀ قیامت کس

ص: 176


1- سوره اعراف، آیه 157
2- «بحار» 51/8، از تفسیر فرات و «مناقب» ابن شهر آشوب، 326/3، از چند کتاب دیگر، و در مناقب به جای «طأطئوا» «نکسوا» آمده است.

نتواند مشاهده نماید اما چشم پوشیدن اشاره از عدم استعداد اهل محشر است در مشاهده آن انوار زاهره باهره و کسی نمی داند در اعالی عليّين و خُلد برین آن سیده زنان اوّلین و آخرین را چه جلوه ای است فروزنده و چه ظهوری است درخشنده و هيَ «فِي مَقْعَدِ صِدقٍ عِنْدَ مليكِ مُقْتَدِرِ»(1) همانا اظهار این انوار از روز اول بوده است که در یوم آخر هویدا و پدیدار شده یعنی از مبدأ المبادى الى يوم ينادى المنادى آن وجود مسعود را در هر عالمی نوری و سروری دادند که جمله آن در آن روز که میعاد و میقات بندگان است ظاهر میشود.

ص: 177


1- سوره قمر (54) آیه 55

فقط على (علیه السلام) همتای فاطمه (سلام الله علیها) بود

در کتاب امالی و علل و معانی الاخبار و عیون اخبار الرضا و در کتب اهل سنت مانند فردوس و غیره و غیره اخباری مروی است که اگر امیرالمؤمنین علیه السّلام نبود کفوی از برای فاطمه علیه السّلام نبود

اما در عیون از حسین بن خالد از حضرت رضا علیه السّلام به حذف اسناد منتهی به حضرت امیرالمؤمنین علیه السّلام میشود که فرمود: پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم مرا خبر داد یا علی مردان قریش مرا عتاب کردند که دخترت را خواستیم به ما ندادی و به علی ابن ابی طالب علیه السّلام تزویج نمودی من به ایشان گفتم: و الله من شما را منع نکردم بلکه خدا منع فرمود و او را به علی تزویج نمود پس جبرئیل بر من نازل شد و گفت خداوند می فرماید: لَوْ لَمْ أَخلُق عَلِيّاً لَمَا كَانَ

ص: 178

لفاطمة بنتك كُفو عَلَى وَجْهِ الأَرض ، آدَمَ وَ مَنْ دُونَه(1)؛ یعنی اگر من علی را خلق نمیکردم از برای دختر تو کفوی نبود.

و در امالی در آخر حدیث از حضرت صادق علیه السّلام مروی است لولا ان امير المؤمنين عليه السّلام تزوّجَهَا لَمَا كَانَ لَهَا كُفَوٌ إِلَى يَوْمِ القيمَةِ عَلى وَجهِ الأرض آدَمَ وَ مَنْ دُونَه(2).

و در معانی از یونس بن ظبیان از آن جناب روایت است که فرمود: لو لا أنَّ اللهَ خَلَقَ أمير المؤمنين عليه السّلام لِفاطِمة ماكان لها كُفْرٌ عَلَى وجه الأرض(3).

و ايضاً نبوی است که فرمود: یا عَلی لَولاك لما كانَ لَهَا كُفَرٌ عَلَى وَجْه الأَرض(4).

و حدیث امالی روایت یونس بن ظبیان بدین گونه است الی یوم الْقِيامَة عَلَى وَجْهِ الأرْض آدَم و مَن دُونَهُ (5).

و در کتابهای مخالفین اجمالاً نقل شده: لولا على لم يكن لها كُفو.

و در معنى بتول مذکور شد ان فاطمة بتلت عن النظير و عَنِ

ص: 179


1- «عيون اخبار الرّضا عليه السّلام» 225/1
2- «امالی» شیخ صدوق، ص 688 مجلس 86 و علل الشرایع 171/1
3- «خصال»، شیخ صدوق، ص 414 باب التسعة چاپ صدوق
4- «بحارالانوار» 107/43
5- در «امالی» شیخ طوسی، ص 27، چاپ سنگی مجلس دوم چنین آمده «.... ما كان لها كُفو على الارض» و در «امالی شیخ صدوق، ص 688 مجلس 86 به این عبارت آمده «.... لما كان لها كفو على وجه الارض الى يوم القيامة، آدم فمن دونه».

الرّجال(1)؛ یعنی از مردان عالمیان بینظیر و مانند بود.

و محمدبن جریر طبری شیعی در کتاب دلائل الامامة(2) مضمون را روایت کرده است.

باید توضیح داده شود که چگونه حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام كفو حضرت فاطمه زهرا علیها السّلام بوده و چگونه در وجه ارض از آدم تا روز قیامت آن مخدّره کفوی به جز آن جناب نداشت بلکه آن بزرگوار از برای وی خلق شد؟

حضرت امیرالمؤمنین علیه السّلام به صریح آیه مباهله نفس نفیس مقدس نبوی بود نه به طریق حقیقت بلکه به نحو مجاز، از آن که اتحاد بين اثنين غير معقول است بلکه محال؛ پس میگوئیم اقرب مجازات اشتراک است یعنی به مفاد كريمة «النَّبِيُّ أَوْلَى بِالمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ»(3) آن جناب اولویت بر تمام نفوس داشت و جناب امیرالمؤمنین علیه السّلام نفس شریف اوست پس همان اولویت از برای ایشان هم به برهان عقل و نقل و کتاب و سنت ثابت است یعنی آنچه از کمالات نفسانیه و ملکات رحمانیه در آن وجود مقدس موجود بود در ذات ستوده صفات جناب امیرالمؤمنین علیه السّلام موجود بود

ص: 180


1- «مناقب» ابن شهر آشوب 330/3 بدون جملة «و عن الرجال».
2- «دلائل الامامة»، ص 10، چاپ نجف 1383 ق، فقط یک حدیث
3- سوره احزاب (33)، آیه 6

إِلَّا مَا خَرَجَ بالدلیل چون به اتحاد صاحب منزلت نبوّت و صاحب مرتبه امامت قائل شدیم و به مساوات ایشان معتقد گردیدیم میگوئیم جناب فاطمه زهرا عليها السّلام هم به همه کمالات و ملکات حسنه نبویه و مرتضویه آراسته بود و از جهت نبوت و ولایت پیوسته افاضات معنویه به وی میرسید چنان که حضرت امیر المؤمنين عليه السلام تساوی با پیغمبر داشت مگر از جهت نبوّت فاطمه زهراهم برابر و كفو جناب امیرالمؤمنین علیه السّلام بود مگر از جهت امامت و زوجیت مطاعه که آن به منطوقه «الرّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ»(1) و به مفاد «وَ لِلرِّجالِ عَلَيْهِنَّ دَرَجَةٌ»(2) رتبه ای فاضله و درجه ای راجحه است.

با آن که پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم در حق فاطمه طاهره فرمود آنچه را که در حق حضرت امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمود از آن جمله: إِنَّها رُوحى وَ نَفْسى و قلبى و بَضعَتی وَ ثَمَرةُ فُؤادى وَ نُورَ بَصَرِي وَ فَلذَةٌ كَبِدي وَ شَجْتَى وَ إِنَّهَا مِنِّى وَ أَنَا مِنها(3). و نظایر آن در كتب فريقين لا تُخصى وَ لا تُخصَر است؛ پس همان اتحاد معنوی نبوی و علوی در وجود ذیجود حضرت با عصمت فاطمی جاری است وَلا شكّ أنَّ فاطَمَةَ خُلِقَت لِأَجْلِ عَلِيٌّ وَ أَنَّ عَلِيّاً خُلِقَ لِأَجْلِها وَ أَنَّهُما كُفَوَان وَ مُتَّحِدان لا يَفتَرِقان.

و في الحديث عَنِ النَّبيِّ صلّى الله عليه و آله و سلّم : يَا عَلى أَنتَ

ص: 181


1- سورۀ نساء (4)، آیه 34
2- سوره بقره (2)، آیه 228
3- ر.ک: «نور الابصار»، ص 51، «فرائد المسمطین» 2/ 66 و کشف الغمه 475/1

نَفْسِى الّتي بين جنبي. وَ فَاطِمَةُ رُوحِيَ التي بين جنبی(1) پس جناب اميرالمؤمنین علیه السّلام نفس پیغمبر صلّى الله عليه و آله و سلّم و حضرت فاطمه علیها السّلام روح پیغمبر است. شاید گفته شود منزلت روح ارفع و اعلی از منزلت نفس است لکن نفس و روح از جهتی متحدند

على اى حال ایند و بزرگوار با حقیقت محمدیه وحدتى حقه و واقعیه داشتند و در اختلاف تعبیرات اشکالی نیست:

عباراتنا شَتَّى وَ حُسنُک وَاحِدٌ *** وَ كُلُّ الى ذَاكَ الجمال يُشيرُ

بناءً على ذلك؛ همان اولویت نبویه و مرتضویه را بالنسبه به عموم بریه در حق فاطمه مرضیه با اثبات عصمت و کفویت کامله میتوان گفت بلکه افضلیت آن مخدّره را بر انبیاء اولوالعزم در تلو افضلیت نبی و ولی با اثبات اولویت میتوان به برهان ثابت کرد و شرح و توضیح این مقالات موجزه و بیانات مُجْمَله را از عبارات شريفه منيفه علامه مجلسی قدس سره در ذیل حدیث لولا على لفاطمَة مَا كَانَ عَلَى وَجه الأرضِ كُفو میتوان استنباط کرد و فهمید و این است عبارات آن مرحوم

بيان: يُمكنُ أنْ يُستدَلْ بِهِ عَلى كَونِ عَلى وَ فَاطِمَة أَشْرَفُ مِن سائر اولى العزم سوئ نبينا صلى الله عليهم اجمعين لا يقال لا يَدَل عَلى

ص: 182


1- ر.ک: «نورالابصار»، ص 51

فَضْلِهِما عَلى نُوح و ابراهيم لاحتمال عدم كونهما كُفْوَين لكونها مِنْ أجدَادِهَا لِاَنَّا نَقُول ذِكر آدَمَ يَدُلُّ عَلى أنَّ المراد عَدَم كَونِهِمْ اكفائها مَعَ قطع النظر عن الموانع الأخر على أنه يُمكن أن يتشبّت بِعَدَمِ الْقَول بالفصل نَعَم يُمكنُ أن يُناقش في دلالتِه عَلَى فَضلِ فَاطِمَة عَلَيْهِمْ بِانّه يمكن ان يشترط في الكفاءة كون الزوج أفضل وَ لا يبعد ذلِكَ مِنْ مُتفاهم العُرف واللهُ يَعْلم(1)

و عجب دارم ملّا على قوشجى عليه ما علیه گفته در حق شیعه: این فرقه علیله قلیله ذلیله قائل به عصمت زنی شده اند با آن که جمهور از اهل سنت و جماعت اعتقاد به عصمت کافه انبیا ندارند و از آن طرف عبد الحميد بن ابی الحدید معتزلی از مفضّله بغداد نقل میکند تفضیل فاطمه طاهره را بر حضرت امیرالمؤمنین علیه السّلام و خلفای دیگر و گفته است: مردم در حق جناب امیرالمؤمنین علیه السّلام غالی و مقصر محبّ مبطر و باهت مفرط شده اند و این دو طایفه در معرض هلاکتند و ما طایفه مفضّله بر منهج قویم و طریق مستقیم اعتدال میباشیم که على بن ابى طالب را بعد النّبي خير خلق الله میدانیم

مع ذلک کله میگویند حکمت بر تقدیم خلفا و نصب بر خلافت ایشان بود و عبارت ایشان است: اَلحَمدُ لِلَّهِ الَّذي قَدَّمَ الْمَفضُولَ عَلَى الْفاصِل لِحِكمَةٍ اقتضاها التكليف(2). و هر منصف عاقلی از این عبارت

ص: 183


1- «بحارالانوار» 10/43.
2- «شرح نهج البلاغه» ابن ابی الحدید 3/1

واهيه و اعتقادات سخيفه حقیت عقیده فرقه ناجیه شیعه امامیه را میداند و آنان که فاطمه را افضل دانسته اند خواسته اند شرافت و نبالت حضرت شاه ولایت را محو نمایند و سایرین را «واو» عاطفه قرار داده اند فَرَغماً لِمعَاطِسِ قوم يَحْسَبُونَ أَنَّهُم يُحسِنُونَ صُنْعاً إلا أنّهُم هُمُ المُفسدُونَ وَ هُنالِكَ يَخسِرُ المُبْطِلُونَ وَ يَهْلِكَ البَطالون و این ابیات در تقدیم و تفضیل حضرت زهرا علیها السّلام بر جناب شاه اولیاء علیه السّلام از ابن ابی الحدید مذکور و مشهور است:

وَ خَيْرُ خَلق الله بَعْدَ المُصطفى *** أعظَمُهُم يَومَ الفِخَار شَرَفاً

السيد المُعَظَّمُ الوَصى *** بَعْدَ البَتُول المُرتَضى عَليٌّ

وَ ابْنَاهُ ثُمَّ حَمزة وَ جَعَفَرٌ *** ثُمَّ عَتِيقٌ بَعدَهُم لا يُنْكَرُ

المُخلِصُ الصِّدِّيقُ ثُمَّ عُمَر *** فَارُوق دين الله ذاكَ القَسوَرُ

وَ بَعدَهُ عُثمان ذُو النُّورَيْن *** هذا هُوَ الحَقِّ بِغَيْر مَيْنِ

ترجمه این ابیات واضح است.

حقیر را در فضل امیرالمؤمنين عليه السّلام بر فاطمه زهرا علیها السّلام به فرموده خدا و رسول خدا سخنی نیست و بر این عقیدت هر مسلمانی دانا است و جزء مذهب حق است لیکن مخفی نماند که در کتاب بحار الانوار مروی است کان امیرالمؤمنین

ص: 184

عليه السّلام يُطيعها في جميع ما تأمرُه(1)

و در اخبار دیگر هست که گاهی حضرت رسول صلّى الله علیه آله و سلّم به جناب امیرالمؤمنین علیه السّلام می فرمود اطاعت کن فاطمه را در هرچه امر میکند و گاهی به فاطمه میفرمود: اطاعت کن علی را

و جهت امر به آن بزرگوار در اطاعت امر فاطمه برای عصمت و صواب رأی او است که فاطمه به خطا نمیرود کانه رأی او رأی پیغمبر است و لهذا فرمود: در این مدت نه سال نه فاطمه مرا به غضب آورد نه من او را به غضب آوردم.(2)

حال که علی کفو فاطمه شد و فاطمه کفو علی حرام بود بر وی اختیار زنی با آن که موانع مرفوع بود.

و تساوی در اطاعت این دو بزرگوار مر یکدیگر را مستقلاً از خصایص و از مزایای مختصه است؛ پس میگوئیم معنی کفو بودن در این مورد خاصه عصمت است یعنی فاطمه معصومه بوده و او را معصوم باید بخواهد اگر حضرت امیرالمؤمنین علیه السّلام نبود به غیر او روا نبود فاطمه زهرا علیها السّلام داده شود لهذا در حدیث فرمودند: اگر علی نبود فاطمه زهرا عليها السّلام كفوى نداشت(3) و همین بیان

ص: 185


1- «بحارالانوار» 201/43 در حدیث کان ندارد و حدیث صدری هم دارد.
2- «بحارالانوار» 132/43
3- «خصال»، شیخ صدوق، ص 414، باب التسعة.

برهان روشنی است بر عصمت فاطمه زهرا

و در معنی آدم و من دونه که در چند حدیث آمده چند وجه اراده میشود

یکی آن که مراد از من دُونَه فرزندان آدم است از معصومین و غیر معصومین عموماً.

و یکی دیگر معصومین از انبیا مخصوصاً الا ما خَرَجَ بِالدليل در هر حال حضرت آدم ابوالبشر که پدر است و نهایت و غایت این نسبت است به فرزندان خود خارج است یعنی فاطمه زهرا تا آدم کفوی .نداشت

و اگر اختصاص بدهیم مَنْ دُونه را به معصومین میگوئیم ذکر آدم علیه السّلام برای آن است که اوّلِ انبیا بوده و خود آدم به دلیل خارج است مانند آباء کرام و اجداد عظامش پس مراد پیغمبران دیگرند که فرد فرد ایشان با داشتن عصمت برابر فاطمه زهرا نبوده اند نه از نسب فخیم و نه از حسب عظیم و هیچ یک پدری مانند پیغمبر نداشتند هیچ یک بستگی و پیوستگیشان به حقیقت محمدیه مانند فاطمه زهرا ،نبوده و از برای فاطمه زهرا هم شوهری با این قرابت خاصه و رحم ماسه کجا یافت میشد که نفس پیغمبر باشد و اولی از نفوس دیگران باشد؛ پس اولویت نفس قدسیه علويّه دلیل بر اولویت نفس فاطمیه است برای آن که با هم کفو بودند و در عالم انوار با هم اتحاد .داشتند

ص: 186

بلی در تنزلات وجودیه و نزول از عوالم غیبیه به عوالم شهوديّه پیغمبر افضل است از جناب امیرالمؤمنین علیه السلام به واسطه نبوّت و حضرت امیرالمؤمنین علیه السّلام افضل است از فاطمه زهرا به واسطه ولایت و امامت اما فاطمه زهرا عليه السلام از جهت نسب اقرب به رسول خدا است و نقطه وجودیه اش به خط نبوّت نزدیکتر است

پس جناب امیرالمؤمنین علیه السّلام که اعظم اولیاء کاملین و نفس مقدّس حضرت خاتم المرسلين و سلطان العالمين بوده، عبث (و بی جهت) از ازدواج و تعلق به فاطمه زکیه مباهات و فخریه نمی فرمود و با وجود فاطمه علیها السلام زنان دیگر را خداوند اکبر بر وی حرام نمیکرد و او را کفوی بیمانند و نظیری بینشان قرار نمیداد

پس در جلالت قدر فاطمه بس است که کفو جناب امیرالمؤمنين علیه السّلام گردید و زنان دیگر با وجود او بر علی علیه السلام حرام شدند و در جلالت قدر علی هم کفایت است که چنین زنی را با این فخامت نسب و عظمت حسب کفوی یگانه برای وی قرار داد که در مراتب انسانیت کامله و از جهت نواقص، منزهه بود؛ صلوات الله عليها وعلى ابيها وَ بَعلِها وَ ولديها.

ص: 187

تساوی حالات فاطمه با حضرت رسول (صلی الله علیه و آله)

و حضرت امیرالمؤمنین و فرزندان او عليهم السلام

و بیان این مساوات تحفه ای است موجزه برای دوستان فاطمه عليها السّلام و آن را در پنجاه مورد نشان میدهد که اغلب از آنها را جمهور اهل سنت اعتراف دارند

مورد اوّل

مساوات اوست در صلوات بر حضرت رسول و آل او و اخص و اقرب آل پیغمبر بالاتفاق فاطمه طاهره است و اهل سنّت سه قسم صلوات بر پیغمبر می فرستند: اوّل اللهمَّ صَلِّ عَلى مُحَمّدٍ و سَلّم، دوم صَلَّى اللهُ عَلَيهِ وَسَلَّم سوم صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ عَلَى آلِ مُحَمَّدٍ. اغلب ذکر از آل نمینمایند و چون ذکر کنند فصل به علی میکنند با آن که حضرت رسول فرمود: صلوات را ناتمام بر من نفرستید، عرض کردند: ناتمام کدام است؟ فرمود: اللهمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد گوید و آل مُحمَّد نگوید(1)

و در حدیث است مَن فَضَّلَ بَيْنِي وَ بَيْنَ الى بِعَلى فَقَد جَفَانی(2)

ص: 188


1- «الصواعق المحرقه» 144
2- «احقاق الحق» 643/9 با کمی تفاوت و الموضوعات الكبر، على قاری هند، ص 125

و جهت صلوات فرستادن تعظیم حضرت رسول است و جدا کردن فاطمه و آل او را از پیغمبر منافی با قصد تعظیم است بلکه توهین بر پیغمبر است. نمیدانم آنان که در نماز صلوات بر سید کاینات میفرستند و ذکر آل او را نمینمایند یا آن که فاطمه را از آل او نمیدانند چگونه فردای قیامت رجای واثق به شفاعت او دارند و به چه روی پیغمبر را زیارت میکنند؟! شافعی گفته است:

يَا أَهْلَ بَيت رَسُول اللهِ حُبُّكُمُ *** فَرضُ مِنَ اللهِ فِى القُرْآنِ أَنزَلَهُ

كَفَاكُمُ مِنْ عَظيم القَدر انّكُمُ *** مَنْ لَمْ يُصَلِّ عَلَيكُم لا صَلاةَ لَهُ(1)

یعنی ای آل رسول در قرآن دوستی شما فرض است و کفایت است جلالت قدر شما این که کسی که بر شما صلوات نفرستد نماز او قبول نیست

معروف است جمعی به عیادت ابو نعیم که از اعاظم مشایخ و علماء اهل سنت است ،رفتند ابونعیم در غرفه نشسته بود سر بر آورد و از ایشان معذرت خواست و گفت خداوند به شما اجر بدهد من الآن تب دارم مجال ملاقات و حال سخن گفتن ندارم یکی سؤال کرد: اگر کسی لا اله الا الله گوید و محمّد رسول الله گوید و احکام الله را بداند و به عمل بیاورد و زمان مُردن ابوبکر را نشناسد آیا ضرری به دین او وارد می آید؟ گفت نه سؤال کرد: با اقرار به شهادتین عمر را نشناسد

ص: 189


1- «الصواعق المحرقة» ابن حجر ص ،146 چاپ قاهره 1375 ق.

می آید؟ گفت نه سؤال کرد با اقرار به شهادتین عمر را نشناسد ضرری دارد؟ گفت نه دیگر از عثمان پرسش نکرد، پرسید علی بن ابی طالب را نشناسد ضرری دارد؟ گفت: آری از آن که علی بن ابی طالب آل پیغمبر است و اکمال و قبول نماز و اتمام آن به واسطهٔ صلوات بر رسول و آل اوست پس شناسایی او و قصد دخول او در آل پیغمبر لازم است

اگر چنین است فرزند از اقارب دور و نزدیک البته اولی است و اقرب است به پیغمبر از آل او خصوص چنین فرزندی که اشرف و افضل آل پیغمبر است و آیا کسی را جرئت آن هست بگوید فاطمه از آل پیغمبر نیست معاذ الله

و آل را علاوه از ملاحظه نسبت و معنی اهل بیت برای آن آل نامیدند که مال و رجوع ایشان به پیغمبر است و اول کسی که رجوع به آن حضرت میکند و ملحق به آن بزرگوار میشود فاطمه زهرا عليها السلام است.

مورد دوم

در سلام به پیغمبر است که نمازگزار میگوید: اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا النَّبِيُّ وَ رَحْمَةُ الله وَ بَرَكَاتُه و مساوی است با آن جناب از کریمه

ص: 190

«سلامٌ عَلى آل یاسین»(1)چون یاسین اسم مبارک حضرت نبوی است ياسِينَ و آل یاسین فاطمه و عترت او است و در آیه «یا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُو صَلُّوا عَلَيْهِ وَسَلِّمُوا تَسلِيماً»(2) تسلیم بنابر تفسیر راجع به آل عصمت و طهارت است و حضرت امیرالمؤمنین علیه السّلام شخص اول ایشان و جناب فاطمه زهرا خاصه و خلاصه این خانواده است و قرب معنوی و اتصال روحانی و جسمانی با رسول خدا داشت.

مورد سوم

طه در قرآن اسم حضرت رسول است و تفسیر به طاهره شده و آیه «إِنَّمَا يُرِيدُ اللهُ لِيُذهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً»(3) در شأن آل طه نازل گردید و خبر از طهارت ذوات مقدسه ایشان داده و اقدم در این آیه از اهل البیت فاطمه علیها السّلام است پس از این جهت فاطمه زهرا در ذکر کریم با پیغمبر مساوی است به مانند شوهر و فرزندانش

مورد چهارم

در حرمت صدقه دادن است همان نحوی که صدقات که اوساخ امت است بر آن حضرت حرام شد بر آل آن بزرگوار هم حرام است و اقرب اقربین فاطمه زهرا علیها السّلام است.

ص: 191


1- سوره صافات (37)، آیه 130
2- سوره احزاب (33)، آیه 56
3- سوره احزاب (33) آیهٔ .33

مورد پنجم

در لزوم و وجوب محبت و دوستی حضرت رسول است بر همه خلق به مفاد كريمة «فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ الله»(1) و محبّت لازم دارد اتباع را و اتباع بدون محبت نمیشود و در شأن آل رسول صلى الله عليه و آله و و سلّم فرمود: «قُلْ لا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي القُربى»(2) یعنی چنان که دوستی پیغمبر صلی الله عليه و آله و سلّم بر امت مرحومه فرض است دوستی فاطمه و بنی فاطمه فرض و حتم است بلکه اهم و اعظم فرایض قرار داده شده و کدام یک از ذوی القربی به سید انبیاء اقرب از فاطمه و فرزندان اوست

و ابن حجر هیثمی متعصب در کتاب صواعق محرقه این پنج چیز را در تساوی آل رسول با رسول خدا ذکر کرده(3) لیکن به طریق عموم آل رسول را مساوی دانسته و حقیر جناب فاطمه را تخصیص داد

مورد ششم

در قصه مباهله است که در تفسیر امام حسن عسکری است حضرت رسول فرمود: ما ساوَى اللهُ قَط امرَءةً بِرَجُل الا مَا كَانَ مِن تَسويَةِ اللهِ فاطمة بِعَلى وَ الحَقها بِأَفضَلِ رِجالِ العالمينَ؛ یعنی مساوى نفرمود خداوند و دود زنی را به مردی مگر فاطمه را به علی بن ابی

ص: 192


1- سوره آل عمران (3)، آیه 31
2- سوره شوری (42)، آیه 23
3- «الصواعق المحرقة»، ص 141 و بعد از آن

طالب علیه السّلام و او را ملحق و عطف کرد به بهترین مردان عالمیان فالحَقِّ الله فاطمة بِمُحَمَّدٍ وَ عَلَى فِي الشَّهَادَةِ وَ الحَقِّ الحَسَنِ وَالحُسَينِ بهم(1) فى قوله تعالى «فَقُلْ تَعَالَوْ نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَ ابْناءَكُمْ وَ نِسَاءَنا و نِسَاءَكُمْ وَ أَنْفُسَنَا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللهِ عَلى الكَاذِبِينَ»(2) و به اتفاق نسائنا فاطمه است و ابنائنا حسن و حسین و انفسنا حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السّلام .

مورد هفتم

در آیه مباركة «مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيانِ * بَيْنَهُما بَرْزَخٌ لا يَبْغِيانِ * يَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَالمَرْجانُ»(3) مقصود از بحرین حضرت اقدس نبوی و ذات مقدس علوی است و بنابر تفسیری مراد از بَحْرَيْن بَحْر ولایت و بَحْر عصمت است و مقصود از برزخ حضرت رسول است و لؤلؤ و مرجان جناب امام حسن و جناب امام حسین صلوات الله عليهما.

مورد هشتم

تساوی در عصمت است به مذهب امامیه اثنا عشریه یعنی چنان که حضرت رسول و حضرت امیر و حسنین علیهم السلام معصوم بودند فاطمه زهرا عليها السلام معصومه بوده و عصمت اعظم و اقوم صفات

ص: 193


1- «تفسیر امام عسکری علیه السلام» ص 657
2- سوره آل عمران (3)، آیه 61
3- سورة الرحمن (55)، آیه 19 و 20 و 22

فاطمه زهرا عليها السّلام معصومه بوده و عصمت اعظم و اقوم صفات نبوّت و رسالت است و هر صفتی از صفات کمالیه انسانیه راجع به صفت عصمت .است

مورد نهم

نطفه های ائمه معصومین مانند حضرت رسول و جناب اميرالمؤمنین علیه السلام از فواکه جنت و از آبهای صافیه عوالم علیه عالیه ،بوده فاطمه زهرا عليها السّلام هم نطفه زکیه اش از تفاحة الخلد و فواکه دیگر بهشت بوده است.

