هجوم به خانه صدیقه طاهره علیهاالسلام از قرن اول هجری تا کنون

مشخصات کتاب

سرشناسه:مهدی، عبدالزهرا، 1350-

عنوان قراردادی:الهجوم علی بیت فاطمه علیه السلام. فارسی.

عنوان و نام پديدآور:هجوم به خانه صدیقه طاهره علیهاالسلام از قرن اول هجری تا کنون / تالیف عبدالزهراء مهدی؛ بازنوشت محمدحسن غروی.

مشخصات نشر:تهران: تک، 1428ق. = 1386.

مشخصات ظاهری:255 ص.

شابک:18500 ریال : 964-95900-0-5 ؛ 21000 ریال (چاپ چهارم)

يادداشت:پشت جلد به انگلیسی: Abd-al-Zahra Mahdi. A Review of the Documents and refereces of: Aggression...

يادداشت:چاپ قبلی: تک، 1383(522 ص.).

يادداشت:چاپ دوم.

يادداشت:چاپ چهارم: 1429م = 1387.

يادداشت:بالای عنوان: نگرشی در اسناد و مدارک.

يادداشت:عنوان روی جلد: نگرشی در اسناد و مدارک هجوم به خانه صدیقه طاهره علیهاالسلام از قرن اول هجری تا کنون(ترجمان از کتاب الهجوم علی بیت فاطمه علیهاالسلام).

یادداشت:کتابنامه: ص. [239] - 252؛ همچنین به صورت زیرنویس.

عنوان روی جلد:نگرشی در اسناد و مدارک هجوم به خانه صدیقه طاهره علیهاالسلام از قرن اول هجری تا کنون(ترجمان از کتاب الهجوم علی بیت فاطمه علیهاالسلام).

موضوع:فاطمه زهرا (سلام الله علیها)، 8؟ قبل از هجرت - 11ق.

موضوع:فاطمه زهرا (سلام الله علیها)، 8؟ قبل از هجرت - 11ق. -- احادیثفاطمه زهرا (سلام الله علیها)، 8؟ قبل از هجرت - 11ق. -- احادیث.

شناسه افزوده:غروی، محمدحسن، ویراستار

رده بندی کنگره:BP27/2/م86ھ3042 1386

رده بندی دیویی:297/973

شماره کتابشناسی ملی:2 0 8 7 6 7 4

ص: 1

اشاره

بسم الله الرحمن الرحیم

ص: 2

نگرشی در اسناد و مدارک

هجوم به خانه صدیقه طاهره

از قرن اول هجری تا کنون

تأليف

عبدالزهراء مهدي

ص: 3

،مهدی عبدالزهرا

نگرشی به اسناد و مدارک هجوم به خانه صديقة طاهره عليها السلام از قرن اول هجری تا کنون / تألیف و ترجمه عبدالزهرا مهدی؛ بازنویسی محمد حسن غروی - ویرایش 2 -

چاپ اول نشر مولود (کعبه چاپ چهارم تهران نشر تک 1387

255 ص

فهرستنویسی بر اساس اطلاعات فیپا

عنوان اصلی: الهجوم على بيت فاطمه عليها السلام

21000 ریال -0-95900-964 ISBN

کتابنامه: ص. 239 - 252؛ همچنین به صورت زیرنویس

1 فاطمه زهرا 8 قبل از هجرت - - 11 ق. 2 فاطمه زهرا ؟ قبل از هجرت - 11 .ق. --احاديث الف. غروی، محمد حسن، 1352 - . ويراستار. ب. عنوان ج. عنوان الهجوم على بیت فاطمه علیها السلام

13042 ه- 86م B27/2/

1387

کتابخانه ملی ایران

297/973

9944 - 87م

هجوم به خانه صديقة طاهره عليها السلام

عبد الزهراء مهدی

:بازنوشت محمدحسن غروی

انتشارات تک

چاپ چهارم ربیع الاول 1429

:تیراژ

5000 نسخه

مرکز پخش نشر مولود کعبه قم، تلفن 77737410؛ صندوق پستی: 1157- 37135

شابک: 5 -

ISBN: 964-95900-0-511F.101..

2100 تومان

ص: 4

قال الله تعالى :

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبِيِّ إِلَّا أَنْ يُؤذَنَ لَكُمْ)

ای مؤمنان! داخل خانه های پیامبر نشوید مگر آنکه به شما اذن داده شود.

سوره احزاب : 53

قال رسول اللّه صلّى الله عليه وآله وسلّم: أَلا إِنَّ فاطِمة بابها بابِي وَبَيْتُهَا بَيْتِي، فَمَنْ هَتَكَهُ فَقَدْ هَتَكَ حِجَابَ الله .

همانا درب خانه فاطمه درب خانه من و خانه او خانه من است، هرکس حرمت آن را پاس ندارد حجاب خدا را دریده است.

طرف : 19 ، بحار الأنوار : 477/22

ص: 5

تقدیم به تو

ای جان پیمبر

ای هستی تى حيدر

ای یاور بزرگ مظلوم

ای فریادگر غربت علی

و ای رسواگر غاصبان

این شاخه گل را بر مزار ناپیدای خود

پذیرا باش!

ص: 6

ص: 7

ص: 8

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ اَلْرَحیمْ

مقدمه

از تو میپرسم:

از تو میپرسم؛ آری از تو میپرسم پیامبرت کیست؟ او که مردم ابترش(1) خواندند و خداوند کوثرش عطا فرمود؛ کدامین یادگار از خود به جای نهاد؟ به راستی نسل ماندگار او کیست و از چه کسی پدید آمد؟ آیا جز فاطمه علیها السّلام میتواند کوثر او باشد؟

حال از تو میپرسم؛ نه! از آن وجدان نهفته و پنهان در لابلای قلبت؛ میپرسم سرگذشت یکتا یادگار پیامبرت و کوثر موعود قرآن به کجا انجامید؟ آیا خاطراتش را شنیده ای؟ آیا صفحات زندگیش را ورق زده ای؟ آیا فرجام او را یافته ای؟

شاید بتوان گفت سرگذشت دخت یگانه رسول گرامی صلی الله علیه و آله وسلّم فصل الخطاب بسیاری از گفتارها و اندیشه هاست؛ و تحلیل

ص: 9


1- ابتر : کسی که نسل و دودمانی از او به جای نمانده است.

و بررسی منصفانه این قطعه از زمان هر صاحب وجدانی را به حقیقت ناب رهنمون می شود.

مهمترین رویدادهایی که در این فاصله زمانی رخ داد عبارت است از رحلت جانگداز عزیزترین پیام آور الهی و نصب جانشین برای وی و واکنش خاندان رسالت در برابر سیاستهایی که یکی پس از دیگری اجرا می شد.

برخی از مورّخان و نویسندگان در منعکس نمودن این رویدادها مرتکب خیانتهایی شده اند و بنابر امیال درونی خویش به نقل و توجیه این رخدادها پرداخته اند. لیکن در این نوشتار(1) بر آنیم تا تصویری شفاف و فراگیر و خالی از موضع گیری نابخردانه درباره یکی از مهمترین رویدادهای زندگی دخت پیامبر خدا صلى الله عليه وآله وسلّم داشته باشیم؛ البته سعی ما بر آن است که اصول مطالبی که بدان استدلال میکنیم از کتب معتبر شیعه و سنی بوده و نظرات طرفین را بررسی نماییم؛ شاید بتوانیم در ارائه حق بر حق جویان گامی برداشته و تکلیفی را به انجام رسانیم.

تذکر به این نکته را ضروری میدانیم که در این نوشتار بعد از اسامی مبارک اهل بیت علیهم السّلام تحیات آورده شده است اگر چه در مصدر نیامده باشد. .

ص: 10


1- نوشته ای که پیش رو دارید ترجمه كتاب الهجوم على بيت فاطمه است که به جهت تخصصی بودن آن ذکربرخی مطالب را خارج از حوصله خوانندگان دیدیم و به انعکاس نکات اصلی پرداختیم و تمامی آنچه را که بود، در این اوراق گردآوردیم.

بخش اوّل: هجوم به خانه فاطمه عليها السّلام در آیینه وحی

اشاره

ص: 11

ص: 12

یکی از مهمترین معجزات پیامبران علیهم السّلام اخبار و سخنانی است که درباره رویدادهای آینده دارند که البته این اعجاز نشأت یافته از اتصال آنان به گنجینه دانش الهی و ارتباط با پروردگار هستی است. حال با توجه به این نکته به احادیث و سخنانی از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم در کتب شیعه و سنّی روبرو میشویم که حکایت از ابتلاء و درگیر شدن اهل بیت آن حضرت به رنجها و سختی هایی دارد که پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم با آن روبرو میشوند؛ و این در حالی است که شیعه و سنّی از آن حضرت روایات بسیاری که در حد تواتر است - مبنی بر لزوم احسان و محبّت و پیروی از اهل بیت علیهم السلام نقل

کرده اند . در این بخش به جستجوی برخی از سخنان پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم که حکایت از مصیبتها و رنجهای اهل بیت علیهم السلام دارد و در کتب اهل سنت آمده است، می پردازیم و سپس احادیث شیعه را روایت خواهیم نمود.

ص: 13

روايات اهل سنت

روزی پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در بین راه رفتن سر مبارک خود را بر شانه امیر مؤمنان علیه السلام نهاد و گریست؛ علی علیه السّلام عرض کرد چه چیز شما را به گریه آورده است؟ رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم فرمودند:

گروهی از تو کینه ها در دل دارند و آشکار نخواهند کرد تا آن هنگام که من از دنیا روم. (1)

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم به فرزندش فاطمه عليها السلام فرمود:

پس از من بیخوابی على - عليه السلام - طولانى خواهد شد و خاندان من براثر ظلمهایی که بر او روا میشود ، ستم بسیار خواهند دید . (2)

روزی رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلّم به امیر مؤمنان علیه السلام خبر از مشکلاتی میداد که پس از رحلت آن حضرت برای وی ایجاد خواهد شد ، سپس سخن پیامبر صلی الله علیه و آله وسلّم در این باره به طول انجامید تا آنکه علی علیه السلام عرض کرد:

شما را به خدا و به حق خویشاوندی که بین ماست سوگند میدهم : از خداوند مرگ مرا تقاضا کنید !(3)

بسیاری از راویان حدیث حکایت کرده اند که امیر مؤمنان علیه السلام به

ص: 14


1- شرح ابن ابی الحديد : 107/4 و مراجعه شود به: الرياض النضرة : 651؛ مناقب خوارزمی : 65 ؛ مجمع الزوائد : 118/9؛ كنز العمال: 13 / 176 ؛ ينابيع الموده : 134/1 .
2- شرح ابن ابی الحدید : 107/4.
3- همان مدرک 108/4 .

خداوند سوگند یاد مینمود و میفرمود:

پیامبر صلی الله علیه و آله وسلّم مرا فرمود: مردم پس از من به تو خیانت کرده و پیمان شکنی خواهند کرد.(1)

امیرمؤمنان علیه السّلام روزی بیمار شد و به بستر افتاد عمر و ابابکر از جمله کسانی بودند که از آن حضرت عیادت نمودند. هنگامی که پیامبر صلى الله عليه وآله وسلم حال علی علیه السّلام را از آن دو جویا شدند ، در جواب :گفتند بیم آن می رود که او از این بیماری برنخیزد ! پیامبر صلى الله علیه و آله وسلم فرمود:

هرگز او از دنیا نمیرود تا آنکه خیانتی بزرگ بر او روا شده و بر او ستم شود. (2))

ص: 15


1- شرح ابن ابى الحديد : 107/4 و 45/6 ، و مراجعه شود به مستدرک حاکم : 140/3 ، 142 ؛ البداية والنهاية : 244/6 ؛ كنز العمال: 297/11 ، 617؛ مجمع الزوائد : 137/9؛ مختصر تاریخ دمشق : 44/18 - 45.
2- شرح ابن ابى الحديد : 106/4 ، ومراجعه شود به مستدرک حاکم: 139/3 الخصائص سيوطى : 2 / 124 ؛ مختصر تاریخ دمشق : 33/18. بزرگان شیعه از انس بن مالک نقل کرده اند عمر در همان مجلس عیادت - با اشاره ابوبکر - به رسول خدا عرض نمود ای پیامبر خدا شما درباره علی از ما پیمان گرفتید ، لیکن تصوّر ما این است که او از این بیماری جان سالم بدر نمی برد؛ اگر پیش آمدی روی داد چه کسی را تعیین مینمایید؟ آن حضرت سکوت کرده تا آنکه به اشاره ابوبکر - سخن خود را برای بار دوم و سوم تکرار کرد آنگاه پیامبر سر خود را بلند نموده و فرمود: خیر او با این بیماری نمی میرد ؛ و او نخواهد مرد تا آنکه شما دو نفر او را به خشم آورید و با او نیرنگ کرده و بر او خیانت روا دارید لیکن او را صبور و بردبار خواهید یافت. (بحار الانوار: 389/30 به نقل از تقریب المعارف)

یکی از سخنان مشهور پیامبر صلی الله علیه و آله وسلّم در خطاب به اهل بیت خود این است :

« أمَا إِنَّكُمُ المَقْهُورُوْنَ وَالْمُسْتَضْعَفُونَ بَعَدِي.»

پس از من شما مغلوب واقع شده و شما را ضعیف و خوار می شمارند(1)

ابن عباس میگوید: امام حسن و امام حسین و حضرت زهرا و امیر مؤمنان علیهم السّلام یکی پس از دیگری خدمت پیامبر خدا صلى الله علیه و آله وسلم رسیدند؛ نگاه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلّم که به هر یک می افتاد می گریست یاران از علت این کار سؤال کردند ؛ آن حضرت در ضمن گفتاری طولانی - فرمودند:

سوگند خدای را که بر تمام خلق پیامبرم گرداند! من و این چهار نفر عزیزترین خلق نزد خداییم؛ و من هیچکس را چون اینها دوست نمیدارم؛ اما علی بن ابیطالب، او برادر من ، شقيق(2) من و پس از من عهده دار امر ولایت و خلافت است، او پرچمدار من در دنیا و آخرت میباشد ....

ص: 16


1- طبقات ابن سعد : 278/8؛ مسند احمد : 339/6؛ أنساب الأشراف : 224/2؛ شواهد التنزيل : 551/1، 555 ، 559 ؛ مجمع الزوائد : 34/9؛ الخصائص سيوطي : 135/2؛ كنز العمال: 177/11
2- شقیق: به هر یک از دو نیمۀ چیزی که به دو قسمت مساوی تقسیم شده باشد ، شقیق گویند، و در عرب به برادر تنی و به معنای مثل و نظیر نیز آمده است. البته شاید سخن رسول خدا در اشاره به نور آن حضرت و نور امیر مؤمنان باشد که هر دو از نور عظمت الهی آفریده شده اند.

هنگامی که او را دیدم به گریه افتادم زیرا به یاد آوردم که امت من با او تزویر کرده و او را از جایگاه من که خداوند به وی اختصاص داده است کنار میزنند ...

اما دخترم فاطمه سرور زنان عالم از پیشینیان و آیندگان است ؛ او پاره تن من روشنی دیده من و میوۀ قلب من است؛ او روح در میان دو پهلوی من و حوریهای است در سیمای انسان هنگامی که برابر پروردگار در محراب عبادت می ایستد نور او برای فرشتگان آسمان چنان میدرخشد که ستارگان برای اهل زمین پرتو می افکنند خداوند به عبادت او مباهات کرده و میفرماید: «ای ملائکه من بنده ام فاطمه را ببینید چگونه در برابر من ایستاده و از خوف من شانه هایش به لرزه افتاده(1) و با قلب خویش به عبادت من روی آورده است؛ گواه باشید که شیعیان او را از آتش ایمن گردانیدم»

هنگامی که چشمانم به او افتاد، بد رفتاریها که پس از من با او خواهد شد در نظرم آمد گویی میبینم ذلت و خواری در خانه اش راه یافته و مردم حرمت او را نگاه نداشته و حقش را برده اند و از میراثش محروم نمودهاند و پهلویش را شکسته و طفلی را که در شکم دارد میکشند و او فریاد میکند :

يا محمّداه !

لیکن کسی او را اجابت نمیکند و هرچند یاری می طلبد، به فریادش نمیرسند. پس از من پیوسته غمناک و گریان خواهد.

ص: 17


1- در روایت « ترتعد فرائصها» آمده است که به معنای لرزش گوشتهای میان شانه و سینه به هنگام ترس میباشد.

بود. گاه بر قطع شدن وحی الهی از خانه خود میگرید و گاه از فراق من مینالد . چون شب فرا رسد، وحشت سراپای وجودش را فراگیرد زیرا زمزمه قرآن در عبادت شبهایم را نمیشنود .

او پس از آن همه عزت و سربلندی در زمان پدر خود را خوار و ذلیل مییابد ؛ از این رو خداوند فرشتگان را برای انس او مأمور می نماید و آنها وی را بانگ میدهند - آنگونه که مریم را میخواندند - و میگویند :

«ای فاطمه ! خداوند تو را برگزید و پاک و پاکیزه قرارت داد و تو را از میان زنان جهان گلچین نمود و برتری بخشید ای فاطمه به عبادت پروردگارت مشغول باش ، سجده کن و رکوع به جای آور همراه با رکوع کنندگان» پس آنگاه مریضی او شروع گردد و به بستر بیماری افتد ؛ خداوند مریم دختر عمران - علیها السّلام - را برای پرستاری و انس او نزد وی فرستد . پس فاطمه - عليها السلام - گوید پروردگارا ! از زندگانی به ستوه آمده ام و از مردم دنیا ملول گردیدم ، مرا به پدرم ملحق ساز .

خدای عزّوجل نیز دعایش را مستجاب کرده و او را به من ملحق خواهد نمود. از خاندان من او اولین کسی است که نزد من خواهد آمد؛ در حالی که اندوهگین و غمناک از حق غصب شده خود است و او را به شهادت رسانده اند، بر من وارد خواهد شد . من هنگام مشاهده این حالت به درگاه خداوند عرض خواهم نمود : خداوندا ! لعنت نماکسی را که بر فاطمه ستم نمود و مجازات کن

ص: 18

کسی را که حقش ربود و خوار و ذلیل ساز کسی را که او را خوار کرد و در دوزخ جاوید گردان کسی را که بر پهلویش زد و فرزندش راکشت.

آنگاه فرشتگان آمین خواهند گفت.(1)

روایات شیعه

خداوند در شب معراج به پیامبر صلى الله عليه وآله وسلّم فرمود:

پس از تو خاندانت را نابود سازند؛ برادرت از امت تو ناسزاها شنیده و با او به خشونت رفتار نمایند؛ او را سرزنش کرده و از حق خود محروم سازند و بر او ستم روا دارند ؛ پس آنگاه او را به قتل خواهند رساند.

پیامبر صلی الله علیه و آله وسلّم عرض داشت:

پروردگارا ! من تسلیم تو هستم و آن را پذیرا شدم و توفیق بردباری از جانب توست.

خطاب آمد:

امّا دخترت! بر او ستم شده و از حق خود محروم میگردد و آنچه را که به او عطا کرده ای با زور از وی گرفته میشود و او را در حالی که باردار است کتک میزنند و بی اجازت داخل خانه اش

ص: 19


1- فرائد السمطين، جوینی شافعی: 35/2؛ از کتب شیعه نیز امالی شیخ صدوق : 113 - 114 ؛ بشارة المصطفی 198 - 199 ؛ ارشاد القلوب : 295 - 296 ؛ فضائل شاذان قمی : 109 ؛ المحتضر : 109 ؛ بحار الانوار: 38/28 و 172/43 .

شده و حرمتش را پایمال میکنند و پس از آن ذلّت و خواری او را فرا می گیرد. پس آنگاه فرزندی که در رحم ،دارد سِقْط میگردد و دخترت از آن ضربات خواهد مرد.

پیامبر صلّی الله علیه و آله وسلّم عرض میکند:

وإنا لله وإنا إلَيْهِ رَاجِعُونَ) پروردگارا پذیرفتم و تسلیم تو میباشم و توفیق صبر از جانب توست(1)

حضرت سجاد علیه السّلام از رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم نقل نموده اند: جبرئیل مرا گفت:

ای محمّد!! پس از تو بر برادرت چیره میشوند؛ او را اذیت و آزار می کنند و او از دشمنان تو به زحمت و سختی خواهد افتاد .(2)

پیامبر صلّی الله علیه و آله وسلّم بارها به این مطلب اشاره کرده میفرمود ای علی بشارت باد بر تو که پس از من مظلوم گردی و سپس به شهادت خواهی رسید.(3)

تو پس از من وصیّ من خواهی بود و بر تو چیره شده با تو جفا کنند .(4)

اینان امر ولایت تو را برهم زده و به زور حکومت را به کام خود .

ص: 20


1- كامل الزيارات : 332 - 334؛ تأويل الآيات : 838؛ الجواهر السنية : 289 - 291؛ بحار الانوار: 61/28-64 .
2- كامل الزيارات : 263 ؛ بحار الانوار: 58/28 . .
3- امالی شیخ صدوق: 368؛ بحار الانوار: 103/38. .
4- منز الفوائد : 56/2 ؛ بحار الانوار : 230/27 .

میکشند ؛ اینان از فرمان من دربارهٔ ولایت تو سرپیچی میکنند ؛ وظیفه توست که صبر پیشه سازی تا امر الهی فرا رسد .

اینان به تو خیانت میکنند، لیکن تو بر دین و آیین من خواهی زیست و در حالی که بر طریقه من عمل مینمایی تو را شهید خواهند ساخت .(1)

بهانه ای به دست آنان مده که تو را خوار کرده و خونت را بریزند.

جبرئیل از سوی خدا برای من چنین پیغام آورده است که آنها پیمان خویش را خواهند شکست.(2)

حضرت با صراحت میفرمودند:

یا علی! چه خواهی کرد هنگامی که این عده بر تو پیشی گرفته و بر تو ریاست و امارت کنند. پس آن طاغی در پی تو فرستد تا با او بیعت کنی ؛ گریبانت را گرفته و چون شتر فراری ! کشان کشان نزد او برند ؛ (مردم) تو را مذمت کرده و دست از یاری تو بردارند ؛ تو نیز غمناک و اندوهناک شوی؛ پس از آن فاطمه علیها السّلام را خوار و ذلیل سازند.

امیرمؤمنان علی علیه السّلام عرض کرد:

بردباری پیشه خواهم کرد ؛ لیکن با آنان به اختیار ) بیعت نخواهم نمود و تا آن هنگام که یارانی نیابم، با آنها نخواهم جنگید.(3) .

ص: 21


1- مناقب : 272/1
2- خصال: 262 ؛ کامل بهائی : 1 / 315؛ بحار الانوار: 209/28. .
3- مصباح الانوار : 271 ؛ طرف : 42 - 43 ؛ بحار الانوار : 492/22 .

و نیز فرمودند:

به خداوند شکوه میکنم: از این که مردم حق برادرم را نادیده گرفته و دست در دست هم کرده بر او جفا کنند و حقش را بربایند....

زهرا علیها السّلام چون این سخنان را شنید گریست. پیامبر صلی الله علیه وآله وسلّم فرمود:

بر تو نیز ستم خواهد شد و حق تو را هم به یغما خواهند برد ..... (1)

هم چنین نقل شده است پنج وجود مقدس علیهم السلام در مجلسی حضور داشتند؛ پیامبر صلی الله علیه و آله وسلّم به آنان نظر نمود و سپس گریست. امیر مؤمنان علیه السلام عرض نمود:

چرا گریه میکنید؟

پیامبر صلی الله عليه وآله وسلّم فرمودند:

از رفتاری که با شما میشود؛ ضربتی بر فرق تو وارد کرده و سیلی به روی فاطمه میزنند با نیزه بر ران پای حسن زده و او را مسموم میکنند و حسین را به شهادت میرسانند . (2)

روزی رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم در منزل حضرت زهرا علیها السّلام میهمان بودند. پس از صرف غذا - چون از اجتماع آنان شاد گردیدند - سجده شکر طولانی به جای آورده و گریستند. امیر مؤمنان علیه السلام از .

ص: 22


1- اليقين : 488 ؛ بحار الانوار : 264/36 .
2- امالی شیخ صدوق : 134؛ مناقب : 209/2؛ بحار الانوار: 209/27 ، و 51/28 و 149/44 .

سبب گریه سؤال نمود؛ در جواب چنین فرمودند:

جبرئیل بر من نازل شده و از آینده شما اینگونه خبر داد: اولین کسی که از اهل بیت به تو ملحق میشود دخترت خواهد بود؛ پس از آنکه بر او ستم شده و حقش را گرفته و او را از ارث تو محروم میسازند؛ پهلوی او را میشکنند و بر شوهرش ظلم مینمایند . اما پسر عمویت بر او نیز ظلم کنند و از حق خود منعش نمایند و (سرانجام ) او را به شهادت رسانند.» (1)

شبی پیش از رحلت پیامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلّم شام قبل از وفات خود امیرمؤمنان و فاطمه زهرا و امام حسن و امام حسین علیهم السلام را نزد خویش خواند و دور از چشم نامحرمان، آنان را از نقشه ها و توطئه هایی که در پیش

،است خبردار نمود سپس به امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود:

اینک زمان جدایی فرا رسیده است . تو را به خدا میسپارم ؛ گریه و اندوه من تنها برای تو و فاطمه علیها السّلام است ؛ اینان همگی عزم آن دارند تا بر شما ستم کنند .

پس آنگاه فاطمه علیها السّلام را در بر گرفت و سر او را بوسید و فرمود سپس

پدرت فدایت باد !

صدای گریه فاطمه علیها السّلام بلند شد و دیگر بار پیامبر صلی الله .

ص: 23


1- بحار الانوار : 44/101 .

علیه و آله وسلّم او را در آغوش کشید و فرمود:

به خدا سوگند خدا انتقام تو را خواهد گرفت و برای خشم تو غضب خواهد نمود. وای وای وای بر آنها که بر تو ستم میکنند.

سپس رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم خود نیز گریست.

امیرمؤمنان علیه السّلام دربارۀ آن مجلس چنین فرموده است:

سر مبارک رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم بر سینه ام و آن حضرت بر من تکیه کرده بود؛ دیدگانش لبریز از اشک و چون ابری میبارید؛ محاسن شریفش و ملحفه ای که روی آن حضرت بود از آب دیده اش تر شده بود چنان اندوهگین بودم که گویی پاره ای از تنم جدا شده است. پیامبر صلی الله علیه و آله وسلّم فاطمه علیها السلام را در آغوش کشیده، از او جدا نمیشد. حسن و حسين عليهما السلام پای مبارک او را میبوسیدند و با صدایی بلند میگریستند، اگر بگویم جبرئیل آنجا بود ، درست گفته ام .

فاطمه عليها السلام چنان میگریست که گویا آسمانها و زمینها بر او می گریند. پیامبر صلی الله علیه و آله وسلّم فرمود: «دخترم .... از گریه تو عرش خدا و فرشتگانی که گرداگرد آنند و تمام آسمانها و زمینها و هر آنچه در آنهاست به گریه آمده اند.»

سپس فرمود: «قسم» به خدایی که مرا بر پیامبری برگزید من به دفاع از تو در قیامت ) با دشمنان تو میستیزم .» (1).

ص: 24


1- مصباح الانوار، شیخ هاشم قرن ششم : 275 - 276 (مخطوط) از کتاب الوصية عیسی بن مستفاد از اصحاب امام کاظم ؛ طرف، سید بن طاووس : 38 - 441 بحار الانوار : 490/22-492.

روز وفات پیامبر صلى الله عليه وآله وسلّم

پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله وسلّم در آخرین ساعات عمر شریف خود انصار را به حضور طلبید و پس از قدردانی از زحماتی که در راه اعتلای دین اسلام کشیدند، آنها را دعا نمود و با تأکید بر لزوم تمسک به قرآن و اهل بیت علیهم السّلام - فرمود:

ای جماعت انصار برای من رعایت اهل بیتم را بنمایید ... ای کسانی که در اینجا حاضرید ، گوش فرا دهید درب خانه ،فاطمه درب خانه من و خانۀ او، خانه من است؛ هرکس بدان بی حرمتی کند، حجاب خدا را دریده است .(1)

آنگاه بلال را فرمود تا امام حسن و امام حسین علیهما السّلام را حاضر نماید. سپس پیامبر صلی الله علیه و آله وسلّم آن دو را به سینه چسبانیده و میبویید؛ امیر مؤمنان علیه السّلام خواست آنها را از سینه پیامبر صلی الله علیه و آله جدا نماید تا مبادا آن حضرت به زحمت افتد، لیکن حضرت فرمود:

یا علی! بگذار مرا ببویند و از من توشه گیرند و من نیز از آنها توشه یابم پس از من برای آنها حادثه ای ناگوار و بلایی سخت روی خواهد داد. خداوند لعنت کند کسی که آنها را بترساند. خداوندا! من آنها را به تو و صالح مؤمنان (2) میسپارم. (3)

ص: 25


1- طُرف : 19؛ بحار الانوار : 477/22، عیسی بن مستفاد که راوی حدیث است گوید: هنگامی که فرمایش امام هفتم به اینجا رسید، سخن خویش را قطع کرد و گریه بسیار نمود و پس از آن سه مرتبه فرمود: «قسم» به خدا حجاب الهی هتک شد.
2- منظور از «صالح» «مؤمنان امیرالمؤمنین علی است.
3- بحار الانوار : 501/22 به نقل از امالی شیخ طوسی.

سپس حاضران را بیرون نمود حضرت زهرا عليها السلام میان درب و پرده ایستاده بود که جبرئیل از جانب خداوند برای امیرمؤمنان علیه السّلام عهد و پیمانی آورد. جبرئیل و میکائیل و فرشتگان مقرب پروردگار گواهان این عهد و پیمان بودند که در آنجا حضور یافتند.

پیامبر صلی الله عليه وآله وسلّم فرمود:

یا علی وفا میکنی به آنچه در این وصیت است؟ و آن : دوستی با آنها که ولایت خدا و رسول را پذیرفتند و بیزاری و دشمنی با آنها که با خدا و پیامبر دشمنی میکنند . و آنکه صبر کنی و خشم خود فروبری آنگاه که حقت را ببرند و خمس تو را غصب نمایند و حرمت تو را بشکنند.

امیر مؤمنان علیه السّلام عرض کرد: آری ! یا رسول الله !

امیرمؤمنان علیه السّلام می فرماید :

به خدا سوگند شنیدم جبرئیل به پیامبر صلى الله عليه وآله وسلّم میگفت: ای محمد! او را آگاه ساز حریمش را که همان حریم خدا و رسول است - پایمال خواهند نمود و محاسن او با خون سرش رنگین میگردد.

هنگامی که این سخن جبرئیل را شنیدم و منظورش را یافتم بیهوش شده و با صورت بر زمین افتادم.(1) پس از آن گفتم آری !

پذیرفتم و راضی شدم اگر چه حریمم را بدرند و سنتها را تعطیل .

ص: 26


1- بدون شک دگرگونی حالت امیر مؤمنان به جهت توجه به هتک حرمت اهل بیت میباشد چون بی باکی و استقامت در راه خدا از سیره عملی آن حضرت کاملا روشن است.

کنند؛ کعبه را در هم کوبند و محاسنم از خون سرم خضاب شود، برای خشنودی خداوند صبر را پیشه خود خواهم ساخت تا آنکه نزد شما آیم.

پس آنگاه پیامبر صلى الله علیه وآله وسلم حضرت زهرا و امام حسن و امام حسین علیهم السّلام را نزد خود طلبید و شرطها را تکرار نمود و آنها نیز پذیرفتند و هر آنچه امیرمؤمنان علیه السّلام فرموده بود تکرار کردند. عيسى بن مستفاد میگوید از امام کاظم علیه السلام پرسیدم: آیا در آن وصیت سخنی از غصب خلافت و پیشی گرفتن دیگران بر امیرمؤمنان علیه السّلام به میان آمده بود؟

حضرت فرمود: آری به خدا نکته به نکته رویدادها بیان شده بود. پیامبر صلی الله علیه و آله وسلّم برای تأکید به امیر مؤمنان و حضرت زهرا علیهما السّلام می فرمود :

آیا فهمیدید چه چیزی را پذیرفته اید؟!

گفتند :

آری ، فهمیدیم و صبر خواهیم نمود بر آنچه ما را خوش نمی آید و ما را خشمگین خواهد نمود.(1)

فاطمه علیها السّلام از شنیدن این سخنان و خبرهای ناگوار فریاد .

ص: 27


1- کافی : 2811/11 ؛ مصباح الانوار : 267 - 268 ؛ طرف : 22 - 24 ، 28 - 29؛ بحار الانوار 479/22 ؛ قسمتی از این روایت را مسعودی در اثبات الوصيه : 124 - 125 و بیاضی در الصّراط المستقیم: 91/2 - 92 آورده اند.

میکشید و گریه میکرد رسول الله صلى الله علیه و آله وسلّم از گریه او به گریه افتاد و فرمود :

دخترم! گریه مکن؛ فرشتگان همنشین تو ، جبرئیل و میکائیل و اسرافیل که صاحب سرّ خداست - از گریه تو به گریه افتاده اند .

دخترم! گریه مکن ، آسمانها و زمین را به گریه انداخته ای . (1)

دخترم! پس از من بر تو ستم میکنند و ضعیف و خوارت می شمارند؛ هرکس تو را بیازارد مرا آزرده است؛ هرکس تو را خشمگین ،کند مرا به خشم آورده است. شادی تو ، شادی من و نیکی با تو نیکی با من و جفا در حق تو جفای بر من و پیوند با تو پیوستن با من و جدا شدن از تو بریدن از من و انصاف با تو ، انصاف با من و ستم بر تو ظلم بر من است؛ زیرا تو از منی و من از تو هستم ؛ تو پاره تن من و روح میان دو پهلوی

من هستی.

سپس فرمود: «از آن گروه امتم که بر تو ستم میکنند نزد خداوند شکایت میکنم ».

امیرمؤمنان علیه السّلام فرمودند: پس از تعهد بدان شرایط خود را بر روی پیامبر صلی الله علیه و آله وسلّم انداختم و گفتم:

آه !از وحشتی که پس از شما برای من و دختر و فرزندانت روی خواهد داد ؛ پدر و مادرم فدایت باد.

آه که پس از تو اندوهم به طول خواهد انجامید. .

ص: 28


1- مصباح الانوار: 271 طرف : 42 - 43؛ بحار الانوار : 492/22.

پیامبر صلی الله علیه و آله وسلّم در ادامه فرمودند:

هرگاه وصیتهای مرا به انجام رساندی و مرا به خاک سپردی ، خلوت خانه برگزین ... و بر مصیبتهایی که برای تو و فاطمه رخ خواهد داد ، صبر کن تا نزد من آیید .(1)

هنگامی که فرشتگان از محضر پیامبر صلی الله عليه وآله وسلّم مرخص گردیدند، آن حضرت فرمود

ای علی نزدیک بیا!

دست زهرا عليها السّلام را بر سینه چسبانید و با دست دیگر دست على عليه السّلام را گرفت و هرچه خواست سخنی بگوید، گریه او را مهلت نداد و همه به گریه افتادند .

حضرت زهرا علیها السلام عرض کرد :

یا رسول الله ! با این گریه ها قلبم را پاره کردی و جگرم را آتش زدی ... پس از تو فرزندانم که را دارند ؟ و در ذلتی که برای من و برادرت علی - علیه السّلام - روی میدهد که را خواهیم داشت؟

پس آنگاه با گریه بر روی پدر افتاد و آن حضرت را می بوسید.

آنگاه همگی صورت بر بدن پاک پیامبر صلی الله عليه وآله وسلّم نهادند.

پیامبر صلی الله علیه و آله وسلّم سر را بلند کرد و دست فاطمه علیها السّلام را در دست امیرمؤمنان علیه السّلام نهاد و فرمود:

ای ابا الحسن !این امانت خدا و پیامبر او محمد نزد توست ؛ برای .

ص: 29


1- خصائص الائمة : 73؛ طرف : 26 - 27 ؛ بحار الانوار : 483/22 - 484 .

خدا و برای من در پاسداری از او کوشا باش هرچند از آن نگاهداری خواهی کرد .

یا ،علی به خدا سوگند این سرور زنان بهشتی از اولین و آخرین است؛ به خدا سوگند! این مریم کبری است ..

یا علی! هر آنچه فاطمه امر کند به انجام رسان؛ جبرئیل دستوراتی آورده که من به او گفته ام.

یا علی بدان هرکسی که فاطمه از او خشنود باشد، من و خدای من و فرشتگان از او راضی خواهند بود.

یا علی وای بر کسی که بر او ظلم کند!

وای بر کسی که حق او را غصب نماید!

وای بر کسی که حرمت او بدرد!

وای بر کسی که درب خانه او را به آتش کشد!

وای بر کسی که خلیل او ) امیرمؤمنان علی علیه السّلام را بیازارد !

وای بر کسی که با او بستیزد!

پروردگارا! من از آنها بیزارم آنها نیز از من بیزارند.

آنگاه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم یک یک آنان را نام برد.(1)

واپسین لحظه ها

سر مبارک پیامبر صلی الله علیه و آله وسلّم در دامان امیرمؤمنان علیه السّلام بود و آن حضرت در حال بیهوشی به سر میبرد. فاطمه علیها السّلام چشم از صورت او بر نمی داشت و پیوسته اشک میریخت و زیر لب سروده

ص: 30


1- مصباح الأنوار : 267 - 269؛ طرف : 29 - 30؛ بحار الانوار : 22/ 484 - 485 .

عموی خود ابو طالب را درباره آن حضرت زمزمه میکرد؛ پیامبر صلی الله علیه و آله وسلّم چشمان خود را گشود و با صدایی ضعیف فرمود:

این گفته عمویت ابو طالب است آن را نخوان و این آیه را تلاوت نما :

(﴿وَما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقَابِكُمْ. )) (1)

پیامبر صلى الله عليه وآله وسلّم با این سخن به دختر خود می فهماند که مردم به گذشته تاریک خود باز میگردند و رفتاری زشت با خاندانش خواهند داشت؛ از این رو بود که زهرا علیها السّلام بسیار گریست. سپس پیامبر صلى الله علیه وآله وسلّم به وی اشاره کرد نزدیک بیا و آهسته سخنی به او فرمود که چهره فاطمه علیها السلام چون غنچه ای شکفت و شاد شد. (2)

ابن عباس میگوید: پیامبر صلی الله علیه و آله وسلّم در لحظات آخر عم- خویش چنان میگریست که محاسن مبارکش تر شده بود تا آنجا که حاضران :گفتند چرا گریه میکنید؟! فرمود:

«أبكي لِذُريَّتِي وَمَا تَصْنَعُ بِهِمْ شِرَارُ أُمَّتِي مِنْ بَعْدِي ، كَانَي 1

ص: 31


1- سورة آل عمران : 144 .
2- :ارشاد 186/11 - 187 ؛ بحار الانوار : 468/22 - 470 . بنابر روایات متعدد شیعه و سنی آن مطلب پنهانی، حاکی از این بود که در فاصله بسیار نزدیک او به پدر ملحق میشود؛ مراجعه شود به بحار الانوار: 25/43، 37، 51، 156، .207 ،201 ،181

32 هجوم به خانه فاطمه

بِفَاطَمَةَ بِنْتِي وَقَدْ ظُلِمَتْ بَعدي وَهِيَ تُنَادِي يَا أَبَناه ! يَا أَبَتَاه ! فَلا يُعينها أحدٌ مِنْ أُمَّتي.»

یعنی : گریه ام به خاطر رفتار زشت تبهکاران امت پس از من با خاندانم میباشد ؛ گویی میبینم دخترم فاطمه را که بر او و هرچه فریاد میکند پدر پدر کسی! از امت او را یاری نمیکند .(1)

آن حضرت به امیرمؤمنان علیه السّلام فرمود:

برادر قریش با کمک یکدیگر به مخالفت تو برخاسته و بر دشمنی و ظلم با تو دست به دست هم خواهند داد .

سپس به حضرت زهرا علیها السّلام فرمود:

تو سرور زنان بهشت میباشی؛ پس از من بر تو ستم کرده و تو را به خشم خواهند آورد و استخوان پهلوی تو را خواهند شکست . نفرین خدا بر قاتل تو نفرین خدا بر کسی که فرمان بدین کار !دهد و بر آنها که بدان راضی شوند و یا آنها را یاری دهند و بر کسانی که با شوهر و فرزندان تو جفا کنند .(2) .

ص: 32


1- امالی شیخ طوسی: 191/1 ؛ بحار الانوار: 41/28 .
2- کتاب سلیم : 907/2 .

بخش دوم: هجوم به خانه فاطمه علیها السّلام در آیینه تاریخ

اشاره

ص: 33

ص: 34

مقدمات هجوم

یکی از کارهایی که دشمنان امیر مؤمنان علیه السّلام پیوسته با آن مخالفت کرده و علیه آن کارشکنی می نمودند، مسئله جانشینی آن حضرت بوده است؛ آنان با یکدیگر هم پیمان شدند تا امامت علی علیه السّلام را نپذیرند و بدان تن ندهند. با وجود آنکه پیامبر صلی الله عليه وآله وسلم آنان را به همراهی بالشکر اسامة بن زید فرمان داده بود تا هنگام وفات آن حضرت در مدینه نباشند لیکن عایشه آنها را از حال پیامبر صلى الله عليه وآله وسلّم خبردار کرد و آنها از نیمه راه بازگشتند و با تدبیر عایشه، ابوبکر در محراب پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم برای اقامه نماز صبح ایستاد و این در حالی بود که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلّم از شدت بیماری در مسجد حاضر نشده بودند؛ لیکن بلال بی درنگ آن حضرت را با خبر ساخت و پیامبر صلى الله علیه و آله وسلّم با زحمت بسیار خود را به مسجد رساند و ابوبکر را از محراب بیرون کشید و خود به اقامه نماز جماعت پرداخت.

هنگامی که آن حضرت به خانه بازگشت، آنان را احضار نموده و بر

ص: 35

کارشان توبیخ نمود و سپس در اثر خستگی و بیماری از هوش رفت و چون به هوش آمد میخواست نوشتاری درباره امامت امیر مؤمنان علیه السّلام ،بنگارد تا از گمراهی مردم جلوگیری شود؛ لیکن عمر که از این مطلب سخت ناراحت شده بود به بهانه آنکه قرآن برای ما کافی است از این کار جلوگیری نمود و گروهی در حضور پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم - به تأیید وی پرداختند.

دیگر از دسیسه های او انکار وفات پیامبر صلى الله عليه وآله وسلّم بود. عمر پس از رحلت رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم به منظور آنکه برای خلافت کاری صورت نگیرد، صریحاً رحلت آن حضرت را انکار نمود؛ مردم نیز در پی این ترفند در حیرت و شگفتی فرو رفتند. ابوبکر که در آن هنگام در حوالی مدینه بسر می برد - چون به جمع آنان پیوست، آیاتی از قرآن را که بر وفات پیامبر صلى الله عليه وآله وسلّم اشاره میکند تلاوت نمود و پس از آن بدن مطهر رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم را به مقصد سقیفه بنی ساعده رها کردند

آنان که امیرمؤمنان علیه السّلام را سرگرم تجهیز پیکر پاک پیامبر صلی الله عليه وآله وسلّم و بنی هاشم را به عزای آن حضرت مشغول می دیدند،فرصت را غنیمت جسته و در سایه بان بنی ساعده به کشمکش دربارهٔ

مسئله خلافت پرداختند.

مهاجرین و انصار هریک به حسن سابقۀ خود در یاری دین اسلام اشاره میکردند و خود را لایق این مقام میشمردند. اختلاف به گونه ای شدت یافت که یکدیگر را تهدید میکردند و نشانه های درگیری

ص: 36

خونین پدیدار شد بنابر گفته طبری - مورّخ و نویسنده بنام اهل سنت - در همان مجلس انصار یا برخی از آنان گفتند:

ما باكسى جز على عليه السلام بیعت نخواهیم کرد. (1)

عمر و ابابکر با اشاره به این نکته که ما از خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله وسلّم ،هستیم خود را سزاوار این کرسی دانسته و همراه ابو عبیده هر یک به دیگری این مقام را پیشکش مینمودند و می گفتند :

می بایست تو خلیفه شوی!

سرانجام چندی با ابوبکر بیعت کرده و گروهی نیز با پیروی از آنان دست ابوبکر را به نشان بیعت فشردند. یکی از مهمترین مخالفان خلافت ابوبکر سعد بن عباده - رئیس قبیله خزرج - بود که گفت: اگر جن و انس به کمک شما آیند هرگز با شما بیعت نخواهم کرد.(2)

بیعت اجباری

پس از آن عمر با گروهی از اعراب و صحرانشینان - چوب به دست ! - به راه افتاد و با زور از مردم بیعت میگرفت؛ آنها را که در خانه پنهان شده ،بودند از خانه بیرون کشیده و مجبور به بیعت مینمود.(3) در صحیح بخاری که مهمترین کتاب روایی اهل سنّت است.

ص: 37


1- تاریخ طبری : 202/3.
2- تفصیل مطالب گذشته را همراه با مصادر آن در متن عربی کتاب ملاحظه فرمایید. .
3- مثالب النواصب : 130 ؛ احتجاج : 80؛ کتاب سلیم : 74 - 75 ؛ جمل شیخ مفید : 118 - 119 ؛ تثبيت الامامة : 13؛ تاريخ يعقوبي : 124/2؛ شرح ابن ابی الحدید: 219/1 و 6 / 40 ؛ بحار الانوار : 204/28، 285 - 286

اشاره ای از عایشه به این مطلب آمده است، او پس از بیان حکایت سقیفه میگوید :

« لَقَدْ خَوَّفَ عُمَرُ النّاسَ ، وَإِنَّ فِيهِمْ لَنِفاقاً ، فَرَدَّهُمُ اللهُ بذلك.» مردم را تهدید کرده و ترسانید؛ در غیر این صورت در میان آنها دورویی بود و خداوند به واسطه تهدید عمر مردم را از دورویی و نفاق بازگرداند!(1)

مخالفت با ابوبکر

برخی افراد در ضمن سخنان و اشعاری مخالفت خویش را با خلافت ابوبکر بیان داشته(2) و بزرگانی از مهاجرین و انصار به امیرمؤمنان علیه السلام پیوستند(3) و بسیاری از اهل سنّت میگویند: امیر مؤمنان علیه السّلام تا شش ماه با ابوبکر بیعت نکرد. (4)

ص: 38


1- صحیح بخاری : 193/4 - 195.
2- مراجعه شود به کتاب ردّه واقدی : 45؛ فتوح : 12/1؛ شرح ابن ابی الحدید : 20/6 - 21 و 13/ 232؛ تاریخ یعقوبی : 124/2؛ مثالب النواصب : 131؛ المختصر في تاريخ البشر : 156/1؛ تتمة المختصر : 215/2؛ فرائد السمطين : 82/2؛ کتاب سلیم : 78؛ ،ارشاد 321؛ جمل : 118 ؛ الفصول المختارة : 268؛ كنز الفوائد : 266/1 - 267 ؛ اعلام الورى : 184 ؛ المقنع ، سدآبادی : 120 - 131.
3- تاریخ یعقوبی : 124/2 و مراجعه شود به انساب الاشراف: 588/1 چاپ دار الفکر : 270 - 271 ) ؛ الرياض النضرة : 241/1 ؛ قاموس البحرين: 337.
4- صحيح بخاری : 82/5 - 83؛ صحیح مسلم : 153/5 - 154؛ سنن بیهقی : 300/6؛ تاریخ :طبری : 208/30 ؛ کامل ابن اثیر : 331/2؛ كفاية الطالب: 370؛ السيرة الحلبية : 3603 المصنف عبدالرزاق : 472/5 ؛ الرياض النضرة : 243/1 ؛ الصواعق المحرقه : 15؛ شرح ابن ابى الحديد : 46/6 .

روزی ابوبکر بر منبر بالا ،رفت گروهی از مخالفان مقابل او بلند شده و بر وی اعتراض کردند؛ او بر فراز منبر به عدم صلاحیت خویش اعتراف کرد و گفت:

«وُلِّيتُكُمْ وَلَسْتُ بِخَيْرِكُم، أقيلوني أقيلُوني.»

اگر چه امور شما بر عهده من قرار گرفته است، لیکن من بهترین شما نیستم ؛ بیعت خود را بازگیرید.

سپس وی از منبر به زیر آمد.

