سیره نظامی امیرالمومنین علیه السلام

مشخصات کتاب

سرشناسه : حاجی زاده، یدالله، 1354 -

عنوان و نام پديدآور : سیره نظامی امیرالمومنین علیه السلام/ یدالله حاجی زاده؛ تهیه کننده مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات.

مشخصات نشر : قم مرکز مدیریت حوزه های علمیه، 1392.

مشخصات ظاهری : 336ص.

شابک : 978-964-2638-87-1

وضعیت فهرست نویسی : فیپا

موضوع : علی بن ابی طالب (علیه السلام)، امام اول، 23 قبل از هجرت - 40ق. -- دیدگاه درباره حمله و دفاع (علوم نظامی)

موضوع : علی بن ابی طالب (علیه السلام)، امام اول، 23 قبل از هجرت - 40ق. -- دیدگاه درباره جهاد

موضوع : علی بن ابی طالب (علیه السلام)، امام اول، 23 قبل از هجرت - 40ق. -- جنگ ها

موضوع : جنگ -- جنبه های مذهبی -- اسلام جهاد

شناسه افزوده : مرکز مدیریت حوزه های علمیه

شناسه افزوده : حوزه علمیه قم. مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات

رده بندی کنگره : BP38/09 /ح 8ح2 1392

رده بندی دیویی : 297/951

شماره کتابشناسی ملی : 3346796

تقدیم به منجی عالم بشریت و عدالت گستر جهان، حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، علما و مراجع عظام تقلید، امام راحل، مقام معظم رهبری و همه ی جویندگان حقیقت و پویندگان راه تعالی و پیشرفت جامعه ی اسلامی.

خیراندیش دیجیتالی : انجمن مددکاری امام زمان (عج) اصفهان

ویراستار کتاب : خانم نرگس قمی

تقدیم به :

ص: 1

منجی عالم بشریت و عدالت گستر جهان،حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف )،علما و مراجع عظام تقلید ،از امام راحل،مقام معظم رهبری و همه ی جویندگان حقیقت و پویندگان راه تعالی و پیشرفت جامعه ی اسلامی.

ص: 2

فهرست مطالب

مقدمه...1

فصل اول :جنگ و جهاد در السلام...3

اسلام و جنگ...5

اقسام جنگ در اسلام...9

1.جنگ با مشرکان...9

2.جنگ با کفّار...10

3.جنگ با اهل کتاب...10

4.جنگ با منافقان...11

5.جنگ با اهل بغی...12

6.جهاد رها ییبخش...14

7.دفاع و مقابله به مثل...15

فصل دوم :نظامی گری از دیدگاه امام علی (علیه السلام)...19

گفتار اول:جایگاه جهاد و جهاد گران در ساختار حکومت...21

گفتار دوم :ویژگی های جنگ و جهاد از دیدگاه امام علی علیه السلام...27

1.جنگ و جهاد در راه خدا...27

2.جنگ،آخرین راهکار...29

گفتار سوم :اهداف جنگ و جهاد از دیدگاه امام علی علیه السلام...34

1.مبارزه با انحراف و گمراهی...35

2.مبارزه با متجاوزان و عاصیان...37

3.اصلاح جامعه انسانی...40

4.کسب عزّت ...41

5.احیاء حق و بر پایی عدالت...43

شبهه ی حق و برپایی عدالت...43

شبه ی مشروعیت جنگ های امام علی علیه السلام...44

ص: 3

دلائل مشروعیت جنگ های امام علی علیه السلام...45

الف:روایات پیامبر صلی الله علیه وآله...45

ب:صدق عنوان«باغی»و«محارب»بر دشمنان حضرت علی علیه السلام...49

ج:اعترافات بزرگان اهل سنت...57

شبهه ی معاویه و خون خواهی عثمان...58

گفتار چهارم:فضیلت جنگ و جهاد ، از دیدگاه امام علی علیه السلام...63

1.جهاد،دری از درهای بهشت...63

2.جهاد،ستون دین...64

3.جهاد،وسیله ی تقرب به خداوند...65

4.جهاد،شریف ترین اعمال...65

گفتار پنجم :اخلاق نظامی از دید گاه امام علی علیه السلام...66

1.شروع نکردن جنگ...67

2.آزادی مخالفان،قبل از عملی کردن اعمال یا اظهار مخالفت...72

3.جلوگیری از تعدی و ظلم...74

4.نهی از خونریزی...76

5.توکّل بر خدا...76

6.پایبندی به عهد و پیمان...81

7.الزام به حیا و کرم...82

8.مراعات جوانمردی...84

9.حلم و نهی از دشنام به دشمن...86

10.پرهیز از غدر و نیرنگ...87

11.توجه به اخلاق ،انتخاب فرمانده...92

فصل سوم:مدیریت نظامی امام علی (علیه السلام)پیش از جنگ...95

گفتار اوّل:کسب اطلاعات و جمع آوری نیرو...97

1.کسب اطلاعات نظامی...98

ص: 4

2.مشورت با بزرگان...102

3.جمع آوری نیرو...105

4.سلاح و تجهیزات...110

گفتار دوم:هزینه های جنگ و راه های تامین آن...113

الف:خراج...113

ب:کمک های مردمی...113

ج:اموال شخصی...115

گفتار سوم:آموزش نظامی...116

الف:آموزش رزم انفرادی...116

ب:آموزش های جمعی...118

گفتار چهارم:حرکت دادن سپاه...122

1.اجتماع در اردوگاه...122

2.مانور...123

3.پشتیبانی...124

4.نظم و آرایش نیروها،در هنگام حرکت...124

گفتار پنجم:روشن گری و تبلیغات جنگ...126

الف:روشن گری نسبت به نیروهای خودی...126

ب:روشن گری: نسبت به نیرو های دشمن ...130

گفتار ششم:اتمام حجت با دشمن و توصیه های نهایی...136

1.اتمام حجت...136

2.آرایش نیروها...138

3.آخرین سفارش ها به یاران...140

فصل چهارم :مدیریت نظامی در جنگ و پس از آن...143

گفتار اول:مدیریت میدان جنگ...145

الف)شروع درگیری ،پس از ححمله دشمن...146

ص: 5

ب)نحوه ی جنگ...149

1-جنگل جمل...149

2-جنگ صفین...152

3-جنگ نهروان ...154

ج)بکارگیری شیوه های مختلف...155

تفاوت خُدعة و غدر...162

خدعه از نظر فقهی...163

خدعه از نظر عقل...164

پیامبر و خدعه در جنگ...165

خدعه از دیدگاه حضرت علی علیه السلام...167

خدعه های علی علیه السلام در میدان جنگ ...170

شبهه ی فریب خوارج...171

شبهه ی فریب عمرو بن عبدود...174

د)توجه به مسائل روانی در هنگام جنگ...177

گفتار دوم :مدیریت پس از جنگ...185

جمع بندی و نتیجه گیری...211

منابع و مآخذ...219

ص: 6

مقدمه

پژوهش و تحقیق در آثار و سیره ی امام على علیه السلام و شخصیت ممتاز آن حضرت، تأثير شگرفی بر بسیاری از شخصیت های علمی بزرگ جهان نهاده و آنان را در برابر عظمت و جلالت شأن این انسان ممتاز به کرنش و خضوع واداشته است. شخصیت های غیر مسلمان مانند ژرژ برنارد شو، گوته شاعر فرانسوی، بروکلمان کارلیل فیلسوف انگلیسی، جرج جرداق، کتانی، مادو لنگ، پولیوس، لهوزن و... درباره ی سیره و شخصیت آن حضرت تحقیق نموده و به عظمت آن حضرت معترف شده اند؛ چنان که جرج جرداق درباره ی شخصیت آن حضرت چنین گفته است: «او را نمی توان آدمی خواند، مگر این که مقیاسی برای تجسم اوج روح و بینش آدمی بدانیم... ای روزگار ترا چه می شد اگر تمام نیروهای خود را بسیج می کردی و در هر عصر و زمانی بزرگ مردی چون على با همان عقل و قلب و زبان به جهان ارمغان می دادی.»

علمای بزرگ اهل سنت نیز در مسیر پژوهش دربارهی سیره و شخصیت امیر مؤمنان نتوانستند از وصف حقیقت ایشان باز ایستند؛چنان که فخر رازی گفته است:«هر کس بخواهد راه درست حق را بشناسد و پیروی کند راه علی بن ابی طالب را بر گیرد.»

ص: 1

ابن ابی الحدید گفته است: «نمی دانم درباره ی بزرگ مردی که دشمنانش اعتراف به فضایل او کردند و نتوانستند مناقبش را نادیده بگیرند یا فضایلش را کتمان کنند، چه بگویم.. على سرآمد همه ی فضایل و سرچشمه هاست؛در فضایل و کمالات شایسته و مجد و عظمت، هیچ کس به پایه او نرسید، هر کس به جایی رسید علوم خود را از او گرفت.»

اهمیت و ارزش جهاد على علیه السلام در راه خدا مورد اعتراف دوست و دشمن است. او پیشوای مجاهدان راه حق است و غیر او را نتوان جهادگر حق دانست؛ با این وجود برخی از مستشرقان مغرض، با استناد به اخبار نواصب، شبهاتی را درباره ی سیره ی جهادی آن حضرت علیه السلام مطرح نموده و از آن چهره ی تابناک انسانیت و سرچشمه ی مهر و عدالت به خشونت یاد کرده اند. این نوشتار که در راستای پاسخ به این گونه شبهات است، به همت محقق محترم جناب آقای یدالله حاجی زاده تدوین و تالیف گردیده است. امید است مورد استفاده و توجه خوانندگان محترم قرار گیرد.

در پایان بر خود لازم می دانم از مولف محترم و از همه ی عزیزانی که ما را در تحقق این اثر یاری نموده اند؛ به ویژه حجت الاسلام و المسلمین محمدهادی یوسفی غروی ( ارزياب علمی) و حجج اسلام آقایان: غلامحسن محرمی (ارزیاب علمی) و امیرعلی حسنلو ( مدیر گروه تاریخ و سیره) تشکر و سپاسگزاری نمایم.

حسن رضایی مهر رئیس مرکز مطالعات و پاسخ گویی به شبهات

ص: 2

فصل اول : جنگ و جهاد در اسلام

اشاره

ص: 3

ص: 4

مسائل نظامی و جنگ، به عنوان یک واقعیت، همواره و در همه ی دوران در زندگی انسان ها، در وجود داشته است. در تاریخ جامعه ی بشری عصری وجود ندارد که در آن عصر، جنگ یا جنگ هایی رخ نداده باشد. بشر همواره، با جنگ، خسارت ها، مصیبت ها و تلخی های آن، دست و پنجه نرم کرده است؛ از این رو عدم توجه به این پدیده و نادیده گرفتن آن، چشم پوشیدن از واقعیات است. بررسی این واقعیت اجتماعی از دیدگاه اسلامی، بسیار ضرورت دارد و در حقیقت، مقدمه ای است که می تواند انطباق سيره ی نظامی امام على علیه السلام را، با دیدگاه اسلامی، مشخص سازد.

اسلام و جنگ

در دین مبین اسلام که آخرین و کامل ترین دین آسمانی است، جنگ، مطلقاً بد یا مطلقاً خوب نیست. جنگ و جهاد از منظر اسلام به منظور اهداف الهی و انسانی انجام می شود و شرط اصلی آن «في سبيل الله» بودن است. قرآن کریم تقریبا 28 مورد کشتار و جهاد را با قید «في سبيل الله» ذکر می کند(1) و بر همین

ص: 5


1- ر.ک: قرآن کریم، بقره، آیات: 154، 190، 218، 244؛ آل عمران، آیات: 13، 146، 157، 167، 169 نساء، آیات: 74، 75، 76، 84 95؛ مائده، 54؛ انفال، 72، 74؛ توبه، 19، 20، 41، 81، 111، 120؛ محمد، 4؛ حجرات، 15؛ صف، 11 و مزمل، 20.

اساس، قرآن کریم، جنگجویان را در دو صف که فقط بر پایه ی اهداف از یکدیگر متمایز هستند؛ قرار می دهد و می فرماید: «الَّذِينَ آمَنُوا يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ ۖ وَالَّذِينَ كَفَرُوا يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ الطَّاغُوتِ»(1)کسانی که ایمان آورده اند در راه خدا می جنگند و کافران در راه طاغوت.

بنابر این در اسلام، جنگ و جهاد وجود دارد و هدف از آن، جلو گیری از فساد و تباهی و سیطره یافتن کفر و شرک است. وقتی گروهی مفسد، سر به طغیان بر می دارند و دست به بیدادگری می زنند؛ و آزادی انسان ها را سلب نموده و حقوق و حیثیت آنان را مورد تهدید و تجاوز قرار می دهند؛ جنگ نه تنها ناپسند و ناروا نیست، که بسیار پسندیده و روا است.

دین اسلام، همان گونه که در عرصه های سیاسی، اقتصادی، اخلاقی و...،نظام های مستقلّی دارد، در زمینه ی جنگ و دفاع نیز، دارای نظام است. در این نظام، مؤلّفه هایی مانند ماهیّت، اهداف، شرایط، قوانین و مقررات جنگ و صلح، عوامل پیروزی و شکست، وظایف و ویژگی های فرماندهان و نیروها و بسیاری دیگر از مسائل نظامی و دفاعی، وجود دارد.

شهید مطهری رحمة الله، در خصوص تفاوت اسلام و مسیحیّت در امر جنگ و جهاد می نویسد:

می گویند: مسیحیت این افتخار را دارد که هیچ اسمی از جنگ در آن نیست. امّا ما می گوئیم اسلام این افتخار را دارد که قانون «جهاد» دارد... اسلام یک دینی است که وظیفه و تعّهد خودش را در این میداند که یک جامعه تشکیل بدهد. اسلام آمده

ص: 6


1- نساء 76

جامعه تشکیل بدهد، آمده کشور و دولت و حکومت تشکیل بدهد. رسالتش اصلاح جهان است. چنین دینی نمی تواند بی تفاوت باشد نمی تواند قانون جهاد نداشته باشد. همچنان که دولتش نمی تواند ارتش نداشته باشد...(1)

دین مقدّس اسلام، به شدّت با قتل نفس مخالف است(2). اسلام اجازه نمی دهد که هر فردی بر روی دیگری اسلحه کشیده (3)و او را به قتل برساند. هر چند از نظر اسلام، جنگ، حالتی استثنایی دارد و در صورتی است که راه حل مسالمت آمیز به جایی نرسد(4)؛ اما اسلام نیز همواره و در هر شرایطی، طرفدار صلح نیست. اسلام، هم طرفدار صلح است و هم طرفدار جنگ؛ در آن جا که دشمن، حاضر به همزیستی شرافت مندانه نیست؛ و به حکم این که ظالم است و می خواهد به گونه ای شرافت انسانی را پایمال کند، اگر تسلیم شویم، ذلّت را متحمل شده ایم.(5)

آیت الله مصباح یزدی در این رابطه می نویسد:

حکمت الهی اقتضای چنان آزادی بی حد و حصری را ندارد که در نهایت به تسلط کامل مفسدان و تبهکاران بر جامعه بیانجامد. به گونه ای که اوضاع و احوال را یکسره زیر سیطرهی خویش در آورند، راه های حق و عدل را به کلی مسدود سازند و آئین راستین

ص: 7


1- مرتضی مطهری، جهاد، ص 28 - 29.
2- وَمَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُتَعَمِّدًا فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِدًا فِيهَا وَغَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَلَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ عَذَابًا عَظِيمًا؛ و هر کس، فرد با ایمانی را از روی عمد به قتل برساند، مجازات او دوزخ است؛ در حالی که جاودانه در آن می ماند؛ و خداوند بر او غضب می کند؛ و او را از رحمتش دور می سازد؛ و عذاب عظیمی برای او آماده ساخته است. قرآن کریم، نساء 93.
3- ر.ک: مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج27، ص 317.
4- محمد مهدی کریمی نیا،مقاله«اصالت صلح و همزیستی یا جنگ و قتال در اسلام»فصلنامه بصیرت، سال دوازدهم، شماره 34، ص 135.
5- مرتضی مطهری، جهاد، همان، ص 29 و 30.

الهی را نابود کنند. تا آنجا که دیگر هیچ کس نتواند در مسیر حق و عدل حرکت کند و راه را از چاه تشخیص دهد...خدای متعال با وسایلی، از سیطره کامل کفر و شرک بر جامعه و تسلط فراگیر تبهکاران بر نیکوکاران پیشگیری خواهد کرد... وسیله جلوگیری از این گونه اوضاع اجتماعی و کنترل جنگ و فساد، گاه عوامل فوق طبیعی مثل برخی از بلاهای آسمانی است. گاه نیز این کار را به وسیله عوامل طبیعی انجام می دهد؛راه سوم نیز استفاده از عامل انسانی است. گاهی خداوند انسان های مومن و نیکو کار و خداپرست را مأمور سرکوب تبهکاران و کافران و منافقان می کند تا با آنان بجنگند و از طغیان بیش از حدشان جلوگیری کنند. اما به هر حال، استفاده از همین وسایل به گونه ای است که در نهایت، مصالح بشری را تأمین می کند و در مجموع زندگی انسانی در جهان، به بهترین وجه، جریان و استمرار یابد و با بیشترین خیرات و برکات همراه باشد.(1)

خداوند متعال در قرآن می فرماید:

«وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ»(2)؛ و اگر خدا (شر) برخی از مردم را به وسیله برخی دیگر دفع نمی کرد، فساد روی زمین را فرا می گرفت.

و در جای دیگر می فرماید:

«وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِيَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللَّهِ كَثِيرًا»(3)اگر خدا شر بعضی از مردم را به بعضی دیگر دفع نکند، همانا صومعه ها و دیر و کنشتها و مساجدی که در آن نماز و ذکر خدا بسیار می شود، همه خراب و ویران می شد.

ص: 8


1- محمد تقی مصباح یزدی، جنگ و جهاد در قرآن، ص 36 - 37.
2- بقره، 251.
3- همان، حج، 40.

بنابراین در اسلام، جنگ و جهاد، یکی از لوازم زندگی انسانی محسوب می شود. علاوه بر این، آمادگی برای جنگ و جهاد، یکی از اصول نظامی در دین مبین اسلام محسوب می شود.

خداوند متعال می فرماید:

«وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَمِنْ رِبَاطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَعَدُوَّكُمْ»(1)؛با تمام توان و نیرو، برای مقابله با آنها [دشمنان]، آماده و (همچنین) اسب های ورزیده (برای میدان نبرد)، تا به وسیله ی آن، دشمن خدا و دشمن خویش را بترسانید.

اقسام جنگ در اسلام

اشاره

*اقسام جنگ در اسلام(2)

1.جنگ با مشركان

خداوند متعال می فرماید: «وَقَاتِلُوا الْمُشْرِكِينَ كَافَّةً كَمَا يُقَاتِلُونَكُمْ كَافَّةً ۚ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ»(3)با مشرکان، همگی تان به اتفاق کارزار کنید؛ چنان که آنان همگی به اتفاق با شما کارزار می کنند و بدانید که خداوند با پرهیزکاران است.

ص: 9


1- همان، انفال، 60.
2- تقسیم بندی مذکور، بر اساس کتاب جنگ و جهاد در قرآن نوشته ی محمد تقی مصباح یزدی صورت گرفته است.
3- همان، توبه، 36.

جنگ با مشرکان در حقیقت، دفاع از مقام انسانیت و آزادی بشر و محو ظلم و بیدادگری است. اصولاً کفر و الحاد و شرک به خداوند یکتا، یکی از عوامل انحطاط بشریت و از ریشه های اصلی ظلم و فساد در جوامع انسانی است. جامعه ای که به اصل توحيد معتقد نباشد، بی گمان به ظلم و انواع رذائل و مفاسد دیگر، گرفتار خواهد شد(1).

2.جنگ با كفار

این موضوع در آیات متعددی از قرآن کریم مطرح شده است. خداوند متعال می فرماید: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قَاتِلُوا الَّذِينَ يَلُونَكُمْ مِنَ الْكُفَّارِ »(2)؛ ای کسانی که ایمان آورده اید! با کافرانی که در نزدیکی شما هستند پیکار کنید!

منظور از«کافر»در این جا، «کافر حربی» (کافر اصلی) است؛ یعنی کسی که دارای هیچ یک از مذاهب اسلام، مسیحیت، یهود و زرتشتی نباشد. جهاد با کفّار حربی را «جهاد دعوت» یا جهاد ابتدایی و تعرضّی نیز خوانده اند. در جهاد با کافرِ حربی، به حضور امام عادل، نیاز است.(3)

3.جنگ با اهل کتاب

مقصود از اهل کتاب، «یهود و نصاری» هستند و مجوس و صابئین هم به آن ها ملحق می شوند؛ جنگ با آنها تا زمانی که تسلیم شوند و با دست خویش

ص: 10


1- علی کیا، اسلام دین جنگ و دین صلح، ص 22.
2- قرآن کریم، توبه، 123.
3- محمد کریم اشراق، تاریخ و مقررات جنگ در اسلام، ص 259 - 260.

جزیه بپردازند واجب است(1).

در این زمینه نیز آیات متعددی وجود دارد. از جمله خداوند متعال می فرماید:

«قَاتِلُوا الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلَا بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَلَا يُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَلَا يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ حَتَّىٰ يُعْطُوا الْجِزْيَةَ عَنْ يَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ»(2)؛ با آن گروه از اهل کتاب که به خدای متعال و روز قیامت ایمان ندارند و آن چه را که خدای متعال و فرستاده اش حرام کرده اند، حرام نمی شمارند و پیرو دین حق نیستند، بجنگید تا هنگامی که با خواری به دست خود جزیه دهند.

البته جنگ با اهل کتاب نیز دارای شرایطی است. در «شرایع الاسلام» آمده است: «با اهل کتاب، باید به فرمان امام عادل یا نماینده او جهاد کرد»(3).

شهید مطهری رحمة الله می نویسد:

در جنگ با اهل کتاب با توجه به آیات موارد مشروعیت جهاد، شرط این است که طرف دیگر بخواهد جنگ را شروع کند یا برای نشر دعوت اسلامی مانع ایجاد کند(4).

4.جنگ با منافقان

خداوند متعال می فرماید:«يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ ۚ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ ۖ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ»(5)، ای پیامبر! با کافران و منافقان بجنگ و بر آنان

ص: 11


1- سید محمد حسین طباطبایی، تفسير الميزان، ترجمه سید محمد باقر موسوی همدانی، ج16، ص 205؛ سیدابوالقاسم خویی، منهاج الصالحین، ج 1، ص 361.
2- توبه / 29.
3- شرایع الاسلام، ج 1، ص 111 به نقل از محمد کریم اشراق، همان، ص 265 ؛ (شهید ثانی)، شرح لمعه، ج10، ص 54.
4- مرتضی مطهری، جهاد، همان، ص 13 - 14.
5- توبه / 73.

سخت بگیر، و (بدان که جایگاه آنان جهنّم است و بد سرانجامی دارند.

منافقان و توطئه گران داخلی، به کارشکنی و ویرانگری می پردازند و مانع اجرای طرح های حکومت اسلامی هستند. بی آنکه کارشکنی و ویران گری و خراب کاری خود را، علنی سازند.(1)البته در نحوه ی جهاد با منافقان و چگونگی جهاد با آنان، مباحث گوناگونی مطرح است.

5.جنگ با اهل بغی

«اهل بغی» یا «بغات» کسانی را گویند که علیه حکومت شرعی قیام کرده باشند جهاد با بغات، در واقع، جنگ داخلی علیه مسلمانانی است که علیه خليفه (امام) حق قیام کنند.(2)

جلال الدیّن فارسی، در تعریف اهل بغی می نویسد:

اهل بغی گروهی از مسلمانان هستند که چون نمی توانند مطلوب خویش را از راه های مشروع بدست آورند یا نگهداری کنند، دست به تجاوز متشکل مسلحانه علیه مسلمانان می زنند؛در نتیجه از احکام و روش هایی که خدا در قرآن روا شمرده و پیامبر به کار بسته، انحراف پیدا می کنند؛ به تذکّرات خیرخواهانه برادران خویش اعتنایی نمی کنند و حاضر نمی شوند به قرآن و سنّت بر گردند.(3)

آیت الله خویی رحمة الله باغیان (بغاة) را دو گروه می داند:

1. کسانی که بر امام علیه السلام بغی (خروج )می کنند. در این صورت بر مؤمنان، تا

ص: 12


1- محمد کریم اشراق، همان، ص 268.
2- ترمینولوژی حقوق، ص 202 به نقل از اشراق، ص 271.
3- جلال الدیّن فارسی، جهاد حد نهایی تکامل، ص 109.

1زمانی که تسلیم امر الهی شوند و اطاعت امام را بپذیرند، جنگیدن با آن ها واجب است و در این خصوص، در بین مسلمین اختلافی وجود ندارد.

2. گروه دوم از بغاة، طایفه ای از مسلمین هستند که بر طایفه ای دیگر بغی( تجاوز) کرده باشند؛ که در این صورت بر سایر مسلمانان واجب است که بین آن ها صلح ایجاد کنند. اما اگر باغیان بر بغی (ستم و تجاوز) خویش اصرار داشتند، با آن ها بجنگند تا فرمان الهی را بپذیرند(1).

آیت الله مصباح یزدی نیز می نویسد:

برای اهل بغی چند صورت می توان تصور کرد: نخست آن که، گروهی از مسلمانان بر ضد حکومت و امام عادل بر حق، قیام کنند. صورت دیگری که برای اهل بغی تصور می شود این است که یکی از حکومت های اسلامی بر حکومت اسلامی دیگر ستم روا دارد و به آن تجاوز کند...(2)

در برخی از آیات قرآن، به این نوع جنگ نیز اشاره شده است. خداوند متعال می فرماید:«...وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا ۖ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ»(3)؛ اگر دو گروه از مؤمنان با یکدیگر جنگ کنند، میان آن ها آشتی برقرار کنید و اگر یکی از آن دو، بر دیگری تعدی کند، با او پیکار کنید تا به فرمان خدا باز گردد. پس اگر باز گشت، میانشان به دادگری آشتی برقرار

ص: 13


1- سید ابوالقاسم خویی، منهاج الصالحين، همان، ج 1، ص 361.
2- محمد تقی مصباح یزدی، همان، ص 133 - 134.
3- حجرات/ 9.

سازید. و عدالت ورزید، که خدا دادگران را دوست می دارد. خداوند متعال، به منظور جلوگیری از ظلم و بیدادگری و خروج از نظامات عمومی، که ممکن است در داخل ممالک اسلامی وقوع یابد، قوانینی وضع کرده که در صورت بروز چنان حوادث نامطلوبی، اعمال گردد و اجتماع از شرّ، ظلم و تعدّی، محفوظ بماند.(1)

جنگ های امام على علیه السلام با ناکثین، قاسطین و مارقین، در حقیقت جنگ با اهل بغی بوده است. در این رابطه در بخش های بعدی مطالبی ذکر خواهد شد.

6.جهاد رهایی بخش

جنگ و جهاد رهایی بخش، یا به تعبیری «جنگ امدادی»، دفاع از کسانی است که مورد ظلم و تجاوز دیگران قرار گرفته اند.

خداوند متعال می فرماید: «...وَمَا لَكُمْ لَا تُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ ...»(2)که چرا در راه خدا جهاد نمی کنید؟! در صورتی که جمعی ناتوان از مردان و زنان و کودکان، اسير ظلم کفارند!

امام على علیه السلام نیز می فرماید:

کونا للظالم خصماً و للمظلوم عوناً...»(3)همواره یاور مظلومان و دشمن ستمگران باشید.

این جهاد برای رهایی مؤمنان ناتوان و دربند است. گاهی گروهی از مسلمانان

ص: 14


1- ر.ک: شیخ الاسلام کردستانی، مقالهی جنگ در اسلام، ص18.
2- نساء / 75.
3- نهج البلاغه، نامه 67، ص558؛ فتّال نیشابوری، روضة الواعظین، ص136.

که در کشوری غیر اسلامی و دار الكفر زندگی می کنند، مورد ظلم و تجاوز قرار می گیرند و به هر علت، توانایی رویارویی با این تجاوز و ستم را ندارند. از سوی دیگر، امکان مهاجرت به کشور اسلامی، برای آنان فراهم نیست؛ در چنین وضعی، بر سایر مسلمانان لازم است که در حدّ توان، به کمک آن ها شتافته و با زورگویان و ستم پیشه گان بجنگند و موجبات رهایی و آزادی آنان را، از بند ستم و اسارت فراهم سازند.(1)

جلال الدیّن فارسی می نویسد:

چنین جهادی از لحاظ مصالح استمداد کنندگان، دفاعی است و از حیث رفتار مسلمانانی که به یاری ستم دیده گان می شتابند، ماهیت آزادی بخشی دارد.(2)

7.دفاع و مقابله به مثل

مسلمانان مكلّفند با هر فرد و یا گروهی که اندیشه ی هر نوع تجاوز به مسلمانان؛ اعم از تعدی به مقدّسات، عرض، ناموس، جان، مال و... را در سر می پروراند،تا سر حدّ استطاعت بجنگند و تسلیم نشوند.(3)تا این که او را از این کار باز دارند. این نوع جنگ، «دفاع» یا «جهاد دفاعی» نام دارد(4).

جهاد دفاعی بر همه مسلمانان، به هر نحو ممکن واجب است و در آن اذن امام

ص: 15


1- ر.ک: محمد تقی مصباح یزدی، همان، ص 134.
2- جلال الدّین فارسی، همان، ص 108.
3- ر.ک: شهید اول، الدروس، ج 2، ص 59؛ علامه حلّی، قواعد الاحکام، ج 3، ص 571.
4- ر.ک: محمد تقی مصباح یزدی، همان، ص 135.

عادل و مجتهد و دستگاه حکومتی شرط نیست.(1)به نظر تمامی فقهای مسلمان، چنان چه، بر مسلمین یا سرزمین های اسلامی و یا اساس اسلام، از جانب دشمنان هجوم صورت گیرد، بر همه ی مسلمانان واجب است با تمامی امکانات و توان از آن دفاع کنند.(2)

شهید مطهری رحمة الله می نویسد:

اگر جنگی برای دفع تهاجم باشد(دیگری به سرزمین ما تجاوز کرده به مال و ثروت ما چشم دوخته به حریت و آقایی ما چشم دوخته و می خواهد آن را سلب کند...)در این شرایط اگر نجنگیم به بهانه صلح، این صلح نیست، تسلیم است.(3)

در جهاد دفاعی، چون هدف دفع تعدّی تجاوزکاران بیگانه است، با رسیدن به این هدف؛ جهاد دفاعی هم خاتمه می یابد. خداوند متعال ضمن صدور فرمان جهاد دفاعی، طرف پیکار و هدف آن را مشخص فرموده:«... وَقَاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُمْ وَلَا تَعْتَدُوا ۚ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ...»(4)در راه خدا با کسانی که با شما می جنگند، بجنگید و دست به تجاوز نزنید؛ زیرا خدا تجاوزکاران را دوست ندارد.

در این آیه خداوند فرمان می دهد که به مجرّد این که دشمن، درخواست صلح و

ص: 16


1- ر.ک: ابوالقاسم بن حسن میرزای قمی، جامع الشتات، ج 1، ص 362
2- عباسعلی عظیمی شوشتری، مقاله ی قوانین و مقررات کلی جنگ و دفاع در اسلام، فصلنامه مصباح، سال ششم، شماره 22، ص26.
3- مرتضی مطهری، همان، ص 25.
4- بقره/190.

متارکه ی جنگ کرد، با تقاضای او موافقت نمایید.(1)در جهاد دفاعی، تهاجم و تجاوز به مسلمانان، هم می تواند داخلی باشد (همانند این که متجاوزی داخلی، عرض و ناموس یا مال و مقدّسات فردی را مورد تجاوز قرار دهد) و هم ممکن است، خارجی باشد؛ یعنی بیگانه به سرزمین اسلامی تجاوز کند. امّا در جهادی که، «مقابله به مثل» نامیده می شود، تجاوز به عرض و ناموس در آن نیست، بلکه بیرون راندن مهاجمان از سرزمین اسلامی و آزادسازی کشور اسلامی از وجود متجاوزان، مطرح است.

ص: 17


1- ر.ک: جلال الدین فارسی، همان، ص 105.

ص: 18

فصل دوم : نظامی گری از دیدگاه امام علی علیه السلام

اشاره

ص: 19

ص: 20

گفتار اول: جایگاه جهاد و جهادگران در ساختار حکومت

اشاره

در خصوص اندیشه و عمل کرد امام على علیه السلام مرتبط با مسائل نظامی و پدیده جنگ و مسایل نظامی جنگ، سؤالات و شبهات متعددی مطرح است، که به برخی از آنها اشاره می شود:

1.چرا امام علی علیه السلام، با مسلمانان (اهل قبله) نبرد کردند؟

2. چرا امام علی علیه السلام، برای جلوگیری از کشتار و خونریزی، با معاویه صلح نکردند؟

3. چرا امام علی علیه السلام، به جنگ با طلحه و زبیر اصرار داشتند؟

4. چرا امام على علیه السلام، قاتلان عثمان را (که در سپاهش بودند) مجازات نکردند؟ علاوه بر این سؤالات، در برخی نوشته ها، امام على علیه السلام به عنوان آدم کش و شکنجه گر، معرفی شده است. (العياذبالله) کسی که «عمروبن عبدود» را، با فریب به قتل رساند. و فرمان سرکوبی خونین ایرانیان را صادر کرد.

بی تردید مطالعه و بررسی دیدگاه و سیره ی امام على علیه السلام در حوزه ی مسایل انسانی و اجتماعی، از اهمیّت بسیار برخوردار است. نظریّات، اصول فکری و دیدگاه های امام علی علیه السلام در این خصوص را می توان در سخنان و رفتار ایشان مشاهده کرد. امام على علیه السلام، در هر دو مبحث (سخنان و رفتار) تصویری زیبا، عمیق و قابل فهم از جهاد را به جامعه ی بشری ارایه نمود. اندیشه های متعالی

ص: 21

ایشان در این رابطه در نهج البلاغه و در برخی کتب تاریخی، ثبت شده است . رفتار نظامی ایشان در سه جنگ«جمل، صفین و نهروان»را می توان در کتاب های تاریخی که در این زمینه نگاشته شده اند، جستجو کرد. سیرهی نظامی امام على علیه السلام(به عنوان اوّلین فردی که به پیامبر اسلام،-حضرت محمد -صلی الله علیه وآله ایمان آورد(1)و مجاهده ی او در راه خدا، بیش از صحابه بود(2)) الگوی کاملی برای همه ی مسلمانان، محسوب می شود.

از دیدگاه امام علی علیه السلام، جنگ و جهاد ویژگی های اسلامی خود را داراست . رفتار ایشان از اسلام جدا نیست. بلکه تبیین کننده ی اندیشه های اسلامی است. بنابر این مشی نظامی ایشان، کاملاً منطبق بر آموزه ها و راهبردهای نظامی اسلام است.

از دیدگاه امام علی علیه السلام، در ساختار حکومت و جامعه، نظامیان از جایگاه برجسته ای برخوردارند؛ نظامیانی که وظیفه ی برقراری امنیت و سرکوبی متجاوزان و عاصیان را برعهده دارند.

ایشان، جنگی که در راه خدا و برپایی ارزش های الهی، کسب عزّت، احیای

ص: 22


1- بیهقی، دلائل النبوة، ترجمه ی محمود مهدوی دامغانی، ج 1، ص 271؛ محمدبن جریر طبری، تاریخ الطبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج 3، ص 860؛ شیخ مفید، الارشاد، ترجمه سیدهاشم رسولی محلاتی، ج 1، ص 31.
2- ابن اعثم کوفی، الفتوح، ترجمه محمد بن احمد مستوفی هروی، ص 515؛ «عمرو بن حمق به علی (علیه السلام) گفت: «من برای پنج خصلت به شما ارادت می ورزم و شما را دوست دارم: شما پسر عم رسول خدا(صلی الله علیه وآله)،و اوّل مؤمن به او، و پدر فرزندان پیامبر (صلی الله علیه وآله)، در میان ما هستی و از نظر جهاد، بزرگترین مردان مهاجر می باشی.» نصر بن مزاحم منقری، وقعه صفين، ترجمه ی پرویز اتابکی، ص 145.

حق،کوتاه کردن دست متجاوزان و ستم گران و هدایت گمراهان و منحرفان انجام گیرد،مقدس است. چنین جهادی از فضیلت بالایی برخوردار است و از ارکان دین و وسیله ی تقرب به خداوند، شریف ترین اعمال و دری از درهای بهشت است. ترک آن، موجبات حقارت، ذلّت و سرافکندگی را به دنبال خواهد داشت؛از این رو ایشان، وجود نیروی نظامی آماده و کار آزموده را برای حکومت اسلامی، امری ضروری می دانستند. از دید امام على علیه السلام، جنگ، آخرین راه حل و آخرین حربه محسوب می شود؛ بنابراین آن حضرت تا زمانی که ناچار نمی شدند، جهاد نمی کردند.

ایشان جنگ را برای اصلاح جامعه و احیای ارزش های اخلاقی ضروری می دانند؛ بنابراین رعایت مسائل اخلاقی و شرعی در جنگ، اصلی مهّم بوده و باید بدان ملتزم بود.

به فرموده امام علی علیه السلام هیچ جامعه ای بدون حکومت و حاکمیت نمی تواند پابرجا باشد و در اداره ی کشور وجود حکومت و حاکم، یک ضرورت می باشد.

آن حضرت در خطبه 40 نهج البلاغه می فرماید:

«وانّه لابدّ للناس من امیر بَرًّ او فاجر...»(1)؛ مردم به زمامدار (نیک یا بد) نیازمندند.

در همین خطبه حضرت پس از اشاره به ضرورت حکومت و حاکمیت، کارکرد اصلی آن را، ایجاد امنیت و عدالت می داند. ایشان می فرماید: «تا مؤمنان در سایه

ص: 23


1- نهج البلاغه، خطبه ی 40، ص92؛ ابن ابی جمهور احسایی، عولى الثالی، ج 4، ص127.

1حکومت زندگی کنند، به وسیلهی حکومت بیت المال جمع آوری می گردد؛ به کمک آن، با دشمنان مبارزه می کند؛ جاده ها امن و حقّ ضعيفان از نیرومندان،گرفته می شود، نیکوکاران در رفاه و از دست بدکاران در امان می باشند.»(1)

برپایی عدالت و امنیت جز با کمک نیروی نظامی محقق نمی شود. و ایشان در جایی دیگری همین نکته را بیان فرموده است، که در ادامه به آن اشاره خواهد شد.

از دیدگاه امام على علیه السلام جامعه از گروه های مختلفی که وجود هر یک از آن ها در ساختار حکومت لازم است؛ تشکیل شده است. و حضرت علی علیه السلام در نامه ی 53 نهج البلاغه، در تبیین طبقات اجتماعی می فرماید: بدان که، مردم از گروه های گوناگونی می باشند که اصلاح هر یک از آن ها جز با دیگری امکان ندارد. و هیچ یک از گروه ها از گروه دیگری بی نیاز نیست. از آن قشرها، لشکریان خدا و نویسندگان عمومی و خصوصی، قضات دادگستر، کارگزاران عدل و نظم اجتماعی، جزیه دهندگان، پرداخت کنندگان مالیات، تجّار و بازرگانان، صاحبان صنعت و پیشه وران و نیز طبقه پائین جامعه یعنی نیازمندان و مستمندان می باشند.(2)

حضرت وجود نیروی نظامی را برای حکومت امری ضروری می داند. چرا که به کمک نیروی نظامی است که می توان دشمنان دین، متجاوزان، منحرفان و گمراهان را سرکوب کرد و بدین ترتیب عدالت و امنیت را در جامعه بر پا کرد

ص: 24


1- «يَعمَل فِی إمرَتِهِ المُؤمِنٌ وَ يَستَمِعٌ فِيهَا الكَافِرٌ وَ يُبَلِّغٌ اللهُ فِيهَا الأجَلَ وَ يُجمَعُ بِهِ الفَيءُ وَ يُقَاتَلٌ بِهِ العَدُوُّ وَ تَأمَن بِهِ السُّبُلُ وَيُؤخَذُ بِه لِلضَّعِيفِ مِنَ القَويَّ حَتَّي يَستَریحَ بَرٌّ وَ یُستَرَاحَ مِن فَاجِر»
2- همان؛ محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج33، ص358.

و عزت و سربلندی را برای جامعه اسلامی و مسلمانان به ارمغان آورد. حضرت در نامه ای به کارکردهای این طبقه اجتماعی اشاره می کند و می فرماید:

سپاهیان به اذن پروردگار، حافظان و پناهگاه رعيّت، زینت زمامداران، عزّت و شوکت

دین و راه های امنیّت می باشند. قوام رعيّت جز به وسیله ی آنان ممکن نیست(1).

حضرت برای آن ها دو وظیفه و کارکرد اساسی مطرح می کند:

1. برقراری امنیّت خارجی: دفاع از حاکمیت در برابر تجاوز دشمنان و هجوم باندهای وابسته به بیگانگان حضرت در عبارت «حافظان و پناهگاه رعیّت»(2)به همین نکته اشاره دارد.

2. برقراری امنیت داخلی: هر جامعه ای در درون خویش با توطئه هایی مواجه می شود؛ بنابر این ارتش و نیروی نظامی در این مورد، می تواند نقش بسیار مهمّی را، در جلوگیری از گسترش یا سرکوب این توطئه ها، ایفا کند.

حضرت على علیه السلام برپایی حق و عدالت را در سایه ی وجود نیروهای نظامی و انسان های حق طلبی می داند که در رکاب آن حضرت با دشمنان مبارزه می کنند:

من همواره با یاری انسان حق طلب بر سر کسی که از حق روی گردان است، می کوبم و با یاری فرمان بردار مطیع، نافرمانِ اهل تردید را در هم می شکنم، تا آن روز که دوران زندگی من به سر آید.(3)

ص: 25


1- «فَالجُنُودُ بِإِذنِ اللَّو حُصُونُ الرَّعِيَّةِ و زَيْنُ الْوُلاةِ وَ عِزُّ الدِّينِ وَسُبُلُ الأمنِ وَ لَيْسَ تَقُومُ الرَّعِيَّةُ إِلاَّ بِهِمْ ثُمَّ لاَ قِوامَ لِلْجُنُودِ إِلاَّ بِمَا يُخْرِجُ اَللَّهُ لَهُمْ مِنَ اَلْخَرَاجِ اَلَّذِي يَقْوَوْنَ بِهِ عَلَى فِي جِهَادِهِمْ عَدُوُّهُم» همان، نامه ی 53، ص 573.
2- «فَالجُنُودُ بِإذنِ اللهِ حُصُونُ الرَّعِیَّةِ..» همان، نامه ی 53، ص 573.
3- «وَ لَكِن أضرُبُ بِالمُقبِلِ إِلَي الحَقِّ المُدبِرِ عَنهُ وَبِالسَّامِعِ المُطيعِ العَاصِيَ المُرِيبَ أَبَداً حَتَّي يَأتِيَ عَلَىَّ يَومِي» همان، خطبه 6، ص 50 - 52؛ بحارالانوار، همان، ج 32، ص 35.

بنابراین از دیدگاه امام علی علیه السلام، با توجه به کارکرد اصلی حکومت یعنی برقراری امنیت و ایجاد عدالت و کار کرد نیروهای نظامی که برقراری امنیت داخلی و خارجی و برپایی حق و عدالت است، نیروی نظامی از مهم ترین اجزای ساختاری یک حکومت محسوب می شود.

ص: 26

گفتار دوم: ویژگیهای جنگ و جهاد از دیدگاه امام علی علیه السلام

1.جنگ و جهاد در راه خدا

از دیدگاه امام على علیه السلام، جنگ و جهادی ارزش و اهمیت دارد که با انگیزه ای الهی و یا به عبارتی «فی سبيل الله» باشد.(1) و هدف از آن اعتلای «کلمة الله»و پست شدن کلمه ی کافران باشد.(2)

ایشان، در خطبه 197 نهج البلاغه می فرماید:

«فانفذوا على بصائركم و لتصدق نياتكم في جهاد عدّوكم...»؛(3)

با دل بینا حرکت کنید و نیت خویش را در جهاد با دشمن صاف کنید!

«عبدالرحمن بن ابی لیلی» نقل می کند: در آن زمانی که ما با شامیان (در صفین) روبرو شدیم، حضرت علی علیه السلام، فرمود: ای مؤمنان! هر کسی تجاوزی را بنگرد و شاهد دعوت به منکری باشد...؛اگر با شمشیر به انکار برخیزد تا کلام خدا، بلند و گفتار ستم گران، پست گردد، راه رستگاری را یافته و نور یقین به دلش تابیده است .(4)

توصیه ی حضرت علی علیه السلام، به یاران خویش این بود که به خاطر عقده های

ص: 27


1- همان گونه که در اسلام نیز تنها جنگ و جهادی ارزش دارد که«در راه خدا» باشد. «الَّذِينَ آمَنُوا يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ ۖ وَالَّذِينَ كَفَرُوا يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ الطَّاغُوتِ فَقَاتِلُوا أَوْلِيَاءَ الشَّيْطَانِ ۖ إِنَّ كَيْدَ الشَّيْطَانِ كَانَ ضَعِيفًا»، نساء / 76، «مَنْ يُقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَيُقْتَلْ أَوْ يَغْلِبْ فَسَوْفَ نُؤْتِيهِ أَجْرًا عَظِيمًا»، نساء / 74.
2- ناصر مکارم شیرازی،قواعد الفقهية،ج 1،ص 195؛شیخ طوسی،التبیان، ج 3، ص300.
3- نهج البلاغه، همان، خطبه 197، ص412.
4- «أَيُّهَا الْمُؤَمِّمُونَ إِنَّهُ مِن رَأْيِ عُدْوَاناً يُعْمَلُ بِهِ وَ مُنْكَراً يُدْعَى إِلَيْهِ فَأَنْكَرَهُ بِقَلبِهِ فَقَد سَلِمَ وَ بَرِئَ وَ مَنْ أَنْكَرَهُ بِلِسَانِهِ فَقَدْ أُجِرَ وَ هُوَ أَفْضَلُ مِنْ صَاحِبِهِ وَ مَنْ أَنْكَرَهُ بِالسَّيْفِ لِتَكُونَ كَلِمَةُ اَللَّهِ هِيَ اَلْعُلْيَا وَ كَلِمَةُ الظالمين السفلِي فَذَلِكَ الَّذِي أَصَابَ سَبِيلَ اَلْهَدْيِ وَ قَامَ عَلَى اَلطَّرِيقِ وَ نَوَّرَ فِي قَلْبِهِ اَلْيَقِينُ» همان، حکمت 373، ص 719. و عزّالدين ابن اثیر، الکامل، ترجمه ابوالقاسم حالت و عباس خلیلی، ج13، ص 82، محمد بن جریر طبری، همان، ج 8، ص3706- 3705.

شخصی با دشمن نبرد نکنند بلکه جنگ آنان، در راه خداوند باشد. آن حضرت به «معقل بن قيس» - یکی از فرماندهان نظامی خویش - فرمود: ... مواظب باش پیش از آن که دشمن را به صلح و راه خدا دعوت کنی و راه عذرشان را در پیشگاه خدا ببندی، به خاطر عدوات شخصی، با آن ها پیکار نکنی(1).

آن حضرت در آخرین لحظات عمر شریفشان، در وصایای خویش به امام حسن و امام حسین علیهماالسلام فرمود:

«الله الله في الجهاد بأموالكم و أنفسكم و ألسنتكم في سبيل الله ... »؛(2)

خدا را خدا را در مورد جهاد با اموال، جانها و زبان های خویش«در راه خدا»، فراموش

نکنید.!

بنابر این حضرت جهاد«فی سبيل الله»را دارای ارزش می داند و در نظر ایشان مرگ در راه خدا گرامی ترین مرگ هاست. على علیه السلام می فرماید: پربرکت ترین و شرافت مندانه ترین و باشکوه ترین مرگ ها، کشته شدن در راه خداست، سوگند به خدایی که جان فرزند ابوطالب در دست اوست، هزار ضربه شمشیر بر من آسان تر از آن است که در بسترم بمیرم، در حالی که در مسیر انجام فرمان خدا نباشم .(3)

ص: 28


1- همان، نامه 12، ص493؛ نصر بن مزاحم منقری، همان، ص 205.
2- همان، نامه 47، ص 559؛ فتال نیشابوری، همان، ص136؛ موفق بن احمد خوارزمی، المناقب، ص 385.
3- «إِنَّ اكرم الموت القتل و الذي نفس ابن ابیطالب بيده لالف ضربة بالسیفِ اهونُ عليّ من ميتة، علي الفراش في غير طاعة الله» همان، خطبه ی 123، ص 234؛ مجلسی، همان، ج33، ص 455.

2.جنگ، آخرین راهکار

حضرت علی علیه السلام، همواره جنگ را آخرین راه می دانست و تا مجبور نمی شد، اقدام به جنگ نمی کرد. آن حضرت، سعی داشت با نصیحت و خیرخواهی از بروز جنگ جلو گیری کند و بعد او اتمام حجت، جنگ را آغاز می نمود. ایشان طبق آموزه های الهی، صلح را از جنگ ستوده تر و بهتر معرفی می کند. و به مالک اشتر چنین سفارش می کند: ... در میدان نبرد، بسیار اتفاق افتد که نیروی دشمن، سفره ی صلح اندازد و پرچم دوستی و آشنایی بر فرازد، همین که مطابق آزمایش های سیاسی، به راستی گفتار دشمن اعتماد کردی و رضای خدا و مصلحت کشور را در صلح یافتی، بی درنگ صلح کن؛ زیرا صلح هر چه باشد از جنگ ستوده تر و بهتر است...(1).

قبل از آغاز جنگ جمل فرمودند: .... ما امید صلح داریم، اگر آن ها اجابت کنند و بپذیرند؛ و اگر نپذیرند، «فان آخر الدواء الكی»؛(2) باید به آخرین علاج یعنی (جنگ)، اقدام نمود (3)از منظر امام على علیه السلام، جنگ و جهاد، نه ذاتی و قاعده، که امری عَرَضی و اضطراری است؛ حضرت، این دیدگاه را، به شخص پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله، نسبت می دهد و می فرماید: پیامبر، مانند طبیبی سیار بود که نخست ،

ص: 29


1- نهج البلاغه، همان، نامه 53، ص586؛ ابن شعبه حرانی، تحف العقول، ص 145؛ شیخ محمدباقر محمودی، نهج السعادة، ج 5، ص 113.
2- آخرین دوا، داغ کردن است. در قدیم جراحات را به جای پانسمان (که در عصر حاضر متداول است)، داغ می کردند. ابن خلدون، العبر، ترجمه ی محمد پروین گنابادی، ج 2، ص 819؛ محمدبن یوسف صالحی شامی، سبل الهدی، ج 12، ص 160.
3- طبری، همان، ج 6، ص 2418؛ سیف بن عمر الضبی الاسدی، الفتنة ووقعة الجمل، ص 150.

مرهم و داروهای عادی را برای درمان زخم و مریض خود به کار می بست و در صورت نیاز و ضرورت، به داغ کردن زخم می پرداخت(1).

امام على علیه السلام معتقد بودند اگر شیوه های سیاسی مناسب برای جلو گیری از جنگ کارساز نبود، و به جنگ منجر شد، باید از هر فرصتی برای اتمام جنگ و باز گرداندن صلح استفاده نمود. حضرت در نامه ای به یکی از فرماندهان خویش، در مورد گروهی از یاغیان نوشت:

اگر آن پیمان شکنان، به سایه ی فرمانبرداری باز گردند، دل خواه همین است و چنان چه بر نفاق افکنی و سرکشی، پای فشاری کردند، آن گاه با کمک فرمانبرداران، با سرکشان

پیکار کن!(2)

ایشان عجله برای شروع جنگ را ناپسند دانسته و معتقد بود برای شروع جنگ نباید عجله کرد، باید با نرمش و شکیبایی دشمن را به اطاعت از حق فراخواند و حجت را بر او تمام کرد.

در جنگ جمل، بعد از اینکه نیروهای کوفی، جهت همراهی با حضرت، برای مقابله با اصحاب جمل جمع شدند، حضرت فرمودند: « شما باید در موافقت من، به بصره آئيد که در آنجا بنگریم، خیال ایشان چیست؟! ابتدا ایشان را نصیحت کنیم، باشد که رشد خویش باز یابند. و اگر روی به جنگ آرند، ما نیز

ص: 30


1- «طَبيب دَوَّارٌ بِطِبِّهِ قَدْ أحكَمَ مَراهِمَهُ وَ أحمي مَواسِمَ يَضَعُ مِن ذَلِكَ حَيْثُ الحاجَةُ إِلَيْه»، نهج البلاغه، همان، خطبه ی 107.
2- «فَأَنْ عَادُوا إِلَيَّ ظِلَّ الطَّاعَةِ ذَاكَ الَّذِي نُحِبُّ وَ إِنْ تَوَافَتِ الأُمُورُ بِالْقَوْمِ إِلَيَّ الشِّقَاقُ والعِصْيَانَ فَانْهَدْ بِمَنْ أَطَاعَكَ إلَى مَنْ عَصَاكَ» همان، نامه ی 4، ص 484

در اطفاء نایره (آتش) سعی نمائیم تا حكم و تقدير حق سبحانه در چیست؟(1)

هنگامی که علی علیه السلام به ربذه رسید، «رفاعة بن رافع» به پا خواست و چنین گفت: ای امیر مؤمنان بر چه کاری تصمیم گرفته ای و ما را کجا خواهی برد؟ حضرت علی علیه السلام فرمود: آنچه نیت کرده ام و تصمیم بر انجامش دارم اصلاح است. اگر از ما بپذیرند و به آن پاسخ مثبت دهند! رفاعه گفت: اگر نپذیرند چه؟ حضرت فرمود: آنان را فرا می خوانیم و از حق، به اندازه ای به آنان می بخشیم که امید داریم، راضی شوند؛ رفاعه گفت: اگر راضی نشدند؟ حضرت فرمود: تا وقتی که آنان ما را به خود واگذارند، آن ها را به حال خود واگذار می کنیم؛ رفاعه گفت: اگر ما را به خود واگذار نکنند؟ على علیه السلام فرمود: در مقابل آنان از خود دفاع می کنیم؛ رفاعه گفت: نیکو تصمیمی است.(2)

در جنگ صفین نیز، وقتی حضرت علی علیه السلام، «جریر بن عبدالله بجلّی» را نزد معاویه فرستاد و طی نامه ای معاویه را به بیعت و به رسمیت شناختن حکومت شرعی خویش. دعوت نمود، یاران امام اشاره نمودند که، باید برای جنگ با اهل شام، آماده شد؛ حضرت فرمود: جنگ با اهل شام، باز داشتن آنان از رسیدن به رستگاری و طاعت الهی است، در صورتی که خواهان آن باشند... من

ص: 31


1- «نستظهر بالله عليهم...» محمدبن محمّدبن نعمان، (شیخ مفید)، الجمل والنصرة لسيد العترة في حرب البصرة، ص 339؛ ابن اعثم کوفی، همان، ص 415.
2- «امّا الذي نريد و ننوي، فَإصلاح، إِن قَبَلوا مِنَّا و اجابوا اليه...» ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 14، ص 17ج؛ محمدبن جریر طبری، همان، ج 3، ص 2395 - 23956 و عزالدين ابن اثیر، الکامل، همان، ج 9، ص369 .

چاره ی کار را در نرمش و شکیبایی می بینیم»(1)؛ در صفین، بعد از آن که دو لشکر روبروی هم قرار گرفتند، یاران حضرت نارضایتی خود را از تأخیر در جنگیدن با شامیان، ابراز داشتند و برخی از افراد نادان گمان می کردند، این تأخیر شاید به این جهت باشد که حضرت، از مرگ می ترسد؛ حضرت به آنان فرمود: اما این که شما می پرسید: آیا این همه تأخیر به خاطر ناگواری مرگ است؟ به خدا سوگند که هیچ باک ندارم که من به سوی مرگ روم یا مرگ به سویم آید! اما این که می گویید در جنگیدن با اهل شام، دو دل هستم، به خدا یک روز هم جنگ را به تاخیر نینداختم، مگر به این امید که گروهی از آنان، به من بپیوندند و به دست من هدایت یابند و در پرتو روشنایی من رستگار شوند(2).

امیرمؤمنان علیه السلام، هیچ گاه بدون اتمام حُجت بر دشمن، جنگ را آغاز نمی کرد.

شیخ مفید رحمة الله، در مورد جنگ جمل می نویسد:

حضرت علی علیه السلام، بامداد پنج شنبه - دهم جمادی الاولى - به سوی دشمن حرکت کرد. چون به اردوگاه رسید توقف نمود و خطاب به مردم اظهار داشت:«برای شروع جنگ شتاب مکنید! تا حجت را بر این قوم تمام کنم. سپس عبدالله بن عبّاس را احضار کرد و قرآنی به او داد و فرمود: (این قرآن را، پیش طلحه و زبیر و عایشه ببر و آنان را به احکام قرآن، فراخوان و به طلحه و زبیر

ص: 32


1- «أَنَّ اسْتِعْدَادِي لِحَرْبِ أَهْلِ الشَّامِ و جَرِيرٌ عِندَهُم إِغْلاقٌ لِلشَّامِ وصَرْفٌ لِأهلِهِ عَن خَيْرٍ إِنْ أَرَادُوهُ وَ لَكِنْ قَدْ وَقَّتُّ لِجريرٍ وَقْتاً لاَ يُقِيمُ بَعْدَهُ إِلاَّ مَخْدُوعاً أَوْ عَاصِياً وَ اَلرَّأْيُ عِنْدِي مَعَ اَلْأَنَاة» نهج البلاغه، همان، خطبه 43 ص 96. و ابن قتیبه دینوری، الامامة و السياسة، ترجمه ی سیدناصر طباطبائی، ص 125.
2- «فَوَالله ما دفعت الحرب...». همان، خطبه 55، ص106؛ ابن اعثم کوفی، همان، ص 1023؛ ابوجعفر اسکافی، المعيار والموازنه، ص 201.