مورد دهم

از بدو ولادت و رضاع و فطام نمو نبی و ولی و ائمه طاهرين علیهم السّلام بر خلاف دیگران بوده و چنین بود فاطمه زهرا علیها السّلام در این فضل و شرافت عظمی تساوی داشت با حضرت رسول و اولاد طاهرینش و این مطلب گذشت(1)

مورد یازدهم

در ابداع انوار حضرت رسول و ائمه طاهرین است و اتحاد نور

ص: 194


1- در ذیل لقب زكيّه.

فاطمه علیها السّلام با ایشان و در این که پیغمبر ابو الانوار و فاطمه زهرا عليها السّلام ام الانوار بوده است پس در این جهت جناب فاطمه با ایشان مشارکت و مساوات داشته و اخبار آن گذشت

مورد دوازدهم

زمان ولادت حضرت فاطمه تکریمات رحمانیه شد چنان که در ولادت حضرت رسول و ائمه طاهرين بأجمعهم، علاوه زمان ولادت تمام ایشان شهادتین گفتند و اقرار به وحدانیت و یگانگی حق و نبوت حضرت رسالت نمودند و در حدیث مفضّل تكلّم فاطمه و اقرار به شهادتین و تسلیم به سیادت نسوان جنان و تسمیه ایشان به اسمائهن آمده است(1)

مورد سیزدهم

در خصوص تحدیث ملائکه که فاطمه زهرا عليها السلام مانند ائمة طاهرين مُحَدِّثه بود و ملکی ملازم خدمتش وَ هُوَ يُحَدِّتُها وَ يَنكتُ في قَلبِها وَ يَنقر فى أذنَيْها پس فاطمه زهرا با ائمه طاهرین در این فضل شریک و سهیم بود.

ص: 195


1- امالی شیخ صدوق ص 690 مجلس 87

مورد چهاردهم

از نور پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلّم ، عرش و از نور حضرت امیرالمؤمنین علیه السّلام، ملائکه و از نور امام حسن، آفتاب و ماه و از نور جناب خامس آل عبا بهشت خلق شد و از نور فاطمه زهرا آسمانها و زمینها خلق شد؛ پس فاطمه زهرا علیها السّلام در این تشریف و تکریم و علیت بالنسبه به مخلوقات با پدر و شوهر و فرزندانش مساوات داشت.(1)

مورد پانزدهم

چنان که حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلّم و حضرت امير المؤمنين عليه السّلام و اوصیاء مرضتین ایشان فرداً فرد اولویت بر همه نفوس بشریّه و تمام افلاک علویه و ارضین سفلیه داشتند فاطمه زهرا علیها السّلام از همه برتر و قدسیه اش از همه نفوس شریفتر و بهتر بوده و خداوند اکبر در وجود مقدسش حرمت خاصه قرار داد که اگر همه مخلوقات در میزانی باشند شرف حرمت او راجح است و فاضل دارد و نفوس بشریه را از آدم علیه السّلام الى يوم القيام یک ارتباط و اتصال مخصوصی بدان نقطة الكمال و كعبة الجلال است و یک جهت اختصاص و احتیاجی است که به دیگران از انبیاء مرسلین و اولیاء کاملین نیست

ص: 196


1- «بحار» 10/15 و نیز رجوع کنید به ارشاد القلوب 213/2 چاپ نجف.

مورد شانزدهم

در علم فاطمه زهرا علیها السّلام است که به ماکان و ما هو كائن و ما يكون احاطه داشته چنان که پدر بزرگوارش و اولاد کبارش احاطه داشتند محال است گفته شود از حضرت فاطمه سؤال نمایند آنچه متعلّق به علویات و سفلیات مجردات و مادیات بوده فضلاً عن الاحکام و آن مخدّره نداند و عالم نباشد و از حدیث صحیحی که معلوم میشود تا زیر عرش بر فاطمه زهرا علیها السّلام همه چیز معلوم و مکشوف بود.

مورد هفدهم

هر یک از ائمه معصومین را در صحایف مذخوره سماویه تکلیفی بود بنابر اخبار اصول کافی غیر از نظر کردن به جفر و جامع و نظائر آن که نظر میکردند و بر علم مستفاد ایشان افزوده می شد و بر آنچه می دیدند و مأمور بودند عمل میکردند(1) و جناب فاطمه زهرا عليها السّلام علاوه از اطلاعات و افاضاتی که از حضرت رسول و حضرت امیرالمؤمنین علیه السّلام بر او میشد مصحف کریمی که سه برابر قرآن است(2) و اکنون در خدمت امام عصر زمان میباشد به

ص: 197


1- «کافی» 239/1-242
2- «کافی» 239/1.

توسط روح الامین به او مرحمت گردید که تمام آن به خط مبارک حضرت امیرالمؤمنین علیه السّلام از املاء فاطمه زهرا عليها السّلام تحریر و تثبیت شد و در آن اخبار آسمانی و سلطنت سلاطین و ملوک روی زمین است سیما علوم دیگر و آن مدرکی از مدارک علوم آل محمد است.

و ما مردم شیعه از این فخر و شرف فاطمه و فرزندانش نهایت مفاخرت را داشته و داریم و از این مرحمت مبذوله و مزیت مختصه خدا را شکرگزاریم بلکه این امتیاز یکی از خصایص فاطمیه و مزایای زهرائیه است

مورد هیجدهم

چنان که جبرئیل روح الامین خدمت حضرت سلطان العالمین به کسوت بشریّه نزول مینمود و حضرت اقدس نبوی و جناب مقدّس مرتضوی به حس ظاهری او را میدیدند و با او سخن میگفتند در حدیث ،مصحف جبرئیل و ملائکه مقربین خدمت جناب فاطمه زهرا مکرّر در دفعات عدیده شرفیاب شدند(1) و با ایشان سخن گفتند و حدیث میکردند غرض در تساوی مشاهده و معاینه است با پیغمبر رحمت و حضرت شاه ولایت

ص: 198


1- «کافی» 241/1

مورد نوزدهم

و دیگر از جهت اقتداء کردن خلق جناب فاطمه طاهره با انوار اربعه به روایت فریقین تساوی دارد و حضرت رسول امر فرمود که به فاطمه زهرا علیها السّلام خلق خدا و کافه برایا اقتداء نمایند و معنی اقتداء عام است جز آنچه تخصیص یافته و به اولیاء دین و اولوالامر ارجاع شده.

مورد بیستم

در علم فاطمه طاهره در روایت است که مقصود از «اهل ذکر» در آيه فاسألوا اهل الذكر(1) علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السّلام است و معنی ذکر پیغمبر و قرآن است و فاطمه زهرا از آل رسول و اهل قرآن است و از این خبر(2) معلوم میشود که آن مخدّره عالمه بود از آن علومی که بر پدر و شوهر و فرزندانش افاضه شده و اگر نه جاهل به احکام و مسائل چگونه مسئول واقع میشد و این کمال شرف است و دلیل بر مطاعیت فاطمه علیها السّلام و برهانی بر لزوم اقتدای به او

مورد بیست و یکم

در توسل آدم ابوالبشر علیه السّلام و انبیاء دیگر به خمسۀ طیّبه و

ص: 199


1- سوره نحل، آیه 43
2- به تفسیر برهان 423/3 رجوع کنید.

مخصوصاً به فاطمه صدیقه بر حسب اخبار تساوی آن مخدّره طاهره ظاهر است.

مورد بیست و دوم

از حدیث مناقب(1) ظاهر است که رسول خدا فرموده خداوند سبحان از نور وجه خود بهشت را خلق فرمود و آن نور را سه قسمت کرد یک ثلث را به من داد و یک ثلث را به فاطمه علیه السّلام و یک ثلث را به علی علیه السّلام و اهل بیت او پس هر کس از این نور بهره یافت به ولایت اهل بیت هدایت یافت و اگر نه گمراه شد

و در این حدیث علاوه از تساوی نورانیت فاطمه زهرا نور وجودش با نور نبوی و نور علوی و اولاد طاهرینش اثلاثا مذكور است یعنی حضرت امیرالمؤمنین علیه السّلام با اولاد معصومین آن بزرگوار علی حده یاد شده و فاطمه زهرا علیها السّلام بشخصها على حده مذکور گردید و جزء اخیر شرحی علی حده میخواهد.

مورد بیست و سوم

این حقیر ده حدیث در نظر دارم که جناب فاطمه زهرا زمان احتضار با انوار اربعه (محمد و علی و حسن و حسین صلوات الله عليهم) بر بالين تمام موتى حاضر میشود و از ایشان توجه میفرماید(2)

ص: 200


1- مناقب 325/3
2- به کتاب المحتضر شیخ حسن حلی از علمای سده نهم چاپ نجف رجوع شود.

مورد بیست و چهارم

حضرت اقدس نبوی صلى الله علیه و آله و سلّم بعد از رحلت بر مغتسل خود به یمین و یسار حرکت میفرمود و حالات غیر عادیه مشابه آن در سِيّر نَبويّه مفصلاً مذکور است و آنچه از حضرت امیرالمؤمنین علیه السّلام ظاهر شد بعد از وفات از زمان حمل جنازه و در قبر مطهر نیز صحیح و معتبر است و چنین بود فاطمه زهرا صلوات الله علیها بعد از وفات و رحلت و زمان وداع حسنین را به سینه مبارک چسبانیده(1) و روایت ورقة بن عبدالله(2)دلیل است که فاطمه زهرا عليها السّلام حیات و مماتش مساوات داشته و با پدر بزرگوار و جناب حیدر کرار در این شرف بزرگ و فضل عظیم تساوی داشت

مورد بیست پنجم

هر یک از ائمه طاهرین از جناب امیرالمؤمنين عليه السلام تا حضرت عسکری قبل از رحلت و وفاتشان پیغمبر را در خواب دیده به هر یک خبر دادند قدومشان را و این را از علائم امامت بعضی به شمار آورده اند جناب صدیقه طاهره را هم حضرت رسول مقارن رحلت در عالم رؤیا مژدۀ ملاقات را دادند(3)

ص: 201


1- «بحار» 179/43
2- «بحار» 174/43
3- «دلائل الامامة»، ص 43

مورد بیست و ششم

پیغمبر و حضرت امیر و ائمه معصومین علیهم السّلام علم به شهادت و زمان وفات خودشان داشتند و خبر میدادند فاطمه زهرا نیز در خبر معتبر است به حضرت امیرالمؤمنین علیه السّلام خبر رحلت خود را داده(1) علاوه اظهار مسرت و شادی می.فرمودند

مورد بیست و هفتم

در ایمان به رسول خدا و متابعت وی با مادرش خدیجه و شوهرش مساوات داشت و در ایمان کامل از همه زنان جهانیان قدمت جست و گوی سبقت ربود و بر همه سیادت یافت.

مورد بیست هشتم

حضرت فاطمه زهرا علیها السّلام مساوات دارد در دخول جنت با حضرت رسول و جناب امیر و حسنین علیهم السلام و در حدیث شریف آمده: اوّل شخص يدخُل الجنّة فاطمة عليها السلام(2)

و این حدیث را اهل سنت صحیح میدانند خصوص ابن حجر در صواعق محرقه بدین مضمون نقل کرده که پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: يا عَلى أَما تَرضى أَن تَكُون رابع أربعة اوّل مَن يَدخل

ص: 202


1- «دلائل الامامة»، ص 44
2- «مناقب» ابن شهر آشوب 329/3

الجنّة أنا و أنتَ وَ الحسن والحسين و أزواجنا عَنْ أيْمَانَنَا وَ شَمَائِلنا و ذُرِّيَّاتِنَا خَلف أَزْواجنا(1) پس حضرت زهرا علیها السّلام در دخول جنت به روایت سابقه مساوات با انوار اربعه داشت.

مورد بیست و نهم

در کتاب بحارالانوار از عمر بن الخطاب روایت است از حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلّم که فرمودند: فَاطِمَةُ وَ عَلى وَ الحَسَن وَ الحُسَيْن فى حَظِيرَةِ القدس فى قُبَّةٍ بَيْضَاء سَقْفُها عَرْشُ الرَّحمن(2)

پس فاطمه زهرا مقام او در حظيرة القدس برابر با حضرت امیر و حسنین علیهم السّلام است.

و ابن شیرویه در کتاب فردوس این روایت را از عمر نقل کرده و نقل او بر خلاف ترتیب از جهت توهین است.

مورد سی ام

جناب فاطمه زهرا علیها السّلام اسم مبارکش مشتق از اسم مبارک حق است وَ اللهُ فَاطِرُ السّموات والأرض و هى فاطِمَة وَ أَبوها مُحَمَّد والله المحمود و بعلها هُوَ العَلى وَ الله هُوَ العَالى وَ ابْناهَا الحَسَن وَ الحُسَين والله هُوَ المُحْسِن پس فاطمه زهرا علیها السلام از جهت

ص: 203


1- «الصواعق المحرقه» ، ص 159، «فضائل الخمسه»، فیروزآبادی 142/3.
2- «بحارالانوار» 76/43

اشتقاق اسمی مساوی است با این بزرگواران و احدی از پیغمبران و اولیا به این شرافت عظمی مشرف نشدند.

مورد سی و یکم

حضرت رسول و حضرت علی و حضرت صالح فردای قیامت سواره به عرصه محشر میآیند و رابع ایشان حضرت صدیقه کبری است.(1)

و در حدیث دیگر رکبان اربعه حضرت رسول و حضرت امیر و حضرت صالح و حضرت حمزه است و حدیث آن در مواقف قیامت ذکر شده است.

مورد سی و دوم

منزل فاطمه زهرا علیها السّلام در جنّت عدن برابر با منازل محمد و علی و حسنین است و در اعلی درجۀ بهشت مقامش مساوی است با ایشان

مورد سی و سوم

جناب فاطمه در ادراک شهادت و ثواب با حضرت رسول صلی الله

ص: 204


1- «بحار» 19/43

علیه و آله و سلّم و حضرت امیرالمؤمنین علیه السّلام و فرزندانش مساوات داشت چنان که حضرت ختمی مرتبت بنابر اخبار صحیحه مسموم شد و به درجه شهادت فایز گردید حضرت فاطمه زهرا عليها السّلام هم شهیده از دنیا رحلت فرمود.

مورد سی و چهارم

در تشرف حضور حضرت رسول صلّى الله علیه و آله و سلّم در زیر کسا با حضرت امیرالمؤمنین علیه السّلام و فرزندانش مساوی بود و در این سعادت باهره زاهره با انوار اربعه شریک شد و در عداد خلاصه مردان عالم مغمور رحمات خاصه گردید.

مورد سی و پنجم

در آیه مباركه «أَنّى لا أُضيعُ عَمَلَ عَامِلٍ مِنْكُم مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنثى»(1) حضرت علی اعلی فاطمه زهرا علیها السّلام را در برابر امیر المؤمنین علیه السّلام یاد فرمود و وعده ثواب به ایشان داد.

و همچنین «وَ هُوَ الَّذى خَلَقَ مِنَ الْمَاءِ بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَ صِهْراً»(2) «نسب» که فاطمه است و اقرب به ،رسول اوّل مذکور شد و صهر حضرت امیرالمؤمنین علیه السّلام است بعد از آن مخدّره یاد فرمود

ص: 205


1- سوره آل عمران (3)، آیه 195
2- سوره فرقان ،(25) آیه 54

مورد سی و ششم

هر مائده ای از موائد که جبرئیل برای پیغمبر میآورد و هر موهبتی از مواهب را که اظهار میکرد فاطمه زهرا علیها السّلام در آن سهیم و شریک بود، بلکه نبود مرحمتی از مراحم الهیه مگر آن که آن مخدّره عظمی در آن رکن اعظم بود.

مورد سی و هفتم

ثواب تسبیح و تقدیس ملائکه به روایت ارشاد القلوب و بحار الانوار تا روز قیامت از برای دوستان فاطمه و پدر و شوهر و فرزندان اوست(1)

یعنی در این فضل عظیم نیز حضرت فاطمه علیها السّلام مساوى است با پدر بزرگوار و شوهر مکرم و اولاد طاهرینش و هر آنچه از برای دوستان ایشان است از برای دوستان فاطمه است

مورد سی و هشتم

في الحديث: خَيْرُ أَهلِ الأَرض مُحَمَّدٌ وَ عَلى و فَاطِمَة وَ الحَسَن وَ الحُسَين.

پس فاطمه زهرا علیها السلام از جهت خیریت با انوار اربعه مساوی است.

ص: 206


1- «ارشاد القلوب» 214/2

مورد سی و نهم

در هر موردی که حضرت رسول دعا در حق حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمود به همان قسم دعا در حق فاطمه زهرا عليها السلام میکرد یا آن که دعای مخصوص را به نام هر دو بزرگوار می فرمود مانند: أَلفَ بَينَهُما وَاجْمَعْ شَمْلَهُما وَاجْعَلْهُما وَ ذُرِّيَّتهُما مِنْ وَرَثَة جَنَّة النعيم(1)

و چون جبرئیل سیب بهشتی و به بهشتی آورد و بین ایشان بالمناصفه قسمت کرد به حضرت امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمود اطاعت کن امر فاطمه را و به فاطمه فرمود اطاعت کن امر علی علیه السلام را

چون قدح شیر را آوردند اول به فاطمه فرمود: اشربی فداكَ أَبُوكِ آنگاه به حضرت امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمود: اشرب فداكَ ابْنُ عَمْكَ.

و در حدیث نکاح است که آن ملک مقرّب به حضرت اقدس نبوی صلى الله علیه و آله و سلّم عرض کرد: زوّج النُّورِ بِالنُّورِ(2). كما في كتب الفريقين و تمام اين اخبار دلیل بر مساوات حضرت فاطمه است در بعضی از مراتب با حضرت امیرالمؤمنین علیه السّلام .

ص: 207


1- «بحارالانوار» 117/43
2- به «بحارالانوار»، 111/43 و «مناقب» 349/3 رجوع شود.

مورد چهلم

در حنوط بهشتی جناب فاطمه زهرا علیها السّلام با حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلّم و جناب سيف الله المسلول عليه السّلام برابر و مساوی بود(1)

مورد چهل و یکم

آن مکاشفاتی که از برای پیغمبر صلّى الله عليه و آله و سلّم و حضرت امیرالمؤمنین علیه السّلام در زمان احتضار بود از رفع حجب و دیدن مواکب ملائکه و نزول جبرئیل و میکائیل از برای فاطمه زهرا علیه السّلام نیز بوده به دلیل حدیث مصباح الانوار از عبدالله بن حسن.(2)

مورد چهل و دوم

حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلّم و حضرت امیرالمؤمنین علیه السّلام و جناب سیّدالشهداء علیه السلام شب مدفون شدند جناب فاطمه زهرا علیه السّلام هم شب دفن شدو در آن حکمتها است.

ص: 208


1- «عوالم» جلد فاطمه زهراء 1104/2
2- «بحار» 200/43.

مورد چهل و سوم

در روز قیامت حق تعالی میفرماید در حدیث مبسوط : جَعَلْتُ الكَرَمَ لِمُحَمَّدٍ وَ عَلَى وَ الحَسَن وَالحُسَين و فاطِمَة(1)

و این حدیث در فضل حضرت زهرا علیها السّلام مشروح است و آن مخدّره در جهت کرامت با انوار اربعه مساوی و برابر خواهد بود.

مورد چهل و چهارم

در حدیث مَنْ فَرحَ لِفَرَحِنَا وَ مَنْ حَزَنَ لِحُزْنِنَا(2) فاطمه زهرا با پیغمبر رحمت و حضرت شاه ولایت و آل طاهرینش به طریق عموم مساوات دارد.

مورد چهل و پنجم

بنابر خبر مشهور صلوات خمسه به خمسه طاهره تعلق دارد مانند فريضة ظهر به حضرت رسول صلی الله عليه و آله و سلّم و عصر به حضرت امیرالمؤمنین علیه السّلام و عشاء به حضرت امام حسن علیه السّلام و فریضهٔ صبح به حضرت امام حسین علیه السّلام و فریضه مغرب به جناب فاطمه زهرا که برزخ بین چهار رکعت و دو رکعت است و تساوی آن مخدّره در این شرافت عظمی بدیهی و پیداست

ص: 209


1- «بحار الانوار» 64/43.
2- «بحارالانوار» 114/10.

مورد چهل و ششم

ثواب زیارت حضرت فاطمه ثواب زیارت حضرت رسول را دارد و ثواب زیارت حضرت امیر ثواب زیارت حضرت فاطمه را و تساوی ثواب زیارت فاطمه طاهره با زیارت حضرت رسول در این حدیث واضح است.

مورد چهل و هفتم

تكلّم حضرت زهرا با تکلّم حضرت رسول صلّى الله علیه و آله و سلّم و حضرت امیر و بعضی از ائمه معصومین علیهم السّلام در رحم مادرشان و بعد از ولادت بر خلاف عادت مساوی است.(1)

مورد چهل و هشتم

فخامت نسب فاطمه زهرا عليها السّلام با حضرت امیر درجةً مساوی است از آن که حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام پسر ابوطالب است و ابوطالب پسر عبدالمطلب و فاطمه دختر پیغمبر است و پیغمبر پسر عبدالله و عبدالله پسر عبدالمطلب، اما شرافت حضرت فاطمه از جهت رسالت اعلی است

مورد چهل و نهم

در شفاعت حضرت فاطمه زهرا عليها السّلام با حضرت رسول و

ص: 210


1- «امالی»، شیخ صدوق، ص 691، مجلس 87

دیگران از ائمه معصومین علیهم السّلام مساوی و برابر است بلکه علاوه

مورد پنجاهم

رقت و رأفت حضرت فاطمه زهرا علیها السلام با رقت و رحمت حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلّم به این امت و رأفت حضرت امیرالمؤمنین علیه السّلام و سایرین از فرزندانش به شیعه خودشان مساوی و برابر است

این بود اجمالی از مساوات حضرت فاطمه طاهره در بعضی از صفات و حالات با حضرت ختمی مرتبت و جناب شاه ولایت که اشاره کردم و مقصودم از این عنوان آن بود که فاطمه زهرا علیها السلام را از کنف نبوّت و حمای ولایت نتوان خارج کرد یعنی مردان بزرگ و کودکان خُرد و زنان پارسای این خانواده را که پاکان و نیکان از بندگان خدا هستند به اعاظم اصول و اکارم ارکان ایشان که خمسه طیبه اند باید قیاس نمود چه رسد به خودشان که اوهام و افهام از ادراک قدر و مقامشان عاجز و قاصر است، خصوص جناب مریم کبری فاطمه زهرا علیها السلام با آن که زن است در روز رستاخیز مردان عالمیان را در زیر لوای مهر اعتلای ولای خود می آورد و به قدری که از مهر او بهرهمند شده اند و هدایت یافته اند فیض کامل و فضل عاجل میدهد از آن که حکمران عالم قیامت است و فرمان فرمای مملکت داد و معدلت اللهم بحقها وَ بِحَقِّ مَقامِها وَ بَيِّنات آياتها وَ بِحَقِّ ذاتها و صفاتها لا تردّنَا عَن بابِها وَعِنابِها خَائِبِينِ وَ لا عَن حَضرَتِها وَ سَاحَتها آنسيين وَ لا مَحرُومين يَا أَرحَمَ الرَّاحِمينَ.

ص: 211

آیه سوره احزاب

خداوند سبحان در فرقان ،مجید زنان را با مردان این امّت به ده صفت به طریق مقابله برابری داده و ستوده و آنچه از مردان خواسته از زنان هم خواسته است. این آیه مبارکه که در سوره احزاب است: «ان الْمُسْلِمِينَ وَ الْمُسلِمَاتِ وَ المُؤمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَ القَانِتِينَ وَ القَانِتَاتِ وَ الصَّادِقِين وَالصَّادِقات والصّابِرينَ وَالصّابِرات و الخَاشِعِينَ وَالخَاشِعات وَالمُتَصَدِّقِينَ وَالْمُتَصَدِّقات والصّائِمينَ وَالصَّائِمات والحافِظِينَ لِفُرُوجِهِمْ وَالحَافِظات وَالذَّاكِرِينَ الله كثيراً وَالذَّاكِرَات أَعدَّ اللهُ لَهُم مَغْفِرَةٌ وَ أَجراً عظيماً»(1)

حال ملاحظه فرمایید که در اخبار اهل البیت علیهم السّلام و تفاسير ایشان در زمره رجال و نساء از جهت اسلام و ایمان و قنوت و صدق و خضوع و انفاق و صیام و حفظ و ذکر دوام کسی بالاتر و بهتر و کاملتر

ص: 212


1- سوره احزاب (33)، آیه 35

از این مرد و زن یعنی حضرت شاه اولیاء و جناب سيّدة النساء آمد و کسی در این عالم از فرزندان او بمانند این دو بزرگوار دیده شد؟ لا والله ! یعنی در هر یک از این مراتب به قدری که حضرت امیرالمؤمنین علیه السّلام به اعلی درجه کمال رسیده بود فاطمه زهرا عليها السلام هم اقتداء کرده از موافقت و برابری آن بزرگوار باز نمی ماند

و گذشت که خداوند سبحان آن جناب را خلق فرمود برای آن مخدره تا شوهر باشد و کفو او گردد و اگر خلق نمیشد برای وی کفوی نبوده.

و این حدیث اقوی دلیل است بر جلالت قدر فاطمه طاهره عليها السلام

پس چنان که امیرالمؤمنین علیه السّلام شخص اوّل مسلمین است - تا آخر آیه - فاطمه زهراء شخص اوّل مسلمات است - تا آخر آن -

بلکه علامه مجلسی رحمه الله در احوال آن مستوره کبری در اجابت دعوات فاطمه زهرا علیها السّلام را در عداد پیغمبران بزرگ به شمار آورده یعنی آدم علیه السّلام و نوح علیه السّلام و يوسف عليه السّلام و موسی علیه السّلام و هارون علیه السّلام و ایوب علیه السّلام و زكريا علیه السّلام و جناب خاتم انبیاء علیه صلوات الله یعنی چنان که خداوند اجابت دعوت این انبیاء عظام را کرد اجابت دعوت جناب فاطمه عليها السّلام را هم .نمود پس میگوییم از آدم ابوالبشر سلسلهٔ

ص: 213

رجال و بندگان از مردان خدا منتهی به حضرت امیرالمؤمنین علیه السّلام شد و از حوّاء امّ البشر، سلسله نساء و کنیزان خدا منتهی به جناب فاطمه زهرا علیها السّلام شد پس بعد از امیرالمؤمنین علیه السّلام کسی بهتر نیامد و بعد از فاطمه زهرا علیها السّلام هم زنی بمانند وی مادر دهر نیاورد

و مراد من از رجال بزرگان کملین است یعنی پیغمبران عموماً و از کمّلین نظرم به فرد کامل است و آن که اکمل و افضل است به عقیده اهل اسلام حضرت ابراهیم خلیل میباشد که شیعه اوست و حضرت ،امیر افضل از اوست و در زنان فرد کامل مریم علیها السّلام است که معصومه بود و فاطمه زهراء عليها السّلام افضل از اوست چنان که پیغمبران اولوا العزم افضل از رسل و غیر رسل هستند با آن که در جهت روح القدس و عصمت مساوات داشتند ممکن است دو زن پس معصومه باشند و یکی بر دیگر تفضیل داشته باشد.

ص: 214

بخش دوم

تأليف

سید عبد الجلیل موسوی تقوی

(داماد حاج ملا محمد باقر)

ص: 215

ص: 216

فاطمه علیها السّلام در قرآن

*فاطمه علیها السّلام در قرآن(1)

بدان که مسلّم است که مراحم الهیه و عنایت ربانیه در حق حضرت فاطمه زکیه نسبت به زنان اوّلین و آخرین از همه بیش است و وجود مقدس آن معصومه و نور آن طاهره از همه پیش بلکه تمام زنانی که برگزیده حضرت احدیت شده اند در مقام قرب و بندگی خداوند نسبت به آن مخدّره نسبت کنیزی دارند و آیاتی چند که بعضی خاصه فاطمه عليها السّلام است و بعضی بالاشتراک نازل شده بیان میشود به طريق اجمال.