اما سه روز بعد، خالد بن ولید و سالم و معاذ بن جبل با چهار هزار شمشیر به دست به فرماندهی عمر - وارد مسجد شدند و اعتراض کنندگان را به قتل تهدید نمودند.(1)

برخی از بیعت با ابوبکر پشیمان شده و یکدیگر را نکوهش میکردند.(2) گروهی نیز تصمیم به برکناری وی گرفته بودند. (3)در این میان افرادی نزد امیرمؤمنان علیه السّلام آمدند و گفتند: برای بیعت با شما آماده ایم؛ زیرا شنیدیم پیامبر صلی الله عليه وآله وسلّم درباره شما /

ص: 39


1- رجال برقی : 63 - 66 ؛ خصال: 461 - 465 ؛ احتجاج : 75 - 80؛ اليقين : 235 - 242؛ الصراط المستقيم : 79/2 - 84؛ نهج الايمان : 578 - 589 ؛ انوار اليقين : 386 - 388؛ شفاء صدور الناس : 481 - 484 ؛ بهجة المباهج : 264 - 271 ؛ بحار الانوار: 28/ 189 - 203 ، 208 ، 219؛ الدر النظيم : 441 - 447 ؛ و بدان اشاره کرده اند در مثالب النواصب : 127؛ مجالس المؤمنين : 858/1
2- شرح ابن ابی الحديد : 19/6 - 20 ، 23 .
3- شرح ابن ابی الحدید: 219/1 - 220 و 51/2 - 52 ؛ کتاب سلیم : 75-76؛ بحار الانوار:291 - 287/

در غدیر خم چه فرمود

امير مؤمنان علیه السّلام فرمود: آیا ثابت و استوار هستید؟ گفتند آری! امام علیه السّلام فرمود: صبحگاهان سرها را بتراشید و نزد من آیید. لیکن روز بعد کسی جز سلمان و ابوذر ومقداد وزبير حاضر به چنین کاری نشد.(1)

اوّلین یورش به خانه وحی

بنابر سفارش پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله وسلّم امیر مؤمنان علیه السّلام پس از تجهيز و دفن آن حضرت در منزل خود عزلت گزید.(2) گروهی از بنی هاشم و مهاجرین و انصار به همراه عباس و زبیر و مقداد و ... که از بیعت با ابوبکر ناراضی بودند به منظور مخالفت با وی نزد آن امام - سلام الله علیه - جمع شدند. آنان میخواستند با امیر مؤمنان علیه السلام بیعت کنند.(3)

عمر همراه گروهی نزد آنان رفت و گفت:

میبایست با ابوبکر بیعت کنید؛ زیرا مردم با او بیعت کرده اند. وی

ص: 40


1- تاریخ یعقوبی: 126/2 ؛ کتاب سلیم: 130 - 131؛ اختصاص : 6؛ مناقب : 194/3، 256 ؛ روضة الواعظين : 282؛ ارشاد القلوب : 397؛ رجال کشی : 38/1؛ بحار الانوار: 341/22 - 342 و 236/28 ، 259 و 471/29 .
2- اثبات الوصية : 145 - 146 .
3- مراجعه شود به تاریخ طبری : 202/3؛ تاریخ یعقوبی : 126/2؛ العقد الفريد: 259/4 ؛ شرح ابن ابى الحديد : 56/2 ؛ كامل ابن اثير : 325/2؛ السيرة الحلبية : 3603 الرياض النضرة : 241/1؛ تاریخ الخميس : 169/2؛ جمل شیخ مفید : 117؛ شرح ابن ابی الحديد : 56/2 و 186/15. لازم به تذکر است که در بعضی از منابع گذشته طلحه و سعد بن ابی وقاص نیز ذکر شده، لیکن محل تأمل است.

سپس این افراد را به اجبار نزد ابوبکر برد و پس از تهدید به قتل از آنان به اکراه بیعت گرفت.(1) لیکن امیرمؤمنان علیه السّلام فرمود:

خلافت مقامی است که من سزاوار آنم و شما بایستی با من بیعت کنید؛ ادعای شما آن است که از نزدیکان پیامبر صلّى الله علیه و آله وسلم هستید پس چرا حق ما اهل بیت را غصب میکنید؟ من بر شما همان حجتی را اقامه میکنم که شما به انصار گفته اید ؛ گذشته از اینکه من وصی پیامبر صلی الله علیه و آله وسلّم و وزیر او و منبع اسرار و دانش اویم ؛ منم صدیق اکبر و اولین کسی که به وی ایمان آورد و او را تصدیق نمود .

در امتحان الهی - هنگام جهاد با مشرکان - از همه بهتر و در شناخت کتاب و سنت از همگان بالاتر و در فقاهت دین والاتر و در دوراندیشی از همه شما داناترم زبان من از شما گویاتر و دل من از همه محکم تر است ؛ پس چرا با من در خلافت نزاع میکنید و به چه علت خود را سزاوار این مقام میدانید؟! اگر از خداوند ترسی در دل دارید راه انصاف طی کنید ؛ وگرنه بپذیرید که دانسته در حق من ستم میکنید .

عمر :گفت تو را رها نمیکنم تا بیعت کنی چه بخواهی و چه نخواهی امیرمؤمنان علیه السّلام فرمود:

شیری میدوشی که نصف آن را برای خود برداری ؛ امروز کار را برای ابوبکر محکم میسازی تا فردا تو را خلیفه گرداند، به خدا . .

ص: 41


1- گرچه در بسیاری از روایات چنین آمده است که بنی هاشم و یاران باوفای امیر مؤمنان نیز هنگامی بیعت نمودند که آن حضرت مجبور به بیعت شد.

سوگند! سخنت را نمیپذیرم و با او بیعت نخواهم کرد.

ابو عبیده بن جراح :گفت عموزاده ما که فضیلتهای تو را انکار نمیکنیم لیک تو جوان هستی و اینان بزرگان و سالخوردگان قومند و بهتر میتوانند امور را اداره کنند؛ مردم نیز با او بیعت کرده اند. با او بیعت نما! اگر زنده بودی تو را نیز خلیفه خواهند کرد.

آن حضرت فرمود:

ای مهاجران و ای انصار از خدا بهراسید و عهد و پیمان پیامبر صلى الله عليه وآله وسلّم را دربارۀ خلافت من به فراموشی مسپارید؛ اهل بيت - علیهم السّلام - را از حقوقشان محروم مسازید. خداوند چنین حکم فرموده است و پیامبر صلی الله عليه وآله وسلّم نیز به شما اعلام داشت. شما نیک میدانید که ما اهل بیت سزاوار خلافتیم نه شما !

بشير بن سعد انصاری که زمینه کار را برای ابوبکر آماده کرده بود - و جمعی از انصار :گفتند

اگر انصار قبل از بیعت با ابوبکر این سخن را از تو شنیده بودند، همگی با تو بیعت میکردند .

امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود:

شما میگویید : من بدن پیامبر صلی الله علیه وآله وسلّم را بر زمین گذارده و به خاک نسپارم و درباره خلافت بستیزم ؟!!

بیعت با من قبل از ابوبکر و در حضور پیامبر صلی الله علیه و آله وسلّم و به فرمان خداوند تحقق یافت؛ آیا او [ابوبکر ] با من بیعت

ص: 42

نکرد؟ چرا ابوبکر و عمر مقامی را ادعا میکنند که لایق آن نیستند و ارتباطی با آنها ندارد؟!

پیامبر صلى الله عليه وآله وسلّم در غدیر خم برای هیچ کس عذری واننهاد و برای همگان حجت را به اتمام رسانید شما را به خدا سوگند گواهی دهد هرکسی که از پیامبر - صلّی الله علیه وآله وسلّم - در غدیر خم شنیده است :

مَنْ كُنتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلى مولاه ، اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَعَادِ مَنْ

عَادَاهُ وَانْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَاخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ.»

هر كس من مولای اویم این علی مولای اوست. پروردگارا ! دوست بدار کسی را که ولایت او را پذیرفت و دشمن بدار هر آن کس که با وی ستیز نمود و یاری فرما آن را که یار اوست و واگذار هر که دست از یاری او بردارد

پس آنگاه دوازده نفر از کسانی که در جنگ بدر حضور داشتند

بدین مطلب گواهی دادند

فریادها از هر سو برخاست و هرکس چیزی میگفت؛ عمر ترسید که مردم تحت تأثیر سخنان علی علیه السّلام قرار گیرند و سر به شورش بردارند؛ از این رو مجلس را برهم زد و خطاب به آن امام - سلام الله عليه -

:گفت تو همیشه از آنچه مورد قبول مردم است روی میگردانی(1)2

ص: 43


1- مراجعه شود به احتجاج 73 - 75؛ الامامة والسياسة : 18/1 - 19 ؛ شرح ابن ابی الحديد : 11/6 - 12؛ مثالب النواصب : 138 - 139 ؛ المسترشد : 374-376؛ فتوح 13/1 - 14؛ روضة الصفا، 2 / 595 - 597 ؛ حبيب السير : 447/1 ؛ انوار اليقين : 380؛ شفاء صدور الناس : 479478 ؛ دائرة المعارف فرید و جدی : 758/3-759 ؛ بحار الانوار: 188 - 183/2

یورش دوم هنگام جمع آوری قرآن

امیر مؤمنان علیه السّلام پس از بازگشت به خانه بنابر توصیه پیامبر صلی الله علیه وآله وسلّم - از همان روز چهارشنبه - در خانه نشست و به جمع آوری قرآن مشغول گردید.(1)

بنا به گفته نویسندگان و راویان اهل سنت گروهی از مخالفان خلافت ابوبکر نزد آن حضرت رفت و آمد می کردند؛ عمر نزد زهرا علیها السّلام رفت و هشدار داد:

اگر اینان بار دیگر در اینجا جمع شوند، دستور میدهم خانه را همراه آنان به آتش کشند!(2)

فاطمه عليها السلام كنار درب منزل ایستاد و فرمود :

پست تر از اجتماع شما اجتماعی سراغ ندارم؛ بدن پیامبر - صلّی الله عليه وآله وسلّم - را نزد ما وانهادید و از پیش خود تصمیم گرفتید؛ بدون آنکه با ما مشورت کنید حق ما را نادیده انگاشتید. گویی نمیدانید پیامبر - صلّی الله علیه و آله وسلّم - در غدیر خم چه فرمود به خدا سوگند آن روز پیمان ولایت را بست تا امیدتان را قطع ليكن شما واسطه بین خود و پیامبر خدا را قطع نمودید. کافی است که خدا بین ما و شما در دنیا و آخرت حاکم باشد.(3)

ص: 44


1- خصائص الائمة : 73؛ طرف : 26 - 27؛ بحار الانوار : 483/22 و منابع دیگری که در زمان وقوع حادثه خواهد آمد.
2- المصنف ابن ابي شيبة : 267/14 ؛ كنز العمّال: 651/5 ؛ مسند فاطمة الزهراء ، سیوطی : 20 - 21؛ جامع الأحاديث : 267/13؛ قرة العينين : 78؛ شرح ابن ابی الحدید : 045/2
3- احتجاج : 80؛ بحار الانوار : 204/28.

بهانه های هجوم

عمر نزد ابوبکر آمد و گفت : آیا از پی این متخلف نمی فرستی؟ همگان جز او و یارانش با تو دست بیعت داده اند؛ و تا او بیعت نکند، ماکاری از پیش نبرده ایم؛ و اگر بیعت ،نماید از جانب او ایمن خواهیم بود. ابوبکر قنفذ را نزد امیرمؤمنان علیه السّلام فرستاد و چنین پیغام داد: جانشین پیامبر صلی الله علیه و آله وسلّم با تو کار دارد.

قنفذ به راه افتاد و پس از اندی بازگشت و گفت: او میگوید

پیامبر - صلّی الله علیه و آله وسلّم - کسی را غیر از من به جانشینی انتخاب نفرمود؛ چقدر زود به آن حضرت دروغ بستید . تو خود میدانی چه کسی جانشین پیامبر است؛ اگر تو خلیفه پیامبر هستی پس چرا در سقیفه مردم را به بیعت با ابوعبیده و عمر فراخواندی؟

ابوبکر :گفت علی راست میگوید؛ پیامبر - صلى الله عليه وآله وسلّم - م--را خلیفه ننمود. پس از آن عمر به قنفذ گفت : به او بگو که خلیفه مسلمانان را اجابت نما حضرت در جواب این پیغام فرمود:

اگر مسلمانان او را انتخاب کرده اند، او باید فرمان بردار آنها باشد؛ نه آنکه به آنها دستور دهد.

ابوبکر چون این سخنان را شنید، مدتی طولانی گریست. عمر با خشم از جای برخاست و گفت: آیا از این متخلف پیمان نمیگیری؟ ابوبکر به وی گفت: بنشین! سپس رو به قنفذ کرد و گفت: به او بگو که

ص: 45

امیر مؤمنان ابوبکر تو را میخواند.

امام علیه السّلام چون این پیغام بشنید فرمود:

به خدا سوگند! دروغ میگوید . به او بگو نامی به خود بستی که ربطی به تو ندارد؛ سبحان الله ! چندان زمانی نگذشته است تا فراموش کرده باشد ؛ او خود میداند که ای-ن ن-ام مخصوص م-ن است؛ او هفتمین نفری بود که به فرمان رسول خدا - صلى الله عليه و آله وسلم - مرا با این نام خواند و بر من سلام کرد؛ او و عمر از پیامبر - صلّی الله علیه و آله وسلّم - پرسیدند :

آیا این دستور از سوی خدا و پیامبر صلى الله عليه وآله وسلّم - است ؟ آن حضرت فرمود: آری او امیر مؤمنان و سرور مسلمانان و پیشوای رو سفیدان است. خدای عزوجل در قیامت او را بر صراط مینشاند تا دوستانش را وارد بهشت و دشمنانش را داخل جهنم نماید.

هنگامی که جواب امام علیه السّلام به آنها رسید، عمر خشمگین از جای برخاست و گفت کار ما سامان نخواهد یافت مگر آنکه او را به قتل رسانیم؛ لختی درنگ کن تا سر او را برایت حاضر سازم. ابوبکر :گفت بنشین لیکن عمر امتناع ،نمود، اما ابوبکر او را قسم داد و او را نشاند.

سپس گفت قنفذ به علی بگو ابوبکر را اجابت کن؛ مردم همگی با او بیعت کرده اند تو نیز یکی از مسلمانانی و میبایست مانند ایشان رفتار نمایی.

ص: 46

حضرت در جواب او فرمود:

پیامبر خدا صلى الله عليه وآله وسلّم به من وصیت فرمود: هنگامی که او را به خاک سپردم از خانه بیرون نروم تا قرآن را جمع آوری و تنظیم نمایم من کسی نیستم که وصیت آن حضرت را مخالفت کرده و به جور و ستم شما بپیوندم.(1)

سُلیم بن قیس از زبان سلمان فارسی حکایت(2) را چنین بازگو میدارد: هنگامی که امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود که به جمع آوری قرآن مشغول است، چند روزی او را رها کردند؛ تا آنکه قرآن را جمع آوری نمود و در میان جامهای پیچید و به مسجد آورد. مردم اطراف ابوبکر جمع بودند. امیر مؤمنان علیه السّلام با صدای بلند فرمود:

ای مردم! پس از وفات پیامبر خدا صلی الله عليه وآله وسلّم به غسل و (انجام امور) آن حضرت مشغول بودم و سپس قرآن را جمع کردم و اینک تمام آن در میان این جامه است . خ-داون-د ب-ر پیامبرش آیه ای نازل نفرمود مگر آنکه بر من قرائت نمود و تأویل آن را به من آموخت. فردا (روز قیامت) نگویید: ما از این .

ص: 47


1- مراجعه شود به: الامامة والسياسة : 19/1؛ تفسير عياشي : 66/2- 67 ؛ اختصاص : 185 - 186 ؛ کتاب سلیم : 82، 249 ؛ کشکول سید حیدر آملی : 83 84؛ بحار الانوار: 297/28
2- از روایات استفاده میشود که آخرین هجوم و آتش زدن درب خانه امیر مؤمنان و.... پس از رد و بدل شدن سخنان گذشته بوده و در همان روز بلافاصله رخ داده است، ولی بنابر نقل سلمان این رویدادها با چندی فاصله اتفاق افتاده است، چنانکه در متن خواهد آمد.

مطلب غافل بودیم نگویید: شما را به یاری نخواندم و حق خود را یادآوری نکردم و شما را به کتاب ( خدا ) - از نخست تا پایان - دعوت ننمودم .

عمر :گفت آنچه از قرآن نزد ماست ما را کفایت میکند؛ ما احتیاجی به قرآن تو نداریم.

اميرمؤمنان عليه السّلام به خانه بازگشت و ابوبکر در پی آن حضرت فرستاد و کلماتی بین آنها رد و بدل گردید.(1)

درخواست یاری اهل بيت عليهم السّلام

شب هنگام امیر مؤمنان فاطمه علیها السّلام را بر مرکبی سوار نمود و دست فرزندان خود امام حسن و حسین علیهما السّلام را گرفت و به خانه یک یک یاران پیامبر صلی الله علیه و آله وسلّم برد و آنان را قسم داد تا حق او را رعایت کنند و او را یاری نمایند.

در این میان تنها چهار نفر - سلمان و ابوذر و مقداد و زبیر - بودند که او را اجابت کردند و به فرمان آن حضرت سرهای خود را تراشیدند و اعلام آمادگی نمودند. وقتی آن حضرت بی توجهی مردم را دید، گوشه خانه خویش را اختیار نموده و عزلت گزید.

برخی از اصحاب پیامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم در توجیه بی اعتنایی خود میگفتند ما دیگر با ابوبکر بیعت نموده ایم؛ چرا علی پیشتر اقدام ننمود؟!

ص: 48


1- کتاب سلیم 81 82؛ و مراجعه شود به بحار الانوار: 307/28

امیرمؤمنان علیه السّلام در جواب این بهانه پوچ میفرمود:

من بدن پیامبر - صلّی الله علیه وآله وسلّم - را روی زمین وانهم و با مردم به ستیز در امر خلافت برخیزم؟!!! (1)

وحشيانه ترين هجوم

عده ای از بنی هاشم و دیگر یاران نزد امام علیه السّلام جمع بودند که ابوبکر عمر را با جمع بسیاری به سوی آنان گسیل داشت.(2) او چون به درب خانه آن حضرت رسید فریاد برآورد و آنان را به بیعت با ابوبکر فراخواند لیکن کسی به حرف او اعتنایی نکرد و او بار دیگر فریاد برآورد و گفت:

برای من هیزم بیاورید!

قسم به آنکه جانم در دست اوست از خانه خارج شوید وگرنه

ص: 49


1- مراجعه شود به احتجاج : 752، 81 - 82، 190 ؛ الهداية الكبرى : 178 ، 408 ؛ کامل بهائی : 4/2 ؛ اختصاص : 184 ؛ کتاب سلیم : 81 - 82، 128 ؛ الصراط المستقيم : 79/2 - 80؛ مثالب النواصب : 233؛ بحار الانوار : 264/28 - 268 ، 352 و 419/29 ، 468 و 292/30 - 293؛ شفاء صدور الناس : 484 ) حاشیه ) ؛ از اهل سنت : الامامة والسياسة : 191؛ شرح ابن ابی الحدید: 47/2 و 13/6 و 14/11 و 39/18؛ دائرة المعارف، فريد وجدى : 759/3؛ موسوعة آل النبي ، عايشه بنت الشاطى : 614 تراجم سيدات بيت النبوة، از همان نویسنده: 613 - 614 ؛ فاطمه بنت محمد ، عمر ابوالنصر : 117 - 118 ؛ السيّدة فاطمة الزهراء ، دكتر بيومى : 137؛ الصديق ابوبکر ، محمد حسین هیکل : 65 ؛ اهل البيت، توفيق ابو علم : 167؛ اعلام النساء، كحاله : 0114/4
2- احتجاج : 80

خانه را - با تمامی افرادی که در آن هستند - به آتش خواهم کشید. آنان :گفتند فاطمه [ یادگار پیامبر صلّی الله عليه وآله وسلّم ] در این خانه است!

گفت اگر چه فاطمه در خانه باشد.(1)

زبیر که اوضاع را چنین دید با شمشیر برهنه بیرون دوید و به سوی عمر حمله ور شد؛ عمر - چون همیشه ! - پا به فرار گذاشت و زبیر از پی او میدوید تا آنکه پایش به سنگی گرفت و یا آنکه خالد با سنگی از پشت او را هدف گرفت و او به زمین افتاد ؛ عمر - يا ابوبکر - فریاد برآورد: این سگ را بگیرید !

آنگاه چهل نفر اطراف او را گرفتند زیاد بن لبید نیز به کمک دیگری شمشیر از دست او گرفت و شکست.(2)

کسانی که در خانه بودند جز امیرمؤمنان علیه السلام - از خانه خارج شده و بیعت کردند. (3)1

ص: 50


1- الامامة والسياسة : 19/1 .
2- مراجعه شود به تاریخ طبری : 202/3 ؛ کامل ابن اثیر : 325/2؛ اختصاص : 186؛ مثالب النواصب : 136 - 137 ؛ رسائل اعتقادیه خواجوئی : 447/1 - 448؛ امالی شیخ مفید : 49 - 50 ؛ تثبيت الامامة : 17 ؛ شرح ابن ابی الحدید : 56/2 و 48/6؛ المسترشد : 378؛ بحار الانوار : 291/30
3- از روایات دیگر چنین استفاده میشود که اینها هنگامی بیعت کردند که از امیر مؤمنان به زور بیعت گرفته شد مراجعه شود به کافی : 245/8 ؛ رجال کشی : 26/1 ؛ تفسیر عیاشی : 199/1؛ بحار الانوار : 333/22-351

عمر نزد ابوبکر رفت و گفت: باید علی بیعت کند و اگر تو کاری نکنی من اقدام خواهم کرد. سپس از نزد وی بیرون آمد و تمام قبایل و عشایر را فراخواند و با فریادی بلند گفت خلیفه پیامبر شما را میخواند .

مردم از هر طرف به سوی ابوبکر روان شدند و نزد او اجتماع نمودند. او به ابوبکر :گفت من سواره و پیاده را برای تو آماده نمودم(1)

ابوبکر گفت: حال چه کسی را برای این کار مأمور کنیم؟

عمر گفت: قنفذ او مردی خشن و تندخو و از طلقا (2)ست.

پس آنگاه قنفذ را با جمع بسیاری مأمور بدین کار کردند. (3)ابوبکر به عمر وی دستور داد :

آنها را بیرون بیاور! اگر نپذیرفتند هیزم بر در خانه جمع کن و بگو اگر بیرون نیایید خانه را با اهل آن به آتش خواهم کشید.(4)

قنفذ به راه افتاد و به خانه امام علیه السّلام رسید و اجازه ورود خواست؛ اما به وی رخصت ندادند. چون بازگشت عمر :گفت بی اجازه وارد شوید اما دیگر بار چون به خانه آن حضرت رسیدند و خواستند بی اجازه وارد شوند، فاطمه عليها السّلام فرمود: .

ص: 51


1- الكوكب الدري : 194/1 .
2- طُلقا به کسانی گفته میشود که در فتح مکه به دست مسلمانان اسیر شدند، سپس پیامبر بر آنان منت نهاد و آزادشان فرمود.
3- کتاب سلیم : 82
4- جمل : 117 .

نمیگذارم بدون اجازه وارد خانه شوید .(1)

چون این خبر به عمر رسید با خشم بسیار از جای برخاست و گفت: ما را با زنها چه کار؟

پس از آن به همراهی خالد و قنفذ با هیزم و آتش به راه افتادند(2) ابوبکر :گفت او را با تندی و خشونت خواهی آورد!(3) آنها را از خانه بیرون بکش و اگر مقاومت کردند با آنان جنگ نما. (3)

عمر با جمع انبوهی از صحابه و طلقا و منافقان و فرومایگان و بادیه نشینان و باقیماندگان از احزاب (مشرکین) کار خود را آغاز نمود(5) در آن بین افرادی چون خالد بن ولید ، قنفذ، عبدالرحمن بن عوف، اُسيد بن حضير اشهلی، سلمة بن سلامة بن وقش اشهلى، سلمة بن اسلم، مغيرة بن شعبه ، ابو عبيدة بن جراح ،ثابت بن قيس ،محمد بن مسلمه، سالم مولی ابی حذیفه، اسلم عدوی، عیاش بن ربیعه، هرمز فارسی (جد عمرو بن ابی مقدام) ، عثمان، زیاد بن لبید، عبدالله بن ابی ربیعه، عبدالله بن زمعه، سعد بن مالک و حماد به چشم .

ص: 52


1- کتاب سُلیم : 83
2- همان مدرک: 250 .
3- العقد الفريد : 259/4 .

میخوردند.(1) البته برخی ابوبکر(2) و زید بن ثابت (3) را نیز ذکر کرده اند. عمر دستور داد تا هیزم جمع آوری کنند.(4) جمعیت با هیزم و آتش (5) به قصد سوزاندن خانه امیر مؤمنان علیه السّلام به راه افتادند.(6) عمر شعله ای آتشین به دست گرفت؛(7) و میگفت اگر بیعت نکنند خانه را بر سر آنها به آتش میکشم گفتند: فاطمه علیها السّلام در این خانه است، او را نیز می سوزانی ؟!!

گفت: من با فاطمه برخورد خواهم کرد. (8)

اُبی بن کعب میگوید: در خانه نشسته بودیم که صدای شیهه اسبها و لگامها و برهم خوردن نیزه ها ما را از خانه بیرون کشید.(9).

ص: 53


1- مراجعه شود به سنن بیهقی: 152/8 ؛ مستدرک حاکم : 66/3؛ حياة الصحابه : کاندهلوی : 13/2؛ تاریخ الخميس : 169/2؛ شرح ابن ابی الحدید: 2/ 50 ، 57 و 11/6، 47 ، 48 ؛ تفسیر عیاشی : 66/2، 307 - 308؛ کتاب سليم : 84، 251؛ الامامة والسياسة : 18/1 ؛ احتجاج : 73؛ المستر شد : 378؛ الهداية الكبرى: 178 - 179؛ بحار الانوار: 290/30 ، 348 و 13/53.
2- اختصاص : 186 ؛ تفسیر عیاشی : 66/2 . ..
3- كنز العمّال : 613/5 .
4- بحار الانوار : 293/30 .
5- طرائف : 239؛ نهج الحق : 271؛ مؤتمر علماء بغداد : 63 ؛ دلائل الامامة : 242 چاپ دیگر (455 ) ؛ کتاب سلیم : 83، 249 - 250 ؛ الهداية الكبرى : 178 - 179؛ تفسیر عیاشی : 308/2
6- العقد الفريد : 242/4 چاپ مصر ) ؛ تاريخ ابى الفداء : 156/1 ؛ امالی شیخ مفید : 50 .
7- انساب الاشراف : 586/1 ؛ العقد الفريد : 242/4 ؛ تاریخ ابی الفداء : 156/1 .
8- الشّافي، ابن حمزة : 173/4.
9- الكوكب الدري : 1 / 194 - 195 .

زهرا علیها السّلام در فراق پدر غمناک بود و جسمش رنجور و از شدت دردی که بر سر مبارکش عارض گردیده بود آن را بسته و پشت درب خانه نشسته بود.(1)

هنگامی که آنها را دید درب را بر روی ایشان بست؛ او باور نمیکرد بدون اجازه او وارد خانه اش شوند.(2) آنان با شدت درب خانه را میکوبیدند و هر کدام با صدای بلند سخنی میگفتند.(3) عمر فریاد برآورد :

پسر ابو طالب! درب را باز کن؛(4) به خدا سوگند! خانه را به آتش میکشم!(5) سوگند به کسی که جانم در دست اوست، یا بیرون آمده و بیعت میکنید و یا آنکه خانه را با شما می سوزانم .(6) ای علی ابیرون بیا و آنچه مسلمانان بدان اتفاق کرده اند، پذیرا باش و گرنه تو را میکشیم ! (7)

فاطمه عليها السّلام پشت در آمد و فرمود:

ای گمراهان ای منکران خدا و پیامبر - صلّی الله عليه وآله وسلّم - چه .

ص: 54


1- کتاب سليم : 250 .
2- تفسیر عیاشی : 67/2 ؛ اختصاص : 186 .
3- بحار الانوار: 29030 از دلائل الامامة : ج (2) ؛ کشکول آملی : 83 84؛ حديقة الشيعة : 30
4- کتاب سليم : 250 .
5- علم اليقين : 687/2 ؛ التتمة في تواريخ الأئمة : 52.
6- السقيفه، جوهری از او شرح ابن ابی الحدید : 56/2 ؛ طبری : 202/3؛ المسترشد: 378 و مراجعه شود به کشکول آملی : 83 - 84؛ کامل بهائی : 305/1؛ کتاب سلیم : 83؛ الكوكب الدري : 194/1 - 195.
7- الهداية الكبرى : 406 ؛ بحار الانوار: 18/53 .

میگویید و از جان ما چه می طلبید ؟

عمر :گفت چرا پسر عمویت تو را فرستاده و خود در پس پرده نشسته است؟

فاطمه عليها السّلام فرمود: طغیان و گردنکشی تو بود که مرا از جا حرکت داد ،من برای اتمام حجت بر تو و دیگر گمراهان آمده ام.

-این یاوه های زنانه را کنار بگذار و به علی بگو تا بیرون آید.

-تو هیچ ارزشی نزد ما نداری، تو مرا با حزب شیطان که گروهی ناچیزند - می ترسانی؟

اگر علی بیرون نیاید هیزم آورده و این خانه را بر سرتان به آتش میکشم(1)

فاطمه عليها السلام دید او با شعله ای از آتش آمده است، گفت: پسر خطاب! میخواهی درب خانه مرا سوزانی؟!

عمر گفت: آری !(2)

آیا می خواهی علی و فرزندان مرا بسوزانی؟!

آری به خدا قسم! مگر آنکه بیرون آمده و بیعت کند . (3) آنچه را که امت پذیرفته اند شما نیز بایستی بپذیرید.(4)در را باز کن وگرنه خانه را بر شما به آتش میکشم .(5).

ص: 55


1- بحار الانوار: 293/30 به نقل از دلائل الامامة ج 2 .
2- أنساب الأشراف : 586/1 .
3- طرائف : 239 ؛ نهج الحق : 271.
4- روضة المناظر : 113/11 ( حاشيه كامل ابن أثير ) .
5- کتاب سلیم : 83 - 84، 250 .

ای- عمر ! چقدر در برابر خدا و پیامبر - صلّی الله علیه و آله وسلّم - بی باک و جسوری! آیا میخواهی نسل او را نابود سازی و نور خدا را خاموش نمایی؟ خداوند نور خود را کامل خواهد نمود.

بس است! نه محمّد در اینجا حضور دارد و نه ملائکه از سوی خداوند امر و نهی می آورند؛ علی نیز چون دیگر مسلمانان است، یا بیعت میکند و یا آنکه همه شما را می سوزانیم .

فاطمه علیها السّلام در حالی که میگریست، می گفت :

پروردگارا! به تو شکایت میکنیم :فقدان پیامبر برگزیده تو را ، و سرتافتن و ستیزه جویی امتش را با ما و خودداری آنان از حقی که در قرآن برای ما قرار داده ای.

فاطمه! این حماقتهای زنانه را کنار بگذار! خداوند پیامبری و خلافت را در خاندان شما جمع نخواهد نمود. (1) از خدا نمی هراسی! به خانه من هجوم آوردی و میخواهی وارد آن شوی؟

این سخنان هیچ گونه اثری در عمر نگذاشت.(2) او دستور داد: هیزمها را اطراف خانه نهادند(3) و خود نیز آتش به دست گرفت؛(4)2

ص: 56


1- الهداية الكبرى : 407 ؛ بحار الانوار : 19/53.
2- کتاب سليم : 84، 250
3- بنابر آنچه علامه ابن شهر آشوب مازندرانی روایت میکند: هیز می که جمع شده بود آن قدر زیاد بوده که همسایگان تا سی روز از آن استفاده میکردند . ( مثالب النواصب : 420 ) .
4- تفسیر عیاشی : 308/2

و فریاد برآورد:

خانه را با اهل آن به آتش بکشید !! (1)

فاطمه عليها السّلام با صدای بلند فرمود:

«يَا أَبَتِ يَا رَسُولَ اللهِ ! ماذا لَقِينَا بَعْدَكَ مِنْ ابْنِ الْخَطَّابِ وَابْنِ أبي قُحَافَةِ.»

ای پدر! ای رسول خدا !پس از تو چه بلاها از عمر و و ابوبکر کشیدیم ؟!

برخی از مردم گریه کنان بازگشتند؛ لیکن عمر با گروهی ایستاد؛(2)

و درب خانه را به آتش کشید .(3)

درب می سوخت(4) و دود خانه را فرا گرفته بود. (5)قنفذ میخواست: درب (نیم سوخته) را باز کند،(6) اما فاطمه علیها السّلام هر دو طرف درب را گرفته بود و مانع می شد؛ و می فرمود:

شما را به خدا و حق پدرم قسم میدهم که از ما دست بردارید و بازگردید .

ص: 57


1- ملل و نحل، شهرستانی : 57/1 .
2- الامامة والسياسة : 1/ 20؛ المستر شد : 377-378
3- کتاب سليم : 250
4- الهداية الكبرى : 407 ؛ بحار الانوار : 19/53 .
5- الشافي، سید مرتضی : 241/3؛ تلخيص الشافي : 76/3؛ مثالب النواصب : 420 ؛ بحار الانوار: 390/28
6- الهداية الكبرى : 407 ؛ بحار الانوار : 19/53.

عمر تازیانه را از دست قنفذ گرفت و بر بازوی فاطمه علیها السّلام زد ؛ تازیانه دور بازوی او پیچید و جای آن چون بازوبندی سیاه شد؛(1) سپس با لگد به درب خانه زد و درب (نیم سوخته) را شکست.(2) فاطمه علیها السّلام درب را سپر خود قرار داده و بدان چسبیده بود.

عمر با لگد بدان زد(3) و فاطمه را بین در و دیوار با نفرت و خشم فشرد .

نزدیک بود فاطمه همان جا قالب تهی سازد؛ میخ در به سینهاش فرو رفت(4) و خون از آن جاری شد. (4)

او با صورت بر زمین افتاد؛ زبانه های آتش نیز او را می آزرد.(5)

پس آنگاه ناله ای از جگر کشید و با آن ناله مدینه را زیر و رو نمود؛ او خروشید و فریاد برآورد :

«یا أبتاهُ يا رَسُولَ اللهِ ؟ هَكَذَا يُصْنَعُ بِحَبِيبَتِكَ وَابْنَتِكَ .. آه يا فِضَّةُ ! إِلَيْكِ فَخُذِينِي فَقَدْ وَاللهِ قُتِلَ ما في أحشائي..»

پدر! ای پیامبر خدا! آیا میبایست با حبیبه و دختر تو چنین رفتار کنند؟

آه فضه ! مرا دریاب، به خدا فرزندم را کشتند... 9.

ص: 58


1- الهداية الكبری : 178 - 179 ، 407 ؛ بحار الانوار : 19/53.
2- تفسیر عیاشی : 67/2 ؛ اختصاص : 186 .
3- بحار الانوار: 294/30 به نقل از دلائل الامامة ج 2.
4- الكوكب الدري : 194/1 - 195.
5- الهداية الكبرى : 178 - 179.

در این هنگام درد زایمان او را فرا گرفت و او به دیوار تکیه داد(1) و بچه شش ماهه اشن محسن را- که در رحم داشت - سِقْط نمود.(2)

عمر داخل خانه شد در حالی که خشم سر تا پای او را فراگرفته بود چنان با سیلی به صورت فاطمه عليها السّلام زد که گوشواره او پاره شد و از زیر مقنعه او بر زمین افتاد. (3)

دیدگان علی علیه السّلام گویی در کاسه ای از خون غوطه میخورد و با سر برهنه بیرون دوید و فریاد برآورد:

فضّه! بانوی خود را فریاد رس او را کمک کن، او در حال سِقْط فرزند خویش است.

سپس فرمود:

محسن نزد جدّ خود پیامبر خدا صلی الله علیه وآله وسلّم رفته و از این ستمگران شکایت خواهد نمود.

پس از این به فضه دستور داد تا محسن را در انتهای خانه به خاک سپارد. (4).

ص: 59


1- بحارالانوار: 294/30 به نقل از دلائل الامامة ج 2 .
2- الهداية الكبرى : 407 ؛ بحار الانوار : 19/53.
3- بحار الانوار: 294/30 به نقل از دلائل الامة ج 2 ؛ و مراجعه شود به بحار الانوار 349/30 ؛ الهداية الكبرى : 179 ، 407 ؛ المحتضر : 44 - 45 . و مستفاد از بعضی از روایات این است که سیلی زدن او هنگام بیرون بردن امیر مؤمنان بوده است ( الكوكب الدرى : 195).
4- الهداية الكبرى : 408 .

آنگاه امیر مؤمنان علیه السّلام به سوی عمر شتافت و گریبان او را گرفت و تکانی داد و او را بر زمین کوبید و خواست او را به قتل رساند؛ در این حال سفارشهای پیامبر صلی الله علیه و آله وسلّم در نظرش مجسم شد و فرمود ای پسر صهاك ! اگر آنچه خدای متعال برای من نوشته و پیمانی که با پیامبر صلّی الله علیه و آله وسلّم بسته ام ، نمیبود ؛ میدانستی که تو جرأت وارد شدن به خانه مرا نمیداشتی.

عمر پس از آن از پی مردم فرستاد و آنها نیز هجوم آوردند و داخل خانه شدند؛ علی علیه السّلام با سرعت به سوی شمشیر خود شتافت لیکن آنها سبقت جستند و آن را برداشتند.

قنفذ نزد ابوبکر آمد و جریان را گزارش کرد او می ترسید علی علیه السّلام با شمشیر خارج شود؛ ابوبکر :گفت بازگرد اگر دیدی سخن ما را نمی پذیرد به خانه اش هجوم برید و اگر آن نیز ممکن نشد خانه را با آنان به آتش کشید.

جمعیت به خانه ریخته بودند(1) و عمر به امیر مؤمنان علیه السلام میگفت بلند شو با ابوبکر بیعت کن آن حضرت امتناع می ورزید؛ او دست علی علیه السّلام را گرفت تا وی را بلند کند، لیکن نتوانست؛(2) و در آخر طنابی آوردند و به گردن آن حضرت انداختند. (3)5

ص: 60


1- کتاب سليم : 84.
2- شرح ابن ابى الحديد: 57/2 و 49/6 .
3- كتاب سلیم : 84؛ رجال کشی : 37/1؛ احتجاج : 83؛ الصراط المستقيم : 25/3؛ در روایتی به جای طناب بند شمشیر ذکر شده است مراجعه شود به الكوكب الدري .194/1 - 195

در بسیاری از روایتها آمده است

آنان گریبان علی علیه السّلام را گرفتند(1) و لباسهای آن حضرت را میکشیدند تا به مسجد ببرند. (2)

بانوی آزرده و پهلو شکسته با آنکه شرایط سختی را پشت سر میگذاشت و ضربه ها و صدمههای فراوان دیده بود - جلو آمد و راه را بر آن گروه بی شرم بست و نمیگذاشت علی علیه السّلام را از خانه بیرون برند؛ و میفرمود:

به خدا سوگند! نمیگذارم پسر عمویم را این چنین ظالمانه کشیده و از خانه بیرون برید؛ وای بر شما چه زود بر خدا و پیامبر خیانت کردید و حق ما اهل بیت را رعایت ننمودید (3)

بسیاری از مردم به خاطر زهرا علیها السّلام علی علیه السّلام را رها کردند؛ لیکن عمر به قنفذ دستور داد تا دست فاطمه علیها السّلام را کوتاه گرداند.

قنفذ که مردی پست و خشن بود چنان با تازیانه به پشت و پهلوی فاطمه علیها السّلام زد که از پا افتاد نشان آن ضربه ها در بدن فاطمه علیها السّلام تا هنگام شهادت باقی ماند . (4).

ص: 61


1- الايضاح : 367؛ بصائر الدرجات : 275 ؛ تفسیر عیاشی : 67/2؛ الشافي : 244/3؛ اختصاص : 11 ، 186 ، 275؛ المسترشد: 381؛ مناقب : 248/2 ؛ شرح ابن ابی الحدید : .20/7
2- شرح ابن ابی الحدید : 50/2.
3- الكوكب الدري : 194/12 - 195 .
4- علم اليقين : 686/2 - 688 .

عمر رو به اطرافیان کرد و گفت:

فاطمه را بزنید!

آن دژخیمان چنان فاطمه علیها السّلام را ضرب و جرح نمودند که بیمار و بستری گردید(1) و بدنش رنجور و کاهیده شد و از فرط لاغری چون سایه ای مینمود.(2)

عمر خود نیز از آنان عقب نماند و با غلاف شمشیر به پهلوی فاطمه علیها السّلام میزد و با تازیانه بر دست او می نواخت.(3) به گونه ای که بدن فاطمه عليها السّلام سیاه شد(4) و تا هنگام وفات اثر آن محو نگردید.(5)

سلمان میگوید ابوبکر و اطرافیانش جز عمر و خالد و مغیره به گریه درآمدند؛ لیکن عمر گفت:

ما را با زنان و ایده آنها کاری نیست .(6)

در برخی از روایات چنین آمده است:

قنفذ با سیلی به صورت فاطمه علیها السّلام زد و این ضربه به چشم آن ت.

ص: 62


1- مؤتمر علماء بغداد : 63 .
2- دعائم الاسلام : 1/ 232 ؛ بحار الانوار : 272/81
3- کتاب سلیم ،84 250 ؛ کامل بهائی : 1/ 305؛ جنات الخلود : 19
4- جنة العاصمة : 252 ؛ الشمس الضحى : 154 .
5- مراجعه شود به مصائب المعصومین : 27؛ بیت الاحزان، یزدی : 33؛ جامع النورين : 244 ؛ شعشعة الحسينية : 144 - 145؛ حزن المؤمنين : 61؛ بشارة الباكين : 26؛ مرقاة الايقان: 112/1، 125 ، انوار الشهادة : 207 - 208 ؛ ماتمکده مجلس سیزدهم .
6- كتاب سليم : 85؛ گریه مهاجمین در المسترشد 377 - 378 و الامامة والسياسة : 20/1 ، نیز آمده است.

عزیز اصابت نمود ؛(1) و آن بانوی مظلومه را به سوی درگاه کشید و چنان با درب خانه به او زد که پهلوی او شکست و جنینش سقط گردید و تا آخر عمر کوتاه خود در بستر بیماری افتاد (2)

او با غلاف شمشیر آن حضرت را آزرده و با تازیانه به سر و دست و کتف و بازوی آن بانو میزد جای تازیانه های او چون بازوبند متورم شد. (3)

از برخی روایات چنین معلوم میشود که سبب شهادت محسن علیه السّلام یا مهمترین عامل آن قنفذ بوده است. (4)

از سوی دیگر خالد نیز با غلاف شمشیر آن بانوی گرامی را آزرده و او را بین در و دیوار فشرده است.(5)

از دیگر کسانی که حرمت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلّم را شکستند. مغيرة بن شعبه بود او چنان فاطمه علیها السّلام را میزد که از بدن نازنینش .

ص: 63


1- سيرة الائمة الاثني عشر : 145/1.
2- کتاب سلیم : 85؛ احتجاج : 83 در مورد شکستن پهلو و یا دنده آن حضرت مراجعه شود به کتاب سلیم: 907/2 ) چاپ جدید ) ؛ امالی شیخ صدوق : 114 ( چاپ بیروت: 100 ؛ فضائل شاذان قمی : 9؛ المحتضر : 61 ، 109 ؛ بحار الانوار: 44/101 نوشته ای از شهید اول ؛ فرائد السمطین جوینی شافعی : 35/2؛ ارشاد القلوب : 295؛ مصباح کفعمی : 553 .
3- مراجعه شود به کتاب سلیم: 134 ؛ دلائل الامامة : 45 ) چاپ جدید : 134 - 135)؛ کشکول آملی : 83 - 84؛ حديقة الشّيعة : 30 الكوكب الدري : 194/1 - 195 ؛ الكبريت الأحمر: 277 .
4- دلائل الامامة : 45 ) چاپ جدید: 134 - 135) ؛ علم اليقين : 686/2 - 688 .
5- بعضی خالد را نیز سبب اسقاط جنین میدانند مراجعه شود به کشکول آملی 8483 ؛ حديقة الشيعة : 30.

خون جاری شد. او در فشردن درب خانه نیز سهمی داشت و از این رو اسقاط جنین هم به مغیره نسبت داده شده است. (1)

اجبار امیرمؤمنان علیه السّلام بر بیعت

سرانجام دستان فاطمه علیها السّلام از رمق افتاد، و ابر مردی تنها از آشیان خود غریبانه بیرون کشیده شد ؛(2) در حالی که کفتارها با نیزه و شمشیر گرداگرد شیر بیشه زار مردانگی و صلابت را گرفته بودند،(3) آری!...

عمر با خشم و خشونت بسیار على عليه السّلام را از پشت سر هل میداد(4) و انبوه مردم او را به سختی میکشیدند.(5) امام علیه السلام در شرایط دشواری بود خشم و غضب دست در گریبان صبر و بردباری او بودند؛ لیکن او خشم خود را فرو میبرد.(6) کوچه های مدینه لبریز از

ص: 64


1- احتجاج : 278؛ جلاء العیون، شبّر : 193/1.
2- المسترشد: 381؛ احتجاج : 86
3- مصباح الزائر : 463 - 464 .
4- المستر شد : 378؛ شرح ابن ابی الحدید : 50/2 و 47/6 .
5- تاریخ طبری : 203/2؛ و مراجعه شود به وقعة صفین : 87؛ فتوح اعثم کوفی 578/2 ؛ العقد الفريد : 308/4 - 309؛ نهج البلاغة : 122 - 123؛ الفصول المختارة: 287؛ تقريب المعارف : 237؛ مناقب خوارزمی : 175 ؛ احتجاج : 171؛ شرح ابن ابی :الحديد: 74/15، 183 ؛ صبح الأعشى : 228/1 - 230 ؛ جواهر المطالب : 357/1؛ 374؛ الصراط المستقیم: 11/3 ، بنابر روایتی آن حضرت را دوان دوان می بردند مراجعه شود به شرح ابن ابى الحديد : 45/6.
6- مصباح الزائر : 463 - 464 .

انبوه مردمی بود که برای تماشا آمده بودند.(1) مردم به او میگفتند رو بیعت نما(2)

امام علیه السلام می فرمود:

به خدا سوگند! اگر شمشیر در دستم بود ، نمی توانستید با من چنین کنید. اگر چهل مرد یاور میداشتم اجتماع شما را برهم میزدم؛ خداوند لعنت کند آنها را که با من بیعت کردند لیک از یاری من دست شستند.(3)

و او در آن حال چنین آرزو میکرد:

ای کاش امروز جعفر و حمزه داشتم.(4)

هنگامی که از کنار مرقد پاک پیامبر صلی الله عليه وآله وسلّم او را عبور می،دادند لحظه ای درنگ کرد و سخن- هارون به موسی علیهما السّلام را - به برادر خود پیامبر صلى الله علیه و آله وسلّم گفت:

يہ(ابْنَ أُمّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي وَكَادُوا يَقْتُلُونَني)(5)

مقصود این که این مردم مرا خوار شمردند و نزدیک بود مرا بکشند. آنگاه بود که مردم با چشم خود دستان پیامبر صلى الله علیه و آله وسلّم را دیدند که از قبر بیرون آمد و به سوی ابوبکر اشاره کرد و بانگ آن .

ص: 65


1- شرح ابن ابى الحديد : 49/6 .
2- همان مدرک.
3- کتاب سليم : 85؛ بحار الانوار: 270/28 .
4- شرح ابن ابی الحدید: 111/11.
5- سوره اعراف: 150 .

حضرت قلب سخت آنان را به لرزه درآورد و خطاب به ابوبکر فرمود:

... آیا بر خدایی که تو را از خاک آفرید کافر شدی... (1)

عدی فرزند حاتم طایی میگوید:

هیچگاه این چنین دلم بر حال کسی نسوخت، که گریبان امیرمؤمنان علیه السّلام را گرفته بودند و به زجر او را میکشیدند. (2)

در آن هنگام سلمان میگفت : آیا با علی - علیه السّلام - چنین رفتار میشود؟ به خدا سوگند اگر خدا

را قسم دهد ، آسمان بر زمین خواهد آمد.(3)

ابوذر نیز می گفت ای کاش باری دیگر شمشیر به دست ما باز میگشت.(4)

ناگهان سرها برگشت و دیده ها به آن سوی خیره شد؛ آری این فاطمه است پیراهن پدر را بر سر انداخته و یادگاران رسول را در دست گرفته بانوان هاشمی اطراف او را گرفته اند - میگرید و می نالد و از نهاد پر آتش ضجه میکشد بهت و حیرت لحظه ای دامن گیر آنان شد و اندکی درنگ کردند. لیکن او چون شیری می غرید و می فرمود:

ای ابوبکر! چه زود بر خاندان پیامبر حمله ور شدی ؟ به خدا سوگند! تا زنده ام با عمر سخن نخواهم گفت . 1.

ص: 66


1- بصائر الدرجات : 275 ؛ اختصاص : 275 ؛ مناقب : 248/2 ؛ کشکول آملی : 83-84
2- الشافى : 244/3 ؛ تلخيص الشافی : 79/3
3- اختصاص : 11
4- رجال کشی : 37/1.

از پسر عمویم دست بردارید!

ابوبکر تو را با ما چکار؟

میخواهی طفلانم را یتیم سازی ؟

میخواهی مرا بی شوهر کنی؟

به خدا سوگند! اگر از او دست برنداری، با گیسوان پریشان و گریبان چاک زده نزد قبر پدر خواهم رفت و به درگاه خدا صیحه زنم؛ (و بدان که) صالح پیامبر - علیه السلام - از پسر عمویم، و ناقه صالح از من و بچه شتر او از طفلان من نزد خدا عزیزتر نیستند.

بیکرانِ رحمت به خروش آمد که از خروشش دلها به جوش؛ علی علیه السّلام - سلمان را فرمود تا نگذارد فاطمه عليها السّلام - لب به نفرین گشاید. سلمان به سوی آتشفشانی روان شد که گدازه هایش جان هر

مرغ در پرواز را میسوزاند؛ به سوی فاطمه - عليها السلام - آمد و گفت : ای دخت پیامبر خدا پدرت را برای رحمت فرستاد؛ تقاضا دارم بازگردی !

