اجساد جاویدان : گزارش مستند 136 تن از پیامبران، شهیدان، عالمان و صالحانی که بعد از گذشت زمان پیکر پاکشان تر و تازه پدیدار گشته است

مشخصات کتاب

سرشناسه:مهدی پور، علی اکبر، 1324 -

عنوان و نام پديدآور:اجساد جاویدان/ تالیف علی اکبر مهدی پور.

مشخصات نشر:قم: نشر حاذق، 1374.

مشخصات ظاهری:408 ص.

شابک:7000 ریال ؛ 10000 ریال: چاپ دوم 978-964-597-035-0 : ؛ 30000 ریال ( چاپ سوم )

يادداشت:پشت جلد به انگلیسی: Immortal corpses.

يادداشت:چاپ دوم: 1377 .

يادداشت:چاپ سوم: اسفند ماه 1385.

یادداشت:کتابنامه: ص. [379] - 396؛ همچنین به صورت زیرنویس.

موضوع:مردگان -- جنبه های مذهبی -- اسلام

اسلام -- سرگذشتنامه

رده بندی کنگره:BP21/م9الف3 1374

رده بندی دیویی:297/92

شماره کتابشناسی ملی:م 77-19044

اطلاعات رکورد کتابشناسی:ركورد كامل

ص: 1

اشاره

اجساد جاویدان

:تأليف: علی اکبر مهدی پور

:ناشر نشر حاذق

چاپ دوم پائیز 1377 هجری شمسی

تعداد صفحات: 408 وزیری

شمارگان : 3000 جلد

:چاپ باقری

صحافی شقایق

شایک 0 - 35 - 5970 - 964 0 - 35 - 5970 - 964 - ISBN

حقوق طبع و نشر برای ناشر محفوظ است

مؤسسه نشر و مطبوعات حاذق

قم - خیابان ،ارم 742543 نمابر 742544

09112188076

1000 تومان

ص: 2

اجساد جاویدان

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

گزارش مستند 136 تن از پیامبران، شهیدان، عالمان و صالحانی که پس از دهها، صدها و احیانا هزاران سال پیکر پاکشان تر و تازه پدیدار گشته است.

ص: 3

پیکر ده طائفه در قبر نمی پوسد:

1 - جهادگران

2 - اذان گویان

3 - دانشمندان

4 - حاملان قرآن

5 - شهیدان

6 - پیامبران

7 - بانوانی که در حال زایمان بمیرند.

8- کسانی که به ستم کشته شوند.

9 - آنانکه روز جمعه دیده فرو بندند.

10 - و کسانی که در شب جمعه بمیرند.(1)

ص: 4


1- مستدرک وسائل: ج 2 ص 50 .

پیشگفتار

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

چشمان جستجوگر انسان کنجکاوی که در کنار جویبار طبیعت نشسته حرکت آرام و مداوم پدیده ها را در بستر زمان نظاره می کند گوی درخشان جهان افروز را می بیند که بامدادان از افق خاور می غلطد، سینۀ آسمان را می شکافد، نور می دهد و پیش می رود سرانجام از افق باختر فرو می لغزد و جهان را در سوک خود به عزا می نشاند .

روز بعد بر سر موعد از مشرق طالع می گردد و شبانگه رخت از این سرای بر می بندد و سر به ماوراء افقها می کشد.

درختان و گیاهان را مشاهده می کند که در فصل بهار می رویند، به جهان صفا می دهند و جلا می بخشند و با فرا رسیدن موسم خزان افسرده و پژمرده می شوند و سیمای جهان را دگرگون می سازند .

انسان و دیگر جانداران را می بیند که دیده به جهان می گشایند، بزرگ می شوند، به حال رشد می رسند، تولید مثل می کنند، خانه و کاشانه می سازند، آرزوهای دور و دراز در دل می پرورانند و ناگهان ناقوس اجل به صدا در می آید و سر در تیره تراب می کشند و رخت از این جهان بر می بندند.

آنگاه نسلی دیگر می آید و پای در جای پای پیشینیان می گذارد و راه آنان را می پوید و به سرنوشت آنان مبتلا می گردد .

انسان نظاره گر که این فعل و انفعالهای همگون و همسوی را مشاهده می کند ،از تداوم و تشابه آنان گاهی دچار اشتباه شده تصوّر می کند که این خورشید

ص: 5

جهان افروز در طلوع و غروب خود آزاد و مستقل است! و همه روزه این مسیر را با اراده خود طی می کند! و این داد و دهشها را از کیسه فتوت خود می بخشد! و اینگونه از آفریدگار توانمندی که آن را آفریده، خط سیرش را دقیقاً مشخص کرده ،غفلت می ورزد.

او خیال می کند که گذشت فصول برای اینهمه فعل و انفعال در جهان نباتات کافی است، دیگر نمی داند که پروردگار حکیم از روی حکمت بالغه اش ابر و باد و مه و خورشید و فلک را برای ایجاد و تداوم این دگرگونیها آفریده است.

او تصوّر می کند که پدر و مادر همه کاره اند و اجتماع اسپرم و اوول برای پیدایش جنین کافی است! دیگر نمی داند چه ارادۀ مقتدری بر این فعل و انفعالها حاکم است و بدون اراده او هیچ تلقیحی صورت نمی گیرد و هیچ جنینی پا در عرصۀ زندگی نمی گذارد.

این پندارهای جاهلانه منحصر به طبیعیون و دهرتون نیست، برخی از الهیون نیز پس از اعتراف به وجود ،پروردگار در مورد ادارۀ جهان بیراهه رفته خیال کرده اند که خداوند علّتها و معلولها را آفریده دیگر کاری به کار آنها ندارد! هر کجا علتی پیدا شد، معلول بدون تردید به دنبال آن پدید می آید!.

برخی دیگر در مقابل آنها راه افراط پیموده، تأثیر علل طبیعی را منکر شده، معتقدند که هیچ سبب مادی در دنیا نیست آنها می گویند: آتش هیچ دخالتی در سوختن ،ندارد بلکه هر کجا آتشی پدید آید خداوند حرارت و اشتعال را می آفریند!.

پیروان راه حق راه معتدلی برگزیده، معتقدند: اشاعره در این عقیده سخت در اشتباهند همۀ علل و معالیل در نظام خلقت فعل و انفعال مخصوص به خود را ایجاد می کنند .

آنها می گویند: یهود و دیگر قائلین به تعطیل نیز در اشتباهند و تأثیر و تأثر علل و معالیل بدون نظارت و دخالت پروردگار نیست .

پیشگفتار

ص: 6

آنها معتقدند آتش واقعاً عامل احتراق است و هر کجا شعله ای باشد و ماده قابل احتراقی، حتماً آن ماده مشتعل خواهد شد، ولی این خاصیت را به آتش خداوند قادر و قاهر عنایت فرموده، و بدون ارادۀ او هیچ آتشی قادر به سوزانیدن نیست و لذا اگر در موردی خلیل خدا را در آتش بیندازند و اراده خدا بر سوختن او تعلق نگیرد آتش او را نخواهد ،سوزانید بلکه با فرمان (یا نَارُ كُونِي بَرْداً وَ سَلَاماً عَلَى اِبرَاهيمَ)(1) از شعله های آتش نسیم روح پرور خواهد وزید، از دودهای آتش قطعات ابر درست شده قطرات ریز باران بر او خواهد بارید و دشت آتشین بر او گلستان خواهد شد.

خداپرستان همۀ این اسباب و مسبّبات را می پذیرند ولی می گویند: این جهان صاحبی دارد که سبب ساز و سبب سوز است در جایی که همۀ اسباب فراهم است اگر او نخواهد پدیده ای پدید نمی آید، و در جایی که هیچ سببی نیست اگر او بخواهد اسباب را ایجاد می کند .

خدا پرستان تابش خورشید تبخیر آب، وزش باد، و دیگر اسباب لازم برای بارش باران را به رسمیت می شناسند ولی می گویند با وجود همه این اسباب ظاهری اگر خدا نخواهد قطره ای باران فرو نمی بارد و در جایی که هیچکدام از این اسباب ظاهری وجود ندارد، به دنبال دعای یک بنده صالح، اگر خدا بخواهد همهٔ این اسباب در یک لحظه فراهم شده باران رحمت سیل آسا فرو می ریزد.

وجود پدر و مادر و تلقیح اسپرم و اوول برای پیدایش جنین ضرورت دارد، ولی اگر خدا نخواهد با وجود تمام شرایط در یک زوج جوان فرزندی بهم نمی رسد ولی در مواردی چون حضرت ابراهیم و حضرت زکریا (عليهما السلام) ، با ارادۀ پروردگار از بانوانی نازا و کهنسال در آستانه صد سالگی نوزاد به دنیا می آید، چنانکه

ص: 7


1- سوره انبیاء، آیۀ 69 .

در متن قرآن کریم به صراحت آمده است.(1)

در نظام هستی پدر رکن اصلی پیدایش فرزند است ولی با ارادۀ پروردگار از دوشیزه ای چون مریم ،پاک عیسای مسیح (عليه السلام) متولد می شود.

در ناموس خلقت گذشت زمان هر روز از طراوت انسان می کاهد و در مدتی کوتاه قامت رعنایش را منحنی می سازد و در 60 - 70 سالگی او را با سیمای چروکیده، قامت خمیده و اندام در هم پیچیده راهی گورستان می کند، و به ندرت پیدا می شوند کسانی که از مرز صد سالگی بگذرند و از نشاط نسبی برخوردار ،باشند ولی آنجا که خداوند اراده کند ولی و حجّتش را پس از گذشت بیش از هزار سال با نشاط جوانی نگه می دارد و به هنگام ظهور او را با نشاط جوانی و سیمای یک جوان چهل ساله ظاهر می سازد .

و این منحصر به حضرت بقیة اللّه - ارواحنا فداه - نیست بلکه وزیرش حضرت عیسی (عليه السلام) نیز اینک در آستانه 2000 سالگی است و از نشاط کامل برخوردار است.

دیگر معاونش حضرت خضر (عليه السلام) نیز طبق عقیده همه فرق اسلامى الآن زنده است و در حدود 6000 سال از عمر شریفش می گذرد، او در عصر غیبت یکی از هم نشینان حضرت، و در عصر ظهور یکی از اصحاب برجسته آنحضرت می باشد .

خداوند در خاک قدرت پاک کنندگی و ضد عفونی بسیار نیرومندی قرار داده، و مقرّر فرموده هر لاشه ای که در درون خاک قرار گیرد آن را تجزیه کند نابود کند و مواد آلی آن را در خود هضم کرده به مصرف گیاهان برساند، ولی این در مورد لاشه هایی است که کانون میکروب و عامل هزاران بیماری هستند، این لاشه ها باید با مادّه « استرپتوواریسین » و دیگر مواد نیرومند موجود در خاک ضدعفونی

ص: 8


1- سوره های آل عمران 40 :هود ،72 حجر ،54، مریم 8 و ذاریات: 29 .

شوند(1) و مواد آلی آن تجزیه شده به مصرف گیاهان برسد تا از مردگی و افسردگی نباتات جلوگیری کند.(2)

ولی اگر پیکر پاک ،پیامبران ،امامان شهیدان صالحان و دیگر بندگان شایستۀ پروردگار در دل خاک قرار بگیرد، اگر خداوند اراده کند به خاک دستور می دهد که ترا بر این بنده ام تسلّط نداده ام، او یک عمر از من فرمان برده، هوای نفس را در خود نابود کرده، او پیکرش را از هر گونه آلودگی پیراسته، و هر نوع پلیدی را از خود دور ساخته است دیگر لزومی ندارد که پیکر او تجزیه شود و از این طریق ضد عفونی گردد.

این استثناها در جهان طبیعت بهترین وسیلهٔ شناخت پروردگار متعال است.

از بررسی ابعاد مختلف این استثناها هر انسان صاحب اندیشه ای به این نتیجه می رسد که این جهان علیرغم این همه علل و معالیل و حرکت همگون و همسوی، زیر نظر خداوند مدیر و مدبّری اداره می شود، که بر هر چیز قیومیت دارد و بر همه پدیده های خرد و کلان نظارت مستقیم دارد ، و ارادۀ او فوق همۀ علّتها و معلولهاست، دیگر هیچ علّتى بدون ارادۀ او کارگر نیست و هیچ معلولی بدون ارادۀ او پدید نمی آید و به تعبیر قرآن کریم: ﴿ أَفَمَنْ هُوَ قَائِمٌ عَلَى كُلِّ نَفْسٍ مِما كَسَبَتْ ﴾(3) او بالای سر هر فردی ،ایستاده و در هر فعل و انفعالی حضور و نقش دارد .

در این کتاب یکی از این استثناها که عبارت از سالم ماندن اجساد صالحان در طول قرون و اعصار است، بررسی شده، 136 مورد از آنها به صورت مستند گزارش شده، در مواردی با شاهدان عینی ملاقات به عمل آمده گزارش آنان بدون واسطه نقل شده در دو مورد نیز نگارنده خود از شاهدان عینی می باشد.

* * *

ص: 9


1- اوّلین دانشگاه و آخرین پیامبر: ج 2 ص 64.
2- مجلۀ دانشکده پزشکی ،تهران، سال 39 شمارهٔ 219.
3- سوره رعد، آیه 33 .

انگیزه نگارش کتاب

اشاره

نگارنده هرگز در صدد نبود که در این رابطه قلم در دست گرفته، به نگارش کتاب و یا جزوه ای اقدام نماید ولی به هنگام نگارش کتاب «کریمۀ اهلبیت » به گزارش مستندی در مورد حرم مطهر حضرت معصومه - سلام اللّه علیها - و سالم ماندن پیکر پاک سه تن از مخدّرات برخورد.

درج این گزارش او را ناگزیر از تحقیقی فشرده در این رابطه نمود، در ضمن این تحقیق به دهها مورد از گزارشهای مستند در مورد پیکرهای مطهر پیامبران، امامزادگان، شهیدان، عالمان و صالحان برخورد، که درج آنها را در یک کتاب سودمند تشخیص داد.

و اینک خلاصه تحقیقاتش را در طبق اخلاص نهاده، تقدیم خوانندگان گرامی کند، به این امید که مورد پذیرش خداوند منّان، ذخیرهٔ روز بازپسین، موجب خشنودی حضرت بقیة اللّه - ارواحنا فداه - و مورد استفادۀ خوانندگان محترم قرار بگیرد .

از خوانندگان با فضیلت انتظار دارد که با ارسال پیشنهادات اصلاحی و انتقادی خود بر نگارنده منّت ،نهاده در تکمیل و اصلاح این اثر ناچیز سهیم باشند .

از محققان و صاحب نظرانی که در نگارش این کتاب نویسنده را یاری نموده، اطلاعات خود را کریمانه در اختیارش قرار داده اند صمیمانه سپاسگزاری می شود.

از افراد مطلع و آگاهی که در مورد مطالب مندرجه اطلاعات کاملتر و یا

ص: 10

صحیحتری دارند، استدعا می شود که از ارسال اطلاعات خود دریغ نورزند.

از کسانی که موارد دیگری را در این مقوله سراغ دارند که به دست نگارنده نرسیده، انتظار می رود معلومات خود را بدون افراط و تفریط برای نگارنده ارسال فرمایند تا در چاپهای بعدی استدراک شود.

تلاش نگارنده بر این بود که گزارشها را آنچنانکه به دستش رسیده، بدون کم و زیاد درج کند و برای به دست آوردن گزارش دقیق در حد توان تلاش نموده، ولی چون برای نخستین بار در این موضوع کتاب مستقلى تأليف مي شود، طبعاً کاستی هایی خواهد داشت که امید است با راهنمایی صاحب نظران رفع شود.

* * *

فواید این کتاب

اشاره

از خواندن گزارشهای این کتاب ممکن است مطالب زیادی بیاموزیم، که از آن حمله است:

1 - درس خداشناسی

به طوری که در صفحات پیشین یادآور شدیم، بررسی استثناها در جهان طبیعت مطالعۀ قدرت کامله و حکمت بالغۀ پروردگار ،است که موجب تقویت مبانی توحیدی و خط بطلان بر عقاید مادی و الحادی، و از مصادیق سیر آفاق و اَنْفُس است.(1)

نگارنده در کتاب « طول عمر امام زمان » (عليه السلام) نیز در این رابطه سخن گفته است.(2)

2 - ياد صالحان

همۀ مواردی که در این کتاب گزارش شده از مصادیق صالحین است و مطالعۀ

ص: 11


1- سوره فصلت، آیه 53 .
2- طول عمر امام زمان از دیدگاه علوم و ادیان ص 77 - 82 .

سرگذشت آنها یاد صالحان می باشد و آن موجب نزول رحمت پروردگار است ،چنانکه رسول اکرم (صلی اللّه عليه وآله وسلم) فرمود:

«عِنْدَ ذِكْرِ الصَّالِحِينَ تَنْزِلُ الرَّحمَةُ».

«به هنگام یاد صالحان رحمت پروردگار نازل می شود».(1)

3 - اسوۀ حسنه

برای مطالعۀ جوانان هیچ چیز بهتر از شرح حال بزرگان نیست زیرا مطالعهٔ شرح زندگی آنان، نمونه تجسّم یافته کلیه فضائلی است که علمای اخلاق می کوشند با نصایح و دستورالعملهای خود به نسل امروز بیاموزند.

مطالعۀ سیرۀ عملی مردان و بانوان با فضیلتی که در حد توان، در این کتاب ترسیم شده، اسوه نیکو و الگوی زیبای همه کسانی است که علاقمند به تهذیب نفس تربیت روح و تقویت مبانی عالیۀ انسانی و اسلامی می باشند .

4 - تقویت ایمان

بررسی این گزارشها ما را به این حقیقت رهنمون می شود که عمل صالح نه تنها در آخرت ضایع نمی شود قبل از آخرت در دنیا نیز تباه نمی گردد، زیرا نپوسیدن اجساد این بزرگان، بدون تردید نتیجۀ اعمال نیک آنان است و این تنها بُعدِ بسیار محدودی از واکنش اعمال آنان است، که پاداش اصلی آنان خشنودی پروردگار و بهشت برین در روز بازپسین است.

5 - فزونی دانش

بشر از روی فطرت علاقمند کسب دانش و افزایش حجم معلومات است قرآن کریم نیز به رسول گرامی اسلام امر فرموده که در حال نیایش به درگاه پروردگار عرضه بدارد (رَبّ زِدْنى عِلْماً) : « بار خدايا بر دانش من بیفزای ».(2)

ص: 12


1- بحار ج 93 ص 349 .
2- سوره طه، آیه 114 .

تردیدی نیست که مطالعۀ این گزارشها بر حجم معلومات انسان می افزاید، او را به خدا نزدیک می کند ، عقایدش را تقویت می کند با شیوه صالحان آشنا می سازد و در مسیر صالحان قرار صالحان قرار می دهد.

6 - شناخت اعمال صالحه

از بررسی گزارشهای مربوط به سیرۀ عملی این ،بزرگان به اهمیت اعمال صالحه ای چون تلاوت ،قرآن تعلیم ،قرآن نماز شب و تهجّد شبانه، جهاد و شهادت در راه خدا دستگیری از بندگان خدا مداومت بر زیارت عاشورا جارو کردن و فرش کردن مساجد شرکت در مجالس عزاداری و تعظیم شعائر اسلامی و دهها عمل شایسته ای که در سیره این بندگان صالح گزارش شده، پی می بریم.

7 - شناخت افراد صالح

شخصيّت برخی از قهرمانان کتاب در حال حیات برای مردم ناشناخته بود آنها از مصادیق « نُوَمه »(1)بودند گمنام زیستند و گمنام ،مردند ولی هنگامی که پیکر پاکشان پس از سالیان متمادی تر و تازه پدیدار گردید بعد تازه ای از شخصیت آنان در اجتماع شناخته شد.

8 - الزام خصم

در مواردی از این طریق حقانیت شیعه اثبات شده و دشمن عنود ناچار به تسلیم و پذیرش گشته که یکی از مصادیق بارز آن داستان مرحوم «کلینی» است که در این کتاب می خوانید.

ص: 13


1- در روایات بر لفظ « نُومَه » تأکید شده و آمده است: در فتنه ها کسی جز « مؤمنِ نُومَه » نجات نمی یابد و آن به فرد گمنام معنی شده که اگر در مجالس حضور یابد شناخته نشود، و اگر غایب شود از حالش پرس و جو نشود [ روزگار رهائی ج 2 ص 909 ] امیرمؤمنان (عليه السلام) می فرماید : «نُوَمَه » کسی است که در فتنه سخن نگوید، و لذا نامش بر سر زبانها نباشد [ نهایهٔ ابن اثیر ج 5 ص 131 ].

9 - اثبات انتساب

در موارد فراوانی از این طریق صحت انتساب قبر به صاحب آن ثابت شده، به این معنی که در چهار گوشۀ این کشور اماکن متبرکه ای هست که به برخی از انبیا و اولیا منسوب بود و در طول قرون و اعصار با شک و تردید تلقی می شد، تا به هنگام تعمیر و بازسازی تصادفاً لحد باز شده پیکر پاک آن پیامبر، امامزاده و یا ولی خدا تر و تازه پدیدار گشته، و صحت انتساب آن قبر به آن بزرگوار به اثبات رسیده است، چنانکه در مورد حضرت حیقوق نبی، حضرت شاهچراغ و دهها مورد دیگر اتفاق افتاده است .

10 - کشف راز

در موارد دیگری مسائل دیگری که در طول قرون و اعصار در هاله ای از ابهام باقی مانده بود، از این طریق آشکار شده، شک و تردید برطرف گردیده است.

فی المثل در مورد جناب حرّ (عليه السلام) اهل تحقیق شک و تردیدی نداشتند، ولی برای گروه کثیری جای این سؤال باقی بود که آیا واقعاً توبه جناب حرّ مورد پذیرش پروردگار واقع شده؟

با گشوده شدن قبر ،شریف و پدیدار شدن پیکر پاکش به صورت تر و تازه، با تاج افتخاری که مولایش سالار شهیدان بر فرق او نهاده بود، با شرحی که در این کتاب میخوانید این شک و تردید رفع شد.

و دیگر آثار و نتایج سودمندی که در موارد دیگر به دست آمده، و بر خوانندۀ پژوهشگر پوشیده نیست .

* * *

ص: 14

آیا سالم ماندن جسد کرامت است؟

ممکن است برخی تصوّر کنند که سالم ماندن جسد مربوط به خاک و هوای آن محل است و کرامتی برای صاحب جسد نیست!.

ما خیال میکنیم که این تصوّر از حقیقت خیلی فاصله دارد، زیرا اولاً: در همهٔ مواردی که پیکر بندهٔ صالحی پس از صدها سال تر و تازه پدیدار شده، در چند متری آن صدها جسد در کمتر از یک سال متلاشی شده و در کمتر از ده سال به پودر مبدل شده است .

ثانیاً: اگر در موردی خاک و یا هوا مؤثر باشد از موضوع بحث ما خارج است، اگر جسدی در یخبندان سیبری تر و تازه بماند ربطی به کتاب ما ندارد ما از اجسادی سخن می گوییم که در زیر آفتاب سوزان نجف اشرف پس از دهها و یا صدها سال تر و تازه مانده است.

ثالثاً: قرآن کریم به مسئلهٔ تغییر نیافتن یک شیء در طول زمان اشاره می کند و آن را یکی از نشانه های قدرت خود می شمارد، چنانکه در مورد « عُزیر » که صد سال پس از مردنش خداوند او را زنده کرد تا به او نشان دهد که مردگان را چگونه زنده می کند می فرماید:

(وَ انْظُرْ إِلَى طَعَامِکَ وَ شَرَابِكَ لَمْ يَتَسَنَّهُ) : « به خوراک و نوشیدنی ات بنگر که دگرگون نشده است» . (1)

خداوند در این آیۀ شریفه با فاسد نشدن و تغییر نیافتن یک شیء در مدت 100 سال به قدرت خود استشهاد می کند.(2)

رابعاً: به طوری که متن احادیث را خواهیم آورد، نپوسیدن اجساد از کرامات انبیاء و اولیاء شمرده شده(3)، و در احادیث دیگر از عنایات پروردگار بر جهادگران،

ص: 15


1- سوره بقره، آیه 259 .
2- تفسیر صافی ج 1 ص 269، مجمع البیان: ج 1 ص 370 و کشاف: ج 1 ص 307.
3- الفقيه: ج 1 ص 121 و علل الشرايع: ج 1 ص 80 .

اذان گویان، دانشمندان، شهیدان، حاملان قرآن، جاروب کشان مساجد، دوستداران اهل علم و دیگر طبقات شایستۀ اجتماع به شمار آمده است.(1)

خامساً: در روایات مربوط به ظهور حضرت بقيّة اللّه - ارواحنا فداه - و بیرون آوردن غاصبان فدک آمده است که آنها را به صورت تر و تازه بیرون می آورد و آن موجب گمراهی برخی از کوردلان می شود.(2)

اگر پدیدار شدن جسد یک انسان به صورت تر و تازه کرامت ،نباشد یک آزمون الهی به شمار نمی آید و موجب گمراهی بیمار دلان نمی شود.

* * *

پس از تمهید این مقدمات وقت آن فرا رسیده که ببینیم:

1 - چه اجسادی نمی پوسند؟

2 - چه اجسادی تاکنون نپوسیده اند؟

* * *

ص: 16


1- مستدرک وسائل: ج 2 ص ،50 فضائل ابن شاذان ص 153 و سراج المبتدئين ص 54.
2- دلائل الامامه طبری ص 542 .

پیکرهائی که هرگز نمی پوسند

تغییر نیافتن اجساد مطهر رسول اکرم و ائمه اطهار (عليهم السلام) جزء عقاید حتمی و مسلّم ما می باشد و از برخی از احادیث استفاده می شود که جسد هیچ پیامبری نمی پوسد، و اینک به نقل چند نمونه بسنده می کنیم:

1- رسول اکرم (صلی اللّه عليه وآله وسلم) می فرماید :

« إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَ لُحُومَناً عَلَى الْأَرْضِ، فَلا يَطْعَمُ مِنْها شَيْئاً »:

«خداوند گوشتهای ما را بر زمین حرام کرده هرگز زمین چیزی از گوشت ما را نمی خورد.»(1)

2 - امام صادق (عليه السلام) می فرماید:

«إِنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ حَرَّمَ عِظامَناً عَلَى الْأَرْضِ وَحَرَّمَ لُحُومَناً عَلَى الدُّودِ أَنْ يَطْعَمَ مِنْها شَيْئا»:

«خداوند استخوانهای ما را بر زمین، و گوشتهای ما را بر کرمها حرام کرده، آنها هرگز چیزی از گوشت ما را نمی خورند .(2)

3 - در فرازی از یک حدیث طولانی آمده است :

«وَكَذَلِكَ الأَنبِيَاءُ (عليهم السلام) لَا يَتَغَيَّرُونَ وَلَا يَأكُلُهُمُ التُّرَابُ»:

ص: 17


1- الفقيه: ج 1 ص 121 ،بصائر الدرجات ص 444 و بحار: ج 22 ص 550 و ج 27 ص 299 .
2- من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 121 .

«پیامبران نیز چنین هستند، هرگز تغییر پیدا نمی کنند و زمین جسد آنها را نمی خورد»(1)

4 - و در منابع اهل سنت، به سند صحیح از رسول اکرم (صلی اللّه عليه وآله وسلم) روایت شده که فرمود:

«إِنَّ اللَّهَ - عَزَّوَجَلَّ - حَرَّمَ عَلَى الْأَرْضِ أَنْ تَأْكُلَ أَجْسَادَ الْأَنْبِياءِ »:

«خداوند متعال بر زمین حرام کرده که پیکرهای پیامبران را بخورد».(2)

اما در مورد اشخاص مؤمن و صالح که در طول تاریخ اجساد بسیاری از آنها به صورت تر و تازه کشف شده، در روایات وارده از خاندان عصمت و طهارت به اعمالی اشاره شده که آنها موجب می شوند پیکر انسان در قبر نپوسد و با گذشت زمان تر و تازه بماند .

قطب الدین، ابوالحسین، سعيد بن هبة اللّه ،راوندی متوفای 573 ه . که قبر شریفش در صحن مطهر حضرت معصومه - سلام اللّه عليها - زیارتگاه خاص و عام است در کتاب پرارج : «لب اللباب» از معصوم (عليه السلام) روایت می کند که فرمود:

«لا تَبْلَى عَشْرَةً: اَلغازِي، وَالمُؤَذِّنُ، وَالْعالِمُ، وَحامِلُ الْقُرْآنِ وَالشَّهِيدُ، وَالنَّبِيُّ، والمرأَة إذا ماتَتْ في نِفاسِها، وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً، وَ مَنْ ماتَ يَوْمَ الْجُمُعَةِ أَوْ لَيْلَتَها» :

«پیکر ده طائفه در قبر نمی پوسد:

1 - جهادگران

2 - اذان گویان

3 - دانشمندان

4 - حاملان قرآن

ص: 18


1- علل الشرائع : ج 1 ص 80 و مستدرک وسائل: ج 2 ص 487 .
2- مستدرک حاکم: ج 4 ص 560، مسند احمد: ج 4 ص 8، سنن ابن ماجه: ج 1 ص 345 و 524، سنن بیهقی: ج 3 ص 249، معجم کبیر: ج 1 ص 217، میزان الاعتدال: ج 2 ص 99 و البداية والنهايه: ج 5 ص 276 .

5 - شهیدان

6 - پیامبران

7 - بانوانی که در حال زایمان بمیرند .

8 - کسانی که به ستم کشته شوند .

9 - آنانکه در روز جمعه بمیرند.

10 - و کسانی که در شب جمعه بمیرند»(1)

و در حدیث معراج نکات ظریفی از رسول اکرم (عليهم السلام) روایت شده که قسمتی از آن با موضوع مورد بحث ارتباط دارد، و لذا فرازی را در اینجا می آوریم:

«بر فراز درِ ششم بهشت نوشته شده:

هر کس بخواهد قبرش وسیع باشد مساجد را بنیان نهد.

هر کس بخواهد جسدش را کرمها نخورند مساجد را جارو بزند و مستمندان را بپوشاند.

ص: 19


1- مستدرک وسائل: ج 2 ص 50 به نقل از لب اللباب - مخطوط - در اینجا حدیث دیگری از طریق اهل سنت آمده که مربوط به پوسیدن اجساد نیست، ولی چون با حدیث فوق جهات مشترکی دارد، در اینجا می آوریم: «عَشْرَةٌ لا يُتْرَكُونَ في قُبُورِهِمْ، وَلَكِنَّهُمْ يُصَلُّونَ بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ حَتَّىٰ يُنْفَخَ فِي الصُّورِ: الْأَنْبِياءُ، وَالشُّهَداءُ، وَالْمُؤَذِّنُونَ، وَالْمُلَبِّيُونَ، وَالْمُتَوَفِّىٰ فِي طَرِيقِ مَكَّةَ، وَالْمَرأَةُ تَمُوتُ في نِفاسِهَا، وَالتَّائِبُونَ مِنَ الذُّنُوبِ وَ حَادِمُ الْمُسْلِمِينَ في طَاعَةِ اللَّهِ، وَالْمُصَلُّونَ بِالَّليْلِ وَالنَّاسُ نِيامٌ، وَالْمُتَرَحِمُونَ عَلَى فُقَرَاءِ أُمَّتِي »: «ده طائفه را خداوند در قبرهایشان فرو نمی گذارد، بلکه در پیشگاه خداوند متعال مشغول نماز می شوند تا هنگامی که صور دمیده شود : پیامبران، شهیدان، اذان گویان، لبیک گویان، درگذشتگان در راه مکه ، بانوانی که به هنگام زایمان بمیرند، توبه کنندگان از گناه، خدمتگزاران مسلمانان در اطاعت پروردگار ، شب زنده دارانِ نمازگزار در دل شب هنگامی که مردمان در خوابند، و ترحم کنندگان بر فقرای امت من . [فردوس الأخبار: ج 3 ص 64 ].

هر کس بخواهد جسدش در قبر تر و تازه بماند و هرگز نپوسد، مساجد را با فرش بپوشاند.

هر کس بخواهد جایگاهش را در بهشت ببیند در مساجد مأوی گزیند ».(1)

در حدیث فوق علمای ربّانی جزء ده گروهی آمده که اجسادشان در طول قرون و اعصار نمی پوسد، در حدیث دیگری از رسول اکرم (صلی اللّه عليه وآله وسلم) روایت شده که دوستداران آنان نیز در قبر نمیپوسند و اینک ترجمۀ حدیث شریف:

«هر کس اهل علم را دوست بدارد، بهشت از برای او واجب می شود، با خشنودی خدا داخل صبح و شام می شود؛ از دنیا نمی رود جز این که از حوض کوثر می نوشد، در قبر کرم بدن او را نمی خورد، و در بهشت رفیق حضرت خضر (عليه السلام) خواهد بود».(2)

گفته میشود که مداومت بر غسل جمعه نیز موجب می شود که بدن انسان در قبر نپوسد ولی ما مدرک آن را نیافتیم .

سيد بحر العلوم از کتاب « زهر الرّياض » ابن شدقم نقل کرده که پس از نقل داستان نبش قبر « سیّد مرتضی علم الهدی» به دست قُضاتِ روم، و پدیدار شدن پیکر پاکش پس از 500 سال به صورت تر و تازه فرموده است: «گفته شده: زمین پیکر صالحان را تغییر نمی دهد.»(3)

در کتاب «کرامات صالحین» روایتی را در این رابطه به تعبیر زیر آورده است:

« جَسَدُ الْمُؤْمِن لايَبْلى في قَبْرِهِ »:

«پیکر انسان با ایمان در قبر نمی پوسد».(4)

ولی بعد از تفحّص مدرک آن را نیافتیم .

و در كتاب « زينة المجالس » :گفته « روایت شده که جسد سلطان عادل

ص: 20


1- فضائل ابن شاذان ص 153 .
2- معراج السعاده ص 53 و سراج المبتدئين ص 54 .
3- رجال بحر العلوم: ج 3 ص 111 .
4- كرامات صالحین ص 313 و 326 .

نمی پوسد ».(1)

مدرک این حدیث را نیز در منابع حدیثی نیافتیم .

در اینجا تذکر این نکته لازمست که موارد یازده گانه ای که در این دو حدیث اشاره شده غیر از نبوّت بقیه موارد علت تامه ،نیستند بلکه مُعِدّات هستند، به این معنی که هر یک از این موارد ده گانه مقتضیِ آن هست که پیکر انسان در قبر نپوسد، مگر این که شخص با اعمال ناشایست خود این اقتضا را از بین ببرد.

* * *

ص: 21


1- زينة المجالس، از مجدالدین محمد حسینی مجدى .

اجسادی که پس از سالیان متمادی تر و تازه بودند

اشاره

در طول قرون و اعصار قبور صدها تن از پیامبران، شهیدان، دانشمندان، و دیگر بندگان صالح پروردگار، به دلایل مختلف نبش شده، اجساد مطهر آنان صورت تر و تازه پدیدار ،گشته در معرض تماشای افراد مختلف قرار گرفته است.

نظر به این که این موضوع در کتابهای متداول مورد بحث قرار نگرفته، در تهیه مطالب با کمبود منابع مواجه شدیم ، ولی با تأییدات پروردگار 136 مورد از موارد یاد شده را در این فرصت کوتاه از منابع مورد اعتماد به دست آوردیم که به ترتیب تسلسل زمانی تقدیم خوانندگان محترم می شود:

1 - حضرت دانیال (عليه السلام)

پیکر پاک و مطهر حضرت دانیال نبی بعد از گذشت 1200 سال تر و تازه بود.

حضرت دانیال یکی از پیامبران عظیم الشّأن بنی اسرائیل بود که 606 سال پیش از میلاد حضرت مسیح (عليه السلام) به اسارت بُخت نَصَّر در آمد.(1)

حضرت دانیال با الهامِ پروردگار خواب فراموش شدۀ بخت نصر را بازگو کرد و تعبیر نمود و در نزد وی بسیار مقرّب و معزز گردید.

حاشیه نشینان از تقرّب او خشمگین بودند و او را در گودال درندگان افکندند

ص: 22


1- قاموس الاعلام - تركى - ج 3 ص 2104 و قاموس کتاب مقدس ص 366.

ولی روز بعد او را صحیح و سالم یافتند.

مهرویه پسر بخت نصر کورۀ آدم پزی ساخته بود که در قرآن کریم از آن به: « أُخدود»(1) تعبیر شده است.

وی حضرت دانیال را با پیروانش در آن کورۀ آدم پزی انداخت، ولی آتش به فرمان خداوند متعال به حضرت دانیال و پیروانش نزدیک نشد و خداوند ایشان را از دست آن ستمگران رهائی ببخشید .(2)

مسترهاکس آمریکائی از « یوسفوس » نقل می کند که حضرت دانیال اعظم و اجل پیامبران می باشد، آنگاه تحقق یافتن همۀ پیشگوئیهای آن حضرت را شاهد صدق گفتار یوسفوس می شمارد.(3)

قبر شریف حضرت دانیال در شوش - خوزستان - زیارتگاه خاص و عام است و نگارنده بیست سال پیش ( شب 13 رجب 1394ه- . ) توفيق تشرف و زیارت قبر مطهرش را پیدا کرده است.

مورّخان اتفاق نظر دارند که جسد شریف حضرت دانیال تا سدۀ اوّل ،اسلامی در همان نقطه ای که اکنون مرقد مطهرش قرار دارد در بقعه ای روی تختی قرار داشت و هر وقت در آن سامان قحطی پدید می آمد پیکر پاک این پیامبر عظیم الشّأن را از بقعه بیرون می بردند و در زیر آسمان قرار می دادند، بلافاصله باران

رحمت فرو می بارید.(4)

به هنگام فتح شوش ابو موسی اشعری وارد بقعه ای می شود که جسد مطهر حضرت دانیال در آنجا بود: با کمال تعجب مشاهده می کند که مردی با قامت بلند

ص: 23


1- سوره بروج، آیه 4 .
2- كمال الدين : ج 1 ص 158 اثبات الوصيه ص 72، تفسير برهان: ج: 4 ص 446، نورالثقلین : ج 5 ص 543 و بحار ج 14 ص 517 .
3- قاموس کتاب مقدس ص 368
4- الكامل : ج 2 ص 552 و معجم البلدان : ج 3 ص 281.

در آستان آرمیده است، می پرسد «این مرد کیست؟ » می گویند: « حضرت دانیال نبی است ».(1)

می پرسد که این پیکر از چه تاریخی در اینجا افتاده است؟ می گویند ما از سیصد سال قبل آگاهی داریم که این جسد به این وضع در این بقعه قرار دارد.

ابوموسی پس از اطمینان کامل از تر و تازه بودن جسد مقدس، می پرسد: چگونه است که این پیکر مطهر در طول قرون و اعصار هیچ تغییری نیافته است؟ آنها در پاسخ می گویند:

«جسد پیامبران هرگز نمی پوسد و درندگان گوشت پیامبران رانمی خورند ».(2)

ابن اثیر بعد از نقل مطلب فوق بر صحت آن تأکید می کند، سپس از «ابن ابی الدنيا» نقل می کند که به هنگام مشاهدۀ جسد حضرت دانیال، در رگهایش خون تازه بود.(3)

ابوموسی مشروح این داستان را به عمر گزارش می کند، او دستور می دهد که جسد پاک آن حضرت را غسل داده، کفن کرده، دفن نمایند و قبر شریفش را مکتوم بدارند.

تاریخ فوت حضرت دانیال به دست ما نرسیده است، ولی با توجه به تاریخ اسارت ایشان ( به سال 606 قبل از میلاد) معلوم می شود که به هنگام دفن جسد آنحضرت در حدود 1200 سال از رحلتش گذشته بود.

بیست و هفتمین کتاب از کتابهای عهد عتیق ( تورات ) کتاب « دانیال نبی » نام دارد و شامل 12 بخش است و سرتاسر آن پر از نویدهای غیبی است.

« سرآیزیک نیوتن » می گوید: «کتاب دانیال نبی از کتب همۀ پیامبران

ص: 24


1- حبيب السير : ج 1 ص 135 .
2- البداية والنهايه : ج 2 ص 40 .
3- البداية والنهايه : ج 2 ص 41

واضح تر و برای فهمیدن آسانتر است. و در مورد مطالبی که به آینده مربوط می شود، کتاب دانیال کلید و مفتاح همۀ کتابهای پیشین است ».(1)

آخرین بخش کتاب دانیال به آخرین پیشوای جهان حضرت بقية اللّه - ارواحنا فداه - اختصاص دارد و در مورد آنحضرت واژهٔ «ایستاده » به کار رفته است(2) و در ترجمه عربی « قائم » ( عجّل اللّه فرجه ) تعبیر شده است.(3)

در کتاب دانیال نبی در مورد انتظار فرج آمده است:

خوشا به حال آنکه انتظار کشد ».(4)

و در مورد رجعت آمده است :

«بسیاری از آنان که در خاک زمین خوابیده اند بیدار خواهند شد ».(5)

و در آخرین فراز به رجعت خویش اشاره کرده، خطاب به خویشتن می فرماید :

«اما تو تا به آخرت برو، زیرا که راحت خواهی شد، و در آخر این ایام در نصیب خود قائم خواهی بود».

(6).

جالبتر این که در احادیث اسلامی نیز از رجعت ایشان گفتگو شده، و در حدیثی از امام حسین (عليه السلام) به صراحت آمده است که حضرت دانیال رجعت نموده تحت فرمان امیرمؤمنان (عليه السلام) نبرد می کند.(7)

شایان توجه است که حضرت عیسی (عليه السلام) نیز در فرازی که کلاً مربوط به نویدهای ظهور حضرت بقيّة اللّه - ارواحنا فداه - می باشد از حضرت دانیال نام برده،

ص: 25


1- قاموس کتاب مقدس ص 384.
2- عهد عتیق، کتاب دانیال نبی فصل 12 آیۀ 1 .
3- الكتاب المقدّس، دانيال، الاصحاح الثاني عشر، رقم 1.
4- كتاب دانیال نبی: 12/12
5- همان مدرک 2/12 .
6- همان مدرک 13/12 .
7- بحار: ج 45 ص 81 و ج 53 ص 62

پیشگوئی هایش را یادآور می شود.(1)

حضرت عیسی (عليه السلام) در این فصل همانند موارد بی شمار دیگر از حضرت بقيّة اللّه - ارواحنا فداه - : « پسرانسان » تعبیر می کند و می فرماید :

«همچنانکه برق از مشرق ساطع شده تا به مغرب می رسد، ظهور پسر انسان نیز چنین خواهد شد».(2)

«آنگاه علامت پسر انسان پدید گردد، آن وقت جميع طوائف زمین سينه زنی کنند و پسر انسان را ببینند که بر ابرهای آسمان با قوّت و جلال عظیم می آید».(3)

«اما از آن روز و ساعت هیچکس اطلاع ندارد، حتی ملائکه آسمان ...».(4)

كلمه «پسر انسان» هشتاد مرتبه در عهد جدید ( انا جيل و ملحقات آن ) تکرار شده که فقط سی مورد مورد آن با حضرت عیسی (عليه السلام) قابل تطبیق می باشد(5) در پنجاه مورد دیگر از رهایی بخش جهان هستی سخن می گوید که در آخر زمان ظهور خواهد کرد، و حضرت عیسی نیز او را جلال خواهد داد و در خدمت او خواهد بود، ولی از روز ظهور او جز خداوند متعال هیچکس اطلاع ندارد.(6)

* * *

2 - حضرت حَیَقوق نبی

پیکر پاک و مطهر حضرت حیقوق نبی بعد از 2600 سال، در سه شنبه 27 اردیبهشت ماه 1372 ش . در « تویسرکان » صحیح و سالم ظاهر گشت.

حضرت حیقوق نیز یکی از پیامبران عظیم الشّأن بنی اسرائیل بود، که در 6 سال قبل از میلاد می زیست (7) و در حدود 600 سال پیش از تولد

ص: 26


1- انجيل متی، فصل 24 آیه 15.
2- انجیل متی، فصل 24 آیه 27
3- انجيل متى فصل 24، آیه 30
4- انجیل متی، فصل 24، آیه 36.
5- قاموس کتاب مقدس ص 219 .
6- او خواهد آمد ص 64 .
7- قاموس کتاب مقدس ص 312 .

//..

حضرت عیسی (عليه السلام) به اسارت بخت نصر در آمد.(1)

حضرت حیقوق پس از رهایی یافتن از اسارت به ایران آمده، در منطقهٔ «تویسرکان» فعلی اقامت نموده، در همان سامان به شهادت رسید.(2)

حرم مطهر ایشان از دیرباز در خارج تویسرکان زیارتگاه خاص و عام بود وگنبد و بارگاه با شکوهی داشت که به عهد سلجوقیان مربوط می شد.

قبرستان یهودیان در کنار حرم این پیامبر عظیم الشّأن قرار داشت و همه ساکنان منطقه - اعم از یهود و مسلمان - به زیارت حرمش می رفتند، ولی در انتساب قبر مطهر به آن حضرت اعتماد راسخ ،نداشتند تا یک سال پیش، گروهی سارق اشیاء قیمتی به تصوّر این که آنجا گنج و یا اشیاء قیمتی خواهد بود در طرف بالای سر ایشان نقب می زنند و در حدود سه متر زمین را حفر می کنند.

33 سال پیش (1961م.) نیز به قبر شریف این پیامبر عظیم الشّأن دستبرد شده بود.

این دفعه از طرف ادارۀ آثار باستانی در محل حفر شده به تحقیق می پردازند، سقف سردابی می رسند دو تا آجر از سقف سرداب را برمی دارند با پیکر صحیح و سالم حضرت حیقوق مواجه می شوند.

پیکر مطهر ایشان در داخل سردابی در عمق سه متری ،زمین به طول 2/5، به پهنای 2/5 متر قرار داشته که با مرور زمان یک لایه خاک نرم روی جسد را پوشانیده بود.

چون بر سر مقدسش دست می کشند پوست سر به صورت بسیار شفاف و نورانی پدیدار می گردد.

گروهی از مقامات روحانی و طبقات مختلف شهر با خبر شده، در محل حضور ،یافته جسد مطهر را مشاهده می کنند .

در میان افرادی که جسد مطهر را با چشم خود دیده و با دست خود لمس کرده،

ص: 27


1- قاموس الاعلام - ترکی - : ج 3 ص 1925 .
2- لغتنامه دهخدا: حرف «ح» ص 222 .

آقای حاج علی محمد برنا، رئیس دانشگاه آزاد اسلامی تویسرکان، سعادت آن را داشته که بیش از نیم ساعت در کنار جسد مطهر باشد و در آنجا نماز بگذارد و خدا را نیایش کند.

جمعی از فضلای حوزه علمیه قم که اصلاً اهل تویسرکان هستند و آقای برنا را دقیقاً می شناسند و عمیقاً به او اعتماد می کنند مشاهدات ایشان را برای نگارنده نقل کردند تا روز جمعه پنجم ربیع الثانی 1416 ه . به تویسرکان رفته، به زیارت مرقد مطهر حضرت حیقوق تشرّف یافته، در محضر جمعی از علماء اعلام به خدمت آقای برنا رسیده مشاهدات ایشان را به شرح زیر دریافت کردیم :

یکشب قبل از اینکه این حادثه رخ دهد در عالم رؤیا دیدم که جسد حضرت حیقوق نبی ظاهر شده، و من با جمعی از دوستان مشغول تجهیز و پوشانیدن جسد ایشان هستیم.

صبح که به طرف دانشگاه می رفتم همانند عادت همه روزه، از مقابل حرم مطهر عبور کردم سلام عرض نموده مراسم احترام به عمل آوردم و به سوی دانشگاه رفتم.

چیزی نگذشت که خبر آوردند که جسد مطهر حضرت حیقوق ظاهر شده است.

موتور برق دانشگاه را برداشته به حرم مطهر شتافتیم، گروهی از طبقات مختلف نیز آنجا گرد آمدند، من به داخل محل حفر شده رفتم و جسد مطهر پیامبر الهی را مشاهده کردم. بیش از نیم ساعت در آنجا بودم دست خود را به زیر رأس مقدس آنحضرت گذاشته، دعا می خواندم و تبرک می جستم. یک حالت بسیار معنوی و روحانی آنجا حاکم بود که زبانم از توصیف آن ناتوان است.

پوست سر نورانیت خاصی داشت و بر فراز سر اثر ضربه ای بود، که از بالای سر به طرف گردن، به اندازه یک انگشت، و به طول 15 الی 20 سانت بود. احتمالاً ضربه خورده بود و خون در محل ضربت جمع شده بود قسمت جلو سر مو نداشت به اصطلاح اصلع بود(1) پشت سر یک خال مشکی بود که کاملاً مشهود بود ».

ص: 28


1- جالب اینکه در تمثال حضرت حیقوق نیز که در واتیکان محافظت می شود، جلوی سر «اصلع» می باشد و فیلمی که از تلویزیون پخش شد با این تمثال دقیقاً منطبق است.

این خلاصۀ مشاهدات آقای برنا بود که بدون واسطه از ایشان شنیدم.

این خبر در رسانه ها اعلام ،شد و برای نخستین بار فیلم مستند پیامبری از پیامبران الهی بر روی صفحهٔ تلویزیون مشاهده گردید.

برخی از مجلات خبرنگار فرستادند و متن مصاحبۀ خود را چاپ کردند(1)و اخیراً کتابی در همین رابطه تألیف و منتشر شده است.(2)

آقای فوزی از استاد حسین (بنای مخصوص میراث فرهنگی) نقل کرد: « هنگامی که اولین بار روزنه ای به مرقد مطهر باز شد نوری ساطع گردید که همۀ سرداب روشن شد ».

* * *

کتاب سی و پنجم از کتابهای عهد قدیم ( تورات ) کتاب « حبقوق نبی » نام دارد و شامل سه فصل است.

نام مقدس این پیامبر عظیم الشّأن در منابع اسلامی « حیقوق » و در منابع يهود « حبقوق » آمده است.(3)

در کتاب حبقوق نبی بشارت ظهور رسول اکرم (صلی اللّه عليه وآله وسلم) چنین آمده:

«جلال او آسمانها را پوشانید و زمین از تسبیح او مملوّ گردید»(4)

ولی قبل از اینکه عهدین تحریف شود نام پیامبر اکرم در این فراز به صراحت آمده بود، و لذا می بینیم که حضرت رضا (عليه السلام) به هنگام بحث با « رأس الجالوت » به او می فرماید: « آیا حیقوق نبی را می شناسی؟ او می گوید: «بلی، او را کاملاً می شناسم».

ص: 29


1- مجله « أهل البيت » سال دوّم، شمارۀ چهارم زمستان 1415 ه . = 1373 ش. و «سلام بچه ها»، سال چهارم شماره نهم آذرماه 1372 ش.
2- حیقوق نبی، از ولی اللّه فوزی، چاپ 1372 ش. قم .
3- بر فراز صندوق چوبی مرقد مطهر حضرت حیقوق نام پدرش: « شوعالویت » و نام مادرش «شوتامیث » ثبت شده است.
4- كتاب مقدس، عهد عتيق، کتاب حبقوق نبی باب سوم آیۀ سوم ص 1359 .

امام رضا (عليه السلام) می فرماید: « او می گوید - و در کتاب شما به صراحت آمده - بیان از کوه فاران می آید، آسمانها از تسبیح احمد (صلی اللّه عليه وآله وسلم) و تسبیح امتش پرگشته...».

رأس الجالوت گفت: «آری حیقوق نبی است، این را گفته است، و ما هرگز آن را انکار نمی کنیم ».(1)

از مناظره امام هشتم با رأس الجالوت که در حضور مأمون انجام شده، به روشنی معلوم می شود که این قسمت از متن تورات تا آن روز تحریف نشده بود و نام مقدس رسول اکرم (صلی اللّه عليه وآله وسلم) به صراحت آمده بود.

جالبتر اینکه نوید ظهور حضرت بقيّة اللّه - ارواحنا فداه - نیز در کتاب حبقوق نبی دست نخورده مانده است آنجا که می گوید اگر چه تأخیر نماید برایش منتظر باش، زیرا که البته خواهد آمد و درنگ نخواهد کرد». (2) جالبتر اینکه متن عبری نیز تا زمان ما به همین صورت باقی است و متن عبری آن را شیخ محمد رضای جدید الاسلام در کتاب پرارج : اقامة الشهود فى ردّ اليهود » آورده است.(3)

* * *

3 - قادم بن اسماعیل (عليه السلام)

پیکر پاک قادم فرزند حضرت اسماعیل و نوادۀ حضرت ابراهیم خلیل (عليهما السلام) پس از هزاران سال تر و تازه پدیدار شد.

مرحوم کراجکی از « سالم اعرج » مولی بنی زریق نقل کرده که گفت:

در یکی از خانه های « بنی زریق » چاه می کندیم آثار یک چاه قدیمی ظاهر شد، متوجه شدیم که در گذشته اینجا کنده شده، سپس پر شده است.

ادامه دادیم تا به یک سنگ بزرگی رسیدیم، آن را حرکت دادیم با پیکر

ص: 30


1- عيون الأخبار: ج 1 ص 134، توحید صدوق ص 428، احتجاج طبرسی: ج 2 ص 422 و بحار الانوار: ج 14 ص 163.
2- كتاب مقدس، عهد عتيق، کتاب حبقوق نبی باب دوم آیۀ سوم ص 1385.
3- اقامة الشهود ص 45 .

بی جانی مواجه شدیم که هیچ شباهتی به مرده ،نداشت، گویی نشسته سخن می گوید .

بالای سرش لوحی بود که در آن نوشته شده بود:

«من قادم فرزند اسماعیل فرزند ابراهیم خلیل الرّحمان هستم، از پادشاه کافر فرار کردم و به دین حق روی آوردم، من شهادت می دهم که خداوند حق است، وعده های خداوند نیز حق است، من به او شرک نمی ورزم، و به جز او مولایی برای خود اخذ نمیکنم».(1)

* * *

4 - شعیب بن صالح

علامه مجلسی در ضمن حوادث زندگی حضرت شعیب (عليه السلام) می نویسد: در عهد هشام بن عبدالملک چاه بسیار عمیقی به دستور او کنده شد در ته چاه با پیکر تر و تازه ای مصادف شدند که جامۀ سفیدی بر تن داشت و اثر جراحتی در پیکرش بود، که دست راستش را روی جراحت گذاشته بود.

هنگامی که دستش را از روی جراحت برداشتند خون سرازیر شد، چون دست را بر روی جراحت برگردانیدند خون بند آمد .

روی لباسش نوشته بود: « من شعیب بن صالح فرستادۀ رسولخدا هستم، مرا زدند و آزار دادند و در این چاه انداختند و خاک بر سرم ریختند ».(2)

هشام دستور داد که آن چاه را پرکنند و چاه دیگری بکنند.

در شوشتر زیارتگاهی است در محلۀ « حسام آباد » به نام «مقام حضرت شعیب» (عليه السلام) .

در کتاب « تذکرهٔ شوشتر » داستان پیدایش این مقام را چنین آورده:

ص: 31


1- كنز الفوائد ص 179 .
2- بحار ج 12 ص 383 و الخرائج و الجرائح : ج 2 ص 552 .

در محلۀ حسام آباد بقعه ایست که « شعیب » گویند، در قدیم آنجا تل خاکی بود، کسی خواب دیده بود که در عالم رؤیا به او گفتند: «این تل را بشکاف حضرت شعیب و دو دخترش در آنجا هستند آنگاه بر سر ایشان بقعه ای بساز».

آن شخص خوابش را به برخی از افراد گفته بود همگی به استهزا برخاسته بودند و لذا شخصاً به خاکبرداری آن تل پرداخته بود تا به سطح زمین رسیده بود.

چون مقداری پائین تر رفته بود با جسد تر و تازه ای مصادف شده بود در نهایت طول قامت و عظمت جثّه که همۀ اعضای بدنش صحیح و سالم بود.

در پائین پای او جسد دو خانم بود که اعضای آنها متلاشی نشده بود.(1)

حضرت شعیب معاصر حضرت موسی (عليه السلام) بود و تا زمان هشام هزاران سال از وفات او گذشته بود.

* * *

5 - حسان بن سنان اوزاعی

پیکر پاک فرستادۀ حضرت شعیب (عليه السلام) پس از صدها سال تر و تازه پدیدار شد.

مرحوم کراجکی از عبدالرحمان بن زیاد آفریقائی نقل کرده که گفت:

در آفریقا مزرعه ای داشتم روزی با عمویم در آن مزرعه محلی را حفر می کردیم به خاک نرمی رسیدیم به خیال اینکه آنجا گنجی نهفته، یک روز تمام آنجا را کندیم به یک گودالی رسیدیم که در آنجا پیکر انسانی بود، پارچه ای بر روی آن کشیده شده.

در بالین او نوشته ای بود که در آن نوشته شده بود:

«من حسان بن سنان اوزاعی، فرستادۀ حضرت شعیب نبی (عليه السلام) به سوی اهالی این سرزمین هستم من آنها را به سوی خدا و ایمان به خدا دعوت کردم آنها

ص: 32


1- تذکرهٔ شوشتر ص 26 .

مرا تكذیب کردند و مرا در این گودال زندانی کردند، تا در روز رستاخیز مبعوث شوم و با آنها مخاصمه نمایم».(1)

* * *

6 - حارث بن شعیب غسانی

پیکر پاک فرستاده حضرت شعیب (عليه السلام) به سوی اهالی مدین پس از صدها سال تر و تازه پدیدار شد.

آورده اند که سلیمان بن عبد الملک از صحرایی عبور می کرد دستور داد که در آنجا چاهی بکنند مشغول کندن شدند به سنگ بزرگی رسیدند، آن را بیرون آوردند با پیکر مردی مواجه شدند که دو پیراهن بر تن داشت، دستش را بر سرش نهاده بود، دستش را حرکت دادند از جای دستش خون فوران کرد، دستش را ول کردند به جای خود برگشت و خون بند آمد.

همراه او نوشتاری بود که بر آن نوشته شده بود :

«من حارث بن شعيب غسانی، فرستادۀ حضرت شعیب (عليه السلام) به سوی اهل مدین هستم، مرا تکذیب کردند و به شهادت رسانیدند ».(2)

* * *

7 - حبیب بن نوباجر

پیکر پاک حبیب بن نوباجر صحابه حضرت موسی (عليه السلام) بعد از صدها سال تر و تازه پدیدار شد .

مرحوم کراجکی از عبداللّه بن موهب نقل کرده که در عهد معاویه در انباری در مصر صندوق بسیار بزرگی یافت شد.

والی مصر به خیال این که ثروت عظیمی در آن هست، گروهی را فرستاد که

ص: 33


1- كنز الفوائد ص 179 و بحار الانوار: ج 12 ص 384.
2- كنز الفوائد ص 180 و بحار: ج 12 ص 384 .

در حضور آنها صندوق باز شود.

هنگامی که آن را در حضور فرستاده های والی گشودند پیکر جوانی در آن یافتند که جامه ای پشمینه بر تن، عبایی پشمینه بر دوش و کفش بلندی تا نصف زانو بر پا داشت.

در کنار او نوشته ای به زبان عبری بود که در آن نوشته شده بود:

«من حبيب بن نوباجر صحابۀ حضرت موسی بن عمران (عليه السلام) هستم، هر کس بخواهد به ناموس اکبر چنگ بزند از راه بنی اسرائیل دوری گزیند که آنها فرمان خدا را کنار گذاشته، از هوای نفس پیروی کرده، خرسندی خدا را از دست داده، از راهی که خداوند از آنها پیمان گرفته بود منحرف شده اند».(1)

8 - طالوت

پیکر پاک « طالوت » پادشاه مقتدر بنی اسرائیل پس از صدها سال تر و تازه پدیدار شد.

هنگامی که شوکت بنی اسرائیل درهم شکست و رشته اتصالشان در هم گسست، سرزمینشان به یغما رفت و «تابوت عهد» که در زندگانی آنها نقش شگفتی داشت از دستشان برفت به نزد « سموئیل نبی » رفته، از پریشانی خود شکایت کردند سموئیل به استناد وحی الهی به آنها فرمود:

(خداوند طالوت را به پادشاهی شما برگزیده است)(2)

طالوت مردی تنومند، بلند قامت و خوش اندام، از تبار «بنیامین » بود.

طالوت زمام امور را به دست گرفت و سپاهی انبوه گرد آورد و در برابر سپاه جالوت صف آرایی کرد. سپاهیان طالوت به هنگام رویارویی با سپاهیان تا به دندان مسلح جالوت

ص: 34


1- كنز الفوائد ص 180 .
2- سوره بقره آیه 147 .

روحیه خود را باختند و غالباً پا به فرار نهادند.

عده معدودی که پابرجا ماندند توان رویارویی با جالوت را نداشتند، او همچنان مبارز می طلبید و کسی پا به میدان نمی نهاد .

در آن هنگام حضرت داود (عليه السلام) که جوانی نورس بود وارد صحنۀ نبرد شد، سنگی در فلاخن ،نهاده پیشانی جالوت را نشانه رفت، با مرگ جالوت سپاه کفر پا به فرار نهاده، پرچم پیروزی بنی اسرائیل به اهتزاز درآمد.

طالوت چون این رشادت را در این نوجوان دید او را به دامادی خود برگزید.(1)

پس از مرگ طالوت فرمانروائی بنی اسرائیل به حضرت داود (عليه السلام) و بعد از او به فرزندش حضرت سلیمان (عليه السلام) رسید.

به هنگام تأسیس مسجد دمشق به مقداری سرب نیاز پیدا شد، گفته شد که در اردن مناره ای هست که در پایۀ آن سرب به کار رفته است.

ولید بن عبدالملک گروهی را فرستاد آن مناره را تخریب کرده، پایه اش را حفر کردند.

به هنگام حفر ،پایه کلنگ به پای جسدی خورد و خون از آن جاری شد.

پرسیدند که این جسد چه کسی است؟ :گفتند اینجا آرامگاه « طالوت » می باشد.

چون خبر به ولید ،رسید ،گفت آنجا را به حال خود بگذارید و عملیات را ادامه ندهید .(2)

ص: 35


1- سرگذشت طالوت را در کتاب « قصص قرآن » ص 165 - 173 بخوانید.
2- كنز الفوائد ص 180 .

9 - جسد دو هزار ساله

سال گذشته جسدی در معدن «حمزه لو» از توابع زنجان کشف شد که کارشناس میراث فرهنگی آن را مربوط به دو هزار سال پیش تشخیص داد.

در گردهمایی باستان شناسی ایران، که در قلعهٔ تاریخی شوش برگزار شد، جزئیات تازه ای از جسد مکشوفه اعلام شد.

« هوشنگ ثبوتی » یکی از کارشناسان سازمان میراث فرهنگی کشور، نکات تازه ای را دربارۀ قدمت جسد کشف شده، در یکی از معادن نمک موسوم به « معدن حمزه لو » در اطراف زنجان اعلام کرد:

چهرۀ جسد دارای مو، سبیل و محاسن انبوه بوده، و به استثنای موی گونه ها که متمایل به رنگ قهوه ای است بقیه موها سفید است .

وی افزود: این شخص احتمالاً به علت افتادن از سقف دالان نمک در این محل مدفون شده و سیمای او به علت فشار ناشی از سقوط از حالت عادی خارج شده و علائم وحشت را در چهره او نشان می دهد .

گونه ها چشمها، بینی و گوش ،جسد سالم و به حالت طبیعی دیده می شود.

پای چپ جسد همراه با چکمۀ چرمی، به رنگ قهوه ای است.

قطر دهانۀ چکمه 50 سانتیمتر و بلندی آن 58 سانتیمتر، و طول پا در کف 27 سانتیمتر است.

همراه با این جسد یک چاقوی دسته استخوانی کشف شد که طول آن 11 سانتیمتر است .

تیغه چاقو از جنس آهن است و طول آن 8/5 سانتیمتر می باشد که به دسته متصل است.

غلاف چاقو از جنس چرم ،بوده با بندی از همان جنس به شلوار جسد آویزان بوده است.

از دیگر اشیای مکشوفه که همراه جسد بود یک گوش پاک کن است، که طول

ص: 36

آن 8/5 سانتیمتر است و از جنس نقره می باشد .

لباس جسد از زیباترین پدیده های یافت شده است، لباس جسد شلوار کوتاه سفیدی از جنس پشم می باشد که قطر آن در قسمت کمر 35 و در ساقین 20 سانتیمتر است.

در کمر جسد طنابی از جنس پشم وجود داشته است.

علاوه بر اینها، سفالهای نسبتاً ظریفی با پوشش خاکستری متمایل به سیاه در کنار جسد قرار داشت که آثار نقوش داغدار در آنها دیده می شود.

گوش چپ جسد مزین به گوشواره ای از جنس طلا است.

از آنجائی که در تصاویر نقوش کاخهای آشور و تخت جمشید و تصاویر کاخ آپادانا، نمایندگان ،ایلامی ،ارمنی ،بابلی بلخی و .... مزین به گوشواره است این شخص می تواند متعلق به همین دوره باشد.

ضمناً به استثنای نقوش مکشوفه در حوزه استحفاظی ماد، لباس رسمی اقوام ساکن در این مناطق را شلوار کوتاه با شنلی نسبتاً کوتاه تشکیل می داده است.

لباس جسد با نمایندگان ایلامی ،هراتی ،هندو ،بابلی، آشوری و ... که در تصاویر نقوش تخت جمشید و نقش رستم وجود دارد کاملاً مطابقت دارد.

وی سپس به نحوۀ آرایش مو و محاسن جسد اشاره کرد و گفت:

«محاسن و سبیل این شخص با آرایش اقوام هزاره اول قبل از میلاد قابل مقایسه است ».

ضمناً تکه سفالهائی که با نقش داغدار همراه جسد کشف شده، با سفالهای محوطه های باستانی تپه حصار ،دامغان تپه سیلک کاشان، تپه خوروین و تپه اوغلبیک زنجان و محوطه های متعدد دیگر متعلق به اواخر هزاره دوم و اوایل هزارهٔ اوّل قبل از میلاد مشابه است.

بنا بر این قدمت این جسد را میتوان به اواخر هزارۀ اوّل قبل از میلاد حدود قرن دوّم پیش از میلاد نسبت داد.

ص: 37

هوشنگ ثبوتی کارشناس سازمان میراث فرهنگی در پایان گفت مطالعات علمی در رابطه با این اثر منحصر به فرد جهانی، از جنبههای مختلف ادامه دارد، و تا رسیدن به نتایج قطعی ادامه خواهد یافت.(1)

* * *

یکی از فضلای زنجان اظهار داشت: در نخستین روزهایی که این جسد کشف شده بود آن را در تلویزیون زنجان نشان دادند، توضیح دهنده گوشواره جسد را با دست خود تکان داد، لاله گوش با حرکت گوشواره به حرکت آمد .

گفته می شود این جسد پس از این که در تهران مورد آزمایشهای مختلف قرار گرفته، به زنجان برگردانده شده ، در موزۀ زنجان نگهداری می شود.

یکی دیگر از جراید کشور در این رابطه می نویسد:

جسد سالم یک مرد بعد از 2600 سال در معدن سنگ نمک روستای «چهر آباد» زنجان کشف شد.

به گفته «هوشنگ ثبوتی» کارشناس ارشد اداره کل میراث فرهنگی زنجان، شواهد و علایم موجود نشان می دهد که این جسد به دوران قبل از اسلام تعلّق دارد .

وی گفت: وجود گوشواره ای از طلا در گوش چپ، نیم تنه پوشش آن با لباس و شلوارک ضخیم پشمی و کشف تکه سفالهایی منقوش به نقوش داغدار همراه این ،جسد از عناصر تمدنی شناخته شده در قرن ششم تا هشتم قبل از میلاد می باشد.

با مطالعات مقدماتی می توان گفت: قدمت این نیم تنه به 600 سال قبل از میلاد می رسد.

وی همچنین اظهار داشت با گذشت حدود 2600 سال از زمان مرگ این

ص: 38


1- روزنامهٔ کیهان به تاریخ روز دوشنبه 7 ذیقعدة الحرام 1414 ه-. برابر 73/1/29 ش. شمارهٔ 15037 ص 15 .

مرد سبیل ابروها و ریش بلند در ناحیه صورت جسد، به حالت طبیعی باقی مانده است.

کارشناس میراث فرهنگی زنجان اعتقاد دارد که پوشش لایه های ضخیم نمک مانع از فاسد و متلاشی شدن این جسد بوده است.

به عقیده آنان نشانه های موجود در ناحیه صورت بیانگر این می باشد که او به علّت ریزش قسمتهایی از معدن جان خود را از دست داده و زیر لایه های نمک دفن شده است.

این جسد قرار است به عنوان اموال فرهنگی - تاریخی در موزه نگهداری و در معرض دید عموم قرار گیرد. (1)

نگارنده گوید: اگر لایه های نمک را موجب فاسد نشدن این جسد بدانیم از موضوع کتاب ما خارج می شود ولی ظاهراً چیزی که در نمکزار بیفتد تبدیل به نمک می شود، و لذا این جسد را در میان اجساد جاویدان آوردیم.

* * *

10 - رَضوی و حَيّا، دخترانِ تُبَّع

در دوران فرمانروائی ابوبکر جماعتی در کرانه « عدن » تصمیم گرفتند که مسجدی را در آن سامان بنیان نهند چندین بار دیوارها را بالا بردند چون به اتمام رسید فرو ریخت برای حل مشکل به نزد ابوبکر رفتند، او نیز در حل مشکل به مشکل افتاد بر فراز منبر رفته از مردم استمداد کرد و گفت: « هر کس در مورد این

رویداد شگفت معلوماتی دارد برای ما بازگو کند».

حلال مشکلات امیر مؤمنان على (عليه السلام) فرمود:

«در سمت قبله این مکان، طرف راست و چپ را حفر کنید دو تا قبر ظاهر می شود و بر فراز آنها لوحی پدیدار می گردد، که بر روی آن لوح نوشته شده:

ص: 39


1- روزنامه همشهری: 1372/10/29 ص 14 .

«من رضوی و خواهرم: حبّی ، هرگز به خدای متعال شرک نورزیدیم و بر عقیده توحید در گذشتیم».

چون لوح را بر دارید دو جسد لخت ظاهر می شود، آنها را بیرون آورده، غسل داده، کفن کنید و بر آنها نماز بخوانید و دفن کنید آنگاه مسجد خود را بنیان نهید، که دیگر فرو نمی ریزد و دیوارهایش استوار می ماند».

اهالی عدن شادمان به سوی عدن شتافتند آن قسمت را که امام (عليه السلام) بیان فرموده بود حفر کردند و با دو جنازه تر و تازه مواجه شدند آنها را در آورده غسل ،داده کفن ،کرده دفن نمودند دیگر دیوارهای مسجد فرو نریخت.(1)

قطب راوندی نام آنها را « رضوی » و «حیا» ضبط کرده و تصریح نموده که آنها دختران « تُبَّع » می باشند.(2)

ابوکرب تبع، نام یکی از سلاطین یمن است و نامش در قرآن کریم آمده است.(3)

تبع نخستین کسی بود که خانۀ کعبه را پوشانید.(4)

از پیامبر اکرم (صلی اللّه عليه وآله وسلم) روایت شده که فرمود: «به تبع ناسزا نگوئید او به خداوند متعال ایمان داشت.»(5)

تاریخ تولد و در گذشت تبع در دست نیست، فقط می دانیم که او با « گشتاسب » معاصر بود.(6)

با توجه به اینکه ظهور زرتشت در سی امین سال سلطنت گشتاسب واقع

ص: 40


1- مناقب آل ابی طالب ج 2 ص 398 ، اثبات الهداة : ج 2 ص 515 و بحار ج 40 ص 221.
2- الخرائج و الجرائح: ج 1 ص 190 و بحار ج 41 ص 297.
3- سورۀ دخان آیه 37 و سورۀ قاف آیه 14.
4- الاوائل ص 43.
5- البداية و النهایه: ج 2 ص 166 .
6- الكامل فى التاريخ : ج 1 ص 276.

شده(1) معلوم می شود که در عهد امیرمؤمنان (عليه السلام) صدها سال از درگذشت دختران تُبَّع گذشته بود که جسدشان به استناد خبر غیبی آنحضرت تر و تازه پدیدار گردید.

* * *

11 - در مسجد رمله

پیکر جوانی در مسجد رمله تر و تازه پدیدار شد.

« رمله » شهر بزرگی در فلسطین بود در سال 583 ه . صلاح الدین ایوبی آنجا را به تصرف خود درآورد آنگاه برای اینکه دوباره به دست فرنگی ها نیفتد آنجا را ویران کرد.(2)

ابن بطوطه به سال 756 ه. از آن شهر دیدن کرده از مسجد رمله سخن گفته، می نویسد:

« می گویند در جنوب جامع ابیض این شهر سیصد تن از پیامبران را دفن کرده اند ».(3)

در دائرةالمعارف اسلامی به تفصیل از مسجد رمله و کیفیت تأسیس آن سخن گفته است(4)

مرحوم کراجکی از «عبداللّه بن موهب » که خود اهل « رمله » است(5) نقل می کند که او به نقل از مشایخ خود گفته است:

هنگامی که در عهد معاوية بن ابي سفيان مشغول تأسيس « مسجد رمله » بودند، به هنگام کندن برخی از پی های مسجد به یک سنگ بزرگی برخوردند، چون

ص: 41


1- فرهنگ معین : ج 6 ص 1705.
2- معجم البلدان: ج 3 ص 69 .
3- سفرنامۀ ابن بطوطه : ج 1 ص 58.
4- دائرة المعارف الاسلاميه : ج 10 ص 193.
5- معجم البلدان: ج 3 ص 70.

آن سنگ را درآوردند با پیکر جوانی مواجه شدند که سر کوچکی با موهای انبوه داشت، رو به قبله بر سرِ پا ایستاده بود.

جسد آنقدر تر و تازه بود که او را زنده پنداشتند با او سخن گفتند، او پاسخی نداد.

نامه ای نوشته توسط پنج نفر به نزد معاویه فرستادند، معاویه گفت سنگ را به جای خود برگردانید و آنجا را به حالت نخستین درآورید.(1)

* * *

12 - در مسجد سهله

پیکر پاک گروهی از بندگان صالح در مسجد سهله پس از صدها سال تر و تازه پدیدار گردید.

یکی از فضلای مورد وثوق که متولد نجف اشرف و مقیم حوزه علمیه قم باشد، برای نگارنده نقل کرد که در عهد زعامت مرحوم آیت اللّه حاج سيد ابوالحسن اصفهانی قدس سره در مسجد مقدس سهله، در محل معروف به مقام امام زين العابدین (عليه السلام) خسفی پدید آمد، چون آنجا را خاک برداری کردند روزنه ای باز شد به سردابی که در آن حدود 10 پیکرتر و تازه با قامتی رسا و اندامی درشت مدفون بود.

داستان را به عرض مرحوم آیة اللّه اصفهانی رسانیده، از ایشان کسب تکلیف کردند، ایشان فرمودند که زود روزنه را ببندند و سقف سرداب را سریع و محکم بسازند و هیچ تصرّفی در سرداب و اجساد انجام ندهند.

نگارنده گوید: «مسجد سهله » یکی از مساجد مشهور و قدیمی جهان اسلام در کوفه است شیفتگان و دلباختگان حضرت بقیة اللّه - ارواحنا فداه - شبهای چهارشنبه از راههای دور و دراز به سوی این مسجد میشتابند، پس از انجام

ص: 42


1- كنز الفوائد ص 180 .

اعمال مسجد نماز و دعا در نقاط مختلف مسجد از جمله مقام امام زین العابدین و امام صادق (عليهما السلام) ، در نقطه ای به نام: « مقام حضرت مهدی » (عليه السلام) حضور یافته، زیارت « سلام اللّه الكامل التّام ... » را با خضوع و خشوع خاصی ایستاده می خوانند، آنگاه با خدای بی نیاز به راز و نیاز می پردازند در فراق یار اشک شوق می ریزند اصلاح امر فرج را مسئلت ،نموده آنچه در توان دارند در طبق اخلاص می گذارند و در انتظار عنایت کعبۀ مقصود و قبله موعود می نشینند.

پیشوای ششم شیعیان در روایات فراوانی به عظمت و فضیلت مسجد سهله اشاره فرموده اند که فرازهائی را تبرکاً در اینجا می آوریم:

1 - آنجا خانه حضرت ادریس بود که در آنجا دوزندگی می کرد، حضرت ابراهیم از آنجا به سوی عمالقه ،رفت حضرت داود از آنجا به جنگ جالوت رفت.

در آنجا سنگ سبزرنگی است که تصویر همۀ پیامبران در آنست، خاک همهٔ پیامبران از زیر آن برداشته شده است آنجا پایگاه حضرت خضر است.(1)

2 - هیچ غم زدهای به مسجد سهله نمی رود که در میان مغرب و عشا دو رکعت نماز بگذارد و دعا کند جز اینکه خداوند هم و غمش را زایل می گرداند.(2)

3 - اگر خانه من در نزدیکی مسجد سهله بود، جز در مسجد سهله نماز نمی خواندم .(3)

4 - خداوند هیچ پیامبری را مبعوث نکرده جز اینکه در این مسجد نماز گزارده است.

عدل الهی از آنجا ظاهر می شود، حجّتِ قائم خدا (عليه السلام) در آنجا مسکن می گزیند قائمان بعد از او نیز در آنجا اقامت می کنند.

آنجا اقامتگاه ،پیامبران اولیا و صالحان است.(4)

ص: 43


1- کافی شریف: ج 3 ص 494.
2- بحار ج 100 ص 435
3- تهذیب: ج 6 ص 38.
4- كامل الزيارات ص 30.

علامه مجلسی در شرح این حدیث فرموده منظور از قائمان بعد از آنحضرت، ائمه اطهار (عليهم السلام) هستند که بعد از آنحضرت رجعت نموده، فرمانروائی می کنند.(1)

5 - آنجا خانۀ قائم ماست هنگامی که با اهلش قیام نماید.(2)

6 - هیچ پیامبری نیست جز اینکه در این مسجد نماز گزارده. (3)

7 - هیچ غمزدهای به مسجد سهله نمیرود جز اینکه همّ و غمش زایل می شود.(4)

8 - مسجد سهله یکی از چهار مسجدی است که حضرت بقيّة اللّه - ارواحنا فداه - دستور می دهد که از پی بردارند و بر اساس پایه های نخستین بنیاد نهند.(5)

9 - پایتخت حکومتش کوفه محلّ قضاوتش مسجد اعظم کوفه، بیت المال و محل تقسیم غنایمش مسجد سهله خواهد بود.(6)

10 - گویی با چشم خود میبینم که « قائم » (عليه السلام) با اهل و عیالش در مسجد سهله فرود می آید.(7)امیرمؤمنان (عليه السلام) نیز در این رابطه می فرماید: گویی او را میبینم در نزدیکی نجف ،کوفه از وادی السّلام عبور کرده به سوی مسجد سهله پیش می رود.(8)

امام باقر (عليه السلام) به ابو حمزه ثمالی فرمود اگر برادرم زید به مسجد سهله می رفت و در آنجا نماز می گزارد و از قتل به خدا پناه می برد، خداوند پناهش می داد.(9)

هنگامی که به محضر مقدس امام صادق (عليه السلام) گفته شد که بانوی حامله ای در

ص: 44


1- بحار: ج 100 ص 440 .
2- کافی شریف: ج 3 ص 495 .
3- بحار: ج 100 ص 436.
4- قرب الاسناد ص 160 .
5- روزگار رهائی: ج 2 ص 656.
6- بحار ج 53 ص 11.
7- بحار ج 100 ص 435.
8- روزگار رهائی: ج 1 ص 472 .
9- معجم البلدان: ج 3 ص 290 .

کوچه پایش لغزید و افتاد چون بلند شد بر قاتلین حضرت زهرا (عليها السلام) لعنت فرستاد، مأمورین او را کشان کشان بردند، امام صادق (عليه السلام) به مسجد سهله تشریف فرما شد، دو رکعت نماز خواند و برای استخلاص آن بانو دعا فرمود.(1)

نگارنده گوید: از احادیث فوق اهمیت خاص مسجد مقدس سهله به روشنی معلوم می شود و آنها صریح هستند در این که در زمان ائمه (عليهم السلام) نیز آنجا مسجد بود، و می دانیم که هرگز در مسجد میتی دفن نمی شود، روی این بیان پیکرهای یافت شده در مقام امام زین العابدین (عليه السلام) به قرنها پیش از اسلام مربوط خواهد شد، و شاهد بر این که قبل از اسلام قبرهایی در آنجا بوده تعبیر « مقابر مسجد سهله » است که در حدیث ابوسوره آمده است.(2)

* * *

13 - جناب عبداللّه، پدر رسول خدا

جسد پاک و مطهر جناب عبداللّه پدر بزرگوار رسول اکرم (صلی اللّه عليه وآله وسلم) بعد از 1447 سال در مدینهٔ منوّره تر و تازه پدیدار گشت .

جناب عبداللّه مدت کوتاهی پس از ازدواج با آمنه خاتون به یک سفر تجارتی ،رفت به هنگام بازگشت در یثرب (مدینهٔ منوّره) بیمار شد و در آنجا در گذشت.

قبر شریف جناب عبداللّه در نزدیکی « مسجد النبی » قرار داشت و شیعیان به هنگام تشرف به مدینه منوره، به زیارت قبر آن بزرگوار می شتافتند.

دولت سعودی در اجرای شیوۀ نکوهیدۀ وهابیگری در سال 1394 ه . قبر مطهّر جناب عبداللّه را با خاک یکسان نمود تا کوچکترین نام و نشانی از آن بزرگوار باقی نباشد ولی از آنجا که خداوند اراده فرموده که عظمت این خاندان را در کشاکش روزگار حفظ نماید روزنه ای به قبر مطهر باز شد و جسد پاک و مطهر آن بزرگوار تر و تازه پدیدار گشت .

ص: 45


1- بحار: ج 100 ص 441 .
2- غیبت شیخ طوسی ص 163.

یکی از دشمنان قسم خوردۀ اهلبیت به نام « حسین حلمی ایشیق » که تاکنون بیش از یکصد جلد کتاب بر علیه شیعه منتشر کرده کتابی در عقاید نوشته و به چندین زبان چاپ و منتشر کرده است، وی در این کتاب می نویسد: « باید هر مسلمانی معتقد باشد که حضرت ابو طالب کافر از دنیا رفت، و باید هر مسلمانی

معتقد باشد که پدر و مادر پیامبر اکرم کافر از دنیا رفتند».!!!

از ضروریات عقیدتی ما اینست که حضرت ابو طالب مؤمن بود و پدران و مادران رسول اکرم (صلی اللّه عليه وآله وسلم) مؤمن بودند، و هرگز نور پاک رسالت در صلب کافری قرار نگرفته و به رحم کافری منتقل نشده است .

هنگامی که جسد جناب عبداللّه تر و تازه در مقابل هزاران تماشاچی پدیدار گشت دولت سعودی ناچار شد که آنرا با تجلیل و تکریم به قبرستان بقیع منتقل نماید.

لازم به ذکر است که تا هفتاد سال پیش از این، بر فراز قبر مطهر جناب عبداللّه ضریحی بود که ابراهیم رفعت پاشا در سال 1319 ه. در کتاب بسیار با ارزشی که در تاريخ حرمین شریفین ،نوشته از آن گفتگو کرده است .

وی پس از تشریح گنبدها و بارگاههای داخل بقیع می نویسد:

«از جمله ضریح هائی که در خارج بقیع وجود دارد، ضريح عبداللّه بن عبدالمطلب، پدر بزرگوار پیامبر اکرم (صلی اللّه عليه وآله وسلم) می باشد که در داخل مدینه است».(1)

هفتاد سال پیش روز هشتم شوّال 1344ه . دست جنایت پیشۀ سعودی گنبدهای مقدّس ائمۀ بقیع و دیگر بارگاههای مربوط به اهلبیت را در مدینه منوره تخریب نمود، از جمله ضریح مقدس حضرت عبداللّه را نیز تخریب کرد، ولی مرقد مطهر آن حضرت تا بیست سال قبل در حاشیه خیابان زیارتگاه خاص و عام بود، که در سال 1394 ه . به بهانه توسعه خیابان خواستند نشانی از مرقد مطهر آن حضرت باقی نباشد ولی چون جسد مطهر تر و تازه پدیدار گشت آن را به قبرستان

ص: 46


1- مرآة الحرمين: ج 1 ص 427 .

بقیع منتقل نموده در نزدیکی قبور شهدای احد دفن کردند.

اولین سفر نگارنده به حجاز یکسال بعد از این حادثه بود، و این خبر را از گروهی از حجاج ایرانی که در سال 1394 ه. مشرّف بودند و جسد مطهر را با چشم خود مشاهده کرده بودند، شنید.

شاهد صدق این حادثه اینست که اگر جسد تر و تازه نبود دولت سعودی هرگز آن را به قبرستان بقیع منتقل نمی کرد زیرا آئین وهابیت به شدت از این مسائل اظهار تنفّر می کند.

از محل دفن جناب عبداللّه در منابع قدیمی « دار نابغه » تعبیر شده(1) و این محلّ جای رفت و آمد رسول اکرم (صلی اللّه عليه وآله وسلم) ،بوده و تصریح شده که پیامبر اکرم در آنجا نماز خوانده است.(2)

رسول اکرم (صلی اللّه عليه وآله وسلم) در شش سالگی همراه مادرش به مدینۀ منوره تشریف فرما شده، به مدت یکماه در « دار نابغه » اقامت نموده است. و لذا هنگامی که چشم مبارکش به دار نابغه افتاد، فرمود: « مادرم مرا در اینجا منزل داد، قبر پدرم عبداللّه نیز اینجاست » .(3)

دار نابغه در غرب مسجد النبی قرار داشت(4) در کوچه « طوال » مشهور به «زقاق آمنه»(5).

و محل دفن فعلی آن حضرت در بقیع مشخص است، و نگارنده در هفت سفری که به سرزمین حجاز - در بیست سال اخیر داشته سعادت تشرف به زیارت قبر شریفش را پیدا کرده است.

* * *

ص: 47


1- وفاء الوفاء:ج 3 ص 867 ، تاریخ طبری ج 2 ص 8 و تاریخ یعقوبی: ج 2 ص 7.
2- تاريخ المدينة المنوّره: ج 1 ص 65 .
3- طبقات ابن سعد: ج 1 ص 116 .
4- وفاء الوفاء: ج 1 ص 213 .
5- مدینه شناسی ص 399 .

14 - « عَمْرو بن جموح » و « عبداللّه بن عمرو »

پیکر پاک « عَمْرو بن جموح » و « عبد اللّه بن عَمرو » ( پدر جابر بن عبداللّه انصاری ) که هر دو در اُحُد به شهادت رسیدند بعد از 46 سال تر و تازه بودند.

مالک بن انس متوفّای 179ه. پیشوای مالکی ها، در کتاب مشهور خود: «المُوَطَّأَ» با سلسلۀ اسناد خود می نویسد عَمرو بن جموح و عبداللّه انصاری در جنگ اُحُد به شهادت رسیدند و در یک قبر دفن شدند 46 سال بعد از دفن آنها، سیل آمد و قبر آنها تخریب شد قبر را باز کردند که جنازه ها را به جای دیگری منتقل کنند هر دو جنازه را تر و تازه یافتند. گوئی همان روز دفن شده بودند.

دست یکی از آنها به هنگام شهادت روی جراحتش بود و به همان صورت دفن شده بود، دستش از روی زخم کنار رفت خون سرازیر شد، چون دستش را به روی زخم برگردانیدند خون قطع گردید.(1)

واقدی با سلسلۀ اسناد خود از جابر بن عبداللّه انصاری نقل می کند که جسد پدرم - پس از 46 سال - آنقدر تر و تازه بود که گوئی در بستر خود آرمیده است و دست عَمرو بن جموح روی زخمش بود دستش کنار رفت خون سرازیر شد، و از قبرشان بوی مشک ساطع بود.(2)

پیامبر اکرم (صلی اللّه عليه وآله وسلم) محشور شدن شهدا را در روز قیامت چنین ترسیم می کند : «کسانی که در راه خدا شهید شده اند، روز قیامت در حالی محشور می شوند که خون از زخمهایشان سرازیر است رنگ رنگِ خون است ولی بوی مشک از آن ساطع می گردد».(3)

جابر تأکید می کند که بعد از گذشت 46 سال حتی آن پارچۀ راه راهی که روی

ص: 48


1- الموطأ : ج 2 ص 470.
2- البداية والنهايه : ج 4 ص 43.
3- السيرة النبويه : ج 3 ص 104 .

جسد پدرم بود هیچ تغییر نیافته بود، و بوته اسپندی که روی پاهایش ریخته بودند تر و تازه بود.(1)

پدیدار شدن جسد این دو بزرگوار در همۀ کتب تاریخ و تراجم آمده است.(2)

* * *

15 - جناب حمزه سيّد الشهداء

هنگامی که داستان شهدای احد را بررسی می کردم در چندین منبع با گزارش مبهمی مصادف شدم که از واقدی نقل کرده بودند که هنگامی که معاویه در مدینه چشمه استخراج می کرد، به پای مردی از شهدای احد بیل اصابت ،کرد پس خون سرازیر شد.(3)

نظر به این که همه جا به عنوان: « مردی » یاد شده بود موجب شگفت گردید که چرا نام او ذکر نشده است؟ در حد توان تلاش کردم تا نام آن مرد را به دست آورم، سرانجام دیدم که «سمهودی» از ابن جوزی نقل کرده که او جناب حمزه عموی پیامبر است ، و بدینگونه معمّا حلّ شد، زیرا داستان مربوط به عهد معاویه است و گزارشگران از اصحاب معاویه هستند، چگونه ممکن است گزارشگران معاویه گزارش کنند که آن جناب «حمزه» که مادرِ معاویه: «هند جگر خواره» او را مثله کرد و جگرش را در آورد و به دندان گرفت و قلبش را در آورد و به گردنش ،آویخت پس از 46 سال جسدش تر و تازه پدیدار گشت؟!!

سمهودی به نقل از « ابن جوزی » می نویسد:

« به هنگام حفر چشمه بیل به پای جناب حمزة بن عبدالمطلب اصابت کرد، خون از آن فوران نمود .»(4)

ص: 49


1- وفاء الوفاء: ج 3 ص 937 - 939 و بحار: ج 20 ص 132.
2- اسد الغابه ج 3 ص 233، الاصابه : ج 4 ص 110 ، تاريخ المدينة المنوّره: ج 1 ص 128 وكنز الفوائد ص 180 .
3- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید: ج 14 ص 264 .
4- وفاء الوفاء: ج 3 ص 102 وكنز الفوائد ص 180.

هنگامی که ابو سعید خدری این حادثه را مشاهده کرد گفت:

«هرگز کسی نمیتواند این کرامت را انکار کند ».(1)

هنگامی که رسول اکرم (صلی اللّه عليه وآله وسلم) پیکر مثله شدۀ عمویش را دید آنقدر متأثر شد که از آسمان برایش تسلّی آمد و خطاب شد: ای حبیب من : حمزۀ سيّد الشهداء در میان اهل آسمانهای هفتگانه « شیر خدا و شیر رسول خدا » شهرت دارد.(2)

داستان حفر چشمه اینست که معاویه در دوران حکومت غاصبانه اش تصمیم گرفت که چشمه ای را از اُحُد عبور دهد و لذا دستور داد اعلام کردند که هر کس در اُحُد کشته ای دارد در حفر چشمه شرکت کند.

در آن روز که چهل و شش سال از جنگ اُحُد می گذشت اجساد طیب و طاهر گروهی از شهدای اُحد ظاهر شد که بدن همۀ آنها تر و تازه بود.

جابر بن عبداللّه انصاری می گوید: اجساد شهدا آنقدر تر و تازه بود که مفاصل بدنشان به راحتی باز و بسته می شد.(3)

* * *

16 - حذيفة بن يمان

جسد حذيفه بعد از 1300 سال تر و تازه ظاهر شد.

حذيفة بن يمان، متوفّاى 28 محرّم الحرام 36 ه.(4) یکی از اصحاب برگزیدۀ رسول اکرم (صلی اللّه عليه وآله وسلم) و صاحب اسرار رسولخدا بود که اصحاب عقبه را می شناخت و یکی از ارکان هفتگانه بود که امام باقر (عليه السلام) در حقشان فرموده است:(5)

ص: 50


1- بحار: ج 20 ص 132.
2- السيرة النبويه : ج 3 ص 102.
3- تاريخ المدينه المنوره : ج 1 ص 133، وفاء الوفاء: ج 3 ص 938.
4- وقايع الشهور و الأيام ص 39.
5- اصحاب عقبه کسانی بودند که در لیلة العقبه میخواستند رسولخدا را ترور کنند، آنها چهارده نفر بودند نه نفر از قریش و پنج نفر از دیگران [ الدرجات الرّفيعه ص 299 ]

«زمین برای هفت نفر تنگ است، که به وسیلهٔ آنها روزی می خورید و یاری می شوید و به سبب آنها باران فرو می بارد، از آن جمله است: سلمان، مقداد، ابوذر، عمار و حذیفه ... و آنها کسانی هستند که بر پیکر مطهر حضرت فاطمه - سلام اللّه عليها - نماز خواندند».(1)

حذیفه از طرف عمر به استانداری مداین منصوب شد و تا عهد امیرمؤمنان (عليه السلام) در آن پست باقی ماند و چهل روز بعد از خلافت ظاهری آن حضرت در گذشت.(2) و در نیم فرسخی قبر جناب سلمان دفن شد.(3)

قبر شریف حذیفه در نزدیکی شط بود، در طول چهارده قرن آب شط در اطراف پیش رفته بود و به نزدیکی قبر حذیفه رسیده بود، خوف آن می رفت که روزی قبر شریف حذيفه منهدم شود، و لذا در عهد صدارت سیّد محمد صدر قرار شد که قبر شریف ایشان را با جرثقیل جا به جا کنند. در اثنای این کار خاکهای لحد فرو ریخت و جسد مطهّر جناب حذيفه بعد از 1300 سال تر و تازه ظاهر گردید .

كفن حذيفه تغییر نیافته بود ولی از روی کفن، کفن تازه ای کردند و به کنار قبر مطهر جناب سلمان در مداین انتقال دادند.

یکی از شاهدان عینی سیمای او را گندم گون با محاسنى سفيد توصيف کرده، و شخصی به نام « حاج عمران ابوحسین » که اهل آن منطقه بوده، به یکی از دوستان مورد اعتماد گفته است: « من جسد حذیفه را دیدم تر و تازه بود و حنا بسته بود ».

اصل داستان قطعی است و در میان علمای نجف مشهور است .

آقای حاج عمران به دوست مورد اعتماد ما گفته بود که من جنازۀ دو تن از اصحاب را مشاهده کردم که یکی حذيفة بن یمان بود، او نام صحابی دوّم را

ص: 51


1- رجال کشی ص 7 و تنقیح المقال: ج 1 ص 260 .
2- الاصابه : ج 1 ص 332 .
3- وقايع الشهور و الايام ص 39.

فراموش کرده بود.

اخیراً یکی از فضلای نجف به من گفت: صحابی دوّم « عبداللّه بن جابر بن عبداللّه انصاری » بود که همراه حذیفه به مداین انتقال یافت.

او تأکید کرد که من سالیان دراز به زیارت جناب سلمان می رفتم و در آنجا فقط یک قبر بود بعد از این نقل و انتقال سه قبر را در مداین زیارت می کردم.

پس از تفحّص فراوان در کتاب «مزارات اهلبیت» یافتم که بر این معنی تصریح کرده است و اینک متن آن:

در کتاب « فيضانات بغداد » آمده است بر کرانهٔ نهر دجله قبر دو تن از اصحاب به اسامی: عبداللّه انصاری و حذيفة بن یمان قرار داشت که در اثر پیشروی آب و فرو ریختن کرانۀ غربی دجله، اجساد این دو صحابی به سال 1350 ه. توسّط دولت به کنار مرقد مطهر سلمان فارسی انتقال یافت».(1)

عبداللّه فرزند جابر بن عبداللّه انصاری است که از او نقل حدیث کرده است.(2)

از جابر فرزندان دیگری نیز به نامهای: عبدالرحمان، عقیل، محمد بر جای مانده اند که آنها نیز از پدر بزرگوارشان روایت کرده اند.(3)

* * *

17 - حر بن یزید ریاحی

پیکر پاک و مطهر جناب حرّ بعد از 850 سال تر و تازه بود.

در سال 914 ه. به دنبال سقوط بغداد در برابر سپاه شاه اسماعیل صفوی، به هنگام تجدید بنای بقعۀ جناب حرّ جسد مطهرش ظاهر شد پیکرش کاملاً تر و تازه

ص: 52


1- مزارات اهلبیت ص 134 به نقل از فیضانات بغداد ج 1 ص 296 .
2- تاريخ كبير بخاری ج 5 ص 60 .
3- تهذيب الكمال : ج 4 ص 446 .

بود و دستمال خون آلودی که به عنوان مدال افتخار سالار شهیدان بر سرش بسته بود موجود بود.

شاہ اسماعیل هنگامی که این صحنه را مشاهده نمود دستور داد آن دستمال را باز کنند تا با آن تبرک ،بجویند چون دستمال را گشودند خون تازه جاری شد، هر دستمال دیگری بستند خون بند نیامد، ناگزیر شدند که همان مدال افتخار را بر سر مبارک آن قهرمان کربلا ببندند.

نظر به این که این حادثه در حضور شاه اسماعیل واقع شد، در منابع فراوانی منعکس گردید.

برخی معتقدند که شاه اسماعیل عمداً قبر جناب حرّ را نبش کرد، زیرا در آن زمان شایع شده بود که از کجا توبه حرّ قبول شده است؟ و لذا شاه اسماعيل خواست عملاً پذیرفته شدن توبه او را به جهانیان اثبات کند.(1)

هنگامی که جسد پاک و مطهر جناب حرّ ظاهر گردید بیش از 850 سال از شهادت او می گذشت.

از وقایع الايام حاج ملا علی خیابانی نقل شده که قبر شریف جناب حرّ یکبار دیگر توسط سلطان سلیم عثمانی نبش شده است.(2)

حر بن یزید ریاحی نخستین کسیست که راه را به روی امام حسین (عليه السلام) بست، و آن حضرت را در مشکل قرار داد. ولی چند نکتۀ روشن در زندگی او بود که سرانجام او را سعادتمند نمود، از نکات روشن او ادب حلم و خضوع او در برابر خاندان عصمت و طهارت بود که موجب عاقبت به خیر شدنش گردید:

1 - هنگامی که امام حسین (عليه السلام) به او فرمود من با اصحابم نماز می خوانم،

ص: 53


1- انوار نعمانیه : ج 3 ص 266، تنقیح المقال : ج 1 ص 260 و فرسان الهيجاء ص 128.
2- سه تن از پادشاهان عثمانی «سلطان سلیم» نام داشتند، که عبارتند از پادشاه نهم (متوفای 924 ه .) ، یازدهم (متوفای 982 ه.) و بیست و هشتمین آنها (متوفای 1223ه.). که نخستین آنها با شاه اسماعیل معاصر بود. [ قاموس الأعلام - ترکی - ج 4 ص 2612 ].

شما نیز اگر خواستید با سپاه خود نماز بخوانید، گفت « نه، همگی با امامت شما نماز می خوانیم» آنگاه خودش و اصحابش به آنحضرت اقتدا کردند و فریضهٔ ظهر و عصر را به جای آوردند.(1)

2 - هنگامی که امام حسین (عليه السلام) به او فرمود: « مادرت به عزایت بنشیند » او در پاسخ گفت: اگر جز شما هر فرد دیگری نام مادرم را به زبان می آورد نام مادرش را به زبان می آوردم ولی چه کنم که مادر شما حضرت فاطمه - سلام اللّه علیها - است، نام او را جز به نیکی نمی توانم یاد کنم.(2)

3 - روز عاشورا هنگامی که به محضر امام حسین (عليه السلام) رسید خود را به روی خاک انداخت،زمین را بوسید و پیشانی بر زمین نهاد...(3).

امام حسين (عليه السلام) در برابر این سه تواضع، سه مدال افتخار به او عنایت فرمود:

1 - توبه اش را پذیرفت و به او نوید داد که « خداوند توبه ات را می پذیرد و ترا می آمرزد».(4)

2 - به او فرمود: « تو آزاد مرد هستی در دنیا و آخرت، چنانکه مادرت ترا آزاد مرد ( حرّ ) نام نهاده است».(5)

ص: 54


1- ارشاد مفید : ج 2 ص 79، تاریخ طبری ج 4 ص 203 ، الكامل: ج 4 ص 47، مناقب آل ابی طالب ج 4 ص 104 ، البداية والنهايه : ج 8 ص 172 روضة الواعظين: ج 1 ص 179 :بحار ج 44 ص ،376 عوالم : ج 17 ص 227 و فرسان الهيجاء ص 113.
2- الكامل : ج 4 ص 47 عوالم : ج 17 ص 228 و البداية والنهايه : ج 8 ص 173.
3- فرسان الهيجاء: ج 1 ص 121 به نقل از: مهیج الأحزان، روضة الشهداء و ناسخ.
4- ارشاد مفید: ج 2 ص 100 ، تاریخ طبری ج 4 ص 325، الکامل : ج 4 ص 64، مناقب آل ابی طالب ج 4 ص 108، روضة الواعظين: ج 1 ص 184، بحار: ج 45 ص 11، مقتل خوارزمی ج 2 ص 10 و مثیر الاحزان ص 59.
5- امالی شیخ صدوق ص 136، مقتل خوارزمی ج 2 ص 10، روضة الواعظين: ج 1 ص 186 ، بحار ج 45 ص 14 و عوالم ج 17 ص 258.