1- : «هُوَ الَّذى خَلَقَ مِنَ الماءِ بَشَراً وَ جَعَلَهُ نَسَباً وَ صِهْراً»(2)

2: «مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيَانِ»(3)

3-: «وَ آتِ ذَالْقُربى حَقَّهُ ...»(4)

4-: «قُل لَّا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي القربى»(5)

ص: 217


1- از این جا تا پایان کتاب گزیده ای از بخش دوم کتاب است که تألیف حاج سیدعبدالجلیل موسوی (داماد مرحوم کجوری) میباشد
2- سوره فرقان (25)، آیه 54
3- سورة الرحمن (55)، آیه .19
4- سوره اسراء (17)، آیه 26
5- سوره شوری (42)، آیه 23

5- : «وَ لَسَوْفَ يُعطيكَ رَبُّكَ فَتَرضى»(1)

6- : «أَلَّذينَ يَذكُرُونَ اللَّهَ قِيَاماً وَ قُعُوداً(2)

7- «مَثَلُ أَلَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فى سَبيلِ اللهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ»(3)

8- : «إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللهُ فِى الدُّنيا وَالآخِرَةِ»(4)

9-: «وَ يُؤثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَ لَوْ كَانَ بِهِم خَصَاصَةٌ»(5)

10-: «رَبِّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَ ذُرِّيَّتِنَا قُرَّةَ أَعْيُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إماماً»(6)

11- : «فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِمَاتٍ»(7)

12-: «يَوْمَئِذٍ يَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ * بِنَصْرِ اللَّهِ يَنْصُرُ مَنْ يَشَاء»(8)

13 - : «أَنَّها لَإِحْدَى الكُبَر»(9)

14-: «انَّا اَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةٍ مُبَارَكَةٍ»(10) إلى آخرها.

15- : «لَيْلَةُ القَدرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ»(11)

16: «فَاسْتَجابَ لَهُم رَبُّهُمْ أَنَّى لا أضيعُ عَمَلَ عَامِلٍ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنثى»(12)

ص: 218


1- سوره ضحی (93)، آیه 5
2- سوره آل عمران (3)، آیه 191
3- سوره بقره (2)، آیه 261
4- سوره احزاب (33)، آیه 57
5- سوره حشر (59)، آیه 9
6- سوره فرقان (25)، آیه 74
7- سوره بقره (2)، آیه 37
8- سوره روم (30)، آیه 4 و 5.
9- سوره مدثر (74)، آیه 35
10- سوره دخان (44)، آیه 3
11- سوره قدر (97)، آیه 3
12- سورة آل عمران (3)، آیه 195.

17 : «اِنَّ الآبزارَ يَشْرَبُونَ»(1) در سورۀ «هل أتى» هفده آیه در شأن فاطمه و چهار تن بالاشتراک نازل شده

18 - : «وَ وَصَّيْنَا الإِنسَانَ بِوَالدَيهِ إحساناً»(2)

19-: بالاشتراک آیه مباهله است که می فرماید: «قُلْ تَعَالُوا نَدْعُ أبنائنا وَ أَبْنَاءَكُمْ...»(3)

20- : «انَّما يُريدُ اللهُ لِيُذهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرُكُمْ تطهيراً»(4)

21 : «لا تَجْعَلُوا دُعَاءَ الرَّسُولِ بَيْنَكُمْ كَدُعَاءِ بَعضِكُمْ بَعضاً»(5)

22- : «اِنَّ سَعيَكُمْ لَشَتّى * فَأَمَّا مَنْ أَعطى وَاتَّقَى»(6)

23 - : «وانَّ اللهَ اصْطَفَيْكِ وَ طَهَّرَيِ» (7)الخ که مُؤوّلِ در حق صدیقه طاهره علیها السلام شده

24-: اشتراک حضرت صدیقه طاهره در آیه «نور» على ما هو المذكور(8)

25-: «رِجالٌ لا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَ لابيعٌ عَنْ ذِكْرِ اللهِ»(9)

26- : «إِنَّ كَتَابَ الأبرارِ لَفى عِلِّيِّينَ * وَ ما أَدريكَ مَا عِلَّيُّونَ»(10).

27-: «إخواناً عَلَى سُرُرٍ مُتَقَابِلِينَ»(11)

ص: 219


1- سوره انسان (76)، آیه 5
2- سوره احقاف (46)، آیه 15
3- سوره آل عمران (3)، آیه 61
4- سوره احزاب (33)، آیه 33
5- سوره نور (24)، آیه 63
6- سوره لیل (92)، آیه 4 و 5.
7- سوره آل عمران (3)، آیه 42
8- سوره نور (24)، آیه 37
9- سوره نور (24)، آیه 35
10- سوره مطففین (83)، آیه 18-19
11- سوره حجر (15)، آیه 47

فى «العوالم»: نزلت في حق فاطمة و الحسن و الحسين عليهم السلام و عقیل و جعفر.

28 -: «وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيُّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ»(1)

29- : «كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصلُها ثابتٌ وَ فَرعُها فِي السَّمَاءِ»(2)

في «معانی الاخبار» عن الباقر عليه السّلام «نزلت هذه الآية في النبي و الوصى وفاطمة و أولادها».

30 : «الَّذِينَ آمَنُوا وَكَانُوا يَتَّقُونَ * لَهُمُ الْبُشْرى فِى الحيوةِ الدُّنيا...»(3)

فى التفسير إن هذه الآية نزلت في الخمسة الطاهرة بالاشتراك

این فهرست بخشی از آیاتی است که بعضی بالانفراد و بعضی بالاشتراک مُوَوَّل و منزل در حق ایشان میباشد

و مسلّم است که مبنای اسلام و مدرک ایمان کلام الله مجید و قرآن حمید است و خواسته که علوم اوّلین و آخرین را بدین سخنان بلاغت نشان بفهماند پس ما را هدایت و دلالت فرمود به خانواده ای که این کتاب مبارک و کلام کریم بر ایشان نازل شده و حقایق آیات شریفه برای آن خانواده مکشوف و محقق گردیده تا از فرمایشات ایشان ظواهر قرآن را بخوانیم و بواطنش را بدانیم و آن خانه بيت النبوه و مختلف الملائكة ومعدن الوحى و منبع الرّحمه است که به مدلول آیه كريمة «في بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذكَرَ فِيهَا اسْمُهُ»(4) از هر خانه و و

ص: 220


1- سورۂ شعراء (26)، آیه 227
2- سوره ابراهیم (14)، آیه 24
3- سورة يونس (10) آیه 63-64
4- سورۀ نور (24)، آیه 36

بقعه رفیعه که واقع در عوالم امکانیه است اعلی و ارفع است و اهالی آن خانه ارکان امکان و سبب کلّی و علت غایی در ایجاد کلیه بنی نوع انسان میباشند وَ لَهُمْ كَرائِمُ الْقُرْآنِ وَ مَحاسِنُهُ وَ هُمُ «الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ القَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ»(1)

و معارف و معالم قرآن راجع به ایشان است و طریق معرفت خود را در تقریر و بیان ایشان مقرر فرموده چنانچه امّ سلمه - رضی الله عنها - روایت میکند که گفت: سمعت رسول الله صلى الله عليه و آله و سلّم يقول: على مع القرآن والقرآن معه لن يفترقا حتى يردا على الحوض يوم القيامة(2)

و همچنان شهر بن حوشب میگوید کنت عند امّ سلمة - رضى الله عنها- فسلّم رجل فقيل من أنت؟ قال: أنا أبو ثابت مولى أبي ذر قالت: مرحباً بأبي ثابت أدخل فدخل فرحبت به و قالت: این طار قلبک حین طارت القلوب مطائرها؟ قال: مع على بن أبي طالب عليه السلام قالت: وقفت والذي نفس أمّ سلمة بيده لسمعت رسول الله صلى الله عليه و آله و سلّم يقول على مع القرآن و القرآن مع على لن يفترقا حتى يردا على الحوض. الى آخر الحديث(3)

باری مُبین قرآن و عالم اسرار آن هم- گذشته از این که شریک و سهيم قرآنند - ایشانند و چقدر این فرقان و کتاب رحمانی مضامینش

ص: 221


1- سوره زمر (39) آیه .18
2- «بحار الانوار» 35/38
3- «بحار الانوار» 36/38.

صریح و مشعر بر نموّ و علو شأن ایشان است.

و مسلّم است که فاطمه طاهره در عنوان راسخین فی العلم است که محکم و متشابه و ناسخ و منسوخ آن را كما انزلت میداند و چگونه می شود که چیزی بسیاری از مواضع آن مدح و تعظیم و بیان شأن آن شخص باشد و او نداند یا کسی بهتر از او بداند

بلکه غالب معانی قرآن چون نیک بنگری اوصاف فاطمه است. زیرا که آن مستوره کبری و مرآت کمالیه در درجه عبودیت و کمال، اعلی و اتم بوده است و هر صفت از صفات ممدوحه که در قرآن از برای هر یک از بندگان نیکان و خاصه مذکور و به جهت هر یک از انبیاء و رسل منظور است آن مخدّره عين الكمال و مجموعه آن صفات بی مثال است؛ ثُلث قرآن یا بیشتر مدح و ثنای فاطمه است بلکه بعضی از بیانات و شئونات که از برای خاصان در قرآن مذکور است مثل مائده که از برای حضرت مریم نازل شده چنانچه در قرآن میفرماید: «فَتَقَبَّلَهَا رَبُّهَا بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَأَنْبَتَهَا نَبَاتًا حَسَنًا وَكَفَّلَهَا زَكَرِيَّا كُلَّمَا دَخَلَ عَلَيْهَا زَكَرِيَّا الْمِحْرَابَ وَجَدَ عِنْدَهَا رِزْقًا قَالَ يَا مَرْيَمُ أَنَّى لَكِ هَذَا قَالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَرْزُقُ مَنْ يَشَاءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ»(1) و نظیر آن را خداوند به چاکران صدیقه طاهره مرحمت فرموده چنانچه در کتاب بصائر الدرجات و همچنین در کتاب ذريعة النّجاح مذکور است که:

ص: 222


1- سوره آل عمران (3)، آیه 37

أمْ أَيْمَن زنی بود صالحه و عفیفه و دائم الاوقات در خدمات خاتون قیامت مشغول بود و پیوسته در انجام امور آن اختر برج رسالت قیام مینمود و چون فاطمه از این عالم رحلت نمود از مدینه بیرون آمد در راه از کثرت گرما و حرارت هوا تشنگی بسیار بر او غالب گردید و دعا کرد از برای او سبوئی از آسمان نازل گردید پر از آب(1)

باری معلوم است که بعضی از عبارات قرآن مدایح و محاسن آن حضرت است و راجع به اوصاف ایشان میشود و وصف از موصوف از حيث وصف نتواند اشرف باشد. آخر ملاحظه نما این چند زنی که خداون تعالى شانه در کتاب خود به صفات پسندیده و ملکات حمیده توصیف فرموده چه تصریحاً و چه تلویحاً از کدام یک برتر نیست؟ و چه فضیلت آنها داشته اند که آن شفیعه روز جزا اتم و اکمل آن را ندارد؟ و الله اگر او نبود آنها خلق نمیشدند و این است مذهب حق که در بروز ملکات محموده و ظهور صفات ممدوحه از همه زنان جامع تر و کاملتر و هرچه وصف ممدوحه که در قرآن ذکر شده کمال آن در آن ذات اشرف اقدس موجود بود و بر آن مفطور بود.

آنچه خوبان همه دارند تو تنها داری

تأمل نما که این فانیه در رضای خدا و این صديقه و شفیعه روز جزا با وجود قوه بشریت چون در مقام اطاعت و عبودیت میرسد چه قسم

ص: 223


1- «بحار» 46/43 به نقل از مناقب ابن شهر آشوب

از خود و اولاد خود میگذرد

ای به فدای این قدر و ،مرتبه که خداوند چقدر به این خانواده نساءً و رجالاً قدر و شرافت مرحمت فرموده و چه کس می تواند با این جلال که خداوند به این خاندان داده همسری کند اگر چه به ظاهر خود را شبیه نمایند و مرتبه آنها را ادعا نمایند و جماعتی هم به آنها بگروند و غصب حقوق خلافت آنها را نمایند.

أَللَّهُمَّ اجعَلنَا مِنَ الَّذينَ اتَّبَعُوا فاطمة و أباها و بعلها و ابنَيْهَا لِأَنَّهم سادات أهل السماء والارض و لهم المزايا الظاهرة الفاخرة والأخلاق الشّريفة الطاهرة و أقوالهم سديدة و افعالهم رشيدة و سيرهم حميدة و عُهودهم في الله أكيدة و زاد الله فى حسناتنا بحبهم و البراءة من أعدائهم إنّه قريب مُجيبٌ.

بدان که هر ممدوح و مدحی که در کتاب کریم ذکر شده حضرت صدیقه طاهره در آن شریک بوده و از آن فیض مخصوص و فضل خاص سهمی اوفی برده چون هر مدحی که در آن شده بالاصاله در وجود این پنج تن و اوصیای آنها بوده همچنان که هر قدحی که ذکر شده در حق کسانی است که مخالفت ایشان نموده و ولایت ایشان را قبول نکرده اند چه اطاعت خدا که سعادت ابدیه است قبول ولایت و محبت ایشان است و عصیان خدا که شقاوت سَرمَدیّه است غضب ایشان است

باری این قلم شکسته و این زبان کال لال چگونه میتواند اوصاف

ص: 224

کسانی را بیان نماید که اسماء ایشان کلماتی است که تلقی قبول توبه آدم - علی نبینا و آله و علیه السّلام - به آن کلمات شده چنانچه خداوند می فرماید: «فتلقّى آدَمُ مِن رَبِّه كَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحيم»(1) که اگر اسماء و معرفت صفات این چند تن نبود هرگز توبه آدم علیه السّلام قبول نمیشد

همین که آدم کلمات را شفیع قرار داد خطاب به جبرئیل شد که آدم علیه السّلام را بشارت ده که توبه تو را قبول کردیم و جبرئیل بشارت را به آدم علیه السّلام داد که حق تعالی به برکت این اسماء گناه تو را عفو فرمود.

پس معلوم شد که شخص گناهکار را بهترین امور از برای قبول توبه اش گریه و زاری و توسل و تشفّع به خمسه طیبه است بلکه منحصر است به این دو مورد؛ چنانچه در خبر است که حضرت صادق علیه السّلام می فرماید که اگر از گناهت خائف باشی یا آن که حاجتی داشته باشی پس اوّل تعظیم و حمد و ثنای الهی نما چنانچه سزاوار او است و بعد از آن صلوات بر محمد و آل محمد بفرست و توسل به ایشان نمای و خود را به گریه بدار اگر چه به قدر سر مگسی باشد.(2)

ص: 225


1- سوره بقره (2) آیه 37
2- «وسائل الشیعه» چاپ سی جلدی 74/7 (جمله «و توسل به ایشان نمای» در این نقل نیست).

خوف و رجاء

خوف از معاصی بسیار نافع است از برای بنده و او را به مقامات عالیه میرساند بعد از این که در حضیض معصیت افتاده باشد و مناسب است که چند حدیثی در بیان خوف و رجاء عرض شود.

بدان که بنده باید به مرتبه ای خائف باشد که از حد رجاء تجاوز نکند و کسانی که خائف میباشند البته به سعادت نزدیکند؛ چنانچه کلینی رحمه الله به سند معتبر از حضرت علی بن الحسين عليه السّلام روایت کرده است که شخصی با اهلش در کشتی سوار شدند و کشتی ایشان شکست و جمیع اهل آن غرق و هلاک گشتند مگر زنی که به تخته پاره ای بند شد و به جزیره ای از جزایر دریا افتاد و در آن جزیره مرد راهزن فاسقی بود که از هیچ فسقی نمیگذشت چون نظرش بر آن زن افتاد گفت: تو از انسی یا از جن؟ زن گفت از انس هستم پس آن مرد فاسق به آن زن در آویخت و به هیأت مجامعت برآمد چون متوجه آن عمل قبیح شد دید که آن زن اضطراب میکند و می لرزد پرسید که

ص: 226

چرا اضطراب داری؟ زن اشاره به آسمان نمود که از خداوند میترسم پرسید که هرگز مثل این کار کرده ای؟ گفت نه به عزّت خدا سوگند که هرگز زنا نکرده ام مرد :گفت تو هرگز چنین کاری نکرده از خدا میترسی و حال آن که این عمل حال به اختیار تو نیست پس من اولی ترم به ترسیدن و سزاوارترم به خائف بودن پس برخاست و ترک آن عمل نمود و دیگر با زن سخن نگفت و وارد خانه خود شد در حالتی که پشیمان بود از کردار خود در اثناء راه به راهبی برخورد و با او مصاحب در طریق شد چون پاره ای راه رفتند آفتاب بسیار گرم شد راهب به آن جوان گفت آفتاب بسیار گرم است دعا کن که خدا ابری فرستد مارا سایه افکند جوان گفت که مرا نزد خدا حسنه ای نیست و کار خیری نکرده ام که جرئت کنم از خدا حاجتی طلب نمایم؛ زیرا که از خدا خائفم راهب :گفت من دعا میکنم و تو آمین بگو چنین کردند بعد از اندک زمانی ابری بر سر ایشان سایه افکند و در سایه آن می رفتند چون قدری راه رفتند راه ایشان جدا شد جوان به راهی رفت و راهب به راهی و آن قطعه ابر با جوان روان شد و راهب در آفتاب ماند راهب به او گفت ای جوان تو از من بهتر بودی که دعای تو مستجاب گردید بگو که چه کار کرده ای که مستحق این کرامت شده ای؟ جوان قصه خود را نقل کرد راهب گفت که چون تو از خوف خدا ترک معصیت

ص: 227

کردی خداوند گناهان گذشته تو را هم بخشید.(1)

البته معلوم است که هر چه عظمت خدا نزد بنده بیشتر است خوف بنده از او زیادتر است و توبه او به قبول نزدیکتر است. ملاحظه نما که صدّيقة طاهره عليها السلام و حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام با آن مقامی که داشتند نزد خدای تعالی و خودشان هم میدانستند مقام قرب خود را نه این که نمیدانستند چنانچه خود آن سرور میفرماید که من قسیم نعیم و جحیم هستم(2) و به حارث همدانی می فرماید که ای حارث فردا من به آتش میگویم این را بگیر که دشمن من است و آن را بگذار که دوست من است.(3)باز در مقام خوف و خشیت چنان غش میکند و میافتد که راوی ایشان را میبیند که نزدیک حائط بنی النجار افتاده مثل چوب خشک گمان میکند از دنیا رفته است می آید و فاطمه را خبر میدهد. صدیقه طاهره میفرماید: علی نمرده هر شب کار او همین است(4)

و همچنین فاطمه طاهره با آن ضعف و ناتوانی و خدمت خانه و گرسنگی سه روز، سه روز باز در مقام خوف و خضوع آن گریه و نمازها میکند که شنیده ای که حسن بصری گفت: ما كان في هذه الأُمَّة أَعْبَدَ مِنْ فاطمة كانت تقوم حتّى تورم قدمها(5)

ص: 228


1- «بحارالانوار» 507/14؛ «کافی» 69/2
2- «بحار» 336/8
3- «بحار الانوار» 179/6
4-
5- «بحار الانوار» 76/43

و همچنین پدر بزرگوار او که در حدیث است عایشه میگوید هر وقت که صدای اذان بلند میشد چنان حالی به واسطۀ خوف و خشیت از جهت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم حاصل می شد که سینه مبارکش صدا می کرد مثل دیگ جوشان(1) با این که مخاطب به لولاک لما خلقت الافلاک(2) بود.

خداوند می فرماید «أَنَّمَا يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ العُلَماء»(3) و چنانچه مقامی از برای انبیاء و اولیاء بالاتر از مقام خوف و خضوع و خشیت بود آن را اختیار میکردند فرقی که هست این است که خوف ایشان که معصوم بودند از جهت مقام رهبت و عظمت بود و خوف بندگان عاصی از خوف عقوبت معصیت است و این قسم از خوف هم خوب است چنان ابن بابویه نقل میکند

که روزی حضرت رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم در سایهٔ رختی نشسته بودند و روز بسیار گرمی بود ناگاه شخصی آمد و جامه های خود را کند و در زمین گرم میغلطید و گاهی شکم خود و گاهی پیشانی خود را بر زمین میمالید و میگفت ای نفس بچش که عذاب الهی از این اعظم است و حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلّم به او نظر میفرمود آنگاه جامه های خود را پوشید حضرت او را طلبیدند و فرمودند: ای بنده خدا! کاری از تو دیدم که از دیگران

ص: 229


1- «امالی صدوق» 136 مجلس .18
2- «بحارالانوار» 28/15
3- سوره فاطر (35)، آیه 28

ندیده ام چه چیز باعث شد تو را به این فعل؟ گفت ترس الهی باعث و به نفس خود این عذاب را چشانیدم که بداند عذاب خدا که از این شدیدتر است چگونه تاب دارد پس رسول اکرم فرمود که از خدا ترسیده آنچه شرط ترسیدن است و به درستی که پرودگار تو مباهات کرد به تو با ملائکه سماوات آنگاه به اصحاب فرمود که نزدیک این مرد روید تا برای شما دعاء کند چون نزدیک آمدند او دعا کرد که خداوندا جمع کن امر همه را بر هدایت و تقوا توشه ما گردان و بازگشت ما را به سوی بهشت گردان:(1)

البته خوف نباید خوفی باشد که موجب یأس از رحمت خدا شود و ترک عمل کند آيساً من رحمة الله که خود این معنی در مرتبه شرک است و گناهی است عظیم و خوف باید باعث شود بنده را در اهتمام به عبادت و ترک محرمات و صاحب این ملکه قدسیه صادق است و خائف؛ زیرا که هر که از چیزی ترسان است البته از آن گریزان است و اگر نه اگر شخص خائف عاصی باشد مثل این است که شخص نزد شیری ایستاده باشد و دست در دهان او کند و گوید از او میترسم پس اگر راست میگوید باید فرار کند.

دیگر آن که باید بنده مؤمن درجۀ خوف و رجای او متساوی باشد مثل دوکفه ترازو و رجاء عبارت است از امید داشتن به رحمت واسعه

ص: 230


1- «امالی» شیخ صدوق ص 420 مجلس 54

خدا و طالب آن بودن و آثار صدق رجاء به عمل ظاهر می شود و کسی که ادعای رجاء میکند و ترک اعمال مینماید او دروغ میگوید و این رجاء نیست و از صفات ذمیمه است و مثل این چنین کسی مثل کسی است که زراعت نکند و شخم نکرده باشد و تخم در زمین نیفکنده باشد و گوید من امید دارم که این زراعت شود و حاصل دهد این عین سفاهت است نه رجاء و امید

بلی بعد از عمل صالح باید اعتماد به عمل ننمود و اعتماد به رجاء و فضل خدا باید داشت و چنانچه شخص مؤمن دید که رجاء غالب است بر خوف و این معنی اسباب اطمینان و کوتاهی در عمل او شده مثل طبیب خود را باید معالجه نماید و متفکر در عقوبت الهی و متذکر آیات وعید گردد و عذاب و عقوبت الهی را نصب العین خود نماید، و بالعکس چنانچه خوف غالب بر رجاء شده و او را مأیوس از رحمت نمود تفکر در افضال نامتناهیه و رحمت واسعه خدا نماید و اخبار رجاء را تأمل نماید تا تسویه مرتبتین شود.

و کسی گمان نکند که نهایت خوف با نهایت رجا منافات دارد چنین نیست؛ زیرا که محل خوف و رجا یک محل نیست که به زیادتی هر یک دیگری کم گردد بلکه محل رجا جناب ایزدی است که مخصوص فضل و رحمت است و از او هیچ گونه خوف نمیباشد و محل خوف نفس آدمی و شهوت و معاصی او است که آن در خود انسان است پس آدمی از خود و عقوبت لازمه فعل خود میترسد و به

ص: 231

خداوند خود امید دارد چندان که در اعمال خود مینگرد خوفش زیاد میشود و چندان که در فضل الهی مینگرد امیدش زیاد میشود چنانچه سید سجاد - صلوات الله عليه - می فرماید در دعای ابی حمزه ثمالی: هرگاه گناهان خود را میبینم ترسناک میشوم وَ إِذَا رَأَيْتُ كَرَمَكَ طَمِعْتُ فَإِنْ عَفَوْتَ فَخَيْرُ رَاحِم وَ إِنْ عَذَّبتَ فَغَيْرُ ظَالِم(1) و معلوم است که بیانات ایشان ارشاد است از جهت من و تو و اگر نه آن بزرگوار مهذب و معصوم است از خطا و زلل

و از این گونه اخبار درباره خوف و رجا بسیار است؛ چنانچه از حضرت صادق علیه السلام منقول است که لقمان به فرزند خود وصیت نمود که ای فرزند از خدا چنان بترس که اگر ثواب جن و انس داشته باشی تو را عذاب خواهد کرد و از او چنان امید بدار که اگر با گناه جن و انس به درگاه او روی آوری تو را رحم خواهد کرد بعد حضرت فرمود که پدرم فرمود هیچ مؤمنی نیست مگر آن که در دل او دو نور هست یکی نور خوف و یکی نور رجا که هر یک را چنانچه با دیگری بسنجند زیادتی بر هم نمیکنند(2)

و به سند معتبر دیگری که راوی اسحاق بن عمّار .است حضرت صادق علیه السّلام به اسحاق فرمود که ای اسحاق چنان از خدا بترس که گویا او را میبینی پس اگر تو او را نمیبینی او تو را میبیند و اگر

ص: 232


1- «اقبال الاعمال» ابن طاوس ص ،68 چاپ افست رحلی
2- «کافی» 67/2

گمان کنی او تو را نمیبند کافر میشوی و چنانچه میدانی که او تو را میبیند و احوال تو را میداند و در حضور او معصیت او میکنی پس او را از جمیع نظر کنندگان سهل تر شمرده ای(1)

و در روایت است که شخصی خدمت حضرت صادق علیه السّلام عرض نمود که جمعی از شیعیان شما هستند که گناه میکنند و میگویند ما امید به رحمت خدا داریم حضرت فرمود که دروغ میگویند ایشان شیعه ما نیستند و به آرزوهای نفس خود مایل شده اند و گمان میکنند که امیدوارند هر که امید چیزی دارد از برای تحصیل آن سعی میکند و هر که از چیزی میترسد از آن گریزان میباشد. (2)

و بنده را به اصلاح نمی آورد چیزی مگر خوف حق تعالی و مؤمن به ایمان فایز نمیگردد تا ترسان و امیدوار نباشد و تا بجا نیاورد و تدارک نکند امری را که از آن میترسد و امید دارد

و در حدیث است که در کتاب علی علیه السّلام نوشته است که حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلّم در منبر فرمود که به حق خدایی که غیر از او نیست که به مؤمن به خیر دنیا و آخرت نمیرسد مگر به حُسن ظن و گمان نیکی که به خداوند خود دارد و حُسن خُلق در معاشرت مردم و ترک غیبت مؤمنان ،کردن و به حق خدا قسم است که خدا عذاب نمیکند مؤمنی را بعد از توبه و استغفار مگر به سبب

ص: 233


1- «کافی» 68/2
2- «کافی» 68/2

گمان بدی که به پرودگار خود داشته و در امید به خدا تقصیر نماید و به سبب بدخلقی با مردم و غیبت مؤمنان ،کردن و به حق آن خداوندی که به غیر از او خدایی نیست که هیچ بنده نیست که گمانش به خدا خوب باشد مگر آن که خدا بر وفق گمان او با او عمل کند؛ زیرا که حق تعالی کریم است و به دست اوست جمیع خیرات و بدیها و حیا میکند از این که بنده مؤمن به او گمان نیک داشته باشد عمل و امل او را باطل کند(1)

و حضرت صادق علیه السّلام فرمود که حُسن ظن به خدا آن است که امید غیر از خدا نداشته باشی و نترسی مگر از گناه خود(2)

و از برای شخص خائف دو بهشت است؛ چنانچه وعده فرموده است در کتاب خود «وَ لِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ» (3)

و ايضاً حضرت صادق علیه السّلام فرمود که به خدا امیدی بدارید که شما را بر معاصی جرأت ندهد و بترسید از او ترسی که شما را از رحمت مأیوس نکند.(4)

و بنده باید حُسن ظن به پرودگار خود داشته باشد و گمان بد به پرودگار خود نداشته باشد که خدا به گمان او با او عمل میکند چنانچه حق تعالی میفرماید در کتاب کریم خود «ذلِكُم ظَنُّكُمُ الَّذي ظَنَنْتُمْ

ص: 234


1- «کافی» 71/2
2- «کافی» 72/2
3- سورة رحمن (55)، آیه 46
4- «بحار» 384/67 به نقل از امالی صدوق

بِرَبِّكُمْ أرديكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ مِنَ الخَاسِرِينَ»(1) أَجَارَنَا الله مِنْ خُسران الدُّنيا وَالآخِرة وَ نَعُوذُ بِهِ مِنَ القنوط وَ سُوءِ الْعَاقِبَة وَ جَعَلنَا الله مِنَ الراجين لِعَفْوِهِ وَ الْمُؤمِنينَ بِصَفْحِه و الخائفينَ مِنْ عَذَابِهِ إِنَّهُ سَمِيعُ الدُّعاء

ص: 235


1- سوره فصلت (41)، آیه 23

چهل حدیث

حديث اوّل:

در صحیح بخاری مذکور است قال حدثنا شعبة عن الحكم قال سمعت أبن أبي ليلى قال حدثنا على بن أبي طالب عليه السّلام: أن فاطمة عليها السلام شَكَتْ ما تلقى مِنْ أَثَرِ الرّحى فأتَى النَّبيِّ سبي فانطلقت فلم تجده فَوَجَدت عائشة فأخبرتها فلما جاء النبي أخبرته عائشة بمجيء فاطمة عليها السّلام فجاء النبي صلى الله عليه و آله و سلّم الينا و قد اخذنَا مَضاجِعَنَا فَذهبت لِأَقومَ فقال النبي صلى الله عليه و آله و سلّم في مكانكما وَ قَعَدَ بَيْنَنَا حتى وَ جَدْتُ بَرْدَ قَدَمَيْهِ عَلى صَدْرى وَ قَالَ: أَلا أُعَلِّمُكُمَا خَيْراً مِمَّا سَئَلْتُمَاني؟ إِذَا أَخَذْتُمَا مَضَاجِعَكُمَا فَكَبِّرًا أَرْبَعًا و ثلاثين، و سبحا ثَلاثاً و ثلاثين، و احمدا ثلاثاً و ثلاثين، فهو خيرٌ لَكُما مِنْ خَادِم(1)

ص: 236


1- «صحیح بخاری» 87/8 و 22/5 با کمی ،اختلاف، چاپ 1378 در 9 جزء.