فرمود:

سلمان ! اینان عزم آن دارند تا علی - علیه السّلام - را بکشند مرا یارای صبر نیست.

سلمان گفت: از آن ترسم که مدینه (با اهل آن) در زمین فرو رود (و عذاب پروردگار همگان را فرا گیرد)؛ علی علیه السلام مرا فرستاد تا بگویم بازگردید.

فاطمه - عليها السلام - فرمود :

ص: 67

برای فرمان علی - علیه السّلام - باز میگردم و صبر خواهم نمود .(1)

امام باقر علیه السّلام فرمودند:

به خدا سوگند! اگر فاطمه- علیها السّلام - گیسوان پریشان می نمود همگان در آن لحظه هلاک می شدند (2)

آنگاه زهرا علیها السّلام به سوی قبر پدر روانه شد و با سوز و اشک و ناله زیر لب این اشعار را زمزمه می نمود:

نَفْسي عَلَى زَفَرَاتِها مَحْبُوسَةٌ *** يَا لَيْتَهَا خَرَجَتْ مَعَ الزَّفَرَاتِ

لا خَيْرَ بَعْدَكَ فِي الْحَيَاةَ وَإِنَّمَا *** أَبْكِي مَخَافَةَ أَنْ تَطُولَ حَيَاتِي

جان من با آه جانکاه خود (در سینه) زندان شده است، ای کاش همراه با آن آه از کالبد خارج میشد (پدر!) پس از تو ارزشی در زندگانی نیست ، لیک از آن می گریم که مبادا زندگانیم طول کشد.

سپس فرمود:

پدر! مرگ تو برایم بس اسفناک است! عجب داغی بر قلب علی نهاده شد او را اسیر کرده و میکشند ، آنگونه که ...

آنگاه ناله ای از جگر کشید و گفت:

وا محمدا ! وا حبیبا! آه ای پدر... وای از بی یاوری! ای کاش پناهی میداشتم؛ عجب غم طولانی ! عجب اندوهی ! عجب مصیبتی ! 8

ص: 68


1- مراجعه شود به شرح ابن ابی الحدید: 56/2 - 57 و 49/6؛ تفسیر عیاشی: 67/2؛ اختصاص: 186؛ کافی : 237/8؛ المسترشد: 381؛ مناقب : 339/3 - 340؛ احتجاج : 86 - 87.
2- کافی : 237/8

آنگاه افتاد و از هوش رفت. آوای گریه از سینه ها برخاست و مسجد

پیامبر صلی الله علیه و آله وسلّم تبدیل به مجلس عزا شد.(1)

سرانجام على علیه السّلام را کشان کشان بردند و نزد ابوبکر نشاندند. (2) عمر با شمشیری بالای سر او ایستاده بود و خالد و ابو عبیده بن جراح و سالم و معاذ بن جبل و مغیره و اسید بن حضیر و بشیر بن سعد و گروهی دیگر ابوبکر را با شمشیر حراست میکردند (3)

على اميرمؤمنان عليه السّلام فرمود: عجب زود بر خاندان پیامبرتان یورش بردید؟ ای ابوبکر به کدام حق و کدامین میراث و کدام سابقه مردم را به بیعت خود خواندی؟ مگر دیروز به فرمان پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم با من بیعت ننمودی ؟!(4)

عمر که دو زانو نشسته و آستین بالا زده بود(5) فریاد کشید و گفت میبایست بیعت کنی این یاوه ها را رها کن

امام علیه السّلام فرمود: اگر بیعت نکنم چه خواهید کرد؟ ستم پیشه گان گفتند به خدا سوگند! با ذلّت و خواری تو را خواهیم کشت!

فرمود پس بنده خدا و برادر پیامبر را کشته اید.

ابوبکر - يا عمر در جواب گفت: .

ص: 69


1- علم اليقين : 86/2-88 .
2- المسترشد : 377-378
3- کتاب سليم : 84-85
4- همان : 85، 251
5- الكوكب الدري : 194/1 - 195.

بنده خدا، آری؛ اما برادر پیامبر نه !(1)

امیر علیه السّلام فرمود:

قسم به خدا اگر نبود فرمان الهی و پیمان پیامبر صلی الله عليه وآله وسلّم میدیدی که چه کسی ضعیف و بی یاور است.

سپس رو به مردم نمود و فرمود...

ای مسلمانان ای مهاجرین و انصار ! شما را به خدا سوگند میدهم آیا در غدیر خم از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم چنین نشنیدید؟ آیا در غزوه تبوک چنین نفرمود...

و سپس هر آنچه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلّم درباره (خلافت بلافصل )

او در حضور مردم فرموده بود، یادآور شد.

مردم در جواب آن حضرت گفتند آری! شنیدیم.

ابوبکر در وضع دشواری قرار گرفته بود و می ترسید مردم به یاری علی علیه السّلام بشتابند و از خلافت او روی گردان شوند؛ از این رو گفت آنچه گفتی حقیقت است و ما خود از پیامبر صلى الله عليه وآله وسلّم) آنها را شنیده ایم و بر دل سپرده ایم ؛ لیکن پس از آن از پیامبر شنیدیم، فرمود: خداوند ما خاندان را برگزید و عزت بخشید و برای ما آخرت را بر دنیا ترجیح داد؛ خداوند برای ما خلافت و نبوت را جمع نخواهد نمود. 4.

ص: 70


1- مراجعه شود به کتاب سلیم 86؛ الايضاح : 367؛ الامامة والسياسة: 19/1 20؛ تفسير عیاشی : 67/2؛ اختصاص : 187 ؛ الشافی : 244/3؛ المسترشد 377 - 381؛ احتجاج : 3 لازم به تذکر است که اخوت و برادری امیر مؤمنان با پیامبر ، از مطالب مورد اتفاق بین شیعه و سنی است برای دستیابی به مصادر اهل سنت مراجعه شود به الغدیر: . 113/3 - 124.

امیر مؤمنان عليه السلام فرمود: آیا جز تو کسی دیگر نیز این سخن را از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلّم شنیده است؟

عمر بی درنگ :گفت آری! من نیز شنیده ام. و سپس ابو عبیده بن جراح و سالم و معاذ بن جبل گفتار ابوبکر را تصدیق کردند. امام علیه السّلام فرمود: شما به آن پیمان نفرین شده خود وفا کردید! همان پیمانی که در خانه کعبه بستید، تا اگر محمد صلى الله عليه وآله وسلّم کشته شد یا رحلت ،نمود خلافت را از اهل بیت دور سازید.

ابوبکر [که از وحشت دست از پای خود نمیشناخت ] گفت: چه کسی تو را آگاه ساخت؟ ما که سخنی از آن با تو نگفته ایم!

امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود:

ای ،زبیر ای ،سلمان ای ابوذر ای ،مقداد شما را به خدا و اسلام سوگند! آیا از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلّم نشنیدید که نام این پنج نفر را برد و از پیمانی که برای این منظور بسته اند خبر داد؟

هر چهار نفر :گفتند: آری! از پیامبر - صلی الله عليه وآله وسلم - شنیدیم ؛ و تو نیز گفتی یا رسول الله پدر و مادرم فدایت باد وظیفه من چه خواهد بود؟ در جواب فرمود اگر یارانی داشتی که با آنان ،بجنگی جهاد کن ؛ والا بیعت نما و خون خود را حفظ کن آنگاه امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود: به خدا سوگند اگر آن چهل نفر که با من بیعت کردند بر پیمان خود و فادار بودند، من در راه خدا با شما جهاد میکردم لیکن بدانید تا قیامت هیچ کس از نسل شما دو نفر ابوبکر و عمر به خلافت نخواهد رسید.

ص: 71

اما شما بر پیامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم بهتان زدید که او گفته است خداوند نبوت و خلافت را برای ما جمع نخواهد کرد زیرا خداوند می فرماید: (أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ، فَقَدْ آتَيْنَا آلَ

إبْرَاهِيمَ الْكِتَابَ وَالحِكْمَةَ وَآتَيْنَاهُمْ مُلْكاً عظيماً .)(1)

منظور خداوند از کتاب همان پیامبری و از حکمت نیز سنت و مراد از ملک همان خلافت است؛ و ما خاندان ابراهیم هستیم.

در همین لحظات بریده از جای برخاست و گفت ای عمر مگر پیامبر - صلى الله عليه وآله وسلّم به تو و ابوبکر دستور نداد تا بر علی - علیه السلام - با نام امیرالمؤمنین سلام و تحیت گویید؟ پرسیدید: آیا این دستور خدا و پیامبر است؟ پیامبر - صلّی الله علیه و آله وسلّم - فرمود: آری!

ابوبکر :گفت آری ! لیک تو نبودی و در غیاب تو جریانی اتفاق افتاد، و بار دیگر کلام گذشته خود را تکرار کرد که پیامبر صلی الله عليه وآله وسلّم :فرمود خدا برای ما خاندان نبوت و خلافت را جمع نخواهد نمود. بریده :گفت به خدا سوگند! پیامبر - صلّی الله عليه وآله وسلّم - چنین سخنی نگفته است.

عمر :گفت بریده! تو کیستی که در این کار دخالت میکنی؟

بریده گفت: شهری که شما در آن امیر باشید، جای من نیست. در این هنگام عمر دستور داد تا او را با کتک از مسجد بیرون انداختند. .

ص: 72


1- سورة نساء : 54 .

در همین حال سلمان نیز از جای برخاست و گفت:

ای ابوبکر از خدا بترس این مسند تکیه گاه تو نیست. برخیز و آن را به اهلش واگذار ؛ بگذار مردم تا قیامت از عیشی گوارا برخوردار شوند و صلح و صفا چنان بر این امت حکومت کند که هیچکس با دیگری نزاع ننماید.

ابوبکر ساکت شد و سلمان سخن خویش از سر گرفت، اما عمر از سخنرانی او جلوگیری نمود و فریاد برآورد:

تو کیستی که در کار خلافت دخالت میکنی؟

سلمان گفت: ای عمر اندکی آرامتر ! آنگاه رو به ابوبکر کرد و گفت از اینجا برخیز و آن را به اهلش واگذار ؛ بگذار تا قیامت مردمان زندگانی خوشی داشته باشند وگرنه از پستان خلافت در عوض شیر خون خواهی دوشید و طلقا و طردشدگان و منافقان را به طمع خلافت خواهی انداخت به خدا سوگند! اگر قدرت آن داشتم که ظلمی را دور سازم و برای عزت دین کاری به انجام رسانم، شمشیر بر شانه انداخته و قدم به قدم با شما ستیز میکردم؛ آیا بر وصی پیامبر صلى الله عليه وآله وسلّم حمله ور میشوید؟ شما را به مصیبت و بلا مژده میدهم و ( تا ابد ) از آسایش و رفاه چشم پوشید و بدان امید مبندید.

پس از سلمان ابوذر از جای برخاست و گفت:

ای مردمی که پس از پیامبر صلّی الله علیه و آله وسلّم حیران و سرگردان شده و بر اثر گناهان به خود واگذار شده اید! خداوند می فرماید:« اِنَّ اللهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنوُحاً وَآلَ إِبْراهيم وآلَ عِمْرَانَ عَلَى

ص: 73

74 / هجوم به خانه فاطمه

الْعالَمينَ ذُرِّية بَعضُها مِنْ بَعْضٍ وَاللهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ .»(1)

آل محمد عليهم السّلام یادگار نوح و آل ابراهیم و سلاله اسماعیل عليهم السّلام و خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله وسلّم میباشند؛ آنان اهل بیت نبوت و جایگاه رسالت و مکان آمد و شد فرشتگانند؛ آنها چون آسمانی بلند و کوههایی استوارند؛ ایشان کعبه مستور و چشمه زلال (معرفت) و ستارگان هدایتاند؛ اینان همان درخت مبارک اند که پرتو افشانده و زيتون او مبارک گردیده است.

محمد صلى الله علیه و آله وسلم آخرین پیامبر و سرور فرزندان آدم است و على عليه السّلام نيز وصی برتر از تمام اوصیاست؛ او پیشوای تقوا پیشه گان و روسفیدان است؛ او صدیق اکبر و فاروق اعظم و وصی محمد صلى الله عليه وآله وسلّم و میراث دار علم او ؛ و بر مؤمنان سزاوارتر از خود آنهاست. خداوند نیز چنین فرموده است:

«النَبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ وَأُولو الأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَولَى بِبَعْضٍ فِي كَتَابِ اللهِ .» (2)

حال کسی را که خدایش پیش انداخته، مقدم دارید و هر آنکه را خداوند عقب رانده دنبال سراندازید؛ ولایت و وزارت را به کسی که خدا فرموده است واگذار نمایید .

آنگاه ابوذر و مقداد و عمار بلند شده و به علی علیه السلام گفتند : .

ص: 74


1- سوره آل عمران 33
2- سوره احزاب: 6.

هر آنچه دستور فرمایی !

اگر فرمان دهی، چنان شمشیر زنیم تا کشته شویم.

امام علیه السّلام فرمود: رها کنید! رحمت خدا بر شما باد بیاد آورید عهدی را که با پیامبر صلی الله علیه و آله وسلّم بستید و وصیتی که با شما فرمود.

در این هنگام ام ایمن(1) و ام سلمه(2) وارد مسجد شدند و گفتند: ای عتیق چه زود کینه و ] حسدی که از آل محمد صلى الله عليه وآله وسلّم داشتید، آشکار کردید؟!

عمر گفت: ما را با زنها کاری نیست. آنگاه دستور داد تا ایشان را از مسجد راندند. پس آنگاه به ابوبکر :گفت چرا بر فراز منبر نشسته ای و هیچ نمیکنی؟ آیا فرمان میدهی تا سرش جدا شود؟

امام حسن و امام حسین علیهما السّلام که در آنجا ایستاده بودند از شنیدن این سخن به گریه افتادند؛ امیر مؤمنان علیه السّلام آنان را به آغوش کشید و فرمود:

گریه مکنید! قسم به خدا اینان نمیتوانند پدرتان را بکشند.

عمر دیگر بار گفت: ای پسر ابو طالب ! برخیز و بیعت نما ! .

ص: 75


1- نامش برکه است، او دایه پیامبر ، همسر ،زید و مادر اسامه است که در قضیه لشکر اسامه به آن اشاره شد در جلالت او کافی است که از گواهان حضرت زهرا بر ملکیت فدک بود.
2- نامش هند است او دختر ابو امیه بن مغيرة مخزومی و از جمله همسران پیامبر می باشد او در ولایت و محبت اهل بیت شان والایی دارد و امانت دار ودایع نبوت و امامت بوده است. ) تنقیح المقال : 72/3 ، فصل نساء .

امام علیه السّلام فرمود: اگر بیعت نکنم چه خواهی کرد؟ گفت قسم به خدا گردنت را میزنیم .

امير مؤمنان علیه السلام پس از آن که سه بار با وی احتجاج نمود نگاهی به قبر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلّم انداخت و فرمود :

يہ( ابْنَ أُمّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي وَكَادُوا يَقْتُلُونَني . ) (1)

و اشاره فرمود به این که این مردم مرا خوار شمردند و خواستند مرا به قتل رسانند.(2)

پس آنگاه دست آن حضرت را با زور کشیدند؛ لیکن هرچه کردند، نتوانستند مشت امام علیه السّلام را بگشایند. از این رو ابوبکر دست خود را به دست مشت کرده آن حضرت زد و به همین مقدار بسنده کردند.(3)

برخی نیز بیعت امیرمؤمنان علیه السّلام را این چنین حکایت کرده اند:

هنگامی که عباس عموی پیامبر صلی الله علیه و آله وسلّم از ماجرا خبردار ،شد خود را با شتاب به مسجد رسانید و کارگزاران خلافت ابوبکر را مخاطب قرار داد و گفت با برادر زاده ام مدارا کنید! من ضامنم که او بیعت کند؛ و سپس دست علی علیه السّلام را گرفت و بر دست ابوبکر زد؛ .

ص: 76


1- سوره اعراف: 150 .
2- مراجعه شود به کتاب سلیم : 86 - 89 251 - 252 . بنابر بعضی روایات، حضرت آیه شریفه را قبل از این مذاکرات قرائت فرمود و بنابر بعضی دیگر پس از آن مراجعه شود :به بصائر الدرجات : 275 ؛ اختصاص : 186 ، 275 ؛ تفسیر عیاشی : 67/2؛ مناقب : 248/2 ؛ الامامة و السياسة 19/1 - 20؛ علم اليقين : 686/2 - 688 .
3- اثبات الوصية : 145 - 146؛ الشّافي : 244/3 ؛ علم اليقين : 686/2 - 688 .

و آنان نیز حضرتش را در حالی که خشمگین بود رها کردند. (1)

امیرمؤمنان علیه السّلام فرمود:

از پیامبر بزرگوار صلی الله علیه و آله وسلّم شنیدم : در قیامت گروهی از یاران من که در ظاهر نزد من از اعتباری برخوردارند - خواهند آمد تا از پل صراط بگذرند؛ چشمان من به آنها خواهد افتاد و آنان را خواهم شناخت و آنان نیز ؛ لیکن آنها از من جدا میشوند و در جهنم سقوط میکنند خواهم گفت : پروردگارا ! اصحاب من ، اینان یاران من بودند ندا خواهد رسید تو نمیدانی اینها پس از تو چه کردند اینان پس از تو به گذشته تاریک و زشت خود بازگشتند. آنگاه ایشان را لعن و نفرین کرده و هلاکت آنان را درخواست خواهم کرد.(2)

سرانجام فاطمه عليها السّلام

یگانه بانوی بارگاه امیر مؤمنان علیه السّلام در بستر درد و غم افتاده است و همچنان از درد پهلو و بازو به خود می پیچد و اندوه جانگدازش همچون فشار دیوار و در او را می آزارد؛ چرا بایستی صورت نیل فام خود را از تنها محرم رنجهایش پنهان داشته و درد سینه اش را از پرستار کوچکش مخفی دارد؟!

هنوز که روزها از رستخیز مدینه میگذرد نشانه های غربت یگانه

ص: 77


1- تفسیر عیاشی : 8/2 ؛ اختصاص : 187 .
2- کتاب سلیم 91 روایات بسیاری از اهل سنت به این مضمون رسیده است مراجعه شود به گامی به آن سوی جاهلیت ص 157 همین کتاب.

مرد اسلام از صحیفۀ مظلومیت فاطمه علیها السّلام پاک نشده است. هنوز فاطمه بیمار است و نشانه ها بر جای جای بدنش مونس تنهایی اویند.(1)

اگر در ساحل اشک علی علیه السّلام بنشینی ، کبوتری خونین را خواهی دید که دیگر برگرد بام خانه نمیپرد و فریاد نگاه ،زینب او را پرواز نمیدهد و طوفان ناله های حسنین او را نمی خروشاند. او در نگاه علی چون شمعی است که چند قطره اشکی بیش از او نمانده است بدنش کاهیده و در بستر افتاده و از شدت رنجوری چون سایه ای می نمود.(2)

آری ! على - عليه السّلام - و طفلانش در حسرت یک تبسم خیره به لبهای اویند. اما او تا هنگام شهادت دیگر لبخندی نخواهد زد.(3)

مهاجمین عیادت از بیمار هجوم

عیادت از بیمار هجوم

فاطمه علیها السّلام به کسانی که او را آزردند ، اجازه ملاقات نداد؛(4) هنگامی که بیماری او شدت یافت(5) عمر به ابوبکر گفت :

ما فاطمه را خشمگین ساخته ایم؛ بیا تا نزدش رفته و از او عیادت نماییم.

ص: 78


1- مؤتمر علماء بغداد : 63 .
2- دعائم الاسلام : 232/1 .
3- حلية الأولياء : 43/2 ؛ المعجم الكبير ، طبرانی : 399/22؛ طبقات ابن سعد جلد 2 ، قسمت دوم ص : 84؛ مستدرک حاکم : 163/3؛ تهذيب الكمال : 251/35؛ مجمع الزوائد : 211/9 - 212 ؛ البداية والنهاية : 367/6 .
4- دلائل الامامة : 45 ؛ بحار الانوار : 170/43 .
5- كتاب سليم : 253 ؛ بحار الانوار 303/28

وقتی به خانه آن حضرت رسیدند به آنان اجازه ورود داده نشد؛ (1) و سپس بازگشتند. مدتی کار بدین منوال میگذشت که آنان رخصت ملاقات می طلبیدند اما آن بانو به آنان اذن ورود نمیداد. (2) تا آنکه نزد امیر مؤمنان علیه السّلام رفتند و گفتند میدانی که بین ما و فاطمه - عليها السّلام - چه گذشت حال برای ما رخصتی بطلب تا از او عذرخواهی کنیم.(3)

آورده اند که ابوبکر با خدا عهد نمود تا زیر سقفی نیارامد مگر آنکه به عیادت فاطمه عليها السّلام رفته و از او حلالیت طلب کند؛ او شبی را در بقیع زیر آسمان خفت و سپس عمر نزد امیر مؤمنان علیه السّلام رفت و گفت: ابوبکر پیرمردی است نازک دل ! پیامبر - صلّی الله عليه وآله وسلّم - را در غار همراهی کرده است بارها نزد فاطمه - عليها السلام - رفتیم تا از او حلالیت بطلبيم، ليکن او رخصت نمیدهد؛ حال اگر صلاح میدانی برای ما رخصت طلب.

امام علیه السّلام پذیرفت و نزد فاطمه علیها السّلام رفت و ماجرا را حکایت فرمود؛ فاطمه علیها السّلام گفت:

به خدا سوگند! آنان را اجازه نخواهم داد و با آنان کلمه ای سخن نخواهم گفت تا آنکه نزد پدرم روم و از رفتار زشت ایشان شکایت کنم اميرمؤمنان عليه السّلام اصرار نمود و گفت:

(فاطمه جان ) من قول داده ام که برای آنان اجازه بگیرم. 8

ص: 79


1- الامامة والسياسة : 19/1
2- الشافي : 214/4 شرح ابن ابی الحدید : 218/16.
3- کتاب سلیم : 253 ؛ بحار الانوار: 303/28

زهرا علیها السّلام فرمود

(علی جان) اگر قول داده اید! خانه خانه شماست و زنان پیرو مردانند و من در هیچ کاری سرپیچی فرمان شما نخواهم کرد.

امام علیه السلام به آنان خبر داد تا وارد خانه شوند. آنها نیز داخل خانه شده و خدمت فاطمه علیها السّلام رسیدند و بر او سلام کردند؛ لیکن زهرا عليها السلام جواب سلام آنها را نداد و روی مبارک از ایشان برتافت آنان نیز از جای برخاستند و سوی دیگر روبروی فاطمه عليها السلام نشستند ؛ لیکن آن بانو دیگر بار صورت از آنان گرداند و چند بار این کار تکرار شد و فاطمه علیها السّلام به زنان - حاضر در مجلس می فرمود:

صورت مرا بگردانید!

ابوبکر گفت: ای دخت پیامبر ما به جهت حلالیت و جلب رضایت تو آمده ایم؛ تقاضا میکنم ما را عفو نما و از خطای ما درگذر .

آن بانو - عليها السّلام - فرمود :

با شما سخنی نخواهم گفت تا آنکه پدرم را ملاقات نمایم و از شما و رفتار زشتی که بر من روا داشتید، نزد او شکایت برم.

گفتند: ما به بدرفتاری خود اعتراف داریم، لیکن امیدواریم از ما درگذری و بغض ما در دل نگیری.

آنگاه فاطمه عليها السّلام رو به جانب امام علیه السّلام نمود و فرمود: با اینان سخن نخواهم گفت تا آنکه مطلبی از ایشان بپرسم اگر حقیقت را گفتند نظر خود را بیان خواهم کرد.

آن دو نفر پذیرفتند و گفتند: جز حقیقت را نخواهیم گفت.

ص: 80

آنگاه زهرا علیها السّلام فرمود

شما را به خدا آیا از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلّم شنیدید که می فرمود:

«فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنّى ، وَأَنَا مِنْهَا ، مَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِي وَمَنْ آذَانِي فَقَدْ آذَى اللهَ وَمَنْ آذَاهَا بَعْدَ مَوْتي فَكَانَ كَمَنْ آذَاهَا في حَياتي وَمَنْ آذَاهَا في حَياتي كَانَ كَمَنْ آذَاهَا بَعْدَ مَوْتي.»

فاطمه پاره تن من و من نیز از اویم ؛ هر که او را آزارد مرا آزرده است؛ و آزار من ، اذیت خداوند است ؛ و هرکس بعد از وفات من او را آزرد چون کسی است که در حیاتم او را اذیت کرده باشد و هر که او را در حیاتم اذیت نماید چون کسی است که پس از رحلتم او را آزار نموده است .(1)

« رِضا فاطِمَةَ مِنْ رِضايَ، وَسَخَطُ فَاطِمَةَ مِنْ سَخَطِي فَمَنْ أَحَبَّ فَاطِمَةَ ابْنَى فَقَدْ أَحَبَّى، وَمَنْ أَرَضَى فَاطِمَةَ فَقَدْ أَرْضَانِي وَمَنْ أَسْخَطَ فَاطِمَةَ فَقَدْ أَسْخَطَني.»

... هر آنکه دخترم فاطمه را دوست میدارد ، مرا دوست داشته و هرکس او را خشنود سازد مرا خشنود کرده و هرکس او را به خشم آورد مرا خشمگین کرده است .(2)

عمر و و ابابکر بی درنگ :گفتند آری شنیده ایم.

پس آنگاه فاطمه علیها السلام فرمود:

شکر خدای را پروردگارا ! خود گواه باش ؛ ای حاضران گواه باشید این دو در زندگانی و هنگام مرگ مرا آزار و اذیت کردند ؛ به خدا .

ص: 81


1- علل الشرايع : 186 - 187؛ بحار الانوار : 202/43-203.
2- الشافي : 214/4؛ شرح ابن ابی الحدید : 281/16.

سوگند با شما کلمه ای سخن نخواهم گفت تا به لقای پروردگار نایل آیم و شکوه شما نزد او برم و جفایی که بر من روا داشتید ، نزد او بازگویم .(1)

خدا و ا و فرشتگان الهی را گواه میگیرم که شما مرا به خشم آوردید و خشنودم نساختید؛ هرگاه به ملاقات پیامبر صلی الله علیه و آله وسلّم روم از شما نزد او شکایت خواهم کرد.(2)

ابوبکر :گفت به خدا پناه میبرم از خشم او و خشم تو و سپس شروع به گریه کرد. فاطمه علیها السّلام فرمود:

قسم به خدا در هر نمازی که به جای می آورم، تو را لعن و نفرین میکنم آنگاه وی باگریه از خانه امیرمؤمنان علیه السّلام خارج شد.(3)

امام صادق علیه السلام فرمودند:

آن دو در حالی از خانه ( فاطمه علیها السّلام ) خارج شدند که زهرا عليها السّلام بر آنها خشمگین و غضبناک بود(4)

هنگامی که آنان از خانه بیرون رفتند فاطمه عليها السلام خطاب به على عليه السّلام عرضه داشت: آیا آنچه میخواستی ، به انجام رساندم؟ على عليه السّلام فرمود: آری گفت: اگر به شما دستوری دهم، انجام.

ص: 82


1- علل الشرايع : 186 - 188 ؛ بحار الانوار : 202/43-203.
2- الشافي : 214/4؛ شرح ابن ابی الحدید : 281/16.
3- الامامة والسياسة : 20/1؛ لازم به تذکر است که نفرین آن حضرت به ابوبکر را دیگر دانشمندان اهل سنت نیز ذکر کرده اند، مانند بلاذری در انساب الاشراف: 79/10 چاپ دار الفکر در شرح حال ابوبکر و جاحظ در رسائل : 467 ( بخش رسائل ،سیاسی چاپ مکتبة دار الهلال و ابن ابی الحدید به نقل از جاحظ در شرح نهج البلاغه : 264/16 و به نقل از جوهری در 214/16.
4- دلائل الامامة : 45 ) چاپ جدید : 134 - 135) ؛ بحار الانوار : 170/43 .

خواهی داد؟ فرمود: آری گفت:

تو را به خداوند سوگند میدهم، این دو بر جنازه من نماز نگذارند و بالین قبرم حاضر نشوند.(1)

بر مزار شهید

در آن روزها که به تاریکی شب مینمود - على عليه السلام یکه و تنها، پرستار پرستوی سینه سوزی بود که طفلانش در حسرت پر و بال محبت او اشک میریختند. آری، بیماری غریب... و پرستاری از او غریب تر و آشیانی سوخته که دیگر جای آرامش نبود.

دیگر کسی سراغ آنان نمیگرفت و تنها اسماء، به دور از چشم نامحرم به آن ماتمکده سری میزد و احوال بیمار میپرسید و یار پرستار بود. فاطمه علیها السّلام واپسین لحظات خود را سپری میکند و دختر خردسالش دست در گریبان زمان انداخته و او را به توقفی همیشگی فرامی خواند لیکن اگر چه پر و بال فاطمه علیها السّلام در هم شکسته است اما قلب او شوق پرواز گرفته و با اشتیاق آن سوی خاک را مینگرد لبانش در حرکت است و نجوایی با علی علیه السّلام دارد و میگوید مرا خود تجهیز نما و شبانه به خاکم بسپار و تربتم را پنهان دار. (2)

ص: 83


1- الشافي: 214/4؛ شرح ابن ابی الحدید : 281/16. لازم به تذکر است که غیر از مصادر گذشته گروهی دیگر از دانشمندان اهل سنت عیادت مذکور را کم و بیش آورده اند مانند کحاله در اعلام النساء : 123/4؛ بيومى مهران در السيّدة فاطمة الزهراء : 145 ؛ عبد الفتاح عبدالمقصود در الامام علی : 193/1 و فاطمة الزهراء : 253/2؛ توفيق ابو علم در اهل البیت : 168
2- کافی : 458/1؛ امالی مفید: 281.

اشک زهرا جاری بود - و علی را یارای دیدن گریه فاطمه نیست - پرسید:

ای بانوی من چرا گریه میکنی؟ پاسخ شنید: برای مشکلات آینده تو !(1)

فاطمه علیها السّلام در آخرین ساعات زندگانی بدن خود را شستشو داد و لباس نو پوشید و فرمود:

هنگام غسل کسی لباس از تنم بیرون نکشد(2) و کتفم را باز ننماید.(3)

آری، شاید او خون بدن و لباس خود را شست تا موجی دیگر در ساحل چشمان علی نجوشد و آن مظلوم یار از کف داده - هنگام غسل - صحیفۀ غربت زهرا را ننگرد. امّا ...

این صدای آب است که سکوت شب را میشکند و آهسته بر نیلگون بدنی می لغزد و مینالد و از این غصه خود را به درون خاکها میکشد و زمزمه کودکانی که خروش فریاد آنان در سینه به ستوه آمده و نزدیک است این قفس کوچک در هم بشکند و سیلی جهان سوز برپا سازد، اما ...

اما ناگهان این سکوت در هم شکست و گویی اقیانوسی به خروش آمد و آتشفشانی نعره کشید؛ در این هنگام علی علیه السلام با صدای بلند گریه سرداد و چون از غسل فارغ شد هنوز اشک او جاری بود. از او .

ص: 84


1- بحار الانوار : 217/43.
2- حلية الأولياء : 43/2 ؛ المعجم الكبير ، طبرانی : 399/22؛ مسند احمد : 461/6 - 462 ؛ الاصابة : 379/4؛ أسد الغابة : 590/5؛ مجمع الزوائد : 210/9 - 211؛ مقتل خوارزمی : 81/1؛ البداية والنهاية : 350/5؛ وفاء الوفاء : 903/3.
3- طبقات ابن سعد : 18/8 ؛ الاصابة : 379/4؛ سیر اعلام النبلاء : 95/2؛ شرح مواهب زرقانی : 206/3.

پرسیدند چرا می گریی! فرمود :

هنوز نشان تازیانه و ضربه ها بر بدن فاطمه علیها السّلام باقی است. (1)

مقداد نیز روز بعد - در مقابل انبوه جمعیت گفت دختر پیامبر صلى الله عليه وآله وسلّم در حالی از دنیا رفت که هنوز از پشت و پهلوی او خون جاری بود.(2)

آری! امیر مؤمنان علیه السّلام شبانه و پنهانی بر بدن فاطمه عليها السلام نماز گذارد و تعداد اندکی به او اقتدا کردند.(3)

على علیه السّلام بر سفارشهای فاطمه علیها السّلام جامه عمل پوشاند و در دل شب با دست خود همسر جوانش را در میان خاک پنهان ساخت و چون خاک از دستها افشاند دریای غم او طوفانی و اشک حسرت بر صورتش جاری گشت؛ پس آنگاه رو به جانب قبر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلّم نمود و گفت:

سلام بر تو ای رسول خدا!9

ص: 85


1- مراجعه شود به مصائب المعصومین : 27؛ بیت الاحزان یزدی : 33؛ جامع النورين: 244 ؛ شعشعة الحسينية : 144 - 145 ؛ حزن المؤمنين : 61 ؛ بشارة الباكين : 26؛ مرقاة الايقان : 112/1 ، 125؛ انوار الشهادة : 207 - 208؛ ماتمکده مجلس سیزدهم.
2- کامل بهائی : 312/1 .
3- روایات در مورد کسانی که در این مراسم شرکت کردهاند مختلف است از مجموع آنها میتوان افراد ذیل را نام برد: امام حسن امام حسین ، عقیل، عبدالله بن جعفر، سلمان، ابوذر، مقداد، عمار ،حذیفه بریده عبدالله بن ،مسعود اسامه ،زبیر ،عباس فرزندانش فضل و عبدالله دختران امیر مؤمنان و برخی زنان قریشی. مراجعه شود به مناقب 363/3؛ کامل بهائی (312/1؛ بحار الانوار : 180/43 ، 183 ،.200 - 199 ،192 ، 189

و از جانب دخترت نیز سلام بر تو!

ای پیامبر خدا! پس از فاطمه صبر و شکیبم را از کف داده ام (إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ)(1) امانت تو بازگشت و آنچه نزد من بود بازگرداندم زهرا را از کفم ربودند...

آسمان و زمین در برابرم زشت گردیده...

ای رسول خدا! اندوهم همیشگی گردید و شبهایم به بیداری خواهد گذشت و غم و اندوه از دلم رخت نخواهد بست تا آنکه نزد تو آیم...

چه زود بین ما جدایی افتاد...

دخترت با تو خواهد گفت که مردم پشت به پشت هم داده و به ظلم بر من و او شتافتند.

از فاطمه پرس و جو نما و از او ماجرا را جویا شو! چه بسیار اندوههایی که در سینه او انباشته شد و او راهی برای گفتن آن نداشت. خداوند خود ناظر است که دختر تو پنهانی به خاک سپرده شد اما در روز روشن او را آزرده و بر او جفا کردند و ] حقش را به زور گرفتند و از میراث محرومش داشتند . (2) .

ص: 86


1- سورة بقره: 156 .
2- کافی : 458/1 ؛ امالی مفید: 281؛ بشارة المصطفى : 258 ؛ امالی شیخ طوسی 107/1؛ دلائل الامامة : 47 ؛ نهج البلاغة : 101 خطبه : 202؛ روضة الواعظين: 152؛ مناقب : 364/3؛ شرح ابن ابى الحديد : 265/10؛ كشف الغمة : 504/1 ؛ بحار الانوار: .193/43، 211 .

بخش سوم: هجوم به خانه فاطمه عليها السّلام در آیینه اسناد

اشاره

ص: 87

ص: 88

سرگذشت آن روز مدینه در قلب آیینه تاریخ به خوبی پیدا است و بزرگتر از آن است که پندارهای پست و ناچیز توان پوشیدن آن را داشته باشند.

اگر خفاش صفتی نیز به گمان ستیز با نور در برابر ای-ن ت-ابش ب-ال افشاند تنها خود رسوا شده و چهره زشتش در پرتو شعاع حقیقت نمایان خواهد شد.

حال به سراغ اهل قلم و فرزانگانی میرویم که حکایت یورش به خانه فاطمه علیها السّلام را به گونه ای بازگو کرده و یا بدان اشاره نموده و در این باره سخنی گفته اند.

نخست به نویسندگان و راویان اهل سنت پرداخته پس آنگاه بزرگان شیعه اعم از فرقه حقه اثنی عشری و یا دیگر فرق چون زیدی و اسماعیلی را یاد خواهیم کرد. تمام اسنادی که در این بخش بدان اشاره خواهیم نمود بیش از سیصد و شصت روایت و سخن و یا شعر است که افزون بر شصت

ص: 89

نمونۀ آن از ائمه هدی علیهم السّلام و بیش از پنجاه نقل سخن از اصحاب پیامبر صلى الله عليه وآله وسلم و تابعین و بقیه آن نظرات نویسندگان و دانشمندان بوده و یا آنکه روایتهایی است که به طور ارسال نقل

شده است.

لازم به ذکر است که گزیده ای از مجموع مطالب و روایات در بخش گذشته آمده است و در این بخش تنها به ذکر نام افرادی اکتفا خواهیم کرد که به یک یا چند عنوان از عناوین ذیل اشاره کرده و درباره آن روایت و یا سخنی گفته اند :(1)

1 . تصمیم آتش زدن خانه فاطمه عليها السلام با اهل آن.

2 . تهديد فاطمه عليها السّلام به آتش کشیدن خانه.

3 . فراهم آوردن هیزم و آتش در اطراف خانه

4 . یورش به خانه .

5 . به آتش کشیدن درب خانه

6 . زدن سیلی به بانوی عالم

7 . ضرب و جرح آن بانو با تازیانه و غلاف شمشیر .

8 . آزردن آن حضرت بین درب و دیوار و شکستن پهلو

9 . بر جای ماندن نشانه های ضرب و جرح.

10 . بیمار شدن و به بستر افتادن آن حضرت پس از آن ماجرا

11. شهادت مظلومانه فاطمه عليها السلام . .

ص: 90


1- البته شیفتگان تحقیق میتوانند به فصل چهارم از متن عربی این کتاب ( الهجوم على بیت فاطمه ( مراجعه نمایند.

12. کشتن جنین آن بانو و شهادت حضرت محسن علیه السّلام.

13. بیرون کشیدن امیر مؤمنان علیه السّلام از خانه با وضعیتی ناهنجار

14 . تهدید به قتل و اجبار آن حضرت برای بیعت با ابوبکر

15 . اعتراف ابوبکر به هجوم هنگام مرگ

راویان اهل سنّت

1. موسى بن عقبة - متوفى 141ه- .. (1)

2. ابوالحسن علی بن محمد بن سليمان نوفلی - متوفی 204 يا 206 هہ(2)

3. محمد بن عمر واقدى - متوفّى 207 هہ(3)

4. نصر بن مزاحم منقرى متوفى 212هہ(4)

ص: 91


1- دو روایت کتاب مغازی به دست ما نرسیده است از او نقل کرده اند در : الاكتفاء ، كلاعي : 446/2 ؛ الرياض النضرة : 241/1؛ سبيل الهدى والرشاد : 317/12؛ تاریخ الخميس: 169/22 ؛ و مراجعه شود به مستدرک حاکم : 66/3 ؛ سنن بیهقی: 152/8؛ البداية والنهاية : 270/5 ؛ جامع الأحاديث : 83/13؛ کنز العمال : 597/5 ؛ حياة الصحابة : ج 13/2.
2- كتاب الأخبار ) به دست ما نرسیده است از او نقل کرده است مسعودی در مروج الذهب : 7/3
3- دو روایت از او نقل کرده در المستر شد: 387؛ مثالب النواصب : 419، 364؛ طرائف: 238 - 239؛ ظاهراً به نقل از کتاب «السقيفة وبيعة ابى بكر . واقدى قسمتی از استدلال و احتجاج امیر مؤمنان در اولین هجوم را در کتاب الردّة : 46 - 47 ذکر است.
4- سه روایت وقعه صفین : 87، 120 ، 163 .

5. حافظ ابو عبید قاسم بن سلام بن عبدالله - متوفّى 224هہ(1)

6. حافظ سعيد بن منصور - متوفی 227 ه--(2)

7. ابوبكر عبدالله بن أبى شيبه - متوفى 235 ه-- . (3)

8. عثمان بن أبي شيبه - متوفی 239 ه-- . (4)

9. حمید بن زنجويه - متوفی 251ه-. (5)

10. ابن قتیبه دینوری، ابو محمد عبدالله بن مسلم - متوفى 276ه-- . (6)

11. احمد بن عمرو بن الضحاک مشهور به ابن ابی عاصم شیبانی متوفی 287 ه-. (7)

12. احمد بن يحيى بلاذری - متوفی 289 ه- . (8)

13. مورّخ شهير يعقوبي - متوفی 292 ه-(9).

ص: 92


1- الأموال : 194 ( همراه با ابهام ) .
2- كتاب السنن از او جامع الأحادیث: 100/13-101. همراه با حکم به صحت روایت.
3- المصنف : 267/14 .
4- کتاب ،السنن از او الاكتفاء ابراهيم بن عبدالله یمنی شافعی (قرن دهم از او تشیید المطاعن : 440/1 .
5- الاموال : 348/1 ) همراه با ابهام ) و 304 ( بدون ابهام ) .
6- سه روايت: الامامة والسياسة : 17/1 - 20 ، 24 ؛ کتاب المعارف، از او مناقب ابن شهر :آشوب : 358/3؛ مثالب النواصب : 419؛ بحار الانوار : 233/43 و به آن اشاره کرده است گنجی شافعی در کفایة الطالب : 413
7- المذكر والتذكير والذكر : 41 .
8- سه روايت : أنساب الاشراف : 1586/1 - 587 ) چاپ دار الفكر : 268/2 - 269) و روایت سوم را از او نقل کرده در طرائف : 247؛ نهج الحق : 356؛ بحار الانوار: 328/45.
9- دو روایت تاریخ یعقوبی : 126/2، 137.

14. ابو جعفر محمد بن جریر طبری متوفی 310 ه-. (1)

15. احمد بن أعثم كوفى - متوفى 314ه- .. (2)

16 . ابوبكر احمد بن عبدالعزیز جوهری بصری بغدادی - متوفی 323هہ (3)

17 .ابن عبد ربه اندلسی - متوفی 328 ه- . (4)

18. خيثمة بن سليمان إطرابلسي - متوفى 343ه-- . (5)

علی بن حسین مسعودی - متوفى 346 ه- - (6)

19 .مطهر بن طاهر مقدسی - متوفی 355ه- - (7)

20 .حافظ طبرانی - متوفى 360ه- -. (8)

21 .ابوبكر محمد بن عبدالرحمن معروف به قاضی ابن قریعه .

ص: 93


1- سه روایت تاریخ طبری : 202/3 - 203 و 430/3 - 431 .
2- دو روایت : فتوح : 578/2؛ قسمتی از احتجاج امیر مؤمنان علیه السّلام در اولین هجوم : فتوح: 13/1 - 14
3- چهارده روایت کتاب سقیفه و فدک به دست ما نرسیده است) از او نقل میکند ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغة : 46،45/2 ، 5048، 56 57 و 11/6-12، 43، 45،
4- سه روایت: العقد الفريد: 242/4 ، 250، 308 - 309) چاپ بیروت) و 259/4، 268، 334 - 335 ) چاپ مصر ) .
5- فضائل الصحابة، از او نقل کرده است متقی هندی در کنز العمال: 631/5 ، لازم به تذکر است که به کتاب فضائل الصحابة، چاپ مؤسسه دار الكتاب العربي، بيروت مراجعه شد ولی روایت در او پیدا نشد!
6- در بخش علمای شیعه خواهد آمد.
7- دو روایت : البدء و التاريخ : 20/5 ، 151 ( یک روایت را از شیعه).
8- المعجم الكبير : 62/1 .

بغدادی، شاعر - متوفّى 367 ه- . (1)

22 .ابوالحسین ملطی شافعی متوفی 377ه-.(2)

23 .ابن حنزابه (جعفر بن فضل بغدادی - متوفی 391 ه-- یا پدرش فضل بن جعفر - متوفى 327 که هر دو معروف به ابن حنزابه میباشند .(3)

24 . حاکم نیشابوری - متوفى 405 ه . (4)

25 .ابوالحسن عبدالجبار قاضی اسد آبادی - متوفى 415 ه-- . (5)

26 .عبدالقاهر بن طاهر بغدادی - متوفّى 429 ه-- . (6)

27 .حافظ بیهقى - متوفى 458 ه- . (7)

28 .ابن عبدالبرّ - متوفى 463 ه-- .(8).

ص: 94


1- دیوان ،شعر از او الوافي بالوفيات : 227/3 - 228 ؛ كشف الغمة : 505/1؛ بحار : .190/43
2- التنبيه والردّ : 25 - 26 ، نقل كلام هشام بن حکم - متوفی 199 .
3- دو روایت کتاب الغُرر ) به دست ما نرسیده است از او نقل کرده است در مثالب النواصب : 141، 419 ؛ طرائف : 239؛ نهج الحق : 271؛ بحار الانوار: 339/28 . لازم به تذکر است که در مؤلف کتاب الغُرر احتمالات دیگری نیز وجود دارد مراجعه شود به: احقاق الحق : 371/2 ) تعليقه ) .
4- دو روایت مستدرک : 66/3، 76 .
5- شرح الأصول الخمسة : 756 ( چاپ مصر ) ؛ مطالب مخلتفی از شیعه در مغنی: متمم جزء 20 قسمت اول ص : 335 - 336، 340 .
6- الفرق بين الفرق : 140 - 141 .
7- دو روایت سنن : 143/8، 152 .
8- الاستيعاب : 254/22 ) در حاشيه الاصابة ) ، 975/3 ) چاپ دار الجيل او قسمتی از روایت را تحریف شده نقل کرده است.

29 .مقاتل بن عطية - متوفى 505 ه- (1)

30 .امام محمد غزالی - متوفى 505 ه- . .(2)

31 .شهرستانی - متوفی 548 ه-. (3)

32 .ابن حمدون - متوفى 562ه ..(4)

33 .خطیب خوارزمی - متوفی 568 ه--(5)

34 .حافظ ابن عساكر - متوفّى 571 ه-- . (6)

35 . ابن أثير جزرى - متوفّى 630 ه- . . (7)

36 .سيف الدین ابوالحسن علی آمدی - متوفی 631 ه--(8)

37 .ابو الربیع سلیمان بن موسی کلاعی اندلسی - متوفی 634 ه--. (9)

38 .ضیاء الدین مقدسى حنبلی - متوفّى 643 ه-. ه- - (10).

ص: 95


1- مؤتمر علماء بغداد : 63 ، همین کتاب اخیراً در بیروت به نام « الخلافة والامامة » چاپ شده است مراجعه شود به ص: 160 - 161 آن.
2- الفرق و التواريخ : 33 ( نسخه خطی آستان قدس، همین کتاب أخيراً در مدینه منوره به اسم «عقائد الثلاث والسبعين فرقة چاپ و مؤلف آن ابو محمد یمنی نام برده شده است مراجعه شود به جلد اول ص : 141 آن .
3- الملل والنحل : 57/1 .
4- التذكرة الحمدونية : 166/7 .
5- مناقب : 175
6- تاريخ مدينه دمشق : 417/30 - 422، به نقل از جماعتی از نویسندگان و راویان اهل سنت ؛ مختصر تاریخ دمشق : 122/13.
7- الکامل في التاریخ : 325/2.
8- دو روايت : أبكار الأفكار : 466 - 467 (نسخه عکسی مرکز احیاء میراث اسلامی).
9- الإكتفاء في مغازى رسول الله - - والخلفاء : 446/2 .
10- الاحاديث المختارة : 88/10 - 90 و حکم به اعتبار روایت نیز کرده است.

39 .ابن ابی الحدید، ابو حامد عز الدین عبدالحمید مدائنی - متوفى 656ه- - - . (1)

40 .احمد بن عبدالله محب الدین طبرى - متوفّى 694 ه - (2)

41 . ابراهيم بن محمد جوینی شافعی متوفی 722 ه-. (3)

42. ابن تیمیه - متوفی 728ه.. (4)

43 .ابوبکر دواداری - متوفی 732 ه- (5)

44 .ابو الفداء - متوفى 732ه- - (6)

45 . نویری - متوفی 737 ه- (7)

46 .حافظ ذهبى - متوفّى 748ه- . . (8) .

ص: 96


1- قریب به چهل مورد روایات و نظریات مختلف دیگران و خودش در شرح ابن ابی الحديد: 174/1 و 212، 46 - 48 ، 59 - 60 و 190/3 و 12/6 - 13 ، 48 - 49، 51 و 198/9 و 265/10 و 14/11 ، 111 و 36/13 - 37 ، 302 و 193/14 و 74/15، 183 ، 186 و 16 / 210، 286 ، 234 - 235 و 168/17 و 16/20-17، 147. آدرس ده مورد از روایات آن تحت عنوان جوهری - متوفی 323- گذشت.
2- دو روایت الرياض النضرة : 241/1 .
3- فرائد السمطين : 35/2) تحقیق محمودی).
4- منهاج السنة : 220/4 ، او با این که به سبب عناد همیشه مطالب علامه حلی را رد کرده است ، اصل هجوم را پذیرفته و در توجیه آن گفته : عمر میخواست ببیند که اگر از اموال الهی (بیت المال) چیزی نزد آنها هست از آنها گرفته و بین مردم تقسیم نماید!!
5- كنز الدرر : 351/3.
6- المختصر في تاريخ البشر ، معروف به تاریخ أبي الفداء : 156/1.
7- سه روایت نهاية الارب : 236/7 و 39/19 - 40 ، و روایت اخیر را باقدری تحریف آورده است.
8- سه روایت تاریخ اسلام 10/30، 117 - 118؛ میزان الاعتدال: 139/1؛ سیر اعلام النبلاء : 578/15 ؛ سير الخلفاء الراشدون : 25 .