3 - امام حسين (عليه السلام) شخصاً در رثای او سوکنامه ای سرود و در این رابطه فرمود:

لنعمَ الحرُّ حرُّ بني رياحٍ *** و نعمَ الحرُّ عندَ مختلفِ الرِّماحِ

ونعمَ الحرُّ إِذ نادى حسيناً *** فجادَ بنفسِهِ عندَ الصّباحِ

«چه آزاد مردِ آزاده ایست « حرّ » از تبار « بنی ریاح »، وه چه آزاد مرد است او به هنگام رویا رویی نیزه ها او آزاد مردی است که حسین (عليه السلام) را فرا خواند و صبحگاهان نقد جانش را سخاوتمندانه تقدیم کرد ».

این اشعار در برخی مقاتل به حضرت علی اکبر نسبت داده شده، و در برخی دیگر به برخی از اصحاب، ولی در حدیثی که شیخ صدوق - عليه الرّحمه - از امام صادق (عليه السلام) روایت کرده، تصریح شده که این اشعار را امام حسين (عليه السلام) شخصاً سروده است.(1)

ابن فتال نیز تصریح کرده که این ابیات از آنحضرت است.(2)

مرحوم مقرّم نقل می کند: هنگامی که پیکر غرقه به خون جناب حرّ را به خیمه شهدا آوردند، امام حسین (عليه السلام) فرمود: «قِتْلَةٌ مِثْلَ قِتْلَةِ النَّبِيِّينَ وَ آلِ النَّبِيينَ»:

«کشتاری همانند کشتار پیامبران و فرزندان پیامبران است».(3)

و در غیبت نعمانی آمده است که روز عاشورا امام حسین (عليه السلام) کشته ها را کنار یکدیگر قرار می داد و می فرمود:

«قتلانَا قَتْلَى النَّبِيِّينَ وَ آلَ النَّبِبِينَ»:

«کشته های ما همانند کشته های پیامبران و فرزندان پیامبران است».(4)

ص: 55


1- امالی شیخ صدوق ص 136.
2- روضة الواعظين: ج 1 ص 186.
3- مقتل الحسین ص 245 به نقل از تظلّم الزهرا ص 118 .
4- غیبت نعمانی ص 211 .

ولی در نسخه های خطی: « قُتِلْتَا قَتْلَ النَّبِيِّينَ وَ آلَ النَّبِيِّينَ » آمده است.(1)

بنا بر نقل مقرّم این نیز یکی از مفاخر جناب « حرّ » می باشد.

و اگر ثابت شود که دستمالی که بر سر جناب حرّ است به دست مبارک امام حسين (عليه السلام) بسته شده، آن نیز مدال افتخار دیگری است برای حرّ، چنانکه مرحوم مازندرانی بر آن تصریح کرده است.(2)

جناب حرّ غلامی داشت که «ترک» بود او نیز از جناب حرّ جدا نشد و به همراه حرّ به محضر مقدس امام حسین (عليه السلام) آمد .(3)

رجز خواند و هفتاد نفر از سپاه دشمن را به خاک مذلت انداخت.(4)

پسرش «بُکَیر» نیز به دستور حرّ قبل از حرّ به میدان رفت، و جان عزیزش را در راه خدا تقدیم نمود، چون حرّ پیکر غرقه به خون فرزندش را دید حمد خدای به جای آورد که خداوند به او سعادت شهادت عنایت فرموده است.(5)

از سرگذشت این قهرمان بزرگ تاریخ استفاده می کنیم که انسان در هر شرائطی باشد می تواند توبه واقعی کرده گذشته اش را جبران کند و به مقامات بسیار والائی نائل آید.

جناب حرّ در اثر توبۀ واقعی به مقامی رسیده که در زیارت ناحیه مقدّسه می خوانیم:

«اَلسَّلامُ عَلَى الْحَرَ بْنِ يَزِيدِ الرِّياحي».(6)

* * *

18 - شهدای کربلا

پیر مرد عابد و زاهدی به نام شیخ حسین شمّاع در کربلا اقامت داشت که

ص: 56


1- نسخهٔ تحقیق شده غیبت نعمانی - توسط نگارنده -
2- معالى السبطين: ج 1 ص 227.
3- مقتل خوارزمی ج 2 ص 10.
4- مناقب آل ابی طالب: ج 4 ص 113.
5- فرسان الهيجاء ص 51 .
6- اقبال ص 576 ، بحار، ج 101 ص 272 ، عوالم ، ج 17 ص 338 و المزار الكبير ص 163.

پنجاه سال تمام برای تقرب به خداوند در حرم مطهر امام حسين (عليه السلام) شمع روشن کرده بود، و لذا به « شمّاع » شهرت داشت.

در حدود یکصد سال پیش از این در حائر امام حسین (عليه السلام) در سمت پائین پای حضرت علی اکبر (عليه السلام) فرو رفتگی ایجاد شده بود، کلید دار به شیخ حسین شمّاع گفته بود: « امشب بیا علت این فرو رفتگی را بررسی کنیم».

شیخ حسین می گوید: شب رفتم حرم مطهر درهای حرم را بستند، جمعی اهل فن از افراد صالح حضور داشتند، قسمت فرو رفته را حفر کردند سردابی ظاهر شد به کمر من طنابی بستند و مرا با یک چراغ به داخل سرداب فرستادند.

آن سرداب خالی بود و چیزی در آن نبود جز اینکه آنجا نیز فرو رفتگی ایجاد شده بود. آن قسمت را کندم سرداب دیگری ظاهر شد، اجساد شهدا را دیدم که در کنار هم رو به قبله با لباسهای غرقه به خون و چکمه های خون آلود قرار داشتند.

این واقعه را یکی از مراجع بدون واسطه از مرحوم شیخ حسین شمّاع برای نگارنده نقل فرمود.

و اخیراً یکی از فضلای مورد اعتماد، آن را از مرحوم حاج آخوند اردبیلی نقل کرد، که او نیز بدون واسطه از شیخ حسین شمّاع شنیده بود.

* * *

19 - حبيب بن مظاهر

پیکر پاک حبیب بن مظاهر پس از یازده قرن ترو تازه پدیدار شد.

او رسول اکرم (صلی اللّه عليه وآله وسلم) را درک کرده(1) علم منایا و بلایا را فرا گرفته(2) با میثم تمار همدوش بوده(3) در همۀ جنگهای امیرمؤمنان (عليه السلام) شرکت نموده، در کربلا به شهادت رسید.

حبیب بعد از شهدای بنی هاشم از همه شهدای کربلا برتر بود.(4) امام حسین

ص: 57


1- الاصابه : ج 2 ص 58 .
2- تنقيح المقال : ج 1 ص 253 .
3- رجال کشی ص 78.
4- حبيب بن مظاهر، دخیل ص 45 .

(عليه السلام) از شهادت او بسیار متأثر شده(1) فرمود: «حبیب تو مرد دانشمندی بودی و هر شب یک قرآن ختم می کردی».(2)

حبیب پلیس مخصوص امیرمؤمنان (عليه السلام) ( شرطة الخميس ) بود(3) و پرچم ميسرۀ لشکر امام حسین (عليه السلام) با او بود.(4)

حبیب روز عاشورا با آن کهولت سن 62 نفر را طعمه شمشیر نمود(5) و به جهت امتیازات ویژه اش در قبر مستقلی مدفون شد.(6)

یازده قرن بعد، نادر شاه قبر شریف حبیب را برای امتحان نبش کرد و با پیکر تر و تازه اش مواجه گردید، باد سختی وزید، مردم همه ترسیدند و نادر بیهوش افتاد، چون به هوش آمد گریۀ زیادی کرد، عذرخواهی نمود و قبر شریفش را بازسازی نمود.(7)

مرحوم بیرجندی نیز بر تازه بودن جسد شریفش تصریح کرده است.(8)

نام پدرش را برخی «مطهر »(9) برخی دیگر « مظهر »(10) ثبت کرده اند، ولی صحیح آن « مظاهر » آن «مظاهر» است(11) چنانکه سید ابن طاووس از دستنویس «عميد الرؤساء» متوّفای 609 ه . و قائل « حدثنا » در آغاز صحیفه سجادیه(12) نقل کرده است.(13)

ص: 58


1- تاریخ طبری: ج 4 ص 336.
2- حبيب بن مظاهر، مظفری ص 11.
3- حياة الامام الحسين: ج 3 ص 219 .
4- ارشاد: ج 2 ص 95 .
5- رمز المصيبة : ج 2 ص 94 .
6- حبيب بن مظاهر، دخیل ص 65.
7- زندگانی حبیب بن مظاهر ص 57 .
8- وقائع الايام و الشهور ص 38.
9- البداية والنهايه: ح 8 ص 178 .
10- مقتل خوارزمی ج 2 ص 18.
11- رجال شیخ ص 38 ، تاریخ طبری: ج 4 ص 335 و قاموس الرجال: ج 3 ص 99.
12- الکنی و الألقاب: ج 2 ص 455.
13- التحرير الطّاووس ص 178 .

20 - حضرت رقيه - سلام اللّه عليها -

پیکر پاک حضرت رقیه سفیر سه ساله امام حسین (عليه السلام) در پایتخت امویان، بعد از دوازده قرن تر و تازه پدیدار گشت.

اصل داستان حضرت رقیه و اینکه امام حسین (عليه السلام) دختر سه ساله ای داشته، در خرابۀ شام پدر بزرگوارش را خواب دیده، و در بیداری مطالبه کرده، در خرابه شیون بر پا شده، یزید اطلاع یافته، رأس مطهر امام حسین (عليه السلام) را به خرابه فرستاده، دختر سه ساله با سر مقدس بابا راز دل گفته، صورت به صورت پدر نهاده، و همانجا جان به جان آفرین تسلیم نموده، هیچ جای تردید نیست.

مشروح این داستان را مورّخ بزرگ محدّث سترگ: فخرالدین طریحی، صاحب كتاب معروف « مجمع البحرین » و متوفّای 1085 ه . در کتاب گرانسنگ: « المنتخب » به تفصیل آورده است.(1)

قبل از ایشان مورّخ خبير و ناقد بصير عمادالدين حسن بن على بن محمد طبری، معاصر خواجه نصیرالدین طوسی، در کتاب پر ارج: «کامل بهائی » به طور فشرده آورده است(2)

طبری این کتاب کم نظیر را به سال 675 ه- . تألیف کرده، و از منابع با ارزش فراوانی استفاده نموده که متأسفانه اغلب آنها به دست ما نرسیده، برخی در کشاکش روزگار از بین رفته، و برخی دیگر به دست دشمنان اهلبیت طعمه حریق شده است.

یکی از آن منابع از دست رفته کتاب پر ارج « الحاويه » در مثالب معاویه است که طبری سرگذشت این دختر سه ساله را از آن نقل کرده است.

« الحاويه » تأليف قاسم بن محمد بن احمد مأمونی، از علمای اهل سنت

ص: 59


1- منتخب طریحی: ج 1 ص 141.
2- كامل بهائی: ج 2 ص 179 .

می باشد.(1)

محدثان، مورّخان سیره نویسان و چکامه سرایان، شرح حال این دختر سه ساله را غالباً از کتاب «کامل بهائی»(2) و برخی از آنها از «منتخب طریحی » روایت کرده اند.(3)

این دختر سه سالۀ امام حسین (عليه السلام) در طول قرون و اعصار به عنوان: « حضرت رقیّه » شناخته شده، و اینک حرم باشکوهش در وسط بازار دمشق و در کنار مسجد امویان به همین عنوان شناخته می شود. ولی برخی از افراد مبتلا به عُقدۀ « خود روشنفکر بینی » تلاش می کنند که وجود این دختر سه ساله را به این نام، و یا به هر نام دیگری، مورد تردید قرار دهند و لذا تحقیق بسیار مختصری در این زمینه انجام داده قضاوت را به عهدۀ خوانندگان گرامی می گذاریم:

ابن شهر آشوب، متوفّای 588 ه- . برای امام حسین (عليه السلام) سه دختر، به اسامی «سكينه» ، «فاطمه» و «زینب» نام برده است.(4)

اربلی، متوفّای 693 ه . از کمال الدین - محمد بن طلحه - نقل کرده که امام حسین (عليه السلام) چهار دختر داشته است، آنگاه از سه دخترش به نامهای سکینه، فاطمه و زینب یاد می کند ولی از چهارمی نام نمی برد.(5)

علامۀ مجلسی نیز عین کلمات اربلی را آورده است.(6)

احتمال می رود که نام دختر چهارم نیز « فاطمه » باشد زیرا مرحوم کلینی از

ص: 60


1- فوائد رضويه ص 112 .
2- منتخب التواريخ ص 297 ، نفس المهموم ص 456 ، فوائد رضويه ص 113، منتهى الآمال : ج 1 ص 438 ، ریاحین الشریعه: ج 3 ص 309، اعیان النساء ص 151، معالى السبطين: ج 1 ص 100 رمز المصيبة : ج 3 ص 321، رموز الشهادة ص 218 و دمع السجوم ص 259.
3- رياض القدس: ج 2 ص 328 و ذريعة النّجاة ص 263.
4- مناقب آل ابی طالب: ج 4 ص 85 .
5- كشف الغمّه : ج 2 ص 250.
6- بحار: ج 45 ص 331 .

امام باقر (عليه السلام) روایت می کند که در روز عاشورا امام حسین (عليه السلام) دخترش: « فاطمه کبری» را فراخواند و وصیتنامه اش را صریحاً نوشته در کاغذی پیچیده به او تسلیم کرد.(1) و به او امر فرمود که آن را به برادرش امام زین العابدين (عليه السلام) تقدیم کند.(2)

از تعبیر «فاطمه کبری» به روشنی استفاده می شود که امام حسین (عليه السلام) دو دختر به نام «فاطمه» داشته، یکی «فاطمه کبری» و دیگری « فاطمه صغری ».

احتمال این معنی هست که « فاطمه صغری » به «رقیه » شهرت یافته باشد، چنانکه نام حضرت سکینه «آمنه» بود و به « سکینه » ملقب شده و به همین عنوان اشتهار یافته است.(3)

علامۀ پژوهشگر شیخ محمد طاهر سماوی، متوفای حدود 1320 ه . می نویسد: امام حسین (عليه السلام) چهار دختر به نامهای:« سکینه » ، « فاطمه » ، « زینب » و » رقیه » داشت.(4)

ولی مطابق روایتی که مولی محمد صالح برغانی نقل کرده، نام رقیه بر زبان امام حسین (عليه السلام) در روز عاشورا جاری شده است :

مولی محمد صالح برغانی، متوفای 1283 ه . برادر مولی محمد تقی برغانی (شهید ثالث) از فقهای نامدار قرن سیزدهم است و آثار ارزشمند فراوانی از خود به یادگار ،نهاده که از آن جمله است:

سه دوره تفسیر قرآن و چهار مجلد کتاب مقتل به نامهای:

1 - معدن البكاء

2 - منبع البكاء

3 - مخزن البكاء

4 - مفتاح البكاء

ص: 61


1- اصول کافی ج 1 ص 303، مناقب آل ابی طالب ج 4 ص 185.
2- اثبات الوصيه ص 142.
3- الأغاني: ج 16 ص 138.
4- موجز تواریخ اهل البيت ص 161 به نقل فاطمه بنت الحسين ص 29.

مولی محمد صالح برغانی از شاگردان صاحب مناهل ( سيد محمد مجاهد ) و مؤسس مسجد و مدرسه ای در قزوین است که تاکنون به نام او شناخته می شود.

وی به سال 1283ه . در کربلا وفات کرد و در رواق امام حسین (عليه السلام) ، و در سمت بالای سر آن حضرت، به خاک سپرده شد .(1)

كتاب « معدن البكاء » یکی از آثار پر ارج ایشان است که متأسفانه تاکنون به چاپ نرسیده، ولی نسخه خطی آن در کتابخانه مرحوم آیت اللّه مرعشی در قم موجود است.(2)

مرحوم برغانی در بخش نهم کتاب از شهادت امام حسین (عليه السلام) بحث کرده، از رسیدن تیر سه شعبه بر قلب شریف آن حضرت سخن گفته می افزاید:

« و في رواية فنادى فى تلك الحالة: يا زينب، يا ام كلثوم، يا سكينة، يا رقية، يا فاطمة، عليكنّ منّى السّلام »:

«و در روایتی آمده است که امام حسین (عليه السلام) در آن حال - که تیر سه شعبه بر قلبش رسیده بود - ندا کرد: ای زینب، ای ام کلثوم، ای سکینه، ای رقیه، ای فاطمه، من نیز خداحافظ ».(3)

این روایت را مرحوم میرزا رفیع گرمرودی، متوفای حدود 1330 ه . نیز در ذریعه به نقل از کتاب «معدن البكاء » آورده است.(4)

ولی هنگامی که نگارنده این روایت را ریشه یابی کرد به این نتیجه رسید که نخستین کسی که این متن را از امام حسین (عليه السلام) الا روایت کرده است «لوط بن یحیی» مشهور به «ابو مخنف» می باشد که آن را در مقتل خود آورده است.

ص: 62


1- الكرام البررة : ج 2 ص 660 .
2- این نسخه به قطع رحلی 28 سطری در 239 ورق می باشد و تاریخ استنساخ آن 1259 ه. است.
3- معدن البكاء، مجلس نهم - مخطوط -
4- ذريعة النّجاة ص 138 .

ابو مخنف مقدّم ارباب سیره و تاریخ، از مورّخان مورد اعتماد و از محدثان مورد استناد در طول قرون و اعصار می باشد.

« ابو مخنف » از اصحاب امام صادق (عليه السلام) می باشد و از آن حضرت روایت کرده است.

پدرش « یحیی » امیرمؤمنان (عليه السلام) را درک کرده، و جدش « مخنف » در محضر مقدس امیر مؤمنان در جنگ جمل به شهادت رسیده است.(1)

ابو مخنف مورد توجه و اعتماد همۀ مورّخان و محدّثان بود، آثار فراوانی از خود به یادگار ،نهاد و به سال 157 هجری در گذشت.(2)

کتاب « مقتل ابی عبد اللّه » (عليه السلام) یکی از مشهورترین کتابهای ابو مخنف است که به «مقتل ابی مخنف » شهرت دارد.

قسمت اعظم این کتاب را «طبری » در «تاریخ» و «ابن اثیر » در «کامل » آورده اند.

نجاشی مقدّم علمای رجال در ضمن ستایش ابو مخنف می فرماید: « شیخ اصحاب حدیث و وجیه آنان در کوفه که دلها به روایات او اطمینان پیدا میکند ... ».(3)

ولی با کمال تأسف متن كامل مقتل او به دست نیامده و آنچه به نام: «مقتل ابو مخنف » چاپ ،شده مورد اعتماد نمی باشد ».(4)

چیزی که از مقتل او مورد اعتماد و استناد است، فرازهائی است که طبری در ،تاریخ ابن اثیر در کامل شیخ مفید در ارشاد ابن جوزی در تذکره خوارزمی در

ص: 63


1- ريحانة الادب : ج 7 ص 258 .
2- معجم الادبا: ج 17 ص 41، سیر اعلام النبلا: ج 7 ص 310، فوات الوفيات: ج 3 ص 225، الأعلام زرکلی ج 5 ص 245 معجم المؤلفين ج 8 ص 157، دائرة المعارف الاسلاميه : ج 1 ص 399 .
3- رجال نجاشی ص 320 .
4- لؤلؤ و مرجان ص 156 .

مقتل ابو الفدا در تاریخ خود، و ... نقل کرده اند.

سلیمان بن ابراهیم ،قندوزی، متوفای 1294 ه . در کتاب ارزشمند «ینابیع الموده» قسمت عمده مقتل ابو مخنف را بر اساس کهن ترین متونی که به دستش رسیده آورده است.(1)

ابو مخنف مطابق نقل قندوزی پس از شرح کیفیت شهادت طفل ششماهه می گوید:

ثُمَّ نادى: يَا أَمَّ كُلْثُومَ وَ يَا سَكِينَةُ، وَ يَا رُقَيَّةُ، وَ يَا عَاتِكَةً وَ يَا زَيْنَبُ: يَا أَهْلَ بَيْتِى عَلَيْكُنَّ مِنّي السَّلام »:

«آنگاه فریاد برآورد: ای ام کلثوم، ای سکینه، ای رقیه، ای عاتکه، ای زینب، ای اهلبیت من، من نیز خدا حافظ».(2)

مطابق این نقل، ابو مخنف که در قرن دوم هجرت می زیست و از اصحاب امام صادق (عليه السلام) بود، در مقتل خود نقل می کند که نام حضرت رقیه بر زبان امام حسین (عليه السلام) در وداع واپسین جاری شده است.

تنها فرقی که روایت ملا صالح برغانی با روایت ابو مخنف دارد این است که در نقل ابو مخنف به جای «فاطمه» از « عاتکه » یاد شده است.

منظور از فاطمه «فاطمه کبری» دختر امام حسین (عليه السلام) ، و مقصود از عاتکه :«عاتكة بنت زيد بن عمرو بن نفیل قرشی » همسر با وفای امام حسین (عليه السلام) می باشد.

عاتکه در کربلا حضور داشت و نخستین کسی است که صورت امام حسین (عليه السلام) را از روی خاک برداشت و بر قاتلانش لعنت کرد.

عاتکه با نوئی فاضل و شاعر بود و اشعار جالبی در سوک امام حسین (عليه السلام)

ص: 64


1- ينابيع الموده ص 333 - 355.
2- ينابيع الموده ص 346 و احقاق الحق: ج 11 ص 633.

سروده است.(1)

با توجه به این دو متن که از مقتل ابو مخنف و معدن البكاء مرحوم برغانی نقل کردیم، نام حضرت رقیه روز عاشورا در وداع واپسین بر زبان مقدس امام حسین (عليه السلام) جاری شده است.

روی این بیان تردیدی نمی ماند که نام گرامی این دختر نازدانه در زمان امام حسین (عليه السلام) نیز رقيّه بوده است (2)

به هر حال وجود دختر سه ساله ای از امام حسین (عليه السلام) و رحتلش در شام قطعی است و جای هیچ شک و تردید نیست، و در طول قرون و اعصار مورد توجه شیعیان بوده است.

حرم با صفای این سفیر سه ساله امام حسین (عليه السلام) در پایتخت امویان، همه روزه پذیرای هزاران زائر دلسوخته ای است که از اقطار و اکناف جهان با کوله باری از حوائج، برای عتبه بوسی این باب الحوائج سه ساله رنج سفر بر خود هموار کنند، پیشانی ادب بر آستانش می سایند و حوائج خود را در حرم این دختر معصوم و مظلوم با خدای منان در میان می گذارند و با حوائج برآورده شده به شهر و دیار خود باز می گردند.

اگر هیچ مدرک و مأخذی برای این دختر سه ساله وجود نداشت بروز این همه کرامات و عنایات در حرم با صفایش برای اثبات وجود آن حضرت کافی بود، بویژه پدیدار شدن جسد مطهرش بعد از 1200 ،سال که داستانش معروف است همۀ اهل شام از پدران خود شنیده اند، و اینک ما متن آن را از کتاب «منتخب

ص: 65


1- اعلام النساء : ج 3 ص 206 و ريحانة الادب: ج 4 ص 376.
2- ما لفظ « رقیه » را به قرینه قرار گرفتنش بعد از «سکینه» به حضرت رقیه - سلام اللّه عليها - حمل کردیم، ولی اگر کسی آن را به «رقیه دختر امیرمؤمنان (عليه السلام) حمل کند و بگوید: منظور امام حسین (عليه السلام) «رقیه همسر جناب مسلم » می باشد دیگر شاهد عرایض ما نخواهد بود.

التواریخ» نقل می کنیم، و صاحب منتخب آن را بدون واسطه از نوه سید ابراهیم دمشقی نقل کرده است:

عالم جليل شيخ محمّد علی شامی که از علمای نجف اشرف است - به حقير ( صاحب منتخب ) فرمود :

جد امّي بلاواسطه من جناب آقا سید ابراهیم دمشقی که نسب گرامی اش به سيّد مرتضى علم الهدی منتهی می شود، شخصیت محترم و برجسته ای بود که سن شریفش به 90 رسیده بود، سه دختر داشت و اولاد ذکور نداشت.

شبی دختر بزرگش، حضرت رقیه بنت الحسين (عليه السلام) را در خواب می بیند به او می فرماید:

«به پدرت بگو به والی اطلاع دهد که میان لحد وبدن من آب رخنه کرده و من در اذیت ،هستم بگو بیاید و لحد را تعمیر کند».

دختر خوابش را به پدرش نقل می کند، پدر از ترس اموی ها به این خواب ترتیب اثر نمی دهد.

شب دوّم دختر وسطی عین همین خواب را می بیند و باز هم پدرش ترتیب اثر نمی دهد.

شب سوم دختر کوچکش همان خواب را می بیند و به پدرش می گوید و باز هم پدر جرأت نمی کند.

شب چهارم شخص سیّد ابراهیم حضرت رقیه - سلام اللّه علیها - را در خواب می بیند و مورد عتاب واقع می شود که چرا به والی اطلاع نداده است؟!! ».

سیّد از خواب بیدار می شود و اوّل صبح به نزد والی شام می رود و خوابش را برای والی نقل می کند.

والی دستور می دهد که همۀ علما و صلحای شام بروند و غسل کنند و لباس نظیف بپوشند، پس قفل حرم به دست هر کس گشوده شود او برود و قبر مطهر را نبش کند.

ص: 66

همۀ عالمان و صالحان غسل می کنند و لباس نظیف می پوشند، قفل در حرم فقط به دست آقا سید ابراهیم باز می شود.

حرم را خلوت می کنند، لحد را می شکافند و می بینند جسد مطهر حضرت رقيه صحیح و سالم است، حتی کفن نیز تغییر نکرده، ولی آب زیادی در میان لحد گرد آمده است.

سیّد بدن مطهر حضرت رقيّه - سلام اللّه علیها را از میان لحد بیرون می آورد و روی زانوی خود میگذارد.

تعمیر و باز سازی قبر شریف آن مخدّره سه روز طول می کشد.

سیّد ابراهیم در طول سه شبانه روز پیکر مقدس آن دختر معصوم و مظلوم را روی زانوی خود نگه می دارد و متصل گریه می کند.

فقط در اوقات نماز بدن مطهر را روی شیء نظیفی می گذاشته، نماز را ادا می کرده، باز هم جسد مطهر را بر می داشته است.

سید ابراهیم در مدت آن سه روز از کرامت حضرت رقیه احتیاج به غذا پیدا نمی کند و محتاج تجدید وضو نمی شود.

سید ابراهیم که تا آن روز اولاد ذکور نداشته، به هنگام دفن حضرت رقیه به آن حضرت متوسل می شود و از خدا می خواهد که پسری به او عنایت فرماید.

دعایش مستجاب می شود و در نود و چند سالگی از کرامت حضرت رقیه صاحب فرزندی می شود که او را «سید مصطفی» نام می گذارد .

والی شام گزارش کامل این حادثه را به سلطان عبدالحمید می نویسد، او نیز تولیت حرم مطهر حضرت رقيّه ، حضرت زینب و دیگر اماکن متبرکه شام را به سیّد ابراهیم و اگذار می کند .

پس از درگذشت سید ابراهیم تولیت آن مشاهد مشرفه به پسرش سیّد مصطفی، و بعد از ایشان به فرزندش سیّد عباس رسیده است.

این حادثه جالب و شگفت انگیز در حدود سنه 1280 ه . واقع شده

ص: 67

است.(1)

عین این داستان را صاحب کتاب «شبهای مکه» در سفر خود به سوریه - در سال 1394 ه . - از یکی از معمّرین شام به نام « رکن الدین محمد » شنیده است.

ركن الدين محمد گفته: «من بیش از یکصد سال عمر کرده ام، این حادثه در اوایل جوانى من روی داد، و جسد مطهر حضرت رقیّه را روی دست سیّد ابراهیم دمشقی دیدم».(2)

نظر به اینکه به هنگام نقل رکن الدین محمد 114 سال از وقوع این حادثه می گذشت، رؤیت او بعید به نظر می رسد، ممکن است از پدرش شنیده باشد و با گذشت زمان حافظه اش در آن اثر گذاشته باشد، و یا به هنگام نقل اشتباهی روی داده باشد.

به هر حال به هنگام بروز این حادثه 1220 سال از رحلت مظلومانه حضرت رقیه می گذشت.

پدیدار شدن جسد مطهر آن حضرت به صورت تر و تازه، پس از 12 قرن، هر گونه شک و تردید را در مورد انتساب آن حرم مطهر به آن حضرت از بین می برد.

نگارنده چندین بار توفیق تشرف و عتبه بوسی آن حرم با صفا را پیدا کرده است.

* * *

21 - مشهد اردهال

پیکر پاک و مطهر گروهی از شهدای مشهد اردهال بعد از سیزده قرن تر و تازه پدیدار گردید.

در کنار جاده کاشان - دلیجان در 42 کیلومتری کاشان، گنبد مطهر و حرم باصفای حضرت سلطانعلی، فرزند بلافصل امام باقر علل ، در دامنۀ کوه اردهال

ص: 68


1- منتخب التواريخ ص 282.
2- شبهای مکه ص 75 .

نورافشانی می کند .

این حرم باشکوه، در گذشته به عنوانِ:« مشهد بارکرسب » شهرت داشت، ولی اخیراً بیشتر به عنوان:« مشهد اردهال » شناخته می شود، و گاهی به مناسبت مراسم ویژه ای که در دومین جمعۀ مهرماه - همه ساله - در آنجا انجام می شود، « مشهد قالی شویان » نیز نامیده می شود .

در این مکان مقدس که همه روزه پذیرای زائران فراوانی از راههای دور و نزدیک می باشد، حضرت « علی » فرزند بلافصل امام باقر (عليه السلام) آرمیده است.

در مورد علت تشریف فرمائی آن بزرگوار به این صفحات مشهور این است که اهالی فین و چهل حصاران به محضر مقدس امام باقر (عليه السلام) شرفیاب شده، فردی را برای تبلیغ و ارشاد و هدایت منطقه از محضر آن حضرت تقاضا نمودند، امام باقر (عليه السلام) فرزند دلبندش «علی» را همراه آنان فرستاد که بعدها به شاه سلطانعلی اشتهار یافت .

این امامزادۀ عظیم الشّأن در حدود سه سال در آن نواحی به ارشاد و هدایت مردم پرداخت تعداد بی شماری از شیعیان، از اطراف و اکناف گرد آمده، از سرچشمۀ زلال علوم آل محمد (صلی اللّه عليه وآله وسلم) استفاده کردند، تا گزارش آن به گوش دشمنان این خاندان رسید، لشکری آراسته، به انواع حیله ها و نیرنگها توسّل جسته، به قتل آن بزرگوار همت گماشتند.

اهالی متدین آن نواحی گرد آمده، از آن حضرت دلیرانه دفاع کردند، پس از شهادت گروهی از اصحاب ، حضرت سلطانعلی شخصاً وارد کارزار شده، پس از ابراز رشادتهای فراوان، سرانجام به شهادت رسیدند.

در مورد اینکه امام باقر (عليه السلام) فرزندی به نام « علی » داشته، هیچ تردیدی نیست، و در بسیاری از کتب سیره، تاریخ، رجال و تراجم به آن تصریح شده، از جمله

1 - ارشاد مفید 2 / 176. 2 - رجال شیخ طوسی: 241 .

ص: 69

3 - نسب قریش: 63

4 - جمهرة أنساب العرب: 53

5 - إعلام الوری: 265

6 - دلائل الامامه: 217

7 - المستجاد : 174

8 - تذكرة الخواص: 306

9 - مناقب آل ابی طالب: 4 / 228

10 - غاية الاختصار 63

11 - الفصول المهمه : 221

12 - النقض: 198

13 - مجالس المؤمنين: 1 / 87

14 - بحار الانوار: 46 / 365

15 - عوالم 19 / 338

16 - رياض العلماء: 4 / 216

17 - روضات الجنّات: 4/ 212

18 - منتخب التواريخ : 417

19 - منتهى الآمال: 2 / 119

20 - معجم رجال الحدیث: 155/12

و در برخی از این منابع تصریح شده که حرم مطهر این امامزادۀ بزرگوار در نواحی کاشان در مجاورت قصبۀ « بارکرسب »(1) قرار دارد که از آن جمله است:

1 - النقض ص 588

2 - مجالس المؤمنين : ج 1 ص 87

3 - رياض العلماء : ج 4 ص 216

4 - روضات الجنّات: ج 4 ص 212

5 - منتخب التواريخ ص 417

6 - منتهى الآمال: ج 2 ص 119

7 - احسن الوديعه: ج 2 ص 316 .

8 - ديوان ابوالرّضا راوندی ص 52 و 127

9 - مزارات علویین، از مرحوم آیة اللّه مرعشی - مخطوط -

10 - نور باهر ص 29

و دهها منبع دیگر، که همگی بر حرم و بارگاه با شکوه ایشان در این نقطه تصریح کرده، و از آن به « مشهد بارکرسب » تعبیر کرده اند، ولی در زمان ما به عنوان: « مشهد اردهال » شهرت یافته است .

ص: 70


1- نام این روستا در منابع مختلف به اختلاف آمده است، از جمله «بارکرز »،« باركرس » ، « باركرسب » و « باركرسف ».

شاهزاده « علی بن امام محمد باقر » (عليه السلام) در زمان ما فقط به عنوان: « شاه سلطانعلی » مشهور است و بیوگرافی اجمالی اش به شرح زیر است:

نام شریفش: « علی »

لقبش: «طاهر »

کنیه اش: « ابوالحسن »

نسبش: فرزند بلاواسطۀ امام باقر (عليه السلام)

مادرش: امّ ولد(1)

فرزند گرامی اش: «امامزاده احمد» مدفون در باغات اصفهان(2)

دختر والامقامش: «فاطمه» همسر امام کاظم (عليه السلام) (3)

محقق خبير و علامۀ بصیر عبدالجلیل قزوینی در کتاب گرانسنگ « النقض » که به سال 560 هجری از تألیف آن پرداخته در بیان سیرهٔ مستمره شیعیان در زمینهٔ زیارت مشاهد مشرّفه می نویسد:

اهل ری به زیارت سیّد عبدالعظيم روند ...

اهل قم به زیارت فاطمه بنت موسی بن جعفر (عليه السلام) ...

و اهل کاشان به زیارت على بن محمد الباقر (عليه السلام) که مدفون است به « بارکرسب » با چندان حجّت و برهان که آنجا ظاهر شده است.(4)

علامۀ بزرگوار آقا میرزا محمد باقر موسوی چهار سوقی متوفای 1313 ه. در

ص: 71


1- مرحوم آیت اللّه مرعشی در کتاب « مزارات العلويين » مادر سلطانعلی را «حکیمه دختر اسد بن مغیره ثقفی » ذکر کرده ( نور باهر ص 27) ولی ظاهراً اختلافی نیست در این که او مادر ابراهیم و عبیداللّه بود و مادر سلطانعلی « ام ولد » بوده است، رجوع شود به: ارشاد مفید: ج 2 ص 176 ، إعلام الوری ص 265، مناقب ابن شهر آشوب: ج 4 ص 228، تذكرة الخواص ص 306 و الفصول المهمه ص 221 .
2- رياض العلماء: ج 4 ص 217 ، روضات الجنّات، ج 4 ص 212 و منتخب التواريخ ص 417 .
3- نسب قريش ص 64، غاية الاختصار ص 63 و منتهی الآمال: ج 2 ص 119 .
4- النقض ص 588 .

کتاب پرارج «روضات» پس از بحث و بررسی امامزادگان قم و شهرری می نویسد:

در کشور ایران در غیر این دو شهر، امامزادۀ دیگری ثابت نشده، جز:

1 - قبر احمد بن موسی مشهور به شاهچراغ در شیراز

2 - قبر شاهزاده علی فرزند امام محمد باقر (عليه السلام) در اطراف کاشان، در محلی مشهور به « مشهد بارکرس ».

3 - قبر فرزندش امامزاده احمد در محلۀ باغات اصفهان(1)

بر این اساس در انتساب این حرم مطهر به شاهزاده بزرگوار فرزند والاگهر امام باقر (عليه السلام) در طول قرون و اعصار هیچ تردیدی نبوده است.

نگارنده گوید: کرامات فراوانی از این امامزاده بزرگوار مشاهده شده که اگر جمع شود کتاب قطوری گردد.

راقم سطور سه کرامت باهره از این بزرگوار مشاهده کرده، که هر یک از آنها برای اثبات جلالت قدر ایشان کافی است.

در مورد شرح حال شاه سلطانعلی کتابهای مستقل فراوانی نوشته شده، که عناوین برخی از آنها را در اینجا می آوریم:

1 - نور باهر در ترجمۀ علی بن امام محمد باقر از آیت اللّه حاج شیخ محمد باقر ،مرندی، متوفای 21 محرم 1416 ه. چاپ 1381ه . قم.

2 - مجموعۀ تاریخی - مذهبی مشهد اردهال، از حسین فرّخ یار، چاپ 1369 ش. تهران.

3 - تذكرۀ سلطانعلی، بن محمد باقر، از امامت کاشانی، چاپ 1383ه .

4 - زندگی و زیارتنامۀ حضرت سلطانعلی از عبدالرسول مدنی، چاپ 1408ه .

5 - سرنوشت قیام خونین سلطانعلی، از خبّاز کاشانی.

یکی از فضلای حوزه علمیه قم به نام « سید اشرف الدین کیائی طالقانی » که نسب شریفش به سلطانعلی می رسد، ده جزوه در رابطه با سلطانعلی و احفادش چاپ و منتشر کرده، که همۀ آنها ارتباط مستقیم با شرح زندگانی این امامزادۀ بزرگوار

ص: 72


1- روضات الجنّات: ج 4 ص 212 .

دارد و لذا عناوین آنها را یادآور می شویم:

1 - رساله ای در خصوص امامزاده سلطانعلی

2 - سلطانعلی نامه

3 - امامزاده سلطانعلی و احفاد ایشان

4 - انساب سادات یا احفاد امامزاده سلطانعلی

5 - امامزاده احمد فرزند سلطانعلی

6 - امامزاده قاسم، از احفاد سلطانعلی

7 - امامزاده معصوم - تهران - از احفاد سلطانعلی

8 - امامزاده سید ناصرالدین - تهران - از احفاد سلطانعلی

9 - مزار فیض آثار اورازان - طالقان - از احفاد سلطانعلی

10 - قاضی نجم الدین محمود طالقانی از احفاد سلطانعلی

همۀ این جزوه های دهگانه در سالهای 1411 - 1414ه . در قم به طبع رسیده است .

از جزئیات زندگی حضرت سلطانعلی گزارش مستندی در دست نیست، جز یک سلسله مطالبی که اهالی آن نواحی سینه به سینه از نیاکان خود نقل می کنند.

روز شهادت حضرت سلطانعلی در تذکره ها روز 27 جمادی الثانی ذکر شده، که در سال شهادت آن بزرگوار با 17 مهرماه مصادف بوده است.

مراسم سالگرد شهادت آن حضرت همه ساله باشکوه فراوان در اطراف حرم مطهرش برگزار می.شود.

این مراسم با تاریخ شمسی گرفته می شود و برای اینکه با روز تعطیلی مصادف شود، دومین جمعۀ مهرماه مقرّر گشته است.

ولی سال شهادت آن حضرت در تذکره ها به طور دقیق تعیین نشده، جز اینکه آمده است:

1 - حضرت سلطانعلی سه سال در این نواحی به ارشاد و هدایت خلق پرداخته است.

2 - یکسال بعد از اقامت آن حضرت در این نواحی، خبر شهادت جانگداز امام باقر (عليه السلام) به او رسیده است.

ص: 73

3 - سه سال بعد از ورود آنحضرت به این نواحی شهادت جانگداز ایشان غریبانه و مظلومانه رخ داده است.(1)

با توجه به فرازهای بالا معلوم می شود که شهادت حضرت سلطانعلی در 27 جمادى الثانى 116- . اتفاق افتاده است زیرا شهادت امام باقر (عليه السلام) به سال 114 هجری بوده است.(2)

و ما اینک در آستانه « آغاز چهاردهمین قرن شهادت آنحضرت » قرار گرفته ایم.

سن شریف حضرت سلطانعلی را به هنگام شهادت 32 نوشته اند(3)

قدیمی ترین گزارش موجود از گنبد و بارگاه حضرت سلطانعلی، به قرن دوّم هجری مربوط می شود.

بر اساس گزارشی که غیاث الدین جمشید بن مهدی دلیجانی به سال 951 ه. در کتاب « تبويب الأمالي » ثبت کرده :

«در ذیقعده 529 هجری نوشته ای بر روی پوست، در مشهدی که در روستای «بارکرز » است، پیدا شد، در این نوشتار آمده است:

اینجا قبر یکی از فرزندان رسول اکرم (صلی اللّه عليه وآله وسلم) ابو الحسن على بن محمد بن على ... ابی طالب است .

ساختمان این گنبد به فرمان همسایۀ نالایق، بندۀ گنهکار و روسیاه: طاهر بن محمد بن حسین بن بهروز، به تاریخ ماه صفر سنۀ 145 هجری انجام یافت ».

در پشت این پوست نوشته شده: ﴿ كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ ﴾ .(4)

در آن تاریخ در حدود سی در حدود سی سال از شهادت آن حضرت می گذشت.

گزارش دوّم مربوط به ابوالرّضا، ضياء الدين فضل اللّه بن على بن عبداللّه

ص: 74


1- مجموعهٔ تاریخی - مذهبی مشهد اردهال ص 41 - 43 به نقل از تذکرهٔ سلطانعلی.
2- اصول کافی ج 1 ص 469 .
3- مجموعهٔ تاریخی - مذهبی مشهد اردهال ص 39 .
4- كتاب « تبويب الأمالی » به چاپ نرسیده، دو نسخه از این کتاب در قم و کاشان موجود است .

راوندی می شود.

راوندی از بزرگان جهان تشیع، از مشایخ اجازه، شاگرد ابو علی پسر شیخ طوسی، و استاد منتجب الدّین و ابن شهراشوب می باشد.(1)

سمعانی در کاشان با او ملاقات کرده(2) از او ستایش کرده و از اشعارش نوشته است.

تاریخ دقیق وفاتش(3) به دست نیامده، شیخ آغا بزرگ تهرانی به نقل از « خریدة القصر » وفاتش را قبل از 547 ه . نوشته(4) ولى سیّد علیخان کبیر تصریح کرده که در سال 548 ه . زنده بوده است.(5)

مرحوم آیت اللّه مرعشی کتاب مستقلی در شرح حال راوندی نوشته و آنرا «لمعة النور والضّياء فى ترجمة السيّد ابى الرّضا » نام نهاده است. وی در این کتاب تاریخ وفاتش را به سال 563 ه . دانسته است.(6)

مؤلف گوید: نسخه ای از کتاب امالی سید مرتضی در کتابخانه « اسکوریال » به شمارۀ 145 موجود است، که تاریخ کتابت آن محرّم الحرام 567 هجری است.(7)

این نسخه در ملک حسین بن ابی عبداللّه بن ابراهیم خومجانی قرار گرفته، او نیز این نسخه را در محضر سیّد فضل اللّه بن على بن عبيد اللّه راوندی قرائت کرده، مرحوم راوندی نیز در تاریخ 568 ه . به او اجازۀ روایت آن را مرقوم فرموده است.(8)

بر این اساس مرحوم راوندی تا سال 568 ه . زنده بوده است.(9)

در موزه « المتحف العراقی » در بغداد یک نسخه خطی از « نهج البلاغه » به شمارهٔ 3784 هست که به سال 556ه. نوشته شده بعدها با نسخه دیگری مقابله

ص: 75


1- ريحانة الأدب: ج 4 ص 9.
2- الأنساب: ج 6 ص 56.
3- الأنساب: ج 10 ص 18.
4- الذریعه: ج 9 بخش 2 - ص 352 .
5- الدرجات الرّفيعه ص 511 .
6- لمعة النور و الضّياء ص 45.
7- امالی :مرتضی ج 1 ص 22 .
8- امالی مرتضی: ج 1 ص 21.
9- آية اللّه شبیری نگارنده را به این مطلب ارشاد فرمودند.

شده که آن نسخه را به سال 571ه . سيّد فضل اللّه راوندی قرائت کرده است.(1)

روی این بیان مرحوم راوندی تا سال 571 ه. یقیناً زنده بوده است.

با توجه به این که در یک نسخه خطی از « خصائص الأئمه » سیّد رضى، كه به شمارهٔ 1190 در کتابخانه «رضا» در « رامپور » هند محافظت می شود، روز وفات ایشان روز عرفه قید شده(2) معلوم می شود که ایشان تا روز هشتم ذیحجۀ 571 ه. زنده بوده در عرفۀ آن سال یا سالهای بعد دیده از جهان فرو بسته است. راوندی دیوان ارزشمندی دارد که چهل سال پیش در تهران به چاپ رسیده است.

وی در این دیوان شرح مفصلی در مورد گنبد و بارگاه حضرت سلطانعلی آورده، از ساختمان بقعه و بارگاه، بنای حمام و کاروانسرا، احداث نهر و ایجاد باغ و بستان در پیرامون امامزاده، با مساعی جمیلۀ مجدالدین عبیداللّه کاشانی سخن گفته است.(3)

مجدالدین، ابوالقاسم، عبیداللّه بن فضل بن محمود، روز جمعه ششم جمادی الثانی 535 ه. وفات کرده است.(4)

بر اساس این دو گزارش و دیگر گزارشهای موجود، از قرن دوم هجری گنبد بارگاه رفیعی بر فراز قبر مطهر این امامزادۀ جلیل القدر بوده، در قرن پنجم مرافق فراوانی به آن ضمیمه شده، در قرون بعدی در عهد سلجوقیان، صفویان و قاجاریان، از طرف سلاطین و یا دیگر اهل خیر در ترمیم و یا تجدید ساختمان آن تلاشهای فراوانی به عمل آمده است .

در عصر ما در اوج عظمت، و شدیداً مورد توجه خاص و عام می باشد، و همه روزه تعداد زیادی از راههای دور و نزدیک برای عتبه بوسی مشرّف می شوند.

در ایوان درب قبله، سردابی است متصل به پله ها، که در توی آن سرداب صد تخته تابوت است، که در کنار هم به ردیف چیده شده، و در هر ردیف سه

ص: 76


1- تراثنا، سال نهم شمارهٔ 35 - 36 ص 186.
2- همان مدرک.
3- دیوان راوندی ص 125 - 127.
4- دیوان راوندی ص 166 .

تابوت روی هم قرار گرفته است.

این تابوتها مربوط به شهیدانی است که عاشقانه در محضر حضرت سلطانعلی جان خود را فدا کردند، و در راه دفاع از حریم ولایت شربت شهادت نوشیدند .

دو بار از این سرداب گزارش رسیده که اجساد به خون آغشتۀ این شهیدان تر و تازه است و هیچ تغییری نکرده است :

1 - اعتضاد السلطنه، پسر سپهسالار، در عهد ناصرالدین شاه قاجار به زیارت امامزاده مشرّف شده، به سرداب رفت اجساد طیب و طاهر و پیکرهای معطر پاره پاره را مشاهده کرد، حال رقت باری بر او دست داد، شتابزده بیرون آمد.(1)

2 - روز نهم صفر الخير 1381ه. مرحوم آیت اللّه مرعشی نجفی به زیارت حضرت سلطانعلی مشرّف شده، به احترام ایشان در سردابه را باز کرده اند، ایشان شخصاً تابوتها را مشاهده کرده اند، تعدادی از این تابوتها باز بوده و پیکرهای به خون آغشته شهدا كاملاً صحیح و سالم بوده است.

آیت اللّه حاج شیخ محمد باقر مرندی قدس سره که در این سفر آیت اللّه مرعشی را همراهی می کردند در این رابطه نوشته اند :

«در ایوان درب قبله سردابی است متصل به پله ها، که در توی آن سرداب، صد تخته تابوت است، که در هر ردیف سه تا رویهم چیده شده، سه تا از آنها که باز بود بدن نپوسیده بود، بلکه خشک شده، فقط رنگ بدن به سبزی می زد».(2)

این داستان را مرحوم آیةاللّه مرعشی دهها بار نقل کرده بودند، و دهها نفر بدون واسطه از ایشان شنیده بود.

علاوه بر ایشان و همراهانشان که عبارت بودند از:

1 - مرحوم حاج میرزا محمد باقر مرندی

2 - مرحوم حاج میرزا عبداللّه شهیدی

3 - مرحوم حاج میرزا صادق نصیری

ص: 77


1- مجموعهٔ تاریخی - مذهبی مشهد اردهال ص 35 .
2- نور باهر ص 39 .

4 - مرحوم سيّد ابوالفضل يثربي

5 - حجّة الاسلام و المسلمین حاج سید حمید موسوی مرندی(1)

دو تن از خدّام آستانۀ مقدسه حضرت سلطانعلی نیز در تاریخ یاد شده وارد سرداب شده، تابوتها را مشاهده کرده اجساد تر و تازۀ برخی از آن گلگون کفنان را به چشم خود دیده بودند.

آیت اللّه مصطفوی از قول مرحوم آقا بزرگ، یکی از خدام حرم مطهر حضرت سلطانعلی بدون واسطه نقل فرمودند که گفته بود:

وقتی که حضرت آیة اللّه مرعشی به مشهد اردهال مشرّف شدند، امر فرمودند درب سرداب گشوده شد، روی پلۀ اوّلی نشستند و از آنجا تابوتها را مشاهده کردند.

من چند پله پائین رفتم بیش از 60 تابوت به چشم خود دیدم، غالباً در هر ردیف سه تابوت روی یکدیگر گذاشته شده بود، برخی از این تابوتها باز بود، اجساد شهدا کاملاً تر و تازه بود، گوئی همین الآن از میدان کارزار اجسادشان انتقال یافته است.

متولی آستانه آقا سید جلال محسنی پائین رفت، اجساد شهدا را با دست خود لمس کرد.

برخی از اجساد طوری در تابوت قرار گرفته بودند که دستهایشان بیرون از تابوت افتاده بود، آیت اللّه مرعشی دستور دادند که آنها را به تابوتشان برگردانند.

آقا سید جلال دستشان را می گرفت، بلند می کرد و به داخل تابوت بر می گردانید.

پیکرهای پاک شهیدان به قدری تازه بود که به راحتی دستشان باز و بسته می شد .

آیت اللّه مصطفوی این مطلب را بدون واسطه از آقا بزرگ نقل کردند و او را به صداقت و وثاقت ستودند.

هنگامی که معظم له این داستان را از مرحوم آقا بزرگ نقل فرمودند، حاضرین در مجلس همگی او را به پاکی و دیانت ستودند و بر صحت این نقل تأکید کردند.

ص: 78


1- نور باهر ص 8 .

آنها همچنین آقا سید جلال را نیز می شناختند و بر پاکی و دیانت او تأکید داشتند.

آقای مصطفوی از مرحوم آقا بزرگ نقل کردند که این سرداب مخصوص اجساد شهیدانی است که در رکاب حضرت سلطانعلی شربت شهادت نوشیدند، و به قبر مطهر حضرت ایشان راه ندارد.

و بدین گونه پیکرهای پاک این شهدای گرانقدر، پس از 1265 سال تر و تازه بود.

* * *

22 - علی بن شاذان

پیکر پاک یکی از غلامان حضرت رضا (عليه السلام) در اطراف حرم مطهر شاهزاده حسین - قزوین - پس از دوازده قرن تر و تازه پدیدار گردید.

در اطراف حرم مطهر شاهزاده حسین،(1) قبری بود که در طول قرون و اعصار به عنوان قبر یکی از اولیاء اللّه مورد توجه بود، مردم متدین قزوین شبهای جمعه و دیگر ایام ولیالی متبرکه به هنگام زیارت شاهزاده حسین، در آنجا نیز حضور یافته ، فاتحه نثار می کردند و شمع می افروختند.

« عبدالکریم رافعی » متوفای 623 ه. به هنگام بحث از تربت پاک شاهزاده حسین می نویسد:

«از پدرم شنیدم که در راه متصل به راه « ارادق » قبر یکی از صحابه - رضى اللّه عنه - هست .(2)

« حمد اللّه مستوفی » متوفای 750ه. در این رابطه می نویسد:

«و در آن مقبره به طرف ،اراداق نزدیک رودخانه، گوری است از آنِ یکی از صحابه، و در آن مقبره مشهدی است از آنِ پسر علی بن موسى الرّضاء (عليه السلام) ».(3)

ص: 79


1- در مورد « شاهزاده حسین » در همین بخش سخن خواهیم گفت.
2- التدوين : ج 1 ص 56 .
3- تاریخ گزیده ص 784.

در منابع متأخر با توضیح بیشتر چنین آمده است:

« در بیرون دروازه خندقبار، جزء گورستان بزرگ، به فاصله 50 - 60 متر در جنوب شرقی دروازه قبری است که در حدود 75 سانتیمتر از سطح زمین مرتفع تر است.

خطوط اصلی روی سنگ فرسوده شده خوانده نمی شود سنگ تازه تری در آنجا نصب کرده اند، در آن نوشته اند:

خادمِ امام الانس والجن، امام رضا (عليه السلام) ابوشليج على بن غازي بن احمد - رحمة اللّه عليه - في شهر شوّال سنة احدى و ثمانين و خمسمائة ».(1)

در حدود 30 سال پیش، در حضور برخی از هیئت مدیرۀ « دارالتبلیغ اسلامی قم » بودم، از قزوین به آنها تلفن شد، که ما به نقطه مورد نظر رسیدیم، پیکر تر و تازه ای پدیدار شده است.

آنها خواهش کردند که دست نگهدارید تا ما نیز برسیم، ما همین الآن حركت می کنیم.

موضوع را جویا شدم، گفتند: در قزوین در اطراف حرم مطهر شاهزاده حسین قبری هست که از قدیم الایام گفته می شود که قبر یکی از اولیاء اللّه است.

جمعی از دوستان ما چند روزی است رفته اند که تحقیق کنند و اینک اطلاع می دهند که پس از خاکبرداری به جسد تر و تازه ای رسیده اند.

آنها بلافاصله حرکت کردند و رفتند، بعدها جویا شدم گفتند که ما رفتیم و جسد ولی خدا را با چشم خود دیدیم.

پرسیدم: آیا نام این بزرگوار معلوم شده؟ گفتند: آری، پس از حدود دو متر خاکبرداری سنگ قبری ظاهر شده که روی آن نوشته شده :

«هذا قبر علی بن شاذان، مولى على بن موسى الرّضا».

ص: 80


1- مینودر: ج 1 ص 720 .

یعنی: « اینجا قبر علی بن شاذان، غلامِ علىّ بن موسى الرضا (عليه السلام) است ».

در آن ایام من نپرسیدم که چگونه به این فکر افتاده اند و به چنین کاری اقدام نموده اند، ولی اخیراً که در این موضوع تحقیق می کردم، آیة اللّه شبیری از آیت اللّه حاج سید ابوطالب میرزائی نجفی - مقيم لندن - نقل کردند که فرموده بود:

یک نسخۀ خطی از کتاب « حاشیه خفری » داشتم، در حاشیه آن متذکر شده بود که در اطراف حرم مطهر شاهزاده حسین یکی از اصحاب حضرت رضا (عليه السلام) مدفون است .

محل دفن این صحابهٔ امام هشتم در آن نسخه طوری مشخص شده بود که با نقطه خاصی در اطراف حرم منطبق بود.

و لذا تصمیم گرفتیم که به محل رفته آن نقطه را مشخص کنیم و در آنجا به حفاری بپردازیم، شاید اثری به دست آید و چیزی معلوم شود.

با جمعی از دوستان به قزوین رفته، آن محل را مشخص کردیم و در آنجا به خاک برداری پرداختیم.

روز اوّل و دوم چیزی به دست نیامد، روز سوم به تخته سنگی رسیدیم که روی آن نوشته بود:

« غازی بن شاذان »

« غلامِ امامُ الانس و الجان »

« شاه خراسان »

« على بن موسى الرّضا »

خاک برداری را ادامه دادیم تا به لحد رسیدیم، با جسد تر و تازۀ غلام سیاهپوستی مواجه شدیم که گذشت دوازده قرن هیچ تأثیری در آن نکرده بود.

نگارنده گوید: آنچه پس از گذشت 30 سال در مورد نام این بزرگوار در حافظۀ اينجانب مانده « علی بن شاذان » است، ولی آیة اللّه شبیری از آیت اللّه حا حاج سيد

ص: 81

ابوطالب میرزائی نجفی(1)« غازی بن شاذان » نقل فرمودند.

در فرازی که از کتاب « مینودر » نقل کردیم تاریخ 581 ه . ثبت شده بود که نمی تواند تاریخ وفات « علی بن شاذان » باشد، بلکه تاریخ حکاکی سنگ قبلی بوده، که عیناً به سنگ جدید انتقال یافته است، در آنجا چیزی نیست که دال باشد بر این که تاریخ یاد شده تاریخ وفات است، بلکه آمده است: « في شهر شوال سنة احدی و ثمانین و خمسمائة»(2) یعنی « در ماه شوال از سال 581 ه . ».

کسانی که با نوشتجات بقعه ها آشنایی دارند می دانند که این کار بسیار رایج است و در روی سنگها و کاشیها تاریخ حکاکی و کاشی کاری را می نویسند، نه تاریخ رحلت صاحب بقعه را، مگر این که تصریح کنند.

نگارندۀ سطور، روز جمعه 14 ذیقعده 1415ه . برای تحقیق بیشتر راهی قزوین شده، در کنار بقعۀ این غلام شایسته امام هشتم حضور یافت و از افراد مختلف در این رابطه پرس و جو کرد .

پیر مرد کهنسالی اظهار کرد :

اینجا قبر « علی بن شاذان » غلامِ امام هشتم است، سالها پیش گروهی از تهران آمدند، اینجا را خاکبرداری کردند و پیکر تر و تازۀ این بندۀ صالح خدا را مشاهده نمودند.

پرسیدم: از گذشته این بقعه چه می دانی؟

ص: 82


1- آية اللّه میرزائی در سال 1330 ه . در زنجان متولد شده، مقدمات را در زنجان فرا ،گرفته سطوح عالیه و معقول را در تهران و مشهد خوانده، به حوزۀ علمیه قم شرفیاب شده، از خرمن علمی مرحوم آیت اللّه حجّت و مرحوم آیت اللّه بروجردی خوشه ها چیده، به رشت رفته سالیان متمادی به ارشاد خلق و ترویج مذهب پرداخته و اینک در لندن رحل اقامت افکنده است. برادر فقیدشان مرحوم آیت اللّه حاج سید حسین میرزائی از علمای بسیار ارزشمند زنجان بودند و حقیر مکرّر به خدمتشان رسیده بودم .
2- مینودر: ج 1 ص 720 .

گفت: از روزی که من چشم به این دنیا گشودم اینجا زیارتگاه بود، مردم می آمدند فاتحه می خواندند، حاجت می خواستند و حاجت روا برمی گشتند.

سپس گفت: بسیار دیده شده که شبهای جمعه اینجا بدون شمع و چراغ روشن باشد، و لذا مردم اعتقاد خاصی دارند و شمع روشن می کنند.

صاحب «آثار البلاد» که خود اهل قزوین است و دو قرن پیش زندگی می کرد، در حق این گورستان می نویسد:

«در آنجا قبر بسیاری از عالمان، صالحان، زاهدان و شهیدان است، شبهای جمعه مردم می روند و انوار عجیبی می بینند که از این قبرها ساطع است، و این چیز بسیار روشنی است که هر کس برود می بیند، خواه آدم صالحی باشد یا طالح».(1)

* * *

نگارنده گوید: نظر به اینکه این بزرگوار در آستانۀ مقدسۀ شاهزاده حسین آرمیده و همۀ این عنایات به برکت آن حضرت است، مناسب است که تحقیقات فشرده ای پیرامون آن غنچۀ نوشکفته گلستان رضوی تقدیم خوانندگان گرامی شود:

شاهزاده حسین

حرم مطهر شاهزاده حسین، مشهورترین و باشکوهترین زیارتگاه قزوین، و یکی از کهن ترین مشاهد متبرکه ایران است .

این حرم باصفا به فرزند بلافصل امام رضا (عليه السلام) : «شاهزاده حسین بن علی بن موسى الرّضا» منسوب است.

این غنچه نشکفتۀ گلستان امامت به هنگام تشریف فرمائی امام رضا (عليه السلام) به ایران، و توقف ایشان در قزوین، درگذشته است.

حمد اللّه مستوفی، متوفای 750 ه. در این رابطه می نویسد:

«على بن موسى الرضا (عليه السلام) متواری به قزوین آمد و در سرای داود بن عیسی

ص: 83


1- آثار البلاد و اخبار العباد ص 436 .

عازبی نزول کرد و او را پسری دوساله آنجا متوفّی ،شد مشهد او مشهور است ».(1)

پیش از مستوفی، عبدالکریم رافعی، متوفّای 623 ه. در کتاب پرارج: « التدوين في ذكر اخبار قزوين » از حافظ ابویعلی، متوفای 446 ه. نقل می کند که وی در کتاب ارزشمند «تاریخ قزوین و فضائلها» نوشته است:

«مشهور است که حضرت رضا (عليه السلام) از قزوین عبور فرموده و در سرای « داود بن سليمان غازی » پنهان بوده است».(2)

میزبان حضرت رضا (عليه السلام) در قزوین: « داود بن سلیمان بن جعفر » بود که مشهورترین نسخۀ کتاب « صحيفة الرّضا » را از آن حضرت روایت کرده است.

نجاشی پیشتاز رجالیون در این رابطه می نویسد:

«ابو احمد، داود بن سلیمان بن جعفر قزوینی ... کتابی دارد که آن را از امام رضا (عليه السلام) روایت کرده است . (3)

ذهبی گوید: داود بن سلیمان قزوینی کتابی از آنحضرت روایت کرده.(4)

كتاب صحيفة الرّضا (عليه السلام) در ایران و هند به چاپ رسیده، و اخیراً چاپ تحقيق شدۀ آن به سال 1408 ه. در قم منتشر شد.

در این چاپ هشتاد سند برای این کتاب بیان شده، که 26 سندِ آن به :

« ابواحمد داود بن سلیمان » منتهی می شود.(5)

از تعبیر ابویعلی و مستوفی استفاده می شود که امام رضا (عليه السلام) فقط به صورت عبوری وارد قزوین نشده، بلکه مدتی در آنجا توقف داشته، ولی به صورت علنی نبوده است، تا اهالی قزوین آگاه شوند و به محضر آن حضرت شرفیاب گردند.

و شاید به همین دلیل داود بن سلیمان فرصت کرده که کتاب « صحيفة الرّضا » را از آن حضرت استماع و یا استنساخ نماید.

ص: 84


1- تاریخ گزیده ص 789.
2- التدوین: ج 1 ص 56 .
3- رجال نجاشی ص 161 .
4- ميزان الاعتدال : ج 3 ص 158 .
5- صحيفة الرّضا - مقدمه - ص 13 - 39.

به هر تقدیر در ایام توقف آن حضرت بود که آقازاده گرامی اش « حسین » که بیش از دو بهار از عمر شریفش نگذشته بود، به درود حیات گفت و در آن سرزمین مدفون گردید.

نگارنده بارها توفیق تشرّف به حرم باصفای این امامزاده جلیل القدر را پیدا کرده، توجّه خاص اهالی قزوین را به این حرم مطهر مشاهده نموده است.

از بررسی صفحات تاریخ استفاده می شود که این توجه همگانی در همۀ قرون و اعصار بوده است.

شیخ عبدالجلیل رازی، دانشمند گرانمایۀ قرن ششم، در کتاب پرارج: « النّقض » که به سال 560 ه. از تألیف آن پرداخته، در شمار حضرت معصومه و حضرت عبدالعظیم، از شاهزاده حسین یاد کرده می نویسد:

«اهل قزوین، از شیعه و سنّی به زیارت ابو عبد اللّه حسين بن الرّضا می روند».(1)

حمداللّه مستوفی، که خود اهل قزوین بود و تعدادی از نیاکانش از طرف خلفا حاكم قزوین بودند، در کتابهای گرانسنگ خود، که به سالهای 730 و 740 ه. از تألیف آنها پرداخته است، به هنگام بحث از مقابر قزوین می نویسد:

«و در آن مقبره مشهدی است از آنِ پسر علی بن موسى الرضا (عليه السلام) ، وفات آن پسر در دوسالگی بود، و گویند: حسین نام داشته است».(2)

در طول قرون و اعصار در هر کتابی از قزوین و مزارات آن سخن به میان آمده ، از شاهزاده حسین به عنوان: فرزند بلافصل امام رضا (عليه السلام) سخن رفته است.(3)

ص: 85


1- النقض، ص 589 .
2- تاریخ گزیده ص 784 و نزهة القلوب ص 63.
3- رسالهٔ اسدیه ص 97، زينة المجالس ص 382، حدائق السياحه ص 372، بستان السياحه ص 458، جنة النعیم ص 219، مرآت البلدان: ج 4 ص 174 و منتخب التواريخ ص 527 .

پژوهشگر معاصر آقای سید حسین مدرسی از اساتید برجستۀ دانشگاههای ،آمریکا در این زمینه تحقیق ارزشمندی ،نموده در کتابهای خطی و اسناد برجای مانده از شاهان شاهزادگان و دانشوران را در هفت قرن گذشته، پیرامون آستانۀ آن امامزاده عظیم الشّأن، بررسی کرده، همۀ آنها را در کتاب ارزشمندی به نام: « برگی از تاریخ قزوین» گرد آورده است.(1)

در اینجا لازم است به این نکته اشاره کنیم که در برخی از کتب سیره و تراجم برای امام رضا (عليه السلام) فقط یک فرزند ذکر کرده اند و او امام جواد (عليه السلام) است.

اگر این نقل صحیح باشد حضرت شاهزاده حسین از اعتبار ساقط می شود ولی در پاسخ می گوییم:

برای امام رضا (عليه السلام) بدون تردید اولاد دیگری بود، و فرزندان آن حضرت به امام جواد (عليه السلام) منحصر نبود، زیرا:

اولاً: امام رضا (عليه السلام) دختری به نام «فاطمه» داشت که از بانوان محدثه بود، و در سلسلۀ رُواتِ احادیث فراوانی واقع شده که به چند نمونۀ آن اشاره میکنیم:

1 - شیخ صدوق با سلسله اسنادش از «فاطمه» بنت على بن موسى الرّضا (عليه السلام) ، از پدر بزرگوارش، از پدران گرامی اش، از امیرمؤمنان (عليه السلام) روایت کرده که فرمود :

« لَا يَحِلُّ لِمُسْلِمٍ أَنْ يُرَوّعَ مُسْلِماً »:

«هرگز برای مسلمان جایز نیست که مسلمانی را بترساند».(2)

2 - شیخ صدوق با همین سند از رسول اکرم (صلی اللّه عليه وآله وسلم) روایت کرده که فرمود:

«مَنْ كَفَّ غَضَبَهُ كَفَّ اللَّهُ عَنْهُ عَذَابَهُ، وَ مَنْ حَسُنَ خُلْقُهُ بَلَغَهُ اللَّهُ دَرَجَةَ الصَّائِمِ الْقَائِمِ»:

«هر کس جلو غضبش را بگیرد خداوند عذابش را از او نگه می دارد ،

ص: 86


1- این کتاب در قریب 700 صفحهٔ وزیری به سال 1361 ه. در قم چاپ شده است.
2- عيون الأخبار: ج 2 ص 70 و بحار: ج 75 ص 147.

و هر کس اخلاقش را نیکو سازد خداوند به او پاداش روزه دار و شب زنده دار عطا فرماید ».(1)

3 - فاطمه دختر امام رضا (عليه السلام) از عمه اش حضرت معصومه - سلام اللّه علیها - با سلسله اسنادش از حضرت فاطمه - سلام اللّه عليها - حدیث غدیر و حدیث منزلت را روایت کرده است.(2)

با همین سند از رسول اکرم (صلی اللّه عليه وآله وسلم) حدیث معراج را روایت کرده است.(3)

5 - باز به همین سند از رسول اکرم (صلی اللّه عليه وآله وسلم) حدیث:

« مَنْ مَاتَ عَلَى حُبّ آلِ مُحَمَّدٍ ماتَ شَهيداً »:

« هر کس با محبّت آل محمد (صلی اللّه عليه وآله وسلم) از دنیا برود شهید از دنیا رفته است » را روایت کرده است.(4)

ثانیاً در برخی از روایات تصریح شده که امام رضا (عليه السلام) علاوه بر امام جواد (عليه السلام) فرزند دیگری داشته است، و لذا از آنحضرت سؤال می شد که آیا کدامیک از فرزندانشان حجّت خدا خواهند بود.

و اینک حدیثی را در این رابطه به طور اختصار می آوریم:

« حِمْيَرى » در ضمن یک حدیث طولانی با سلسله اسنادش از « احمد بن محمد بن ابی نصر » نقل می کند که به خدمت امام رضا (عليه السلام) عرض می کند:

چند سال پیش که شما هنوز فرزندی نداشتید از شما پرسیدم که امامت بعد

ص: 87


1- عيون الأخبار: ج 2 ص 70 و بحار: ج 73 ص 263.
2- اسنى المطالب ص 49، اسمى المناقب ص 32 ، ارجح المطالب ص 448، عبقات: ج 2 ص 977، الغدير ج 1 ص 197 و احقاق الحق: ج 6 ص 282.
3- المسلسلات ص 108 ، بحار ج 68 ص 77 ، الفوائد الرّضويه ص 60 و مسند فاطمة الزهرا ص 293 .
4- اللؤلؤة المثنيه ص 217، عوالم : ج 21 ص 354، آثار الحجه ص 8 و کریمۀ اهلبیت ص 76 .

از شما از آنِ چه کسی خواهد بود؟ فرمودید: «از آنِ فرزندم خواهد بود».

اکنون که خداوند به شما دو پسر عنایت فرموده، کدامیک از آنها در نزد شما، همانند شما در نزد پدر بزرگوارتان می باشد؟

فرمود: «هَذَا الَّذِي سَأَلْتَ لَيْسَ هَذَا وَقْتُهُ »:

«هنوز وقت این پرسش فرا نرسیده است»

آنگاه راوی اظهار نگرانی کرد و امام رضا (عليه السلام) در ضمن بیان مفصلی فرمود:

«شما و دوستانتان مطمئن باشید، امر امامت بر خلافِ آنچه از آن واهمه دارید، پیش خواهد آمد ».(1)

این حدیث شریف صریح است که امام رضا (عليه السلام) فرزند دیگری داشته است.

ثالثاً: در منابع فراوانی برای آنحضرت یکدختر و پنج پسر به شرح زیر نوشته اند:

1 - محمد القانع - امام محمد تقی جواد (عليه السلام) -

2 - حسن

3 - جعفر

4 - ابراهيم

5 - حسین

این پنج فرزند به این ترتیب در منابع شیعه و سنی آمده است.(2) و در برخی منابع تصریح شده که آن حضرت پنج پسر و یک دختر داشت ولی اسامی فرزندان نیامده است .(3)

ص: 88


1- قرب الاسناد ص 376 و بحار ج 23 ص 67 .
2- سير أعلام النبلاء: ج 1 ص 393، الفصول المهمه ص 264، نور الأبصار ص 177، 9 كشف الغمه : ج 3 ص 57، بحار ج 49 ص 221 ، عوالم : ج 22 ص 370، جنات الخلود ص 33 و تاریخ گزیده ص 205.
3- الاتحاف بحبّ الاشراف ص 168 و الصواعق المحرقه ص 123 .

روی این بیان امام رضا (عليه السلام) شش فرزند داشت که نام پنجمی آنها « حسین » بود، و به تصریح بسیاری از مورّخان او همان شاهزاده حسین مدفون در قزوین می باشد.(1)

تاریخ ارتحال شاهزاده حسین در کتیبهٔ جنوبی صندوق قبر شریف: « شعبان 201 ه. » آمده است.(2)

در پایان یادآور می شویم اگر کسی در بودن فرزندی برای امام رضا (عليه السلام) به نام « شاهزاده حسین » تردید داشته باشد، باز هم احتمال این معنی هست که این حرم باصفا مربوط به « ابو عبداللّه حسین بن علی بن داود» از نسل زینب کبری - سلام اللّه علیها - و از تبار جعفر طیار (عليه السلام) باشد که در عهد معتمد عباسی ( 256 - 279 ه. ) در قزوین قیام کرد و به تصریح مورّخان و علمای نسب قبر شریفش در قزوین است.(3)چنانکه صاحب « سراج الانساب » همین « شاهزاده حسین » را از تبار جعفر طیّار دانسته است.(4)

ولی ما بر اساس شواهد فراوان تردیدی نداریم که این حرم باصفا به غنچۀ نشکفته بوستان رضوی حضرت شاهزاده حسین، فرزند امام هشتم (عليه السلام) مربوط است.

23 - حضرت شاهچراغ

پیکر پاک و مطهر حضرت احمد بن موسی، فرزند بلافصل امام کاظم (عليه السلام) مشهور به : « شاهچراغ » در شیراز بعد از 450 سال تر و تازه پدیدار گشت و به این وسیله محل قبر شریفش مشخص گردید.

ص: 89


1- التدوين: ج 1 ص 56، ضيافة الاخوان ص 212، رسالهٔ اسدیه ص 97، تاریخ گزیده 784، نزهة القلوب ص 63 زينة المجالس ص 382، بستان السیاحه ص 458، مرآت البلدان: ج 4 ص 174 و منتخب التواريخ ص 527.
2- مینودر: ج 1 ص 698 .
3- مینودر: ج 1 ص 691 .
4- سراج الأنساب ص 309.

احمد بن موسی (عليه السلام) در اوایل قرن سوم به قصد دیدار برادر بزرگوارش حضرت رضا (عليه السلام) رهسپار ایران شده، در سرزمین شیراز به دست دشمنان اهلبیت به طرز فجیعی به شهادت رسید.

محل قبر ایشان تا نیمه دوم قرن هفتم مشخص نبود، تا در عهد امیر مقرّب الدين، مسعود بن بدر، متوفای 665 ه. پیکر غرقه به خون شاه چراغ - در محل حرم فعلی اش - پدیدار شد و از نقش نگینی که به دست داشت شناخته گردید. زیرا برنگین انگشتری اش این جمله حک شده بود :

« العزة للّه، احمدبن موسى ».

مقرّب الدين مسعود بن بدر یکی از دو وزیر اتابک بن سعد زنگی است، که اولین گنبد شاه چراغ توسط ایشان ساخته شده، سپس اتابک زنگی متوفای 659 ه. گنبد و بارگاه با شکوهتری برفراز مرقد مطهر آن حضرت بنیاد نهاد.(1)

در کتابهای تراجم ،تاریخ، سیره، مناقب، به تفصیل از جلالت قدر، سماحت قلب، سخاوت دست و مناعت طبع حضرت شاه چراغ سخن رفته است.

در جود و سخاوت بی دریغش همین بس، که یک هزار برده به دست خود خریداری کرده، در راه خدا آزاد نمود.(2) جالبتر این که همۀ آنها را از دسترنج خود خریده و آزاد نموده است.

احمد بن موسی بسیار خوش خط بود، قرآن می نوشت و با اجرت آن برده می خرید و آزاد می کرد.(3)

ص: 90


1- شدّ الازار ص 289 ، بحار ج 48 ص 309 ريحانة الادب: ج 3 ص 168، شبهای پیشاور ص 120 و شیراز شهر جاویدان ص 577 .
2- ارشاد مفید: ج 2 ص 245، اعلام الورى ص 301، حبيب السير : ج 2 ص 81 ، كشف الغمّه : ج 3 ص26، بحار ج 48 ص 307، جامع الرّواة : ج 2 ص 72، قاموس الرجال: ج 1 ص 660، معجم رجال الحديث: ج 2 ص 345 هدية الاحباب ص 180.
3- تحفة العالم: ج 2 ص 31.

احمد بن موسى (عليه السلام) به جهت علاقه شدیدی که به حضرت رضا (عليه السلام) داشت با جمع کثیری از خویشان و علاقمندان مدینه را به قصد دیدار برادر ترک نمود و از طریق فارس عازم مرو گردید.

هنگامی که خبر ورود ایشان به سرزمین فارس، به گوش « قُتلُغ خان » استاندار شیراز رسید، سپاهی ترتیب داده برای نبرد با احمدبن موسی (عليه السلام) به خارج از شیراز گسیل داد.

سپاه قتلغ خان در هشت فرسخی شیراز در نقطه ای به نام « خان زینان » با احمد بن موسی و همراهانش مواجه گردید، جنگ سختی روی داد.

در گرما گرم نبرد، یکی از نظامیان قتلغ خان فریاد برآورد: « اگر شما به قصد دیدار حضرت رضا (عليه السلام) به این سرزمین آمده اید او دیگر در میان ما نیست، او در گذشته است ».

پس از انتشار خبر شهادت امام رضا (عليه السلام) غالب همراهان احمد بن موسی پراکنده شدند و تنها تعدادی از برادران و اقوام نزدیکش از او جدا نشدند و تا آخر مقاومت کردند.

نظر به این که دیگر امکان بازگشت به حجاز نبود، ناگزیر راه شیراز را در پیش گرفت، سپاه دشمن او را دنبال کردند، و در نقطه ای که قبر شریفش الآن هست، او را به شهادت رسانیدند.(1)

تاریخ شهادت احمد بن موسى دقیقاً در دست نیست، ولی از فراز بالا استفاده می شود که اندکی بعد از شهادت امام رضا (عليه السلام) این فاجعۀ خونین روی داده است.

صاحب ريحانة الادب نيز از تعبیر «شدّ الازار» همان معنی را استفاده کرده، احتمال داده که شهادت آن حضرت در سال 203 ه. اندکی بعد از شهادت امام رضا

ص: 91


1- بحار: ج 48 ص 308 .

(عليه السلام) باشد.(1)

روی این بیان بیش از 450 سال قبر شریفش مشخص نبود تا در نیمۀ دوم قرن هفتم - در عهد مقرّب الدین مسعود بن بدر - پیکر غرقه به خونش آشکار گردید و از نقش نگینش شناخته شد.

در منابع تاریخی فراوانی تصریح شده که احمد بن موسی در شیراز مدفون است.(2) و لذا به تشکیک برخی از معاصران در پاورقیهای انوار نعمانیه اعتبار نیست .

در جلالت قدر احمد بن موسی و استقامت او در امر ولایت و استواری عقیده اش در امامت برادر بزرگوارش حضرت رضا (عليه السلام) هیچ تردیدی نیست.

به جهت جلالت قدر، کثرت عبادت، و توجه خاص حضرت موسی بن جعفر (عليه السلام) نسبت به ایشان گروهی از شیعیان بعد از شهادت امام کاظم (عليه السلام) به در خانۀ احمد بن موسى آمدند و با او بیعت کردند.

احمد بن موسی با احتشام خاصی به مسجد رفته، بر فراز منبر قرار گرفت، خطبۀ ارزنده ای در نهایت فصاحت و بلاغت ایراد کرد، آنگاه فرمود: « هان ای مردمی که با من بیعت کردید و اطاعت مرا بر خود واجب و لازم شمردید، آگاه باشید که امام مفترض الطاعه بعد از پدرم برادرم علی بن موسی الرّضا (عليه السلام) است و من با او بیعت کرده ام، اطاعت او بر من و شما فرض و لازم است».

همۀ حاضران فرمانش را اطاعت کردند و در محضر او به در خانۀ امام رضا

ص: 92


1- ريحانة الادب : ج 3 ص 169 .
2- نزهة القلوب ص 138 ، تاریخ گزیده ص 204، رحلۀ ابن بطوطه: ج 1 ص 133، سفرنامۀ او : ج 1 ص 229، انوار نعمانیه: ج 1 ص 380، بحار: ج 48 ص 308، ريحانة الادب: ج 3 ص 168، الفوائد الرّجاليه : ج 2 ص 114 ، رياض العلماء: ج 3 ص 305،، روضات الجنات:ج 1 ص 43، الجامع في الرّجال:ج 1 ص 189، بهجة الآمال: ج 2 ص 160، منتهى الآمال: ج 2 ص 232، منتهى 232، منتهى المقال، ص 46 و جامع الأنساب : ج 1 ص 72 - 81 .

(عليه السلام) شرفیاب شدند و همراه احمد بن موسی با آنحضرت بیعت نمودند.(1)

پدیدار شدن جسد مطهر بعد از 450 سال به صورت تر و تازه خود نشان جلالت قدر آن حضرت است و در طول قرون و اعصار کرامات فراوان از حرم مطهرش مشاهده شده است.

نگارنده دهها بار توفیق عتبه بوسی و سعادت تشرّف به حرم مطهرش را یافته است.

در پایان یادآور می شویم که نسّابۀ معروف قرن ششم: ابوالحسن علی بن زيد بیهقی، متوفای 565 ه. پیش از آنکه جسد شریف حضرت شاهچراغ در شیراز کشف شود ، در کتاب « لباب الانساب » مدفن ایشان را در «اسفراین» از نواحی خراسان معرفی کرده(2) برخی از اهل سنّت قبر شریف ایشان را در « کاظمین » پنداشته،(3) برخی دیگر در « بلخ »،(4) و برخی از معاصران نیز در « ابرقو » تصوّر کرده اند.(5) ولی با تصریح بزرگانی از علمای رجال، تاریخ و تراجم تردیدی نمی ماند که مرقد مطهرش در شیراز، آنجا که میعادگاه عاشقان و زیارتگاه شیفتگان است می باشد.

24 - علاء الدین حسین

جسد پاک و مطهر شاهزاده ،حسین فرزند بلافصل حضرت موسی بن جعفر (عليه السلام) پس از قرنها تر و تازه ظاهر شد.

قبر شريف شاهزاده حسین، همانند برادرش شاه چراغ قرنها مخفی بود

ص: 93


1- بحار: ج 48 ص 308، تحفة العالم: ج 2 ص 27 و جامع الأنساب: ج 1 ص 74.
2- لباب الأنساب - خطّى - آستان قدس رضوی ، شماره 5740 .
3- تنقيح المقال : ج 1 ص 97.
4- تحفة العالم: ج 2 ص 29 و طرائق الحقائق: ج 3 ص 224 .
5- یادگارهای یزد، ص 354 .

و کسی از محل دفن ایشان آگاهی نداشت، تا در عهد «قُتلُغ خان» جسد طيب و طاهرش تر و تازه کشف شد.

در فراز پیشین از استاندار شیراز به نام « قتلغ خان » بحث کردیم که در قرن سوّم می زیست و از طرف مأمون عباسی والی شیراز بود و با احمد بن موسی جنگید و سرانجام او را شهید کرد. ولی این «قُتلُغ خان» ابوبکر بن سعد بن زنگی، پنجمین اتابک سلغری، ممدوح سعدی شیرازی است، که از سال 623 تا 658 ه. بر بلاد فارس حکومت می کرد، و با «اوگتای ،قاآن ایلخان مغول» از درِ اطاعت و انقیاد در آمد و اوگتای به او لقب: « قتلغ خان » یعنی « پادشاه خوشبخت » داد. سعدی گلستان و بوستان را به نام او تألیف کرد.(1)

« قُتلُغ » واژه ترکی است و به معنای مبارک و خجسته می باشد.(2)

محلی که در شیراز اکنون حرم و بارگاه علاء الدین حسین است، باغ بسیار با صفائی بود، که از همۀ میوه ها در آن یافت می شد. این باغ متعلق به قُتلُغ خان بود که در آن به تفرّج و سیاحت می پرداخت.

در این باغ مکان مرتفعی بود که شبهای جمعه از آنجا نوری درخشان ساطع می شد .

باغبان هر شب جمعه این نور را می دید و تعجب می کرد تا روزی این داستان را با قُتلُغ خان در میان گذاشت .

قُتلُغ خان از پیرمردان و دانشمندان برای گشودن این راز کمک خواست، ولی این راز همچنان مجهول ماند، پس دستور داد که این محل را خاک برداری کنند، تا شاید این راز گشوده شود.

چون مقداری خاک برداری شد جسد پاک و مطهری ظاهر گردید که قامتی

ص: 94


1- لغتنامه دهخدا حرف « الف » ص 379 و 974 .
2- فرهنگ معین ج 2 ص 2639 .

رشید و چهره ای درخشان داشت، در یک دست قرآن کریم و در دست دیگر شمشیری برّان داشت، از نشانه های روشن و دلایل مستحکم معلوم شد که جسد متعلّق به علاء الدین حسین، فرزند بلافصل حضرت موسى بن جعفر (عليه السلام) می باشد.(1)

با توجه به این که شهادت علاء الدین حسین در حدود 203 ه. روی داده، به هنگام پدیدار شدن جسد مطهرش در حدود 450 سال از شهادت او می گذشت، و در عین حال جسد مطهرش تر و تازه بود .

برخی از علمای انساب گفته اند که علاء الدین حسین فرزندانی به نامهای: عبداللّه، عبيد اللّه و محمد داشته و احفادش در طبس - خراسان - می زیسته اند.(2)

هنگامی که جسدش ظاهر گردید قتلغ خان بر فراز قبر مطهرش گنبد و بارگاهی ساخت و در زمان صفویه تجدید بناشد و در عهد قاجاریه تعمیر و ترمیم شد .

در حدود پنجاه سال قبل، آن گنبد و بارگاه برچیده شد، گنبد و بارگاه جدیدی به همان سبک با استخوان بندی آهنی ساخته شد.(3)

علاء الدین حسین از راویان مورد اعتماد و استناد است و روایات فراوانی از پدرش امام کاظم و برادرش امام رضا (عليهما السلام) و احادیثی را توسط مادرش و یا به واسطۀ ام احمد ( مادر شاه چراغ ) نقل کرده است .(4)

شیخ مفید به هنگام شمارش اولاد امام کاظم (عليه السلام) می فرماید:

ص: 95


1- شدّ الازار ص 260، آثار عجم ص 453 و جامع الأنساب: ج 1 ص 43.
2- عمدة الطالب ص 198 .
3- شیراز شهر جاویدان ص 584 .
4- تهذيب الأحكام: ج 1 ص 365، الفقیه : ج 1 ص 61، فروع کافی: ج 3 ص 42 و ج 6 ص 509، وسائل الشیعه: ج 3 ص 320، معجم رجال الحديث ج 6 ص 98 و الجامع في الرّجال: ج 1 ص 635 .

«برای هر یک از فرزندان حضرت موسی بن جعفر (عليه السلام) فضیلت خاص و منقبت ظاهری هست».(1)

حرم مطهر علاء الدین حسین مورد توجه خاص اهالی شیراز است و نگارندۀ سطور چندین بار سعادت تشرّف به حرم مطهرش را پیدا کرده است.

نگارنده گوید: به طوری که زائران ارض اقدس و راهیان مشهد مقدس از همهٔ بلاد ایران سعی می کنند که به هنگام تشرف به مشهد مقدس و یا موقع مراجعت ،قبر شریف حضرت معصومه - سلام اللّه علیها - را در قم زیارت کنند، بسیار شایسته است که به قصد زیارت حضرت شاه چراغ و حضرت علاء الدین حسین و برادر دیگرشان سیّد محمّد عابد(2) شدّر حال ،نموده رهسپار شیراز شوند و از فیوضات بیکران این سه امامزاده لازم التعظيم برخوردار شوند.

* * *

25 - حلیمه خاتون

پیکر پاک حلیمه خاتون دختر حضرت موسی بن جعفر (عليه السلام) پس از دوازده قرن در قزوین تر و تازه پدیدار شد.

در کوی درب کوشک «قزوین» در انتهای زرگره کوچه زیارتگاهی است که به « حلیمه خاتون » مشهور است.

بقعه این امامزاده از آجر و خشت است که با گچ سفید شده، کف حرم با آجر

ص: 96


1- ارشاد مفید: ج 2 ص 246 .
2- سيّد محمّد عابد فرزند بلافصل امام کاظم (عليه السلام) از امامزادگان جلیل القدر است و قبر مطهرش در صحن مطهر شاهچراع، زیارتگاه خاص و عام است. شیخ مفید فرموده محمد بن موسی (عليه السلام) اهل فضل و صلاح بود و شبها را با عبادت و اطاعت سپری می کرد و بسیار اندک استراحت می کرد ( ارشاد: ج 2 ص 245 ) در منابع فراوانی تصريح شده که قبر شریفش در شیراز است ( انوار :نعمانیه ج 1 ص 380، شدّ الازار ص 292 ،تاریخ گزیدۀ ص 204، بحار: 48 ص 311 و منتهی الآمال: ج 2 ص 233 ).

کاشی فرش شده، و یک صندوق چوبی در وسط قرار دارد.

بقعۀ حلیمه خاتون در محوطه ایست که قرنها گورستان بوده، ولی الآن از صورت قبرستان خارج شده، دیگر کسی را در آنجا دفن نمی کنند.(1)

یکی از دوستان فاضل که مشغول تألیف کتاب گسترده ای در تاریخچۀ قزوین است برای نگارنده نقل کرد:

حلیمه خاتون سالها پیش به خواب کسی آمده و فرموده بود: من در اذیت هستم.

او نیز این خواب را برای گروهی نقل کرده بود آنها به تحقیق پرداخته بودند، معلوم شده بود که لولۀ آب در نزدیکی بقعۀ شریف ترکیده و به برخی از خانه های اطراف نیز آسیب رسیده است.

هنگامی که بقعه را به قصد ترمیم و تعمیر خاکبرداری کرده بودند، جسد مطهر حلیمه خاتون تر و تازه پدیدار شده بود .

نگارنده گوید: در منابع تاریخی در میان اولاد حضرت موسی بن جعفر (عليه السلام) از دختری به نام « حلیمه » نام برده شده است.(2)

* * *

26 - علی اصغر بن موسى بن جعفر (عليه السلام)

در زَرآباد قزوین امامزاده مجرّبی هست که در میان مردم زرآباد به « شاهزاده على اصغر بن موسی بن جعفر» معروف است و درخت « چنار خونبار » در کنار حرم مطهر این امامزاده قرار دارد.

« زَر آباد » یکی از قصبات قزوین، و در نزدیکی قلعۀ الموت قرار دارد و همه ساله هزاران نفر از چهار گوشۀ ایران برای مشاهدۀ «چنار خونبار» به آنجا می روند تا

ص: 97


1- مینودر: ج 1 ص 688 .
2- تاريخ الأئمّه ص 20 و الفصول المهمه ص 242.

جاری شدن خون را از درخت چنار - در روزهای عاشورا - به چشم خود ببینند.

نگارندۀ سطور روز دهم محرم 1412ه. با جمعی از دوستان به زرآباد رفته، روان شدن خون را از این درخت با چشم خود دیده است.(1)

مرحوم آیت اللّه سید موسی زرآبادی متوفای 1353 ه. در کتاب کرامات می نویسد: « سرازیر شدن خون از این درخت در روزهای عاشورا تا سال 1322 ه. (سال تأليف كتاب) هرگز تخلف نکرده ».

آنگاه از پدرش سید علی زرآبادی نقل می کند که مدت 30 سال روزهای عاشورا در زرآباد حضور داشته، و خون از درخت جریان یافته است.

سپس از جدّش سید مهدی زرآبادی نقل می کند که در تمام عمرش هرگز سرازیر شدن خون تخلّف نداشت.

به واسطهٔ جدّش سید مهدی، از پدرش آغامیر بزرگ نقل کرده که او نیز هم ساله شاهد جریان خون از این درخت بوده است.

این کتاب چاپ نشده، ولی دستنویس مؤلف در کتابخانۀ پسرش مرحوم سید جلیل زرآبادی - در قزوین - موجود است.

نگارنده دستنویس مرحوم زرآبادی را دیده و استنساخ نموده، و فشردۀ آن را آیت اللّه مظفری در شرح عروه اش آورده است.(2)

مرحوم آیت اللّه مرعشی نیز به هنگام شمردن خونهای پاک در حاشیۀ عروه می نویسد: «همچنین است خونی که از درخت قریۀ زرآباد از توابع قزوین خارج می شود».(3)

این درخت در کنار بقعه شاهزاده علی اصغر قرار دارد و به نظر می رسد که 600 - 700 سال از عمرش گذشته باشد.(4)

ص: 98


1- اشک روان ص 63 .
2- ايضاح الحجّه : ج 2 ص 208.
3- الغاية القصوى: ج 1 ص 92 .
4- از ویژگیهای درخت چنار عمر طولانی آن است که معمولاً به هزار سال می رسد [ لغتنامه دهخدا - حرف چ - ص 314] در صحن مطهر « امامزاده قاسم » در شمیران چنار کهنسالی است که بنابر مشهور سه هزار سال از عمر آن می گذرد، و تنه آن به قدری بزرگ است که دو مغازه بزرگ در درون تنه آن ساخته اند [ نقباء البشر: ج 2 ص 501 ].

آن درخت اصلی که بیش از یکهزار سال عمر کرده بود، به تدریج خشک شده و اخیراً به هنگام تجدید بنای بقعۀ امامزاده بریده شده است.

در شب عاشورای 1412ه. آقای حاج سید فخرالدین زرآبادی که اینک مقیم تهران است از جد خود مرحوم حاج سید محمد مجتهد نقل فرمود که ایشان در ایام اقامت خود در نجف اشرف به ایران آمده بود و مدتی در زادگاه خود «زرآباد» اقامت داشت. در آن ایام یکی از نوجوانان زرآباد امامزاده را در خواب دیده بود، به ایشان فرموده بود که «ریشه درخت مرا اذیت می کند ».

آن شخص رؤیای خود را به مرحوم حاج سیّد محمد گفته بود، به دستور ایشان جمعی جمعی از افراد صالح در حضور ایشان به امامزاده رفته، قبر را شکافته بودند و دیده بودند ریشۀ درخت همانند بالشی زیرِ سر امامزاده قرار دارد و به تدریج ریشه رشد کرده، فضای لحد را در قسمت زیر سر پر کرده است.

آنگاه ریشۀ درخت را بریده قبر مطهر را پوشانیده بودند.

نگارنده این داستان را از جمعی از کهنسالان زرآباد پرسید، همگی از این داستان آگاه بودند و ضمن تأیید آن گفتند: آن نوجوان که این خواب را دیده، و جسد مطهر امامزاده را نیز مشاهده، کرده اکنون در قید حیات است.

ما را به منزل آن شخص راهنمائی کردند، پیرمردی بود در حدود 90 ساله و از امراض مختلفی رنج می برد و به خود می پیچید.

فرزندانش او را از سبب رفتن ما به دیدار او آگاه ساختند، حالی پیدا کرد و نشاطی در چهره اش ظاهر شد و این چنین آغاز کرد :

« من اینک در سرازیری قبر هستم، آنچه با چشم خود دیده ام برای شما می گویم، اگر دروغ بگویم چشمانم کور باد.

ص: 99

آقای سید محمد مجتهد در زرآباد بودند، من شبی امامزاده را خواب دیدم، آن وقت من حدوداً 15 ساله بودم، به من فرمود: ریشۀ درخت مرا آزار می دهد.

من خواب خود را به آقا سید محمد مجتهد گفتم، ایشان چند نفر را انتخاب کردند و به من فرمودند: تو نیز بیا.

بیل و کلنگ و ارّه و مقداری گج و آجر مهیا کرده، شبی به بقعۀ امامزاده رفتیم، درِ بقعه را بستیم و قبر مطهر را شکافتیم، ریشۀ درخت زیر سر امامزاده همانند بالش قرار داشت، ریشه بالا آمده بود و صورت امامزاده به سقف لحد نزدیک شده بود .

نظر به اینکه من خواب را دیده بودم، به من امر فرمودند که دستهایم را زیر سر امامزاده بگذارم، و سر مبارک را روی دستم نگهدارم، تا ریشه را با اره ببرند.

جسد امامزاده تر و تازه بود، به نظر می رسید که 14 الی 15 سال داشته باشد، تازه جای سبیلها سبز شده بود. بر سر مبارکش جای ضربتی بود، که گوئی همین الآن خونش بند آمده است .

سر مقدس آنقدر با طراوت بود که من احساس می کردم امامزاده به حمام رفته و تازه از حمام بیرون آمده، و هنوز بدنش را خشک نکرده است.

این مطالب را به همین تعبیر آن پیر مرد نقل کرد و حاضران بر صحت نقل ایشان تأکید کردند.

در کتابهای تراجم برای حضرت موسی بن جعفر (عليه السلام) بین 30 الی 37 فرزند یاد شده و نام گرامی شان در منابع فراوان آمده است(1) که در میان آنها فقط یک تن مسمّى به «علی» است و آن وجود مقدس امام رضا (عليه السلام) می باشد.

ولی در کتب انساب تصریح شده که برای حضرت موسی بن جعفر (عليه السلام) 60

ص: 100


1- ارشاد مفید ج 2 ص 244، مناقب آل ابی طالب ج 4 ص 349، اعلام الوری ص 301، كشف الغمّه : ج 3 ص 26، تذكرة الخواص ص 315، تاج المواليد ص 47، الفصول المهمه ص 241 و بحار : ج 48 ص 307 .

فرزند ( 37 دختر و 23 پسر ) بود.(1)

روی این بیان اسامی بیش از بیست تن از اولاد آن حضرت به دست ما نرسیده است و احتمال می رود که در میان آنها یک یا چند نفر مسمی به «علی» باشد، که به ملاحظه امام رضا (عليه السلام) به او «علی اصغر» بگویند.

و ممکن است که شاهزادۀ جلیل القدر فرزند با واسطه امام کاظم (عليه السلام) باشد، که در میان نواده های آن حضرت تعدادی علی نام وجود داشت، از جمله فرزند شاه چراغ که « علی » نام داشت.

در اینجا ذکر این نکته لازم است که در ساعات تشرّف اینجانب کرامتی از آن امامزاده مشاهده شد و آن مربوط به جوان 18 ساله ای بود به نام «اسلام» اهل یکی از دهات مجاور، که از چند ماه قبل به جهت ضربه مغزی، تعادل خود را از دست داده بود و قدرت ایستادن روی پای خود نداشت .

این جوان را از شب عاشورا در کنار ضریح مطهر امامزاده قرار داده بودند، درست هنگام اذان صبح بود که از درخت خون جاری شد، از خون درخت به پیشانی او مالیدند، او در همان لحظه برخاست و دیگر به کسی نیاز نداشت که زیر بغلهایش را بگیرد .

دوستانِ همراه ما از او عکس گرفتند، و نگارنده تعدادی از اهالی روستای او را ملاقات نمود که همگی از سابقه کسالت او مطلع بودند.

اگر تاریخ شهادت این امامزاده را در اوایل قرن سوم فرض کنیم، به هنگام پدیدار شدن جسد مطهرش بیش از یازده قرن از شهادت او می گذشت.

شیخ آغا بزرگ تهرانی در ضمن شرح حال مرحوم: « سید حسین زرآبادی » می نویسد:

ص: 101


1- عمدة الطالب ص 196 و حياة الامام موسى بن جعفر ج 2 ص 378 به نقل از « المجدى » و « مناهل الضّرب في أنساب العرب ».

«زرآباد دهکده ای در هشت فرسخی قزوین است و در آن حرم یکی از اولاد ائمه (عليهم السلام) واقع است، و در صحن مطهر او درخت بزرگی است که همه ساله روز عاشورا خون از آن سرازیر می شود»(1).

و در ضمن شرح حال سیّد محمد باقر تهرانی، متوفای 1305 ه. می نویسد:

«در منزل ایشان که در محله « پامنار » کوچهٔ « صدر اعظم » قرار دارد، و در آنجا عزای حضرت سيّد الشهداء (عليه السلام) را برگزار می کند، درخت چناری است، که همه ساله روزهای عاشورا خون از آن جاری می شود و مردم به آن درخت نذرها می کنند و از آن تبرک می جویند من این خانه و این درخت را مکرّر در مکرّر دیده ام ».

