حکمت ناب: درس های اخلاقی حضرت آیه الله انصاری شیرازی

مشخصات کتاب

بِسم الله الرحمن الرحیم

ناب [کتاب]: درس های اخلاقی حضرت آیه الله انصاری شیرازی

سرشناسه : انصاری شیرازی، یحیی، 1306-1393.

عنوان قراردادی : افق حوزه (مجله)

عنوان و نام پديدآور : حکمت ناب [کتاب]: درس های اخلاقی حضرت آیه الله انصاری شیرازی/ برگرفته از هفته نامه افق حوزه.

مشخصات نشر : قم: حوزه علمیه قم، مرکز مدیریت، 1392.

مشخصات ظاهری : 260 ص.

شابک : 978-964-2638-86-4

وضعیت فهرست نویسی : فیپا

یادداشت : کتابنامه: ص. [253] - 260؛ همچنین به صورت زیرنویس.

عنوان دیگر : درس های اخلاقی حضرت آیه الله انصاری شیرازی.

موضوع : انصاری شیرازی، یحیی، 1306 - -- وعظ

موضوع : اخلاق اسلامی

شناسه افزوده : حوزه علمیه قم. مرکز مدیریت

رده بندی کنگره : BP10/5/الف83ح8 1392

رده بندی دیویی : 297/08

شماره کتابشناسی ملی : 3341932

خیراندیش دیجیتالی : انجمن مددکاری امام زمان (عج) اصفهان

ص: 1

اشاره

ص: 2

حکمت ناب

درس های اخلاق حضرت آية الله انصاری شیرازی

برگرفته از هفته نامه افق حوزه

ص: 3

سرشناسه : انصاری شیرازی،

عنوان و نام پدیدآور : حکمت ناب: درسهای اخلاق آیت الله انصاری شیرازی

مشخصات نشر :.

مشخصات ظاهری :

شابک : وضعیت فهرست نویسی : فیپا

موضوع :

موضوع :

موضوع :

موضوع:

شناسه افزوده:

شناسه افزوده :

رده بندی کنگره :

رده بندی دیویی :

شماره کتابشناسی ملی :

عنوان کتاب: حکمت ناب درس های اخلاق آیت الله انصاری شیرازی

تهیه و تدوین: هفته نامه افق حوزه

ناشر: مرکز مدیریت حوزه علمیه قم

طراح گرافیک و صفحه آرا: سیدامیر سجادی

چاپ: اسوه

نوبت چاپ: اول / 92

قیمت: ریال

شمارگان: 5000 نسخه

شابک:

تلفن مرکز پخش:

ص: 4

فهرست مطالب

پیشینه...11

آشنایی با حضرت آية الله يحيی انصاری شیرازی (حفظه الله)...13

درس اول:عالم ملکوت...17

داستان مؤمنانی چون امام حسین علیه السلام بهترین گواه بر وجود عالم غیب...17

گزیده ای از خطبه امام حسین علیه السلام در شب عاشوراء ...20

درس دوم: اسلام، دین برتر...23

رسیدن به کمالات وملكوت، وظیفه انسان ...23

اسلام، تنها راه کمال ...25

درس سوم: دین و پیشرفت...29

رابطه پیشرفت و دین ...29

مسابقه برای رسیدن به بهشت وسیع الهی ...32

درس چهارم: عمل به علم...35

عمل به دستورات الهی، سبب افاضه علم ...35

درس پنجم: امنیت و سلامتی...41

نیاز به سلامتی در تمام تحولات زندگی ...41

تجسّم اعمال...42

دنیا و حوادث آن، مایه تذكّرو عبرت است ...45

درس ششم: سه دشمن بزرگ ...47

درس هفتم: هدایت های الهی ...53

مراحل خودسازی و انواع هدایت ...53

ص: 5

علوم مفید و سازنده ...55

درس هشتم: مقام يقظه و بیداری...59

مقام يقظه و بیداری و معنای آن ...59

اهمیت تفکرواندیشه ...62

درس نهم: مقام توبه (1)...63

توبه و زمان انجام آن ...63

دریافت هدایت خاصه الهی و درک حضور او، اثر اطاعت از دستورات خداوند ...65

درس دهم: مقام توبه (2)...62

توبه و استغفار، از راههای پیشگیری از گناه ...69

توبه، منشأ بركات و درمان شقاوت ...71

درس یازدهم: مقام توبه (3)...75

توبه و معنای حقیقی بازگشت به خداوند ...75

حجاب ها، کِی و چگونه کنار می روند؟ ...77

توبه و مراحل آن ...79

درس دوازدهم: مقام انابه و بازگشت ...83

مقام انابه و معنای آن ...83

درس سیزدهم: مقام تفكّر...87

تفکر و ارزش آن ...87

تفکّر و تضرّع، لازمه تحصیل کمالات ...88

افاضه علوم به وسیله تفکّر، تضرّع و آموزش ...90

درس چهاردهم: مقام تذکّر(1)...93

مقام تذکّرو بداهت وجود خدا...93

غرور و تکبّر، از آثار سوء فراموشی خداوند ...95

تذکرو یادآوری ، مانع کبروغرور...97

درس پانزدهم: مقام تذکّر (2) ...101

ذکر، انواع آن و بهترین ذکر...101

یاد خدا و صدق و راستی ...105

درس شانزدهم: مقام تذكّر(3)...109

تذكّر، از فواید بلایای طبیعی...109

خدا را با چشم دل باید دید ...110

ص: 6

بی توجهی دیگران، مایه تذكر...111

احساس عجزونیاز، راه عبور از موانع كمال ...112

درس هفدهم: مقام اعتصام وتوسّل (1) ...115

همه محتاج او هستند ...115

مراتب مقام اعتصام وتوسّل ...117

صبرو تقوا، راه رهائی از گرفتاری های مادّی و معنوی ...118

درس هجدهم: مقام اعتصام وتوسّل (2)...121

صبرو توسّل، راه رهایی از ظلمت ...121

درهای هفتگانه جهنم ...123

قیامت، روز آشکار شدن تمام پنهان ها ...125

درس نوزدهم: مقام فرار به سوی خدا ...127

اهمیت و روش جهاد با نفس ...127

چند توصیه اخلاقی ...130

درس بیستم: مقام حزن ...133

حزن ممدوح و مذموم ...133

انواع حوادث و وظیفه انسان ...134

درجات حزن ...136

درس بیست و یکم: مقام خوف ...141

خوف وخشیّت از خداوند و رحمت و غضب او ...141

درجات خوف ...143

خشیّت و تحیّر، آثار شناخت عظمت حضرت حق ...144

آثار خوف وخشیت واقعی...146

درس بیست و دوم: مقام خشوع ...147

خشوع و قساوت قلب ...147

راه های رسیدن به حیات و خشوع قلب ...148

خودبینی، راهزن بزرگ تکامل نفس واخلاق ...149

درس بیست و سوم: مقام زهد ...151

مقام زهد و معنای آن ...151

فواید زهد از دیدگاه معصوم علیه السلام...154

درس بیست و چهارم: مقام رجاء و امیدواری ...159

ص: 7

رجا، گام اول سیر و سلوک ...159

حدّ و اندازه رجاء و امیدواری...160

تنها برخدا توکل کنید...162

درس بیست و پنجم: مقام مراقبه ...165

مراقبه و ضرورت آن ...165

آثار مراقبه در رفتار و گفتار...166

توشه آخرت ...168

درس بیست و ششم: مقام حرمت (1)...171

مقام حرمت و معنای آن ...171

همه باید حدود الهی را محترم شمارند ...173

درس بیست و هفتم: مقام حرمت (2)...177

تعبّد وتقليد، عقلانی اند ...177

تعبّد به احکام الهی و سادگی عمل به آن ...179

درس بیست و هشتم: مقام اخلاص ...181

ارزش و اهمیت عدد اربعین (چهل) ...181

آثار بندگی، مبارزه با نفس و عمل به معلومات ...183

درس بیست ونهم: مقام استقامت ...187

مقام استقامت و سختی ها و آثار آن ...187

استقامت در امور مادی و معنوی و روش آن ...189

درس سی ام: مقام توكّل ...191

توکّل و نیاز به آن ...191

توکّل و تضمين اجابت دعا...193

درس سی ویکم: مقام ثقه واطمینان ...197

مقام ثقه و معنای آن ...197

وثوق و حُسن ظنّ به خداوند، موجب خیر دنیا و آخرت...198

درس سی و دوم: مقام انبساط و آرامش ...201

مقام انبساط و حُسن ظن به خدا...201

حقیقت انبساط وآثارآن ...203

درس سی وسوم: مقام عزم ...207

عزم و اراده، لازمه پیشرفت و تعالی معنوی ...207

ص: 8

علماء جانشین پیامبران هستند ...208

عزم و اراده را خداوند به طالبش می دهد ...210

درس سی و چهارم: پناه بردن به خداوند، راه تقویت اراده ...213

پناه بردن به دامان خداوند، راهی برای تقویت اراده ...213

تفکّر در مورد منشأ غرور و تکبّر، راهکاری برای تقویت اراده ...215

درس سی وپنجم: مقام ادب...217

مقام ادب و معنای آن ...217

تفریط در توجه به خواست خداوند، نوع اول بی ادبی ...218

افراط در توجه به خواست خداوند، نوع دوم بی ادبی ...220

درس سی وششم: مقام یقین (1)...223

مقام يقين، معنا و مراتب آن ...223

يقين و رعایت حدود الهی، راه رسیدن به کمالات...225

درس سی وهفتم: مقام یقین (2)...229

مقام يقين، معنا و مراتب آن ...229

دوری از هوا و هوس ، راه رسیدن به يقين ...231

درس سی و هشتم: مقام انس با خدا...233

مقام انس و بهترین مونس...233

روزی که همه چیز شهادت می دهد ...235

رضای خداوند، معیار اصلی اعمال ...236

درس سی ونهم: تبلیغ (1)...239

تبلیغ، راه ها و انواع آن ...239

صفات همنشین خوب و یک روحانی مبلغ ...240

درس چهلم: تبلیغ (2) ...245

تبلیغ و لوازم آن ...245

سرمایه های مبلّغ ...249

موانع پاکی ...250

فهرست منابع ...253

ص: 9

ص: 10

پیشینه

فرهنگ فخیم و فاخر اخلاقی حوزه های علوم دینی، فضایی روح بخش و پرترنم برای تربیت فقیهان، مفسران، عارفان، فیلسوفان و... فراهم ساخته تا نفس انسان های پاک، با تنفس نسیم عطرآگین گل های باطراوت گلستان اخلاق محمدی صلی الله علیه وآله و سیر در آن ها، شیرینی شهد دانش دینی را تجربه نماید.

نگاه به گاه گاه تاریخ تربیتی حوزه ، نشان از درخشش ستارگانی در آسمان آن دارد که روشنگری یک نسل وعصر وشاید نسل ها و عصرهایی را برعهده داشتند و انفاس قدسی آنان ، هدایت گر مریدان و مردمان ادوار گوناگون بوده است؛ آری چون سخن از جان برآید لاجرم بر جان نشیند.

در سوسوی ستارگان آسمان اخلاقی این عصر؛ فقیه عارف، حکیم متأله و فیلسوف فرزانه، حضرت آية الله حاج شیخ یحیی انصاری شیرازی، فروغی فراگیر دارند؛ اندیشمندی که جان تشنه هزاران جوان اهل فضل و دانش و دین و نیز مردم مؤمن و متدین، از چشمه علم و عمل اخلاقی آن حضرت سیراب شدند.

حکیم متألهی که با استفاده از محضر دو آیت بزرگ ، حضرت امام خمینی و علامه طباطبایی (قدس سرهما) منشوری شگفت انگیز از دانش، اندیشه و اخلاق خویش به جامعه علمی ارائه نمودند.

بدین روی، ارادت خالصانه اهالی اخلاق به آن جناب، هفته نامه افق حوزه

ص: 11

را بر آن داشت تا با کسب اجازت از محضر مبارکشان، به پیاده سازی، تدوین و درج درس های اخلاق معظم له در این مطبوعه اقدام نماید.

و اینک پس از انتشار اولین کتاب اخلاقی افق با نام «رسم پارسایی» حاوی دروس اخلاقی حضرت آية الله اشتهاردی رحمة الله؛ با درخواست برخی از فضلا و فرهیختگان، افتخار یافتیم تا گام در راهی نونهیم و با تدوین و ارائه اثری ثمین با عنوان «حکمت ناب»، خداوند متعال را بر توفيق انتشار دروس ارزشمند اخلاقی حضرت آية الله انصاری شیرازی دام عزه شکر و سپاس گوییم.

امید آن که اصحاب اندیشه و نظر، کاستی های این کتاب را که از ماست ، برغنای معنوی آن، که از آن عزیز معظم است، ببخشایند.

پس از لطف خداوند متعال و عنایت اهل بیت علیهم السلام ، بایسته است از محضر آن آیت علم و اخلاق، و بیت مکرمشان به رسم ادب ، تقدیر و تشکر شایان داشته باشیم.

در خاتمه شایسته است تا از فضلا و فرهیختگان ارجمند، آقايان يوسف ساعدی، رمضان علی عزیزی، علی اکبر بخشی، محمدحسن امامی، محمدحسین امامی و حجج اسلام آقایان علی اصغر همتیان، مهدی شریفی، محمد امامی، مسئولان محترم انتشارات مرکز مدیریت حوزه علمیه و هم چنین طراح و گرافیست کتاب ، سیدامیر سجادی و دیگر سرورانی که ما را در این راه، یار و همراه بودند نیز تکریم نماییم.

افق حوزه

ص: 12

آشنایی با حضرت آية الله يحيی انصاری شیرازی (حفظه الله)

اشاره

آیت الله يحيی انصاری شیرازی از اصحاب بزرگ معرفت و دانش اسلامی، در سال 1306 هجری شمسی در روستای نوایگان (یا نواديجان) داراب از توابع شیراز دیده به جهان گشود. پدر ایشان، مرحوم شیخ محمّد فخر انصاری، فرزند شیخ زکریای نصیر الاسلام انصاری، از سران و مبارزان مشروطه بود که نسبش به جابر بن عبدالله انصاری می رسد.

ایشان پس از اتمام دروس مقدماتی در نوایگان، در سال 1325 برای ادامه تحصیل به شیراز رفت و از مدرسان و اساتید بزرگ آن دیار بهره های بسیاری برد. سپس به قم آمده و نزد حضرات آیات سیّد محمّد باقر سلطانی، مجاهدی تبریزی، حاج شیخ فکور یزدی به کسب علم پرداخت و در درس خارج حضرت امام خمینی رحمة الله و آیات عظام بروجردی، شیخ مرتضی حائری و اراکی (قدس سرهم) شرکت جست. وی دروس علوم عقلی مانند اسفار اربعه، شفا و تمهيد القواعد را نزد علامه سیّد محمّد حسین طباطبایی رحمة الله آموخت و به توصیه ایشان،

ص: 13

شرح فصوص قیصری را نزد مرحوم سیّد محمّد حسن الهی ( برادر علامه طباطبایی) فرا گرفت. ایشان مدت سی سال از محضر علامه طباطبایی رحمة الله استفاده کرد و از شاگردان خصوصی این استاد به شمار می رفت.

آیت الله انصاری شیرازی در طول سالیان مبارزه با رژیم پهلوی، همواره در خط مقدم حضور داشت و یکی از مرّوجان اندیشه مرجعیت امام خمینی رحمة الله در آن روزگار بود. وی پس از حادثه مدرسه فیضیه، به سخنرانی پرداخت و ضمن افشای ماهیت پلید رژیم شاه، بر عزم امام و ملت برای مبارزه تا پیروزی نهایی تأکید کرد. او به دشمنان هشدار داد که از اعمال سفّاکانه خود دست برداشته و به محاصره و زندان امام ادامه ندهند و گرنه خشم ملت را نمی توانند خاموش سازند. بر این اساس در 8 مهر 1342 هجری شمسی همراه با جمعی از فضلاء و مدرسین حوزه علمیه قم، با ارسال نامه ای به هیئت دولت ، خواستار آزادی امام خمینی رحمة الله و دیگر روحانیون از حصر شدند.

سخنان روشنگر این عالم مجاهد در شهرهای گوناگون باعث شد تا رژیم شاه ، ایشان را تعقیب و تهدید و شهریور 1352، به مدت 4 ماه در کوهدشت و سپس 32ماه در نائین تبعید کند. اما ایشان در تبعید نیز دست از مبارزه برنداشت.

صراحت و راستگویی ایشان حتی در بازجویی ها نیز به چشم می خورد، به گونه ای که در پاسخ به پرسش های ساواک با صراحت اعلام می کرد که بر ضد رژیم سخن گفته و مردم را شورانده است. لذا بر اساس رأی کمیسیون امنیت اجتماعی شهر قم، محل تبعید ایشان به نائین در استان اصفهان تغییر یافت.

این استاد اخلاق و علوم عقلی، جزء دوازده نفری است که مرجعیت

ص: 14

امام خمینی رحمة الله را در سال 1342 تأیید کردند. همچنین همراه با فضلاء و مدرسین حوزه علمیه قم، با ارسال نامه ای به رئیس جمهور وقت فرانسه، از امام خمینی رحمة الله به عنوان روح و قلب 35 میلیون ایرانی نام بردند و خواستار رفتار شایسته دولت فرانسه با آن امام شدند. ایشان همراه با روحانیت مبارز، روز 24 مهر 1357 را در اعتراض به رژیم و نیز یادبود چهلمین روز شهدای حادثه 17 شهریور 1357 تهران، عزای ملی اعلام نمودند.

این حکیم متألّه، تدریس علوم دینی را از آغازین سال های طلبگی شروع کرده و تاکنون به تدریس دروس بسیاری از جمله: لمعه، رسائل، مکاسب، کشف المراد، شرح تجرید، شرح منظومه سبزواری، شرح اشارات، اسفار، شرح فصوص قیصری، تمهيد القواعد، صباح الانس، منازل السائرين و بخشی از بحار الانوار توفیق یافته است.

آیت الله انصاری شیرازی کتاب های بسیاری در زمینه های گوناگون نگاشته است که از جمله آنها می توان به شرح منظومه در چهار جلد و مجموعه اشعار وقصاید و غزلیات اشاره کرد. ایشان همچنین جزوات و دست نوشته های بسیاری دارند که به چاپ نرسیده است. بزرگی شأن و احترام شایان توجه این استاد فرزانه اخلاق در جامعه حوزوی و بزرگان دین به خاطر فلسفه دانی و استادی فلسفه نیست، بلکه آنچه ایشان را از همگان متمایز نموده، تقوا و ورع مثال زدنی ایشان است. شخصیتی در این درجه علم و معنویت ، بعد از درس، کفش های شاگردان خود را جفت می کند و سالیان دراز است که عطر تواضع و فروتنی را می افشاند!