47. صفدی - متوفى 764ه--. (1)

48 .ابن کثیر دمشقی - متوفى 774ه--. (2)

49 .ابوالوليد محمد بن شحنة - متوفّى 817ه .. (3)

50 .قلقشندی - متوفی 821 ه-. (4)

51 .مقريزى - متوفى 845ه . . (5)

52 .ابن حجر عسقلانی - متوفی 852ه--(6)

53 .باعونی شافعی متوفی 871 ه-.(7)

54 . یکی از محسین شرح تجرید قوشچی - متوفی 879ه..(8)

55 .میر خواند - قرن نهم . (9)

56 .حافظ جلال الدین سیوطی - متوفی 911 ه-. (10).

ص: 97


1- سه روایت: الوافي بالوفيات : 17/6 و 311/17 و 344/3 ، روایت اخیر را با ابهام ذکر کرده است.
2- سه روايت : البداية والنهاية : 270/5؛ جامع المسانيد والسنن : 65/17 ؛ السيرة النبوية : 495/4 .
3- دو روايت روضة المناظر في اخبار الاوائل والاواخر در حاشیه کامل ابن أثير : 106/11 - 107، 113 ( چاپ افندی سنه (1301).
4- دو روایت: صبح الأعشى : 273/1، 276.
5- المواعظ والاعتبار معروف به الخطط المقريزية : 346/2 .
6- سه روایت لسان المیزان : 28/1 و 217/5-218.
7- دو روایت جواهر المطالب : 357/1، 374
8- حاشية شرح تجرید قوشچی : 407 .
9- روضة الصفا : 595/2 - 597 ، قسمتی از احتجاج امیر مؤمنان در اولین هجوم .
10- چهار روایت جامع الاحاديث الكبير : 13 / 83، 91 ، 100-101، 267 و 420/15 ؛ مسند فاطمة الزهراء : 17 ، 20 - 21 .

57 .صالحی شامی - متوفی 942 ه--(1)

58 .غياث الدین بلخی معروف به خواندمیر - متوفی 942ه--. (2)

59 .ابن حجر هیثمی - متوفى 974ه--. (3)

60 .ملا على متقى هندی - متوفى 975 ه- . (4)

61 .حسين بن محمد دیاربکری - متوفی 982 هہ .(5)

62 . ابرهيم بن عبدالله يمنى قرن دهم .(6)

63. رسول بن محمد (؟).(7)

64 .محمد بن رسول برزنجی - قرن یازدهم .(8)

65 .عصامي مكي - متوفی 1111 ه-. (9)

66 .شاه ولی الله دهلوی - متوفى 1176 ه- - . (10)

67 . شاه عبدالعزیز دهلوی - متوفی 1239ه- . . (11).

ص: 98


1- سبيل الهدى والرشاد : 317/12
2- حبيب السير : 447/1 ، قسمتی از احتجاج امیر مؤمنان در اولین هجوم
3- الصواعق المحرقة : 51 ، از شیعه نقل کرده است.
4- چهار روایت کنز العمال : 597/5 ، 613 ، 631 ، 651 ؛ منتخب الكنز : 143/2، 146 .
5- تاريخ الخميس : 169/2 .
6- كتاب الاكتفاء، از او تشييد المطاعن : 440/1 .
7- نصيحة الشيعة الامامية: 45 (نسخه خطی آستان قدس رضوی)، از شیعه نقل کرده است. .
8- النواقض للروافض : 41 (نسخه عکسی آستان قدس رضوی)، از شیعه نقل کرده است.
9- سه روایت سمط النجوم العوالي : 245/2، 356 ، 295 ، که مطلب اخیر را از شیعه نقل کرده است.
10- إزالة الخفا : 29/22 ، 179 ، ارائه نظر خودش و پذیرفتن تهدید عمر و حکم به صحت روایت آن.
11- تحفه اثنی عشریه : 464 - 465 ( باب دهم ارائه نظر خودش و پذیرفتن تهدید عمر .

معاصرين

68 .دکتر محمد بیومی مهران .(1)

69 .دکتر طه حسین . (2)

70 .دکتر عبدالعزیز سالم . (3)

71 .استاد توفيق ابو علم . (4)

72 .استاد عبدالفتاح عبدالمقصود .(5)

73 . دکتر عایشه بنت الشاطى (6)

74 .عباس محمود عقاد .(7)

75 .محمد حافظ ابراهیم، شاعر نیل (8)

76 .دمیاطی (9)

77 .محمد حسين هيكل .(10)

78 .جلال السيد .(11)

ص: 99


1- السيدة فاطمة الزهراء : 136 - 137 چاپ بیروت).
2- الفتنه الكبرى : 18،6/2 .
3- التاريخ السياسي و الحضاری : 77، 117؛ تاریخ الدولة العربية : 151 - 163.
4- اهل البيت : 238
5- الامام على بن أبي طالب : 192/1 و 170/4-172 (چاپ مصر)؛ السقيفة والخلافة: 14.
6- موسوعة آل النبي : 614 ، 642 ( چاپ اول ) ، تراجم سيدات بيت النبوة : 614 . )
7- فاطمة الزهراء والفاطميون : 68 ( چاپ دوم).
8- دیوان شعر: 1/ 75 از او نقل کرده است در کتاب من حياة الخليفة عمر بن الخطاب 183 ؛ سيرة عمر بن الخطاب : 311
9- از او نقل کرده است در الغدیر: 86/7 .
10- الصديق ابوبكر : 63 - 65 .
11- على بن ابی طالب 138.

79 .محمد رضا .(1)

80 .خير الله طلفاح .(2)

81 .محمد یوسف کاندھلوی (3)

82 .عمر رضا كحالة (4)

83 .عبدالكريم خطيب . (5)

84 .محمد فريد وجدى .(6)

85 .عبدالرحمن احمد بكرى .(7)

86 .دکتر عبدالرحمن بدوی . (8)

87 .عمر ابو النصر . (9)

راویان شیعه

88 .سليم بن قيس هلالى - متوفّى 76 ه- . . (10)

ص: 100


1- الامام علي بن ابي طالب : 33 ، 35، ابوبكر الصديق : 35.
2- كيف السبيل الى الله على بن ابی طالب : 31/15 - 32؛ ابوبکر : 154/12 . .
3- حياة الصحابة : 13/2 .
4- اعلام النساء : 113/4 - 119 ، 122 - 124، 129 - 131 .
5- الخلافة والامامة : 248 - 249 .
6- دائرة المعارف : 758/3-759
7- من حياة الخليفة عمر بن الخطاب : 181 - 182 .
8- مذاهب الاسلاميين : 266 - 267.
9- فاطمة بنت محمد : 118 .
10- هشت روایت کتاب سلیم ،82، 128 ، 134، 249 ، 257 ، (چاپ جدید 584/2 - 88، 673- 675 ، 763 - 865، 907 ) ؛ بحار الانوار : 28 / 266 - 267 ، 297 - 300، 306 و 46946/22 و 302/30-303

89 .ابو مخنف لوط بن يحيى - متوفّى 158ه- .(1)

90 .ابوهاشم اسماعیل ،حمیری شاعر - متوفی 173ه- . (2)

91 .علی بن جعفر عریضی فرزند امام صادق عليهم السّلام - قرن سوم (3)

92 .عيسى بن مستفاد ضرير - قرن سوم(4)

93 .ابن ابی زینب نعمانی - قرن سوم .(5)

94 .فرات بن ابراهیم کوفی - قرن سوم .(6)

95 .عبد السلام بن رغبان شاعر معروف به دیک الجن - متوفی 236هہ (7)

96 .برقی، شاعر معروف - شهادت 245ه- - (8)

98 .فضل بن شاذان - متوفى 260 ه-- . (9).

ص: 101


1- ترجمة بحر الأنساب منسوب به أبي مخنف : 1-2 ( نسخه خطی آستان قدس رضوی)
2- دیوان شعر ، از او الصراط المستقيم : 13/3؛ مناقب ابن شهر آشوب : 211/2 .362/3
3- مسائل علی بن جعفر : 325.
4- پنج روایت : کتاب الوصية ) به دست ما نرسیده است از او نقل کره اند در طرف : 19 22، 24 ، 28 - 30، 38 - 43 ؛ مصباح الانوار : 267 - 269 ، 271 ، 275 - 276 (نسخه عکسی از نسخه خطی کتابخانه آیة الله مرعشى ) ؛ الصراط المستقيم : 91/2 - 94 . کافی : 1/ 281؛ بحار الانوار : 477/22 - 492 .
5- غیبت نعمانی : 47 - 48 ) چاپ دیگر (31) اشاره اجمالی
6- تفسیر فرات : 172؛ بحار الانوار : 265/44 .
7- دیوان ،شعر ، از او مثالب النواصب : 137 13/3 :
8- دیوان ،شعر ، از او مثالب النواصب : 423 ؛ الصراط المستقيم : 3/13.
9- دو روایت : الايضاح : 159 - 161، 367 .

98 .ابو اسحاق ابراهيم بن محمد بن سعيد ثقفى - متوفى 283 ه--.(1)

99 .محمد بن حسن صفار - متوفی 291 ه--.(2)

100 .يحيی بن حسین یمنی از ائمه زيديه - متوفّى 298 ه-- (3)

101 .عبیدالله بن عبد الله بن طاهر خزاعی، شاعر - متوفی 300 ه-- .(4)

102. محمد بن جریر طبری کبیر - متوفی اوائل قرن چهارم .(5)

103. سدید الدین محمود حمصی رازی متوفی اوائل قرن چهارم .(6)

104 . ناصر الدین حسن بن علی اطروش از ائمه زیدیه متوفی 304ه-(7)

105. محمد بن مسعود عیاشی - متوفی 320 ه--(8)

106 . ابو عمرو محمد بن عمر بن عبدالعزیزکشی - معاصر عیاشی (9) .

ص: 102


1- دو روایت کتاب المعرفة ) به دست ما نرسیده است از او مثالب النواصب : 136 - 137؛ ظاهراً روایت دوم را نیز از کتاب المعرفة او نقل کرده اند، مراجعه شود به: الشافى : 241/3؛ تلخيص الشافي : 76/3؛ مثالب النواصب : 420 ؛ الرسائل الاعتقاديه خواجویی : 448/1 - 447؛ بحار الانوار: 390/28.
2- بصائر الدرجات : 275؛ بحار الانوار: 220/28 .
3- دو :مورد تثبيت الامامة : 15 - 17 ، 27 - 28 .
4- دیوان شعر از او مناقب : 2/ 209 - 210 .
5- هفت روایت: المسترشد : 224 ، 373-378، 380-381.
6- المنقذ من التقليد : 359/2.
7- مقدمة كتاب فقه ( شاید کتاب الإبانه باشد): 159 (نسخه عکسی مرکز احیاء میراث اسلامی).
8- سه روایت تفسیر عیاشی : 199/1 و 66/2 - 68 ، 307- 308؛ بحار الانوار: 333/22- 351 و 227/28، 231 .
9- دو روایت معرفة الناقلين عن الأئمة الصادقين ، از او اختيار معرفة الرجال معروف به رجال کشی : 26/1 ، 37؛ بحار الانوار: 352/22 و 237/28 .

107 .شیخ کلینی - متوفی 329 ه-. (1)

108. ابن بابویه قمی ( علی بن حسین متوفی 329 ه-- یا پسرش شیخ صدوق متوفی 381ه-)(2)

109 .حسین بن حمدان خصيبي - متوفى 334ه-- (3)

110 .علی بن حسین مسعودی - متوفى 346ه- .. (4)

111. سید ابو العباس احمد بن ابراهيم حسنی از ائمه زیدیه - متوفی 352ه- .(5)

112. سید ابو القاسم كوفي که جد سوم او امام جواد علیه السّلام می باشند متوفی 352ه--. (6)

113. قاضی نعمان مغربی - متوفی 363 ه-- (7)

114. ابو القاسم جعفر بن محمد قولویه - متوفی 367 ه--.(8).

ص: 103


1- هفت روایت: کافی : 281/1، 458 ، 460 ، و 124/8، 237 ، 245 ؛ بحار الانوار: 79/22 و 28 / 250 - 252 و 193/43 و 243/48 .
2- از او نقل کرده است در مثالب النواصب : 26 ، تظلم الزهرا : 543 .
3- چهار روایت: الهداية الكبرى : 138 - 139 ، 163 - 164 ، 178 - 179 ، 401 - 418 .
4- پنج روایت مروج الذهب : 12/3 - 13 ، 77، 301 - 302؛ اثبات الوصية : 145 - 218،146 ) معجزات امام جواد ؛ بحار الانوار: 308/28 .
5- چهار روایت: المصابيح (مخطوط) ، از او نقل کرده در الشافي ، ابن حمزه : 171/4 - :173 ؛ انوار اليقين : 9، 375؛ شفاء صدور الناس : 479 - 480 نسخه عکسی مرکز عقائد).
6- الاستغاثة في بدع الثلاثة : 185 .
7- روایت اشعار دعائم الاسلام 232/1؛ بحار الانوار: 282/81؛ ارجوزه مختاره: 89-90. .
8- دو روایت كامل الزيارات : 326 - 327، 332 - 334؛ بحار الانوار : 372/25-376 و 28 / 61 - 64 و 190/30.

115 .شیخ صدوق - متوفی 381ه-..(1)

116 . علی بن محمد بن خزاز قمی - متوفى 400 ه-- .(2)

117. علی بن حماد عدوی، شاعر معاصر شیخ صدوق . (3)

118. ابو محمد طلحة بن عبد الله عونی، شاعر قرن چهارم (4)

119. سید رضی مؤلف نهج البلاغة - متوفّى 406 ه . .(5)

120 . شیخ مفید - متوفّى 413 ه- . .(6)

121 .مهیار دیلمی، شاعر - متوفی 428 ه-. (7)

122 .سید مرتضی معروف به علم الهدى - متوفّى 436 ه--(8)

123. ابو الصلاح حلبي - متوفى 447ه--.(9)0

ص: 104


1- هفت روایت خصال: 172 ، 462 ، 607 ؛ أمالي : 113 - 114، 134؛ معانی الاخبار : 206؛ فقيه : 573/2 ؛ بحار الانوار : 226/10 و 27 / 52 ، 209 و 38/28، 51 ، 210 ، و 2/392 و 172/3 و 149/44 .
2- كفاية الاثر : 36 ؛ بحار الانوار : 288/36
3- دیوان شعر ، از او مثالب النواصب : 86، 137، 140 ، 185 ؛ مجالس المؤمنين: 565/2 ، تاريخ الأئمة ، تبريزى : 1141 - 115.
4- دیوان ،شعر ، از او مثالب النواصب : 420 - 422 .
5- دو روایت نهج البلاغة : 101 ، خطبه : 202 و ص: 122 - 123 ، نامه : 28. 6.
6- دوازده مورد : الفصول المختاره : 287 ؛ أمالی : 49 - 50 ، 281؛ اختصاص : 11، 126 - 127 ، 180 - 187 ، 275 ، 344؛ جمل : 117 ؛ ارشاد : 189/10؛ مزار : 179؛ مقنعه : 459 ؛ بحار الانوار: 519/30 و 229/28، 231 ، 261 و 29 / 192 و 579/33 و 211/43.
7- دیوان شعر ، از او شرح ابن ابی الحدید : 235/16 ؛ اثبات الهداة : 388/2. .
8- نه :مورد الشافي : 240/3 - 241، 244 - 245 و 4 / 100؛ اشعار او در اسرار الشهادة - 4/ 100؛ 541 ؛ و مراجعه شود به اثبات الهداة : 391/2-392
9- هفت مورد تقريب المعارف : 222 - 223 ، 233 ، 237 ، 251-250، 256، 366، 397 ( تحقیق تبریزیان) ؛ بحار الانوار: 376/30، 390

124. ابو الفتح محمد بن علی کراجكى متوفى 449ه--. (1)

125 . شیخ طوسی - متوفى 460 ه-. (2)

126 . محمد بن هارون بن موسى تلعکبری - معاصر شیخ نجاشی متوفى 450 ه- . (3)

127 .محمد بن علی طرازی - معاصر نجاشی - . (4)

128. منصور فقیه، شاعر (ظاهراً منصور بن حسین آبی شاگرد شیخ طوسی است). (5)

129 .قاضی ابن براج - متوفّى 481 ه--.(6)

130 . علی بن محمد عمری نشابه - متوفى 490ه- . . (7)

131. محمد بن جریر طبری صغیر - قرن پنجم .(8).

ص: 105


1- كنز الفوائد: 63 - 64 ) چاپ جدید : 150/1) ؛ بحار الانوار : 346/29 و 355/76 . .
2- پانزده مورد تلخیص الشافی : 76/3-7، 79، 156، 170 و 157/2؛ امالی: 107/1، 191 ؛ اختيار معرفة الرجال: 26/1 ، 37؛ مصباح المتهجد : 401، 711؛ تهذیب : 9/6؛ بحار الانوار: 352/22 و 11/28، 237، 388 - 390، 393 و 211/43 و 195/100. .
3- دو روایت کتاب العتيق به دست ما نرسیده است از او نوائب الدهور : 96/3 - 295 ( روایتی طولانی است مراجعه شود به نوائب الدهور صفحات: 129، 148، 192)؛ روایت دیگر از او بحار الانوار : 220/102 .
4- كتاب الدعاء والذکر به دست ما نرسیده است از او اقبال: 625 ؛ بحار الانوار: 200/100.
5- دیوان ،شعر ، از او مناقب : 214/2.
6- المهذب : 277/1-278.
7- المجدي في أنساب الطالبيين : 19.
8- شش روایت: دلائل الامامة : 26 - 27 ، 45 ، 47، 212، 242. ( چاپ جدید: 104، 134- 137 ، 400 ، (455) ؛ نوادر المعجزات: 9897 ، 183 ؛ دلائل الامامه 2 به دست ما نرسیده است از او نقل کرده است در بحارالانوار: 290/30 - 295 و 170/43 و 58/50 .

132 .شیخ محمد بن علی فتال نیشابوری فارسی - شهادت 508ه . (1)

133. محمد بن مشهدی قرن ششم . (2)

134 . شيخ أحمد طبرسى قرن ششم (3)

135 . هاشم بن محمد - قرن ششم . (4)

136 . سید مرتضی حسنی رازی قرن ششم (5)

137. ابو جعفر عماد الدین محمد بن قاسم طبری - قرن ششم . (6)

138 .مؤلف كتاب ألقاب الرسول و عترته قرن ششم (7)

139 .طلائع بن ،رزیک شاعر - متوفی 556 ه . (8)

140 . عبدالجلیل قزوینی رازی - متوفی 560 ه--.(9)

141. قطب الدین راوندی - متوفی 573 ه- . (10).

ص: 106


1- روضة الواعظين : 152 .
2- شش روایت مزار کبیر ، 79 ، 80 - 82 ، 104، 296 - 297 ، 560 ؛ بحار الانوار: .1A+. 170/1 • Y, 198_190/1
3- نُه :روایت احتجاج : 73/1 - 75، 80 - 89، 150 ، 178 ، 271، 278؛ بحار الانوار: 204/2، 206، 266 - 267 و 93/29 و 416/31 و 47/43 ، 197 و 83،73/44. .
4- چهار :روایت : مصباح الانوار : 267 - 269 ، 271 ، 275 - 276 ، نسخه عکسی از نسخه خطی کتاب خانه آیة الله مرعشی ) ؛ بحار الانوار : 485/22 ، 490 ، 492 و 218/43 .
5- تبصرة العوام: 49 .
6- دو روایت : بشارة المصطفى الهلال الشيعة المرتضى : 198 - 199، 258 .
7- مجموعه نفیسه : 199، میراث حدیث شیعه : 1/ 50 ) بعضی گفته اند نویسنده کتاب قطب راوندی - متوفی 573 ه-- است مراجعه شود به میراث حدیث شیعه : 16/1).
8- دیوان ،شعر ، از او أدب المحنة : 97
9- كتاب النقض : 307 - 308 ، 317 ( چاپ دیگر : 288، 298).
10- الخرائج : 846؛ بحار الانوار : 273/43 .

142 . محمد بن علی بن شهر آشوب مازندرانی - متوفی 588 ه-- . (1)

143. يحيى بن حسن بن بطريق أسدى حلى - متوفّى 600 ه--.(2)

144. على بن محمد الوليد داعی اسماعیلی - متوفى 612 ه-- . (3)

145 . ابن حمزه زيدى - متوفى 614 ه-- . (4)

146 . قتادة بن ادریس حسنی علوی جد اشراف مکه شاعر متوفی ، - 618ه- (5)

147. محمد بن احمد بن ولید قرشی زيدى - متوفّى 623 ه-- . (6)

148 . امیر علی بن مقرب احسائی، شاعر - متوفّى 629ه--. (7)

149 . حسام الدين محلّى - متوفّى 652 ه-- . (8)

150 . شاذان بن جبرئیل قمى - متوفّى 660 ه- . . (9).

ص: 107


1- چهل و هشت مورد متشابه القرآن : 67/2 - 68؛ مناقب آل ابی طالب : 2/ 115، 340، 209 - 211، 21 215 ، 248 و 328/3 ، 339 - 340، 358، 362 364، 358 مثالب النواصب : 26، 86، 113 ، 127 ، 132 ، 135 - 141 ، 155 ، 185، 202-203، 364، 374371، 418 - 423 . (نسخه عکسی مرکز احیاء میراث اسلامی)
2- الاستدراک [المستدرک (مخطوط)، از او بحار الانوار: 142/30 .
3- تاج العقائد و معدن الفوائد : 80
4- هشت روایت: الشافی : 245/3 و 171/4 - 174
5- از او نقل کرده است در ادب المحنة : 105 - 110 ، شایان ذکر است که شیخ حر عاملی اشعار او را آورده و فرموده است بعضی آن را به سید مرتضی نسبت داده اند، مراجعه شود به اثبات الهداة : 391/2-392
6- دو مورد الجواب الحاسم لشبه المغنی (با مغنی اسد آبادی چاپ شده است: متمم جزء 20 ، قسمت دوم ص : 267 - 269 .
7- دیوان شعر از او ادب الطف : 31/4 - 32 .
8- الحدائق الوردية : 67 .
9- دو روایت: الفضائل : 9 - 10 ، 41 ؛ بحار الانوار : 73/28 .

151. سید رضی الدین علی بن طاووس - متوفى 664 ه--.(1)

152. المنصور بالله حسن بن بدر الدین حسینی زیدی - متوفی 670 (2)

153 .خواجه نصیرالدین طوسی - متوفى 672 ه--.(3)

154 . سید احمد بن طاووس - متوفّى 673 ه--(4)

155. محقق حلی صاحب کتاب شرایع الاسلام - متوفى 676 ه- . . (5)

156 . كمال الدین میثم بن علی بن ميثم بحرانی - متوفى 679 ه--. (6)

157 .ابوالحسن علی بن عیسی اربلی - متوفى 693ه- - . (7)

158 .شیخ جمال الدین یوسف بن حاتم الشامي - قرن هفتم . (8)

159 .سید رضی الدین علی فرزند سید بن طاووس - قرن هفتم (9).

ص: 108


1- هیجده :مورد طرف : 19 ، 22 - 24 ، 28 - 30 ، 38 - 43 ؛ الطرائف : 195 ، 238 - 239 ، 245، 246 - 247 ، 252، 274؛ اقبال : 624 - 625 ؛ اليقين : 488 ؛ جمال الاسبوع : 486 ؛ كشف المحجة : 180 ؛ مهج الدعوات : 257 ؛ مصباح الزائر : 53 ، 463 - 4464 بحار الانوار : 477/22، 485 - 92 و 30/ 15، 393 و 36 / 264 و 223/86 و 165/102 و 199/100 - 200.
2- هفده مورد انوار اليقين : 9 ، 12 ، 28 - 29، 288 ، 329 - 332، 339، 375، 378 - 380، (385 نسخه عکسی مرکز عقائد.
3- تجرید العقائد (همراه با شرح علامه ) : 376 - 377) امامت، مسئله ششم).
4- دو روايت : بناء المقالة الفاطمية : 401 - 402 .
5- المسلك في اصول الدين : 260 .
6- دو مورد: شرح نهج البلاغة : 252/1 و 26/2 - 27.
7- دو روایت کشف الغمة : 497/1، 504 ؛ بحار الانوار : 76/28.
8- الدر النظيم : 458 .
9- زوائد الفوائد ( به دست ما نرسیده است ، از او بحار الانوار: 353/98.

160 . ابو السعادات أسعد بن عبد القاهر اصفهانی قرن هفتم (1)

161 . عماد الدین حسن بن علی طبری آملی قرن هفتم .(2)

162 . رضى الدین علی بن یوسف حلّی (برادر (علامه) - قرن هفتم (3)

163 . عزّ الدين محمد بن احمد بن حسن دیلمی زیدی - متوفی (4)

164 . علامه حلّى - متوفى 726ه--. (5)

165 . شیخ علی خلیعی، شاعر - متوفى 750ه- (6)

166. حسن بن محمد دیلمی - متوفی 771ه--. (7)

167. محمد بن جمال الدين مكي عاملی شهید اول - شهادت 786هہ(8)

168. سید حیدر علوی حسینی آملی قرن هشتم.(9).

ص: 109


1- رشح الولاء في شرح الدعاء ، از او بحار الانوار : 264/85 - 266 .
2- پنج مورد کامل بهائی : 304/1 - 308، 312 و 24/2؛ تحفة الابرار:166، 247 ، 249 . ..
3- العدد القوية : 225 .
4- پنج روایت قواعد عقائد آل محمد : 239 ، 270 ، 299 - 300. (نسخه عکسی مركز عقائد )
5- پنج مورد نهج الحق : 254 ، 265 ، 271 ، 356؛ منهاج الكرامة : 86؛ شرح تجريد: 377-376 (امامت، مسئله ششم).
6- دیوان شعر ، از او منتخب طریحی : 160/1 .
7- شش روایت ارشاد القلوب : 2/ 285 - 286 ، 295 - 296 ، 384 ، 395 - 396، ارشاد القلوب : ج 2 ) به دست ما نرسیده است، از او بحار الانوار: 48/29 و 352،348/30.
8- نوشته جات شیخ محمد بن علی ،جبعی، از او بحار الانوار : 44/101. (9)دو :مورد الكشكول : 83 - 84، 120 .

169 . حسن بن سلیمان حلّی - قرن هشتم ...(1)

170. ابوسعید حسن بن حسین شیعی سبزواری قرن هشتم.(2)

171. ابوالحسن علاء الدین حلّی، شاعر قرن هشتم -(3)

172 .سید هادی بن ابراهيم الوزير - متوفّى 822ه . .(4)

173 . فاضل مقداد سیوری - متوفی 826ه- . (5)

174 . عزّ الدين مهلبي حلّى - متوفی بعد از 840ه- - (6)

175 .عماد الدین قرشی اسماعيلي - متوفّى 872 ه-(7)

176 . زین الدین عاملی بیاضی - متوفی 877ه--.(8)

177. صالح بن عبدالوهاب معروف به ابن العرندس حلّی - قرن نهم.(9)

178. ضیاء الدین بن سدید الدین جرجانی قرن نهم .(10))

ص: 110


1- :سه روایت: المحتضر : 61 ، 109؛ مختصر بصائر الدرجات : 179-192 ؛ بحار الانوار 120/31 - 129
2- سه روايت راحة الارواح : 58 - 60 ؛ بهجة المباهج : 271 - 272 (نسخه عکسی مرکز احیاء میراث اسلامی)
3- دیوان شعر ، از او الغدير : 391/6 - 392 .
4- نهاية التنويه في ازهاق التمويه : 122 (نسخه عکسی مرکز احیاء میراث اسلامی)
5- دو مورد النافع یوم الحشر همراه باب حادی عشر) : 49 ؛ اللوامع الالهية : 301-302. .
6- دو روایت: الانوار البدرية، از او اثبات الهداة : 377/2
7- عيون الاخبار : 6 .
8- چهارده روايت الصراط المستقيم : 91/2 - 94، 296 - 301 و 11/3 - 13، 25، 49،239 ،94
9- كشف اللثالى (مخطوط) ، از او الصوارم الحاسمة ، كمالي استرابادی (مخطوط)، از او جنة العاصمة : 252 ؛ مصباح البلاغة : 285/1 الشمس الضحى : 154 .
10- دو مورد رساله عقائد مذهب شيعة ( رسائل فارسی جرجانی ) : 210 - 211 ، ضمیمه رساله عقائد : 1 ( نسخه خطی آستان قدس رضوی)

179 .شیخ مغامس حلّی، شاعر قرن نهم .(1)

180. شیخ مفلح .... ابن صلاح بحرانی قرن نهم .(2)

181. شیخ خضر بن شمس محمد رازی - قرن نهم .(3)

182 . شیخ مفلح صیمری فقیه شاعر - متوفی 900 ه-- . (4)

183. شیخ کفعمی - متوفی 905 ه--.(5)

184 . ابن ابی جمهور احسائی متوفی اوائل قرن دهم .(6)

185 .محقق ثانی کرکی عاملى - متوفّى 940ه- - .(7)

186 . ابوالفتح بن مخدوم عربشاهی جرجانی - متوفى 976ه--.(8)

187. محقق اردبیلی - متوفی 993 ه-.(9)

188. محمد بن اسحاق حموی قرن دهم . (10)

189 .سید شرف الدین استرآبادی - قرن دهم .(11).

ص: 111


1- دیوان ،شعر ، از او منتخب طریحی : 69/2 .
2- دو روايت : الزام النواصب : 153 - 154 .
3- التوضيح الأنور : 15 ( نسخه خطی آستان قدس ) .
4- دیوان شعر ، از او منتخب طریحی : 1/ 137
5- پنج روایت مصباح کفعمی : 552 - 554 ؛ البلد الأمين : 278 ، 304303؛ بحار الانوار: 85 / 260 و 197/100 - 198.
6- چهار مورد عوالی اللئالی : 1/ 199 ؛ المجلى : 417 ، 434؛ مناظرات في الامامة : 378 همین مطلب، مناظرة الغروى الهروى : 47 - 48 به نقل مأساة الزهراء : 90/2) .
7- سه مورد نفحات اللاهوت : 78 79 ، 130 .
8- مفتاح الباب ) همراه باب حادی عشر : 199 .
9- چهار مورد حاشیه الهیات شرح تجرید : 258 - 259 ، رساله اصول دین (همراه با هفده رساله ) : 306؛ حديقة الشّيعة : 30 ، 265 - 266 .
10- أُنس المؤمنين : 52 . .
11- سه روایت تأويل الآيات : 128، 838، 841-842.

190. مؤلف كتاب التهاب نيران الأحزان - از اعلام قرن هفت تا

دهم هجری .(1)

191. یکی از نویسندگان قرن دهم؟(2)

192.سید احمد بن تاج الدین استرآبادی - قرن دهم .(3)

193 . عقیلی رستمداری - قرن دهم (4)

194. سید تاج الدین حسینی عاملی - اوائل قرن یازدهم (5)

195 . قاضی نورالله شوشتری - شهادت 1019ه- .(6)

196 . عبدالرزاق لاهيجى - متوفى 1051 ه-.(7)

197 .شرفی اهنو مى زیدی - متوفی 1055 ه-(8)

198 .امیر شعرای یمن : الهَبَل ، شاعر قرن یازدهم .. (9)

199 .ملا محمد باقر لاهیجی قرن یازدهم.(10).

ص: 112


1- التهاب نيران الاحزان : 84-87 نسخه عکسی مرکز احیاء میراث اسلامی) ، از او علم اليقين : 686/2 - 688 ؛ نوادر الاخبار : 182 - 183
2- ضميمة الزام النواصب : 30 31 ( نسخه خطی مرکز احیاء میراث اسلامی تاریخ استنساخ 954 هجری)؛ همین مطلب با قدری زیاده و نقصان در الكوكب الدري.194/1-195
3- دو روایت آثار احمدی : 393، 402 .
4- رياض الأبرار 33 ( نسخه خطی آستان قدس ) .
5- التتمة في تواريخ الأئمة : 52،43 .
6- مصائب النواصب (ترجمه) : 129 ؛ احقاق الحق: 366/1 و 371/2؛ مجالس المؤمنين : 565/2.
7- گوهر مراد : 564 - 565 .
8- شش روایت شفاء صدور الناس : 478 - 490 ، 498 .
9- ديوان الهبل ) تحقيق احمد الشامي ) : 9-13.
10- تذكرة الأئمة : 63 - 64 .

200 .علی بن داود خادم استرآبادی - قرن یازدهم.(1)

201. أسد الله بن ظهير الدين علی دوانی - قرن یازدهم .(2)

202 .شیخ محمد تقی مجلسی - متوفی 1070 ه-.(3)

203 .ملا محمد صالح مازندرانی متوفی 1081 یا 1086ه- -(4)

204 . فیض کاشانی - متوفی 1091 ه-.(5)

205 .سلیمان بن عبدالله ماحوزی بحرانی - متوفی 1121 ه-.(6)

206. ضياءالدین یوسف حسنی یمنی صنعانی متوفی 1121 ه-.(7)

207. شیخ محمد مشهور به سراب تنکابی - متوفی 1124 ه- - (8)

208 .امامی خاتون آبادی - متوفی 1128 ه-.(9)

209 .شریف ابوالحسن نباطی عاملی - متوفی 1138 ه-. (10)

210.خواجوئی مازندرانی - متوفی 1173ه- . .(11).

ص: 113


1- سه روايت أنساب النواصب : 42 - 45، 95 ، نسخه عکسی آستان قدس ) .
2- تحقيق أنساب أئمة الطاهرين ، در ضمن جنگ : 749 (نسخه عکسی مرکز احیاء میراث اسلامی).
3- روضة المتقين : 342/5 .
4- شرح کافی : 207/7.
5- علم اليقين : 686/2 - 688 ، 682 ، 700؛ نوادر الاخبار : 182 - 183 ، 198 - 199.
6- ذخيرة يوم المحشر (همراه با رسائل دیگر او ) : 98 - 99 (نسخه عکسی مرکز احیاء میراث اسلامی)
7- نسمة السحر : 472/2 .
8- سفينة النجاة : 191.
9- جنات الخلود : 19
10- ضياء العالمين : 54661 ، 557 (نسخه عکسی مؤسسه آل البيت ) . (11)الرسائل الاعتقادية : 301/1، 446،444، 465 .

211. محدث شهیر شیخ یوسف بحرانی - متوقى 1186 ه- - (1)

212 .حیدر علی شروانی اوایل قرن دوازدهم.(2)

213 .شیخ صفی الدین طریحی اوائل قرن دوازدهم.(3)

214. محمد باقر شریف حسینی اصفهانی - قرن دوازدهم . (4)

215 .ملا مهدی نراقی - متوفی 1209ه-(5)

216 . سید محمد مهدی بحر العلوم طباطبائی - متوفی 1212 ه-.(6)

217. مخزون سلماسی - متوفی 1223ه- .(7)

218. فقيه كبير شيخ جعفر کاشف الغطاء - متوفّى 1228 ه- . .(8)

219. سید محمد باقر موسوی - متوفى 1240 ه- -.(9)

220. محمد حسن قزوینی - متوفّى 1240 ه- -(10)

221. محمد هادی نایینی - متوفی 1242 ه- - (11)5

ص: 114


1- الحدائق الناضرة : 180/5 ؛ الشهاب الثاقب : 230 - 231 .
2- رسالة فيما ورد في صدر هذه الأمة : 121 (نسخه عکسی مرکز احیاء میراث)
3- مطارح النظر في شرح الباب الحادى عشر : 107 نسخه عکسی مرکز احیاء میراث اسلامی).
4- نور العيون ج 2 مجلس سوم ( نسخه خطی کتاب خانه آیة الله گلپایگانی)
5- انيس الموحدين : 180 .
6- ديوان شعر از او مستدرکات اعیان الشيعة : 332/2 - 333.
7- مصائب الابرار : 27 - 28 نسخه خطی آستان قدس ).
8- کشف الغطاء : 18 .
9- بحر الجواهر : 219 ، 231
10- رياض الشهادة في مصائب السادة : 122/1.
11- لسان الذاكرين : 94/12-95

222 .سید عبدالله شبّر - متوفى 1242ه- . .(1)

223. سید محمد نقوی هندى - متوفّى 1284ه-- .(2)

224 .ملا اسماعیل سبزواری - متوفی 1312ه- . . (3)

225 . آغا نجفی - متوفی 1332 ه- - . (4)

226 . شیخ محمد باقر قایینی بیرجندی - متوفی 1352 ه- - .(5)

227 .سید ناصر حسین هندى - متوفّى 1361 ه- - (6)

228. شیخ علی اکبر نهاوندی - متوفی 1369 ه-.(7)

229. علامه محمد حسین مظفر - متوفى 1375 ه- .(8)

230. علامه شرف الدين - متوفّى 1377 ه- - (9)

231. شیخ محمد مهدی حائری مازندرانی - متوفّى 1384ه- - (10)

232. شیخ محمد حسين آل كاشف الغطاء . (11)

233 .هاشم معروف حسنی.(12).

ص: 115


1- جلاء العیون، شبر : 1/ 193
2- طعن الرماح ( الفوائد الحيدرية ) : 93.
3- جامع النورين : 206 - 207.
4- اسرار الزيارة ( حاشيه حقائق الاسرار ) : زیارت حضرت زهرا
5- الكبريت الاحمر : 277 .
6- إفحام الاعداء و الخصوم: 93/1 . .
7- أنوار المواهب : 97-98
8- دلائل الصدق : 52/3-53 .
9- المراجعات: 270، 266 تعلیقه شماره 71
10- الكوكب الدري : 194/1 - 195 .
11- جنة المأوى : 133
12- سيرة الأئمة الاثنى عشر : 145/1 .

234. مجد الدین حسینی مؤیدی زیدی .(1)

235. احمد بن علی بن حسن بن محمد بن اسماعیل کفعمی جباعی(2)

روایات گریه امیر مؤمنان علیه السّلام هنگام غسل فاطمه علیها السّلام

236 . شيخ عبدالخالق بن عبدالرحيم يزدى - متوفى 1268 ه- -.(3)

237. شیخ محمد علی کاظمی - متوفی 1281ه- . (4)

238. حسن بن علی یزدی - متوفی 1297 ه-.(5)

239 .محمد (مهدی) بن علی اکبر خراسانی معروف به فرشته قرن سیزدهم(6)

240 .شیخ حسین بن عبدالرزاق تبریزی - قرن سیزدهم .(7)

241 .ملا اسماعیل سبزواری - متوفی 1312 ه- - .(8)

242. شیخ محمد باقر فشاركي - متوفى 1314ه- . .(9)

243 .سید محمد باقر مجتهد گنجوی.(10)

ص: 116


1- لوامع الأنوار: 79/2.
2- معارج الافهام في علم الكلام : 82 نسخه خطی ) .
3- مصائب المعصومين ( الائمة ) : 127 ؛ بيت الأحزان، یزدی : 33.
4- حزن المؤمنين : 61 .
5- انوار الشهادة : 207 - 209
6- ماتمکده مجلس سیزدهم
7- بشارة الباكين : 26 (نسخه عکسی مرکز احیاء میراث اسلامی).
8- جامع النورين : 244 .
9- عنوان الكلام : 142 ( مجلس (25).
10- مرقات الايقان: 112/1 ، 125

244 . شیخ محمد جواد یزدی شیبانی .(1)

245. صدر الواعظين قزوینی .(2)

246 . جرمقی بسطامی خراسانی (3)

جمع آورندگان روایات و مصادر هجوم

1. محمد بن علی بن شهر آشوب مازندرانی - متوفی 588 ه-- . (4)

2 .محقق اردبیلی - متوفی 993 ه-. (5)

3. شيخ حرّ عاملی - متوفى 1104 ه- -.(6)

4 .محدث خبیر سید هاشم بحرانی متوفی 1107 ه-.(7)

5 .علامه مجلسی - متوفی 1111 ه-. (8)

6 . شیخ عبدالله بحرانی (8)

ص: 117


1- شعشعة الحسينية: 144 - 145 .
2- حدائق الأنس ( مجلد دوم رياض القدس ) : 255 .
3- خزائن المصائب : باب دوم ( نسخه خطی آستان قدس).
4- مثالب النواصب : 418 - 423 ( نسخه خطی مرکز احیاء میراث اسلامی).
5- حديقة الشيعة : 252 .
6- اثبات الهداة : 2333/2 - 334، 346 ، 353، 359 - 361 ، 367 - 370، 377، 383 - 384 . .
7- غاية المرام : 517 - 549 ) ترجمه اش كفاية الخصام : 508-517 ) . (8)حق اليقين : 157 - 189 ؛ مرآة العقول : 318/5؛ جلاء العيون : فصل هفتم از زندگی حضرت فاطمه : 197 - 245 ) چاپ دیگر : (132 - (160)؛ بحار الانوار: در مواضع مختلف خصوصاً: 175/28 - 411 .
8- عوالم : كتاب غصب الخلافة و فدک (مخطوط) ؛ عوالم : 390/11 - 417 ( چاپ اول ) و جلد 11، قسم دوم، ص : 454 - 610 چاپ دوم) ، همراه با استداراکات آن از علامه محقق آقای سید محمد باقر ابطحی

7 .سید عبدالله شبر - متوفى 1242 ه- -. (1)

8 .علامه سید محمد قلی موسوی هندی - متوفی 1268ه-- .(2)

9 .مورخ شهیر سپهر - متوفی 1297 ه- - . (3)

10 .سید اسماعیل طبرسی نوری - متوفی 1321 ه-.(4)

11 .محقق شیخ حبیب الله خویی - متوفى 1324 ه- - .(5)

12 .سید اسدالله حسینی تنکابنی - متوفی 1339 ه-.(6)

13. شیخ ابوالحسن مرندی - متوفی 1349 ه-.(7)

14. محدث خبیر شیخ عباس قمی - متوفی 1359 ه- - .(8)

15 .علامه امینی - متوفی 1390 ه- - (9)

16. سلطان الواعظین شیرازی - متوفی 1391ه- . . (10)

17 .شیخ ذبیح الله محلاتی (11)2

ص: 118


1- جلاء العيون، شبر : 182/1 - 198.
2- تشييد المطاعن : 431/1 - 494 .
3- ناسخ التواريخ - خلفا - 1 / 50 - 100؛ ناسخ التواريخ ، ترجمه حضرت زهرا :
4- كفاية الموحدين : 124/2 - 130 .
5- شرح نهج البلاغة ( منهاج البراعة ) : 24/3 - 25 ، 367 - 374 .
6- مصائب الهداة : 18 - 160 .
7- مجمع النورين : 75 - 85؛ نور الأنوار: 210.
8- بیت الاحزان : باب سوم.
9- الغدير : 77/7-78
10- شبهای پیشاور : 507 - 520 .
11- رياحين الشريعة : 281/1 - 292

18 .دکتر محمد بيومي مهران . (1)

19. محقق شیخ محمد تقی شوشتری (2)

20. سید عبدالرزاق کمونه حسینی(3)

21. شیخ احمد رحمانی همدانی(4)

22. علی اکبر بابازاده . (5)

23. سید یاسین موسوی .(6)

24 . سید مسعود آقائی . (7)

25 . سید ابوالحسن حسینی .(8)

26. شیخ حسین غیب غلامی (9)

27. سید جعفر مرتضی عاملی .(10)

28 . محمد سپهری.(11).

ص: 119


1- الإمامة وأهل البيت : 342/1 - 348(چاپ دوم).
2- بهج الصباغة في شرح نهج البلاغة : 1/5 - 18 ( چاپ مكتبه صدر ) 295/5 - 300 (چاپ) بنیاد نهج البلاغة ) .
3- الزهراء : 191/2 - 200 .
4- بهجة قلب المصطفى : 517 - 566 .
5- تحلیل سیره فاطمة زهرا : 233 - 244، (و به طور پراکنده در مواضع مختلف) .
6- ملاحظات على منهج محمد حسين فضل الله .
7- چشمه در بستر : 371 - 433 .
8- بر خانه حضرت فاطمه چه گذشت؟
9- احراق بيت فاطمة
10- مأساة الزهراء جلد دوم .
11- رنجهای زهرا ( ترجمه کتاب سابق ) .

29 .شیخ عبد الكريم عقیلی (1)

30 .شیخ نزيه القميحا .(2)

31. نجاح الطائي . (3)

32 .شیخ مهدی فقیه ایمانی (4)

33. السيد محمد على الحلو .(5)

34. شيخ قيس العطّار .(6)

35 .سید هاشم الناجی موسوی جزائری .(7)

36. شیخ عبدالمحسن عبدالزهراء القطيفي . (8)

37 .سید محمد حسین سجاد . (9)

38. دائرة المعارف بزرگ اسلامی .(10)

كتب ناياب مربوط به قضيّة هجوم

از برخی سخنان چنین معلوم میشود که قسمتی از احادیث هجوم به

ص: 120


1- ظلامات فاطمة الزهراء
2- شرح خطبة الزهراء وأسبابها .
3- نظريات الخليفتين: 154/1 - 173 .
4- حق با على است: 146 - 149 .
5- ادب المحنة .
6- التحف فى توثيقات الطرف: 398390 و 465 467 همراه با «الطرف سید بن طاووس).
7- ظلامات الصدّيقة الشهيدة الزهراء .
8- المحسن بن فاطمة الزهراء
9- آتش به خانه وحی.
10- 230 - 229/5 10

خانه وحی در کتابهایی نقل شده است که اینک در دسترس نمی باشد؛ از

آن جمله اند:

1 . كتاب السقيفه تأليف ابي مخنف لوط بن يحيى أزدى متوفى 158ه-(1) 2 . كتاب السقيفه تأليف ابو عبدالله ابان بن عثمان، اح-م-د ب-ص-رى

کوفی از یاران امام صادق عليه السلام (2)

3 .كتاب السقيفه وبيعة ابي بكر تأليف محمد بن عمر واق-دى - متوفّى 207هہ.(2)

4. كتاب السقيفه تأليف عمر بن شبه - متوفّى 262ه-- . (3)

5 .كتاب السقيفه تألیف ابو اسحاق ابراهيم بن محمد بن سعيد ثقفی

متوفی 283 هہ(4)

6 .كتاب الامامه تألیف ابوالحسن احمد بن یحیی بغدادی معروف به ابن راوندی - متوفی 298 ه- - که خیاط بزرگ معتزله خیاطیه و قاضی عبدالجبار اسدآبادی بدان اشاره کرده اند . (6)

7 .كتاب السقيفه تأليف محمد بن هارون، ابوعیسی وراق از متکلمین قرن سوم هجری (5)2

ص: 121


1- رجال النجاشي: 320؛ المراجعات : 266 ، تعلیقه شماره 71. .2 (2)(2)فهرست شیخ طوسی: 18؛ الذريعة : 47/19 .
2- الذريعة : 206/12 .
3- الطرائف : 239 .
4- فهرست شیخ طوسی : 5 ؛ رجال النجاشی : 17 ؛ الذریعه : 206/12 .6 (6)الانتصار: 33) چاپ مصر ) ؛ مغنی ، متمم جزء 20 ، قسمت اول ص : 336.
5- مراجعه شود به معنی آدرس سابق ؛ رجال النجاشی : 372

8 .الاستذكار لما جرى في سالف الاعصار تأليف على بن حسين مسعودی - متوفی 346ه- - که خود مسعودی بدان تصریح کرده است.(1)

9 .حدايق الاذهان [الأزهار ] تأليف مسعو مسعودی. (2)

10. كتاب السقيفه تأليف ابو الصالح سليل بن احمد بن عیسی - اوائل

قرن چهارم هجری .(3)

11 . لوامع السقيفه و... تأليف عبيد الله بن عبدالله سعد آبادی

سدآبادی ] .(4)

12 . لوامع السقيفه و ... تأليف ابو عبدالله حسین بن محمد حلواني .(5)

13 .غرر الأخبار تألیف ابو محمد حسن بن محمد دیلمی - قرن هفتم

هجری .(6)

كثرت و اعتبار روایات هجوم

در گفتار برخی بزرگان شیعه و سنی سخنانی دیده میشود که اشاره به كثرت و استفاضه و حتی تواتر روایاتی دارد که به ماجرای یورش به خانه فاطمه علیها السلام پرداخته است.

و برخی نیز این رویداد را مشهور و مورد اتفاق همگان قلمداد

ص: 122


1- التنبيه والاشراف : 250 .
2- مروج الذهب : 77/3
3- الذريعة : 206/12.
4- الذريعة : 367/18.
5- الذريعه : 367/18؛ معالم العلماء : 41 .
6- :الذريعة 206/12 .

کرده اند. ما این سخنان را در سه بخش جمع نموده و نام هر یک از این

اندیشمندان را ذیل آن خواهیم آورد

اوّل: مظلومیت امیرمؤمنان علیه السّلام

همچون: چگونگی بیرون کشیدن آن بزرگوار از خانه؛ اجبار آن حضرت برای بیعت با ابوبکر ؛ تهدید کردن آن امام - علیه السّلام - به قتل و..... برخی دربارۀ این عنوانها گفته اند که روایات آن از حد شمارش

خارج است، مانند :

حمصی رازی - متوفی ابتدای قرن چهارم از بزرگان شیعه (1)

سید مرتضی - متوفّى 436ه از بزرگان شیعه (2)

شیخ طوسی - متوفّى 460 ه-- از بزرگان شیعه (3)

ابن ابی الحديد معتزلى - متوفى 656 ه-- از بزرگان اهل سنت (4)

برخی نیز چنین اظهار نظر کرده اند آنچه بر امیر مؤمنان علی علیه السّلام گذشت بین همگان معروف و مشهور است، مانند: ابن شهر آشوب مازندرانی - متوفی 588 ه-- از بزرگان شیعه (5)

ابن میثم بحرانی - متوفی 679 ه-- از بزرگان شیعه (6)

ص: 123


1- المنقذ من التقليد : 359/2
2- الشافي : 245/3 .
3- تلخيص الشّافي : 79/3
4- شرح ابن ابی الحدید : 59/2 - 60 ، او در جای دیگر گفته است: بسیاری از دانشمندان علم حدیث آن را روایت کرده اند. مراجعه شود به: 111/11.
5- مناقب : 2 / 115 .
6- شرح نهج البلاغة ، ابن میثم : 252/1 .