سپس اضافه می کند:

«و نظیر این درخت، درخت دیگری است که در صحن مطهر امامزادۀ «زرآباد» در هشت فرسخی قزوین قرار دارد و « چنار خونبار » نامیده می شود ».(2)

سپس در پاورقی همان صفحه می فرماید: «داستان این درخت از قضایای حتمی است و هرگز جای شک و تردید نیست، اساتید بزرگ ما آن را دیده اند و برای ما نقل کرده اند، و من شخصاً آن را با چشم خود دیده ام، ولی چه کنیم که ابنای زمان امثال این حقایق را «افسانه» می پندارند، و عقدۀ خود روشنفکر بینی مانع می شود که این حقایق را بپذیرند، از این رهگذر ما بسیاری از کرامات علمای ابرار و صلحای اوتاد را در این کتاب ناگفته گذاشتیم، اعم از این که با چشم خود دیده باشیم یا از افراد مورد اعتماد شنیده باشیم».(3)

بیانات شافیۀ شیخ آغا بزرگ را دوست دانشمند ما جناب آقای فحام در

ص: 102


1- نقباء البشر: ج 2 ص 501 .
2- نقباء البشر: ج 1 ص 209 .
3- همان مدرک - پاورقی -

کتاب ارزشمند خود آورده است.(1)

یکی از علمای قزوین به نام « سیّد محمد رضا حسینی » کتاب مستقلی در این رابطه تألیف کرده، و آن را « چنار خونبار » نام نهاده است.(2)

27 - امامزاده حمزه

پیکر پاک و مطهر امامزاده حمزه از احفاد مولای متقیان امیرمؤمنان (عليه السلام) از گذشت دوازده قرن تر و تازه پدیدار گردید .

یکی از فضلای مورد اعتماد و استناد برای ایراد سخنرانی به روستای «کروگان» از توابع « جاسب » تشریف برده بود، داستان کشف شدن جسد امامزاده حمزه را برای نگارنده تشریح کرد، آنگاه شمارۀ تلفن برخی از اهالی مورد اعتماد روستا را در اختیار نگارنده قرار داد.

نگارنده با یکی از اهالی تلفنی تماس گرفت و اینک متن اظهارات ایشان را در اینجا می آوریم:

آنچه از تاریخچۀ امامزاده حمزه می دانیم این است که این بزرگوار در عهد امام رضا (عليه السلام) از مدینۀ منوره تشریف فرما شده، در معیّتِ سی تن از یارانش قصد دیدار امام هشتم (عليه السلام) را داشته است.

خبر تشریف فرمائی ایشان به حاکم ستم پیشۀ نراق می رسد، حاکم نراق گروهی مسلّح برای کشتن این عدّه به سرِ راه امامزاده می فرستد.

در وقتی که امامزاده حمزه با سی تن از یارانش در کنار جویی در این منطقه مشغول استراحت بوده اند، سپاهیان می رسند و همۀ این گروه می رسند و همۀ این گروه سی نفره را به شهادت می رسانند.

جویی که یاران امامزاده در کنار آن به شهادت رسیده اند، به همین مناسبت به

ص: 103


1- احسن الجزاء : ج 2 ص 97.
2- الذریعه: ج 5 ص 308 .

« سی یاران » موسوم شده، و هنوز هم به همین نام شناخته می شود .

در سال 1342 شمسی سردابۀ سی یاران را باز کردند در آنجا سی تا سرِ بریده بود که هر یک از این سرها در بشقابی دفن شده بود .

پارسال که می خواستند بقعۀ امامزاده را تجدید بنا کنند، سردابه را باز کردند، سر بریده موجود بود ولی از بشقابها خبری نبود.

هنگامی که مرقد مطهر امامزاده حمزه را برای تجدید بنا خاکبرداری کردند ، در وسط بقعه و زیر گنبد چیزی مشاهده نشد.

در قسمت جنوبی بقعه درگاهی بود که آنجا شمع روشن می کردند، هنگامی که آنجا را خاکبرداری کردند معلوم شد که مرقد مطهر امامزاده حمزه ه آنجاست، و ساختمان بقعه طوری ساخته نشده بود که مرقد مطهر در وسط آن قرار بگیرد.

هنگامی که مرقد مطهر را خاکبرداری کردند جسد امامزاده پس از 1200 سال تر و تازه پدیدار گردید.

حتی کفن امامزاده نیز که برد یمانی و دستباف بود، کاملاً سالم و تازه بود.

این شخص که از شاهدان عینی بود و پیکر پاک امامزاده را با چشم خود دیده بود، افزود:

سر مقدس امامزاده نیز از تن جدا بود ولی همراه جسد شریفش به خاک سپرده شده بود.

از ادارۀ بهداشت و درمان ،آمدند پیکر پاک امامزاده را از لحد بیرون آوردند اگر چه کفن تازه بود، از نو کفن کردند و طی مراسم باشکوهی به خاک سپردند.

قسمتی از کفن امامزاده را برخی از اهالی به قصد تبرک برده بودند، ولی یکی از علمای آن حوالی فرموده بود آنچه از کفن برداشته شده باید به جای خود برگردانیده شود.

آنها نیز کفن را برگردانیده همراه امامزاده دفن کرده بودند.

* * *

ص: 104

28 - میمونه دختر موسی مبرقع

پیکر پاک « میمونه » دختر موسی مبرقع و نوادۀ امام جواد (عليه السلام) پس از گذشت بیش از یکهزار سال تر و تازه پدیدار گردید.

به طوری که در کتاب « کریمۀ اهلبیت » به تفصیل بحث کردیم، در حرم مطهر حضرت معصومه - سلام اللّه عليها - در زیر گنبد آن بزرگوار شش تن از مخدّرات اهلبیت آرمیده اند:.

1 - حضرت معصومه (عليها السلام) .

2 - میمونه، دختر موسی مبرقع و نوۀ امام جواد (عليه السلام) .

3 - ام محمد، دختر موسی مبرقع و نوۀ امام جواد (عليه السلام) .

4 - ام قاسم، دختر علی کوکبی.

5 - ام اسحاق، جاريۀ محمد، فرزند موسی مبرقع.

6 - امّ حبیب، جاریۀ ابوعلی، نوۀ امام رضا (عليه السلام) .(1)

طبق گزارش تاریخ قم در قرن سوم هجری دو قبه به جای گنبد فعلی بوده، که قبه اوّل بر فراز تربت حضرت معصومه - سلام اللّه عليها - و دو تن از مخدّرات و قبه دوم بر فراز قبر « میمونه » و دو تن دیگر از مخدرات بوده است.(2)

حسن بن محمد بن حسن قمی، در کتاب گرانسنگ « تاریخ قم » که به سال 378ه. از تألیف آن پرداخته، در این رابطه می نویسد:

« میمونه دختر موسی وفات یافت، او را به مقبرۀ بابلان دفن کردند، این قبه را که به قبه فاطمه [ یعنی :حضرت معصومه ] (عليها السلام) ملاصق است بر سر تربت او بنا کردند ».(3)

در عهد ناصرالدین شاه (متوفای 1313 ه. ) هنگامی که می خواستند کف

ص: 105


1- کریمه اهلبیت ص 182.
2- تاریخ قم ص 214 و بحار: ج 60 ص 220 .
3- تاريخ قم ص 217.

حرم مطهر را با مرمر فرش کنند، روزنه ای به سرداب مجاور حضرت معصومه - سلام اللّه عليها - باز شد دو تن از بانوان صالحه وارد سرداب شدند، پیکر پاک « میمونه » و دو تن از کنیزان را تر و تازه مشاهده کردند .

تنها خبر مستندی که در این رابطه به دست ما رسیده، گزارشی است که «آقای میرزا موسی فراهانی» بدون واسطه از مرحوم:« آقا حسین مجتهد قمی » ذکر کرده است.

میرزا موسی، پسر میرزا علی، نوۀ میرزا ابوالقاسم قائم مقام فراهانی، در رجب 1262ه. متولد شده از سال 1300 ه. در مشهد مقدس اقامت گزیده، آثار ارزشمندی را از خود به یادگار نهاده، که از آن جمله است:

1 - اقامة البرهان، در اصول دین، که به سال 1302 ه. تألیف کرده.

2 - مفاتيح المحبه، ترجمۀ ينابيع الموده، که به سال 1305 ه. ترجمه کرده است.

و اما « آقا حسين مجتهد قمی » شخصیت برجستۀ شهر مذهبی قم در اوایل قرن چهاردهم، از شاگردان شیخ انصاری و صاحب جواهر بود.

او در قم از نفوذ عجیبی برخوردار بود، کلمات شیخ انصاری را دقیقاً به خاطر داشت، مشکلات علمی را به راحتی حل می کرد، در تدریس بسیار نیرومند بود، در تقوی و ملکات انسانی مقامی بس والا داشت.(1)

مرحوم آقا حسین ،مجتهد در عهد خود به: « کوچه حرمی » شهرت داشت، او جد: « حرم پناهی » ها، و جد امّی «اشراقی» های قم بود، و به سال 1327 ه. رحلت نموده در صحن مطهر، مقابل مقبره شیخ فضل اللّه نوری مدفون شد.

در عهد ما غیر از قطب راوندی تنها قبر مرتفع در صحن حضرت معصومه مربوط به ایشان است.

ص: 106


1- نقباء البشر: ج 2 ص 507 .

میرزا موسی فراهانی در کتاب « اقامة البرهان » از این شخصیت برجسته و مرجع عالی رتبه، گزارش زیر را نقل کرده است:

هنگامی که حرم مطهر را با مرمر فرش می کردند، در قسمت پائین پای حضرت معصومه - سلام اللّه علیها - روزنه ای به سرداب مقدس باز شد.

ضروری به نظر می رسید که افرادی انتخاب شوند و به داخل سرداب بروند و وضع آنجا را بررسی کنند، تا معلوم شود که آیا نیازی به تعمیر و مرمت هست یا نه؟

از این رو دو نفر از بانوان صالحه انتخاب شدند، چراغی با خود برداشته به داخل سرداب رفتند.

معلوم شد که این سرداب هیچ ربطی به قبر مطهر حضرت معصومه - سلام اللّه علیها - ندارد بلکه سردابی است در قسمت پائین پای آن حضرت.

در این سرداب سه پیکر پاک و مطهر آرمیده بود، که یکی بانو و دو تن دیگر کنیز و سیاه بودند.

آن بانوی مجللّه در وسط و دو کنیز سیاه با گیسوان مجعد در پائین پای آن بانو قرار داشتند .

این سه پیکر پاک و مطهر به قدری تر و تازه بودند که گوئی همین امروز روح از بدنشان مفارقت نموده است.(1)

از بررسی کتب تاریخ معلوم میشود که این بانوی مجللّه « میمونه » دختر امام جواد (عليه السلام) (2) و یا « میمونه » نوادۀ امام جواد، دختر موسی مبرقع می باشد، زیرا صاحب تاريخ قم تصریح کرده که قبّۀ ملاصق به قبّۀ حضرت معصومه - سلام اللّه علیها - بر سر تربت میمونه بنا شده است.(3)

و اما دو کنیز سیاه که در آن بقعۀ شریفه مدفونند عبارتند از:

ص: 107


1- اقامة البرهان ص 479 .
2- الأوائل - تسترى - ص 18 به نقل از کشکول شیخ بهائی قدس سره .
3- تاريخ قم ص 217.

1 - ام اسحاق، کنیز محمد بن موسی مبرقع.

محمد پسر مبرقع به سال 296 ه. در قم وفات کرده(1) قبر شریفش در خیابان آذر زیارتگاه خاص و عام است و فرزندی از او بر جای نمانده است .(2)

2 - ام حبيب، کنیز ابو على محمد بن احمد.

ابو علی از تبار امام هشتم و از سادات جلیل القدر است، که روز یکشنبه سوم الاوّل 315 ه. در قم در گذشته، در کنار محمد بن موسی مبرقع دفن شده است(3).

صاحب تاریخ قم تصریح دارد که این دو کنیز در حرم مطهر حضرت معصومه - سلام اللّه علیها - و در بقعۀ مجاور و ملاصق بقعهٔ آن حضرت دفن شده اند.(4)

در عظمت این سه بانوی بزرگوار همین بس که پس از 11 قرن بدن مبارکشان هیچ تغییر نکرده است.

* * *

29 - امامزاده طاهر

پیکر پاک امامزاده طاهر پس از صدها سال تر و تازه پدیدار گردید.

امامزاده طاهر از احفاد امام سجاد (عليه السلام) در شهرری، در قسمت شرقی صحن مطهر حضرت عبدالعظیم (عليه السلام) گنبد و بارگاه باشکوهی دارد و همه روزه هزاران نفر از راه دور و نزدیک به زیارتش تشرّف پیدا می کنند. نسب شریف امامزاده طاهر با هشت واسطه به امام زین العابدين (عليه السلام) می رسد.

نسب شریف ایشان از بررسی کتاب « عمدة الطالب » به شرح زیر استنتاج می شود:

ص: 108


1- ريحانة الادب : ج 8 ص 287.
2- عمدة الطالب ص 201.
3- تاريخ قم ص 218 .
4- تاریخ قم ص 214.

« امامزاده طاهر »

فرزند ابوطاهر محمد مبرقع،

فرزند ابو عبد اللّه محمد،

فرزند ابو محمد حسن قاضی دمشق،

فرزند حسین احول،

فرزند عیسی،

فرزند ابوحسین یحیی،

فرزند حسین ذوالدمعة،

فرزند زید شهید،

فرزند امام زین العابدين (عليه السلام) .(1)

نسل امامزاده طاهر فقط از یک پسرش به نام « عیسی » باقی مانده، و سادات « بنو عيسى » ، « بنو طوغان » و «بنو مقری » از تبار ایشان می باشند.(2)

در زمان قاجار به دنبال مشاهدۀ کرامت باهره ای از این بزرگوار، «مسعود میرزا» حاکم اصفهان قم و کاشان تصمیم گرفت که بقعهٔ ایشان را تجدید بنا کند و لذا از «رضا قلی خان سراج الملک » شهردار تهران خواست که مقدمات آن را فراهم کند.

در اثنای این عملیات قبر شریف ایشان شکافته شد و پیکر پاکش پس از صدها سال تر و تازه مشاهده گردید تو گویی همین امروز به خاک سپرده شده است.(3)

و لذا در فرازی از زیارتنامه اش می خوانیم:

« لَقَدْ أَظْهَرَ اللّهُ جَسَدَكَ الطَّيِّبَ وَ بَدَنَكَ الطَّاهِرَ بَعْدَ مُضِيّ قُرُونٍ مُتَطَاوِلَةٍ وَ سِنينَ

ص: 109


1- عمدة الطالب ص 260 - 266.
2- عمدة الطالب ص 266 .
3- كرامات صالحين ص 321.

مُتَكَاثِرَةٍ، بَعْدَ ارْتِحَالِكَ إِلَى جِوَارِ اللّهِ »:

«خداوند پیکر پاک و بدن پاکیزه ات را پس از گذشت قرنهای متمادی و سالیان فراوان از ارتحال تو به جوار حق تعالی نمایان ساخت ».

گفته می شود که تا آن تاریخ بر فراز مرقد مطهر ایشان گنبد نبود، پس از مشاهدۀ پیکر پاک ایشان ضریح فولادین و گنبد فعلی ساخته شد.

* * *

30 - بی بی حیات

چند سارق ناشناس، برای سرقت اشیاء عتیقه، شبانه قبر « بی بی حیات » یکی از زنان نامدار اسلام را در روستای «فهرج» یزد، شکافتند و با جسم سالم وی روبرو شدند.

به دنبال نبش قبر بی بی حیات، روستائیان فهرج جریان دستبرد به زیارتگاه شهداء فهرج را به ادارۀ فرهنگ و هنر یزد اطلاع دادند، کارشناس اداره فرهنگ و هنر یزد نیز ضمن دیداری از قبر و جسد کشف شده، سالم بودن جسد و تعلق آن را به بی بی حیات تأیید کردند .

جسد کشف شده که حدود 1300 سال پیش در زیارتگاه شهداء دفن شده تغییر نیافته است .

خبرنگار کیهان دریزد، که خود از نزدیک جسد کشف شده را دیده است می نویسد: «حتی موهای سر جسد، کاملاً سیاه و بلند است »(1)

کارشناس ویژۀ اداره فرهنگ و هنر یزد، ضمن تأیید این خبر گفت: قبر و جسد متعلق به : «بی بی حیات» یکی از زنان برجستۀ لشکریان اسلام است که در محل شهدا، به جنگ با لشکریان یهودی و زرتشتی پرداخته اند.(2)

ص: 110


1- کیهان پنجشنبه سوم مرداد 1353 (شماره 9319).
2- همان مدرک .

مناطق فروانی در ایران و عراق به نام « فَهْرَج » شناخته شده که از آن جمله است :

1 - « فهرج » منطقه ای در بصره

2 - « فهرج » شهری در استخر فارس(1)

3 - « فهرج » از بخشهای بم

4 - « فهرج » روستائی در بخش فهرج

5 - « فهرج » یکی از روستاهای مهریزِ یزد(2)

روستای «فهرج » که مورد بحث ماست در سی کیلومتری یزد و در نزدیکیِ مهریز قرار دارد، در حدود سال 23 ه. این منطقه به دست سپاه اسلامی فتح شد و کشته های مسلمانان در نقطه ای دفن شدند که در طول تاریخ به عنوان آثار تاریخی و باستانی محافظت شده و به عنوان « زیارتگاه شهدا » اشتهار یافته است.

در زیارتگاه شهدا غالب قبرها ناشناخته است فقط تعداد انگشت شماری از آنها با نام و نشان معروف است که در رأس آنها « بی بی حیات » یکی از زنان نامدار صدر اسلام قرار دارد، که احتمالاً همراه سپاه اسلامی به این منطقه آمده است.

تاکنون چندین بار قبر «بی بی حیات» مورد دستبرد سارقین قرار گرفته و شاید اشیاء نفیس و عتیقهای به دست سارقان افتاده است.

درست 20 سال پیش از این، در سوم مرداد ماه 1353 ش. قبر شریف بی بی حیات توسط سارقان شکافته شد و جسد صحیح و سالم بی بی حیات در معرض تماشای اهالی قرار گرفت .

روزنامۀ کیهان روز پنجشنبه سوم مرداد این خبر را منتشر کرد و سه روز بعد در ادامۀ گزارش خود نوشت:

ص: 111


1- معجم البلدان: ج 4 ص 281 .
2- لغتنامۀ دهخدا، حرف « فاء » ص 346 .

« امروز در یزد اعلام شد که مقامات ادارۀ فرهنگ و هنر، ادارۀ اوقاف و ژاندارمری یزد، سرگرم مطالعۀ چگونگی نبش قبر بی بی حیات و علل سالم ماندن جسد هستند... کارشناس ادارۀ فرهنگ و هنر، ضمن تأیید سالم بودن جسد و تعلّق آن به بی بی حیات، گفت: کسانی که شبانه قبر بی بی حیات را برای یافتن اشیاء عتیقه، حفاری کرده اند ابتدا دو نقطه از «زیارتگاه شهدا» را خاک برداری نموده اند، ولی چون چیزی نیافته اند به نبش قبر بی بی حیات دست یازیده اند. با این حال هنوز روشن نیست اشیاء عتیقه ای از داخل قبر به سرقت رفته است یا نه ».

وی افزود: « به زودی برای پوشاندن قبر بی بی حیات که زیارتگاه روستائیان فهرج است، اقدام خواهد شد ».(1)

از آخرین فراز گزارش خبرنگار کیهان روشن می شود که مدت سه روز جسد در معرض تماشای مردم قرار داشت و به جهت دنبال کردن مسیر قانونیِ این دستبرد لحد را نپوشانیده بودند.

داستان کشف جسد بی بی حیات در استان یزد مورد پذیرش و اعتراف همگان است و تعداد زیادی از شخصیتهای روحانی منطقه این داستان را برای نگارنده شرح داده اند، و متن گزارش روزنامه کیهان در برخی از منابع عیناً منعکس شده است.(2)

دو سال قبل نیز قبر شریف بی بی حیات مورد دستبرد قرار گرفت و جسد این بانوی بزرگوار برای فروش به خارجیان، از فهرج یزد تا استان اهواز حمل شد، که خوشبختانه در اهواز باند سارقین گرفتار شدند و جسد مطهر به فهرج بازگردانده شد و خبر آن در رسانه ها اعلام گردید.

* * *

ص: 112


1- روزنامه کیهان پنجم مرداد ماه 1353 ش. ( شماره 9320).
2- داستانهای شگفت ص 431 - 433 .

31 - امامزاده ریحان

در سه کیلومتری شهر خمین، روستائی به نام « ریحان » است، که در آنجا بقعه مطهر امامزاده مجرّبی به نام « امامزاده عبداللّه » قرار دارد، که به جهت به آن ده « امامزاده ریحان » مشهور است.

گفته می شود: او «عبداللّه بن علی» از احفاد امام زین العابدین (عليه السلام) می باشد.

در حدود سیصد سال پیش از این بقعۀ این امامزاده در اثر سیل ویران شده ، یک عمارت گلی از طرف اهالی روستا بر فراز قبر شریفش ساخته شده است.

در رمضان 1395ه. می خواستند ساختمان بقعه را تجدید بنا کنند، به وسیلۀ بلدوزل پیِ یک متر و نیمی آنجا را بر می دارند و شروع به خاک برداری می کنند، ناگهان قبر باز می شود و جسد تر و تازه امامزاده پدیدار می گردد.

این خبر به سرعت برق در شهر منتشر می شود و مردم روزه دار برای دیدن پیکر پاک و مطهر این سلالۀ پیامبر (صلی اللّه عليه وآله وسلم) به روستای ریحان سرازیر می شوند.

خطیب توانا جناب آقای بحرینی که در حوزه علمیۀ قم به فیض می رسانند، در آن ایام در شهر خمین افاضه می کردند، هنگامی که از این واقعه مطلع می شوند، شخصاً به محل امامزاده مشرّف می شوند و جسد را تر و تازه مشاهده می کنند.

آنگاه به شهر بر می گردند و منبر آن روز را به این حادثه اختصاص می دهند و مردم را تشویق می کنند که همگی به محل امامزاده مشرّف شده، قدرت خداوند و کرامت اولیای الهی را از نزدیک مشاهده کنند.

یکبار دیگر به روستای ریحان رفته، در میان غلغلهٔ مردم جسد مطهر آن بضعۀ نبوی را از نزدیک می بینند بدنش را لمس می کنند پوست بدنش را با دست می گیرند و می کشند و می بینند که بعد از هزار سال هنوز حالت ارتجاعی بدن محفوظ است .

آقای بحرینی با آن بیان زیبا و تعبیر شیوایش به نگارنده فرمود: امامزادۀ شایستۀ تجلیل و تکریم طبق سنت نبوی بر روی راست آرمیده بود، نصف بدن

ص: 113

كاملاً ظاهر بود، گذشت زمان چیزی از طراوت بدن را نکاسته بود، دستش را کشیدم کاملاً کشیده شد، سپس به جای خود بازگشت، مژه هایش را لمس کردم کاملاً سالم بود، محاسن شریفش به رنگ خرمائی بود، چیزی از محاسنش سفید نشده بود، به نظر می رسید که 35 الی 40 سال داشته باشد.

از تهران اصرار می ورزیدند که جسد به تهران انتقال یابد، ولی علمای شهر مانع شدند و گفتند این کار اهانت به امامزاده است.

دوست دانشمندم آقای قاضی زاهدی که پس از انتشار خبر و انعکاس آن در جراید به زیارت امامزاده ریحان شرفیاب شده، اضافه می کند .

بدن کاملاً صحيح و سالم بود، موئی از سر یا صورت مبارکش نریخته بود، ولی کفن پوسیده بود با مختصر فشاری تبدیل به خاک می شد.

بدن آنقدر با طراوت بود که خون تازه از آن جاری شده بود.

دکترها پس از بررسی کامل نظر داده بودند که بدن همانند کسی است که دو یا سه روز قبل مرده باشد.

در حدود 30/000 نفر از اهالی خمین و نواحی آمدند و بدن مطهر را تر و تازه زیارت کردند.

از طرف شهربانی از آن بدن که بیش از هزار سال از فوت او گذشته بود عکس گرفتند.

اهالی مشغول ساختن گنبد و بارگاه مجللی شده اند.

این حقیر موفق به زیارت قبر شریف شد، و عکس آن بدن را که بر ساختمان نیمه تمام نصب کرده بودند، مشاهده کرد.(1)

* * *

ص: 114


1- کشکول یا مجموعه ای از علوم ص 22 .

32 - امامزاده سپهسالار

در نزدیکی کرج امامزادۀ مورد توجهی است که به « امامزاده سپهسالار » معروف است.

بر اساس سنگ مزارش که از قرنها پیش بر فراز قبر شریفش قرار گرفته، نسب گرامی اش به حضرت فخرالساجدين زين العابدین امام سجاد (عليه السلام) می رسد.

در حدود 13 سال پیش، شبی به بقعۀ شریفش دست برد زده می شود و گروهی با بیل و کلنگ به خیال این که در آنجا گنجی نهفته است، در آنجا کمین کنند و شبانه به تخریب قبر شریف پرداخته، محل قبر را خاکبرداری می کنند.

پس از مقداری خاکبرداری به لحد می رسند و سنگ لحد را بر می دارند، یک مرتبه با پیکر غرقه به خون امامزاده مواجه می شوند .

گنج جویان پس از رنج فراوان فرار را بر قرار ترجیح می دهند، جسد امامزاده را به همان حال می گذارند و از محل دور می شوند.

هنگامی که صبح خادم بقعه درب بقعه را باز کرده وارد بقعه می شود، از مشاهدۀ جسد امامزاده غش می کند و می افتد.

یکی از شاهدان عینی که به هنگام دفن امامزاده حضور یافته، جسد شريف امامزاده را به چشم خود دیده بود می گفت:

بدن امامزاده کلاً زخم بود، دیدگان مبارکش باز بود و خون تازه - پس از گذشت بیش از یکهزار سال همهٔ بدن را پوشانده بود.

از سیمای شریفش به نظر می رسید که در حدود چهل سال از عمر شریفش می گذرد .

قد بلند، قامت رسا، اندام موزون و سیمای پرفروغش را از نیاکان گرامی اش به ارث برده بود.

کفش چرمی و مُچ پیچهای بازوانش حکایت از آن می کرد که پس از یک نبرد طولانی به دست دشمنان خون آشام به شهادت رسیده است.

ص: 115

امامزاده کفن نشده بود، بلکه با جامه های خونین با قلبی مطمئن ولی دیدگانی باز و نگران در زیر خاک آرمیده بود.

از طرز دفن پیدا بود که توسط دشمنان خون آشامش به خاک سپرده شده، زیرا به قفا در قبر قرار گرفته بود، و اگر توسط دوستان و شیعیان دفن می شد طبعاً بر روی راست در قبر قرار می گرفت.

از این که به « امامزاده سپهسالار » مشهور شده، معلوم می شود که به هنگام شهادت تنها نبوده، بلکه یک عده هوادار داشته، و او سپهسالار و قافله سالار آن گروه بوده است.

* * *

33 - در بندر دیر

پیکر پاک امامزاده ای در بندر « دَیر » پس از گذشت بیش از یکهزار سال تر و تازه پدیدار گردید.

« بندر دیر » یکی از بنادر معروف استان بوشهر بر کرانۀ خلیج فارس است.

در این بندر امامزاده ای مورد توجه و مشهور به کرامت است، که از راههای دور و دراز به زیارتش تشرّف می یابند.

در دیماه 1366 ش. یکی از احفاد ایشان به تعمیر و بازسازی بقعۀ شریف ایشان اقدام نمود .

به هنگام خاکبرداری پیکر پاک امامزاده به صورت تر و تازه پدیدار گردید، کارگرها از دیدن جسد امامزاده دچار رعب و وحشت شده، دست از کار کشیدند.

جمعی از اهالی در محل حضور یافته پیکر پاک امامزاده را تر و تازه مشاهده کردند.

شاهدان عینی پیکر ایشان را بسیار نورانی، با محاسنی بلند و انبوه توصیف کنند.

گزارش پدیدار شدن جسد شریف امامزاده در روزنامه ها منعکس گردید.

ص: 116

در این گزارش آمده است که کفن نیز نپوسیده بود، فقط رنگش زرد شده بود، و یا از اوّل زرد بوده است.

در تاریخ 29 شعبان المعظم 1408 ه. گزارش پدیدار شدن پیکر پاک امامزاده به شرح زیر در جراید کشور منعکس گردید:

در پی کند و کاو در یک روستای «بندر دیر» از توابع استان بوشهر، پیکر مطهر یکی از نوادگان امام هادی (عليه السلام) پس از گذشت 1028 سال تر و تازه و بدون تغییر در قبر مشاهده شد .

در دیماه گذشته در روستای «بردستان» در چهار کیلومتری « بندر دیر » بقعۀ کوچک مربوط به یکی از بازماندگان یکی از ائمه (عليهم السلام) بازسازی گردید.

این بقعه در جوار گلزار شهدای روستای «بردستان» در قبرستان قدیمی بنا شده بود.

کار بازسازی از ستونها شروع شد، پس از آنکه ستون اوّل تخریب شد، کارگران به یک سنگ قبر برخورد کردند، با بلند کردن قسمت بالای سنگ قبر کفن تازه ای آشکار شد.

از آنجا که از حدود 40 سال به این طرف کسی در آن محل دفن نشده بود و کارگران این مطلب را از قبل می دانستند با مشاهدۀ کفن تازه وحشت کرده از محل دور شدند .

افرادی از دفتر امام جمعه آمده نخ کفن را باز کردند با سیمای بسیار نورانی پیرمردی روبرو شدند که با محاسن سفید و بلند خود، پلکها را برهم نهاده، گویی تازه به خواب رفته است .

در کنار قبر شجره نامه ای به دست آمد و این شجره نامه به قم فرستاده شد، پس از تحقیقات معلوم شد که این پیکر مطهر مربوط به « آقا سید جمال الدین » از نوادگان امام هادی (عليه السلام) می باشد.

خبرنگار روزنامه پرسید: آیا خاک اینجا ویژگی خاصی دارد، اهالی روستا

ص: 117

گفتند: ،نه زیرا اجساد دیگری که در اطراف امامزاده دفن شده اند همه پوسیده اند.

براساس این شجره نامه، این امامزاده بزرگوار « امیر جمال الدين » فرزند سيّد ابراهیم، فرزند سید حسن ، فرزند سید محمد، فرزند « امام هادی » (عليه السلام) است، که به سال 380ه. دار فانی را وداع گفته است.

بر اساس این نوشتار ایشان از سبزوار به قصد دفع اشرار و ارشاد خلق به این منطقه آمده و در هدایت خلق به سوی خاندان عصمت و طهارت توفیقاتی حاصل نموده است.

پس از پدیدار شدن پیکر پاک امامزاده و روشن شدن نسب گرامی اش، هر روز بر زائران کویش افزوده می شود.

شایان ذکر است که مقبره « سید کمال الدین » برادرِ « آقا جمال الدین » نیز در روستای « اختر » از توابع « بندر کنگان » واقع است.(1)

نگارنده گوید: بنابر صحت شجره نامه، نسب ایشان با دو واسطه به « جناب سیّد محمّد » فرزند برومند امام هادی (عليه السلام) می رسد.

سید محمد بزرگترین فرزند امام هادی (عليه السلام) بود، در عهد امام هادی (عليه السلام) رحلت کرد، در محلی که زیارتگاه بسیار مجلل و مورد توجهش قرار دارد، مدفون شد.

حرم مطهر ایشان در نزدیکی شهری است که « بلد » مشهور است، « بلد » در هشت فرسخی سامرا قرار دارد.

منطقه بلد از نهری به نام دُجَیل مشروب می شود و به این جهت به جناب سيّد محمّد « سَبع دُجَيل » :یعنی شیر بیشۀ دُجیل می گویند.

علامۀ اردوبادی کتاب مستقلی در شرح حال ایشان نوشته و آنرا « حياة سبع دجیل » نام نهاده است.(2)

ص: 118


1- روزنامه رسالت شمارهٔ 656 به تاریخ 28/ 1 / 1367 ش.
2- در مقدّمۀ «مولود کعبه» به تفصیل از مرحوم اردوبادی و کتاب ارزشمندش سخن گفته ایم.

وی در این کتاب 60 کرامت مستند، از کرامتهای جناب سید محمد را آورده است.

« دجیل » نام نهری است که منصور دوانیقی به هنگام تأسیس بغداد آن را از دجله منشعب کرد.(1)

این نهر از میان بغداد و تکریت به سوی قادسیه پیش می رود و فاضلابش نیز در دجله می ریزد.(2)

در عظمت و جلالت قدر جناب سیّد محمّد همین بس که در ارتحال ایشان امام حسن عسكرى (عليه السلام) يقۀ مبارکش را چاک زد.(3)

این بود اشاره ای کوتاه به جد اعلای امامزاده سید جمال الدین، اما در مورد پدر و جدّش چیزی به دست ما نرسیده است.

ولی نسل با برکتی دارد که تا عصر حاضر پا بر جا مانده، به سادات کرامتی شهرت یافته اند.

سادات کرامتی در استان بوشهر پراکنده اند و تیره ای از آنها در قم زندگی می کنند .

در علّت اشتهار آنان به سادات کرامتی گفته می شود: در اثر کرامتهای فراوانی که از قبر شریف این امامزاده مشاهده شده، اولادش به « کرامتی » اشتهار دارند.

* * *

34 - زبیده خاتون

جسد پاک و مطهر زبیده خاتون بعد از 1200 سال تر و تازه ظاهر گردید.

زبیده خاتون امامزادۀ مورد تعظیم و تکریمی در جنوب نراق است، کسیکه از دلیجان به سوی نراق می رود در طرف راست جاده با تابلوئی مصادف می شود که از

ص: 119


1- البلدان ص 22 .
2- معجم البلدان: ج 2 ص 443 .
3- تاریخ سامرا: ج 2 ص 268 .

یک جادّۀ خاکی او را به سوی امامزاده ای در جنوب نراق راهنمائی می کند.

در زیارتنامه ای که بر در و دیوار امامزاده الصاق شده، او را « زبیده » دختر امام جواد (عليه السلام) معرفی کرده است .

در مورد دختران امام جواد (عليه السلام) چهار قول است :

1 - دو دختر به نامهای: فاطمه و امامه(1)

2 - سه دختر به نامهای: خدیجه، حکیمه و امّ کلثوم(2)

3 - چهار دختر به نامهای: فاطمه، خدیجه، ام كلثوم و حکیمه(3)

4 - پنج دختر به نامهای: حکیمه، خدیجه، ام كلثوم، فاطمه و امامه(4)

به طوری که ملاحظه می فرمائید در میان دختران امام جواد (عليه السلام) نام « زبیده » به چشم نمی خورد، ولی این احتمال هست که زبیده مکنی به « ام کلثوم » باشد، و یا یکی دیگر از دختران آن حضرت به زبیده مشهور شود، چنانکه احتمال می رود که او دختر با واسطه امام جواد (عليه السلام) باشد.

به هر تقدیر این امامزاده در محل بسیار مورد توجه است و علیرغم سختی راهش همواره دلهای مشتاقان را به سوی خود جذب می کند از راههای دور و نزدیک به زیارتش می شتابند.

در اطراف این امامزاده در دورانهای گذشته گنجهائی یافت شده، و جای چندین خمره در اطراف امامزاده دیده می شود.

تاکنون چندین بار به خود امامزاده دستبرد شده، و حتی یکبار داخل بقعه را خاکبرداری کرده اند، و جسد پاک و مطهر زبیده خاتون، تر و تازه با کفن سفید و تغییر نیافته ظاهر گردیده است.

ص: 120


1- ارشاد مفید: ج 2 ص 295، المستجاد ص 216 و کشف الغمه: ج 3 ص 152.
2- تاريخ قم ص 201، اعلام الوری ص 338 و مناقب آل ابی طالب: ج 4 ص 411.
3- الامام الجواد ص 87 به نقل از ضامن بن شدقم در تحفة الأزهار.
4- تاج المواليد ص 54.

در سال 1412ه. مادر یکی از دوستان ما در نراق فوت کرده بود. جنازه را به آرامگاه زبیده خاتون برده، در آنجا به خاک سپرده بودند.

در یکی از مراسم ختم ایشان، جمعی از بانوان نراق برای شرکت در مراسم ختم آن مرحومه به بقعهٔ زبیده خاتون رفته و دیده بودند که به قبر شریف ایشان دستبرد شده، و قسمتی از خاک بقعه برداشته شده و جسد زبیده خاتون پدیدار گشته است.

سارقین به علت نا معلومی پس از خاکبرداری، جسد را به همان حال ترک کرده، و از محل دور شده بودند.

تعداد زیادی از بانوان نراق پیکر پاک زبیده خاتون را با چشم خود دیده بودند و به خانواده های خود تعریف کرده بودند، و این خبر توسط افراد مورد اعتماد و استنادی - بدون واسطه - از شاهدان عینی برای نگارنده نقل شده.

شاهدان عينى حتى كيفيت مو و ناخنهای امامزاده را توصیف کرده بودند.

البته نقل این معنی از شاهدان عینی، اثبات نمی کند که این جنازه حتماً مربوط به «زبیده خاتون» است و حتی دلالت نمی کند بر این که حتماً امام جواد (عليه السلام) دختری به نام «زبیده» داشته است، بلکه اثبات می کند که در این بقعه یکی از اولياء اللّه مدفون است، و به جهت اعمال شایسته اش پس از گذشت 12 قرن، هنوز

پیکرش تر و تازه می باشد.

* * *

35 - امامزاده نصر اللّه

جسد پاک و مطهر امامزاده نصر اللّه در یزد، 800 سال بعد از وفاتش تر و تازه پدیدار گردید.

در سال 1274 ه. هنگامی که بچه ها مشغول توپ بازی بوده اند، توپ به یک گودی می افتد، وقتی می خواهند آن را درآورند متوجه می شوند که آنجا قبر است و شکافی به داخل قبر باز شده است.

ص: 121

به علمای آن زمان اطلاع می دهند، عالم بزرگ آن زمان آقای میرزا علی تبریزی در محل حضور پیدا می کند و به چشم خود می بیند که جسد تر و تازه است.

او دستور می دهد که اطراف لحد را خاکبرداری کنند، معلوم می شود که آنجا قبر سید بزرگواری بوده که 800 سال قبل از آن تاریخ از دنیا رفته بوده است، آنگاه دستور می دهد مشاهدات او را بر پوست آهوئی می نویسند و در کنار قبر شریف ایشان نصب می کنند.

این پوست آهو تا زمان ما باقی بود جز اینکه برخی از قسمتهای آن به جهت فرسودگی خوانده نمی شد، و لذا خطاط معروف یزد، آقای «علی محمد کاوه» متن آن را به سال 1380 ه. استنساخ کرده با خط زیبای خود بر لوحی می نویسد و این لوح را در بقعه شریف ایشان نصب کرده اند.

نگارنده توفیق تشرف به زیارت این امامزاده را پیدا نکرد و لذا از یکی از فضلای برجستۀ حوزۀ علمیه قم که عازم یزد بود تقاضا نمود که متن آن لوح را رونویسی کند، و ایشان لطف نموده متن آن را نوشتند و در اختیار نگارنده قرار دادند، و اینک متن آن لوح، بدون هیچ تغییر و اصلاح :

بسمه تعالی

«آنچه به نظر شریف سرکار شریعتمدار، آقای آمیرزا علی ترک و سائر علماء رسیده، بعد از ظهور قبری که در زیر خاک پنهان بود و دورش کاشی بود و چند شعر نوشته بود.

معلوم شد اسم آن بزرگوار «سید نصر اللّه» و از سادات « قل هو اللّه » می باشد.

چون قبر گشوده شد جسدی را دیدیم تازه، گویا از حمام بیرون آمده و عرق کرده .

آخوند ملا علی اکبر، ابن مرحوم استاد کریم وارد قبر شد، در حالی که آمیرزا علی ایستاده بود، موی سر و ریش آن بزرگوار را حرکت دادند محکم بود.

از تاریخ قدیم و جدید معلوم می شود که در زمان متوکل به یزد آمده اند

ص: 122

و 800 سال می باشد، و سه نفر از اولاد امام در اینجا مدفونند.

هر کس سه روز متوالی - یا متفرّق - در اینجا شمع روشن کرده، دو رکعت نماز کند، و هزار مرتبه سوره «قل هو اللّه احد» را بخواند، حاجت او برآورده خواهد شد.

و اگر یک روز و یک مجلس باشد کافی است، و این بزرگوار مراد دهنده می باشد. سنه 1274ه- . . ».

متن بالا با خط نسخ بسیار عالی روی پوست آهو نوشته شده بود، در طول بیش از یکصد سال، آن پوست پاره و مندرس شده بود، در تاریخ 1380 ه. خطاط معروف آقای میرزا علی محمد کاوه متن آن را به شرح فوق روی لوحی نوشته بر مزار امامزاده نصب شده است.

نگارنده گوید: پس از بررسی کتب انساب و تاریخهای مربوط به یزد، سبب تسمیۀ تیره ای از سادات یزد به « سادات قل هو اللّهی » روشن نشد، ولی قرائت هزار مرتبه «قل هو اللّه احد» برای برآورده شدن حوائج در روایات فراوانی آمده، که به چند نمونۀ آن اشاره می کنیم:

1 - رسول گرامی اسلام فرمود :

هر کس در شب عرفه یکهزار مرتبه «قل هو اللّه احد» را بخواند، هر چه بخواهد خداوند عطا فرماید.(1)

2 - امام صادق (عليه السلام) فرمود:

هر کس مشکلی دارد که او را اندوهگین ساخته، دو رکعت نماز بخواند، در رکعت اوّل 1000 مرتبه سوره «قل هو اللّه احد» و در رکعت دوم یکمرتبه آن را بخواند، حاجتش برآورده می شود.(2)

3 - امام صادق (عليه السلام) فرمود:

ص: 123


1- بحار: ج 92 ص 356 .
2- کافی شریف: ج 3 ص 477 و الفقیه: ج 1 ص 354.

خداوند متعال به جای «فدک» تب را مطیعِ حضرت فاطمه (عليها السلام) قرار داده هر کس دوستدار حضرت فاطمه و فرزندان حضرت فاطمه (عليهم السلام) باشد و مبتلا به تب شود، 1000 مرتبه سوره «قل هو اللّه احد» را بخواند و خدا را به حق حضرت فاطمه (عليها السلام) بخواند به اذن پروردگار تبش قطع می شود.(1)

از سه حدیث فوق استفاده میشود که قرائت 1000 مرتبه سوره مبارکه (قل هو اللّه احد) برای رفع شداید مؤثر است ،زمان کیفیت و نوع توسل نیز مطرح است، و لذا اهالی یزد معتقدند که قرائت آن در کنار قبر شریف امامزاده نصر اللّه مفید و مجرب است و شاید به همین جهت به سادات قل هو اللّهی شهرت یافته اند.

به تواتر رسیده که شبهای چهارشنبه بر فراز گنبد مطهر ایشان نور دیده شده است.

یکی از فضلای یزد، که صد در صد مورد اعتماد است به نگارنده فرمود: من در دوران کودکی که پاکتر بودم، شب چهارشنبه ای شخصاً نوری را مشاهده کردم که از آسمان ساطع شد و به طرف بقعه شریف امامزاده رفت و داخل بقعه شد.

غیر از ایام متبرکه و شبهای جمعه روزهای شنبه نیز زیارت این امامزاده مرسوم است که است که سبب آن نیز برای ما روشن نشد.

یکی از نکات شایان ذکر این است که دوست فاضل ما از جد بزرگوارش، که در یزد زندگی می کرده و به سال 1357 شمسی درگذشته است، نقل فرمود که روزی مشاهده کرده که از یکی از قبور اطراف امامزاده آتش شعله ور است و همۀ فضای قبر را احاطه کرده است.

او با مشاهدۀ این معنی از حال میرود و غش می کند .

اهالی محل جمع می شوند و او را به حال می آورند.

او صاحب قبر را می شناخته و می دانسته که حقوق و مظالم فراوانی به گردن

ص: 124


1- مکارم الاخلاق ص 366 .

او بوده است .

اولاد آن متوفّی از این موضوع آگاه می شوند، مجلس اطعام بسیار مفصلی ترتیب می دهند از همۀ کسانی که می دانستند که با پدرشان سر و کار داشته اند، دعوت می کنند، موضوع را مطرح کرده از آنها می خواهند که او را حلال کنند، و آنها همگی حقوق خود را بر او حلال می کنند.

36 - امامزاده سید محمد

پیکر پاک امامزاده سید محمد پس از قرنها تر و تازه پدیدار گردید.

هنگامی که از اصفهان به سوی سِدِه می رویم، در سمت راست جاده، در پایهٔ کوه معروف به «کوه سیّد محمد» بقعهٔ باشکوه امامزاده ای در نهایت زیبائی با گنبد و گلدسته های مسی جلب توجه می کند که به: «امامزاده سید محمد بن زید بن علی» حفید گرامی امام سجاد (عليه السلام) معروف است.

نگارندۀ سطور عصر جمعۀ 21 ذیقعده 1415 ه. به زیارت حرم مطهرش شرفیاب شدم، صدها ماشین سواری در دو طرف جاده پارک کرده بود، زائران فراوانی در گرداگرد ضریح مقدس مشغول زیارت و توسل بودند، در قسمت بانوان نیز مجلس توسل و روضه خوانی دایر بود .

از سادات ظاهر الصّلاحی که مسئولیت دفتر بقعه مبارکه را به عهده داشتند، تاریخچه امامزاده را جویا شدم، اظهار کردند:

قرنها پیش، یکی از سلاطین در این منطقه مشغول شکار بوده، آهوئی در این نقطه بر فراز تپه خاکی خود نمائی می کند.

سه بار شاه قصد تیراندازی می کند، در هر سه بار دستهایش سست می شود و تیراندازی میسر نمی گردد.

شاه از شکار کردن آن آهو منصرف می شود ولی دستور می دهد که در مورد این تپه تحقیق شود.

ص: 125

پیرمرد کهنسالی در آن نواحی پیدا می شود، او می گوید: ما چیزی در مورد ین تپه نمی دانیم ،جز این که گفته می شود: در برخی از شبها در این نقطه نور دیده شده است.

شاه دستور می دهد که آنجا را خاکبرداری کنند، مقدار زیادی که خاکبرداری میشود قبر ساخته شده ای پدیدار می گردد:

هنگامی که قبر را می شکافند جسد تر و تازه ای را مشاهده می کنند که در سنین جوانی درگذشته، تمام بدنش صحیح و سالم است، موهای سرش هنوز سفید نشده است.

در داخل قبر لوحی بوده که در آن نوشته شده: «اینجا آرامگاه سیّد محمّد فرزند زید بن علی (عليه السلام) است ».

این تاریخچه قبلاً در لوحی به دیوار امامزاده نصب بوده، الآن که مشغول تجدید بنا هستند، آن را برداشته اند و در اداره اوقاف اصفهان محافظت می شود.

* * *

37 - امامزاده سید محمد گیاهخوار

در بیرون شهر شوشتر امامزادۀ مجرّب و مورد توجهی بود که به امامزاده سید محمّد گیاهخوار معروف است.

این امامزاده در اثر توسعۀ شهر الآن متصل به شهر شده و در محلات شوشتر قرار دارد .

در حدود یکصد سال پیش ساختمان بقعۀ شریف این امامزاده رو به ویرانی نهاد، شیخ محمد علی شوشتری، فرزند شیخ جعفر شوشتری، و متوفای 1322 ه. گروهی را برای تعمیر قبر شریف ایشان فرستاد.

هنگامی که قبر شریف را خاکبرداری کردند جسد شریف امامزاده تر و تازه پدیدار گردید، ولی کفن کاملاً پوسیده بود. اما قسمتهائی از بدن که باید پوشیده باشد توسط تار عنکبوت پوشیده شده بود.

ص: 126

این داستان در میان اهالی آن سامان مشهور است.(1)

شرح حال شیخ محمد علی شوشتری در نقباء البشر آمده است.(2)

صاحب « تذکرهٔ شوشتر » به هنگام شمارش امامزاده های شوشتر به تفصیل از او سخن گفته، و احتمال داده که او همان عابد گیاهخواری باشد که « شیخ بهائی » قدس سره در منظومۀ «نان و حلوا» از آن سخن گفته است.(3)

* * *

38 - امامزاده شاه سید علی

در نائین امامزاده ای به نام: «شاه سید علی» هست که از نسب و تاریخچۀ او چیزی نمی دانیم، جز این که سید عبدالحجّة بلاغی، متوفای 1397 ه. در تاریخ نائین می نویسد:

در عهد امیر جلال الدین بقعه شریف شاه سیّد علی را حفر می کنند، با جسد تر و تازه ای مواجه می شوند، که قامت بلند و سینۀ ستبر داشته، با ضربتی شبيه ضربت بیل به شهادت رسیده، با جامه های خود دفن شده، جامه های سبز و سفید بر تن داشته و مصحفی روی سینه اش بوده است.

جراحتش با دستمالی بسته بوده، چون دستمال را می گشایند خون تازه سرازیر می شود، با دستمال دیگری می بندند، خون بند نمی آید ناگزیر می شوند که همان دستمال را بر سر مبارکش ببندند.(4)

ایرج افشار نسب شریف این امامزاده را به شرح زیر آورده است:

«شاه سیّد علی، بن عبیداللّه، بن احمد بن ابی الحسن على عريضي».(5)

روی این بیان نسب شریف ایشان با دو واسطه به علی بن جعفر، و با سه

ص: 127


1- نقباء البشر - مخطوط -.
2- نقباء البشر: ج 4 ص 1365.
3- تذكرۀ شوشتر ص 28.
4- تاریخ نائین ص 82.
5- یادگارهای یزد: ج 1 ص 304 .

واسطه به امام جعفر صادق (عليه السلام) می رسد .

* * *

39 - امامزاده شاه شهیدان

پیکر پاک و مطهر امامزادۀ دیلمان، مشهور به «امامزاده شاه شهیدان» در حدود 12 سال پیش تر و تازه پدیدار گردید .

« دیلمان » دهستانی از بخش سیاهکلِ شهرستان لاهیجان است.

قصبۀ دیلمان در 48 کیلومتری جنوب « سياهکل » و 17 فرسخی شمال غربی قزوین قرار دارد.(1)

داستان پدیدار شدن امامزاده را از دوستان شمالی شنیده بودم، در سفری که در فروردین ماه سال جاری به شمال داشتم، از دوستان رشتی جویا شدم، همۀ آنان از داستان مذکور مطلع بودند.

خلاصۀ داستان از این قرار است:

امامزاده شاه شهیدان در منطقهٔ سیاهکل، از امامزاده های مجرّب و مورد توجه اهالی آن سامان است.

در حدود 12 سال پیش فرزند یکی از اهالی سیاهکل مریض می شود و پزشکان از معالجه اش فرو می مانند .

او نذر می کند که اگر خداوند فرزندش را شفا دهد، ضریح امامزاده را تجدید کند.

فرزندش از عنایت حق تعالی و از کرامت امامزاده شفا می یابد، او نیز ضریح ارزشمندی را سفارش می دهد .

ضریح قبلی برداشته می شود و ضریح نوین طیّ مراسم باشکوهی به جای آن گذاشته می شود .

ص: 128


1- فرهنگ معین ج 5 ص 550 .

هنگامی که زیر پایه های ضریح را خاک برداری می کنند تا پایه های ضریح را محکم و استوار سازند روزنه ای به قبر باز می شود و پیکر پاک و مطهر امامزاده تر و تازه پدیدار می گردد.

روزنامۀ کیهان در تاریخ دوشنبه 31 مرداد 1362 ش. در گزارش مفصلی تحت عنوان « اجساد هشتصد ساله ده تن از سادات شهید علوی از زیر خاک بیرون آمد » به نقل از مسئول سازمان اوقاف گیلان نوشت:

اخیراً برای قبور متبرکۀ شاه شهیدان با برنامه ریزی قبلی ضریحی تهیه گردید و چندی پیش با تشریفات خاص مذهبی حرکت داده شد، که پس از تحمل زحمات زیاد به واسطۀ صعب العبور بودن منطقه، که در 73 کیلومتری رودبار قرار دارد وارد منطقه شدیم.

حضور جمعیت مشتاق و زوّار مسلمان منطقه شوری دیگر به مجلس داده بود و همه از دیدن ضریح جدید اشک شوق می ریختند.

پس از استراحتی اندک، مشغول برداشتن ضریح قبلی شدند، که پس از برداشتن آن با منظرۀ بسیار عجیب و در عین حال با روحانیت خاص روبرو شدند ، و مشاهده کردند که پیکر مطهر شهیدان سادات علوی که از 800 - 900 سال قبل به دست کفّار ملحد، شهید شده اند تر و تازه بیرون آمدند.

نُه سر بریده که نشان می داد اغلب کمتر از هجده سال داشتند، و یک جنازه کامل سن، که مربوط به یکی از همین سادات علوی، معروف به « شاه شهیدان » است مشاهده شد .

جنازه به طور کامل سالم و دست نخورده بود، حتی ناخن مو و لباس مندرس آن زمان دیده می شد .

یک کمان شکسته همراه با تیر و شمشیر شکسته در کمر آن سیّد قرار داشت ،و آثار دو ضربۀ شمشیر بر سینه و بر فرق آن سیّد دیده می شد.

ص: 129

مشاهدۀ این صحنه اثر زیادی بر مردم گذاشت ».(1)

40 - امامزادۀ انار

***

انار مرکز دهستان انار، در 75 میلی یزد، نیمه راه یزد و شهر بابک قرار دارد.

این دهستان از توابع کرمان است و در قرون وسطی از توابع فارس بوده است.

انار امروز یکی از دهستانهای پنجگانه رفسنجان است.(2)

در قصبۀ انار امامزاده ایست که مورد توجه اهالی آن سامان است.

در حدود شش سال پیش جسد پاک و مطهر امامزاده به صورت تر و تازه پدیدار گردید و موجب توجه بیشتر مردم شد.

این گزارش در آن هنگام در جراید منتشر شد ولی به هنگام نگارش دسترسی به آنها نداشتیم.

41 - شیخ عماد

جسد پاک و مطهر امامزاده عظیم الشأن: « شیخ عماد » بعد از قرنها تر و تازه پدیدار شد.

بقعة شريف شيخ عماد در شهرستان «اَهَر» زیارتگاه خاص و عام است.

شهر اهر در یکصد کیلومتری شمال شرقی تبریز، مرکز شهرستان « اَرَسباران » از شهرهای سرسبز و حاصلخیز آذربایجان شرقی است.

از این که یاقوت حموی، متوفای 626 ه. از آن « شهر آباد حاصلخیز و پربرکت » تعبیر کرده، روشن می شود که شهرستان اهر در قرن هفتم از موقعیت ممتاز برخوردار بوده، و در حد یک شهرستان به شمار می آمده است.

ص: 130


1- روزنامۀ کیهان، شمارهٔ 11946 به تاریخ 31 / 5 / 1362 ش.
2- لغتنامه دهخدا - حرف الف - ص 258 .

یاقوت پس از آن که آن را «اَهْر » ضبط کرده می نویسد:

«از شهرستان اهر عده ای فقیه و محدّث برخاسته اند» .(1)

شهرستان اهر قبلاً یکی از بخشهای تبریز بود و در سال 1323 ش. تبدیل به شهرستان شد.(2)

یکی از بناهای جالب اَهَر بقعه شیخ عماد و مسجد شیخ عماد است.

مسجد شیخ عماد که در مجاورت بقعۀ شیخ عماد بنیاد شده، و به همین جهت مسجد شیخ عماد موسوم گشته، سردری ساده و آجری دارد.

یکصد و سی و هشت سال پیش، مسجد و بقعۀ شیخ عماد توسعه یافت، و زمینی که بین مسجد و مقبره بود به آن دو اضافه شد.

«فانی» شاعر اهری به همین مناسبت شعری سروده که بر کتیبه ای مرمرین بر سر در مسجد نصب است.

در این کتیبه تاریخ این تجدید بنا به سال 1277ه- . ثبت شده است.(3)

بقعۀ شیخ عماد در مجاورت مسجد شیخ عماد قرار داشت ولی اخيراً مسجد را توسعه داده اند و بقعۀ شیخ عماد به صورت یکی از مرافق مسجد در آمده است .

قریب 30 سال پیش که نگارنده سه سال در شهرستان اهر منبر می رفت فراز قبر مطهر ایشان ضریح چوبی بسیار نفیسی بود که از قرار مسموع آن ضریح برداشته شده و به جای آن یک صندوق شیشه ای نهاده شده است.

در حدود 80 سال پیش از این به هنگام تعمیر ،بقعه، جسد مطهر شیخ عماد به صورت تر و تازه ظاهر می شود .

ص: 131


1- معجم البلدان 1 / 284 .
2- لغتنامه دهخدا - حرف الف - ص 516 .
3- نگاهی به آذربایجان شرقی: ج 1 ص 330 و تاریخ و جغرافیای ارسباران ص 169 و 398 .

گروهی از فضلای اهر که مقیم حوزۀ علمیه هستند این خبر را برای نگارنده نقل کردند، برای تحقیق بیشتر به دانشمند جلیل القدر حاج شیخ حسین برقی مقدّمِ علمای اهر تلفن کرده، موضوع را پرسیدم ایشان ضمن تأیید آن فرمودند:

شخصی به نام کربلای اصغر بنّا مشغول تعمیر بقعه شیخ عماد بود که ناگهان روزنه ای به داخل قبر شریف باز شد و جسد آن بزرگوار تر و تازه پدیدار گردید.

برای این که خبر برای دیگران نیز اطمینان بخش باشد کسی را به خدمت مرحوم «حاج میر آقا سیّد اهری» فرستادند، ایشان نیز در بقعۀ یاد شده حضور یافته، جسد تر و تازۀ آن امامزاده عظیم الشّأن را مشاهده نمود. سپس آقای برقی افزود: نسب شریف شیخ عماد بر روی سنگ مزارش نوشته شده است.

نگارنده گوید: مرحوم حاج میر آقا از سادات جلیل القدری بود که مردم اهر شدیداً به او معتقد بودند.

مرحوم حاج میرآقا در حدود 70 سال پیش وفات کرده جنازه اش به وادی السّلام نجف اشرف انتقال یافته است.

مرحوم حاج میر آقا گذشته از کمالات روحی و معنوی، هنرمند بسیار نیرومندی بود، خط بسیار زیبائی داشت، تابلوهای نفیسی از خود به یادگار نهاده، که برخی از آنها در موزه های ایران و خارج نگهداری می شود.

خلف شایسته و ارجمند ایشان مرحوم حاج میر عبد الحسین سید اهری نیز از وعاظ برجسته و مورد علاقه مردم بود.

آوازۀ منبرهای پر شور ایشان پس از نیم قرن، هنوز زبانزد مردم تبریز است.

مرحوم حاج میر عبدالحسین نیز به سال 1365ه. در تبریز به درود حیات گفته، جنازه اش به وادی السلام نجف انتقال یافت.

داستان مشاهده جسد شیخ عماد را از حفید گرامی مرحوم حاج میر آقا پرسیدم، فرمود: من نیز از پدرم شنیدم که آن را از پدر بزرگوارشان نقل می کردند.

ص: 132

یکی از فضلای مورد اعتماد از پدرش نقل کرد که پدرم در محضر مرحوم آیت اللّه حاج شیخ حسین اهری متوفای 1386 ه. در بقعۀ شیخ عماد حضور یافته و جسد تر و تازه اش را پس از گذشت بیش از ده قرن مشاهده نموده است.

42 - سید بهلول

در شهرستان خوی چهار امامزاده در چهار محله به شرح زیر مدفونند:

1 - محلۀ امامزاده

2 - محلۀ پیر موسی

3 - محلّۀ قاضی

4 - محلۀ تخته کوپری

امامزادۀ بزرگواری که در محله «امامزاده» مدفون است، «سید بهلول » نام دارد، که گنبد، گلدسته و ضریح دارد و مورد توجه اهالی می باشد.

بر اساس سنگ مزار، وی از اولاد امام هادی (عليه السلام) است که در دوران پر اختناق بنی عباس در این شهر مختفی بوده است.

هنگامی که معاندان از نسب شریفش مطلع می شوند به قاضی القضاة خوی اطلاع می دهند، قاضی القضاةِ متعصب و سنگدل دستور می دهد او را از مخفیگاهش بیرون کشیده با تبر فرق مبارکش را می شکافند.

بقعۀ شریف این سیّد مظلوم همواره مورد توجه بوده، کرامات فراوانی از قبر شریفش مشاهده شده بود .

یک مورد از کرامات امامزاده را مطابق نقل دوست مورد اعتماد ما مربوط به خانمی است، که در دوران کودکی مبتلا به صرع بوده، با توسل به این امامزاده شفا یافته و اکنون در قید حیات و صاحب فرزندان می باشد .

در حدود یکصد سال پیش سیل ویرانگری در شهرستان خوی جاری می شود که ویرانی فراوانی به بار می آورد، از جمله به ساختمان امامزاده صدمه می زند.

دهها سال بعد مرحوم حاج شیخ محمد وحیدی که از علمای ارزشمند خوی بود و در حدود 20 سال قبل به درود حیات گفته به تجدید بنای امامزاده همت می گمارد.

ص: 133

هنگامی که بقعۀ شریف را خاکبرداری می کنند به یک تخته سنگ بسیار قدیمی می رسند، چون سنگ را بر می دارند جسد شریف امامزاده تر و تازه مشاهده می شود.

فرق شکافته شدۀ امامزاده با دستمالی بسته شده بود، گویی همین الآن این دستمال بسته شده و خون همین

الآن بند آمده است.

متأسفانه در اثنای تجدید بنا، آن سنگ قدیمی و قیمتی دزدیده می شود.

این داستان را گروهی از افراد مورد اعتماد از مرحوم حاج شيخ محمّد وحیدی به نقل از شاهدان عینی برای نگارنده نقل کردند .

یکی از دوستان عازم خوی بود از ایشان خواستم که تحقیقات بیشتری انجام دهد، از گروهی از کهنسالان مورد اعتماد پرس و جو کرده بود، همگی بر صحت آن تأکید کرده بودند.

دانشمند گرانمایه آقای شیخ جلیل هنرور مقدّم علمای خوی پس از بررسی و تحقیق یکی از شاهدان عینی را شناسایی کرده کتباً برای نگارنده مرقوم فرموده اند: آقای حسین شاه قلی فرزند محرّم ساکن کوچۀ قره سو واقع در محلۀ امامزاده، به هنگام تجدید بنای مرقد مطهر امامزاده توسط مرحوم حاج شيخ محمد وحيدى حدود 10 سال داشته و جنازۀ امامزاده را شخصاً مشاهده نموده است.

آقای شاهقلی می گوید: علاوه بر پیکر مطهر امامزاده، کفن نیز نپوسیده بود فقط رنگ آن به زردی گراییده بود .

آنگاه آقای هنرور جمعی از معتمدین محل را نام برده اند که همگی به وثاقت آقای شاهقلی گواهی داده اند، سپس از مرحوم حاج شيخ جابر فاضلی نقل فرموده اند که شرح حال امامزاده بهلول در کتاب بحر الانساب آمده است.

در میان علمای ارزشمند و سادات جلیل القدری که در اطراف امامزاده مدفون هستند، سید بزرگواری به نام آقا سید هادی هست، که کرامات فراوانی از قبر شریفش مشاهده شده است.

* * *

ص: 134

43 - سيد غريب

در 15 کیلومتری رفسنجان امامزاده ایست که به «سید غریب » معروف است.

آقای سید احمد موسوی ملکی، فرزند مرحوم آقای سید علی اکبر ملکی، که برای تبلیغ و ارشاد به آن صفحات مسافرت کرده بود، برای نگارنده گفت:

به هنگام تعمیر بقعۀ امامزاده پیکر پاک و مطهر امامزاده تر و تازه دیده می شود گویی در بستر خود آرمیده است .

یک نفر ضعیف الایمان به خیال خود به عنوان آزمایش بر جسد شریفش سیخونک وارد می کند، یکمرتبه مانند کسی که خوابیده باشد چشمانش را باز می کند، این شخص به شدّت وحشت می کند و تا مدت يكماه شديداً مريض می شود، سرانجام با توسل به امامزاده بهبودی می یابد.

ایشان افزودند: این داستان در آن سامان به طور متواتر نقل می شود.

* * *

44 - ابن قولویه

محمد بن جعفر بن موسى بن قولویه، از محدثان بزرگ و از فقهای نامدار شیعه در قرن سوم هجرت بود، و از مشایخ روایتی کسی در رجال کشی، و پسرش : «جعفر بن محمد ابن قولویه» در کامل الزیارات، و از بهترین اصحاب سعد بن عبداللّه اشعری بود، به سال 299 یا 301 ه. در قم درگذشت و در قبرستان بزرگ قم مدفون گردید.(1)

هم اکنون قبر شریفش در پارک ملی قم، نزدیک شهرداری، در حاشیۀ خیابان ارم، زیارتگاه خاص و عام است و بقعه ای مخصوص به خویش دارد.

ص: 135


1- رجال نجاشی ص 123 ، ريحانة الادب : ج 8 ص 162 ، معجم رجال الحديث : ج 17 ص 167 و هدية الأحباب ص 95 .

دوست مورد اعتماد و استنادم آقای حاج آقا حسین موسوی از شخص مورد اعتمادی نقل کرد که به هنگام تعمیر بقعۀ ابن قولویه قسمت پاهای ایشان ظاهر گردید، کاملاً تر و تازه بود.

* * *

45 - محمد بن یعقوب کلینی

جسد مطهر محمد بن یعقوب کلینی، متوفّای 329 ه. و مؤلف مهمترین کتاب حدیثی شیعه « کافی شریف » صدها سال بعد از وفاتش تر و تازه ظاهر گردید.

داستان پدیدار شدن پیکر پاک کلینی از این قرار است: یکی از خلفای ستم پیشۀ بغداد از کثرت زوّار امام کاظم (عليه السلام) و ازدحام عامّ و توجه تامّ مردم همواره در رنجی شدید به سر می برد .

دشمنی او با خاندان عصمت و طهارت او را وادار کرد که در صدد تخریب حرم مطهر امام کاظم (عليه السلام) برآید.

آن دشمن غدّار چنین اظهار داشت: «شیعیان معتقدند که اجساد امامانشان نمی پوسد و همواره تر و تازه می ماند من میخواهم قبر امام کاظم را نبش کنم و دروغ شیعیان را مکشوف نمایم ».

وزیرش او را از عواقب این کار بر حذر داشت و گفت: شیعیان همین عقیده را در مورد بزرگان علمای خود نیز دارند، شما می توانید این امتحان را در مورد قبر «کلینی» انجام دهید.

آن خلیفه ستمگر دستور داد قبر مطهر مرحوم کلینی را نبش کردند و با کمال تعجب با جسد تر و تازۀ مرحوم کلینی مصادف شدند.

جالبتر این که در کنار او بچّۀ خردسالی نیز مدفون بود که جسد او نیز تر و تازه بود.

شگفت انگیزتر این که کفن مرحوم کلینی و آن کودک که احتمالاً فرزند کلینی بود - نیز سالم بود، حتی رنگ کفن هم تغییر نیافته بود.

ص: 136

آن دشمن دیرینۀ اهلبیت برای جبران گستاخی خود، قبه ای بر فراز قبر ایشان بنا نمود.(1)

مرحوم شیخ آغا بزرگ می نویسد:

«در کتاب لؤلؤه از کتاب «روضة العارفين » تأليف: «سید هاشم بحرانی » از عالم مورد وثوق معاصرش نقل کرده که پیکر پاک مرحوم کلینی را با کفن تر و تازه اش در داخل قبر شریفش مشاهده نموده است».(2)

و در نقباء البشر می فرماید: « داستان جسد ثقة الاسلام کلینی مشهور، در کتب تاریخ مذکور است ».(3)

مرحوم کلینی در دوران غیبت صغری می زیست و در شعبان 329 ه. سال تناثر نجوم، و آغاز غیبت کبری در بغداد در گذشت. قبر شریفش در بازار بغداد، نزدیک جِسد، مشهور و زیارتگاه عموم است.(4)

در فروردین 57 ش. برابر جمادى الاولى 1398 ه. توفیق زیارت قبر شریفش برای نگارنده حاصل شد.

جلالت قدر کلینی در نزد فریقین مسلّم است، و کتاب شریف کافی معتبرترین کتاب پایه و مرجع، و استوارترین منبع فقهای شیعه در طول قرون و اعصار می باشد

* * *

46 - شیخ صدوق

محمد بن على بن حسين بن موسى بن بابويه، مشهور به شیخ صدوق، متوفای 381ه.

قبر شریفش در حضرت عبدالعظیم، در خیابانی که به نام او «ابن بابویه »

ص: 137


1- لؤلؤة البحرين ص 392، الفوائد الرّجاليه : ج 3 ص 336، روضات الجنات: ج 6 ص 118 و ريحانة الادب : ج 5 ص 82 .
2- نوابغ الرّواة ص 315 .
3- - نقباء البشر - مخطوط -
4- هدية الاحباب ص 247 .

نامیده می شود، زیارتگاه خاص و عام است.

جسد پاک و مطهر شیخ صدوق در سال 1238ه. یعنی 857 سال بعد از وفاتش، در اثر طغیان سیل ظاهر گردید و هزاران نفر از مردم تهران و شهرری جسد پاکش را تر و تازه مشاهده کردند.

شیخ صدوق از شخصیتهای بسیار بارز جهان تشیع است صدها اثر از رشمند از او باقی مانده و کتاب « من لا یحضره الفقیه » او یکی از چهار کتاب پایه و مرجع (کتب اربعه) می باشد.

پدر بزرگوارش علی بن حسین بن موسی بن بابویه در دوران غیبت صغری می زیست و در سال 329ه. ( سال تناثر نجوم ) در گذشت .

على بن بابويه توسط حسین بن روح نوبختی ( سومين نائب خاص ) از پیشگاه مقدّس حضرت بقيّة اللّه - ارواحنا فداه - تقاضا کرد که از خداوند متعال برایش فرزندی بخواهد.

سه روز بعد به او اطلاع داده شد که حضرت صاحب الزمان (عليه السلام) برايش دعا کرده، خداوند فرزند مبارکی برای او عطا خواهد فرمود، و سپس فرزندان دیگری نیز نصیبش خواهد شد.

همان سال شیخ صدوق متولد شد و به برکت دعای حضرت، در خرد سالی مورد اعجاب همگان قرار گرفت.(1)

جلالت قدر شیخ صدوق بالاتر از آن است که در این مختصر بگنجد.

آنچه در اینجا مورد نظر است داستان کشف جسد ایشان است به صورت تر و تازه، پس از گذشت 857 سال .

این حادثه در سال 1238ه. واقع شد باران زیادی بارید، سیل جاری شد

ص: 138


1- غیبت شیخ طوسی ص 320 ، كمال الدين: ج 2 ص 502 و اثبات الهداة: ج 3 ص 678 .

و در بقعۀ شریف شیخ صدوق شکافی ایجاد شد.

وقتی خواستند بقعه را تعمیر کنند، قسمتهای خراب شده را خاک برداری کردند تا به سردابی رسیدند که قبر شریف شیخ صدوق در آن قرار داشت.

پیکر پاک و مطهر ایشان را تر و تازه یافتند ولی کفن از بین رفته بود اما از حکمت باریتعالی قسمتهائی که باید پوشیده باشد با تارهای عنکبوت پوشیده شده بود!!

در محاسن شریف، کف پاها و در ناخنهایش آثار حنا ظاهر بود.

این خبر در تهران منتشر شد و به گوش فتحعلی شاه رسید.

فتحعلی شاه شخصاً در محل حضور یافت، ولی اعیان و اشراف صلاح ندیدند که پادشاه شخصاً وارد سرداب شود، به دستور خاقان دهها نفر از رجال دولت و علمای اعلام وارد سرداب شده، تازه بودن جسد را برای خاقان نقل کردند، هنگامی که صدق خبر در نزد سلطان به حدّ یقین رسید دستور داد که راه سرداب را ببندند و بقعۀ شریف را تجدید بنا کنند و بر شکوه و احتشام آن بیفزایند.(1)

همۀ شاهدان عینی تأكيد می کنند که جسد تر و تازه بود، گوئی همین الآن روح مطهرش از بدن خارج گشته است. در میان هزاران نفر که جسد را با چشم خود مشاهده کرده اند، گواهی تعدادی از آنها در منابع معتبر آمده است که به چند نمونهٔ آن اشاره می کنیم:

1 - ملا علی کنی، مرجع تقلید و شخصیت برجستۀ زمان خود، متولد 1220 و متوفای 1306 ه. که در آن ایام 18 ساله بود، و جسد را تر و تازه مشاهده کرد.(2)

2 - سید ابراهیم لواسانی، از شاگردان برجستۀ صاحب جواهر، متوفای

ص: 139


1- روضات الجنّات: ج 6 ص 140، ريحانة الأدب : ج 3 ص 438، تنقیح المقال: ج 3 ص ،155، فوائد رضویه ص 563 و احسن الوديعه: ج 2 ص 321.
2- نقباء البشر: ج 4 ص 1472 .

1309 ه. که شخصاً وارد قبر شریف شده، جسد را تر و تازه مشاهده کرد.(1)

3 - شیخ عباس نهاوندی، از شاگردان برجسته شیخ مرتضی انصاری، متوفای 1311 ه. که با چشم خود جسد تر و تازه شیخ صدوق را مشاهد نمود.(2)

4 - آغاعلی مدرّس زنوزی ، فیلسوف برجسته و استاد على الاطلاق و مدرّس مدرسۀ سپهسالار متولد 1234 و متوفای 1307 ه.

آغا علی مدرّس تعلیقات ارزشمندی بر قسمت معاد اسفار نوشته، و آن را «سبيل الرّشاد فى اثبات المعاد » نام نهاده است.

وی در این کتاب مشاهدۀ جسد شیخ صدوق را مشروحاً بیان کرده است، و اینک ترجمۀ فرازی از آن را در اینجا می آوریم :

«اما بندگان مقرّب پروردگار، پس جسد آنها هرگز نمی پوسد، چنانکه من شخصاً پیکر شیخ صدوق محمد بن علی بن بابویه قمی را با چشم خود دیدم.

شیخ صدوق در شهرری در سردابی مدفون است، من در حدود 10 سال بعد از پدیدار شدن جسد شریفش وارد سرداب شدم و پیکر پاک و مطهرش را همانند انسان زنده مشاهده کردم، که تمام اعضای بدنش سالم و بدون نقص بود، هیچگونه تباهی و فرسودگی بر آن راه نیافته بود، گوئی در بسترش آرمیده است».(3)

5 - حاج ملا هادی تهرانی، متوفای پیش از 1300 هجری.(4)

6 - شیخ عباس نهاوندی، صاحب الذریعه پس از شمارش تنی چند از شاهدان عینی می فرماید: من این داستان را از شیخ عبّاس نهاوندی بدون واسطه شنیدم و از بقیه به صورت متواتر برای من نقل گردیده است.(5)

با توجه به مشاهدۀ اشخاصی چون حاج ملا علی کنی، که صاحب جواهر بر

ص: 140


1- تنقیح المقال: ج 3 ص 155 و ريحانة الأدب: ج 3 ص 438 .
2- نقباء البشر: ج 4 ص 1474 .
3- سبيل الرّشاد ص 20 .
4- نقباء البشر - مخطوط -
5- همان مدرک .

فراز منبر بر جلالت قدر و عظمت شأن و احراز مقام اجتهاد او تصریح کرده(1) و شخصیتی چون علامۀ تهرانی در مورد کتاب او نوشته: همۀ استوانه های علم و تحقیق که مادرک نمودیم اتفاق کلمه دارند بر این که «کتاب القضاءِ » حاج ملّا علی کنی از کتاب جواهر دقیق تر و استوار تر است(2) دیگر هیچ شک و تردیدی برای احدی باقی نمی ماند.

نویسندۀ پرتلاش آقای شیخ علی فلسفی در مورد علت سالم ماندن جسد شریف شیخ صدوق می نویسد: «چون به کتابهای او مراجعه کردند، دیدند غسل جمعه را واجب می دانست ».(2)

نگارنده گوید: آری شیخ صدوق غسل جمعه را واجب می دانست(3) و یقیناً به آن ملتزم بود، ولی تاکنون ما سندی پیدا نکردیم که مداومت بر غسل جمعه موجب نپوسیدن بدن باشد.

مشهور است که به هنگام پدیدار شدن جسد شیخ صدوق، مشاهده شد که ناخنهایش گرفته شده، ولی یک ناخنش بلند است، استظهار کردند که او روز پنجشنبه ناخنهایش را گرفته و یکی را به روز جمعه نگهداشته، تا به سنت عمل کند، ولی پیش از روز جمعه اجلش فرا رسیده است .

امام صادق (عليه السلام) می فرماید: هر کس ناخنهایش را روز پنجشنبه بگیرد و یکی را به روز جمعه نگهدارد، خداوند فقر را از او بر می دارد.(4)

* * *

47 - سيد مرتضى علم الهدى

ابو القاسم على بن حسين بن موسی، مشهور به: «سیّد مرتضی» و ملقب به:

ص: 141


1- نقباء البشر: ج 4 ص 1505.
2- دايرة المعارف علوی ج 3 ص 319.
3- المقنع ص 144.
4- ثواب الأعمال ص 23 .

«علم الهدی» به سال 355 ه. متولد و در سال 436 ه. در گذشت.

نسب شریفش با پنج واسطه به حضرت موسی بن جعفر (عليه السلام) می رسد، و به اتفاق دوست و دشمن از شخصیتهای برجستۀ جهان تشیّع بود، که در فضایل و مناقب و در فنون مختلف، به ویژه در شعر و خطابه، و بذل و بخشش یگانۀ دوران بود.(1)

سید مرتضی در رشته هائی چون: کلام ،فقه، اصولِ فقه، ادبیات عرب، لغت و شعر، مقدّم علمای عصر بود.(2)

علت ملقب شدنش به «علم الهدی » رؤیای صادقه ایست که یکی از وزرای دربار بنی العباس دیده بود، که آنرا شهید اول با سلسلۀ اسناد خود به شرح زیر آورده است:

ابو سعید محمد بن حسین، وزیرِ القادر باللّه ( بیست و پنجمین خلیفۀ عباسی 381 - 422ه. ) مریض بود، در عالم رؤیا به محضر مقدس امیرمؤمنان (عليه السلام) رسید امیرمؤمنان فرمود:

«به علم الهدی بگو برای تو سورۀ حمد را بخواند، تا بهبودی پیدا کنی».

ابوسعید پرسید: « علم الهدی کیست؟ » فرمود:

«على بن حسین موسوی ».

وزیر چون از خواب بیدار شد برای سیّد مرتضی نامه نوشت و او را با لقب: «علم الهدى » مخاطب قرار داد.

چون نامه به سید مرتضی رسید شدیداً از این لقب اظهار عدم رضایت کرد.

وزیر در نامۀ بعدی نوشت که من ترا مخاطب نساختم جز با لقبی که جدّ بزرگوارت امیرمؤمنان (عليه السلام) آن را به شما اعطا فرموده است .

ص: 142


1- اعیان الشیعه: ج 8 ص 214 و هدية الأحباب ص 223.
2- فهرست شیخ طوسى ص 129 و معجم الادباء: ج 13 ص 147 .

«القادر باللّه » خليفۀ عباسی از داستان مطلع شد و به سید مرتضی نوشت:

«ای علی بن حسین، لقبی را که جد بزرگوارت ترا با آن ملقب فرموده بپذیر».

سیّد مرتضی پذیرفت و این خبر در میان مردم شایع شد.(1)

سيد مرتضی و برادرش سید رضی در محضر شیخ مفید به والاترین مراتب علمی رسیدند آثار ارزشمند فراوانی از خود به یادگار نهادند، و شاگردان برجستهٔ بی شماری چون شیخ طوسی تربیت نمودند.

سیّد مرتضی در 25 ربیع الاوّل 436ه. در الاوّل 436 ه. درگذشت، نجاشی، سلار و ابویعلی او را غسل دادند، پسرش ابو جعفر محمد بر جنازه اش نماز خواند، طی مراسم باشکوهی در خانه اش در بغداد دفن شد.(2)

علامه بحر العلوم در شرح حال ،ایشان از سید ابو المكارم حسن بن على بن شدقم نقل میکند که در کتاب : « زهر الرياض و زلال الحياض»(3) نوشته است:

«برخی از قضات روم دستور داد قبر شریف سیّد مرتضی را نبش کردند، جسد را تر و تازه یافتند، گذشت زمان هیچ تغییری در جسد شریفش نداده بود، حتى اثر حنا در دستها و محاسن شریفش آشکار بود ».(4)

آنگاه اضافه کند: «گفته شده که زمین اجساد صالحان را تغییر نمی دهد ».(5)

آری زمین پیکر پاک صالحان را تغییر نمی دهد، ولی این قُضات از خدا بی خبر حتی از اجساد صالحان دست بر نمی دارند، و با جنایاتی که در حال حیات

ص: 143


1- اربعين شهيد اوّل ص 13 رياض العلماء: ج 4 ص 19، مجالس المؤمنين: ج 1 ص 501 ، الدرجات الرّفيعه ص 460 ، خاتمهٔ مستدرك ص 515، ریحانة الادب: ج 4 ص 188 و فوائد رضويه ص 287 .
2- رجال نجاشی ص 271، تاریخ بغداد: ج 11 ص 402، النّجوم الزاهره : ج 5 ص 39، وفيات الأعيان: ج 3 ص 316 و الدرجات الرفيعه ص 463.
3- این کتاب به سال 922 ه تألیف شده [ الذریعه: ج 12 ص 70 ].
4- الفوائد الرّجاليه : ج 3 ص 111.
5- همین مدرک.

صالحان انجام داده اند، آتش حقد و حسدی که در درون دارند خاموش نمی شود، حتى قبر شریفشان را نبش می کنند، ولی همین جنایت نیز از جلالت قدر آنان نمی کاهد، بلکه بر علوّ شأن و رفعت مقامشان می افزاید.

هنگامی که جسد پاک و مطهر سید مرتضی تر و تازه کشف شد بیش از 500 سال از رحلت او می گذشت ولی آثار حنا هنوز در دستها و محاسن شریفش ظاهر بود.

در منابع فراوانی تر و تازه بودن جسد سیّد مرتضی به صراحت و قاطعیت آمده است.(1)

هنگامی که جسد ایشان تر و تازه هویدا گردید، پیکر پاک و مطهرش را از بغداد به کربلا تشییع کردند و در حائر شریف در کنار برادرش سید رضی ( متوفای 406 ه. ) و جد بزرگوارش: ابراهیم بن موسی بن جعفر (عليه السلام) دفن گردید.

از منابع فراوانی که تصریح کرده اند که پیکر مطهر سید مرتضی به کربلا انتقال یافته، به چند نمونه در پاورقی اشاره می کنیم.(2)

تا قرن دوازدهم قبور شریفۀ ایشان در حرم امام حسين (عليه السلام) ظاهر و مشخص بود(3) بعد از حملۀ وحشیانۀ وهابی ها در سال 1216ه. کارگزاران دولت عثمانی آثار این قبور را از بین بردند.(4)

برادرش سید رضی نیز به هنگام رحلت (ششم محرم 406ه.) در بغداد ، منزل خود واقع در محلۀ مسجد انباريين - كرخ بغداد - دفن شد، سپس به حرم امام

ص: 144


1- روضات الجنّات : ج 4 ص 297، فوائد رضویه ص 286، وقایع الشهور و الايام ص 78.
2- عمدة الطالب ص 205 ، الدرجات الرّفيعه ص 463، رجال بحر العلوم: ج 3 ص 108 روضات الجنات: ج 4 ص 297 و احسن الوديعه: ج 2 ص 359 .
3- الدرجات الرّفيعه ص 463 .
4- الفوائد الرّجاليه : ج 3 ص 110 و موسوعة العتبات المقدسه: ج 8 ص 274.

حسین (عليه السلام) انتقال یافت.(1)

دو بقعۀ موجود در مجاورت صحن مطهر کاظمین (عليه السلام) که منسوب به سید رضی و سیّد مرتضی است و زائران عتبات عالیات در آن دو بقعه حضور پیدا کرده، به روح مطهر سید رضی و سید مرتضی فاتحه نثار می کنند، احتمالاً خانۀ مسکونی آنها و یا محل دفن نخستین آنان بوده، که تا زمان ما محفوظ مانده، و مورد توجه شیعیان می باشد.(2)

نگارندۀ سطور در سال 1398 ه. در آن بقعه ها حضور یافته در برابر آن دو عالم بزرگ و بی نظیر ادای احترام نموده است.

* * *

48 - امین الاسلام طبرسی

پیکر پاک مفسّر گرانقدر ، فقیه نامی و محدّث گرامی، امین الاسلام، ابوعلی، فضل بن حسن بن فضل طبرسی، متوفای 548 ه. پس از 844 سال تر و تازه پدیدار گردید.

مفسّر نامدار شیعه صاحب تألیفات فراوان، از جلمه «مجمع البیان » در تفسیر قرآن، مطابق تحقیقات ارزشمند مرحوم « چرندابی » اهل « تفرش » بود و « طبرس » معرَّبِ « تفرش » می باشد.

ایشان معتقدند که منسوب به «طبرستان» را باید « طَبَرْسی » تلفظ کنیم و منسوب به «تفرش» را لازم است «طَبْرَسی » بخوانیم.(3)

مرحوم چرندابی این نکتۀ ظریف را از «تاریخ بیهق » و ذیل آن استفاده نموده است.(4)

ص: 145


1- الدرجات الرّفيعه ص 478 و ريحانة الادب: ج 3 ص 128 .
2- الفوائد الرّجاليه : ج 3 ص 110.
3- تصحيح الاعتقاد ص 59.
4- تاریخ بیهق ص 242 و ذیل آن ص 347 - 353.

«تاريخ بيهق » تأليف ابوالحسن علی بن زید بیهقی، مشهور به « ابن فندق » و متوفای 565 ه. است.

و ذیل آن به قلم «احمد بهمنیار » استاد دانشگاه تهران است.(1)

ولی مرحوم افندی تأکید کرده که مرحوم طبرسی اهل مازندران بوده، و طبرسی به «طبرستان » منسوب است نه « تفرش ».(2)

مرحوم طبرسی تألیفات ارزشمندی در تفسیر، تاریخ، تراجم، سیره، کلام، ادعیه و اخلاق دارد، جز اینکه شهرت جهانی او با تفسیر ارزشمند و بی نظیرش «مجمع البیان » می باشد.

همۀ بزرگان از شیعه و سنی در برابر عظمت این تفسیر گرانسنگ خضوع کرده اند و آن را بی نظیر و بی بدیل دانسته اند.

دوست دانشمندم آقای عقیقی اعتراف جمعی از علمای شیعه و سنی را در مورد عظمت و بی همتائی مجمع البیان گرد آورده است، که در میان آنها شخصیتهای سرشناسی چون: ذهبی، شلتوت، عبدالمجید سلیم و محمد محمد مدنی به چشم می خورند.(3)

در میان بیش از 500 تفسیر قرآن که در کتابخانه «الزهراء » اصفهان فهرست شده، و بیش از 700 دوره تفسیری که در کتابخانه های عمومی قم موجود است، از نظر جامعیت ،اتقان، اسلوب نگارش، گیرائی تعبیر، بلندی معانی، به کارگیری ابعاد مختلف ادب، «مجمع البيان » جایگاه خاصی دارد، و در مدت 880 سال که از تألیف آن گذشته، همواره بر تارک قرون و اعصار درخشیده است.

مرحوم طبرسی علاوه بر مجمع البیان دو تفسیر دیگر به نامهای: « جوامع الجامع » و « الکافی الشافی » دارد.

ص: 146


1- سخنوران ایران در عصر حاضر ج 2 ص 165.
2- رياض العلماء: ج 4 ص 357.
3- طبقات مفسّران شیعه: ج 2 ص 132 - 143 .

از دیگر آثار معروف او «اعلام الوری باعلام الهدی » می باشد که یک دوره سیره ائمۀ اطهار (عليهم السلام) را در نهایت اتقان در بردارد.

از دیگر آثار برجسته او كتاب «المؤتلف من المختلف بين ائمة السلف» می باشد، که یک دوره فقه تطبیقی و به اصطلاح « فقه مقارن » است و خود نشانگر روح بلند، دانش وسیع و بینش عمیق مرحوم طبرسی است.

خاندان طبرسی، خاندان دانش و فضیلت است، پسرش حسن بن فضل، صاحب « مکارم الاخلاق» و نوه اش علی بن حسن، صاحب « مشكات الانوار » می باشد.(1)

شرح زندگان مرحوم طبرسی در همۀ کتب تراجم آمده، جامعتر از همه، كتاب «طبرسی و مجمع البیان » تأليف: « دکتر حسین کریمان » است که در دو مجلد بزرگ از طرف دانشگاه تهران منتشر شده است.

مرحوم طبرسی مقیم مشهد بود، به سال 523 ه. به سبزوار منتقل شده در آنجا رحل اقامت افکند، تا در شب عید قربان 548ه. در سبزوار درگذشت.(2)

مشهور است که مرحوم طبرسی را سکته ای عارض شد، به خیال اینکه فوت کرده او را دفن کردند، چون به هوش آمد نذر کرد که اگر خداوند او را نجات دهد تفسیری بر قرآن بنویسد آنگاه نباشی به قصد دزدیدن کفن، قبر شریفش را نبش کرد و او نجات یافت .

این داستان را برای نخستین بار صاحب ریاض العلماء آورده،(3) ولی به نظر می رسد که بر فرض صحت، خود ایشان در اوّل تفسیر متعرّض می شد.

پیکر پاک مرحوم طبرسی در سال 548ه. از سبزوار به مشهد مقدس انتقال یافته، در قبرستان معروف به «قتلگاه» به خاک سپرده شد.

ص: 147


1- الايرانيون و الادب العربي : ج 3 ص 280 .
2- نقد الرّجال ص 266 .
3- رياض العلماء : ج 4 ص 357 و ريحانة الادب : ج 4 ص 37.

این قبرستان در زمان ما به «قبرستان باغ رضوان » معروف بود.

خیابانی که از کنار این قبرستان می گذرد، به خیابان طبرسی موسوم است.

مرقد مطهر ایشان تا این اواخر در حاشیه خیابان قرار داشت، اخیراً به هنگام تعریض فلکۀ حضرت، با جرثقیل به اواخر باغ رضوان منتقل نمودند.

در این نقل و انتقال جسد مطهر ایشان ظاهر نشد، چون از چهار طرف جدول سیمانی ریخته، قبر شریف را با خاکهای اطرافش منتقل نمودند، ولی در سال 1392 ه. به هنگام تخریب قبرستان باغ رضوان و تبدیل آن به فضای سبز، پیکر پاک ایشان پس از 844 سال تر و تازه پدیدار شده بود.

این گزارش در همان ایام به ما رسیده بود اخیراً صاحب کتاب «کرامات صالحین » آن را از یکی از شاهدان عینی به نام «حاج احمد آقا اسلام » بدون واسطه نقل کرده است.(1)

جز اینکه تاریخ وفات ایشان را 584ه. ثبت کرده، که صحیح می باشد.

***

49 - قطب راوندی

پیکر پاک سعید بن هبة اللّه، مشهور به « قطب راوندی » بعد از 1150 سال - مطابق نقلی - تر و تازه مشاهده شد .

سعيد بن عبداللّه بن حسین به هبة اللّه راوندی، با انتساب به جد اعلایش «سعيد بن هبة اللّه » نامیده می شود(2)

دو شاگرد گرانقدرش «ابن شهر اشوب » و « منتجب الدین» نیز او را به همین عنوان ذکر کرده اند.(3)جالبتر این که او خودش نیز «سعيد بن هبة اللّه » امضاء

ص: 148


1- كرامات صالحين ص 317 .
2- رياض العلماء: ج 2 ص 419.
3- معالم العلماء ص 55 و فهرست منتجب الدين ص 87.

می کرده است، چنانکه در آخر اجازه اش به پسرش به همین تعبیر امضاء کرده، و دستنویس او تا عصر ما باقی مانده و صاحب الذریعه آن را مشاهده کرده است.(1)

ظاهراً تردیدی نیست که قبر شریف ایشان در صحن مطهر حضرت معصومه - سلام اللّه علیها - می باشد که همواره مورد توجه خاص و عام بود و در عصر ما سنگ بلندی بر فراز قبرش نهاده اند، در غالب کتابهای تراجم تصریح شده که ایشان در صحن مطهر آن حضرت مدفونند.(2)

در شهر «خسروشاه» در 30 کیلومتری تبریز، مقبره ای از عهد باستان به نام « مقبرۀ قطب راوندی» هست که میان اهالی مورد توجه بوده، در طول قرون و اعصار به این عنوان شناخته شده است.

صاحب «ریاض العلماء» در قرن دوازدهم به خسروشاه رفته، از نزدیک قبر شریف قطب را زیارت کرده است.(3)

قبل از ایشان ملّا محمد امین انصاری، مشهور به « حشری » در کتاب « تذکرة الاولیاء » از آن سخن گفته، در کتاب «روضة الأطهار » که به سال 1011 ه. تألیف کرده و در دیوان «روضة الأبرار» که در همان تاریخ سروده، از قبر شریف قطب راوندی در خسروشاه سخن گفته است.(4)

نگارنده گوید: مقبره قطب رو به ویرانی نهاده بود که مرحوم حاج میرزا محمد شیخ الشریعه به دنبال نذری که معجز آسا برآورده شده بود، تجدید بنا کرد.

مرحوم شیخ الشریعه از اعیان و اشراف تبریز بود و لقب « شیخ الشریعه » به پاس خدمات فراوانش از طرف مظفرالدین شاه قاجار با اهدای یک حلقه انگشتری

ص: 149


1- طبقات اعلام الشیعه - قرن 6 - ص 124 .
2- اعیان الشیعه: ج 7 ص 239، رياض العلماء : ج 2 ص 420 ، تنقیح المقال: ج 2 ص 22، ريحانة الأدب: ج 4 ص 469، سفینة البحار ج 7 ص 327، فوائد رضويه ص 201 و هديّة الأحباب ص 239 .
3- رياض العلماء: ج 2 ص 420.
4- الذریعه: ج 4 ص 29 وج 9 ص 255.

الماس به ایشان اعطا شده بود.(1)

شيخ الشريعه والد ماجد مرجع فقيد شيعه مرحوم آیت اللّه حاج ميرزا ابو الحسن انگجی (متوفای 18 ذیقعده 1357ه. ) بود که به جهت اقامت در محلۀ انگج تبریز به « انگجی » اشتهار یافتند.

مرحوم شیخ الشریعه پس از اینکه نذرش برآورده می شود، این بقعه را بر فراز قبر شریف قطب راوندی بنا می کند و وصیّت می کند که او را نیز در همان بقعه به خاک بسپارند.

نگارنده مکرّر در خدمت صدیق ارجمند شادروان دکتر محمود انگجی در این بقعه حضور یافته، بر روان قطب و مرحوم شیخ الشریعه نثار فاتحه نموده است.

صاحب ریاض العلماء پس از تصریح به این که قبر شریف قطب راوندی در صحن مطهر حضرت معصومه (عليها السلام) است، و شرح دیدارش از مقبرۀ قطب راوندی در خسرو شاه، می فرماید:

«احتمال می رود که یکی از این دو قبر مربوط به قطب راوندی و دیگری مربوط به سيّد فضل اللّه راوندی باشد.(2) و شاید یکی از فرزندان و یا نیاکان قطب در آن آن مدفون باشد ».(3)

نگارنده گوید تصادفاً در خسرو شاه نیز آن قبر را به سید فضل اللّه راوندی منسوب می دارند، ولی ظاهراً تردیدی نیست که قبر ایشان در کاشان، در محلهٔ پنجه شاه، در نزدیکی مسجد جمعه - خیابان بابا افضل - می باشد.

ملّا احمد نراقی یکی از بزرگانی است که در ضمن اجازه ای بر دفن ایشان در کاشان تصریح کرده و دستخط ایشان هنوز هم محفوظ است و مرحوم محدّث

ص: 150


1- علمای معاصرین ص 179 .
2- در بخش « مشهد اردهال » از سید فضل اللّه راوندی سخن گفتیم .
3- رياض العلماء: ج 2 ص 420 .

ارموی آن را مشاهده کرده است.(1)

از این رو پژوهشگر معاصر علامۀ گرانقدر حاج سید عبدالعزیز طباطبائی مقبرۀ موجود در خسرو شاه را به « هبة اللّه » جد اعلای قطب راوندی مربوط دانسته(2) می افزاید:

جد ايشان « هبة اللّه راوندی » را « ابن فوطی » به عنوان: « فقيه » و « متکلم » وصف کرده میگوید:

هبة اللّه راوندی از اعاظم علما بود، تألیفات خوبی دارد، از ابن قولویه روایت کرده است ».(3)

از قطب راوندی آثار ارزشمند فراوانی به یادگار مانده که از آن جمله است: الخرائج و الجرائح، منهاج البراعه در شرح نهج البلاغه، فقه القرآن وكتاب الدعوات.

بسیاری از تألیفات ایشان را صاحب ریاض العلماء دیده و گزارش کرده است.(4)

یکی از آثار ایشان « الاغراب في الاعراب » نام دارد، صاحب ریاض می فرماید: نسخه ای به این نام در نزد ما هست که احتمالاً از قطب راوندی باشد ولی کتاب عجیبی است، آیه ای را عنوان کرده، 17 وجه در اعرابش بیان کرده، شعری را مطرح کرده، 90 وجه در اعرابش آورده، چهار مصرعی را آورده، 134 وجه در اعرابش ابراز کرده است.(5)

عناوین 33 کتاب ایشان را ابن بابویه آورده (6) اسامی 43 کتابش را مرحوم مدرّس نوشته(7) نام 50 کتابش را علامۀ امینی بیان کرده(8) و بالأخره 59 عنوان از

ص: 151


1- ديوان سيّد فضل اللّه ص 28 - مقدمه - .
2- فهرست منتجب الدین ص 90 - پاورقی -.
3- تلخیص مجمع الآداب: ج 4 728.
4- رياض العلماء : ج 2 ص 421.
5- تعليقة أمل الآمل ص 165.
6- فهرست منتجب الدين ص 87.
7- ريحانة الأدب، ج 4 ص 468 .
8- الغدير: ج 5 ص 382.

تألیفاتش را آیت اللّه مرعشی برشمرده است.(1)

شرح نهج البلاغه ایشان را برخی اوّلین شرح نهج البلاغه پنداشته اند(2) ولی پژوهشگر معاصر حاج سید عبدالعزیز طباطبائی او را چهارمین شارح نهج البلاغه دانسته، به جز « وبری » دیگر اقوال ششگانه را رد کرده، در مورد وبری نیز «سید فضل اللّه راوندی » را مقدم بر او دانسته است.(3)

مرحوم راوندی از شعر و ادب نیز سهم وافر داشت، دو قطعه از قصایدش را علامه امینی، و چهار قطعه از آن را مرحوم نوری آورده اند.(4)

سال وفات قطب راوندی 573 هجری است، اما روز و ماهش را علامۀ مجلسی به نقل از دستخط جد شیخ بهائی، و او به نقل از دستخط شهید اوّل روز چهارشنبه 14 شوّال 573 ه. به هنگام چاشت ثبت کرده است.(5)

صاحب الذریعه نیز از طریق مجموعۀ جبعی از شهید اوّل همان را نقل کرده است.(6)

ولی ابن حجر عسقلانی به روز 13 شوّال 573 ه. ضبط کرده است.(7)

گفته می شود که در حدود 90 سال پیش سیل عجیبی آمده، تخریباتی در صحن مطهر حضرت معصومه - سلام اللّه علیها - پدید آورد، از جمله قبر شریف قطب راوندی تخریب شده، جسد پاک و مطهرش تر و تازه پدیدار گردید.

ص: 152


1- فقه القران - مقدمه - ج 1 ص 20.
2- ابن ابی الحدید: ج 1 ص 5 رياض العلماء: ج 2 ص 421 و ريحانة الأدب: ج 4 ص 468.
3- فصلنامه « تراثنا » سال 9 شمارهٔ 35 ص 160.
4- الغدير: ج 5 ص 379 و خاتمۀ مستدرک ص489.
5- بحار ج 105 ص 235 - پاروقی - .
6- طبقات اعلام الشیعه - قرن ششم - ص 124.
7- لسان الميزان ج 3 ص 59 .

گفته می شود که مرحوم آیت اللّه اراکی یکی از شاهدان عینی بوده و در آن زمان هنوز به سن بلوغ نرسیده بود و در خدمت پدرش به زیارت آمده بود.

ولی آنچه یکی از فضلای مورد اعتماد بدون واسطه از ایشان برای نگارنده نقل کرد این بود که ایشان قسم خورده بود که پیکر پاک قطب راوندی تر و تازه است .

* * *

50 - گروهی از بندگان صالح خدا

در قرن هشتم اجساد گروهی از بندگان صالح خدا در یک بقعۀ قدیمی پدیدار شد که همگی تر و تازه بودند و هیچ خللی در اعضای آنها پدید نیامده بود.

گزارش کشف این اجساد را حمداللّه مستوفی، متوفای 750 ه. به شرح زیر آورده است:

«در موضع نزدیک پل «قاقزان» گنبد مشهوری بر سرِ کوه هست.

در این روزگار جماعتی از آن مزار تفحّص احوال کردند و اندرون گشادند.