در وصف مقام علمی و معنوی آیت الله انصاری شیرازی همین بس که آیت الله العظمی بهجت رحمة الله مرجع بزرگ و عالیقدر فرموده اند: «وقتی

ص: 15

شخصیتی مانند آیت الله انصاری شیرازی هست، هیچ مشکلی نداریم و باید به این شخصیت معنوی افتخار کنیم و ببالیم !» و مرحوم آیت الله العظمی گلپایگانی رحمة الله به شاگردان خود فرموده بودند: «بروید زهد و پارسایی و اخلاق را از انصاری شیرازی بیاموزید!».

ص: 16

درس اول: عالم ملکوت

اشاره

وَلَقَد عَلِمتُمُ النَّشأَةَ الأُولى فَلَولا تَذَکَّرُونَ

شما عالم نخستین را دانستید؛ پس چرا متذکر نمی شود(که جهانی بعد از آن است)؟! (واقعه/ 62)

داستان مؤمنانی چون امام حسین علیه السلام بهترین گواه بر وجود عالم غیب هر موجودی ظاهر و باطنی دارد. مُلک، همان ظاهر موجودات است. در قرآن کریم آمده است:تَبَارَكَ الَّذِی بِيَدِهِ المُلكُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَئءٍ قَدِيرٌ.«پربرکت و زوال ناپذیر است کسی که حاکمیت و مالکیت (جهان هستی) به دست اوست»،(1)وملكوت، همان باطن موجودات است که بالاتر از مُلک عالم است. در قرآن کریم آمده است:فَسُبحَانَ الَّذِی بِیَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَئءٍ وَإِلَيهِ تُرجَعُونَ:«پس منزه است خداوندی که مالکیت همه چیز در دست اوست؛ و به سوی او بازگردانده می شوید»(2).

یکی از مواردی که اعتقاد به عالم ملکوت را تقویت می کند، شرح حال و نحوه رفتار و گفتار کسانی است که به آن عالم معتقدند. اصحاب سيّد الشهداء علیه السلام عالم غیب و اعتقاد به ماوراء الطبیعه را تثبیت کردند. آنها معتقد بودند که غیر از این نشئه، نشئه دیگری هم وجود دارد، وَلَقَد عَلِمتُمُ النَّشأَةَ الأُولى فَلَولا تَذَکَّرُونَ:«شما عالم نخستین را دانستید؛ پس چرا متذکّر نمی شوید (که جهانی بعد از آن است) ؟!» .

ص: 17


1- ملک/1.
2- یس/83.

رفتار و گفتار آنها در شب عاشورا که شب پایانی عمر دنیایی شان بود، اعتقاد به عالم غیب را تقویت می کند. آنها با اینکه می دانستند فردا، آخرین روز عمرشان است و به دست این مردم به شهادت می رسند، مزاح می کردند، چون معتقد بودند که به رسول اکرم صلی الله علیه وآله و علی علیه السلام در بهشت ملحق می شوند.(1)

آری! آنها این درس را از مکتب حضرت زهراء علیها السلام آموخته بودند و اعتقاد به آن عالم را نشان دادند و آن و هنگامی بود که رسول اکرم صلی الله علیه وآله در آخرین روزهای حیات خویش، حضرت زهراء علیها السلام را نزد خود فرا خواندند. سپس در گوش آن حضرت نجوایی فرمودند که موجب گریه حضرت زهراء علیها السلام شد؛ زیرا متوجه شدند که پدر بزرگوارشان به زودی به عالم دیگر منتقل می شود. پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله دوباره ایشان را نزد خود طلبیده و فرمودند: « اولین کسی که در بهشت به من ملحق می شود، تو خواهی بود»(2) .حضرت زهراء علیها السلام پس از شنیدن این سخن لبخند زده و خوشحال شدند.

نمونه هایی همچون حضرت زهراء علیها السلام که با خنده و نشاط خود پس از شنیدن خبر از دنیا رفتنشان، عالم غیب را اثبات کردند، از هزار برهان عالمانی چون بوعلی و فارابی و.... برای اثبات عالم غیب، بالاتر و مؤثرتر است. به همین دلیل اگر می خواهیم حقایقی را که آنها دیدند و دریافتند، ما نیز ببینیم و دریابیم، باید چشم ابراهیمی پیدا کنیم تا به ملکوت و باطن آسمان و زمین بنگریم، وَكَذَلِكَ نُرِىَ إِبرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرضِ: «و این گونه، ملکوت آسمانها و زمین را به ابراهیم

ص: 18


1- اللهوف، صفحه 95 . بحار الانوار، جلد 45، صفحه 1، باب 37، حدیث 2.
2- بحارالانوار، جلد 43، صفحه 156، باب 7، حديث 3.

نشان دادیم».(1)

امیرالمؤمنین علی علیه السلام درباره پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله می فرماید: طَبِيبٌ دَوّارٌ بِطِبِهِ: «پیامبرصلی الله علیه وآله مانند طبیبی است که تمام امکانات و دانش پزشکی اش را برداشته و در پی یافتن بیماران است تا آنها را مداوا کند»(2). قافله کربلا نیز قافله ای بود که درست مانند طبیبی سیّار، معارف را همراه خود می بُرد و هر کس که نیاز به معارف الهی داشت را سیراب می نمود.

یکی از نمونه های پر رنگ صحنه کربلا، حضرت علی اکبر علیه السلام است که به امام حسین علیه السلام عرضه داشت: أفَلَسُنَا عَلَى الحَقِّ « آیا ما برحق نیستیم؟»

حضرت در جواب فرمودند: «آری! ما بر حق هستیم».

سپس علی اکبر عرض کردند: إِذنَ لاَ نُبَالِی بِالمَؤتِ: «پس باکی از مرگ نداریم»(3).

این سخنان برای بیداری بشر، تثبیت عالم غیب و بیان این که مردن، فانی شدن نیست، بسیار حائز اهمیت است. آری! «شما انسان ها برای بقاء خلق شده اید، نه برای فانی شدن و از بین رفتن» (إِنَّمَا خُلِقتُم لِلبَقَاءِ لاَ لِلفَنَاءِ)(4).

بنابراین، این نمونه ها به بشر می آموزد که مُردن ، نابود شدن نیست، بلکه مرگ نیز امری وجودی و مخلوق خداوند است؛ چنان که خداوند می فرماید: اَلَّذِی خَلَقَ المَوتَ وَالحَيَاةَ: «آن کسی که مرگ و حیات را آفرید»(5).

ص: 19


1- انعام / 75.
2- نهج البلاغه، خطبه 108 . بحار الانوار، جلد 34، صفحه 239.
3- بحار الانوار، جلد 44، صفحه 367، باب 37 .لهوف، صفحه 70.
4- غرر الحکم، صفحه 133، شماره 2291.
5- ملک /2

در این آیه شریفه، مرگ بر حیات مقدم شده است؛ زیرا مرگ نردبان وسبب انتقال انسان به عالم بالاتر است و انسان تا زمانی که نمیرد، حیات نمی یابد. به همین دلیل است که حضرت على علیه السلام می فرماید: وَاللهِ لاَبنُ اَبِیطَالِبٍ آنَسُ بِالمَؤتِ مِنَ الطِّفلِ بِثَدیِ اُمِّهِ: « به خدا سوگند که انس فرزند ابوطالب به مرگ ، بیشتر از انس بچه به پستان مادر است!»(1).

گزیده ای از خطبه امام حسین علیه السلام در شب عاشوراء

ولی در ماجرای کربلا عجیب تر از هر چیز، خطبه امام حسین علیه السلام در شب عاشوراست که در ادامه قسمت هایی از آن توضیح داده می شود:اُثنِى عَلَى اللهِ أحسَنَ الثَّنَاءِ: «خداوند را به بهترین ستایش ها، ستایش می کنم»، و حقیقتاً، ستایشی که از امام معصوم علیه السلام در شب عاشورا و در آخرین شب عمر خویش در سرزمین کربلا صادر شده است ، بهترین ستایش است.

وَاَحمَدُهُ عَلَى السَرّاءِ وَالضَرّاءِ: «خداوند را در آسایش و راحتی و شدائد و سختی حمد می کنم»(2)؛ زیرا برای سالک تفاوتی ندارد که در چه شرایطی قرار می گیرد، بلکه مهم آن است که خداوند و عنایات او با انسان باشد.

هرکجا تو با منی من خوش دلم***ور بود در قعر چاهی منزلم(3)

سپس امام حسین علیه السلام شش نعمت الهی را متذکر و خدا را به خاطر آن نعمت ها حمد می نماید:

اَللَّهُمَّ إِنّی أحمَدُکَ عَلَى أَن أَكرَمتَنا بِالنُبُوَةِ: «خدایا تو را می ستایم که بر خاندان ما کرامت بخشیدی و نبوت را در خاندان ما قرار دادی».دین

ص: 20


1- نهج البلاغه، خطبه 5 . بحار الانوار، جلد 28، صفحه 233، باب 4، حدیث 20.
2- بحار الانوار، جلد 44، صفحه 392، باب 37.
3- مثنوی معنوی مولوی، دفتر سوم، بخش 182، صفحه 508، پرسیدن معشوقی از عاشق غریب خود که از شهرها کدام شهر را خوش تريافتی

بزرگ ترین نعمتی است که پروردگار متعال به بشر ارزانی فرموده تا انسان را با عالم غیب مرتبط کند و کسی که صاحب عصمت ونبوت است، در حقیقت، رابط بین انسان ها با عالم غیب است و بزرگ ترین نعمت به آنها ارزانی شده است.

حضرت در ادامه فرمود: و عَلَمتَنا القُرآنَ، و فَقَّهتَنا فِی الدّينِ: «سپاس خدای را که به ما قرآن تعلیم داده و ما را فقیه در دین قرار داد.»

امام حسین علیه السلام در شب عاشورا سخن از فقه و فقاهت به میان می آورد و این امر، رسالت طلبه ها را سنگین تر می کند. پیام این فرمایش حضرت این است که طلبه ها باید به درس و بحث اهمیت بدهند. قرآن کتابی است که اگر به معارف باطنی آن آشنا بودیم، بهترین رفتار را ارائه می کردیم و خاشع می گشتیم، ولی متأسفانه ما تا کنون قرآن را در تاریکی نفس و کوردلی دیده ایم و فقط الفاظ آن را می خوانیم، لذا به آن گستاخی می کنیم.

وَ جَعَلْتَ لَنَا أَسْمَاعاً وَ أَبْصَاراً وَ أَفْئِدَةً فَاجْعَلْنَا مِنَّ الشَّاکِرِینَ: «خدایا حمدت می کنم که به ما گوش (حق شنو) و چشم (حق بین) و دل (روشن) عنایت فرمودی».(1)چشم و گوش و دلی که این خصوصیات را نداشته باشد، به درد نمی خورد. دلی که همیشه در فکر ماشین و مقام و .... باشد، دل نیست. دل آن است که بر آن «کلمة الله» نوشته شده است. وظیفه انسان است که با طهارت و مراقبت نفس، از این عنایات الهی پاسبانی کند، در غیر این صورت مصداق این شعر است که می گوید:

چشم باز و گوش باز وابن عمی *** حیرتم از چشم بندی خدا(2)

شایسته است که در ایام محرّم و مصائب امام حسین علیه السلام ، سخنان

ص: 21


1- بحار الانوار، جلد 44، صفحه 392، باب 37.
2- مثنوی معنوی مولوی، دفتر سوم، بخش 43، مهلت دادن موسی، فرعون را تا ساحران را جمع کند از مدائن.

گهربار آن حضرت را بخوانیم و پندهای آن را به خودمان یادآوری نماییم و از آنجا که انقلاب سيّد الشهداء عیه السلام سرمشقی برای تمام بشریت است، برای همه کس و همه زمان ها پند و اندرز دارد و بهترین گواه بر وجود عالم غیب برای جهانیان است ، همچنان که گاندی می گوید: « ما از امام حسین علیه السلام فداکاری را آموختیم»(1).

ص: 22


1- گاندی چنین گفته است: «اعتقاد من این است که پیشرفت اسلام، بستگی به استفاده مؤمنین به این دین از شمشیر نداشته است، بلکه در نتیجه فداکاری بزرگ امام حسین علیه السلام بوده است. من زندگینامه امام حسین علیه السلام شهید بزرگ اسلام را مطالعه کرده ام و حادثه کربلاء را موشکافی نموده ام و به این نتیجه رسیدم که هند اگر می خواهد به پیروزی برسد، ناچار است که الگوی امام حسین علیه السلام را دنبال کند». (برشطّی از حماسه وحضور، صفحه 283 ، به نقل از مجله بصائر، شماره های 7 و8، ویژه نامه محرم، صفحه 25 - پایگاه کتابخانه امام حسین علیه السلام در کربلاء imamhussain-lib com/en/pages/f334.php).

درس دوم: اسلام، دین برتر

اشاره

الإسلَامُ یَعلُووَ لاَ يُعلَى عَلَيهِ

اسلام همیشه برتراست و هیچ دینی بر آن برتری نمی یابد(1).

رسیدن به کمالات و ملکوت، وظیفه انسان

دین مقدس اسلام، طریق و راه مستقیم است، و هر کسی که به دستورات آن عمل کند و در راه آن گام بردارد را به مقام شامخ و ارزشی والا رسانده و او را از موجودات دیگر متمایز می سازد.

انسان برخلاف سایر حیوانات و نباتات، تجرّد برزخی یا عقلانی دارد؛ زیرا انسان صاحب روح بوده و روح نیز حیات ابدی و جاودانه دارد. بنابراین بر تمام انسان ها لازم است که در طول زندگی خود دائماً با سه سؤال انس داشته و همواره آنها را از خود بپرسند، تا مبادا خواب غفلت، آنها را احاطه کند. این سه سؤال عبارتند از:

1. وجود او از کجا سرچشمه گرفته و چگونه به وجود آمده است؟

3. برای چه به این عالم قدم گذاشته است؟

3. و به کجا در حال حرکت است و عاقبت او چه خواهد شد؟

اُنسی که شاعری فرزانه با این سؤالات داشته است، او را سر ذوق آورده و چنین سروده است:

ص: 23


1- وسائل الشیعه، جلد 26، صفحه 14، باب 1، حدیث 32383 . بحار الانوار، جلد 39، صفحه 47، باب 73، حدیث 15.

روزها فکر من این است و همه شب سخنم *** که چرا غافل از احوال دل خویشتنم

از کجا آمده ام، آمدنم بهر چه بود؟ *** به کجا می روم آخر، ننمایی وطنم؟

مانده ام سخت عجب، کز چه سبب ساخت مرا؟ *** یاچه بوده است مراد وی از این ساختنم

مرغ باغ ملکوتم نِیَم از عالَم خاک *** دو سه روزی قفسی ساخته اند از بدنم (1)

کمالات انسانی بی حدّ و مرز است؛ چرا که انسان بر خلاف حیوانات که تجرّد عقلی ندارند، روح دارد و در نتیجه، تجرّد عقلی و برزخی و حیات ابدی دارد. بنابراین انسان هنگامی می تواند به پیروزی واقعی برسد که در معنویت و کمالاتِ نفسانی ترقّی کرده و احکام الهی و عقاید اسلامی را در جان و ذات خویش پیاده نموده باشد.

در روایت آمده است: الصَّلاَةُ مِعرَاجُ المُؤمِنِ: نماز وسیله عروج و بالا رفتن مؤمن است»(2).

نماز همانند نردبانی است که انسان را بالا می برد و به انسان رنگ الهی می بخشد تا از بهیمیّت و حیوانیت بگذرد و او را به مقامی می رساند که خداوند حقایقی را به او نشان می دهد، همچنان

ص: 24


1- دیوان غزلیات شمس، صفحه 327.
2- بحارالانوار، جلد 79، صفحه 303، باب 4. این عبارت با این که در میان علماء متداول است، ولی درمصادر روایی، به خصوص مصادر شیعه و امامیه یافت نمی شود، و ظاهراً از عبارات علمای متأخرما است ،ولی در تفسير الرازی، این عبارت منسوب به پیامبرصلی الله علیه وآله آمده است ( تفسير الرازی ، جلد1، صفحه 266).

که در قرآن می فرماید: وَكَذِلكَ نُرِى إِبرَاهِيمَ مَلَكوتَ السَّمَاوَاتِ وَالأرضِ: «و این گونه ملکوت آسمان ها و زمین (و حاکمیت مطلق خداوند بر آنها را به ابراهیم نشان دادیم»(1).

هر موجودی مُلکی (و ظاهری) و ملکوتی (و باطنی) دارد.(2)وظیفه انسان در این دنیا این است که با كمك مُلك، به ملکوت انتقال یابد و سير الى الله نماید.

اسلام، تنها راه کمال

وظیفه طلبه ها نیز اشاعه اسلام و فرهنگ محمّدی صلی الله علیه وآله در جامعه بشری است. اسلام این دین مقدس که از جانب خداوند آمده، آن قدر غنی است که هیچ احتیاجی به غرب و سایر فرهنگ ها ندارد. تنها کافی است که مسلمانان به خویشتن خویش و هویت دینی خود توجه داشته باشند، تا بتوانند هم اهداف عالیه اسلام را بر خود و جامعه پیاده کنند، وهم فرهنگ و تمدن بی نظیر اسلامی را به منصه ظهور برسانند.

در روایتی از نبی مکرم اسلام صلی الله علیه وآله آمده است: الإِسلاَمُ يَعلُو وَ لَا يُعلَى عَلَيهِ: «اسلام بالاتر از همه ادیان عالم است و هیچ دینی براو برتری نمی یابد»، پس با چنین دین و فرهنگ غنی و پرباری، دیگر نباید هویت دینی خود را از دست بدهیم و مرعوب

ص: 25


1- انعام / 75.
2- برای آگاهی بیشتر درباره مُلک و ملکوت، به درس اول مراجعه شود .

ومتأثرِ فرهنگ بی قید و بند غرب و شرق شویم. امروز جهان غرب و شرق، غرق در توحّش ولاابالی گری و بی قیدی است و همین ابتذال اخلاقی و فکری، سبب غروب و افول آنها خواهد شد که دیگر با آن فاصله چندانی ندارند.