لمعانی معتزلی - قرن هفتم هجری از بزرگان اهل سنت .(1)

ابن میثم در این باره مینویسد:

شیعه متفق است که امیرمؤمنان علیه السّلام را برای بیعت با ابوبکر

اجبار نمودند .(2)

ابن شهر آشوب می فرماید:

گذشته از شیعه، بسیای از اهل سنت نیز آن را روایت کرده اند .(3)

و از سخن ابن ابی الحدید نیز استفاده میشود که شیعه اتفاق دارد بر اینکه امیرمؤمنان علیه السّلام را طناب به گردن انداختند و او را به قتل تهدید نمودند . (4)

دوّم: رنجهای فاطمه زهرا عليها السّلام

شیخ مفید - متوفی 413 هہ- درباره فرستادن قنفذ و هجوم به خانه و

فرمان جمع آوری هیزم و تهدید به آتش زدن خانه - می فرماید:

این حدیث مشهور است .(5)

سید مرتضی و شیخ طوسی نیز پس از بیان آتش آوردن عمر برای به آتش کشیدن خانه با اهل آن - میگویند:

ص: 124


1- شرح ابن ابی الحدید: 198/9.
2- شرح نهج البلاغة ، ابن ميثم : 26/2 - 27 . .
3- مثالب النواصب : 141
4- شرح ابن ابی الحدید: 59/2 - 60 .
5- جمل : 117 - 118

شیعیان با اسناد بسیاری آن را روایت کرده اند .(1)

شیخ طوسی در جای دیگر می نویسد:

روایات آن به حدّ استفاضه میرسد (2)

ابن شهر آشوب در این باره میگوید:

شیعه (همگان) و بسیاری از اهل سنّت آن را قبول دارند (3)

حسینی زیدی - متوفی 670 ه - می نویسد:

دوست و دشمن [سخن عمر ، یعنی ] تهدید به آتش زدن و منهدم کردن خانه فاطمه علیها السّلام را روایت کرده اند . (4)

محقق اردبیلی - متوفی 993 هہ - پس از اشاره به آتش کشیدن خانه

فاطمه علیها السلام و ... میگوید:

بسیاری از این رویدادها واضح و روشن است به گونه ای که

جای هیچ انکاری نیست؛ زیرا در کتب اهل سنت نیز نقل شده است.(5)

ابن ابی جمهور احسائی - متوفی اوائل قرن دهم هجری - درباره

ضرب و جرح و ... می نویسد:.

ص: 125


1- الشافى : 241/3؛ تليخص الشّافي : 76/3 .
2- تلخيص الشافي : 156/3 .
3- مثالب النواصب : 141 .
4- انوار اليقين : 378-479
5- رساله اصول دین ( هفده رساله ) : 306.

ثقات در کتابهای سیره و تاریخ آن را آورده اند .(1)

شرفی اُهنومی زیدی - متوفی 1055 هہ- نوشته است:

حکایت به آتش کشیدن خانه فاطمه علیها السلام مشهور و روایات آن مستفیض است و دوست و دشمن آن را نقل کرده اند.(2)

شیخ محمدتقی مجلسی - متوفی 1070 هہ- چنین می نگارد:

شهادت فاطمه عليها السّلام در اثر فشار درب خانه بر دست عمر و تازیانه زدن قنفذ نزد شیعه و سنی مشهور است.(3)

علامه محمدباقر مجلسی - متوفی 1111 ه- - می فرماید:

در روایات مستفیضه آمده است که فاطمه علیها السّلام را با تازیانه و غلاف شمشیر چنان زدند که بدن مبارکش مجروح گردید .(4) و اخبار متواتری شهادت آن حضرت را حکایت کرده است. (5)

علامه قاضی نورالله شوشتری - شهادت 1019 ه- - و سراب تنکابنی متوفى 1124 ه- - یورش به خانه حضرت زهرا علیها السلام را قضیه ای

مشهور میدانند.(6).

ص: 126


1- المجلى : 434 .
2- شفاء صدور الناس : 479 ) تعليقه ) .
3- روضة المتقين : 342/5.
4- حق اليقين : 189 ( با تصرف).
5- مرآة العقول : 318/5
6- احقاق الحق : 366/1؛ سفينة النجاة : 191.

شریف نباطی عاملی - متوفی 1138 ه- - درباره هجوم به خانه زهرا عليها السلام و کتک زدن به آن حضرت و جمع آوری هیزم به منظور آتش زدن خانه میگوید:

ما هیچگونه شکی در آن نداریم و روایات متواتر حکایت از آن دارد.(1)

سید محمد باقر موسوی - متوفی 1240 هہ- می نویسد:

هجوم به خانه فاطمه علیها السّلام و به آتش کشیدن درب خانه او نزد شیعیان مشهور است و شهرت آن کمتر از قتل عثمان و یا واقعه کربلا نیست. (2)

علامه موسوی هندی - متوفی 1268 هہ- چنین می نویسد:

بزرگ راویان حدیث اهل سنّت - آنها که از اطمینان وافری نزد ایشان برخوردارند - تهدید به آتش زدن و فراهم آوردن هیزم و آتش و ... را روایت کرده اند.(3)

آقا نجفی - متوفی 1332 ه- - نیز شهادت حضرت زهرا علیها السّلام را از

جمله روایات متواتر دانسته است .(4)

علامه محمد حسین مظفر مینویسد:ة

ص: 127


1- ضياء العالمين: 557/1 (مخطوط).
2- بحر الجواهر : 231
3- تشييد المطاعن : 1/ 434 .
4- اسرار الزيارة ( حاشية حقائق الاسرار ) : زیارت حضرت فاطمة

تصمیم آنان - عمر و ابابکر و همراهان - برای سوزاندن خانه فاطمه علیها السّلام در روایات متواتر شیعه آمده است . (1)

علّامه طبرسی نوری جزئیات آنچه بر زهرا علیها السلام وارد آمد را از

روایتهای متواتر و قطعی میداند .(2)

علامه شرف الدین عاملی نیز در این باره می نویسد:

تهدید به سوزاندن خانه با روایتهای متواتر ثابت گردیده است.(3)

شیخ محمد حسین آل كاشف الغطاء گفته است:

کتب [معتبر ] شیعه بر مصیبتهای وارد بر فاطمه زهرا عليها السلام کتک زدن ضربه ،سیلی شکسته شدن پهلو و آزرده شدن بین درب خانه و دیوار - اتفاق کرده اند .(4)

سید محمد علی قاضی طباطبایی آورده است

شیعه اتفاق دارد بر اینکه حضرت فاطمه علیها السلام پس از پدر به گونه ای مورد آزار قرار گرفت که پهلوی او شکست و جنینش ساقط گردید و در حالی از دنیا رفت که نشان تازیانه در بازوی او مانند بازوبند باقی بود.(5)

وی این فاجعه را از رخدادهای قطعی تاریخ و بدیهی نزد شیعه .

ص: 128


1- دلائل الصدق : 53/3
2- كفاية الموحدين : 128/2
3- المراجعات: 266 4.
4- جنة المأوى : 133 . .
5- حاشیه مدرک پیشین .

عنوان کرده که همگان از نخستین افراد شیعه تا حال آن را یاد کرده

و خواهند کرد.(1)

محمد حسین هیکل - نویسنده بنام اهل سنت - مینویسد:

هجوم به خانه زهرا علیها السّلام و آزار و اذیت نمودن او مشهور است.(2)

از سخنان ابن ابی الحدید نیز چنین برداشت میشود که سوزاندن خانه حضرت فاطمه علیها السّلام و کتک زدن به آن حضرت و بر جای ماندن آثار آن همچون بازوبند و اهانت و درشتی کردن با او و زدن عمر با دست به سینه زهرا علیها السّلام در جریان فدک ] از مواردی است که شیعه به آن اتفاق دارند.(3)

مرجع فقید علامه نجفی مرعشی - متوفی 1411هہ- این مصایب را مورد اتفاق دانشمندان بزرگ دانسته و روایات آن را متواتر خوانده است. (4)

در بسیاری از منابع معتبر اعتراف ابوبکر در مورد هجوم به خانه

فاطمه علیها السّلام آمده است.

حافظ سعيد بن منصور - متوفی 227 هہ- و ضیاء الدین مقدسی حنبلى - متوفّى 643 ه- - که هر دو از بزرگان اهل سنتاند - آن را معتبر دانسته(5) و ابن عساکر - متوفی 571 ه- - گفته : جماعتی از مشایخ ما در 0

ص: 129


1- انيس الموحدين : 229 - 232 ) تعلیقه ) .
2- الصديق ابوبكر : 63 .
3- شرح ابن ابی الحدید : 21/2 ، 60 و 234/16 .
4- حاشیه احقاق الحق : 368/2 .
5- جامع الأحاديث الكبير : 100/13 - 101 به نقل از کتاب السنن سعيد بن منصور ؛ الأحاديث المختارة ، مقدسی : 88/10-90

کتابهایشان آن را روایت کرده اند .(1)

ابن شهر آشوب مازندرانی - متوفی 588ه می نویسد: امت اسلام بر نقل آن اجماع و اتفاق دارند.(2) و حسینی زیدی - متوفی 670 ه--ای--ن

حدیث را از ابی بکر معروف و مشهور میداند . (3)

اتفاق دانشمندان شیعه و سنی در نقل این روایت نشان اعتبار آن است بزرگانی از اهل سنت به آن استناد کرده اند، مانند:

حافظ أبو عبيد - متوفى 224 ه-. (4)

حمید بن زنجويه - متوفی 251ه- .(5)

ابن قتيبة دينوری - متوفى 276 ه-- .(6)

يعقوبي - متوفی 292 ه-.(7)

طبری - متوفی 310ه- ..(8)

جوهری - متوفی 323 ه-. (9)

ابن عبد ربه اندلسي - متوفی 328 ه-. (10).

ص: 130


1- تاریخ مدينة دمشق: 417/30-422 ، با سندهای متعدّد؛ مختصر تاریخ دمشق: 122/13.
2- مثالب النواصب : 202 - 203 ) صفحه : 155 نیز روایت را آورده است
3- أنوار اليقين : 12 .
4- الاموال : 194 .
5- الأموال : 348/1 و 304/1.
6- الإمامة والسياسة : 24/1 .
7- تاریخ یعقوبی : 137/2.
8- تاریخ طبری : 430/3 - 431 .
9- شرح ابن ابی الحدید : 51/6 و 46/2 - 48 به نقل از السقيفة وفدك
10- العقد الفريد : 4 / 250 ( چاپ بیروت ) 4 / 268 ) چاپ مكتبة النهضة المصرية ) .

خيثمة بن سليمان إطرابلسي - متوفى 343ه- (1)

مسعودی - متوفی 346ه- -.(2)

طبرانی - متوفی 360 ه--.(3)

ذهبی - متوفّى 748ه--. (4)

ابن کثیر دمشقی - متوفى 774ه--. (5)

سیوطی - متوفی 911 ه- - (6)

متقی هندی - متوفی 975ه--. (7)

عصامی مکی - متوفی 1111 ه-.(8)

خير الله طلفاح (9)

محمد حسين هيكل . (10)

و دانشمندان شیعه مانند:

فضل بن شاذان - متوفّى 260ه-- .(11).

ص: 131


1- كنز العمّال : 5 / 631 به نقل از فضائل الصحابة .
2- مروج الذهب : 301/22 - 302 (چاپ بیروت: 317/2).
3- المعجم الكبير : 62/1 .
4- تاریخ اسلام : 117/3 - 118 ، سیر اعلام النبلاء - سیر اعلام النبلاء - سير الخلفاء الراشدون - : 17 .
5- جامع المسانيد والسنن : 65/17 .
6- مسند فاطمة الزهراء : 17 ( چاپ حیدر آباد ) ؛ جامع الأحاديث : 13 / 100 - 101 .
7- كنز العمال : 631/5 ؛ منتخب كنز العمال : 143/2 .
8- سمط النجوم العوالي : 356/2.
9- كيف السبيل إلى الله ، أبو بكر : 154/12 .
10- الصديق أبو بكر : 326 .
11- الايضاح : 159 - 161 .

شیخ صدوق - متوفی 381 ه--.(1)

ابو الصلاح حلبي - متوفى 447 ه ..(2)

شیخ طوسی - متوفى 460 ه--.(3)

ابو جعفر نقیب - قرن هفتم (4)

عمادالدین طبری قرن هفتم(5)

علامه حلى - متوفى 726ه--. (6)

حسن بن محمد دیلمی - متوفی 771ه--.(7)

عز الدین مهلبی حلی - قرن نهم .(8)

علامه بیاضی - متوفی 877ه .. (9)

شیخ مفلح ابن صلاح بحرانی - قرن نهم .(10)

احمد بن تاج الدین استرآبادی - قرن دهم .(11)

محقق کركى - متوفى 940 ه-- .(12).

ص: 132


1- خصال: 172
2- تقريب المعارف : 397، 366 ( تحقیق تبریزیان).
3- تلخيص الشافي : 170/3 .
4- شرح ابن ابی الحدید : 24/20 .
5- تحفة الأبرار : 247 .
6- نهج الحق : 265 ؛ منهاج الكرامة : 86؛ شرح تجرید : 377
7- بحار الانوار: 352/30 به نقل از ارشاد القلوب ج 2 .
8- اثبات الهداة : 377/2 به نقل از الأنوار البدرية .
9- الصراط المستقيم : 296/2 - 301.
10- الزام النواصب : 217 .
11- آثار احمدی: 402 .
12- نفحات اللاهوت : 79.

علامه مجلسی - متوفی 1111 ه-.(1)

سوّم: شهادت حضرت محسن عليه السّلام

برخی از دانشمندان و نویسندگان آن را حکایت کرده و ماجرایی

مشهور دانسته اند، مانند:

قاضی نعمان مغربی - متوفی 363ه-.(2)

علامه بیاضی - متوفی 877ه- .(3)

علامه محمدتقی مجلسی - متوفی 1070 ه-.(4)

آقا نجفی - متوفی 1332 ه- . .(5)

شیخ عبدالواحد مظفر (6)

محقق اردبیلی نیز آن را آشکار و غیر قابل انکار دانسته است. (7)

ابن ابی جمهور احسانی گفته است ثقات آن را در کتب سیر و تاریخ آورده اند .(8)

علامه مجلسی روایات آن را مستفیض(9) و آقا نجفی (10) و سید ناصر

ص: 133


1- بحار الانوار: 123/30 .
2- الأرجوزة المختارة : 89 90 .
3- الصراط المستقيم : 12/3.
4- روضة المتقين : 342/5.
5- اسرار الزيارة : زیارت حضرت زهرا
6- بطل العلقمي : 476/3 .
7- رسالة اصول دین (هفده رساله ) : 306.
8- المجلّى : 434 .
9- بحار الانوار: 409/282 ؛ حق اليقين : 189 .
10- اسرار الزيارة زيارت حضرت زهرا.

حسین هندی(1) روایات آن را متواتر دانسته اند.

از گفتار برخی دیگر چنین به دست میآید که شهادت محسن علیه السّلام در اثر هجوم به خانه فاطمه عليها السّلام نزد شیعیان اجماعی و

همگانی است، مانند:

مقدسی - متوفی 355 ه-.(2)

عمری نسابه - متوفّى 490ه ..(3)

ابن ابى الحديد - متوفى 656 ه--.(4)

ابن صباغ مالكي - متوفى 855 ه- .(5)

البته برخی چون شیخ طوسی(6) و عمادالدین قرشی اسماعیلی متوفی 872 هہ-(7)و شیخ محمد حسین آل كاشف الغطاء(8) به اجماع و

اتفاق شیعه در این مورد تصریح کرده اند.

شیخ عبدالجلیل قزوینی رازی - متوفی 560 هہ- می نویسد:

کتب شیعه وسنی بر نقل آن - شهادت محسن علیه السّلام - اتفاق دارند(9)7

ص: 134


1- افحام الاعداء و الخصوم : 93/1
2- البدء والتاريخ : 20/5.
3- المجدى فى انساب الطالبيين : 19.
4- شرح ابن ابی الحدید : 60/2 .
5- الفصول المهمة : 126 .
6- تلخيص الشافى : 156/3 .
7- عيون الاخبار : 6 .
8- جنة المأوى : 133 .
9- كتاب النقض: 317

بخش چهارم: نکته های هجوم به خانه فاطمه عليها السلام

اشاره

ص: 135

ص: 136

از آنجا که در گذشته تنها به تشریح جوانب تاریخی رویداد شوم مدینه پرداختیم و سیر زمانی آن مانع از پرداختن به برخی از زوایای مهم این رخداد بود، از این رو بخشی جداگانه برای بیان این نکات گشودیم.

حضرت محسن عليه السّلام شهيد هجوم

درباره آخرین فرزند فاطمه زهرا علیها السّلام سخن بسیار است که با بررسی آثار و اخبار ویژگی این فرزند از دیگر امام زادگان بزرگوار عليهم السلام به خوبی آشکار میگردد.

محسن در کلام خدا

الف ) تورات

بزرگ محقق ،شیعی علامه ابن شهر آشوب از کتاب «ما نزل من القرآن

فی امیرالمؤمنین (علیه السّلام نوشته ابوبکر شیرازی - یکی از بزرگان اهل سنت در مورد آیه شريفه : (وَلَقَدْ آتَيْنا مُوسَى الكِتابَ ...) ،(1) نقل میکند:

ص: 137


1- سوره بقره: 87

در کتاب تورات در این باره آمده است: «ای موسی! من تو را برگزیدم و برای تو وزیری انتخاب نمودم که برادر پدری و مادری توست (حضرت هارون عليه السّلام ) - چنانکه برای محمد - صلى الله عليه وآله وسلّم - «الیا» را اختیار کردم که او برادر و وزیر و وصی و جانشین پس از اوست.

خوشا بر حال شما دو برادر و خوشا بر حال آن دو برادر الیا پدر دو سبط (پیامبر زاده) حسن و حسين - عليهما السّلام - است ؛ سومین فرزند او محسن نام دارد ؛ همانگونه که برای برادر تو هارون - شبر و شبیر و مشبّر را قرار داده ام .»(1)

ب ) قرآن

از امام صادق علیه السّلام در توضیح آیه شريفه ( وَإِذَا المَؤودَةُ سُئِلَتْ

بِأَيِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ ) ،(2) چنین نقل شده است که فرمود:

ای مفضل! به خدا سوگند مقصود از «مؤوده محسن است. زیرا او از دودمان ماست؛ هر کس چیزی جز این گفت او را تکذیب کنید .(3)

ج ) حدیث قدسی

و نیز امام صادق علیه السّلام در ضمن روایتی فرموده اند:

خدای عزوجل در شب معراج - پس از آنکه به مصیبتهای فاطمه

ص: 138


1- مناقب : 56/3 ؛ بحار الانوار : 145/38 .
2- سوره تکویر : 8-9.
3- الهداية الكبرى : 417 - 418 ؛ بحار الانوار : 23/53 - 24 .

عليها السّلام و کتک خوردن در حال بارداری و سقط جنین و علت شهادت آن بانو اشاره میکند - به پیامبرش میفرماید: «اولین جنایتی که در دادگاه عدل قیامت بررسی میگردد کشته شدن محسن فرزند على بن ابيطالب عليهما السّلام ] است ؛ پس از آنکه قاتلش محکوم میگردد نوبت قنفذ فرامی رسد و آنگاه هر دو را حاضر نموده و آنسان با تازیانه آتش بر آنان بنوازند که ضربه ای از آن دریاهای شرق و غرب را به جوش آورد و کوههای دنیا را ذوب سازد و خاکسترشان گرداند!(1)

محسن در کلام پیشوایان معصوم علیهم السّلام

امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود:

برای فرزندان خود پیش از ولادت نامی برگزینید ... اگر از شما فرزندی سقط گردید و نامی برای او ننهاده باشید، روز قیامت بر شما اعتراض کرده و میگوید: پدر! چرا برای من نامی نگذاشتی؟ با اینکه پیامبر خدا - صلى الله عليه وآله وسلّم - نام محسن را قبل از ولادتش انتخاب نمود . (2)

پیامبر صلی الله عليه وآله وسلّم فرمودند:

ای علی! تو را گنجی در بهشت است که مالک همۀ آن باشی. (3)

ص: 139


1- كامل الزيارات : 332 - 334؛ تأويل الايات : 838؛ الجواهر السنية : 289 - 291؛ بحار الانوار : 61/28-64 .
2- کافی : 18/6؛ علل الشرايع : 464 ؛ خصال : 634 ؛ بحار الانوار : 195/43
3- معانى الأخبار : 206 ؛ بحار الانوار : 42/39 .

شیخ صدوق رحمه الله درباره این روایت مینویسد:

برخی از بزرگان ما بر این باورند که منظور از این گنج فرزند آن حضرت ، محسن علیه السّلام است؛ هنگامی که مادرش زهرا علیها السّلام را بین در و دیوار فشردند او سقط گردید.(1)

امیر مؤمنان علیه السّلام پس از سقط شدن محسن علیه السّلام فرمود:

محسن نزد جدش رسول خدا - صلى الله عليه وآله وسلّم - رفته و به او شکایت خواهد نمود.

ای فضّه در عالم ظله - که در چهره نور، طرف راست عرش بودیم - پیامبر رخداد امروز را به محسن و من و فاطمه و حسن و حسين - عليهم السّلام - خبر داد .(2)

امیر مؤمنان علیه السّلام همیشه و در هر مناسبتی انزجار خود را از رفتار کارگزاران خلافت غاصبانه اظهار مینمود؛ از آن جمله دعاهایی است که از آن بزرگوار نقل گردیده است؛ در ضمن یکی از این دعاها شکایت خود را از آنان به درگاه الهی چنین عرض می دارد:

پروردگارا آنان را از رحمت خود دور بدار ... در ازای جنایتی که بدان دست زدند... و هر طفل در شکمی که او را ساقط نمودند ... (3)

فاطمه عليها السّلام نیز در حسرت دردانه خود چنین میگوید:.

ص: 140


1- معاني الأخبار : 206.
2- الهداية الكبرى : 408 .
3- مصباح کفعمی : 552 - 553 ، بحار الانوار : 260/85 .

او با لگد بر درب خانه زد ؛ من باردار بودم... درد زایمان مرا به خود پیچید؛ جنین خود را سقط نمودم و محسن بیگناهم کشته شد.(1)

امام مجتبی علیه السّلام خطاب به مغیره فرمود:

ای مغیره!... تو آن هستی که فاطمه دختر پیامبر صلّی الله عليه وآله وسلّم را چنان زدی که خون از بدن مبارکش جاری شد و جنین خود را سقط کرد؛ کسی که پیامبر صلی الله عليه وآله وسلّم درباره او :فرمود تو سرور بانوان بهشتی

انگیزه تو خوار کردن پیامبر صلی الله علیه و آله وسلّم و سرپیچی از فرمان او و شکستن حرمتش بود سوگند به خدا بازگشت تو به سوی آتش جهنم خواهد بود .(2)

امام باقر از امام سجاد علیهما السّلام از محمد فرزند عمار یاسر از پدرش

عمار حکایت کرده اند:

زهرا عليها السّلام محسن را حامل بود؛ پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلّم که آن رویدادها برای اهل بیت علیهم السّلام رخ داد و به خانه فاطمه علیها السّلام هجوم آوردند و علی علیه السلام را بیرون کشیدند، رفتار وحشیانه ] آن شخص ( عمر ) باعث شد تا جنینی که فاطمه علیها السّلام داشت و به کمال رسیده بود، سقط شود و همین موجب مریضی و شهادت زهرا علیها السّلام شد.(3).

ص: 141


1- الهداية الكبرى : 178 - 179
2- احتجاج : 278؛ بحار الانوار : 197/43 و 83/44.
3- دلائل الامامة : 26 - 27 ( چاپ جدید : 104) ؛ نوادر المعجزات : 97 - 98؛ مدينة المعاجز : 369/1 ( از کتاب مناقب فاطمة ) ؛ عوالم : 504/11 .

امام صادق علیه السّلام فرموند:

عمر با ضربه پا به زهرا علیها السّلام زد و این در حالی بود که او به محسن حامل بود؛ این لگد موجب سقط جنین او گردید... به همین جهت هفتاد و پنج روز بیمار گردید و سپس به شهادت رسید .(1)

در حدیث طولانی که مفضل از آن امام نقل کرده است، مکرر به شهادت محسن علیه السلام اشاره شده که به بخشهایی از آن بسنده میکنیم :

هنگامی که امام زمان عجل الله فرجه ظهور نموده و به شهر مدینه ،آید جنازه آن دو را از قبر بیرون کشیده و به فرمان الهی آنان را زنده خواهد کرد. او پیش از قصاص آنان جنایتهایی را که مرتکب شده اند، یادآور خواهد شد؛ از آن جمله : به آتش کشیدن خانه امیرمؤمنان و فاطمه زهرا و امام حسن و حسین علیهم السلام به منظور سوزاندن آن عزیزان ؛ و نیز زدن تازیانه بر دستان فاطمه عليها السّلام و ضربه ای که با پا به شکم آن بانو زد و محسن علیه السلام ساقط گردید ..

همچنین پس از بیان رجعت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلّم می فرماید: فاطمه علیها السّلام نزد پدر آمده و حکایت هجوم و جمع آوری هیزم و سوزاندن درب خانه خود ... و اینکه عمر با پا به درب خانه زد و در به شکم او اصابت نمود و محسن شش ماهه او سقط گردید و ... همه را بازگو میکند...9

ص: 142


1- اختصاص : 185 ؛ بحار الأنوار - 193/29

سپس امام صادق علیه السّلام در ادامه سخن فرمود:

حضرت خدیجه و فاطمه بنت اسد عليهما السّلام محسن علیه السّلام را در برگرفته و با دادوشیون نزد پیامبر صلی الله علیه و آله وسلّم ] می آیند.

آنگاه امام صادق علیه السّلام چندان گریست که محاسن مبارکش از

اشک دیده تر شد و فرمود:

روشن !مباد آن چشم که هنگام ذکر این واقعه نگرید.

مفضل نیز پس از گریه بسیار عرض نمود روز قصاص شما از روز

مصیبتتان بالاتر است.

امام علیه السّلام فرمود:

هیچ روزی مانند آن روز نخواهد شد که مصیبتهای کربلا روی داد؛ اگرچه روز سقیفه و آن روز که خانه امیرمؤمنان و فاطمه عليهما السّلام را آتش زدند ... و شهادت محسن علیه السّلام عظیم تر ناگوارتر و تلخ تر است(1)

هم چنین امام صادق علیه السّلام فرموده اند:

علّت شهادت فاطمه علیها السّلام آن بود که قنفذ - غلام عمر - به دستور وی با نوک غلاف شمشیر به آن بانو زد و موجب شد که .

ص: 143


1- الهداية الكبرى : 401 - 418 ؛ کتاب العتيق تلعکبری - قرن پنجم از او و مصادر دیگر، نوائب الدهور : 96/3 - 295؛ بحار الانوار : 13/53 - 24 ، همچنین مراجعه شود :به مختصر بصائر الدرجات : 179 - 192 ؛ کتاب الرجعة استر آبادی : 100 - 134 ، حليه الابرار : 652/22 - 676 ) چاپ علميّه) .

محسن سِقْط شود؛ آنگاه زهرا علیها السّلام به شدت بیمار شد. او

اجازه نداد آنها که وی را آزردند از او عیادت کنند . (1)

نیز آن حضرت به گروهی اشاره میکند که در کوه کَمَد معذباند؛ از

آن جمله قاتل حضرت زهرا و حضرت محسن علیهما السّلام را نام می برد.(2)

هم چنین امام صادق علیه السلام می فرمایند:

آنگاه که قیامت برپا میشود ... منادی از عرش از سوی پروردگار

به پیامبر صلى الله عليه وآله وسلّم خطاب میکند .... نیکو جنینی جنین تو که او محسن است . . (3)

است

حضرت علی بن موسی الرضا علیها السّلام نیز در فرازهایی از دعای خود به برخی رفتارهای زشت خلفا اشاره کرده و می فرماید:

پروردگارا !... آن دو نفر فرزند پیامبرت را کشتند . (4)

شهادت حضرت محسن علیه السّلام در آثار دیگران

عمر در طی نامه ای به معاویه تازیانه زدن به فاطمه علیها السّلام را تصریح میکند و سپس مینویسد فاطمه پشت درب بود و آن را سپر خود قرار داده و بدان چسبیده بود؛ با لگد بر در زدم و او فریادی کشید که گمان بردم مدینه زیر و رو گردید؛ او با آه و ناله میگفت:

ص: 144


1- دلائل الامامة : 45 چاپ جدید : 134 - 135) ؛ بحار الانوار : 170/43 .
2- كامل الزيارات : 326 - 327؛ بحار الانوار : 372/25-376 و 190/30.
3- تفسیر قمی : 128/1 ؛ بحار الانوار : 6/12 و 130/23 .
4- مهج الدعوات : 257 ؛ مصباح کفعمی : 554 ؛ بحار الانوار 393/30 و 223/86 .

پدر ای پیامبر خدا آیا میبایست با حبیبه و دختر تو چنین

رفتار کنند؟

آه !فضه ! مرا دریاب، به خدا فرزندم را کشتند.

درد زایمان او را فرا گرفت و به دیوار خانه پناه برد؛ من نیز با فشار درب را گشودم و داخل خانه شدم. او به سوی من آمد آنگونه که چشمم پوشیده شد؛ از روی خمار چنان سیلی بر روی او زدم که گوشواره اش جدا شد و بر زمین افتاد...

درد زایماناش شدت یافت و داخل خانه شد و جنینی که علی او را محسن نامیده بود، سِقْط کرد.(1)

سلمان که یکی از شاهدان ماجرای آن روز مدینه است - میگوید: عمر به قنفذ گفته بود: اگر فاطمه از آوردن علی جلوگیری نمود او را بزن !

قنفذ زهرا عليها السّلام را به طرف چهارچوبه درب سوق داد و درب را بر او فشرد که استخوان پهلوی فاطمه علیها السّلام شکست و جنین او سقط گردید و پس از آن تا هنگام شهادت در بستر بیماری افتاده بود .(2)

ابن عباس - یکی دیگر از ناظران این واقعه - میگوید

هنگامی که :

با تازیانه فاطمه علیها السّلام را مضروب ساخت 8

ص: 145


1- بحار الانوار: 30/ 290 - 295 از دلائل الامامة ج 2 ) به دست ما نرسیده است)؛ مثالب النواصب : 371 - 374، 418 - 419 .
2- کتاب سلیم: 83 (چاپ :جدید: 2 / 1584 - 588) ؛ احتجاج : 85؛ بحار الانوار .271 - 270/28

اثر آن چون بازوبندی برجای ماند و فرزند شش ماهه خود را سقط .نمود پیامبر صلی الله علیه و آله وسلّم پیشتر این مولود را مژده داده و او را محسن نامیده بود (1)

ابو جعفر نقیب استاد ابن ابی الحدید معتزلی گفته است:

پس از آنکه هبار بن اسود ، زینب ) دختر خدیجه علیها السّلام ) را ترساند و او جنین خود را سقط ،نمود پیامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم خون هبار را مباح شمرد؛ و اگر او زنده بود خون کسی که فاطمه علیها السّلام را ترساند و موجب سقط جنین او شد نیز مباح اعلام مینمود.

ابن ابی الحدید مینویسد:

به او گفتم: آیا من قضیه ترساندن فاطمه عليها السّلام وسقط شدن محسن علیه السّلام را از تو روایت کنم؟ استاد (به منظور تقیه ) در جواب گفت: من در این قضیه متوقفم؛ نه آن را میپذیرم و نه انکار میکنم(2)

عقاد - نویسنده بنام اهل سنت - چنین می نگارد:

زهرا علیها السّلام مرضی که موجب فوت نابهنگام او در بهار جوانی شود، نداشت؛ خانواده او در وصف اینگونه مطالب مهارت داشتند و اگر مطلبی بود بیان مینمودند. آنچه از سخن آنان به دست میآید آن است که علت رحلت وی از پای درآمدن و ضعف و غم و اندوه بوده ؛ و چه بسا ناتوانیهای زایمان - نابهنگام - نیز در این نکته دخیل بوده است. اگر این .

ص: 146


1- مثالب النواصب : 419 .
2- شرح ابن ابی الحدید : 193/14.

مطلب صحیح باشد که فاطمه علیها السّلام پس از رحلت پیامبر صلی الله عليه وآله وسلّم محسن علیه السّلام را سقط نمود؛ چنانکه در برخی روایات آمده است . (1)

باید به این نکته تذکر دهیم که بسیاری از بزرگان اهل سنت حضرت محسن علیه السّلام را در شمار فرزندان امیرمؤمنان از فاطمه علیها السلام آورده اند.(2).

ص: 147


1- فاطمة الزهراء والفاطميون: 68 (چاپ دوم.
2- از آن جمله: *ابن اسحاق - متوفی 151ه- - السيرة : 247 . * ابن قتيبة دينوري - متوفى 276 ه- - المعارف: 91. * بلاذرى - متوفی 279 ه- - أنساب الاشراف: 189/2 چاپ دار الفکر: 411/2 ) . *یعقوبی - متوفی 292 ه- - التاريخ : 213/2. *طبری - متوفی 310ه-- التاريخ : 153/5. *دولابی - متوفی 310 ه- - الذرية الطاهرة : 92 ، 99. *مسعودی - متوفی 346 ه- - مروج الذهب : 63/3 . *ابن حبان بستى - متوفى 354 ه- - الثقات : 144/2، 304؛ السيرة النبوية و أخبار الخلفاء : 409 ، 0553 *مقدسی - متوفى 355 ه- - البدء والتاريخ : 73/5 -75 *قاضی قضاعي الانباء بأنباء الأنبياء : 137 . *ابن حزم اندلسي - متوفى 456ه- - جمهرة أنساب العرب : 16، 37. * بيهقى - متوفى 458 ه- - دلائل النبوة : 162/3 . *ابن فندق - متوفى 565ه- - لباب الأنساب : 336/1 - 337. *خطیب خوارزمی - متوفی 568 ه- - مقتل الحسين : 83/1. * ابو الفرج ابن جوزی - متوفى 597 ه- - صفوة الصفوة : 9/2؛ تلفيح فهوم أهل الأثر : 32. *حافظ مقدسی جماعیلى - متوفى 600 ه- - سيرة النبي وأصحابه : 29 ، 67. * اشعری قرطبی - قرن ششم - التعريف في الانساب : 42 *ابن اثير - متوفى 606 ه-- جامع الأصول : 9/12 - 10 *ابن اثير - متوفى 630 ه- أسد الغابة : 11/2؛ الكامل في التاريخ : - 397/3 . * محمد بن طلحة شافعي - متوفى 652 ه- - مطالب السؤول : 9. *سبط بن جوزى - متوفى 654 ه-- تذكرة الخواص : 322 *نووى - متوفى 676 ه- - تهذيب الاسماء : 349/1 . *أحمد بن عبد الله طبری - متوفى 694ه- - ذخائر العقبی: 116،55 الرياض النضرة: 707. * ابن کازرونی - متوفی 697 ه- - مختصر التاريخ : 54 . *تلمسانی - قرن هفتم - الجوهرة : 19 . *ابن منظور - متوفّى 711 ه- - لسان العرب : 393/4 - شبر . *نخجوانی - متوفی 714 ه- - تجارب السلف : 36 . *بناكتي - متوفى 730 ه- - روضة الأحباب ) تاريخ البناكتى: 98 * أبو الفداء - متوفى 732 ه- المختصر في أخبار بشر (تاريخ ابى الفداء ) : 181/1 . * ابن سيد الناس - متوفّى 734 ه- - عيون الأثر : 365/2 * نویری - متوفى 737 ه- - نهاية الارب : 213/18 و 221/20 - 223. *حافظ جمال الدين مزى - متوفى 742ه- - تهذيب الكمال : 191/1 . *ذهبي - متوفّى 748 ه- - سير أعلام النبلاء : 88/2 - 119 ؛ تهذيب سير أعلام النبلاء : 1 / 54 ؛ المشتبه : 576/1 . *ابن الوردی - متوفى 749 ه-- تتمة المختصر : 249/1. *أبو الفداء ابن کثیر دمشقی - متوفى 774 ه- - البداية والنهاية : 418/3 و 314/5 و 332/6 ، 365؛ السيرة النبوية : 582/4 ، 611 . *صفدى - متوفى 764 ه- - الوافي بالوفيات : 82/1. * أبوبكر دواداری قرن هشتم - كنز الدرر : 131/3، 406 . *محمد بن شحنة - متوفی 817ه- - روضة المناظر ، ( حاشیه کامل ابن اثیر ) : 132/11. فیروزآبادی - متوفی 817 هہ- قاموس المحيط : 55/2 *قلقشندی - متوفی 821 ه-- مآثر الاناقة : 100/1 . *أبوزرعة عراقي - متوفى 826 ه- - طرح الترتيب : 150/1 *غیاث الدین بلخی ( خواند میر) - متوفی 832 ه- - حبيب السير : 436/1 . *ابن المرتضى - متوفى 840ه- - البحر الزخار : 208/1 *ابن ناصر الدین دمشقی - متوفی 842ه- - توضيح المشتبه : 82/8 *عسقلاني - متوفى 852 ه- - الاصابة : 471/3 ؛ تبصير المنتبه بتحرير المشتبه: 1264/4 . *باعونی شافعی متوفی 871 ه- - جواهر المطالب : 121/2. *سخاوی - متوفى 902 ه- - التحفة اللطيفة : 40/1 و 448/3 . *قسطلانی - متوفی 923 ه- - المواهب اللدنية : 258/1 وشرح آن از زرقانی : 207/3. *شمس الدین محمد بن طولون - متوفّى 953 ه- - الائمة الاثنا عشر : 58 . *دیاربکری - متوفی 982 ه- - تاريخ الخميس : 284/2 . *اشخر اليمني - قرن دهم - شرح بهجة المحافل : 138/2. * مناوى - متوفی 1031 ه- اتحاف السائل : 33. * مكى عصامی مکی - متوفی 1111 ه- - سمط النجوم العوالي : 437/1 و 512/2 . *بدخشانی حارثی - متوفى بعد 1126 ه- نزل الابرار : 134 . * زبیدی - متوفی 1205 ه- - تاج العروس : 147/18 ( آخر ماده حسن). *ابن خير الله عمری - متوفی اوائل قرن سیزدهم - مهذب الروضة الفيحاء : 149 . *قندوزی - متوفّى 1294 ه- - ينابيع المودة : 201. *شبلنجی - متوفی 1308 ه- - نور الابصار : 53 ، 114 *ببلاوی ، تاريخ الهجرة النبوية : 58 . *عمر ابو النصر ، فاطمة بنت رسول الله : 99 - 100 . زينب بنت يوسف فواز عاملی، الدر المنثور : 316. *عقاد، موسوعة العقاد : 819/2 * دكتر بيومى ، السيّدة فاطمة الزهراء : 127 . * توفيق أبو علم ، اهل البيت : 152. *أبو الحسن ندوى ، المرتضى : 87 ، 168 .

اگر چه برخی به منظور آنکه عمل وحشیانه سران سقیفه به

ص: 148

فراموشی سپرده شود روایتی جعل کرده که محسن علیه السّلام در زمان

ص: 149

رسول خدا صلى الله علیه و آله وسلّم به دنیا آمد .(1)

لیکن جمعی دیگر از نویسندگان اهل سنّت تصریح کرده اند که حضرت محسن علیه السّلام سقط گردید؛ بعضی بدون اینکه اشاره ای به چگونگی آن داشته باشند مانند:

محمد بن طلحه شافعی متوفی 652ه- - . (2)

حافظ جمال الدین مزيّ - متوفّى 742ه- ..(2)

حسنی فاسی مکی - متوفی 832ه- -(3)

ابراهیم طرابلسی حنفی - متوفى 841ه--.(4)

ابن صباغ مالكي - متوفى 855ه- - (5)

صفوری شافعی متوفی 894ه-.(6)

جمال الدین مقدسی - متوفی 909 ه ..(7)

محمد صبّان - متوفى 1206 ه-(8)

عدوی حمزاوی (9)

3

ص: 150


1- مراجعه شود به احقاق الحق : 492/10 - 495. .2 (2)مطالب السؤول : 62 ( فصل یازدهم) ؛ كشف الغمة : 441/1 .
2- هذيب الكمال : 479/20 .
3- العقد الثمين : 203/6.
4- مأساة الزهراء : 131/2 به نقل از اولاد الامام علي : 46 .
5- الفصول المهمة : 126 .
6- نزهة المجالس : 194/2 ( ط دار الجيل : (579 ) ؛ المحاسن المجتمعة في الخلفاء الأربعة : 164 .
7- الشجرة النبوية في نسب خير البرية : 60 ( چاپ دمشق)
8- اسعاف الراغبين : 93 ( حاشيه نور الأبصار ) .
9- مشارق الانوار: 133

محمد بن یوسف بلخی شافعی (1)

و گروهی دیگر روایاتی آورده اند که حکایت از اسقاط محسن علیه السّلام هنگام هجوم به خانه فاطمه علیها السّلام دارد؛ از جمله به این افراد می توان اشاره کرد:

ابن قتیبه دینوری - متوفى 276ه- .. (2)

ملطی شافعی متوفی 377 ه--.(3)

مقاتل بن عطيه - متوفّى 505 ه- . .(4)

شهرستانی - متوفى 548ه--. (5)

جويني - متوفی 722ه- .. (6)

ذهبی - متوفى 748ه--. (7)

صفدى - متوفّى 764ه- - .(8)

ابن حجر عسقلانی - متوفی 852ه . .(9)

عباس محمود عقاد (10)

.

ص: 151


1- مراجعه شود به المناقب الثلاثة للفارس الكرار .... 120 چاپ مصر ) .
2- کتاب ،معارف از او مناقب : 358/3؛ مثالب النواصب : 419 .
3- التنبيه والردّ : 25 - 26 .
4- مؤتمر علماء بغداد : 63 ؛ الخلافة والامامة : 160 - 161
5- الملل والنحل : 57/1
6- فرائد السمطين : 35/2 .
7- میزان الاعتدال : 139/1 ؛ سیر اعلام النبلاء : 578/15
8- الوافي بالوفيات : 17/6 .
9- لسان المیزان : 268/1.
10- فاطمة الزهراء والفاطميون : 68 .

و بعضی از صاحب نظران اهل سنت اسقاط محسن علیه السّلام بر دست عمر بن الخطاب را تحت عنوان دیدگاه شیعه مطرح نموده اند مانند :

مقدسی - متوفى 355ه- (1)

ابن أبي الحديد - متوفى 656 ه- ..(2)

ابن تیمیه - متوفی 728 ه- . .(3)

ابن حجر هيثمى - متوفى 974ه--.(4)

تازی مغربی - قرن دهم .(5)

موسوی برزنجی - قرن یازدهم.(6)

عصامی مکی - متوفی 1111 ه-(7)

احمد زینی دحلان.(8)

تحلیلی از مسئله هجوم گامی به آن سوی جاهلیت

بسیاری از اهل سنت بر این باورند که بحث و بررسی درباره لغزش و اشتباه و درگیریهای بین همراهان پیامبر صلی الله عليه وآله وسلم و بلکه هر

ص: 152


1- البدء والتاريخ : 20/5 .
2- شرح ابن ابي الحديد : 60/2 .
3- منهاج السنة : 220/4 .
4- الصواعق المحرقة : 51 .
5- المناظرة والمعارضة في ردّ الرافضة : 182 .
6- النواقص للروافض والنواقض : 41 (مخطوط).
7- سمط النجوم العوالي : 295/2 .
8- الفتح المبين: 87/1) حاشية السيرة النبوية ) .

چیزی که موجب خدشه دار شدن موقعیت آنان می شود، نارواست. لیکن برای رسیدن به حقایق میبایست بدون هر گونه تعصب ورزی سراغ آیات قرآن و گفتار پیامبر صلى الله عليه وآله وسلم - که شیعه و سنی اعتبار آن را پذیرفته است رفت و بدون توجیه و تأویل غیر منطقی با دقت در آن تدبر و تأمل نمود.

آنچه در آن جای هیچ درنگ ،نیست اینکه بعضی از آیات قرآن درباره رفتار ناپسند گروهی از صحابه نازل شده است و بعضی دیگر نیز اشاره به وجود منافقان در بین آنها دارد و گاهی نیز به کافر شدن برخی از آنان صراحت مینماید

حال اگر بخواهیم از مطالبی که مناسب شان برخی از همراهان پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نیست، سکوت کنیم؛ میبایست تعداد بسیاری از آیات قرآن را وا نهیم و از قرائت و تفسیر و تدبر و تفکر در آنها سخنی به میان نیاوریم

آیا اینگونه نیست که برخی از آیه های قرآن در مذمت و توبیخ منافقان نازل شده است؟ و یا آنکه به اشارت یا صراحت رفتار زشت برخی از صحابه را یاد آور میشود؟

مگر برخی از صحابه نسبت دزدی به پیامبر - صلى الله عليه وآله وسلم - ندادند؟(1) - العیاذ بالله - مگر بعضی ناموس او را به فحشا متهم نساختند؟ (2)مگر نبودند که در میان خطبۀ آن حضرت، او را رها کرده و در پی

د

ص: 153


1- مراجعه شود به تفسیر سوره آل عمران آية : 161
2- سوره :نور از آیه 11 به بعد

لهو و تجارت رفتند ؟(1)

کیستند آنها که در جنگ احد و حنین از میدان گریختند؟

مگر ...

خداوند در قرآن میفرماید

آنان بر تو منت مینهند که اسلام را پذیرفته اند. آنان ایمان خود را سپر خویش قرار داده اند آنها پیامبر صلى الله علیه و آله وسلم را اذیت نموده و میگویند: او اذن است . یعنی هر آنچه میشنود، می پذیرد . بر کیفیت تقسیم صدقه ها عیب جویی میکنند . نسبت به خداوند بدگمانند با کافران رفاقت دارند. برای دشمنان جاسوسی میکنند با بی رغبتی و برای ریا نماز میگذارند از مردم می هراسند از شرکت در جنگ میترسند. برای فرار از جنگ عذر و بهانه میآورند و آنگاه از اینکه جان سالم بدر برده اند ، شادمان اند. سوگندهای دروغ میخورند. به منظور مخالفت با پیامبر توطئه شبانه دارند. در قلبهای آنها مرض است . میخواهند بر خداوند نیرنگ زنند در برابر مؤمنان اظهار ایمان کرده ولی در خلوت با شیطانها و کافران ] میگویند ما با شماییم ما آنان را به مسخره گرفته ایم.(2)

.

ص: 154


1- مراجعه شود به سوره جمعه 11.
2- سوره بقره آیات 188؛ سوره آل عمران : 167 - 168؛ سوره نساء: 60 - 63، 66، 72 ، 77، 81، 88، 108 ، 137 - 145؛ سوره توبه : 25 ، 38 - 42، 45 - 69 ، 73 - 87، 90، 93 - 98، 101، 107 ، 109 - 110؛ سوره احزاب: 1 ، 10 - 20 ، 48 ، 60 - 61 ، 73؛ سورة محمد : 20 ، 25 - 26 ، 29 - 30؛ سوره فتح : 6 ؛ سوره حجرات : 17؛ سوره حدید : 13 - 15؛ سوره مجادله : 14 - 19؛ سوره حشر: 11 ؛ سوره صف : 2 - 3؛ سوره جمعه : 11؛ سوره منافقین ؛ سوره تحریم : 9.

بلکه نزول آیات در مذمت برخی اصحاب در سوره مبارکه توبه موجب شده بود تا بعضی از آنان مانند عمر بن لخطاب - از سوره توبه .بهراسند سیوطی از ابن عباس نقل میکند:

عمر میگفت : سورۀ توبه به عذاب نزدیکتر است؛ این سوره مردم را رها نکرد تا آنکه نزدیک بود کسی را بی عیب نگذارد.(1)

هم چنین او نقل میکند که عمر گفت:

قبل از آنکه نزول سوره توبه به پایان رسد ، گمان داشتیم که کسی از ما باقی نخواهد ماند مگر آنکه در مذمت او چیزی نازل خواهد شد؛ کار به جایی رسید که این سوره را فاضحه (رسواکننده) نامیدند(2)

بی تردید همسران پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم - گذشته از شرافت همسری آن حضرت و ام المؤمنین بودن - از صحابیات زنان پیرو رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم) نیز به شمار میروند؛ لیکن خداوند در قرآن آنها را تهدید به عذاب مضاعف می فرماید .(3)

و یا در سوره تحریم پس از آنکه حفصه و عایشه را توبیخ می نماید؛ (4)همسران نوح و لوط عليهما السلام را یاد آور شده که همسری پیامبر برای آنان سودی نبخشید.

.

ص: 155


1- جامع الأحاديث : 47/14 احادیث شمارهٔ 2012 - 2013.
2- همان مدرک
3- سوره احزاب : 30
4- مراجعه شود به جامع الاحاديث : 61/14، 66 .