و از این حدیث معلوم است که تسبیحات فاطمه علیها السّلام در نزد عامه هم معتبر است و این حدیث شریف به طرق عدیده از عامه و خاصه نقل شده است؛

چنانچه در علل الشرایع سند به امیرالمؤمنين عليه السلام منتهى می شود قال علیه السّلام لرجل من بنى سعد: ألا أحدثك عني و عن فاطمة عليها السلام إنها كانت عندي و إنّها كانت من أحبّ أهله إليه و أنها استقت بالقربة حتى أثرت في صدرها و طحنت بالرحى حتى مجلت يداها و كسحت البيت حتى اغبرت ثيابها و أوقدت النار تحت القدر حتى دكنت ثيابها فأصابها من ذلك ضرر شديد فقلت لها: لو أتيتِ أباك فسئلته خادماً يكفيك حرّ ما أنت فيه من هذ العمل. فأتت النبي صلى الله علیه و آله و سلّم فوجدت عنده حداثا فاستحت و انصرفت فعلم أنها جاءت لحاجة فغدا علينا و نحن فى لفا عنا فقال: السّلام عليكم فسكتنا و أستحيينا لمكاننا ثم قال: السّلام عليكم فسكتنا ثم قال: السّلام عليكم فخشينا إن لم نردّ عليه أن ينصرف و قد كان يفعل ذلك يسلّم ثلاثاً فأن أذن له و إلّا ،انصرف، فقلتُ: و علیک السّلام یا رسول الله اُدخُل فلم يعد أن جلس عند رؤوسنا فقال: يا فاطمة! ما كانت حاجتك أمس عند محمّد صلّى الله عليه و آله و سلّم؟ قال امیرالمؤمنين علیه السّلام : فخشيت إن لم نجبه أن يقوم، فأخرجتُ رأسى فقلتُ: أنا والله أخبرك يا رسول الله إنها استقت بالقربة حتى أثرت القربة في صدرها و جرت بالرّحى حتى مجلت يداها و كسحت البيت حتى

ص: 237

اِغْبَرَّتْ ثِیَابُهَا فَقُلْتُ لَهَا لَوْ أَتَیْتِ أَبَاکِ فَسئلْتِهِ خَادِماً يَكْفِيكِ حَرَّ مَا أَنْتِ فِيهِ مِنْ هَذَا الْعَمَلِ قَالَ النبی صلی الله علیه و آله و سلم : أَفَلاَ أُعَلِّمُكُمَا مَا هُوَ خَيْرٌ لَكُمَا مِنَ الْخَادِمِ إِذَا أَخَذْتُمَا مَنَامَكُمَا فَسبحا أَرْبَعاً وَ ثَلاَثِينَ وَ كَبِّرَا ثَلَاثاً وَ ثَلَاثِينَ قال امیر المومنین علیه السلام: فَأَخْرَجَتْ فَاطِمَةُ رَأْسَهَا فقَالَتْ: رَضِيتُ عَنِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثَلاَثَ مَرَّاتٍ (1)

و این حدیث همان حدیث منقول در بخاری است به اختلاف اندکی در لفظ و طریق روایت و حاصل معنی ،آن آن است که امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمود به یکی از طایفه بنی سعد که خبر دهم تو را از خود و از فاطمه به درستی که آن مخدّره محبوب ترین کسان نزد رسول اکرم بود و این قدر آب از مشک حمل نمود که اثر آن در سینه مبارک آن ظاهر گشت و دستاس نمود آنقدر که دست او آبله کرد و خشونت یافت و جاروب کرد خانه را به قدری که لباس او همه خاک آلوده شد و آنقدر آتش افروخت به جهت طبخ طعام که لباس او دود زده شد و به واسطه این زحمات رنجور گشت پس من گفتم به او که خوب است بروی خدمت پدر مکرّم و از او درخواست خدمتکاری نمایی که کفایت خدمت تو را نماید فاطمه طاهره خدمت پدر رسید

ص: 238


1- «علل الشرايع» 65/2 باب 88 در «علل الشرایع» چاپی چنین آمده است: «... فَسَبِّحا ثلاثاً و ثلاثين و أحْمدًا ثَلَاثاً وَ ثَلَاثِينَ وَ كَبِّرَا أربعاً و ثَلَاثِينَ».

دید که بعضی خدمت رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلّم شرفیاب شدهاند و سخن میگویند آنگاه فاطمه حیا نمود که مطلب خود را عرض کند مراجعت نمود. رسول اکرم دانست که فاطمه به جهت حاجتی آمده آنگاه رسول اکرم روز بعد صبح را تشریف آودند و هنوز ما در جامه خواب بودیم پیغمبر فرمود: السّلام علیکم! پس ما ساکت شدیم و حیا کردیم به جهت آن که در جامه خواب بودیم مره ثانيه رسول اکرم سلام نمود باز ساکت شدیم مره ثالثه سلام کرد من جواب دادم چون میدانستم اگر در این نوبت جواب نگویم حضرت تشریف میبرد چون رسم رسول اکرم بر این بود پس از جواب گرفتن عرض کردم داخل شو، پس رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلّم آمد و نشست نزدیک سر ما و فرمود ای فاطمه چه بود عرض تو دیروز نزد من؟ اميرالمؤمنین علیه السّلام میفرماید که ما سر را در زیر غطا کرده بودیم من سر را بیرون کردم و عرض کردم من خبر میدهم تو را ای رسول اکرم فاطمه از مشقت آب کشی و آسیا و جاروب و این گونه امور در زحمت است و من به او گفتم از والد اکرم خود درخواست خادمی نما که کفایت امر تو را نماید آنگاه رسول اکرم فرمود که تعلیم میکنم شما را چیزی که بهتر باشد از جهت شما از خادم همین که در جامۀ خواب خود قرار گرفتید تسبیح کنید خدا را سی و چهار مرتبه و تحمید کنید او را سی و سه مرتبه و تکبیر کنید او را سی و سه مرتبه جناب امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمود که آنگاه فاطمه طاهره سر خود

ص: 239

را از جامه خواب بیرون کرد و عرض کرد سه مرتبه رَضيتُ عَنِ اللهِ وَ رَسُولِهِ.

بلی معلوم است که خداوند راحت را در دنیا به جهت اولیاء خود نخواسته و بلا و مشقت را از جهت ایشان خواسته. آخر ملاحظه نما که رسول اکرم میفرماید به فاطمه اگر خوف فوت فضیلتی نبود از تو هر اینه به تو کنیز میدادم پس معلوم است که نعمت هر چند زیادتر باشد اجر کمتر است و زحمت و مشقت هرچند بیشتر باشد درجه اعلی تر است و این مناطی است محکم در سنت اولیای خدا. وَ إِن دأب الله في أوليائه المقربين أنّه تعالى يذودهم عن لذات الدنيا كما يذود الراعي الشفيق إبله عن مراتع الهلكة و كما يحمى الحاذق مريضه عن لذيذ الاطعمة؛ و طريقة معامله خدا با اولیاء دین است که عادت مقدسش بر این جاری شده که ایشان را منع میکند و دور مینماید از لذایذ دنیا چنانچه دور میکند ساربان مهربان شتر خود را از چراگاههای مهلک و طبیب حاذق مریض را از غذاهای لذیذ و هر ولی و مقربی که نزد خدا تقرّبش بیشتر است باید در دنیا در اذیت بیشتر باشد مؤید این معنی احادیث بسیار است

رسول اکرم میفرماید: ما أوذِىَ نبى مثل ما أوذيتُ.(1)

ملاحظه نما که رسول اکرم که همۀ ملوک به جهت او خاضع گشتند

ص: 240


1- «بحارالانوار» 56/39

و این همه فتوحات قلاع و اصقاع زمین و قبایل و طوایف و ملوک آنها را نمود در عین قدرت و استیلاء و غنا یک دختر بیش ندارد و خود آن سرور هم فرمود: أَوْلاَدُنَا أَکْبَادُنَا(1). با وجود این آن دختر با آن همه عزّت و شرف خود خدمات صعبه خانه را مثل آبکشی و آسیا و امثال آن به نفس نفیس مباشرت میکند و کمال رضایت را هم دارد و رسول اکرم هم علم به مشقت آن مخدّره را دارد و باز او را تحریض به زحمت و فقر میکند و آن مخدّره در کمال اطاعت همراهی دارد و ابداً از این معنی دلتنگ نیست

حال انصاف بده که فرضاً هیچ فضیلتی از جهت آن مخدّره نباشد مگر همین ،فضیلت آیا شایسته هست که این زن سیده زنان تمام عوالم باشد یا نه؟ آن است که خداوند در عوض این قسم تسلیم و رضا به الطاف خود کفر و ایمان را بغض و حبّ فاطمه قرار داده و این خود خصیصه ای است فوق الخصائص

جَعَلْناالله مِنَ الْمُتَمَسّکین بحَبل ولاء فاطمة - عليها السلام -

حدیث دوم

از صحیح بخاری این روایت نقل شده است: قال رسول الله صلّی الله عليه و آله و سلّم : فاطمة سيدة نساء أهل الجنة(2)

ص: 241


1- «بحارالانوار»284/43
2- «صحیح بخاری» 36/5

اطلاق این حدیث دلالت کلیه دارد بر این که آن مخدّره بالاستقلال بزرگی و سیادت بر تمام زنان اهل بهشت دارد، در این صورت باید زنی به تقوی و صلاح و تقرب او نباشد در بهشت و اگر نه ترجیح مرجوح بر راجح صحیح نیست؛ زیرا که اگر زنی باشد که دارای مرتبه او باشد بزرگی آن مخدّره بر آن زن صورت نبندد و او به صریح حدیث صحيح متفق عليه نبوی سیده زنان بهشت باشد پس لازم است که زنی در نزد خدا عزیزتر و بزرگوارتر از او نباشد حتی مریم علیها السلام که از زنان برگزیده است در ،قرآن و حتی مادر مکرمه اش حضرت خدیجه کبری که سبقت اسلام دارد در زنان دنیا زمان پیغمبر

و در روایت صحیحه است که أَنَّ آسِیَهَ بِنْتَ مُزَاحِمٍ وَ مَرْیَمَ بِنْتَ عِمْرَانَ وَ خَدِیجَهَ بنت خویلد یَمْشِینَ أَمَامَ فَاطِمَهَ کَالْحِجَابِ لَهَا إِلَی الْجَنَّهِ؛(1) یعنی این سه زن- که به صریح حدیث نبوی بهترین زنان عالم میباشند مع ذلک - روز قیامت پیشاپیش فاطمه زهرا عليها السلام مثل دربان و حاجب راه میروند تا این که فاطمه علیها السّلام با این شأن و منزلت داخل بهشت شود.

و فضیلت این چهار زن بر زنان عالمیان كافة ثابت است به نص نبوی چنانچه شرافت فاطمه طاهره بر این سه زن ثابت است به حدیث سابق الذكر كه فرمود: یَمْشِینَ أَمَامَ فَاطِمَهَ کَالْحِجَابِ.

ص: 242


1- «بحارالانوار» 37/43.

و احادیث بر شرافت این چهار زن به روایات عدیده نقل شده از آن جمله در کتاب ابوبکر ،شیرازی محمدبن حنفیه از امیرالمؤمنین حدیث کرد در فضیلت فاطمه که رسول اکرم فرمود یا علی بهترین زنان عالم چهار تن باشد: مریم و خدیجه و فاطمه و آسیه(1)

و همچنین از عبدالملک در کتاب فضایل و احمد در مُسْنَد این حدیث را نقل کرده اند و خطیب بغدادی نقل میکند که رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلّم این چهار زن را بهترین زنان عالمیان حساب فرموده آن گاه فاطمه را در دنیا و آخرت بر آنها تفضیل داد.(2)

و دیگر عایشه روایت میکند که رسول خدا فرمود: يا فاطمة أبشري فأن الله اصطفیک علی نساء العالمین و على نساء الاسلام و هو خير دین(3) یعنی ای فاطمه خشنود باش به درستی که خدا برگزیده است تو را بر زنان عالمیان و بر زنان اهل اسلام و اسلام از هر دینی بهتر .است

محقق است که أفضل ما خلق الله وَ مَن خلقه الله، وجود اقدس مصطفوی میباشد و او در موارد عدیده فاطمه را نسبت به خود نسبت روح و تن فرمود؛ چنانچه مجاهد روایت کرده که رسول خدا فرمود در حالتی که دست فاطمه علیها السّلام را در دست داشت: من

ص: 243


1- «مناقب» ابن شهرآشوب ،322/3 از ابوبکر شیرازی نقل کرده است.
2- همان 322/3
3- همان 323/3

عرف هذه فقد عرفها و من لم يعرفها فَهِيَ فاطمة بنت محمد و هي بضعة منى و هي قلبي و روحي التي بين جنبی(1) الخ؛ پیغمبر صلّى الله علیه و آله و سلّم فرمود: فاطمه عليها السلام را هرکس می شناسد حاجت به تعریف نیست و هرکس نمیشناسد او دختر من است و پاره و جزء تن من است و دل و روح و حیات من است در میانۀ دو پهلوی من.

و ايضاً در جای دیگر مجاهد نقل کرده است: قال رسول الله صلّی الله عليه و آله و سلّم : إِنَّ فَاطِمَهَ شِجْنَهٌ مِنِّی یُسْخِطُنِی مَا أَسْخَطَهَا وَ یُرْضِینِی مَا أَرْضَاهَا(2)

و از این قبیل فرمایشات رسول خدا در باب فاطمه عليها السلام فرموده و معلوم است که رسول اکرم بفرماید این پاره تن من است و روح و قلب من است این چنین کس در حکم و منزلهٔ او است مِنْ حَيْث الْأَفضَليه نهايت دارای بعضی خصوصیات پیغمبر مثل نبوّت نيست لكن مِنْ حيث الشرافة البته أشرف است از تمام زنان عالم بلکه میتوان هم گفت از تمام مردان عالم به استثناء چند نفر که دارای خصوصیت امامتند که آنها هم از خود فاطمه اند و کفو فاطمه اند و مشتق از اویند

البته معلوم است مناسبت ومشاكلت بین مشتق و مشتق مِنْه حاصل

ص: 244


1- «بحار الانوار» 54/43
2- «بحارالانوار» 55/43

است صورةً و معناً امّا صورةً امّ سلمه می فرماید: كَانَتْ فاطمةُ بِنْتُ رَسُولِ اللهِ صلى الله عليه و آله و سلّم أَشْبَه النَّاسِ وَجْهَا وَ شبهاً بِرَسُولِ الله(1) و معناً فاطمه طاهره نبی نبود لیک مُحدّثه بود و ملائکه با او حدیث میکردند.

و همچنین حکم صلوات بر فاطمه طاهره حکم صلوات بر رسول اکرم است؛ چنانچه بر رسول اکرم صلوات و درود اسباب مغفرت است کذلک بر فاطمه علیها السّلام ؛ چنانچه جناب امیرالمؤمنین علیه السّلام از خود آن مخدّره روایت میکند قال علیه السلام قالت فاطمه عليها السلام : قال لى رسول الله : يا فاطمة من صلى عليك غفر الله له و ألحقه بي حيث كنت من الجنة(2) و این خود فضیلتی است فوق فضائل که خداوند مرتبه و درجه ثواب صلوات بر ایشان را مثل ثواب و اجر صلوات بر رسول خود مقرر فرموده است؛ ملاحظه نما که اگر هیچ فضیلت و اختصاصی نباشد از جهت آن مخدّره مگر همین فضیلت چه کس را با او در این مزیت همسری است

البته او است خيرة النسوان؛ چنانچه امیر مؤمنان به همین عبارت در حدیث میفرماید و مناسب است ذکر آن:

شرف الدين النجفى «فى ما نزل فى أهل البیت» میگوید که نقل شده از خط شیخ ابی جعفر طوسی رحمه الله از کتاب مسائل البلدان که

ص: 245


1- «بحار الانوار» 55/43
2- «بحار الانوار» 55/43

روایت کرده است به اسناد خود از ابی محمد فضل بن شاذان که او میرساند خبر را به جابر جعفی از مردی از اصحاب امیرالمؤمنین علیه السّلام قال: دخل سلمان الفارسي رحمه الله عَلی امیرالمؤمنین عليه السّلام فسأله عن نفسه فقال عليه السّلام يا سلمان أنا الذي دعيت الأُمم كلّها الى طاعتى فكفرت فعُذبت بالنار و أنا خازنها عليهم حقاً أقول يا سلمان أنّه لا يعرفنى احد حق معرفتى فى الملأ الأعلى. قال ثمّ دخل الحسن و الحسين عليهما السّلام فقال عليه السّلام يا سلمان هذان شنفا عرش رب العالمين بهما تشرق الجنان و أُمّهما خيرة النسوان ... یعنی شخصی از اصحاب حضرت امیرالمؤمنین علیه السّلام گفت که وارد شد سلمان فارسی رحمه الله بر حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام آنگاه سؤال نمود از احوالات امیرالمؤمنین علیه السّلام و فضایل او به جهت مزید معرفت ،خود حضرت فرمودند ای !سلمان من آن کس هستم که خوانده شدند امم سابقه جمیعاً بر طاعت من، پس کافر شدند آن کسانی که به ولایت من اقرار نکردند و معذب شدند در آتش و منم خازن آن آتش بر ایشان حق میگویم ای سلمان به درستی که نمیشناسند حق معرفت مرا اهل ملا اعلی و در این بین که این فرمایش را می فرمودند امام حسن و امام حسین علیهما السّلام وارد شدند پس حضرت امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمودند این دو بزرگوار دو گوشواره عرش پرودگارند و به واسطه ایشان است روشنایی بهشت و

ص: 246

مادر ایشان بهترین زنان است(1)

و بالجمله در بهتر بودن آن مخدّره از تمام زنان همین کلام امیرالمؤمنین کفایت میکند بلکه روایتی هم هست که حضرت زهرا علیها السّلام از حسنین علیهم السّلام افضل است دیگر زنان عالم جای خود دارند. وَ نِعْمَ ما قبل:

لَيْسَ عَلَى الله بمُستَنْكَرٍ *** أَنْ يَجْمَعَ الْعالَم في واحدٍ

حديث سوّم

عن ابن مخرمة إن رسول الله صلّى الله عليه و آله و سلّم قال: فاطمة بَضْعَةٌ مِنِّي مَنْ أَعْضَبَهَا أَعْضَبَنِي(2)

و این لفظ «بضعة» مكرّر ذکر شده از طریق خاصه، غرض از نقل روایت تسلیم فریقین است در حدی و اگر نه علماء شیعه رحمهم الله و روات اماميه الى ماشاء الله از این قبیل الفاظ رسول اكرم صلّى الله عليه و آله و سلّم در حق فاطمه علیها السّلام نقل کرده اند است

به اسانید صحیحه در کتاب نوادر راوندی به اسناد معتبره مرقوم

قال: قال على عليه السّلام: اِسْتَأْذَنَ أَعْمَى على فاطمة عليها السلام فَحَجَبْتْهُ فَقَالَ رَسُول الله صلى الله عليه و آله و سلّم : لِمَ حَجَبَتهِ وَ هُوَ

ص: 247


1- «بحارالانوار» 292/26
2- صحیح بخاری 36/5

لايراكِ فَقَالتْ: إِنْ لَمْ يَكُنْ يَرانى فَأَنا أراهُ وَ هُوَ يَشُمُّ الرّيحَ. فقال رَسُولُ الله صلى الله عليه و آله و سلّم : أَشْهَدُ أَنَّكَ بَضْعَةٌ مِنِّى(1)

امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمود کوری رخصت طلبید از فاطمه عليها السلام که وارد شود بر آن ،مخدّره آن مخدّره از آن شخص نابینا در حجاب شد رسول اکرم فرمود ای فاطمه از این کور در حجاب شدی و حال آن که او تو را نمیبیند؟ پس فاطمه عرض کرد: اگر او مرا نمیبیند من که او را میبینم و او استشمام رایحه از من میتواند کرد رسول اکرم صلّى الله علیه و آله و سلّم فرمود: شهادت میدهم که تو پاره تن منی

و به همین اسناد امیرالمؤمنین در جای دیگر میفرماید که رسول خدا سؤال فرمود از اصحاب که زن چه چیز است؟ عرض کردند عورت است پس فرمود چه وقت زن نزدیکتر است به خدا؟ اصحاب ندانستند چون این خبر به گوش فاطمه طاهره رسید خدمت پدر عرض کرد: نزدیک ترین اوقات زن به خدا وقتی است که گوشه خانه خود نشسته باشد. پس رسول اکرم فرمود: فاطمةُ بَضْعَةٌ مِنّى(2)

البته کسی که پاره تن حضرت اقدس نبوی باشد عفت و حیا که حياكه بهترین صفات حسنه است خاصه نسبت به زنان باید فوق مراتب آن را دارا باشد نه همین حیا بلکه آنچه از صفات حسنه است که لیاقت شأن

ص: 248


1- «بحار» 91/43 به نقل از «نوادر راوندی»
2- همان 92/43 به نقل از نوادر راوندی

بهترین زنان عالم است باید اتم و اکمل و ابسط آن در فاطمه طاهره باشد که جزئی است از بدن پیغمبر صلى الله عليه و آله و سلّم وحدیث «لولا على لما كان لفاطمة كُفؤ»(1) مويد و شاهد بر مراد است چه آن سرور اولیاء بعد از شرافت رسول اکرم شرافتی نبود که تساوی داشته باشد در مرتبه با او و این که آن سرور کفو ایشان شد ملازمه دارد که کسی در دنیا قابلیت کفائت نداشت و فضیلت امیرالمؤمنین و شرافت او بر مَنْ عَلَى الأرضِ كافة بعد النبى به ادله عقل و نقل ثابت است و رسول اکرم در این باب نصوص قاطعه زیاده از حد بیان فرموده اند.

پس بنابر این که فرموده اند اگر علی نبود از جهت فاطمه عليها السّلام کفوی نبود تا روز قیامت معلوم است که شرف و فضیلتی که کفویت فاطمه را داشته در میان مردان نبوده تا قیامت در این صورت شرافت مردان عالم هم البته همسری با فاطمه نمیکند و او است کلمه جامعه مفاخر و فضائل نسباً و حسباً. فالحمد لله الذى فضلها على العباد و أعلى مقامها في الدُّنيا والآخرة.

و در فضیلت آن مخدّره احادیث بسیار رسیده حتی روایتی مجلسی نقل کرده که آن روایت دلالت دارد بر افضلیت حضرت زهرا علیها السّلام بر حسنین علیهم السّلام در این صورت آنچه مسلم است افضلیت و شرافت پیغمبر و امیرالمؤمنین علیه السّلام است بر فاطمه اما

ص: 249


1- «بحار الانوار» 58/43

غیر از آن دو بزرگوار محل اختلاف است و چه فضیلتی از جهت صدیقه طاهره بهتر از این است که سید انبیاء چون در مقام شرح و فضیلت امیرالمؤمنین بر می آید همسری فاطمه را از جهت ایشان یکی از آن هشت مناقب تعداد میفرماید؛ چنانچه در حدیث صحیحی که مفصل است و حدیث منتهی به ابی سعید خُذری میشود که دار قطنی نقل کرده رسول اکرم در ذیل این حدیث میفرماید: يا فاطمة وَ لِعَلی ثَمانية أضراس - يعنى المناقب - أيمان بالله و رسوله و حکمته و زوجته و سبطاه الحسن والحسين و أمره بالمعروف و النهي عن المنكر يا فاطمة أنا أهل البيت اعطينا ست خصال لم يعطها أحد من الأولين و الآخرين و لايدركها احد من الأولين والآخرين غيرنا: نبينا خير الانبياء و هو أبوك ووصينا خير الأوصياء و هو بعلك و شهيدنا خير الشُّهداء و هو حمزة عمّ أبيك و مناسبطا هذه الأمة وهما ابناك و منا مهدى هذه الأمة الذى يصلى خلفه عيسى عليه السّلام . ثمّ ضرب على منكب الحسين عليه السّلام فقال صلّى الله عليه و آله و سلّم : من هذا(1)

حدیث چهارم

در کتاب صحیح مُسلم این روایت نقل شده قال رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم : فاطمة بضعةً مِنّى يُؤذيني ما آذاها. و این حدیث

ص: 250


1- «بحارالانوار» 11/38

با حدیث سابق متقارب اللفظ والمعنى میباشد و صریح است به این که اذیت فاطمه اذیت رسول اکرم است و جزئیت را شامل است

حدیث پنجم

در صحیح مُسلم روایت است ان رسُول الله صلى الله عليه و آله و سلّم : قَالَ مَا بَيْنَ قَبْرِي وَ مِنْبَرِي رَوْضَةُ مِنْ رِيَاضِ الْجَنَّةِ. (1)

و این حدیث را مسلم به طرق عدیده نقل کرده و معلوم است که در اینجا شرافت محل به واسطه شرافت حال است؛ چون آن زمین متضمّن جنّۀ طيّبۀ طاهرۀ فاطمه است خداوند آن را باغی از باغهای بهشت قرار داده بنابر این که آن معصومه در آن محل بخصوص دفن شده باشد و از دلالت این حدیث چنین معلوم است که در آنجا باشد. البته زمینی که در بر داشته باشد پاره بدن پیغمبر را از زمین بهشت است بلکه این تعبیر از تنگی عبارت است چنانچه اگر از بهشت جایی بهتر بود آن را بیان می فرمودند بهشت به جهت خلقت ایشان خلق شد و به وجود ایشان شرافت یافت نمونه ای است از خلق و خلق ایشان مثل شرافت مسجد پیغمبر نسبت به سایر مساجد و خانه کعبه نسبت به خانه های دیگر و زمین کربلا نسبت به سایر اراضی؛ چنانچه اگر نسبت کعبه به پرودگار نبود این شرافت را نداشت و مطاف عالم واقع نمی شد

ص: 251


1- صحیح مسلم ،123/4 به جای «قبری»«بیتی»است.