در آنجا زیرزمینی پیدا شد و در آن زیرزمین تابوتی چند پدیدار گشت که مردگانی در آنها خفته بودند و هیچ خللی در اعضای ایشان راه نیافته بود.

این جماعت به قصد تبرک قدری از کفنهای ایشان و قدری بنه(1) برداشتند.

در میان آنان بیماری طاعون پیدا شد، تا آنچه برداشته بودند، به جای خود بازگردانیدند، بیماری طاعون تسکین شد.

آنچه به صورت یقین برایم معلوم شد این مقدار بود، ولی معلوم نشد که این مزارهای متبرکه خوابگاه کدام بزرگان است».(2)

«قاقزان » از بلوکات قزوین، در شمال غربی آن واقع شده، قريۀ مهم آن:

ص: 153


1- «بنه » به طناب باریک گفته می شود در اینجا احتمالاً نخهای کفن منظور شده است.
2- تاریخ گزیده، ص 786.

«قاقزان » مسکن ایل کاکاوند است.(1)

هم اکنون نیز دهستان قاقزان باقی است و شامل 146 ده می باشد.(2)

ياقوت می گوید: « قاقزان» باروئی در نواحی قزوین است، که در آنجا باد شدیدی می وزد.(3)

شدّت وزش باد در این منطقه به قدری است که به صورت ضرب المثل در آمده، تندبادهای شدید را به تندباد «قاقزان » تشبیه می کنند.(4)

ياقوت و ابن منظور آن را به ضمِّ قاف: «قاقُزان » ضبط کرده اند،(5) ولی در السنۀ اهالی قزوین به فتحِ قاف: « قاقَزان » مشهور است.

رافعی به هنگام بحث از نواحی قزوین می نویسد:

«از نواحی آن قاقزان، شامل دهکده هائی با هوای نیکو و آبهای فراوان می باشد ».(6)

سپس به هنگام بحث از مزارات قزوین از مقبره ای بر فراز کوهی سخن گفته، که با توضیحات حمداللّه مستوفی امکان انطباق دارد:

«یکی دیگر از مزارات قزوین مقبره ایست در راه «دستجرد » ، که «کوهک » نامیده می شود، و در آنجا مسجدی بر فراز تپه ای هست که از آن تبرک می جویند، و برای برآورده شدن حاجتها و مستجاب شدن دعاها در آن نماز می گزارند».

آنگاه از پیرمرد کهنسالی نقل می کند این قبرهائی که در داخل و خارج شهر وجود دارد، مربوط به افرادی است که به دلایل مختلف در این نقاط در گذشته اند، و انتقال دادن آنها به گورستانهای داخل شهر میسر نشده است.(7)

ص: 154


1- لغتنامه دهخدا - حرف قاف - ص 107.
2- تاریخ گزیده ص 777 ( پاورقی دکتر عبدالحسین نوائی ).
3- معجم البلدان: ج 4 ص 298 .
4- لسان العرب: ج 11 ص 269 .
5- معجم البلدان : ج 4 ص 298 و لسان العرب: ج 11 ص 269 .
6- التدوين: ج 1 ص 48 .
7- التدوين: ج 1 ص 57 .

با توجه به این که « دستجرد» یکی از دهات « قاقزان » است(1) احتمال انطباق این مقبره و مسجد با گنبد مورد بحث قوّت می گیرد.

کوه قاقزان در شمال غربی قزوین واقع است.

تا جائی که نگارنده از بزرگان قزوین پرس و جو کرد، از این گنبد و مزار اطلاعی به دست نیامد.

* * *

51 - عمو عبد اللّه

پیکر پاک بندۀ صالح عمو عبد اللّه متوفّای 716 ه. در طول هفت قرن گذشته چندین بار به صورت تر و تازه پدیدار گشته است.

قبر شریف این عبد صالح در محله «کارلادانِ اصفهان » در زیر طاق « منار جُنبان » قرار دارد.

بر سنگ قبر او نوشته شده:

«آرامگاه شیخ زاهد، دانشمند پارسا، سعادتمند پرهیزکار: عمو عبداللّه، فرزند محمد بن محمود سقلا قدس سره متوفای 17 ذیحجة الحرام 716 ه.».(2)

در دوطرف گنبدی که بر فراز بقعۀ این بندۀ صالح ساخته شده، دو مناره به طول پنج متر وجود دارد که اگر یکی از این دو مناره را حرکت دهند، منارۀ دیگر نیز به حرکت در می آید.

نگارنده شخصاً از این مناره ها بالا رفته، یکی از آنها را حرکت داده، تبعیت منارۀ دیگر را به چشم خود دیده است.

زیر طاقِ این مناره های معروف به: «منار جنبان » تربت پاک بندۀ صالح «عمو عبداللّه » قرار دارد.

ص: 155


1- لغتنامۀ دهخدا - حرف دال - ص 690 .
2- لغتنامه دهخدا - حرف الف - ص 2800 .

برخی تصوّر می کنند که حرکت تبعی مناره ها از کرامت عمو عبداللّه است، و برخی دیگر آن را به طرز ساختمان مناره ها مربوط می دانند.

در دوران باستان بارها معماران غربی آمده، حرکت مناره ها را مورد بررسی قرار داده اند ولی راز آن را به دست نیاورده اند .

در این پژوهشها و کنگاشها چندین بار قسمتی از مناره ها را تخریب کرده، از نو ساخته اند، و چیز پیچیده ای در درون آن ندیده اند .

نظر به این که قبر این بندۀ صالح در پای مناره قرار دارد، چندین بار قبر او را نیز شکافته اند، ولی جز یک پیکر تر و تازه چیز دیگری در آن نیافته اند.

این موضوع در اصفهان مورد تأیید و تصدیق همگان است و به صورت ارسال مسلم نقل می شود.

صاحب روضات در ضمن شرح حال داود بن عمر اسکندری به مناسبتی از «مناره جنبان اصفهان» بحث کرده، در پایان می نویسد:

«شگفت انگیزتر این که این مناره ها بر فراز مرقد مطهر مردی است که پیکر پاکش به شهادت اشخاص مورد وثوق فراوان، بارها به صورت تر و تازه مشاهده شده، که گذشت زمان هیچ تأثیری در آن نداده است».(1)

* * *

52 - نزاری بیرجندی

حکیم سعدالدین قهستانی بیرجندی، متوفای 721 ه. و متخلص به « نزاری » از شعرای مقتدر قرن هشتم به شمار می رود، دیوان بزرگ و ارزشمندی دارد که در «لنین گراد » با مقدمه ای به زبان روسی به طبع رسیده است .

سعدی از شیراز به قصد دیدار او به «قهستان » آمده با وی ملاقات نمود.

او همچنین سفرنامه ای دارد که سفرهای خود را به شرق و غرب به نظم در

1 -

ص: 156


1- روضات الجنّات: 3/ 306 .

آورده و غزلیاتی دارد که به ترتیب حروف تهجی گرد آورده است.

جامی معتقد است که « حافظ » در اشعار خود از نزاری پیروی کرده است.

تاریخ فوت او را شیخ آغا بزرگ به سال 721 ه.(1) و دیگران به سال 720 ه. ثبت کرده اند.(2)

ما از صاحب الذریعه پیروی کردیم که همواره تحقیق ایشان دقیق تر می باشد، به خصوص در این مورد که طبق تحقیق دکتر سادات ناصری، وی تا سال 721 ه. در قید حیات بوده است.(3)

غالب کسانی که شرح حال او را نوشته اند او را «اسماعیلی مذهب » معرفی کرده اند، ولی آقای مرتضی مجتهدزاده، فرزند شیخ محمد باقر بیرجندی ( صاحب کبریت احمر ) کتابی به نام: «نسیم بهاری در احوال حکیم نزاری » نوشته، و در آن اثبات کرده که سعد الدین نزاری شیعۀ دوازده امامی بوده است.(4)

شیخ محمد باقر بیرجندی، متوفای 1352ه. صاحب کتاب «کبریت احمر» در کتاب ارزشمند « وقايع الشهور و الأيام » تصریح می کند که جسد نزاری بیرجندی تر و تازه پدیدار گشت.(5)

او می نویسد: قبر نزاری بیرجندی در قبرستانی در بالای بیرجند در زیر رهگذر « نهار جونات » واقع است، و بر فراز قبرش سایبانی هست.

ولی توضیح نداده که کی و چگونه جسدش ظاهر شده است.

* * *

ص: 157


1- الذریعه: ج 9 ص 1182.
2- قاموس الأعلام - تركى - ج 6 ص 4574، ريحانة الأدب: ج 6 ص 166 و فرهنگ معین: ج 6 ص 2117 .
3- لغتنامۀ دهخدا - حرف ن - ص 444 به نقل از آتشکده آذر ص 529 .
4- این کتاب به سال 1304 ش. در 140 صفحۀ رقعی در مشهد مقدس به چاپ رسیده است. [ فهرست مشار: ج 2 ص 3269 ]
5- وقايع الشهور و الايام ص 38.

53 - شیخ کفعمی

تقى الدين ابراهيم بن على بن حسن بن محمد بن صالح عاملی، مشهور به: «کفعمی » صاحب «مصباح کفعمی » از علمای عامل و شخصیتهای برجستۀ جهان تشیّع، در «کفعم » از قصبات جبل عامل دیده به جهان گشود، در حدود 50 اثر ارزشمند از خود به یادگار نهاد، که از مشهورترین آنها «مصباح» و «البلد الأمين» می باشد.

همۀ بزرگان از او به عظمت یاد کرده، علم و زهد و تقوی و جامعیت و وثاقت او را ستوده اند.(1)

شیخ آغا بزرگ تهرانی از قرائنی به دست آورده که تولد کفعمی به سال 828 ه. (حدوداً) بوده، و از کشف الظنون نقل کرده که وفاتش به سال 905 ه. بوده است.(2)

قبر شریفش در روستای «جبشيت» از دهات جبل عامل زیارتگاه خاص و عام است، و مطابق آنچه بزرگان نقل کرده اند قبرش مخفی بوده، و اوایل قرن یازدهم کشف شده است و برای آن داستان مشهوری هست:

صاحب روضات از فضلای مورد اعتماد عصر خویش نقل می کند که یکی از کشاورزان مشغول شخم زدن زمین بود، نوک خویش (گاو آهن ) به سنگ بزرگی برخورد کرده، آن را بیرون آورد، با جسد تر و تازه ای مصادف شد، که از ترس به حالت اغما افتاد، چون به هوش آمد اهل آبادی را خبر کرد، چون تحقیق کردند معلوم شد که قبر مرحوم کفعمی است، و روی سنگ نوشته شده: « این قبر ابراهیم

ص: 158


1- امل الآمل: ج ،28، بحار ج 1 ص 34، ریاض العلماء: ج 1 ص 1 ص 21، روضات الجنّات: ج 1 ص 20 ، تنقيح المقال : ج 1 ص 27 ، اعیان الشیعه: ج 2 ص 27، اعیان الشیعه: ج 2 ص 185، الغدیر: ج 11 ص 213 و ريحانة الادب : ج 5 ص 67.
2- الذريعه: ج 3 ص 143 وكشف الظنون : ج 2 ص 1982.

بن علی کفعمی است ».(1)

سید حسن صدر می نویسد: برخی از بزرگان مورد اعتماد برای من نقل کرد که قبر کفعمی مخفی بود، در اوایل قرن یازدهم ظاهر شد و برای آن داستان عجیبی است که مشهور است .

سپس می فرماید: این داستان را سرور ما آیت اللّه سید صدرالدین عاملی نیز از افراد مورد وثوق از اهل جبل عامل نقل می کرد.(2)

با توجه به این که وفات او در اوایل قرن دهم بود، به هنگام کشف جسد او، در حدود یکصد سال از وفاتش می گذشت .

* * *

54 - مردی نیکو سرشت

در بقعۀ امامزاده عطا بخش کاشان پیکر پاک مردی نیکو سرشت پدیدار گردید که پس از گذشت بیش از چهار قرن تر و تازه بود.

در آخر خیابان حاج ملا حبیب اللّه - کاشان - نرسیده به تقاطع حاج ملا فتح اللّه، گنبد و بارگاه امامزاده ای قرار دارد که به: «سلطان عطا بخش » معروف است و شدیداً مورد توجه اهالی آن سامان می باشد.

ساختمان امامزاده بسیار قدیمی است و معروف است که به 1100 سال پیش تعلق دارد.

در این بقعه سه امامزاده هست که یکی در وسط بقعه، زیر گنبد، با صندوق و ضریح چوبی، و دو امامزادۀ دیگر در همین بقعه، پشت سرِ سلطان عطا بخش مدفون هستند.

صحن و رواق امامزاده از سطح خیابان مرتفع است، زائران پس از پیمودن پله های بسیاری وارد صحن می شوند، آنگاه وارد ایوان مقصوره شده، سپس به

ص: 159


1- روضات الجنّات: ج 1 ص 22.
2- تكملة امل الآمل ص 76 .

داخل بقعه و کنار ضریح مشرف می شوند .

در صحن و رواقهای اطراف تعدادی قبر دیده می شود که در جوار سلطان عطا بخش آرمیده اند.

چندی پیش یکی از افراد با ایمان را میخواهند در ایوان امامزاده دفن کنند، چون زمین را می کنند با سنگ لحدی مصادف می شوند هنگامی که سنگ لحد را بر می دارند جسد تر و تازه ای پدیدار می شود که گذشتِ قرنهای متمادی تأثیری در پیکر پاکش پدید نیاورده است.

به جهت فرسودگی نوشته های سنگ، نام این مرد نیکو سرشت معلوم نشده، ولی تاریخ دفن او به 420 سال پیش مربوط می شود.

بر این قبر علامتی نگذاشته اند ولی به طوری که محل آن را خادم بقعه برای ما نشان داد، هنگامی که از صحن مطهر وارد ایوان مقصوره می شویم، در طرف راست راهرو، در وسط ایوان قرار دارد.

پیرمرد کهنسالی که بیش از 90 بهار از عمر او گذشته، به طور موروثی خدمتگزار امامزاده است و رضا عطاء اللّهی نام دارد، نظر به این که پدرانش نیز خدمتگزار این آستان بوده اند، فامیلِ «عطاء اللّهی» را از انتساب به امامزاده «عطا بخش» دریافت کرده اند.

رضا عطاءاللّهی که یکی از شاهدان عینی است، روز جمعه 21 ذیقعدۀ 1415ه. مشاهدات خود را برای نگارنده شرح داد و گفت: «هنگامی که این نقطه را باز کردند جسد تر و تازه ای پدیدار شد که گویی همین الآن به خاک سپرده اند ».

آقای بوستانی یکی از متصدیان این بقعه، در منزل آیت اللّه مصطفوی اظهار داشت: «سنگی پیدا شد، دال بر این که این قبر مربوط به 420 سال پیش می باشد ».

«سهیل کاشانی » در مورد امامزاده « عطا بخش » می نویسد:

«امامزادۀ لازم الإعزاز حضرت سلطان « عطا بخش » فرزند امام همام حضرت موسی بن جعفر (عليه السلام) در خارج دروازۀ اصفهان متصل به تخته پل قرار دارد.

ص: 160

مردم متدین کاشان هر شب جمعه به طواف و زیارت آن مقام مبارک آمده، چراغها روشن کرده خیرات و مبرات می نمایند و عرض حاجات و دعوات خویش می کنند ».(1)

* * *

55 - در بقعۀ محتشم

پیکر پاک بنده صالحی از بندگان صالح خداوند، در بقعه محتشم کاشانی ،پس از صدها سال تر و تازه پدیدار شد .

هنگامی که از میدان کمال الملک کاشان وارد خیابان ملا حبیب اللّه می شویم، در سمت چپ خیابان کوچه ایست که به محله محتشم منتهی می شود.

در محلۀ محتشم بر مرقد مطهر آن شاعر با اخلاص اهلبیت، قبه و بارگاه بسیار مجللی توسط مرحوم تفضلی (متوفای 1366 ش. ) ساخته شده، تعدادی از دوازده بند معروف محتشم در داخل بقعه، و تعداد دیگری در خارج بقعه روی کاشی ها نوشته شده است.

روی دیوار بقعه، فرازی از قصیدۀ «حاتم کاشانی» در ستایش محتشم بر روی کاشی نوشته شده، که مادّۀ تاریخ رحلت محتشم: (996ه. ) را با تعبیر « حیف از مَلِكِ مُلْکِ سخن» در بر دارد .

هنگامی که بقعۀ محتشم توسط مرحوم تفضّلی ساخته می شد در دو متری قبر محتشم، در محلی که الآن در وسط بقعه قرار گرفته، پیکر پاک بندۀ صالحی تر و تازه پدیدار می شود، بنا که از وجود قبر دیگری در این بقعه مطلع نبود، به یکی از مردان کهنسال محلّ به نام «آقای محمد تکبیرگو» مراجعه می کند، آقای تکبیرگو در بقعۀ محتشم حضور یافته، جسد را تر و تازه مشاهده می کند، آنگاه دستور می دهد که روی قبر را بپوشانند.

ص: 161


1- تاریخ کاشان ص 299.

آقای تکبیرگو روز جمعه 21 ذیقعده 1415ه. به همراه نگارنده در بقعهٔ محتشم حضور یافته محل دفن آن جسد را به اینجانب ارائه داد و تأکید کرد که حتی در کفن نیز هیچ تغییری پدید نیامده بود.

صاحب جسد شناخته نشده، ولی تردیدی نیست که به صدها سال پیش تعلق دارد، زیرا آقای تکبیرگو در حدود 80 سال دارد و خود در مجاورت بقعۀ محتشم زندگی می کند .

در عهد ایشان کسی در این بقعه دفن نشده، از پدران خود نیز چنین گزارشی به او نرسیده است .

ما هم اکنون در آستانۀ چهارصد و بیستمین سال درگذشت مرحوم محتشم هستیم و به احتمال قوی صاحب این پیکر نیز در همان سالها به قصد تبرک و تیمن در جوار این شاعر با اخلاص اهلبیت به خاک سپرده شده است.

شایسته بود که بر فراز این بندۀ گمنام سنگی می نهادند، ولی چنین کاری انجام نشده است.

56 - شیخ عبداللّه شوشتری

پیکر پاک شیخ عبداللّه شوشتری، متوفای 1021 ه. بعد از یکسال تر و تازه بود.

عزّ الدين عبد اللّه بن حسین شوشتری، شاگرد مقدس اردبیلی و استاد مجلسی اوّل اهل شوشتر بود، سالیان متمادی در نجف اشرف تحصیل کرده، در محضر مقدس اردبیلی به والاترین مرحلهٔ اجتهاد رسیده، به ایران بازگشته، در اصفهان رحل اقامت افکند.

وی آثار فراوانی نوشته(1)، شاگردان برجسته ای تربیت نموده، شرح

ص: 162


1- طبقات اعلام الشیعه، قرن 11 ص 344 .

ارزشمندی بر « قواعد علامه » به عنوان متمّم « جامع المقاصد » تألیف کرده، که از بهترین شروح قواعد می باشد.(1)

شاگرد فرزانه اش میر مصطفی تفریشی در زمان حیاتش شرح حالش را نوشته، از او: استاد، علامه، امام، محقق، مدقق، جليل القدر، عظيم المنزله، دقيق الفطنه، كثير الحفظ، وحيد عصر، فرید دهر، و « اورعِ اهل زمان » تعبیر کرده، می فرماید: «کسی را مورد اعتمادتر از او هرگز ندیدم، مناقبش به شمار نمی آید،

فضائلش شمرده نمی شود، همۀ شبها را به عبادت مشغول، و روزها را به روزه سپری نموده، بیشتر فوائد این کتاب از تحقیقات اوست، خداوند او را بهترین پاداش نیکوکاران عنایت فرماید».(2)

مولى محمد تقی مجلسی - پدر علامه مجلسی - و متوفای 1070 ه. در شرح حال ایشان می نویسد:

«شیخ عبداللّه شوشتری، استاد ما و شیخ طائفۀ امامیه در عصر خود، علامۀ محقق و مدقق، زاهدِ عابد و پرهیزکار، که بیشترین تحقیقات این کتاب از افاداتِ اوست ،اخبار، رجال و اصول را در بالاترین سطح ممکن تحقیق نمود، آثار ارزشمندی نوشت از جمله: متممِ شرح محقق کرکی « جامع المقاصد » بر « قواعد علامه حلّی » در هفت مجلّد، که مقام علمی و قدرت تحقیقی اش از آن ظاهر است.

او برای من و همۀ مؤمنان پدری مهربان بود .... روز وفاتش همانند روز عاشورا ،شد نزدیک یکصد هزار نفر بر پیکر پاکش نماز خواندند. هرگز چنین اجتماعی در تشییع جنازه هیچ دانشمندی ندیدیم.

پیکر پاکش در بقعۀ امامزاده اسماعیل فرزند زید بن امام حسن مجتبی (عليه السلام) - در اصفهان - به خاک سپرده شد، یکسال بعد جنازه اش به کربلای معلی انتقال

ص: 163


1- رياض العلماء: ج 3 ص 197.
2- نقد الرّجال ص 197، امل الآمل: ج 2 ص 160، رياض العلماء: ج 3 ص 196 و طبقات - قرن 11 - ص 343 .

یافت، در حالی که بدن تر و تازه بود و هیچ تغییری نیافته بود ».(1)

روز وفات شیخ عبداللّه همۀ اصفهان عزادار بود، اعیان و اشراف تلاش می کردند که دستشان را به تابوت برسانند و متبرک شوند، ولی در اثر کثرت ازدحام امکان پذیر نبود، جنازه را به مسجد جامع اصفهان بردند، از آب چاه در صحن مسجد غسل دادند و میرداماد بر جنازه اش نماز خواند.(2)

علاوه بر مرحوم مجلسی، مرحوم بیرجندی در وقایع، و شیخ آغا بزرگ تهرانی در طبقات تصریح کرده اند که جسد مطهر شیخ عبداللّه به هنگام انتقال به عتبات عالیات تر و تازه بود و مدت یکسال از رحلت او می گذشت.(3)

مرحوم مجلسی تصریح کرده که انتشار حدیث و فقه در اصفهان از برکات این بزرگوار بوده، و جاذبۀ او به قدری بود که به هنگام ورودش به اصفهان تعداد طلاب به 50 نفر نمی رسید، ولی در مدت اقامت چهارده ساله اش در اصفهان شمار طلاب از یکهزار گذشت.(4)

* * *

57 - شیخ علی شهیدی عاملی

شیخ علی کبیر - نواده شهید ثانی - متوفای 1103 ه. علی بن محمد بن حسن بن زین الدین به سال 1013 ه. در جبل عامل متولد شده، در عنفوان جوانی به اصفهان مهاجرت نموده، در اصفهان به تألیف و تدریس و تربیت شاگردان پرداخت.

شیخ علی کبیر به سال 1103 ه. در 90 سالگی در اصفهان به درود حیات گفته، جنازه اش به مشهد مقدس انتقال یافته در مدرسۀ میرزا جعفر به خاک سپرده شد .

ص: 164


1- روضة المتقين : ج 14 ص 382.
2- رياض العلماء: ج 3 ص 203.
3- وقايع الشهور و الايام ص 37، طبقات اعلام الشيعه قرن 11، ص 346 و نقباء البشر - مخطوط -
4- روضة المتقين: ج 14 ص 382.

وی در یکی از آثار ارزشمند خود به نام « الدّرّ المنثور » شرح حال جامعی از خود نوشته، سوانح زندگی اش را آورده، از جمله متذکر می شود که در شش سالگی در ضمن سانحه ای در حدود یکهزار جلد از کتابهای کتابخانۀ موروثی اش را از دست داد.(1)

شیخ علی آثار فراوانی دارد که از آن جمله است: شرح کافی، شرح صحیفهٔ سجادیه، حاشیه و شرح بر شرح لمعه، حاشیه بر شرایع و مختصر نافع، و السّهام المارقة و زاد المرشدين در ردّ صوفیه.(2)

محدث قمی از او به عنوان: «شیخ ،کامل زاهدِ ،عابد، و متبحر متتبع » ياد کرده است.(3)

شیخ حرّ عاملی در ستایش او فرموده: « در علم، فضل، فقه، تبحر در تحقیق، و جلالت قدر، مشهورتر از آنست که لازم به ذکر باشد».(4)

خاندان شهید ثانی خاندان علم و تقواست و همۀ شاخه های این شجرۀ طیّبه از مفاخر جهان تشیّع است.

در میان شخصیتهای برجستۀ این خاندان دو تن مسمّی به: «شیخ علی» هستند، که یکی شیخ علی مورد بحث ( على بن محمد بن حسن بن زين الدين ) و دیگری برادر زاده اش: «علی بن زين الدين بن محمد بن حسن بن زین الدین »، و هر دو از ستارگان فروزان علم و تقوی هستند، و در برخی از تألیفات نیز وجه اشتراک دارند، از جمله این که هر دو بر صحیفۀ سجادیه شرح نوشته اند، و هر دو بر کافی شریف تعلیقه زده اند.(5)

ص: 165


1- الدر المنثور: ج 2 ص 239 .
2- طبقات اعلام الشّیعه - قرن 12 - ص 546 .
3- فوائد رضويه ص 322 .
4- امل الآمل: ج 1 ص 129 و روضات الجنّات: ج 4 ص 390.
5- طبقات اعلام الشیعه - قرن 12 - ص 537 و 546 .

از این رو شیخ علی مورد بحث را «شیخ علی کبیر» و برادر زاده اش را « شیخ علی صغیر» می نامند.(1)

شیخ علی کبیر به سال 1103 و یا 1104 وفات کرده، ولی تاریخ فوت شیخ على صغیر به دست نیامده، جز این که به سال 1085ه. از عمویش شیخ علی کبیر اجازه دریافت کرده، به سال 1102 ه. به شیخ حسن بلاغی اجازه داده، و در سال 1104 ه. از تألیفِ حاشیۀ تمهید پرداخته است(2).

شیخ علی کبیر فرزندی به نام حسین داشت که در حال حیات پدر به سن 22 سالگی، در 21 یا 22 ذیحجۀ 1078 ه. در گذشت جنازه اش را از اصفهان تا مشهد مقدس تشییع کرده، در مدرسۀ میرزا جعفر دفن نمودند. شیخ علی سوکنامۀ بسیار مفصلی به نظم و نثر برایش نوشته است.(3)

هنگامی که شیخ علی وفات کرد جنازۀ او را نیز از اصفهان تا مشهد مقدس تشییع نموده، در کنار قبر فرزندش به خاک سپردند.

تاريخ فوت شيخ علی را غالباً 1103 نوشته اند، ولی شیخ احمد، برادر شیخ حرّ عاملی، در کتاب « الدّرّ المسلوک » تاریخ فوتش را در جمادی 1104 ه. ثبت کرده است.(4)

جسد پاک و مطهر این عالم ربانی از اصفهان به مشهد مقدس انتقال یافته، در مقبره شیروانی و سبزواری، در مدرسه میرزا جعفر، واقع در صحن مطهر امام هشتم به خاک سپرده شد.(5)

صاحب کبریت احمر به هنگام نگارش شرح حال مولی عبداللّه شوشتری، تعدادی از شخصیتهای علمی را نام برده که جسدشان با گذشت زمان تغییر نکرده ،

ص: 166


1- اعيان الشّیعه: ج 8 ص 246، روضات الجنّات ج 4 ص 392، ريحانة الادب: ج 2 ص 430، طبقات - قرن 12 - ص 536.
2- ريحانة الادب : ج 2 ص 431 .
3- در منثور: ج 2 ص 245 - 249 .
4- فوائد رضويه ص 323 .
5- طبقات اعلام شیعه - قرن 12 - ص 546 .

از جمله می نویسد: « و شیخ علی شهیدی مدفون در سرداب مدرسۀ میرزا جعفر، در صحن مقدس مشهد امام رضا (عليه السلام) ».(1)

* * *

58 - آقا جمال خوانساری

جمال الدين محمد بن حسین خوانساری، مشهور به: « آقا جمال » از علمای برجستۀ جهان تشیّع، صاحب آثار فراوان و متوفای 1125 ه. می باشد.

شیخ حر عاملی او را به عنوان: عالم ،فاضل، حكيم، محقق و مدقق ستوده(2) و اردبیلی از او به عنوان: جلیل القدر، عظیم المنزله، رفيع الشأن، ثقه، ثبت، عين، صدوق و عارف به فقه و حدیث و اصول و کلام و حکمت، یاد کرده است.(3)

دیگر معاصرانش نیز او را ستوده، آثار جمیله و محامد حسنه اش را بر شمرده اند.(4)

آقا جمال خوانساری برکتابهای فراوانی چون: شرح لمعه، تهذیب، فقیه، شرایع، شفا و ... تعليقه نوشت، آثار فراوان دیگری چون: درروغرر، صحیفۀ سجادیه، مفتاح الفلاح و ... را به فارسی شرح نمود، و آثار فراوانی چون: الامامه، اثبات الرّجعه، نفى وجوب الجمعه، المزار الخمس و ... تألیف کرد.(5)

در زمان او حوزۀ اصفهان بسیار شکوفا بود و ریاست مطلقۀ کرسی تدریس از

ص: 167


1- وقايع الشهور و الايام ص 38.
2- امل الآمل: ج 2 ص 57 و رياض العلماء: ج 1 ص 114.
3- جامع الرّواة : ج 1 ص 164 و تنقيح المقال: ج 1 ص 230.
4- تذکرۀ نصر آبادی ص 152، سوانح عمری ص 27، نجوم السماء ص 191 و تعليقۀ امل الآمل ص 112.
5- طبقات اعلام الشیعه - قرن 12 - ص 146 - 148.

آن او بود.(1)

آقا جمال در 26 رمضان 1125ه. در اصفهان درگذشت و در مقبرۀ پدرش آقا حسین خوانساری در تخت فولاد اصفهان به خاک سپرده شد.(2)

این بقعه را پس از درگذشت آقا حسین خوانساری شاه سلیمان صفوی، هشتمین پادشاه صفوی، متوفای 1105 ه. بر فراز قبر شریف او ساخته بود.(3)

تاريخ وفات آقا جمال را غالباً 1125 ه. نوشته اند، ولی صاحب نجوم السماء به استناد ماده تاریخی که به نظم در مورد وفات ایشان سروده شده، تاریخ وفات ایشان را 1121ه. نوشته است(4) و شیخ آغا بزرگ از ایشان پیروی نموده است.(5)

نگارنده در هر سفری که به اصفهان رفته، در تخت فولاد حضور یافته، در کنار قبور علمای اعلام تقدیم فاتحه نموده، از فیض جوارشان تبرک جسته است.

و در هر سفر به بقعۀ ایشان در تخت فولاد، که به عنوان: «تکیۀ خوانساریها» مشهور است مشرّف شده است .

قبر شریف آقا جمال در کنار قبر پدر بزرگوارش آقا حسین خوانساری متوفای 1099 ه. می باشد و در وسط آنها یکی از علمای وارستۀ معاصر به نام مرحوم: «حاج شیخ اسداللّه فهامی» مدفون است.

مرحوم حاج شیخ اسداللّه فهامی، مدت بیست سال تمام شبهای جمعه در تکیه خوانساری ها دعای کمیل خوانده، و از قدیم الایام در میان آقا جمال و آقا حسین محل قبری برای خود تهیه نموده است.

فرزند برومندش آقای حاج شیخ مرتضی فهامی نقل میکرد هر وقت پدرم

ص: 168


1- تذكرة القبور ص 56 و روضات ج 2 ص 214 .
2- روضات ج 2 ص 215، خاتمۀ مستدرک ص384، فوائد رضويه ص 84، الكنى و الألقاب: ج 2 ص 137 ، ريحانة الأدب: ج 1 ص 54 و مؤلفین کتب چاپی: ج 2 ص 381.
3- روضات الجنّات: ج 2 ص 357.
4- نجوم السماء ص 191 .
5- طبقات - قرن 12 - ص 146 .

وارد تکیه می شد، پس از آنکه برای قبر آقا جمال و آقا حسین فاتحه می خواند برای محل قبر خود نیز فاتحه می خواند و روی هر سه موضع آب می ریخت.

مرحوم فهامى حتی آجرهای قبرش را نیز خود شخصاً تهیه کرده بود، تا برای چیدن لحد از آجر قبور دیگران استفاده نشود.

جمعی از دوستان اصفهانی برای نگارنده نقل کردند که به هنگام دفن مرحوم حاج شیخ اسداللّه به قبر شریف مرحوم آقا جمال راه باز شد و جسد مطهر ایشان تر و تازه بود، این خبر را در محضر آیت اللّه حاج سیّد محمد على موحد ابطحى بازگو کردم ایشان ضمن تأیید خبر بر صحت آن تأکید نمودند.

روز دوّم محرّم الحرام 1415ه. با آقای حاج شیخ مرتضی فهامی آقا زادۀ صالح و برومند مرحوم حاج شیخ اسداللّه تماس گرفتم، ضمن تأکید بر صحت مطالب فوق توضیح دادند که به هنگام دفن پدر بزرگوارم شخصی به نام آقای حاج غلامعلى متصدی دفن ایشان بود که ناگهان یکی از آجرهای لحد آقا جمال خوانساری فرو ریخت، به هنگام ریختن خاک در لحد، چون از جای آجر به قبر ایشان نیز خاک ریخته می شد صدای خاصی می شد صدای خاصی می آمد، و لذا آقای حاج غلامعلی دستش را در قبر آقا جمال فرو برد و گفت کفن بسیار سفت است، احتمالاً برد یمانی است، و این صدا، از ریختن خاک بر روی کفن به گوش می رسد ».

آنگاه جسد مطهر آقا جمال را لمس کرد و گفت:

«بدن کاملاً تر و تازه است، درست همانند گوشت منجمد است و به هیچوجه در جسد و یا کفن آثار پوسیدگی نیست ».

آنگاه به آقای حاج غلامعلی گفتیم زود با گچ و آجر لحد را بچین تا نبش قبر محسوب نشود.

تکیۀ خوانساری ها، تکیه بانی به نام: مشهدی حیدر داشت که اکنون فوت کرده، و آن موقع متجاوز از صد سال داشت، هنگامی که او از این ماجرا مطلع شد گفت: «در این بقعه، این پنجمین جسدی است که در مدت تکیه بانی من تر و تازه

ص: 169

پدیدار گشته است».

در تکیه خوانساری ها و ایوانهای اطراف آن در حدود هفتاد نفر از علما و صلحا مدفون هستند.

* * *

59 - مولی محمد هادی بیدگلی

پیکر پاک عالم ربانی مولی محمد هادی بیدگلی پس از 284 سال تر و تازه پدیدار گردید.

در پائیز گذشته، گزارش پدیدار شدن جسد این عالم ربانی به صورت تر و تازه در جرائد کشور منتشر شد، در روز جمعه 21 ذیقعدۀ 1415 ه. نگارنده به بیدگل رفته، در کنار مزار شریفش حضور یافته، نثار فاتحه نمود.

قبرستانی که قبر شریف این روحانی وارسته در آن مدفون است، کلاً تبدیل به ساختمان شده، و در قسمتی از آن، مخابرات بیدگل ساخته شده است.

قبوری که در آن اطراف بوده، کلاً تخریب شده، نام و نشانی از آنها بر جای نمانده است، به جز تعدادی قبر در محوطهٔ کوچکی، در اطراف مقبرۀ «ملا محمد بیدگلی» متوفای 1190 ه. که فعلاً در داخل یک چهار دیواری محفوظ مانده است.

مرقد مطهر مولى محمّد هادی، در یک فضای متعلق به اداره مخابرات قرار دارد، که اطراف آن نرده های بلندی زده اند و تنها راه ورودی آن از داخل ادارۀ مخابرات است.

قبر مرحوم مولی محمد هادی را به جهت سالم ماندن پیکر پاکش با سنگ و سیمان بالا آورده اند و سنگ بسیار قدیمی آن را بر فراز قبر شریفش نصب کرده اند.

آنچه از نوشته های سنگ مزار پس از گذشت نزدیک به سه قرن خوانده می شود، جملات زیر است:

(كُلُّ شَيءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ )

«قد انتقل من دار الفناء و الغرور، الى دار البقاء والسرور، نتيجة العلماء

ص: 170

و الفضلاء في زمانه، و عمدة الصلحاء و الأتقياء فى أوانه، الواصل الى جوار رحمة اللّه الملک الباری، مولانا محمد هادى، ابن المرحوم العالم الفاضل الكامل التقى، مولانا محمد رضا تغمّدهما اللّه بغفرانه ... ». پس از آن چند سطر مطلب دارد که متأسفانه در اثر فرسودگی خوانده نمی شود.

تاریخ وفات این عالم ربانی در سنگ مزار 1131 هجری آمده است.

بر این اساس 284 سال تمام از ارتحال این روحانی وارسته می گذرد، ولی گذشت نزدیک به سه قرن در پیکر پاکش هیچ تغییری ایجاد نکرده است.

یکی از شاهدان عینی آقای حسین شیخ زاده به نگارنده گفت: من پیکر این عالم ربانی را به چشم خود دیدم کاملاً تر و تازه بود ولی کفن کاملاً از بین رفته بود.

از آیت اللّه مصطفوی در مورد شخصیت والای این روحانی برجسته استفسار نمودم، فرمودند: در مقام رفیع این بزرگوار همین بس که برخی از علمای برجستۀ بیدگل با وجود امامزاده های متعدد در بیدگل و آران، وصیت کرده بودند که جنازه شان را در جوار مولی محمد هادی دفن کنند.

مؤلف گوید: مولی محمد هادی جد بزرگوار بیت رفیع محقق کاشانی، از احفاد ملاً محقق بیدگلی .است

آنچه از شرح حال ملا محقق صاحب مزار معروف در بیدگل کاشان در دست داریم این است که:

او محمد بن سلطان محمد اردبیلی، مشهور به: « ملا محقق » شاگرد شیخ اسداللّه قهپائی (متوفای 1048ه. ) و صاحب آثار ارزشمندی به شرح زیر می باشد:

1 - تيسير المرام لتفسير الکلام، در تفسیر مفردات قرآن کریم به ترتیب سُور قرآنی.

نسخه ای از این کتاب را صاحب الذریعه در نجف اشرف مشاهده فرموده،

ص: 171

تاريخ تأليف آن غرّة ربيع الأول 1055 ه. بوده است.(1)

2 - رياض العارفين و منهاج السالكين، شامل هشت باب به عناوین : شریعت ،عبادت، طریقت ،توبه ،شیخیت، ذکر اسرار و انوار.

نسخه ای از این کتاب، که احتمالاً دستنویس مؤلّف است، در کتابخانۀ مرعشی قم به شمارۀ 40 در 288 ورق موجود است. این نسخه هفت باب است و باب هشتم را ندارد.(2)

ولی نسخۀ کاملی را مرحوم شیخ آغا بزرگ گزارش داده، و فرموده: این نسخه در تهران در کتابخانه حسن نراقی است.(3)

3 - تبصرة الطالبين، كه بخشی از یک اثر عرفانی مؤلف است، که در نشریۀ انجمن آثار ملی، در تابستان 1355 ش. ( شمارۀ 2 ص 31 - 40 ) چاپ شده است.

تاریخ تألیف این نسخه: ربیع الاوّل 1051 ه-. می باشد.(4)

4 - رسالة في العرفان که مرحوم نراقی در خزائن از آن نقل می کند.(5)

5 - تذکرة الذاکرین، که در تبصرة الطالبین و ریاض العارفین از آن نام برده است.(6)

شرح حال کوتاهی از ایشان در کتب تراجم آمده است:

1 - طبقات اعلام الشّیعه - قرن 11 - ص 495

2 - تاریخ اردبیل و دانشمندان: ج 2 ص 249

3 - خزائن نراقی

ص: 172


1- الذریعه: ج 4 ص 517، طبقات اعلام الشیعه - قرن 11 - ص 495، تاریخ اردبیل و دانشمندان ج 2 ص 249 و دائرة المعارف الاسلاميه : ج 5 ص 133.
2- فهرست نسخه های خطی کتابخانه آیت اللّه مرعشی: ج 1 ص 52.
3- طبقات أعلام الشّیعه - قرن 11 - ص 495 .
4- طبقات - قرن 11 - ص 495 .
5- الذریعه: ج 15 ص 246 .
6- فهرست مرعشی: ج 1 ص 52 و طبقات - قرن 11 - ص 495 .

4 - دائرة المعارف الاسلاميه : ج 5 ص 133

5 - تاریخچۀ علم و ادب آران و بیدگل ص 40

با توجه به تاریخ درگذشت استادش قهپائی در سنه 1048 ه.(1) و تاریخ تأليف تيسير المرام و تبصرة الطالبين ( 1051 - 1055 ه. ) معلوم می شود که ایشان در قرن یازدهم زندگی می کردند، و تاریخ وفاتشان بعد از 1055 ه. می باشد.

صاحب الذریعه می فرماید: از خزائن مرحوم نراقی استفاده می شود که ایشان از علمای محقق بوده است.(2)

اهالی بیدگل و کاشان او را صاحب کرامت می دانند و کرامات فراوانی از ایشان نقل می کنند.

قبر ایشان در مسجد معروف به «مسجد ملاً محقق » زیارتگاه اهالی بیدگل می باشد.

آنچه احفاد ایشان سینه به سینه از نیاکان خود نقل می کنند این است که ایشان در حل مشکلات علمی یدِ طولی داشت، هنگامی که علمای معاصر ایشان در مسئله ای فرو می ماندند به ایشان مراجعه می کردند، هنگامی که ایشان آن مشکل را به بهترین وجهی حل می کرد با جمله « انت المحقق » از مقام علمی ایشان تجلیل می کردند و به این جهت به عنوان «ملاً محقق » شهرت یافت.

هنگامی که فوت ایشان فرا رسید، وصیت نمود که جسد او را در خانه اش به خاک بسپارند، ولی به جهت جایگاه رفیعی که در دل اهالی داشت، بعدها در محلّ دفن ایشان مسجدی بنیان نهاده شد که به مسجد ملا محقق شهرت یافت.

این مسجد در مدخل بیدگل قرار دارد و اخیراً طرح بسیار جالبی برای تجدید ساختمان آن ریخته شده، که نگارنده ماکتِ آن را در دست برخی از احفاد مرحوم

ص: 173


1- طبقات اعلام الشّیعه - قرن 11 - ص 43 .
2- طبقات - قرن 11 - ص 495 .

محقق مشاهده نمود.

مولی محمد هادی یکی از احفادِ ملا محمد محقق می باشد، که به سال 1131 ه. در گذشته و اخیراً جسد شریفش تر و تازه پدیدار شده است.

از زندگانی ایشان چیزی در دست نیست، جز این که برخی از احفاد ایشان اظهار کرده اند که ایشان در 81 سالگی به درود حیات گفته است.

روی این حساب تولد ایشان در سال 1050 خواهد بود.

گفته می شود که مرحوم ملا محمد هادی هم مباحثه مرحوم ملا محمد بیدگلی بوده، و در کوچۀ جنب مسجد سنجر اقامت داشته است.

نگارنده گوید: از ملا محمد بیدگلی تنها چیزی که در دست داریم نسخه ای از کتاب شریف علل الشرایع است، که در 22 جمادی الثانی 1152 ه. از کتابت آن پرداخته است.(1)

قبر شریف ایشان در مجاورت قبر مرحوم ملا محمد هادی، در داخل مقبره ای است که به نام ایشان معروف است.

تاریخ فوت ایشان در سنگ مزارش 1190 ه. ثبت شده است.

یکی از جراید کشور در مورد پدیدار شدن جسد مرحوم ملا محمد هادى می نویسد:

پیکر پاک یک عالم ربانی پس از گذشت دو قرن، هنگام خاکبرداری در محوّطه مخابرات آران بیدگل به طور سالم پیدا شد.

پیکر عالم جلیل القدر « ملا محمد هادی بیدگلی » فرزند مولانا « محمد رضا بیدگلی» از روی سنگ قبر وی شناسایی شد.

ملا محمد هادی در حدود سه قرن پیش در منطقۀ آران بیدگل به ارشاد و هدایت مردم مشغول بود، و در سال 1131 ه. در 81 سالگی دارفانی را وداع گفته است.

ص: 174


1- طبقات اعلام الشّیعه - قرن 12 - ص 649 .

بر اساس این گزارش، کسانی که شاهد برداشتن سنگ قبر این عالم بزرگوار بوده اند، با شگفتی پیکر مطهر ملا محمد هادی بیدگلی را که کاملا سالم در قبر مدفون بوده است، دیده اند.(1)

* * *

60 - مولی محمد رضا فرزندِ علامۀ مجلسی

روز پنجشنبه سوّم صفر 1409ه. مطابق 24 / 12 / 1367 ش. در آستانۀ سیصدمین سال ارتحال علامۀ مجلسی ضریح نقره ای بسیار جالبی بر فراز قبر علامۀ مجلسی نصب گردید.

به هنگام نصب این ضریح، روزنه ای به داخل قبر شریف پسرِ علامۀ مجلسی باز شد و جسد شریفش بعد از 276 سال تر و تازه ظاهر گردید.

شخصیتهای برجسته ای که در داخل این ضریح مدفون هستند، به ترتیب زیر می باشند:

1 - مولى محمّد تقی - پدر علامه مجلسی - متوفای 1070 ه.

2 - مولی محمد باقر، مشهور به: «علامه مجلسی » متوفای 1110 .

3 - مولى محمد رضا - پسر علامه مجلسی - متوفای 1134 ه.

از سه قرن پیش بقعهٔ علامه مجلسی در مجاورت مسجد جمعۀ اصفهان زیارتگاه عام و خاص است، و همواره جمع کثیری از شیعیان، از راههای دور و نزدیک برای کسب فیض از روح مطهر غوّاص بحار آل محمد - صلوات اللّه عليهم اجمعین - به این مکان شریف مشرّف شده، به دعا و عبادت و عزاداری می پردازند.

نگارندۀ سطور همه ساله به قصد زیارت این عالم بزرگوار از قم به اصفهان رفته، در کنار تربت آن بزرگوار ادای احترام نموده است.

در این بقعه در حدود پنجاه عالم ربانی مدفون است که نخستین آنان

ص: 175


1- روزنامۀ اطلاعات، پنجشنبه 22 / 10 / 73 ش. ص 14.

«مجلسی اوّل » متوفای 1070 ه. و آخرین آنان مرحوم « میر جهانی » متوفای 1413 ه. می باشد.(1)

ضریح علامۀ مجلسی سه شخصیت برجستۀ جهان تشیع را در برگرفته، که به معرفی بسیار فشردۀ آنان می پردازیم:

1 - مولی محمد تقی مجلسی، فرزند ملاً مقصود علی، مشهور به مجلسی اوّل، به سال 1003ه. در اصفهان متولد شد.

پدرش از شخصیتهای برجستۀ اصفهان بود، و در اشعارش به «مجلسی» تخلّص می جست، و لذا فرزندانش به « مجلسی » اشتهار یافتند.

مجلسی اوّل از شاگردان شیخ بهائی و ملا عبداللّه شوشتری، در زهد و تقوی، دانش و فضیلت، تهذیب روح و روان، و اجتناب از شبهات، یگانه دهر و افضل علمای عصر بود.

وی نخستین دانشمند ارزشمندی است که توانست به دنبال ظهور صفویه اخبار و احادیث آل محمد (عليهم السلام) را در سراسر اصفهان منتشر سازد.(2)

او آثار پر ارج فراوانی به فارسی و عربی از خود به یادگار نهاد که از آن جمله است شرح صحیفۀ سجادیه، روضة المتقين، لوامع صاحب قرانی، تفسیر، حديقة المتقین ،مناسک، صلاة الجمعه و رساله ای در آداب نماز شب.(3)

معاصرش شیخ حرّ عاملی او را به عنوان: فاضل، عالم، محقق، متبحر، زاهد ،عابد ،ثقه، فقیه و متکلّم ستوده است.(4)

2 - مولی محمد باقر مجلسی، صاحب بزرگترین دائرة المعارف شیعه، به نام

ص: 176


1- آقای مهدوی اسامی 46 تن از دانشمندان جلیل القدر مدفون در بقعهٔ علامۀ مجلسی را در کتاب :«زندگینامۀ علامۀ مجلسى » جلد دوّم صفحۀ 317 - 365 آورده است.
2- ريحانة الأدب: ج 5 ص 198، هدية الأحباب ص 251.
3- طبقات أعلام الشیعه - قرن 11 - ص 101.
4- امل الآمل: ج 2 ص 252 .

«بحار الأنوار» که در 110 جلد، و در بیش از 50/000 صفحه به قطع وزیری، مکرّر در ایران و بیروت چاپ و منتشر شده است.

علامه مجلسی به سال 1037 ه. در اصفهان دیده به جهان گشوده، در تمام رشته ها سر آمد زمان و نابغۀ دوران شد.

علامۀ مجلسی معقول را در محضر محقق خوانساری و منقول را در خدمت پدر بزرگوارش فرا گرفت، و خود به پایه ای رسید که مرحوم آیت اللّه صدر(1) او را اعلمِ فقهای چهارده قرن می دانستند و می فرمودند: « فقیه کسی است که کلام معصوم را خوب بفهمد، و ما احدی را در طول قرون و اعصار سراغ نداریم که كلمات معصومین (عليهم السلام) را بهتر از ایشان بفهمد».

علامۀ مجلسی در طول 73 سال عمر با برکت خود، بیش از هزار نفر شاگرد برجسته تربیت نمود، و بیش از یک میلیون و پانصد هزار بیت کتاب نوشت.(2)

برخی از آثار علامۀ مجلسی بسیار گسترده است مانند: «بحار الأنوار » و برخی دیگر بسیار فشرده است مانند «اعتقادات علامه مجلسی » که در سال 1086ه. در ضمن زیارت مشهد مقدس در یک شب نوشته است، ولی با آن حجم کوچک، مطالب عمیق و دقیقی را در بر دارد.(3)

بیش از 180 کتاب به فارسی و عربی از قلم شریفش تراوش نموده، که تنها بحارش بیش از 50/000 صفحه 50/0 صفحه می باشد.

چنین برکتی به هیچیک از علمای اسلام از قرن اوّل تا کنون عطا نشده است.

از اینجاست که « عبدالعزیز دهلوی » دشمن سرسخت تشیّع می گوید: « اگر مذهب شیعه را مذهب مجلسی بنامند جای دارد».(4)

ص: 177


1- آیت اللّه حاج سید رضا صدر، متوفای 16 جمادی الثانی 1415 ه.
2- فوائد رضويه ص 414 .
3- اعيان الشيعه: ج 1 ص 183 و دارالسلام: ج 2 ص 241.
4- ريحانة الأدب: ج 5 ص 193 و هدية الأحباب ص 250.

شرح حال علامۀ مجلسی در این صفحات نمی گنجد، و در صدها کتاب شیعه و سنی شرح حالش آمده است، که به چند نمونه از کتابهائی که مستقلاً در حق ایشان تألیف شده است، اشاره می کنیم:

1 - الفيض القدسی، از میرزا حسین نوری، متوفای 1320 ه.

2 - زندگینامۀ علامه مجلسی، از سید مصلح الدین مهدوی، متوفّاى 1416 ه. در دو مجلد، شامل ابعاد زندگی ایشان.

3 - تلامذة العلامة المجلسی، از پژوهشگر معاصر حاج سید احمد اشکوری، - شامل بیوگرافی 274 تن از شاگردان علامه مجلسی .

4 - اجازات الحدیث، از محقق یاد شده شامل متن 115 اجازۀ حدیثی از علامه مجلسی به شاگردانش.

5- کتابشناسی مجلسی، از حسین درگاهی و علی اکبر تلافی، شامل کتابشناسی توصیفی 90 کتاب از آثار علامۀ مجلسی، و گزارش بیش از 90 کتاب دیگر از آثار ایشان.(1)

6 - تذكرة الأنساب، از حیدر علی بن عزیزاللّه، از احفاد مجلسی اوّل، و متوفای 1220 ه. که یکایک خاندان مجلسی را معرفی کرده است.(2)

7 - فهرست تأليفات علامۀ مجلسی، امیر محمد حسین خاتون آبادی، متوفای 1151ه. شامل کتابشناسی 10 اثر عربی و 49 اثر فارسی از علامۀ مجلسی.(3)

ص: 178


1- در این آمار بحار 110 جلدی یک کتاب به شمار آمده، ملاذ الأخیار 16 جلدی یک كتاب، و هكذا.
2- نسخه های خطی آن در کتابخانه های مجلس شورا مرکزی دانشگاه تهران و دانشگاه اصفهان موجود است.
3- نسخه های خطی آن در کتابخانه های آیت اللّه مرعشی در قم و مرکزی دانشگاه تهران موجود است.

علامۀ مجلسی در روز 27 رمضان 1110 ه. در اصفهان درگذشت،(1) و در کنار قبر شریف پدر بزرگوارش به خاک سپرده شد.

3 - مولی محمد رضا - پسر علامه مجلسی - متوفای 1134 ه . که در فقه، حدیث، تفسیر و شعر ید طولانی داشت(2) به سال 1115ه. به زیارت خانه خدا رفت(3) و در سال 1122 ه. در افتتاح مدرسۀ چهار باغ حضور داشت.(4)

کتابی به نام: « معراج النّفس » نوشت(5) و اشعارش را در دیوانی به نام: «دیوان رضا اصفهانی » گرد آورد(6) و در سال 1134 ه. درگذشت و در کنار قبر مطهر علامه مجلسی دفن شد.

محمد علی حزین، متوفّای 1180ه. در ضمن شخصیتهای برجسته ای که معاشرت داشت از ایشان نام برده می نویسد:

« مولانا محمد رضا خلف مرحوم مولانا محمد باقر مجلسی، به حلیۀ علم و خصال حمیده آراسته، به تدریس مشغول، و به علوّ همّت موصوف بود، در سانحۀ «فتنۀ افغان » با دو برادر عالی مقدار و جمعی از اولاد و اقرباء، که همه از معاشران و دوستان صمیم من بودند، رحلت نمودند»(7).

میرزا حیدر علی اصفهانی، متوفای 1214 ه. می نویسد:

«اولاد علامۀ مجلسی از همشیرۀ ابو طالب خان نهاوندی، مرحوم فاضل میرزا محمد رضا و همشیرۀ ایشان بود.

از میرزا محمد رضا اولاد ذکور و اناث به دنیا آمد، ولی از هیچکدام خلفی

ص: 179


1- بحار: ج 105 ص 151، فوائد رضویه ص 415 و ريحانة الأدب: ج 5 ص 197.
2- زندگینامه علامه مجلسی ج 2 ص 331 .
3- وقايع السنين و الاعوام ص 553.
4- همان مدرک ص 560 .
5- الذریعه: ج 21 ص 237 .
6- الذریعه: ج 9 ص 363.
7- تاریخ حزین ص 65.

باقی نماند ».(1)

صاحب « تذكره غنی» می نویسد:

«ميرزا محمد رضا خلف محمّد باقر مجلسی در فقه، حدیث و تفسیر بهرۀ وافی داشت، با شعر و انشاء بسیار مأنوس بود، انشای مسمّى به: «معراج النّفس » در کمال متانت از اوست.

در ایام استیلای افاغنه در اصفهان درگذشت.(2)

وی علاوه بر « معراج النّفس » و دیوان شعر، کتاب ارزشمند دیگری به نام: «ارشاد الحنفاء» در مثالب خلفا دارد.(3)

قبر شریف این سه بزرگوار یعنی علامه مجلسی، و پدرش مولی محمد تقی مجلسی، و پسرش مولی محمد رضا مجلسی در داخل ضریح قرار گرفته اند.

این ضریح در روز پنجشنبه سوّم صفر 1409ه. برابر 24 / 6 / 1367 ش. در خجسته روز میلاد مسعود امام محمد باقر (عليه السلام) در آستانه سیصدمین سال درگذشت علامۀ مجلسی بر فراز قبرشان نصب گردید.

به هنگام نصب ضریح روی قبرهای شریف را به عمق نیم متر برای زیرسازی و محکم کاری پایه های ضریح خاک برداری کردند، ناگاه به سه قبر متصل به هم رسیدند، که به وسیلهٔ آجرهای نظامیِ قدیم، سقف قبرها پوشیده شده بود.

به آنجا که رسیدند توقف نمودند زیرا می ترسیدند که اگر به آجرها دست بزنند نبش قبر محسوب شود، از این رو شروع کردند با سیمان و آهن روی قبرها را بتون آرمه ریختن.

یکی از این آجرها در محل پائین پای پسر علامه مجلسی برآمدگی داشت، خواستند با تیشه قسمت اضافی آن را بزنند که ناگاه آن آجر کنده شد، از طرف پائین

ص: 180


1- تذكرة الأنساب ص 100.
2- زندگینامۀ علامۀ مجلسی ج 2 ص 331 به نقل از « تذکره غنی » ص 57.
3- الذریعه: ج 26 ص 42 و طبقات أعلام الشیعه - قرن 12 - ص 262.

پای پسرِ علامۀ مجلسی روزنه ای به داخل قبر باز شد، جسد تر و تازه بود، حتی در کفن نیز هیچ تغییری پدید نیامده بود.

16 نفر از افراد صالح و متدین برای نصب ضریح انتخاب شده بودند، در مقبره بسته بود، وقتی این صحنه ظاهر می شود همۀ افراد موجود در داخل مقبره جسد طيب و طاهر این عالم ربّانی را مشاهده می کنند، جز اینکه از ترس فشار جمعیت در را باز نمی کنند که تعداد بیشتری آنرا مشاهده کنند.

جمع کثیری از دوستان مورد اعتماد و استناد اصفهانی، از شاهدان عینی این واقعه را برای نگارنده نقل کردند.

بعدها هنگامی که به خدمت آیة اللّه حاج شیخ حسن صافی رسیدم از ایشان استفسار نمودم، معظم له ضمن تأکید بر صحت خبر فرمودند: من برخی از این افراد را می شناسم، و کاملاً به آنها وثوق دارم، و بدون واسطه از آنها شنیده ام که جسد این بزرگوار تر و تازه بود.

هشت ماه بعد از این حادثه «روزنامه رسالت » ویژه نامه ای به مناسبت سیصدمین سالروز رحلت علامۀ مجلسی منتشر نمود.

در این ویژه نامه مصاحبه ای با حجّة الاسلام و المسلمین آقای سید مهدی رجائی ( که از فضلای حوزۀ علمیۀ قم، و از اعضای هیئت امنای کتابخانۀ علامۀ مجلسی در اصفهان می باشد ) انجام داده، که ایشان نیز مطالب فوق را با شرح بیشتری از زبان: بنا، برق کش و کارگران، که همگی افراد مورد اعتماد می باشند و جسد مطهر را با چشم خود دیده بودند، گزارش داده است.(1)

در این ویژه نامه جسد کشف شده را به علامۀ مجلسی نسبت داده، در حالی که آیت اللّه صافی تأکید کردند که این جسد مربوط به فرزند دانشمند ایشان:

ص: 181


1- يادنامۀ علامۀ مجلسی - ویژه نامۀ روزنامۀ رسالت - 25 / 12 / 1368 ش. ص 26 - 28 .

«مولی محمد رضا مجلسی» می باشد.

این مطلب را علاوه بر نگارنده، آیت اللّه شبیری نیز جداگانه از آیت اللّه صافی استماع کرده اند.

به هنگام کشف شدن این جسد، 340 سال از وفات مجلسی اوّل، 300 سال از فوت علامه مجلسی و 276 سال از فوت پسرش می گذشت.

* * *

61 - خاندان صفوی

پیکر دو تن از شاهزادگان صفویه پس از 220 سال در حرم مطهر حضرت معصومه - سلام اللّه عليها - تر و تازه پدیدار گردید.

محمود افغان به سال 1134ه. به قصد تسخیر ولایات ایران از قندهار بیرون آمد، ابتدا کرمان را گرفت، سپس روی به اصفهان نهاد، بر لشکریان شاه سلطان حسین صفوی آخرین پادشاه رسمی صفویه پیروز شده، روز 14 محرّم 1135 ه. اصفهان را تسخیر کرد و در یک روز سی و یک تن از شاهزادگان صفوی را کشت.(1)

شاه سلطان حسین به سال 1135ه. از سلطنت خلع شد و به زندان افتاد.

اشرف افقان به سال 1137 ه. پسر عمویش محمود را کشت و به جای او نشست.

اشرف افغان در سال 1142 ه. از نادر شاه شکست خورد، از شدت غضب شاه سلطان حسین را در زندان سر برید.(2)

آنگاه سرش را به نزد پادشاه عثمانی فرستاد و تنش را به قم انتقال دادند، در کنار قبر پدرش، در زیر گنبدی که در بالای سر حضرت معصومه - سلام اللّه عليها -

ص: 182


1- فرهنگ معین ج 6 ص 1929 .
2- فرهنگ معین ج 5 ص 462 .

توسط خودش بنیاد شده بود به خاک سپرده شد.(1)

قبور سلاطین صفویه در محل مسجد بالای سر فعلی قرار گرفته و آثار قبورشان از بین رفته است، به جز شاه عباس دوم که در وسط رواقی بین حرم مطهر و مسجد موزه قرار دارد.

« لاکهارت » می نویسد :

اشرف افغان دستور داد اجساد شاهزادگان را که در حیاط قصر مانده بود، به تابوت گذاشته، با شکوه و جلال تمام به وسیلهٔ کاروانی به قم حمل کنند.

این اجساد را در آرامگاه سلطنتی به خاک سپردند.(2)

از شاهزادگان صفوی قریب هفتاد نفر که به دست افغانها کشته شدند، در سردابۀ بزرگی که مقبرۀ خانوادگی صفویه بود و در زیر صحن موزه قرار داشت، به خاک سپرده شدند.

از قرار مسموع وسعت این سردابه زیاد بود، از محل مسجد طباطبائی فعلی تا قسمتی از صحن نو - تا نزدیکی های قبر قطب راوندی - امتداد داشته است.

از جمله کسانی که در این سردابه مدفون است، عبّاس میرزا پسر و ولیعهد شاه طهماسب دوّم است که او نیز به دست افغانها کشته شد.

هنگامی که میرزا محمد حسن برزانی، از سرداران بزرگ شاه سلطان حسین صفوی در جنگ با افاغنه مجروح شد، پیکر نیمه جانش را به نزد محمود افغان بردند، محمود :گفت وصیتی داری بکن.(3)

گفت: در صورت امکان جسدم را به شهر قم بفرست تا در جوار حضرت فاطمۀ معصومه - سلام اللّه علیها - دفن کنند.

پس از مرگ وصیتش را عملی ساختند(4)

ص: 183


1- گنجینه آثار قم: ج 1 ص 612.
2- انقراض صفويه ص 322 .
3- تاريخ مذهبی قم ص 158 .
4- تاریخ مذهبی قم ص 156 و رستم التواريخ ص 142.

این سردابه که مدفن بیش از هفتاد تن از شاهزادگان صفویه بود، در در محلّ مسجد موزۀ فعلی قرار داشت، که سابقاً صحن موزه بود و به صحن زنانه معروف بود.

60 سال پیش از این قرار شد محلی برای نگهداری نفایس آستانۀ مقدسه تأسیس شود، محل مسجد طباطبائی فعلی را برای این منظور در نظر گرفتند و موزهٔ حضرت معصومه - سلام اللّه عليها - در آنجا ساخته شد.

در آنجا دو سالن بوده که آنها را تخریب و تجدید بنا کردند و به صورت موزه درآوردند، که در زمان ما ساختمان موزه نیز از ریشه و بن تخریب شده به صورت مسجد طباطبائی فعلی، در غرب مسجد موزه و در جنوب مسجد بالای سر درآمده است.

در یکی از این سالنها 31 کاشی به فاصلۀ نیم متر از یکدیگر نصب شده بود و روی هر یک نام شخصی که در زیر آن مدفون است نوشته شده بود، و می رسانید که این سالن مدفن سی و یک تن از شاهزادگان صفوی است که در عمارت چهل ستون اصفهان به فرمان محمود افغان مسموم شده بودند.(1)

ساختمان موزه از ناحیهٔ «علی اصغر حکمت» وزیر معارف و اوقاف ساخته شد و به تاریخ 1314/8/4 ش. برابر 29 رجب 1354 ه. اتمام یافت.

متصدیان تخریب پیش از آنکه الواح نفیس یاد شده را از روی قبور بردارند سقف بالا را بر روی پوشش سردابه خراب کردند و همه را زیر آوار خورد کردند.

در اثر فرو ریختن آوار قسمتی از پوشش سردابه فرو رفت محوّطهٔ وسیعی نمودار گشت که درون آن لحدهای متوفیان در جوار یکدیگر پدیدار گردید.(2)

از کسانی که در آن تاریخ وارد سردابه شده قبور شاهزادگان را به چشم خود دیده، مرحوم آیت اللّه نجفی مرعشی است.

ص: 184


1- گنجینه آثار قم : ج 1 ص 639 .
2- همان مدرک .

اگر چه نگارنده این مطلب را شخصاً از معظم له شنیده بودم ولی چون در آن وقت ننوشته بودم، متن کامل آن را از یادداشتهای آیت اللّه حاج سيد محمد على روحانی در اینجا می آورم.

ایشان در دفتر یادداشت خود ( صفحهٔ 143 ) چنین آورده اند:

عصر روز جمعه 11 ربیع الاوّل 1410 ه. به منزل حضرت آية اللّه آقا سيد شهاب الدین نجفی مرعشی رفتم و از معظم له راجع به قبور صفویه سؤال کردم، ایشان فرمودند:

مرحوم آقا سید محمد باقر متولی باشی به من گفت: جنازه هائی از صفویه در این سردابه ها مدفون است و لکن نمی دانم کجا می باشند.

تا این که علی اصغر حکمت وزیر معارف آن وقت از طرف رضا خان مأمور شد موزه ای در حرم حضرت معصومه - سلام اللّه علیها - درست کند.

در جنب مسجد بالای سر در نزدیکی قبر شاه عباس مشغول خراب کردن دیوارها شدند.

در آن هنگام قسمتی از زمین سوراخ شد و پله هائی مشاهده گردید.

به آقا سید محمد هندی که در مدرسۀ فیضیه حجره داشت گفتم یک فانوس بغدادی آورد.

به اتفاق ایشان از پله ها پایین رفتیم، سرداب بزرگی بود که به قامت انسان حفر شده بود.

جنازه هائی کنار یکدیگر قطار شده بود و روی لحد هر کدام دو آجر نظامی بزرگ بود.

اسم هر کدام بر روی کاشی نوشته شده بالای سر آنها به دیوار سرداب نصب شده بود.

حدود هفتاد نفر را شمردم، وقت نماز مغرب فرا رسید بیشتر از آن را موفق نشدم.

ص: 185

پایم به یکی از آجرها خورد، آجر کنار رفت شخصی را با محاسن مشکی مشاهده کردم که ظاهراً 50 سال داشت، پیکرش کاملاً تازه بود.

در اواخر شخص دیگری را مشاهده کردم که جوان بود، تازه مویی روی لبش روییده بود تقریباً 17 ساله بود، ولی تماماً تر و تازه بود.

با خود گفتم اینها معروف به «ظلمه» هستند ولی مع ذلک بدنها پس از گذشت سالیان دراز صحیح و سالم و تازه مانده اند.

به هنگام بیرون آمدن کتابی را یافتم که معلوم شد آيات الأحكام است.

این نسخه به خط مهدی قلی خان، از شاگردان مرحوم فیض و بنیانگذار مدرسه خان بود، که چند ورق آن را موریانه خورده بود.

اسامی را روی کاغذی نوشته به کتاب مرحوم مهدی قلی خان منضم کردم.

در آن زمان من کتابخانه ای مانند امروز نداشتم و لذا آن را به کتابخانۀ آستان قدس رضوی فرستادم.

صبح آن روز بناها مشغول خراب کردن آن سقف شدند، که شیفته بریزند، با این که سقف محکم بود و کاری به کار آنها نداشت.

به مرحوم آیت اللّه حاج شیخ عبدالکریم حائری قدس سره مراجعه کردم، ایشان فرمودند: به آقای متولی باشی مراجعه کنید، به ایشان مراجعه کردم، در مقابل رضا شاه اظهار عجز و یأس نمود.

این اجساد پس از شورش افغانها بر علیه شاه سلطان حسین صفوی در اصفهان بود که کشته شدند، از اشرف افغان تقاضا کردند با جنازۀ آنها کاری نداشته باشند، آنها نیز موافقت نمودند و جنازه ها به قم حمل گردید .

نگارنده گوید:

به طوری که مرحوم آیت اللّه مرعشی اشاره کرده اند اینها شاهزاده بودند و به اصطلاح از ظلمه بودند، ولی اوّلاً: از سلاله پاک پیامبر اکرم (صلی اللّه عليه وآله وسلم) بودند، ثانیاً: تلاش فراوان در ترویج مذهب تشیّع داشتند، ثالثاً: مظلومانه به قتل رسیده بودند،

ص: 186

رابعاً: در میان هر صنف و هر قشری افراد پاک و خالص وجود دارند، و نمی توان فردی را صرفاً به جهت شاهزاده بودن جزء ظلمه به شمار آورد، خامساً: تبلیغات وسیعی که علیه صفویه به طور مطلق در زمان ما رایج شده، دلایل خاص خودش را دارد، و هدف آنها کوبیدن صفویه نیست، بلکه کوبیدن تشیّع با یک ترفند ماهرانه است .

در پایان یادآور می شویم که به هنگام پدیدار شدن پیکر پاک آنان 220 سال تمام از فتنۀ افغان می گذشت.

اما از سلاطین صفویه چهار تن به ترتیب زیر در حرم مطهر حضرت معصومه - سلام اللّه علیها - مدفون هستند .

1 - شاه صفی، متوفای 1052 ه.

2 - شاه عباس دوّم، متوفای 1077 ه.

3 - شاه سلیمان، متوفای 1105 ه.

4 - شاه سلطان حسین، متوفای 1215 ه.

هر کدام از این سلاطین بقعهای مخصوص به خود داشت که تا زمان ما آثار آنها باقی بود، در این اواخر همۀ این آثار را از بین بردند، و صندوقهای خاتم کاری و منبت شده و فلزی و مسی آنان را به موزه آستانهٔ مقدّسه انتقال دادند.(1)

* * *

62 - سیّد محمد رضوی خراسانی

پیکر پاک سیّد شمس الدین محمد بن بدیع خراسانی، پس از سالیان متمادی تر و تازه پدیدار گردید.

مرحوم رضوی از علمای فاضل مشهد بود که در نیمۀ اول قرن دوازدهم زندگی می کرد و منصب سر کشیک آستانۀ مقدسۀ حضرت رضا (عليه السلام) را به عهده

ص: 187


1- تربت پاکان: ج 1 ص 112 - 119 و مزارات اهل البيت ص 201.

داشت.

از مرحوم رضوی آثار ارزشمندی به یادگار مانده که از آن جمله است:

1 - وسيلة الرّضوان در کرامات شاه خراسان

2 - حبل المتین در معجزات امیرالمؤمنین

3 - تزيين المجالس و ...

شیخ آغا بزرگ تهرانی در ضمن شرح حال ایشان می نویسد:

«حکایت کرد برای من مولای مورد اعتماد حاج ملا صادق بسطامی، از پدرش مولی نوروز علی متوفای 1309 ه. و صاحب « فردوس التواریخ » که فرمود:

بر حسب تصادف قبر شریف سیّد محمد رضوی شکافته شد، پیکر پاکش را از سالیان متمادی تر و تازه مشاهده کردم ».(1)

مرحوم رضوی در حدود 1090ه. در مشهد مقدس دیده به جهان گشوده ، و در سال 1135 ه. از تألیف کتاب « وسيلة الرّضوان » پرداخته است(2) ولی تاریخ فوت ایشان در دست نیست.

* * *

63 - سید محمد سبزواری

پیکر پاک عالم ربّانی مرحوم سیّد محمّد سبزواری بعد از 35 سال تر و تازه پدیدار گردید.

عالم عامل، فقیه کامل، نویسندۀ فاضل، سیّد محمد بن ميرزا قاسم سبزواری، متوفای 1198 ه. در حدود 1120 ه. در سبزوار دیده به جهان گشود، مقدمات و سطوح عالیه را در زادگاه خود فرا گرفت، آنگاه به ارض اقدس رهسپار شده، در مشهد مقدس رحل اقامت افکند.

ص: 188


1- طبقات اعلام الشیعه - قرن دوازدهم - ص 670 .
2- الذريعه: ج 4 ص 172 .

در ترویج دین و نشر شریعت سیدالمرسلین تلاش فراوان نموده، کمال اعتبار و اقتدار حاصل نمود.

تا آنکه از طرف شاهزاده نصراللّه میرزا - از نواده های نادرشاه - به امامت جمعه مشهد مقدس نصب گردید.

تا پایان عمر شریفش در این منصب جلیل باقی ماند، تا در سال 1198ه. طایر روحش به جنان پرکشید.

پیکر پاک این عالم ربانی با احتشام خاصی در یکی از حجرات شمالی صحن مطهر به خاک سپرده شد.

در سال 1233 ه. که صحن جدید به فرمان فتحعلی شاه بنیانگذاری می شد، بدن آن سيّد جليل القدر تر و تازه ظاهر گردید.

پیکر پاک آن فقیه گرانمایه پس از 35 سال هیچ تغییری نکرده بود.

این داستان را مولی نوروز علی بسطامی، متوفای 1309 ه. در کتاب ارزشمند « فردوس التواریخ » آورده است.

این کتاب به سال 1315ه. چاپ سنگی خورده، ولی شماره صفحه ندارد.

این داستان در بخش دوّم کتاب آمده، که اختصاص به شرح حال علمای مدفون در صحن و سرای حضرت رضا (عليه السلام) دارد.

صاحب الذریعه نیز در بخش خطی « نقباء البشر » آن را به نقل از «فردوس التواریخ » آورده است.

* * *

64 - ملاً مهدی و ملا احمد نراقی

جسد پاک و مطهر ملاً مهدی نراقی و پسرش ملا احمد نراقی پس از گذشت یک قرن تر و تازه بود.

ملّا مهدی نراقی در حدود سال 1128ه. در قصبهٔ نراق، در 15 کیلومتری دلیجان، دیده به جهان گشود در اصفهان از محضر مولی اسماعیل خاجوئی

ص: 189

استفاده کرده، در عتبات از خرمن علمی وحید بهبهانی و صاحب حدائق و دیگر اساطین مذهب خوشه ها چیده، تا در علومِ: فقه ،اصول، فلسفه، عقاید، ریاضیات، هیئت و ادبیات به مرتبۀ والائی رسیده، تألیفات سودمندی چون: تجرید الاصول، انيس المجتهدين، معتمد الشيعه، مشكات العلوم، المحصل، جامع الافكار جامع السعادات و ... به رشتۀ تحریر در آورده، در علم و تقوی اسوۀ همگان شده است.

در ایام تحصیل هر نامه ای از زادگاهش می رسید زیر تشک می گذاشت و آن را نمی خواند، تا چیزی که موجب تشتت افکارش گردد و رشتۀ تحصیلاتش را بگسلد به او نرسد.

پس از اتمام تحصیلات در بلدۀ کاشان رحل اقامت افکند، و از برکات انفاسش کاشان مملو از علما و فضلا گردید.

به سال 1209 ه. در نجف اشرف در گذشت، و در صحن مطهر مولای متقیان امیرمؤمنان (عليه السلام) به خاک سپرده شد.(1)

فرزند برومندش: ملاً احمد نراقی به سال 1185ه. متولد شده از محضر پر فیض پدر بزرگوارش ملا مهدی، و كاشف الغطاء استفاده کرده، شاگردان برجسته ای چون شیخ انصاری تربیت نموده، آثار ارزشمندی چون: مستند الشيعه، عوائد الأيام، سيف الامه، معراج السعاده، خزائن، طاقديس و ... در رشته های مختلف اسلامی به رشتۀ تحریر در آورد.

پس از فوت پدرش به مرجعیت رسیده و همۀ عمر با برکتش را با تألیف تصنیف و تدریس سپری نمود، تا در شب یکشنبه 23 ربیع الثانی 1245 ه. در فاجعه وباى عام در نراق درگذشت(2)

ص: 190


1- روضات الجنّات : ج 7 ص 200، مستدرک وسائل: ج 3 ص 396، اعیان الشیعه: ج 10 ص 143، فوائد رضويه ص 670، ریحانة الأدب: ج 6 ص 164، جامع السعادات: ج 1 - مقدمه -
2- اعیان الشیعه: ج 3 ص 183 ، الكرام البرره: ج 1 ص 116.

صاحب روضات از برخی از شاگردان مرحوم نراقی بدون واسطه نقل می کند که به هنگام نقل جنازۀ ایشان از نراق به عراق، در یکی از منازل به جهت شدّت گرما از متعفّن شدن جنازه اندیشناک بودم، برای استفسار حقیقت به نزدیکی جنازه رفتم، رایحۀ طیبه ای چون مشک ناب از جنازه ساطع بود. و تا هنگام دفن در نجف اشرف هیچ تغییری در جنازه حادث نشده بود.(1)

ولی مهمتر از آن داستان پدیدار شدن جسد مطهر ایشان و جسد پاک پدر بزرگوارشان، پس از یک قرن - تر و تازه - می باشد، و اینک متن داستان:

در حدود 1312ه. مرحوم حاج سيّد محمّد خسروشاهی، از علمای برجستۀ تبریز و صاحب تألیفات ارزشمندی چون: «مشکاة المصابیح » در گذشت، جنازۀ ایشان از آذربایجان به نجف اشرف منتقل گردید و در مقبرۀ نراقیها به خاک سپرده شد.

فرزند برومندش مرحوم آیت اللّه حاج سید احمد خسروشاهی ( متولد 1266 ه. و متوفای 1327ه. ) به احترام پدر بزرگوارش وارد سرداب می شود که پیکر پاک والد گرامی اش را در سرداب قرار دهد، در آنجا اجساد مطهر ملاً مهدى و ملا احمد نراقی را مشاهده می کند که هیچ تغییری پیدا نکرده و تر و تازه می باشد.

این داستان را صاحب ريحانة الادب، كه مرحوم حاج سید احمد را درک کرده، و از محضرش کسب فیض نموده، از ایشان نقل فرموده است.(2)

حاج سیّد احمد خسروشاهی، پدر مرحوم حاج سید مرتضی خسرو شاهی ( متوفای 1372 ه. ) و جدّ آقایان: حاج سیّد ابوالفضل، حاج سیّد احمد و حاج سید هادی خسروشاهی - معاصر - بود .

با توجه به اینکه تاریخ فوت مرحوم سیّد محمد خسروشاهی در حدود

ص: 191


1- روضات الجنّات: ج 1 ص 98 ريحانة الأدب: ج 6 ص 163 و فوائد رضویه ص 41 .
2- ريحانة الادب : ج 6 ص 163 .

1312 ه. می باشد، روشن می شود که به هنگام پدیدار شدن جسد نراقی ها بیش از یکصد سال از فوت ملا مهدی، و در حدود 67 سال از فوت ملا احمد می گذشته است.

این داستان را شیخ آغا بزرگ تهرانی به تفصیل در ضمن شرح حال حاج سید محمد خسروشاهی نوشته، جز اینکه حرف «م» نقباء البشر هنوز به چاپ نرسیده است ولی در «الكرام البررة » می فرمایند: « مسئلۀ نپوسیدن اجساد برای بسیاری از قدما و متأخرین اتفاق افتاده است، که از قدما کلینی و صدوق و از متأخرین نراقی ها، شیخ حیدر عاملی و علامۀ نوری می باشند که گروهی از آنها را در «نقباء البشر» در ضمن شرح حال سيّد محمّد خسروشاهی یاد کرده ایم.(1)

و در بخش چاپ نشده « نقباء البشر » در شرح حال حاج سيّد محمّد خسروشاهی می نویسد:

«سیّد دانشمند، پارسا، پرهیزکار و جليل القدر حاج سيد محمد بن سيّد على بن سیّد ابوالحسن خسروشاهی، صاحب تعادل و تراجیح و ... از علمای اعلام و مراجع بزرگ تبریز، در 1310 و اندی درگذشت، فرزندش عالم جليل القدر حاج سیّد احمد جنازۀ پدر را به نجف اشرف حمل کرد و در سردابی در مجاورت سرداب نراقی ها دفن کرد.

هنگامی که مرحوم سید احمد برای دیدن وضع سرداب، با شمعی وارد سرداب می شود، می بیند که از سرداب نراقی ها تعدادی سنگ فرو ریخته و داخل سرداب دیده می شود.

شمع را به داخل سرداب میبرد و جسد هر دو نراقی را می بیند که تر و تازه هستند، حتی کفنشان نیز پس از گذشت اینهمه زمان هیچ تغییری نکرده است.

ص: 192


1- الكرام البررة: ج 1 ص 422 .

و لذا مرحوم سیّد احمد وصیّت می کند که او را نیز در کنار پدر بزرگوارش دفن کنند، و لکن مقدّر چنین بود که در بقیع دفن شود».

سپس مرحوم شیخ آغا بزرگ اضافه می کند:

«برای علمای اعلام که خدمتگزار شریعت مقدّسۀ خداوند متعال هستند، شایسته همین است که پیکر پاکشان را زمین نخورد، زیرا این پیکرها در اطاعت پروردگار ضعیف و نحیف شده اند».(1)

آنگاه جمعی از بزرگان را نام برده که پیکر پاکشان پس از گذشت سالیان دراز نپوسیده است، که ما هر یک را در جای خود متذکر شدیم.

و در ضمن شرح حال مرحوم حاج سید احمد می نویسد:

«وی به جهت علتی که در شرح حال پدرش خواهیم نوشت، وصیت کرده بود که در کنار پدرش دفن شود، جز این که در آخرین سفر حج خود از این نظر برگشت و بعد از مراجعت از مکه معظمه در مدینۀ منوره حاجتی جز این نداشت که در حریم مادر بزرگوارش حضرت زهرا (عليها السلام) مدفون گردد.

به جد بزرگوارش حضرت رسول اکرم (صلی اللّه عليه وآله وسلم) متوسل شد که این حاجتش را روا سازد، و مکرّر به همراهانش می گفت که از جد بزرگوارش چنین حاجتی درخواست کرده است.

از ورودش به مدینۀ منوّره چند روزی نگذشته بود که تب مختصری کرد، یک روز در آن حال ماند و شب درگذشت و در قبرستان بقیع در کنار پله های «بیت الاحزان » که مقام صدیقۀ طاهره است، به خاک سپرده

شد ».(2)

ص: 193


1- نقباء البشر - مخطوط -
2- نقباء البشر: ج 1 ص 119 و علمای معاصرین ص 354 .

65 - سید محمد مهدى بحر العلوم

پیکر پاک زعیم عالیقدر شیعه مرحوم سیّد محمد مهدی بحرالعلوم پس از دو قرن و نیم تر و تازه پدیدار گردید.

نادره زمان اعجوبۀ دوران، صاحب کرامات فراوان، اسطورۀ دانش و تقوا، مرحوم سید محمد مهدی بحرالعلوم در پگاه عید سعید فطر 1115 ه. در کربلا دیده به جهان گشود.

مقدّمات و سطح عالی را در اوان کودکی فرا گرفت، قبل از بلوغ در درس خارج فقه صاحب حدائق و خارج اصول وحید بهبهانی و پدرش آقا سید مرتضی حضور یافت.(1)

بیش از چهارده بهار از سنّ مبارکش نگذشته بود که به نجف اشرف مهاجرت نمود، و از خرمن علمی علمای نجف خوشه ها چید.

به سال 1186 ه. به قصد زیارت حضرت ثامن الحجج (عليه السلام) به مشهد مقدس مشرّف شد، درس حاج میرزا مهدی شهید را خیلی پسندید و لذا هفت سال در مشهد اقامت نمود و از درس حاج میرزا مهدی ( مستشهد 1218 ه. ) استفاده نمود، لقب «بحر العلوم » را او به مرحوم بحر العلوم عطا کرد.(2)

در شعبان 1193ه. به نجف اشرف مراجعت کرد و همانسال برای حجّ خانه خدا به حجاز رفت و در حدود سه سال در مکه معظمه رحل اقامت افکند.

در این مدت به تدریس پرداخت پیروان همۀ مذاهب در حوزۀ درس او شرکت می جستند و سیّد به قدری تقیّه را رعایت می کرد که پیرو هر مذهبی او را از پیروان مذهب خویش تصوّر می کرد.

هنگامی که در میان همۀ مذاهب جایگاه محکمی به دست آورد تقیّه را کنار

ص: 194


1- رجال بحر العلوم: ج 1 ص 33 .
2- رجال بحر العلوم: ج 1 ص 34 و 43 .

گذاشت و به ترویج تشیّع پرداخت و با همۀ فرق به بحث و گفتگو برخاست و همه را به خضوع و تسلیم ناچار ساخت .

تا در سال 1195 ه. به نجف اشرف مراجعت نمود.

مرحوم بحرالعلوم در اخلاق ،تواضع، محبّت و عواطف، مثل اعلی و نمونۀ بی همتا بود.

جلالت قدر و بلندی مقام آن یگانۀ زمان، برتر از آن است که در این صفحات بگنجد.

روزها به درس و بحث و رسیدگی به امور مردم مشغول بود و شبها با پای پیاده به مسجد سهله مشرّف میشد و تا سحر به تهجد و عبادت می پرداخت.

اوّل صبح به نجف اشرف باز میگشت و به حرم مطهر مولای متقیان (عليه السلام) مشرف می شد و مشکلاتش را از حلال مشکلات می خواست و پاسخ لازم را دریافت می کرد.

هیبت و وقارش به حدی بود که کسی جرأت نمی کرد در حضور ایشان آغاز سخن کند، و لذا خودش به یکی از ملازمان محضرش اشاره می کرد که باب سخن را بگشاید.

شیخ جعفر کبیر با آنهمه جلالت قدر و ریاست و فقاهت مطلقه ای که داشت، برای تبرک خاک نعلین سید را با تحت الحنک عمامه اش پاک می کرد.(1)

پس از رحلت وحید بهبهانی ریاست تامه و زعامت مطلقۀ جهان تشیع به او رسید، ولی او به قدری از جاه و مقام دوری می جست که ریاستش را میان چهره های برجستۀ شاگردانش تقسیم نمود:

مرجعیت و تقلید و فتوا را به شاگرد ارشدش شیخ جعفر كاشف الغطاء موكول نمود، حتی خانوادۀ خودش را نیز به او ارجاع داد .

ص: 195


1- ريحانة الادب : ج 1 ص 234 .

امامت و اقامۀ جماعت را به اسوه تقوا و تقدّس شیخ حسین نجف اعطا کرد و به همۀ طبقات دستور داد که به ایشان اقتدا کنند.

قضاوت و حل و فصل مخاصمات را به شیخ شریف محی الدین واگذار نمود و خود به تدریس و تحقیق و تألیف پرداخت.(1)

مرحوم بحر العلوم مناظرات فراوانی با علمای یهود داشت که دلایل محکم، براهین استوار، اخلاق فاضله و کرامات باهره اش گروه انبوهی از قوم یهود را به سوی اسلام جلب کرده، آنها را به شرف اسلام مشرف نمود.(2)

فرازهائی از این مناظرات در ضمن شرح حالش در کتب تراجم آمده و نسخۀ خطی آن با تصحیحات مرحوم شیخ محمد جواد بلاغی درکتابخانۀ حفیدش سیّد محمد صادق بحر العلوم باقی است.(3)

از مرحوم بحرالعلوم کرامات فراوانی نقل شده که قسمتی از آنها را مرحوم نوری در کتاب گرانسنگ خود آورده است.(4)

با آنهمه زهد، تقوا، تهجد، مناجات و مخالفت با هواهای نفسانی، اگر درب حرم به رویش باز شود، اگر پاسخ سؤالاتش را از محضر مولای متقیان (عليه السلام) دریافت کند، یا قطعۀ ابری در گرمای سوزان بالای سرش حرکت کند(5) و یا مولایش نیم رخی به او بنماید، جای هیچ استبعادی نخواهد بود.(6)

فیض یابی او به حضور مبارک ناموس دهر، امام عصر - عجل اللّه تعالى فرجه و جعلنا من أعوانه و أنصاره - متواتر می باشد.

چندین مورد از موارد شرفیابی ایشان را به پیشگاه کعبه مقصود و قبلهٔ

ص: 196


1- رجال بحر العلوم ج 1 ص 41 .
2- ريحانة الادب: ج 1 ص 234 .
3- رجال بحرالعلوم: ج 1 ص 66 .
4- دارالسلام: ج 2 ص 206 - 213 و ج 4 ص 422 - 428.
5- دار السلام: ج 4 ص 425 .
6- رجال بحر العلوم: ج 1 ص 72.

موعود، مرحوم نوری با اسناد مورد اعتماد و استناد آورده است، که ما در اینجا فهرست وار اشاره می کنیم:

1 - داستان معروف تشریف فرمائی حضرت بقیة اللّه - ارواحنا فداه - به منزل سيّد بحر العلوم، در مکه معظمه .(1)

2 - تشرّف ایشان به محضر قطب عالم امکان در مسجد سهله، و نقل این دیدار برای میرزای قمی صاحب «قوانین ».(2)

3 - مشاهده جمال جهان آرای حضرتش در حرم مطهر عسكريين (عليهما السلام) در حال نماز .(3)

4 - گفتار ایشان در پاسخ سؤال از امکان رؤیت طلعتِ غرّای امام عصر (عليه السلام) در غیبت کبری، به حالت حدیث نفس:

«در جواب چه بگویم، و حال آنکه مرا در بغل کشید و به سینه خود چسبانید؟!»

و گفتنش به سائل: « از اهل بیت عصمت (عليهم السلام) رسیده است تکذیبِ مدعی رؤیت حضرت حجت (عليه السلام) ».(4)

این چهار مورد را محدّث نوری توسط آقای علی رضا نائینی، از مولی زین العابدین سلماسی نقل کرده، و هر دو را به تقوا و فضلیت ستوده است .

ص: 197


1- بحار ج 53 ص 237، جنّة المأوى ص 52، نجم ثاقب ص 350 و دارالسلام: ج 2 ص 209 .
2- جنة المأوى ص 48 دارالسلام: ج 2 ص 208، نجم ثاقب ص 348 و بحار: ج 53 ص 234 .
3- نجم ثاقب ص 350 ، بحار ج 53 ص 237 ، دارالسلام ج 2 ص 209 و جنّة المأوى ص 52 .
4- بحار ج 53 ص 236، جنة المأوى ص 51، نجم ثاقب ص 349 و دارالسلام: ج 2 ص 208 .

میرزای نوری از «علیرضا نائینی» همشیره زادۀ حاجی کلباسی، به عنوان: رفیق شفیق، صدیق سدید، عالم عامل، عارف کامل، شناگر دریای خوف و رجا، و جولانگر عرصۀ زهد و تقوا تعبیر نموده است.(1)

و در مورد مولی زین العابدین سلماسی: پارسا، پرهیزکار و صاحب کرامت تعبیر کرده، و از «ابدال » شمرده است.(2)

شیخ آغا بزرگ نیز پس از ستایش مولی زین العابدین و پدر و پسر ایشان، تعبیر «ابدال» را در مورد آنان به کار برده است.(3)

مولی زین العابدین سلماسی شاگرد بحرالعلوم و ملازم محضر او در سفر و حضر بود، در شب 11 ذیحجه 1266ه. وفات کرده، در رواق کاظمین (عليهما السلام) مقابل مقبرۀ شیخ مفید قدس سره به خاک سپرده شد .

ميرزایِ نوری مشروح دیدارهای فوق را توسط علیرضا نائینی از مرحوم سلماسی نقل کرده، و او بدون واسطه از مرحوم بحرالعلوم.

5 - داستان تشرّف بحرالعلوم به مسجد سهله و جای گرفتنش در صف جماعت، به امامت آقای دو جهان. (4)

مرحوم نوری این داستان را از شیخ احمد صد تومانی، از جدش مولی محمد سعید صد تومانی نقل کرده و هر دو را به تقوا و فضیلت ستوده، شیخ آغا بزرگ نیز هر دو را متعرّض شده، ستایش فراوان نموده، و مولی محمد سعید را از افاضل شاگردان بحرالعلوم معرّفی نموده است.(5)

ص: 198


1- جنة المأوى ص 48 و دارالسلام: ج 2 ص 207.
2- دارالسلام: ج 2 ص 207 و جنة المأوى ص 48 .
3- نقباء البشر: ج 2 ص 595 .
4- دارالسلام: ج 4 ص 425، بحار ج 53 ص 240، جنّة المأوى ص 55 و نجم ثاقب ص 352 .
5- الكرام البرره: ج 1 ص 73 و ج 2 ص 601.

6 - گفتگوی سیّد بحرالعلوم در سرداب مقدّس با امام غایب از ابصار و حاضر در امصار.(1)

مرحوم نوری آن را از سید علی نوۀ مرحوم بحرالعلوم، از سیّد مرتضی داماد بحر العلوم نقل کرده، و هر دو را به عنوان عالم متقی، سیّد سند، حبر معتمد، اسوۀ علما و قدوۀ فقها ستوده است.(2)

7 - تشرّف سید بحرالعلوم به حرم مولای متقیان و مشاهدۀ حجت الهی در حال تلاوت قرآن و گفتنش :

«چه خوش است صوت قرآن زتو دلربا شنیدن ».(3)

میرازی نوری این داستان را توسط «میرزا حسین لاهیجی » از مولی زین العابدین سلماسی روایت کرده است.

میرزا حسین لاهیجی از شاگردان شیخ مرتضی انصاری بود، شاگردان بحرالعلوم را درک کرد، به سال 1306 ه. در کاظمین درگذشت.

صاحب الذریعه او را به عنوان: علامۀ محقق، فقیه متبحر و مدرّس جليل ستوده است.(4)

روی این بیان گزارشهای تشرّفات ایشان به پیشگاه کعبۀ مقصود و قبلۀ موعود توسط شاگردان مورد اعتماد و استناد ایشان نقل شده و جای هیچگونه شک تردید نیست .

علامۀ بحرالعلوم پس از یک عمر زندگی سراسر افتخار، در رجب 1212 ه. دیده از جهان فرو بست و جهان تشیّع را در سوک خود به عزا نشاند.

مرحوم بحرالعلوم بسیار علاقمند بود که شیخ حسین نجف بر پیکر او نماز بگزارد ولی پیش بینی کرده بود که چنین نخواهد شد.

ص: 199


1- بحار ج 53 ص 239، دارالسلام: ج 2 ص 211، جنّة المأوى ص 54 و نجم ثاقب ص 351 .
2- دارالسلام: ج 2 ص 210 .
3- نجم ثاقب ص 352 .
4- نقباء البشر: ج 2 ص 511 .

هنگامی که پیکر شریف مرحوم بحرالعلوم به صحن مطهر امیرمؤمنان (عليه السلام) وارد می شد، حاج میرزا محمد مهدی شهرستانی وارد صحن شد و همۀ بزرگان اتفاق کردند که او را مقدّم بدارند، این نیز یکی از کرامات بحرالعلوم به شمار می آید.(1)

جنازه آن اعجوبۀ دوران پس از طواف دادن در حرم مطهر مولای متقیان به طرف مسجد طوسی انتقال یافته، در کنار مسجد طوسی، در مجاورت قبر مطهر شیخ طوسی به خاک سپرده شد.

در عهد زعامت مرحوم آیت اللّه حیکم با جلب نظر ایشان مقبرۀ مرحوم بحرالعلوم را تجدید بنا کرده، داخل مسجد طوسی کردند.

نگارنده در فروردین 1357 ش. به هنگام عتبه بوسی مولای متقیان امیرمؤمنان (عليه السلام) به زیارت این دو اسطوانۀ تقوا و فضیلت در مسجد طوسی توفیق یافته است.(2)

سرور معظم آیة اللّه ناصری، روز 22 ذیقعدۀ 1415 ه. در منزل خود در دولت آباد اصفهان به نگارنده فرمود:

در ایام تجدید بنای مقبرۀ مرحوم بحرالعلوم ما در نجف بودیم، به هنگام ترمیم اطراف لحد متوجه شده بودند که دیواره لحد فرو ریخته، چون دیوارۀ لحد را برداشتند، جسد مرحوم بحرالعلوم پس از گذشتن بیش از دو قرن و نیم تر و تازه پدیدار گردید.

* * *

ص: 200


1- رجال بحر العلوم: ج 1 ص 117 .
2- مسجد طوسی یکی از قدیمیترین مساجد نجف اشرف، در محلّ منزل مسکونی شیخ طوسی، و بر حسب وصیت ایشان بعد از رحلت ایشان ( 460 ه. ) ساخته شده است. قبر شیخ طوسی در وسط مسجد و مقبرۀ سید بحرالعلوم در بیرون مسجد قرار داشت [ موسوعة العتبات: ج 7 ص 108 ].

66 - حاج سید مهدی شهید

پیکر پاک مرحوم حاج سید مهدی شهید، مستشهد 1218ه. 51 سال بعد از وفاتش تر و تازه بود.

در پای درس وحید بهبهانی - استاد کل - متوفای 1205 ه. چهارتن از علما به والاترین مقام علمی و تقوائی رسیدند که هر چهار تن «مهدی » نام داشتند، و لذا به: «مهادى اربعه » شهرت یافتند:

1 - مولی محمد مهدی نراقی، متوفای 1209 ه.

2 - سيّد محمد مهدى بحر العلوم، متوفای 1212 ه.

3 - حاج میرزا محمد مهدی شهرستانی، متوفای 1216 ه.

4 - حاج سيّد محمّد مهدی شهید، مستشهد 1218ه.

حاج سیّد محمد مهدی شهید، فرزند حاج سیّد هدایت اللّه اصفهانی، و جدّ اعلای حاج میرزا حبیب اللّه خراسانی(1) به سال 1152 ه. متولد شد، و در شب 11 رمضان 1218 ه. به دست نادر میرزا ( نویرۀ نادر شاه ) در مشهد مقدس به درجۀ رفیعهٔ شهادت رسید.(2)

علامۀ امینی علل و انگیزۀ شهادت و کیفیت شهادتش را به تفصیل آورده است.(3)

سيّد محمد مهدی شهید شخصیت بسیار برجسته و استاد على الاطلاق حوزه علمیۀ مشهد بود، و لقب « بحر العلوم » را به مرحوم بحر العلوم او عطا کرده بود.(4)

از حاج سید محمد مهدی شهید اولادی بر جای ماند که از آن جمله است :

ص: 201


1- صاحب دیوان چاپ شده، و متوفای 1327 ه.
2- فوائد رضویه ص 671 و منتخب التواريخ ص 674 .
3- شهداء الفضيله ص 275 - 286 .
4- رجال بحر العلوم ج 1 ص 43 .

«حاج میرزا هدایت اللّه » - متوفای 1248ه. - از او نیز فرزندانی بر جای ماند که از آن جمله است: «حاج میرزا هاشم» پدر مرحوم حاج میرزا حبیب اللّه خراسانی.

حاج میرزا هاشم - نوۀ حاج سید محمد مهدی - به سال 1209 ه. متولد شد و به سال 1269ه. در مشهد مقدّس درگذشت.

به هنگام فوت مرحوم حاج میرزا هاشم، سرآمدِ علمای مشهد مرحوم حاج میرزا محمد آقازاده، فرزند آخوند خراسانی بود، او دستور داد که جسد حاج میرزا هاشم را در کنار جد بزرگوارش حاج سیّد محمد مهدی شهید - در حرم مطهر حضرت ثامن الحجج - دفن کنند.

هنگامی که در کنار قبر جدش محل قبر را حفر کردند دیوارۀ لحد جدش فرو ریخت و جسدش ظاهر گردید. با کمال تعجب مشاهده کردند که جسد تر و تازه است.

مرحوم آقا زاده دستور دادند که قبر را مرمت کنند و برای مرحوم حاج میرزا هاشم قبر دیگری، کمی با فاصله حفر کنند که به قبر جدش صدمه نرسد.

این داستان را حجّة الاسلام و المسلمین آقای شیخ عبد الرضا کفائی فرزند برومند مرحوم حاج میرزا احمد کفائی، که از فضلای برجسته حوزۀ علمیه قم، و از هر جهت مورد اعتماد و استناد است، برای نگارنده نقل فرمود .

علامه امینی در ضمن شرح حال مرحوم حاج سید محمد مهدی شهید، از کتاب « مطلع الشَّمسِ » اعتماد السلطنه، صاحب کتاب « مرآة البلدان » و متوفّاى 1313ه. نقل فرموده که مرحوم حاج میرزا محمد مهدی شهید در شبها و سحرها، در مواقعی که دربهای حرم بسته بود، چون به حرم مطهر مشرّف می شد، دربهای

حرم به رویش باز می شد.(1)

محدث قمی نیز این کرامت را برای ایشان نقل فرموده است.(2)

* * *

ص: 202


1- شهداء الفضيله ص 277 .
2- فوائد رضویه ص 671 .

67 - سيدى جليل القدر

جسد سید بزرگواری بعد از 200 سال تر و تازه کشف شد و داستان جالبی دارد که یکی از بزرگان از مرحوم سید علی شبّر نقل فرمودند.