آنچه گذشت شمه ای بود از حال آنها در زمان حیات پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم ، حال آیا معنا دارد که بگوییم پس از رحلت آن گرامی، همه آنها بر ایمان و عدالت و تقوی استوار بوده و کسی را نمی رسد که دربارهٔ انحرافات آنها سخنی به میان آورد؟!

بلکه بسیاری از آنان پس از نیل به ایمان دیگر بار به گذشته زشت خود باز گشتند؛ چنانکه قرآن فرموده است:

«وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ وَمَنْ يَنْقَلِبْ عَلَى عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ الله شَيْئاً وَسَيْجْزِي الله الشاكرين.» (1)

از این آیه نیز چنین معلوم میشود که برخی از همراهان پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم پس از شهادت آن حضرت راه انحراف درنوردیده و به پیشینه زشت و تاریک و کفر جاهلیت خویش باز میگردند.

در آیه ای دیگر نیز میخوانیم

«تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْض ... وَلَوْ شَاءَ اللهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذِينَ مِنْ بَعدِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ البَيِّنَاتُ وِلكِنِ اخْتَلَفُوا فَيْهُمْ مَنْ آمَنَ وَمِنْهُمْ مَنْ كَفَرَ .» (2)

این آیه حکایت از آن دارد که پس از درگذشت پیامبران علیهم السلام بین یارانشان اختلاف افتاده و گروهی کافر شدهاند. حال اگر این آیه را با روایاتی همراه کنیم که شیعه و سنی بر نقل آن اتفاق دارند مانند:

.

ص: 156


1- سوره آل عمران : 144 .
2- سوره بقره: 253 .

هر آن چه در امتهای گذشته روی داده است، در امت اسلام نیز رخ خواهد داد.(1)

نتیجه چه خواهد شد؟! جز آنکه جمعی از یاران پیامبر اسلام صلى الله عليه وآله وسلم نیز پس از رحلت آن بزرگوار از دین خارج شده و گمراه میشوند جمع بسیاری از دانشمندان اهل سنت از پیامبر خدا صلی الله علیه وآله

وسلم حکایت کرده اند :

در قیامت مردانی از امت مرا خواهند آورد و آنان را از من جدا خواهند نمود و در جرگۀ اصحاب شمال قرار خواهند داد. من خواهم گفت پروردگارا ! اینان یاران و اصحاب من هستند . خطاب میرسد تو نمیدانی پس از تو اینان چه کردند! هنگامی که از آنان جدا شده ای به گذشته خویش کفر و جاهلیت ] بازگشته اند . (2)

.

ص: 157


1- مسند احمد: 527/2 و 125/4؛ صحیح بخاری : 144/4؛ مستدرک حاکم : 37/1 129 ؛ نهاية ابن أثير : 357/1؛ كنز العمال: 211/1 و 253/11، شرح ابن ابی الحدید 286/9 ، روایاتی که بر مطلب فوق دلالت دارد در بسیاری از کتب شیعه نیز آمده است و در مصادر ذیل حکم به صحت آن شده است اعلام الورى : 476 ؛ كشف الغمه : 545/2؛ مختصر بصائر الدرجات : 205؛ تأويل الآيات : 402 ؛ الصوارم المهرقة : 195.
2- صحیح بخاری : 4 / 110 ، 142 - 143 و 191/5 - 192 ، 240 و 195/7، 207 - 209 و 87/8؛ صحیح مسلم : 1 / 150 - 149 و 66/7 - 68 و 157/8؛ مسند احمد: 235/1 23، 25 و 18/3 ، 39 ، 384 و 121/6 ؛ سنن نسائی : 117/4 ؛ سنن ترمذی: 38/4 و 4/5 ؛ سنن ابن ماجه : 2 / 1440؛ مستدرک حاکم : 447/2 و 74/4-75؛ مجمع الزوائد : 85/3 و 364/10 - 365؛ البداية والنهاية : 116/2؛ الدر المنثور : 349/2؛ كنز العمال: /543/4 و 132/11، 176 - 177 و 358/14، 417 - 419، 434 .

بسیاری از دانشمندان ایشان این قسمت از خطبه غدیر را با

عبارتهای گوناگون حکایت کرده اند:

آگاه باشید شما پس از من از دین روی تافته و کافر شده و یکدیگر را به قتل خواهید رسانید .(1)

احمد بن حنبل از آن حضرت آورده است که:

همانا برخی از اصحاب من پس از آنکه از آنها جدا شوم دیگر مرا نخواهند دید .(2)

مسلم :گوید پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به اصحاب فرمود:

پس از فتح فارس و روم چگونه خواهید بود؟ عبدالرحمن بن عوف گفت : آنگونه که خداوند فرمان داده است. پیامبر صلی الله عليه و آله وسلم فرمود یا بر خلاف آن بر یکدیگر فخر فروشی کرده

.

ص: 158


1- و بنابر نقل بعضی از مصادر شما را چنین نیابم که پس از من از دین روی تافته و گمراه شوید و یکدیگر را به قتل رسانید. این ،جمله قسمتی از خطبه غدیر است که در بسیاری از کتب اهل سنت به صورت جداگانه آمده بلکه ،بخاری ،ترمذی، ابن ماجه در کتاب ،فتن و مسلم در کتاب ایمان برای آن باب مستقل تشکیل داده اند. صحیح بخاری : 38/1 و 191/2 - 192 و 126/5 و 236/6 و 112/7 و 16/8، 36 ، 91؛ صحیح مسلم : 58/1 و 108/5؛ سنن ابن ماجة : 1300/2؛ سنن أبى داوود : 409/2؛ سنن ترمذی : 329/3؛ سنن بیهقی : 140/5 و 92/6، 97 و 20/8؛ مستدرک حاکم: 191/1؛ سنن نسائی: 126/7 - 128؛ مسند :أحمد : 230/12 ، 402 و 2 / 85 ، 87، 104 و 351/4، 358، 366 و 39/5، 44 - 45، 49، 8، 73؛ سنن دارمی: 69/2 .
2- مسند احمد : 6/ 290، 298، 312، 317 ، و همچنین ترجمه عبدالرحمن بن عوف در استيعاب و غیر آن .

و حسادت ورزیده و با هم اختلاف و دشمنی نموده و کینه ورزی و عداوت خواهید کرد...(1)

مالک بن انس میگوید:

پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم درباره شهدای احد فرمودند: من برای آنان گواهی خواهم داد [که آنها با ایمان بودند ] . ابوبکر گفت: مگر ما برادران آنها نیستیم؟ ما نیز چون آنها اسلام آوردیم و جهاد نمودیم !

پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند:

آری! لیک نمیدانم پس از من چه خواهید کرد ؟!(2)

ابن ابی ملیکه میگوید:

من سی نفر از یاران پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را درک کردم که همگی آنان از نفاق میهراسیدند.(3)

اهل سنت در همین زمینه نقل کرده اند که عمر بن الخطاب از حذیفه سؤال میکرد :

آیا من نیز از منافقانم ؟(4)

حال باید پرسید چرا حذیفه ؟!!

.

ص: 159


1- صحیح مسلم : 212/8 - 213
2- كتاب الموطأ : 462/2 .
3- صحیح بخاری: 17/1.
4- جامع الاحاديث، سيوطى : 409/13 و 19/14 و36/15.

آری! او در لیلة العقبه همراه پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم بود و منافقانی که قصد کشتن آن حضرت را کرده بودند، می شناخت.

حال می پرسیم چگونه ما به ایمان آنان یقین کنیم، در حالی که به نقل خودشان - خود در آن تردید داشتند.

بخاری به نقل از حذیفه مینویسد:

منافقان امروز از زمان پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بدترند زیرا در آن هنگام کارهای خود را پنهانی انجام میدادند و اینک نفاق خود را آشکار کرده اند(1)

امیرمؤمنان علیه السلام می فرمود:

... حَتَّى إِذَا قَبَضَ اللهُ رَسُولَهُ صلى الله عليه وآله وسلم رَجَعَ قَوْمٌ عَلَى الْأَعْقَابِ ، وَغَالَتْهُمُ السُّبُلُ ، وَاتَّكَلُوا عَلَى الوِلَائِج، وَوَصَلُوا غَيْرَ الرَّحِمِ ، وَهَجَرُوا السَّبَبَ الَّذي أُمِرُوا بِمَوَدَّتِهِ، وَنَقَلُوا البَناءَ عَنْ رَضٌ أَسَاسِهِ، فَبَتَوهُ فِي غَيْرِ مَوْضِعِهِ ....(2)

آن هنگام که خداوند پیامبر خود را قبض روح نمود، روهی به پیشینه خود باز گشتند و راههای انحراف پی گرفتند و به پناهگاههای نامطمئن پناه آوردند و امور را به کسانی واگذار کردند که از جانب خدا معین نشده بودند) و با غیر رحم پیوند کردند و آن سبب بین خدا و خلق ) که خداوند فرمان به دوستی با آنان داده بود ) یعنی خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم )

9

ص: 160


1- صحیح بخاری : 100/8 ، و مراجعه شود به کنز العمال : 1/ 367؛ البحر الزخار (مسند بزاز ) : 303/7 - 304.
2- نهج البلاغة : 65 خطبه : 150 ؛ بحار الانوار : 616/29

را رها کردند و بنای (خلافت) را از ریشه کندند و در محل

نامناسب بنا نمودند.

نتیجه این که چنین نیست که هر کس روزگاری با پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم همراه شد تا ابد راه خیر و صلاح را می پیماید و هرگز رفتار ناپسند از او دیده نخواهد شد و ایمان و تقوای او قطعی است تا اینکه رفتارهای زشت برخی اصحاب با خاندان پیامبر صلى الله عليه وآله وسلم بعید شمرده شود.

محمد فريد وجدی - نویسنده سنّی معاصر - چنین می نگارد:

پیشکسوتان در تاریخ و حدیث اسلامی در برابر رخدادهایی که برای نخستین گروه این امت روی داد سکوت کرده و ادب و احترام ظاهری را حفظ میکنند و از اظهار نظر روی میتابند؛ آن هم درباره حوادث وحشتناکی که بزرگترین دگرگونی را در این امت بر جای نهاد . با این دلیل که در این رویدادها اسرار و رموز تقدم و تأخر نهفته است. از این روست که تاریخ آن دوران برای ما تاریک و پیچیده و مبهم گردیده است .

بیشتر مسلمانان بر این باورند اگر شخصی نسبت به یکی از اصحاب پیامبر صلی الله عليه وآله وسلم انتقادی داشت و یا بر خلاف نظر او سخنی گفت مرتکب گناهی شده است. این گمان آنان را به وسوسه انداخته تا وقایع و حوادث آن دوران را از پس پرده وارونه ببینند؛ از این رو هر چیزی را نیک پنداشته و هر کاری را محکم و متقن تصور کرده اند. برخی آنسان زیاده روی کرده اند که میگویند : قاتل و مقتول از اصحاب در بهشت جای دارند.

حقیقت امر آن است که آنان نیز بشری چون ما هستند ... اگر ما

ص: 161

با آزادی کامل در (بررسی) این رویدادها وارد نشویم و ترس و واهمه بر دل راه دهیم، مانند کسی خواهیم بود که خود را

فریب میدهد !

انگیزه های هجوم و غصب خلافت

شاید پس از مطالب گذشته این پرسش در نظر آید که انگیزه صحابه در محروم ساختن امیرمؤمنان علیه السّلام از خلافت چه بوده است؟!

در جواب میتوان به جهات گوناگونی اشاره نمود از آن جمله: حسب و نسب ،والا دانش و شجاعت و دیگر صفات ممتازی که آن حضرت هر کدام را در حد کمال دارا بود و او را از دیگر اصحاب پیامبر صلى الله عليه وآله وسلّم امتیاز میداد؛ و از طرفی دیگر پیامبر بزرگوار صلی الله علیه و آله وسلّم سخنانی بسیار درباره فضیلتهای او میفرمود و او را در تمام کارها بر دیگران مقدم میداشت و در خصوص او آیاتی از قرآن نازل شده بود از این رو بود که بسیاری به او حسادت می ورزیدند؛ چنانکه درباره پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نیز چنین بودند.

چون پیامبر صلى الله علیه و آله وسلّم نقاب در خاک کشید، آنها که سینه هاشان مجمر آتش کینه و حسد بود، فرصت را غنیمت جستند و

ص: 162

خلافت را از محل حقیقی خود بیرون کشیدند. آنان خیال خامی در سر می پروراندند که روزی ریاست سراغی از آنها گرفته و ایشان نیز کامی گیرند.

بدین جهت در صدد کارشکنی برآمده و حق مسلم امیر مؤمنان علی علیه السّلام را با سخنان پوچی نادیده می انگاشتند و یاوه سراییها داشتند که علی جوان است! علی تکبر دارد! علی فرزندان عبدالمطلب را بر دیگران مقدم میدارد علی در نظر قریش یک قصاب قاتل خونریز) است عرب از علی کینه ها در دل ،دارد زیرا او بسیاری را در راه دین خدا کشته است ! خلافت و نبوت نباید در یک خانواده جمع شود!(1)...

و یاوه های دیگری که چشمان طمع خیز را برق امید می بخشید و دلهای کینه توز را مرهم مینهاد.

آری محبّت ریاست نیز بستر خوبی برای شیوع و پذیرش این سخنان بی منطق بود و در نتیجه برخی چنان پیش رفتند که گفتند اگر اهل بیت بیعت نکنند، آنها را نابود خواهیم ساخت!!

امیرمؤمنان علی علیه السلام به معرفی چهره نفاق آنان اشاره کرده و می فرماید:

قریش نام پیامبر صلّی الله علیه و آله وسلّم را نردبانی برای رسیدن به

.

ص: 163


1- تفصیل مطالب فوق را در مصادر ذیل دنبال نمایید تاریخ طبری : 223/4 - 224؛ تاریخ یعقوبی : 158/2 - 159 ؛ الأغاني : 288/10 (چاپ دار احیاء التراث العربي بیروت) شرح ابن ابی الحدید: 189/10 و 57/2 - 58 و 45/6 و 9/12، 20 ، 53 - 55 ، 80-83 و 155/20.

ریاست و عزت خویش قرار داد؛ در غیر این صورت پس از وفات او حاضر نبود حتی یک روز خدا را پرستش نماید .(1)

حال جای این پرسش است که اطرافیان پیامبر صلى الله عليه وآله وسلّم به چه منظور رفتاری چنین زشت بر یکتا دختر او روا داشتند؟ او که غضبش خشم آفرین خدا و خشنودی اش جوشش رضای خداوند است باید گفت صرف نظر از عداوت و دشمنی برخی با پیامبر صلی الله علیه و آله وسلّم و اهل بیت او، شیعه و سنی روایت کرده اند امیر مؤمنان همراه فاطمه و امام حسن و حسین علیهم السّلام شبانه نزد مهاجر و انصار رفت و آنها را دعوت به یاری و قیام علیه خلافت غاصبانه نمود؛ در پی این کار آخرین هجوم به خانه وحی طراحی شد و به انجام رسید. به دنبال اجرای این طرح بود که دشمن و فاداری و پایبندی فاطمه علیها السّلام را نسبت به امام زمان خود مشاهده نمود و دریافت که با وجود تنها یادگار پیامبر صلى الله عليه وآله وسلّم و سند گویای غدیر بیم آن می رود که مردم از غفلت بازآمده و حکومت به صاحب حقیقی آن بازگردد؛ از این رو بود که طرح نابودی آن را رقم زدند و دست خود به جنایتی آلوده ساختند که هرگز پاک نخواهد شد.

پیمان شوم مهاجمین

یکی از مطالبی که در گذشته به آن اشاره کردیم این بود که گروهی از منافقان قبل از وفات پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم با یکدیگر هم پیمان

ص: 164


1- شرح ابن ابی الحدید : 298/20

شدند تا ولایت و خلافت امیر مؤمنان علیه السلام را نپذیرند و به مخالفت با آن پردازند. آثار و اخباری که از این پیمان شوم حکایت میکند بسیار است؛(1) در این جا به برخی شواهد از کتب اهل سنّت بسنده میکنیم

1 .در کتب اهل سنت آمده است که در جریان سقیفه ابی بکر بن ابی قحافه و عمر بن خطاب و ابو عبیده بن جراح با تعریف و تمجید از یکدیگر منصب خلافت را به یکدیگر تعارف نموده و هر یک دیگری را لایق این منصب میدانست.(1)

عاقبت این جماعت انگشت شمار طبق هواها و امیال نفسانی خود

.

ص: 165


1- مراجعه شود به منابعی که تحت عنوان سقیفه در متن عربی کتاب ذکر شده است.

ابی بکر را به عنوان خلیفه معرفی کردند:

حال باید از اهل سنّت پرسید:

آیا این جماعت طبق چه قانون و ضابطه ای دست به تعیین خلیفه زدند؟ آیا آنها وکیل و قیم مردم بودند؟!

آیا شورایی که اهل سنت این همه روی آن حساب باز کرده و آن را ملاک مشروعیت خلافت میدانند منحصر در همین سه نفر میباشد و بقیه مسلمانها هیچ سهمی برای ابراز نظر خود نداشتند ؟!

آیا اجتماع این چند نفر اجماع مسلمین تلقی میشد ؟!

2.هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم از دنیا رفت، عمر چنان سر و صدا و جار و جنجالی راه انداخت که دهانش کف کرده بود(1). او میخواست مردم را سرگرم کند تا کسی به فکر انتخاب خلیفه نباشد؛ ولی پس از آمدن ابوبکر(2) به جار و جنجال خود خاتمه داد و

ساکت شد و سپس همانجا مردم را به خلافت ابوبکر دعوت کرد ! (3).

3- آنگاه ابوبکر خود را پیش انداخته شروع به ایراد سخنرانی کرد و از مردم خواست که نظر خود را در مورد خلافت اعلام کنند(4) و به طور

3

ص: 166


1- تاريخ الخميس : 2/ 167؛ جامع الأحاديث: 260/13. .
2- هنگام وفات حضرت ابی بکر در مدینه نبود ولی پس از آن با سرعت برای غصب خلافت خود را به شهر رسانید
3- طبقات ابن سعد : جلد 2، قسمت دوم ، ص : 54؛ مسند احمد : 220/6؛ أنساب الأشراف: 238/2 ؛ سيره ابن كثير : 480/4؛ تاریخ اسلام ذهبی : 564/1 ؛ نهاية الارب: 387/18؛ مجمع الزوائد : 32/9؛ کنز العمال: 232/7؛ جامع الأحاديث : 16/13.
4- كتاب الردّة ، واقدى : 31؛ فتوح: 4/1؛ مواقف ایجی همراه با شرح جرجانی . 575/3

غیر مستقیم برای احراز مقام خلافت وارد عمل شد

4 .هنگامی که عمر جریانات سقیفه را مطرح میکند، خود اعتراف مینماید که قبل از آنکه ابی بکر خطبه بخواند و سخنرانی نماید، من نیز مقاله ای را تهیه کرده بودم که آن را بین مسلمانان ایراد نمایم.(1)

لذا عثمان وقتی که به عنوان خلیفه انتخاب شد و بر فراز منبر رفت چون نتوانست خطبۀ مناسبی بخواند و زبانش بند آمد ، گفت :

ابی بکر و عمر هر یک از قبل خود را برای خلافت مهیا کرده بودند و برای سخنرانی آمادگی داشتند؛ من نیز پس از این برای شما خطبه مفصل ایراد خواهم کرد.(2)

5 .در انتخاب ابوبکر و تقویت اساس خلافت او نقش حساس و اساسی به عهده عمر بود؛ او بود که به ظاهر به زور ابوبکر را بالای منبر برد (3)و سپس خود نیز بالا رفته و قبل از اینکه ابوبکر شروع به صحبت ،نماید مقدمات کار را فراهم کرده و از مردم دعوت

5

ص: 167


1- صحیح بخاری : 194/4 ؛ طبقات ابن سعد : جلد 2 ، قسمت دوم ص : 55 . اگر چه عمر برای اغفال مردم بیعت با ابوبکر را امری ناگهانی معرفی کرده و در دنباله کلامش گفته است اتفاقاً ابوبکر در سخنرانی خود تمام آنچه من آماده کرده بودم بدون کم و کاست بداهتاً بیان کرد !! مراجعه شود به مسند احمد : 56/1 ؛ صحیح بخاری : 27/8 ؛ كنز العمّال : 645/5 .
2- أنساب الاشراف : 131/6 ) چاپ دار الفکر ) ؛ البيان والتبيين، جاحظ : 345/1؛ شرح ابن ابی الحدید : 13/13.
3- صحيح بخاري : 126/8 ؛ البداية والنهاية : 268/5 ؛ مغازی واقدی : 135؛ المصنف، عبد الرزاق : 438/5

نمود تا با ابوبکر بیعت نمایند.(1)ابوبکر بعدها به این مطلب تصریح کرده و به او گفت:

« أَنْتَ كَلَّفْتَنى هَذَا الْأَمْرَ.» (2)

تو مرا بر پذیرفتن خلافت وادار کردی.

در خلافت ابی بکر ، سیاست گذار واقعی و همه کاره عمر بود.(3)و در بسیاری از موارد ابی بکر هیچ نقشی نداشت.

عمر در بسیاری از موارد آشکارا بر خلاف نظر خلیفه عمل نموده و حرف و نظر خود را مقدم میدانست و ابی بکر نیز توان مخالفت با وی را نداشت؛ هنگامی که مورد اعتراض واقع می شد، در جواب میگفت : خلیفه حقیقی اوست، ولی خودش نمی پذیرد. یا در بعضی موارد میگفت من هرگز بر خلاف نظر عمر عمل نمیکنم. (4)

6 . آنچه که شنیدنی است و توجه انسان را جلب میکند ، آن است که: عمر قبل از وفاتش و پس از آنکه خلافت را به شورای شش نفره سپرد، گفت:

اگر ابوعبیده بن الجراح یا سالم و یا معاذ بن جبل زنده بودند ، من

.

ص: 168


1- البداية والنهاية : 26/5 ؛ كنز العمال : 5 / 600 - 601 .
2- جامع الأحاديث : 100/13.
3- العقد الفريد : 255/4 .
4- مراجعه شود به کنز العمال: 1/ 315 و 3 / 914 و 546/12 ، 582 - 583 ؛ جامع الاحاديث : 13 / 160، 153، 175 ، 273 .

آنها را برای خلافت لایق دانسته و یکی از آنها را معرفی

مینمودم. (1)

و جالب اینکه این سه نفر از همدستان عمر در این پیمان بودند و همین مشارکت آنها با عمر در این امر علت اصلی عنایت عمر به آنهاست؛ در غیر این صورت و جهی نداشت تا عمر آنها را برای احراز پست خلافت سزاوارتر بداند.

مگر آنها نمیگفتند که خلیفه رسول خدا باید از قریش باشد؟ سالم و معاذ که از قریش .نبودند .

از جمله آثاری که بر آن پیمان دلالت دارد روایتی است مشهور بین شیعه و سنی که ابی بن کعب دربارۀ همین پیمان شوم گفته : «ألا هَلَكَ أهْلُ الْعُقْدَةِ، وَاللهِ مَا آسَى عَلَيْهِمْ، إِنَّمَا آسَى عَلَى مَنْ يُضِلُّونَ.»

آگاه باشید که اهل پیمان هلاک شدند به خدا سوگند بر آنها تأسف نمیخورم برای بیچارگانی که به واسطۀ آنها گمراه شدند ناراحتم.(2)

.

ص: 169


1- مسند احمد: 18/10 ؛ الامامة والسياسة، 28/1؛ طبری: 277/4 ؛ کامل ابن اثیر 65/3؛ مستدرک حاکم : 268/3؛ تاریخ اسلام ذهبی: 56/3 ، 172 ؛ شرح ابن ابی :الحديد: 190/12 و 16 / 265 ؛ كنز العمال : 138/5 و 675/12 و 215/13 - 216؛ العقد الفريد : 274/4 ؛ جامع الأحاديث ، 369/13، 373، 379، 382، 399. .2 سنن
2- نسائی: 88/2؛ مسند احمد : 5 / 140؛ مستدرك حاكم : 226/2 ) و در 305/3 به آن اشاره کرده است ؛ طبقات ابن سعد جلد 3 قسمت 2، ص: 61 ، حلية الأولياء : 252/1 ؛ شرح ابن ابی الحدید: 20/ 24 ؛ نهایه ، ابن اثیر : 270/3 . و از مصادر شيعه : الإيضاح : 378؛ المسترشد : 28 - 29 ؛ الفصول المختارة : 90؛ الصراط المستقيم : 3 / 154 ، 257 بحار الانوار : 296/10 و 122/28 .

غربت على عليه السّلام

کوتاهی مردم در حمایت و رعایت اهل بیت علیهم السلام قابل انکار نیست؛ در این امتحان - جز تعدادی انگشت شمار - همگان به مصلحت دنیای خود اندیشیدند و آخرت را نادیده انگاشتند. در پی این سخن میتوان به گفتاری اشاره داشت که بزرگان اهل سنت از عایشه حکایت کرده اند:

تا هنگامی که فاطمه زنده بود، علی در میان مردم از وجهه و آبرویی برخوردار بود؛ لیکن چون او از دنیا رفت، مردم از علی نیز روی تافتند.(1)

تنهایی و غربت خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله وسلّم به آنجا انجامید که شبها - و گاه حتی روزها - على عليه السّلام زهرا عليها السّلام را بر مرکبی سوار مینمود و دستان حسن و حسین علیهما السّلام را میگرفت و خانه یاران پیامبر صلى الله عليه وآله وسلّم را دق الباب مینمود و حق خویش را بدانها یادآور میشد و آنان را به یاری می طلبید؛ لیکن صد افسوس؛ در جواب چیزی جز این نمیشنید:

اینک کار از کار گذشته و ما با ابوبکر بیعت کرده ایم؛ چرا پیشتر ما را نخواندی تا با تو پیمان بندیم؟!

ص: 170


1- صحیح بخاری : 83/5؛ صحیح مسلم : 154/5 ؛ سنن بيهقي : 300/6؛ البداية والنهاية : 307/5؛ السيرة النبوية، بستی : 434 ؛ تاریخ طبری : 208/3؛ شرح مسلم، نووى: 76/12- 77؛ نهاية ابن أثير : 159/5؛ شرح ابن ابى الحديد : 46/6؛ احقاق الحق : 484/10 - 485 .

غریب کوچه های مدینه در جواب میفرمود:

آیا جنازه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلّم را بر زمین و امی نهادم و به نزاع در خلافت بر میخاستم ؟!!

برخی نیز وعده یاری میدادند لیک به عهد خود وفا نکرده و غربتی دیگر قلب تنها مرد شهر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلّم را می آزرد (1)

گروهی از انصار در نشستهای پنهانی خود خلافت را حق مسلم امیرمؤمنان علی علیه السّلام عنوان میکردند لیکن در صدد احقاق آن و بازگرداندن آن بر نیامدند. ابوبکر نیز - پس از خطبه فدکیه فاطمه زهرا عليها السّلام - در سخنان خود به این نشستها اشاره کرد و این گفتار را سفیهانه خواند و آنان را تهدید نمود. (2)

در یک تقسیم بندی میتوان مردم را پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه

(1)احتجاج 3 : 75، 81 - 82، 190 ؛ الهداية الكبرى : 178 ، 408 ؛ کامل بهائی : 4/2 ؛ اختصاص : 184 ؛ کتاب سلیم : 81 - 82، 128 - 191 ؛ الصراط المستقيم : 79/2 - 80؛ مثالب النواصب : 233؛ بحار الانوار : 267/28 - 268 ، 352 و 419/29، 465 و 292/30 - 293؛ شفاء صدور الناس : 484 ) حاشیه) از اهل سنّت الامامة والسياسة : 19/1؛ شرح ابن ابى الحديد : 47/2 و 13/6 و 11/ 14 و 39/18؛ دائرة المعارف، فريد وجدى 759/3 موسوعة آل النبي ، عایشه بنت الشاطى : 614 ؛ تراجم سيدات بيت النبوة ، از همان نویسنده: 613 - 614 ؛ فاطمه بنت محمد ، عمر ابوالنصر : 117 - 118 ؛ السيّدة فاطمة الزهراء دکتر بیومی: 137 ؛ الصديق ابوبكر ، محمد حسين هيكل : 65 ؛ اهل البيت، توفيق ابو علم : 167 ؛ اعلام النساء ، كحاله : 114/4 .

(2)شرح ابن ابی الحدید : 215/16. و بنابر روایت ابوحیان توحیدی عمر گوید من این کلام را انکار و در گلو خفه کردم شرح ابن ابی الحديد : 284/10 - 285).

ص: 171

و آله وسلّم در سه گروه جای داد:

گروه اول که اکثریت مردم را شامل میشد و متشکل از صحرانشینان و مردم پست و بی فرهنگی بود که از خود فکر و نظری نداشتند و در پی هر هیاهویی به راه می افتادند.

اینان در پی برپایی غوغای غصب خلافت به پیروی از آنهایی برخاستند که بیشتر فریاد میکشیدند و دژخیمانه تر رفتار میکردند.

گروه دوم که بعد از گروه اول بیشترینها بودند، از چند دسته

تشکیل می شدند:

نخست: کسانی که نسبت به امیرمؤمنان على عليه السلام حسادت می ورزیدند:

دیگر: آنها که کینه هایی از وی به سبب کشته شدن نزدیکان و دوستان به دست آن حضرت داشتند.

و نیز: آنها که از عدالت او می هراسیدند.

این چند دسته نیز به یاری غاصبان خلافت شتافتند و اگر ابوبکر را زیبنده این مسند نمیدانستند لیکن میگفتند: او از علی آرام تر و نرم تر است.

گروه سوم و آن ،اقلیت مخالفان ابوبکر بودند که در میان آنها بیشتر به امامت امیرمؤمنان علی علیه السّلام ایمان داشتند اما از آنجا که حضرتش در چنگال غاصبان غریب مانده بود - جز اندکی - دست از یاری او کشیدند و او را تنها وانهادند.

یکی از یاران پیامبر صلی الله علیه و آله وسلّم در پاسخ به سلیم گفت:

ص: 172

فتنه ای برای ما رخ داد که دل و گوش و چشم ما را گرفت و قدرت تشخیص و بصیرت ما را ربود) (1)

حذیفه نیز در اینباره میگوید:

مشکل ما بس دشوارتر از آن بود که گمان میرفت ؛ به خدا سوگند بصیرت دیدهها رفت و یقینمان زایل شد؛ حق ستیزان بسیار و حق جویان اندک بودند ...

به خدا سوگند چشم و گوش ما بسته شد و از مرگ هراسان شدیم و دنیا در نظرمان جلوه کرد.(2)

هتک حرمت حرم

بررسی و تحقیق در حالات پیامبران و اوصیا به این نکته منتهی میگردد که حکمت پروردگار بر این بوده و هست که مردمان به سبب اینان آزموده شده و خود نیز مبتلا گردیده اند؛ از این رو گاه پیروز و غالب و صدر نشین مسند عزّت ؛ و گاه در ظاهر مغلوب و مقهور و حتی مضروب و مقتول بوده اند.

یکتا گوهر صدف عفت و عصمت فاطمه زهرا علیها السّلام نیز از این قانون مستثنی نبوده است؛ که در نتیجه حریم الهی هتک گردید و بانوی بیت وحی مضروب و مجروح و سپس به شهادت رسید.

البتّه حرمت شکنی نسبت به آن بانو هیچ گونه منافاتی با عظمت

ص: 173


1- بحار الانوار : 125/28 .
2- همان مدرک : 94/28

حضرتش ندارد؛ چرا که آنان حرمت پیامبر خدا صلى الله عليه وآله وسلّم را نیز رعایت نکرده و فرمانش را نادیده گرفته و در بسیاری از موارد بر وی اعتراض کردند.

چنانکه در واپسین لحظات عمر شریفش از آوردن قلم و کاغذ برای آن حضرت دریغ داشتند و گفته او را هذیان نامیدند و علی رغم نفرین آن بزرگوار از لشکر اسامه کناره گرفتند و در محرابش قدم نهادند تا زمینه را برای ادعای خلافت آماده سازند؛ لیکن او با وجود بیماری سخت بستر بیماری را ترک نمود و برای اقامه نماز حاضر شد و تا زنده بود از گمراهی مردم جلوگیری کرد.

آیا جسارتی بالاتر از این گمان میرفت که ابوبکر به نزدیکان پیامبر صلى الله علیه وآله وسلّم :گوید شما به جنازه رفیقتان مشغول باشید!(1) پس آنگاه به زمینه سازی برای غصب خلافت مشغول گردید.

آری! شاید گمان آن می رفت که با فاطمه علیها السلام نیز رفتار ناپسندی داشته باشند ضرب و جرح و کشتن و سوزاندن همه و همه موجی از دریای نفرت و کینه آنان با خانه وحی بود؛ و در وقوع آنها جای هیچگونه درنگی نیست. اگرچه تماس مستقیم ضربت سیلی ثابت نگردیده و در برخی از روایات به این مطلب اشاره شده است که از روی مقنعه و روبند بدان بانو سیلی زده اند.(2)

.

ص: 174


1- عندكم [ دونكم خ] صاحبکم! مراجعه کنید به: السنن الكبرى للبيهقي : 145/8؛ أسد الغابة : 222/3 ؛ مجمع الزوائد : 182/5 ؛ کنز العمال: 635/5 ؛ جامع الأحاديث : 102/13.
2- الهداية الكبرى : 407 ؛ الكوكب الدري : 1 / 194 - 195 ؛ بحار الانوار: 290/30 و 19/53 .

لیکن باید گفت که عظمت و بزرگواری آن بانو و انتسابش به جناب رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم مانع ظلم و ستم آن دژخیمان نگردید و از هیچ اذیت و آزاری دریغ نکردند.

آیا با کدامین پاسخ میتوان در برابر فریاد تاریخ ایستاد که دختر پیامبری پیروان پدر خود را در دفاع از مظلومیت خویش فراخواند و آنان به یاریش نمیشتابند و با کدام منطق میتوان سکوت انبوه مردم را توجیه نمود آنگاه که خطبه فدکیه خود را ایراد نمود و سپس ابوبکر به جواب برخاست و زبان به جسارت و اهانت گشود.(1)

مظلوم در سکوت

آنچه تا کنون بنابر مصلحت و حکمت پروردگار در جهان بشری

جریان داشته است فراخوانی به سوی حق و حقیقت به واسطه پیامبران و جانشینان آنان - سلام الله عليهم اجمعين - میباشد. در این راستا خداوند مردم را در پذیرش و انتخاب اجبار نکرده و عرصه را برای امتحان و آزمایش ایشان فراهم آورده است.

در پی این آزمون برخی راه سعادت در نوردیده و برخی به بیشه

شقاوت چریده اند؛ در بسیاری از دورانها یاغیان و طاغیان بیشتر منها بوده اند که آنان نیز به اذیت و آزار و ظلم بر مؤمنان و حق طلبان پرداخته اند و بیش از هر کس دیگر نیش این پیکان، پیام آوران

ص: 175


1- مراجعه شود به روایت جوهری در السقيفة و فدک از او شرح ابن ابی الحدید 214/16 - 215 ؛ بحار الانوار : 326/29 .

و اوصیای آنها را نشان رفته است.

در سایه این کشمکشها ایمان و بندگی مؤمنان و صبر و استقامت صالحان به ظهور آمده و پستی و رذالت ظالمان و کافران اسطوره بشر گردیده است.(1)

به منظور همین اهداف و مصلحتها بود که پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم در زمان حیات خویش دشمنان تداوم اسلام حقیقی را نابود نساخت و امیر مؤمنان عليه السّلام يكتا وصى آن عزیز درگیر جریانهای انحرافی پس آن حضرت گردید.

بنابر آنچه در برخی روایتها اشاره شده است یکی از علتهای این اغماض آن بود که تاریخ میگفت: او پس از آنکه با کمک یارانش ب-ه پیروزی رسید و به قدرت دست یازید، یک یک آنان را کشت و عرصه را برای حکومت خود تمهید نمود. علاوه آنکه چنین فرمانی از سوی

خداوند برا(2)ی این کار نرسیده بود.(3)

لیکن این پرسش هنوز جواب نیافته است که چرا امیر مؤمنان علیه السلام از درگیری با غاصبان خلافت سرباز زد و حق خویش از آنان باز نستاند ؟ !(4)

.

ص: 176


1- مراجعه شود به سورۀ شریفه آل عمران آیات : 140 - 142 و سوره کهف آیات اول آن کمال الدین : 264 ؛ ارشاد القلوب : 420 ؛ بحار الانوار : 54/28 .
2- مراجعه شود به بحار الانوار: 196/21 ، و 99/28
3- بحار الانوار : 106/28 .
4- علامه مجلسی در این زمینه باب جداگانه تشکیل داده است مراجعه شود به بحار الانوار : 417/29 - 479 ، بابهای بعدی نیز در این زمینه روایت دارد.

در پی این پرسش جهات گوناگونی برای این عملکرد به ذهن میرسد که بدانها اشاره خواهیم کرد.

اول: نزد ما مسلّم و قطعی است که جبرئیل از سوی خداوند برای پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم دستورالعملی آورد تا اوصیای آن حضرت طبق آن عمل کنند(1) از این رو اگر زوایایی از سیره عملی آن بزرگواران برای ما روشن نگردد، باز آن را از دستورات پروردگار میدانیم.

البته با دقت و ظریف بینی در شواهد و قرینه ها معلوم خواهد شد که رفتار آنان برخاسته از مصلحتهایی بوده که کم و بیش بدان میتوان پی برد .

دوم: مخالفان ابوبکر اگر چه اندک نبودند(2) لیکن همگی حاضر به مبارزه مسلحانه و احقاق حق تا سرحد جان نبودند؛ در نتیجه ن امام نیروی کافی برای رویارویی با دشمن نداشت.(3)

امام پس از به خاک سپاری پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و گردآوری ،قرآن نخست با ایراد سخنرانی و سپس به همراهی همسر و فرزندان خود نزد مهاجر و انصار رفت و آنان را به یاری دین و نابود سازی این

.

ص: 177


1- مراجعه شود به کافی : 279/1؛ الامامة و التبصرة من الحيرة : 38 - 39؛ غیبت نعمانی : 34 - 38 ( باب سوم ) ؛ تقريب المعارف : 421 - 422 ( چاپ سابق : (179) ؛ بحار الانوار 209/36 و 27/48
2- حمید مفتی از علمای اهل سنت در اوائل قرن نهم هجری) مخالفان ابوبکر که با أمير مؤمنان موافق بودند را هفتصد نفر معرفی کرده است. قاموس البحرين: 337 .. گلایه آن حضرت از یاور نداشتن در روایات متعدد آمده، مانند خطبه شقشقیه، نهج البلاغة : 5 ؛ خطبه طالوتيه ، کافی : 32/8 - 33؛ بحار الانوار : 240/28 .

جریان انحرافی فرا خواند و حقوق خود را بر آنان یادآور شد و حجت را بر ایشان تمام ساخت.

یگانه یاور او ، فاطمه علیها السلام نیز در گفتاری آتشین و برخاسته از نهادی سوزان آنان را به رویارویی با سران سقیفه دعوت کرد و با صراحت فرمود :

«قَاتِلُوا أَمَةَ الْكُفْر.»

با پیشگامان کفر بجنگید!!

لیکن غفلت بر این قلبها به گونه ای سایه افکنده که شرار ناله های فاطمه عليها السلام نیز آنان را نَیاشُفت.

حال که حجت بر آنان تمام گردید اینک تکلیف مردم است تا به یاری امام علیه السلام بشتابند؛ زیرا او چون کعبه است که مردم به طوافش میروند نه او در پی مردم!

سوم پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم از آن حضرت پیمان گرفت تا اگر یاوری نداشت، سکوت کرده و اقدامی ننماید.(1)

چهارم: با توجه به شرایط حاکم بر آن جامعه مبارزه نتیجه مطلوب را در پی نمیداشت و حتی زیانهایی به بار می آمد؛ از آن جمله:

.

ص: 178


1- مراجعه شود به احتجاج : 75 ، 190 ؛ الصراط المستقيم : 79/2، 92 ؛ ارشاد القلوب 395؛ غیبت شیخ طوسی : 193 ، 335؛ کتاب سلیم ،87، 127 ، 192؛ شرح ابن ابی الحدید: 17/6 و 326/20؛ کافی : 33/8؛ خصائص الأئمة :73؛ طرف : 26-27؛ بحار الانوار: 483/2 و 191/28 ؛ الغدير : 172/7 به نقل از کنوز الدقائق مناوی : 188 . و بعضی از علما روایات آن را متواتر گفته اند مراجعه شود به بحار الانوار : 246/28 ، 395 .

الف ) جمع انبوهی از مردم بر اثر ضعف ایمان از همان اسلام ظاهری و اعتقاد سست خویش نیز دست میکشیدند. (1)

ب )کار مسلمانان به هرج و مرج کشیده شده و دشمنان در پی جبران ضربه هایی بر می آمدند که از اسلام خورده بودند؛ و حمله به سراسر سرزمین اسلام از هر سو آغاز میگردید.(2)

ج) باتوجه به این نکته که امیر مؤمنان عليه السلام مأمور به اعجاز نبودند در صورت شعله ور شدن آتش فتنه آن حضرت با تمامی یاران به شهادت میرسیدند و این بالاترین آرزوی مخالفان آن امام - علیه السلام - بود و در نتیجه تمام زحمات پیامبر صلی الله عليه وآله وسلم نابود میگردید.

رسول خدا صلى الله علیه و آله وسلم به آن حضرت فرموده بود:

اگر برای مبارزه یاوری نیافتی دست بردار و خون خویش را

حفظ نما .(3)

،

ابن ابی الحدید مینویسد: از امیرمؤمنان علیه السلام پرسیدند: اگر از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم پسری یادگار میماند، آیا عرب خلافت را تسلیم وی مینمود؟

9

ص: 179


1- مراجعه شود به مسند فاطمة الزهراء ، سیوطی : 21 - 22 (چاپ حیدرآباد) الصراط المستقیم: 119/3 از خوارزمی شرح ابن ابی الحدید: 113/11 و 326/20؛ بحار الانوار : 254/28 - 255 .
2- مراجعه شود به بحار الانوار : 632/29 .
3- بحار الانوار : 419/29

در جواب فرمود:

هرگز ! اگر رفتاری - جز آنچه من کردم - داشت ، او را میکشتند ... آنان در زمان حیات پیامبر صلى الله عليه وآله وسلم با یکدیگر پیمان بستند تا خلافت را از خاندان او بیرون کشند .....(1)

عبد الفتاح عبد المقصود - نویسنده معاصر اهل سنت - نیز میگوید : آنچه از نوشتار مورخان به دست میآید، آن است که عمر رفتار تند و خشنی داشته است؛ و او میخواست علی - عليه السّلام - را بکشد و یا آنکه خانه اش را با اهل آن به آتش کشد . (2)

آنچه تاکنون گفتیم در تحلیل و بررسی ابعاد سکوت امیر مؤمنان علیه السّلام بود؛ لیکن در جواب به این پرسش که چرا آن امام با ابوبکر بیعت نمود؟ باید گفت:

نخست آنکه امام علیه السلام را به اجبار و با طرزی فجیع و دهشتناک از خانه بیرون کشیدند تا نزد ابوبکر برای بیعت ببرند.

دیگر آنکه حضرتش را به قتل تهدید کردند و او را بر بیعت اجبار نمودند چنانکه پیشتر گذشت؛ و آن چنان که نقل کردیم پیامبر صلی الله عليه وآله وسلم علی علیه السلام را سفارش به حفظ جان نموده بود؛ در نتیجه آن حضرت مجبور به بیعت با ابوبکر گردید.

.

ص: 180


1- شرح ابن ابی الحدید 298/20 ، و مراجعه شود به نهج البلاغة : 12، خطبه : 26 و ص : 106 ، خطبه : 217 ؛ بحار الانوار : 553/29 .
2- السقيفة و الخلافة : 14 .

عیادت سیاسی مهاجمین

جریان عیادت و ملاقات ابی بکر و عمر بعد از آن حمله بی رحمانه و پس از شدت یافتن بیماری فاطمه زهرا سلام الله علیها از مسلمات تاریخی بوده و هیچ تردیدی در آن نیست.

ولی این واقعه سؤالاتی را برای هر شخص عاقل و منصف

بر می انگیزد.

اول: این که چرا این دو زودتر برای ملاقات و عیادت نیامده و درست زمانی را انتخاب کردند که بیماری حضرت هر ساعت بیشتر شده و همه میدانستند که فاطمه بر اثر این کسالت ایام و یا ساعاتی بیش زنده نخواهد ماند؟

دوم: اینکه چرا فاطمه زهرا سلام الله علیها با اصرار زیاد این عیادت را نپذیرفته و از ملاقات با ابی بکر و عمر سر باز زد، ولى على عليه السلام بالاخره پذیرفت که برای آنان رخصت بگیرد؟!

سوم: بعد از آنکه به آنها اجازه ورود داده شد، چرا فاطمه سلام الله علیها جواب سلام آنها را نداده و روی از آنها برگرداند؟!

مگر جواب سلام از واجبات مسلمه و یکی از آداب اکیده اسلام نیست؟ مگر نه این است که جواب سلام هر شخص مسلمان واجب و ترک آن گناه است؟ آیا فاطمه سلام الله عليها آن دو را مسلمان نمی دانست؟!

چهارم: مگر نه این است که سیره پدر بزرگوارش بر عفو و گذشت و بخشش گنهکاران بود پس چرا فاطمه زهرا سلام الله علیها با آن همه اصراری که آن دو نفر مبنی بر عفو و گذشت نمودند، آنها را نبخشید؟!

ص: 181

گرچه عفو و بخشش و گذشت از گنهکاران سنتی نیکوست و سرلوحه رفتار انبیا و ائمه و صلحا در طول تاریخ بوده است، ولی به تعبیری که از امیرمؤمنان علیه السلام نقل کرده اند گذشت و عفو از کسی سزاست که از

عمل زشت خود شرمگین و از کرده ناروای خود پشیمان باشد شخص نادم سعی بر آن دارد که گناهی را که مرتکب شده است تدارک نماید و در مقابل ظلمی که نموده به نحوی آن اشتباه را جبران کند؛ راستی اگر ابی بکر و عمر از کرده خود پشیمان بودند چرا باز با كمال بی حیایی بر مسند خلافت رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم که حق

مسلم على علیه السلام بود تکیه زده و حق آن مظلوم را از او گرفتند؟!

راستی اگر آن دو پشیمان شده بودند چرا از بازگرداندن فدک که مسلماً متعلق به فاطمه سلام الله علیها بود سرباز زده و امتناع نمودند ؟!

با توجه به آنچه ذکر شد و با توجه به مقام و عظمت و عصمتی که فاطمه سلام الله علیها دارد جواب این پرسشها یکی پس از دیگری معلوم میشود:

فاطمه زهرا سلام الله علیها می دانست که این عیادت ظاهری نشأت گرفته از افکار پلیدی است که آن دو نفر در سر پرورانیده و با این عیادت میخواهند سرپوشی بر اعمال زشت و ناروایشان بگذارند. آنها با یک عیادت مختصر میخواهند لکه ننگ حمله به خانه وحی و رسالت را از بین ببرند.

لذا در آخرین لحظات و ساعات زندگی فاطمه سلام الله علیها ترسیدند که وقت را از دست داده و رفتار آنها نقطه عطفی برای بیداری انسانهای

ص: 182

هوشیار و با وجدان باشد.

لذا فاطمه سلام الله علیها با مخالفت صریح و امیر مؤمنان سلام الله عليه با اجازه دادن به آنها این نقشه خائنانه را نقش بر آب کردند.

فاطمه سلام الله عليها صریحاً موضع خود را در قبال اعمال و رفتار آنها نشان داد و انزجار خویش را اعلام نموده به ابوبکر فرمود:

«واللهِ لأدْعُوَنَّ اللهَ عَلَيْكَ فِي كُلِّ صَلاةٍ أُصَلِّيهَا.»

به خدا سوگند من در هر نمازی تو را لعن و نفرین میکنم.

و همگان دیدند که ابوبکر چگونه گریه کنان از خانه حضرت خارج شد. با توجه به آنچه ذکر شد معلوم میشود که چرا فاطمه سلام الله علیها - که سنت حسنه گذشت و عفو و بخشش را به خوبی از پدر عزیزش به ارث برده بود از کردار زشت آن دو چشم پوشی نفرمود و آن دو را لعن نموده و تا هنگام شهادت از آنها تبری میکرد.

البته این عکس العمل فاطمه عليها السّلام بقدرى کوبنده و رسوا کننده بود که بعدها برخی از مخالفین اهل بيت عليهم السلام سعی کردند که در این واقعه تاریخی تحریف ایجاد کرده و چنین قلمداد کنند که حضرت از آن دو نفر گذشت نموده و آنها را عفو فرمود.

شعبی که از مخالفین سر سخت اهل بیت علیهم السلام میباشد، دست به جعل روایتی زد که متضمن عفو و گذشت فاطمه دختر رسول خدا صلى الله عليه و آله از ابوبکر میباشد.

ولکن با دقت و تأمل هر شخص عاقلی می فهمد که این حرف یاوه ای بیش نمیباشد که برای تنزیه خلیفه ساخته شده است؛ چون:

ص: 183

اولاً: شعبی که جاعل این روایت میباشد، در سال 104 قمری از دنیا رفته و بین عصر او تا زمان واقعه عیادت سالها فاصله است و مسلماً وی آن زمان را درک نکرده است؛ و نیز در روایتی که ساخته هیچگونه ذکری از راویان این خبر به میان نیاورده است.