و اگر وجود اقدس نبوی صلى الله علیه و آله و سلّم در مدینه نبود و آن سرور از مکه هجرت در آنجا نمیفرمود هرگز مدینه شرافتی نداشت

این که فرموده اند میانۀ قبر و منبر من روضه ای است از ریاض بهشت این به واسطه وجود مقدس فاطمی است که خداوند آن محل را به این وجود شرافت داده

و در کتاب مناقب ابن شهر آشوب است که ابوجعفر طوسی رحمه الله مدفن فاطمه را در خانۀ آن حضرت دانسته و اگر نه در روضه خواهد بود و این سخن را به خبر پیغمبر استوار میکند که فرمود: انَّ بین قبری وَ منبری رَوْضَةُ مِنْ رِيَاضِ الْجَنَّةِ و حد روضه را ما بین قبر پیغمبر و منبر پیغمبر معیّن کرده اند از طرف ستونهایی که پهلوی صحن مسجد منتهی میشود.(1)

و در صحیح بخاری «بین بیتی و منبری»نیز مرقوم است.(2)

بدیهی است کسی که در حال حیات با علقه بشریت از غذاها و فواكه و موائد بهشتی تغذیه شود بلکه نطفه او منعقد شود از میوه بهشتی البته بعد از انتقال به عالم بقا مدفن و محل خوابگاه او قطعه بهشت است و تغذیه آن مخدّره از موائد و فواکه بهشت در دنیا بسیار واقع شده نه یک مرتبه و ده مرتبه و این قدر اخبار صحیحه در این باب به دفعات عدیده رسیده که ذکر همۀ آنها باعث طول سخن است.

ص: 252


1- مناقب 365/3
2- همان به نقل از صحیح بخاری

کلام در این بود که از برای آن مخدّره در دنیا تغذیه به غذاهای بهشتی بسیار اتفاق افتاده بلکه اگر نبود این که باید ایشان مثل سایر مردم در عالم بشریت نوع اشتراکی داشته باشند و بخورند چنانچه مردم میخورند و بپوشند چنانچه مردم میپوشند و تبلیغ احکام خدا را بر خلق نمایند در حالتی که مماثلت حاصل باشد بین ایشان و خلق تا این که افعال و عادات نبی و وصی از امور معاشیت سنّت بین قوم خودش گردد اگر این قسم نمیبود هر آینه خداوند اطعمه و اکسیه این انوار طیّبه را از دنیا قرار نمیداد و مادامی که در دار دنیا هم بودند رزق ایشان را از بهشت قرار میداد به واسطه شرافت ایشان و عظم محلّ ایشان نزد خدا؛ چه که خداوند از تمام کاینات این انوار را انتخاب فرموده

در حدیث صحیح که سند آن منتهی به ابوسلمی میشود آمده و آن حدیث این است که ابو سلمی گفت: من از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم شنیدم که فرمود در شب معراج حق تعالی فرمود «آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْه من ربّه»(1)عرض کردم «وَالمُؤمِنُون» حق تعالیٰ :فرمود راست گفتی ای محمد که را در امّت خلیفه گذاردی؟ عرض کردم بهترین امت را فرمود: علی بن ابی طالب را عرض کردم .بلی فرمود: من بر زمین مطلع شدم و تو را اختیار کردم از آن و شکافتم اسم

ص: 253


1- سوره بقره (2)، آیه 285

تو را از اسماء خودم من یاد نمیشوم در موضعی مگر آن که تو یاد میشوی با من و من خودم اعلی هستم و او علی ای محمد! من خلق کردم نور تو و علی و فاطمه و حسن و حسین را از سنخ نور خودم و ولایت شما را بر اهل آسمانها و زمین عرضه داشتم پس هر کسی آن ولایت را قبول کرد در نزد من از مؤمنین است و هرکس که قبول نکرد از کافرین است. ای محمد! اگر بنده ای مرا بندگی کند تا این که مانند مشک پوسیده شود و با انکار ولایت شما مرا ملاقات نماید نمی آمرزم او را تا این که به روی در آتش میاندازم او را.(1)

و این حدیث شریف از سلمان فارسی هم مروی است و جامع فضائل چهارده معصوم علیهم السّلام است و افضل مناقب فاطمۀ طاهره است؛ زیرا که صراحت دارد به این که هیچ عبادتی بی ولایت فاطمه مفید واقع نمیشود و معلوم میشود ایضاً از حدیث که ولایت بعضی از این انوار دون بعضی فایده ندارد مثلاً اگر کسی اقرار به نبوّت محمد بن عبدالله صلى الله عليه و آله و سلّم داشته باشد كما هو و موحد باشد و اقرار به یازده نفر از ائمه معصومین هم داشته لکن یکی از این ائمه را امام نداند البته به روی در آتش خواهد افتاد یا این که اقرار به امامت همه داشته باشد و محبّت فاطمه طاهره را نداشته باشد یا آن که آن سرور را معصومه نداند البته عمل او هباء است به مفاد

ص: 254


1- «مقتل الحسین علیه السّلام»،خوارزمی چاپ ،نجف ص 95/1 با کمی تفاوت و عوالم جلد مربوط به حضرت زهرا علیها السّلام 19/1 با کمی تفاوت

همین حدیث و به نص آیه تطهیر؛ پس منکر عصمت فاطمه منکر آیه تطهیر است و کفایت است شیعیان فاطمه را که به همین حدیث تمسک جویند به ذیل عصمت و طهارت فاطمه و همچنین به آیه تطهير.

و اخبار اختیار خداوند تعالی این انوار طاهره را دون الخلق الى ماشاء الله متکاثر و متواتر است.

چنانچه شاذان از سلمان رحمه الله روایت کرده که روزی خدمت رسول خدا مشرّف شدم چون مرا دید :فرمودند ای سلمان خداوند هیچ نبی و رسولی را مبعوث نکرد مگر آن که از برای او دوازده وصی و نقیب قرار داد سلمان عرض کرد بلی در کتاب آسمانی خوانده ام. :فرمود ای !سلمان میدانی نقباء من کیانند که خداوند برای امامت ایشان را اختیار و انتخاب فرمود؟ سلمان عرض کرد: خداوند و رسول داناتر است از من فرمود ای سلمان خداوند متعال مرا از خلاصه نور خود خلق فرمود و به اطاعت خود دعوت کرد پس اطاعت کردم او را آنگاه علی را از نور من خلق فرمود و دعوت به اطاعت خود نمود اجابت کرد او را آنگاه از نور من و علی فاطمه را خلق فرمود و او را به اطاعت خود خواند پس اطاعت کرد او را آنگاه از من و علی و فاطمه حسن و حسین را خلق فرمود و ایشان را به اطاعت خود خواند و ایشان اجابت کردند و پذیرفتند پس خداوند به پنج اسم از اسماء خود ما را نام نهاد خدا محمود است و من محمّد و خدا اعلی است و آن

ص: 255

بزرگوار ،علی و خدا فاطر است و آن مخدّره ،فاطمه و خداوند (ذو) احسان و محسن است و دو فرزند من حسن و حسین میباشند؛ پس از ما و حسنین خلق فرمود نه نفر از ائمه اطهار را آنگاه ایشان را دعوت به اطاعت خود فرمود ایشان اطاعت کردند خدا را پیش از آن که آسمان بلند و زمین منبسط و آب و هوا و ملک و بشر خلق شوند و ما بودیم در علم خدا انواری چند که تسبیح میکردیم و اطاعت می نمودیم امر حق تعالى را...(1).

چه خوب حدیثی است این حدیث و چقدر سبب مسرت است از برای موالین اهل بیت و چقدر این حدیث به فضیلت فاطمه طاهره است

یکی از آنها این که نور فاطمه از نور محمد و علی خلق شده و آن مخدّره از نور نبوت و ولایت هر دو سهم دارد

و دوم این که نور حسنین از نور پیغمبر و علی و فاطمه خلق شده و آن مخدّره هم مأخذ اشتقاق نور حسنین شده

سوم آن که اسم مبارکش چون انوار اربعه مأخوذ از اسم باری تعالی است. ببین شرافت به کجا رسیده خوب تأمل کن و انصاف بده.

چهارم آن که نور آن طیبه طاهره مثل نور پیغمبر پیش از خلقت تمام خلق، خلق شده.

ص: 256


1- به «بحار» 6/25 و 9/15 رجوع شود.

پنجم این که ایمان شخص کامل نمیشود مگر به شناختن این چند نفر حق معرفت و اقتدای به ایشان و این مخدره در این عنوان سهیم و شریک است.

ششم اجابت فاطمه طاهره دعوت حق را و اطاعت کردن او خدا را در وقتی که خدا نور او را خلق فرمود و همچنین رجعت او با سایر ائمه از جهت انتقام و قصاص و ظلامت ظالمین او؛ پس در صورت اشتقاق نور فاطمه از نور رسول خدا بلکه اتحاد نور او و نور رسول خدا شرافت آن مخدّره و مرتبۀ او معلوم است که به چه پایه رسیده و چنانچه اندک اذیت به او برسد بعینها آن اذیت به رسول خدا رسیده بلکه اَشَد از آن به پیغمبر میرسد.

حدیث ششم

در صحیح مسلم و مؤید مراد است: إِنَّه سمع عن رسول الله صلى الله عليه و آله و سلّم و هو على المنبر يقول: إن بنى هشام بن المغيرة إستأذنونى أن ينكحوا ابنتهم على بن أبى طالب عليه السّلام فلا أذن لهم إلا ان يحب أبن أبی طالب عليه السّلام يطلق إبنتى و ينكح إبنتهم فإنما ابنتى بضعة منّى يريبنی ما أرابها و يؤذينی ما آذاها(1)

پس در صورتی که این مخدره در نزد خدا این قدر عزیز باشد که

ص: 257


1- «صحیح مسلم»141/7.

پیغمبر به واسطهٔ عزّت او نزد خدا اذن ندهد به آل مغیره که دختر خود را به امیرالمؤمنین بدهند با وجود فاطمه علیها السلام و معلوم است که اذن ندادن پیغمبر نه از باب عُلقه پدری است نسبت به اولاد بلکه از باب قدر و منزلت فاطمه است نزد خدا کار پاکان را قیاس از خود مگیر«و ما ينطق عَنِ الْهَوى إِنْ هُوَ إِلّا َوحْیٌ يُوحى»(1) و صريح است آية مباركة «وَ ما تَشَاؤُونَ إِلَّا أَنْ يَشَاءَ الله»(2) که خواستن و نخواستن پیغمبر خواست و نخواست خداست؛ پس خدا نمیخواهد کسانی را که نمیخواهند فاطمه را و دشمن دارد کسانی را که فاطمه را دشمن دارند و دوست دارد دوستدار و عارف به حق او را اگر چه معرفت او كَما هي غير ممكن است؛ چنانچه بعضی در وجه تسمیه آن مخدّره را به فاطمه چنین نوشته اند شاید هم حدیث باشد: وَ إِنَّمَا سُمِّيت فاطمة لِاَن الخلق فطموا عن معرفتها.(3)

ملاحظه نما که حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام با آن شأن ولایت کلیۀ الهیه در خطبه ای میفرماید: من شوهر بهترین زن های عالمم آیا کسی میتواند بر من تفوّق و برتری نماید.(4) و این مورد هم از مواردی است که حضرت امیر المؤمنين عليه السلام به زوجیت حضرت زهراء عليها السلام مفاخرت فرموده با آن که عوالم امکان به وجود مبارک او افتخار حاصل نموده اند و آن حجة الله الأكبر هر نعمتی

ص: 258


1- سوره نجم (53)، آیه 4
2- سوره انسان (76) آیه 30
3- «تفسیر فرات کوفی»ص 581
4- «بحار الانوار» 33/25.

از نعمای الهیه را که در خود مفقود میدید به واسطه ظلم ظالمان خود را به وجود ذیجود حضرت زهرا علیها السّلام تسلیت میداد بعد از رسول خدا صلّى الله عليه و آله و سلّم.

به عبارت اُخرى آن بضعه احمدی را قائم مقام نعمت وجود رسول اكرم صلّى الله علیه و آله و سلّم میدانست و از آن نعمت موهوبه و مکرمت مبذوله خداوند سبحان شکر بی پایان میکرد و حق نعمت وجود حضرت زهراء را کما هی حقها به جای می آورد از جمله تشکرات آن بزرگوار در حق آن نعمت موهوبه که فاطمه طاهره است همین فقره مذکوره است که در خطبه ای فرموده اند که آن خطبه را على بن حسین مسعودی صاحب کتاب مروج الذهب در کتاب اثبات الوصيّه نقل کرده بعضی از آن عبارات این است که حضرت امير المؤمنین علیه السّلام فرمود:

فَوَ اللهِ لَاقُولُنَّ قَولاً لا يطيق أن يقوله أَحَدٌ من خلقك أَنَا عَلَمُ الهُدى وَ كَهف التقى وَ مَحلّ السّخى وَ بَحر الندى و طَوْد النّهى وَ مَعْدِنِ العِلم و نور فى ظلم الدُّجى و خير مَنْ آمَنَ وَ اتَّقى وَ أَكمَلَ مَن تَقَمَصَ وَارتَدى وَ أفضل مَن شَهِدَ النّجوى بعد النبي المصطفى وَ مَا أُزَكَّى نَفسى وَلَكِن بنعمَةِ رَبِّى أُحَدِّثُ، أَنا صاحب القبلتين و حامل الرايتيْن فَهَل يُوازى في أحَدٌ وَ أَنَا أَبُو السُبطَيْن فَهَل يُساوى بی بَشَرٌ وَ أَنَا زَوْجِ خيرَ النِّسوان فَهَل

ص: 259

يَفُوقنى أحَدٌ، إلى آخرها(1)

شاهد در فقره اخیره بود و جمعی از علماء سنت و جماعت مصاحبت حضرت امیرالمؤمنین علیه السّلام را با حضرت زهرا علیها السّلام یکی از مناقب حضرت امیرالمؤمنین علیه السّلام دانسته اند و از فضایل بزرگ آن جناب به شمار آورده اند؛ چنانچه قاضی عضد ایجی میگوید من فضائل على عليه السّلام مصاحبته لفاطمةَ سَيْدة نساء العالمين. و الحق شرف بزرگی است از برای جناب امیرالمؤمنین علیه السّلام در مصاحبت حضرت زهراء بر حسب عقیده حقه که فرقه امامیه دارند

ملاحظه نما که آن مخدّره نزد رسول خدا چقدر عزّت و شرافت داشته که وقتی بر رسول خدا وارد میشد رسول اکرم اجلالاً لها ترحیب میفرمودند او را و دست آن محترمه را می بوسیدند و در جای خود جای میدادند این روایت را عایشه نقل کرده میگوید در ذیل حديثی كه: كَانَتْ إِذَا دَخَلْتَ عَلَيْهِ رَحَّبَ لَهَا وَ قَبْلَ يَدَيْهَا وَ أَجْلَسَهَا فی مَجْلِسِهِ وَ إِذَا دَخَلَ عَلَيْهَا قَامَتْ اليه وَ رَحُبَتْ لَهُ وَ قُبِلَتْ يَدَيْهَا (2)

حال این چنین عزیزی را کسی در مقام اذیت با او برآید چقدر بر رسول خداگران و سخت است این است که آیه شریفه «إِنَّ الَّذينَ يُؤذُونَ اللهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللهِ فِى الدُّنيا وَ الآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذَاباً

ص: 260


1- «بحارالانوار» 32/25 به نقل از اثبات الوصية.
2- به «بحارالانوار»71/37 و «کشف الغمه»8/2 چاپ تبریز رجوع شود

مُهینا»(1)در حق آن نازل میشود و تا قیامت هم شامل هر کسی است که به او و پدرش و شوهرش و اولاد طاهرین او - صلوات الله عليهم اجمعين - اذیتی برساند یا این که غیری را بر ایشان ترجیح بدهد در مقام ولایت و خلافت کلیه

چنانچه اهل خبر نزول این آیه را فیمن غصب امير المؤمنين عليه السّلام حقه و أخذ حق فاطمة عليها السّلام و آذاها میدانند مثل این که رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: مِنْ أَذَاهَا فَقَدْ آذانی وَ مَنْ آذانی فَقَدْ آذَى اللَّهُ. (2) و هذا معنى قول الله تعالى «إِنَّ الَّذينَ يُؤْذُونَ اللهَ وَرَسُولَهُ»(3)الى آخر الآيه.

این قسم احادیث و بیانات که ذکر شد از برای آن است که بدانی هر که رضای فاطمه علیها السّلام را حاصل نکرده هیچ ندارد و از شیطان فقیرتر است سرسری نگیری تو این کار را بعد از تصریح رسول اکرم صلى الله عليه و آله و سلّم كه ان الله تعالى ليغضب لغضب فاطمة و يرضى لرضى فاطمة. (4) چه جای حرف می ماند سند منتهی به ابن عباس می شود و روایت در عاشر بحارالانوار است (5). جَعَلنا الله من محبيها و أَعاذَنَا الله مَن سَخَطَها وَ نَسأل الله البراءة من أعدائها في الدُّنيا فِى و الآخرة و الحشر مَعَ شيعتها فی جنات الخلد اللَّهُمَّ أَجِبْ مَا سَأَلْنَاكَ انك سميع الدُّعَاء وَ إِنَّكَ حَميدٌ مَجِيدٌ.

ص: 261


1- سوره احزاب (33) آیۀ 57
2- بحار الانوار 27/17 با کمی تفاوت
3- سوره احزاب (33)، آیه 57
4- «فضائل الخمسه»186/3 به نقل از «ذخائر العقبی»ص 39
5- «بحار» 26/43

حدیث هفتم

در کتاب مُسلم از عروة بن زبیر از عایشه حدیث کرده از رسول الله صلى الله عليه و آله و سلّم : دَعَا ابْنَتَهُ فسارها فَضَحِكْتُ فَسَأَلَهَا عَائِشَةُ فَقَالَتْ : إِذَا إِنِّى لبذرة فَلَمَّا تُوَفَّى رَسُولُ اللَّهِ قَالَتْ فَاطِمَةُ : إِنَّهُ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ أخبرنی بِمَوْتِهِ فَبَكَيْتُ ثُمَّ أخبرنی أَنَّى أَوَّلِ أَهْلِهِ لُحُوقاً ، بِهِ فَضَحِكْتُ(1)

وَ الْبَذْرُ الَّذِى يُفْشَى السِّرِّ وَ يَظْهَرُ مَا سَمِعَهُ .

حدیث هشتم

در کتاب مذکور روایت از مسروق است از عایشه که گفت: فأقبلت فاطمة تمشى و مشيتها مشية رسُول الله فلما رآها رحّب بها. فقال: مرحباً بابنتى ثم أجلسها عن يمينه أو عن شماله ثم سارها(2) إلى آخر الحديث.

حديث نهم

در کتاب مذکور است که عایشه از فاطمه زهرا سؤال کرد که حضرت رسول چه مساره کرد که خندیدی؟ آن مخدّره فرمود که پدرم

ص: 262


1- «صحیح مسلم» حدیث 142/7 ظاهراً نقل به معنی شده
2- صحيح مسلم حدیث 142/7

مژده داد که الأترضين أن تكونى سيدة نساء المؤمنين أو سيدة نساء هذه الأُمَّة؟ فضحكتُ لذلك.(1)

حدیث دهم

معناً قریب به مضمون حدیث نهم است در کتاب جمع بین صحاح سته از زبیر بن عبدالله در باب مناقب فاطمه علیها السّلام از صحیح ابی داود سجستانی معروف به سنن ابی داود نقل میشود قال لها رسُول الله: ألا ترضين أن تكونى سيّدة نساء (هذه الامة او سيدة نساء) العالمين قالت: فاين مريم ابنة عمران و آسية امرأة فرعون فقال: مريم سيّدة نساء عالمها و آسية سيدة نساء عالمها(2)

حدیث یازدهم

در کتاب مذکور در باب مناقب فاطمه عليها السّلام : قال رسول الله: فاطمة سيّدة نساء أهل الجنة.(3)

و در جای دیگر از عایشه نقل شده که گفت: ما رأيتُ من النّاس أحَداً أشبه حديثاً و مشياً برسول الله صلى الله عليه و آله و سلّم من فاطمة.

ص: 263


1- «صحیح مسلم» 143/7
2- طرائف ابن طاوس چاپ قم ،263 به نقل از کتاب «الجمع بين الصحاح الستة».
3- «طرائف 262» به نقل از همان کتاب

حدیث دوازدهم

در سنن و صحیح ترمذی از انس بن مالک روایت شده که قال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلّم : حسبک مِنْ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ أَرْبَعٍ : مَرْيَمُ بِنْتُ عِمْرَانَ وَ آسِيَةُ بِنْتِ مُزَاحِمٍ وَ خَدِيجَةُ بِنْتِ خُوَيْلِدٍ وَ فَاطِمَةَ بِنْتِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ(1) مکرّر عرض کرده ام که اگر این احادیث مکرّر در امکنه عدیده در این کتاب دیده میشود جهت تكرار ذكرش تعدد روات و طُرُق او است

حدیث سیزدهم

حديث تسبیحات زهراء است در کتاب جمع بين صحيحين حين عن كعب عن رسول الله صلى الله عليه و آله و سلّم أنه قال: مُعَقِّبَاتُ لَا يَخِيبُ قَائِلُهُنَّ وَ هِىَ دُبُرَ كُلِّ صَلَاةٍ ( مَكْتُوبَةٍ ) ثَلَاثُ وَ ثَلَاثُونَ تَسْبِيحَةً وَ ثَلَاثُ وَ ثَلَاثُونَ تَحْمِيدَةً وَ ثَلَاثُ وَ ثَلَاثُونَ تَكْبِيرَةً (2)

لکن گمان حقیر آن است که یکی از این تسبیحات اربع و ثلاثون باشد و اخیری هم این قسم باشد تا عدد یکصد تمام باشد.(3)

ص: 264


1- «فضائل الخمسة»173/3 به نقل از «صحیح ترمذی»31/1
2- صحيح مسلم 98/2.
3- در صحیح مسلم «اربع و ثلاثون تکبیره»هست.

حدیث چهاردهم

در مسند احمد بن حنبل است: إِنَّ أبا بكر و عمر خطبا إلى رَسُول الله صلى الله عليه و آله و سلّم فاطمة عليها السّلام فقال صلّى الله عليه و آله و سلّم إنّها صغيرة (1) فخطبها على عليه السّلام فزوجها إياه.

حدیث پانزدهم

در مسند احمدبن حنبل است: عن عبد الله بن أبي رافع عن أم سلمة قالت: اشتكت فاطمة بنت رسول الله صلّى الله عليه و آله و سلّم في مرضها فأصبحت يوماً كأمثل ما كانت فخرج على بن أبی طالب عليه السلام من البيت فقالت فاطمة: يا أمتاء أسكبی لى ماء فأغسل قالت أُمّ سلمة: فسكبت لها فاغتسلت و قامت كأحسن ما كانت، ثمّ :قالت هاتی ثیابى الجدد، فأعطيتها فلبستها ثم جائت إلى البيت الذى كانت فيه فقالت: قدّمى الفراش إلى وسط البيت فقدّمته فاضطجَعَت و استقبلت فقالت يا أَمّاه إِنّى قد اغتسلت فلا يكشفنى أحد، فقبضت فی مكانها. فجاء على بن أبى طالب فأخبرته فقال: لا والله لا يكشفها احد ثم حملها بغسلها ذلك فدفنها.(2)

ص: 265


1- مناقب 345/3 به نقل از احمد
2- به «بحار»183/43 و 188 رجوع شود. گویا نقل به معنی شده و برخی اشتباهات پیش آمده است

حدیث شانزدهم

در صحیح ترمذی است: قال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلّم : مَنْ أَحَبَّ هَذَيْنِ يُعْنَى حَسَناً وَ حُسَيْناً وَ أَبَا هُمَا وَ أُمِّهِمَا كَانَ مِعَى فِى الْجَنَّةِ .(1)

و در جای دیگر رسول خدا فرمودند: أَلَا وَ أَنَّ أَبَاهُمَا فِي الْجَنَّةِ وَ أُمِّهِمَا فِى الْجَنَّةِ وَ جَدَّتُهُمَا فِى الْجَنَّةِ وَ جَدَّتُهُمَا فِي الْجَنَّةِ وَ خالهما فی الْجَنَّةِ وَ خالتهما فِى الْجَنَّةِ وَ عَمُّهُمَا فِى الْجَنَّةِ وَ عمتهما فی الْجَنَّةِ وَ هُمَا فِى الْجَنَّةِ وَ مَنْ أَحَبَّهُمَا فِى الْجَنَّةِ وَ مَنْ أَحَبَّ مِنْ أَحَبَّهُمَا فِي الْجَنَّةِ (2)

عجب بشارتی است از جهت دوستان ایشان گذشته از این که این بیانات هر یک فضیلت مختصه ای از برای ایشان است که هیچ یک از اهل زمین و آسمان غیر از خود ایشان اشتراکی در این مناقب ندارند؛

چنانچه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم در ذیل خطبه ای می فرماید: اخْتُصَّ اللَّهِ عَلِيّاً بِثَلَاثِ خِصَالٍ لَمْ يُعْطِهَا أَحَداً مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ فاعرفوها فَأَنَّهُ الصِّدِّيقِ الْأَكْبَرِ وَ الْفَارُوقُ الْأَعْظَمُ أَيَّدَ اللَّهُ بِهِ الدِّينُ وَ نَصَرَ بِهِ الأسلام وَ نَصَرَ بِهِ نَبِيِّكُمْ عمر بن الخطاب برخاست از مجلس و عرض کرد کدام است آن سه خصال که خداوند به علی علیه السّلام مرحمت فرموده و به هیچ یک از اهل اوّلین و آخرین نداده

ص: 266


1- مناقب 382/3 به نقل از جامع ترمذی با کمی تفاوت
2- «بحار» 303/43 و كشف الغمه 94/2

است؟ رسول اکرم فرمود: علی علیه السّلام اختصاص یافته است به اخوّت من که پیغمبر آخرالزمان هستم و از برای او برادری نیست مثل من و اختصاص یافته است به زوجیت فاطمه علیها السلام و هیچ کس به این اختصاص مشرّف نشده است و اختصاص یافته است به دو پسر مثل حسن و حسین دو بزرگ جوانان اهل بهشت و هیچ کس مثل این دو پسر در شرافت ندارد آیا شبیه و نظیری برای علی هست؟... و از شرافت فاطمه عليها السّلام ، علم، فاطمه است که خداوند به هیچ زنی از اوّلین و آخرین علم فاطمه را نداده و دربارۀ علم فاطمه عليها السّلام همان حدیث کافی است که در خصوص جهاز فاطمه علیها السّلام که فاطمه زهراء عليها السّلام به جناب امیرالمؤمنین علیه السّلام عرض میکند یا علی من بگویم با شما فرمایش می فرمایید؟

و چند فضیلت است فاطمه را خاصة که هیچ فضیلتی به آن همسری نمی کند

یکی آن که ارث از رسول صلی الله علیه و آله و سلّم از همه چیز برده

یکی که نسل رسول خدا او شد و از او شد

و او است کوثر

و ماء معين

و ذرية طاهره

ص: 267

و خداوند تخصیص نداد آن سرور را به این کرامت مگر به سبب فضیلت اخلاصی که در او دید و دانست از نیت و عمل او در پرستیدن خودش

و تعظیمات رسول خدا او را و تخصیصات شأن آن سرور را خود دلیل و برهان صحیح است مثل پیغمبر از برای شأن فاطمه بر میخاست از جای خود و او را جای میداد و سر او را می بوسید و دست او را می بوسید و اگر از برای آن طاهره مطهره مکانتی مخصوص نزد خدا نبود رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هرگز چنین کاری نمیکرد به واسطهٔ این که فاطمه علیها السّلام دختر آن سرور بود و خداوند امر فرموده به تعظیم ولد از جهت والد، نه والد از جهت ولد و امت همه به این امر مأمورند که تعظیم کنند آباء خود را. پس این تعظیم و اکرام پیغمبر محقق است که از باب استحقاق شرافت و مکانتی است که خدا به فاطمه علیها السّلام مرحمت فرموده و پیغمبر او صلّی الله علیه و آله و سلّم اتباع مینماید (اِنْ هُوَ إِلّا وَحْيٌ يُوحى»(1)

دیگر آن که چه مزیت و اختصاص بیش از این است که از حضرت صادق علیه السّلام سؤال مینمایند از معنی حى على خير العمل. می فرماید خیر الْعَمَلِ بِرُّ فَاطِمَةَ وَ وُلْدِهَا . (2)

و در خبر دیگر می فرماید: خیر الْعَمَلِ الْوَلَايَةِ (3).