ما شرقی ها خیال می کنیم که هم رنگ شدن با غربی ها، به معنای کسب آزادی و دموکراسی است! ولی این اشتباه است؛ چرا که حقیقتِ اینها بیچارگی و بدبختی است. آنچه مسلّم است این است که ما باید به ائمه اطهارعلیهم السلام ودستورات آنها عمل کنیم و به آنها و دستوراتشان وفادار باشیم. علمای اعلام وحجج اسلام امروز وظیفه دارند که مردم را بیدار کنند و به آنها نشان دهند که تمدن غرب، دروغی بیش نیست. برای نمونه، غربی ها سازمان ملل و شورای امنیت را ساخته اند تا در دنیا امنیت و آسایش برای مردم فراهم کنند، ولی آنها این نهادها را طبق خواسته های شیطانی خودشان اداره می کنند و با شعار دفاع از حقوق بشر، مصیبتی نبوده که بر سر این بشر فرود نیاورده باشند. واقعاً طنزی تلخ تر و خنده دارتر از این در دنیا وجود ندارد!

پیش از این در روایت آمده که: «اسلام بالاتر از تمام ادیان عالم است و هیچ دینی بر او برتری نمی یابد»، شاید کسی گمان کند که اگر اسلام واقعاً این چنین غنی و پربار است، پس چرا فرهنگ و تمدن اروپایی در اندک زمانی جهان گیر شد و اسلام مقدس پس از گذشت چند قرن از

ص: 26

آغاز پیدایشش، طرفدار کمتری دارد؟

علت این است که تمدن اروپایی در جهت سیر نزولی شخصیت انسان ها است و آنها را به طرف شهوات سوق داده و به سوی پستی می برد، ولی اسلام در جهت سیر صعودی شخصیت انسان ها گام برمی دارد و می خواهد مردم را به کمال برساند.

بدیهی است که اگر انسان بخواهد یک سنگ سنگینی را از بالا به پایین بیندازد، نیروی زیادی نیاز ندارد، اما اگر بخواهد سنگ سنگینی را از پایین به بالا ببرد، نیرو و وقت زیادی می خواهد. بنابراین چون سیر نزولی آسان تر و دست یافتنی تر از سیر صعودی است، به همین جهت مردم معمولاً سیر نزولی را انتخاب می کنند، خصوصاً اگر علماء و دانشمندان این سیر نزولی را تبلیغ و تشویق نمایند، همان گونه که در غرب واقع شده است و مردم غرب و شرق نیز آن را پذیرفته اند، اما پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه وآله می خواهد مردم را بالا ببرد.

سال ها دل طلب جام جم از ما می کرد *** آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد

گوهری کزصدف کون ومکان بیرون است *** طلب از گمشدگان لب دریا می کرد(1)

البته خوب است که غیر طلبه ها نیز برای رسیدن به اهداف حقیقی اسلام، در کنار دروس طبیعی، به تحصیل علوم و حکمت الهی نیز اشتغال یابند؛ زیرا هر چند دروس طبیعی دارای ارزش و اهمیت

ص: 27


1- دیوان حافظ شیرازی، جلد1، صفحه 288، غزل شماره 136.

بسزایی هستند، ولی انسان ساز نیستند و تنها امور دنیا و حیات دنیوی فرد را تأمین می نمایند، اما علوم الهی به فراتر از حیات دنیوی نظر دارد و به سؤالات سه گانه مهم و اساسی ابتدای بحث توجه داشته و حول آنها بحث می کند.

بنابراین، هر فرد عاقلی که به جهان پس از مرگ ایمان دارد، باید برای زندگی پس از مرگ خود فکر کند و درباره آن به کسب علم و بپردازد، خصوصاً که زندگی این دنیا در برابر زندگی آخرت بسیار کوتاه است. از پیامبر صلی الله علیه وآله نقل شده است که فرمودند: أعمَارُ اُمَّتِی بَینَ السِتِّینَ اِلی السَّبعِینَ وَقُلَّ مَن یَتَجَاوَزُهَا: «عمر امّت من بین 60 تا 70 سال است و تنها تعداد اندکی عمری طولانی تر خواهند داشت».(1)پس انسانی که ابدیت در پیش دارد، نباید این حیات اندک دنیوی را بر حیات اخروی اش ترجیح دهد و برای آن برنامه ای نداشته باشد!

آنچه مسلّم و لازم است، این که ما طلبه ها به مردم تفهیم کنیم که بعد از این عالم، عالم دیگری است که ابدیت و جاودانگی به همراه دارد تا برای آن برنامه ای داشته باشند و از آن غفلت نکنند!!

ص: 28


1- ارشاد القلوب، جلد1، صفحه 40، باب 8.

درس سوم: دین و پیشرفت

سَابِقُوا إِلَىٰ مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا كَعَرْضِ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ أُعِدَّتْ لِلَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ ۚ

به پیش تازید برای رسیدن به آمرزش پروردگارتان و بهشتی که پهنه آن مانند پهنه آسمان و زمین است و برای کسانی که به خدا و پیامبرانش ایمان آورده اند؛ آماده شده است (حدید/21)

رابطه پیشرفت و دین

یکی از مسائلی که در این عصر مطرح شده، مسأله جدایی دین از سیاست است که تمدّن را مقابل تدین، علم را مقابل دین و دنیا را مقابل آخرت قرار می دهد. این افراد نه تنها درکی از دین ندارند، بلکه دنیا را نیز درک نکرده اند و لذا این حرف های پراکنده و بی مغز را بر زبان جاری می سازند. این افراد جاهل، قِسم شیء را قَسیم شیء قرار داده اند(1) که بطلان آن در منطق ثابت است.

باید بدانیم که تمام این امور (دین، سیاست، تمدّن و تدیّن، علم

ص: 29


1- در هر تقسیم، دو چیزداریم: 1. آنچه که تقسیم می شود که اصطلاحاً به آن مَقسَم می گویند. 2. چیزهائی که مَقسَم را تشکیل می دهند که همان اقسام هستند. هریک از این اقسام را نسبت به مَقسَم، قِسم می گویند و نسبت به قِسم دیگر، قَسِیم می گویند. مثلاً اگر انسان را به نانوا، شاعرو نجّار و ... تقسیم کنند، انسان مَقسَم است، نانوا نسبت به انسان، قسم انسان است و نانوا نسبت به شاعر، قَسیم اوست. منظور در اینجا این است که اینها به جای این که سیاست، دنیا، علم و تمدن را زیرمجموعه دین و خدا بدانند و دین و خدا را ناظر بر آنها در نظر بگیرند، همه را هم عَرض وقسیم یکدیگر دانسته و به دین و خداوند به عنوان پدیده ای از پدیده های بشری نظر می کنند.

و دین و...) به یکدیگر مربوط هستند؛ چرا که عالَمِ خلقت از سه مرتبه تشکیل شده است: عالم مادّه، عالم مثال وعالم عقل(1). همان طور که دنیا و آخرت از هم جدا نیستند، و همان طور که عالم مادّه از عالم مثال و عقل جدا نیست، امور دنیوی همانند سیاست، علم و تمدّن نیز از امور اخروی مانند دین جدا نیستند و نمی توان آنها را در برابر هم قرار داد. بشر مدت کوتاهی در این عالم در زندگی می کند و سپس به عالم مثال منتقل می شود:«إِنَّمَا تُنقَلُونَ مِن دَارٍ اِلَى دَارٍ».(2)

بعضی می گویند: تمدن غرب پیشرفت بسیاری نموده، مثلاً کامپیوتر را اختراع کرده و تمام منابع اسلامی و تفسیری را در يك سی دی جمع کرده و .... هیچ کس منکر این پیشرفت ها نیست ، ولی این سؤال مطرح می شود که انسان با این همه ترقی و پیشرفت، وجود خودش را از کجا آورده است؟ ای دانشمند متمدّن! تو کیستی؟! آیا تو خود را کمالِ نظام هستی می دانی یا کمال، از آن شخص دیگری است ؟ آیا این طور نیست که این پیشرفت و ابتکار را کسی در ذهن هایتان به وجود آورده که شما را خلق نموده است ؟

دل هرذره را که بشکافی *** آفتابیش در میان بینی(3)

ص: 30


1- در حکمت اسلامی طبق براهین عقلی، عالَمِ خلقت به سه مرتبه تقسیم شده است: 1. عالم عقل: این عالم از مادّه و آثار مادّه مانند: حرکت، زمان، مکان، کیفیت و ... منزّه است و از حیث وجودی ، قوی ترین مرتبه عالم است. 2. عالم مثال: این عالم از مادّه و برخی آثار آن مانند: حرکت، زمان، مکان و انفعال منزّه است، ولی برخی از آثار ماده مانند: کیفیت و کمیّت در آن وجود دارد. این عالم از حیث وجودی از عالم عقل ضعیف تر و از عالم مادّه قوی تر است. 3. عالم مادّه: این عالمی است که ما هم اکنون در آن قرار داریم و بارزترین مشخصه آن، حرکت و زمان است و از حیث وجودی دارای ضعیف ترین مرتبه است. (برداشت از پایگاه پژوهه و پایگاه پرسمان).
2- بحارالانوار، جلد 58، صفحه 78.
3- دیوان هاتف اصفهانی، بخش ترجیع بند، بند اول ، صفحه 28.

دنیا خلقت شگفت انگیزی دارد که این مسائل در برابر آن هیچ است،إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ لَآيَاتٍ لِأُولِي الْأَلْبَابِ: «به يقين در آفرینش آسمان ها و زمین، و آمد و شد شب و روز، نشانه های (روشنی) برای خردمندان است»(1).

پس حق این است: هر چه دامنه و عمق پیشرفت صنعتی بیشتر می شود، می بایست خداشناسی و توحید انسان هم عمیق تر شود، نه این که سبب خواب و غفلت گردد. کامپیوتر دلیل بر توحید است. خدای دیگری در کار نیست و مُلک، مُلک پروردگار است. کامپیوتر با این همه پیچیدگی و شگفتی بشری اش، ما را شیفته و مجذوب خود می کند، حال اگر شگفتی و پیچیدگی عالم خلقت ما را مجذوب خود کند چه می شود؟!

طلبه ها باید به قدری در اعتقاداتشان محکم باشند که اگر پیشرفت صنعتی صد برابر هم شد، خللی در آنها به وجود نیاید؛ گرچه بالاخره روزی بشر خواهد فهمید که راه نجات، بدون دین بسته است.

البته پیشرفت ها هرگز مانع از تدین و دینداری نخواهد شد؛ چرا که دین اسلام دینی فطری است و بشر نیز فطرتی خداجوی دارد، و حتی اگر بت پرست نیز باشد، بازهم نمی توان هیچ تغییری در فطرت او داد. تمام بشر به سوی خدا می رود، اگرچه چند روزی غافل است.

در اندرون من خسته دل ندانم کیست***که من خموشم و او در فغان و در غوغاست(2)

پشتوانه تمام ادیان آسمانی مخصوص اسلام که خاتم ادیان است،

ص: 31


1- آل عمران / 190.
2- دیوان حافظ شیرازی ، جلد1، صفحه 68، غزل شماره 26.

فطرت است ، فِطرَةَ اللهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَيهَا: «این سرشت الهی است که خداوند، انسان ها را بر آن آفريده».(1)

بنابراین، هنگامی که یک چیز شگفت انگیزی دیدیم، نباید موضع خودمان را تغییر دهیم؛ چرا که در نهایت «همه از خدائیم و به سوی او باز می گردیم»«إِنَّا لِلهِ وَ أَنَّا إِلَيهِ رَاجِعُونَ»(2).

مسابقه برای رسیدن به بهشت وسیع الهی

حضرت حق فرمود:سَابَقُوا إِلَى مَغفِرَةٍ مِن رَبِّكُم وَجَنَّةِ عَرضُهَا كَعرَضِ السَّمَاءِ وَالأَرضِ: «در تحصیل و رسیدن به مغفرت الهی و بهشتی که عرض آن همانند عرض آسمان و زمین است، از یکدیگر سبقت بگیرید!».(3)قرآن کریم در این آیه می گوید: عرضِ بهشتِ الهی به اندازه عرض آسمان و زمین است؛ یعنی به هر مؤمن، خانه ای بهشتی عنایت می شود که اگر تمام خلق، از ابتدای خلقت تا انتهای آن را در خانه اش به میهمانی دعوت کند، خانه اش وسعت آن را خواهد داشت. عرض این بهشت، به اندازه تمام آسمان و زمین است، ولی این که طول آن چقدر است ، الله عالم.

در این که ابعاد آسمان و زمین چقدر است ، نظرات متعددی میان علماء وجود دارد. برخی معتقد به تناهی ابعاد آن هستند و می گویند: وقتی به سطح محدّب فلك الافلاك برسیم، دنیای جسم و مادّی تمام می شود ولاخلا ولا ملأ است، یعنی نه آنجا از چیزی پُراست و نه این که خالی باشد، بلکه دنیا تمام می شود. اگر فرض کنیم که این نظریه درست باشد عرض بهشت و فردوس خیلی زیاد می شود.

ص: 32


1- روم/30.
2- بقره/156.
3- حدید/21.

اما بعضی از بزرگان تناهی ابعاد را نادرست دانسته و می گویند:از آنجا که خداوند غير محدود است و از فاعلِ غير محدود، فعلِ نامحدود صادر می شود، بنابراین، دنیای مادّی نیز متناهی و محدود نیست.

مرحوم حاجی سبزواری فرمود:

وَجَنَّةٍ عَرضُهَا الأَرضُ وَالسَّمَا *** لِوَاسِعِ القَلبِ وَلاَ تَصَادُمَا

یعنی: «آن بهشت وسیع، نصیب و روز کسی می شود که وسعت وجودی و شرح صدر داشته باشد».(1)کسی که شرح صدر نصیب او نشود از فیض جنّت وسیع بی نصیب می ماند. «آن کس را که خدا بخواهد هدایت کند، سینه اش را برای پذیرش اسلام گشاده می سازد»«فَمَن يُرِدِ اللهُ أَن يَهدِيَهُ يَشرَح صَدرَهُ»(2) .

خداوند متعال همه ما را به عزّت نفس و مناعت طبع و پایداری در دین آراسته بفرماید!

ص: 33


1- شرح المنظومه ملا هادی سبزواری، جلد 5، صفحه 343، المقصد السادس، الفريدة الثالثة: فی بيان كون البدن المحشور يوم النشور، عين البدن الدنيوی .
2- انعام/125.

عکس

ص: 34

درس چهارم: عمل به علم

اشاره

مَن عَمِلَ بِمَا عَلِمَ وَرَّثَهُ اللهُ عِلمَ مَا لَم يَعلَم

هرکس آنچه را می داند به کار بندد، خدا دانش آنچه را نمی داند به او ارزانی می دارد(1).

عمل به دستورات الهی، سبب افاضه علم

علم و عمل همانند دو بال یک پرنده هستند و لذا پرواز طالبِ علم وسالکِ الی الله ، به آسمان علوم و معارف اهل بیت علیهم السلام باید با دو بال علم و عمل تحقق یابد. اگر طالب علم به این دو بال مجهز باشد و وقتی چیزی می آموزد، طبق آن عمل کند، مطابق روایت فوق، خداوند متعال علومی که نمی داند را نیز به چنین شخصی افاضه می کند.

علامه طباطبایی صاحب تفسیر ارزشمند الميزان می فرمودند: این روایت، معجزه قولی مذهب تشیع است. علت این که خداوند متعال، علومی که طالب علم نیاموخته را به او افاضه می کند، این است که عمل به دستورات قرآن و روایات، سبب سعۀ وجودی انسان و باز شدن

ظرفیت او می شود و در نتیجه، دل و جان شخص عالِم در معرض افاضات الهی قرار می گیرد. اما این که چرا به مجرد باز شدن و ایجاد ظرفیت، شخص حتماً در معرض افاضات الهی قرار می گیرد، به این سبب است که خداوند در بخشش و اعطای علم بخل ندارد و در نتیجه اگر کسی توفیقی در دستیابی به نورانیت و توفیقات الهی ندارد،

ص: 35


1- بحار الانوار، جلد 65، صفحه 363، باب 27، وجلد 89، صفحه 172.

باید نقص را در قابلیت وجودی خود ببیند، نه در بخشش و کرم الهی!

برای کسب علوم، خصوصاً علوم دینی باید از خیلی چیزها گذشت. عادتِ دنیا این است که اگرانسان برخی امور را کنار نگذارد، و از برخی چیزها نگذرد، چیزی به انسان نمی دهند. به همین دلیل مثلاً در تحصیل علم باید صفات رذیله ای همانند غرور و تکبر را کنار بگذارد تا به صفات حمیده ای مانند تواضع و فروتنی دست یابد و بتواند علوم را از دیگران اخذ کند، و یا مثلاً باید در بسیاری از موارد از جاه و مال دنیا بگذرد تا به عزت الهی دست یابد. غرور و تکبر برای انسان، به خصوص برای اهل علم، آفت بدی است؛ زیرا موجودِ ممکن از خود چیزی ندارد تا بخواهد غرور و تکبر داشته باشد، هر چه هست از آن خداوند است. در روز قیامت خداوند ندا میدهد:لِمَنِ المُلكُ اليَومَ: «حکومت امروز برای کیست؟»، (1)اما هیچ کس نمی تواند جوابی دهد، چون موجود ممکن، حکومت و مُلکی ندارد. به همین دلیل خودِ حق تعالی جواب می دهد که: لِلهِ الوَاحِدِ القَّهَّارِ «(امروز حکومت و ملک )برای خداوند یکتای حاکم بر همه چیز است»(2). البته مُلک و حکومت خداوند مختص به آخرت نیست، بلکه در دنیا هم ندای لِمَن المُلكُ داده می شود، ولی این مُلک و حکومت در آخرت کاملاً ظاهر و بارز است. بنابراین در دنیا نیز جای خودبینی وتکبر نیست. اسم مغنی حق، در تجلی

ص: 36


1- غافر/16.
2- همان.