ثانیاً: این روایت ساختگی بر فرض صحت، خود دلیل متقن و محکمی است بر اینکه او ظالم بوده است و چنین شخصی صلاحیت تکیه زدن بر منصب عظیم خلافت را ندارد؛ چرا که در این روایت شعبی ادعا میکند که ابوبکر از آن حضرت درخواست عفو و بخشش نمود تا اینکه فاطمه سلام الله علیها او را بخشیده و از جرمش چشم پوشی کرده است؛ پس ظلم کردن ابوبکر مسلم بوده است!

ثالثاً: روایتی را در کتب معتبره اهل سنت می یابیم که پرده از جعلی بودن روایت شعبی بر میدارد این روایت را بخاری و مسلم نقل نموده و از جهت سند در نزد اهل سنت بسیار محکم و غیر قابل خدشه میباشد. آن دو از عایشه دختر خلیفهٔ اوّل نقل میکنند که گفت :

فاطمه از ابی بکر دوری گزید و اعراض نمود و با او تا هنگام مردن سخن نگفت ، او در حالی از دنیا رفت که بر ابی بکر غضبناک بود.(1).

ص: 184


1- مراجعه شود به طبقات ابن سعد جلد 2 ، قسمت دوم ص : 86 و 19/8؛ مسند أحمد : 9/1؛ المصنف عبدالرزاق 472/5 ؛ صحیح بخاری : 82/5 و 42/4؛ صحیح :مسلم : 154/5 ؛ تاريخ المدينة المنورة ، ابن شبة : 196/1 - 197؛ تاریخ طبری : 207/3 - 208؛ شرح ابن ابى الحديد : 46/6 ؛ كفاية الطالب : 370 ؛ شرح صحیح مسلم نووي 77/12 - 80؛ نهاية الارب : 396/18 - 397؛ البداية والنهاية : 306/5 كنز العمّال: 604/5 و 242/7 ؛ تاريخ الخميس : 174/2 .

این روایت و امثال آن که علمای بزرگ اهل سنت در کتب معتبر خود ذکر کرده اند به وضوح میرساند که روایت شعبی جعلی است و اساسی ندارد.

رابعاً به راستی چه چیز باعث شد که جنازه مطهر تنها یادگار پیامبر و بانوی زنان هستی شبانه تشییع و مخفیانه دفن شود؟! چرا فاطمه سلام الله علیها به علی علیه السلام سفارش کرد که بدنم را شبانه بردار و شب دفن کن ؟!

چرا ابی بکر که خود را خلیفه رسول خدا میدانست بر جنازه او حاضر نشده و بر آن نماز نخواند ؟!

و چرا قبر آن مظلومه تاریخ تا حال مخفی بوده و عاشقان و شیفته گان آن حضرت از فیض زیارت قبر شریفش محرومند ؟

چرا...

و چرا ...

و چرا ...

این پرسشها هر شخص عاقلی را به تفکر وا می دارد و به این جواب رهنمون میشود که فاطمه علیها السلام حاضر نبوده است که آن دو در مراسم تشییع و تدفین او حاضر شوند. او خواست با مخفی بودن قبرش به همه انسانهای بیدار و آگاه بفهماند که بعد از پدر عزیزش چه بر سر او آورده و اسلام را چگونه دستخوش انحراف و تحریف نمودند.

ص: 185

تحريف تاريخ

میپرسم تنها همین یک پرسش است و بس» اگر رویداد یورش به خانه فاطمه علیها السلام بر دست کسانی که در سقیفه به حکومت نایل آمدند، صحت داشته باشد! آیا تاریخ نگارانی که قلبشان از محبت خلفا - آنها که از سقیفه بیرون آمدند - لبریز است رویداد یورش را بی هیچ کم و کاست بر خامه تحریر میکشند ؟!!

سیاستی که یکتا دخت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را از گریستن منع میکند چراکه گریه او همراه با تظلم و شکوه از غاصبان حکومت بود - چگونه اجازه میدهد تا سوزاندن خانه وحی حکایت شود و برای نسلهای بعد ،تاریخ روشن و بی ابهام باقی ماند؟! اگر چه خداوند برای هدایت حق جویان گوشه هایی از حقیقت را بر زبان و قلم برخی از آنان جاری ساخته و همان موجب رهیابی اهل انصاف گردیده است .

با توجه به آنچه گفتیم پس از کاوش و جستجوی لازم در لابلای منابع و مصادر ، نخست به این نتیجه میرسیم که بسیاری از دانشمندان و نویسندگان اهل سنت نیز رویدادهای مربوط به رفتارهای ناروای برخی اصحاب پیامبر صلی الله عليه وآله وسلم - حال در زمان حیات یا پس از رحلت آن حضرت را نقل کرده اند؛ لیکن در اثر عوامل گوناگونی این حکایتها از بین رفته و یا در هاله ای از ابهام و حتی گاهی تحریف شده نقل گردیده است.

ابن عدى - متوفی 365هہ - درباره ابن خراش مینویسد:

ص: 186

او دو جزء (کتاب) دربارهٔ حرکتهای ناروا و معایب ابوبکر و عمر تالیف کرده است .

سپس ابن عدی او را توثیق مینماید.(1)

وی در شرح حال عبد الرزاق بن همام - پس از ستایش او میگوید:

لیکن به او نسبت تشیع داده اند... او درباره مثالب ( عیبهای برخی اصحاب و خلفا سخنانی دارد که من در این کتاب ذکر نخواهم کرد!... او در فضائل اهل بیت علیهم السلام و رفتارهای ننگ آور دیگران ) صحابه و خلفا ) مطالب غیر قابل قبولی آورده است.

آنگاه ابن عدی وی را نیز توثیق کرده است. (2)

ذهبی - متوفی 748ه- - در ترجمه ابو الصلت هروی(3) و رواجنی(4)، و هم چنین ابن حجر - متوفی 852هہ - در ترجمه جعفر بن سليمان(5) و ... آوردهاند که آنان عیبهای صحابه را روایت کردهاند؛ و این خود یکی از علتهای تضعیف راویانی قرار گرفته که از خلفا و صحابه عیب جویی میکنند.

مسلم در کتاب صحیح خود آورده است:

عبداللّه بن مبارک در برابر انبوه مردم میگفت : از عمرو بن ثابت .

ص: 187


1- الكامل في ضعفاء الرجال : 519/5 .
2- همان 545/6 و مراجعه شود به آنچه در ترجمه زیاد بن منذر گفته است.
3- سیر اعلام النبلاء : 447/11 - 448 .
4- همان 537/11 - 538 . :
5- تهذيب التهذيب : 83/2 .

سخنی نقل نکنید زیرا او به صحابه ناسزا میگوید .(1)

در این راستا میتوان به شرح حال برخی چون احمد بن محمد بن سعيد بن عقده ، (2) اسماعيل بن عبدالرحمن السدی ،(3) تلید بن سليمان ، (4) قادسی ،(5) عمرو بن شمر ،(6) محمد بن عبدالله شیبانی(7) زیاد بن منذر ،(8) و برخی دیگر(9) مراجعه نمود.

حکایت آورده اند که از احمد بن حنبل سؤال شد آیا از حسین اشقر روایت نقل خواهی کرد؟ گفت:

او کسی نیست که دروغ بگوید گفتند: او درباره ابابکر و عمر روایاتی نقل کرده و بابی را دربارۀ عیبهای آنان تدوین نموده است. :گفت اگر چنین باشد او صلاحیت آن را ندارد که از وی روایت کنیم . (10)

هم چنین احمد بن حنبل از پدر خود نقل میکند:

ابو عوانه کتابی دربارهٔ عیوب برخی اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم .

ص: 188


1- صحیح مسلم : 12/1 .
2- الكشف الحثيث : 70.
3- تهذيب التهذيب : 273/1 - 274 .
4- همان : 447/1.
5- سیر اعلام النبلاء : 12/18 .
6- لسان الميزان : 366/4 .
7- همان : 231/5
8- كتاب المجروحين ، ابن حبان : 302/1 .
9- تهذيب الكمال : 136/10 و 21 / 594 ؛ مختصر تاریخ دمشق : 205/17.
10- صغفاء عقیلی : 249/1؛ تهذيب التهذيب : 291/2.

تدوین نمود؛ در آن کتاب مطالبی ناگوار آمده بود . سلام بن ابی مطیع کتاب را از وی به امانت گرفت و سوزاند .(1)

بلکه از سخن زائدة بن قدامه - قرن سوم هجری - چنین فهمیده میشود که در یک دوران صحبت از رفتارهای زشت خلفا رایج بوده است؛ از این رو وی بر آنها اعتراض کرده و می گوید: در چه زمانی مردم به ابوبکر و عمر ناسزا میگفتند ؟!(2)

پس از این بزرگان اهل سنت بر آن شدند تا از یادآوری و گفتگو در مورد رفتارهای یزید و معاویه و دیگران نیز جلوگیری کنند تا با گذشت زمان جسارت به خلفا در مردم شیوع نیابد. چنانکه تفتازانی خود به این نکته تصریح می نماید.(3)

در نتیجه کتب و روایاتی نزد اهل سنت وجود داشته و دارد که حکایت از عملکردهای ناروای برخی از صحابه و خلفا میکند و در آنها اشاره به رخداد هجوم و سوزاندن خانه فاطمه عليها السلام و دیگر مصیبتهای آن حضرت شده است؛ در پاره ای از موارد نیز تصریح شده است که مؤلف و یا راوی این روایت مورد وثوق و اطمینان است.)

ص: 189


1- العلل ومعرفة الرجال، احمد بن حنبل : 108/1 ) چاپ مؤسسة الكتاب الثقافية ) .
2- سیر اعلام النبلاء : 377/7؛ تهذيب التهذيب : 264/3 . زائده در جای دیگر از مشایخ خویش استفتاء میکند که آیا جایز است روزه دار بدگویی کند از کسانی که نسبت به ابوبکر و عمر بدگویی میکنند؟ و پاسخ مثبت دریافت مینماید. ( الشرح والابانة على اصول السنة و الديانة ، ابن بطة : 40 .
3- شرح مقاصد : 311/5) تحقیق دکتر عبدالرحمن عميره )

لیکن متأسفانه این کتب در دسترس عموم نبوده و بسیاری از نیل به حقیقت محرومند.

به راستی این کتب و روایتها کجاست و یا چه فرجامی یافته است؟ آیا فرجامی دیگر دارند جز آنچه احمد بن حنبل بدان اقرار کرده که آنها را سوزاندند تا در دسترس مردم قرار نگیرد و پرده از حقایق

6

تلخ و ناگوار برداشته نشود و یا آنکه در صندوقهای تعصب و لجاجت پنهان شده اند و قفلهای گران حق ستیزی دسترسی به آنها را ناممکن ساخته است.

ذهبی می نویسد:

گر چه کتابها و نوشته ها لبریز از مطالبی است که حکایت از مشاجره ها و درگیریهای بین اصحاب دارد و رویدادهای جنگ و ستیزگیهای بین آنان را رقم زده است ؛ لیکن بسیاری از ای--ن روایتها ضعیف یا بدون سند و یا دروغ است . میبایست آنها را پنهان سازیم و حتی باید آنها را نابود کنیم تا آنکه دلها دربارهٔ اصحاب صاف شود و همگان ایشان را دوست بدارند و از آنان خشنود و راضی باشند و مخفی ساختن این گونه مطالب بر عموم مردم و فرد فرد عالمان لازم است .

آری اگر عالمی با انصاف بوده باشد برخی اجازه داده اند که مخفیانه آنها را مطالعه کند؛ مشروط بدانکه برای ایشان استغفار نماید ... آنها سابقه ای نیکو داشته اند و اعمالی انجام داده اند که موجب بخشودگی گناهان آنان خواهد شد .(1)3

ص: 190


1- سیر اعلام النبلاء : 92/10 - 93

عوامل تحریف تاریخ

در اینجا به عوامل و انگیزه هایی اشاره میکنیم که تحریف در رخدادهای بین اولین نسل از مسلمانان را توجیه میکند.

محبّت نابجا نسبت به عموم اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم . پافشاری بر این مطلب که تمام اصحاب، عدالت داشته اند اعتقاد به این که هر عملی که از اصحاب پیامبر صلى الله عليه وآله وسلم سر ،زند، خداوند آن را خواهد بخشید.

لزوم سکوت در برابر رفتارهای اصحاب (1)

تحفّظ بر موقعیت شخصی خویش و یا موقعیت شاگردان و

ملازمان.

ترس از عدم تحمل مردم از شنیدن واقعیتها.

ترس از اتهام به رفض و تشیع.

ترس بر جان و ... که ترک از باب تقیه میباشد.

و....

مجموع این عوامل و شاید انضمام پاره ای از عوامل دیگر موجب شد تا پیشینه تاریخی و معارف دینی ما دستخوش تحریفها قرار گرفته و با شیوه های گوناگونی دست در گریبان انحراف باشد.

ص: 191


1- مراجعه شود به: الإصابة : 18/1؛ مختصر تاریخ دمشق : 75/25؛ تحقیق مواقف الصحابة : 1 / 130 - 142 ؛ حاشیه کستلی بر شرح العقائد 10,7 اب استامبول ) ؛ الشرح والإبانه على اصول السنة والديانة : 63 - 64 .

شیوههای تحریف

با دقت و بررسی موارد تحریف چنین می یابیم که روشها و شیوه های پیچیده ای در معکوس جلوه دادن حقایق به کار رفته است که به گوشه هایی از آن اشاره میکنیم:

در برخی موارد مطلب مهمی به دست شخص نویسنده و یا راویان و نسخه نویسان و گاهی ناشران حذف شده است؛ به نمونه هایی از این نوع توجه کنید:

ابن هشام - متوفی 218 هہ- در مقدمه سیره خود می نویسد:

من قسمتی از مطالب مربوط به سیره و تاریخ را نخواهم آورد ... (از جمله ( چیزهایی که نقل آن زشت و ناپسند بوده و یا آنکه برای برخی مردم ناخوشایند باشد (1).

طبری - متوفی 310 ه- - هنگامی که به نقل نامه های محمد أبوبكر و معاویه می رسد، می گوید:

من آن نامه ها را نمی آورم؛ چون عموم مردم تاب شنیدن

آن را ندارند . (2)

محمد بن عمر واقدی - متوفی 207 ه- - پس از آنکه به بعضی از جریانهای سقیفه اشاره کرده میگوید:

این قسمت که آوردم از روایت دانشمندان بود ، من نمی خواهم

ص: 192


1- السيرة النبوية : 4/1.
2- تاریخ طبری : 557/4.

زیاده گوییهای رافضه را در اینجا نقل کنم ؛ شاید این کتاب به دست دیگران افتد و تو را متهم سازند.(1)

احمد بن اعثم کوفی - متوفى 314 هہ- نیز گفتاری با همین مضمون دارد. (2)

ابن أبى الحدید معتزلی می نویسد:

مدتها بود که از استادم ابو جعفر نقیب درخواست میکردم تا قصیدهٔ ابوالقاسم مغربی را برای من روایت کند، لیکن وی نمی پذیرفت و مرا از آن محروم میساخت تا آنکه پس از زمانی طولانی قصیده را برایم قرائت نمود و من نگاشتم؛ من نیز در اینجا قسمتی از آن را نقل میکنم زیرا جایز نمیدانم تمام آن را بیاورم.(3)

آری! اینان گاه مطلبی را از روایت - با تمام اهمیتش! - به بهانه فراموشی ترک میکنند(4) و گاه میگویند : نسخه ما فاقد این قسمت می باشد ؛(5) برخی نیز کلمات را حذف کرده و به جای آن سه نقطه میگذارند ؛(6) و گهگاهی نیز مطالب را حذف نموده و هیچ اشاره ای بدان نمیکنند که با.

ص: 193


1- كتاب الردة : 47.
2- كتاب الفتوح : 14/1 ) چاپ دار الكتب العلمية بيروت).
3- شرح ابن ابی الحدید : 15/6 ؛ با مراجعه به قصیده جهت کتمان آن معلوم میشود.
4- همان : 044/6
5- شرح مقاصد : 264/5 ؛ لسان المیزان : 320/6 ( چاپ اعلمى ) ؛ تحفة أهل التصديق ببعض فضائل الصديق، عبد القادر محلّی : 34 چاپ (هند) قسمت زیادی که مربوط به تخلف از بیعت ابوبکر و جریان سقیفه بوده حذف کرده اند.
6- مسند أبي بكر ، مروزی - متوفی 292 ه- - : (39) مکتب اسلامی بیروت).

مراجعه به نسخه های مختلف جای خالی آن به چشم میخورد. (1)

از همه مهمتر و آنچه باعث شک و تردید هر خواننده منصف و دقیق می شود، آن است که تمام این مخفی کاریها و حذفها در مورد رفتار ناپسند برخی صحابه به ویژه اولی و دومی و گاهی نیز فضیلتهای خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم اعمال شده است!

اما روش دیگری که در تحریف نقلهای تاریخی به چشم می خورد، تغییر و تبدیل نام افراد و یا استفاده از الفاظ مبهم مانند (فلان) و یا مبهم آوردن جمله ها است که از این باب به فقراتی میتوان اشاره داشت:

ابو عبيد - متوفى 224 هہ- و حمید بن زنجويه - متوفی 251 هہ- سخن معروف ابوبکر را که گفته است.

«فَوَدَدْتُ أَنِي لَمْ أَكْشِفْ بَيْتَ فَاطِمَةَ.»

دوست داشتم که من هرگز به خانه فاطمه یورش نبرده بودم.(2).

ص: 194


1- مقایسه کنید بین مروج الذهب مسعودی 77/3 چاپ دار الاندلس با چاپ دار الهجرة، قم. بلکه همین روایت به طور واضح در شرح ابن ابی الحدید : 147/20 آمده است . تثبيت الامامة ، هادی زیدی - متوفی 298 ه-- چاپ بیروت با همین کتاب که همراه کتاب منتخب او چاپ شده ص 493 - 503 ) چاپ دار الحكمة اليمانية ) مقابله شود. اشعار مهیار دیلمی در شرح بن ابی الحديد : 16 / 235 و اثبات الهداة : 388/2 ، با دیوان او : 367/2 - 368 ) چاپ مصر ) ملاحظه کنید. حلية الابرار سید هاشم بحرانی؛ در چاب جدید باب 28 از منهج 13 برداشه شده مراجعه شود به چاپ علمیه : 598/2 و امثال این موارد که خیلی زیاد است و از حد شمارش بیرون
2- مصادر آن در آخر بخش سوم ص: 129 - 133 گذشت.

چنین نقل کرده اند:

«فَوَدَدْتُ أَنِي لَمْ أَكُنْ فَعَلْتُ كَذَا وَكَذَا.»(1)

دوست داشتم که من چنین و چنان نکرده بودم .

ابن عبد البر - متوفی 436ه - و نویری - متوفی 737ه گفته عمر راکه

«لَأَحْرِقَنَّ البَيْتَ عَلَيْهِمْ.»

همانا خانه را با آنها به آتش خواهم کشید.

این گونه حکایت کرده اند: « لأَفْعَلَنَّ وَأَفْعَلَنّ»(2) یعنی: البته چنین و چنان خواهم کرد.

در مواردی نیز رخدادها مبهم و بدون اشاره به سیاست گذاران و مجریان حرکتهای شوم طرح شده است؛ از این موارد میتوان به برخی نسخه های مروج الذهب اشاره نمود که در آنها چنین آمده است:« أُرْهِبَ بَنُو هَاشِمْ»، «جُمع لهم الحطب »(3) یعنی : بنی هاشم ترسانده شدند و هیزم برای سوزاندن آنها جمع آوری شد. اما این که چه کسی این کار را انجام داد هیچ اشاره ای به آن نکرده است.

بلاذری از مشاجرات بین امیرمؤمنان علیه السلام و ابوبکر چنین تعبیر میکند: « جَرَى بَيْنَهُما كَلام»(4) یعنی بین آن دو حرفهایی رد و بدل شد. 1

ص: 195


1- الأموال، ابو عبيد : 194 ؛ الاموال ، ابن زنجويه : 348/1
2- الاستيعاب : 254/22 ) حاشيه الاصابة ) ؛ نهاية الارب : 40/19 .
3- مروج الذهب : 77/3.
4- انساب الاشراف : 587/1

عبدالرزاق درباره دفن شبانه بدن زهرا علیها السلام و در پی آن، عدم حضور ابوبکر در نماز بر بدن پاک فاطمه علیها السلام چنین روایت آورده است: «كَانَ بَيْنَهُما شَيءٌ»(1) یعنی: بین آن دو اختلافی وجود داشت.

در برخی موارد دیگر نام ابوبکر و عمر و عثمان به کلمه «فلان» تغییر یافته است که میتوان به گریز از میدان جنگ اُحد در این باره اشاره نمود. (2)

از آنجا که این روشها در تحریف کارآیی جدی نداشته و سرانجام از لابلای گفتارها و نوشتارها خورشید حق پرتو خود را بر دلها خواهد تاباند ؛ ؛ برخی از آنان شیوۀ دیگری را پی گرفته و به انکار صریح و یا بعید شمردن وقوع چنین رخدادهایی دامن میزنند و بزرگانی را که از قلب اهل سنت برخاسته اند به جرم نقل چنین رویدادهایی به دروغ گویی و رفض و تشیع متهم میسازند.

احمد بن حنبل میگوید:

کسی که سخن از لشکر اسامه به میان آورد رافضی است (3)

فضل بن روزبهان نیز پس از آنکه به آتش کشیدن خانه فاطمه علیها السلام را دروغ می انگارد میگوید:.

ص: 196


1- المصنف عبدالرزاق : 521/3 .
2- شرح ابن ابى الحديد : 266/14 ، 269 و 23/15 - 24 ، 27 ، و در غیر جنگ اُحد، شرح ابن ابى الحديد 24/9 و 326/20 همچنین مراجعه شود به مقدمة المغازی واقدى: 18/1
3- مثالب النواصب : 163 .

گویند: طبری این (حکایت) را نقل کرده است؛ البته طبری خود از رافضیهای معروف و تشیع او مشهور است!... هر کس این خبر را نقل کند بدون شک رافضی متعصبی است که میخواهد بر صحابه طعنی وارد سازد .(1)

عجیب تر از همه سخن برخی معاصران است که درباره مطالبه قلم و کاغذ توسط پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در آخرین لحظات عمر شریف و واکنش ناهنجار عمر در این باره که مهمترین منابع روایی و تاریخی اهل سنت آن را آورده و حکم به اعتبار آن نموده اند - مینویسد:

بعید نیست این قصه ساخته و پرداخته متأخرین شیعه باشد.(2)

وی چون به نقل طبری در اجبار امیر مؤمنان علیه السلام به بیعت با ابابکر میرسد میگوید:

چنین به نظر میرسد که شیعیان این خبر را به کتاب وی اضافه کرده باشند .(2)

آری فرجام حق ستیزی به آنجا می انجامد که عده ای برای بازگرداندن حیثیت عایشه و برخی از صحابه گفته اند : اصلاً جنگی با نام جمل» وجود ندارد.(3).

ص: 197


1- ابطال نهج الحق ، همراه با دلائل الصدق : 79/3-81 (2)تاريخ العرب في الاسلام تحت راية الخلفاء الراشدين : 16 - 17 .
2- همان مدرک
3- نسيم الرياض في شرح الشفا: 520/4 .

شیوۀ دیگری که برای پنهان ساختن حقایق و به فراموشی سپردن تدریجی آن به کار رفته است جلوگیری و نهی از نوشتن و بازگو کردن و گوش فرادادن به این گونه مطالب و برخورد شدید با راویان و مستمعان چنین احادیث بوده و هست.

ابن بطه عکبری - متوفی 387ه می نویسد:

نمی بایست کتاب جنگ صفین و جنگ جمل و رخداد کشته شدن عثمان و دیگر نزاعهای صحابه مطالعه شود؛ نگاشتن چنین مطالبی برای خود و دیگران - وحتی خواندن و شنیدن آن جایز نمیباشد؛ زیرا دانشمندان بزرگ امت چنین دستور داده اند ... درباره کسانی که مرتکب این نهی شده اند، مطالب بسیار (بدی) نقل شده است.(1) (که برای آنان پیش آمدهای ناگواری رخ داده است .)

پیشتر از همه عمر بن الخطاب این روش را پی گرفت و اصحاب پیامبر صلى الله علیه و آله وسلم را از ذکر احادیث آن حضرت ممنوع داشت و به محدثان اجازه خروج از شهر مدینه را - جز در مواردی خاص - نمی داد(2). وی با این سیاست از نشر معارف دین و به ویژه فضیلتهای اهل بيت عليهم السلام و مطاعن منافقان جلوگیری نمود.

شیوۀ دیگری که در تحریف تاریخ از دیرباز به کار گرفته شده و از آن بهره کافی برده اند، سکوت از تفسیر و تبیین یا تأویل و توجیه آیات و .

ص: 198


1- كتاب الشرح والإبانه على اصول السنة والديانة : 63 - 64 ) چاپ فرانسه) .
2- مراجعه شود به جامع الاحاديث، سيوطى: 13 / 140 ، 401 ، 459 و 28/14 و 50/15-51 .

روایاتی است که به بررسی رخدادهای مهم تاریخ صدر اسلام پرداخته و پرده از چهرۀ منافقانه برخی از همراهان پیامبر صلی الله عليه وآله وسلم برداشته است. برای توضیح بیشتر به چند نمونه توجه کنید:

احمد بن حنبل - پیشوای بزرگ فرقه حنبلی - درباره دسته ای از احادیث میگوید:

ما این احادیث را تنها نقل کرده و از تفسیر و شرح مقصود آن خودداری میکنیم؛ از آن جمله این سخن پیامبر صلى الله علیه و آله وسلم است پس از من با شمشیر کشیدن بر روی یکدیگر کافر و گمراه نشوید.» (1)

قبل از وی استادش علی بن مدینی نیز همین شیوه را در پیش گرفته و به چهره پوشی حقیقت پرداخته است.(2)

قطفى - معروف به ابن سيد الكل - متوفی 697 ه - می نویسد:

آثاری که حکایت از خطا و یا گناه صحابه میکند ، اگر خبر واحد ،باشد میبایست آن را انکار نمود و اگر به تواتر این خبر نقل شود میبایست آن را توجیه نمود و هرگز نباید ظاهر آن را پذیرفت.(3)

تفتازانی - متوفی 793 ه- - نیز جنگها و کشمکشهای بین یاران 2

ص: 199


1- شرح اصول اعتقاد اهل السنة والجماعة ، لالكلائى : 163/1 ( چاپ ریاض).
2- همان: 169/1.
3- الانباء المستطابة : 122 ) چاپ اول، دمشق ) ؛ برای دستیابی به کلمات سایر اهل سنت در این زمینه مراجعه شود به کتاب تحقيق مواقف الصحابة، دكتر محمد أمخزون : 130/1-142

پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را قابل توجیه میداند.(1)

یکی از مهمترین شگردهایی که برای پنهان ساختن واقعیتهای تاریخ به کار رفته است، جعل و نشر فضیلتهای ساختگی برای برخی از صحابه میباشد؛ چون عاری بودن آنان از فضیلتی در برابر بیکران منقبتها و مکرمتهای خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم سؤال برانگیز بوده است. از این رو مدافعان نفاق به سازش و پردازش اکاذیب بسیاری دست زده اند و با طرح و اجرای چنین توطئه ای اذهان مردم را از توجه به رفتارهای زشت صحابه باز داشتهاند و در نتیجه آنچه هدف نهایی نظریه پردازان تحریف است تحقق یافته و دیگر کسی باور نخواهد کرد که صاحبان این فضائل و مناقب با خاندان پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم جفا کرده و آنان را از حقوق خویش محروم داشته باشند. ابن أبى الحدید در توضیح بخشی از سخن امیرمؤمنان علیه السلام :

در دست مردم مجموعه روایاتی است که مشتمل بر حق و باطل و راست و دروغ است .

مینویسد:

دانشمندان علم حدیث بسیاری از احادیث جعلی را جدا کرده اند ،لیکن دربارۀ صحابه آنان نیز جرأت حرف زدن نداشته اند .(2)

وی از روایتهای ساختگی جملات ذیل را میداند که به پیامبر صلی الله عليه وآله وسلم نسبت داده اند : .

ص: 200


1- مراجعه شود به حاشیه کستلی بر شرح العقائد : 187 ( چاپ استامبول ) .
2- شرح بن ابی الحدید: 42/11.

اگر من برای خود دوستی انتخاب میکردم، ابوبکر بود! خداوند و مؤمنان غیر از ابوبکر را نمی پذیرند خدا میگوید: ابوبکر ! من از تو راضی هستم آیا تو از من راضی هستی ؟!(1)

همچنین وی از کتاب احداث مداین حکایتی طولانی نقل میکند که معاویه به کارگزاران خود نوشت:

هر کس در فضیلت على عليه السلام روايتى نقل کند امان نخواهد داشت (و خونش هدر است).

و نیز دستور داد که مردم را تشویق کنند تا درباره صحابه و خلفا فضیلت نقل کنند و هر فضیلتی که برای علی علیه السلام نقل شده است، می بایست درباره آنها نیز جعل گردد.

و نیز به کارگزاران دستور داد این گونه افراد را اکرام کنند. از این رو انبوه فضیلتهای دروغین برای صحابه پدید آمد و بر منابر نقل شد و انتشار یافت و معلمان مغز طفلان را از آن انباشتند و برای دست یازیدن به دنیا از هیچ دروغ و بهتانی دریغ نکردند؛ پس از آن این سخنها تحت عنوان سخن پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به دست کسانی افتاد که دروغ نمیگفتند لیکن آنها را پذیرفته و روایت کردند. (2).

ص: 201


1- شرح ابن ابی الحدید: 48/11.
2- همان 44/11 - 46 ، علامه امینی مباحث متنوعی در زمینه روایات جعلی در مواضع مختلف الغدیر مطرح کرده اند، مراجعه شود به فهرست آن به نام علی ضفاف الغدیر 21 - 22 ( الاختلاق والتزوير : 64- 67 ( التحريف التصحيف ): 144 - 149 (الغلو ) . و همچنین مراجعه شود به الامام علی رحمانی همدانی: 555 - 572 ( استطراد في تحريف الكتب ) .

بررسی مفاد روایات هجوم

درباره دلالت روایات هجوم توجه به چند نکته ضروری است:

برخی راویان آنچه را مشاهده کردهاند حکایت کرده اند؛ ولذا انبوه جمعیت از یک سو و برخورد شدید مهاجمان از سوی دیگر به گونه ای بوده است که همه مردم شاهد جوانب گوناگون این رخداد نبوده اند. از این رو نقل گوشه ای از این ماجرا به معنای انکار بقیه آن نیست؛ گواه این سخن را میتوان در سخنانی که در این باره گفته شده است شاهد بود برخی به ذکر تهدید اکتفا کرده اند و عده ای قصد سوزاندن را نیز یادآور شده اند و برخی دیگر به آتش کشیدن خانه را هم حکایت کرده اند و گروهی هم تهدید و تصمیم به سوزاندن و هم شعله ور شدن خانه فاطمه عليها السلام را روایت کرده اند. با تأمل در این گفته ها می یابیم که منظور گروه اول و دوم آن است که مهاجمان تصمیم به سوزاندن خانه با ساکنان آن را داشته و تهدید آنان نیز در همین باره بوده است و مقصود از روایاتی که به تشریح آتش سوزی پرداخته همان سوزاندن درب خانه میباشد نه همۀ خانه . نکته دیگری که بدان باید توجه داشت آنکه مطالبی همچون آوردن آتش و جمع آوری هیزم و تهدید نمودن حضرت زهرا علیه السلام - مبنى بر آتش زدن خانه با ساکنان آن و ... که از این روایتها به دست می آید هر یک برای پرده برداری از چهره زشت آمران و مجریان این حرکت شوم کافی بوده و نام آنان را از جرگۀ پیروان پیامبر صلى الله علیه و آله وسلم قلم خواهد زد.

ص: 202

و اگر مانند جرم شناس آگاه که به بررسی قرینه ها و شواهد در جنایتها پرداخته و حقیقت را یافته و مجریان را باز میشناسد - به دقت و بدون هر گونه تعصب و جمود به بررسی روایاتی که بزرگان اهل سنت آن را نقل کرده اند بپردازیم؛ خواهیم یافت که باور شیعه برخاسته از حقیقتی غیر قابل انکار است.

برخی در پی این سخن گفته اند: اهل سنّت روایات بسیاری در فضیلت خلفا و غیر آن نقل کرده اند که شما بدان ملتزم نمی شوید ؛ حال چگونه برخی از روایات آنها را پذیرفته و بعضی را انکار میکنید؟! در جواب باید گفت آنان که از نعمت خرد بهره مندند اعتراف و اقرار هر کسی را بر علیه خودش میپذیرند؛ لیکن در آنجا که در جهت منافع خود سخنی داشته باشد بدون دلیل و برهان نخواهند پذیرفت. ما نیز به روایاتی از اهل سنت استدلال میکنیم که بر خلاف عقیده آنها - باور شیعه را بازگو می دارد .

گفته اند: در لابلای برخی روایات مطالبی به چشم می خورد که قابل التزام نیست!

گوییم: تفکیک در حجیت امری شایع است؛ بدین معنا که هرگاه روایت معتبری متضمن مطلبی باشد که از دلیل دیگری غیر قابل التزام بودن آن را یافته ایم در این موارد آن قسمت روایت استثنا شده و به بقیه آن استناد می.شود چنین روشی را در برخورد با روایات فقهی و کلامی و تاریخی و ... می توان دید؛ که جهت مذکور موجب بی اعتبار شدن اصل روایت نشده است.

ص: 203

گفته دیگری که در این باره به میان آمده است آنکه در برخی احادیث سبب شهادت حضرت زهرا علیها السلام ضربه های غلاف شمشیر به دست قنفذ و به دستور عمر عنوان شده است و در برخی دیگر چنین آمده که این جنایت از شخص عمر به وقوع پیوسته است. هم چنین در روایات گوناگونی اسقاط جنین به عمر و یا قنفذ و یا خالد و یا مغیره منسوب میباشد.

جواب اینکه این احادیث هیچ گونه تعارضی با یکدیگر ندارند؛ چون عمر از این جهت که مسبب اصلی این رویداد بوده و دیگران را بر این کار وادار و تشویق می نمود؛ در نتیجه می توان تمام این فجایع را به وی نسبت .داد چنانکه این سخن درباره ابوبکر نیز گفته خواهد شد. علاوه بر این که هر گاه گروهی توطئه کنند و فردی را با همکاری

یکدیگر به قتل رسانند فرزند مقتول یکایک آنان را قاتل پدر خویش می شمارد و لذا بنا بر دستورات اسلامی میتواند همه آنان را به خونخواهی مقتول قصاص کند؛ البته در صورتی که خون بهای آنان را طبق- دستوری که در شرع تعیین شده پرداخت نماید. چرا که همگی در قتل دست داشته و قاتل محسوب میشوند.

زمان وقوع حادثة هجوم

زمان یورش به خانه حضرت زهرا علیها السلام دقیقاً برای ما معلوم نیست؛ ولی با ملاحظه ،قرائن زمان تقریبی آن را میتوان حدس زد که در اینجا به پاره ای از آن شواهد و قرائن اشاره ای داریم:

ص: 204

1 .چندین بار دنبال امیر مؤمنان علیه السلام فرستاده و در مرتبه اول حضرت را به مسجد بردند ولی حضرت از بیعت امتناع ورزید(1) و در مرتبه دیگر عده ای از یاران حضرت بیرون آمده و زبیر نیز شمشیر کشیده به عمر حمله ور شد و در آخرین نوبت در خانه را به آتش کشیدند و با آزردن حضرت زهرا علیها السلام و به شهادت رسانیدن فرزند دلبندش به اجبار از مولی علی علیه السلام بیعت گرفتند.

البته مرتبه دوم و سوم در یک روز و با فاصله زمانی بسیار کوتاه واقع شد.

دلیل این ،تعدد امتناع حضرت از بیعت در مرتبه اول و بیعت

اجباری حضرت در مرتبه اخیر میباشد.

2 .در روایات بسیاری وارد شده است وقتی آن غاصبان و از خدا بی خبران امیرمؤمنان علیه السلام را جهت امر بیعت طلبیدند حضرت در جوابشان فرمود: من اکنون مشغول جمع آوری و منظم کردن قرآن میباشم و تا این کار تمام نشود هرگز از خانه خارج نخواهم شد. و یا این پاسخ را دیگران از جانب حضرت نقل می کردند(2). و بدون شک .

ص: 205


1- مراجعه شود به احتجاج : 75 ؛ الايضاح ، فضل بن شاذان: 367؛ المستر شد: 381. ابن شهر آشوب مازندرانی در ضمن روایتی گوید حضرت از پذیرفتن بیعت امتناع کرد و پس از بازگشت به منزل به جمع آوری قرآن مشغول شد. (مثالب النواصب : (139) در این روایت تصریح شده است به آنچه در متن آورده ایم.
2- مراجعه شود به تفسیر عیاشی : 66/2 - 68 ، 307 - 308؛ اختصاص : 185 ؛ کتاب سليم : 249 ؛ الامامة والسياسة : 19/1؛ الهداية الكبرى : 138 - 139، 178 - 179، 406؛ شرح ابن ابی الحديد : 56/2 ؛ مختصر بصائر الدرجات : 192 ؛ بحار الانوار: 18/53 .

جمع آوری قرآن پس از فارغ شدن از غسل و دفن پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم بوده است .(1)

ولی در تعیین مقدار زمانی که حضرت از منزل خارج نشده و مشغول تدوین و تنظیم قرآن بودند، احتمالاتی وجود دارد:

احتمال اول: از روایتی که فرات کوفی از حضرت امام باقر علیه السلام نقل کرده است چنین استفاده میشود که جمع قرآن سه روز طول کشیده باشد ابن ندیم نیز بدین باور است. (2)

بنابر این احتمال، روزهای چهارشنبه و پنج شنبه و جمعه بعد از وفات پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم ایام جمع قرآن میباشد.

احتمال دوم: مطلبی است که از روایات خطبة الوسيله استفاده میشود؛ چون حضرت این خطبه را پس از تدوین و تنظیم قرآن ایراد فرموده اند، لذا از این روایات استفاده میشود که تدوین قرآن تا شش روز بعد از وفات پیامبر صلی الله عليه وآله وسلم ادامه داشته و حضرت خطبه را در روز هفتم ایراد کرده اند . (3)

احتمال سوم: از نسخه دیگر خطبة الوسیله به دست می آید که روز .

ص: 206


1- تفسیر قمی : 451/2؛ خصائص الأئمة : 73 طرف : 26 - 27 ؛ الصراط المستقيم : 93/2؛ مناقب : 2/ 40 - 41 ) به نقل از منابع شیعه و سنّی ؛ کامل بهائی : 304/1؛ سعد السعود: 227 - 228؛ برخی از عامه آن را در ضمن روایتی جعلی آورده اند، مراجعه شود به شواهد التنزيل : 36/1 - 38؛ شرح ابن ابی الحدید: 27/1 و 40/6؛ کنز العمال: 588/2 و 128/13
2- تفسیر فرات : 398 - 399؛ فهرست ابن ندیم: 30
3- كافي : 17/8 ، توحید شیخ صدوق : 73 .

نهم آن خطبه ایراد شده است، پس جمع آوری قرآن تا روز هشتم به طول انجامیده است.(1)

3 .امیر مؤمنان علیه السلام می فرماید:

بعد از آنکه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم جان به جان آفرین تسلیم نمود، من به تنهایی عهده دار تغسیل و تکفین آن عزیز شدم و چون از آن فارغ شدم، سوگند خوردم که عبا بر دوش نیافکنده و از خانه بیرون نیایم تا قرآن را تدوین و جمع آوری نمایم. پس از جمع آوری کتاب خدا دست همسرم فاطمه و دو فرزندم حسن و حسین - علیهم السلام - را گرفته و نزد اهل بدر و و آنهایی که دارای سابقه ای بودند و از مقام و منزلت من نزد خدا و رسولش اطلاع کامل داشتند رفتم و درخواست کمک کردم و آنها را به

حقی که خداوند متعال برای من قرار داده بود قسم دادم....(2)

چنانکه میبینید حضرت در این سخنان به سه امر مهم اشاره میفرماید کفن و دفن رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم .

جمع آوری و تنظیم قرآن .

کمک خواستن از اصحاب.

آنچه از سیر در تاریخ به دست میآید این است که میبایست یاری خواستن آن حضرت از اصحاب پس از تدوین قرآن و قبل از آخرین حمله وحشیانه عمال خلافت بوده باشد؛ چرا که حضرت بعد .

ص: 207


1- امالی شیخ طوسی 263/1؛ بحار الانوار : 4 / 221 و 382/77
2- کتاب سلیم 128؛ احتجاج 75، 190؛ بحار الانوار: 191/28328/22؛ 468،419/29.

از این حمله بیرحمانه به اجبار بیعت را پذیرفت(1) و با پذیرفتن بیعت دیگر عملاً سکوت اختیار فرمود و برای کمک خواهی وجهی باقی نخواهد ماند .(2)

با توجه به آنچه ذکر شد به وضوح معلوم میشود که این حمله وحشیانه پس از ایراد خطبة الوسیله و کمک خواهی آن حضرت از اصحاب واقع شده است.

در اینجا جهت روشن تر شدن مطلب کلامی از مسعودی نقل میکنیم مورخ معروف مسعودی میگوید:

هنگامی که علی علیه السلام از دفن رسول خدا فارغ شد از مردم 2

ص: 208


1- چنانکه در روایات آمده است: به خدا قسم امیر مؤمنان بیعت نکرد مگر پس از آنکه دود داخل خانه اش شد ( الشافی : 241/3؛ تلخيص الشافي : 76/3؛ بحار الانوار: و یا اینکه : حضرت در حالی که دستش بسته و مشت کرده بود، بیعت نمود ( الشافی : 244/3؛ تلخيص الشافي : 79/3؛ بحار الانوار: 393/28). و مراجعه شود به تفسیر عیاشی : 308/2؛ المستر شد 378؛ کشف المحجة : 180 ؛ بحار الانوار: 15/30؛ تاریخ طبری : 203/3 ، در تمام این مصادر تصریح شده که حضرت مجبور شدند بیعت کنند.
2- مراجعه شود به کتاب سلیم : 130 - 131؛ بحار الانوار: 471/29. این نکته شایان ذکر است که مستفاد از این روایت شریف این است که تمام مواردی که امیر مؤمنان از مردم دعوت به یاری خویش یا مبارزه با سران حکومت نموده اند قبل از هجوم اخیر بوده است و پس از آن چنانکه مطلبی فرموده باشند به جهت اتمام حجت بوده، چنانکه در قضیه احتجاج دوازده نفر از اصحاب، به آنها میفرمایند: نزد ابوبکر رفته آنچه از پیامبر شنیده اید ، بازگو کنید تا تأکید حجت کرده باشید ( و عذری برای او باقی نماند) مراجعه شود به بحار الانوار: 28/ 192

دوری نموده و مشغول جمع آوری قرآن شد و بعد از تمام شدن قرآن آن را بر مردم عرض کرد و فرمود: «ای مردم این کتاب خدا و برنامه هدایت شما ) است که طبق دستور و سفارش پیامبر خدا جمع آوری نموده و تدوین کردم .»

ولی آن غافلان در جواب گفتند:

آن را نزد) (ما بگذار و به دنبال کار خود برو. و بعد از امتناع حضرت گفتند:

ما هیچ نیازی به تو و قرآنی که تدوین کرده ای نداریم.

على عليه السلام با دوستان و یارانش به خانه بازگشتند. ولی آنها گروهی را برای یورش به خانه حضرت گسیل داشتند ؛ مهاجمان درب خانه را به آتش کشیده و حضرت را به زور و اجبار از خانه بیرون آورده و در برابر دیدگان (او چنان بین دیوار و در همسر مظلومه اش را فشار دادند که محسن عزیزش را از دست داد در چنین اوضاع اسفباری آن یگانه دوران را مجبور به بیعت با ابی بکر کردند. ولی آن عزیز همچنان امتناع می ورزید، سرانجام حضرت را تهدید به قتل کرده و چون نتواستند دست او را که مشت کرده بود باز کنند لذا ابوبکر دستش را به دست حضرت زده و همین را به عنوان بیعت پذیرفت.(1)

4

در روایتی که از جناب سلمان رضوان الله علیه نقل شده چنین آمده است:

علی علیه السلام بعد از خاک سپاری رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم به .

ص: 209


1- اثبات الوصية : 145 - 146؛ بحار الانوار: 308/28-309 ( روایت خلاصه شد.

جمع آوری قرآن همت گماشت. ابوبکر جهت بیعت گرفتن از حضرت به دنبال او فرستاد ولی حضرت در جواب فرمود: «تا تدوين و جمع آوری قرآن پایان نیابد، از خانه بیرون نخواهم آمد.» پس از چندین روز حضرت به مسجد آمد - در حالی که مردم گرد جمع شده بودند - با صدای بلند مردم را مخاطب قرار ابوبکر داده و فرمود:

«ای مردم ... این کتاب خدا و قرآنی است که بر پیامبر شما نازل کرده که به دستور و وصیت آن حضرت تدوین و جمع آوری نمودم ...»

در این لحظه عمر سکوت جمعیت را شکسته و گفت : آنچه از قرآن نزد ماست برای ما کافی است و ما نیازی به قرآن تو نداریم .

حضرت ( با شنیدن این کلمات بی ارزش ) رو به خانه کردند. در این لحظه عمر به ابی بکر گفت: دنبال او بفرست که بیاید و با تو بیعت کند.

ابی بکر هم گروهی را برای همین امر فرستاد، بین آنها و حضرت کلماتی رد و بدل شد و آنان بازگشتند و آن روز عمال خلافت متعرض حضرت نشدند.

در شب همان روز آن حضرت به همراه همسر مظلومه و دو فرزند عزیزش حسن و حسین علیهم السلام به قصد کمک خواهی به خانه یاران رسول خدا رفت کسانی که به خوبی میدانستند که علی علیه السلام چه جایگاهی نزد خدا و رسولش دارد ولی در بین آن ،همه فقط ما چهار نفر ( یعنی: سلمان و ابوذر و مقداد و زبیر) به دعوت حضرت لبیک گفتیم و دیگران هیچگونه

ص: 210

عکس العملی نشان ندادند.

حضرت با دیدن این بی وفایی و بی اعتنایی مردم از آنها کناره گرفت و ملازم خانه شد .

بعد از این واقعه ابی بکر عده ای را برای گرفتن بیعت از آن

حضرت فرستاد .

ذیل این روایت سلمان چگونگی جریان هجوم و حمله به خانه امیر مؤمنان علیه السلام را ذکر میکند.(1)

با توجه به آنچه گذشت و بنابر اینکه حمله به خانه حضرت بلافاصله پس از کمک خواهی حضرت واقع شده باشد، در تعیین زمان آخرین حمله احتمالاتی است که از اختلاف در تعیین زمان جمع آوری قرآن نشأت می گیرد:

الف) روز یکشنبه شش روز بعد از وفات پیامبر صلى الله عليه وآله وسلم بنابر روایت حضرت باقر علیه السلام.

ب) سه شنبه هشت روز پس از وفات که از خطبة الوسیله

استفاده میشد

ج) روز پنج شنبه ده روز بعد از وفات بنابر نسخه دوم خطبه

شکوِه و گلایه اهل بيت عليهم السلام از جنایات مهاجمین

اهل بيت عليهم السلام در مقام برخورد با ظلم و ستم دستگاه حاکم دو عکس العمل بسیار کوبنده و افشا کننده داشتند: یکی گفتاری

ص: 211


1- کتاب سليم : 82 - 83؛ بحار الانوار : 264/28 - 268

و دیگری رفتاری.

این برخوردها گذشته از روشن کردن موضع آنان در برابر خلفا حاکی از رفتار وحشیانه و کینه، حسادت، ظلم و جنایت آنها نسبت به اهل بیت علیهم السلام می باشد.

اما واکنش گفتاری همان کلمات و سخنانی بود که در قالب نظم و یا نثر در شکایت از دشمنان خود داشتند، چنانکه در روایات بسیاری از امیر مؤمنان و فاطمه زهرا عليهما السلام نقل شده است.

واکنش رفتاری اهل بیت علیهم السلام نیز گریه ها و ناله هایی است که حضرت زهرا سلام الله عليها بعد از وفات رسول خدا صلى الله علیه و آله وسلم داشت و همچنین تشییع شبانه پیکر پاک آن حضرت و پنهان کردن تربت مطهرش به دست امیر مؤمنان علیه السلام که موجب شد عمر و ابی بکر موفق به خواندن نماز بر جنازه آن حضرت نشوند.

گلایه امیرمؤمنان عليه السلام

اینک بخشهایی از کلمات جگر سوز مولی علی علیه السلام و دردِ دلهایی که در اوج تنهایی بیان فرمودند نقل میکنیم:

«اللَّهُمَّ إنّي أسْتَعديكَ عَلى قُرَيْشٍ ، فَإِنَّهُمْ ظَلَمُوني في الحَجَر وَالمَدر.»

بار الها از تو میخواهم که مرا در مقابل ستمهای قریش یاری

ص: 212

فرمایی که در حقم ستم نمودند ....(1)

هر کینه و دشمنی که قریش با رسول خدا داشت بعد از وفات آن حضرت با من جبران نمود.