بگو: علی می گوید: مگر شما به اختیار خود با من بیعت نکردید؟ اکنون چه انگیزه ای شما را به شکستن بیعت من وا داشته است و این کتاب خدا، میان من و شماست!(1)

ابن عبّاس نزد دشمن رفت، پس از برگشت، گفت: این قوم، تنها، خواستار جنگ می باشند. حضرت فرمود: ما برای پیروزی بر آنان، به خداوند تکیه داریم.(2)ابن عباس می گوید: هنوز از جایم حرکت نکرده بودم که تیراندازان دشمن، شروع به تیرباران ما کردند. گفتم: ای امیر المؤمنین چه می اندیشی؟ تا چه هنگام این قوم، هر کار می خواهند انجام دهند؟! فرمان بده تا آنان را کنار بزنیم! حضرت فرمود: تا یک بار دیگر حجّت برایشان تمام کنم؛ سپس فرمود: چه کسی این قرآن را از من می گیرد و بر آنان، عرضه می دارد و ایشان را به احکام قرآن، فرا می خواند؟ و باید بداند که کشته خواهد شد!(3)

تمام این جریانات تاریخی، حکایت از این دارند که هدف حضرت، صرف جنگ و نابود کردن دشمن نبوده است، بلکه هدف اصلی ایشان، در حقیقت، هدایت دشمن بوده است؛ هدایتی که سبب شود، دشمن از راه گمراهی خویش باز گردد و به حق رو آورد. بنابر این حضرت از هرگونه تلاشی، در جهت عدم شروع جنگ دریغ نمی کرد.

در این خصوص در بحث «اخلاق در جنگ» نیز به مناسبت، سخن خواهیم گفت.

ص: 33


1- «ودعا عبدالله بن العباس رضي الله عنه فاعطاه المصحف و قال امض بهذا المصحف الي طلحه و الزبير و عائشه وادعهم الي ما فيه». شیخ مفید، الجمل، همان، ص 336.
2- «نستظهر بالله عليهم»، همان، ص 339.
3- همان، ص 339. من يَأخذُ هَذا المُصحَف فَيَدعُوهُم اليهِ و هُو المقتول و أنَا ضامنُ لد علي الله الجنة؟ و قاضی نعمان، شرح الاخبار في فضائل الائمة الاطهار، ج 1، ص 394؛ طبرانی، المعجم الاوسط، ج4،ص 228؛ ابن ابی الحدید، همان، ج 9، ص112؛ طبری، همان، ج 6، ص 2438.

گفتار سوم: اهداف جنگ و جهاد از دیدگاه امام علی علیه السلام

اشاره

بی تردید جنگ، في نفسه (به خودی خود )پسندیده نیست؛ چرا که همواره در جنگ ها افراد زیادی کشته و مجروح می شوند؛ خانواده های زیادی داغ دار می شوند؛ امکانات مادّی و معنوی بسیاری صرف می شود؛ خلاصه تلفات و خسارت های مادّی و معنوی جنگ بسیار زیاد است. اما اگر جنگ، در خدمت هدفی مقدس قرار گیرد و آن جلوگیری از ظلم و ستم بر بندگان خدا؛ اجرای عدالت؛ احیای حق؛ مبارزه با منحرفان، گمراهان، متجاوزان و عاصیان و خلاصه اصلاح دین و دنیا باشد؛ بدون شک چنین جنگی، نه تنها بد نیست، بلکه لازم و واجب شمرده می شود. چرا که مصلحت انسان ها گاهی در این است که جنگی صورت بگیرد، هر چند عده ای از انسان ها در جنگ کشته شوند و پیامدهایی دیگر نیز، داشته باشد.

ابن قدامه می نویسد:

ترک جهاد با انسان های فاجر و کافر، منجر به استيلاء آن ها بر مسلمانان، درماندگی مسلمانان و ظهور کلمه کفر می شود و این امر، سبب فسادی عظیم می شود.(1)

خداوند متعال می فرماید: اگر خدا برخی مردم را در مقابل بعضی دیگر، بر نمی انگیخت، فساد، روی زمین را فرا می گرفت.(2)در آیه ای دیگر می فرماید: و اگر خداوند، بعضی از مردم را بوسیله ی بعضی دیگر دفع نکند، دیرها و

ص: 34


1- عبدالله بن قدامه، المغنی، ج 10، ص 371.
2- «وَ لَولَا دَفع اللهِ الناسَ بَعضَهُم بِبَعضٍ لَفَسَدَتِ الأرضُ» بقره / 252.

صومعه ها، و معابد یهود و نصارا، و مساجدی که نام خدا، در آن بسیار برده می شود، ویران می گردید(1).

حضرت علی علیه السلام، با توجه به آموزه های الهی در خصوص جنگ و جهاد و توجه به سیره ی پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله، جنگ را، (اگر با چنین انگیزه هایی که ذکر شد صورت گیرد)، لازم و ضرروی می دانست.

در این جا به برخی از اهداف جنگ از دیدگاه امام علی علیه السلام اشاره می شود:

1.مبارزه با انحراف و گمراهی

جنگ هایی که در دوره حکومت حضرت علی علیه السلام، اتفاق افتاد؛ علاوه بر مبارزه با مخالفان حق، جنگ های عقیدتی، به منظور دفاع از اسلام، در برابر گمراهی و حفظ جامعه اسلامی از انحراف بود. در یک مورد حضرت علی علیه السلام خطاب به مردم می فرماید: انّما اصبحنا نقاتل اخواننا فی الاسلام على ما دخل فيه من الزيغ و الاعوجاج و الشبهه و الّتاويل(2). امروز که گمراهی و کج اندیشی، دوگانگی و تأويل، وارد اسلام شده است. با برادران اسلامی خود می جنگیم. حضرت در این کلام عمده ترین دلیل جنگ با مخالفان خویش را چنین بیان کرده است:

ص: 35


1- « وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِيَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللَّهِ كَثِيرًا» همان، حج/40.
2- نهج البلاغه، همان، خطبه 122، ص 234.

1. انحراف و لغزش از خط اصیل اسلام، که امام، حافظ آن است.

2. کج روی به خاطر یک سلسله ابهام ها و شک ها که موجب در هم شدن حق و باطل می شود.

3. دور شدن از حقیقت به علت توجيه و تأويل باطل.

در حدیثی پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرمودند: شما در عصر تنزیل می جنگید ولی در میان شما کسی است که برای تأويل قرآن می جنگد [سپس اشاره به حضرت على علیه السلام، که مشغول وصله زدن کفش خویش بود، کرد و]فرمود: آن مرد، این وصله زننده ی کفش است.(1)عمّار یاسر، یکی از فرماندهان سپاه على علیه السلام در جنگ صفین، به همین نکته اشاره کرده است. وی می گوید: «نحن ضربنا كم على تنزيله فاليوم نضربكم على تأويله»(2)ما دیروز برای دفاع از دین خدا و تنزیل،با شما می جنگیدیم و امروز با شما، برای تأويل قرآن و زدودن انحراف آلودی که از کتاب خدا کرده اید، می جنگیم.

حضرت علی علیه السلام در خطبه ای در شهر کوفه فرمودند: سوگند به جان خودم که در مبارزه با مخالفان حق و آنان که در گمراهی و فساد غوطه ورند، یک لحظه مدارا و سستی نمی کنم.(3)آن حضرت مبارزه خویش را با مخالفان حق و

ص: 36


1- «إنَّ مِنکُم مَن يُقَاتِل عَلَي تَأوِيلَ القُران....» احمد بن عبدالله طبری، ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی، ص 76؛ فضل بن شاذان الازدی، الایضاح، ص 451؛ محمدبن سلیمان کوفی، مناقب الإمام أمير المؤمنین، ج 2، ص 10؛ احمد بن حنبل، مسند احمد، ج 3، ص 82 .
2- نصر بن مزاحم منقری، همان، ص 76؛ شیخ مفید، الاختصاص، ص 14؛ شیخ طوسی، اختيار معرفة الرجال، ج 1، ص 158.
3- «ولعمري ما على من قتال من خالف الحق و خابط الغيّ...» نهج البلاغه، همان، خطبه 24، ص 70.

گمراهان، امری لازم و واجب شمرده است.

حضرت در حدیثی می فرماید:

جهاد با کسی که با میل و رغبت، از حق رو گردانده و با اختیار، کوری و ضلالت رابرگزیده است، بر انسان های عارف و بیدار، واجب است(1).

2.مبارزه با متجاوزان و عاصیان

مبارزه با تجاوز و عصیان گری افرادی چون طلحه و زبیر و معاویه، یکی دیگر از اهداف جنگ و جهاد از منظر امام علی علیه السلام است.

آن حضرت در خصوص اصحاب جمل می فرماید:

تمامی آنان پیش از آن با من، بیعت کرده بودند و بیعت مرا پذیرفته بودند. آنان در بصره به خزاین بیت المال دست یافتند و بر مردم شهر تسلط یافتند، در حالی که زیر فرمان من بودند و از پیروان من به حساب می آمدند. پس از مدتی سخنان آنان متشتت گردید و گروه و جماعت خود را به فساد کشاندند و پس از آن به طرفداران من حمله کردند و با مکر و فریب، عدّه ای از آنان را کشتند و عدّه ای نیز در حالی که در دست خود شمشیر داشتند، صبر کردند. آنان مردم شهر را زدند و خداوند نیز در مقابل اعمال آنان صبر پیشه ساخت. به خدا سوگند اگر آنان یکی از مردم بصره را مضروب ساخته بودند، برای من سزاوار بود که با لشکری به سوی آنان حرکت کنم. این در حالی بود که آنان بسیاری از مسلمانان را به قتل رساندند، چنان که تعداد کشته شدگان، بیشتر از کسانی بود که همراه آنان شده بودند. خداوند مدتی کار آنان را به آنان سپرد و در کار خود، ظلم روا داشتند(2).

ص: 37


1- نصر بن مزاحم منقری، همان، ص 104.
2- ابن قتیبه دینوری، همان، ص 181.

بنابر این حضرت، دفاع از مظلومان را، در مبارزه با عاصیان و تجاوز کارانی چون طلحه و زبیر عنوان کرده است. در مورد دیگری حضرت علی علیه السلام، بعد از آگاهی از پیوستن عمروعاص به معاویه و هشدار به مردم در خصوص خشونت معاویه و حامیانش، در صورت حاکمیت ایشان و دست اندازی آنها به مال مردم و فساد در زمین، می فرماید:

خود را برای جنگ آماده کنید... ستمگران به سوی شما آمده اند تا نور خدا را خاموش

کنند و شما را مقهور سازند...(1)

و در موردی دیگر پس از جنگ صفین و رأی حکميت فرمود:

اکنون برای جنگ خود را مهیا کنید و وسائل آن را فراهم سازید. هر که جهاد در راه خدا را وا گذارد و در کار وی نفاق کند، بر لب پرتگاه هلاکت باشد، مگر آن که خدا به کرم خویش وی را دریابد، از خدا بترسید و با دشمن خدا که می خواهد نور خدا را خاموش کند، بجنگید. با خطا کاران گمراه ستمگر بدکار که قرآن نخوانند و فقه دین ندانند و علم تاویل ندارند و چندان سابقه در اسلام ندارند که شایسته این کار باشند، بجنگید. به خدا اگر خلیفه شما شوند با شما چون خسرو و هرقل عمل کنند. (2).(3)

ایشان در این بیانات، فلسفه ی جهاد را؛ دفاع از آزادی و جلوگیری از سلطه ی زورمداران بر انسانها می داند و هدف دیگر جهاد را، مقابله با کسانی می داند که تلاش می کنند با عصیانگری خویش نور خدا را خاموش کنند.

وقتی خبر تهاجم سربازان معاویه به شهر انبار در سال 38 ه ق و سستی

ص: 38


1- بن قتیبه دینوری، همان، ص 183.
2- محمدبن جریر طبری، همان، ج 6، ص 2601؛ شیخ صدوق، معانی الاخبار، ص 310؛ شیخ مفید، الارشاد، همان، ج 1، ص 283.
3- ابراهيم بن محمد ثقفی کوفی، الغارات، ترجمه عزیز الله عطاردی، ص 167.

مردم، به اميرالمؤمنين علیه السلام رسید، خطبه ای خواندند و ناراحتی عمیق خویش را از این حادثه ی تجاوز کارانه بیان داشت. در بخشی از این خطبه آمده است: ... شگفتا! شگفتا! به خدا سوگند این واقعیت قلب انسان را می میراند و دچار غم و اندوه می کند !که شامیان در باطل خود وحدت دارند و شما در حق متفرّقيد... به شما حمله و تجاوز می شود و شما حمله نمی کنید. با شما می جنگند و شما نمی جنگید. این گونه معصیت خدا می شود و شما رضایت می دهید.(1)

در این خطبه حضرت، عدم پیکار با متجاوزان و سستی و تنبلی را قبيح و زشت می خواند و دست کشیدن از نبرد با متجاوزان را، رضایت دادن به انجام معصیت الهی تعبیر می کند. ایشان با توبيخ ياران خویش، سعی در برانگیختن غیرت آن ها در جهت مبارزه با متجاوزان و عاصیان دارد. آن حضرت در نامه ای به برادرش «عقيل»، (هنگامی که معاویه حمله های غارت گرانه خود را به اطراف حکومت اسلامی، شروع کرده بود و دست به فساد و قتل و غارت و تجاوز زده بود)، چنین نوشت: من تا جان دارم، جنگ با کسانی که آن را روا می دانند، لازم می دانم، تا آن که خدای خود را دیدار کنم(2).

ص: 39


1- نهج البلاغه، همان، خطبه 27، صص 75 - 77؛ بلاذری، انساب الاشراف، همان، ج 2، ص 442، با عباراتی مشابه؛ ابراهيم بن محمد ثقفی کوفی، همان، ص256.
2- «فان رأيي قتال المحلين حتي القي الله....» همان، نامه 36، ص 542. محمد بن ابراهيم ثقفی کوفی، ج 2، ص 432؛ محمدبن احمد الدمشقی الباعونی الشافعی، جواهر المطالب فی مناقب الامام الجلیل علی بن ابیطالب، ج 1، ص 365.

3.اصلاح جامعه انسانی

از دیدگاه امام على علیه السلام جنگ و جهاد در حقیقت به منظور اصلاح جامعه و امنیت بخشی صورت می گیرد. در پرتو جنگ و جهاد و امنیتی که از این طریق( با سرکوبی متجاوزان) بدست می آید، قوانین و مقررات اسلامی اجرا می شود.

حضرت در خطبه 131 نهج البلاغه، می فرماید:

خدایا! تو میدانی که جنگ و درگیری ما برای به دست آوردن قدرت و حکومت دنیا و ثروت نبود، بلکه می خواستیم نشانه های حق و دین تو را به جایگاه خویش باز گردانیم و در سرزمین های تو اصلاح را ظاهر کنیم، تا بندگان ستم دیده ات در امن و امان زندگی کنند و قوانین و مقررات فراموش شده ی تو، بار دیگر اجرا گردد.(1)

ایشان در این خطبه، جنگ و مبارزه را با هدف کسب قدرت، مال اندوزی و دنیا خواهی، ناپسند می شمارند و هدف اصلی جهاد را اصلاح جامعه (با برداشتن افرادی مانند معاویه) معرفی می کنند.

حضرت در این خصوص می فرماید:

من می کوشم تا زمین را از این شخص کج اندیش و ساقط شده از انسانیت، پاک کنم.تا این کلوخ، از میان دانه های گندم بیرون افتد.(2)

وقتی در جامعه، ریشه های سلطه و ظلم و زور بشری، کنده شود، به طور

ص: 40


1- «اللَّهُمَّ إنَّكَ تَعلَمُ انَّهُ لَم يَكُنِ الَّذِي كَانَ مِنَّا مُنَافَسَةً فِي سُلْطَانٍ وَلا الْتِمَاسَ شَيْءٍ مِن فُضُولِ اَلْحُطَامِ وَ لَكِنْ لِنَرِدَ اَلْمَعَالِمَ مِنْ دِينِكَ وَ ظَهَرَ الإِصْلاحُ فِي بِلاَدِكَ فَيَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبادِكَ وَ تُقامَ الْمُعَطَّلَةُ مِنْ حُدُودِك» همان، خطبه 131، ص 248؛ مغریزی، النزاع و التخاصم بين بني امية و بني هاشم، ص 43.
2- «وساجهد في ان اطهر الأرض من هذا الشخص المعكوس...» نهج البلاغه، همان، نامه 45؛ محمدباقر محمودی، همان، ج 4، ص 36.

قهری خرابی ها، کم کاری ها و بی نظمی ها، رو به اصلاح رفته و استعدادها در پرتو امنيت شكوفا شده و کشور ساخته می شود. حضرت على علیه السلام، در سخنی دیگر در خصوص نقش اصلاحی جهاد می فرماید:(1)... خداوند جهاد را بر مؤمنان واجب کرد و آن را امری بزرگ و ارزشمند شمرده و برای اسلام و جامعه مسلمین یار و یاور قرار داده است. به خدا سوگند که دنیا و دین اصلاح نمی شود مگر به جهاد در راه خدا.

4.کسب عزّت

دین مقدس اسلام، خواهان عزت و آبروی مسلمانان در برابر بیگانگان است؛ به همین دلیل به پیروانش فرمان می دهد، که چنان که مورد تهدید و یورش متجاوزان قرار گرفتید و حیثیت دین شما به مخاطره افتاد، به جهاد که «رمز عزّت»(2)است، متوسّل شوید.

حضرت علی علیه السلام، جهاد را موجب سربلندی اسلام و عزت مسلمانان و ترک آن را ذلّت و خواری معرفی می کند. ذلّتی که روزگار را بر انسان، ننگین و سیاه می کند، حضرت در خطبه 110 نهج البلاغه می فرماید:

ص: 41


1- «إِنَّ اللهَ فرضَ الجهادَ و عظَّمَهُ و جَعَله نَصيرهُ و ناصِرَه والله ما صَلحت دنياً وَلا دين الّابه» محمدبن یعقوب کلینی، الکافی، بی جا، دارالکتب الاسلامیه، 1367، سوم، ج 5، ص8؛ شیخ مفید، الارشاد، همان، ج 1، ص 251؛ مجلسی، همان، ج 32، ص116؛ شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج 11، ص9.
2- در حدیثی از رسول خدا آمده است:«ذروة سنام الاسلام الجهاد في سبيل الله .....». اوج مسلمانی جهاد در راه خدا است. احمد بن حنبل، همان، ج 5، ص 235؛ طبرانی، معجم الكبير، همان، ج 8، ص 224؛ جلال الدین سیوطی، الجامع الصغیر، ج 1، ص 663.

بهترین وسیله ی تقرب به خدا، ایمان به خدا و فرستاده ی اوست و( سپس) جهاد و جنگیدن در راه او که سبب سربلندی اسلام است(1).

در حدیث دیگری می فرماید:

خداوند ایمان را، برای پاکی از شرک واجب قرار داده است و جهاد را به جهت حفظ

عزت و شرف اسلام واجب کرده است.(2)

وقتی خبر تهاجم سربازان معاویه به شهر انبار و سستی مردم به امام علیه السلام ابلاغ شد حضرت فرمود:

کسی که جهاد را ترک کند، خداوند لباس ذلّت و خواری به او پوشانیده و او را در بلاها غرق می سازد و کوچک و ذلیل می گرداند.... من شب و روز، پنهان و آشکار، شما را به مبارزه با شامیان دعوت کردم و گفتم پیش از آن که با شما بجنگند، با آنان نبرد کنید. به خدا سوگند هر ملّتی که درون خانه خود مورد هجوم قرار گیرد ذلیل خواهد شد. اما شما سستی به خرج دادید و خواری و ذلت را پذیرفتید تا آنجا که دشمن پی در پی به شما حمله کرد و سرزمین های شما را تصرف نمود.»(3)

همه این تعابیر، نشانگر این است که جهاد با دشمنان دین، عزّت و سربلندی را برای اسلام و مسلمین به همراه دارد و ترک جهاد و سستی و تنبلی در مبارزه با دشمن، موجبات ذلّت و خواری و سرافکندگی را در پی خواهد داشت.

ص: 42


1- «انّ افضل ما توسل به المتوسلون الي الله (سبحانه و تعالي) الايمان به وبرسوله و الجهاد في سبيله، فانّه ذروة الاسلام» نهج البلاغه، همان، خطبه 110، ص 210؛ ابن شعبه حرانی، تحف العقول، ص 149؛ محمدباقر مجلسی، همان، ج 74، ص 289- 290.
2- «فَرَضَ اللهُ الايمانَ تطهيراً من الشرک و ... و الجهادَ عزاً لِلإِسلامِ»همان، حکمت 252، ص 682. و قاضی ابن البراج، المهذب، ج 1، ص 5. شیخ حر عاملی، همان، ج 1، ص 22 و محمدباقر مجلسی، همان، ج6، ص110.
3- همان، خطبهی 27، ص 74؛ قاضی ابن البراج، همان، ج 1، ص 323؛ کلینی، همان، ج 5، ص 5؛ شیخ مفید، الارشاد، همان، ج 1، ص 281.

حضرت علی علیه السلام در بحبوحه ی جنگ نیز یاران خویش را به کسب عزّت و سربلندی دعوت می کرد. در جنگ صفین، هنگامی که معاویه با استفاده از فرصت، آب را تصرف کرد و راه دسترسی علی علیه السلام و لشکریانش را به آب بست، حضرت در جملاتی حماسی و غرورانگیز یاران خویش را به جنگ با دشمن و کسب عزّت فراخواند.

حضرت فرمود:

شامیان با بستن آب، شما را به پیکار دعوت کرده اند. اکنون بر سر دو راهی قرار دارید؛ یا به ذلت و خواری بر جای بنشینید و یا شمشیرها را از خون آنها سیراب سازید تا از آب سیراب شوید. پس بدانید که مرگ در زندگی همراه با شکست و زندگی جاویدان در مرگ پیروزمندانه ی شما است(1).

5.احياء حق و برپایی عدالت

جنگ و جهاد از منظر امام على علیه السلام، در حقیقت برای احیاء حق، نشان دادن مسیر حق و حقیقت و برپایی عدالت میباشد.

«یعقوبی» می نویسد:

بعد از آن که حضرت علی علیه السلام، جریر بن عبداللہ بجلّی را از حکومت همدان عزل کرد، جریر به على علیه السلام گفت: مرا نزد معاویه بفرست، چرا که بیشتر همراهان او قبیله ی من هستند و شاید من آنها را بر اطاعت تو فراهم سازم. مالک اشتر، مخالف فرستادن جریر بود. حضرت فرمود: بگذار برود اگر صداقت ورزید از کسانی خواهد بود که امانت

ص: 43


1- «... وَ قَدِ اسْتَطْعمُو كَمِ القِتالُ حَيْثُ مَنَعُو كَمِ الْمَاءُ فَأَقِرُّوا عَلَيَّ مَذَلَّةً وَ تَأْخِيرَ مَحَلَّةٍ أَوْ رُؤُوَا السُّيُوفِ مِنَ اَلدِّمَاءِ تَرْوَوْا مِنَ الْمَاءِ فَالْمَوْتُ فِي حَيَاتِكُمْ مَقْهُورِينَ وَ اَلْحَيَاةُ فِي مَوْتِكُمْ قَاهِرِين» ابن ابی الحدید، همان، ج 3، ص 244؛ نهج البلاغه، همان، خطبه 51، ص 102.

خود را به انجام رسانده...سپس فرمود:افسوس بر ایشان!به خدا سوگند ایشان را نخواسته ام مگر برای بپا داشتن حق، و جز من ایشان را نمی خواهد، مگر در راه باطل.(1)

در سال 36 هجری در منطقه ی «ذی قار»(2)، به هنگام عزیمت به شهر بصره، جهت قتال با ناکثین، ابن عبّاس به خدمت حضرت رسید، در حالی که حضرت مشغول وصله زدن به کفش خود بود؛ ابن عبّاس می گوید:

حضرت وقتی مرا دید فرمود: قیمت این کفش چقدر است؟ گفتم: ارزشی ندارد. فرمود: به خدا سوگند همین کفش بی ارزش، نزد من از حکومت بر شما، محبوب تر است، مگر این که حقّی را با آن به پا دارم یا باطلی را دفع نمایم. (3)آنگاه حضرت از خیمه بیرون آمد و خطبه خواند و فرمود: به خدا سوگند من از پیشتازان لشکر اسلام بودم، تا آن جا که صفوف کفر و شرک تارومار شد، هرگز ناتوان نشدم و نترسیدم، هم اکنون نیز همان راه را می روم، پردهی باطل را می شکافم تا حق را از پهلوی آن بیرون آورم!(4)

شبه ی مشروعیت جنگ های امام على علیه السلام

برخی، مشروعیت جنگ های امام على علیه السلام را زیر سؤال می برند و معتقد هستند. این جنگ ها با اهل قبله (مسلمانان )بوده و از مشروعیت برخوردار نیستند؛ حال آن که در این جنگ ها، افراد بسیاری بی گناه کشته شدند.

پاسخ: در رابطه با مشروعیت و علّت جنگ های حضرت علی علیه السلام با مسلمانان،

ص: 44


1- فوالله ما اردتهم الا علي اقامه حق ولا يريد هم غيري الا علي باطل»ابن واضع یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ترجمه ی محمدابراهیم آیتی، ج 2، ص 83؛ محمدباقر محمودی، همان، ج 1، ص 433.
2- منطقه ای نزدیک کوفه و بین کوفه و واسط، ر.ک: یاقوت حموی، معجم البلدان، ج 4، ص293 .
3- «والله لهي احب الي من امرتكم و الا ان اقيم حقا او ادفع باطلا».شیخ مفید، الارشاد، همان، ج 1، ص 241؛ نهج البلاغه، همان، خطبه 33، ص 84؛ ابن شهر آشوب مازندرانی، همان، ج 1، ص 370.
4- نهج البلاغه، همان، خطبه 33، ص 84 .

وحقانیّت آن حضرت، علاوه بر روایات متعددی که از رسول خدا صلی الله علیه وآله، در این زمینه وارد شده و در این روایات، به حقانیت امام علی علیه السلام اشاره شده است ،(1)عنوان«باغی»و «محارب»را نیز بر دشمنان آن حضرت تطبیق می کند؛ چرا که حکومت امام على علیه السلام، با بیعت مردم شکل گرفته بود و هر گونه مخالفت و سرکشی و عناد، خروج از اطاعت آن حضرت و یاغی شدن را در پی داشته است. بزرگان اهل سنت نیز، اعتراف کرده اند که حق، با علی علیه السلام بوده است(2)؛ علاوه بر این، حضرت علی علیه السلام با تأخیر انداختن جنگ ها و اتمام حجّت با دشمن، راه هر اعتراض را در این زمینه بستند.

دلائل مشروعیت جنگهای امام علی علیه السلام

الف: روایات پیامبرصلی الله علیه وآله

یکی از ملاک های تفکیک حق از باطل، تعیین جبهه ی حق، از سوی پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله به عنوان امین وحی الهی است، و همه ی مسلمانان به عنوان حجت و دلیل معتبر پذیرفته اند.(3) با نگاهی به تاریخ و منابع حدیثی، شاهد روایات متعدّدی از پیامبر صلی الله علیه وآله هستیم که به حقانیت امام على علیه السلام اشاره دارند. این روایات، هم در منابع شیعی و هم در منابع اهل سنت ذکر شده اند و به دو دسته

ص: 45


1- این روایات در ادامه ذکر خواهد شد.
2- عبدالقاهر بغدادی می نویسد: اهل سنت، علی را در جنگ هایش در بصره، صفین و نهروان تایید می - کنند. الفرق بين الفرق، ص 342. و رک: ابن حجر، فتح الباری، ج 12، ص266.
3- قال رسول الله: «أنا رسول الله اليكم، و حجة الله عليكم». قاضی عبدالجبار، تثبیت دلائل النبوه، ج 1، ص 212.

تقسیم می شوند: 1. بعضی از روایات به صورت مطلق، به حقانیت حضرت اشاره دارند؛ مانند روایات ذیل که از طریق عامه و خاصه از رسول خدا صلی الله علیه وآله، نقل شده اند:

«عليّ مع الحقّ و الحقّ مع علي يدور حيثما دار.»(1)على با حق و حق با على است هر کجا او باشد حق به آن سو می گراید.

در برخی از منابع این حدیث به این صورت ذکر شده است که پیامبر صلی الله علیه وآله فرمود:

عَلِيٌ مَعَ الحَقِّ والْحَقُّ مَعَ عَلِيٍ لاَ يَفْتَرِقَانِ حَتِّي يَرِدَا عَلَى اَلْحَوْضِ(2)على با حق و حق با على است و این دو از هم جدا نمی شوند تا در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند.

در این روایت به تساوی حضرت با حق در تمام لحظات تأکید شده است. و در روایتی دیگر قریب به این مضمون آمده است:

علي مع القرآن و القران مع علي (3) على با قرآن و قرآن با على است.

و در روایت دیگری که در قالب دعا از پیامبر صلی الله علیه وآله نقل شده، آن حضرت از خداوند می خواهد که دوستان امام را دوست بدارد و دشمنانش را دشمن و

ص: 46


1- فضل بن حسن، طبرسی، اعلام الوری، تهران، اسلاميه، 1390، سوم، ج 2، ص 350؛ محمدباقر مجلسی، همان، ج 10، ص 432؛ میر حامد حسین لکهنوی، عبقات الانوار، ج 14، ص 500؛ ابوجعفر اسکافی، همان، ص 46؛ ابن ابی الحدید، همان، ج 2، ص 297؛ ابن شهر آشوب مازندرانی، همان، ج 3، ص 61.
2- ابو جعفر اسکافی، همان، ص 119؛ خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج 1، ص 255؛ محمدباقر مجلسی، همان، ج 38، ص28؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج 42، ص449؛ شیخ صدوق، الامالی، ص 89.
3- ابوجعفر اسکافی، همان، ص 46؛ سليمان بن احمد طبرانی، المعجم الصغیر، ج 1، ص 255؛ شیخ مفید، الجمل، همان، ص 418.

کمک کنند گانش را یاری دهد و عنایت و توجه خود را از کسانی که از یاری وی دست بر می دارند، قطع کند.(1).

از زبیر بن عوام روایت شده است:

از پیامبر خدا صلی الله علیه وآله شنیدم که فرمود: حق با علی علیه السلام است و على علیه السلام با حق است هر کس از علی علیه السلام اطاعت کند، هدایت می یابد و هر کس از او نافرمانی کند، به نابودی کشیده می شود و هر که او را دوست بدارد، سعادتمند می شود و هر کس او را دشمن بدارد، بدبخت می شود.(2)

روایات حقانیت علی علیه السلام (هم در منابع روایی اهل سنت و هم منابع روایی شیعه) به حدی زیاد است که اگر جمع آوری شود کتاب بسیار مفصلی خواهد شد؛ بنابراین به همین موارد اکتفا می شود.

2. قسم دوم از روایات پیامبر صلی الله علیه وآله، در خصوص جنگ و قتال با حضرت على علیه السلام است که از روایات پیشین، خاص تر و شفاف تر است. روایات فراوانی از پیامبر صلی الله علیه وآله گزارش شده که در آن ها جنگ با حضرت علی علیه السلام، جنگ با پیامبر و جنگ با خدا توصیف شده است. پیامبر صلی الله علیه وآله فرمود:

يَا عَلِيُّ حَربُكَ حَربِي وَ حَربِي حَربُ الله(3) یا على جنگ با تو، جنگ با من

ص: 47


1- «اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله»احمد بن حنبل، همان، ج1، ص 118 و 119؛ احمدبن علی طبرسی، الاحتجاج، ج 1، ص 74؛ شیخ مفید، الارشاد، همان، ج 1، ص176؛ محمدباقر مجلسی، همان، ج21، ص 239؛ محمدبن یوسف صالحي شامی، سبل الهدی، ج 11، ص 294 .
2- «سَمِعَت رَسُولَ اللهِ، صَيَقُولُ: الحَقٌ مَعَ عَلِيٌّ وَ عَلِيٌّ مَعَ الحَقِّ مَن أَطَاعَ عَلِيّاً رَشَدَ وَ مَن عَصَي عَلِيّاً فَسَدَ وَ مَن أحَبَّهُ سَعِدَ وَ مَن أبغَضَهُ شَقِي...»احمدبن علی طبرسی، همان، ج1، ص88؛ محمدباقر مجلسی، همان، ج29، ص 99.
3- محمدباقر مجلسی، همان، ج 36، ص 348؛ شیخ صدوق، الامالی، همان، ص 561.

است و جنگ با من، جنگ با خداست.

در روایت دیگر رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمودند:

...حربك يا علي حربي و سلمك يا علي سلمي(1) يا على جنگ با تو جنگ با من، و صلح با تو صلح با من است.

پیامبر در روایتی جنگ کنندگان با حضرت علی علیه السلام، پس از وفات خود را، از اصحاب آتش شمرده است.(2)

از جمله روایات خاص، شفاف و پیش گویانه ی پیامبر صلی الله علیه وآله، روایت مربوط به جهادهای سه گانه ی حضرت علی علیه السلام، با به ظاهر مسلمانان و تعیین نام های آنان به اسامی «ناکثان» و «مارقان» و «قاسطان» است که جای هیچ گونه شبهه ای، در حق بودن جبهه ی امام و باطل بودن دشمنان وی باقی نمی گذارد.(3)

پیامبر در روایتی خطاب به «ام سلمه»همسر خویش - اسامی مخالفان و جنگ کنندگان با حضرت را چنین معرفی می کند:

یا امّ سلمه! هذا (علي) والله، قاتل القاسطين و الناكثين والمارقين بعدي(4)

..ای ام سلمه! به خدا قسم على علیه السلام پس از من، قاتل قاسطین و ناکثین و مارقین خواهد بود.

ص: 48


1- شیخ طوسی، امالی، قم، دار الثقافه، 1414، ص 149 و ابن ابی الحدید، همان، ج 2، ص297.
2- شیخ طوسی، امالی، همان، ص 364؛ فرات کوفی، تفسیر فرات، ص 477؛ مجلسی، همان، ج27، ص 203.
3- «يا على، ستقاتلک الفئة الباغية و انت على الحق فمن لم ينصرك يومئذ فلیس منی» ابن عساکر، همان، ج42، ص473؛ وعلاء الدین متقی هندی، کنز العمال، ج 11، ص 21؛ علی بن عیسی اربلی، کشف الغمه، ج 1، ص 126.
4- علاء الدین متقی هندی، پیشن، ج13، ص110؛ ابن کثیر، اسماعيل، البداية و النهاية، ج 7، ص 339.

در روایت دیگری، پیامبر صلی الله علیه وآله، خصوصیات بیشتری از اسامی دشمنان حضرت ارایه می دهد و در پاسخ سؤال ام سلمه، که این سه گروه مخالف کیستند؟ فرمودند:

«ناکثان»! کسانی هستند که در مدینه با حضرت بیعت می کنند؛ امّا در بصره آن را می شکنند. «قاسطان»؛ معاویه و اصحابش در شام هستند. و امّا «مارقان»؛ اصحاب نهروان هستند(1).

روایات بسیار زیادی به این مضمون از دیگر صحابه ی بزرگ مانند:«عمّاریاسر»و«ابو ایّوب انصاری»، گزارش شده است، که تفصیل آن را باید در جای خود دنبال کرد.(2)

ب: صدق عنوان «باغی» و «محارب»، بر دشمنان حضرت علی علیه السلام

دومین دلیل بر مشروعیت جنگ های امام علیه السلام، صدق عنوان «باغی»و«محارب»، به هر سه گروه مخالف و جنگ طلب است. «بغی» در لغت به معنای ظلم و ستم و تجاوز کردن از حد،(3)و «باغی» اسم فاعل از ریشه بغی، به معنای تجاوزر گر و ستم کار می باشد. از نظر فقهی و حقوقی، «بغی» به معنای خروج بر امام عادل و برافراشتن پرچم مخالفت با حاکمیت مشروع است و به کسانی که به

ص: 49


1- شیخ صدوق، امالی، پیشین، ص 464؛ شیخ طوسی، امالی، همان، ص 425؛ احمدبن علی طبرسی، احتجاج، همان، ج 1، ص 462.
2- ر.ک: محمدبن عبدالله الحاكم النيشابوری، المستدرک علی الصحیحن، ج 3، ص 150؛ ابن عساکر، همان، ج 2، ص 472؛ ابن ابی الحدید، همان، ج 8، ص 21.
3- ابن منظور، همان، ج 14، ص 78؛ سید غلامرضا خسروی حسینی، ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج 1، ص 296.

این کار اقدام می کنند «باغی»می گویند(1).

واژه ی «محارب»نیز از ریشه ی «حرب» و معنای لغوی آن، نقيض «سِلم»، به معنای آشتی است .(2)و از نظر اصطلاحی بدین معنا آمده است: کسی که سلاح خود را برای ترساندن مردم و به منظور ایجاد فساد در زمین، چه در خشکی و چه در دریا؛ چه در شهر یا بیرون شهر؛ چه شب و چه روز؛ برهنه و یا آماده کند.(3)

حکومت حضرت علی علیه السلام، با بیعت مردم تشکیل شد و یک حکومت کاملاً الهی و مردمی بود و هر گونه مخالفت و بر افراشتن پرچم، سرکشی و عناد، و کشیدن شمشیر بر علیه آن حضرت و سایر مسلمانان، در واقع خارج شدن از اطاعت آن حضرت و صادق بودن عنوان «باغی» و «محارب» خواهد بود. عمّار یاسر صحابی بزرگ رسول خدا صلی الله علیه وآله- قبل از جنگ صفین، در کوفه خطبه ای خواند و کوفیان را تحریک کرد تا به على علیه السلام بپیوندند. وی در این خطبه (که به گوشه هایی از آن اشاره می شود) پس از اشاره به آیه ی 9سوره ی حجرات، که می فرماید: «و هر گاه دو گروه از مؤمنان با هم به نزاع و جنگ پردازند، آن ها را آشتی دهید؛ و اگر یکی از آن دو بر دیگری تجاوز کند، با گروه

ص: 50


1- محقق کرکی، جامع المقاصد، ج 3، ص 682؛ شیخ طوسی، الرسائل العشر، ص 244؛ حسن بن یوسف حلى (علامه حلی)، قواعد الاحکام، همان، ج 1، ص 522.
2- ابن منظور، همان، ج 1، ص 302؛ خلیل بن احمد فراهيدي، العین، دوم، ج3، ص213.
3- محقق حلّی، شرائع الاسلام، ج 4، ص 958 - 959، محمدحسن نجفی، جواهر الكلام، ج 41، ص 564؛ حسن بن یوسف حلّی (علامه حلی)، تحرير الاحکام، ج 2، ص 233.

متجاوز پیکار کنید تا به فرمان خدا باز گردد(1)، گفتند:

حرکت کنید و ببینید چه کسی سزاوار یاری و نصرت است ...و اگر گروهی بر گروه دیگر بغی و ستم کرد و شما گروه ستم کار (باغيه) را شناختید، به دستور قرآن عمل کنید.

وقتی مردم این سخن (منصفانه ی) عمار را شنیدند، به او گفتند: شما که صحابه ی بزرگوار رسول خدایی، ما تو را به حقّ خدا و رسول سوگند می دهیم و از تو می پرسیم: «هل سمعت رسول الله صلی الله علیه وآله يذكر هذه الفئة؟» آیا رسول خدا صلی الله علیه وآله این گروه (ستم کار) را به شما معرفی نکرد؟ عمّار گفت: شهادت می دهم که پیامبر خدا صلی الله علیه وآله، ما را به جنگ با ناکثین و قاسطین و مارقین امر کرد و از رسول خدا صلی الله علیه وآله شنیدم که فرمودند: «على با حق است و حق با علی است و این دو از هم جدا نمی شوند تا در روز قیامت در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند.»(2)مردم سخن عمّار را پذیرفتند و دعوت او را اجابت کردند.

صدق عنوان «باغی» و «محارب» بر ناكثان (طلحه و زبیر و ...)، روشن است؛ چرا که آنان با نقض بیعت خود و تشکیل گروه های مخالف مسلّح و با تسخیر شهر بصره و کشتن مأموران حکومتی حضرت، راه بغی و طغیان و جنگ با حکومت مشروع وقت را پیش گرفتند. در منابع تاریخی آمده است: ناكثين پس

ص: 51


1- «وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا ۖ فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَىٰ فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّىٰ تَفِيءَ إِلَىٰ أَمْرِ اللَّهِ» حجرات/9
2- «اشهد ان رسول الله (صلی الله علیه وآله) امرنا بقتال الناكثين و القاسطين و امرنا بقتال المارقين من أهل النهروان و سمعنا رسول الله (صلی الله علیه وآله) يقول علي مع الحق و الحق مع علي لا يفترقان حتي يرد علي الحوض يوم القيامة » ابوجعفر اسکافی، همان، ص 118 - 119.

از ورود به بصره با عثمان بن حنیف درگیر شده و بسیاری از یاران او را کشتند و زخمی ها، هر دو طرف بسیار بود.(1)در مسجد بصره یا اطراف آن 40 نفر از مخالفان طلحه و زبیر که بر علیه آنها دست به اقدام زده بودند، به قتل رسیدند.(2) آن ها عثمان بن حنیف را تحت شکنجه قرار دادند و او را از بصره بیرون کردند؛(3)سپس بیت المال را غارت کرده و هر چه در آن بود ربودند.(4)حکیم بن جبله، پس از دستگیری عثمان بن حنیف، با 300 نفر از قبیلهی عبد القيس قیام کردند و همگی آنها به دست ناكثين به قتل رسیدند.(5)

معاویه نیز با رد درخواست کناره گیری از حکومت شام و تبلیغات وسیع بر عليه على علیه السلام، وجمع آوری نیرو بر علیه آن حضرت، عملاً عنوان باغی و محارب گرفت. پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله در مورد معاویه، فرموده بود: اگر معاوية بن ابي سفيان را بر منبر دیدید، گردن او را بزنید. «فاضربوا عنقه»(6).در برخی روایات به جای «فاضربوا عنقه»، «فاقتلوه»دارد(7). یعنی او را بکشید.

این روایت ها عدم صلاحیت معاویه را برای تصدی مقام موعظه و تبلیغ و

ص: 52


1- محمد بن جریر طبری، همان، ج 6، ص 2378.
2- ر.ک: محمدبن جریر طبری، همان، ج 6، ص 2380.
3- ر.ک: شیخ مفید، الجمل، همان، ص 281، 282؛ محمدبن جریر طبری، همان، ج 6، ص 2380.
4- ابن واضح یعقوبی، همان، ج 2، ص 79.
5- ر.ک: ابن ابی الحدید، همان، ج 9، ص321 و 322.
6- «إذا رأيتم معاوية بن أبي سفيان يخطب على المنبر (علي منبري) فاضربوا عنقه» احمد بن يحيى بلاذری، انساب الاشراف، ج 5، ص 130 و محمد باقر مجلسی، همان، ج33، ص186؛ نصر بن مزاحم منقری، همان، ص216؛ ابن ابی الحدید، همان، ج 4، ص 33.
7- محمدباقر مجلسی، همان، ج33، ص186؛ حسن بن یوسف حلّی (علامه حلی)، نهج الحق، ص309؛ ابن ابی الحدید، همان، ج 15، ص176؛ نصر بن مزاحم منقری، همان، ص216.

خلافت ثابت می کند. همچنین در روایتی رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمودند:

«یا عمّار! تقتلك الفئة الباغية»(1)ای عمار گروه باغی ستمکار تو را خواهند کشت؛ طبق بیان شیعه و اهل سنت، این روایت از اخبار غیبی رسول خداست که تصریح در ستم کاری معاویه دارد.(2)چرا که عمار در جنگ صفین و توسط لشکریان معاویه کشته شد.

این حدیث حتى از منظر اهل سنت از متقن ترین و صحیح ترین احادیث می باشد، که معاویه نتوانسته آن را انکار کند.(3)معاویه پس از کشته شدن عمّار، علی علیه السلام را قاتل او معرفی کرد و گفت: «انما قتله الذين جاءوا به»(4) کسانی او را کشتند که او را به میدان آوردند؛ چون على او را به میدان رزم آورده بود پس او باعث قتلش شده است. در پاسخ به این مغالطهی معاویه بیان شد که اگر على علیه السلام قاتل عمّار است، پس قاتل حمزه سید الشهدا، نیز رسول خداست؛ چرا که رسول خدا صلی الله علیه وآله او را به میدان نبرد آورده بود (5).

شهادت عمار در جنگ صفین، برای بسیاری از افراد، حقیقت را روشن کرد و آنها به حقانیت علی علیه السلام، پی بردند. از فرزند خزيمة بن ثابت روایت شده

ص: 53


1- ابوحنیفه دینوری، اخبار الطوال، ترجمه ی محمود مهدوی دامغانی، ص 184؛ احمدبن یحیی بلاذری، همان، ج 1، ص 168؛ محمدباقر مجلسی، همان، ج18، ص 142؛ محمدبن جریر طبری، همان، ج 6، ص 2552.
2- ر.ک: محمد عبدالرئوف المناوی، فيض القدير، ج 6، ص 474.
3- ر.ک: همان، ص 474.
4- مطهر بن طاهر مقدسی، البدء و التاريخ، ترجمه محمدرضا شفیعی کدکنی، ج 2، ص747 احمد بن يحيى بلاذری، همان، ج 1، ص 169؛ ابن قتیبه دینوری، همان، ج1، ص146؛ ابن اعثم کوفی، پشین، ص 645.
5- ابن اعثم کوفی، پشین، ص 645.

است:

پدرم در جنگ صفین شمشیر نمی کشید و می گفت من نمی جنگم تا عمار کشته شود می خواهم ببینم چه کسی او را خواهد کشت؛ چرا که من از رسول خدا صلی الله علیه وآله شنیدم که فرمود: عمار را گروه باغیه خواهند کشت. وقتی عمار کشته شد، خزیمة گفت: الان

حقیقت برای من کاملاً روشن شد. سپس به جنگ رفت تا به شهادت رسید.(1)

در روایت دیگری نیز رسول خدا صلی الله علیه وآله، شهادت عمّار را در جنگ اهل عراق و شام بیان می کند و می فرماید: «عمار در جبهه ی حق خواهد بود.»(2)از عمار روایت شده که رسول خدا صلی الله علیه وآله به من فرمود: «ای عمار! تو به زودی پس از من همراه با علی علیه السلام، با دو گروه جنگ خواهی کرد: ناکثین و قاسطین؛ سپس گروه «باغيه» تو را خواهند کشت. عمار می گوید: عرض کردم: یا رسول الله! آیا رضایت خداوند و شما هم بر همین امر است؟ پیامبر فرمود: بله این امر مورد رضایت الهی و رضایت من است.»(3)

علاوه بر این؛ معاویه با سرپیچی از دستورات امام على علیه السلام، به عنوان فردی یاغی و متمرّد شناخته می شد؛ حضرت علی علیه السلام تمامی کارگزاران عثمان را عزل

ص: 54


1- أحمد بن يحيى بلاذری، همان، ج 1، ص 170؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابة في تمييز الصحابه، ج 2، ص 240؛ محمدبن جریر طبری، همان، ج 11، ص 509؛ ابوالفرج حلبی شافعی، السيرة الحلبية، ج 2، ص 101.
2- ر.ک: نصر بن مزاحم منقری، همان، ص 335.
3- «یَا عَمَّارُ إِنَّكَ سَتُقاتِلُ بَعدِي مَعَ عَلِيَّ صِنفَين النَّاكِثينِ وَ القَاسِطِينَ ثُمَّ يَقتُلَكَ الفِئَةُ البَاغِيَةُ قُلتُ يَا رَسُولَ اللهِ أ لَيسَ ذَلِكَ عَلَى رِضَا اللهِ وَ رِضَاكَ قَالَ نَعمَ عَلَي رِضَا اللهِ وَ رِضَاي « محمدباقر مجلسی، همان، ج33، ص19؛ سیدهاشم، بحرانی، البرهان، تهران، بنیاد بعثت، 1416، اول، ج 5، ص 448 و علی بن محمد خزاز قمی، كفاية الاثر، ص 120.

کرده بود. از میان آنها تنها معاویه بود که سرپیچی کرد.(1)؛ سپس شامیان را بر علیه آن حضرت تحریک کرد و لشکری برای مبارزه با آن حضرت، تدارک دید.

امّا در خصوص علّت برخورد با خوارج به این نکته باید توجه شود که خوارج، دست به اقداماتی زدند که برخورد با آنها از طرف امام علیه السلام، واجب شد.

آن ها با تشکیل گروه هایی، به صورت رسمی، در مقابل امام على علیه السلام قرار گرفتند.خوارج، تنها به اهانت نسبت به حضرت علی علیه السلام و تكفير آن حضرت، بسنده نکردند، بلکه با تشکیل گروهی مسلح و انتخاب «عبد الله بن وهب» به عنوان رهبر خویش، با او بیعت کردند.(2)و برای پیش برد اهداف خویش، در نهروان جمع شدند و با نامه نگاری و دعوت از گروه ها و اشخاص هم فکر خویش، دست به آشوب و بلوا زدند.(3)

در یکی از این نامه ها، آمده است:

.. از عبد الله بن وهب و... به هر کس از مؤمنان و مسلمانان بصره، که این نامه ی ما به دست ایشان برسد، درود بر شما.... همانا اصحاب ما، کسانی را در فرمان خدا داور ساختند که به غیر آن چه کتاب خدا و سنت پیامبر بود حکم کردند و به این جهت

ص: 55


1- ر.ک: ابوحنیفه دینورت، همان، ص 177؛ محمد بن جریر طبری، همان، ج 3، ص 2348؛ ابن واضح یعقوبی، همان، ج 2، ص 89 .
2- ر.ک: محمد بن جریر طبری، همان، ج6، ص2596؛ محمدبن علی بن طباطبا (الفخرى)، تاریخ فخری، ترجمه محمدوحید گلپایگانی، ص91؛ مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه ی ابوالقاسم پاینده، ج 1، ص763.
3- ر.ک: محمدبن جریر طبری، همان، ج 6، ص 2597 و2598و عزالدين بن اثیر، همان، ج 10، ص136 ،137؛ مطهر بن طاهر مقدسی، همان، ج 2، ص 884؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج3، ص 25

کافر شدند و از راه راست منحرف گشتند. ما و ایشان از یک دیگر جدا شدیم و عهد و پیمان بر یک سو نهادیم، که خداوند خیانت کاران را دوست نمی دارد و ما کنار پل نهروان جمع شده ایم. شما هم به ما ملحق شوید که خدایتان رحمت کند و بتوانید بهره ی خود را از ثواب و پاداش الهی بگیرید.(1)

آن ها چون امام على علیه السلام و شیعیان آن حضرت را، به دلیل پذیرش حکمت حکومت، کافر می دانستند؛ خونشان را حلال بر می شمردند و با این طرز فکر، دست به قتل های متعدد و فراوانی زدند. آنان حتّی به زنان و بچه ها نیز، رحم نکردند به طوری که «عبدالله بن خباب» و همسر حامله اش را سر بریدند و سه زن دیگر از قبیله ی طی را نیز، کشتند.(2)

امام على علیه السلام که آماده می شد با معاویه جنگ کند، برای بررسی صحت اخبار مزبور، پیکی مخصوص به نام «حارث بن مرة عبدی»را به سوی آنان گسیل داشت. که برخلاف انتظار و برخلاف آداب جنگی، این سفیر حضرت نیز، به دست آنان به شهادت رسید.(3)با وجود این، حضرت با آنان مدارا کرد و از آنان خواست فقط قاتلان را تحویل دهند؛تاحضرت آنها را به مجازات قتل، قصاص کند. اما آنها به این درخواست توجهی نکردند. و در جواب حضرت، همگی خود را قاتل معرفی کردند و گستاخانه تأكید نمودند که ما خون آنان و حتی شما را برای خود حلال می دانیم .(4)

با این اقدامات، رها کردن این گروه خطرناک و عازم شدن به جنگ با

ص: 56


1- ابوحنیفه دینوری، همان، ص 249.
2- ر.ک: احمدبن حنبل، همان، ج 7، ص 452؛ محمدبن جریر طبری، ج7، ص81؛ علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب، همان، ج1، ص763؛ ابوحنیفه دینوری، همان، ص 251؛ مطهر بن طاهر مقدسی، همان، ج 2، ص 884.
3- ر.ک: محمد بن جریر طبری، ج7، ص 82؛ عز الدّين ابن اثیر، همان، ج 10، ص 142 و 143؛ ابوحنیفه دینوری، همان، ص 252؛ ابن قتیبه دینوری، همان، ص 175.
4- ابن قتیبه دینوری، همان، ص 175.

معاویه، زن و فرزندان مسلمان را با خطری جدّی مواجه می کرد.

در عین حال حضرت علی علیه السلام برای برگرداندن خوارج از عقاید نادرست و افراطی خویش، بارها پیک هایی را به سوی آنان فرستاد تا آنان را متقاعد کند که دست از اعمال نادرست خویش بردارند. حضرت، «ابن عباس»را نزد آنان فرستاد.(1)بار دیگر، غلام خویش را به سوی آنان فرستاد و از او خواست علّت خروجشان را بپرسد، در حالی که او با آنان رفتار عادلانه دارد و سهمشان را از بیت المال می پردازد و به بزرگ و کوچکشان احترام می گذارد.(2)خود آن حضرت بارها با خوارج صحبت نمود و با آنها اتمام حجت کرد و به آنها امان داد.(3)

حضرت علی علیه السلام، به محض مشاهده ی طغیان و شورش ناکثین و قاسطین و مارقین، جنگ و جهاد را آغاز نمی کرد، بلکه ابتدا می کوشید با راه کارهای گوناگون، پیمان شکنان و شورشیان را وادار به ترک سرکشی و تسلیم نماید.

در این رابطه علاوه بر مطالب پراکنده ای که پیش از این بیان شد، در فصل بعد مطالبی ذکر خواهد شد.

ج: اعترافات بزرگان اهل سنت

هر چند برخی از اهل سنّت، در مشروعیت جهاد حضرت با ناکتان، دچار تردید

ص: 57


1- ر.ک: نهج البلاغه، نامه 77؛ عزالدين ابن اثیر، همان، ج 10، ص 119؛ محمدبن جریر طبری، همان، ج 6، ص 2595؛ ابن واضح يعقوبی، همان، ج 2، ص 94.
2- ر.ک: ابن اعثم کوفی، همان، ج 4، ص 241.
3- ر.ک: محمد بن جریر طبری، همان، ج 6، ص 3610؛ ابن اعثم کوفی، همان، ص 742؛ عزالدّين ابن اثیر، ج10، ص 141.

و شبهه شدند(1)، اما بزرگان اهل سنّت، حضرت را در جنگ هایش برحق و مصیب و مخالفانش را «باغی» و «یاغی» و اهل آتش، توصیف کرده اند. که می توان به ابو حنیفه، مالک بن انس، شافعی، قرطبی، اوزاعي، عبد القادر جرجانی، ابن کثیر، ابن حجر، و دیگران اشاره کرد.

مناوی در کتاب فیض القدیر می نویسد:

فقهاء حجاز و عراق،از هر دو گروه اهل حدیث و اهل رأی از جمله: مالک، شافعی،ابوحنیفه، و اوزاعی، و بسیاری از متکلّمین و مسلمانان معتقدند که على فعلیه السلام در جنگ با اهل صفین بر حق بوده است، همان گونه که در برخورد با اصحاب جمل نیز محق بوده است و کسانی که با او جنگ کرده اند، ستم گرانی بوده اند که به او ظلم کرده اند.(2)

قرطبی نیز می نویسد:

نزد علمای مسلمین ثابت و مقرر شده که علی (رضی الله عنه) امام بوده است و هر کس بر او خروج کرد، باغی است و قتال (جنگ) با او واجب است تا به حق باز گردد و صلح را بپذیرد .(3)

شبه ی معاویه و خونخواهی عثمان

شبهه و سؤال دیگری در این جا مطرح است که چون برخی یاران على علیه السلام

ص: 58


1- ر.ک: به عنوان نمونه به ناصبی ها می توان اشاره کرد. محمدبن عبدالرئوف المناوى، همان، ج 4، ص 613؛ شمس الدين محمد بن احمد ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج 4، ص 171؛ ابن حجر عسقلانی، فتح الباری، فی شرح صحيح البخاری، سید حامد نقوی، خلاصه ی عبقات الانوار .
2- محمد عبدالرئوف، همان، ص 474.
3- يحيى قرطبی، تفسير القرطبی، ج16، ص 318.

در قتل عثمان شرکت داشته اند سزاوار بود که علی علیه السلام، قاتلان عثمان را به معاویه بسپارد تا او آنها را قصاص کند. و به این وسیله از بروز جنگ جلوگیری کند؟!

در پاسخ باید گفت؛ معاویه نه تنها یاران على عليه السلام، بلکه خود آن حضرت را نیز عامل قتل عثمان، معرفی می کرد (1)و او تلاش داشت به این وسیله، اعمال خویش را توجیه کند و بهانه ای برای مخالفت با على علیه السلام داشته باشد. بهانه ای که راه دست یابی او را به خلافت، هموار می کرد.

در این رابطه به چند نکته باید توجه شود:

1. در زمان محاصرهی «دار الاماره»، عثمان توسط مخالفان، (که قریب 2 ماه طول کشید)(2)، معاویه با وجود قدرت لازم، به تقاضای کمک عثمان، هیچ توجهی نکرد؛ (3)او می دانست که در این شرایط اگر عثمان کشته شود، می تواند از کشتن او سود ببرد و از این شرایط به نفع خود استفاده کند. یعقوبی در این رابطه می نویسد: عثمان در خانه اش محاصره بود و بیش از همه طلحه و زبیر و عایشه، مردم را عليه أو تحریک می کردند. پس به معاویه نوشت و از او خواست که با شتاب، نزد وی آید. معاویه با دوازده هزار نفر رهسپار مدینه شد، سپس به سپاهیانش گفت: در مرزهای شام بمانید تا من نزد امیر المؤمنين بروم و از کار او، نیک آگاه گردم. معاویه نزد عثمان آمد و چون از شماره ی لشکر

ص: 59


1- محمد بن جریر طبری، همان، ج 6، ص 2519؛ نصر بن مزاحم منقری، همان، ص 70 و، ص73.
2- ر.ک: محمد بن جریر طبری، ج 9، ص 3789.
3- ر.ک: احمدبن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، همان، ج 2، ص 287؛ ابن واضح يعقوبی، همان، ج 2، ص 72؛ ابن اعثم کوفی، همان، ص 548.

پرسید، گفت: آمده ام که رأى تو را بدانم و آن گاه نزد آنان باز گردم و ایشان را به مدینه آورم. عثمان گفت: نه به خدا قسم! لیکن تو خواستی که من کشته شوم سپس بگویی که منم صاحب خون، برگرد و مردم را نزد من برسان. معاویه بازگشت و به سوی او برنگشت تا کشته شد(1).

