عنوان و نام پديدآور : دانشنامه فاطمی سلام الله علیها/ زیر نظر علی اکبر رشاد.
مشخصات نشر : تهران : سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1393.
مشخصات ظاهری : 6ج.
شابک : 1500000ریال: دوره 978-600-108-233-7 : ؛ ج.1 978-600-108-234-4 : ؛ ج.2 978-600108-235-1 : ؛ ج.3 978-600-108-236-8 : ؛ ج.4 978-600-108-237-5 : ؛ ج.5 978-600-108-238-2 : ؛ ج.6 978-600-108-239-9 :
وضعیت فهرست نویسی : فاپا
يادداشت : ج.2 - 6 (چاپ اول: 1393).
یادداشت : کتابنامه.
یادداشت : نمایه.
مندرجات : ج.1 و 2. حیات، منزلت و شخصیت فاطمی (سلام الله علیها).- ج.3. حکمت و معارف فاطمی (سلام الله علیها).- ج.4 و 5. زن و خانواده- مباحث حقوقی.- ج.6. زن و خانواده، مباحث اجتماعی.
موضوع : فاطمه زهرا(سلام الله علیها)، 8؟ قبل از هجرت - 11ق. -- دایره المعارف ها
شناسه افزوده : رشاد، علی اکبر، 1335 -، ناظر
شناسه افزوده : سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی
رده بندی کنگره : BP27/2/د23 1393
رده بندی دیویی : 297/973
شماره کتابشناسی ملی : 3195196
ص: 1
ص: 2
جلد اول حیات، منزلت و شخصیت فاطمی (سلام الله علیها) زیرنظر علی اکبر رشاد
ص: 3
جلد اول حیات، منزلت و شخصیت فاطمی (سلام الله علیها) زیر نظر علی اکبر رشاد به اهتمام پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی ناشر: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی طراح جلد: سید ایمان نوری نجفی خط: اصغر عسگری چاپ اول: 1393 بهای دوره شش جلدی: 150000 تومان شمارگان: 2500 نسخه چاپ و صحافی: مجاب عنوان و نام پدیدآور: دانشنامه فاطمي عليها السلام / زیر نظر علی اکبر رشاد؛ به اهتمام پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی. مشخصات نشر: تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1392. مشخصات ظاهری: ج 6 بهای دوره 6 جلدی: 1500000 ریال؛ شابک دوره 7-233-108-600-978؛ ج. 1: 4-234-108-600-978؛ ج.2: 1082351-600-978؛ ج.3: 8-236-108-600-978 ج.4: 5-237-108-600-978؛ ج.5: 2-238-108-600-978؛ ج.96:-239-108-600-978 وضعیت فهرست نویسی: فیپا یادداشت: فهرست نویسی براساس جلددوم: 1392. یادداشت: کتابنامه. یادداشت: نمایه. مندرجات: ج 1 و 2: حیات، منزلت و شخصیت فاطمی (سلام الله علیها) - ج.3:حکمت و معارف فاطمی (سلام الله علیها) ج. 4 و 5: زن و خانواده - مباحث حقوقی ج. 6: زن و خانواده -- مباحث اجتماعی. موضوع: فاطمه زهرا (سلام الله علیها)، 8؟ قبل از هجرت - ق 11 - دایرة المعارف ها. شناسه افزوده: رشاد، علی اکبر 1335 - ، ناظر. شناسه افزوده: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی. رده بندی کنگره: 1392 2د / 2 / 27 BP رده بندی دپویی:
973 / 297 شماره کتابشناسی ملی: 3195196 تقاطع بزرگراه شهید مدرس و خیابان شهید بهشتی، پلاک 56 تلفن:
88503341.88505402 www.poiict.ir همه حقوق محفوظ است
ص: 4
پژوهشکده دانشنامه نگاری دینی شورای علمی دانشنامه فاطمی علیها السلام (به ترتیب حروف الفبا): رضا استادی، عبدالکریم بهجت پور، مهدی پیشوایی، محمدکاظم رحمان ستایش، علی اکبر رشاد، سیدمحمدکاظم طباطبایی، فریبا علاسوند، ابوالقاسم مقیمی حاجی، محمدهادی يوسفی غروی
معاونان علمی دانشنامه فاطمی علیها السلام ابوالقاسم مقیمی حاجی عبدالکریم بهجت پور رئیس پژوهشکده دانشنامه نگاری دینی: عبدالکریم بهجت پور قائم مقام پژوهشکده: فاضل حسامی معاون فنی - پژوهشی پژوهشکده: ابوالقاسم مقیمی حاجی معاون خدمات علمی پژوهشکده: محمدرضا محمدی
ص: 5
ص: 6
* ابراهیمی، علی: کارشناس واحد وارسی منابع و مصدریابی
* استادی، رضا: عضو شورای علمی دانشنامه، ارزیاب علمی
* الله اکبری، محمد: مشاور و ارزیاب علمی
* ایمانی مقدم، رحمت الله: کارشناس و مسئول واحد وارسی منابع و مصدریابی
* برقعی، زهره: عضو سابق شورای علمی دانشنامه
* برنجکار، رضا: معاون سابق دانشنامه، عضو سابق شورای علمی دانشنامه
* بهجت پور، عبدالکریم: رئیس پژوهشکده دانشنامه نگاری، عضو شورای علمی دانشنامه، معاون بخش دوم دانشنامه
* پورفرد، مسعود: مسئول دبیرخانه شورای علمی دانشنامه، قائم مقام سابق پژوهشکده
* پیشوایی، مهدی: عضو شورای علمی دانشنامه
* تقی پور صمیمی، ابوذر: کارشناس دفتر برنامه ریزی و نظارت
* جاودان، محمدعلی: مؤلف
* جباری، محمدرضا: عضو شورای علمی گروه
* جعفری رحمت آبادی، سیدمحسن سرپرست مدیریت داخلی دانشنامه
* جوانمرد، حسین: متصدی دفتر معاونت فنی - پژوهشی
* حامد، وحید: متصدی دفتر ویرایش ادبی
* حسامی، فاضل: قائم مقام پژوهشکده دانشنامه نگاری، مؤلف
* حسینی، سیدسعید: ویراستار علمی - ساختاری
* حسینی، سیدمهدی: ویراستار علمی
* حکمت نیا، محمود: عضو سابق شورای علمی دانشنامه
* خانعلی زاده، غلامرضا: کارپرداز امور مالی
* خدایاری، علی نقی: ویراستار علمی - ساختاری، مشاور و ارزیاب علمی
* خلوصی امید، مرتضی: نمونه خوان، متصدی دفتر معاونت فنی - پژوهشی
* دشتی، محمدجواد: کارشناس واحد وارسی منابع و مصدریابی
* ذاکری، علی اکبر: مؤلف
* ربانی، علی: مسئول دفتر پژوهشکده دانشنامه نگاری
* رحمان ستایش، محمد کاظم: عضو شورای علمی دانشنامه
* رحمت آبادی، اعظم: مؤلف
* رشاد، حامد: رئیس سابق مرکز دانشنامه ها، مشاور سرپرست دانشنامه
* روحانی نژاد، سعید: پیک دانشنامه
* زراعتیان، اکبر: ارزیاب و ویراستار علمی - ساختاری
* شبیری، سیدمحمدجواد: مؤلف
* شفیعیان، جواد: ارزیاب و ویراستار علمی - ساختاری
* شیخ، على: ارزیاب علمی مباحث ادیان
* صفری، علی: حروف زن
ص: 7
* صفری فروشانی، نعمت الله: عضو شورای علمی گروه و مشاور، ارزیاب علمی، مؤلف
* صولتی، علی: نمونه خوان
* طباطبایی، سیدمحمد کاظم: عضو شورای علمی دانشنامه، عضو شورای علمی گروه، ارزیاب علمی، مؤلف
* عالمی، سیدعلیرضا: ویراستار علمی - ساختاری، مؤلف
* عالمی، سیدمحمدرضا: ویراستار علمی - ساختاری
* عزیزی، کوثر: متصدی سابق دفتر مرکز دانشنامه ها
* علاسوند، فریبا: عضو شورای علمی دانشنامه
* علیدوست، ابوالقاسم: عضو سابق شورای علمی دانشنامه
* فاطمی موحد، سیدحسن: مؤلف
* فلاح زاده، سیدحسین: مدیر سابق گروه تاریخ و سیره
* قربان نیا، ناصر: عضو سابق شورای علمی دانشنامه
* قشقاوی، هادی: ارزیاب علمی - ساختاری
* قهرمانلو، عظیم: صفحه آرا
* گرامی، علی: ویراستار علمی - ساختاری
* محرمی، غلامحسن: ویراستار علمی - ساختاری، ارزیاب علمی، مؤلف
* محمدی، محمدرضا: معاون خدمات علمی پژوهشکده دانشنامه نگاری، ذی حساب دانشنامه، مدیر امور اداری و قراردادها
* محمودی، صادق: مؤلف
* مختاری، رضا، ارزیاب علمی
* مرتضوی، سیدضیاء: عضو سابق شورای علمی دانشنامه
* معموری، جواد: ویراستار علمی - ساختاری
* معموری، علی: مدیر گروه تاریخ و سیره (در معاونت بخش دوم)، ویراستار علمی - ساختاری، ارزیاب علمی
* مقدمی، محمود: مسئول سابق دبیرخانه شورای علمی دانشنامه
* مقیمی حاجی، ابوالقاسم: معاون فنی - پژوهشی پژوهشکده دانشنامه نگاری، عضو شورای علمی دانشنامه، معاون بخش اول دانشنامه، مدیر گروه تاریخ و سیره (در معاونت بخش اول)، ارزیاب علمی - ساختاری، مؤلف
ملک محمدی، علی: نمونه خوان
* ملکی، علی، عضو شورای علمی گروه، ارزیاب علمی
* موسوی، سیدمجتبی: کارشناس واحد وارسی منابع و مصدریابی
* موسویان، سیدعباس: عضو سابق شورای علمی دانشنامه
* مهدی زاده، احمد: ارزیاب و ویراستار علمی - ساختاری
* مهین فر، سیاره: ویراستار ادبی
* نبی اللهی، علی: متصدی سابق دفتر دبیرخانه شورای علمی دانشنامه
* واسعی، سیدعلیرضا: مشاور و ارزیاب علمی
* یوسفی، احمدعلی: ذیحساب و معاون اجرایی سابق دانشنامه
* یوسفی، محمدعلی: حروف زن، صفحه آرا
* يوسفی غروی، محمدهادی: عضو شورای علمی دانشنامه، ارزیاب علمی
ص: 8
فهرست اجمالی
دیباچه / علی اکبر رشاد...11
مقدمه دانشنامه / عبدالکریم بهجت پور و ابوالقاسم مقیمی حاجی...35
زندگی نامه فاطمه علیها السلام / ابوالقاسم مقیمی حاجی...49
حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم / فاضل حسامی...68
حضرت خدیجه علیها السلام / اعظم رحمت آبادی...78
ولادت فاطمه علیها السلام / سید محمد کاظم طباطبایی...99
برادران و خواهران فاطمه علیها السلام / غلامحسن محرمی...112
فاطمه علیها السلام، همراه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم / غلامحسن محرمی...119
ازدواج فاطمه علیها السلام / سیدمحمدکاظم طباطبایی...128
فاطمه علیها السلام در کنار امام علی علیه السلام / علی اکبر ذاکری...152
فرزندان فاطمه علیها السلام فرزندان پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم / صادق محمودی...165
حسن بن علی علیه السلام / سید علیرضا عالمی...182
حسین بن علی علیه السلام / سید علیرضا عالمی...198
زینب بنت علی علیه السلام / سید علیرضا عالمی...213
ص: 9
ام كلثوم / سیدعلیرضا عالمی...233
LI محسن بن علی علیه السلام / سید علیرضا عالمی...260
زنان همراه فاطمه علیها السلام / سید حسن فاطمی موحد...274
فدک / نعمت الله صفری فروشانی و سیدعلیرضا عالمی...292
وصایای فاطمه علیها السلام / ابوالقاسم مقیمی حاجی...317
شهادت فاطمه علیها السلام / سید محمد جواد شبیری...333
خاک سپاری فاطمه علیها السلام / محمد علی جاودان...358
فهرست تفصیلی...379
نمایه کلی جلدهای 1 - 3...387
ص: 10
قال الله العلى العظيم في محكم كتابه الكريم: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ * فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَانْحَرْ * إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ» (کوثر، 1 - 3).
و قال عزّ من قائل: «يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَنْ يَشَاءُ وَمَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرًا كَثِيرًا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ» (بقره، 269).
- یک -
بر آن بودم که به بهانه دیباچه نگاری برای دانشنامه، مقالتی شایان شان صدیقه کبری، فاطمه زهرا علیها السلام، معطوف به تبیین «مبانی»، «محورها» و «گستره» میراث حِکَمی - معرفتیِ فاخر و فخیمِ بازمانده از ساحت سماوی آن خاتون خلقت، فراهم آورم؛ ليکن به رغم سعی متمادی و ممتد، آنچه در تحقیق بنیادها و تفصیل و تبیین فصول و فروع سخنان آن بزرگوار فراچنگ آمد، این کمترین را قانع نکرد؛ زیرا هر چه در فهم اطراف و اعماق سخن و سنّت وحی آسا و حکمت آثارش جوشیدم و کوشیدم، دم افزون بر این باور استوارتر گشتم که «طرح و شرح این معارف ژرف و شگرف در یک دیباچه، حکایت گنجانیدن بحر در کوزه است».
طرفه آنکه یکی از وجوه تسمیه آن حضرت به «فاطمه» دیریاب بودن معرفت به شخصیت او و بالتبع درک تعالیم آن حضرت است: «وإنَّما سُمِّيَتْ فاطِمَهُ فاطِمَهُ لِأنَّ الخَلقَ
ص: 11
فُطِمُوا عَنْ مَعْرِفَتِهَا» (فرات کوفی، 581).(1)
اینک که به فضل الهی کار دانشنامه به فرجام آمده است، برای اینکه نشر این سِفر قویم به عهده تأخیر نیفتد، چاره را در آن دیدم که به طرح سایه و صورتی از آنچه قصد کرده بودم بسنده نموده، دریغاگویان و حسرت بران، کار مشروح آن را به ویراست بعدی دانشنامه یا به اثر مستقلی که باید بدین مقصود سامان یابد - إن شاء الله الموفِّق المنّان - واگذارم.
توضیح اینکه: به رغم وجود عوامل فروکاهنده و شکننده بسیاری که خواه و ناخواه مایۂ حرمان بشریت از آموزه های فاطمی می گردد، عواملی چون:
1. کوتاهی عمر شریف آن بزرگوار - با کمینه هجده و بیشینه بیست و هشت سال (مقاله ولادت فاطمه علیها السلام) - که فرصت ابراز و اشاعه تعالیم از سوی آن بزرگوار را فرو کاسته است.
2. تبعیضهای جنسیتیِ حاکم بر جوامع - حتی جامعه مسلمانان - و محدودیتهای رایج در مناسبات انسانی آن روزگار، که مجال حضور تأثیرگذار در فرصتهای علمی و تربیتی برابر را از بانوان بازستانده بود.(2)
ص: 12
3. سیاستهای جائرانه فزاینده پس از پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله وسلم، که از سوی حاکمان و برای مقابله با تعالیم حِکَمی و معرفتي آل الله علیهم السلام طراحی و اعمال می شد، از جمله ایجاد ممنوعیت و ممانعت در مسیر بیان و بسط این تعالیم از سوی اهل بیت علیهم السلام از راههایی چون منع نقل حدیث (ر.ک: دارمی، 1 / 85؛ حاکم نیشابوری، 1 / 102؛ ذهبی، 1 / 2 - 7).
4. تنگناهای ایجادشده برای اصحاب ائمه علیهم السلام و تلاش گسترده دشمنان در بی اثر کردن کوششهای شیعیان در حفظ مواریث معرفتی - معنوی پیشوایان معصوم علیهم السلام (نجاشی، 326).
5. پیامدهای سوء ناشی از کتمان کلمات و کرامات معصومان علیهم السلام از سوی پیروان اهل بیت علیهم السلام، به دليل التزام به تقیه در مقابل دشمن، که ناگزیر باعث از میان رفتن آثار و مآثر بسیاری شد.(1)
6 هم زمانی حیات شریف حضرت فاطمه علیها السلام با پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله وسلم و امیرالمؤمنین علیه السلام، که به سبب رعایت حریم مقام نبوت و امامت، خواه و ناخواه موجب سایه نشینی آن حضرت علیها السلام شده و وجود نورانی او را در نظر ناظران، تحت الشعاع آن دو بزرگوار قرار داده است.
7. وجود محدودیتهای «شرعی پنداشته شده» و «متشرعه باور» درباره زنان که بر درخشش شمس شمایل آن حضرت علیها السلام نیز مؤثر می افتد.
اینک: اما همچنان «میراث عظیمی» از «حکمت کوثری علیها السلام» نصیب انسان شده و این خود، از کرامات فاطمی علیها السلام و از جلوه های کوثریت آن بانوی بانوان است.
از این رو، اندک درای و درنگی در عمق و عظمت میراث معرفتی - معنوی آن بضعة رسول صلی الله علیه و آله وسلم و بانوی بتول علیها السلام، هر انسان بصیر و بیداردلی را در حیرت فرو می برد و به اعجاب وامی دارد! و این همه، نیست جز آنکه این معارف مبارک بر «مبانی» بلند و برینی برساخته و از «مناشی» عمیق و انیقی برخاسته است. درست بدین سبب، ارزیابی سخته و سزاوار میراث معرفتی کوثری اقتضا می کند که در وهله نخست، مبانی و مناشی انفسی و آفاقی آن، مورد ژرف رسی و ژرفاکاوی قرار گیرد؛ و در مرحله دوم، مضامین و مفاد آن مورد «تحلیل محتوا» و «طبقه بندی موضوعی» واقع شود.
ص: 13
ما نیز این کوته نوشته را در دو بخش سامان می بخشیم: در بخش نخست به بیان مبانی و مناشی «لاهوتی - ماورایی»، «کلامی - الهیاتی»، «انسان شناختی»، «معرفت شاختی» و «اجتماعی - تربیتی» حکمت و معرفت فاطمی علیها السلام خواهیم پرداخت؛ و در بخش دوم نیز - به سبب مجال محدود این مقال - از باب نمونه و به اجمال، به تحلیل و طبقه بندی موضوعی - مضمونیِ خطبه فدکیه، که یکی از اسناد معرفتی فاطمی علیها السلام در دسترس ماست، بسنده خواهیم نمود.
- دو -
بررسی در خور و فراخور هر یک از مبانی و مناشی مورد اشاره، نیازمند بحثي مشبَع و ممتّع است، اما به سبب رعایت محدودیتهای ناگزیرِ دیباچه نگاری، به برشماری و بیان اجمالی این مبانی و مناشی، قناعت می ورزیم:
الف) مبانی و مناشی لاهوتی - ماورایی حکمت فاطمی علیها السلام: غرض از این عنوان، بيان اجمالی نکاتی است که آبشخورهای معنوی معارف فاطمی علیها السلام را روشن می دارد که در ذیل آن به سه نکته اشاره می کنیم:
1. جهل از جنس ظلمت است؛ اما ذات آن حضرت نورانی بود و وجودش بالذات، ابای از ظلمت نداشت و تاریکی را برنمی تابید. امام صادق علیه السلام در وجه وصف ایشان، به «زهرا» فرموده است که حق متعال او را از نور عظمت خویش آفرید و آنگاه که تابید، آسمانها و زمین را از نور خود روشن گردانید (صدوق، علل الشرایع، 1 / 179 - 180)؛ همچنین فرمود: از سیمای حضرت زهرا علیها السلام در هر روز سه بار (صبح، ظهر و غروب)، نوری ساطع می شد، و این نور پیوسته با او بود تا اینکه حسين علیه السلام متولد گردید و از آن پس، این نور در چهره امامان علیهم السلام پدید آمد و پرتو افشانی آن تا قیام قیامت ادامه خواهد داشت و هر امامی که از دنیا می رود، آن نور در سیمای امام بعدی آشکار می شود (صدوق، علل الشرایع، 1 / 180 - 181؛ مقاله اسماء و اوصاف فاطمه علیها السلام).
2. حضرت علیها السلام از عالی ترین مراتب خلوص در عبودیت برخوردار بود؛ از رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم وارد است که: «ما أخلصَ عبدُ للهِ عزّ وجل أربعين صَباحاً إلّا جَرَت ينابيعُ الحكمةِ من قلبِه على لِسانِه» (صدوق، عیون اخبار الرضا علیه السلام، 2 / 69).
امام على علیه السلام نیز می فرماید: «عِنْدَ تَحَقُّقِ اَلْإِخْلاَصِ تَسْتَنِیرُ اَلْبَصَائِرُ» (آمدی، 198).
ص: 14
همچنین امام زین العابدین علیه السلام فرموده است: «أللهمّ صَلّ على محمّدٍ وآلِ محمدٍ، وَاجعَلنا ممّن جاسُوا خلالَ ديارِ الظّالمينَ، واستوحشُوا من مؤانسةِ الجاهلينَ، وسموا إلى العلوّ بنورِ الإخلاصِ» (مجلسی، بحارالانوار، 91 / 126).
حضرت علیها السلام نه یک چله، که همه عمر را به اخلاص در عبادت سپری کرد (مقاله سیره عبادی و معنوی فاطمه علیها السلام)؛ از این رو صديقة مرضيّه علیها السلام از حد اعلای مواهب وصف «اخلاص» بهره مند بود.
3. او از «علم لدنّی» و «علوم ایهابی» برخوردار بود؛ علم لدنّی، علمی است که اهل قرب - بدون وساطت بشر یا ملَک - به طور مستقیم از پروردگار فرامی آموزند؛ این اصطلاح از آیه «فَوَجَدَا عَبْدًا مِنْ عِبَادِنَا آتَيْنَاهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنَا وَعَلَّمْنَاهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْمًا» (کهف، 65) اصطياد شده است.
ب) مبانی و مناشي کلامی - الهیاتی: در ذیل این مبنا تنها به بیان دو نمونه بسنده می کنیم:
1. حضرت طاهره مطهرّه علیها السلام دارای مقام عصمت بود؛ او هم در موقع دریافت حقایق، هم در مقام بیان و انتقال آن به غیر، و هم در زمینه رفتار و کردار، هرگز مرتکب خطا و خلاف نمی شد (مقاله عصمت فاطمه علیها السلام)؛ نص و ظاهر دهها آیه و روایتِ متواتر و معتبر، از جمله آیه شریفه: «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» (احزاب، 33) و روایت متواتر ثقلین «أيها الناسُ! إنّي قد تَركتُ فيكُم ما إن أخَذتُم بِه لَن تضلّوا: كتابَ اللهِ و عِترتی أهلَ بیتی» (ترمذی، 5 / 328) بر این حقیقت مهم، دلالت قطعی دارند.
وجود مبارک حضرت صدیقه علیها السلام به سبب برخورداری از این موهبت، از هر پلیدی و پلشتی پاک بود. جهل از مهم ترین عوامل آلودگی آدمی به پلیدیها، بلکه خود بالاترین پلشتی است و انسان معصوم هیچ گاه به جهل مبتلا نمی شود. بدین سبب، حاق و حقیقت قرآن، فراچنگ کسی جز اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام نمی افتد، که: «إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ * فِي كِتَابٍ مَكْنُونٍ * لَا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ» (واقعه، 77 - 79).
سر ملقب شدن حضرت علیها السلام به لقب «صديقه»، شاید به دلیل برخورداری آن بانو از همین مقام و موهبت بوده است؛ چنان که علامه مجلسی نیز در جلاء العيون صديقه را
ص: 15
«معصومه» معنا می کند (162)؛ در این پیوند می توان آیاتی چون آیه سوم سورة آل عمران را مؤید برداشت علامه مجلسی دانست (مقاله اسماء و اوصاف فاطمه علیها السلام). پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله وسلم نیز او را صدیقه کبری علیها السلام خوانده است (صدوق، الامالی، 74؛ بحرانی، 2 / 37) تا به برتری او بر مریم صدّيقه علیها السلام اشاره کند.
افزون بر آن، سه بانوی بزرگوار همچون فاطمه زهرا علیها السلام سيدة النساء نامیده می شوند؛ اما هر یک از آنان تنها سرور بانوان عهد و عالم خود بودند و آن بانوی بانوان نیز سیده نساء عالم فراخور خویش بود؛ رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم نیز بر این حقیقت تصریح فرموده است؛ چنان که آلوسی در ذیل آیه «وَإِذْ قَالَتِ الْمَلَائِكَةُ يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاكِ وَطَهَّرَكِ وَاصْطَفَاكِ عَلَى نِسَاءِ الْعَالَمِينَ» (آل عمران، 42) از ابن عباس بازگو می کند که حضرت ختمی مرتبت صلى الله عليه و آله وسلم فرموده اند: «أربع نسوة سادات عالَمِهنّ: مریمُ بنتُ عمران، و آسيةُ بنتُ مزاحم، و خديجةُ بنتُ خویلد، و فاطمةُ بنتُ محمد صلی الله علیه و آله وسلم، وأفضلُهنّ عالَماً فاطمةُ علیها السلام» (رک: آلوسی، 2 / 149؛ مقاله سيدة نساء العالمين).
2. حضرتِ راضية مرضيّه علیها السلام با ملائكة الله در مراودت و معاشرت بود. بر اساس روایات متعدد، فاطمه علیها السلام «محدَّه» بود و فرشته وحی با وی سخن می گفت و حقایقی را با آن حضرت در میان می نهاد (کلینی، 1 / 40 - 241؛ صدوق، علل الشرایع، 1 / 182 - 183؛ طبری امامی، 80 - 81).
در این باره امام صادق علیه السلام فرموده است: «علت ملقب شدن فاطمه علیها السلام به لقب محدَّه، آن است که فرشتگان از آسمان فرود می آمدند و با او سخن می گفتند؛ همچنان که با مریم علیها السلام (صدوق، علل الشرایع، 1 / 182؛ مقاله محدثه بودن فاطمه علیها السلام)؛ مصحف فاطمه علیها السلام نیز حاصل وحی غیر تشریعی الهی و حاوی حقایق بسیاری است که جبرئیل در اختیار او نهاده بود (مقاله مصحف فاطمه علیها السلام).
ج) مبنای انسان شناختي حكمت فاطمی علیها السلام: مراد از این مبنا، بیان برایند و برونداد انسان شناسی دینی در حوزه معرفت، و معطوف به شخصیت مورد نظر ماست؛ این مبنا در دو افق قابل طرح و بحث است:
1. انسان - البته اگر به فطرت الهی اش باقی باشد - مهبط معارف الهی است؛ چنان که خداوند خود فرموده است: «وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا...» (بقره، 31).
ص: 16
فطرت (بالمعنى الاخص) که عبارت است از «خلقت خاص و سرشت ازلی آدمی»، منشأ پاره ای از شناخت ها و گرایش های متعالی است؛ انسان به مقتضای فطرت الهی و عقل خداداد خود، مصب حکمت و معرفت است؛ از این رو بی اعتنایی به استطاعت عقل و اقتضای فطرت و تن زدن از حکم خرد و فرمان فطرت، حجاب حکمت و حاجب معرفت می شود.
در لسان قرآن، انبیای الهی «مذکّران» و یادآورندگان بشریت نامیده شده اند و نخستین، بلکه مهم ترین رسالت آنان، زدودن غبار و دریدن ستار از چهره فطرت بشر و برانگیختن دفائن عقول و متذکر کردن انسان به اقتضائات و قضایای سرشت و خرد در دو عرصه نظر و عمل دانسته شده است؛ دین نیز «تذکر» و «تذکره» خوانده شده، و از وحی نامه الهی نیز به عنوان «ذکر» و «ذکری» یاد شده است (ذاریات، 55؛ مدّثر، 49، 54؛ غاشیه، 21 - 22).
کوتاه سخن اینکه حضرت فاطمه مطهره علیها السلام پس از بعثت زاده شد و هرگز غبار ثَرای مادیت بر آستان ثریّای فطرتش ننشست. از امام سجاد علیه السلام روایت شده است که پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله وسلم و خدیجه کبری علیها السلام فرزندی به جز حضرت فاطمه علیها السلام با فطرت اسلامی ندارند (کلینی، 8 / 340؛ حلی، 130 - 131)؛ یعنی آن بزرگوار، از هرگونه شرک و شائبه ای پالوده و پاکیزه بوده، و با «فطرت تکوینی» الهی به «فطرت تشریعی» اسلامی انتقال یافته است، و قهراً صاحب حکمت و معرفت فطری و الهی است.
2. حضرت فاطمه علیها السلام انسانی کامل بود (مقاله علم فاطمه علیها السلام) و جهل که نقص است، با وصف كمال سازگاری ندارد؛ به دیگر سخن: انسان کامل، مجلای اسماء و صفات الهی بوده و حق متعال، علم محض است؛ از این رو انسان جلوه گاه آگاهی و معرفت ناب خواهد بود؛ به تعبیر سوم، جهل ناشی از تنگناهای وجودی و دون رتبگی انسان جاهل است؛ اما انسان کامل به اقتضای رتبه هستانی و سعۀ وجودی خویش، بر حقایق و دقایق هستی و حیات، محیط و مسيطر است، و بنابراین نمی تواند اسیر جهل باشد؛ به همین جهت آن حضرت علیها السلام از «غیب» و «شهود» عالم آگاه بود.
ص: 17
د) مبانی و مناشی معرفت شاختی: در این فراز، با توجه به سازوکار و فرایند عادی تكون معرفت، مرتبة متعالی معارف فاطمی علیها السلام و مكانت معرفت شناختی تعالیم حضرت صدیقه کبری علیها السلام را به اجمال بیان می کنیم.
معرفت، برایند دادوستد اضلاع سه گانه «شناختگر»، «شناخته» و «پیراشناخت ها» است (ر.ک: رشاد، 60 - 63) به دیگر سخن: مواجهه انسان با معلوم بالعرض در فرایندی که کمابیش، موانع و معدات معرفت در آن نقش آفرین اند، به پدید آمدن معرفت منتهی می شود؛ حد خلوص و واقع نمایی معرفت، در گرو حدود «قوت فاعل شناسا» از سویی، میزان «معرفت پذیری متعلق» شناسا از دیگر سو، و «همراهی معدّات و موانع» از سوی سوم است.
وجود شناختگرِ «سلیم الفطره»، «كامل بالفعل»، «نورانی الذات»، «مخلِص و مخلَص»، «متعلّم به علوم ایهابی»، «معصوم»، و «برخوردار از مواهب خاص»، هرگز نمی تواند محل جهل و در معرض خطای معرفتی باشد؛ زیرا به سبب بهره مندی از ظرفیت ها و کمالات مورد اشاره، چنین کسی معدّات معرفت را به خدمت می گیرد و موانع و محدودیت های معرفتی را بی اثر می کند؛ بنابراین حقیقت، رام او می شود و خویش را به سهولت و صرافت در اختیار او می نهد.
تبیین مبانی معرفت شناختی حکمت و معرفت فاطمی علیها السلام به تقريرهای دیگر نیز ممکن است، که در این مجال به همين تقرير بسنده می کنیم.
ه) مبانی و مناشی اجتماعی - تربیتی: هرچند با توجه به شئون و شخصیت ماورایی و مقام و مراتب الهى آن بزرگوار، تبیین بنیان های حکمت و معرفتش از بیان چنین مبانی ای مستغنی است، اما به سبب احتراز از فرونهادن بُعدی از ابعاد مبناشناسی حکمت و معارف فاطمی علیها السلام، به اختصار به برخی از موارد این بعد نیز اشاره می کنیم:
1. اصالت خانوادگی و شخصیت والدین حضرت علیها السلام: امروز دانشهای زیستانی و علوم تربیتی، نقش و سهم شگفت و شگرف عامل وراثت را در کمالات و کاستیهای آحاد آدمی، از جمله در زمینه تحصیل معرفت و حصول حکمت، به درستی بازگشوده است؛ آن حضرت علیها السلام از نسل و نژاد ابراهیم خلیل علیه السلام بوده و در تبار او پیامبرانی بسیار و نخبگانی بی شمار بوده اند؛ بنابراین على الأصول او مستعد و مستحق برخورداری از مراتب متعالی حکمت و معرفت بود.
ص: 18
2. برخورداری از تربیت نبوی صلی الله علیه و آله وسلم: حضرت علیها السلام زاده پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله وسلم و پروردۂ حجر نبوت بود؛ مربی او، سرآمد مربیان بشریت، برای تربیت همه انسانها برانگیخته شده بود، و با تعالیم خود همه جهان را تحت تأثیری ژرف و گسترده قرار داد.
درای و درنگی اندک در این موهبت - که منحصراً او نیز از آن برخوردار بود - کافی است که به امکان و تكوّن حکمتی شگرف و معرفتی ژرف در وجود مبارک او، و فوق العادگی حکمت و معرفت فراچنگ داشته اش اذعان شود.
3. نقش شخصیت ساز و معرفت پرداز ظروف تاریخی - اجتماعی: با توجه به قاعده زمان اندودگی و شرایط زاد بودن معرفت، که می توان از آن به اصل «بالندگی و همبالی ناگزیر آحاد انسانی با افق تاریخی - اجتماعی معرفت» تعبیر کرد (البته این مدعا في الجمله صائب است، و نه بالجمله)، نقش مثبت عناصری چون «شیاع پرسشهای عصری» و ظهور مسائل و موضوعات نوپدید، و نیز سهم «رواج تضارب آرا» و وجود فضای چالش خيز و نشاط انگیز فکری - علمی، در تکوّن و تطوّر معرفت و حکمت نسلی که با این ظروف و شرایط در ارتباط هستند، انکارناپذیر است؛ با توجه به اوضاع بی بدیل عهد نبوی صلی الله علیه و آله وسلم - که شرح آن در این مختصر نمی گنجد - آن بزرگوار علیها السلام به لحاظ اسباب عادی معرفت اندوزی و حکمت آموزی نیز در شرایط کاملاً استثنایی قرار داشت.
و) وجه مهم دیگری که چونان مبنا برای تبیین و تحلیل حکمت و معرفت فاطمی علیها السلام شایان ذکر است، هم عنانی عترت طاهره علیهم السلام و از جمله حضرت صدیقه مطهره علیها السلام با دو حجت دینی دیگر، یعنی «عقل» و «وحی» است؛ این وجه را می توان با ذکر نکات گوناگونی توضیح داد؛ مانند:
نخست: به دلالت كتاب الهی:
1. وجود مبارک او «کوثر» است، و خداوند منان او را چونان عطيه ای ویژه به حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله وسلم اعطا نمود: «إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ» (کوثر، 1)؛ و «کوثر» بر وزن فوعل است؛ یعنی «خیر کثیر» (طبرسی، مجمع البیان، 10 / 835). هرچند در تفسیر با بيان مصداق کلمه کوثر اختلاف بسیار است؛ چنان که علامه طباطبائی، با ذكر 16 مورد، افزوده است که برخی 26 قول در معنا یا مصداق آن باز شمر داند (20 / 370). اما چنین به نظر می رسد که به قرینه
ص: 19
روایات مستفیضه درباره شأن نزول سوره، که آن را پاسخ به کسی دانسته اند که پس از مرگ پسرانش قاسم و عبدالله علیه السلام حضرت را ابتر خوانده است، مراد از کوثر یا دست کم مصداق کامل تر آن، حضرت صدیقه کبری علیها السلام است؛
2. و هر آن کس که حکمتش نصیب شده باشد، خیر کثیرش فراچنگ آمده است: «يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَنْ يَشَاءُ وَمَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرًا كَثِيرًا» (بقره، 269)؛ پس وجود کوثر نبوی صلی الله علیه و آله وسلم عین یا عِدل حکمت است؛ و البته این حقیقت ناب را جز صاحبان خرد ناب درنمی یابند؛ که: «وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ» (بقره، 269).
دوم: پیامبر اعظم صلى الله عليه و آله وسلم فرموده اند: «أُوتيتُ الكتابَ و مثلَه مَعهُ» (احمدبن حنبل، 4 / 131؛ ابوداوود سجستانی، 2 / 392)؛ و می دانیم که «عترت» علیه السلام عِدل کتاب و ثقل اصغر، از میراث رسول خداست؛ چنان که «حکمت» نیز آورده رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم و عِدل کتاب خدا بوده است (جمعه 2)؛ بنابراین پس میان کتاب از سویی، حکمت از سوی دیگر، و عترت علیه السلام از سوی سوم، نسبتی است. این نکته بسی در خور تأمل است که ما به رعایت مقتضای مقام، به همین اشارت بسنده و بیان مشروح و مستند آن را به مجالی مناسب احالت می کنیم.
سوم: او در زمره «مَن خُوطب» بود و در بسیاری از اوقات نزول جبرئیل امین و آنات فرود وحی تشریعی، در محضر پدر حاضر بود، و بی واسطه و بی شائبه، و پیش و بیش از دیگران، با وحی قرآنی تماس حاصل می کرد و پیوسته شاهد و ناظر حالات قدسی و روحانی رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم بود؛ چنان که بیت هفتم از اشعاری که آن حضرت علیها السلام، در پایان خطبه، خطاب به مرقد مطهر رسول اعظم صلی الله علیه و آله وسلم انشاد فرمود نیز، به این نکته تصریح دارد:
وَکانَ جِبرِیلُ بِالآیاتِ یُؤْنِسُنا *** فَقَدْ فُقِدْتَ وَکُلُّ الخَیرِ مُحتَجَبُ
«مدينة العلم» نبوی صلی الله علیه و آله وسلم نیز در این باره فرموده است: «کُنْتُ أَدْخُلُ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وسلم کُلَّ یَوْمٍ دَخْلَةً، وَکُلَّ لَیْلَةٍ دَخْلَةً، فَیُخَلِّینِی فِیهَا أَدُورُ مَعَهُ حَیْثُ دَارَ، وَقَدْ عَلِمَ أَصْحَابُ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وسلم أَنَّهُ لَمْ یَصْنَعْ ذَلِکَ بِأَحَدٍ مِنَ النَّاسِ غَیْرِی، وَرُبَّمَا کَانَ فِی بَیْتِی، یَأْتِینِی رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وسلم أَکْثَرُ ذَلِکَ فِی بَیْتِی، وَکُنْتُ إِذَا دَخَلْتُ عَلَیْهِ بَعْضَ مَنَازِلِهِ أَخْلاَنِی، وَأَقَامَ عَنِّی نِسَاءَهُ، فَلاَ یَبْقَی عِنْدَهُ غَیْرِی؛ وَإِذَا أَتَانِی لِلْخَلْوَهِ مَعِی فِی مَنْزِلِی لَمْ تَقُمْ عَنِّی فَاطِمَهُ علیها السلام ولاَ أَحَدٌ مِنْ بَنِیَّ...، فَمَا نَزَلَتْ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وسلم آیَةٌ مِنَ الْقُرْآنِ إِلاَّ أَقْرَأَنِیهَا وَأَمْلاَهَا عَلَیَّ فَکَتَبْتُهَا بِخَطِّی وَعَلَّمَنِی تَأْوِیلَهَا وَتَفْسِیرَهَا وَ ...» (کلینی، 1 / 64؛ صدوق، الخصال، 257؛ مجلسی، بحارالانوار، 2 / 230).
ص: 20
برای حکمت و معرفت فاطمی علیها السلام - جز آنچه گفته شد - مبانی و مناشی دیگری نیز می توان ارائه و تبیین نمود. ما نیز در صورت بندی تفصیلی مبانی حکمت و معارف فاطمی علیها السلام، هجده اصل را در قالب پنج محور ارائه کرده ایم؛ ولی به سبب محدودیت مجال، به ذکر موارد پیش گفته بسنده کرده، به بخش دوم مقال می پردازیم.
- سه -
پیش از پرداختن به اصل مبحث بخش دوم، یعنی تحلیل و طبقه بندی محتوای خطبه فدکیه، این نکته درخور ذکر است که جهات و جنبه های گوناگونی «درباره» و «در» خطبه شریف، قابل بررسی هستند؛ از جمله:
1. تاریخ، ماهیت و ویژگیهای جغرافیایی، اقلیمی و ارزش مادی مزرعه فدک (مقاله فدک)؛
2. ماهیت حقوقی واگذاری فدک به آن حضرت علیها السلام، و ادلّه ایشان مبنی بر ابطال ادعای ابوبکر؛
3. سرّ غصب فدک از سوی دستگاه خلافت و علت بی اعتنایی غاصبان نسبت به مدعای مبرهن و متقن حضرت علیها السلام؛
4. غایت قصوى و غرض اقصای القای خطبه، و راز اصرار حضرت علیها السلام بر پیگیری مسئله فدک؛
5. وثاقت سندی، وجاهت استنادی خطبه، و هویت معرفتی آن (مقاله خطبه های فاطمه علیها السلام)؛
6 منزلت خلقتی و اجتماعی، دینی و معرفتی خطيب خطبه علیها السلام (مقاله های اسماء و اوصاف فاطمه علیها السلام؛ سيدة نساء العالمين؛ محدثه بودن فاطمه علیها السلام؛ علم فاطمه علیها السلام؛ عصمت فاطمه علیها السلام)؛
7. شرایط تاریخی، سیاسی، اجتماعی و روانی صدور خطبه؛
8. مخاطب و مخاطبان اصلی خطبه (دسته بندی حضار از جهات گوناگون و نقش آنها در شکل گیری محتوای آن)؛
9. مبانی اختصاصی معرفتی و حکمی خطبه (به جز آنچه در تبیین مبانی عام حکمت و معرفت فاطمی علیها السلام بازگو شده است)؛
10. روش شناسی علمی حضرت علیها السلام در خطبه شریف؛
ص: 21
11. شیوه شناسی خطابی و ویژگیهای منطقی خطبه (شیوه ها و شگردهای دقیقِ بِه کار رفته در آن از نظر فن منطق؛
12. ویژگیهای ادبی و بلاغی خطبه؛
13. هندسه معرفتی خطبه: گرانیگاه، «پیام کانونی» و مفاهیم «پیرامونی» آن (طبقه بندی پیام شناختی و معناشناختی خطبه)؛
14. مضامین خطبه: معارف و مسائل مطرح شده در خطبه و «گستره» و ابعاد موضوعی آن (دسته بندی مضمونی خطبه)؛
15. ساختار صوری خطبه: سير و سامانه، حسن تأليف و منطق حاکم بر ترتیب بخشهای آن؛
16. مصادر و منابع خطبه (سرچشمه های معرفتی آن)؛
17. ارزش و نقش تاریخی خطبه؛
18. مقارنه و مقایسه خطبه با اسناد و متون مشابه و متناظر، همچون نهج البلاغه، صحیفه سجادیّه و ...؛
19. منهج صحيح فهم صائب خطبه؛
20. خطبه در بستر تاریخ.
اما در این دیباچه، تنها - هرچند ناقص و نارس - به محور ششم از محورهای یادشده اشاره شده و اکنون به محور چهاردهم، آن هم در حد «بخش بندی کلی محتوای خطبه»، و ارائه «فهرست واره مفاد اصلی» عبارات و جملات آن می پردازیم؛ ولی همین مقدار نیز به دلایل گوناگون - کاری بس دشوار می نماید؛ از جمله:
- به سبب مایه وری خطبه، ژرفای بسیار و اشتمال آن بر ظرایف و طرایف بی شمار؛
- به لحاظ فشردگی و گزیدگی بی مانند متن؛
- و بالاخره و از همه مهم تر، بضاعت اندک و استطاعت ناچیز صاحب این قلم، که هرگز نوشتن از کلام و كمال أمة الله الفاطمي علیها السلام را نشاید و نیارد.
ص: 22
ص: 23
موضوع بندی کلی محتوای خطبه
1. هستی شناسی و فلسفه آفرینش؛
2. معرفت شناسی؛
3. فلسفه دین، و الهیات بالمعنى الأخص؛
4. مقاصد الشریعه و علل الشرایع؛
5. پیامبر شناسی و فلسفه نبوت و خاتمیت؛
6. قرآن شناسی (ویژگیهای قرآن)؛
7. فلسفه امامت و منزلت اهل بیت علیهم السلام؛
8. جامعه شناسی سیاسی و اخلاقی؛
9. اوصاف عهد جاهلی، احوال عصر بعثت و حوادث پس از رحلت؛
10. فقه الإرث؛
11. درد گویی و دادخواهی، و اتمام حجت درباره حقوق حَقّه اهل بیت علیهم السلام؛
12. شِکوه و گلایه.
این خطبه عمیق و انیق، با سوک سرایی و «شِکوه به پیشگاه پدر»، و در ذیل آن «گلایه و شکوه با همسر» قهرمان و مهربانش امیرالمؤمنین علیه السلام پایان می گیرد. شگفت آنکه این همه، تنها در قالب یک خطبه نه چندان بلند و در شرایط روحی بی اندازه ناگوار باز گفته شده است.
اینک به طور فهرست وار، فروع مباحث مطرح شده در ذیل فصول دوازده گانه پیش گفته ارائه می شود:
1. هستی شناسی و فلسفه آفرینش
- بازگشت همه ستایشها و سپاسها به بارگاه باری، از آن رو که او مَبدأ همه هستومندها و مُبدع همه والاييها و زیباییهاست: «الْحَمدُ لِلَّهِ عَلی ما أَنْعمَ، وَلَهُ الشُّکْرُ عَلی مَا أَلْهَمَ، وَالثَّنَاءُ بِما قَدَّمَ مِن عُمُومِ نِعَمٍ ابْتَدَاها، وَسُبُوغِ آلاءٍ أَسْداها، وَتَمامِ مِنَن اَولاها»؛
- شمارش ناپذیری و پاداش ناشناسی و ادراک ناشوندگی نعمتها و عطایای الهی: «جَمَّ عَنِ الإِحْصاءِ عَدَدُها، وَنَأی عَنِ الْجَزاءِ أَمَدُها، وَتَفاوَتَ عَنِ الإِدْراکِ أَبَدُها»؛
ص: 24
مایه فراوانی و فزونی نعمتها و عطاها بودنِ «مبدأستایی» و «شکرگزاری»: «وَ نَدَبَهُمْ لِاسْتِزَادَتِهَا بِالشُّکْرِ لِاتِّصَالِهَا، وَ اسْتَحْمَدَ إِلَی الْخَلَائِقِ بِإِجْزَالِهَا، وَ ثَنَّی بِالنَّدْبِ إِلَی أَمْثَالِهَا»؛
- آفرینش بی پیشینه و پیرنگ هستومندان: «ابْتَدَعَ الْأَشْیَاءَ لَا مِنْ شَیْ ءٍ کَانَ قَبْلَهَا، وَ أَنْشَأَهَا بِلَا احْتِذَاءِ أَمْثِلَهٍ امْتَثَلَهَا، کَوَّنَهَا بِقُدْرَتِهِ، وَ ذَرَأَهَا بِمَشِیَّتِهِ، مِنْ غَیْرِ حَاجَهٍ مِنْهُ إِلَی تَکْوِینِهَا، وَ لَا فَائِدَهٍ لَهُ فِی تَصْوِیرِهَا»؛
- «اثبات حکمت»، «تنبه بر لزوم طاعت»، «اظهار قدرت»، و «تعبد خلایق» و مبرهن» کردن دین، چونان غایات آفرینش: «إِلَّا تَثْبِیتاً لِحِکْمَتِهِ وَ تَنْبِیهاً عَلَی طَاعَتِهِ، وَ إِظْهَاراً لِقُدْرَتِهِ، وَ تَعَبُّداً لِبَرِیَّتِهِ، وَإِعْزَازاً لِدَعْوَتِهِ».
2. معرفت شناسی
- اذعان به مناشی فطری و عقلی ادراک: «وَضُمِّنَ القُلُوبُ مَوصُولَها، وَأَنارَ فِی التَّفکُّرِ مَعقُولها»؛
- فطرتمندی آدمی و الهام بنیاد بودن حسن و قبح: « وَلَهُ الشُّکْرُ عَلی ما ألهَمَ»؛
- حصيله و نتیجه توحید بودنِ «اخلاص»: «وَ أَشْهَدُ أنْ لَا اِلَهَ اِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ، کَلِمَةٌ جَعَلَ الْإِخْلَاصَ تَاوِیلَهَا»؛
- حس ناشناسی و وصف ناپذیری حقیقتِ باري: «الْمُمْتَنِعُ مِنَ الْأَبْصَارِ رُویَتُهُ، وَ مِنَ الْأَلْسُنِ صِفَتُهُ، وَ مِنَ الْأَوْهَامِ کَیْفِیَّتُهُ».
3. فلسفه دین، و الهیات بالمعنى الأخص
۔ اخلاص به ربوبیّت، فلسفه حرمتِ شرک: «وَحَرَّمَ اللهُ الشِّرْکَ إخْلاصاً لَهُ بِالرِّبُوبِیَّهِ»؛
- فلسفه معاد: ثواب و عقاب، چونان غایت برای طاعت و معصیت: «ثُمَّ جَعَلَ الثَّوَابَ عَلَی طَاعَتِهِ، وَ وَضَعَ الْعِقَابَ عَلَی مَعْصِیَتِهِ، ذِیَادَةً لِعِبَادِهِ عَنْ نِقْمَتِهِ وَ حِیَاشَةً لَهُم اِلَی جَنَّتِهِ»؛
- معرفت، مبنای دیانت: «فَاتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ، وَ لا تَمُوتُنَّ اِلاَّ وَ اَنْتُمْ مُسْلِمُونَ، وَ اَطیعُوا اللَّهَ فیما اَمَرَکُمْ بِهِ وَ نَهاکُمْ عَنْهُ، فَاِنَّهُ اِنَّما یَخْشَی اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ».
4. مقاصد الشريعة و علل الشرایع
- فلسفۂ ایمان: «فَجَعَلَ اللَّهُ الْایمَانَ تَطْهِیراً لَکُمْ مِنَ الشِّرْکِ»؛
- فلسفه نماز: «وَ الصَّلَاةَ تَنْزِیهَاً لَکُمْ عَنِ الْکِبْرِ»؛
- فلسفه زکات: «وَ الزَّکَاةَ تَزْکِیَةً لِلنَّفْسِ، وَ نَمَاءً فِی الرِّزْقِ»؛
ص: 25
- فلسفه روزه: «وَالصِّیَامَ تَثْبِیتاً لِلْإِخْلَاصِ»؛
- فلسفه حج: «وَ الْحَجَّ تَشْیِیداً لِلدِّینِ»؛
- فلسفه عدالت: «وَ الْعَدْلَ تَنْسِیقاً لِلْقُلُوبِ»؛
- فلسفه امامت: «وَ طَاعَتَنَا نِظَاماً لِلْمِلَّةِ، وَ امَامَتَنَا أَمَاناً مِنَ لِلْفُرقَةِ»؛
- فلسفه جهاد: «وَ الْجِهَادَ عِزَّاً لِلْإِسْلَامِ»؛
- فلسفه صبر: «وَ الصَّبْرَ مَعُونَةً عَلَی اسْتِیجَابِ الْأَجْرِ»؛
- فلسفه امر به معروف: «وَ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ مَصْلَحَةً لِلْعَامَّةِ»؛
- فلسفه نیکی به پدر و مادر: «وَ بِرَّ الْوَالِدَیْنِ وِقَایةً مِنَ السُّخْطِ»؛
- فلسفه صله رحم: «وَ صِلَةَ الْاَرْحَامِ مَنْساءً فِي العُمرِ وَ مَناةً لِلْعَدَدِ»؛
- فلسفه قصاص: «وَ الْقِصَاصَ حَقْنَاً لِلدِّمَاءِ»؛
- فلسفه نذر: «وَ الْوَفَاءَ بِالنَّذْرِ تَعْرِیضاً لِلْمَغْفِرَةِ»؛
- فلسفه انصاف در معاملات: «وَ تَوْفِیةَ الْمَکَایِیلِ وَ الْمَوَازِینِ تَغْیِیراً لِلْبَخْسِ»؛
- فلسفه حرام بودن خمر: «وَ النَّهْیَ عَنْ شُرْبِ الْخَمْرِ تَنْزِیهاً عَنِ الرِّجْسِ»؛
- فلسفه حرمت قذف: «وَ اجْتِنَابَ الْقَذْفِ حِجَاباً عَنِ اللَّعْنَةِ»؛
- فلسفه حرمت سرقت: «وَ تَرْکَ السَّرِقَةِ إِیْجاباً لِلْعِفَّةِ».
5. پیامبر شناسی و فلسفه نبوت و خاتمیت
- برخورداری نبی اعظم صلى الله عليه و آله وسلم از مقام عبودیت و منصب رسالت: «أَنَّ اَبی مُحَمَّدا عَبدُهُ ورَسولُهُ»؛
- برازندگی»، «نامبرداری» و «برگزیدگیِ» پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم پیش از رسالت و بعثت و خلقت، ناشی از علم حق تعالی به فرجام و سرانجامها: «اخْتارَهُ قَبْلَ أَنْ أَرْسَلَهُ...، عِلْماً مِنَ اللهِ تَعالى بِمآيِلِ الأُمُور، وَإحاطَةً بِحَوادِثِ الدُّهُورِ، وَمَعْرِفَةً مِنه بِمَواقِعِ الاُمُورِ»؛
- «اتمام امر» الهی، «عزم بر روا و روان شدگی فرمان» و «اجرای مقدرات»، چونان فلسفہ خاتميت: «ابْتَعَثَهُ اللهُ إتْماماً لأمْرِهِ، وَعَزيمَةً على إمْضاءِ حُكْمِهِ، وَإنْفاذاً لِمَقادِير رَحْمَتِهِ»؛
- ضرورتهای اجتماعی و معرفتی بعثت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم: «فَرَأى الأُمَمَ فِرَقاً في أدْيانِها. عُكَّفاً عَلى نيرانِها، عابِدَةً لأَوثانِها، مُنْكِرَةً للّه مَعَ عِرْفانِها»؛
- مشی انقلابی و حکیمانه رسول الله صلى الله عليه و آله وسلم در به جای آوردن وظایف مربوط به رسالت:
ص: 26
«فَبَلَّغَ الرِّسَالَةَ صَادِعاً بِالنِّذارَةِ، مَائِلاً عَنْ مَدْرَجَهِ المُشرِکِینَ، ضَارِباً ثَبَجَهُمْ، اخِذاً بِأَکْظامِهِمْ، دَاعِیاً إِلی سَبیلِ رَبِّهِ بِالحِکمَةِ وَالمَوعِظَةِ الحَسَنَةِ ، یجُفُّ الأَصْنامَ وَیَنْکُثُ الْهامَ»؛
- پیامدهای معرفتی و اجتماعی بعثت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم: «حَتَّی انْهَزَمَ الْجَمْعُ وَوَلَّوا الدُّبُرَ، حَتَّی تَفَرَّی اللَّیْلُ عَنْ صُبْحِهِ، وَأَسْفَرَ الْحَقُّ عَنْ مَحْضِهِ،...، وفُهْتُم بِکَلِمَةِ الإِخْلاصِ»؛
- کارنامه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و مواهب رسالت آن حضرت: «فَأَنَارَ اللَّهُ بِمُحَمَّدٍ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ ظُلَمَهَا،...، وَهَدَاهُمْ إِلَی الدِّینِ الْقَوِیمِ، وَ دَعَاهُمْ إِلَی الطَّرِیقِ الْمُسْتَقِیمِ»؛
- وصف عهد بعثت: «فَأَنْقَذَکُمُ اللَّهُ تَبارَکَ وَتَعالی بِمُحَمَّدٍ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ الِهِ بَعْدَ اللَّتیَّا وَالَّتی، وَبَعْدَ أَنْ مُنِیَ بِبُهَمِ الرِّجالِ، وَ ذُؤْبانِ العَرَبِ، وَمَرَدَهِ أَهْلِ الْکِتَابِ»؛
- دفاع از حریم رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم: «سُبْحَانَ اَللَّهِ، مَا کَانَ اَبی رَسُولُ اَللَّهِ عَنْ کِتَابِ اَللَّهِ صَادِفاً، وَ لاَ لِأَحْکَامِهِ مُخَالِفاً، بَلْ کَانَ یَتْبَعُ أَثَرَهُ، وَ یَقْفُو سُوَرَهُ»؛
- چگونگی و ماهیت رحلت رسول اعظم صلی الله علیه و آله وسلم: «ثُمَّ قَبَضَهُ اللَّهُ إِلَیْهِ قَبْضَ رَأْفَةٍ وَ اخْتِیَارٍ، وَ رَغْبَةً وَ إِیْثَارٍ...».
6. قرآن شناسی (بیان ویژگیهای قرآن)
- ویژگیهای قرآن: «کِتابُ اللَّهِ الناطِقُ وَالقُرآنُ الصَّادِقُ، وَالنُّورُ السَّاطعُ ، وَالضِّیاءُ اللاَّمِعُ...»؛
- دیگر ویژگیهای قرآن: «أُمُورُهُ ظَاهِرَةٌ، وَأَحْکامُهُ زَاهِرَةٌ، وَأَعْلامُهُ بَاهِرَةٌ، وَزَوَاجِرُهُ لاَئِحَةٌ، وَأَوامِرُهُ وَاضِحَةٌ»؛
- برکات پیروی از قرآن: «قائِداً اِلَی الرِّضْوانِ اِتِّباعُهُ، مُؤَدٍّ اِلَی النَّجاةِ اسْتِماعُهُ. بِهِ تُنالُ حُجَجُ اللَّهِ الْمُنَوَّرَةُ، وَ عَزائِمُهُ الْمُفَسَّرَةُ...»؛
- پیامدهای پشت کردن به قرآن: «وَقَدْ خَلَّفْتُمُوهُ وَراءَ ظُهُورِکُمْ، أَرَغْبَهً عَنْهُ تُریدُونَ؟ أَمْ بِغَیْرِهِ تَحْکُمُونَ؟ بِئسَ لِلظّالِمینَ بَدَلاً، وَمَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الإْسْلامِ دیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ، وَهُوَ فِی الْآخِرَهِ مِنَ الخاسِرینَ».
7. فلسفه امامت و منزلت اهل بیت علیهم السلام
- فلسفه امامت: «وَطاعَتَنا نِظاماً لِلْمِلَّةِ، وَإمامَتَنا أماناً مِنَ لِلْفُرْقَةِ»؟
- میثاق پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم با امت: «وَعَهْدٌ قَدَّمَهُ إلَیْکُمْ، وَبَقِیَّهٌ اسْتَخْلَفَها عَلَیْکُمْ (اشاره به حدیث ثقلین است)»؛
- منزلت و نسبت فاطمی علیها السلام: «أَیُّهَا النَّاسُ! اعْلَموا أَنّی فَاطِمَةُ وَأَبِی مُحَمَّدٌ، أَقُولُ عَوْداً وَبَدْءاً، وَلاَ أَقُولُ مَا أَقُولُ غَلَطاً، وَلاَ أَفْعَلُ مَا أَفْعَلُ شَطَطاً...»؛
ص: 27
- وصف اهل بیت علیهم السلام: «فی نَفَرٍ مِنَ الْبیضِ الْخِماصِ»؛
- على علیه السلام تکیه گاه نبی صلی الله علیه و آله وسلم: «کُلَّما اَوْقَدُوا ناراً لِلْحَرْبِ اَطْفَأَهَا اللَّهُ، اَوْ نَجَمَ قَرْنٌ الشَّیْطانِ، وَ فَغَرَتْ فاغِرَهٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ، قَذَفَ اَخاهُ فی لَهَواتِها»؛
. ویژگیهای حضرت علی علیه السلام و خدمات بی بدیل او: «فَلا یَنْکَفِیءُ حَتّی یَطَاَ جِناحَها بِاَخْمَصِهِ، وَ یُخْمِدَ لَهَبَها بِسَیْفِهِ، مَکْدُوداً فی ذاتِ اللَّهِ...».
8. جامعه شناسی سیاسی و اخلاقی
- نقد رفتار حاکمان نوکیسه: «ثُمَّ لَمْ تَلْبَثُوا إِلاَّ رَیْثَ أَنْ تَسْکُنَ نَفْرَتُها...، وَوَخْزِ السِّنانِ فِی الْحَشا»؛
- نقد اخلاقی رفتار رفاهجویان فرصت طلب: «وَأَنْتُمْ فِی رَفاهِیَةٍ مِنَ العَیْشِ، وَادِعُونَ فَاکِهُونَ آمِنُونَ، تَتَرَبَّصُونَ بِنَا الدَّوائِرَ، وَتَتَوَکَّفُونَ الأخْبَارَ، وَتَنْکُصُونَ عِندَ النِّزالِ، وَتَفرُّونَ عِنْدَ القِتَالِ»؛
- انتقاد از اصحاب و چرخش نخبگان: «یَا مَعْشَرَ النَّقِیبَةِ وَأعْضادَ المِلَّةِ وَحَضَنَةَ الإسْلاَمِ! مَا هَذِهِ الغَمِیزَةُ فِی حَقّی وَالسِنَةُ عَنْ ظُلاَمَتِی؟ ... أتَقُولُونَ مَاتَ مُحَمَّدٌ؟»؛
- پدیده ارتجاع گرایی پس از انقلابی گری: «فَاَنَّی حِزْتُمْ بَعْدَ الْبَیانِ، وَاَسْرَرْتُمْ بَعْدَ الْاِعْلانِ... اَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللَّهُ اَحَقُّ اَنْ تَخْشَوْهُ اِنْ کُنْتُمْ مُؤمِنینَ»؛
- علل ظهور پدیده چرخش نخبگانی و ارتجاع پس از انقلاب: «ألا وَ قَدْ أَری أَنْ قَدْ أَخْلَدْتُمْ إِلَی الْخَفْضِ... فإن تَکْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً فَإِنَّ اللّهَ لَغَنِیٌّ حَمِیدٌ»؛
- نقد انصار: «إِیهًا بَنِی قَیْلَهَ! [أی الأنصار] أَهُضِمَ تُرَاثُ أَبِیهْ وَ أَنْتُمْ بِمَرْأًی مِنِّی وَ مَسْمَعٍ وَ مُنْتَدًی وَ مَجْمَعٍ... وَ تَأتيكُمُ الصَّرخَةُ فَلا تُغيثُونَ»؛
- نکوهش دیگرباره مردم: «مَعاشِرَ الْمُسْلِمینَ الْمُسْرِعَهِ اِلی قیلِ الْباطِلِ... فَاَخَذَ بِسَمْعِکُمْ وَ اَبْصارِکُمْ»؛
البته از بسیاری از بندهای خطبه، می توان به «جامعه شناسی سیاسی»، «روانشناسی اجتماعی» یا «جامعه شناسی اخلاقی» آن روزگار پی برد؛ ولی این نوشتار در صدد طبقه بندی و تحلیل تفصیلی نیست.
9. ویژگیهای عهد جاهلی، عصر بعثت و حوادث پس از رحلت
- اوضاع اجتماعی، اخلاقی و اقتصادی عصر جاهلی: «وَکُنتُمْ عَلَی شَفَا حُفْرَهٍ مِّنَ النَّارِ... ، تَخافُونَ اَن يتَخَطَّفَكُمُ النَّاسُ مِن حَولِكُم»؛
ص: 28
- ویژگیها و نقش تاریخی مسلمانان صدر اسلام: «أَنْتُمْ عِبَادَ اللَّهِ نُصْبُ أَمْرِهِ وَ نَهْیِهِ، وَ حَمَلَهُ دِینِهِ وَ وَحْیِهِ، وَ أُمَنَاءُ اللَّهِ عَلَی أَنْفُسِکُمْ، وَ بُلَغَاؤُهُ إِلَی الْأُمَمِ، زَعِیمُ حَقّ لَهُ فِیکُمْ»؛
- پیشینه درخشان انصار و خدمات آنان: «وأنْتُمْ مَوْصُوفُونَ بالْکِفاحِ، مَعْرُوفُونَ بِالخَیْرِ وَالصَّلاَحِ،...، وَ اسْتَوْقَ نِظامُ الدّینِ»؛
- اوضاع جامعه پس از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم: «فَلَمَّا اخْتَارَ اللَّهُ لِنَبِیِّهِ دَارَ أَنبِیائِهِ وَمَأْوَی أَصْفِیائِهِ، ظَهَرَ فِیکُمْ حَسکَهُ النِّفاقِ، وَسَمَلَ جِلْبابُ الدِّین،...، وَ وَرَدتُم غَيرَ مَشرَبكُم»؛
- نکوهش فتنه سقیفه و فریفتگی امت: «هذا، والعَهْدُ قریبٌ، والْکَلْمُ رَحِیبٌ،... وَ كَيفَ بِكُمْ، وَ أَنَّی تُؤْفَكُونَ، وكِتابُ اللهِ بَينَ اَظْهُرِكُمْ»؛
- پیامدهای شوم و شگفت مصیبت عظمای رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم: «فَخَطْبٌ جَلِیلٌ اسْتَوْسَعَ وَهْنُهُ، ... وَأُضِیعَ الحَرِیمُ، وَأُزِیلَتِ الْحُرْمَهُ عِنْدَ مَمَاتِهِ»؛
- افشاگری علیه سران سقیفه: «اَفَتَجمَعُونَ اِلَى الغَدرِ اِعتِلالاً عَلَيهِ بِالزُّورِ، وَهذا بَعدَ وَفاتِهِ شَبيهٌ بِما یُغِي لَهُ مِنَ الغَوائِلِ فِي حَياتِهِ»؛
- پیش بینی فرجام دنیوی و اخروی خلافت غصبی: «فَدُونَکُمُوها فَاحتَقِبُوها دَبِرَةَ الظَّهرِ، ... ، فَاعمَلُوا اِنَّا عامِلُونَ، وَ انتَظِرُوا اِنَّا مُنتَظِرُونَ»؛
- انذار و هشدار به سبب انحراف از مسیر امامت: «وَ لَبِئسَ ما تَأوَّلتُم، وَساءَ ما به اَشَرتُم، ... وَ خَسِرَ هُنالِكَ المُطِلُونَ».
از ظرائف وطرائف مندرج در فقرات خطبه شریف، می توان بسیاری از زوایای تاریخ عهد جاهلی یا عصر بعثت را اصطياد نمود؛ البته این مهم به تحلیل تفصیلی مفاد و مدلولهای این سند سدید و با چنین غرض و رویکردی موکول است.
10. فقه الإرث
«وَأَنْتُمْ الْآنَ تَزْعُمُونَ أَنْ لاٰ إِرْثَ لَنٰا أَفَحُکْمَ الْجٰاهِلِیَّهِ تَبْغُونَ، وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّٰهِ حُکْماً لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ، أَفَلاٰ تَعْلَمُونَ؟...»
«وَلَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ یَأتِیهِ عَذابٌ یُخْزِیهِ وَیَحِلُّ عَلَیْهِ عَذابٌ مُقِیم»؛
- پاسخ قرآنی به القائات ابوبكر: «هذا كِتابُ اللهِ حَكَماً عَدْلاً وَناطِقاً فَصْلاً، يَقُولُ: يَرِثُني وَيَرِثُ مَنْ آلِ يَعْقوبَ، وَیقُولُ: وَوَرِثَ سُلَیْمانُ داوُدَ؛... فَصَبْرٌ جَمِيلٌ وَاللَّهُ الْمُسْتَعَانُ عَلَى مَا تَصِفُونَ»؛
ص: 29
11. دردگویی و دادخواهی، و اتمام حجت درباره حقوق حقه اهل بیت علیهم السلام
- اتمام حجت و دردگویی: «أَلَا، وَقَدْ قُلْتُ مَا قُلْتُ هذا عَلی مَعْرِفَهٍ مِنِّی بِالْخَذْلَهِ الَّتِی خَامَرَتْکُم، ...، وَ تَقَدمَةُ الحجَّةِ»؛
- هشدار و دریغ خوانی: «فَتِلْکَ وَاللَّهِ النَّازِلَهُ الکُبری وَالْمُصِیبَهُ الْعُظْمی،... فَلَنْ یَضُرَّ اللّه َ شَیْئاً وَسَیَجْزِی اللّه ُ الشَّاکِرِینَ»؛
12. سوک سرایی و شکوه شاعرانه با پدر
«قَدْ کانَ بَعْدَکَ اَنْباءٌ وَهَنْبَثَهٌ *** لَوْ کُنْتَ شاهِدَها لَمْ تَکْثِرِ الْخُطَبُ
اِنَّا فَقَدْناکَ فَقْدَ الْاَرْضِ وابِلَها *** وَ اخْتَلَّ قَوْمُکَ فَاشْهَدْهُمْ وَ لا تَغِبُ
وَ کُلُّ اَهْلٍ لَهُ قُرْبی وَ مَنْزِلَهٌ *** عِنْدَ الْاِلهِ عَلَی الْاَدْنَیْنِ مُقْتَرِبُ
اَبْدَتْ رِجالٌ لَنا نَجْوی صُدُورِهِمُ *** لمَّا مَضَیْتَ وَ حالَتْ دُونَکَ التُّرَبُ
تَجَهَّمَتْنا رِجالٌ وَ اسْتُخِفَّ بِنا *** لَمَّا فُقِدْتَ وَ کُلُّ الْاِرْثِ مُغْتَصَبُ
وَ کُنْتَ بَدْراً وَ نُوراً یُسْتَضاءُ بِهِ *** عَلَیْکَ تُنْزِلُ مِنْ ذِی الْعِزَّهِ الْکُتُبُ
وَ کانَ جِبْریلُ بِالْایاتِ یُؤْنِسُنا *** فَقَدْ فُقِدْتَ وَ کُلُّ الْخَیْرِ مُحْتَجَبُ
فَلَیْتَ قَبْلَکَ کانَ الْمَوْتُ صادِفُنا *** لَمَّا مَضَیْتَ وَ حالَتْ دُونَکَ الْکُتُبُ
إنّا رُزئنا بما لم يرزَ ذو شَجَن *** مِنَ البرية، لا عُجمٌ ولا عربٌ»
(ر.ک: طبرسی، الاحتجاج، 1 / 131 - 145؛ مجلسی، بحارالانوار، 29 / 220 - 233)
- پنج -
نکات ضروری در خور بیان درباره دانشنامه و فرایند نگارش آن در مقدمه مشترک معاونان محترم - که بنده نیز ملاحظه کرده و في الجمله آن را پرداخته ام - مذکور افتاده و به شرح افزون تر آن نیازی نیست؛ اینجا کوتاه و گذرا، تنها به مبدأ ماجرای تأليف آن اشاره ای نموده و دیباچه را به فرجام می برم.
چنان که در جایی به تفصیل گفته ام: کار تألیف دانشنامه امام علی علیه السلام بنا به پیشنهاد شیخ الحكماء المعاصرين، آیت الحق، علامه جوادی آملی - دامت برکاته - صورت بسته است. از این رو زمانی که امر تألیف آن دانشنامه به سامان آمد، نسخه ای از آن را تقدیم محضرشان کردم. ایشان پس از ملاحظه آن فرمودند: «اگر پیشنهاد دیگری بکنم، اجابت
ص: 30
می کنید؟ آیا آمادگی دارید که درباره حضرت صدیقه طاهره علیها السلام نیز اثری نظیر این دانشنامه را فراهم آورید؟»؛ آنگاه افزودند که این اثر می تواند بر دو بخش اصلی مشتمل باشد: 1. شرح منزلت الهی، شخصیت انسانی، و معارف و تعالیم آن حضرت علیها السلام؛ 2. مباحث اساسی مربوط به مسائل زن و خانواده.
عرض شد: اوامر شما مطاع است و زهی توفیق که آن بانوی بزرگوار، چنین عنایتی به کمترین غلام خود بفرمایند؛ سپس افزودم: هرچند ظرفیت علمی و مدیریتی تأليف دانشنامه ای با این چارچوب فراهم است، اما این کار، مشکلات خاصی دارد؛ سپس پاره ای از مشکلاتِ پیش روی چنین اقدامی را بازگو کردم. ایشان نیز به برخی راهکارهای ممکن اشاره و تأکید فرمودند که موضوع را با رهبری معزز در میان می گذارند. پس از چندی، در پی ملاقات و مذاکره حضرت ایشان با رهبر فرهیخته انقلاب اسلامی - دام ظلّه الوارف - بنده در تاریخ 1381/4/4 به محضر معظم له مشرف شدم و ضمن ارائه گزارش فرایند و برایند تألیف دانشنامه امام علی علیه السلام نسخه ای از آن را به حضورشان پیشکش داشتم. ایشان پس از ملاحظه و ابراز لطف و تفقد، فرمودند: «آقای جوادی آمده بودند اینجا و ضمن شرح امتیازات دانشنامه امام علی علیه السلام، پیشنهاد می کردند که من كتباً از شما بخواهم تا اثری مشابه آن را درباره حضرت زهرا علیها السلام فراهم بیاورید». ایشان تأکید فرمودند: «پیشنهاد خوبی است و شایسته است چنین کاری صورت گیرد». این بنده نیز مشکلاتی را که در محضر علامه جوادی گفته بودم، در محضر معظم له باز گفتم؛ ایشان نیز وعده کردند که از این اقدام حمایت فرمایند. پس از آن در تاریخ 1381/6/3 طی مکتوبی، برخی دشواری ها و چالش های نظری اجتماعیِ را که فراروی کار علمی و تاریخی درباره حضرت صدیقه - روحي فداها - و مباحث نظری مربوط به زن و خانواده در این زمانه هست، به ضمیمه طرح نخستین تألیف دانشنامه فاطمی علیها السلام تقدیم
ص: 31
محضرشان نمودم.(1) بدین سان، بنیان این اقدام سترگ و خطير، نهاده و تألیف این مجموع
ص: 32
ص: 33
الوسی، سیدمحمود (م. 1270 ق.)، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم، تحقیق علی عطية، بیروت، دارالکتب العلمية، 1415 ق؛ آمدی، عبدالواحد بن محمد (م. 510 ق.)، تصنیف غررالحکم و دررالکلم، تحقيق مصطفی درایتی، قم، مكتب الاعلام الاسلامی، 1366 ش؛ ابوداوود سجستانی، سليمان بن اشعث (م. 275 ق.)، سنن ابی داوود، تحقیق سعید محمد لحام، بیروت، دارالفکر، 1410 ق، احمد بن حنبل، شیبانی (م. 241 ق.)، مسند احمد بن حنبل، بیروت، دار صادر؛ بحرانی، سیدهاشم حسینی (م. 1107 ق.)، حلية الابرار، تحقیق غلامرضا مولانا، قم، مؤسسة المعارف الاسلامية، 1414 ق؛ ترمذی، محمد بن عیسی (م. 279 ق.)، سنن الترمذی، تحقیق عبدالوهاب عبداللطيف، عبدالرحمن محمد عثمان، بیروت، دارالفکر، 1403 ق؛ حاکم نیشابوری، محمدبن عبدالله (م. 405 ق.)، المستدرک على الصحيحين، تحقیق یوسف مرعشلی، بیروت، دار المعرفه؛ حلی، حسن بن سليمان (م. قرن 9)، مختصر بصائر الدرجات، النجف الاشرف، المطبعة الحيدرية، 1370 ق؛ دارمی، عبدالله بن رحمن (م. 255 ق.)، سنن الدارمی، دمشق، مطبعة الاعتدال، 1349 ق؛ ذهبی، محمد بن احمد (م. 748 ق.)، تذکرة الحفاظ، بیروت، دار احیاء التراث العربی؛ رشاد، علی اکبر، نظريه ابتناء، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1389 ش؛ سیوطی، دامی جلال الدین (م. 911 ق.)، الثغور الباسمة فی مناقب فاطمه علیها السلام، تحقیق مجدی فتحي السيد، طنطا، دار الصحابة للتراث، 1411 ق؛ شاذان قمی، شاذان بن جبرئیل (م. 660 ق.)، الفضائل، النجف الاشرف، المطبعة الحيدرية، 1381 ق؛ صدوق، محمدبن علی (م. 381 ق.)، الامالی، قم، مؤسسة البعثة، 1417 ق؛ همو، الخصال، تحقیق علی اکبر غفاری، قم، نشر اسلامی، 1403 ق؛ همو، علل الشرایع، تحقیق سیدمحمدصادق بحر العلوم، النجف الاشرف، المكتبة الحيدرية، 1385 ق؛ همو، عیون اخبار الرضا علیه السلام، تحقیق حسین اعلمی، بیروت، مؤسسة الاعلمی، 1404 ق؛ طباطبائی، سیدمحمدحسین (م. 1402 ق.)، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، نشر اسلامی، 1417 ق؛ طبرسی، احمدبن علی (م. 560 ق.)، الاحتجاج، تحقیق سیدمحمدباقر موسوی خرسان، النجف الاشرف، دارالنعمان، 1386 ق؛ طبرسی، فضل بن حسن (م. 548 ق.)، مجمع البيان في تفسير القرآن، تهران، انتشارات ناصر خسرو، 1372 ش؛ طبری امامی، محمد بن جریر (م. قرن 5)، دلائل الامامه، قم، مؤسسة البعثة، 1413 ق؛ فرات کوفی، فرات بن ابراهیم (م. 307 ق.)، تفسير فرات الکوفی، تحقیق محمدکاظم محمودی، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1410 ق؛ کلینی، محمد بن يعقوب (م. 329 ق.)، الکافی، تحقیق علی اکبر غفاری، تهران، دارالکتب الاسلامية، 1363 ش؛ مجلسی، محمدباقر (م. 1111 ق.)، بحار الانوار، تحقیق محمدباقر بهبودی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1403 ق؛ همو، جلاء العيون، قم، انتشارات سرور، 1382ش؛ نجاشی، احمد بن على (م. 450 ق.)، رجال النجاشی، تحقیق سیدموسی شبیری زنجانی، قم، نشر اسلامی، 1416 ق.
ص: 34
دانشنامه و دائرة المعارف گسترده نگاشته ای است که در قلمرو یک دانش یا رشته علمی مشخص یا مکتبی خاص یا موضوعی کلان، با همکاری جمعی از صاحب نظران مربوط و با رعایت اصول علمی و فنی دانشنامه نگاری و بر اساس ساختار الفبایی یا موضوعی صورت بندی شده باشد. دانشنامه یک تأليف مرجع است که اطلاعات منقح و لازمی را راجع به هر کدام از مدخل های مرتبط با موضوع خود در دسترس مخاطبان قرار می دهد.
در مقاله های دانشنامه های تألیف شده در پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، افزون بر التزام به آنچه که در تعریف فوق بدانها اشاره شد، به نقد و نوآوری بنیادی و کاربردی به انگیزه گره گشایی نظری و عملی در قلمرو موضوعی مورد نظر، و نیز جهت گیری فکری اسلامی اهتمام جدّی ورزیده می شود.
پژوهشگاه با تأليف دانشنامه امام علی علیه السلام در سال 1379 شمسی وارد عرصه دانشنامه نگاری شد. پس از این تجربه موفق، با توجه به ضرورت تولید آثار علمیِ دینیِ مرجع، دفتر دانشنامه ها تأسیس شد و طرح کلان دانشنامه نگاری دینی تهیه و در دستور کار پژوهشگاه قرار گرفت، که سه دانشنامه فاطمی، قرآن شناسی و نبوی از جمله آنهاست.
دانشنامه فاطمی در سال 1381 شمسی به پیشنهاد حکیم متفکر، حضرت آیت الله عبدالله جوادی آملی - دام ظلّه - با نظارت علمی سرپرست دانشنامه، حضرت
ص: 35
حجت الاسلام والمسلمین علی اکبر رشاد، و معاضدت دو معاون (علمی و اجرایی)، تحت نظارت شورای علمی دانشنامه، کار خود را آغاز کرد و پس از طی مراحل طراحی کلی، سازماندهی نیروهای انسانی، مدخل گزینی و ساختاربندی علمی، با بهره گیری از تجربه دانشنامه امام علی علیه السلام، نگارش آن در قالب مقاله های تفصیلی آغاز شد و تا سال 1387 شمسی مقاله های فراوانی، مطابق با ساختار دانشنامه امام علی علیه السلام، تألیف شد.
با توجه به گستردگی طرحهای دانشنامه نگاری در پژوهشگاه و ضرورت تخصصی شدن این سلسله فعالیت علمی و رسیدن فرآورده ها به سطح فنی مقبول، در سال 1387 شمسی، پژوهشکده دانشنامه نگاری تأسیس شد. پس از آن، ضمن تأکید بر التزام دوچندان به تأليف مقاله ها به شیوه متداول دانشنامه نگاری و با رعایت اقتضائات خاص پژوهشگاه، در دانشنامه های در دست تألیف، دانشنامه فاطمی نیز بازبینی شد و تکمیل علمی و تطبيق مقاله های آن با شیوه نامه جدید، از آذرماه 1388 در دستور کار پژوهشکده قرار گرفت.
دانشنامه فاطمی: یکی از مؤثرترین شیوه های تربیت، ارائه الگوهای شایسته و تأكيد بر پیروی از ایشان است. به فرموده قرآن، پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله وسلم اسوه حَسنه همه خداباوران است: «لَقَد كانَ لَكم في رَسُولِ اللهِ أُسوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَن كانَ يرجُوا اللهَ وَ اليومَ الآخِرَ وَ ذَکرَ اللهَ كثيراً» (مسلّماً برای شما، رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم سرمشق نیکویی است، برای آنان که به خدا و روز واپسین امید دارند و خدا را بسیار یاد می کنند) (احزاب، 21)، و فاطمه علیها السلام تربیت یافته دامن وحی و رسالت و استمرار این اسوۂ حسنه است؛ بلکه به فرموده رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم، فاطمه روح و جان و بخشی از وجود ایشان است (صدوق، الامالی، 175؛ شاذان قمی، 9) و سيره او جلوه ای از سیره رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم در زندگی فردی و اجتماعی، خاصه در عرصه شئون خانواده است.
اسوه بودن فاطمه علیها السلام چنان است که حضرت مهدی موعود عجل الله تعالی فرجه الشریف - که با ظهورش الگوی کامل كمال و تعالی در همه امور و شئون حيات آدمی را به منصه ظهور خواهد نشاند - می فرماید: «وَ فِي ابنَةِ رَسُولِ اللهِ صلی الله علیه و آله وسلم لِي أُسوَةٌ حَسَنَةٌ» (همانا دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم برای من الگویی شایسته است) (طبرسی، الاحتجاج، 2 / 279).
درباره زندگی، فضایل و مصائب حضرت زهرا علیها السلام کتابهای فراوانی نوشته شده، اما تاکنون اثر جامعی که همه ابعاد شخصیتی آن حضرت علیها السلام را در بر گیرد، تأليف نشده است.
ص: 36
با توجه به لزوم اسوه پذیری از آن حضرت علیها السلام و نبود کتاب مرجعی که در بحران فکری و فرهنگی عصر حاضر، به ویژه در حوزه مطالعات زنان، به تبیین مبانی حقوق و حرمت زن در اسلام با ارائه الگوی عینی زن مسلمان بپردازد، تألیف دانشنامه فاطمی در دستور کار پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی قرار گرفت.
دانشنامه فاطمی دارای ساختار موضوعی و دربردارنده 117 مدخل اصلی، در شش مجلد، و در دو محور اساسی است. پیکرۀ اصلی دانشنامه، شامل 68 مقاله درباره زندگانی، شخصیت و منزلت، سیره و تعالیم حضرت فاطمه زهرا علیها السلام است. بخش ملحق و مکمل دانشنامه، بر 49 مقاله، در تحلیل موضوعات اساسی راجع به زن و خانواده، با استناد به منابع دینی و با توجه به آرای جدید و نظرها و نیازهای دوره معاصر مشتمل است.
در تألیف این دانشنامه، هدفهای ذیل در نظر بوده است:
1. تبیین جامع و علمی تاریخ زندگانی، شخصیت و منزلت الهی حضرت فاطمه علیها السلام، به منظور رفع ابهامات و پاسخ گویی به شبهات کلامی و تاریخی و نیز روشنگری و تحلیل درباره تحریفات و انحرافات؛
2. تبیین و تحلیل بینش، منش و کنش (تعاليم، اخلاق و سیره عملی) آن بزرگوار، به مثابه نمونه انسان کامل، و الگوی عینی زن مسلمان؛
3. تبيين حرمت و حقوق زن، ماهیت، مبانی و منزلت نهاد خانواده و حقوق و تکالیف زنان از منظر اسلام، به منظور روشنگری، رفع شبهات، و تحریف زدایی از این موضوعات؛
4. گزارش نظریه های معارض با اندیشه دینی و نگرشهای متحجرانه و متجددانه درباره زن و نهاد خانواده و نقد آنها.
مباحث این دانشنامه حول سه محور کلان ترتیب یافته است:
1. زندگی، منزلت و سیره حضرت فاطمه علیها السلام: در این بخش، به دیدگاههای مطرح درباره زندگی، شخصیت، جایگاه الهی و سیره ایشان پرداخته می شود و شخصیتهای مرتبط با حضرت علیها السلام معرفی شده، رخدادهای زندگی ایشان تحلیل می گردد.
2. معارف فاطمی علیها السلام: در این بخش، آثار آن حضرت علیها السلام معرفی، و اندیشه ها و تعالیم فکری ایشان مطرح و تحلیل می گردد و از منظر ایشان به مباحث حکمی و معارف دینی پرداخته می شود.
ص: 37
3. زن و خانواده: در این بخش به ماهیت، مرتبت و حرمت و حقوق زن و نهاد خانواده از منظر اسلامی پرداخته می شود و آرای موجود درباره مسائل فقهی و حقوقی و مباحث اجتماعی مطرح و نقد می گردد.
برخی از ضوابط کلی حاکم بر دانشنامه فاطمی، از نظر محتوا و روش و ساختار و نثر، بدین شرح است:
1. جامعیتِ مطالب اساسی: هر مقاله دانشنامه، دربردارنده مطالب اساسی در موضوع خود است و آرای اصلی و معتبر، با توجه به آثار باقیمانده از آن حضرت علیها السلام، گزارش شده است تا مخاطب در این گونه مطالب از دیگر منابع، جز برای تفصیل و آگاهی از جزئیات، بی نیاز شود. البته پراکندگی سخنان حضرت علیها السلام در منابع، جامعیت مقالات را دشوار می کند، اما تا حد توان، سعی شده است در میان کلمات ایشان جستجوی لازم صورت گیرد.
2. مستند بودن مطالب: مطالب هر مقاله به منابع شیعه و اهل سنّت مستند است. در مقالات، از ذكر گزارشهای بی اعتبار پرهیز شده و فقط مطالبی آمده است که از نظر مأخذ و محتوا درخور اعتماد بوده اند. در استناد به منابع اهل سنّت نیز متن روایت، راوی، منبع گزارش، زمان وقوع حادثه و افراد شرکت کننده در آن، کاملاً بررسی شده است.
3. اصالت مآخذ: مآخذ مقالات از کتابهای اصیل، دست اول و معتبر در موضوع خود هستند و ارزش استناد دارند. ملاک برخورداری از ارزش استناد، قرار داشتن در ردیف جوامع روایی مهم و قرابت زمانی با رخداد مورد نظر (در موضوعات وصفی و گزارشی) بوده است. از این رو، در نقل روایات، از قدیم ترین منبع موجود استفاده شده، اما برای آسانی کار مراجعه کنندگان، در بسیاری از موارد، کتاب ارزشمند بحارالانوار نیز پس از منبع اصلی، ذکر شده است. همچنین مؤلف معتبر و مشهور داشتن، مقبولیت نزد اصحاب علم، و تعلق داشتن به صاحب نظریه مورد نقد یا تحلیل در مقاله، از دیگر ملاکهای برخورداری از ارزش استناد بوده است. در مواردی که در منابع راجع به آنها اختلاف وجود داشته، ضمن نقل دقیق اختلافات، رویکرد مقاله بر اساس نظر مشهور علما بوده است.
4. پرهیز از تساهل علمی: در دانشنامه، تنها ملاک مقبولیت، ارزش علمی و استنادی هر مطلب بوده است. از این رو مؤلفان - حتی در مواضع بسیار مشهور - به بحث و
ص: 38
ص: 39
در این دانشنامه کوشش شده است آرای صاحب نظران - حتى مخالفان - با بی طرفی و امانت داری نقل شود و از تعصبات مذهبی و قومی پرهیز، و به روش منطقی و علمی به آنها پاسخ داده شود. در این میان، روشنگری عقیدتی نیز - که کاری ممدوح و لازم است و با تعصب و غرض ورزی تفاوت دارد - ضمن بیان حقایق علمی، حاصل شده است.
در مقالات، در عین صراحت و بیان حقایق تاریخی، سعی شده است حرمت افراد یا نحله ها خدشه دار نشود و مطالب، با منطق و ادب علمی مطرح شود.
10. پرهیز از نقل قول مستقیم: در دانشنامه از ذکر نص آیات و روایات و حتی ترجمه صریح آنها پرهیز، و به گزارش محتوای کلی و مفاد آن بسنده شده؛ مگر در جایی که عین عبارت عربی آیه یا حدیث، مورد بحث مقاله بوده و در القای مفاهیم و براهین نقش مستقیم داشته است. از این رو، در جلدهای تاریخ و سیره، تا حد ممکن به گزارش احادیث و حوادث تاریخی پرداخته شده، اما در جلد معارف فاطمی - که مقالات آن در شرح و تحلیل سخنان حضرت علیها السلام و استناد به آنهاست - به قدر ضرورت، نصب کلام ایشان نقل شده و چون بنا بر پرهیز از نقل قول مستقیم بوده، در نقل مطالب و آرا، امانت داری رعایت شده است.
11. پایبندی به حجم محدود در تنظیم مقالات: حجم هر مقاله، با توجه به اهمیتِ موضوع و دانستنیهای موجود درباره آن در سخنان حضرت علیها السلام و مقدار ضرورتِ پرداختن به آن در روزگار ما و دیگر عوامل، سنجیده و تعیین شده و دغدغه و توان نویسنده و اطلاعات وی درباره موضوع، از عوامل تعیین کننده حجم مقاله نبوده است.
12. شیوه خط: در این دانشنامه، دستور خط فرهنگستان زبان و ادب فارسی - گرچه دارای کاستیهایی است - مبنا قرار گرفته است و جز در موارد ضرورت، از آرای خویش در این باب چشم پوشیده ایم.
گزینش مدخلهای این دانشنامه، عموماً با ضوابط معمول دانشنامه ها برابری می کند؛ اما در برخی موارد، با توجه به الزامات نگارش دانشنامه اختصاصی برای یک فرد و تجارب پیشین، با شیوه معمول منطبق نیست.
در این دانشنامه دو نوع مدخل وجود دارد:
مدخل اصلی که مقاله دانشنامه در ذیل آن درج شده است، و مدخل فرعی که کفایت لازم را برای مقاله دانشنامه ای شدن نداشته و در ذیل مدخل اصلی قرار گرفته است.
ص: 40
ص: 41
مانند معرفی حضرت علیها السلام از نگاه دیگران یا رابطه ایشان و پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم یا امام علی علیه السلام. از جمله این موارد، مدخلهای «فاطمه علیها السلام از نگاه قرآن»، «فاطمه علیها السلام از نگاه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم»، و «فاطمه علیها السلام از نگاه امام علی علیه السلام» است.
د) اطلاعات لازم و منابع کافی برای نگارش مقاله دانشنامه ای موجود باشد. درباره برخی از زوایای وجودی حضرت علیها السلام، مطلب به حد مقاله دانشنامه ای یافته نشده؛ از این رو، از مدخل کردن آن موضوع صرفنظر گردیده است.
ه) مدخلها به گونه ای انتخاب شده اند که عنوان گویا و کاملی از مقاله باشند. در این مورد نیز، به سبب نکته ای که در بند (ج) به آن اشاره شد، عناوین مدخلها اختصار لازم را ندارند.
در ثبت و ضبط مدخل، این قواعد رعایت شده است:
الف) مدخلها با واژه های فارسی متداول، ضبط شده اند؛ مگر در مواردی که واژه غیرفارسی مشهور بوده یا معادل فارسی، دقت معنای واژه عربی را نداشته است. مانند محدّثه بودن فاطمه علیها السلام» و «سيدة نساء العالمين».
ب) هرچند قاعده نخست در ضبط مدخلها این است که حتی الامکان با جزء توضیحی، همراه نشوند؛ اما در این دانشنامه، با توجه به موضوعات و معرفی حضرت علیها السلام از زوایای گوناگون، ناگزیر به ذکر جزء توضیحی شده ایم. مانند «فاطمه علیها السلام از نگاه قرآن»، فاطمه علیها السلام از نگاه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم»، «سیره اخلاقی فاطمه علیها السلام»، و «سیره سیاسی فاطمه علیها السلام».
ج) مدخل همواره به شکل مفرد نوشته شده است؛ مگر اینکه تثنیه و جمع آن رایج تر و مفهوم آن روشن تر از مفرد آن بوده و در جایگاه اصطلاحی مستقل به کار رفته باشد. مانند واژه های احکام و شروط در مدخلهای «فلسفه احکام»، و «شروط ضمن عقد».
د) در نام اشخاص، القاب یا اجزای اضافی پیشوندی حذف شده است؛ مگر اینکه آن پیشوند به صورت جزئی از نام وی در آمده یا بر اساس ادب اسلامی ذکر آن لازم باشد. مانند کلمه «حضرت» که همراه نام پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله وسلم ذکر شده است. البته نام
ص: 42
حسن بن على علیهما السلام، حسین بن علی علیهما السلام و دیگر فرزندانِ حضرت فاطمه علیها السلام، چون در مقام ذکر فرزندان آن حضرت علیها السلام مدخل شده اند، به همین صورت درج شده اند.
در دانشنامه فاطمی، نظام چینش مدخلها، موضوعی است. در این چینش، مدخلهای یک حوزه علمی و تخصصی در مجموعه ای جداگانه به چاپ می رسند و در چینش درونی مقالات نیز نظم منطقی متناسب با آن حوزه رعایت می شود.
با تشکیل پژوهشکده دانشنامه نگاری در سال 1387 شمسی، تأليف مقالات جدید و اصلاح و تکمیل مقالاتی که در ساختار از شيوه دانشنامه امام علی علیه السلام پیروی کرده و به صورت مجموعه مقالات علمی - پژوهشی نوشته شده بود، در دستور کار قرار گرفت و طی این مراحل پیگیری شد:
1. بازبینی و تکمیل شیوه نامه ها: در آغاز، معاونت فنی - پژوهشی پژوهشکده، شیوه نامه های موجود را بازبینی و نکات مبهم آنها را زدود و بر نکات علمی و ساختاری دانشنامه تأکید ورزید. سپس شیوه نامه ای مختصر، حاوی نکات مهم، تهیه و ساختار جدید دانشنامه تعیین شد و مقالات الگو فراهم آمد.
2. ارزیابی علمی و ساختاری مقالات: تمام مقالات مصوب در شواری علمی پیشین (حدود هفتاد مقاله) و مقالات موجود در گروههای علمی، در معاونت فنی - پژوهشی پژوهشکده دانشنامه نگاری، ارزیابی علمی و ساختاری شد.
3. تشکیل معاونتهای علمی دانشنامه: مراحل علمی کار، در قالب دو معاونت علمی پیگیری شد. اصلاح و تکمیل و نگارش هشتاد مقاله در دستور کار معاون بخش اول، و 38 مقاله دیگر در دستور کار معاون بخش دوم قرار گرفت. پس از ارسال نتایج ارزیابیهای جدید برای مؤلفان، بیشتر آنان، به جز تعداد انگشت شماری، تکمیل مقالات را به دانشنامه واگذار کردند.
4. اصلاح و تکمیل مقالات: برای تکمیل مقالات در هردو معاونت، به فراخور گروههای علمی، مدیران و همکارانی واجد صلاحیتهای علمی و آشنا بافن دانشنامه نگاری، به همکاری دعوت شدند.
در تکمیل مقالات، نخست بخشهای علمی مقاله در دستور کار قرار گرفت؛ از قبیل تکمیل پیشینه علمی موضوع و پیشینه تحقیق، گزارش جامع از احادیث حضرت
ص: 43
فاطمه علیها السلام و آرا و مطالب مرتبط با موضوع، تغییر مستندات از منابع غیر اصیل و دست دوم به منابع اصیل و دست اول و مستندسازی مطالبی که برای آنها سند ذکر نشده بود. برخی از مقالات تغییرات بسیاری کردند. سپس مقالات در واحد ویراستاریِ علمی - ساختاری و معاونتهای علمی دانشنامه، ارزیابی و تکمیل شدند. در این میان، مقالات متعددی نیز مجدداً تألیف گردید.
5. تصویب در شورای علمی دانشنامه: چون در مراحل مذکور، محتوای مقالات تغییراتی یافت، همه مقالات، حتی آنها که این مرحله را پشت سر گذاشته بودند، مجدداً به شواری علمی دانشنامه - که با ترکیب جدیدی از متخصصان تاریخ، سیره، حقوق و اجتماعی و استادان دانشنامه نگار تشکیل شده بود - ارسال گردید و مقالات از حيث محتوا و ساختار، ارزیابی، و برای رفع اشکالات، به گروههای علمی و ویراستاران علمی ارجاع داده شدند.
در این میان، برخی از مقالات بازنویسی شده، و تغییرات کلی کردند و برخی نیز حذف شدند. مدخلهای جدیدی نیز در این شورا به تصویب رسید و برای تأليفِ مقاله، در دستور کار گروهها قرار گرفت.
سرانجام، مقالاتی که در دو معاونت دانشنامه به سامان رسیده بود، برای وارسی نهایی از حيث ساختار و پرهیز از تکرار، به واحد ویراستاری علمی - ساختاری ارجاع شد و تمام منابع مقاله، مجدداً وارسی و کتابنامه ها نیز یکدست گردید و نسخه نهایی مقالات، پس از صفحه بندی و تأیید سرپرست محترم دانشنامه، برای واحد انتشارات ارسال شد.
این سیر و سامانه، دارای چهل مرحله اصلی، و فرایندهای فرعی بسیار است.
چهل مرحله اصلی آن به این شرح است:
بررسی و جمع آوری پیشینه های تحقیقات در حوزه علمی مورد نظر؛ تهیه و تصویب طرح نخستین و اهداف کلان دانشنامه بررسی و تعیین مختصات و اهداف کاربردی دانشنامه؛ مطالعه و تبیین نظریه مبنا و چارچوب و پیشانگاره های حاکم بر مباحث دانشنامه؛ طراحی ساختار کلان دانشنامه؛ تنظیم اساسنامه محتوایی دانشنامه؛ تأييد صلاحیت شورای علمی گروهها؛ ظرفیت سنجی، نیازانگاری، شبهه شناسی و
ص: 44
موضوع یابی؛ مدخل گزینی و تهیه برگه های مدخل؛ سازماندهی مدخلها؛ تعیین صلاحیت محققان مورد نیاز و شناسایی و گزینش آنان؛ دعوت از محققان و توجیه ایشان، تا اخذ طرحنامه تحقیقی هر مدخل؛ بررسی و تصویب نهایی طرحنامه هر مدخل و ارائه نقشه توصیفی مقاله (در صورت نیاز)؛ انعقاد قرارداد با محقق؛ پشتیبانی علمی، فکری و فنی محققان در طی تحقیق و تأليف مقالات؛ دریافت مقاله؛ ارزیابی اجمالی مقالات واصله به لحاظ علمی و انطباق با شیوه نامه، طرحنامه و انجام دادن اصلاحات؛ حروف نگاری و نمونه خوانی اولیه مقالات؛ ارزیابی علمی و محتوایی مقاله از سوی دو کارشناس؛ ارزیابی مقاله به دست کارشناس واحد ویراستاری علمی - ساختاری؛ وارسی و مصدریابی اجمالی منابع از حیث آیات، روایات و صحت اسنادها؛ بررسی مقاله و ارزیابیهای صورت گرفته در گروه علمی - تخصصی؛ اعمال اصلاحات از سوی نویسنده یا کارشناسان علمی و فنی؛ بررسی مجدد مقاله در گروه علمی - تخصصی و تأیید برای تسویه مالی با محقق؛ ویرایش علمی - ساختاری مقاله؛ وارسی و مصدریابی تفصیلی مقاله بررسی و تصویب نهایی مقاله در شورای علمی؛ اصلاحات علمی و ساختاری مقاله بر اساس مصوبات شورای علمی دانشنامه؛ بررسی و تصویب سازمان علمی نهایی دانشنامه در شورای علمی؛ وارسی مجدد منابع و یکدست سازی ارجاعات و بسامان سازی کتابنامه؛ یکسان سازی نهایی مقالات در واحد علمی - ساختاری؛ ویرایش ادبی مقالات؛ حروف نگاری و نمونه خوانی نهایی مقالات؛ بازبینی و تأیید واپسین مجلدات، از سوی اعضای شورای علمی؛ انجام دادن اصلاحات و تأیید نهایی مقاله از سوی گروه علمی؛ امضای مقاله به وسیله مؤلف؛ بازویراییِ ادبی مقاله؛ تهیه فهرستهای اجمالی و تفصیلی؛ صفحه آرایی و طراحی داخلی و خارجی مجلدات؛ و بازبینی نهایی و امضای مجلدات از سوی سرپرست دانشنامه.