مرحوم شبّر می گوید: یک وقت در نجف از جهت مسکن بسیار در مضیقه بودم، به دنبال خانه مناسبی می گشتم، خانۀ خوبی با شرایط بسیار سهلی یافتم، جز اینکه صاحب خانه :گفت «این خانه شوم است ».

من به جهت اضطرار فراوان پذیرفتم و دل به دریا زدم و به آن خانه منتقل شدم.

در لحظۀ ورود آنچه دعا و تعویذ بلد بودم خواندم و گوسفندی ذبح کردم و در میان فقرا تقسیم نمودم. بازهم نگران بودم و انتظار وقوع حادثه ای را می کشیدم.

نخستین شبی که در آن خانه خوابیدم سیّد کهنسالی را در خواب دیدم که به من گفت: «شما چرا؟ » گفتم: مگر چه شده؟!

گفت: دستشوئی این خانه به قبر من رخنه کرده، در قبر من فرو می ریزد.

از خواب برخاستم و اوّلِ صبح به دنبال مقنّی رفتم و اطراف دستشوئی را خاک برداری کردم به یک سنگ قبر رسیدم که نام و نشان سید بزرگواری بر آن حک شده بود و 200 سال از تاریخ فوتش می گذشت.

چون سنگ را برداشتیم جنازۀ پیر مردی ظاهر شد که کاملاً تر و تازه بود. جنازه را شستشو داده کفن ،کرده در جای مناسبی دفن کردیم.

هنگامی که مشخصات حک شده در آن تخته سنگ را به خدمت مرحوم شیخ آغا بزرگ گفتیم، شناسائی شد و معلوم گردید که سید جلیل القدری است، و صاحب تألیف است.

برای رعایت شخصیّت آن بزرگوار نام و نشانش را مرحوم شبّر نگفته بود، و لذا نام شريفش برای ما معلوم نشد.

* * *

ص: 203

68 - در بقعه داود بن سلیمان

در بقعۀ مباركۀ «ابواحمد، داود بن سليمان بن جعفر » از خواص اصحاب حضرت موسی بن جعفر، و میزبان امام هشتم (عليهما السلام) ، واقع در محله «درب کوشک» در مجاورت «مسجد سوخته چنار قزوین» پیکر پاک یکی از بندگان صالح خدا پس از صدها سال تر و تازه پدیدار گردید .

داود بن سلیمان از اصحاب امام کاظم (عليه السلام) بود ، محضر مقدس آن حضرت را درک کرده ،روایاتی از آن حضرت نقل کرده، از جمله حدیثی را از آن حضرت در مورد امام رضا (عليه السلام) و نص بر امامت آن حضرت روایت کرده است.(1)

شیخ طوسی او را در شمار اصحاب امام رضا (عليه السلام) نام برده(2) و شیخ مفید او را به عنوان: اهل دانش و تقوا، از فقهای شیعه، از خواص اصحاب امام کاظم (عليه السلام) و از افراد مورد اعتماد آن حضرت شمرده است.(3)

نظر به این که «داود بن سلیمان » بین تعدادی از راویان مشترک است، گروهی از رجالیون احتمال قوی داده اند که منظور شیخ مفید از «داود بن سلیمان » میزبان امام هشتم و شخص مورد نظر ما باشد.(4)

نجاشی مقدم رجالیون می فرماید:

«داود بن سليمان بن جعفر، ابواحمد قزوینی» از او ابن نوح در رجالش یاد کرده، برای او کتابی است از امام رضا (عليه السلام) .(5)

بعد از نجاشی همۀ رجالیون فرمایش ایشان را در کتابهای خود آورده،

ص: 204


1- اصول کافی: ج 1 ص 313، ارشاد مفید: ج 2 ص 251، غیبت شیخ طوسی ص 26 و اعلام الوری ص 305 .
2- رجال شیخ طوسی ص 375 .
3- ارشاد مفید: ج 2 ص 248 .
4- نقد الرّجال ص 128، تنقيح المقال : ج 1 ص 411، ثقات الرّواة: ج 1 ص 287 ، بهجة الآمال: ج 4 ص 72 و معجم النّقات ص 282 .
5- رجال نجاشی ص161 .

تصریح کرده اند که داود بن سلیمان کتابی را از امام رضا (عليه السلام) روایت کرده است.(1)

ابن داود او را در قسم اوّل یعنی بخش ثقات آورده(2) محقق گرانمایه مرحوم حاج شیخ موسی زنجانی، متوفای 1398 ه. در کتاب پر ارج « الجامع » فرموده: روایاتش در نهایت استحکام و استقامت، اسنادش صحیح، خودش موثق و روایاتش صحیحه می باشد.(3)

همۀ بزرگان بر او اعتماد کرده، روایاتش را در مجامع حدیثی آورده اند:

شیخ مفید در امالی(4)، شیخ صدوق در عیون(5)، امالی(6)، خصال(7) و توحيد(8) و سيد ابن طاوس در اليقين(9) و التحصين(10) از او روایت کرده اند.

«رافعی » در کتاب « التّدوین» روایاتی را از طریق داود بن سلیمان از امام رضا (عليه السلام) روایت کرده، می نویسد:

داود بن سلیمان، ابواحمد قزوینی، شیخی است که به روایت از علی بن موسى الرضا (عليه السلام) شهرت یافته، گویند علی بن موسی الرّضا (عليه السلام) در مدت توقفش در قزوین در خانۀ او مختفی بود .(11)

داود بن سلیمان کتابی از آن حضرت روایت کرده، که اهالی قزوین توسط

ص: 205


1- جامع الرّواة : ج 1 ص 304، نقد الرّجال ص 128، تنقيح المقال : ج 1 ص 410، قاموس الرّجال: ج 4 ص 244، بهجة الآمال : ج 4 ص 72، و معجم رجال الحديث: ج 7 ص 109.
2- رجال ابن داود ص 90 .
3- الجامع فى الرّجال: ج 1 ص 744 و 745 .
4- امالی شیخ مفید ص 99، 111 ، 124 ، 309 و 316.
5- عيون الأخبار: ج 1 ص 219 ( باب 28 ح 25 ) .
6- امالی شیخ صدوق ص 221 ( مجلس 45 ح 15 ).
7- خصال ج 1 ص 179 ( ح 242 ).
8- توحيد صدوق ص 68، 182 و 369 .
9- اليقين ص 467 و 493 .
10- التحصين ص 596 .
11- التدوين: ج 3 ص 3 و ضيافة الاخوان ص 210.

«على بن محمد بن مهرویه» و دیگران از او روایت کرده اند.

آنگاه روایاتی را با سلسلۀ اسنادش از داود بن سليمان از امام رضا (عليه السلام) روایت کرده که به نقل یک روایت تبرک می جوییم:

رافعی به واسطۀ ابو علی حداد، از کتاب حافظ خلیل، از محمد بن اسحاق بن محمد، از پدرش و از علی بن مهرویه، از داود بن سلیمان از امام علی بن موسی الرضاء (عليه السلام) از پدران بزرگوارش، از امیرمؤمنان، از رسول اکرم (صلی اللّه عليه وآله وسلم) روایت کرده که فرمود:

«الْعِلْمُ خَزَائِنُ وَ مِفْتَاحُهُ السُّوَالُ، فَاسْئَلُوا - يَرْحَمُكُمُ اللَّهُ - فَإِنَّهُ لَيُوَجَرُ فِيهِ أَرْبَعَةٌ: اَلسّائِلُ وَالْمُعَلِّمُ وَالْمُسْتَمِعُ وَالْمُحِبُّ لَهُمْ»:

«دانش گنج است، کلید آن پرسش است، پس بپرسید - خداوند شما را بیامرزد - زیرا خداوند برای پرسش چهار طائفه را پاداش می دهد :

1 - پرسش کننده

2 - تعلیم کننده

3 - استماع کننده

4 - دوست دارندۀ آنان » .(1)

کتابی که داود بن سلیمان از امام رضا (عليه السلام) روایت کرده همان «صحيفة الرّضا » می باشد.

رضی الدّین محمّد بن الحسن القزوینی در این رابطه می نویسد:

داود بن سلیمان 240 حدیث از امام رضا (عليه السلام) در کتابی گرد آورده و آن را « صحيفة الرّضا » نام نهاده است. (2)

نسخه داود بن سلیمان را 10 تن از شاگردانش از او روایت کرده اند، که بیش

ص: 206


1- التدوين: ج 3 ص 4، ضيافة الاخوان ص 211 و حلية الأولياء : ج 3 ص 192.
2- ضيافة الاخوان ص 208 .

از همه توسط علی بن محمد بن مهرویه (متوفای 335 ه. )(1) در دنیا منتشر شده است.

داود بن سلیمان از معمّرین بوده، بیش از یکصد سال عمر کرده، امام کاظم (عليه السلام) ( مستشهد 183ه. ) را درک کرده، تا سال 266 ه. زنده بود، که علی بن محمد بن مهرویه در سال 266 ه. از او استماع حدیث کرده است.(2)

ابن مهرویه به سال 318 و 323ه. وارد بغداد شده نسخۀ « صحيفة الرّضا » را به نقل از داود بن سلیمان بر مشایخ بغداد حدیث کرد. (3)

ذهبی پس از این که او را به عنوان: محدّث ،امام، رحاله و صدوق ستوده، می نویسد:

آنقدر حدیث نوشت که به حساب نمی آید، گزیدۀ کتابهایش را ابن عقده در سه مجلد آورده است.(4)

کتاب گرانسنگ « صحيفة الرّضا » بارها در ایران و هند به چاپ رسیده، نسخه تحقیق شدۀ آن اخیراً از طرف مدرسۀ الامام المهدی قم منتشر شده است.

در این چاپ هشتاد سند برای احادیث کتاب ذکر شده که 26 سندِ آن به «داود بن سليمان » می رسد. (5)

برای تکمیل این موضوع اضافه می کنیم که: دومین راوى « صحيفة الرّضا » : « احمد بن عامر بن سلیمان طائی » از تبار شهید گرانقدر کربلا: « وهب بن عامر » است.

او به سال 157 ه. متولد شد، به سال 194 ه. به محضر مقدس امام رضا (عليه السلام)

ص: 207


1- سیر أعلام النبلاء: ج 15 ص 397.
2- الجامع فى الرّجال: ج 1 ص 744 .
3- تاریخ بغداد ج 12 ص 69 و انساب سمعانی: ج 10 ص 139.
4- سير أعلام النبلاء: ج 15 ص 396
5- صحيفة الرّضا - مقدمه - ص 13 - 39.

رسید، نسخۀ صحیفه را از آن حضرت روایت کرد، سپس در سامرا رحل اقامت افکند.(1)

او محضر مقدس امام هادی و امام عسکری (عليهما السلام) را نیز درک کرد و برای آنها اذان گفت.(2)

او بیش از یکصد سال عمر کرد، آخرین گزارشی که از او به دست ما رسیده، اینست که به سال 260ه. زنده بود و حدیث می گفت.(3)

قبر مطهر داود بن سلیمان تا زمان ما شناخته شده باقی مانده، در بقعه ای در محله « درب کوشک » متصل به مسجد سوخته چنار قزوین قرار دارد.

«کوشک » به معنای قصر و کاخ،« درب کوشک » یعنی « باب القصر ».

در منابع قدیمی از آرامگاه داود بن سلیمان «جوسق » تعبیر شده، آنهم به همین معنی است، زیرا «جوسق » معرب کوشک می باشد.(4)

این محله را از این جهت «درب کوشک » گویند که صاحب بن عباد در ایام اقامتش در قزوین در این محله ساختمان مرتفعی ساخته بود و در آنجا اقامت می کرد.(5)

و مسجد مجاور قبر او را از این جهت «سوخته چنار» گویند که در آنجا چناری بسیار کهن بود و میان آن تهی بود و به سوخته چنار شهرت داشت، سال گذشته آن را بریدند .

در سال 1349 ش. به هنگام تعمیر و بازسازی بقعۀ شریف داود بن سليمان، پیکر پاک بنده ای از بندگان صالح خدا پدیدار شد که کاملاً تر و تازه بود.

فاضل مكرّم آقای سید جمال زرآبادی، فرزند گرانمایۀ مرحوم حاج سید جليل و حفید گرامی مرحوم حاج سید موسی زرآبادی یکی از شاهدان عینی این

ص: 208


1- تاريخ بغداد ج 4 ص 336.
2- رجال نجاشی ص 100 .
3- عيون الأخبار: ج 2 ص 24.
4- فرهنگ معین ج 3 ص 3125 .
5- ضيافة الاخوان ص 261 .

پیکر مطهر است .

روز جمعه 14 ذیقعدۀ 1415ه. که برای تحقیق در این زمینه به خدمت ایشان رسیدم، فرمودند:

من پیکر پاک این بندۀ صالح را به چشم خود دیدم، بدن کاملاً تر و تازه بود، ولی کفن پوسیده بود.

در دست میت تسبیح تربتی بود که نخ آن پوسیده بود و با اولین حرکت، دانه های تسبیح فرو ریخت.

سپس اضافه کرد:

مشخصات این جسد معلوم نشد ولی آنچه مسلم است اینست که این جسد به صدها سال پیش مربوط است، زیرا از وقتی که ما در اینجا زندگی می کنیم، کسی را در اینجا دفن نکرده اند، در این کوچه پیرمردان کهنسالی هستند، آنها نیز گواهی می دهند که در این 70 - 80 سال اخیر کسی در اینجا دفن نشده است، آنها از پدران خود نیز نشنیده اند که در عهد آنها کسی در اینجا دفن شود .

آنگاه فرمودند:

جسد یاد شده را کفن کردند و به قبرستان « وقفيّات صدر » منتقل نمودند.

آنچه از ظاهر جسد معلوم بود مردی در حدود 60 ساله بود.

مؤلّف گوید: « وقفیّات صدر در جنوب قزوین قرار دارد و اینک به «بهشت حسینی » شهرت دارد.

از خدمت آقای زرآبادی مرخص شده به قبرستان یاد شده رفتیم، از دهها نفر که برای نثار فاتحه حضور داشتند پرس و جو کردیم، همگی از این داستان مطلع بودند و بر صحت آن تأکید می کردند .

* * *

ص: 209

69 - شیخ حیدر آل محفوظ عاملی

جسد پاک و مطهر شیخ حیدر عاملی متوفای اوایل قرن سیزدهم، سالها بعد از وفاتش تر و تازه پدیدار شد.

شیخ آغا بزرگ تهرانی بر صحت آن تأکید کرده، در شرح حال ایشان می فرماید:

«از علمای عصر و از اتقیای دهر بود، در هرمل - از دهات جبل عامل - در اوایل قرن سیزدهم می زیست و جزء مراجع آن سامان بود.

برای او کرامتهای فراوانی هست که در جبل عامل مشهور است، که از آن جمله است: پدیدار شدن جسد او تر و تازه بعد از گذشتن سالیان متمادی .

صورت نورانی اش پس از سالها زیر خاک ماندن هنوز می درخشید، و محاسن حنابسته اش سالم بود و نور افشانی می کرد.

از کسانی که پیکر پاک او را مشاهده کرده اند «میر سلطان آل حرفوش» بود که به همین جهت وصیت نمود که او را نیز در پائین پای شیخ حیدر دفن کنند، و به وصيّتش عمل شد.

قبر شیخ حیدر و میر سلطان در دهکدۀ «العین» از توابع بعلبک مشهور است.(1)

مرحوم شیخ آغا بزرگ در نقباء البشر نیز این داستان را آورده می افزاید:

«پیکر پاکش با چهره ای بسیار نورانی، و محاسنی زرد و مایل به سرخی، تر و تازه مشاهده شد، از کسانی که پیکرش را با این خصوصیات دیده امیر سلطان حرفوشی است، که وصیت نمود او را نیز در پائین پای شیخ حیدر دفن کنند.

این داستان در میان اهالی آن سامان مشهور و متواتر است، شیخ مورد اعتماد و جلیل القدر شيخ محمد جواد بن شیخ موسی بن شیخ حسین آل محفوظ عراقی

ص: 210


1- الكرام البرره: ج 1 ص 447 .

- دام عزه - آن را برایم نقل کرد» .(1)

امیر سلطان بن امیر مصطفی حرفوشی خزاعی، از امرای آل حرفوش بود که در بعلبک حکومت می کردند .

سیّد محسن امین تاریخ زندگی اش را تا سال 1820 م . ( 1236ه.) آورده، ولی تاریخ وفاتش را ذکر نکرده است.(2)

***

70 - میرزا محمد حسن خان صدر اصفهانی

پیکر پاک نخست وزیر مقتدر و متدین عصر قاجار، شادروان میرزا محمد خان صدر، پس از 110 سال تر و تازه پدیدار شد.

مرحوم صدر از مردان خود ساخته ای بود که با کیاست و زرنگی از علافی به نخست وزیری رسیده بود.

هنگامی که به زیارت خانۀ خدا مشرّف شد، شنیده بود که هر کس به هنگام نزول باران زیر ناودان طلا بایستد و دعا کند دعایش مستجاب می شود.

او یکصد مجیدی ( پول رایج زمان عبدالمجید عثمانی ) به کلید دار کعبۀ معظمه داد، تا افتخار توقف در زیر ناودان طلا را به او بدهد.

چون بارش باران آغاز شد در زیر ناودان طلا ایستاد و عرضه داشت: « خدایا تو برای من دنیای خوب عنایت کن و توفیق ده تا با آن آخرت خوبی برای خودم تأمین کنم ».(3)

او از مکه بازگشت، کریم خان زند در شیراز درگذشت، آغا محمد خان قاجار از شیراز به اصفهان گریخت.

مرحوم صدر به او پناه داد و در خانه اش به او جای داد و از هیچگونه پذیرایی

ص: 211


1- نقباء البشر - مخطوط -
2- اعیان الشیعه: ج 7 ص 277 .
3- کشکول طبسی: ج 2 ص 237 .

دریغ نورزید.

او نیز هنگامی که به سلطنت رسید، حکومت اصفهان را به مرحوم صدر تفویض کرد.(1)

او در پرتو کاردانی خود شهرت فراوان یافت و بدینوسیله موقعیتش استوار گشت و در عهد فتحعلی شاه نیز در منصب خود باقی ماند و به لقب « امین الدوله » و «نظام الدوله » ملقب گردید.

آرام آرام ترقی او شروع شد، به سال 1221 ه. مستوفی الممالکی به او تفویض شد و در سال 1234 ه. به صدارت رسید و پسرش عبداللّه خان به دامادی فتحعلی شاه مفتخر گردید.

او مکرّر از طرف فتحعلی شاه به عنوان سفیر مخصوص به کشورهای مختلف، از جمله روس و فرنگ مسافرت کرد، به لقب « عضد الملک » ملقب شده(2)به آجودانی مخصوص و اعطای نشان طلا مفتخر شد.(3)

مرحوم صدر در مدت 29 سال حکومت و صدارت خدمات فراوانی به کشور اسلام و مسلمانان انجام داد، موقوفات فراوانی از خود به یادگار نهاد و آثار ارزشمندی بنیاد کرد که قسمتی از آنها به قرار زیر است:

1 - مدرسۀ صدر در نجف اشرف

2 - مدرسۀ بزرگ صدر، در بازار بزرگ اصفهان

3 - مدرسۀ صدر خواجو، در نزدیک پل خواجو

4 - سور نجف اشرف

5 - احداث خیابان چهار باغ اصفهان

مدرسۀ صدر نجف و سور نجف اشرف را در سال 1226 ه. به پایان رسانید،

ص: 212


1- شرح حال رجال ایران ج 3 ص 378 .
2- مرآة البلدان: ج 2 ص 1177.
3- همان مدرک ص 1389 .

و برای این کار 94 هزار اشرفی از کیسه فتوت خود هزینه کرد.

در آن تاریخ هر اشرفی معادل یک لیرۀ طلای عثمانی بود.(1)

آنگاه موقوفات فراوانی برای ادارۀ مدرسه، کمک به طلاب و رفع نیازمندیهای آنان وقف نمود.

در مورد کاردانی، گره گشائی، بخشش، ایثار، و تواضع او در برابر علما سادات، و دیگر فضائل برجسته اش داستانها گفته اند، که یک نمونۀ ظریف آن را آقای طبسی در کشکول خود آورده است.(2)

بذل و بخششهای او در نوع خود بی نظیر بود، یک نمونۀ بارز آن بخشش جالب او در بستر بیماری بود که به مرگ او منتهی شد.

هنگامی که مرحوم صدر در بستر بیماری افتاد، دستور داد آنچه از مال دنیا در تحت تملک ،اوست همه را در بین فقرا تقسیم کنند.(3)

مرحوم صدر پس از یک عمر خدمت به خلق سرانجام روز چهارشنبه 13 صفر 1239 ه. در عهد فتحعلی شاه در تهران درگذشت، طبق وصیت جنازه اش به قم انتقال یافته، در اطراف ضریح مقدس کریمۀ اهلبیت حضرت معصومه - سلام اللّه عليها - طواف داده شد، آنگاه روی تخت روان، در حالی که گروهی قاری قرآن، در حال تلاوت آیات الهی او را تشییع می کردند، به نجف اشرف حمل گردید.

پیکر پاک مرحوم صدر با احترام تمام در سرداب مدرسۀ صدرکه خود بنیاد نهاده بود، به خاک سپرده شد.

(4)

در سال 1349 ه. از طرف متولی مدرسه، مرحوم حاج سيد محمد صدر برخی از حجرات مدرسه تعمیر و بازسازی می شد، به هنگام بازسازی مقبرۀ مرحوم صدر یکی از کارگران به خدمت تولیت مدرسه آمده عرضه می دارد: در سرداب

ص: 213


1- موسوعة العتبات المقدّسه: ج 7 ص 136.
2- کشکول طبسی: ج 2 ص 243 - 252 .
3- روضة الصفا: ج 9 ص 623 .
4- كشكول طبسی: ج 2 ص 242 .

مدرسه جنازه ای ظاهر شده تکلیف چیست؟

مرحوم حاج سیّد محمّد به سرداب رفته مشاهده می کند که جنازۀ مرحوم صدر است، دستور می دهد که زود قبر را بپوشانند.

این داستان را آیت اللّه سید مصطفی علم الهدی از پدر بزرگوارش مرحوم حاج سیّد مرتضی علم الهدی (متوفای 1393 ه. ) نقل کردند.

در آن روز مرحوم علم الهدی با مرحوم حاج شیخ مجتبی لنکرانی و تنی چند از فضلای آن روز در مدرسۀ نجف مشغول مباحثه بوده که یکی از کارگران پدیدار شدن جسد مرحوم صدر را به تولیت مدرسه اطلاع می دهد.

مرحوم علم الهدی نقل فرموده که مرحوم سیّد محمد صدر به داخل سرداب رفته بر دو طرف صورت مرحوم صدر بوسه زد، آنگاه دستور دستور داد که روی لحد را بپوشانند.

سپس اضافه فرموده ما آن روز تاریخ فوت مرحوم صدر را دیدیم، 110 سال تمام از رحلت او میگذشت و جسد تر و تازه بود.

* * *

71 - شیخ خلف حائری

جسد مطهر شیخ خلف حائری متوفای 1246ه. پس از 32 سال تر و تازه بود.

شیخ خلف بن حاج عسکر حائری، از علمای بزرگ شیعه در قرن سیزدهم و زعيم حوزۀ علمیۀ کربلا در عصر خویش، از شاگردان صاحب رياض، داماد سیّد مهدى طالقانی و صاحب آثار فراوان در فقه می باشد.

وی در طاعون 1246ه. در کربلای معلی درگذشت و در یکی از مقبره های صحن دفن شد.(1)

ص: 214


1- الكرام البرره: ج 2 ص 501 .

به هنگام توسعۀ صحن مطهر به دستور ناصرالدین شاه در سال 1278 ه. مقبرۀ شیخ خلف تخریب شد و جسد پاک و مطهرش پس از 32 سال تر و تازه پدیدار گشت، و لذا روی قبرش علامتی نهادند و مورد توجه علمای مقیم کربلا گردید.

این داستان را جمعی از بزرگان، که قبلاً مقیم کربلا بودند و اینک در حوزۀ علمیه قم ،هستند برای نگارنده نقل فرمودند.

* * *

72 - شیخ خضر شلال

پیکر پاک اسوۀ تقوا و فضیلت شیخ خضر بن شلال پس پس از 150 سال تر و تازه پدیدار گردید.

شیخ خضر شلال فقیهی گرانمایه و مرجعی بلند آوازه از یک خاندان اصیل عراقی در قرن 13 هجری بود.

او در حدود 1180 ه. در منطقهٔ «عفک» بین فرات و دجله دیده به جهان گشود، پس از فرا گرفتن مقدمات در زادگاه خود رهسپار نجف اشرف شده، از ملازمان سید مهدی بحرالعلوم گشت و تحت تربیت مرحوم بحر العلوم به والاترین مدارج علمی و معنوی ارتقا یافت .

صاحب الذریعه او را به عنوان: پارساترین ،زاهدترین، صالحترین و برترینِ اهل زمانش در سلامت باطن ستوده، او را مثل اعلا در زهد، تقوا، استجابت دعا و بروز کرامات معرفی نموده است.(1)

برخی از کرامات ایشان را میرزای نوری در «دارالسلام » و برخی دیگر را شيخ على كاشف الغطاء در « الحصون المنيعه » نقل کرده است.

شیخ آغا بزرگ تهرانی کرامتی را از ایشان نقل می کند که مرحوم شریعت

ص: 215


1- الكرام البرره: ج 2 ص 494 .

اصفهانی بر سر قبرش مشاهده کرده، و کرامتی را از سید بحرالعلوم نقل می کند که شیخ شلال از او در حرم عسکریین (عليهما السلام) مشاهده نموده است.(1)

آنگاه دهها اثر ارزشمند شیخ شلال را در فقه، اعتقادات، ادعیه، ادبیات، زیارات و معجزات نام برده، قدرت بیان، دقت نظر، استقامت رأی و استحکام تحقیقاتش را می ستاید و می افزاید:

او در رفتار و کردار اسوۀ شایسته ای بود برای اهل علم و ارباب فضیلت، تا در سال 1255ه. در هفتاد و چند سالگی بدرود حیات گفته، در خانۀ مسکونی اش خاک سپرده شد، که از آن روز تا الآن زیارتگاه مشهوری است، همگان برای نثار فاتحه به زیارتش می شتابند و حاجت روا برمی گردند.

نذر فاتحه و شمع بر مزارش بسیار مجرب است، هر کس برای هر مشکلی نذر کند که مقداری قرآن برایش تلاوت کند بسیار سریع حاجتش روا می شود و مشکلش حل می گردد .

قبر شریفش در محله «عماره » مقابل کوچۀ «سلام» است، به ندرت ممکن است کسی از آنجا عبور کند و برای نثار فاتحه در کنار قبر شریفش توقف نکند، به ویژه از علما و صلحا .(2)

مرحوم شیخ خضر از جمله کسانی بود که هر وقت باران به تأخیر می افتاد و آثار قحطی پدید می آمد، مردم خداشناس به حضورش می شتافتند و از او تقاضا می کردند که از شهر بیرون رفته، نزول رحمت را از درگاه ایزد منان بنماید، بلکه خداوند به احترام دعایش بر بندگانش ترحّم فرماید.(3)

یک مورد از موارد فراوانی را که برای شیخ خضر پیش آمده، مرحوم محدّث نوری از شاهدان عینی نقل فرموده، که مرحوم شیخ خضر با گروهی از صلحا به

ص: 216


1- الكرام البرره: ج 2 ص 495 و تحيّة الزائر ص 224 .
2- الكرام البرره: ج 2 ص 496 .
3- مراقد المعارف: ج 1 ص 278 .

صحرا رفته، برای نزول باران مشغول دعا بوده، جمعی از قضات از خدا بی خبر، از جمله قاضی القضات بغداد از راه رسیده، این گروه را به جهت شیعه بودن مورد استهزا و مسخره قرار می دهند، هنوز شیخ خضر از دعا فارغ نشده بود که در برابر چشمان آن نواصب، قطعۀ ابری پیدا شده، باران سیل آسا از آسمان فرو ریخته، شیعیان سرافراز و دشمنان سرخجلت به زیر فکنده، راهی نجف اشرف می شوند.(1)

از شیخ خضر فقط یک دختر به یادگار مانده، که او نیز با همسرش « سید سلمان رفیعی » در بقعه شیخ خضر مدفون گردید.(2)

محدث قمی در ضمن شرح حال شیخ خضر از کتاب مزارِ ایشان نقل کرده که امام صادق (عليه السلام) فرمود:

«یک شب در محضر امیرمؤمنان (عليه السلام) بیتوته کردن برابر است با 700 سال عبادت، و یک شب در محضر امام حسین (عليه السلام) بیتوته کردن برابر است با 70 سال عبادت، و یک نمازگذاردن در نزد امیرمؤمنان (عليه السلام) برابر است با 200/000 نماز ».(3)

نگارنده گوید: در عملیات تخریبی رژیم عفلقی که در نجف اشرف انجام داده و بسیاری از مقابر صلحا و علما را با خاک یکسان نموده، بقعۀ شریف این اسوۀ تقوی و فضیلت نیز با خاک یکسان گردید، جز این که روزنه ای به قبر شریفش باز شد و پیکر پاکش تر و تازه مشاهده گردید.

از این رهگذر جسد طیب و طاهر این فقیه نامدار به وادی السلام منتقل گردید.

به هنگام پدیدار شدن پیکر پاک این عالم ربانی بیش از 150 سال از وفاتش می گذشت.

فضلا و دانشمندانی که در سالهای اخیر از نجف اشرف آمده اند به طور متواتر

ص: 217


1- دار السلام ج 2 ص 105 .
2- معارف الرّجال: ج 1 ص 298 و دراسة عن عشاير العراق ص 291 .
3- فوائد رضويّه ص 168 .

این واقعه را نقل کردند .

* * *

73 - شهید ثالث

پیکر پاک مولی محمد تقی برغانی، مشهور به «شهید ثالث » مستشهد 1264ه. سالها بعد از شهادت تر و تازه پدیدار گردید.

مولى محمد تقی فرزند مولی محمد برغانی، به سال 1184ه. در « بَرَغان » دیده به جهان گشود(1) و در سن هشتاد سالگی در یکی از مساجد قزوین، در حال سجده و در محراب عبادتش به شهادت رسید.

« بَرَغان » را زرکلی و کحاله «بزغان » ضبط کرده اند،(2) ولی خیابانی آن را « بَرَغان » ضبط کرده است.(3)

دهخدا پس از آنکه آن را « بَرَغان » ضبط کرده می افزاید: « بَرَغان » در 38 کیلومتری شمال باختری کرج قرار دارد.(4)

مرحوم برغانی در سنین کودکی به قزوین منتقل شده، مقدمات و مقداری از فقه و اصول را در قزوین فرا گرفته، به قم مهاجرت کرده، در حوزۀ درسی میرزای قمی شرکت نموده، به اصفهان رفته، حکمت و کلام را از بزرگان اصفهان فراگرفت.

آنگاه رهسپار عتبات شده، چند سالی در حوزۀ درس صاحب ریاض در کربلای معلی حضور یافته به تهران بازگشت.

پس از مدتی به نجف اشرف مشرّف شده از شيخ جعفر كاشف الغطاء، صاحب ریاض و پسرش سیّد مجاهد اجازه دریافت نمود.

به سال 1242ه. به همراه سید مجاهد در جبهۀ جنگ حضور فعال داشته،

ص: 218


1- اعلام زرکلی: ج 6 ص 63 و معجم المؤلفين: ج 9 ص 134.
2- همان مدرک.
3- ريحانة الأدب: ج 1 ص 247 .
4- لغتنامه دهخدا - حرف باء - ص 903.

سپس به تهران بازگشت و در آنجا رحل اقامت افکند و سرآمد علمای تهران گردید.

دیری نپایید که میان ایشان و فتحعلی شاه کدورتی پدید آمد و به دنبال آن به قزوین منتقل شد.(1)

در قزوین مورد توجه همگان قرار گرفت، به ریاست تامه و مرجعیت عامه رسید، و در اثر زهد بی نظیر، ایمان قوی توکل شدید، و تنفّر خاصی که از زرق و برق دنیا داشت، جایگاه رفیعی در دلها پیدا کرد.

او روزها مشغول تدریس، تألیف، ترویج دین، تبلیغ شریعت و هدایت مردم بود و شبها تا به سحر مشغول گریه، مناجات، تهجد و عبادت بود.

او همه شب از نیمه های شب بر می خاست به مسجد می رفت و تا صبح به عبادت و مناجات می پرداخت.

او مناجات خمسة عشر امام سجاد (عليه السلام) را از حفظ داشت و همه شب آنها را در سجده می خواند.(2)

در امر به معروف و نهی از منکر بسیار کوشا بود ، در بیان حکم خدا از احدی نمی هراسید.

او ملاقاتهای متعددی با شیخ احمد احسائی داشت، در مورد معاد جسمانی، معراج و دیگر عقاید شیخ احمد، با او سخن گفت، و عقاید او را با ضروريات عقیدتی شیعه سازگار نیافت، و او را به جهت اعتقاد به «معاد هور قلیائی» ، «معراج هور قلیائی » و دیگر عقاید متفرّده اش تکفیر کرد.(3)

تا جائی که ما سراغ داریم، نخستین کسی که واژۀ «هور قلیائی » را به کار برده، شیخ شهاب الدین سهروردی، متوفای 587 ه. است.(4)

آنگاه شیخ احمد احسائی آن را به وفور در کتابهای خود به کار برده

ص: 219


1- الكرام البررة: ج 1 ص 226 .
2- فوائد رضويه ص 439 .
3- قصص العلماء ص 43 .
4- حكمة الاشراق ص 254.

است.(1)

آنچه از توضیحات شیخ احمد، کرمانی و هانری کوربن استفاده می شود این است که: «منظور از هور قلیا مثال قالبی است نه جسد عنصری ».(2)

«هور قلیا» را معمولاً به ضمّۀ هاء و سكون واو ( هُور قلیا ) می خوانند، ولی مرحوم تنکابنی از آخوند ملا علی نوری نقل کرده که آن غلط مشهور است و صحیح آن « هُوَر قليا » به ضمّه هاء و فتحه واو می باشد، و فرموده این واژه یونانی است.(3)

دهخدا نیز آن را « هُوَر قلیا » ضبط کرده و گفته: این کلمه ظاهراً از کلمۀ عبری «هبل قرنیم» به معنای تشعشع بخار گرفته شده است.(4)

دکتر معین نیز همان احتمال را استظهار کرده، ولی در ضبط آن «هَوَر قلیا» را صحیحتر دانسته است.(5)

شهید برغانی به استناد این که بازگشت انسان در روز رستاخیز با همین بدن عنصری - نه هُوَر قلیائی - از ضروریات دین مقدس اسلام است، به کفر شیخ احمد فتوا داد، بعد از ایشان سید مهدی پسر صاحب ریاض، ملا محمد جعفر استرآبادی، صاحب فصول و سرانجام صاحب جواهر به کفر ایشان نظر دادند.(6)پس از فتنۀ شیخیه « فتنۀ بابیه » در گرفت، پیروان باب همه جا به کشت کشتار پرداختند.

مرحوم برغانی به شدت در برابر آنها ایستاد بر کفر و نجاست آنها فتوا داد،

ص: 220


1- جوامع الكلم: ج 5 - قسمت اول - ص 122 ، ج 3 - قسمت دوم - ص 119، 124 و 134 ، ج 2 - قسمت دوم - ص 103 .
2- شرح الزيارة: ص 365 شرح عرشيّه ص 119 و تنزيه الأولياء ص 702.
3- قصص العلماء ص 46 .
4- لغتنامه دهخدا - حرف هاء - ص 335 .
5- فرهنگ معین: ج 4 ص 5221 و برهان قاطع: ج 4 ص 2391 .
6- قصص العلماء ص 44 .

شوکت آنها را درهم شکست و نقشههای آنان را نقش بر آب کرد.

بابی ها که در اثر فتاوای صریح، سخنان بلیغ و اقدامات وسيع ملا محمد تقى برغانی خود را خوار و بی مقدار می دیدند، انجمنها کردند و توطئه ها چیدند، تا در نیمه شبی به مسجد ریخته، مرحوم برغانی را در حال سجده با ضربتهای کاری از پای انداختند.

به طوری که قبلاً اشاره کردیم شهید برغانی همه شب پس از نیمه های شب به مسجد می رفت، و در مسجدی که خود تأسیس کرده بود، و اکنون به مسجد شهیدی معروف است، مشغول تهجد و عبادت می شد.

آن شب نیز طبق معمول وارد مسجد شده، به گریه تهجد و عبادت پرداخته، از نماز شب فراغت یافته، پیشانی بر خاک نهاده، مناجات خمسة عشر را با نوای گرم خود در حال سجده می خواند و با خدای قاضی الحاجات مشغول مناجات بود، که ناگهان قداره بندها وارد مسجد شده، هشت ضربت کاری در محراب عبادت و در حال سجده بر بدن ضعیف و نحیف پیرمرد هشتاد ساله وارد کردند.

مرحوم برغانی با شتاب فراوان خود را به بیرون مسجد رسانید، تا خانۀ خدا با خون شریفش گلگون نشود.

ولی در اثر ضربات سختی که بر پیکر شریفش وارد شده بود، در آستانه مسجد بیهوش افتاد.

پیکر پاکش را به منزلش منتقل کردند، دو روز بعد جان به جان آفرین تسلیم کرد و روح پاکش به ملکوت اعلی پرکشید.

در مدت دو روزی که در بستر شهادت آرمیده بود، به جهت زخمی که بر دهانش اصابت کرده بود، قدرت سخن گفتن نداشت.

در این مدت که از تشنگی رنج میبرد ولی قدرت آب نوشیدن نداشت،

ص: 221

همه اش به یاد تشنگی سالار شهیدان بود و سیل اشک بر صورتش جاری بود.(1)

آنچه مسلم است شهادت مرحوم برغانی در اثر فتوای صریح ایشان دایر بر کفر بابی ها بود(2) ولی تلاشهای بی دریغ ایشان در مبارزه با شیخیه نیز در این موضوع بی تأثیر نبود، و لذا قاتل اصلی او در میان گروه مهاجم «شیخ صالح شیرازی » از متعصبین شیخیه و معتقدین پا برجای باب بود.(3)

بعد از شهید اوّل و شهید ثانی لقب « شهید ثالث » را به شهید برغانی داده اند.(4)

ولی گروهی «قاضی نوراللّه شوشتری» را «شهید ثالث » نامیده، شهيد برغانی را « شهید رابع » نامیده اند. (5)

بیشتر ارباب تراجم شهادت مرحوم برغانی را به سال 1264 ه. نوشته اند(6) ولی برخی آن را به سال 1263ه. یاد کرده و «برغانی » را که به حساب ابجد 1263 می شود - مادۀ تاریخ شهادت او بیان کرده اند.(7)

از شهید برغانی کرامات فراوانی نقل شده، که برخی از آنها را شاگردش مرحوم تنکابنی در «قصص العلماء » آورده است.(8)

ص: 222


1- الكرام البررة : ج 1 ص 227 ، شهداء الفضيلة ص 324 و قصص العلماء ص 57.
2- معجم المؤلّفين: ج 9 ص 134 الكرام البررة : ج 1 ص 227 و ريحانة الادب: ج 1 ص 247.
3- فتنه باب ص 174 بهائیان ص 539 .
4- ريحانة الأدب: ج 3 ص 279 و معجم المؤلفين: ج 9 ص 134.
5- شهداء الفضيلة ص 323 .
6- ريحانة الأدب: ج 1 ص 247 اعلام زرکلی ج 6 ص 63 و معجم المؤلفين: ج 9 ص 134.
7- فوائد رضویه ص ،439 اعيان الشيعه: ج 9 ص 197.
8- قصص العلماء ص 31 - 33.

از شهید برغانی آثار ارزشمند فراوانی به یادگار مانده، از آن جمله است:

1 - منهج الاجتهاد، در شرح شرایع، در 24 مجلد.(1)

2 - عيون الاصول، در اصول فقه

4 - مجالس ،المتقین در مواعظ، شامل پنجاه مجلس(2)

5 - ملخص العقاید، در کلام

قدرت علمی شهید برغانی در حدی بود که صاحب الذریعه نقل فرموده که صاحب جواهر به هنگام تألیف جواهر، هنگامی که به کتاب الجهاد رسید، «کتاب الجهادِ» شهيد برغانی را امانت گرفت، و در تحریر کتاب خود از آن استعانت نمود.(3)

علامه امینی از ایشان: «اسوۀ تقوا و فقاهت، مشعل دانش و هدایت، عالم عامل و آشنابه زمان، پیشتاز ارباب تحقیق و یکه تاز میدان نبرد » تعبیر کرده، شهادت مظلومانه اش را بیان فرموده است.(4)

مرقد مطهر شهید ثالث زیارتگاه عام و خاص است و نگارندۀ سطور مکرر در کنار تربت پاکش به تقدیم سلام و نثار فاتحه توفیق یافته است.

این مقبره را مرحوم حاج میرزا ابوالقاسم شیرازی برای خودش ساخته بود، هنگامی که شهید برغانی به شهادت رسید، جنازۀ آن فقید سعید را به رسم امانت در این مقبره دفن کردند .

هنگامی که خواستند پیکر پاک شهید ثالث را به عتبات انتقال دهند شهر قزوین تعطیل شد، همۀ مردم متدین قزوین برای شرکت در مراسم تشییع آن بزرگوار گرد آمدند، هنگامی که قبر را شکافتند جسد را تر و تازه یافتند و دیدند که پس از سالیان متمادی هیچگونه تغییری نکرده است.(5)

ص: 223


1- الذريعه: ج 23 ص 183 و مینودر: ج 2 ص 948.
2- مینودر: ج 2 ص 894 .
3- الكرام البررة : ج 1 ص 228 .
4- شهداء الفضيله ص 323 .
5- احسن الوديعه: ج 1 ص 28 .

هنگامی که اهالی قزوین پیکر پاک آن شهید سعید را این چنین مشاهده کردند، از انتقال دادن آن جلوگیری کردند و سرانجام در همان مقبره به خاک سپرده شد.

پدیدار شدن جسد آن مرحوم به صورت تر و تازه قطعی است، ولی فاصلۀ زمانی بین شهادت و کشف جسد به اختلاف نقل شده است:

مرحوم خیابانی می نویسد:

«پس از چندین سال که اراده تعمیر قبرش را داشتند، جسد شریفش ظاهر گشت، به طوری که گویا در همان روز دفن شده است ».(1)

مرحوم تنکابنی می نویسد:

بعد از چند ماه و یا چند سال برای تعمیر قبرش را شکافتند، همان بدن اطهر مانند ایام زندگانی به احوال خود باقی بود ».(2)

و سرانجام مرحوم گلریز می نویسد:

«جنازۀ او را امانت گذاشتند، بعد از 10 - 15 ماه که خواستند به عتبات عاليات حمل کنند، بنا به مرقومۀ حاج میرزا ابو تراب شهیدی تعطیل عمومی کردند، چون دیدند پیکر ایشان همچنان تر و تازه مانده، و هیچگونه تغییری نکرده است، مردم از حمل او جلوگیری کردند، و در مقبرۀ سابق الذکر به خاک سپرده

شد.(3)

مقبره آن شهید بزرگوار در آستانۀ مقدسه شاهزاده حسین، در حاشیه خیابان سلامگاه قرار دارد.

* * *

ص: 224


1- ريحانة الأدب: ج 1 ص 247.
2- قصص العلماء ص 58 .
3- مینودر: ج 1 ص 719 .

74 - حاج سید محمد تقی قزوینی

پیکر پاک حاج سید محمد تقی قزوینی، متوفّای 1270 ه. سالیان متمادی بعد از انتقالش به کربلای معلی تر و تازه پدیدار شد.

اسوۀ تقوی و فضیلت مرحوم حاج سید محمد تقی قزوینی به سال 1195 ه. در قزوین دیده به جهان گشود، مقدّمات را در زادگاه خود از اساتید فن فرا گرفت، رهسپار اصفهان شده، از محضر اساتیدی :چون سیّد محمد مجتهد و حاجی کلباسی استفاده ها برده، به زادگاه خود بازگشت.

رمل، اسطرلاب و دیگر علوم غریبه را از میرزا محمد مازندرانی، معروف به: «جدلی » آموخت. (1)

آنگاه برای زیارت خانۀ خدا رهسپار حرمین شریفین شده، در مراجعت به عتبات عاليات مشرّف شده، سالیان متمادی در کربلا و نجف از خرمن علمی بزرگانی چون: شريف العلماء و صاحب ریاض خوشه ها چیده در همۀ رشته های متداول آن ایام به حد کمال رسیده، به زادگاه خود مراجعت نمود.

از اجازه نامه ای که به سال 1241ه. برای سیّد مهدی قزوینی نوشته، معلوم می شود که از سیّد محمد مجاهد، سیّد عبداللّه شبّر، و میرزا رضا علی خان - شاگرد کاشف الغطاء - اجازۀ روایتی داشته است .

مولی حبیب اللّه کاشانی در «لباب الألقاب » از او نام برده، و شيخ جابر کاظمی در « سلوة الغریب » شرح حالش را آورده می نویسد:

در فقه، اصول، حکمت و دیگر کمالات به حد کمال رسیده بود، در دعا دست با برکتی داشت، از راههای دور و دراز برای طلب دعا به حضورش می شتافتند و حاجت روا بر می گشتند .

هرگز احدی از او دعا نگرفت جز این که حاجت روا شد.

ص: 225


1- مینودر: ج 2 ص 69 .

از او کرامتهای فراوانی نقل شده، قبرش در قزوین از موقعیت خاصی برخوردار است .

شبهای جمعه اهالی قزوین به زیارتش می روند.(1)

صاحب «المآثر والآثار » در این رابطه می نویسد:

«او یکی از دانشمندان عصر و آیات دهر و صاحب کرامات و مقامات: از اجلّه علما، بلکه از جمله اولیاء بود. در تقوا ضرب المثل و در منزلت به حدی بود که از او تقاضای دعای باران می کردند، عجائب دعاهایش در هفتاد من کاغذ نگنجد، اجاقش مقصد آفاق بود».(2)

مرحوم تنکابنی کرامت جالبی از او نقل کرده(3) و یکی از احفادش به نام: «سيّد عبدالرحمن بن محمود بن اسماعيل بن سیّد محمد تقی» کتاب مستقلی در شرح حال او نوشته، و کرامات فراوانی را که به طور متواتر از او نقل شده، در آن کتاب گرد آورده است.

شیخ آغا بزرگ تهرانی پس از اینکه او را با عناوین: «رکنِ اسلام»، « اسطوانۀ دین » و « نابغۀ عصر » ستوده، می نویسد:

مرحوم قزوینی در علوم غریبه دست نیرومندی داشت، پاسخ هر مطلبی را به طور صحیح می توانست استخراج کند، او این طریق را به برخی از علماء از جمله مولی علیرضا یزدی ( ابوالزوجۀ اینجانب ) آموخته بود.(4)

سپس اضافه می کند:

از الطاف حق تعالی برایشان این بود که به نسخۀ صحیحی از دعای «جُنّة الأسماء» دست یافته بود.

«جُنّة الأسماء» دعائى است منسوب به امیرمؤمنان (عليه السلام) که غزالی ( متوفای

ص: 226


1- الكرام البرره: ج 1 ص 231 .
2- مینودر: ج 2 ص 69.
3- قصص العلماء: ص 99 .
4- الكرام البررة : ج 1 ص 230 .

505 ه . ) بر آن شرحی نوشته است.(1)

از علمای شیعه نیز مرحوم سيّد هبة الدّین شهرستانی به سال 1335 ه. شرحی بر آن نوشته است.(2)

مرحوم قزوینی نسخۀ صحیح آن را بر سنگ مرمر بزرگی نوشته که در نزد احفادش محافظت می شود .

در مواقعی که بیماریهای واگیری چون و با و طاعون در منطقه شایع می شد، این لوح را بر سرِ درب دروازه نصب می کردند و از برکت آن از ورود بیماری به قزوین جلوگیری می شد.(3)

مرحوم قزوینی از اولاد زید شهید است و نسب شریفش با 25 واسطه به امام سجاد (عليه السلام) می رسد.(4)

نیای بیستم ایشان « سیّد علی حمانی شاعر» از مدینه به «کوفه » مهاجرت کرده، نیای چهاردهم ایشان، ابوالحسن سیّد علی، معروف به « غراب » از کوفه به «حله » هجرت نموده، نیای نهم ایشان «زید بن صوّاف » از حله به « تبریز » مهاجرت کرده، و نیای پنجم ایشان «سيّد محمّد باقر» از تبریز به « قزوین » هجرت نموده است.(5)

سيّد محمّد باقر از طرف سلاطین صفویه به عنوان « امیر الحاج » شهرت یافته است.(6)

آبا و اجداد مرحوم سید محمد تقی قزوینی از علما و صلحا بودند:

پدرش « میر مؤمن » فقیهی پارسا و عالمی وارسته بود، که ظاهراً آثار قلمی نداشته است.

ص: 227


1- كشف الظنون: ج 1 ص 606.
2- الذریعه: ج 5 ص 159.
3- شرح قصيدة مخيّريّه ص 9 .
4- شرح قصیده مخیریه ص 64 .
5- شرح قصیده مخیّریه ص 65 .
6- مینودر: ج 1 ص 358 و ج 2 ص 68.

جدّش « سيّد محمّد تقى » نیز از علمای بزرگ قزوین و صاحب آثار ارزشمندی است، که از آن جمله است: «حجّة النواصب».(1)

جد اعلایش « میر محمد رضا » متوفای 1123ه. و معاصر علامه مجلسی، از دانشمندان معروف قزوین بود که آثار ارزشمندی از او به یادگار مانده، از آن جمله است: «چنار خونبار» در پیرامون درخت چناری که در «زر آباد قزوین» است و روزهای عاشورا از آن خون جاری می شود.(2)

مرحوم میر محمد رضا در عاشورای 1113ه. به زرآباد رفته، جاری شدن خون را شخصاً به چشم خود دیده آنگاه به تألیف این کتاب پرداخته است.(3)

از مرحوم حاج سید محمد تقی نیز آثار ارزشمند فراوانی به یادگار مانده که نسخۀ دستنویس برخی از آنها چون: «نهاية التحرير» و تفسیر: « مناظر الأنوار » در کتابخانۀ آستان قدس رضوی، و تعداد بیشتری چون: « ارجوزة في التصريف »، «ارجوزة فى النحو » ، « شرح ارجوزة الصرف » ، « شرح طرائف الحكمة »، « نهاية التحرير » و « النّجاح الجامع لأسباب الفوز و الفلاح » در کتابخانۀ آیت اللّه مرعشی موجود است. (4)

از دیگر آثار ایشان: «رسالة فی حرمة تسمية الحجّة » ، « رسالة في النّهى عن التسمية » ، « برهان العصمة » ، « طرائف الحكمة » ، « انوار المشارق » ، « التجلّيات » ،«الهدايات » ، « نظم الالوف » ، « نظم المجالي » ، « صمديه»، «اسحاقيه »، «اسماعيليه » ، « منظومة الطّب » ، « منظومة المنطق » و « شرح نهج البلاغه» را

ص: 228


1- الذریعه: ج 6 ص 262.
2- طبقات اعلام الشیعه - قرن 12 - ص 268 و الذریعه: ج 5 ص 308 .
3- مینودر: ج 1 ص 709 و ج 2 ص 266 و سرزمین قزوین ص 241.
4- فهرست آستان قدس: ج 13 ص 553 و 592 و فهرست کتابخانه مرعشی: ج 1 ص 154، ج 7 ص 218 - 223.

می توان نام برد.(1)

اسامی 31 مجلّد از آثار ایشان را آقای گلریز در «مینودر » و حفید گرامی اش سيد ابوالفضل تقوی در «شرح قصیده مخيّريّه » آورده است.(2)

مرحوم قزوینی عمر بابرکت خود را با تحقیق، تدریس، تألیف و قضای حوائج مردم سپری کرد. در زهد و تقوا بی نظیر، در بی اعتنائی به زرق و برق دنیا یگانۀ روزگار، در بروز کرامت - در حال حیات و بعد از ممات - از نوادر قرون و اعصار بود.

مرحوم قزوینی پس از یک عمر زندگی زاهدانه سرانجام در سن 75 سالگی در سال 1270 ه. دیده از جهان فرو بست و طایر روحش به جنان پرکشید.

سروش غیبی در ماده تاریخش گفت: «بشکست رونق اسلام» که به حساب حروف ابجد 1270 می شود.

صاحب « مینودر » و به تبع ایشان آقای تقوی برای مرحوم قزوینی 12 پسر و 6 دختر نام برده اند(3) ولی صاحب الذریعه علاوه بر آنها از فرزند دیگری به نام «محمد هادی » نام برده و او را از اجله علما شمرده است.(4) و تاریخ تولد 9 تن از دخترانش به خط ایشان موجود است.(5)

اولاد و احفاد ایشان در تهران ،قزوین، کرج و قم عمدتاً به «تقوی» مشهورند، به جز اولاد «مرحوم سید ذبیح اللّه » که به « امامی » شهرت دارند.

مرحوم حاج سيّد محمّد تقى قزوینی در دوران مرجعیت خود مدرسۀ

ص: 229


1- الكرام البررة : ج 1 ص 230 و الذریعه: ج 2 ص 301 و 415، ج 3 ص 98 و 358، ج 11 ص 138 ، ج 23 ص 120 و ج 24 ص 229.
2- مینودر: ج 2 ص ،71، 134، 177، 655، 937، 940 و 947 و شرح قصیده مخيّريّه ص8.
3- مینودر: ج 1 ص 360 و ج 2 ص 70 و شرح قصیدۀ مخیّریه ص 86 .
4- الكرام البررة : ج 1 ص 231 .
5- شرح قصیدهٔ مخيّريّه ص 87 و 88 .

باشکوهی در قزوین بنا کرد که به «مدرسۀ آقا » شهرت یافت، و آب انبار بزرگی بنا نهاد که به «آب انبار آقا » معروف شد.(1)

روز ارتحال مرحوم قزوینی همۀ مغازه ها تعطیل شد با تجلیل و احترام زاید الوصفى جنازه اش تشییع شده، به رسم امانت به خاک سپرده شد.

بقعه شریفش به صورت زیارتگاه درآمد، ارباب حوائج شبهای جمعه بر سر تربتش حضور یافته، نثار فاتحه کرده، حاجت روا بر می گشتند.(2)

پس از مدتی پیکر پاکش را درآورده، طبق وصیت به کربلای معلی حمل کرده، در آرامگاه رکن الدوله به خاک سپردند.(3)

همه رجال این خاندان در مقبرۀ اختصاصی خود در وادی السلام نجف اشرف مدفونند، به جز ایشان که در کربلا مدفون است .

دهها سال بعد از دفن ایشان در مقبرۀ رکن الدوله، مرحوم حاج سید محمد تقی را در عالم رؤیا دیده بودند، فرموده بود:

آب به قبر من رخنه کرده و من در اذیت هستم، اطراف قبر را باز کرده بودند، دیده بودند نهر آبی که از آن نزدیکی عبور می کند، به قبر مطهر رخنه کرده، و اطراف قبر ایشان فرو ریخته است.

اقوام و عشیره ایشان جمع شده به ترمیم و تعمیر قبر شریف ایشان پرداخته بودند.

به هنگام مرمت قبر به ناگزیر قسمتی از دیوارۀ لحد را برداشته بودند، قسمتی از جسد ایشان تر و تازه مشاهده شده بود.

جالبتر این که کفن نیز پس از گذشت دهها سال هیچ تغییری نکرده بود.

از شاهدان عینی که پیکر پاک ایشان را به چشم خود دیده بود، مرحوم حاج

ص: 230


1- مینودر: ج 2 ص 69 .
2- الكرام البررة: ج 1 ص 230 .
3- مینودر: ج 2 ص 70 .

عبدالباقی کرمانی بود، که جناب آقای دکتر تقوی - حفید گرامی مرحوم قزوینی - بدون واسطه از ایشان استماع نموده است.

این داستان را رفیق شفیق جناب آقای حاج سید ذبیح اللّه امامی، مکرر از آقای دکتر تقوی شنیده بود، روز دوشنبه 13 محرّم الحرام 1416 ه. یکبار دیگر تلفنی از ایشان استفسار نموده، برای نگارنده نقل فرمود.

آقای دکتر تقوی از احفاد مرحوم حاج سید تقی، از پزشکان متدیّن کرج می باشد و مرحوم حاج عبدالباقی کرمانی همسرِ خالۀ ایشان بود.

آقای سید ذبیح اللّه مشهور به « آقای سید جلال امامی » از فضلای برجسته و مورد اعتماد حوزۀ علمیۀ قم، فرزند برومند حضرت حجّة الاسلام و المسلمين آقا سید علی امامی (متوفای 1345 ش. ) فرزند مرحوم آقا سید ذبیح اللّه امامی (متوفای 1231ه. ) فرزند گرانمایه مرحوم حاج سیّد محمد تقی قزوینی می باشد. مرحوم سید ذبیح اللّه جد امامی های بیجار، تهران، کرج و قم، در 14 محرم الحرام 1266 ه. متولد شده(1)پس از درگذشت مرحوم آقا سید محمد مجتهد (که گفته می شود داماد مرحوم حاج سیّد محمد تقی بوده و از طرف ایشان به «بیجار» اعزام شده بود و در آنجا اقامۀ جمعه و جماعت می کرد ) به بیجار رفته به امامت جمعه منصوب می شود و در آنجا رحل اقامت افکنده به ارشاد خلق و تبلیغ دین می پردازد، تا در سن 65 سالگی وفات کرده، به رسم امانت در آنجا مدفون شده، بعدها به نجف اشرف انتقال یافته در مقبرۀ خانوادگی خود در «وادی السلام » به خاک سپرده می شود.

مرحوم آقا سید ذبیح اللّه به «زیارت عاشورا» مداومت داشت، و سعی می کرد که صد لعن و صد سلام را در یک مجلس، رو به قبله، با توجه، و حدالامکان در مسجد بخواند.

ص: 231


1- دستنویسهای مرحوم حاج سید محمد تقی گراور شده در شرح قصیده ص 87.

پسرش مرحوم سیّد علی (متوفای 1345 .ش ) نیز راه پدر را ادامه داد و چهل سال تمام بر زیارت عاشورا با همان خصوصیات مداومت نمود.(1)

نظر خوانندگان پژوهشگر را به این نکته جلب می کنم که در خاندان رفیع «مرحوم حاج سيّد محمّد تقى قزوینی » دو شخصیت برجسته دیگر با او همنام است:

1 - جد بزرگوارش: حاج سيّد محمّد تقی، بن محمد رضا، بن میر قاسم، بن محمد باقر قافله باشی، صاحب « حجّة النواصب » و دیگر آثار ارزشمند.(2)

2 - حفید گرامی اش: سیّد محمد تقی، مشهور به «میر آقا » بن سید رضا، بن حاج سيد محمد تقى، صاحب مجامع الأحكام، مجامع الاصول، ترجمة القرآن، حاشیه بر قوانین، رسائل و ریاض، متوفای 1313ه.(3)

گفته می شود: یکبار دیگر به هنگام دفن جنازه ای در مقبره رکن الدوله، اشتباهاً قبر مطهر مرحوم قزوینی باز می شود و پیکر پاک ایشان تر و تازه مشاهده می شود.

این داستان در میان احفاد ایشان مشهور است ولی به صورت مسند به دست ما نرسیده است.

* * *

75 - میر سید حسن مجتهد

پیکر پاک و مطهر آقا میر سید حسن مجتهد، هشتمین فرزند حاج میرزا زین العابدین خوانساری و کوچکترین برادر صاحب روضات، پس از هشتاد سال تر و تازه پدیدار شد.

این فقید سعید تحصیلات خود را در اصفهان انجام داد، در پرتو نبوغ ذاتی،

ص: 232


1- شرح قصيدۀ مخيّريّه ص 112.
2- الذریعه: ج 6 ص 262.
3- نقباء البشر: ج 1 ص 256 .

هوش سرشار و تلاش بی امان در اوائل بلوغ به درجه اجتهاد نائل آمد و لذا به «مجتهد » شهرت یافت، ولی با کمال تأسف در سال 1273 ه. که بیش از 19 بهار از عمر شریفش نگذشته بود، ناکام و بلا عقب در گذشت و در قبرستان «ستی فاطمه» در نزدیکی چهار سوق شیرازیها - در اصفهان - در محلی که اکنون « بیمارستان کاشانی» است، به خاک سپرده شد.

هشتاد سال بعد به هنگام احداث خیابان و تخریب قبرستان، هنگامی که قبر آن مرحوم را شکافتند، با جسد تر و تازه اش مواجه شدند، مجدداً کفن کرده، در تخت فولاد اصفهان، در تکیۀ برادرش صاحب روضات، بین مقبرۀ آن مرحوم شبستان آقاباشی به خاک سپردند .

آقای سیّد احمد روضاتی - مقیم تهران از عموی پدرش مرحوم حاج سیّد حسن چهارسوقی (متوفای 13 جمادی الاولى 1377ه- . ) بدون واسطه نقل می کند که فرمود:

«من شخصاً جسد را دیدم، هیچ تغییری در آن پیدانشده بود».(1)

نگارنده گوید: پس از نگارش این بخش، روز جمعه 21 ذیقعده 1415 ه. به اصفهان رفته، به خدمت پژوهشگر معاصر آقای سیّد محمّد على روضاتی مشرّف شده، داستان فوق را از ایشان پرسیدم .

ایشان ضمن تأکید بر صحت آن فرمودند:

«من از جد بزرگوارم مرحوم حاج سید حسن چهارسوقی مکرر در مکرّر شنیدم که می فرمود: من پیکر عموی پدرم میر سید حسن مجتهد را هشتاد سال بعد از فوتش با چشم خود دیدم، جسد کاملاً تر و تازه بود و هیچ تغییری در پیکر پاکش پدید نیامده بود».

سپس افزودند: از مرحوم سید حسن مجتهد یادگار ارزشمندی در کتابخانۀ ما

ص: 233


1- مناهج المعارف، مقدمه، ص 322 .

هست، و آن کتاب « الفيّه » است که به خط زیبای خود نوشته است.

آنگاه لطف فرموده کتاب الفیه را برای ما ارائه دادند و با کمال سماحت فرمودند: اگر بخواهید نمونۀ خط ایشان را گراور کنید مانعی نیست.

آقای سیّد محمّد على روضاتی از مفاخر جهان تشیع است، تحقیقات ارزشمندی در رشته های گوناگون، بالخصوص در تراجم و رجال از قلم شریفشان صادر شده است و کتابخانۀ ارزشمندی دارند که نفایس فراوانی را در برگرفته است.

ایشان فرزند مرحوم میرزا محمد هاشم ( متولد 15 محرم 1319 ه. و متوفای 27 جمادی الاولی 1356 ه. ) فرزند حاج میرزا سید حسن چهار سوقی ( متولد 3 رجب 1294 ه. و متوفای 13 جمادی الاولی 1377 ه. ) فرزند حاج میرزا مسیح چهارسوقی (متولد 27 شوّال 1255 ه. و متوفای شب عرفه 1325 ه. ) فرزند حاج میرزا محمّد باقر صاحب روضات ( متولد 22 صفر 1226 ه. و متوفای 8 جمادی الاولى 1313ه. ) می باشند.

مرحوم میر سید حسن مجتهد کوچکترین برادر صاحب روضات بود که در سال 1273ه. در 19 سالگی به درود حیات گفته است.

و مرحوم حاج میرزا سید حسن چهارسوقی جدّ آقای روضاتی و نواده صاحب روضات است که حفید گرامی اش کتاب ارزشمندی در شرح حال ایشان به نام: «زندگانی آیت اللّه چهارسوقی » تألیف کرده در حال حیات ایشان منتشر نموده است .

* * *

76 - فاضل دربندی

پیکر پاک آخوند ملا آقا بن عابد بن رمضان بن زاهد شیروانی، مشهور به: «فاضل دربندی » شش ماه بعد از ارتحالش تر و تازه پدیدار گردید.

فاضل دربندی عالمی متتبع، فقيهى جليل ،القدر، اصولیِ محقق و رجالیِ مدقق بود.

ص: 234

وی معاصر شیخ مرتضی انصاری و از شاگردان شریف العلماء مازندرانی بود.

در فصاحت و بلاغت بی نظیر، در علوم عربی بی بدیل، و در علم رجال مرجع ارباب کمال بود.

در محبّت خاندان رسالت و نشر معارف حقه، بالخصوص در احیای مراسم عزاداری حضرت سیّدالشهداء (عليه السلام) بسیار کوشا بود، روز عاشورا بی تابی می کرد، بی اختیار عمامه بر زمین می زد، خود را از منبر بر زمین می انداخت، گریبان چاک می کرد، خاک بر سر و صورت می ریخت. (1)

کتب اخبار و احادیث را همانند قرآن احترام می کرد، هنگامی که کتاب حدیث را بر می داشت آن را می بوسید و بر سرش می گذاشت.

آثار فراوانی از خود به یادگار نهاد که مشهورترین آنها « اسرار الشهادة » در مقتل سالار شهیدان می باشد.

مرحوم دربندی به سال 1285 و یا 1286 ه. در تهران درگذشت و به رسم امانت در تهران به خاک سپرده شد.(2)

شیخ آغا بزرگ تهرانی می نویسد: «هنگامی که جسد شریفش را شش ماه بعد از وفاتش درآوردند که به کربلا منتقل کنند، آن را تر و تازه یافتند، پس آن را به کربلای معلی حمل کرده، در صحن کوچک، در مقبره ای که صاحب فصول، صاحب ضوابط و پسر صاحب ریاض مدفون بودند به خاک سپردند ».(3)

و در نقباء البشر می فرماید:

«شخص مورد اعتمادی برای من نقل کرد از علامه سید حسین قمی مقیم تهران(4) که فرموده بود: گروهی از زائران آذربایجانی که جسد آخوند ملا آقا

ص: 235


1- تكملۀ نجوم السماء : ج 1 ص 286 و احسن الوديعه: ج 1 ص 48.
2- ريحانة الادب: ج 2 ص 216 .
3- الكرام البررة : ج 1 ص 153.
4- او سیّد حسین فرزند صدر الحفّاظ و جد مرحوم آقا سید محمد صادق رضوی بود شرح حالش در نقباء البشر : ج 2 ص 533 و هديّة الرّازی ص 98 آمده است.

دربندی را شش ماه بعد از وفاتش از تهران به عتبات عالیات انتقال دادند، برای من نقل کردند که هنگامی که جسد را از محلی که به امانت گذاشته شده بود درآوردند، آن را تر و تازه یافتند به طوری که گوئی همین الآن از حمام بیرون آمده است».(1)

معروف است که مرحوم دربندی ده روز در مسجد جامع تبریز در شبستان مشهور به « مسجد یا علی» منبر رفته، دهها هزار نفر در پای منبرش گرد آمده اند، مساجد ثقة الاسلام، خاله اوغلی، آقا میرزا صادق آقا و صحن مدرسۀ طالبیه پر از جمعیت بوده است .

روز نهم می فرماید: من بنا دارم فردا روضۀ حضرت ابوالفضل (عليه السلام) بخوانم، هر کس مریض صعب العلاج دارد فردا بیاورد ،اینجا و شفایش را از قمر بنی هاشم بگیرد.

روز بعد علاوه بر بیماران سرپائی تعداد 27 نفر از بیماران صعب العلاجی که برخی از آنها را دکترها جواب رد داده بودند، می آورند و در گوشه ای از مسجد کنار هم قرار می دهند.

مرحوم دربندی پیش از منبر از اینها عیادت کرده می فرماید: چند دقیقه هم صبر کنید ان شاء اللّه همگی با پای خود به منازلتان خواهید رفت.

آنگاه بر فراز منبر رفته، سخنرانی بسیار جالبی در فضائل و مناقب سردار کربلا ایراد می کند و خطاب به حضرت قمر منیر بنی هاشم عرض می کند: من با اعتماد به فضل و کرم شما به این مردم قول داده ام، اگر به اینها عنایت نفرمائید آبروی نوکرتان در خطر است، از کرم شما به دور است که این نوکر درگاه خود را در

نزد این همه مردم خوار و بی اعتبار کنید.

روضۀ بسیار گیرائی میخواند و از برکات حضرت ابوالفضل (عليه السلام) همه آنها با تن سالم از مسجد جامع بیرون می روند.

* * *

ص: 236


1- نقباء البشر - مخطوط -.

77 - حاج ملا علی قارپوز آبادی

جسد پاک و مطهر مرحوم حاج ملا علی قارپوزآبادی 66 سال بعد از وفاتش تر و تازه پدیدار گردید.

این مجتهد والامقام به سال 1209ه. متولد شده، مقدمات را در قزوین فرا گرفته، برای تکمیل تحصیلات خود راهی اصفهان شده، پانزده سال تمام از محضر شیخ محمّد تقى ( صاحب حاشیه بر ،معالم پدرِ آغانجفی و متوفای 1332 ه. ) استفاده کرده، به قزوین بازگشت.

آنگاه دوازده سال تمام از محضر ملا عبد الکریم ایروانی، از شاگردان برجسته صاحب ریاض، کسب فیض نموده، به والاترین مقام اجتهاد رسید.

مرحوم ایروانی او را بر استادش شیخ محمد تقی ترجیح می داد و بعد از خود کسی را همسنگ او نمی دانست.

آنگاه به تألیف «معدن الأسرار » پرداخت، که جلد دومش در زمان مؤلف مفقود گردید، جلد اوّل و سوّمش در تبریز، جلد چهارم و پنجم آن در تهران به چاپ رسید.(1)

سپس به زنجان مهاجرت کرده، در آنجا رحل اقامت افکنده، به تدریس، تأليف و ارشاد مردم پرداخت.

در سال 1265 ه. به دنبال شعله ور شدن فتنۀ بابیه به کربلای معلی مهاجرت نموده، دو سال در جوار سالار شهیدان مشغول تألیف و تدریس شد.

دو سال بعد که آتش فتنه به سردی گرائید و ریشۀ فتنه انگیزان در زنجان قلع و قمع شد، به زنجان بازگشته، به تدریس و تألیف پرداخته، بر مسند قضا و فتوا تکیه کرد.

به سال 1284 مدرسه و مسجد چهل ستون را بنیاد نهاد و به مدت شش سال در آن به امامت پرداخت.

ص: 237


1- الذريعه: ج 21 ص 219.

سرانجام پس از یک عمر خدمت، روح پرفتوحش در هشتم محرم 1290 ه. به ملکوت اعلی پرکشید و جسد مطهرش در مقبره خود در جوار امامزاده سید ابراهیم، که نسب شریفش به حضرت ابوالفضل (عليه السلام) می رسد، (1) به خاک سپرده شد.(2)

در سال 1356 ه. که 66 سال تمام از رحلت آن عالم ربانی می گذشت، مقبره های اطراف امامزاده را تخریب کردند که فضای سبز و پارک ملی بسازند، از مقبره هائی که تخریب شد، مقبرۀ مرحوم ملا علی قارپوزآبادی بود.

پس از گذشت 66 سال جسد کاملاً تر و تازه بود و هیچگونه تغییری در آن پدید نیامده بود.

این مطلب را آیت اللّه حاج آقا موسی شبیری زنجانی از قول آقا شیخ باقر هيدجى نقل کردند و افزودند:

پدرم مرحوم آیت اللّه حاج سیّد احمد زنجانی ( متوفای 1393 ه. ) از استادش مرحوم شیخ زین العابدین زنجانی (متوفای 1348 ه. ) که علما و عملاً از علمای طراز اوّل زنجان بود نقل کرد که گفت:

مرحوم حاج میرزا ابوالمکارم زنجانی (متوفای 1330 ه. ) که از علمای مبرّز و با نفوذ زنجان بود و در عهد حاج ملا قربانعلی (متوفای 1328ه. ) دومین عالم مقتدر و با نفوذ منطقه بود می فرمود:

در سال 1289 ه. به حجّ خانه خدا مشرّف شدم به هنگام مراجعت، روز هشتم محرم الحرام 1290 ه. در وسط دریا، توی کشتی منتشر شد که آقای حاج ميرزا علی قارپوز آبادی در گذشته است. هنگامی که به زنجان آمدم معلوم شد که ایشان روز شنبه هشتم محرم 1290ه. در گذشته است».

آیة اللّه شبیری افزودند:

ص: 238


1- جولة فى الأماكن المقدسه ص 214.
2- علمای معاصرین ص 129 .

مرحوم قارپوزآبادی در زنجان خدمات فراوانی انجام داده، از جمله تلاش فراوان ایشان در اقامه شعائر مذهبی بود، که برای اولین بار شعائر مذهبی را در زنجان عَلَم کردند.

صاحب مآثر می نویسد: مولی علی قارپوز آبادی از کُمَّلین مجتهدین بود و کتابهای تحقیقی فراوانی در فقه و اصول از خود به یادگار نهاد.(1)

از آثار ارزشمند ایشان، کتاب: تفسیر قرآن جوامع الاصول ( 3 جلد ) ، شرح قصیدۀ دعبل، شرح تصریف و عوامل، صيغ العقود، معدن الأسرار ( 5 جلد )، نظام الفرائد در شرح قواعد ( 7 جلد )، نواميس الاصول ( 2 جلد)، رساله های عملیه، مناسک حج و رساله های فراوانی در اصول و فروع دین را می توان نام برد.(2)

* * *

78 - حاج سید حسین کوهکمری

جسد پاک و مطهر مرحوم آیت اللّه حاج سید حسین کوهکمری، متوفای 1299ه. بعد از 20 سال تر و تازه بود .

مرحوم کوهکمری عموی پدرِ آیت اللّه حجت، در « ارونق » از توابع تبریز متولد شده، برای تکمیل تحصیلات خود به عتبات عالیات مشرّف شده، از محضر صاحب فصول، صاحب ضوابط و صاحب جواهر استفاده نموده، در طلیعۀ شاگردان مبرّز شیخ انصاری قرار گرفته، در عهد استادش به تدریس درس خارج پرداخته، و درس خارجش مورد توجه فضلا قرار گفته است.

بعد از ارتحال شیخ انصاری به مرجعیت و زعامت علمی حوزۀ نجف رسید، شاگردان زیادی تربیت نمود و آثار ارزشمندی از خود به یادگار نهاد، که از آن جمله است: رساله ای در استصحاب، رساله ای در مقدّمه واجب، و شرح قسمتی

ص: 239


1- تكملۀ نجوم السماء : ج 1 ص 331 .
2- علمای معاصرین ص 129 .

از شرایع.(1)

مرحوم کوهکمری عمر با برکت خود را با تألیف، تحقیق، تربیت شاگرد و تهذیب نفس سپری کرد، تا در 23 رجب 1299 ه. درگذشت، و در منزل خود واقع محله عماره، در نزدیکی قبر مطهر صاحب جواهر مدفون شد.

بیست سال بعد همسرش درگذشت و طبق وصیتش در کنار او دفن گردید.

به هنگام دفن همسرش جسد سیّد حسین کوهکمری ظاهر گردید، در حالی هیچ تأثیری در آن نگذاشته

که تر و تازه بود ، و گذشت 20 سال هیچ تأثیری در ان نگذاشته بود.(2)

شیخ آغا بزرگ تهرانی، این خبر را از مولی باقر نهاوندی - متولّی مقبره مرحوم کوهکمری - نقل می کند و او را به فضل و تقوی می ستاید .

مولی باقر نهاوندی می گوید: «هنگامی که برای آن مخدّره در کنار قبر مطهر سید لحد کندند، روزنه ای بازشد، از آن روزنه نگاه کردم، پیکر سید را تر و تازه دیدم، گوئی همین الآن دفن شده است ».

سپس صاحب الذریعه می افزاید:

«آری شایسته است که جسد پاک این بزرگان هرگز نپوسد، زیرا اینها در همۀ عمر بدنهای خود را در کسب خشنودی پروردگار به زحمت انداخته اند، و تمام همّ و غمّ خود را در خدمت به شریعت مقدّسه، و در حمایت از دین صرف کرده اند... خوشا به حال آنان، وه چه بازگشت نیکوئی دارند».(3)

و در نقباء البشر می نویسد:

«این داستان را برای من مرد پرهیزکار و مورد اعتماد حاج مولی باقر نهاوندی نجفی، متوفای 1320 و اندی، در حضور علامه حاج شیخ عبدالرحیم مازندرانی نجفی نقل کرد.

ص: 240


1- احسن الوديعه: ج 1 ص 128 .
2- شهداء الفضیله ص 343 و علمای معاصرین ص 6 .
3- الكرام البررة: ج 1 ص 422 .

و آن هنگامی روی داد که همسر علویه اش را بنا بر وصیتش می خواستند در کنار قبر سیّد دفن کنند، پس جسد شریفش تر و تازه پدیدار شده بود، با این که سالیان متمادی از فوت سیّد می گذشت ».(1)

* * *

79 - ملا محمد صادق پیکانی

در ایوان متصل به تکیۀ خوانساریها قبر شریف یکی از علمای برجستۀ اصفهان به نام: «ملا محمد صادق پیکانی» قرار دارد، که از علمای عامل و فضلای کامل اصفهان، از شاگردان مرحوم شیخ مرتضی انصاری بود، مدتی در اصفهان بر کرسی تدریس نشست، جمع کثیری را به سوی خود جذب کرد و آثار پیشرفت و ترقی در ناصیتش پیدا بود، جز این که اجل مهلتش نداد.(2)

جمعی از دوستان اصفهانی به نگارنده گفتند که جسد او نیز دهها سال بعد از وفاتش تر و تازه بود، در تماسی که با آقای فهامی داشتم از ایشان پرسیدم فرمودند: «آری هنگامی که ما در ایوان متصل به تکیۀ خوانساریها برای عمو هاشم قبر می کندیم با جسد تر و تازۀ ملا محمد صادق مواجه شدیم، برادرم گفت: زود لحد را بچینید که نبش قبر محسوب نشود.

* * *

80 - حاج ابوطالب قمی

جسد حاج ابوطالب، بنیانگذار مسجد حضرت ابوطالب (عليه السلام) در قم، بعد از یکصد سال تر و تازه بود.

در خیابان چهار مردانِ قم، در کوچه عشقعلی مسجد کوچکی است که به مسجد حضرت ابوطالب معروف است.

این مسجد را شخصی به نام حاج ابوطالب ساخته و طبق وصیت او را در

ص: 241


1- نقباء البشر - مخطوط -
2- تذكرة القبور ص 61 .

محراب مسجد دفن کرده اند

در سال 1363ه. این مسجد را مرمت کردند و قسمتی از آن را تجدید بنا نمودند .

هنگامی که محراب مسجد را حفر کردند با تخته سنگی مصادف شدند، چون سنگ را برداشتند، با جسد تر و تازه ای مواجه گردیدند، که مربوط به حاج ابو طالب بنیانگذار مسجد بود، و مطابق تاریخی که روی سنگ حک شده بود، بیش از صد سال از وفاتش می گذشت.

جمعی از حاضران در صدد بر می آیند که کفن را باز کنند و از چهرۀ او فیلمبرداری کنند ولی برخی دیگر ممانعت می کنند و می گویند: شاید نبش محسوب شود و شرعاً جایز نباشد.

یکی از شاهدان عینی که آقای مؤمنی نام دارد و از اهالی کربلاست، و اینک در قم به دوزندگی اشتغال دارد، برای نگارنده اظهار کرد: «کفن سیاه شده بود ولی نپوسیده بود. من جسد را از روی کفن لمس کردم، دقیقاً معلوم بود که هیچ تغییری نکرده است و کاملاً قوی و سالم بود » .

81 - مردی نیکو سرشت

پیکر مردی نیکو سرشت پس از یک قرن تر و تازه پدیدار گردید.

در خدمت حجّة الاسلام و المسلمین آقای حاج سید محمود دهسرخی از اجساد جاویدان سخن رفت، ایشان فرمودند در دهِ ما: «دهسرخ » نیز جنازۀ پیرمردی پس از 100 - 150 سال تر و تازه پدیدار شد، جسد کاملاً صحیح و سالم بود، حتی محاسنش نیز استوار بود.

«ده سرخ» در بخش فلاورجان اصفهان، در کنار راه شوسۀ مبارکه به اصفهان قرار دارد .

* * *

ص: 242

82 - آقا لطیف راجی

پیکر پاک آقا لطیف راجی پس از گذشت نیم قرن تر و تازه پدیدار گردید.

مرحوم راجی از افراد مؤمن و متدین دارالایمان کاشان بود که در حدود 110 سال پیش دیده از جهان فرو بست و در قبرستان « دشت افروز» کاشان به خاک سپرده شد.

این قبرستان در آخر خیابان ملاً حبیب قرار دارد و بقعه مرحوم مولی حبیب اللّه کاشانی، متوفای 1340ه. در این قبرستان است.

در حدود 50 سال پیش محمد حسین راجی از دنیا می رود و وصیت می کند که او را در قبر پدرش « آقا لطیف راجی » دفن کنند.

هنگامی که قبر آقا لطیف را باز می کنند با جسد تر و تازۀ او مواجه می شوند و می بینند که با محاسن خضاب شده بر طرف راستش آرمیده است.

این داستان را آیت اللّه حاج سید محمد باقر مصطفوی روز جمعه 21 ذیقعدۀ 1415 ه. به نقل از شاهدان عینی برای نگارنده نقل کردند و بر صحت آن تأکید نمودند.

آنگاه به آقای « محمد تکبیرگو» نواده مرحوم راجی تلفن کردند، آقای تکبیرگو به منزل ایشان آمدند و در خدمتشان به قبرستان دشت افروز رفتیم و در حومۀ قبر مرحوم راجی نثار فاتحه نمودیم.

آقای تکبیرگو که از افراد با ایمان و مورد اعتماد همگان می باشد، در حدود هشتاد سال دارد و جسد آقا لطیف راجی را به هنگام دفن دائی اش محمد حسین راجی، تر و تازه به چشم خود دیده است.

آنچه موجب تأسف است این است که قسمتهائی از این قبرستان تصرف شده، قسمتی تبدیل به خیابان، قسمتی تبدیل به استخر و قسمتی تبدیل به منازل مسکونی شده است.

محل قبر مرحوم راجی تبدیل به منزل شده، و برخی از افراد بی ملاحظه در آنجا خانه ساخته سکونت نموده اند.

ص: 243

هنگامی که حاج آقای مصطفوی داستان جسد مشکوفۀ مرحوم راجی را نقل فرمودند، همۀ حاضران بر آن وقوف داشتند و آن را از شاهدان عینی نقل می کردند.

به هنگام پدیدار شدن جسد مرحوم راجی بین 50 الی 60 سال از تاریخ فوت او می گذشت.

* * *

83 - حاج سيّد محمّد علی نبوی دزفولی

پیکر پاک مرحوم حاج سید محمد علی، جد گرامی مرحوم آیت اللّه حاج سید اسداللّه نبوی، پس از دهها سال تر و تازه پدیدار گردید.

آیت اللّه حاج سید اسداللّه نبوی مرجع تقلید و شخصیت بسیار برجستۀ دزفول، در ششم صفر الخیر 1313 ه. در دزفول دیده به جهان گشوده، مقدمات و سطوح عالیه را در زادگاه خود فرا گرفته، راهی عتبات عالیات شده، از محضر مرحوم سید حسین بادکوبه ای و آقاضیاء عراقی سالیان متمادی استفاده نموده، به والاترین مدارج علمی ارتقاء یافته به زادگاه خود بازگشت.

پس از ارتحال استادش مرحوم حاج شیخ محمد رضا معزّی به مرجعیت اعلای آن سامان رسیده، به تدریس، تألیف، و حل و فصل امور شیعیان پرداخته، در 21 شعبان 1403ه. دیده از جهان فرو بست.(1)

بیمارستان بسیار مجهز آیة اللّه نبوی و مدرسۀ علمیۀ دزفول، قسمتی از آثار وجودی آن مرجع فقید می باشند.

نگارنده صبح چهارشنبه 13 رجب 1395 ه. ( برابر 1 / 5 / 54 ش.) به قصد زیارت حضرت دانیال (عليه السلام) وارد شوش شده از تشرّف مرحوم آیت اللّه نبوی به شهر شوش مطلع گشته، پس از زیارت حضرت دانیال به محضر آن عالم وارسته شتافته، چهرۀ نورانی، اخلاق سامیه و نفوذ کلمۀ فوق العاده اش را از نزدیک مشاهده نموده

ص: 244


1- خاندان سادات گوشه ص 402.

است .

پدر بزرگوارش مرحوم حاج سیّد عبدالحسین نبوی، متوفای 1322 ه. از علمای ربانی و خدمتگزاران صدیق شرع نبوی در آن سامان بود.

جد بزرگوارش مرحوم حاج سید محمد علی نبوی، اسوۀ تقوا و فضیلت، و شاخص ترین چهرۀ علمی سادات گوشه در عصر خویش بود.

مرحوم حاج سيّد محمّد علی همۀ عمر با برکت خود را در خدمت به خلق، و دفاع از حریم حق سپری کرد.

نماز جماعتش در مسجد لب خندق مركز اجتماع متدینین و مقدّسین شهر بود.

مرحوم حاج سيّد محمّد علی پس از یک عمر زندگی پرافتخار، در سنّ هشتاد سالگی به سال 1303ه. دیده از جهان فرو بست و در میان حزن و اندوه فراوان به خاک سپرده شد.

پس از سپری شدن بیش از نیم قرن به هنگام دفن یکی از خویشان در مقبرۀ مرحوم حاج سيّد محمّد علی، روزنه ای به قبر ایشان باز می شود و جسد پاک و مطهر ایشان تر و تازه پدیدار می گردد.

یکی از ملازمان بیت نبوی به نام «مؤمن» پیکر ایشان را تر و تازه مشاهده می کند، بلافاصله از قبر بیرون آمده به فرزند گرامی ایشان مرحوم آقا سید محمد حسن نبوی می گوید:

آقا شما تشریف بیاورید و جسد پدر بزرگوارتان را به چشم خود ببینید، اگر فردا من بگویم جسد حاج سید محمد علی تر و تازه بود، میگویند: « مؤمن لر است دروغ می گوید ».

مرحوم حاج سيّد محمد حسن نبوی وارد قبر می شود بدن پدر بزرگوارش را با چشم خود می بیند و با دست خود لمس می کند، می بیند که گویی نمرده، بلکه در بستر خود آرمیده است.

این داستان را حضرت حجّة الاسلام و المسلمین آقای حاج سید محمد

ص: 245

نبوی، یادگار گرانقدر مرحوم آیت اللّه نبوی و سرپرست حوزۀ علميۀ دزفول بدون واسطه از عموی پدرش مرحوم حاج سید محمد حسن نبوی برای نگارنده نقل فرمود.

مرحوم حاج سیّد محمد حسن هشتم محرم الحرام 1391 ه. دیده از جهان فرو بست.(1)

* * *

84 - یک تاجر تبریزی

در بقعۀ «شاهزاده ناصرالدین » قم، پیکر یک تاجر تبریزی پس از یک قرن تر و تازه پدیدار شد.

یکی از زیارتگاههای مورد توجه در قم، مرقد مطهر سید ناصرالدين على بن مهدى بن محمد بطحانی، از تبار امام حسن مجتبی (عليه السلام) است.

نسب شریفش را «ابن عنبه » به شرح زیر آورده است:

ناصرالدین علی، بن مهدی، بن محمد، بن حسین، بن زيد، بن محمد، بن احمد، بن جعفر، بن عبد الرحمان، بن محمد، بن قاسم، بن حسن، بن زید، ابن سبط اکبر امام حسن مجتبی (عليه السلام) .(2)

نسب ایشان با 12 واسطه به امام حسن مجتبی (عليه السلام) می رسد، و چون نیای نهمش به « محمّد بطحانی » ملقب بود، همۀ اجداد گرامی اش به «بطحانی » معروفند.

« بطحانی » را اگر « بَطحانی» به فتح باء بخوانیم به سرزمین « بطحاء » منسوب خواهد بود، و اگر «بُطحانی » به ضمّ باء بخوانیم به سرزمین « بُطحان » منسوب خواهد شد.

«بطحاء» نام سرزمینی در حوالی مکه، و «بُطحان » نام سرزمینی در حوالی

ص: 246


1- خاندان سادات گوشه ص 387 .
2- عمدة الطالب ص 72.

مدینه است.(1)

یاقوت پس از آنکه آن را «بُطحان » ضبط کرده می نویسد: دستنویس احمد، برادرزادۀ محمد شافعی را دیدم که آن را «بَطحان » ضبط کرده، و خطِّ او حجّت است!.(2)

به هر تقدیر شاهزاده «ناصرالدین » به اعتبار جدّ نهمش « علی بن مهدی بطحانی » خوانده می شود. برخی از متأخرین تاریخ وفات ایشان را به سال 828 هجری نوشته اند(3) ولی این تاریخ درست نیست، زیرا:

1 - به طوری که نسب شریفش را ملاحظه فرمودید، او با 12 واسطه به امام حسن مجتبی (عليه السلام) می رسد، و 12 واسطه برای 800 سال هرگز کافی نیست و حدّاقل 20 واسطه لازم است.

2 - ابن عنبه، صاحب «عمدة الطالب » که خود در اوایل 828 ه. ( یعنی: در هفتم صفر آن سال ) وفات کرده از مدفن او در داخل مدرسه ای در بازار قم، در محلّه «سورانیک» گزارش داده است.(4)

3 - ابن عنبه این کتاب را 16 سال قبل از وفاتش به انجام رسانیده، و یکی از نسخه های خطی کتاب از روی دستنویس مؤلف استنساخ شده، و نسخه مؤلف به تاريخ غرّۀ رمضان 812 ه. به پایان رسیده بود.(5)

روی این بیان تاریخ وفات شاهزاده ناصر دهها، و احیاناً صدها سال پیش از تاریخ یاد شده خواهد بود.

در سال 1411ه. بقعۀ مطهر ایشان را تجدید بنا کردند، به هنگام نصب ضریح در طرف بالای سرِ امامزاده، قبر یک تاجر تبریزی شکافته شد که جسدش تر

ص: 247


1- همان مدرک .
2- معجم البلدان: ج 1 ص 446 .
3- گنجینه آثار قم ج 2 ص 685 .
4- عمدة الطالب ص 72.
5- مقدّمۀ عمدة الطالب ص 10.

و تازه بود.

مطابق تاریخی که بر سنگ مزارش بوده، بیش از یکصد سال از تاریخ وفاتش می گذشت.

متأسفانه به هنگام فرش کردن کف بقعه با مرمر، نام و نشان آن تاجر تبریزی حذف شده است، و لذا تاریخ دقیق فوتش نیز به دست ما نرسید.

جسد این تاجر تبریزی را صدها نفر مشاهده کردند، و گروهی از دوستان مورد اعتماد ما آن را از شاهدان عینی برای ما نقل کردند.

* * *

85 - کربلای محمد طاهر جیلانی

جسد پاک و مطهر مرحوم کربلای محمد طاهر جیلانی بعد از 70 سال تر و تازه بود.

در 60 کیلومتری شاهرود، در کنار جاده ای که شاهرود را به گرگان متصل می کند، و راه قدمگاه را به راه کناره مربوط می سازد، بین «چهل دختر » و « میامی » روستائی به نام «جیلان» قرار دارد.

جیلان نام دهی از بلوک چهارگانۀ دهستان مرکزی بخش میامی شهرستان شاهرود است.(1)

یکی از فضلای حوزۀ علمیۀ قم حجّة الاسلام آقای رحیمی اهل جیلان است.

ایشان چهل سال پیش جسد تر و تازه کربلای محمد طاهر را به چشم خود دیده است و اینک گزارش واقعه از زبان ایشان:

در حدود سال 1334 شمسی در قریۀ جیلان، در میدانی که « درِ قلعه » معروف است، مشغول توپ بازی بودیم.

قبرستان عمومی روستا در کنار این میدان قرار داشت .

ص: 248


1- لغتنامه دهخدا - حرف جيم - ص 192 .

در این قبرستان برخی از جنازه ها را به صورت امانت گذاشته بودند، که در فرصت مناسبی آنها را درآورده به عتبات عالیات منتقل سازند.

در آنجا مرسوم است که قبرهای امانتی را بلند می سازند و سقف قبر را به شکل گنبد درست می کنند.

در آن ایام باران زیاد آمده بود و سقف برخی از این قبرها فرو ریخته بود.

در ضمن توپ بازی یک مرتبه توپ به یکی از این قبرها اصابت کرد و از سوراخ قبر وارد قبر شد.

بچه ها وحشت کردند که دست به داخل قبر ببرند من جلو رفتم و دستهایم را داخل قبر کردم که توپ را بیرون آورم ناگهان چشمم به کفن سفید و تازه ای افتاد.

در حالی که من دستم داخل قبر بود و به کفن خیره شده بودم یکی از اقوام ما به نام کربلای محمد صادق از راه رسید و خطاب به من :گفت: با قبر ما چکار دارید؟

گفتم: من میخواستم توپ را بردارم ولی چشمم به این کفن تازه افتاده شگفت زده شده ام.

کربلای محمد صادق :گفت اینجا قبر یکی از بزرگان اجدادِ ماست.

آنگاه روی قبر را کاملاً باز کردند تا مرمّت کنند.

کفن کاملاً تازه بود و بر آن دعای شریف «جوش کبیر » نوشته شده بود.

هنگامی که کفن را کنار زدند چهره نورانی پیرمرد کهنسالی را دیدم که محاسنش را با حنا خضاب کرده بود.

در آن تاریخ هفتاد سال تمام از فوت آن پیرمرد نیکو سرشت می گذشت.

* * *

86 - حاج ملا محمد صادق ابرقوئی

جسد مطهر حاج ملا محمد صادق متوفای 1316 ه. بعد از 72 سال در ابرقو - از توابع یزد - تر و تازه پدیدار شد.

در سال 1388ه. در ابرقو از طرف شهرداری مشغول حفاری بودند، ناگاه به

ص: 249

سردابی رسیدند که در آن جسد عالم بزرگوار حاج ملا محمد صادق بود، که در 72 سال قبل در گذشته بود. با کمال تعجب دیدند که جسد تر و تازه است، گوئی همین امروز دفن شده است.

انگشتان و ناخنها تماماً سالم بود و گذشت زمان هیچ تأثیری در جسد این عالم بزرگوار نکرده بود.

حاج ملا محمد صادق وصیت کرده بود که جنازه اش را به نجف اشرف حمل کنند، و لذا بعد از فوت جنازه را به طور موقت در سردابی امانت گذاشته بودند، و بعداً مسامحه شده بود، تا وصی آن مرحوم فوت شده بود، دیگر کسی برای این کار اقدام نکرده بود.

هنگامی که جسد مطهر او بعد از 72 سال تر و تازه پدیدار گشت، آن را در تابوتی نهادند، از ابرقو به قم تشییع کردند و از آنجا به نجف اشرف انتقال دادند.

این داستان را صاحب «داستانهای شگفت» از پیر مرد 90 ساله ای به نام: «حاج محمد علی سلامی» از اهالی ابرقو نقل کرده است.(1)

* * *

87 - سیّد رضی رضوی کشمیری

پیکر پاک سیّد رضی رضوی، متوفای حدود 1315 ه. بعد از بیست سال تر و تازه بود.

سید رضی پسر علامۀ بزرگوار، اسوۀ تقوی و فضیلت: سید مهدی رضوی کشمیری (متوفای 1314 ه. ) از شاگردان صاحب جواهر بود، آثار نبوغ از عنفوان جوانی در ناصیت او ظاهر بود، جز اینکه اجل مهلتش نداد، و به فاصله اندکی بعد از پدر بزرگوارش رحلت نمود و در صحن مطهر مولای متقیان، در مقبرۀ اوّلی، در سمت راست کسی که از درب طوسی وارد می شود مدفون شد.(2)

ص: 250


1- داستانهای شگفت ص 302 .
2- نقباء البشر : ج 2 ص 785 .

حفید برادرش، دانشمند مورد اعتماد و استناد، آقای حاج سيد مرتضى رضوی - مقیم تهران - صاحب آثار ارزشمندی چون: « مع رجال القاهره » برای نگارنده نقل فرمودند که جسد پاک و مطهر عموی پدرم مرحوم سید رضی بیست سال بعد از وفاتش ظاهر شد، بدن کاملاً تر و تازه بود و هیچ تغییری پدید نیامده بود.

88 - سید مرتضی خلخالی

جسد پاک و مطهر سیّد مرتضى بن سيّد نقد على كلوری خلخالی، متوفای 1317ه. بعد از 36 سال تر و تازه پدیدار گشت .

مرحوم آقای سید مرتضی خلخالی در حدود 1247ه. در کُلورِ خلخال(1) دیده به جهان گشود مقدّمات را در خلخال و قزوین فرا گرفت، به سال 1276 ه. رهسپار نجف اشرف شده، از محضر مرحوم سید حسین کوهکمری (متوفای 1299 ه. ) و مرحوم شیخ علی خلیلی تهرانی (متوفای 1297 ه. ) کسب فیض نمود. مرحوم سیّد مرتضی بعد از 15 سال اقامت در نجف اشرف، به قصد زیارت به ایران بازگشت، در قزوین از کسالت پدرش مطلع شده، برای دیدار پدر راهی خلخال شد.

فضلای اردبیل که از تشریف فرمائی مرحوم آقا سید مرتضی به خلخال آگاه شدند به محضرش شتافته، مصرانه تقاضا کردند که به حوزۀ علمیۀ اردبیل تشریف بیاورد و دانش پژوهان را از خرمن علمی خود برخوردار سازد.

در آن ایام حوزۀ اردبیل بسیار با رونق بود، و تعداد زیادی از طلاب باکو،

ص: 251


1- «کُلور » مرکز دهستان شاهرود، از بخش شاهرود است، که در شهرستان « هرو آباد » واقع است. [ لغتنامه دهخدا - حرف کاف - ص 111 ] شهر «هروآباد » مرکز شهرستان خلخال در آذربایجان شرقی است. [ فرهنگ معین: ج ص 2272 ]

شیروان ،لنکران ،تفلیس، ایروان و دیگر مناطق شیعه نشین شوروی در حوزۀ علمیۀ اردبیل گرد آمده بودند.

مرحوم سيد مرتضى دعوت فضلا را پذیرا شد و در اردبیل رحل اقامت افکند و به تربیت شاگردان پرداخت.

شخصیتهای برجسته ای چون حاج سید یونس اردبیلی، شیخ میکائیل اجارودی و سیّد محمد ننه کرانی از خرمن علمی ایشان خوشه چینی نمودند.

از مرحوم سید مرتضی آثار فراوانی در فقه ،اصول، اخلاق، تراجم و رجال برجای مانده است.

او همچنین حواشی استادش شیخ علی را بر فوائد رجالیه گرد آورد.

صاحب الذریعه به هنگام بحث از «شرح الفوائد الرّجالية » شيخ على می نویسد:

من قسمتی از آن را به خط شاگردش سیّد مرتضی خلخالی در کتابخانۀ آل خرسان دیدم.(1)

از سیّد مرتضی خلخالی چهار فرزند به شرح زیر بر جای ماند:

1 - سیّد ،یحیی که در 18 سالگی درگذشت.

2 - سیّد احمد متوفای 1353 ه.

3 - سيّد محمّد تقى، متوفای آخر ذیقعده 1361ه. صاحب تقریرات آخوند و حاشیه بر كفايه و مكاسب.

4 - سید موسی، متوفای 17 ربیع الاول 1367 ه. صاحب فروع علم اجمالی.

مرحوم سیّد مرتضی خلخالی در تاریخ 22 ربیع المولود 1317 ه. در اردبیل درگذشت و در مقبره اختصاصی خود، در « جمعه مسجد » اردبیل به خاک سپرده شد.

ص: 252


1- مصفى المقال ص 320.

آنگاه فرزند ارشدش سیّد احمد به جای پدر نشست و بر کرسی تدریس و فتوا تکیه کرد.

سیّد احمد خلخالی که از علمای برجسته و فقهای شایسته اردبیل بود، و از آخوند خراسانی و فاضل شربیانی اجازۀ اجتهاد داشت، پس از یک عمر خدمت، سرانجام در 13 ذیحجة الحرام 1353ه. در اردبیل درگذشت و در قبر پدر بزرگوارش در «جمعه مسجد » به خاک سپرده شد.(1)

هنگامی که قبر سیّد مرتضی را برای دفن فرزندش سید احمد باز کردند، با جسد تر و تازۀ مرحوم سید مرتضی مواجه شدند .

در آن تاریخ قریب 37 سال از رحلت آن عالم ربانی می گذشت ولی جسد همچنان صحیح و سالم بود.

این خبر را قبلاً از افرادی شنیده بودم، اخیراً از حفید گرامی آن مرحوم، آيت اللّه حاج سيد محمد مفتى الشيعه، فرزند حاج سید محمد تقی ( متوفاى 1361ه. ) فرزند مرحوم سید مرتضی پرسیدم، ایشان بر صحت آن تأکید کردند و افزودند:

از جمله افرادی که جسد آن مرحوم را با چشم خود دیده، و در نزد حقیر شهادت داده، مرحوم حاج شیخ عبدالرّحیم پدرِ مرحوم شیخ محمد حسین نحوی است.