است و این نام او اقتضا می کند که ممکنات نیست و معدوم شوند. بنابراین وجود و عدم در ممکنات با سرعت انجام می گیرد و در هر لحظه ممکنات معدوم و دوباره به سرعت موجود می شوند، ولی ما گمان می کنیم که وجودمان مستمر است، در حالی که وجودِ ما در هر لحظه، در حالتی متفاوت از قبل قرار دارد و هر لحظه به اعتباری حشر و نشر داریم. بنابراین علم وعمل وتقوا، قرین یکدیگرند و به همین دلیل است که تمام فقیهان بزرگ و حکیمان جلیل القدر شیعه،انسان های باتقوایی بوده اند، و ما عالِمی را پیدا نمی کنیم که به درجه بالای علمی رسیده باشد، ولی بی تقوا باشد، بنابراین علم باید با تقوا قرين باشد تا نتیجه مطلوب حاصل شود، در روایت آمده است: العِلمُ أمَامُ العَمَلِ: «علم، پیشوای عمل است»(1).

اگر پس از علم، عملی نباشد نه تنها فایده ای ندارد، بلکه برای محصِّل، حجاب می شود که العِلمُ حِجَابُ الأكبَرِ: «علم بزرگ ترین پوشش و حجاب در برابر شناخت و معرفت حق است»، و در روایات درباره این گونه افراد چنین آمده است: العَالِمُ بِلاَ عَمَلٍ کَالشَّجَرَةِ بِلَاثَمَرٍ «عالمی که به علمش عمل نکند، همانند درختی است که میوه نمی دهد»(2).

ص: 37


1- امالی طوسی، صفحه 487 . عدة الداعی، صفحه 75 . بحار الانوار، جلد 1، صفحه 171، باب 1، حديث 24.
2- این حدیث در کتب معتبر حدیثی وجود ندارد، ولی شبیه این روایت در بعضی کتب یافت می شود، همانند:مِثْلَ مَنْ يُعَلِّمُ النَّاسَ اَلْخَيْرَ وَ لا يَعمَلُ بِهِ كَالسِّراجِ يُحرِقُ نَفسَهُ وَ يُضِیءُ غَيرُهُ ( مستدرک الوسائل، جلد 12، صفحه 205، باب 9، حديث 13890)، عِلمٌ بِلَا عَمَلٍ کَشَجَرٍبِلاَ ثَمَر( عيون الحكم والمواعظ، صفحه 340.غرر الحکم، صفحه 463).

امام صادق علیه السلام در روایت شریفی که صاحب معالم آن را در مقدمه کتابش نقل کرده است، فرموده اند: العِلمُ مُقِرُّونٌ إلى العَمَلِ فَمَن عَلِمَ عَمِلَ ومَن عَمِلَ عَلِمَ وَالعِلمُ يَهتِفُ بِالعَمَلِ فَإن أجابَهُ وَإِلاَّ إرتَحِل عَنهُ: «علم قرين و همراه عمل است، هر کس که می داند، عمل می کند و هر کس که عمل می کند، می داند. علم صاحبش را با صدای بلند می خواند، اگر او این دعوت را بپذیرد، علمش باقی می ماند، ولی اگر این دعوت را رد نماید، علمش کوچ خواهد کرد.»(1)بنابراین علم و عمل باید با با هم باشند. علم، وقتی با جان فرد قرین شد، فریاد می کند که به من و عمل کن و همچنین کسی که عمل می کند و نیاز به دانستن دارد، به دنبال علم خواهد رفت و خدا نیز به او علم می دهد، و لذا ترقی و پیشرفت شخص در این است که به خواسته اش لبیک بگوید و به آن عمل کند و اگر طالب علم به علمش لبیک نگوید و عمل نکند، علم می گریزد و از بین می رود.

کوشش در درس لازم است، اما در کنارِ تحصیل، عمل هم باید باشد تا بتوان به اهداف والا دست یافت، به خصوص اعمال پرثمر و مؤثری همچون نماز شب و تهجّد که وجود را نورانی می کنند.در روایتی آمده است:«مکانی که نمازِ شب در آنجا خوانده می شود، نورانی می شود و ملائکه از نور آن مکان استفاده می کنند»(2).

اگر دستورات و روش بزرگان و شرح احوال آنان را بخوانیم و سرلوحه زندگی خود قرار دهیم، لذت تحصیل را می چشیم. خواجه نصیر الدين طوسی رحمة الله می فرماید:

ص: 38


1- کافی، جلد 1، صفحه 44، باب استعمال العلم، حدیث 2 . بحار الانوار، جلد 2، صفحه 40، باب 9، حديث 71.
2- إِنَّ اَلْبُيُوتَ اَلَّتِي يُصَلَّى فِيهَا بِاللَّيْلِ يُزْهَرْنُورُهَا لِأَهْلِ اَلسَّمَاءِ كَمَا يُزْهَرْنُورُ اَلْكَوَاكِبَ لِأَهْلِ اَلْأَرْض (من لایحضره الفقیه، جلد 1، صفحه 239، باب فضل المساجد و حرمتها، حدیث 721 . بحار الانوار، جلد 84، صفحه 161، باب 6، حديث 53).

لذات دنیوی همه هیچ است پیش من ***در خاطر از تغیّر آن هیچ ترس نیست

روزِ تنعّم و شبِ عیش و طرب مرا *** غیر از شب مطالعه و روز درس نیست(1)

طلبه ها باید به وجود امکانی خود و این که ممکن الوجودی بیش نیستند، توجه خاص داشته و به تفکر بنشینند و اگر به حقیقت آن برسند معرفتِ مناسبی برای تحصیل به دست می آید و غرور و تکبّر و دنیا پرستی، پوچ و بی معنا می شود؛ زیرا این امور بی ارزش با متاعِ ذی قیمتی چون تحصیل علم سنخیّت ندارد.

خداوند متعال حبّ دنیا که رَأسُ كُلِّ خَطِيئَةٍ(2) و سرآغاز هر گناه و خطایی است را، از دل تمام ما بیرون بفرماید!

ص: 39


1- زندگانی و شخصیت خواجه نصیرالدین طوسی، شرح زندگانی، صفحه 14.
2- محبت دنيا، سررشته تمام گناهان است. (وسائل الشیعه، جلد 16، صفحه 9، باب 61، حديث 20824 . بحار الانوار، جلد 67، صفحه 239، باب 54، ذیل حدیث 7).

عکس

ص: 40

درس پنجم: امنیت و سلامتی

اشاره

وَالسَّلامُ عَلىَّ يَومَ وُلِدتُ وَيَؤمَ أَمُوتُ وَيَومَ أُبعثُ حَيّاً

وسلام (خدا) برمن، روزی که متولد شدم، و روزی که می میرم و روزی که زنده برانگیخته خواهم شد (مريم /33)

نیاز به سلامتی در تمام تحولات زندگی

انسان در طول زندگی خود، سه تحول بزرگ (تولد، مرگ و حیات پس از مرگ) را تجربه می کند که در تمام آنها نیازمند به سلامتی و ایمنی از طرف پروردگار متعال است. او نیاز دارد که هریک از این سه مرحله را با سلامتی و امنیت آغاز کند تا در دنیا گرفتار عوامل بدبختی و هلاکت نشود و در برزخ و آخرت نیز متنعّم باشد. این سلامتی و ایمنی همان مطلبی است که پروردگار عالم درباره حضرت عیسی علیه السلام می فرماید: وَالسَّلامُ عَلَىَّ يَومَ وُلِدتُ وَيَومَ أَمُوتُ وَيَومَ أُبعثُ حَيّاً: «و سلام (خدا) برمن، روزی که متولد شدم، و روزی که می میرم و روزی که زنده برانگیخته خواهم شد»، و یا در جای دیگر، قرآن درباره حضرت یحیی علیه السلام می فرماید: وَ سَلَامٌ عَلَيهِ يَؤمَ وُلِدَ وَيَومَ يَمُوتُ وَيَومَ يُبعَثُ حَيّاً: «سلام بر او روزی که تولد یافت، و روزی که می میرد و روزی که زنده برانگیخته می شود »(1). این مطلب خیلی عجیبی است که در قرآن، تنها حضرت عیسی و یحیی علیهما السلام هستند که چنین عبارتی در موردشان به کار رفته و در این سه انقلاب و تحول، مشمول سلامت حق شده اند.

ص: 41


1- مریم / 15

تحول اول هنگامی است که انسان از تنگنایِ رحم مادر پا به این جهان می گذارد.

تحول دوم زمانی است که انسان به حالت احتضار می افتد تا از عالم طبیعت به عالم مثال منتقل شود.

و تحول سوم زمانی است که انسان وارد عالم قیامت می شود، و صحیح این است که در معاد، هم روح باز می گردد و هم جسم برانگیخته می شود، ولی نظام آن عالم، با عالم طبیعت فرق می کند.

تجسّم اعمال

روایتی از پیامبر اکرم حضرت محمّد صلی الله علیه وآله نقل شده است که در حقیقت، هشدار و تهدیدی برای همه مردم به خصوص طلبه ها است و ترس به دل انسان می اندازد و تجسّم اعمال که شیعه امامیه به آن معتقد است را به خوبی برای ما ترسیم می کند.

روزی معاذ بن جبل به حضرت رسول صلی الله علیه وآله عرض کرد: معنای آیه يَومَ يُنفَخُ فِی الصُّورِ فَتَأتُونَ أَفوَاجاً: «روزی که در صور دمیده می شود و شما فوج فوج (به محشر) می آئید»(1)چیست؟

پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرمود: سَألتَ عَن أمرٍ عَظِيمٍ:«از مسأله بزرگی سؤال گناهکاران کردی»، و اشک از چشم مبارک ایشان جاری شد، سپس حضرت در جواب فرمودند: دَه گروه از امت من به دَه شكل و قیافه محشور می شوند که هم خودشان از آن قیافه ها اطلاع دارند و هم مردم آنها را می شناسند:

گروه اول، سخن چینان و نمّامین هستند که رابطه بین دو نفر را به هم می زنند. اینها به صورت بوزینه محشور می شوند.

ص: 42


1- نبأ/18.

گروه دوم، کسانی هستند که مال حرام خورده و با کم فروشی و غصب، مال مردم را جمع می کنند. این گروه در قیامت به صورت خوک وارد صحنه قیامت می شوند.

گروه سوم، رباخوران هستند که این عده سرنگون خواهند بود، یعنی در قیامت در حالی محشور می شوند که سرشان پایین و پاهایشان بالا است و صورت هایشان بر زمین کشیده می شود.

گروه چهارم، افرادی هستند که در صدور حکم، جور و ستم می کنند، کسانی مثل قُضات که خدای ناکرده اگر از روی عمد به او ناحق حکم کنند، در قیامت کور و نابینا محشور می شوند.

گروه پنجم، کسانی هستند که عُجب دارند و خویشتن پرستند نه خداپرست. کسانی هستند که هنگامی که چیزی یاد می گرفتند، رفتار و گفتار و کردارشان تغییر می کرد، این افراد در قیامت به صورت کرولال محشور می شوند.

«من»گفتن و منیت، هزینه ها و بدبختی فراوانی در پی دارد، بدبختی و هزینه ای همانند آنچه شیطان پرداخت. شیطان نیز عُجب داشت و گفت: أَنَا خَيرٌ مِنَهُ خَلَقتَنِی مِن نَّارِ وَخَلَقتَهُ مِن طِينٍ: «من از او بهترم، مرا از آتش آفریده ای و او را از گِل»، (1)و به خاطر همین عُجب و تکبّر بود که عاقبتش ختم به خیر نشد.

بنابراین باید نسبت به بندگان خدا متواضع بود و اگر انسان موفق به انجام عمل خیری شد، باید خدا را شکر کند؛ چرا که خداوند توفيق داده تا عملی را بیاموزد و برای آخرت مفید باشد.

گروه ششم، کسانی هستند که وارد قیامت می شوند، در حالی که آن

ص: 43


1- اعراف/12.ص/76.

قدر زبانشان را گزیده و جویده اند که بر روی سینه هایشان فرو افتاده و خون و چرک از آنها سرازیر است. این دسته، علمایی هستند که گفتارشان مخالف عملشان است. چنان که قرآن کریم به روحانیون نهیب زده و هشدار می دهد: أَتَأمُرُونَ النَّاسَ بِالبِرِّ وَتَنسَونَ أَنفُسَكُم: «آیا مردم را به نیکی دعوت می کنید، اما خودتان را فراموش می کنید»،(1) چرا نفس های خودتان را فراموش کرده اید و حال آن که مردم را به نیکی و خوبی دعوت می کنید؟!

گروه هفتم، کسانی هستند که دست ها و پاهایشان بریده است و و بدون دست و پا وارد صحنه محشر می شوند. آنها کسانی هستند که همسایه های خود را آزرده و رنجانده اند.

گروه هشتم، کسانی هستند که اهل سعایت و بدگویی هستند، و از مردم نزد حکومت های جور، سعایت و بدگویی می کنند. این گروه در حالی محشور می شوند که بر دارهایی آتشین آویخته شده اند.

گروه نهم، کسانی هستند که در قیامت بد بوتر از مردار هستند و اهالی محشر از بوی بد آنها اذیت می شوند، آنها اهل شهوت و لذت (حرام) هستند و همچنین حق خداوند را از اموال خود نمی پردازند. در روایت آمده است: «وای از دست أجوفين»(2)، ومراد کسانی هستند که به مال حرام طمع می ورزند و از آن استفاده می کنند و در مسأله غریزه جنسی نیز حرام و حلال را مراعات نمی کنند.

گروه دهم، کسانی هستند که جامه آتشین بر تن دارند و این جامه به محشورمی شوند . بدن آنها چسبیده است . آنها متکبران هستند.(3)

ص: 44


1- بقره/44.
2- بحار الانوار، جلد 68، صفحه 269، حدیث 5 . (اكثر ما تلج به امتی النار الأجوفان، البطن والفَرج) . (ان اخوف ما اخاف عليكم الاجوفان).
3- بحارالانوار، جلد 7، صفحه 89، باب 5 - البرهان، جلد 5، صفحه 568، ذیل آیه 18 سوره نبأ

دنیا و حوادث آن، مایه تذکّرو عبرت است

بنابراین همه ما، چه پیر و چه جوان، باید خودمان را آماده کنیم و هر لحظه منتظر مرگ باشیم تا حالت تذکر در ما همیشه زنده باشد. باید بدانیم زلزله هایی که در این جهان مشاهده می کنیم، هشداری است تا به یاد قیامت بیفتیم.

در قرآن کریم آمده است: وَمَا يَعلَمُ جُنُودَ رَبِّكَ إِلَّا هُوَ: «و (شمارِ)لشكریان پروردگارت را جز او کسی نمی داند»(1)، وَلِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرضِ: «و لشکریان آسمان ها و زمین از آنِ خداست».(2)بنابراین تمام موجودات آسمان و زمین، حتی خودمان،لشکر خداوند هستیم.مبادا کاری کنیم تا در مکر و عذاب استدراج الهی گرفتار شویم؛ چرا که اگر خداوند فرمان دهد، خودمان علیه خودمان عمل می کنیم؛ چون همه چیز لشکر حق تعالی است.

این دنیا ارزش دلبستگی ندارد و نباید آخرت را فدای آن نمود، چنانچه حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در نهج البلاغه دنیا را چنین توصیف فرمودند: دَارٌ بِالبَلَاءِ مَحفُوفَةٌ وَ بِالغَدرِ مَعرُوفَةٌ لاَ تُدُومُ أحوَالُهَا...:«دنیا سرایی است که بلاها آن را احاطه کرده، به بی وفایی و مکر معروف است و حالاتش یکنواخت نمی ماند...»(3)، دنیا را باید آئینه عبرت قرار داد و به وسيله آن حقایق را دید، که در این صورت انسان بصیر می شود. اما اگر کسی هدفش دنیا شده باشد، دنیا او را کور می کند و نمی تواند حقایق را ببیند. در روایت آمده است: اِعمَل لِدُنيَاكَ كَأنَّكَ تَعيِشُ أَبَداً وَ اعمَل لِآخِرَتِكَ كَأنَّكَ تَمُوتُ غَدادٍ « برای دنیا چنان کار کن که گویا همیشه زنده خواهی بود و برای آخرت چنان

ص: 45


1- مدثّر /31.
2- فتح/4 و 7.
3- نهج البلاغه،خطبه226.

تلاش نما که گویا آخرین روز عمر توست»(1).

خداوند متعال همه ما را در پناه خودش حفظ بفرماید!

ص: 46


1- وسائل الشیعه، جلد 17، صفحه 76، باب 28 ، حدیث 22026 . بحار الانوار، جلد 44، صفحه 138، باب 22 ، حدیث 6.

درس ششم: سه دشمن بزرگ

مَن وُقِیَ شَرَّ لَقلَقهِ وَقَبقَبِهِ وَ ذَبذَبِهِ فَقَد وُقِیَ الشَّرَّکُلَّهُ

هرکس خود را از شر شکم و زبان و غریزه جنسی اش حفظ کند، خود را از تمام بدی ها حفظ نموده است(1).

هر انسانی سه دشمن دارد، که موظف است آنها را شناخته، از آنها برحذر بوده و مراقب خود باشد و ما طلبه ها و روحانیون نیز از این مسأله مستثنا نیستیم. البته درست است که شما بزرگواران مراقب هستید و نیاز به معرفی این دشمنان برای شما نیست، ولی گاهی انسان از این که دشمن داخلی دارد، غفلت می کند، و به همین دلیل یادآوری آنها از باب تذکر، مفید و مؤثر است که: وَذَكِّر فَإنَّ الذِّكرى تَنفَعُ المُؤمِنينَ: «و پیوسته تذکرده؛ زیرا تذكر مؤمنان را سود می بخشد»(2). قرآن می فرماید: تذکر دهیم؛ چرا که متأسفانه ما انسان ها همیشه در معرض خطر هستیم و براثر غفلت احساس خطر نمی کنیم و تذکر می تواند به ما بفهماند که خطر در کمین است و ما را آگاه ساخته و نجات دهد؛ زیرا اگر کسی بفهمد خطری او را تهدید می کند، دائماً مواظب خواهد بود. بنابراین شیطانِ درونی از او ناامید شده، او را فراموش کرده و در نهایت رستگار می شود، پس همیشه باید مراقبت کرد و در مراقبت استمرار داشت.

حکیم قدوسی خواجه نصیرالدین طوسی رحمة الله در شرح کتاب اشارات

ص: 47


1- ارشاد القلوب، جلد 1، صفحه 103، باب 27 . شرح الاشارات والتنبيهات مع المحاكمات، جلد 3، صفحه 377.
2- ذاریات / 55.