در دانشنامه فاطمی سعی شده است ویژگیهای دانشنامه نگاری رعایت شود؛ اما در مواردی نیز، بر اساس سیاست کلان پژوهشکده، به گونه ای دیگر عمل شده است.
1. قطع: با توجه به چاپ و نشر دانشنامه امام علی علیه السلام در قطع وزیری و اقبال خوانندگان و به منظور سهولت در حمل و راحت خوانی، دانشنامه فاطمی نیز در این قطع منتشر شده است.
2. اندازه حروف: در این دانشنامه، به علت تنوع مخاطبان - که انتظار می رود علاوه بر
ص: 45
مراجعه موردی به عنوان کتاب مرجع، به مطالعه مجموعه مقالات آن علاقه مند باشند - از حروف ریز و متداول در دانشنامه ها استفاده نشده و اندازه حروف، در حد معمول کتابهای وزیری است.
3. صفحه آرایی: پس از مشورت با استادان و کارشناسان فن و استقبال و اعلام رضایت خوانندگان فرهیخته از دانشنامه امام علی علیه السلام، این دانشنامه نیز یک ستونه صفحه بندی شد.
4. شیوه درج منابع: نام مشهور مؤلف و شماره مجلد و صفحه آن، در مقاله داخل كمانک، بیدرنگ پس از مطلب، با حروف نازک و تقریباً دوسوم اندازه قلم متن، ذکر شده است. این امر در کنار رعایت شیوه رایج دانشنامه ها، موجب خوانش آسان نیز می شود.
در درج منابع، اگر فقط از یک کتابِ مؤلفی استفاده شده، نام کتاب درج نشده است؛ اما اگر از بیش از یک کتاب او استفاده شده باشد، نام کتاب پس از نام نویسنده آمده است. میان شماره جلد و صفحه، خط مورب قرار گرفته است.
شیوه تنظیم منابع پایان هر مقاله (کتابنامه) نیز بر اساس نام مشهور مؤلف، نام و نسب، تاریخ وفات، نام کتاب، محقق و یا مترجم، مکان نشر، ناشر و سال نشر می باشد. در مواردی که تاریخ وفات ذکر نشده، مؤلف معاصر بوده، یا اطلاعی از آن در دسترس نبوده است. در مواردی که هریک از مکان نشر، نام ناشر یا تاریخ نشر ذکر نشده، این اطلاعات در کتاب منبع، موجود نبوده است.
محصول تلاش جمعی همکاران دانشنامه، اثری است که سعی شده است این ویژگیها را داشته باشد:
1. مرجعیت علمی: در مجموعه حاضر، ضمن اعتراف به اینکه آنچه انجام پذیرفته، با شأن حضرت فاطمه علیها السلام فاصله بسیار دارد؛ در حد امکان سعی شده است حاصل پژوهش، حاوی مهم ترین و تحلیلی ترین اطلاعات باشد و کم وبیش خواننده را از مراجعه به منابع دیگر - جز برای آگاهی از جزئیات و تفصیل بیشتر - بی نیاز کند و نیز مرجعی برای اهل تحقیق باشد.
2. ارائه الگوی زن مسلمان: هدف اساسی تولید این دانشنامه، آشنایی با حضرت فاطمه علیها السلام برای الگوگیری از رفتار و منش ایشان است؛ از این رو، افزون بر گزارش جامع از زندگی و منزلت ایشان، سیره ایشان در امور اخلاقی، عبادی، معنوی، همسرداری،
ص: 46
خانه داری، تربیت فرزند و امور فرهنگی - اجتماعی و سیاسی، بررسی و هر کدام در مقاله ای مستقل تألیف شده است.
با رویکرد توصیفی و تحلیلی در تأليف مقالات، کوشیده شده است به دور از احساسات و غلو یا انکار، آن حضرت علیها السلام معرفی شود و ضمن بیان شخصیت و منزلت ملکوتی و مقام والای معنوی، تصویری روشن برای همگان ارائه گردد تا امکان الگوگیری از آن حضرت علیها السلام فراهم آید.
3. دفاع عالمانه و صریح از حقایق تاریخی: در این دانشنامه، با زبان و روش علمی و استناد به منابع معتبر شیعه و اهل سنّت، به دفاع از حقایق و رخدادهای تاریخی، همان گونه که بوده، پرداخته شده و از اظهارنظرهای غیر مستند و دخالت دادن احساسات، پرهیز گردیده است.
4. فراهم کردن امکان سنجش و قضاوت علمی: سعی شده است مقالات به گونه ای تألیف شوند که امکان سنجش علمی درباره چگونگی حوادث و نقل گزارشهای تاریخی و روایی به وجود آید.
5. ارائه منظومه معرفتی: در مقالات اندیشه ای و حِکَمی، سعی شده است یک دستگاه منسجم فکری و منظومه ای معرفتی، با محوریت رابطه انسان کامل با آفریدگار ارائه گردد.
6. چینش موضوعی: همان طور که اشاره شد، مقالات این دانشنامه، بر اساس موضوع تنظیم شده اند. جلد اول به زندگی آن حضرت علیها السلام، از ولادت تا شهادت، و اشخاص مرتبط با ایشان اختصاص یافته است. جلد دوم دربردارنده مقالاتی در فضایل حضرت فاطمه علیها السلام، سیره آن حضرت علیها السلام و معرفی ایشان از دیدگاههای گوناگون است. جلد سوم معارف فاطمی است، در معرفی آثار آن حضرت علیها السلام و معارف نظری و علمی ایشان. در جلدهای چهارم، پنجم و ششم، مقالات فقهی - حقوقی و اجتماعی، درباره حرمت و حقوق زن، سامان یافته است.
در تولید دانشنامه فاطمی از آغاز، افراد فراوانی همکاری داشته اند. از حجت الاسلام والمسلمین دکتر رضا برنجکار که در سمت معاونت علمی، با همکاری مدیران محترم گروهها آقایان دکتر سید حسین فلاح زاده، حجت الاسلام والمسلمین دکتر علی عباسی و حجت الاسلام والمسلمین محمدرضا زیبایی نژاد و اعضای گروه، زحمت
ص: 47
راه اندازی و اداره این دانشنامه را بر عهده داشته اند و نیز از حجت الاسلام والمسلمین احمدعلی یوسفی، معاون اجرایی، صمیمانه تشکر و قدردانی می شود.
همچنین در دوره جدید از حجت الاسلام والمسلمین علی محمدی جورکویه، دکتر علی معموری و دکتر سید حسین فخرزارع - که پس از تشکیل پژوهشکده دانشنامه نگاری، در مدیریت گروهها با دانشنامه فاطمی همکاری داشته اند . و از همه سرورانی که در ارزیابیها، اصلاح و تکمیل مقالات و دیگر بخشها، طی دو سال اخیر همکاری داشته اند، سپاسگزاریم. از حجت الاسلام والمسلمین علی اکبر زراعتیان و آقای احمد مهدی زاده، که علاوه بر مدیریت گروهها، در ارزیابی، نظارت بر ویراستاران علمی - ساختاری، تکمیل مقالات و اصلاح ساختار آنها زحمات بسیاری کشیده اند و از حجت الاسلام والمسلمین رحمت الله ایمانی مقدم و همکاران ایشان که عهده دار وارسی منابع و مصدريابی بوده اند و ویراستاران محترم ادبی، سرکار خانم سیاره مهین فر و آقای مجتبی مهدوی سعیدی، و آقای سید محسن جعفری رحمت آبادی که از آغاز تا پایان دانشنامه، عهده دار امور دفتری بوده اند، صمیمانه قدردانی می کنیم. بی تردید، اگر این تلاش جمعی و شبانه روزی این بزرگواران در طی دو سال نبود، امروز شاهد چاپ این دانشنامه نبودیم.
در پایان، خداوند متعال را سپاس می گوییم که با تمام کاستیهایمان، توفیق داد تا به قدر بضاعت خود، گامی برای معرفی فرهنگ فاطمی برداریم. به امید آنکه مورد قبول حضرت حق جلّ وعلا و آن بانوی بزرگوار و فرزند عزیزش، حضرت حجت بن الحسن عجل الله تعالی فرجه الشریف قرار گیرد.
معاونان دانشنامه فاطمی عبدالکریم بهجت پور و ابوالقاسم مقیمی حاجی
ص: 48
فاطمه علیها السلام آخرین فرزند پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم از خدیجه علیها السلام است که پس از قاسم، عبدالله (طیب و طاهر)، ام کلثوم، رقیه و زینب (ر.ک: ابن هشام، 1 / 122 - 123؛ ابن سعد، 1 / 133؛ صدوق، الخصال، 404)، و پنج سال پس از بعثت رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم، به دنیا آمد (کلینی، 1 / 458؛ اربلی، 2 / 76). ایشان دارای القاب فراوانی است، از جمله: زهرا، صدیقه و بتول (مقاله اسماء و اوصاف فاطمه علیها السلام). همه برادران و خواهران فاطمه علیها السلام در زمان حیات رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم از دنیا رفتند (ابن سعد، 1 / 133؛ طبرسی، اعلام الوری، 1 / 275 - 276). پس از مرگ عبدالله، برخی از مشرکان، پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را ابتر می خواندند. در برابر این طعنه، خداوند سورۂ کوثر را نازل کرد (واحدی، 306 - 307؛ سیوطی، الدر المنثور، 6 / 401، 404)، که به گفته برخی، مراد از آن، تکثیر اولاد پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم از طریق فاطمه علیها السلام است (ر.ک: ابوالفتوح رازی، 20 / 428؛ فخر رازی، 32 / 313؛ طباطبائی، 20 / 370).
مشرکان در برابر دعوت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به توحید، مقاومت می کردند و پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را آزار می دادند. مادر حضرت فاطمه علیها السلام، خدیجه علیها السلام بنت خُوَیلد، که بسیار محبوب پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بود (مسلم نیشابوری، 7 / 134)، بر اثر سختیهای اقامت در شعب ابی طالب، در سال دهم بعثت، که فاطمه علیها السلام پنج سال داشت، درگذشت (ابن هشام، 2 / 282؛ ابن عبدالبر، 4 / 1881). در این سال ابوطالب، دیگر حامی پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم، نیز وفات نمود (یعقوبی، 2 / 35؛ ابن اثیر جزری، الکامل، 2 / 90 - 91)؛ از این رو، پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم این سال را عام الحُزن نامید (طبرسی، اعلام الوری، 1 / 53).
پس از درگذشت ابوطالب و خدیجه علیها السلام، سران قریش گستاخ تر شدند و بر
ص: 49
آزار پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم افزودند؛ تا آنجا که برخی از ایشان محتویات شکم گوسفند یا زهدان شتر یا خاک بر چهره وی می پاشیدند (ابن هشام، 2 / 282 - 283؛ مسلم نیشابوری، 5 / 179). در این هنگام فاطمه علیها السلام، که دختر کوچکی بود، سر و صورت پدر را پاک می کرد (ابن هشام، 2 / 283؛ ابن کثیر، 3 / 165). به سبب این دلسوزیها، پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم او را اُمّ اَبيها خواند (ابوالفرج اصفهانی، 29؛ اربلی، 2 / 90).
با افزوده شدن این آزارها و اقبال مردم يثرب به رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم، پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در سال سیزدهم بعثت، به امر الهی، به آن شهر هجرت کرد (کلینی، 8 / 339؛ مفید، مسار الشیعه، 48)، اما فاطمه علیها السلام، که هشت ساله بود، بنا به دستور پدر، در مکه ماند. پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم از علی علیه السلام خواست مادر خود، فاطمه بنت اسد و دخترش فاطمه علیها السلام و فاطمه دختر زبیر را تا يثرب همراهی کند (ر.ک: یعقوبی، 2 / 41؛ ر.ک: ابن اثیر جزری، اسدالغابه، 4 / 19). برخی همراهان رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم به ایشان اصرار کردند که به یثرب وارد شود، اما پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بیش از ده روز در دهکده قبا، منتظر علی علیه السلام و فاطمه علیها السلام ماند تا به همراه آنان وارد يثرب شود (طبری، تاریخ، 2 / 107؛ کلینی، 8 / 339). با ورود پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به يثرت، این شهر به مدينة الرسول شهرت یافت.
فاطمه علیها السلام در مدینه حدود یک سال در خانه پدر به سربرد (کلینی، 8 / 340؛ حلی، 130؛ مقریزی، 1 / 73). در این مدت، آن حضرت علیها السلام به سبب زیبایی (کلینی، 8 / 165؛ مجلسی، 41 / 131) و جایگاه والای خانوادگی و کمالات شخصی، خواستگاران متعددی از بزرگان قریش داشت (خوارزمی، 343؛ اربلی، 1 / 363). پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم پس از مشورت با فاطمه علیها السلام (طوسی، الامالی، 39 - 40)، پیشنهاد آنان را رد می کرد و می فرمود: «ازدواج فاطمه علیها السلام، امری آسمانی و نیازمند حکم الهی است» (ابن سعد، 8 / 19؛ اربلی، 1 / 363 - 364). حضرت علی علیه السلام، که در آن زمان 24 ساله بود، همانند دیگر
ص: 50
مهاجران، خانه و شغل مناسب نداشت و با مادرش، فاطمه بنت اسد، زندگی می کرد (ابن اثیر جزری، اسدالغابه، 5 / 517) و با اینکه به شایستگیهای فاطمه علیها السلام اذعان داشت (اربلی، 1 / 364)، به سبب جایگاه ویژه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم، به خود اجازه خواستگاری از دختر او را نمی داد. سعد بن معاذ این موضوع را به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم گفت و پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم، به واسطه سعد، موافقت خود را با خواستگاری علی علیه السلام از فاطمه علیها السلام اعلام کرد (مفید، الاختصاص، 148). پس از خواستگاری، پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم با اشاره به فضایل علی علیه السلام، نظر دخترش را جویا شد، فاطمه علیها السلام سکوت کرد و پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم سکوت او را نشانه رضایت دانست (طوسی، الامالی، 40). مراسم عقد در نُه سالگی فاطمه علیها السلام، در سال اول هجرت (طبرسی، تاج المواليد، 21 - 22)، با مهریه ای به قیمت زره على علیه السلام، به مبلغ پانصد درهم (ر.ک: دولابی، 93 - 94؛ کلینی، 5 / 376)، انجام پذیرفت. این مبلغ بعدها به مَهر السُنَّة شهرت یافت (صدوق، المقنع، 302).
مراسم عروسی پس از جنگ بدر، در سال دوم هجرت، به فاصله نُه ماه از عقد (ابن عبدالبر، 4 / 1893) و با دادن وليمه عمومی در مسجد (نسائی، 6 / 73؛ طوسی، الامالی، 42)، انجام شد. فاطمه علیها السلام با جهیزیه ای مختصر (طوسی، الامالی، 40 - 41)، که با پول مهر او خریداری شده بود (مجلسی، 43 / 94؛ 101 / 88)، به منزل ساده على علیه السلام رفت (ابن سعد، 8 / 22). پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم از حضور جبرئیل و میکائیل و هزاران فرشته دیگر در این عروسی خبر داده است (طوسی، الامالی، 258).
فاطمه علیها السلام با علی علیه السلام با تکریم و اظهار محبت رفتار می کرد (ر.ک: اربلی، 1 / 372 - 373) و او را بهترین همسر می خواند (ابن شهر آشوب، 3 / 131). رفتار فاطمه علیها السلام چنان بود که على علیه السلام اظهار می داشت هرگاه به فاطمه علیها السلام نگاه می کردم، همه رنجها و غصه هایم را از یاد می بردم (خوارزمی، 353 - 354؛ اربلی، 1 / 373). فاطمه علیها السلام همسر خود را در
ص: 51
خانه بیشتر پسر عمو و على (مجلسی، 43 / 199، 240) و در جمع، ابا الحسن می خواند (مجلسی، 28 / 352، 43 / 59). وی در خانه از زیورآلاتی مانند گردنبند استفاده می کرد که ارزش مادّی چندانی نداشتند (صدوق، الامالی، 552).
على علیه السلام نیز فاطمه علیها السلام را سروَر زنان بهشت (طوسی، الامالی، 333 - 334)، پرهیزکار، پاک، نیکو و هدایت یافته (صدوق، معانی الاخبار، 58 - 59) معرفی می کرد و می فرمود: «عزیز ترین فرد خانواده نزد من، فاطمه علیها السلام است» (ابوداوود سجستانی، 2 / 29). به گزارش تاریخ، فاطمه علیها السلام توصیه پدرش را، که در هیچ کاری از همسرت نافرمانی مکن، فراموش نکرد (خوارزمی، 353).
پس از حدود یک سال، در نیمه ماه رمضان سال سوم هجرت، حسن، (مفید، الارشاد، 2 / 5) و در سوم شعبان سال چهارم هجرت، حسین به دنیا آمد (طبرسی، اعلام الوری، 1 / 420). نام گذاری این دو با رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم بود. آن حضرت صلی الله علیه و آله وسلم در گوش راست آنان اذان و در گوش چپشان اقامه گفت (صدوق، علل الشرایع، 1 / 137 - 138؛ طبرانی، المعجم الكبير، 1 / 313؛ 3 / 31) و برایشان عقیقه کرد (کلینی، 6 / 32 - 33). دیگر فرزندان على علیه السلام و فاطمه علیها السلام، زینب و ام كلثوم و محسن بودند. زینب، به احتمال بسیار، در سال پنجم هجرت به دنیا آمد (نقدی، 17؛ رحمانی همدانی، 634) و ام کلثوم، بنا بر برخی منابع، در سال ششم هجرت (ذهبی، سیر اعلام النبلاء، 3 / 500). آخرین فرزند آنان محسن بود ابن اسحاق، 5 / 231) که بر اثر ضربه غلاف شمشیر قنفذ (طبری امامی، 134) یا لگد عمر سِقط شد (باقلانی، 36).
با نزول آیه مباهله (آل عمران، 61) - که در آن، خداوند فرزندان فاطمه علیها السلام را «اَبنَاءَنَا» (فرزندان پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم) خوانده است - ثابت می شود که نسب پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم از طریق دخترش، فاطمه علیها السلام، ادامه یافته و این ویژه فرزندان فاطمه علیها السلام است
ص: 52
(قرطبی، 7 / 214، 294). در این باره، در منابع اهل سنّت نیز روایات فراوانی وجود دارد (ر.ک: بخاری، 3 / 170؛ 4 / 184؛ ترمذی، 5 / 322 - 323).
زندگی ساده و نداشتن امکانات رفاهی، از ویژگیهای بارز زندگی فاطمه علیها السلام و على علیه السلام، به ویژه در آغاز زندگی مشترکشان، بود (ر.ک: ابن سعد، 8 / 25؛ احمد بن حنبل، 1 / 104).
زندگی ایشان از سطح معمول زندگی دیگران نازل تر بود (مفید، الارشاد، 1 / 36). سادگی لباس حضرت فاطمه علیها السلام و بی آلایشی وی، تعجب دیگران را بر می انگیخت. حضرت علیها السلام در پاسخ آنان، قسم یاد کرد که او و على علیه السلام پنج سال است فقط پوست گوسفندی را بستر خود می سازند (ابن طاووس، الدروع الواقيه، 275).
پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم کارهای داخل خانه را بر عهده فاطمه علیها السلام و کارهای بیرون از خانه را بر عهده على علیه السلام گذاشت (مجلسی، 43 / 81) و این امر سبب شادمانی فراوان فاطمه علیها السلام گشت، زیرا از کارهای مردانه معاف شده بود (حمیری قمی، 52؛ مجلسی، 43 / 81).
حضرت فاطمه علیها السلام برای کمک به درآمد خانواده، گاهی پشم ریسی می کرد (کوفی، 1 / 178 - 179). ایشان با خانه داری شایسته و کمکهای همسرش در کارِ خانه، از سختیهای خانه داری و فرزندداری می کاست، چنان که نقل شده است حضرت على علیه السلام وقتی در خانه بود، هیزم و آب می آورد و منزل را جارو می کرد (کلینی، 5 / 86؛ صدوق، من لا يحضره الفقیه، 3 / 169؛ ابن شهر آشوب، 1 / 372) و گاه مسئولیت فرزندداری را نیز بر عهده می گرفت (ر.ک: طبرانی، الدعاء، 90؛ متقی هندی، 15 / 507؛ مرعشی نجفی، 25 / 319).
در زندگی فاطمه علیها السلام، به سبب اشتغالات فراوان حضرت على علیها السلام و نبودن او در منزل و شأن والای فاطمه علیها السلام و نیز داشتن چند فرزند، وجود خدمتکار لازم بود. پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در چند سال نخست هجرت، به سبب وضع زندگی مسلمانان، استفاده از
ص: 53
خدمتکار را برای برایشان مصلحت ندید، اما پس از تثبیت حکومت اسلامی و ایجاد رفاه نسبی برای عموم مردم، فضّه را به ایشان عطا کرد (ر.ک: ابن شهر آشوب، 3 / 120). فاطمه علیها السلام، با عدالت و انصاف، کارهای خانه را بین خود و فضّه تقسیم کرد. سلمان گفته است: فاطمه علیها السلام را در روزی که نوبت کاری او بود دیدم که جو آسیاب می کرد و خون از دسته آسیاب جاری شده و به سنگ آسیاب رسیده بود و فرزندش، حسن، از گرسنگی گریه می کرد که سلمان با دیدن آن به کمک او شتافت (طبری امامی، 140 - 141).
فاطمه علیها السلام، با وجود تمام سختیها، به تربیت و رسیدگی به فرزندان، توجه داشت و خود به فرزندانش شیر می داد (طبرسی، مکارم الاخلاق، 117)، گاه گرسنه می ماند تا فرزندان و شوهرش غذا بخورند (کوفی، 1 / 201؛ اربلی، 2 / 97) و گاه برای سیر شدن بچه ها، آنان را نزد پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم می فرستاد (ابن شاذان قمی، 162). فاطمه علیها السلام برای سلامت فرزندان خود به درگاه الهی دعا می کرد و نیز به وجود مقدّس پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم متوسل می شد تا برای شفای فرزندانش دعا کند (مغربی، دعائم الاسلام، 2 / 146). بنا بر گزارشی، حضرت علی علیه السلام و فاطمه علیها السلام، به همراه خدمتکارشان فضّه، برای بهبود حسنين علیهما السلام نذر کردند که سه روز، روزه بگیرند (کوفی، 1 / 178؛ صدوق، الامالی، 329). پس از بهبود آنان، همگی روزه گرفتند و هر سه روز، هنگام افطار (طوسی، التبيان، 10 / 211؛ آلوسی، 29 / 157)، یا در یک روز، بینوا و يتیم و اسیری تقاضای کمک کردند و آنان غذای خود را به ایشان دادند (قمی، 2 / 398 - 399). روز بعد که خدمت رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم رسیدند، آیات 5 تا 22 سوره انسان (دهر) در شأن ایشان نازل شد(ر.ک: حاکم حسکانی، 2 / 393 - 408؛ زمخشری، الکشاف، 4 / 670؛ مقاله فاطمه علیها السلام از نگاه قرآن).
ص: 54
در سیره اهل بیت علیهم السلام، محبت به فرزند، عبادت و از بهترین اعمال است (برقی، 1 / 293؛ طبرسی، مکارم الاخلاق، 237؛ محدث نوری، 15 / 114، 170). فاطمه علیها السلام نیز می کوشید به فرزندانش مهر بورزد. زمانی بلال از فاطمه علیها السلام خواست نگهداری فرزند یا آسیاب کردن را به او واگذارد؛ حضرت علیها السلام گفت: «من به فرزندم مهربان ترم» (احمدبن حنبل، 3 / 150 - 151؛ طبری، ذخائر العقبی، 51). حضرت فاطمه علیها السلام در تربیت فرزندان، از بازی کردن و شعر خواندن استفاده می کرد (ابن شهر آشوب، 3 / 159) و فرزندانش را تکریم می نمود، چنان که از فرزند هفت ساله اش، حسن علیه السلام، می خواست سخنانی را که در مسجد از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم شنیده است، برای او بیان کند و حسن علیه السلام آن مطالب را برای ایشان گزارش می کرد (ابن شهر آشوب، 3 / 175). همچنین فرزندان را به عبادت ترغیب می نمود و با تمسک به اموری مانند کم کردن غذا، می کوشید فرزندانش موفق به احیای شب قدر شوند (مغربی، دعائم الاسلام، 1 / 282). عبادات فاطمه علیها السلام نیز الگوی عملی برای فرزندانش بود. آنان شاهد عبادتهای طولانی مادرشان بودند که در آنها از سویی با خدا ارتباط داشت و از سویی دیگر از یاد مردم غافل نبود و برایشان دعا می کرد، بی آنکه برای خود دعایی بکند (صدوق، علل الشرایع، 1 / 182؛ حر عاملی، 7 / 113).
نمازها و شب زنده داریهای طولانی آن حضرت علیها السلام از ویژگیهای سیره عبادی ایشان است. در روایت نبوی آمده است که فاطمه علیها السلام آن قدر قنوت نمازهای شبش طولانی بود که دچار ضعف می شد و به همین سبب مشمول رحمت خداوند شد (ابن حمزه طوسی، 292). حسن بصری گفته است: در این امت عابدتر از فاطمه علیها السلام نیست، آنقدر به نماز و عبادت می ایستاد که پاهایش ورم می کرد (ابن شهر آشوب، 3 / 119). از حضرت فاطمه علیها السلام نمازهای ویژه ای به یادگار مانده است (ابن طاووس، جمال الاسبوع، 93؛ مجلسی، 86 / 368).
ص: 55
آن حضرت علیها السلام پس از هر نماز، افزون بر تسبیح مشهور که هدیه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به ایشان بود (برقی، 1 / 36)، بر تعقیبات التزام و مداومت داشت و دعاهایی سرشار از مضامین بلند و معارف عمیق دینی می خواند (ر.ک: ابن طاووس، فلاح السائل، 173 - 176، 202 - 206، 238 - 241، 250 - 254). علاقه آن حضرت علیها السلام به راز و نیاز به درگاه الهی و عمق معرفت و مقام معنوی ایشان، از دعاهایی که از آن حضرت علیها السلام بر جای مانده است، روشن می شود (مقاله دعاهای فاطمه علیها السلام). همه رفتارها و گفتارهای آن حضرت علیها السلام، عبادی و معنوی و در راه خدا و برای خدا بوده است (ر.ک: سیدمرتضی، رسائل، 3 / 147 - 148).
آن حضرت علیها السلام به مقام والایی دست یافته بود که بر اساس دیدگاه علمای شیعه (سیدمرتضى، الشافی، 4 / 95) و به حکم آیه تطهير (احزاب، 33) دارای مقام عصمت بود (طبرسی، مجمع البیان، 8 / 559 - 560؛ طباطبائی، 16 / 312 - 313). پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم در طی شش ماه هر روز در برابر خانه دخترش می ایستاد و این آیه را تلاوت می کرد و با خطاب اهل بیت، به اعضای آن خانواده سلام میداد (طبرانی، المعجم الكبير، 3 / 56). روایات تفسیری و غیر آن - که در منابع شیعه و اهل سنّت، از زبان پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و ائمه علیهم السلام و اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم وجود دارد - نیز از منابع مهم برای اثبات عصمت حضرت فاطمه علیها السلام است (ر.ک: ترمذی، 5 / 328، بحرانی، غایة المرام، 3 / 176؛ موحد ابطحی، 79 - 400). همچنین از جمله شواهد عصمت آن حضرت علیها السلام، فرموده رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم است که غضب فاطمه علیها السلام، غضب خدا و رضای او، رضای خداست (طبرانی، المعجم الكبير، 1 / 108؛ صدوق، معانی الاخبار، 303). کسی که غضب و رضای او، سبب غضب و رضای الهی شود، معصوم است (ر.ک: ابن ابی الحدید، 16 / 273؛ مقاله عصمت فاطمه علیها السلام).
جایگاه والای معنوی فاطمه علیها السلام او را شایسته مقام «سيدة نساء العالمين»
ص: 56
ص: 57
لِى أُسوَةٌ حَسَنَةً؛ دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم برای من الگویی نیکوست» (طبرسی، الاحتجاج، 2 / 279؛ مجلسی، 53 / 180).
فاطمه علیها السلام، با این مقام معنوی و علمی، اذعان می داشت که بهترین زنان کسانی هستند که کمترین ارتباط را با مردان داشته باشند (طبرسی، مکارم الاخلاق، 233؛ ابن شهر آشوب، 3 / 119؛ اربلی، 2 / 94)؛ اما به هنگام ضرورت و لزوم، خود در عرصه اجتماع حضور می یافت. ایشان جهاد را مایه عزت اسلام می دانست (صدوق، من لا يحضره الفقیه، 3 / 568؛ طبری امامی، 113) و در جنگ احد، پیاده به میدان جنگ رفت و زخمهای پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را شست (واقدی، 1 / 250). در منابع تاریخی، حضور ایشان در جنگ خندق (احزاب) (طبری، ذخائر العقبی، 47) و فتح مکه (واقدی، 2 / 830، 850) نیز گزارش شده است.
آن حضرت علیها السلام برای نیکی به دیگران و برآوردن نیازهایشان تلاش می کرد. روزی فقیری نزد امیر مؤمنان علیه السلام رفت و آن حضرت علیه السلام یکی از فرزندانش را نزد فاطمه علیها السلام فرستاد تا یک درهم از شش درهمی را که در خانه داشتند، برای آن فقیر بدهد و فاطمه علیها السلام نیز با آنکه آن پول را برای تهیه آرد کنار گذاشته بود، با توکل بر خدا، تمام شش درهم را در اختیار على علیه السلام نهاد و همه آن، صدقه داده شد (زمخشری، ربیع الابرار، 2 / 5). همچنین حضرت علی علیه السلام روزی فقیری را که نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم از گرسنگی شِکوه کرده بوده به خانه برد. فاطمه علیها السلام گفت: در خانه چیزی برای خوردن ندارند، به جز غذای بچه ها، و چاره را در این دیدند که بچه ها را گرسنه بخوابانند و غذای آنان را به مهمان بدهند. صبح وقتی امیرمؤمنان على علیه السلام ماجرا را برای پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نقل کرد، آیه ایثار (حشر، 9) نازل شد (طوسی، الامالی، 185؛ ابن شهر آشوب، 1 / 347؛ بحرانی، حلية الابرار، 1 / 213؛ 2 / 263).
ص: 58
در دوران حیات پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم، فاطمه علیها السلام هر سال در آمد فدک را میان فقرای بنی هاشم و مهاجران و انصار تقسیم می کرد (ابن شهر آشوب، 1 / 133). فدک از اموال رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم بود و ایشان در سال هفتم هجرت، پس از نزول تطبیقی آیه «وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ» (اسراء، 26)، آن را به فاطمه علیها السلام عطا کرده بود (ابویعلی موصلی، 2 / 334؛ کلینی، 1 / 543).
فاطمه علیها السلام همواره در کنار پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بود. گزارشهای بسیاری از علاقه ایشان به یکدیگر حکایت دارد (مقاله فاطمه علیها السلام همراه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم). حضرت فاطمه علیها السلام در آخرین روزها و ساعات عمر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم، از جمله همراهان آن حضرت صلی الله علیه و آله وسلم بود. پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در خانه ام سلمه در بستر بیماری، فاطمه علیها السلام را به بالینش فراخواند و او را از پایان عمر خویش آگاه کرد (صدوق، الامالی، 735). رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم در 28 صفر سال یازدهم هجرت رحلت نمود (طبری، تاریخ، 2 / 230؛ مفید، الارشاد، 1 / 189). درباره رحلت ایشان تاریخ دیگری نیز وجود دارد (ابن خیاط، 58؛ ر.ک: یعقوبی، 2 / 113). شدت محبت فاطمه علیها السلام به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به حدی بود که پس از رحلت آن حضرت صلی الله علیه و آله وسلم، هنگامی که پیراهن پدر را بویید، بیهوش شد و از این رو، علی علیه السلام آن پیراهن را مخفی نمود (ابن مردویه اصفهانی، 196؛ مجلسی، 43 / 157) و زمانی که بلال به درخواست حضرت فاطمه علیها السلام اذان گفت، ایشان با شنیدن نام پدرش در اذان، از هوش رفت (صدوق، من لا يحضره الفقیه، 1 / 297 - 298). حضرت فاطمه علیها السلام پس از رحلت پدرش، روزهای دوشنبه و پنجشنبه به زیارت قبور شهدا می رفت و نماز می گزارد و می گریست کلینی، 3 / 228، 4 / 561).
بنا بر احادیث معتبر، پس از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم اندوهی بزرگ فاطمه علیها السلام را فراگرفت. خداوند برای تسلی وی جبرئیل را فرستاد تا با او سخن بگوید و از
ص: 59
پدرش و جایگاه وی و نیز آنچه پس از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم برای نسل او روی خواهد داد، خبر دهد (کلینی، 1 / 241). به این سبب، حضرت فاطمه علیها السلام محدَّثه نامیده شد (صدوق، علل الشرایع، 1 / 182؛ به مقاله محدَّثه بودن فاطمه علیها السلام). على علیه السلام این اخبار را می نوشت و این نوشته ها مصحف فاطمه علیها السلام نام گرفت که نسل به نسل، از امامی به امام بعدی منتقل شده است (ر.ک: صفار، 173 - 178؛ مقاله مصحف فاطمه علیها السلام).
غصب خلافت و فدک از سوی ابوبکر، بر اندوه فاطمه علیها السلام افزود (ابن شبه نمیری، 1 / 196 - 197). حضرت علیها السلام در جریان غصب حق امير المؤمنین علیه السلام و فدک، چنان خطبه ای ایراد کرد که حیرت همگان را برانگیخت. فاطمه علیها السلام خطبه فدکیّه را با نکته های ژرف توحیدی و بیان اهداف بعثت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و فلسفه احکام آغاز کرد و در آن، مقام اهل بیت علیهم السلام و رهبری آنان را موجب وفاق امت شمرد (ر.ک: ابن طيفور، 12 - 20) و در ادامه، در برابر غصب فدک، به دفاع از حق خویش پرداخت. ابتدا از هبه بودن فدک و سپس از ارث پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم سخن گفت و در پایان، رفتار آنان را مخالف آیات صریح قرآن دانست و افزود که فرجام بدی در انتظار آنان است (مغربی، شرح الاخبار، 3 / 39؛ طوسی، التبیان، 6 / 469، مقاله های فدک؛ خطبه های فاطمه علیها السلام).
ابن ابی الحدید نقل کرده است که راستگویی فاطمه علیها السلام در موضوع فدک آشکار بود، اما خلیفه برای آنکه مجبور نشود خلافت را به على علیه السلام واگذار کند، از بازگرداندن فدک خودداری کرد (16 / 284). از این رو، گریه های حضرت فاطمه علیها السلام در اواخر عمر، سیاسی دانسته شده است (ر.ک: مجلسی، 43 / 175 - 177). شخصی گفته است آن حضرت علیها السلام را در اُحد دیدم که اشک می ریخت و زمانی که از گریه باز ایستاد، از او پرسیدم: «آیا رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم پیش از وفاتش، بر امامت على علیه السلام
ص: 60
ص: 61
نپذیرفت و پس از آن نیز خشم خود را بر آنان اظهار داشت (ابن قتیبه دینوری، 1 / 20).
حتى آن حضرت علیها السلام در وصیتهای خود به امیرمؤمنان علیه السلام، تأکید کرد که ظالمان به او، در نماز گزاردن بر پیکرش و مراسم تدفینش حاضر نشوند و پیکرش را شبانه به خاک بسپارند و مدفنش را مخفی بدارند (صدوق، علل الشرایع، 1 / 185؛ مقاله وصایای فاطمه علیها السلام). ایشان در واپسین لحظات عمر، خطاب به همسرش، دروغ گویی و خیانت پیشگی و مخالفت با شوهر را از خود نفی کرد و على علیه السلام نیز او را تصدیق نمود و فاطمه علیها السلام را برتر از آن شمرد که به علت مخالفتش با همسر، توبیخ شود، و رنج فراق او را بسیار عظیم دانست (فتال نیشابوری، 151).
بنا بر قول مشهور نزد شیعه، آن حضرت علیها السلام در سوم جمادى الآخرة سال یازدهم هجرت به شهادت رسید (طوسی، مصباح المتهجد، 793؛ طبری امامی، 134). در این باره اقوال دیگری نیز گزارش شده است (مقاله شهادت فاطمه علیها السلام). بنا بر وصیت ایشان، حضرت علی علیه السلام با تنی چند از یاران نزدیک، پیکر مطهر او را شبانه غسل داد و بر او نماز گزارد و ایشان را به خاک سپرد و مدفن وی را مخفی داشت (مقاله خاکسپاری فاطمه علیها السلام).
بر اساس احادیثی از شیعه و اهل سنّت، فاطمه علیها السلام نخستین کسی است که وارد بهشت می شود (ابن شهر آشوب، 3 / 110؛ ذهبی، میزان الاعتدال، 2 / 618) و در آنجا همنشین پدرش است (ر.ک: احمد بن حنبل، 1 / 101؛ ابن شهر آشوب، 3 / 156) و در حظيرة القدس، زیر گنبد سفیدی به سر می برد که سقف آن، عرش الهی است (متقی هندی، 12 / 98؛ مجلسی، 43 / 76، 303). رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم به فاطمه علیها السلام مژده داد که نزد خدا جایگاه ستودهای (مقام محمود) دارد (کراجکی، 63 - 64؛ ابن حاتم عاملی، 641) و دوستان و شیعیانش را شفاعت می کند (مجلسی، 73 / 355).
ص: 62
آلوسی، سیدمحمود (م. 1270 ق.)، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم، بیروت، دار احياء التراث العربی؛ ابن ابی الحدید، عزالدين (م. 656 ق.)، شرح نهج البلاغه، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهیم، دار احیاء الكتب العربية، 1378 ق؛ ابن اثیر جزری، علی بن محمد (م. 630 ق.)، اسدالغابة في معرفة الصحابه، تهران، انتشارات اسماعیلیان؛ همو، الکامل فی التاریخ، بیروت، دارصادر، 1386 ق؛ ابن اسحاق، محمد بن اسحاق (م. 151 ق.)، السير و المغازی (سیرة ابن اسحاق)، تحقیق محمد حمیدالله، معهد الدراسات و الابحاث للتعريف؛ ابن حاتم عاملی، يوسف بن حاتم (م. 664 ق.)، الدر التنظيم في مناقب الائمة اللهاميم، قم، نشر اسلامی؛ ابن حمزه طوسی، محمدبن علی (م. 560 ق.)، الثاقب فی المناقب، تحقیق نبيل رضا علوان، قم، انتشارات انصاریان، 1412 ق؛ ابن خیاط، خليفة عصفری (م. 240 ق.)، تاریخ خليفة بن خیاط، تحقیق سهیل زکار، بیروت، دار الفكر؛ ابن سعد، محمدبن سعد (م. 230 ق.)، الطبقات الکبری، بیروت، دارصادر؛ ابن شاذان قمی، محمد بن احمد (م. 412 ق.)، مائة منقبه، قم، مدرسة الامام المهدي عجل الله تعالی فرجه الشریف، 1407 ق؛ ابن شبه نمیری، عمربن شبة (م. 262 ق.)، تاریخ المدينة المنوره، تحقیق فهیم محمد شلتوت، قم، دار الفكر، 1410 ق، ابن شهر آشوب، محمدبن علی (م. 588 ق.)، مناقب آل ابی طالب، تحقیق گروهی از اساتید نجف اشرف، النجف الاشرف، المكتبة الحيدرية، 1376 ق؛ ابن طاووس، سید علی بن موسی (م. 664 ق.)، جمال الاسبوع، تحقیق جواد قیومی، مؤسسة الآفاق، 1371 ش؛ همو، الدروع الواقيه، قم، مؤسسة آل البيت علیهم السلام لاحياء التراث، 1414 ق؛ همو، فلاح السائل، قم، مكتب الاعلام الاسلامی؛ ابن طيفور، احمد بن ابی طاهر (م. 380 ق.)، بلاغات النساء، قم، مكتبة بصیرتی؛ ابن عبدالبر، يوسف بن عبدالله قرطبی (م. 463 ق.)، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، تحقیق على محمد بجاوی، بیروت، دار الجيل، 1412 ق؛ ابن عبدالوهاب، حسین (م. قرن 5)، عيون المعجزات، النجف الاشرف، المطبعة الحيدرية، 1369 ق؛ ابن قتیبه دینوری، عبدالله بن مسلم (م. 276 ق.)، الامامة و السياسة، تحقيق طه محمد الزيني، مؤسسة الحلبي و شركاه؛ ابن کثیر، اسماعیل بن عمر (م. 774 ق.)، البداية و النهایه، تحقیق علی شیری، بیروت، دار احياء التراث العربی، 1408 ق؛ ابن مردویه اصفهانی، احمد بن موسی (م. 410 ق.)، مناقب
ص: 63
علی بن ابی طالب علیه السلام، تحقیق عبدالرزاق محمد حسین، قم، انتشارات دار الحديث، 1424 ق؛ ابن هشام عبدالملک حمیری (م. 8 - 213 ق.)، السيرة النبویه، تحقيق محمد عبدالحميد، القاهرة، مكتبة محمدعلی صبیح و اولاده، 1383 ق؛ ابوالفتوح رازی، حسین بن علی (م. 554 ق.)، روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن، تحقیق یاحقی، ناصح، مشهد، آستان قدس رضوی، 1408 ق؛ ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین (م. 356 ق.)، مقاتل الطالبيين، تحقیق کاظم مظفر، قم، مؤسسة دار الكتاب، 1385 ق؛ ابوداوود سجستانی، سلیمان بن اشعث (م. 275 ق.)، سنن ابی داوود، تحقيق سعيد محمد لحام، بیروت، دار الفكر، 1410 ق؛ ابویعلی موصلی، اسماعیل بن محمد (م. 307 ق.)، مسند ابویعلی الموصلی، تحقیق حسین سلیم اسد، دمشق، دار المأمون للتراث؛ احمد بن حنبل، شیبانی (م. 241 ق.)، مسند احمد بن حنبل، بیروت، دار صادر؛ اربلی، علی بن عیسی (م. 693 ق.)، کشف الغمة في معرفة الائمه علیهم السلام، بیروت، دارالاضواء، 1405 ق؛ باقلانی، محمدبن طيب (م. 403 ق.)، نكت الانتصار لنقل القرآن، تحقیق محمد زغلول سلام، مصر، منشأة المعارف، 1971 ق؛ بحرانی، سیدهاشم حسینی (م. 1107 ق.)، حلية الابرار، تحقیق غلامرضا مولانا، قم، مؤسسة المعارف الاسلامية، 1414 ق؛ همو، غایة المرام و حجة الخصام، تحقیق سید علی عاشور؛ بخاری، محمد بن اسماعیل (م. 256 ق.)، صحيح البخاری، بیروت، دار الفكر، 1401 ق؛ برقی، احمد بن محمد (م. 274 ق.)، المحاسن، تحقيق جلال الدین حسینی، تهران، دار الكتب الاسلامية، 1370 ش؛ ترمذی، محمد بن عیسی (م. 279 ق.)، سنن الترمذی، تحقیق عبدالوهاب عبداللطيف، بیروت، دار الفكر، 1403 ق؛ تفسير منسوب به امام عسکری علیه السلام، التفسير المنسوب الى الامام العسکری علیه السلام، قم، مدرسة الامام المهدي عجل الله تعالی فرجه الشریف، 1409 ق؛ جوینی، ابراهيم بن محمد خراسانی (م. 730 ق.)، فرائد السمطين، تحقيق محمدباقر محمودی، بیروت، 1398 ق؛ حاکم حسکانی، عبیدالله بن عبدالله (م. 506 ق.)، شواهد التنزيل، تحقیق محمدباقر محمودی، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1411 ق؛ حر عاملی، محمد بن حسن (م. 1104 ق.)، وسائل الشیعه، تحقیق ربانی شیرازی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1403 ق؛ حلی، حسن بن سليمان (م. قرن 9)، مختصر بصائر الدرجات، النجف الاشرف، المطبعة الحيدرية، 1370 ق؛ حمیری قمی، عبدالله بن جعفر (م. 300 ق.)،
ص: 64
ص: 65
1386 ق؛ طبرسی، حسن بن فضل (م. 554 ق.)، مکارم الاخلاق، الشريف الرضی، 1392 ق؛ طبرسی، فضل بن حسن (م. 548 ق.)، اعلام الوری، قم، مؤسسة آل البيت علیهم السلام لاحياء التراث، 1417 ق؛ همو، تاج المواليد في مواليد الائمة و وفياتهم، قم، کتابخانه مرعشی نجفی، 1406 ق؛ همو، مجمع البيان في تفسير القرآن، تحقیق عده ای از محققین، بیروت، مؤسسة الاعلمی، 1415 ق؛ طبری، احمدبن عبدالله (م. 694 ق.)، ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی، القاهرة، مكتبة القدسی، 1356 ق؛ طبری، محمد بن جریر (م. 310 ق.)، تاریخ الامم و الملوک، تحقیق گروهی از دانشمندان، بیروت، مؤسسة الاعلمی، 1403 ق؛ طبری امامی، محمد بن جریر (م. قرن 5)، دلائل الامامه، قم، مؤسسة البعثة، 1413 ق؛ طوسی، محمدبن حسن (م. 460 ق.)، الامالی، تحقیق مؤسسة البعثة، قم، دار الثقافة، 1414 ق؛ همو، التبيان في تفسير القرآن، تحقیق احمد قصير عاملی، مکتب الاعلام الاسلامی، 1409 ق؛ همو، مصباح المتهجد، بیروت، مؤسسة فقه الشيعة، 1411 ق؛ طیالسی، سليمان بن داوود (م. 204 ق.)، مسند ابی داوود الطیالسی، بیروت، دار المعرفه؛ عاملی، سید جعفر مرتضی، مأساةالزهراء علیها السلام (شبهات و ردود)، بیروت، دار السيرة، 1418 ق؛ فتال نیشابوری، محمد بن حسن (م. 508 ق.)، روضة الواعظین، قم، الشريف الرضی، فخر رازی، محمد بن عمر (م. 606 ق.)، التفسير الكبير، قم، مكتب الاعلام الاسلامی، 1413 ق؛ قرطبی، محمد بن احمد (م. 671 ق.)، الجامع لاحکام القرآن (تفسیر قرطبی)، بیروت، دار احیاء التراث العربي، 1405 ق؛ قمی، علی بن ابراهیم (م. 307 ق.)، تفسیر القمی، تحقیق سیدطیب موسوی جزائری، قم، دار الكتاب، 1404 ق؛ کراجکی، محمد بن علی (م. 449 ق.)، کنز الفوائد، قم، مكتبة المصطفوی، 1369 ش؛ کلینی، محمد بن یعقوب (م. 329 ق.)، الکافی، تحقیق علی اکبر غفاری، تهران، دارالکتب الاسلامية، 1363 ش؛ کوفی، محمد بن سلیمان (م. قرن 3)، مناقب الامام امير المؤمنين علی بن ابی طالب علیه السلام، تحقیق محمدباقر محمودی، قم، مجمع احياء الثقافة الاسلامية، 1412 ق؛ گنجی شافعی، محمد بن يوسف (م. 658 ق.)، كفاية الطالب في مناقب علی بن ابی طالب علیه السلام، النجف الاشرف مطبعة الغری، 1356 ق؛ متقی هندی، علی (م. 975 ق.)، کنز العمال في سنن الاقوال والافعال، تحقیق بکری حیانی، صفوة السقا، بیروت، مؤسسة الرسالة، 1409 ق؛ مجلسی، محمدباقر (م. 1111 ق.)،
ص: 66
بحارالانوار، تحقیق محمدباقر بهبودی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1403 ق؛ محدث نوری، میرزا حسین (م. 1320 ق.)، مستدرک الوسائل، بیروت، مؤسسة آل البيت علیهم السلام لاحياء التراث، 1408 ق؛ مرعشی نجفی، سیدشهاب الدین (م. 1411 ق.)، شرح احقاق الحق، قم، کتابخانه مرعشی نجفی؛ مسعودی، علی بن حسین (م. 345 ق.)، اثبات الوصية للامام علی بن ابی طالب علیهم السلام، بیروت، دارالاضواء، 1409 ق؛ مسلم نیشابوری، مسلم بن حجاج (م. 261 ق.)، صحیح مسلم، بیروت، دار الفكر، مغربی، قاضی نعمان بن محمد تمیمی (م. 363 ق.)، دعائم الاسلام، تحقیق آصف فيضى، القاهرة، دار المعارف، 1383 ق؛ همو، شرح الاخبار فی فضائل الائمة الاطهار علیهم السلام، تحقیق سیدمحمد حسینی جلالی، قم، نشر اسلامی، 1414 ق؛ مفید، محمد بن محمد (م. 413 ق.)، الاختصاص، تحقیق علی اکبر غفاری، قم، نشر اسلامی، 1414 ق؛ همو، الارشاد فی معرفة حجج الله على العباد، تحقیق مؤسسة آل البيت علیهم السلام لتحقيق التراث، بیروت، دار المفيد، 1414 ق؛ همو، مسار الشيعة في مختصر تواريخ الشریعه، تحقیق مهدی نجف، بیروت، دار المفيد، 1414 ق؛ مقریزی، احمد بن علی (م. 145 ق.)، امتاع الاسماع، تحقیق محمد نمیسی، بیروت، دارالکتب العلمية، 1420 ق؛ موحد ابطحی، سیدعلی، آية التطهير فی احادیث الفرقين، قم، 1405 ق، نسائی، احمد بن شعيب (م. 303 ق.)، السنن الکبری، تحقیق سلیمان بنداری، سید کسروی حسن، بیروت، دارالکتب العلمية، 1411 ق، نقدی، جعفر (م. 1370 ق.)، زينب الكبرى علیها السلام بنت الامام امير المؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام، النجف الاشرف، مكتبة الحیدریه؛ واحدی، علی بن احمد (م. 468 ق.)، اسباب النزول، القاهرة، موسسة الحلبی، 1388 ق؛ واقدی، محمد بن عمر (م. 207 ق.)، المغازی، تحقیق مارسدن جونس، بیروت، مؤسسة الاعلمی، 1409 ق؛ هلالی عامری، سلیم بن قیس (م. 85 ق.)، کتاب سلیم بن قیس، تحقیق محمدباقر انصاری، قم، نشر الهادی، 1420 ق؛ یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب (م. 292 ق.)، تاریخ الیعقوبی، قم، مؤسسه فرهنگ اهل بیت علیهم السلام.
ابوالقاسم مقیمی حاجی
ص: 67
پیامبر اسلام و پدر حضرت فاطمه علیها السلام.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم شئون متفاوتی چون پیامبری، دریافت و ابلاغ وحی الهی، و حاکمیت و ولایت بر امت داشته است. یکی از شئون حضرت صلی الله علیه و آله وسلم، پدری ایشان است. مناسبات پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم با حضرت فاطمه علیها السلام، ویژگیهایی داشته که از چند حيث در خور بررسی است (مقاله های فاطمه علیها السلام همراه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم؛ فاطمه علیها السلام از نگاه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم). برای این بررسی، باید به برخی از وقایع مهم تاریخی در زندگی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم نیز پرداخت تا نقش فاطمه علیها السلام و نیز مناسبات آن دو بزرگوار روشن تر گردد.
محمد صلی الله علیه و آله وسلم از قبیله قریش و فرزند عبدالله بن عبدالمطلب، فرزند هاشم و از نسل حضرت اسماعیل علیه السلام بود (ابن خیاط، الطبقات، 26؛ مسعودی، مروج الذهب، 2 / 265؛ سمعانی، الانساب، 1 / 24 - 25). مادر ایشان، آمنه بنت وهب بن عبد مناف، از بنی زهره بود (صدوق، کمال الدین، 196؛ حسینی جلالی، 121). برای آن حضرت صلی الله علیه و آله وسلم نام احمد نیز ذکر شده است (ابن اسحاق، 1 / 22؛ ابن عساکر، 3 / 183 اربلی، 1 / 7). کنیه های ایشان را ابوالقاسم، ابوالطاهر، ابوالطيب، ابوالمساکین، ابوالريحانتین، ابو السبطين، و ابوالدرتین ذکر کردهاند (ابن شهر آشوب، 1 / 134). حبيب الله، صفي الله، خيرة الله، سید المرسلین، رحمة العالمين، نبي الرحمة، و افصح العرب را از جمله القاب آن حضرت صلی الله علیه و آله وسلم دانسته اند (ابن شهرآشوب، 1 / 132 - 133). از برجسته ترین القاب حضرت صلی الله علیه و آله وسلم، خاتم النبيين است که در منابع فراوانی آمده است (ر.ک: نهج البلاغه، خطبه 87 (1 / 154)؛ صحیفه سجادیه، دعا 17 (95)؛ کلینی، 1 / 516: 8 / 67؛ صدوق، کمال الدين، 379؛ ابن شهر آشوب، 1 / 132).
حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم، بنا بر نظر مشهور در میان شیعیان، در هفدهم ربیع الاول
ص: 68
عام الفيل (طبرسی، تاج المواليد، 5 اربلی، 1 / 14؛ کفعمی، 511) و به نظر اهل سنّت، در دوازدهم ربیع الاول آن سال (حاکم نیشابوری، 2 / 603؛ ر.ک: نووی، 15 / 100؛ ذهبی، 1 / 25) به دنیا آمده است.
عبدالله، پدر حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم، پیش از تولد حضرت صلی الله علیه و آله وسلم یا دو سال پس از تولد ایشان، از دنیا رفت مسعودی، مروج الذهب، 2 / 274؛ طبرسی، اعلام الوری، 1 / 52 اربلی، 1 / 15).
محمد صلی الله علیه و آله وسلم شش ساله بود که مادرش درگذشت (طبرسی، اعلام الوری، 1 / 52؛ ابن اثیر جزری، 1 / 15؛ اربلی، 1 / 15). پس از آن، تا هشت سالگی، عبدالمطلب (ابن اسحاق، 1 / 43؛ کلینی، 1 / 439؛ اربلی، 1 / 15) و سپس ابوطالب سرپرستی او را بر عهده گرفتند یعقوبی، 2 / 14؛ طبری، تاریخ، 1 / 579؛ بیهقی، 2 / 22؛ ابن اثیر جزری، 1 / 15). حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم در نوجوانی، به همراه ابوطالب، به سوی شام رفت، اما در منطقه بصری، بعد از ملاقات با بحیرا، ابوطالب ایشان را از نیمه راه، به مکه بازگرداند (ابن اسحاق، 2 / 53 - 54؛ صدوق، کمال الدین، 182 - 186؛ ابن شهر آشوب، 1 / 36 - 38؛ ابن اثیر جزری، 1 / 15؛ اربلی، 1 / 22 - 23). محمد صلی الله علیه و آله وسلم جوان بود که ابوطالب به او توصیه کرد در تجارت با خدیجه علیها السلام همکاری کند (ابن سعد، 1 / 129؛ بلاذری، 1 / 98؛ قطب راوندی، 1 / 139 - 140). محمد صلی الله علیه و آله وسلم زمانی که کاروان تجاری خدیجه علیها السلام را سرپرستی می کرد، به شام رفت (مغربی، 1 / 183 - 184؛ ابن اثیر جزری، 1 / 16). پس از همین سفر، مقدّمات ازدواج حضرت صلی الله علیه و آله وسلم با خديجة بنت خويلد فراهم شد (ابن سعد، 1 / 131؛ قطب راوندی، 1 / 139 - 140؛ مقاله حضرت خدیجه علیها السلام). ابوطالب و برادرانش برای حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم به خواستگاری خدیجه علیها السلام رفتند و او را به عقد حضرت صلی الله علیه و آله وسلم در آوردند (بلاذری، 1 / 107؛ یعقوبی، 2 / 20). حاصل این ازدواج، قاسم، عبدالله (طاهر وطيب)، زینب، ام کلثوم، رقیه و فاطمه علیها السلام بود (ابن سعد، 3 / 7؛ یعقوبی، 2 / 20؛ صدوق، الخصال، 404؛ ابن حزم اندلسی، 16).
ص: 69
حضرت فاطمه علیها السلام آخرین فرزند پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم از خدیجه علیها السلام است (ابن هشام، 1 / 122 - 123؛ مقاله برادران و خواهران فاطمه علیها السلام). پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم از همسر دیگرش، ماریہ قبطیه، صاحب فرزندی به نام ابراهیم شد که در کودکی درگذشت (ابن سعد، 3 / 7؛ صدوق، الخصال، 404؛ ابن حزم اندلسی، 15). پس از رحلت خدیجه علیها السلام، پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم همسران دیگری اختیار کرد. احترام و شأن پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم باعث شد تا همه همسران حضرت صلی الله علیه و آله وسلم، عنوان ام المؤمنین داشته باشند (احزاب، 6) و ازدواج آنان با دیگران حرام شود (احزاب، 53). اما این عنوان، به معنای محرمیت شرعی آنان با مردان نیست، بلکه ام المؤمنين بودن، فقط از باب تشبیه است (طباطبائی، 16 / 277) و آنان در مواجهه با نامحرمان موظف بودند احکام شرعی، از جمله حجاب را رعایت کنند (احزاب، 53). درباره پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و علی علیه السلام نیز در روایات گفته شده است که آنان پدران این امت (ابوا هذه الامة) هستند (صدوق، الامالی، 65؛ طبری، بشارة المصطفی، 97).
حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم پیش از نزول وحی، در بین مردم به محمد امین معروف بود (ابن اسحاق، 2 / 57؛ 88). بر خلاف نظر برخی مستشرقان (روبین، 136)، محمد صلی الله علیه و آله وسلم پیش از بعثت، موحد و خداپرست بود (ر.ک: طوسی، العده، 2 / 590). قول مشهور نزد شیعه آن است که محمد صلی الله علیه و آله وسلم در چهل سالگی به پیامبری رسید (مسعودی، التنبيه، 198؛ ابن شهر آشوب، 1 / 40؛ اربلی، 1 / 14). عده ای از اهل سنّت - که ماه رمضان را آغاز بعثت می دانند - بر آن اند که وحی (قرآن) در ماه رمضان بر حضرت صلی الله علیه و آله وسلم نازل شده است (ابن اسحاق، 2 / 101، 109؛ طبری، تاریخ، 2 / 43 - 44)، اما به نظر شیعه که بعثت آن حضرت صلی الله علیه و آله وسلم را در 27 رجب می دانند (ر.ک: حر عاملی، 10 / 447 - 448)، قرآن از همان تاریخ بر ایشان نازل گردیده و یک بار نیز به شكل دفعی و یکجا در شب قدر نازل شده است (ر.ک: قمی، 1 / 66؛ عیاشی، 1 / 80؛ بحرانی، 1 / 390 - 391؛ طباطبائی،
ص: 70
ص: 71
پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم هنگام بی تابی فاطمه علیها السلام در فقدان مادرش، او را چنین دلداری داد که خداوند متعال خانه ای در بهشت برای مادرت آماده کرده است (یعقوبی، 2 / 35). توجه خاص پدر به زهرا علیها السلام، از همان دوران کودکی نمایان بود. سخنان پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در وصف شأن و انتساب او به خودش، با کلماتی چون «پاره تنم» (احمد بن حنبل، 4 / 5؛ طبرانی، 22 / 404 - 405؛ صدوق، الامالی، 575؛ همو، الخصال، 573)، «میوه دلم» (صدوق، الامالی، 175، 575؛ طبری، بشارة المصطفی، 306)، «مایه شادمانی دلم» (ابن طاووس، 118؛ مجلسی، 23 / 110، 143) و «محبوب ترین» (حاکم نیشابوری، 3 / 155؛ ابن شهر آشوب، 1 / 4)، بیانگر این توجه است. حضرت صلی الله علیه و آله وسلم هرگاه دخترش وارد می شد، از جا برمی خاست و پیشانی او را می بوسید (دولابی، 140؛ طبرسی، اعلام الوری، 1 / 296؛ ابن شهر آشوب، 3 / 113). علنی شدن دعوت، فشارها و آزارهای مشرکان را به دنبال داشت؛ از این رو، پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم اجازه هجرت به حبشه را داد (ابن هشام، 1 / 213؛ طبری، تاریخ، 2 / 68). بعد از مرگ ابوطالب، این آزارها و سختیها شدت یافت (ابن هشام، 2 / 282 - 283؛ طبری، تاریخ، 2 / 80).
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم در سیزدهمین سال بعثت، به يثرب هجرت کرد (مفید، مسار الشیعه، 48؛ طبرسی، اعلام الوری، 1 / 53) و از علی علیه السلام خواست فاطمه علیها السلام و فاطمه بنت اسد و فاطمه بنت زبیر را تا يثرب همراهی کند (ر.ک: یعقوبی، 2 / 41؛ شاکری، 7 / 35).
هنگام ازدواج فاطمه علیها السلام، حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم به همه خواستگاران او جواب رد داد (ابن سعد، 8 / 19؛ یعقوبی، 2 / 41؛ طبری امامی، 82 - 83)، تا آنکه جبرئیل خبر تزویج علی علیه السلام و فاطمه علیها السلام را آورد (طبری امامی، 86؛ خوارزمی، 346 - 347). زمانی که على علیه السلام از حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم، فاطمه علیها السلام را خواستگاری کرد، پدر نظر دخترش را جویا شد (طوسی، الامالی، 40؛ طبری، بشارة المصطفی، 401)، سپس فاطمه علیها السلام را به عقد على علیه السلام در آورد (مقاله ازدواج فاطمه علیها السلام).
ص: 72
ورود فاطمه علیها السلام به زندگی جدید، هرگز باعث کمرنگ شدن رابطه او و پدرش نشد. محبت و علاقه متقابل پدر و دختر، به گونه ای بود که نمی توانستند دوری هم را تحمل کنند؛ از این رو پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم با حارثة بن نعمان مذاکره کرد و از او خواست تا خانه اش را که نزدیک خانه رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم بود، در اختیار فاطمه علیها السلام و علی علیه السلام قرار دهد (ابن سعد، 8 / 166؛ طبرسی، اعلام الوری، 1 / 161؛ ابن حجر عسقلانی، 8 / 264). پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم از نزدیک شاهد سختیهای زندگی دخترش بود و در مقابل درخواست او برای داشتن خدمتکار، تسبیح معروف را به او آموخت (طبرسی، مکارم الاخلاق، 280 - 281؛ ابن شهر آشوب، 3 / 120؛ اربلی، 1 / 373؛ مقاله تسبيح فاطمه علیها السلام).
احترام و علاقه بسیار پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به فاطمه علیها السلام، به سبب شناختی بود که از وی داشت. اعطای القابی چون سيدة نساء العالمين (صدوق، الامالی، 175؛ ابن شهر آشوب، 3 / 137)، سيدة نساء المؤمنین (بخاری، 7 / 142؛ طوسی، الامالی، 334)، و سيدة نساء اهل الجَنّة (احمدبن حنبل، 3 / 80؛ صدوق، الخصال، 559؛ حاکم نیشابوری، 3 / 151؛ مقاله سيدة نساء العالمين)، نیز بیانگر همین شناخت است. همچنین آن حضرت صلی الله علیه و آله وسلم، فاطمه علیها السلام را صديقه نامید و علی علیه السلام را به این ویژگی همسرش توجه داد (زرندی، 114؛ ابن دمشقی، 1 / 209؛ امینی، 2 / 312). عایشه نیز معترف بود که جز پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم هیچ کس را صادق تر از فاطمه علیها السلام ندیده است (حاکم نیشابوری، 3 / 160 - 1161 اربلی، 2 / 100) و همیشه از شباهت بسیار آن دو سخن می گفت (ابن سعد، 2 / 247؛ بخاری، 7 / 141؛ صدوق، الامالی، 692، مقاله فاطمه علیها السلام از نگاه همسران پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم).
پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بعد از تولد فرزندان فاطمه علیها السلام، حسن و حسین علیهما السلام، و نام گذاری آنان، سنّتهایی را به جا آورد، از جمله عقیقه کردن، تراشیدن موی سر آنان و ولیمه دادن (زیدبن علی، 467؛ صدوق، عیون اخبار الرضا علیه السلام، 1 / 29؛ ابن شهر آشوب، 3 / 189؛ طبری، ذخائر العقبی، 118).
ص: 73
چون فتح فدک بدون جنگ و خونریزی بود (طبری، تاریخ، 2 / 306؛ یاقوت حموی، 4 / 238)، این سرزمین جزء اموال خالصه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم شد و پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نیز آن را به دخترش زهرا علیها السلام بخشید (عیاشی، 2 / 287؛ کلینی، 1 / 543؛ مقاله فدک). پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در ماجرای مهم مباهله با مسیحیان نجران نیز، حضرت فاطمه علیها السلام و همسر او على علیه السلام و فرزندانشان را شرکت داد و فاطمه علیها السلام را مصداق «نساءنا» در آیه مباهله خواند (مفید، الارشاد، 1 / 168؛ سمعانی، تفسير، 1 / 327).
پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در بستر بیماری خبر مرگ خود را به زهرا علیها السلام داد (صدوق، الامالی، 692 خزاز قمی، 36، 124؛ فتال نیشابوری، 150؛ ابن شهر آشوب، 3 / 136؛ اربلی، 2 / 80). همچنین علی علیه السلام را، با کنیه ابا الريحانتین، مخاطب قرار داد و سفارش زهرا علیها السلام را به ایشان نمود (صدوق، الامالی، 198؛ ابن شهر آشوب، 3 / 136).
بنا بر نظر مشهور، پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله وسلم در 28 صفر (مفید، الارشاد، 1 / 189؛ طبرسی، اعلام الوری، 1 / 53) سال یازدهم هجرت (طبری، تاریخ، 2 / 430)، در 63 سالگی (یعقوبی، 2 / 115؛ مفید، الارشاد، 1 / 189)، رحلت نمود. درباره تاریخ وفات ایشان، اقوال دیگری نیز وجود دارد (ر.ک: ابن خیاط، تاریخ، 58؛ یعقوبی، 2 / 113؛ طبری، تاریخ، 2 / 455).
ابن اثیر جزری، علی بن محمد (م. 630 ق.)، اسد الغابة في معرفة الصحابه، تهران، انتشارات اسماعیلیان؛ ابن اسحاق، محمد بن اسحاق (م. 151 ق.)، السير و المغازي (سيرة ابن اسحاق)، تحقيق محمد حمیدالله، معهد الدراسات و الابحاث للتعريف؛ ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی (م. 852 ق.)، الاصابة في تمييز الصحابه، تحقیق عادل احمد، على محمد، بیروت، دارالکتب العلمية، 1415 ق؛ ابن حزم اندلسی، علی بن احمد (م. 456 ق.)، جمهرة انساب العرب، بیروت، دارالکتب العلمية، 1418 ق؛ ابن خیاط، خليفة عصفری (م. 240 ق.)، تاریخ خليفة بن خیاط، تحقیق سهیل زکار، بیروت، دار الفكر؛ همو، الطبقات، تحقیق سهیل زکار، بیروت، دار الفكر، 1414 ق؛ ابن دمشقی، محمد بن احمد دمشقی (م. 871 ق.)، جواهر المطالب في مناقب الامام علی بن ابی طالب علیه السلام، تحقيق محمدباقر محمودی، قم، مجمع احياء الثقافة الاسلامية، 1415 ق؛
ص: 74
ابن سعد، محمد بن سعد (م. 230 ق.)، الطبقات الکبری، بیروت، دار صادر، ابن شهر آشوب، محمدبن علی (م. 588 ق.)، مناقب آل ابی طالب، تحقیق گروهی از اساتید نجف اشرف، النجف الاشرف، المكتبة الحيدرية، 1376 ق؛ ابن طاووس، سیدعلی بن موسی (م. 664 ق.)، الطرائف في معرفة مذاهب الطوائف، قم، مطبعة الخيام، 1399 ق؛ ابن عساکر، علی بن حسن (م. 571 ق.)، تاريخ مدينة دمشق، تحقیق علی شیری، بیروت، دار الفكر، 1415 ق؛ ابن هشام، عبدالملک حمیری (م. 8 - 213 ق.)، السيرة النبویه، تحقیق محمد عبدالحميد، القاهرة، مكتبة محمد علی صبیح و اولاده، 1383 ق؛ احمدبن حنبل، شیبانی (م. 241 ق.)، مسند احمد بن حنبل، بیروت، دار صادر؛ اربلی، علی بن عیسی (م. 693 ق.)، کشف الغمة فی معرفۃ الائمه علیهم السلام، بیروت، دارالاضواء، 1405 ق؛ امینی، عبدالحسين (م. 1392 ق.)، الغدير في الكتاب و السنة و الادب، بیروت، دارالکتاب العربي، 1397 ق؛ بحرانی، سیدهاشم حسینی (م. 1107 ق.)، البرهان في تفسير القرآن، تهران، بنیاد بعثت، 1416 ق؛ بخاری، محمد بن اسماعیل (م. 256 ق.)، صحيح البخاری، بیروت، دار الفكر، 1401 ق؛ بلاذری، احمد بن یحیی (م. 279 ق.)، انساب الاشراف، تحقیق سهیل زکار، ریاض زرکلی، بیروت، دار الفكر، 1417 ق؛ بیهقی، احمد بن حسین (م. 458 ق.)، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعه، تحقیق عبدالمعطي قلعجی، بیروت، دارالکتب العلمية، 1405 ق، ثعلبی، احمد بن محمد (م. 427 ق.)، الكشف و البيان في تفسير القرآن (تفسیر ثعلبی)، تحقیق ابن عاشور، ساعدی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1422 ق؛ حاکم نیشابوری، محمدبن عبدالله (م. 405 ق.)، المستدرک علی الصحیحین، تحقيق يوسف مرعشلی، بیروت، دارالمعرفه؛ حر عاملی، محمد بن حسن (م. 1104 ق.)، وسائل الشیعه، قم، مؤسسة آل البيت علیهم السلام لاحياء التراث. 1414 ق. حسینی جلالی، سیدمحمدرضا، تاریخ اهل البيت علیهم السلام، قم، مؤسسة آل البيت علیهم السلام لاحياء التراث، 1410 ق؛ خزاز قمی، علی بن محمد (م. 400 ق.)، كفاية الاثر في النص على الأئمة الاثنی عشر علیهم السلام، تحقیق سید عبداللطيف حسینی کوه کمری، قم، انتشارات بیدار، 1401 ق؛ خوارزمی، موفق بن احمد (م. 568 ق.)، المناقب، تحقيق مالک محمودی، قم، نشر اسلامی، 1414 ق؛ دولابی، محمد بن احمد (م. 310 ق.)، الذرية الطاهرة النبویه، تحقیق سید محمد جواد حسینی، قم، نشر اسلامی، 1407 ق؛ ذهبی، محمد بن احمد (م. 748 ق.)، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهير و الاعلام، تحقیق عبدالسلام تدمری، بیروت، دار الكتاب العربی، 1407 ق؛
ص: 75
روبین، یوری، محمد صلی الله علیه و آله وسلم، ترجمه حسن رضایی هفتادر، بینات (فصلنامه)، س 13، ش 52، 1385 ش؛ زرندی، محمد بن يوسف (م. 750 ق.)، نظم درر السمطين في فضائل المصطفى و المرتضی و البتول و السبطين علیهم السلام، اصفهان، مكتبة الامام امیر المؤمنين علیه السلام العامة، 1377 ق؛ زید بن علی (م. 122 ق.)، مسند زید بن علی، بیروت، دار مكتبة الحياه؛ سبحانی، جعفر، تهذیب الاصول، تقریر بحث سیدروح الله موسوی خمینی ، قم، دارالفکر، 1367 ش؛ سمعانی، عبدالکریم بن محمد (م. 562 ق.)، الانساب، تحقیق عبدالله عمر بارودی، بیروت، دارالجنان، 1408 ق؛ سمعانی، منصور بن محمد (م. 489 ق.)، تفسير القرآن، تحقیق ياسر بن ابراهیم، غنيم بن عباس، الرياض، دارالوطن، 1418 ق، شاکری، حسین، الاعلام من الصحابة و التابعين، قم، چاپخانه ستاره، 1418 ق؛ صحیفه سجادیه، الامام علی بن الحسين علیهما السلام (م. 94 ق.)، قم، نشر اسلامی، 1404 ق، صدر، سیدمحمدباقر (م. 1402 ق.)، ائمة اهل البيت علیهم السلام و دروهم في تحصين الرسالة الاسلاميه، قم، مركز الابحاث و الدراسات التخصصية للشهيد الصدر، 1427 ق؛ صدوق، محمدبن علی (م. 381 ق.)، الامالی، قم، مؤسسة البعثة، 1417 ق؛ همو، الخصال، تحقیق علی اکبر غفاری، قم، نشر اسلامی، 1403 ق؛ همو، علل الشرایع، تحقیق سیدمحمدصادق بحر العلوم، النجف الاشرف، المكتبة الحيدرية، 1385 ق؛ همو، عیون اخبار الرضا علیه السلام، تحقیق حسین اعلمی، بیروت، مؤسسة الاعلمی، 1404 ق؛ همو، کمال الدین و تمام النعمة، تحقیق علی اکبر غفاری، قم، نشر اسلامی، 1405 ق؛ طباطبائی، سیدمحمدحسین (م. 1402 ق.)، الميزان في تفسير القرآن، قم، نشر اسلامی، 1417 ق؛ طبرانی، سلیمان بن احمد (م. 360 ق.)، المعجم الكبير، تحقيق حمدی سلفی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1404 ق؛ طبرسی، حسن بن فضل (م. 554 ق.)، مکارم الاخلاق، الشريف الرضی، 1392 ق؛ طبرسی، فضل بن حسن (م. 548 ق.)، اعلام الوری، قم، مؤسسة آل البيت علیهم السلام لاحياء التراث، 1417 ق؛ همو، تاج المواليد في مواليد الائمة و وفياتهم، قم، کتابخانه مرعشی نجفی، 1406 ق؛ طبری، احمد بن عبد الله (م. 694 ق.)، ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی، القاهرة، مكتبة القدسی، 1356 ق: طبری، محمد بن ابی القاسم (م. 525 ق.)، بشار المصطفى صلی الله علیه و آله وسلم لشيعة المرتضی علیه السلام، تحقیق جواد قیومی، قم، نشر اسلامی، 1420 ق؛ طبری، محمد بن جریر (م. 310 ق.)، تاریخ الامم و الملوک، تحقیق، گروهی از دانشمندان، بیروت، مؤسسة الاعلمی، 1403 ق، طبری امامی، محمد بن جریر (م. قرن 5)،
ص: 76
دلائل الامامه، قم، مؤسسة البعثة، 1413 ق؛ طوسی، محمدبن حسن (م. 460 ق.)، الامالی، تحقیق مؤسسة البعثة، قم، دار الثقافة، 1414 ق؛ همو، العدة فی اصول الفقه، تحقیق محمدرضا انصاری قمی، قم، چاپخانه ستاره، 1417 ق؛ همو، الغيبه، تحقیق عبادالله تهرانی، علی احمد ناصح، قم، مؤسسة المعارف الاسلامية، 1411 ق؛ عیاشی، محمد بن مسعود (م. 320 ق.)، تفسیر العیاشی، تحقیق سیدهاشم رسولی محلاتی، تهران، المكتبة العلمية الاسلاميه؛ فتال نیشابوری، محمد بن حسن (م. 508 ق.)، روضة الواعظین، قم، الشريف الرضی، قطب راوندی، سعیدبن هبة الله (م. 573 ق.)، الخرائج و الجرائح، قم، مؤسسة الامام المهدي عجل الله تعالی فرجه الشریف، 1409 ق؛ قمی، على بن ابراهیم (م. 307 ق.)، تفسیر القمی، تحقیق سیدطیب موسوی جزائری، قم، دار الكتاب، 1404 ق؛ کفعمی، ابراهیم بن علی (م. 905 ق.)، المصباح، بیروت، مؤسسة الاعلمی، 1403 ق؛ کلینی، محمد بن يعقوب (م. 329 ق.)، الکافی، تحقیق علی اکبر غفاری، تهران، دار الكتب الاسلامية، 1363 ش؛ مجلسی، محمدباقر (م. 1111 ق.)، بحارالانوار، تحقیق محمدباقر بهبودی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1403 ق؛ مسعودی، علی بن حسین (م. 345 ق.)، التنبيه و الاشراف، بیروت، دار صعب؛ همو، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق اسعد داغر، قم، دار الهجرة، 1409 ق؛ مغربی، قاضی نعمان بن محمد تمیمی (م. 363 ق.)، شرح الاخبار في فضائل الائمة الاطهار علیهم السلام، تحقیق، سید محمد حسینی جلالی، قم، نشر اسلامی، 1414 ق؛ مفید، محمد بن محمد (م. 413 ق.)، الارشاد فی معرفة حجج الله على العباد، تحقيق مؤسسة آل البيت علیهم السلام لتحقيق التراث، بیروت، دار المفيد، 1414 ق؛ همو، مسار الشيعة في مختصر تواريخ الشریعه، تحقيق مهدی نجف، بیروت، دار المفيد، 1414 ق؛ نوری، محيي الدين بن شرف (م. 676 ق.)، شرح صحيح مسلم بیروت، دار الكتاب العربی، 1407 ق؛ نهج البلاغه، الامام علی بن ابی طالب علیه السلام، الشريف الرضی، تحقیق و شرح محمد عبده، بیروت، دار المعرفة، 1412 ق؛ یاقوت حموی، یاقوت بن عبدالله (م. 626 ق.)، معجم البلدان، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1399 ق؛ یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب (م. 292 ق.)، تاریخ الیعقوبی، قم، مؤسسه فرهنگ اهل بیت علیهم السلام.
فاضل حسامی
ص: 77
اولین همسر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم و مادر حضرت فاطمه علیها السلام.
پدر خدیجه علیها السلام خُوَیلِد (پسر اَسَدبن عبدالعُزی بن قَصی بن کِلاب) و مادرش فاطمه (دختر زائد از بنی عامر) بود (ابن هشام، 1 / 122؛ ابن سعد، 8 / 14). خویلد دو دختر دیگر به نامهای رفيقه (ام اميمه) و هاله (ابن حزم اندلسی، 120) و سه پسر به نامهای عَوّام، حِزام و نَوفَل نیز داشت (ابن قتیبه دینوری، 219؛ ابن حزم اندلسی، 120). وی به اعتقادات دینی اش سخت پایبند بود، چنان که به سبب عِرق دینی، نگذاشت تبّع (پادشاه یمن) حجر الاسود را به یمن منتقل کند. شدت برخورد خویلد باعث شد دیگران نیز به یاری او بشتابند و تبّع را از این کار منصرف نمایند (ابن کثیر، السيرة النبویه، 1 / 267؛ حلبی، 1 / 225).
حضرت خدیجه علیها السلام در مکه به دنیا آمد. وی از قبیلۂ قریش، از تیره بنی اسد بود. قصی بن کلاب جد مشترک او و رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم است. در میان خویشان و نزدیکان حضرت خدیجه علیها السلام، شخصیتهای برجسته ای بودند، از جمله ورقة بن نوفل، پسرعموی حضرت خدیجه علیها السلام، که از دانایان عرب بود و به بعثت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بشارت داد. او وقتی ماجرای نزول اولین وحی را از زبان پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و خدیجه علیها السلام شنید، نبوت حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم را تصدیق کرد (بخاری، 1 / 3؛ ابن کثیر، السيرة النبويه، 1 / 386). حکیم بن حزام، برادر زاده خدیجه علیها السلام، نیز از شخصیتهای بزرگ قریش و یکی از اعضای برجسته دار الندوه بود (ابن حزم اندلسی، 121؛ ابن عساکر، 15 / 115). دارالندوه خانه ای در کنار کعبه بود که قصی بن کلاب (جد چهارم پیامبر) آن را برای مشورت و حل و فصل مسائل قریش و مردم مکه تأسیس کرده بود (مغربی، 1 / 256؛ ابن شهر آشوب، 1 / 158).
ص: 78
هرچند بنی اسد به اندازه بنی هاشم متنفذ نبودند، در بسیاری از کارهای مهم در کنار بنی هاشم بودند، چنان که در پیمانی که برای جلوگیری از ظلم، و دفاع از ستمدیدگان بسته شد (ابن هشام، 1 / 87؛ بلاذری، 1 / 62 - 63) و در تجدید بنای کعبه (35 عام الفیل) شرکت داشتند (ابن هشام، 1 / 125؛ طبری، تاریخ، 2 / 40).
وی در دوران جاهلیت، به طاهره ملقب بود (طبرانی، 22 / 448؛ ابن عساکر، 3 / 131؛ ابن حجر عسقلانی، 8 / 99). طاهره به معنای عاری از عیب و نقص و پاکیزه، هم پاکیزگی اخلاقی هم پاکیزگی جسمی است (ابن منظور، 4 / 506). این لقب نشان دهنده مقام عفت و فضل خدیجه علیها السلام در میان عرب جاهلی است.
او در هوش و خرد زبانزد (ابن سعد، 1 / 131؛ طبری، تاریخ، 2 / 35؛ مجلسی، 16 / 9) و در ثبت و ضبط کارهایش بسیار توانمند بود (حلبی، 1 / 223). خدیجه علیها السلام با سرمایه خویش، به مناطق گوناگون کاروانهای تجاری می فرستاد و افرادی امین و کارآمد را برای این کار استخدام می کرد (ابن هشام، 1 / 121؛ طبری، تاریخ، 2 / 34؛ مجلسی، 16 / 9). همچنین بازرسانی تعیین می کرد تا گزارش کامل سفر، میزان سود و زیان، نحوه برخورد افرادش با مردم و حتی ویژگیهای اخلاقی آنان را به وی گزارش کنند. این کار را اغلب غلامان او، به ویژه میسره، انجام می دادند. این گزارشها حاکی از مدیریت عالی و استعداد ویژه وی در امور اقتصادی اند (ابن هشام، 1 / 122؛ طبری، تاریخ، 2 / 35؛ ابن اثیر جزری، اسدالغابه، 5 / 435). به نظر می رسد که همین امر موجب گردید عده ای به او لقب «سید قریش» دهند (حمیری قمی، 325؛ طبرانی، 18 / 102؛ مجلسی، 17 / 231).
برخورداری حضرت خدیجه علیها السلام از ثروت و مکنت و شرافت و عفت و دیگر ویژگیهای برجسته، موجب شده بود افراد بسیاری به خواستگاری او بروند؛ تاجایی که، طبق منابع، تمام مردان قوم او، خواستار وی
ص: 79
بودند (ابن هشام، 1 / 122؛ ابن کثیر، البدایه، 2 / 358؛ مجلسی، 16 / 9) و حاضر بودند برای ازدواج با او هر هزینه ای را تقبل کنند (ابن سعد، 1 / 131؛ مجلسی، 16 / 56). از جمله کسانی که از بانوی قریش خواستگاری کرده، اما پاسخ منفی گرفتند، عُقبَه پسر ابی مُعیط، صَلت پسر ابويهاب، ابوجهل و ابوسفیان بودند، این خواستگاران از بزرگان و اشراف مکه بودند (مجلسی، 16 / 22)، که همین امر نیز موقعیت حضرت خدیجه علیها السلام و برتری او را بر دیگر زنان آشکارتر می سازد. افزون بر اینها، خدیجه علیها السلام از خوب رویان عصر خویش بود (ابن حجر عسقلانی، 8 / 100).
به گفته برخی تاریخ نگاران، آنچه را که خدا از کرامت و خیر اراده کرده بود، در اختیار خديجه علیها السلام قرار داده بود (ابن هشام، 1 / 122؛ طبری، تاریخ، 2 / 35). با وجود این، بی رغبتی خدیجه علیها السلام به مال و ثروت و توجه او به امور معنوی، از تصمیمات او مشخص است، از جمله آنهاست: پاسخ ندادن به خواستگاران ثروتمند (مجلسی، 16 / 22) و احترام فوق العاده قائل شدن برای محمد امین صلی الله علیه و آله وسلم، که ثروتِ چندانی نداشت (ر.ک: قطب راوندی، الخرائج، 1 / 139 - 141؛ مجلسی، 16 / 3 - 4).
خدیجه علیها السلام که دارای ثروتی انبوه بود و کارگزاران بسیاری با اموال او تجارت می کردند، وقتی که از راست گویی و امانت داری بی مانند و اخلاق کریمانه محمد صلى الله عليه و آله وسلم آگاهی یافت، به او پیشنهاد کرد تا دارایی اش را به امانت بگیرد و به همراه میسره (غلام خدیجه علیها السلام) تجارت کند و در سود آن شریک شود. محمد صلی الله علیه و آله وسلم نیز پیشنهاد خدیجه علیها السلام را پذیرفت (ابن هشام، 1 / 121؛ طبری، تاریخ، 2 / 35؛ ابن اثیر جزری، اسدالغابه، 5 / 435). به گزارش برخی، ابوطالب به خدیجه علیها السلام پیشنهاد داد که محمد صلی الله علیه و آله وسلم برای او کار کند. خدیجه علیها السلام نیز که از راست گویی و درست کرداری محمد صلی الله علیه و آله وسلم خبر داشت، از این پیشنهاد استقبال کرد (قطب راوندی، الخرائج، 1 / 139 - 140).
در سفر تجاری به شام بود که میسره از حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم کراماتی دید؛ از جمله محمد صلی الله علیه و آله وسلم در شام، نزدیک صومعه یکی از راهبان، زیر سایه درختی
ص: 80
نشست و آن راهب ضمن پرس و جو درباره محمد صلی الله علیه و آله وسلم، به میسره خبر داد کسی که زیر این درخت نشسته، پیامبر خداست (ابن هشام، 1 / 121؛ طبری، تاریخ، 2 / 35؛ ابن حبان بستی، 1 / 45). همچنین از میسره نقل شده است که در این سفر، تکه ابری بر سر محمد صلی الله علیه و آله وسلم حرکت می کرد، در حالی که گرمای شدید، تمام کاروانیان را می آزرد (ابن هشام، 1 / 121؛ ابن کثیر، البدایه، 2 / 358؛ مجلسی، 16 / 93). از دیگر شگفتیهای این سفر، سود کلان و بی سابقه ای بود که نصیب خدیجه علیها السلام گردید (ابن هشام، 1 / 121؛ اربلی، 2 / 131؛ مجلسی، 16 / 9). ميسره تمام این امور شگفت انگیز را به خدیجه علیها السلام گزارش کرد (ابن هشام، 1 / 121؛ ابن کثیر، السيرة النبویه، 1 / 263؛ مجلسی، 16 / 9).
بنا بر شواهد تاریخی، ازدواج حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم با خديجه علیها السلام بعد از اولین سفر تجاری محمد صلی الله علیه و آله وسلم برای وی و به پیشنهاد خدیجه علیها السلام بود، اما درباره چگونگی آن اختلاف نظرهای فراوانی وجود دارد. به گفته برخی از مورخان، خدیجه علیها السلام بدون واسطه، رسماً به محمد صلی الله علیه و آله وسلم پیشنهاد ازدواج داد (ابن هشام، 1 / 122؛ طبری، تاریخ، 2 / 35؛ مجلسی، 16 / 9)، اما در منابع دیگر، از وجود واسطه هایی چون هاله (خواهر خدیجه علیها السلام) و نفیسه (دختر منیه، از آشنایان خدیجه علیها السلام) سخن رفته است (ابن سعد، 1 / 131؛ یعقوبی، 2 / 20؛ ابن حجر عسقلانی، 8 / 101). بنا بر گزارشی دیگر، خدیجه علیها السلام و خواهرش هاله در بین صفا و مروه با محمد صلی الله علیه و آله وسلم و عمار یاسر مواجه شدند. هاله نزد عمار رفت و نظر محمد صلی الله علیه و آله وسلم را درباره ازدواج با خدیجه علیها السلام پرسید. عمار اظهار بی اطلاعی کرد و نزد محمد صلی الله علیه و آله وسلم رفت و پیشنهاد خدیجه علیها السلام را با او در میان گذاشت و حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم همان جا رضایت خود را اعلام کرد (یعقوبی، 2 / 20).
در اینکه چه کسانی در مراسم خواستگاری شرکت داشتند، اقوالِ مختلفی وجود دارد. بنا بر برخی گزارشهای تاریخی، جمعی از قریش و سران مُضَر در این مراسم شرکت داشتند و حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم با عموهای خود، ابوطالب و
ص: 81
حمزه، نزد خویلد (پدر خدیجه علیها السلام) رفت و خديجه علیها السلام را عقد کرد (ابن اثیر جزری، الكامل، 2 / 40؛ حلبی، 1 / 225؛ مجلسی، 22 / 200). اما بنا بر برخی منابع، خویلد پیش از جنگ فجار و در دوران جاهلیت در گذشته بود و حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم با بنی هاشم نزد عموی خدیجه علیها السلام، عمروبن اسد، رفت و خدیجه علیها السلام را از او خواستگاری کرد (ابن حزم اندلسی، 117؛ ابن اثیر جزری، الکامل، 2 / 40؛ ابن کثیر، البدایه، 2 / 360).
این ازدواج مورد توجه بنی هاشم و بنی اسد بود و در مراسم خواستگاری، بزرگان هردو قوم جمع بودند. ابوطالب در این مراسم خطبه ای خواند که در آن بعد از حمد و ثنای پروردگار و سپاس از او برای اسکان ذرية ابراهیم علیه السلام در حرم امن و دادن برکات فراوان، به توصیف شخصیت برادرزاده اش، محمد امین صلی الله علیه و آله وسلم پرداخت و او را برتر از همه برجستگان قریش و بی همانند در بین مخلوقات خدا و خواستگار خدیجه علیها السلام معرفی کرد (كلینی، 5 / 374 - 375؛ مجلسی، 16 / 14). بعد از ابوطالب، ورقة بن نوفل برخاست و خطبهای خواند و بنی هاشم و بنی اسد را ستود و گفت که این ازدواج، فرخنده است (حلبی، 1 / 227؛ مجلسی، 16 / 19). بنابر گزارشهای دیگری، ابوطالب شتری نحر کرد و مردم را اطعام نمود (کلینی، 5 / 375؛ ابن ابی جمهور احسائی، 3 / 299؛ مجلسی، 16 / 14).
درباره میزان مهریه حضرت خدیجه علیها السلام نیز اقوال گوناگونی وجود دارد: چهارصد دینار؛ دوازده اوقيه، معادل 480 درهم (اربلی، 2 / 133؛ حلبی، 1 / 226؛ مجلسی، 16 / 12، 19)؛ و بیست شتر ماده (ابن هشام، 1 / 122؛ حلبی، 1 / 225).
در مورد سن خدیجه علیها السلام در هنگام ازدواج، اختلاف زیادی هست. بنابر بیشتر منابع، وی در هنگام ازدواج، چهل ساله و حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم 25 ساله بوده است (ابن سعد، 1 / 132؛ ابن اثیر جزری، اسدالغابه، 1 / 16؛ 5 / 435؛ اربلی، 2 / 135؛ حلبی، 1 / 229؛ مجلسی، 16 / 12). هرچند گزارشهایی نیز وجود دارد که ایشان هنگام ازدواج، 25، 28،
ص: 82
30، 35، 40، 44، 45 و 46 سال داشته است (ر.ک: اربلی، 2 / 135؛ حلبی، 1 / 229؛ عاملی، 2 / 114 - 116). اینکه عایشه، خديجه علیها السلام را بزرگسال خوانده و رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم بر او غضب کرده (ابن عساکر، 3 / 195؛ اربلی، 2 / 135؛ ذهبی، 1 / 238) و 65 ساله بودن خدیجه علیها السلام در زمان وفات (یعقوبی، 2 / 35؛ حلبی، 2 / 40) در سال دهم بعثت، که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم 50 ساله بوده، و اذعان مورخان به 25 ساله بودن پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در هنگام ازدواج، حاکی است که اختلاف سنی آنان 15 سال بوده و بدین ترتیب، قول 40 ساله بودن خدیجه علیها السلام تأييد می شود. در مقابل، به برخی از مورخان و محدّثان نسبت داده شده است که قول به 28 ساله بودن ایشان را ترجیح داده اند (ر.ک: عاملی، 2 / 116).
نقل کرده اند که خدیجه علیها السلام پیش از ازدواج با پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم، با عتیق مخزومی ازدواج کرد و پسری به نام حارثه (مغربی، 3 / 15) یا دختری به نام هند (حلبي، 1 / 229) به دنیا آورد و پس از درگذشت او، با ابوهاله هندبن نباش بن زراره ازدواج کرد و پسری به نام هند به دنیا آورد (ابوالفرج اصفهانی، 30؛ طبرانی، 22 / 445؛ طبرسی، اعلام الوری، 1 / 274). بنا بر بعضی منابع، همسر اول خدیجه علیها السلام ابوهاله و همسر دومش عتیق بوده است (ابوالفرج اصفهانی، 30؛ ابن عبدالبر، 4 / 1817). هرچند برخی، ازدواجهای قبلی او را انکار کرده و فرزندان منسوب به او را فرزندان خواهرش هاله، و حتی رقیه و زینب را نیز فرزندان هاله دانسته اند (ر.ک: کوفی، 112 - 113؛ ادامه مقاله).
خدیجه علیها السلام مادر تمام فرزندان حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم، به جز ابراهیم است (حمیری قمی، 9؛ صدوق، الخصال، 404؛ مجلسی، 22 / 151). درباره تعداد فرزندان او از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم، اختلاف وجود دارد. بعضی از دو پسر به نامهای قاسم و عبدالله (که بنا بر قولی همان طاهر است) و چهار دختر به نامهای فاطمه، زینب، رقیه و ام کلثوم نام برده اند (حمیری قمی، 9؛ صدوق، الخصال، 404؛ مجلسی، 22/ 151). بعضی دیگر از سه پسر به نامهای قاسم، طاهر و طيب
ص: 83
سخن گفته اند. (ابن هشام، 1 / 122؛ ابن عساکر، 3 / 191؛ ابن اثیر جزری، الکامل، 5 / 435). ابوالقاسم کوفی، رقیه و زینب را فرزندخواندگان خدیجه علیها السلام و حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم دانسته و دلیل آن را قبح ازدواج این دو دختر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم با ابو العاص و عتبة بن ابولهب ذکر کرده است، هر چند که این ازدواجها در دوره جاهلیت صورت گرفته باشد (111 - 112). به گفته کوفی، حضرت خدیجه علیها السلام خواهری به نام هاله داشت که با مردی از بنی مخزوم ازدواج کرد و دو دختر، به نامهای رقیه و زینب، به دنیا آورد و بعد با مردی از بنی تمیم، به نام ابوهند، ازدواج نمود و صاحب پسری به نام هند شد. ابوهند پس از چندی درگذشت و هاله با فرزندانش تحت سرپرستی خدیجه علیها السلام قرار گرفت. هاله بعد از ازدواج حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم درگذشت و هند که بزرگ شده بود، به بادیه نزد عشیره اش رفت، ولی سرپرستی دختران هاله را حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم و خدیجه علیها السلام بر عهده گرفتند و طبق سنّت اعراب، هرکس سرپرستی یتیمی را بر عهده می گرفت، آن کودک به او منتسب میشد (112 - 113).
اما مورخان بعدی اختلافی ندارند که زینب و رقیه فرزندان حضرت خدیجه علیها السلام از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم هستند و اخبار فراوانی در این باره رسیده است (حمیری قمی، 9؛ صدوق، الخصال، 404؛ مجلسی، 22 / 151). هند پسر خدیجه علیها السلام از ابوهاله بود و سالها پس از خدیجه علیها السلام زندگی کرد و بعدها، بنا به نقلی، در جنگ جمل به شهادت رسید (ابن اثیر جزری، اسدالغابه، 5 / 71؛ حلبی، 1 / 229). حديث وصف رسول الله صلى الله عليه و آله وسلم - که به درخواست حسن بن علي علیهما السلام، هند آن را بیان کرده - مشهور است (ابوالفرج اصفهانی، 30؛ ابن حجر عسقلانی، 6 / 236). خود هند گفته است: «پدرم رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم و مادرم خدیجه علیها السلام و خواهرم فاطمه علیها السلام و برادرم قاسم است» (ابن قتیبه دینوری، 133؛ حلبی، 1 / 229).
ص: 84
دیگر اینکه سالها پس از رحلت خدیجه علیها السلام، خواهرش هاله در مدینه به منزل رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم رفت و اجازه ورود خواست و تا پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم صدای او را شنید، به یاد خديجه علیها السلام افتاد و مشعوف شد و با صدای بلند، هاله را دعوت نمود که وارد شود (بخاری، 4 / 231؛ مسلم نیشابوری، 7 / 134). این روایت - که در منابع گوناگون ضبط شده است - گزارشِ مرگ هاله را در دوران حیات خديجه علیها السلام مخدوش می کند. از سویی دیگر، ابو العاص بن ربیع، داماد پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و همسر زینب (ابن سعد، 8 / 30؛ ابن عساکر، 67 / 4؛ مجلسی، 21 / 183 - 184)، که بعدها اسلام آورد، پسر هاله (خواهر خديجه علیها السلام) بود (ابن سعد، 8 / 30 - 31؛ ابن عساکر، 67 / 4؛ مجلسی، 21 / 184) که نشان می دهد زینب دختر خدیجه علیها السلام بوده است، وگرنه ممکن نبود که او با زینب ازدواج کند. در مجموع، این اختلاف نظرها در مورد فرزندان پسر است و درباره چهار دختر داشتن حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم و خديجه علیها السلام تا قرن سوم اختلافی وجود نداشته است. اما درباره دختر بزرگ ایشان اختلاف نظر وجود دارد؛ بعضی رقیه (ابن هشام، 1 / 122 - 123؛ ابن طلحه شافعی، 44؛ حلبی، 3 / 391) و برخی زینب (حاکم نیشابوری، 4 / 44؛ طبری، ذخائر العقبی، 156؛ مجلسی، 21 / 183) را بزرگ تر دانسته اند، ولی بیشتر بر آن اند که فاطمه علیها السلام کوچکترین آنان بوده است (ابن هشام، 1 / 122 - 124؛ ابن طلحه شافعی، 44؛ امین عاملی، 6 / 311). هرچند این نظر مخالفانی نیز دارد (ر.ک: حلبی، 3 / 391).
فاصله سنی فرزندان خدیجه علیها السلام یک سال بود (ابن سعد، 1 / 133 - 134؛ 8 / 16). وی برای هر فرزندی که به دنیا می آورد، دایه می گرفت، به جز فاطمه علیها السلام که خودش او را شیر داد (امین عاملی، 6 / 311).