مرحوم شیخ عبدالرّحيم مدت متمادى مؤذن مرحوم سید مرتضی و سپس مؤذن فرزندانش مرحوم سیّد احمد، سیّد محمد تقی و سید موسی بود، به هنگام دفن مرحوم آقا سید احمد حضور داشته و جسد تر و تازۀ مرحوم آقا سید مرتضی را به چشم خود دیده بود .

پسرش مرحوم آقای شیخ شيخ محمد حسین نحوی، از شاگردان مرحوم آیت اللّه حائری، و از خواص اصحاب مرحوم آیت اللّه حجّت بود، که اندکی قبل از رحلت

ص: 253


1- الذریعه: ج 16 ص 291.

ایشان به گنبد کاووس اعزام شده، منشأ خدمات فراوان قرار گرفته بود.(1)

سپس آقای مفتی الشّیعه افزودند:

در مقبرۀ آقا سید حسین، جد اعلای مرحوم آقای سیّد مرتضی نیز در حدود 35 سال پیش گفته شد که جسد دو تن از نیاکان ایشان به صورت صحیح و سالم دیده شده، که من اطلاع دقیقی از آن ندارم.

نگارنده گوید: نسب مرحوم آقا سید مرتضی با دو واسطه به آقا سید حسین می رسد :

«سيّد مرتضى بن سیّد نقد على بن سيّد عليرضا بن سیّد حسین موسوی خلخالی».

قبر شریف آقا سید حسین در بقعۀ «امامزاده عبداللّه» قرار دارد.

این مزار در خارج کُلور - در چهار فرسخی هر و آباد - واقع است و معروف به «امامزاده عبداللّه» از تبار امام کاظم (عليه السلام) است، که دارای گنبد، بارگاه، صحن، ضریح و صندوق می باشد.(2)

آنگاه آقای مفتی الشّیعه در مورد مقبرۀ آقا سید مرتضی توضیح دادند:

در محل این مقبره قبل از اسلام آتشکده بود و در دره های آن گبرها مدفون بودند.

بعد از اسلام در محل آتشکده مسجدی ساخته شد که امروز «جمعه مسجد » نامیده می شود و اطراف آن قبرستان مسلمین شد.

ولی به حکم: « الإسلامُ يَعلُو وَ لا يُعلى عليه » محلّ قبرستان مسلمین بر فراز تپه برگزیده شد تا بر گورستان گبرها تفوّق داشته باشد.

در عهد رضا خان این قبرستان به فضای سبز تبدیل شد، و فقط مقبره مرحوم

ص: 254


1- گنجینۀ دانشمندان: ج 6 ص 442 .
2- تاریخ اردبیل ج 2 ص 282 .

سیّد مرتضی بر جای ماند.

* * *

89 - آقا حسین گلپایگانی

پیکر پاک آقا حسین موسوی گلپایگانی، پدر مرحوم آقا جمال گلپایگانی پس از 110 سال تر و تازه پدیدار گردید.

یکی از فضلای حوزۀ علمیۀ قم، از آقای سید احمد حجازی نوادۀ مرحوم آقا حسین نقل کرد که به هنگام تجدید بنای مقبرۀ جد بزرگوارمان در سعید آباد گلپایگان جسد شریفش تر و تازه پدیدار گردید.

از شرح زندگانی ایشان چیزی در دست نداریم، مرحوم شیخ آغا بزرگ نیز از ایشان مستقلاً بحث نکرده، بلکه در ضمن شرح حال آقا جمال از ایشان نام برده است.(1)

مطابق نقل برخی از احفاد ایشان که مقیم قم و مشغول خدمات فرهنگی هستند، مرحوم آقا حسین در سال 1305ه. دیده از جهان فرو بسته و در زادگاه خود سعید آباد گلپایگان به خاک سپرده شده است.

یکسال پیش به هنگام تجدید بنای مقبره، جسد ایشان تر و تازه پدیدار گشته است، که در آن تاریخ 110 سال تمام از رحلت او می گذشته است.

* * *

90 - شیخ محمد حسن آشتیانی

پیکر پاک مرحوم آیت اللّه حاج شیخ محمد حسن آشتیانی بعد از دو سال تر و تازه پدیدار شد.

مرحوم آشتیانی مشهورترین عالم بزرگ تهران در حدود 1284 ه. در قصبهٔ آشتیان - بین قم و اراک - در یک خانواده روحانی دیده به جهان گشود، مقدمات را

ص: 255


1- نقباء البشر: ج 1 ص 309.

در آشتیان فرا گرفت در 13 سالگی به حوزۀ علمیۀ بروجرد رفت، چهار سال در آنجا مشغول تحصیل شد، سپس راهی نجف اشرف گردید.

پس از تکمیل کمالات به حوزۀ شیخ انصاری اختصاص یافت و در شمار اعاظم شاگردان ایشان درآمد، درسهای ایشان را برای شاگردان تقریر می کرد و می نوشت، تا در سال 1281ه. شیخ انصاری دیده از جهان فرو بست و ایشان در سال 1282ه. به تهران بازگشت .

مرحوم آشتیانی شرحی بر رسائل شیخ انصاری نوشت و آن را «بحر الفوائد في شرح الفرائد » نام نهاد.

در میان بیش از چهل شرح و حاشیه ای که بر رسائل شیخ نوشته شده، از جهت تحقیقات عمیقه و بیانات دقیقه، شرح آشتیانی بر همۀ آنها تقدم دارد.(1)

مرحوم آشتیانی نخستین شخصیت برجسته ایست که مطالب شیخ انصاری را در ایران منتشر نمود، و لذا از شهرستانهای دور و دراز شد رحال نموده، در حوزه درسی ایشان حضور می یافتند .

در داستان تحریم تنباکو مرحوم آشتیانی شرکت فعال داشت، و لذا در میان همۀ طبقات از موقعیت خاصی برخوردار گردید .

مرحوم آشتیانی بر همۀ اقران تفوّق یافت و در نهایت عظمت زندگی کرد، شاگردان فراوانی تربیت نمود و آثار ارزشمندی از خود به یادگار نهاد، تا در سال 1319 ه. دیده از جهان فرو بست و در یکی از مقبره های حضرت عبدالعظیم به خاک سپرده شد.

دو سال بعد هنگامی که فرزند برومندش مرحوم حاج شیخ مرتضی آشتیانی خواست پیکر پاکش را به نجف اشرف منتقل نماید، با جسد تر و تازه او مواجه گردید.

ص: 256


1- نقباء البشر: ج 1 ص 390 .

داستان انتقالش را فرزند برومندش مرحوم حاج شیخ مرتضی آشتیانی به شرح زیر نقل کرده است:

«هنگامی که پدرم در تهران از دنیا رفت، خواستم او را به نجف اشرف حمل نمایم، بدن سنگین بود و شرایط نامساعد، و لذا تصمیم گرفتم او را در مقبره ای از مقابر حضرت عبدالعظیم (عليه السلام) امانت بسپاریم تا پس از خشک شدن بدن، انتقالش آسانتر شود، و این کار انجام شد.

پس از دو سال هنگامی که قبر او را نبش کردیم، تا به نجف اشرف حمل کنیم با کمال تعجب دیدیم جسد شریفش هیچ تغییری نکرده، حتی ورم پاهایش که به هنگام فوت متورّم بود تخفیف نیافته و به حال طبیعی برنگشته است.

به ناگزیر بدن را به همان شرایط به نجف انتقال داده، در جوار حرم مطهر مولای متقیان امیرمؤمنان (عليه السلام) ، در مقبره مرحوم حاج شیخ جعفر شوشتری قدس سره که مورد آروزی او بود، به خاک سپردیم».(1)

مرحوم آقا شیخ مرتضی آشتیانی به سال 1281 ه. متولد، در محضر حاج میرزا حبیب اللّه رشتی، آخوند خراسانی و دیگر بزرگان به مدارج عالی رسیده، گاهی در تهران و گاهی در مشهد اقامت داشت، تا در 24 ذیحجه 1365 ه. در مشهد مقدّس به رحمت خدا رفته، در پایین پای حضرت رضا (عليه السلام) به خاک سپرده شد.

(2)

* * *

91 - میرزا حسین نوری

جسد پاک و مطهر میرزا حسین نوری صاحبِ «مستدرک وسائل » و دهها اثر ارزشمند دیگر، متوفای 1320ه. پس از چهل سال تر و تازه بود.

علامۀ بزرگوار شیخ آغا بزرگ تهرانی، در ضمن شرح حال استادش خاتمة المحدّثین حاج شیخ حسین نوری می نویسد: برای پیکر پاک او کرامتی است، که آن

ص: 257


1- كرامات صالحين ص 320 .
2- گنجینۀ دانشمندان ج 7 ص 95 .

را دانشمند عادل و پارسای مورد اعتماد، سيّد محمد بن سید ابوالقاسم نجفی کاشانی برایم نقل کرد و فرمود :

هنگامی که همسر میرزای نوری را اجل فرا رسید، وصیت نمود که او را در کنار همسرش دفن کنند.

در آن هنگام هفت سال تمام از رحلت میرزای نوری گذشته بود، نظر به اینکه همسر میرزای نوری با من محرمیت داشت، من وارد سرداب شدم که صورتش را برخاک لحد بگذارم.

هنگامی که چهرۀ او را باز کردم و بر خاک نهادم، تصادفاً چشمم به پیکر میرزای نوری افتاد، دیدم که جسد مطهرش تر و تازه است، گوئی همین امروز به خاک سپرده شده است .

جالب تر اینکه حتی کفن نیز تر و تازه بود و هیچ تغییری در رنگ کفن پدید نیامده بود» .(1)

پیکر پاک مرحوم نوری یکبار دیگر در روز سه شنبه 23 ذيحجة الحرام 1359ه. مشاهده شد که بدن و کفن تر و تازه بود و آن هنگامی بود که می خواستند پیکر مطهر اسوه تقوی و فضیلت مرحوم حاج شیخ عباس قمی را در کنار استادش میرزای نوری دفن کنند، که یکمرتبه دیوار لحد فرو می ریزد و پیکر پاک مرحوم نوری تر و تازه مشاهده می شود.

در آن تاریخ چهل سال از رحلت میرزای نوری می گذشت.

یکی از شاهدان عینی، پیرمرد کهنسال و پارسا « آقای شیخ مرتضی دهدشتی» است که در قم ساکن است، و در هنگام دفن محدث قمی حضور داشته و پیکر میرزای نوری را با دو چشم خود دیده است.

نگارنده روز هفتم محرّم الحرام 1416 ه. در منزل مسکونی ایشان حضور

ص: 258


1- نقباء البشر: ج 2 ص 549 .

یافته، از دو لب ایشان استماع نمود.

آقای دهدشتی علیرغم کهولت سن از مشاعر نیرومندی برخوردار است، نکات ظریف و دقیقی از منابر محدّث قمی را به یاد دارد.

شرح حال جامع میرزای نوری به قلم شیخ آغا بزرگ تهرانی در مقدمۀ مستدرک وسائل - چاپ جدید - آمده است.(1)

مستدرک وسائل بهترین و سودمندترین اثر میرزای نوری است که صاحب الذریعه از مرحوم آخوند خراسانی نقل فرموده که در درس اصول فرمود:

«در زمان ما برای هیچ مجتهدی پیش از مراجعه به «مستدرک وسائل » حجت تمام نمی شود ».(2)

«و شيخ الشريعۀ اصفهانی می فرمود: همۀ ما بر سر سفرۀ میرزای نوری هستیم».(3)

* * *

92 - فاضل شربیانی

جسد پاک و مطهر فقیه نامدار « فاضل شربیانی » متوفای 1322 ه. پس از 35 سال تر و تازه بود .

ملا محمد بن فضلعلی، مشهور به: «فاضل شربیانی» که مدتی زعامت حوزۀ علمیۀ نجف اشرف و مرجعیت اکثریت شیعیان را به عهده داشت، در علم اصول بحر مواج، و در حافظه از عجائب روزگار بود.

فاضل شربیانی در سال 1248 ه. در شربیان از دهات سراب، در آذربایجان دیده به جهان گشود مقدّمات را در زادگاه خود فرا گرفت و پس از اتمام صرف ،نحو، منطق و معانی و بیان در دهسالگی رهسپار تبریز شد.

فقه و اصول را از محضر بزرگان تبریز تلمذ کرده، برای تکمیل کمالات در

ص: 259


1- مستدرک وسائل: ج 1 ص 41 - 56.
2- الذریعه: ج 2 ص 111.
3- مستدرک وسائل: ج 1 ص 54 .

سال 1273ه. به نجف اشرف مشرّف شد.

او ملازم درس شیخ انصاری شد و بعد از ارتحال وی در حوزۀ درسی سیّد حسین کوهکمری حاضر شد و در زمرۀ بهترین مقررین درس او درآمد.

بعد از رحلت استادش ریاست حوزه علمیه را به عهده گرفت، به تألیف و تدریس و تربیت شاگردان پرداخت .

از آثار ارزشمند او: حاشیه بر رسائل و مکاسب، صلاة، متاجر و کتاب بزرگی در اصول فقه را میتوان نام برد.(1)

فاضل شربیانی در صبح جمعه - بین الطلوعین - 17 رمضان 1322 ه. رحلت نمود و در جوار مولای متقیان به خاک سپرده شد.

در سال 1357 ه. دولت عراق تصمیم گرفت که راههائی را که در اطراف حرم مطهر برای دفن اموات منظور شده بود، مسدود نماید.

در این عملیات اجساد تعدادی از علما ظاهر گردید، از آن جمله جسد پاک و مطهر مرحوم «فاضل شربیانی » پدیدار گشت و همگان مشاهده کردند که پیکر پاکش بعد از 35 سال تر و تازه است .(2)

فاضل شربیانی در دوران زعامت خود خدمات برجسته ای به جهان تشیع نمود، که به چند نمونۀ آن اشاره می کنیم:

1 - با تحریم طريق حائل، شرّ «آل رشید» را برای همیشه ریشه کن نمود.

2 - با مسافرتهای پر آوازۀ خود به عنوان زیارتِ امامزاده های واجب التعظیم در بلاد مختلف ( چون حضرت حمزه از اولاد حضرت ابوالفضل (عليه السلام) ، و شاهزاده قاسم از فرزندان امام کاظم (عليه السلام) در اطراف حلّه ) شیعیان را متوجه این وظیفۀ ولائی نمود.

ص: 260


1- احسن الوديعه: ج 1 ص 143 .
2- ريحانة الادب : ج 3 ص 185 و علمای معاصرین ص 80 .

3 - با دستور مؤکد به تعطیل کردن مغازه ها و راه انداختن دستجات عزاداری، در روز شهادت حضرت صدیقه طاهره - سلام اللّه علیها - این سنت حسنه را بنیان نهاد.(1)

گفته می شود که یکبار دیگر در زمان عبد الکریم قاسم ( 1958 - 1963م.) به هنگام مرمت قبور، جسد فاضل شربیانی ظاهر شده و کاملاً تر و تازه بوده است.

در آن تاریخ، در حدود 60 سال از رحلت فاضل شربیانی می گذشت، ولی گذشت زمان هیچ تغییری در پیکر آن مرد بزرگ پدید نیاورده بود.

یکی از دوستانِ مورد اعتماد و استناد نگارنده از شاهدان عینی جسد ایشان است، و اضافه می کرد که کفن نیز کاملاً تر و تازه بود.

مؤلف گوید: این کفن به سال 1357ه. مربوط می شود و کفن اصلی اگر چه نپوسیده بود، ولی به هنگام پدیدار شدن جسدش در تاریخ مذکور تجديد شده بود.(2)

مرحوم خیابانی در این رابطه می نویسد: «چون هوای خارج به کفن رسید تغییر یافت، بدون این که در بدن شریف تغییری پدید آید. پس کفن را تجدید کردند و قبر شریف را بنا نمودند.»

سپس اضافه می کند: « مقتضای این مدت آن بود که از بدن به جز استخوان پوسیده چیزی باقی نماند، ولیکن نزد خداوند متعال از برای اولیای خود مقام منیع و شأن رفیعی است که عقول مردم از معرفت کُنه آن عاجز و قاصر است ».(3)

ص: 261


1- علمای معاصرین ص 77 - 79 . [ شهادت جانگداز حضرت فاطمه - سلام اللّه عليها - مطابق آنچه بزرگانی چون: شیخ مفید، شیخ طوسی، سید ابن طاووس، شیخ بهائی، طبری امامی، شیخ کفعمی و علامۀ مجلسی اختیار کرده اند، در سوّم جمادی الثانیه ( 95 روز بعد از رحلت رسول اکرم (صلی اللّه عليه وآله وسلم) ) واقع شده است] .
2- ريحانة الادب: ج 3 ص 186.
3- علمای معاصرین ص 80 .

دوست فاضل ما که در عهد عبد الكريم قاسم جسد مطهر فاضل شربیانی را مشاهده کرده است، برای نگارنده فرمود:

در زمان عبدالکریم قاسم در صحن مطهر مولای متقیان امیر مؤمنان (عليه السلام) گروهی عمله و کارگر تحت سرپرستی شخصی به نام «حاج عبد الزهراء فخر الدين » مشغول مرمت قبور بودند، من در آن ایام در خدمت حاج شیخ محمد رضا تنکابنی مشغول درس و بحث بودم که یکمرتبه سر و صدا شد پرسیدیم چه خبر است؟ :گفتند جسد فاضل شربیانی تر و تازه پدیدار گشته است.

وقتی در کنار قبر شریف ایشان حضور یافتیم مشاهده کردیم که پیکر پاک ایشان پس از 60 سال هنوز تر و تازه است و کفن نیز تر و تازه بود، حتی رنگ کفن نیز تغییر نکرده بود.

شگفت آورتر این که دو جسد دیگر نیز در کنار فاضل شربیانی مدفون بودند که قامتی بلند و هیکلی درشت داشتند به احتمال قوی اهل آذربایجان شوروی بودند.

نظر به این که دفن چنین افرادی در آن منطقه معهود نبود، شایع شد که این جسدها را ملک نقال آورده است، و لذا جمعیت زیادی برای مشاهدۀ اجساد گرد آمدند، آنگاه برای این که کسی به اجساد دست نزند پلیس آمد و مردم را از اطراف جسدها متفرّق نمود.

مؤلف :گوید در تحت عنوان «شیخ فضل اللّه نیشابوری » در مورد « ملک نقال » سخن خواهیم گفت.

* * *

93 - سید حسین گوشه

پیکر پاک مرحوم سید حسین بن سیّد عبدالکریم، مشهور به « سید حسین کبیر» بزرگ سادات گوشه در عصر خویش، پس از 53 سال تر و تازه پدیدار گردید.

صاحب الذریعه در مورد شخصیت والای مرحوم سید حسین گوشه

ص: 262

می نویسد:

سيد حسين بن سيد عبدالكريم دزفولى عالم عصر خود، از شاگردان شیخ انصاری و دیگر بزرگان آن روز حوزۀ نجف، مدتی بس طولانی در نجف اشرف رحل اقامت افکند تا به درجه ای والا و منزلتی بسیار بلند نایل شد، آنگاه به زادگاه خود بازگشت.

مرحوم سید حسین که از صلحای پارسا و از اخیار و ابرار بود، سیطرۀ معنوی و نفوذ کلمۀ نیرومندی پیدا کرد، آوازه اش در نواحی منتشر شد، از موقعیتی برجسته و شخصیتی ممتاز برخوردار گردید، به تقویت دین، نشر آیین و تعظیم شعائر مذهب پرداخت، تا در سال 1322 ه. دیده از جهان فرو بست و در بقعۀ معروفش به خاک سپرده شد و قبرش تا زمان ما زیارتگاه خاص و عام است.

آنگاه از دو رسالۀ عملیه اش به نامهای «ذخیرة العباد » و « طريق النّجاة » نام می برد.(1)

نگارنده :گوید رساله های عملیۀ ایشان به دست مؤلّف « خاندان سادات گوشه» نرسیده و لذا نوشته است:

«سيّد حسين بن سیّد عبدالکریم ... از تلاميذ مبرّز مرحوم خاتم المجتهدين حاج شیخ مرتضی انصاری بود، و از ایشان و آقا شیخ محمد حسن صاحب جواهر اجازۀ اجتهاد داشت، ولی در اثر کثرت احتیاط و تقوی از دادن فتوا و تهیۀ رسالۀ عملیه خودداری نموده است».(2)

آنگاه از رساله های: ظنّ و قطع، و تعادل و تراجیح ، و كتاب قضا و شهادت ایشان نام برده، تعداد 16 تن از شاگردان مبرّز ایشان را می شمارد، سپس اضافه می کند :

مرحوم سید در خصوص اغتنام فرصت و استفاده از وقت، به منظور استفادۀ

ص: 263


1- نقباء البشر: ج 2 ص 598.
2- خاندان سادات گوشه ص 313 .

طلاب، روزهای جمعه نیز برای آنان تدریس اخلاق می فرمود.(1)

سرپرست حوزۀ علمیۀ دزفول آیت اللّه زادۀ عظمی، آقای حاج سید محمد نبوی فرمودند:

در عظمت و جلالت قدر مرحوم آقا سید حسین هیچ آقا سید حسین هیچ خلافی نیست، کسانی که زمان ایشان را درک کرده اند می گویند: اخلاق و سلوک ایشان یادآور اخلاق سامیۀ جد بزرگوارش رسول اکرم (صلی اللّه عليه وآله وسلم) بود.

قبر شریف ایشان بیش از نیم قرن در کنار مسجد لب خندق زیارتگاه خاص و عام بود و کرامتهای فراوانی از ایشان نقل شده است.

مسجد لب خندق از مساجد معروف دزفول است، 290 سال پیش، در اواخر سلاطین صفویه ساخته شده است .(2)

به جهت مقام رفیع و منزلت منيع مرحوم سیّد حسین گوشه، جمعی از شاگردان و ارادتمندانش - که خود از شخصیتهای برجسته دزفول بودند - وصیّت کردند که جنازه شان را در مقبرۀ مرحوم آقا سید حسین دفن کنند، که از آن جمله اند:

1 - مرحوم سید عبدالحسین نبوی، متوفای 1322ه.

2 - مرحوم ضیائی - شاعر - متوفای 1332 ه.

3 - مرحوم سيّد محمّد على بن سيّد عبداللّه، متوفای 1333 ه.

4 - مرحوم آقا سید محمد گوشه، متوفای 1357 ه.

5 - مرحوم آقا سید مهدی طبیب، تنها داماد مرحوم سیّد حسین.

6 - مرحوم حاج سید محمود شریعتی، متوفای 1366 ه.

و اینک بیوگرافی بسیار فشردۀ آنان:

مرحوم سید عبدالحسین نبوی، پدر مرحوم آیت اللّه نبوی در حدود سنۀ

ص: 264


1- خاندان سادات گوشه ص 313 - 315 .
2- همان مدرک ص28 .

1275 ه. در دزفول دیده به جهان گشود، در محضر والد بزرگوارش سیّد محمد علی و مرحوم حاج شیخ محمد حسن انصاری داماد شیخ انصاری به مقامات عالیه رسیده، به سال 1322 ه. دیده از جهان فرو بست.

مرحوم ضیائی، مولی محمد رشید دزفولی، متخلّص به: « ضیائی » به سال 1247 ه. در دزفول دیده به جهان گشود، به طوری که در همین کتاب شرح حالش خواهد آمد، به مقامی بس رفیع دست یافت، آنگاه به سال 1332 ه. دارفانی را وداع گفته، در مقبره استادش آقا سید حسین به خاک سپرده شد.

مرحوم سید محمد علی، برادرزادۀ آقا سید حسین، و پدر آقای عرفان، به سال 1275 ه. دیده به جهان گشوده، در محضر عمویش آقا سید حسین و دیگر بزرگان عصر چون صاحب عروه، آقا سيّد محمّد باقر حجّت و آقا سید اسماعیل صدر، به والاترین مقام علمی و مدارج معنوی رسیده، به سال 1333 ه. دیده از جهان فرو بسته، در کنار استادش به خاک سپرده شد.

از ویژگیهای آن مرحوم این بود که حافظ قرآن بود و شبهای جمعه را تا به صبح احیاء می کرد.

نماز شب و تهجد نیمه شب را هرگز ترک نمی کرد.

در شبهای طولانی زمستان قرآن را ختم می کرد، سپس به تهجد می پرداخت.

در فصول دیگر حداقل هفته ای یکبار قرآن را ختم می کرد.

در ماههای آخر عمرش همه روزه اوّل طلوع آفتاب قرآن را شروع می کرد و اوایل بعد از ظهر آن را ختم می کرد، و هر ختمی را به یکی از معصومین (عليهم السلام) اهداء می کرد.(1)

از ایشان آثار فراوانی در فقه و اصول به یادگار مانده که متأسفانه به چاپ نرسیده است.

ص: 265


1- خاندان سادات گوشه ص 339 - 344 .

مرحوم آقا سید محمد، فرزند مرحوم آقا سید حسین گوشه، به سال 1272 ه. متولد شده، در تحت تربیت والد معظمش در فقه، حدیث و علم هیئت به درجۀ کمال رسیده، به سال 1357ه. وفات کرده، در کنار پدر بزرگوارش دفن شد.

مرحوم آقا سید مهدی طبیب، مجتهد نامی و پزشک حاذق و تنها داماد مرحوم آقا سید حسین در بقعۀ استاد و مرادش به خاک سپرده شد.

مرحوم حاج سید محمود شریعتی، داماد مرحوم حاج سيّد محمّد على نبوی، و نوادۀ مرحوم آقا سید حسین کبیر، به سال 1314 ه. در دزفول دیده به جهان گشوده، پس از رسیدن به مقامی بس رفیع در علم و تقوا، در سال 1366 ه. جهان را بدرود گفته، در کنار جد بزرگوارش به خاک سپرده شد.

این بود اشاره ای بسیار کوتاه به ستارگان دانش و فضیلت که پروانه وار گرد شمع فروزان علم و تقوا گرد آمده، همچون نگین انگشتری او را در میان گرفته، در مقبرۀ خاص مرحوم سیّد حسین گوشه آرمیده بودند، که ناگهان سرسپردگان نظام فضیلت کش تصمیم گرفتند به بهانۀ توسعۀ خیابان، بقعهٔ شریف آقا سید حسین را تخریب کنند.

مقاومت مردم متدین دزفول به جائی نرسید، سرانجام در سال 1334 ش. برابر 1374ه. ساختمان مقبره را با خاک یکسان کردند و این یک دهن کجی روشنی بود بر مردمی که هر شب جمعه بر کنار مزار این رجال علم و تقوا گرد آمده، نثار فاتحه کرده، حوائج شرعیّۀ خود را کنار قبور این بندگان صالح، از خداوند منان مسئلت می کردند و خدا را سریع الاجابه می یافتند.

ولی خداوند قادر منان، برای رسوا کردن شب پره هایی که از دیدن نور خورشید گریزانند، کرامت باهره ای نشان داد که آنها را برای همیشه از کردار خود پشیمان ساخت و آن اینکه :

اجساد پاک و پاکیزۀ این بندگان صالح تر و تازه مشاهده گردید، و لذا با احترامی هر چه تمامتر این ابدان طاهره بر دوش مردم متدین دزفول از کنار «مسجد

ص: 266

لب خندق » به کنار « مسجد ملاً حاجی » انتقال یافته، با عظمت خاصی به خاک سپرده شدند.

این کرامت باهره را نخستین بار خطیب توانا جناب آقای مجاب برای نگارنده نقل فرمود، سپس جناب آقای نبوی ضمن تأیید خبر شمارۀ تلفن دانشمند فرزانه جناب آقای حاج سید محمد جواد شریعتی را در اختیار اینجانب قرار داد.

حاج آقای شریعتی در تماس تلفنی ضمن تأکید بر صحت موضوع، اضافه کردند:

«اینجانب با چشم خود دیدم پیکر پاک آقای سید حسین، آقای ضیائی، آقا سيّد محمّد علی، آقا سیّد محمّد گوشه، آقا سید مهدی طبیب و آقا سید محمد شریعتی کاملاً سالم بودند، و جسد آقا سید حسین و مرحوم ضیائی از همه تازه تر بودند ».

هنگامی که این پیکرهای پاک و مطهر پدیدار شدند، از رحلت مرحوم آقا سیّد حسین 53 سال، از فوت مرحوم ضیائی 42 سال، از درگذشت مرحوم آقا سید على 41 سال، از فوت مرحوم آقا سید محمد 17 سال، و از درگذشت مرحوم شریعتی 8 سال میگذشت.

آنگاه آقای شریعتی افزودند: « زیر صورت مرحوم آقا سید حسین دو تا شیشۀ کوچک بود که در توی آنها چند قطره آب بود ».

مرحوم حاج عبدالحسین صنیعی که با ایشان محشور بود، فرمود:

«مرحوم آقا سید حسین شبها که از ترس خدا اشک می ریخت اشکهای خود را در شیشه ای ضبط می کرد و به هنگام ارتحال وصیت کرده بود که آن شیشه ها را با ایشان دفن کنند».

سپس آقای شریعتی افزودند: «انگشتری عقیقی که بر آن آیۀ شریفۀ: ﴿مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً ) حک شده بود، در دستش بود».

و در پایان افزودند:

«علاوه بر من جمع کثیری آن اجساد پاک و پاکیزه را تر و تازه مشاهده

ص: 267

کرده اند، که از آن جمله است آقایان: صنیعی قنبر زاده، موحد و عبداللّهی».

هنگامی که این اسامی را برای آقای نبوی خواندم، فرمودند: اینها افراد مورد اعتماد و استناد هستند، اگر اینها شهادت بدهند هیچ جای تردیدی باقی نمی ماند.

* * *

94 - شیخ محمد حسن ممقانی

جسد پاک و مطهر مرجع عظیم الشأن آیت اللّه حاج شیخ محمد حسن ممقانی قدس سره بعد از 65 سال تر و تازه بود، حتی رنگ کفنش نیز تغییر نکرده بود.

این اسوۀ زهد و تقوا که آوازۀ تقوا و پاکی بیش از وصفش بعد از یک قرن هنوز هم زبانزد خاص و عام است، روز 22 شعبان 1238ه. در قصبۀ « مَمَقان » در پنج فرسخی جنوب تبریز، دیده به جهان گشود.(1)

چند ماهه بود که در خدمت پدر بزرگوارش مولی عبداللّه ممقانی، به کربلای معلّی مشرّف شده، از اوان کودکی به تحصیل علوم دینی پرداخت.

پدرش از علمای زاهد و متقی بود، شبها در ایوان امام حسین (عليه السلام) و روزها در مسجدی مقابل منزلش در « باب النّجف » ( یکی از محلات کربلا) اقامۀ نماز می کرد.

بیش از هشت بهار از عمر شریفش نگذشته بود که پدر و مادرش را از دست داد.

به سال 1246 ه. دو بار طاعون در عراق پدید آمد، در طاعون اوّل مادرش درگذشت، شش ماه بعد پدر بزرگوارش در طاعون دوّم به رحمت ایزدی پیوست.(2)

بعد از فوت پدر و مادر در اندک زمانی وصی پدرش نیز مرحوم شد، شخص

ص: 268


1- مخزن المعانى ص 226 ، معجم المؤلفين: 3 / 241 و اعیان الشیعه: 5 / 150.
2- مخزن المعانى ص 226 .

امینی از طرف صاحب فصول برای سرپرستی او تعیین گردید.(1) و صاحب فصول خود نیز به جهت رفاقت دیرینه ای که با پدرش داشت بر تربیت او نظارت مستقیم داشت.

مرحوم ممقانی در مدرسۀ حسنخان جنب صحن شریف امام حسین (عليه السلام) مشغول تحصیل شد، وی در تحصیل بسیار جدی بود، او در مدرسه حسنخان آخرین فردی بود که شبها به استراحت می پرداخت.

مرحوم ممقانی وضع طلاب آن روز را چنین تعریف می کرد:

«اگر کسی در اواخر شب در فضای عطرآگین مدرسه قرار می گرفت، همانند کندوی زنبور عسل نغمه های روحبخش طلاب که از حجره ها شنیده می شد، گوش جانش را نوازش می داد، یکی قرآن تلاوت می کرد، دیگری دعا می خواند، سومی سرگرم مناجات بود و چهارمی مشغول نماز و تهجّد ».(2)

از دوران کودکی آثار نبوغ در پیشانی او ظاهر بود، و لذا پس از ارتحال صاحب فصول، مرحوم ایروانی از ایشان خواست که به حوزۀ علمیۀ نجف اشرف منتقل گردد.(3)

وی تقاضای مرحوم ایروانی را پذیرفت و در سال 1255 ه. که تازه به سن بلوغ رسیده بود، به نجف اشرف مهاجرت نموده، در مدرسه صحن شریف، که در آن ایام مهمترین مدرسۀ نجف اشرف و پایگاه فضلا و محققان بود، مشغول تحصیل شد.(4)

او سرگرم تحصیل و تهذیب نفس بود که حملۀ ناجوانمردانۀ جلاد خون آشام: «نجیب پاشا» انجام گرفت و حوزه های علمیه دستخوش اضطرابهای فراوان گردید.

ص: 269


1- علمای معاصرین ص 81 .
2- مخزن المعانى ص 228 .
3- معارف الرّجال: 1 / 244 .
4- نقباء البشر: 1 / 409 .

وی به دستور دولت عثمانی در پگاه روز جمعه 11 ذيحجة 1258 ه. دو ساعت قبل از اذان صبح به شهر مقدس کربلا شبیخون زد و اهالی کربلا را قتل عام نمود.(1)

صحن مطهر و خیابانهای اطراف با خون زائران و شیعیان رنگین شد و یکبار دیگر فاجعۀ غمبار عاشورا در اذهان تداعی گردید.

در آن ایام گروهی از اهالی ممقان برای زیارت عتبات عالیات به عراق مشرّف شده بودند و در روز وقوع فاجعه در کاظمین بودند.

هنگامی که آتش فتنه فرو نشست، آنها به نجف اشرف مشرف شده، به محضر مرحوم ممقانی رسیدند و از ایشان تقاضا نمودند که به همراه آنان به زادگاه خود « ممقان » بیاید تا وضع كاملاً آرام و مساعد شود.

مرحوم ممقانی دعوت آنان را اجابت نکرد، آنها هر قدر اصرار کردند نتیجه حاصل نشد.

زوّار ممقان به منزل صاحب جواهر رفتند و از او خواستند که مرحوم ممقانی را به پذیرش دعوت آنها وادار کند.

صاحب جواهر شخصاً به حجرۀ ایشان تشریف فرما شدند و از ایشان خواستند که مدتی به صفحات آذربایجان تشریف ببرند.

برای مرحوم ممقانی در حدود 500 جلد کتاب نفیس از پدرش به ارث رسیده بود، آنها را در نزد شخص امینی امانت گذاشت و خود راهی ایران شد.

ولی متأسفانه آن شخص در غیاب ایشان وفات کرد، و از آن کتابها چیزی به دست مرحوم ممقانی نرسید.(2)

مرحوم ممقانی در حدود یکماه در ممقان توقف نمود، نظر به این که در آنجا ادامۀ تحصیل ممکن نبود به تبریز مهاجرت نموده، در مدرسه حاج ملا صفر على

ص: 270


1- مخزن المعانى ص 228 .
2- همان مدرک ص 229 .

اقامت گزید.

در حدود شش سال در تبریز اقامت نمود و به تدريس لمعه و قوانين پرداخت، سپس برای تبلیغ و ارشاد مردم به قفقاز رفت.

او روز اوّل ذیقعده 1266 ه. وارد قصبۀ «شیشه»، 23 محرم 1267 ه. وارد « نخجوان » و در رجب همانسال وارد «گنجه» شد.(1)

سپس به تبریز بازگشته پس از مدتی تحصیل و تدریس به سال 1270 ه. به نجف اشرف مراجعت نموده، برای همیشه در آن پایگاه هزار سالۀ شیعه رحل اقامت افکند.

اصول را از محضر شیخ انصاری و سید حسین کوهکمری فرا گرفت، فقه را در خدمت شیخ راضی نجفی و شیخ مهدی آل كاشف الغطا تلمذ نمود و رجال را در محضر مولی علی خلیلی آموخت و جزوه های رجالی تقریرات استادش را نوشت.

پژوهشگر معاصر شیخ آغا بزرگ تهرانی مطالب فوق را از کتاب « مخزن المعانی » که در شرح زندگانی علامۀ ممقانی توسط فرزند بزرگوارش تألیف شده، نقل کرده می افزاید:

گروهی از افراد مورد وثوق به من گفتند که مرحوم ممقانی افضل شاگردان سیّد حسین کوهکمری بود، و در حال حیات استاد درسهای ایشان را تقریر می کرد.

غیر از ایشان افراد دیگری چون «مولی احمد شبستری » و « فاضل شربیانی » نیز دروس ایشان را تقریر می کردند، ولی بیانِ مرحوم ممقانی رساتر بود، و در تقریر درس استاد و ادای حق مطلب از آنها نیرومندتر بود، و لذا آنچه به عنوان تقریرات استادش در هشت جلد نوشته، و آن را «بُشرى الوصول الى أسرار علم الاصول » نام نهاده، از همۀ تقریرات استاد بهتر و مقبول تر واقع شده است.

در آن ایام که که مشکلات چاپ فراوان بود کتاب «بشرى الوصول » توسط

ص: 271


1- مخزن المعاني ص 229.

خوشنویسان استنساخ می شد.

نسخه های کتاب یاد شده به قدری مطلوب و مرغوب بود که اجرت استنساخ هر دوره به 50 تومان رسیده بود .

در آن روزگار 50 تومان پولِ بسیار با ارزشی بود مهریۀ دختران اعیان و اشراف در آن زمان کمتر از این مبلغ بود.(1)

استادش مرحوم کوهکمری به قدری از این کتاب اعجاب می کرد که دستور داد یک دوره نیز برای ایشان استنساخ شود.

مرحوم کوهکمری دوره بعدی درس اصولش را از روی این کتاب تدریس می کرد.

شیخ اسداللّه زنجانی برای من نقل کرد که اسطورۀ علم و تقویٰ مرحوم حاج میرزا حبیب اللّه رشتی هنگامی که درس اصولش به «مقدمۀ واجب » رسید، جلد مربوطه را از مرحوم ممقانی امانت گرفت.

هنگامی که مرحوم ممقانی کتاب را از ایشان مطالبه کرد، به هنگام تدریس بر فراز منبر گفت: بحث من در مقدّمۀ واجب منحصراً از روی این کتاب است.

آنگاه از روی مزاح گفت: و لذا من این کتاب را پس نخواهم داد.

این گوشه ای از مقام رفیع علمی ایشان بود اما جایگاه بلند ایشان در زهد، تقویٰ و فضایل معنوی مشهورتر از آنست که نیازی به گفتار باشد.

هرگز مقام شامخ ایشان در زهد و تقوی از جایگاه رفیعش در علم و فضیلت کمتر نبود.

او با رفتار، گفتار و کردارش به راستی مروّج دین بود.

در آن زمان که در نجف همانند دیگر بلاد برق نبود، مرسوم بود که در مقابل علماء، اعیان و اشراف فانوس می بردند، و این یک گونه اظهار تشخص بود، ولی

ص: 272


1- نقباء البشر: ج 1 ص 410 .

مرحوم ممقانی با آن مقام رفیعش اجازه فانوس کشی نمی داد.

بعد از وفات میرزای بزرگ مرحوم ممقانی به مرجعیت اعلای تشیّع رسید، ولی این ریاست عامه بر قاطبۀ جهان تشیّع، هیچ تغییر و تحولی در وضع او ایجاد نکرد.

او به خوراک، پوشاک، اندرون و بیرون هیچ اهمیتی نمی داد، او تا پایان عمر در یک خانۀ اجاره ای زندگی کرد، و با یک قبای قدکی عمر با برکت خود را به پایان برد.

در امور مالی شدیداً احتیاط می کرد، هرگز هدیه ای از سلاطین و رجال کشوری و لشکری نپذیرفت.

او در مصارف شخصی و لوازم زندگی هرگز از سهم مقدس امام (عليه السلام) استفاده نکرد.

او در تمام عمر از تواضع، اخلاق، زهد و دیگر فضایل برجسته ای که شایستۀ نائب حضرت بقيّة اللّه - ارواحنا فداه - می باشد، لحظه ای جدا نشد.

من او را درک کردم رفتار و کردارش را با چشم خود دیدم، و آنچه از زهد و تقوایش ستودم مشاهدات شخصی خودم بود و چیزی از این و آن نقل نکردم و به سخن احدی استناد ننمودم.

اگر کسی جرأت آن را داشته باشد که او را «اعلم زمان» نداند، هرگز جرأت آن را ندارد که او را « اورع زمان » نشمارد.(1)

سید محسن جبل عاملی نیز مشاهدات خود را از تقوی، تواضع، زهد و دیگر فضائل برجستۀ ایشان ثبت کرده، و فرازهای برجسته ای را نیز از یادداشتهای مرحوم اردوبادی آورده است.(2)

محدث قمی نیز او را نیکوترین مردمان در رفتار و سلوک اخلاقی و معنوی

ص: 273


1- نقباء البشر: 1 / 411.
2- اعيان الشيعه 5 / 151 .

تعبیر کرده است.(1)

مدرّس خیابانی پس از ستایش فراوان از مظاهر تقوائی او می نویسد:

در تأدب به آداب دینیه حاوی قدح معلی، با فضائل نفسانيه متحلّی، از رذائل و اخلاق ذمیمه متخلّی، مراتب عالیه علمی و عملی او مسلم یگانه و بیگانه، رفتار و اطوار او بعد از ریاست تامه مانند ایام سلفِ پیش از ریاست بوده، و اصلاً تغییری نکرده بود، نسبت به مال دنیا بسیار بی رغبت بود، و چیزی از ظلمه قبول نمی کرد.(2)

او روزی دو تا درس می گفت، اندکی بعد از آفتاب خارج فقه، و دو ساعت به مغرب خارج اصول تدریس می کرد، بیش از 500 نفر از طلاب برجسته و فضلای شایستۀ نجف اشرف در محضر ایشان تلمذ می کردند.

او بیش از سی سال در مسجد صاحب جواهر تدریس نمود، هر چه از او تقاضا کردند که حلقۀ درسش را به مسجد هندی منتقل کند، قبول نکرد و فرمود: من میخواهم از قبر صاحب جواهر تيمّن بجويم.(3)

پس از ارتحال مرحوم ایروانی ( 12 ربیع الاوّل 1306 ه. ) محل نماز جماعتش به ایوان شریف حضرت امیرالمؤمنين (عليه السلام) انتقال یافت. آوازۀ علم و تقوایش در اقطار و اکناف جهان پیچید و مقلّدین فراوانی در آذربایجان ،قفقاز ،استانبول، گیلان و غیره پیدا کرد .

مرحوم ممقانی نه تنها قدمی به طرف مرجعیت برنداشت، بلکه هنگامی که شتر مرجعیت در مقابل منزلش زانو زد، از آن استقبال نکرد، و همواره تلاش می کرد که از ریاست و مرجعیت کنار باشد.

همان قبای قدکی که در ایام فقرش در مدرسه می پوشید تا پایان مرجعیت

ص: 274


1- الفوائد الرّضويه ص 102 .
2- ريحانة الأدب: 5 / 160.
3- مخزن المعانى ص 231 .

عامه اش با همان قبای قدک لاجوردی زندگی کرد و تا روز وفاتش مستأجر بود.

مقلدین و ارادتمندانش تلاش کردند که او را وادار کنند که اجازه دهد خانه ای برایش خریداری کنند ولی تا آخر اجازه نداد.

پس از رحلت میرزای شیرازی ( 26 شعبان 1312ه. ) مرجعیت و زعامت عامه جهان تشیع به او رسید، ولی کوچکترین تأثیری در وضع زندگی اش حاصل نشد.

آنهمه سهم مقدس امام از سراسر جهان تشیّع به سوی او سرازیر بود، ولی او همواره برای تأمین معاش شخصی خود با مشکل رو به رو بود، چون برای زندگی خود و خانواده اش از سهم امام استفاده نمی کرد.

او به فرزند دلبندش، مرحوم آیت اللّه حاج شیخ عبداللّه ممقانی می فرمود:

کسی که برای حقوق الهی امین است، نباید به آن دست بزند، زیرا اوّل به مقدار ضرورت زندگی از آن بر می دارد، سپس جرأت پیدا کرده برای تجملات و فضول زندگی نیز از آن برداشت می کند، و لذا کسی که می خواهد مرتکب گناه نشود باید از اوّل ملتزم باشد که به مقدار ضرورت زندگی نیز از آن استفاده نکند.

یکبار مظفرالدین شاه 2500 تومان به خدمتش فرستاد و گفت: 1500 تومان آن نذر سادات و 1000 تومان آن نذر طلاب است، او آن مبلغ را همان روز تقسیم نمود، و خود برای زندگی فقیرانه اش در همان روز قرض گرفت.

فرزند بزرگوارش داستانهای آموزنده ای از ورع، تقوا، عفت نفس، و علوّ همتش در کتاب شرح حالش آورده است.(1)

او در دوران زعامتش هرگز دست به حیلۀ شرعی ،نزد، مثلاً حاضر نشد که از یک سیّد فقیری اجازه بگیرد و حق سادات را به غیر سادات بپردازد او می فرمود: این بر خلاف مصلحت تشریع سهم سادات است.

ص: 275


1- مخزن المعانى ص 232 - 236.

او هیچوقت با مراجعین مصالحه نکرد، او می فرمود: این تفویتِ حقوق فقرا می باشد.

در دوران اقامتش در نجف اشرف به زیارت حضرت سيّدالشهدا (عليه السلام) ملتزم بود و غالباً پیاده مشرّف می شد، او چهل شب جمعه متوالی با پای پیاده از نجف اشرف به زیارت سالار شهیدان تشرّف یافت.(1)

یکسال قبل از ارتحالش برای عتبه بوسی آستان مقدس سلطان سلطان سرير ارتضا حضرت علی بن موسی الرّضا - عليه آلاف التحيّة و الثناء - عازم ایران شد.

روز چهارم محرّم الحرام 1322ه. از نجف اشرف به مسجد سهله، و از مسجد سهله به کربلای معلی مشرّف شد، یازدهم محرّم از کربلا به کاظمین و روز چهاردهم محرّم از کاظمین به سوی ایران عزیمت نمود.

به هر شهری که قدم می گذاشت همۀ اهالی شهر از او استقبال می کردند، دهها رأس گاو و گوسفند قربانی نموده، تجلیل شایانی به عمل می آوردند.

محبتهای آنها را به گرمی پاسخ می داد ولی هدایای آنها را رد می کرد.

فرزند بزرگوارش که اهل مبالغه نیست می نویسد: در این سفر بیش از یکصد هزار تومان هدیه آوردند و ایشان ردّ کرد !!.(2)

این رقم در آن روز مبلغی نبود که انسان به راحتی از کنارش بگذرد.

هنگامی که در حضرت عبدالعظیم توقف داشتند دو تن از وزرا به همراه پسر مظفرالدین شاه به محضر ایشان شرفیاب شدند و تقاضا کردند اجازه دهد شاه نیز برای دست بوسی مشرّف شود.

ایشان مشروط بر این که انتظار بازدید نداشته باشد اجازه فرمودند.

عصر همان روز « مظفرالدین شاه» با تواضع خاصی به محضر ایشان رسید، به هنگام ورود و خروج بر دستش بوسه زد.

ص: 276


1- مخزن المعانى ص 247 .
2- مخزن المعانى ص 247 .

شاه تقاضا کرد که مرحوم ممقانی با همراهی شاه یکبار دیگر به عتبه بوسی حضرت عبدالعظیم مشرّف شود، مرحوم ممقانی پذیرفت و به حرم مطهر شرفیاب شد.

در تمام این مدت مظفرالدین شاه یک قدم عقب تر حرکت می کرد و شرط ادب را دقیقاً مراعات می کرد.

مرحوم ممقانی در آخر ربیع الاوّل وارد مشهد مقدس شده، یکماه تمام در مشهد مقدس به زیارت، عتبه بوسی، اقامۀ جماعت و پاسخ به استفتاءات اشتغال داشته، شب دوّم جمادی الاولی به سوی نجف اشرف عزیمت نمود و روز بیست و پنجم رجب در میان استقبال بی سابقۀ مردم وارد نجف اشرف شد.(1)

شب اوّل محرّم بيمار شد و سرانجام در هجدهم محرم 1323 1323 ه. روح شریفش به ملکوت اعلی پرکشید.(2)

بعداز ظهر روز شنبه 18 محرم الحرام حالش دگرگون شد و آثار مرگ در چهره اش ظاهر گردید.

یکبار دیگر دعای عدیله را با توجه خواند، آنگاه نور دیده اش مرحوم آیت اللّه حاج شیخ عبداللّه ممقانی را مخاطب قرار داده فرمود:

«فرزندم من برای شما چیزی از مال و منال دنیا فراهم نکردم، ولی شما را به خدای بزرگ می سپارم».

آنگاه دیدگان نافذش را به سوی آسمان دوخت و یکبار دیگر کلمۀ طیبۀ شهادتین را بر زبان جاری کرد و جان به جان آفرین تسلیم نمود.(3)

یکی از صلحای نجف به نام شیخ هاشم پیکر پاکش را غسل داد، آنگاه با کفنی که مکرر در آب فرات شسته شده، با ضریح مقدس مولای متقیان، سالار

ص: 277


1- اعیان الشیعه: 5 / 151 .
2- معجم المؤلّفين: 3/ 241 ، ریحانة الأدب: 5 / 160 و مصفّى المقال ص 138.
3- مخزن المعانى ص 252 .

شهیدان، سردار کربلا ،کاظمین، عسکریین و حضرت رضا (عليه السلام) متبرک شده بود، کفن نمودند.(1)

آنگاه در مقبرۀ معروفش که دو ماه پیش از وفاتش توسط یکی از مقلدین آن مرحوم تهیه شده بود، پس از آنکه با تربت حضرت سیّدالشهداء (عليه السلام) متبرک شده بود، به خاک سپرده شد.(2)

نگارنده در فروردین ماه 1357 ش . که توفیق تشرّف به عتبات عالیات نصیبش گردید، مکرّر در مقبرۀ مرحوم ممقانی حضور یافته، نثار فاتحه نمود.

مقبرۀ وسیعی بود که گنبد رفیعی داشت، قبر مرحوم آیت اللّه ممقانی، همسرانش، فرزندش آیت اللّه حاج شیخ عبداللّه ممقانی ( صاحب تنقیح المقال ) با همسر ، امّ الزوجه و ابو الزوجه اش مرحوم کوزه کنانی و جمعی دیگر از خویشان نزدیکش در آنجا مدفون می باشند.

از مرحوم آیت اللّه ممقانی آثار علمی فراوانی به یادگار مانده، که از آن جمله است:

1 - بُشرى الوصول الى أسرار علم الاصول، در هشت مجلد.

2 - ذرائع الأحکام، در شرح شرایع الاسلام، در 14 مجلد.

3 - غاية الآمال، در شرح مکاسب.

4 - اصالة البرائة

5 - تقریرات دروس اساتیدش در فقه اصول و رجال.

شرح حال ایشان علاوه بر کتاب ارزشمند « مخزن المعانی » که توسط فرزند ارجمندش در این رابطه نگارش یافته، در منابع فراوانی آمده، که از آن جمله است:

1 - احسن الوديعه 1 / 137.

2 - أعلام زركلى: 2 / 197 .

ص: 278


1- همان مدرک ص253 .
2- ريحانة الأدب: 5 / 160.

3 - أعيان الشيعه 5 / 150 .

4 - رجال الفكر: 395 .

5 - ريحانة الأدب: 5 / 159 .

6 - علمای معاصرین: 80 - 83 .

7 - الفوائد الرضويه: 102.

8 - ماضى النجف و حاضرها: 3/ 252 - 255 .

9 - مصفى المقال: 138 .

10 - معارف الرّجال : 1 / 243 - 245 .

11 - معجم المؤلفين: 3 / 241.

12 - نقباء البشر: 1 / 409 - 411 .

* * *

در ایام تنظیم مطالب کتاب از افراد مختلفی شنیده بودم که جسد پاک و مطهر مرحوم آیت اللّه ممقانی سالها بعد از رحلتش تر و تازه مشاهده شده است، از حفید بزرگوارش، اسوه تقوی و فضیلت آیت اللّه حاج شیخ محي الدين ممقانی استفسار نمودم، فرمودند:

در حدود 1388 ه. که 65 سال تمام از وفات آن فقید سعید می گذشت، تصمیم گرفتم که مقبره را توسعه داده، تعدادی لحد برای دیگر افراد خانواده تهیه نمایم.

در یکی از روزهائی که کارگرها مشغول کار بودند، دیوار لحد ایشان فرو ریخت و جسد پاک و مطهرش ظاهر گردید.

گذشته از کارگرها، جمعی از اعلام و متدینین نیز جسد پاک آن اسوۀ تقوی و فضیلت را تر و تازه مشاهده کردند که حتی رنگ کفن نیز تغییر نیافته بود.

جالب توجه است که فرزند بزرگوارش مرحوم حاج شیخ عبداللّه ممقانی این موضوع را پیش بینی کرده و در کتاب «مخزن المعانی » که 42 سال قبل از کشف

ص: 279

جسد مطهر مرحوم ممقانی به چاپ رسیده، می نویسد:

«بدانکه رحلت مرحوم پدرم با مرض اسهال از سعادت او بود، این مرض مرضِ مبارکی است، زیرا:

اولاً : امام كاظم (عليه السلام) کسی را که با این مرض ( مطبون ) از دنیا برود، در عِدادِ شهیدان شمرده است.

ثانیاً: تا جائی که من اطلاع دارم بسیاری از صلحای علما با این مرض در گذشته اند، مانند: شیخ انصاری، سید علی شوشتری، سيّد على حلو، شيخ لطف اللّه مازندرانی، شیخ محمد حسین کاظمینی، شیخ محمد طه نجف و امثال آنها.

ثالثاً: قاعده اش هم همین است زیرا به وسیلۀ اسهال فضولات معده و رطوبتهای بدن خارج می شود، دیگر چیزی در جسد باقی نمی ماند که پیکر انسان را در قبر آلوده سازد و یا موجب پوسیدن آن باشد.

این یکی از الطاف خداوند متعال است، زیرا این مقدمه و زمینه سازِ مشیّت حق تعالی، در رابطه با نپوسیدن پیکر پاک صالحان می باشد» .(1)

این پیش بینی 42 سال بعد از چاپ کتاب و 37 سال بعد از رحلت مؤلّف، به حقیقت پیوست و پیکر پاک و مطهر آن اسوۀ تقوی و فضیلت 65 سال بعد از رحلتش تر و تازه کشف شد.

* * *

95 - سید مرتضی رضوی کشمیری

جسد پاک و مطهر سیّد مرتضی رضوی، متوفای 1323 ه. بعد از بیست سال تر و تازه بود.

سیّد مرتضی رضوی اسطورۀ زهد و تقوی، اسوۀ کمالات و فضیلتها، در

ص: 280


1- مخزن المعانى ص 252 .

هشتم ربیع الثانی 1268 ه. در لکهنو - هند - متولد شد، مقدمات را در محضر پدر بزرگوارش سید مهدی رضوی (متوفای 1314 ه.) و دائی گرانقدرش سید ابوالحسن رضوی (متوفای 1313ه.) بنیانگذار سلطان المدارس در لکهنو، فرا گرفت.

مرحوم سید مرتضی پیش از آنکه به حد بلوغ برسد بر غالب کتب درسی شرح و حاشیه نوشت، تعداد تألیفات ایشان پیش از بلوغ، بالغ بر سی جلد است که اسامی آنها را لکهنوی در تکمله آورده است.(1)

در اوایل بلوغ در خدمت دائی دانشمندش به عتبات عالیات مشرّف شد و از محضر فاضل اردکانی، میرزای شیرازی، میرزا حبیب اللّه رشتی، سيّد حسين کوهکمری و شیخ محمد کاظمینی خوشه چینی کرده، به عالیترین مراتب علم و تقوی نائل آمد.

سرانجام در 10 شوّال 1323 ه. در کاظمین (عليهما السلام) وفات کرده، جسد شریفش به کربلای معلی انتقال یافته، در حجرۀ چهارم صحن مطهر - از طرف زينبيه - مدفون گردید.(2)

برای آن اسوۀ تقوی و فضیلت کرامتهای فراوانی نقل شده، که تعدادی از آنها را صاحب تکمله آورده است. (3)

یکی از کرامتهای آن عالم ربانی پدیدار شدن جسد مطهرشان به صورت تر و تازه پس از 20 سال می باشد.

حفید نامی و سمی گرامی ایشان: آقای سیّد مرتضی رضوی، صاحب کتاب ارزشمند « مع رجال الفكر فى القاهره » و منشاء خدمات فرهنگی و تبلیغی فراوان در نجف و قاهره، که از هر جهت مورد اعتماد و استناد است، نقل فرمودند که: جسد پاک و مطهر جد ما، مرحوم سید مرتضی رضوی بعد از بیست سال، به هنگام

ص: 281


1- تكملۀ نجوم السماء: ج 2 ص 226 - 228.
2- الأموات يتكلمون معنا ص 119.
3- تكملۀ نجوم السماء: ج 2 ص 234 - 242.

دفن برخی از اعلام در آن مقبره ظاهر گردید، بدن تر و تازه بود، حتی رنگ کفن نیز تغییر نکرده بود.

سرور معظم ما از پدرشان مرحوم آقا سید محمد رضوی نقل فرمودند که می فرمود: «من پدرم و جدّم هرگز از سهمين ( سهم مقدس امام (عليه السلام) و سهم سادات ) استفاده نکردیم، شما نیز سعی کنید که خود را از سهمین بی نیاز کنید و از آن استفاده نکنید ».

مرحوم رضوی هرگز از غذای بازار استفاده نمی کرد و دیگران را نیز توصیه می کرد که از غذای بازار استفاده نکنند، زیرا چشم مساکین به این غذاها می افتد و قدرت تهیه ندارند.(1)

دیگر حفید گرامی اش آقا سیّد محمّد رضوی، شرح حال بسیار فشرده ای از جد بزرگوارش نوشته، در ضمن آن از پدر بزرگوارش نقل میکند که جد امجدش با مولای متقیان امیر مؤمنان (عليه السلام) سخن می گفت و پاسخ می شنید.(2)

کسانی که با کرامات بی پایان صادره از آن اسوۀ تقوی و فضیلت آشنایی دارند، این سخنان را حمل برگزاف نمی کنند .

شیخ محمد حرزالدین در شرح حال مختصری که از ایشان نوشته، مرتکب چندین اشتباه شده، از جمله اینکه تاریخ وفاتشان را در حدود 1350 ه. نوشته است(3) که چنین اشتباهی از یک مورخ در مورد یک شخصیتِ معروف معاصر بسیار شگفت انگیز است.

* * *

ص: 282


1- تكملۀ نجوم السماء ج 2 ص 240.
2- الأموات يتكلمون معنا ص 119.
3- معارف الرّجال: ج 2 ص 409 .

96 - پیر زنی نیک اختر

یکی از بیوتات كربلا، بيت نوّاب فتحعلی خان است که از خاندانهای بزرگ لاهور می باشند، و قصرهایشان در لاهور موجود است.

این خاندان در کربلا مؤسسه های فراوانی از درمانگاه و حسینیه و غیره ساخته اند و مقبره هائی در صحن مطهر امام حسين (عليه السلام) دارند.

مقبره ای که سیّد مرتضی رضوی کشمیری دفن شده از آنِ این خاندان می باشد.

برای نواب فتحعلی خان پیر زنی سمتِ مربیه داشته، مورد احترام این خاندان بوده است، و لذا هنگامی که این پیره زن فوت می کند، در مقبره ای که مرحوم کشمیری مدفون است، او را نیز به خاک می سپارند.

خطیب توانا آقای سید حسن کشمیری برای نگارنده نقل فرمود که به هنگام مرمت قبور صحن مطهر ، قبر جدّم سیّد مرتضی و این پیره زن ظاهر گردید که هر دو تر و تازه بودند، و من در خدمت پدرم در آنجا حضور داشتم، چون از خصوصیات زندگی آن پیره زن جویا شدم معلوم شد که هرگز نماز شبش ترک نشده، و هرگز نماز صبحش قضا نشده بود.

* * *

97 - میرزا علی محمد جیلانی

جسد پاک و مطهر مرحوم میرزا علی محمد جیلانی بعد از 75 سال تر و تازه پدیدار شد.

به طوری که قبلاً توضیح دادیم، جیلان دهی جزء بلوک چهارگانۀ دهستان مرکزی بخش میامی شهرستان شاهرود است است.(1)

در این آبادی که در 60 کیلومتری شاهرود قرار دارد، سید جلیل القدری به

ص: 283


1- لغتنامه دهخدا - حرف جيم - ص 192.

نام: «میرزا على محمّد» مدفون است، که از اخیار و از سادات صاحب کرامت بوده، مورد توجه خاص اهالی آن سامان است.

این سید جلیل القدر در حدود 80 سال پیش به درود حیات گفته، در قبرستان جیلان به خاک سپرده شد.

چندی پیش اهالی روستا تصمیم گرفتند که بقعه ای بر فراز قبر شریف این سید بزرگوار بنیان نهند، به هنگام کندن پی ها، جسد این سید جلیل القدر پدیدار شد، و همۀ اهل روستا جسد شریفش را تر و تازه مشاهده کردند.

كفن نیز نه تنها سالم بود، بلکه نوشته های روی کفن نیز تغییر نکرده بود.

آنگاه با اهتمام بیشتری به ساختن بقعه پرداختند، قبر شریف این سیّد بزرگوار به صورت مزار مورد توجهی درآمد.

این خبر را دوست دانشمندم آقای رحیمی از فضلای حوزۀ علمیۀ قم، که خود اهل همان آبادی است، به نقل از افراد مورد وثوق برای نگارنده نقل فرمود.

* * *

98 - آخوند خراسانی

پیکر پاک آخوند ملا محمد کاظم خراسانی - صاحب کفایه - متوفای 1329 ه. بعد از 46 سال تر و تازه بود.

از مرحوم آخوند یک دختر و پنج فرزند ذکور بر جای ماند، تنها دختر ایشان «زهرا » نام داشت.

دخترِ مرحوم آخوند به سال 1308 ه. در نجف اشرف دیده به جهان گشود و در سال 1322ه. با آقای حاج شیخ اسماعیل پسر مرحوم حاج میرزا حبیب اللّه رشتی ازدواج نمود و برای آغاز زندگی مشترک خود به تهران آمد.

این زن پارسا به سال 1375ه. در تهران درگذشت و جنازه اش به نجف اشرف انتقال یافت، تا در کنار پدر، شوهر و پدر شوهرش به خاک سپرده شود.

در مقبرۀ مرحوم آخوند تنها جای خالی طرف قبلۀ ایشان بود، چون آن قسمت را

ص: 284

کندند دیوارۀ لحد مرحوم آخوند فرو ریخت و جسد مطهرش ظاهر گردید.

مرحوم حاج میرزا هادی کفائی متوفای 1392ه. فرزند مرحوم حاج میرزا مهدی(1) و نوۀ مرحوم آخوند، به داخل قبر رفته بود که جسد عمه اش را در داخل قبر گذارد، با مشاهدۀ این صحنه از قبر بیرون آمده به تشییع کنندگان اعلام میکند که هر کس می خواهد جسد آخوند را ببیند بیاید وارد قبر شود و جسد تر و تازه آخوند را مشاهده کند.

دهها نفر از تشییع کنندگان و دیگر فضلا و دانشمندانی که در آن لحظه در صحن مطهر اميرمؤمنان (عليه السلام) حضور داشتند وارد قبر می شوند و جسد پاک و مطهر مرحوم آخوند را تر و تازه مشاهده می کنند.

آقای میرزا هادی می گوید: به بدن جد بزرگوارم دست زدم بدن تر و تازه بود، انگشتهایش را شمردم همه کامل و سالم بود، دست او را بلند کردم و روی شانۀ دخترش نهادم، آنقدر نرم و سالم بود که همانند دست یک فرد زنده روی شانۀ دخترش قرار گرفت .

همۀ کسانی که جسد مرحوم آخوند را پس از گذشت 46 سال مشاهده کرده اند، تأکید می کنند که بدن آنقدر تر و تازه بود که گوئی در بستر خود آرمیده است فقط تنفّس نداشت.

از افرادی که به هنگام پدیدار شدن جسد آخوند حضور داشتند، آقای حاج سيّد مهدی طاشی از علمای مقیم شاهرود می باشد که نگارنده تلفنی با ایشان تماس گرفت، و ایشان بر صحت آن تأکید کردند.

از دیگر شاهدان عینی حاج سید مهدی ،بجنوردی، فرزند مرحوم حاج میرزا حسن بجنوردی است .

ص: 285


1- آقای حاج میرزا مهدی فرزند ارشد مرحوم آخوند، به سال 1292 ه. در نجف اشرف متولد، و روز جمعه سوّم جمادی الثانی 1364 ه. در تهران درگذشت.

آية اللّه حاج سيّد محمّد باقر مصطفوی مقیم کاشان از ایشان نقل کردند که وارد قبر شده، جسد تر و تازۀ مرحوم آخوند را به چشم خود دیده است.

از دیگر شاهدان عینی مرحوم آقا سید جعفر مرعشی است.

آيت اللّه حاج سيّد محمد علی ابطحی از ایشان نقل فرمودند که گفت: وارد قبر شده، جسد تر و تازه مرحوم آخوند را به چشم خود دیدم، یک انگشتری هم به دست مبارکش بود.

مشاهدات مرحوم حاج میرزا هادی را دوست دانشمندم حجّة الاسلام والمسلمین آقای شیخ عبدالرّضا کفائی، فرزند برومند مرحوم حاج میرزا احمد کفائی(1) بدون واسطه از پسر عمویش آقای حاج میرزا هادی استماع نموده، و با دقت و اعتنای خاص خود برای نگارنده نقل فرمود.

فشردۀ این داستان را آقای عبد الحسين مجيد کفائی(2) در کتاب زندگانی مرحوم آخوند، بدون واسطه از عمویش آقای میرزا هادی نقل کرده است.(3)

این داستان در میان فضلای نجف اشرف مشهور است و فشردۀ آن در مقدمۀ كتاب «كفاية الاصول » آمده است.(4)

99 - سید حسین قزوینی

جسد پاک و مطهر مرحوم سيّد حسين بن سيّد على بن سيّد حسن بن مير فاضل ،قزوینی متوفای 1332ه. بعد از چهارده سال تر و تازه بود.

مرحوم آقا سیّد حسین ،قزوینی مشهور به «شیر خورشیدی » از مجتهدین

ص: 286


1- آقای حاج میرزا احمد کفائی سومین فرزند مرحوم آخوند به سال 1300 ه. در نجف اشرف متولّد و در هفتم ذیقعده 1391 ه. در مشهد مقدس در گذشت.
2- آقاى عبد الحسین مجید کفائی، نوهٔ پسری مرحوم حاج میرزا مهدی ،کفائی و نوه دختری مرحوم حاج میرزا احمد کفائی می باشد.
3- مرگی در نور ص 424 .
4- كفاية الاصول: ج 1 ص 17 .

نامی قزوین بود، در مشروطه صغیر شرکت فعّال داشت، ریاست انجمن ولایتی با او بود.

هنگامی که مجلس را به توپ بستند او عزلت انتخاب کرد، از صحنۀ سیاست کنار رفت و در مشروطۀ کبیر هم مداخله نکرد.(1)

پدرش سید علی قزوینی از علمای برجسته و وعاظ شایستۀ قزوین بود، در مشهد مقدّس درگذشت و در ایوان طلا مدفون گردید .

فرزندش مرحوم سید جعفر علوی نیز از فضلای قزوین بود .

برادرزاده اش حاج سید مهدی حائری قزوینی از فضلای برجسته، خطبای شایسته و نویسندگان پرارج حوزۀ علمیۀ قم است.

از مرحوم سید حسین قزوینی شرح لطیفی بر قصیدۀ عینیۀ حمیری به یادگار مانده، که به زیور طبع نیاراسته، دستنویس مؤلف در کتابخانۀ برادرزاده اش موجود است .

مرحوم سید حسین در شب عرفهٔ 1332ه. در سن 52 سالگی درگذشت.

جسد شریفش به رسم امانت در زادگاه خود قزوین به خاک سپرده شد تا به هنگام مقتضی به عتبات عالیات انتقال داده شود.

چهارده سال بعد هنگامی که قبر شریف را شکافتند، با جسد تر و تازه این عالم ربانی مواجه شدند.

چند روزی پیکر پاک ایشان بر روی زمین ماند تا اهالی متدین قزوین و حومه بیایند و جسد صحیح و سالم ایشان را از نزدیک مشاهده کنند.

انتشار این خبر در منطقه در ابعاد گسترده آنقدر مؤثر واقع شده بود که بهائیان به فکر چاره جوئی افتاده، شایع کرده بودند: مسلمانها جنازۀ تازه ای گذاشته، ادعا می کنند که این مردۀ چهارده سال پیش است!!

ص: 287


1- مینودر: ج 1 ص 376 .

آنگاه پیکر پاک ایشان از قزوین تا سلطان ،آباد که حدود 10 کیلومتر است ، بر روی دست تشییع شد، و از آنجا به نجف اشرف انتقال داده شد.

همۀ این معلومات را اخوی زادۀ معظم ایشان که از هر جهت قابل اعتماد و استناد است، در اختیار نگارنده گذاشت و بر صحت هر فرازی از آن تأکید کرد.

* * *

100 - ضیائی دزفولی

پیکر پاک عالم وارسته و شاعر برجسته، مولی محمد رشید دزفولی، متوفای 1332 ه. 42 سال بعد از وفاتش تر و تازه پدیدار گردید.

این عالم ربّانی طبعی رسا، بیانی شیوا، افکاری بلند و ذوقی لطیف داشت و در اشعار خود به «ضیائی » تخلّص می جست.

مرحوم ضیائی به سال 1247 ه. در دزفول دیده به جهان گشود، مدتی در زادگاهش به تحصیل کمالات پرداخته، از محضر مرحوم « سید حسین گوشه » كسب فيض نموده ، به نجف اشرف مهاجرت کرده، از خرمن علمی مرحوم شیخ مرتضی انصاری خوشه ها چید.

پس از ارتحال ایشان به سامرا مشرّف شده از محضر پرفیض میرزای شیرازی مستفیض گردید.

آنگاه به نجف بازگشته از محضر سیّد مرتضی کشمیری برخوردار شد.

مرحوم ضیائی با آن مقام رفیع و قدرت فقهی منیعی که داشت، هرگز از سهم مقدس امام (عليه السلام) استفاده نکرد، بلکه در کنار درسهای طاقت فرسای حوزه، کار می کرد و از دسترنج خود هزینه زندگی اش را تأمین می کرد.

او زندگی بسیار ساده ای داشت، اسوۀ زهد و تقوا بود، و در نهایت پارسائی و مناعتِ طبع زندگی می کرد.(1)

ص: 288


1- نقباء البشر : ج 2 ص 725 .

مرحوم ضیائی شاعری برجسته بود، دیوان شعری در مدایح و مراثی اهلبیت عصمت و طهارت از او به یادگار مانده که یکبار در بمبئی ( 1330 ه. ) يكبار در تهران (1363 ه. ) و اخیراً در دزفول ( 1402 ه. ) تحت عنوان « زهرائیه » به طبع رسیده است.

مرحوم ضیائی پس از دریافت اجازۀ اجتهاد از شیخ انصاری و میرزای شیرازی(1) به دزفول بازگشت و به ترویج دین تدریس علوم دینی، ارشاد خلق و اقامۀ جماعت پرداخت.

او پس از 85 سال تلاش در راه خشنودی پروردگار سرانجام در سال 1332 ه. وفات کرد(2) و در مقبرۀ استادش مرحوم سید حسین گوشه، در نزدیک مسجد لبِ خندق به خاک سپرده شد.

به طوری که در ضمن گفتگو از «سید حسین گوشه » یادآور شدیم، به سال 1374 ه. این مقبره در مسیر خیابان قرار گرفت و به کلی ویران گردید.

اهالی متدین و فضیلت دوست دزفول قبر شریف مرحوم ضیائی و دیگر شخصیتهای مدفون در این مقبره را نبش کردند تا اجسادشان را به جای دیگری منتقل کنند.

با كمال تعجب مشاهده کردند که پیکر پاک این عالم وارسته و شاعر برجسته پس از گذشت 42 سال تر و تازه است.

آنگاه پیکر پاک ایشان و استادش سیّد حسین گوشه و دیگر علما و صلحای مدفون در این مقبره را به «مسجد ملاً حاجی » انتقال داده در حریم آن مسجد به خاک سپردند.

این داستان را برای نخستین بار از خطیب توانا آقای مجاب شنیدم، سپس

ص: 289


1- مقدّمه زهرائيه، صفحهٔ « ه ».
2- الذریعه: ج 9، بخش دوم، ص 632.

روز پنجشنبه 16 محرم 1416ه. تلفنی با عالم گرانمایه حاج سيد محمد جواد شریعتی در دزفول تماس گرفتم، ایشان که خود یکی از شاهدان عینی هستند، بر صحت آن تأکید کردند و فرمودند: من پیکر پاک مرحوم ضیائی را به چشم خود دیدم جسد کاملاً تر و تازه بود.

به هنگام گفتگو از مرحوم سید حسین گوشه متن کامل اظهارات ایشان را آوردیم.

* * *

101 - سید اسد اللّه اشکوری

پیکر پاک فقیه گرانقدر سید اسداللّه بن سيّد عباس اشکوری، متوفای 1333 ه. پس از 16 سال تر و تازه پدیدار گردید.

مرحوم اشکوری از تبار میر بزرگ صاحب مزار معروف در «آمل» در اشکور دیده به جهان گشود، برای ادامۀ تحصیل به قزوین رفته، از محضر سیّد علی، صاحب حاشیه بر قوانین، استفاده ها نموده، سپس رهسپار نجف اشرف شده، از خرمن علمی مرحوم حاج میرزا حبیب اللّه رشتی خوشه ها چیده، تقریرات استادش را به رشته تحریر درآورده، به تألیف و تدریس پرداخته، در حرم مطهر مولای متقیان امیرمؤمنان (عليه السلام) در قسمت بالای سر اقامه جماعت نموده، تا در ذیقعده 1333 ه. به درود حیات گفته، در یکی از مقبره های صحن مطهر که به مقبرۀ اشکوری معروف شده، به خاک سپرده شد.(1)

پس از درگذشت ایشان برادرش سیّد حسین اشکوری در جای ایشان به امامت پرداخت .

مرحوم سید حسین نیز همانند برادرش در اشکور دیده به جهان گشوده، در قزوین در محضر سيّد على صاحب حاشیه به تحصیل پرداخته، سپس به

ص: 290


1- نقباء البشر: ج 1 ص 138 .

نجف اشرف مهاجرت نموده، از محضر حاج میرزا حبیب اللّه رشتی، شیخ عبداللّه مازندرانی، آخوند خراسانی، سیّد محمد کاظم یزدی، شیخ محمد حسن ممقانی و آغا رضا همدانی استفاده ها نموده، به تألیف و تدریس پرداخته، آثار فراوانی از جمله حاشیه بر رسائل، مکاسب و کفایه از خود به یادگار نهاده است.

مرحوم سید حسین اشکوری در 13 شوّال 1349 ه. در کاظمین به درود حیات گفت، جنازه اش به نجف اشرف حمل شده، در بقعۀ برادرش مرحوم سيد اسداللّه به خاک سپرده شد.(1)

پسرش سید هادی اشکوری که خود عالمی جلیل القدر بود، و آثار ارزشمندی چون: الافاضات الغرويه، و الاسلام و الشّيعه به رشتۀ تحریر درآورده(2) وارد قبر شد که جسد پدرش را در قبر بگذارد.

در آن هنگام دیوارۀ لحد فرو ریخت و جسد عمويش مرحوم سید اسداللّه تر و تازه پدیدار گردید، حتی کفن نیز سالم مانده بود، جز این که رنگش به زردی گراییده بود.

البته احتمال این معنی هست که جنس کفن از اوّل زرد باشد، زیرا در آن ایام کرباسهای زرد مرسوم بوده است.

پدیدار شدن جسد مرحوم سید اسداللّه را از افراد مختلفی شنیده بودم تا اخیراً به حاج آقا ضیاء اشکوری که از فضلاء و مدرسین حوزه علمیۀ قم می باشند، مراجعه نمودم، ایشان این داستان را بدون واسطه از آقای سید هادی اشکوری نقل فرمودند.

مرحوم سید اسداللّه عموی مادر معظم له می باشد.

* * *

ص: 291


1- نقباء البشر: ج 2 ص 590 و ريحانة الأدب: ج 1 ص 135.
2- الذریعه: ج 2 ص 62 و 255.

102 - سید علی داماد

پیکر پاک سیّد علی داماد، متوفّای 1336ه. پانزده سال بعد از وفاتش تر و تازه پدیدار گردید.

سیّد علی، فرزند سیّد محمد، فرزند سیّد علی رضوی در سنۀ 1275ه. در تبریز دیده به جهان گشود، مقدّمات را در مدرسۀ طالبیه فرا گرفت، برای تکمیل کمالات راهی نجف اشرف گردید، از محضر مرحوم سیّد حسین کوهکمری، میرزا حبيب اللّه رشتی، شیخ هادی تهرانی و شیخ محمد حسن ممقانی کسب فيض نموده، آنگاه به افتخار دامادی مرحوم ممقانی مفتخر گردید و از این جهت به «سید على داماد» اشتهار یافت.

در حوزه های علمیه به عنوان یک شخصیت ممتاز علمی با اطلاعات وسیع، دقت نظر و استحکام رأی شناخته شد، سالیان متمادی به تحقیق، تألیف، تدریس و تربیت شاگرد پرداخت، گروهی از اهالی تبریز و آذربایجان شوروی از او تقلید کردند و رسالۀ عملیه اش، در عهد مرحوم ممقانی، به سال 1321 ه. در تبریز به چاپ رسید.(1)

از دیگر آثار علمی ایشان «مصباح الظلام» در شرح شرایع الاسلام در شش مجلد، تقریرات اصولش در سه مجلد و کتابی در رجال و درایه می باشد.(2)

شیخ آغا بزرگ تهرانی پس از ستایش فراوان از مدارج علمی ایشان می نویسد:

مرحوم سید علی داماد به زیور تقوا و پرهیزکاری آراسته بود، اخلاقی نیکو، سینه ای فراخ، رأیی صائب و عقلی وافر داشت، در زندگی زاهد پیشه بود، با آنهمه وجوه شرعیه ای که به دستش می رسید، زندگی بسیار ساده و بی آلایشی داشت، جز

ص: 292


1- مصفّى المقال ص 304 .
2- الذريعه: ج 8 ص 55 و ج 21 ص 112.

در مقام ضرورت از حقوق شرعیه خود استفاده نمی کرد، و به هنگام ضرورت نیز به حداقل آن قناعت می کرد.(1)

هنگامی که آتش جنگ با انگلیس شعله ور شد، مرحوم داماد یکی از پیشتازان جنگ بود،(2) و شرکت در جبهۀ جنگ را بر اقامت در نجف اشرف ترجیح داد، او به همراه شریعت اصفهانی، سید مصطفی کاشانی، سید مهدی حیدری، سيّد عبد الرّزاق حلو، و جمعی دیگر از بزرگان در پیشاپیش مجاهدان در جبهۀ « قرنه » و « عماره شرکت نمود چنانکه سیّد محمد سعید حبوبی و شیخ باقر حیدر در جبهۀ « شعیبیه» ، شیخ مهدی و شیخ محمد خالصی، شیخ جعفر راضی و سيّد محمد - پسر صاحب عروه - نیز در جبهۀ « حویزه» و دیگر زعمای حوزه ها نیز در دیگر جبهه ها شرکت نمودند. (3)

بزرگان حوزه علمیه نجف در این نبرد خانمانسوز که به « ثورۀ عشرین » معروف شده، شرکت فعّال کردند و استقلال عراق را حفظ نمودند و امروز تاوان آنهمه ایثار و فداکاری را می دهند و به تعبیر یکی از مراجع بزرگ: «مثلِ ما مثلِ مرغ است، هم در عروسی سر میبرند هم در سوگواری» .

پس از مراجعت به نجف اشرف، روز 22 صفر 1336 ه. هنگامی که یک فروند هواپیمای اکتشافی انگلیس را بر فراز نجف اشرف مشاهده کرد، نایرۀ غیرت و حمیتش شعله ور گردید، فریاد جانکاهی از سویدای دل برآورد و پیکر بی جانش نقش برزمین شد و طایر روحش به سوی ملکوت اعلی پرکشید.

مردم متدین و فضیلت دوست نجف اشرف، با تجلیل فراوان پیکر شریفش را تشییع کردند و در ایوان خاص علماء، در صحن مقدس مولای متقیان امیرمؤمنان (عليه السلام) به خاک سپردند.

ص: 293


1- نقباء البشر: ج 4 ص 1526.
2- موسوعة العتبات المقدّسه: ج 8 ص 323.
3- نقباء البشر: ج 4 ص 1526 .

پانزده سال بعد به هنگام دفن یکی از علما در کنار قبر ایشان، پیکر پاکش تر و تازه پدیدار گردید، حتی آثار حنا در محاسن شریفش باقی بود.

این داستان را سبط گرامی ایشان آقا سید حسین شیرازی - مقیم مشهد - از طريق مادرش از جد گرامی اش مرحوم سید حسین داماد، که یکی از شاهدان عینی بود برای نگارنده نقل کرد.

* * *

103 - ثقة الاسلام شهید خوانساری

جسد پاک و مطهر حاج سيّد محمد مهدی خوانساری، مشهور به: « ثقة الاسلام شهيد » مستشهد 1336 ه. پس از نُه سال تر و تازه بود.

مرحوم حاج سيّد محمّد مهدی، از خاندان صاحب روضات، فرزند حاج میرزا جعفر مجتهد خوانساری، به سال 1263 ه. در خانواده علم و تقوی در خوانسار دیده به جهان گشود، مقدمات را در زادگاه خویش فرا گرفت، برای ادامه تحصیلات راهی نجف اشرف گردید.

ایشان علم و تقوی را در هم آمیخت، در دانش و پارسائی به مقامی والا رسید، در خطابه و قلم سهمی وافر داشت، به مقتضیات زمان بصیر بود، شجاعت، سخاوت و دیگر فضائل برجستۀ اخلاقی، او را به صورت روحانی مقتدر و متنفّذ در آورد.

در عهد ناصرالدین شاه به درخواست علمای تهران از عراق به ایران آمد، در تهران استقبال شایانی از ایشان به عمل آمد، پس از چند روز به زادگاه خود «خوانسار » رفت و در آنجا رحل اقامت افکند.

اعتماد السلطنه که در آن ایام حاکم خوانسار بود و با آن مرحوم ملاقات می کرد شرح مبسوطی از خصوصیات زندگی ایشان را در کتاب خود «خاطرات و یادداشتها» آورده از جمله می نویسد :

در کتابخانۀ سیّد شاید پنجهزار جلد از کتابهای نفیس موجود بود. می توانم

ص: 294

بگویم سفر خانه و آشپزخانۀ سید را هیچکدام از رجال ایران نداشتند، نوکران او همه متحدالشکل لباس می پوشیدند، منشیان متعددی به کار رعایا رسیدگی می کردند، میزبانان متعددی از میهمانان به فراخور شأنشان پذیرائی می کردند... .

از مراجع بزرگ تقلید اجازۀ اجتهاد داشت، به زبانهای عربی و فرانسه آشنا بود.

او هزینۀ تحصیلی پنج نفر را به عهده گرفته بود که طب جدید را بخوانند و دکتر شوند.

سخاوت و گذشتی که از سیّد دیدم، از هیچکس ندیدم و نشنیدم.

جذبهٔ عجیبی در چشمانش مشاهده می شد .

دو سال در آن حدود حکومت کردم، از مصاحبت سیّد خیلی مستفیض شدم».(1)

در سال 1336 ه. قحطی و خشکسالی در حومۀ خوانسار پدید آمد و گرانی عجیبی شد .

سید در خارج از خوانسار در مجاورت املاک بختیاریها املاک فراوان داشت، غلات و دیگر حبوبات آنها را جمع می کرد و در اختیار فقرا و مستمندان قرار می داد.

سید از مرگ مردمی که از گرسنگی چون برگ خزان بر زمین می ریختند رنج می برد، و لذا دستور می داد که غلات و سایر حبوبات به نرخ عادله در اختیار نانوایان قرار بگیرد.

صمصام السلطنه که در آن ایام تازه به نخست وزیری رسیده بود، در خوانسار انبارهای فراوانی داشت که در آنها غلات زیادی احتکار کرده بود.

او مطمئن بود که با آن قدرت و نفوذی که سیّد در خوانسار دارد، به دستور سید انبارهای احتکاری او روزی باز شده به نرخی عادله در اختیار فقرا و بینوایان قرار خواهد گرفت، و لذا در نزد « احمد شاه» از سیّد سعایت کرد و او را مخالف

ص: 295


1- مناهج المعارف، مقدّمه، ص 211 .

دولت و نظام قلمداد نمود.

وثوق الدوله که از ارادتمندان سید بود، اهداف شیطانی صمصام السلطنه را به اطلاع شاه رسانید.

احمد شاه دستور داد تلگرافی به حاکم خوانسار مخابره کنند که سید را با احترام تا طهران بدرقه کند، تا حضوراً مطالب مطرح شود.

صمصام السلطنه که از ملاقات سید با شاه بر خود نگران بود، به حاكم خوانسار دستور داد که اول سید را به دار بزند، سپس تلگراف شاه را در دفاتر حکومتی ثبت نماید.

پس از زد و خورد فراوانی که بین طرفداران سید با نیروهای دولتی رخ داد، سید دستگیر شد و بلافاصله به دار آویخته شد.

پس از شهادت سیّد تلگرافی به تهران مخابره کردند که تلگراف همایونی چند ساعت پس از از قتل سیّد واصل گردید.

بعد از شهادت مظلومانۀ ثقة الاسلام خوانسارى عمّال صمصام السلطنه خانه و کاشانه سیّد را آتش زدند، کتابهای نفیس و کلیۀ اموال سید را به یغما بردند.

اعظام الوزاره از طرف دولت برای رسیدگی به پروندۀ قتل مرحوم ثقة الاسلام شهید به خوانسار اعزام شده، جریان را از نزدیک مشاهده کرده، شرح مفصلی در این رابطه به رشتۀ تحریر در آورده است.(1)

پس از آنکه مرحوم ثقة الاسلام شهید در سال 1336 ه. مظلومانه به دار آویخته شد جسد شریفش را در مقبرۀ برادرش مرحوم حاج میرزا محمد تقی در قبرستان «پشت بازار» خوانسار به امانت به خاک سپردند، تا به هنگام مقتضی به نجف اشرف حمل شود.

به سال 1345 ه. که نُه سال تمام از شهادت او می گذشت قبر او را شکافتند

ص: 296


1- خاطرات من یا تاریخ صد سالۀ ایران ص 463 - 471 .

تا جنازه اش را به نجف حمل کنند، پیکر پاک و شریفش را تر و تازه یافتند، گوئی همین امروز از دنیا رفته است. هیچگونه تغییر و دگرگونی در پیکر آن مرحوم پدید نیامده بود.

از جمله کسانی که در تشییع جنازه او در نجف اشرف حضور یافته، و جسد را مشاهده کرده بود، مرحوم آیت اللّه مرعشی بود که مراتب را به خط خود نوشته، در اختیار حفید گرامی آن رادمرد شهید، آقای حاج سید احمد روضاتي قرار داده است.

آقای روضاتی نیز دستنویس آن مرحوم را در مقدمۀ کتاب ارزشمند « مناهج المعارف » عیناً گراور نموده است.

مرحوم آیت اللّه مرعشی در این رابطه می نویسد:

«حقیر در نظر دارم جسد شریف ایشان را که پس از چند سال که به نجف اشرف حمل نموده بودند ، هیچگونه عیب نکرده بود.

در خدمت مرحوم استاد آیة اللّه آقای آقا ضیاء الدین عراقی در تشییع بودیم و خود حقیر کاملاً واقف شدم به سالم ماندن جسد ».(1)

آنگاه جسد پاک و مطهر ایشان را در وادی السلام نجف اشرف در مقبرۀ پدرش مرحوم آقا میرزا جعفر مجتهد به خاک سپردند.

* * *

104 - شریعت اصفهانی

پیکر پاک حاج شیخ فتح اللّه، مشهور به «شریعت اصفهانی » بعد از 25 سال تر و تازه پدیدار گردید.

نسب شریعت اصفهانی به خاندان بزرگ نمازی شیرازی می رسد.

به سال 1266 ه. دیده به جهان گشود، تحصیلاتش را در اصفهان به کمال

ص: 297


1- مناهج المعارف، مقدمه، ص 214.

رسانید، در سی سالگی رهسپار عتبات عالیات گردید.

مدتی به درس حاج میرزا حبیب اللّه رشتی و شیخ محمد حسین کاظمی رفته، مورد توجه هر دو استاد قرار گرفت .

آنگاه مشغول تدریس و تألیف گردید و در اقطار و اکناف جهان تشیع دلهائی را به سوی خود جلب نمود .

پس از ارتحال مرحوم حاج میرزا محمد تقی شیرازی به مرجعیت عامه رسید، جز این که اجل مهلت نداد و شش ماه بعد از ایشان در شب یکشنبه هشتم ربیع الثانی 1339 ه. دارفانی را وداع کرد و طی مراسم باشکوهی در یکی از حجرات شرقی صحن مطهر مولای متقیان امیرمؤمنان (عليه السلام) به خاک سپرده شد.

از مرحوم شیخ الشریعه آثار فراوانی در فقه، اصول، قواعد فقهیه، کلام، تفسیر، قرائت و حکمت برجای مانده است.

جامعیت مرحوم شریعت اصفهانی در حدی بود که کتاب مبسوطی در قرائت « مَلِک » و « مالک » نوشته، و آن را « انارة الحالک، فی قرائة مَلِک و مالِک » نام نهاده، بعد از تمهید 10 مقدمه، 12 دلیل آورده که قرائت « مَلِک » بر قرائت «مالک» ارجحیت دارد.(1)

مرحوم شریعت حافظه ای بسیار قوی داشت، که از خوارق عادت و از عجائب خلقت به شمار می آمد.(2)

شیخ الشریعه به سال 1313 ه. به زیارت خانه خدا رفت، در این سفر با گروهی از علمای اهل سنت به بحث و مناظره پرداخت، که همگی تحت تأثیر احاطۀ شگفت او بر همۀ مسائل فقهی و عقیدتی قرار گرفتند.

مناظرات او با سیّد محمود شکری ،آلوسی، صاحب تفسیر آلوسی مشهور است.

ص: 298


1- الذریعه: ج 2 ص 353 .
2- ريحانة الأدب : ج 3 ص 207 و احسن الوديعه: ج 1 ص 211.

آلوسی نقدی بر مذهب شیعه نوشته به محضر شيخ الشريعه فرستاد، او نيز ردّى عالمانه بر نقد او نوشته به نزد او فرستاد.

آلوسی یکبار دیگر بر او خرده گرفت و او نیز پاسخهای استواری نوشته، برایش ارسال کرد.(1)

مرحوم شریعت اصفهانی از علمای آگاه به زمان بود که همواره وظیفۀ مرزبانی را به بهترین وجهی ایفاء می کرد، از هر کجا رخنهای در مرز عقیده پدید می آمد، به موقع به رفع فتنه و ترمیم رخنه می پرداخت.

بعد از رحلت شیخ محمد تقی شیرازی او نهضت عراق را نیز رهبری می کرد.(2)

25 سال بعد از ارتحال مرحوم شریعت، آية اللّه حاج آقا حسین قمی، روز پنجشنبه 14 ربیع الاوّل 1366ه. درگذشت و عصر جمعه 15 ربیع المولود 1366 ه. طی مراسم باشکوهی آن اسطوره زهد و تقوی در کنار مرقد مطهر شریعت اصفهانی به خاک سپرده شد.

به هنگام دفن حاج آقا حسین قمی، دیوار لحد شيخ الشريعه فرو ريخت و جسد پاک و پاکیزه اش تر و تازه پدیدار گردید.

این داستان را گروهی از فضلای نجف اشرف برای نگارنده نقل کرد، اینجانب نیز از سبط گرامی ایشان جناب آقای «پارسا » استفسار نمودم، ایشان ضمن تأکید بر صحت آن، از مادر و دائی اش نقل کردند که آنها از جمعی از شاهدان عینی شنیده اند.

* * *

105 - آقای میرزا علی اکبر اردبیلی

پیکر پاک عالم ربانی فقیه صمدانی آقای میرزا علی اکبر مجتهد اردبیلی، 30 سال بعد از رحلتش تر و تازه کشف شد.

ص: 299


1- علمای معاصرین ص 124.
2- نقباء البشر: ج 2 ص 849 .

او علاقمند بود که جنازه اش به کربلای معلی برده شود و در صحن مطهر امام حسین (عليه السلام) زیر پای زوّار دفن گردد، ولی مردم متدیّن اردبیل از ایشان خواستند که اجازه دهد جنازه اش در اردبیل دفن شود، تا مردمی که از ارشاد و تبلیغ و ترویج ایشان بهره جسته اند، از فیض جوار قبر شریفش محروم نشوند.

از این رهگذر ایشان وصیت نمود که جنازه اش را به رسم امانت در اردبیل به خاک سپارند، بعد از گذشت مدت زمانی او را از قبر در آورده به کربلای معلی بفرستند.

مرحوم اردبیلی در 25 شعبان 1346ه. در گذشت و به رسم امانت در شهرستان اردبیل به خاک سپرده شد، پس از 30 سال تمام لحد را شکافتند که استخوانهایش را به کربلا منتقل کنند، با کمال تعجب با جسد تر و تازه اش مصادف شدند و دیدند که با ریش حنا بسته اش آرام و مطمئن در لحد آرمیده، حتی کفن نیز نپوسیده است، فقط رنگ کفن زرد بود، آن هم معلوم نبود که آیا از اوّل زرد بوده، یا در این مدت به زردی گرائیده بود.

تربت مقدس امام حسین (عليه السلام) که روی پیشانی و دیدگانش نهاده بودند، دست نخورده در جای خود قرار داشت.

پدر ایشان آقای حاج میرزا محسن مجتهد اردبیلی از افاخم علمای آذربایجان بود، در فقاهت و دیگر فضائل مقامی بس رفیع داشت.(1)

او فرزندان دانشمند و گرانسنگی تربیت کرده بود، که با فضیلت ترین آنها مرحوم آقا میرزا علی اکبر بود.

علامه تهرانی پس از آنکه او را به عنوان «عالم متبحر » و « زعیم گرانقدر » ستوده، می نویسد:

او در سال 1269 ه. دیده به جهان گشود، تحت تربیت پدر بزرگوارش به

ص: 300


1- نجوم السماء: 1 / 341 .

نیکوترین شکلی پرورش یافت، مقدّمات را در محضر والد گرانقدرش فرا گرفت، برای ادامۀ تحصیلاتش به نجف اشرف مهاجرت کرده، در حدود 12 سال از محضر مقدس حاج میرزا حبیب اللّه رشتی و فاضل شربیانی کسب فیض نموده، در سال 1311 ه. به اردبیل بازگشت.

مرحوم اردبیلی در زادگاه خود به تعلیم ،تدریس، تربیت طلاب، ارشاد خلق و تألیف پرداخت، آثار ارزشمندی تألیف کرد و شاگردان برجسته ای تربیت نمود.

در اردبیل به مقامی بس رفیع رسید، از نفوذ کلمۀ بسیار نیرومندی برخوردار گردید و آوازه اش در اقطار و اکناف ایران به گوش همگان رسید.

در فقه، اصول، کلام، حدیث و غیر آنها به مقامی بس والا رسید، در ترویج دین، ارشاد خلق امر به معروف و نهی از منکر و اقامۀ شعائر مذهبی توفیق فراوان یافت .

مرحوم اردبیلی اندامی موزون، قامتی رسا، زبانی گویا، بیانی گیرا و شیوۀ تعبیری شیوا داشت.

او همۀ این استعدادهای خدادادی را در خدمت شرع مقدس به کار گرفت، با نصایح بلیغ و موعظه های از دل برخاسته اش، افراد بی شماری را با احکام شرع مبین آشنا کرد.

در سالهای 1317، 1338 و 1342 ه. به زیارت عتبات عالیات مشرّف شد و در 25 شعبان 1346 ه. در 77 سالگی به رحمت ایزدی پیوست.(1)

از جمله آثار ارزشمندی که از او به یادگار مانده آثار زیر است :

1 - اثبات تقليد ابتدائی میت، که در تبریز به چاپ رسیده.(2)

2 - اصول دين.

ص: 301


1- نقباء البشر: 4/ 1604 .
2- فهرست کتابهای چاپی فارسی: 1 / 110 .

3 - بعث و نشور، که در 550 صفحۀ رحلی چاپ سنگی خورده.(1)

4 - عمود النور، در ردّ سه فرقه ضاله ( صوفیه، شيخيه و بابيه ).

5 - فتح العلوم( آموزش دین به زبان ساده برای نونهالان ).

6 - كشف الخطاء، در ردّ شیخيّه .

7 - كيفيت تعلیم و تعلّم.

- مجالس الأحزان، در مقتل.

9 - معذرة العباد.

10 - رساله های فراوانی در مطالب گوناگون، چون: ربا ،زکات، مزارعه، زید و ،زینب که غالباً به چاپ رسیده،(2) و رساله اخیر در همدان به طبع رسیده است.(3)

در همۀ منابعی که شرح حال ایشان ذکر شده، تعبیرهای زیر آمده است:

«عالم »، « فاضل »، « ادیب »، « متقی » ، « زاهد»، «نافذ القول»، «سليم النفس » ، « سريع القبول » ، «اسوۀ زهد، تقوی، وثاقت و عدالت »، « عارف به کلام، حدیث، فقه، اصول و حکمت» و «ملتزم به امر به معروف و نهی از منکر».(4)

یکی از نمونه های بارز امر به معروف و نهی از منکر او، تلگراف صریح و پر محتوای ایشان به رضا خان است.

هنگامی که دژخیمان سعودی حرم مطهر ائمۀ بقیع را در مدینه منورۀ با خاک یکسان کردند، مرحوم اردبیلی تلگراف مفصلی به رضا خان مخابره نموده، او را به انجام وظیفۀ اقدامات جدی و بین المللی تحریص کرده، از عواقب مسامحه و سهل انگاری بر حذر داشته، در آخرین فراز آن می فرماید:

ص: 302


1- مؤلّفین کتب چاپی: 540/4 .
2- نقباء البشر: 4 / 1606.
3- فهرست کتابهای چاپی فارسی 2 / 2232 .
4- احسن الوديعه 2 / 117 ، علمای معاصرین ص 394 و مؤلّفین کتب چاپی 4 / 540 .

« اگر اعداء دین مبین را که خارج از عقاید اسلامیه بوده، و شغل آنها اغوای مسلمین است، به حال خود واگذاشته، از حفظ ناموس شرع مبين تغافل فرمائید، عزّت پنج روزه، منقضی، مثل سابقین به تأسف

تأسف منتهى خواهد بود».

آنگاه در پایان متذکر می شود که تکلیف این پیرمرد تبلیغ و انذار می باشد و انتخاب با شماست.

حاج ملا علی خیابانی متن کامل این تلگراف را درج کرده است.(1)

کسانی که از صولت و هیبت رضاخان آگاهند، بر اهمیت این تلگراف، و شجاعت و شهامت مرحوم اردبیلی واقف می شوند و آن را از مصادیق بارز: «کلمةُ حقٍّ عندَ سلطانٍ جائر» می شمارند.

تلگراف صریح و پر محتوای آن مجاهد گرانقدر در دل سخت تر از سنگ رضا خان اثر گذاشت و وجدان خفته، بلکه مرده اش را تحریک کرد و سرانجام تصمیم گرفت که یک روز در سر تا سر ایران تعطیل رسمی و عزای عمومی اعلام شود.

روز 11 / 6 / 1304 تلگرافی به محضر آیت اللّه حاج میرزا علی اکبر اردبیلی مخابره گردید، که در ضمن آن پس از اظهار تأسف از اسائۀ ادب وهابی ها به حرم مطهر رسول اکرم (صلی اللّه عليه وآله وسلم) و توپ بستن روضۀ مطهره در مدینه منوره، روز شنبه 16 صفر ( 1344ه. ) در سرتا سر مملکت ایران تعطیل رسمی و عزای عمومی اعلام

شده است.

این تلگراف که به امضای رضا خان به عنوان «ریاست عالیه کل قوا و رئیس وزرا » مخابره شده، توسط حاکم اردبیل به محضر مرحوم اردبیلی ارسال شده است .