روایتی را از رسول اکرم صلی الله علیه وآله نقل می کند که در این روایت پیامبر صلی الله علیه وآله این سه دشمن را این چنین معرفی می فرمایند: مَن وُقِیَ شَرَّلَقلَقِهِ وَ قَبقَبِهِ وَ ذَبذَبِهِ فَقَد وُقِّی الشَّرَّ کُلَّهُ: «هرکس خود را از شرّ شکم، زبان و غريزه جنسی اش نگه دارد، تمام بدی ها را از خود دفع کرده است» . رسول اکرم صلی الله علیه وآله که به تمام مصالح و مفاسد امت خویش آگاه است، در این حدیث دشمنان و موانع پیشرفت انسان ها را چنین معرفی می نماید:

دشمن اول دهان است، خداوند در قرآن می فرماید: فَليَنظُرِ الإِنسَانُ إِلى طَعَامِهِ: «انسان باید به غذایش بنگرد!»(1). انسان با حیوانات تفاوت دارد و باید به غذایش توجه کند و دهانش را از غذاهای حرام و شبهه ناک پاک نگه دارد و نباید مانند حیوانات باشد که به هر غذایی که دسترسی یابند از آن استفاده می کنند. غریزه حیوانی انسان همیشه دوست دارد که چرب و شیرین دنیا را بچشد، ولی او می داند در همین دنیا به جایی می رسد که دیگر قادر به خوردن آنها نیست. پس باید در خوردن و آشامیدن خود را کنترل نماید و دائماً به این بیاندیشد که این لذات دنیوی، مدت کوتاهی دوام خواهد داشت و تناول از آنها به هر قیمتی کار عاقلانه ای نیست.

دشمن دیگری که در این حدیث معرفی می فرماید، زبان است، که اگر عقل آن را حرکت ندهد، دشمن انسان می شود. این دشمن برای همه به خصوص برای ما طلبه ها دشمن جدی

ص: 48


1- عبس/24.

و مهمی است و بیشتر دامنگیر ما روحانیون است. به عنوان مثال در مجلسی می نشینیم و خدای نکرده غیبت فردی را می کنیم و آنچه باعث تعجب بیشتر است این که اول، فرد را تفسیق کرده، او را گناهکار میشماریم و سپس غیبت او را جایز شمرده و آنچه می خواهیم درباره او می گوییم.

به همین دلیل مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری رحمة الله می فرمود:«هرکس غیبت مرا بکند، حلالش میکنم به جزاهل علم».

نشد خاموش کبک کوهساری *** از آن شد طعمه باز شکاری

اگر طوطی زبان می بست در کام ***نه خود را در قفس دیدی نه در دام(1)

در نهایت رسول اکرم صلی الله علیه وآله سومین دشمن هر انسانی سالک را غریزه جنسی معرفی می نمایند. مشیّت و خواست خداوند متعال براین قرار گرفته است که نوع بشر تا زمانی که خدا بخواهد در این دنیا باقی بماند و بقای نوع بشر را هم از این طریق قرار داده که مردان با زنان ازدواج کنند و غريزه جنسی خود را در این جهت به کار ببندند. در واقع انسان، کارگرِ عالَم خلقت است و خداوند لذتی زودگذر و اندک را نیز در این کارگری به بشر عنایت کرده که در واقع عوض همین کارگری است.

توجه بیش از حدّ به این لذت های بشری درست نیست؛ چرا که بشر برای دنیا خلق نشده، بلکه

ص: 49


1- دیوان کامل وحشی بافقی، شیرین و فرهاد، صفحه 510، گفتاردر نکویی خموشی و عشق.

انسانی که قرآن به تصویر می کشد از عظمت و قداست خاصی برخوردار است. انسانی که در قرآن آمده، خداوند او را گرامی داشته و به او کرامت و شرافت بخشیده است : وَلَقَد كَرَّمنَا بَنِی آدَمَ: «ما فرزندان آدم را گرامی داشتیم».(1)او کسی است که خداوند او را به عنوان خلیفه و جانشین خود در زمین قرار داده است: إِنّیِ جَاعِلٌ فِی الأَرضِ خَلِيفَةً: «من بر روی زمین، جانشینی قرار خواهم داد»،(2)و همچنین خداوند او او را به بهترین صورت و نظام ممکن آفریده است: لَقَد خَلَقنَا الإِنسَانَ فِی أحسَنِ تَقويمٍ: «ما انسان را در بهترین صورت و نظام آفریدیم»(3).

بنابراین شایسته این است که چنین انسانی تمام همّ و غمّش، تنها و تنها لذات مادی و دنیوی نبوده و دائماً مراقب رفتار، افکار و قوای خیال و وهم خود باشد و هیچ گاه نباید گمان کند که از همه چیز پاک و مطهر است، که این جهل مرکّب است.

ما باید حتماً توجه داشته باشیم که خطر نفس همیشگی است و تا دم مرگ انسان را تهدید می کند. می گویند: فردی در بغداد در هوای سرد زمستانی مار افعی را گرفته بود و از خطرش غافل شده بود. بعد از مدتی همین مار که به خاطر سردی هوا و خونسرد بودن آرام و بی خطر بود، کم کم گرم شد و به حالت طبیعی بازگشت و با سرعت و چابکی به آن شخص حمله ور شد.

نفست اژدرهاست او کی مرده است *** از غم بی آلتی افسرده است(4)

نفس، حريف و دشمن قدرتمندی است و شکست دادن او به

ص: 50


1- اسراء / 70.
2- بقره / 30.
3- تین / 4.
4- مثنوی معنوی مولوی ، دفتر سوم، صفحه 388، حکایت مارگیر که اژدهای فسرده را مرده پنداشت.

راحتی ممکن نیست. رسول اكرم صلی الله علیه وآله جوانانی را در شهر مدینه دیدند که مشغول وزنه برداری بودند. به آنها فرمودند: « مایل هستید داور بازی شما باشم و بگویم کدام یک از شما قوی ترید» ؟ آنها پذیرفتند. سپس آن حضرت فرمودند: « قوی ترین شما کسی است که در وقت شهوت وغضب، خود را نگه دارد»(1).

شما جوانان پاک و محترم به خاطر جوانی، هنوز از فطرت الهی تان برخوردارید و هنوز با گناه و معصیت آن را تغییر نداده اید، و طبق آیه شريفه فِطرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَيهَا لاَتَبدِيلَ لِخَلقِ اللهِ: «این سرشت الهی است که خداوند انسان ها را به آن آفریده است، دگرگونی در آفرینش الهی نیست»(2)، بحمد الله بر فطرت توحیدی استوار هستید. بنابراین شما بسیار راحت و سهل تر می توانید تهذیب نفس نموده و خود را به مقامات عاليه برسانید. امام راحل رحمة الله در همین رابطه می فرمودند: «جوانان، قريب العهد به ایجاد حقند و معصیت آنها را آلوده نکرده و پاک سرشتند»(3).

در جوانی کن نثار دوست جان *** رو«عَوانٌ بَينَ ذَلک»را بخوان!

پیر چون گشتی، گران جانی مکن! *** گوسفند پیرقربانی مکن!

شد همه برباد، ایام شباب *** بھردین، یک ذره ننمودی شتاب(4)

پروردگارا ما را از شرّ خودمان حفظ بفرما!

ص: 51


1- معاني الأخبار، صفحه 366، حدیث 1 . وسائل الشیعه، جلد 15، صفحه 361، باب 53، حديث 20744 - 14 .
2- روم /30.
3- صحیفه امام، جلد 10، صفحه 87، سخنرانی در جمع دانش آموزان دبستان فيض قم، عنوان کودکان جديد العهد به ملوکتند . شرح حديث جنود عقل و جهل (طبع جدید)، صفحه 345، مقصد هجدهم، در تواضع، فصل چهارم .
4- کلیات اشعار و آثار فارسی همراه با کشکول شیخ بهایی، صفحه 164.

عکس

ص: 52

درس هفتم: هدایت های الهی

اشاره

وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهدِيَنَّهُم سُبُلَنَا

و آنها که در راه ما (با خلوص نیت) جهاد کنند، قطعا به راه های خود هدایتشان خواهیم کرد. (عنكبوت / 69)

مراحل خودسازی و انواع هدایت

انسان باید در دو شاخه عقل عملی و عقل نظری(1)و به قول امروزی ها «جهان بینی و ایدئولوژی»راه هدایت خود را هموار سازد. انبیای الهی علیهم السلام آمده اند تا مطابق عقل عملی و ایدئولوژی الهی، انسان ها را هدایت نمایند.

عقل عملی و ایدئولوژی پیامبران چند مرتبه دارد که عبارتند از: تجليه، تخلیه، تحليه وفناء.

1. مرتبه تجلیه: در این مرتبه انسانی که سالک الى الله است و سیر وسلوک به سوی حق تبارک و تعالی دارد، باید خود را به ظواهرِ احکام شرع آراسته کند.

2. مرتبه تخلیه: در این مرتبه سالک الی الله، باید اعضاء و جوارح خود

ص: 53


1- طبق آنچه مرحوم مظفر در اصول الفقه آورده، اختلاف بین این دو اصطلاح از حیث آن چیزی است که عقل درک می کند. اگر آنچه که عقل درک می کند چیزی باشد که سزاوار انجام دادن یا انجام ندادن باشد، مانند حسن عدل و قبح ظلم، ادراک چنین مسأله ای را عقل عملی می گویند. اما اگر آنچه عقل درک می کند چیزی باشد که سزاوار است انسان آن را بداند مانند کل بزرگ تر از جزء است، وهیچ ربطی به عالم عمل نداشته باشد، به آن عقل نظری می گویند. به عبارت بهتر، عقل نظری همان جهان بینی است که چگونه جهان را می بینیم و عقل عملی ایدئولوژی است که چگونه می خواهیم در جهان عمل کنیم (اصول الفقه، جلد 1، صفحات 222 و 223).

را از صفات رذيله نفسانی، پاک کند.

3. مرتبه تحلیه: در این مرتبه انسان باید خود را به اوصاف و خصائل پسندیده آراسته کند.

4. مرتبه فناء: در این مرتبه که آخرین مرتبه عقل عملی است، انسان باید خود را در برابر دستورات خداوند تسلیم کند.

خداوند عالم برای انسان دو گونه هدایت دارد :

نوع اول هدایت «ارائه طريق» است، یعنی خداوند تنها ها راه سعادت را به انسان ارائه می کند تا در آن مسیر حرکت کند. در این نوع از هدایت ، انسان با عمل به واجبات و ترک محرّمات به حقیقت می رسد و باید بداند که بدون عمل به واجبات و ترک محرمات ، به هیچ جایی نمی رسد. اگر چه همه ما از نظر تکوین در محضر حق متعال هستیم، اما از حیث تشریع نیز باید خود را به محضر او برسانیم و سیر و سلوک را، با عمل به واجبات و ترک محرمات شروع کنیم.

نوع دوم هدایت، «ایصال إلى المطلوب»است که او نه تنها راه را به انسان نشان می دهد، بلکه انسان را به مقصد نیز می رساند.این راه را خداوند در قرآن معین فرموده است، آنجا که می فرماید: وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهدِينَّهُم سُبُلَنَا: «و آنها که در راه ما (با خلوص نیت) جهاد کنند، قطعا به راه های خود هدایتشان خواهیم کرد».

ای شهان کشتیم ماخَصم برون*** ماند خصمی زوبَتَردراندرون

کشتنِ این کار عقل و هوش نیست ***شیرِباطن، سخره خرگوش نیست

سهل شیری دان که صف ها بشکند*** شیرآن است آن که خود را بشکند(1)

جهاد با نفس، بزرگ ترین نوع جهاد است که به مراتب از جنگ و

ص: 54


1- مثنوی معنوی مولوی،دفتر اول ،صفحه 64،تفسیر رجعنا من الجهاد الاصغر الی الجهاد الاکبر.

قتال با دشمن بالاتر است؛ زیرا یکی از معصومین علیهم السلام می فرماید: أَعدَى عَدُوَّكَ نَفسُكَ الَّتِی بَينَ جَنبَيك: «دشمن ترین دشمن انسان ، نفس و خواهش نفسانی اوست»(1).انسانی که خصم و دشمن درون را کشته و بر آن چیره شده و صفات نیک الهی را در خود پیاده کرده است، مشمول عنایات حق تعالی قرار می گیرد و به این نوع هدایت( ايصال الى المطلوب) نائل می شود.

علوم مفید و سازنده

روایتی از حضرت ختمی مرتبت محمّد مصطفی صلی الله علیه وآله نقل شده، آن حضرت فرمودند: إِنَّمَا العِلمُ ثَلَاثَةٌ آيَةٌ مُحكَمَةٌ أو فَرِيضَةٌ عَادِلَةٌ أو سُنّةٌ قَائِمَةٌ وَمَا خَلاهَنَّ هُوَفَضل: «علمی که در ساختار وجودی هر انسانی مؤثر و سازنده است سه علم است: آیه ای محکم و استوار، فریضه ای عادل و سنت و روشی قائم و پایدار، وسائر علوم فضیلت محسوب می شوند»(2).

مرحوم فیض کاشانی رحمة الله در کتاب وافی در شرح این حدیث شریف می فرماید: مراد از «آية محكمة» علمِ الهيات و اصول عقاید است، این که انسان بداند از کجا آمده است و به کجا می رود و فلسفه آمدن او چه بوده است. مراد از «فريضة عادلة»، علم اخلاق است، یعنی انسان باید صفات پسندیده را در درون خود پرورش دهد و منظور از «سنة قائمة» هم، علمِ احکام و حدود الهی است .(3)بنابراین علم انسان ساز، و علمی که در دنیا و عقبی به کار می آید سه علم: اصول عقاید، علم اخلاق و علم فقه است و هر معلوماتی که خارج از این

ص: 55


1- مجموعه ورّام، جلد1، صفحه 59، باب العتاب.
2- کافی، جلد1، صفحه 32، باب صفت العلم وفضله و فضل العلماء از کتاب فضل العلم.
3- وافی، جلد1، صفحات 133 و 134، باب سوم، صفت العلم وفضله و ...

سه علم باشد، فضل است.

برای رسیدن به خداوند متعال باید مقاماتی را طی کرد. بعضی گفته اند: در این مسیر هزار مقام وجود دارد که به تعداد اسمای الهی در دعای جوشن کبیر است و بعضی هم، صد منزل و مقام را ذکر کرده اند که هر کدام از اینها، میدانی از میدان های جنگ با نفس است، که اولینِ آنها «يقظه» (بیداری) و آخرین آن «توحید» (همه چیز را از ناحیه خداوند دیدن) می باشد.(1)

بعضی هم گفته اند: میان انسان و خداوند دو مقام وجود دارد: اول از خود گذشتن و دیگری غیر خدا را نادیده انگاشتن.

باید بدانیم که اگر انسان در این دنیا به این واقعیت نرسد که هیچ مؤثری در عالمِ وجود، غیر از خدا وجود ندارد، بی تردید در عالم آخرت به آن خواهد رسید؛ در آن هنگام که خطاب میرسد: لِمَنِ المُلكُ اليَومَ؟: «حکومت امروز برای کیست؟» هیچ کس نمی تواند جواب دهد، آن گاه خداوند خود جواب می دهد: لِلَّهِ الوَاحِدِ القَهَّارِ: « حکومت و مملکت وجود از آن خداوند یکتای حاکم بر همه چیز است».(2)

ص: 56


1- منازل صد گانه طبق نظر عرفاء به شرح و ترتیب ذیل است که برخی از این منازل در این کتاب توضیح داده شده اند : 1. يقظه. 2 - توبه. 3- محاسبه. 4 - انابه. 5- تفکر. 6- تذكر. 7- اعتصام. 8 - فرار. 9 - ریاضت 10 ۔ سماع. 11- حزن. 12- خوف. 13 - اشفاق . 14- خشوع. 15 - اخبات. 16 -زهد. 17-ورع. 18 - تبتل. 19- رجاء. 20 - رغبت.21 -رعایت. 22- مراقبت. 23- حرمت. 24-اخلاص.25-تهذيب. 26 - استقامت. 27- توكل. 28 - تفويض. 29 -ثقه. 30- تسلیم31- صبر. 32 -رضا 33 - شکر. 34-حياء. 35-صدق. 36 - ایثار. 37-خلق. 38 - تواضع. 39-فتوت.40 - انبساط. 41 - قصد. 42 -عزم. 43 -اراده. 44 - ادب. 45 - یقین. 46 - انس. 47 - ذكر. 48 - فقر. 49 -غنا. 50 - مقام مراد .51 - احسان. 52 - علم. 53-حکمت. 54- بصیرت. 55 - فراست. 56- تعظيم. 57. الهام.58 - سكينه . 59- طمأنینه . 60 -همت. 61 - محبت. 62- غیرت. 63 - شوق .64 - قلق. 65 -عطش. 66 -وجد. 67 -دهش. 68 - هيمان. 69 - برق. 70 - ذوق .71 -لحظ. 72 - وقت. 73- صفا. 74 -سرور. 75- سر. 76 - نفس. 77 - غربت. 78- غرق . 79- غیبت 80 - تمكن 81 - مکاشفه. 82 - مشاهده .83- معاینه. 84-حيات. 85 -قبض. 86 - بسط. 87- سكر. 88- صحو. 89 - اتصال. 90 - انفصال.91 - معرفت.92 - فنا. 93 -بقا. 94- تحقیق . 95- تلبيس. 96 - وجود. 97 - تجرید. 98 - تفريد. 99- جمع. 100- توحيد.
2- غافر/4.

کوتاه سخن آن که: باید مراقب حرکات و سکنات اعضا و جوارح باشیم تا خدای نکرده در راه معصیت الهی گام برنداریم!

خداوندا! ما را به راهی هدایت فرما که رضای تو در آن است و ما را از راهی که ناخشنودی و سخط تو در آن است باز دار!

ص: 57

عکس

ص: 58

درس هشتم: مقام يقظه و بیداری

اشاره

قُل إِنِّمَا أَعظُكُم بِوَاحِدَةٍ أَن تَقُومُوا لِلهِ مَثنَی وَفُرَادی

بگو: شما را تنها به یک چیز اندرز می دهم، دو نفر دو نفر یا به تنهایی برای خدا قیام کنید. (سبأ /26)

مقام يقظه و بیداری و معنای آن

اولین مرحله از مراحل اخلاقی، مقام يقظه و بیداری است.