پایداری خدیجه علیها السلام در کنار حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم، در تمام سالهای پس از بعثت مسلّم است. زمانی که کفار و مشرکان
ص: 85
مکه حاضر نبودند سخنان پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را بشنوند و او را استهزا می کردند و دروغ گویش می خواندند، به گواهی پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم، خدیجه علیها السلام به او ایمان آورد و او را تصدیق می کرد و غبار غم را از چهره اش می زدود (احمدبن حنبل، 6 / 117 - 118؛ ابن اثیر جزری، اسدالغابه، 5 / 438 - 439؛ مجلسی، 16 / 7 - 9).
خدیجه علیها السلام از آلام پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در برابر آزار مشرکان و کفار می کاست و از او حمایت می کرد. متهم کردن پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به جادوگری و کاهنی و جنون و نیز ایجاد مانع برای تبلیغ دین (ابن هشام، 1 / 187)، بخشی از دشمنیهای مشرکان بود. هرگاه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به طواف کعبه می رفت، مشرکان از گفتن هیچ ناسزایی به او ابا نداشتند و گاه ردای او را می گرفتند و سخت می کشیدند (ابن هشام، 1 / 188). زمانی که این دشمنیها به اوج خود رسید، خدیجه علیها السلام بهترین حامی پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در خانه بود و دشنامها و کارشکنیهای مشرکان را کم اهمیت جلوه می داد (ابن هشام، 1 / 158؛ ابن اثیر جزری، اسدالغابه، 5 / 437؛ مجلسی، 16 / 10 - 11) و برای در امان ماندن جان پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم تدابیری می اندیشید، از جمله نظارت بر رفت و آمدهای پنهانی افراد برای ملاقات با حضرت رسول صلی الله علیه و آله وسلم، و نصیحت و سرزنش کسانی که در یاری رساندن به محمد صلی الله علیه و آله وسلم تعلل می ورزیدند (مفید، الاختصاص، 182؛ مجلسی، 18 / 99).
مساعدتهای مالی حضرت خدیجه علیها السلام در حمایت از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نیز به حدی بود که خود پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به آنها اشاره کرده است (ابن عبدالبر، 4 / 1824؛ ذهبی، 2 / 117). حمایتهای خدیجه علیها السلام در سه سال محاصره بنی هاشم در شعب ابی طالب نیز ادامه یافت. پس از آنکه قریش دعوت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را رو به گسترش یافتند، تصمیم گرفتند با هیچ یک از بنی هاشم و بنی عبدالمطلب ازدواج و دادوستد نکنند، تا آنان را به ترک حمایت از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم وادار سازند (ابن سعد، 1 / 208 - 109؛ یعقوبی، 2 / 31).
ص: 86
خدیجه علیها السلام نیز با آنکه زندگی مرفهی داشت و می توانست در قبیله خود بماند، با پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به شعب رفت. بنی هاشم و بنی عبدالمطلب سه سال در محاصره ماندند و فقط هنگام عمره (ماه رجب) و حج (ذی حجه) از شعب بیرون می آمدند (یعقوبی، 2 / 31؛ ابن شهر آشوب، 1 / 59). در این دوران، خدیجه علیها السلام اموال بسیاری در اختیار پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم قرار داد (ابن شهر آشوب، 1 / 58؛ مجلسی، 35 / 93). در ماههای آخر، محاصره شدت یافت و ابوجهل، عاص بن وائل، نضربن حارث و عقبة بن ابی معیط از رسیدن آذوقه به بنی هاشم جلوگیری می کردند (قطب راوندی، قصص الانبیاء، 325؛ ابن شهر آشوب، 1 / 58)، تاجایی که طاقت و توانشان تمام شد و صدای شیون کودکانشان از شعب شنیده می شد (ابن سعد، 1 / 209؛ ابن کثیر، السيرة النبویه، 2 / 47؛ مجلسی، 19 / 18 - 19). در این اوضاع - که امکان تهیه آذوقه برای بنی هاشم، حتی به قیمت گزاف، فراهم نبود - خديجه علیها السلام در صدد یافتن راه حلی بود. او حتی برای کسانی که در حلف الفضول شرکت داشتند، پیک فرستاد و از محاصره کنندگان شکایت کرد. از جمله، فردی را نزد زمعة بن اسود فرستاد و از اینکه ابوجهل مانع خرید آنان می شود، گله کرد (بلاذری، 1 / 271 - 272).
بعضی از نزدیکان بنی هاشم به شیوه هایی موفق شدند به شعب آذوقه بفرستند، که از آن جمله، هشام بن عمروبن ربیعه و حکیم بن حزام (برادرزاده خدیجه علیها السلام) بودند (بلاذری، 1 / 272). این کمکها اگر چه مفید بود، کفایت نمی کرد و بنی هاشم مجبور بودند با قیمت دو چندان و با مشکلات فراوان آذوقه تهیه کنند، به طوری که خدیجه علیها السلام، پیش از وفات، تمام دارایی خود را انفاق کرده بود (یعقوبی، 2 / 31).
حضرت خدیجه علیها السلام از زنان شریفی بود که خداوند به او
ص: 87
توفیق همسری و خدمت به آخرین پیامبرش، حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلم، را داد و تمام فرزندان حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم، به جز ابراهیم، از خدیجه علیها السلام بودند (ابن هشام، 1 / 122؛ طبری، تاریخ، 2 / 35). توفيق پذیرایی از علی بن ابی طالب علیه السلام از دیگر فضایلی بود که نصیب او گشت. هنگامی که ابوطالب دچار تنگ دستی گردید، پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم على علیه السلام را به منزل خویش برد و او از همان دوران کودکی، قرین حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم و خدیجه کبری علیها السلام گردید (ابن شهر آشوب، 2 / 27؛ مجلسی، 38 / 295).
حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم پیش از بعثت به غار حرا پناه می برد تا به پرستش خدا بپردازد (طبری، تاریخ، 2 / 47؛ ابن اثیر جزری، الکامل، 2 / 48). در این مدت خدیجه علیها السلام سرپرستی فرزندان و امور خانه را بر عهده داشت. او با شکیبایی تمام روزهای دور از محمد صلی الله علیه و آله وسلم را سپری می کرد و آسودگی لازم را برای ارتباط محمد صلی الله علیه و آله وسلم با پروردگارش فراهم می آورد.
در منابع، به اعتقادات مذهبی خدیجه علیها السلام در جوانی، پیش از اسلام آوردنش، اشاره نشده، اما بر اساس شواهدی، او خداپرست و از کسانی بوده که خبر برانگیخته شدن پیامبری را از جزيرة العرب شنیده و حتی منتظر بعثت او بوده است. او در جریان ازدواجش نیز به فضایل معنوی توجه داشت و بعد از ازدواج، مساعدتهای او، امکان عزلت و عبادت محمد صلی الله علیه و آله وسلم را فراهم کرد، که نشان دهنده اعتقاد او به خدای واحد است و همین روحیه موجب شد که بدون قید و شرط، اسلام را بپذیرد.
پس از نزول وحی بر حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم، خدیجه علیها السلام اولین زنی بود که به او ایمان آورد (ترمذی، 5 / 306؛ طبرانی، 19 / 291؛ مجلسی، 16 / 16). وی علاوه بر تصدیق
ص: 88
قلبی و زبانی اسلام، در عمل نیز احکام و دستورهای الهی را به انجام می رساند. خدیجه علیها السلام به همراه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و علی علیه السلام، اولین کسانی بودند که نمار برپا داشتند (یعقوبی، 2 / 23؛ ابن شهر آشوب، 1 / 43؛ مجلسی، 18 / 196). علی علیه السلام در گفتگو با مردی یهودی که اوصاف وصی پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را پرسید، ظهار کرد: «اولین کسی بودم که اسلام آورد و هیچ کس جز من و خدیجه علیها السلام نماز نمی خواند و به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم ایمان نداشت» (صدوق، الخصال، 366؛ مفید، الاختصاص، 165؛ مجلسی، 38 / 168). شواهد دیگری نیز ایمان خديجه علیها السلام و کوشش او را برای برپایی دین، تصدیق می کنند؛ چنان که قبل از اعلام دعوت رسمی در ایام حج، و آنگاه که امکان نداشت علناً به عبادت بپردازند، در کنار محمد صلی الله علیه و آله وسلم و به همراهی علی علیه السلام، در کنار کعبه به عبادت برمی خاست (ابن سعد، 8 / 17 - 18؛ طبری، تاریخ، 2 / 56 - 57؛ طبرانی، 18 / 100 - 101). گفته اند که غیر از ایام حج، پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و او پنهانی خدا را می پرستیدند (صدوق، کمال الدین، 344: طوسی، 332؛ مجلسی، 18 / 177).
از جمله فضایل خدیجه علیها السلام، سخن گفتن فاطمه علیها السلام با اوست، در حالی که هنوز در رحم خدیجه علیها السلام بود. هنگامی که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم از این ماجرا آگاه شد، به او نوید داد که جبرئیل خبر داده که این جنین دختر است و نسلی پاک و مبارک خواهد داشت و خداوند ادامه نسل مرا از او قرار داده است (صدوق، الامالی، 690 - 691؛ طبری امامی، 77؛ قطب راوندی، الخرائج، 2 / 524).
همچنین نقل شده است هنگامی که خديجه علیها السلام می خواست فاطمه علیها السلام را به دنیا بیاورد، خداوند از بهشت چهار قابله برای یاری او فرستاد: مریم علیها السلام دختر عمران، آسیه دختر مزاحم، کلثوم خواهر موسى علیه السلام، و ساره همسر حضرت ابراهیم علیه السلام (صدوق، الامالی، 691، طبری امامی، 78؛ مجلسی، 16 / 80).
ص: 89
خديجه علیها السلام انسانی نمونه و کامل بود که، به تصریح پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم، استحقاقِ سلام و تحيت الهی و فرشتگان مقربی چون جبرئیل را داشت و بایسته بود که جایگاهش فردوس برین باشد. خدیجه علیها السلام به مقامی رسید که، به نقل رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم، خداوند هر روز چندین بار به فرشتگانش در مورد او مباهات می کند (بخاری، 4 / 231؛ مسلم نیشابوری، 7 / 133؛ ابن بطريق، 392؛ مجلسی، 16 / 8 / 11 / 78).
از دیگر فضایل خدیجه علیها السلام، انفاق سخاوتمندانه اموالش در راه دین خدا بود. بنا بر بعضی منابع، وی اموال بسیاری داشت (حلبی، 1 / 223؛ مجلسی، 16 / 21 - 22) که همه را در راه گسترش اسلام خرج کرد (یعقوبی، 2 / 31). به عقیده تعدادی از مفسران، آیه «وَوَجَدَكَ عَائِلًا فَأَغْنَى» (ضحی، 8) درباره بی نیاز شدن پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم است به سبب اموالی که حضرت خدیجه علیها السلام به ایشان بخشید (طبرسی، مجمع البیان، 10 / 1384 فخر رازی، 31 / 199؛ شوکانی، 5 / 458).
فضایل خدیجه علیها السلام چندان است که در برخی دعاهای اهل بیت علیهم السلام به شرافت وی مباهات شده است (ابن طاووس، اقبال الاعمال، 1 / 509؛ مجلسی، 99 / 107). در طول تاریخ نیز بنی هاشم بارها با یادآوری فضایل خدیجه علیها السلام، بدخواهان را به سکوت واداشته اند. نقل شده است در مجلسی که امام حسن علیها السلام، نیز حضور داشت، معاویه به طعن پرسید: «شریف ترین مردم از حيث نسب کیست؟» صعصعه به امام حسن مجتبی علیه السلام اشاره نمود و نسب او را ذکر کرد و خدیجه علیها السلام را جَدّهُ او معرفی کرد (بلاذری، 5 / 37). محمد نفس زکیه و ابن زبیر نیز در احتجاجاتشان با مخالفان، نسبتشان را با خدیجه علیها السلام یادآور می شدند و به آن مباهات می کردند (طبری، تاریخ، 6 / 196؛ ابن ابی الحدید، 9 / 325).
ص: 90
ذکر نام ایشان در زیارت نامه های ائمه علیهم السلام نشان دهنده مقام بلند ایشان در نزد اهل بیت علیهم السلام است (کلینی، 4 / 577؛ مجلسی، 97 / 174). اهل بیت علیهم السلام نیز در برخی خطبه های خویش، به نسبت داشتن خود با خدیجه علیها السلام افتخار می کردند (ابن شهر آشوب، 3 / 305؛ مجلسی، 45 / 174).
خدیجه علیها السلام محبوب پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بود (مسلم نیشابوری، 7 / 134) و همواره، حتى بعد از رحلت خدیجه علیها السلام، پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم از او بسیار یاد می کرد (بخاری، 4 / 231؛ مسلم نیشابوری، 7 / 134؛ ابن طاووس، الطرائف، 291) و گاه به یاد او می گریست (اربلی، 2 / 131؛ مجلسی، 16 / 8) و می فرمود: «خدیجه! کجاست مثل خدیجه؟» (اربلی، 1 / 370؛ مجلسی، 43 / 131). در گزارشی که بخاری از عایشه نقل کرده است، شدت محبت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به خدیجه علیها السلام آشکارتر می شود، چنان که گفته است: «پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم آن گونه از خدیجه علیها السلام یاد می کرد که گویی در دنیا کسی به جز خديجه علیها السلام نبوده است» (4 / 231؛ ر.ک: ابن طاووس، الطرائف، 291). پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرموده: «خدا محبت او را روزیِ من کرده است»، که این ابراز محبت موجب غبطه عایشه به خديجه علیها السلام شد (مسلم نیشابوری، 7 / 134؛ ابن بطريق، 393) و به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم گفت که او پیرزنی بیش نبود و خدا بهتر از آن را نصیب شما کرده است. این سخن موجب ناراحتی پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم گردید و قسم یاد کرد که بهتر از خدیجه علیها السلام نصیبش نشده است (احمد بن حنبل، 6 / 117 - 118؛ طبرانی، 33 / 13؛ ابن حجر عسقلانی، 8 / 103).
علاقه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به خدیجه علیها السلام سبب شده بود که بستگان و دوستان وی نیز همواره مورد تفقد پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم قرار گیرند. چنان که نقل شده است سالها بعد از وفات خديجه علیها السلام، زمانی که هاله (خواهر خدیجه علیها السلام) به منزل رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم در
ص: 91
مدینه رفت، حضرت صلی الله علیه و آله وسلم بسیار مسرور شد و با احترام او را به منزل خود دعوت کرد (بخاری، 4 / 231؛ مسلم نیشابوری، 7 / 134؛ ابن حجر عسقلانی، 8 / 339).
همچنین نفیسه، دختر مُنیه، که در ازدواج حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم با حضرت خدیجه علیها السلام نقش داشت، در فتح مکه مسلمان شد و ماجرای وساطتش را به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم یادآور گردید و مورد احترام قرار گرفت (بلاذری، 1 / 107). از دیگر اقدامات رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم در نکوداشت یاد خدیجه علیها السلام، این بود که هر گاه گوسفندی ذبح می کرد، از گوشت آن به منزل دوستان خدیجه علیها السلام می فرستاد (بخاری، 4 / 231؛ مسلم نیشابوری، 7 / 133 - 134) و در مقابل اعتراض برخی از همسرانش می فرمود: «إنّي قَد رُزِقتُ حُبَّها؛ خدا محبت او را روزی من کرده است» (ابن بطريق، 1 / 393).
پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در پاسخ به عایشه و امثال او، در ترجيح خدیجه علیها السلام بر دیگر زنانش، دو دلیل ذکر می کرد. اول اینکه او مادر تمام فرزندانش است (به جز ماریہ قبطیه، دیگر زنان فرزندی نیاوردند) و دوم مقام ایمانی او بود. حضرت صلی الله علیه و آله وسلم مکرر از ایمان خدیجه علیها السلام زمانی که دیگران به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم کافر بودند، تصدیق و همراهی او زمانی که دیگران پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را دروغگو می خواندند، و انفاق مالش زمانی که دیگران پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را محروم کرده بودند، یاد می نمود (احمدبن حنبل، 6 / 117 - 118؛ ابن حجر عسقلانی، 8 / 103؛ متقی هندی، 12 / 132).
روزی پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در بین اصحابش نشسته بود، در همین حال چهار خط بر روی زمین کشید و پرسید: «آیا می دانید اینها چیستند؟» اصحاب پاسخ دادند: «خدا و رسولش داناترند.» رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: «بهترین زنان اهل بهشت
ص: 92
چهار نفرند: فاطمه دختر محمد؛ خدیجه دختر خویلد؛ مریم دختر عمران؛ آسیه دختر مزاحم، همسر فرعون.» این حدیث در منابع شیعه (صدوق، الخصال، 205 - 206؛ مجلسی، 8 / 187) و اهل سنّت (احمد بن حنبل، 1 / 293) آمده است. بین خدیجه علیها السلام و زنان بهشتی شباهتهایی وجود دارد، از جمله اینکه: قرآن کریم مریم علیها السلام را صديقه نامیده است (مائده، 75) که یکی از القاب حضرت خدیجه علیها السلام نیز هست (ابن کثیر، البدایه، 2 / 74) و وقتی که همه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را تکذیب می کردند، او آن حضرت صلی الله علیه و آله وسلم را تصدیق می نمود (ابن هشام، 1 / 158). قرآن کریم درباره آسیه گفته است که با وجود ثروت و آسایش، دین الهی را برگزید و سختیها را تحمل کرد (تحریم، 11). خدیجه علیها السلام نیز ثروت و زندگی خود را فدای دین الهی (یعقوبی، 2 / 31؛ ابن شهر آشوب، 1 / 58؛ مجلسی، 35 / 93) و یاری پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم کرد (طبرانی، 23 / 13؛ متقی هندی، 12 / 132).
سختیهای فراوانی بر بنی هاشم در شعب ابی طالب وارد آمد. گرسنگی از یک سو و خطر به قتل رسیدن پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم از سوی دیگر، اوضاع را بسیار دشوار ساخته بود (ابن شهر آشوب، 1 / 58؛ ابن ابی الحدید، 14 / 64؛ مجلسی، 35 / 92 - 93). این دشواریها سبب شد تا خديجه علیها السلام و ابوطالب، که سنی از ایشان گذشته بود، پس از بیرون آمدن از شعب، در بستر بیماری بیفتند. نقل شده است هنگامی که خدیجه علیها السلام در بستر بیماری افتاد، اندوه و ناراحتی در چهره اش نمایان شد و گفت که علت آن، نگرانی از آینده خانواده اش و مشکلات آنان و خردسالی فاطمه علیها السلام و تنهایی او در شب عروسی است (اربلی، 1 / 375 - 376؛ علامه حلی، 198؛ مجلسی، 43 / 138).
رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم مظهر صبر و استقامت بود، اما غم از دست دادن خدیجه علیها السلام بر
ص: 93
ایشان گران آمد. نقل شده است که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در آخرین ساعات زندگی خدیجه علیها السلام، با اندوه نزد او رفت و در حالی که با چشمان اشک بار به او می نگریست، فرمود: «آنچه می بینم برایم ناگوار است» (یعقوبی، 2 / 35). روایت شده است که چون بیماری خدیجه علیها السلام شدت یافت، به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم، سه وصیت کرد: «اگر تقصیری در حق تو کرده ام مرا ببخش؛ مراقب دخترم فاطمه باش که کسی او را مورد اذیت و بی مهری قرار ندهد.» وی خجالت کشید سومین وصیت خود را مستقیماً به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بگوید، از این رو از فاطمه علیها السلام خواست تا به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بگوید که از قبر در هراس است و او را در همان لباسی کفن کند که در آن اولین بار به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم وحی شده بود (حائری، 2 / 234 - 235).
به گزارش برخی از مورخان، حضرت خدیجه علیها السلام در ماه رمضان، در 65 سالگی، درگذشت (ابن سعد، 8 / 18؛ یعقوبی، 2 / 35). درباره سال و روز وفات وی، اقوال مختلفی وجود دارد. برخی سال وفات را پنج سال و عده ای چهار سال قبل از هجرت می دانند (ابن عبدالبر، 4 / 1881)، اما قول سه سال پیش از هجرت مشهورتر است (ابن هشام، 2 / 282؛ ابن عبدالبر، 4 / 1881؛ ابن حجر عسقلانی، 8 / 103)، که پس از خروج بنی هاشم از شعب می شود (ابن سعد، 8 / 18). شیخ مفید نیز، ضمن پذیرش این نظر، وفات حضرت خدیجه علیها السلام را در روز دهم ماه رمضان سال دهم بعثت دانسته است (مسار الشیعه، 22 - 23). برخی روز وفات او را سه روز قبل از درگذشت ابوطالب (یعقوبی، 2 / 35؛ قطب راوندی، قصص الانبياء، 314؛ ابن اثیر جزری، الکامل، 2 / 90 - 91) و برخی 35 روز یا 55 روز قبل از وفات وی ضبط کرده اند ( ابن اثیر جزری، الکامل، 2 / 90 - 91). با رسیدن خبر درگذشت ابوطالب به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم، داغ از دست دادن خدیجه علیها السلام برای او تازه شد (یعقوبی، 2 / 35) و از
ص: 94
شدت اندوه، فرمود: «در این روزها بر این امت دو مصیبت وارد شد که نمی دانم به سبب کدام یک بی تاب ترم» (یعقوبی، 2 / 35)؛ از این رو، پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم آن سال را «عام الحُزن» نامید (طبرسی، اعلام الوری، 1 / 53؛ قطب راوندی، قصص الانبياء، 314 حلبي، 2 / 41). پیکر حضرت خدیجه علیها السلام را به قبرستان حجون بردند (اربلی، 2 / 136؛ ذهبی، 2 / 111 - 112). پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم خود وارد قبر شد و او را به خاک سپرد (ابن سعد، 8 / 18؛ اربلی، 2 / 136).
قریشیان پس از درگذشت ابوطالب و خدیجه علیها السلام گستاخ تر شدند و بر آزار پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم افزودند؛ برخی از ایشان بر چهره وی خاک می پاشیدند و کارهایی می کردند که پیش از آن جرئتش را نداشتند (ابن هشام، 2 / 282 - 283؛ طبری، تاریخ، 2 / 80) و حتی تصمیم به قتل پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم گرفتند (ر.ک: ابن هشام، 2 / 332).
ابن ابی الحدید، عزالدين (م. 656 ق.)، شرح نهج البلاغه، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، دار احياء الكتب العربية، 1378 ق؛ ابن اثیر جزری، علی بن محمد (م. 630 ق.)، اسدالغابة في معرفة الصحابه، تهران، انتشارات اسماعیلیان؛ همو، الکامل فی التاریخ، بیروت، دارصادر، 1386 ق؛ ابن بطريق، یحیی بن حسن (م. 600 ق.)، عمدة عيون صحاح الاخبار فی مناقب امام الابرار، قم، نشر اسلامی، 1407 ق؛ ابن حبان بستی، محمد (م. 354 ق.)، الثقات، حیدر آباد دکن هند، مؤسسة الكتب الثقافية، 1393 ق؛ ابن حجر عسقلانی، احمد بن على (م. 852 ق.)، الاصابة في تمييز الصحابه، تحقيق عادل احمد، على محمد، بیروت، دارالکتب العلمية، 1415 ق؛ ابن حزم اندلسی، علی بن احمد (م. 456 ق.)، جمهرة انساب العرب، تحقیق گروهی از علما، بیروت، دارالکتب العلمية، 1403 ق؛ ابن سعد، محمد بن سعد (م. 230 ق.)، الطبقات الکبری، بیروت، دارصادر؛ ابن شهر آشوب، محمد بن علی (م. 588 ق.)، مناقب آل ابی طالب، تحقیق گروهی از
ص: 95
اساتید نجف اشرف، النجف الاشرف، المكتبة الحيدرية، 1376 ق؛ ابن طاووس، سید علی بن موسی (م. 664 ق.)، اقبال الاعمال، تحقیق جواد قیومی، قم، مكتب الاعلام الاسلامی، 1414 ق؛ همو، الطرائف في معرفة مذاهب الطوائف، قم، مطبعة الخيام، 1399 ق؛ ابن طلحہ شافعی، کمال الدین محمد (م. 652 ق.)، مطالب السؤول في مناقب آل الرسول صلی الله علیه و آله وسلم، تحقیق ماجد العطيه، ابن عبدالبر، يوسف بن عبدالله قرطبی (م. 463 ق.)، الاستیعاب في معرفة الاصحاب، تحقیق على محمد بجاوی، بیروت، دار الجيل، 1412 ق؛ ابن عساکر، علی بن حسن (م. 571 ق.)، تاريخ مدينة دمشق، تحقیق على شیری، بیروت، دار الفكر، 1415 ق؛ ابن قتیبه دینوری، عبدالله بن مسلم (م. 276 ق.)، المعارف، تحقيق ثروت عكاشة، القاهرة، دار المعارف، ابن کثیر، اسماعیل بن عمر (م. 774 ق.)، البدایة و النهایه، تحقیق على شیری، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1408 ق؛ همو، السيرة النبویه، تحقیق مصطفى عبد الواحد، بیروت، دار المعرفة، 1396 ق؛ ابن هشام، عبدالملک حمیری (م. 8 - 213 ق.)، السيرة النبویه، تحقيق محمد محيي الدين عبد الحميد، القاهرة، مكتبة محمد علی صبیح و اولاده، 1383 ق؛ ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین (م. 356 ق.)، مقاتل الطالبيين، تحقیق کاظم مظفر، قم، مؤسسة دار الكتاب، 1385 ق؛ ابن ابی جمهور احسائی، محمد بن علی (م. 880 ق.)، عوالی اللئالى العزيزية في الاحادیث الدينية، تحقيق مجتبی عراقی، قم، مطبعة سيد الشهداء، 1403 ق؛ احمد بن حنبل، شیبانی (م. 241 ق.)، مسند احمد بن حنبل، بیروت، دار صادر؛ اربلی، علی بن عیسی (م. 693 ق.)، کشف الغمة في معرفة الائمه علیهم السلام، بیروت، دارالاضواء، 1405 ق؛ امین عاملی، سید محسن (م. 1371 ق.)، اعیان الشیعه، تحقیق، سید حسن امین، بیروت، دارالتعارف، 1403 ق؛ بخاری، محمد بن اسماعیل (م. 256 ق.)، صحیح البخاری، بیروت، دار الفكر، 1401 ق؛ بلاذری، احمد بن یحیی (م. 279 ق.)، انساب الاشراف، تحقیق سهیل زکار، ریاض زرکلی، بیروت، دار الفكر، 1417 ق؛ ترمذی، محمد بن عیسی (م. 279 ق.)، سنن الترمذی، تحقیق عبدالوهاب عبد اللطيف،
ص: 96
ص: 97
محمد بن عمر (م. 606 ق.)، التفسير الكبير (مفاتیح الغيب)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1420 ق؛ قطب راوندی، سعیدبن هبة الله (م. 573 ق.)، الخرائج و الجرائح، قم، مؤسسة الامام المهدي عجل الله تعالی فرجه الشریف، 1409 ق؛ همو، قصص الانبیاء، تحقيق غلامرضا عرفانیان، قم، مؤسسة الهادی، 1418 ق؛ کوفی، على بن احمد (م. 352 ق.)، الاستغاثه، تهران، مؤسسة الاعلمی، 1373 ش؛ کلینی، محمد بن يعقوب (م. 329 ق.)، الکافی، تحقیق علی اکبر غفاری، تهران، دارالکتب الاسلامية، 1363 ش؛ متقی هندی، على (م. 975 ق.)، کنزالعمال في سنن الاقوال و الافعال، تحقیق بکری حیانی، صفوة السقا، بیروت، مؤسسة الرسالة، 1409 ق؛ مجلسی، محمدباقر (م. 1111 ق.)، بحارالانوار، تحقیق محمدباقر بهبودی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1403 ق؛ مسلم نیشابوری، مسلم بن حجاج (م. 261 ق.)، صحیح مسلم، بیروت، دار الفكر؛ مغربی، قاضی نعمان بن محمد تمیمی (م. 363 ق.)، شرح الاخبار في فضائل الائمة الاطهار علیهم السلام، تحقیق، سید محمد حسینی جلالی، قم، نشر اسلامی، 1414 ق؛ مفید، محمد بن محمد (م. 413 ق.)، الاختصاص، تحقیق علی اکبر غفاری، قم، نشر اسلامی، 1414 ق؛ همو، مسار الشيعة في مختصر تواريخ الشریعه، تحقيق مهدی نجف، بیروت، دارالمفيد، 1414 ق؛ مقریزی، احمد بن علی (م. 845 ق.)، امتاع الاسماع، تحقيق محمد نمیسی، بیروت، دار الکتب العلمية، 1420 ق؛ یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب (م. 292 ق.)، تاریخ الیعقوبی، قم، مؤسسه فرهنگ اهل بیت علیهم السلام.
اعظم رحمت آبادی
ص: 98
ویژگیهای تولد حضرت فاطمه علیها السلام در منابع فريقين.
جایگاه ویژه حضرت فاطمه علیها السلام نزد شیعیان و اهل سنّت، سبب شده است که بسیاری از وقایع زندگی حضرت علیها السلام، به تفصیل بررسی شود. گزارشهای حدیثی و تاریخی درباره ولادت حضرت علیها السلام، گسترده و فراوان است. آثاری ویژه این موضوع از قرن چهارم وجود دارد (قبل از 380 ق.). شیخ صدوق کتابی به نام مولد فاطمه علیها السلام نوشته و در عیون اخبار الرضا علیه السلام (2 / 203)، به آن اشاره کرده است. درباره این کتاب، در منابع بعدی گزارشهایی وجود دارد (ر.ک: نجاشی، 392؛ ابن شهر آشوب، معالم العلماء، 147؛ اربلی، 2 / 85؛ همو، مناقب، 3 / 110، 130، 135) که نشان می دهد این اثر تا سده هفتم موجود بوده است. به تصریح اربلی، این کتاب افزون بر ولادت حضرت فاطمه علیها السلام، به بیان برخی دیگر از مسائل مربوط به آن حضرت علیها السلام نیز پرداخته است؛ از جمله به فضایل، ازدواج، مظلومیت، وفات و چگونگی وضع آن حضرت علیها السلام در قیامت (2 / 85). ظاهراً کتاب مولد فاطمه علیها السلام در اختیار ابن طاووس نیز بوده است (ر.ک: کلبرگ، 176). ابن عزیز الخطّی نیز در سال 1195 قمری، درباره ولادت حضرت فاطمه علیها السلام کتابی نوشته است (آقابزرگ تهرانی، 23 / 275). کلینی در کتاب الحجة الكافي، بابی با همین عنوان دارد (1 / 458) و علامه مجلسی (43 / 2 - 10) و بحرانی اصفهانی (11 / 45 - 60) و دیگران نیز به تفصیل به این موضوع پرداخته و گزارشهای گوناگونی درباره آن گرد آورده اند. در سالهای اخیر آثار فراوانی در این باره منتشر شده است. بخشی از الموسوعة الكبرى عن فاطمة الزهراء علیها السلام بدین مطلب اختصاص یافته است (ر.ک: انصاری زنجانی، 2 / 65 - 193).
بخشی از مباحث راجع به ولادت فاطمه علیها السلام، درباره پیش از تولد حضرت علیها السلام است.
ص: 99
گوهر وجود حضرت فاطمه علیها السلام، از میوه های بهشتی است. بدین سبب، رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم ایشان را «حوراء انسيه» نامیده و هروقت مشتاق بوی بهشت می شده، او را می بوییده است (صدوق، الامالی، 546؛ همو، علل الشرایع، 1 / 184؛ فتال نیشابوری، 149؛ ابن شهر آشوب، مناقب، 3 / 114). گرچه اصل وجود فاطمه علیها السلام برگرفته از وجود رحمانی رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم است و این ویژگی و افتخار برای سيدة نساء العالمين علیها السلام (كلینی، 1 / 459؛ صدوق، کمال الدین، 257، 260) بسنده است، ولی تقدیر الهی آن بود که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم هدیه ای الهی را که میوه ای بهشتی بود، بخورد و نطفه وجود فاطمه علیها السلام از آن پدید آید.
در این باره رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرموده است: «جبرئیل، خرما [یا سیب] از بهشت برایم آورد. آن را خوردم و به نطفه ای در صلب من بدل گشت. آنگاه خدیجه علیها السلام به فاطمه علیها السلام باردار شد. از این رو، هرگاه مشتاق بهشت می شوم فاطمه علیها السلام را می بویم، زیرا از او بوی بهشت را استشمام می کنم» (صدوق، التوحيد، 118؛ همو، عیون اخبار الرضا علیه السلام، 2 / 107؛ طبری امامی، 148؛ فتال نیشابوری، 149؛ طبرسی، الاحتجاج، 2 / 191). سند این روایت در کتابهای شیخ صدوق، معتبر است. مشابه این سخن در منابع روایی و تاریخی اهل سنّت نیز آمده است (طبرانی، 22 / 401؛ ابونعیم اصفهانی، 1 / 78؛ خطیب بغدادی، 5 / 293؛ هیثمی، مجمع الزوائد، 9 / 202). برخی منابع متأخر از عزلت گزینی، روزه و عبادت چهل روزه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم جهت تشکیل نطفه حضرت فاطمه علیها السلام سخن گفته اند (ابن حاتم عاملی، 452؛ حلی، العددالقویه، 220؛ مجلسی، 16 / 78). درباره گوهر بهشتی وجود حضرت فاطمه علیها السلام نکاتی شایان ذکر است:
1. بسیاری از متون حدیثی و تاریخی، تنها به میوه بهشتی اشاره کرده و خصوصیات آن را بر نشمرده اند. برخی، بدون اشاره به نوع میوه، گفته اند که آن میوه از بهترین و پاکیزه ترین درختان بهشت بود (طبرانی، 22 / 401؛ هیثمی، مجمع الزوائد، 9 / 202).
ص: 100
بنا بر گزارش علی بن ابراهیم قمی، میوه درخت طوبی بوده است (1 / 365). برخی دیگر آن را رطب بهشتی (صدوق، الامالی، 546؛ همو، التوحید، 118؛ طبری امامی، 147؛ فتال نیشابوری، 149؛ طبرسی، الاحتجاج، 2 / 191)، سیب (صدوق، علل الشرایع، 1 / 183؛ طبری امامی، 146)، و گلابی (حاکم نیشابوری، 3 / 156؛ مرعشی نجفی، 10 / 3 - 4: 19 / 3: 25 / 7، 147) دانسته اند.
2. برخی فقط به اهدای میوه بهشتی به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم اشاره نموده، ولی زمان و مکان آن را مشخص نکرده اند. بنا بر بعضی گزارشها، جبرئیل یا فرشته ای دیگر، این میوه را برای پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم آورد و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم در مکه آن را تناول کرد (صدوق، علل الشرایع، 1 / 183؛ طبری امامی، 146)، ولی بیشتر گزارشها حاکی از آن است که این امر هنگام معراج پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم روی داده است (قمی، 1 / 365؛ عیاشی، 2 / 212؛ طبرانی، 22 / 401؛ صدوق، الامالی، 546؛ همو، التوحيد، 118؛ خطیب بغدادی، 5 / 293؛ هیثمی، مجمع الزوائد، 9 / 202).
ابن جوزی این گزارشها را به تفصيل نقل و نقد کرده است. انتقاد اصلی او از گزارشهای اهل سنّت است که تولد حضرت فاطمه علیها السلام را پنج سال قبل از بعثت می دانند. این باور با میوه بهشتی و نزول جبرئیل سازش ندارد. ایراد دیگر او بر گزارشهایی است که طبق آنها پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم هنگام معراج، میوه بهشتی را خورده است. به گفته او، معراج در سال دوازدهم بعثت و پس از رحلت حضرت خدیجه علیها السلام رخ داده است و بنابراین، گزارشهای گوهر بهشتی حضرت فاطمه علیها السلام صحيح نیست (ر.ک: الموضوعات، 1 / 409 - 414).
ایرادهای ابن جوزی وارد نیست، زیرا بنا بر گزارشهای صحیح و ادله دیگر، حضرت فاطمه علیها السلام در سال پنجم پس از بعثت به دنیا آمده است (کلینی، 1 / 458؛ طوسی، مصباح المتهجد، 793؛ ر.ک: طبری امامی، 79، 134). از سوی دیگر، افزون بر معراج
ص: 101
مشهور - که در آیه اول سوره اسراء به آن اشاره شده - معراجهای دیگری نیز رخ داده است. در برخی گزارشهای شیعی، از معراجهای فراوان پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم سخن گفته شده است (صفار، 99؛ صدوق، الخصال، 600؛ عاملی نباطی، 2 / 40).
3. در گزارشهای حدیثی و تاریخی شیعه و اهل سنّت، از اینکه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فاطمه علیها السلام را می بوسید و می بویید، سخن رفته و سپس جریان گوهر بهشتی حضرت فاطمه علیها السلام نقل شده است (ابن حاتم عاملی، 106؛ مجلسی، 8 / 190).
منابع حدیثی و تاریخی شیعه اتفاق دارند که حضرت فاطمه علیها السلام پس از بعثت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم به دنیا آمده است، ولی در منابع اهل سنّت درباره تاریخ ولادت ایشان اختلاف هست. برخی سال اول پس از بعثت و بسیاری پنج سال پیش از بعثت را سال ولادت ایشان دانسته اند. نظر مشهور اهل سنّت با نظر مشهور شیعه، ده سال تفاوت دارد. از این رو، باید گزارشهای شیعی و اهل سنّت را بررسی کرد. بر مبنای این اختلافات، درباره سن حضرت خدیجه علیها السلام به هنگام ولادت حضرت فاطمه علیها السلام نیز اختلاف نظر به وجود آمده است و معمولاً به یکی از دو نظر 48 یا 60 سال گراییده اند، زیرا بنا بر گزارشها، حضرت خدیجه علیها السلام در 40 سالگی یا 28 سالگی ازدواج کرده است (ر.ک: ابن عبدالبر، 4 / 1818؛ عكرى، 1 / 14، مقاله حضرت خدیجه علیها السلام).
دیدگاه شیعه: بیشتر عالمان شیعه، ولادت حضرت علیها السلام را در سال پنجم بعثت گزارش کرده اند (کلینی، 1/ 458؛ طوسی، مصباح المتهجد، 793؛ طبری امامی، 79، 134؛ فتال نیشابوری، 143؛ طبرسی، اعلام الوری، 1 / 290؛ ابن شهر آشوب، مناقب، 3 / 132؛ اربلی، 2 / 76). کلینی در سندی معتبر، به نقل از حبیب سجستانی، آورده است: «از امام باقر علیه السلام شنیدم که فاطمه علیها السلام دختر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم پنج سال پس از بعثت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم متولد شد» (1 / 457 - 458).
ص: 102
مسعودی نیز در اثبات الوصیه نوشته است: «سرور زنان، حضرت فاطمه علیها السلام، پنج سال پس از بعثت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم متولد شد. هشت سال همراه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در مکه اقامت کرد و ده سال و چند ماه نیز در مدينه زیست» (154). بنا بر شماری از منابع، سال پنجم بعثت که حضرت فاطمه علیها السلام در آن سال به دنیا آمده، سه سال پس از اسراء (معراج) بوده است فتال نیشابوری، 143؛ ابن شهرآشوب، مناقب، 3 / 357؛ حلی، العددالقویه، 219). برخی نوشته اند که حضرت علیها السلام در سال پنجم بعثت، هنگامی که قریش به بنای کعبه مشغول بود، به دنیا آمد (ابن خشاب بغدادی، 9؛ اربلی، 2 / 76؛ حلى، العددالقویه، 219). در برخی منابع شیعی آمده که حضرت فاطمه علیها السلام در سال دوم بعثت به دنیا آمده است. کهن ترین این منابع، مسار الشيعه است (مفید، 54). شیخ طوسی گزارش تولد حضرت علیها السلام در سال دوم و پنجم بعثت را نقل کرده است (مصباح المتهجد، 793). کفعمی گزارش تولد حضرت علیها السلام در سال دوم بعثت را بر سال پنجم ترجیح داده است (512).
مقایسه آرای دانشمندان و گزارشهای منابع شیعی درباره تاریخ ولادت حضرت فاطمه علیها السلام، نشان می دهد که قول به ولادت حضرت علیها السلام در سال پنجم بعثت، دارای شهرت و مقبولیت روایی و تاریخی است و قراین و مؤیدات دیگری نیز دارد (ادامه مقاله).
دیدگاه اهل سنّت: تاریخ نگاران مشهور اهل سنّت، تولد حضرت فاطمه علیها السلام را پیش از بعثت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم دانسته اند. گزارش رایج آنان، پنج سال قبل از بعثت است (ابن سعد، 8 / 19؛ بلاذری، 1 / 403؛ ابن عبدالبر، 4 / 1899؛ ابن جوزی، المنتظم، 2 / 328؛ ر.ک: ابن حجر عسقلانی، 8 / 263؛ دیار بکری، 1 / 277). شاهد اصلی بر این مدعا، گزارشی از عباس بن عبدالمطلب است که استواری لازم را ندارد. گفته اند که او روزی نزد امیرمؤمنان علیه السلام و فاطمه علیها السلام رفت و آن
ص: 103
در حال بحث کردن درباره سن خود بودند و هر کدام خویش را بزرگتر از دیگری می شمرد. عباس گفت: «یا علی علیه السلام، تو چند سال پیش از آنکه قریش کعبه را بنا کند متولد شدی و دخترم فاطمه علیها السلام در سالی که قریش کعبه را بنا می کرد به دنیا آمد و رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم در آن هنگام 35 سال داشت» (ابن سعد، 8 / 26؛ بلاذری، 1 / 403؛ دولابی، 152؛ ابن عساکر، 3 / 157). این گزارش ظاهری نامقبول دارد، زیرا افزون بودن سن زن از شوهرش، نكته افتخار آمیزی نیست که حضرت فاطمه علیها السلام در پی اثبات آن باشد. از سوی دیگر، این زن و شوهر از خاندان و شهری دور از هم نبودند که از پیشینه هم بی خبر باشند. آنان از کودکی در یک منزل می زیستند و از وقایع اولیه زندگی یکدیگر آگاه بودند. از این رو، ظاهر متن نشان می دهد که جعل شده است.
بنا بر دیگر منابع اهل سنّت، حضرت فاطمه علیها السلام در سال اول بعثت و در 41سالگی پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به دنیا آمده است (حاکم نیشابوری، 3 / 161؛ ابن عبدالبر، 4 / 1893؛ طبری، 26؛ مزی، 35 / 248؛ ر.ک: ابن حجر عسقلانی، 8 / 263؛ دیار بکری، 1 / 277). با آنکه این مطلب در منابع معتبر و کهن اهل سنّت نقل شده است، در میان اهل سنّت طرفداران کمتری دارد. این گزارش به گزارش غیرمشهور شیعی نزدیک است که طبق آن، حضرت علیها السلام در سال دوم بعثت به دنیا آمده، زیرا 41 سالگی پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم مطابق با سال دوم بعثت ایشان است.
در کتابهای اهل سنّت، در این باره گزارشهای دیگری نیز وجود دارد؛ از جمله: ولادت فاطمه علیها السلام چهار سال قبل از بعثت (ابونعیم اصفهانی، 1 / 183؛ ابن عساکر، 3 / 156)؛ پیش از بعثت، بدون تصريح به سال تولد (ابوالفرج اصفهانی، 30)؛ و پس از بعثت، بدون ذکر سال تولد (مسعودی، مروج الذهب، 2 / 291).
در مقایسه میان نظر مشهور شیعه و قول مشهور اهل سنّت، تفاوت ده ساله
ص: 104
وجود دارد، اگرچه هردو اشاره کرده اند که ولادت حضرت علیها السلام با بنای کعبه هم زمان بوده است.
قول مشهور شیعی، قراین اثباتی دیگری نیز دارد که به آن استحکام و باورپذیری بیشتری می بخشد.
1. مقایسه با زمان ازدواج: در گزارشهای شیعه و اهل سنّت، ازدواج حضرت فاطمه علیها السلام در سال اول هجرت ثبت شده است (کلینی، 8 / 340؛ حلی، مختصر بصائر، 130، مقاله ازدواج فاطمه علیها السلام). روایات شیعه اتفاق دارند که حضرت علیها السلام هنگام ازدواج نُه ساله بوده است (کلینی، 8 / 340؛ حلی، مختصر بصائر، 130). با مقایسه این دو گزارش، تولد ایشان در سال پنجم بعثت اثبات می شود. از سوی دیگر، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم به خواستگاران فاطمه علیها السلام پیش از حضرت علی علیه السلام، پاسخ منفی می داد و می فرمود: «انّها صغيرة» (سن او کم است). این سخن، که در منابع معتبر حدیثی اهل سنّت روایت شده (نسائی، 3 / 265؛ 5 / 143؛ حاکم نیشابوری، 2 / 168؛ ابن بلبان فارسی، 15 / 399؛ هیثمی، موارد الظمآن، 7 / 170)، از گزارشهای تاریخی معتبرتر است، زیرا اگر حضرت فاطمه علیها السلام پنج سال پیش از بعثت به دنیا می آمد، در سال اول یا دوم هجرت، نوزده یا بیست ساله بود و مطابقِ فرهنگ ازدواج در آن دوره، بزرگسال محسوب می شد و پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم او را «صغيره» نمی خواند.
2. عمر حضرت فاطمه علیها السلام: مورخان متفق اند که حضرت فاطمه علیها السلام چند ماه پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به شهادت رسیده است. بنا بر روایات مشهور شیعی، ایشان هنگام شهادت، هجده سال داشته (مقاله شهادت فاطمه علیها السلام) و بنابراین، در سال پنجم بعثت به دنیا آمده است.
3. گوهر بهشتی: در منابع حدیثی و تاریخی شیعه و اهل سنّت، تأکید شده که گوهر حضرت فاطمه علیها السلام از میوه ای بهشتی است، که به معنای تولد ایشان پس از
ص: 105
بعثت حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم است. بنابراین، گزارش پنج سال قبل از بعثت مردود است. دیار بکری در تاریخ الخميس، با توجه به این روایات، نوشته است که حضرت فاطمه علیها السلام باید پس از بعثت به دنیا آمده باشد. از این رو، دیار بکری تولد فاطمه علیها السلام را در 41 سالگی پیامبر صلى الله عليه و آله وسلم پذیرفته است (1 / 277).
4. استشمام بوی بهشت: در روایات شیعه و اهل سنّت تأکید شده است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم فاطمه علیها السلام را می بوسید و می بویید و می فرمود: «از او بوی بهشت را استشمام می کنم.» عایشه نیز این سخن را گزارش کرده است (صدوق، الامالی، 546 همو، معانی الاخبار، 396؛ خطیب بغدادی، 5 / 293؛ فتال نیشابوری، 149). طبیعی است که این جریان به تولد فاطمه علیها السلام بعد از بعثت حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم اشاره دارد.
5. تولد بر اساس فطرت اسلامی: سعید بن مسیب، از راویان بزرگ اهل سنّت، از امام سجاد علیها السلام روایت کرده است که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و خدیجه علیها السلام، فرزندی با فطرت اسلامی ندارند، به جز فاطمه علیها السلام (كلینی، 8 / 340؛ حلی، مختصر بصائر، 131).
6. مؤیدهای دیگر: در کتابهای تاریخی و حدیثی، قراین دیگری نیز وجود دارد که مؤید نظر ولادت حضرت فاطمه علیها السلام پس از بعثت است، از جمله تولد حضرت علیها السلام پس از تشریع حکم نماز مسافر (صدوق، من لا يحضره الفقيه، 1 / 454؛ طوسی، تهذیب الاحکام، 2 / 113) و نام گذاری فاطمه علیها السلام به دستور الهی (مقاله اسماء و اوصاف فاطمه علیها السلام).
در منابع اهل سنّت، فقط سال ولادت حضرت فاطمه علیها السلام ذکر شده است. منابع شیعی، به ویژه کتابهای ادعیه و زیارات، به اتفاق، بیستم جمادی الآخره را روز ولادت ایشان دانسته اند (مفید، 54؛ طوسی، مصباح المتهجد، 793؛ طبری امامی، 79، 134؛ طبرسی، اعلام الوری، 1 / 290؛ حلی، العددالقویه، 219؛ كفعمي، 512). بیستم جمادی الآخره سال پنجم بعثت، مطابق با چهارشنبه هشتم فروردین بوده است. حضرت علیها السلام هنگام
ص: 106
مغرب به دنیا آمد و خبر آن پس از نماز مغرب به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم رسید (صدوق، من لا يحضره الفقیه، 1 / 454؛ طوسی، تهذیب الاحکام، 4 / 113).
حضرت فاطمه علیها السلام در شهر مکه و در منزل حضرت خدیجه علیها السلام، واقع در زقاق العطارين و زقاق الحجر و نزدیک مسعی، به دنیا آمده است (ر.ک: بتنونی، 128؛ یمانی، 17 - 20). منزل حضرت خدیجه علیها السلام تا سده های بعد به حالت اولیه نگهداری می شد و جای تولد فاطمه علیها السلام در آن مشخص بود. بورخارت، جهانگرد سوئیسی، که در اوایل قرن نوزدهم به مکه رفته، زادگاه فاطمه علیها السلام را خانه ای زیبا، از سنگ، وصف کرده که از آن حضرت خدیجه علیها السلام بوده است. این خانه در کوچه ای به نام زقاق الحجر قرار داشته است و با چند پله می توانسته اند وارد آن شوند. به گفته او، خانه در گودی قرار گرفته و داخل خانه زادگاه حضرت فاطمه علیها السلام مشخص است (ر.ک: خلیلی، 88). پنجاه سال پیش (حدود سال 1380 ق.)، این مکان تخریب شده و از آن اثری باقی نمانده است.
تنها گزارش بلند در این باره را مفضل بن عمر از امام صادق علیه السلام نقل کرده که در مصادر روایی و تاریخی تکرار شده است (صدوق، الامالی، 690، ر.ک: طبری امامی، 77؛ فتال نیشابوری، 143؛ ابن شهر آشوب، مناقب، 3 / 118). این گزارش، سند معتبر ندارد و بیشتر افراد آن ناشناخته یا ضعیف اند، از جمله احمدبن محمد خلیلی، که او را وضّاع و دارای عقاید فاسد خوانده اند (ر.ک: خوئی، 3 / 10). در این گزارش، دوری گزیدن زنان مکه از حضرت خدیجه علیها السلام، به سبب ازدواج او با حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم، مطرح شده است، که مورد تأیید نیست. پیامبر اکرم صلى الله عليه و آله وسلم از اشراف قریش و نوادۂ حضرت عبدالمطلب (شخصیت متنفذ قریش) بود. ارتباط با این شخص و این خانواده، شرافتی بود که نصیب هر کسی نمی شد. در ادامه این گزارش آمده است که به سبب تنهایی حضرت خدیجه علیها السلام و ناراحتی ایشان، حضرت فاطمه علیها السلام
ص: 107
از درون شکم وی با او سخن می گفت و مونس او بود. در هنگام ولادت حضرت فاطمه علیها السلام، زنان قریش نزد حضرت خديجه علیها السلام نرفتند و او را تنها گذاشتند. چهار زن بهشتی (ساره، آسیه، مریم علیها السلام و خواهر حضرت موسی علیها السلام) نزد ایشان رفتند و امور زایمان را بر عهده گرفتند و ده حوری بهشتی نیز به آنان کمک می کردند.
غربت حضرت خديجه علیها السلام در این دوره طبیعی نیست، زیرا شمار مسلمانان در آن زمان افزون شده بود و بسیاری از زنان مسلمان آماده کمک به ایشان بودند. فاطمه بنت اسد، سلمی همسر حمزه، اسماء همسر جعفر، و ام ایمن از خویشان و نزدیکان پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بودند و حضورشان به هنگام زایمان حضرت خدیجه علیها السلام طبیعی است. از این رو، تنهایی حضرت خدیجه علیها السلام پذیرفته نیست، اگرچه حضور زنان بهشتی و حوریان در کنار این افراد ممکن است به وقوع پیوسته باشد، ولی اثبات آن نیاز به اخبار معتبر دارد.
رسم اشراف مکه آن بود که برای فرزندان خویش دایه می گرفتند (ر.ک: عاملی، 2 / 69). حضرت خدیجه علیها السلام نیز برای فرزندان خویش دایه می گرفت، ولی در بارۀ فاطمه علیها السلام این گونه عمل نکرد و شخصاً او را شیر داد و از کسی کمک نگرفت (ابن عساکر، 3 / 128؛ 12 / 128؛ ابن کثیر، البدایه، 5 / 328؛ همو، السيرة النبویه، 4 / 608).
آقابزرگ تهرانی، محمد محسن (م. 1389 ق.)، الذريعة الى تصانیف الشیعه، بیروت، دارالاضواء، 1403 ق؛ ابن بلبان فارسی، علاء الدين على (م. 739 ق.)، صحیح ابن حبان بترتیب ابن بلبان، تحقیق شعيب الارنؤوط، مؤسسة الرسالة، 1414 ق؛ ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی (م. 597 ق.)، المنتظم في تاریخ الامم و الملوک، تحقیق محمد و مصطفى عبد القادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمية، 1412 ق؛ همو، الموضوعات، تحقیق عبدالرحمن محمد عثمان، المدينة المنورة، المكتبة السلفية، 1386 ق؛ ابن حاتم عاملی،
ص: 108
يوسف بن حاتم (م. 664 ق.)، الدر النظيم، قم، نشر اسلامی؛ ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی (م. 852 ق.)، الاصابة في تمييز الصحابه، تحقیق عادل احمد، على محمد، بیروت، دار الكتب العلمية، 1415 ق؛ ابن خشاب بغدادی، عبدالله بن نصر (م. 567 ق.)، تاریخ مواليدالائمه علیها السلام و وفياتهم، قم، کتابخانه مرعشی نجفی، 1406 ق؛ ابن سعد، محمد بن سعد (م. 230 ق.)، الطبقات الکبری، بیروت، دارصادر، ابن شهر آشوب، محمدبن علی (م. 588 ق.)، معالم العلماء، قم؛ همو، مناقب آل ابی طالب، تحقیق گروهی از اساتید نجف اشرف، النجف الاشرف، المكتبة الحيدرية، 1376 ق؛ ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله قرطبی (م. 463 ق.)، الاستيعاب في معرفة الاصحاب، تحقیق علی محمد بجاوی، بیروت، دار الجيل، 1412 ق؛ ابن عساکر، علی بن حسن (م. 571 ق.)، تاريخ مدينة دمشق، تحقیق على شیری، بیروت، دار الفكر، 1415 ق؛ ابن کثیر، اسماعیل بن عمر (م. 774 ق.)، البداية و النهایه، تحقیق على شیری، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1408 ق؛ همو، السيرة النبویه، تحقيق مصطفى عبدالواحد، بیروت، دار المعرفة، 1396 ق؛ ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین (م. 356 ق.)، مقاتل الطالبيين، تحقیق کاظم مظفر، قم، مؤسسة دار الكتاب، 1385 ق؛ ابونعیم اصفهانی، احمد بن عبدالله (م. 430 ق.) ذکر اخبار اصبهان، لیدن المحروسة، مطبعة بريل، 1934 م؛ اربلی، علی بن عیسی (م. 693 ق.)، کشف الغمة في معرفة الائمه علیهم السلام، بیروت، دارالاضواء، 1405 ق؛ انصاری زنجانی، اسماعيل، الموسوعة الكبرى عن فاطمة الزهراء علیها السلام، قم، انتشارات دليل ما، 1429 ق؛ بتنونی، محمد لبيب (م. 1938 م.)، الرحلة الحجازيه، قاهرة، المكتبة الثقافة الدينيه؛ بحرانی اصفهانی، عبدالله بن نورالله (م. قرن 12)، عوالم العلوم و المعارف و الاحوال، قم، مؤسسه امام مهدی عجا الله تعالی فرجه الشریف، 1425 ق؛ بلاذری، احمد بن یحیی (م. 279 ق.)، انساب الاشراف، تحقیق سهیل زکار، ریاض زرکلی، بیروت، دارالفکر، 1417 ق؛ حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله (م. 405 ق.)، المستدرک علی الصحیحین، تحقيق يوسف مرعشلی، بیروت، دار المعرفه؛ حلی، حسن بن سلیمان (م. قرن 9)، مختصر بصائر الدرجات، النجف الاشرف، المطبعة الحيدرية، 1370 ق؛ حلی، علی بن یوسف (م. 705 ق.)، العددالقوية لدفع المخاوف اليوميه، تحقیق سیدمهدی رجائی، قم، کتابخانه مرعشی نجفی، 1408 ق، خطیب بغدادی، احمد بن علی (م. 463 ق.)، تاریخ
ص: 109
بغداد، تحقيق مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمية، 1417 ق؛ خلیلی، جعفر، مکه از دیدگاه جهانگردان اروپایی، ترجمه محمدرضا فرهنگ، میقات حج (فصلنامه)، تهران، معاونت آموزش و تحقیقات بعثه مقام معظم رهبری، ش 13، 1374 ش؛ خوئی، سیدابوالقاسم موسوی (م. 1413 ق.)، معجم رجال الحدیث و تفصيل طبقات الرواة، 1413 ق؛ دولابی، محمد بن احمد (م. 310 ق.)، الذرية الطاهرة النبویه، تحقیق سیدمحمدجواد حسینی، قم، نشر اسلامی، 1407 ق؛ دیار بکری، حسین بن محمد (م. 966 ق.)، تاریخ الخميس في احوال انفس نفیس، بیروت، دار الصادر؛ صدوق، محمد بن علی (م. 381 ق.)، الامالی، قم، مؤسسة البعثة، 1417 ق؛ همو، التوحید، سیدهاشم حسینی تهرانی، قم، نشر اسلامی؛ همو، الخصال، تحقیق علی اکبر غفاری، قم، نشر اسلامی، 1403 ق؛ همو، علل الشرایع، تحقیق سیدمحمدصادق بحر العلوم، النجف الاشرف، المكتبة الحيدرية، 1385 ق؛ همو، عیون اخبار الرضا علیه السلام، تحقیق حسین اعلمی، بیروت، مؤسسة الاعلمی، 1404 ق؛ همو، کمال الدین و تمام النعمه، تحقیق علی اکبر غفاری، قم، نشر اسلامی، 1405 ق؛ همو، معانی الاخبار، تحقیق علی اکبر غفاری، قم، نشر اسلامی، 1361 ش؛ همو، من لا يحضره الفقیه، تحقیق علی اکبر غفاری، قم، نشر اسلامی، 1404 ق؛ صفار، محمدبن حسن (م. 290 ق.)، بصائر الدرجات الكبرى، تحقیق میرزا محسن کوچه باغی، تهران، موسسة الاعلمی، 1404 ق؛ طبرانی، سليمان بن احمد (م. 360 ق.)، المعجم الكبير، تحقیق حمدی سلفی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1404 ق؛ طبرسی، احمد بن علی (م. 560 ق.)، الاحتجاج، تحقيق محمدباقر خرسان، النجف الاشرف، دارالنعمان، 1386 ق؛ طبرسی، فضل بن حسن (م. 548 ق.)، اعلام الوری، قم، مؤسسة آل البيت علیهم السلام لاحياء التراث، 1417 ق؛ طبری، احمد بن عبدالله (م. 694 ق.)، ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی، القاهرة، مكتبة القدسی، 1356 ق؛ طبری امامی، محمد بن جریر (م. قرن 5)، دلائل الامامه، قم، مؤسسة البعثة، 1413 ق؛ طوسی، محمدبن حسن (م. 460 ق.)، تهذیب الاحکام، تحقیق سید حسن موسوی خرسان، تهران، دار الكتب الاسلامية 1364 ش؛ همو، مصباح المتهجد، بیروت، مؤسسة فقه الشيعة، 1411 ق؛ عاملی نباطی، علی بن يونس (م. 877 ق.)، الصراط المستقيم الى مستحقي التقديم، تحقیق محمدباقر بهبودی، المكتبة المرتضوية، 1384 ق؛
ص: 110
عاملی، سید جعفر مرتضی، الصحیح من سیرة النبی الاعظم صلی الله علیه و آله وسلم، بیروت، دار الهادی، 1415 ق؛ عکری، عبدالحی بن احمد (م. 1089 ق.)، شذرات الذهب في اخبار من ذهب، تحقیق عبدالقادر و محمودالارنؤوط، دمشق، دار ابن کثیر، 1406 ق؛ عیاشی، محمد بن مسعود (م. 320 ق.)، تفسیر العیاشی، تحقیق سیدهاشم رسولی محلاتی، تهران، المكتبة العلمية الاسلاميه؛ فتال نیشابوری، محمدبن حسن (م. 508 ق.)، روضة الواعظين، قم، الشريف الرضی؛ قمی، علی بن ابراهيم (م. 307 ق.)، تفسیر القمی، تحقیق سیدطیب موسوی جزائری، قم، دار الكتاب، 1404 ق؛ کفعمی، ابراهیم بن علی (م. 905 ق.)، المصباح، بیروت، مؤسسة الاعلمی، 1403 ق؛ کلبرگ، اتان، کتابخانه ابن طاووس و احوال و آثار او، ترجمه سیدعلی قرائی، رسول جعفریان، قم، کتابخانه مرعشی نجفی، 1371 ش؛ کلینی، محمد بن یعقوب (م. 329 ق.)، الکافی، تحقیق علی اکبر غفاری، تهران، دارالکتب الاسلامية، 1363 ش؛ مجلسی، محمدباقر (م. 1111 ق.)، بحارالانوار، تحقيق محمدباقر بهبودی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1403 ق؛ مرعشی نجفی، سیدشهاب الدین (م. 1411 ق.)، شرح احقاق الحق، قم، کتابخانه مرعشی نجفی؛ مزی، جمال الدین یوسف (م. 742 ق.)، تهذيب الكمال في اسماء الرجال، تحقيق بشار عواد، بیروت، مؤسسة الرسالة، 1406 ق؛ مسعودی، علی بن حسین (م. 345 ق.)، اثبات الوصية للامام علی بن ابی طالب علیه السلام، النجف الاشرف، المطبعة الحيدرية، 1374 ق؛ همو، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق اسعد داغر، قم، دار الهجرة، 1409 ق؛ مفید، محمد بن محمد (م. 413 ق.)، مسار الشيعة في مختصر تواريخ الشریعه، تحقیق مهدی نجف، بیروت، دارالمفيد، 1414 ق؛ نجاشی، احمد بن علی (م. 450 ق.)، رجال النجاشی، قم، نشر اسلامی، 1416 ق؛ نسائی، احمد بن شعيب (م. 303 ق.)، السنن الكبرى، تحقیق سليمان بنداری، سیدکسروی حسن، بیروت، دارالکتب العلمية، 1411 ق؛ هیثمی، علی بن ابی بکر (م. 807 ق.)، مواردالظمآن إلى زوائد ابن حبان، تحقیق حسین سلیم اسد، دار الثقافة العربية، 1411 ق؛ همو، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، بیروت، دارالکتب العلمية، 1408 ق؛ يمانی، محمد عبده، انّها فاطمة الزهراء علیها السلام، بیروت، المنار، 1418 ق.
سیدمحمد کاظم طباطبایی
ص: 111
فرزندان پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم از همسرش خدیجه علیها السلام و کنیزش ماریہ قبطيه.
برادران و خواهران حضرت فاطمه علیها السلام عبارت بودند از: قاسم، عبدالله، طیب، طاهر، زینب، رقیه، ام كلثوم و ابراهیم (ابن سعد، 3 / 7؛ یعقوبی، 2 / 20؛ مقدسی، 4 / 139؛ صدوق، 404؛ ابن کثیر، 4 / 608). بنا بر نقلهای دیگر، طيب وطاهر لقبهای عبدالله بوده است (ابن سعد، 1 / 133؛ طبرسی، 1 / 275). مقدسی از برادر دیگری به نام عبدمناف، نیز سخن گفته است (4 / 139). در برخی از نقلهای ضعیف، از دو برادر دیگر به نامهای مطيب و مطهر سخن گفته شده است، که به این ترتیب، تعداد خواهران و برادران حضرت فاطمه علیها السلام به یازده تن می رسد (قسطلانی، 1 / 478). فرزندان رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم - به جز ابراهیم، که مادرش ماریہ قبطیه بود - همگی از مادر حضرت فاطمه علیها السلام، حضرت خدیجه علیها السلام، متولد شدند و تمام مورخان و راویان، به جز مواردی نادر (كوفي، 1 / 64 - 65)، بر آن اتفاق نظر دارند (ر.ک: ابن سعد، 1 / 133، 137؛ کلینی، 1 / 439؛ بیهقی، 2 / 69؛ طبرسی، 1 / 275 - 276). درباره مدت عمر برادران حضرت زهرا علیها السلام، به جز ابراهیم، اتفاق نظر نیست، ولی در اینکه همگی آنان هنگام مرگ، کودک بوده اند، اختلافی وجود ندارد (ر.ک: ابن سعد، 1 / 133؛ یعقوبی، 2 / 32؛ طبرسی، 1 / 275 - 276).
تعداد برادران، علاوه بر ابراهیم، به اختلاف، سه (مقدسی، 4 / 139؛ ابن عبدالبر، 1 / 50؛ 4 / 1819)، چهار (ابن عبدالبر، 1 / 50؛ طبرسی، 1 / 275؛ مجلسی، 22 / 201)، پنج (ر.ک: ابن حجر عسقلانی، 6 / 207) و هفت تن (قسطلانی، 1 / 478) ذکر شده است، بیشتر به این سبب که برخی از آنان بیش از یک نام، و نیز القابی، داشته اند. درباره خواهران آن
ص: 112
ص: 113
شکی باقی نمی ماند. در روایتی که علامه مجلسی از ابن عباس نقل کرده، آمده است که اولین فرزند حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم، در مکه پیش از نبوت، قاسم بود که به وسیله نام او، پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم کنیه گرفت. پس از او زینب، سپس رقيه، بعد فاطمه و سپس ام كلثوم متولد شدند. قاسم در کودکی از دنیا رفت و سن او را مختلف نوشته اند (22 / 166).
به گفته ابن سعد، عبدالله دومین فرزند پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بود. وی در مکه درگذشت و چون پس از بعثت به دنیا آمده بود، طیب و طاهر خوانده شد و پس از مرگ او بود که عاص بن وائل، پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را ابتر خواند (1 / 133). ابن هشام از عبدالله نام نبرده است (1 / 122) و بیهقی نیز روایاتی را نقل کرده است که وجود پسرانی غیر از قاسم، طاهر و طیب را چندان تأیید نکرده اند (2 / 68 - 69). هرچند از نظر برخی از محققان، طیب و طاهر لقب عبدالله است (ابن عبدالبر، 1 / 50؛ ادامه مقاله).
ابن سعد (1 / 133)، ابن عبدالبر (1 / 50) و ابن شهرآشوب (1 / 163)، طیب و طاهر را همان عبدالله دانسته اند، اما بنا بر نقل بیهقی از ابن اسحاق، پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم علاوه بر قاسم، دو پسر دیگر به نامهای طاهر وطيب داشته است (2 / 69). ابن اثیر جزری نیز طیب و طاهر را دو پسر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم، علاوه بر قاسم و عبدالله، معرفی کرده است (الكامل، 2 / 40). مقدسی از قول واقدی نقل کرده که کسی وجود طيب را اثبات نکرده است و اصحاب می گویند که او همان طاهر است (4 / 139).
مقدسی در روایتی آورده است که خدیجه علیها السلام در دوره جاهلیت پسری به نام عبدمناف، و پس از اسلام دو پسر به نامهای قاسم و عبدالله برای پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به دنیا آورد، که در کودکی در گذشتند (4 / 139). قسطلانی نیز از پسری به نام عبدمناف
ص: 114
سخن گفته که پیش از اسلام به دنیا آمده است و تمام فرزندان پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم، به جز او، پس از بعثت زاده شده اند. وی وجود این پسر و همچنین دو پسر دیگر، به نامهای مطیب و مطهر، را که با طیب و طاهر دوقلو بوده اند، ضعیف شمرده است (1 / 478).
ابراهیم تنها برادر ناتنی حضرت زهرا علیها السلام و تنها فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم بود که از مادری به جز خدیجه علیها السلام به دنیا آمد. درباره وجود ابراهیم و نام او اختلافی نیست، زیرا در مدینه متولد شد و در آن زمان، نظر همه متوجه جزئیات زندگی پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بود. مادر ابراهیم، ماریہ قبطیه بود که در ذیحجه سال هشتم هجرت او را به دنیا آورد (یعقوبی، 2 / 87؛ ابن عبدالبر، 1 / 54). ماریه، دختر شمعون، را پادشاه مصر به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم هدیه کرد (ابن عبدالبر، 4 / 1912). ابراهیم در سال دهم هجرت، در یک سال و ده ماهگی، از دنیا رفت. گفته شده که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در غم از دست دادن او بسیار محزون شد (یعقوبی، 2 / 87) و او را در بقیع دفن کرد (ابن عبدالبر، 1 / 56).
زینب، همسر ابوالعاص، بزرگ ترین خواهر حضرت فاطمه علیها السلام بود. قریش برای اینکه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را تحت فشار قرار دهند، از ابوالعاص خواستند زینب را طلاق دهد و در عوض، هر زنی را که بخواهد به او می دهند. اما ابو العاص حاضر نشد او را طلاق دهد (ابن هشام، 2 / 278). در برخی اخبار، زینب، ربیبه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم شمرده شده است، نه دختر او. طبق خبری از ابن هشام، خدیجه علیها السلام دختری به نام زینب از شوهر قبلی اش، ابوهاله، داشته است (4 / 1058). ابن شهر آشوب از کتابهای پیشینیان نقل کرده است که زینب و رقیه، ربیبه های پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بودند، نه دختران آن حضرت صلی الله علیه و آله وسلم (1 / 140). اگر، برخلاف رأی مشهور، ازدواج خديجه علیها السلام را با پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم، سه یا ده سال پیش از بعثت بدانیم، نمی توانیم بپذیریم که زینب و رقیه، فرزندان ایشان بوده و پیش از بعثت ازدواج کرده بودند (عاملی، 2 / 128).
زینب از ابوالعاص پسری به نام علی و دختری به نام امامه به دنیا آورد. علی در
ص: 115
کودکی در گذشت. علی بن ابی طالب علیه السلام، پس از رحلت فاطمه علیها السلام، امامه را به همسری گرفت (ابن سعد، 8 / 31؛ ابن عساکر، 3 / 142). سبب مرگ زینب این بود که هنگام خروج از مکه به سمت مدینه، هباربن اسود و شخص دیگری از کفار، به هودج او حمله کردند و باعث سقط جنین او شدند. وی بیمار شد و پس از آمدن به مدینه هم بهبود نیافت، تا اینکه در سال هشتم هجرت درگذشت (ابن عبدالبر، 4 / 1854).
به نوشته ابن سعد، رقیه دختر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم، پیش از بعثت حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم، نامزد عتبه، پسر ابولهب، بود و چون حضرت محمد صلى الله عليه و آله وسلم مبعوث گشت و سوره مَسَد (تبّت) نازل شد، ابولهب پسر خود را وادار به ترک رقیه کرد (8 / 36). عتبه نیز بدون اینکه با رقیه نزدیکی کرده باشد، او را طلاق داد. رقیه پس از بعثت، همراه با مادرش اسلام آورد و همسر عثمان شد (8 / 36). ابن عبدالبر، رقیه را کوچک ترین دختر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم دانسته است (4 / 1839) که در زمان عزیمت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به بدر، در مدینه در بستر بیماری بود و همان روزی که زیدبن حارثه خبر پیروزی مسلمانان را در جنگ بدر به مدینه آورد، از دنیا رفت (ابن اثیر جزری، اسدالغابه، 5 / 456).
برخی در انتساب رقیه و زینب به خدیجه علیها السلام و پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم، به دلیل قبح ازدواج دختران پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم با ابوالعاص و عتبة بن ابولهب، تردید کرده و آنان را خواهرزاده های حضرت خدیجه علیها السلام پنداشته اند (ر.ک: کوفی، 109 - 113)، اما مورخان و راویان فراوانی متفق اند که زینب و رقیه فرزندان خدیجه علیها السلام از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بوده اند (حمیری قمی، 9؛ صدوق، 404؛ مجلسی، 22 / 151، مقاله حضرت خدیجه علیها السلام). در میان معاصران نیز برخی بر آن اند که همسر عثمان، دختر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نبوده و آن حضرت صلی الله علیه و آله وسلم فقط او را بزرگ کرده و رقیه، همسر عثمان، غیر از رقیه ای است که ادعا می شود دختر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بوده و پس از بعثت متولد شده است. در فرهنگ عرب اگر کسی دختری را بزرگ می کرد، او را دختر آن فرد می نامیدند (کوفی، 113؛ عاملی، 2 / 128 - 131).
ص: 116
ام کلثوم نیز خواهر دیگر حضرت فاطمه علیها السلام بود (ر.ک: ابن عبدالبر، 1 / 50؛ 4 / 181؛ 1952؛ عاملی، 2 / 179). عتيبة بن ابی لهب، پیش از بعثت، ام کلثوم را در عقد خود داشت که به اصرار ابولهب، او را طلاق داد. ام كلثوم همواره در مکه و همراه پدر بزرگوارش بود و پس از مسلمان شدن مادرش، خدیجه علیها السلام، او هم مسلمان شد. هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم از زنان بیعت می گرفت، او و خواهرش نیز بیعت کردند و هنگام هجرت به مدینه، ام کلثوم نیز به مدینه هجرت کرد (ابن سعد، 8 / 37 - 38: امين عاملی، 3 / 487). گفته شده است که ام کلثوم پس از فوت رقیه، خواهرش، به عقد عثمان در آمد. او در جمادى الآخرة سال سوم هجرت به خانه عثمان رفت و همسر او بود تا آنکه در شعبان سال نهم هجرت، بدون اینکه فرزندی برای عثمان بیاورد، از دنیا رفت (ابن عبدالبر، 4 / 1952).
ابن اثیر جزری، علی بن محمد (م. 630 ق.)، اسد الغابة في معرفة الصحابه، تهران، انتشارات اسماعیلیان؛ همو، الکامل فی التاریخ، بیروت، دارصادر، 1386 ق؛ ابن اسحاق، محمد بن اسحاق (م. 151 ق.)، السير و المغازی (سیرة ابن اسحاق)، تحقیق محمد حمیدالله، معهد الدراسات و الابحاث للتعريف؛ ابن حجر عسقلانی، احمد بن على (م. 852 ق.)، الاصابة في تمييز الصحابه، تحقيق عادل احمد، علی محمد، بیروت، دار الكتب العلمية، 1415 ق؛ ابن سعد، محمد بن سعد (م. 230 ق.)، الطبقات الکبری، بیروت، دار صادر؛ ابن شهر آشوب، محمد بن علی (م. 588 ق.)، مناقب آل ابی طالب، تحقیق گروهی از اساتید نجف اشرف، النجف الاشرف، المكتبة الحيدرية، 1376 ق؛ ابن عبدالبر، يوسف بن عبدالله قرطبی (م. 463 ق.)، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، تحقیق على محمد بجاوی، بیروت، دار الجيل، 1412 ق؛ ابن عساکر، علی بن حسن (م. 571 ق.)، تاريخ مدينة دمشق، تحقیق على شیری، بیروت، دار الفكر، 1415 ق؛ ابن کثیر، اسماعیل بن عمر (م. 774 ق.)، السيرة النبویه، تحقيق مصطفی عبدالواحد، بیروت، دار المعرفة، 1396 ق؛ ابن هشام، عبدالملک حمیری (م. 8 - 213 ق.)، السيرة النبوية، تحقيق محمد محيي الدين عبد الحميد، القاهرة، مكتبة محمدعلی
ص: 117
صبیح و اولاده، 1383 ق؛ امین عاملی، سیدمحسن (م. 1371 ق.)، اعیان الشیعه، تحقیق سیدحسن امین، بیروت، دارالتعارف، 1403 ق؛ بیهقی، احمد بن حسین (م. 458 ق.)، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعه، تحقیق عبدالمعطي قلعجی، بیروت، دار الكتب العلمية، 1408 ق؛ حمیری قمی، عبدالله بن جعفر (م. 300 ق.)، قرب الاسناد، قم، مؤسسة آل البيت علیهم السلام لاحياء التراث، 1413 ق؛ دولابی، محمد بن احمد (م. 310 ق.)، الذرية الطاهرة النبویه، تحقیق سید محمد جواد حسینی، قم، نشر اسلامی، 1407 ق؛ سیوطی، جلال الدین (م. 911 ق.)، الدر المنثور في التفسير بالمأثور، بیروت، دارالمعرفه؛ صالحی شامی، محمد بن يوسف (م. 942 ق.)، سبل الهدى و الرشاد في سيرة خير العباد، تحقیق عادل احمد، علی محمد، بیروت، دارالکتب العلمية، 1414 ق؛ صدوق، محمد بن علی (م. 381 ق.)، الخصال، تحقیق علی اکبر غفاری، قم، نشر اسلامی، 1403 ق؛ صنعانی، عبدالرزاق بن همام (م. 211 ق.)، المصنف، تحقیق حبیب الرحمن اعظمی، منشورات المجلس العلمي؛ طبرسی، فضل بن حسن (م. 548 ق.)، اعلام الوری، قم، مؤسسة آل البيت علیهم السلام لاحياء التراث، 1417 ق؛ عاملی، سیدجعفر مرتضی، الصحیح من سیره النبي الأعظم صلی الله علیه و آله وسلم، بیروت، دار الهادی، 1415 ق؛ قسطلانی، احمد بن محمد (م. 923 ق.)، المواهب اللدنية بالمنح المحمديه، تحقیق عماد زکی بارودی، القاهرة، المكتبة التوفيقيه؛ کوفی، علی بن احمد (م. 352 ق.)، الاستغاثه، تهران، مؤسسة الاعلمی، 1373 ش؛ کلینی، محمد بن یعقوب (م. 329 ق.)، الکافی، تحقیق علی اکبر غفاری، تهران، دارالکتب الاسلامية 1363 ش؛ مجلسی، محمدباقر (م. 1111 ق.)، بحارالانوار، تحقيق محمدباقر بهبودی، بیروت، دار احياء التراث العربی، 1403 ق؛ مقدسی، مطهر بن طاهر (م. 355 ق.)، البدء و التاریخ، تحقیق پورسعید، اله مكتبة الثقافة الدينيه؛ یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب (م. 292 ق.)، تاریخ الیعقوبی، بیروت، دار صادر.
غلامحسن محرمی
ص: 118
همراهی و رابطه عمیق حضرت فاطمه علیها السلام با پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم.
حضرت فاطمه علیها السلام همواره در کنار پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و همراه او بود و به گواهی گزارشهای تاریخی، رابطه عاطفی وی با پدرش، به ویژه در پی فقدان حضرت خدیجه علیها السلام، نظیر نداشته است. این رابطه پس از ازدواج فاطمه علیها السلام نیز کم رنگ نشد و حتی در منابع تاریخی و حدیثی، درباره آن مطالب بیشتری از دوره پیش از ازدواج نقل شده است. دیدار حضرت فاطمه علیها السلام همواره پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را خشنود می ساخت و ایشان دست و روی دخترش را می بوسید (طوسی، 400؛ ابن شهرآشوب، 3 / 113). فاطمه علیها السلام هیچ گاه راضی به جدایی و دوری از پدر نمی شد و در هنگام رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم، که بسیار اندوهگین بود، تنها خبری که او را خشنود ساخت، این بود که نخستین کسی است که پس از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم، به او خواهد پیوست (احمدبن حنبل، 6 / 240؛ مسلم نیشابوری، 7 / 142؛ طوسی، 400).
در کتابهای سیره و تاریخ، درباره همراهی حضرت فاطمه علیها السلام با پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و رابطه عمیق ایشان، مطالب فراوانی وجود دارد، به ویژه کتابهای فضایل که دانشمندان شیعه و اهل سنّت نوشته اند و از مهم ترین آنهاست: دلائل الامامه، محمد بن جریر طبری امامی (م. قرن 5)؛ حلية الاولياء وطبقات الاصفياء، ابونعیم اصفهانی (م. 430 ق.)؛ مناقب اهل البيت علیهم السلام، ابن مغازلی (م. 483 ق.)؛ شواهد التنزيل، حاکم حسکانی (م. 506 ق.)؛ روضة الواعظین، محمدبن حسن فتال نیشابوری (م. 508 ق.)؛ بشارة المصطفی صلی الله علیه و آله وسلم لشيعة المرتضى علیه السلام، محمدبن ابی قاسم طبری (م. 525 ق.)؛ الثاقب في المناقب، ابن حمزه طوسی (م. 560 ق.)؛ المناقب،
ص: 119
موفق بن احمد خوارزمی (م. 568 ق.)؛ الخرائج و الجرائح، قطب الدین راوندی (م. 573 ق.)؛ مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب (م. 588 ق.)؛ ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی، احمدبن عبدالله طبری (م. 694 ق.)؛ تحفة الابرار في مناقب الائمة الاطهار علیهم السلام، عمادالدین حسن بن علی طبری (م. قرن 7).
بنا بر قول مشهور شیعه، حضرت فاطمه علیها السلام در سال پنجم بعثت به دنیا آمد (کلینی، 1 / 458، مقاله ولادت فاطمه علیها السلام) و از هنگام تولد تا ازدواج، در خانه پدر به سر برد. تولد فاطمه علیها السلام هم زمان با سالهایی بود که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به اظهار دعوت خود مأمور شده و با مخالفت شدید سران قریش روبه رو گشته بود. حضرت خدیجه علیه السلام و حضرت ابوطالب در سال دهم - که فاطمه علیها السلام پنج یا شش سال داشت - از دنیا رفتند و حضرت فاطمه علیها السلام بی مادر و رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم بی یاور شد (ابن هشام، 2 / 282؛ یعقوبی، 2 / 35؛ ابن کثیر، 3 / 151).
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم به حضرت فاطمه علیها السلام در کودکی محبت فراوان می کرد و تا او را نمی بوسید، به خواب نمی رفت (اربلی، 2 / 95)، حتی در سخت ترین اوضاع، از دیدن چشم گریان دخترش متأثر می شد و از او دلجویی می کرد و هنگامی که فاطمه علیها السلام سراغ مادرش را گرفت، جبرئیل نازل شد و به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم گفت که از زبان خداوند به او سلام دهد و جایگاه رفیع خدیجه علیها السلام را در بهشت به او یادآور شود (طوسی، 175؛ قطب راوندی، 2 / 529؛ مجلسی، 16 / 1).
از دلداریهای حضرت علیها السلام به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و دلجویی از ایشان، به سبب دشواریهای دعوت نیز، گزارشهای فراوانی موجود است. روزی ابوجهل و برخی از مشرکان مکه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را آزار دادند و هنگام نماز، محتویات شکم (زهدان) شتر را بر او ریختند. ابن مسعود به فاطمه علیها السلام خبر داد و حضرت علیها السلام، با اینکه دختر کوچکی بود، به سرعت به
ص: 120
مسجدالحرام رفت، پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را تمیز کرد و ابوجهل و اطرافیان او را به سختی سرزنش کرد (مسلم نیشابوری، 5 / 179 - 180؛ ابن کثیر، 7 / 165). ابن هشام نقل کرده است که پس از مرگ ابوطالب، روزی یکی از سفيهان، مقداری خاک بر سر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم ریخت. رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم با همان حال به خانه رفت. یکی از دختران آن حضرت صلی الله علیه و آله وسلم (فاطمه علیها السلام) برخاست و در حالی که خاکها را از سر پدر پاک می کرد، گریست. رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم او را دلداری داد و فرمود: «خدا از پدرت محافظت خواهد کرد» (2 / 283؛ ر.ک: مرعشی نجفی، 25 / 291 - 292). ابن عباس روایت کرده است که قریش در حجر - اسماعيل علیه السلام - جمع شدند و به لات، عزّی و منات سوگند یاد کردند که همگی محمد صلی الله علیه و آله وسلم را به قتل برسانند. فاطمه علیها السلام این خبر را شنید و گریست و نزد پدر رفت و تصمیم آنان را به اطلاع پدر رساند (احمدبن حنبل، 1 / 368؛ حاکم نیشابوری، 1 / 163).
فاطمه علیها السلام هشت ساله بود که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم به مدینه هجرت کرد و او، پس از چند روز همراه با على علیه السلام و چند تن از زنان، از مکه به مدینه عزیمت کرد (یعقوبی، 2 / 41 - 42). خدای تعالی از ایشان یاد کرده است که در همه حال، ایستاده و نشسته و به پهلو آرمیده، خدا را یاد می کردند (آل عمران، 191؛ فیض کاشانی، 1 / 410؛ حویزی، 1 / 423).
در مدینه، فاطمه علیها السلام حدود یک سال در خانه پدر به سر برد و پس از ازدواج با امیر مؤمنان علیه السلام، در خانه ای که با پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فاصله داشت زندگی کرد، ولی هیچ گاه از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم دور نشد و به جز سفرهای جنگی، پیوسته همراه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بود. حتی از نظر مکانی نیز فقط مدتی کوتاه در منزلی زیست که امیرمؤمنان علیه السلام اجاره کرده و کمی دورتر از خانه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بود و پس از اندک زمانی، با همسر خود، به خانه حارثة بن نعمان نقل مکان کردند که به خانه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نزدیک تر بود (ابن سعد، 8 / 22، مقاله ازدواج فاطمه علیها السلام).
ص: 121
از عایشه نقل شده است که وقتی فاطمه علیها السلام خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم می رسید، پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم برمی خاست، دستش را می گرفت و او را می بوسید و جای خود می نشاند (حاکم نیشابوری، 3 / 154؛ بیهقی، 7 / 101).
پس از نزول آیه 63 سوره نور - که به موجب آن، مسلمانان از صدا زدن پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به نام ایشان منع شدند و دستور یافتند از عنوانهایی مانند یارسول الله و یا ایّها النبي استفاده کنند - حضرت فاطمه علیها السلام نیز پدرش را یارسول الله خطاب کرد. اما پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به او گفت که این آیه درباره او و خاندانش نازل نشده، بلکه مخاطب آن، جفاپیشگان و تندخویان هستند که رفتاری فخرفروشانه و متکبرانه دارند و فاطمه علیها السلام می تواند او را «پدر» صدا کند که پروردگار از آن خشنودتر خواهد شد (ابن مغازلی، 292 - 293).
از همراهی حضرت فاطمه علیها السلام با پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و پرستاری از ایشان در دوران پر ماجرای مدینه و غزوه های پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم، گزارشهای فراوانی موجود است. در جنگ اُحد - که بسیاری از مسلمانان و حمزه سیدالشهدا به شهادت رسیدند - فاطمه علیها السلام خون را از صورت پدر شست و زخمهای آن حضرت صلی الله علیه و آله وسلم را بست (مسلم نیشابوری، 5 / 178). شیخ مفید، بعد از نقل این ماجرا، گفته است که وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم از احد باز می گشت، فاطمه علیها السلام با ظرفی پر از آب، جلوی خانه، به استقبال پدر رفت و گرد و خاک راه را از سر و روی او شست (1 / 89).
در جنگ احزاب، مشرکان با لشکری انبوه به مدینه رفتند و در صدد بودند کار پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و مسلمانان را یکسره کنند. آنان یک ماه مدینه را محاصره کردند (ر.ک: مسعودی، 216؛ مجلسی، 20 / 186 - 200). کمبود خوراک، فشار شدیدی به مسلمانان آورد. حضرت فاطمه علیها السلام که از گرسنگی پدر باخبر شد، مختصر نانی
ص: 122
را که برای خود و کودکانش تهیه کرده بود، برای پدرش در کنار خندق برد (طبری، 47). حضرت فاطمه علیها السلام هنگام فتح مکه نیز همراه پدر بود و چون پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم از مقاومت مشرکان آسوده شد، به خیمه فاطمه علیها السلام رفت و نزد زنانی که همراهش آورده بود، نرفت. فاطمه علیها السلام وسایل نظافت و غسل و لباس تمیز برای پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فراهم نمود و بر تن پدر جامه پوشاند (واقدی، 2 / 830؛ احمد بن حنبل، 6 / 341، 343).
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم به مناسبتهای گوناگون، هنگام رفتن به سفر یا جنگ و برگشت از سفر، به خانه فاطمه علیها السلام می رفت و جویای احوال ایشان می شد (احمد بن حنبل، 5 / 275). رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم هنگامی که از جنگ باز می گشت، در مسجد دو رکعت نماز می خواند و پیش از ملاقات همسرانش، به دیدار فاطمه علیها السلام می رفت. در روایات آمده است که فاطمه علیها السلام نیز به استقبال ایشان می رفت و بر چهره و چشمان رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم بوسه می زد متقی هندی، 1 / 304). بعد از نزول آیه تطهير (احزاب، 33) نیز پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم، به مدت شش یا نُه ماه، وقتی برای نماز صبح، عازم مسجد می شد، مقابل خانه فاطمه علیها السلام می رفت و آیه تطهیر را تلاوت می نمود و اهل خانه را با عنوان خاندان محمد صلی الله علیه و آله وسلم ندا می داد و آنان را به نماز فرامی خواند و از عصمت و پیراستگی ایشان از آلودگی یاد می کرد (هیثمی، 9 / 121؛ سیوطی، 5 / 199).
برخی از دیدارهای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم با فاطمه علیها السلام در خانه او، اهمیت ویژه ای یافته و در گزارشهای تاریخی منعکس شده است، مانند زمانی که با برخی از اصحاب برای عیادت حسن و حسین علیهما السلام به خانه فاطمه علیها السلام رفت و به على علیه السلام پیشنهاد کرد که برای بهبود آنان نذر کند. علی علیه السلام و فاطمه علیها السلام و فضّه، خادم آنان، نذر کردند که
ص: 123
سه روز (بنا بر قولی دیگر، یک روز) روزه بگیرند. پس از بهبود آنان، همگی روزه گرفتند، اما هنگام افطار، غذای خود را به نیازمندان بخشیدند و در پی همین ماجرا، سوره «هل أتی» (انسان)، نازل شد (حاکم حسکانی، 2 / 404 - 408؛ زمخشری، 4 / 197؛ طبرسی، 10 / 209 - 210؛ مقاله فاطمه علیها السلام از نگاه قرآن).
حضرت فاطمه علیها السلام و امیر مؤمنان علیه السلام دوست داشتند پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم برای صرف غذا در منزل آنان حضور داشته باشد. احمد بن حنبل نقل کرده است که علی علیه السلام مهمان داشت و حضرت فاطمه علیها السلام گفت بهتر است پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم هم با آنان غذا بخورد (5 / 220). در روایتی آمده است یک روز در خانه امیر مؤمنان علیه السلام، چیزی برای خوردن نبود و در همان روز پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به همراه تعدادی از اصحابش مهمان وی شد. چون به خانه او رفت، حضرت فاطمه علیها السلام با غذایی آماده از آنان پذیرایی کرد و از این رو، پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم او را به حضرت مریم علیها السلام - که مائده آسمانی برایش می آمد - تشبیه کرد (فرات کوفی، 83 - 85).
دیدارهای حضرت فاطمه علیها السلام با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم، آثار معنوی و نکات آموزشی نیز داشت که در روایات ثبت شده است. از آن جمله، تسبیح حضرت زهرا علیها السلام است. بنا بر روایات، فاطمه علیها السلام از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم خادم خواست و پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به جای آن، تسبیحی به او آموخت (ابن شهر آشوب، 3 / 120؛ مقاله تسبيح فاطمه علیها السلام). همچنین از امام صادق علیه السلام نقل شده است که روزی فاطمه علیها السلام نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم رفت و از وضع کار خود شکایت کرد. رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم قطعه پوستی به او داد و فرمود: «هر چه را که در آن نوشته شده است، یاد بگیر؛ هرکس به خدا و روز جزا ایمان دارد، همسایه اش را نیازارد؛ و هر کس به خدا و روز جزا ایمان دارد، مهمانش را اکرام کند؛ و هرکس به خدا و روز جزا ایمان دارد، سخن خیری
ص: 124
فاطمه ، همراه پیامبر ه 667 بگوید یا سکوت اختیار کند [سخنی که خیری ندارد، بر زبان جاری نسازد» (کلینی، 2/ 667؛ مجلسی، 43 / 61 - 62). بنا بر روایت دیگری، حضرت فاطمه علیها السلام هنگام حضور شخصی نابینا، خود را پوشاند و وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم دلیل این کار را پرسید، حضرت علیها السلام پاسخ داد: «اگر او مرا نمی بیند، من او را می بینم، و او بو را نیز حس می کند.» پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: «شهادت می دهم که تو پاره ای از وجود من هستی» (راوندی، 119، مقاله فاطمه علیها السلام در فقه اسلامی).
بنا بر منابع تاریخی و حدیثی، حضرت فاطمه علیها السلام در آخرین روزها و ساعات عمر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم، از جمله همراهان آن حضرت صلی الله علیه و آله وسلم بود. پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در خانه ام سلمه در بستر بیماری بود که حضرت فاطمه علیها السلام را به بالینش فراخواند و او را از پایان عمر خویش آگاه ساخت (صدوق، 735؛ فتال نیشابوری، 74). حضرت فاطمه علیها السلام از ترس فقدان پدر به شدت اندوهگین بود. در گزارشی آمده است که امیر مؤمنان سر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را در آغوش داشت که آن حضرت صلی الله علیه و آله وسلم به اغما رفت و فاطمه علیها السلام به صورت ایشان نگریست و گریه کرد و شعر معروف ابوطالب را خواند: «سفيدرویی که ابرها به برکت روی او می بارند، پناهگاه يتيمان و بیوه زنان». در همین هنگام پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم چشم گشود و با صدایی ضعیف فرمود که آیه 144 سورة آل عمران را بخواند. فاطمه علیها السلام فقط زمانی از گریستن باز ایستاد که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم آهسته به او چیزی گفت و خوشحالش کرد (مفید، 1 / 186 - 187). بعدها وقتی از حضرت فاطمه علیها السلام درباره آن سخن پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم پرسیدند، پاسخ داد: «پیامبر گفت که من نخستین کسی هستم که به ایشان می پیوندم» (احمد بن حنبل، 6 / 240؛ مفید، 1 / 187؛ ذهبی، 2 / 120).
ابن سعد، محمد بن سعد (م. 230 ق.)، الطبقات الکبری، بیروت، دارصادر؛
ص: 125
ابن شهر آشوب، محمد بن علی (م. 588 ق.)، مناقب آل ابی طالب، تحقیق گروهی از اساتید نجف اشرف، النجف الاشرف، المكتبة الحيدرية، 1376 ق؛ ابن کثیر، اسماعیل بن عمر (م. 774 ق.)، البداية و النهایه، تحقیق علی شیری، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1408 ق؛ ابن مغازلی، علی بن محمد (م. 483 ق.)، مناقب امیر المؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام، بیروت، دارالاضواء، 1424 ق؛ ابن هشام، عبدالملک حمیری (م. 8 - 213 ق.)، السيرة النبویه، تحقيق محمد عبد الحميد، القاهرة، مكتبة محمدعلی صبیح و اولاده، 1383 ق؛ احمدبن حنبل، شیبانی (م. 241 ق.)، مسند احمد بن حنبل، بیروت، دار صادر، اربلی، علی بن عیسی (م. 693 ق.)، کشف الغمة في معرفة الائمه علیهم السلام، بیروت، دارالاضواء، 1405ق؛ بیهقی، احمد بن حسين (م. 458ق.)، السنن الکبری، بیروت، دارالفکر، 1416 ق؛ حاکم حسکانی، عبیدالله بن عبدالله (م. 506 ق.)، شواهد التنزيل، تحقيق محمدباقر محمودی، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1411 ق؛ حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله (م. 405 ق.)، المستدرک علی الصحیحین، تحقيق يوسف مرعشلی، بیروت، دار المعرفه؛ حویزی، عبدعلی بن جمعه (م. 1112 ق.)، تفسیر نورالثقلین، تحقیق سیدهاشم رسولی محلاتی، قم، انتشارات اسماعیلیان، 1412 ق؛ ذهبی، محمد بن احمد (م. 748 ق.)، سير اعلام النبلاء، تحقيق شعيب الارنؤوط، بیروت، مؤسسة الرسالة، 1413 ق؛ راوندی، سید فضل الله بن علي (م. 571 ق.)، النوادر، تحقیق سیدرضا علی عسکری، قم، انتشارات دار الحديث، 1377 ش؛ زمخشری، محمودبن عمر (م. 538 ق.)، الكشاف، مصر، شركة مكتبة و مطبعة مصطفى البابي الحلبی و اولاده، 1385 ق؛ سیوطی، جلال الدین (م. 911 ق.)، الدر المنثور في التفسير بالمأثور، قم، کتابخانه مرعشی نجفی، 1404 ق؛ صدوق، محمد بن علی (م. 381 ق.)، الامالی، قم، مؤسسة البعثة، 1417 ق؛ طبرسی، فضل بن حسن (م. 548 ق.)، مجمع البيان في تفسير القرآن، تحقيق عده ای از محققین، بیروت، مؤسسة الاعلمی، 1415 ق؛ طبری، احمد بن عبدالله (م. 694 ق.)، ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی، القاهرة، مكتبة القدسی، 1356 ق؛ طوسی، محمدبن حسن (م. 460 ق.)، الامالی، تحقیق
ص: 126
مؤسسة البعثة، قم، دار الثقافة، 1414 ق؛ فتال نیشابوری، محمدبن حسن (م. 508 ق.)، روضة الواعظين، قم، الشريف الرضی؛ فرات کوفی، فرات بن ابراهیم (م. 307 ق.)، تفسير فرات الكوفي، تحقيق محمدکاظم محمودی، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1410 ق؛ فیض کاشانی، محسن (م. 1091 ق.)، تفسير الصافی، تهران، انتشارات صدر، 1415 ق؛ قطب راوندی، سعیدبن هبة الله (م. 573 ق.)، الخرائج و الجرائح، قم، مؤسسة الامام المهدي عجل الله تعالی فرجه الشریف، 1409 ق؛ کلینی، محمد بن يعقوب (م. 329 ق.)، الکافی، تحقیق علی اکبر غفاری، تهران، دار الكتب الاسلامية، 1363 ش؛ متقی هندی، علی (م. 975 ق.)، کنز العمال فی سنن الاقوال و الافعال، تحقیق بکری حیانی، صفوة السقا، بیروت، مؤسسة الرسالة، 1409 ق؛ مجلسی، محمدباقر (م. 1111 ق.)، بحارالانوار، تحقیق محمدباقر بهبودی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1403 ق؛ مرعشی نجفی، سیدشهاب الدين (م. 1411 ق.)، شرح احقاق الحق، قم، کتابخانه مرعشی نجفی؛ مسعودی، علی بن حسین (م. 345 ق.)، التنبيه و الاشراف، بیروت، دار صعب؛ مسلم نیشابوری، مسلم بن حجاج (م. 261 ق.)، صحیح مسلم، بیروت، دار الفكر؛ مفید، محمد بن محمد (م. 413 ق.)، الارشاد فی معرفة حجج الله على العباد، تحقيق مؤسسة آل البيت علیهم السلام لتحقيق التراث، بیروت، دارالمفيد، 1414 ق؛ واقدی، محمد بن عمر (م. 207 ق.)، المغازی، تحقيق مارسدن جونس، بیروت، مؤسسة الاعلمی، 1409 ق؛ هیثمی، علی بن ابی بکر (م. 807 ق.)، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، بیروت، دارالکتب العلمية، 1408 ق؛ یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب (م. 292 ق.)، تاریخ الیعقوبی، بیروت، دار صادر.
غلامحسن محرمی
ص: 127
چگونگی و رخدادهای ازدواج دخت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم با على علیه السلام.