2. ادّعای مشارکت حضرت على علیه السلام در قتل عثمان، سخن ناحقّی بود که از طرف معاویه بیان می شد. در حالی که حضرت علی علیه السلام، سخت مخالف کشته شدن عثمان بود. آن حضرت کشته شدن عثمان را، مساوی با باز شدن درهای فتنه، قلمداد کرده بود و در عمل برای کشته نشدن عثمان، تلاش های فراوانی نمود.(2)

3. نکته ی بعد آن که اصل، تقاضای تحویل قاتلان عثمان به معاویه نیز، فاقد مشروعیّت و اعتبار است.زیرا اوّلاً: اگر قرار بر خون خواهی و محاکمهی قاتلان باشد، با وجود خلیفه ی مشروع الهي و مردمی و همچنین اولیای دم، نوبت به معاویه نمی رسد. عثمان، فرزندانی داشت و آن ها ولیّ دم پدرشان بودند. این موضوع ارتباطی به معاویه نداشت، علاوه بر این، اگر به فرض هم بپذیریم که على علیه السلام می توانست قاتلان عثمان را به معاویه تحویل دهد، این کار، نوعی مشروعیت بخشیدن و رسمیت دادن حکومت وی در شام محسوب می شد؛ در حالی که وی یک حاکم مخلوع و معزول از طرف على علیه السلام بود، که حکم یاغی پیدا کرده بود. حضرت علی علیه السلام فرموده بود: ... راه قانونی حل این مسأله این است که: نخست معاویه اعلام تبعیت کند و بیعت کند، سپس اگر ادعایی دارد،

ص: 60


1- ابن واضح يعقوبی، همان، ج 2، ص 72
2- ر.ک: محمد بن جریر طبری، همان، ج 6، ص 2213؛ نهج البلاغه، همان، خطبه 164.

در دادگاه مطرح کند.(1)

امّا چرا آن حضرت، خود اقدام به محاکمهی قاتلان عثمان نکرد؟ همان گونه که از تاریخ و از کلمات امام بر می آید(2)، قاتل عثمان شخص واحدی نبود، بلکه وی در جریان یک انقلاب کشته شد که در آن، افراد زیادی از مردم مدینه و سایر شهرها حضور داشتند.(3)

دینوری می نویسد:

«محمّد بن ابی بکر، عثمان را گرفت و وی را به پشت بر زمین زد،و روی سینه اش نشست، ریش عثمان را گرفت و گفت: نعثل ! معاویه به کمک تو نیامد، همچنین، ابن عامر و ابن ابی سرح. عثمان به محمد بن ابی بکر گفت: اگر پدرت مرا در این وضعیت می دید، بر من گریه می کرد. محمد با شنیدن این سخنان، عثمان را رها کرد و از خانه ی وی بیرون رفت... مردی از کوفه به عثمان نزدیک شد و با نیزه بزرگی که در دست داشت کتف عثمان را زخمی کرد، به طوری که خون فوران کرد و مقداری از آن بر قرآن ریخت، فردی دیگر، با پا ضربه ای محکم به عثمان زد و دیگری با شمشیری که در دست داشت ضربه ای بر عثمان فرود آورد و عثمان در اثر این ضربه از هوش رفت.

زنان ناله و شیون کردند، پس از مدتی مقداری آب بر صورت عثمان پاشیدند و وی به

هوش آمد.

محمد وارد شد و به عثمان گفت:نعثل! دین خدا را تغییر داده ای! مردی از مصر وارد جایگاه عثمان شد و ریش وی را گرفت و یک مشت از ریش عثمان را کند! شمشیرش

ص: 61


1- نهج البلاغه، همان، نامه 64؛ احمدبن علی طبرسی، الاحتجاج، همان، ج 1، ص18؛ محمدباقر مجلسی، همان، ج 32، ص 570؛ میر حامد حسین لکهنوی، همان، ج 3، ص 240.
2- نهج البلاغه، همان، خطبه 164، نامه 9؛ علی بن حسین مسعودی، مروّج الذهب، همان ج 1، ص703.
3- محمد بن جریر طبری، همان، ج 6، ص 2250؛ ابن مسکویه، تجارب الأمم، مترجم ابوالقاسم امامی، ج1، ص 395 - 396؛ عزالدّين ابن اثیر، همان، ج 9، ص259؛ علی بن حسین مسعودی، مروّج الذهب، همان ج 1، ص 700 - 701؛ ابن قتیبه دینوری، همان، ص 67 – 68.

را از غلاف بیرون کشید و گفت:کار او را به عهده ی من بگذارید، مرد شمشیرش را بالا برد، عثمان دستش را جلوی شمشیر مرد مصری قرار داد، مرد مصری با ضربه ای دست عثمان را قطع کرد. مردی کوتاه قد و سیاه چهره با موهای مجعد، وارد شد و در حالی که گر ز آهنینی در دست داشت...ضربه ای بر سر عثمان زد و وی را زخمی کرد و در اثر آن عثمان بر زمین افتاد...مرد مصری، در حالی که شمشیر خود را از غلاف بیرون آورده بود گفت: به خدا سوگند بینی او را قطع می کنم.... مرد دیگری وارد و گفت: عثمان را برای من بگذارید. سپس نوک شمشیر خود را بر روی شکم عثمان قرار داد و با فشاری محکم شمشیر را در آن فرو برد. نائله همسر عثمان - با دست خود شمشیر را گرفت ولی در اثر این کار چند انگشت وی قطع شد. عثمان با این ضربه شمشیر کشته شد. همسر عثمان، در پی دیدن این صحنه، شروع به فریاد زدن کرد. پس از مدتی نائله خود را به قسمت بالای دار الاماره رساند و گفت: عثمان کشته شد. (1)

ص: 62


1- ابن قتیبه دینوری، همان، ص 67 – 68.

گفتار چهارم: فضیلت جنگ و جهاد، از دیدگاه امام علی علیه السلام

اشاره

حضرت علی علیه اسلام، همواره یاران خویش را به جهاد در راه خدا، ترغیب و سفارش می کرد. فضيلت جهاد در راه خدا و پیکار با دشمنان دین را، متذکّر می شد. آن حضرت، جهاد را دری از درهای بهشت و رحمت الهی؛ ستون و پایه ی دین؛ وسیله ی تقرب به خدا و شریف ترین اعمال، بعد از اسلام معرفی می کند در این جا، به برخی از فضایل جهاد از دیدگاه ایشان، اشاره می کنیم:

1.جهاد، دری از درهای بهشت

حضرت در خطبهی 27 نهج البلاغه می فرماید:

فان الجِهَادَ بَابٌ مِن أَبْوَابِ اَلْجَنَّةِ فَتَحَهُ اَللَّهُ لِخَاصَّةِ اَوْلِيَائِهِ وَ هُوَ لِبَاسُ اَلتَّقَوِي وَ دِرْعُ اَللَّهِ اَلْحَصِينَةُ وَ جُنَّتُهُ اَلْوَثِيقَةُ(1)جهاد دری از درهای بهشت است که خداوند، آن را برای دوستان مخصوص خود، گشوده است. جهاد، لباس تقوی! زره محکم و سپر مطمئن خداوند است.

در این خطبه، حضرت اشاره می کند که مسیری که مجاهد انتخاب می کند، پایانش به بهشت منتهی می شود و جهاد را، یک راه و درب اختصاصی، برای برگزیدگان خداوند که این راه را انتخاب می کنند و از آن می توانند وارد بهشت شوند، معرفی می کند. چرا که جهاد، سختی ها و مصائب زیادی دارد که تنها، از خودگذشتگان و جانبازان و کسانی که همه چیز را فدای تحقق اراده ی الهی کرده اند، می توانند این سختی ها را تحمل کنند و لیاقت ورود به بهشت را پیدا کنند.

ص: 63


1- نهج البلاغه، همان، خطبه 27، ص 74؛ محمدبن یعقوب کلینی، همان، ج 5، ص 4؛ شیخ صدوق، معانی الاخبار، همان، ص 309؛ محمد بن ابراهيم ثقفی کوفی، همان، ج 2، ص 474 .

1در حدیثی از رسول خدا صلی الله علیه وآله، روایت شده که فرمود:

برای بهشت بابی است که آن را باب مجاهدین می گویند.(1)

حضرت علی علیه السلام، در خطبه ای دیگر، رسیدن به بهشت را در سایه ی جهاد در راه خدا معرفی می کند. حضرت می فرماید:

کیست که شتابان و با نشاط با جهاد خویش به سوی خدا حرکت کند؛ چونان تشنه کامی که به سوی آب میدود. بهشت در سایه ی نیز ه های دلاوران است.(2)

در روایتی دیگر، حضرت علی علیه السلام، بهای بهشت را، «جهاد» معرفی کرده است.(3)

2.جهاد، ستون دین

در کلامی از حضرت نقل شده که فرمودند:

للايمان اربعةٌ اركانٍ: الصبر و اليقين و العدل و الجهاد.(4) برای ایمان چهار رکن است: صبر، يقين، عدل و جهاد.

در این سخن ارزشمند، حضرت، جهاد را به عنوان یکی از مهم ترین پایه ها و ارکان ایمان به خداوند معرفی می کند و مؤمنان واقعی را کسانی می داند که چهار صفت: صبر، یقین، عدالت و جهادگری در راه خدا را داشته باشند.

ص: 64


1- «للجنة باب يقال له باب المجاهدين». محمد بن یعقوب کلینی، همان، ج 5، ص 2؛ شیخ صدوق، امالی صدوق، قم، مؤسسة البعثه، 1417، اول، ص 673؛ شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج6، ص 123؛ شیخ صدوق، ثواب العمال، ص 189.
2- «الجنة تحت اطراف العوالي» نهج البلاغه، همان، خطبه 124، ص236؛ شیخ حرّ عاملی، همان، ج 15، ص 61؛ شیخ مفید، الاختصاص، همان، ص13؛ محمدبن سعد، همان، ج 3، ص 220.
3- «ألا و ان الجهاد ثمن الجنة». محمّد محمدی ری شهری، میزان الحکمه، ص 454، علی بن محمد الليثی الواسطى، عيون الحكم.
4- قاضی نعمان مغربی، دعائم الاسلام، ج 1، ص 342؛ محمدبن على الكراجکی، معدن الجواهر، ص40؛ علاء الدين على متقی هندی، همان، ج 1، ص 286.

3.جهاد، وسیله ی تقرب به خداوند

از دیدگاه امام علی علیه السلام، جهاد وسیله ی تقرب و نزدیکی به خداوند و کسب منزلت در نزد خداوند است. حضرت می فرماید:

ای مردم! برای رویارویی با دشمن آماده شوید! چون جهاد با آن ها، راهی است برای نزدیکی به پروردگار و منزلت یافتن در نزد وی(1).

4.جهاد، شریف ترین اعمال

در حدیثی از حضرت روایت شده که فرمودند:

جهاد، شریف ترین اعمال بعد از اسلام و مایهی استحکام دین است و اجر آن، بزرگ، همراه با عزت و قوت که همان پیروزی و غلبه است.(2)

در این حدیث، حضرت جهاد را، برترین اعمال بعد از پذیرش اسلام معرفی می کند؛ چرا که عزت جامعه ی اسلامی و قوّت دین، در پرتو جهاد در راه خدا تأمین می شود.

ص: 65


1- «ايّها النّاس... استعدّوا للمسير الي عدوّ، في جهاده القرية الي الله و درك الوسيلة عنده» محمدباقر محمودی، همان، ص63؛ ابراهيم بن محمد ثقفی کوفی، همان، ج 2، ص 691؛ احمدبن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، همان، ص 379؛ محمدبن جریر طبری، همان، ج 4، ص 67؛ ابن قتیبه دینوری، همان، ج1، ص 170.
2- «انَّ الجِهادَ اشرفُ الاعمال بعدَ الاسلامِ و هو قِوامٌ الدين و الاجرُ فيهِ عَظيمُ...» محمدبن یعقوب کلینی، همان، ج 5، ص 37؛ شیخ حر عاملی، همان، ج 15، ص 94، محمدباقر محمودی، نهج السعادة، همان، ج 8، ص 58 (از دیدگاه پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله نیز، جهاد در راه خدا به عنوان برترین عمل مؤمن شمرده شده است). محمد بن سعد، همان، ج 3، ص 202.

گفتار پنجم: اخلاق نظامی از دیدگاه امام على علیه السلام

اشاره

حضرت علی علیه السلام، به عنوان اولین مسلمان، همواره در زندگی خویش، پایبند به مسائل اخلاقی بود. آن حضرت، هیچ گاه از دستورات اخلاقی اسلام تخلّف نمی کرد. و پایبندی به اصول اخلاقی را بر منافع سیاسی ترجیح می دادند. آن حضرت، حتی در شرایط دشوار سیاسی چون شورای شش نفره، حاضر نشد دروغ بگوید و به ظاهر خود را به سیره ی شیخین متعهد نشان دهد،(1) در حالی که می دانست دست گرفتن قدرت و حکومت چه اندازه اهمیّت دارد. از دیدگاه ایشان، رعایت مسائل اخلاقی در جنگ، اصل بسیار مهمی است که تخلّف از آن، به هیچ عنوان صحیح نیست، هر چند موجب از دست دادن حکومت شود.

از نظر حضرت، هدف، وسیله را مباح نمی کند و برای رسیدن به اهداف نظامی، هر کاری را نمی توان انجام داد. ایشان در هنگام جنگ؛ قبل از جنگ و بعد از آن، به شدّت مسائل اخلاقی را رعایت می کرد و حاضر نبود اخلاق را فدای غلبه بر دشمن کند و به یاران خویش نیز دستور می داد که همواره مسائل اخلاقی را مدنظر داشته باشند.

جنگ از منظر امام علی علیه السلام، غلبه بر دشمن، به هر نحو ممکن، نبود. هدف آن حضرت در مرحله ی اول این بود که با روشن گری های خویش، حقیقت را آشکار کند(2) و دشمن را به اشتباه خویش واقف سازد، تا به هلاکت و نابودی نیفتد و به مسیر مستقیم برگردد؛ و در مرحله ای بعد، اگر دشمن بر جهالت خویش

ص: 66


1- ابراهيم بن محمد ثقفی کوفی، همان، ص 460؛ ابن ابی الحدید، همان، ج 1، ص 188؛ محمدباقر محمودی، نهج السعادة، همان، ج 2، ص264.
2- در بحث از مسائل روانی، به روشن گری های حضرت نیز، پرداخته می شود.

اصرار می ورزید و جنگ را آغاز می کرد؛ حضرت نیز با نیروی نظامی خویش به جنگ با دشمن می پرداخت و او را سر جای خویش می نشاند .

از دیدگاه امام على علیه السلام توکل به خداوند، لازمه ی کار بود، استفاده از شیوه های ناجوانمردانه، به هیچ عنوان، صحيح نبود؛ پایبندی به تعهد در سیره ی حضرت رعایت می شد؛ مکر و فریب و دشنام به دشمنان در سیره حضرت راه نداشت؛ به مجروحین توجه نموده و اسرا را آزاد می کرد و لذا تمامی جنبه های اخلاقی را رعایت می کرد. به نظر می رسد رعایت مسائل اخلاقی در سیره ی نظامی حضرت، نمود بیشتری نسبت به سایر جنبه های دیگر جنگ دارد. در حقیقت، همین جنبه های اخلاقی است که می تواند برای هر انسانی، درس های فراوانی را به همراه داشته باشد. در این جا به برخی از اصول اخلاقی، که حضرت در جنگ های خویش، به آن پایبند بودند، می پردازیم.

1.شروع نکردن جنگ

حضرت علی علیه السلام، جنگ را آخرین حربه بر ضد دشمن می دانست و از دیدگاه ایشان، راه اندازی جنگ و درگیر شدن با دشمن برای رسیدن به هدف، در آخرین مرحله قرار داشت، حضرت، ابتدا سعی می کرد با روش های گوناگون، دشمن را به مسیر مستقیم هدایت کند، تا خود، دست از جنگ بکشد و حق را بپذيرد؛ اما اگر دشمن دست از جهالت خویش بر نمی داشت، حضرت آماده نبرد می شد اما تا زمانی که دشمن جنگ را شروع نمی کرد، آغازگر جنگ نبود.(1)

ص: 67


1- ر.ک: محمدبن جریر طبری، همان 3، ص611؛ ابن مسکویه، همان، ج 1، ص 490.

حضرت، در جنگ جمل، پس از این که نیروهای کوفی که حدود هزار نفر بودند جهت همراهی ایشان جمع شدند؛ فرمود:

این ساعت مرا مهمّی پیش آمده و جماعتی از برادران و دوستان که به ایشان گمان مخالفت و منازعت نداشتم، دست از آستین خصومت بیرون کرده، در بصره جمعیتی فراهم کرده و عزم جنگ دارند. شما باید در موافقت من به بصره آیید که در آن جا بنگریم خیال ایشان چیست؟! ابتدا ایشان را نصیحت کنیم، باشد که رشد خویش باز یابند و اگر روی به جنگ آرند ما نیز در اطفاء نایره (خاموش کردن آتش) ایشان سعی نماییم تا حکم و تقدير حق سبحانه در چیست!(1).

در همین جنگ، بعد از رویارویی دو لشکر با هم، حضرت سه روز منتظر ماندند و در مدت این سه روز، حضرت، پیوسته با دشمن اتمام حجّت می کرد و از آنها می خواست که حق را پذیرفته و صلح کنند. در راه رسیدن به منطقه ای که جنگ جمل در آن رخ داد، آن حضرت، در جواب کسانی که از روش برخورد ایشان با سران جمل می پرسیدند، فرمود:

سوگند به خدا اراده ای جز صلح ندارم مگر آن که پیشنهاد مرا نپذیرند.(2)

طبری به نقل از جندب ازدی می نویسد:

هر گاه با دشمن روبرو می شدیم. امام على علیه السلام می فرمود: با دشمن در نیاویزید و جنگ را آغاز نکنید، تا دشمن آغازگر جنگ باشد. زیرا شما بحمدلله دارای حجت (نزد خدا

ص: 68


1- ابن اعثم کوفی، همان، ص 415.
2- علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب، همان، ج 2، ص 235؛ ابن خلدون، ج 1، ص 600.

و مردم هستید و اگر در صحنهی نبرد، آغازگر جنگ نباشید، خود حجتی دیگر بر حقّانیت شماست.(1)

در جنگ جمل، عده ای از لشكريان على علیه السلام می خواستند جنگ را آغاز کنند، اما حضرت در خطبه ای به آنان فرمود:

دست و زبان خود را از این مردم باز دارید! آنان برادران شمایند .(2)

یعقوبی می نویسد:

در جنگ جمل، مردی از لشکر دشمن تیری انداخت و مردی از اصحاب امير المؤمنين را کشت، بدن او را نزد على علیه السلام آوردند، حضرت گفت: خدایا تو شاهد باش! سپس مرد دیگری تیری انداخت،تیر به«عبدالله بن بديل بن روقاء خزاعی»رسید و او را کشت. برادرش جنازه ی او را بر داشت و نزد على علیه السلام آورد. على علیه السلام گفت: خدا یا تو شاهد باش! سپس جنگ آغاز شد (3).

شیخ مفید رحمة الله، نیز در خصوص جنگ جمل و اتمام حجت بر اصحاب جمل می نویسد:

حضرت علی علیه السلام، چون به میدان جنگ رسید توقف کرد و خطاب به مردم اظهار داشت: برای شروع جنگ شتاب مکنید! تا من حجت را بر این قوم تمام کنم. سپس «عبداللہ بن عباس» را فرا خواند و او را به نزد طلحه و زبیر فرستاد تا با آن دو صحبت کند.... ابن عباس نزد دشمن رفت و برگشت و به على علیه السلام گفت: این قوم جز جنگ اراده ای ندارد. حضرت فرمود: ما برای پیروزی بر آنان به خداوند متعال مستظهریم. ابن عباس می گوید: هنوز از جایم حرکت نکرده بودم که تیراندازان دشمن، شروع به تیرباران ما کردند گفتم: ای امیر المومنین چه می اندیشی؟ تا چه هنگام این قوم هر کاری

ص: 69


1- محمد بن جریر طبری، همان، ج 6، ص 2523.
2- ابن مسکویه، تجارب الأمم، همان، ج 1، ص 461؛ محمدبن جریر طبری، همان، ج 6، ص 2420.
3- ابن واضح يعقوبی، همان، ج 2، ص 80

می خواهند انجام دهند؟! فرمان بده تا آنها را کنار بزنیم. فرمود: تا یک بار دیگر حجت را بر ایشان تمام کنم. سپس گفت: چه کسی این قرآن را از من می گیرد و بر آنان عرضه می دارد و ایشان را به احکام قرآن فرا می خوانده و باید بداند که کشته خواهد شد....(1)

قبل از آغاز جنگ صفین، حضرت علی علیه السلام، هنگام اعزام مالک اشتر به او فرمود:

با گروه شامیان، پیش از آن که دعوتشان کنی و سخنشان را بشنوی، جنگ آغاز مکن! مگر آن ها آغاز کنند، دشمنی قوم سبب نشود که پیش از دعوتشان و اتمام حجت مکرر، با آنها جنگ کنی!؟.(2)

در همین جنگ، حضرت علی علیه السلام بشیر بن عمر و سعیدبن قیس و شبث بن ربعی را فرا خواند و به آن ها فرمود:

از جانب من، پیش این مرد (معاویه) بروید و او را به اطاعت خداوند و اتحاد دعوت کنید تا دست از خونریزی بکشد و از حق پیروی کند.

هیئت اعزامی امام، با معاویه گفتگو کردند و از پیامدهای خطرناک جنگ هشدار دادند و او را به پیروی از امیر المؤمنین دعوت کردند. امّا معاویه در جواب آنها چنین گفت: اِنصرفوا مِن عندي فليسَ بَيني و بينكم الّا السيف از نزد من بروید که هیچ پاسخی جز شمشیر پیش من نخواهید داشت.(3)

در نامه های متعددی که بین حضرت علی علیه السلام و معاویه رد و بدل شد؛ حضرت

ص: 70


1- شیخ مفید، الجمل، همان، ص 336.
2- محمدبن جریر طبری، همان، ج6، ص2505؛ عزالدين ابن اثیر، همان، ج 10، ص 47؛ نصر بن مزاحم منقری، همان، ص 212.
3- نصر بن مزاحم منقری، همان، ص 188؛ محمدبن جریر طبری، ج 6، ص 2515؛ ابن ابی الحدید، همان، ج4، ص15؛ عز الدّين ابن اثیر، همان، ج 10، ص 54.

علی علیه السلام بارها معاویه را دعوت به حق و اطاعت پروردگار کرد(1). در برخورد با خوارج نیز همین سیره، مشاهده می شود. خوارج، همواره به جوسازی و شایعه پراکنی می پرداختند و سخنرانی های حضرت علی علیه السلام را به هم می زدند. حضرت علی علیه السلام، با این احوال، سهمیه ی آنان را از بیت المال قطع نکرد و آن ها را راهنمایی می کرد و به بحث منطقی فرا می خواند. تنها زمانی به مقابله نظامی با آنان برخاست که از کوفه جهت تدارک جنگ علیه امام، بیرون رفتند.(2)

«طلحه و زبیر» از مخالفان و دشمنان حضرت على علیه السلام بودند. اگرچه دشمنی اینان از ابتدا صریح و آشکار نبود، اما برای امام کاملاً روشن بود که آن ها برای ایجاد فتنه و اغتشاش، عازم مکه و بصره هستند.(3) حضرت، به عنوان حاکم جامعه ی اسلامی و در اوج قدرت می توانست آن ها را به ماندن در مدینه وا دارد و حتی می توانست آنان را حبس و تبعید کند؛ ولى به آشوب و اغتشاش و تضعیف حکومت خود تن داد، فقط به این دلیل که به اصول اخلاقی و عدالت پایبند بود. مجازات عملی که اتفاق نیفتاده و قصاص قبل از جرم، با منطق عدالت، سازگار نیست. و دلیل امام هم همین بود .(4)

ص: 71


1- ر.ک: ابوحنیفه دینوری، همان، ص 194؛ نصر بن مزاحم منقری، ص86؛ محمدبن جریر طبری، همان، ج 6، ص 2500؛ ابراهيم بن محمد ثقفی کوفی، همان، ص 91 – 92.
2- نهج البلاغه، خطبه 122.
3- چنان که پیش بینی خود را صریحا به ابن عباس فرمودند.
4- ر.ک: مقاله جایگاه دشمنان و مخالفان در نگرش سیاسی امام علی علیه السلام، علی اکبر علیخانی، شماره 26، ص 48.

2.آزادی مخالفان، قبل از عملی کردن اعمال یا اظهار مخالفت

حضرت علی علیه السلام، به آزادی مخالفان، قبل از عملی و علنی کردن مخالفت، احترام می گذاشت. «خرّیت بن راشد»، از اصحاب امام بود که پس از ماجرای حکمیت، در مقابل امام ایستاد و گفت: به خدا سوگند دیگر دستوراتت را اطاعت نخواهم کرد و پشت سرت نماز نخواهم خواند و از تو جدا خواهم شد! حضرت علی علیه السلام فرمودند:

مادرت به عزایت نشیند، اگر چنین کنی پیمان خود را شکسته ای و پروردگارت را نافرمانی نموده ای و جز به خودت به کسی زیان نرسانده ای! به من بگو دلیل این تصمیم تو چیست؟

خرّیت بن راشد، دلیل تصمیم خود را پذیرش حکمّیت بیان کرد. حضرت از او خواست که با هم بنشینند و درباره ی حکمّیت با هم بحث کنند، تا شاید وی هدایت شود. خرّیت بن راشد با تعهد به این که فردا خدمت حضرت شرفیاب شود از ایشان جدا شد. «عبد الله بن فقيم» می گوید: به خانه خرّیت بن راشد رفتم، او از تصمیم خود دربارهی جدایی از حضرت و یارانش سخن می گفت. من این خبر را به امام دادم و از حضرت خواستم که او را تعقیب کند؛ حضرت فرمود:

او را رها کن؛ اگر حق را پذیرفت و بازگشت، از او می پذیرم و اگر خودداری کرد، او را تعقیب می کنیم. عبدالله می گوید: به امام گفتم: چرا اکنون او را نمی گیری و در بند نمی کنی؟ امام فرمود: اگر این کار را با هر کس که به او گمان بد داریم انجام دهیم، زندان ها را از آنها پر می کنیم و من برای خود

ص: 72

جایز نمی دانم که بر مردم یورش برم و آنان را زندانی و مجازات کنم؛ مگر این که مخالفت خود را با ما اظهار (علنی) کنند(1).

حضرت علی علیه السلام می فرمود:

من کسی را به دلیل اتّهام، مواخذه نمی کنم و با ظنّ و گمان، به عقوبت کسی نمی پردازم و فقط با کسی می جنگم که به مخالفت با من برخیزد، در برابر من بایستد و دشمنی آشکار کند. البته باز هم با او نمی جنگم تا هنگامی که او را بخواهم و عذر او را بشنوم؛ اگر پس از بحث، باز هم با ما سر جنگ داشت از خدا یاری می جویم و با او پیکار می کنم(2).

ایشان با جبر و زور با افرادی که با آن حضرت بیعت نکردند رفتار ننمود و آن ها را مجبور به بیعت نکرد. «عبدالله بن عمر» از بیعت، خودداری کرده بود، حضرت علی علیه السلام، از او خواست که ضامنی بیاورد که دست به اغتشاش نخواهد زد؛ او گفت: ضامنی ندارم. یکی از یاران امام خواست او را بکشد، حضرت علی علیه السلام مانع شد و فرمود: من خود ضامن او هستم.(3)

حضرت، همواره بد اخلاقی های مخالفان خویش را تحمل می نمود و تا جایی که امکان داشت عفو و بخشش را نسبت به مخالفان، سرلوحه ی کار خویش قرار می داد. روزی حضرت، در میان عده ای از مردم مطلبی فرمود؛ یکی از خوارج به امام گفت: قاتله الله ما افقهه. خدا او را بکشد این مرد چقدر دانا

ص: 73


1- ابراهيم بن محمد ثقفی کوفی، همان، ج 1، ص 332؛ محمدبن جریر طبری، همان، ج 6، ص 2468.
2- ابراهيم بن محمد ثقفی کوفی، همان، ص327.
3- شهاب الدین نویری، نهاية الأرب، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، ص203 - 204؛ عزالدين ابن اثیر، همان، ج 9، ص349.

است. اطرافیان شمشیر کشیدند تا او را که به رهبر و حاکم جامعه، چنین توهینی کرده بود، به قتل برسانند. حضرت مانع شد و فرمود:

آرام باشید! دشنامی داد و پاسخ او فقط یک دشنام است و البته بخشودن گناه او شایسته تر است و او را ببخشید.(1)

گاهی اوقات خوارج، در انظار عمومی به آن حضرت توهین می کردند؛ ولی حضرت در پاسخ، آنان را نصیحت می کردند و به بحث و گفتگو فرا می خواند تا حقایق، روشن شود(2).

3.جلوگیری از تعدی و ظلم

در سیره ی امام علی علیه السلام، رعایت مسائل اخلاقی، همواره امری لازم و ضروری بود. سپاهیان، حق نداشتند در مسیر راه، به مردم ظلم و تعدی کرده و به محصولات کشاورزی مردم تعرض کنند.

حضرت علی علیه السلام در جنگ صفین، به یکی از فرماندهان خود در این زمینه نوشت:

من نزد شما و اهل ذمه، از برداشت آذوقه سپاه از کشت مردم، بدون اذن و آگاهی کشاورزان به کلی تبری می جویم، مگر به آن اندازه که گرسنگی شدید را فرو نشانید و از نیاز مبرم به بی نیازی رسید. همانا مراقبت سخت گیرانه در این کار بر عهده شماست. پس مردم را از ظلم و تجاوز بر کنار دارید. و جلوی دست بی خردان خود را بگیرید و مراقب باشید مرتکب اعمالی نشوند که خدا از ما نپسندد.(3)

ص: 74


1- محمدباقر مجلسی، همان، ج 23، ص 435.
2- ر.ک: ابن عساكر ، الامام علی بن ابی طالب، تحقیق: شیخ محمدباقر محمودی، ج3، ص261.
3- نصر بن مزاحم منقری، همان، ص 174.

حضرت، در نامه ای دیگر خطاب به خراج گیران و فرمانداران شهرها که سپاه اسلام از قلمرو آنها می گذشت، نوشت:

امّا بعد! سپاهیانی روانه کرده ام که به خواست خدا از سرزمین هایی که زیر فرمان شماست خواهند گذشت و آن چه به فرمان الهی بر آنان واجب است، مانند نیاز ردن مردم و خویشتن دارای از شرارت، به آنان سفارش کرده ام. اگر به شما و اهل ذمّه ی دیار شما زیانی برسانند، من از آنان بیزاری می جویم. مگر آنکه سپاهیان به گرسنگی مرگ بار، دچار شده و برای سیر کردن خود، چاره ای نداشته باشند. پس هر یک از سپاهیان، از روی هوسرانی و ستم گری، از مردم چیزی بگیرد، وی را کیفر دهید و دست بی خردان قوم خود را از آزار و گزند و تعرّض به سربازان کوتاه کنید. من در پشت سپاه، چشم به راهم، اگر ستمی به شما رفت به من گزارش کنید و اگر از فرماندهان سپاه هم، گزندی به شما رسید مرا آگاه سازید، که جز پشتیبانی خدا و همت من، نمی تواند او را دفع کند و من به یاری پروردگار او را برکنار می سازم(1).

سفارش های اخلاقی حضرت در عباراتی که ذکر شد، نشان گر اوج توجّه حضرت به مسائل اخلاقی است. حضرت، از سپاهیان خویش انتظار دارد که کوچک ترین ستمی به مردمی که در مسیر حرکتشان قرار دارند، نداشته باشند. حتى اهل ذمه نیز، نباید از سپاهی که از منطقه آنها می گذرد زیانی ببینند. از طرفی حضرت، به فرمانداران شهرها سفارش می کند که افراد بی خرد قوم را، از تعرض به سپاهیان و سربازان باز دارند.

ص: 75


1- «فَإنِّي قَد سَيَّرْتُ جُنُوداً هِيَ مَارَّةٌ بِكُم إِنْ شاءَ اَللَّهُ وَقَد أَوْصَيْتُهُمْ بِمَا يَجِبُ لِلَّهِ عَلَيْهِم مِنْ كَفِّ اَلْأَذِي وَ صَرْفِ الشَّذي وَ أَنَا أَبَرّا إِلَيْكُمْ وَ إِلَيَّ ذِمَّتُكُم مِنْ مَعَرَّةِ اَلْجَيْشِ إِلاَّ مِنْ جَوْعَةِ اَلْمُضْطَرِّ لاَ يَجِدُ عَنْهَا مَذْهَباً إِلَيَّ شِبَعَه...»نهج البلاغه، همان، نامه 60، ص598.

4.نهی از خونریزی

حضرت علی علیه السلام، حساسیّت فوق العاده ای نسبت به حرمت خون افراد، داشتند و بارها زشتی این عمل را گوشزد فرموده بود. در نامه ی آن حضرت به مالک اشتر، که به عنوان حاكم مصر اعزام شده بود، حضرت با بیانی رسا و قاطع، بزرگترین گناه را خون ریزی به ناحق، می داند. آن حضرت در این نامه به پیامدهای منفی خون ریزی در ابعاد سیاسی، اجتماعی و اعتقادی اشاره می کند و هشدار می دهد که مبادا بخواهی پایه های قدرت و حکومت خود را با ریختن خون، محکم کنی که ریختن خون به ناحق، خود موجب تضعیف و تزلزل قدرت و حکومت می شود. سپس آن حضرت به بزرگ ترین و وفادارترین یار و یاور خویش؛ مالک اشتر فرمود:

اگر کسی را بنا حق کشتی، پیش من و خدا عذری نداری و بايد قصاص شوی(1)!

5.توکّل بر خدا

شخص مؤمن، باید به این حقیقت توجه کند که نصرت و فتح فقط از جانب خدای متعال است و بس؛(2)بنابر این جنگ جویان مؤمن و مسلمان در عین استفاده از همه ی اسباب و وسایل مادی، نباید به آن ها دل ببندند و گمان کنند که چون وسایل ظاهری و ابزار جنگی و نیروی فراوان دارند، قطعاً بر دشمن

ص: 76


1- «إِيَّاكَ وَ الدِّماءَ وَ سَفْكَها بِغَيْرِ حِلِّها فَإِنَّهُ لَيسَ شَيْءٌ أَدَّعِي لِنَقِمَةٍ وَ لاَ أعظم لِتَبَعِهِ وَ لا أحري بِزَوالِ نِعْمَةٍ وَ انْقِطاعِ مُدَّةٍ مِنْ سَفْكِ الدِّماءِ بِغَيْرِ حَقِّها.. وَ لا عُذْرَ لَكَ عِندَاللَّهِ وَلا عِندي في قَتلِ العَمد...» نهج البلاغه، همان، نامه 53.
2- «وَ مَا النَّصرُ إِلَّا مِن عِندِ اللهِ العَزِيز الحَكيم»پیروزی تنها از جانب خداوند توانای حکیم است. آل عمران/ 126 و انفال/10.

پیروز می شوند، بلکه در عین استفاده از همه ی ابزار و وسایل و سلاح های جنگی باید تنها و تنها، خدای متعال را مؤثر حقیقی بدانند و به او توکل کنند و به لطف و عنایت و نصرت او اعتماد داشته باشند.

خداوند متعال می فرماید:«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا لَقِيتُمْ فِئَةً فَاثْبُتُوا وَاذْكُرُوا اللَّهَ كَثِيرًا لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ...»(1)، ای کسانی که ایمان آوردید هنگامی که گروهی از دشمنان را در برابر خود در میدان نبرد دیدید، ثابت قدم باشد و خدا را فراوان یاد کنید تا رستگار و پیروز شوید.

از دیدگاه امام على علیه السلام، توكّل رمز قوّت برای رزمندگان جبهه ی حق و عاملی در جهت هموار شدن سختی هاست. آن حضرت در حدیثی می فرماید:

ریشه ی اساسی داشتن قوّت قلب، توکّل بر خداست.(2)

و در حدیثی دیگر می فرماید:

کسی که به خدا توکل نماید، سختی ها برای او هموار و اسباب و ابزار لازم برای او آسان می شود.(3)

شیخ مفید می نویسد:

در جنگ جمل، حضرت على علیه السلام «صعصعة بن صوحان» را برای نصیحت و خیر خواهی، با نامه ای پیش طلحه و زبیر و عایشه فرستاد. صعصعة می گوید: من پس از

ص: 77


1- انفال /45.
2- «اصل قوّةِ القلبِ التوكلُ عليَ الله »عبدالواحد تمیمی آمدی، غررالحکم، ترجمه سید هاشم رسولی محلاتی، ج 2، ص 572؛ الليثي الواسطى، همان، ص 120.
3- «من توكلَ عليَ اللهِ ذَلِّت لَهُ الصِعاب وَ تَسهَّلت عليهِ الاسبابُ» عبدالواحد تیمی آمدی، همان، ج 2، ص 575 و شیخ ابراهیم کفعمی، محاسبة النفس، ص118.

ابلاغ پیام حضرت، پیش امیر المؤمنین بر گشتم. حضرت فرمود: صعصعة چه خبر؟ گفتم: ای امیرالمؤمنین!قومی را دیدم که چیزی جز جنگ با تو را نمی خواهند. حضرت فرمود: باید از خدا یاری خواست.(1)

در جایی دیگر حضرت فرمود:

ما برای پیروزی بر دشمن، به یاری خداوند مستظهریم(2).

در منابع آمده است چون امير المؤمنین علیه السلام خبردار شد که معاویه «ابوالاعورسلمی» را مأمور حمله به سپاه خویش کرده و او با لشکری به جانب ایشان می آید، ابتدا« زياد بن نضر» و «شریح بن هانی» را فراخواند و لشکری به ایشان داد و هر دو را به جنگ ابوالاعور فرستاد. آنها رفتند و وقتی متوجه شدند ابوالاعور با لشکری انبوه می آید، سواری را خدمت امام فرستادند و کیفیت حال را گفتند،(3)حضرت مالک اشتر را فرا خواند و فرمود: تعجیل کن و یاران خود را دریاب! و چون به آن قوم رسیدی، ابتدا به جنگ مکن، بگذار آن ها ابتدا به جنگ کنند؛ سپس آنان را نصیحت کن و همه را به اطاعت فراخوان، اگر اطاعت کردند، نیکو باشد والّا از خدای تعالی در جنگ با ایشان، یاری خواه و اعتماد بر فضل و باری باری تعالی کن و شرّ ایشان دفع گردان! (4)

بنابراین حضرت برای غلبه بر دشمن، به همه ی اسباب و وسایل ظاهری و

ص: 78


1- شیخ مفید، الجمل، همان، ص 313 و 314.
2- همان، ص 317 - 331.
3- ر.ک: محمد بن جریر طبری، ج 6، ص 2505؛ ابراهيم بن محمد ثقفی کوفی، ص 550.
4- ابن اعثم کوفی، همان، ص 524.

نیروی کافی توجه داشت و در نهایت توکل بر خداوند را لازمه ی کار می دانست.

حضرت على علیخ السلام، توجهی به حرف منجّمین، در خصوص سعد و نحس ایّام وساعات نداشت؛ بلکه به عکس، مخالف استفاده از این امور بود. و تنها توکل بر خداوند را لازمه ی هر کاری می دانست. در حدیثی از آن حضرت آمده است:

ای مردم از فراگرفتن علم ستاره شناسی بپرهیزید، جز آن مقدار که در دریانوردی و صحرانوردی به آن نیاز دارید. چرا که ستاره شناسی شما را به غیب گویی، و غیب گویی به جادوگری می کشاند و ستاره شناس چون غیب گو و غیب گو چون جادوگر و جادو گر چون کافر است و کافر در آتش جهنم است. با نام خدا حرکت کنید.!(1)

شهید مطهری رحمة الله می نویسد:

از مجموع روایاتی که از اهل بیت اطهار عليهم السلام رسیده است، این مطلب استنباط می شود که این امور یا اساساً اثر ندارند و یا اگر هم اثر دارد، «توکل به خدا، به پیامبر و اهل بیت علیهم السلام، اثر این ها را از بین می برد.(2)

هنگامی که حضرت علی علیه السلام برای جنگ با خوارج حرکت کردند، یکی از منجمین(3)که در بین اصحاب او بود، به آن حضرت عرض کرد: یا امیر المومنین! در این ساعت حرکت نکن! و سه ساعت از روز که گذشت، حرکت کن؛ زیرا اگر در این ساعت حرکت کنی، به تو و اصحابت اذیت و ضرر شدیدی می رسد

ص: 79


1- «إيَّاكُم وَ تَعَلُّمَ النُّجُومِ إِلاَّ مَا يَهْتَدِي بِهِ فِي بَرٍ أَوْ بَحْرٍ فَإِنَّهُ يَدْعُو إِلَيَّ الْكِهَانَةَ الْمُنَجِّمُ كَالْكَاهِنِ وَ الْكَاهِنُ كَالسَّاحِرِ وَ اَلسَّاحِرُ كَالْكَافِرِ وَ اَلْكَافِرُ فِي اَلنَّارِ سِيرُوا عَلَيَّ اِسْمَ اَللَّهِ» نهج البلاغه، همان، خطبه 79، ص 126.
2- مرتضی مطهری، سیری در سیره نبوی، ص 75
3- مسافر بن عفيف الازدی

و اگر در ساعتی که من پیشنهاد می کنم بروی، پیروز خواهی شد و به مقصود خود می رسی! آن حضرت با این ادّعا مخالفت نموده؛(1)فرمود:

کسی که این سخن تو را بپذیرد، کلام خدا را تکذیب کرده است که می فرماید: همانا علم ساعت (قیامت) نزد خداست و او باران را فرو می ریزد و آنچه که در رحم های آبستن است می داند و هیچ کسی نمی داند که فردا چه خواهد کرد. و هیچ کس نمی داند که به کدام سرزمین مرگش فرا می رسد(2)

سپس فرمود:

به خدا قسم اگر بفهمم که نجوم کار می کنی، برای همیشه تو را زندانی خواهم کرد و مادامی که سلطنت دارم تو را از سهم بیت المال محروم خواهم نمود.(3)حضرت در همان ساعتی که منجم نهی کرده بود حرکت کرد و وقتی بر اهل نهروان پیروز شد؛ فرمود:

اگر ما در ساعتی که منجم می گفت حرکت می کردیم، مردم می گفتند: در زمان پیشنهادی منجم حرکت کرد و پیروز شد، (4)آگاه باشید که محمد صلی الله علیه وآله منجم و کاهن نبود(5).

ص: 80


1- محمد بن جریر طبری، همان، ج 6، ص 2607؛ احمدبن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، همان، ج 2، ص 368 - 369؛ نهج البلاغه، همان، خطبه 79، ص 126.
2- «إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَيُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الْأَرْحَامِ ۖ وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ مَاذَا تَكْسِبُ غَدًا ۖ وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ ۚ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ » لقمان/34.
3- احمد بن يحيى بلاذری، انساب الاشراف، همان، ج 2، ص 378 - 369؛ محمدباقر مجلسی، همان، ج33، ص 346.
4- ر.ک: محمدبن جریر طبری، همان، ج 6، ص 2607.
5- ر.ک: «فو الله ما كان محمد منجّم ولا کاهن» احمدبن یحیی بلاذری، همان، ص 369.

6.پایبندی به عهد و پیمان

پایبندی و التزام به پیمان ها و تأكيد بر آن، در سیرهی علوی از جایگاه والایی برخوردار است، همان گونه که در سیره نبوی نیز این پایبندی همواره به چشم می خورد(1).

پایبندی به عهد و پیمان و تعهد از یک سو، زمینه ی تعرض و بهانه جویی را از دشمن می گیرد و از سوی دیگر به اعتبار جامعه اسلامی می افزاید. حضرت علی علیه السلام، در سفارشات خویش به مالک اشتر در نامه 53 نهج البلاغه می فرماید:

اگر پیمانی بین تو و دشمن منعقد گردید، یا در پناه خود او را امان دادی، به عهد خویش وفادار باش و بر آنچه بر عهده گرفتی، امانت دار باش و جان خود را سپر تعهدات خویش قرار ده؛ زیرا مردم جهان نسبت به هیچ یک از فرائض الهی همانند وفای به عهد و پیمان، چنین اتفاق نظر ندارند... پس هرگز پیمان شکن مباش و در عهد خود خیانت مکن و دشمن را فریب مده؛ زیرا کسی جز نادان بدکار، بر خدا گستاخی روا نمی دارد... فساد، خیانت، فریب در عهد و پیمان راه ندارد. مبادا قراردادی را امضا کنی که در آن برای دغل کاری و فریب راه هایی وجود دارد! و پس از محکم کاری و دقت در قراداد نامه، دست از بهانه جویی بردار! مبادا مشکلات، تو را به پیمان شکنی وا دارد؛ زیرا شکیبایی تو در مشکلات پیمان ها که امید پیروزی در آینده را به همراه دارد، بهتر از

ص: 81


1- به عنوان نمونه به پایبندی حضرت به پیمانی که در حدبيه بسته شد می توان اشاره کرد. ر.ک: محمد بن عمر واقدی، المغازی، ص 605

پیمان شکنی است که از کیفر آن می ترسی، و در دنیا و آخرت نمی توانی پاسخ گوی پیمان شکنی باشی. (1)این همه سفارش و توصیه ی مکرر به رعایت عهد پیمان، نشان دهنده ی اوج توجه حضرت على علیه السلام به رعایت عهد و پیمان است.

7.التزام به حیا و کرم

علی علیه السلام اهل کرامت، بزرگواری، بخشش، شرم و حیا بود. آن حضرت حاضر نبود به عورت فرصت طلبی که در میدان جنگ، به منظور فرار از کشته شدن، کشف عورت کرده، بنگرد و او را به قتل برساند.

ابن اعثم کوفی می نویسد:

در یکی از روزهای جنگ صفین، عمرو عاص برای مبارزه به میدان آمد در حالی که على علیه السلام به صورت ناشناس وارد میدان شده بود. عمرو عاص رجزی خواند. حضرت علی علیه السلام بنا به ضرورت نام خویش را گفت. عمرو عاص چون نام علی علیه السلام را شنید و او را شناخت،اسب را تازیانه زد و به سوی لشکرگاه خویش فرار کردامیر المؤمنین به سرعت به جانب او رفت و نیزه ای به سمت او زد. نیزه به دامن زره او رسید و او را از اسب انداخت. عمرو عاص مکشوف العورة شد و حضرت چشم خویش پوشانید و روی برگردانده، عمرو عاص از فرصت پیش آمده استفاده کرد و برخاست و فرار کرد.(2)

کرامت و بزرگواری و شرم و حیای حضرت، سبب نجات عمروعاص شد. این خُلق بزرگوارانه حضرت، حتی دشمنان حضرت را به تحسین وا داشت.

ص: 82


1- نهج البلاغه، همان، نامه 53، ص586 - 588.
2- ابن اعثم کوفی، همان، ص 542 - 543؛ ابوحنیفه دینوری، همان، ص219.

معاویه به این کرامت و اخلاق نیکوی حضرت آفرین گفت و خطاب به عمروعاص گفت: مرحبا بر علی! که مردی است با اخلاق نیک، روا نداشت که به عورت بیگانه ای بنگرد و او را بکشد، اگر می خواست تو را می کشت؛ ولیکن کرم کامل و حیای شامل که دارد، او را از کشتن تو و نگریستن به عورت تو منصرف نمود(1).

در جنگ صفین همین اتفاق برای «بسر بن ارطاة» نیز پیش آمد. ابن اعثم می نویسد: روزی «بسر بن ارطارة» به میدان مبارزه آمد و ساعتی جولان نمود و هیچ سخن نمی گفت... حضرت على علیه السلام بر او حمله کرد و نیزه ای حواله ی سینه او نمود. بسر، از اسب جدا شد و به پشت به روی زمین افتاد. حضرت خواست او را بکشد، بسر که مرگ را جلوی چشم خود دید، به عمروعاص اقتدا نمود و عورت خویش را آشکار ساخت. حضرت روی برگرداند و بسر که می خواست بگریزد، «کلاه خود» از سر او افتاد و یاران على علیه السلام، او را شناختند و فریاد زدند: یا امیر المؤمنین! او بسر بن ارطاة است. امير المؤمنین علیه السلام فرمود: بگذارید که برود. لعنت خدا بر او بادا معاویه از آن حالت می خندید، چون بسر پیش او رسید، گفت: سهل باشد ای بسر! (ناراحت نباش) مبارزان من بیشتر چنینند که جان از دست علی به سبب کشف عورت می برند...(2).

همین صفت کرم و بزرگواری حضرت بود که عایشه را وادار کرد اعتراف کند که ازسفرش به بصره پشیمان است. حضرت على علیه السلام عایشه را همراه با

ص: 83


1- ر.ک: ابن اعثم کوفی، همان، ص 543.
2- ابن اعثم کوفی، همان، ص 590 - 591؛ نصر بن مزاحم منقری، همان، ص 633.

زنانی که در هیأت مردان بودند، روانه ی مدینه کرد؛ چون عایشه به مدینه رسید به او گفتند: سفر چگونه بود؟ گفت: به خدا خوب بود. علی بن ابیطالب علیه السلام کرم فراوان کرد ولی مردانی با من فرستاد که آنها را نمی شناختم. و چون زنان حقیقت حال خویش گفتند، سجده کرد و گفت: به خدا ای پسر ابوطالب پیوسته کرم تو فزون می شود. آرزو دارم نرفته بودم(1)... و همواره می گفت: به خدا قسم دوست داشتم، بیست سال پیش از این، مرده بودم(2).

8.مراعات جوانمردی

از دیدگاه امام على علیه السلام، استفاده از شیوه های ناجوانمردانه، به هیچ وجه صحیح نبود. آن حضرت، همواره از شیوه های خلاف فتوّت و جوان مردی خودداری می کرد و یاران خویش را به، مردانگی در جنگ سفارش می نمود. هر چند استفاده از این شیوه ها در برخی از موارد می توانست دشمن را تسلیم کند.

در جنگ صفین، وقتی آن حضرت نیروهای معاویه را که حفاظت از«شریعه» و منع آب از سپاه حضرت را بر عهده داشتند، ، شکست داد، به یاران خویش دستور داد بگذارید، آنها هم از آب استفاده کنند.

نصر بن مزاحم می نویسد:

ص: 84


1- علی بن حسین مسعودی، مروّج الذهب، همان، ج 1، ص 728 .
2- «والله لوددت أني مت قبل هذا اليوم بعشرين سنه». محمد بن جریر طبری، همان، ج 6، ص 2469؛ أبو الفرج عبدالرحمن بن علی بن محمد ابن الجوزی، المنتظم في تاريخ الأمم و الملوک، ج 5، ص93؛ عزالدين ابن اثیر، الکامل، همان، ج 10، ص 4.

در این هنگام که معاویه و سربازانش شکست خورده بودند، عمرو عاص به معاویه گفت: در باره آنان چه گمان می کنی، اگر همان طور که تو دیروز آب را از ایشان منع کردی، علی علیه السلام مقابله به مثل کند؟ معاویه گفت: رها کن آنچه را گذشت. حقیقت این است که آنچه ما در باره على روا دیدیم او در باره ی ما روا نخواهد دید، زیرا هدف او از آمدن به اینجا آب نیست.(1)

حضرت علی علیه السلام، در هنگام رویارویی با دشمن، به یارانش می فرمود:

آنگاه که با دشمنان به جنگ پرداختید و آنها گریختند، آنها را تعقیب مکنید، فراری آن ها را نکشید، بر مجروحان جنگی دشمن متازید و آن ها را برهنه مسازید و بدنشان را قطعه قطعه نکنید. و چون به خانه ی دشمن رسیدید، هتک حرمتی نکنید و داخل خانه هایشان نشوید، مگر اجازه دهند و هیچ چیز از خانه هایشان برندارید، مگر آنچه در میدان جنگ به دست می آورید.(2)

و در نهج البلاغه می فرماید:

زنان را با آزار دادن تحریک نکنید؛ هر چند آبروی شما را بریزند و یا امیران شما را دشنام دهند. متعرض آنها نشوید؛ زیرا آنها ضعیف النفس هستند .(3)

ص: 85


1- نصر بن مزاحم منقری، همان، ص 253؛ ابوحنیفه دینوری، همان، ص 210.
2- علی بن حسین مسعودی، مروّج الذهب، همان، ج1، ص719؛ عبدالرحمن بن خلدون، همان، ج1، ص608؛ محمدبن جریر طبری، همان، ج 6، ص 2414.
3- نهج البلاغه، همان، نامه 14، ص 494؛ محمد بن جریر طبری، همان، ج 6، ص 2473؛ ابن مسکویه، همان، ج 1، ص 518؛ نصر بن مزاحم منقری، همان، ص 279.

9.حلم و نهی از دشنام به دشمن

حضرت علی علیه السلام یاران خویش را از ناسزاگویی به دشمن باز می داشت و اگر فردی نیز به حضرت توهین می کرد و ناسزایی می گفت، حضرت با حلم خویش، از او گذشت می کرد. از دیدگاه ایشان ناسزاگویی به دشمن علاوه بر این که در نظر خداوند، ناپسند می باشد، سبب عکس العمل دشمن خواهد شد.

در جنگ صفین «حجربن عدی» و «عمرو بن حمق» به سپاه شام و معاویه ناسزا گفتند. وقتی امام از ماجرا آگاه شد، در پیامی به آنان، چنین فرمودند:

من برای شما نمی پسندم دشنام گو باشید. اما اگر چگونگی کردار آنان را بیان کنید و وضع و حال آنان را به زبان آورید و توصیف کنید، در گفتار به صواب نزدیک تر و در عذر رساتر است. و به جای دشنام دادن به آنان بگوئید: بار خدایا از ریخته شدن خون ما و خون آنان جلو گیری فرما و بین ما و آنان اصلاح نما و آنان را از گمراهی به راه راست رهبری کن، تا آن کس که به حق، نادان است، آن را بشناسد و آن کس که شیفته ی گمراهی و دشمنی است از آن باز گردد.(1)

ابن ابی الحدید می نویسد:

آن چیزی که امام علیه السلام آن را خوش نداشت و نمی پسندید این بود که به اهل شام فحش و سخنان زشت بگویند ولی از این که آنها را لعن نمایند و یا از آن ها اظهار برائت و بیزاری کنند، کراهتی نداشت.(2)

ص: 86


1- ابن اعثم کوفی، همان، ص 498؛ نهج البلاغه، خطبه 206، ص428؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج3، ص181؛ نصر بن مزاحم منقری، ص 144.
2- ابن ابی الحدید، همان، ج 11، ص 21.

در نهج البلاغه آمده است؛ وقتی آن حضرت اصحاب خویش را موعظه می فرمود، یکی از خوارج به شگفت آمد و گفت: قَاتَلَهُ اللهُ كَافِراً مَا أفقَهَه خدا او را کافر بکشد، چقدر می فهمد. مردم برخاستند تا او را بکشند حضرت على علیه السلام فرمود: «رُوَیداً - إِنَّمَا هُوَ سَبٌّ أو عَفوٌ عَن ذَنب» صبر کنید. آن تنها یک دشنام و ناسزا بود، مقابل آن یک دشنام یا عفو و گذشت است(1).

بعد از پایان یافتن جنگ جمل نیز وقتی زنی به آن حضرت دشنام داد، حضرت با حلم و بزرگواری برخورد کرد و جواب دشنام وی را نداد.(2)

10.پرهیز از غدر و نیرنگ

در سیره ی امام على علیه السلام، مانند سیره ی پیامبر صلی الله علیه وآله غدر، خیانت و نیرنگ مشاهده نمی شود(3). هر چند خدعه در جنگ، از تاکتیک های نظامی است که در فصول بعد به آن اشاره می شود).

ص: 87


1- ابن شهر آشوب، همان، ج1، ص380؛ نهج البلاغه، همان، کلمات قصار، 420، ص 730؛ ابو جعفر اسکافی، همان، ص 234؛ ابن ابی الحدید، همان، ج 20، ص 63.
2- «صفیّه زن عبدالله بن خلف، چون على علیه السلام را دید فریاد زد: اى على! اى کشنده خویشان و دوستداران...! خداوند فرزندان تو را یتیم کند. علی علیه السلام چیزی نفرمود چون على علیه السلام از نزد عایشه برگشت مردی از قبیله ی ازد به او گفت: به خدا سوگند نباید بگذاریم این ما را دشنام دهد و بر ما چیره شود. على علیه السلام از گفته آن مرد خشمگین شد و فرمود خموش! پرده دری مکن! به خانه ی کسی داخل مشو، هیچ زنی را میازار حتی اگر دشنام دهد و عرض و ناموس شما را ناسزا گوید. عز الدين ابن اثیر، همان، ج 10، ص8-9.
3- مرتضی مطهری، سیری در سیره نبوی، همان، ص 76.

«غدر» به معنی ترک وفا و شکستن پیمان است(1) این کلمه بیشتر در دشنام، استفاده می شود و گفته می شود «یا غدر» ای نیرنگ باز!(2) از جمله موارد غدر، علاوه بر وفا نکردن به پیمان و شکستن آن، می توان به موارد ذیل اشاره کرد: کشتنِ بعد از امان؛ حمله ی غافل گیرانه به دشمن در زمانی که دشمن تصور حمله را ندارد،(3) استفاده از هر روشی برای شکست دادن دشمن هرچند با آلوده کردن آب های آشامیدنی آن ها و ... باشد.

امام على علیه السلام تنها پیروزی ظاهری بر دشمن را، هدف نمی دانستند. حضرت بارها اباحهی مطلق ابزارها را، هر چند در پرتو هدفِ مقدس، مذمّت کرده اند.