بیداری به این معناست که انسان به این مسأله توجه داشته باشد که وجودش از کجا سرچشمه گرفته، برای چه به این ظلمتکده آمده و سرانجام به کجا می رود؟

انسانی که می داند زمانی بوده که وجود نداشته است و خداوند درباره اش چنین می فرماید: هَل أَتَى عَلَى الإنسَانِ حِينُ مِّنَ الدَّهرِ لَم يَكُن شَيئاً مَذكُوراً: «آیا این گونه نیست که زمانی طولانی از روزگار بر انسان گذشت که چیز قابل ذکری نبود»،(1)باید با خود بیاندیشد که به راستی برای چه به این دنیا آمده است؟ آیا به این دنیا آمده است تا همانند حیوانات به چرب و شیرین دنیا مشغول باشد؟ یا این که اهداف و مقاصد بالاتری از به وجود آمدن او وجود دارد؟ بنابراین بر انسان لازم است تا با فکر کردن در این امور، از خواب غفلت بیدار شود.

خداوند تبارک و تعالی به پیامبرش می فرماید: قُل إِنَّمَا أَعظُکُم بِواحِدَةٍ أَن تَقُومُوا لِلَّهِ مَثنِى وَفُرَادِی: «بگو: شما را تنها به یک چیز اندرز می دهم،

ص: 59


1- انسان/1.

دو نفر دو نفر یا به تنهایی برای خدا قيام کنید!». یکی از موارد قیام برای خدا این است که انسان پیش از آن که مرگ به سراغش بیاید از خواب غفلت بیدار شود. عمرها می گذرد و دوران پیری و سالخوردگی فرا می رسد، اگر انسان در جوانی با نفس مبارزه نکند، صفات بد در او ریشه می دواند و از بین بردن و ریشه کن نمودن آن بسیار سخت می شود.

میوه تا زمانی که خام و نارس است محکم به درخت چسبیده است و برای آن که بتوان از درخت جدایش کرد باید محکم او را گرفت و کشید. انسان نیز همین گونه است، مادامی که خام است، و حالت يقظه و بیداری برایش حاصل نشده، محکم به دنیا چسبیده و دل از دنیا نمی کند.

حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام در نهج البلاغه نگرانی خود را از این بابت چنین اظهار داشته و می فرمایند: إِنَّ أَخُوَفَ مَا أخَافُ عَلَيكُمُ اِثنَانِ إِتبَاعُ اَلهَوَى وَطُولُ اَلأمَلِ: «وحشتناک ترین چیزی که بر شما می ترسم، هواپرستی و آرزوهای دور و دراز است».(1)پس حضرت بیشترین نگرانی و ترسی که نسبت به شیعیان و مسلمانان احساس می کند، از ناحیه همین دو صفت است، یعنی پیروی از هوای نفس و آرزوهای دراز.

يقظه و بیداری این است که انسان بداند کجا قرار دارد و به کجا می رود و عاقبت او چه خواهد شد

ص: 60


1- نهج البلاغه، بخش خطبه ها، خطبه 42 . بحار الانوار، جلد 74، صفحه 419، باب 15، حدیث 39.

و این بدین معنا است که مردم خیال می کنند که در این دنیا بیدار هستند و هنگامی که می میرند به خواب می روند، در روایت آمده است: النَّاسُ نِیَامٌ فَاِذَا مَاتُوا انتَبَهُوا: «مادامی که انسان در عالم طبیعت است همانند این است که خوابیده، ولی هنگامی که می میرد بیدار می شود».(1)

قرآن کریم به طور صریح این واقعیت را گوشزد نموده و می فرماید: لَقَد كُنتَ فِی غَفلَةٍ مِّن هَذَا فَكَشَفنَا عَنكَ غِطاَءَكَ فَبَصَرُكَ اليَومَ حَدِیدٌ: «خطاب می شود: (تو از این صحنه غافل بودی) و ما پرده را از چشم تو کنار زدیم و امروز چشم تو تیزبین است».(2)در روز قیامت پرده ها کنار می رود و فهم و درک بالایی از حقیقت عالم پیدا می شود، ولی این فهم برای تکامل معنوى فایده ای ندارد؛ زیرا اقتضایِ عالمِ مثال همین است. پس بهتر آن است که انسان در همین دنیا، مقام و جوانی و ... را عاريه بداند و آنها را هدف اصلی خودش قرار ندهد، با خود بیاندیشد که تمام این ارزش های دنیوی ناپایدار و رو به نابودی اند، بیاندیشد که زیبایی پس از 50 سال کاملاً از بین می رود و حتی چنان می شود که انسان حاضر نیست نگاهش بکند.

بنابراین در مقام يقظه و بیداری، سالک الى الله چشم خود را باز می کند و در سرنوشت خود اندیشه

ص: 61


1- بحار الانوار، جلد 4، صفحه 43، باب 5، ذیل حدیث 18. عوالی اللئالی، جلد 4، صفحه 73، حديث 48.
2- بقره/197.

می نماید و این مقدمه ای خواهد بود برای گام های بعدی سالک.

اهمیت تفکرواندیشه

تفکر و اندیشه در مسائل اعتقادی و زیربنایی آن قدر مهم و با ارزش است که یکی از تعقیبات نماز نیز محسوب می شود. در کتاب عروة الوثقی آمده است: از جمله تعقیبات نماز این است که انسان پس از نماز هیچ ذکری نگوید، همین طور بنشیند و با خود تفکر کند(1). با خود بیاندیشد که از کجا آمده و به کجا می رود و عاقبتش ها چه خواهد شد؟ برای به دست آوردن چنین روحیه ای است که علمای اخلاق دستور می دهند انسان حداقل هفته ای یک بار به قبرستان برود تا نسبت به آغاز و انجام خود بیشتر بیاندیشد.

اگر انسان به درستی به عاقبت خویش بیاندیشد، بهترین چیز را دوری از گناه خواهد دید، همچنان که حضرت على علیه السلام می فرمایند: «اگر خداوند به مردگان و اهل قبرستان اجازه سخن گفتن می داد، می گفتند: إِنَّ خَيرَ الزَّادِ التَّقَوَی: «بهترین زاد و توشه،پرهیزگاری ست» (2)، و تقوا به این معناست که انسان از معصیت پروا داشته باشد و به دنبال انجام گناه نرود .

بشر با این همه اکتشافات و پیشرفت های صنعتی، نمی تواند جواب این سؤال را بدهد که از کجا آمده است؟ اما این سؤال و سؤالاتی از این دست را دین مقدس اسلام و مذهب تشیع جعفری اثنی عشری پاسخ می دهد.

خداوندا! ما را در راهی که رضایت تو در آن است قرار ده!

ص: 62


1- عروة الوثقی، سیّد کاظم یزدی، جلد1، صفحه 703، فصل 36 فی التعقيب.
2- تحف العقول، صفحه 188 . نهج البلاغه، صبحی صالح، حکمت 131.

درس نهم: مقام توبه (1)

اشاره

وَتُوبُوا إِلَى اللهِ جَمِيعاً أَيُّهَا المُؤمِنُونَ لَعَلَّکُم تُفلَحُونَ

وای مؤمنان همگی به سوی خدا باز گردید، تا رستگار شوید. (نور/ 31)

توبه و زمان انجام آن

یکی از مقامات سیر و سلوک الى الله ، مقام توبه است. معنی توبه این است که انسان از گناه و معصیت خود نادم و پشیمان شده و به طاعت و بندگی خدا بازگردد، و انسانی که توبه می کند، در حقیقت به اصل خویش بازگشته است، و این بازگشتی است که باید انجام گیرد؛ چرا که مطابق قاعده ای معروف است که: «هر چیزی به سوی اصل خویش باز می گردد» (کُلُّ شَئءٍ يَرجِعُ إِلَى أصلِهِ)(1).

اما توبه در حقیقت بازگشت به خود است نه خداوند؛ زیرا هیچ موجودی قدرت روی گردانی از حق تعالی را ندارد و قادر به گریز و فرار از حکومت او نیست.(2) در قرآن کریم آمده است: فَأينَمَا تُوَلُّوا فَثَم وَجهُ اللهِ: «انسان به هر طرف رو آورد همان طرف حق تعالی جلوه دارد»(3).

ص: 63


1- علل الشرایع، جلد 2، صفحه 609 ، حدیث 81 - الوافی، جلد 4، صفحه 49 - البرهان في تفسير القرآن ، جلد 3، صفحه 415، ذیل تفسیر آیات 20 الی 25 سوره نحل . بحار الانوار، جلد 5، صفحه 231، باب 10، حديث 6.
2- این جمله اشاره به فرازی از دعای کمیل دارد« وَلاَيُمكِنُ الفِرَارُ مِن حُكُومَتِكَ».(کلیات مفاتيح الجنان، صفحه 161).
3- بقره / 115.

بنابراین اگر در قرآن از تعبيرِ توبه و بازگشت به سوی خدا استفاده شده است، از روی مسامحه در تعبیر است، همانند این آیه که خداوند می فرماید: وَ تُوبُوا إِلَى اللهِ جَمِيعاً أَيُّهَا المُؤمِنُونَ لَعَلَّكُم تُفلِحُونَ: «شما مؤمنین به سوی خداوند باز گردید تا رستگار شوید».

اما مقام توبه زمانی پیش می آید که انسان از خواب غفلت بیدار شده و برای او سؤالات اساسی سه گانه زیر و مطرح شده باشد که:

از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود *** به کجا می روم آخر ننمایی وطنم (1)

بنابراین تا زمانی که انسان متوجه این سؤالات اساسی نباشد و در مقام پیدا کردن جواب برای آنها نباشد، توبه برای او بی معناست؟ چرا که او راه فعلی خود را غلط نمی بیند که بخواهد از آن توبه کند.

نکته دیگری که باید به آن توجه داشت این است که توبه را باید سریع انجام داد؛ چرا که از اموری است که وجوبش فوری است؛ زیرا گناه مانند کاسه زهری است که شخصی می نوشد، و هر چه زودتر از پادزهر آن استفاده شود، آثار سوء و نامناسب کمتری خواهد داشت و این که رسول اکرم صلی الله علیه وآله فرمودند: التَّائِبُ مِنَ الذَّنبِ كَمَن لا ذَنبَ لَهُ «کسی که از گناه توبه کند، همانند کسی است که هیچ گناهی مرتکب نشده است»(2)، در صورتی است که در انجام توبه تأخیری صورت نگیرد.

ص: 64


1- دیوان غزلیات شمس، صفحه 327. این غزل، از غزلیات منسوب به مولانا و یکی از معروف ترین غزلیات پارسی است که در نسخه های قدیم دیوان کبیر وجود ندارد و در نسخه های جدید به صورت ملحقات آمده است. این اشعار به رغم زیبایی و بلندی مضمون، برخی ابیات آن با هم تناقض هایی داشته و همخوانی ندارد.
2- نهج الفصاحه، صفحه 393. وسائل الشیعه، جلد 16، صفحه 75، باب 86، حدیث 21022 . بحارالانوار، جلد 6، صفحه 21، باب 20 ، حدیث 16.

ولی به هر حال، هیچ گاه نباید از رحمت خداوند مأيوس شد، وَلاَ تَيأَسُوا مِن رَوحِ اللهِ: «و از رحمت خدا مأيوس نشويد!»؛(1)چرا که هنگامی که انسان مرتکب گناه می شود، رحمت بی کران حق تعالی، در توبه را به روی او می گشاید، و با ندای تُوبُوا إِلَى اللهِ جَمِيعاً: «همگی به سوی خدا باز گردید!» بنده آبق و فراری را به آستان مقدس خود فرا می خواند. بنابراین در توبه هیچ گاه بسته نیست.

دریافت هدایت خاصه الهی و درک حضور او، اثر اطاعت از دستورات خداوند

انسان باید به این نکته توجه داشته باشد که ترک محرمات و انجام واجبات سبب فزونی توفیقات الهی می گردد.این دستور العملِ به ظاهر ساده و ابتدایی برای سالک و سائر الى الله، همانند سربازی که در پادگان کشیک میدهد، مراقبت شدید و سختی را می طلبد، ولی طبق آیات قرآن، مقدمة برکات آسمانی می شود.

قرآن کریم در این باره می فرماید: «وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهدِیَنَّهُم سُبُلَنَا»(2)یعنی هرکس که برای رسیدن به خدا و مقامات الهی، با نفس خود مبارزه کند و محرمات را ترک و واجبات را انجام دهد، هدایتی از نوع «اِهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِيمَ»(3)، را نصيب او می کنیم، یعنی او را به راه راست هدایت می کنیم تا راه های کمال و انسانیت را

ص: 65


1- يوسف / 87. وَلَا تَيأَسُوا مِن رَّوحِ اللهِ إِنَّهُ لَا يَيأَسُ مِن رَّوحِ اللهِ إِلاَّ القَومُ الكَافِرُونَ: «و از رحمت خدا مأيوس نشوید که تنها گروه کافران از رحمت خدا مأیوس می شوند».
2- ترجمه:«و آنان که در راه ما(با خلوص نیت) جهاد کنند، قطعاً به راه های خود، هدایتشان خواهیم کرد» (عنكبوت / 69).
3- ترجمه: «ما را به راه راست هدایت کن!» (فاتحه / 6).

طیّ کرده و به سر منزل مقصود برسد.

مراد از این هدایت ، هدایت خاصه است و تنها به کسانی تعلق می گیرد که در راه خدا تلاش نموده و با نفس خود مبارزه کنند، ولی هدایتِ عامه، هدایتی است که نصیب همه افراد می شود، خداوند در قرآن کریم در این باره می فرماید: إِنَّا هَدَينَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِراً وَ إِمَّاکَفُوراً: «ما راه را به انسان نشان دادیم، خواه شاکر باشد (و پذیرا گردد) یا ناسپاس»(1).

پس انسان باید از ترک محرمات و انجام واجبات شروع کند و پله پله بالا رود تا جایی که عالَم را محضر حق تعالی دیده و حضورش را درک کند. هرکس به این نعمت بزرگ دست یابد، دامنش از گناه و معصیت پاک می گردد، و نه تنها اعضا و جوارح، بلکه قوه خیال و وهم خود را هم از پلیدی و بی طهارتی محفوظ می دارد؛ چون وجودش را در برابر اسمع السامعين و ابصر الناظرين (شنواترین شنوندگان و بیناترین بینندگان) می یابد.

البته باید گفت که خداوند متعال آشکار و هویدا است، هُوَ الأَوَّلُ وَالآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالبَاطِنُ: «اوست اول و آخر و پیدا و پنهان»(2) ولی شدت حضورش آن چنان است که باعث حجاب او شده است و ما غفلت زدگان ، همانند ماهی که در اقیانوس به دنبال آب می گردد، در اقیانوسِ وجود به دنبال حقیقت او می گردیم، در حالی که عالَم وجود، محضر اوست و برای دیدنش نیازی جز به توجه به او نیست !

دوست نزدیک تر از من به من است *** وين عجب تر که من از وی دورم

ص: 66


1- انسان/3.
2- حدید/3.

چه کنم با که توان گفت که دوست *** در کنار من و من مهجورم(1)

انسانی که برهه ای از حیات خود را در غفلت سپری کرده، باید به حبل و ریسمان توبه متمسک گردد تا از چاه دنیا بیرون آید و در دشت الهی با سرور و شادمانی روحانی زندگی نماید.

البته آنچه می گویم تنها از باب«فَذَکِّر إِن نَّفَعَت الذِّکرِی»(2) است که حتما مؤمنین از آن بهره مند می شوند و الاّ شأن آقایان طلاب اجلّ و بالاتر از آن است که آنها را نصیحت کنم.

ص: 67


1- کلیات سعدی شیرازی، گلستان، باب دوم در اخلاق درویشان ، حکایت 11، صفحه 99.
2- ترجمه: «پس تذکرده اگر تذکر مفید باشد!» (اعلى /9).

عکس

ص: 68

درس دهم: مقام توبه (2)

اشاره

وَمَن لَم یَتُب فَاُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ

و آنها که توبه نکنند، ستمکارند. (حجرات/11)

توبه و استغفار، از راه های پیشگیری از گناه

یکی از راههای پیشگیری از گناه، توبه و استغفار است که از ارتکاب گناهان بعدی جلوگیری می کند، و به همین دلیل، خداوند کسانی که توبه نمی کنند را ستمکارمی داند؛ چرا که انسان اگر خود را در چنگال نفس امّاره اسیر کند و با توبه، خودش را آزاد نکند، بیچاره و بدبخت می شود و با این کار به نفس خویش ستم نموده است ، بنابراین، منظور از ستمکار در اینجا نه ستمکار در حق دیگران، که بر نفس خود است«وَ مَن لَم يَتُب فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ».

عکس نقیض آیه شریفه نیز می گوید: «اگر کسی از گناه خود توبه کرد، بر نفس خود ظلم نکرده و ستمکار نیست» (لَيسَ بِظَالِمٍ مَن تَابَ).

اگرهمّت انسان آن قدر پست باشد که بعد از گناه و معصیت، توبه هم نکند، عاقبت خوبی نخواهد داشت و این معنی کاملاً ممكن است . گاهی سُکر و مستیِ مال، علم، مقام و یا زیبائی، چنان انسان را از خود بی خود می کند که متوجه خدا نمی شود و از او غفلت می ورزد و به فکر توبه هم نمی افتد. خداوند در جای دیگری از قرآن به این مطلب اشاره نموده و خطاب به پیامبر صلی الله علیه وآله می فرماید: لَعَمرُكَ إِنَّهُم لَفِی سَكرَتِهِم يَعمَهُونَ:

ص: 69

«ای پیامبر! به جان توسوگند که اینها در مستیِ شهوات نفسانی خود سرگردانند و عقل و شعور خود را از دست داده اند»(1).

بنابراین انسان برای آن که مرتکب معصیتی نشود، باید همّت نموده و تصمیم گرفته و به خداوند متعال و انبیاء و ائمه علیهم السلام متوسّل شود و خود را به آنها بسپارد، و اگر خدای ناخواسته در برابر شیطان (دشمن خارجی) و یا در برابر نفس امّاره (دشمن داخلی) شکست خورد و مرتکب معصیتی شد، خیلی زود توبه کند و آن را به تأخیر نیاندازد، که و اگر توبه به تأخیر بیافتد، اثرات سوء گناه، چنان ها می تواند جسم و روح انسان را به سقوط بکشاند که

حتی با ارتکاب گناه خوشحال شود! در حالی که پیامبر صلی الله علیه وآله می فرمایند: چنین اشخاصی در قیامت در حالی داخل آتش می شود که گریانند، مَن أَذنَبَ ذَنباً وَ هُوَ ضَاحَکُ دَخَلَ الارو هوا: «هرکس گناهی را مرتکب شود و از آن خندان باشد، در حالی وارد دوزخ می شود که گریان است»(2).