متن تلگراف رضا خان و اعلام حاکم اردبیل، در منابع مربوط به تاریخ اردبیل

ص: 303


1- علمای معاصرین ص 394 - 395.

گراور شده است.(1)

در این رابطه نامه ارزشمندی از مرحوم آیت اللّه حاج شيخ عبدالكريم زنجانی در دست است که از نجف اشرف به محضر آیت اللّه اردبیلی نوشته است.

این نامه بیانگر عظمت علمی، معنوی و اجتماعی مرحوم اردبیلی است.

فرازهائی از این نامه را که به تاریخ 12 جمادی الثانی 1345 ه. نوشته شده، در اینجا می آوریم:

«فاجعۀ فجيعۀ مدينۀ طيّبه و تجاسر فرقۀ کافرۀ مضلّه وهابيه .... تكليف اهمّی برای عموم شیعه، بالاخص به رؤسای دین مبین و ارکان حجج اسلام و مسلمین ایجاد کرده است...

و چون اخذ نتیجه و دوای مسئلۀ مولمۀ مهمه، منوط به یک نهضت اسلامی و تعاضُد و تساعُد رؤسای دین و طراز اوّل اعلام مسلمین می باشد.

وللّه الحمد نفوذ کلمه و ریاست اسلامیه در ایران برای وجود مبارک است.

وظيفه حتمی حضرت مستطاب عالی دامت برکاته است به دولت و ملت وجوب اعادۀ عزّ اسلامی را اعلام فرموده، به هر کیفیتی که در نظر مبارک اصلح است اقدامات کافه بفرمائید...

اعزّ اللّه تعالى بوجودكم الاسلام و ردّ بكم كيد الزنادقة اللئام، و ادام ظلّكم على المسلمين وكافّة الأنام و السّلام عليكم و رحمة اللّه و بركاته. الأحقر عبدالكريم الزنجاني الغروى ».

دستنویس مرحوم آیت اللّه زنجانی پس از گذشت 70 سال از حوادث مصون مانده، در تاریخ اردبیل عیناً گراور شده است.(2)

در این رابطه نامههای فراوانی از اقطار و اکناف جهان اسلام به محضر مجتهد

ص: 304


1- تاریخ اردبیل و دانشمندان: ج 2 ص 133 .
2- تاریخ اردبیل و دانشمندان: ج 2 ص 136 .

اردبیلی رسیده، از محضر ایشان برای قلع و قمع وهّابیان استمداد شده است.

مضمون برخی از آنها، از جمله نامۀ مرحوم حاج شیخ طارمی از زنجان، و مرحوم حاج شیخ غلامحسین تبریزی از تبریز در تاریخ اردبیل آمده است.(1)

در حدود 1350 شمسی نگارنده سه مسافرت تبلیغی به شهرستان اردبیل داشت و یکماه رمضان و یک دهۀ عاشورا و یک دهۀ اربعین در مسجد بزرگ اردبیل، که به مسجد آقا میرزا علی اکبر آقا معروف است، منبر می رفت، هنوز آوازۀ آن مرحوم در میان اهل ایمان طنین انداز بود.

در آن ایام قریب پنجاه سال از رحلت آن مرحوم می گذشت ولی شرح مبارزات و مجاهدات آن فقید سعید زبانزد مردم بود.

مسجد بزرگ اردبیل بزرگترین مسجد ایران است، و در آن ایام 60 ستون داشت، که بعدها به همت مرحوم «شیخ احمد محسنی » و همیاری مردم متدین اردبیل تجدید بنا شد.

اهالی با ایمان اردبیل نقل میکردند که مشتاقان بیانات مرحوم اردبیلی از دور و نزدیک در این مسجد بسیار بزرگ گرد می آمدند و در تمام مسجد جای سوزن انداز نبود.

داستان کشف جسد ایشان به صورت تر و تازه پس از سپری شدن 30 سال از رحلت وی زبانزد مردم بود و گروهی از فضلای اردبیل که هم اکنون از مدرسین حوزه علمیه قم هستند، از شاهدان عینی می باشند.

صاحب تاریخ اردبیل نیز آن را از شاهدان عینی مورد وثوق نقل کرده است.(2)

ولی ما گزارش آن را از زبان یکی از بزرگان که سالیان دراز در کربلا اقامۀ

ص: 305


1- تاریخ اردبیل و دانشمندان: ج 2 ص 137 - 139.
2- تاریخ اردبیل و دانشمندان: ج 2 ص 148 .

جماعت می کرد و خود جسد مطهر ایشان را تر و تازه مشاهده نموده، در اینجا می آوریم:

مرحوم حاج ميرزا علی اکبر مجتهد به احساسات گرم مردم اردبیل احترام گذاشته، وصیت کرده بود که جنازه اش را به رسم امانت در اردبیل دفن کنند، پس از سپری شدن 30 سال جنازه اش را در آورده به کربلا حمل کنند.

او وصیت کرده بود که از جنازه اش تشییع رسمی نشود و در صحن مطهر امام حسین (عليه السلام) در زیر پای زوّار دفن شود.

او که در 25 شعبان 1346 ه. دیده از جهان فرو بست جنازه اش را در مدخلِ مسجد بزرگ که الآن نیز محل آن مشخص است دفن کردند.

در حدود 30 سال بعد پسرش نیز وفات کرد و در کنار پدرش مدفون شد.

روزی که مقرّر شد جنازۀ ایشان را به کربلا حمل کنند، هنگامی که لحد را شکافتند با جسد تر و تازۀ او مواجه شدند که گوئی در بستر خود آرمیده است ولی جسد پسرش که بیش از یکسال از فوتش نمی گذشت کاملاً پوسیده بود.

در آن ایام زعامت شیعیان عراق با مرحوم آیة اللّه میرزا عبدالهادی شیرازی (متوفای 1381ه. ) ،بود ایشان دستور فرمودند که فضلا و طلاب از جنازه ایشان تجلیل نمایند .

مرحوم حاج سيد يونس اردبیلی (متوفای 1377 ه. ) نیز در آن ایام به زیارت عتبات مشرف بود.

مرحوم حاج سيد يونس فرموده بود: اگر مؤمنین شخصیت برجسته، جهادهای ارزنده و دیگر فضایل شایستۀ ایشان را می دانستند بازار را تعطیل می کردند و به استقبال جنازه ایشان می رفتند.

اهالی کربلا با شنیدن فرمان آية اللّه حاج میرزا عبدالهادى وسخنان آية اللّه حاج سيد يونس اردبیلی مغازه ها را تعطیل کرده، با دسته های سینه زنی به استقبال جنازه آن فقید سعید شتافتند.

ص: 306

هنگامی که جنازۀ مجتهد اردبیلی رسید، دیدند که دو تا تابوت است یکی بزرگ و دیگری کوچک.

کسی که از اردبیل همراه جنازه آمده بود، برای انجام تشریفات گذرنامه در بغداد معطّل شده بود و همراه جنازه نبود، از این رهگذر تشییع کنندگان از حوادث اردبیل و سالم بودن جسد آن بزرگوار مطلع نبودند.

و لذا به اعتبار این که پسرش تازه فوت کرده، تابوت بزرگ را از آنِ پسر و تابوت کوچک را از آنِ پدر پنداشتند.

هنگامی که مطلع شدند که مرحوم حاج میرزا على اكبر مجتهد وصيّت فرموده از جنازۀ ایشان تشییع رسمی نشود، به احترام وصیّت ایشان تابوت کوچک را بدون تشریفات به کربلا فرستادند و تابوت بزرگ را در عماری نهاده با تشریفات فراوان تا کربلا تشییع کردند.

در صحن مطهر سالار شهیدان صندوق بزرگ را برای به خاک سپردن شکافتند، با جسد تازۀ مرحوم حاج میرزا علی اکبر مصادف شدند که هنوز حنا بر محاسن شریفش جلوه گر بوده، تربت حضرت سيّد الشهداء بر فراز پیشانی و دیدگانش پابرجا بوده، گوئی در رختخواب خود آرمیده است.

ولی هنگامی که صندوق کوچک را باز کردند با استخوانهای پوسیده فرزندش مواجه شدند که از تاریخ فوتش هنوز یکسال نمی گذشت.

اگر خاک در پوسیدن و نپوسیدن مؤثر باشد، این دو پیکر در یک نقطه در کنار آرمیده بودند، و اگر عوامل ژنتیک مؤثر باشد، اینها پدر و پسر بودند و پسر این ژنها را از پدر به حکم دلائل ژنتیک به ارث برده بود.

ولی نیست جز اراده خداوند حکیم، که دو جنازه در یک نقطه به خاک سپرده می شوند، یکی در کمتر از یکسال می پوسد و دیگری بعد از 30 سال هنوز هم به طراوت دوران حیات باقی می ماند.

شاهدان عینی نقل کردند که مرحوم حاج شیخ مهدی مازندرانی صاحب

ص: 307

كتاب « شجره طوبی » در کنار پیکر پاکش روضه می خواند، یک مرتبه فریاد زد: ايها النّاس بياييد و جسد تر و تازه این بندۀ صالح را با چشم خود ببینید.

از آیت اللّه حاج میرزا عبد الهادی شیرازی تقاضا کردند که اجازه دهد جنازه را در داخل حرم دفن کنند ولی ایشان فرمود: مخالفت با وصیت جایز نیست.

و لذا پس از آنکه هزاران نفر جسد تر و تازه اش را مشاهده نمودند، مطابق وصیّت در صحن مقدّس حضرت سيّد الشهداء (عليه السلام) زیر پای زوّار دفن گردید.

قبل از ایشان پدر بزرگوارش مرحوم «حاج میرزا محسن مجتهد » نیز وصیّت کرده بود که جنازۀ ایشان را در کفشداری حرم مطهر سالار شهیدان امام حسین (عليه السلام) طوری دفن کنند که پای زوّار بر فراز سینۀ او قرار بگیرد.(1)

* * *

مرحوم اردبیلی از یک سو مرد جهاد و مبارزه بود، از دیگر سو پهلوانِ سخن و خطابه بود، از سوئی اهتمام خاصی به تأسیس مدارس و مراکز فرهنگی داشت، از سوئی دیگر شب و روز در خدمت مردم بود، و از سوئی هم اسوه تقوی، فضیلت، ایثار و زهد بود .

اجتماع این صفات برجسته، او را در نزد همۀ طبقات محبوب و معزز کرده بود، تا جائی که «کسروی » دشمن شناخته شدۀ دین و روحانیت، هنگامی که از ایشان سخن می گوید، در برابر عظمت و قداست او خضوع می کند و می گوید:

«این آقا میرزا علی اکبر یک ملای شگفتی بود ... از پیروان خود « خمس » و « زکات» را دریافت می کرد، در برابر دولت، ملت و میهن فتوا می داد، از این چیزها پروا نداشت، یک ملائی بود، از تیپ شیخ فضل اللّه نوری و سید کاظم یزدی... آنچه از مردم می گرفت به سود آنان به کار می برد ».(2)

مرحوم آقای میرزا علی اکبر در کنار این کمالات معنوی قریحۀ شعر داشت

ص: 308


1- تدوين الأقاويل ص 3 .
2- تاريخ مشروطه ایران ص 400 .

و شعر می سرود، خط زیبا داشت و تابلوهای شگفتی می آفرید و از حافظۀ بسیار قوی برخوردار بود، به طوری که گاهی در مقام بحث، نیم صفحه از جواهر را از حفظ می خواند، که در این رابطه خاطرۀ جالبی از مرحوم آیت اللّه شاهرودی نقل شده است.(1)

یکی از فضلای اردبیل که مقیم حوزۀ علمیۀ قم می باشد برای نگارنده نقل فرمود:

در فاجعه غمبار اشغال آذربایجان توسط دژخیمان روسیه، مرحوم اردبیلی به فرمانده اردوی روسیه پیغام فرستاده بود که اگر اردبیل را ترک نکنید بر مرکب خود سوار شده در بازار اردبیل راه می افتم.

او نخست به این منطق و این شیوۀ تعبیر خندیده بود، ولی هنگامی که متوجه شده بود که منظور ایشان تهدید کردن لشکر روسیه به اعلان حکم جهاد است، سخت مرعوب شده بود، و سه روز مهلت خواسته بود، و روز سوم در روز روشن شیپور زنان از شهرستان اردبیل عقب نشینی کرده بودند.

در روزهای اشغال آذربایجان توسط بالشویکها مرحوم اردبیلی همۀ عشایر منطقه را بسیج عمومی داده، با نطقهای آتشین و مهیج خود، در مورد لزوم دفاع از حریم اسلام و نوامیس مسلمین، نیروی مهاجم را از منطقه بیرون راند.

یک روز قرار بود که همۀ محلات شهر در مقابل ایشان با اسلحه سان بدهند، ایشان در مقابل «نارین قلعه » بر فراز منبر ایستاده، شمشیر حمایل کرده، در حالی که، پرچم « نَصْرٌ مِنَ اللّهِ » در پیشاپیش ایشان در اهتزاز بوده از مردم متدین و جان بركف اردبیل سان دیده بود.(2)

تلاشهای بی امان مرحوم اردبیلی در دفاع از حریم اسلام و نوامیس مسلمین

ص: 309


1- تاریخ اردبیل و دانشمندان: ج 2 ص 146 .
2- تاریخ اردبیل و دانشمندان: ج 2 ص 143.

آنقدر چشمگیر بود که رضا خان ناگزیر شده بود طی تلگراف مفصلی در برابر ایشان خضوع کند.

فرازی از این تلگراف را در اینجا می آوریم:

«خدمت جناب مستطاب ملاذ الأنام، آقای میرزا علی اکبر مجتهد، دامت افاضاته.

به تمام دورههای تاریخی مملکت خود که مراجعه کنیم و یک نظر عمیق هم به موقعیت امروز عالم بکنیم، تصدیق خواهیم کرد که حفظ و صیانت این مملکت و بقای این آب و خاک، و سعادت عموم مردم، منوط به اقداماتی است که از عقاید مسلمانی و سرچشمه های اسلام تراوش می نماید، در غیر این صورت نه تنها در خطرگاه قطعی جای خواهیم گرفت، بلکه به دست خود ریشه های استقلال خود را متزلزل خواهیم نمود.

از خدمات اسلام پرستانۀ جناب مستطاب عالی و تمام زحماتی که از نفوذ خطرات غیر مترقبه و تجاوزات بالشویزم تحمل فرموده اید، کاملاً آگاه هستم... .(1)

مجتهد اردبیلی در برابر دشمنان داخلی ( مسئولین مملکتی ) همان شیوه ای را اعمال می کرد که در برابر دشمنان خارجی داشت، و لذا گاهی به تبعید ایشان منتهی می شد و هنگامی به عنوان اعتراض به مقامات دولتی از زادگاه خود بیرون رفت، شیرازۀ حکومت درهم می ریخت، ناگزیر می شدند خواسته های ایشان را تأمین کنند تا به شهر خود مراجعت نماید.

چنانکه در سال 1354 ه. به زنجان رفتند و دولت وقت ناگزیر شد طی تلگرافی از ایشان تقاضای عودت به وطن مألوف نماید.(2)

تلگراف دیگری در دست است که ضمن آن از رئیس معارف ( فرهنگ )

ص: 310


1- تاریخ اردبیل و دانشمندان ج 2 ص 143 .
2- تاریخ اردبیل و دانشمندان ج 2 ص 143 .

اردبیل خواسته شده که محضر آیت اللّه اردبیلی برود و به ایشان اطمینان دهد که در مدارس، اصول اسلامی کاملاً رعایت خواهد شد، و عملاً به آن ملتزم شود، سپس به افتتاح مدارس اقدام نماید.(1)

مرحوم اردبیلی با این قدرت و نفوذ کلمه ای که داشت بسیار ساده زندگی می کرد و زندگی اصحاب رسول اکرم (صلی اللّه عليه وآله وسلم) را تداعی می کرد.

مرحوم اردبیلی اهتمام خاصی به تعظیم شعائر اسلامی و اقامۀ مجالس عزاداری داشت، و در ماه محرم همواره محزون و غمگین بود.

گفته می شود که در مسجد سهله به پیشگاه کعبۀ مقصود و قبله موعود تشرّف یافته و مورد عنایت خاص آن یوسف گمگشته قرار گرفته است.(2)

ما بر اساس نقل افراد موثق از اهالی اردبیل و یکی از علمای برجسته کربلا، که خود در تشییع آن بزرگوار شرکت کرده بود، فاصلهٔ تاریخ فوت مرحوم آقا میرزا علی اکبر را با انتقال یافتن پیکر پاکش به عتبات عالیات 30 سال نوشتیم.

صاحب «تاریخ اردبیل » فاصلۀ زمانی آن را 22 سال نوشته است.(3)

به نظر می رسد که 30 سال درست باشد، زیرا به طور مسلّم مرحوم حاج سید یونس اردبیلی در مراسم تشییع ایشان در کربلا حضور داشته است، و بر اساس نوشته خود صاحب تاریخ اردبیل ایشان از سال 1361ه. در مشهد رحل اقامت افکنده بود، به سال 1368 ه. به حج مشرّف شده، و در سال 1376 ه. به کربلای معلّی تشرف یافته است.(4)

با توجه به تاریخ رحلت ایشان که در 25 شعبان 1346 ه. رخ داده، 22 سال با 1368 و 30 سال با 1376ه. منطبق می شود و مرحوم حاج سید یونس در سال 1368 ه. به حجّ مشرّف شده نه عتبات مگر این که بگوئیم از طریق عتبات به حجّ

ص: 311


1- همان مدرک، ص 141 .
2- تاریخ اردبیل و دانشمندان: ج 2 ص 139.
3- تاریخ اردبیل: ج 2 ص 148 .
4- همان مدرک، ص 368 .

مشرّف شده، و یا در نقل تاریخ اردبیل تاریخ تشرّف به حج با تاریخ تشرّف به عتبات جا به جا شده است .

پس از نگارش این مختصر و حروفچینی آن، مطلع شدیم که آقای منوچهر صدوقی، مشهور به « سُها » تحقیق ارزشمندی در شرح زندگانی خاندان اردبیلی انجام داده، به زیور طبع آراسته اند، یکی از دوستان ارزشمندم که در آستارا مشغول تحصیل هستند، زحمت قبول فرموده، نسخه ای از آن را برای نگارنده تهیه کردند، و اینک به ذکر نکاتی از این تحقیق گرانمایه می پردازیم:

آقای سُها پس از شرح زندگانی ایشان از ولادت تا مراجعت از عتبات، از توطئه قتل ایشان، از طرف «کمیتۀ مساوات بادکوبه » سخن گفته، شرح داده اند که چگونه مسئول ترور ایشان وارد منزل ایشان می شود و آقای میرزا علی اکبر را مشاهده می کند که دو زانو نشسته، بر دستهایش تکیه کرده، مشغول مطالعه است. سلام می کند و کنار در می ایستد، ولی ایشان به طوری سرگرم مطالعه بوده، که ظاهراً از ورود ایشان مطلع نمی شود.

عامل ترور کیفیت انجام مأموریت را بررسی می کرده، که یکمرتبه ایشان سر مبارک خود را بلند کرده، با یک تحرّک خاصی با دو دست به طرف مأمور ترور اشاره می کند که لرزه بر اندامش می افتد و بدون کوچکترین عکس العملی صحنه را ترک می کند.(1)

آنگاه از فتوای جهاد ایشان در برابر بالشویکها و تبعید ایشان به زنجان سخن گفته، متن تلگرامهای حضرات آیات عظام ،آقایان: حاج میرزا علی شیرازی، میرزای نائینی و سیّد ابوالحسن اصفهانی، از نجف اشرف،(2)میرزا ابوالحسن انگجی و میرزا صادق آقا تبریزی از تبریز را درج کرده(3)تلگرام عذرخواهی نخست وزیر

ص: 312


1- تدوين الأقاويل فى مشيخة الأردبيل ص 43 .
2- همان مدرک ص 47 .
3- تدوين الاقاويل ص 48 .

وقت، و مراجعت ایشان به اردبیل و استقبال بسیار شورانگیز اهالی اردبیل را منعکس نموده است.(1)

آنگاه بحث مفصلی در زمینۀ افکار ،اقوال ،عقاید، و تألیفات آن فقید سعید نموده، نامۀ تسلیت مرحوم نائینی را در سوک آن مرحوم آورده است.

مرحوم نائینی در این نامه، فقدان ایشان را «سرآمد مصائب اسلاميه » تعبیر کرده، جبران چنین خسارتی را تنها با عنایت حضرت بقیة اللّه - ارواحنا فداه - ممكن دانسته است.(2)

آقای سُها فرموده اند که « مخاطب این نامه به نزد ما مجهول است ».

نگارنده گوید: مطابق دستنویس آية اللّه حاج سيد محمد مفتى الشيعه، مخاطب این نامه مرحوم آیت اللّه آقا سید احمد مجتهد فرزند مرحوم آق-ا س-يد مرتضی خلخالی می باشد و متن این نامه در خدمت آقای سید محمد کاظم فرزند آقا سید موسی و برادرزادۀ آقا سید احمد موجود است.

* * *

106 - سید موسی زرآبادی

جسد پاک و مطهر عالم ربانی سید موسی زرآبادی، متوفای 1353 ه. 62 سال تر و تازه کشف شد.

در فصل « شاهزاده علی اصغر بن موسى بن جعفر » (عليه السلام) از دهکدۀ «زرآباد» در هشت فرسخی قزوین، و درخت «چنار خونبار» واقع در صحن آن امامزادۀ عظیم الشّأن سخن گفتیم .(3)

مرحوم زرآبادی اهل زرآباد قزوین، به سال 1294 ه. در خانۀ تقوا و فضیلت دیده به جهان گشود.

ص: 313


1- همان مدرک ص49 .
2- همان مدرک ص61 .
3- نقباء البشر: ج 2 ص 501 .

پدرش سید علی زرآبادی، متوفای 1318 ه. نیز عالمی زاهد و فقیهی وارسته بود.

نسب شریف ایشان از طریق زید شهید به امام سجاد (عليه السلام) می رسد.

مقدّمات و سطوح عالی را در قزوین و تهران در محضر اساتید گرانقدری چون: «شیخ فضل اللّه نوری » مستشهد 1327 ه. فرا گرفت.

در تقوی و تهذیب نفس تلاش فراوان کرد و به مقامات بسیار والائی رسید.

سالها پیش که توفیق زیارت قبر شریفش نصیبم شده بود، از آیت اللّه حاج آقا شبیری در مورد عظمت ایشان سؤال کردم، فرمودند:

اگر در میان علمای شیعه دو نفر به طور قطع صاحب کرامت باشد، یکی از آنها سید موسی زرآبادی است ».

موسی

در اوایل سال جاری هنگامی که اطلاع یافتم که جسد شریف آن فقیه گرانقدر تر و تازه پدیدار گشته، یکبار دیگر از محضر آیت اللّه شبیری در مورد آن بزرگوار جویا شدم، داستان جالبی را از آیت اللّه ملکی نقل فرمودند، که ایشان نیز به واسطۀ مرحوم حاج شیخ مجتبی قزوینی از مرحوم زرآبادی نقل می کنند.

آنگاه به محضر آیت اللّه حاج شیخ محمد باقر ملکی شرفیاب شدم و داستان یاد شده را از ایشان نیز استماع نمودم، و اینک متن داستان:

حاج سید موسى زرآبادی فرمودند:

در روزهائی که در قزوین امام جماعت بودم مدتی به سیر و سلوک پرداختم، و به قدری پیش رفتم که پرده ها از جلو چشمم برداشته شد، دیوارها در برابر من حائل نبود وقتی که در خانه نشسته بودم، رهگذرها را در کوچه و خیابان می دیدم.

روزی به من گفته شد: «حالا که به این مقام رسیده ای، اگر بخواهی به مدارج بالاتر و مقامات والاتر برسی، فقط یک راه دارد، و آن ترک اعمال ظاهری است !!!! » .

مرحوم زرآبادی می فرماید: گفتم: «این اعمال ظاهری با دلائل قطعی و براهین مسلّم شرعی به ما ثابت شده است، من هرگز تا زنده ام آنها را ترک نخواهم

ص: 314

کرد.».

گفته شد: «در این صورت همۀ آنچه به شما داده شده، از شما سلب خواهد شد» .

گفتم: « به جهنم ».

از همان لحظه آن حالت از من سلب شد و یک فرد عادی شدم، دیگر از آن کشف و شهود هیچ خبری نبود.

در آن هنگام متوجه شدم که شیطان از این اعمال ظاهری ما با آنهمه نقصی که دارد، شدیداً در رنج و عذاب است.

و لذا تصمیم گرفتم که با تمام قدرت به اعمال مستحبّی روی بیاورم و در حدّ توان چیزی از مستحبّات را ترک نکنم .

از فضل پروردگار در پرتو التزام به شرع مبين حالاتی به من دست داد، که حالات پیشین در برابر آن ناچیز بود.

آية اللّه حاج شیخ باقر ملکی افزود:

مرحوم حاج شیخ مجتبی قزوینی میگفت: « مرحوم زرآبادی طی الارض داشت.»

برخی از دوستان مورد اعتماد که پارسال به خدمت مرحوم حاج سید جليل زرآبادی رفته بودند، از ایشان نقل کردند که ایشان از دایی خود مرحوم حاج شیخ مجتبی نقل کرده بود که: «در روز تشییع جنازۀ مرحوم آیت اللّه زرآبادی، یکی از ارادتمندان ایشان خیلی بی تابی می کرد، به سر و صورت خود می زد و در برابر این ضایعۀ جانکاه خود را خیلی باخته بود بعدها مرحوم حاج شیخ مجتبی از ایشان سبب این بیتابی را پرسیده بود، ایشان گفته بودند:

یک روز من به خدمت آقای زرآبادی عرض کردم: آقا دعا بفرمایید خداوند زیارت جد بزرگوارت امام حسین (عليه السلام) را برایم قسمت کند.

روز بعد که نماز صبح را در محضر ایشان خواندیم، را در محضر ایشان خواندیم، هنگامی که من خواستم

از مسجد بیرون روم به من اشاره فرمود که بنشین.

ص: 315

تعقیبات ایشان تمام شد و در خدمتشان از مسجد بیرون آمدیم به من فرمود: «مایل هستید که به زیارت جدّم مشرّف شویم؟ ».

گفتم: نهایت آرزوی من است، ولی باید کارهایم را ردیف کنم و وصیتنامه ام را بنویسیم.

فرمود: «نیازی به اینها نیست بیا برویم».

آنگاه قدم زنان به یکی از نقاط دور افتادۀ قزوین رفتیم، در آنجا چیزهائی را زیر لب خواند، سپس به من :«فرمود چشمهایت را ببند ».

وقتی چشمهایم را باز کردم خود را در صحن مطهر امام حسین (عليه السلام) دیدم.

هنگامی که از زیارت حضرت سيّد الشهدا ، قمر بنی هاشم، حضرت علی اکبر و دیگر شهدا - سلام اللّه عليهم اجمعین - فارغ شدیم، در صحن مطهر امام حسین (عليه السلام) به من فرمود: «مایل هستید که به زیارت جدم امیرمؤمنان (عليه السلام) مشرف شویم؟ ».

اظهار اشتیاق نمودم، بازهم فرمود: « چشمهایت را ببند ».

هنگامی که چشمهایم را گشودم، خود را در صحن مطهر مولای متقیان امیرمؤمنان (عليه السلام) یافتم.

پس از زیارت امیرمؤمنان دست مرا گرفت و فرمود: «چشمهایت را ببند » چون چشمهایم را باز کردم خود را در همان نقطه از قزوین یافتم که ساعتی قبل در محضر ایشان قدم زنان به آنجا رفته بودیم .

مؤلف :گوید روز جمعه 14 ذیقعده 1415 ه. در منزل مرحوم زرآبادی، آقای ثقفی کرامت فوق را به نقل از مرحوم حاج سیّد احمد حاج سید جوادی، مشهور به عماد الشريعه متوفای 1400 ه. برای نگارنده نقل کردند و نکات جالبی را افزودند:

1 - کسی که در محضر مرحوم زرآبادی با طیّ الأرض به عتبات مشرّف شده بود، مشهدی اکبر نعل بُر نام داشت، که در خیابان مولوی قزوین مغازه داشت .

ص: 316

2 - هنگامی که مشهدی اکبر نعل بُر در محضر مرحوم زرآبادی وارد حرم مطهّر حضرت سيّد الشهداء (عليه السلام) می شوند با خانوادۀ «قندچی تَلاتُری » ملاقات می کنند، که از یک هفته پیش به عتبات عالیات شرفیاب شده بودند.

آقای قندچی از مشهدی اکبر می پرسد: شما کی مشرّف شده اید؟ او می گوید: ما همین الآن مشرّف شدیم!!

3 - آقای مشهدی اکبر نعل بُر در مجالس سوگواری حضرت سیّدالشهدا (عليه السلام) شرکت می کرد به عشق زیارت سالار شهیدان در این مجالس کفشها را جفت می کرد.

نظر به این که سنش بالا رفته بود و دیگر امید نداشت که زیارت عتبات عاليات نصیبش شود، هر وقت کفشهای عزاداران را جفت می کرد، در دلش خطاب به امام حسین (عليه السلام) می گفت: « یا حسین چه شد؟ ».

مشهدی اکبر هرگز به احدی نگفته بود که من چنین آرزوئی داشتم، حالا که نصیبم نشده، با مولای خود چنین حرف می زنم.

مشهدی اکبر می گوید: هنگامی که از عتبات برگشتیم و خود را در دوراهی رشت و همدان - در مدخل قزوین - دیدیم مرحوم زرآبادی به من فرمود:

«مشهدی اکبر! دیگر نگو: یا حسین چه شد؟!» .

از مرحوم زرآبادی آثار ارزشمندی برجای مانده، که از آن جمله است:

تقريرات فقه و اصول رسالهٔ اعتقادات، اصول دین، حواشی بر رسائل، کفایه، مطوّل، منظومه، و اشارات، شرح سَلامان و اَبسال ابن سینا، و رساله های فراوانی در عقاید، اخلاقیات و علوم غریبه.

مرحوم زرآبادی شاگردان برجسته ای تربیت کرد که از آن جمله است:

1 - شیخ هاشم قزوینی، متوفای 1380 ه.

2 - شیخ مجتبی قزوینی، متوفای 1386 ه.

3 - شيخ على اكبر الهيان، متوفّاى 1380 ه.

ص: 317

4 - سید ابوالحسن حافظیان، متوفای 1401 ه.

مرحوم زرآبادی در آغاز مشروطیت طرفدار مشروطیت بود و رساله ای در دفاع از آن نوشت، ولی به مجرد مواجه شدن با انحرافات در نهضت مزبور از مخالفان جدّی آن گردید .

از ویژگیهای ایشان: وقوف بر اسرار خفیه، بروز کرامات، فیض بزرگ تشرّف، اطلاع از اسم اعظم، خلع بدن و ... می باشد.(1)

مرحوم زرآبادی پس از یک عمر تدریس ،تألیف، ارشاد، تهذیب نفس و خدمت به خلق، سرانجام در روز دوّم ربیع الثانی 1353 ه. در قزوین به درود حیات گفت و طی مراسم با شکوهی در جنوب شرقی صحن مطهر شاهزاده حسین به خاک سپرده شد.

از مرحوم زرآبادی دو فرزند شایسته و وارسته برجای ماند که یکی سیّد خلیل نام دارد و در قید حیات است و دیگری سید جلیل نام داشت و اخیراً به رحمت ایزدی پیوست .

نگارنده در مسافرتهای خود به قزوین به محضر مرحوم حاج سيد جليل رسیده بود و به زیارت قبر شریف سیّد موسی نایل شده بود.

هنگامی که میخواستند جسد پاک و مطهر مرحوم حاج سید جلیل را در جوار پدر بزرگوارش مرحوم زرآبادی دفن کنند، ناگهان روزنه ای به قبر شریف آن فقیه بزرگوار باز می شود و جسد پاک و مطهر آن عالم وارسته تر و تازه پدیدار می گردد و کرامتی بر کرامتهای بیشمارش افزوده می شود.

این کرامت را یکی از پژوهشگران جوان قزوین، که مشغول تألیف گسترده ای در تاریخ قزوین و تراجم علمای قزوین است، از شاهدان عینی برای اینجانب نقل کرد.

ص: 318


1- مكتب تفکیک ص166 .

نگارنده پس از شنیدن این خبر راهی قزوین شد و بعد از زیارت شاهزاده حسین و نثار فاتحه بر مزار مرحوم زرآبادی، به منزل مرحوم حاج سيد جليل زرآبادی مشرّف شد.

از حسن تصادف اندکی بعد از ورود اینجانب به منزل مرحوم زرآبادی، شاعر شیدا و عاشق دلسوختۀ اهلبیت آقای علی اکبر ثقفی، متخلص به: «خرم » نیز وارد محفل شدند.

آقای ثقفی که جسد تر و تازۀ مرحوم زرآبادی را با چشم خود دیده بود، داستان دیدارش را اینگونه شرح داد:

هنگامی که پیکر پاک مرحوم حاج سید جلیل زرآبادی به طرف آستان مقدس شاهزاده حسین تشییع می شد، تا در کنار قبر مطهر پدر بزرگوارش آیة اللّه حاج سید موسی زرآبادی به خاک سپرده شود، من از انبوه تشییع کنندگان پیشی گرفتم و به صحن مطهر شاهزاده حسین رفتم، تا ببینم آیا لحد حاضر است یا نه؟

وقتی به صحن مطهر رسیدم، دیدم که مشهدی اکبر بنا، بنای اختصاصی آستانه مقدسه، در کنار قبر شریف مرحوم زرآبادی قبر کنده، ولی به هنگام کندن قبر دیوارۀ لحد فرو ریخته و جسد مطهر مرحوم زرآبادی پدیدار گشته است.

مشهدی اکبر بنا که مشغول چیدن دیوار لحد بود، تا مرا دید گفت: بیا جسد پاک و مطهر آقا را ببین.

جسد مرحوم زرآبادی را مشاهده کردم که صحیح و سالم بود، گوئی در بسترش آرمیده است.

بدن سفید و شفاف، مانند بلور بود.

کفن پوسیده بود ولی پیکر پاکش هیچ تغییری نکرده بود.

آقای ثقفی افزود: مشهدی اکبر بنا از مدتها پیش دچار پادرد بود، دستش را به بدن مرحوم زرآبادی کشید، سپس آن را به زانوان خود کشید، از آن لحظه پا دردش برطرف شد و دیگر دردی احساس نمی کند .

ص: 319

نگارنده گوید: رحلت مرحوم سید جلیل زرآبادی روز ششم صفر المظفر 1415 ه. روی داد و جسد مرحوم زرآبادی در آن روز پدیدار گردید.

در آن روز دقیقاً 62 سال از رحلت مرحوم زرآبادی می گذشت.

از مرحوم زرآبادی کرامتهای فراوانی دیده شده، که اینجا محل نقل آنها نیست، ولی برای تیمن دو سه مورد از آنها را طبق نقل دوستان مورد اعتماد و استناد از مرحوم سید جلیل در اینجا می آوریم:

1 - مرحوم سيد جلیل زرآبادی روز 71/5/31 از قول مرحوم شیخ علی اصغر شکرنابی نقل کرد که او می گفت :

روزی در خدمت مرحوم سید موسی زرآبادی به طرف رودبار اَلَموت می رفتیم، به رودخانۀ شاهرود رسیدیم، سید فرمود:

«میل دارید از شاهرود عبور کنیم؟ ».

گفتم: آب زیاد است و خطرناک.

سید چیزهائی را زیر لب خواند آب کم کم بالا آمد و روی هم انباشته شد و از وسط راهروی نمایان شد و کفِ رودخانه معلوم شد.

ما از میان آن راهرو عبور کردیم و به آن طرف رودخانه رفتیم، مجدداً سيّد چیزی خواند و آب به حالت عادی برگشت .

2 - نظیر این داستان را مرحوم شیخ علی اکبر الهیان، متوفای 1380ه. از ایشان مشاهده کرده، جز این که در این مورد سیّد انگشترش را به آب زده، کفِ رودخانه نمایان شده، عبور کرده اند، آنگاه یک بار دیگر انگشترش را به آب زده، آب به حالت عادی برگشته است .

3 - روز 31 / 5 / 71 مرحوم سید جلیل از مرحوم شیخ علی شکرنابی نقل کرده که گفت:

روزی به منزل مرحوم سید موسی زرآبادی رفتم، باران فراوانی آمده بود، از سقف اطاق آب چکه می کرد، من نگران بودم که چکه ها به لباس من برسد و

ص: 320

لباسهایم خیس شود.

تا این مطلب به دلم گذشت، سید به من دستور داد که خط کش را بردارم به منقلی که در وسط اطاق بود بزنم و با خاکستری که از منقل به خط کش می چسبد، خطی روی زمین بکشم، من دستور سیّد را اطاعت کردم.

در مدتی که من آنجا آنجا نشسته بودم، قطره ای به این طرف خط چکه نکرد و چیزی به لباس من نرسید.

4 - روز 19 / 6 / 71 مرحوم سید جلیل از دائیاش مرحوم حاج شیخ مجتبی قزوینی نقل کرده بود که در روز وفات پدرم مرحوم سید موسی، مرحوم آقای شیخ مجتبی در منزل ما بود و یک شب قبل از فوت پدرم تشییع جنازه اش را مشاهده کرده بود و دیده بود که در میان هزاران تشییع کننده، فقط 5 - 6 نفر هستند که

دستشان به تابوت می رسد.

پژوهشگر معاصر آقای محمد رضا حکیمی شرح حال جامع و جالبی از مرحوم زرآبادی به مناسبت شصتمین سال رحلتش تهیه کرده، نخست در «کیهان فرهنگی»(1) سپس به صورت کتاب مستقلی تحت عنوان: «مکتب تفکیک» منتشر نمود.(2)

منظور از «مکتب تفکیک» شیوۀ پسندیدۀ فقهای آگاه و دانشمندان درد آشنای تشیّع است، که طبق وظیفۀ مرزبانی، حدود و ثغور مسائل عقیدتی را مشخص کرده، ایتام آل محمّد را در عصر غیبت امامشان با سرچشمۀ زلال معارف حقه، یعنی: « قرآن و احادیث اهلبیت » آشنا می کنند، و از سقوط در مکتبهای

التقاطی و ساختههای بشری چون «فلسفه» و «عرفان » باز می دارند.

ص: 321


1- کیهان ،فرهنگی سال ،نهم شمارهٔ 12 چاپ 1371 ش.
2- مکتب تفکیک ص 160 - 174 .

در این تحقیق ارزشمند سه تن از علمای بزرگ پایه گذارِ مکتب تفکیک در قرن چهاردهم هجری معرّفی شده اند که عبارتند از:

1 - حضرت آیة اللّه حاج سید موسی زرآبادی، متوفای 1353 ه.

2 - حضرت آیة اللّه حاج میرزا مهدی اصفهانی، متوفای 1365 ه.

3 - حضرت آیة اللّه حاج شیخ مجتبی قزوینی، متوفای 1386 ه.

این سه دانشمند فرزانه شاگردان برجسته ای را در این رابطه تربیت کرده اند که غالب آنها پس از ادای رسالت خود رخت از جهان بربسته اند و تعداد انگشت شماری در قید حیاتند و نورافشانی می کنند که حضرات آیات: حاج شیخ محمد باقر ملکی در قم، حاج شیخ محمود حلبی در تهران، و حاج شیخ حسنعلی مروارید در مشهد، از آن جمله می باشند.

* * *

107 - سید حسن صدر

پیکر پاک مرجع والاقدر، محدث گرانمایه، مورخ بزرگ، مرحوم سید حسن صدر، متوفای 1354 ه. بعد از دهها سال تر و تازه پدیدار گردید.

مرحوم صدر در روز جمعه 29 رمضان 1274 ه. در کاظمین دیده به جهان گشود، مقدمات و سطوح عالیه را در زادگاه خود فرا گرفت، در سال 1288 ه. برای تکمیل تحصیلات خود راهی نجف اشرف گردید، از خرمن علمی میرزای شیرازی، میرزا حبیب اللّه رشتی، میرزا محمد حسین کاظمی، مولی محمد ایروانی، سیّد مهدی قزوینی و دیگر اساتید بزرگ خوشه ها چید .

به دنبال مهاجرت میرزای شیرازی به سامرا، او نیز به سال 1297 ه. به سامرا رفت و به اصحاب سامرا پیوست.

در حدود 16 سال در حوزۀ درسی میرزا شرکت کرد و مدت 12 سال با میرزا

ص: 322

محمد تقی شیرازی هم مباحثه شد. (1)

مرحوم صدر به سال 1314ه. ( دو سال بعد از وفات میرزا ) به کاظمین رفت تا به سوی نجف اشرف مهاجرت نماید، ولی پدرش مرحوم سید هادی صدر به او امر فرمود که در کاظمین اقامت نماید، او نیز امر پدر را امتثال کرد و در کاظمین رحل اقامت افکند.

مرحوم صدر تلاش می کرد که مرجعیت تقلید را به عهده نگیرد، ولی بعد از رحلت پسر عمویش سید اسماعیل صدر به سال 1338 ه. از پذیرش آن ناگزیر شد.

از آن تاریخ به تدریس، تحقیق، تألیف و فتوا پرداخت، تا در 11 ربیع الأوّل 1354 ه. دارفانی را وداع کرده، در جوار جد بزرگوارش حضرت موسی بن جعفر (عليه السلام) به خاک سپرده شد.

مرحوم صدر در کتاب ارزشمند « تكملة أمل الآمل » شرح حال خودش را نوشته و نسب شریفش را آورده، با 31 واسطه به امام کاظم (عليه السلام) می رسد.(2)

شیخ آغا بزرگ تهرانی که گفتارش برای همگان حجّت است، و خود سالیان دراز با مرحوم صدر محشور بود، از او به عنوان «نابغه »، « سالک »، « مراقب »، « مجاهد » و « مسلط برخویشتن» تعبیر کرده، او را از زمرهٔ « ابدال » و « اوتاد» برشمرده، می گوید: او مقام بسیار رفیعی دارد که کمتر در زمانه نظیرش دیده

می شود.

سپس می فرماید: او از افراد نادری است که هم کتاب زیاد نوشته و هم عالمانه و محققانه نوشته است.(3)

از مرحوم صدر بیش از 80 جلد کتاب ارزشمند در فقه، اصول ،رجال ،حدیث ،درایه ،نسب ،تاریخ ،سیره ،تراجم ،اخلاق ،کلام حکمت، دعا، مناقب

ص: 323


1- الكنى و الألقاب: ج 3 ص 36.
2- تكملة امل الآمل ص 160 .
3- نقباء البشر: ج 1 ص 447 .

و مناظرات به یادگار مانده، که اسامی 82 مجلد آن در مقدمه « تکمله » آمده است.(1)

شرح حال ایشان علاوه بر مقدّمۀ « تكملة امل الآمل » به قلم مرحوم آیت اللّه مرعشی و مقدّمۀ « الشّيعة و فنون الاسلام» به قلم مرحوم مرتضی آل یاسین، در کتب تراجم به تفصیل آمده است.(2)

اگر بخواهیم ستایشهای بزرگان را در حق مرحوم صدر بیاوریم سخن به درازا می کشد، فقط خلاصۀ گفتار یکی از مستشرقان را به نام «پرفسور فریچه » در اینجا می آوریم:

«در کاظمین سید حسن صدر را در محل سکونتش ملاقات کردم، در اخلاق نیکو و ... او را بسیار عظیم یافتم ... در طی مسافرت خود به کشورهای عربی هرگز کسی را همانند او نیافتم که دیدارش پیامبران الهی را برای انسان تداعی کند، آنچه شاعران، هنرمندان و مورّخان در مورد انبیا گفته اند، در سیمای این عالم شیعی من یافتم.

هنگامی که به منزل او رفتم آنقدر ساده و بی آلایش بود که خیال کردم مرا به خانه یکی از خدمتگزارانش برده اند.

ولی چون وارد اطاق شدم دیدم که روی حصیری نشسته، بر بالشی تکیه داده است.

در آن اطاق جز یک قطعه حصیر و چند بالش چیزی نبود.

من می دانستم که میلیونها انسان از او تقلید می کنند و تمام اوامرش را با گوش جان می شنوند و میلیونها روپیه از مقلّدینش در هندوستان و ایران به دست او می رسد و او همه را در راههای خیر و احسان صرف می کند، ولی خود با این زهد و قداست زندگی می کند.

ص: 324


1- تكملة أمل الآمل ص 29 - 39 مقدّمه.
2- نقباء البشر: ج 1 ص 445، ريحانة الأدب : ج 3 ص 424، مصفّى المقال ص 130 و علمای معاصرین ص 170 .

هنگامی که او را دیدم در نظرم بسیار بزرگ و با شخصیت جلوه کرد که قلم از ترسیم آن ناتوان است.

من آرزو کردم که ایکاش در میان رجال مذهبی ما ( مسیحیان ) که در جامه های نفیس می لولند، و جز کار خیر همه چیز از آنها انتظار می رود، چند نفر نظیر او یافت می شد ».(1)

سید وارسته ای که به هنگام دفن مرحوم سیّد محمد صدر حضور داشت، می گفت: به هنگام دفن مرحوم سید محمد صدر جسد برخی از خاندان صدر از جمله مرحوم سید حسن صدر تر و تازه پدیدار گردید، حفّار بیرون آمد و گفت هر کس بخواهد می تواند اجساد تر و تازۀ خاندان صدر را ببیند.

* * *

108 - معلم قرآن

بر اساس گزارش جرائد کشور، جسد یکی از معلمان قرآن، که حافظ قرآن نیز بوده، سال گذشته در «مُجِن » واقع در 36 کیلومتری شاهرود پس از 43 سال تر و تازه پدیدار گردید، در کفن نیز هیچ تغییری پدید نیامده بود.

آقای حاج سید مهدی طاشی از علمای برجستۀ شاهرود در یک تماس تلفنی به نگارنده اظهار داشتند که در مجنِ شاهرود دو جسد تر و تازه پدیدار گردید، که یکی متعلق به آقای عباسی معلم قرآن، و دیگری متعلق به آقای شیخ محمد حسین برجسته ملکی بود.

آقای طاشی افزودند که علاوه بر طراوت اجساد، کفنها نیز تر و تازه بود، و دعای جوشن کبیر که بر کفنها نوشته شده بود، کاملاً خوانا بود، حتی در عکسهائی که از آنها گرفته شده فرازهائی از دعای جوشن کبیر را من خواندم .

ص: 325


1- مقدّمۀ تكملة أمل الآمل ص 49 به نقل از «ملوک العرب» نوشتۀ پرفسور فریچه: ج 2 ص 273 .

109 - مولی عبداللّه علیاری

در بخش وَرزِقان - از توابع شهرستان اَهَر - در محال دیزمارِ ،خاوری روستائی است به نام: « علی یار»(1) که مرحوم حاج ملاً على علياري - رجالیِ معروف - صاحب « بهجة الآمال » و متوفای 1327ه. نیز به آنجا منسوب است.

در روستای «علیار» که حدوداً 40 کیلومتر از اهر فاصله دارد، امامزاده ایست که دو تن از علویات در آن مدفون هستند.

در سال 1353 ش. بقعه ورواقهای امامزاده را تعمیر می کردند که در بیرون بقعه، در یکی از رواقهای امامزاده، قبری شکافته می شود و جسدی تر و تازه در آن نمایان می گردد، که موجب ترس و وحشت شدید متصدیان تعمیر و ترمیم می شود.

برخی از شاهدان عینی مدتها بیمار می شوند و پس از نذر و نیاز و ذبح قربانی بهبودی می یابند.

روی این قبر تخته سنگی بوده که در آن حک شده بود: « هذا قبر مولانا عبد اللّه ... »

اطلاعات بیشتری از صاحب قبر به دست نیامده است.

این واقعه را یکی از دوستان فاضل ما که اهل علیار، و از فضلای حوزه علمیه، و خود صاحب تألیفات ارزشمندی است، برای نگارنده بازگو کرد و افزود:

یکی از شاهدان عینی آقای میرزا محمود خالقی بود که وفات کرده است، یکی از آنها آقای مشهدی محمود عبدی زاده است که در ارومیه اقامت دارد.

* * *

110 - مفیدی گرگانی

یکی از علمای برجسته حوزۀ علمیۀ قم که مورد اعتماد و استناد است برای نگارنده نقل فرمود که در خدمت مرحوم پدرم در تشییع جنازۀ یکی از مؤمنین

ص: 326


1- لغتنامه دهخدا - حرف عين - ج 2 ص 283.

حضور داشتم، در مقبره ای که در نزدیکی مسجد جامع گرگان است برای او قبر می کندند، ناگهان به قبر مرحوم مفیدی روزنه ای باز شد و جسد تر و تازه اش پدیدار گردید.

در آن موقع حدود یکصد سال از فوت مرحوم مفیدی می گذشت.

* * *

111 - مؤذن نماز

باز همین شخصیت بارز و برجسته برای نگارنده نقل فرمود که شخصی به نام آقای محمد نور صالحی در «گَرَکان » واقع در یک فرسخی آشتیان - زندگی می کرد، که هرگز اذان صبحش ترک نشده بود، و همواره از پیش از طلوع فجر او بیدار، و مشغول تهجّد بود، به هنگام رحلتش وصیّت می کند که جنازه اش را به

نجف اشرف منتقل کنند.

جسدش را به رسم امانت در قبرستان گَرَکان دفن می کنند تا در موقع مناسب به نجف اشرف انتقال دهند.

بعد از سه سال قبر را می شکافند و جنازه را تر و تازه می یابند، و لذا قبر را می پوشانند، و چند سال دیگر باز می کنند، باز هم تر و تازه می یابند.

سر انجام بعد از 18 سال قبر را باز می کنند و می بینند که جسد تر و تازه است و کفن نیز هیچ تغییری نکرده است.

با ادارۀ بهداشت و دیگر مقامات مسئول هماهنگ می کنند، از ادارۀ بهداشت و بهزیستی می آیند جنازه را مشاهده می کنند، و در تابوت خاصی آن را قرار می دهند و پولوم می کنند، و از طریق مرز خسروی به سوی عتبات عالیات رهسپار می شوند.

در خانقین شرطههای عراقی می گویند که: باید تابوت باز شود و بازدید گردد. هر چه همراهان جنازه تأکید می کنند که این جنازه توسط مقامات ذی صلاح رؤیت شده، و این مدارک در دست ما هست، و پولوم شده است، قبول نمی کنند.

ص: 327

هنگامی که شرطه با چاقو حلبیِ دورِ تابوت را می شکافد، چاقو به دستِ متوّفی اصابت می کند و خون از دستش جاری می شود.

جالبتر این که همان شب دختر متوفی پدرش را خواب می بیند، از پسرش محمود سپاسگزاری می کند که محمود خیلی زحمت کشید و جنازه مرا به عتبات آورد، ولی حیف که دستم زخمی شد.

وقتی به نجف اشرف می رسند نیمه های شب بوده، به قبرستان «وادی السلام » میبرند که در آنجا منتظر شوند که صبح فرارسد.

در همان نیمه های شب شخصی پیدا می شود و همۀ زحمات کندن قبر و دفن کردن را به عهده می گیرد و اینها هر چه اصرار می کنند که پولی به او بدهند نمی پذیرد.

* * *

112 - پیرمردی ناشناخته

پیکر پاک یکی از شیعیان ترک دهها سال پس از وفاتش تر و تازه پدیدار گردید.

در صحن مقدّس سالار شهیدان حضرت اباعبداللّه الحسين (عليه السلام) در طرف قبله قبری است مشهور به: «قبر دَدَه».

در حدود چهل سال پیش از این قبر این بندۀ صالح خدا مُشرِف به خرابی می شود، چند نفر هزینۀ تعمیر و ترمیم آن را آن را بر عهده می گیرند.

به یک بنّای خراسانی که همواره در صحن مطهر به بنائی اشتغال داشت مراجعه کنند، او تعدادی کارگر می آورد و به آنها دستور می دهد که اطراف قبر را خاک برداری کنند.

در اثنای خاک برداری یکمرتبه جسد این پیرمرد به صورت تر و تازه پدیدار می شود.

جالبتر این که با کمال تعجب مشاهده میکنند که جسد این بندۀ صالح به

ص: 328

قدرت پروردگار به شانۀ چپ برگشته است!.

توضیح این که همواره به هنگام دفن اموات، پیکر انسان روی شانۀ راست سر به طرف غرب و پاها به طرف شرق قرار می گیرد، تا صورت و سینه به طرف قبله باشد.

ولی نظر به این که قبر این پیرمرد در طرف قبلۀ ضریح امام حسین (عليه السلام) قرار داشت، به قدرت الهی پیکر او بر روی شانۀ چپ برگشته تا رو به قبلۀ حقیقی و کعبۀ واقعی باشد!.

این داستان را صاحب « داستانهای شگفت » توسط حاج عبدالعلی معمار بدون واسطه از شاهد عینی ( بنای خراسانی ) نقل کرده است .(1)

مؤید این داستان، داستان شگفت انگیز و اعجاز آمیزی است که به سال 1276ه. از کرامات سالار شهیدان رخ داد .

متن داستان مطابق نقل میرزای نوری به شرح زیر است:

استاد ما علامۀ بزرگوار شیخ عبدالحسین تهرانی (متوفای 22 رمضان 1286 ه.) مشهور به «شیخ العراقین» برای توسعه دادن صحن مطهر سالار شهیدان، خانه های متصل به دیوار غربی صحن مطهر را خریداری کرده، جزء صحن مطهر قرار داد.

آنگاه دستور داد که سردابهایی همانند سردابهای نجف اشرف در صحن امام حسین (عليه السلام) نیز ساخته شود، جمعاً در حدود 60 سرداب بزرگ و کوچک ساخته شد.

هنگامی که مدتی گذشت و تعدادی جنازه در این سردابها مدفون شد، به نظر رسید که طاقهایی که بر فراز این سردابها زده شده، قدرت تحمل آنهمه رفت و آمد را ندارند، از این رهگذر دستور داد که آن طاقها را تخریب کرده، با استحکام بیشتری بسازند.

ولی نظر به اینکه تعداد زیادی از اموات در آن سردابها دفن شده بود دستور

ص: 329


1- داستانهای شگفت ص 427 .

داد که به هنگام تخریب طاق هر سردابی یک نفر داخل سرداب شود، بر روی اجساد مدفون در آن سرداب خاک بریزد، تا به هنگام تخریب طاق، اجساد مشاهده نشود و نبش قبر محسوب نگردد.

هنگامی که به سرداب مقابل ضریح مقدس رسیدند، کسی که برای ریختن خاک وارد سرداب شد، مشاهده کرد که جنازههای موجود در این سرداب جابه جا شده اند و سرهای آنها که به طرف غرب بود، به طرف شرق برگشته و پاهای آنها به طرف غرب قرار گرفته است، و در نتیجه طبق معمول در دفن اموات می بایست پاهای آنها به سوی ضریح مقدس باشد ولی به احترام امام حسین (عليه السلام) سرهای آنها به طرف آن حضرت برگشته است .

آن شخص از سرداب بیرون آمد این داستان شگفت انگیز را بیان کرد، جمع کثیری گرد آمدند و این واقعیت را به چشم خود دیدند.

در آن سرداب سه جسد مدفون بود، یکی از آنها میرزا اسماعیل اصفهانی « نَقاشِ آستانه» بود، در آن هنگام پسرش حضور داشت، هنگامی که پیکر جابه جا شدۀ پدرش را مشاهده کرد، گفت: ایها النّاس به هنگام دفن پدرم من شخصاً وارد سرداب شده، طبق معمول سرِ جسد را به طرف غرب و پاهایش را به طرف شرق

قرار دادم!.

آنگاه روشن گردید که این به تأدیب الهی است، خداوند خواسته مردم را به مقام ولی خود آگاه سازد، و آنها را به وظیفۀ خود نسبت به قبور حجج الهی آشنا نماید.(1)

یکی دیگر از مدفونین در آن سرداب خواهرزنِ «مولی ابوالحسن مازندرانی » بود.

میرزای نوری پس از اینکه او را به عنوان: «فاضل صالح، پارسا و پرهیزکار»

ص: 330


1- دار السلام: ج 2 ص 150 .

ستوده، از او نقل میکند که در همان روز برای من نقل کرد:

پیش از این که این معجزۀ باهره واقع شود، خواب عجیبی دیده بودم که تا امروز در تعبیر آن فرو مانده بودم امروز خود به خود تعبیر شد، و آن این است:

پسرم خالۀ پارسا و پرهیزکاری داشت چون دیده از جهان فرو بست، در این سرداب او را دفن کردیم.

شبی او را در عالم رؤیا دیدم، از حالش پرسیدم ،گفت: الحمد للّه حالم بسیار خوب است، جز این که مرا در یک جای تنگی دفن کرده ای، من اصلاً نمی توانم پاهایم را دراز کنم، و لذا ناچارم که همیشه چنباتمه بزنم و چانه ام را بر زانوانم بگذارم.

هنگامی که از خواب بیدار شدم متوجه نشدم که منظورش از تنگی مکان چیست؟ ولی امروز معلوم شد که چون پاهایش به طرف حجت خدا بوده، نمی توانسته پاهایش را دراز کند به جهت احترام ولی خدا، و لذا این سرداب با این فراخی برایش تنگ بود.

این معجزۀ باهره در ماه صفر 1276 ه. رخ داد.(1)

* * *

113 - سید ناصر اهوازی

پیکر پاک عالم ربانی سیّد ناصر اهوازی پس از سالیان متمادی تر و تازه پدیدار گردید.

سیّد محمد جواد امامی، نوه مرحوم آقا ضیاء عراقی و فرزند مرحوم سید مهدی امامی، که شخص مورد اعتماد و مقیم تهران است، روز یکشنبه سوم صفر 1416 ه. به نگارنده فرمود:

هنگامی که سنگ قبر مرحوم پدرم را در نجف اشرف نصب می کردم، پیکر

ص: 331


1- دارالسلام: ج 2 ص 151.

پاک عالم ربانی مرحوم سید ناصر اهوازی که در همان مقبره مدفون است، ظاهر گردید. بدن کاملاً تر و تازه بود، حتی کفن نیز به هیچوجه تغییر نکرده بود.

* * *

114 - شیخ فضل اللّه فاضل نیشابوری

جسد شیخ فضل اللّه نیشابوری، متوفای 1357 ه. سالها بعد از وفاتش تر و تازه بود.

فاضل نیشابوری مدت 25 سال در حوزۀ مشهد مشغول تحصیل بود، خارج فقه و اصول را در محضر حاج آقا حسین قمی، فقیه سبزواری و آشتیانی فرا خواند، در سال 1352 ه. به نیشابور بازگشت و مشغول تبلیغ و تدریس گردید.

در تهذیب نفس تلاش فراوان داشت، تقوی را دقیقاً رعایت می کرد و تهجد شبانه اش هرگز ترک نمی شد.

چند روز قبل از فوتش خوابی دیده بود، و از تاریخ فوتش آگاه شده بود و گفته بود: من تا فلان روز مهمان شما هستم.

در شب آخر ارواح طیبۀ چهارده معصوم را در عالم رؤیا دیده بود، به محضر حضرت رسول (صلی اللّه عليه وآله وسلم) عرض کرده بود که بچه هایم خرد سال هستند، از خدا بخواهید که چند سال دیگر به من عمر عنایت کند، حضرت فرموده بود: « خداوند رازق و کفیل آنهاست».

در لحظات آخر گفته بود: مرا بلند کنید که به آقایم سلام عرض کنم، زیر بغلهایش را گرفته بودند و نشانیده بودند، به نقطه ای در اطاق خیره شده بود و گفته :بود « السّلام علیک یا بقیة اللّه». سپس گفته بود: مرا بخوابانید، چون او را خوابانیده بودند، جان به جان آفرین تسلیم کرده بود.

اگر چه به هنگام فوت بیش از 42 بهار از عمرش نمیگذشت ولی با تهذیب نفس و تلاش در تحصیل کمالات روحی به مقام والائی رسیده بود.

او را در قبرستان «سلامی» که اینک متصل به شهر شده، ولی در آن ایام در

ص: 332

خارج نیشابور، و در کنار روستای «باغنو» قرار داشت، دفن می کنند.

این قبرستان الآن متروکه شده، و قسمتی از آن جزء خیابان شده است، و قبر مرحوم فاضل در خیابان قرار گرفته است.

به هنگام خیابان کشی، شایسته بود که قبر او را بشکافند و جسدش را به محل دیگری منتقل کنند، ولی فرزند برومندشان آقای حاج ابوالقاسم فاضل احتیاط کرده بود و دست نزده بود.

چند سالی پس از رحلت ایشان جمعی از اقوام ایشان به عتبات عالیات مشرّف می شوند، در آنجا کودکی از آنها فوت می کند در قبرستان وادی السلام نجف قبری را حفر میکنند که آن طفل را دفن کنند، ناگهان دیواره لحد فرو می ریزد و قبر مجاور ظاهر می شود جسد تر و تازه ای را مشاهده می کنند که حتی کفنش نیز تر و تازه بود چون صورتش را باز می کنند با کمال تعجب می بینند که جسد فاضل نیشابوری است !!!

نظر به اینکه همۀ آنها از اقوام فاضل بودند احتمال اشتباه در حق آنها داده نمی شود، و چون مرحوم فاضل از کمالات روحی فراوانی برخوردار بود، هنگامی که این مطلب در نیشابور بازگو می شود همه کسانی که با روحیات ایشان آشنا بودند، این مطلب را تلقی به قبول می کنند.

این مطالب را نخست سبط گرامی ایشان برای نگارنده به نقل از مادر و دیگر اقوامش بازگو نمود، و اخیراً با فرزند برومند ایشان، که از چهره های متدین نیشابور است ملاقات نمودم، ایشان نیز همۀ مطالب فوق را تأیید نموده، بر صحتش تأکید کردند.

آنچه در داستان مرحوم فاضل نیشابوری موجب اعجاب و شگفت است، این است که جسد ایشان را در قبرستان سلامی نیشابور دفن کرده اند ولی جسد ایشان در قبرستان وادى السّلام نجف اشرف مشاهده شده است !!!

برای پذیرش این مطلب راهی نیست جز اعتقاد به وجود ملک نقال.

ص: 333

اعتقاد به وجود « ملکِ نقال » جزء عقاید مسلّم و ضروری نمی باشد که اگر کسی به آن معتقد نباشد مشکلی پیش آید، ولی در برخی از روایات به وجود ملک نقال شده است که به چند نمونۀ آن اشاره می کنیم:

تصريح

1 - در یک حدیث طولانی ابو بصیر از امام صادق (عليه السلام) پرسید: انتقال مردگان و قرار یافتن آنان در جای دیگر چگونه انجام می شود؟ فرمود:

«ای ابا محمد ! خداوند متعال هفتاد هزار فرشته آفریده که به آنها « نقال » گفته می شود، آنها در شرق و غرب جهان پخش هستند، آنها مردگان را می برند و هر کسی را در جای مناسب خودش دفن می کنند، آنها پیکر مردگان را طوری می برند که شما اصلاً متوجه نمی شوید و دیگری را به جای آنها می گذارند».(1)

2 - از رسول اکرم (صلی اللّه عليه وآله وسلم) روایت شده که فرمود:

«خداوند فرشتگانی دارد که مردگان را به جائی که شایستۀ آنهاست منتقل می کنند ».(2)

3 - میثم تمار می گوید: به محضر امیرمؤمنان (عليه السلام) عرض کردم: آیا اجازه می فرمائید که جسد برادرم را به مدینه ببرم؟ فرمود:

«اگر برادرت شایسته مدینه باشد بدون زحمتِ تو او را به مدینه منتقل می کنند» .(3)

4 - کمیل بن زیاد نخعی از امیرمؤمنان (عليه السلام) روایت می کند که فرمود:

«مردگان خود را در هر کجا که خواستید دفن کنید، اگر آنها صالح و نیکوکار باشند، فرشتگان آنها را به جوار خانۀ خدا و مدینهٔ رسولخدا و ... منتقل می کنند ».(4)

ص: 334


1- لئالى الأخبار: ج 4 ص 278 به نقل از کشف الحق طوسی.
2- لئالى الأخبار: ج 4 ص 277 به نقل از امالی شیخ طوسی.
3- لئالى الأخبار: ج 4 ص 277 به نقل از امالی شیخ طوسی .
4- لئالى الاخبار: ج 4 ص 277 به نقل از غوالی اللئالی.

5 - غلامی را به نزد عمر آوردند که مولایش را کشته بود، می خواستند قصاص کنند امیرمؤمنان (عليه السلام) تشریف فرما شدند، از غلام پرسیدند که چرا مولایت را کشتی؟ غلام گفت: او می خواست دامنِ عفتم را آلوده کند، برای دفاع از خویشتن راهی جز کشتن او نداشتم.

امیرمؤمنان (عليه السلام) امر فرمود که قبر مقتول را بشکافند، وقتی شکافتند کسی را در آن نیافتند. امیرمؤمنان (عليه السلام) فرمود: « حبیبم رسولخدا راست فرموده است که هر کس مرتکب عمل قوم لوط شود با آنها محشور می گردد».

سید مرتضی علم الهدی پس از نقل این حدیث فرموده است: این حدیث دلالت می کند بر وجود ملک نقال.(1)

این احادیث دلالت می کنند بر جا به جا کردن اجساد مردگان، و اما در مورد ارواح مؤمنان، احادیث فراوان داریم که ارواح مؤمنان در عالم برزخ به وادی السلام نجف منتقل می شوند و در آنجا متنعم هستند تا روز قیامت:

1 - مرحوم کلینی با اسناد خود از «حبّة العرنى » روایت می کند که گفت:

در محضر امیرمؤمنان (عليه السلام) به ظَهرِ کوفه رفتیم در « وادی السلام » ساعتها بر سرِ پا ایستادند و معلوم بود که با عده ای مشغول صحبت هستند، چندین بار من ایستادم و خسته شدم و نشستم، چون از نشستن و برخاستن خسته شدم، بلند شدم عبایم را جمع کردم و گفتم: ای امیرمؤمنان! از طول قیام شما من بر شما نگران شدم، ساعتی بنشینید و استراحت کنید، پس عبای خود را پهن کردم که بر روی آن بنشینند پس فرمودند:

«ای حبّه همه اش گفتگو کردن با مؤمنان و انس گرفتن با آنهاست».

عرض کردم: آنها نیز گفتگو میکنند و انس می گیرند؟

فرمود: «آری، اگر پرده ها از برابر دیدگانت کنار برود خواهی دید که چگونه

ص: 335


1- لئالى الأخبار: ج 4 ص 278 به نقل از امالی سید مرتضی .

حلقه حلقه نشسته اند و با یکدیگر انس گرفته اند و گفتگو می کنند ».

پرسیدم: پیکرهای مؤمنان است یا ارواح آنها؟

فرمود: «ارواح آنهاست، هرگز مؤمنی در نقطه ای از نقاط دنیا نمی میرد جز اینکه به روحش گفته می شود: خود را به وادی السلام برسان که آنجا قطعه ای از بهشت برین است».(1)

2 - مرحوم کلینی از امام صادق (عليه السلام) نیز روایت کرده که راوی عرض کرد: برادرم در بغداد است می ترسم در آنجا بمیرد، امام (عليه السلام) فرمود:

«هر کجا بمیرد باکی نیست، زیرا هیچ مؤمنی در شرق و یا در غرب نمی میرد جز اینکه خداوند روحش را به وادی السلام می فرستد ».

پرسیدم وادی السلام کجاست؟ فرمود: « در پشت کوفه است، من گوئی به چشم خود می بینم که چگونه حلقه حلقه نشسته اند و با یکدیگر سخن می گویند ».(2)

3 - فضل بن شاذان در كتاب : « القائم » - عجّل اللّه فرجه - از اصبغ بن نباته روایت کرده که امیرمؤمنان (عليه السلام) از کوفه خارج شده به «غَرِیّ» ( = نجف فعلی ) تشریف فرما شدند و در آنجا روی خاکها دراز کشیدند عرض کردم اجازه بفرمائید لباسم را پهن کنم روی آن استراحت کنید، فرمودند:

«چیزی جز تربت مؤمن و یا مزاحمت مجلس او نیست ».

گفتم: تربت مؤمن معلوم است، منظور از مزاحمت مجلس یعنی چه؟

فرمودند:

«اگر پرده از مقابل چشم شما کنار رود می بینید که ارواح مؤمنان در این نقطه حلقه زده اند، با یکدیگر دیدار می کنند و از هر دری سخن می گویند، که ارواح همهٔ

ص: 336


1- کافی شریف ج 3 ص 243 .
2- کافی شریف ج 3 ص 243 .

مؤمنان در این نقطه ( ظهرِ کوفه ) است و ارواح کافران در وادی برهوت است ».(1)

این سه حدیث صراحت دارند در اینکه ارواح همۀ مؤمنان به «وادی السّلام» منتقل می شوند ولی احادیث قبلی دلالت داشتند بر اینکه اجساد برخی از مؤمنان نیز به اماکن مقدسه و مشاهد مشرّفه انتقال می یابند، در این زمینه داستانهای زیادی نقل شده که به دو نمونۀ آن فقط اشاره می کنیم:

1 - مکاشفۀ جالبی برای ملّا مهدی نراقی در وادی السلام نجف اتفاق افتاده که سه تن از ملائکه نقال را مشاهده کرده که جسد مؤمنی را به وادی السلام حمل می کردند.

مشروح این واقعه را مرحوم عراقی در «دارالسلام» آورده، و بر صحت آن، و وثاقت راویانش تأکید نموده است.(2)

2 - حاج میرزا مهدی آشتیانی از یکی از خدام حرم امام حسين (عليه السلام) نقل می کند که می گوید:

من کودک نابالغی بودم در کفشداری سمت زینبیه شاگرد کفشدار بودم، جنازه ای آوردند و در صحن مطهر دفن کردند بعد از نیمه شب که همۀ درهای صحن مطهر بسته بود و من اتفاقاً بیدار بودم، دیدم که دو نفر از طرف باب زینبیه وارد شدند و آن قبر را که همان روز دفن کرده بودند نبش کردند و جنازه را بیرون آوردند آن میت هر چه استغاثه نمود که مرا به حال خود بگذارید اعتنا نکردند.

هنگامی که از آنها مأیوس شد به سوی حرم رو کرد و گفت:

«آیا با پناهندۀ شما چنین رفتار می کنند یا ابا عبد اللّه؟! ».

ناگهان صدائی در حرم پیچید که خیال کردم قندیلها و در و دیوار حرم به حرکت درآمد، صدا این بود که « «رُدّوه» : او را برگردانید.

ص: 337


1- بحار: ج 27 ص 307 به نقل از کتاب « القائم » فضل بن شاذان.
2- دار السلام عراقی ص 429 - 431 .

دیدم که آن دو نفر جنازه را به جای خود برگردانیدند و روی قبر را پوشانیدند. چون صبح شد آثار نبش و تغییر در قبر ظاهر بود.(1)

از مجموع روایات و حکایات به این نتیجه می رسیم که وجود ملک نقال ثابت است و جا به جا شدن اجساد فی الجمله ثابت شده و برخی از علما در اثبات ملک نقال کتاب مستقلی نوشته اند، از آن جمله است کتاب: « رسالۀ اثبات ملک نقال» از سید محمد باقر قزوینی، شاگرد شريف العلماء.(2)

روی این بیان داستان فاضل نیشابوری جای استبعاد نیست.

* * *

115 - حاج شیخ موسی خوانساری

پیکر پاک مرحوم حاج شیخ موسی بن میرزا محمد خوانساری، متوفای 1363 ه. پس از چهارده ماه و چهارده روز تر و تازه مشاهده شد.

مرحوم حاج شیخ موسی از آیات عظام و مدرّسين والامقام حوزۀ علميۀ نجف اشرف بود.

وی از خواص اصحاب مرحوم نائینی بود و بسیاری از تقریرات استادش را به رشتۀ تحریر درآورد.

پس از ارتحال مرحوم نائینی کرسی تدریس به او سپرده شد، در مسجد جامع، مشهور به مسجد هندی امامت می کرد و همۀ ساعات شبانه روزی اش را به تألیف و تدریس سپری می نمود، تا در شب پنجشنبه 27 ذیحجة الحرام 1363 ه.

دار دنیا را وداع گفت و در مقبره استادش مرحوم نائینی به خاک سپرده شد.(3)

پس از ایشان یکه تاز کرسی تدریس مرحوم شیخ محمد علی کاظمی بود.

ص: 338


1- دار السّلام عراقی 473 .
2- الذريعه: ج 1 ص 100 و ج 22 ص 218.
3- نقباء البشر - مخطوط -.

مرحوم کاظمی به سال 1309 ه. در سامرا متولد شد، مقدّمات و سطوح را در مشهد مقدس از محضر پدرش شیخ حسن کاظمی، حاج آقا حسین قمی و آقا میرزا محمد آقازاده فرا گرفت، به سال 1338 ه. به عتبات مشرّف شده، دو ماه از محضر ميرزا محمّد تقی شیرازی بهره جسته، به نجف اشرف شرفیاب شد و از خواص اصحاب میرزای نائینی گردید.

وی دورۀ کامل تقریرات استادش را نوشت و در میان شاگردان ایشان مشار بِالبَنان گردید.

مرحوم کاظمی در عهد استاد از مدرّسین والامقام به شمار می آمد، بعد از رحلت استاد مورد توجه همۀ ارباب تحقیق شد و 10 سال تمام مطالب استاد را برای فضلای نجف تقریر نمود، تا در روز پنجشنبه 11 ربیع الاوّل 1365 ه. به عالم بقا شتافت.(1)

پیکر پاک این اسوۀ تقوی و اسطورۀ تحقیق در مقبرۀ استادش مرحوم نائینی، در کنار هم ردیفش مرحوم خوانساری به خاک سپرده شد.

به هنگام دفن مرحوم کاظمی دیوار لحد فرو ریخت و جسد پاک و مطهر اسوۀ تقوی و فضیلت مرحوم حاج شیخ موسی خوانساری تر و تازه پدیدار گردید.

این گزارش را گروهی از فضلای نجف برایم نقل کرده بودند، اخیراً از محضر مقدس آیت اللّه حاج آقا محمد روحانی مستفسر شدم، فرمودند: من در مراسم تشييع حاج شیخ محمّد علی کاظمی حضور داشتم، یکمرتبه در مقبرۀ میرزا غلغله شد، وقتی جویا شدیم گفتند که دیوار لحد فرو ریخت و جسد حاج شیخ موسی خوانساری تر و تازه ظاهر شد.

آیة اللّه روحانی افزودند: در آن هنگام بوی عطر ساطع شد و مقبره مرحوم نائینی عطرآگین گردید.

ص: 339


1- نقباء البشر: ج 4 ص 1389 و الذریعه: ج 4 ص 380.

سپس فرمودند: نظر به این که کفن پوسیده بود، برایش کفن آوردند، کفن کردند و روی لحد را پوشانیدند.

* * *

116 - سید حسین اشکوری

پیکر پاک مرحوم سید حسین اشکوری، متوفای 1365 ه. هشت سال بعد از وفاتش تر و تازه پدیدار گردید.

سید حسین اشکوری در مدرسۀ محمودیه - واقع در سرچشمۀ تهران سطوح عالی تدریس می کرد و در مسجد « حوری » اقامه جماعت می نمود، و اینک برادرزاده اش آیة اللّه حاج سید مهدی اشکوری به جای ایشان امامت می کنند.

حجّة الاسلام و المسلمین آقای حاج آقا ضیاء اشکوری در حقِّ ایشان فرمود:

عموی پدرم آقای سید حسین اشکوری بسیار زاهد بود، به تهجد و نماز شب التزام داشت، بسیار متقی و پرهیزکار بود.

در سالی که ما از نجف اشرف آمده بودیم، ایشان به قصد عتبه بوسی حضرت رضا (عليه السلام) به مشهد مقدس مشرّف شده بود، اجل محتومش در مشهد فرا رسید، در صحن نو، بین حوض و ایوان طلا به خاک

سپرده شد.

هشت سال بعد در خدمت والد معظم برای عتبه بوسی حضرت ثامن الحجج (عليه السلام) به مشهد مشرّف شده، بر سر خاک ایشان حضور یافته، مشغول نثار فاتحه شدیم.

در آن هنگام سیدی که از خدام حرم مطهر حضرت رضا (عليه السلام) بود به طرف ما آمد، از پدرم پرسید که شما با صاحب قبر چه ارتباطی دارید؟ پدرم گفت: ایشان عموی من بود.

آن سید فرمود در صحن مطهر مرسوم است که پس از سپری شدن مدتی از دفن صاحب هر قبری، آن را می شکافند و جنازۀ دیگری را در آنجا دفن می کنند.

چندی قبل جنازه ای را آوردند که در صحن مطهر دفن کنند، از روی سنگ قبر

ص: 340

معلوم بود که از دفن این آقا هشت سال گذشته، سنگ لحد را برداشتند که آن جنازه را در این قبر دفن نمایند، با جسد تر و تازۀ این سید جلیل القدر مواجه شدند.

سپس افزود: جالبتر این که کفن نیز تر و تازه بود.

آنگاه با اظهار شگفتی فراوان گفت: من از سالم ماندن پیکر ایشان تعجب ندارم چون نظیر این معنی در سادات و علما فراوان نقل شده، تعجب من از سالم ماندن کفن ایشان است، زیرا در اینجا موشهای با سماجتی هست که عاشق کفن هستند و به مجرّد دفن میت به سراغ کفن می روند، حتی گاهی دیده شده که مسئولین دفن، از دفن فراغت نیافته، سر و صدای موشها از داخل قبر شنیده می شود، و لذا من در شگفتم که کفن ایشان از دست موشها چگونه جان سالم به در برده است.

* * *

117 - سیّد علی اصغر کوکبی

پیکر پاک مرحوم آقای سید علی اصغر کوکبی پس از چهار سال تر و تازه بود.

مرحوم آقای سید علی اصغر، فرزند مرحوم سید حسن، فرزند مرحوم سید محمد کوکبی از سادات جلیل القدر باغمیشۀ تبریز بود، منبری دلنشین داشت، در ترویج دین و تعظیم شعائر مذهبی تلاش فراوان می کرد و در منطقه به عنوان سیدی صاحب نفس شناخته شده بود .

او به هنگام ارتحال، فرزند گرانقدرش آیت اللّه حاج سید ابوالقاسم کوکبی را وصی خود گردانید و به او وصیت کرد که در صورت امکان جنازه ام را به نجف اشرف ببرید، و اگر ممکن نشد به صورت امانت در تبریز دفن کنید و به هنگام مقتضی به نجف اشرف انتقال دهید.

در حدود سال 1366 ه. به سن 74 سالگی دارفانی را وداع کرد و در قبرستان پیر خاموش واقع در محلۀ سیابان باغمیشه به خاک سپرده شد.

به سال 1370 ه. که آیت اللّه کوکبی برای ادامه تحصیلات و تکمیل کمالات

ص: 341

عازم حوزۀ علمیۀ نجف اشرف بودند، اخوی گرامی خود حجّة الاسلام و المسلمين آقای حاج سید موسی کوکبی را به تبریز می فرستند تا جنازۀ مرحوم پدرشان را به تهران بیاورند تا به نجف اشرف انتقال یابد.

آقای حاج سید موسی به تبریز تشریف برده قبر شریف پدر بزرگوارشان را می شکافند با جسد تر و تازه پدر مواجه می شوند ولی کفن کاملاً پوسیده بود، و لذا کفن را تجدید می کنند و پیکر پاک پدر را در قوطی بزرگی قرار داده به تهران انتقال می دهند.

آیت اللّه کوکبی جوازی که برای انتقال جنازۀ والد گرامیشان تهیه می کنند به عنوان جنازۀ چهار ساله ساله می گیرند، و غفلت می کنند که از اخوی محترمشان بپرسند که چرا قوطی بزرگ انتخاب کرده اند.

در خسروی به هنگام بازدید وسائل مسافرین می پرسند که این جنازه از آنِ کیست؟ ایشان میفرمایند: پدر اینجانب است.

آنگاه جواز را ارائه می دهند.

مأمورین وقتی جواز چهار ساله را می بینند، و قوطی را سنگین تشخیص می دهند مشکوک می شوند و می گویند باید قوطی را باز کنیم و جنازه را مشاهده کنیم.

اصرار ایشان مؤثر نمی شود، سرانجام قوطی را باز می کنند و با جنازۀ تازه ای مواجه می شوند. ایشان که خود از این موضوع بی اطلاع بودند، هنگامی که پیکر پدر را تر و تازه می بینند، دچار شگفت می شوند و می فرمایند به هر حال این پدر منست و چهار سال پیش از دنیا رفته است.

وقتی مأمورین مطمئن می شوند که جنازه مربوط به چهار سال قبل است و تر و تازه مانده است اظهار محبت می کنند و می گویند: خوب مانعی نیست می توانید جنازه را ببرید، فقط به این کارمندان که قوطی را باز کردند و بستند حق الزحمهای مرحمت کنید، مبلغی به آنها می دهند و از مرز عبور می کنند.

عالم ربانی

ص: 342

در منظریه نیز همین مشکل تجدید می شود و مأمورین عراقی با شدت عمل بیشتری مقابله می کنند، سرانجام مبلغی نیز آنجا می پردازند و جنازه را به سوی نجف اشرف حمل می کنند و در «وادی السلام » به خاک می سپارند.

مشروح این داستان را آیت اللّه کوکبی برای نگارنده فرمودند و گواهی دادند که هنگامی که جسد پدرم را در خسروی دیدم دقیقاً تر و تازه بود و هیچگونه تغییری در پیکر پاکش به وجود نیامده بود.

سپس از اخوی محترمشان آقای حاج آقا موسی استفسار نمودم ایشان نیز مشاهدات خود را شرح دادند و فرمودند: هنگامی که قبر والد معظم را در تبریز شکافتیم، جسد تر و تازه بود ولی کفن کاملاً پوسیده بود.

118 - عالم ربانی

در اوایل سال جاری پیکر پاک یکی از علمای عامل پس از 50 سال تر و تازه پدیدار گردید.

یکی از فضلای لنگرود که مقیم حوزه علمیۀ قم می باشد، به نقل از شاهدان عینی - که آنان را توثیق می کرد - برای نگارنده نقل کرد:

در اوایل فروردین ماه سال جاری در محله «کلید بَر » از محلات لنگرود، در قبرستانی که سرِ راه کومله قرار دارد، به هنگام مرمّت قبور، قبر یکی از علمای وارستۀ لنگرود باز شد و جسد شریف آن عالم ربانی تر و تازه پدیدار گردید .

این قبر به یکی از علمای شایستۀ این شهر مربوط می شود، که 50 سال تمام از تاریخ فوتش می گذرد.

ص: 343

119 - سید علی نوری

پیکر پاک مرحوم سید علی نوری متوفای 1368 ه. پس از گذشت چندین سال تر و تازه بود.

مرحوم سید علی نوری از شخصیتهای برجستۀ جهان تشیع بود و در میان همۀ طبقات مورد تجلیل و احترام بود. و لذا هنگامی که مرحوم آیت اللّه اصفهانی به قصد معالجه عازم بعلبک بود، او را به وکالت خود در عراق برگزید و در حق او نوشت: « يده يدى»: «دست او دست من است».

صاحب الذريعه الذريعه پس از آن که ایشان را به عنوان: «عالم جلیل، پرهیزگار و پارسا» ستوده، می نویسد:

پدرش آقای سید محمد نوری از شاگردان مرحوم حاج ميرزا حبيب اللّه رشتی بود، با دختر سیّد محمّد علی بوشهری ازدواج کرد، به سال 1300 ه. صاحب فرزندی شد که او را سید علی نام نهاد.

سیّد علی نوری به سال 1309ه. در محضر پدر بزرگوارش به ایران رفت و مقدّمات را در ایران فرا گرفت و به سال 1315 ه. به نجف اشرف بازگشت و تحصیلاتش را در محضر شیخ عبداللّه مازندرانی و دیگران ادامه داد.

به سال 1321ه. باز در محضر پدرش به ایران ،رفت در سال 1325 ه. به دنبال رحلت پدرش به نجف اشرف بازگشت و فقه و اصول را در محضر آخوند خراسانی و شیخ الشریعۀ اصفهانی فرا گرفت، معقول را در نزد شیخ علی محمد نجف آبادی و تهذیب نفس را در خدمت شیخ آغا رضا تبریزی آموخت.

مرحوم نوری در کنار فضیلت سرشار و دانش فراوان، رفتار بسیار پسندیده و اخلاق بسیار والا داشت، و لذا در نظر همگان از شخصیت برجسته و احترام شایسته ای برخوردار بود.

مرحوم نوری علاوه بر سیرت و صورت زیبا ،کریم، شریف، پارسا و پرهیزکار بود هرگز پشت سرِ احدی سخن نازیبا نمی گفت و از گفتار بی فایده به شدت پرهیز

ص: 344

می کرد.

مرحوم نوری هم زلف مرحوم آیت اللّه حاج سیّد عبدالهادی شیرازی بود، همواره با ایشان و دیگر چهره های فقهی در مراوده بود، و در حوزه های علمیه از احترام خاصی برخوردار بود.

مرحوم نوری روز 11 ذیحجة الحرام 1368ه. در گذشت و پس از مراسم تشییع بسیار با شکوهی در مقبرۀ جنوب شرقی صحن مطهر امیرمؤمنان (عليه السلام) به خاک سپرده شد.(1)

چند سال بعد هنگامی که دامادش مرحوم سید محمد رضا را می خواستند در کنار ایشان به خاک بسپارند، پیکر پاکش تر و تازه پدیدار شد.

حجّة الاسلام و المسلمین آقای حاج شیخ محمود انصاری که از شاهدان عینی است و جسد ایشان را به چشم خود دیده است، به نگارنده فرمود: « بدن کاملاً تر و تازه بود، حتی کفن نیز که از برد یمانی بود، به هیچوجه تغییر نیافته بود».

* * *

120 - شاعر اهلبیت

جسد پاک و مطهر شاعر اهلبیت عصمت و طهارت، مرحوم کربلای جبّار فرزند کربلای جلیل، متخلّص به «مضطر» بعد از چهل سال تر و تازه پدیدار گردید.

کربلای جبار از شاعران با اخلاص اردبیل بود که ذوقی سرشار و قریحه ای پربار داشت .

وی بر خلاف غالب شعرا این استعداد خدادادی را منحصراً در مورد خاندان عصمت و طهارت به کار برد و اغلب اشعار خود را به سالار شهیدان اباعبداللّه الحسین (عليه السلام) اختصاص داد.

اوّلین مجموعه اشعارش به سال 1370ه. در زمان حیات خود، تحت

ص: 345


1- نقباء البشر: ج 4 ص 1528 .

عنوان «یادگاری مضطر » در تبریز به چاپ رسید.(1)

دومین مجموعۀ آن شاعر با اخلاص، پس از درگذشت ایشان، توسط مداحان اردبیلی مقیم مرکز، به سال 1374ه. تحت عنوان: «سیل اشک » در تهران چاپ و منتشر شد.(2)

تاریخ فوت کربلای جبار به دست ما نرسید ولی از فراز بالا به این نتیجه رسیدیم که وفات او بین سالهای: 1370 - 1374 هجری قمری می باشد.

جنازۀ آن مرحوم به شهر مذهبی قم انتقال یافته، در جوار حضرت معصومه - سلام اللّه علیها - در قبرستان آیت اللّه حائری مشهور به « قبرستان نو » به خاک سپرده شد.

سال گذشته همسرش در تهران درگذشت و جنازه اش به قم انتقال یافت.

نظر به این که در قبرستان نو جای بکری برای دفن اموات پیدا نمی شود، به خیال این که جسد کربلای جبار کاملاً خاک شده، قبر ایشان را شکافتند تا جسد همسرش را در آنجا به خاک بسپارند

با کمال تعجب با جسد تر و تازۀ آن شاعر با اخلاص مواجه شدند و مشاهده کردند که گذشت بیش از 40 سال در جسد ایشان هیچ تأثیری نکرده است.

به سرعت روی قبر را پوشانیدند و جسد همسرش را به قبرستان بهشت معصومه انتقال دادند .

این موضوع را یکی از فضلای آذربایجان که در مراسم دفن شرکت داشت و مورد اعتماد نگارنده است، برای اینجانب نقل کرد.

* * *

ص: 346


1- فهرست کتابهای چاپی: ج 2 ص 3442.
2- تاریخ اردبیل و دانشمندان ج 2 ص 289 .

121 - سید عبد اللّه خلیفه

پیکر پاک عالم گرانمایه سیّد عبداللّه خلیفه بعد از یک سال و نیم تر و تازه پدیدار گردید.

سیّد عبداللّه فرزند سيّد محمد علی، فرزند سیّد محمد فرزند سید خلیفه، از علمای برجسته و فقهای شایسته آل خلیفه بود.

جد بزرگوارش « سیّد خلیفه » از شاگردان صاحب ریاض و پیشوای مذهبی بصره بود.

بعد از او پسرش سیّد محمد و سپس نوادهاش سیّد محمد علی ریاست و زعامت بصره را به عهده داشتند.

(1)

مرحوم سید عبداللّه به سال 1300ه. در نجف اشرف دیده به جهان گشود، پس از سپری کردن دوران ادبیات و سطح، از محضر بزرگانی چون صاحب عروه و صاحب کفایه استفاده نموده، به مقام بس والائی نایل آمد، و در میان طبقات مختلف مقامی بس والا و منزلتی بس رفیع پیدا کرد.

فضایل معنوی محاسن اخلاقی، کرامتهای انسانی، خیرخواهی همگانی، تواضع و دیگر صفات برجسته اش، او را محبوب القلوب و مورد توجه همۀ طبقات قرار داد .

شخصیت، نفوذ کلمه و قدرت منطقه ای پدر و جدش را به ارث برد و کتابخانۀ بسیار غنی و ارزشمند جدّش نیز در اختیار او قرار گرفت.

پس از رحلت پدرش در بصره رحل اقامت افکند، به اقامۀ جماعت، ارشاد خلق، تبلیغ دین و حل و فصل امور مردم پرداخت.

تا در روز شنبه پنجم محرم 1374ه. در بصره درگذشت، پیکر پاکش به نجف اشرف انتقال یافت، و در مقبرۀ جدّش سیّد خلیفه، در بالای سر مولای متقیان

ص: 347


1- الكرام البررة : ج 2 ص 503 و نقباء البشر: ج 3 ص 1208.

امیرمؤمنان (عليه السلام) به خاک سپرده شد.(1)

پس از یکسال و نیم برادر خانمش سید مهدی امامی اصفهانی ( داماد آقا ضیاء عراقی ) درگذشت و در کنار قبر مرحوم سیّد عبد اللّه خلیفه به خاک سپرده شد.

روز بیستم جمادی الاولی 1375 ه. به هنگام دفن آقا سید مهدی پیکر پاک آقا سید عبداللّه تر و تازه پدیدار شد .

مرحوم سید مرتضی نخجوانی فریاد می زد: ایها النّاس بیایید و جسد مرحوم سیّد عبداللّه خلیفه را پس از گذشت یک سال و نیم تر و تازه ببینید.

یکی از شاهدان عینی که جسد سیّد عبداللّه را تر و تازه مشاهده کرده، حضرت حجّة الاسلام و المسلمین آقای سید محمد کاظم حکیم زادۀ دزفولی است که مورد اعتماد و استناد همگان می باشد.

نگارنده بدون واسطه این گزارش را از معظم له شنیده است.

* * *

122 - سید مهدی امامی

پیکر پاک سید مهدی امامی، داماد آقا ضیاء عراقی پس از سالها تر و تازه پدیدار گردید.

مرحوم سیّد مهدی، فرزند سيّد محمّد، فرزند سيّد محمد حسین امامی اصفهانی است.

جدّش سیّد محمّد حسین، از سادات خاتون آبادی اصفهان، از اصفهان به نجف اشرف مهاجرت نموده، در حریم مولای متقیان رحل اقامت افکنده، پسرش سیّد محمد و نوه اش سیّد مهدی در نجف اشرف دیده به جهان گشوده، و در آن سرزمین دیده از جهان فرو بسته اند.

مرحوم سید مهدی داماد و شاگرد آقا ضیاء عراقی است، عمدۀ استفاده اش

ص: 348


1- نقباء البشر: ج 3 ص 1208 .

از محضر ایشان بوده، در دروس حاج آقا حسین قمی، شیخ کاظم شیرازی و میرزا آقا اصطهباناتی نیز شرکت نموده در بیستم جمادی الاولی 1375 ه. در نجف اشرف درگذشت و در مقبرۀ سیّد عبداللّه خلیفه به خاک سپرده شد.

سالها بعد به هنگام دفن برادرش مرحوم سیّد علی قبر ایشان باز شده، پیکر پاکش تر و تازه پدیدار گشت.

یکی از کسانی که جسد مطهر ایشان را به چشم خود دیده داماد محترم ایشان است که در قم زندگی می کند، مورد اعتماد و استناد است و نگارنده بدون واسطه از ایشان استماع نموده است.

* * *

123 - سید حسین حمّامی

پیکر پاک مرحوم حاج سید حسین حمامی پس از 20 سال تر و تازه پدیدار گردید.

سيّد حسين بن سيّد على بن سید هاشم موسوی، مشهور به « حمامی » از مراجع معاصر نجف اشرف، به سال 1298 ه. دیده به جهان گشوده، پس از سپری کردن دورۀ مقدمات و سطوح عالیه، از محضر صاحب عروه، صاحب کفایه، شیخ الشریعه و دیگر بزرگان نجف تلمّذ کرده، مشغول تألیف و تدریس شد.

علاوه بر تقريرات فقه و اصول اساتیدش و رسالههای عملیۀ چاپ شده اش، یک دورۀ کامل فقه نوشته و آن را « المسائل النجفيه » نام نهاده است.

نیاکان مرحوم حمّامی از تبریز به نجف اشرف مهاجرت کرده بودند.(1)

مرحوم حمّامی پس از یک عمر تألیف ،تحقیق تدریس و تهذیب نفس ، سرانجام در 1379 ه. در نجف اشرف دیده از جهان فرو بست و در کنار مسجد مراد، در مقابل مسجد طوسی به خاک سپرده شد.

ص: 349


1- نقباء البشر: ج 2 ص 621 .

20 سال بعد از رحلتش به هنگام توسعۀ خیابان شیخ طوسی قسمتی از مسجد مراد از بین رفت و محل دفن مرحوم حمّامی نیز در حاشیۀ خیابان قرار گرفت.

مطابق نقل برخی از فضلای نجف اشرف در این تغییر و تبدیل جسد شریف مرحوم حمّامی تر و تازه پدیدار گردید، فقط مقداری از کفن پوسیده بود.

* * *

124 - بانویی نیکو سرشت

پیکر پاک بانوی صالحهای پس از 12 سال در «خوی » تر و تازه پدیدار گردید.

یکی از فضلای خوی که کاملاً مورد وثوق نویسنده است، برای نگارنده نقل نمود :

در خوی مرد متدین و مورد اعتمادی به نام «مشهدی حاج آقا » هست که اهل « فیرورق » مشهور به « پِرَه» از توابع خوی می باشد، ولی بعداً به خوی مهاجرت کرده، و اینک مقیم خوی است.

هنگامی که مادرش از دنیا می رود او را در قبرستان «شهانق » خوی به خاک می سپارد، در حدود 12 سال بعد به بهانۀ خیابان کشی قبرستان شهانق را تخریب و تبدیل به مدرسه می کنند.

آقای مشهدی حاج آقا با اقوام و عشیره می رود که استخوانهای مادرش را درآورده به قبرستان دیگری منتقل نماید.

هنگامی که قبر مادر را باز می کند با کمال تعجب می بیند که پیکر مادرش کاملاً تر و تازه است، آنگاه جسد مادر را به قبرستان دیگری منتقل می کند.

دوست دانشمند ما افزود: مادرِ مشهدی حاج آقا بانوی صالحه ای بود که بسیار ساده زندگی می کرد، نماز شبش ترک نمی شد و به غسل جمعه مداومت داشت.

* * *

ص: 350

125 - بانوئی از تبار صالحان

جسد بانوی صالحه ای در گورستان « رَبوَه » واقع در «یُووا داغی » در اَذر شهر، پس از چند سال تر و تازه پدیدار شد .

دوست ارزشمندم آقای بالائی که از هر جهت مورد اعتماد و استناد است، نقل کردند که در حدود 10 سال پیش قبرستان « رَبوَه» را در آذرشهر تخریب کرده، تبدیل به واحدهای مسکونی کردند.

یک وقت خبر آوردند که قبر مادرم توسط کارگران تخریب شده و استخوانهای مادرم پدیدار گشته است.

برخی از شاهدان ماجرا که از سنگ قبر شناخته بودند که این استخوانها مربوط به مادر ما می باشد، آنها را در ظرفی جمع کرده در مسجد گذاشته بودند.

آنگاه به ما اطلاع دادند تا برای دفن استخوانهای مادر در یکی از گورستانهای آذر شهر اقدام کنیم.

در آن هنگام خواهرم برای جستجوی دقیقتر به قبرستان رَبوَه می رود تا مطمئن شود که از اجزای بدن مادرمان چیزی در قبر نمانده است .

وقتی خواهرم مشغول جستجو بوده، افراد خانوادۀ قبر مجاور قبر مادر ما آمده بودند که استخوانهای مادرشان را به قبرستان دیگری منتقل کنند.

آنها الکی نیز با خود آورده بودند که استخوانهای مادرشان را غربال کنند.

هنگامی که قبر را شکافته بودند با جسد تر و تازه مادرشان مواجه شده بودند.

خواهرم می گفت: قسمتی از کفن پوسیده بود، ولی جسد کاملاً تر و تازه بود، گویی امروز به خاک سپرده شده است.

این جسد همزمان با جسد مادر ما به خاک سپرده شده بود، و در کنار هم و در دل یک نوع خاک آرمیده بودند، پیکر مادر ما کاملاً پوسیده بود ولی آن بندۀ صالح خدا تر و تازه بود.

ص: 351

خواهرم می گفت: با خود گفتم: شاید ظاهر جسد سالم باشد ولی از درون پوسیده باشد، و لذا با دست خود دست او را لمس کردم، دیدم دقیقاً صحيح و سالم است و هیچ تغییری در وضعش پدید نیامده است.

یکی از بانوان در کنار جسد به شدت گریه می کرد، از او پرسیدم: شما با این خانم چه نسبتی دارید؟

او گفت: این خانم مادر شوهر من بود.

پرسیدم: ایشان چه ویژگیهائی داشت؟

او پس از آنکه به مقدار زیادی از اخلاق حمیده و صفات پسندیدۀ او صحبت کرد ،گفت:

«مادر شوهر من به دو چیز ملتزم بود، که هرگز آنها را ترک نمی کرد:

1 - نماز اوّل وقت

2 - غسل جمعه

او هرگز نمازش را از اوّل وقت به تأخیر نمی انداخت و در سفر و حضر غسل جمعه اش را ترک نمی کرد».

* * *

126 - مردی رازدار

جسد پاک مردی رازدار در مهدی شهر سمنان پس از دهها سال تر و تازه پدیدار گردید.

یکی از دوستان مورد اعتماد و استناد برای نگارنده نقل کرد که در «مهدی شهر» از بخش «سنگسر» از شهرستان «سمنان» قبری را باز کردند که یکی از ارحامش را در آنجا دفن کنند، با جسد تر و تازۀ او مواجه شدند.

همسرش که در قید حیات بود به حاضران گفته بود: او مردی امین و رازدار بود، من رازی داشتم که اگر آن را بازگو می کرد من نابود می شدم، ولی تا زنده بود این راز را به احدی ابراز نکرد، و اینک جسد او را مشاهده میکنید که با گذشت دهها

ص: 352

سال تر و تازه است.

* * *

127 - بانویی نیک فرجام

پیکر یکی از بانوان سعادتمند، پس از ده سال تر و تازه پدیدار گردید.

این بانوی صالحه اهل قزوین نبود، ولی به تقاضای همسرش در مقبرۀ «قزوینی ها » در صحن مطهر قمر منیر بنی هاشم (عليه السلام) مدفون شده بود.

در حدود 10 سال بعد، به هنگام دفن یکی از آقایان قزوین دیوار لحد فرو ریخته، پیکر آن بانوی پارسا تر و تازه پدیدار گشته است.

کفنش نیز سالم بوده، جز اینکه مقداری رنگ آن به زردی متمایل شده بود.

شوهرش که در آن لحظه آنجا حضور داشته، کفن دیگری تهیه کرده، از روی کفن قبلی کفن نموده، در همانجا به خاک سپرده است.

این داستان را یکی از عزیزان مورد وثوق قزوینی برای نگارنده نقل کرد، که این واقعه در ایام اقامت ایشان در کربلا رخ داده بود.

از این واقعه در حدود 25 سال می گذرد.

* * *

128 - آقای سید اسماعیل حسینی

یکی از دوستان مورد اعتماد نقل میکند که در «گوگان » از توابع « آذرشهر » سيّد مستجاب الدعوه ای به نام سید اسماعیل حسینی بود که مردم خیلی به او معتقد بودند و در مشکلات از او تقاضای دعا می کردند.