سالهای آغازین هجرت به مدینه، دورانی ویژه برای مسلمانان بود، زیرا پس از تحمل دوران سخت زندگی و شکنجه و تحقیر در مکه، در مدینه مأوا یافتند و عزت اسلامی را تجربه کردند. در این جامعه نوبنیاد، فاطمه علیها السلام جایگاهی ویژه داشت. او دختر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم، مهم ترین شخصیت جامعه اسلامی بود. ابراز محبت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و بزرگ شمردن فاطمه علیها السلام نیز به او جایگاهی ویژه در میان مسلمانان بخشیده بود. فاطمه علیها السلام، علاوه بر دارا بودن کمالات معنوی بی شمار، از زیباترین زنان عصر خویش نیز محسوب می شد (کلینی، 8 / 165؛ مغربی، شرح الاخبار، 3 / 29؛ سهمی، 171؛ طبری امامی، دلائل الامامه، 150 - 151؛ مجلسی، 41 / 131). با این شایستگیها، برای او داشتن خواستگاران بسیار، طبیعی می نمود؛ خواه آنان که در پی ازدواج با همسری بلند مرتبه و باکمالات بودند، خواه کسانی که در پی به دست آوردن موقعیت و منصبی در ساختار سیاسی جامعه بودند و می خواستند با این وصلت، خود را به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نزدیک سازند و آینده خویش را تأمین کنند.
ماجرای ازدواج حضرت فاطمه علیها السلام در کتابهای تاریخی و روایی (اهل سنّت و شیعه) به صورتهای مختلف گزارش شده است. برخی منابع فقط بخشی از آن، و برخی دیگر به طور کامل آن را گزارش کرده اند؛ از جمله: مناقب آل ابی طالب (ابن شهر آشوب، 3 / 122 - 132)، کشف الغمه (اربلی، 1 / 357 - 384) و بحارالانوار (مجلسی، 43 / 92 - 134). در آثاری که به زندگانی حضرت فاطمه علیها السلام پرداخته اند نیز این موضوع بازتاب ویژه ای دارد (ر.ک: قزوینی؛ رحمانی همدانی؛ شیخ الاسلامی؛ کرمی).
ص: 128
خواستگاری معمولاً از سوی مردان صورت می گیرد، چرا که خواستگاری مرد از زن، به فطرت زن و مرد و حفظ موقعیت عاطفی زن نزدیک تر است (طباطبائی، 4 / 263؛ شمس الدين، 79، 81). رسم عرب نیز معمولاً این گونه بود که برای خواستگاری، پدر یا نزدیکان پدریِ پسر، نزد پدر یا نزدیکان دختر می رفتند (آلوسی، 2 / 3؛ جواد علی، 4 / 644) و خواستگاران، پیش از خواستگاری، هم ترازی و هم کفو بودن خانواده ها را در نظر می گرفتند (آلوسی، 2 / 3؛ جواد علی، 2 / 645).
از على علیه السلام نقل شده است که پس از آنکه دختر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به سن ازدواج رسید، بزرگان قریش و کسانی که سابقه ای در اسلام داشتند و دارای شرافت، مال و فضل بودند، به خواستگاری ایشان رفتند (خوارزمی، المناقب، 343؛ اربلی، 1 / 363؛ مجلسی، 43 / 124). از جمله کسانی که به خواستگاری فاطمه علیها السلام رفت، ابوبکر بود (نسائی، 5 / 143؛ حاکم نیشابوری، 2 / 167 - 168). او که به تازگی دختر نُه ساله خود، عایشه، را به ازدواج پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در آورده بود، انتظار داشت که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نیز به ازدواج او با دخترش رضایت دهد.
عمر (نسائی، 5 / 143؛ حاکم نیشابوری، 2 / 167 - 168) و عبدالرحمن بن عوف (طبری امامی، دلائل الامامه، 82؛ ابن شهر آشوب، 3 / 123) نیز از خواستگاران حضرت علیها السلام بودند، با این تفاوت که عبدالرحمن در میان صحابه، وضع مالی بهتری داشت و با بقیه مهاجران، که بیشتر آنان فقیر بودند، درخور قیاس نبود. او با پیشنهاد مهریه ای بسیار کلان، انتظار شنیدن جواب رد نداشت (طبری امامی، دلائل الامامه، 82 ابن شهر آشوب، 3 / 123)، اما همه خواستگاران جواب رد می شنیدند (خوارزمی، المناقب، 343؛ دیلمی، 2 / 332)، حتی گاه ناراحتی پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم از درخواست نابجای آنان به
ص: 129
حدی بود که گمان می کردند در نکوهش آنان وحی نازل شده است (خوارزمی، المناقب، 343؛ اربلی، 1 / 363؛ مجلسی، 43 / 124). پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در رد پیشنهاد آنان، اعلام می کرد که ازدواج حضرت زهرا علیها السلام امری آسمانی و نیازمند حکم الهی است (ابن سعد، 8 / 19؛ ابن شهر آشوب، 2 / 30؛ مجلسی، 43 / 107) و در پاسخ برخی دیگر، سن کم فاطمه علیها السلام را گوشزد می نمود (نسائی، 6 / 62؛ حاکم نیشابوری، 2 / 167 - 168؛ ابن شهر آشوب، 3 / 123؛ مجلسی، 40 / 68). در عرف عرب جاهلی، والدین بودند که با توجه به ویژگیهای خواستگار، جواب قبول یا رد می دادند و برای دختر امکان مخالفت وجود نداشت (جواد علی، 4 / 636). تعداد دخترانی که با آنان در اختیار نمودن همسر مشورت می شد، بسیار کم بود، به طوری که نام ایشان در تاریخ عرب ثبت شده است (جواد علی، 4 / 636 - 637). این رویه در جوامع دیگر، نظیر روم قدیم، نیز مرسوم بود (دورانت، 7 / 109). رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم با این سنّت مبارزه، و تأکید کرد که در ازدواج نظر دختر لحاظ شود (حاکم نیشابوری، 2 / 167؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه، 8 / 108).
در سیره آن حضرت صلی الله علیه و آله وسلم و در ازدواج فاطمه علیها السلام نیز این مهم به خوبی دیده می شود.
پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم پس از هر خواستگاری، نظر دخترش را جویا می شد و ایشان نارضایی خود را مؤدبانه و تلویحاً اعلام می نمود (طوسی، الامالی، 39؛ طبری، بشارة المصطفى، 401؛ مجلسی، 43 / 91). ویژگیهای معرفتی و اخلاقی و تدیّن خواستگارها، با حضرت فاطمه علیها السلام مقایسه پذیر نبود و بین آنان هیچ گونه تناسبی وجود نداشت. اما اخلاق و ادب نبوی، اقتضا می کرد که آشکارا این مطلب را بیان نکند.
حضرت علی علیه السلام در ابتدای هجرت به مدینه، حدود 24 سال داشت و در سن متعارف ازدواج بود. اما ورود مهاجران به مدینه، که خانه و شغل مناسب نداشتند و در گذران زندگی خود با مشکل مواجه بودند، به ویژه سختیهای آغازین تشکیل
ص: 130
جامعه اسلامی، برای ازدواج على علیه السلام که در آن زمان با مادرش، فاطمه بنت اسد، زندگی می کرد، ممکن بود مانعی به شمار آید (ابن اثیر جزری، اسدالغابه، 5 / 517؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه، 8 / 269).
محبت على علیه السلام به دخت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم طبیعی بود. فاطمه علیها السلام افزون بر دارا بودن قرابت نسبی (عموزادگی)، دختر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بود و کمالات معرفتی، اخلاقی و دینی داشت، که بر محبت على علیه السلام می افزود. علی علیه السلام به این علاقه اشاره کرده است و در جواب کسانی که او را تشویق به خواستگاری از فاطمه علیها السلام می کردند، به خدا سوگند خورد که فاطمه علیها السلام شایسته رغبت و دوست داشتن است (اربلی، 1 / 364؛ مجلسی، 43 / 125) و در جای دیگر تصریح کرد که تصمیم به ازدواج علیها السلام فاطمه دغدغه و اندیشه روز و شب ایشان است (صدوق، الامالی، 653؛ همو، عیون اخبار الرضا علیه السلام 2 / 201؛ مجلسی، 43 / 101 - 102). در عین حال، على علیه السلام برای پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم شأن و جایگاه ویژه ای قائل بود و برای خواستگاری از دختر ایشان جسارت و جرئت خاصی لازم می دید، لذا به پیشنهاد کنندگان پاسخ داد که من به خود اجازه نمیدهم حتی از کنیز او خواستگاری کنم (مفید، الاختصاص، 148). سعد بن معاذ این سخن على علیه السلام را برای پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بازگو کرد و پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به واسطه سعد، برای علی علیه السلام پیام فرستاد که با آمدن او برای خواستگاری موافق است. دریافت این پیام، اشک شوق على علیه السلام را جاری ساخت (مفید، الاختصاص، 148؛ مجلسی، 40 / 102). وی وضو گرفت، غسل کرد، بهترین لباس خود را پوشید، دو رکعت نماز خواند و برای خواستگاری، خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم رسید (اربلی، 1 / 379؛ مجلسی، 43 / 140)، در حالی که هیچ کس او را همراهی نمی کرد. در گزارشها از شخصی که همراه امام علی علیه السلام بوده باشد، یاد نشده است.
شیوه درخواست علی علیه السلام برای ازدواج و سخن گفتن او، در منابع، متفاوت
ص: 131
ذکر شده است. برخی از على علیه السلام نقل کرده اند: «برای خواستگاری، بر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم وارد شدم، چون ایشان را بزرگ و گرامی می داشتم، هنگام نشستن در پیش روی او زبانم بند آمد و قدرت سخن گفتن نداشتم. پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم پرسید آیا حاجتی داری؟ ساکت ماندم. این سخن را سه بار تکرار نمود. آنگاه فرمود: شاید به خواستگاری فاطمه علیها السلام آمده ای؟ گفتم: آری» (خوارزمی، المناقب، 335؛ اربلی، 1 / 358، 374؛ مجلسی، 43 / 118 - 119). طبرسی نیز گزارش کرده است که علی علیه السلام سه بار برای خواستگاری به منزل پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم رفت، ولی در دو روز اول از بیان خواست خود حیا کرد و بدون نتیجه بازگشت. روز سوم پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم از او پرسید: «آیا حاجتی داری؟» على علیه السلام جواب مثبت داد، ولی خواست خود را بازگو نکرد و پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: «شاید به خواستگاری آمده ای؟» و او جواب مثبت داد (اعلام الوری، 1 / 160؛ ر.ک: مجلسی، 19 / 113). برخی منابع آورده اند که علی علیه السلام به صراحت درخواست ازدواج کرد و سخن او را نقل کرده اند (طوسی، الامالی، 39؛ طبری، بشار المصطفی، 401؛ اربلی، 1 / 365؛ مجلسی، 43 / 93).
پس از خواستگاری، پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم درخواست او را با فاطمه علیها السلام، چنین مطرح کرد که علی بن ابی طالب علیه السلام کسی است که خویشاوندی، فضیلت و اسلامش را می شناسی. من از خدا خواسته ام تو را به همسری بهترین آفریدگانش و محبوب ترین آنان در نزدش در آورد و اکنون على علیه السلام از تو خواستگاری کرده است. نظر تو چیست؟ فاطمه علیها السلام ساکت ماند و صورتش را برنگرداند و رسول الله صلى الله عليه و آله وسلم آثار نارضایی را در چهره اش ندید. پس از آن برخاست و تکبیر گفت و فرمود: «سکوت او نشانه رضایت اوست» (طوسی، الامالی، 40؛ طبری، بشارة المصطفى، 401؛ ابن شهر آشوب، 3 / 127). موافقت با درخواست على علیه السلام محتاج دلیل و برهان نبود. شخصیت
ص: 132
منحصر به فرد او نزد پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و مسلمانان، پذیرش دامادی او را بدیهی می ساخت، زیرا على علیه السلام در دامان پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و در منزل ایشان پرورش یافته و تربیت معنوی او نیز زیر نظر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بود (ر.ک: ابن ابی الحدید، 13 / 200؛ مجلسی، 38 / 333 - 324). علاقه متقابل پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و على علیه السلام زبانزد صحابه بود و برخی علی علیه السلام را نزد پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم گرامی تر از پسران او می دانستند (ر.ک: ابن ابی الحدید، 13 / 200؛ مجلسی، 38 / 323). اما پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم دليل ناخرسندی خود را از خواستگاریهای پیشین و موافقت با ازدواج على علیه السلام بیان کرد تا ماجرا بر همگان روشن شود. از جمله این دلیلها موافقت حضرت فاطمه علیها السلام بود. علاوه بر این، شرط اساسی در تشکیل و استمرار موفق زندگی مشترک، همسانی و هم ترازی زن و شوهر از جوانب گوناگون است. شخصیت ویژه حضرت فاطمه علیها السلام روشن می ساخت که تنها امام علی علیه السلام شایستگی همسری دختر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را دارد، همان گونه که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم تصریح کرد که خداوند فرموده است: «اگر علی را نیافریده بودم، برای دخترت فاطمه، از حضرت آدم تاکنون، همسری بر روی زمین نبود» (کلینی، 1 / 461؛ صدوق، عیون اخبار الرضا علیه السلام، 2 / 203؛ طوسی، تهذیب الاحکام، 7 / 470). درعین حال، در پاسخ اعتراض برخی از قریشیان که نمی توانستند شاهد پاسخ مثبت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به على علیه السلام باشند، به خدا سوگند یاد کرد که من فاطمه علیها السلام را از شما بازنداشتم، بلکه خدای متعال او را از شما بازداشت و به ازدواج علی علیه السلام در آورد (صدوق، عیون اخبار الرضا علیه السلام، 2 / 203؛ مجلسی، 43 / 92). پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم ازدواج فاطمه علیها السلام را امری الهی معرفی کرد و فرمود: «با اجازه خداوند، او را به نکاح على درآوردم» (مغربی، شرح الاخبار، 2 / 576؛ صدوق، عیون اخبار الرضا، 2 / 202؛ ابن عساکر، 37 / 13؛ مجلسی، 43 / 93).
قبل از اسلام، واژه های مهریه و صداق در عرف عرب کاربرد داشت.
ص: 133
برخی گفته اند که در جاهلیت، صداق عطيه ای بود که مرد هنگام ازدواج به همسرش می داد، ولی مهر چیزی بود که مرد به والدین همسرش می داد. در اسلام، مهریه و صداق به یک معناست و آن پیشکشی است که مرد به زن می دهد (جواد علی، 4 / 646). خداوند در قرآن دستور داده است که مهریه زنان، در کمال رضایت و طيب خاطر به آنان پرداخت شود (نساء، 4). در ازدواج على علیه السلام و فاطمه علیها السلام نیز مبلغی به عنوان مهریه تعیین شد، اما چون على علیه السلام، مانند بسیاری از مهاجران مدینه، زندگی فقیرانه ای داشت، به توصیه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم، قیمت زره خود را مهریه فاطمه علیها السلام کرد (دولابی، 93 - 94 اربلی، 1 / 358؛ مجلسی، 43 / 136) و پس از رهن دادن زره، پول آن را در اختیار پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم گذاشت. قیمت زره ایشان، و در نتیجه مقدار مهریه حضرت زهرا علیها السلام، متفاوت گزارش شده است. آن را چهارصد درهم (طبرسی، مکارم الاخلاق، 207؛ ابن شهر آشوب، 3 / 127)، 480 درهم (صنعانی، 6 / 176؛ ابن شهر آشوب، 3 / 128) و در بیشتر گزارشها، آن را پانصد درهم (کلینی، 5 / 376؛ ابن شهر آشوب، 3 / 128) یا 5 / 12 اوقيه (معادل پانصد درهم) (زید بن علی، 303؛ صدوق، من لا يحضره الفقیه، 3 / 398؛ مجلسی، 100 / 264)، برابر مهریه همسران پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم؛ ذکر کرده اند (کلینی، 5 / 376؛ مغربی، دعائم الاسلام، 2 / 221؛ صدوق، معانی الاخبار، 214). امام جواد علیه السلام نیز صداق همسرش را همین مقدار قرار داد و آن را مهریه حضرت فاطمه علیها السلام خواند (مفید، الارشاد، 2 / 284؛ طبرسی، مکارم الاخلاق، 206). در کتابهای فقهی متقدم و متأخر از این مبلغ با عنوان مهرالسُّنَّة ياد شده است (صدوق، المقنع، 302؛ مفید، احکام النساء، 37؛ شهید ثانی، 5 / 344). در آن زمان هر درهم معادل یک مثقال شرعی نقره و حدود یک دهم دینار (یک مثقال شرعی طلا) بود (ابوالصلاح حلبی، 293). بنا بر نقلی، علی علیه السلام زره خود را به دِحیَه کلبی فروخت (طبری امامی، دلائل الامامه، 84)، اما وی پس از خرید، آن
ص: 134
را به امام علی علیه السلام برگرداند. پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در این خصوص به على علیه السلام فرمود: کسی که به صورت دحیه کلبی زره را از تو خرید، جبرئیل بود و سکه ها نیز هدیه الهی اند (طبری امامی، دلائل الامامه، 84).
پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در توصیف مهریه آسمانی حضرت فاطمه علیها السلام، یک پنجم زمین را صداق ایشان دانسته است، از این رو هرکس که او و فرزندنش را دشمن بدارد و بر زمین راه رود، مرتكب حرام شده است فتال نیشابوری، 146 - 147؛ ابن شهرآشوب، 3 / 128؛ مجلسی، 43 /13). در برخی متون دیگر، ربع دنیا (طوسی، الامالی، 668 ابن شهر آشوب، 3 / 128؛ مجلسی، 43 / 105) یا نیمی از دنیا (طبری امامی، دلائل الامامه، 91 - 92؛ همو، نوادر المعجزات، 90) یا تمامی زمین (خوارزمی، المناقب، 328؛ ابن طاووس، الطرائف، 254؛ اربلی، 2 / 100) مهریه آسمانی حضرت علیها السلام ذکر شده است (ر.ک: بحرانی اصفهانی، 11 / 452 - 462). در حدیثی نقل شده است که حضرت فاطمه علیها السلام از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم درخواست کرد که از خدا بخواهد تا مهر او، شفاعت گناهکاران امت باشد (قرمانی، 88؛ کجوری، 2 / 546 مرعشی نجفی، 10 / 367: 19 / 129). در روایتی از امام باقر علیه السلام نقل شده که یک سوم بهشت و چهار رود بزرگ، از جمله رود فرات، نیز مهریه آن حضرت علیها السلام بوده است (طبری امامی، دلائل الامامه، 92؛ ابن شهرآشوب، 3 / 128؛ مجلسی، 43 / 113). ذکر مهريه آسمانی، نشان دهنده عظمت این ازدواج و معرّف مقام معنوی این دو زوج است.
مراسم عقد حضرت علیها السلام در مسجد و در حضور مسلمانان انجام گرفت. امام صادق علیه السلام از پدرانش، ماجرای عقد را این گونه گزارش کرده است که وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم تصمیم گرفت فاطمه علیها السلام را به همسرى على علیه السلام درآورد، قاصدهایی به اطراف مدینه فرستاد و مردم را به مسجد فراخواند. آنگاه بالای منبر قرار گرفت و پس از حمد و ثنای الهی فرمود: «به دستور الهی دختر عزیز و بزرگوار
ص: 135
خود را به ازدواج برادر و پسر عمویم در می آورم. خداوند مراسم عقد این دو را در حضور ملائکه برگزار نموده و دستور داده است من نیز در زمین این دو را به همسری یکدیگر در آورم و شما را بر آن شاهد گیرم.» آنگاه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم از على علیه السلام خواست تا خطبہ قبول بخواند. علی علیه السلام نیز در سخنانی این ازدواج را اعلام و رضایت خویش را بیان نمود (طبری امامی، دلائل الامامه، 88 - 90؛ همو، نوادر المعجزات، 87 - 89؛ مجلسی، 100 / 269 - 270). این ماجرا در برخی منابع با تفاوتهایی نقل شده است (ر.ک: خوارزمی، المناقب، 335 - 338؛ اربلی، 1 / 357 - 384).
با توجه به قول مشهور در نزد شیعه، مبنی بر تولد حضرت زهرا علیها السلام در سال پنجم بعثت (ر.ک: کلینی، 1 / 457؛ طبری امامی، دلائل الامامه، 79؛ فتال نیشابوری، 143؛ اربلی، 2 / 76؛ مقاله ولادت فاطمه علیها السلام)، سن ایشان هنگام عقد، در سال اول هجری، حدود نُه سال بوده است (طبرسی، تاج المواليد، 21 - 22). این نظر منطبق بر گزارش امام سجاد علیه السلام است (کلینی، 8 / 340؛ حلی، 130). اما اهل سنّت تولد حضرت فاطمه علیها السلام را متفاوت نقل کرده اند: پنج سال قبل از بعثت (ابن سعد، 8 / 19؛ ابن عساکر، 3 / 160؛ مزی، 35 / 253)، چهار سال قبل از بعثت (ابن عساکر، 3 / 156) و به طور کلی، قبل از آغاز بعثت (ابوالفرج اصفهانی، 30). در نتیجه، از نظر ایشان حضرت فاطمه علیها السلام هنگام ازدواج بین پانزده تا نوزده سال داشته است. این نتیجه با فرهنگ ازدواج در سن پایین، که در آن زمان مرسوم بوده است، مغایرت دارد. علاوه بر این، پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در رد بعضی خواستگاران، به کم سن بودن فاطمه علیها السلام استناد کرده است (ابن شهر آشوب، 3 / 123؛ ابن بطريق، 287، 389). حال آنکه توجیه پذیر نیست که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم - که خود با دختر نُه یا ده ساله ابوبکر ازدواج کرده است - دختر نوزده ساله خود را صغير بشمارد. بنابراین، قول مشهور در نزد اهل سنّت، مبنی بر تولد حضرت زهرا علیها السلام پیش از بعثت، پذیرفتنی نیست (مقاله ولادت فاطمه علیها السلام).
ص: 136
تاریخ عقد حضرت زهرا علیها السلام بسیار گوناگون نقل شده، از آن جمله است: دو ماه پس از هجرت (یعقوبی، 2 / 41)، پنج ماه پس از هجرت (ابن سعد، 8 / 22؛ مفید، مسار الشیعه، 58؛ ابن عساکر، 3 / 157)، چهار یا چهار ماه و نیم پس از عروسی عایشه در سال دوم هجرت (ابن عبدالبر، 4 / 1893؛ ابن حجر عسقلانی، تهذيب التهذيب، 12 / 391)، ماه صفر سال دوم هجرت، یازده ماه پس از هجرت (مقریزی، 1 / 73)، یک سال پس از هجرت (کلینی، 8 / 340، حلی، 130)، ماه رمضان سال دوم هجری (اربلی، 1 / 374؛ دیار بکری، 1 / 361) و ذی حجه سال دوم هجرت (مفید، مسار الشيعه، 36). به نظر می رسد نقل سعید بن مسیب از امام سجاد علیه السلام، که عقد ازدواج را یک سال پس از هجرت می دانست، مقبول تر است. این قول به نظر مقریزی (73) و نقل علامه مجلسی (19 / 192) نیز نزدیک است، زیرا تفاوت یازده ماه و یک سال چندان نیست. علاوه بر این، نُه ساله بودن حضرت فاطمه علیها السلام در هنگام ازدواج نیز مؤید این قول است، زیرا نُه سالگی ایشان یک سال پس از هجرت بوده است.
مراسم عروسی و زفاف پس از جنگ بدر بوده است (ابن سعد، 8 / 22؛ طوسی، الامالی، 43). جنگ بدر در ماه رمضان سال دوم هجری روی داد (یعقوبی، 2 / 45؛ طبری، تاریخ، 2 / 148؛ دیار بکری، 1 / 368). بنابراین، احتمالاً مراسم عروسی در شوال (طوسی، الامالی، 43؛ طبری، بشارة المصطفى، 410) یا ذی حجه (طوسی، الامالی، 43؛ طبری، بشارة المصطفی، 410) بوده است. برخی متون نیز محرّم سال سوم را زمان زفاف شمرده اند (ابن طاووس، اقبال الاعمال، 3 / 92). اختلاف در گزارش تاریخ عقد و عروسی، ناشی از تفاوت زمان عقد و عروسی است و گزارش یکی از این دو و جابه جایی این دو با هم، موجب اختلاف گزارشها شده است. تساهل در تعیین زمان دقیق یک واقعه در گزارشهای تاریخی، امری طبیعی است. مثلاً مراد از یک سال پس از هجرت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم - که
ص: 137
در ماه ربیع الاول به مدینه آمده بودند - ممکن است ماه صفر سال دوم یا ربیع الاول آن سال باشد.
پس از عقد با دختر پیامبر و پیروزی مسلمانان در جنگ بدر و نقش ویژه حضرت علی علیه السلام در این جنگ و کشته شدن نیمی از کشته های قریش به دست ایشان، چهره ای محبوب از علی علیه السلام در دل مسلمانان ترسیم شد (ر.ک: مفید، الارشاد، 1 / 70 - 72؛ اربلی، 1 / 183 - 184؛ مجلسی، 19 / 277 - 279). على علیه السلام هنوز همسر خویش را به خانه نیاورده و زندگی مشترک را آغاز نکرده بود. مورخان فاصله زمانی میان عقد و زفاف را بسیار متفاوت گزارش کرده اند: 29 روز (ابن شهر آشوب، 3 / 129)، یک ماه (طوسی، الامالی، 41)، سه ماه (اربلی، 1 / 374)، هفت ماه و نیم (ابن اثیر جزری، اسدالغابه، 5 / 520؛ طبری، ذخائر العقبی، 27)، نُه ماه و نیم (ابن عبدالبر، 4 / 1893)، یازده ماه (طبری، ذخائر العقبی، 27؛ دیاربکری، 1 / 411) و یک سال (مقدسی، 5 / 20؛ خوارزمی، مقتل الحسين علیه السلام، 83). گزارش اول و دوم با وقوع عروسی پس از جنگ بدر، سازش ندارد. چون مقدّمات جنگ و اعزام سپاه و برپا شدن جنگ و بازگشت سپاه، محتاج صرف زمانی است که طبیعتاً وقت کافی برای عروسی و جشن در آن نخواهد بود. اگر بپذیریم که عقد در ماه صفر یا ربیع الاول سال دوم هجرت و عروسی در ذی حجه همان سال برگزار شده است، گزارش فاصله نُه ماهه تأیید می شود.
على علیه السلام در برپایی مراسم عروسی پیشگام نشد، زیرا حيا و احترام او به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم، سخن گفتن او را در این باره دشوار می ساخت. در این بین، ام ایمن که خدمتکار حضرت آمنه و پرستار پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در دوران کودکی و همانند مادر ایشان بود (ابن اثیر جزری، اسدالغابه، 5 / 567؛ ذهبی، 2 / 223 - 224)، این وظیفه را بر عهده گرفت. با توجه به حضور او در خانه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و احترام خاص پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به او، وی این
ص: 138
موقعیت را داشت که در این باره سخن بگوید. او با ذکر این مقدمه که اگر خدیجه علیها السلام زنده بود از عروسی فاطمه علیها السلام دل شاد می شد، موافقت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را برای رفتن فاطمه علیها السلام به خانه علی علیه السلام درخواست کرد. على علیه السلام در پاسخ به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم که چرا خود او این پیشنهاد را مطرح نکرده است، گفت که حیا مانع شد (طوسی، الامالی، 41؛ مجلسی، 43 / 95). در برخی منابع، اشخاص دیگری واسطه معرفی شده اند ( ابن شهر آشوب، 3/ 129؛ اربلی، 1 / 369 - 370).
پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم دستور داد تا خانه ای برای عروسی اختصاص دهند و عروس را زینت کنند و آماده سازند (ابن شهر آشوب، 3 / 129؛ اربلی، 1 / 371). حضرت فاطمه علیها السلام با مُشکی آسمانی، که جبرئیل به او هدیه داده بود، خود را معطر ساخت (طوسی، الامالی، 41؛ ابن شهرآشوب، 3 / 130؛ مجلسی، 43 / 95).
اعراب جهیزیه بردن زن به خانه شوهر را ننگ میدانستند و تهيه اسباب منزل بر عهده مرد بود (ر.ک: سیبرت)؛ هرچند در روم باستان (دورانت، 7 / 110)، و ایرانیان، زن با خود جهیزیه می برد (دورانت، 10 / 233). اولین گزارشهای تاریخی درباره جهیزیه بردن زن عرب به خانه شوهر، در دوران خلافت عباسی است. در این دوره ترکان دختران خود را با جهیزیه فراوان به همسری بزرگان عرب در می آوردند (ابن اثیر جزری، الکامل، 10 / 160؛ ابن عبری، 150)، اما از صدر اسلام گزارشی وجود ندارد که زن به خانه شوهر جهیزیه برده باشد.
رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم نیز از دارایی خود، جهیزیه ای برای فاطمه علیها السلام تهیه نکرد، بلکه از پول فروش زره على علیه السلام، مبلغی را به بلال سپرد تا با آن عطر بخرد (طبری امامی، دلائل الامامه؛ 87؛ مجلسی، 101 / 88). مبلغی نیز به ابوبکر داد تا با آن لباس و وسایل
ص: 139
خانه تهیه کند و عمار و برخی دیگر از اصحاب را نیز همراه او روانه کرد (طوسی، الامالی، 40؛ مجلسی، 43 / 94).
جهیزیه خریداری شده از این قرار بود: یک پیراهن به ارزش هفت درهم، یک روسری به ارزش چهار درهم، حوله ای سیاه رنگ از تولیدات منطقه خيبر، تخت به همراه روتختی، دو تشک مصری که یکی از آنها از لیف خرما و دیگری از پشم گوسفند پر شده بود، چهار پشتی محصول طائف که از برگ گیاه اِذخِر پر شده بود، یک پرده پشمین، یک حصیر ساخت منطقه هجر، آسیاب دستی، یک تشت بزرگ مسی، کاسه ای چوبین برای دوشیدن شیر، یک ظرف آبخوری، مشک آب، آفتابه قيراندودشده، سبویی با لعاب سبزرنگ و کوزه های سفالین (طوسی، الامالی، 40 - 41؛ ابن شهر آشوب، 3 / 129؛ مجلسی، 43 / 94). در برخی منابع به زیرانداز چرمین و عبا نیز اشاره شده است. پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم هنگام وارسی جهیزیه، از خداوند خواست که این جهیزیه ساده را برای این خانواده مبارک گرداند (طوسی، الامالی، 41؛ مجلسی، 43 / 94) و بنا بر نقلی، دعا کرد: «بارالها، مبارک گردان برای کسانی که بیشتر ظروف آنان سفالین است» (خوارزمی، المناقب، 349؛ اربلی، 1 / 369؛ علامه حلی، 197؛ مجلسی، 43 / 130).
على علیه السلام نیز در منزل خود اثاثیه ای ساده آماده کرده بود: پوست گوسفندی که هم زیرانداز بود (ابن سعد، 8 / 22؛ ابن ماجه قزوینی، 2 / 1391؛ طبری، ذخائر العقبی، 35) و هم روی دیگرش جایگاه علوفه دادن به شتر بارکش (ابن سعد، 8 / 22؛ ابن عساکر، 42 / 376). کف اتاق را با ماسه نرم پوشانده بود و تکه چوبی بین دو دیوار قرار داده بود برای آویختن لباس (ابن شهر آشوب، 3 / 129؛ مجلسی، 43 / 114). دیگر اثاث او بالش، مشک، کاسه، کوزه، سبو و آلک بود (ابن سعد، 8 / 24). چوبی نیز برای آویختن
ص: 140
مَشک به دیوار زده بود که با پرده ای پوشانده شده بود (طبرسی، مکارم الاخلاق، 131؛ مجلسی، 43 / 117).
به دستور پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم، برخی از زنان، خانه حضرت علی علیه السلام را برای عروسی آماده ساختند (ابن ماجه قزوینی، 1 / 616؛ دیار بکری، 1 / 411 - 412). پس از نماز عشا، رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم برای دیدن خانه رفت و برای خانواده جدید دعا کرد (دیار بکری، 1 / 412).
منزلی که اکنون بیت فاطمه علیها السلام نام دارد و محل سکونت ایشان بوده است، در آغاز از آنِ شخصی به نام حارثة بن نعمان بود. منزل پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و همسران ایشان نیز در ملک وی بود. طبق نقلی، شروع زندگی مشترک فاطمه علیها السلام با همسرش در همین منزل بود (طبرسی، اعلام الوری، 1 / 161). مطابق این گزارش، زندگی این زوج آسمانی در همین منزل آغاز شد و پایان یافت. بنا بر گزارشی دیگر، منزلی که امام علی علیه السلام در ابتدای زندگی مشترک خویش آماده ساخته بود، غیر از منزل کنونی بوده و با منزل پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فاصله داشته است. با درخواست فاطمه علیها السلام از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم، حارثه متوجه موضوع گردید و با علاقه و احترامی ویژه - که دعای خیر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را به دنبال داشت - منزلی را در مجاورت منزل پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در اختیار حضرت فاطمه علیها السلام و على علیه السلام قرار داد (ابن سعد، 8 / 22؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه، 8 / 264).
در اسلام به ولیمه دادن در هنگام عروسی سفارش شده است (برقی، 2 / 417؛ مجلسی، 100 / 276 - 277). رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم وليمه دادن در عروسی را از سنن پیامبران علیهم السلام ذکر کرده است (ابن سعد، 8 / 98؛ برقی، 2 / 418؛ کلینی، 5 / 367) و خود هنگام ازدواج با زینب، بنت جحش، غذایی از گوشت آماده کرد (ابن سعد، 8 / 103) و هنگام ازدواج با میمونه و صفیه، غذایی به نام حیس (از آرد، خرما و روغن) مهیا و دیگران را با آن اطعام نمود (کلینی، 5 / 368، حر عاملی، 14 / 65؛ مجلسی، 100 / 277).
ص: 141
بنا بر روایتی از امام صادق علیه السلام، اولین ولیمه، پیش از شب زفاف و در میانه روز داده می شد (کلینی، 5 / 366؛ صدوق، من لا يحضره الفقیه، 3 / 401 - 402). در روایتی از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم آمده که ولیمه روز اول لازم، وليمه روز دوم نیکو، و مازاد بر آن ریا است (کلینی، 5 / 368؛ مجلسی، 100 / 276). از این روایت استفاده می شود که در بین عرب، دادن ولیمه در چند روز معمول بوده است. گاه ولیمه دادن مخارج زیادی داشت. نمونه آن در صدر اسلام، ازدواج اشعث بن قیس کندی با خواهر ابوبکر در سال یازدهم هجری است که در آن احشام بسیاری ذبح، و به مردم مدینه ولیمه داده شد (ابن حجر عسقلانی، الاصابه، 1 / 240؛ عكرى، 1 / 49).
در ازدواج حضرت زهرا علیها السلام، پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم وليمه عمومی داد (ر.ک: نسائی، 6 / 73؛ طبرانی، المعجم الكبير، 2 / 20؛ ابن عساکر، 36 / 438: 52 / 329؛ اربلی، 1 / 375). از امام صادق علیه السلام نقل گردیده است که در این مراسم، پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم از على علیه السلام خواست که غذای بسیار آماده کند. گوشت و نان از جانب پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بود و تهیه خرما و روغن بر عهده على علیه السلام گذاشته شد. پس از خریداری خرما و روغن، پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم خود آستین بالا زد و خرما را با روغن ورز داد و شیرینی درست کرد. سپس به دستور ایشان گوسفند بزرگی ذبح، و نان فراوانی آماده شد. آنگاه از علی علیه السلام خواست هرکس را می خواهد دعوت کند. پس از دعوت عمومی در مسجد، عده بسیاری در این مهمانی شرکت کردند و با دعای پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم غذا مشمول برکت الهی گردید و همه سیر شدند، در حالی که چیزی از طعام کم نشده بود. سپس پیامبر صلى الله عليه و آله وسلم کاسه های دیگری خواست و آنها را از غذا لبریز کرد و نزد همسران خود فرستاد و در آخر قدح دیگری خواست و آن را پر کرد و فرمود این نیز برای فاطمه علیها السلام و شوهر او (طوسی، الامالی، 42).
ص: 142
در گزارش دیگری آمده است که مردم دسته دسته می آمدند و غذا می خوردند. هرگاه دستهای غذایش را تمام می کرد، دسته دیگر وارد می شد تا اینکه همه مردم غذا خوردند (صنعانی، 5 / 487 - 488؛ اربلی، 1 / 360). بنا بر نقلی، از مهمانها در مسجد پذیرایی شد (ابن شهر آشوب، 3 / 129؛ مجلسی، 43 / 114) و گوسفند وليمه را سعد بن معاذ هدیه کرد (نسائی، 6 / 73؛ طبرانی، المعجم الكبير، 2 / 20). غذای عروسی، از نظر خوش خوراکی و بابرکت بودن، مورد توجه مهمانها قرار گرفت. از این رو، برخی وليمه هیچ عروسی ای را با آن در خور مقایسه ندانسته اند (ابن سعد، 8 / 23؛ طبرانی، المعجم الاوسط، 6 / 290؛ اربلی، 1 / 376؛ طبری، ذخائر العقبی، 34). به نظر می رسد پس از عقد و در مراسم جشن عروسی و زفاف، وليمه داده شده است. اگرچه واژه عرس به مجموع مراسم عقد و عروسی نیز اطلاق می شود و در برخی گزارشها به ولیمه ازدواج تصریح شده، ولی بررسی منابع، این نظر را تقویت می کند که ولیمه عروسی بوده است (ر.ک: بحرانی اصفهانی، 11 / 410 به بعد).
این ولیمه و مهمانی، در روز و تا نزدیک غروب برگزار شد. پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فاطمه علیها السلام را خواست. او که آکنده از آزرم بود و عرق می ریخت، خدمت پدر آمد. هنگام حرکت نزدیک بود بر زمین افتد. پیامبر علیها السلام دعایش کرد و نقاب از چهره وی برگرفت، دست او را در دست على علیه السلام نهاد و همسری فاطمه علیها السلام را به او تبریک گفت و خوبی هریک را به دیگری گوشزد کرده و هردو را به منزلشان فرستاد و فرمود: «منتظر باشید تا من بیایم.» جای خالی حضرت خدیجه علیها السلام در این زمان احساس می شد. على علیه السلام دست همسر خویش را گرفت و به خانه خود برد. هردو در کنار هم در ایوان خانه نشستند و نگاه خود را بر زمین دوختند. نه فاطمه علیها السلام به على علیه السلام نگاه می کرد و نه على علیه السلام به او می نگریست. رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم به منزل آنان
ص: 143
رفت و میان آن دو نشست و آب خواست. فاطمه علیها السلام قدحی پر از آب کرد و آورد. پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم آن را تبرک نمود و قطره هایی از آن را بر سر و سینه و کتف فاطمه علیها السلام پاشید. آنگاه آن دو را دعا کرد و به حجله فرستاد (کوفی، 2 / 216 - 217؛ طبرانی، المعجم الكبير، 24 / 137؛ طوسی، الامالی، 22 - 43؛ مجلسی، 43 / 96). در نبود مادر فاطمه علیها السلام، وظایف مادر نیز بر دوش پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بود (اربلی، 1 / 377).
برخی منابع، گزارش کرده اند که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم زنان مهاجرین و انصار را خواست تا عروس را همراهی و شادی کنند. فاطمه علیها السلام سوار بر شتر یا اسبی بود که زمام آن در دست سلمان بود. پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم، حمزه، عقیل و جعفر با شمشیر آخته به دنبال آنان و همسران پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نیز در پی بودند. هریک از زنان پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم اشعاری می خواند. ام سلمه نیز شعری خواند، سپس عایشه و حفصه اشعاری خواندند (ابن شهر آشوب، 3 / 130؛ مجلسی، 43 / 115 - 116؛ مقاله فاطمه علیها السلام از نگاه همسران پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم). پس از ورود عروس و داماد به خانه، به دستور پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم همه از منزل خارج شدند، به جز اسماء که در هنگام رحلت خدیجه علیها السلام به او قول داده بود وظایف مادری را در شب زفاف حضرت فاطمه علیها السلام انجام دهد. پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم با شنیدن وصیت حضرت خدیجه علیها السلام از زبان اسماء، گریست و او را دعا کرد و اجازه داد بماند (اربلی، 1 / 376؛ علامه حلی، 198؛ مجلسی، 43 / 138).
این داستان که در میان مردم و کتابهای متأخر و معاصر (بحرانی اصفهانی، 11 / 392 به بعد؛ قزوینی، 131 - 137؛ رحمانی همدانی، 481) شهرت دارد، درباره افراد شرکت کننده در مراسم، اشکالات تاریخی دارد. سلمان و جعفر نمی توانستند در این مراسم حضور داشته باشند، زیرا سلمان پس از سال سوم یا چهارم هجری به مدینه رفت و مسلمان شد و در جنگ بدر و احد حضور نداشت و اولین حضور او در جنگ
ص: 144
احزاب بود (ر.ک: ابن سعد، 4 / 75 - 78؛ مزی، 11 / 246)؛ بنابراین، ممکن نبوده است در مراسم ازدواج حضرت فاطمه علیها السلام (سال دوم هجرت و ماهها پیش از جنگ احد) شرکت داشته باشد. جعفر نیز در آن زمان در حبشه بود و در سال هفتم هجرت، پس از فتح خیبر، به مدینه رفت (صدوق، عیون اخبار الرضا علیه السلام، 2 / 231؛ حاکم نیشابوری، 3 / 211؛ طوسی، تهذیب الاحکام، 3 / 186). ام سلمه و حفصه نیز در آن زمان همسر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نبودند. اسماء بنت عمیس - که نقش مهم تری به وی نسبت داده شده - نیز در این مراسم حضور نداشته است، زیرا او همسر جعفر بن ابی طالب بود که در سال هفتم بعثت (یعنی شش سال پیش از هجرت به مدینه) همراه با شوهرش و عده ای دیگر از مسلمانان به حبشه مهاجرت کرد و در سال هفتم هجرت و پس از فتح خیبر به همراه همسرش به مدینه رفت (صدوق، عیون اخبار الرضا علیه السلام 2 / 231؛ حاکم نیشابوری، 3 / 211؛ طوسی، تهذیب الاحکام، 3 / 186). بنابراین، حضور اسماء در زمان رحلت حضرت خدیجه علیها السلام (سال دهم بعثت) و عقد و عروسی حضرت فاطمه علیها السلام (سال دوم هجرت) پایه و اساسی ندارد. همچنان که حضور او هنگام تولد امام حسن و امام حسین علیه السلام (طوسی، الامالی، 367 - 368) نیز صحیح نمی نماید (مقاله زنان همراه فاطمه علیها السلام).
برخی احتمال داده اند که در این مدت طولانی، اسماء چندین بار به مکه و مدینه رفته و به حبشه بازگشته است (قزوینی، 135)، اما این سخن، با توجه به مسافت دور حبشه و عربستان و مسیر دریایی بین آنها (دریای سرخ) و نداشتن مستند تاریخی، بسیار بعید می نماید. علاوه بر این، پس از بازگشت اسماء به مدینه، برای بازگشت به حبشه و پیمودن این مسافت طولانی، دلیلی وجود نداشته است.
برخی احتمال داده اند که مقصود از اسماء، اسماء بنت یزیدبن سکن انصاری
ص: 145
بوده که به سبب تشابه اسمی و شهرت اسماء بنت عمیس، با او اشتباه شده است (گنجی شافعی، 171؛ مجلسی، 43/ 134؛ 109 / 69). این احتمال، پذیرفتنی است، ولی چون وی اهل مدینه و از انصار بوده، نمی توانسته است هنگام رحلت حضرت خديجه علیها السلام در سال دهم بعثت، در مکه حضور داشته باشد، زیرا در آن زمان هیچ یک از اهالی مدینه اسلام نیاورده بودند. به نظر می رسد مراد از اسماء، سلمى بنت عمیس (خواهر اسماء و همسر حضرت حمزه) بوده است (ابن اثیر جزری، اسدالغابه، 5 / 479؛ اربلی، 1 / 376). بنابراین، حضور او در هنگام رحلت حضرت خديجه علیها السلام و عروسی حضرت فاطمه علیها السلام طبیعی است. او به عنوان همسر حضرت حمزه، که عموی پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و نزد ایشان محترم بود، به خانه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم رفت و آمد داشت و در امور خصوصی نظر می داد. حضور او هنگام تولد امام حسن و امام حسین علیهما السلام هم طبیعی است. حتی ممکن است شخص حاضر در غسل دادن و کفن کردن حضرت فاطمه علیها السلام، سلمى بنت عمیس بوده باشد. اما شهرت اسماء بنت عمیس (همسر خلیفه اول و امام علی علیه السلام، و مادر محمدبن ابی بکر، که محدّثی لایق به شمار می رفت) موجب شده است که به جای خواهرش، نام او ذکر شود (اربلی، 1 / 376).
احتمال دیگر آن است که او سلمی، همسر ابورافع، بوده باشد، که خدمتکار پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و مقیم خانه ایشان بود. او قابله نیز بود و فرزندان حضرت فاطمه علیها السلام را به دنیا آورد (ابن اثیر جزری، اسدالغابه، 5 / 478).
در مراسم عروسی فاطمه علیها السلام، جبرئیل و میکائیل، هریک، همراه با هفتاد هزار فرشته به زمین آمدند. جبرئیل و میکائیل تکبیر گفتند و فرشتگان به پیروی از آنها تکبیر گفتند. پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم، که صدای آنها را می شنید نیز، تکبیر گفت و
ص: 146
مسلمانان هم از ایشان پیروی کردند و تکبیر گفتند. این اولین بار بود که در مراسم زفاف، تکبیر گفته می شد. پس از آن، تکبیر گفتن در مراسم عروسی، سنّت شد (طوسی، الامالی، 258؛ طبری امامی، دلائل الامامه، 100 - 101؛ اربلی، 1 / 378).
رسم بود که در جشن عروسی بر سر عروس و داماد و میهمانان چیزی می پاشیدند که به آن نثار می گفتند. ظاهراً در مراسم عروسی حضرت فاطمه علیها السلام نثار نبوده است. در این باره پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به ام ایمن - که از نبود نثار در عروسی فاطمه علیها السلام گله داشت - خبر داد آنگاه که فاطمه علیها السلام را به همسرى على علیه السلام در آوردم، خداوند فرمان داد تا درختان بهشت، زیور و در و یاقوت و زمرد خویش را بپراکنند و برای فاطمه علیها السلام نثار کنند (صدوق، الامالی، 362 - 363؛ ابن شهرآشوب، 3 / 134؛ مجلسی، 43 / 99). در این ازدواج آسمانی، هزاران فرشته حضور داشتند و خداوند به درخت طوبی امر کرد تا بر آنان درّ و یاقوت نثار کند. حورالعین از آن نثارها برداشتند و تا قیامت آنها را به هم هدیه می کنند (طبرسی، اعلام الوری، 1 / 297؛ ابن شهر آشوب، 3 / 124؛ طبری، ذخائر العقبی، 32؛ مجلسی، 43 / 109).
صبح روز پس از زفاف، پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به ملاقات آنان رفت و برایشان شیر برد. پس از آنکه آنان شیر نوشیدند، نظر هریک را درباره دیگری پرسید. على علیه السلام همسر خویش را یاوری نیکو برای اطاعت از خدا معرفی کرد و فاطمه علیها السلام نیز علی علیه السلام را بهترین همسر خواند. سپس پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم آنان را دعا کرد تا زندگی پُرمهر و فرزندانی مبارک و امامان هدایت داشته باشند (ابن شهر آشوب، 3 / 131 - 132؛ مجلسی، 43 / 117).
ثمره این ازدواج پنج فرزند بود: حسن، حسین، ام کلثوم، زینب، و محسن علیهم السلام، که محسن علیه السلام قبل از تولد، به شهادت رسید.
ص: 147
آلوسی، سیدمحمود (م. 1270 ق.)، بلوغ الارب في معرفة احوال العرب، تحقیق محمد بهجة الاثری، بیروت، دارالکتب العلمية، 1314 ق؛ ابن ابی الحدید، عزالدين (م. 656 ق.)، شرح نهج البلاغه، تحقيق محمد ابو الفضل ابراهیم، دار احیاء الكتب العربية، 1378 ق؛ ابن اثیر جزری، علی بن محمد (م. 630 ق.)، اسد الغابة في معرفة الصحابه، تهران، انتشارات اسماعیلیان؛ همو، الكامل في التاريخ، بیروت، دارصادر، 1386 ق؛ ابن بطريق، یحیی بن حسن (م. 600 ق.)، عمدة عيون صحاح الاخبار في مناقب امام الابرار، قم، نشر اسلامی، 1407 ق؛ ابن حجر عسقلانی، احمدبن علی (م. 852 ق.)، الاصابة في تمييز الصحابه، تحقیق عادل احمد، علی محمد، بیروت، دارالکتب العلمية، 1415 ق؛ همو، تهذيب التهذيب، بیروت، دار الفكر، 1404 ق؛ ابن سعد، محمدبن سعد (م. 230 ق.)، الطبقات الکبری، بیروت، دار صادر؛ ابن شهر آشوب، محمد بن علی (م. 588 ق.)، مناقب آل ابی طالب، تحقیق گروهی از اساتید نجف اشرف، النجف الاشرف، المكتبة الحيدرية، 1376 ق؛ ابن طاووس، سیدعلی بن موسی (م. 664 ق.)، اقبال الاعمال، تحقیق جواد قیومی، مکتب الاعلام الاسلامی، 1414 ق؛ همو، الطرائف في معرفة مذاهب الطوائف، قم، مطبعة الخيام، 1399 ق؛ ابن عبدالبر، يوسف بن عبدالله قرطبی (م. 463 ق.)، الاستیعاب في معرفة الاصحاب، تحقیق على محمد بجاوی، بیروت، دار الجيل، 1412 ق؛ ابن عبری، ابوالفرج غريغوريوس (م. 685 ق.)، تاریخ مختصر الدول، بیروت، دارالشرق، 1992 م. ابن عساکر، علی بن حسن (م. 571 ق.)، تاريخ مدينة دمشق، تحقیق علی شیری، بیروت، دار الفكر، 1415 ق؛ ابن ماجة قزوینی، محمدبن یزید (م. 275 ق.)، سنن ابن ماجه، تحقيق محمد فؤاد عبدالباقی، دار الفكر، ابوالصلاح حلبی، تقی بن نجم (م. 447 ق.)، الكافي في الفقه، تحقيق رضا استادی، اصفهان، مكتبة الامام امير المؤمنين على علیه السلام العامة، 1403 ق؛ ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین (م. 356ق.)، مقاتل الطالبيين، تحقیق کاظم مظفر، قم، مؤسسة دار الكتاب، 1385 ق؛ اربلی، علی بن عیسی (م. 693 ق.)، کشف الغمة في معرفة الائمه علیهم السلام، بیروت، دارالاضواء، 1405 ق؛ بحرانی اصفهانی، عبدالله بن نورالله (م. قرن 12)، عوالم العلوم و المعارف و الاحوال، قم، مؤسسه
ص: 148
امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، 1425 ق؛ برقی، احمد بن محمد (م. 274 ق.)، المحاسن، تحقیق جلال الدین حسینی، تهران، دار الكتب الاسلامية، 1370 ش؛ جواد على، المفصل في تاريخ العرب الجاهلي، الشريف الرضی؛ حاکم نیشابوری، محمدبن عبدالله (م. 405 ق.)، المستدرک علی الصحیحین، تحقیق یوسف مرعشلی، بیروت، دار المعرفه؛ حر عاملی، محمد بن حسن (م. 1104 ق.)، وسائل الشیعه، تحقيق ربانی شیرازی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1403 ق؛ حلی، حسن بن سليمان (م. قرن 9)، مختصر بصائر الدرجات، النجف الاشرف، المطبعة الحيدرية، 1370 ق؛ خوارزمی، موفق بن احمد (م. 568 ق.)، مقتل الحسين علیه السلام، تحقیق محمد سماوی، قم، مكتبة المفيد؛ همو، المناقب، تحقيق مالک محمودی، قم، نشر اسلامی، 1411 ق؛ دورانت، ویلیام جیمز (م. 1981 م.)، تاریخ تمدن، تهران، انتشارات اقبال، 1341 ش؛ دولابی، محمد بن احمد (م. 310 ق.)، الذرية الطاهرة النبویه، تحقیق سیدمحمدجواد حسینی، قم، نشر اسلامی، 1407 ق؛ دیار بکری، حسین بن محمد (م. 982 ق.)، تاریخ الخميس في احوال انفس نفیس، بیروت، مؤسسة شعبان؛ دیلمی، حسن بن محمد (م. 841 ق.)، ارشاد القلوب، قم، الشريف الرضی، 1412 ق؛ ذهبی، محمد بن احمد (م. 748 ق.)، سیر اعلام النبلاء، تحقيق شعيب الأارنؤوط، بیروت، مؤسسة الرسالة، 1413 ق؛ رحمانی همدانی، احمد، فاطمة الزهراء علیها السلام بهجة قلب المصطفی صلی الله علیه و آله وسلم، بیروت، مؤسسة النعمان، 1411 ق؛ زیدبن علی (م. 122 ق.)، مسند زیدبن علی، بیروت، دار مكتبة الحياة؛ سهمی، حمزة بن يوسف (م. 427 ق.)، تاریخ جرجان، بیروت، عالم الكتب؛ سیبرت، اليسه، زن در شرق باستان، ترجمه رقیه بهزادی، تهران، انتشارات پژوهنده، 1379 ش؛ شمس الدین، سید مهدی، انتخاب همسر و ازدواج، قم، انتشارات شفق، 1375 ش؛ شهید ثانی، زین الدین بن علی عاملی (م. 965 ق.)، الروضة البهية في شرح اللمعة الدمشقیه، تحقیق سید محمد کلانتر، قم، انتشارات داوری، 1410 ق؛ شیخ الاسلامی، سیدحسین، مسند فاطمة الزهراء علیها السلام، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1419 ق؛ صدوق، محمد بن علی (م. 381 ق.)، الامالی، قم، مؤسسة البعثة، 1417 ق؛ همو، عیون اخبار الرضا علیه السلام، تحقیق حسین اعلمی، بیروت، مؤسسة الاعلمی، 1404 ق؛ همو، معانی الاخبار، تحقیق علی اکبر غفاری، قم، نشر
ص: 149
اسلامی، 1361 ش؛ همو، المقنع، قم، مؤسسه امام هادی علیه السلام، 1415 ق؛ همو، من لا یحضره الفقیه، تحقیق علی اکبر غفاری، قم، نشر اسلامی، 1404 ق؛ صنعانی، عبدالرزاق بن همام (م. 211 ق.)، المصنف، تحقیق حبیب الرحمن اعظمی، منشورات المجلس العلمي؛ طباطبائی، سیدمحمدحسین (م. 1402 ق.)، الميزان في تفسير القرآن، قم، نشر اسلامی، 1417 ق؛ طبرانی، سلیمان بن احمد (م. 360 ق.)، المعجم الاوسط، دار الحرمين، 1415 ق؛ همو، المعجم الكبير، تحقيق حمدی سلفی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1404 ق؛ طبرسی، حسن بن فضل (م. 554 ق.)، مکارم الاخلاق، الشريف الرضی، 1392 ق؛ طبرسی، فضل بن حسن (م. 548 ق.)، اعلام الوری، قم، مؤسسة آل البيت علیهم السلام لاحياء التراث، 1417 ق؛ همو، تاج المواليد في مواليد الائمة و وفياتهم، قم، کتابخانه مرعشی نجفی، 1406 ق؛ طبری، احمد بن عبدالله (م. 694 ق.)، ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی، القاهرة، مكتبة القدسی، 1356 ق؛ طبری، محمد بن ابی القاسم (م. 525 ق.)، بشارة المصطفی صلی الله علیه و آله وسلم لشيعة المرتضی علیه السلام، تحقیق جواد قیومی، قم، نشر اسلامی، 1420 ق؛ طبری، محمد بن جریر (م. 310 ق.)، تاریخ الامم و الملوک، تحقیق گروهی از دانشمندان، بیروت، مؤسسة الاعلمی، 1403 ق؛ طبری امامی، محمد بن جریر (م. قرن 5)، دلائل الامامه، قم، مؤسسة البعثة، 1413 ق؛ همو، نوادر المعجزات فی مناقب الائمة الهداة علیهم السلام، قم، مؤسسه امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، 1410 ق؛ طوسی، محمدبن حسن (م. 460 ق.)، الامالی، تحقيق مؤسسة البعثة، قم، دار الثقافة، 1414 ق؛ همو، تهذیب الاحکام، تحقیق سید حسن موسوی خرسان، تهران، دار الكتب الاسلامية، 1364 ش؛ عکری، عبدالحی بن احمد (م. 1089 ق.)، شذرات الذهب في اخبار من ذهب، تحقیق عبد القادر و محمودالارنؤوط، دمشق، دار ابن کثیر، 1406 ق؛ علامه حلی، حسن بن یوسف (م. 726ق.)، کشف اليقين في فضائل امیر المؤمنين علیه السلام، تحقیق حسین درگاهی، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1411 ق؛ فتال نیشابوری، محمدبن حسن (م. 508 ق.)، روضة الواعظین، قم، الشريف الرضی، قرمانی، احمد بن يوسف (م. 966 ق.)، اخبار الدول و آثار الأول في التاریخ، بیروت، عالم الكتب؛ قزوینی، سیدمحمدکاظم (م. 1373 ش.)، فاطمة الزهراء علیها السلام من المهد الى اللحد، بیروت،
ص: 150
مؤسسة النور، 1411 ق؛ کجوری، محمدباقر (م. 1313 ق.)، الخصائص الفاطميه، تحقیق سیدعلی جمال اشرف، الشريف الرضی، 1380 ش؛ کرمی، سعیده، فاطمه علیها السلام نسیم بهشت، قم، معبود، 1382 ش؛ کلینی، محمد بن يعقوب (م. 329 ق.)، الکافی، تحقیق علی اکبر غفاری، تهران، دارالکتب الاسلامية 1363 ش؛ کوفی، محمد بن سلیمان (م. قرن 3)، مناقب الامام امير المؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام، تحقیق محمدباقر محمودی، قم، مجمع احياء الثقافة الاسلامية، 1412 ق؛ گنجی شافعی، محمد بن يوسف (م. 658 ق.)، كفاية الطالب في مناقب علی بن ابی طالب علیه السلام، النجف الاشرف، مطبعة الغری، 1356 ق؛ مجلسی، محمدباقر (م. 1111 ق.)، بحارالانوار، تحقیق محمدباقر بهبودی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1403 ق؛ مرعشی نجفی، سیدشهاب الدین (م. 1411 ق.)، شرح احقاق الحق، قم، کتابخانه مرعشی نجفی، مزی، جمال الدین یوسف (م. 742 ق.)، تهذيب الكمال في اسماء الرجال، تحقیق بشار عواد، بیروت، مؤسسة الرسالة، 1406 ق؛ مغربی، قاضی نعمان بن محمد تمیمی (م. 363 ق.)، دعائم الاسلام، تحقیق آصف فیضی، القاهرة، دار المعارف، 1383 ق؛ همو، شرح الاخبار فی فضائل الائمة الاطهار علیهم السلام، تحقیق سیدمحمد حسینی جلالی، قم، نشر اسلامی، 1414 ق؛ مفید، محمدبن محمد (م. 413 ق.)، احکام النساء، تحقیق مهدی نجف، بیروت، دار المفيد، 1414 ق؛ همو، الاختصاص، تحقیق علی اکبر غفاری، قم، نشر اسلامی، 1414 ق؛ همو، الارشاد فی معرفة حجج الله على العباد، تحقیق مؤسسة آل البيت علیهم السلام لتحقيق التراث، بیروت، دارالمفيد، 1414 ق؛ همو، مسار الشيعة في مختصر تواريخ الشریعه، تحقیق مهدی نجف، بیروت، دار المفيد، 1414 ق؛ مقدسی، مطهر بن طاهر (م. 355 ق.)، البدء و التاریخ، تحقیق پورسعيد، مكتبة الثقافة الدينية؛ مقریزی، احمد بن علی (م. 845 ق.)، امتاع الاسماع، تحقیق محمد نمیسی، بیروت، دارالکتب العلمية، 1420 ق؛ نسائی، احمد بن شعيب (م. 303 ق.)، السنن الکبری، تحقيق سليمان بنداری، سیدکسروی حسن، بیروت، دارالکتب العلمية 1411 ق؛ یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب (م. 292 ق.)، تاریخ الیعقوبی، قم، مؤسسه فرهنگ اهل بیت علیهم السلام.
سید محمد کاظم طباطبایی
ص: 151
بررسی رابطه حضرت علی علیه السلام و حضرت فاطمه علیها السلام در زندگی مشترک.
زندگانی مشترک امام علی علیه السلام و حضرت فاطمه علیها السلام، دو سال پس از هجرت شروع گردید (طوسی، 43؛ مقاله ازدواج فاطمه علیها السلام). احادیث و گزارشهای بسیاری، از شیعه (کلینی، 5 / 86؛ صدوق، علل الشرایع، 2 / 366؛ ابن شهر آشوب، 3 / 131، 159) و اهل سنّت (ر.ک: ابن سعد، 8 / 19 - 30؛ ابن مردویه اصفهانی؛ سیوطی)، درباره ویژگیهای زندگی ایشان نقل شده است. در خصوص تعامل على علیه السلام و فاطمه علیها السلام، کتاب مستقلی نوشته نشده است، ولی در کتابهای روایی و تاریخی، روایات و گزارشهای فراوانی درباره پیوند استوار علی علیه السلام و فاطمه علیها السلام وجود دارد که نشان دهنده تعامل و همفکری ایشان است (ر.ک: ابن سعد، 8 / 19 - 30؛ مجلسی، 43 / 2 - 236).
نحوه حضور فاطمه علیها السلام در کنار همسرش پس از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم، به سبب تغيير اوضاع، با پیش از آن تفاوتهایی داشته است و از این رو، تعامل حضرت زهرا علیها السلام را با همسرش به دو دوره می توان تقسیم کرد: از ازدواج تا رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم؛ و از رحلت پیامبر تا شهادت حضرت فاطمه علیها السلام.
ازدواج در اسلام صرفاً برای برآوردن نیازهای جنسی یا تداوم نسل نیست، بلکه نوعی پیمان دوستی و مهربانی است که خداوند در قرآن آن را یکی از حکمتهای ازدواج معرفی کرده است (روم، 21).
زندگانی فاطمه علیها السلام با على علیه السلام، مصداق برجسته و کامل زندگی مشترک بود، یعنی بر دوستی و مهربانی و ایمان و صداقت، استوار بود. پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فردای شب
ص: 152
عروسی به دیدار دختر و داماد خود رفت و نظر هریک را درباره دیگری پرسید. على علیه السلام همسرش را یاوری نیکو برای طاعت خداوند معرفی کرد و حضرت فاطمه علیها السلام على علیه السلام را بهترین همسر خواند (ابن شهر آشوب، 3 / 131؛ مجلسی، 43 / 117). این محبت و تفاهم و خرسندی، از آغاز تا پایان زندگی مشترک آنان ادامه یافت. ایشان در تمام سختیها و شادیها، از یکدیگر خشنود و از موقعیت هم آگاه بودند. گواه این امر، سخن على علیه السلام پس از شهادت فاطمه علیها السلام است که سوگند یاد کرد در طول زندگی مشترک، هرگز زهرا علیها السلام را نرنجانده و کاری را بر او تحميل نکرده و او نیز برخلاف نظر على علیه السلام کاری نکرده و او را ناراحت نساخته است (خوارزمی، 353؛ اربلی، 1 / 373؛ مجلسی، 43 / 134).
حضرت زهرا علیها السلام على علیه السلام را وصی و برادر رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم (مجلسی، 43 / 176)، تلاشگری پرتوان و با ایمان (صدوق، معانی الاخبار، 355؛ طبرسی، الاحتجاج، 1 / 147 - 148) و برترین همسر (اربلی، 1 / 372؛ مجلسی، 43 / 133) معرفی کرده و از پدر بزرگوارش نقل کرده که سعادت کامل و حقیقی، در گرو دوست داشتن علی علیه السلام است (صدوق، الامالی، 248 - 249؛ طبری امامی، 75).
على علیه السلام نیز در موارد گوناگون همسرش را ستوده و به زندگی مشترک با او افتخار کرده و او را سروَر زنان امت اسلام و جهانیان معرفی کرده است (کوفی، 1 / 392؛ طبرسی، اعلام الوری، 1 / 298؛ مقاله مناقب و کرامات فاطمه علیها السلام). حضرت على علیه السلام در برابر مخالفان و دشمنان خود نیز به همسرش افتخار می کرد و به ذكر فضایل وی می پرداخت. زمانی که ابوبکر گواهی فاطمه علیها السلام را درباره فدک نپذیرفت، على علیه السلام کار وی را خلاف شرع دانست و با توجه به عصمت فاطمه علیها السلام، به دلیل آیه تطهیر (احزاب، 33)، خلیفه را به سبب نادیده گرفتن
ص: 153
گواهی خداوند به طهارت فاطمه علیها السلام، به شدت نکوهید (قمی، 2 / 156 - 157؛ طبرسی، الاحتجاج، 1 / 123؛ مجلسی، 29 / 130). همچنین هنگامی که عمر گواهی فاطمه علیها السلام را رد کرد، امیرمؤمنان علیه السلام فرمایش رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم را یادآور شد که گفت: «فاطمه پاره تن من است، هر کس او را آزار دهد مرا آزار داده است و هر کس او را تکذیب کند، مرا تکذیب کرده است» (مجلسی، 29 / 197، مقاله فدک). افتخار حضرت علی علیه السلام به حضرت فاطمه علیها السلام منحصر به زمان حیات حضرت فاطمه علیها السلام نبود. نقل شده است که امیرمؤمنان علی علیه السلام در ایام خلافتش، در نامه ای به معاویه، ضمن برشمردن افتخارات خاندان خود و زشتیهای خاندان بنی امیه و بی لیاقتی آنان برای خلافت، با افتخار از فاطمه علیها السلام یاد کرد و گفت که سرور زنان دو عالم از ماست و زن هیزم کش - ام جمیل، خواهر ابوسفیان، که قرآن او را هیزم کش جهنم خوانده است (مسد، 4؛ ثعلبی، 10 / 326) - از شماست (نهج البلاغه، نامه 28 (3/ 32)؛ طبرسی، الاحتجاج، 1 / 261؛ مجلسی، 33 / 58). او در جای دیگر به معاویه نوشته که دختر محمد صلی الله علیه و آله وسلم باعث آرامش و همسر من است و گوشت او با گوشت و خون من آمیخته است (کراجکی، 122؛ طبرسی، الاحتجاج، 1 / 266؛ ابن شهر آشوب، 2 / 19).
على علیه السلام پس از بازگشت از جنگ نهروان نیز، با برشمردن افتخارات خود و با اشاره به پیوندش با فاطمه علیها السلام، تصریح کرد که من همسر بتول، سرور زنان جهان، فاطمه پرهیزکار، پاک، و نیکوکارِ هدایت شده هستم (صدوق، معانی الاخبار، 58 - 59 طبری، بشارة المصطفی، 33؛ حلی، 84). على علیه السلام در اشعار و رجزهای جنگی نیز به فاطمه علیها السلام افتخار می کرد. در اشعاری که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم نیز شنونده آن بود، گفته است که جد من و جد رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم یکی است و فاطمه علیها السلام همسر من است (ابونعیم اصفهانی، 2 / 99؛
ص: 154
کراجکی، 122؛ طوسی، 211؛ ابن عساکر، 42 / 521). در جنگ صفین نیز رجز می خواند که حمزه نیکو و جعفر از ما هستند و فاطمه علیها السلام همسر من است و به او افتخار می کنم (ابن شهر آشوب، 2 / 354؛ مجلسی، 32 / 576).
در کنار خانواده: حضرت زهرا علیها السلام نقش خود را در خانواده در کنار علی علیه السلام به بهترین شکل ایفا کرد. او برای شوهرش همسری نمونه، برای پدرش دختری بسیار محبوب، و برای فرزندانش مادری الگو و موفق بود. بنا بر گزارشهای تاریخی و روایی، او در تقویت آرامش و آسایش خانواده، تربیت فکری اعضای خانواده و ایجاد محیط صمیمی، مدیری کارآمد بود. در خانواده به اصل مهم مشورت توجه می کرد و علاوه بر مشورت همیشگی با همسر، با پدرش نیز در خصوص خانواده مشورت می کرد. براین اساس، آنگاه که علی علیه السلام و فاطمه علیها السلام زندگی مشترک خود را آغاز کردند، از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم درباره چگونگی اداره و تدبیر کارهای منزل رهنمود خواستند (حمیری قمی، 52؛ مجلسی، 43 / 81) و حضرت فاطمه علیها السلام بنا بر تقسیم کارِ پیشنهادی پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم، کارهای منزل را انجام می داد، هرچند امام علی علیه السلام نیز، افزون بر کارهای بیرون، در کارهای منزل نیز مشارکت می کرد؛ از جمله در نظافت آن، آسیاب کردن، و پختن نان (کلینی، 5 / 86؛ صدوق، من لا يحضره الفقیه، 3 / 169؛ مجلسی، 43 / 50). در روایتی آمده است که روزی امام علی علیه السلام و فاطمه علیها السلام با هم مشغول آسیاب کردن بودند، پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به خانه آنان وارد شد و پرسید: «کدام یک خسته ترید؟» على علیه السلام عرضه داشت: «فاطمه خسته تر است.» آنگاه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به جای فاطمه علیها السلام نشست و به علی علیه السلام کمک کرد (شاذان قمی، 56 - 57؛ مجلسی، 43 / 50 - 51). وقتي على علیه السلام به جهاد می رفت، فاطمه علیها السلام با مشک، آب می آورد که اثرش بر بدن او باقی مانده بود و على علیه السلام از این تلاش وی یاد
ص: 155
کرده است (ر.ک: ابوداوود سجستانی، 2 / 29؛ صدوق، علل الشرایع، 2 / 366؛ مجلسی، 43/ 82؛ مقاله سیره خانه داری فاطمه علیها السلام).
حضرت فاطمه علیها السلام، در کنار همسرش، برای رشد و تربیت فرزندانش می کوشید. وقتی حسن علیه السلام متولد شد، فاطمه علیها السلام از علی علیه السلام خواست نامی برای نوزادشان انتخاب کند. علی علیه السلام گفت: «بر رسول خدا سبقت نمی گیرم.» از این رو، با موافقت هردو، پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نام فرزندشان را انتخاب کرد (صدوق، علل الشرایع، 1 / 137؛ مجلسی، 43 / 238) و این سیره در نام گذاری تمام فرزندان زهرا علیها السلام ادامه یافت (بلاذری، 3 / 361؛ مقاله های حسن بن على علیهما السلام، حسین بن علی علیهما السلام). حضرت فاطمه علیها السلام شوهرش را الگوی فرزندانش در خانواده و اجتماع معرفی می کرد و به آنان می گفت که مانند پدرشان باشند (ابن شهر آشوب، 3 / 159؛ مجلسی، 43 / 286؛ مقاله سیره تربیت فرزند فاطمه علیها السلام).
از ویژگیهای بارز حضرت زهرا علیها السلام در خانواده، توجه بسیار او به محیط خانواده و همسرش بود. از این رو، وقتی رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم پرسید: «چه زمانی زن به خدا نزدیک تر است؟» پاسخ داد: «زمانی که ملازم درون خانه خود باشد» (راوندی، 119؛ مجلسی، 43 / 92).
همراهی در صحنه های نظامی: حضرت فاطمه علیها السلام جهاد را مایه عزت اسلام می دانست (صدوق، علل الشرایع، 1 / 248؛ همو، من لا يحضره الفقیه، 3 / 568؛ طبری امامی، 113). او سعی می کرد محیط خانه به گونه ای باشد که علی علیه السلام بدون نگرانی از وضع آن، در جهاد و خدمت به اسلام بکوشد؛ از این رو، هیچ گاه چیزی از على علیه السلام درخواست نمی کرد (کوفی، 1 / 201؛ عیاشی، 1 / 171؛ مغربی، 2 / 401). علاوه بر آن، در کنار همسرش، در جهاد مسلمانان نیز کاری بر عهده می گرفت. در غزوۂ احد، گروهی از مسلمانان شهید و جمعی زخمی شدند. پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نیز زخمی شد و
ص: 156
خون پیشانی بر چهره مبارکش ریخت. گزارش شده است که علی علیه السلام با سپر آب می ریخت و فاطمه علیها السلام زخم حضرت صلی الله علیه و آله وسلم را می شست. فاطمه علیها السلام چون دید، آب جلوی خون ریزی را نمی گیرد، قطعه حصیری را سوزاند و بر زخم نهاد و از خون ریزی جلوگیری کرد (واقدی، 1 / 250؛ بخاری، 5 / 38، مسلم نیشابوری، 5 / 178؛ مجلسی، 20 / 31). در این غزوه، فاطمه علیها السلام و چهارده تن از زنان، غذا و آب برای مجاهدان می بردند، مجروحان را مداوا می کردند و به آنان آب می دادند (واقدی، 1 / 249؛ مقریزی، 1 / 153). پس از جنگ احد، فاطمه علیها السلام با ظرف آب از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم استقبال کرد (مفید، الارشاد، 1 / 89؛ مجلسی، 20 / 88). او همسرش على علیه السلام را دید که دستش خونی بود. علی علیه السلام، که اشعاری را زمزمه می کرد، ذوالفقار را به فاطمه علیها السلام داد تا خون آن را بشوید (طبری، تاریخ، 2 / 210 - 211؛ مفید، الارشاد، 1 / 89 - 90؛ طوسی، 143).
حضرت فاطمه علیها السلام در فتح مکه نیز همراه همسرش بود و در مجلس بیعت زنان مکه با رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم حضور داشت (واقدی، 2 / 850؛ مقریزی، 1 / 398: 13 / 389) . در یکی از غزوات، امام علی علیه السلام پارچه مخصوصی را که در لحظات سخت بر سر می بست، از حضرت فاطمه علیها السلام خواست و آن را بر سر بست (مفید، الارشاد، 1 / 115). این گزارشهای تاریخی نشان می دهند که فاطمه علیها السلام در صحنه های حساس در کنار همسرش حضور داشته و یاریگر او بوده است.
پیش از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم، رابطه فاطمه علیها السلام با همسرش على علیه السلام بیشتر به روابط شخصی و خانوادگی محدود می گردید و تنها درباره حضور اجتماعی فاطمه علیها السلام در کنار همسرش در برخی غزوات گزارشهایی رسیده است که پیش تر به آنها اشاره شد.
ص: 157
اما پس از رحلت رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم و غصب خلافت، حضرت زهرا علیها السلام در کنار همسرش به طور جدّی وارد عرصه اجتماعی و سیاسی شد، به گونه ای که ایستادگی اش در کنار حضرت علی علیه السلام، کوتاه نیامدن از خواستهای برحق آن حضرت علیه السلام، و فعالیتهای اجتماعی و سیاسی اش در کنار على علیه السلام، به صورت گسترده و متواتر، در منابع حدیثی و تاریخی نقل گردیده و حمایت او از حقوق سیاسی علی علیه السلام بخش مهمی از رویدادهای چالش برانگیز این دوره را به خود اختصاص داده است (ادامه مقاله).
حضرت فاطمه علیها السلام فعالانه به دفاع از وصی رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم و افشاگری بر ضد حکومت می پرداخت. بنا بر گزارشی، در منابع شیعه و اهل سنّت، فاطمه زهرا علیها السلام به همراه على علیه السلام و فرزندانش، شبانه به خانه برخی از صحابه و سابقین در اسلام می رفت و آنان را به حمایت از امام على علیه السلام و احقاق حق او دعوت می کرد (هلالی عامری، 146، 148؛ ابن قتیبه دینوری، الامامة و السياسه، 1 / 29 - 30؛ جوهری بصری، 63؛ ابن ابی الحدید، 2 / 47).
پس از آنکه گروهی در سقیفه با ابوبکر بیعت کردند، برای بیعت گرفتن از على علیه السلام به در خانه آن حضرت رفتند (ر.ک: هلالی عامری، 148 - 151؛ طبرسی، الاحتجاج، 1 / 105؛ ابن ابی الحدید، 6 / 47 - 49؛ مجلسی، 28 / 314 - 316). گزارش شده است که فاطمه علیها السلام در حمایت از علی علیه السلام، از پشت درِ خانه، عمربن خطاب را مخاطب قرار داد و او را به شدت نکوهش کرد (هلالی عامری، 150؛ مجلسی، 53 / 18) و بنا بر نقلی از امام صادق علیه السلام، عمر را تهدید به نفرین کرد (کلینی، 1 / 460). حضرت فاطمه علیها السلام کوشید تا از بردن على علیه السلام به مسجد جلوگیری کند، که در این میان آسیب دید و همین امر موجب شهادت ایشان شد (مقاله شهادت فاطمه علیها السلام).
ص: 158
بر اساس برخی گزارشها، وقتی علی علیه السلام را برای بیعت به مسجد بردند، حضرت فاطمه علیها السلام در آنجا حاضر شد و تهدید به نفرین کرد و قاطعانه از حق همسرش دفاع کرد (عیاشی، 2 / 66 - 67؛ کلینی، 8 / 237 - 238؛ مجلسی، 43 / 47). در بخشی از خطبه معروف فدکیه، که حضرت فاطمه علیها السلام در مسجد مدینه ایراد کرد، سابقه و جایگاه امام علی علیه السلام به زیبایی تمام ترسیم شده، تلویحاً مقایسه هرکس دیگر با او بی معنا تلقی گردیده، و اطاعت از اهل بیت علیهم السلام باعث انتظام جامعه و پیشوایی ایشان موجب مصونیت از پراکندگی دانسته شده است (ابن طيفور، 16؛ طبرسی، الاحتجاج، 1 / 134). بدین ترتیب، او به صورت عملی و نظری از جایگاه امامت دفاع کرد.
بنا بر گزارشهایی، حضرت فاطمه علیها السلام برای اثبات خلافت على علیه السلام به این استناد می کرد که همسرش در غدير، وصی پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم معرفی شده است. بنا بر برخی گزارشها، یکی از اصحاب در کنار قبر حمزه، عموی پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم، از حضرت فاطمه علیها السلام خواهان آوردن دلیلی بر امامت على علیه السلام شد و آن حضرت علیها السلام به واقعه غدیر و معرفي على علیه السلام به عنوان وصی و خلیفه استناد کرد (خزاز قمی، 198 - 199؛ عاملی نباطی، 2 / 123؛ مجلسی، 36 / 353). حضرت فاطمه علیها السلام در مقابل کسانی که مدعی بودند اگر علی علیه السلام در سقیفه حاضر بود حتماً با او بیعت می کردند، می گفت که بعد از غدیر، خداوند برای هیچ کس عذر و بهانه ای باقی نگذاشته است (صدوق، الخصال، 173؛ مجلسی، 30 / 124).
حضرت زهرا علیها السلام به گونه های دیگر نیز نارضایی خود را از غاصبان خلافت و همراهی نکردن مردم با على علیه السلام ابراز داشت. گزارش شده است که او بر سر قبر رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم رفت (مفید، الامالی، 40 - 41) و سخنانی گفت که بیش از آنکه نشانه
ص: 159
بی قراری از فقدان پدر باشد، ابراز اندوه از رویدادهای پس از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و خطر از دست رفتن دستاوردهای تلاش ایشان بود. نمونه آن اشعاری از فاطمه زهرا علیها السلام بر مزار پدرش است که دخترش، زینب علیها السلام، آن را گزارش کرده است (مفید، الامالی، 41؛ مجلسی، 29 / 107 - 108، مقاله اشعار فاطمه علیها السلام). از این رو، دستگاه حاکم از جانب حضرت علیها السلام احساس خطر می کرد، چنان که عمربن خطاب به آن حضرت علیها السلام گفت: «ای دخت پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم، نزد ما هیچ کس دوست داشتنی تر از پدرت نیست و بعد از او، تو؛ اما به خدا سوگند اینها باعث نمی شود که اگر این افراد نزد تو جمع شوند خانه را به آتش نکشم» (ابن ابی شیبه کوفی، 8 / 572).
شیوه حضرت فاطمه علیها السلام برای اعلان مشروعیت نداشتن حکومت ابوبکر و ابراز نارضایی شدید از ایشان، به مبارزه علنیِ نخستین روزهای پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم خلاصه نمی شد. آن حضرت علیها السلام تا آخرین روز حیاتش، با قطع رابطه و ابراز ناراحتی و اندوه، مردم را متوجه مسئله سقیفه و غصب خلافت می کرد. وی حتی در بستر بیماری نیز از همسرش دفاع نمود و در جمع زنان عیادت کننده، از ناجوانمردی مردانشان شکوه کرد و اینکه چگونه در حق امام علی علیه السلام، با وجود شایستگیهای بی بدیلش، جفا کردند و اهل بیت علیهم السلام را تنها گذاشتند (ابن طيفور، 19 - 20؛ صدوق، معانی الاخبار، 354 - 356؛ طبری امامی، 125 - 128؛ طبرسی، الاحتجاج، 1 / 146 - 149؛ ابن ابی الحدید، 16 / 233 - 234). در همان حال، تقاضای دیدار خليفه (ابوبکر) و همراه وی را نیز رد کرد و چون آنان، به وساطت امام علی علیه السلام، اجازه عیادت یافتند، صورت خود را از ایشان برگرداند و با صراحت، حدیث نبوی خشم و رضا را به یادشان آورد و پس از اقرار آنان مبنی بر شنیدن این حدیث از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم، خداوند و ملائکه را شاهد گرفت که آن
ص: 160
دو او را خشمگین کرده اند و هرگز از آنان راضی نخواهد شد و در پیشگاه رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم از آنان شکایت خواهد کرد (ابن قتیبه دینوری، الامامة و السياسه، 1 / 31؛ مجلسی، 28 / 357، مقاله سیره سیاسی فاطمه علیها السلام). برخی منابع اهل سنّت گزارش کرده اند که ابوبکر رضایت فاطمه علیها السلام را جلب کرد (ابن سعد، 8 / 27؛ حلبی، 3 / 487) و برخی نیز مدعی شده اند که در هنگام دفن، نماز فاطمه علیها السلام را ابوبکر خواند (ابن سعد، 8 / 29؛ ابن حجر عسقلانی، 8 / 267؛ متقی هندی، 15 / 718). به نظر می رسد این گزارشها در صدد ترمیم جایگاه خلیفه اول اند. در منابع شیعه و اهل سنّت، روایات گوناگونی وجود دارد که علی علیه السلام بر جنازه همسرش نماز گزارد (ابن سعد، 8 / 29؛ طبری، ذخائر العقبی، 54؛ مجلسی، 43 / 183) و بر اساس منابع اهل سنّت، فاطمه علیها السلام وصیت کرد او را شبانه دفن کنند تا ابوبکر بر جنازه اش حاضر نشود (صنعانی، 3 / 521؛ ابن قتیبه دینوری، تأويل مختلف الحديث، 279؛ ابن ابی الحدید، 16 / 214، 271). در منابع شیعی، عمر نیز ذکر شده است (هلالی عامری، 393؛ ابن شهر آشوب، 3 / 137؛ مجلسی، 43 / 182 - 183؛ مقاله خاک سپاری فاطمه علیها السلام).
این گزارشها حاکی است که آن حضرت علی علیه السلام به هیچ وجه از حق ولایت علی علیه السلام کوتاه نیامد و همواره از حق امیر مؤمنان علیه السلام دفاع می کرد و می کوشید در موضوعاتی که با جانشینی رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم ارتباط تنگاتنگ دارد، با دلیل و برهان، نادرستی رفتار خلیفه را برملا کند (مقاله فدک).
ابن ابی الحدید، عزالدين (م. 656 ق.)، شرح نهج البلاغه، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، دار احیاء الكتب العربية، 1378 ق؛ ابن ابی شیبه کوفی، عبدالله بن محمد (م. 235 ق.)، المصنف في الاحاديث و الآثار، تحقیق سعيد لحام، بیروت، دار الفکر، 1409 ق؛ ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی (م. 852 ق.)، الاصابة في تمييز الصحابه، تحقیق عادل احمد، علی محمد،
ص: 161
بیروت، دارالکتب العلمية، 1415 ق؛ ابن سعد، محمد بن سعد (م. 230 ق.)، الطبقات الکبری، بیروت، دار صادر؛ ابن شهر آشوب، محمد بن علی (م. 588 ق.)، مناقب آل ابی طالب، تحقیق گروهی از اساتید نجف اشرف، النجف الاشرف، المكتبة الحيدرية، 1376 ق؛ ابن طيفور، احمد بن ابی طاهر (م. 380 ق.)، بلاغات النساء، قم، مكتبة بصیرتی؛ ابن عساکر، علی بن حسن (م. 571 ق.)، تاریخ مدينة دمشق، تحقیق على شیری، بیروت، دارالفکر، 1415 ق؛ ابن قتیبه دینوری، عبدالله بن مسلم (م. 276 ق.)، الامامة و السياسه، تحقیق على شیری، قم، انتشارات الشريف الرضی، 1413 ق؛ همو، تأويل مختلف الحديث، بیروت، دارالکتب العلميه؛ ابن مردویه اصفهانی، احمد بن موسی (م. 410 ق.)، مناقب علی بن ابی طالب علیه السلام، تحقیق عبدالرزاق محمد حسین، قم، انتشارات دار الحديث، 1424 ق؛ ابوداوود سجستانی، سلیمان بن اشعث (م. 257 ق.)، سنن ابی داوود، تحقیق سعید محمد لحام، بیروت، دار الفكر، 1410 ق؛ اربلی، علی بن عیسی (م. 693 ق.)، کشف الغمة في معرفة الائمه علیهم السلام، بیروت، دارالاضواء، 1405 ق؛ ابونعیم اصفهانی، احمد بن عبدالله (م. 430 ق.) ذكر اخبار اصبهان، لیدن المحروسة، مطبعة بريل، 1934 م؛ بخاری، محمد بن اسماعیل (م. 256 ق.)، صحيح البخاری، بیروت، دار الفكر، 1401 ق؛ بلاذری، احمد بن يحيى (م. 279 ق.)، انساب الاشراف، تحقیق سهیل زکار، ریاض زرکلی، بیروت، دار الفكر، 1417 ق؛ ثعلبی، احمد بن محمد (م. 427 ق.)، الكشف و البيان في تفسير القرآن (تفسیر ثعلبی)، تحقیق ابن عاشور ساعدی، بیروت، دار احياء التراث العربی، 1422 ق؛ جوهری بصری، احمد بن عبدالعزيز (م. 323 ق.)، السقيفة و فدک، تحقیق محمدهادی امینی، بیروت، شركة الكتبي، 1413 ق، حلبی، علی بن برهان (م. 1044 ق.)، السيرة الحلبيه، بیروت، دار المعرفة، 1400 ق؛ حلی، حسن بن سلیمان (م. قرن 9)، المحتضر، تحقیق سیدعلی اشرف، المكتبة الحيدرية، 1424 ق؛ حمیری قمی، عبدالله بن جعفر (م. 300 ق.)، قرب الاسناد، قم، مؤسسة آل البيت علیهم السلام لاحياء التراث، 1413 ق؛ خزاز قمی، علی بن محمد (م. 400 ق.)، كفاية الاأثر في النص على الأئمة الاثني عشر علیهم السلام، تحقیق سید عبداللطيف حسینی
ص: 162
کوه کمری، قم، انتشارات بیدار، 1401 ق؛ خوارزمی، موفق بن احمد (م. 568 ق.)، المناقب، تحقیق مالک محمودی، قم، نشر اسلامی، 1411 ق؛ راوندی، سید فضل الله بن علي (م. 571 ق.)، النوادر، تحقیق سیدرضا علی عسکری، قم، انتشارات دار الحديث، 1377 ش؛ سید مرتضی، علی بن حسین (م. 436 ق.)، الشافي في الامامه، تحقیق سیدعبدالزهرا حسینی، قم، انتشارات اسماعیلیان، 1410 ق؛ سیوطی، جلال الدین (م. 911 ق.)، مسند فاطمة الزهراء علیها السلام، بیروت، مؤسسة الكتب الثقافية، 1413 ق؛ شاذان قمی، شاذان بن جبرئیل (م. 660 ق.)، الروضة فی فضائل امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام، تحقیق علی شکرچی، 1423 ق؛ صدوق، محمدبن علی (م. 381 ق.)، الامالی، قم، مؤسسة البعثة، 1417 ق؛ همو، الخصال، تحقیق علی اکبر غفاری، قم، نشر اسلامی، 1403 ق؛ همو، علل الشرایع، تحقیق سیدمحمدصادق بحر العلوم، النجف الاشرف المكتبة الحيدرية، 1385 ق؛ همو، معانی الاخبار، تحقیق علی اکبر غفاری، قم، نشر اسلامی، 1361 ش؛ همو، من لا یحضره الفقیه، تحقیق علی اکبر غفاری، قم، نشر اسلامی، 1404 ق؛ صنعانی، عبدالرزاق بن همام (م. 211 ق.)، المصنف، تحقیق حبیب الرحمن اعظمی، منشورات المجلس العلمي؛ طبرسی، احمد بن على (م. 560 ق.)، الاحتجاج، تحقیق محمدباقر خرسان، النجف الاشرف، دار النعمان، 1386 ق؛ طبرسی، فضل بن حسن (م. 548 ق.)، اعلام الوری، قم، مؤسسة آل البيت علیهم السلام لاحياء التراث، 1417 ق؛ طبری، احمد بن عبدالله (م. 694 ق.)، ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی، القاهرة، مكتبة القدسی، 1356 ق؛ طبری، محمد بن ابي القاسم (م. 525 ق.)، بشارة المصطفی صلی الله علیه و آله وسلم لشيعة المرتضی علیه السلام، تحقیق جواد قیومی، قم، نشر اسلامی، 1420 ق؛ طبری، محمد بن جریر (م. 310 ق.)، تاریخ الامم و الملوک، تحقیق گروهی از دانشمندان، بیروت، مؤسسة الاعلمی، 1403 ق، طبری امامی، محمد بن جریر (م. قرن 5)، دلائل الامامه، قم، مؤسسة البعثة، 1413 ق؛ طوسی، محمدبن حسن (م. 460 ق.)، الامالی، تحقيق مؤسسة البعثة، قم، دار الثقافة، 1414 ق؛ عاملی نباطی، علی بن يونس (م. 877 ق.)، الصراط المستقيم الى مستحقي التقديم، تحقیق
ص: 163
محمدباقر بهبودی، المكتبة المرتضویه، 1384 ق؛ عیاشی، محمدبن مسعود (م. 320 ق.)، تفسير العیاشی، تحقیق سیدهاشم رسولی محلاتی، تهران، المكتبة العلمية الاسلامیه؛ قمی، علی بن ابراهيم (م. 307 ق.)، تفسير القمی، تحقیق سیدطیب موسوی جزائری، قم، دار الكتاب، 1404 ق؛ کراجکی، محمد بن علی (م. 449 ق.)، کنز الفوائد، قم، مكتبة المصطفوی، 1369 ش؛ کوفی، محمد بن سليمان (م. قرن 3)، مناقب الامام امير المؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام، تحقیق محمدباقر محمودی، قم، مجمع احیاء الثقافة الاسلامية، 1412 ق؛ کلینی، محمد بن یعقوب (م. 329 ق.)، الكافي، تحقیق علی اکبر غفاری، تهران، دارالکتب الاسلامية، 1363 ش؛ متقی هندی، علی (م. 975 ق.)، کنز العمال في سنن الاقوال و الافعال، تحقیق بکری حیانی، صفوة السقا، بیروت، مؤسسة الرسالة، 1409 ق؛ مجلسی، محمدباقر (م. 1111 ق.)، بحارالانوار، تحقیق محمدباقر بهبودی، بیروت، دار احياء التراث العربی، 1403 ق؛ مسلم نیشابوری، مسلم بن حجاج (م. 261 ق.)، صحیح مسلم، بیروت، دار الفكر؛ مغربی، قاضی نعمان بن محمد تمیمی (م. 363 ق.)، شرح الاخبار في فضائل الائمة الاطهار علیهم السلام، تحقیق، سیدمحمد حسینی جلالی، قم، نشر اسلامی، 1414 ق؛ مفید، محمد بن محمد (م. 413 ق.)، الارشاد فی معرفة حجج الله على العباد، تحقیق مؤسسة آل البيت علیهم السلام لتحقيق التراث، بیروت، دار المفيد، 1414 ق؛ همو، الامالی، تحقیق حسین استادولی، علی اکبر غفاری، بیروت، دارالمفيد، 1414 ق؛ مقریزی، احمد بن علی (م. 845 ق.)، امتاع الاسماع، تحقيق محمد عبدالحمید نمیسی، بیروت، دار الكتب العلمية، 1420 ق؛ نهج البلاغه، الامام علی بن ابی طالب علیه السلام، الشريف الرضی، تحقیق و شرح محمد عبده، بیروت، دار المعرفة، 1412 ق؛ واقدی، محمد بن عمر (م. 207 ق.)، المغازی، تحقيق مارسدن جونس، بیروت، مؤسسة الاعلمی، 1409 ق؛ هلالی عامری، سلیم بن قیس (م. 85 ق.)، کتاب سلیم بن قیس، تحقیق محمدباقر انصاری، قم، نشر الهادی، 1420 ق.
علی اکبر ذاکری
ص: 164
بررسی نسب فرزندان فاطمه علیها السلام به عنوان فرزندان پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم
موضوع انتساب فرزندان فاطمه علیها السلام به نبی اکرم صلی الله علیه و آله وسلم، به عنوان انتساب به اجداد مادری، یکی از مصادیق موضوعِ نسب شناسی است که میان مسلمانان دارای جنبه های ارزشی و فقهی و سیاسی است و بسیاری از اندیشمندان، با استناد به دلایل گوناگون، آن را ثابت می کنند و گروهی آن را مطابق قاعده می دانند، چرا که انتساب را مطلق پیوند خونی، هم از طریق پدر هم از طریق مادر، قلمداد می کنند (ر.ک: طباطبائی، 4 / 311 - 312؛ مکارم شیرازی، 15 / 127، ادامه مقاله).
علم انساب (نَسَب شناسی) به شناسایی نَسَب اشخاص (حاجی خلیفه، 1 / 178) و گاه نسب و پیوند یک قبیله با قبایل دیگر می پردازد (ر.ک: جواد علی، 4 / 414). بر اساس گزارشهای تاریخی، یونانیها، رومیها، هندیها، فارسها و سامیها به روابط نسبی اهمیت می داده اند (جواد على، 1 / 467). در تورات، در برخی موارد، اجداد یک نفر تا چندین نسل ذکر شده است (کتاب مقدس، پیدایش 10 / 1). اعراب قبل از اسلام نیز شأن و اهمیت ویژه ای برای نسب قائل بودند. به اعتقاد آنان، حقوق انسانی و ارزش زندگی افراد، حتی میزان حمایتهای اجتماعی و دفاع از یک فرد، به نسب او بستگی داشت. به همین دلیل، نسّابه (نسب شناسان) در جامعه عرب موقعیت والایی داشتند و به بزرگی از آنان یاد می شد (جواد على، 1 / 466). قرآن هم اجداد و نسب برخی انبیا را بیان نموده است (انعام، 84 - 85).
از دوره جاهلی متن مکتوبی در این باره در دست نیست، اما پس از ظهور
ص: 165
اسلام دلایلی چند، موجب توجه فراوان به نسب شناسی شد؛ آغاز حضور اجتماعی و سیاسی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم در میان عرب و اهتمام آنان به شناخت نسب رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم از جنبه های متعدد، از جمله طهارت و بزرگی اجداد ایشان، از این عوامل بود. نبی اکرم صلی الله علیه و آله وسلم در روایاتی به بیان نسب خویش پرداخته است (سمعانی، 1 / 24). بسیاری از عالمان مسلمان نیز نسب نامه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم را تهیه نموده، آن را به دیگران تعلیم دادند، که گام مؤثری در پیشبرد دانش نسب شناسی بود (ر.ک: ابن سعد، 1 / 55؛ ابن حجر عسقلانی، 6 / 384).
پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم، برای حفظ و تداوم ارتباط خانوادگی، به نسب شناسی توصیه نمود (طبرانی، المعجم الكبير، 18 / 98؛ حاکم نیشابوری، المستدرک، 1 / 89). پس از ظهور اسلام، نسب در بسیاری از امور فقهی و حقوقی (مانند ارث، دیه، خمس و زکات) تأثير مستقیم داشت. بحثهای تفسیری در ذیل آیات مرتبط با موضوع نسب (فرقان، 54) یا واژه های معادل آن، همچون نسل (سجده، 8) و ذریه (اعراف، 172)، نیز به اهمیت این موضوع افزود. لذا، موضوع نسب در طول تاریخ اسلام همواره مورد توجه دانشمندان بوده و کتابهای بسیاری درباره آن نوشته شده است (ر.ک: سمعانی، 1 / 5 - 8؛ آقابزرگ تهرانی، 2 / 379 - 389).
درباره نسب فرزندان فاطمه علیها السلام نیز، آثار مستقلی، چون ابناء الزهراء علیها السلام ابناء الرسول صلی الله علیه و آله وسلم، نوشته شده است (ر.ک: استادی). بر اساس مدارک موجود، رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم در خصوص بیان نسبت خود با فرزندان فاطمه علیها السلام - که تنها نوادگان ایشان بودند - اهتمام ویژه ای داشت. اهل بیت علیهم السلام نیز بر این امر تأكيد، و نسبت خود را مکرر بازگو می کردند (ر.ک: صدوق، الامالی، 244؛ طبرسی، الاحتجاج، 2 / 39؛ ابن شهر آشوب، 3 / 305، 431). اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم، علاوه بر بهره مندی از عصمت و کمالات اخلاقی
ص: 166
و فضایلی که ناشی از شایستگیهای خودشان بود، از امتیاز انتساب با نبی اکرم صلى الله عليه و آله وسلم نیز برخوردار بودند. این انتساب در بُعد اجتماعی، امتیاز و فضیلت فراوانی برای ایشان به ارمغان می آورد، اما برای دشمنانشان ناخوشایند بود. از این رو، پس از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم خلفای اموی در قرن اول هجری، برای کسب مشروعیت سیاسی، به رسم اعراب جاهلی به انساب و مفاخر قبیله ای خود پناه بردند؛ لذا، خلفای اموی را بیشترین حامی موضوع انساب دانسته اند (هروی، 23، 78، 89). امویان در طول حکومت نودساله خود کوشیدند این فرهنگ جاهلی را میان مسلمانان نهادینه سازند که تنها زادگان پسری، به خود انسان منتسب می شوند، ولی زادگان دختر به پدران خویش انتساب دارند (ابن ابی الحدید، 11 / 28؛ امینی، 7 / 121). در قرن دوم هجری حاکمان عباسی، برای اثبات حق جانشینی عباسیان پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم، به انتساب خویش با رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم تمسک می جستند و از سوی دیگر در صدد نفي انتساب اهل بیت علیهم السلام به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم، به عنوان نسل و ذریه ایشان بودند. این امر در آن دوران به طرح مباحثی جدیدتر و جدی تر در عرصه نسب شناسی انجامید (هروی، 78، 184 صدوق، عیون اخبار الرضا علیه السلام، 2 / 80؛ ابن شعبه حرانی، 405).
براین اساس، توجه رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم و به ویژه اهل بیت علیهم السلام ایشان به این امر، در راستای مقابله با فرهنگ جاهلی اعراب و پاسخ به اشکالات مطرح شده در خصوص نسبت ایشان با رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم، از باب جدال احسن با مخالفان ارزیابی می گردد، زیرا از منظر قرآن، نسب موجب تفاخر نیست، بلکه ملاکهای دیگری، همچون تقوا، سبب برتری است (حجرات، 13؛ طباطبائی، 18 / 327 - 328). بسیاری از دانشمندان مسلمان نیز، به پیروی از اهل بیت علیهم السلام، برای اثبات پیوند نسبی میان فرزندان فاطمه علیها السلام با رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم، به ذکر دلایل قرآنی و روایی و غیر آن پرداخته اند (قندوزی، 2 / 342 - 351؛ امینی، 7 / 121 - 129).