در خطبهی 41 نهج البلاغه می فرماید:

ما در زمانی واقع شده ایم که بیشتر مردم حیله و نیرنگ را، زیرکی می پندارند و افراد جاهل آنان را اهل تدبیر می خوانند. چگونه فکر می کنند؟! خدا بکشد آن ها را! چه بسا شخصی تمام پیش آمدهای آینده را می داند و راه های مکر و حیله را می شناسد ولی امر و نهی پروردگار مانع اوست.(4)

ص: 88


1- ر.ک: ابن منظور، همان، ج 5، ص8؛ محمد مرتضی زبیدی، تاج العروس، ص 440؛ اسماعيل بن حمّاد جوهری، همان، ج 2، ص766.
2- «و اکثر ما يستعمل هذا في النداء باشتم، يقال: یا غدر» ابن منظور، همان، ج 5، ص8؛ اسماعیل بن حمّاد جوهری، همان، ج 2، ص 766.
3- به طور مثال حمله در ماه های حرام.
4- نهج البلاغه، همان، خطبه 41، ص 94؛ میرزا حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج 11، ص 47؛ محمدباقر مجلسی، همان، ج 72، ص 97

ایشان در حکمت 327 می فرماید:

الغالب بالشّر مغلوب(1) آن کسی که با بدی پیروز شد، شکست خورده است. ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه به نقل از جاحظ می نویسد:

على علیه السلام در جنگ های خود، چیزی را جز آن چه موافق کتاب و سنت بود به کار نمی گرفت. امّا معاویه، خلاف کتاب و سنت عمل می کرد و هر نوع مکر و فریبی را به کار می بست.... نظامیان و جنگ جویان اگر بتوانند شبیخون بزنند می زنند و اگر بتوانند سر همه افراد دشمن را در حال خواب با سنگ های گران بکوبند، می کوبند نامه های جعلی و اختلاف انگیز میان سپاهیان دشمن پخش می کنند و با هر وسیله و تزویر و حیله ای که بتوانند مخالفان خود را می کشند و اهمیتی نمی دهند که این کشتن چگونه و در چه حالی باشد. اگر کسی بخواهد فقط بر اساس آنچه در کتاب و سنت آمده است به تدبیر امور بپردازد بر آن مبنا و سیره، عمل کند، خود را از بسیاری از چاره اندیشی ها محروم کرده است. علی پایبند پارسایی بود... و به آن چه افراد دارای شیطنت و حیله گر و نیرنگ باز انجام می دهند، بی اعتنا بود.(2)

بنابراین این مطلب که حضرت على علیه السلام، نسبت به معاویه از توانایی های سیاسی و نظامی کمتری برخوردار بوده است، و معاویه سیاست مدار تر از علی علیه السلام بوده است، سخن نادرستی است. چرا که علی علیه السلام، برای دست یابی به اهداف خویش، حاضر نیست از هر راهی وارد شود و هر ترفند ممکنی را به کار گیرد؛ پایبندی آن حضرت به مسائل اخلاقی، سبب می شد از چاره جویی های خلاف، خودداری کند. حضرت خود نیز تصریح می کند که معاویه،

ص: 89


1- نهج البلاغه، همان، حکمت 327، ص 706؛ علی بن محمد الليثي الواسطى، همان، ص 44؛ عبدالواحد تمیمی آمدی، ج 1، ص 555.
2- ابن ابی الحدید، همان، ج 10، ص 227 - 229.

از من سیاست مدارتر نیست، ولی او اهل غدر ونیرنگ است. و من نمی خواهم اهل غدرو نیرنگ باشم (1).

اگر بین آن حضرت و نیروی دشمن، پیمان ترک مخاصمه بسته می شد، هرگز حاضر نبود آن پیمان را بشکند؛ چرا که شکستن پیمان، از نظر آن حضرت، خیانت بود و نه خدعه ی جنگی برای شکست دادن دشمن.

شهید مطهری رحمة الله می نویسد:

آنچه که على علیه السلام را از سیاست مداران دیگر جهان - البته به استثنای امثال پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله- متمایز می کند این است که او از اصل غدر و خیانت در روش پیروی نمی کند ولو به قیمت این که آنچه دارد و حتى خلافت، از دستش برود، چرا؟ چون می گوید اساساً من پاسدار این اصولم، فلسفهى خلافت من پاسداری این اصول انسانی است، پاسداری صداقت است، پاسداری امانت است، پاسداری وفاست، پاسداری درستی است، و من خليفه ام برای اینها، آن وقت چطور ممکن است که من این ها را فدای خلافت کنم؟(2)

آن حضرت، در فرمانی که به مالک اشتر نوشته است، به این موضوع تصریح می کند و می فرماید:

اگر با دشمن پیمانی بستی یا با پیمانی به او امان دادی، پیمان را وفا و امان را ادا، کن و از دل و جان، پایبند پیمانت باش؛ زیرا مردم - با وجود گوناگونی

ص: 90


1- ر.ک: «وَ اَللَّهِ مَا مُعَاوِيَةُ بِأَذَهِي مِنّي وَلكِنَّهُ يَغْدِرُ و يُفَرِّجُ وَ لَوْ لاَ كَرَاهِيَةُ اَلْغَدْرِ كُنْتَ مِنْ أدهي اَلنَّاسِ وَ لَكِن كُلُّ غُدَرَةٍ فُجَرَةٌ وَ كُلُّ فُجَرَةٍ كُفَرَةٌ وَ لِكُلِّ غَادِرٍ لِوَاءٌ يُعْرَفُ بِهِ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ وَ اَللَّهِ مَا أُسْتَغْفَلُ بِالْمَكِيدَةِ وَ لاَ أُستَغْمَزُ بِالشَدِيدَة» قاضی نعمان مغربی، دعائم الاسلام، ج 2، ص 106؛ میثم بن علی بحرانی، اختیار مصباح السالكين، ص 391؛ محمدبن حسین موسوی، (سید رضی)، تنبیه الغافلین و تذکره العارفین، ج 2، ص 66؛ نهج البلاغه، همان، خطبه 200؛ ابن ابی الحدید، همان، ج 10، ص 211.
2- مرتضی مطهری، مجموعه آثار، همان، ج 16، ص 79.

خواسته ها و اختلاف نظرهایشان - در اهمیت وفای به عهده اتفاق نظر دارند، و در هیچ یک از فرایض دیگر الهی چنین نیست. همانا که مشرکان نیز در روابط اجتماعی خود به این امر پایبند بودند، زیرا عواقب سوء پیمان شکنی را می دانستند. پس هرگز در امانی که داده ای دغل مورز و در پیمانی که بسته ای خیانت مکن و با دشمن هم پیمان، نیرنگ مباز!(1)

از نگاه فقهی نیز «غدر»، (بر خلاف خدعه) منع شده است.

صاحب جواهر می نویسد:

غدر، مانند به قتل رساندن دشمن بعد از امان به او، جایز نیست. این مسئله اجماعی است، چرا که در نصوص نیز نهی شده است(2)، مضافاً به این که فی نفسه هم قبح دارد و باعث تنفیر مردم از اسلام می شود.

سپس ایشان به حدیث حضرت علی علیه السلام اشاره می کند که فرمودند: «لو لا كراهية الغدر کنت اُدهي الناس..»(3). صاحب جواهر روایت دیگری را از امام صادق عليه السلام نقل می کند که در این روایت، سائل از امام علیه السلام می پرسد: اگر دو گروه از اهل حرب که هر کدام حاکم جداگانه ای دارند، به جنگ بپردازند سپس صلح کنند، بعد یکی از حاکمان نسبت به دیگری غدر کند، یعنی به طور مثال؛ نزد مسلمانان بیاید و بخواهد با آن ها پیمان ببندد که با رقیبش به جنگ

ص: 91


1- «وَ إن عَقَدتَ بَينَكَ وَبَينَ عَدُوٍ لَكَ عُقْدَةً أو أَلْبَسْتَهُ مِنْكَ ذمةًفَحُطْ عَهْدَكَ بِالْوَفاءِ وَ ارْعَ ذِمَّتَكَ بِالأَمانَةِ وَ اجْعَلْ نَفْسَكَ جُنَّةً دُونَ مَا أَعْطَيْتَ فَإِنَّهُ لَيْسَ مِنْ فَرَائِضِ اَللَّهِ سُبْحَانَهُ شَيْءٌ اَلنَّاسُ أَشَدُّ عَلَيهِ اجْتِمَاعاً مَعَ تَفَرُّقِ أَهْوَائِهِمْ وَ تَشتِيتِ آرَائِهِم مِن تَعظيمِ الوَفاءِ بِالْعُهُودِ وقَدْ لَزِمَ ذَلِكَ اَلْمُشْرِكُونَ فِيمَا بَيْنَهُمْ دُونَ اَلْمُسْلِمِينَ لِمَا اِسْتَوْبَلُوا مِنْ عَوَاقِبِ اَلْغَدْرِ» نهج البلاغه، همان، نامه 53.
2- محمدحسن نجفی، همان، ج21، ص 78 ایشان در رابطه با نصوص به وسائل باب 15 و 21 ابواب «جهاد العدو» ارجاع می دهد.
3- «اگر غدر را ناپسند نمی دانستم، من زیر ک ترین مردم بودم». (به این روایت پیش از این اشاره شد).

بپردازند، حکم این مسئله چیست؟ حضرت فرمودند:

لا يَنبغي لِلمسلمينَ أن يَغدرو وَ لا يَأمروا بِالغدَرَ وَ لا يقاتلوا مع الذين غدروا(1) برای مسلمانان غدر و امر به غدر جایز نیست همچنین همکاری با کسانی که غدر کرده اند، جایز نیست.

11.توجه به اخلاق، در انتخاب فرمانده

بدون شک، فردی که بیش از دیگران در سپاه و ارتش، نقش سازنده یا منحرف کننده دارد و تمام حرکات و رفتارهایش برای سربازان سرمشق و الگو می باشد، «فرمانده»است. فرمانده، می تواند با آموزش و تربیت؛ تشويق و ترغیب؛ اخلاق و کردارش؛ دلجویی و نوازشش؛ ارتشی مکتبی، متخصص؛ دلیر و متعهد به اسلام و پایبند به حفظ کشور و ملّت بسازد. از دیدگاه امام على علیه السلام السلام یک فرمانده ی خوب از جهت اخلاقی، باید نسبت به زیر دستانش مهربان و با عطوفت باشد؛ عدالت و انصاف را در میان آن ها رعایت کند؛ از اشتباهات و لغزش های زیر دستانش بگذرد؛ پوزش آن ها را بپذیرد و منصب فرماندهی برای او غرور و خود پسندی به همراه نداشته باشد.

آن حضرت، در نامه ی 50 نهج البلاغه می فرماید:

بر فرمان گذار است که به سبب نعمت های فراوان که به او رسیده و برتری بزرگی که مخصوصی او گردیده، تغییر حال، بر توده ی مردم پیدا نکند. بر اوست که به پاس نعمت هایی که خدا نصیب او فرموده، به بندگان خدا بیشتر نزدیک گردد و نسبت به برادران خویش عطوفت بیشتر بنماید. بدانید که حق

ص: 92


1- محمد حسن نجفی همان، ج21، ص 79.

شما بر من آنست که رازی را از شما پوشیده ندارم (مگر در امر جنگ) و کاری را جز حكم شرع، بی مشورت شما انجام ندهم...(1)

و در نامه ی 53 خطاب به مالک اشتر می نویسد:

برای فرماندهی سپاه، کسی را برگزین که خیر خواهی او برای خدا و پیامبر صلی الله علیه وآله و امام تو بیشتر، دامن او پاک تر، شکیبایی او بیشتر باشد. از کسانی که دیر به خشم آید و عذر پذیر تر باشد و بر ناتوان رحمت آورد و با قدرتمندان برخورد کند. قدرت مندی، او را به تجاوز نکشاند و ناتوانی، او را از حرکت باز ندارد.(2)

باز در همین نامه می نویسد:

برگزیده ترین فرماندهان سپاه تو، باید کسی باشد که از همه بیشتر به سربازان کمک رساند و از امکانات مالی خود، بیشتر در اختیارشان گذارد، به اندازه ای که خانواده هایشان در پشت جبهه و خودشان در آسایش کامل باشند تا در نبرد با دشمن، سربازان اسلام تنها به یک چیز بیندیشند.(3)

سپس حضرت به شخص مالک، به عنوان یک زمامدار می نویسد:

پس خواسته های سپاهیان را برآور! همواره از آنان ستایش کن و کارهای مهمی که انجام داده اند برشمار؛ زیرا یادآوری کارهای ارزشمند آنان، شجاعان را بر می انگیزاند و ترسوها را به تلاش وا می دارد و در یک ارزشیابی دقیق، رنج و زحمات هر یک از آنان

ص: 93


1- نهج البلاغه، همان، نامه 50، ص 562؛ نصر بن مزاحم منقری، همان، ص 150؛ محمدباقر مجلسی، همان، ج33، ص469؛ محمدباقر محمودی، نهج السعادة، همان، ج 4، ص 229؛ ابن ابی الحدید، همان، ج 17، ص16.
2- «وَ لْيَكُنْ آثَرُ رُءُوسِ جُنْدِكَ عِنْدَكَ مَنْ واساهُمْ فِي مَعُونَتِهِ وَ أَفْضِلْ عَلَيْهِم مِنْ جِدَتِهِ بِمَا يَسَعُهُمْ وَ يَسَعُ مَنْ وَرَاءَ هُمْ مِنْ خَوْفِ أَهْلِيهِمْ كَيْ يَكُونَ هَمُّهُم هَمّاً وَاحِداً فِي جِهَادِ الْعَدُوِّ فَإِنَّ عَطْفَكَ عَلَيْهِمْ يَعْطِفُ قُلُوبَهُمْ عَلَيْك..» نهج البلاغه، همان، نامه 53، ص 575؛ ابن شعبه حرانی، همان، ص 132؛ میرزا حسین نوری، همان، ج 13، ص 164.
3- نهج البلاغه، همان، نامه 53، ص 575؛ ابن شعبه حرانی، همان، ص 133؛ میرزا حسین نوری، همان، ج13، ص 164.

را شناسایی کن و هرگز تلاش و رنج کسی را به حساب دیگری مگذار و ارزش خدمت او را ناچیز مشمار، تا شرافت و بزرگی کسی موجب نگردد که کار کوچکش را بزرگ شماری یا گم نامی کسی باعث شود که کار بزرگ او را، ناچیز بدانی.(1)

علاوه بر مطالبی که ذکر شد، حضرت در توجیه یکی از فرماندهان سپاه خود می فرماید:

در هر صبح و شام از خدا بترس و از غرور بر خود نگران باش... پس خود را از ظلم و تعدی باز دار! من تو را فرمانده و ولّی این لشکر قرار دادم؛ مبادا به دنبال ذلیل کردن آنان باشی و بر آنان علو و سرکشی نداشته باش که بهترین شما با تقواترین شماست. از دانایان سپاه بیاموز و نادانانشان را یاد بده و از سفیهان آنها بگذر(2).

بنابر این از دیدگاه امام على علیه السلام یک فرمانده ی خوب، فردی است مهربان، با عدالت و با انصاف، پوزش پذیر، با تقوا، صبور، امدادگر و کمک حال و تشویق کننده ی اقدامات مفيد؛ علاوه بر این صفاتی چون غرور، خود پسندی، درشت خویی و ظلم و... نباید در او وجود داشته باشد.

ص: 94


1- «اِتَّقِ اَللَّهَ فِي كُلِّ مُمسي وَ مُصْبِحٍ...فَكُنْ لِنَفْسِكَ مَانِعاً وَازِعاً مِنَ البَغْيِ وَ الظُّلْمِ والْعُدْوَانِ فَإنِّي قَد وَلَّيْتُكَ هَذَا الجندَ لاَ تسطيلنَّ عَلَيْهِم إِنَّ خَيْرَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُم وَ تَعَلَّمْ مِنْ عَالِمِهِمْ وَ عَلِّمْ جَاهِلَهُمْ وَ احْلُمْ عَنْ سَفِيهِهِم» نهج البلاغه، نامه 53، ص 575 - 577؛ ابن شعبه حرانی، همان، ص 133.
2- شیخ محمدباقر محمودی، همان، ج8، ص327؛ ابن شعبه حرانی، ص 191؛ محمدباقر مجلسی، ج33، ص 465؛ ابوجعفر اسکافی، همان، ص 140.

فصل سوم : مدیریت نظامی امام علی علیه السلام پیش از جنگ

اشاره

ص: 95

ص: 96

گفتار اوّل: کسب اطلاعات و جمع آوری نیرو

اشاره

بی تردید، هیچ کار مهمی بدون مدیریت صحیح، به سرانجام نمی رسد. جنگ نیز، بدون یک مدیریت صحیح، به پیروزی نخواهد رسید.

حضرت علی علیه السلام، تجربه های گران سنگی، از جنگ های دوره رسول خدا صلی الله علیه وآله با مشرکان و کفّار، کسب کرده بودند، بدین سبب، به مدیریت نظامی؛ و پیشبردامور جنگ؛ و کسب اطلاعات نظامی اهمیت می دادند. ایشان افراد ویژه ای داشتند، که اطلاعات لازم را، کتباً و شفاهاً، بر ایشان، ارسال می کردند، پس از کسب اطلاعات نظامی،به رایزنی و مشورت پرداخته و با توجه به احتمال برخورد نظامی با نیروهای تجاوزگر و عاصی، به تأمین نیرو؛ سلاح و تجهیزات لازم، آموزش نیروهای تحت فرمان و تعیین فرمانده مبادرت می ورزیدند؛ و با مشخص کردن محل احتمالی نبرد، سپاه را با نظم خاصی، به جانب دشمن، حرکت می دادند.

هدف حضرت در جنگ ها، نخست دست برداشتن دشمن از تحرکات و تحریکات نظامی خود و پذیرش حق، به صورت مسالمت آمیز بود؛ و در صورتی که دشمن، با لجاجت و جهالت به جنگ اصرار می کرد، پس از اتمام حجت، شروع به نبرد کرده؛ و با شکست دشمن، آن ها را وادار به تسلیم می نمود. در حقیقت، مدیریت صحیح و سنجیده نظامی یکی از علل مهّم پیروزی در جنگ جمل و نهروان بود؛ و (در جنگ صفین نیز ، با وجود پیروزی در ابتدای نبرد،

ص: 97

توطئه معاویه و عمروعاص و ماجرای حکمیت و فریب خوردن لشکریان امام، مانع از پیروزی نهایی حضرت علی علیه السلام شد).

1.کسب اطلاعات نظامی

بهره مندی و داشتن اطلاعات، نیاز ضروری آدمی، در انجام هر اقدامی می باشد.

اطلاعات، مسیر حرکت انسان را روشن کرده، او را در تصمیم گیری و برنامه ریزی صحیح، یاری می رساند.

حضرت علی علیه السلام می فرماید:

«یا کمیل! ما مِن حَركةٍ الّا وَ أنتَ محتاجٌ منها إلى معرفة؛ ای کمیل! هیچ حرکتی نیست مگر آن که تو در آن، به اطلاعات و شناخت، نیازمند هستی!(1).

در دین مبین اسلام، آیات و روایات فراوانی ضرورت علم و آگاهی، اهمیت و جایگاه رفیع این امر را روشن می سازند. کسب اطلاعات در جنگ ها، از ارکان مهم مدیریتی است که، در حقیقت، نحوه برخورد با دشمن را آشکار می سازند. سرعت عمل، غافل گیری، موفقیت و کسب پیروزی، منوط به داشتن اطلاعات جامع و دقیق از منطقه نبرد؛ امکانات و تجهیزات؛ استعداد و نیروها و تحرکات دشمن است.

ازغندی می نویسد:

کسب اطلاع و ایجاد سازمان جاسوسی، به منظورها و اهداف مختلف، مسئله تازه ای نیست؛ و عمر آن به قدمت تاریخ بشر می رسد. بر اساس تجارب گذشته؛ و با عنایت به اهمیت روز افزون کسب اطلاع، نیاز هر جامعه و حکومت، به ایجاد یک سازمان

ص: 98


1- حسن بن شعبه حرّانی، همان، ص 171؛ محمد بن على طبری، بشارة المصطفي، ص51؛ محمدباقر مجلسی، همان، ج 74، ص267.

نهادی شده جاسوسی، همیشه احساس شده است. چرا که هر چه نظام اطلاعاتی یک رژیم کامل تر و دقیق تر باشد، رهبران سیاسی و فرماندهان نظامی کشور، خواهند توانست در فرایند تصمیم گیری، بهتر و دقیق تر عمل کنند؛ و پیشرفت جامعه را تضمین نمایند. امروزه، کسب اطلاع توسط جاسوسان و مراکز اطلاعاتی، به قدری اهمیت یافته است که، چه بسا بر اساس همین اطلاعات، سرنوشت سیاسی - نظامی یک کشور، تعیین گردد.(1)

حضرت علی علیه السلام، همانند رسول خدا صلی الله علیه وآله(2)، به کسب اطلاعات نظامی، توجّه خاصی داشت. آن حضرت در حدیثی می فرماید:

همانا برادر جنگ، بیداری و هوشیاری است و هر آن کس به خواب می رود، دشمن او نخواهد خوابید!.(3)

حضرت علی علیه السلام، «مأمور اطلاعاتی» داشت؛ و به آن ها سفارش می کرد، اطلاعات لازم را برایشان ارسال نمایند. بنابر این، از تحرکات دشمن، به خوبی آگاه بود. آن حضرت، برای کسب اطلاعات نظامی، گاهی افرادی را،به مناطقی که لازم بود،می فرستاد؛ و به فرماندهان نظامی اش برای کسب اطلاعات نظامی نیز سفارش می کرد. مأموران اطلاعاتی حضرت، در مناطق مختلف، تحركات دشمن را به ایشان گزارش می کردند مثلاً زرارة بن قیس شاذی مامور ایشان در

ص: 99


1- علیرضا ازغندی و جلیل روشندل؛ مسائل نظامی و استراتژیک معاصر، ص 124.
2- «رسول گرامی اسلام صلی الله علیه وآله، در مکّه و دیگر مناطق افرادی را برای ارسال اخبار و اطلاعات مکه مأمور کرده بودند؛ نمونه این افراد: عموی ایشان «عباس» می باشد»؛ محمد بن عمر واقدى، همان، ص 148؛ ابن سعد، همان، ج 2، ص 34؛ جعفر مرتضی عاملی، الصحيح من السيرة النبي الأعظم، ج 5، ص 124.
3- «إنَّ أخَا الحَربِ الأِرقُ وَمَن نَامَ لَم يُنَم عَنه»نهج البلاغه، همان، نامه 62؛ ابراهيم بن محمد ثقفی کوفی، همان، ص 168.

يمن خبر «بسر» را به ایشان داد.(1)

یکی دیگر از دلایل وجود نیروی اطلاعاتی حضرت، در مناطق مختلف نامه ایشان به قثم بن عباس، در مکه است:

مأمور اطلاعاتی من در شام با نامه ای مرا آگاه کرده است که مردمی از دیار شام به مکه گسیل شده اند و در مراسم حج می خواهند شرکت کنند. گروهی کوردل و ناشنوا که می خواهند حق را با باطل در آمیزند....(2)

حضرت علی علیمه السلام، از فرمانداران شهرهای تحت فرمانش، و از فرماندهان نظامی، درخواست می کرد که اخبار و اطلاعات را، به حضرت برسانند.

برخی نامه های حضرت بدین شرح است:

نامه ایشان به یکی از فرماندهان: «اخبار و گزارشات خود را در هر زمان و در هر حال برای من ارسال کن».(3)

نامه حضرت به شریح بن هانی و زیاد بن نضر: «از راهنما استفاده کنید و عيون وطلائع (عوامل اطلاعاتی را پیشاپیش خود داشته باشید. (4)

ص: 100


1- ابراهيم بن محمد ثقفی کوفی، همان، ص 326.
2- «فَإنَّ عَينِي بِالمَغربِ كَتبَ إلّي يُعلِمُنِي أَنَّهُ وُجِّهُ إِلَي المَوسِمِ أَنَاسٌ مِن أَهل الشَّامِ العُمِي القُلُوبِ الصُّمِّ الأسمَاعِ الكمهِ الأبصَارِ الَّذِينَ يَلتَمِسُونَ الحَقِّ بِالبَاطِلِ وَيُطِيعُونَ المَخلُوقَ فِي مَعصِيَةِ الخَالِقِ» نصر بن مزاحم منقری، همان، ص 123؛ نهج البلاغه، همان، نامه 33؛ ابراهيم بن محمد ثقفی کوفی، همان، ص 274.(مقصود از مغرب، شام است چون شام از اقلیم مغرب بوده است)؛ ابن ابی الحدید، همان، ج 16، ص 138.
3- ابن واضح يعقوبی، پیشین، ج 2، ص 109 و محمد باقر محمودی، نهج السعاده، پیشین، ج 7، ص367.
4- «وَ اجعَلُوا لَكم رُقَبَاءَ فِي صَيَاصِی الجِبَالَ وَ مَنَاكبِ الهِضَابِ لِئَلاً يَأتِيَكُم العَدُوٌّ مِن مَكانِ مَخَافَه أو أمن» در بالای قله ها و فراز تپه ها، دیده بان هایی بگمارید تا دشمن نتواند از جایی که شما احساس امنیت نمی کنید یا از جایی که احساس امنیت می کنی وارد بر شما نشود. ابن ابی الحدید، پیشن، ج 1، ص 159 و نهج البلاغه، پیشین، نامه 11 و نصر بن مزاحم منقری، ص 173 و ابن شعبه حرانی، پیشین، ص 192.

در جای دیگر می فرماید:«بدانید که گروه پیشرو، عيون لشکریانند و عيون گروه پیشرو، طلايع هستند. مبادا از اعزام آن ها غفلت کنید که گرفتار کمین دشمن شوید».(1)

«قثم بن عباس» در نامه ای، حضرت علی علیه السلام را از خروج طلحه و زبیر و عایشه از مکه و حرکت به سوی بصره آگاه ساخت.(2)

بنابر این، حضرت با توجه به در اختیار داشتن این نیروهای اطلاعاتی و جاسوسی،از آگاهی کافی برخوردار بود؛ و از تحرکات دشمن اطلاع کافی داشت. قبل از جنگ جمل عده ای که خبر تحرکات نظامی شورشیان بصره را شنیده بودند؛ نزد حضرت آمدند و گفتند: شما در مدینه آرام نشسته اید! و دشمنان شما با تمام امکانات در حال شورش گری می باشند. آن حضرت فرمود:

به خدا سوگند! از آگاهی لازم برخوردارم؛ و هرگز غافل گیر نمی شوم که دشمنان، ناگهان مرا محاصره کنند و با نیرنگ دستگیرم نمایند!(3)

در جایی دیگر می فرماید: آگاه باشید، که شیطان حزب خویش را گرد آورده و سواره و پیادگان لشکر خود را فرا خوانده! اما من آگاهی و بینش و بصیرت خود را، همچنان همراه دارم! به خدا سوگند، گردابی برای آن ها فراهم

ص: 101


1- «وَاعلَمَا أنَّ مُقَدِّمَةَ القَومِ عُيُونُهُم وَ عُیُونَ المُقَدِّمَةُ طَلَائِعُهم وَ إِذَا أنتُمَا خَرَجتُمَا مِن بِلَادِكمَا وَ دَنَوتُّمَا مِن بِلَادِ عَدُّوِّكَمَا فَلَا تَسأمَا مِن تَوجِيهِ الطَّلائِعِ وَ مِن نَفضِ الشَّعَابِ وَ الشَّجَرِ وَ الخَمَرِ فِی كلِّ جَانِبٍ كَيلَا يَعتَر یَكمَا عَدُّوٌّ أو يَكُونَ لَهُم، كَمِينَ»نهج البلاغه، پیشین، نامه 11 و میرزا حسین نوری، پیشین، ج 11، ص 40 و ابوجعفر اسکافی، پیشین، ص 141ونصر بن مزاحم منقری، ص 173 و 174 و ابوحنیفه دینوری، پیشین، ص206 .
2- ابن قتیبه دینوری، پیشین، ص 88 .
3- نهج البلاغه، همان، خطبه 6، ص 50؛ ابن ابی الحدید، همان، ج 1، ص 223

سازم که جز من کسی نتواند آن را چاره کند!.(1)

یکی از مأموران اطلاعاتی حضرت در جنگ جمل، برادر ایشان عقیل بود.(2)

عقيل در نامه خود به امام نوشته بود «من عایشه، طلحه و زبیر را، ملاقات کردم؛ آنان به طرف بصره در حرکت بودند...؛آنان در حالی به سوی تو می آیند که تو را قاتل عثمان می دانند!؛ آن دو را، مردمان بسیاری، همراهی می کنند!».(3)

در برخی موارد، حضرت علی علیه السلام، افرادی را برای تحقیق در خصوص موضوع و کسب اطلاعات اعزام می کرد. در منابع آمده است: بعد از آن که خوارج «عبدالله بن خباب» صحابی رسول خدا صلی الله علیه وآله، را کشته و زن باردارش را شکم دریده و جنین او را کشتند؛ و خبر این واقعه، به حضرت رسید؛ ایشان، حارث بن مرة را فرستاد، تا درباره ابن خباب، زنش و زنانی که کشته شده بودند، تحقیق کند. وقتی که حارث نزد خوارج آمد، وی را نیز کشتند...(4)

2.مشورت با بزرگان

در دین مبین اسلام، به مشورت در کارهای مهم سفارش زیادی، شده است. خداوند متعال، به رسول گرامی اسلام، دستور می دهد: «و شاورهم في الأمر»(5)؛

ص: 102


1- نهج البلاغه، همان، خطبه 10، ص 54؛ علی بن محمد الليثي الواسطى، همان، ص110؛ محمد بن احمد ابن الدمشقی، همان، ج 1، ص324.
2- ر.ک: ابراهيم بن محمد ثقفی کوفی، همان، ص 233 - 234.
3- ابن قتیبه دینوری، همان، ص 81.
4- ر.ک: ابن قتیبه دینوری، همان، ص 175؛ ابوحنیفه دینوری، همان، ص 252؛ عزالدين ابن اثیر، الکامل، همان ج10، ص 142؛ محمد بن جریر طبری، همان، ج6، ص 2606؛ علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب، همان، ج 1، ص764.
5- آل عمران/159.

براساس همین دستورات الهی بود که رسول گرامی اسلام صلی الله علیه وآله، توجه خاصی به مشورت با اصحاب خویش داشت؛

شهید مطهری رحمة الله می نویسد:

پیامبر صلی الله علیه وآله، سبکش این بود که نمی خواست، تنها تصمیم بگیرد.(1)

حضرت علی علیه السلام نیز، با الهام از دستورات الهی؛ و با توجه به سیره ی نبی گرامی اسلام صلی الله علیه وآله همواره - خصوصاً در جنگ ها - با یاران خویش در خصوص حوادث پیش آمده و اقداماتی که باید صورت بگیرد، مشورت می کرد.

شیخ مفید رحمة الله می نویسد:

چون طلحه و زبیر و عایشه، اجتماع کردند و تصمیم بر خروج گرفتند و آماده رفتن به بصره شدند؛ این خبر به على علیه السلام رسید و پس از آن هم نامه ای رسید که حاکی از اخبار آن قوم بود. در این هنگام امیر المؤمنین علی علیه السلام، ابن عباس؛ محمد بن ابی بکر؛ عمار بن یاسر و سهل بن حنیف را فرا خواند و این موضوع و خبر تصمیم آن قوم را برای رفتن به بصره، در اختیار ایشان نهاد، و سپس فرمود: اکنون نظریه خود را بگوئید و رای خویش را باز گوئید تا بشنوم. عمار گفت: رأی درست این است که به کوفه حرکت کنیم؛ زیرا اهل آن، شیعه ی ما هستند و این قوم آهنگ بصره دارند.

ابن عباس گفت: ای امیر المؤمنين! رأی درست به عقیده من چنین است: نخست کسانی را به کوفه بفرستیم و آنان با تو بیعت کنند... و سپس به کوفه حرکت کنیم؛ امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: راه درست این است که خود با کسانی که همراه من خواهند شد، حرکت کنیم و به تعقیب ایشان بپردازیم.(2)

حضرت علی علیه السلام، همواره امور جاری مملکت را با یاران خویش، در میان

ص: 103


1- مرتضی مطهری رحمة الله، سیری در سیره نبوی، همان، ص 212.
2- شیخ مفید، الارشاد، همان، ص 145.

می گذاشت؛ و قائل بود که به جز اسرار نظامی نباید چیزی را از یاران خویش مخفی کند(1)، همین امر سبب می شد اصحاب حضرت، در امور مختلف، نظر خویش را اعلام کنند؛ و ایشان با بررسی نظریات آنها، تصمیم لازم را اتخاذ می کرد.

طبری می نویسد:

حضرت علی علیه السلام، تصمیم داشت قبل از این که طلحه و زبیر و پیروانشان، به بصره

برسند آن ها را متوقف کند؛اما وقتی به - ریذه - رسید از عبور آنها خبر یافت،و چون به آن ها دست نیافت، در آن جا ماند و به مشورت پرداخت.(2)

در جنگ صفین نیز، حضرت قبل از جنگ، ابتدا «جریر بن عبد الله بجلی» را به سوی معاویه فرستاد؛ سپس با مردم مشورت نمود. مردم از او خواستند در کوفه بماند ولی عدّه ای مخالف بودند؛ از جمله: مالک اشتر؛ عدي بن حاتم؛ شريح بن هانی؛ آنها گفتند: «کسانی که می خواهند شما در کوفه بمانید، برای ترساندن شما از جنگ با شامیان بوده است. على علیه السلام فرمود:

من نیز آماده جنگ با شامیان هستم؛ ولی هم اکنون - جریر بن عبدالله - در شام است. امید آن دارم که معاویه و شامیان خیر خواهی وی را بپذیرند و بیعت کنند.(3)

نصر بن مزاحم می نویسد: «چون على علیه السلام آهنگ عزیمت به شام کردند؛ مهاجران و انصار را فرا خواند و پس از حمد و ستایش خداوند متعال، فرمود: اما بعد؛ همانا شما مردمی فرخنده رأى؛ صبر پیشه؛ حق گو؛ مبارک کردار، و

ص: 104


1- «الّا وَ إِنَّ لَكُم عِندِی أَن لَا أحتَجِزَ دُونَكم سِرّاً إلَّا فِی حَرب» نهج البلاغه، همان، نامه 50، ص563؛ ابوجعفر اسکافی، ص 104؛ نصر بن مزاحم منقری، همان، ص 150.
2- محمد بن جریر طبری، همان، ج 6، ص 2362.
3- ابن قتیبه دینوری، همان، ص 125؛ ابن اعثم کوفی، همان، ص 1014.

درست فرمان هستید؛ ما آهنگ آن داریم که بر دشمن خویش و خصم شما، لشکر بکشیم. بدین جهت، رأی مشورتی خود را، به ما بازگو کنید(1).

همه این موارد، نشان دهنده توجّه خاصّ حضرت به مشورت با یاران،در مسائل نظامی است.

3.جمع آوری نیرو

اشاره

همان طور که در مطالب گذشته بیان شد؛ حضرت علی علیه السلام در دوره حکومت خویش به خصوص، پس از نافرمانی معاویه؛ و پیمان شکنی طلحه و زبیر، چون احتمال درگیری با این افراد وجود داشت، نیرو و تجهیزات لازم را برای حمله و جنگ با دشمن،فراهم می آورد. آن حضرت قائل بود که، باید در همه امور، آمادگی خود را حفظ کرد که - پیروزی در دوراندیشی - است.(2)

ارسال نامه؛ اعزام افراد برای جمع آوری نیرو و سخنرانی؛ از اقدامات اساسی حضرت در راستای تأمین نیرو و مقابله با دشمن بود. بر این اساس سیره حضرت در جنگ جمل، صفین و نهروان به شرح ذیل است:

الف) نامه نگاری:

حضرت علی علیه السلام، به کارگزاران خود در مناطق مختلف، نامه نوشت و از آنان خواست تا برای مقابله با دشمن بسیج شوند. نامه نگاری ها، بیشتر در

ص: 105


1- نصر بن مزاحم منقری، همان، ص 130.
2- نهج البلاغه، همان، خطبه 221، حکمت 48.

خصوص فراهم کردن نیرو؛ و امکانات بر ضد معاویه صورت می گرفت.مقابله با سپاه شام کار آسانی نبود؛ جنگ با معاویه و نیروهای شامی، به لشکری مجهز و کامل نیاز داشت؛ و حضرت نمی توانست تنها به نیروی نظامی عراق اكتفا کند.

در منابع آمده است:

امیر المؤمنین علی علیه السلام به عمّال و نوّاب خویش نامه ها نوشت و ایشان را از عزیمت به شام، و اندیشه جنگ با معاویه، آگاه ساخت و فرمود که، روی به خدمت آورند و در آمدن، شتاب نمایند .(1)

حضرت علی علیه السلام، در نامه ای به ابن عباس - که در بصره بود- نوشت:«مسلمانان و مؤمنانی را که در منطقه تو هستند، نزد من بفرست؛ آزمون و گذشت مرا از آنان، به یادشان آور؛ و ادامهی علاقه ام را نسبت به آن ها، یادآوری کن و آنان را به جهاد، تشویق و از فضیلتی که در این کار است، آگاه ساز!»(2).

در نامه حضرت به اشعث بن قیس - فرماندار آذربایجان - آمده است:«ما قصد عزیمت به شام داریم و منتظر آمدن هستیم؛ وقتی بر مضمون این نامه آگاهی یافتی،در آمدن نزد ما تعجیل کن! و جماعتی را که در موافقت تو هستند - از سواره و پیاده - با خویش بیاور»(3). حضرت به کارگزاران خویش در

ص: 106


1- ابن اعثم کوفی، همان، ص 499؛ ابوحنیفه دینوری، همان، ص 252؛ محمدبن علی بن طباطبا (الفخرى)، دوم، ص 122.
2- نصر بن مزاحم منقری، همان، ص 146؛ ابن قتیبه دینوری، همان، ص 174.
3- این نامه به شکل های مختلف، در منابع متعدد آمده است؛ و یا به آن اشاره شده است؛ ابن اعثم کوفی، همان، ص 456؛ ابوحنیفه دینوری، همان، ص 194؛ ابن قتیبه دینوری، همان، ص 121 و 122؛ ابن اثیر، الکامل، همان، ج 10، ص 39.

اصفهان؛ همدان(1)؛ بحرین(2)؛ ری؛(3) و مدائن(4) نیز نامه نوشت و آن ها را دعوت کرد تا با سپاهیان خویش در کوفه، حاضر شوند(5).

ب) اعزام افراد:

اعزام افراد برای جمع آوری نیرو، بیشتر در جنگ جمل صورت گرفت.حضرت علی علیه السلام، امام حسن علیه السلام؛ عمّار؛ و قیس بن سعد بن عبادة را، به همراه نامه ای روانه کوفه کرد.(6) در بخشی از نامه حضرت آمده است: اکنون پسرم حسن را، با عمّار و قیس، پیش شما فرستادم که شما را برای اعزام آماده نمایند؛ و از شما بخواهند که حرکت کنید. چنان رفتار کنید که درباره ی شما گمان دارم!(7) محمّدبن ابی بکر؛ محمّدبن جعفر(8) و مالک اشتر(9) نیز از افرادی هستند که به همین منظور به کوفه فرستاده شدند.

ص: 107


1- ر.ک: نصر بن مزاحم منقری، همان، ص147؛ ابن اعثم کوفی، همان، ص 455؛ ابن اثیر، الکامل، همان، ج10، ص 39.
2- ر.ک: نهج البلاغه، همان، نامه 42.
3- ر.ک: ابن اعثم کوفی، همان، ص 499.
4- ر.ک: محمدباقر محمودی، همان، ج 5، ص 151.
5- ر.ک: این نامه ها در الغارات، ص 178 به بعد، موجود است.
6- ر.ک: شیخ مفید، الجمل، همان، ص 244؛ نصر بن مزاحم منقری، همان، ص 31 و ابن قتیبه دینوری، همان، ص93؛ ابن اعثم کوفی، همان، ص 1007.
7- ر.ک: «فكونوا عند ظني بكم» شیخ مفید، الجمل، همان، ص244؛ محمدبن حسن طوسی (شیخ طوسی)، الامالی، همان، ص 718 .
8- ر.ک: ابن قتیبه دینوری، همان، ص 92؛ ابن خلدون، همان، ج1، ص601؛ محمد بن جریر طبری، همان، ج6، ص 2394؛ ابن اعثم کوفی، همان، ص 1007؛ علی بن حسین مسعودی، همان، ج 2، ص 361.
9- ر.ک: شیخ مفید، همان، ص 152؛ ابن خلدون، همان، ج 1، ص 602؛ محمدبن جریر طبری، همان، ج 4، ص624؛ ابن مسکویه، همان، ج 1، ص 452؛ ابراهيم بن محمد ثقفی کوفی، همان، ص 381.

در جنگ صفین نیز هر چند، بسیج نیروها با نوشتن نامه صورت گرفت،امّا حضرت از اعزام افراد نیز، برای دعوت و بسیج مردم برای به منظور مقابله با شامیان، غافل نبود. نصر بن مزاحم می نویسد: حارث بن اعور به فرمان علی علیه السلام مردم مدائن را دعوت کرد تا به یاری علی علیه السلام بشتابند. حارث در میان مردم مدائن فریاد زد: هر که از رزمندگان اسلام است، نماز عصر را به امیرمؤمنان بپیوندد. همان لحظه همگان به او پیوستند.(1)

ج) سخنرانی و گفتگو:

حضرت على علیه السلام برای مقابله با معاویه و حامیانش، بارها برای مردم کوفه سخنرانی کرد و آنها را به جهاد علیه شامیان دعوت کرد. در منابع آمده است: از بصره 3200 نفر به همراه «احنف بن قیس» و «جارية بن قدامه»آمدند.وقتی حضرت این تعداد را کافی ندانست، در جمع مردم کوفه به سخنرانی پرداخت و فرمود:

ای مردم کوفه! شما برادارن و یاوران من در راه حق و اجابت کنندگان من برای جهاد با پیمان شکنان هستید؛ من با کمک شما، مخالفان را سرکوب و اطاعت همراهان را تکمیل می کنم... پس مرا با خیر خواهی و اخلاص یاری کنید. من از شما می خواهم فرمانده هر گروه از شما، تعداد رزمندگان و فرزندان قوم خود که جنگ دیده اند و بردگان و موالی را بنویسد و نزد من آورد تا انشاء الله آن ها را بررسی کنم(2).

ص: 108


1- نصر بن مزاحم منقری، همان، ص 199.
2- ابن قتیبه دینوری، همان، ص 173؛ محمدبن جریر طبری، همان، ج 6، ص 2602؛ محمد بن ابراهیم ثقفی کوفی، همان، ص 38.

در موردی دیگر، حضرت، بعد از آن که «شریح بن هانی» و «زیادین نصر» را به همراه دوازده هزار نفر، به عنوان طلیعهی سپاه خویش به جانب شام فرستادند،در«نخيلة»خطبه ای خواند و مردم را به حرکت به جانب معاویه، دعوت کرد. حضرت فرمود:

مبادا دست به دست کنید و عقب بمانید!من«مالک بن حبيب يربوعی»را به جای خود گماشته ام و به او دستور داده ام که هیچ (سرباز) جا مانده ای را رها نکند مگر آن که او را به شما ملحق ساز(1).

این مطلب نشان می دهد که حضرت در کوفه، ستاد اعزام نیرو داشتند و افرادی مأمور بوده اند که نیروهای جامانده را به لشكريان على علیه السلام برسانند. حضرت علی علیه السلام سعی داشت با قوای نظامی بالایی به جنگ با معاویه برود؛ بنابر این ایشان، در طول مسیر هم به فکر جمع آوری نیرو بود. در جایی دیگر، حضرت فرمودند:

در نظر دارم که فرات را بپیمایم و به سوی مردمی اندک از شما، که در اطراف فرات ساکن هستند، رهسپار شوم و آنان را با شما به سوی دشمنان برانگیزم و آنان را قوای کمکی شما قرار دهم.(2)

مجموع نیروهای حضرت علی علیه السلام در مقابله با سپاه شام به نود هزار نفر رسید.(3)

ص: 109


1- نصر بن مزاحم منقری، همان، ص 184؛ ابوحنیفه دینوری، همان، ص 207.
2- ر.ک: نهج البلاغه، همان، خطبه 48؛ ابوجعفر اسکافی، همان، ص 131.
3- ر.ک: ابوحنیفه دینوری، ص266؛ مطهر بن طاهر مقدسی، همان، ج 2، ص 880؛ علی بن حسین مسعودی، التنبيه والاشراف، همان، ص 272.

4.سلاح و تجهیزات

اهمیت فراهم آوردن ابزار جنگی و سلاح در هر زمان، نسبت به مردم آن عصر بر کسی پوشیده نیست. ابزار جنگی و تجهیزات علاوه بر این که موجبات بازدارندگی از حملات دشمن را فراهم می آورد، به هنگام بروز درگیری و جنگ نیز کمک شایانی به نیروها برای غلبه بر دشمن می کند. قرآن کریم به مسلمانان دستور داده است تا حد توان سلاح و تجهیزات برای مقابله با دشمنان دین فراهم سازند.(1) حضرت علی علیه السلام، با الهام از فرامین الهی و سیره ی نبی اکرم صلی الله علیه وآله و تجربه ی مفیدی که در این زمینه داشت؛ به این امر توجه خاصی می کرد. در جریان جنگ جمل، حضرت پیکی به مدینه فرستاد تا برای او سلاح و تجهیزات، تهیه و ارسال کند. آن پیک نیز آن چه را که حضرت خواسته بود از قبیل مرکب و سلاح و ... تهیه کرد و برای ایشان فرستاد(2).

در جنگ صفین نیز حضرت وقتی خودخواهی معاویه و عدم بیعت او، و در نتیجه احتمال جنگ و درگیری را دادند، دستور به آمادگی و فراهم نمودن سلاح و امکانات جنگی را صادر کرد و به یاران خود فرمود:

پس برای جنگ آماده شوید و لوازم آن را فراهم کنید که آتش کارزار افروخته و روشنایی آن بلند شده است.(3)

ص: 110


1- انفال / 60.
2- عزّالدين ابن اثیر، الکامل همان، ج 3، ص 223؛ تقی الدین احمد بن علی، مقریزی، امتاع الاسماع، ج13، ص 237؛ اسماعیل بن کثیر، همان، ج 7، ص 234.
3- «فَخَدُّوا لِلْحَرْبِ أُهْبَتَهَا وَ أَعِدُّوا لَهَا عُدَّتُهَا فَقَدْ شَبَّ لَظَاهَا وَعَلَا سَنَاهَا» نهج البلاغه، همان، خطبه 26؛ابن قتیبه دینوری، همان، ص 183؛ ابراهیم بن محمد ثقفی کوفی، ص 167.

پس از پایان نبرد با خوارج نهروان،على علیه السلام خواستار نبرد مجدّد با معاویه بود؛ حضرت در حالی که مردم را برای نبرد با معاویه آماده می ساخت به آنان فرمود:

هر چه می توانید نیرو و اسبان جنگی آماده سازید و به خداوند متعال توكل کنید(1).

به نظر می رسد علاوه بر این که حضرت، به مردم دستور می داد که خودشان سلاح و تجهیزات خویش را برای مقابله با دشمن فراهم سازند، وظیفه ی تأمین بخشی از سلاح و تجهیزات را بر عهده ی کارگزاران خویش نیز، گذارده بود و از آن ها می خواست که نیروهای«مسلح»خویش را برای مقابله با سپاهیان دشمن فراهم سازند. ابن اعثم می نویسد: امير المؤمنین به عمّال و نوّاب خویش، نامه نوشت... «عبد الله بن عباس» از بصره رسید، «مخنف بن سلیم» از اصفهان رسید... و دیگر عمّال و نوّاب از اطراف و جوانب روی به خدمت آوردند. آخرین کسی که از عمّال رسید ربیع بن خثیم بود که از ولایت ری به خدمت حضرت آمد با چهار هزار مرد مسلح.(2)

در نامه ی حضرت به جریر بن عبد الله بجلّی - عامل همدان - آمده است:

سواره و پیاده ی خویش را به همراه بیاور و در این باب تعجيل کن.(3)

ص: 111


1- «أيها الناس استعدوا للمسير إلى عدوكم ففي جهاده القربة إلى الله و درك الوسيلة عنده، وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اِسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِبَاطِ اَلْخَيْلِ وَ تَوَكَّلُوا علي اَللَّهَ وَ كُفِيَ بِاللَّهِ وَكِيلاً وَ كُفِيَ بِاللَّهِ نَصِيراً» احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، همان، ج 2، ص 379؛ عزّالدين ابن اثیر، الکامل، همان، ج 10، ص 153، 154؛ ابراهيم بن محمد ثقفی کوفی، همان، ص39؛ محمدبن جریر طبری، همان، ج 6، ص 2615.
2- ابن اعثم کوفی، همان، ص 499.
3- همان، ص 455. همین دستور به أشعث بن قیس نیز داده شد. همان، ص 456.

در جنگ های حضرت، «شمشیر» مهم ترین سلاح، هم برای نیروهای سواره و هم نیروهای پیاده محسوب می شد. علاوه بر شمشیر، از نیزه؛ کمان بازره با کلاه خود و سپر نیز استفاده می شد.

ص: 112

گفتار دوم: هزینه های جنگ و راه های تأمین آن

اشاره

هیچ جنگی، بدون هزینه ی نظامی نیست. در حقیقت فراهم کردن امکانات و تدارکات جنگ، بدون در نظر گرفتن هزینه های آن، امری نشدنی است. حضرت على علیه السلام، برای تأمین امکانات و تدارکات جنگ های خویش، علاوه بر خراج(مالیات)، کمک های مردمی را نیز در نظر داشت؛ از اموال شخصی خویش نیز در این راه استفاده می کرد.

الف: خراج

حضرت علی علیه السلام، خراج (مالیات اسلامی) را یکی از راه های تأمین هزینه های

جنگ و قوام نیروهای نظامی می دانست.

آن حضرت، در نامه ی 53 نهج البلاغه خطاب به مالک می فرماید:

ای مالک! بدان مردم از گروه های گوناگونی می باشند که اصلاح هر یک جز با دیگری امکان ندارد؛ از آن قشرها لشکریان خدا و نویسندگان عمومی و خصوصی، قضات دادگستر، تجّار و ... می باشند. امور مردم جز با سپاهیان استوار نگردد و پایداری سپاهیان جز به خراج و مالیات رعت انجام نمی شود که با آن برای جهاد با دشمن تقویت گردند...(1).

ب: کمک های مردمی

از دیدگاه وحی و احادیث ائمهی معصومین علیهم السلام، در کنار وظیفه ی حضور در جبهه و جهاد با جان، مسئله دیگری به عنوان «جهاد مالی» مطرح است.

ص: 113


1- «فمنها جنود الله...» نهج البلاغه، همان، نامه 53، ص 573؛ ابن شعبه حرّانی، همان، ص 131؛ محمدبن سلامه، دستور معالم الحکم، ص 148.

خداوند متعال می فرماید:

با مال و جان خویش در راه خدا، جهاد کنید.(1)

در سوره ی انفال آیهی 60 نیز، خداوند متعال می فرماید:

برای مبارزه با دشمن، تمام نیروی خود را مهیا کنید..... آن چه در راه خدا صرف می کنید، خداوند به شما عوض آن را به تمام خواهد داد و هرگز به شما ستم نخواهد شد(2)

در سیرهی نظامی حضرت علی علیه السلام نیز به این مسئله توجه شده است؛ مقدار زیادی از هزینه های جنگ، توسط یاران آن حضرت و کسانی که در جنگ شرکت داشتند، تأمین می شد. حضرت به یاران خویش دستور می داد، برای جنگ آماده شوند و خود را برای رویارویی با دشمن تجهيز کنند.(3)

در سفارش های حضرت در لحظات آخر عمرشان آمده است:

الله الله في الجهاد بِاموالِكم و انفسِكم و السِنَتِكم في سَبيلِ الله ؛...(4)

خدا را خدا را، در جهاد به اموال و جانها و زبانتان در راه خدا [فراموش نکنید].

ص: 114


1- « وَجَاهِدُوا بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنْفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللَّ» توبه /41.
2- «وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَمِنْ رِبَاطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَعَدُوَّكُمْ وَآخَرِينَ مِنْ دُونِهِمْ لَا تَعْلَمُونَهُمُ اللَّهُ يَعْلَمُهُمْ ۚ وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ شَيْءٍ فِي سَبِيلِ اللَّهِ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ وَأَنْتُمْ لَا تُظْلَمُونَ» همان، انفال/9.
3- «فخذوا اللهرب اهبتها و اعدوالها عدتها»نهج البلاغه، همان، خطبه 26؛ ابراهيم بن محمد ثقفی کوفی، همان، ص 167؛ ابن قتیبه دینوری، همان، ص 183.
4- نهج البلاغه، همان، نامه 67؛ محمدبن یعقوب کلینی، همان، ج 7، ص 52؛شیخ صدوق، من لا يحضره الفقیه، ج 4، ص 191؛ ابن شعبه حرانی، همان، ص 198؛ شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، همان، ج 9، ص 177؛ فتال نیشابوری، همان، ص136؛ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبيين، ص 24.

ج: اموال شخصی

علاوه بر خراج و کمک های دیگران، حضرت به مسئله وقف توجّه خاصی می نمود. ایشان با دست خويش قنات حفر می کرد؛ درخت خرما می کاشت؛ مزارع و بوستان ها را آباد می کرد و آنها را در راه خدا وقف می کرد. حضرت می فرماید:

من «ينبع»،«وادي القرى»،«اذينه»و «راعه» را،در راه خدا صدقه داده ام (باغ ها و چشمه هایی را وقف کرده ام)، درآمد آن باغ ها و چشمه ها در هر کاری در راه خدا و در راه جنگ و صلح و سپاهیان خرج شود؛... آنها فروخته نشود و به ارث نمی رسد، من زنده باشم یا نباشم(1).

باید توجه داشت که آن حضرت سخنی از غنایم جنگی به میان نیاورده است. هر چند غنایم جنگی پس از جنگ به دست می آید ولی به هر حال از همين غنائم می توان در جنگ های بعدی استفاده کرد. به نظر می رسد با توجه به اینکه جنگ های حضرت، جنگ داخلی و بین اهل قبله بوده است به همین دلیل حضرت، از غنایم جنگی به عنوان تأمین کننده ی هزینه های سپاه، سخنی نیاورده است. بر اساس سنّت و سیره آن حضرت در این جنگ ها، از مسلمانان غنایمی غیر از سلاح و ابزارهای جنگی که در جنگ از آن ها استفاده شده، چیزی نمی توان برداشت.(2)

ص: 115


1- «هذا ما اقربه وقضي في ماله علي بن ابیطالب تصدق بينبع ابتغاء مرضاة الله... في الحرب والسلم... لا يباع و لا يوهب ... ».عبدالرزاق صنعانی، المصنف، ج10، ص 375؛ قاضي النعمان المغربي، همان، ج 2، ص 453؛ محمدباقر محمودی، همان، ج 2، ص 217.
2- ر.ک: علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب، همان، ج 1، ص 719.

گفتار سوم: آموزش نظامی

اشاره

آموزش نظامی نیروها، از عمده ترین مسائلی است که امروزه توجه فراوانی به آن می شود. نیروها، بلافاصله پس از ورود به جمع نظامیان، باید آموزش های لازم را برای مقابله با دشمن را فرا بگیرند. بخش عمده ای از وقت و امکانات نظامی، صرف آموزش می شود. در قرآن کریم، به تدارک مقدمات و آمادگی های لازم برای جنگ اشاره شده است(1).

برخورداری از وسایل نظامی و ابزار جنگی، در صورتی که افراد، طرز استفاده از آنها را ندانند، قوّت چندانی محسوب نمی شود؛ از این رو، حضرت على علیه السلام، به آموزش نیروهای خویش اهمیت زیادی می داد.آن حضرت، هم به آموزش های انفرادی (رزم انفرادی) توجه می کرد و لشکریان خویش را جهت پیکار با دشمن آماده می کرد و هم به آموزش های جمعی همانند؛ نحوه ی حرکت نیروها به سمت دشمن و نحوه ی قرار گرفتن نیروها در هنگام حمله توجه داشت.

الف: آموزش رزم انفرادی

1.نحوه شمشیر زدن: حضرت در نحوهی شمشیر زدن به دشمن، می فرماید:

شمشیر را پیش از آن که از غلاف بیرون بکشید، چند بار تکان دهید. ضربت را از چپ و راست فرود آورید و با تیزی شمشیر بزنید. با گام برداشتن به جلو، شمشیر را به دشمن برسانید.(2)

ص: 116


1- ر.ک: «وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ» انفال/60
2- «قَلقُوا السُّيُوفَ فِي أغمَادِهَا قَبل سَلِّها»نهج البلاغه، همان، خطبه 66، ص 115؛ محمدبن حسین موسوی، (سید رضی)، خصائص الائمه، ص 75 - 76.

در جای دیگر می فرماید:

و ضربه های شمشیر را محکم بزنید(1).

2. سکوت: حضرت على علیه السلام دستور می داد نیروها در میدان جنگ، سکوت را رعایت کنند. حضرت می فرماید:

صدای خود را در سینه نگه دارید که در زدودن سستی نقش بسزایی دارد.(2)

3. فشردن دندانها: حضرت به سپاهیان می فرمود:

دندان ها را به هم بفشارید تا مقاومت شما در برابر ضربات دشمن، بیشتر گردد.(3)

4. تحرّک لازم: ایشان به نیروهای تحت امرش فرمود:

پی در پی، حمله کنید و از فرار شرم دارید، زیرا فرار در جنگ، لکّه ننگی برای نسل های آینده و مایه ی آتش روز قیامت است.(4) در برابر نیزه ها در پیچ و خم باشید که در رد کردن نیزهی دشمن، مؤثر است(5).

5. ضربه ی محکم: حضرت به نیروهایش دستور می دهد که ضربه ای را که

ص: 117


1- «وَ أَعْطُوا اَلسُّيُوفَ حُقُوقَهَا وَ وَطِّنُوا لِلْجُنُوبِ مَصَارِعَهَا وَ اُدْمُرُوا أَنْفُسَكُمْ عَلَى اَلطَّعْنِ اَلدَّعْسِيِّ وَ اَلضَّرْبِ اَلطِّلَحْفِيِّ» نهج البلاغه، همان، نامه 16، ص 497.
2- «وَ أمِيتُوا الأصوَاتَ فَإنَّهُ أطرَدُ لِلفَشَل» نهج البلاغه، همان، نامه، 16، ص497؛ خطبه 124؛ محمدبن یعقوب کلینی، کافی، ج 5، ص39؛ شیخ مفید، الارشاد، همان، ج1، ص226.
3- «و عضِوا علي التواجد فإنّه أبني للسيوف عن الهام» نهج البلاغه، همان، خطبه 66، ص115؛ محمد بن حسین موسوی، (سید رضی)، خصائص الائمه، همان، ص 75؛ شیخ مفید، الارشاد، همان، ج 1، 266؛ محمدبن جریر طبری، همان، ج 6، ص 2530؛ در خطبه ی 124 می فرماید: «وَ عَضُّوا عَلَي الأضرَاس فَإنَّهُ أنبَي لِلسُّيُوفِ عَن الهَام».
4- «وَ استَحيُوا مِنَ الفَرِّ فَإنَّهُ عَارٌ فِي الأعقَابِ وَ نَارٌ يَومُ الحِسَاب»نهج البلاغه، همان، خطبه 66؛ حسین بن عبدالوهاب، عيون المعجزات، ص 42؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه ی دمشق، همان، ج 42، ص 460.
5- «وَ التَؤوا فِي أطرَافِ الرِّمَاحِ فَإنَّهُ أموَرُ لِلأسِنَّ»نهج البلاغه، همان، خطبه 124؛ محمدبن یعقوب کلینی، همان، ج 5، ص39؛ شیخ مفید، الارشاد، همان، ج1، ص266؛ سیدهاشم بحرانی، مدينة المعاجز الائمة الاثني عشر، ص233؛ نصر بن مزاحم منقری، همان، ص 322.