و بعد از من هم این کینه ها را در حق فرزندانم آشکار خواهند ،کرد مرا با قریش چکار؟(2)

قریش برای از بین بردن رسول خدا نقشه ها ریخته و از هیچ ظلم و ستمی دریغ ننمودند ولی چون من مانع نیرنگها و نقشه های ) آنها بودم مرا بعد از وفاتش از پای در آوردند.(3)

(ای خدای بزرگ ... تو خود شاهدی که این جماعت چگونه حق مرا از من گرفته) و مرا در بین مردم خوار و ذلیل نمودند ، و مرا از رسیدن به حقی که بعد از پسر عمویم برای من قرار دادی منع کردند و از هیچ تحقیر و استخفافی نسبت به من و اهل بیت من دریغ نورزیدند.(4)

آنچه بعد از وفات رسول خدا بر سر ما آمد بر خاندان هیچ پیامبری نیامده بود و مصائبی را که ما تحمل نمودیم اهل بیت هیچ پیامبری تحمل نکردند ).(5)

آن حضرت در بعضی از کلمات سوزناکش اشاره به علت .

ص: 213


1- مناقب : 2/ 115؛ بحار الانوار: 51/41 . هم چنین مراجعه شود به مناقب : 204/2 ؛ الصراط المستقيم : 42/3 - 43 ، 150 ؛ العدد القوية : 189 - 190 ؛ الغارات : 204 ، 392؛ کامل بهائی : 2 / 65 ؛ بحار الانوار : 569/33 .
2- شرح ابن ابی الحدید: 328/20.
3- همان 298/20
4- مناقب : 201/2 .
5- کافی : 63/8 .

صبر و شکیبایی خویش بعد از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم میکند و می فرماید:

من دیدم که در این طوفان سهمگین و حوادث تلخ، یار و یاوری جز اهل بیت و خانواده ام ندارم ، لذا نخواستم آنها را در خطر اندازم. در پی آن در حالی که خار و خاشاک به چشم و استخوان در گلو داشتم ، دیدۀ خود بر هم نهاده و آب گلوی خویش فرو بردم و با این همه دشواری صبر نمودم و خشم خود را فرو بردم و در مقابل مشکلاتی که از حنظل تلخ تر و از تیری که بر قلب نشیند سخت تر بود ، با تمام نیرو صبر نمودم .(1)

روزی امیر مؤمنان علیه السلام مشغول ایراد خطبه بودند که بادیه نشینی فریاد برآورد ای مردم بر من ظلم شده است. و به قصد دادخواهی به محضر حضرت رسید.

آن حضرت او را فرا خواند و فرمود:

ای مرد به تو فقط یک ظلم شده است، ولی با من به اندازهٔ همهٔ کلوخهای زمین و به عدد مویی که در بدن همه حیوانات میباشد ، ظلم شده است .(2)

و بنابر برخی روایات حضرت فرمود:ن

ص: 214


1- شرح ابن ابى الحديد : 109/11 ، همچنین مراجعه شود به 103/4 و 96/6 و 305/9 ، كشف المحجة : 180 ؛ بحار الانوار: 15/30 ؛ نوادر الاخبار، فیض کاشانی 198 - 199 ؛ نهج البلاغة : 12 ، 77 ، 106 ، خطبه های : 26 ، 172 ، 217 .
2- و بنابر نقلی :فرمود: به عدد همۀ سنگها و به اندازه دانه های باران

من هم مظلوم و ستمدیده ام بیا تا در حق کسانی که به ما ظلم نموده و حقمان را نادیده گرفتند ، نفرین نماییم .(1)

در روایتی دیگر آمده است که حضرت فرمود:

ای مرد ظلمی که به من شده است به مراتب از ظلمی که در حق تو نموده اند ، بالاتر است ... هیچ خانه ای از عرب نمی یابی که در ظلم به من شریک نباشد من تا حال که در مقابل تو نشسته ام - همیشه مظلوم بوده ام.(2)

و فرمود:

بعد از وفات پیامبر - صلى الله علیه و آله وسلم - همیشه مظلوم بوده ام .(3) از آن هنگام که از مادر زاده شدم مظلوم بوده ام(4) ..

ص: 215


1- شرح ابن ابی الحدید: 106/4؛ مناقب : 115/2 ؛ الشافی : 223/3 ؛ تلخيص الشافي: 48/3 ؛ بحار الانوار: 373/28.
2- خرائج : 180 ؛ بحار الانوار : 187/42 .
3- در برخی از روایات بجای مظلوم الفاظ : مقهور و مغلوب و مانند آن وارد شده است مراجعه شود به کامل بهائی : 210/1 ، 303، 328 و 131/2؛ ارشاد القلوب : 395؛ الامامة والسياسة : 49/1؛ تقريب المعارف : 237؛ الصراط المستقيم : 41/3 - 42 ، 114؛ مناقب : 2 / 115 ؛ الشافی : 223/3 ؛ تلخيص الشافي : 48/3 ؛ خصائص الائمة : 99؛ شرح ابن ابی الحدید: 223/1 و 286/10 و 283/20؛ نهج البلاغة : 7 خطبه : 6 ؛ بحار الانوار : 372/22 و 417/29 ، 578 و 135/32 و 5/41، 51 و 187/42 .
4- فضائل، شاذان قمی : 130؛ علل الشرائع : 45 ؛ بحار الانوار : 62/27، 208 و .228/67 در بعضی روایات تعبیرهایی شبیه جمله مذکور نیز دیده میشود مراجعه شود به مناقب : 122/2 ؛ شرح ابن ابى الحديد : 283/20؛ بحار الانوار : 207/27 و 5/41 .

حتى آن حضرت در زمان خلافت خویش هم که برفراز منبر خطبه ایراد میفرمود از این مظلومیت یاد میکرد.

او همیشه در خطبه ها آخرین جمله هایش یادآور همین مظلومیت بود و می فرمود:

من پس از وفات رسول خدا همیشه مظلوم بوده ام .(1)

در بسیاری از منابع آمده است که حضرت می فرمود:

اولین کسی که در محکمه عدل خدا برای دادخواهی بپاخیزد(2)من میباشم .(3)

هیچ کس مبتلا به مصائب و مشکلات من نشد و هیچکس مانند من از مردمان زمان خویش ستم ندید..

ص: 216


1- مناقب : 2 / 115؛ احتجاج : 190؛ الصراط المستقيم : 150/3 ؛ الشافي : 223/3 ؛ تلخيص الشافی : 49/3 ؛ کتاب سلیم : 127 ؛ 181 ؛ بحار الانوار: 1373/28 و 419/29، 467 و 142/33 - 143 و 51/44 .
2- و بنابر بعضی از روایات محشور شود.
3- صحیح بخاری : 6/5 ، 242 ؛ جواهر المطالب : 49/1 ؛ الرياض النضرة : 581 ؛ كنز العمال : 472/2 ؛ شرح ابن ابى الحديد : 6/ 170؛ مناقب ، کلابی : 432؛ مناقب ابن مغازلی : 265 ( حاشيه ( شواهد التنزيل : 503/1 ؛ مستدرک حاکم : 386/2 ، و حکم به صحت آن کرده است. و از کتب شیعه مراجعه شود به کامل بهائی : 87/2؛ مناقب : 204/3 ؛ الصراط المستقيم : 289/1 و 42/3 ؛ تأويل الايات : 330؛ العمده ، ابن بطريق: 311؛ بشارة المصطفى : 263؛ سعد المسعود : 102 ، بحار الانوار : 312/19-313 و 374/28 و 578/29 و 22/36 ، 128 و 243/39 .

سپس حضرت از یادآوری آن مصائب گریه میفرمود(1)

اگر عمویم حمزه و برادرم جعفر زنده بودند، بعد از وفات رسول خدا هرگز با ابی بکر بیعت نمیکردم. اما چه کنم که مبتلا به مصاحبت دو تازه مسلمان - عقیل و عباس - شدم

و نخواستم در این تنهایی خانواده خویش را به خطر اندازم.(2)

ما را با قریش چکار؟! این جماعت دنیا را به اسم ما بلعیدند ولی ) با کمال بیشرمی ما را همچون مرکبی راهوار دانسته و بر گردن ما سوار شدند و از هیچ ظلم و ستمی در حق ما دریغ نکردند راستی چقدر عجیب است اسمی با این همه عظمت و مسمایی چنین ذلیل!!(3)49

ص: 217


1- شرح ابن ابی الحدید : 103/4 و مراجعه شود به انساب الأشراف: 177/2 (چاپ دار الفكر : 402/2 .
2- كشف المحجة : 180 ؛ بحار الانوار : 15/30؛ نوادر الاخبار ، فيض : 198-199. .
3- شرح ابن ابی الحدید: 308/20 در تظلّم أمير مؤمنان بعضی از علما فصل مستقلی تشکیل داده اند مانند حلبی در تقريب المعارف : 237؛ بياضي در الصراط المستقيم : 41/2؛ علامه مجلسی در بحار الانوار : 497/29 برای دستیابی به بقیه روایات مراجعه شود به جمل شیخ مفید : 170 ؛ تقريب المعارف : 329 - 330؛ احتجاج : 95 ، 190؛ نهج البلاغة : 5 خطبة شقشقیه ( مصادر آن در الغدیر : 82/7-85) ، ص : 145 ، نامه : 62 ، ص : 130 ، نامه : 36؛ الاستيعاب : 490/1 ( ترجمة رفاعة بن رافع ) ؛ ارشاد : 1/ 284 الشافي : 243/3 - 244 ؛ تلخيص الشافي : 78/3-79؛ عیون اخبار الرضا : 187/2؛ الامامة والسياسة : 54/1؛ العدد القوية : 189 - 200؛ مثالب النواصب : 144 - 148؛ شرح ابن ابی الحدید : 151/1 و 104/4 - 108 و 14/6 و 51/9 ، 54 و 307/20 ، 326؛ بحار الانوار : 284/22 و 628/29، 621 ، 558 و 357/31 و 284/49

اشاره

در زیارتی که از ناحیه مقدسه حضرت هادی علیه السلام وارد شده است خطاب به جدش میفرماید:

« أَشْهَدُ أَنَّكَ أَوَّلُ مَظْلُومٍ وَأَوَّلُ مَنْ غُصِبَ حَقٌّه.»(1)

گواهی میدهم که تو اولین مظلوم و اولین کسی هستی که حقش را غصب کردند .

ابوذر غفاری از علی علیه السلام به عنوان شیخ مظلوم یاد

می کرد (2)

مقداد ابن اسود میگوید:

ظلمی که اهل بیت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم بعد از وفات آن حضرت از دشمنان دیدند مانند آن را ندیده و در هیچ جا سراغ ندارم.(3)

و نکته جالبتر این که شخص عمر - در ضمن کلامی به ابن عباس - اشاره به همین مطلب نموده و میگوید:

ص: 218


1- كامل الزيارات : 41، 45 ؛ كافي : 569/4 ؛ فرحة الغري: 111؛ بحار الانوار 100 / 265 ؛ در زیارات دیگر نیز مظلومیت آن حضرت مورد توجه واقع شده است مراجعه شود به فقیه : 586/2 ؛ تهذیب 28/6 ؛ مصباح المتهجد : 745 ؛ البلد الامين 294 ؛ بحار الانوار : 294/100 ، 320، 337.
2- كشف الغمة : 344/12؛ طرائف : 24؛ اليقين : 144 ؛ بحار الانوار: 432/22 و 374/28 .
3- مروج الذهب : 343/2؛ تاریخ طبری : 233/4 ؛ کامل ابن اثیر : 71/3؛ و مراجعه شود به امالی شیخ طوسی : 194/1؛ امالی شیخ مفید : 169 ؛ شرح ابن ابی الحدید : 194/1 و 56/9 ؛ بحار الانوار : 22/ 439 .

«ما أظنُّ صَاحِبَكَ إِلَّا مَظلُوماً.»(1)

در مورد علی چیزی جز این فکر نمیکنم که او مظلوم واقع شد.

اعتراض فاطمه عليها السلام

مورخ شهیر یعقوبی جریان عیادت عده ای از زنان مدینه را از حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها نقل می.کند در این ملاقات حضرت خطاب به آنها جملاتی دارد که پرده از مظلومیت و اوج غربت اهل بيت عليهم السلام پس از وفات رسول خدا صلى الله علیه و آله وسلم بر می دارد.

او میگوید:

عده ای از زنان پیامبر و جماعتی از زنان قریش برای عیادت به خدمت حضرت رسیدند. وقتی آنها جویای حال حضرت شدند.

در جوابشان فرمود:

«از دنیای شما بیزار و از دوری شما خوشحالم.

در حالی به دیدار خداوند متعال و ملاقات پدرم نایل میشوم که از شما حسرتها به دل داشته واز بی وفایی های شما سخت غمگینم. حقم را مراعات نکرده و به عهدی که راجع به من بسته بودند وفا ننمودند.

آن همه سفارشات پدرم را درباره ما نادیده گرفته و حرمت ما را حفظ نکردید .»(2)

ص: 219


1- كشف اليقين : 175 ؛ بحار الانوار : 125/40؛ نظیرش در شرح ابن ابى الحديد : 45/6 و 46/12.
2- تاریخ یعقوبی : 115/2 .

سوز دل آن حضرت از همه بیشتر در خطبه فدکیه نمودار میباشد؛ این خطبه را بسیاری از دانشمندان شیعه و سنی در کتب معتبر خود نقل نموده اند.

ما به نکته هایی از این خطبه اشاره نموده و قضاوت و داوری را به وجدانهای سلیم و قلوب آگاهی که زنگار عصبیت آنها را مکدر نکرده است، وا می نهیم. حضرت فرمود:

بعد از وفات رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم نفاق در میان شما آشکار و دین خدا خدا در بین در بین شما کهنه و بی ارزش گردید. شيطان شما را ندا داد ( شما هم لبیک گویان به فرمان او در آمدید و دریافت که شما سراپا گوش به فرمان اویید.

هنوز پیامبر به خاک سپرده نشده بود که خود را پیش انداخته و برای به دست آوردن مقام و منصب دست به کار شدید ، به این بهانه که ما از فتنه ( و تفرقه ) میترسیم ؛ ( ولی بدانید که در فتنه سقوط کرده اید ! )

آیا میپندارید که ما را از رسول خدا ارثی نیست؟! ای پسر ابی قحافه آیا رواست که تو از پدرت میراث بری و من

از ارث پدرم محروم باشم؟!

(به خدا و پیامبر صلی الله عليه وآله وسلم ) افترا بستى .

سپس رو به جماعت انصار کرده و فرمود:

چرا شما از یاری من دست کشیدید و در حقم کوتاهی نمودید؟!

آیا نشنیدید که رسول خدا فرمود:

«المرءُ يُحفظ فى وُلده .»

ص: 220

حفظ حرمت شخص به این است که فرزندان او نیز احترام شده و حقوقشان رعایت گردد.

آیا پیامبر که از دنیا رفت بایستی دین او را ضایع کنید ؟! پس از او حرمت او را هتک نموده و به دخترش که به واسطه او محترم بود - اهانت کنید.

آری این فتنه و مصیبتی است که در قرآن به آن اشاره شده است : «وَمَا مُحمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِنْ مَاتَ أوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ وَمَن يَنْقَلِبْ عَلَى عَقِبَيْهِ فَلَن يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئاً.»

بدانید که آنچه گفتم اظهار نفرت و خشمی است که از شما به دل دارم ... و اتمام حجتی است برای شما ...

فاطمه زهرا سلام الله علیها در بین خطبه متوجه مزار پدر بزرگوار شد و با آهی جگر سوز اشعاری قرائت فرمود:

پدر پس از تو شدائد ناگواری پیش آمد که اگر تو بودی چنین نمیشد.

پدر جان بعد از تو مانند زمین بیباران شدیم. پدر جان ببین که چگونه قوم تو شیوه انحراف و جهالت پیش گرفته ) و چسان سفارشات تو را فراموش کردند.

ای کاش ما قبل از تو(1) مرده بودیم .

دشمنان بعد از تو کینه های نهفته را به بدترین وجه ظاهر کردند و از هیچ، و از هیچ تحقیری دریغ نکرده و حق مسلم ما را .

ص: 221


1- در بعضی از نسخه ها پس از تو» آمده است .

به یغما بردند .(1)

(1)کسانی که خطبه یا قسمتی از آن را آوردهاند احمد بن طاهر أبي طيفور - متوفى 280 ه در بلاغات النساء : 23؛ ابوبکر احمد بن عبدالعزیز جوهری - متوفی 323 ه - در السقيفه و فدک از او شرح ابن ابی الحدید : 211/16 - 213؛ كشف الغمة : 480/1؛ قاضی نعمان مغربی - متوفی 363ه- - در شرح الاخبار : 34/3؛ شیخ صدوق - متوفی 381 ه- - در فقیه : 372/3؛ علل الشرايع : 248 ؛ ابوبکر احمد بن موسی بن مردویه متوفی 410 ه- - در کتاب مناقب، از او شيخ أسعد در الفائق عن الاربعين ، از او طرائف: 263؛ وزیرآبی - متوفی 421 ه- - در نثر الدر : 138/4؛ ابن عبدون - متوفی 423 ه--در تفسير خطبة فاطمة الزهراء ( مراجعه شود به الذریعه: 348/4) ؛ سید مرتضی متوفى 436 ه- - در الشافي : 69/4 - 77؛ شیخ طوسی - متوفى 460 ه-- در تلخيص الشافی : 140/3 - 145 ؛ طبری امامی قرن پنجم در دلائل الامامة : 30-39) چاپ جدید (109) ؛ خطیب خوارزمی - متوفی 568 ه- - در مقتل : 77/1؛ ابن شهر آشوب مازندرانی - متوفی 588 ه- - در مناقب : 206/2 - 208؛ مثالب : 152 - 153 ، 226 - 227 ؛ شیخ هاشم بن محمد قرن ششم در مصابح الانوار : 247 - 252 (مخطوط) ؛ شیخ طبرسی - قرن ششم در احتجاج : 97 - 104 ؛ ابن اثیر - متوفى 606 ه- - در منال الطالب : 501 - 507 ؛ سبط بن جوزی - متوفّى 654 ه- - در تذكرة الخواص : 317؛ حسینی زیدی متوفى 670 ه-- در انوار اليتين : 276 - 278؛ ابن میثم بحرانی - متوفی 679 ه-- در شرح ج البلاغة : به نقل از قدمای اهل سنت ؛ شیخ جمال الدین شامی - قرن هفتم ر النظيم : 460 - 465 ؛ باعونى شافعی متوفی 871 ه - در جواهر :المطالب 1/ 1105 - 164 ؛ علامه مجلسی - متوفی 1111 ه- - در بحارالانوار : 220/29 - 245 ؛ شیخ عبدالله بحرانی در عوالم : 467/11 کسانی که به خطبه اشاره کرده و یا جمله کوتاهی از آن را آورده اند خلیل بن احمد فراهیدی - متوفی 175 ه- - در کتاب العين : 323/8؛ هادی زیدی - متوفی 289 ه-- در تثبيت الامامة : 30 : يعقوبي - متوفی 292 ه- - در تاریخ : 127/2؛ عبدالرحمن بن عیسی الهمذاني - متوفی 327 د - در الالفاظ الكتابية : 65؛ مسعودی - متوفی 346 ه- - در مروج الذهب : 304/2 ، قاضی نعمان - متوفى 363 ه--از المعز لدين الله خلیفه اسماعیلی - متوفى 365 هہ- در المجالس والمسایرات: 112 - 113؛ زمخشری - متوفی 538 ه--در الفائق : 331/3؛ ابوالفرج عبدالرحمن بن جوزی - متوفى 597 ه- - در غريب الحديث : 333/2؛ ابو محمد یمنی - قرن ششم در عقايد الثلاث والسبعين فرقه : 133/1؛ مؤلف كتاب ألقاب الرسول وعترته قرن ششم : 41 ؛ ابن أثير - متوفى 606 ه-- در النهاية : 273/4 ؛ ابن منظور - متوفی 711 ه- - در لسان العرب : 248/12 . منابع اشعاری که حضرت قرائت فرمودند غریب الحدیث ابن قتيبه : 590/1 ؛ العقد :الفريد : 238/30؛ تفسیر قمی : 157/2 ؛ کافی : 375/8 ؛ الهداية الكبرى : 406؛ مروج :الذهب : 304/2/2 ، البدء والتاريخ : 68/5 ؛ امالی شیخ مفید : 40 - 41 ؛ الفائق ، زمخشری : 4 / 116؛ مناقب : 2/ 208 - 209؛ مثالب : 135 ؛ احتجاج : 92 - 93 ؛ نهایه ابن اثیر 277/0؛ نهاية الارب : 5 / 168 - 169 ؛ مختصر بصائر الدرجات : 192؛ مجمع الزوائد: 39/9 ، وسيلة الاسلام ابن قنفذ 119؛ نهاية التنويه : 132؛ نسمة السحر : 472/2 . و در این که این اشعار را چه کسی سروده است اختلاف نظر وجود دارد مراجعه شود به شرح ابن ابی الحدید : 2/ 50 و 43/6 ؛ الاصول الستة عشر : 93 - 95؛ طبقات ابن سعد : جلد 2 ، قسمت دوم ، ص : 97؛ البيان والتبيين : 363/3؛ مجمع الزوائد : 39/9؛ الاصابة : 745/7 ) چاپ دار الجيل ) ؛ الهداية الكبرى : 406؛ مختصر البصائر : 192 ، حلية الابرار : 667/2 ؛ بحار الانوار: 17/53-18

ص: 222

اشک و آه فاطمه سلام الله عليها

یکی از شیوههای فاطمه سلام الله علیها برای رسواسازی دشمنان و بیان مخالفت خویش با دستگاه خلافت گریه های مستمر و شبانه روزی حضرتش بود که مخالفان را پریشان ساخته بود؛ چراکه مردم یکی از دو دسته بودند:

یا بر او ظلم کرده بودند و یا در برابر ستم پیشگان بر حضرتش سکوت اختیار نموده بودند. این گریه ها برای آنان عذاب وجدانی شدید و آنها را تحمل شنیدن این ناله های جگرسوز ناممکن بود.

ص: 223

224 / هجوم به خانه فاطمه

زهرا سلام الله علیها در این مدت کوتاه بر اثر گریههای فراوان و مستمر یکی از بکائین گریه کنندگان بسیار ) روزگار به شمار رفت که گریه آنها قطع نگردید.

حضرت صادق علیه السلام در شمار بکائین فرمود:

فاطمه سلام الله علیها آنقدر بر پدر گریست که اهل مدینه به حضرتش گفتند تو ما را اذیت میکنی. به همین جهت حضرت به مزار شهدا رفته و آنجا گریه میکرد .(1)

ابن ابى الحديد صاحب شرح نهج البلاغه میگوید: برخی گویند: فاطمه سلام الله علیها این گریه ها را با اظهار تظلم و شکوه آمیخته و ظلمهایی که از طرف عده ای بر او شده بود گوشزد میکرد خدا بهتر میداند!

شیعیان میگویند: عده ای از صحابه از این گریه های طولانی ناراحت شده و او را نهی کردند بلکه از حضرت خواستند که برای گریه کردن از مجاورت مسجد دور شده و به اطراف مدینه برود.(2)

فضه خادمه در ضمن روایتی طولانی به شرح گریه های حضرت می پردازد و پرده از برخی مصائب آن مظلومه بر می دارد او میگوید:.

ص: 224


1- امالی شیخ صدوق : 141؛ خصال: 272؛ مناقب : 322/3؛ روضة الواعظين : 170 ، 450 - 451 ؛ كشف الغمة : 498/1؛ مکارم الاخلاق : 315 - 316؛ ارشاد القلوب : 95؛ بحار الانوار : 35/43، 155 .
2- شرح ابن ابى الحديد : 43/13 ؛ ومراجعه شود به کتاب النقض: 317) چاپ دیگر 298؛ بحر الأنساب : 4 (ترجمه فارسی مخطوط آستان قدس )؛ حبيب السير : 434/1 .

فاطمه سلام الله علیها از فرط گریه های بسیار و ناله های مستمری که داشت از حال رفته و بیهوش بر روی زمین افتاد؛ وقتی به هوش آمد خطاب به پدر عزیزش میگفت :

پدر جان دگر تواناییم تمام گشت، دشمن شاد شدم و غم اندوه مرا خواهد کشت...

«يا أبْناه ! أمْسَيْنَا بَعدَكَ مِنَ المُسْتَضْعَفينَ، يا أبتاه ! أَصْبَحَتِ النَّاسُ عَنَّا مُعْرِضِينَ ، وَلَقَدْ كُنَّا بِكَ مُعَظَّمِينَ في النَّاسِ غَيْرُ مُسْتَضْعَفينَ، فَأَيُّ دَمْعَةٍ لِفِراقِكَ لا تَنْهَمِلُ، وَأَيُّ حُزْنٍ بَعدَكَ عَلَيْكَ لا يَتَّصِلُ، وَأَيُّ جَفْنٍ بَعَدكَ بِالنَّومِ يَكْتَحِل...»

آه ای پدر !بعد از تو ما را ناتوان شمردند پدر پس از تو مردم از ما روی گردان شدند.

ما به واسطه تو در میان مردم عزیز بودیم و کسی ما را خوار

نمی شمرد.

پس چگونه اشک ما ( پیوسته ) جاری نگردد؟! چرا غم و اندوهمان همیشگی نباشد ؟!

و چگونه بعد از تو خواب راحت داشته باشیم؟!

سپس آهی کشید و چنان ناله جگرسوزی سر داد که گمان کردم که روح از بدن او مفارقت کرده است.

پس از آن کارش شب و روز گریه بود؛ عده ای از شیوخ و بزرگان مدینه به محضر علی علیه السلام رسیده عرضه داشتند که ما از گریه فاطمه بی قراریم نه شب استراحتی داریم و نه روز میتوانیم به دنبال کاری

ص: 225

رویم؛ به او بفرما که یا شب گریه کند و یا روز.

حضرت نزد فاطمه آمد و گفتۀ آنها را به آن حضرت رسانید. ولی فاطمه سلام الله علیها پاسخ داد:

به آنها بگو که من جز مدتی قلیل در بین آنها نخواهم بود ، به خدا سوگند که دست از گریه بر پدرم بر نخواهم داشت تا اینکه به او ملحق شوم.

در پی همین اعتراضات ،آنها امیرمؤمنان برای همسر مظلومه اش مکانی را در بقیع در نظر گرفت که به نام بیت الاحزان معروف شد . و فاطمه سلام الله عليها همراه امام حسن و امام حسین به این مکان رفته و میگریست .(1)

اشعاری که از فاطمه سلام الله عليها در كتب عامه و خاصه ثبت شده ،است روشنگر این مظلومیت و حاکی از شکوه های اوست، از آن میان به نمونه های ذیل توجه کنید:

«صبَّتْ عَلَيَّ مَصَائِبُ لَوْ أَنَّها *** صُبَّتْ عَلَى الأَيَّامِ صِرْنَ لَيَالِيا »(2)

پدر جان !

پس از تو مصائبی به سویم سرازیر شد که بر روزها چون وارد میشدند روزها به شب مبدل میشد. .

ص: 226


1- بحار الانوار: 175/43 - 178 .
2- مغنی ابن قدامه: 411/2 ؛ شرح كبير : 430/2 ؛ نهاية الارب : 403/18 ؛ الوفا بأحوال المصطفى ال 802/20، و در کتب شیعه روضة الواعظين : 75؛ مناقب : 208/1؛ الغدير : 147/50 ؛ احقاق الحق : 519/25 - 525 .

و یا اشعار دیگر:

پدر جان! تو بسان کوهی محکم بودی که من به آن پناه میبردم. تو رفتی و من تنها ماندم، مانند برهنه ای که در زیر آفتاب سوزان مانده باشد.

تا تو را داشتم عزیز و سربلند بودم، تو پناهگاه و پشتیبان

من بودی.

امروز باید در برابر کسانی که در زمان تو خوار و ذلیل بودند خضوع کرده و از آنها بترسم و چون یار و یاوری ندارم باید در مقابل آنها سکوت نموده و با کف دست خویش ظالمین را از خود دور نمایم.

،

و هنگامی که پرنده شب با صدایی حزین ناله سر میدهد، من نیز با ناله های دلسوزش هم ناله شوم.(1)

دفن شبانه

بدون تردید دفن شبانه فاطمه زهرا علیها السلام که به دست امیر مؤمنان على عليه السلام صورت گرفت به وصیت خود آن حضرت بوده

ص: 227


1- اتحاف السائل، مناوی : 104؛ عيون الاثر : 43/2 ؛ التذكرة الفخرية : 45؛ مناقب : 242/1 - 243 ) با قدری اختلاف). قد كنت لي جبلاً ألوذ بظله *** فتركتني أمشي لأجرد ضاحي قد كنتُ ذات حمية ما عشت لي *** أمشي البراز وكنت أنت جناحي فاليوم أخضع للذليل وأتقي *** منه وأدفع ظالمي بالراح واذا دعت قمرية شجناً لها *** ليلاً على فتن دعوت صياحي

است.(1).

ص: 228


1- در مورد به خاک سپرده شدن شبانه حضرت و یا وصیت آن حضرت به این مطلب مراجعه شود به مجمع الزوائد : 221/9؛ سنن بيهقي : 396/3 و 29/4، 31؛ مختصر تاریخ دمشق : 270/2؛ الجوهرة، تلمساني : 18؛ سیر اعلام النبلاء : 93/2، 128127 ؛ صفوة الصفوة : 142 ؛ ذخائر العقبی : 54 ؛ البداية والنهاية : 307/5؛ مرآة الجنان : 61/1 ؛ شذرات الذهب : 15/1؛ حلية الأولياء : 42/2 ؛ تهذيب التهذيب : 441/12 - 4442 المعجم الكبير ، طبرانی : 398/22 - 340؛ طبقات ابن سعد : 19/8 ؛ الاصابة : 380/4؛ اسد الغابة : 425/5 ؛ التنبيه والاشراف : 249؛ تاريخ أبي زرعة الدمشقي : 290/1؛ الأحاد والمثاني : 354/5 - 355 الفصول المهمة : 131 ؛ ارشاد الساری : 306/1؛ تلخيص التحبير : 273/5 ؛ استيعاب : 379/4 ( حاشيه الاصابة ) ؛ نزل الابرار : 134؛ شرح مواهب زرقانی : 207/30؛ اسعاف الراغبين : 89 - 90؛ تاریخ یعقوبی : 115/2؛ كنز العمال: 687/13 ؛ تهذیب الاسماء و اللغات : 352/2؛ مقتل خوارزمی : 83/1؛ تاريخ الخميس : 278/1؛ وفاء الوفاء : 902/3 - 903؛ السمط الثمين : 182 ؛ تذكرة الخواص : 319؛ طرح التثريب : 150/1؛ التبيين، مقدسي : 92 ؛ الذرية الطاهرة، دولابی : 153 ؛ مختصر التاريخ ، ابن كازروني : 54 ؛ أهل البيت، توفيق ابو علم : 18؛ الدر المنثور ، زینب عاملی : 359 - 361؛ اعلام النساء، كحاله : 131/4 ؛ السيده فاطمة الزهراء ، دکتر بیومی : 176؛ شرح ابن ابی الحدید : 279/16 - 181 . قاضی ابوبکر بن أبى قريعة - متوفى 367ه- - که از بزرگان هل سنّت است در ضمن اشعارش نیز به دفن شبانه و مظلومیت حضرت زهرا اشاره کرده مناسب است مراجعه شود به الوافي بالوفيات: 227/3 - 228 و کامل آن در کشف الغمة : 505/1؛ بحار الانوار : 190/43 ، گرچه بعضی از دانشمندان زیدی مذهب آن اشعار را به امام صادق نسبت دادهاند مراجعه شود به صفحه آخر قواعد عقائد آل محمد دیلمی و ازهاق التمويه : (135). و اما کتب شیعه گر چه نیازی به ذکر آن نیست ولی به چند مورد اشاره میشود: الشافی : 114/4؛ مناقب : 361/3 - 363؛ دلائل الامامة : 45 ؛ عيون المعجزات : 55 ؛ الاستغاثه : 14 شرح الاخبار : 31/3؛ كشف الغمة : 502/1 - 503 ؛ غاية المرام : 555 ؛ احقاق الحق : 479/10 - 480 ؛ بحار الانوار: 186/43 ، 188، 212 ؛ عوالم :15/11 .

این وصیت اوج خشم و نفرت آن حضرت از کسانی که خود را خلیفه پیامبر می دانستند آشکار می سازد؛ آری زهرا عليها السلام جزاظهار مخالفت با عمر و ابی بکر هیچ مقصودی از این وصیت نداشته است . چنانکه انعکاس این مطلب در آثار متعددی از اهل سنت نیز مشاهده می شود؛ (1)مانند نامۀ منصور عباسی - متوفی 158 ه- - به نفس زکیه(2) و احتجاج مأمون عباسی - متوفی 218 ه- - با علمای اهل سنت(3) و نوشته های جاحظ - متوفی 255 ه-- که از متعصبین علمای اهل سنت است . (4) سمهودی - متوفی 911 ه- - که یکی از نویسندگان بنام اهل سنت است - علت مخفی بودن قبر حضرت را دشمنی و کینه آن حضرت نسبت به دستگاه خلافت میداند .(5)جالب آن است که ابن ابی الحدید معتزلی پس از آنکه کلامی از مرحوم سید مرتضی نقل میکند، میگوید:

مخفی بودن قبر فاطمه زهرا عليها السلام و کتمان وفات او تشییع شبانه پیکر پاک آن حضرت ) و موفق نشدن ابی بکر برای خواندن نماز بر بدن حضرت همه نزد من ثابت و قوی است؛ حق همانی .

ص: 229


1- مراجعه شود به مصنف عبدالرزاق : 521/3 ؛ الوافي بالوفيات : 227/3 - 228؛ کشف الغمة : 1 / 505 ؛ بحار الانوار : 190/43.
2- کامل مبرد : 1491/3 ؛ العقد الفريد : 83/5) چاپ مكتبة النهضة المصرية ) ؛ تاريخ طبري : 570/7 ؛ كامل ابن اثير : 539/5 ؛ تاریخ ابن خلدون : 9/4؛ التذكرة الحمدونية : 416/3 ( چاپ دار صادر ) ؛ مواسم الأدب : 60 .
3- عيون اخبار الرضا : 187/2؛ بحار الانوار: 192/49.
4- الرسائل السياسية : 467 ؛ شرح ابن ابی الحدید : 246/16 .
5- وفاء الوفاء : 906/3 .

است که سید مرتضی گفته و روایاتی که بر آن دلالت دارد؛ بیشتر و صحیح تر است ؛ در مورد خشم و غضب فاطمه عليها السلام نيز کلام او تمام میباشد .(1)

اصبغ ابن نباته گوید:

از امیرمؤمنان سؤال شد که چرا فاطمه را شبانه دفن کردی؟!

حضرت در جواب فرمود:

آن بانوی گرامی برگروهی غضبناک بود و نمیخواست که آنها در مراسم تشییع و تدفین حضور داشته باشند.

و بر هر کس که پیرو و تابع آن جماعت باشد، نیز حرام است که بر فرزندان فاطمه علیها السلام نماز گزارد. (2)

حضرت باقر العلوم علیه السلام از پدر بزرگوارش حضرت سجاد عليه السلام نقل فرمودند که محمّد فرزند عمار یاسر به نقل از پدرش میگفت:

هنگامی که فاطمه زهرا علیها السلام بیمار شد عباس برای عیادت از آن حضرت به منزل علی علیه السلام آمد ولی به او گفته شد که حال فاطمه علیها السلام برای عیادت مناسب نیست و کسی را به حضور نمی پذیرد. عباس از منزل حضرت بازگشته و برای امیرمؤمنان علیه السلام پیغام :فرستاد من از بیماری فاطمه عليها السلام بسیار محزون و غمگینم .

ص: 230


1- شرح ابن ابی الحدید : 286/16.
2- امالی شیخ صدوق : 523 ) چاپ دیگر : 658) ؛ مناقب : 363/3؛ روضة الواعظين : 169 ) چاپ دیگر : 153) ؛ بحار الانوار: 209/43 .

و فکر میکنم که او از همه ما زودتر به رسول خدا ملحق شود.

به تو سفارش میکنم که اگر پیش آمدی رخ داد، مهاجر و انصار را جمع کن که با عظمت و شکوه فاطمه تشییع شود که این هم احترام از فاطمه است و هم مایه شوکت اسلام خواهد بود.

حضرت به قاصد فرمود:

به عمویم سلام رسانده و بگو: «... إِنَّ فَاطِمَةَ بِنْتَ رَسُول الله صلى الله عليه وآله وسلم - لَمْ تَزَلْ مَظْلُومَةً ، مِنْ حَقَّهَا عَنُوعَةٌ، وَعَنْ ميزائِها مَدْفُوعَةٌ ، لَمْ تُحْفَظُ فِيها وَصِيةٌ رَسُول الله - صلى الله عليه وآله وسلم - وَلا رُعِيَ فِيها حَقَّهُ وَلا حَقُّ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ، وَكَفَ بِاللَّهِ حاكماً وَمَنَ الظالمين مُنتَقِاً.»

فاطمه دختر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم همیشه مورد ظلم و ستم واقع شده و از حق خویش محروم مانده است؛ میراث او را به یغما برده و سفارشات پیامبر دربارۀ او را نادیده گرفتند همانا کافی است که خدا بین ما و این ظالمان حکم کند و انتقام ما از آنان باز ستاند.

عمو! از این تقاضا بگذر و آن را نادیده بگیر، چراکه فاطمه

سفارش به مخفی بودن تجهیزش نموده است و من جز خواسته او کاری نخواهم کرد .(1)

امام صادق عليه السلام - پس از اشاره به لگد زدن عمر و سقط جنین فاطمه عليها السلام و سیلی زدن عمر به صورت آن حضرت - می فرماید:

بعد از این جریان حضرت به مدت هفتاد و پنج روز بیمار شد .

ص: 231


1- امالی شیخ طوسى : 1 / 155 - 156 ؛ بحار الانوار : 209/43 - 210 .

و سپس از دنیا رفت؛ در خلال این مدت روزی علی علیه السلام را فرا خوانده و به حضرت عرضه داشت : یا علی! اگر تضمین میکنی که به وصیتهای من عمل نمایی تو را وصی خویش قرار میدهم.

وگرنه فرزند زبیر را وصی خویش قرار میدهم.

حضرت در جواب فرمود :

قول میدهم که وصیت تو را هر چه باشد، عمل کنم.

حضرت فرمود :

تو را به حق پیامبر - صلى الله علیه و آله و سلم - قسم میدهم که اجازه ندهی ابوبکر و عمر بر جنازه من نماز بگذارند .(1)

حسین بن حمدان خصیبی - متوفی 334 ه- - وصیت آن حضرت را چنین نقل نموده است :

نباید بر جنازه من امتی نماز بخواند که پیمان خدا و پیامبر و شوهرم علی را شکسته و میراثم را به زور به یغما بردند. نامه

فدک را پاره نموده و شاهدانی را که اقامه نمودم ، تکذیب کردند. امیرمؤمنان - عليه السلام - مرا با حسن و حسین شب و روز به خانه آنها برده و آنها را به خدا و رسول قسم میداد که دست از ستم ما برداشته و حق ما را برگردانند و در مقابل ظالمان از ما حمایت نمایند ، آنها شب وعده نصرت و یاری میدادند ولی روز که میشد وعده هایشان را فراموش کرده و بما پشت میکردند . قنفذ و خالد را فرستادند تا شوهرم علی را به زور از خانه بیرون .

ص: 232


1- اختصاص : 185 ؛ بحار الانوار : 29 /192.

برده و از او بیعت گیرند؛ هیزم بر در خانه ما آورده و در را به آتش کشیدند؛ من دو لنگه در را گرفتم که آنها داخل خانه نشوند و به آنها گفتم که شما را به خدا و پیامبرش سوگند! دست از ما برداشته و ما را رها کنید.

در این حال عمر تازیانه را از دست قنفذ گرفته و آنچنان به بازویم زد که جای آن بر بازوی من نقش بست، او چنان با لگد بر در زد که در به رویم فرود آمد؛ و من بر زمین افتادم و او در حالی که آتش زبانه میکشید داخل خانه شده و ( بی رحمانه ) سیلی به صورتم زد که گوشواره ام به زمین افتاد .

من باردار بودم ناراحتی زایمان آن چنان بر من فشار آورد که

جنین خود را سقط نموده و محسن بیگناهم کشته شد. حال چگونه اجازه دهم که این مردم بر جنازه من نماز بگزارند ،

خدا و رسولش و من از این مردم بیزاریم(1)

لازم به تذکر است که روایاتی در مورد قبر حضرت زهرا علیها السلام به ما رسیده است، ولی هیچکدام محل دقیق قبر را مشخص نکرده اند. گذشته از اینکه در بین این روایات تعارضی وجود دارد که قابل حل نیست :در برخی از روایات بقیع را محل دفن معرفی کرده اند(2)و بعضی روضه 8

ص: 233


1- الهداية الكبرى : 178 - 179
2- طبقات ابن سعد : 19/8؛ تاریخ بغداد : 1/ 138 ؛ الدرّة الثمينة : 403/2 ؛ شرح ابن ابی الحديد : 16 / 50 ؛ ذخائر العقبى : 54 ؛ البداية والنهاية : 367/6؛ الفصول المهمة لابن الصباغ : 147 ، تاريخ الخميس : 278/1 ؛ السيرة الحلبية : 394/3؛ نزل الأبرار : 4134 ينابيع المودة : 201 ، وفاء الوفاء : 905/3؛ مزار شیخ مفید : 178؛ روضة الواعظين : 150 ؛ كشف الغمة : 501/1 ؛ عيون الاخبار قرشی : 72، 331؛ البلد الامین: 278

منوره - وبنابر نقل جمعی از همین گروه بین قبر و منبر-(1) و دسته سوم از روایات خانه حضرت که بعداً داخل مسجد شده است(2) و آخرین دسته از روایات خانۀ عقیل را محل دفن حضرت معرفی کرده اند.(3)

و به جهت همین تعارض برخی از دانشمندان هر سه گروه اول را بدون ترجیح و اختیار - آورده اند .(4)

بازنگری مسئلۀ هجوم

گرچه نزد آنها که تعصب و لجاج سر تا پایشان را گرفته و خداوند براثر همین تعصب بیجا مُهر بردلهای ناپاکشان زده است، آزار وظلم و اذیت اهل بیت علیهم السلام چندان اهمیتی ندارد؛ مانند ابن کثیر دمشقی که میگوید:

فاطمه ناراحت شده و بر ابی بکر غضبناک و عصبانی بود و تا زمان

ص: 234


1- معاني الاخبار : 267 ؛ مزار شيخ مفيد : 179 ؛ دلائل الامامة : 46 ؛ روضة الواعظين : 152 ؛ اقبال: 623 ؛ حبيب السير : 436/1 .
2- تاريخ مدينة ابن شبه : 1/ 107) الدرّة الثمينة : 2 / 360 ؛ ذخائر العقبي : 54 ؛ تاريخ الخميس : 278/1؛ نزل الأبرار : 134 ؛ ينابيع المودة : 201 ؛ قرب الاسناد : 161 ؛ کافی : 461/1 ؛ معانى الأخبار : 268 ؛ عيون اخبار الرضا : 311/1؛ فقيه : 229/1؛ اختصاص : 185؛ تهذيب : 255/3 ؛ اقبال : 624 ؛ كشف الغمة : 501/1 .
3- طبقات ابن سعد : 19/8 ؛ تاريخ المدينة ابن شبه : 1 / 105 ؛ الاصابة : 4 / 380 ؛ خلاصة الوفاء : 423 ؛ شرح المواهب اللدنية زرقاني : 207/3 ؛ وفاء الوفاء : 901/3 مصباح الانوار: 257 (مخطوط) ؛ بحار الأنوار : 27/82.
4- تاريخ الأئمة، ابن ابى الثلج : 31 ، فقیه : 2 / 572 ؛ تهذیب : 8/6 ؛ مصباح المتهجد : 711؛ اعلام الورى : 152 ؛ تاج المواليد : 23؛ مناقب 357/3 ، 363 ، 365 ؛ الوسيلة ، ابن حمزة : 197 ؛ تهذيب الاسماء واللغات، نووی : 353/2؛ خلاصة الوفاء : 423 - 427

وفات با او حرف نزد ولی نمیشود از فاطمه امید عصمت داشت......(1)

یا مثل ابن ابی الحدید که با اعتراف بر اینکه فاطمه علیها السلام از عمر و ابی بکر غضبناک بوده و تا آخر عمر با آنها صحبت نکرد و ... میگوید:

رفتاری که عمر و ابی بکر با فاطمه کردند، قابل بخشش و عفو میباشد ؛ البته خوب بود که آنها احترام فاطمه و خانه او را حفظ میکردند .(2)

ولی این منطق از دیدگاه قرآن و سنت مردود است؛ چگونه ممکن است در عصمت فاطمه زهرا عليها السلام تردید نمود؟! مگر بسیاری از اهل سنت نزول آیه تطهیر را در شأن آن حضرت روایت نکرده اند؟! (3)آیا سندی محکم تر از قرآن وجود دارد؟!

آیا نخوانده و یا نشنیده اند روایاتی را که رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم خطاب به علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام فرمود:

« أَنَا سِلْمٌ مَنْ سَالَمَكُمْ وحَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَكُمْ(4)».

و با صراحت خصومت و دشمنی خویش را با دشمنان خاندانش اعلام فرمود. .

ص: 235


1- البداية والنهاية : 270/5؛ السيرة النبوية : 495/4 .
2- شرح ابن ابی الحدید : 49/6.
3- ملحقات احقاق الحق: مجلدات: 2، 3، 14 ، 18، 22، 24 ، 25 ، 33،30.
4- مراجعه شود به مسند احمد: 442/2 ؛ مستدرک حاکم : 149/3؛ سنن ابن ماجه: 52/1 ؛ سنن ترمذی : 360/5 ؛ البداية النهاية : 40/8 ، 223 ؛ كنز العمال: 96/12 - 97 و 13 / 640 ؛ مجمع الزوائد : 169/9؛ همچنین مراجعه کنید به احقاق الحق : 161/9 - 164، 166 - 173 و 411/18 - 415.

مگر اینان خود با اسناد متعدد روایت نکرده اند که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:

« فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنّي يُؤذيني مَا آذَاهَا .»(1)

فاطمه پاره تن من است آزار او آزار من است.

«فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِني فَمَنْ أَغْضَبَهَا أَغْضَبَني.»(2)

فاطمه پاره تن من است هر که او را غضبناک کند مرا غضبناک کرده است .

«إنَّ اللهَ يَغْضِبُ لِغَضَبِكِ وَيَرْضَى لِرِضَاكِ.» (3)

ای فاطمه ! خداوند به جهت خشم تو غضبناک شده و به

واسطه رضای تو خشنود میگردد.

و یا اینکه فرمود:

«مَنْ آدَى عَلِيّاً فَقَدْ آذَانِي.»(4)

هرکس علی را بیازارد گویی مرا آزرده است. 7

ص: 236


1- مسند احمد : 5/2 ؛ صحیح مسلم : 141/7؛ سنن بیهقی : 201/10 - 202؛ کنز العمال: .111/2-112
2- صحیح بخاری : 210/4 ، 219 .
3- مستدرک حاکم : 154/3 ، او حکم به صحت این روایت کرده است. مجمع الزوائد: 203/9 به نقل از طبرانی به سندی که آن را ستوده است کنز العمال : 111/2 و 13 / 674 به نقل از مصادر متعدّد همچنین مراجعه شود به الغدیر: 181/3 ؛ احقاق الحق . 228 ، 187 ، 122 ،116/10
4- مستدرک حاکم : 123/3؛ مجمع الزوائد : 129/9 از منابع مختلف ؛ كنز العمال : 1601/11 و 142/13 ، به نقل از مصادر متعدد ؛ البداية والنهاية : 121/5 و 383/7

چگونه ستم بر کسی که غضب او غضب خدا و پیامبر و رضای او رضای خدا و پیامبر است، بخشوده خواهد شد؟!

مگر خدای تعالی در قرآن نمیفرماید:

«إنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللهُ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ .»(1)

از این آیه شریفه استفاده میشود کسانی که خدا و رسول را می،آزارند خداوند در دنیا و آخرت آنها را لعن میکند و عذابی دردناک برای آنها فراهم آورده است.

آیا کسانی که مورد لعن صریح خدا واقع شدند قابل بخشش اند ؟! پس وای بر آنان که با شعله آتش بر خانه وحی هجوم بردند؛ خانه ای که اهل سنت گویند: وقتی که آيه شريفه «فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ وَيُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ» نازل گردید از حضرت سؤال شد که این خانه ها

کدام است ؟

حضرت فرمود: خانه های پیامبران خدا

ابوبکر سؤال کرد: یا رسول الله آیا این خانه ها شامل خانه علی و فاطمه نیز میشود؟ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در جواب فرمودند:

«نَعَمْ مِنْ أَفَاضِلها.»

آری - خانه علی و فاطمه - از برترین آن خانههاست (2).

ص: 237


1- سورة الاحزاب : 57 .
2- الدر المنثور ، سيوطى : 203/6.

ص: 238

کتابنامه

^239.jpg

ص: 239

ص: 240

ص: 241

ص: 242

ص: 243

ص: 244

ص: 245

ص: 246

ص: 247

ص: 248

ص: 249

ص: 250

ص: 251

ص: 252

ص: 253

ص: 254

ص: 255

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109