ص: 167
مهم ترین دلیل قرآنی، سورۂ کوثر است. پس از آنکه عبدالله، فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم، در خردسالی از دنیا رفت، برخی از مشركان، با شماتت، آن حضرت صلی الله علیه و آله وسلم را ابتر خواندند (واحدی، 306 - 307؛ فخر رازی، 32 / 320؛ سیوطی، الدر المنثور، 6 / 404). لذا، سورۂ کوثر در رد شماتت آنان نازل شد و از اعطای کوثر به آن حضرت صلی الله علیه و آله وسلم خبر داد (مقاله فاطمه علیها السلام از نگاه قرآن). مفسران، کوثر را خیر کثیر معنا کرده و برای آن مصادیقی برشمرده اند. فخر رازی، با توجه به شأن نزول سوره، یکی از معانی کوثر را کثرت و فراوانی اولاد و نسل باقی مانده از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم دانسته است (32 / 313). همچنین طبرسی (مجمع البیان، 10 / 460) و ابوالفتوح رازی (20 / 428)، یکی از مصادیق آن را نسل و ذریه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم دانسته اند. به نظر علامه طباطبائی، کوثر (خیر کثیر) به معنای کثرت ذریه است، در غیر این صورت آیه آخر سورة کوثر «إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ»، بی معنا می شود (20 / 370 - 371). از پاسخ امیر مؤمنان علیه السلام به عیب جویی عمروعاص بر می آید که معنای کوثر با فرزندان زهرا علیها السلام سازگار است، زیرا فرمود: «اگر این دو [= حسنين علیهما السلام] فرزندان رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم نباشند، پس ایشان باید ابتر باشد، آن گونه که پدرت می پنداشت!» (ابن ابی الحدید، 20 / 334).
علاوه بر این، قرآن در آیه مباهله از فرزندان پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم سخن به میان آورده است: «فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ (61)» (پس هرکس با تو در این باره (عیسی)، پس از دانشی که به تو رسیده است، مجادله کند، بگو: بیایید پسرانمان و پسرانتان، و زنانمان و زنانتان و کسانی را که به منزله خودمان هستند بخوانیم، سپس مباهله نفرین در حق یکدیگر) کنیم تا دروغگویان را به لعن و عذاب خدا
ص: 168
گرفتار سازیم) (آل عمران، 61). به گفته محدّثان (مسلم نیشابوری، 7 / 120 - 121؛ ترمذی، 4 / 293 - 294)، در جریان مباهله، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم، حسن و حسین علیهما السلام را به عنوان فرزندان خود به همراه برد و مفسران، روایات راجع به شأن نزول این آیه را از تعداد فراوانی از اهل بیت علیهم السلام و صحابیان و تابعان نقل کرده اند (طبری، جامع البیان، 3 / 409؛ جصاص، 2 / 18؛ حاکم حسکانی، 1 / 158 - 160؛ ابن جوزی، 1 / 339؛ سیوطی، الدر المنثور، 2 / 39، مقاله فاطمه علیها السلام از نگاه قرآن). این راویان، مصادیق فرزندان را در این آیه، حسن و حسین علیهما السلام معرفی کرده اند. از امام حسن علیه السلام در خصوص این آیه نقل شده است که جدّم، رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم، در روز مباهله پدرم را به عنوان نفس خود، من و برادرم را به عنوان فرزندانش، و مادرم را به جای زنان خود برگزید (طوسی، الامالی، 564؛ بحرانی، 2 / 75؛ مجلسی، 10 / 141؛ 69 / 154). در جای دیگر آورده اند که امام حسن علیه السلام فرمود: «اگر در تمام هستی فرزندی برای رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم جستجو کنید، به جز من و حسین را نخواهید یافت» (ابن شهر آشوب، 3 / 178؛ مجلسی، 43 / 356). فخر رازی هم این آیه را دلیل بر فرزندی امام حسن و امام حسین علیهما السلام شمرده است (8 / 248). قرطبی (4 / 104 - 105) از بسیاری از علما نقل کرده که این آیه بر آن دلالت دارد که حسن و حسین علیهما السلام فرزندان رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم هستند. وی انتساب به رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم از طریق مادر را از ویژگیهای فرزندان فاطمه صلی الله علیه و آله وسلم دانسته و گفته است که دیگران از طریق مادر به اجدادشان منتسب نمی گردند، بلکه عرفاً این انتساب از طریق پدر صورت می گیرد. او در تأیید این ویژگی فرزندان حضرت فاطمه علیها السلام، روایاتی ذکر کرده است. آلوسی نیز این استدلال را پذیرفته است (7 / 214).
ص: 169
مفسران و اندیشمندان شیعه و اهل سنّت یادآور شده اند که قرآن مورد مشابهی را متذکر شده که نسب از طریق مادر ادامه یافته است (ر.ک؛ طوسی، التبیان، 4 / 194؛ فخر رازی، 8 / 248؛ 13 / 53؛ قرطبی، 7 / 31 - 32). در این خصوص، قرآن نسبت حضرت عیسی علیه السلام را به انبیای گذشته و به خصوص حضرت ابراهیم علیه السلام، تنها از طریق مادر بیان نموده است (انعام، 83 - 85). فخررازی نقل کرده است که امام باقر علیه السلام در حضور حجاج بن یوسف ثقفی، برای اثبات فرزندی حسنين علیهما السلام، به این آیه استناد کرد (13 / 53 - 54). گزارش شده است که یحیی بن یعمر نیز در برابر حجاج، برای اثبات ذریه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بودن حسنين علیهما السلام، بدین آیه استناد نمود (عیاشی، 1 / 367). به عقیده علامه طباطبائی، وجود رابطه نَسَبی میان فرزندان زهرا علیها السلام با نبی اکرم صلی الله علیه و آله وسلم از باب تشرف و استثنا از قاعدۂ نَسب نیست، بلکه مطابق با قاعده است. به نظر ایشان، نسب، بحث لفظی و لغوی نیست، بلکه موضوع حقوقی و اجتماعی است که تابع نوع سنن و بنیانهای اجتماعی است و چون اسلام، برخلاف عصر جاهلی، زنان را همچون مردان، دارای تمام ارزشهای انسانی دانست و به آنان حق مشارکت در اموال و آزادی تمام عطا کرد، دختران و پسران را در یک مرتبه از قرابت و انتساب قرار داد (4 / 311 - 312).
در منابع معتبر شیعه و اهل سنّت، روایاتی وجود دارد، حاکی از آنکه فرزندان فاطمه علیها السلام، از نظر نسبی، فرزندان رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم هستند. در روایتی از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم آورده اند که فرمود: «هر سبب و نسبی در روز قیامت قطع می گردد، مگر سبب و نسب من.» این روایت را احمد بن حنبل (4 / 323، 332) و حاکم نیشابوری (المستدرک، 3 / 158) از طریق مِسوَربن مَخرِمه زُهری نقل کرده اند. طبرانی نیز آن را جداگانه، از طریق ابن مخرمه (المعجم الكبير، 20 / 26)، عبدالله بن زبیر
ص: 170
(المعجم الاوسط، 4 / 257) و عمربن خطاب (المعجم الكبير، 3 / 45) نقل کرده است. بیهقی (7 / 64) آن را، علاوه بر ابن مخرمه، از عبدالله بن جعفر روایت کرده است و بلاذری (2 / 412) و ابن اثیر جزری (5 / 614 - 615) آن را از زبان عمربن خطاب نقل کرده اند. از میان علمای شیعی، شیخ صدوق (الخصال، 559) و شیخ طوسی (الامالی، 340) آن را از طریق حضرت على علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم روایت کرده اند و قاضی نعمان مغربی آن را از طریق ابن عباس (3 / 5) روایت کرده است. روشن است که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم به جز فرزندان فاطمه علیها السلام ذریه دیگری نداشته است تا از طريق نسب به ایشان منتسب گردند. بنابراین، مصداق نسب، به فرزندان فاطمه علیها السلام منحصر خواهد بود.
بنا بر روایت مهم دیگری در منابع معتبر شیعی و اهل سنّت، رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم هر فرزندی را منسوب به خویشان پدری اش می داند، مگر فرزندان فاطمه علیها السلام را، و تصریح می کند من پدر و ولىّ ایشان هستم. این روایت را ابویعلی موصلی (12 / 109)، طبرانی (المعجم الكبير، 3 / 44؛ 22 / 423)، خطیب بغدادی (11 / 283 - 284)، ابن عساكر (36 / 313، 70 / 14)، سیوطی (مسند فاطمة الزهراء علیها السلام، 59 - 60)، ابن حسین از علمای زیدی (1 / 40)، طبری امامی (76)، و مجلسی (23 / 104؛ 37 / 70: 43 / 230)، از طرق متعدد، نقل کرده و برخی، مانند حاکم نیشابوری، آن را صحیح دانسته اند (المستدرک، 3 / 164).
در کتابهای حدیثی، روایات بسیاری نقل شده است که در آن فرزندان فاطمه علیها السلام و على علیه السلام فرزندان رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم معرفی شده اند. تعداد این روایات به حدی است که محققان را از بحث در خصوص سند روایات بی نیاز کرده است. از جمله، در مصادر معتبر اهل سنّت (ر.ک: بخاری، 3 / 170؛ 4 / 184، 216؛ 8 / 99؛ ابوداوود سجستانی، 2 / 405؛ ترمذی، 5 / 322 - 323؛ ابویعلی موصلی، 7 / 274؛ طبرانی،
ص: 171
المعجم الكبير، 22 / 422؛ حاکم نیشابوری، المستدرک، 3 / 166؛ ابن عساکر، 13 / 221، 14 / 153) آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم در بسیاری از موارد، امام حسن و امام حسین علیهما السلام را فرزندان خود خوانده اند. در منابع شیعی نیز از رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم نقل شده است که حسن و حسین فرزندان من اند (مفید، الارشاد، 2 / 30؛ همو، الفصول المختاره، 303؛ ابن شهر آشوب، 3 / 141، 155). همچنین در ماجرای آخرین خطبه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم، که على علیه السلام آن را نقل کرده، آمده است: «آنگاه که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم حدیث ثقلین را بیان فرمودند، عمربن خطاب از محدوده عترت و اهل بیت علیهم السلام سؤال کرد و رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم فرمود مرادم از اهل بیت، اوصیای من است که اولین آنها برادرم و وزیرم و وارثم و جانشینم در امت و ولیّ هر مؤمن است، سپس فرزندم حسن و سپس فرزندم حسین و سپس نُه فرزند امام از نسل حسین، یکی پس از دیگری» (صدوق، کمال الدین، 279؛ مجلسی، 33 / 150). همچنین در برخی مصادر روایی و تاریخی اهل سنّت، از برخی افراد گزارش شده که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم از امام حسن و امام حسین علیه السلام با عنوان «ابن رسول الله» نام برده است (ر.ک: ترمذی، 5 / 322؛ طبرانی، المعجم الصغير، 1 / 199 - 200). در برخی از منابع آمده است که جبرئیل در محضر رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم، حسین علیه السلام، را فرزند ایشان خواند طوسی، الامالی، 318؛ مجلسی، 98 / 118).
از فاطمه علیها السلام نیز آورده اند که ایشان پسران خویش را پسران رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم می دانست و در حضور پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم، آنان را فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم خطاب می کرد (طبرانی، المعجم الكبير، 22 / 423؛ ابن عساکر، 13 / 229 - 230؛ سیوطی، مسند فاطمة الزهراء علیها السلام، 42). در روایتی به نقل از امام علی علیه السلام آورده اند که حسن و حسین علیهما السلام تا پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم زنده بود، مرا پدر نخواندند و پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را پدر می خواندند (حاکم نیشابوری، معرفة علوم الحديث، 50؛ خوارزمی، 40).
ص: 172
از امیرمؤمنان علیه السلام در تمجید از جنگ و جهاد فرزندش، محمد حنفیه، آورده اند که فرمود شهادت می دهم که تو فرزند واقعی منی، و یادآور شد که حسن و حسين علیهما السلام فرزندان رسول خدایند (سید مرتضی، 3 / 264؛ ابن ادریس حلی، 3 / 238). در مواردی آنان را ابن رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم می خواند (طبرانی، المعجم الكبير، 3 / 93؛ ابن ابی الحدید، 2 / 286). اصحاب ائمه علیهم السلام و حتی دیگر مسلمانان نیز آنان را عمدتاً «یابن رسول الله» صدا می زدند (برجلانی، 51؛ ابن خیاط، 176؛ طبری، تاریخ، 4 / 266، 268، 290، 298، 305، 309، 322، 325؛ مفید، الامالی، 351؛ سرخسی، 1 / 40؛ ابن عساکر، 13 / 173، 14 / 122). مردم، فرزندان فاطمه علیها السلام از نسل حسنین علیهما السلام را نیز ابن رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم می خواندند (طبرانی، المعجم الكبير، 3 / 130؛ ابن عساکر، 15 / 134؛ 41 / 377، 382؛ 48 / 366؛ مزی، 5 / 86، 94؛ زرندی، 103) و این امر مختص ائمه شیعه علیهم السلام نبود. بنا بر مستندات تاریخی، مردم به عبدالله بن حسن و یحیی بن زید، که از فرزندان ائمه علیهم السلام بودند، ابن رسول الله می گفتند (ابن اعثم کوفی، 8 / 301، 352).
جایگاه فرزندان زهرا علیها السلام، به عنوان فرزندان رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم، علاوه بر ویژگیهای دیگر ایشان، باعث می شد تا ایشان از هر نظر مورد توجه مسلمانان باشند و این امر برای مشروعیت خلفا تهدیدی همیشگی بود. از این رو، خلفا در صدد مقابله با این جایگاه برآمدند و حتی کوشیدند انتساب ایشان را به رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم انکار کنند. در زمان حیات رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم و پس از وفات آن حضرت صلی الله علیه و آله وسلم تا زمان خلافت امیر مؤمنان علیه السلام، از انکار فرزندی امام حسن و امام حسین علیهما السلام نسبت به رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم گزارشی در دست نیست، زیرا تا زمان خلافت حضرت علی علیه السلام، مردمی که مکرر از زبان پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم واژه های «ابنای، ابنی، ذریتی و عترتی» را شنیده بودند، هنوز زنده بودند.
ص: 173
از این رو، این موضوع انکارناپذیر بود، هر چند برخی از دشمنان شناخته شده اهل بیت علیهم السلام در صدد انکار آن بودند، چنان که گزارش شده است عمروعاص در یکی از نامه هایش به امیرمؤمنان علیه السلام، عیب جویانه پرسید: «چرا فرزندانت را فرزندان رسول خدا می نامی؟» و امیر مؤمنان علیه السلام و با استناد به سورۂ کوثر به او پاسخ داد (ابن ابی الحدید، 20 / 334). پس از شهادت امام علی علیه السلام، انکار نسبت فرزندی فرزندان ایشان به رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم آغاز شد و با رویارویی امام حسن علیه السلام و معاویه، شکل تازه ای به خود گرفت. معاویه برای کاهش نفوذ امام حسن علیه السلام و جلوگیری از مقبولیت ایشان برای خلافت، این موضوع را مطرح ساخت، زیرا فرزندی و قرابت نزدیک با رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم برای مسلمانان اهمیت فراوانی داشت و با این امتیاز، امام حسن علیه السلام را بر معاویه ترجیح می دادند. معاویه بر ضد امام حسن و امام حسین علیهما السلام به تبلیغ وسیع پرداخت و دستور داد هیچ کس حق ندارد حسن و حسین علیهما السلام را پسران رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم بنامد، بلکه باید آن دو را فرزندان على علیه السلام بخوانند (اربلی، 2 / 172؛ مجلسی، 33 / 258). در چنین وضعی اهل بیت علیهم السلام، علاوه بر استدلال، نسبت خود را با رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم یادآور می شدند و در صدد مقابله با هجمه مخالفان بر می آمدند. در روایتی آمده است در مجلسی که معاویه و عمروعاص برای تضعیف جایگاه امام حسن علیه السلام تشکیل داده بودند، امام حسن علیه السلام رابطه نَسَبی خود و رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم را بازگو کرد (طبرسی، الاحتجاج، 1 / 419؛ قطب راوندی، 1 / 237؛ مجلسی، 43 / 331). همچنین گزارش شده است که علی بن حسين علیهما السلام (علی اکبر) در روز عاشورا، در هنگام رویارویی با دشمن و رجز خواندن، نسب پدری خود را پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم معرفی کرد (ابن اعثم کوفی، 5 / 114؛ ابن شهر آشوب، 3 / 257؛ مجلسی، 45 / 43). امام سجاد علیه السلام نیز در مسجد
ص: 174
جامع شام، خود را فرزند محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلم و فرزند کسی معرفی کرد که از مسجدالاقصی به معراج رفت (ابن شهر آشوب، 3 / 305؛ مجلسی، 45 / 138).
این تبلیغات در عصر دیگر حاکمان اموی شدت گرفت؛ تا آنجا که در زمان امام باقر علیه السلام، همگانی شد. این امر از گفتگوی امام باقر علیه السلام و ابوالجارود (از اصحاب آن حضرت علیه السلام) فهمیده می شود. ابوالجارود گفت که مخالفان، انتساب حسنین علیهما السلام را به رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم انکار می کنند. امام باقر علیه السلام پرسید: «در برابر مخالفان چه دلیلی می آورید؟» او پاسخ داد: «به آیاتی [انعام، 84 - 85] استدلال می کنیم که در آن عیسی علیه السلام از ذریه نوح علیه السلام معرفی شده است.» امام علیه السلام پرسید: «آنان در جواب چه می گویند؟» ابوالجارود گفت: «می گویند فرزند دختر، هرچند فرزند است، ولی از نسل و صلب انسان نیست.» امام علیه السلام پرسید:
«جوابتان به آنان چیست؟» او گفت: «به این بخش از آیه مباهله استدلال می کنیم که در آن آمده است: «نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ» (آل عمران، 61). امام علیه السلام پرسید:
«در جواب چه می گویند؟» ابوالجارود گفت: «آنان به کلام عرب استدلال می کنند که یک نفر می تواند به فرزندان دیگران بگوید ابناءنا [= فرزندان ما].» در این هنگام امام باقر علیه السلام فرمود: «پاسخی از کتاب خدا به تو می دهم که کسی جز کافر آن را رد نمی کند.» آن حضرت علیه السلام به این بخش از آیه 23 سوره نساء استدلال کرد که همسران پسرانی که از نسل خود انسان هستند بر او حرام است «وَحَلَائِلُ أَبْنَائِكُمُ الَّذِينَ مِنْ أَصْلَابِكُمْ»، و به ابوالجارود فرمود: «از آنان بپرس آیا ازدواج با همسران حسن و حسين علیهما السلام برای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم حلال است؟ اگر بگویند بله، پس آنها دروغگو و فاجرند و اگر بگویند نه، پس
ص: 175
به خدا سوگند آن دو فرزندان پیامبرند و چون از صلب و نسل او هستند، بر او حرام شده است» (کلینی، 8 / 317؛ طبرسی، الاحتجاج، 2 / 58؛ مجلسی، 43 / 232).
خلفای عباسی نیز در مقابل افتخارات فرزندان زهرا علیها السلام، افتخار خویش را در عموزادگی پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم می دانستند و از هاشمی بودن خود برای مشروع جلوه دادن خلافت، سود می جستند. روشن است که این عنوان در مقابل انتساب نَسَبی اهل بیت علیهم السلام به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم، کارایی چندانی نداشت، چنان که در نقلی تاریخی آمده است که هارون به هنگام زیارت قبر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم گفت: «السَّلامُ عَلَیک یا رَسُولَ اللهِ السَّلامُ عَلَیک یا ابنَ عَمِّ» (سلام بر تو ای رسول خدا! سلام بر تو ای پسر عمو!). امام کاظم علیه السلام نیز به قبر مطهر نزدیک شد و چنین سلام داد: «السَّلامُ عَلَیک یا رَسُولَ اللهِ السَّلامُ عَلَیک یا أبَه» (سلام بر تو ای رسول خدا! سلام بر تو ای پدر!)، و در این هنگام، هارون چهره اش را در هم کشید (مفید، الارشاد، 2 / 234؛ طبرسی، الاحتجاج، 2 / 167؛ مجلسی، 48 / 135 - 136). بدین سبب، حاکمان عباسی در پی نفی نسبت فرزندی امامان علیهم السلام و با پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بودند. در روایتی دیگر، نقل شده است هارون به حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام اعتراض کرد: «چگونه خود را ذریه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم می دانید و به مردم اجازه می دهید شما را از فرزندان رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم بخوانند، در حالی که فرزندان علی هستید و چگونه خود را ذریه پیامبری می خوانید که نسلی از او نیست؟ و نسل از پسر منتقل می شود، نه از دختر، و شما فرزند دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم هستید».
امام کاظم علیه السلام پاسخ داد: «ازدواج پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم با دختر من حرام است و این دلیلی است بر نسبت فرزندی من با رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم». سپس امام علیه السلام در اثبات ذريه بودن فرزندان فاطمه علیها السلام برای پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم، به آیات 84 - 85 سوره انعام استناد کرد که
ص: 176
در آن عیسی علیه السلام به نوح علیه السلام نسبت داده شده و از ذریه او معرفی شده است و در ادامه، به آیه مباهله استدلال نمود (صدوق، عیون اخبار الرضا علیه السلام، 2 / 80 - 81 ابن شعبه حرانی، 405؛ طبرسی، الاحتجاج، 2 / 164 - 165).
با این دلایل و شواهد تاریخی، انتساب فرزندان فاطمه علیها السلام به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم بسیار روشن است. هرچند بر اساس دیدگاهی که نسب را از طریق پدر می داند (ر.ک: عسکری، 12؛ زمخشری، 3 / 97)، این انتساب، استثنا به شمار می آید (ر.ک: جصاص، 2 / 19؛ قرطبی، 4 / 104 - 105)، اما از دیدگاه دیگر (طباطبائی، 4 / 311 - 312)، موضوع نسب در اسلام، مطلق انتساب خونی است؛ چه از سوی پدر باشد، چه از سوی مادر. بنابراین، عموم فرزندان زهرا علیها السلام و فرزندزادگان ایشان، حتی تا به امروز، به رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم منتسب اند. البته در این میان برخی احکام فقهی مشهور، همچون اختصاص سهمی از خمس به فرزندان بنی هاشم، تنها شامل فرزندان از ناحیه پدر می گردد، که این امر در فقه اسلام متکی بر دلایل مخصوص به خود است و میان آن و نفی انتساب فرزندی از نوه های دختری ارتباطی وجود ندارد (ر.ک: نجفی، 16 / 90 - 101).
آقابزرگ تهرانی، محمد محسن (م. 1389 ق.)، الذريعة الى تصانیف الشیعه، بیروت، دارالاضواء، 1403 ق؛ آلوسی، سیدمحمود (م. 1270 ق.)، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم، بیروت، دار احیاء التراث العربی؛ ابن ابی الحدید، عزالدین (م. 656 ق.)، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهيم، دار احیاء الكتب العربية، 1378 ق؛ ابن اثیر جزری، علی بن محمد (م. 630 ق.)، اسد الغابة في معرفة الصحابه، تهران، انتشارات اسماعیلیان؛ ابن ادریس حلی، محمد بن منصور (م. 598 ق.) السرائر، قم، نشر اسلامی، 1410 ق؛ ابن اعثم کوفی، احمد (م. 314 ق.)، الفتوح، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالاضواء، 1411 ق؛ ابن جوزی، جمال
ص: 177
عبدالرحمن بن علی (م. 597 ق.)، زاد المسير في علم التفسير، تحقیق محمدبن عبدالرحمن، بیروت، دار الفکر، 1407 ق؛ ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی (م. 852 ق.)، فتح الباری شرح صحيح البخاری، بیروت، دار المعرفه؛ ابن حسین، یحیی بن حسین (م. 298 ق.)، الاحکام في الحلال و الحرام، تحقیق علی بن ابی حريصة، 1410 ق؛ ابن خیاط، خليفة عصفری (م. 240 ق.)، تاریخ خليفة بن خیاط، تحقیق سهیل زکار، بیروت، دار الفكر، 1414 ق؛ ابن سعد، محمد بن سعد (م. 230 ق.)، الطبقات الکبری، بیروت، دارصادر؛ ابن شعبه حرانی، حسن بن علی (م. قرن 4)، تحف العقول عن آل الرسول صلی الله علیه و آله وسلم، تحقیق علی اکبر غفاری، قم، نشر اسلامی، 1404 ق؛ ابن شهر آشوب، محمد بن علی (م. 588 ق.)، مناقب آل ابی طالب، تحقیق گروهی از اساتید نجف اشرف، النجف الاشرف، المكتبة الحيدرية، 1376 ق؛ ابن عساکر، علی بن حسن (م. 571 ق.)، تاریخ مدينة دمشق، تحقیق على شیری، بیروت، دار الفكر، 1415 ق؛ ابوالفتوح رازی، حسین بن علی (م. 554 ق.)، روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن، تحقیق یاحقی، ناصح، مشهد، آستان قدس رضوی، 1375 ش؛ ابو داوود سجستانی، سلیمان بن اشعث (م. 257 ق.)، سنن ابی داوود، تحقیق سعید محمد لحام، بیروت، دارالفکر، 1410 ق؛ ابویعلی موصلی، اسماعیل بن محمد (م. 307 ق.)، مسند ابویعلی الموصلی، تحقیق حسین سلیم اسد، دمشق، دار المأمون للتراث؛ احمد بن حنبل، شیبانی (م. 241 ق.)، مسند احمد بن حنبل، بیروت، دار صادر، اربلی، علی بن عیسی (م. 693 ق.)، کشف الغمة في معرفة الائمه علیهم السلام، بیروت، دارالاضواء، 1405 ق؛ استادی، رضا، ابناء الزهراء علیها السلام ابناء الرسول صلی الله علیه و آله وسلم، قم، دفتر نشر برگزیده، 1388 ش؛ امینی، عبدالحسین (م. 1392 ق.)، الغدير في الكتاب و السنة و الادب، بیروت، دار الكتاب العربی، 1397 ق؛ بحرانی، سیدهاشم حسینی (م. 1107 ق.)، حلية الابرار، تحقيق غلامرضا مولانا، قم، مؤسسة المعارف الاسلامية، 1414 ق؛ بخاری، محمد بن اسماعیل (م. 256 ق.)، صحيح البخاری، بیروت، دار الفكر، 1401 ق؛ برجلانی، محمد بن حسین (م. 238 ق.)، الكرم والجود و
ص: 178
سخاء النفوس، تحقیق عامر حسن صبری، بیروت، دار ابن حزم، 1412 ق؛ بلاذری، احمدبن یحیی (م. 279 ق.)، انساب الاشراف، تحقیق سهیل زکار، ریاض زرکلی، بیروت، دار الفکر، 1417 ق؛ بیهقی، احمدبن حسين (م. 458 ق.)، السنن الکبری، بیروت، دارالفکر، 1416 ق؛ ترمذی، محمد بن عیسی (م. 279 ق.)، سنن الترمذی، تحقیق عبدالوهاب عبد اللطيف، بیروت، دارالفکر، 1403 ق؛ جصاص، احمد بن علی (م. 370 ق.)، احکام القرآن، تحقیق محمد صادق قمحاوی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1405 ق؛ جواد علی، المفصل في تاريخ العرب الجاهلي، الشريف الرضی. حاجی خلیفه، مصطفی بن عبدالله (م. 1067 ق.)، کشف الظنون عن اسامى الكتب و الفنون، بیروت، دار الفكر، 1414 ق؛ حاکم حسکانی، عبیدالله بن عبدالله (م. 506 ق.)، شواهد التنزيل، تحقیق محمدباقر محمودی، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1411 ق؛ حاکم نیشابوری، محمدبن عبدالله (م. 405 ق.)، المستدرک علی الصحیحین، تحقیق یوسف مرعشلی، بیروت، دار المعرفه؛ همو، معرفة علوم الحدیث، تحقیق سید معظم حسین، بیروت، دارالآفاق الحديث، 1400 ق، خطیب بغدادی، احمد بن علی (م. 463 ق.)، تاریخ بغداد، تحقيق مصطفى عبد القادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمية، 1417 ق؛ خوارزمی، موفق بن احمد (م. 568 ق.)، المناقب، تحقيق مالک محمودی، قم، نشر اسلامی، 1411 ق؛ زرندی، محمد بن يوسف (م. 750 ق.)، نظم درر السمطين في فضائل المصطفى و المرتضی و البتول و السبطين علیهم السلام، اصفهان، مكتبة الامام امير المؤمنين علیه السلام العامة، 1377 ق؛ زمخشری، محمودبن عمر (م. 538 ق.)، الكشاف، مصر، شركة مكتبة و مطبعة مصطفى البابي الحلبی و اولاده، 1385 ق؛ سرخسی، محمدبن احمد (م. 483 ق.)، شرح السير الكبير، تحقیق صلاح الدين منجد، مطبعة مصر، 1960 م، سمعانی، عبدالکریم بن محمد (م. 562 ق.)، الانساب، تحقیق عبدالله عمر بارودی، بیروت، دار الجنان، 1408 ق؛ سیدمرتضی، علی بن حسین (م. 436 ق.)، رسائل الشريف المرتضی، تحقیق سیداحمد حسینی، سید مهدی رجائی، قم، دار القرآن الكريم، 1405 ق؛ سیوطی، جلال الدین (م. 911 ق.)، الدر المنثور في التفسير
ص: 179
بالمأثور، قم، کتابخانه مرعشی نجفی، 1404 ق؛ همو، مسند فاطمة الزهراء علیها السلام، بیروت، مؤسسة الكتب الثقافية، 1413 ق؛ صدوق، محمد بن علی (م. 381 ق.)، الامالی، قم، مؤسسة البعثة، 1417 ق؛ همو، الخصال، تحقیق علی اکبر غفاری، قم، نشر اسلامی، 1403 ق؛ همو، عیون اخبار الرضا علیه السلام، تحقیق حسین اعلمی، بیروت، مؤسسة الاعلمی، 1404 ق؛ همو، کمال الدین و تمام النعمه، تحقیق علی اکبر غفاری، قم، نشر اسلامی، 1405 ق؛ طباطبائی، سیدمحمدحسین (م. 1402 ق.)، الميزان في تفسير القرآن، قم، نشر اسلامی، 1417 ق؛ طبرانی، سليمان بن احمد (م. 360 ق.)، المعجم الاوسط، دارالحرمین، 1415 ق؛ همو، المعجم الصغير، بیروت، دار الكتب العلمیه؛ همو، المعجم الكبير، تحقیق حمدی سلفی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1404 ق؛ طبرسی، احمد بن علی (م. 560 ق.)، الاحتجاج، تحقیق محمدباقر خرسان، النجف الاشرف، دارالنعمان، 1386 ق؛ طبرسی، فضل بن حسن (م. 548 ق.)، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تحقیق عده ای از محققین، بیروت، مؤسسة الاعلمی، 1415 ق؛ طبری، محمد بن جریر (م. 310 ق.)، تاریخ الامم و الملوک، تحقیق گروهی از دانشمندان، بیروت، مؤسسة الاعلمی، 1403 ق؛ همو، جامع البیان عن تأویل آي القرآن، تحقیق صدقی جمیل عطار، بیروت، دار الفكر، 1415 ق؛ طبری امامی، محمد بن جریر (م. قرن 5)، دلائل الامامه، قم، مؤسسة البعثة، 1413 ق؛ طوسی، محمدبن حسن (م. 460 ق.)، الامالی، تحقیق مؤسسة البعثة، قم، دار الثقافة، 1414 ق؛ همو، التبیان في تفسير القرآن، تحقیق احمد قصير عاملی، مکتب الاعلام الاسلامی، 1409 ق؛ عسکری، ابوهلال (م. 395 ق.)، الفروق اللغويه، قم، نشر اسلامی، 1412 ق؛ عیاشی، محمدبن مسعود (م. 320 ق.)، تفسير العیاشی، تحقیق سیدهاشم رسولی محلاتی، تهران، المكتبة العلمية الاسلامیه؛ فخر رازی، محمد بن عمر (م. 606 ق.)، التفسير الكبير (مفاتیح الغیب)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1420 ق؛ قرطبی، محمد بن احمد (م. 671 ق.)، الجامع لاحکام القرآن (تفسیر قرطبی)، بیروت، دار احياء التراث العربی، 1405 ق؛ قطب راوندی، سعید بن هبة الله (م. 573 ق.)، الخرائج و الجرائح، قم،
ص: 180
مؤسسة الامام المهدي عجل الله تعالی فرجه الشریف، 1409 ق؛ قندوزی، سليمان بن ابراهیم (م. 1294 ق.)، ینابیع المودة لذوي القربی، تحقیق سیدعلی جمال اشرف حسینی، دارالاسوة، 1416 ق؛ کتاب مقدس، ترجمه فاضل خان همدانی، ویلیام گلن، هنری مرتن، تهران، انتشارات اساطیر، 1380 ش؛ کلینی، محمد بن یعقوب (م. 329 ق.)، الکافی، تحقیق علی اکبر غفاری، تهران، دارالکتب الاسلامية 1363 ش؛ مجلسی، محمدباقر (م. 1111 ق.)، بحارالانوار، تحقیق محمدباقر بهبودی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1403 ق؛ مزی، جمال الدین یوسف (م. 742 ق.)، تهذيب الكمال في اسماء الرجال، تحقيق بشار عواد، بیروت، مؤسسة الرسالة، 1406 ق؛ مسلم نیشابوری، مسلم بن حجاج (م. 261 ق.)، صحیح مسلم، بیروت، دار الفكر؛ مغربی، قاضی نعمان بن محمد تمیمی (م. 363 ق.)، شرح الاخبار في فضائل الائمة الاطهار علیهم السلام، تحقیق سیدمحمد حسینی جلالی، قم، نشر اسلامی، 1414 ق؛ مفید، محمد بن محمد (م. 413 ق.)، الارشاد فی معرفة حجج الله على العباد، تحقیق مؤسسة آل البيت علیهم السلام لتحقيق التراث، بیروت، دارالمفيد، 1414 ق؛ همو، الامالی، تحقیق حسین استادولی، علی اکبر غفاری، بیروت، دارالمفيد، 1414 ق؛ همو، الفصول المختاره، تحقیق سیدعلی میرشریفی، بیروت، دار المفيد، 1414 ق؛ مکارم شیرازی، ناصر و دیگران، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامية، 1374 ش؛ نجفی، محمدحسن (م. 1266 ق.)، جواهر الکلام فی شرح شرائع الاسلام، تحقیق قوچانی، تهران، دارالکتب الاسلامية، 1366 ش؛ واحدی، علی بن احمد (م. 468 ق.)، اسباب نزول القرآن، تحقیق کمال بسیونی زغلول، بیروت، دارالکتب العلمية، 1411 ق؛ هروی، قاسم بن سلام (م. 224 ق.)، النسب، تحقیق مریم خير الدرع، بیروت، دار الفكر، 1410 ق.
صادق محمودی
ص: 181
نخستین فرزند حضرت فاطمه علیها السلام.
حسن بن على علیهما السلام در نیمه ماه رمضان (مفید، 2 / 5؛ ابن عبدالبر، 1 / 383 - 384؛ ابن عساکر، 13 / 167، 172) یا نیمه شعبان (ابن عساکر، 13 / 163، 173؛ ابن اثیر جزری، اسدالغابه، 2 / 10) سال سوم هجرت در مدینه متولد شد. پس از تولد، پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در گوش راست او اذان و در گوش چپ او اقامه خواند (طبرانی، 3 / 31؛ مجلسی، 43 / 239).
طبق برخی گزارشها، نام گذاری در هفتمین روز ولادتش انجام شد (حاکم نیشابوری، 4 / 237؛ بیهقی، 9 / 299 - 300)، اما از مضمون برخی روایات نیز استفاده می شود که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم بلافاصله کودک را نام گذاری کرد (مجلسی، 43 / 239). تا آن زمان، نام حسن علیه السلام در میان عرب مرسوم نبود (ابن عساکر، 13 / 171؛ ابن اثیر جزری، اسدالغابه، 2 / 18). طبق برخی گزارشهای منابع اهل سنّت، علی علیه السلام برای فرزندش نامهای دیگری در نظر داشت، از جمله: حمزه (احمد بن حنبل، 1 / 159؛ مقریزی، 2 / 275)، جعفر (طبرانی، 3 / 24؛ متقی هندی، 13 / 652) و حرب (طبرانی، 3 / 96 - 97؛ حاکم نیشابوری، 3 / 168؛ ابن اثیر جزری، اسدالغابه، 2 / 18)؛ اما رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم نام حسن را برگزید و فرمود: «من او را به نام فرزند هارون، شَبَّر نامیدم» (صدوق، الامالی، 197 - 198). بنا بر روایات معتبر شیعی، از ابتدا نامگذاری به رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم واگذار شد (صدوق، علل الشرایع، 1 / 137 - 138).
برخی گفته اند حسن علیه السلام از ام الفضل، همسر عباس (عموی پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم)، شیر خورد و با قثم بن عباس برادر رضاعی بود (طبرانی، 3 / 23)، اما این گزارش درست به نظر نمی رسد، زیرا عباس و همسرش در آن ایام در مدینه نبودند و پس از فتح مکه به مدینه مهاجرت کردند (ر.ک: ابن سعد، 4 / 18).
ص: 182
کنیه امام حسن علیه السلام، ابامحمد است (ابن خیاط، 30؛ طبرانی، 3 / 20؛ مفید، 2 / 5؛ ابن صباغ مالکی، 2 / 694). القابی نیز برای حضرت علیه السلام برشمرده اند؛ از جمله: التقى، الزكي، الطيب، السيد، و السبط (اربلی، 2 / 141 - 142؛ مجلسی، 43 / 255) و المجتبی (ابن شهر آشوب، 3 / 192). رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم نیز ایشان را سید خوانده است (بلاذری، 3 / 272؛ ابن عساکر، 13 / 230).
امام حسن علیه السلام از نظر ظاهر، به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم شباهت بسیار داشت (مسلم نیشابوری، 7 / 85؛ نسائی، 19؛ طبرانی، 3 / 24؛ مفید، 2 / 5، 27). به گفته انس بن مالک، حسن علیه السلام شبیه ترین افراد به رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم بود (احمدبن حنبل، 3 / 164؛ ابن حبان بستی، 15 / 430؛ اربلی، 2 / 139). پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم علاقه فراوانی به او داشت و علاقه خود را به شکلهای گوناگون ابراز می کرد، از جمله با او هم بازی می شد (ابن عساکر، 13 / 217؛ متقی هندی، 13 / 664) و در بين جمع او را بر دوش خود سوار می کرد (مسلم نیشابوری، 7 / 130). عبدالله بن عباس گزارش کرده است: «حسن علیه السلام را بر دوش پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم دیدم. شخصی به حسن علیه السلام گفت: چه مرکب خوبی داری و پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم پاسخ داد: او [حسن علیه السلام] چه راکب خوبی است» (حاکم نیشابوری، 3 / 170؛ ابن عساکر، 13 / 217).
رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم محبت خود را به حسن علیه السلام در گفتارش نیز ظاهر می کرد و بارها از آن حضرت صلی الله علیه و آله وسلم شنیده شده بود که حسن علیه السلام گل خوشبوی من از دنیاست (طبرانی، 3 / 34؛ ابن عبدالبر، 1 / 385؛ صفدی، 12 / 67). در منابع گوناگون شیعه و اهل سنّت، گزارشی بدین مضمون آمده است که پروردگارا حسن علیه السلام را دوست دارم، تو نیز او و محبانش را دوست بدار (بخاری، 7 / 55؛ مسلم نیشابوری، 7 / 130، مغربی، 3 / 106 - 107؛ ابن شهرآشوب، 3 / 188 - 189). ابوهریره، پس از نقل این روایت از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم، افزوده است پس از آنکه این مطلب را از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم شنیدم، هیچ کس نزد من محبوب تر از حسن بن على علیه السلام نبود (بخاری، 7 / 55). بنا بر حدیثی صحیح،
ص: 183
رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم امام حسن و امام حسین علیهما السلام را سروَر جوانان بهشت خوانده (ابن ماجه قزوینی، 1 / 44؛ طبرانی، 3 / 35 - 36. حاکم نیشابوری، 3 / 167) و بنا بر احادیثی دیگر، اصحابش را به محبت کردن به آن دو سفارش کرده است (ر.ک: مسلم نیشابوری، 7 / 130؛ نسائی، 19). حسن علیه السلام در خردسالی در مباهله رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم با مسیحیان نجران، در کنار مادرش فاطمه علیها السلام و پدرش على علیه السلام و برادرش حسین علیه السلام حضور داشت (خزاز قمی، 66؛ حاکم نیشابوری، 3 / 147 - 148).
درباره زندگی حسن بن علی علیهما السلام، در منابع روایی و تاریخی، اطلاعات فراوانی وجود دارد. از قرون نخستین هجری نیز تک نگاریهایی در مورد آن حضرت علیه السلام نوشته شده که در برخی از فهرستها و کتابهای رجال نام آنها آمده است، از جمله: قيام الحسن علیه السلام، هشام بن محمدبن سائب (نجاشی، 434 - 435)؛ قیام حسن علیه السلام، ابراهيم بن محمد ثقفی کوفی (نجاشی، 16 - 17)؛ فی امر الحسن علیه السلام، عبدالعزيز بن یحیی جلودی (ر.ک: نجاشی، 240 - 242)؛ اخبار حسن علیه السلام و وفاته، هيثم بن عدی (ابن ندیم، 112)؛ مقتل حسن بن على علیهما السلام، محمد بن قاسم تمیمی (ابن ندیم، 127)؛ اخبار حسن بن على علیهما السلام، ابراهيم بن محمد اصفهانی (ابن ندیم، 279)؛ صلح الحسن علیه السلام و معاویه، سبیعی همدانی (نجاشی، 94)؛ صلح الحسن علیه السلام، عبدالرحمن بن کثیر هاشمی (نجاشی، 234 - 235)؛ امامة الحسن علیه السلام، محمد بن عمرو (نجاشی، 339)، و حسن علیه السلام، محمدبن احمدبن داوود قمی (طوسی، 211).
در دوره متأخر نیز تک نگاریهایی درباره زندگی آن حضرت علیه السلام نوشته شده، که از آن جمله است: الحياة السياسية للامام الحسن علیه السلام، سیدجعفر مرتضی عاملی؛ امام حسن و امام حسین علیهما السلام، سید محسن امین عاملی؛ صلح امام حسن علیه السلام، شیخ راضی آل ياسين؛ زندگی امام حسن مجتبی علیه السلام، سیدهاشم رسولی محلاتی؛ الامام المجتبى علیه السلام مهجة قلب
ص: 184
المصطفی صلی الله علیه و آله وسلم، احمد رحمانی همدانی؛ و حیات امام حسن بن على علیهما السلام، باقر شریف قرشی.
درباره تعامل آن حضرت علیه السلام با مادرش، فاطمه علیها السلام، با وجود اطلاعات درخور توجه، تاکنون کتاب مستقلی نوشته نشده و فقط ابن عقدہ زیدی مذهب کتابی مشتمل بر روایات فاطمه علیها السلام از زبان فرزندانش نوشته است (طوسی، 74).
از سیره حضرت فاطمه علیها السلام در رفتار با نخستین فرزندش، گزارشهای متنوعی وجود دارد که عمدتاً از زبان ائمه علیهم السلام و صحابه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم است. در روایتی از امام سجاد علیه السلام آمده است که فاطمه علیها السلام، به پیشنهاد همسرش، نوزاد خود را برای نام گذاری خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم برد (صدوق، الامالی، 197) و رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم برای حسن علیه السلام گوسفندی عقیقه کرد و موی سر او را تراشید و به وزن موهایش صدقه داد. این روایت از امام رضا علیه السلام (صدوق، عیون اخبار الرضا علیه السلام، 1 / 28 - 29) و امام صادق علیه السلام (کلینی، 6 / 32 - 33) نقل شده است. بر اساس روایتی دیگر از امام صادق علیه السلام، فاطمه علیها السلام مراسم نام گذاری، عقیقه کردن برای فرزندش و تراشیدن موی (حلق) او را در یک روز انجام داد (کلینی، 6 / 33).
فاطمه علیها السلام برای حفظ سلامت فرزندانش اهتمام ویژه داشت و ناراحتی و بیماری حسن علیه السلام به شدت آن حضرت را متأثر می ساخت. در روایتی از امام رضا علیه السلام آمده است که على علیه السلام، فاطمه علیها السلام و فضّه برای سلامت حسن و حسین علیهما السلام، که بیمار شده بودند، نذر کردند سه روز روزه بگیرند. در هر سه روز، هنگام افطار، نیازمندی به در خانه فاطمه علیها السلام آمد و حضرت علیها السلام غذایی را که مهیا کرده بود به او داد و خودشان با آب افطار کردند (حاکم حسکانی، 2 / 394 - 397). امام صادق علیه السلام نیز آن را به طریق دیگری نقل کرده است (حاکم حسکانی، 2 / 398). این روایت، از قول ابن عباس، در منابع اهل سنّت هم آمده است (ابن اثیر جزری، اسدالغابه، 5 / 530 - 531). از برخی صحابه، نظیر
ص: 185
ابوفاخته (ر.ک: طبرانی، 3 / 41؛ ابن عساکر، 13 / 227) و ابوسعید خُدری (ابن عساکر، 13 / 224)، درباره چگونگی رفتار عادلانه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم و فاطمه علیها السلام با حسن و حسین علیهما السلام گزارشهایی رسیده است (مقاله سیره تربیت فرزند فاطمه علیها السلام).
یکی از مؤلفه های مهمی که فاطمه علیها السلام درباره حسن علیه السلام مراعات می کرد، الگوسازی رفتاری بود. آن حضرت علیها السلام به حسن علیه السلام توصیه می کرد که در منش و رفتار فردی و اجتماعی و حق مداری، مانند پدرش على علیه السلام باشد (ابن شهرآشوب، 3 / 159؛ مجلسی، 43 / 286). فاطمه علیها السلام می کوشید حسن علیه السلام را هم نشین دائم رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم کند. بنا بر بسیاری از گزارشهای تاریخی و حدیثی، بیشتر اوقات، زمانی که فاطمه علیها السلام نزد پدرش بود، دو فرزندش نیز در کنار او بودند. پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نیز به تربیت دینی ایشان علاقه مند بود. در منابع اهل سنّت، متن دعایی در قنوت از طرق گوناگون از امام حسن علیه السلام روایت شده که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم به ایشان تعلیم داده است (احمد بن حنبل، 1 / 199؛ بلاذری، 3 / 273؛ ابن عساکر، 13 / 164 - 165). امام حسن علیه السلام گفته است که نماز خواندن را از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم آموختم (ر.ک: بلاذری، 3 / 272 - 273). صحابه از شباهت رفتار امام حسن علیه السلام به رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم سخن گفته اند (ر.ک: مفيد، 2 / 5). در روایات از شباهت رفتار امام حسن و امام حسین علیهما السلام با فاطمه علیها السلام نیز سخن به میان آمده است. به گفته عایشه، در صداقت فاطمه علیها السلام کسی جز فرزندانش با او برابری نمی کردند (حاکم نیشابوری، 3 / 160 - 161؛ ابن عبدالبر، 4 / 1896؛ مجلسی، 43 / 68).
رفتار و سیره عملی و عبادی فاطمه علیها السلام، الگویی مهم برای امام حسن علیه السلام بود. آن حضرت علیها السلام روایت کرده است که شبی مادرم در محراب به نماز ایستاد و تا طلوع خورشید مشغول رکوع و سجود بود، برای دیگران دعا می کرد و از آنان نام می برد، ولی برای خود چیزی نمی خواست. وقتی علت را جویا شدم، پاسخ داد:
ص: 186
«فرزندم! همسایه بر اهل خانه مقدّم است» (صدوق، علل الشرایع، 1 / 182؛ طبری امامی، 152). امام حسن علیه السلام در یکی از خطبه هایش، مادرش را یکی از مصادیق آیه مباهله معرفی نموده است. همچنین هنگام بیان آیه تطهیر (احزاب، 33) و جریان حدیث کساء، از مادرش یاد کرده است (مجلسی، 69 / 154).
درباره حضور فاطمه علیها السلام در کنار بستر بیماری رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم و گفتگوی رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم با آن حضرت علیها السلام، از صحابه روایات متعددی رسیده است. امام صادق علیه السلام از حضور حضرت زهرا، امام حسن و امام حسین علیهما السلام در کنار بستر بیماری رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم خبر داده و گفتگوهای آنان را روایت کرده است (صدوق، الامالی، 528). طبق گزارشهای منابع شیعی، به نظر می رسد که امام حسن علیه السلام در کودکی شاهد هجوم به خانه فاطمه علیها السلام، پس از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم بوده است، زیرا هنگام احتجاج با معاویه و اصحابش، به مغيرة بن شعبه گوشزد کرد که از ضاربان فاطمه علیها السلام است و از سقط محسن علیه السلام سخن به میان آورد (مجلسی، 43 / 197). بنا بر برخی منابع تاریخی و روایی، او بر صداقت مادرش در ماجرای فدک و اینکه رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فدک را به فاطمه علیها السلام بخشیده، گواهی داده است (یعقوبی، 2 / 469؛ هیتمی، 1 / 93).
اسماء از چگونگی حضور حسن علیه السلام در کنار بدن مادرش فاطمه علیها السلام و صحبتهای او بر بالین مادر خبر داده است (مجلسی، 43 / 186). عبدالله بن حسن از پدرش امام حسن علیه السلام روایت کرده است که حضرت فاطمه علیها السلام هنگام احتضار، به جبرئیل و رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم سلام کرد (مجلسی، 43 / 200). همچنین از آن حضرت علیه السلام روایت شده است که علی علیه السلام، فاطمه علیها السلام را غسل داد (مجلسی، 43 / 188).
امام باقر علیه السلام از وصیتی سخن گفته که در آن، فاطمه علیها السلام باغهای هفت گانه (حوائط سبعه) خویش را در مدینه، پس از علی علیه السلام، به حسن علیه السلام واگذار کرده است (مجلسی، 43 / 185، مقاله فدک).
ص: 187
در منابع حدیثی، روایاتی که امام حسن علیه السلام از مادر خود شنیده بود، آمده است (ر.ک: طبری امامی، 73). علاوه بر آن، زنده نگه داشتن یاد فاطمه علیها السلام، از رفتار و گفتار امام حسن علیه السلام مشهود است. حضرت علیه السلام در روز صلح با معاویه، از جایگاه پدرش على علیه السلام و مادرش فاطمه علیها السلام سخن گفت و به وجود آنان افتخار کرد و معاویه را، بدان سبب که مادرش هند بود، به شدت نکوهید (ابوالفرج اصفهانی، 46؛ ر.ک: مفید، 2 / 15؛ طبرسی، الاحتجاج، 1 / 419 - 420).
هنگام شهادت نیز به برادرش، حسین علیه السلام، وصیت کرد پیکرم را بر سر مزار رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم، سپس به سوی مادرم فاطمه علیها السلام و پس از آن به بقیع ببر و همان جا دفن کن (کلینی، 1 / 300). به گفته شیخ مفید، امام حسن علیه السلام را، به وصیت خودش، در کنار جده اش، فاطمه بنت اسد، دفن کردند (2 / 17، 19).
درباره زندگی امام حسن علیه السلام در دوران دو خلیفه نخست اطلاع چندانی در دست نیست. گزارش کرده اند که آن حضرت علیه السلام وقتی ابوبکر را بر منبر رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم دید، گفت: «از منبر پدرم به زیر آی» (ابن عساکر، 30 / 307؛ ابن شهر آشوب، 3 / 201؛ حلبی، 1 / 442). گفته شده است وقتی عمربن خطاب، دیوان تأسیس کرد، برای امام حسن علیه السلام نیز، مانند اصحاب بدر، پنج هزار درهم در نظر گرفت (ابن عساکر، 13 / 238). برخی منابع تاریخی آورده اند که به درخواست عمر، آن حضرت علیه السلام در شورای عمر برای انتخاب خلیفه، به عنوان ناظر حضور داشت (عاملی، 124).
از زندگی آن حضرت علیه السلام در دوران خلافت عثمان، رویدادهای بیشتری ثبت شده است. سخنان آن حضرت علیه السلام در مشایعت ابوذر غفاری - که از منتقدان سرسخت عثمان به شمار می رفت - یکی از آنهاست؛ در حالی که عثمان مردم را از
ص: 188
مشایعت و صحبت با ابوذر، در هنگام تبعیدش به ربذه، نهی کرده بود (ابن ابی الحدید، 8 / 253). نقل شده است که امام حسن علیه السلام در سال سی ام هجرت، به همراه برادرش، در فتوحات خراسان و گرگان حضور داشت (طبری، تاریخ، 3 / 323 - 324؛ ابن اثیر جزری، الکامل، 3 / 109 - 110). برخی مورخان درباره صحت گزارشهای شرکت حضرت علیه السلام در فتوحات، تردید جدّی کرده اند (ر.ک: عاملی، 133 - 135).
بنا بر گزارشی، آن حضرت علیه السلام هنگام هجوم مخالفان عثمان، در منزل او حضور داشت تا از آسیب رسیدن به عثمان، به عنوان خلیفه مسلمانان، جلوگیری کند و خود نیز زخمی شد و جانش در معرض خطر قرار گرفت (بلاذری، 6 / 184). این عملکرد هوشمندانه سیاسی ایشان - که به پیشنهاد پدرش، على علیه السلام، صورت گرفت - این شبهه را که بنی هاشم با کشته شدن عثمان موافق اند، منتفی ساخت (ر.ک: قرشی، 1 / 280 - 282؛ عاملی، 162 - 167). درباره صحت این گزارشهای تاریخی، نقدهایی وجود دارد (امینی، 9 / 243؛ عاملی، 162 - 167).
امام حسن علیه السلام در زمان خلافت پدرش علی علیه السلام، در تمام صحنه ها حاضر بود. او در همراهی کوفیان با علی علیه السلام، برای مقابله با اصحاب جمل در سال 36 هجرت، نقش داشت (بلاذری، 3 / 29 - 30؛ ابن داوود دینوری، 144 - 145) و در این جنگ سرنوشت ساز، فرمانده جناح راست سپاه بود (ابن خیاط، 138؛ ذهبی، 3 / 485). در جنگ صفین همراه برادرش حسین علیه السلام، فرمانده سواران بود (ابن اعثم کوفی، 3 / 24) و در جنگ نهروان نیز حضور داشت (طبری، ذخائر العقبی، 227).
پس از شهادت امام علی علیه السلام، حسن علیه السلام به امامت رسید. على علیه السلام ایشان را به امامت منصوب کرده بود؛ گزارش آن در کتابهای معتبر شیعی وجود دارد. امام علی علیه السلام فرمود که این انتصاب به دستور رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم است
ص: 189
و حسن علیه السلام نیز باید امامت را پس از خود به حسین علیه السلام واگذارد (کلینی، 1 / 297؛ صدوق، کمال الدين، 669، خزاز قمی، 149؛ طبرسی، اعلام الوری، 1 / 405). هم زمان، مسلمانان در ماه رمضان سال چهلم، با آن حضرت علیه السلام (به عنوان پنجمین خلیفه) بیعت کردند (بلاذری، 3 / 295؛ طبری، تاریخ، 4 / 121؛ ابن اثیر جزری، الکامل، 3 / 402). امام حسن علیه السلام شش ماه و سه روز (طبرسی، اعلام الوری، 1 / 402) و بنا بر نقلی، هفت ماه و یازده روز (حاکم نیشابوری، 3 / 174) خلیفه بود. پس از این مدت، آن حضرت علیه السلام به دلیل همراهی نکردن بیعت کنندگان، مجبور شد با معاوية بن ابی سفیان صلح کند و با شرایطی که مورخان درباره آن اختلاف نظر دارند (ر.ک: آل یاسین، 303 - 332)، حکومت بر مسلمانان را به معاویه واگذاشت.
برخی از اهل سنّت گفته اند که او از جنگ کراهت داشت و از این رو با معاویه صلح کرد (ابن عبدالبر، 1 / 386؛ ابن حجر عسقلانی، 13 / 56)؛ در حالی که، بنا بر مستندات تاریخی، وقتی مردم می خواستند با امام حسن علیه السلام، به عنوان خلیفه، بیعت کنند، حضرت علیه السلام شرط کرد با هر کسی که او می جنگد، آنان نیز بجنگند (صدوق، التوحيد، 378؛ ابن عساکر، 13 /263) و فقط به سبب سستی و همراهی نکردن کوفیان، صلح را پذیرفت (ر.ک: ابن عساکر، 13 / 262 - 263؛ آل یاسین، 294). یکی از مُفاد حتمی صلح نامه، آن بود که پس از معاویه، امام حسن علیه السلام خليفه باشد (ابن عبدالبر، 1 / 386؛ ابن حجر عسقلانی، 13 / 56). این امر نشان میدهد که امام حسن علیه السلام، با درایت سیاسی، جایگاه سیاسی خود و شیعیان را، در ایجاد تحولات آینده جهان اسلام، حفظ کرد. به دلیل اهمیت صلح امام حسن علیه السلام، در این باره کتابهای مستقلی نوشته شده که در آنها به بسیاری از زوایای پیدا و پنهان صلح امام علیه السلام پرداخته شده است که پیش تر از برخی از آنها یاد شد.
امام حسن علیه السلام، پس از صلح، در مدینه ساكن شد (طبرسی، اعلام الوری، 1 / 403؛ ابن کثیر، 8 / 21).
ص: 190
معاویه در زمان حیات امام حسن علیه السلام قصد داشت فرزندش، یزید، را ولیعهد کند، ولی آن را تا زمان شهادت امام حسن علیه السلام علنی نکرد (ابن عبدالبر، 1 / 391). به نظر می رسد زمینه چینی معاویه برای ولایتعهدی یزید، باعث شد در به شهادت رساندن امام حسن علیه السلام دسیسه کند (بلاذری، 3 / 295؛ ابوالفرج اصفهانی، 81؛ مفید، 2 / 16؛ طبرسی، اعلام الوری، 1 / 403) و آن حضرت علیه السلام را توسط همسرش، جعده، دختر اشعث بن قیس کندی، مسموم سازد (ابوالفرج اصفهانی، 81؛ طبرسی، الاحتجاج، 2 / / 13؛ ابن اثیر جزری، الکامل، 3 / 460). گرچه اقوال دیگری نیز در این خصوص وجود دارد (ر.ک: ابن قتیبه دینوری، الامامة و السياسه، 1 / 196؛ ابوالفرج اصفهانی، 81). بنا بر منابع معتبر شیعی، امام حسن علیه السلام به امامت برادرش، حسین علیه السلام، پس از خود تصریح کرد (کلینی، 1 / 300 - 301؛ مفید، 2 / 17).
امام حسن علیه السلام پانزده بار (ابن عساکر، 13 / 243؛ ذهبی، 3 / 253) و طبق اقوالی دیگر 25 بار پیاده به حج رفت (ابن عساکر، 13 / 242؛ ذهبی، 3 / 260؛ ابن کثیر، 8 / 42) و دو بار تمامی اموال و سه بار نصف دارایی اش را در راه خدا بخشید (یعقوبی، 2 / 226؛ ابن عساکر، 13 / 243). او از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم (طیالسی، 163؛ اربلی، 2 / 175؛ متقی هندی، 9 / 705؛ 13 / 5) و پدرش روایت نقل کرده است (ذهبی، 3 / 246) و کسانی نیز از او روایت نقل کرده اند، از جمله فرزندش حسن بن حسن، عایشه، طلحة بن عبيدالله، ابوهُرَیرَه، مُسَیِّب بن نَجيِّه، محمد بن سیرین، سُوَیدبن غَفلَه، علاء بن عبدالرحمن، أصبَغ بن نباته، هُبَيرَة بن بریم، اسحاق بن یسار (پدر محمد بن اسحاق)، عطاء بن ابی رَباح، قيس ثقفی، ابوالحوراء ربيعة بن شيبان، و شقیق بن سلمه (ر.ک: کوفی، 2 / 44؛ طبرانی، 3 / 27، 73 - 94 ابن عساکر، 13 / 63؛ ذهبی، 3 / 246).
در الارشاد نام پانزده فرزند برای حضرت علیه السلام ثبت شده است: زید، حسن، عمرو،
ص: 191
قاسم، عبدالله، عبدالرحمن، حسین، طلحه، ام حسن، ام حسین، ام عبدالله، ام سلمه، رقیه و دو دختر، هردو به نام فاطمه (مفید، 2 / 20). در اعلام الوری نام شانزده فرزند ذکر شده (طبرسی، 1 / 416) که از این بین، عمرو، قاسم و عبدالله (در سال 61 هجرت) همراه امام حسین علیه السلام، در کربلا به شهادت رسیدند (مفید، 2 / 26). از پسران آن حضرت علیه السلام، فقط حسن و زید صاحب فرزند شدند و سادات حسنی از نسل این دو هستند (ذهبی، 3 / 279). گرچه گفته شده است که حسین و عمرو هم صاحب فرزند شدند، ولی نسل آنان ادامه نیافت (علوى، 20). حسن بن حسن، وصی امام حسن علیه السلام در اموالش بود (بلاذری، 3 / 304).
در برخی روایتها، به فراوانی ازدواجها و طلاقهای آن حضرت علیه السلام اشاره شده است (بلاذری، 3 / 2276؛ ابن ابی الحدید، 16 / 21 - 22). این روایات را - که برخی از مستشرقان، مانند هنری لامنس و لورا وچيا واليرى، نیز به آنها توجه نشان داده اند (لامنس، 7 / 400 - 403؛ ر.ک: تقی زاده داوری، 133 - 137) - بعضی اندیشمندان دوره معاصر، به شدت نقد کرده اند (مادلونگ، 468؛ قرشی، 2 / 443 - 454).
منابع تاریخی بر روی نام سه تن از همسران آن حضرت علیه السلام - که صاحب فرزند بودند - اتفاق نظر دارند: خوله، دختر منظور فزاری، مادر حسن؛ ام بشير، دختر ابی مسعود خزرجی، مادر زید؛ و ام اسحاق، دختر طلحة بن عبيدالله، مادر طلحه (ابن قتیبه دینوری، المعارف، 212؛ بلاذری، 3 / 304). برخی گفته اند که ام اسحاق، مادر حسین اثرم و ابوبکر و قاسم و عمرو نیز بوده است (مفید، 2 / 20؛ ابن حزم اندلسی، 38 - 39). جعده، دختر اَشعَث بن قیس، دیگر همسر امام علیه السلام بود که از ایشان صاحب فرزندی نشد. بنا بر گزارشی، وی فرزندانی داشته است که در گذشتند (ابن سعد، 2 / 225 - 226، «ملحقات»). ابن سعد، ام کلثوم (دختر فضل بن عباس) و زینب
ص: 192
(دختر سبيع بجلی) را نیز جزو همسران آن حضرت علیه السلام نام برده و زینب را مادر عبدالله دانسته است (ابن سعد، 2 / 225 - 226، «ملحقات»). بنابراین، در منابع متقدم، فقط نام شش تن به عنوان همسر امام حسن علیه السلام ثبت شده است. حضرت علیه السلام از برخی از کنیزان خود نیز دارای فرزند بود (ابن سعد، 2 / 225، «ملحقات»؛ علوی، 19 - 20).
در تاریخ شهادت آن حضرت علیه السلام اختلاف هست. این تاریخ در منابع اهل سنّت، سال 49 یا ربیع الاول سال 50 یا 51 هجرت (بلاذری، 3 / 299؛ ابن عبدالبر، 1 / 389؛ ابن جوزی، 1 / 387)، و در منابع شیعی، صفر سال 50 هجرت (مفید، 2 / 15؛ ابن شهر آشوب، 3 / 192)، و در اعلام الوری، 28 صفر سال 50 هجرت ثبت شده است (طبرسی، 1 / 403).
بنا بر گزارشهای مورخان اهل سنّت، وقتی که حسن بن علی علیهما السلام در بستر بیماری بود، به خواست آن حضرت علیه السلام، قرار بود در کنار مرقد پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به خاک سپرده شود. امام حسن علیه السلام با پیش بینیِ مخالفت برخی اشخاص، وصیت نمود در صورت بروز تنش، او را در بقیع به خاک بسپارند (بلاذری، 3 / 297 - 298؛ ابن عساکر، 13 / 289). بنا بر گزارش منابع اهل سنّت، پس از شهادت آن حضرت علیه السلام، بنی امیه (به سرکردگی مروان بن حکم) مانع شدند که حضرت علیه السلام در کنار مرقد رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم به خاک سپرده شود (ابن عبدالبر، 1 / 389؛ ر.ک: ابن عساکر، 13 / 287 - 290). برخی از اهل سنّت مدعی شده اند عایشه زمانی که مردان مسلح جنگی را دید، از عاقبت امر بیمناک شد و گفت: «خانه، خانه من است و اجازه نمی دهم احدی در آن دفن شود» (بلاذری، 3 / 298). به گزارش شیخ مفید (2 / 18) و ابن شهر آشوب (3 / 204) برای جلوگیری از دفن امام حسن علیه السلام، عایشه مستقیماً دست به کار شد و سوار بر قاطر، فریاد زد: «کسی را که دوست
ص: 193
نمی دارم، اجازه ورود به خانه ام نمی دهم». پشتیبانی عایشه از بنی امیه در این ماجرا و سوارشدن او بر قاطر، در برخی منابع دیگر هم آمده است (ابوالفرج اصفهانی، 82). پس از این ماجرا، امام حسین علیه السلام، طبق وصیت، امام حسن علیه السلام را در بقیع دفن کرد (مفید، 2 / 19؛ ابن عبدالبر، 1 / 329؛ ابن عساکر، 13 / 287). با شهادت امام حسن علیه السلام، هفت روز، اهالی مکه و مدینه به سوگ نشستند (ابن عساکر، 13 / 297 - 298). در تشييع جنازه حضرت علیه السلام، از بنی امیه فقط سعید بن عاص حضور داشت که در آن زمان والی مدینه بود (بلاذری، 3 / 299).
آل یاسین، راضی، صلح امام حسن علیه السلام، ترجمه سیدعلی خامنه ای، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1379 ش؛ ابن ابی الحدید، عزالدين (م. 656 ق.)، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهيم، دار احیاء الكتب العربية، 1378 ق؛ ابن اثیر جزری، علی بن محمد (م. 630 ق.)، اسد الغابة في معرفة الصحابه، تهران، انتشارات اسماعیلیان؛ همو، الکامل فی التاریخ، بیروت، دارصادر، 1386 ق؛ ابن اعثم کوفی، احمد (م. 314 ق.)، الفتوح، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالاضواء، 1411 ق؛ ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی (م. 597 ق.)، صفة الصفوه، بیروت، دار الكتب العلمية، 1423 ق؛ ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی (م. 852 ق.)، فتح الباری شرح صحیح البخاری، بیروت، دار المعرفه؛ ابن حزم اندلسی، علی بن احمد (م. 456 ق.)، جمهرة انساب العرب، تحقیق گروهی از علما، بیروت، دارالکتب العلمية، 1403 ق؛ ابن خیاط، خليفة عصفری (م. 240 ق.)، تاریخ خليفة بن خیاط، تحقیق سهیل زکار، بیروت، دار الفكر؛ ابن داوود دینوری، احمد (م. 282 ق.)، الاخبار الطوال، تحقیق عبدالمنعم عامر، القاهرة، دار احياء الكتب العربی، 1960 م. ابن سعد، محمد بن سعد (م. 230 ق.)، الطبقات الکبری، بیروت، دار صادر؛ ابن شهر آشوب، محمد بن علی (م. 588 ق.)، مناقب آل ابی طالب، تحقیق گروهی از اساتید نجف اشرف، النجف الاشرف، المكتبة الحيدرية، 1376 ق؛ ابن صباغ مالکی، علی بن محمد (م. 855 ق.)،
ص: 194
الفصول المهمة في معرفة الائمه علیهم السلام، تحقیق سامی الغریری، قم، انتشارات دار الحديث، 1422 ق؛ ابن عبدالبر، يوسف بن عبدالله قرطبی (م. 463 ق.)، الاستیعاب فی معرفۃ الاصحاب، تحقیق على محمد بجاوی، بیروت، دار الجيل، 1412 ق؛ ابن عساکر، علی بن حسن (م. 571 ق.)، تاریخ مدينة دمشق، تحقیق على شیری، بیروت، دار الفكر، 1415 ق؛ ابن قتیبه دینوری، عبدالله بن مسلم (م. 276 ق.)، الامامة و السياسة، تحقيق طه محمد الزيني، مؤسسة الحلبي و شركاه؛ همو، المعارف، تحقیق ثروت عكاشة، القاهرة، دار المعارف؛ ابن کثیر، اسماعیل بن عمر (م. 774 ق.)، البدایة و النهایه، تحقیق على شیری، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1408 ق؛ ابن ماجه قزوینی، محمدبن یزید (م. 275 ق.)، سنن ابن ماجه، تحقيق محمد فؤاد عبدالباقی، دار الفكر؛ ابن ندیم، محمدبن ابی یعقوب (م. 438 ق.)، الفهرست، تحقیق رضا تجدد، تهران، انتشارات مروی، 1393 ق؛ ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین (م. 356 ق.)، مقاتل الطالبيين، تحقیق احمد صقر، بیروت، دارالمعرفه؛ احمدبن حنبل، شیبانی (م. 241 ق.)، مسند احمد بن حنبل، بیروت، دار صادر؛ اربلی، علی بن عیسی (م. 693 ق.)، کشف الغمة في معرفة الائمه علیهم السلام، بیروت، دارالاضواء، 1405 ق؛ امینی، عبدالحسين (م. 1392 ق.)، الغدير في الكتاب و السنة و الادب، بیروت، دار الكتاب العربی، 1397 ق؛ بخاری، محمد بن اسماعیل (م. 256 ق.)، صحيح البخاری، بیروت، دار الفكر، 1401 ق؛ بلاذری، احمد بن یحیی (م. 279 ق.)، انساب الاشراف، تحقیق سهیل زکار، ریاض زرکلی، بیروت، دار الفكر، 1417 ق؛ بیهقی، احمد بن حسين (م. 458 ق.)، السنن الکبری، بیروت، دار الفكر، 1416 ق؛ تقی زاده داوری، محمود و دیگران، تصویر امامان شیعه در دایرةالمعارف اسلام، قم، مؤسسة شیعه شناسی، 1385 ش؛ حاکم حسکانی، عبيد الله بن عبدالله (م. 506 ق.)، شواهد التنزيل، تحقیق محمدباقر محمودی، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1411 ق؛ حاکم نیشابوری، محمدبن عبدالله (م. 405 ق.)، المستدرک علی الصحیحین، تحقیق یوسف مرعشلی، بیروت، دار المعرفه؛ حلبی، علی بن برهان (م. 1044 ق.)، السيرة الحلبیه، بیروت، دار المعرفة، 1400 ق؛
ص: 195
خزاز قمی، علی بن محمد (م. 400 ق.)، كفاية الاثر في النص على الأئمة الاثني عشر علیهم السلام، تحقیق سید عبد اللطيف حسینی کوه کمری، قم، انتشارات بیدار، 1401 ق؛ ذهبی، محمدبن احمد (م. 748 ق.)، سیر اعلام النبلاء، تحقيق شعيب الارنؤوط، بیروت، مؤسسة الرسالة، 1413 ق؛ صدوق، محمد بن علی (م. 381 ق.)، الامالی، قم، مؤسسة البعثة، 1417 ق؛ همو، التوحید، تحقیق سیدهاشم حسینی تهرانی، قم، نشر اسلامی؛ همو، علل الشرایع، تحقیق سیدمحمدصادق بحر العلوم، النجف الاشرف، المكتبة الحيدرية، 1385 ق؛ همو، عیون اخبار الرضا علیه السلام، تحقیق حسین اعلمی، بیروت، مؤسسة الاعلمی، 1404 ق؛ همو، کمال الدین و تمام النعمه، تحقیق علی اکبر غفاری، قم، نشر اسلامی، 1405 ق؛ صفدی، خلیل بن ایبک (م. 764 ق.)، الوافی بالوفیات، تحقیق احمدالارنؤوط، ترکی مصطفی، بیروت، دار احیاء التراث، 1420 ق؛ طبرانی، سليمان بن احمد (م. 360 ق.)، المعجم الكبير، تحقیق حمدی سلفی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1404 ق؛ طبرسی، احمد بن علی (م. 560 ق.)، الاحتجاج، تحقیق محمدباقر خرسان، النجف الاشرف، دار النعمان، 1386 ق؛ طبرسی، فضل بن حسن (م. 548 ق.)، اعلام الوری، قم، مؤسسة آل البيت علیهم السلام لاحياء التراث، 1417 ق؛ طبری، احمد بن عبدالله (م. 694 ق.)، ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی، القاهرة، مكتبة القدسی، 1356 ق؛ طبری، محمد بن جریر (م. 310 ق.)، تاریخ الامم و الملوک، تحقیق گروهی از دانشمندان، بیروت، مؤسسة الاعلمی، 1403 ق؛ طبری امامی، محمد بن جریر (م. قرن 5)، دلائل الامامه، قم، مؤسسة البعثة، 1413 ق؛ طوسی، محمدبن حسن (م. 460 ق.)، الفهرست، تحقیق جواد قیومی، قم، مؤسسة نشر الفقاهة، 1417 ق؛ طیالسی، سلیمان بن داوود (م. 204 ق.)، مسند ابی داوود الطیالسی، بیروت، دارالمعرفه؛ عاملی، سیدجعفر مرتضی، الحياة السياسية للامام الحسن علیه السلام، بیروت، دارالسرور، 1424 ق؛ علوی، علی بن محمد (م. 709 ق.)، المجدی فی انساب الطالبین، تحقیق احمد مهدوی دامغانی، قم، کتابخانه مرعشی نجفی، 1409 ق؛ قرشی، باقر شریف، حياة الامام الحسن بن علی علیهما السلام، بیروت، دار البلاغة، 1413 ق؛ کلینی، محمد بن یعقوب (م. 329 ق.)، الکافی،
ص: 196
تحقیق علی اکبر غفاری، تهران، دارالکتب الاسلامية، 1363 ش؛ کوفی، محمد بن سلیمان (م. قرن 3)، مناقب الامام امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام، تحقیق محمدباقر محمودی، قم، مجمع احياء الثقافة الاسلامية، 1412 ق؛ لامنس، هنری، الحسن بن على علیهما السلام، دائرۃ المعارف الاسلامیه، ترجمه احمد محمد شاكر، بیروت، دار الفكر، 1933 م؛ مادلونگ، ویلفرد، جانشینی محمد صلی الله علیه و آله وسلم، ترجمه احمد نمایی و دیگران، مشهد، آستان قدس رضوی، 1385 ش؛ متقی هندی، علی (م. 975 ق.)، کنز العمال في سنن الاقوال و الافعال، تحقیق بکری حیانی، صفوة السقا، بیروت، مؤسسة الرسالة، 1409 ق؛ مجلسی، محمدباقر (م. 1111 ق.)، بحارالانوار، تحقیق محمدباقر بهبودی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1403 ق؛ مسلم نیشابوری، مسلم بن حجاج (م. 261 ق.)، صحیح مسلم، بیروت، دار الفكر؛ مغربی، قاضی نعمان بن محمد تمیمی (م. 363 ق.)، شرح الاخبار في فضائل الائمة الاطهار علیهم السلام، تحقیق، سید محمد حسینی جلالی، قم، نشر اسلامی، 1414 ق؛ مفید، محمد بن محمد (م. 413 ق.)، الارشاد فی معرفة حجج الله على العباد، تحقيق مؤسسة آل البيت علیهم السلام لتحقيق التراث، بیروت، دارالمفيد، 1414 ق؛ مقریزی، احمد بن علی (م. 845 ق.)، امتاع الاسماع، تحقیق محمد نمیسی، بیروت، دارالکتب العلمية، 1420 ق؛ نجاشی، احمدبن علی (م. 450 ق.)، رجال النجاشی، قم، نشر اسلامی، 1416 ق؛ نسائی، احمد بن شعیب (م. 303 ق.)، فضائل الصحابه، بیروت، دارالکتب العلميه؛ هیتمی، احمدبن حجر (م. 974 ق.)، الصواعق المحرقه، تحقیق عبدالرحمن ترکی، کامل محمد خراط، بیروت، مؤسسة الرسالة، 1417 ق؛ یعقوبی، احمدبن ابی یعقوب (م. 292 ق.)، تاریخ الیعقوبی، بیروت، دار صادر.
سیدعلیرضا عالمی
ص: 197
دومین فرزند حضرت فاطمه علیها السلام.
حسین بن علی علیهما السلام در سوم شعبان (طبرسی، اعلام الوری، 1 / 420؛ ابن طاووس، اقبال الاعمال، 3 / 303؛ مجلسی، 44 / 201) و به روایتی در پنجم شعبان (ابوالفرج اصفهانی، 51؛ مفید، 2 / 27؛ ابن عبدالبر، 1 / 392؛ ذهبی، سیر اعلام النبلاء، 3 / 280؛ ابن صباغ مالکی، 2 / 753) سال چهارم هجری در مدینه به دنیا آمد. پس از تولد، رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم در گوش راست او اذان و در گوش چپش اقامه گفت (طبرانی، 1 / 313: 3 / 31؛ حاکم نیشابوری، 3 / 179؛ ابن طلحه شافعی، 372). طبق گزارشهای بسیاری، پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم او را همنام شَبِير، فرزند دوم هارون، حسین نامید (احمدبن حنبل، 1 / 98؛ طبرانی، 3 / 96؛ ابن عبدالبر، 1 / 384؛ فتال نیشابوری، 154؛ ابن عساکر، 14 / 118؛ طبری، ذخائر العقبی، 120).
کنیه آن حضرت علیه السلام ابوعبدالله (مفید، 2 / 27) و القابش، الطيب، الرشيد، الوفي، السيد و السبط بود (طبری امامی، 180 - 181؛ ابن شهر آشوب، 3 / 232؛ اربلی، 2 / 213 - 214؛ ابن صباغ مالکی، 2 / 755).
سخنانی که در خصوص امام حسین علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم نقل شده است در بسیاری از موارد، امام حسن علیه السلام را نیز شامل می شود. رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم حسن و حسین علیهما السلام را دو گل خوشبوی دنیا (بخاری، 4 / 217؛ 7 / 74؛ فتال نیشابوری، 157؛ اربلی، 2 / 272) و سرور جوانان بهشت خوانده (ابن ماجه قزوینی، 1 / 44؛ نسائی، 58؛ طبرانی، 3 / 36 - 40؛ حاکم نیشابوری، 3 / 166 - 167)، به دوست داشتن آنان توصیه نموده (ابن ابی شیبه کوفی، 7 / 511؛ نسائی، 20؛ مفید، 2 / 28؛ ابن شهر آشوب، 3 / 154 - 156) و در مورد امام حسین علیه السلام فرموده است: «پروردگارا او را دوست دارم، تو نیز او را
ص: 198
دوست بدار» (خزاز قمی، 82؛ حاکم نیشابوری، 3 / 177 - 178؛ ابن عساکر، 14 / 154). همچنین از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم نقل شده که حسین از من است و من از حسینم (ترمذی، 5 / 324؛ طبرانی، 3 / 33: 22 / 274؛ مغربی، 3 / 112؛ حاکم نیشابوری، 3 / 177؛ مفید، 2 / 127؛ ابن طلحه شافعی، 377). در متون روایی اهل سنّت نقل شده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم خبر شهادت امام حسین علیه السلام را در کنار شط فرات، از جبرئيل شنید (طبرانی، 23 / 289؛ هیثمی، 9 / 188 - 189؛ مقریزی، 12 / 239؛ 14 / 146) و به على علیه السلام نیز اطلاع داد (طبرانی، 3 / 107؛ هیثمی، 9 / 188). بنا بر گزارشهای منابع شیعه (ر.ک: مغربی، 3 / 79؛ طوسی، الامالی، 513) و اهل سنّت (ابن عساکر، 14 / 165؛ ذهبی، سیر اعلام النبلاء، 3 / 284)، حسین بن علی علیهما السلام در کودکی صدای جبرئیل را می شنیده است. او همراه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در مباهله با مسیحیان نجران حضور داشت (ذهبی، سیر اعلام النبلاء، 3 / 287).
حسین علیه السلام با مادرش حدود شش سال زندگی کرد. در بسیاری از گزارشهایی که درباره او و مادرش رسیده است، برادرش حسن علیه السلام نیز حضور دارد. بنا بر گزارشهای متعدد، مدت بارداری فاطمه علیها السلام به حسین علیه السلام، شش ماه بود (طوسی، الامالی، 661؛ همو، تهذیب الاحکام، 1 / 328؛ طبری امامی، 177؛ ابن حاتم عاملی، 525). حضرت زهرا علیها السلام از حالات خود در هنگام بارداری حسین علیه السلام، سخنانی گفته که در برخی متون آمده است (قطب راوندی، 2 / 843 - 844؛ مجلسی، 43 / 272 - 273). بر اساس برخی روایات، فاطمه علیها السلام در زمان بارداری، از شهادت حسین علیه السلام آگاه بود (کلینی، 1 / 464). از امام صادق علیه السلام روایت شده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم شهادت حسین علیه السلام را به فاطمه علیها السلام خبر داده بود (ابن بابویه، 50؛ صدوق، علل الشرایع، 1 / 205). امام حسین علیه السلام و حضرت زینب علیها السلام از مادر خود روایتی نقل کرده اند که طبق آن، رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم هنگام ولادت حسین علیه السلام به فاطمه علیها السلام فرمود که
ص: 199
او امام و فرزند امام و پدر نُه امام است که آخرینشان قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف است (خزاز قمی، 193 - 194، 197؛ مجلسی، 36 / 351 - 352). در منابع اهل سنّت آمده که حسین علیه السلام روایتی را از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نقل کرده که در آن پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به فاطمه علیها السلام بشارت داده مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف از نسل اوست (سیوطی، 85؛ متقی هندی، 14 / 584).
پس از تولد حسین علیه السلام، فاطمه علیها السلام به فرموده پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم برای او عقیقه کرد و موی سر او را تراشید و هم وزن مویش صدقه داد (کلینی، 6 / 33؛ حاکم نیشابوری، 3 / 179؛ حر عاملی، 15 / 158؛ مجلسی، 43 / 257). محمدبن حنفیه از برادرش، حسن بن علی علیهما السلام، روایت کرده است که برادرش حسین علیه السلام شبیه ترین مردم به حضرت فاطمه علیها السلام بود (ابن شهر آشوب، 3 / 170؛ مجلسی، 24 / 316، حویزی، 5 / 522). از محتوای برخی روایات بر می آید که فاطمه در هنگام نماز جماعت، به حسن و حسين علیهما السلام لباس می پوشاند و آنان را همراه رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم به نماز می فرستاد (طوسی، تهذیب الاحکام، 3 / 286؛ حر عاملی، 5 / 108).
مورخان از دیرباز به نوشتن درباره امام حسین علیه السلام توجه نشان داده اند که در قرون اولیه، بیشتر در قالب مقتل نگاری بوده است. ابن ندیم چهار کتاب مقتل را ثبت کرده که نوشته ابومخنف، نصر بن مزاحم، واقدی و محمدبن زکریای غلابی بوده است (ر.ک: 105 - 106، 111، 121). نجاشی، رجالى قرن پنجم، از دوازده مقتل نام برده است که برخی از آنها عبارت اند از: مقتل جابر بن یزید جعفی (128 - 129)، عبدالعزيز بن یحیی جلودی (241 - 242)، ابراهیم بن سعيد ثقفی کوفی (16 - 18)، محمدبن زکریابن دینار (337)، ابن اسحاق نهاوندی (19)، محمد بن احمد بن يحيى اشعری قمی (348 - 349)، ابوجعفر محمدبن یحیی عطار قمی (353)، نصر بن مزاحم منقری (428) و هشام بن محمدبن سائب (434 - 435). شیخ طوسی نیز از دوازده مقتل نام برده است، از جمله از مقتل ار
ص: 200
اصبغ بن نباته، ابومخنف لوط بن یحیی، شیخ صدوق، علی بن محمد مدائنی و ابن ابی دنیا (ر.ک: الفهرست، 85 - 86، 159، 170، 204، 237). جلودی درباره امام حسن و امام حسین علیهما السلام، کتابی نوشته است (نجاشی، 241 - 242). در منابع کهن و عمومی نظير الطبقات الکبری، ابن سعد؛ الامامة و السياسة، ابن قتیبه دینوری؛ تاریخ الامم و الملوک، طبری؛ انساب الاشراف، بلاذری و الفتوح، ابن اعثم کوفی؛ بخش مهمی از وقایع عاشورا گزارش شده است. در اعلام الوری، طبرسی؛ مقتل الحسين علیه السلام، خوارزمی، تاریخ مدينة دمشق، ابن عساکر؛ کشف الغمه، اربلی و سیراعلام النبلاء، ذهبی؛ نیز گزارشهای مفصّلی درباره زندگی امام حسين علیه السلام آمده است. در دوره معاصر، تک نگاریهای فراوانی درباره زندگی اجتماعی و سیاسی آن حضرت علیه السلام نوشته شده است. از مهم ترین تأليفهای جدید، دانشنامه امام حسين علیه السلام است در چهارده مجلد، به زبان عربی و فارسی، که در آن از منظر حدیثی و تاریخی به زندگی آن حضرت علیه السلام پرداخته شده است (ر.ک: ری شهری).
منابع تاریخی و روایی از برخی رویدادهای زندگی حضرت فاطمه علیها السلام که حسین علیه السلام در آنها حضور داشته است، خبر داده اند. امام صادق علیه السلام از حضور حضرت زهرا و امام حسن و امام حسین علیهم السلام در کنار بستر بیماری رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم خبر داده و گفتگوهای آنان را نقل کرده است (صدوق، الامالی، 528؛ فتال نیشابوری، 158). بنا بر بعضی گزارشها، حسين علیه السلام بر صداقت مادرش در ماجرای فدک و اینکه رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم فدک را به مادرش بخشیده، شهادت داده است (یعقوبی، 2 / 469؛ ابن حسین، 36؛ مجلسی، 29 / 197؛ امین عاملی، 3 / 416). اسماء بنت عمیس از چگونگی حضور حسین علیه السلام بر پیکر مادر و سخنان او با بدن بی روح مادر خبر داده است. از اسماء نقل شده است که حسین علیه السلام و برادرش، خبر شهادت مادر را به پدر دادند (مجلسی، 43 / 186؛ محدث قمی، 61). از امام حسین علیه السلام روایت شده است که فاطمه علیها السلام
ص: 201
شبانه و مخفیانه دفن شد و وقتي على علیه السلام قبر فاطمه علیها السلام را با خاک پوشاند، رو به سوی قبر رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم کرد و جملاتی گفت که امام حسین علیه السلام محتوای آنها را گزارش کرده است (کلینی، 1 / 458 - 459؛ طوسی، الامالی، 109 - 110؛ طبری امامی، 137 - 138؛ مجلسی، 43 / 193 - 194).
حضرت زهرا علیها السلام در قیامت، از خداوند تقاضای دادگری و انتقام گرفتن از قاتلان امام حسین علیه السلام را می کند و خدا حاجت او را برآورده می سازد (ابن شهر آشوب، 3 / 238). محدّثان شیعه (طبری امامی / 67، 71، 74 - 75) و اهل سنّت (ابن ماجه قزوینی، 2 / 1096؛ طبرانی، 22 / 414 - 415؛ ذهبی، سیر اعلام النبلاء، 2 / 119) حسین علیه السلام را جزو راویان مادرش دانسته و از اهتمام آن حضرت علیه السلام به نقل روایات حضرت فاطمه علیها السلام خبر داده اند. سیره عبادی حضرت زهرا علیها السلام مورد توجه و اهتمام آن حضرت علیه السلام بوده است. امام حسین علیه السلام روایت معروفی را از امام حسن علیه السلام نقل کرده که در آن از عبادت مادرش فاطمه علیها السلام سخن گفته و اینکه دعا کردن برای دیگران را بر دعا برای خویشتن مقدّم می داشته است (صدوق، علل الشرایع، 1 / 182؛ طبری امامی، 152).
فاطمه، دختر امام حسین علیه السلام، از طریق پدرش از حضرت فاطمه علیها السلام نقل کرده است که فرد اگر بخوابد و دستش بوی چربی بدهد، کسی جز خودش را ملامت نکند (ابن ماجه قزوینی، 2 / 1096؛ ابویعلی موصلی، 12 / 116). این روایت کنایه از آن است که اگر کسی هنگام خواب، نظافت را رعایت نکند، در خور ملامت است.
در منابع اهل سنّت، به نقل از امام حسین علیه السلام، آمده است که حضرت فاطمه علیها السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم درخواست خدمتکار کرد و پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم، به جای آن، ذکری به ایشان تعلیم داد که قبل از خواب آن را تکرار کنند و على علیه السلام فرمود که پس از آن هرگز
ص: 202
این ذکر را ترک نکردم، حتی در شب صفين (سیوطی، 91 - 92؛ مقاله تسبيح فاطمه علیها السلام).
در منابع اهل سنّت، به واسطه امام حسین علیه السلام از امام علی علیه السلام، روایت شده است که بنا بر فرمایش رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم، خداوند با غضب فاطمه علیها السلام غضبناک و با رضایت او راضی می شود (طبرانی، 22 / 401؛ حاکم نیشابوری، 3 / 154؛ ابن اثیر جزری، اسدالغابه، 5 / 522). در منابع شیعی، از امام صادق علیه السلام به واسطه پدرش، از امام حسین علیه السلام همین روایت نقل شده است (مغربی، 3 / 522؛ صدوق، الامالی، 467؛ طوسی، الامالی، 427؛ طبری امامی، 146).
بنا بر روایتی از امام حسین ای علیه السلام، به واسطه پدرش از رسول خداصلی الله علیه و آله وسلم نقل کرده، وجه تسمیه فاطمه علیها السلام آن است که آن حضرت علیها السلام بین آتش جهنم و شیعیان و ذریه اش جدایی می اندازد و درباره چگونگی حضور حضرت زهرا علیها السلام در محشر نیز از امام حسین علیه السلام، حدیثی نقل شده است (طبری امامی، 148، 153).
بیان ارزش رابطه نسبی با حضرت فاطمه علیها السلام مورد توجه امام حسین علیه السلام بوده است. به همین سبب از فاطمه علیها السلام نقل کرده است که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: «هر پیامبری خاندان پدری ای دارد که نسبش بدو باز می گردد، مگر فاطمه که نسب فرزندانش به من باز می گردد» (طبری امامی، 76؛ مقاله فرزندان فاطمه علیها السلام فرزندان پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم). علاوه بر این، پاس داشتن جایگاه و فضایل فاطمه علیها السلام از اموری بود که طبق شواهد تاریخی، امام حسین علیه السلام بدان توجه داشت و به شکلی متذكر آن می شد، چنان که در یکی از خطبه هایش در نکوهش ابن زیاد، که امام حسین علیه السلام را به ذلتِ تسلیم و بیعت فراخوانده بود، با یادآوری ضمنی از مادرش، فاطمه علیها السلام، گفت: «دامنهای پاکی که مرا پرورده اند، هرگز اجازه چنین ذلتی را به من نمی دهند» (طبرسی، الاحتجاج، 2 / 24 - 25؛ ابن نما حلی، 40؛ مجلسی، 45 / 9).
ص: 203
درباره آن حضرت علیه السلام، در دوره دو خلیفه اول، گزارشهای اندکی وجود دارد. در برخی از منابع آمده است که وقتی او ابوبکر را بر منبر رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم دید، به اعتراض، از او خواست از منبر پدرش پایین بیاید (ابن عساکر، 30 / 307). وقتی عمر را نیز در حال خطابه بر منبر رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم دید، همین رفتار را کرد (كوفي، 2 / 256؛ طوسی، الامالی، 703؛ ابن شهر آشوب، 3 / 207؛ ابن عساکر، 30 / 307).
در دوره خلافت عثمان، منابع تاریخی از مشایعت ابوذر به هنگام تبعید توسط جمعی شاخص حکایت دارد که امام حسین علیه السلام از آن جمله بوده و در تأیید او سخنانی گفته است (ر.ک: ابن ابی الحدید، 8 / 252 - 254؛ مجلسی، 22 / 412). بر اساس برخی گزارشها، آن حضرت علیه السلام در بعضی از جنگها و فتوحات شرکت کرده (بلاذری، فتوح البلدان، 2 / 411؛ طبری، تاریخ، 3 / 323؛ ابن اثیر جزری، الکامل، 3 / 109) و هنگام هجوم معترضان به خانه عثمان، امام حسین علیه السلام از مدافعان عثمان بوده است (ابن قتیبه دینوری، 1 / 59؛ بلاذری، انساب الاشراف، 6 / 184؛ ابن عساکر، 39 / 418). در خصوص درستی این دو گزارش، تردیدهای جدّی وجود دارد (ر.ک: سید مرتضی، الشافی، 4 / 242؛ ابن ابی الحدید، 3 / 8؛ عاملی، 135، 163 - 167).
در منابع، درباره نام سه تن از همسران امام حسین علیه السلام اتفاق نظر وجود دارد: رباب، دختر امرؤ القيس، مادر عبدالله و سکینه (بلاذری، انساب الاشراف، 3 / 362؛ مفید، 2 / 135)؛ لیلی بنت ابی مرة ثقفی، مادر علی بن حسین علیهما السلام (ابوالفرج اصفهانی، 86؛ مفید، 2 / 135)؛ و ام اسحاق، دختر طلحة بن عبيدالله تیمی، مادر فاطمه (ابن سعد، 5 / 319؛ بلاذری، انساب الاشراف، 3 / 362؛ مفید، 2 / 135). درباره نام مادر امام سجاد علیه السلام اختلاف نظر هست (یوسفی غروی، 28). علمای شیعی او را جهان شاه،
ص: 204
شاه زنان یا شهربانویه، دختر یزدگرد ساسانی، معرفی کرده اند (صفار، 355؛ کلینی، 1 / 467؛ مفید، 2 / 135). برخی علمای اهل سنّت او را کنیزی به نام سلافه دانسته اند (بلاذری، انساب الاشراف، 3 / 362).
در کتابهای الارشاد (مفید، 2 / 135) و اعلام الوری (طبرسی، 1 / 478) شش فرزند به نامهای علی اکبر، علی اصغر، جعفر، عبدالله، سکینه و فاطمه، برای حضرت علیه السلام ثبت شده است. علی اکبر و عبدالله در کربلا شهید شدند. جعفر نیز در زمان حیات امام حسین علیه السلام درگذشت (طبرسی، اعلام الوری، 1 / 478). نسل امام حسین علیه السلام از طریق فرزندش، امام زین العابدین علیه السلام، ادامه یافت. برخلاف این دو گزارش، در کتابهای انساب الاشراف (بلاذری، 3 / 362)؛ مقاتل الطالبيين (ابوالفرج اصفهانی، 86)؛ مطالب السؤول (ابن طلحه شافعی، 392) و الفصول المهمه (ر.ک: ابن صباغ مالکی، 2 / 851)، امام زین العابدین علیه السلام فرزند دوم امام حسین علیه السلام است. ابن ادریس حلی این دو قول را نقل، و سخن شیخ مفید در الارشاد را رد کرده است (1 / 655).
در مجموع، نُه تن از امامان علیهم السلام و از آن جمله امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف از فرزندان امام حسین علیه السلام هستند. در روایات، به امامت این بزرگواران تصریح شده است (صدوق، الخصال، 305، 419؛ ابن شهر آشوب، 1 / 254). راوی برخی از این روایات، حضرت فاطمه علیها السلام است (خزاز قمی، 189 - 199؛ بحرانی، 1 / 326؛ مجلسی، 36 / 353).
آن حضرت علیه السلام در زمان خلافت پدرش، در عرصه های سرنوشت ساز، نظیر جنگهای امام علی علیه السلام با مخالفانش، حضور داشت. حسین علیه السلام در جنگ جمل فرمانده جناح چپ سپاه (ابن خیاط، 138؛ ابن عساکر، 14 / 187؛ ذهبی، تاریخ الاسلام، 3 / 485) و در جنگ صفین، همراه حسن علیه السلام، فرمانده سواران بود (ابن اعثم کوفی، 3 / 24). در جنگ نهروان نیز حضور داشت
ص: 205
(طبری، ذخائر العقبی، 227). پس از شهادت پدر و دوران امامت برادرش، در کنار او بود و در جریان صلح برادرش با معاویه، با برادرش هم گرایی داشت (ابن قتیبه دینوری، 1 / 187؛ ابن داوود دینوری، 221).
امام حسین علیه السلام در شیوایی گفتار، جود، کرم و شجاعت سرآمد بود (ر.ک: ابن صباغ مالكی، 2 / 763 - 770). وی در بین صحابه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم عزت و احترامی بی بدیل داشت. راوی می گوید در تشییع جنازه ای دیدم که ابوهریره با لباسش خاک را از روی پای حسین بن علی علیهما السلام می زدود (ذهبی، سیر اعلام النبلاء، 3 / 287). به گفته مصعب زبیری، امام حسین علیه السلام 25 بار، پیاده به حج رفت (ابن عساکر، 14 / 180؛ ابن اثیر جزری، اسدالغابه، 2 / 20؛ ذهبی، سیر اعلام النبلاء، 3 / 287). او از جدش رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم و پدرش على علیه السلام و مادرش فاطمه علیها السلام روایت نقل کرده است؛ دسته ای از صحابه و تابعین نیز از او روایت نقل کرده اند، از جمله علی بن حسین علیهما السلام، فاطمه و سکینه، دختران امام حسین علیه السلام، طلحة بن عبيدالله، بشربن غالب، عبیدالله بن حارث، ابوسعید تیمی، سنان بن ابی سنان و ابوحازم اشجعی (ر.ک: طبرانی، 3 / 127 - 136؛ ذهبی، سیر اعلام النبلاء، 3 / 280).
پس از شهادت امام حسن علیه السلام در سال پنجاه هجری، امام حسین علیه السلام امامت شیعیان را به مدت ده سال بر عهده گرفت. او در این دوره به مُفاد صلحنامه امام حسن علیه السلام با معاویه پایبند بود. آن حضرت علیه السلام با خواست معاویه مبنی بر جانشینی یزید به شدت مخالفت کرد (ابن اعثم کوفی، 4 / 336، 339). پس از مرگ معاویه در رجب سال شصت هجری، یزید بن معاویه که خود را خليفه می خواند، در نامه ای به والی مدینه، خواهان بیعت امام حسين علیه السلام گردید (مفید، 2 / 32؛ ابن عبدالبر، 1 / 396). حضرت علیه السلام برای اجتناب از بیعت، دو روز مانده به پایان رجب، مدینه را به سوی مکه ترک کرد و جمعه
ص: 206
سوم شعبان به مکه رسید (بلاذری، انساب الاشراف، 3 / 371؛ مفید، 2 / 34 - 35). در مدت حضور امام حسین علیه السلام در مکه، بزرگان شیعه کوفه (مانند سلیمان بن صرد، مسیب بن نجبه، رفاعة بن شداد، و حبیب بن مظاهر) و اشراف کوفه (نظیر شبث بن ربعی، محمدبن عمير، حجاربن ابجر، و عمروبن حجاج) برای حضرت علیه السلام نامه نوشتند و خواستار حضور او در کوفه شدند تا با او به عنوان خلیفه بیعت کنند (بلاذری، انساب الاشراف، 3 / 369 - 370؛ ر.ک: مفید، 2 / 36 - 38). امام حسین علیه السلام نیز پسر عموی، خود مسلم بن عقیل، را برای بیعت گرفتن از مردم به کوفه فرستاد و خود نیز پس از چهار ماه اقامت در مکه، در روز سه شنبه هشتم ذی حجه (بلاذری، انساب الاشراف، 3 / 371؛ ابن عبدالبر، 1 / 396) و بنا بر گزارشی در روز چهارشنبه مصادف با روز عرفه، از این شهر خارج شد (بلاذری، انساب الاشراف، 3 / 371) و دوم محرّم سال 61 هجری به کربلا رسید (بلاذری، انساب الاشراف، 3 / 385).