می زنند محکم و پرقدرت باشد و می فرمود:

برای فرو کردن نیزه ها و محکم ترین ضربه های شمشیر، خود را آماده کنید.(1)

6. کمک به همرزم: حضرت فرمود:

در رزم تن به تن، هر کسی حریف خود را کشته و سپس به کمک برادرش بشتابد.(2)

7. آموزش عملی: حضرت علی علیه السلام نه تنها به صورت تئوری، نکات آموزشی را به یاران خویش یاد می داد و بلکه گاهی از اوقات عملاً به نیروهایش آموزش می داد. ایشان در آموزش های رزم انفرادی، به پسرش محمدبن حنیفه فرمود:

اگر کوه ها از جای کنده شوند تو ثابت باش! دندان ها را به هم بفشار و کاسه سرت را به خدا عارية بده، پای بر زمین میخ کوب کن و به صفوف پایانی دشمن بنگر.(3)سپس حضرت خود به جنگ دشمن رفت و پس از بازگشت فرمود: این گونه بجنگ(4).

ب: آموزش های جمعی

1. نحوه ی حرکت به سوی دشمن: حضرت علی علیه السلام، مقدمه ی سپاه خویش

ص: 118


1- «واذ مروا انفسكم على الطعن الدعي والضرب الطلحفي»نهج البلاغه، همان، نامه 16، ص497؛ شیخ مفید، الارشاد، همان، ج 1، ص 253.
2- نهج البلاغه، همان، خطبه 124؛ شیخ مفید، الارشاد، همان، ج1، ص266.
3- نهج البلاغه، همان، خطبه 11؛ ابن شهر آشوب مازندرانی، همان، ج 2، ص 341.
4- ابن قتیبه دینوری، همان، ص 105.

را در جنگ صفین به «معقل بن قیس ریاحی» سپرد و او را با سه هزار مرد جنگی،رهسپار کرد و چگونگی حرکت و زمان مناسب آن و سایر موارد را به آنها آموزش داد. حضرت فرمود:

در خنکی صبح، سپاه را حرکت ده در هوای گرم لشکر را استراحت ده!در پیمودن راه شتاب مکن، در آغاز شب حرکت نکن؛ زیرا خداوند شب را وسیله ی آرامش قرار داده است... پس آسوده باش و مرکب ها را آسوده بگذار، آن گاه که سحر آمد و سپیده ی صبحگاهان، آشکار شد در پناه برکت خداوند حرکت کن. هر جا دشمنی را مشاهده کردی در میان لشکرت بایست. نه چنان به دشمن نزدیک شو که همانند جنگ افروزان باشی و نه آن قدر دور باش که پندارند از نبرد می هراسی، تا فرمان من به تو رسد...(1)

در این دستورالعمل آموزشی، نکات چندی وجود دارد که به آنها اشاره می شود:

1-1. حرکت سپاه باید در موقعی از روز انجام شود که باعث اذیّت لشکریان و چارپایان آن ها نشود؛ یعنی صبح زود و هنگام عصر که هوا خنک تر است.

1-2. هنگام شب باید از حرکت دادن نیروها، خودداری شود.از این زمان باید برای استراحت دادن به نیروها و تقویت بنیه ی لشکریان و چارپایان استفاده کرد.

ص: 119


1- «وَ سِرِ الْبَرْدَيْنِ وَ غَوِّرْ بِالنَّاسِ أَقِمِ اللَّيْلَ وَ رَفِّهْ فِي اَلسَّيْرِ وَ لاَ تَسِرْ أَوَّلَ اَللَّيْلِ فَإنَّ اللَّهَ جَعَلَهُ سَكَناً أَرِحْ فِيهِ نَفسَكَ وَ جُنْدَك وظَهْرَك فَإِذَا كَانَ السَّحَرُ أو حِينَ يَنبَطِحُ الفَجرُ فَسِر عَلَيَّ بَرَكَةُ اللَّهِ...» نهج البلاغه، همان، نامه 12، ص 492.

1-3. از عجله و شتاب در پیمودن راه، باید خودداری کرد چرا که عجله ممکن است نیروها را ناخواسته در دام دشمن بیندازد.

1-4. در صورت برخورد با نیروهای دشمن، نه آن قدر باید به آن ها نزدیک شد، که نشان جنگ طلبی باشد و نه آن قدر باید از آن ها دور ایستاد که دشمن، گمان کند که ترسی در کار است چرا که همین امر ممکن است او را ترغیب به حمله کند.

حضرت در دستورالعملی که آن را به «زياد بن نضر»و«شریح بن هانی»هنگام اعزام آنها به سوی معاویه داده است می فرماید:

از پراکندگی بپرهیزید، هرجا فرود می آیید، با هم فرود آیید و هرگاه کوچ می کنید همه با هم کوچ کنید. چون تاریکی شب شما را پوشاند، نیزه داران را پیرامون لشكر بگمارید و نخوابید مگر اندک(1).

حضرت، در این دستورالعمل نحوه ی حرکت به سوی دشمن را تعیین کرده است؛ به این صورت که نیروها باید از هر گونه پراکندگی در حرکت و فرود بپرهیزند. علاوه بر این حضرت جهت حفاظت نیروها در شب یک دستور تاکتیکی مهم به آنها می دهد و آن حفاظت از نیروها با کمک نیزه داران است، که باید در اطراف لشکر مستقر شوند.

2. آموزش نحوهی قرار گرفتن نیروها در برابر دشمن: حضرت على علیه السلام به نظم نیروهای خویش بسیار اهمیت می داد و به آنها توصیه می کرد که هنگام

ص: 120


1- «وایاکم و التفرق. فاذا انزلتم فانزلوا جميعا»نهج البلاغه، همان، نامه 11؛ ابن شعبه حرّانی، همان، ص 192؛ ابوجعفر اسکافی، همان، ص 142؛ نصر بن مزاحم منقری، همان، ص 173.

روبرو شدن نیروها با دشمن، صفوف خویش را کاملاً منظم کنند.

ایشان در روزهایی که در صفین، ارتش خود را سامان می داد فرمود:

فَسَوّوا صُفوفكم كالبنيانِ المَرصُوص فقدموا الدارع و اخروا الحاسر(1)؛ صف های خویش را چونان ستونهای استوار، منظم کنید. افراد زره پوش را در صف مقدم و نیروهای بی زره، پشت سر آنان قرار گیرند.

حضرت، در خطبهی 124 می فرماید:

زره پوشیده ها را در پیشاپیش لشکر قرار دهید و آن ها که کلاه خود ندارند، در پشت سر قرار گیرند.(2)

در نامه ی 11 نهج البلاغه آمده است:

هر گاه به دشمن رسیدید، با او به شما رسید، لشکر گاه خویش را بر فراز بلندی ها یا دامنه ی کوهها یا بین رودخانه ها قرار دهید، تا پناه گاه شما و مانع هجوم دشمن باشد، جنگ را از یک سو یا دو سو آغاز کنید. در بالای قله ها و فراز تپه ها، دیده بان هایی بگمارید، مبادا دشمن از جایی که بیم ندارید ناگهان بر شما یورش آورد!(3)

ص: 121


1- محمد بن یعقوب کلینی، همان، ج 5، ص39؛ محمدبن جریر طبری، همان، ج 6، ص 2530؛ نصر بن مزاحم منقری، همان، ص 322.
2- ر.ک: نهج البلاغه، همان، خطبه 124، ص 235؛ محمدبن یعقوب کلینی، همان، ج 5، ص39؛ شیخ مفید، الارشاد، همان، ج1، ص266.
3- «فَإِذَا نَزَلْتُمْ بِعَدُوٍ أَوْ نَزَلَ بِكُمْ عَدُوٌ فَلْيَكُنْ مُعَسْكَرٌ كَمْ فِي قُبُلِ الْأَشْرَافِ أَوْ سِفَاحِ الْجِبَالِ أَوْ أَثْنَاءِ الْأَنْهَارِ كَيْمَا يَكُونَ لَكُمْ رِدْءاً وَ دُونَكُمْ مَرَدّاً وَ لْتَكُنْ مُقَاتَلَتُكُمْ مِنْ وَجْهٍ وَاحِدٍ أَوِ اِثْنَيْنِ وَ اجْعَلُوا لَكُمْ رُقَبَاءَ فِي صَيَاصِي الْجِبَالِ و مَنَاكِبِ اَلْهِضَابِ لِئَلاَّ يَأْتِيَكُمُ اَلْعَدُوُّ مِنْ مَكَانِ مَخَافَةٍ أَوْ أَمِنَ» نهج البلاغه، همان، نامه ی 11، ص 491 - 493؛ ابن شعبه حرّانی، همان، ص 192؛ ابوحنیفه دینوری، همان، ص 166؛ نصر بن مزاحم منقری، همان، ص 173.

گفتار چهارم: حرکت دادن سپاه

1.اجتماع در اردوگاه

حضرت علی علیه السلام، پس از حرکت دادن نیروهایش از شهرها، در بیرون شهر در اردوگاه، به سازماندهی آن ها می پرداخت(1)؛ و منتظر رسیدن سایر نیروها می شد تا با نیروها و امکانات کافی، به طرف دشمن حرکت کند. ابوحنیفه دینوری می نویسد: «چون علی علیه السلام تصمیم به حرکت به سمت صفین گرفت، دستور داد منادی ندا دهد که مردم در اردوگاه نخيله(2)، جمع شوند و مردم آماده بیرون آمدند.»(3)

حضرت علی علیه السلام در نامه ی خویش به «ابن عباس» می نویسد:

امّا بعد! ما در اردوگاه خویش در نخيله آمده ایم و آهنگ رفتن سوی دشمنان مغربی را

داریم، مردم را روانه کن...!(4)

پس از جنگ صفین و به وجود آمدن مسئله حکمیت و صدور رأی

ص: 122


1- محمد بن جریر طبری، همان، ج 6، ص 2501 - 2502؛ ابن واضح يعقوبی، همان، ج 2، ص 102؛ ابن مسکویه، همان، ج 1، ص 484؛ ابراهيم بن محمد ثقفی کوفی، همان، ص 37؛ ابن اعثم کوفی، همان، ص 747.
2- «نخيله»تصغير«نخله»است «نخيله»اردوگاهی بود در نزدیکی کوفه به سمت شام، که حضرت برای سر و سامان دادن نیروها و تجهیز آن ها برای مقابله با دشمن، معمولاً از همین اردوگاه استفاده می کرد. ر.ک: محمدبن عبدالمنعم حمیری، الروض المعطار فی خبر الأقطار، ص576؛ صفی الدين عبدالمومن بغدادی، مراصد الاطلاع على اسماء الامکنه و البقاع، بیروت، ج 3، ص 1367؛ یاقوت حموی، معجم البلدان، همان، ج 5، ص 278.
3- ابوحنیفه دینوری، همان، ص 205.
4- محمدبن جریر طبری، همان، ج 6، ص 2603؛ نصر بن مزاحم منقری، ص 163؛ ابوحنیفه دینوری، همان، ص206؛ عبدالرحمن بن خلدون، همان، ج 1، ص 629.

حكمين؛ حضرت على علیه السلام رأی آن ها را مخالف با کتاب خدا و سنت پیامبر و پیروی از هوى نفس، اعلام کرد و از آن رأى، تبرّی جست و خواستار مقابله دوباره با شامیان شد(1). سپس با مردم حرکت کرد و در نخيله اردو زد و به یاران خود فرمود:

من برای همه برادران شما نوشته ام که پیش شما بیایند و چون برسند به خواست خدا حرکت خواهیم کرد.(2)

دینوری می نویسد:

حضرت علی علیه السلام، پس از نبرد با خوارج، باز به نخيله آمد و همان جا را اردوگاه کرد؛ اما بیشتر مردم کوفه برگشتند...(3)

ابراهيم بن محمد ثقفی نیز می نویسد:

پس از جنگ با خوارج، علی علیه السلام همراه مردم به نخیله رسید. حضرت به نیروهایش فرمان داد آن جا چادر بزنند و خود را برای جهاد آماده کنند .(4)

2.مانور

حضرت علی علیه السلام،قبل از حرکت دادن نیروهای اصلی سپاهش،برای مقابله با شامیان، ابتدا دسته ای - دوازده هزار نفری - به فرماندهی «زياد بن نضر و شریح بن هانی»به سوی دشمن اعزام کرد. اعزام این گروه به عنوان طلیعه و

ص: 123


1- ر.ک: ابوحنیفه دینوری، همان، ص 251؛ محمدبن علی بن طباطبا (الفخرى)،همان، ص127؛ ابن قتیبه دینوری، همان، ص 176.
2- ابوحنیفه دینوری،همان،ص 251؛در همین زمان بود که مسئله خوارج پیش آمد.حضرت خواستار این بود که از خوارج برای مقابله با دشمن مشترک؛ یعنی، معاویه بهره ببرد اما خوارج با مخالفت با حضرت علی علیه السلام و اعلان جنگ به حضرت، جنگ نهروان را به راه انداختند.
3- ابن قتیبه دینوری، همان، ص 176.
4- ابراهيم بن محمد ثقفی کوفی، همان، ص 37.

مقدمه ی سپاه توسط امام، در حقیقت یک مانور نظامی بود که به منظور ایجاد رعب در دشمن صورت گرفت. فرماندهان این گروه، موظف بودند اخبار و اطلاعات لازم را برای حضرت ارسال کرده و تمامی اصول نظامی را رعایت نمایند(1).

3.پشتیبانی

با توجه به احتمال درگیری نیروهای پیشرو با نیروهای شامی، حضرت على علیه السلام به اعزام نیروی پشتیبان، اهتمام داشت.

دینوری می نویسد:

وقتی «زياد بن نضر»و«شریح بن هانی»به جایی به نام «سورالروم»رسیدند با «ابواعور سلمی» که همراه سواران بسیاری از شام بود، برخورد کردند، به علی علیه السلام، اطلاع دادند. حضرت علی علیه السلام، به مالک اشتر دستور داد تا با نیروهای تحت امرش، پیش آن دو برود و فرماندهی هر دو لشکر باشد. مالک اشتر، خودش را به ایشان رساند و جنگ در گرفت. هر دو گروه پایداری کردند. چون شب فرا رسید «أبو اعور سلمی» از صحنه

گریخت و خود را به معاویه رساند.(2)

به نظر می رسد اعزام نیروی کمکی توسط حضرت على علیه السلام، سبب تضعیف روحیه ی «ابواعور سلمی»و نیروهایش شد و به همین دلیل، موجبات فرار آن ها را فراهم کرد.

4.نظم و آرایش نیروها، در هنگام حرکت

حضرت علی علیه السلام، به نظم و آرایش نیروهای خویش حتی در هنگام حرکت

ص: 124


1- ر.ک: ابوحنیفه دینوری، پیشن، ص206؛ نهج البلاغه، همان، نامه 11، ص 490 -492؛ نصر بن مزاحم منقری، همان، ص 170 - 171.
2- ابوحنیفه دینوری، همان، ص 208؛ عبدالرحمن بن خلدون، همان ج 1، ص 616؛ محمدبن جریر طبری، ج 6، ص 2005.

به سوی دشمن توجه خاصی داشت. به نیروهای تحت امرش دستور داد از هنگام حرکت خود تا هنگام فرود آمدن، از هیچ قبیله و گروهی بدون آرایش نظامی و مواظبت مگذرید.(1) معمولا لشکر حضرت علی علیه السلام از یک مقدمه؛ دو جناح چپ و راست (میمنه و میسره)؛ قلب لشکر و عقبه تشکیل می شد. در جنگ جمل و در مسیر راه، حضرت على علیه السلام برای قبایل همدان و حمير ، پرچمی بست و «سعیدبن قیس همدانی»را فرماندهی ایشان قرار داد.

برای قبایل مذحج و اشتری ها، پرچمی بست و «زیادبن نضر حارثی»را بر ایشان گماشت. برای قبیله ی طی، پرچمی بست و عدی بن حاتم را فرماندهی داد(2)همین طور برای قبایل؛ قیس، عبس، ذبیان، برای مردم کنده و حضر موت، قبایل ازد، خثعم، خزاعه و..، و برای هریک از این قبایل فرماندهی مشخص کرد.(3)این لشکرهای هفت گانه، به همین صورت در جنگ های جمل، صفین و نهروان شرکت کردند.(4)

همین مورخ می نویسد:

حضرت علی علیه السلام سپاه خویش را به ستون های هزار نفره، تقسیم کرده بود و هر یک از ستونها را به فرماندهی یکی از صحابه بزرگ سپرده بود. سواره نظام، مقدمه سپاه بود. دو جناح میمنه (راست) و مسیره (چپ)، برای لشکر قرار داده بود و خود نیز همراه تعدادی از رزمندگان زبده در قلب سپاه قرار داشت. برای لشکر ساقه (عقبه) نیز قرار داده بود(5).

ص: 125


1- «و ایاکم والتفرق فاذا انزلتم فانزلوا جميعا واذا ارتحلتم فارتحلوا جميعا» نهج البلاغه، همان، نامه 11، ص 492؛ ابوحنیفه دینوری، همان، ص206..؛ نصر بن مزاحم منقری، همان، ص 173.
2- ر.ک: ابوحنیفه دینوری، همان، ص 182.
3- نصر بن مزاحم منقری، ص 164 - 165؛ ابوحنیفه دینوری، همان، ص180؛ عبدالرحمن بن خلدون، همان، ج 1، ص 619.
4- ر.ک: ابوحنیفه دینوری، همان، ص 183؛ علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب، همان، ج 2، ص 1392
5- ابن اعثم کوفی، همان، ص 534

گفتار پنجم: روشنگری و تبلیغات جنگ

اشاره

روشن گری، در حقیقت بخشی از مسائل روانی است که حضرت علی علیه السلام قبل از جنگ های خویش به این امر توجه می نمود. در روشن گری، سعی بر اثرگذاری بر عقاید، احساسات و تمایلات نیروهای خودی و دشمن، مطرح است.

از دیدگاه امام على علیه السلام نیروهای خودی باید با روشن گری، از جهت روانی و عقیدتی تقویت شده، ابهام های آنها برطرف شود تا پایداری و همکاری آنها بیشتر گردد. عرضه حقیقت و روشن گری نسبت به نیروهای دشمن نیز، باعث می شود آنان به اشتباه خویش پی برده و احیانا دست از جهالت و لجاجت خویش بردارند.

الف: روشنگری نسبت به نیروهای خودی

در حکومت های الهی و مردمی پشتوانه ی اصلی حکومت، مردم و نیروهای مردمی هستند. آن ها باید نسبت به تحرکات دشمن، اخبار سیاسی - نظامی کشور، توجیه گردند و از آگاهی لازم برخوردار باشند تا بیشترین همکاری را با حکومت داشته باشند. در روشنگری های حضرت علی علیه السلام نسبت به یاران خویش، دو هدف وجود دارد: اول این که؛ شرایطی را فراهم کند تا نیروهای خودی با آگاهی از حقایق، در برابر سیل شایعات و اکاذیب مقاوم شوند، و دوّم آن که، تلاش مضاعفی برای نیل به اهداف از خود به نمایش گذارند و در نتیجه، پایداری آنان در برابر دشمن افزایش یابد. در جنگ جمل، حضرت على السلام پس از این که خبر پیش روی نیروهای جمل را دریافت کرد، برخاست و خطبه ای خواند در این خطبه فرمودند:

ص: 126

ای مردمان! مرا با برادران و یاران خویش، سه کار پیش آمده است که حکم هر سه کار، در قرآن مجید است:

1. حسد: برادران و دوستان من! در این حقیقت که خلیفه ی رسول خدا صلی الله علیه وآله می باشم بر من حسد ورزیدند؛ می خواهند لباس خلافت الهی را از تن من بیرون آورند.

2. عهدشکنی: آنها با اختیار با من بیعت کردند و سوگند خوردند که بر قول خویش وفادار باشند، اکنون عهد خویش را شکسته اند.

3. بغی: آنها می خواهند بدون لياقت، خلافت را به دست گیرند و به قدرت برسند(1).

سپس به این آیاتی از قرآن استناد فرمودند:

«انَّمَا بُغیُکم عَلَي أنفُسِكُم »(2)سر کشی شما فقط به زبان خود شماست.

«فَمَن نَگَّثَ فَإِنَّمَا يَنكثُ عَلَى نَفسِهِ »(3) هر که پیمان شکنی کند تنها به زبان خود پیمان می شکند.

«وَلَا يَحِيقُ المَكرُ السَّيِّئ إلَّا بِأهلِهِ»(4) نیرنگ زشت، جز دامن صاحبش را نگیرد.

در مورد دیگری حضرت به یاران خویش در خصوص بطلان ادعاهای ناکثین فرمود:

ص: 127


1- «أيها الناس! إني قد منیت بثلاث مرجعهن علي العباد من كتاب الله: أحدها البغي ثم النكت و المكر» نهج البلاغه، همان، خطبه 137، ص256؛ ابن اعثم کوفی، همان، ص 418.
2- يونس/23.
3- فتح/10.
4- فاطر / 43.

سوگند به خدا ناكثين هيچ گناهی از من سراغ ندارند و انصاف را بین من و خودشان رعایت نکردند. آن ها حقی را می طلبند که خود ترک کرده اند و انتقام خونی را می خواهند که خود ریخته اند...همانا من به کتاب خدا و فرمانش درباره ی ناکثین خشنودم. اما اگر سر باز زدند، با شمشیر تیز، پاسخ آن ها را خواهم داد که برای درمان باطل و یاری دادن حق، کافی است.(1)

در جنگ جمل فردی از صحابه على علیه السلام درباره ی منحرف شدن طلحه و زبیر و عایشه تردید کرده بود؛ حضرت در جواب وی فرمود: حقیقت بر تو اشتباه شده است. حق و باطل را با میزان قدر و شخصیت افراد نمی توان شناخت. این صحیح نیست که تو اوّل شخصیت هایی را مقیاس قرار دهی، بعد حق و باطل را با این مقیاس ها بسنجی. اشخاص نباید مقیاس حق و باطل قرار گیرند این حق و باطل هستند که باید مقیاس اشخاص و شخصیت آنان باشند.(2)

در مورد این کلام ارزشمند امام، طه حسین می نویسد:

سخنی محکم تر و بالاتر از این، بعد از انقطاع وحی یافت نمی شود(3).

ص: 128


1- «والله ما أنكروا على منكرا و لا جعلوا بيني و بينهم نصفا و انهم ليطلبون حقا هم ترکوه و دما هم سفکوه» نهج البلاغه، همان، خطبه 137، ص 254 و ابن ابی الحدید، همان، ج 9، ص 35 و على بن محمد الليثي الواسطی، همان، ص 110 و شیخ مفید، الارشاد، همان، ج 1، ص 251 و محمد باقر مجلسی، همان، ج 32، ص56 و سید عبد الحسین امینی، الغدیر، ج 9، ص103.
2- مرتضی مطهری، جاذبه و دافعه علی (علیه السلام)، ص 139. «انک لملبوس علیک، ان الحق والباطل لايعرفان با قدار الرجال اعرف الحق تعرف اهله واعرف الباطل تعرف اهله.»احمد بن يحيى بلاذری، همان، ص 238 و محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید، الامالی، ص 5 و شیخ طوسی، الامالی، همان، ص626و شیخ طوسی، التبیان، همان، ج 1، ص 190 وابن واضح يعقوبی، همان، ج 2، ص 133 و على بن عیسی اربلی، همان، ج 2، ص 38
3- مرتضی مطهری، جاذبه و دافعه، همان، ص 138، به نقل از طه حسين، علی و بنوه، ص 40.

حضرت علی علیه السلام، به منظور روشن گری یاران خویش در خصوص عایشه که از وجهه ی خاصی برخوردار بود، فرمودند:

به خدا قسم، زن سوار بر آن شتر سرخ، هیچ گردنه یا منطقه ای را نمی پیماید مگر این که در معصیت خدا و مورد خشم اوست. تا آن که خود و همراهان خود را به هلاکت بیفکند... همان زنی که سگ های «حُوأب»(1)بر او پارس خواهند کرد.(2)

حضرت علی علیه السلام جهت روشنگری یاران خویش در جنگ صفین و آگاهی بخشیدن به یاران خویش که با چه کسانی نبرد می کنند؛ فرمود:

شما با طلقا و فرزندان آنان و ستم گران و کسانی که به اجبار مسلمان شدند و همیشه با رسول خدا صلی الله علیه وآله سرسخت و با اسلام در جنگ بودند می جنگید. آنان دشمنان سنت و اهل بدعت و مکر می باشند.(3)

و در خصوص نیرنگ های معاویه فرمود:

آگاه باشید که معاویه گروهی از تبه کاران متجاوز را بسیج کرد و کانال های اطلاعات و اخبار را بر آنان بست تا آن جا که حاضرند گردن های خویش را زیر

ص: 129


1- «حوأب» مکانی در راه بصره است که در آن چشمه آبی وجود داشته است. یاقوت حموی، معجم البلدان، همان، ج 2، ص 314 و عبدالله بن عبد العزيز بكرى اندلسی، همان، ج 2، ص 472
2- عایشه می گوید: «سمعت رسول الله (صلی الله علیه وآله) يقول لنسائه، كانی با حداكنّ قد نبحها كلاب الحوأب، وایاک ان تكوني انت يا حميراء.» از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) شنیدم که به زنان خود می گفت: روزی را می بینم که سگ های «حوأب» به یکی از شما پارس می کنند؛ حميرا مبادا تو باشی، اسماعیل بن کثیر، همان، ج7، ص258 و ابن قتیبه دینورت، همان، ص 90.
3- «انما تقاتلون الطلقاء و ابناء الطلقا ممن اسلم کرها...» ابراهيم بن محمد ثقفی کوفی، ص166 و ابن قتیبه دینوری، همان، ص 183 نصر بن مزاحم منقری، همان، ص 537.

شمشیر قرار دهند(1).

در جنگ با خوارج، عده ای از یاران حضرت علی علیه السلام شک داشتند که چگونه شمشیر کشیدن به افرادی که اهل قرآن و نماز و عبادت های سخت هستند، روا می باشد؟! حضرت با استناد به حدیثی از رسول خدا صلی الله علیه وآله در مورد خوارج فرمود:

گروهی قرآن می خوانند ولی از استخوان ترقوه آنان بالاتر نمی رود، این ها از دین خارج می شوند همان گونه که تیر از کمان خارج می شود و خوشا به حال کسی که آن ها را بکشد و یا آن ها او را به شهادت برسانند.(2)

ب: روشن گری، نسبت به نیروهای دشمن

همان گونه که در مطالب گذشته هم بیان شد، هدف حضرت على علیه السلام از نبرد با دشمنان خویش، شکست و نابود کردن آن ها نبود. بلکه جنگ را آخرین راه کار بر ضد دشمنان خویش می دانست. آن حضرت، خواستار هدایت نیروهای دشمن بود؛ هدایتی که منجر به قبول حق و بازگشت دشمن از صحنه ی نبرد یا پیوستن به حق باشد؛ از این روی، ابتدا به روشنگری پرداخته، آنها را آگاه می کرد. در سایه این روشن گری ها، گاهی نیروهای دشمن پی به حقیقت برده و

ص: 130


1- «ألَا وَ إِنَّ مُعَاوِيَةَ قَادَ لُمَةً مِنَ الغُوَاةِ وَ عَمَّسَ عَلَيهِمُ الخَبَرَ حَتَّى جَعَل نُحُورَهُم أغرَاضَ المَنِيَّةَ» نهج البلاغه، همان، خطبه 51. و ابن ابی الحدید، همان، ج 3، ص 244 .
2- «إنَّ بعدي قوماً من أمّتي يقرءون القرآن لا يجاوز حَلاقيمهم يَمرقون مِن الدّين كما يَمرق السَّهم مِنَ الرَّميَّة» عزّالدين ابن اثیر، اسد الغابة، ج 2، ص 42؛ با اختلاف عبارات در المحلی، ابن حزم اندلسی، ج 11، ص 236؛ احمدبن علی بن حسین بیهقی، السنن الکبری، ج8، ص 187؛ عمرو بن ابی عاصم، کتاب السنة، ص425.

از جنگ منصرف می شدند. علاوه بر این، در مواردی، روشن گری های حضرت، موجب تضعیف روحیه نیروهای دشمن می گردید.

حضرت على علیه السلام در جنگ جمل، «طلحه و زبیر و عایشه»و نیروی بصری را، بارها ارشاد و هدایت کرد و مسائل را برای آن ها روشن ساخت. در منابع آمده است: حضرت علی علیه السلام در جنگ جمل، نامه ی مفصلی به طلحه و زبیر نوشت(1) در این نامه حضرت فرمودند:

شما می دانید که من رغبتی به خلافت نداشتم و آن روز که خلافت را بر من عرضه می کردید، ابا نموده و قبول نمی کردم. مردم به من اصرار کردند و مبالغت نمودند. من تا آن وقت که شما هر دو راضی نشدید و بیعت نکردید، به بیعت مردمان رضا ندادم. آن روز که شما بیعت می کردید، بر شما حرجی نبود... اکنون نمی دانم چرا رأی شما تغییر یافته، و با من به نزاع و مخالفت برخاسته اید و نقض عهد، روا می دارید؟! اگر می دانید که این سخن از سر صدق گفته می شود و از جانب من در رعایت حقوق شما سستی نشده است؛ پس از این اندیشه که کرده اید باز گردید...شما را با طلب خون عثمان چه کار؟! شما به وی چه تعلق دارید؟! میان شما قرابتی و مواصلتی نیست! به چه سبب خون او را طلب می کنید و در آن مبالغت دارید !!؟(2)

ایشان در نامه ای دیگر، خطاب به «عايشة» نوشت:

ای عایشه! تو بدان سبب که از خانه بیرون آمدی، خدا و رسول را نافرمانی

ص: 131


1- ر.ک: ابن قتیبه دینوری، همان، ص 99؛ ابن اعثم کوفی، همان، ص 419
2- ابن اعثم کوفی، همان، ص 420.

کردی... و بیان کردی که خون عثمان می طلبم. میان تو و عثمان چه خویشاوندی و قرابتی است؟! گناه تو که از خانه بیرون آمدی و خویش و خلق را در معرض بلا افکنده ای، از گناه کسانی که عثمان را کشتند بیشتر است. من می دانم که عده ای تو را بر این کار ترغیب می کنند و تو را به سبب خون عثمان به خشم آورده اند. از خدا بترس ای عایشة! به خانه خود باز گرد...(1).

در موردی دیگر حضرت علی علیه السلام، «عبدالله بن عباس» و «یزیدبن صوحان» را

نزد عايشة فرستاد و به آنها فرمود: به عايشة بگوئید:

خدای تعالی به تو دستور داده است که در خانه خود قرارگیری و بیرون نیایی. اکنون بهتر است که باز گردی. و اگر باز نگردی و این فتنه را فرو ننشانی، سرانجامِ این کار، جنگ خواهد بود و مردم بسیاری کشته شوند. از خدا بترس ای عایشه و توبه کن!.(2)

عایشه جواب داد: من جواب این سخنان نتوانم داد؛ چرا که می دانم به حجّتِ على علیه السلام برنیایم.(3)

حضرت على علیه السلام در راستای سیاست روشنگری خویش، در جنگ جمل،

ص: 132


1- «فانك قد خرجت من بيتك عاصيّه» ابن اعثم کوفی، همان، ص 421؛ ابن شهر آشوب، همان، ج 2، ص 338؛ سید مرتضی عسکری، احادیث ام المؤمنین عائشة، ج1، ص13؛ موفق بن احمد خوارزمی، المناقب، همان، ص 184؛ علی بن عیسی اربلی، همان، ج 1، ص 24.
2- ابن اعثم کوفی، همان، ص423. «ان هذة الأمور لا تصلحها النساء و انك لم تو مري بذكر... فارعي و را قبي الله عزوجل». محمدباقر محمود، نهج السعادة، همان، ج 4، ص68؛ شیخ مفید، الجمل، همان، ص 168 و 169.
3- ابن اعثم کوفی، همان، ص 424. «ما انا برادة عليكم شینا فاني اعلم اني لاطاقه لي بحجج علي بن ابیطالب فرجعا وأخبراه بالخبر».و با عباراتی مشابه در مناقب ابن شهر آشوب، همان، ج 2، ص 340؛ محمدباقر مجلسی، همان، ج 32، ص 122.

از «زبیر» خواست نزدیک حضرت بیاید تا با هم گفتگو کنند. حضرت علی علیه السلام به زبیر فرمود:

ای زبیر! آیا تو خونی را می خواهی که خود باعث ریخته شدن آن شدی؟! آیا به یاد می آوری روزی را که رسول خدا صلی الله علیه وآله هنگامی که من و او با هم می خندیدیم و تو گفتی یا رسول الله صلی الله علیه وآله پسر ابوطالب را رها نمی کنی؟ که بلافاصله ایشان فرمود:

ای زبیر! تو با او خواهی جنگید در حالی که نسبت به او ستم کاری !

وقتی زبیر این سخن پیامبر را به یاد آورد، گفت: اگر زودتر به من یادآوری کرده بودی، به جنگ تو نمی آمدم، به خدا قسم هرگز با تو جنگ نخواهم کرد(1).

همین روشنگری حضرت سبب شد زبیر، تصمیم قطعی خویش را برای کنار کشیدن از جنگ بگیرد. منابع می نویسند:

وقتی زبیر بر می گشت، پسرش عبدالله گفت: کجا می روی و ما را وا می گذاری؟ گفت پسرم ابوالحسن چیزی را به یاد من آورد که فراموش کرده بودم. گفت: نه، به خدا قسم، از شمشیر های بنی عبدالمطلب می گریزی. گفت: نه، به خدا، بلکه چیزی را که زمان از یاد من برده بود، به یادم آورد و ننگ را بر جهنم ترجیح دادم...آنگاه از جنگ کناره گرفت؟(2)

ص: 133


1- عزالدين ابن اثیر، الکامل، همان، ج 3، ص 122. «یا زبیر ناشدتك بالله اتذكر يوم مركب رسول الله صلی الله علیه وآله.... یا زبیر! امّا والله لتقاتلنه و انت ظالم له» ابن کثیر، البداية و النهاية، همان، ج6، ص213؛ شمس الدين محمد بن احمد الذهبی، تاريخ الاسلام و وفیات المشاهير و الأعلام، ج3، ص488؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة، همان، ج 6، ص 414؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، همان، ج18، ص409.
2- علی بن حسین مسعودی، همان، ج 1، ص 720 - 731؛ زبیر گفت: «إني و الله ما وقفت موقفا قط إلا عرفت موضع قدمي فيه، إلا هذا الموقف» خوارزمی، مناقب، همان، ص 180؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، همان، ج 32، ص 190؛ علی بن عیسی اربلی، همان، ج 1، ص 242.

دینوری و دیگر مورخان می نویسند:

گفته اند طلحه هم چون دانست که زبیر باز گشته است، او هم تصمیم به بازگشت گرفت و وقتی مروان بن حکم متوجه این موضوع شد، تیری به طلحه زد که بر زانوی او نشست و چندان خونریزی کرد که وی در گذشت. (1)

حضرت بارها در جنگ جمل بین دو لشکر به سخنرانی پرداخت و تا جایی که امکان داشت به دشمن آگاهی داد. خود آن حضرت می فرماید:

چندان که امکان داشت با این جماعت مدارا کردم و در افروختن آتش حرب، صبر نمودم و ایشان را از عواقب منازعت و مخاصمت ترسانیدم... از آنان خواستم از خدا و پیغمبر شرم کنند؛ اما در ایشان هیچ اثری نکرد !(2)

در جنگ صفین نیز حضرت علی علیه السلام نامه های زیادی به معاویه فرستاد. حضرت خواستار این بود که معاویه دست از افکار باطل خویش بردارد، اندیشه مخالفت را از سر بیرون کند و حق و حقیقت را بپذیرد و از حضرت پیروی کند. حضرت علی علیه السلام در خصوص هدف خویش می فرماید:

... در این فکرم که به معاویه نامه ای بنویسم و او را نصیحت و سرزنش واجب کنم، شاید که در وی اثر کند و اندیشه ی مخالفت از سر بیرون کند.(3)

هر چند این روشن گری ها در معاویه اثر نبخشید؛ امّا وجود این اسناد در تاریخ، حق و حقیقت را بر همگان روشن ساخته است.

حضرت علی علیه السلام در نامه ای به معاویه نوشت:

تو را با عثمان چه نسبتی است؟ پسران عثمان بدین امر (خون خواهی

ص: 134


1- ابوحنیفه دینوری، همان، ص 184؛ مطهر بن طاهر مقدسی، همان، ج 2، ص 877؛ ابراهيم بن محمد ثقفی کوفی، همان، ص 452.
2- ابن اعثم کوفی، همان، ص 424.
3- همان، ص 447

عثمان )شایسته ترند و اگر تو می پنداری که برای خون خواهی پدرشان، از ایشان سزاوارتر و قوی دست تر هستی؛ نخست مطيع من باش، آن گاه آن گروه را به محاکمه نزد من آور تا من و تو، ایشان را به راه حق وا داریم(1).

ایشان همواره خوارج را نصیحت می کرد و آن ها را به بحث و گفتگو فرا می خواند تا حقایق برای آن ها روشن شود.(2)در جنگ نهروان، حضرت على علیه السلام ابتدا «عبد الله بن عباس»را به منظور روشن گری، نزد خوارج فرستاد و چون خوارج برای تثبیت ادعاهای خود و غلبه بر طرف مقابل از ظاهر آیات قرآن سود می جستند؛ حضرت به ابن عباس فرمود:

برای آنان از قرآن حجت میاورا به احادیث استناد کن.(3)

وقتی حضرت روشنگری ابن عباس را در آن ها مؤثر نديد، ایشان خود، به سخنرانی برای آن ها پرداخت و به آن ها فرمود:

من شما را می ترسانم از این که صبح کنید در حالی که میان این نهر و در بین این زمین های پست و بلند، کشته شوید، بدون آن که نزد پروردگار خود حجت و دلیل داشته باشید(4).

همین روشنگری ها، سبب شد که گروه زیادی از خوارج از جنگ کناره گیری کنند.(5)

ص: 135


1- نصر بن مزاحم منقری، همان، ص 88 - 89 .
2- ر.ک: ابن عساكر ، الامام علی بن ابی طالب، همان، ج 3، ص 261.
3- «لا تخاصم باالقران فإن القران ذر وجوه تقول ويقولون ولكن حاجخم با السنن فانهم لن يجدو عنها محیصا». ابن سعد، همان، ج 1، ص 173؛ نهج البلاغه، همان، نامه 77، ص618؛ محمدباقر مجلسی، همان، ج 2، ص 245.
4- «فإني نذير لكم أن تصبحوا صرعي باتناء هذا النهر».ابن قتیبه دینوری، همان، ص 175؛ نهج البلاغه، همان، خطبه 36، ص88؛ عبدالرحمن ابن جوزی، همان ج 5، ص 133.
5- ر.ک: محمد بن جریر طبری، همان، ج 6، ص 2610 - 2611؛ عز الدّين ابن اثیر، الکامل، همان، ج 10، ص148؛ عبدالرحمن بن خلدون، همان، ج 1، ص 631.

گفتار ششم: اتمام حجت با دشمن و توصیه های نهایی

1.اتمام حجت

در بحث اخلاق نظامی بیان شد که حضرت علی علیه السلام، هیچ گاه بدون اتمام حجت، جنگ را آغاز نمی کرد. در حقیقت روشن گری های حضرت نیز در همین راستا صورت می گرفت. حضرت می فرمود:

من کسی را فقط به خاطر اتهام مواخذه نمی کنم و با ظن و گمان به عقوبت کسی نمی پردازم؛ و فقط با کسی می جنگم که به مخالفت با من برخیزد. در برابر من بایستد و دشمنی آشکار کند. البته باز هم با او نمی جنگم تا هنگامی که او را بخواهم و عذر او را بشنوم. اگر پس از بحث، باز هم با ما سر جنگ داشت از خدا یاری می جوییم و با او پیکار می کنیم(1).

در جنگ جمل، صبر و تحمل حضرت على علیه السلام برای اتمام حجت بر سپاه دشمن، به حدّی رسید که یاران حضرت از این امر خسته شدند و خواستار مقابله با اصحاب جمل بودند. «ابن اعثم کوفی» می نویسد: «اهل بصره آماده جنگ شده بودند و پیوسته بر لشکر امیر المؤمنین علی علیه السلام تیر می انداختند....یاران حضرت به او گفتند: ای امیر المؤمنین! ایشان شوخی را از حد گذرانیدند و مردم ما را زخمی و خسته کردند، چرا اجازه نمی دهید با ایشان بجنگیم؟

حضرت علی علیه السلام فرمود: در آن اندیشه بودم که خویشتن را از جنگ معذور دارم، اکنون می بینم که نصیحت نمی شنوند، جنگ را آغاز کردند و

ص: 136


1- ابراهيم بن محمد ثقفی کوفی، همان، ص 327.

بسیاری از لشکر ما را زخمی کردند، دیگر عذری نماند(1).

حضرت على علیه السلام همواره به یاران خویش توصیه می نمود که جنگ را بدون اتمام حجت شروع نکنید.(2)در جنگ صفین حضرت علی علیه السلام،«صعصعة بن صوحان» را نزد معاویه فرستادند تا به او بگوید ما به سوی شما آمده ایم تا پیش از آن که جنگ در گیرد، اتمام حجت کنیم. اگر بپذیرید صلح را بیشتر دوست داریم....(3)

حضرت على علیه السلام می فرمود:

ما معتقدیم که باید از جنگ، خودداری کنیم تا دشمن را به راه راست دعوت کنیم و اتمام حجت نمائیم.(4)در جنگ با خوارج نیز حضرت با دشمن صحبت کرد و حجت را بر آنان تمام کرد.

«عبد الملک بن ابی حرّه حنفی»می گوید: روزی علی علیه السلام سخن می گفت؛ خوارج در اثنای سخنش بانگ «حکمیّت خاص خداوند است»بر آوردند.حضرت فرمود:الله اكبر! سخن حقی است که منظور باطل از آن دارند؛ اگر خاموش باشند جزو جماعت ما باشند، اگر سخن گویند با آنان حجت گوئیم و

ص: 137


1- ابن اعثم کوفی، همان، ص 428- 429.
2- «لا ترموا بسهم ولا تطعنوا برمح ولا تضربوا بسيف... اعذروا».ر.ک: ابوحنیفه دینوری، همان، ص 209؛ محمد بن جریر طبری، همان، ج1، ص2505؛ عزالدين ابن اثیر، الکامل، همان، ج 10، ص 47؛ نصر بن مزاحم منقری، همان، ص 212؛ ابن واضح یعقوبی، همان، ج 2، ص 80.
3- ر.ک: ابوحنیفه دینوری، همان، ص 209؛ محمدبن جریر طبری، همان، ج 6، ص 2511.
4- عز الدّين ابن اثیر، الکامل، همان، ج 10، ص 49.«نحن نكره قتالكم قبل الاعذار اليكم». ابن جوزی، همان، ج 5، ص 103.

اگر بر ضد ما قیام کنند به جنگ ایشان رویم(1).

2.آرایش نیروها

حضرت علی علیه السلام به نظم و مقررات و آرایش جنگی نیروهای خویش، توجه خاصی داشت. سپاه حضرت از صفوف منظمی شکل گرفته بود. فرمانده ی نیروهای« سواره نظام» و «پیاده نظام» مشخص بود؛ پرچم در دست افراد شجاع قرار داشت؛ هر گروه از سپاهیان یک پرچم داشتند. علاوه بر این؛ پرچم کل نیز به یکی از شجاع ترین افراد سپرده می شد(2).

میمنه و میسره، مقدمه و قلب سپاه و فرماندهان این بخش ها مشخص بود.(3)

نیروهای حضرت على علیه السلام در بصره ستون های هزار نفری بودند که هر یک از این ستون ها به فرماندهی یکی از صحابه سپرده شده بود. «سواره نظام«با چهار ستون، مقدمه ی سپاه قرار داشت و «پیاده نظام» پس از آن ها قرار داشتند. هر یک از ستون ها، پرچمی داشتند و پرچم بزرگی پیشاپیش سپاه در حرکت بود. در جنگ جمل، حضرت على علیه السلام «عبدالله بن عباس» را بر مقدمه ی لشکر و «هند مرادی» را برعَقَبه ی لشکر و« عمّار یاسر» را بر همه ی سواره نظام و «محمد بن ابوبکر» را بر همه ی پیاده نظام گمارده بود(4). مردمان قبیله «مضر» را در

ص: 138


1- «ان سكتوا عممنا هم وان تكلموا حججنا هم و آن خرجوا علينا قاتلناهم». محمد بن جریر طبری، همان، ج6، ص 2594؛ احمدبن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، همان، ج 2، ص 352؛ ابن مسکویه.
2- «ورایتكم فلا تميلوها و تخلوها ولا تجعلواها الا بایدي شجعانكم».نهج البلاغه، همان، خطبه 124، ص 235؛ ابن میثم بحرانی، همان، ص 232؛ محمدبن جریر طبری، همان، ج 6، ص 2530.
3- ر.ک: علی بن حسین مسعودی، همان، ج 1، ص 720.
4- ابن قتیبه دینوری، همان، ص 98.

قلب لشکر، «یمنی ها»را در سمت راست و«ربيعة»را در سمت چپ قرار داد.(1)

نصر بن مزاحم در خصوص آرایش نیروهای سپاه على علیه السلام در نبرد صفین می نویسد:

در نبرد صفین، حضرت علی علیه السلام پیش از جنگ، پرچم نیروها را می بست، فرماندهان الشكر را معیّن می کرد و سپاه را آرایش جنگی می داد. علی علیه السلام، «عمار یاسر» را به فرماندهی کلّ سواران گماشت. «عبدالله بديل» و «رقاء» را به فرماندهی کل پیادگان، «هاشم بن عتبة بن ابی وقاص»را به پرچم داری کل سپاه،«اشعث بن قیس»را به فرماندهی جناح راستِ سواره نظام و «عبداللہ بن عباس»را به فرماندهی جناح چپِ سواره نظام، «سلیمان بن صرد خزاعی» را به فرماندهی جناح راست پیاده نظام و «حارث بن مرّه عبدی» را به فرماندهی جناح چپ پیاده نظام و «مضریّان» کوفه و بصره را در میانه و قلب سپاه و «یمینان» را در جناح راست و «بني ربيعة» را در جناح چپ سپاه قرار داد و پرچم های قبایل را بست و آنها را به نامدارانشان سپرد...(2)

بنابراین پیداست که در این نبرد، همانند سایر نبردهای حضرت، فرماندهان سپاه کاملاً مشخص بودند و آرایش نظامی سپاه، به طور شایسته ای رعایت شده بود.

در جنگ نهروان نیز سپاه حضرت از یک مقدمه، دو جناح چپ و راست و نیروهای سواره و پیاده تشکیل شده بود.

در جنگ با خوارج حضرت علی علیه السلام «حجر بن عدی» را بر جناح راست، «شبث بن ربعی» را بر جناح چپ، «ابو ایّوب انصاری»(3)را بر سواران، «ابوقتاده» را

ص: 139


1- همان، ص 105.
2- نصر بن مزاحم منقری، همان، صص 280 - 283؛ ابوحنیفه دینوری، همان، ص 212.
3- ر.ک: ابن اثیر می نویسد: ابوایّوب انصاری و به روایتی «معقل بن قيس» فرمانده ی سواران بوده اند؛ عزالدين ابن اثیر، الکامل، همان، ج 10، ص 147.

بر پیادگان، «قیس بن سعد» را بر مردم مدینه فرمانده قرار داد. خود، در قلب لشکر ایستاد و پرچمی به دست «ابو ایّوب انصاری» داد و فرمود:

هر کس به زیر این پرچم بیاید در امان است(1).

3.آخرین سفارش ها به یاران

حضرت علی علیه السلام همواره در جنگ های خویش پس از آن که نبرد با دشمن را قطعی می دید، به یاران خویش توصیه های فراوانی می کرد. برخی از این سفارشات، اخلاقی و برخی نظامی بود.

نصر بن مزاحم به نقل از حضرمی می نویسد:

شنیدم علی علیه السلام در سه جنگ جمل، صفین و نهروان به نیروهایش فرمود: بندگان خدا! خدای عزوجل را پرهیز کار باشید و دیدگان را از حرام بپوشانید؛ از سخن گفتن بکاهید؛ خدا را بسیار یاد کنید تا رستگار شوید. «ولا تنازعوا فتفشلوا و تذهب ریحکم و اصبروا أن الله مع الصابرين»(2)

راه اختلاف مپوئید، که دراثر تفرقه شکست بخورید و (هیبت و آبرو) و قدرت شما از بین برود. بلکه همه یک دل و پایدار و صبور باشید که خدا با صابران است.(3)

نصر بن مزاحم در روایتی دیگر به نقل از «عبدالله بن جندب» از پدرش از على علیه السلام می نویسد:

ص: 140


1- ابن قتیبه دینوری، همان، ص176؛ ابوحنیفه دینوری، همان، ص256؛ محمدبن جریر طبری، همان، ج6، ص 2610.
2- انفال /46.
3- نصر بن مزاحم منقری، همان، ص 279 - 280.

تا آنان آغاز به جنگ نکرده اند، شما به جنگ با ایشان نپردازید، اگر دشمن را شکست دادید، فراری را نکشید، مجروحی را به قتل نرسانید. عورتی را برهنه نسازید، کشته ای را مُثله نکنید. اگر به قرارگاه دشمن در آمدید، پرده ای را مدريد. جز به فرمان من به خانه ای وارد مشوید. چیزی از اموال ایشان جز آن چه در لشکر گاه است، بر نگیرید؛ به هیچ زنی آزار و گزند نرسانید، اگر چه به ناموس شما دشنام دهند، زیرا آن زنان از نظر نفسانیات و خرد، ضعیف و ناتوان هستند. ما مأمور بودیم در عهد رسول خدا صلی الله علیه وآله یعنی آن زمانی که آنان زنان مشرک بودند، از آزردن ایشان خودداری کنیم. به روزگار جاهلی هم اگر مردی زنی را با چماق یا پاره آهنی می کوفت که بر او دست یابد و غلبه کند، پس از وی، بازماندگان آن مرد، به سبب چنان رفتار ناشایستی سرزنش می شدند.(1)

یکی از سفارش های حضرت، قبل از آغاز نبرد، دعوت لشكریان به صبر و پایداری و فرار نکردن از معرکه ی نبرد بود. مالک بن اعین می گوید:

امیر المؤمنین علیه السلام، مردم را در نبرد صفین توصیه کرد و فرمود: خود را در معرض دشمنی خدا قرار ندهید که همانا گذر شما به سوی خداوند است، خدای متعال می فرماید: فرار، شما را سودی نرساند اگر از مرگ یا پیکار بگریزید و در آن صورت جز اندکی بهره مند نخواهید شد.(2)به خدا سوگند اگر از شمشیر دنیا بگریزید، از شمشیرهای آخرت در امان نباشید. پس، از شکیبایی و راستی مدد گیرید که همانا پیروزی پس از شکیبایی فرود آید و در راه خدا به درستی پیکار کنید و نیرویی جز از طرف خداوند نیست.(3)

از دیگر سفارشات آن حضرت قبل از نبرد، می توان به سفارش حضرت در

ص: 141


1- همان، ص 278 - 279.
2- احزاب /16.
3- «استعينوا بالصبر و الصلاة و الصدق في النيه فان بعد الصبر ينزل نصر من الله.» نهج البلاغه، همان، خطبه 124؛ نصر بن مزاحم منقری، همان، ص 235؛ میرزا حسین نوری، ج 11، ص 85 - 86؛ شیخ مفید، الارشاد، همان، ج1، ص266؛ محمد بن جریر طبری، همان، ج 6، ص 2530.

خصوص کمک به همرزمان در معرکه ی نبرد اشاره کرد. آن حضرت در جنگ صفين فرمودند:

هر یک از شما که هنگام نبرد با دشمن، در خود شجاعتی دید و از یکی از برادرانش، سستی مشاهده کرد، باید از برادرش دفاع کند(1).

ص: 142


1- «أَيُّ اِمْرِئٍ مِنْكُمْ أَحَسَّ مِنْ نَفْسِهِ رَبَاطَةَ جَأْشٍ عِنْدَ اَللِّقاءِ وَ رَأْيٍ مِنْ أَحَدٍ مِنْ إِخوانِهِ فَشَلاً فَلْيَذُبَّ عَنْ أَخِيهِ الَّذي فُضِّلَ عَلَيْهِ كَمَا يَذُبُّ عَنْ نَفْسِيهِ فَلَوْ شَاءَ اَللَّهُ لَجَعَلَهُ مِثْلَه» ابن شعبه حرّانی، همان، ص107؛ نهج البلاغه، همان؛ شیخ مفید، الارشاد، همان، ج 1، ص 253؛ ابن ابی الحدید، همان، ج 7، ص 300.

فصل چهار:مدیریت نظامی در جنگ و پس ازآن

اشاره

ص: 143

ص: 144

گفتار اول: مدیریت میدان جنگ

اشاره

حضرت علی علیه السلام پس از روشن گری و اتمام حجت بر دشمن و پس از آغاز نبرد از طرف دشمن، اجازهی جنگ را صادر می کرد. آن حضرت تمامی جنبه های نظامی را در نظر می گرفت و به خوبی میدان جنگ را مدیریت می کرد. در جنگ های حضرت، شیوه ی معمول جنگ های صدر اسلام در آغاز نبرد؛ یعنی ابتدا جنگ تن به تن و سپس جنگ همگانی، رعایت نشده است. درگیری نیروها، به صوت تن به تن، و به صورت گروهی (دسته ای از این طرف و دسته ای از طرف مقابل) و هم به صورت همگانی بوده است که به آن اشاره خواهد شد.

حضرت، برای غلبه بر دشمن انواع تاکتیک ها را به کار می بست. به جنبه های روانی در هنگام جنگ توجه داشته و به موقع از شیوه های مؤثّر بهره می برد. پس از غلبه بر دشمن، در بیش تر مواقع فرمان عفو عمومی را صادر می کرد؛ اسیران را با شرایطی آزاد می کرد؛ دستور می داد به مجروحان رسیدگی شود و فراریان مورد تعقیب قرار نگیرند؛ بر کشته های جنگ نماز می خواند و آنها را به خاک می سپرد. آن حضرت به منظور جلوگیری از شورش مجدد نیروهای مخالف، از حربه ی تهدید استفاده می کرد. در این فصل، مدیریت نظامی حضرت را به هنگام نبرد و پس از آن مورد توجه و بررسی قرار می دهیم.

ص: 145

الف) شروع درگیری، پس از حمله ی دشمن

همان گونه که در گذشته هم بیان شد، حضرت علی علیه السلام هیچ گاه آغازگر نبرد نبود و تا دشمن، حمله را آغاز نمی کرد، آن حضرت نیز دست به شمشیر نمی برد. امّا با شروع حمله توسط دشمن، ایشان نیز به نیروهای خویش اجازه ی نبرد می داد. در جنگ جمل، پس از کشته شدن تعدادی از نیروهای لشکر ایشان؛ از جمله، جوانی که حضرت على علیه السلام او را برای اتمام حجّت نزد دشمن فرستاده بود، جنگ آغاز گشت. حضرت على علیه السلام پس از کشته شدن آن جوان و اطمینان به این امر که دشمن، جز جنگ، خواستار چیز دیگری نیست،(1)فرمود:

اینک حمله کردن رواست، جنگ را آغاز کنید.(2)

ابن مسکویه نیز پس از نقل این جریان می نویسد:

این چنین بود که به راستی با آنان به نبرد پرداختند و جنگ در گیر شد.(3)

یعقوبی نیز در خصوص آغاز نبرد از طرف حضرت علی علیه السلام در این جنگ می نویسد:

در جنگ جمل، پس از آن که دو نفر از یاران على علیه السلام توسط اهل بصره کشته شدند و

ص: 146


1- مقدّسی می نویسد: «پس از کشته شدن آن جوان، على علیه السلام پیش رفت و ایشان را به خدا سوگند داد که مسبب قتل و خونریزی نشوند اما آنها جز جنگ را نپذیرفتند و شروع به رجز خوانی کردند». ر.ک: مطهر بن طاهر مقدّسی، همان، ج 2، ص 877 .
2- محمد بن جریر طبری، همان، ج 6، ص 2435؛ مطهر بن طاهر مقدسی، همان، ج 2، ص 878 .
3- ابن مسکویه، همان، ج 1، ص 466 - 467.