به همین دلیل، توبه، واجبی فوری است تا از آثار سوء گناه جلوگیری کند. باید خیلی در این راه مواظب بود و با اراده و توسّل پیش رفت؛ چرا که همان نفس یا شیاطینی که می دانند چگونه ما را به گناه وادار کنند، به خوبی می دانند که چگونه توبه واستغفار را نیز از یاد ما ببرند. بنابراین، ناامیدی و یأسی که نسبت به بخشش و رحمت خداوند و

ص: 70


1- حجر/72
2- وسائل الشیعه، جلد 15، صفحه 305، باب 40، حدیث 20586 . بحار الانوار، جلد 6، صفحه 36، باب 20، حدیث 57.

توفیق در ترک گناه بعد از انجام گناه در انسان به وجود می آید، کار همین شیطان و نفس است که به هر روشی می خواهند رابطه عبد و مولا را قطع کنند.

خوشا به حال آنهائی که اوّلاً گناه و معصیت نمی کنند؛ ثانیاً اگر هم گناه می کنند پشیمان می شوند و خیلی سریع در محضر پروردگار توبه و استغفار می کنند.

طلاب و جوانان وارسته که بهترین ایام عمر را می گذرانند، باید تلاش کنند که صفحه سفید قلبشان با گناه آلوده نشود و اجازه ندهند که به غیر از «کلمة الله» چیز دیگری در آن ثبت شود؛ چرا که در غیر این صورت، به مرور زمان، توبه و بازگشت و نجات، مشکل و مشکل تر می شود. خیلی مراقب دل و قلب خود باشید که دل محل تجلّی اسماء و صفات الهی است، نه محل خواسته ها و تمایلات شیطانی.

نیست بر لوح دلم جز الف قامت دوست *** چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم(1)

توبه، منشأ بركات و درمان شقاوت

همان طور که گناهان منشأ بسیاری از بدبختی های بشر است، استغفار و توبه هم منشأ برکات فراوانی است. باید بدانیم که چگونه مشکلات و گرفتاری های خودمان را برطرف کنیم و نگذاریم که این قلب سفید و شفاف، در اثر گناه

ص: 71


1- دیوان حافظ شیرازی، جلد1، صفحه 636، غزل شماره 310.

به شقاوت و تیرگی بگراید. به همین دلیل پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه وآله چهار علامت و نشانه از نشانه های بدبختی و شقاوت را بیان نموده ، تا با شناخت این علائم، بتوانیم در صدد رفع آن برآئیم. پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه وآله می فرمایند: مِن عَلَامَاتِ الشِّقاِء جُمُودُ العَينِ وَ قُسوَةُ القَلبِ وَشِدَّةِ الحِرصِ فِی طَلَبِ الرِّزقِ وَ الإِصرارِ عَلَى الذَّنبِ: «از نشانه های بدبختی انسان، خشکی (و اشک نریختن) چشم، سختی دل، حرص زیاد

و در طلب روزی و اصرار بر گناه است».(1)

کسی که نتواند در محضر پروردگار چند قطره اشک بریزد یا بر مصائب آل الله علیه السلام گریه کند، بدبخت است.

انسانی که برادر دینی و یا هم نوع خود را در حالی ببیند که بر اثر سوء تغذیه ، رنگ صورتش زرد شده و الاغرو نحیف گردیده، اگر منقلب نشود و او را یاری نکند، قسی القلب وسنگدل است، و این نشانه بدبختی اوست.

کسی که در انجام گناه اصرار می کند و از آن دست برنمی دارد، این نیز علامت بدبختی و شقاوت اوست.

همچنین کسانی که برای دستیابی به امور دنیوی زیاده روی می کنند و حاضرند دست به هر کاری بزنند تا به مقامی از موقعیت های دنیائی برسند،اینها نشانه شقاوت و بدبختی آنهاست . چنین کسانی همواره به این فکر هستند که منزلی

ص: 72


1- بحار الانوار، جلد 67، صفحه 52، باب 44، حدیث 11 . خصال شیخ صدوق، جلد 1، صفحه 243، حديث 96.

با خصوصیات ویژه، یا اتومبیلی گران قیمت در اختیار داشته باشند؛ غافل از آن که دل باید محضر تجلّی انوار الهی باشد، نه محل علاقه بی حد به امکانات دنیوی. او باید در برابر امکانات دنیوی، همچنان که مزّیت ها و محسّنات آنها را نزد خود در نظر می گیرد، مصلحت های دیگر و مضرّات آن را نیز در نظر داشته باشد و به آنها دلبستگی پیدا نکند و تنها آنچه مصلحت است را از خالق خود درخواست نماید.

البته اسلام به کار و تلاش برای تأمین رفاه خانواده و اهل و عیال سفارش کرده است و هر کسی وظیفه دارد یک رفاه نسبی را برای زن و فرزند خود به وجود آورد، اما نباید دلبستگی به دنیا داشته باشد. پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه وآله می فرمایند: اِعمَل لِدُنيَاكَ كَأنَّكَ تَعِيشَ أبَداً وَاعمَل لِآخِرَتِكَ كَأَنَّكَ تَمُوتُ غَداً: «در اهتمام به امور دنیوی چنان باش که گویا برای همیشه زنده خواهی ماند و در امور اخروی نیز طوری باش که گویا فردا از دنیا می روی»(1).

پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه وآله این نشانه ها را ذکر نموده اند تا اگر کسی این علائم را در خود مشاهده کرد، در صدد جبران برآمده و توبه و استغفار نماید و شقاوت و بدبختی او برطرف شده و علائم نیز از میان بروند. همچنین برای پیشگیری از شقاوت نیز داروئی بهتر از توبه و استغفار نیست. انسان باید استغفار کند تا هم شقاوتمند نشود و هم اگر شقى شده است، این حالت او برطرف شود.

ص: 73


1- وسائل الشیعه، جلد 17، صفحه 76، باب 28 ، حدیث 22026 . مستدرک الوسائل، جلد 1، صفحه 146، باب 25، حدیث 220.

چه قدر زیباست آهنگ استغفار! اگر انسان نیمه شب یا قبل از اذان صبح از خواب برخیزد و در اتاق تاریک، با گریه و اشک و آه ، استغفار کند و استغفر الله و أتوب اليه بگوید، چرا که این کار باعث رضایت خداوند شده و خداوند نیز انسان را مورد رحمت الهی قرار می دهد.

خداوند توفیق دهد که از توبه کنندگان و استغفارکنندگان واقعی باشیم تا درهای رحمت و لطف و عنایتش را به روی ما بگشاید!

ص: 74

درس یازدهم: مقام توبه (3)

اشاره

أِنَّ اللهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَيُحِبُّ المُتَطَهِّرِينَ

خداوند هم توبه کنندگان را دوست دارد و هم پاکان را. (بقره/ 222)

توبه و معنای حقیقی بازگشت به خداوند

یکی دیگر از مقامات اخلاقی، مقام توبه است. هنگامی که انسان از خواب غفلت بیدار شده و به هوش می آید، متوجه این مسأله می شود که باید به سوی خداوند متعال بازگردد و از هرچه غیر خدا است بگذرد . بنابراین توبه کاری است که فرد باید نسبت به گذشته خود انجام دهد و عزم جازم داشته باشد براینکه دیگر گناه نکند و به خدا نزدیک شود.

البته انسان هرچقدر هم که گناه کند، تنها از جهت تشریع از خداوند دور می شود نه تکوین؛ چرا که خداوند بالاخره خالق انسان است و همان طور که صِفر به خودی خود هیچ رقمی نیست و ارزشی ندارد و تنها هنگامی می تواند ارزش داشته باشد که در کنار عددی دیگر غیر از صفر قرار گیرد، انسان نیز ممکن الوجود است و به خودی خود هیچ نیست و تنها هنگامی از عدم و هیچی فاصله می گیرد که در کنار خداوند واجب الوجود قرار گیرد. به همین دلیل خداوند متعال با همه ممکنات است و از او نمی توان دور شد؛ چنان که خداوند می فرماید:نَحنُ أَقرَبُ إِلَيهِم مِن حَبلِ الوَرِيدِ: «ما از رگ گردن به او (انسان ها) نزدیک تریم»(1)، و یا در جای

ص: 75


1- ق/16.

دیگر می فرماید:هُوَمَعَکُم أَینَمَا کُنتُم: «هر جا باشید خداوند با شماست»(1).

دوست نزدیک تر از من به من است *** وین عجب ترکه من از وی دورم(2)

پس ممکن الوجود (مخلوق) از نظر تكوين، نه می تواند ونه امکان دارد که از خداوند دور شود، اما از نظر تشریع، وقتی انسان معصیت می کند و با اوامر خداوند مخالفت می ورزد، از او دور می شود، یعنی گناه، حجاب و پرده ضخیمی را بین مُحِبّ و محبوب ایجاد می کند و باعث فاصله انسان گناهکار از خدا می شود. این فاصله، فاصله مکانی نیست، همان طور که توبه و بازگشت هم جنبه مکانی ندارد.

حجاب چهره جان می شود غبار تنم ***خوشا دمی که از آن چهره پرده برفِکَنم(3)

خودپسندی و خودخواهی، | بنابراین از اثرات سوء گناه این است که بین خالق و مخلوق، حجاب ایجاد می کند و در میان گناهان، هیچ حجابی ضخیم تر از گناه خودپسندی و خودخواهی وجود ندارد؛ زیرا هنگامی که انسان تنها خود را ببیند و به خود اعتماد کند، دیگر خداوند را نمی بیند و ندیدن خداوند همان حجاب است که از پس خود، گرفتاری های بسیاری به دنبال دارد.

ص: 76


1- حدید/4.
2- کلیات سعدی شیرازی ، گلستان، باب دوم در اخلاق درویشان، حکایت 11، صفحه 99.
3- دیوان حافظ شیرازی، جلد1، صفحه 684، غزل شماره 334.

حجاب ها، کی و چگونه کنار می روند؟

انسان باید بداند که این حجاب و فاصله را اگر در دنیا برندارد، هنگامی که با مرگ روبرو می شود از جلوی دیدگان او کنار خواهد رفت، ولی در آن هنگام، کنار رفتن حجاب دردی از او درمان نمی کند.

در قرآن کریم آمده است: وَجَاءَت كُلُّ نَفسٍ مَعَهَا سَائِقٌ وَشَهِيدٌ* لَقَد كُنتَ فِی غَفلَةٍ مِن هَذَا فَكَشَفنَا عَنكَ غِطَاءَكَ فَبَصَرُكَ اليَومَ الحَدِيدَ: «انسان وارد محشر می گردد، در حالی که فرشته ای او را( به دادگاه الهی) می راند و گواهی نیز همراه او است * ( به او خطاب می شود:) تو از این صحنه و دادگاه بزرگ الهی غافل بودی، اکنون پرده را از چشم تو کنار زدیم و امروز چشمت تیزبین است»(1).

فرزند مرحوم آیت الله قاضی طباطبایی رحمة الله نقل می کرد که پدرم می فرمود: «هر تردید و شکّی که باشد تا هنگام مردن است، ولی زمانی که انسان از این دنیا بیرون رفت، همه چیز برای او کشف می شود».

واقعاً می توان در این دنیا به جایی رسید که تمام حقایقِ پس از مرگ را دید، همان طور که برخی دارای موت اختیاری(2) هستند و این حقایق را قبل از افراد دیگر می بینند.

گناه مانند سمّ است و اگر انسان مسموم شود، باید هرچه زودتر به

ص: 77


1- ق/21 و 22.
2- موت یا مرگ اختیاری آن است که انسان قبل از آن که بمیرد و حقایق برای او روشن شود، با زحمت و ریاضت و تلاش و اختیار کاری کند که حالات پس از مرگ برای او حاصل شود و حقایق برای او روشن گردد و حدیث مشهور: مُوتُوا قَبلَ أن تَمُوتُوا:«پیش از آن که بمیرید بمیرید» (کشف الخفاء عجلونی، جلد 2، صفحه 290)، اشاره به همین معنی دارد. معنای دیگری که می توان برای موت اختیاری بیان نمود این است که انسان بتواند با اختیار خود، روحش را هر کجا که خواست بفرستد و هر زمانی که اراده کرد تخلیه روح و ... انجام دهد (به نقل از پایگاه اینترنتی تبیان).

طبيب مراجعه کرده و خود را مداوا کند. در روایت آمده است: «تأثیری که گناه در وجود انسان می گذارد بدتر از کاری است که قصاب با چاقو در بدن گوسفند انجام می دهد»(1).

بنابراین اگر انسان مرتکب گناهی شد، باید با آب توبه خود را شستشو دهد.

غسل در اشک زدم که اهل طریقت گویند ***پاک شو اول و پس دیده برآن پاک انداز(2)

خداوند متعال، منزه و پاک است و کسی می تواند او را با چشمانش ببیند که چشمش را با اشک، تطهیرو پاک کرده باشد، نه کسی که چشمش به مال و جاه و مقام و نوامیس مردم است.

کَیفَ تَری لَیلَی بِعَینٍ تَرَاهَا***سِوَاهَا وَمَاطَهَّرتَهَا بِالمَدَامِعِ:

«توچگونه قدرت دیدن لیلی را داری با چشمانی که به وسیله آن به غیر او نظر انداخته ای و آن چشمان را با اشک و سوزوآه تطهیر ننموده ای»(3).

از حضرت علی علیه السلام سؤال کردند: هَل رَأيتَ رَبَّکَ حِينَ عَبدتَهُ ؟ «آیا پروردگار خود را هنگام عبادت دیده ای؟» فرمود: مَاکُنتُ أعبُدُ رَبّاً لَم أرَهُ: «هرگز خدایی را که ندیده ام پرستش نکرده ام » ، سپس فرمود: لَم تَرَهُ العُيُونُ بِمُشَاهَدَةِ الأَبصَارِ وَلَكِن رَأتَه القُلُوبُ بِحَقَائِقَ الإيمَانِ: «چشم های ظاهری او را نمی توانند ببینند، ولی قلب ها با حقیقت ایمان او را می بینند»(4)، بنابراین با این چشم های آلوده، نمی توان چهرۂ یار را دید.

ص: 78


1- إِنَّ العَمَلَ السَّيِّىءَ اَسرَعُ فِی صَاحِبِهِ مِنَ السِّكِين فِی اللَّحمِ (وسائل الشیعه، جلد 15، صفحه 302، باب 40، حدیث 20578 . بحار الانوار، جلد 70، صفحه 330، باب 137، حدیث 13).
2- دیوان حافظ شیرازی ، جلد1، صفحه 532، غزل شماره 258.
3- ديوان قيس بن ملوح عامری، مشهور به مجنونِ لیلای عامریه، صفحه 190.
4- کافی، جلد1، صفحه 138، حديث 4. بحار الانوار، جلد 4، صفحه 52، باب 5 ، حدیث 26.

توبه و مراحل آن

توبه یکی از مقامات سالكين إلى الله است. سالک پس از مقام يقظه و بیداری، متوجه می شود که دنیا جای ماندن نیست و امکان دارد به زودی از این عالم برود و باید زاد و توشه ای تهیه کند. او باید در این مقام تصمیم بگیرد. اوّلاً از گناهان گذشته اش استغفار کرده وجبران نماید و در مرحله بعد، دیگر مرتکب این گناهان و سایر گناهان نشود! او باید اگر حق الله و حق الناس به گردن دارد اداء کند! اگر از کسی غیبت کرده، به کسی تهمت زده و یا کسی را مورد استهزاء قرار داده، اگر مفسده ای به وجود نمی آید، از آنها حلالیت بطلبد؛ زیرا آنهایی که چشم برزخی شان باز است، می بینند کسانی که غیبت می کنند، به چه عذابی گرفتار شده اند.

خداوند در قرآن کریم غیبت از یکدیگر را همچون خوردن گوشت بدن مرده یکدیگر دانسته و می فرماید: وَلَا يَغتَب َّبعضُکُم بَعضَاً أَيُحِبُّ أَحَدُكُم أَن يَأكُلَ لَحمَ أَخِيهِ مَيتاً فَكَرِهتُمُوهُ: «و هیچ یک از شما دیگری را غیبت نکند! آیا کسی از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده خود را بخورد ( به یقین همه )شما از این امر کراهت داريد»(1).

آری! کسانی هستند که می توانند حقایق این دنیا از جمله عذاب و تسبیح موجودات و ... را ببینند و ادراک نمایند. علامه طباطبایی رحمةالله می فرمودند:«من در قم رفیقی دارم که شب ها از هیاهوی تسبیح موجودات خوابش نمی برد».

بعضی می پرسند: چه عملی انجام دهیم تا دیگر گناه نکنیم؟این حرف بی معنائی است؛ برای این که اگر ذکریا دعایی وجود داشت که

ص: 79


1- حجرات/12.

تا انسان آن را بخواند و گناه نکند، او دیگر نه یک انسان، بلکه فرشته و مَلَک بود. انسان فاعل مختار است و همیشه و هر لحظه سر دوراهی حق و باطل قرار می گیرد که البته موظف است که طرف حق را انتخاب کند، اما فرشتگان مانند انسان ها در سر دو راهی قرار نمی گیرند و همواره حق را انتخاب می کنند.

اما توبه چند سطح و مرحله دارد:

مرحله اوّل، توبه از گناه است.در این مرحله، انسان تصمیم می گیرد که واجبات خدا را انجام دهد و محرّمات را ترک کند و این اولین قدمی است که انسان پس از يقظه و بیداری باید در راه سیروسلوک بر دارد. انسان باید نسبت به احکام شرع مقدس و واجبات و محرّمات الهی «کَالمَيِّتِ بَينَ يَدَی الغَاسِل»(1)باشد؛ یعنی همچون مرده ای باشد که غسال هر طرف بخواهد حرکتش میدهد و او هیچ مخالفتی نمی کند، انسان نیز در برابر این احکام باید تابع محض باشد.

مرحله دوّم توبه، ترک مکروهات و حتی ترک مباحات است که سالک پس از طی مرحله اوّل به این مرحله می رسد. او در این مرحله تا جائی که می تواند باید مکروهات و مباحات غیرضروری را انجام ندهد، و اگر آنها را انجام داد، هرچند عذاب وعقابی ندارد، اما اهل سیروسلوک نمی شود .