آن حضرت علیه السلام پس از رویارویی با سپاه عبیدالله بن زیاد، والی کوفه، در دهم محرّم سال 61 هجری، در مصافی نابرابر و پس از فداکاری بسیار، به همراه 72 تن از یارانش (ر.ک: بلاذری، انساب الاشراف، 3 / 411؛ مفید، 2 / 113) به شهادت رسید (حاکم نیشابوری، 3 / 177؛ مفید، 2 / 133). قاتل او سنان بن انس نخعی (بلاذری، انساب الاشراف، 3 / 418؛ ابوالفرج اصفهانی، 79؛ ابن عبدالبر، 1 / 393)، و به اعتقاد برخی شمر بن ذی الجوشن بود (بلاذری، انساب الاشراف، 3 / 418؛ مفید، 2 / 112).
به نقل ابن حنفیه، هفده تن از فرزندان فاطمه علیها السلام با آن حضرت علیه السلام شهید شدند (طبرانی، 3 / 104، 199؛ ابن عبدالبر 1، 396؛ هیثمی، 9 / 198). اما بنا بر آنچه مورخان ثبت کرده اند، تعداد فرزندان فاطمه علیها السلام در کربلا کمتر از این تعداد بود و نظر دقیق تر آن است که هفده تن از اهل بیت امام حسین علیه السلام یا بنی هاشم، با آن
ص: 207
حضرت علیه السلام به شهادت رسیدند (مفید، 2 / 126). از حسن بصری نیز نقل شده است که با حسین بن علی علیهما السلام، شانزده تن از اهل بیتش شهید شدند که بر روی زمين همانندی برای آنان نبود (طبرانی، 3 / 18؛ ابن عبدالبر، 1 / 396؛ هیثمی، 9 / 198).
برخی از مورخان، اسامی آنان را ثبت کرده (مفید، 2 / 125 - 126) و یادآور شده اند که حسین بن على علیهما السلام با لب تشنه به شهادت رسید. سرِ مبارک آن حضرت علیه السلام، به همراه اهل بیت علیهم السلام که اسیر شده بودند، به کوفه و سپس به شام انتقال یافت (ابن حبان بستی، 67).
درباره محل دفن سر مبارک امام حسین علیه السلام، برخی گفته اند که در دمشق به خاک سپرده شد (بلاذری، انساب الاشراف، 3 / 416، 419؛ ابن کثیر، 8 / 222) و برخی بر آناند که به مدینه انتقال یافت و در بقیع دفن شد (ابن سعد، 5 / 238؛ ابن کثیر، 8 / 222). در قاهره نیز زیارتگاهی به نام رأس الحسين علیه السلام وجود دارد (ابن کثیر، 8 / 222). علمای شیعه بیشتر گزارش کرده اند که سر حضرت علیه السلام را در کربلا، کنار بدنش، به خاک سپردند (صدوق، الامالی، 232؛ سیدمرتضی، رسائل، 3 / 130؛ فتال نیشابوری، 192؛ ابن طاووس، اللهوف، 114).
ابن ابی الحدید، عزالدين (م. 656 ق.)، شرح نهج البلاغه، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، دار احیاء الكتب العربية، 1378 ق؛ ابن ابی شیبه کوفی، عبدالله بن محمد (م. 235 ق.)، المصنف في الاحاديث و الآثار، تحقیق سعيد لحام، بیروت، دار الفكر، 1409 ق؛ ابن اثیر جزری، علی بن محمد (م. 630 ق.)، اسد الغابة في معرفة الصحابه، تهران، انتشارات اسماعیلیان؛ همو، الکامل فی التاریخ، بیروت، دارصادر، 1386 ق؛ ابن ادریس حلی، محمد بن منصور (م. 598 ق.) السرائر، قم، نشر اسلامی، 1410 ق؛ ابن اعثم کوفی، احمد (م. 314 ق.)، الفتوح، تحقیق على
ص: 208
شیری، بیروت، دارالاضواء، 1411 ق؛ ابن بابویه، علی بن حسین (م. 329 ق.)، الامامة و التبصرة من الحيره، قم، مدرسه امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، 1404 ق؛ ابن حاتم عاملی، یوسف بن حاتم (م. 664 ق.)، الدر النظيم، قم، نشر اسلامی؛ ابن حبان بستی، محمد (م. 354 ق.)، تاريخ الصحابة الذين روى عنهم الاخبار، تحقیق بوران الضناوی، بیروت، دارالکتب العلمية، 1408 ق؛ ابن حسین، یحیی بن حسین (م. 298 ق.)، تثبيت الامامه، بیروت، دارالامام السجاد علیه السلام، 1419 ق؛ ابن خیاط، خليفة عصفری (م. 240 ق.)، تاریخ خليفة بن خیاط، تحقیق سهیل زکار، بیروت، دار الفكر؛ ابن داوود دینوری، احمد (م. 282 ق.)، الاخبار الطوال، تحقیق عبدالمنعم عامر، القاهرة، دار احیاء الكتب العربی، 1960 م؛ ابن سعد، محمد بن سعد (م. 230 ق.)، الطبقات الکبری، بیروت، دارصادر، ابن شهر آشوب، محمدبن علی (م. 588 ق.)، مناقب آل ابی طالب، تحقیق گروهی از اساتید نجف اشرف، النجف الاشرف، المكتبة الحيدرية، 1376 ق؛ ابن صباغ مالکی، علی بن محمد (م. 855 ق.)، الفصول المهمة في معرفة الائمه علیهم السلام، تحقیق سامي الغریری، قم، انتشارات دار الحديث، 1422 ق؛ ابن طاووس، سید علی بن موسی (م. 664 ق.)، اقبال الاعمال، تحقیق جواد قیومی، قم، مكتب الاعلام الاسلامی، 1414 ق؛ همو، اللهوف في قتلي الطفوف، قم، انوار الهدی، 1417 ق؛ ابن طلحه شافعی، کمال الدين محمد (م. 652 ق.)، مطالب السؤول فی مناقب آل الرسول صلی الله علیه و آله وسلم، تحقيق ماجد العطيه؛ ابن عبدالبر، يوسف بن عبدالله قرطبی (م. 463 ق.)، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، تحقیق على محمد بجاوی، بیروت، دار الجيل، 1412 ق؛ ابن عساکر، علی بن حسن (م. 571 ق.)، تاريخ مدينة دمشق، تحقیق على شیری، بیروت، دار الفكر، 1415 ق؛ ابن قتیبه دینوری، عبدالله بن مسلم (م. 276 ق.)، الامامة و السياسه، تحقیق على شیری، قم، الشريف الرضی، 1413 ق؛ ابن کثیر، اسماعیل بن عمر (م. 774 ق.)، البداية و النهایه، تحقیق علی شیری، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1408 ق؛ ابن ماجه قزوینی، محمدبن یزید (م. 275 ق.)، سنن ابن ماجه،
ص: 209
تحقيق محمد فؤاد عبدالباقی، دار الفكر؛ ابن ندیم، محمدبن ابی یعقوب (م. 438 ق.)، الفهرست، تحقیق رضا تجدد، تهران، انتشارات مروی، 1393 ق؛ ابن نما حلی، محمد بن جعفر (م. 645 ق.)، مثیر الاحزان، النجف الاشرف، المطبعة الحيدرية، 1369 ق؛ ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین (م. 356 ق.)، مقاتل الطالبيين، تحقیق کاظم مظفر، قم، مؤسسة دار الكتاب، 1385 ق؛ ابویعلی موصلی، اسماعیل بن محمد (م. 307 ق.)، مسند ابویعلی الموصلی، تحقيق حسین سلیم اسد، دمشق، دار المأمون للتراث، احمد بن حنبل، شیبانی (م. 241 ق.)، مسند احمد بن حنبل، بیروت، دار صادر؛ اربلی، علی بن عیسی (م. 693 ق.)، کشف الغمة في معرفة الائمه علیهم السلام، بیروت، دارالاضواء، 1405 ق، امین عاملی، سیدمحسن (م. 1371 ق.)، اعیان الشیعه، تحقیق سیدحسن امین، بیروت، دارالتعارف، 1403 ق؛ بحرانی، سیدهاشم حسینی (م. 1107 ق.)، غایة المرام و حجة الخصام، تحقیق سیدعلی عاشور؛ بخاری، محمد بن اسماعیل (م. 256 ق.)، صحيح البخاری، بیروت، دار الفكر، 1401 ق؛ بلاذری، احمد بن یحیی (م. 279 ق.)، انساب الاشراف، تحقیق سهیل زکار، ریاض زرکلی، بیروت، دارالفکر، 1417 ق؛ همو، فتوح البلدان، تحقیق صلاح الدين منجد، القاهرة، مكتبة النهضة المصرية، 1956 م؛ ترمذی، محمد بن عیسی (م. 279 ق.)، سنن الترمذی، تحقیق عبدالوهاب عبداللطيف، بیروت، دار الفكر، 1403 ق؛ حاکم نیشابوری، محمدبن عبدالله (م. 405 ق.)، المستدرک علی الصحیحین، تحقيق يوسف مرعشلی، بیروت، دار المعرفه؛ حر عاملی، محمد بن حسن (م. 1104 ق.)، وسائل الشیعه، تحقيق ربانی شیرازی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1403 ق؛ حویزی، عبدعلی بن جمعه (م. 1112 ق.)، تفسیر نورالثقلین، تحقیق سیدهاشم رسولی محلاتی، قم، انتشارات اسماعیلیان، 1412 ق، خزاز قمی، علی بن محمد (م. 400 ق.)، كفاية الاثر في النص على الأئمة الاثني عشر علیهم السلام، تحقیق سیدعبداللطيف حسینی کوه کمری، قم، انتشارات بیدار، 1401 ق؛ ذهبی، محمد بن احمد (م. 748 ق.)، تاریخ الاسلام و
ص: 210
وفيات المشاهير و الاعلام، تحقیق عبد السلام تدمری، بیروت، دار الكتاب العربی، 1407 ق؛ همو، سير اعلام النبلاء، تحقيق شعيب الارنؤوط، بیروت، مؤسسة الرسالة، 1413 ق؛ ری شهری، محمد، دانشنامه امام حسین علیه السلام، قم، انتشارات دار الحديث، 1430 ق؛ سید مرتضی، علی بن حسین (م. 436 ق.)، الشافي في الامامه، تحقیق سید عبدالزهرا حسینی، قم، انتشارات اسماعیلیان، 1410 ق؛ همو، رسائل الشريف المرتضی، تحقیق سیداحمد حسینی، سید مهدی رجائی، قم، دار القرآن الكريم، 1405 ق؛ سیوطی، جلال الدین (م. 911 ق.)، مسند فاطمة الزهراء علیها السلام، بیروت، مؤسسة الكتب الثقافية، 1413 ق؛ صدوق، محمد بن علی (م. 381 ق.)، الامالی، قم، مؤسسة البعثة، 1417 ق؛ همو، الخصال، تحقیق علی اکبر غفاری، قم، نشر اسلامی، 1403 ق؛ همو، علل الشرایع، تحقیق سیدمحمدصادق بحر العلوم، النجف الاشرف، المكتبة الحيدرية، 1385 ق؛ صفار، محمد بن حسن (م. 290 ق.)، بصائر الدرجات الکبری، تحقیق میرزا محسن کوچه باغی، تهران، موسسة الاعلمی، 1404 ق؛ طبرانی، سلیمان بن احمد (م. 360 ق.)، المعجم الكبير، تحقيق حمدی سلفی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1404 ق؛ طبرسی، احمد بن علی (م. 560 ق.)، الاحتجاج، تحقيق محمدباقر خرسان، النجف الاشرف، دار النعمان، 1386 ق؛ طبرسی، فضل بن حسن (م. 548 ق.)، اعلام الوری، قم، مؤسسة آل البيت علیهم السلام لاحياء التراث، 1417 ق؛ طبری، احمد بن عبدالله (م. 694 ق.)، ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی، القاهرة، مكتبة القدسی، 1356 ق؛ طبری، محمد بن جریر (م. 310 ق.)، تاریخ الامم و الملوک، تحقیق گروهی از دانشمندان، بیروت، مؤسسة الاعلمی، 1403 ق؛ طبری امامی، محمد بن جریر (م. قرن 5)، دلائل الامامه، قم، مؤسسة البعثة، 1413 ق؛ طوسی، محمدبن حسن (م. 460 ق.)، الامالی، تحقیق مؤسسة البعثة، قم، دار الثقافة، 1414 ق؛ همو، تهذیب الاحکام، تحقیق سید حسن موسوی خرسان، تهران، دار الکتب الاسلامية، 1364 ش؛ همو، الفهرست، تحقیق جواد قیومی، قم، مؤسسة نشر الفقاهة، 1417 ق؛
ص: 211
عاملی، سید جعفر مرتضی، الحياة السياسية للامام الحسن علیه السلام، بیروت، دارالسيرة، 1414 ق؛ فتال نیشابوری، محمد بن حسن (م. 508 ق.)، روضة الواعظین، قم، الشريف الرضی؛ قطب راوندی، سعیدبن هبة الله (م. 573 ق.)، الخرائج و الجرائح، قم، مؤسسة الامام المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، 1409 ق؛ کلینی، محمد بن یعقوب (م. 329 ق.)، الکافی، تحقیق علی اکبر غفاری، تهران، دارالکتب الاسلامية، 1363 ش؛ کوفی، محمد بن سلیمان (م. قرن 3)، مناقب الامام امير المؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام، تحقیق محمدباقر محمودی، قم، مجمع احياء الثقافة الاسلامية، 1412 ق؛ متقی هندی، علی (م. 975 ق.)، کنز العمال في سنن الاقوال و الافعال، تحقیق بکری حیانی، صفوة السقا، بیروت، مؤسسة الرسالة، 1409 ق؛ مجلسی، محمدباقر (م. 1111 ق.)، بحارالانوار، تحقيق محمدباقر بهبودی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1403 ق؛ محدث قمی، عباس (م. 1359 ق.)، الانوار البهية في تواريخ الحجج الالهيه، قم، نشر اسلامی، 1417 ق؛ مغربی، قاضی نعمان بن محمد تمیمی (م. 363 ق.)، شرح الاخبار في فضائل الائمة الاطهار علیهم السلام، تحقیق، سید محمد حسینی جلالی، قم، نشر اسلامی، 1414 ق؛ مفید، محمد بن محمد (م. 413 ق.)، الارشاد فی معرفة حجج الله على العباد، تحقیق مؤسسة آل البيت علیهم السلام لتحقيق التراث، بیروت، دارالمفيد، 1414 ق؛ مقریزی، احمد بن علی (م. 845 ق.)، امتاع الاسماع، تحقيق محمد نمیسی، بیروت، دارالکتب العلمية 1420 ق؛ نجاشی، احمد بن علی (م. 450 ق.)، رجال النجاشی، قم، نشر اسلامی، 1416 ق؛ نسائی، احمد بن شعيب (م. 303 ق.)، فضائل الصحابه، بیروت، دارالکتب العلمیه؛ هیثمی، علی بن ابی بکر (م. 807 ق.)، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، بیروت، دارالکتب العلمية، 1408 ق؛ یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب (م. 292 ق.)، تاریخ الیعقوبی، قم، مؤسسه فرهنگ اهل بيت علیهم السلام؛ يوسفی غروی، محمدهادی، حول سيدة شهربانو، رسالة الحسين علیه السلام (ماهنامه)، ش 2، 1412ق.
سیدعلیرضا عالمی
ص: 212
نخستین دختر حضرت فاطمه علیها السلام.
زینب ،علیها السلام دختر علی بن ابی طالب علیه السلام و فاطمه زهرا علیها السلام است. معروف ترین لقب او كبری، و دیگر القابش صديقه صغري، العقيله (ابن طقطقی، 58)، و عقيلة بنی هاشم (ابوالفرج اصفهانی، 60) بود. درباره تاریخ ولادت ایشان، در منابع متقدم، گزارش مستندی وجود ندارد. در برخی آثار متأخر، در این باره تاریخهای گوناگونی ذکر شده است: پنجم جمادی الاولی سال پنجم یا ششم هجرت؛ شعبان سال ششم هجرت؛ و ماه رمضان سال نهم هجرت. اما قراین و شواهدی، مؤید تولد ایشان در سال پنجم هجرت است (نقدی، 17؛ رحمانی همدانی، 634، مقاله ام كلثوم).
در الطبقات الكبرى (ابن سعد، 8 / 465)، اسدالغابه (ابن اثیر جزری، 5، 469) و الاصابه ابن حجر عسقلانی، 8 / 166) شرح حال حضرت زینب علیها السلام، به اختصار، آمده است. در تاريخ مدينة دمشق نیز بابی به برخی روایات که از حضرت زینب علیها السلام نقل شده، اختصاص دارد (ابن عساکر، 69؛ 174 - 178). محمدبن عبدالرحمن سخاوی (م. 903 ق.)، محمدبن طولون دمشقی (م. 953 ق.) و جلال الدین سیوطی (م. 911 ق.) نیز درباره زندگی حضرت علیها السلام رساله هایی نوشته اند. در دوره معاصر، برخی پژوهشگران شیعه و اهل سنّت به تحقیق درباره زندگی حضرت زینب علیها السلام پرداخته و در این باره کتابهای مستقلی نوشته اند، از جمله این کتابهاست: زينب الكبرى علیها السلام، جعفر نقدی؛ مع بطلة كربلا، محمدجواد مغنیه؛ السيدة زينب علیها السلام، باقر شریف قرشی، المرأة العظيمه، حسن صفار؛ الخصائص الزینبیه، نورالدين جزائري؛
ص: 213
زينب الكبرى علیها السلام من المهد الى اللحد، محمد کاظم قزوینی؛ زینب بنت علي علیهما السلام، عبدالعزيز سیدالاهل؛ العقيلة الطاهره، احمد فهمي محمد المصرى؛ حفيدة الرسول صلی الله علیه و آله وسلم، احمد شرباصى ازهری؛ عقيلة الوحی، سیدعبدالحسین شرف الدین موسوی؛ بطلة كربلاء عایشه بنت الشاطی؛ ابنة الزهراء علیها السلام بطلة الفداء زینب علیها السلام، علی احمد شبلی؛ السيدة زینب علیها السلام، موسی محمد على.
مورخان و نسب شناسان اهل سنّت درباره بزرگ تر بودن حضرت زینب علیها السلام يا ام کلثوم علیها السلام سخنی نگفته اند. مسعودی (التنبيه و الاشراف، 258)، ابن قتیبه دینوری (211)، ابن حزم اندلسی (37)، ابن جوزی (5 / 69)، ابن عساکر ( 69/ 176)، ابن طلحه شافعی (220)، سبط ابن جوزی (288) و ابن ابی الحدید (9 / 242)، هنگام معرفی فرزندان حضرت فاطمه علیها السلام، معرفی و شرح حال زینب علیها السلام را مقدّم داشته اند. سبط ابن جوزی تصریح کرده که زینب علیها السلام سومین و ام کلثوم علیها السلام چهارمین فرزند فاطمه علیها السلام بوده است (288). برخی از ایشان نام حضرت زینب علیها السلام را بعد از نام ام کلثوم علیها السلام ذکر کرده اند. این ترتیبِ نام فرزندان حضرت زهرا علیها السلام اولین بار در الطبقات الكبرى (ابن سعد، 8 / 463 - 465) ثبت شده و سپس در الاستیعاب (ابن عبدالبر، 4 / 1894)، به همان ترتیب، نقل گردیده است. در آثار متقدم اهل سنّت، درباره سن دختران حضرت زهرا علیها السلام اظهارنظر مشخصی وجود ندارد و حتی در برخی گزارشها، نوعی آشفتگی هست. مثلاً در الطبقات الکبری، با آنکه در معرفی فرزندان حضرت زهرا علیها السلام، نام ام کلثوم علیها السلام مقدّم داشته شده، ولی در بیان فرزندان على علیه السلام، نام زینب علیها السلام پیش از ام کلثوم علیها السلام آمده است. این دو گانگی نشان می دهد که هنگام بيان اسامی دختران حضرت زهرا علیها السلام ترتیب سنی آنان را لحاظ نکرده اند یا در اینکه کدام بزرگتر بوده است، به نتیجه نرسیده اند.
ص: 214
به نوشته یحیی بن حسن عبيدلي نسابه (از نسب شناسان پیشین) در اخبار الزينبيات، نام دختر دوم حضرت زهرا علیها السلام نیز زینب بوده است. این نام را خود حضرت فاطمه علیها السلام برای وی برگزید و رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم به سبب شباهت نوزاد به خاله اش، ام کلثوم، کنیه او را ام کلثوم نهاد (123 - 124؛ ر.ک: ابن بطوطه، 1 / 92). عبيدلي نسابه، ام کلثوم را زینب وُسطی خوانده و زینب صغری را دختر دیگر على علیه السلام دانسته که با محمدبن عقیل ازدواج کرده است (123، 125). شیخ مفید (الارشاد، 1 / 354) دختر دوم حضرت زهرا علیها السلام را زینب صغری معرفی کرده و نوشته که کنیه اش ام کلثوم بوده است. مسعودی (مروج الذهب، 3 / 63) او را ام کلثوم کبری خوانده است. به نوشته مؤلف آل ابی طالب، می توان بین گزارشهای شیخ مفید و مسعودی جمع کرد: به دختر دوم حضرت زهرا علیها السلام (ام كلثوم) زینب صغری گفته شده، چون از زینب کبری کوچک تر بوده، و ام کلثومِ کبری خوانده شده، چون ام کلثومِ دیگری پس از او زاده شده که مادرش ام سعد، دختر عروة بن مسعود ثقفی، بوده است (ر.ک: امین عاملی، 1 / 111 - 112). زبیری، از نسب شناسان متقدم، نیز در نسب قریش، به ام كلثوم لقب کبری داده است (2 / 41). برخی نیز زینب علیها السلام را زینب کبری و ام كلثوم علیها السلام را ام کلثوم کبری خوانده اند (ابن قتیبه دینوری، 211؛ ابن ابی الحدید، 9 / 242؛ اربلی، 2 / 68).
مورخان و نسب شناسان شیعه، عموماً، هنگام معرفی فرزندان حضرت زهرا علیها السلام، نام زینب علیها السلام را مقدّم داشته و ایشان را دختر بزرگ حضرت زهرا علیها السلام دانسته اند (مجلسی، 42 / 74؛ 43 / 231 - 233). شیخ مفید (الارشاد، 1 / 354) و به پیروی از وی، اربلی (2 / 68) و طبرسی (اعلام الوری، 1 / 395)، او را کبری خطاب کرده و ام کلثوم علیها السلام را زینب صغری دانسته اند. بنا بر قرائن و شواهدی، زینب علیها السلام دختر بزرگ تر بوده است. از سویی، نخستین فرزندان فاطمه علیها السلام (حسن و حسین علیهما السلام) را رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم
ص: 215
نام گذاری کرد. هرچند در منابع متقدم درباره اینکه نخستین دختر حضرت زهرا علیها السلام را رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم نام گذاری کرده باشد، گزارشی وجود ندارد، ولی احتمالاً - همان گونه که برخی مؤلفان متأخر مدعی شده اند - رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم نام بزرگ ترین دختر خود، زینب، را برای نوه اش برگزیده است (جمعه، 629؛ هاشمی، 17؛ شبلی، 26).
قرینه دیگر، تکرار لقب کبری در کتابهای شیعه و اهل سنّت برای علیها السلام است (زبیری، 2 / 41؛ ابن حبیب بغدادی، 56؛ ابن قتیبه دینوری، 143؛ بلاذری، 2 / 189؛ طبری، تاریخ، 4 / 118؛ فخر رازی، 203؛ مروزی، 181؛ ابن ابی الحدید، 9 / 242؛ اربلی، 2 / 67). این نظر، زمانی تقویت می شود که طبق برخی گزارشها، نام خواهرش (ام كلثوم) نیز زینب بوده باشد. به همین دلیل، ام کلثوم علیها السلام را زینب وُسطی (عبيدلي نسابه، 123) و گاه زینب صغری (اشهب بطايحي، 41، 346؛ مفید، الارشاد، 1 / 354؛ طبرسی، تاج المواليد، 18؛ ابن بطريق، 29؛ اربلی، 2 / 67) هم خوانده اند.
شیخ مفید همچنین گزارش کرده على علیه السلام دختری به نام زینب صغری از همسری دیگر داشته است (لارشاد، 1 / 354). براین اساس، برخی گفته اند لقب کبری برای حضرت زینب علیها السلام برای تمییز دادن از این زینب صغری، و پس از تولد او بوده است و حضرت زهرا علیها السلام، نام دو خواهر خود، ام كلثوم و زینب (ام کلثوم در سال سوم هجرت در گذشته بود و زینب در سال هفتم هجرت) را به همان ترتیب، بر دو دختر خود نهاده است (لجنة التحقيق، 18)، اما مورخان وفات زینب را در سال هشتم هجرت (ابن سعد، 8 / 28؛ ابن عبدالبر، 4 / 1853)، و درگذشت ام کلثوم را در سال نهم هجرت دانسته اند (ابن سعد، 8 / 31؛ ابن عبدالبر، 4 / 1952).
درباره زندگی حضرت زینب علیها السلام در دوران حیات مادرش، اطلاعات مستند چندانی در دست نیست. او کودکی را در خانواده ای
ص: 216
سپری کرد که تمام اعضای آن اهل کساء بودند و خانه ایشان محل رفت و آمد پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بود. مادر زینب علیها السلام سروَر زنان در جهان و پدرش تربیت یافتۂ رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم بود و برادرانش سروَر جوانان بهشت بودند. تربیت یافتن در چنین محیطی، افزون بر ویژگیهای شخصیتی و ذاتی زینب علیها السلام، نتایج ارزشمندی بر سرتاسر زندگی زینب کبری علیها السلام داشت. او در خردسالی خطبه بلند و مهم مادرش در مسجد مدینه را به خاطر سپرد و برای آیندگان روایت کرد. ابن عباس این خطبه را از زبان او گزارش کرده و آن بزرگوار را «عقيلتنا» (عاقل و دانای ما) خوانده است (ابوالفرج اصفهانی، 60؛ مقاله خطبه های فاطمه علیها السلام). در دلائل الامامه (طبری امامی، 109)، السقیفه و فدک (جوهری بصری، 100 - 103، 139 - 147)، شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، 16 / 211) و الدر النظيم (ابن حاتم عاملی، 465 - 478)، تمام خطبه حضرت زهرا علیها السلام، و در من لا يحضره الفقيه (صدوق، 3 / 567) و علل الشرایع (صدوق، 1 / 248) قسمتهایی از آن، از زبان زینب علیها السلام گزارش شده است. حضرت زینب علیها السلام در پنج سالگی تمام این خطبه را روایت کرده که نشان دهنده هوش، فراست، درایت و حضور ذهن بسیار زیاد ایشان، و نیز مؤید آن است که وی با وجود خردسال بودن، در سختیها و مراحل حساس، در کنار مادرش بوده، همان گونه که در حوادث مهم تاریخ اسلام حضوری مؤثر داشته است.
با وجود کم سن بودن زینب علیها السلام در زمان حیات مادرش، او را جزو راویان حضرت فاطمه علیها السلام دانسته اند (مفید، الامالی، 40؛ ابن شهر آشوب، 1 / 253). ایشان روایاتی را، از طریق مادرش، از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نقل کرده که در آنها رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم على علیه السلام و شیعیانش وعده بهشت داده است (ذهبی، میزان الاعتدال، 2 / 18؛ مرعشی نجفی، 7 / 264). همچنین، به واسطه مادرش، از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نقل کرده است که هنگام ولادت
ص: 217
حسین علیه السلام، پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به فاطمه علیها السلام فرمود که او امام و فرزند امام و پدر نُه امام است که آخرینشان قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف است (خزاز قمی، 193 - 194). همچنین اشعاری را گزارش کرده است که مادرش در کنار قبر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم زمزمه کرده بود. محتوای این اشعار حاکی از ناراحتی شدید فاطمه علیها السلام از حوادث ناگوار پس از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم است (مفید، الامالی، 40 - 41؛ طبری امامی، 118).
نقل روایتها و خطبه های حضرت فاطمه علیها السلام از زبان حضرت زینب علیها السلام و ثبت آن در منابع روایی و تاریخی، حاکی از اهتمام زینب علیها السلام به زنده نگه داشتن سیره و یاد مادرش است. امام سجاد علیه السلام روایت کرده که در شب عاشورا زینب علیها السلام، هنگام صحبت با امام حسین علیه السلام، از مادرش یاد کرده است (بلاذری، 3 / 393؛ مفید، الارشاد، 2 / 93). وی وقتی سرِ بریده حسین علیه السلام را در مقابل یزید در شام دید، برادرش را فرزند فاطمه زهرا علیها السلام، سروَر زنان عالم، خواند و او را ستود (ابن طاووس، 104)، که نشان می دهد در مراحل سخت نیز یاد مادرش را گرامی می داشته و به او مباهات می کرده است.
زینب علیها السلام گذشته از مادرش فاطمه علیها السلام (ذهبی، میزان الاعتدال، 1 / 358)، از پدرش امام علی علیه السلام، برادرانش حسن و حسین علیهما السلام و برخی صحابه، نظير اسماء بنت عمیس نیز، روایت نقل کرده است و برخی از صحابه و تابعین نیز از وی روایت نقل کرده اند (ر.ک: ابن عساکر، 69 / 174).
درباره زندگی حضرت زینب علیها السلام پس از شهادت مادرش تا قیام امام حسین علیه السلام اطلاعات اندکی وجود دارد. او با پسرعمویش، عبدالله بن جعفر، ازدواج کرد (بلاذری، 2 / 189؛ ذهبی، سیر اعلام النبلاء، 2 / 125). در زمان خلافت امیرمؤمنان علی علیه السلام، به همراه همسرش، به شهر کوفه نقل مکان کرد و پس
ص: 218
از شهادت امام علی علیه السلام و صلح امام حسن علیه السلام، به مدینه بازگشت (ر.ک: ابن کثیر، 8 / 21).
تعداد و اسامی فرزندان حضرت زینب علیها السلام را، با اندک تفاوتهایی، چنین ذکر کرده اند: علی، عون، اکبر، عباس، محمد و ام کلثوم (ر.ک: ابن سعد، 8 / 465؛ ابن عساکر، 69 / 176؛ سبط ابن جوزی، 175)؛ جعفر اکبر، علی، عون اکبر، عباس و ام کلثوم (ر.ک: ابن قتیبه دینوری، 207؛ ابن طقطقی، 58)؛ عباس، جعفر، ابراهیم، على (ر.ک: علوی، 297)؛ و على، جعفر، عون اكبر و ام كلثوم (ر.ک: طبرسی، اعلام الوری، 1 / 396؛ مجلسی، 42 / 93). علی، عون و ام کلثوم در این گزارشها مشترک اند. درباره زندگی ام کلثوم، اخباری وجود دارد (ر.ک: یاقوت حموی، 1 / 469). از میان پسران حضرت زینب علیها السلام، تنها از على نسلی باقی مانده است که به زینبیون شهرت یافته اند. (ابن قتیبه دینوری، 207؛ سبط ابن جوزی، 110؛ علوی، 297 - 299). دو تن از فرزندان عبدالله بن جعفر، به نامهای عون و محمد، در کربلا شهید شدند (طبرسی، اعلام الوری، 1 / 476؛ اربلی، 2 / 271)، که از این میان، عون از فرزندان حضرت زینب علیها السلام بوده است (ابوالفرج اصفهانی، 60).
بیشترین گزارشهای راجع به حضرت زینب علیها السلام، درباره قیام امام حسین علیه السلام و نقش مهم زینب علیها السلام در آن است، که در منابع متقدم اهل سنّت، از جمله در الطبقات الکبری، انساب الاشراف، تاریخ طبری و برخی منابع شیعی (ادامه مقاله) آمده است. نخستین گزارش در منابع متقدم تاریخی، درباره گفتگوی زینب علیها السلام و امام حسین علیه السلام هنگام اقامت امام علیه السلام در منزل خزیمیه، در مسیر حرکت از مکه به سوی کوفه است که در آن زینب علیها السلام از آینده این سفر اظهار نگرانی کرده است (ابن اعثم کوفی، 5 / 70). گزارش دوم حاکی است که زینب علیها السلام در شب عاشورا، پس از هیاهوی سپاه کوفه برای حمله به اردوگاه امام حسین علیه السلام، برادرش را از قصد ایشان آگاه نمود و با هم گفتگویی کردند که در خلال آن، امام علیه السلام خواهرش را دلداری
ص: 219
داد (طبری، تاریخ، 4 / 315؛ ابن اعثم کوفی، 5 / 97؛ ابن اثیر جزری، 4 / 56). به روایت امام سجاد علیه السلام (مفید، الارشاد، 2 / 93؛ فتال نیشابوری، 184؛ طبرسی، اعلام الوری، 1 / 456 - 457؛ ابن کثیر، 8 / 191)، وقتی زینب علیها السلام فهمید شهادت برادرش نزدیک است، در جملاتی آرزو کرد که کاش در روز شهادت مادرش فاطمه علیها السلام یا پدرش علی علیه السلام یا برادرش حسن علیه السلام، عمرش به پایان رسیده بود (طبری، تاریخ، 4 / 319؛ ابن اثیر جزری، 4 / 59؛ ابن کثیر، 8 / 192). سپس از شدت ناراحتی، بیهوش بر زمین افتاد. امام حسین علیه السلام او را به هوش آورد و پس از تسلی خاطر، درباره پس از شهادت خود، به خواهرش توصیه هایی کرد (طبری، تاریخ، 4 / 319؛ مفید، الارشاد، 2 / 94). حضرت سجاد علیه السلام گفته است که زینب علیها السلام در شب عاشورا از من که بیمار بودم، پرستاری کرد (طبری، تاریخ، 4 / 318؛ مفید، الارشاد، 2 / 93؛ ابن کثیر، 8 / 191).
در روز عاشورا، حضرت زینب علیها السلام در هنگام شهادت علی اکبر علیه السلام، بر بالین او حاضر شد. حمیدبن مسلم گزارش داده است که زینب علیها السلام کنار علی اکبر علیه السلام رفت و خود را بر روی پیکر وی انداخت تا اینکه امام حسین علیه السلام آمد و دست او را گرفت و به سوی خیمه گاه برد (طبری، تاریخ، 4 / 341؛ مفید، الارشاد، 2 / 107).
زمانی که امام حسین علیه السلام در قتلگاه محاصره شد، پسری از اهل بیت علیهم السلام - که عبدالله بن حسن علیه السلام معرفی شده است (مفید، الارشاد، 2 / 110) - برای حمایت به سوی او رفت. زینب کبری علیها السلام کوشید مانع رفتن او به قتلگاه شود، اما نتوانست و آن نوجوان به سرعت به سوی امام حسین علیه السلام رفت و در مقابل دشمن ایستاد. یکی از کوفیان شمشیری بر امام حسین علیه السلام فرود آورد، ولی آن پسر دست خود را حایل کرد و شمشیر دستش را قطع کرد (طبری، تاریخ، 4 / 344؛ ابن طاووس، 72؛ مفید، الارشاد، 2 / 110).
ص: 220
وقتی کوفیان از هر سو به امام علیه السلام حمله بردند، زینب علیها السلام با عمر سعد، فرمانده کوفیان، گفتگو کرد (طبری، تاریخ، 4 / 345؛ مفید، الارشاد، 2 / 112)، که به گفته راوی، عمر سعد به گریه افتاد (طبری، تاریخ، 4 / 345). زینب کبری علیها السلام در روز عاشورا، بعد از شهادت امام حسین علیه السلام، از خیمه خارج شد و با صدای بلند اشعاری خواند، که در منابع ثبت شده است (ابن عساکر، 69 / 178). زمانی که اسیران را از کنار قتلگاه عبور می دادند، حضرت زینب علیها السلام مرثیه کوتاهی خواند، که به گفته راوی آن، موجب گریه دوست و دشمن گردید. این مرثیه چنین بود: «ای محمد صلی الله علیه و آله وسلم، فرشتگان آسمان بر تو صلوات می فرستند. این حسین علیه السلام است که پیکرش با اعضای قطعه قطعه در بیابان آغشته به خون افتاده. ای محمد صلی الله علیه و آله وسلم، اینان دخترانت هستند که اسیر شده اند و ذریِّه تو هستند که کشته شده و در این صحرا افتاده اند و باد صبا بر اجساد آنان می وزد» (بلاذری، 3 / 206؛ طبری، تاریخ، 4 / 348؛ ابن اثیر جزری، 4 / 81).
احتجاج زینب علیها السلام در کوفه با ابن زیاد و در شام با یزید، افزون بر خطبه های وی، از مستند ترین بخشهای زندگانی آن حضرت علیها السلام است که علمای متقدم شیعه و اهل سنّت (مانند ابن اعثم کوفی، ابن طيفور، مفید، طوسی، طبرسی، خوارزمی، و ابن طاووس) آن را روایت کرده اند. در گزارشهای شیعه و اهل سنّت، این خطبه ها و احتجاجها تفاوت اندکی دارند.
قدیم ترین متنی که خطبه حضرت زینب علیها السلام در اجتماع مردم کوفه را نقل کرده، بلاغات النساء است (ابن طيفور، 21 - 23). متن خطبه ای که در الفتوح نقل شده، در کلیت، همان خطبه ای است که در بلاغات النساء نقل شده است، ولی در برخی عبارات، تفاوتهایی دارد (ابن اعثم کوفی، 5 / 121). این خطبه را خوارزمی در
ص: 221
مقتل الحسين علیه السلام از زبان بشير بن حذيم الاسدی (2 / 40 - 41) و شیخ مفید با سلسله سند، از زبان حذلم بن ستير (الامالى، 321) روایت کرده است. شیخ طوسی همین گزارش را روایت کرده است (91). این روایت، با اندک تغییراتی، در الاحتجاج از زبان حذيم بن شریک اسدی (طبرسی، 2 / 29) و در اللهوف از بشیر بن حذيم اسدی (ابن طاووس، 86) نقل شده است.
این خطبه در تمام نقل قولها با این جملات آغاز شده است: «زینب علیها السلام دختر على علیه السلام را دیدم. به خدا قسم هرگز بانویی محجوب، که گویاتر و سخنورتر از او باشد، ندیده ام. گویا از زبان امیرمؤمنان علی بن ابی طالب علیه السلام سخن می گفت. زینب علیها السلام به مردم اشاره کرد که خاموش باشید. نفسها به سینه ها برگشت و صدای زنگهای شترها آرام گرفت. وی پس از حمد و ثنای خداوند و رسولش، در خطبه ای با جملاتی مؤثر، که از درایت سیاسی او حکایت داشت، به نکوهش اهالی کوفه پرداخت و آنان را به سختی ملامت کرد».
ناقل این خطبه می گوید: «مردم را دیدم که حیران و سرگردان، دستها را به دهان برده بودند. متوجه مردی شدم که کنار من ایستاده، آن قدر گریسته بود که محاسنش از اشک دیدگانش، تر شده بود. او دستها را به آسمان بلند کرده بود و می گفت: پدر و مادرم فدای شما باد، که پیرانتان بهترین پیران و زنانتان بهترین زنان و جوانانتان بهترین جوانان و نسل شما نسل بزرگوار و فضل شما فضل عظیم و بزرگی است» (ابن طيفور، 23 - 24؛ طبرسی، الاحتجاج، 2 / 31؛ ابن طاووس، 87 - 88 مجلسی، 45 / 162، 164).
وقتی اسیران را نزد ابن زیاد، حاکم کوفه، بردند، حضرت زینب علیها السلام کم ارزش ترین جامه خود را به تن کرده بود. ابن زیاد کوشید با جملاتی او را
ص: 222
سرزنش کند، اما زینب علیها السلام وی را فاسق و فاجر خواند (طبری، تاریخ، 4 / 349؛ مفید، الارشاد، 2 / 115) و بر حقانیت قیام دلیرانه برادرش تأکید کرد (ابن اثیر جزری، 4 / 82) به گونه ای که خشم ابن زیاد را برانگیخت (طبری، تاریخ، 4 / 349؛ صدوق، الامالی، 229؛ مفید، الارشاد، 2 / 115). ابن زیاد در همین مجلس، زینب علیها السلام را در فصاحت و شجاعت، به پدرش على علیه السلام تشبیه کرد (طبری، تاریخ، 4 / 350؛ ابن اعثم کوفی، 5 / 122).
ابن زیاد قصد جان امام سجاد علیه السلام را داشت، اما حضرت زینب علیها السلام سرسختانه در مقابل او ایستاد و گفت: «مرا پیش از کشتن او، به قتل برسان.» این سخن باعث شد که ابن زیاد از قتل امام علیه السلام منصرف شود (طبری، تاریخ، 4 / 350؛ ابن اثیر جزری، 4 / 982 اربلی، 2 / 278).
پس از انتقال اسیران و سرهای شهدا به شام (ابن طاووس، 105)، يزيد خطاب به سر بریده حسین بن علی علیهما السلام، جملاتی شرک آمیز گفت (ابن طيفور، 21؛ طبرسی، الاحتجاج، 2 / 34). زینب کبری علیها السلام به پا خاست و به ایراد خطبه پرداخت. ایشان یزید را، به دلیل کفرگویی و دروغ شمردن وحی، به شدت ملامت کرد و گفت: «تو و خانواده ات آزادشده پیامبرید.» همچنین یزید و دودمانش را حزب شیطان خواند و یادآور شد که دستهای آنان به خون خاندان رسالت آغشته شده است و خدا را ستایش نمود که سرآغاز زندگی دودمان ایشان را با سعادت و آمرزش قرین ساخته و زندگی ایشان را با شهادت سرشار از رحمت، به پایان برده است (طبرسی، الاحتجاج، 2 / 35؛ ابن طاووس، 105 - 108). این خطبه در بلاغات النساء (ابن طيفور، 21 - 23)، الاحتجاج (طبرسی، 2 / 34)، مقتل الحسين علیه السلام (خوارزمی، 2 / 64 - 66) و اللهوف (ابن طاووس، 105) آمده است. در مجلس یزید، جملاتی نیز بین حاضران و حضرت زینب علیها السلام ردوبدل شد، که در برخی منابع ثبت شده است (ر.ک: صدوق، الامالی، 231؛ طبرسی، الاحتجاج، 2 / 38؛ ابن اثیر جزری، 4 / 86).
ص: 223
بنا بر منابع متقدم، پس از رهایی و بازگشت اسیران به مدینه، حضرت زینب علیها السلام به مسئول کاروانی که از طرف یزید، آنان را به مدینه بازگردانده بود، هدیه داد. این هدیه، زینت آلات زینب علیها السلام بود که به سبب حُسن رفتارِ این فرستاده در طول سفر، به او داده شد (طبری، تاریخ، 4 / 354؛ ابن کثیر، 8 / 212).
بنا بر نقل عبیدلی نسابه، حضرت زینب علیها السلام پس از عاشورا مردم مدینه را تشویق کرد که به خونخواهی حسین بن علی علیهما السلام قیام کنند و یزید را از خلافت خلع نمایند. هنگامی که عبدالله بن زبیر در مکه به مخالفت با یزید برخاسته بود، حضرت زینب علیها السلام در مدینه خطبه می خواند و مردم را به قیام بر ضد یزید دعوت می کرد. والی مدینه این موضوع را به اطلاع یزید رساند و او هم دستور داد که مانع از حضور حضرت زینب علیها السلام در بین مردم گردد و حتی او را از مدينه اخراج کند (عبدلی نسابه، 115 - 116). این گزارش را فقط عبیدلی نسابه نقل کرده است.
پس از این، از زندگی حضرت زینب علیها السلام اطلاعی در دست نیست، فقط عبیدلی نسابه در اخبار الزينبيات گزارش داده است که حضرت زینب علیها السلام در پانزدهم رجب سال 62 هجرت در مصر از دنیا رفت (118، 120 - 122). رحلت زینب کبری علیها السلام کمی پس از قیام عاشورا، در حدود سال 62 هجرت، به دلیل نبود گزارشی از زندگی ایشان پس از این تاریخ، محتمل است، ولی مورخان، گزارش عبیدلی نسابه را درباره محل رحلت حضرت علیها السلام نپذیرفته اند. از این رو، درباره محل درگذشت و مدفن حضرت زینب علیها السلام اختلاف نظر وجود دارد. درباره سفر مجدد زینب کبری علیها السلام به شام، پس از سفر اجباری اش در سال 61 هجرت به آنجا، گزارش مستندی در دست نیست، اما امروزه در دمشق، در محلی به نام راویه، بارگاهی وجود دارد که به «السيدة زينب» معروف است (صفار، 255).
ص: 224
تاريخ مدينة دمشق در قرن ششم، اولین منبعی است که از وجود این بارگاه در راویه دمشق خبر داده و آن را متعلق به ام کلثوم دانسته و یادآور شده که این شخص، نه ام كلثوم فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم و نه ام كلثوم فرزند علی علیه السلام و فاطمه علیها السلام است، بلکه فردی از اهل بیت علیهم السلام است که نسب و شرح حال اور موجود نیست (ابن عساکر، 2 / 309). یاقوت حموی (معجم البلدان، 3 / 20) هم، بدون ذکر نسب، آن را متعلق به ام كلثوم دانسته است. الدارس في تاريخ المدارس در قرن دهم، گزارش ابن عساکر را بازگو کرده و ام کلثوم را، بدون ذکر نسب او، یکی از اهل بیت علیهم السلام دانسته است (نعیمی دمشقی، 2 / 260 - 261). این گزارش از آن نظر مهم است که وی از گزارشهایی که نسب فرد مدفون در این بارگاه را بلاواسطه به امام علی علیه السلام می رساندند آگاه بوده، اما به آنها اعتنایی نکرده است. از منابع شیعی، فقط در کامل بهائی آمده است که ام کلثوم علیها السلام در دمشق در گذشت (طبری، 645)، اما درباره هویت او و اینکه آیا همان کسی است که در راويه مدفون است یا خیر، سخنی نیست. کهن ترین منبعی که در صدد بیان نسب فرد مدفون در این بارگاه است، رحلة (سفرنامه) ابن جُبِیر است. وی این مکان را به ام کلثوم بنت علی علیه السلام - که از نظر وی همان زینب صغری است - نسبت داده و در انتهای گزارش خود، با ذکر جمله «وَ اللهُ أعلَمُ بِذَلِک»، تردید خود را در صحت آن ابراز کرده است (228). بیش از یک قرن پس از او، ابن بطوطه گزارش ابن جبیر را بازگو کرده و افزوده که او فرزند فاطمه علیها السلام است (1 / 92). طبق این گزارش، فرد مدفون در این بارگاه، زینب کبری علیها السلام است. گزارش ابن جبیر و ابن بطوطه، به عنوان جهانگرد، از گزارش مورخانی چون ابن عساكر (2 / 309)، که بر تاریخ دمشق اِشراف داشته و مقیم آن شهر بوده اند، دقیق تر نیست.
ص: 225
یکی از محققان معاصر که درباره مرقد حضرت زینب علیها السلام کتابی نوشته، گفته است که ابن عساکر و ابن طولون دمشقی (م. 953 ق.) و برخی از علمای معاصر، این بارگاه را متعلق به زینب کبری علیها السلام، دختر علی علیه السلام و فاطمه علیها السلام، دانسته اند (سابقی، 75).
در قاهره نیز مقبره باشکوهی منسوب به حضرت زینب علیها السلام وجود دارد (شعرانی، 42). تنها گزارش تاریخی درباره سفر ایشان به مصر و در گذشت آن حضرت علیها السلام در آنجا، در اخبار الزينبيات آمده است (ر.ک: عبيدلي نسابه، 118 - 121). در این منبع، به مدفن آن حضرت علیها السلام در مصر هم اشاره شده که در منطقه حمراء، در محل سکونت حضرت علیها السلام، بوده است (عبيدلی نسابه، 121 - 122؛ ر.ک: لجنة التحقيق، 6 / 226 - 227).
عبدالرحمن بن عبد الحكم (م. 257 ق.)، در منهج السالک فی اخبار مصر القرى و الممالک که در آن شرح حال بسیاری از صحابه ای را که به مصر رفته اند آورده، محمدبن یوسف کندی (م. 354 ق.)، ابن ذولاق لیثی (م. 387 ق.)، و ابن حرانی مسبحی (م. 420 ق.)، که درباره تاریخ مصر تألیفاتی دارند، از حضرت زینب علیها السلام نام نبرده اند. محمدبن سلامة قضاعي (م. 453 ق.) نیز در انس الزائرين - با آنکه شرح زندگی و مدفن سیده نفیسه (م. 208 ق.)، از نوادگان امام حسن علیه السلام، را آورده - از زینب کبری علیها السلام در مصر نام نبرده است. در آثار سیوطی و قلقشندی و مقریزی نیز به رفتن حضرت زینب علیها السلام به مصر و دفن شدن ایشان در آنجا اشاره نشده است و حتی برخی از مورخان، مانند ابن ذولاق لیثی مصری (م. 387 ق.)، احمد بن محمد سلفی (م. 576 ق.) و سخاوی (م. 903 ق.)، تأکید کرده اند که هیچ یک از فرزندان على علیه السلام در مصر از
ص: 226
دنیا نرفته اند (سابقی، 31 - 32، 82). ابن جبير، ابن بطوطه و ابن شاهین نیز که در قرن هفتم و هشتم هجری از قاهره دیدن کرده اند، در این خصوص گزارش نداده اند. در النجوم الزاهره نیز - که در آن، تاریخ مصر وقاهره از سال 20 تا 872 هجری به صورت سال شمار ثبت شده است - از ورود حضرت زینب علیها السلام به مصر سخنی نیست، در حالی که در آن درباره ورود سیده نفیسه (دختر حسن بن زید بن حسن بن علی بن ابی طالب علیه السلام) به مصر و شرح حال او گزارش مفصّلی وجود دارد (ابن تغری بردی، 2 / 185 - 186). همچنین این کتاب از وفات زینب علیها السلام در مصر گزارشی ندارد، در حالی که در آن به ذکر وفات بزرگان مصر و قاهره اهمیت بسیار داده شده است.
برخی بر آن اند که بارگاه مذکور متعلق به زینب بنت احمد بن محمدبن عبدالله بن جعفربن حنفیه است (مقریزی، 4 / 360) که در دوران خلفای فاطمی از بارگاه سیده نفیسه (م. 208 ق.) (مقریزی، 4 / 324) و سیده کلثوم (مقریزی، 4 / 327)، که خلفای فاطمی در کنار آن مراسم مذهبی برگزار می کردند، شهرت کمتری داشته است مقریزی، 1 / 210؛ 2 / 158). مرشد الزوار الى قبورالابرار، که از مشهد سیده زینب بنت احمد گزارش مبسوطی داده (ر.ک: ابن عثمان، 1 / 174 - 192)، از وجود بارگاهی برای زینب کبری علیها السلام سخن نگفته است.
اولین منبعی که مدعی شده قبر زينب علیها السلام بنت علی علیه السلام در قاهره در محلی به نام «قناطر السباع» است، لواقح الانوار في طبقات الاخبار (تألیف در اواخر قرن دهم هجری) است (شعرانی، 42). پس از آن، این ادعا در نورالابصار (شبلنجی، 202) و نورالانوار (رفاعی، 13) تکرار شده است. از منابع معاصر شیعه نیز زينب الكبرى علیها السلام و مزارات اهل بیت علیهم السلام و تاريخها، با اعتماد به گزارشهای اخبار الزينبيات، گفته اند که
ص: 227
زینب کبری علیها السلام در قاهره مدفون است (نقدی، 116؛ حسینی جلالی، 219).
طبق گزارش تنقیح المقال، زینب علیها السلام هشتاد روز پس از بازگشتش به مدینه از دنیا رفت و همان جا دفن شد (مامقانی، 3 / 80). به نوشته اعیان الشیعه، بازگشت حضرت زینب علیها السلام به مدینه پس از واقعه کربلا حتمی است، اما درباره خروج وی از مدینه - به عنوان موطن اصلی اش که بیشتر عمر خود را در آنجا سپری کرده - اطلاعی در دست نیست (امین عاملی، 7 / 140). گرچه این اقوال با گزارش عبيدلي نسابه، مبنی بر خروج وی از مدینه به سوی مصر، خدشه دار می شود، ولی با قراینی درباره اینکه احتمال سفر حضرت زینب علیها السلام به مصر وجود نداشته است، این نظر تقویت می شود.
بنابراین، احتمال دارد حضرت زینب علیها السلام در مدینه در گذشته باشد، هرچند مدفن ایشان مشخص نیست. ناشناخته ماندن مدفن حضرت زینب علیها السلام در مدینه - که موطن اصلی اهل بیت علیهم السلام و صحابه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم است - محتمل به نظر می رسد، ولی ناشناخته ماندن آن حضرت علیها السلام به عنوان نوادہ رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم در بلادی نظیر شام و مصر جای تأمل دارد، به ویژه آنکه سرگذشت و مدفن افرادی به مراتب گمنام تر، مورد توجه مورخان این سرزمینها بوده است.
ابن ابی الحدید، عزالدين (م. 656 ق.)، شرح نهج البلاغه، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهیم، دار احياء الكتب العربية، 1378 ق؛ ابن اثیر جزری، علی بن محمد (م. 630 ق.)، الکامل فی التاریخ، بیروت، دارصادر، 1386 ق؛ ابن اعثم کوفی، احمد (م. 314 ق.)، الفتوح، تحقیق على شیری، بیروت، دارالاضواء، 1411 ق؛ ابن بطريق، یحیی بن حسن (م. 600 ق.)، عمدة عيون صحاح الاخبار في مناقب امام الابرار، قم، نشر اسلامی، 1407 ق؛ ابن بطوطه، محمدبن عبدالله (م. 779 ق.)، رحلة ابن بطوطه، بیروت، المكتبة العصرية، 1425 ق؛ ابن تغری بردی، یوسف
ص: 228
(م. 847 ق.)، النجوم الزاهرة في ملوك مصر والقاهره، قاهرة، وزارة الثقافة و الارشاد القومي، 1383 ق؛ ابن جبیر، محمد بن احمد (م. 614 ق.)، رحلة ابن جبیر، بیروت، دار و مكتبة الهلال، 1421 ق؛ ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی (م. 597 ق.)، المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک، تحقیق محمد و مصطفى عبد القادر عطا، بیروت، دارالکتب العملية، 1412 ق؛ ابن حاتم عاملی، يوسف بن حاتم (م. 664 ق.)، الدر النظيم، قم، نشر اسلامی؛ ابن حبیب بغدادی، محمدبن حبيب (م. 245 ق.)، المحبر، مطبعة الدائرة، 1361 ق؛ ابن حجر عسقلانی، احمدبن علی (م. 852 ق.)، الاصابة في تمييز الصحابه، تحقيق عادل احمد، علی محمد، بیروت، دار الكتب العلمية، 1415 ق؛ ابن حزم اندلسی، علی بن احمد (م. 456 ق.)، جمهرة انساب العرب بیروت، دارالکتب العلمية، 1418 ق؛ ابن سعد، محمد بن سعد (م. 230 ق.)، الطبقات الکبری، بیروت، دار صادر؛ ابن شهر آشوب، محمد بن علی (م. 588 ق.)، مناقب آل ابی طالب، تحقیق گروهی از اساتید نجف اشرف، النجف الاشرف، المكتبة الحيدرية، 1376 ق؛ ابن طاووس، سید علی بن موسی (م. 664 ق.)، اللهوف في قتلي الطفوف، قم، انوارالهدی، 1417 ق؛ ابن طقطقی، محمدبن تاج الدین (م. 709 ق.)، الاصیلی فی انساب الطالبيين، تحقیق سیدمهدی رجائی، قم، کتابخانه مرعشی نجفی، 1418 ق؛ ابن طلحه شافعی، کمال الدین محمد (م. 652 ق.)، مطالب السؤول فی مناقب آل الرسول صلی الله علیه و آله وسلم، بیروت، مؤسسة البلاغ، 1419 ق؛ ابن طيفور، احمد بن ابی طاهر (م. 380 ق.)، بلاغات النساء، قم، مكتبة بصیرتی؛ ابن عبدالبر، يوسف بن عبدالله قرطبی (م. 463 ق.)، الاستیعاب في معرفة الاصحاب، تحقیق علی محمد بجاوی، بیروت، دار الجيل، 1412 ق؛ ابن عثمان، موفق الدین (م. 615 ق.)، مرشد الزوار الى قبورالابرار، تحقيق محمد فتحى ابوبكر، القاهرة، دار المصرية اللبنانية، 1415 ق؛ ابن عساکر، علی بن حسن (م. 571 ق.)، تاريخ مدينة دمشق، تحقیق على شیری، بیروت، دارالفکر، 1415 ق؛ ابن قتيبه دینوری، عبدالله بن مسلم (م. 276 ق.)، المعارف،
ص: 229
تحقیق ثروت عكاشة، القاهرة، دار المعارف؛ ابن کثیر، اسماعیل بن عمر (م. 774 ق.)، البداية و النهایه، تحقیق علی شیری، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1408 ق؛ ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین (م. 356 ق.)، مقاتل الطالبيين، تحقیق کاظم مظفر، قم، مؤسسة دار الكتاب، 1385 ق؛ اربلی، علی بن عیسی (م. 693 ق.)، کشف الغمة في معرفة الائمه علیهم السلام، بیروت، دارالاضواء، 1405 ق؛ اشهب بطايحي، منصور بن موسی (م. قرن 2)، بحرالانساب الكبير في انساب العلويين، تحقیق قیس آل قيس، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1385 ش؛ امین عاملی، سید محسن (م. 1371 ق.)، آل ابی طالب، بیروت، دار الهادی، 1422 ق؛ همو، اعیان الشیعه، تحقیق سیدحسن امین، بیروت، دارالتعارف، 1403 ق؛ بلاذری، احمدبن یحیی (م. 279 ق.)، انساب الاشراف، تحقیق سهیل زکار، ریاض زرکلی، بیروت، دارالفکر، 1417 ق؛ جمعه، احمد خلیل، نساء اهل البيت علیهم السلام، دمشق، دار الیمامة، 1417 ق؛ جوهری بصری، احمد بن عبدالعزيز (م. 323 ق.)، السقيفة و فدک، تحقیق محمدهادی امینی، بیروت، شركة الكتبي، 1413 ق؛ حسینی جلالی، محمد حسین، مزارات اهل البيت علیهم السلام و تاریخها، بیروت، مؤسسة الاعلمی، 1415 ق؛ خزاز قمی، علی بن محمد (م. 400 ق.)، کفایة الاثر في النص على الأئمة الاثنی عشر علیهم السلام، تحقیق سیدعبداللطيف حسینی کوه کمری، قم، انتشارات بیدار، 1401 ق؛ خوارزمی، موفق بن احمد (م. 568 ق.)، مقتل الحسين علیه السلام، تحقیق محمد سماوی، قم، مكتبة المفيد؛ ذهبی، محمدبن احمد (م. 748 ق.)، سیر اعلام النبلاء، تحقيق شعيب الارنؤوط، بیروت، مؤسسة الرسالة، 1413 ق؛ همو، میزان الاعتدال في نقد الرجال، تحقیق على محمد بجاوی، بیروت، دارالمعرفه؛ رحمانی همدانی، احمد، فاطمة الزهراء علیها السلام بهجة قلب المصطفی صلی الله علیه و آله وسلم، تهران، نشر المرضية، 1373 ش؛ رفاعی، سید حسین محمد، نورالانوار فی فضائل و تراجم و تواريخ و مناقب و مزارات آل البيت علیهم السلام، القاهرة، مكتبة الثقافة الدينية، 1421 ق؛ زبیری، مصعب بن عبدالله (م. 236 ق.)، نسب قریش، تحقیق
ص: 230
ليفي بروفسال، القاهرة، دار المعارف؛ سابقی، محمد حسنین، مرقد العقيلة زينب علیها السلام، بیروت، مؤسسة الاعلمی، 1399 ق؛ سبط ابن جوزی، یوسف بن حسام (م. 654 ق.)، تذکرة الخواص، بیروت، مؤسسة اهل البيت علیهم السلام، 1410 ق؛ شبلنجی، مؤمن بن حسين (م. 1298 ق.)، نورالابصار فی مناقب آل النبي المختار صلی الله علیه و آله وسلم، بیروت، دار الفكر؛ شبلی، علی احمد، ابنة الزهراء علیها السلام بطلة الفداء زینب علیها السلام، القاهرة، وزارة الاوقاف المجلس الاعلى للشؤون الاسلامیه؛ شعرانی، عبدالوهاب بن احمد (م. 972 ق.)، لواقح الانوار في طبقات الاخیار، بیروت، دارالکتب العلمية، 1418 ق؛ صدوق، محمد بن علی (م. 381 ق.)، الامالی، قم، مؤسسة البعثة، 1417 ق؛ همو، علل الشرایع، تحقیق سید محمد صادق بحر العلوم، النجف الاشرف، المكتبة الحيدرية، 1385 ق؛ همو، من لا يحضره الفقیه، تحقیق علی اکبر غفاری، قم، نشر اسلامی، 1404 ق؛ صفار، حسن موسی، المراة العظيمه (قرائة في حياة السيدة زينب علیها السلام بنت علي علیه السلام)، بیروت، مؤسسة الانتشار العربی، 2000 م؛ طبرسی، احمد بن علی (م. 560 ق.)، الاحتجاج، تحقيق محمدباقر خرسان، النجف الاشرف، دار النعمان، 1386ق؛ طبرسی، فضل بن حسن (م. 548 ق.)، اعلام الوری، قم، مؤسسة آل البيت علیهم السلام لاحياء التراث، 1417 ق؛ همو، تاج المواليد في مواليد الائمة و وفياتهم، قم، کتابخانه مرعشی نجفی، 1406 ق؛ طبری، حسن بن علی (م. قرن 7)، کامل بهائی، تحقیق اکبر صفدری، تهران، انتشارات مرتضوی، 1382 ش؛ طبری، محمد بن جریر (م. 310 ق.)، تاریخ الامم و الملوک، تحقیق گروهی از دانشمندان، بیروت، مؤسسة الاعلمی، 1403 ق؛ طبری امامی، محمد بن جریر (م. قرن 5)، دلائل الامامه، قم، مؤسسة البعثة، 1413 ق؛ طوسی، محمدبن حسن (م. 460ق.)، الامالی، تحقیق مؤسسة البعثة، قم، دار الثقافة، 1414 ق؛ عبیدلی نسابه، یحیی بن حسن (م. 277 ق.)، اخبار الزينبيات، قم، کتابخانه مرعشی نجفی، 1401 ق؛ علوی، علی بن محمد (م. 709 ق.)، المجدی في انساب الطالبيين، تحقیق احمد مهدوی دامغانی، قم، کتابخانه مرعشی نجفی، 1409 ق؛
ص: 231
فتال نیشابوری، محمد بن حسن (م. 508 ق.)، روضة الواعظین، قم، الشريف الرضی، فخر رازی، محمدبن عمر (م. 606 ق.)، الشجرة المباركة في انساب الطالبية، تحقیق سید مهدی رجائی، قم، کتابخانه مرعشی نجفی، 1409 ق؛ لجنة التحقيق، السيدة زينب علیها السلام في تاريخ الاسلام، لجنة التحقيق و التالیف، دمشق، مكتبة الامام الخامنه ای، 1426 ق؛ مامقانی، عبدالله (م. 1351 ق.)، تنقیح المقال في علم الرجال، نجف، مطبعة المرتضوية، 1352 ق؛ مجلسی، محمدباقر (م. 1111 ق.)، بحارالانوار، تحقیق محمدباقر بهبودی، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1403 ق؛ مرعشی نجفی، سید شهاب الدین (م. 1411 ق.)، شرح احقاق الحق، قم، کتابخانه مرعشی نجفی؛ مروزی، اسماعیل بن حسين (م. 614 ق.)، الفخری فی انساب الطالبین، تحقیق سیدمهدی رجائی، قم، کتابخانه مرعشی نجفی، 1409 ق؛ مسعودی، علی بن حسین (م. 345 ق.)، التنبيه و الاشراف، بیروت، دار صعب؛ همو، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق اسعد داغر، قم، دار الهجرة، 1409 ق؛ مفید، محمد بن محمد (م. 413 ق.)، الارشاد فی معرفة حجج الله على العباد، تحقیق مؤسسة آل البيت علیهم السلام لتحقيق التراث، بیروت، دار المفيد، 1414 ق؛ همو، الامالی، تحقیق حسین استادولی، علی اکبر غفاری، بیروت، دار المفيد، 1414 ق؛ مقریزی، احمد بن على (م. 845 ق.)، المواعظ و الاعتبار بذكر الخطط و الآثار (الخطط المقریزیه)، بیروت، دارالکتب العلمية، 1418 ق؛ نعیمی دمشقی، عبدالقادر بن محمد (م. 927 ق.)، الدارس في تاريخ المدارس، بیروت، دار الكتب العلمية، 1410 ق؛ نقدی، جعفر (م. 1370 ق.)، زينب الكبرى علیها السلام بنت الامام اميرالمؤمنين علی بن ابی طالب علیه السلام، نجف، مكتبة الحیدریه؛ هاشمی، عبدالمنعم، السيدة زينب علیها السلام ابنة الامام على علیه السلام، بيروت، دار و مكتبة الهلال، 2004 م؛ یاقوت حموی، یاقوت بن عبدالله (م. 626 ق.)، معجم البلدان، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1399 ق.
سیدعلیرضا عالمی
ص: 232
دومین دختر حضرت فاطمه علیها السلام.
منابع تاریخی و روایی، چون الطبقات الكبرى (ابن سعد، 8 / 463)، انساب الاشراف (بلاذری، 2 / 410)، المعارف (ابن قتیبه دینوری، 211)، الارشاد (مفید، 1 / 354)، و تاريخ مدينة دمشق (ابن عساکر، 69 / 176)، افزون بر حضرت زینب علیها السلام، دختر دیگری هم برای حضرت زهرا علیها السلام ذکر کرده اند که با کنیه اش، ام کلثوم، معروف گردیده است؛ اما، برخی معتقدند فاطمه علیها السلام سه دختر به نامهای زینب، ام كلثوم و رقیه داشته که رقیه قبل از بلوغ در گذشته است (دولابی، 92، صالحی شامی، 11 / 51).
نسب شناسان متقدم، همگی از زینب کبری، دختر اول حضرت فاطمه علیها السلام، سخن گفته اند، ولی از ام کلثوم ذکری به میان نیاورده اند، به ویژه نسب شناسانی چون عبیدلی نسابه (ر.ک: المعقبين، 106)، عبیدلی (ر.ک: 305) و ابن فندق (ر.ک: 1 / 335). خنجی اصفهانی نوشته که فاطمه علیها السلام دارای چهار فرزند به نامهای حسن، حسین، محسن و ام کلثوم علیهم السلام بوده و تأکید کرده که همین چهار فرزند را داشته است (122 - 123). علی بن يوسف حلی از زینب کبری با لقب ام کلثوم، به عنوان دختر فاطمه علیها السلام (242) و خضری بک نیز فقط از زینب به عنوان دختر فاطمه علیها السلام یاد کرده است (91). برخی از محققان شیعی معاصر تأکید کرده اند که فاطمه علیها السلام به جز زینب کبری، که کنیه اش ام کلثوم بوده، دختر دیگری نداشته است (قرشی، 219؛ عاملی، 50).
به جز ام كلثوم مورد نظر، امام علی علیه السلام دختر دیگری نیز داشته که با کنیه ام كلثوم معروف بوده و درباره او گزارشهایی رسیده است. زبیری (2 / 45) و علوی (12)
ص: 233
نام این ام کلثوم را نفیسه ثبت کرده اند و علوی افزوده است که او به همسری عبدالله اصغربن عقیل در آمد (18). شیخ مفید هم از دختری به نام نفیسه برای على علیه السلام نام برده، ولی درباره کنیه او سخنی نگفته است (الارشاد، 1 / 354). پس از او، طبرسی از نفیسه یاد کرده و افزوده که کنیه او ام کلثوم صغری است (1 / 396). الجوهرة في نسب الامام علی علیه السلام و آله، به غیرفاطمی بودن او اشاره کرده و گفته در منابع از کسی یاد شده که هنگام ضربت خوردن امیرمؤمنان علی علیه السلام، در مسجد کوفه بوده، وی ام كلثوم مذکور است (ر.ک: بری انصاری، 45، 120). همچنین از حضور او در شام، همراه اسیران اهل بیت امام حسین علیه السلام، خبر داده و گفته که جملاتی از او در مجلس یزید اموی رسیده است (بری انصاری، 45).
به نظر عبیدلی، نام دختر دوم حضرت زهرا علیها السلام نیز زینب بوده است. این نام را خود حضرت فاطمه علیها السلام، برای وی برگزید و رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم به سبب شباهت او به خاله اش، ام کلثوم، کنیه او را ام کلثوم نهاد (123 - 124؛ ر.ک: ابن بطوطه، 1 / 323). عبيدلي نسابه، ام کلثوم را زینب وُسطی خوانده و زینب صغری را دختر دیگر على علیه السلام دانسته است که با محمدبن عقيل ازدواج کرد (ر.ک: اخبار الزينبيات، 123 - 125). شیخ مفید، دختر دوم حضرت زهرا علیها السلام را زینب صغری و کنیه اش را ام کلثوم ذکر کرده است (الارشاد، 1 / 354). علوی نام دختران حضرت زهرا علیها السلام را، به ترتیب، زینب و رقیه دانسته است (11). براین اساس، رقیه یا همان ام کلثوم است یا دخترِ دیگرِ حضرت علیها السلام. هرچند علوی پس از ذکر نام رقیه، کنیه او را ام کلثوم ذکر کرده است (17). طبرسی (1 / 395) و اشهب بطايحي (346)، از نسب شناسان علوی، نیز نام ام کلثوم را زینب دانسته اند. بطایحی در ابتدای بحرالانساب الكبير فقط از یک دختر، با نام زینب و کنیه ام کلثوم، برای
ص: 234
فاطمه علیها السلام سخن گفته است (41). صالحی شامی فقط از زینب نام برده و ام كلثوم کبری و ام کلثوم صغری را دختران على علیه السلام، از دیگر همسرانش دانسته است (11 / 288). شیخ مفید نیز گزارش کرده که حضرت على علیه السلام دختری به نام زینب، از همسری به جز حضرت زهرا علیها السلام، داشته است (الارشاد، 1 / 354).
تا قرن هشتم هجری در هیچ یک از منابع تاریخی و روایی، سال ولادت ام کلثوم ذکر نشده است، فقط برخی منابع متذکر شده اند که او در زمان حیات رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم متولد شد (ابن عبدالبر، 4 / 1954). ذهبی در قرن هشتم هجری، در مقدمه بحث ام کلثوم، او را متولد سال ششم دانسته (سیر اعلام النبلاء، 3 / 500)، ولی گزارش خود را مستند نکرده است.
از ام کلثوم در زمان حیات مادرش، فاطمه علیها السلام، دو بار، و هر دو بار، در منابع شیعه نام برده شده است. شیخ صدوق از امام صادق علیه السلام نقل کرده که برخی از افراد شقی، نزد فاطمه علیها السلام رفتند و به دروغ ادعا کردند که علی علیه السلام از دختر ابوجهل مخزومی خواستگاری کرده است. فاطمه علیها السلام از شنیدن این خبر ناراحت شد و هنگام رفتن به خانه پدرش، فرزندانش حسن و حسین علیهما السلام و ام کلثوم را همراه خود برد، در حالی که دست ام کلثوم را در دست داشت (1 / 185). مجلسی از مصباح الانوار روایتی نقل کرده است که طبق آن، فاطمه علیها السلام در حال احتضار به همسرش على علیه السلام وصیت نمود پس از آنکه ام کلثوم به بلوغ رسید، وسایل خانه از آنِ او باشد (بحارالانوار، 79 / 27).
این امر نشان می دهد که ام کلثوم در این زمان در سِنی بوده است که در کنار مادرش راه برود و حداقل دو یا سه ساله بوده است؛ بنابراین، در زمان فوت مادرش، چهار یا پنج سال داشته و براین اساس، در سال پنجم یا ششم هجرت به
ص: 235
دنیا آمده است. در این صورت، این پرسش که خواهر بزرگتر او متولد چه سالی بوده است، بدون پاسخ می ماند، مگر اینکه زینب، کوچک تر از ام کلثوم بوده باشد و در آن زمان، هنوز زینب به دنیا نیامده باشد. پذیرش این استدلال، در تنافی با روایاتی است که درباره زینب رسیده است، چرا که زینب، هم از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و مادرش روایت نقل کرده، و هم در مسجد مدینه خطبه حضرت فاطمه علیها السلام را شنیده و نقل کرده است. اگر او در سال هشتم، هنوز به دنیا نیامده بوده، پس در زمان شهادت مادرش، حداکثر دو سال داشته و طبیعتاً نمی توانسته است راوی باشد (مقاله های زینب بنت على علیهما السلام؛ فدک). بنابراین، بسیار محتمل است ام کلثومی که در این دو گزارش آمده است، همان حضرت زینب علیها السلام باشد و در گزارش، کنیه او به کار رفته باشد.
بنا بر گزارشی، پس از شهادت فاطمه علیها السلام، ام کلثوم با چادر و روبند، از خانه مادرش بیرون آمد و در مصیبت مادر و جدش، رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم، جملاتی گفت (فتال نیشابوری، 152). در این گزارش هم از زینب سخنی به میان نیامده است. گزارش درباره زندگی ام کلثوم در منابع شیعه و عمدتاً در منابع اهل سنّت، منحصر می شود به ازدواج، تعداد همسران، و درگذشت وی و فرزندش.
در منابع اهل سنّت، درباره ازدواج ام کلثوم با عمر بن خطاب گزارشهای متعددی وجود دارد. قدیم ترین منبع در این باره، السير و المغازی، ابن اسحاق است. او درباره چگونگی خواستگاری عمر از او، سه روایت دارد. بنا بر یکی از این روایتها، برخی به عمر اعتراض کردند که ام کلثوم صغير است و عمر در توجیه آن، حدیثی را باز گفت که از رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم درباره فضیلت رابطه نسبی و سببی با پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم شنیده بود (5 / 232 - 233).
ص: 236
بنا بر روایت دیگر، عمر مخالف مهریه سنگین بود و مهریه تمام زنان و دخترانش 480 درهم بود، غیر از ام کلثوم که چهل هزار درهم مهرش کرد (5 / 233). صنعانی در المصنف نیز در باب ازدواج صغیرین، از این ازدواج سخن گفته است که على علیه السلام دخترش را که هنوز با کودکان بازی می کرد، به ازدواج عمر در آورد (ر.ک: 6 / 162 - 164). روایت عبدالرزاق درباره ازدواج ام کلثوم با عمر، از نظر سند، منقطع است. به گفته ابن سعد، وقتی ام کلثوم به ازدواج عمر درآمد، هنوز نابالغ بود؛ وی در روایتی از واقدی نقل کرده است که علی علیه السلام وقتی می خواست ام کلثوم را نزد عمر بفرستد، او را آراست و عمر چهل هزار درهم مهریه او کرد (8 / 463 - 264). مصعب بن عبدالله زبیری، از نسب شناسان متقدم، در روایتی بدون سند، از صغیربودن ام كلثوم و ماجرای ملاقات ام کلثوم و عمر گزارش داده است. در انتهای روایت آمده است که وقتی ام کلثوم از نزد عمر بازگشت، به پدرش على علیه السلام گفت: «مرا به سوی شیخی بد فرستاده بودی.» على علیه السلام در جواب گفت: «او شوهر توست» (349). برادرزاده مصعب، زبیربن بکار، همین گزارش را نقل کرده و در پایان، روایت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را درباره فضیلت خویشاوندی با خودش، ذکر نموده است. این روایت در نقل زبیر از عمر اضافاتی دارد، بدین مضمون که عمر می گوید: «هر نسب و سبب و دامادی ای در روز قیامت بریده می شود، مگر نسب و سبب و دامادی من. برای من رابطه نسبی و سببی با رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم برقرار بود، با این ازدواج خواستم دامادی را بدان اضافه کنم» (2 / 782). بلاذری از هشام کلبی نقل کرده است که عمر به خواستگاری ام کلثوم رفت، ولى على علیه السلام فرمود که او صغير است (2 / 410). دولابی چند روایت در این خصوص نقل کرده است. در برخی آمده است که علی علیه السلام درباره ازدواج ام کلثوم، با امام حسن علیه السلام، عقیل و عباس
ص: 237
مشورت کرد و پس از آن، او را به ازدواج عمر در آورد و عمر چهل هزار درهم مهریه او کرد (160). شرح حال ام كلثوم در تاریخ طبری نیز آمده است. طبق نقلهای طبری، ام کلثوم دختر فاطمه علیها السلام با عمر ازدواج کرد و عمر چهل هزار [بدون ذکر درهم یا دینار] مهر او کرد. طبری ماجرای خواستگاری را از مدائنی نقل کرده که با گزارش کتابهای سیره در این باره متفاوت است. به گفته او، پس از آنکه عمر به خواستگاری ام کلثوم، دختر ابوبکر، رفت و با مخالفت او مواجه شد، به پیشنهاد عمروعاص به خواستگاری دختر فاطمه علیها السلام رفت (3 / 269 - 270).
حاکم نیشابوری - که به سند روایات و صحیح بودن آنها توجه دارد - تنها یک روایت را از امام سجاد علیه السلام نقل کرده است، بدین مضمون که على علیه السلام دخترش، ام کلثوم، را به عقد عمر در آورد. طبق این روایت، على علیه السلام به عمر گفته است که قصد دارم ام کلثوم را به عقد عبدالله بن جعفر در آورم (3 / 142). بیهقی در السنن الكبرى دو روایت نقل کرده یکی از آنها همان روایت المستدرک از ابن ابی ملیکه است که طبق محتوای آن، حسن و حسین علیهما السلام با این ازدواج موافق نبودند، ولى على علیه السلام به آنان امر کرد تا ام کلثوم را به ازدواج عمر در آورند (7 / 64).
ابن عبدالبر درباره خواستگاری دو روایت نقل کرده، که یکی از آنها بدون سند است و در آن آمده است که وقتی عمر از ام کلثوم خواستگاری کرد، على علیه السلام گفت: «او صغير است.» پس از آنکه على علیه السلام ام کلثوم را نزد عمر فرستاد، عمر دستش را روی ساق پای او گذاشت و لباس را از آن کنار زد. ام كلثوم گفت: «اگر خليفه نبودی دماغت را می شکستم» و وقتی نزد پدرش بازگشت، عمر را بد خواند. روایت دوم، مشابه روایت اول است، با این تفاوت که ام کلثوم به عمر گفت: «اگر خلیفه نبودی چشمت را کور می کردم.» بنا بر روایت دیگر، مهريه
ص: 238
ام كلثوم ام کلثوم چهل هزار بوده است (ابن عبدالبر، 4 / 1954 - 1955). ابن اثیر جزری در اسد الغابه، به نقل از الاستیعاب، از خواستگاری عمر و صغر سن ام کلثوم سخن گفته است (5 / 614 - 615). در المعارف (ابن قتیبه دینوری، 211)، المنتظم (ابن جوزی، 4 / 237 - 238)، و الكامل في التاريخ (ابن اثیر جزری، 2 / 537) نیز به این ازدواج اشاراتی شده است. زرقانی، برخلاف دیگران، گفته است که پیش از آنکه ام کلثوم به بلوغ برسد، عمربن خطاب درگذشت (7 / 9).
گزارشهای زندگی ام کلثوم پس از مادرش فاطمه علیها السلام در منابع اهل سنّت، از حیث سند و محتوا در خور بررسی است. در منابعی که به سند روایات توجه دارند، مانند صحاح سته و دیگر کتابهای معتبر اهل سنّت، گزارش زندگی ام کلثوم با مختصات مذکور، نیامده است. متروک شدن این روایات - که قبلاً در منابع انساب نگاری، طبقات نگاری و تاریخی آمده - دارای اهمیت است و آن را از نظر سندی مخدوش می کند. بخاری یک روایت را دو بار از ابن شهاب زهری نقل کرده است که بخشی از محتوای آن اشاره دارد به اینکه ام کلثوم، دختر على علیه السلام، در خانه عمر بوده است، ولی اطلاعات بیشتری ندارد (بخاری، 3 / 222؛ 5 / 36). این روایت را يونس بن یزید از ابن شهاب زهری نقل کرده است.
این روایت از نظر سند در خور بررسی است. به گفته ابن سعد، يونس روایات شیرین بسیاری دارد، ولی حجت نیست، زیرا روایات مردود هم آورده است (7 / 520). احمد بن حنبل گفته است که یونس در نقل از زهری اشتباهات زیادی دارد و در جای دیگر گفته است که او روایات مردود بسیاری از زهری نقل کرده است (ر.ک: مزی، 32 / 555). او را از موالی بنی امیه دانسته اند (سمعانی، 1 / 237؛ مزی، 32 / 557). زهری نیز از محدّثان درباری امویان بود
ص: 239
(ر.ک: ابن عساکر، 55 / 370؛ ابن حجر عسقلانی، تهذيب التهذيب، 4 / 194). به گفته خواهر زهری، او فضائل اهل بیت علیهم السلام را کتمان می کرد و به بنی امیه تمایل داشت (ابن عساکر، 42 / 228) و حتی درباره على علیه السلام بد می گفت (ابن ابی الحدید، 4 / 102). شافعی و دارقطنی گفته اند که زهری در روایت تدلیس می کرد (ابن حجر عسقلانی، تعریف اهل التقديس، 1 / 45) و نام راویان ضعیف را حذف می کرد تا روایت، صحیح به نظر برسد. به گفته محدّثان اهل سنّت، او گفته های خود را لابه لای حدیث پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم می آورد (ابن حجر عسقلانی، فتح الباری، 5 / 29). برخی مواردی که زهری به کلام رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم افزوده، در فتح الباری شرح صحيح البخاری آمده است (ر.ک: ابن حجر عسقلانی، 2 / 23، 4 / 252؛ 5 / 261، 272). بدیهی است که زهری وقتی در کلام رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم مطالب خود را می افزوده، در روایات دیگران و از جمله صحابه، با جسارت بیشتری این کار را می کرده است. روایتی که بخاری ذکر کرده، درباره بخششهای عمر است. از سیاق کلام بر می آید که سخنان راجع به ام کلثوم را زهری افزوده است و در توضیح بخشی از روایت می گوید: «مراد مردم، ام کلثوم دختر على علیه السلام است که در نزد عمر بود» (بخاری، 3 / 222؛ 5 / 36).
علمای شیعه نیز درباره گزارشهای منابع اهل سنّت اظهار نظر کرده اند. فضل بن شاذان نیشابوری معتقد بود که مردم، به اشتباه، فکر می کنند عمر با ام کلثوم، دختر علی علیه السلام، ازدواج کرده است (قمی، 193). یک قرن بعد، شیخ مفید، سند روایات مذکور را در کتابهای اهل سنّت، ضعیف خوانده و محتوای آن را، به دلیل تناقضات آشکار، نادرست دانسته است (المسائل السرويه، 86 - 87).
در دوره معاصر، تک نگاریهای در خور توجهی درباره این روایات نوشته شده است. از جمله، افحام الاعداء و الخصوم، موسوی هندی که گزارشهای ابن سعد در
ص: 240
الطبقات الکبری، زبیربن بکار در نسب قریش، ابن عبدالبر در الاستیعاب، و ابن حجر عسقلانی در الاصابه را - که عمده گزارشهای زندگی ام کلثوم در آن آمده - از حيث سند، با استناد به منابع اهل سنّت، نقد و بررسی کرده است. همچنین مؤلف به برخی از تناقضات تاریخی این گزارشها اشاره کرده است (ر.ک: 31 - 186). حسینی میلانی نیز در ازدواج ام کلثوم با عمر، تمام روایات هشت منبع اصلی اهل سنّت (الطبقات الکبری، الذرية الطاهرة النبويه، المستدرک، السنن الکبری، تاریخ بغداد، الاستیعاب، اسدالغابه، و الاصابه) را، به ترتیب تاریخی، نقل کرده و آنها را از نظر سند، مبتنی بر دیدگاه اهل سنّت، نقد و بررسی نموده است (ر.ک: 21 - 62). على محمد على دُخیل در ام کلثوم، به برخی مباحث گزارشهای ازدواج ام کلثوم در منابع اهل سنّت، اشاره کرده است (ر.ک: 11 - 21). شهرستانی نیز در زواج ام کلثوم، با توجه به قراین تاریخی و تناقضات حدیثی در روایات اهل سنّت، به این نتیجه رسیده است که گزارشهای راجع به ازدواج ام کلثوم، قابل استناد نیستند (ر.ک: 24 - 167).
گزارشهای محدّثان اهل سنّت درباره زندگی و وفات ام کلثوم، ابهامها و تناقضهای تاریخی فراوانی دارد. بنا بر تمام روایات مذکور، ام کلثوم هنگام خواستگاری عمر از او، کودک بوده است. در حالی که طبق نظر برخی از علمای اهل سنّت، ام کلثوم در سال ششم هجرت به دنیا آمده، بنابراین در هنگام خواستگاری، دوازده سال داشته که در عرف عرب آن روز، کودک به شمار نمی آمده است. اما اگر این قول پذیرفته شود که ام کلثوم در سال هشتم یا نهم به دنیا آمده و کوچک تر از خواهر دیگرش، زینب، بوده است، تردید دیگری به وجود می آید، زیرا زمانی که عمر گفته دلیل ازدواجش با ام کلثوم برقراری رابطه سببی با رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم است، اگر زینب از ام کلثوم بزرگ تر بوده، عمر باید از
ص: 241
زینب خواستگاری می کرده یا خودِ على علیه السلام این پیشنهاد را به وی می داده است. مگر اینکه زینب پیش از ام کلثوم ازدواج کرده باشد، که شاهدی بر این امر وجود ندارد.
از سوی دیگر، عمر دلیل ازدواج خود را برقراری رابطه سببی با رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم بیان کرده، در حالی که این رابطه سبی به واسطه ازدواج دختر او، حفصه، با رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم وجود داشته است (ر.ک: موسوی هندی، 140)، مگر اینکه دلیل ازدواج او، برقراری رابطه سببی با فاطمه زهرا علیها السلام بوده، که در هیچ روایتی چنین ذکر نشده است.
زبیربن بکار، از نسب نگاران متقدم اهل سنّت، که ظاهراً به این مشکل روایت پی برده، روایت را با اضافاتی نقل کرده است: «هرگونه رابطه نسبی و سببی و دامادی در روز قیامت بریده می شود، مگر نسب و سبب و دامادی من. برای من رابطه نسبی و سببی با رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم برقرار بود، با این کار [ازدواج با ام كلثوم] خواستم دامادی را بدان اضافه کنم» (2 / 782).
این روایت از چند نظر حائز اهمیت است. اول اینکه زبیربن بکار، به عنوان نسب شناس متقدم، مطابق محتوای این روایت، پذیرفته که رابطه سببی بین عمر و پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به سبب ازدواج حفصه (دختر عمر) با رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم از قبل وجود داشته است. لذا، ادعای برقراری رابطه سببی با رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم به واسطه این ازدواج - که در روایات دیگر به صورت گسترده آمده است - صحیح نیست و روایات مذکور پذیرفتنی نیستند. از سویی، محتوای روایتی که زبیربن بکار نقل کرده، دارای تناقض است. در این روایت، عمر از رابطه نسبی خود و پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم سخن گفته، در حالی که چنین رابطه ای وجود نداشته است. از سوی دیگر، در برخی از روایات
ص: 242
به جای کلمه سبب، از واژه صهر و دامادی استفاده شده، بدین صورت که هر نسب و سبی در روز قیامت منقطع است، مگر نسب و دامادی من (طبرانی، 4 / 257؛ طوسی، الامالی، 340). در حالی که صهر و دامادی منشأ رابطه سببی است و رابطه مستقلی به شمار نمی آید. در قرآن نیز واژه صهر به جای سبب، و در مقابل نسب، آمده است (فرقان، 54). براین اساس، این روایت، مجعول است.
به نظر می آید در گزارش ازدواج ام کلثوم با عمر، رویکرد سیاسی وجود داشته است. برخی از علمای اهل سنّت به این ازدواج استناد کرده و مدعی شده اند که بين على علیه السلام و ابوبکر و عمر اختلافی نبوده است (سمعانی، 1 / 207). حتی اگر چنین استنادی صورت نگیرد، نقل گسترده آن در آثار علمای اهل سنّت، با هدف طبیعی جلوه دادن رابطه اهل بیت علیهم السلام با ابوبکر و عمر، اهمیت داشته است. شاید به همین دلیل، در منابع اهل سنّت به زندگی و ازدواج ام کلثوم، از نظر محتوا و سند، توجه نشده، در حالی که به برخی از وقایع زندگی ام کلثوم، استنادات فقهی شده است. مثلاً ابن قدامه در ولایت پدر در شوهر دادن دختران خردسال و جواز نکاح صغيره، به عمل على علیه السلام اشاره کرده است (7 / 380). همچنین هم کفو بودن نَسَبی را شرط ندانسته و به ازدواج ام كلثوم و عمر استناد کرده است که با هم از نظر نسبی هم کفو نبودند (7 / 376). در چگونگی قرار دادن جنازه زن و مرد در کنار هم، به نماز بر جنازه ام كلثوم استناد شده است (طوسی، الخلاف، 1 / 722 - 723؛ سرخسی، 2 / 65؛ ابن قدامه، 2 / 395). برخی بر تقدم امیر و حاکم بر اقارب میت، در نماز میت حکم کرده و شاهد آورده اند که سعید بن عاص بر جنازه ام كلثوم و فرزند او نماز گزارد، در حالی که هشتاد تن از صحابه و نزدیکان ام کلثوم، مانند حسن و حسین علیهما السلام و ابن عمر، پشت سر او بودند (ابن قدامه، 2 / 367). حکم ارث نبردن دو نفری که از هم
ص: 243
ارث می برند، اما در یک زمان از دنیا می روند و معلوم نمی شود کدام یک زودتر مرده نیز با استناد به مرگ هم زمان ام كلثوم و فرزندش صورت گرفته است (ابن قدامه، 7 / 187 - 188). شاید توجه فقیهان اهل سنّت به این گزارشها از آن روست که در موضوعات موردنظر، فقط گزارشهای راجع به ام کلثوم درخور استناد بوده و در دوره صحابه شاهد دیگری برای آن وجود نداشته است. به نظر می رسد فقیهان اهل سنّت به تحقیق درباره درستی سند و محتوای این وقایع نپرداخته اند.
گزارش زندگی ام کلثوم، در منابع شیعی پراکنده و مختصر آمده است. اولین بار مبحث خواستگاری عمر از ام کلثوم، در تاریخ الیعقوبی بیان شده است. به نوشته یعقوبی (م. 292 ق.)، عمر ده هزار دینار مهریه ام کلثوم کرد. این خواستگاری در سال هفدهم هجرت روی داد و على علیه السلام به عمر گفت که او صغیر است (2 / 149 - 150). قمی در تاریخ قم، ام کلثوم را یکی از دختران فاطمه علیها السلام خوانده و گفته است که برخی می گویند عمر به خواستگاری او رفت، ولی ام کلثوم بسیار کوچک بود که عمر درگذشت. قمی از فضل بن شاذان نیشابوری روایت کرده است که مردم او را با ام کلثوم خزاعی اشتباه گرفته اند (193).
در کتابهای روایی شیعه، نخستین بار در الكافي، احادیثی درباره این ازدواج آمده است. کلینی در کتاب النكاح الكافی، دو روایت در این باره نقل کرده است. روایت اول را، با پنج واسطه، از امام صادق علیه السلام نقل کرده که در طریق روایت، على بن ابراهیم از پدرش از ابن ابی عمیر از هشام بن سالم و حماد از زراره است. بنا بر این روایت، از امام صادق علیه السلام درباره این ازدواج سؤال شد و حضرت علیه السلام پاسخ داد: «این ناموسی است که از ما غصب شده است.» روایت دیگر را ابن ابی عمیر از هشام بن سالم از امام صادق علیه السلام نقل کرده است، که طبق آن، زمانی که عمر، ام کلثوم
ص: 244
را از على علیه السلام خواستگاری کرد، على علیه السلام گفت: «او کودک است.» پس از آن، عمر با عباس (عموى على علیه السلام) ملاقات نمود و تهدید کرد که زمزم را پر می کند و تمام افتخارات بنی هاشم را از بین می برد و دو شاهد می آورد که على علیه السلام سرقت کرده است و دست او را می بُرَد. عباس این ماجرا را به على علیه السلام خبر داد و علی علیه السلام نیز، پس از درخواست عمویش عباس، امر ازدواج را به او واگذاشت (5 / 364). کلینی روایت کرده است که ام کلثوم پس از مرگ عمر، عده را در خانه پدر نگه داشت (6 / 115 - 116).
پس از کلینی، شیخ طوسی نیز دو روایت نقل کرده است، بدین مضمون که وقتی عمر مُرد، على علیه السلام نزد ام کلثوم رفت و او را به خانه خود برد (تهذیب الاحکام، 8 / 161). او حدیث دیگری از امام باقر علیه السلام نقل کرده است که طبق آن، ام کلثوم و فرزندش، زید، در یک ساعت مردند و معلوم نشد کدام یک زودتر مرده است تا دیگری از او ارث ببرد (تهذیب الاحکام، 9 / 362 - 363).
در هیچ یک از این روایات، تصریح نشده که فرد موردنظر، دختر فاطمه زهرا علیها السلام است. البته قاضی نعمان مغربی اسماعیلی مذهب، ماجرای خواستگاری عمر از ام کلثوم را آورده است و اینکه على علیه السلام به عمر گفت: «ام کلثوم صغير است» و عمر هم حدیثی از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نقل کرد درباره فضیلت رابطه سببی و نسبی داشتن با پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم، اما در این روایت، از اینکه ام کلثوم با عمر ازدواج کرده باشد، سخنی نیست. سند این روایت نیز مقطوع است (2 / 506).
موضوع ازدواج ام کلثوم با عمر در مباحث کلامی نیز وارد شده است. نخستین بار شیخ مفید در المسائل السرويه از آن سخن گفته و این ازدواج را ثابت ندانسته و از نظر سند و محتوا، گزارشهای این ازدواج را نپذیرفته است. به گفته وی، ناقل
ص: 245
آن زبیربن بکار است که موثق نیست و در دشمنی با على علیه السلام و بنی هاشم معروف است. او گزارش ابی محمد حسن بن يحيى (نسب شناس)، معروف به ابن اخي طاهر (م. 358 ق.)، را نیز نقد کرده و گفته که ابن اخي طاهر این روایت را از طريق زبیربن بکار نقل کرده است و قولش منشأ شیعی ندارد. به نظر وی، همه روایتهای رسیده، در محتوا با یکدیگر اختلاف دارند (ر.ک: 86 - 90). شیخ مفید به سؤال کننده درباره بحث فقهی این ازدواج در صورت تحقق آن، گفته که معیار صحت ازدواج، وجود ظاهر اسلام است، نه حقیقت ایمان، و لذا، از نظر فقهی در ازدواج ام کلثوم با عمر اشکالی وجود ندارد (المسائل العكبريه، 60 - 62). ایشان در این کتاب درباره اینکه آیا ام کلثوم با عمر ازدواج کرده یا نه، اظهارنظر نکرده است. بعید است که شیخ مفید از روايات الكافی بی خبر بوده باشد. او احتمال داده که مستند اصلی این مطلب، روایت زبیربن بکار است که ایشان در نقل حدیث، معتمد نیست (ر.ک: المسائل السرویه، 86 - 88).
سید مرتضی در الشافي في الامامه (3 / 272 - 273) و در رسائل خود، به این موضوع پرداخته است. او بر آن است که این ازدواج رخ داده است، اما نه از روی رضایت، بلکه وقتی حضرت على علیه السلام با تهدید عمر مواجه شد، برای مصالح جامعه اسلامی با آن موافقت کرد (3 / 148 - 149). در واقع، سید مرتضی محتوای دو حدیث الکافی (کلینی، 5 / 346) را، به گونه ای، بازگو کرده است. به گفته او، ازدواج ام كلثوم با عمر و وجود فرزندانی از ایشان، به دلیل معلوم و مشهور بودن، انکارناپذیر است. اما وی درباره اینکه این ام کلثوم، فرزند فاطمه زهرا علیها السلام بوده یا نه، اظهارنظر نکرده است (رسائل، 3 / 150).
شیخ طوسی وقوع ازدواج را، با تقیه، توجیه کرده است (الاقتصادالهادی، 213).
ص: 246
طبرسی گزارش کرده که به گفته اصحاب ما، این ازدواج پس از امتناع شديد و از روی ناچاری و پس از واگذاری امر ام کلثوم به عباس، عموی علی علیه السلام، صورت گرفته است (1 / 397). ابن شهر آشوب درباره این ازدواج، نظر نداده و فقط گزارش کرده که ابومحمد نوبختی در الامامه گفته است در هنگام عقد، ام کلثوم صغير بود و قبل از اینکه عمر با او ازدواج کند، عمر از دنیا رفت (3 / 89).
با آنکه از روایات رسیده استفاده می شود که این ازدواج در میان شیعیان مطرح بوده است، ولی علمای شیعه درباره آن کمتر اظهار نظر کرده اند. علامه مجلسی بخشی از بحارالانوار را به ام كلثوم اختصاص داده و روایات شیعه را در این خصوص گرد آورده است. او پس از بیان دیدگاههای شیخ مفید و سید مرتضی، با توجه به وجود روایاتی درباره ازدواج ام كلثوم، رد آن را از سوی شیخ مفید، عجیب خوانده است (42 / 108 - 109). علامه مجلسی در مرآة العقول (شرح الکافی)، دو حدیث موجود در الکافی را از نظر سند حَسَن دانسته، اما گفته است که این دو خبر، بر ازدواج ام كلثوم از روی ضرورت و تقيه دلالت نمی کنند. از اظهارنظر مجلسی در تأییدِ وقوعِ این ازدواج، استفاده می شود که او بیشتر به روایتی استناد کرده که گفته است وقتی عمر مُرد، على علیها السلام ام کلثوم را به خانه بازگرداند. به همین دلیل، انکار آن را توسط شیخ مفید، عجیب دانسته است (20 / 42 - 45).
در دوره معاصر، شوشتری در قاموس الرجال، به پیروی از دیدگاه سیدمرتضی، وقوع آن ازدواج را یقینی و دلیل آن را تواتر اخبار شیعه در این ازدواج دانسته و گفته که در الکافی دو روایت نقل شده و در تأیید آن، از کتابهای اهل سنّت، شاهد آورده است (12 / 216). سید جعفر مرتضی عاملی نیز در ظلامة ام كلثوم، روایات اهل سنّت و شیعه را برشمرده است (81).
ص: 247
برخی، به پیروی از شیخ مفید، اصل وجود این ازدواج را نپذیرفته اند. آقابزرگ تهرانی به برخی از آثار این اشخاص اشاره کرده است؛ از جمله به آثارِ سلیمان بن عبدالله ماحوزی (11 / 146)، سیدمصطفی دلدار نقوی (15 / 223)، کرامت على هندی (17 / 214)، و محمد جواد بلاغی (4 / 172؛ 11 / 146).
در دوره معاصر، محققان شیعی درباره زندگی ام کلثوم آثار مستقلی نوشته اند، از جمله این تک نگاریهاست: ام کلثوم، تأليف على محمد على دُخيّل؛ افحام الاعداء و الخصوم، نوشته سید ناصر حسین موسوی هندی؛ و زواج ام کلثوم، نوشته سیدعلی شهرستانی. در این آثار، عمدتاً روایات اهل سنّت نقد شده است.