جنازه ی آن ها را نزد علی علیه السلام آوردند، حضرت فرمود: «اللهم اشهد» خدایا تو شاهد باش. سپس جنگ آغاز شد. (1)

در جنگ صفین نیز ابتدا نیروهای معاویه بر شریعه دست یافته و مانع می شدند لشکریان علی علیه السلام، آب بردارند. ایشان «صعصعة بن صوحان» را نزد معاویه فرستاد تا پیام حضرت را به معاویه برساند و به او بگوید، لشکر شما سوار و پیاده ما را قصد کرده و به جنگ پرداختند. قبل از این که ما جنگ را شروع کنیم خود آن ها نبرد را برپا کردند... بستن آب هم به روی ما تجاوزی دیگر است که از شما سر زد. به اتباع خود پیام بده راه آب را برای مردم باز کنند و از ستیز خوداری نمایند تا ببینیم که چه باید کرد. اما معاویه سوارانی را برای یاری نزد «ابو الاعور» که از طرف وی، مأمور محافظت از شریعه بود، فرستاد. على علیه السلام وقتی بر آن تصمیم آگاه شد فرمود: برای آب با آن ها نبرد کنید. «اشعث بن قیس» گفت: من به نزد آن ها خواهم رفت. او و یارانش رفتند و چون نزدیک شدند، دشمنان شوریدند و يكباره تیرها را رها کردند، اتباع اشعث بن قیس هم، به مقابله پرداختندو تیراندازی نمودند... سپس طرفين دست به شمشیر بردند.(2)

خوارج نهروان نیز پس از این که «عبد الله بن وهب» را به عنوان امیر خویش برگزیدند، شروع به تبهکاری و فساد کردند. حضرت علی علیه السلام ابتدا فرمود، ایشان را وابگذارند؛ اما آن ها اموال مردم را گرفتند و خون افراد بی گناه را ریختند. «عبد الله بن خباب بن ارت» را کشته و شکم همسرش را دریدند و زنان و

ص: 147


1- ابن واضح يعقوبی، همان، ج 2، ص 80؛ نصر بن مزاحم منقری، همان، ص 219 -220 (با کمی اختلاف) ابوحنیفه دینورت، همان، ص 209 - 210؛ عبدالرحمن ابن خلدون، همان، ج1، ص616-617؛ ابن اعثم کوفی، همان، ص 525 - 526.
2- عزالدين ابن اثیر، همان، ج 10، ص 49 -51.

کودکان را کشتند. حضرت على علیه السلام به آن ها فرمودند: کشتگان برادران ما را به ما دهید تا شما را رها کنیم. آنها نپذیرفتند و بر على علیه السلام شوریدند و حضرت على علیه السلام آماده کارزار با آن ها شد و مسلمانان را به پیکار با آنها فرا خواند.(1)

آن ها حتی فرستاده ی حضرت علی علیه السلام که برای تحقیق به نزد آن ها رفته بود، کشتند.(2)در خصوص حمله ی نیروهای حضرت علی علیه السلام، به خوارج نیز در منابع آمده است: نیروهایی که همراه «عبدالله بن وهب» ماندند؛ بر علی علیه السلام حمله کردند. على علیه السلام به اتباع خود دستور داده بود که از آغاز جنگ خودداری کنند تا آنها شروع نمایند. خوارج فریاد زدند: الرواح، الرواح الي الجنة شتاب شتاب سوی بهشت! آن گاه حمله کردند.(3)سوران على علیه السلام، دو دسته شدند؛ یک دسته در میمنه و یک دسته در میسره؛ تیراندازان هم آنان را تیرباران کردند. سواران از دو طرف آن ها را محاصره کردند. مردان نیز نیزه ها را به آن ها حواله کردند و شمشيرها را به کار بردند(4).

ص: 148


1- ر.ک: مطهر بن طاهر مقدسی، همان، ج 2، ص 824 - 823؛ ابن سعد، همان، ج 5، ص 361؛ علی بن حسین مسعودی، مروّج الذهب، همان، ج 1، 763.
2- این فرستاده «حارث بن مرة» نام داشت. عبدالرحمن ابن خلدون، همان، ج 1، ص 630؛ ابوحنیفه دینوری، همان، ص 242؛ ابن قتیبه دینوری، همان، ص 175؛ علی بن حسین مسعودی، مروّج الذهب، همان، ج 1، ص 764؛ محمدبن جریر طبری، همان، ج6، ص 2606؛ عزالدين ابن اثیر، الکامل، همان، ج 10، ص 142 – 143.
3- اسماعیل بن کثیر، همان، ج 7، ص 288؛ ابن مسکویه، همان، ج 1، ص 560؛ عز الدّين ابن اثیر، الکامل، همان، ج 10، ص146؛ عبدالرحمن ابن الجوزی، همان، ج 5، ص 134؛ علی بن حسین مسعودی، التنبيه و الاشراف، همان، ص 273؛ محمدبن جریر طبری، همان، ج 6، 2610.
4- علی بن حسین مسعودی، التنبيه والاشراف، همان، ص 273؛ محمدبن جریر طبری، همان، ج1، 2610؛ عبدالرحمن ابن الجوزی، همان، ج 5، ص 134.

ب) نحوه ی جنگ

اشاره

در جنگ های دوره ی امام علی علیه السلام، شیوه مرسوم جنگ های صدر اسلام؛ یعنی ابتدا نبرد تن به تن، سپس نبرد همگانی، به چشم نمی خورد. در این جنگ ها به جز جنگ با خوارج که از همان ابتدا همگانی بود، هم نبرد تن به تن، وجود داشته، هم نبرد گروهی (دسته ای از این لشکر با دسته ای از لشکر دشمن) و هم نبرد همگانی و همه جانبه؛ و حتی در برخی از موارد، حملهی یک فرد به جمع دشمن نیز گزارش شده است.

1-جنگل جمل

در جنگ جمل، پس از کشته شدن چندین نفر از یاران لشکر على علیه السلام توسط اصحاب جمل، حضرت علی علیه السلام عَلَم را به دست «محمدبن حنیفه» داد و به او فرمود: پسرم عَلَم بر گیر و بر دشمنان حمله کن. محمّد، حمله کرد و چند نفر از اصحاب جمل را به خاک هلاکت افکند. سپس برگشت. این بار خود حضرت شمشیر کشید و بر آن ها حمله کرد(1).

به نظر می رسد این حمله، یک تهاجم فردی به جمع دشمن بوده است. چرا که منابع قید نکرده اند که افراد دیگری هم همراه محمدبن حنیفه یا حضرت على علیه السلام به حمله پرداخته باشند. پس از این حمله، یک نبرد گروهی از طرف دشمن آغاز شد.

ص: 149


1- ابن اعثم کوفی، همان، ص 430؛ محمدبن جریر طبری، همان، ج 6، ص 2442؛ محمدبن سعد، همان، ج 5، ص 210؛ علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب، همان، ج 1، ص 723.

ابن اعثم کوفی می نویسد:

میمنه ی اهل بصره بر میسر ہی اهل کوفه، حمله کردند و ایشان را کمی عقب بردند. اهل

کوفه مقاومت کرده و ساعتی جنگیدند(1).

ابن اثیر نیز می نویسد:

روز اول، قبیله ی مضرّ بصره بر مضرّ کوفه حمله کردند و آن ها را عقب راندند. سپس

مضرّ کوفه تجدید قوا کرده و دوباره حمله نمودند.(2)

پس از این حمله، گروهی هفت نفره از یاران على علیه السلام به جنگ دشمن رفتند و همه آنان به شهادت رسیدند؛ از جمله ی این افراد می توان به «مخنف بن سلیم»،«زیدبن صوحان» و «صعقب بن سليم» اشاره کرد.

ابن اعثم می نویسد:

في الجمله، در یک موضع، هفت مرد معروف از یاران على علیه السلام کشته شدند.(3)

سپس یک حمله ی تن به تن، در منابع نقل شده است.

ابن اعثم در ادامه می نویسد:

سپس مردی از اصحاب جمل، به نام «عبدالد بن بشر»به میدان آمد و رجز خواند و گفت: کجاست ابوالحسن، آن که صاحب فتنه است؟! سپس با شمشیرش بر على علیه السلام حمله کرد. حضرت به او شمشیری زد که سر و گردنش جدا شد و به کناری افتاد.(4)

در این جنگ، نبردهای تن به تن کم و بیش ادامه یافت. یکی از اصحاب جمل به نام «عاصم بن الزّلف» مهار شتر «عايشة» را گرفته بود و رجز می خواند،

ص: 150


1- ابن اعثم کوفی، همان، ص430.
2- عزالدّين ابن اثیر، همان، ج 9، ص 401 - 402؛ محمدبن جریر طبری، همان، ج 6، ص 2451.
3- ابن اعثم کوفی، همان، ص 430 - 431
4- همان، ص 431

«منذر بن حفصه» شمشیری به او زد و او را کشت. سپس در میدان جولان می داد که توسط یکی از اصحاب جمل به «نام رکیع بن الموئل» به شهادت رسید. سپس «مالک اشتر» به میدان آمد و مبارز خواست؛ «عامربن شدّاد» به جنگ او آمد اما، عامر کشته شد. (1)

ابن اثیر به نقل از مالک اشتر در جنگ جمل می نویسد:

من در جنگ تن به تن «عبدالرحمان بن عتاب»، «اسودبن عوف» و «جندب بن زهیر» را کشتم»؛ در این جنگ هر کس مهار شتر عايشة را به دست می گرفت، توسط نیروهای

لشكر على علیه السلام، به قتل می رسید. تا آن که مهار شتر رها و آزاد گشت.(2)

منابع، حمله ی تن به تن مالک اشتر با «عبدالله زبیر» را نیز نقل کرده اند.(3)

به نظر می رسد روز اولِ جنگ، با حملات گروهی و تن به تن و محدود به پایان رسیده است. و حمله ی اصلی و همگانی در روز دوم جنگ، صورت گرفته است.

ابن اثیر می نویسد:

اهل کوفه، عایشه را قصد کردند، عایشه هم افراد خود را تشجیع می کرد، طرفین سخت به هم پرداختند؛ جنگ به شدت در گرفت(4).

ص: 151


1- همان، ص 431 -432.
2- ابن اثیر، الکامل، همان، ج 9، ص411.
3- ر.ک: ابوحنیفه دینوری، همان، ص 187؛ ابن قتیبه دینوری، همان، ص 106؛ ابرهيم بن محمد ثقفی کوفی، همان، ص 547؛ محمدبن جریر طبری، همان، ج 6، ص 2448.
4- عزالدّين ابن اثیر، الکامل، همان، ج 9، ص403. حضرت علی علیه السلام پس از جنگ جمل به عایشه فرمود: مردم را تحریک کردی که بر آشفتند و آن ها را به هم انداختی که خون یکدیگر ریختند» . محمد بن جریر طبری، همان، ج 6، ص 2436.

ابن اعثم نیز می نویسد:

روز دوم جنگ، یاران على علیه السلام از دست راست و چپ و قلب و جناح، حمله ها کردند و مبارزه ها نمودند که هیچ وقت کسی مثل آن یاد ندارد. در آن روز از اصحاب جمل، بی نهایت کشته شدند. سرانجام، آثار ظفر بر لشكر على علیه السلام ظاهر شد .(1)

بنابر این در جنگ جمل نوع حملات متفاوت بوده است. حمالات ابتدایی بیشتر جزئی، تن به تن؛ گروهی و حملات پایانی، بیشتر همگانی و عمومی بوده است.

2-جنگ صفین

در جنگ صفین نیز حملات تن به تن و گروهی و همگانی، به صورت پراکنده در ایّام طولانی جنگی صورت گرفته است. حملات ماه های اولیه ی جنگ تا روزهای آخر جنگ، بیشتر حملات جزئی و تن به تن بود. اما در روزهای آخر جنگ، حملهی همگانی آغاز شد. در این جنگ پس از درگیری اولیه ای که بر سر آب اتفاق افتاد حدود دو ماه نمایندگان طرفین درآمد و شد بودند و به یک دیگر پیام می دادند. در همان حال گاه گاهی گروهی به گروه دیگر حمله می کردند. اما این درگیری ها چندان جدی نبود. چندین ماه به همین منوال گذشت. در ماه های حرام هیچ جنگی صورت نگرفت. در جنگ صفین، نبردهای تن به تن زیادی بین نیروهای دو لشکر صورت گرفت. فردی به نام «حجل بن اثال» که در لشکر معاویه بود با پدرش «اثال» که در لشکر على علیه السلام بود، به مبارزه پرداختند. این دو مبارز، پس از این که یکدیگر را شناختند، هر

ص: 152


1- ابن اعثم کوفی، همان، ص 436.

یک به لشکرگاه خویش باز گشتند.(1)از جنگ های تن به تن می توان به جنگ حضرت على علیه السلام با عمروعاص(2) و «بسرین ارطاة»، و مقابله با «حُريث» - غلام آزاد شدهی معاویه - اشاره کرد.(3)مبارزه ی «حجر بن عدی» با «حجر الشّر» و «حکم بن از هر» با «حجر الشّر» و «رفاعة بن طليق»(4)با وی نیز از مبارزات تن به تن می باشند که منابع به آن ها اشاره کرده اند.

از جنگ های گروهی می توان به حمله ی اشعث بن قیس و همراهیانش به عده ای از لشکر شام، همچنین حمله ى «مالک اشتر نخعی» با عده ای به لشکر شام(5)، و حملات گروهی «عبيد الله بن عمر» با «محمد بن ابوبکر»، «شرحبیل بن سمط» با «مالک اشتر» و «ذو الكلاع» با قبیله ی همدان(6) اشاره کرد. در روزهای آخر جنگ حضرت على علیه السلام فرمود: اراده دارم که بر این قوم حمله کنم می باید که همه ی قوم به اتفاق من روی به کار آوریم...سوار و پیاده ی لشکر امیر المؤمنین جمع شدند و بر لشکر شام حمله کردند(7).

ابن اعثم می نویسد:

پس لشکرها به هم بر آمدند و رسم مبارزه خواستن و دو نفر به میدان آمدن را کنار

ص: 153


1- ابوحنیفه دینوری، همان، ص 214؛ ابن اعثم کوفی، همان، ص 574.
2- ابوحنیفه دینوری، همان، ص 219؛ مطهر بن طاهر مقدسی، همان، ج 2، ص 881؛ ابن اعثم کوفی، همان، ص 543.
3- ابوحنیفه دینوری، همان، ص 218؛ ابن اعثم کوفی، همان، ص 633. «حریث» با تحریک عمر وعاص به میدان آمد و به دست على علیه السلام به قتل رسید. ابن اعثم کوفی، همان، ص 218.
4- ابوحنیفه دینوری، همان، ص217؛ نصر بن مزاحم منقری، ص 334 -333.
5- ابن قتیبه دینوری، همان، ص 529.
6- همان.
7- ابن اعثم کوفی، همان، ص 613.

گذاشتند و بر یک دیگر حمله می کردند و می زدند و می کشتند.(1)

بی تردید، حملهی همگانی از طرف حضرت علی علیه السلام برای یکسره کردن کار و پایان بخشیدن به جنگ بوده است.

دینوری می نویسد:

حضرت علی علیه السلام، دستور حمله همگانی را صادر کرد. و فرمان داد همگان از هر سوی یک باره حمله کنند و چنان کردند. على علیه السلام، خود بر گروهی حمله کرد که معاویه در آن گروه بود همراهان حضرت و لشکریان علی علیه السلام به یک باره تکبیر گفتند و حمله کردند و صف های مردم شام، از هم پاشید. شامی ها عقب نشینی کردند و پس از فرار دوباره، گرد آمدند و به جنگ پرداختند، هر دو سپاه پایداری کردند تا شب فرا رسید و گروه زیادی کشته شدند.(2)

حملات همگانی لشکر على علیه السلام به نیروهای شامی، آن ها را در آستانه ی شکست قرار داد. در همین زمان بود که معاویه و عمروعاص دست به توطئه ای تازه زدند و مسئله ی حکمیّت را به وجود آوردند.

3-جنگ نهروان

جنگ نهروان، مدت زیادی به طول نینجامید. در این جنگ یک روزه، حمله ی تن به تن گزارش نشده است. نیروهای خارجی با شعار «الرواح الرواح الي الجنة» یک دفعه به سمت لشكر على علیه السلام حمله ور شدند. نیروهای لشکر على علیه السلام نیز با محاصره ی کامل آن ها به سرعت آن ها را شکست دادند.

طبری می نویسد:

ص: 154


1- همان، ص 628.
2- ابوحنیفه دینوری، همان، ص 222 - 223

خوارج نزدیک شدند. آنگاه بانگ زدند: «پیش به سوی بهشت» و حمله کردند. حمله ی خوارج سخت بود. لشكر على علیه السلام دو گروه شدند. تیراندازان به سوی خوارج تیر انداختند و سواران از پهلوی راست و چپ به آنها تافتند و پیادگان نیز با نیزه و شمشیر حمله بردند. به خدا چیزی نگذشت که به خاکشان ریختند....(1)

دینوری نیز می نویسد:

خوارج فریاد بر آوردند که حكم فقط از آن خداست هر چند مشرکان را ناخوش آید و همگان یک باره بر یاران على علیه السلام حمله کردند...یاران على علیه السلام نیز به آنها حمله کردند و خوارج یک جا کشته شدند.(2)

ج) بکارگیری شیوه های مختلف

اشاره

حضرت على علیه السلام با انواع تاکتیک ها و شگردهای جنگی آشنا بود و می دانست که انتخاب چه روشی در چه زمانی مؤثر است. حمله به قلب سپاه دشمن، محاصره ی دشمن، روش شکستن محاصره، حمله ی همگانی و ... از جمله روش هایی هستند که حضرت علی علیه السلام، در زمان درگیری با دشمن از آنها استفاده کرده است.

1.حمله به قلب سپاه دشمن

بدون شک حمله ی حساب شده به قلب سپاه دشمن، موجب یأس، وحشت، پراکندگی و سردرگمی نیروهای دشمن شده و آنان را وادار به تسلیم می کند و موجب بالا رفتن روحیه و توان نیروهای خودی نیز خواهد داشت. حضرت

ص: 155


1- محمد بن جریر طبری، همان، ج 6، ص 2611.
2- ابوحنیفه دینوری، همان، ص 256

على علیه السلام از شگرد حمله به قلب سپاه دشمن، در هر سه جنگ دوران خلافت خود بهره برد.

در جنگ جمل،محور و قلب سپاه دشمن، «عایشه»بود.نیروهای بصری اطراف او را گرفته بودند و او با تحریک آن ها سعی داشت سپاه على علیه السلام را متزلزل کند. حضرت علی علیه السلام برای خاتمه دادن به جنگ و پراکنده کردن نیروهای بصری از اطراف عایشه، چارهی کار را در حمله به شتر عایشه دید.

حضرت در فرمانی چنین فرمود: شتر را پی کنید تا پراکنده شوند.(1)عموم مورخان نوشته اند پس از پی شدن شتر، نیروهای بصری شکست خوردند(2)و پا به فرار گذاشتند.

مردی از قبیله ی بنی تمیم بن مرّه،از«عبدالرّحمان بن صرة تنوخي»-که شتر عایشه را پی کرده بود - پرسید: چرا شتر عایشه را پی کردی؟ تنوخی گفت: این چه سخن است که می گویی!؟ اگر آن روز شتر عایشه را پی نمی کردم، از لشکر عایشه یک نفر هم زنده نمی ماند. آن جنگ به موجب پی کردن شتر به پایان رسید.(3)

در جنگ صفین نیز حضرت علی علیه السلام، پیروزی نهایی را در حمله به قلب سپاه دشمن؛ یعنی مقرّ فرماندهی معاویه میدید، به یاران خویش دستور داد به

ص: 156


1- محمد بن جریر طبری، همان، ج6، ص2448؛ ابن مسکویه، همان، ج 1، ص 471؛ عبدالرحمن بن خلدون، همان، ج 1، ص 607.
2- ر.ک: محمدبن جریر طبری، همان، ج 6، ص 2435؛ ابن قتیبه دینوری، همان، ص 106؛ ابن العبري، تاریخ مختصر الدوال، ترجمه عبدالمحمد آیتی، ص 144.
3- ر.ک: ابن اعثم کوفی، همان، ص 441

قلب سپاه دشمن، حمله کنند. در نهج البلاغه آمده است حضرت فرمود:

به آن گروه فراوان اطراف خیمه ی پر زرق و برق و طناب های در هم افکنده (مقرّ فرماندهی معاویه) به سختی حمله کنید. به قلب آنها هجوم برید که شیطان در کنار آن پنهان شده، دستی برای حمله در پیش و پای برای فرار آماده دارد. مقاومت کنید تا ستون حق بر شما آشکار گردد(1).

ابن اعثم کوفی می نویسد: لشكر على علیه السلام بر قلب لشکر معاویه حمله کردند.

معاویه با طایفه ای از بزرگان قریش، در عقب ایستاده بود. در این حمله، اسب معاویه به سر در آمد و معاویه به روی زمین افتاد؛ اصحاب حضرت تلاش کردند او را دستگیر کنند اما لشکر شام، گرد او آمدند و او را محافظت کردند. معاویه از شدّت ترس مدهوش گشته و عقل از او زایل گشته بود. (2)نصر بن مزاحم نیز می نویسد: «مالک اشتر» و سپاهیانش به صفوف دشمن حمله بردند تا به قلب سپاه شام زدند. چون على علیه السلام دید پیروزی نهایی نزدیک است و احتمال دارد جنگ یکسره شود. عده ای را به کمک نیروهایش فرستاد.(3)

این عبارات حاکی از این است که این تاکتیک نظامی کاملاً مؤثر بوده است و سپاه شام را متزلزل کرده است.

ص: 157


1- «وَ عَلَيْكُمْ بِهَذَا اَلسَّوَادِ اَلْأَعْظَمِ وَ اَلرِّوَاقِ اَلْمُطَنَّبِ فَاضْرِبُوا ثَبَجَهُ فَإِنَّ اَلشَّيْطَانَ كَامِنٌ فِي كَسْرِهِ» نهج البلاغه ، همان، خطبه 66، ص117؛ سید رضی، خصائص الائمة، همان، ص76.
2- ابن اعثم کوفی، همان، ص 606.
3- نصر بن مزاحم منقری، همان، ص 654.

در جنگ با خوارج نیز حضرت على علیه السلام به قلب لشکر آنان حمله کرد.

سواران سپاه نیز از چپ و راست آن ها را در بر گرفتند و گروه خوارج در اندک مدتی شکست خوردند(1).

2.محاصره ی کامل دشمن

در جنگ با خوارج، حضرت علی علیه السلام، نقشه ی جنگی خویش را به گونه ای طراحی کرد تا خوارج را در میدان جنگ به طور کّلی، به محاصره در آورد. به نظر می رسد با توجه به این که تعداد نیروهای خارجی چندان زیاد نبوده، این تاکتیک از طرف حضرت علی علیه السلام به اجرا در آمده است. حضرت علی علیه السلام برای اجرای این روش، سواره نظام خویش را به دو قسمت تقسیم کرد: گروهی بر سمت راست و گروهی بر سمت چپ؛ پیادگان و تیراندازان را نیز در قلب لشکر قرار داد. سپس فرمان داد تا سواران از دو جهت به صفوف خوارج هجوم برند، و از پشت و پهلو نیز آنان را محاصره کنند. حضرت على علیه السلام برای اینکه این تاکتیک به خوبی اجرا شود به پیادگان دستور داد با پرتاب تیر و نیزه، راه را برای هجوم نیروهای سواره، جهت محاصره ی دشمن هموار سازند.(2)این تاکتیک سبب شد نیروهای خوارج در مدّت کوتاهی همگی نابود شوند. تنها نه یا ده نفر از جمع آن ها توانست از معرکه ی جنگ، جان سالم به در ببرد.(3)از نیروهای سپاه علی علیه السلام نیز کمتر از ده نفر به شهادت

ص: 158


1- ابن قتیبه دینوری، همان، ص 176.
2- ر.ک: محمد بن جریر طبری، همان، ج 6، ص 2611.
3- ر.ک: ابن اعثم کوفی، همان، ص 745 - 1040، ابن واضح يعقوبی، همان، ج 2، ص 97؛ محمدبن علی بن طباطبا (الفخری)همان،ص129 - 130 ؛علی بن حسین نمسعودی مروّج الذهب،همان،ج1،ص764.

رسیدند. (امروزه از این تاکتیک با عنوان عملیات «گاز انبری» یا «احاطه ای» یاد می کنند).

3.شکستن محاصره ی دشمن

در یکی از روزهای نبرد صفین، که سواره نظام حضرت علی علیه السلام با سواره نظام معاویه درگیری سختی پیدا کردند، سپاه معاویه، به دلیل پیش روی سپاه امام على علیه السلام در قلب لشکریان شام، آن ها را محاصره کرد. و به تدریج، حلقه ی محاصره تنگ تر شد. حدود هزار نفر از سواره نظام الشكر على علیه السلام محاصره شدند و ارتباطشان از سایر یاران على علیه السلام قطع شد. حضرت علی علیه السلام برای نجات یاران خویش دست به تاکتیک جالبی زد؛ آن حضرت «عبدالله بن حارث جعفی» را در حالی که عبدالله غرق در آهن بود و جز دیدگانش پیدا نبود و بر اسبی سیاه رنگ سوار بود، فرا خواند و به او فرمود: تو بر سپاه شام حمله کن و خود را به یاران ما برسان و به آن ها بگو: امير المؤمنين به شما سلام می رساند و می گوید: از همان جا که هستید تکبیر بگوئید و ما از این سو تکبیر می گوئیم. شما از آن سو حمله کنید و ما از این سو، به گونه ای که یکی از جوانب حلقه ی محاصره دشمن، از دو سو تحت فشار قرار گیرد تا در هم شکسته شود.

عبد الله بن حارث، شجاعانه حمله کرد و سرانجام خود را به هم رزمان خویش رساند و نقشه ی حضرت علی علیه السلام را برای آن ها اعلام کرد. آن گاه امام

ص: 159

على علیه السلام با یاران خود و با فریادهای «الله اکبر»حمله را آغاز نمودند.گروه محاصره شده نیز از آن سو حمله کردند. حلقه ی محاصره شکسته شد و لشکریان سواره نظام با پیروزی و کمترین خسارات بازگشتند و شامیان با دادن 700 کشته مجبور به عقب نشینی شدند. (1)

4.حمله ی همگانی

حضرت علی علیه السلام از این تاکتیک نظامی در سه جنگ جمل، صفّین و نهروان بهره برده است. در جنگ جمل، حضرت علی علیه السلام با به کار بردن این روش موفق شد نیروهای بصری را شکست دهد. که پیش از این نیز به این مطلب اشاره شد. ابن اعثم می نویسد: یاران امیر المؤمنین، از دست راست و دست چپ و قلب و جناح حمله ها کردند و مبارزت ها نمودند که هیچ وقت کسی مثل آن یاد ندارد... چون یاران امیر المومنین علی علیه السلام از هر سو حمله آوردند، آثار پیروزی بر لشکر امیر المومنین ظاهر گشت، اهل بصره تاب نیاورده و شکست خوردند و شروع به فرار نمودند.(2)

در جنگ صفین هم وقتی حضرت على علیه السلام دریافت که معاویه حاضر به پذیرش حق نیست و جنگ هم طولانی شده و حملات گروهی و تن به تن فایده ای ندارد، دستور حمله ی همگانی را صادر فرمود تا کار جنگ یکسره شود.

دینوری می نویسد:

ص: 160


1- نصر بن مزاحم منقری، همان، ص 420؛ علی بن حسین مسعودی، مروّج الذهب ج 1، ص 746.
2- ابن اعثم کوفی، همان، ص 435.

حضرت علی علی دستور داد تمامی لشکر از هر سو یک باره حمله کنند. علی علیه السلام خود نیز با گروهی از سپاهیانش بر گروهی که معاویه در آن گروه بود، حمله کرد...(1)

تاکتیک حملات عمومی و همگانی، نیروهای معاویه را تضعیف کرده و افراد بسیاری از لشکر معاویه کشته شدند. معاویه که شکست خویش را حتمی می دید در نامه ای به على علیه السلام نوشت: اگر تو و من می دانستیم که جنگ به این جا می کشد، چنین ستمی بر خود روا نمی داشتیم... شایسته است که بر گذشته پشیمان شویم و آینده را اصلاح کنیم... به خدا قسم لشکریان، ناتوان و سست شده اند و مردان نابود!(2). این نامه اقراری است از معاویه به تضعیف نیروهای خویش پس از حملات همگانی لشکر على عليه السلام.

حملات همگانی و پی در پی لشکر على علیه السلام، سبب شد معاویه سرانجام، دست به دامن فرد مکّاری چون «عمروعاص» شود. عمروعاص نیز به معاویه گفت: آنان را دعوت کن که قرآن میان تو و ایشان حکم باشد که به خواسته ی خودخواهی رسید.(3)

5.خدعه
اشاره

*خدعه(4)

«خدعه» در لغت به معنای چیزی است که به وسیله ی آن، انسان فریب

ص: 161


1- ابوحنیفه دینوری، همان، ص 222 - 223.
2- همان، ص 230.
3- ر.ک: همان، ص 231. ابن سعد، همان، ج 4، ص 232. «فقال عمرو بن العاص لمعاويه ارسل الى على بمصحف وادعه الي كتاب الله فانه لن يابي عليك» احمد بن حنبل، همان، ج 3، ص 485.
4- با توجه به این که در بحث خدعه شبهاتی مطرح شده، همچنین ضرورت دارد تفاوت آن با غدر مشخص شود، این بحث را با تفصیل بیشتری ذکر می کنیم.

می خورد.(1) خَدَعَهُ يعنی او را فریب داد و از جایی که متوجه نشود، امری ناپسند برای او اراده کرد(2). وقتی گفته می شود «رَجُلٌ خُدعَة» یعنی مردی که مردم را فریب می دهد(3). شکی نیست که خدعه به معنای فریب دادن دشمن، تنها در جنگ، مجاز است. خدعة در واقع راهی است برای شکست دادن دشمن و حیله ای است که با آن می توان بهترین ضربات را به دشمن وارد کرد.

تفاوت خُدعة وغدر

بدون شک بین «خدعه»، (که منحصراً در جنگ استفاده می شود و در واقع فریب دادن دشمن است)، با «غدر» که خیانت و نیرنگ و نامردی است و در جنگ و غیر جنگ ممکن است از آن استفاده شود، تفاوت زیادی وجود دارد. غدر و خیانت، نسبی نیست که در برخی از شرایط مجاز باشد؛ در شرایط دیگر غير مجاز بلکه غدر و نیرنگ و خیانت، همواره محکوم است. اما خُدعه و فریب، نسبی است و در جنگ ها می توان برای فریب دشمن از آن استفاده کرد (4).

ص: 162


1- (الخُدعَةُ) بالضّمِّ مَا يُخدَعُ بِهِ الإنسَان، احمد بن محمد مقرّی فیومی، مصباح المنير، ص 165.
2- خدعه: أي ختله و اراد به الكروه من حيث لا يعلم. اسماعیل بن حماد جوهری، الصحاح، ج3، ص 1201؛ ابن منظور، همان، ج 8، ص63؛ مجدالدّین فیروزآبادی، قاموس المحیط، ج3، ص16.
3- «رجل خُدعه: اي يخدع الناس كثيرا» ابن منظور، همان، ج8، ص63؛ شیخ حسن مصطفوی، التحقيق في کلمات قرآن الكريم، ج3، ص26؛ فخر الدين طریحی، مجمع البحرین، ج 4، ص 320.
4- ما در فصل دوم، «غدر» را به عنوان یکی از روش های ممنوع و غیر مجاز از دیدگاه امام على علیه السلام بیان کردیم.
خدعه از نظر فقهی

از نظر فقهی نیز این مسئله اجماعی است که خدعه در جنگ جایز است. علّامه حلّی در تذكرة الفقها می نویسد: خدعه در جنگ جایز است و مبارز می تواند رقیب خویش را با توسل به خدعه، فریب دهد و به قتل برساند و این مسئله اجماعی است(1).

شیخ محمد حسن نجفی (صاحب جواهر)، پس از اشاره به عدم جواز غدر، خدعه در جنگ را جایز می داند و معتقد است در «تذكرة» و «منتهی» بر این امر اجماع شده است.(2)

ابن قدامة در کتاب المغنی، در فصلی با عنوان «و تجوز الخدعة في الحرب للمبارز و غیره لأن النبي قال: الحرب خدعة و هو حديث حسن صحيح.»(3)

بکارگیری خدعه را بیان می کند، سپس به خدعه ی على علیه السلام در هنگام جنگ با عمرو بن عبدود اشاره کرده است.(4)

صاحب کشف القناع نیز خدعه در جنگ را جایز می داند و حدیث «الحرب خدعة» را به عنوان دلیل بر این امر، ذکر می کند (5).

ص: 163


1- «تجوز المخادعه في الحرب وان يخدع المبارز قرنه ليتوصل بذلك الي قتله اجماعا» علّامه حلّی، تذکرة الفقها، ج 1، ص 414 و ج 9، ص83.
2- ر.ک: شیخ محمد حسین نجفی، همان، ج21، ص 79.
3- خدعه در جنگ برای مبارز و غیر مبارز، جایز است چرا که پیامبر فرمود: جنگ خدعه است و این حديث حسن و صحیح است. ر.ک: عبدالله بن قدامه، همان، ج 10، ص396 .
4- ر.ک: همان، ص397.
5- ر.ک: منصور بن يونس بهوتی، کشف القناع، ج3، ص79.
خدعه از نظر عقل

نکته دیگری که باید به آن توجه نمود این است که سیاست «الحرب خدعة»را هر عقل سلیمی قبول دارد و بر اساس آن عمل می کند.

مسعودی در مروّج الذهب پس از ذکر حدیث رسول خدا صلی الله علیه وآله(الحرب خدعة) می نویسد:

...از کلام بسیار کوتاه و گویای رسول خدا صلی الله علیه وآله مشخص است که قتال با شمشیر در مراحل آخر جنگ است و در مراحل ابتدایی باید از خدعه بهره برد.

سپس می نویسد:

این مطلب را هر انسان با بصیرت، دارای سیاست و مدیریّتی، خوب می فهمد .(1)

هر انسان خردمندی می داند که از این روش در جنگ باید استفاده کرد. از گذشته های دور تا به امروز، همواره فریب های نظامی، به صورت بسیار گسترده در جنگ ها استفاده می شود. به عنوان نمونه بعضی در جنگ ها برای فریب دشمن، جابجایی نیروها و تجهزات نظامی به بخشی از مرز صورت می گیرد، اما در واقع عملیات نظامی از منطقه ای دیگر آغاز می شود. دشمن که تصور نمی کرده از این منطقه عملیاتی صورت بگیرد، غافل گیر شده و شکست می خورد. آیا باید این تاکتیک نظامی را فریب کاری و خدعه و نیرنگ محسوب کنیم و بگوییم از نظر اخلاقی چنین کاری درست نیست!!؟

واضح است که در درگیری های نظامی هر یک از طرفین تلاش می کنند با

ص: 164


1- و قوله «الحرب خدعَة» فعلم بهذا اللفظ اليسير و الكلام الوجيز أن آخر مكايد الحرب القتال بالسيف، إذ كان بدؤها خدعة، كما قال علیه السلام، و هذا يعرفه كل ذي رأي صحيح و ذي رياسة و سياسة» علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب، همان، ج 2، ص293

اتخاذ سیاست های فریب دهنده، دشمن را شکست داده و آنها را وادار به تسلیم نمایند.

پیامبر و خدعه در جنگ

از نظر رسول خدا صلی الله علیه وآله جنگ خدعه است و روایت مشهور «الحرب خدعة»، در بسیاری از منابع تاریخی و حدیثی ذکر شده است(1).

در روایتی دیگر از «نواس بن سمعان کلابی» نقل شده است که رسول

خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

هر سخن دروغی لا محاله دروغ نوشته می شود مگر دروغی که فرد در جنگ می گوید، چرا که جنگ خدعه است.(2)

شکی نیست که خدعه در جنگ، یکی از راه هایی بود که رسول خدا صلی الله علیه وآله در نبردهای خویش بر علیه دشمنان به کار برده است. که می توان به موارد ذیل اشاره کرد:

1. در جنگ خندق پس از درخواست «نعیم بن مسعود» برای اختلاف انداختن بین دشمن با خدعه، پیامبر به او اجازه داد و فرمود: تو در میان ما یک مرد بیش نیستی، پس تا می توانی دشمنان را از سر ما دور ساز (یعنی: میان

ص: 165


1- ر.ک: مسلم نیشابوری، صحیح مسلم، بیروت، دارالفکر، بی تا، ج 2، ص 143؛ سلیمان بن داوود سجستانی، مسند ابی داوود، ص236؛ احمد بن شعيب نسایی، السنن الکبری، ج5، 193؛ خطیب بغدادی، همان، ج 2، ص 315؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه ی دمشق، همان، ج 28، ص26؛ محمدباقر مجلسی، همان، ج34، ص 332؛ اسماعیل بن کثیر، همان، ج 4، ص 113.
2- «...كُلُّ الكَذِبِ مَكتوبٌ كَذَبَ لا مَحَالَةَ إِلاَّ أَن يَكْذِبَ الرَّجُلُ فِي اَلْحَرْبِ فَإِنَّ الْحَرْبَ خُدْعَةٌ أَوْ يَكُونَ بَينَ رَجُلَينِ شَحْنَاءَ فَيُصْلِحُ بَيْنَهُمَا أَوْ يُحَدِّثُ اِمْرَأَتَهُ يُرْضِيهَا»، محمدباقر مجلسی، همان، ج 69، ص 254.

ایشان اختلاف بینداز تا دست از یاری و همکاری با یکدیگر بکشند) زیرا جنگ خدعه و فریب است(1).

2. در موردی دیگر در غزوه ی «سلسلة» (ذات سلاسل)، عمرو عاص از رسول خدا صلی الله علیه و آله در خواست کرد با خدعه به جنگ با دشمن برود و رسول خدا صلی الله علیه وآله موافقت کرد و او را فرستاد.(2)

3. رسول خدا صلی الله علیه وآله در برخی از جنگ ها دستور می داد برای فریب دشمن در بسیاری از نقاط آتش بیفروزید تا دشمن تصور کند سپاه اسلام از نظر نیروی نظامی، برتر است.

واقدی و دیگران نوشته اند در غزوة «حمراء الاسد» پیامبر صلی الله علیه وآله دستور داده بود تا روزها هیزم جمع کنند و چون شب فرا می رسید، دستور می داد که آتش بیفروزند و هر فردی آتشی روشن می کرد، به طوری که شب ها پانصد آتش افروخته می شد که از راه دور هم دیده می شد. یکی از مسلمانان می گوید: آوازه اردوی ما و آتش هایی که شب ها می افروختیم در همه جا شایع شده بود و این

ص: 166


1- «إنما أنت فينا رجل واحد فخذل عنا إن استطعت، فإن الحرب خدعة»ابن هشام حمیری، السيرة النبویه، ج2، ص 229، محمدبن جریر طبری، همان، ج 2، ص 578؛ ابوالربيع حمیری کلاعی، الاكتفاء بما تضمنه من مغازی رسول الله صلی الله علیه وآله و الثلاثة الخلفاء، ج 1، ص 428؛ محمدباقر مجلسی، همان، ج 20، ص207؛ ابن حزم اندلسی، جوامع السيرة النبویه، ص 151؛ ابوحاتم تمیمی، السيرة النبويه و اخبار الخلفاء، ج1، ص 259.
2- «فَقَالَ لَهُ عَمْرُو بْنُ اَلْعَاصِ اِبْعَثْنِي يَا رَسُولَ اَللَّهِ إِلَيْهِمْ فَإِنَّ الْحرْب خُدْعةٌ لَعَلِّي أَخْدَعُهُمْ فَأَنْفَذَهُ مَعَ جَمَاعَة» محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، الارشاد، همان، ج 1، ص 163؛ محمدباقر مجلسی، همان، ج21، ص 78؛ ابن شهر آشوب مازندرانی، همان، و اسماعیل بن کثیر، همان، ج 4، ص 111.

خود از وسایلی بود که خداوند با آن دشمن ما را منکوب کرد و ترساند.(1)

4. پیامبر صلی الله علیه وآله به یاران خویش دستور می داد:

«غَيِّرُوا الشَّيبَ وَ لَا تَشَبَّهوا بِاليَهودِ»(2)خضاب کنید و مانند یهودیان نشوید.

شهید مطهری رحمة الله می نویسد:

به على علیه السلام عرض کردند در باره این حدیث که «غَيِّرُوا الشَّيبَ وَ لَا تَشَبَّهوا بِاليَهودِ».(علی علیه السلام خودش این حدیث را روایت می کرد ولی عمل نمی کرد، یعنی؛ خودش رنگ نمی بست و خضاب نمی کرد). على علیه السلام فرمود: این دستور، مخصوص زمان پیغمبر است؛ این تاکتیک جنگی بود که دشمن نگوید این ها، یک عده پیر و فرسوده هستند، یک حیله ی جنگی بود که رسول اکرم صلی الله علیه و آله به کار می برد ولی امروز «فَامرُوٌ وَ مَا اختَارَ»(3)

هر که بخواهد خضاب کند و هر که نخواست خضاب نکند.

ابن ابی الحدید می نویسد:

یهودیان خضاب نمی کردند پیامبر صلی الله علیه وآله صحابه را امر کرد به خضاب تا در دید دشمن جوان به نظر برسند و مشرکان در جنگ از آنها بترسند چرا که پیر بودن نشان ضعف می باشد (4)

خدعه از دیدگاه حضرت علی علیه السلام

حضرت على علیه السلام بر اساس سیره ی رسول خدا صلی الله علیه وآله جنگ را خدعه

ص: 167


1- محمد بن عمر واقدى، همان، ص 248؛ احمدبن على مقریزی، امتناع الاسماع، همان، ج 1، ص 180؛ محمد بن سعد، همان، ج 2، ص 38؛ ابن جوزی، همان، ج 3، ص 173.
2- نهج البلاغه، همان، کلمات قصار، شماره 17؛ شیخ حرّ عاملی، همان، ج1، ص403؛ ابن ابی الحدید، همان، ج 18، ص 122؛ محمدباقر مجلسی، همان، ج 23، ص 98.
3- مرتضی مطهری، مجموعه ی آثار، همان، ج18، ص 29 - 30.
4- ابن ابی الحدید، همان، ج 18، ص 122.

1می دانست. آن حضرت در حدیثی می فرماید:

در نبرد بر نیرنگ و حیله ات بیشتر از نیرو و توانت اعتماد کن! (1)

در حدیث دیگری حضرت فرمود: «الحَربُ خُدعَة؛ جنگ خدعه است. سپس فرمود: به رسول خدا صلی الله علیه وآله خبر رسید که «بنی قریظه» به ابوسفیان گفته اند: ما شما را در جنگ با محمد صلی الله علیه وآله یاری می کنیم. پیامبر در جمع مسلمانان برخاست و فرمود: بنی قریظه فردی را نزد ما فرستاده اند و گفته اند: در جنگ ما و ابوسفیان، به یاری ما خواهند آمد. این خبر به ابوسفیان رسید. ابوسفیان گفت: یهودیان نیرنگ زدند....(2)

در روایتی دیگر از سوید بن غفله از علی علیه السلام روایت شده آن حضرت فرمود: وقتی از رسول خدا صلی الله علیه وآله برای شما حدیثی می خوانم، به خدا قسم اگر از آسمان به زیر افتم نزد من محبوب تر است از این که بر او دروغ ببندم....جنگ خدعه است.(3)

حضرت علی علیه السلام در غیر جنگ، به هیچ عنوان حاضر نیست خدعه و

ص: 168


1- «كن في الحرب بحيلتك اوثق منك بشدتك» ابن ابی الحدید، همان، ج 20، ص 312؛ علی بن ابی بکر هیثمی، مجمع الزوائد، ج6، ص 237؛ ابن حجر عسقلانی، فتح الباری، همان، ج 8، ص 451 احمد بن علی بن المثنی، مسند ابویعلی الموصلی، ج 1، ص 364؛ اسماعیل بن کثیر، همان، ج 7، ص 302.
2- «فان رسول الله، بلغه أن بني قريظة بعثوا إلي أبي سفيان أنكم إذا التقيتم أنتم و محمد أمددنا كم و أعناكم فقام النبي، فخطبنا فقال إن بني قريظة بعثوا إلينا أنا إذا التقينا نحن و أبو سفيان أمددونا و أعانونا فبلغ ذلك أبا سفيان فقال غدرت یهود فارتحل عنهم» مجلسی، همان، ج 20، ص246؛ عبدالله حمیری، قرب الاسناد، ص133.
3- محمدباقر مجلسی، همان، ج33، ص331؛ علی بن حسین موسوی (سید مرتضی)، تنزيه الانبياء و الائمه، ص 152؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة، ج6، ص 430.

فریبی به کار بندد. پس از این که امر حکومت به علی علیه السلام رسید، حضرت على علیه السلام معاویه را از حکومت شام عزل کرد. معاویه هم از بیعت با آن حضرت خوداری کرد. مسعودی در مروّج الذهب می نویسد: مغیره گفت: هر کس را می خواهی برکنار کن و معاویه را رها کن! حضرت فرمود: نه، به خدا قسم! حاضر نیستم معاویه را حتی برای دو روز، باقی بگذارم. حضرت على علیه السلام می فرماید: سپس مغیره در روز پنجم بیعت مجدداً آمد و گفت: من آن روز سخنی گفتم و شما نپذیرفتید من وقتی فکر کردم دیدم شما درست می گفتید، درست نیست که در این کار خدعه ای به کار ببری و در این کار فریب کاری نباید باشد. ابن عباس می گوید: من گفتم: من پیشنهاد می کنم معاویه را ابقا کنی! و علی علیه السلام مخالفت کرد. سپس گفتم: «أماسمعتَ رسول الله يقول: الحرب خدعة!...» آیا نشنیده ای که رسول خدا فرمود جنگ خدعه است؟ على علیه السلام باز هم نپذیرفت. و فرمود: ای ابن عباس! من از خرده کاری های تو و خرده کاری های معاویه، به دورم»(1).

این روایت تاریخی به خوبی نشان می دهد که علی علیه السلام ابقاء موقتی معاویه به حکومت شام، به منظور عزل راحت تر او، نیرنگ می دانست و علی رغم پیشنهاد ابن عباس که تصور می کرد این کار خدعهای مجاز است، آن را نپذیرفت.

حضرت علی علیه السلام در شورای شش نفره ی عُمر؛ وقتی عبدالرحمن بن عوف

ص: 169


1- «فقال علیه السلام يابن عباس!، لست من هنیئاتك و هنیئات معاوية في شيء». محمد هادی يوسفی غروی، موسوعة التاريخ الإسلامي، ج 4، ص 448؛ علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب، همان، ج 2، ص 356.

به آن حضرت پیشنهاد کرد، حاضرم با شما بیعت کنم با این شرط که به سیره ی شیخین (علاوه بر قرآن و سنت پیامبر) عمل کنی، نپذیرفت و حاضر نشد (هر چند با دروغ مصلحتی )خود را پایبند به سیره ی شیخین نشان دهد.(1)در واقع او نخواست با خدعه و دروغ و فریب به حکومت دست پیدا کند.

خدعه های علی علیه السلام در میدان جنگ

در روایتی از «عدی بن حاتم» نقل شده: در جنگ صفین حضرت على علیه السلام با صدای بلند فرمود: «والله لاُقتلن معاوية و اصحابه»؛ به خدا قسم معاویه و یارانش را خواهم کشت. سپس در آخر سخنش آهسته فرمود: «ان شاء الله»من نزدیک او بودم به حضرت عرض کردم: یا امیر المومنین! شما قسم خوردید. سپس از آن استثنا کردید!. مقصودتان چه بود؟ چه هدفی داشتید؟حضرت فرمود:آن الحرب خدعة؛ جنگ خدعه است، من دروغ گو نیستم.خواستم اصحابم را بر علیه آنها تحریک و تحريض کنم تا سست نشوند و خواستار حمله به آنها باشند؛ اما در عین حال کلمه ی «ان شاء الله» را گفتم تا دروغ هم، نگفته باشم(2).

ابن اعثم کوفی می نویسد:

ص: 170


1- ر.ک: محمد بن جریر طبری، همان، ج 4، ص 233؛ ابن واضح يعقوبی، همان، ج 2، ص 162.
2- ابن شهر آشوب مازندرانی، همان، ج 2، ص 195 «هَارُونَ بنَ مسلِم عَنْ مسعدَةَ بْنِ صَدقَة قَالَ حَدَّثَنِي رَجُلٌ مِنْ وُلْدِ عَدِيِّ بْنِ حَاتمٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدْو عَدِيِّ بْنِ حَاتِمٍ وَ كَانَ مَعَ عَلِيٍ صَلَوَاتُ الله عَليه فِي حُرُوبِهِ أَنَّ عليّاً ع قَالَ لَيْلَةُ اَلْهَرِيرِ بِصِفِّينَ حِينَ اَلْتَقِيَ مَعَ مُعَاوِيَةَ رافِعاً صَوْتَهُ مَعَ أَصْحَابِهِ لَأَقْتُلَنَّ مُعَاوِيَةَ و أصْحابَهُ ثُمَّ قَالَ فِي آخِرِ قَوْلِهِ إِنْ شَاءَ اَللَّهُ يَخْفِضُ بِهِ صُؤْتَهُ وَ كُنْتُ مِنْهُ قَرِيباً فَقُلْتُ يا أَميرَ الْمُؤْمِنِينَ إِنَّكَ حَلَفْتَ عَلَيَّ ما قُلْتَ ثُمَّ اِسْتَثْنَيْتَ فَمَا أَرَدْتَ بِذَلِكَ فَقَالَ إِنَّ اَلْحَرْبَ خُدْعَةٌ وَ أَنَا عِنْدَ أَصْحَابِي صَدُوقٌ فَأَرَدْتُ أَنْ أُطْمَعَ أَصْحَابِي فِي قَوْلِي كَيْ لاَ يَفْشُوا وَ لاَ يَفِرُّوا فَافْهَمْ فَإِنَّك تَنْتَفِعُ بِهَا بَعْدُ إِنْ شَاءَ اَللَّهُ تَعَالَي» محمدباقر مجلسی، همان، ج 32، ص 117.

در جنگ صفّین «بسر بن ارطاة» به میدان آمد و ساعتی جولان داد و هیچ سخن نمی گفت.از ترس این که مبادا حضرت علی علیه السلام او را بشناسد. علی علیه السلام مخفیانه جلو آمد و بر او حمله کرد. و نیزه ای حواله ی او ساخت. بسر، از اسب جدا شد و بر قفا روی زمین افتاد. سپس با خواری میدان جنگ را ترک کرد.(1)

همین نویسنده آورده است:

مردی از لشکر شام، چهار نفر از یاران على علیه السلامایم را به شهادت رساند. مبارزین لشکر على علیه السلام پس از کشته شدن نفر چهارم، از مبارزه با او خودداری کردند.حضرت على علیه السلام تغییر لباس داد و به میدان رفت. شامی ندانست که حریف کیست به آن حضرت حمله کرد. حضرت علی علیه السلام با شمشیر او را به دو نیم کرد...(2)

شبهه ی فریب خوارج

برخی گفته اند: على علیه السلام، در گفتگو با خوارج گفت: آیا من بر حکمین شرط نکردم که از آغاز تا پایان حکمیّت، به قانون خدا در قرآن و سنّت پیامبر عمل کنند!؟در تمام این موارد، سران خوارج، امام علی علیه السلام را تصدیق کردند و گفتند: همه فرمایشات شما صحیح است و ما مرتکب گناه شدیم توبه می کنیم تو هم باید توبه و استغفار کنی! حضرت فرمود: استغفر الله من كلّ ذنب. این برخورد، سبب شد 6 هزار نفر از اردوگاه خوارج خارج شده و به امام بپیوندند. سپس به نقل از ابن ابی الحدید، در تفسير استغفار حضرت، گفته اند: «توبه امام یک نوع توریه و از مصادیق «الحرب خدعة» بوده است او

ص: 171


1- ابن اعثم کوفی، همان، ص 590 - 591. «بسر»همانند عمرو عاص با عیان کردن عورت خویش موفق به نجات جان خویش شد.، نصر بن مزاحم منقری، همان، ص 633.
2- ابن اعثم کوفی، همان، ص 598.

(على)سخن مجملی گفت که تمام پیامبران آن را می گویند و دشمن نیز به آن راضی شد بدون آن که امام اقرار به گناهی کرده باشد.(1)

پاسخ:

نویسنده ی این شبهه، تنها به بخشی از روایت اشاره کرده و پایان آن را ذکر نکرده است؛ در حالی که پایان روایت، کاملاً نشان می دهد که على علیه السلام به هیچ عنوان نمی خواسته خوارج را فریب دهد.

در بحار الانوار و برخی دیگر از منابع آمده است: ... خوارج به على علیه السلام گفتند: ما مرتکب گناه شدیم و توبه کردیم تو هم توبه کن! على علیه السلام فرمود: «انّا أستَغفِر اللهَ مِن كلِّ ذَنبِ» من از هر گناهی به درگاه خدا توبه می کنم. خوارج که 6 هزار نفر بودند (به کوفه) برگشتند. وقتی در کوفه بودند، شایعه کردند که على علیه السلام از تحکیم برگشته و آن را گمراهی دانسته است... اشعث، نزد على علیه السلام آمد و گفت: یا امیر المومنین مردم گمان می کنند که شما حکمیت را گمراهی شمرده اید و اقامه بر آن را کفر پنداشته اید!؟ على علیه السلام (برای از بین بردن این انحراف )در میان مردم برخاست و فرمود: مَن زَعَمَ أنِّي رَجَعتُ عَن الحُكومَةِ فَقَد كَذبَ وَمَن رَآهَا ضَلَالًا فَقَد ضَلَّ؛(2)هر کس گمان کرده که من از حکمیت برگشته ام، دروغ گو است و هر کس گمان کرده که حکمیّت گمراهی

ص: 172


1- WWW.derafsh-kaviyani.com
2- ابن ابی الحدید، همان، ص 279؛ محمدباقر محمودی، نهج السعادة، همان، ج 2، ص 331 ؛ محمدباقر مجلسی، همان، ج 33، ص 353.

بوده است، خودش گمراه است.(1) با شنیدن این سخن خوارج از مسجد خارج شدند.

به نظر می رسد برداشت فریب، دروغ و خدعه از سخن حضرت، برداشتی نادرست باشد. آیا اگر خوارج، از استغفار حضرت، برداشت نادرستی داشته اند، مقصر، حضرت است یا کج فهمی خوارج!؟ علاوه بر این؛ وقتی حضرت متوجه شد که از استغفار ایشان، برداشت نادرستی شده و مطالب نادرست دیگری به آن اضافه شده، فوراً به ایراد سخن پرداخت و فرمود: هر کس گمان کرده که من از حکمیت برگشته ام، درغگو است و هر کس گمان کرده که حکمیت گمراهی بوده است، خودش گمراه است.

لذا سخن استغفار گونه ی حضرت، از مصادیق «الحرب خدعة» نمی باشد چرا که الحرب خدعة، مربوط به میدان جنگ است نه مربوط به چنین مواردی که جنگی در کار نیست بلکه گفت و گویی بین علی علیه السلام و خوارج است . هم چنین، وقتی علی علیه السلام متوجه شد از سخن ایشان برداشت نادرستی شده است، برای روشن شدن موضوع، به ایراد سخن پرداخت. و حقیقت را برای همگان روشن کرد. اگر حضرت، قصد فریب دادن خوارج را داشت چنین به روشن گری نمی پرداخت.

ص: 173


1- توجه به این نکته لازم است که امام علی (علیه السلام)، اصل حکمیت (حَکَم قرار دادن افراد ) را نادرست نمی دانست. رک: مطهری، جاذبه و دافعه علی (علیه السلام)، ص124؛ حکمتها واندرزها،ص 249.
شبهه ی فریب عمرو بن عبدود

برخی امام على علیه السلام را به دلیل بکار گیری خدعه در برابر «عمرو بن عبدود» متهم به دروغ گویی کرده و گفته اند: در جنگ خندق، پس از عبور«عمرو بن عبدود» از خندق و درگیری على علیه السلام با عمرو، هر شمشیری که عبدود می زد على علیه السلام آن را رد می کرد و هر شمشیری که علی علیه السلام میزد عبدود آن را رد می کرد تا این که خستگی بر على علیه السلام چیره شد و نیرنگی اندیشید. از بالای شانه ی عبدود نگاهی به پشت سر او انداخته و گفت: قرار نبود که باران تو به یاری تو بیایند. عبدود نگاهی به پشت سر خود کرد. در همین لحظه على شمشیر را فرود آورد و پای عبدود را از ران برید. عبدود افتاد و گفت: یا على خدعه کردی؟ على علیه السلام پاسخ داد: الحرب خدعة يعنی جنگ همانا نیرنگ است. چون على علیه السلام برای نیرنگ، ناچار دروغ هم گفته است، پس نمی تواند معصوم باشد(1).

پاسخ:

با توجه به مطالب گذشته، پاسخ این شبهه روشن شد اما به برخی روایات در این زمینه اشاره می شود:

علّامه مجلسی و دیگران نوشته اند: پس از کشته شدن عمرو رسول خدا صلی الله علیه وآله به على علیه السلام فرمود: یَا عَلِيُّ! مَاكرتَهُ قَالَ نَعَم يَا رَسُولَ اللهِ، الحَربُ خَدِيعَة(2) اى على، آیا با او مکر کردی؟ عرض کرد: بله ای رسول خدا، جنگ خدعه است. این که

ص: 174


1- WWW.derafsh-kaviyani.com
2- محمدباقر مجلسی، همان، ج 20، ص228؛ علی بن ابراهيم بن هاشم قمی، تفسیر القمی، ج 2، ص 185.

رسول خدا صلی الله علیه وآله به على علیه السلام اعتراضی در این خصوص نکرده است، خود نشان دهنده ی درستی این کار است.

نکته ی دیگری که در روایت است این است که على علیه السلام به عمرو گفت: ای عمرو! تو که از شجاعان عرب هستی، چرا از دیگران برای مبارزه با من کمک گرفته ای؟! عمرو به پشت سرش نگاه کرد، على علیه السلام به سرعت بر ساق پاهای او زد... (1)

در برخی از روایات تاریخی آمده است:علاوه بر عمرو بن عبدود، چند نفر دیگر هم به همراه عمرو، با اسبان خویش به این سوی خندق پریدند. در ابتدای همین روایت، به عبور «هبيرة بن وهب» و «ضراربن خطاب» به همراه عمرو بن عبدود اشاره شده است(2) در برخی از نوشته ها به افراد دیگری نیز اشاره شده که به این سوی خندق آمدند از جمله؛ عكرمة بن ابي جهل و مرداس فهری،(3) بنابراین على علیه السلام، حتی برای فریب دشمن در این جا به دروغ متوسل نشده است، بلکه برای فریب او سخنی راست گفته است.