دوست ارزشمند ما به چشم خود دیده بود که این سید بزرگوار دست به آسمان برافراشت و تقاضای باران کرد، هنوز در حال دعا بود که بارش باران شروع شده بود.

هنگامی که این سید جلیل القدر دار فانی را وداع می کند او را در قبرستان «گوگان» در دامنۀ کوه دفن می کنند، پس از چند سال سیلاب بر قبر شریفش رخنه

ص: 353

می کند، به هنگام تعمیر قبر، جسد شریفش تر و تازه کشف می شود.

129 - حاج سید نصر اللّه بنی صدر

پیکر پاک عالم ربانی مرحوم حاج سید نصر اللّه بنی صدر پس از هفت سال تر و تازه پدیدار گشت.

مرحوم بنی صدر فرزند صدر العلمای همدانی از علمای معروف و متنفّذ همدان بود.

او مقدمات و سطوح را در همدان و تهران فراگرفته، به نجف اشرف مهاجرت نموده، از محضر اساتیدی چون: نائینی، اصفهانی و آقا ضیاء کسب فیض نموده، به همدان بازگشت و به خدمت خلق و ارشاد و هدایت مردم پرداخت.

از ویژگیهای آن مرحوم تلاش فراوان در رفع مشکلات مردم، دست باز، اخلاق نیکو، دستگیری از فقرا و خدمت به همنوعان بود.

او پس از یک عمر خدمت به خلق در حدود سال 1391 هجری در بیروت درگذشت و پیکرش به نجف اشرف حمل گردید و در مقبره مرحوم آیت اللّه اصفهانی - کمپانی - در ایوان طلا در جوار مولای متقیان امیرمؤمنان (عليه السلام) به خاک سپرده شد.

هفت سال بعد، در هشتم ذیقعده 1397ه. هنگامی که جنازۀ مرحوم حاج آقا مصطفی را در کنار ایشان دفن می کردند، دیوارۀ لحد فرو ریخته، جسد پاک آن عالم خدمتگذار تر و تازه مشاهده گردید.

این خبر را از جمعی از فضلای نجف اشرف شینده بودم، اخیراً از آقای حاج شیخ محمود انصاری استفسار نمودم، ایشان فرمود که من در آن روز حضور داشتم و از شاهدان عینی آن را شنیدم.

سپس افزودند یکی از خدام انگشتری ایشان را از انگشتش بیرون آورده، در بیرون مقبره به انبوه جمعیت نشان داد و گفت: این انگشتری آقای بنی صدر است که

ص: 354

با او دفن شده است.

* * *

130 - شیخ صدرا بادکوبه ای

پیکر پاک و مطهر شیخ صدرا پس از مدتها تر و تازه پدیدار گردید.

شیخ صدرا بادکوبه ای فقیه نامی و فیلسوف گرامی حوزۀ علمیۀ نجف اشرف بود، پس از یک عمر تدریس معقول و منقول و تربیت شاگردان فراوان، در 11 شعبان المعظم 1392ه. در نجف اشرف دیده از جهان فرو بست و در مقبرۀ بادکوبه ای ها در «وادی السلام » به خاک سپرده شد.

مدتها بعد از دفن ایشان، در میان متولیان مقبره اختلاف پدید آمد، برخی از آنها اظهار کردند که ما راضی نبودیم پیکر شیخ صدرا در این مقبره به خاک سپرده شود.

به مجرد اینکه این خبر به خانواده مرحوم شیخ صدرا رسید، جای قبری در «وادی السلام » در خارج از مقبرۀ یاد شده فراهم کردند، آنگاه قبر ایشان را شکافتند، با پیکر تر و تازه آن فقید سعید مواجه شدند.

پیکر پاک ایشان را به محل جدیدی که به همین منظور تهیه شده بود، انتقال دادند .

این خبر را یکی از فضلای نجف اشرف که کاملاً مورد اعتماد و استناد است برای نگارنده نقل فرمود.

از ویژگیهای مرحوم شیخ صدرا این بود که در طول سالیان متمادی به زیارت عاشورا مداومت داشت.

* * *

131 - فاضل لنکرانی

پیکر مرحوم فاضل لنکرانی، متوفای 1392ه. هشت سال بعد از فوتش تر و تازه بود .

فاضل لنکرانی از حواریون مرحوم آیت اللّه بروجردی و از خدمتگزاران

ص: 355

صديق حوزه علميۀ قم بود.

وی به سال 1314 ه. در لنکران متولد شده، در اوایل بلوغ به ایران آمده، چهار سال در اردبیل، سه سال در زنجان، سه سال نیز در مشهد مشغول تحصیل بوده، به سال 1342 ه. به قم آمده، از مکتب پر فیض مؤسس حوزه علميه شيخ عبد الكريم حائری قدس سره خوشه ها چیده، پس از تشرف مرحوم آیت اللّه بروجردی به حرم اهلبیت، از ملازمان محضر ایشان شده، در رفع مشکلات طلاب تلاش فراوان نموده است.(1)

در اثر ارتباط روحی استواری که با مرحوم آیت اللّه بروجردی داشت ، مرحوم آیت اللّه بروجردی در صبح پنجشنبۀ دهم فروردین 1340 ش. ( برابر 13 شوّال 1380ه- . ) رحلت نمود، مرحوم فاضل نیز در صبح پنجشنبۀ دهم فروردین 1351 ش . ( برابر 14 صفر 1392ه- . ) درگذشت و در قبرستان شیخان مدفون شد. دقیقاً هشت سال بعد از فوت ایشان، جوانی به نام: « ابوالفضل کربلائی پور یزدی» در هشتم فروردین 1359 ش. در جبهۀ افغانستان در نبرد با اشغالگران روسی به شهادت رسید و جنازه اش به قم حمل گردید، به هنگام دفن این شهید روزنه ای بر قبر بالای سرش باز شد و پاهای تر و تازۀ شخص مدفون در آن قبر پدیدار گشت .

هنگامی که سنگ قبر را ملاحظه کردند، معلوم شد که جسد پاک و مطهر مرحوم فاضل لنکرانی است، که بعد از هشت سال تر و تازه است.

این مطلب را نخست آیة اللّه شبیری برای نگارنده نقل فرمودند، سپس اینجانب پس از تحقیق و بررسی خانوادۀ شادروان پوریزدی را پیدا کردم و با تعدادی از شاهدان عینی، حضوری تماس گرفتم، و هر کدام بر صحت مطالب فوق شهادت دادند، و بر طراوت جسد آن مرحوم تأکید نمودند.

ص: 356


1- آثار الحجّه : ج 2 ص 59.

افرادی که از حالات مرحوم فاضل اطلاعات دقیق داشتند، رمز این سعادت را در خدمت به خلق می دانستند، و می فرمودند: هر روزی که مرحوم فاضل می توانست گرهی را از کار طلبه ای بگشاید بسیار شادمان می شد، و حتماً یکی از معصومین (عليهم السلام) را آن شب در خواب می دید.

* * *

132 - حاج حسین صلواتی

پیکر پاک مرحوم حاج حسین صلواتی پس از پنج سال تر و تازه بود.

این مرحوم که در کربلا می زیست به جهت این که پیش از منبر مرحوم قزوینی صلوات می فرستاد به حاج حسین صلواتی شناخته می شد.

او در تهران به رحمت ایزدی پیوست و جنازه اش به رسم امانت در « وادی السّلام قم » به خاک سپرده شد .

پنج سال بعد که جنازه را درآوردند که به کربلای معلی انتقال دهند، جسد تر و تازه بود .

یکی از شاهدان عینی، همشیره زادۀ ایشان آقای خوشحالت - از معاودین مقیم کاشان - می باشد، که بدون واسطه برای نگارنده شرح داد.

* * *

133 - یوسف پرخیال

پیکر پاک عبد صالح یوسف پرخیال، متوفای 1357 ش. یکسال بعد از فوتش تر و تازه پدیدار گردید.

یکی از دوستان فاضل و مورد اعتماد برای نگارنده نقل فرمود:

جد ما مرحوم یوسف پرخیال مردی مؤمن، پارسا، زاهد و متدین بود، به سال 1357 ش. در یزد دیده از جهان فرو بست و در قبرستان محل به خاک سپرده شد، یکسال بعد به هنگام دفن یکی از مؤمنین به نام «ماشاء اللّه یارپاز » در طرف پائین پای او روزنه ای به قبر ایشان باز شد و جسد این بندۀ صالح تر و تازه پدیدار

ص: 357

گردید.

نگارنده گوید: از این مرحوم مکاشفه جالبی نقل شده، که در بخش « امامزاده نصر اللّه» در همین کتاب نقل کردیم.

* * *

134 - بانوئی نیک سیرت

قسمت اعظم جسد یکی از بانوان صالحه پس از 18 سال تر و تازه پدیدار گردید.

در خیابان خاک فرج قم مقابل پلی که فلکۀ باجک را به خاک فرج متصل می کند قبرستانی است که «دارالسلام » نامیده می شود.

در اواخر 1373 شمسی، به عنوان توسعۀ فلکۀ خاک فرج در یکی از شبها قسمتی از این قبرستان را تخریب کرده، تعدادی از مقبره های این گورستان را جزء پیاده روِ خیابان قرار دادند.

در همان ایام در سطح قم شایع شد که جنازه ای تر و تازه پدیدار گشته است.

نگارنده پس از مدتی به قبرستان دارالسلام رفته، با مسئولین قبرستان تماس گرفت و بر صحت خبر واقف گردید .

این جسد متعلق به بانوی سعادتمندی به نام: «حاجیه منوّر توحیدیان » فرزند محمد علی، متوفای 7 / 11 / 1355 ش . می باشد.

این قبر در سومین مقبرۀ ضلع شرقی قرار داشت و روی کاشیهای مقبره: «خاندان بدیعی دزفولی » نوشته شده بود.

در این مقبرۀ اختصاصی پنج نفر مدفون بودند، که بعد از تخریب مقبره اجساد چهار نفرشان توسط خویشان و نزدیکان ایشان استخراج شده، به قبرستان دیگری منتقل گردیده است .

هنگامی که قبر پنجم را می شکافند، با جسد تر و تازۀ این بانو مواجه می شوند، و لذا سنگ لحد را به جای خود می گذارند و برای کسب تکلیف به دفتر

ص: 358

یکی از مراجع مراجعه می کنند.

مسئولین دفتر می گویند: نظر به این که لحد را پوشانیده اید، دیگر نباید نبش کنید.

و لذا مقرّر می شود که این قبر در حاشیۀ خیابان به حال خود باقی بماند.

در مورد این جسد یکی از مسئولین قبرستان که خود متصدی باز کردن قبر بود، نکته شگفتی برای نگارنده نقل کرد، و آن نکته اینست که:

«هنگامی که سنگ لحد را برداشتیم، با جسد صحیح و سالم این بانوی صالحه مواجه شدیم، کفن نیز نپوسیده بود.

اوّل احتمال دادم که بدن پوسیده باشد و فقط شکل ظاهری آن محفوظ باشد، و لذا با تخته ای بر پای او فشار آوردم، دیدم که کاملاً سفت و استوار است.

هنگامی که قسمتهای مختلف بدن بررسی شد، معلوم شد که دستها، پاها، شانه ها و سینه کاملاً صحیح و سالم است، ولی قسمت جمجمۀ سر به حالت اسکلت درآمده است».

این مطلبی بود که مسئول قبرستان اظهار داشت، و آن در میان تمام اجسادی که در این کتاب مورد بحث قرار گرفته یک استثنا است و نیازمند تحقیق و تأمل می باشد.

او می گفت از نزدیکان بانو توحیدیان پرسیدم: این بانو چه ویژگیهائی داشت؟ آنها گفتند:

«او بانوئی صالحه و متدیّنه بود، هرگز غسل جمعه و نماز شبش ترک نمی شد ».

نگارنده گوید: در این رابطه داستان ظریفی است که آنرا آقای سیّد محمّد رضوی، در كتاب « الأموات يتكلمون معنا » از کتاب « انيس الغريب و جليس الأريب » پدر بزرگوارش مرحوم آقا سید محمد رضوی نقل کرده است، و غالب مطالب این کتاب از افادات جد بزرگوارش مرحوم آقا سید مرتضی کشمیری

ص: 359

است.(1)

متن داستان از این قرار است:

مرد صالحی بود در بنی اسرائیل به هنگام مرگ به همسرش گفته بود، اگر از مرگ من وحشت داری و نمی خواهی از من جدا شوی ، تابوتی درست کن و مرا در تابوت نهاده در خانه نگهدار، که پیکر من هرگز تغییر پیدا نخواهد کرد.

همسرش طبق وصیّت شوهرش او را در تابوتی نهاده در منزل نگهداشت.

مدتها گذشت، روزی زن متوجه شد یکی از گوشهای شوهرش پوسیده شده و از بین رفته است، دچار شگفت شد و با خود گفت: شوهرم هرگز به من دروغ نگفته بود، پس چرا یکی از گوشهای او بر خلاف گفته اش از بین رفته است؟

خداوند با قدرت کامله اش روح را به کالبد آن مرد برگردانید و آن مرد صالح به همسرش گفت: این که مشاهده کردی یکی از گوشهای من از بین رفته است دلیل خاصی دارد و آن اینکه: روزی من عبور می کردم: صدای استغاثۀ مظلومی را شنیدم و به یاری او نشتافتم و لذا این گوش من از بین رفته است.(2)

روی این بیان در مورد این بانوی نیکو سرشت که بعد از 18 سال همۀ بدن تر و تازه مانده، حتی کفن نیز سالم مانده است، احتمالاً پوسیدن قسمتی از جمجمۀ سر که غالباً بعد از بقیه قسمتها می پوسد - دلیل خاصی داشته است.

* * *

135 - مظلومی گمنام

در اوایل سال جاری به دنبال تصمیم شهرداری ها در مورد تعطیل گورستانهای داخل شهر و تبدیل آنها به فضای سبز و غیر آن، اجساد گروهی از مؤمنین مدفون در قبرستان « قره آغاج » تبریز، توسط بستگانشان به « وادی رحمت » آن شهر انتقال داده شد.

ص: 360


1- الذریعه: ج 2 ص 463 .
2- الأموات يتكلمون معنا ص 166 .

در این میان جسد به خون آغشتۀ یکی از بندگان صالح خدا تر و تازه پدیدار گردید.

نام و مشخصات صاحب قبر برای نگارنده معلوم نشد، ولی شاهدان عینی که سنگ قبرش را همراه با جسد تر و تازه او دیده بودند گواهی دادند که این فرد در 15 سال پیش قربانی حادثه ای شده، خون پاکش به ناحق بر زمین ریخته شده است.

نگارنده گوید: یکی از مواردی که در روایات آمده است که جسد انسان نمی پوسد، جسد کسی است که به ناحق کشته شود.

* * *

136 - مشاهدات مؤلف

جسد دو تن از افراد مؤمن و متدین را نگارنده شخصاً مشاهده کرده، که هر دو را قبلاً می شناخت:

یکی از آنها شخصی بود به نام حاج احد کوره پز، که در تبریز کورۀ آجر پزی داشت، در قبرستان « شیخ کمال»(1) مدفون بود، 9 سال بعد از فوت او خواستند که قبرستان را به «مقبرة الشعرا » تبدیل کنند، و لذا بازماندگان ایشان قبر را شکافتند که استخوانهایش را به جای دیگری منتقل کنند، با جسد تر و تازۀ ایشان مصادف شدند، و لذا جنازه را در مسجد بیلانکوه گذاشتند، تا محل قبری را در نظر بگیرند.

ص: 361


1- در این قبرستان که درمحله « ولیان کوه » تبریز خیابان آبرسانی، واقع است، آرامگاه «خواجه كمال الدين خُجَندى » شاعر نامدار قرن هشتم قرار دارد، که به همین مناسبت به « شیخ كمال » شهرت دارد . كمال الدين خجندی، در ناحیۀ « خُجَند» از بلاد ما وراء النهر، بر کرانۀ سیحون، دیده به جهان گشود، در عنفوان جوانی به تبریز مهاجرت نمود و در خدمت سلطان حسین جلایر (776 - 784 ه- . ) تقرب حاصل کرد تا در سال 792 یا 803 ه. درگذشت. [ حبيب السير: ج 4 549 ، نفحات الانس ص ،549 لغتنامۀ دهخدا - حرف كاف - ص 549، لغتنامه دهخدا - حرف كاف - ص 164 و الذریعه: ج 9 ص 917 ].

نگارنده وقتی از این ماجرا مطلع شد به مسجد بیلانکوه رفته، کفن را از صورت ایشان کنار زد و صورت ایشان را مشاهده نمود .

دیگری مربوط می شود به بانوئی که در قبرستان خانباغی مدفون بود، هنگامی که خیابان عباسی تبریز را امتداد دادند این قبرستان کلّاً از بین رفت، و اینک چهارراه عبّاسی درست در محل آن قبرستان قرار گرفته است .

نگارنده به جهت نسبت دوری که با این بانو داشت در مراسم بازکردن قبرش حضور داشت. هنگامی که قبر را باز کردند با جسد تر و تازۀ این بانوی متدینه مصادف شدیم، کفن نیز تر و تازه بود. پارچه ای نیز از روی کفن انداختند و برادرش مرحوم مشهدی رسول خوشمقامی، به تنهائی جنازه را روی دست گرفت و به منزل خویش که در مجاورت قبرستان قرار داشت منتقل نمود، تا محل قبری، در قبرستان دیگری در نظر گرفته شود.

نگارنده این بانو را میشناخت و از دیانت او آگاه بود ولی از خانواده اش پرسید که آیا این بانو عمل خاصی داشت؟ گفتند که ما چیز خاصی از ایشان سراغ نداریم جز اینکه به غسل جمعه ملتزم بود.

* * *

مؤلف گوید: نگارنده به هنگام نگارش کتاب «کریمۀ اهلبیت » هرگز تصمیم نداشت که وارد این بحث شود، ولی به هنگام بحث از گزارش سرداب مجاور حضرت معصومه - سلام اللّه علیها - و بیان سالم ماندن اجساد مطهر سه بانوی بزرگوار در حرم مطهر حضرت معصومه - سلام اللّه علیها - به نظرش آمد که این بحث را دنبال کند ولی بیش از آنچه تصوّر می کرد این بحث به درازا کشید، و لذا ناگزیر شد که آن را از کتاب «کریمۀ اهلبیت» جدا کرده، به صورت مستقل منتشر نماید.

از همۀ خوانندگان گرامی تقاضامند است که اگر در مورد مطالب این کتاب پیشنهادهای اصلاحی، تکمیلی و یا انتقادی دارید برای نگارنده بنویسید، و اگر موارد دیگری سراغ دارید که اجساد نپوسیده ای کشف شده و در این نوشته نیامده،

ص: 362

برای نگارنده ارسال فرمائید تا در چاپهای بعدی مورد استفاده قرار بگیرد.

* * *

موارد احتمالی

اشاره

اینها 136 مورد از مواردی است که در این مدت کوتاه به آنها دست یافتیم، موارد دیگری نیز دوستان مطلع برای نگارنده گفته اند که قرار شده منابع و مآخذ خود را پیدا کرده در اختیار اینجانب قرار دهند.

از جمله مواردی که برای نگارنده بازگو شده ولی مدارک لازم در اختیار نبود ، موارد زیر است :

1 - اسماعیل فرزند امام صادق (عليه السلام)

گفته می شود: پیکر پاک جناب اسماعیل، فرزند برومند امام صادق (عليه السلام) که در زمان امام صادق (عليه السلام) ارتحال نموده، به هنگام تعریض خیابان « ابوذر » در «مدينۀ منوّره » تر و تازه پدیدار گردید، و لذا به قبرستان بقیع منتقل شده، در نزدیکی شهدای أُحُدِ - مدفون در بقیع - به خاک سپرده شد.

قبر شریف ایشان قبلاً در حاشیۀ خیابان ابوذر، رو به روی گنبد عبّاس ( عموی پیامبر ) قرار داشت

قبر مطهر ایشان پیشترها در داخل بقعه ای بود که آن را فاطمی ها ساخته بودند.(1)

همۀ آثار مربوط به اهلبیت توسط رژیم وهابی از بین رفته است.

2 - سید ابن طاووس

پیکر پاک سید ابن طاووس، صاحب تألیفات ارزشمندی چون: اقبال، جمال الاسبوع و مهج الدعوات، متوفای 664 ه. صدها سال پس از ارتحال تر و تازه پدیدار گردید.

این گزارش را محقق فقید مرحوم سیّد محمّد كاظم قزوینی، بر فراز منبر

ص: 363


1- بحار: ج 48 ص 296.

فرموده، ولی تاکنون به سندی در این رابطه دست نیافته ایم.

3 - میرزا حسن لاهیجی

مشهور است که جسد میرزا حسن لاهیجی، فرزند ملا عبدالرزاق، متوفّاى 1121 ه. و صاحب « شمع الیقین » و دیگر آثار ارزشمند، به هنگام تسطیح قبرستان بزرگ قم تر و تازه پدیدار گردیده، و لذا آثار قبر محفوظ مانده است.

قبر مطهر ایشان در رو به روی شیخان، در حاشیۀ خیابان ارمِ قم قرار دارد و سنگ بلندی بر فراز قبرش نهاده اند.

4 - در قله ولیان کوه

دو تن از اولیای الهی در تپه ای مدفون هستند که آن تپه را به مناسبت آن دو ولی «ولیان کوه» و آن محله را به همین مناسبت « ویلانکوه » یا « بیلانکوه » می نامند .

بیلانکوه بخشی از محله باغمیشۀ تبریز را تشکیل می دهد و آن تپه در محل به « قله » معروف است.

این نقطه از بیلانکوه از قدیم الایام قبرستان بود و تا اواخر در آنجا مرده دفن می کردند.

از قدیم مشهور بود که شبهای جمعه بر فراز این تپه نور دیده می شد بدون اینکه شمع و یا فانوسی روشن باشد.

در حدود بیست سال پیش به هنگام تسطیح قله سردابی پیدا شده که جسد دو تن از اولیای الهی در آن تر و تازه بوده است، ولی چون در آن تاریخ نگارندۀ سطور در خارج از ایران اقامت داشت سند قابل ارائه ای در دست ندارد.

5 - در مسجد امام قم

یکی از دوستان مورد اعتماد نقل میکرد که در مسجد امام حسن عسکری (عليه السلام) ، که در عهد آنحضرت در قم تأسیس شده، به هنگام تجدید بنا سردابی کشف شده که در آن جسد بنده ای از بندگان صالح خدا تر و تازه مشاهده شده است.

ص: 364

6 - ملا صالح

چندی قبل روزنامه ها گزارش دادند که در آبادۀ شیراز پیکر پاک بندۀ صالحی به نام « ملا صالح » تر و تازه پدیدار گردید.

7 - سید ابوالحسن اصفهانی

گفته می شود که پیکر مقدّس مرجع فقید شیعه آیت اللّه سید ابوالحسن اصفهانی به هنگام دفن فرزندش آقا سید محمد تر و تازه پدیدار شده است.

8 - در سِدِه

گفته می شود که در فروشانیهای سده یکی از بندگان صالحی که همه ساله در مراسم تعزیه و شبیه نقش فعّال داشته، وصیّت می کند که جنازه اش را به عتبات عالیات ببرند.

چون فوت می کند او را به رسم امانت دفن می کنند پس از چند سال باز می کنند و جسد را تر و تازه می یابند، باز هم قبر را می پوشانند و چند سال دیگر صبر می کنند تا کاملاً بپوسد، وقتی که باز می کنند باز هم تر و تازه می یابند.

9 - بانوئی نیکو تبار

یکی از دوستان مورد اعتماد نقل می کند که پیکر بانوی صالحه ای در تويسيركان بعد از سالیان متمادی تر و تازه پدیدار گردید، ولی چون چیزی از مشخصات آن را در دست نداشت، در این بخش یادآور شدیم.

10 - سید اشرف

گفته می شود پیکر پاک سيّد جليل القدر مرحوم سید اشرف در قبرستان اردبیل، در نزدیکی مسجد جمعه، هفت سال بعد از فوتش به هنگام مرمت قبر تر و تازه پدیدار گردید.

* * *

این 10 مورد از مواردی بود که گزارش نپوسیدن اجسادشان به نگارنده رسیده، جز اینکه ناقلین آنها خود به چشم خود ندیده اند، و از شاهدان عینی نقل

ص: 365

نکرده اند.

درج این موارد برای این است که اگر در میان خوانندگان کتاب، کسی اطلاعات مستندی داشته باشد، در اختیار نگارنده قرار دهد، تا در چاپهای بعدی منعکس گردد .

در پایان یکبار دیگر از همۀ خوانندگان صاحب نظر می خواهد که اگر در مورد مطالب مندرجۀ کتاب نظرهای اصلاحی و یا تکمیلی دارند، با ارسال آن بر نگارنده منت نهند.

و اگر موارد دیگری را سراغ دارند که پیکر بندۀ صالحی از بندگان خدا پس از گذشت سالیان دراز تر و تازه بوده است، به صورت دقیق بدون افراط و تفریط، به آدرس مؤلف و یا ناشر ارسال نمایند، تا در چاپهای بعدی استدراک شود.

در رابطه با مطالب مندرجه، تلاش لازم برای رسیدن به منابع مورد وثوق انجام یافته، ولی چون برای نخستین بار کتاب مستقلی در این رابطه تألیف می شود، طبعاً خالی از خلل نخواهد بود که امید است با راهنمایی خوانندگان صاحب نظر از نقایص آن کاسته شود .

* * *

ص: 366

نکاتی چند:

در اینجا مناسب است به چند نکته اشاره شود:

1 - با توجه به گزارشهای مربوط به حضرت دانیال، حیقوق و شعیب معلوم می شود که اجساد همۀ پیامبران نباید بپوسد، چنانکه از رسول اکرم (صلی اللّه عليه وآله وسلم) کردیم که فرمود:

«خداوند پیکرهای ما را بر زمین حرام کرده است ».(1)

پس آنچه نقل شده در مورد حمل استخوانهای حضرت آدم به نجف اشرف و استخوانهای حضرت یوسف به بیت المقدس، باید توجیه شود، و ممکن است در توجیه آن گفته شود که منظور از استخوانها همان پیکر پاک و مطهر آنها می باشد.

2 - مسئلۀ نپوسیدن اجساد فقط یک امر معنوی است و هرگز مربوط به نوع خاک و یا نوع اجساد نمی باشد، و لذا کسانی که تلاش می کنند که یکی از اجساد نپوسیده را به غرب برسانند تا مورد تشریح قرار بگیرد و سبب نپوسیدن آنها معلوم شود، تلاش بی ثمری است و هرگز نتیجهای عائد نخواهد شد.

3 - پوسیدن و متلاشی شدن اجساد در مدت بسیار کوتاهی انجام می گیرد، و هرگز به سال نمی کشد، و لذا اگر جسدی در چند سال نپوسید در چند قرن نیز

ص: 367


1- من لا يحضره الفقيه ج 1 ص 121، بصائر الدرجات ص 444 و بحار: ج 22 ص 550 و ج 27 ص 299

نخواهد پوسید.

این همه دستورات اکید در مورد تعجیل در دفن برای همین است که اگر چند روزی در دفن تأخیر شود احتمال تغییر یافتن در جسد می رود، چنانکه امام هشتم (عليه السلام) می فرماید:

«امر شده مردگان را دفن کنند تا تباهی جسد، نا زیبائی صورت و تغییر یافتن مشاهده نشود، زنده ها مورد آزار نباشند، مرض و فساد به جامعه سرایت نکند، و پیکر پوشیده باشد، تا دوست محزون نشود و دشمن زبان به شماتت نگشاید ».(1)

4 - در غالب مواردی که جسد نپوسیده، کفن نیز نپوسیده است ولی در موارد اندکی بدن تر و تازه بوده، ولی کفن پوسیده بود، مثلاً کفن مرحوم کلینی تغییر نیافته بود ولی کفن شیخ صدوق کلا از بین رفته بود.

ما تصور میکنیم که پوسیدن و نپوسیدن کفن دلیل خارجی دارد، و احتمالاً به مالی مربوط می شود که در مقابل آن پرداخت شده است، و این خارج از وظیفه میت است، بلکه وظیفۀ زندگان است که پول کفن را از خالصترین و پاکترین اموال بدهند.

و لذا هنگامی که سندی بن شاهک از امام کاظم (عليه السلام) اجازه می طلبد که آن حضرت را کفن کند، می فرماید:

«ما خاندانی هستیم که مهریۀ زنان، حج واجب و کفن مرده هایمان را از پاکترین اموالمان می پردازیم، و من کفن خود را به همراه آورده ام ».(2)

و می بینیم که رسول اکرم (صلی اللّه عليه وآله وسلم) برای «فاطمه بنت اسد » ضمانت می کند

ص: 368


1- عيون الأخبار: ج 2 ص 113، علل الشرائع ج 1 ص 268 و بحار ج 82 ص 46.
2- غيبت شیخ طوسی ص 23، بحار: ج 48 ص 234 و من لا يحضره الفقيه ج 1 ص 120 .

که کفنش نپوسد(1) و پیراهن خودش را به امیرمؤمنان (عليه السلام) می دهد که مادرش فاطمه بنت اسد را با آن کفن کند و می فرماید:

«من در نماز خود برایش دعا کردم که کفنش نپوسد تا وقتی که داخل بهشت شود ».(2)

شاید علاوه بر حلّیت کفن، رعایت آداب دیگری نیز مؤثر باشد، که از آن جمله است نوشتن «دعای جوشن کبیر» بر آن چنانکه امام حسین (عليه السلام) می فرماید: « پدرم به من امر فرمود که این دعا را بر کفنش بنویسم و من آن را نوشتم»(3)

در مورد نوشتن قرآن بر کفن مستندی ندیدیم جز اینکه کفنی که سلیمان بن ابی جعفر، امام کاظم (عليه السلام) را با آن کفن نمود همۀ قرآن بر آن نوشته شده بود.(4)

مرحوم آیت اللّه حاج سید احمد زنجانی متوفای 1393 ه. نیز همۀ قرآن و دعای جوشن کبیر را به خط خود بر کفنش نوشته بود.

5 - از موضوع ملک نقال چنین برداشت نشود که دیگر لزومی ندارد که مؤمن را در مشاهد مشرّفه دفن کنند، بلکه بدون تردید دفن اموات در اماکن متبرکه موجب آمرزش گناهان و یا حداقل تخفیف عذاب می گردد، و به برخی از آنها در روایات تأکید شده، مانند قم و نجف اشرف، که در روایت صحیحه آمده است: از خواص خاک نجف اینست که هر مؤمنی در آن دفن شود از فشار قبر و سؤال نکیر و منکر در امان است.(5)

از مرحوم آیت اللّه میلانی - قدّس سرّه - نقل شده که هر کس در مشهد مقدس دفن شود او نیز از فشار قبر و سؤال نکیر و منکر در امان است.

ص: 369


1- اختصاص مفید ص 148 و بحار ج 40 ص 102.
2- بحار ج 6 ص 232 و ج 18 ص 6 و ج 35 ص 82 .
3- مهج الدعوات ص 231، بحار ج 1 ص 331 و ج 94 ص 384.
4- عيون الأخبار: ج 1 ص 82 و بحار: ج 81 ص 328.
5- انوار نعمانیه: ج 4 ص 228 .

از بررسی روایات قم نیز اهمیت دفن شدن در این شهر مقدس که حرم ائمه، عُشِّ آل محمد (صلی اللّه عليه وآله وسلم) و تجلّیگاه عنایات کریمۀ اهل البیت - سلام اللّه علیها - می باشد، به خوبی روشن می شود .

امام صادق (عليه السلام) در مورد کسانی که در این شهر مقدس مدفون می شوند می فرماید: «آنها در قبرهای خود محاسبه می شوند و از آنجا مستقیماً بهشت رهسپار می شوند».

به طرف

سپس فرمود: « اهل قم مورد رحمت و مغفرت پروردگار هستند ».(1)

متن کامل این حدیث را در کتاب «کریمه اهلبیت » آوردیم.(2)

* * *

ص: 370


1- تاريخ قم ص ،92، بحار ج 60 ص 218.
2- كريمه اهلبیت ص 441 .

آخرین سخن

اشاره

اکنون که با توفیقات خداوند سبحان و تأییدات حضرت بقیة اللّه - ارواحنا فداه - این اوراق به پایان می رسد، در بخش پایانی کتاب به چند نکته اشاره می کنیم:

1 - به طوری که در مقدمۀ کتاب یادآور شدیم، اجساد مورد بحث ما اجسادی است که به قدرت خداوند متعال به عنوان پاداش اعمال صالح آنان پس از دهها، صدها و احیاناً هزاران سال تر و تازه پدیدار شده است، اما اجساد مومیائی شده و یا پیکرهایی که در مناطق یخبندان قطبی تر و تازه بمانند، از موضوع بحث ما خارج می باشند.

نظر به اینکه ممکن است برخی از خوانندگان از موضوع مومیائی کردن اجساد، معلومات لازم را نداشته باشند، چند گزارش از اجساد مومیائی شده را در اینجا می آوریم، تا عدم ارتباط موارد طرح شده در این کتاب، با اجساد مومیائی شده روشن شود:

دو جسد سه هزار ساله

خبرگزاری چین نو گزارش داد :

دو جسد مومیائی شده، متعلق به یک زوج که قدمت آن سه هزار سال است، اخیراً در گوری در منطقۀ خود مختار «زین جیانگ» واقع در شمال غربی چین كشف شده است.

ص: 371

بنا به گزارش خبرگزاری فرانسه از پکن قد مومیائی این مرد و زن هر یک به ترتیب 1/75 و 1/70 متر است، بر این اساس در زمان حیات قد آنها 2 متر و 1/90 متر بوده است.

خبرگزاری چین نو می افزاید:

اجساد مومیائی شده که دارای البسۀ کاملاً سالمی نیز هستند، در گوری به عرض 2 و عمق 2/4 متر کشف شد.

در این گور تعدادی ظروف سفالی، پیکانههای چوبی و حتی مواد خوردنی نیز به دست آمده است.

این دو مومیائی را به موزهٔ « یورومکی » مرکز زین جیانگ» انتقال دادند.(1)

سی جسد ده هزار ساله

در شرق استان «سونورا » واقع در «مکزیک » 30 جسد مومیائی شده از زیر خاک بیرون آمد.

این 30 جسد که کاملاً سالم مانده بودند، لباسهای فاخری به تن داشتند جواهرات زیادی همراهشان بود.

این اجساد که به نظر می رسید راهب باشند، بیش از 10/000 سال قدمت داشتند.

این اجساد مومیائی شده را درون غار بزرگی که تخته سنگ کوه پیکری دهانۀ آن را مسدود ساخته بود یافتند.

تا آن روز تصوّر می کردند که هنر مومیایی کردن فقط به مصریان باستان اختصاص داشته است و هیچ سر نخی به دست نیامده بود که ثابت کند مکزیکی های باستان نیز مانند مصری ها مردگان خود را مومیائی می کردند.(2)

ص: 372


1- مجلهٔ صف، خرداد ماه 1365 ش. ص 57 .
2- عجیب تر از رؤیا ص 296 .

یک جسد دو هزار ساله

جسد مومیائی شدۀ « مارکیز دوتای چینی» پس از 2100 سال تر و تازه است.

اعضای بدن، الیاف و حتی مویرگهای این جسد، که 2100 سال پیش در چین مومیائی شده، سالم و کامل باقی مانده است.

این جسد که متعلق به یک زن 50 سالۀ چینی به نام: «مارکیز دوتای » می باشد، در نوع خود یک پدیدۀ خارق العاده است، زیرا بدن هنوز نرم است، دستها و پاها قابلیت انعطاف خود را حفظ کرده اند، موها هنوز مقاوم است، اجزای بدن تازه و بدون آسیب دیدگی است، حتی رگهای خونی خاصیت ارتجاعی خود را

حفظ کرده اند، تارهای عصبی کلیه انشعابات خود را حفظ کرده اند، دریچه های قلب کاملاً در سر جای خود می باشند.

این جسد در سال 1971م. در حومه شهر « چانگشا » واقع در ایالت «هونان» در چین مرکزی کشف گردید.

دانشمندان چینی دو سال تمام سرگرم آزمایشهای مختلف در مورد این پیکر مکشوفه بودند.

در گور وی دهها چمدان حاوی لباس، مقادیر زیادی خوراکی های گوناگون، ظرف آب، بیش از یک صد مجسمۀ کوچک چوبی رنگ شده و مقادیری لباس ابریشمی، همراه وی دفن شده بود.

دفن این اشیاء در کنار مردگان، به دلیل اعتقاد آنان به رجعت و قیامت و زندگی مجدد در سرای دیگر و احیاناً در همین عالم انجام می شد.

چینی ها به هنگام کالبد شناسی این جسد از وسائل مدرن علمی، چون: میکروسکوب الکترونیک، اشعۀ ایکس و اسپکتروسترهای گوناگون استفاده کردند، و همۀ ویژگیهای این زن را به دست آوردند، از جمله این که « مارکیز دوتای » 154 سانتی متر قد 34 کیلوگرم وزن، در حدود 50 سال سن داشته، گروه خونش A

ص: 373

بوده، در فصل وفور میوه فوت کرده، که در معده اش 138 دانهٔ طالبی موجود بوده، از بیماریهای بلارزیوز، تصلب شرایین و خون لخته شدن رنج می برده، و در اثر یک حملۀ قلبی ناشی از کولیک کبدی به طور ناگهانی فوت کرده است.

در عقاید چین باستان باقی ماندن اجساد به قدری اهمیت داشت که در برخی از موارد عمل مومیائی کردن را پیش از مرگ شخص مورد نظر آغاز می کردند.

جسد این زن چینی را قبل از مومیائی کردن در مایع قرمز رنگی ضد عفونی کرده اند، گور را به شکل مکعب در عمق 20 متری زمین قرار داده اند، باسه قشر هم کانون: خاک، خاک چینی سفید و در حدود 5 تن زغال چوب، دورادور تابوت را پوشانیده، ایزولاسیون کاملی به دور آن ایجاد کرده، از نفوذ آب و اکسیژن مانع ایجاد کرده اند.

آنگاه تابوت حاوی جسد را درون تابوت دوّم، و آن را در داخل تابوت سوّم قرار داده اند.(1)

آنچه از عمل مومیائی مسلّم است این است که تمام محتویات شکم را از قلب، ریه ها، کبد و احشا خالی می کنند، آنگاه درون را با مواد ضدعفونی کننده شستشو می دهند، سپس آن را با نوعی صمغ پر می کنند، به مدت 70 روز آن را در داخل محلولهائی نگه می دارند، تا همۀ رطوبتهایش گرفته شود، سپس دستها و پاها را با مواد کتانی می پیچند و جسد مومیائی شده را در محل امنی نگه می دارند.(2)

2 - در هر موردی که ما لفظ «تر و تازه» به کار برده ایم منظور ما اجساد کاملاً نرم و تازه است، یعنی به قدری تر و تازه باشد که تصور شود انسان زنده ایست که در بستر آرمیده است.

اما اجسادی که تغییر یافته فقط شکل ظاهری آن محفوظ مانده، و یا گوشت

ص: 374


1- مجله دانستنیها، شمارهٔ 54 سال سوم به تاریخ 1 / 1360/8 ش.
2- موسوعة المورد: ج 7 ص 51 .

و پوست آن از بین رفته و به صورت اسکلت در آمده، از موضوع بحث ما بیرون است .

3 - در تهیۀ گزارشهای این کتاب تلاش لازم به عمل آمده که در حد توان از شاهدان عینی، لااقل با کمترین واسطه از شاهدان عینی نقل شود، و برای این منظور به چندین شهرستان مسافرت کرده، شاهدان عینی را پیدا نموده، گزارش را بدون واسطه دریافت کرده، مورد اعتماد بودن شخص را به دست آورده، سپس به درج آن اقدام به عمل آمده است.

4 - مواردی که در روزنامه ها منتشر شده و متن گزارش روزنامه ها به دست ما نرسیده و در کتاب منعکس نشده، اگر در اختیار سروران ارجمند باشد، با ارسال زیراکس آن، و یا شماره و تاریخ انتشار آن بر نگارنده منت نهند.

5 - در كتاب « زينة المجالس » آمده که جسد سلطان عادل نمی پوسد، سپس آورده است:

این روایت در نزد مأمون الرشيد نقل شد، مأمون دستور داد که قبر انوشیروان را باز کنند، هنگامی که جسد را باز کردند جسد را تر و تازه یافتند.(1)

ما مدرک این گفتار را پیدا نکردیم ولی بر فرض صحت، مشکلی ایجاد نمی کند، زیرا انوشیروان اگر چه کافر بود و طبعاً به بهشت راه نخواهد یافت، ولی مانعی نیست که خداوند به پاداش عدالتش او را در دنیا مشمول عنایاتش قرار دهد، از جمله دستور دهد که زمین جسدش را نپوساند.

6- از بررسی رفتار و کردار کسانی که پیکرشان نپوسیده و سیرۀ عملی شان به دست ما رسیده، به این نتیجه می رسیم که این بزرگواران علاوه بر اعمال شایسته ای که در بخش: « اجسادی که هرگز نمی پوسند » یادآور شدیم، به اعمال شایستۀ دیگری نیز مواظبت داشتند که برخی از آنها به شرح زیر است:

ص: 375


1- زينة المجالس از مجدالدین محمد حسینی مجدی.

1 - مداومت بر غسل جمعه .

2 - مداومت بر نماز شب .

3 - مداومت بر تلاوت قرآن .

4 - مداومت بر زیارت عاشورا .

5 - مداومت بر زیارت جامعه .

6 - مواظبت بر طهارت دائم.

7 - رسیدن به حوائج مردم .

8 - شرکت فعّال در مجالس عزاداری .

9 - تلاش برای تعظیم شعائر اسلامی .

10 - رازداری و تلاش برای حفظ آبروی مردم .

11 - مواظبت بر نماز اوّل وقت.

12 - زهد پیشگی و پرهیز از سهم امام در حال استحقاق .

شاید همۀ اینها در نپوسیدن بدن مؤثر باشد ولی ما مدرک روایتی بر تأثیر این اعمال بر تازه ماندن اجساد نداریم، بلکه اینها را از سیرۀ عملی افرادی که جسدشان نپوسیده است گرد آوردیم.

7 - بر اساس روایاتی که در بخش اوّل کتاب آوردیم، اجساد پیامبران در قبر نمی پوسد و گوشت پیامبران بر خاک حرام است، ولی در دو روایت تعبیری آمده که ظاهر آن بر خلاف این معنی است :

1 - به هنگام طوفان نوح (عليه السلام) تابوتی را که استخوانهای حضرت آدم (عليه السلام) در آن بود درآورد، آن را در کشتی نهاد و پس از خاتمۀ طوفان آن را در نجف اشرف دفن نمود.(1)

2 - به حضرت موسی (عليه السلام) امر شد که استخوانهای حضرت یوسف (عليه السلام) را از

ص: 376


1- كامل الزيارات ص 38 و بحار ج 11 ص 268 و ج 82 ص 66 .

مصر بیرون آورده به شام حمل کند.(1)

ما خیال می کنیم که منظور از «استخوانهای آدم » بدن او، و منظور از «استخوانهای یوسف » نیز بدن آنحضرت می باشد.

8 - علامۀ مجلسی در دائرة المعارف بزرگ شیعه: « بحارالأنوار » بخشی را به نقل جنازه ها اختصاص داده، و روایات وارده را گرد آورده، دو حدیث فوق را نیز از شواهد جواز نقل جنازه از محلی به محل دیگر برشمرده است.(2)

ظاهراً در جواز نقل جنازه پیش از دفن اختلافی نیست، ولی بعد از دفن اختلاف است، شیخ طوسی قدس سره می فرماید: هنگامی که جنازه ای را در محلی دفن کردند، انتقال دادن آن به جای دیگر جایز نیست ، ولی روایتی وارد شده بر جواز آن به مشاهد ائمه (عليهم السلام) .(3)

صاحب عروه می فرماید: چند مورد از حرمت نبش قبر استثنا می باشد ... «ششم » برای انتقال دادن به مشاهد مشرّفه و اماکن متبرکه بنا بر اقوی، اگر چه وصیت نکرده باشد، اگر چه در صورت عدم وصیّت نبش نکردن مطابق احتیاط است.

«هفتم» اینکه جنازه را در داخل تابوتی نهاده، به رسم امانت - دفن کرده باشند، که در این صورت نبش صدق نمی کند.(4)

غالب مراجع بعدی نیز فتوای صاحب عروه را امضا کرده اند.

9 - نجف، کربلا، مشهد و قم از شهرهائی است که بالخصوص دفن در آنها توصیه شده است.

ص: 377


1- الفقيه: ج 1 ص 123، خصال: ج 1 ص 205، علل الشرايع: ج 1 ص 296، عيون الأخبار: ج 1 ص 203، قرب الاسناد ص 375 و بحار: ج 13 ص 127 و ج 82 ص 67.
2- بحار: ج 82 ص 66 - 70 .
3- نهايه ص 10.
4- عروة الوثقى ص 147 .

10 - از خداوند منان خواهانیم که نویسنده و خواننده را در دنیا از زیارت این اماکن مقدسه، و به هنگام مردن از سعادت دفن در این مشاهد مشرفه، و در روز قیامت از شفاعت این خاندان محروم نفرماید و این اوراق را ذخیره سازد برای روزی که :

(يَوْمَ لَا يَنْفَعُ مَالٌ وَ لَا بَنُونَ، إِلا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ)(1)

شب هفتم صفر، شب میلاد امام هفتم ابوابراهیم حضرت موسى الكاظم (عليه السلام) در جوار پرفیض کریمۀ اهلبیت حضرت معصومه - سلام اللّه عليها -

علی اکبر مهدی پور

7 صفر الخیر 1416ه.

«حوزه علميه قم »

ص: 378


1- سوره شعراء، آیه 89 .

منابع و مآخذ

1 - آتشکدۀ آذر حاج لطفعلی ادیب، چاپ 1229 ه. بمبئی.

2 - آثار البلاد و اخبار العباد زكريا بن محمود قزوینی، متوفای 1283 ه. چاپ 1404ه. بيروت.

3 - آثار الحجّه، شیخ محمد شریف رازی چاپ 1332 ش. قم.

4 - ابواب الهدى، حاج میرزا مهدی اصفهانی، متوفّای 1365 ه. چاپ 1395 ه. مشهد مقدس.

5 - الاتحاف بحبّ الاشراف، شیخ عبداللّه شبروای چاپ مصر.

6 - اثبات الهداة، شيخ حرّ عاملی، متوفای 1104 ه. چاپ 1399 ه. قم.

7 - اثبات الوصيه، علی بن حسین مسعودی، متوفای 346 ه. چاپ قم.

8 - اجازات الحديث، سیّد احمد حسینی ،اشکوری چاپ 1410ه. قم.

9 - احتجاج طبرسی، ابو منصور احمد بن علی ،طبرسی، چاپ 1401 ه. بیروت.

10 - احسن الجزاء، سيّد محمّد رضا اعرجی فحّام، چاپ 1401 ه. قم.

11 - احسن الوديعه، سیّد محمد مهدی خوانساری چاپ 1388ه. نجف اشرف.

12 - احقاق الحق قاضی نوراللّه شوشتری، مستشهد 1109 ه. چاپ قم

13 - اختصاص، شیخ مفید، متوفای 413 ه. چاپ قم.

14 - الاربعون حديثاً، شهيد اوّل، مستشهد 786 ه. سنگی.

ص: 379

15 - ارشاد شیخ مفید، متوفای 413 ه. چاپ 1413 ه. قم.

16 - اسدالغابه، ابن اثیر متوفای 630 ه. چاپ بیروت.

17 - اسمى المناقب، محمّد باقر ،محمودی چاپ 1403 ه. بيروت.

18 - اسنى المطالب شمس الدين محمد بن محمد جزری، متوفای 833 ه. چاپ 1402ه. تهران.

19 - اشک روان بر امیر کاروان، شیخ جعفر شوشتری، متوفای 1303 ه. چاپ 1413ه. قم.

20 - الاصابه، ابن حجر عسقلانی متوفّای 852 ه. چاپ 1853 م. كلكته.

21 - اصول کافی محمّد بن یعقوب کلینی متوفّای 329 ه. چاپ بیروت.

22 - اعلام الورى امین الاسلام ،طبرسی، چاپ 1399ه. قم.

23 - الأعلام، خیر الدین زرکلی، متوفای 1396 ه. چاپ پنجم چاپ پنجم 1980م. بیروت.

24 - اعيان الشيعه، سيّد محسن جبل عاملی، متوفای 1371 ه. چاپ بیروت.

25 - اعيان النّساء، محمد رضا حکیمی چاپ 1403 ه. بيروت

26 - اقامة البرهان میرزا موسی فراهانی، چاپ سنگی تهران.

27 - اقامة الشهود، ترجمۀ منقول رضائی، شیخ محمد رضا جديد الاسلام، چاپ سنگی.

28 - اقبال، سید ابن طاووس متوفای 664 ه. چاپ تهران .

29 - الزام الناصب، شيخ علی یزدی حائری، متوفّای 1343 ه. چاپ چهارم 1397ه. بيروت.

30 - امالی سیّد مرتضی علم الهدی، متوفای 436 ه. چاپ 1373 ه. مصر.

31 - امالی، شیخ صدوق، متوفای 381 ه. چاپ 1400 ه. بیروت.

32 - امالی شیخ طوسی، متوفای 460 ه. چاپ سنگی.

33 - الامام الجواد، سيد كاظم قزوینی، متوفای 1415 ه. چاپ سوّم 1414ه. قم.

34 - امل الآمل، شيخ حرّ عاملی، متوفای 1104 ه. چاپ 1385 ه. نجف.

ص: 380

35 - الاموات يتكلمون معنا، سیّد محمّد رضوی، چاپ 1413 ه.بیروت.

36 - انساب سمعانی، متوفّای 562ه. چاپ 1400 ه. بیروت.

37 - انقراض سلسله صفويه، لارنس لاکهارت، ترجمه اسماعیل دولتشاهی، چاپ 1344 ش. تهران.

38 - الانوار البهيه، شیخ عباس قمی، متوفای 1359 ه. چاپ 1364 ش. قم.

39 - انوار المشعشين، شيخ محمد علی بن حسین كاتوزیان، چاپ سنگی تهران.

40 - انوار نعمانيه، سيّد نعمة اللّه جزایری، متوفّای 1112ه. چاپ تبریز .

41 - اهل البيت - مجله - سال دوّم 1373 ش. چاپ بیروت.

42 - الاوائل، ابوهلال عسکری، متوفّای 395 ه. چاپ مدینه.

43 - الأوائل، حاج شیخ محمد تقی تستری، متوفای 19 ذیحجه 1415 ه. چاپ 1363 ش. تهران.

44 - او خواهد آمد، داود الهامی و علی اکبر مهدی پور، چاپ هشتم 1403ه. قم.

45 - اوّلین دانشگاه و آخرین پیامبر، دکتر رضا پاک نژاد، چاپ 1352 ش. تهران.

46 - الايرانيون و الادب العربی، قیس آل قیس، چاپ 1986 م. تهران.

47 - ايضاح الحجّه، حاج شيخ محمد مظفری، چاپ 1410 ه. قم.

48 - بحار الانوار، علامه مجلسی، متوفای 1110ه. چاپ 110 جلدی تهران.

49 - البداية والنهايه، ابن کثیر، متوفای 774ه. چاپ 1409 ه. بیروت.

50 - برگی از تاریخ قزوین، سیّد حسین مدرّسی، چاپ 1361 ش. قم.

51 - برهان قاطع، محمد حسین بن خلف تبریزی، قرن 11، چاپ 1357 ش. تهران.

52 - بستان السياحه، زين العابدین شیروانی، چاپ تهران .

53 - بصائر الدرجات، محمد بن حسن صفّار، متوفای 290 ه. چاپ 1380ه. تبریز .

54 - البلدان، ابن واضح يعقوبی، ترجمۀ دکتر محمد ابراهیم آیتی، چاپ 1356 ش. تهران .

55 - بهائیان، سيّد محمّد باقر نجفی، چاپ 1357 ش. تهران .

ص: 381

56 - بهجة الآمال، حاج ملا علی علیاری، متوفای 1328 ه. چاپ 1401 ه. تهران.

57 - تاج المواليد، امين الاسلام طبرسی، متوفای 548ه. چاپ 1396 ه. قم - در ضمن مجموعۀ نفیسه -

58 - تاریخ الائمه، ابن ابی الثلج بغدادی، متوفای 325 ه. در ضمن مجموعه نفیسه.

59 - تاریخ اردبیل و دانشمندان، سید فخرالدین موسوی اردبیلی - معاصر - چاپ 1398ه. مشهد مقدس.

60 - تاريخ بغداد، خطیب بغدادی، متوفای 463 ه. چاپ بیروت.

61 - تاریخ بیهق، ابن فندق، متوفای 565 ه. چاپ 1317 ش. تهران.

62 - تاریخ حزین محمد علی حزین متوفای 1180 ه. چاپ 1332 ش. اصفهان .

63 - تاریخ ،خوی دکتر محمد امین ریاحی چاپ 1371 ش. تهران.

64 - تاریخ سامرا، شيخ ذبیح اللّه محلاتی، متوفای 1406 ه. چاپ 1368 ه. تهران.

65 - تاریخ طبری، محمد بن جریر طبری، متوفای 310 ه. چاپ 1403 ه. بیروت.

66 - تاریخ قم، شیخ محمد حسين ناصر الشريعه، متوفای 1339 ش. چاپ 1342 ش. قم.

67 - تاریخ کاشان، عبدالرحيم بن ابراهيم ضرابی، متخلّص به «سهیل» چاپ 1335 ش. تهران.

68 - التاريخ الكبير، ابو عبداللّه بخاری، متوفای 256 ه. چاپ 1407 ه. بیروت.

69 - تاریخ گزیده، حمد اللّه مستوفی، متوفای 750 ه. چاپ 1362 ش. تهران.

70 - تاريخ المدينة المنوّره، ابن شبه متوفای 262 ه . چاپ 1410 ه. تهران.

71 - تاریخ مذهبی قم، علی اصغر یونسیان، فقیهی، چاپ 1391 ه. قم.

72 - تاريخ نائین، سیّد عبدالحجّه بلاغی، متوفای 1397 ه.

73 - تاریخ و جغرافیای ارسباران حسین ،دوستی چاپ 1373 ش. تبریز.

74 - تاریخ یعقوبی، ابن واضح ،اخباری، متوفای بعد از 292 ه. چاپ 1384ه. نحف.

ص: 382

75 - التحرير الطاووسى، سیّد احمد ابن طاووس، متوفای 673 ه. چاپ 1411 ه. قم.

76 - التحصين، سيّد ابن طاووس، متوفای 664 ه. چاپ 1410 ه. بیروت (به پیوست الیقین).

77 - تحفة العالم، سيد جعفر آل بحر العلوم، متوفّای 1377 ه. چاپ 1354 ه. نجف.

78 - تدوین الأقاويل فى مشيخة الأردبيل، منوچهر صدوقی «سُها » چاپ 1397ه. تهران.

79 - التدوين في أخبار قزوین، عبدالکریم بن محمد رافعی قزوینی، متوفای 623 ه. چاپ 1408 ه. بیروت افست چاپ 1404 ه. حیدرآباد دکن.

80 - تذكرة الأنساب، ميرزا حیدر علی اصفهانی، متوفای 1214 ه. چاپ 1329 ش.

81 - تذكره عزیز اللّه امامت ،کاشانی چاپ 1384ه- . تهران.

82 - تذکرهٔ شوشتر، سیّد عبداللّه جزایری، متخلّص به « فقیر » متوفای 1173 ه. چاپ 1389ه. تهران افست چاپ 1848 م. بنگال.

83 - تذكرة الخواص، سبط ابن جوزی متوفای 654 ه. چاپ 1383 ه. نجف.

84 - تذكرة القبور، شیخ عبدالکریم ،گزی، متوفای 1341 ه. چاپ سنگی.

85 - تذکره نصر آبادی محمد طاهر ،نصرآبادی، چاپ 1317 ش. تهران.

86 - تراثنا، فصلنامۀ مؤسسة آل البیت چاپ 1414 ه . قم.

87 - تربت پاکان، سیّد حسین مدرّسی، چاپ 1355 ش. قم.

88 - ترجمه تفسير الميزان علامه طباطبائی متوفّای 1402 ه. چاپ 20 جلدی تهران .

89 - تصحيح الاعتقاد، شیخ مفید، متوفای 413 ه. - پیوست اوایل المقالات چاپ 1371 ه. تبریز .

90 - تظلّم الزهراء، رضى الدين بن نبی قزوینی، متوفای بعد از 1134 ه. چاپ 1375ه. نجف.

91 - تعليقه امل الآمل، میرزا عبداللّه افندی اصفهانی، چاپ 1410 ه. قم.

ص: 383

92 - تفسير برهان، سید هاشم بحرانی، متوفای 1109 ه-. چاپ تهران.

93 - تكمله امل الآمل، سيّد حسن صدر، متوفای 1354 ه. چاپ 1406 ه. قم.

94 - تكملۀ نجوم السماء، ميرزا محمد مهدی لکهنوی، چاپ 1397ه. قم.

95 - تلامذة العلامة المجلسى، حاج سید احمد حسینی اشکوری، چاپ 1410ه. قم.

96 - تنزيه الأولياء، ابو القاسم ابراهیمی کرمانی، چاپ 1367 ه. کرمان.

97 - تنقيح المقال، حاج شیخ عبداللّه ممقانی، متوفای 1351 ه. چاپ سنگی.

98 - تهذيب الاحكام، شیخ طوسی، متوفای 460 ه. چاپ 1406 ه. بیروت.

99 - تهذيب الكمال ،مزی متوفّای 654 ه. چاپ بیروت .

100 - توحید صدوق، شیخ صدوق، متوفای 381 ه. چاپ بیروت.

101 - ثقات الرّواة، آقا حسن موسوی اصفهانی - معاصر - چاپ 1387ه. نجف.

102 - ثواب الأعمال، شیخ صدوق، متوفای 381 ه. چاپ 1364 ش. قم.

103 - جامع الأنساب، سيّد محمّد على روضاتی، چاپ 1335 ش. اصفهان.

104 - جامع الرواة، محمد بن علی اردبیلی، قرن دوازدهم، چاپ 1403 ه. بیروت.

105 - جامع السعادات، ملاً مهدی نراقی، متوفای 1209 ه. چاپ 1368 ه. نجف.

106 - الجامع في الرّجال، حاج شیخ موسی زنجانی، متوفای 1399 ه. چاپ 1394 ه. قم.

107 - جمهرة انساب العرب، ابن حزم اندلسی، متوفای 456 ه. چاپ مصر.

108 - جنّات الخلود، محمد رضا امامی خاتون آبادی - قرن 12 ه. - چاپ 1363 ش. قم.

109 - الجنّة العاصمه، سيّد محمّد حسن میر جهانی، متوفای 1413ه. چاپ 1398ه. تهران.

110 - جنّة النعيم، ملاً محمّد باقر واعظ کجوری، متوفّای 1313 ه. چاپ سنگی 1298 ه. تهران.

111 - جوامع الكلم شامل 72 رساله از شیخ احمد احسائی، متوفای 1243 ه. چاپ سنگی .

ص: 384

112 - جولة فى الأماكن المقدّسه، سیّد ابراهیم موسوی زنجانی - معاصر - چاپ 1405ه. بيروت.

113 - حبيب السير ،خواندمیر متوفای 942 ه . چاپ 1362 ش. تهران.

114 - حدائق السياحه زين العابدین ،شیروانی چاپ 1398 ه. تهران.

115 - حلية الأولياء، ابونعیم اصفهانی، متوفّای 430 ه . چاپ 1357 ه.

116 - حياة الامام موسى بن جعفر، باقر شریف قرشی، چاپ 1390 ه . نجف.

117 - حیقوق نبی، ولی اللّه فوزی، چاپ 1372 ش. قم.

118 - خاتمۀ مستدرک میرزا حسین ،نوری متوفّای 1320ه. چاپ سنگی.

119 - خاندان سادات گوشه، سيّد محمد علی امام، چاپ 1413ه. قم.

120 - الخرائج والجرائح، قطب الدین راوندی، متوفای 573 ه.، چاپ 1409 ه. قم.

121 - دائرة المعارف الاسلامیه، جمعی از مستشرقان، چاپ 1933 م. بيروت.

122 - دائرة المعارف الاسلامیه، عبد العزیز صاحب جواهر - معاصر -.

123 - دائرة المعارف علوى، على فلسفی، چاپ مشهد .

124 - دار السلام، محمود عراقی، متوفای 1306 ه. چاپ تهران.

125 - دار السلام، میرزا حسین نوری، متوفّای 1306 ه. چاپ سوم قم.

126 - داستانهای شگفت، سیّد عبدالحسین دستغیب، متوفای 1402 ه. چاپ 1372 ش. قم.

127 - دانستنیها، مجله، سال سوم، فروردین 1360 ش.

128 - الدر المنثور، شیخ علی شهیدی، متوفای 1103 ه. چاپ 1398 ه . قم.

129 - الدرجات الرّفيعه، سیّد علی خان شیرازی، متوفّای 1130 ه. چاپ 1403 ه. بيروت.

130 - دلائل الامامه محمد بن جریر طبری، قرن پنجم، چاپ 1413 ه-. قم.

131 - دمع السجوم، ترجمۀ نفس المهموم محدث قمی، ترجمۀ شعرانی، چاپ 1374ه. تهران.

ص: 385

132 - ديوان سيّد فضل اللّه راوندی متوفای 572ه چاپ 1374 ه. تهران.

133 - الذريعه، شیخ آغا بزرگ تهرانی متوفای 1389 ه. چاپ بیروت.

134 - ذريعة النّجاة، ميرزا رفیع گرمرودی، متوفای حدود 1330 ه. چاپ 1304 ه. تبریز.

135 - ذیل تاریخ بیهق احمد بهمنیار، چاپ تهران.

136 - رجال ابن داود متوفای 707ه . چاپ 1392ه. نجف.

137 - رجال شیخ طوسی، متوفای 460 ه. چاپ نجف اشرف .

138 - رجال کشی شیخ طوسی، چاپ 1348 ش. مشهد.

139 - رجال نجاشی، متوفای 450 ه. چاپ 1407 ه. قم.

140 - رحلة ابن بطوطه، متوفای 779ه. چاپ 1322 ه. مصر.

141 - رسالۀ اسدیه، محمد قاسم مختاری عبیدلی سبزواری، چاپ تبریز.

142 - رمز المصيبة، سيّد محمود دهسرخی، چاپ 1413 ه. قم.

143 - رموز الشهاده، ترجمه نفس المهموم محدّث قمی، ترجمۀ محمد باقر کمره ای متوفای 1416 ه. چاپ 1379 ه. تهران.

144 - روزگار رهائی، کامل سلیمان، ترجمه علی اکبر مهدی پور، چاپ تهران.

145 - روضات الجنّات، سيّد محمّد باقر خوانساری، متوفای 1313 ه. چاپ 1390 ه.تهران.

146 - روضة المتقین، مولى محمد تقی مجلسی، متوفای 1070 ه. چاپ 1406 ه. قم.

147 - روضة الواعظين ابن فعّال نیشابوری چاپ سنگی 1303 ه. تهران.

148 - رياحين الشّريعه، شیخ ذبیح اللّه محلاتی، متوفای 1406 ه. چاپ تهران.

149 - رياض العلماء، میرزا عبداللّه افندی متوفّای 1130 ه. چاپ 1401 ه . قم.

150 - رياض القدس، صدرالدين محمد بن محمد حسن شعبان کردی قزوینی، چاپ سنگی 1328 ه.

151 - ريحانة الادب، ميرزا محمد علی خیابانی، متوفّای 1373 ه. چاپ سوم تبریز.

152 - زندگانی آیت اللّه چهار سوقی، سیّد محمّد على روضاتی، چاپ 1332 ش.

ص: 386

اصفهان.

153 - زندگینامۀ علامۀ مجلسی، سید مصلح الدین مهدوی، چاپ 1401 ه. اصفهان.

154 - زهرائیه، دیوان ضیائی ،دزفولی متوفّای 1333 ه. چاپ دزفول.

155 - زينة المجالس مجدالدين محمد حسینی ،مجدی چاپ سنگی 1309 ه. تهران.

156 - سبيل الرشاد، ملاً على زنوزی، متوفای 1307ه. چاپ سنگی 1310 ه. تهران.

157 - سراج المبتدئين سيّد محمود دهسرخی، چاپ سوم قم.

158 - سفرنامه ابن بطوطه متوفای 779ه-. چاپ 1359 ش. تهران.

159 - سفينة البحار ، شیخ عباس قمی متوفای 1359 ه. چاپ هشت جلدی .

160 - سلام بچه ها - مجله - سال چهارم 1372 ش. چاپ قم.

161 - سنن ابن ماجه محمد بن یزید ،قزوینی متوفای 275 ه. چاپ بیروت.

162 - سنن بیهقی متوفای 458 ه. چاپ بیروت.

163 - سوانح عمری شیخ محمد علی حزین متوفای 1181 ه. چاپ 1293 ه. لكهنو.

164 - سیراعلام النبلاء، ذهبی، متوفای 748 ه.، چاپ 1401 ه. بیروت.

165 - السيرة النبويه ابن هشام، متوفای 218 ه. چاپ

166 - شبهای پیشاور، سلطان الواعظین شیرازی متوفّای 1391 ه. چاپ تهران.

167 - شبهای مکه سید حسن ،ابطحی چاپ 1404ه. مشهد.

168 - شدّ الازار فى حطّ الاوزار، ابو القاسم جنید شیرازی، قرن هشتم، چاپ 1328 ش. تهران.

169 - شرح الزياره، شیخ احمد احسائی، متوفای 1243 ه. چاپ سنگی.

170 - شرح عرشیه، شیخ احمد احسائی، چاپ تبریز.

171 - شرح قصیدهٔ مخيّريّه، سیّد ابوالفضل تقوی، چاپ 1412 ه. قم.

172 - شهداء الفضيلة، علامه امینی متوفای 1390 ه. چاپ قم.

ص: 387

173 - شیراز شهر جاویدان، علی سامی، چاپ 1363 ش. شیراز.

174 - الشّيعة و فنون الاسلام، سید حسن صدر، متوفّای 1354 ه. چاپ بیروت.

175 - صحيفة الرّضا، منسوب به امام رضا (عليه السلام) ، چاپ 1408ه. قم.

176 - طبقات اعلام الشیعه قرن 11، شیخ آغا بزرگ تهرانی، چاپ 1411 ه. بیروت.

177 - طبقات مفسّران شیعه عبدالرّحیم عقیقی بخشایشی، چاپ 1371 ش. قم.

178 - طبقات اعلام الشیعه - قرن 12 - شیخ آغا بزرگ تهرانی، چاپ 1372 ش. تهران.

179 - طرائق الحقائق، محمد معصوم ،شیرازی چاپ 1354 ش تهران .

180 - طول عمر امام زمان علی اکبر مهدی پور چاپ 1404 ه. تهران.

181 - ضيافة الإخوان و هديّة الخُلان، رضى الدين محمد بن حسن قزوینی، متوفای 1096 ه. چاپ 1397ه. قم.

182 - عبقات حدیث منزلت میر حامد حسین متوفّای 1306ه. چاپ 1295ه. لكهنو.

183 - عجیب تر از رؤیا، اریک نورمن و فرانک ادواردز، ترجمه سیروس گنجوی، چاپ 1372 ش. تهران.

184 - عروة الوثقى، سيّد محمد کاظم یزدی، متوفای 1337 ه. چاپ 1392 ه. آخوندی، تهران

185 - علل الشرائع، شیخ صدوق، متوفای 381 ه. چاپ 1385 ه. نجف.

186 - علمای معاصرین، حاج ملا علی واعظ خیابانی، متوفای بعد از 1366 ه. چاپ 1366ه. تبریز.

187 - عمدة الطّالب ابن عنبه متوفّای 828ه. چاپ 1362 ش. قم.

188 - عهدين، تورات و انجیل ترجمۀ فارسی، چاپ 1969م. لندن.

189 - عوالم شیخ عبداللّه بحرانی، شاگرد علامۀ مجلسی، چاپ 1409 ه. قم.

190 - عيون الاخبار، شیخ صدوق، متوفای 381 ه. چاپ 1390ه. نجف.

191 - غاية الاختصار ابن زهره، چاپ بولاق.

ص: 388

192 - الغاية القصوى، آیت اللّه مرعشی نجفی، متوفای 1411ه. چاپ 1389 ه. قم.

193 - الغدير، علامه شیخ عبدالحسین امینی متوفای 1390 ه. چاپ تهران.

194 - غیبت شیخ طوسی، متوفای 460 ه . چاپ نجف اشرف.

195 - غیبت نعمانی، محمد بن ابراهیم بن جعفر ،نعمانی قرن چهارم، چاپ 1397ه. تهران.

196 - فتنۀ باب، اعتضاد السلطنة، چاپ 1351 ش.تهران .

197 - فردوس الأخبار، شیرویه بن شهردار دیلمی، متوفای 509 ه. چاپ 1407 ه. بيروت .

198 - فردوس التواريخ مولی نوروز علی بسطامی، متوفای 1309 ه. چاپ سنگی 1315ه.

199 - فرسان الهيجاء، شیخ ذبیح اللّه محلاتی، متوفای 1406 ه. چاپ 1390 ه. تهران .

200 - فروع کافی، محمد بن یعقوب کلینی، متوفّای 329ه. چاپ بیروت.

201 - فرهنگ معین، دکتر محمد معین، متوفّای 1350 ش. چاپ 1360 ش. تهران.

202 - الفصول المهمه ابن صباغ مالکی متوفای 855 ه. چاپ 1378 ه. نجف.

203 - فضائل ابن شاذان، متوفای حدود 660ه چاپ 1381ه. نجف.

204 - فقه القرآن، قطب راوندی، متوفای 573 ه. چاپ 1397 ه. قم.

205 - الفقيه = من لا يحضره الفقیه، شیخ صدوق، متوفای 385 ه. چاپ 1405 ه. بيروت.

206 - فهرست آستان قدس رضوی، محمد آصف فکرت، چاپ 1369 ش. مشهد.

207 - فهرست شیخ طوسی، متوفای 460 ه . چاپ 1403 ه. بیروت.

208 - فهرست کتابهای چاپی فارسی، خانباباخان مشار، متوفای 1400 ه. چاپ 1352 ش. تهران.

209 - فهرست منتجب الدين، ابن بابویه رازی، متوفای بعد از 600 ه. چاپ 1404ه. قم.

ص: 389

210 - فهرست نسخه های خطی کتابخانه آیت اللّه مرعشی، حاج حاج سید احمد اشکوری، چاپ قم .

211 - فوات الوفيات، محمد بن شاکر کتبی، متوفای 764 ه. چاپ بیروت.

212 - الفوائد الرّجاليه، سيد مهدی بحرالعلوم، متوفای 1212ه. چاپ 1363 ش. تهران.

213 - فوائد رضویه، شیخ عباس قمی، متوفای 1359ه. چاپ 1367 ه.

214 - قاموس الاعلام ترکی، شمس الدین سامی ،افندی، متوفای 1322 ه. چاپ 1308 ه. استانبول.

215 - قاموس الرّجال محمد تقی شوشتری، متوفّای 19 ذیحجه 1415 ه. چاپ 1410ه. قم.

216 - قاموس کتاب مقدس مستر هاکس آمریکائی، چاپ تهران.

217 - قرب الاسناد، عبد اللّه بن جعفر حمیری، چاپ 1413 ه. قم.

218 - قصص العلماء، حاج میرزا محمد تنکابنی، متوفای 1302 ه. چاپ 1364 ش. تهران .

219 - قصص قرآن صدر بلاغی متوفای 1415ه. چاپ 1341 ش. تهران.

220 - کافی شریف، محمد بن یعقوب کلینی، متوفّای 329ه. چاپ بیروت.

221 - کامل بهائی، عمادالدین حسن بن علی طبری ،قرن هفتم، چاپ تهران.

222 - الكامل في التاريخ، ابن اثیر، متوفای 630 ه. چاپ 1385 ه. بيروت.

223 - كامل الزيارات، ابن قولویه، متوفای 367 ه . چاپ 1356 ه. نجف.

224 - كرامات صالحین، شیخ محمد رازی، چاپ 1374 ش. قم.

225 - کتابشناسی مجلسی، حسین درگاهی و علی اکبر تلافی، چاپ 1370 ش. تهران .

226 - الكرام البررة، شيخ آغا بزرگ تهرانی، متوفای 1389 ه. چاپ 1404 ه. مشهد.

227 - الكتاب المقدّس، تورات و انجیل، ترجمۀ عربی، چاپ 1816م. نیویورک.

ص: 390

228 - کریمۀ اهلبیت، علی اکبر مهدی پور، چاپ 1415ه. قم.

229 - كشف الظنون، مصطفى چلبی، متوفای 1067ه. چاپ 1387ه.تهران.

230 - كشف الغمّه، علی بن عیسی اربلی، متوفای 693 ه. چاپ بیروت.

231 - کشکول، احمد قاضی زاهدی - معاصر - چاپ 1400 ه. قم.

232 - کشکول طبسی، سیّد علینقی طبسی - معاصر - چاپ هشتم 1363 ش. مشهد.

233 - كفاية الاصول، آخوند خراسانی متوفای 1329 ه. چاپ 1412 ه. قم.

234 - كمال الدين شيخ صدوق، متوفای 381ه. چاپ 1359 ش. تهران.

235 - كنز الفوائد، ابوالفتح کراجکی، متوفای 449 ه. چاپ سنگی.

236 - الكنى و الالقاب، شيخ عباس قمی، متوفای 1359 ه.

237 - كيهان اندیشه، شماره 6، چاپ 1365 ش. قم.

238 - کیهان فرهنگی، سال نهم، شمارهٔ 12 چاپ 1371 ش. تهران .

239 - گنجینۀ آثار قم، عباس فیض، چاپ 1349 ش. قم.

240 - لآلى الأخبار، محمد نبی تویسیرکانی، متوفای حدود 1320 ه. چاپ قم.

241 - لباب الأنساب، ابوالحسن علی بن زید بیهقی، متوفای 565 ه. - مخطوط -.

242 - لسان العرب، ابن منظور، متوفای 711ه. چاپ 1408ه. بیروت.

243 - لسان الميزان، ابن حجر عسقلانی، متوفای 852 ه. چاپ 1408 ه. بیروت.

244 - لغتنامۀ دهخدا، علی اکبر دهخدا، متوفّای 1334 ش. چاپ دوم تهران.

245 - لمعة النّور والضياء، سيّد شهاب الدین مرعشی نجفی، متوفای 1411 ه. چاپ 1384ه. تهران.

246 - لواعج الأشجان، سید محسن عاملی، متوفای 1371 ه. چاپ 1331 ه. صیدا.

247 - لؤلؤ و مرجان، میرزا حسین نوری، متوفای 1320ه. چاپ 1364 ش. تهران.

248 - لؤلؤة البحرين، شیخ یوسف بحرانی، متوفای 1187 ه. چاپ 1358 ه. نجف.

249 - اللؤلؤة الثّمينة فى الآثار المعنعة المروية، محمد بن محمد بن احمد چشتی داغستانی، چاپ 1306 ه. مصر.

ص: 391

250 - مثير الأحزان، ابن نما حلّی، متوفای 645 ه. چاپ 1406 ه. قم.

251 - مجالس المؤمنين، قاضی نوراللّه شوشتری، مستشهد 1019 ه. چاپ تهران.

252 - مجله صف خرداد ماه 1365 ش.

253 - مجموعۀ تاریخی - مذهبی مشهد اردهال، حسین فرّخ یار، چاپ 1369 ش. تهران .

254 - مجموعۀ نفیسه، شامل شش رسالۀ ارزنده، چاپ 1396 ه. قم.

255 - المختار من كلمات الامام المهدى - شيخ محمد غروی - معاصر - چاپ 1414ه. قم.

256 - مخزن المعانی فی ترجمة العلامة الممقانی، حاج شیخ عبداللّه ممقانی، متوفای 1351 ه. چاپ 1345ه. نجف اشرف - به پیوست مقباس الهداية -.

257 - مدینه شناسی، سیّد محمّد باقر نجفی، چاپ 1364 ش. آلمان.

258 - مرآة البلدان، محمد حسن خان اعتماد السلطنه، متوفای 1313 ه. چاپ تهران.

259 - مرآة الحرمين، ابراهیم رفعت پاشا، متوفای 1353 ه. چاپ عربستان.

260 - مراقد المعارف، شیخ محمد حرزالدین، متوفای 1365ه. چاپ نجف .

261 - مرگی در نور، عبدالحسین مجید کفائی، چاپ 1358 ش. تهران.

262 - مزارات اهل البيت، محمد حسین حسینی ،جلالی چاپ 1415ه. بیروت.

263 - المستجاد، علامه حلّی، متوفای 726 ه. چاپ 1396ه-. قم، در ضمن مجموعهٔ نفیسه .

264 - مستدرک صحیحین، حاکم نیشابوری، متوفای 405 ه . چاپ 1324 ه. حیدرآباد دکن .

265 - مستدرک وسائل الشّیعه، میرزا حسین نوری، متوفای 1320 ه. چاپ 1407 ه. قم.

266 - المسلسلات، ابو محمد جعفر بن احمد قمی، معاصر شیخ صدوق.

267 - مسند احمد حنبل، متوفای 241 ه. چاپ 1313 ه. قاهره.

ص: 392

268 - مسند فاطمة الزهراء، سیّد حسین شیخ الاسلامی، چاپ 1412ه. قم.

269 - مصفّى المقال، شیخ آغا بزرگ تهرانی، متوفای 1389 ه. چاپ 1378 ه. تهران.

270 - معارف الرّجال، محمد حرز الدین متوفّای 1365 ه. چاپ 1405 ه. قم.

271 - معالم العلماء، ابن شهر آشوب، متوفّای 588ه چاپ 1380 ه. نجف اشرف.

272 - معالى السبطين، شيخ محمد مهدی مازندرانی حائری، چاپ 1380 ه. تبریز.

273 - معجم الادباء، یاقوت حموی متوفّای 626 ه. چاپ بیروت .

274 - معجم البلدان، یاقوت حموی، چاپ 1399 ه. بیروت.

275 - معجم الثّقات، ابوطالب تجليل - معاصر - چاپ 1404 ه. قم.

276 - معجم رجال الحدیث، آیت اللّه خوئی، متوفای 1413 ه. چاپ 1403 ه. بیروت.

277 - معجم کبیر، ابوالقاسم سلیمان بن احمد طبرانی، متوفای 360 ه . چاپ كبير 1404ه. بيروت.

278 - معجم المؤلّفين، عمر رضا کحاله، چاپ بیروت.

279 - معدن البكاء، مولى محمد صالح برغانی قزوینی، متوفای 1283 ه. - مخطوط -.

280 - معراج السعاده، ملا احمد نراقی، متوفای 1245 ه. چاپ 1332 ش. تهران.

281 - مقتل الحسين، موفق بن احمد مكى - اخطب خوارزم - متوفای 568 ه. چاپ 1367ه. نجف اشرف.

282 - المقنع، شیخ صدوق، متوفای 383 ه . چاپ 1415 ه. قم.

283 - مكارم الاخلاق، حسن بن فضل طبرسی - قرن ششم - چاپ 1393 ه. بیروت.

284 - مکتب تفکیک محمد رضا حکیمی - معاصر - چاپ 1373 ش. قم.

285 - مناقب ابن شهر آشوب، متوفّای 588 ه. چاپ بیروت.

286 - مناهج المعارف، سیّد ابوالقاسم جعفر خوانساری، متوفای 1157 ه. با مقدمهٔ مبسوطی از سید احمد روضاتی چاپ 1392ه. تهران.

287 - منتخب التواريخ ، حاج ملا هاشم خراسانی، متوفای 1352 ه. چاپ 1330 ش. تهران .

ص: 393

288 - منتخب طریحی، فخر الدين طریحی نجفی، متوفای 1085 ه. چاپ 1368 ش. قم.

289 - منتقلة الطالبيه، ابواسماعيل ابراهيم بن ناصر بن طباطبا - قرن پنجم - چاپ 1388ه. نجف اشرف.

290 - منتهى الآمال، شيخ عباس قمی متوفّای 1359 ه. چاپ 1379 ه. تهران.

291 - منقول رضائی = اقامة الشهود في ردّ اليهود.

292 - مهج الدعوات، سيّد ابن طاووس ، متوفای 664 ه. چاپ سنگی 1323 ه. تهران .

293 - موجز تواریخ اهل البيت، محمد طاهر سماوی، چاپ 1385ه. نجف.

294 - موسوعة العتبات المقدّسه، جعفر خلیلی، چاپ 1407 ه. بیروت.

295 - موسوعة المورد، منیر بعلبکی، چاپ 1980م. بیروت.

296 - الموطأ، مالک بن انس، متوفای 179ه. چاپ 1370 ه. قاهره.

297 - مؤلفين کتب چاپی، خانبابا مشار، متوفای 1400ه. چاپ 1340 ش. تهران.

298 - مولود کعبه محمد علی اردوبادی، متوفای 1380ه. ترجمه عیسی اهری چاپ قم .

299 - الميزان، علامه سيّد محمد حسین طباطبائی، متوفای 1402 ه. چاپ بیروت.

300 - ميزان الاعتدال ،ذهبی، متوفای 748 ه. چاپ بیروت.

301 - مینودر، سیّد محمد علی گلریز، چاپ 1368 ش. قزوین.

302 - النّجوم الزاهرة، يوسف بن تغری بردی، متوفای 876 ه. چاپ مصر.

303 - نجوم السماء ، محمد على بن محمد صادق هندی، متوفای 1309 ه. چاپ 1303 ه. لكهنو.

304 - نزهة القلوب، حمداللّه مستوفی، متوفای 750 ه. چاپ تهران .

305 - نسب قریش، مصعب بن عبداللّه زبیری، متوفای 216 ه. چاپ مصر.

306 - نسیم بهاری در احوال حکیم نزاری، مرتضی مجتهدزاده، چاپ 1304 ش. مشهد .

ص: 394

307 - نفحات الانس عبدالرّحمن جامی متوفای 898 ه. چاپ هند.

308 - نفس المهموم، شيخ عباس قمی، متوفای 1359 ه. چاپ 1405 ه. قم.

309 - نقباء البشر، شیخ آغا بزرگ تهرانی، متوفای 1389 ه. چاپ 1404 ه. مشهد.

310 - نقد الرّجال، سيّد مصطفى تفرشی، متوفای بعد از 1044ه. چاپ سنگی .

311 - نگاهی به آذربایجان شرقی، ایرج افشار، چاپ 1369 ش. تهران.

312 - نهاية شيخ طوسی، متوفای 460 ه. چاپ 1400 ه. بیروت.

313 - نوابغ الرّوات، طبقات - قرن 4 - شیخ آغا بزرگ تهرانی، متوفای 1389 ه. چاپ بيروت.

314 - نوادر علی بن اسباط، از اصحاب امام رضا (عليه السلام) در ضمن اصول ستة عشر، چاپ 1405ه. قم.

315 - نور الأبصار، سيّد مؤمن شبلنجی، متوفای بعد از 1308 ه. چاپ بیروت.

316 - نور باهر، در ترجمۀ حضرت علی بن امام محمد باقر، حاج شیخ محمد باقر مرندی، متوفّای 1416ه. چاپ 1381ه. قم.

317 - نور الثقلين، عبدالعلی حویزی، متوفّای 1112 ه. چاپ 1383 ه. قم.

318 - هديّة الرّازی، شیخ آغا بزرگ تهرانی، چاپ 1403 ه. تهران.

319 - هدية الاحباب، شيخ عباس قمی، متوفای 1359 ه. چاپ 1363 ش. تهران.

320 - هديّة العباد، شيخ عباسعلی ادیب، چاپ اصفهان.

321 - وسائل الشيعه، شیخ حرّ عاملی، متوفای 1104 ه. چاپ 30 جلدی قم.

322 - وفاء الوفاء، نور الدين سمهودی، متوفای 911 ه . چاپ 1401 ه. بیروت.

323 - وفيات الاعيان ابن خلکان متوفای 681 ه. چاپ 1397 ه. بیروت.

324 - وقايع السنين و الأعوام، مير عبدالحسين خاتون آبادی، متوفای 1105 ه.

325 - وقايع الشهور و الايام، محمد باقر بیرجندی، متوفای 1352 ه. چاپ سنگی 1352 ه. تهران.

326 - یادگارهای یزد ایرج افشار، چاپ 1354 ش. تهران.

ص: 395

327 - یادنامۀ علامۀ مجلسی، ویژه نامه روزنامۀ رسالت، چاپ 2/25/ 68 ش. برابر 9 شوّال 1409ه. قم.

328 - اليقين، سيّد ابن طاووس متوفای 664 ه. چاپ 1410 ه. بیروت.

329 - ينابيع الموده، سلیمان بن ابراهیم قندوزی، متوفای 1294 ه. چاپ قم.

330 - يوسف زهرا، علی اکبر مهدی پور، چاپ 1372 ش. قم.

* * *

ص: 396

فهرست مطالب

پیشگفتار...5

اجسادی که نمی پوسد...17

اجسادی که نپوسیده است...22

1 - حضرت دانیال / شوش /...22

2 - حضرت حیقوق / تويسركان /...26

3 - قادم بن اسماعيل...30

4 - حضرت شعیب...31

5 - حسان بن سنان اوزاعی / آفریقا /...32

6- حارث بن شعیب غسانی...33

7 - حبيب بن نوباجر...33

8 - طالوت...34

9 - جسد دو هزار ساله / زنجان /...36

10 - رضوى و حيّا...39

11 - در مسجد رمله / فلسطین /...41

12 - در مسجد سهله / كوفه /...42

13 - جناب عبداللّه / مدينه /...45

14 - عمرو بن جموح و عبداللّه بن عمرو / مدينه /...48

15 - جناب حمزه سید الشهداء / مدينه /...49

ص: 397

16 - حذيفة بن يمان / مداين / ...50

17 - حرّ بن یزید ریاحی / کربلا / ...52

18 - شهدای کربلا / کربلا / ...57

19 - حبيب بن مظاهر / كربلا / ...58

20 - حضرت رقیه / شام / ...59

21 - مشهد اردهال کاشان / ...68

22 - على بن شاذان / قزوین / ...79

23 - حضرت شاهچراغ / شیراز / ...89

24 - علاء الدين حسين / شیراز / ...93

25 - حلیمه خاتون / قزوین / ...96

26 - امامزاده علی اصغر / زرآباد / ...97

27 - امامزاده حمزه / کروگان / ...103

28 - میمونه دختر موسی مبرقع / قم / ...105

29 - امامزاده طاهر / شهرری / ...108

30 - بی بی حیات / یزد / ...110

31 - امامزاده ریحان / خمین /...113

32 - امامزاده سپهسالار / کرج / ...115

33 - در بندر دیر / بوشهر / ...116

34 - زبیده خاتون / نراق /...119

35 - امامزاده نصر اللّه / يزد / ...121

36 - امامزاده سیّد محمّد / سده / ...125

37 - سیّد محمّد گیاهخوار / شوشتر / ...126

38 - شاه سيّد على / نائين / ....127

39 - شاه شهیدان / دیلمان / ...128

40 - امامزاده انار / یزد / ...130

41 - شیخ عماد / اهر / ...130

ص: 398

42 - سيّد بهلول / خوى / ...133

43 - سیّد غریب / رفسنجان / ...135

44 - ابن قولویه / قم / ...135

45 - کلینی / بغداد / ...136

46 - شیخ صدوق / شهرری / ...137

47 - سیّد مرتضی علم الهدى / كاظمين / ...141

48 - امین الاسلام طبرسی / مشهد / ...145

49 - قطب راوندی / قم / ...148

50 - گروهی از بندگان صالح خدا / قزوین / ...153

51 - عمو عبد اللّه / اصفهان / ...155

52 - نزاری بیرجندی / بیرجند / ...156

53 - كفعمی / جبل عامل / ...158

54 - مردی نیکو سرشت / کاشان / ...161

55 - در بقعه محتشم/ کاشان / ...162

56 - شیخ عبد اللّه شوشتری / اصفهان / ...167

57 - شیخ علی شهیدی / مشهد / ...163

58 - آقا جمال خوانساری / اصفهان / ...167

59 - مولی محمد هادی بیدگلی / بیدگل کاشان / ...170

60 - پسر علامه مجلسی / اصفهان / ...175

61 - خاندان صفوی / قم / ...182

62 - سیّد محمد رضوی / مشهد / ...187

63 - سیّد محمد سبزواری / مشهد / ...188

64 - نراقی / نجف اشرف / ...189

65 - سیّد محمّد مهدی بحر العلوم / نجف / ...194

66 - حاج سید مهدی شهید / مشهد / ...201

67 - سيدى جليل القدر / نجف / ...203

ص: 399

68 - در بقعهٔ داود بن سلیمان / قزوین / ...204

69 - شیخ حیدر آل محفوظ / جبل عامل / ...210

70 - ميرزا محمد حسن خان صدر اصفهانی / نجف /...211

71 - شیخ خلف حائری / کربلا / ...214

72 - شیخ خضر شلال / نجف / ...215

73 - شهید ثالث / قزوين / ...218

74 - سيّد محمّد تقی قزوینی / کربلا / ...225

75 - میر سیّد حسن مجتهد خوانساری / اصفهان / ...232

76 - فاضل دربندی / تهران / ...234

77 - ملا علی قارپوز آبادی / زنجان / ...237

78 - حاج سیّد حسین کوهکمری / نجف / ...239

79 - ملا محمد صادق پیکانی / اصفهان / ...241

80 - حاج ابو طالب قمى / قم / ...241

81 - مردی نیکو سرشت / دهسرخ / ...242

82 - آقا لطیف راجی / کاشان / ...243

83 - سيّد محمّد علی نبوی / دزفول / ...244

84 - یک تاجر تبریزی / قم / ...246

85 - كربلاى محمّد طاهر جيلاني / جيلان / ...248

86 - ملا محمد صادق ابرقویی / ابرقو / ...249

87 - سید رضی رضوی کشمیری / نجف / ...250

88 - سیّد مرتضی خلخالی / اردبیل / ...251

89 - آقا حسین گلپایگانی / گلپایگان / ...255

90 -شيخ محمد حسن آشتیانی / تهران / ...255

91 - میرزا حسین نوری / نجف / ...257

92 - فاضل شربیانی / نجف / ...259

93 - سیّد حسین گوشه / دزفول / ...262

ص: 400

94 - شیخ محمد حسن ممقانی / نجف / ...268

95 - سیّد مرتضی رضوی کشمیری / نجف/...280

96 - پیرزنی نیک اختر | نجف /...283

97 - ميرزا على محمد جیلانی / جيلان / ...284

98 - آخوند خراسانی / نجف / ...284

99 - سیّد حسین قزوینی / قزوین / ...286

100 - ضیائی دزفولی / دزفول / ...288

101 - سید اسد اللّه اشکوری / نجف / ...290

102 - سيّد على داماد / نجف / ...292

103 - سید محمد مهدی خوانساری / اصفهان / ...294

104 - شریعت اصفهانی / نجف اشرف / ...297

105 - میرزا علی اکبر اردبیلی / اردبیل / ...299

106 - سید موسی زرآبادی / قزوین / ...313

107 - سيد حسن صدر / كاظمين / ...322

108 - معلم قرآن / شاهرود / ...325

109 - مولى عبد اللّه علیاری / عليار / ...326

110 - مفیدی گرگانی / گرگان / ...326

111 - مؤذن نماز / گرگان / ...327

112 - پیرمردی ناشناخته / کربلا / ...328

113 - سيد ناصر اهوازی / نجف / ...331

114 - شیخ فضل اللّه نیشابوری / نیشابور / ...332

115 - حاج شیخ موسی خوانساری / نجف / ...338

116 - سیّد حسین اشکوری / مشهد / ...340

117 - سید علی اصغر کوکبی / تبریز / ..341

118 - یک عالم ربانی / لنگرود / ...343

119 - سیّد علی نوری / نجف / ...344

ص: 401

120 - شاعر اهلبیت / قم / ...345

121 - سیّد عبداللّه خليفه / نجف / ...347

122 - سید مهدی امامی / نجف / ...348

123 - سيّد حسين حمّامی / نجف / ...349

124 - بانویی نیکو سرشت / خوی / ...350

125 - بانویی از تبار صالحان / آذر شهر / ...351

126 - مردی رازدار / مهدی شهر / ...352

127 - بانویی نیک فرجام / کربلا / ...353

128 - سيّد اسماعیل حسینی/ گوگان / ...353

129 - حاج سيد نصر اللّه بنی صدر / نجف / ...354

130 - شيخ صدرا بادکوبه ای / نجف / ...355

131 - فاضل لنکرانی / قم / ...355

132 - حاج حسین صلواتی / قم / ...357

133 - يوسف پرخیال / یزد / ...357

134 - بانویی نیک سیرت / قم / ...358

135 - مظلومی گمنام / تبریز / ...360

136 - مشاهدات مؤلّف / تبریز / ...361

موارد احتمالی ...363

نکاتی چند ...367

آخرین سخن ...371

منابع و مآخذ ...379

فهرست مطالب ...397

فهرست مطالب جنبی کتاب ...403

آثار چاپ شدۀ مؤلّف ...406

* * *

ص: 402

فهرست مطالب جنبي کتاب

اجساد مومیایی شده ...371

اسباب و مسببات ...7

استثناها در جهان خلقت ...9

امام رضا (عليه السلام) و رأس جالوت ...29

اناجیل و ظهور مصلح جهان ...26

انتظار فرج ... 30،25

اولاد امام رضا (عليه السلام) ...86

اوّلین شارح نهج البلاغه ...152

پروفسور فریچه و سید حسن صدر ...324

تاریخ فوت راوندی ...75

تشرّفات علامه بحرالعلوم ...197

ثوره عشرين ...293

چنار خونبار ...102،97

خاک و پیکر پیامبران ...17

خاندان خسروشاهی ...191

ختم قل هو اللّه احد ...124

دانیال و حضرت مهدی (عليه السلام) ...25

ص: 403

دختران امام جواد (عليه السلام) ...120

دعا زیر ناودان طلا ...211

دعاى جنة الاسماء ...226

زرآباد قزوین ...97

سادات قل اللّهى ...123

سلطان عطا بخش ...159

سيّد محمّد، فرزند امام هادی (عليه السلام) ...159

شاهزاده حسین ...83

شیخیه و شهید ثالث ...219

طَبَرْسی و طَبْرَسی ...145

عاتكه همسر امام حسین (عليه السلام) ...64

علامۀ مجلسی ...177

عوامل نپوسیدن جسد ...376،18

قاقزان قزوین ...153

قتل عام مردم کربلا ...270

كتاب صحيفة الرّضا ...206

كرامات سیّد موسى زرآبادی ...315

کرامات شیخ شلال .. .216

کربلا کعبۀ دلها ...339

لقب بحر العلوم ...201،194

لقب علم الهدى ...142

مداومت بر زیارت عاشورا ...335،231

مدفونین در حرم حضرت معصومه ...105

مسجد سهله ...42

ص: 404

مشهد قالی شویان ...69

مقتل ابو مخنف ...63

محقق کاشانی ...171

ملک نقال نقال ...334،262

ممقانی و سهم امام ...275

منار جنبان ...155

مهادی اربعه ...201

نسب امامزاده طاهر ...109

نسب شاهزاده ناصر ...246

نُوَمه کیانند ...13

وادى السّلام ...335

واژه پسر انسان ...26

واژه هور قلیائی ...219

وهابيان و ائمه بقيع ...302،46

یاد صالحان ...11

* * *

ص: 405

آثار چاپ شدۀ مؤلف

در رابطه با قرآن:

1 - قرآن معجزۀ جاودان / ترکی / انتشارات زمان / استانبول

2 - ترجمۀ مصوّر سورة الرّحمن / به چهار زبان / انتشارات اوس / استانبول

3 - ترجمه مصوّر سوره رعد / به سه زبان / دفتر نشر / تهران

4 - سیری در ترجمه های قرآن / سلسله مقالات / مجله نسل نو

فضایل و مناقب پیشوایان:

الف: رسول اکرم (صلی اللّه عليه وآله وسلم) :

5 - علامۀ اقبال در مدینه / چاپ اوّل / دارالتبليغ / قم

ب: امیرمؤمنان (عليه السلام) :

6 - چهل حدیث در مناقب اوّلین پیشوا / چاپ اوّل / رسالت / قم

7 - على و فلسفه الهی / چاپ اوّل / بنیاد علامۀ طباطبائی / قم

8 - خمسون منقبة من مناقب اميرالمؤمنين / مؤسّسة الغدير / قم

9 - رهبری در اسلام / ترکی / انتشارات زمان / استانبول

ج: حضرت فاطمه (عليها السلام) :

10 - دراسة عن حياة فاطمة / عربی / چاپ بحرین

11 - بانوی اسلام / چاپ اوّل / دارالتبلیغ / قم

12 - حضرت فاطمه / ترکی / انتشارات زمان / استانبول

13 - چهل حدیث در مناقب ام ابیها / چاپ اوّل / رسالت / قم

ص: 406

14 - سند حدیث کساء / چاپ دوّم / رسالت / قم

د: امام حسین (عليه السلام) :

15 - عاشورا چه روزیست؟ / ترکی / انتشارات زمان / استانبول

16 - تاریخچهٔ عاشورا / ترکی / انتشارات زمان / استانبول

17 - زیارت عاشورا و آثار معجز آسای آن / رسالت / قم

ه : امام صادق (عليه السلام) :

18 - دانشگاه امام صادق (عليه السلام) / دارالتبليغ / قم

و حضرت معصومه (عليها السلام) :

19 - در حریم حضرت معصومه / چاپ اوّل / نشر حاذق / قم

20 - کریمه اهلبیت / چاپ اوّل / نشر حاذق / قم

ز: مهدویت :

21 - او خواهد آمد / چاپ هشتم / نشر مرتضی / قم

22 - جزیره خضرا / چاپ هفتم / رسالت / قم

23 - روزگار رهائی / چاپ سوم / نشر آفاق / تهران

24 - نقش امام زمان در جهان هستی / دارالتبلیغ / قم

25 - طول عمر امام زمان / چاپ دوّم / انتشارات کعبه / تهران

26 - چهل حدیث پیرامون یوسف زهرا / نشر حاذق / قم

27 - چهل حدیث پیرامون نور یزدان / نشر حاذق / قم

28 - چهل حدیث از غیبت فضل بن شاذان / نشر حاذق / قم

29 - میلاد نور / چاپ اوّل / مسجد صدريه / تهران

30 - حضرت مهدى و رابطة العالم الاسلامی / ترکی / استانبول

31 - جزيرة خضرا / ترجمۀ اردو / انتشارات ولى عصر / لاهور

32 - جزیره برمودا / ترجمه اردو / جمعيّت المنتظرین /کراچی

33 - طول عمر امام زمان / ترجمۀ اردو / انتشارات ولى عصر / لاهور

اعتقادات:

34 - اعتقادات علامه مجلسی / چاپ اوّل / حسینیۀ عمادزاده / اصفهان

ص: 407

35 - تشیّع یا اسلام راستین / بنیاد بعثت / تهران

36 - معارف اسلام / ترکی / انتشارات زمان / استانبول

ادیان:

37 - تاریخ شیعۀ زیدیه / چاپ اوّل / دانشگاه شیراز

عبادات:

38 - اسرار نماز / چاپ اوّل / انتشارات کعبه / تهران

39 - روزه در اسلام / ترکی / انتشارات زمان / استانبول

40 - نقش روزه در درمان بیماریها / به هشت زبان / کعبه / تهران

نیایش:

41 - ارمغان مجلسی / چاپ سوّم / رسالت / قم

تراجم:

42 - ابوریحان بیرونی / چاپ دوّم / دارالتبلیغ / قم

43 - میثم تمار / چاپ اوّل / انتشارات توحيد / تهران

پراکنده:

44 - ارزیابی تمدّن غرب / چاپ سوم / رسالت / قم

45 - راهنمای قبله / ترکی / انتشارات زمان / استانبول

46 - قربانیان الكليسم / سلسله مقالات / مجله نجات نسل جوان

47 - جغرافیای کشورهای اسلامی / سلسله مقالات / مجله نسل نو

48 - صدها مقاله در مجله های الهادی مکتب اسلام نسل نو نسل جوان پیام شادی، بشایر ... و روزنامه های ندای ،اسلام مهد آزادی آذر آبادگان، توحید، هجرت و .... و سالنامههای سیمای اسلام و نجات نسل جوان.

49 - دهها مصاحبه با روزنامههای پر تیراژ ،استانبول، مجلّة « المنطلق » بیروت و رابطه شباب المسلم » لندن.

50 - دهها پیشگفتار ویرایش ،تحقیق، تصحیح، تقریظ، استخراج، استدراک پانویسی و کتابنامه نویسی بر آثار دیگران .

* * *

ص: 408

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109