ص: 268


1- سوره نجم (53)، آیه 4
2- «بحارالانوار»44/43
3- همان

بدیهی است کسی که تسلیم کرده باشد امر خود را به خدای خود و فانی کرده باشد خود را در مقام رضای خدا و نفس خود را به مرتبه ای تکمیل کرده باشد که رضای خدا رضای او باشد و همیشه به جهت اقامه دین خدا خود و اولادش در تعب و مرارت باشد و خدا را وکیل خود قرار داده باشد در کارهای خود البته چنین کسی بر او و دوستی به اولاد او خیر العمل میشود و خدا این موهبت و مکرمت را به او عطا می فرماید.

در مناقب است که فاطمۀ طاهره وکیلی از رسول خدا خواست در کارهای خود در اوقاتی که جناب امیرالمؤمنین علیه السّلام به غزوات تشریف می برند این آیه نازل شد رَبُّ المشرِقِ وَ الْمَعْرِبِ لا إلهَ إِلا هُوَ فَاتَّخِذْهُ وَكِيلاً(1)(2) البته أمور مفوّضه به خدا این نتایج را دارد این است که جماعتی از صحابه میبینند که فاطمه خوابیده و آسیا میگردد یا این که مشغول نماز است و گهواره متحرک است(3) هنيئاً لها و لمن أحبّها وسحقاً وتعساً لمن أبغضها. پس سعادت از برای کسی است که به محبّت و نور فاطمه هدایت یافته و شقاوت کسی دارد که بهره و نصیبی از دوستی او ندارد و محروم است از نور ولا؛ چنانچه ابوحامد اسفراینی از ابوهریره نقل کرده قال: قال رسول الله صلّى الله عليه و آله سلّم : أَوَّلُ شَخْصُ يَدْخُلُ الْجَنَّةَ فَاطِمَةَ .(4) و عن النبی صلّى : قال لمّا

ص: 269


1- سوره مزمل (73) آیه 9.
2- مناقب ابن شهر آشوب 325/3
3- مناقب ابن شهرآشوب .337/3
4- «بحارالانوار» 70/37

خَلَقَ اللَّهُ الْجَنَّةَ خَلَقَهَا مِنْ نُورِ وَجْهُهُ ، ثُمَّ أُخِذَ ذَلِكَ النُّورِ فَقَذَفَهُ فأصابنی ثُلُثُ النُّورِ وَ أضاب فَاطِمَةَ ثُلُثُ النُّورِ وَ أَصَابَ عَلِيّاً وَ أَهْلَ بَيْتِهِ ثُلُثُ النُّورِ فَمَنْ أَصَابَهُ ذَلِكَ النُّورِ أهتدى أَ لِى وَلَايَةِ آلَ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ مَنْ لَمْ يُصِبْهُ مِنْ ذَلِكَ النُّورِ ضَلَّ عَنْ وَلَايَةِ آلِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ (1)

پس نافع ترین چیز از برای خلق محبت فاطمه و آل فاطمه است و پیروی از آنها چنانچه در حدیثی که عبدالله جندب از حضرت رضا علیه السّلام از تفسیر آیه نور سؤال میکند حضرت جواب میفرماید: اما بعد به درستی که محمد صلی الله علیه و آله سلّم نور (امین) خدا بود در میانه خلق خود پس از این که مقبوض گردید ما اهل بیت بودیم ورثه او و ما أمناء خدا هستیم در زمین در نزد ماست علم منایا و بلایا و انساب عرب و مولد اسلام و هیچ طایفه ای نیست که گمراه شوند و هدایت شوند مگر این که ما میشناسیم سائق و قائد و ناعق آنها را و به درستی که ما میشناسیم مرد را به حقیقت ایمان و حقیقت نفاق او و شیعیان ما نوشته شده اند به اسماء ایشان و اسماء پدران ایشان خداوند از آنها میثاق مودّت ما را گرفته و وارد میشوند مورد ما و داخل میشوند مدخل ما و ماگزیده هستیم به حجزه و توسط و عنایت پیغمبر و پیغمبر گزیده است ذیل عنایت پرودگار را و شیعیان ما متمسک اند به

ص: 270


1- مناقب ابن شهر آشوب 325/3

عنایت و توسط ما هرکس مفارقت کند ما را هلاک میشود و هرکس متابعت نماید ما را نجات مییابد و هرکس انکار ولایت ما کند کافر است و متبع ما و متبع اولیاء ما مؤمن است و دوست نمی دارد ما را کافر و دشمن نمیدارد ما را مؤمن و هرکس بمیرد در حالتی که دوست دارد ما را حق است بر خدا که محشور نماید او را با ما و ما نوریم از برای کسی که متابعت نماید ما را و هدایت هستیم از جهت کسی که اهتداء نماید و هرکس نباشد از ما از اسلام بهره ندارد به ما فتح نمود خدا این دین را و به ما ختم مینماید و به سبب وجود ما ایمن میگرداند خدا شما را از غرق در بحر و از خسف در بر و مَثَل ما در کتاب خدا مثل مشکات و فانوس است که در آن چراغ نهاده باشند و مصباح و چراغ رسول خدا است ...(1)

چنانچه بر محبت آنها باقی باشد و بمیرد حق است بر خدا این که محشور نماید آن دوست را با ایشان چه امری اهم و انْفَع در دین خدا از محبت ایشان یافت میشود که بنده به آن تشبث نماید.

لكن معنى محبّت را بدان محب باید مطیع و تابع محبوب خود باشد تا محبوب از او نرنجد و او را در زمره اولیاء خود محسوب نماید و بعد از تحقق محبت و متابعت فاطمه و آل فاطمه معلوم است دین و رضای خدا حاصل میشود و تابع و محبّ ایشان تابع امر خدا است.

ص: 271


1- «بحار»313/23 با تفاوت هایی

و معنی دین اطاعت امر خدا است و اگر کسی اطاعت روح پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلّم و پاره تن پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلّم و نفس پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم را نماید البته اطاعت خدا کرده و مطیع ،خدا موحد و مُسلم و مؤمن کامل الایمان است و به احادیث معتبره واضح گردید که فاطمه و علی علیهما السّلام، روح و نفس پیغمبر و آیه «أنفسنا»(1)شاهد بر مراد است پس بر تمام مردم لازم است که از اطاعت و اتباع شرع سرپیچی نداشته باشند و تمشک به عروة الوثقای ولایت نمایند که روز به روز درجۀ محبت خود را به این خاندان که محل معرفت خدایند زیاد نماید که حقیقت دین و ایمان این است و بدون این همه هیچ است:

با تو همه کارها مهیاست *** بی تو همه هیچ حاصل من

لکن این معنی را مکرّر عرض کردم مراد لفظ محبت نیست، محبت اقتفاء و اتباع را لازمه دارد به مجرد گفتن این که من فاطمه و علی علیهما السّلام را دوست میدارم نمیشود باید هرچه را آنها مایلند و به آن عاملند تو هم به قدر ،قوّت عامل و طالب باشی و هرچه ایشان از آن مُعْرِض و هاربند تو هم چنان باشی علامه مجلسی رحمه الله در جلد پانزدهم بحارالانوار در ایمان کفر شرحی داده و اخبار مربوطه به این عنوان را نقل کرده مطالعه کنید

ص: 272


1- سوره آل عمران (3)، آیه 61

و چنانچه کسی عامی باشد و فهم این کتاب را نداشته باشد در اواخر كتاب حق اليقين مطالب نافعه در این باب مرقوم فرموده که مطالعه آن بسیار نافع است و یقیناً آنچه را ایشان نوشته اند حقیقت بیان دین است و هرکس بر دین مجلسی رحمه الله زیست و مرد مصاب است و صاحب دین و ملت و مذهب و شریعت و سنت است و راه نجات را دریافته و چقدر افسوس مترتب است بر کسانی که از این طریقه مستقیمه عدول نموده اند و به تسویات نفسانی و وساوس شیطانی به بعضی مزخرفات و مهملات اذعان و اعتقاد نموده اند و روز به روز بر جهل ایشان افزوده میشود و چاره نیست از برای ایشان مگر این که مقلب القلوب ايشان را منصرف نماید از بعضی معوجات دينيه. خوب است دعایی که حضرت رضا علیه السّلام در حق برادر یزیدبن اسحاق فرموده وقتی که مذهب واقفیه را اختیار کرده و از دعای امام منصرف گردید همان دعا در حق ایشان شود شاید منصرف شود: اللهم فَخُذْ بِسَمْعِهِ وَ بَصَره مَجامِعِ قَلْبِهِ حَتَّى تردّه إلى الْحَقِّ (1) و گرنه این نفوس شریره را جز نظر ائمه هدى علیهم السّلام چیزی نتواند منقلب نماید خصوصاً در این زمان که از هر طرف جنود ابلیس و جیوش نفس خبیث صف زده اند و رخنه ها در دین نموده ند و هر یک به قسمی اساس آن را سست نموده اند؛ چنانچه سابقاً هم بعد از رسول خدا

ص: 273


1- «بحارالانوار» 273/48

صلى الله علیه و آله و سلّم چنین کردند که اگر در واقع خوب ملاحظه نمایی این دین بعد از غصب حقوق فاطمه علیها السّلام سست گردید و روی به اضمحلال نهاد در همان وقتی که صدیقه طاهره آمد در مسجد پدر بزرگوار خود و فرمود: یا مَعْشَرَ الْبَقيّة (1) وَ يَا عِمادَ الْمِلَّةِ وَ يا حَضَنَةَ الْإِسْلامِ مَا هَذِهِ الْفَتْرَةُ فِى حَقى وَ السِّنَةُ عَنْ ظُلامَتى مات رَسُول الله، إلى آخر الخطبة(2) در همان وقت اسلام منقلب گشت و اگر چنین نبود حجت خدای اکبر تمنای مرگ از خدا نمیکرد و نمی فرمود در جزء خطبه :وَ لَوددْتُ أنَّ اللهَ فَرَّقَ بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ وَ الحَقَنى بِمَنْ هُوَ أَحَقُّ بى مِنْكُمْ قوم وَ اللهِ مَيَامِينُ الرَّأي مَرَاجِيحُ الْحِلْم مَقاوِيلُ بالْحَقِّ مَتاريك لِلبَغْيِ مَضَوْا قُدماً عَلَى الطَّريقَةِ وَ اوجفوا عَلَى المَحَجَّةِ فَظَفَرُوا بِالْعُقبَى الدَّائِمَةِ وَ الْكَرَامَةِ الْبَادِرَةِ .(3) و این عبارت، خود دلیل بر اعراض مردم است در زمان حضرت از دین خدا به واسطه این که اعراض نمودند از امامت و ولایت او و به واسطه اغراض دنیویه اتباع غیر او را نمودند و مسلّم است که اعراض از او کفر است چنانچه اقبال به او ایمان است و حدیث شریف «ولايَة على بن أبى طالب حِصنى فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِى أَمِنَ مِنْ عَذَابِي(4) شاهد مراد است چه خوب می فرماید حضرت عبدالمطلب

ص: 274


1- يا مَعَاشِرَ الْفِتْنَة وَ أعْضادَ الْمِلّة (نسخه بدل).
2- «بلاغات النّساء» ابن طيفور ص 17 چاپ نجف 1361 ق و كشف الغمة 51/2
3- «نهج البلاغه» خطبه 116
4- «بحارالانوار» 246/39

يَعيبُ النَّاسُ كُلُّهُمْ زَماناً *** وَ مَا لِزَمَانِنَا عَيْبٌ سِوانا

نَعِيبُ زَمَانَنَا وَ الْعَيْبُ فينا *** وَ لَوْ نَطَقَ الزَّمَانُ بِنَا هَجانا

فَانَّ الذَّئبَ يَتْرُكُ لَحْمَ ذِئب *** وَ يَأْكُلُ بَعْضُنَا بَعْضاً عَيانا(1)

و چنانچه ملاحظه نمایی زمان را توبیخ نمیتوان کرد بلکه اهل زمان را توبیخ باید نمود و دنیا که مذموم است به اعتبار ذمّ اهل او است و به اعتبار حبّ اهل دنیاست به دنیا و اگر نه ببین امیرالمؤمنین علیه السّلام در ذکر و بیان دنیا جایی میفرماید دارُ صِدْقٍ لِمَنْ صَدَقَها وَ دارُ عَافِيَةٍ لِمَنْ فهم عنها و دارُ غِنى لِمَنْ تَزَوَّدَ مِنْها ... مَسْجِدُ أَحِبَّاءِ الله وَ مَهْبِطُ وَحْيِهِ وَ مُصَلّى ملائِكَتِهِ وَ مَتْجَرُ أوليائه... (2).

حدیث هفدهم:

ابوبکر خوارزمی از بلال بن حمامه نقل کرده: قال ان رسول الله صلى الله عليه و آله و سلّم خرج ذات يوم الى الناس و وجهه مشرق كدارة القمر فسأله عبد الرحمن بن عوف فقال يا رسول الله ما هذا النور؟ فقال صلى الله عليه و آله و سلّم بشارة أتتني من ربي في اخي و ابن عمّى و ابنتى بأَنَّ الله تعالى زوّج عليّاً بفاطمة و أمر رضوان خازن الجنان ان يهز شجرة طوبى فهزها فتنثرت رقاعاً بعدد محبّى اهل البيت عليهم السّلام و أنشأ تحتها ملائكة من نور فاذا استوت القيامة بأهلها

ص: 275


1- «عیون اخبار الرضا علیه السلام» 177/2، باب 43
2- نهج البلاغه، كلمات قصار 131 با کمی تفاوت .

نادت الملائكة فى الخلق فلا يبقى محبّ لأهل البيت الا و دفعت اليه صكا فيه فكاكه من النار فضار اخى و ابنتي سببی فکاک رقاب الرجال و النساء من امتى من النار(1) و این حدیث بشارت عجیبی است برای دوستان

حدیث هیجدهم

فى مُسْنَد احمد بن حنبل و ابی داود عَن انس بن مالک ان بلالاً أبطأ عن صلاة الصبح فقال له النبي صلى الله عليه و آله و سلّم : ما أجلسك؟ :قال مررت بفاطمة عليها السّلام وهى تطحن و الصبي في حجره فاشتغلت بالرّحى فذلك أجلسنى قال له النبي صلى الله عليه و آله و سلّم رحمتها رحمك الله (2).

حدیث نوزدهم:

في مسند احمد و ابی داود عن ثوبان قال: كان النبى صلى الله عليه و آله و سلّم اذا سافر كان آخر عهده بانسان من اهله فاطمة و أوّل من يقدم عليه اذا قدم من سفره فاطمة (3) قال: فقدم صلّى الله عليه و آله و سلّم من غزاة فأتاها و قد علقت مسحاً أو ستراً على بابها و رأى على الحسن

ص: 276


1- «مقتل الحسين عليه السّلام»، خوارزمی، ص 61 در فصل 5 و مناقب 328/3 و خرائج 536/2 و «بحار»124/43
2- احقاق الحق 269/10 به نقل از احمد
3- «فضائل الخمسة» 158/3 به نقل از «مسند احمد بن حنبل»275/5

و الحسين عليهما السّلام قلبين من فضة فرجع و لم يدخل عليها فلمّا رأت فاطمة ذلك ظنت انه لم يدخل عليها من أجل ما رأى فهتكت الستر و نزعت القلبين من الصبيين فقطعتهما فبكى الصبيان فقسمته بينهما فانطلقا الى رسول الله صلى الله عليه و آله و سلّم و هما يبكيان فأخذه رسُول الله صلى الله عليه و آله و سلّم منهما و قال يا ثوبان إذهب بهذا الى بنى فلان اهل بيت بالمدينة و اشتر لفاطمة قلادة من عصب و سوارین من عاج فانّ هؤلاء أهل بيتى و لا أحب أن يأكلوا طيباتهم في حياتهم الدنيا(1).

از این حدیث شریف واضح میشود که درک هر نعمتی در دنیا ترک نعمتی است در آخرت و رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلّم با آن شدّت مرحمتی که با فاطمه و حسنین دارد و میبیند که حسنین علیهما السّلام گریه میکنند با وجود آن رضا نمی شود که این انوار طیبه به همین قدر جزئی از حطام دنیا که فی الواقع قیمت اینها قابل ذکر نیست آلوده شوند با این که دنیا و آخرت مال اینها است و این معنی از جهت شدت محبت به فاطمه است که رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نمیخواهد هیچ قسم قصوری از نعماء باقیه خدا از برای ایشان در آخرت نباشد این است که ایشان را به این خصوصیات مختص میفرماید و این خود شأنی است از شئونات فاطمه و حسنین.

ص: 277


1- كشف الغمة 6/2 به نقل از مسند احمد و «بحار» 89/43

پس کسانی که آنی از ،معصیت غفلت و فراغت ندارند و پرده های عمارات قصور مشیّده ایشان از ترمه و مروارید و جواهرات است چه نصیب اوفی از آخرت طمع دارند این مطلب را نمی فهمم با تصدیق به این حدیث هان هان ای برادر عزیز اگر یک فقره ای از این احادیث را سر مشق امور معاد و معاش خود نمایی تو را به راه نجات هدایت می کند آخر تأمل کن این مطالب خواب است که میبینی یا احادیث نبوی است من مینویسم و تو میخوانی خداوند همه را از غفلت به فضل خود متنبه نماید.

حدیث بیستم

حافظ ابوسعید در شرف النّبوّة از ابی ایوب انصاری نقل میکند مرفوعاً عن النبي أنّه قال: اذا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ نَادَى مُنَادٍ مِنْ بُطْنَانِ الْعَرْشِ يَا أَهْلَ الْجُمَعِ نُكِسُوا رؤوسكم وَ غُضُّوا أَبْصَارَكُمْ حَتَّى تَمُرَّ فَاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ عَلَى الصِّرَاطِ وَ مَعَهَا سَبْعُونَ أَلْفَ جَارِيَةٍ مِنَ الْحُورِ الْعِينِ كَالْبَرْقِ اللَّامِعِ (1)

حدیث بیست و یکم

فِى يَنَابِيعُ الْمَوَدَّةَ عَنِ الْحَافِظِ الْغَسَّانِيِّ مَرْفُوعاً عَنْ جَابِرٍ عَنِ النَّبِيِّ

ص: 278


1- به «بحارالانوار» 53/43 و مناقب 326/3 رجوع شود.

صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ قَالَ ابنتى فَاطِمَةَ عَلَيْهَا السَّلَامُ حَوْرَاءَ أُنْسِيتُ لَمْ تَحِضْ وَ لَمْ تَطْمَثْ أَنَّما سَمَّاهَا اللَّهِ فَاطِمَةَ لِأَنَّ اللَّهَ فطمها وَ فُطِمَ وَلَدِهَا وَ محبّيها عَنِ النَّارِ (1).

حدیث بیست و دوم

في مسند احمد بن حنبل عن على عليه السّلام عن النبي صلى الله علیه و آله و سلّم قال: يَا فَاطِمَةُ انی وَ ایاک وَ هذین یعنی حَسَناً وَ حسیناً وَ هَذَا فِي مَكَانٍ وَاحِدٍ .

حدیث بیست و سوم

شرف النبوة عن عائشة قالت: قلتُ يا رسُول الله ما لك اذا اقبلت فاطمة جعلت لسانك فى فيها كأنك تريد أن تلعق عسلاً؟ قَالَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ لَمَّا أَسْرَى بِى الَىَّ السَّمَاءِ أَدْخِلْنِي جَبْرَائِيلُ الجنه فَنَاوَلَنِي تُفَّاحَةُ فَأَكَلَتْهَا فَصَارَتْ نُطْفَةً فِي ظَهْرِي فَلَمَّا نَزَلَتْ مِنَ السَّمَاءِ وَاقِعَةٍ خَدِيجَةَ ففاطمة مِنْ تِلْكَ النُّطْفَةِ فَكُلَّمَا اشْتُقَّتْ الَىَّ تِلْكَ التُّفَّاحَةِ أُقَبِّلُهَا (2) .

و في حديث انه صلى الله عليه و آله و سلّم قال: اذا اشْتُقَّتْ الَىَّ تلک الثِّمَارِ الَّتِى أَطْعِمْنِي جَبْرَئِيلُ قِبْلَةً فَاطِمَةَ فاصبت مِنْ تَقْبِيلِهَا رَائِحَةُ تِلْكَ

ص: 279


1- «ينابيع المودة» و به ذخائر العقبی ص 26 چاپ مصر 1356 ق رجوع شود.
2- به «بحارالانوار »4/43 و «ذخائر العقبی» ص 44 رجوع شود.

الثِّمَارُ الَّتِى أَكَلْتُهَا(1) .

حدیث بیست و چهارم

زمخشری در تفسیر آیه مبارکه «قالت هُوَ مِنْ عِنْدِ اللهِ»(2)می گوید: ان فاطمة اهدت للنبي صلى الله عليه و آله و سلّم في زمن قحط رغيفين و بضعة لحم و وضعته في طبق فلما أتاها النّبي صلّى الله عليه و آله و سلّم أحضرت الطبق وكشفت عن الطبق فوجدته مملوّاً خبزاً و لحماً فقال لها النبي صلى الله عليه و آله و سلّم أَنَّى لَكِ هذا؟ قالت: «هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَرْزُقُ مَنْ يَشَاءُ بِغَيْرِ حِساب».فقال صلى الله علیه و آله و سلّم : الحمد الله الذي جَعَلك شبيهة سيدة نساء بنى اسرائيل ثم جمع بعلها و ولديها و اهل بيته و أكلوا و شبعوا و الطعام كما هو فأوسعت فاطمة على جيرانها صلوات الله عليها(3).

و مرحوم مجلسی این حدیث را مرفوعاً از جابر بن عبدالله نقل میکند که رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلّم چند روز بود غذایی تناول نفرموده بودند - آف لک یا دنیا- و سخت شده بود کار بر آن بزرگوار به حسب اقتضای عادت بشریت پس گردش فرمودند در خانه های زوجات خود که چیزی به دست آورند چیزی میسور نشد آنگاه تشریف آوردند خانه فاطمه علیها السّلام و فرمودند: آیا چیزی که

ص: 280


1- به «تاریخ بغداد» 87/5، رجوع شود.
2- سوره آل عمران (3)، آیه 37
3- تفسیر کشاف چاپ افست نشر ادب الحوزه 358/1 با کمی تفاوت

خورده شود داری که گرسنه ام؟ فاطمه عرض کرد نه به خدا سوگند پدر و مادرم فدای تو باد! پس رسول اکرم بیرون آمد از خانه فاطمه آنگاه همسایه دو رغيف و قطعه گوشت پخته به جهت فاطمه فرستاد، فاطمه عليها السّلام آن نان و گوشت را در کاسه بزرگی نهاد و روی آن کاسه یا طبق را پوشید و گفت البته رسول خدا را مقدم میدارم بر خود و بر کسان خود و کسان فاطمه هم گرسنه بودند. آنگاه حسن علیه السّلام و حسین علیه السّلام را روانه نمود عقب پدر بزرگوار پیغمبر مراجعت فرمود به سوی فاطمه عليها السّلام ، فاطمه عليها السّلام عرض کرد که خداوند خیری به من روزی فرمود و آن را من اندوخته کردم به جهت شما پیغمبر فرمودند بیاور آن را فاطمه عليها السّلام آورد و روی آن ظرف را برداشت دیدند که مملو است از نان و گوشت چون نظر فاطمه علیها السّلام به آن ظرف افتاد دانست که آن کرامتی است از خدا و حمد و ثنا به جای آورد و درود بر پدر خود .فرستاد پیغمبر صلّى الله عليه و آله و سلّم فرمود: از کجاست این ای دختر؟ فقالت: «هُوَ مِنْ عِنْدِ اللهِ إِنَّ اللهَ يَرْزُقُ مَنْ يَشَاءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ(1) آنگاه پیغمبر حمد و ثنای خدا به جا آورد و فرمود الحمد لله که تو را خداوند قرار داد شبیه سیده زنان عالمین در نساء بنی اسرائیل که مریم عليها السّلام هم وقتی که خداوند رزق او را میفرستاد و از او سؤال

ص: 281


1- سوره آل عمران (3)، آیه 37

میکردند همین طریق میگفت. آنگاه پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم امر به احضار اهل بیت فرمود و جمیع ازواج خود هم از آن خوردند و زیاد آمد و به همسایگان دادند.(1)

حدیث بیست و پنجم

رواه الاندلسي (صاحب عقد الفريد) عن الصادق عليه السلام : لَوْ لَا أَنَّ اللَّهَ خَلَقَ أميرَالمُؤمِنينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ لَمْ يَكُنْ لِفَاطِمَةَ عَلَيْهَا السَّلَامُ كُفْؤُ عَلَى وَجْهِ الارض .

حدیث بیست و ششم

أورده الثعلبي في تفسيره قول ابن عمر: لعلى ثلاثة و لو كان لي واحدة منهن كانت أحب الى من حمر النعم: تَزْوِيجُ فَاطِمَةَ عَلَيْهَا السَّلَامُ وَ اعطاؤه الرَّايَةَ يَوْمَ خَيْبَرَ وَ آيَةَ النَّجْوى (2) . وَ هَذَا الشَّرَفُ أُعْنَى تَزْوِيجِ فَاطِمَةَ عَلَيْهَا السَّلَامُ مَأْخُوذُ مِنْ قَوْلِ النَّبِىِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ فِي حَدِيثٍ مَبْسُوطُ شَرَّفَهُ اللَّهُ بِهَا .

حدیث بیست و هفتم

صحيح البخاری و صحیح مُسلم و تفسیر الثعلبی و مسند احمدبن

ص: 282


1- «بحارالانوار» 68/43
2- (بحار الانوار) 377/35 به نقل از کشف الغمه

حنبل في هذه الآية «قُلْ لا أَسْتَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي القُرْبى»(1) قالوا يا رسُول الله من قرابتك الذين فرض الله علينا مودتهم؟ قال: على و فاطمة و ابناهما(2)

حدیث بیست و هشتم

عن انس و أبی عروة الأسلمى و الخدرى انه لما نزلت آية التطهير(3) جاء النبى اربعين صباحاً الى باب فاطمة و يتلو هذه الآية و يقول: أَنَا حَرْبُ لِمَنْ حَارَبَكُمْ وَ سِلْمُ لِمَنْ سَالَمَكُمْ .

و في رواية تسعة أشهر يسلّم عليهم و يدعولهم بالصلاة(4).

حدیث بیست و نهم

فی تفسير الشيرازى من عمدة علماء العامة في قوله تعالى «فَسْئلُوا أهْلَ الذّكرِ»(5)قال: اهل الذكر محمّد و على و فاطمة و الحسن و الحسين عليهم السّلام و هم اهل العلم و العقل و البيان والله ما سمّى المؤمن مؤمنا الا كرامة لامير المؤمنين(6).