علاوه بر این اگر به فرض این که بگوییم علی علیه السلام دروغی برای فریب دشمن گفته باشد، مرتکب گناه نیرنگ نشده است، چرا که ثابت شد، خدعه در

ص: 175


1- « فَقَالَ لَهُ عَلِى عَ يَا عَمْرُو أَمَّا كَفَاكَ أَنِّي بارَزْتُكَ وَ أَنْتَ فَارِسُ العَرَبِ حتّي اشتعنت عليَّ بِظَهِيرٍ فَالْتَفَتَ عَمْرٌو إِلَيَّ خَلْفَهُ فَضَرَبَهُ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَ مُسْرِعاً عَلَى سَاقَيْه» محمدباقر مجلسی، همان، ج 20، ص 227؛ علی بن ابراهیم قمی، همان، ج 2، ص 185.
2- علی بن ابراهیم قمی، همان، ج 2، ص 182؛ محمدباقر مجلسی، همان، ج 20، ص 224 - 225.
3- محمدبن جریر طبری، همان، ج 2، ص 573؛ محمدبن عمر واقدى، همان، ج 2، ص 470؛ شیخ مفید، همان، الارشاد، ج 1، ص 97 - 100؛ فضل بن حسن طبرسی، اعلام الوری، همان، ج 1، ص 192- 380 ابن واضح یعقوبی، همان، ج 2، ص 50؛ ابن هشام، همان، ج 2، ص 224.

جنگ جایز است.

6. تمرکز قوا

تمرکز قوای نظامی هنگام حمله به دشمن، درصد موفقیت را بالا برده و از پراکندگی و شکست آن ها جلوگیری می کند.بدون شک،عدم تمرکز نیروها و پراکنده جنگیدن، قدرت اصلی را از آن ها می گیرد و همین مسئله، احتمال ضربه پذیری آن ها را بیشتر خواهد کرد. حضرت علی علیه السلام به نیروهای خویش توصیه می کرد که سعی کنید نیروها را طوری در میدان رزم، مستقر کنید که جنگ از یک سو یا دو سو باشد.(1)

استفاده از همین تاکتیک نظامی موجب شد نیروهای محاصره شده ی حضرت علی علیه السلام، در جنگ صفین بتوانند از چنگ نیروهای شامی جان سالم به در ببرند.

7.استفاده از شیوه های مخصوص، حمله به دشمن و نحوهی قرار گرفتن نیروها

یکی از مشخصات تهاجم موفق به دشمن، اجرای آتش و حرکت حساب شده ای است که موجب ایجاد حداکثر قدرت رزمی و اجرای یک هجوم شديد به منطقه ی مورد نظر می شود. با اجرای آتش (تیراندازی) قدرت دشمن به حداقل می رسد و امکان حمله ی موفق نیروهای عمل کننده، فراهم می شود. حضرت علی علیه السلام می فرماید: صف های خویش را چون بنایی استوار مرتب کنید، شخص زره پوش را (بر آنان که زره به تن ندارند) پیش اندازید، و آن که

ص: 176


1- «ولتكن مقاتلتكم من وجه واحدا اواثنتين» نهج البلاغه، همان، نامه 11، ص 493؛ ابن شعبه حرّانی، همان، ص 192؛ ابو جعفر اسکافی، همان، ص 142؛ نصر بن مزاحم منقری، همان، ص 173.

«خود» و «زره» ندارد، به دنبال گذارید، و دندان ها را بر هم فشار دهید، زیرا که آن، شمشيرها را از سرها بیشتر دور می کند، و در اطراف نیزه ها پیچ و خم داشته باشید زیرا زدن نیزه (یا رد کردن آن )به این گونه، مؤثّرتر است، و چشم ها را پائین اندازید؛ زیرا سبب نیروی قلب می شود و دل ها را آرام کند و ساکت باشید؛ زیرا که آن سستی را بهتر دور می کند و به متانت و وقار نزدیک تر است، و پرچم خود را (هنگام جنگ) از جا حرکت ندهید( و به این سو و آن سو نبرید) و دور آن را خالی نگذارید، و جز در دست دلاوران (به دست دیگری )نسپارید(1).

د) توجه به مسائل روانی در هنگام جنگ

اشاره

روحیه ی رزمی، یکی از عواملی است که می تواند سرنوشت جنگ را رقم زده و در کاهش تلفات نیروها، نقش بسزائی داشته باشد. یک فرمانده ی قوی با روحیه ای آرام و شجاع، در مواقع حساس می تواند تصمیم مناسب را بگیرد و از نیروها و امکانات، به گونه ای شایسته استفاده کند. یک سرباز با روحیه ی قوی می تواند از ابزار و وسایل جنگی به طور صحیح و به موقع بهره ببرد و ضربات کاری به دشمن وارد سازد. کارشناسان نظامی، درصد بالایی از پیروزی

ص: 177


1- «فَسَوُّوا صُفُوفَكُمْ كالبنيان الْمَرْصُوصِ فَقَدِّمُوا الدَّارِعَ وَ أَخِّرُوا الْحَاسِرَ وَ عَضُّوا عَلَى اَلنَّوَاجِذِ فَإِنَّهُ أَنْبِي لِلسُّيُوفِ عَنِ اَلْهَامِ وَ التؤوا عَلَى أَطْرافِ الرِّماحِ فَإنَّهُ أمورُ لِلأَسِنَّةِ وَ غُضُّوا الأَبْصارَ فَإِنَّهُ أَرْبَطُ لِلْجَأْشِ وَ أَسْكَنُ لِلْقُلُوبِ وَ أَمِيتُوا اَلْأَصْوَاتَ فَإِنَّهُ أَطْرَدُ لِلْفَشَلِ وَ أُولِي بِالْوَقَارِ وَ لاَ تَمِيلُوا بِرّاً يَا تكم وَ لاَ تُزِيلُوهَا وَ لاَ تَجْعَلُوهَا إِلَّا مَعَ شُجْعَانِكُمْ فَإنَّ المانِعَ لِلذِّمارِ وَ اَلصَّابِرُ عِنْدَ نُزُولِ اَلْحَقَائِقِ هُمْ أَهْلُ اَلْحِفَاظ» نهج البلاغه، همان، خطبه 124 شیخ مفید، الارشاد، همان، ج1، ص266؛ محمدباقر مجلسی، همان، ج 32، ص563؛ محمدبن یعقوب کلینی، ج 5، ص39؛ با عباراتی مشابه در تاریخ الطبری، ج 5، ص 16.

را در گرو روحیه ی عالی نظامیان می دانند.

حضرت على علیه السلام همانند پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله(1)توجه خاصی به تقویت روحی نیروهای خودی و در بعضی مواقع، تضعیف روحی دشمن داشت. آن حضرت، در موارد زیادی با روحیه بخشی به یاران خویش موجبات پیروزی آن ها را بر دشمنان خویش فراهم می آورد. نسبت به دشمنان نیز، حضرت علی علیه السلام سعی در برپایی جنگ روانی علیه آن ها را نداشت. حضرت با بیان حقیقت، سعی داشت در روحیه ی دشمن به نحوی تأثیر بگذارد که دشمن خود را ضعیف بپندارد.

از جمله شیوه های روانی که آن حضرت در جنگ های خویش به آنها توجه داشته است می توان به موارد زیر اشاره کرد:

1.شعار

شعار، جمله ای است ساده، مردمی، گیرا و همراه با پشتوانه ی اعتقادی که با هدف تأثير و ایجاد انگیزه در افراد، بیان می شود. همان گونه که رسول خدا صلی الله علیه وآله در جنگ های خویش، از این شیوه روانی استفاده می کرد(2)، حضرت علی علیه السلام نیز به این امر توجه داشت. ایشان می فرمود:

ص: 178


1- پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله به منظور تقویت روحی مسلمانان، همواره قبل از نبردهای خویش با مشرکان، خطبه می خواند و مسلمانان را به تالاش و کوشش و صبر در جهاد دعوت می کرد. ر.ک: محمد بن عمر واقدی، همان، ص 161 - 438 - 440.
2- ر.ک: محمد بن جریر طبری، همان، ج 3، ص 1034 محمدبن سعد، همان، ج 2، ص 45؛ محمدبن عمر واقدى، همان، ص 214؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة، همان، ج 3، ص213؛ هشام بن محمد کلبی، الاصنام، ص 28.

همانا رسول خداصلی الله علیه وآله به ما دستور فرمود که قبل از آغاز جنگ شعارهایی را بسازیم و سفارش فرمود که در شعارها نامی از خدا باشد(1).

شعاری که استفاده از آن در جنگ های زمان حضرت على علیه السلام معمول بود، شعار «الله اکبر» بود. در شبی که به «ليلة الهریر» مشهور شد، هرگاه امیر المؤمنین به دست خویش مردی از اهل شام را می کشت، تکبیر می گفت.(2)

شیخ مفید به نقل از «محمدبن حنیفه» می نویسد:

در جنگ جمل، همین که امیر المؤمنین دید اصحاب جمل به سوى ما حمله ور شده اند، به من فرمان داد پر چم را به پیش ببرم. من پرچم را به پیش بردم. دشمن شروع به حمله کرد. من در جای خود ایستادم ناگاه دیدم امیر المؤمنين بادست خود به شانه ام زد و رایت را از دست من گرفت و بانگ برداشت: «یا منصور أمِت» ای یاری شده بمیران!. به خدا سوگند همین که این شعار، شنیده شد، دیدم که آنان سست شدند و لرزه بر اندام هایشان افتاد.(3)

این شعار، (یا منصور امت)؛ از شعارهایی بود که پیامبر صلی الله علیه وآله در جنگ های خویش از آن استفاده می کرد(4). سر دادن شعار به صورت هماهنگ و با صلابت بیشتر، روحیه ی افراد را بالا می برد. علاوه بر این، در تضعیف روحیه ی

ص: 179


1- میرزا حسین نوری، همان، ج 11، ص 114؛ قاضی نعمان مغربی، دعائم الاسلام، همان، ج 1، ص 370؛ محمدی ری شهری، میزان الحکمه، همان، ج 2، ص 1466.
2- علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب، همان، ج 1، ص 746؛ ابن اعثم کوفی، همان، ص 667.
3- «فوالله ما سمعت القوم حتي رايتهم قد زلزلت اقدامهم وارتعدت فرائصهم ....» شیخ مفید،الجمل، همان، صص 183 «سنان بن وبره مهبنی می گوید: ما در غزوه ی بنی المصطلق، همراه رسول خدا صلی الله علیه وآله بودیم و شعار ما، «یا منصور امت» بود. ابن حجر عسقلانی، الاصابه، همان، ج 3، ص159.
4- ر.ک: محمدبن عمر واقدی، همان، ص 6؛ فضل بن حسن طبرسی، اعلام الوری، همان، ج1، ص197؛ علی بن عیسی اربلی، همان، ج1، ص209؛ ابن هشام، همان، ج 2، ص 198؛ ابن سعد، همان، ج 2، ص 11.

نیروهای دشمن نیز تأثیر گذار است. در بحث تاکتیک های نظامی اشاره شد که در جنگ صفین، زمانی که عده ای از نیروهای سپاه على علیه السلام به محاصره ی دشمن در آمده بودند، حضرت علی علیه السلام به یاران خویش دستور داد با سر دادن شعار «الله اکبر» و حمله از دو سوی دشمن، محاصره را بشکنند و موفق هم شدند(1). در همین جنگ پس از همگانی شدن جنگ علی علیه السلام و لشکریانش، چنان تکبیر گفتند که به نقل دینوری، زمین به لرزه درآمد و صف های مردم شام از هم پاشید.(2)

2.تشجيع

این روش مبتنی بر: برانگیختن شور و احساس و تلاش و حرکت افراد به سوی اهداف مورد نظر می باشد. حضرت علی علیه السلام هم در گفتار و هم در عمل خویش، نیروهایش را تشجیع می کرد. و آن ها را برای مقابله شجاعانه و مردانه با دشمن فرا می خواند. سخنان حضرت در فضیلت جهاد با دشمن، از جهتی به منظور برانگیختن شور و احساس رزمندگان بوده است.

در جنگ جمل، حضرت علی علیه السلام پرچم جنگ را به دست فرزندش «محمدبن حنیفه» داد و به او فرمود:

ثابت قدم باش و تزلزل و فرار نداشته باش! اگر کوه ها از جا کنده شوند، تو از جایت کنده مشو. دندان هایت را به هم بفشار و کاسه سرت را به خدا

ص: 180


1- ر.ک: ابوحنیفه دینوری، همان، ص 222 - 223؛ مسعودی، مروّج الذهب، همان، ج 1، ص 746.
2- ر.ک: ابوحنیفه دینوری، همان، ص 223.

عاريه بده پای خود را چون میخ در زمین بکوب، چشم بینداز تا انتهای لشكر را ببینی(1).

در جنگ صفین، هنگامی که لشکر معاویه راه ورود به آب فرات را به تصرف خویش در آوردند و مانع استفاده لشكريان على علیه السلام از آب شدند، حضرت علی علیه السلام در سخنانی مهیج و تشجیع کننده، خطاب به لشکریان خود فرمود:

شامیان با بستن آب، شما را به پیکار دعوت کرده اند؛ اکنون بر سر دو راهی قرار دارید. پس شما ای لشکریان خدا! یا بر ذلت و خواری، اقرار کرده، شجاعت و شرافت خویش را از دست بدهید و اظهار عجز و ناتوانی کنید؛ یا آن که شمشیرهایتان را از خون هایشان سیراب سازید تا آن که سیراب شوید؛ پس بدانید که مرگ، در زندگی توأم با شکست شماست و زندگی جاویدان، در مرگ پیروزمندانه ی شما.(2)

این سخنان روحیه بخش، یاران على علیه السلام را تقویت کرد و آن ها موفق شدند نیروهای شامی را شکست داده و آب را به تصرف خویش در آورند. در همین جنگ، وقتی علی علیه السلام قوم «غسان» را دید که صف های خود را حفظ کرده و عقب نرفته اند، یاران خویش را برضد آن ها تشجيع کرد و فرمود:

ص: 181


1- «يَا بُنَيَّ تَزُولُ اَلْجِبَالُ وَ لاَ تَزُلْ عَضَّ عَلَى نَاجِذك أَعِرِ اَللَّهَ جُمجُمَتَكَ تِدْ فِي اَلْأَرْضِ قَدَمَيْكَ اِرْمِ بِبَصَرِكَ أَقْصِي اَلْقَوْم....» نهج البلاغه، همان، خطبه 11، ص 55؛ ابن شهر آشوب، مناقب، همان، ج 2، ص 341.
2- «فَإِنَّ الْقَوْمَ قَدْ بَدَءَ وَ كَمْ بِالظُّلْمِ وَ فَاتِحُو كَمْ بِالْبَغْيِ و اسْتَقْبَلُوكُمْ بِالْعُدْوَانِ وقَدِ اسْتَطَعَمُو كُمِ الْقِتَالُ حَيْثُ مَنَعُو كَمِ اَلْمَاءُ فَأَقِرُّوا عَلَيَّ مَذَلَّةً وَ تَأْخِيرَ مَحَلَّةٍ أوْ رُؤُوا السُّيُوفِ مِنَ الدِّمَاءِ تَرْوَوْا مِنَ الْمَاءِ فَالْمَوْتُ فِي حَيَاتِكُمْ مَقْهُورِينَ وَ الْحَيَاةُ فِي مُؤْتِكُمْ قاهِرِين» همان، خطبه 51، ص103؛ ابن ابی الحدید، همان، ج 3، ص 244.

به خدا اینان جز به وسیله ی ضربت های «جان شکار» که سر بشکافد و استخوان را به صدا در آورد و دست و بازو بریزد؛ پیشانی هایشان را با عمود آهنین درو کند؛ سرشان را به سینه بیندازد، از جا نخواهند رفت. مردمان صبور و پاداش جو کجایند!(1).

این روحیه بخشی سبب شد، سپاهیان امیر المومنین به غسانیان و همراهانشان حمله بردند و افرادی بسیاری از آنها را کشتند.(2)

حضرت علی علیه السلام در برخی از موارد برای روحیه بخشی و تشجیع یاران خویش، آن ها را تشویق می کرد. «مالک بن اعین» می گوید: امير المؤمنین، که درود خدا بر او باد، مردم را در صفین تشویق کرد و فرمود: خدا شما را بر داد و سندی راهنمایی کرد که از عذاب دردناک رهایی بخشید و پاداش خود را آمرزش گناه و جایگاه های پاک در بهشت برین قرار داد و خداوند فرمود: «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِهِ صَفًّا كَأَنَّهُمْ بُنْيَانٌ مَرْصُوصٌ»(3). در حقیقت خدا کسانی که در راه او صف در صف چنان که گویی بنایی ریخته شده از سرب هستند و جهاد می کنند را دوست می دارد(4).

ص: 182


1- «إِنَّ هؤُلاَءِ أَنْ يَزُولُوا عَنْ مَوَاقِفِهِمْ دُونَ طَعْنٍ دِراكٍ يَخْرُجُ مِنْهُ النَّسيمُ وَ ضَرْبٍ يُفْلِقُ الهامَ وَ يُطِيحُ اَلْعِظَامَ وَ تَسْقُطُ مِنَ اَلْمَعَاصِمِ وَ اَلْأَكُفِّ وَ حَتي تُصَدع جِبَاهُهُم بِعُمُدِ اَلْحَدِيدِ وَ تَنْتَثِرَ حَواجِبُهُمْ عَلَى الصُّدُورِ وَ الْأَذْقَانِ أَيْنَ أَهْلُ الصَّبْرِ أَيْنَ طُلاَّبُ الأَجْرِ فَثَارَ إِلَيْهِمْ حِينَئِذٍ عِصَابَةٌ مِنَ الْمُسْلِمِينَ فَكَشَفُوهُم» شیخ مفید، الارشاد، همان، ج1، ص267؛ علی بن حسین مسعودی، مروّج الذهب، همان، ص 745؛ نصر بن مزاحم منقری، همان، ص 536؛ محمدبن جریر طبری، همان، ج 5، ص 45.
2- مسعودی، مروّج الذهب، همان، ص 745؛ محمدبن جریر طبری، همان، ج 5، ص 45.
3- صف /4
4- «حرض امير المومنين الناس على الصبر و الثبات و الجهاد و حثهم علي قتال أهل الشام» محمد بن يعقوب کلینی، همان، ج 5، ص 39، اسماعیل بن کثیر، ج 7، ص 262؛ با عباراتی مشابه در وقعة صفّين، نصر بن مزاحم منقری، همان، ص 321.

این تشویق ها سبب می شد که اشخاص، آمادگی خود را برای مشکل ترین اقدامات اعلام کنند. در جنگ صفین وقتی حضرت علی علیه السلام خستگی را در وجود مبارزان قبیله ی ربیعه احساس کرد، با جملاتی مشوّقانه، روحیه ی جنگی آن ها را بالا برد. در منابع آمده است: علی علیه السلام وقتی به قبیله ی ربیعه رسید، با صدای رسا فریاد زد: این پرچم ها و علم ها به کدام قبیله تعلق دارد؟ گفتند: پرچم های ربیعه است. على علیه السلام فرمود: پس این پرچم ها از آن کسانی است که خداوند به آن ها صبر و شجاعت و صیانت بخشید و ایشان را ثابت قدم گردانید. آن گاه به «حضين بن منذر» - یکی از افراد قبيله ربیعه - فرمود: ای رادمرد! آیا نمی خواهی پرچم خود را یک قدم پیش ببری؟! گفت: آری به خدا قسم، ده قدم پیش می برم. او به اندازه ای پیش رفت که على علیه السلام فرمود: بس است(1).

پس از شهادت «عمّاریاسر»، حضرت علی علیه السلام خطاب به قبیله ی ربیعه و همدان فرمود: شما زره و نیزهی من هستند... پس چند نفر داوطلب خواست تا انتقام عمار را از دشمن بگیرند. دوازده هزار نفر رزمنده ی شجاع، دعوت حضرت را اجابت کردند. على علیه السلام به همراه این افراد به دشمن حمله کرد. هیچ صفی از اهل شام نماند مگر این که متزلزل و پراکنده شد.(2)

ص: 183


1- محمد بن جریر طبری، همان، ج 6، ص 2547؛ نصر بن مزاحم منقری، ص 391؛ قاضی نعمان مغربی، همان، ج 2، ص3؛ ابن ابی الحدید، همان، ج1، ص226؛ موفق بن احمد خوارزمی، همان، ص 229؛ ابن اثیر، الکامل، همان، ج 10، ص76.
2- ر.ک: طبری، همان، ج 6، ص 2555؛ ابن اثیر، الکامل، همان، ج 10، ص 94؛ مسعودی، مروج الذهب، همان، ج 1، ص 743
3.استفاده از نمادهای مقدس

حضرت علی علیه السلام از این شیوه ی روانی، جهت ایجاد شور و شوق در یاران خویش استفاده می کرد. در جنگ صفین، پرچمی که به دست عمّار بود، یکی از پرچم های دوره ی رسول خدا صلی الله علیه وآله بود. عمّار می گوید: به خدا سوگند با این پرچم همراه با رسول خدا سه بار با دشمنان جنگیده ام و این مرتبه چهارم است و به خدا قسم بر فرض که ما را چنان بزنند که به نخلستان های منطقه ی هجر برسیم، باز هم می دانم که ما بر حق هستیم و آنان بر گمراهی!(1) حضور عمّار، به عنوان یکی از بزرگ ترین صحابه ی رسول خدا صلی الله علیه وآله و شخصیتی که رسول خدا صلی الله علیه وآله در مورد او فرموده بود: «تقتلك الفئة الباغية»(2)، و حمایت بی دریغ او از علی علیه السلام، می توانست در ثبات قدم و بالا بردن روحیه ی نیروهای حضرت علیه السلام تاثیر داشته باشد و از طرفی می توانست در تضعیف روحیه ی دشمن نیز بسیار موثر باشد.

حضرت علی علیه السلام برای بالا بردن روحیه ی نیروهای خویش از عمامه و ردای رسول خدا صلی الله علیه وآله استفاده می کرد.

ابن اعثم کوفی می نویسد:

در جنگ جمل، پس از این که دو لشکر مقابل یکدیگر قرار گرفتند و مبارزان روبه روی هم ایستادند؛ حضرت علی علیه السلام بیرون آمد و در میان دو صف ایستاد در حالی که پیراهن حضرت رسول صلی الله علیه وآله را پوشیده بود، ردای حضرت را بر دوش انداخته بود و دستاری بر سر بسته و بر استر رسول خدا صلی الله علیه وآله نشسته بود(3).

ص: 184


1- «والذي نفسي بيدي لقد قاتلت بهذه الرايه مع رسول الله ثلاث مرات و هذع الرابعه...» محمدبن سعد؛ پیشن، ج 3، ص 219 - 220؛ اسماعیل بن كثير همان، ج 7، ص266.
2- تو را گروهی ستم کار خواهند کشت. ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج3، ص 1139؛ ابن اعثم کوفی، همان، ص 570؛ نصر بن مزاحم منقری، همان، ص 324؛ ابن شعبه حرّانی، همان، ص 290؛ ابن سعد، پیشن ج 1، ص 227.
3- ابن اعثم کوفی، همان، صص 425 - 426.

گفتار دوم: مدیریت پس از جنگ

اشاره

توجه به مسائل مختلف پس از جنگ، توسط حضرت علی علیه السلام نشان دهنده ی نوع مدیریت آن حضرت پس از اتمام درگیری می باشد. آن حضرت، مسائل پس از جنگ را به خوبی اداره می کرد. و سعی داشت به عنوان یکی از پیشگامان اسلام، اندیشه ی نظامی اسلام را به نحو شایسته ای به نمایش بگذارد. حضرت علی علیه السلام معمولاً اسیران جنگی را آزاد می کرد. سفارش می کرد به مجروحین رسیدگی شود؛ فراریان از جنگ را به قتل برسانند؛ از فداکاری های رزمندگان تشکر و قدردانی می کرد؛ ابهامات پیش آمده را پاسخ می گفت؛ به نیروهای خویش سفارش می کرد با مردم خوش رفتاری کنند و عدالت را همواره رعایت کنند. علاوه بر این ها؛ حضرت به کشته های جنگ توجه داشت، بر آن ها نماز می خواند؛ دستور می داد آن ها را دفن کنند. در مورد دشمن سعی می کرد با تهدید آن ها را از حمله ی مجدد منصرف سازد.

1.عفو عمومی

در سیره ی نظامی حضرت علی علیه السلام و از منظر ایشان، کینه توزی پس از غلبه بر دشمن، صحیح نیست. حضرت در حدیثی می فرماید:

وقتی بر دشمن پیروز شدی، به شکرانه پیروزی بر او، او را مورد عفو و بخشش قرار ده! (1)

ص: 185


1- «اذا قَدَرتَ عَلي عَدوّك فَاجعل العفوَ عَنهُ شكراً لِلقُدرَة عليه» نهج البلاغه، همان، حکمت 11؛ شیخ حر عاملی، همان، ج 12، ص 171؛ موفق بن احمد خوارزمی، همان، ص 376؛ محمد بن احمد بن الدمشقی، جواهر المطالب، همان، ج 12، ص 140؛ سليمان بن ابراهيم القندوزی، ینابیع المودة لذوي القربي، ص 415

در حدیث دیگری می فرماید: گذشت، زکات پیروزی است.(1)

«احنف بن قیس» به على علیه السلام گفت: ای علی! مردم ما در بصره گمان می کنند که اگر فردا بر آنان پیروز شوی، مردانشان را می کشی و زنانشان را به اسارت می گیری؟! حضرت فرمود: از مانند من، واهمه ی چنین کارهایی نباشد، و آیا این کار جز از بی دین سر می زند؟ آیا سخن خداوند را نشنیده ای که «لَستَ عَليهِم بِمِصَيطر الَّا مَن تَولَّي و کفَر»(2)، تو بر آنان سلطه ای ندارد مگر کسی که روی بگرداند و کفر ورزد.(3)

حضرت علی علیه السلام، پس از جنگ، وقتی نیروهای دشمن را خطری برای مردم و حکومت خویش نمی دید و به این نکته می رسید که دشمن متوجه اشتباهات خویش شده است، اعلان عفو عمومی می داد. دشمنان خویش حتى سرسخت ترین آن ها را می بخشید و به آنها امان می داد؛ همان گونه که رسول خدا صلی الله علیه وآله در فتح مکه، ابوسفیان و معاویه را که از سرسخت ترین دشمنان حضرت بودند امان داد و بخشید(4).

پس از جنگ جمل که نیروهای بصری، شکست خورده و پراکنده شدند،

ص: 186


1- «العفو زکات الظفر» نهج البلاغه، حکمت 211؛ علی بن محمد الليثي الواسطى، همان، ص 31؛ عبدالواحد تمیمی آمدی، همان، ج 2، ص 131.
2- غاشیه/22 - 23.
3- «ما مثلي يخاف هذا منه و هل يحل هذا الا ممن تولي و کفر الم تسمع قول الله عزوجل «لست عليهم بمصيطر الا من تولي و کفر و هم قوم مسلمون». محمد بن جریر طبری، همان، ج 6، ص 2420؛ تقي الدين مقریزی، همان، ج13، ص 242؛ ابن اعثم کوفی، همان، ص 417؛ ابن جوزی، همان، ج 5، ص 87.
4- ر.ک: محمدبن عمر واقدی، همان، ج 2، ص 835؛ ابن واضح يعقوبی، همان، ج 1، ص 82؛ احمدبن یحیی بلاذری، فتوح البلدان، همان، ص 61؛ عز الدين ابن اثیر، الکامل، همان، ج 7، ص 288.

حضرت علی علیه السلام آن ها را بخشید و به همه امان داد(1).

یعقوبی می نویسد:

منادي على علیه السلام ندا داد: زخم داری را نکشید، فراری را دنبال نکنید و بر پشت کننده، خنجر نزنید. هر کس سلاح بیندازد در امان است و هر کس در خانه اش را ببندد در امان است. سپس سیاه و سرخ (همه را )امان داد.(2)

آن حضرت در همان جنگ، «عایشه» را که از مسبِّبان اصلی جنگ بود، عفو کرد و از او خواست که به خانه اش در مدینه باز گردد. «عایشه» در خانه ی «عبدالله بن خلف خزاعی» بود که علی علیه السلام نزد وی آمد و فرمود:

يا حميراء! الم تنهى عن المسير؟! ای حمیرا! (از القاب عایشه) مگر از راه سپردن نهی نشده بودی؟! (3)عایشه گفت: ای پسر ابی طالب. اکنون که دست یافته ای ببخش! حضرت فرمود: به مدینه باز گرد به همان خانه ای پیامبر به تو دستور فرموده است که در آن آرام گیری.

سپس حضرت هفتاد زن از قبیلهی «عبد القيس» را در لباس مردانه همراهش فرستاد تا او را به مدینه رساندند (4).

کرامت و بزرگواری حضرت علی علیه السلام در حق عایشه، سبب شد وی بارها

ص: 187


1- ر.ک: شیخ مفید، الجمل، همان، ص 405.
2- ابن واضح يعقوبی، همان، ج 2، ص 81
3- اشاره به دستور پیامبر به همسران خویش که در خانه بمانند. یعقوبی، همان، ج 2، ص 82؛ محمدباقر نهج السعادة، پیشن، ج1، ص319؛ با عبارت «یا حمیرا ارسول الله أمرك بهذا الم يامر كان تقري في بيتك ؟ » فضل بن شاذان نیشابوری، الایضاح، تحقیق سید جلال الدین حسینی ارموی، ص 78؛ سیّد مرتضی عسکری، احادیث ام المومنین عایشه، همان، ج 1، ص 243.
4- ابن واضح يعقوبی، همان، ص 728؛ ابن اعثم کوفی، همان، ص 440؛ حسین بن علی بن طباطبا (الفخرى)، همان، ص 120؛ ابن قتیبه دینوری، همان، ص107 - 108؛ ابن خلدون، همان، ج 1، ص 609.

به پشیمانی خویش از همراهی با طلحه و زبیر و به وجود آوردن حوادث جنگ جمل اعتراف کند.

مسعودی می نویسد:

چون عایشه به مدینه رسید به او گفتند: سفر چگونه بود؟ گفت: به خدا خوب بود، علی بن ابی طالب کرم فراوان کرد. ولی مردانی را با من فرستاد که آن ها را نمی شناختم و چون زنان همراه وی حقیقت حال خویش را گفتند، سجده کرد و گفت: به خدا ای پسر ابوطالب، پیوسته کرم تو فزون می شود؛ آرزو دارم نرفته بودم گر چه چنین و چنان می شد.(1)

عایشه هرگاه از جنگ جمل یاد می کرد به حدی می گریست که مقنعه او از آب چشمش تر می گشت و بیهوش می شد و گاه گاهی می گفت: کاش پیش از آن که به بصره می رفتم، بیست سال قبل از آن مرده بودم تا مرتکب چنین عملی نمی شدم.(2)

در منابع آمده است:

وقتی عایشه آیه ی «وَ قَرنَ فِي بُيوتِكنَّ»(3)در خانه هایتان بنیشینید»،را تلاوت می کرد، چندان می گریست که روسری اش خیس می شد (4).

حضرت علی علیمه السلام، علاوه بر بخشش عایشه -که خود یکی از سران

ص: 188


1- علی بن حسین مسعودی، مروّج الذهب، همان، ج 1، ص 728؛ ابن قتیبه دینورت، همان، ص 108.
2- ابن اعثم کوفی، همان، ص 441؛ محمدبن جریر طبری، همان، ج6، ص2496؛ ابن اثیر، الکامل، همان، ج10، ص 44 عبدالرحمن ابن خلدون، همان، ج 1، 608.
3- احزاب /33، این آیه دستورى الهی است به زنان پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله که در خانه های خویش بمانند.
4- «فتبكي حتي تبل خمارها» ابن سعد، همان، ج 8، ص81؛ احمدبن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، همان، ج 2، ص 265؛ ذهبی، تاریخ الاسلام، همان، ج 4، ص 253؛ ابن اعثم کوفی، همان، ص 441.

اصحاب جمل بود-«عبد الله بن زبیر» را نیز بخشید. عبدالله نیز از سرکردگان اصحاب جمل بود و نقش مهمی در شکل گیری و برپایی این جنگ ایفا کرده بود.

ابن اعثم کوفی می نویسد:

پس از جنگ جمل، عایشه به برادرش «محمد بن ابی بکر» گفت: عبدالله بن زبیر را پیدا کن! (1)محمد گفت: این همه رنج و مشقت به واسطه ی او به تو رسیده است؟! عایشه مجدداً از محمد در خواست کرد که خواهر زاده اش عبدالله را پیدا کرده و نزد او بیاورد. محمد بن ابو بکر عبدالله را نزد عایشه آورد...سپس عایشه به محمد گفت: برو و برای او از على علیه السلام امان بگیر. محمد به خدمت امیر المؤمنین علی علیه السلام رسید و برای عبدالله بن زبیر امان خواست. حضرت فرمود: من همه عالم را امان داده ام چه جای عبدالله بن زبیر

است.(2)

پس از جنگ جمل، «صفّیه» - مادر طلحه - به حضرت علی علیه السلام توهین کرد؛ در حالی که خانه اش همانند مخفی گاهی مملو از مجروحانی بود که با حضرت جنگیده بودند. حضرت پاسخی به توهین آن زن نداد فقط به او فهماند که می داند مجروحان جنگ در خانه او هستند تا دست از دشنام و گستاخی بردارد.(3) صفّیه، به حضرت علی علیه السلام گفت: خدا فرزندان تو را يتيم کند که فرزندانم را یتیم کردی! حضرت اعتنایی نکرد. او چند بار سخن و

ص: 189


1- عبدالله بن زبیر، خواهر زاده ی عایشه بود.
2- ابن اعثم کوفی، همان، ص 436 -437..؛ به نقلی عایشه خود از علی علیه السلام خواست که خواهر زاده اش عبدالله بن زبیر را امان دهد و علی علیه السلام به او امان داد. علی بن حسین مسعودی، مروّج الذهب، همان، ج1، ص 726.
3- ر.ک: محمد بن جریر طبری، همان، ج 3، ص 544.

اهانت خویش را تکرار کرد. یکی از همراهان حضرت که خشمگین شده بود به على علیه السلام عرض کرد چرا پاسخش را نمی دهید؟ حضرت فرمود: مگر خداوند به ما امر نکرده است که به زنها تعرض نکنیم، اگر چه کافر باشند؛ پس چگونه می شود به زنهای مسلمان تعرض کرد؟ (1)

شیخ مفید رحمة الله، در خصوص بخشش عمومی علی علیه السلام در جنگ جمل می نویسد:

علی علیه السلام، پس از پیروزی بر بصریان، برای آن ها سخنرانی کرد و فرمود: به راستی خداوند دارای رحمت گسترده و غفران همیشگی و گذشت بسیار و کیفر دردناک است. ای بصریان! شما بیعت مرا شکستید و دشمنم را بر علیه من یاری دادید، نسبت به من چه گمانی دارید؟! مردی به پا خواست و گفت: ما به تو گمان نیک داریم و می بینیم که تو پیروز شدی و قدرت یافتی. اگر کیفر دهی ما مرتکب جرم شده ایم و اگر گذشت کنی، نزد خداوند دوست داشتنی تر است. فرمود: از شما گذشتم پس، از فتنه دوری کنید.(2)

حضرت علی علیه السلام علاوه بر امان دادن به مردم بصره و بخشش آن ها، سفارش آن ها را به حاکم خویش در بصره - عبد الله بن عباس - نیز نمود. چون امیر المؤمنین خواست از بصره برود، «عبد الله بن عباس» را به حکومت آن شهر گماشت و او را سفارش کرد و اندرز داد. در سفارشات آن حضرت در خصوص مردم شهر بصره آمده است:

ص: 190


1- ر.ک: محمد بن جریر طبری، همان، ج 3، ص 544؛ عباس محمود العقاد، عبقريه الامام على، ص 21.
2- شیخ مفید، الارشاد، همان، ج 1، ص 257؛ «فما ظنكم يا اهل البصره و قد نكثتم بيعتي و ظاهرتم علي عدوي ؟ فقام اليه الرجل فقال نظن خیرا» و ضامر بن شدقم المدنی، وقعة الجمل، ص 150؛ شیخ مفید، الجمل، همان، ص 407- 408.

ای ابن عباس! بر تو باد بیم از خداوند و رعایت عدل نسبت به مردمی که بر آنان ولایت داری! بر مردم چهره ی گشاده داشته باش و مجلس خویش را بر آنان گشاده دار و بردبار باش و از خشم بپرهیز... (1)

2.برخورد با اسیران

حضرت علی علیه السلام با اسرایی که کسی را در جنگ نکشته بودند، برخوردی کریمانه داشت. بر اساس برخی از روایات آن حضرت با منّت گذاشتن بر اهل بصره، از قتل آنها خودداری کرده است.(2)آن حضرت در پاسخ یکی از یارانش در خصوص نحوه ی برخورد با اسیران فرمود:

بِالمَنّ كما سار رسول الله في اهل مکه.(3)باید با منّت نهادن، آزاد شوند،همان گونه که رسول خدا صلی الله علیه وآله در مورد اهل مکه این کار را انجام داد(4).

حضرت علی علیه السلام معتقد بود که اسیر گرفتن زن و فرزندِ! حاضران در جمل، و تصرف در اموال آنان صحیح نیست (5)چرا که آن ها مسلمانند و در سرزمین مسلمانان زندگی می کنند. در جنگ جمل «عمّار» به امیر المومنین علیه السلام گفت:

ص: 191


1- ابن قبیبه دینوری، همان، ص 116 «و قال له او صيك بتقوي الله عزوجل والعدل على من ولاك الله أمره، اتسع للناس بوجهك و عملك و حلمك »؛ محمدباقر محمودی، نهج السعادة، همان، ج 1، ص 41؛ شیخ مفید، الجمل، همان، ص 420.
2- «ان عليا علیه السلام انما من عليهم كما من رسول الله علي اهل مکه» شیخ حر عاملی، همان، ج 11، ص 58.
3- شیخ حر عاملی، همان، ج 11، ص 58.
4- اشاره به فتح مکه و بخشیده شدن قریش توسط رسول خدا صلی الله علیه وآله.
5- ر.ک: «ولا تاخذوا شينا من أموالهم الا ما وجدتم في عسكرهم».طبری، دستور حضرت على علیه السلام قبل از جنگ با اهل صفّين؛ تجارب الأمم، ج 1، ص 518؛ الفتوح آمده: «لا تاخذوا من أموالهم شینا الا ما اصبتموه في عسكرهم» ابن اعثم کوفی، همان، ج 3، ص 32؛ شبیه همین عبارات در وقعة صفين، همان، ص 204؛ شیخ مفید، الجمل، همان، ص 405.

عقیده ی شما در مورد اسیر گرفتن زن و فرزندان اینان چیست؟ فرمود: هیچ راهی بر آن نیست. ما فقط با کسانی که با ما جنگ کرده اند، جنگ کردیم. کسی دیگر از یارانش گفت: باید از زنان و فرزندان ایشان و اموال آن ها هم میان ما تقسیم کنی و گرنه به چه دلیل ریختن خون ایشان حلال باشد.؟(1) حضرت فرمود: بر این زنان و فرزندان هیچ راهی نیست، چرا که آنان مسلمانند و در سرزمین مسلمانانند. ما فقط کسانی را که با ما جنگ کرده اند و کسانی که بر ما ستم کرده اند کشته ایم(2). حضرت علی علیه السلام اموال مردم را در بصره به آنها باز می گرداند. شخصی به آن حضرت عرض کرد: یا امیر المومنین! غنایم و اسيران را بین ما قسمت کن! وقتی سخت گیری در این خصوص بر علی علیه السلام زیاد شد، حضرت فرمود: «ایُّكم ياخُذُ ام المؤمنين في سهمه؟» چه کسی عایشه را به عنوان سهم غنیمتش می گیرد؟! پس ساکت شدند و پذیرفتند.(3)

دینوری می نویسد:

یاران على علیه السلام در اردوگاه آنان (اهل جمل) بر سیم و زر و کالاهای دیگر می گذشتند و بر نمی داشتند و فقط سلاح و مرکبی را که در جنگ به کار برده بودند، تصرف می کردند. یکی از یاران على علیه السلام به او گفت: ای امیر المومنین چگونه کشتن ایشان

ص: 192


1- و این خود یکی از سؤالات و شبهاتی است که در خصوص سیره نظامی امام علی علیه السلام، مطرح شده است. آن حضرت بعد از جنگ جمل دستور داده بود: «لا تتبعوا موليا ولا تجهزوا على جريح ولا تنتهبوا مالا و من القي سلاحه فهو آمن و من غلق با به فهو آمن». فراری را نکشید و مجروحی را به قتل نرسانید، مالی را غارت نکنید، هرکه اسلحه اش را بیندازد، در امان است، هر کس در خانه اش را ببند، در امان است. ابوحنیفه دینوری، همان، ص 187.
2- شیخ مفید، الجمل، همان، ص 243.
3- شیخ حر عاملی، همان، ج 11، ص 501؛ ابن قتیبه دینوری، همان، ص 176.

برای ما رو است ولی اموال و اسیر گرفتن آنان بر ما ناروا و حرام است؟! حضرت فرمود یکتا پرستان را نمی توان به اسارت گرفت، و اموال ایشان را نمی توان به غنیمت برد. فقط آن چه در جنگ به کار برده اند می توان تصرف کرد، آن چه را که نمی دانید رها کنید و به آن چه فرمان داده می شوید عمل کنید (1).

شکی نیست که اصحاب جمل و صفین و نهروان، مصداق بارز «اهل بغی»شمرده می شوند. دستور قرآن کریم در خصوص اهل بغی، قتال با ایشان است .

« فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّىٰ تَفِيءَ إِلَىٰ أَمْرِ اللَّهِ ۚ »(2)بنابراین قتال با آن ها دستور قرآنی است که حضرت به آن دستور، عمل کرده است. اما این که علی علیه السلام معتقد است، تصرّف اموال ایشان (به جز اموالی که در جنگ از آنها استفاده شده) حرام است؛ نشان می دهد که آن حضرت به شدت پایبند به اصول و اعتقادات اسلامی است و هرگز حاضر نیست ذرّه ای ستم نسبت به دیگران، هرچند دشمن باشند، روا دارد.

شبهه کشتن اسرا در جنگ صفین

در خصوص اهل جمل، اختلافی وجود ندارد که اسرای ایشان، آزاد می شدند و مجروحان و فراریان آن ها کشته نمی شدند. امّا در مورد اهل صفین اختلاف وجود دارد، در برخی از منابع تاریخی به آزادسازی آن ها اشاره شده اما در مقابل، روایاتی در کتب حدیثی وجود دارد که اشاره به کشته شدن آنان

ص: 193


1- «كيف حل لنا قتالهم و لم يحل لنا سبيهم و اموالهم؟ فقال علي رضي الله عنه ليس علي الموحدين سبي ولا يغنم من أموالهم الا ما قا تلو به و عليه...». ابوحنیفه دینوری، همان، ص 188؛ محمدباقر محمودی، نهج السعادة، همان، ج 1، ص 315.
2- حجرات 9.

دارد. ما در این قسمت، روایات تاریخی که اشاره دارد اسیران جنگ صفین آزاد می شدند، را ذکر می کنیم و ذیل عنوان «برخورد با فراریان»، روایاتی که کشته شدن اسیران و فراریان و مجروحان جنگ را بیان می کند، را ذکر می کنیم.

«یزیدبن بلال» می گوید:

به همراه على علیه السلام در صفین حضور داشتم وقتی اسیری را نزد او می آوردند، می فرمود تو را به زجر نمی کشم. به درستی از خداوند جهانیان می ترسم. سپس سلاح وی را

می گرفت و او را سوگند می داد که دیگر پیکار نکند و او را آزاد می ساخت(1).

در برخی از منابع آمده است:

على علیه السلام در جنگ صفین اسیرانی را گرفتار کرد ولی همگی آنها را آزاد فرمود، و نزد معاویه بازگشتند. عمرو عاص پیش از این، درباره ی اسیرانی که به اسارت معاویه در آمده بودند گفته بود: ایشان را بکش. ولی وقتی معلوم شد که علی علیه السلام با اسیران ایشان چه رفتاری نمود، معاویه به عمرو عاص گفت: اگر در باره ی این اسیران گوش به تو دهم، به کار زشت و ناشایستی دست زده ام. آیا نمی بینی که او اسیران ما را آزاد کرده است؟ از این رو معاویه نیز دستور آزادی تمام کسانی را که از سپاه علی علیه السلام به اسارت گرفته بود، صادر کرد(2).

ص: 194


1- «و قد كان علي علیه السلام اذا اخذ اسيرا من اهل الشام خلي سبيله، الا أن يكون قد قتل أصحابه احد فيقتله به، فاذا خلي سبيله فان عاد الثانية قتل و لم يخل سبيله». میرزا حسین نوری، مستدرک الوسائل، همان، ج 11، ص 50؛ محمدباقر مجلسی، همان، ج 97، ص39؛ المتقي الهندى، همان، ج 11، ص 345؛ در برخی از روایات نیز آمده است که حضرت علی علیه السلام چارپایان و سلاح اسیران را می گرفت و از آن ها پیمان می گرفت که باز نگردند سپس آن ها را آزاد می کرد. همان، ص 345.
2- نصر بن مزاحم منقری، همان، ص 718 - 719؛ محمدبن جریر طبری، همان، ج 6، ص 2572؛ عزالدين ابن اثیر، الکامل، همان، ج 10، ص96.

ابن اثیر می نویسد:

حضرت علی علیه السلام در جنگ صفین دست به ابتکاراتی زد که دوست و دشمن را شیفته ی خود ساخت. یکی از آن ها، آزاد کردن اسیران شامی بود که معاویه نیز ناچار شد،

اسرای کوفی را باز گرداند.(1)

نصر بن مزاحم در خصوص رفتار على علیه السلام با اسرای شامی در جنگ صفین می نویسد:

علی علیه السلام چون از سپاه، شام اسیری می گرفت او را آزاد می کرد مگر این که آن اسیر یکی از یاران وی را کشته بود که در این صورت وی را به قصاص می کشت. اما اسیری را که آزاد کرده بود و او دیگر بار به معاویه پیوسته بود و مجدداً به میدان آمده بود و

گرفتار شده بود آزاد نمی کرد و می کشت.(2)

با توجه به مطلب اخیر به نظر می رسد اختلافی که در مورد اسرای جنگ صفین وجود دارد، این گونه قابل حل باشد که اگر اسیر، اولین مرتبه است که اسیر می شود و کسی را هم نکشته است، آزاد می شد و از او تعهدی مبنی بر عدم شرکت مجددش در جنگ گرفته می شد، ولی اگر دفعه دومی بود که اسیر می شد و یا کسی را به قتل رسانده بود، به قتل می رسید.

3.برخورد با مجروحين

در سیره ی نظامی حضرت على علیه السلام به مجروحین چه از نیروهای خودی باشند چه از نیروهای دشمن، توجه خاصی شده است. حضرت همواره یاران

ص: 195


1- عز الدين ابن اثیر، الکامل، همان، ج 3، ص 312.
2- نصر بن مزاحم منقری، همان، ص 719.

خویش را سفارش می کرد که هرگز مجروحی را به قتل نرسانند.(1)در این رابطه در بخش «توصیه های حضرت، قبل از جنگ» مطالبی ذکر شد.

حضرت علی علیه السلام سفارش می کرد در حد امکان به یاری مجروحان بشتابند.

امام زین العابدین علیه السلام می فرماید:

بر «مروان بن حکم»وارد شدم، گفت: کسی را بزرگوارتر از پدرت (علی) به هنگام پیروزی ندیدم. در جنگ جمل بر ما مسلط گشت و منادی اش نداد داد، فراری را نکشید و بر زخمی یورش مبرید.(2)

حضرت على علیه السلام فرمود: هرگاه دیدید از برادران شما کسی در جنگ، زخمی شده یا وامانده و یا مورد طمع دشمن واقع شده، با جان و دل به او نیرو و روحیه بدهید و به یاریش بشتابید.(3)حضرت على علیه السلام در جهت توجه به مجروحان و امداد رسانی به آن ها می فرماید: ... از همراه داشتن دارو شرم نکنید برای احتیاط از شر دشمن دارو و دوا به همراه داشته باشید. (4)

در مورد مجروحین خوارج، که چهل نفر بودند امام دستور دادند آن ها را به کوفه ببرند و معالجه و مداوا نمایند.(5)

ص: 196


1- «و كان علي لا يجهز علي جرحي».على علیه السلام زخمیان را تمام کش نمی کرد. ر.ک: نصر بن مزاحم منقری، همان، ص 719.
2- احمدبن یحیی بلاذری، همان، ج3، ص57.
3- «اذا رايتم من اخوانكم المجروح في الحرب او من قد نكل او طمع عدوكم فيه فقووه بانفسكم».ابن شعبه حرانی، همان، ص107؛ با عباراتی مشابه در شیخ صدوق، الخصال، ص617؛ میرزاحسین نوری، همان، ج 11ص 118؛ محمدباقر محمودی، نهج السعادة، همان ج8، ص348؛ شیخ حر عاملی، همان، ج 11، ص 73.
4- «ثلاثة لا يستحي من الختم عليها، المال لنفي التهمه والجوهر لنفاسته و الدواء للاحتياط من العدو» ابن ابی الحدید، همان، ج 2، ص 289.
5- عزالدّين ابن اثیر، الکامل، همان، ج 10، ص 8

4.برخورد با فراریان

امیر المؤمنین علیه السلام فرار از جنگ را ننگ و عار و گناه می دانست. لذا همواره به یاران خویش سفارش می کرد که از معرکهی جنگ فرار نکنند. در جنگ صفین حضرت فرمود:

از فرار بپرهیزید که ننگ آیندگان و آتش روز حساب است(1).

در روایتی دیگر فرمود: بدانید که فرار از میدان جنگ، مایه ی زوال عزّت، محرومیت از غنیمت، ذلّت در زندگی و مرگ و ننگ دنیا و آخرت است.(2)

در قرآن کریم خداوند متعال ثبات قدم در برابر دشمن را از لوازم ایمان شمرده است، می فرماید: ای کسانی که ایمان آورده اید! هنگامی که (در میدان نبرد) با گروهی رو به رو می شوید، ثابت قدم باشید! و خدا را فراوان یاد کنید.(3)

دستور على علیه السلام در خصوص فراریان دشمن این بود که هرگز آن ها را تعقیب نکنند، و به قتل برسانند. در منابع آمده است: در جنگ جمل دستور امیر المؤمنین این بود که فراری را نکشند و زخمی را خلاص نکنند و به تعقیب مخالف نروند.(4)طبری به نقل از «محمد بن راشد» از پدرش نقل کرده که روش على علیه السلام این بود که فراری را نکشد. (5)

ص: 197


1- علی بن حسین مسعودی، مروّج الذهب، همان، ج 1، ص 737؛ نصر بن مزاحم منقری، همان، ص 350.
2- محمد بن جریر طبری، همان، ج6، ص2536.
3- «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا لَقيتُم فِئَةً فَاثبُتُوا وَاذكرُوا اللهَ كَثِيراً...» انفال /45.
4- محمد بن جریر طبری، همان، ج 6، ص 2433؛ مسعودی، مروّج الذهب، همان ج1، ص719؛ عبدالرحمن بن خلدون، همان، ج 1، ص 606.
5- ر.ک: محمد بن جریر طبری، همان، ص 2474.

ابن اعثم کوفی می نویسد:

بعد از آن که شتر عایشه پی شد و سپاه بصره شکست خوردند و پا به فرار گذاشتند،

على علیه السلام اصحاب خود را بانگ زد و فرمود: «فراریان را دنبال نکنید».!(1) در جنگ جمل، پس از شکست نیروهای بصری، حضرت علی علیه السلام در هشداری که به مردم بصره داده است، به نحوه ی برخورد خویش با فراریان اشاره کرده است؛ آن حضرت می فرماید: جرم شما را عفو کردم (2)و شمشیر از فراریان برداشتم و استقبال کنندگان را پذیرفتم.(3)

برخی از علما، معتقدند بین مجروحین و فراریان و اسیران جنگ جمل و صفین باید تفاوت گذاشت. در جنگ جمل، دستور على علیه السلام این بود که مجروحین به قتل نرسند، فراریان کشته نشوند و اسیران هم به قتل برسند. اما در صفین این گونه نبود؛ شیخ حرّعاملی در کتاب «وسائل الشيعه» در بابی با عنوان «أنّ من كان له فئة مِن اهل البغي، وجب أن يتبع مدبرهم و يجهز علي جريحهم و يقتل اسیر هم و من لم يكن له فئة لم يفعل ذلك بهم»؛(4) چهار حدیث در این مورد نقل می کند که به برخی از آنها اشاره می شود:

الف): «حفص بن غیاث» نقل می کند که از امام صادق علیه السلام، در مورد دو گروه از

ص: 198


1- ابن اعثم کوفی، همان، ص 1010.
2- شیخ مفید، الجمل، همان، ص 408
3- نهج البلاغه، همان، نامه 29.
4- باب کسانی که از اهل بغی گروهی دارند (که به آن می پیوندند) واجب است فراری آن ها تعقيب شود، مجروح آن ها کشته شود و اسیر آن ها به قتل برسد و کسانی که گروهی ندارند (که به آن بپیوندند) این برخوردها با آن ها انجام نمی شودر.ک: شیخ حر عاملی، همان، ج 11، ص 54؛ میرزاحسین نوری، همان، ج 11، ص 51.

مؤمنین سؤال کردم که یکی از آنها «باغيه» است و دیگری «عادله»...حضرت فرمود: برای اهل عدل جایز نیست که فراری را تعقیب کنند و یا اسیری را بکشند و مجروحی را به قتل برسانند (سپس حضرت ادامه داد) و البته این در صورتی است که از اهل بغی احدی باقی نمانده باشد، و گروهی وجود نداشته باشد که این ها به آن گروه بپیوندند. اما اگر گروهی باشد که اهل بغی به آن گروه می پیوندند، در این صورت اسیرشان هم کشته می شود و فراری ایشان تعقیب می شود و مجروح ایشان به قتل می رسد».(1)

ب): «حسن بن علی بن شعبه» در تحف العقول از ابی الحسن الثالث علیه السلام نقل می - کند که آن حضرت در جواب مسائل «یحیی بن اکثم» فرمود: امّا این که گفتی على علیه السلام اهل صفین (چه کسانی که به جنگ می آمدند و چه کسانی که فرار می کردند) را به قتل می رساند و مجروحان آنها را می کشد؛ اما روز جمل، فراری را تعقیب نمی کرد و مجروحی را نمی کشت و هر کس سلاحش را می انداخت، در امان بود و هر کس به خانه اش وارد می شد در امان بود، به این علّت بود که اهل جمل، امام آن ها کشته شده بود و گروهی نداشتند که به او بپیوندند و مردم به خانه های خودشان بر می گشتند در حالی که محارب و مخالف نبودند... اما اهل صفین به گروه آماده و رهبری می پیوستند که برای آن ها سلاح، نیزه، شمشیر و زره آماده می کرد و مجروحان آن ها را مداوا می کرد و با تجهیز آنها مجدّداً آن ها را به میدان جنگ می فرستاد بنابر این به این علّت،

ص: 199


1- محمد بن یعقوب کلینی، همان، ج 5، ص 32. ر.ک: شیخ حر عاملی، همان، ج 11، ص 54 و 55.

حکم این دو گروه، مساوی نبود.(1)

ج): از عبدالله بن شریک از پدرش نقل شده است که وقتی مردم در جنگ جمل شکست خوردند، على علیه السلام فرمود: فراری را نکشید و مجروحی را به قتل نرسانید و کسی که در خانه اش را ببندد در امان است. وقتی جنگ صفین پیش آمد فراری و غیر فراری را به قتل می رساند و مجروحان کشته می شدند.

«ابان بن تغلب» به «عبدالله بن شریک» گفت: این دو سیره مختلف است. او گفت: اهل جمل، طلحه و زبیر را به قتل رساندند، ولی معاویه زنده بود و رهبر آنها (فراریان و مجروحانی که خوب می شدند و به او می پیوستند) بود(2).

این برداشت، مؤيّد سيره ی علی علیه السلام و نوع رفتار آن حضرت می باشد به گونه ای که یکی از شیعیان ایشان این گونه برداشت کرده است که علّت تفاوت دو نوع رفتار، تفاوت در ماهیت دو گروه بوده است. همین استدلال را برخی از علمای شیعه، در جواب کسانی که این سؤال را پرسیده اند، مطرح کرده اند.(3)

5.برخورد با کشته های جنگ

با توجه به این که نیروهای مقابل حضرت على علیه السلام در جنگ های حمل و صفین و نهروان مسلمان بودند، لذا حضرت هتک حرمت آن ها را جایز

ص: 200


1- شیخ حر عاملی، همان، ج 11، ص 56.
2- شیخ حر عاملی، ج 11، ص 55؛ محمدحسن جواهری، همان، ج21، ص 330؛ محمدبن یعقوب کلینی، همان، ج 5، ص 33؛ شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، همان، ج 6، ص 155.
3- شیخ مفید، الاختصاص، همان، ص 95؛ همو، الامالی، همان، ص 25؛ ابن شهر آشوب مازندرانی، همان، ج3، ص 509؛ محمدباقر مجلسی، همان، ج 10، ص 390.

نمی دانست. ایشان هم بر کشته های خودی و هم بر کشته های دشمن، نماز می گذارد و امان می داد آن ها را دفن کنند؛ به یاران خویش سفارش می کرد که عورت ها و بدن های کشته گان را آشکار نسازید، آنها را مثله نکنید و هتک حرمت ننمائید...(1)

منابع می نویسند:

على علیه السلام بر کشته گان جنگ از کوفی و بصری نماز خواند و هم بر کشته گان قریش از موافق و مخالف از مردم مدینه و مکه، نماز خواند و همه را در گوری بزرگ به خاک سپرد(2).

حضرت علی علیه السلام علاوه بر دفن کشته های خودی، افرادی را مأمور کرد که به دفن کشته های اهل بصره بپردازند.(3)

در جنگ جمل، على علیه السلام سه روز در خارج شهر بصره اقامت کرد و به مردم بصره اجازه داد که مقتولین خود را دفن کنند. مردم هم کشته های خود را دفن کردند.(4)در جنگ صفین نیز با توجه به طولانی بودن مدت جنگ و درگیری های متعددی که در طول این مدت انجام شد، معمولاً پس از هر درگیری، حضرت دستور می داد کشته گان را جمع آوری کرده و به خاک بسپارند.

ص: 201


1- شیخ مفید، الجمل، همان، ص 403 علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب، همان، ج 1، ص 719؛ عبدالرحمن بن خلدون، همان، ج 1، ص 619.
2- محمد بن جریر طبری، همان، ج 6، ص 2470؛ على علیه السلام بر کشتگان سپاه عایشه نماز گزارد. عزالدّین ابن اثیر، الکامل، همان، ج 10، ص6؛ ابن مسکویه، همان، ج 1، ص 475.
3- ر.ک: محمد بن جریر طبری، همان ج 6، ص 2470؛ عز الدّين ابن اثیر، الکامل، همان، ج 10، ص6.
4- ر.ک: عزالدّين ابن اثیر، همان، ج 10، ص 5.