افحام الفحول في شبهة تزويج عمر باُم كلثوم، محمد جميل حمود، در نقد دیدگاه شیعیانی است که وقوع ازدواج را پذیرفته اند. وی، دیدگاه سیدمرتضی و مجلسی و سید جعفر مرتضی عاملی را نقد کرده و روایات موجود در کتابهای روایی شیعه را نپذیرفته است. برخی از علمای شیعی، علاوه بر نپذیرفتنِ وقوعِ این ازدواج، گفته اند کسی که با عمر ازدواج کرد، ام کلثوم دختر ابوبکر بود که در آن هنگام در خانه على علیه السلام بود (نقدی، 236). از جمله، سیدشهاب الدین مرعشی نجفی این ازدواج را نپذیرفته و گفته است کسی که عمر از او خواستگاری کرد، ربیبة على علیه السلام، ام كلثوم دختر ابوبکر از اسماء بنت عمیس، بود که در خانه على علیه السلام زندگی می کرد (ر.ک: 3 / 315). به نوشته باقر شریف قرشی، از مورخان شیعی، کسی که با عمر ازدواج کرد، دختر ابوبکر بود که کنیه او ام کلثوم بود و همراه مادرش اسماء بنت عمیس و برادرش محمد، در خانه علی علیه السلام زندگی می کرد و ربيبه على علیه السلام بود (219).
همان گونه که گفته شد درباره این ازدواج، در الكافي
ص: 248
دو روایت آمده است که از مهم ترین روایات در این خصوص اند (کلینی، 5 / 346). این دو روایت، دو رویکرد در بین علمای شیعه به وجود آورده است. به نظر می رسد که سید مرتضی در الشافي في الامامه و رسائل، بیشتر از آنکه به مباحث تاریخی این ازدواج و قرائن و شواهد آن توجه کرده باشد، اصل را بر صحت روایت مذکور در الکافی گذاشته و براین اساس، وقوع این ازدواج را تأیید کرده است.
اظهارنظر مجلسی درباره وقوع این ازدواج - با توجه به روایتی که می گوید پس از مرگ عمر، على علیه السلام ام کلثوم را به خانه بازگرداند (مرآة العقول، 20 / 45) - درست به نظر نمی رسد، چرا که در این روایت، هویت ام کلثوم مذکور نامشخص است و نمی توان گفت دختر فاطمه علیها السلام است. همچنین ادعای صریح شوشتری بر متواتر بودن اخبار شیعه درباره ازدواج ام كلثوم، مردود است (12 / 216)، زیرا در گزارشهای منابع شیعی، تواتر وجود ندارد. ارجاع دادن او به کتابهای انساب و طبقات اهل سنّت (12 / 217)، خود گویای متواتر نبودن در نزد شیعه است. نتیجه گیری سید جعفر مرتضی عاملی در ظلامة ام کلثوم نیز، بیش از آنکه بر راستی آزمایی روایات نقل شده در منابع اهل سنّت و شیعه استوار باشد، بر نقد دیدگاههای شیعیان، نظیر دیدگاه قطب راوندی، استوار است (ر.ک: 55 - 57).
در قدیم ترین گزارش درباره ام كلثوم - که در السير و المغازی ابن اسحاق آمده - از قول امام حسن علیه السلام روایت مفصلی نقل شده است که بنا بر آن، پس از مرگ عمر، ام کلثوم با عون بن جعفر ازدواج کرد. عون در این هنگام نوجوان بود. پس از مرگ عون، ام کلثوم به عقد محمدبن جعفر درآمد (ر.ک: 5 / 232 - 234). ابن سعد در الطبقات الکبری گزارش کرده است که پس از مرگ عمر، ام کلثوم
ص: 249
به ازدواج عون بن جعفر در آمد و با درگذشت عون، همسر محمد بن جعفر شد و پس از مرگ او به ازدواج عبدالله بن جعفر در آمد. او از قول ام كلثوم گفته است: «از اسماء بنت عمیس شرم دارم که دو پسر او، عون و محمد، نزد من مردند و من از سومی بیم دارم.» ام کلثوم در نزد عبدالله در گذشت و برای هیچ یک فرزندی نیاورد (8 / 263).
دولابی در الذرية الطاهرة النبويه حديث مفصّلی از ابن اسحاق نقل کرده است که ام کلثوم پس از مرگ عمر، در حالی که حسن و حسین علیهما السلام مخالف بودند، به ازدواج عون بن جعفر، پس از آن به عقد محمدبن جعفر و سپس به همسری عبدالله بن جعفر در آمد (162 - 163). ابن اثیر جزری در اسدالغابه محتوای گزارش الذرية الطاهرة النبویه را نقل کرده است (5 / 615). ذهبی از ابن اسحاق نقل کرده است که پدر ام کلثوم، پس از مرگ عمر، او را به عقد عون و پس از آن محمد و سرانجام، او را به عقد عبدالله در آورد (سیر اعلام النبلاء، 3 / 502).
گزارشهای ازدواج ام کلثوم با پسران جعفر بن ابی طالب بعد از مرگ عمر، از منظر تاریخی اعتبار ندارد، زیرا عمر در سال 23 هجری کشته شد (طبری، 3 / 266؛ ر.ک: ابن عبدالبر، 2 / 483)، درصورتی که عون و محمد هردو در فتح تستر (شوشتر) به شهادت رسیدند (ابن قتیبه دینوری، 206؛ ابن عبدالبر، 3 / 1247؛ موسوی هندی، 163). این فتح در زمان خلافت عمر و بر اساس اقوالی، در سال شانزدهم یا هفدهم یا نوزدهم هجرت رخ داده است (ابن خیاط، 103؛ طبری، 3 / 174). براین اساس، آنان قبل از مرگ عمر به شهادت رسیده و نمی توانسته اند با ام کلثوم ازدواج کنند. بلاذری در انساب الاشراف، پس از گزارش ازدواج ام کلثوم با عمر، از ازدواج او با عون و محمد و عبدالله بن جعفر، پس از مرگ عمربن خطاب، خبر داده (2 / 412)، اما خود
ص: 250
از ابويقظان نصری نقل کرده است که عون بن جعفر و محمد در تستر به شهادت رسیدند. در پی آن، دو گزارش دیگر را نقل کرده است که بر اساس آنها، عون و محمد در صفین یا کربلا به شهادت رسیدند (2 / 299). به نظر می رسد بلاذری متوجه بوده که شهادت عون و محمد در فتح تستر، با ازدواج ام کلثوم با آنان در تناقض است، لذا دو قول اخير را بدون ذکر سند در کتاب خود آورده است (2 / 299). اما درباره شهادت آن دو در صفین هیچ گزارشی نرسیده است. اگر آنان در صفین حضور داشتند، می بایست گزارش حضور و شهادتشان در منابعی که به تفصیل به جنگ صفین پرداخته اند می آمد، همچنان که درباره اشخاص غير مشهور در جنگ صفین، در این گونه منابع گزارش وجود دارد، ولی از عون و محمد گزارشی نیست. آنان در کربلا نیز حضور نداشتند، کسانی که در کربلا در کنار امام حسین علیه السلام شهید شدند، برادرزادگان این دو، عون و محمد، فرزندان عبدالله بن جعفر و فرزندان زینب کبری علیها السلام بودند (بلاذری، 3 / 406؛ ابوالفرج اصفهانی، 83). شاید این گونه تناقضهای تاریخی در روایات، باعث شده است که برخی از نسب شناسان متقدم، بدون نام بردن از عون و محمد، روایت کنند که ام کلثوم بعد از عمر با عبدالله ازدواج کرد و عبدالله شاهد مرگ هم زمان او و پسرش زید بن عمر بود (ابن بکار، 2 / 791 - 792). در حالی که بیشتر گزارشهای اهل سنّت حاکی از ازدواج ام کلثوم با عبدالله، پس از درگذشت عون و محمد است. هردو دسته گزارش، ابهامهای بسیار دارند. اگر چنان که زبیربن بکار (2 / 791 - 792) گفته، عبدالله بلافاصله پس از مرگ عمر، در سال 23 هجری با ام کلثوم ازدواج کرده و تا زمان مرگ در خانه او بوده است، باید منکر ازدواج عبدالله با زینب علیها السلام (خواهر ام کلثوم)، لااقل تا زمان درگذشت ام کلثوم شد؛ چرا که ازدواج هم زمان با دو خواهر مشروع
ص: 251
نیست، مگر اینکه ام کلثوم پس از ازدواج زینب علیها السلام با عبدالله، و در گذشت زینب علیها السلام یا طلاق گرفتن او، با عبدالله ازدواج کرده باشد. حال آنکه قول مستندی که عبدالله، زینب علیها السلام را طلاق داده باشد، در دست نیست. منابع معتبر اهل سنّت هم تصریح کرده اند که زینب علیها السلام تا زمانی که زنده بود، همسر عبدالله بود (دولابی، 166؛ ذهبی، تاریخ الاسلام، 3 / 45). در حالی که ام كلثوم موردنظر منابع اهل سنّت، حداقل ده سال قبل از وفات زینب علیها السلام درگذشت، مگر اینکه ادعا شود ام کلثوم پس از وفات زینب علیها السلام هنوز زنده بوده است، که در این صورت درباره درستیِ بیشترِ گزارشهای منابع اهل سنّت که می گویند او در حدود سال پنجاه هجرت درگذشت (ر.ک: ابن سعد، 8 / 464)، تردید به وجود می آید.
ماجرای ازدواج عبدالله با زینب علیها السلام و ام کلثوم به شکل دیگری نیز در منابع اهل سنّت آمده است. برخی نقل کرده اند که عبدالله بن جعفر پس از شهادت على علیه السلام، با یکی از همسران على علیه السلام ازدواج کرد، در حالی که دختر علی علیه السلام نیز همسر عبدالله بود و به این ترتیب، او همسر پیشین و دختر علی علیه السلام را هم زمان در خانه خود داشت (بخاری، 6 / 126؛ بیهقی، 7 / 167). منابع متفق اند که عبدالله پس از شهادت على علیه السلام در سال چهل هجری، با لیلی، دختر مسعود بن خالد، ازدواج کرد (ابن قتیبه دینوری، 207؛ بیهقی، 7 / 167). اما درباره نام دختر على علیه السلام دو دسته روایت رسیده است. پاره ای از روایات - که با شواهد تاریخی همخوانی دارند . او را زینب، دختر فاطمه علیها السلام (ابن سعد، 8 / 465؛ ابن جعد جوهری، 413)، و برخی او را ام کلثوم، دختر فاطمه علیها السلام، دانسته اند (بیهقی، 7 / 167). ابن حجر عسقلانی گفته است که بین این روايتها تناقض نیست، زیرا عبدالله با زینب و ام کلثوم، یکی پس از دیگری، ازدواج کرده است (فتح الباری، 9 / 133).
ص: 252
از نظر تاریخی، مسلّم است که زینب علیها السلام همسر عبدالله بوده و از او فرزندانی داشته و يقيناً تا پس از واقعه عاشورا، در سال 61 هجری، زنده بوده است (مقاله زینب بنت علی علیه السلام) و درباره اینکه پیش از آن از عبدالله طلاق گرفته باشد، قول مستندی در دست نیست. طبق منابع معتبر اهل سنّت نیز تا زمانی که زنده بوده همسر عبدالله بوده است (ابن سعد، 8 / 465؛ دولابی، 166). لذا، اگر ازدواجی صورت گرفته، پس از سال 61 یا 62 هجری بوده است، در حالی که بیشتر علمای اهل سنّت گفته اند که ام کلثوم موردنظر، قبل از سال پنجاه هجری در گذشته است، زیرا حسن و حسین علیهما السلام، طبق نقل، در نماز گزاردن بر پیکر او حاضر بوده اند (ابن سعد، 8 / 464؛ ابن عبدالبر، 4 / 1956) و امام حسن علیه السلام در سال پنجاه هجرت شهید شده است (مقاله حسن بن علی علیهما السلام).
برخی فقط از زیدبن عمر به عنوان فرزند ام کلثوم نام برده اند (ر.ک: بیهقی، 7 / 70 - 71؛ ذهبی، سیر اعلام النبلاء، 3 / 502؛ ابن کثیر، 5 / 502) و برخی از زیدو رقیه (ابن سعد، 8 / 463؛ بلاذری، 2 / 412). در برخی منابع، بدون ذکر نامی از رقیه، فاطمه را دختر ام کلثوم دانسته اند (مقدسی، 5 / 76). گزارشهای دیگری نیز وجود دارد که مادر فاطمه، ام حکیم بوده است (ابن سعد، 5 / 50؛ مقریزی، 6 / 219). بنا بر برخی منابع، فاطمه و زید و رقیه فرزندان ام کلثوم از عمر هستند (ابن قتیبه دینوری، 185؛ بلاذری، 2 / 61).
منابع متقدم، زید را زید اکبر معرفی کرده اند (ابن حزم اندلسی، 152؛ ابن جوزی، 4 / 131) و زيد، فرزند دیگر عمر را - که مادرش ام کلثوم (دختر جرول بن مالک خزاعی) بوده است - اصغر لقب داده اند (زبیری، 10 / 349؛ ابن جوزی، 4 / 131). اما ام كلثوم خزاعی در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم از عمر جدا شد (بلاذری، 10 / 294؛ طبری، 3 / 269؛
ص: 253
ابن حجر عسقلانی، الاصابه، 2 / 519)؛ بنابراین، فرزندش قطعاً بزرگتر از زید بوده است و لقب اصغر برای او مناسب به نظر نمی رسد. در منابع، درباره زید اطلاع چندانی وجود ندارد. بیشترین گزارشها درباره چگونگی درگذشت اوست (ادامه مقاله). در یکی از منابع قرن ششم هجری، از سفر زید به شام و ملاقات او با معاویه گزارشی وجود دارد، اما سند روایت منقطع است (ابن عساکر، 19 / 484 - 485). درباره رقیه گفته اند که عمر او را به ازدواج ابراهیم بن نعيم در آورد (ابن قتیبه دینوری، 185؛ ابن اثیر جزری، اسدالغابه، 1 / 44؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه، 1 / 324). این گزارش درست به نظر نمی رسد، زیرا حتی اگر دختری به نام رقیه وجود داشته، به احتمال بسیار در زمان مرگ عمر، خردسال بوده است.
طبق گزارش ابن سعد، ام کلثوم و پسرش زید، در یک روز درگذشتند و عبدالله بن عمر با گفتن چهار تکبیر بر آن دو نماز گزارد و حسن و حسين علیهما السلام، عبدالله بن جعفر، عبدالله بن عباس و محمد حنفیه نیز پشت سر او بودند (8 / 464). به نوشته ابن بکار، ام کلثوم زمانی که همسر عبدالله بن جعفر بود، هم زمان با فرزندش بیمار شد و هردو از دنیا رفتند و معلوم نشد کدام یک زودتر درگذشت تا دیگری از او ارث ببرد. حسين علیه السلام به عبدالله بن عمر گفت: «تو بر آن دو نماز بخوان» (ابن بکار، 2 / 791 - 792). در نقل بلاذری نیز ام كلثوم و فرزندش زید، در یک روز از دنیا رفتند. علت مرگ زید، مجروح شدن وی به طور اتفاقی بوده است (2 / 412). دولابی در الذرية الطاهرة النبویه گزارش کرده است که پس از مرگ ام كلثوم و زید، سعید بن عاص بر آنان نماز خواند (164). ابن عبدالبر پس از او گفته است که زید در خلال درگیری بین بنی عدی زخمی شد و پس از مدتی، او و مادرش در یک روز درگذشتند و عبدالله بن عمر به پیشنهاد امام حسن علیه السلام بر آنان
ص: 254
نماز خواند (4 / 1956). ابن عساکر نیز گفته است که ام كلثوم و زيد هم زمان در گذشتند، اما معلوم نشد کدام یک قبل از دیگری فوت کرده است، لذا معلوم نشد چه کسی از دیگری ارث می برد. به پیشنهاد حسین بن على علیهما السلام، عبدالله بن عمر بر آن دو نماز خواند (19 / 489).
چگونگی مرگ و خاکسپاری ام کلثوم مبهم است. ابن عساکر گفته است او و زید در یک زمان مردند، در حالی که زید صغیر بود (19 / 484). شیخ طوسی نیز نقل کرده که جنازه آن دو هم زمان تشیع شده است و امام حسن و امام حسین علیهما السلام نیز حضور داشته اند (الخلاف، 1 / 722). برخی از محققان بر آن اند که این خبر در نزد شیعه ثابت نگردیده است (ر.ک: الخلاف، 1 / 722، «پانوشت»). به نوشته ذهبی، ام كلثوم و زید در زمان معاویه، پیش از سال پنجاه هجری، در گذشتند (سیر اعلام النبلاء، 3 / 205).
درباره علت مرگ آن دو هم اختلاف وجود دارد. به گفته ابن بکار، بر اثر بیماری بوده است (2 / 791). تعدادی گفته اند زید بر اثر اصابت سنگ (ابن قتیبه دینوری، 188؛ ابن حبان بستی، 2 / 144) یا جسمی دیگر (ابن حبیب بغدادی، 312؛ ابن عبدالبر، 4 / 1956)، در منازعه ای به طور اتفاقی کشته شد. صنعانی گفته است که عبدالملک بن مروان، زید و مادرش ام کلثوم را مسموم کرد، زیرا زید فرزند دو خليفه پیشین (علی علیه السلام و عمر) بود و عبدالملک از وجود او بر خلافت خود می ترسید (6 / 164). این امر توجیهی برای مرگ زید است، ولی قتل مادر او را توجیه نمی کند. به نظر می رسد گزارشهای اهل سنّت درباره هم زمانی دفن ام كلثوم و زيد و اقامه نماز میت مشترک بر ایشان، باعث شده است در برخی گزارشها، مرگ آنان را به هم مرتبط کنند. درباره مراسم خاک سپاری ایشان هم اختلاف نظر وجود دارد.
ص: 255
آقابزرگ تهرانی، محمد محسن (م. 1389 ق.)، الذریعة الی تصانیف الشیعه، بیروت، دارالاضواء، 1403 ق، ابن ابی الحدید، عزالدین (م. 656 ق.)، شرح نهج البلاغه، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، دار احياء الكتب العربية، 1378 ق؛ ابن اثیر جزری، علی بن محمد (م. 630 ق.)، اسدالغابة في معرفة الصحابه، تهران، انتشارات اسماعیلیان؛ همو، الکامل فی التاریخ، بیروت، دارصادر، 1386 ق؛ ابن اسحاق، محمد بن اسحاق (م. 151 ق.)، السير و المغازی (سیرة ابن اسحاق)، تحقيق محمد حمیدالله، معهد الدراسات و الابحاث للتعريف؛ ابن بطوطه، محمدبن عبدالله (م. 779 ق.)، رحلة ابن بطوطه، رباط، اكاديمية المملكة المغربية، 1417 ق؛ ابن بکار، زبیر (م. 256 ق.)، الاخبار الموفقیات، تحقیق سامی مکی، قم، الشريف الرضی، 1416 ق؛ ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی (م. 597 ق.)، المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک، تحقیق محمد و مصطفى عبد القادر عطا، بیروت، دارالکتب العملية، 1412 ق؛ ابن حبان بستی، محمد (م. 354 ق.)، الثقات، حیدر آباد دکن هند، مؤسسة الكتب الثقافية، 1393 ق؛ ابن حبیب بغدادی، محمدبن حبيب (م. 245 ق.) المنمق في اخبار قریش، تحقیق خورشید احمد فاروق، بیروت، عالم الكتب؛ ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی (م. 852 ق.)، الاصابة في تمييز الصحابه، تحقيق عادل احمد، على محمد، بیروت، دار الكتب العلمية، 1415 ق؛ همو، تعریف اهل التقديس بمراتب الموصوفين بالتدليس، تحقیق عاصم بن عبدالله قریونی، اردن، مكتبة المنار؛ همو، تهذيب التهذيب، بیروت، دار الفكر، 1404 ق؛ همو، فتح الباری شرح صحيح البخاری، بیروت، دارالمعرفه؛ ابن حزم اندلسی، علی بن احمد (م. 456 ق.)، جمهرة انساب العرب، بیروت، دارالکتب العلمية، 1418 ق؛ ابن خیاط، خليفة عصفری (م. 240 ق.)، تاریخ خليفة بن خیاط، تحقیق سهیل زکار، بیروت، دار الفكر؛ ابن سعد، محمد بن سعد (م. 230 ق.)، الطبقات الکبری، بیروت، دار صادر؛ ابن شهر آشوب، محمد بن علی (م. 588 ق.)، مناقب آل ابی طالب، تحقیق گروهی از اساتید نجف اشرف، النجف الاشرف، المكتبة الحيدرية، 1376 ق؛ ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله قرطبی (م. 463 ق.)، الاستیعاب في معرفة الاصحاب، تحقیق على محمد بجاوی، بیروت، دار الجيل، 1412 ق؛ ابن عبید جوهری، علی بن جعد (م. 230 ق.)، مسند ابن الجعد، تحقیق عامر احمد حیدر، بیروت، دار الكتب العلمية، 1417 ق؛ ابن عساکر، علی بن حسن (م. 571 ق.)، تاریخ مدینة دمشق، تحقیق على شیری، بیروت، دار الفكر، 1415 ق؛ ابن فندق، علی بن ابی القاسم (م. 565 ق.)، لباب الانساب و الالقاب و
ص: 256
الاعقاب، تحقیق سیدمهدی رجائی، قم، کتابخانه مرعشی نجفی، 1410 ق؛ ابن قتیبه دینوری، عبدالله بن مسلم (م. 276 ق.)، المعارف، تحقيق ثروت عكاشة، القاهرة، دار المعارف؛ ابن قدامه، عبدالله بن احمد (م. 620 ق.)، المغنی، بیروت، دارالكتاب العربی؛ ابن کثیر، اسماعیل بن عمر (م. 774 ق.)، البداية و النهایه، تحقیق على شیری، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1408 ق؛ ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین (م. 356 ق.)، مقاتل الطالبيين، تحقیق کاظم مظفر، قم، مؤسسة دار الكتاب، 1385 ق، اشهب بطايحي، منصور بن موسی (م. قرن 2)، بحرالانساب الكبير في انساب العلويين، تحقيق قيس آل قیس، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1385 ش؛ بخاری، محمد بن اسماعیل (م. 256 ق.)، صحیح البخاری، بیروت، دار الفكر، 1401 ق؛ بری انصاری، محمد بن ابی بکر (م. قرن 7)، الجوهرة في نسب الامام علی و آله علیهم السلام، تحقیق محمد تونجی، دمشق، مكتبة النوری، 1402 ق؛ بلاذری، احمد بن یحیی (م. 279 ق.)، انساب الاشراف، تحقیق سهیل زکار، ریاض زرکلی، بیروت، دار الفکر، 1417 ق؛ بیهقی، احمد بن حسین (م. 458 ق.)، السنن الکبری، بیروت، دار الفكر، 1416 ق؛ حاکم نیشابوری، محمدبن عبداللہ (م. 405 ق.)، المستدرک علی الصحیحین، تحقیق یوسف مرعشلی، بیروت، دارالمعرفه؛ حسینی میلانی، سیدعلی، ازدواج ام کلثوم با عمر، قم، مرکز حقایق اسلامی، 1388 ش؛ حلی، علی بن يوسف (م. 705 ق.)، العدد القوية لدفع المخاوف اليوميه، تحقیق سیدمهدی رجائی، قم، کتابخانه مرعشی نجفی، 1408 ق؛ حمود، محمد جمیل، اقحام الفحول في شبهة تزويج عمر بام کلثوم، بیروت، مركز العترة للدراسات و البحوث، 1423 ق؛ خضری بک، محمد، نور اليقين في سيرة سيد المرسلین، بیروت، دارالکتب العلميه؛ خنجی اصفهانی، فضل الله بن روزبهان (م. 927 ق.)، وسيلة الخادم الى المخدوم در شرح صلوات چهارده معصوم علیهم السلام، تحقیق رسول جعفریان، قم، کتابخانه مرعشی نجفی، 1372 ش؛ دخیل، علی محمد علی، ام کلثوم، ترجمه صادق آئینه وند، تهران، انتشارات امیرکبیر، 1362 ش؛ دولابی، محمد بن احمد (م. 310 ق.)، الذرية الطاهرة النبویه، تحقیق سیدمحمدجواد حسینی، قم، نشر اسلامی، 1407 ق؛ ذهبی، محمد بن احمد (م. 748 ق.)، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهير و الاعلام، تحقیق عبدالسلام تدمری، بیروت، دار الكتاب العربی، 1407 ق؛ همو، سیر اعلام النبلاء، تحقيق شعيب الارنؤوط، بیروت، مؤسسة الرسالة، 1413 ق؛ زبیری، مصعب بن عبدالله (م. 236 ق.)، نسب قریش، تحقيق ليفي بروفسال،
ص: 257
القاهرة، دار المعارف، زرقانی، محمدبن عبدالباقی (م. 1122 ق.)، شرح المواهب اللدنيه، بيروت، دار الكتب العلمية، 1417 ق؛ سرخسی، محمد بن احمد (م. 483 ق.)، المبسوط، بیروت، دار المعرفة، 1406 ق؛ سمعانی، عبدالکریم بن محمد (م. 562 ق.)، الانساب، تحقیق عبدالله عمر بارودی، بیروت، دارالجنان، 1408 ق؛ سیدمرتضی، علی بن حسین (م. 436 ق.)، الشافي في الامامه، تحقیق سیدعبدالزهرا حسینی، قم، انتشارات اسماعیلیان، 1410 ق؛ همو، رسائل الشريف المرتضی، تحقیق سیداحمد حسینی، سیدمهدی رجائی، قم، دارالقرآن الكريم، 1405 ق؛ شوشتری، محمدتقی (م. 1320 ق.)، قاموس الرجال، قم، نشر اسلامی، 1419 ق؛ شهرستانی، سیدعلی، زواج ام كلثوم (الزواج اللغز)، قم، منشورات الاجتهاد، 1428 ق؛ صالحی شامی، محمد بن يوسف (م. 942 ق.)، سبل الهدى و الرشاد في سيرة خير العباد، تحقیق عادل احمد، على محمد، بیروت، دارالکتب العلمية، 1414 ق؛ صدوق، محمد بن علی (م. 381 ق.)، علل الشرایع، تحقیق سیدمحمدصادق بحر العلوم، النجف الاشرف، المكتبة الحيدرية، 1385 ق؛ صنعانی، عبدالرزاق بن همام (م. 211 ق.)، المصنف، تحقیق حبیب الرحمن اعظمی، منشورات المجلس العلمي؛ طبرانی، سلیمان بن احمد (م. 360 ق.)، المعجم الاوسط، دار الحرمين، 1415 ق؛ طبرسی، فضل بن حسن (م. 548 ق.)، اعلام الوری، قم، مؤسسة آل البيت علیهم السلام لاحياء التراث، 1417 ق؛ طبری، محمد بن جریر (م. 310 ق.)، تاریخ الامم و الملوک، تحقیق گروهی از دانشمندان، بیروت، مؤسسة الاعلمی، 1403 ق؛ طوسی، محمدبن حسن (م. 460 ق.)، الاقتصاد الهادي الى طريق الرشاد، تهران، مكتبة جامع چهل ستون، 1400 ق؛ همو، الامالی، تحقیق مؤسسة البعثة، قم، دار الثقافة، 1414 ق؛ همو، تهذیب الاحکام، تحقیق سید حسن موسوی خرسان، تهران، دارالکتب الاسلامية، 1364 ش؛ همو، الخلاف، قم، نشر اسلامی، 1414 ق؛ همو، المبسوط فى فقه الاماميه، تحقیق محمدباقر بهبودی، المكتبة المرتضوية، 1388 ق؛ عاملی، سیدجعفر مرتضی، ظلامة ام کلثوم، بیروت، المركز الاسلامي للدراسات، 1423 ق؛ عبيدلی، محمد بن محمد (م. 436 ق.)، تهذیب الانساب و نهاية الالقاب، تحقیق محمدکاظم محمودی، قم، کتابخانه مرعشی نجفی، 1413 ق؛ عبیدلی نسابه، یحیی بن حسن (م. 277 ق.)، اخبار الزينبيات، قم، کتابخانه مرعشی نجفی، 1401 ق؛ همو، المعقبين من ولد الامام امير المؤمنين علیه السلام، تحقیق محمدکاظم، قم، کتابخانه مرعشی نجفی، 1422 ق؛ علوی، علی بن محمد (م. 709 ق.)، المجدی فی انساب الطالبین، تحقیق احمد مهدوی دامغانی، قم،
ص: 258
کتابخانه مرعشی نجفی، 1409 ق؛ فتال نیشابوری، محمد بن حسن (م. 508 ق.)، روضة الواعظین، قم، الشريف الرضی؛ قرشی، باقر شریف، حياة سيدة النساء فاطمة الزهراء علیها السلام، قم، دارالهدی، 1424 ق؛ قمی، حسن بن محمد (م. قرن 4)، تاریخ قم، ترجمه حسن بن علی قمی، تحقیق سید جلال الدین تهرانی، تهران، انتشارات توس، 1361 ش؛ کلینی، محمد بن يعقوب (م. 329 ق.)، الکافی، تحقیق علی اکبر غفاری، تهران، دار الكتب الاسلامية، 1363 ش؛ مجلسی، محمدباقر (م. 1111 ق.)، بحارالانوار، تحقیق محمدباقر بهبودی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1403 ق؛ همو، مرآة العقول فی شرح اخبار آل الرسول صلی الله علیه و آله وسلم، تحقیق سیدهاشم رسولی محلاتی، تهران، دارالکتب الاسلامية، 1401 ق؛ مرعشی نجفی، سیدشهاب الدین (م. 1411 ق.)، شرح احقاق الحق، قم، کتابخانه مرعشی نجفی؛ مزی، جمال الدین یوسف (م. 742 ق.)، تهذيب الكمال في اسماء الرجال، تحقيق بشار عواد، بیروت، مؤسسة الرسالة، 1406 ق؛ مغربی، قاضی نعمان بن محمد تمیمی (م. 363 ق.)، شرح الاخبار فی فضائل الائمة الاطهار علیهم السلام، تحقیق، سیدمحمد حسینی جلالی، قم، نشر اسلامی، 1414 ق؛ مفید، محمد بن محمد (م. 413 ق.)، الارشاد فی معرفة حجج الله على العباد، تحقیق مؤسسة آل البيت علیهم السلام لتحقيق التراث، بیروت، دار المفيد، 1414 ق همو، المسائل السرويه، تحقیق صائب عبدالحميد، بیروت، دارالمفيد، 1414 ق؛ همو، المسائل العکبریه، تحقیق علی اکبر الهی خراسانی، بیروت، دارالمفيد، 1414 ق؛ مقدسی، مطهر بن طاهر (م. 355 ق.)، البدء و التاریخ، تحقیق پورسعيد، مكتبة الثقافة الدينيه، مقریزی، احمدبن علی (م. 145 ق.)، امتاع الاسماع، تحقيق محمد نمیسی، بیروت، دار الكتب العلمية، 1420 ق؛ موسوی هندی، سید ناصر حسین، اقحام الاعداء و الخصوم بتكذيب ما فتروه على سيدتنا ام کلثوم علیها السلام، تحقیق محمدهادی امینی، تهران، مكتبة نينوى الحديثه؛ نقدی، جعفر (م. 1370 ق.)، الانوار العلوية و الاسرار المرتضويه، النجف الاشرف، المكتبة الحيدرية، 1381 ق؛ یعقوبی، احمدبن ابی یعقوب (م. 292 ق.)، تاریخ الیعقوبی، قم، مؤسسه فرهنگ اهل بیت علیهم السلام.
سیدعلیرضا عالمی
ص: 259
محسن بن علی علیه السلام، سومین پسر حضرت فاطمه علیها السلام.
آخرین فرزند فاطمه علیها السلام است، برای او لقب و کنیه ای ذکر نشده است. سرگذشت ایشان در منابع به صورت پراکنده و مختصر آمده است. در منابع متقدم شیعی، نام محسن علیه السلام را جزو فرزندان فاطمه علیها السلام ذکر کرده اند. از جمله در تاریخ اهل بیت علیهم السلام (جهضمي، 107)، تاریخ الیعقوبی (یعقوبی، 2 / 213)، مناقب الامام امیر المؤمنين علیه السلام (کوفی، 2 / 221، 255)، تفسیر القمی (قمی، 1 / 128)، دلائل الامامه (طبری امامی، 104)، شرح الاخبار (مغربی، 3 / 88 - 89)، کامل الزیارات (ابن قولویه قمی، 551)، تاریخ قم (قمی، 192)، الاختصاص (مفید، 185)، و الارشاد (مفید، 1 / 355). در منابعی که به گونه ای به تاریخ و شرح حال اهل بيت علیهم السلام اختصاص دارد نیز نام او در شمار فرزندان آن حضرت علیها السلام آمده است، نظیر اعلام الوری (طبرسی، 1 / 396)، عمدة عيون صحاح الاخبار (ابن بطريق، 30)، کشف الغمه (اربلی، 2 / 67)، ذخائر العقبی (طبری، 55) و بحارالانوار (مجلسی، 43 / 195). برخی نسب شناسان هم به نام او تصریح کرده اند (علوی، 12). ابن شهر آشوب یکی از کنیه های حضرت فاطمه علیها السلام را ام محسن ثبت کرده است (3 / 132).
در منابع متقدم اهل سنّت نیز از محسن علیه السلام به عنوان یکی از فرزندان حضرت فاطمه علیها السلام نام برده شده است، از جمله در السير و المغازی (ابن اسحاق، 5 / 231)، مسند احمد بن حنبل (1 / 98)، الادب المفرد (بخاری، 178)، المعارف (ابن قتیبه دینوری، 211)، تاریخ الامم و الملوک (طبری، 4 / 118)، الذرية الطاهرة النبويه (دولابی، 92)، المعجم الكبير (طبرانی، 3 / 96 - 97)، المستدرک حاکم نیشابوری، 3 / 165، 168)، و صحیح ابن حبان
ص: 260
(ابن بلبان فارسی، 15 / 410). این مطلب در بسیاری دیگر از متون حدیثی و تاریخی نیز آمده است (ر.ک: بیهقی، دلائل النبوه، 3 / 161؛ ابن عبدالبر، 1 / 384؛ ابن عساکر، 14 / 117 - 118؛ ابن اثیر جزری، اسدالغابه، 4 / 308؛ همو، الكامل، 3 / 397؛ ابن طلحه شافعی، 46؛ مزی، 20 / 479؛ صفدی، 6 / 15؛ هیثمی، مجمع الزوائد، 8 / 52؛ همو، موارد الظمآن، 7 / 177). یکی از محققان معاصر، که درباره محسن بن على علیه السلام کتابی مستقل تألیف کرده، نام چهل منبع اهل سنّت را آورده که در آن، محسن علیه السلام جزو فرزندان فاطمه علیها السلام به شمار آمده است (ر.ک: موسوی خرسان، 93 - 99).
شرح حال سومین پسر فاطمه علیها السلام در منابع شیعه و اهل سنّت تفاوتهایی دارد. در منابع روایی و تاریخی تأکید شده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم قبل از تولد او، وی را محسن نامید. در الكافی روایتی از امام صادق علیه السلام نقل شده که طبق آن، امام علي علیه السلام توصیه کرده است بر روی فرزندان خود، پیش از ولادت آنان نام بگذارید و اگر پسر یا دختر بودنشان را نمی دانید، آنان را به نامهای مشترک بین پسران و دختران بنامید، زیرا فرزند سقط شده بی نام شما، روز قیامت، از نام نداشتن شکایت می کند، و افزوده است که رسول الله صلى الله عليه و آله وسلم پیش از ولادت محسن علیه السلام بر او، نام نهاد (کلینی، 6 / 18). در برخی از منابع تاریخی شیعه - مانند الارشاد (مفید، 1 / 355)، و به پیروی از آن، اعلام الوری (طبرسی، 1 / 396) و کشف الغمه (اربلی، 2 / 67) - نیز گفته شده است که محسن علیه السلام را پیش از تولد، رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم نام گذاری کرد.
در منابع اهل سنّت درباره نام گذاری محسن علیه السلام، فقط یک روایت، از شخصی به نام هانی بن هانی از على علیه السلام، نقل شده است. در این روایت آمده است که وقتی حسن علیه السلام به دنیا آمد، پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم از علی علیه السلام پرسید: «نام نوزاد را چه گذاشته ای؟»
ص: 261
و على علیه السلام پاسخ داد: «او را حرب نامیده ام»، اما رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم او را حسن علیه السلام نامید. زمانی که حسین علیه السلام، فرزند دوم فاطمه علیه السلام، نیز به دنیا آمد، رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم از علی علیه السلام درباره نام او جویا شد و این بار نیز على علیه السلام حرب را به زبان آورد، اما پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نام حسین علیه السلام را برای او برگزید. این جریان در مورد محسن علیه السلام هم تکرار شد، ولی پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم او را محسن علیه السلام نامید. سپس پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود که هریک از فرزندان فاطمه علیها السلام را به نام فرزندان هارون علیه السلام، شُبَّر و شُبِير و مُشَبّر، نامیده است. این روایت در مسند احمد بن حنبل (1 / 98، 118) و چندین منبع دیگر آمده است (ر.ک: بخاری، 177 - 178؛ دولابی، 99؛ طبرانی، 3 / 96 - 97؛ حاکم نیشابوری، 3 / 165، 168؛ بیهقی، السنن الکبری، 6 / 166؛ ابن عبدالبر، 1 / 384؛ ابن اثیر جزری، اسدالغابه، 2 / 18؛ ابن بلبان فارسی، 15 / 410).
اآآ در میان منابع شیعی، این حدیث در مناقب الامام امیرالمؤمنین علیه السلام (كوفي، 2 / 221، 254 - 255) و شرح الاخبار (مغربی، 3 / 88 - 89) آمده است، که به نظر می رسد از منابع اهل سنّت نقل شده است. هرچند این روایت درباره نام گذاری پسران فاطمه علیها السلام است، از محتوای آن استفاده می شود که محسن علیه السلام پس از تولد، نام گذاری شده و در زمان حیات رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم به دنیا آمده است. محتوای این روایت، خدشه پذیر است، زیرا قدیم ترین منبع موجود که در آن گفته شده است پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم پسران فاطمه علیها السلام را نام گذاری کرده، مسند ابوداوود طیالسی است. در این منبع، همان روایت با سلسله سندش، از طریق هانی بن هانی از علی علیه السلام، نقل شده است، اما فقط ولادت و نام گذاری حسن و حسین علیهما السلام گزارش شده و از ولادت محسن علیه السلام و اینکه رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم نام او را برگزیده است، خبری وجود ندارد (19). این نکته که همه روایتهای نام گذاری فرزندان فاطمه علیها السلام از
ص: 262
طريق هانی بن هانی رسیده، اما این خبر که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم نام محسن را برگزیده، در قدیم ترین منبع موجود نیامده، در خور تأمل است. از سوی دیگر، بعضی از علمای رجالی اهل سنّت گفته اند که هانی بن هانی شخصی ناشناخته است (ذهبی، المغني في الضعفاء، 2 / 707).
روایت هانی در منابع اهل سنّت، تنها مستند درباره تولد محسن علیه السلام در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم است. طبرانی از ابوسعید خدری از امام علی علیه السلام روایت دیگری را نقل کرده که طبق آن، پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بر حسن، حسین و محسن علیهم السلام نام نهاده است (3 / 29).
صرف نظر از محتوای روایت هانی بن هانی - که از تولد حضرت محسن علیه السلام در زمان حیات پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم حکایت دارد - منابع اهل سنّت درباره زمان ولادت محسن علیه السلام اظهارنظر نکرده اند. ابن حجر عسقلانی گزارشی را نقل کرده است که بر اساس آن، فرزند یکی از دختران پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در حال فوت بود که از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم تقاضا کردند بر بالین کودک حاضر شود. وقتی کودک را به دست پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم دادند، اشک پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم جاری شد. ابن حجر عسقلانی در بررسی این ماجرا، چند گزارش نقل کرده، مبنی بر اینکه او پسر یکی از دختران رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم بوده است فتح الباری، 3 / 124). همچنین از ابن حنبل روایت کرده که آن کودک، اَمامه دختر زینب بوده است؛ در حالی که امامه زنده ماند و بعدها با علی علیه السلام ازدواج کرد. ابن حجر عسقلانی خود تحلیل کرده که احتمالاً امامه در این واقعه از دنیا نرفته و شفا یافته است و احتمال دیگری را نیز مطرح، و از ابوهریره نقل کرده که کودک مذکور، فرزند فاطمه علیها السلام بوده است (3 / 124 - 125). به گفته وی، طبق این گزارش، کودک یادشده به احتمال بسیار، محسن علیه السلام فرزند فاطمه علیها السلام بوده است.
ص: 263
به نوشته وی، تمام مورخان اتفاق دارند که محسن علیه السلام در کودکی در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در گذشته است (3 / 124).
نکته مهم در گزارش ابن حجر آن است که محسن علیه السلام تنها یکی از گزینه های احتمالی این روایت است. گذشته از آن، در این گزارشها گفته نشده که آن کودک از دنیا رفته است. از سوی دیگر، ادعای ابن حجر عسقلانی درباره اتفاق مورخان بر درگذشت محسن علیه السلام در کودکی و در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم، صحت ندارد (ادامه مقاله). براین اساس، تولد محسن علیه السلام در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم، با استناد بر روایتی که از هانی بن هانی درباره نام گذاری رسیده است، پذیرفتنی نیست.
علمای اهل سنّت درباره سرانجام محسن علیه السلام اختلاف دارند (ر.ک: موسوی خرسان، 105 - 135). از میان سیره نگاران، ابن اسحاق (5 / 231)، دولابی (92، 157) و ابن اثیر جزری (اسدالغابه، 4 / 308)، از بین مورخان، ابن قتیبه دینوری (211)، طبری (تاریخ، 4 / 118)، ابن اثیر جزری (الکامل، 3 / 397) و ابن کثیر ( 7 / 367)، و محدّثانی مانند بیهقی (دلائل النبوه، 3 / 161) و مقریزی (امتاع الاسماع، 5 / 365) گزارش کرده اند که محسن علیه السلام در کودکی از دنیا رفت؛ اما هیچ یک، زمان آن را مشخص نکرده اند.
ابن حزم اندلسی ادعا کرده است که محسن علیه السلام در زمان ولادت از دنیا رفت (38). ابن طلحه شافعی (46)، مزی (20 / 479)، ابن صباغ مالکی (1 / 647) و صالحی شامی ( 11 / 51) گفته اند که محسن علیه السلام سِقط شد؛ اما از سبب سقط شدن و اینکه چه کسانی بر آن اند که او سقط شده است، سخن نگفته اند.
در برخی از منابع اهل سنّت گزارشهایی با جزئیات بیشتر وجود دارد که
ص: 264
نشان می دهد محسن علیه السلام پس از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم و در جریان حمله خليفة دوم و اطرافیانش به خانه فاطمه علیها السلام سقط شده است. به گفته گنجی شافعی، از میان مورخان، فقط ابن قتیبه دینوری گزارش کرده که محسن علیه السلام پس از رسول خداصلی الله علیه و آله وسلم سقط شده است (413). ابن شهر آشوب، از محدّثان شیعی، نیز همین گزارش را از المعارف نقل کرده و گفته است که محسن علیه السلام با ضربه قنفذ (غلام عمر) سِقط شد (3 / 133)؛ ولی در نسخه ای از المعارف، که در دسترس است، چنین گزارشی وجود ندارد، بلکه آمده است که محسن علیه السلام در کودکی در گذشت (ابن قتیبه دینوری، 211). به نوشته ابن عطيه، خلیفه دوم از پشت در، چنان فاطمه علیها السلام را فشار داد که وی طفلی را که در رحم داشت سقط کرد و میخِ در، به سینه اش فرورفت و بیمار شد تا از دنیا رفت (181). شهرستانی گزارش کرده است که ابراهيم بن سیار، معروف به نَظّام (یکی از بزرگان معتزلی)، معتقد بود که عمر در روز بیعت مردم با ابوبکر، چنان بر شکم فاطمه علیها السلام زد که فرزندش سقط شد. وی نام فرزند سقط شده را ذکر نکرده است (1 / 57). اما صفدی، در بیان اعتقاد نظّام به سقطِ فرزند فاطمه علیها السلام با ضربه عمر در روز بیعت، تصریح کرده که این کودک محسن علیه السلام بوده است (6 / 15). در برخی منابع اهل سنّت، مشابه این اعتقاد در مورد ابن ابی دارم هم آمده است. در این گزارش، به نام محسن علیه السلام تصریح شده است (ر.ک: ذهبی، سیر اعلام النبلا، 15 / 578؛ همو، میزان الاعتدال، 1 / 139؛ ابن حجر عسقلانی، لسان المیزان، 1 / 268). ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه نیز گزارشی آورده است که در آن از عاملان سقط جنین فاطمه علیها السلام سخن به میان آمده و به نام محسن علیه السلام تصریح شده است. وی از استادش، ابن اسحاق، خبر مهدورالدم بودن هباربن اسود را - که با ترساندن باعث شده بود زینب، دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم،
ص: 265
فرزندش را سقط کند - برای یکی از علمای معاصر خود به نام ابوجعفر نقل کرده و وی بدو گفته است: «اگر رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم در قید حیات بود، خون کسی را که باعث سقط جنین فاطمه علیها السلام شده بود نیز مهدور می دانست.» ابن ابی الحدید خواسته است که خبر را از طریق ابوجعفر نقل کند، اما ابوجعفر گفته است وقوع یا نفی این خبر را از من روایت نکن، چرا که من به دلیل تعارض اخبار، در این باره نظر قطعی ندارم (14 / 193). ابن ابی الحدید در جای دیگر، سقط جنین فاطمه علیها السلام را دیدگاهی شیعی دانسته، اما از محسن علیه السلام نامی نیاورده است (2 / 60). جوینی از ابن عباس حدیثی نقل کرده که در آن رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم از سقط شدن فرزند فاطمه علیها السلام خبر داده و کسی را که با زدن به پهلوی فاطمه علیها السلام باعث سقط جنین او شده، لعن نموده است (2 / 35).
در مجموع، بنا بر محتوای گزارشهای منابع اهل سنّت، حیات محسن علیه السلام و سرانجامِ وی، تا حد زیادی مبهم است. بیشتر منابع اهل سنّت نقل کرده اند که محسن علیه السلام در کودکی در گذشت یا سقط شد، اما درباره چگونگی آن گزارشی وجود ندارد. در حالی که اگر محسن علیه السلام در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم از دنیا می رفت، با توجه به نوه پیامبر بودن او، طبیعتاً باید گزارشهای بیشتری درباره وفات وی می رسید. وجود برخی اخبار در منابع اهل سنّت نشان می دهد که در قرن سوم و چهارم هجری، در بین مورخان اهل سنّت، ماجرای سقط محسن علیه السلام و عامل یا عاملان آن، شناخته شده بوده است و کسانی از اهل سنّت که به آن اذعان داشته اند، نیز مشهور بوده اند. به نظر می رسد یکی از دلایل اصلی انعکاس نیافتن جزئیات سرگذشت محسن علیه السلام در منابع اهل سنّت، ترس علمای اهل سنّت از متهم شدن به رافضی گری بوده است.
ص: 266
علمای اهل سنّت شهرت سقط شدن محسن علیه السلام را در نزد شیعیان ذکر کرده اند. از آن جمله، ملطی گفته است که هشام بن حکم و پیروانش معتقدند که ابوبکر با لگد به فاطمه علیه السلام زد که باعث سقط فرزندش شد (25). باقلانی نوشته است که عمر فاطمه علیها السلام را با لگد زد، به طوری که فاطمه علیها السلام محسن علیه السلام را سقط نمود (36). قاضی عبدالجبار اسدآبادی نیز گفته است که به اعتقاد کسانی، ابوبکر فاطمه علیها السلام را کتک زده که باعث قتل محسن علیه السلام شده است (1 / 239). او همچنین از تعدادی از علمای زمان خود در مصر، عکا، صور، عسقلان، دمشق و بغداد نام برده که از جمله آنان محمدبن نعمان شیخ مفید است که مردم را به تشیع و محبت اهل بیت علیهم السلام دعوت می کنند و بر فاطمه علیها السلام و فرزندش محسن علیه السلام، که به زعم ایشان عمر او را به قتل رسانده است، گریه می کنند (2 / 594 - 595). مقدسی هم گفته است که شیعه معتقدند محسن علیه السلام با ضربه عمر سقط شد (5 / 20).
در منابع شیعی درباره سرانجام محسن علیه السلام گزارشهای بیشتری وجود دارد. قدیم ترین منبع در این باره، کتاب سلیم بن قیس هلالی عامری است، که طبق گزارشی از سلمان، آورده است که قُنفُذ درِ خانه فاطمه علیها السلام را فشار داد و پهلوی فاطمه علیها السلام شکست و فرزندش سقط شد (153)؛ اما در این منبع، از نام فرزند سقط شده سخنی نیست. طبری امامی از قول امام صادق علیه السلام نقل کرده است که قنفذ، غلام عمر، به دستور وی با پاشنه شمشیر به فاطمه علیها السلام زد که باعث سقط محسن علیه السلام گردید (134). به نوشته مسعودی، سَروَر زنان عالم را چنان پشت در فشار دادند که محسن علیه السلام را سقط کرد، و این ماجرا در هنگام گرفتن بیعت و هجوم به خانه فاطمه علیها السلام رخ داد (154 - 155). شیخ صدوق هم آورده است که
ص: 267
زهرا علیها السلام چنان بین در و دیوار فشار داده شد که محسن علیه السلام را سقط کرد (206). به گفته خصیبی، به سبب تازیانه و لگد قنفذ، فاطمه علیها السلام محسن علیه السلام را سقط کرد (179، 402). ابن قُولَوَیه قمی، قنفذ و اربابش را قاتلان محسن بن على علیه السلام خوانده است (551). حسن بن محمد قمی فقط از سقط شدن محسن علیه السلام سخن گفته (تاریخ قم، 192)، اما از علت آن سخنی به میان نیاورده است.
شیخ مفید نوشته است که از دیدگاه برخی از شیعیان، پس از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم، فاطمه علیها السلام فرزندی را که در شکم داشت، سقط کرد؛ کودکی که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نام او را محسن علیه السلام گذاشته بود (الارشاد، 1 / 355). همچنین از امام صادق علیه السلام نقل کرده است که فاطمه علیها السلام فدک را مطالبه کرد و ابوبکر آن را با نوشته ای به فاطمه علیها السلام باز گرداند، در راه بازگشت به منزل، عمر نوشته را در دست فاطمه علیها السلام دید و از محتوای آن آگاهی یافت، خواست آن را بگیرد، اما فاطمه علیها السلام آن را نداد، عمر به زور متوسل شد و با لگد به فاطمه علیها السلام زد که باعث سقط محسن علیه السلام شد. حضرت فاطمه علیها السلام 75 روز به سبب این ضربت بیمار بود تا اینکه شهید شد (الاختصاص، 185). علوی، از نسب شناسان برجسته، درباره محسن علیه السلام اظهار داشته که شیعه، روایت محسن علیه السلام و لگد را گزارش کرده است و من در برخی کتابهای نسب شناسان، ذکر محسن علیه السلام را دیده ام (علوى، 12). به گفته شیخ طوسی، شیعه اتفاق دارند که عمر چنان بر شکم فاطمه زد که محسن علیه السلام سقط شد (3 / 156).
بنا بر گزارش طبرسی، به سبب حمله اصحاب خلیفه به خانه فاطمه علیها السلام و ضربه قنفذ، فاطمه علیها السلام فرزندش را سقط کرد؛ ولی وی نام این فرزند را ثبت نکرده است. به گفته او، فاطمه علیها السلام بر اثر این ضربت بیمار شد که به شهادت ایشان
ص: 268
انجامید (الاحتجاج، 1 / 109). طبرسی هنگام ذکر نام فرزندان علی علیه السلام در اعلام الوری، قول شيخ مفيد در الارشاد را عیناً آورده است (1 / 396). ابن شهر آشوب گفته است که محسن علیه السلام سقط شد و از المعارف ابن قتیبه دینوری (از مورخان متقدم اهل سنّت) نقل کرده است که محسن علیه السلام با ضربت قنفذ سقط گردید (3 / 133). اربلی نیز هنگام ذکر فرزندان على علیه السلام، گزارش شیخ مفید در الارشاد را بازگو کرده است (2 / 67).
به گفته علامه حلی، در گرفتن بیعت، فاطمه علیها السلام مضروب شد و محسن علیه السلام را سقط کرد (511). عاملی نباطی در الصراط المستقیم می گوید که در شیعه مشهور است که عمر باعث شد فاطمه علیها السلام محسن علیه السلام را سقط کند (3 / 12). محقق کرکی هم گفته که در روز بیعت گرفتن، محسن علیه السلام سقط شد (130). مجلسی روایت سلیم بن قیس (بحارالانوار، 43 / 197 - 198) و نیز روایت ابن شهر آشوب را از المعارف ابن قتیبه دینوری، مبنی بر سقط شدن محسن علیه السلام بر اثر ضربه قنفذ، نقل کرده است بحار الانوار، 43 / 233).
مجلسی با ذکر روایت الكافي - که فاطمه علیها السلام را صديقه شهیده خوانده - نوشته که خبر شهید شدن فاطمه علیها السلام از متواترات است و سبب، آن بود که وقتی خلافت را غصب کردند، قنفذ (غلام عمر) در را بر شکم فاطمه علیها السلام کوبید و پهلوی حضرت علیها السلام شکست و جنینی را که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم محسن علیه السلام نامیده بود، سقط کرد. حضرت علیها السلام بدین سبب بیمار شد و بر اثر همین بیماری، از دنیا رفت (مرآة العقول، 5 / 318). پیگیری این اقوال در طول تاریخ، نشان می دهد که در نزد شیعه، سقط شدن محسن به واسطه ضربت، مشهور بوده است و کسانی از اهل سنّت نیز بدان قائل بوده اند.
ص: 269
ابن ابی الحدید، عزالدين (م. 656 ق.)، شرح نهج البلاغه، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهیم، دار احیاء الكتب العربية، 1378 ق؛ ابن اثیر جزری، علی بن محمد (م. 630 ق.)، اسدالغابة في معرفة الصحابه، تهران، انتشارات اسماعیلیان؛ همو، الکامل فی التاریخ، بیروت، دارصادر، 1386 ق؛ ابن اسحاق، محمد بن اسحاق (م. 151 ق.)، السير و المغازی (سیرة ابن اسحاق)، تحقيق محمد حمیدالله، معهد الدراسات و الابحاث للتعريف؛ ابن بطريق، یحیی بن حسن (م. 600 ق.)، عمدة عيون صحاح الاخبار في مناقب امام الابرار، قم، نشر اسلامی، 1407 ق؛ ابن بلبان فارسی، علاء الدین علی (م. 739 ق.)، صحيح ابن حبان بترتیب ابن بلبان، تحقيق شعيب الارنؤوط، مؤسسة الرسالة، 1414 ق؛ ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی (م. 852 ق.)، فتح الباری شرح صحيح البخاری، بیروت، دار المعرفه؛ همو، لسان المیزان، بیروت، مؤسسة الاعلمی، 1390 ق؛ ابن حزم اندلسی، علی بن احمد (م. 456 ق.)، جمهرة انساب العرب، تحقیق گروهی از علما، بیروت، دارالکتب العلمية، 1403 ق؛ ابن شهر آشوب، محمد بن على (م. 588 ق.)، مناقب آل ابی طالب، تحقیق گروهی از اساتید نجف اشرف، النجف الاشرف، المكتبة الحيدرية، 1376 ق؛ ابن صباغ مالکی، علی بن محمد (م. 855 ق.)، الفصول المهمة في معرفة الائمه علیهم السلام، تحقیق سامي الغریری، قم، انتشارات دار الحديث، 1422 ق؛ ابن طلحه شافعی، کمال الدین محمد (م. 652 ق.)، مطالب السؤول فی مناقب آل الرسول صلی الله علیه و آله وسلم، تحقيق ماجد العطيه، ابن عبدالبر، يوسف بن عبدالله قرطبی (م. 463 ق.)، الاستیعاب في معرفة الاصحاب، تحقیق على محمد بجاوی، بیروت، دار الجيل، 1412 ق؛ ابن عساکر، علی بن حسن (م. 571 ق.)، تاريخ مدينة دمشق، تحقیق علی شیری، بیروت، دار الفكر، 1415 ق؛ ابن عطيه، مقاتل بن عطيه (م. 505 ق.)، مؤتمر علماء بغداد في الامامة و الخلافه، تحقیق سید مرتضی رضوی، تهران، دارالکتب الاسلامية، 1377 ش؛ ابن قتیبه دینوری، عبدالله بن مسلم (م. 276 ق.)، المعارف، تحقيق ثروت عكاشة، القاهرة، دار المعارف؛ ابن قولویه قمی، جعفر بن محمد (م. 368 ق.)، کامل الزیارات، تحقیق جواد قیومی، قم، نشر
ص: 270
اسلامی، 1417 ق؛ ابن کثیر، اسماعیل بن عمر (م. 774 ق.)، البداية و النهایه، تحقیق علی شیری، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1408 ق؛ احمدبن حنبل، شیبانی (م. 241 ق.)، مسند احمد بن حنبل، بیروت، دار صادر؛ اربلی، علی بن عیسی (م. 693 ق.)، کشف الغمة في معرفة الائمه علیهم السلام، بیروت، دارالاضواء، 1405 ق؛ باقلانی، محمدبن طیب (م. 403 ق.) نكت الانتصار لنقل القرآن، محمد زغلول سلام، مصر، منشاة المعارف، 1971 م؛ بخاری، محمد بن اسماعیل (م. 256 ق.)، الادب المفرد، بیروت، مؤسسة الكتب الثقافية، 1406 ق؛ بیهقی، احمد بن حسين (م. 458 ق.)، السنن الكبرى، بیروت، دار الفكر، 1416 ق؛ همو، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعه، تحقیق عبدالمعطي قلعجی، بیروت، دارالکتب العلمية، 1408 ق؛ جوینی، ابراهیم بن محمد خراسانی (م. 730 ق.)، فرائد السمطین، تحقیق محمدباقر محمودی، بیروت، 1398 ق؛ جهضمي، نصر بن علی (م. 250 ق.)، تاریخ اهل بیت علیهم السلام، قم، انتشارات دليل ما، 1426 ق؛ حاکم نیشابوری، محمدبن عبدالله (م. 405 ق.)، المستدرک علی الصحیحین، تحقیق یوسف مرعشلی، بیروت، دار المعرفه؛ خصیبی، حسین بن حمدان (م. 334 ق.)، الهدایة الکبری، بیروت، مؤسسة البلاغ، 1411 ق؛ دولابی، محمد بن احمد (م. 310 ق.)، الذرية الطاهرة النبویه، تحقیق سیدمحمدجواد حسینی، قم، نشر اسلامی، 1407 ق؛ ذهبی، محمد بن احمد (م. 748 ق.)، سیر اعلام النبلاء، تحقيق شعيب الارنؤوط، بیروت، مؤسسة الرسالة، 1413 ق؛ همو، المغنی فی الضعفا، بیروت، دارالکتب العلمية، 1977 م؛ همو، میزان الاعتدال في نقد الرجال، تحقیق على محمد بجاوی، بیروت، دار المعرفه؛ شهرستانی، محمد بن عبد الكريم (م. 548 ق.)، الملل و النحل، تحقیق محمد سید گیلانی، بیروت، دار المعرفة، 1422 ق؛ صالحی شامی، محمد بن يوسف (م. 942 ق.)، سبل الهدى و الرشاد في سيرة خير العباد، تحقیق عادل احمد، علی محمد، بیروت، دارالکتب العلمية، 1414 ق؛ صدوق، محمدبن علی (م. 381 ق.)، معانی الاخبار، تحقیق علی اکبر غفاری، قم، نشر اسلامی، 1361 ش؛ صفدی، خلیل بن ایبک (م. 764 ق.)، الوافی بالوفیات، تحقیق احمدالارنؤوط، ترکی مصطفی، بیروت، دار
ص: 271
احياء التراث، 1420 ق؛ طبرانی، سلیمان بن احمد (م. 360 ق.)، المعجم الكبير، تحقیق حمدی سلفی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1404 ق؛ طبرسی، احمد بن علی (م. 560 ق.)، الاحتجاج، تحقيق محمدباقر خرسان، النجف الاشرف، دار النعمان، 1386 ق؛ طبرسی، فضل بن حسن (م. 548 ق.)، اعلام الوری، قم، مؤسسة آل البيت علیهم السلام لاحياء التراث، 1417 ق؛ طبری، احمد بن عبدالله (م. 694 ق.)، ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی، القاهرة، مكتبة القدسی، 1356 ق؛ طبری، محمد بن جریر (م. 310 ق.)، تاریخ الامم و الملوک، تحقیق گروهی از دانشمندان، بیروت، مؤسسة الاعلمی، 1403 ق؛ طبری امامی، محمد بن جریر (م. قرن 5)، دلائل الامامه، قم، مؤسسة البعثة، 1413 ق؛ طوسی، محمدبن حسن (م. 460 ق.)، تلخيص الشافی، تحقیق سیدحسین بحر العلوم، قم، دار الكتب الاسلامية، 1394 ق؛ طیالسی، سلیمان بن داوود (م. 204 ق.)، مسند ابی داوود الطیالسی، بیروت، دار المعرفه؛ عاملی نباطی، علی بن يونس (م. 877 ق.)، الصراط المستقيم الى مستحقي التقديم، تحقیق محمدباقر بهبودی، المكتبة المرتضوية، 1384 ق؛ علامه حلی، حسن بن يوسف (م. 726 ق.)، کشف المراد فی شرح تجریدالاعتقاد، تحقیق حسن حسن زاده آملی، قم، نشر اسلامی، 1417 ق؛ علوی، علی بن محمد (م. 709 ق.)، المجدي في انساب الطالبین، تحقیق احمد مهدوی دامغانی، قم، کتابخانه مرعشی نجفی، 1409 ق، قاضی عبدالجبار اسد آبادی، عبدالجبار بن احمد (م. 415 ق.)، تثبیت دلائل النبوه، قاهرة، دار المصطفی؛ قمی، حسن بن محمد (م. قرن 4)، تاریخ قم، ترجمه حسن بن على قمی، تحقیق سید جلال الدین تهرانی، تهران، انتشارات توس، 1361 ش؛ قمی، علی بن ابراهیم (م. 307 ق.)، تفسیر القمی، تحقیق سیدطیب موسوی جزائری، قم، دار الكتاب، 1404 ق؛ کرکی، علی بن حسین (م. 940 ق.)، نفحات اللاهوت في لعن الجبت و الطاغوت، تحقیق محمدهادی امینی، تهران، مكتبة النينوى الحديثه؛ کلینی، محمد بن یعقوب (م. 329 ق.)، الکافی، تحقیق علی اکبر غفاری، تهران، دار الكتب الاسلامية 1363 ش؛ کوفی، محمد بن سلیمان (م. قرن 3)، مناقب الامام امير المؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام،
ص: 272
تحقيق محمدباقر محمودی، قم، مجمع احياء الثقافة الاسلامية، 1412 ق؛ گنجی شافعی، محمد بن يوسف (م. 658 ق.)، كفاية الطالب فی مناقب علی بن ابی طالب علیه السلام، النجف الاشرف، مطبعة الغرى، 1356 ق؛ مجلسی، محمدباقر (م. 1111 ق.)، بحارالانوار، تحقیق محمدباقر بهبودی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1403 ق؛ همو، مرآة العقول فی شرح اخبار آل الرسول صلی الله علیه و آله وسلم، تحقیق سیدهاشم رسولی محلاتی، تهران، دارالکتب الاسلامية، 1404 ق؛ مزی، جمال الدین یوسف (م. 742 ق.)، تهذيب الكمال فی اسماء الرجال، تحقيق بشار عواد، بیروت، مؤسسة الرسالة، 1406 ق؛ مسعودی، علی بن حسین (م. 345 ق.)، اثبات الوصية للامام علی بن ابی طالب علیه السلام، قم، انتشارات انصاریان، 1417 ق؛ مغربی، قاضی نعمان بن محمد تمیمی (م. 363 ق.)، شرح الاخبار في فضائل الائمة الاطهار علیهم السلام، تحقیق، سید محمد حسینی جلالی، قم، نشر اسلامی، 1414 ق؛ مفید، محمد بن محمد (م. 413 ق.)، الاختصاص، تحقیق علی اکبر غفاری، قم، نشر اسلامی، 1414 ق؛ همو، الارشاد فی معرفة حجج الله على العباد، تحقيق مؤسسة آل البيت علیهم السلام لتحقيق التراث، بیروت، دار المفيد، 1414 ق؛ مقدسی، مطهربن طاهر (م. 355 ق.)، البدء و التاریخ، تحقیق پورسعید، مكتبة الثقافة الدينيه؛ مقریزی، احمد بن علی (م. 845 ق.)، امتاع الاسماع، تحقیق محمد نمیسی، بیروت، دار الكتب العلمية، 1420 ق؛ ملطی، محمد بن احمد (م. 377 ق.)، التنبيه و الرد على اهل الاهواء و البدع، تحقیق محمد زاهد کوثری، مصر، المكتبة الازهرية للتراث، 1418 ق؛ موسوی خرسان، سیدمحمد مهدی، محسن السبط مولود ام سقط، قم، انتشارات دليل ما، 1385 ش؛ هلالی عامری، سلیم بن قیس (م. 85 ق.)، کتاب سلیم بن قیس، تحقیق محمدباقر انصاری، قم، نشر الهادی، 1420 ق؛ هیثمی، علی بن ابی بکر (م. 807 ق.)، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، بیروت، دارالکتب العلمية، 1408 ق؛ همو، مواردالظمآن إلى زوائد ابن حبان، تحقیق حسین سلیم اسد، دار الثقافة العربية، 1411 ق؛ یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب (م. 292 ق.)، تاریخ الیعقوبی، قم، مؤسسه فرهنگ اهل بیت علیهم السلام.
سیدعلیرضا عالمی
ص: 273
زنان نقش آفرین در مقاطع گوناگون زندگی حضرت فاطمه علیها السلام.
در زندگی حضرت فاطمه علیها السلام زنانی حضور داشتند که به رغم وظیفه برخی از آنان برای پرورش حضرت علیها السلام خود درس آموخته مکتب وی بودند. آنان در بسیاری از تحولات تاریخی و سیاسی دوران نبوی و علوی، و نیز تبیین شخصیت و جایگاه حضرت فاطمه علیها السلام و مظلومیتهای اهل بیت علیهم السلام و ولایت و دفاع از آنان نقش داشتند. ایشان علاوه بر خدمتگزاری و همراهی با حضرت فاطمه علیها السلام و اهل بیت علیهم السلام، به نقل احادیث نبوی در شأن و منزلت حضرت زهرا علیها السلام و گزارش سخنان وی همت گماردند، به طوری که بخش عمده ای از روایات مربوط به فضایل و کرامات حضرت فاطمه علیها السلام از طریق آنان نقل شده است.
در منابع تاریخی از او با نام فضّه نوبيه، جاريه (کنیز) حضرت زهرا علیها السلام، یاد شده است (طبری امامی، 136؛ ابن شهر آشوب، 2 / 183؛ ابن اثیر جزری، اسدالغابه، 5 / 530 ابن حجر عسقلانی، الاصابه، 8 / 281).
بر اساس برخی روایات، در پی فشار کارهای خانه بر حضرت فاطمه علیها السلام، ایشان از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم خادمی درخواست نمود، اما پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به جای آن، تسبیحی به ایشان یاد داد که به تسبیح حضرت زهرا علیها السلام شهرت یافت (بخاری، 4 / 48، 208؛ 6 / 193؛ ابوداوود سجستانی، 2 / 489؛ صدوق، من لا يحضره الفقیه، 1 / 320 - 321؛ مجلسی، 82 / 328، 331 - 332، مقاله تسبيح فاطمه علیها السلام). هرچند بعد، فضّه را به حضرت زهرا علیها السلام داد تا در کارهای خانه مشارکت کند (ابن حجر عسقلانی، الاصابه، 8 / 281 - 282؛ کجوری، 2 / 187 - 188) و سفارش کرد که کارهای خانه را یک روز حضرت فاطمه علیها السلام انجام دهد و یک روز فضّه
ص: 274
(طبری امامی، 141؛ قطب راوندی، 2 / 530). فضّه در مدتی کوتاه به کمالاتی دست یافت. بر اساس روایتی، پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم دعایی به وی آموخت که در هنگام دشواری، با خواندن آن گرفتاری اش حل می شد (ابن حجر عسقلانی، الاصابه، 8 / 281 - 282).
یکی از مهم ترین گزارشها درباره شخصیت علمی و معنوی فضّه، این است که او بیست سال، فقط با استفاده از آیات قرآن سخن می گفت. ابن شهر آشوب نمونه ای از آنها را آورده است (3 / 121 - 122؛ ر.ک: مجلسی، 43 / 86 - 87). توفيق مأنوس بودن با اهل بیت علیهم السلام و حفظ قرآن، به گونه ای که بتواند با آن سخن گوید، حکایت از آن دارد که فضّه در موقعیتی فراتر از خدمتکار قرار داشته و دارای مقام و منزلتی والا بوده است.
برخی اخبار شیعه (كوفي، 1 / 178 - 183؛ فرات کوفی، 520 - 524؛ صدوق، الامالی، 329 - 333؛ فتال نیشابوری، 160 - 163؛ ابن طاووس، سعدالسعود، 141 - 142) و اهل سنّت (حاکم حسکانی، 2 / 394 - 399؛ ابن اثیر جزری، اسدالغابه، 5 / 530 - 531) از حضور و همراهی فضّه در زندگی حضرت فاطمه علیها السلام در برخی مقاطع مهم حکایت دارد. از جمله هنگام نذر و روزه گرفتن حضرت علیها السلام برای سلامت امام حسن و امام حسین علیهما السلام از بیماری و نزول آیات 5 تا 9 سوره انسان (دهر) (مقاله فاطمه علیها السلام از نگاه قرآن)، فضّه نیز آن سه روز را روزه گرفت، که این همراهی، فضیلتی برای او به شمار می آید. هنگام هجوم به خانه على علیه السلام نیز فضّه در خانه حضور داشت و بر حقانیت امیر مؤمنان علیه السلام تأكيد كرد و مهاجمان را به انصاف و ترس از خدا و رسول دعوت نمود (مجلسی، 53 / 18).
بر اساس گزارش برخی منابع، فضَه که مدت زیادی را تا هنگام شهادت حضرت فاطمه علیها السلام در کنار ایشان بود، پس از شهادت حضرت فاطمه علیها السلام نیز در خانه آن حضرت علیها السلام به سر برد و به خدمتِ امیرمؤمنان علیه السلام پرداخت. امیرمؤمنان علیه السلام او
ص: 275
را به ازدواج ابوثعلبه حبشی در آورد و از این وصلت، پسری به دنیا آمد. پس از درگذشت ابوثعلبه، فضّه به همسری ابوملیک غطفانی در آمد (ابن شهر آشوب، 2 / 183).
اسماء بنت عمیس بن معبد خَثعَمی از نخستین زنانی بود که به اسلام گروید (ابن سعد، 8 / 280؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه، 8 / 15) و با همسرش، جعفر بن ابی طالب، به حبشه (ابن عبدالبر، 2 / 421) و در سال هفتم هجرت در روز فتح خیبر (مزی، 5 / 51؛ ذهبی، 2 / 283) به مدینه مهاجرت کرد. ثمره ازدواج او با جعفر، سه پسر به نامهای عبدالله، عون و محمد بود که همگی در حبشه به دنیا آمدند (ابن سعد، 8 / 281؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه، 8 / 15). پس از شهادت جعفر، اسماء با ابوبکر ازدواج کرد و از او صاحب پسری به نام محمد شد (ابن سعد، 8 / 282؛ ذهبی، 2 / 286؛ زرکلی، 1 / 306). پس از درگذشت ابوبکر، امام علی علیه السلام او را به همسری برگزید و از این وصلت، یحیی به دنیا آمد (ابن سعد، 8 / 285؛ ذهبی، 2 / 286؛ زرکلی، 1 / 306).
جایگاه همسران و خواهران اسماء، نشان دهنده آن است که وی در خانواده ای برجسته پرورش یافته بود. از خواهران او - که از زنان بافضیلت صدر اسلام بودند - میمونه همسر رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم، ام الفضل لبابه همسر عباس بن عبدالمطلب، و سَلمی همسر حمزة بن عبدالمطلب بودند (ابن عبدالبر، 4 / 1784 - 1785؛ ابن اثیر جزری، اسدالغابه، 5 / 395 - 396). جایگاه او نزد اهل بيت علیهم السلام چنان بود که امام باقر علیه السلام او را اهل بهشت خوانده و برای او از خداوند طلب رحمت کرده است (صدوق، الخصال، 363؛ مجلسی، 22 / 291). پس از شهادت جعفر، رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم به دیدن اسماء رفت و فرزندان او را نوازش نمود. اسماء به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم عرض کرد، طوری فرزندان را نوازش می کنید که گویا یتیم شده اند. رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم که از عقل و درایت او تعجب کرده بود، خبر شهادت جعفر را به وی داد (برقی، 2 / 420).
ص: 276
شیخ طوسی، اسماء را از اصحاب و راویان رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم دانسته (رجال، 53) و طبرانی، ضمن برشمردن کسانی که از اسماء روایت کرده اند، روایات بسیاری از وی نقل نموده است (ر.ک: المعجم الكبير، 24 / 132 - 157). زرکلی وی را دارای شأن و مقامی والا، و بر اساس نقل ابونعیم، وی را صاحب دو هجرت و نماز گزارنده به سوی دو قبله دانسته است (1 / 306). اسماء از راویان روایات حضرت فاطمه علیها السلام بوده (طبرانی، المعجم الكبير، 22 / 422؛ ابن طاووس، الطرائف، 110 - 111؛ اربلی، 1 / 376) و برخی از این روایات، نشان دهنده همراهی وی با حضرت علیها السلام است (صدوق، عیون اخبار الرضا ، 1 / 49؛ مجلسی، 43 / 27، 81).
درباره حضور اسماء در برخی مقاطعِ زندگی حضرت فاطمه علیها السلام گزارشهای تاریخی و روایی متفاوتی وجود دارد که برخی از آنها خالی از ابهام نیست. در چندین روایت از حضور اسماء در جریان ازدواج (ابن سعد، 8 / 23؛ کوفی، 2 / 213 - 214؛ مغربی، 3 / 28 - 29) و شب زفاف حضرت فاطمه علیها السلام (مغربی، 2 / 357 - 358: 3 / 28، 57 - 58)، به سبب وصیت حضرت خدیجه علیها السلام (ابن شهرآشوب، 3 / 131)، سخن به میان آمده و گفته شده است که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نیز به همین دلیل او را دعا کردند (مغربی، 2 / 358؛ 3 / 29، 58؛ ابن شهر آشوب، 3 / 131). همچنین روایاتی حاکی از آن است که اسماء در هنگام تولد حسنین علیهما السلام، در کنار حضرت فاطمه علیها السلام بوده (صدوق، عیون اخبار الرضا علیه السلام، 1 / 28 - 29؛ طوسی، الامالی، 367 - 368؛ ابن شهر آشوب، 3 / 189) و به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم خبر داده که فاطمه علیها السلام از نفاس پاک است و آن حضرت صلی الله علیه و آله وسلم فرموده که فاطمه علیها السلام حوریه ای است که به شکل انسان آفریده شده است (طبری امامی، 148؛ اربلی، 2 / 91).
اما به دلیل هماهنگ نبودن تاریخ حضور اسماء در مدینه با تاریخ ازدواج و وضع حمل حضرت فاطمه علیها السلام، حضور او در این مقاطع درست نیست. اسماء در
ص: 277
سال هفتم یا ششم هجرت به همراه همسرش وارد مدینه شده، اما حضرت فاطمه علیها السلام در سال دوم هجری، بعد از جنگ بدر، ازدواج کرده است (گنجی شافعی، 307 - 308؛ اربلی، 1 / 374، 376؛ شوشتری، 12 / 187، مقاله ازدواج فاطمه علیها السلام). از طرفی، اسماء در سال هفتم بعثت به حبشه مهاجرت کرده است، یعنی سه سال قبل از رحلت حضرت خدیجه علیها السلام (سال دهم بعثت)؛ بنابراین، پذیرفتن اینکه حضرت خدیجه علیها السلام به اسماء وصیت کرده باشد، مشکل است. البته در توجیه روایات مذکور، محققان احتمالات گوناگونی داده اند، از جمله آنکه: مراد از اسماء در این روایات، فردی غير از همسر جعفر بوده که او نیز به همین نام معروف بوده است و ناقلان در ضبط اسم اشتباه کرده اند؛ مقصود، سلمى بنت عمیس، خواهر اسماء و همسر حمزه، بوده که به سبب شهرت نام اسماء، به اشتباه، به جای سلمی، اسماء نقل شده است (اربلی، 1 / 376)؛ احتمالاً شخص موردنظر، سلمی همسر ابورافع بوده است (ابن اثیر جزری، اسدالغابه، 5 / 478)؛ و یا اینکه وی اسماء، دختر یزیدبن سكن انصاری، بوده است (گنجی شافعی، 307 - 308؛ مجلسی، 43 / 134، مقاله ازدواج فاطمه علیها السلام).
به نوشته ابن طاووس، اسماء یکی از شاهدانی بود که گواهی داد پیامبر صلى الله عليه و آله وسلم فدک را به حضرت زهرا علیها السلام بخشیده است و حضرت زهرا علیها السلام هم بر بهشتی بودن او شهادت داد (الطرائف، 248 - 250). اما این مطلب، با منابع قدیم تر که نقل کرده اند شاهدان قضية فدک فقط امیر المؤمنين علیه السلام و ام ایمن بودند (قمی، 2 / 155؛ مفید، الاختصاص، 183؛ ابن ابی الحدید، 16 / 274)، سازگار نیست. همچنین گفته شده است پس از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم عده ای نقشه کشیدند که خالد بن ولید، امام علی علیه السلام را به قتل برساند. اسماء که در آن زمان، همسر خلیفه بود، از این ماجرا اطلاع یافت و از خادمش خواست نزد حضرت زهرا علیها السلام برود و پس از رساندن سلام، این آیه را برای او بخواند: «إِنَّ الْمَلَأَ يَأْتَمِرُونَ
ص: 278
بِكَ لِيَقْتُلُوكَ فَاخْرُجْ إِنِّي لَكَ مِنَ النَّاصِحِينَ» (قصص، 20). مضمون این آیه درباره حضرت موسی علیه السلام است که فردی از مؤمنان برای او خبر آورد که درباریان فرعون در حال مشورت اند تا وی را به قتل برسانند و از موسی علیه السلام خواست که شهر را به سرعت ترک نماید. اسماء بدین وسیله، بدون آنکه خادمش متوجه موضوع شود، نقشه قتل على علیه السلام را برای حضرت افشا کرد (صدوق، علل الشرایع، 1 / 191 - 192؛ مجلسی، 29 / 125 - 126).
در منابع متعدد، حضور اسماء در روزهای پایانی عمر حضرت فاطمه علیها السلام در خانه ایشان و بعضی کارهای او گزارش شده است. در برخی از آنها آمده است که حضرت فاطمه علیها السلام از اینکه جنازه اش بر تخته ای حمل شود که حجم بدن بر آن نمایان باشد، اظهار ناراحتی کرد. اسماء به درخواست آن حضرت علیها السلام، مانند آنچه در حبشه دیده بود، تابوتی ساخت که موجب رضایت و تبسم حضرت زهرا علیها السلام شد (ابن عبدالبر، 4 / 1897؛ طبری، 53؛ مجلسی، 43 / 189؛ مقاله وصایای فاطمه علیها السلام).
همچنین گفته اند که حضرت فاطمه علیها السلام، در واپسین لحظات عمر خویش، به اسماء وصیت کرد که بدنش را فقط امام علی علیه السلام و او غسل دهند (صنعانی، 3 / 410؛ مغربی، 3 / 31؛ بیهقی، 3 / 396؛ ابن شهر آشوب، 3 / 138). آن حضرت علیها السلام به اسماء گفت: «عطر و لباس نمازم را بیاور»، سپس خوابید و از اسماء خواست که در وقت نماز، او را صدا بزند و اگر بیدار نشد، على علیه السلام را خبر کند. اسماء هنگام نماز، حضرت فاطمه علیها السلام را صدا زد، اما جوابی نشنید، زیرا آن حضرت علیها السلام، در گذشته بود (اربلی، 2 / 122). گزارش شده است که اسماء و امام على علیه السلام، فاطمه علیها السلام را غسل دادند (صنعانی، 3 / 410؛ حاکم نیشابوری، 3 / 163 - 164؛ اربلی، 2 / 122). این گزارشها هرچند بیانگر ارتباط گسترده و نزدیک اسماء با حضرت فاطمه علیها السلام و حاکی از اعتماد حضرت علیها السلام به وی است، ولی به نظر برخی از پژوهشگران، پررنگ شدن
ص: 279
بیش از حد حضور او هنگام شهادت حضرت فاطمه علیها السلام و در صحنه های متعدد، با توجه به آنکه اسماء در آن زمان همسر خلیفه اول بوده، امری ساختگی و مجعول در روایات است که بیشتر به قصد جعل فضیلت برای خلیفه اول و تبرئه او انجام گرفته است (مجلسی، 78 / 250؛ «تعليقه بهبودی»). ابن حجر عسقلانی نیز به نقل از برخی، حضور اسماء را در مراسم غسل حضرت فاطمه علیها السلام بعيد دانسته است، زیرا وی در آن زمان همسر ابوبکر بوده و ابوبکر از دفن شبانه فاطمه علیها السلام بی خبر بوده است (التلخيص الحبير، 5 / 273 - 274)، هرچند در توجیه حضور ایشان نیز وجوهی بیان شده است (مقاله وصایای فاطمه علیها السلام).
ام ایمن کنیه بركة، دختر ثعلبة بن عمرو، کنیز عبدالله بن عبدالمطلب (پدر رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم)، بود. او پس از وفات عبدالله، به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم ارث رسید (ابن سعد، 8 / 223؛ بلاذری، انساب الاشراف، 1 / 96؛ ابن عبدالبر، 4 / 1793). برخی او را کنیز آمنه، مادر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم، دانسته اند (بلاذری، انساب الاشراف، 1 / 96؛ ابن عبدالبر، 4 / 1794؛ عینی، 16 / 234). به گفته برخی، پس از درگذشت آمنه در ابواء (سال پنجم عام الفيل)، ام ایمن از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم تا ورود به مکه مراقبت کرد (ابن قتیبه دینوری، 150). وی به سبب فرزندش، ایمن، که حاصل ازدواج او با عبيد حبشی بود، به ام ایمن شهرت یافت. او پس از عبید، با زیدبن حارثه ازدواج کرد که اسامة بن زید هم حاصل همین ازدواج بود (ابن سعد، 8 / 223؛ ابن عبدالبر، 4 / 1793؛ ابن اثیر جزری، اسدالغابه، 5 / 408). پس از درگذشت عبدالله، پدر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم، ام ایمن نگهداری از حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم را تا بزرگ شدنش بر عهده گرفت (ابن حجر عسقلانی، الاصابه، 8 / 360). عبدالمطلب در آن ایام پیوسته به او سفارش می کرد که از محمد صلی الله علیه و آله وسلم غفلت نکند و یادآور می شد که بر اساس اعتقاد اهل کتاب، محمد صلی الله علیه و آله وسلم همان پیامبر موعود است. از این رو، ام ایمن بسیار مراقب بود تا اهل کتاب و خصوصاً یهود، به حضرت
ص: 280
محمد صلی الله علیه و آله وسلم آسیبی نرسانند (ابن کثیر، البدایه، 2 / 343؛ مجلسی، 15 / 402). به پاس این زحمات، پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم او را آزاد کرد (ابن سعد، 8 / 233؛ ابن عساکر، 4 / 304). پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم می فرمود: «بعد از مادرم، ام ایمن مادر من است» و پیوسته به دیدارش می رفت (ابن عبدالبر، 4 / 1794؛ ابن اثیر جزری، اسدالغابه، 5 / 567؛ عینی، 16 / 334). او با حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم بسیار با ملاطفت و مهربانی رفتار می کرد و به او رسیدگی می نمود (ابن سعد، 8 / 224؛ ابن عساکر، 4 / 303). رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم او را از زنان بهشتی خواند (ابن سعد، 8 / 224؛ قطب راوندی، 1 / 113؛ مجلسی، 17 / 379؛ 29 / 116). ام ایمن از نخستین کسانی بود که به اسلام گروید (ابن اثیر جزری، اسدالغابه، 5 / 567؛ عینی، 16 / 234). وی در مکه و پیش از هجرت، با پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بیعت کرد (ابن حبیب بغدادی، 406). به نقل شیخ طوسی، ام ایمن از جمله کسانی بود که بعد از هجرت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم، به همراه امام علی علیه السلام به مدینه مهاجرت کرد (الامالی، 471).
به گفته برخی، وی دو هجرت کرده است: یکی از مکه به حبشه و دیگری از مکه به مدینه (ابن اثیر جزری، اسدالغابه، 5 / 408، 567؛ عینی، 16 / 234)، اما با توجه به برخی قراین، این قول صحیح به نظر نمی رسد و گفته شده، کسی که به حبشه هجرت کرده، زنی به نام برکه، غیر از ام ایمن، بوده است (ابن حجر عسقلانی، الاصابه، 8 / 47). ام ایمن در جنگ احد حضور داشت و به مداوای مجروحان و رساندن آب به رزمندگان می پرداخت. در جنگ خیبر نیز همراه پیامبر بود (واقدی، 1 / 241، 250؛ 2 / 685؛ ابن سعد، 8 / 225؛ بلاذری، انساب الاشراف، 1 / 320؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه، 8 / 361).
درباره حضور ام ایمن در برخی حوادث و زمانهای مهم زندگی حضرت فاطمه علیها السلام، روایاتی موجود است. حضور او را در جریان ازدواج حضرت علیها السلام، از گزارشهای او می توان دریافت (ابن سعد، 8 / 24؛ طبرانی، المعجم الكبير، 25 / 91). وی وقتی مراسم ساده این ازدواج را دید، گریست. پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم او را دلداری داد و گفت:
ص: 281
«فرشتگان در آسمان مراسم مفصّلی برگزار کرده اند» (کوفی، 1 / 218؛ 2 / 204؛ مغربی، 3 / 66). بنا بر بعضی روایات، حضرت علی علیه السلام، پس از عقد، از بردن همسرش به خانه خویش حیا داشت و ام ایمن وساطت کرد و موضوع را با پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در میان گذاشت (طوسی، الامالی، 41؛ ابن حاتم عاملی، 406).
گواهی ام ایمن در ماجرای فدک، یکی دیگر از حوادث مهم همراهی او با حضرت فاطمه علیها السلام است. چون ام ایمن همواره در خانه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم حضور داشت، گواه مناسبی برای این قضیه بود. وقتی ابوبکر از حضرت فاطمه علیها السلام درباره مالکیت فدک شاهد خواست، ایشان همسرش امام علی علیه السلام و ام ایمن را حاضر کرد. ام ایمن دروغ بودن ادعای فاطمه علیها السلام را در مورد مالکیت فدک، امری غیرممکن دانست، چرا که خود از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم، سروَری فاطمه علیها السلام را بر زنان اهل بهشت شنیده بود و خود را هم، بنا بر گفته پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم، زنی بهشتی معرفی کرد و بر آنچه از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم شنیده بود تأکید ورزید و شهادت داد که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم، پس از آنکه جبرئیل محدوده فدک را تعیین کرد، آن را به فاطمه علیها السلام بخشید و من و علی علیه السلام را بر این بخشش گواه قرار داد (مفید، الاختصاص، 183 - 184). اما شهادت ام ایمن به دلیل زن بودنِ او و شهادت امام على علیه السلام به دلیل نفع بردن ایشان، پذیرفته نشد (مفید، الاختصاص، 184؛ ابن ابی الحدید، 16 / 274). حضرت زهرا علیها السلام نیز در همین قضیه گواهی داد که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم ام ایمن را از زنان بهشتی خوانده (ابن طاووس، الطرائف، 449؛ مقاله فدک)، که این امر حاکی از شأن و جایگاه بلند معنوی ام ایمن است.
حضور ام ایمن در آخرین لحظات زندگی حضرت زهرا علیها السلام، شنیدن خبر پایان حیات حضرت علیها السلام از زبان خود ایشان، رساندن این خبر به اميرالمؤمنين علیه السلام برای حاضر شدن بر بالین حضرت فاطمه علیها السلام و شنیدن وصیتهای ایشان (صدوق،
ص: 282
علل الشرایع، 1 / 187؛ تبریزی انصاری، 875)، نیز نشان از اعتماد حضرت علیها السلام به ام ایمن است. ام ایمن یکی از چند تنی است که، بنا به وصیت حضرت فاطمه علیها السلام، از شهادت آن حضرت علیها السلام خبردار شد (طبری امامی، 133؛ مجلسی، 23 / 208). گفته اند که ام ایمن پس از شهادت حضرت فاطمه علیها السلام، از شدت ناراحتی نتوانست در مدینه بماند و آنجا را به قصد مکه ترک کرد (قطب راوندی، 2 / 530؛ ابن شهر آشوب، 3 / 117).
سلمی دختر عثمان بن خالده، و کنیه اش ام رافع بود ابن سعد، 8 / 389؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه، 3 / 240؛ 8 / 388). از وی نقل شده است که او و خضره و رضوی و میمونه دختر سعد، خادمان رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم بودند که حضرت صلی الله علیه و آله وسلم همه را آزاد کرد (ابن سعد، 1 / 497؛ ابن عساکر، 4 / 304؛ ابن کثیر، البدایه، 5 / 350؛ همو، السيرة النبویه، 4 / 647). برخی او را کنیز صفيه (دختر عبدالمطلب)، عمه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم، دانسته (مزی، 35 / 196؛ ابن کثیر، السيرة النبویه، 4 / 648) و برخی بر آن اند که صفیه وی را به رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم داده بود (ابن کثیر، البدایه، 5 / 350؛ همو، السيرة النبويه، 4 / 648). نام او در زمره زنانی است که با رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم بیعت کردند (ابن سعد، 8 / 389؛ ابن حبیب بغدادی، 406). وی در فتح خیبر نیز همراه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بود (ابن سعد، 8 / 227؛ ابن عبدالبر، 4 / 1862).
سلمی از ناقلان روایات حضرت فاطمه علیها السلام بود (مزی، 35 / 197؛ ابن حجر عسقلانی، تهذيب التهذيب، 12 / 376؛ كحاله، 2 / 254). رجال نویسان او را از اصحاب و راویان رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم نیز دانسته اند (مزی، 35 / 197؛ ابن کثیر، السيرة النبویه، 4 / 647؛ ابن حجر عسقلانی، تهذيب التهذيب، 12 / 376). ابن حبان بستی او را در زمره ثقات یاد کرده است (3 / 184؛ 4 / 351). سلمی در برهه های گوناگون، همراه حضرت فاطمه علیها السلام بود.
در برخی منابع، سلمى قابله فرزندان حضرت خدیجه علیها السلام معرفی شده است ابن سعد، 8 / 227؛ ابن سیدالناس، 2 / 364؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه، 8 / 101، 189).
ص: 283
بدین ترتیب، احتمالاً هنگام ولادت حضرت زهرا علیها السلام هم حضور داشته است، البته برخی گفته اند که او فقط قابله ابراهیم، فرزند پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم، بوده است (ابن عبدالبر، 4 / 1862؛ ابن اثیر جزری، اسدالغابه، 5 / 478؛ ابن حجر عسقلانی، تهذيب التهذيب، 12 / 376). منابع متعددی هم او را قابله حضرت زهرا علیها السلام معرفی کرده اند ( ابن عبدالبر، 4 / 1862؛ ابن اثیر جزری، اسدالغابه، 5 / 478؛ صفدی، 15 / 190؛ ابن کثیر، السيرة النبویه، 4 / 648).
بنا بر بعضی منابع، سلمی از جمله کسانی بود که هنگام شهادت حضرت فاطمه علیها السلام حضور داشت (احمد بن حنبل، 6 / 461؛ ابن شبه نمیری، 1 / 108 - 109؛ طوسی، الامالی، 400 - 401؛ ابن شهر آشوب، 3 / 138) و بنا به نقلی در غسل حضرت فاطمه علیها السلام هم مشارکت داشت (ابن عبدالبر، 4 / 1862؛ ابن اثیر جزری، اسدالغابه، 5 / 478؛ صفدی، 15 / 190).
ام سلمه، كنیه هند، دختر ابوامية بن مغیره، است (ابن سعد، 3 / 239؛ 8 / 86؛ ابن حبان بستی، 3 / 439؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه، 8 / 342). وی ابتدا همسر پسرعمویش، ابوسلمه، بود که هردو از اولین مهاجران به حبشه بودند. او از حبشه به مکه بازگشت و دوباره از مکه به مدینه هجرت نمود (ابن سعد، 3 / 239؛ 8 / 86 - 87؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه، 8 / 342). به گفته برخی، وی اولین زن مهاجر از قریش بود که به سبب مخالفت خانواده شوهرش با مهاجرت ابوسلمه، به تنهایی به مدینه هجرت کرد (صفدی، 27 / 229؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه، 8 / 342). بنا بر بعضی منابع، تمامی روایات راجع به سفیران قریش در حبشه و مناظرات آنان با جعفر بن ابی طالب در حضور نجاشی، از طریق ام سلمه نقل شده است (ر.ک: ابن هشام، 1 / 222 - 227؛ ابن اسحاق همدانی، 1 / 316 - 334). ام سلمه، پس از مهاجرت به مدینه و درگذشت ابوسلمه، به همسری پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم درآمد (صفدی، 27 / 229؛ ابن کثیر، البدایه، 8 / 234؛ ابن حجر عسقلانی، تهذيب التهذيب، 12 / 404). برخی گفته اند که در سال سوم یا چهارم هجرت با پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم
ص: 284
ازدواج کرد (عجلی، 1 / 97؛ ابن حجر عسقلانی، تهذيب التهذيب، 12 / 405). ام سلمه در غزوات متعددی، رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم را همراهی کرد، از جمله در خيبر، حدیبیه، خندق، فتح مکه و حنین (واقدی، 2 / 467). بعدها نیز هر ماه به احد می رفت و بر شهدای احد درود می فرستاد (واقدی، 1 / 314). بر اساس حدیثی از امام زین العابدین علیه السلام و امام صادق علیه السلام، وی بافضیلت ترین همسران رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم پس از خدیجه علیه السلام بود (صدوق، الخصال، 419؛ ابن شهر آشوب، 1 / 139). او پس از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم، ارتباط خود را با اهل بیت علیهم السلام حفظ کرد.
ام سلمه از زنان برجسته و کم نظیر صدر اسلام و از دوستداران اهل بیت علیهم السلام و راویان احادیث نبوی بود. بسیاری از احادیث نبوی از طریق وی، در صحیحین نقل شده است. افزون بر آن، اخبار فراوانی از او درباره ویژگیهای حضرت فاطمه علیها السلام رسیده است (ابویعلی موصلی، 12 / 110 - 111؛ اربلی، 2 / 100)، از جمله آنکه حضرت فاطمه علیها السلام، از نظر صورت، شبیه ترین مردم به رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم بود (اربلی، 2 / 100؛ مجلسی، 43 / 55). بنا بر گزارش راویان و مفسران از ام سلمه، آیه تطهير (احزاب، 33) در شأن فاطمه علیها السلام و فرزندانش نازل شده است (طبرانی، المعجم الكبير، 23 / 286؛ صدوق، الامالی، 559؛ همو، الخصال، 403؛ طبرسی، 3 / 63، مقاله فاطمه علیها السلام از نگاه قرآن). به گفته برخی، او پس از ازدواج با پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم راهنمای حضرت فاطمه علیها السلام امور زنانه بود. در این باره از او نقل شده است که اگرچه راهنمایی و تربیت فاطمه علیها السلام را بر عهده داشتم، اما سوگند می خورم که او از من با ادب تر و در همه چیز آگاه تر بود (طبری امامی، 82؛ مجلسی، 43 / 10). برخی منابع گزارش کرده اند که زفاف حضرت فاطمه علیها السلام در خانه ام سلمه بود (طوسی، الامالی، 41؛ ابن شهر آشوب، 3 / 129). بنا بر بعضي اخبار، ابوسلمه (همسر ام سلمه) در سال سوم هجرت، بعد از جنگ احد، درگذشت (ابن عبدالبر، 3 / 940).
ص: 285
بنابراین، ام سلمه هنگام ازدواج حضرت فاطمه علیها السلام هنوز به خانه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم (به عنوان همسر ایشان) وارد نشده بوده؛ لذا، پذیرش گزارش مذکور دشوار است.
علاوه بر این، حضور ام سلمه به همراه اسماء، هنگام ولادت امام حسن علیه السلام و گفتن اذان و اقامه در گوش او به دستور پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم گزارش شده است (اربلی، 2 / 148)، اما با توجه به اینکه ام سلمه در زمان ولادت امام حسن علیه السلام هنوز به همسری پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در نیامده بود، حضور او هنگام ولادت امام حسن علیه السلام مشکل به نظر می رسد و شاید حضور او در زمان ولادت امام حسين علیه السلام موجب این اشتباه شده باشد. نقل شده است که با ولادت امام حسین علیه السلام، ام سلمه نگهداری او را بر عهده گرفت (ابن بابویه، 52؛ صدوق، علل الشرایع، 1 / 206). او به قدری به حسنین علیهما السلام محبت داشت که از آنان جدا نمی شد (مغربی، 3 / 113).
ام سلمه، افزون بر راهنماییهای زنانه و کمک در کارها، در طول زندگانی حضرت فاطمه علیها السلام و در مقاطع مهم فراوانی، همواره همراه و پشتیبان ایشان بود. از جمله آنکه در حادثه سقیفه، در برابر ابوبکر به دفاع از امیر مؤمنان علیه السلام پرداخت و به دلیل دفاع از امامت و ولایت و نیز دفاع از حقوق حضرت فاطمه علیها السلام در فدک، یک سال از حق خود در بیت المال، محروم گردید (طبری امامی، 124). برخی، ام سلمه را هم از گواهان فدک شمرده اند اربلی، 2 / 117)، اما با روایاتی که فقط امام علی علیه السلام و ام ایمن را شاهدان فدک دانسته اند، سازگار نیست (مقاله فدک). علاوه بر این، بر اساس برخی اخبار، ابوبکر گفت: «اگر دو مرد با یک مرد و دو زن گواهی می دادند، فدک را بر می گرداندم» (بلاذری، فتوح البلدان، 1 / 35؛ حاکم حسکانی، 1 / 444؛ امین عاملی، 1 / 314؛ امینی، 7 / 191).
بنا بر روایتی، ام سلمه هنگام شهادت حضرت فاطمه علیها السلام در تهيه آب غسل و
ص: 286
لباس نو برای ایشان مشارکت داشت (طبری، 53 - 54). ام سلمه را از جمله کسانی شمرده اند که بنا بر وصیت حضرت فاطمه علیها السلام، از شهادت ایشان باخبر گردید (طبری امامی، 133؛ مجلسی، 43 / 208).