ص: 283


1- سوره شوری (42) آیهٔ 23
2- «بحار»232/23 از کشف الحق علّامه از چهار کتاب یاد شده
3- سوره احزاب (33) آیه 33
4- به فضائل الخمسه 272/1 رجوع شود.
5- سوره انبیاء (21)، آیه 7
6- «بحار» 186/23 به نقل از کشف الحق علامه از شیرازی و ظاهراً کلام ابن عباس است.

حدیث سی ام

روى الحافظ عن ابن عباس قال قال النبی صلى الله عليه و آله و سلّم: رأيت ليلة المعراج هذه الكلمات مكتوبة على سرادق العرش: لا اله الا الله محمد رسول الله على جنب الله الحسن و الحسين صفوة الله، فاطمة امةالله على باغضيهم لعنة الله(1).

حدیث سی و یکم

در کتاب صواعق محرقه ابن حجر عن على عليه السّلام أنّه قال: أخبرنی رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ إِنَّ أَوَّلَ مَنْ يَدْخُلُ الْجَنَّةَ أَنَا وَ أَنْتَ وَ فَاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ . فَقُلْتُ : يَا رَسُولَ اللَّهِ فمحبّونا ؟ قَالَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ : مِنْ وَرَائِكُمْ (2).

حدیث سی و دوم:

قال الطبری فی رياض النضرة أنّه قال النبی صلى الله عليه و آله و سلّم : رأيت في ليلة زفاف فاطمة عليها السلام أن جبرئيل نزل بسبعين ألف من الملائكة فقلت: ما هبطكم؟ قالوا: جئنا نزف فاطمة على زوجها فكبّر جبرئیل و میکائيل و الملائكة فصار التكبير سنة في العرائس من تلك الليلة(3).

ص: 284


1- به «بحار» ج 4/27 رجوع شود.
2- «الصواعق المحرقه»ص151
3- به «بحارالانوار» 104/43 و 140 رجوع شود.

حدیث سی و سوم

قال الأوزاعی أخذ النّبي صلّى الله عليه و آله و سلّم يوما بيد فاطمة عليها السّلام و قال: مَنْ عَرَفَ هَذِهِ فَقَدْ عَرَفَهَا وَ مَنْ لَمْ يَعْرِفْهَا فَهِىَ فَاطِمَةُ بِنْتِ مُحَمَّدٍ وَ هِىَ بَضْعَةُ مِنًى وَ هِىَ قَلْبِى وَ رُوحِى الَّتِي بَيْنَ جنبی فَمَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذانی وَ مَنْ آذانی فَقَدْ آذَى اللَّهُ(1)

حدیث سی و چهارم

نَسَفی که یکی از اکابر علماء عامه است نقل کرده که ناقه غضباء رسول اکرم در وقت مردن با فاطمه طاهره نطق کرده و عرض کرد السّلام عليك يا بنت رسول الله ...

حدیث سی و پنجم

ايضاً نسفی نقل میکند عن علی علیه السلام قال: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ لِلْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنَ عَلَيْهِمَا السَّلَامُ : أَنْتُمَا كفتا الْمِيزَانِ وَ فَاطِمَةَ لِسَانَهُ وَ لَا تَعْدِلُ الكفتان الَّا بِاللِّسَانِ وَ لَا يَقُومُ اللِّسَانِ الَّا عَلَى الكفتين أَنْتُمَا الامامان وَ لأمكما الشَّفَاعَةَ ...(2)

ص: 285


1- «كشف الغمّة» 24/2 و نور الابصار ص 52
2- به«كشف الغمة» 70/2 رجوع شود.

حدیث سی و ششم

باز نسفی نقل میکند از ابن عبّاس که در حالی که اهل نعیم خود متنعم هستند: اذ سطع لهم نور فظنّوه شمسا فقالوا: ان ربّنا يَقُول «لا يَرَونَ فِيها شمْساً»(1). فيقول رضوان: هذا على وفاطمة ضحكا فأشرقت الجنان من ضحكهما (2).

حدیث سی و هفتم

الحديث مبسوط و بعضه: انَّ اللَّهِ تبارک وَ تعالی بنی جُنَّةُ لعلی وَ فَاطِمَةَ (3).

حدیث سی و هشتم

نسفی نقل کرده: انَّ فَاطِمَةَ سَأَلْتُ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ أَنْ يَكُونَ صَدَاقَهَا شَفَاعَةَ الُامَّةِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ لَهَا الشَّفَاعَةَ.

حدیث سی و نهم:

في نزهة المجالس عن النبی صلى الله عليه و آله و سلّم : قالَ أَنَا الشَّمْسِ وَ عَلَى الْقَمَرِ وَ فَاطِمَةَ الزَّهْرَةِ وَ الفرقدان الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ .

ص: 286


1- سوره انسان (76)، آیه 13
2- به «مناقب»ابن شهر آشوب 329/3 رجوع شود.
3- «مناقب»ابن شهر آشوب 334/3

حدیث چهلم

فِيهِ أَيْضاً قَالَ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ انَّ اللَّهِ فُطِمَ ابنتى فَاطِمَةَ وَ وَلَدَيْهَا وَ مَنْ أَحَبَّهُمْ مِنَ النَّارِ (1).

تمام شد چهل حدیث که از کتب سنّت و جماعت در فضل و خصایص فاطمه طاهره نقل شده و هیهات کتاب فضل و مناقب فاطمة طاهره و اهل بیت او در این دفترها گنجد یا کسی به عقل ناقص خود تواند که بسنجد

هُمُ الْقَوْمُ مَنْ أَصْفَاهُمُ الْوُدَّ مُخْلِصاً *** تَمَسَّكَ في أخراهُ بِالسَّبَب الأقوى

هُمُ القَوْمُ فاق العالمين مناقِباً *** مَحاسِنُهُم تَجلَى وَ آيَاتُهُمْ تُروى

مُوالاتُهُمْ فَرْضٌ وَحُبُّهُمْ هُدى *** وَ طاعتهم وُدُّ وَوُدُّهُمْ تَقوى

و آنچه عزت است خداوند به این خانواده مرحمت فرمود: چون ایشان فنا و تعب خود را در راه خدا سهل شمردند و دقیقه ای در مرتبه عبودیت تغافل نورزیدند مشمول این قسم عنایت سبحانی و مواهب رحمانی به فضل و کرم گردیدند هیتئاً لهم.

ص: 287


1- به عوالم جلد حضرت فاطمه علیها السّلام 73/1 رجوع شود.

احترام سادات

خداوند خصوصیاتی به بستگان و خُدّام و منسوبین ایشان مرحمت فرموده که به سایرین از خلق نداده چنانچه در صحیفه رضویه مروی است از حضرت ختمی مآب که فرمودند: دعاء أطفال ذريتي مستجاب ما لم يقارفوا الذُّنُوب(1).

و این روایت را سید علی بن طاووس(2)- طاب ثراه - از کتاب ربیع الابرار زمخشری نیز نقل کرده و قطب راوندی در کتاب خرایج و جرایح ذکر کرده که فرمودند دعای اطفال ذريه من مستجاب است مادامی که کسب گناهان نکرده باشند.

و در بعضی نسخ «یقاربوا»دیده شده و هر دو معنی نزدیک است به هم و مراد معلوم میشود.

و در بعضی از کتب نقل شده که حضرت رسول صلى الله علیه و آله

ص: 288


1- «صحيفة الامام الرضا علیه السّلام ، ص 55 چاپ آستان قدس رضوی.
2- المحبتنى سيد ابن ،طاوس ص ،81 چاپ آستان قدس رضوی

و سلم در خواب فرمودند به مرد تاجری که به فلان شخص مجوسی بگو که قدْ أُجيبَتِ الدعوة پس آن شخص تاجر آن مجوسی را دید و پیغام را رسانید مجوسی با تمام بستگانش اسلام آوردند جهت را پرسیدند، گفت که خواستم که به مذهب خودم دخترم را به پسرم بدهم طعامی حاضر کردم به جهت ولیمه در همسایگی من اشراف (سادات) از فقراء بودند شنیدم دختر کوچک علویه به مادرش گفت این مجوسی ما را به بوی طعام خود آزرده دارد، من از شنیدن این فقره آزرده شدم پس خوانها و طعامها و دنانیر زیاد برای ایشان فرستادم شنیدم آن دختر کوچک میگفت غذا نمی خورم مگر آن که دعا کنیم بر این مجوسی پس آن طفل دعا کرد و سائرین آمین گفتند و دعا کرد که خداوند این مجوسی را هدایت کن و با جد ما محشور کن، فَتِلكَ الدَّعوَةُ أجيبَتْ. خلاصه علاقه شرافت در نزدیکان فاطمه طاهره حاصل است به واسطه آن شرافت اصلیه که در آن اصل طاهر خداوند قرار داده

و بر عامه مردم تجلیل این سلسله علیه لازم و متحتم است و عياذاً بالله که کسی تحقیر این سلسله را نماید

و در کتاب فضائل السادات از رئيس المتورّعين مرحوم اردبیلی رحمه الله نقل کرده اند که گاهی در حین اشتغال به مباحثه و درس بر میخاست جهت را استعلام کردند فرمود طفل علوی در این مقابل با اطفال بازی میکرد هر وقت مواجه و روبرو میشد من خجالت

ص: 289

می کشیدم که او ایستاده باشد و من نشسته(1)

و کسی نگوید که مراد از اطفال ذریه اولاد بطنی فاطمه علیه السّلام بلاواسطه است به علت این که فقرۀ «ما لم يقارفوا الذنوب» معلوم می کند که مراد عموم از ذریه است و الا عصمت اولاد فاطمه مسلّم است و ایشان نه در صِغَر و نه در کبر معصیتی از ایشان سر نزد.

و محقق است که تعظیم این سلسله فاطمیین از حیثیت انتساب و جزئیت پیغمبر از مثوبات و قربات است و موجب رضای خدا و پیغمبر است به شرط ملاحظه این معنی که اینها از این خاندان هستند و تعظیم را از این باب نماید که این زمرۀ شریفه شاخه های شجره وجود حضرت رسالتند.

در کتاب مناقب مروی است که ابو حنیفه برای شنیدن حدیث خدمت حضرت صادق علیه السّلام مشرف بود وقتی آن جناب برخاست به عصا تکیه داد ابو حنیفه عرض کرد شما نرسیده اید به سنّی که لازم شود عصا به دست گرفتن فرمودند چنین است چون عصای حضرت رسول است برای تیمن و تبرک دست گرفته ام پس ابوحنیفه خواست آن عصا را ببوسد و اذن در بوسیدن خواست آن جناب آستین بالا زد و ذراع شریف برهنه کرد و فرمود: این پوست و موی از پوست و موی حضرت نبوی روئیده شده چرا نمیبوسی و میخواهی

ص: 290


1- المحبتنى سيد ابن ،طاوس ص ،81 چاپ آستان قدس رضوی

چوبی را تقبیل نمایی؟(1) چه خوب گفته شاعر:

يُعَظمُونَ لَهُ أَعْوَادَ مِنبَرِهِ *** وَ تَحتَ أرجُلِهِمْ أَوْلادهُ وَ ضَعُوا(2)

و رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلّم مکرر امر به تعظیم ذریه طاهره فرمود.

و از اخبار چنین بر می آید که قیام از برای سادات اختصاصی دارد.

و حضرت ختمی مرتبت مقرّر فرموده بودند در مجلسی که وارد میشوند برای آن جناب کسی بر نخیزد چنان که در کتاب فضائل السادات منقول است انه صلى الله عليه و آله و سلّم كان يكره أن يقام له و كان اذا قدم لا يقومون لعلمهم بكراهته ذلك و اذا فارقهم قاموا حتى يدخل صلى الله عليه و آله و سلّم منزله لما يلزمهم تعظيمه(3)

و از این حدیث معلوم میشود زمانی که آن جناب بر میخاست آنگاه اصحاب تبعیت کرده بر میخاستند و تعظیم ایشان برای رسول خدا زمان قیام و حرکت از آن مجلس بوده

بلی تعظيم شخص مؤمن لِعِزَّةِ الأيمان صرفاً خوب است و تعظیم شعائر و حرمات الله است.

و شهید فرموده است: و يجوز تعظيم المؤمن بما جرت به العادة و ان لم يكن منقول عن السلف لدلالة العمومات عليه قال الله تعالى «و

ص: 291


1- «مناقب» ابن شهر آشوب 248/4
2- «بحارالانوار» ،143/45 ، شعر از مهیار دیلمی است.
3- «فضائل السادات»، ص 35

مَنْ يُعَظِّمْ حُرُماتِ اللهِ فَهُوَ خَيْرٌ لَهُ عِندَ رَبِّهِ(1)»(2)

و در حدیث است که حضرت عیسی علیه السّلام برخاست و پاهای حواریین را بوسید ازشاداً و فرمود: تواضع کنید عالم ربانی را به این نحو که من تواضع کردم شما را بعد فرمود: تواضع زیاد میکند حکمت را و تکبّر به عکس است و بدانید که گیاه در زمین روئیده میشود نه در کوه(3)

پس نظر در برخاستن و تعظیم چنانچه سیّد است باید تعظیم از نسب نبوی باشد یا چنانچه مؤمن است چون مؤمن پیروی میکند آثار پیغمبر را و ودیعۀ ایمان در او قرار گرفته است تعظیم نماید نه این که اسم آن را این گذارد که از برای سید و عالم برخاسته ام و داعی بر عمل جلال و جمال و اغراض دیگر باشد که اگر قسم ثانی باشد دو ثلث دین متواضع میرود چنانچه در حدیث قدسی است: مَنْ تَوَاضَعَ غَنيّاً لِأَجلِ عْناهُ ذَهَبَ ثُلثا دينه و اگر قسم اوّل باشد باید تواضع غنی و فقیر هاشمی یکسان باشد صورةً و معنی نه مثل بعضی تواضعات که در این جزء از زمان از جهت سادات فقراء میکنند که در واقع اهانت است. نه این که باید مردم به مفاد آیه «لكُم فِي رَسُول الله اسوَةٌ حَسَنَةٌ»(4) به افعال سید انبیا که از برای امّت خود هزار مرتبه از والد مشفق مهربانتر

ص: 292


1- سوره حج (22)، آیه 30.
2- «القواعد و الفوائد» 159/2)، «فضائل السادات»، ص 35
3- «بحارالانوار» 62/2
4- سوره احزاب (33) آیه .21

بود تأسی نمایند و غافل نشوند و متابعت مکارم اخلاق آن سرور نمایند و حضرت رسول اکرم از جهت فاطمه طاهره بر میخاستند

پس تعظیم و تکریم سادات و ذريّة طاهره امری است از رسول اکرم صلّى الله عليه و آله و سلّم و امر آسمانی است و معلوم است که این تعظیم به جهت ارتباط و اتصال ایشان است به آن مرکز نبوّت و امامت که هر یک جزء و عضوند و چنانچه این قصد باشد تعظیم جزء تعظیم کل است و مامور به و تعظیم مؤمن نیز از باب ربط و معنوی است

باری ملاحظه نما که خداوند آنچه خیر و هدایت است همه را به طفیل وجود این خاندان قرار داده و سبب نجات عالم را با این عصابه طيّبه فاطمیّه حتم و ختم فرموده و به غیر وسایط ایشان هیچ کس به هیچ خیر نخواهد رسید و هر کس هر مسلک و مذهب و طریقی را اختیار کند غیر مسلک اطاعت و محبت فاطمه هرگز نایل به فیض و خیری نخواهد شد و لم یجعل الله تبارک و تعالی لهم الى ذلک سبیلا زیرا که خداوند فرموده «قُلْ إِنْ كُنتُم تُحِبُّونَ اللهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ الله(1) و متابعت ایشان ملازمه دارد مودت ایشان را

ص: 293


1- سوره آل عمران (3)، آیه 31

اولاد فاطمه (سلام الله علیها) اولاد رسول (صلی الله علیه و آله)

عدد اولاد بضعه احمدی حضرت حسن و حضرت حسین و زینب و امّ كلثوم و محسن است که سقط گردید سلام الله علیهم اجمعین از شرافتهایی که از جهت فاطمه طاهره است این است که نسبت اولاد او به رسول اکرم است و خداوند اولاد رسول را از نسل او قرار داده چنانچه مجلسی رحمه الله مینویسد که وجدت في بعض کتب المناقب اخبرنا على بن احمد العاصمي عن اسماعيل بن احمد البيهقى عن أبيه احمد بن الحسين عن أبي عبدالله الحافظ عن ابي محمد الخراساني عن أبي بكر بن ابى العوام عن أبيه عن حريز بن عبد الحميد عن شيبة بن نعامة عن فاطمة بنت الحسين عليه السّلام عن فاطمة الكبرى قالت: قال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلّم كل بني أمّ ينتمون الى عصبتهم الا ولد فاطمة فانّى ابوهم و عصبتهم(1)

ص: 294


1- «بحارالانوار» 228/43

و جناب امام حسن و امام حسین علیهما السّلام در این که اولاد صلبی رسول خدا هستند شبهه نیست به ادله صحیحه صریحه که بعضی از آنها را عرض میکنم حتی در حدیثی دیدم که خداوند سبحان خطاب به رسول اکرم فرمود بعد از این که فاطمه طاهره حضرت حسن را تولید ،فرمود یا محمد سم ابنك هذا باسم ابن هارون(1)

و قرآن مجید هم دلالت بر این معنی دارد چنانچه یحیی بن یعمر عامری گفت که حجّاج ثقفى فرستاد عقب من و گفت ای یحیی تویی که گمان کرده ای این که اولاد علی از فاطمه اولاد رسول خدا هستند؟ یحیی گفت اگر امان بدهی مرا سخن گویم حجاج گفت: ایمنی یحیی :گفت بخوان کتاب خدا را که میفرماید: «و وَهَبْنا لَهُ إِسْحَاقَ وَ یَعقُوبَ كُلاً هَدَيْنَا» الى ان قال عزّوجلّ «وَ زَكَرِيَّا وَ يَحيىٰ وَ عِيسَى وَ إِلْيَاسَ كُلُّ مِنَ الصَّالِحِينَ»(2) و عیسی کلمۀ خداست او را به ابراهیم علیه السّلام نسبت داد حجاج گفت راست گفتی لیکن اعاده ذکر این مطلب دیگر مكن(3)

و حدیث دیگر مؤید بر مراد ایضاً حدیثی است که ابی الجارود نقل میکند که حضرت امام محمد باقر علیه السّلام به من فرمود: یا ابا الجارود چه میگویند مخالفین درباره حضرت حسن و حسین آیا

ص: 295


1- «بحارالانوار»239/43
2- سوره انعام (6)، آیه 85.
3- «بحار الانوار» 228/43

اقرار میکنند به این که پسرهای پیغمبرند یا نه و اولاد فاطمه را اولاد پیغمبر میدانند؟ ابو الجارود عرض کرد قبول نمی نمایند مخالفین که ایشان پسرهای پیغمبر باشند حضرت فرمود: به چه چیز استدلال میکنید به این که ایشان اولاد رسولند؟ عرض کردم: به قول خداوند که می فرماید در حق عیسی بن مریم علیها السّلام «و مِنْ ذُرِّيَّتِهِ داوُد» تا جایی که میفرماید «کُلُّ مِنَ الصَّالِحِینَ»(1) پس خداوند عیسی را از ذریه ابراهیم قرار داد و همچنین احتجاج میکنیم بر مخالفین به آیه شريفة مباهله «فَقُل تَعالَوْا نَدعُ ابناءنا أبناءَكُمْ وَ نِساءَنَا وَ نِسَاءَكُمْ وَ أنفُسَنَا وَ أَنْفُسَكُمْ»(2) حضرت باقر فرمودند در این آیه چه میگویند؟ عرض کردم: قد يكون ولد البنت من الولد و لأيكون من الصلب؛ يعنى گاهی میشود که پسر دختر پسر محسوب میشود لكن ولد صلبی نیست حضرت باقر علیه السّلام فرمود: به خدا سوگند که دلیل از صریح قرآن مینمایم که تسمیه شده اند به ولد صلبی پیغمبر و رد نمیکند آن دلیل را مگر کافر راوی عرض کرد: کدام است؟ حضرت فرمودند: که خداوند در کتاب کریم خود فرمود «حُرِّمَتْ عَلَيْكُمْ أُمَّهَاتُكُمْ وَ بَنَاتُكُمْ وَ أخَواتُكُمْ» تا آنجا که می فرماید «و حلائِلُ أَبنائِكُمُ الّذينَ مِنْ أَصْلابِكُمْ»(3) پس ای ابا الجارود سؤال کنید شما از ایشان آیا حلال بود از برای رسول خدا نکاح حلیله و زوجه حسن و حسین

ص: 296


1- «سوره انعام (6)، آیه 84 و 85
2- سوره آل عمران (3)، آیه 61
3- سوره نساء (4)، آیه 23

عليهما السّلام یا نه؟ چنانچه گفتند حلال بود دروغ گفتند به خدا سوگند و اگر گفتند حلال نبود پس ایشان اولاد اویند از صلب او؛ زیرا که حرام نشده است مگر حلیله ولد صلبی(1)

و عبدالحمید بن ابی الحدید در شرح کلام معجز نظام حضرت حجة الله الاكبر امیرالمؤمنين صلوات الله علیه و اله که در وقعة صفین وقتی جناب امام حسن علیه السّلام عزم مبادرت بر حرب نمودند فرمودند: «أمسكوا عنّى هذا الغلام فإنّى أنفس بهذين يعنى الحسن و الحسين عن الموت لئلا ينقطع بهما نسل رسُول الله» فأن قلت: أيجوز أن يقال للحسن والحسين و ولدهما ابناء رسول الله و ولد رسول الله ذرية رسول الله و نسل رسول الله؟ قلت: نعم لأن الله سمّاهم ابناءه في قوله تعالى «نَدْعُ أَبْناءَنَا وَ أبناءكُم»(2) و انما عنى الحسن و الحسين ولو أوصى لولد فلان بمال دخل فيه اولاد البنات و سمى الله تعالى عيسى ذريّة ابراهيم و لم يختلف اهل اللغة في أن ولد البنات من نسل الرجل(3)

و واقعاً ابن ابی الحدید چه خوب استدلال کرده و از چند طریق استدلال کرده:

یکی از صریح قول امیرالمؤمنین علیه السّلام که فرمود: نسل رسول الله، و قول ایشان حجت است.

ص: 297


1- «بحارالانوار»، 232/43
2- سوره آل عمران (3)، آیه 61
3- «شرح نهج البلاغه» ابن ابی الحدید 25/11

و دیگر تصریح قرآن که فرموده: «ابنائنا» و خداوند کریم این دو نفر را «ابنائنا» فرموده

دیگر این که اگر کسی وصیت کند به مالی از برای اولاد فلان البته اولاد دختر سهم میبرند

و دیگر به کلام خدا ایضاً که عیسی را از ذریه ابراهیم خوانده

و همچنین اتفاق اهل لغت در این که اولاد دختر از نسل شخص محسوب است.

و از این گونه ادله در این باب از اخبار از عامه و خاصه به حدّی است که به استقصاء در نمیآید و کسی انکار این امر را نمیکند و نکرده مگر این که از ایمان بهره نداشته(1) جعلنا الله من العارفين بقصور المدائح بها:

صفاتك لا تحصى ونطقى عاجز *** و يقصر الفاظى كما قال شاعر:

و ان قميصاً خيط من نسج تسعة *** و عشرین حرفاً من مغالیک قاصر

ص: 298


1- به رساله ابناء الزهراء ابناء الرسول تألیف اینجانب (استادی) چاپ قم رجوع شود.

«فاطمة بضعة منى وروحى التي بين جنبی»

بدان که در این کلام «فاطمة بضعة منّی»(1) اشاره لطیفی است به این که فاطمه علیها السّلام را مرتبه ای است از مراتب ظهور وجود حضرت نبوی صلى الله علیه و آله و سلّم و مقامی است از مقامات نور او و این است که آن مخدّره عليها السلام تکلّم میفرمود از علوم آن سرور و خبر می داد از مکنونات طینت آن زبده بشر چه خوش گفته:

آب از دریا به دریا می رود *** از همانجا کامد آنجا می رود

ص: 299


1- «مناقب ابن شهر آشوب 332/3

على عليه السّلام افضل از فاطمه است

و واضح بوده باشد که چون حضرت ختمی مرتبت فاطمه را نسبت روح داده و علی را نسبت نفس داده کسی چنین گمان نکند که فاطمه اشرف است از علی علیه السّلام به جهت این که فرموده: یا علی أنت نفسى الّتي بين جنبي. فجعل عليّاً نفسه و فاطمة رُوحه اگر چه ظاهر اطلاق روح اشرف است از نفس و اعلی مرتبه است از نفس الا این که امیرالمؤمنین قائم به ولایت کلیۀ الهیه و صاحب مقام «ينحدر عنى السيل و لا يرقى الى الطير(1)» است و لازم نمیآید به سبب اطلاق روح به فاطمه و نفس به علی این که فاطمه اشرف از علی بوده باشد بلكه يقيناً على علیه السّلام از فاطمه اشرف است چنانچه روح الله به عیسی اطلاق شده و حال آن که یقیناً علی از عیسی افضل است.

و این نسبت و اضافه به اعتبار تعظیم است چنانچه اطلاق روح الله

ص: 300


1- «نهج البلاغه» خطبه سوم.

به عیسی و روح النّبی به فاطمه دلالت نمیکند بر این که حضرت عیسی افضل بوده باشد از ،فاطمه بلکه فاطمه از عیسی افضل است.

و بدیهی است که اطلاق نفس و روح نسبت به علی و فاطمه در معنی ترتیب احکام و آثار و رتبت است و الا نفس على عليه السّلام غير نفس رسول الله است و روح فاطمه علیها السّلام غیر روح پیغمبر است چنانچه معنى «حُسَيْنٌ مِنِّی وَ أَنَا مِنْ حُسَيْنٍ»(1) همین است اگر چه حضرت حسین گوشت و پوست او تربیت نشده مگر از گوشت و بدن پیغمبر چنانچه این معنی در بعضی روایات وارد است که مجلسی و غیر آن نقل کرده اند که حضرت صادق عليه السّلام فرمود: لم يرضع الحسين من فاطمة و لأ من انثى يؤتى به النبي صلى الله عليه و آله و سلّم فيضع ابهامه فى فيه فيمض منه ما يكفيه اليومين و الثلاث فنبت لحم الحسين من لحم رسول الله و دمه (2)

و در روایت از حضرت ثامن الائمه نقل شده که فرمودند: یؤتی به الحسين فيلقمه لسانه فيمصه فيجتزی به و لم يرضع من انثى(3)

ص: 301


1- بحار 271/43 به نقل از کامل الزیارات
2- «به بحار الانوار» 254/43 و 245 مراجعه شود.
3- به «بحارالانوار» 158/36 رجوع شود.