6.غنایم جنگ

در جنگ های زمان حکومت على علیه السلام غنایم فقط سلاح و ابزارهای جنگی بکار گرفته در میدان نبرد بود. حضرت علی علیه السلام، اسیر گرفتن زن و فرزندان شرکت کنندگان در این جنگ ها را، صحیح نمی دانست؛ لذا پس از جنگ جمل فرمود:

ما فقط کسانی را که با ما جنگ کرده اند و بر ما ستم کرده اند، کشته ایم. ولی اموال ایشان، میراث کسانی است که مستحق دریافت آنند و ارحام و خویشاوندان ایشان مستحق آن هستند(1).

ابن قتیبه در خصوص اموال خوارج، پس از جنگ نهروان، می نویسد:

علی علیه السلام سلاح و چار پایان آنان را در میان سپاهیان خود تقسیم کرد. اما کالا و بندگان و کنیزانی را که آنان به همراه داشتند، به کوفه آورد و به صاحبان اصلی باز گرداند.(2)

ابن ابی الحدید نیز می نویسد:

حضرت على علیه السلام فرمود: آن چه اصحاب جمل در لشکر گاه خویش بر ضد شما به کار گرفتند، غنیمت است و برای شماست. اما هر چه را در خانه ها پنهان ساخته اند و درها برویش بسته شده، از آن صاحبانش است و برای شما بهره ای نیست و چون بر او بسیار اصرار ورزیدند فرمود: عایشه را قرعه زنید تا به نام هر کس در آمد به وی دهم. گفتند: ای امیر مومنان از خداوند طلب آمرزش می کنیم. پس دست برداشتند.(3)

ص: 202


1- «انما قاتلنا من حاربنا و بغي علينا و اما اموالهم، فهي میراث لمستحقيها من ارحامهم» شیخ مفید، الجمل، همان، ص 405؛ محمدهادی يوسفی غروی، همان، ج 4، ص 628.
2- ابن قتیبه دینوری، همان، ص176.
3- ابن ابی الحدید، همان، ج 1، ص 250؛ شیخ حرّ عاملی، همان، ج 11، ص 501.

7.قدردانی از رزمندگان

تشکر از مجاهدان و رزمندگان و تمجید و تعریف از آن ها و برطرف ساختن نیازهای مادی و معنوی آن ها، از جمله مسائلی است که حضرت علی علیه السلام همواره پس از جنگ های خویش به آن توجه داشت. آن حضرت پس از پیروزی بر شورشیان بصره، در نامه ای خطاب به کوفیان نوشت:

خدا شما مردم کوفه را از سوی اهل بیت پیامبر صلی الله علیه وآله پاداش نیکو دهد! بهترین پاداشی که به بندگان فرمان بردار و سپاس گزاران نعمتش عطا می فرماید؛ زیرا شما دعوت ما را شنیدید و اطاعت کردید و به جنگ فرا خوانده شدید و بسیج گشتید.(1)

حضرت على علیه السلام پس از غلبه بر اهل بصره وارد این شهر شد. اهل بصره با وی بیعت کردند؛ سپس حضرت به وضع بیت المال رسیدگی کرد. مبلغی که در بیت المال بود در میان اتباع خود که در جنگ شرکت کرده بودند تقسیم کرد؛ به هر یک از آنها «پانصد درهم» رسید.(2)این مبلغ علاوه بر مقرری دائمی بود که حضرت به لشکریان خویش پرداخت می کرد.

ابن اثیر می نویسد:

حضرت على علیه السلام به یاران خویش فرمود: اگر خداوند شما را در جنگ شام پیروز

ص: 203


1- نهج البلاغه، همان، نامه 2، ص 481.
2- ر.ک: محمد بن جریر طبری، همان، ج 6، ص 2474؛ عز الدين ابن اثیر، همان، ج 10، ص11؛ مسعودی، می نویسد: علی با جماعتی از مهاجر و انصار وارد بیت المال بصره شد و طلا و نقره ای را که در آن جا بود دید و گفت:... این مال را پانصد درهم، پانصد درهم، میان یاران من و همه کسانی که همراه بوده اند تقسیم کنید. چنین کردند و یک درهم کم نیامد. شمار مردان 12 هزار نفر بود». علی بن حسین مسعودی، مروّج الذهب، همان، ج 1، ص 728.

کند، علاوه بر حقوق دائمی خود، همین مبلغ (پانصد درهم) را دریافت خواهید کرد(1).

این مطلب نشان دهنده ی این است که:

اولاً: حضرت برای نیروهایش مقرری دائمی در نظر گرفته بوده است.

ثانياً: به منظور سپاس گزاری از آن ها پس از پیروزی مبالغی را در اختیار آن ها قرار می داده است.

8.تهدید دشمن

حضرت على علیه السلام به منظور جلوگیری از شورش مجدد و اقدامات نابخردانه دشمن و انصراف آنها از مخالفت و دشمنی با ایشان، در برخی از موارد از حربهی «تهدید» استفاده می کرد.

بلاذری می نویسد:

على علیه السلام پس از پیروزی بر مردم بصره به آن ها گفت: ای مردم بصره از شما گذشتم بر حذر باشید از فتنه! به راستی شما نخستین مردمانی بودید که بیعت را شکستید و

وحدت را بر هم زدید. برای بخشش گناهتان توبه کنید.(2)

در جنگ جمل پس از آن که حضرت علی علیه السلام اعلان عفو عمومی داد و جان و مال مردم را حفظ کرد؛ به مردم بصره چنین نوشت:

ص: 204


1- محمدبن جریر طبری، همان، ج 6، ص 2474؛ عزالدّين ابن اثیر، الکامل، همان، ج 10، ص 11. «به شاميان خبر رسیده بود که علی علیه السلام به مردم وعده داده که اگر شام گشوده شود بر آنان گندم و طلا بخش کند و نیز به هریک پانصد (پاره سیم یا زر) همان گونه که در بصره بخشیده بود، بدهد» . نصر بن مزاحم منقری، همان، ص 230.
2- «و قد عفوت عنكم، فایاکم و الفتنه، فانکم اول من نكث البيعه و شق عصا الامه، فارجعوا عن الحوبه و اخلصوا فيما بينكم و بين الله بالتوبه»؛ احمدبن یحیی بلاذری، همان، ج 3، ص 58؛ شیخ مفید، الجمال، همان، ص408.

«ای مردم بصره! شما همه با من دشمنی کردید و استحقاق هر گونه عقوبتی را دارید! من از گناهکاران شما گذشت کردم، و فراریان را تعقیب نکردم، کسانی که آمدند و از کرده ی خود اظهار ندامت کردند، آن ها را بخشیدم و بار دیگر از شما بیعت گرفتم، اگر به بیعت من وفا کنید و نصيحت مرا قبول نموده و از من اطاعت کنید، در میان شما به کتاب خدا و سنت عمل خواهم کرد...اکنون اگر هواهای نفسانی، شما را از جاده حق منحرف کند و نادانی، شما را وادار کند که با من بجنگید و بر خلاف من عمل نمائید من هم اسبان راهوار خود را آماده کرده ام و پا در رکاب آماده ام تا شما را سرکوب کنم، به خداوند اگر کاری کنید که من از روی ناچاری به طرف شما بیایم، چنان بلائی بر سر شما خواهد آمد که از جنگ جمل هم سخت تر خواهد بود. من امیدوارم که انشاء الله شما کاری نکنید، تا مسایلی پیش آید و موجب ناراحتی شما گردد، این نامه را برای شما فرستادم تا حجت و برهانی باشد، و شما از عواقب کارهائی که در پیش دارید، مطلع باشید، اینک اگر شما نصیحت های مرا قبول نکنید و به فساد مشغول شوید و با فرستاده ی من عناد بورزید، خود به طرفتان خواهم آمد!(1)

در برخی از منابع آمده است على علیه السلام برای آنها نوشت:

اگر هم اکنون کارهای ناروا و اندیشه های نابخردانه، شما را به مخالفت و دشمنی با من بکشاند، سپاه من آماده و پا در رکابند؛ و اگر مرا به حرکت دوباره مجبور کنید حمله ای بر شما روا دارم که جنگ جمل در برابر آن، بسیار کوچک باشد.(2)

9.روشنگری

حضرت علی علیه السلام همواره سعی داشت با پاسخ دادن به ابهامات و سؤالات نیروهای خویش، شک، ابهام و دودلی را از آن ها بزداید. لذا با جواب های کاملاً

ص: 205


1- ابراهيم بن محمد ثقفی کوفی، همان، ص 222.
2- «لئن الجاتموني الي المسير اليكم لاوقعن بكم وقعة لا يكون يوم الجمل اليها ان تعلقة لاعق» نهج البلاغه، همان، نامه 29؛ ابن ابی الحدید، همان، ج 4، ص 50.

منطقی و روشن، آنان را توجیه می کرد. در میان بحث های گذشته، به بخشی از این روشن گریها اشاره شد. در اینجا با تفصیل بیشتری به این مسئله پرداخته می شود.

در جنگ جمل بعد از این که حضرت على علیه السلام وارد کوفه شد؛ خطبه ای خواند، آن گاه فردی به نام «ابو بردة بن عوف ازدي» برخاست و گفت: ای امیر المؤمنین! آیا کشته گان پیرامون عایشه و طلحه و زبیر را دیدی؟! آنان به چه سبب کشته شدند؟! حضرت فرمود: آنان شیعیان و کارمندان مرا کشتند و بر سر عده ای از مسلمانان که خواستار وفاداری پیمان بودند ریختند و آنها را کشتند. من از آنان خواستم که قاتلان برادرانم را به من بسپارند تا به قصاص، آنها را بکشم که قرآن خداوند، داور میان ما و آنان است؛ ولی امتناع کردند و در حالی که تعهد بیعت مرا در گردن داشتند به جنگ من برخاستند و خون شیعیان مرا ریختند. پس من هم با آنان جنگیدم. آیا تو از این بابت (هنوز) در شکی؟! گفت در شک بودم اما اینک حقیقت را فهمیدم و خطای آن گروه بر من آشکار شد به راستی تو هدایت شده ی درست کرداری!. (1)

ص: 206


1- «فَقَامَ إِلَيْهِ أَبُو بُرْدَةَ بْنُ عوْفٍ الأَزدِيُّ وَ كَانَ عُثمَانِيّاً تَخَلَّفَ عَنْهُ يَومَ اَلْجَمَلِ وَ حَضَرَ مَعَهُ صَقِين عَلَيَّ ضَعْفَ نِيَّةٍ فِي نُصْرَتِهِ فَقَالَ يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ أَ رَأَيْتَ القتلي حَوْلَ عَائِشَةَ وَ طَلْحَةَ وَ اَلزُّبَيْرُ بِمَ قُتِلُوا فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ قُتِلُوا بِمَا قَتَلُوا شِيعَتِي وَ عُمَّالِي وَ يقتلهم أَخَا رَبِيعَةَ اَلْعَبْدِيَّ رَحِمَهُ اَللَّهُ فِي عِصَابَةٍ مِنَ الْمُسْلِمِينَ قَالُوا لاَ نَنْكُثُ اَلْبَيْعَةَ كَمَا نَكَثْتُمْ وَ لاَ نَغْدِرُ كَمَا غَدَرْتُمْ فَوَثَبُوا عَلَيْهِمْ فَقَتَلُوهُمْ ظُلْماً وَ عُدْوَاناً فَسَأَلْتُهُمْ أَنْ يَدْفَعُوا إِلَى قَتَلَةِ إِخْوَانِي مِنْهُم لَنَقْتُلَنَّهُمْ بِهِمْ ثُمَّ كِتَابُ اَللَّهِ حَكَمٌ بَيْنِي وَبَيْنَهُمْ فَأَبَوْا عَلَيَّ وَ قَاتَلُونِي و فِي أَعْنَاقِهِمْ بَيْعَتِي وَ دِمَاء نَحْوِ أَلْفٍ مِنْ شِيعَتِي فَقَتَلْتُهُمْ بِذَلِكَ أَفِي شَكٍ أَنْتَ مِنْ ذَلِكَ فَقَالَ قَدْ كُنْتُ فِي شَكٍ فَأَمَّا الآنَ فَقَدْ عَرَفْتُ وَ اسْتَبانَ لِي خَطَأُ الْقَوْمِ وَ أَنَّكَ أَنْتَ الْمُتَّدِي الْمُصِيب» محمدباقر مجلسی، همان، ج 32، ص303؛ نصر بن مزاحم منقری، همان، ص 17 - 18؛ شیخ مفید، امالی، همان، ص 129؛ ابن ابی الحدید، همان، ج3، ص 104.

«ابن کواء» از على علیه السلام در مورد طلحه و زبیر پرسید: چرا جنگ با آنان را حلال کردی در حالی که همراه تو با رسول خدا صلی الله علیه وآله هجرت کرده بودند و در شورای عمر نیز حضور داشتند؟! على علیه السلام فرمود: در حجاز با من بیعت کردند و در عراق به مخالفت پرداختند، با آنان برای مخالفت آنان جنگیدم(1).

«خرّیت بن راشد» از اصحاب امام بود که پس از ماجرای حکمیت در مقابل امام ایستاد و به على علیه السلام گفت: به خدا سوگند دیگر دستوراتت را اطاعت نخواهم کرد و پشت سرت نماز نخواهم خواند و از تو جدا خواهم شد..

حضرت على علیه السلام فرمود: مادرت به عزایت بنشیند! اگر چنین کنی پیمان خود را شکسته ای و پروردگارت را نافرمانی نموده ای و جز به خودت، به کسی زیان نرسانده ای! به من بگو دلیل این تصمیم تو چیست؟! خریت بن راشد دلیل تصمیم خود را پذیرش حکمیّت بیان کرد. حضرت از او خواست که با هم بنشینند و درباره حکمیت با هم بحث کنند. تا شاید وی هدایت شود.

«خریّت بن راشد» با تعهد به این که فردا خواهد آمد از ایشان جدا شد، ولی باز نگشت(2).

از ابوكثير نقل شده، آن گاه که خوارج نهروان کشته شدند، با علی بن ابی طالب علیه السلام بودیم. گویا عده ای، از کشتن خوارج، اضطرابی در جان خویش احساس می کردند. علی علیه السلام فرمود:

ص: 207


1- «... ما بال طلحه والزبير؟ ولم استحللت قتالهما وقد شاركا في الهجره مع رسول الله ...قال علي (علیه السلام) با یعاني با الحجاز ثم خالفاني با العراق فقا تلتهما علي خلا فهما». ابن قتیبه دینوری، همان، ص 109.
2- ابراهيم بن محمد ثقفی کوفی، همان، ج 1، ص 332؛ محمدبن جریر طبری، همان، ج 4، ص 88

ای مردم! همانا پیامبر خدا با ما دربارهی اقوامی سخن گفت که از دین بیرون می آیند همانند تیری که از هدف بیرون رود و هرگز به آن باز نمی گردند و (فرمود) نشانی آن این است که در میان آنان مردی است سیاه با دستی ناقص که یکی از دستانش همانند پستان زن است و پیرامونش هفت موی، رسته است. پس او را بجویید که همانا من یقین دارم وی در میان ایشان است. پس به دنبال او گشتند و او را کنار رود، زیر کشته ها پیدا کرده و آوردند، آنگاه على علیه السلام تکبیر برآورد و فرمود: خدا و پیامبرش راست گفته اند. مردم نیز وقتی او را دیدند تكبير سر دادند و شادمان گشتند و آن چه احساس می کردند از ایشان رخت بربست .(1)

در نقلی دیگر آمده است:

خوارج شعار می دادند «لا حكم الا لله» على علیه السلام فرمود: این گفتار حقی است که از آن باطل قصد شده. همانا پیامبر خدا صلی الله علیه وآله مردمی را وصف فرموده که نشانه ی آن را در این گروه می بینم. یکی از آنان منفورترین مردمان نزد خداست. مردی سیاه که یکی از دستانش همانند پستان گوسفند یا برآمدگی پستان زنان است. چون علی بن ابی طالب آنان را کشت، نظر اندازید و او را بیابید. نظر انداختند و نشانی از او نیافتند. گفت: باز گردید به خدا سوگند نه من دروغ گفته ام و نه به من دروغ گفته شده. این سخن را دو سه بار گفت. سپس او را یافتند و آوردند و در مقابل على علیه السلام قرار دادند.(2)

ص: 208


1- علی بن حسین مسعودی، همان، ج 1، ص 765؛ سپس علی علیه السلام فرمود: «من داستانی را برای شما نقل کردم که خدا آن داستان را بر زبان پیغمبر خود جاری کرده بود، تا کسانی که با آنها جنگ و ستیز کرده اند، بدانند که قتل آنها از روی بصیرت و حقیقت بوده است. و ما بر حق هستیم» عزّالدين ابن اثیر، الكامل، همان، ج 10، ص 152؛ ابن حجر عسقلانی، همان، ج 2، ص 341.
2- عزالدّين ابن اثیر، همان، ج 10، ص 152؛ فضل بن شاذان نیشابوری، همان، ص 453؛ محمدباقر مجلسی، همان، ج33، ص 351؛ ابن حجر عسقلانی، فتح الباری، همان، ج 12، ص 265؛ ابن ابی الحدید، همان، ج 2، ص 276.

حضرت على علیه السلام به منظور روشن گری یاران خویش، و متوجه ساختن آن ها به فریفته شدن خوارج توسط شیطان، فرمود: ای شور بخت مردم! آن که فریبتان داد، شما را زیانکار ساخت. اصحاب حضرت پرسیدند: ای امیر المومنین چه کسی ایشان را فریفت؟ فرمود: همان شیطان گمراه کننده و نفس فرمان دهنده به بدی که آنان را فریفته ی آرزوها ساخت و راه نافرمانی را به رویشان گشود؛ به پیروزی وعده شان داد و در آتش سرنگونشان کرد .(1)

10.رعایت عهد و پیمان

حضرت علی علیه السلام تحت هیچ شرایطی و حتی در صورت از دست رفتن قدرت و حکومت، حاضر نبود که با دشمن خود، نقض پیمان کند. آن حضرت معتقد بود که اگر حاکمی حتی با دشمن خود، پیمانی ببندد یا بر اساس عهد و پیمان، چیزی را بر ذمه ی خود پذیرفت، باید به پیمان خود عمل کند و آن چه را بر ذمه ی خود دارد، ادا نماید، و به هیچ وجه خیانت و فریب در پیمان منعقد شده با دشمن روا نیست؛ زیرا خداوند تعالی از روی لطف و رحمت به بندگان، عهد و پیمان را امانی قرارداده و رعایت آن را به عهده ی همگان نهاده است؛ بنابراین در عهد و پیمان نمی توان خیانت کرد و نمی توان حیله و مکر در آن گنجاند. آن حضرت به حاكم مصر سفارش می کند:

قبل از عهد و پیمان، تمام ابعاد آن را در نظر بگیر و با تعقل و تفکر پیمان ببند که متضرّر و مغبون نشوی! ولی اگر بعد از بستن پیمان، متوجه شدی که به هر دلیل مغبون شده ای و به سبب آن مجبوری سختی و مشقت فراوانی را تحمل

ص: 209


1- نهج البلاغه، همان، حکمت، ص 323؛ ابن ابی الحدید، همان، ج19، ص 235.

کنی، باز هم حق به هم زدن پیمان را نداری و شکیبایی در دشواری ناشی از پیمان، بهتر از نقض پیمان با تمسّک به مکر و حیله است. که عذاب الهی را در پی خواهد داشت.(1)

در جنگ صفین پس از تحمیل حکّمیت بر حضرت و رو شدن حیله ی معاویه، گروهی در پی نقض پیمان بودند ولی ایشان قبول نکرد و فرمود:

وای بر شما! آیا پس از اعلام رضایت و عهد و پیمان بر گردم!؟ مگر نه این که خداوند می فرماید:«چون عهدی بستید بدان وفا کنید و هرگز سوگند و پیمان را،که مؤکد و استوار کردید، نشکنید؛ زیرا خدا را بر خود ناظر و گواه گرفته اید و خدا به هر چه می کنید آگاه است».(2).(3)

ص: 210


1- نهج البلاغه، همان، نامه 53.
2- نحل/16.
3- نصر بن مزاحم منقری، همان، ص 717.

جمع بندی و نتیجه گیری

مطالعه ی سیره ی امام علی علیه السلام، به عنوان انسانی کامل و امام اول شیعیان و هم چنین یکی از سابقین در اسلام و شخصیت های برجسته در تاریخ اسلام، در همه ی زمینه ها اهمیت بسیاری دارد. سیروی نظامی ایشان بخشی از این مطالعه ی جامع و گسترده است. با توجه به این که جنگ های دوره امام علی علیه السلام بخش زیادی از این عصر را در بر می گیرند، مطالعه و بررسی جنگ ها و توجه به شبهات و سؤالات و ابهاماتی که در خصوص عملکرد آن حضرت وجود دارد، می تواند بسیار مفید و راه گشا باشد.

آن حضرت سال 35 هجری امر حکومت را در جامعه اسلامی، برعهده گرفت و با چالش های فراوانی روبرو شد. در این دوره علاوه بر این که افرادی چون طلحه و زبیر، در صف مخالفان حضرت قرار گرفتند، شورشیانی چون معاویه و همراه او عمروعاص نیز، عَلَم مخالفت برداشتند.حضرت در دوره ی پنج ساله ی حکومت خویش با این گروه ها جنگید.علاوه بر این، در اواسط این دوره پنج ساله، گروه جاهل دیگری به نام «خوارج» به وجود آمدند که حضرت با آنها نیز مقابله کرد و با مدیریت صحیح نظامی خویش، این جنگ ها را اداره

ص: 211

کرد. جنگ جمل با پیروزی حضرت به پایان رسید و بصریان از عمل خویش پشیمان شدند. در جنگ با معاویه نیز بروز مسئله ی حکمیّت، مانع پیروزی نهایی جنگ به نفع امام شد. در همین جنگ بود که خوارج نهروان به وجود آمدند. حضرت وقتی با طغیان گری آنها مواجه شد، به جنگ با آن ها پرداخت و آنها را سرکوب کرد.

از نظر امام على علیه السلام هر چند نظامی گری لازمه حکومت است، اما حاکمیت می بایست بر آموزه های دینی و اخلاقی استوار باشد. سیروی نظامی امام علی علیه السلام در عصر حکومت در شکل مدیریت نظامی، قبل از جنگ، به هنگام جنگ و پس از آن، نمود یافته است. با توجه به این که اندیشه ی نظامی امام على علیه السلام ذیل اندیشه ی نظامی اسلام مطرح است، به همین منظور، ابتدا اندیشه ی نظامی در اسلام را مورد توجه قرار دادیم؛ در این بخش به این نتیجه رسیده ایم که در دین مبین اسلام که به عنوان آخرین و کامل ترین دین بر بشر عرضه شده است، جنگ مطلقاً بد نیست. همان گونه که مطلقاً خوب و دارای ارزش نیست. هدف جنگ و جهاد در اسلام، جلوگیری از فساد و تباهی از سیطره یافتن کفر و شرک می باشد.

در فصل دوم این پژوهش، جایگاه جنگ و جهاد در ساختار حکومت و اهداف آن از منظر امام على علیه السلام مورد بررسی قرار گرفته و به شبهاتی که در این رابطه مطرح بوده، پاسخ داد شده است. در این بررسی به این نتیجه رسیده ایم که مسائل نظامی، در ساختار حکومت از دیدگاه آن حضرت از جایگاه خاصی برخوردار است و در حقیقت نظامیان، در رأس گروه ها و عناصر سازنده ی حکومت می باشند، که با کمک آن ها می توان دشمنان دین، متجاوزان، منحرفان

ص: 212

و گمراهان را سرکوب کرد و بدین ترتیب عدالت و امنیت را در جامعه بر پا کرده و عزت و سربلندی را برای جامعه اسلامی و مسلمانان به ارمغان آورد. از منظر آن حضرت، جنگ و جهاد با ارزش، جنگ و جهادی است که در راه خدا (في سبيل الله) باشد و هدف از آن مبارزه با انحراف و گمراهی، مبارزه با متجاوزان و عاصیان و اصلاح جامعه انسانی، کسب عزت، احياء حق و برپایی عدالت باشد.

علاوه بر این در این فصل به اخلاق نظامی از دیدگاه امام على علیه السلام نیز پرداخته شده است و به این نکته رسیده ایم که آن حضرت، همواره به تمامی مسائل اخلاقی قبل از نبرد، به هنگام نبرد و پس از آن توجه داشته و به شدّت پایبند مسائل اخلاقی بود و هیچ گاه از دستورات اخلاقی اسلام، حتی به بهای پیروز شدن بر دشمن، تخطی نمی کرد. ایشان هر روشی را برای رسیدن به اهداف نظامی بکار نمی گرفت بلکه مسائل اخلاقی سر لوحه اقدامات ایشان بود. از دیدگاه امام على علیه السلام جنگ، آخرین راه کار بر ضد دشمن بود. آن حضرت تمامی شیوه های مناسب را برای جلوگیری از درگیری و جنگ به کار می برد و به روشن گری می پرداخت. اما وقتی دشمن بر جهالت خویش اصرار می ورزید و جنگ را آغاز می کرد، حضرت نیز با قاطعیت و توأم با رعایت مسائل اخلاقی، دشمن را سرکوب می کرد.

از دیدگاه امام على علیه السلام توکل بر خداوند مهم ترین اصل در جنگ بود. استفاده از شیوه های ناجوانمردانه، به هیچ وجه صحیح نبود، در سیره ی حضرت پایبندی به تعهد، رعایت می شد، مکر و فریب جایگاهی نداشت، دشنام به دشمن را صحیح نمی دانست، و تمامی جنبه های اخلاقی رعایت می شد.

ص: 213

در فصل سوم، به مدیریت نظامی امام علی علیه السلام قبل از آغاز جنگ تا لحظه ی شروع جنگ پرداخته ایم. و به این نتیجه رسیده ایم که حضرت، به کسب اطلاعات نظامی، سخت اهمیت می داد. مأمورین اطلاعاتی در مناطق مختلف، اطلاعات لازم را به حضرت منتقل می کردند. به نیروهای تحت فرمان خویش نیز سفارش می کرد که از این مسئله غافل نشوند. آن حضرت با الهام از دستورات الهی و سیره ی نبی مکّرم اسلام، همواره به اصل مشورت در امور توجه می نمود. حضرت در جنگ ها با یاران خویش در خصوص حوادث پیش آمده و اقداماتی که باید صورت بگیرد مشورت می کرد؛ و چون احتمال درگیری و برخورد با نیروهای دشمن را می داد، نیرو و تجهیزات لازم را برای حمله و جنگ با دشمن فراهم می آورد. نامه نگاری، سخنرانی و اعزام افراد به مناطق مختلف از شیوه هایی بوده که حضرت برای جمع آوری نیرو به کار می برده است.

آن حضرت به جمع آوری تسلیحات و تجهیزات جنگ، اهمیت فراوانی می داد. از نیروهای خویش در خواست می کرد خودشان سلاح و تجهیزات لازم را برای مقابله با دشمن فراهم سازند. شمشیر، مهم ترین سلاح، هم برای نیروهای سواره و هم پیاده نظام بود. در عین حال از نیزه و کمان نیز استفاده می شد.

در گفتار دوم این فصل، به هزینه های جنگ و راه های تأمین آن در سیره ی حضرت علی علیه السلام پرداخته ایم. آن حضرت برای تأمین امکانات و تدارکات جنگ های خویش علاوه بر خراج (مالیات)، کمک های مردمی را نیز در نظر داشت. علاوه بر این خود نیز از اموال شخصی خویش در این راه استفاده می کرد.

آموزش نظامی نیز در سیره حضرت مورد توجه بود. حضرت علی علیه السلام هم

ص: 214

به آموزش های انفرادی همانند نحوه شمشیر زدن، تحرک لازم در میدان جنگ، و... هم به آموزش های جمعی همانند نحوه ی حرکت به سوی دشمن، نحوه ی قرار گرفتن نیروها در برابر دشمن و ... توجه داشت.

در گفتار بعدی به نحوه حرکت دادن سپاه پرداخته ایم. و به این نتیجه رسیده ایم که حضرت در مرحله ی اول دستور می داد، تمامی نیروها در اردوگاه نظامی بیرون شهر جمع شوند. سپس آن حضرت پس از ساماندهی نیروهای دستور حرکت به طرف دشمن را صادر می کرد. توجه به مانورهای نظامی، اعزام نیروهای پشتیبان و نظم و آرایش نیروها در هنگام حرکت، از مؤلفه های مورد توجه حضرت، در این شرایط بوده است.

توجه به روشن گری، هم نسبت به نیروهای خودی و هم نسبت به نیروهای دشمن در سیره ی حضرت به طور جدی دنبال شده است.

حضرت در مورد نیروهای خودی، شرایطی را فراهم می کرد تا آنها با آگاهی از حقایق، در برابر سیل شایعات و اکاذیب دشمن، مقاوم شوند و از طرفی تلاش مضاعفی برای نیل به اهداف، از خود به نمایش گذارند. در مورد نیروهای دشمن، حضرت سعی داشت با روشن گری خویش آن ها را هدایت کند تا دست از عصیان گری و جنگ بکشند.بدون شک این روشن گریها موجبات تضعیف روحی دشمن را فراهم می کرد و در برخی موارد، آن ها به اشتباه خویش پی برده و دست از جنگ بر می داشتند یا به یاران حضرت می پیوستند. علاوه بر این، با این روشن گریها، حجت بر دشمن تمام می شد.. .

در فصل چهارم و پایانی این پژوهش به مدیریت نظامی امام على علیه السلام به هنگام جنگ و پس از جنگ پرداخته شده است. نتیجه ای که از مدیریت نظامی

ص: 215

امام على علیه السلام به هنگام جنگ می گیریم، به طور خلاصه چنین است: حضرت علی علیه السلام پس از آغاز نبرد از طرف دشمن، اجازهی جنگ را صادر می کرد و تمامی جنبه های نظامی را در نظر داشت و به خوبی میدان جنگ را مدیریت می کرد. حضرت برای غلبه بر دشمن، انواع تاکتیک ها را به کار می بست؛ به جنبه های روانی در هنگام جنگ توجه داشت و به موقع از شیوه های مؤثر بهره می برد. از جمله تاکتیک هایی که حضرت در میدان جنگ به آنها توجه داشت، می توان به «حمله به قلب سپاه دشمن»، «محاصره کامل دشمن»؛ «حمله همگانی»؛ «خدعه» و «تمرکز قوا» اشاره نمود.

و در بحث «مسائل روانی»، استفاده از شعار، تشجيع نيروها، استفاده از لباس، پرچم و استر رسول خدا صلی الله علیه وآله و ... مورد توجه حضرت بود.

در گفتار دوم این فصل به مدیریت حضرت پس از جنگ اشاره شده است. و به این نتیجه رسیده ایم که حضرت على علیه السلام معمولاً پس از جنگ هایش فرمان عفو عمومی را صادر می کرد، اسرایی که قاتل کسی نبودند، آزاد می کرد؛ به مجروحین جنگ، چه از نیروهای خودی بودند یا دشمن، رسیدگی می نمود و به یاران خویش فرمان می داد اولا مجروحان دشمن را به قتل برسانند، ثانيا به کمک تمامی مجروهان بشتابند و در صورت لزوم آن ها را به پشت جبهه منتقل کنند تا مداوا شوند.

در نحوه ی برخورد با فراریان، حضرت به یاران خویش سفارش می کرد هیچ گاه از معرکه ی جنگ فرار نکنند؛ به فراریان دشمن آسیبی نرسانند. البته مجروحان و فراریان جنگ صفین، چون دوباره به معاویه می پیوستند، کشته می شدند.

ص: 216

حضرت علی علیه السلام هم بر کشته های خودی و هم بر کشته های دشمن (چون مسلمان بودند) نماز می خواند و آن ها را دفن می کرد، حضرت هتک حرمت نیروهای دشمن را جایز نمی دانست. در جنگ های زمان حضرت على علیه السلام غنایمی به جز سلاح و ابزارهای جنگی میدان نبرد، وجود نداشت. چرا که نیروهای مقابل، در ظاهر مسلمان بودند.

تشکر از مجاهدان و رزمندگان و تمجید و تعریف از آن ها و برطرف ساختن نیازهای مادی و معنوی آنها همواره پس از جنگ های حضرت، مورد توجه ایشان بود.

حضرت علی علیه السلام به منظور جلوگیری از شورش مجدد نیروهای دشمن از حربه ی «تهدید» استفاده می کرد و به منظور زدودن شک و ابهام از نیروهای خویش به روشن گری می پرداخت و با پاسخ دادن به ابهامات و سؤالات نیروهای خویش این شک و دو دلی را برطرف می ساخت.

مدیریت نظامی امام على عليه السلام قبل از جنگ و به هنگام جنگ سبب شده است که آن حضرت در جنگ جمل و نهروان به پیروزی کامل دست یابد. در جنگ صفین نیز مدیریت حضرت، شکست نهایی دشمن را نزدیک کرد امّا حربه ی فریب کارانه ی دشمن در آخرین لحظات جنگ، سبب شد این پیروزی نهایی به دست نیاید. توجه حضرت على علیه السلام به مسائل مدیریتی و اخلاقی در تمامی مراحل جنگ های ایشان، سبب شده است، آن حضرت به عنوان الگویی کامل برای تمامی انسان های آزاده و خصوصاً مسلمانان و نظامیان مطرح باشد.

ص: 217

ص: 218

منابع و مآخذ

1. قرآن کریم

2. نهج البلاغه، ترجمه دشتی، محمّد، قم، نشر الهادی، 1379ش

3. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، تحقيق محمد ابو الفضل ابراهیم، داراحياء الكتب العربية بی جا، بی تا.

4. ابن اثیر، عزالدين، اسد الغابه في معرفة الصحابه، اسماعیلیان، تهران، بی تا

5. ابن اثیر، عزالدين، الكامل، ترجمه ی ابوالقاسم حالت و عباس خلیلی، مؤسسه ی مطبوعاتی علمی، تهران، 1371ش.

6. ابن الجوزی، ابوالفرج عبد الرحمن بن علی بن محمد، المنتظم في تاريخ الأمم و الملوک، چاپ اول، دارالکتب العلمية، بيروت، 1412ق/1992م.

7. ابن الدمشقی، محمدبن احمد، جواهر المطالب، چاپ اول، مجمع احياء الثقافة الاسلاميه، قم، 1415ق.

8. ابن العبری، تاریخ مختصر الدول، ترجمه ی عبدالمحمد آیتی، چاپ اول،

ص: 219

انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، 1377ش.

9. ابن حجر، فتح الباری، چاپ دوم، دار المعرفة، بیروت، بی تا.

10. ابن حزم، المحلي، دار الفکر، بیروت، بی تا.

11. ابن خلدون، العبر، ترجمه ی عبدالمحمد آیتی، مؤسسه ی مطالعات و تحقیقات فرهنگی، بی جا، 1363ش.

12. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ترجمه ی محمود مهدوی دامغانی، فرهنگ و اندیشه، تهران،1374ش.

13. ابن شعبه حرانی، ابو محمد، تحف العقول، انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، قم، 1404ق.

14. ابن عبد البر، الاستیعاب، چاپ اول، دار الجيل، بیروت، 1412 ق.

15. ابن عساکر، الامام علی بن ابی طالب، تحقیق شیخ محمدباقر محمودی، دار التعارف للمطبوعات، بیروت، 1395ق.

16. ابن عساکر، تاریخ مدینه ی دمشق، دار الفکر، بیروت، 1415 ق.

17. ابن کثیر، اسماعيل، البداية والنهاية، چاپ اول، دار احیاء التراث العربی،بیروت، 1408 ق.

18. ابن مسکویه، تجارب الأمم، ترجمه ی ابوالقاسم امامی، سروش، تهران،1369ش.

19. ابن منظور، لسان العرب، چاپ اول، داراحياء التراث العربی، بیروت، 1408 ق.

20. ابن هشام حمیری، السيرة النبویه، دارالمعرفة، بیروت، بی تا.

21. ابو الحسین، احمد بن فارس، معجم مقاییس اللّغة، تحقیق عبدالسلام محمد

ص: 220

هارون، چاپ دوم، مطبعه الحلبي، مصر، 1389ق.

22. احسایی، ابن ابی جمهور، عولی اللثالی، چاپ اول، سید الشهداء، قم،1406ق.

23. احمد بن حنبل، مسند احمد بن حنبل، دارصادر، بیروت، بی تا

24. احمد بن علی بن المثنی، مسند ابو یعلی الموصلی، دار المامون للتراث،بی جا، بی تا.

25. اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمة، مكتبه بنی هاشمی، تبریز، 1381ش

26.ازغندی، علیرضا و جلیل روشندل، مسائل نظامی و استراتژیک معاصر، چاپ پنجم، سمت، تهران، 1382ش.

27. اسکافی، ابوجعفر، المعيار والموازنة، تحقیق شیخ محمدباقر محمودی، بی جا، بی تا

28. اشراق، محمد کریم، تاریخ و مقررات جنگ در اسلام، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، 1360ش.

29. اصفهانی، ابوالفرج، مقاتل الطالبین، چاپ دوم، مؤسسة دار الكتاب، قم، بی تا.

30. المناوي، محمد عبدالرئوف، فيض القدير، چاپ اول، دار الكتب العلميه، بیروت، 1415ق.

31. امینی، عبد الحسين، الغدیر، دار الكتاب العربی، بیروت، 1397ق.

32. اندلسی، ابن حزم، جوامع السيرة النبوية، دار الكتب العلمیه، بیروت، بی تا.

33. بحرانی، سیدهاشم، البرهان، چاپ اول، بنیاد بعثت، تهران، 1416ق.

34. بحرانی، سیدهاشم، مدينة المعاجز الائمة الاثني عشر، چاپ اول،

ص: 221

موسسة المعارف الاسلاميه، قم، 1413 ق.

35.بحرانی، میثم بن علی، اختیار مصباح السالكين، چاپ اول، آستان قدس رضوی، مشهد، 1366ش.

36. بستانی، محمد، استراتژی نظامی امام علی علیه السلام، چاپ اول، سازمان تحقیقات خودکفایی سپاه، تهران، 1378ش.

37. بغدادی، خطیب، تاریخ بغداد، دار الكتب العلمیه، بیروت، بی تا.

38. بغدادی، صفي الدين عبد المومن، مراصد الاطلاع على اسماء الامكنة و البقاع، چاپ اول، دار الجيل، بیروت، 1412 ق.

39. بغدادی، عبدالقاهر، الفرق بين الفرق، دار الجبل، بیروت، 1408.

40. بلاذری، احمدبن یحیی، انساب الاشراف، تحقيق سهيل ذکار، ریاض زرکلی، دار الفکر، بیروت، 1417 ق.

41. بهوتی، منصور بن يونس، کشف القناع، چاپ اول، دارالکتب العلميه، بیروت، 1418 ق.

42. بیهقی، احمد بن حسین، دلائل النبوة، ترجمه ی محمود مهدوی دامغانی، چاپ اول، علمی و فرهنگی، تهران، 1361ش.

43. بیهقی، احمد بن علی بن حسین، السنن الكبرى، دار الفكر، بیروت، بی تا

44. تقي الدين، احمد بن علی، امتاع الاسماع، چاپ اول، دار الكتب العلميه، بیروت، 1420 ق.

45. تمیمی، ابوحاتم، السيرة النبويه و اخبار الخلفاء، چاپ سوم، کتب الثقافيه، بیروت، 1417 ق.

46. تمیمی آمدی، عبدالواحد، غررالحکم، ترجمه ی سیدهاشم رسولی

ص: 222

محلاتی، چاپ دوم، دفتر نشر و فرهنگ اسلامی، تهران، 1378ش.

47. ثقفی، کوفی، الغارات، ترجمه ی عزیزالله عطاردی، عطارد، بی جا،1373ش.

48. جعفری، محمد تقی، حکمت اصول سیاسی اسلام، بنیاد نهج البلاغه، تهران، 1369ش.

49. جمال الدين محمدبن عبدالله بن مالک، الفيّة ابن مالك في النحو و الصرف، دار الكتب المصرية، قاهرة، 1348ق.

50. جوهری، اسماعیل بن حماد، الصحاح، چاپ چهارم، دار العلم للملايين، بیروت، 1407 ق.

51. حرانی، ابو محمد، تحف العقول، جامعه مدرسین، قم، 1404 ق.

52. حسن بن یوسف (علامه حلی)، تحرير الاحکام، مؤسسه آل البيت، مشهد، بی تا.

53. حسن بن يوسف (علامه حلی)، تذكرة الفقها، مكتبة الرضوية، بی جا،بی تا.

54. حسن بن یوسف (علامه حلی)، قواعد الاحکام، چاپ اول، مؤسسه نشر اسلامی، قم، 1413 ق.

55. حسن بن یوسف (علامه حلی)، نهج الحق و کشف الصدق، مؤسسه دار الهجرة، قم، 1407 ق.

56. حسین بن عبدالوهاب، عيون المعجزات، الحیدریه، نجف، 1369ق.

57. حلبی شافعی، ابوالفرج، السيرة الحلبية، چاپ دوم، دارالکتب العلميه، بیروت، 1427 ق.

ص: 223

58. حلی، محقق، شرایع الاسلام، استقلال، تهران، 1409 ق.

59. حموی، یاقوت، معجم البلدان، چاپ دوم، دارصادر، بیروت، 1995 ق.

60. حمیری کلاعی، ابو الربيع، الاكتفاء بما تضمنه من مغازي رسول الله صلی الله علیه وآله و الثلاثة الخلفاء، دارالکتب العلمية، بيروت، بی تا.

61. حمیری، عبدالله، قرب الاسناد، چاپ اول، آل البيت، قم، 1413ق.

62. حمیری، محمد بن عبد المنعم، الروض المعطار في خبر الأقطار، چاپ دوم، مكتبة لبنان، بیروت، 1984 ق.

63. خزاز قمی، علی بن محمد، كفاية الاثر، بیدار، قم، 1401 ق.

64. خسروی حسینی، سید غلامرضا، ترجمه و تحقیق مفردات الفاظ قرآن، چاپ دوم، مرتضوی، تهران، 1375ش.

65. خوارزمی، موفق بن احمد، المناقب، چاپ دوم، انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، قم، 1411ق.

66. خویی، سید ابوالقاسم، منهاج الصالحين، مدينه العلم، قم، 1413 ق.

67. دمشقى الباعوني، محمد بن احمد، جواهر المطالب في مناقب الامام الجلیل علی بن ابی طالب، چاپ اول، مجمع احياء الثقاتة الاسلاميه، قم، 1415ق.

68. دمشقی، شمس الدين، محمد بن مکی (شهید اول)، الدروس، چاپ اول، ، نشر اسلامی، قم، 1414ق.

69. دهخدا، علی اکبر، لغت نامه، چاپ اول، مؤسسه ی انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، تهران، 1373ش.

ص: 224

70. دینوری، ابن قتیبه، الامامة و السياسة، ترجمه ی ناصر طباطبایی، ققنوس، تهران، 1380ش.

71. دینوری، ابوحنیفه، الأخبار الطوال، ترجمهی محمود مهدوی دامغانی، چاپ چهارم، نشرنی، تهران، 1371ش.

72. ذهبی، شمس الدين محمدبن احمد، تاریخ الاسلام، چاپ دوم، دار الكتاب العربی، بیروت، 1413 ق.

73. ذهبی، شمس الدین، سیراعلام النبلاء، مؤسسة الرسالة، بیروت، 1413 ق.

74. راغب اصفهانی، ابوالقاسم حسين بن محمد، المفردات في غريب القرآن، تحقیق محمد سیّد کیلانی، دار المعرفة، بیروت، بی تا

75. راوندی، قطب، الخرائج و الجرائح، مؤسسهى الامام المهدی، قم، بی تا.

76. رشاد، علی اکبر، دانشنامه ی امام علیه السلام، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، تهران، 1380ش.

77. زبیدی، محمدبن مرتضی، تاج العروس، مكتبة الحياة، بيروت، بی تا .

78. سجستانی، سلیمان بن داوود، مسند ابی داوود، دار الحديث، بیروت، بی تا.

79. سید مرتضی، خصائص الائمه، آستان قدس رضوی، مشهد، 1406 ق.

80 .سیوری، مقداد بن عبدالله، کنز العرفان، تحقیق سید محمد قاضی، دارالمهدی، بی جا، بی تا .

81. سیوطی، جلال الدين، الجامع الصغیر، چاپ اول، دار الفكر، بیروت، 1401 ق.

82. سیوطی، جلال الدين، فتح الباری فی شرح صحيح البخاری،

ص: 225

دار المعرفة للطباعة و النشر، بيروت، بی تا .

83. شلتوت، شیخ محمود، جنگ و صلح در اسلام، ترجمه ی شریف رحمانی، بعثت، تهران، 1354ش.

84. شمس الدین، محمد مهدی، جنگ و صلح از دیدگاه اسلام، ترجمه ی بنیاد نهج البلاغه، روشنگر، قم، 1364ش.

85. صالحي شامی، محمدبن یوسف، سبل الهدى، چاپ اول، دار الكتب العلمية، بيروت، 1414ق.

86. صنعانی، عبدالرزاق، المصنف، مجلس العلمی، بی جا، بی تا.

87. الضبي الاسدی، سیف بن عمر، الفتنه و وقعة الجمل، دار النفائس، بیروت، 1391ق.

88. طباطبایی، محمد حسین، تفسير الميزان، ترجمه ی سید محمدباقر موسوی همدانی، دفتر تبلیغات، قم، 1374ش.

89. طبرانی، سليمان بن احمد، المعجم الاوسط، دار الحرمین، بی جا، بی تا.

90. طبرانی، سليمان بن احمد، المعجم الصغير، دار الكتب العلمية، بيروت، بی تا.

91. طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، چاپ اول، مرتضی، مشهد، 1403ق.

92. طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری، چاپ سوم، اسلاميه، تهران،

1390ق.

93. طبری، احمد بن عبدالله، دخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی، مکتبه القدسی، بی جا، 1356ش.

94. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ترجمهی ابوالقاسم پاینده،

ص: 226

اساطير، تهران، 1375ش.

95. طبری، محمد بن علی، بشارة المصطفي، چاپ اول، مؤسسه النشر الاسلامی، قم، 1420 ق.

96. طریحی، فخر الدين، مجمع البحرین، چاپ سوم، مرتضوی، تهران، 1375ش.

97. طه، حسین، علی و بنوه، دار المعارف، قاهره، 1980م.

98. عاملی، جعفر مرتضی، الصحیح من سيرة النبي الأعظم، چاپ چهارم، دار الهادی، بیروت، 1415ق.

99. عاملی، شیخ حر، وسائل الشیعه، تحقیق شیخ محمد رازی، داراحياء التراث العربی، بیروت، بی تا.

100. عاملی، شیخ زين الدين بن على (شهیدثانی)، الروضة البهية في شرح اللمعة الدمشقية، چاپ اول، داوری، قم، 1410ق.

101. عباس محمود العقاد، عبقريه الامام على مكتبه العصريه، بيروت، 1286ق.

102. عبدالله بن قدامه، المغنی، دار الكتاب العربی، بیروت، بی تا.

103. عسقلانی، ابن حجر، الاصابة في تمييز الصحابه، دارالکتب العلميه، بیروت، 1415ق.

104. عسکری، سید مرتضی، احادیث امّ المومنین عایشه، بی جا، 1418 ق.

105. علی بن حسین (سید مرتضی)، تنزيه الانبياء و الائمه، رضی، قم، بی تا.

106. عمروبن ابی عاصم، کتاب السنة، المكتب الاسلامی، بیروت، بی تا .

ص: 227

107. فارسی، جلال الدین، جهاد، حدّ نهایی تکامل، جهان آرا، قم، 1345ش.

108. الفخری، محمد بن على بن طباطبا، تاريخ الفخری، ترجمه ی محمد وحید گلپایگانی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، چاپ دوم، تهران، 1360ش.

109. فراهیدی، خلیل بن احمد، العین، چاپ دوم، هجرت، قم، 1409ق.

110. فیروز آبادی، مجد الدين، قاموس المحیط، بی جا، بی تا.

111. قاضی ابن البراج، المهذب، جامعه مدرسین، قم، 1406 ق.

112. قاضی عبد الجبار، تثبیت دلائل النبوة، دار المصطفی، قاهره، بی ت.

113. قاضی نعمان، ابوحنیفه، شرح الاخبار في فضائل الائمة الاطهار،انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علميه قم، قم، بی تا .

114. قاضی نعمان، دعائم الاسلام، تحقیق آصف بن علی اصغر فیضی، دار المعارف، بی تا، 1383ق.

115. قاندان، اصغر، سیاست نظامی امام علی علیه السلام، چاپ اول، فروزان،تهران، 1375ش.

116. قرطبی، یحیی، تفسير القرطبی، مؤسسه التاريخ العربی، بیروت، 1405ق.

117. قمی، ابو القاسم بن حسن (میرزای قمی)، جامع الشتات، چاپ اول، مؤسسه ی کیهان، بی جا، 1413 ق.

118. قمی، علی بن ابراهيم بن هاشم، تفسیر القمی، چاپ سوم، جزائری، قم، 1404 ق.

ص: 228

119. قندوزی، سليمان بن ابراهيم، ينابيع المودة لذوي القربي، اسوه، بی جا،1416ق.

120. کراجکی، ابوالفتح، کنز الفوائد، مکتبه مصطفوی، قم، بی تا.

121. کراجکی، محمد بن على، معدن الجواهر، چاپ دوم، مهر استوار، قم، 1349ش.

122. کرکی، محقق، جامع المقاصد، چاپ اول، آل بیت، قم، 1408 ق.

123. کفعمی، شیخ ابراهیم، محاسبة النفس، چاپ اول، مؤسسه قائم آل محمد، قم، 1413ق.

124. کلبی، هشام بن محمد، الاصنام، چاپ دوم، نشر نو، تهران، 1374ش.

125. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تحقیق علی اکبر غفاری، دار الكتب الاسلاميه، بی جا، 1367ش.

126. الكوفي، ابن ابی شیبه، المصنف، چاپ اول، دار الفكر، بیروت، 1409 ق.

127. کوفي، احمدبن اعثم، الفتوح، ترجمه ی محمدبن احمد مستوفی هروی، انتشارات آموزش و انقلاب اسلامی، تهران، 1372ش.

128. کوفی، فرات، تفسیر فرات، مؤسسه چاپ و نشر، بی جا، 1410ق.

129. کوفی، محمد بن سليمان، مناقب الامام امير المؤمنین، چاپ اول، مجمع احياء، الثقافة الاسلامیه، بی جا 1412ق.

130. کیا، علی، اسلام دین جنگ و صلح، چاپ اول، سعید، بی جا، 1362ش.

131. لکهنوی، میر حامد حسین، عبقات الانوار، چاپ دوم، کتابخانه عمومی امام امير المؤمنین، اصفهان، 1366ش.

ص: 229

132. الليثى الواسطی، علی بن محمد، عیون الحکم، چاپ اول، دار الحديث، قم، 1376ش.

133. مازندرانی، ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، مطبعة الحيدريه، نجف، 1376ش.

134. المتقي الهندي، علاء الدین علی، کنزل العمال، مؤسسة الرساله، بیروت، بی تا .

135. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، چاپ دوم، مؤسسه ی الوفاء، بیروت، 1403ق.

136. محمد بن حسن (شیخ طوسی)، الامالی، چاپ اول، دار الثقافة، قم، 1414ق.

137. محمد بن حسن (شیخ طوسی)، التبیان، مكتب الاعلام الاسلامی، چاپ اول بی جا، 1409ق.

138. محمد بن حسن (شیخ طوسی)، الرسائل العشر، جامعه ی مدرسین، قم، 1404ق.

139. محمد بن حسن (شیخ طوسی)، تهذیب الاحکام، چاپ چهارم، دار الكتب الاسلامیه، بی جا، 1365ش.

140. محمد بن حسین (سیدرضی)، تنبيه الغافلين و تذكرة العارفين، چاپ اول، پیام حق، تهران، 1378ش.

141. محمد بن سلامه، دستور معالم الحكم، مكتبه مفيد، قم، بی تا .

142. محمد بن على (شیخ صدوق)، من لا يحضره الفقیه، چاپ دوم، نشر اسلامی، قم، 1404ق.

ص: 230

143. محمد بن على (شیخ صدوق)، الامالی، انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، قم، بی تا.

144. محمد بن على (شیخ صدوق)، الامالی، چاپ اول، مؤسسة البعثه، قم، 1417ق.

145. محمد بن على (شیخ صدوق)، الخصال، انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، قم، بی تا .

146. محمد بن على (شیخ صدوق)، ثواب العمال، چاپ دوم، منشورات الرضی، قم، 1368ش.

147. محمد بن على (شیخ صدوق)، معانی الاخبار، موسسة النشر الاسلامی، قم، بی تا.

148. محمد بن عمر، اختیار معرفة الرجال، آل البيت، قم، 1404ق.

149. محمد بن نعمان (شیخ مفید)، الاختصاص، قم، بی تا.

150. محمد بن نعمان (شیخ مفید)، الارشاد فی معرفه حجج الله على العباد، ترجمه ی سیدهاشم رسولی محلاتی، چاپ دوم، اسلامیه، تهران، بی تا .

151. محمد بن نعمان (شیخ مفید)، الارشاد، تحقيق مؤسسه ی آل البيت ،علیهم السلام دار المفيد، بی جا، بی تا.

152. محمد بن نعمان (شیخ مفید)، الجمل و النصرة لسيد العترة في حرب البصرة، چاپ سوم، بوستان کتاب، قم، 1387ش.

153. محمدی ری شهری، محمد، دانشنامهی امیر المؤمنين، ترجمه ی مهدی

مهریزی، دار الحدیث، قم، 1424ق.

ص: 231

154. محمدی ری شهری، میزان الحکمه، دار الحدیث، قم، بی تا .

155. محمودی، محمدباقر، نهج السعادة في مستدرك نهج البلاغه، النعمان النجف، نجف، 1385ش.

156. المدنی، ضامر بن شدقم، وقعة الجمل، چاپ اول، بی جا،1420ق.

157. مسعودی، علی بن حسین، مروّج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه ی ابو القاسم پاینده، چاپ اول، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، تهران،1374ش.

158. مصباح یزدی، محمد تقی، جنگ و جهاد در قرآن، چاپ اول، مرکز انتشارات مؤسسه امام خمینی رحمة الله، قم، 1382ش.

159. مصطفوی، حسن، التحقيق في كلمات قرآن الكريم، چاپ اول، وزارت ارشاد، تهران، 1416ق.

160. مطهری، مرتضی، جاذبه و دافعه علی علیه السلام، صدرا، تهران، بی تا .

161. مطهری، مرتضی، جهاد، چاپ چهاردهم، صدرا، تهران، 1384ش.

162. مطهری، مرتضی، سیری در سیرهی نبوی، چاپ سی و پنجم، صدرا، تهران، 1385ش.

163. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، صدرا، تهران، بی تا.

164. معین، محمد، فرهنگ فارسی، امیر کبیر، تهران،1364ش.

165. مغربی، قاضی نعمان، دعائم الاسلام، تحقیق آصف بن علی اصغر فیضی، دار المعارف، 1383ش. بی تا.

166. مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، ترجمهی محمدرضا شفیعی کدکنی، چاپ اول، آگه، تهران، 1371ش.

ص: 232

167. مقری فیومی، احمد بن محمد، مصباح المنیر، چاپ دوم، هجرت، قم،1414 ق.

168. مقریزی، تقی الدین احمد بن على، النزاع و التخاصم بین بنی امیه و بنی هاشم، تحقیق سید علی عاشور، بی جا، بی تا.

169. مکارم شیرازی، ناصر قواعد الفقهيه، چاپ سوم، مدرسه امام امیر المومنین، قم، 1411 ق.

170. منقری، نصر بن مزاحم، وقعة صفّين، ترجمه ی پرویز اتابکی، چاپ دوم، انتشارات آموزش و انقلاب اسلامی، تهران، 1370ش.

171. موسوعة الامام علي بن ابي طالب، دار الحدیث، قم، 1422 ق.

172. نجفی، محمد حسن، جواهر الكلام، دارالکتب الاسلاميه، بی جا،1363ش.

173. نسایی، احمد بن شعيب، السنن الکبری، چاپ اول، بیروت، دارالکتب العلميه، 1411ق.

174. نقوی، سید حامد، خلاصه ی عبقات الانوار، مؤسسة البعثه، قم، 1405ق.

175. نوری، میرزا حسین، مستدرک الوسائل، آل البيت لاحياء التراث، قم، 1408ق.

176. نویری، شهاب الدين، نهاية الأرب، ترجمهی محمود مهدوی دامغانی، امیرکبیر، تهران، 1364ش.

177. نیشابوری، فتّال، روضة الواعظين، منشورات الرضی، قم، بی تا.

178. نیشابوری، فضل بن شاذان، الايضاح، تحقیق سید جلال الدین حسینی

ص: 233

ارموی، بی جا، بی تا.

179. نیشابوری، محمدبن عبدالله الحاكم، المستدرک علی الصحیحین، دار الكتاب العربی، بیروت، بی تا.

180. نیشابوری، مسلم، صحیح مسلم، دار الفکر، بیروت، بی تا.

181. هیثمی، علی بن ابی بکر، مجمع الزوائد، دارالکتب العلمیه، بیروت، 1408ق.

182. واقدی، محمدبن عمر، المغازی، ترجمه ی محمود مهدوی دامغانی، چاپ دوم، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، 1369ش.

183. یعقوبی، ابن واضح، تاریخ یعقوبی، ترجمه ی محمد ابراهیم آیتی، چاپ نهم، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، 1382ش.

184. يوسفی غروی، محمدهادی، موسوعة التاريخ الإسلامي، چاپ اول، مجمع اندیشه اسلامی، قم، 1417ق.

مقالات

1. عظیمی شوشتری، عباسعلی، قوانین و مقررات کلی جنگ و دفاع در اسلام، فصلنامه مصباح، سال ششم، ش 22.

2. علیخانی، علی اکبر، جایگاه دشمنان و مخالفان در نگرش سیاسی امام على علیه السلام، مجله حوزه و دانشگاه، بهار 1380، ش 26.

3. کردستانی، شیخ الاسلام، جنگ در اسلام، نشریه معارف، بی تا.

4.کریمی نیا، محمد مهدی، اصالت صلح و همزیستی یا جنگ و قتال در اسلام، فصلنامه بصیرت، سال دوازدهم، ش 34.

ص: 234

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109