بر اساس گزارش شیخ مفید (ر.ک: الجمل، 124 - 125) از واقدی و گزارش ابن ابی الحدید (ر.ک: 6 / 217 - 221)، در اوایل خلافت امام علی علیه السلام عایشه کوشید ام سلمه را وادار کند به مخالفان امام علیه السلام بپیوندد، اما ام سلمه نپذیرفت و - با یادآوری برخی وقایع و سخنان نبی اکرم صلی الله علیه و آله وسلم درباره شأن امیرمؤمنان علیه السلام و بی ایمان بودن دشمنانش و نیز برخی از پیشگوییهای پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم درباره نقش عایشه در جمل - کوشید عایشه را از دشمنی با على علیه السلام و رفتن به بصره باز دارد. وی امين و حافظ اسرار اهل بیت علیهم السلام بود، چنان که گفته شده است امیرمؤمنان علیه السلام هنگام سفر به عراق، ودایع امامت را که نزد وی بود، به ام سلمه سپرد (اربلی، 2 / 155) و پس از او، امام حسن و امام حسین علیهما السلام نیز این کار را کردند (اربلی، 2 / 296، 385؛ مجلسی، 22 / 223 - 224).
سال وفات ام سلمه را، به اختلاف، 59 (واقدی، 1 / 344؛ ابن سعد، 8 / 96؛ ابن عبدالبر، 4 / 1921)، 60 (ابن عبدالبر، 4 / 1921) و 62 (طبرانی، المعجم الكبير، 23 / 248؛ ر.ک: صالحی شامی، 11 / 191) هجرت ضبط کرده اند. اما ابن حجر عسقلانی، به نقل از ابن حبان بستی، نوشته است که ام سلمه در اواخر سال 61 هجری، پس از شنیدن خبر شهادت امام حسین علیه السلام، درگذشت (الاصابه، 8 / 344). ذهبی نیز همین نظر را تأیید کرده (2 / 210) و همچون طبرانی (المعجم الصغير، 1 / 65)، عزاداری او را بر امام حسین علیه السلام گزارش نموده است. ابن اثیر جزری روایتی را نقل کرده است که نبی اکرم صلی الله علیه و آله وسلم مقداری از تربت امام حسین علیه السلام را، که جبرئیل برایش آورده بود، به ام سلمه داد و فرمود: «هرگاه این خاک به صورت خون درآید، حسین کشته شده است.»
ص: 287
ام سلمه خاک را در ظرفی نگه داشت، تا آنکه امام حسین علیه السلام شهید شد و خاک به خون بدل شد و ام سلمه از این طریق مردم را از شهادت امام علیه السلام آگاه کرد (الكامل، 4 / 93؛ ر.ک: طبری، 147). در برخی منابع آمده است که ام سلمه وصیت کرده بود سعیدبن زید (یکی از ده تنی که به آنان بشارت بهشت داده شده بود) بر جنازه اش نماز بخواند، اما سعید قبل از وی از دنیا رفت. به نوشته ابن حجر عسقلانی، گویا ام سلمه هنگام بیماری این وصیت را کرده بود، اما از آن بیماری عافیت یافت (الاصابه، 8 / 344). مدفن ام سلمه در بقیع، در کنار بزرگان صدر اسلام است (ابن سعد، 8 / 96؛ ابن عبدالبر، 4 / 1921).
ابن ابی الحدید، عزالدين (م. 656 ق.)، شرح نهج البلاغه، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهیم، دار احیاء الكتب العربية، 1378 ق؛ ابن اثیر جزری، علی بن محمد (م. 630 ق.)، اسدالغابة في معرفة الصحابه، تهران، انتشارات اسماعیلیان؛ همو، الکامل فی التاریخ، بیروت، دار صادر، 1386 ق؛ ابن اسحاق همدانی، اسحاق بن محمد (م. 623 ق.)، سیرت رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم، تهران، انتشارات خوارزمی، 1377 ش؛ ابن بابویه، علی بن حسین (م. 329 ق.)، الامامة و التبصرة من الحيره، قم، مدرسه امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، 1404 ق؛ ابن حاتم عاملی، یوسف بن حاتم (م. 664 ق.)، الدر النظيم، قم، نشر اسلامی؛ ابن حبان بستی، محمد (م. 354 ق.)، الثقات، حیدر آباد دکن هند، مؤسسة الكتب الثقافية، 1393 ق؛ ابن حبیب بغدادی، محمدبن حبيب (م. 245 ق.)، المحبر، مطبعة الدائرة، 1361 ق؛ ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی (م. 852 ق.)، الاصابة في تمييز الصحابه، تحقيق عادل احمد، علی محمد، بیروت، دارالکتب العلميه، 1415 ق؛ همو، التلخيص الحبير في تخريج الرافعي الكبير، دار الفكر؛ همو، تهذيب التهذيب، بیروت، دار الفكر، 1404 ق؛ ابن سعد، محمد بن سعد (م. 230 ق.)، الطبقات الکبری، بیروت، دارصادر، ابن سیدالناس، محمدبن عبدالله (م. 734 ق.)، عیون الاثر في فنون المغازی و الشمائل و السير، بیروت، مؤسسة عزالدین، 1406 ق؛ ابن شبه نمیری، عمربن شبة (م. 262 ق.)، تاریخ
ص: 288
المدينة المنوره، تحقیق فهيم محمد شلتوت، قم، دار الفكر، 1410 ق؛ ابن شهر آشوب، محمدبن علی (م. 588 ق.)، مناقب آل ابی طالب، تحقیق گروهی از اساتید نجف اشرف، النجف الاشرف، المكتبة الحيدرية، 1376 ق؛ ابن طاووس، سید علی بن موسی (م. 664 ق.)، سعد السعود، قم، الشريف الرضی، 1363 ش؛ همو، الطرائف في معرفة مذاهب الطوائف، قم، مطبعة الخيام، 1399 ق؛ ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله قرطبی (م. 463 ق.)، الاستیعاب في معرفة الاصحاب، تحقیق علی محمد بجاوی، بیروت، دار الجيل، 1412 ق؛ ابن عساکر، علی بن حسن (م. 571 ق.)، تاریخ مدينة دمشق، تحقیق على شیری، بیروت، دار الفكر، 1415 ق؛ ابن قتیبه دینوری، عبدالله بن مسلم (م. 276 ق.)، المعارف، تحقیق ثروت عكاشة، القاهرة، دار المعارف؛ ابن کثیر، اسماعیل بن عمر (م. 774 ق.)، البدایة و النهایه، تحقیق على شیری، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1408 ق؛ همو، السيرة النبویه، تحقیق مصطفى عبدالواحد، بیروت، دار المعرفة، 1396 ق؛ ابن هشام، عبدالملک حمیری (م. 8 - 213 ق.)، السيرة النبویه، تحقیق محمد محيي الدين عبد الحميد، القاهرة، مكتبة محمد علی صبیح و اولاده 1383 ق؛ ابوداوود سجستانی، سلیمان بن اشعث (م. 257 ق.)، سنن ابی داوود، تحقیق سعيد محمد لحام، بیروت، دار الفكر، 1410 ق؛ ابویعلی موصلی، اسماعیل بن محمد (م. 307 ق.)، مسند ابویعلی الموصلی، تحقیق حسین سلیم اسد، دمشق، دارالمأمون للتراث؛ احمد بن حنبل، شیبانی (م. 241 ق.)، مسند احمد بن حنبل، بیروت، دار صادر، اربلی، علی بن عیسی (م. 693 ق.)، کشف الغمة في معرفة الائمه علیهم السلام، بيروت، دارالاضواء، 1405 ق؛ امین عاملی، سیدمحسن (م. 1371 ق.)، اعیان الشیعه، تحقیق سید حسن امین، بیروت، دارالتعارف، 1403 ق؛ امینی، عبدالحسين (م. 1392 ق.)، الغدير في الكتاب و السنة و الادب، بیروت، دار الكتاب العربی، 1397 ق؛ بخاری، محمد بن اسماعیل (م. 256 ق.)، صحيح البخاری، بیروت، دار الفكر، 1401 ق؛ برقی، احمد بن محمد (م. 274 ق.)، المحاسن، تحقیق جلال الدین حسینی، تهران، دار الكتب الاسلامية، 1370 ش؛ بلاذری، احمد بن یحیی (م. 279 ق.)، انساب الاشراف، تحقیق سهیل زکار، ریاض زرکلی، بیروت، دار الفكر، 1417 ق. همو، فتوح البلدان، تحقیق صلاح الدين منجد، القاهرة،
ص: 289
مكتبة النهضة المصرية، 1956 م؛ بیهقی، احمد بن حسين (م. 458 ق.)، السنن الکبری، بیروت، دار الفکر، 1416 ق؛ تبریزی انصاری، محمدعلی بن احمد (م. 1310 ق.)، اللمعة البيضاء فی شرح خطبة الزهراء علیها السلام، تحقیق سیدهاشم میلانی، قم، نشر الهادی، 1418 ق؛ حاکم حسکانی، عبیدالله بن عبدالله (م. 506 ق.)، شواهد التنزيل، تحقیق محمدباقر محمودی، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1411 ق؛ حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله (م. 405 ق.)، المستدرک علی الصحیحین، تحقیق یوسف مرعشلی، بیروت، دار المعرفه؛ ذهبی، محمدبن احمد (م. 748 ق.)، سیر اعلام النبلاء، تحقیق شعيب الارنؤوط، بیروت، مؤسسة الرسالة، 1413 ق؛ زرکلی، خیر الدین (م. 1410 ق.)، الاعلام، بیروت، دار العلم للملايين، 1980 م، شوشتری، محمدتقی (م. 1320 ق.)، قاموس الرجال، قم، نشر اسلامی، 1419 ق؛ صالحی شامی، محمد بن يوسف (م. 942 ق.)، سبل الهدى و الرشاد في سيرة خير العباد، تحقیق عادل احمد، على محمد، بیروت، دارالکتب العلمية، 1414 ق؛ صدوق، محمدبن علی (م. 381 ق.)، الامالی، قم، مؤسسة البعثة، 1417 ق؛ همو، الخصال، تحقیق علی اکبر غفاری، قم، نشر اسلامی، 1403 ق؛ همو، علل الشرایع، تحقیق سیدمحمدصادق بحر العلوم، النجف الاشرف، المكتبة الحيدرية، 1385 ق؛ همو، عیون اخبار الرضا علیه السلام، تحقیق حسین اعلمی، بیروت، مؤسسة الاعلمی، 1404 ق؛ همو، من لا یحضره الفقیه، تحقیق علی اکبر غفاری، قم، نشر اسلامی، 1404 ق؛ صفدی، خلیل بن ایبک (م. 764 ق.)، الوافی بالوفیات، تحقیق احمدالارنؤوط، ترکی مصطفی، بیروت، دار احياء التراث، 1420 ق؛ صنعانی، عبدالرزاق بن همام (م. 211 ق.)، المصنف، تحقیق حبیب الرحمن اعظمی، منشورات المجلس العلمي؛ طبرانی، سلیمان بن احمد (م. 360 ق.)، المعجم الصغير، بیروت، دارالکتب العلمیه؛ همو، المعجم الكبير، تحقیق حمدی سلفی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1404 ق؛ طبرسی، فضل بن حسن (م. 548 ق.)، تفسیر جوامع الجامع، قم، نشر اسلامی، 1418 ق؛ طبری، احمد بن عبدالله (م. 694 ق.)، ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی، القاهرة، مكتبة القدسی، 1356 ق؛ طبری امامی، محمد بن جریر (م. قرن 5)، دلائل الامامه، قم، مؤسسة البعثة، 1413 ق؛ طوسی،
ص: 290
محمدبن حسن (م. 460 ق.)، الامالی، تحقیق مؤسسة البعثة، قم، دار الثقافة، 1414 ق؛ همو، رجال الطوسی، تحقیق جواد قیومی، قم، نشر اسلامی، 1415 ق؛ عجلی، احمد بن عبدالله (م. 261 ق.)، معرفة الثقات، المدينة المنورة، مكتبة الدار، 1405 ق؛ عینی، محمودبن احمد (م. 855 ق.)، عمدة القاری، بیروت، دار احیاء التراث العربی؛ فتال نیشابوری، محمد بن حسن (م. 508 ق.)، روضة الواعظین، قم، الشريف الرضی؛ فرات کوفی، فرات بن ابراهیم (م. 307 ق.)، تفسیر فرات الكوفی، تحقیق محمدکاظم محمودی، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1410 ق؛ قطب راوندی، سعیدبن هبة الله (م. 573 ق.)، الخرائج و الجرائح، قم، مؤسسة الامام المهدی عجل الله فرجه الشریف، 1409 ق؛ قمی، علی بن ابراهيم (م. 307 ق.)، تفسیر القمی، تحقیق سیدطیب موسوی جزائری، قم، دار الكتاب، 1404 ق؛ کجوری، محمد باقر (م. 1313 ق.)، الخصائص الفاطمیه، ترجمه سیدعلی جمال اشرف، الشريف الرضی، 1380 ق؛ كحاله، عمر رضا (م. 1408ق.)، اعلام النساء في عالمی العرب و الاسلام، بیروت، مؤسسة الرسالة، 1404 ق؛ کوفی، محمد بن سليمان (م. قرن 3)، مناقب الامام امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام، تحقیق محمدباقر محمودی، قم، مجمع احياء الثقافة الاسلامية، 1412 ق؛ گنجی شافعی، محمد بن يوسف (م. 58 ق.)، کفایة الطالب فی مناقب علی بن ابی طالب علیه السلام، تحقیق محمدهادی امینی، النجف الاشرف، المطبعة الحيدرية، 1390 ق؛ مجلسی، محمدباقر (م. 1111 ق.)، بحارالانوار، تحقیق محمدباقر بهبودی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1403 ق؛ مزی، جمال الدین یوسف (م. 742 ق.)، تهذيب الكمال في اسماء الرجال، تحقيق بشار عواد، بیروت، مؤسسة الرسالة، 1406 ق؛ مغربی، قاضی نعمان بن محمد تمیمی (م. 363 ق.)، شرح الاخبار في فضائل الائمة الاطهار علیهم السلام، تحقیق، سیدمحمد حسینی جلالی، قم، نشر اسلامی، 1414 ق؛ مفید، محمد بن محمد (م. 413 ق.)، الاختصاص، تحقیق علی اکبر غفاری، قم، نشر اسلامی، 1414 ق؛ همو، الجمل، قم، مكتبة الداوری؛ واقدی، محمد بن عمر (م. 207 ق.)، المغازی، تحقیق مارسدن جونس، بیروت، مؤسسة الاعلمی، 1409 ق.
سیدحسن فاطمی موحد
ص: 291
منطقه ای تاریخی در شمال شرق مدينه، و هبه رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم به فاطمه علیها السلام.
به گزارش جغرافی دانان متقدم، این منطقه دو یا سه روز با مدینه فاصله داشت (یاقوت حموی، 4 / 238؛ طریحی، 3 / 371). فدک را قریه (یاقوت حموی، 4 / 238؛ ابن منظور، 10 / 473) و بلده (فیومی، 177) نیز خوانده اند. امروزه با نام الحائط در حدود 140 کیلومتری شمال شرق مدينه قرار دارد و شامل 21 روستاست. جمعیت آن، بدون احتساب قبایل اطراف، بالغ بر 35 هزار تن است. اکنون نیز نزد ساکنان آن به فدک شهرت دارد و بر ورودیِ شهر نیز نام فدک، در کنار حائط، به چشم می خورد (ر.ک: مهاجری، 186؛ نجفی، 2 / 424). پیش از اسلام، فدک به دلیل موقعیت جغرافیایی ممتازش، به عنوان یکی از نزدیک ترین منزلگاهها به مسیر تجاری مکه به شام، اهمیت اقتصادی داشت و فاصله اندک آن با قلعه های خیبر - که از نظر اقتصادی و نظامی مهم بودند - بر اهمیت آن می افزود. فدک ناحیه ای پرنعمت و حاصلخيز و دارای نخلستان و چشمه های جوشان بود (بکری اندلسی، 3 / 1016) و اهالی آن بیشتر به کشاورزی و صنایع دستی اشتغال داشتند. خرما و برخی محصولات تجاری آن نیز وصف شده است (اصفهانی، 76).
پیش از اسلام، فدک محل اسکانِ بنی مُرّه، از طوایف بزرگ و مشهور غطفان، بود (طبری، جامع البیان، 5 / 303؛ مسعودی، 227). آنان بیشتر یهودی (ابن ابی حاتم، 4 / 1131) و تحت نفوذ و حمایت یهودیان خیبر و هم پیمان آنان بودند. غلبه جمعیتی يهود تا عهد خليفه دوم ادامه داشت، اما در این دوره از این منطقه کوچ داده شدند (بلاذری، 1 / 40). مادر نُعمان بن مُنذِر، پادشاه حیره، از اهالی فدک بود (ابوالفرج
ص: 292
اصفهانی، 2 / 98)، که قدمت سرزمین فدک را نشان می دهد. قلعه الشمروخ، دژ اصلی فدک خوانده شده است (بكرى اندلسی، 3 / 1015).
در محرّم سال هفتم هجری، رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم که برای خاموش کردن فتنه يهود خیبر می رفت، مُحيصَة بن مسعود را مأمور کرد تا اهالی فدک را به مصالحه با سپاه اسلام و حمایت نکردن از خیبریان ترغیب نماید (ر.ک: ابن هشام، 3 / 791 - 800؛ طبری، تاریخ، 2 / 302؛ مقریزی، 1 / 325). پس از تسخیر دژهای خیبر در ماه صفر همان سال (واقدی، 2 / 634، مقریزی، 1 / 306)، ساکنان فدک - که هم پیمانان اهالی خیبر بودند - به رهبری نون بن یوشع (واقدی، 2 / 706) از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم درخواست صلح نمودند و تقاضا کردند که با آنان همانند اهالی خیبر رفتار کند و در مقابلِ نیمی از اموال و زمینهای فدک، به آنان اجازه دهد در این سرزمین باقی بمانند. رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم نیز پذیرفت. چون فدک بدون جنگ تصرف شد، مشمول حکم خداوند در آیه 7 سوره حشر گردید و خالصة (اموال و املاکی مختص به ولیّ و حاکم اسلامی، که طبق صلاحدید در آن تصرف می کند) رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم شد (ر.ک: جصاص، 3 / 96؛ بغوی، 5 / 56) و مسلمانان از آن سهمی نداشتند (ابن هشام، 3 / 800 طبری، تاریخ، 2 / 303؛ یاقوت حموی، 4 / 238).
اختلاف بر سر مالکیت فدک پس از رحلت رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم باعث شد این ماجرا در جوامع حدیثی و تاریخی، بازتاب گسترده ای یابد و مباحث کلامی و فقهی در خصوص آن مطرح گردد. گردآورندگان جوامع حدیثی اهل سنّت، به دلیل مطرح شدن مبحث ارث نگذاشتن پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم، که زاییده جریان فدک بود، بدان پرداختند. روایات راجع به فدک، در صحاح سته اهل سنّت (به ویژه صحیح البخاری و صحیح مسلم) و دیگر کتابهای معتبر (مانند مسند احمد بن حنبل و المستدرک حاکم نیشابوری) به گستردگی بازتاب یافت (ادامه مقاله، ارث بودن فدک).
ص: 293
در کتابهای تفسیری اهل سنّت نیز، در ذیل روایات راجع به ارث و ارث انبیا و همچنین بحث اموالِ اختصاصی پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم، به موضوع فدک و نیز دیدگاههای حکومت و اهل بیت علیهم السلام در این باره پرداخته شده است. کتابهای جغرافیایی، مانند فتوح البلدان بلاذری و معجم البلدان یاقوت حموی، نیز اطلاعات مهمی درباره فدک دارند.
جوهری بصری کتابی به نام السقیفه و فدک دارد (ر.ک: 97 - 148) که نشان دهنده اهمیت بحث فدک در قرن چهارم است. ضرورت پیگیری بحث فدک، بعدها باعث شد تا این کتاب در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید نقل شود (ر.ک: 16 / 210 - 234). پس از قرن چهارم، مسئله فدک به مباحث کلامی راه یافت و در برخی از کتابهای کلامی مطرح شد، از جمله در المواقف (ایجی، 3 / 597)، شرح المواقف (جرجانی، 8 / 355)، فتح الباری (ابن حجر عسقلانی، 5 / 140 - 143) و الصواعق المحرقه (هیتمی، 1 / 93 - 97). علمای شیعه نیز در قرن چهارم و پنجم، توجه ویژه ای به گزارشهای فدک داشته اند. در این کتابها گزارشهایی درباره فدک وجود دارد: تفسير القمی (قمی، 2 / 155)، الکافی (کلینی، 1 / 538، 543)، علل الشرایع (صدوق، 1 / 190 - 192)، المقنعه (مفید، 289)، الاختصاص (مفید، 183)، و دلائل الامامه (ر.ک: طبری امامی، 109 - 125).
نجاشی در رجال خود، از هفت کتاب تأليف علمای شیعه، درباره فدک، نام برده که معروف ترین آنها متعلق است به ابراهيم بن محمد ثقفی (م. 283 ق.) (17)، حسن بن علی ناصر اطروش (م. 304 ق.) (57) و ابوالجيش بلخی (م. 367 ق.) (422). این آثار گرچه موجود نیستند، مؤید اهتمام علمای شیعه به مسئله فدک اند. الشافی في الامامه، اثر پراهمیت سیدمرتضی، چگونگی راه یافتن مسئله فدک را به مباحث کلامی و تاریخی نشان می دهد. این کتاب، سرآغاز مباحث کلامی در خصوص
ص: 294
فدک در میان شیعیان است. در این اثر، به برخی از شبهات معتزلیان درباره فدک و ارث رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم پاسخ داده شده است (ر.ک: 4 / 57 - 103). در قرون بعدی، الاحتجاج (طبرسی، 1 / 119) و الطرائف (ابن طاووس، 247 - 288) همین رویکرد را دنبال کردند. در دوره متأخر، در بحارالانوار (مجلسی، 48 / 144، 156 - 157)، عوالم العلوم (بحرانی اصفهانی، 11 / 391 - 480) و الغدیر (امینی، 6 / 71؛ 7 / 191 - 196؛ 8 / 236 - 238) گزارشهایی راجع به فدک آمده است. کتابهای مستقل ارزشمندی نیز درباره فدک نوشته شده، که از آن جمله است: فدک، محمد حسن قزوینی؛ فدک فی التاریخ، سیدمحمدباقر صدر، که ردّی است بر فاطمة و الفاطميون، عباس محمود عقاد؛ و فدك و العوالي أو الحوائط السبعة في الكتاب و السنة و التاريخ و الادب، سیدمحمدباقر حسینی جلالی. در دانشنامه امام علی علیه السلام (استادی، 8 / 347) نیز مقاله ای با عنوان «فدک» درج شده است.
محدّثان و مفسران شیعه بر آن اند که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فدک را - که طبق آیات 6 و 7 سوره حشر و آیه اول سوره انفال، مِلکِ شخصی او بود - در سال هفتم هجری، با استناد به مفاد آیه «وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ» (اسراء، 26)، به حضرت زهرا علیها السلام بخشید (کلینی، 1 / 543؛ طوسی، التبیان، 6 / 468). در منابع شیعی، روایاتِ واگذاری بخشش فدک از طرق گوناگون نقل شده است (فرات کوفی، 239؛ طوسی، التبیان، 6 / 468؛ طبرسی، مجمع البیان، 6 / 243)، اما در منابع اهل سنّت، بیشتر از ابوسعید خدری و ابن عباس روایت شده و مضمون همه، با اندکی تفاوت، آن است که وقتی آیه «وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ» نازل شد، رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فاطمه علیها السلام را فراخواند و فدک را به او عطا کرد (ابویعلی موصلی، 2 / 334؛ ابن کثیر، 3 / 93؛ سیوطی، الدر المنثور، 4 / 177). پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم، ابوبکر فدک را غصب نمود (ابن شبه نمیری، 1 / 197؛ جوهری بصری، 119).
ص: 295
ابن کثیر، از مفسران اهل سنّت، با وجود تصریح بر اعتبارِ سندِ این روایت، با استناد به مکّی بودن سوره اسراء و به دست آمدن فدک در سال هفتم هجرت در مدینه، این روایت را مخدوش دانسته است (3 / 39). اما به نظر برخی از مفسران، مضمون آیه «وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ» گواهی می دهد که این آیه (و نیز آیات 32 - 33، 57، و 73 - 81 سوره اسراء) در مدینه نازل شده، زیرا پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در مکه از موقعیتی برخوردار نبوده است که بتواند حق خویشان و مستمندان و در راه ماندگان را ادا کند (زنجانی، 56؛ زين، 2 / 516). علاوه بر این، نزول سوره ای در مکه یا مدینه، بدان معنا نیست که تمام آیات آن مکّی یا مدنی است، زیرا در سوره ها برخی آیات استثنا شده اند (ر.ک: زرکشی، 1 / 192 - 195). معیار در مکّی و مدنی بودن، سخن صحابه و تابعین است، زیرا از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم چیزی به نام مکّی و مدنی وارد نشده (زرقانی، 1 / 137)؛ لذا در منابع علوم قرآنی، برای مکّی و مدنی بودن آیات، ضوابطی ذکر شده است (ر.ک: سیوطی، الاتقان، 1 / 35). علاوه بر این، برخی آیات دو بار نازل شده اند. همچنین آیه مذکور، دستوری اجرایی است که پیوسته، هم در مکه هم در مدینه، می بایست بدان عمل می شده است. نکته دیگر آن است که گرچه ظاهر جمله «لَمَّا نَزَلَّت هَذِهِ الآيةُ» در روایت ابوسعید خدری، مؤید آن است که فدک بعد از نزول آیه، اعطا شده است، ولی اگر واژه «لَمَّا» به معنای علت گرفته شود، نه به معنای زمان خاص، مفهوم روایت این خواهد بود که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به دلیل این دستور الهی، فدک را به فاطمه علیها السلام عطا کرده است. از آن زمان، کارگزاران و وکلای خضرت فاطمه علیها السلام در فدک حضور داشتند (کلینی، 1 / 543 صدوق، 1 / 191؛ طوسی، التبیان، 6 / 268 - 469).
امام علی علیه السلام در نامه ای به کار گزارش در بصره، بر بهره برداری حضرت زهرا علیها السلام
ص: 296
از فدک تأکید کرده و فرموده است که فدک در اختیار او بود، تا زمانی که مردمی بدان بخل ورزيدند و مردمی دیگر (اهل بیت) سخاوتمندانه از آن چشم پوشیدند و خداوند داور ماجرای مصادره فدک است (نهج البلاغه، نامه 45 (3 / 71)). در روایاتی از امام صادق علیه السلام و امام کاظم علیه السلام نیز بر این امر تصریح شده است (قمی، 2 / 155؛ کلینی، 1 / 523؛ مفید، الاختصاص، 183).
پس از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم، خلیفه اول فدک را مصادره کرد (ابن شبه نمیری، 1 / 197؛ جوهری بصری، 119)، زیرا در آن زمان، فدک از لحاظ سیاسی و اقتصادی برای طرفین اهمیت داشت. برخی منابع، درآمد سالانه آن را در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم 24 تا 70 هزار دینار تخمین زده اند (قطب راوندی، 1 / 113؛ ابن طاووس، کشف المحجه، 124). اگر تصرف اهل بیت علیهم السلام بر این نخلستانها ادامه می یافت، اهل بیت علیهم السلام از درآمدش برای پیشبرد اهداف سیاسی و اجتماعی خود استفاده می کردند و برای آنان در گرفتن حق خلافت مؤثر بود. همچنین صرف کردن درآمد فدک برای تنگدستان بنی هاشم و مهاجران و انصار، باعث حفظ نفوذ اهل بیت علیهم السلام در میان مسلمانان می شد. حکومت با اطلاع از این امر، در صدد بود منابع مالی خود را تقویت نماید تا على علیه السلام نتواند در خلافت با ابوبکر منازعه کند، در حالی که مصادرۀ آن، در طول تاریخ، نماد غصب خلافت شد. از همین رو، زمانی که مهدی [در برخی منابع، هارون] (زمخشری، ربيع الابرار، 1 / 259)، خليفة عباسی، از امام موسی کاظم علیه السلام خواست ابعاد فدک را مشخص نماید تا آن را به او بازگرداند، آن حضرت علیه السلام حدود آن را کوه احد، عریش مصر، سيف البحر (کناره دریا) و دومة الجندل (کلینی، 1 / 543؛ ابن طاووس، الطرائف، 252)، و به روایتی دیگر، حد اول آن را عَدَن، حد دوم را سمرقند، حد سوم را افریقیه و حد چهارم را
ص: 297
سيف البحر (کناره دریا) تعيين نمود (زمخشری، ربيع الابرار، 1 / 259 - 260). طبق این فرمایش، از منظر سیاسی، فدک نماد حقانیت اهل بیت علیهم السلام و امامت آنان است. حضرت زهرا علیها السلام برای احقاق حق و به دست آوردن دوباره فدک، ابتدا هبه بودن و سپس ارثیه بودن آن را مطرح ساخت (سید مرتضی، 4 / 101). هرچند برخی از اهل سنّت مدعی اند که اول ادعای ارث مطرح شده است و بعد هبه بودن فدک. برخی نیز، به دلیل تعارض اخبار در این باره، تردید کرده و نظری نداده اند (ر.ک: ابن ابی الحدید، 16 / 285 - 286). برخی هردو موضوع را بدون ترتیب گزارش کرده اند (ر.ک: بلاذری، 1 / 35 - 36؛ شهرستانی، 1 / 25). در بعضی منابع، فقط موضوع هبه بودن آمده است (ر.ک: فخررازی، 29 / 284).
پس از غصب شدن فدک، حضرت زهرا علیها السلام ابتدا به این امر استناد کرد که آن را پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم، بر اساس آیه «وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ» (اسراء، 26)، هبه کرده است. درباره واکنش ابوبکر دو گونه گزارش وجود دارد: بنا بر ادعای برخی منابع، خلیفه در تأیید مالکیت حضرت زهرا علیها السلام سندی نوشت و به او داد، اما پس از مخالفت عمر بن خطاب در نوشتن نامه و پاره کردن آن (ر.ک: مفید، الاختصاص، 184 - 185؛ حلبی، 3 / 488)، از حضرت علیها السلام شاهدان بیشتری خواست (ر.ک: قمی، 2 / 155 - 156؛ سید مرتضی، 4 / 97 - 98). برخی از منابع اهل سنّت، بدون ذکر این برخورد عمر، ماجرای برخورد ابوبکر با حضرت فاطمه علیها السلام و شاهد خواستن ابوبکر را مطرح کرده اند (بلاذری، 1 / 35؛ ابن شبه نمیری، 1 / 196 - 200، 209 - 211؛ یاقوت حموی، 4 / 239). ابوبکر در حالی از آن حضرت علیها السلام دلیل و سندی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم می خواست که در همان مجلس خطاب به حضرت فاطمه علیها السلام جمله «وَ اَنتِ عِندىِ اَمِينَةٌ مُصَدِّقةَ» (ابن شبه نمیری، 1 / 210؛ ذهبی، تاریخ الاسلام، 3 / 24) را بازگو کرد، که حاکی از اطمینان وی به صداقت اوست.
ص: 298
فاطمه علیها السلام، علی علیه السلام و ام ایمن را شاهد گرفت، اما ابوبکر شهادت على علیه السلام را که قرآن (توبه، 119؛ ابن عساکر، 42 / 361؛ سیوطی، الدر المنثور، 3 / 290) و رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم (ابن عبدالبر، 4 / 1744؛ ابن عساکر، 42 / 42) او را صدیق نامیده بودند و گواهی اُم ایمن را که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم او را بهشتی معرفی کرده بود (ابن سعد، 8 / 224؛ ذهبی، سیر اعلام النبلاء، 2 / 224؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه، 8 / 359)، رد کرد و بر این سخن عمر صحه گذاشت که على علیه السلام صاحب نفع است و برای خود گواهی می دهد و ام ایمن هم فقط یک زن است (مغربی، 3 / 32؛ مفید، الاختصاص، 184؛ ابن ابی الحدید، 16 / 274). از گواهی حسنین علیهما السلام نیز در این ماجرا خبر داده اند (یعقوبی، 2 / 469؛ هیتمی، 1 / 93).
حضور پررنگ عمر در گزارشهای راجع به فدک و شرکت او در احتجاجها به نفع ابوبکر، حکایت از نقش مؤثر وی در جریان فدک دارد.
ابوبکر وقتی با جدّیت حضرت زهرا علیها السلام در پس گرفتن فدک روبرو شد، مدعی گردید آن گونه با فدک رفتار خواهد کرد که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم با این سرزمین و درآمد آن رفتار می کرد (بخاری، 8 / 3؛ مسلم نیشابوری، 5 / 153). او گفت که فدک نه از آنِ پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم، که از آنِ مسلمانان است (ر.ک: ابن شبه نمیری، 1 / 198، 211؛ جوهری بصری، 104). این بدان معنا بود که حضور شاهدان بیشتر نیز کارساز نیست. در نقد این ادعا پاسخهای متعددی داده شده است:
1. اولین نقد را علی علیه السلام در همان جلسه مطرح کرد (قمی، 2 / 156 - 157؛ مجلسی، 29 / 128 - 129). با توجه به گزارشهای تاریخی، فدک در تصرف حضرت زهرا علیها السلام بوده است (قمی، 2 / 155؛ کلینی، 1 / 543؛ مفید، الاختصاص، 183). طبق قاعده شرعی مورد اتفاق شیعه و اهل سنّت، البَينَةُ عَلَى المُدَّعِي وَ اليمِينُ عَلَى المُدَّعَى عَلَيهِ (ر.ک: شافعی، 7 / 27، بیهقی، 8 / 123، 279؛ 10 / 252؛ طوسی، الخلاف، 3 / 131، 148)، شاهد
ص: 299
آوردن، وظیفه مدعی است و سوگند وظیفه منکر. تصرف، نشانه مالکیت است و غیر متصرف (مدعی) اگر ادعایی دارد، باید بیّنه اقامه نماید. در ماجرای فدک، ابوبکر مدعی بود و حضرت زهرا علیها السلام منکر. لذا، ابوبکر می بایست برای ادعای خود سند و شاهد می آورد، اما از حضرت زهرا علیها السلام شاهد خواست و به تذکر على علیه السلام درباره رعایت این قاعده شرعی توجه نکرد (قمی، 2 / 156) و بدین ترتیب، یکی از تخلفات آشکار حکومت (بی توجهی به قاعدة يد) شکل گرفت.
2. در منابع تاریخی هیچ گزارشی نقل نشده است که در آن، بر تصرف نداشتن حضرت زهرا علیها السلام استناد شده باشد. اگر چنین بود، رد ادعای حضرت علیها السلام، احتیاج به درخواست بیّنه و شاهد نداشت، زیرا عدم تصرف، خود بزرگترین دلیل است و حکومت یقیناً آن را دستاویز قرار می داد. هرچند برخی از اهل سنّت، بدون هیچ سندی، در صدد انکار آن برآمده و فقط گفته اند دلیلی نداریم که فدک در اختيار حضرت فاطمه علیها السلام بوده است (ر.ک: سیدمرتضی، 4 / 90؛ ابن ابی الحدید، 16 / 284 - 285)، ولی با وجود روایت ابوسعید خدری - که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم بعد از نزول آیه ««وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ» فدک را به فاطمه علیها السلام داد - جای چنین انکاری نیست (سیدمرتضی، 4 / 98).
3. به اعتقاد علمای شیعه و اهل سنّت، علم به صدق، از بیّنه (که ظن شمرده می شود) معتبرتر است. بر این اساس، حاکم می تواند بدون شهادت، به علم خود عمل کند، چون علم از شهادت قوی تر است (سید مرتضی، 4 / 95 - 96). از این رو، ابوبكر ادعای چند تن از صحابه (جابر بن عبدالله انصاری و ابوبشير مازنی) را - مبنی بر اینکه رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم مالی به آنان بخشیده است - تصدیق نمود و بدون مطالبه شاهد، خواست آنان را اجابت کرد (ابن سعد، 2 / 318؛ بخاری، 5 / 120 - 121؛ مسلم نیشابوری، 7 / 75؛ بیهقی، 6 / 302؛ متقی هندی، 5 / 626). علمای اهل سنّت، با ذکر
ص: 300
روایاتی از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم، معتقدند سخن صحابیِ عادل پذیرفته است، گرچه این سخن برای وی سودی داشته باشد (ابن حجر عسقلانی، فتح الباری، 4 / 389؛ عینی، 12 / 121). اما درباره حضرت زهرا علیها السلام با علم به صداقت وى (ابن شبه نمیری، 1 / 210؛ ذهبی، تاریخ الاسلام، 3 / 24)، این گونه رفتار نشد (ابن شبه نمیری، 1 / 199 - 200؛ ابن طاووس، الطرائف، 247 - 250) و به شهادت على علیه السلام، به اتهام ذی نفع بودن او، ترتیب اثر داده نشد، در حالی که او از مصادیق آیه تطهیر است (احزاب، 33) و نه تنها عادل، بلکه معصوم است و پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم از خدا خواسته است که حق را دایرِ مدار على علیه السلام قرار دهد (حاکم نیشابوری، 3 / 124 - 125).
4. امير المؤمنين علیه السلام پاسخ دیگری نیز در همان جلسه به ابوبکر داد، که مبتنی بر عصمت و صداقت فاطمه علیها السلام بود (قمی، 2 / 156 - 157؛ طبرسی، الاحتجاج، 1 / 122 - 123؛ مجلسی، 29 / 129 - 130). چون حضرت زهرا علیها السلام مصداق آیه تطهیر است، صحت گفتار وی حتمی و بدیهی است و ایشان از هرگونه رجس و پلیدی مبراست (احزاب، 33؛ مقاله عصمت فاطمه علیها السلام). بنابراین، رد ادعای فاطمه علیها السلام، مستلزم دروغ یا خطا پنداشتن سخنان اوست و گمان اینکه وی در صدد تصاحب ملکی است که متعلق به او نیست، مستلزم تکذیب آیه تطهیر است. این امر به قدری واضح بود که ام ایمن نیز در همان جلسه به ضروری بودن صداقت حضرت زهرا علیها السلام اشاره کرد (مفید، الاختصاص، 183).
5. نپذیرفتن شهادت على علیه السلام، اتهام به شخصیتی بود که در آیه 61 سوره آل عمران نفس پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم معرفی شده (بغوی، 1 / 450؛ ابوحیان اندلسی، 3 / 188؛ سیوطی، الدر المنثور، 2 / 39)، به طهارت و عصمت او در آیه 33 سوره احزاب گواهی داده شده (ر.ک: طبری، جامع البیان، 22 / 9 - 12؛ ابن کثیر، 6 / 365)، بر صداقت او در آیه 119
ص: 301
سورۂ توبه تأکید شده (حاکم حسکانی، 1 / 341؛ سیوطی، الدر المنثور، 3 / 290)، و آیه 17 سورة هود، بر اساس برخی تفاسیر، شاهد حقانیت نبوت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را شهادت على علیه السلام قرار داده است (ر.ک: طبری، جامع البیان، 12 / 22؛ سیوطی، الدر المنثور، 3 / 324).
6. یکی دیگر از انتقادهای علی علیه السلام به ابوبکر در همان جلسه، نپذیرفتن شهادت اهل صدق بود (ر.ک: قمی، 2 / 156 - 157). رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم هنگام قضاوت، در صورتی که شاهد را صادق می یافت، به همان یک شاهد اکتفا می کرد، از جمله به شهادت خزيمة بن ثابت اکتفا کرد (ابوداوود سجستانی، 2 / 167)، اما ابوبکر شهادت ام ایمن را که به وی وعده بهشت داده شده بود، و شهادت على علیه السلام را کافی ندانست.
7. بنا بر منابع معتبر اهل سنّت، پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم گاهی بر اساس شاهد و سوگند، قضاوت می کرد (ابوداوود سجستانی، 2 / 167؛ مسلم نیشابوری، 5 / 128). ابوبکر به این سنّت عمل نکرد و از حضرت زهرا علیها السلام درخواست اقامه سوگند ننمود. برخی علمای اهل سنّت در توجیه آن گفته اند که شاید ابوبکر حکم شاهد و قسم را قبول نداشته است (ایجی، 3 / 598؛ جرجانی، 8 / 356).
8 گرچه هبه، امری شخصی بود، اما ابوبکر با این ادعا که فدک از آنِ مسلمانان است (جوهری بصری، 104)، عملاً از امکانِ حضورِ شاهدان بعدی جلوگیری کرد. به گفته او، فدک مِلک پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نبوده، بلکه جزو اموال عمومی مسلمانان بوده، اما چون پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم حاکم بوده، آن را در دست داشته و پس از وی، ابوبکر این مهم را بر عهده گرفته است. این گفته ابوبکر با نص قرآن در تناقض است، زیرا خداوند انفال را منحصر به خود و پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم کرده و آن را ملک شخصی پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم قرار داده است (ر.ک: انفال، 1؛ حشر، 6 - 7).
9. برخلاف ادعای ابوبکر، شواهد تاریخی نشان میدهند که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در فدک
ص: 302
و موارد مشابه آن، نظير اموال بنی نضیر و حوائط سبعه [املاکی که مُخَیريق یهودی پیش از جنگ احد به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بخشید)، شامل باغهای هفت گانه (اعواف، صافيه، دلال، مثيب، برقه، حسنی و مشربه ام ابراهیم) (ر.ک: ابن سعد، 1 / 501 - 503؛ سمهودی، 3 / 988)، به گونه ای تصرف کرده است که شائبه اموال عمومی بودن آنها را منتفی می سازد. مثلاً، پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم، حوائط سبعه را وقف نمود و مقداری از اموال بنی نضیر را - که مانند فدک، فيء (مالی که بدون جنگ از کفار به دست آید) بودند - بخشید و مقداری را وقف نمود، درصورتی که وقف و بخشش بدون مالکیت شخصی جایز نیست. به همین دلیل، عمر در زمان حاکمیت خود، به خالصه بودن این اموال و تعلق اختصاصی آنها به رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم اذعان کرد (بخاری، 5 / 24؛ ابن شبه نمیری، 1 / 203) و بخشی از اموال بنی نضیر را در اختیار علی علیه السلام قرار داد (ابن شبه نمیری، 1 / 202 - 204، 207).
پس از آنکه خلیفه، هبه بودن فدک را نپذیرفت، حضرت فاطمه علیها السلام برای احقاق حق خویش، آن را به عنوان ارث مطالبه کرد (مغربی، 3 / 32؛ طوسی، التبیان، 6 / 469). گستره بحث ارث، وسیع تر از فدک است و فدک یکی از مصادیقش است، زیرا غیر از وسایل شخصی، سه گونه ارث از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم باقی ماند (ر.ک: سندی؛ استادی، 8 / 375 - 377): فيء، اموال پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در مدینه، و سهم پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم از خیبر و فدک (ابن سعد، 2 / 315). بنابراین، حضرت فاطمه علیها السلام در خطبه معروف خود، از فدک نامی به میان نیاورد و درباره ارث به صورت کلی صحبت کرد (ر.ک: جوهری بصری، 100 - 103؛ ابن طيفور، 13 - 20). بنا بر دیدگاه شیعه، به جز همسران پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم - که وارث یک هشتم بودند - حضرت زهرا علیها السلام تنها وارثی بود که نصف ارث را به عنوان فرض (مقداری که در شرع مشخص شده) و بقیه را به عنوان ردّ
ص: 303
(مقدار ارثی که از میزان معلوم در شرع زیاد بیاید) به ارث می برد. بنابر قرائت اهل سنّت - که با وجود دختر، عمو را نیز وارث می دانند - حضرت زهرا علیها السلام و عباس (عموی پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم)، به ترتیب، از وارثان عمده این اموال به شمار می آمدند؛ البته حضرت زهرا علیها السلام، به واسطه رابطه نسبی با پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و طبق آیات قرآن، می بایست از حقوق مالی دیگری نیز بهره مند می شد، مانند خمس غنایم و سهم ذوي القربی، که طبق گزارشهای معتبر اهل سنّت، ابوبکر در همان جلسه تأکید کرد که آنها را همانند پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم خواهد پرداخت، اما چنین نکرد (جوهری بصری، 117 - 118؛ ابن طاووس، الطرائف، 248).
ارث، به سبب دارا بودن مستندات متعدد، از هبه مهم تر بوده است. این بحث یکی از اختلافات عمده پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم شد (شهرستانی، 1 / 25) و مباحث مطرح شده در آن، به ویژه روایتی که ابوبکر به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نسبت داد، مستند بسیاری از آرای فقهی و کلامی در بین مذاهب اسلامی گشت.
با اینکه تقسیم ارث، موضوعی خانوادگی بود و در صورت اختلاف نداشتن وارثها نیازی به مراجعه به حاکم نبود، اما غصب فدک، موجب شد که حضرت فاطمه علیها السلام برای رسیدن به ارث پدری خود، با حکومت مواجه شود. این امر دستگاه حکومت را با مشکل اساسی و قانونی روبه رو کرد، گرچه همسران پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نیز با او در ارث شریک می شدند، ولی سهم دیگران بسیار اندک بود و بیشترین سهم (شامل فدک، اموال بنی نضیر و خیبر) نصیب فاطمه علیها السلام می گردید. ابوبکر برای خروج از این مشکل، حديث نَحنُ مَعَاشِرَ اَلْأَنْبِیَاءِ لاَ نُورَثُ مَا تَرَکْنَاهُ صَدَقَهٌ» (بخاری، 5 / 23 - 25؛ مسلم نیشابوری، 5 / 152 - 153؛ ابن شبه نمیری، 1 / 196) را به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نسبت داد، که طبق آن، پیامبران ارث نمی گذارند و هرچه از ایشان باقی
ص: 304
بماند، صدقه است. وی با استناد به آن، موضوع ارث بردن از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را منتفی اعلام کرد. درباره روایت ادعایی ابوبکر توجه به برخی نکات مهم است:
1. در اینکه اموالی نظیر فدک و بنی نضیر، با توجه به شواهد قرآنی و روایی، اختصاصاً متعلق به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم است، شکی وجود ندارد (ر.ک: بخاری، 6 / 58، مسلم نیشابوری، 5 / 151؛ جوهری بصری، 199). براین اساس، وی می تواند اموال خود را در امور شخصی و عمومی صرف کند و آنها را ببخشد یا وقف نماید، چنان که در مورد قسمتی از این اموال چنین کرد (سمهودی، 1 / 299).
ابوبکر و عمر تأکید کرده اند که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم پس از برآوردن نیازهای خانواده خود، بقیه درآمد این اموال را صرف مصالح عمومی مسلمانان می کرد. به گفته آنان، این حقِ حضرت صلی الله علیه و آله وسلم به جانشینش انتقال می یابد (ر.ک: بخاری، 8 / 3 - 4: 5 / 23 - 24؛ مسلم نیشابوری، 5 / 155؛ جوهری بصری، 104، 112 - 113). این استدلال در صورتی درست است که این اموال، عمومی باشند نه خاص رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم، در حالی که عمربن خطاب خود به شخصی بودن این اموال اذعان کرده است (بخاری، 4 / 43؛ مسلم نیشابوری، 5 / 152).
استناد کردن خلیفه به این روایت، نشان می دهد که این اموال، دارایی شخصی پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بوده است، زیرا فقط دارایی شخصی پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم، قابلیت به ارث رسیدن را دارد و دارایی عمومی، متعلق به بیت المال است؛ بنابراین، اگر این اموال، دارایی عمومی و حکومتی بود - چنان که خلیفه اول و دوم در برخی اظهارات متناقض خود مطرح کرده اند (ابن شبه نمیری، 1 / 198، 211؛ جوهری بصری، 104) - نیازی به جعل این روایت نبود و کافی بود یادآوری کنند که این اموال عمومی و متعلق به تمام مسلمانان است.
ص: 305
2. متکلم برجسته شیعی، سیدمرتضی، استدلال کرده است که علاوه بر حضرت زهرا علیها السلام، عباس عموی پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و همسران رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم نیز ادعای ارث داشتند و درصدد احقاق حقوق خود بودند (سید مرتضی 4 / 83). محدّثان بزرگ اهل سنّت نیز در کتابهای خود گزارشهای موثقی ذکر کرده اند (ر.ک: مسلم نیشابوری، 5 / 153 - 155؛ ابن شبه نمیری، 1 / 206 - 207). همسران پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم با وجود اطلاع از برخورد ابوبکر با حضرت زهرا علیها السلام و محروم نمودن وی از ارث، همچنان خواستار اعاده حقوق خود بودند و عثمان بن عفان را نزد ابوبکر فرستادند تا بر اساس قانون عمومی ارث در اسلام، سهم خویش را دریافت نمایند (ر.ک: ابن شبه نمیری، 1 / 201، 205، 207؛ جوهری بصری، 113 - 114؛ قاضی عبدالجبار اسدآبادی، 20 / 332؛ سید مرتضی، 4 / 83؛ ابن ابی الحدید، 16 / 240). این شواهد بیانگر آن است که نزدیک ترین افراد به رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم، از ارث نگذاشتن پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بی اطلاع بوده اند و اگر چنین حکمی وجود داشت، پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم می بایست کسانی را که از ایشان ارث می بردند، آگاه می کردند؛ نه اینکه فقط ابوبکر را - که با این موضوع ارتباطی نداشت - باخبر کند.
3. بنا بر شواهد تاریخی، برخی حجره ها و لوازم شخصی پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نزد وارثان وی باقی ماند (جوهری بصری، 103؛ ابن ابی الحدید، 16 / 224، 260)، که به گفته سید مرتضی (4 / 82، 104)، برخلاف نظر برخی از اهل سنّت (قاضی عبدالجبار اسدآبادی، 20 / 331؛ ابن ابی الحدید، 16 / 260 - 261)، این از باب ارث بوده است نه چیز دیگر. این امر نشان می دهد که مطرح شدن ارث نگذاشتن رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم، ابزاری بود برای مصادره اموال باارزش پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم که قسمت عمده آنها به یگانه دختر آن حضرت صلی الله علیه و آله وسلم می رسید.
علت تصرف این اموال، ارتباط ارث پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم با مسائل سیاسی و مشروعیت حکومت بود که در اذهان عموم نقش بسته بود. از سوی دیگر، حکومت، رقیب سیاسی خود را از نظر اقتصادی تحت فشار قرار می داد، به ویژه زمانی که این
ص: 306
منابع مالی می توانست در بسیج توده های مردم، به طرفداری از حکومت یا بر ضد آن، مؤثر افتد. این استدلال از آن رو تقویت می شود که خلیفه، دیگر حقوقِ مالی اهل بیت علیهم السلام (مانند سهم ذوی القربی و خمس غنایم) را - که خود متعهد شده بود آنها را مانند پیامبر صلى الله عليه و آله وسلم پرداخت کند - نپرداخت (جوهری بصری، 118). به گفته ابن ابی الحدید، مردم می پندارند که نزاع فاطمه علیها السلام و ابوبکر در خصوص فدک و ارث بود، در حالی که من از روایتی دریافته ام که ابوبکر، فاطمه علیها السلام را از سهم ذوي القربی هم محروم کرده بود (16 / 230).
4. طبق گزارشهای علمای اهل سنّت، در همان جلسه، فاطمه علیها السلام وجود چنین حدیثی را انکار کرد و متذکر شد که گفتار ابوبکر با عموم قرآن مخالف است، زیرا در آیه ارث (نساء، 11)، میان فرزندان پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم با دیگران فرقی نیست و به همه، به طور عام، خطاب شده است (جوهری بصری، 144؛ اربلی، 2 / 112). از سوی دیگر، آیه شانزدهم سوره نمل و آیات 5 و 6 سوره مریم را یادآور شد که طبق آن، پیامبرانِ پیشین ارث می گذاشته اند (ابن طيفور، 17 - 19). لكن ابوبکر این استدلالها را نپذیرفت و بر صحت روایت ادعایی خود اصرار ورزید و چند نفر را بر صداقت گفتار خویش گواه گرفت. این افراد هیچ گاه ادعا نکردند که این حدیث را از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم شنیده اند، بلکه فقط گفتند که ابوبکر را فردی صادق می دانند (ر.ک: ابن شبه نمیری، 1 / 210). حدیث ادعایی خلیفه، گذشته از آنکه حضرت زهرا علیها السلام آن را تکذیب کرد، از جنبه های گوناگون دارای اشکال است:
اِسناد این حدیث به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم تنها از طریق ابوبکر است، که عایشه نیز به آن اشاره کرده است (ابن ابی الحدید، 16 / 221 - 227؛ هیتمی، 1 / 42؛ متقی هندی، 12 / 488). گذشته از آن، حدیث مذکور را ابوبکر نقل کرده است که خود یک طرف دعوا و ذی نفع بوده است.
ص: 307
اشکال محتوایی: اولین اشکال اساسی را حضرت زهرا علیها السلام به این روایت وارد کرد، و ادعای این حدیث را، که پیامبران ارث نمی گذارد، مخالف عموم آیه 16 سوره نمل و آیات 5 و 6 سوره مریم دانست (ابن طيفور، 17 - 19). خلیفه در مقابل این اشکال سکوت کرد (ابن سعد، 2 / 315). اما بعدها احادیثی با این مضمون و اضافات نقل شد که ما پیامبران، طلا و نقره و منزل و مانند آن بر جای نمی گذاریم، بلکه ایمان، حکمت، علم و سنّت بر جای می گذاریم (جوهری بصری، 103؛ ابن ابی الحدید، 16 / 214). این دسته احادیث در صدد بودند به نحوی اشکال محتوایی حدیث ابوبكر را برطرف کنند.
برخی محققان، با استدلالهای متقن، تعلق میراث به اموال را در آیات مذکور ثابت کرده اند (مفید، حديث نحن معاشرالانبیاء، 25؛ سیدمرتضی، 4 / 78 - 79؛ شوشتری، 226). در آنجا که قرآن از ارث انبیا سخن می گوید، دارایی و اموال موردنظر است، زیرا لغت ارث به معنای به جا گذاشتن و انتقال شیء از فردی به افراد دیگر است و ظهور عرفی آن در اموال است (ر.ک: فخر رازی، 21 / 184) و هرجا که معنای دیگری در نظر بوده، حتماً با قرینه ای همراه شده است (ر.ک: فاطر، 32).
شواهد قرآنی نیز بر این امر تأکید می کنند، مانند آیه 5 و 6 سوره مریم که طبق آنها، زکریا علیه السلام از خداوند فرزندی می خواهد که وارث او باشد (ر.ک: بغوی، 3 / 226؛ مکارم شیرازی، 13 / 9، 12)، زیرا زکریا علیه السلام می ترسید که اموالش به پسرعموهایش به ارث برسد و در مسیر فساد و گناه صرف شود. بنابراین، از خدا خواست تا به او فرزندی بدهد (سید مرتضی، 4 / 63 - 64).
برخی از متکلمان شیعه و اهل سنّت به میراث بردن حضرت سلیمان علیه السلام از داوود علیه السلام (نمل، 16) استناد کرده اند. برخی متکلمان اهل سنّت گفته اند که حديثِ منعِ
ص: 308
توريث، دلالت این آیه را از بین می برد، ولی متکلمان شیعی، با دلایل کلامی و تاریخی، آن را رد کرده اند (ر.ک: سیدمرتضی، 4 / 65 - 66). از سوی دیگر، برخی مفسران اهل سنّت، از فراوانی اسبهایی که سلیمان علیه السلام از پدرش به ارث برد، سخن گفته اند (زمخشری، الکشاف، 4 / 91؛ بیضاوی، 5 / 29).
سکوت ابوبکر در مقابل این آیات و استناد نکردن به اینکه وراثت انبيا علیهم السلام درباره غیر از مال است (ر.ک: ابن سعد، 2 / 315)، یکی از قرینه های دلالت آیات مذکور بر ارث اموال و بی اساس بودن توجیه برخی عالمان اهل سنّت است که آیات مذکور را حمل بر به ارث گذاشتن علم و نبوت کرده اند (ر.ک: فخر رازی، 24 / 186؛ ابن کثیر، 3 / 117). سیدمحمدباقر صدر، با فرض وجود چنین حدیثی، بحث جامعی را درباره معنای این حدیث و دلالت صریح آن - که تأویل پذیر نباشد و تردید به آن راه نیابد - مطرح کرده است (152 - 153). وی تعابیر مختلفی را که از این حدیث در متون حدیثی وجود دارد، با یکدیگر مقایسه کرده و به این نتیجه رسیده است که از این حدیث می توان چند معنا اراده کرد که هیچ کدام بر دیگری رجحان ندارد. لذا، نمی توان آنچه را که ابوبکر عملاً از این حدیث استفاده کرده و مخالف قرآن است، معنا و مقصود این حدیث دانست (184 - 185).
خلیفه اول، با نظر و همراهی خلیفه دوم، فدک را مصادره و از منافع آن بهره برداری نمود. برخی گزارشها از باز گرداندن فدک در زمان خلیفه دوم حکایت دارد (یاقوت حموی، 4 / 238 - 239)، ولی با توجه به شواهد تاریخی، آنچه را که عمر به اهل بیت علیهم السلام باز گرداند، سرپرستی چیزی غیر از فدک بود (بیهقی، 6 / 299؛ سمهودی، 3 / 998)، و آن صدقات اموال بنی نضیر بود که در
ص: 309
برخی منابع، به اشتباه، فدک ذکر شده است (صدقات بنی نضیر، غیر از اموال بنی نضیر است که حضرت زهرا علیها السلام خواهان باز گرداندن آن بود). لذا، فدک در عهد عمر همچنان در مصادره حکومت بود (ر.ک: بخاری، 5 / 23 - 24؛ ابن شبه نمیری، 1 / 207؛ بیهقی، 6 / 301). عثمان بن عفان، خلیفه سوم، آن را به مروان بن حکم به اقطاع داد (بیهقی، 6 / 301؛ ابن ابی الحدید، 1 / 198). اقطاع، واگذاری زمین و آب، محل کسب و کار، و معدن یا منابع حاصل از آن، به افراد، به صورت محدود یا نامحدود است (ر.ک: انصاری، 4 / 389 - 1394).
پس از به خلافت رسیدن حضرت على علیه السلام نیز از بازگرداندن فدک گزارشی در دست نیست. از امام صادق علیه السلام نقل شده است که حضرت علی علیه السلام با تأسی به رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فدک را پس نگرفت. پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم حاضر نشد پس از فتح مکه، خانه اش را - که عقيل بدون اجازه، فروخته بود - پس بگیرد (صدوق، 1 / 155؛ اربلی، 2 / 116). در حدیث دیگری، امام صادق علیه السلام علت این امر را چنین بیان کرده است که امیر المؤمنين علیه السلام دوست نداشت چیزی را پس بگیرد که خداوند، غاصب آن را دچار عقوبت ساخته و به مالكش ثواب داده است (صدوق، 1 / 154 - 155). اقدام حضرت على علیه السلام نوعی اعلام نارضایی و اعتراض دائم به برخورد ابوبکر با حضرت زهرا علیها السلام بود؛ واقعیتی که حضرت علی علیه السلام سالها بعد، در ایام خلافتش، در نامه ای به عثمان بن حنیف انصاری (فرماندارش در بصره) بازگو کرد (نهج البلاغه، نامه 45 (3 / 71)؛ ابن ابی الحدید، 16/ 208).
معاویه در زمان حکومتش (40 - 60 ق.) فدک را به مروان بن حکم، عمروبن عثمان بن عفان و یزید بن معاویه به اقطاع داد (جوهری بصری، 105 - 106؛ ابن ابی الحدید، 16 / 216؛ ابن طاووس، الطرائف، 252). مروان در دوره حکومتش (65 ق.) آن را به دو
ص: 310
فرزند خود، عبدالملک و عبدالعزيز، بخشید. پس از عبدالملک، پسران او (ولید و سلیمان) سهم خود را به عمربن عبدالعزیز بخشیدند (ابن اثیر جزری، 2 / 225). عمربن عبدالعزیز در زمان خلافتش (99 - 101 ق.) آن را به حسن بن حسن علیه السلام (جوهری بصری، 106؛ ابن ابی الحدید، 16 / 216) و بنا بر نقلی، به محمدبن علی باقر علیهما السلام و عبدالله بن حسن باز گرداند (اربلی، 2 / 117). پس از عمربن عبدالعزيز، یزیدبن عبدالملک آن را پس گرفت و تا پایان کار امویان (132 ق.) در دست بنی امیه بود.
در ابتدای خلافت عباسیان، سفاح اولین خلیفه عباسی (132 - 136 ق.) فدک را به عبدالله بن حسن بن حسن علیه السلام (یا به حسن بن حسن علیه السلام) واگذار کرد. پس از شورش حسنیان بر عباسیان، منصور عباسی آن را پس گرفت تا اینکه پسرش، مهدی (158 - 169 ق.)، آن را به فرزندان امام حسن علیه السلام بازگرداند، ولی هادی، خلیفه بعدی، آن را مصادره کرد و تا زمان مأمون (198 - 218 ق.) در اختیار حکومت بود (جوهری بصری، 106؛ یاقوت حموی، 4 / 239؛ ابن ابی الحدید، 16 / 217). در زمان مأمون، سندی مبنی بر واگذار کردن فدک به ورثه حضرت زهرا علیها السلام نوشته شد و در سال 210 هجرت به قثم بن جعفر، حاکم مدینه، ابلاغ گردید. در این سند درباره تصديق هبه بودن فدک و ذی حق بودن فاطمه علیها السلام در مطالبه فدک، نکاتی آمده است. مأمون دستور داد فدک را به محمدبن یحیی بن حسین بن زید بن علی بن حسین علیهما السلام و محمدبن عبدالله بن حسن بن علی بن حسین علیهما السلام واگذار نمایند تا خویشان خود را با درآمد آن تأمین کنند (بلاذری، 1 / 37 - 38؛ یعقوبی، 2 / 469؛ ر.ک: ابن ابی الحدید، 16 / 217). فدک تا زمان متوکل (232 - 248 ق.) در تصرف بنی فاطمه علیها السلام بود، تا اینکه متوكل آن را به شخصی به نام عبدالله بن عمر بازیار به مقاطعه داد. عبدالله یازده نخلی را که رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم کاشته بود قطع کرد (جوهری بصری، 107؛ ابن ابی الحدید، 16 / 217). پس از آن، فدک عموماً در تصرف
ص: 311
حکومت بود، به جز در دوره هایی در ایام خلافت منتصر (247 - 248 ق.) ابن اثیر جزری، 7 / 116)، معتمد (256 - 279 ق.)، معتضد (279 - 289 ق.) و الراضی بالله (322 - 329 ق.)، که مدتی در دست آل على علیه السلام بود (علامه حلی، 358). به گفته مسئولان محلی، امروزه چشمه های هفت گانه فاطمه علیها السلام، مسجد فاطمه علیها السلام، وادی فاطمه علیها السلام و باغستانهای فاطمه علیها السلام، منسوب به آن حضرت علیها السلام، در فدک وجود دارد (مهاجری، 186). ظاهراً این نام گذاریها از دوره زمامداری شُرَفا - که پیش از آل سعود بر این منطقه حکمرانی می کردند - بر جای مانده است.
ابن ابی الحدید، عزالدين (م. 656 ق.)، شرح نهج البلاغه، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، دار احياء الكتب العربية، 1378 ق، ابن ابی حاتم، عبدالرحمن بن محمد (م. 327 ق.)، تفسير القرآن العظيم (تفسير ابن ابی حاتم)، تحقیق اسعد محمد طیب، بیروت، مكتبة العصرية، 1419 ق؛ ابن اثیر جزری، علی بن محمد (م. 630 ق.)، الکامل فی التاریخ، بیروت، دارصادر، 1386 ق؛ ابن حجر عسقلانی، احمدبن علی (م. 852 ق.)، الاصابة في تمييز الصحابه، تحقیق عادل احمد، علی محمد، بیروت، دارالکتب العلمية، 1415 ق؛ همو، فتح الباری شرح صحيح البخاری، بیروت، دارالمعرفه؛ ابن سعد، محمد بن سعد (م. 230 ق.)، الطبقات الکبری، بیروت، دار صادر؛ ابن شبه نمیری، عمربن شبة (م. 262 ق.)، تاريخ المدينة المنوره، تحقیق فهيم محمد شلتوت، قم، دار الفكر، 1410 ق؛ ابن طاووس، سید علی بن موسی (م. 664 ق.)، الطرائف في معرفة مذاهب الطوائف، قم، مطبعة الخيام، 1399 ق؛ همو، کشف المحجة لثمرة المهجه، نجف، المطبعة الحيدرية، 1370 ق؛ ابن طيفور، احمد بن ابی طاهر (م. 380 ق.)، بلاغات النساء، قم، مكتبة بصیرتی؛ ابن عبدالبر، يوسف بن عبدالله قرطبی (م. 463 ق.)، الاستیعاب في معرفة الاصحاب، تحقیق على محمد بجاوی، بیروت، دار الجيل، 1412 ق؛ ابن عساکر، علی بن حسن (م. 571 ق.)، تاريخ مدينة دمشق، تحقیق علی شیری، بیروت، دار الفكر، 1415 ق؛ ابن کثیر، اسماعیل بن عمر (م. 774 ق.)، تفسير القرآن العظيم (تفسير ابن كثير)، تحقيق محمدحسین شمس الدین، بیروت، دارالکتب العلمية، 1419 ق؛ ابن منظور،
ص: 312
محمدبن مکرم (م. 711 ق.)، لسان العرب، قم، نشر ادب الحوزة، 1405 ق؛ ابن هشام، عبدالملک حمیری (م. 8 - 213 ق.)، السيرة النبویه، تحقيق محمد عبدالحميد، القاهرة، مكتبة محمد علی صبیح و اولاده، 1383 ق؛ ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین (م. 356 ق.)، الاغانی، تحقیق على مهنّا، بیروت، دار الفكر؛ ابوحیان اندلسی، محمد بن يوسف (م. 745 ق.)، البحر المحيط في التفسير، تحقیق عادل احمد، على محمد، بیروت، دار الكتب العلمية، 1422 ق، ابوداوود سجستانی، سلیمان بن اشعث (م. 257 ق.)، سنن ابی داوود، تحقیق سعید محمد لحام، بیروت، دارالفکر، 1410 ق؛ ابویعلی موصلی، اسماعیل بن محمد (م. 307 ق.)، مسند ابویعلی الموصلی، تحقیق حسین سلیم اسد، دمشق، دار المأمون للتراث؛ اربلی، علی بن عیسی (م. 693 ق.)، کشف الغمة في معرفة الائمه علیهم السلام، بیروت، دارالاضواء، 1405 ق؛ استادی، رضا، فدک، دانشنامه امام علی علیه السلام، زیر نظر علی اکبر رشاد، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1380 ش؛ اصفهانی، حسن بن عبدالله، بلاد العرب، تحقیق احمد جاسر، صالح علی، ریاض، داراليمامة، 1967 م؛ امینی، عبدالحسين (م. 1392 ق.)، الغدير في الكتاب و السنة و الادب، بیروت، دارالکتاب العربی، 1397 ق؛ انصاری، محمدعلی، الموسوعة الفقهية الميسره، قم، مجمع الفكر الاسلامی، 1422 ق؛ ایجی، عبدالرحمن بن احمد (م. 756 ق.)، المواقف في علم الكلام، تحقیق عبدالرحمن عميرة، بیروت، دار الجيل، 1417 ق؛ بحرانی اصفهانی، عبدالله بن نورالله (م. قرن 12)، عوالم العلوم و المعارف و الاحوال، قم، مؤسسه امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، 1425 ق؛ بخاری، محمد بن اسماعیل (م. 256 ق.)، صحيح البخاری، بیروت، دار الفكر، 1401 ق؛ بغوی، حسین بن مسعود (م. 510 ق.)، معالم التنزيل (تفسیر بغوی)، تحقیق عبدالرزاق مهدی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1420 ق؛ بکری اندلسی، عبدالله بن عبدالعزيز (م. 484 ق.)، معجم ما استعجم من اسماء البلاد و المواضع، تحقيق مصطفی سقا، بیروت، عالم الكتب، 1403 ق؛ بلاذری، احمد بن یحیی (م. 279 ق.)، فتوح البلدان، تحقیق صلاح الدين منجد، القاهرة، مكتبة النهضة المصرية، 1956 م؛ بیضاوی، عبدالله بن عمر (م. 685 ق.)، انوارالتنزيل و اسرار التأویل (تفسیر بیضاوی)، تحقيق محمد عبدالرحمن مرعشلی بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1418 ق؛ بیهقی، احمد بن حسين (م. 458 ق.)،
ص: 313
السنن الکبری، بیروت، دار الفكر، 1416 ق؛ جرجانی، علی بن محمد (م. 816 ق.)، شرح المواقف، مصر، مطبعة السعادة، 1325 ق؛ جصاص، احمد بن علی (م. 370 ق.) احکام القرآن، تحقیق عبدالسلام محمد، بیروت، دارالکتب العلمية، 1415 ق؛ جوهری بصری، احمد بن عبدالعزيز (م. 323 ق.)، السقيفة و فدک، تحقیق محمدهادی امینی، بیروت، شركة الكتبي، 1413 ق؛ حاکم حسکانی، عبیدالله بن عبدالله (م. 506 ق.)، شواهد التنزيل، تحقیق محمدباقر محمودی، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1411 ق؛ حاکم نیشابوری، محمدبن عبدالله (م. 405 ق.)، المستدرک علی الصحیحین، تحقیق یوسف مرعشلی، بیروت، دار المعرفه؛ حلبی، علی بن برهان (م. 1044 ق.)، السيرة الحلبيه، بیروت، دار المعرفة، 1400 ق؛ ذهبی، محمد بن احمد (م. 748 ق.)، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهير و الاعلام، تحقیق عبدالسلام تدمری، بیروت، دارالکتاب العربی، 1407 ق؛ همو، سیر اعلام النبلاء، تحقيق شعيب الأرنؤوط، بیروت، مؤسسة الرسالة، 1413 ق؛ زرقانی، محمد عبدالعظیم (م. 1367 ق.)، مناهل العرفان في علوم القرآن، بیروت، دار الفكر، 1416 ق؛ زرکشی، محمدبن عبدالله (م. 794 ق.)، البرهان في علوم القرآن، تحقيق محمد ابراهیم، دار احياء الكتب العربية، 1376 ق؛ زمخشری، محمودبن عمر (م. 538 ق.)، ربيع الابرار و نصوص الاخبار، تحقیق عبدالامیر مهنّا، بیروت، مؤسسة الاعلمی، 1412 ق؛ همو، الكشاف، بیروت، دار الكتاب العربی، 1407 ق؛ زنجانی، ابوعبدالله، تاریخ القرآن، تهران، منظمة الاعلام الاسلامی، 1404 ق؛ زین، محمد فاروق، بیان النظم في القرآن الكريم، دمشق، دار الفكر، 1425 ق؛ سمهودی، علی بن احمد (م. 911 ق.)، وفاء الوفاء باخبار دار المصطفی صلی الله علیه و آله وسلم، تحقیق محمد عبدالحميد، بیروت، دار احیاء التراث العربی، سندی، محمد صغیر طيب، اختلاف الفقهاء في تركة سيدالانبیاء، قم، مجمع جهانی اهل بیت علیهم السلام، 1426 ق؛ سیدمرتضی، علی بن حسین (م. 436 ق.)، الشافي في الامامه، تحقیق سید عبدالزهرا حسینی، قم، انتشارات اسماعیلیان، 1410 ق؛ سیوطی، جلال الدين (م. 911 ق.)، الاتقان في علوم القرآن، تحقیق سعید مندوب، بیروت، دار الفكر، 1416 ق؛ همو، الدر المنثور في التفسير بالمأثور، بیروت، دارالمعرفه؛ شافعی، محمد بن ادریس (م. 204 ق.)، الأم، بیروت، دار الفكر، 1403 ق؛ شوشتری، قاضی نورالله (م. 1019 ق.)، احقاق الحق؛
ص: 314
شهرستانی، محمدبن عبدالكریم (م. 548 ق.)، الملل و النحل، تحقيق محمد سید گیلانی، بیروت، دارالمعرفة، 1422 ق؛ صدر، سید محمد باقر (م. 1402 ق.)، فدک فی التاریخ، تحقیق عبدالجبار شرارة، قم، مركز الغدير للدراسات الاسلامية، 1415 ق؛ صدوق، محمدبن علی (م. 381 ق.)، علل الشرایع، تحقیق سیدمحمدصادق بحر العلوم، النجف الاشرف، المكتبة الحيدرية، 1385 ق؛ طبرسی، احمد بن علی (م. 560 ق.)، الاحتجاج، تحقیق محمدباقر خرسان، النجف الاشرف، دار النعمان، 1386 ق، طبرسی، فضل بن حسن (م. 548 ق.)، مجمع البيان في تفسير القرآن، تحقيق عده ای از محققین، بیروت، مؤسسة الاعلمی، 1415 ق؛ طبری، محمد بن جریر (م. 310 ق.)، تاریخ الامم و الملوک، تحقیق گروهی از دانشمندان، بیروت، مؤسسة الاعلمی، 1403 ق؛ همو، جامع البيان عن تأویل آي القرآن، تحقیق صدقی جمیل عطار، بیروت، دارالفکر، 1415 ق؛ طبری امامی، محمد بن جریر (م. قرن 5)، دلائل الامامه، قم، مؤسسة البعثة، 1413 ق؛ طریحی، فخرالدین (م. 1085 ق.)، مجمع البحرین، تحقیق سید احمد حسینی، تهران، نشر فرهنگ اسلامی، 1408 ق؛ طوسی، محمدبن حسن (م. 460 ق.)، التبيان في تفسير القرآن، تحقیق احمد قصیر عاملی، مکتب الاعلام الاسلامی، 1409 ق؛ همو، الخلاف، قم، نشر اسلامی، 1414 ق؛ علامه حلی، حسن بن یوسف (م. 726 ق.)، نهج الحق و کشف الصدق، تحقیق سیدرضا صدر، عين الله حسنی، قم، دار الهجرة، 1414 ق؛ عینی، محمودبن احمد (م. 855 ق.)، عمدة القاری، بیروت، دار احیاء التراث العربی، فخر رازی، محمدبن عمر (م. 606 ق.)، التفسير الكبير، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1413 ق؛ فرات کوفی، فرات بن ابراهيم (م. 307 ق.)، تفسير فرات الكوفي، تحقيق محمدکاظم محمودی، تهران، وزارت ارشاد اسلامی، 1410 ق؛ فیومی، احمد بن محمد (م. 770 ق.)، المصباح المنير، بیروت، مكتبة لبنان، 1987 م، قاضی عبدالجبار اسدآبادی، عبدالجبار بن احمد (م. 415 ق.)، المغنی فی ابواب التوحيد و العدل، تحقیق جورج قنوانی، قاهرة الدار المصرية، 1965 م، قطب راوندی، سعیدبن هبة الله (م. 573 ق.)، الخرائج و الجرائح، قم، مؤسسة الامام المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، 1409 ق؛ قمی، علی بن ابراهیم (م. 307 ق.)، تفسیر القمی، تحقیق سیدطیب موسوی جزائری، قم، دار الكتاب، 1404 ق؛ کلینی، محمد بن یعقوب (م. 329 ق.)، الکافی، تحقیق علی اکبر
ص: 315
غفاری، تهران، دارالکتب الاسلامية، 1363 ش؛ متقی هندی، علی (م. 975 ق.)، کنز العمال في سنن الاقوال و الافعال، تحقیق بکری حیانی، صفوة السقا، بیروت، مؤسسة الرسالة، 1409 ق؛ مجلسی، محمدباقر (م. 1111 ق.)، بحارالانوار، تحقیق محمدباقر بهبودی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1403 ق؛ مسعودی، علی بن حسین (م. 345 ق.)، التنبيه و الاشراف، بیروت، دار صعب؛ مسلم نیشابوری، مسلم بن حجاج (م. 261 ق.)، صحيح مسلم، بیروت، دارالفکر، مغربی، قاضی نعمان بن محمد تمیمی (م. 363 ق.)، شرح الاخبار في فضائل الائمة الاطهار علیهم السلام، تحقیق سیدمحمد حسینی جلالی، قم، نشر اسلامی، 1414 ق؛ مفید، محمد بن محمد (م. 413 ق.)، الاختصاص، تحقیق علی اکبر غفاری، قم، نشر اسلامی، 1414 ق؛ همو، حديث نحن معاشر الانبياء لا نورث، بیروت، دارالمفيد، 1414 ق؛ همو، المقنعه، قم، نشر اسلامی، 1410 ق؛ مقریزی، احمد بن علی (م. 845 ق.)، امتاع الاسماع، تحقیق محمد نمیسی، بیروت، دارالکتب العلمية 1420 ق؛ مکارم شیرازی، ناصر و دیگران، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامية، 1374 ش؛ مهاجری، مسیح، از صفا تا فدک، میقات حج (فصلنامه)، تهران، حوزه نمایندگی ولی فقیه در امور حج و زیارت، ش 64، 1387 ش؛ نجاشی، احمد بن علی (م. 450 ق.)، رجال النجاشی، قم، نشر اسلامی، 1416 ق؛ نجفی، سیدمحمدباقر، مدینه شناسی، تهران، نشر مشعر، 1386 ش؛ نهج البلاغه، الامام علی بن ابی طالب علیه السلام، الشريف الرضی، تحقیق و شرح محمد عبده، بیروت، دار المعرفة، 1412 ق؛ واقدی، محمد بن عمر (م. 207 ق.)، المغازی، تحقیق مارسدن جونس، بیروت، مؤسسة الاعلمی، 1409 ق؛ هیتمی، احمدبن حجر (م. 974 ق.)، الصواعق المحرقه، تحقیق عبدالرحمن ترکی، کامل محمد خراط، بیروت، مؤسسة الرسالة 1417 ق؛ یاقوت حموی، یاقوت بن عبدالله (م. 626 ق.)، معجم البلدان، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1399 ق؛ یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب (م. 292 ق.)، تاریخ الیعقوبی، قم، مؤسسه فرهنگ اهل بیت علیهم السلام.
نعمت الله صفری فروشانی و سیدعلیرضا عالمی
ص: 316
سفارشهای شخصی و سیاسی حضرت فاطمه علیها السلام پیش از شهادت.
وصیت، از ریشه «وصی»، به معنای وصل است (جوهری، 6 / 2525؛ ابن فارس، 6 / 116)، زیرا وصیت کننده تصرفات پس از وفات خود را به پیش از آن وصل می کند (ر.ک: ابن منظور، 15 / 394؛ طریحی، 4 / 511). به معنای عهد و پیمان نیز هست (ابن منظور، 15 / 394؛ فیروز آبادی، 4 / 400)، زیرا وصیت کننده پیمان می بندد که بخشی از مال خود را به دیگری ببخشد (نجفی، 28 / 241). در اصطلاح نیز به معنای تملیک عین یا منفعت یا مسلط کردن بر تصرف، پس از وفات است (فاضل آبی، 2 / 66؛ بحرانی، 22 / 383؛ طباطبائی، 9 / 26). خداوند در قرآن از وصیت ابراهیم و یعقوب علیه السلام به فرزندانشان درباره توحید (ر.ک: بقره، 132 - 133) سخن گفته و در آیاتی نیز سفارش کرده است که انسان به هنگام مرگ، اگر اموالی دارد، برای پدر و مادر و نزدیکان به طور شایسته وصیت کند و در ادامه، عمل کردن به وصیت میت را لازم و تغییر آن را گناه دانسته است (بقره، 180 - 182). در معارف اسلامی به تنظیم وصیت نامه و انجام دادن امور دینی و شخصی، سفارش شده است (حر عاملی، 13 / 352، 357) و اگر فردی حقوق واجبی از حق الله یا حق الناس بر عهده داشته باشد، وصیت نامه نوشتنِ او برای ادای آن حقوق، واجب (ابن ادریس حلی، 3 / 184) و در غیر این صورت، مستحب است (حر عاملی، 13 / 353؛ ر.ک: بحرانی، 22 / 376).
از پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله وسلم و امیر مؤمنان علیه السلام و دیگر اولیای الهی، وصیت نامه هایی بر جای مانده است (ابن اعثم کوفی، 5 / 20؛ کلینی، 1 / 297؛ صدوق، من لا یحضره الفقیه، 4 / 189، 244).
در افزون بر بیست روایت، وصایای حضرت فاطمه علیها السلام نقل شده است (ادامه مقاله).
ص: 317
علامه مجلسی درباره برخی از وصایای ایشان، روایات را مستفیضه و مانند متواتر دانسته است (29 / 390). وصایای حضرت علیها السلام به دو دسته شفاهی و مکتوب تقسیم می شود.
در چند روایت، وصایای شفاهی حضرت فاطمه علیها السلام پیش از شهادت نقل شده است. زمانی که ایشان از مرگ خود با خبر شد، به حضرت علی علیه السلام وصیتهایی کرد (فتال نیشابوری، 151؛ مجلسی، 43 / 191، 205، 218؛ 78 / 253، 256، 305، 390 - 391؛ 79 / 27).
بنا بر برخی از روایات، حضرت فاطمه علیها السلام پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم را در خواب دید و از او خبر ارتحال خود را شنید و پس از آن به حضرت علی علیه السلام وصایایی کرد (طبری امامی، 131 - 133؛ فتال نیشابوری، 151).
هنگام وصایای شفاهی آن حضرت علیها السلام، علاوه بر حضرت علی علیه السلام، ام ایمن و اسماء بنت عمیس و سلمی همسر ابورافع نیز حضور داشتند (اربلی، 2 / 126 - 127؛ مجلسی، 43 / 172؛ 181، 184). حضرت علیها السلام وصیت کرده بود که پس از مرگش، جز عده ای اندک از یاران نزدیک - که از آنان نام برده است - کسی باخبر نشود (طبری امامی، 133).
درباره وصیت مکتوب ایشان چند روایت وجود دارد. کلینی (7 / 49) و طوسی (تهذیب الاحکام، 9 / 144 - 145)، به اسناد خود از ابوبصیر از امام باقر علیه السلام، وصیت مکتوب ایشان را نقل کرده اند. حضرت علیها السلام این وصیت را مدتی پیش از شهادت بیان نموده و حضرت علی علیه السلام آن را نوشته است (طوسی، تهذیب الاحکام، 9 / 144 - 145؛ حر عاملی، 13 / 311). بر اساس همین روایات، در زمان تنظیم این وصیت نامه، مقداد بن اسود و زبیر بن عوام نیز حضور داشته اند (مجلسی، 17 / 184؛ 23 / 185، 235).
در روایتی از ابن عباس آمده است هنگامی که حسن و حسین علیهما السلام به حضرت على علیه السلام خبر دادند حال مادرشان بد است، على علیه السلام به بالین فاطمه علیها السلام رفت و
ص: 318
پارچه را از صورت وی کنار زد و بر بالین او وصیت نامه حضرت علیها السلام را یافت (مجلسی، 43 / 214). این وصیت نامه با شهادت بر امور اعتقادی (مانند شهادت به یگانگی خدا، پیامبری حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم و شهادت به حقانیت بهشت و جهنم و قیامت) آغاز شده است (مجلسی، 43 / 214). آغاز کردن وصیت نامه با شهادت دادن به این امور، از تعالیم رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم است (کلینی، 7 / 2؛ صدوق، من لا يحضره الفقیه، 4 / 187 - 188). گرچه این وصیت نامه سند محکمی ندارد، مضمون آن با مجموعه ای از وصایای شفاهی حضرت علیها السلام هماهنگ است.
در وصایای مکتوب و شفاهی حضرت علیها السلام، مطالب گوناگونی ذکر شده است، از جمله شکایت از اوضاع سیاسی و اجتماعی آن روزگار، سفارش درباره فرزندان خود، وصیت مالی و انجام دادن برخی امور دینی. این وصایا، از حیث مضمون، به شخصی و سیاسی تقسیم می شوند.
این وصیتها دربردارنده موارد متعددی است؛ از جمله:
در چند روایت، آن حضرت علیها السلام درباره فرزندان خود به حضرت على علیه السلام سفارش کرده است. بنا بر دو روایت، در روزهای آخر عمر فاطمه علیها السلام، پس از اظهار محبت علی علیه السلام و فاطمه علیها السلام به یکدیگر، حضرت زهرا علیها السلام به علی علیه السلام وصیت کرد که پس از من با أمامه، دختر خواهرم زینب، ازدواج کن، زیرا او برای فرزندانم مانند خود من خواهد بود (هلالی عامری، 392؛ کلینی، 5 / 555؛ ر.ک: صدوق، علل الشرایع، 1 / 188؛ فتال نیشابوری، 151). در روایت دیگری، از امام صادق علیه السلام آمده است: «درباره فرزندانم به نیکوکاری سفارش می کنم» (ر.ک: مجلسی، 79 / 27).
آن حضرت علیها السلام، ضمن وصایای خود، اشاره کرده است که پرده ها به یکی از دو دخترش داده شود (مجلسی، 100 / 185)؛ شاید برای یادگاری، به ویژه آنکه برخی از پرده ها، به نوعی، جزء لوازم اختصاصی زنان است. همچنین
ص: 319
در روایتی دیگر، حضرت علیها السلام وصیت نموده است پس از آنکه ام کلثوم به بلوغ رسید، وسایل خانه از آنِ او باشد (مجلسی، 79 / 27).
در چندین روایت اشاره شده که حضرت فاطمه علیها السلام از پیدا بودن حجم بدن زنان به هنگام تشییع جنازه ناراحت بوده است. از این رو، وصیت نمود که برایش تابوتی ساخته شود. این روایات به دو گونه اند: در برخی، اصل قضیه برمی گردد به آنچه حضرت علیها السلام از فرشتگان آموخته و برای حضرت علی علیه السلام وصف کرده بود (هلالی عامری، 392؛ فتال نیشابوری، 151؛ مجلسی، 43 / 192؛ 78 / 253، 256).
بنا بر تعدادی دیگر، اسماء بنت عمیس به حضرت فاطمه علیها السلام گفت در حبشه تابوتی دیده که بدن مرده را می پوشانده است. حضرت علیها السلام از او خواست که برای او نیز چنین تابوتی ساخته شود و اسماء در زمان حیات حضرت علیها السلام آن را ساخت (کلینی، 3 / 228؛ ابن عبدالبر، 4 / 1897) و حضرت علیها السلام - که پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم تا آن روز خندان دیده نشده بود - با دیدن آن تبسم نمود و دعا کرد که خداوند اسماء را از آتش جهنم حفظ کند (طوسی، تهذیب الاحکام، 1 / 469). در برخی از منابع اهل سنّت نیز این مطلب از امام سجاد علیه السلام نقل شده است (حاکم نیشابوری، 3 / 162). این ماجرا، با اختلاف در تعابیر، در چندین روایت دیگر نقل شده است (ابن اثیر جزری، 5 / 524؛ حر عاملی، 2 / 876؛ مجلسی، 43 / 212؛ 78 / 249 - 250، 256). در روایت دیگری آمده است زمانی که عایشه خبر وفات حضرت علیها السلام را شنید، به منزل ایشان رفت، اما اسماء به او اجازه ورود نداد. عایشه نزد ابوبکر شکایت کرد و نیز گفت که برای فاطمه علیها السلام هودجی مثل هودج عروس ساخته اند. ابوبكر هنگامی که به خانه حضرت علیها السلام رفت، درباره این هودج سؤال کرد و اسماء پاسخ داد که فاطمه علیها السلام وصیت کرده است کسی بر سر جنازه او
ص: 320
حاضر نشود و این هودج نیز به دستور او در زمان حیاتش ساخته شده است (ابن عبدالبر، 4 / 1897؛ ابن اثیر جزری، 5 / 524؛ طبری، ذخائر العقبی، 53). در برخی از منابع آمده است که حضرت فاطمه علیها السلام، با استفاده از تابوتی که به خواست خودش ساخته شده بود، به خاک سپرده شد (ابن سعد، 8 / 28، مغربی، دعائم الاسلام، 1 / 232 - 233). این نخستین تابوتی است که در اسلام ساخته شده است (طوسی، تهذیب الاحکام، 1 / 469؛ ابن عبدالبر، 4 / 1898). برخی در حضور اسماء بنت عمیس - که پس از شهادت شوهرش جعفر بن ابی طالب، در جنگ موته، به همسری ابوبکر در آمده بود - تردید کرده اند (ر.ک: ابن حجر عسقلانی، التلخيص الحبير، 5 / 273 - 274) و پررنگ شدن حضور او را به هنگام شهادت حضرت علیها السلام بیشتر به قصد تبرئه خلیفه اول دانسته (مجلسی، 78 / 250 «تعليقه بهبودی») یا احتمال داده اند که نام اسماء تحریف شده و نام صحیح، سلمى (همسر ابورافع) است یا اینکه منظور، اسماء دختر یزیدبن سكن انصاری بوده است (ر.ک: مجلسی، 43 / 181 «تعليقه بهبودی»؛ مقاله زنان همراه فاطمه علیها السلام).
اما با توجه به وجود روایات متعدد درباره حضور اسماء به هنگام وفات فاطمه علیها السلام (ر.ک: سمهودی، 3 / 91)، انس او با آن حضرت علیها السلام، حضورش به هنگام بیماری و شهادت ایشان، بعید نیست، زیرا ممکن است اسماء که پیش از ازدواج با ابوبکر، همسر جعفر بن ابی طالب، برادر امام علی علیه السلام، بوده است، ارتباط خود را با خانه آن حضرت علیه السلام حفظ کرده باشد، حتی بنا بر گزارشی، پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم عده ای نقشه کشیدند امام علی علیه السلام را به قتل برسانند. اسماء که در خانه خلیفه بود از این ماجرا اطلاع یافت و به واسطه خادمش، به حضرت على علیه السلام خبر داد (قمی، 2 / 158؛ صدوق، علل الشرایع، 1 / 191 - 192).
ص: 321
در برخی از روایات آمده است که حضرت فاطمه علیها السلام اندکی پیش از رحلت، غسل کرد و جامه نو پوشید و به سلمی، همسر ابورافع، فرمود: «من غسل کرده ام، کسی بدن مرا برهنه نکند» (ابن سعد، 8 / 27؛ ابن اثیر جزری، 5 / 524؛ مجلسی، 43 / 172، 183، 187). احمدبن حنبل این غسل را کافی (6 / 461 - 462)، اما ابن فتحون آن را بعید دانسته است (ابن حجر عسقلانی، الاصابه، 8 / 266) و برخی آن را جعلی خوانده اند. (ابن جوزی، العلل المتناهيه، 1 / 261).
مجلسی در توضیح این روایت تصریح کرده است که مراد حضرت علیها السلام از غسل کردن، بی نیازی بدن مطهر او از غسل میت نیست، بلکه مراد شستشو و نظافت بدن بوده (43 / 172)، زیرا غسل میت از واجبات است که باید در مورد هر مسلمان انجام شود و پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نیز وصیت نمود که بدن مطهر او غسل داده شود (کلینی، 1 / 297) و فقط شهیدِ در معرکه جنگ، استثناست (علامه حلی، 2 / 59؛ شهید اول، 1 / 115). چنان که، بر اساس روایات دیگری، آن حضرت علیها السلام سفارش کرد حضرت علی علیه السلام و اسماء بدن او را غسل دهند (صنعانی، 3 / 410؛ مغربی، شرح الاخبار، 3 / 31). در روایاتی آمده است که على علیه السلام بدن او را از روی لباس غسل داد (بلاذری، 1 / 405؛ ابن اثیر جزری، 5 / 524). همچنین در روایتی، پس از ذکر اینکه حضرت علیها السلام سفارش کرد بدنش برهنه نشود، آمده است که حضرت على علیه السلام سوگند خورد که «او را در پیراهنش غسل دادم و برهنه اش نساختم» (مجلسی، 43 / 179؛ تبریزی انصاری، 759 - 860). در نتیجه، مراد حضرت علیها السلام از غسل کردن، پاکیزه بودن بدن و بی نیازی آن از بیرون آوردن جامه برای شستشوی بدن و نوعی آماده کردن خود برای رحلت است. از این رو، حضرت علی علیه السلام بدن فاطمه علیها السلام را از روی پیراهن غسل داد و به این وصیت همسرش - که به
ص: 322
انگیزه بیشتر پوشاندن بدن و شرم و حیای ایشان با پوشاندن جراحات آن از دید علی علیه السلام بود - عمل کرد. بر اساس حدیثی از امام صادق علیه السلام، على علیه السلام فاطمه علیها السلام را غسل داد، زیرا فاطمه علیها السلام صدّیقه بود و او را جز صدّيق غسل نمی دهد؛ همچنان که حضرت مریم علیها السلام را حضرت عیسی علیها السلام غسل داد (کلینی، 3 / 159؛ طوسی، الاستبصار، 1 / 199 - 200).
حضرت فاطمه علیها السلام به على علیه السلام سفارش نمود زمانی که او را در قبر نهاد و دفن کرد، بالای سرش، روبه روی او بنشیند و زیاد قرآن و دعا بخواند، زیرا در چنین لحظه هایی میت به انس گرفتن بازندگان محتاج است (مجلسی، 79 / 27). این وصیت نیز ریشه در معارف اسلامی و تأثیر خواندن قرآن و دیگر اعمال مستحب و اهدای ثواب آن برای مردگان دارد (حر عاملی، 4 / 864؛ نجفی، 27 / 379؛ سیدسابق، 1 / 569). به ویژه این امر در ساعات اول پس از دفن توصیه شده است (محدث نوری، 2 / 112 - 113؛ طباطبائی یزدی، 3 / 401).
از جمله وصایای آن حضرت علیها السلام - که به صورت مکتوب نیز بر جای مانده - وصیت به وقف باغها و املاک هفت گانه (حوائط سبعه) در امور خیر است، که در چند روایت، گزارش شده است.
الف) ابوبصیر نقل کرده است که خدمت امام باقر علیه السلام رسیدم و ایشان فرمود: «آیا وصیت نامه مادرم فاطمه علیها السلام را دیده ای؟» عرض کردم: «نه.» سپس درخواست کردم آن را برای من بخواند. امام باقر علیه السلام آن را در آورد و برای من خواند.
در این وصیت نامه، پس از نام خدا، آمده است که فاطمه علیها السلام دختر محمد رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم وصیت می کند درآمد باغهای دیوار کشیده هفت گانه (عواف، دَلال، بُرقه، میثب، حُسنی، صافيه و مَشرِبه اُم ابراهیم) در راه خدا و برای نصرت اسلام
ص: 323
مصرف شود. من وصی خود را علی بن ابی طالب علیه السلام قرار می دهم. چنانچه او در گذشت، وصی من، فرزندم حسن است و اگر او در گذشت، فرزند دیگرم حسین وصی من است و چنانچه حادثه ای برای او پیش آید، بزرگترین فرزند باقی مانده ام، آن را بر عهده گیرد. خداوند و همچنین مقداد بن اسود و زیبربن عوام را بر این وصیت شاهد می گیرم. امام باقر علیه السلام فرمود: «مادرم فاطمه علیها السلام این وصیت را کرد و علی بن ابی طالب علیه السلام آن را نوشت» (کلینی، 7 / 48؛ طوسی، تهذیب الاحکام، 9 / 144 - 145؛ طبری امامی، 129 - 130). این مضمون را ابوبصیر در روایتی دیگر از امام صادق علیه السلام نقل کرده است (کلینی، 7 / 49).
ب) در روایت دیگری نیز وصیت مکتوب آن حضرت علیها السلام نقل شده که طبق آن، حضرت علیها السلام وصیت کرده درآمد باغها، با ذکر مبالغ معیّنی، در اموری که نام برده است، هزینه شود. از جمله آن موارد، صدقه و انفاق سالیانه، و هزینه برای همسران پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و دختر ابوذر، فقرای بنی هاشم و بنی عبدالمطلب است. در این وصیت نامه نیز حضرت علی و سپس دو فرزندش حسن و حسین علیهم السلام را متولی امر و وصی خود قرار داده و سرانجام، مقداد و زبير و على علیه السلام را شاهد این وصیت گرفته است (مجلسی، 100 / 184 - 185).
این روایت را مجلسی از مصباح الانوار نقل کرده است. این کتاب موجود نیست تا سند آن بررسی شود، اما روایت سوم، مضمون آن را تأیید می کند.
این باغها و املاک، متعلق به شخصی یهودی به نام مُخَیرین بود که در جنگ احد، به همراه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم، با کفار قریش جنگید و کشته شد. وی وصیت کرد که اگر کشته شود، تمام ملک و اموالش به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم برسد (ر.ک: ابن سعد، 1 / 501 - 503 ابن اسحاق همدانی، 1 / 495؛ سمهودی، 3 / 988). بر اساس این وصیت، باغهای مزبور که در
ص: 324
منطقه بنی نضیر بود (ابن شبه نمیری، 1 / 174)، به مالکیت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در آمد. در آغاز، پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم درآمد آن را برای برطرف کردن مشکلات اجتماعی مسلمانان و پذیرایی مهمانان صرف می کرد (ابن سعد، 1 / 501 - 502). کلینی (7 / 47 - 48) و طوسی (تهذیب الاحکام، 9 / 145) روایتی را نقل کرده اند که طبق آن، رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم این باغها را وقف کرده است. این نخستین مورد از وقف مال در اسلام است (شوکانی، 6 / 129).
تاریخ این وقف را، به اختلاف، سال هفتم (سمهودی، 3 / 989) یا سال سوم هجری (ر.ک: نووی، 15 / 327) میدانند. بر اساس روایتی از امام موسی کاظم علیه السلام، این باغها وقف عام نبوده، بلکه وقف دختر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بوده است (کلینی، 7 / 47؛ مجلسی، 22 / 297، 43 / 236)؛ اما بر اساس همین روایات، تا زمانی که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم زنده بود، در آمد آن صرف امور مسلمانان می شد. حضرت فاطمه علیها السلام نیز وصیت کرد درآمد آن صرف امور معیِنی شود.
بر اساس روایتی از امام صادق علیه السلام، فاطمه علیها السلام در وصیت خویش برای بنی هاشم و بنی مطلب صدقه ای معیّن کرد (کلینی، 7 / 48؛ بیهقی، 6 / 161، 183؛ ر.ک: طبری امامی، 131)؛ البته در وصیت نامه حضرت فاطمه علیها السلام فقط لفظ صدقه به کار رفته است. هر چند در روایتی دیگر، امام علیه السلام از صدقه رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم و صدقه فاطمه علیها السلام با تعبير «صدقاتهما» سخن گفته (کلینی، 7 / 48؛ حر عاملی، 13 / 293 - 294) که حاکی است هردو، یک کار انجام داده بوده اند. در متون اسلامی نیز صدقه خوانده شدنِ وقف، رایج است (ر.ک: حر عاملی، 19 / 172، 176 - 177، 186).
از مجموع روایات، فهمیده می شود که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم باغهای مزبور را در زمان حیات دختر خود، بر ایشان وقف نمود و حضرت فاطمه علیها السلام با وصیت، موقوف عليهم پس از خود را تعیین کرد (امین عاملی، 1 / 320).
ص: 325
آنچه اصل وقف بودن این باغها را تأیید می کند، روایتی است که طبق آن، عباس (عموی پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم) پس از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم، درباره این باغها و وضع ارث از آنها پرسید و حضرت فاطمه علیها السلام در پاسخ، از وقف بودن این باغها سخن گفت و حضرت علی علیه السلام و دیگران را بر آن گواه گرفت (کلینی، 7 / 47؛ صدوق، من لا يحضره الفقیه، 4 / 244).
ج) بنا بر روایتی دیگر از امام صادق علیه السلام، حضرت فاطمه علیها السلام وصیت کرد که از اموالش برای هریک از زنان پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و زنان بنی هاشم، دوازده اوقيه نقره قرار داده شود (طبری امامی، 130؛ مجلسی، 43 / 218). هر اوقیه، معادل چهل درهم است (طریحی، 3 / 373). در همین روایت آمده است که حضرت علیها السلام برای أمامه، خواهرزاده خویش، نیز مقداری مال به ارث گذاشت و درباره آن وصیت کرد (مجلسی، 33 / 218).
د) در گزارش دیگری به یکی دیگر از موقوفات آن