طهارت ظاهری و باطنی ائمه اطهار (علیه السلام)

فاطمه دختر حضرت حسین علیه السّلام از اسماء بنت ابی بکر از صفیه دختر عبدالمطلب روایت میکند که چون فاطمه وضع نمود جناب حسین را و من قابلۀ او بودم رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلّم فرمود: یا عمه بیاور به سوی من پسرم را. من عرض کردم که هنوز او را نشسته ایم رسول اکرم فرمود: تو او را میخواهی پاکیزه کنی خدا او را پاکیزه فرموده(1)

و آیه تطهیر مؤید این بیان است چنانچه فقرات زیارت جامعه کبیره صریح است و زیارت جامعه که سیدبن طاوس روایت کرده هم این معنی را شاهد است و میفرماید که «انَّ اللهَ طَهَّرَكُمْ مِنَ الْفَوَاحِشِ ما ظَهَرَ مِنها وَ مَا بَطَنَ وَ مِنْ كُلِّ رَيْبَةٍ وَ رَجَاسةٍ وَ دَنيَّةٍ وَ نَجاسةِ»(2) و این بیان نجاست صوریه و معنویت را از ایشان سلب کرده و میتوان گفت

ص: 302


1- «بحار» 243/43 به نقل از امالی صدوق
2- «مصباح الزائر»، ابن طاووس، ص 462

که جهت و اصل و منشأ نجاست غالباً از جهت نفسانیت و اتباع شهوات و مخالفت با اوامر و ارتکاب معاصی است و در این انوار طیبه جهت نفسانیت و معصیت راه نداشته و ندارد بالمرة ولو مثقال ذرّه و مسلم است که اخباری که وارد شده در طهارت اجساد ائمه طاهرین محمول است بر اجزاء ظاهریه و باطنیه مِن كُلِّ حيثيته و الا اگر مراد طهارت ظواهر اجساد ایشان باشد هر مسلمانی همچنین است و چه مزیت و فضیلتی هست ایشان را بر سائرین؟

غرض از این بیانات آن است که امور ائمه طاهرین را قیاس با سایرین نباید کرد حضرت سيّدة النساء طاهره مطهره است از طمث و از ارجاس و نجاسات

کار پاکان را قیاس از خود مگیر *** گرچه باشد در نوشتن شیر شیر

آن یکی شیر است کآدم می خورد *** و ان یکی شیر است کآدم می درد

چنانچه آن مخدّره مطهره است مولود او هم طاهر و مطهر است و گوشت او از گوشت پیغمبر و پوست او از پوست پیغمبر است و طهارت ظاهريه و معنویه گوشت و پوست و خون پیغمبر واضح است

و من الزيارة الجامعة: عَصَمَكُمُ اللهُ مِنَ الزَّلَلِ وَ آمَنكُم مِنَ الفِتَنِ وَ طَهَّرَكُمْ مِنَ الدَّنَسِ وَ أَذْهَبَ عَنْكُمُ الرّجسَ أهلَ البَيْتِ وَ طَهَّركُم تطهيراً(1)

ص: 303


1- عيون اخبار الرضا 274/2

نزد حضرات عُرفا نجاسات بر چهار قسم است اوّل نجاست احداث و انجاس دوم نجاست ،معصیت سوم نجاست صفات رذیله چهارم نجاست تعلّق به آنجه در عرض خدا است و اسباب انصراف از او است:

موانع چون در این عالم چهار است *** طهارت کردن از وی هم چهار است

نخستین پاکی از احداث و انجاس *** دوم از معصیت از شر وسواس

سوم پاکی ز اخلاق ذمیمه است *** که با وی آدمی همچون بهیمه است

چهارم پاکی سرّ است از غیر *** که آنجا منتهی میگرددش سیر

هر آن کس کرد حاصل این طهارات *** بود بی شک سزاوار مناجات(1)

فی الواقع موضوع پلیدیها نفس اماره و لوامه است بعد از آن که شئونات نفس در شئونات قوه عاقله مضمحل شود و آثار نفس ناطقه غلبه نماید چون ملائکه صاحب نفس قدسیه خواهند گردید و طاهر و مطهر خواهند بود فی الواقع اگر چه به حسب ظاهر خون بدن و آنچه خارج میشود از تن بشویند یا آن که امر به تطهیر آن نمایند.

خَلَقَكُمُ اللهُ أنْوَاراً فَجَعَلَكُمْ بِعَرْشِهِ مُحدقِينَ حَتَّى مَنْ عَلَيْنَا بِكُم فَجَعَلَكُمْ فى بيوتٍ أَذِنَ اللهُ أَن تُرْفَعَ(2)

بَلِ الامام هُوَ الْجَسَدُ النُّورَانِى وَ البَدَنِ الرَّبَّاني.

صورتش دیدی ز معنی غافلی *** از صدف دری گزین گر عاقلی

ص: 304


1- «گلشن راز» شبستری
2- از زیارت جامعه کبیره است.

کاین صدفهای قوالب در جهان *** گرچه جمله زنده اند از بهر جان

لیک اندر هر صدف نبود گهر *** چشم بگشا در دل هر یک نگر(1)

و در بحارالانوار از عمّار از ابن عبّاس روایت کرد که در ظهر روز عاشورا حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلّم را در خواب غبار آلود و گردآلود دیدم فی یده قارورة فيها دم فقال: يا رسول الله، ما هذَا الدّم؟ قال صلّى الله عليه وآله وسلّم : دم الحسین علیه السلام(2)

و در خبر دیگر است اُمّ سلمه روایت کرد از زمانی که پیغمبر از دار دنیا رفته بود او را در خواب زیارت نکرده بودم تا ظهر عاشورا در خواب دیدم أشعث و اغبر و به هر دست مبارکش شیشه ای بود در او چیز سرخی جلوه مینمود عرض کردم در این شیشه چه چیز است؟ فرمود در شیشه که در دست راست دارم خون گلوی حسین است و در شیشه که در دست چپ دارم خون گلوی شهداء است.

و در ذیل خبر جمال است فاطمه عرض کرد: أَتَأْذَن لي أن أخُذَ مِن دم شيبته و اخضب به ناصیتی و ألقى الله عزّوجل و أنا مخضّبة بدم ولدى الحسين؟ فقال صلى الله عليه و آله و سلّم لها: خذى ونأخذ يا فاطمة فرأيتهم يأخذون من دم شيبته و تمسح به فاطمة ناصيتها و النبي و على و الحسن يمسحون به نحورهم و صدورهم و ايديهم الى المرافق(3)

ص: 305


1- «مثنوی» مولوی
2- رجوع شود به «بحارالانوار» 231/45
3- «بحار الانوار» 318/45

و در زیارت مرویه از ناحیه مقدسه حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام است که مجلسی در بحار نقل فرموده: السّلام عَلى عَبدِ الله بن الحُسَينِ الطِّفْلِ الرَّضِيعِ المَرْمِي الصريع الممُتشَخْطِ دَماً المصعد دمه في السماء(1)

و ايضاً في البحار عن الباقر عليه السّلام قال: فلم يسقط من ذالك الدّم قطرة إلى الارض(2)

و بر خبیر بصیر واضح است که سيّد الشهداء ارواحنا فداه در روز عاشورا چند خون را به آسمان ریختند و بر زمین مراجعت نکرد

و در زیارت است که ان دمک سكن في أعلى عليين.

و در ذیل خبر «مناقب» است که پیغمبر در منام شب عاشورا به حضرت سيّد الشهداء فرمود: و هذا مَلَكَ قَدْ نَزَلَ مِنَ السَّمَاءِ لِيَأْخُذَ دَمَكَ في قارورةٍ خَضْراء.

و أسْمَاؤُكُمْ فِى الْأَسْمَاءِ وَ أجْسَادُكُمْ فِي الْأَجْسَادِ وَ أَرواحُكُمْ في الأرواح وَ أَنْفُسُكُمْ فى النُّفُوسِ وَ آثَارُكُمْ فى الآثارِ وَ قُبُورُكُمْ فِى الْقُبُور فما أحلى أسْمَاءَكُم(3)

بلکه میتوان گفت هرکس پاک باشد و هر چیز پاکیزه گردد از برکت وجود این پاکان است و آثار مُرتبه بر وجود ایشان از شمس و مَطَر و مياه و بخر، اقوی و بهتر است

ص: 306


1- «بحارالانوار» 66/45
2- «بحارالانوار» 46/45
3- از جملات زیارت جامعه کبیره است.

اللهم اسألك بِحَقِّ فَاطِمَةَ وَ أبيها وَبَعْلِها وَبَنيها والسر المستودع فيها أَنْ تُصَلَّى على مُحَمَّدٍ وَ الِهِ الطَّاهِرين و الائمة المعصومين ما بقى أهل السموات والأرضين و تغفر لمُؤلّفه و متممه ولوالديه يا أرحم الراحمين.

ص: 307

شرح حال حاج ملا باقر به قلم برادرش

*شرح حال حاج ملا باقر به قلم برادرش(1)

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمد لله الذى خلق الخلق من غير روية و الصلاة والسلام على سرّ الهوية و ستر الربوبية و غاية الوجودية و نقطة العبودية واسطة التنزّل من السّماء الأزليّة إلى الارض الأبديّة محمّد أكمل البرية و على آله أفضل الرّعيّة خصوصاً على الجوهرة القدسيّة في تعيّن الأنسية و حقيقة النفس الكلية في تشخص البشرية: بضعة العالم العقلية بضعة الخاتم النبوية التي خصها الله بالخصائص الجليّة و فطمها عن النقائص السلفية الراضية الزاكية فاطمة المرضيّة و اللعنة على اعدائها ما بقيت الثانية و الدقيقة.

و بعد ؛ چون بعضی از علماء اعلام و فقهاء فخام از این احقر انام متمنی گردیدند به مضمون «أهل البيت أدرى بما فى البيت واهل المكة

ص: 308


1- نام این رساله زُبدة المآثر و المفاخر في ترجمة مولانا الحاج ملا محمد باقر الواعظ

أعرف بشعابها» به جهت نسبت اخوّت با مؤلّف در این صحیفه عزیزه مجملی از حالات فرخنده علامات و صفات خجسته آیاتش به عرض رساند شاید باعث ازدیاد ترحیم و اسباب تزاید تکریم گردد اگر چه:

شخص الكريم يخبر عن نسله *** و فرع الشّيء ينبيء عن أصله

و صدقات جاریه و تألیفات ساریه و تصنيفات كافيه معرّف ذات ملکوتی صفاتش میباشد با وجود مساوی و اجلی نبودن معرف و أظهر و أشهر بودن معرف محض اطاعت و فرط ارادت اجابت نمود.

«و ما أنا الّا قطرة من سحابه *** و لو اننى الفت ألف كتاب»

ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه تو است

ايا ذا المغالى العزّ و الشّرف الجمّ *** باى لسان صرت اثنیک لا ادری

اما مؤلف هذه الارقام و مُصنّف ذلك الكلام فهو الواعظ للانام و المتّعظ من الاحكام مروّج الاسلام و المؤيد بتأييد الامام ذخر الشريعة و فخر الشيعة قبلة الخليقة و قدوتهم فى الحقيقة المفسّر الكريم و المحدّث العليم البحر الزاخر والحبر الماهر نقطة دائرة المفاخر مولانا الحاج ملا محمد باقر الواعظ الطهراني مولداً و المازندرانی اصلاً ابن العالم النبيل والمجتهد الجليل المرحوم المبرور ملامحمد اسماعيل طاب الله ثراهما و جَعَل الجنّة مثواهما.

ص: 309

و امّا عُمرة الشّريف فؤلد فى سنة 1255 خمس و خمسین و مأتين بعد الالف من الهجرة النبوية وتوفّى بمرض الاستسقاء عند طلوع الفجر يوم الجمعة احدى وعشرين من شهر ربيع المولد سنة 1313 في المشهد الرّضويّة على ساكنها الف سلام و تحيّة ودفن حسب الوصيّة في البقعة البهائيّة على صاحبها ترحيمات بهيّة فكانت مدة حياته ثمان و خمسين سنة.

قد كان صاحب هذا الفضل جوهرة - مصونة صاغها الرّحمن من شرف

انى فلم تعرف الايام قيمته *** فردّه ... منه الى الصدف

زنده کدام است بر هوشیار *** آن که بمیرد به سر کوی یار

يبكى عَلَيه فَمَا استقر قراره *** في اللحد حتى صافحته الحوزا

الْعَجَبُ كُلُّ الْعَجَب با وجود محبوبیت نزد رجال ملت و اولیای دولت و مطاعیّت بر اهل مملکت چنان جذبات ربوبیت جذبش نمود که در هفدهم شهر محرّم که ایام عزا و تعزیت بود از خدمت به شریعت عازم قرب رحمت حضرت الوهیت گردید ندای منادی حق را به آیه وافى هداية «يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ المُطْمَئِنَّةُ * ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيةٌ مَرضيّةً * فَادْخُلِي فِي عِبَادِى * وَ ادْخُلِي جَنَّتِی»(1) به گوش دل شنید.

ص: 310


1- سوره فجر (89)، آیه 30-27

که ای بلند نظر شاهباز سدره نشین

نشیمن تو نه این کنج محنت آباد است

تو را از کنگره عرش میزنند صفیر

ندانمت که در این دامگه چه افتاده است(1)

و هرچه عیون ملت و ارکان دولت مذاکره موانع و تذکار روادع میکردند و مقتضیات انصراف و موجبات انحراف را نقل می نمودند به سبب حديث صدق تحديث «حب الوطن من الايمان» جلوه محبوبیت ارض خراسان که «روضة من رياض الجنان» است نزد آن زبده اهل ایقان بیشتر میگردید و دو چندان از میل ملتمسین شوق مسافرت و عشق زیادتر میشد

حجاب چهره جان میشود غبار تنم

خوشا دمی که از این چهره پرده بر فکنم

چنین قفس نه سزای چو من خوش الحان است

روم به روضه رضوان که مرغ آن چمنم(2)

آخر الامر فرمود خداوند از استخاره «جَنَّاتٍ تَجْرى مِنْ تَحْتِهَا الأنْهارُ»(3) مدفن داعی را بین الجبلین که «بقعةٌ مِن بِقاعِ الْجَنَّةِ» است ارائه نمود که «مِنْها خَلَقْناكُمْ وَ فِيهَا نُعِيدُكُمْ وَ مِنها نُخْرِجُكُم تارةً أُخرى»(4)

ص: 311


1- «دیوان حافظ»
2- «دیوان حافظ»
3- سوره بقره (2)، آیه 25
4- سوره طه (20)، آیه .55

آن جان عاریت که به حافظ سپرده دوست

روزی رُخَش ببینم و تسلیم وی کنم(1)

خداش رحمت کناد عاش سعيداً و مات حمیداً از آن که قولاً و فعلاً حَضَراً و سَفَراً در طریق شرع مبین و تخلّق به اخلاق ائمه طاهرین و ایقاظ و اتعاظ مخلوقین از ابلاغ اوامر و نواهی سیدالمرسلین قصور و فتور ننموده تا من حيث الظاهر والباطن كالبد شريف و هيكل منيف خود را از حضیض قریۀ نفس که «ظالمة اهلها» به ذروه اقلیم ثامن و ارض حقیقت محصور فرمود و به نص آیه کريمهُ «وَ مَنْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِهِ مهاجراً إلى اللهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرَهُ عَلَى اللَّهِ»(2) وجوب اجر و غفران و رحمت سبحان را بر ذات شریف خود شامل نمود

أقِمْ مَأتَماً لِلْمَجِد قَدْ ذَهَبَ المَجلُو حَلَّ بِقَلْبِي السُّوءُ وَالحُزنُ وَالوَجْدُ وَ بانَتْ عَنِ الدُّنيا المحاسِنُ كُلّهوَ خالَ بِها لَوْنُ الضُّحى فَهُوَ مُسَوَدُّ وَ سَائِلَةٍ مَا الْخَطْبُ زاعك وَ قْعَوْ كَادَتْ لَهُ الشُّمَ الشَّوَامِحَ تَنْهَدُّ وَ ما لِلْبِحَارِ الزَّاخِراتِ تَلاطَمَتْوَ أَمْوَاجُها أيْد وَ سَاحِلُها خَدُّ

فَقُلتُ نَعَى النَّاعى ألَيْنَا بِباقِرِ(3)فذابَ أسيَّ من نَعْيِهِ الْحَجَرُ الصَّلْدُ (4)

آنان که به صد زبان سخن میگفتند *** آیا چه شنیدند که خاموش شدند

ص: 312


1- «دیوان حافظ»
2- سورۀ نساء (4)، آیه 100
3- در اصل «محمداً» است چون این اشعار در رثای شیخ محمد حریری عاملی سروده شده است.
4- امل الآمل 163/1 و اعیان الشیعه، ج 10، چاپ جدید

و این جانی فانی هرچه بخواهد در فقدان آن جان جانان و روح روان و برادر مهربان خود را تسلیت دهد نتواند مگر به چهار چیز.

اوّلاً تسلیت میدهد خود را به واسطهٔ لحوق دانی طاغی به محضر سامی در عالم باقی از آن که به مفاد کریمه «كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ المَوْتِ»(1)

هر نفس جام مرگ مینوشد و در طریق آخرت میکوشد

دَخَلَ الدُّنيا أُناسٌ قَبْلَنَا *** وَ نَزَلْنَاهَا كَمَا قَدْ نَزَلُوا

رَحَلُوا عَنْها وَ خَلُّوها لَنا *** وَ نُخَلّيها لِقَوْمٍ بَعْدَنَا(2)

ثانياً تسلیت میدهد خود را بمصاحبة الاخ الاعزّ عمدة المتكلمين جناب مستطاب الحاج الشیخ آقا بزرگ نظام الواعظین سلّمه الله تعالى

ثالثاً تسلیت میدهد خود را به ملاقات ثمرات و نوافل شجرة وجودش که فواکه حدیقه نبوّت و ولایت و اسباب افتخار در دنیا و آسایش آخر تند که «الثّمرة تنبىء عن الشجرة».

يا جَبَّذَا دَوْحَةٌ فى الْخُلد نابتَةٌ *** مَا مِثْلُها نَبَتَتْ فِي الخُلدِ مِن شَجَرٍ

المُصطَفى أصلُها وَ الفَرغُ فَاطِمَةٌ *** ثمَّ الرِّقَاحُ عَلِيٌّ سَيِّدُ الْبَشَرِ(3)

همان طوری که خلد آشیان از مواصلت ابناء سیده نسوان خرسند بود این حقیر هم خوشوقت است.

رابعاً تسلیت میدهد خود را به زیارت كتب مؤلّفه و مطالعه صحف

ص: 313


1- سورة آل عمران (3)، 134/1.
2- اشعار از ابوالفتح ابن عمید قمی است الکنی و الالقاب 132/1، چاپ نجف 1376.
3- «بشارة المصطفى صلی الله علیه و آله» ، ص 41؛ ترجمه منظوم حدیثی از رسول خدا صلی الله علیه و آله

مصنفه و مطالب رشیقه و مآرب دقیقه آن مرحوم که سرآمد کتب مؤلّفه این زمان و حاکی از جنان و لِسان و بنان آن وحید دوران است.

وَ امّا كيفية تحصيله العلوم لقد اخذ المقدّمات من والدنا المرحوم لأنّه كان مدرّساً فى مدرس المدرسة المعروفة بالصدر الطهراني و كان اديباً اريباً و رعاً زاهداً جامعاً لجم من العلوم خاوياً للمنقول و المعقول مجازاً عن استاده استاد الكلّ في الكل العالم الكريم و الحبر العظيم و المجتهد الفخيم السّيّد ابراهيم القزويني صاحب الضوابط

ثم بعد تكميل مقدماته في عنفوان شبابه ارتحل باجازة الوالد الماجد من بلدة الناصرة الى المشاهد المشرقة والاماكن المتبركة مستمداً من قرب قبور الائمة ومستنصراً من مجاورتهم و زيارتهم عليهم السلام حتى كملت مؤخراته من السطوح و الشروح فرجع من بقاع المنيعة الى الطهران لزيارة الوالد العظيم الشأن فبواسطة المنامات الصادقة وتؤاتر رؤياه الائمّة قامت له به حجّة دعته الى الموعظة و النصيحة و تفسير الآيات الالهية و التحديث بالاحاديث النبوية وتذكير المصائب العظيمة و كان بليغاً فصيحاً طلقاً ذلقاً متكلّماً متألهاً محدثاً شاعراً جامعاً مطاعاً بين الانام منبعاً أميناً فى ابلاغ الاحكام و اعلان كلمة الاسلام مقبولاً و محبوباً عند الخواص والعوام وحيداً فى الزمان و الايام فجزاء الله عن مساعيه الجميلة في الشرع جزاء الثام.

و ابتداء صعوده بالمنابر الى نزوله في المقابر تقرب نحواً من اربعين .سنة.

ص: 314

لَهْفى لرهن ضريح كان كالعَلَم *** لِلنُّصحِ وَالوَعْظِ وَالمَعْرُوفِ وَالكَرَم

قَدْ كَانَ للدِّين شَمساً يُسْتَضَاءُ بِها *** الباقر العلم و الغالى من الشّيم

ای که مثل تو را بسیط فلک *** در بساط زمین عدیم آمد

پدر چرخ تا تو فرزندی *** خواست آرد قدش دو نیم آمد

وَ أَمَّا آثَارُهُ الباقِيةُ الثَّلاثةُ كَمَا وَرِدَ فِي الرِّوايه: إِذا ماتَ ابْنُ آدَمَ اِنْقَطَعَ عمَلُهُ اللَّه مِنْ ثَلاثٍ: صَدَقَةٌ جَارِيَةٌ أَوْ عِلمَ يُنْتَفَعُ بِهِ أَوْ وَلَدٌ صَالِحٌ يَدْعُوا لَهُ.

فى كُلِّ وَاحِدَةٍ مِنْهَا الحَطّ الأوفَى وَ الْفَوْزُ بِالقَدَح المُعَلّى.

اما صدقته الجارية الآن فمستمرة و مخصوصة للصّدّيقة الطاهرة عليها صلوات متكاثرة.

اما اولاده الموهوبة الموعودة فمخدّرتان المزوّجتان من ذرية الباهرة الفاطمية

الاوّل العالم الكامل والنحرير الفاضل السّيّد النّبيل جناب مستطاب الحاج سيد عبد الجليل ابن المرحوم المغفور العالم التقى السيد على نقی رحمه الله من اجلة سادات الاخوى.

و الثانى جناب مستطاب سلالة الانجاب و نقاوة الاطياب سيادت انتساب السيد المؤتمن آقا ميرزا حسن ابن المرحوم المبرور الحاج مير محمّد على المعروف به شیرازی رحمه الله

و اما علمه المنتفع به من رسائله المرسلة وكتبه المعتبرة فكثيرة

امالرسائل

ص: 315

فمنها رسالة في زيارة السادات الفخام و العلماء العظام

منها رسالة في ايقاظ القوم من آداب الصوم

منها رسالة ارائة الطّريق فيمن يوم البيت العتيق

منها رسالة منير القلب و مبير الكرب

منها رسالة نوروزية

منها رسالة الاسرار في كيفية الاسفار

منها رسالة سبل الفجاج في منازل و مواقف الحاج

منها رسالة المنظومة السّامية فى الحجّة الحسامية

منها عريضة التوسل و ذريعة الترسل

و اما الكتب:

فمنها كتاب جنّة النعيم في احوال عبد العظيم

منها كتاب السراج الوهاج فى العروج و المعراج

منها كتاب برهان العباد في اثبات المعاد

منها كتاب برهان التجارة في تبيان الزيارة

منها كتاب المنتخب (المنتجب) في شرح دعاء الرّجب

منها كتاب ثمرات الجنية من حديقة الحسينية

منها كتاب خطوات الشيطان في خطرات الانسان

منها كتاب الشمائل العلوية و الخصائل المرتضوية

منها كتاب نهج الحجج في مناسك الحج

ص: 316

منها كتاب خصائص فاطميّة لتشييد قلوب الامامية

اگر چه جمیع این رسائل منیعه و کتب رفیعه مسطوره از هر حیثیت و جهت سلاله رسائل و نقاوه کتب و وسائل است خصوصاً کتاب مستطاب خصایص فاطمیه که آخرین تألیف و به مثابه فصل اخیر است نسبت به کتب و مؤلفات دیگر ایشان مانند حضرت فاطمه علیها السّلام مظهریت و جامعیت دارد

اوّل فکر آمد آخر در عمل *** خاصه فکری کو بود وصف ازل

زیرا که نتیجه زحمات چهل ساله در تفسیر و اخبار و ثمره خدمات صادقانه در احادیث و آثار است و این صحیفۀ منیفه و نسخه نفیسه نسبت به دیگر مصنفاتش مثل کتاب سبحانی و سحاب رحمانی و جنت ثانی و حیات جاودانی است ظاهراً

أَلفاظهُ دُرَرٌ أَغَنْتَ بحليتها *** أهل الفضائل عَن حلّ وَ عَنْ حُلَلٍ

كَمْ فيه مِنْ حِكَم بِالْحَقِّ محكمة *** تحيى القلوب و من حكم و من مثل

الحق کنز عرفان و مخزن ایقان و مجمع مناقب حضرت سیّده نسوان و منبع مآرب پیغمبر آخر الزمان است میتوان گفت متقدمین از علماء مانندش تألیف نکرده اند و متأخرین هم نتوانند کرد هذه منقبة الهية لا يكتسب بجهد ولا ينالها بعهد

وَ هَبْ أَنِّي أقولُ الصُّبح ليلاً *** أيعمى الناظرونَ عَنِ الضّياءِ

ص: 317

پس از سلسله جلیله اهل علم و هنر و طایفه نبيله اهل وعظ و منبر و از کافه اصحاب دانش و عامه ارباب بینش مستدعی است اگر به عَيْنُ الرّضَا عَنْ كُلِّ عَيْبٍ كَليلَةٌ نظر در شراشر اوراق و کلمات این خصایص اندازند مانند جنّات ملاحظه مینمایند «كَمَثَل جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ»(1) «لكُمْ فيها ما تَشْتَهِي أَنفُسُكُمْ وَ لَكُمْ فِيها ما تَدَّعُون»(2) «وَ فاكهةٍ كَثِيرَةٍ» مَمّا تَأكُلُونَ وَ مِنْها تَشْرَبُونَ وَ بِمِثْلِ «ذِلِكَ فَلْيَتَنَافَسِ المُتَنَافِسُونَ»(3)

فاشلكه تهدي الى دار السلام غداً - تحط فيها بما ترجو من العمل.

ولی صد حیف که موت و اجل مهلت نداد به شخص اعزّ اجلش تا تألیف این کتاب را به نهایت رساند و آنچه در خواطر گذرانیده به منصه ظهور کشاند به حديث أنّما الاعمال بالنيات اکتفا نمود و به منطوق الامتثال فوق الادب اقتدا فرمود و بقیه و تميمة «كتابٍ مَسْطُورٍ * فِي رَقُ مَنْشُوره»(4)را به عهده دیگران گذارد و رحلت کرد.

قد صنّف العلم المكرّم في الورى *** مجموعة يروى القلوب غمامها

ص: 318


1- سوره فصلت (41)، آیه 31
2- سوره زخرف (43)، آیه 73
3- سوره مطففین (83)، آیه 26
4- سوره فاطر (52)، آیه 2 و 3.

برخی از تألیفات آقای استادی

1 - هفتاد دو منبر نشر ارزشمند

2 - سرگذشت کتاب شهید جاوید نشر ارزشمند

3 - آشنایی با تفاسیر نشر ارزشمند

4 - شرح احوال و آثار محقق حلی نشر ارزشمند

5- نوزده ستاره و یک ماه نشر ارزشمند

6 - فدک و... نشر ارزشمند

7 - شرایط اجتهاد - شهادت ثالثه و.... نشر ارزشمند

8- مدارک نهج البلاغه و... نشر ارزشمند

9 - من اعلام الشيعة نشر ارزشمند

10 - ابناء الزهراء ابناء الرسول صَلى الله اللهُ عَلَيْهِ و آله نشر ارزشمند

11 - رؤیای نور نشر ارزشمند

12 - دانشمندان شیعه نشر ارزشمند

ص: 319

13 - 375 نکته نشر ارزشمند

14 - کشکول منبر نشر ارزشمند

15 - حدیث منبر نشر ارزشمند

16 - برگزیده منتهی الامال نشر مصطفی و برگزیده

17 - اصول دین برای همه نشر دارالفکر

18 - اصول عقائد نشر دلیل ما

19 - شرح زیارت جامعه کبیره مجلسی (قدس سره) نشر ارزشمند

20 - پاسخ به برخی شبهات نشر مشعر

21 - گزیده نجم الثاقب نشر جمکران

22 - بیست مجلس نشر آخوندی و ارزشمند

23-سی مجلس نشر دارالکتاب

24 - بررسی لغت نامه دهخدا نشر ارزشمند

25 - آیینه صدق و صفا نشر مشهور

26 - شرح حال آیت ا... اراکی نشر ارشاد اسلامی اراک

27 - احوال و آثار ملا مهدی نراق نشر کنگره نراقی و ارزشمند

28 - امامت در چند درس نشر در راه حق

29 - ملل و نحل نشر جامعه مدرسین

30 - سرّ دلبران نشر ارزشمند

برای تهیه این کتابها به انتشارات مؤسسه در راه حق قم (7743223) یا ر ارزشمند (7744125 - 7745081 و سایر کتابفروشیها رجوع فرمایید.

ص: 320

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109