مرحله سوّم و آخرین مرحله، توبه از غیر خداوند است که سالک پس از طی دو مرحله قبل به آن می رسد. سالک در این مرحله به مانند سربازی که کنار درب پادگان نگهبانی می دهد تا کسی وارد آن نشود . باید مواظب باشد تا غیر خداوند در قلب او وارد نشود.

نامه حق است دل، به حق بنگارش *** نیست روا پرنقوش باطله باشد(2)

ص: 80


1- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، جلد 11 ، صفحه 200 . تفسیر ثعلبی، جلد 3، صفحه 192.
2- دیوان حاج ملاهادی سبزواری، بخش غزلیات ، صفحه 55.

توبه، اولین قدمِ حرکت و سیر به سوی خداوند است و از اهمیت فراوانی در سلوک برخوردار است که بدون آن هیچ موفقیتی حاصل نمی شود. توبه آنچنان مؤثر و ارزشمند است که در روایت آمده است: التَّائِبُ مِنَ الذَّنبِ کَمَن لاَ ذَنبَ لَه:«کسی که از گناه توبه کند، همانند کسی است که گناه نکرده است».(1)

مرحوم شیخ کاشی از اساتید آیت الله بروجردی رحمةالله فرموده بود: «من می خواهم از عبادات هفتاد ساله خود توبه کنم؛ عباداتی که با خلوص نیت در آن نبود و یا برای ریا بوده است!»

از خداوند توفیق توبه حقیقی و نصوح را مسألت داریم!

ص: 81


1- کافی، جلد 2، صفحه 435، باب التوبه ، حدیث 10 . بحار الانوار، جلد 6، صفحه 21، باب 20 ، حدیث 16.

عکس

ص: 82

درس دوازدهم: مقام انابه و بازگشت

اشاره

وَأَنِيبُوا إِلَى رَبِّكُم وَأَسلِمُوا لَهُ مِن قَبلِ أَن يَأتِيکُم العَذَابُ ثُمَّ لا تُنصَرُونَ

و به درگاه پروردگارتان باز گردید و در برابر او تسلیم شوید،پیش از آن که عذاب به سراغ شما آید، سپس( از سوی هیچ کس) یاری نشوید (زمر/ 54)

مقام انابه و معنای آن

یکی از مقامات سالكين الى الله ، مقام انابه است که بعد از مقام توبه قرار دارد، و تفاوت آنابه با توبه این است که توبه به معنای بازگشتن از معصیت به سوی طاعت است، ولی انابه به معنای بازگشتن به سوی پروردگار است. معنای آنابه در یکی از آیات قرآن به خوبی بیان شده است، آنجا که می فرماید: فَفِرُّوا إِلَى اللهِ إِنِّى لَكُم مِنهُ نَذِیرٌ مُّبِينٌ: «بگریزید به سوی پروردگار که من از سوی او برای شما انذار کننده ای آشکارم!»،(1)یعنی همانند کسی که در بیابان از یک حیوان درنده می ترسد و به درخت و سنگ پناه می آورد، شما نیز به سوی پروردگارتان بگریزید و به او پناه ببرید!

از نظر قرآن کریم و روایات ائمه معصومین علیهم السلام، معصیت و هوا و هوس، از حیوان وحشی درنده تر، و از صاعقه و زمین لرزه ترسناک تر است، ولی متأسفانه چون انسان با هوا و هوس انس گرفته ، متوجه این

ص: 83


1- ذاریات/50.

مسأله نیست و نمی ترسد. اگر چشم باطنی انسان باز بود، از انجام معصیت ، بیشتر از مار و عقرب می ترسید؛ چرا که آنها، تنها بدن انسان را نابود می کنند، ولی معصیت بر روح و جان انسان لطمه می زند. بنابراین انسان جز رفتن به سوی خداوند، هیچ راه دیگری ندارد. نکته ای هم که بد نیست در اینجا به آن اشاره شود، آن است که:

هرچند بازگشت به سوی خدا، به معنای این است که انسان بی سو و بی جهت شود و نیات غیر خدایی را از دل بکند و به حرکتی دیگر و بازگشت نیاز نیست، ولی قرآن از این بی سوو بی جهت شدن و تخلیه دل و جان از غیراو، تعبیر به بازگشت و انابه به سوی او می نماید. بنابراین به پیروی از قرآن، ما نیز از آن به انابه و بازگشت تعبیر می کنیم.

هیچ کُنجی بی دد و بی دام نیست ***جزبه خلوتگاه حق آرام نیست(1)

سالکی که دارای مقام انابه باشد، باید از معاصی، عقاید نادرست و اخلاق قبیح به سوی خداوند پناه ببرد. باید دانست کسی که به خداوند پناهنده شود هیچ کمبودی ندارد، چنان که در دعای عرفه آمده است: مَاذَا وَجَدَ مَن فَقَدكَ وَمَا الَّذِى فَقَدَ مَن وَجَدَكَ :«کسی که با خدا نیست هیچ سرمایه و پشتوانه ای ندارد و آن که تو را یافت، همه چیز و همه کس را دارد» ، و به عبارت دیگر کسی که تو را نداشته و با تو ارتباط نداشته باشد، چه چیزی دارد؟! و کسی که

ص: 84


1- مثنوی معنوی مولوی ، دفتر دوم، صفحة 205 ، تعریف کردن منادیان قاضی...

تو را داشته باشد و با توارتباط داشته باشد، چه چیزی ندارد؟!

درست است که تمام موجودات تكويناً خداخواه هستند و در فطرت آنها مقرر شده است که جز او را نپرستند، «وَقَضَى رَبُّكَ أَلاَّ تَعبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ»(1)ولی آنچه مورد بحث است، این است که اگر کسی تشريعاً خدا را نداشته باشد، هیچ ندارد. یعنی کسی که به یاد خدا نیست زندگی اش معنایی ندارد.

اگر از افرادی که در همین دنیا به خداوند متعال توجه دارند سؤال شود:

شما چه آرزویی دارید؟ جواب می دهند: ما هیچ آرزویی نداریم؛ چرا که به کمال خودمان رسیده ایم . آری! آنها در مقام انابه ، خود را نمی بینند و همه توفیقات و حتی بازگشت و انابه به سوی خداوند را نیز از او می دانند. ولی کسی که به یاد خداوند نیست، دائماً در تزلزل و پریشانی و غمِ نداشتنِ امور دنیوی است.

بنابراین باید دانست که تمام ناراحتی های جهان در اثرِ عدمِ ارتباط با حق تبارک و تعالی است و تنها راه رهایی از این ناراحتی ها، بازگشت وانابه به سوی او و سپردن همه چیز به اوست. مرحوم آقا شیخ غلامرضا یزدی رحمة الله می فرمود: تن را دل کن، دل را جان کن، و جان را به جانان بسپار!

خداوند متعال به ارحم الراحمین بودنش همه ما را هدایت بفرماید!

ص: 85


1- ترجمه: «و پروردگارت فرمان داده: جزاو را نپرستید». (اسراء / 23).

عکس

ص: 86

درس سیزدهم: مقام تفکّر

اشاره

تَفَکُّرُسَاعَةٍ خَیرٍمِن عِبَادَۃِ سِتِّينَ سَنَةٍ

یک ساعت تفكّر، بهتر از شصت سال عبادت است(1).

تفکر و ارزش آن

یکی دیگر از مقامات اخلاقی، مقام تفکّرواندیشیدن است و بهترین نوع آن، تفکر در سه مطلب زیر است:

1. وجودم از کجا سرچشمه گرفته و این وجود را چه کسی اعطا کرده است؟2. برای چه به این عالم طبیعت آمده ام ؟ 3. و به کجا می روم؟

زکجا آمده ام، آمدنم بهر چه بود ***به کجا می روم آخر ننمایی وطنم(2)

تفکّر در این امور بهترین تفکّر است و اختصاص به هیچ کسی ندارد . تمام انسان ها اعمّ از عالم و جاهل، غنی و فقیر، متمدّن و متوحّش از خودشان این سؤالات را می پرسند. بنابراین، این سؤالات کلیدی ترین سؤالات بشر است و تفکّر در آنها، تمام مسیر زندگی را دستخوش تغییر قرار می دهد. به همین دلیل است که امام علی علیه السلام فرمود: رَحَمَ اللهُ امرءً عَلِمَ مِن أَينَ وَفِی أينَ وَ إِلَى أينَ: «خداوند رحمت کند کسی را که بداند

ص: 87


1- بحار الانوار، جلد 66، صفحه 293 .تفسیررازی ، جلد 2، صفحه 188 - مجمع البحرين، جلد 3، صفحه 422.
2- دیوان غزلیات شمس، صفحه 327.

از کجا آمده، در کجا قرار دارد و به کجا خواهد رفت»؛ چرا که اگر انسان به درستی به این سؤالات پاسخ دهد، به سعادت ابدی دست می یابد.

تفکّر و اندیشیدن به تهذیب اخلاق نیز کمک بسیار زیادی می کند، آنچنان که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله در این باره فرمودند: تَفَکُّرُ سَاعَةٍ خَیرٌ مِن عِبَادَةِ سِتِّينَ سَنَةٍ: «یک ساعت

اندیشیدن، بهتر از شصت سال عبادت است»(1).

رهبر انقلاب اسلامی، حضرت امام خمینی رحمة الله نیز در مسجدسلماسی شبیه این گونه روایتی را چنین نقل فرمودند: تَفَکُّرُ سَاعَةٍ خَیرٌ مِن عِبَادَةِ الفَ سَنَةَ: «یک ساعت تفكّر، بهتراز هزار سال عبادت است».(2)

در این باره که چرا تفکّر از عبادت ارجح و برتر است، علماء مطالبی فرموده اند. یکی از آنها این است که: اندیشه و تفکّر، کارِ قلب است و عبادت، کارِ اعضاء و جوارح، و چون قلب بر سایر اعضای بدن شرافت و برتری دارد، پس اثری که از آن صادر می شود نیز برتر است. البته مراد از قلب در مسائل معنوی، عضوی که در طرف چپ سینه قرار دارد، نیست، بلکه منظور از قلب، روح و جان انسان است(3).

تفکّر و تضرّع، لازمه تحصیل کمالات

دو چیز در تحصیل و به دست آوردن کمالات و انسانیت انسان مؤثر است: تفکّر وتضرع؛ که تضرّع در عقل عملی، کار تفکّر را در عقل

ص: 88


1- بحار الانوار، جلد 66، صفحه 293 .تفسیررازی، جلد 2، صفحه 188 . مجمع البحرين، جلد 3، صفحه 422.
2- تذكرة الموضوعات، الفتنی، صفحه 188.
3- تفسیر نمونه، جلد1، صفحات 87 تا 89، ذیل آیات 6 تا 7 سوره بقره .

نظری می کند.(1)از یکی از بزرگان نقل می کنند: هرگاه مسأله ای علمی برای ایشان مشکل می شد به مسجدی می رفت و دو رکعت نماز می خواند و از خداوند متعال درخواست می کرد که این مسأله را برای او حل کند و برای او حلّ می شد.(2)

برای به دست آوردن کمالات،از نظر عقل نظری هم باید فکر و اندیشه را به کار انداخت.فکر انسان باید زاینده باشد، به خصوص برای طلبه که باید تفکّرواندیشه داشته باشد؛ همانند مرحوم آیت الله محمّد حسن نجفی صاحب جواهرکه مدت 30 سال،کتاب«شرايع»را می خواند و توضیح عبارات آن را می نوشت. ایشان سی سال تمام، هیچ کار علمی دیگری نمی کردند و آنچنان پیگیر و مشغول کار علمی خود بودند که نقل شده است: ایشان پسر جوانی داشت که مجتهد بود و در آن ایام از دنیا رحلت کرد و آن شب نتوانستند جنازه او را به خاک بسپارند. مرحوم صاحب جواهر در همان اتاقی که جنازه پسر مجتهدش قرار داشت، به نوشتن ادامه داد و حتی در چنین شبی نیز دست از تفکّر نکشید تا کتاب «جواهر الكلام» را تألیف نمودند که هم اکنون نیز بهترین کتاب فقهی است. البته نباید به کتاب «جواهر الكلام» اکتفاء کرد؛ چرا که اگر فکرها به کار بیافتد، بهتر از کتاب جواهرهم نوشته می شود.

خداوند متعال این ضروريات و بدیهیّات (3)را نعمتی قرار داده تا بشر

ص: 89


1- در مورد عقل نظری و عقل عملی، به پاورقی درس هفت مراجعه شود.
2- شاید اشاره به داستان ملاّصدرا باشد که در روستای کَهَک در اطراف قم ساکن بود و هرگاه مسأله ای برایش مشکل می شد، به حرم حضرت معصومه علیها السلام می آمد و پس از توسّل و نماز، مسأله برایش حلّ می شد. این داستان چندین مرتبه توسط مرحوم آیت الله العظمی مرعشی نجفی رحمة الله نقل و در کتب مختلف نیز چاپ شده است (گنجينه دانشمندان، جلد1، صفحه 39 ).
3- ضروريّات و بدیهیّات، دو پایه مهم در استنتاج و برهان هستند که بر پایه آنها، سایر علوم به وجود می آیند.

بر پایه آنها بتواند به نظریّات برسد؛ به خصوص اگر فکر منوّر به نور ایمان، نور نماز شب و شب زنده داری، نور نماز اوّل وقت و در صورت امکان، منوّر به نور بوسیدن دست پدرومادر باشد، که در این صورت، فکرها مفیدتر و مؤثرتر خواهند بود. البته باید بدانیم که تمام فکرها و نظرها از اوست؛ چرا که هر چه هست از اوست. خداوند متعال نیز در قرآن کریم در این باره می فرماید: وَإِنَّ مِن شَیءٍ إِلَّا عِندَنَا خَزَائِنُهُ، وَما نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعلُومٍ: «و هیچ چیز نیست مگر آن که خزائن آن نزد ماست، ولی ما به جز اندازه معینی آن را نازل نمی کنیم».(1)

افاضه علوم به وسیله تفکّر، تضرّع و آموزش

علماء بر این مطلب که هر فکر و نظر و صورت ذهنیه ای از خداوند است، برهان و دلیل اقامه کرده اند. آنها گفته اند که صُوَر علمیه و صُوَر ذهنیّه (2)در عالم طبیعت یافت نمی شود و اگر علم و صورتی در ذهن حاصل شود، از عالم بالا افاضه می شود.

معتزله قائلند: هنگامی که انسان صغری و کبری تشکیل می دهد، همین صغری و کبری، علت تامّه ایجاد نتیجه است، بنابراین، آنها علت تامّه نتیجه را، صغری و کبری می دانند.

اشاعره که قائل به جبر هستند و نتوانستند از دریای جبر نجات پیدا کنند می گویند: عادت خداوند این طور جاری شده است که هرگاه

ص: 90


1- حجر/ 21.
2- صورت ذهنیه: به صورتی می گویند که با ادراک موجودِ خارجی و یا غیر آن، در ذهن پدید آمده و نقش می بندد و به لحاظ ماهیت، همان شیء درک شده است ولی از نظر وجودی دو تا هستند، و این صورت ذهنی، در ذات کسی که درک می کند و یا در وسیله ادراک او پدید می آید و مراد از صُوَر علمیّه، همان صُوَر ذهنيّه اند. (شرح المصطلحات الفلسفية، النص، صفحه 183، مدخل الصورة الذهنيه، 772) .

صغری و کبری را کنار هم گذاشتید، مولِّدِ نتیجه باشد.

اما علمای شیعه هیچ کدام را قبول ندارند و می گویند:

هنگامی که انسان فکر کند و صغری و کبری و یا جنس و فصل را کنار هم بگذارد، در این هنگام، این آمادگی را پیدا می کند که خداوند متعال به وسیله فرشتگان و ملائکه، مخصوصاً جبرئیل که متصدّی افاضه علوم است، این نتیجه و معرف را به قلب انسان افاضه کند. به قول مرحوم حاجی سبزواری که می گوید:

وَالحَقُّ اَن فَاضَ مِنَ القُدسِ الصّوَر *** وَإِنَّمَاإِعدَادُهُ مِنَ الفِكَر(1)

«حقّ آن است که صورت های ذهنی از ناحیه مقدّس خداوند جاری می شود، و تنها آماده سازی و احضار آن در ذهن، توسط فکرها انجام می پذیرد».

فکرها باید به کار بیافتند، افکارنو تولید کنند و نباید به سخن استاد اکتفا کرد! استاد، بزرگوار است، اما انسان باید خودش نیز اظهار نظر نماید و فکر تولید کند. بنابراین، تفکّر انسان را آماده میکند که از عالم بالا، علم به انسان افاضه شود، و تضرّع باعث می شود که تفکرات عالی به انسان افاضه شود. به همین جهت است که فکر کردن و درس خواندن بدون تهذیب هیچ فایده ای ندارد.

حضرت امام صادق علیه السلام به عنوان بصری فرمودند: لَيسَ العِلمُ بِالتّعَلُّمِ:«علم ، تنها آموزش نیست»(2) ؛ زیرا میان علوم دینی و علوم دنیایی فرق است. کسی که می خواهد ریاضیات عالیه را بفهمد اگر خدای نخواسته شراب هم بخورد به آن می رسد، ولی علوم دینی این طور

ص: 91


1- شرح المنظومه، ملا هادی سبزواری، جلد1، صفحه 283، القياس.
2- بحارالانوار، جلد 1، صفحه 225، باب 7، حدیث 17. میزان الحکمه، جلد 3، صفحه 2086.

نیست. به خصوص اگر مطالعه، خواندن و مباحثه برای رضای خداوند باشد، که در این صورت از هر عبادتی بالاتر است. البته آموزش، شرطِ لازمِ تولید فکراست وفی نفسه مطلوب و پسندیده است .

نگردد علم هرگزجمع باآز ***مَلَک خواهی سگ از خود دور انداز

علوم دین زاخلاق فرشته است *** نباشد دردلی کوسگ سرشت است (1)

در روایت آمده است: اِنَّ المَلاَئِكَةَ لاَتَدخُلُ بَيتاً فِيهِ كَلب: «فرشتگان به خانه ای که سگ در آن باشد، داخل نمی شوند».(2)این بدان معنا است که فرشته علم، در دلی که صفات سگ در او است، وارد نمی شود، چنین دلی برای عالم شدن نیاز به تهذیب دارد.

علم اندوزی نیز آدابی دارد که رعایت آن انسان را هم در کسب علم کمک می کند و هم در تهذیب نفس یاری می نماید :

1.خوب است که جوینده علم چند دقیقه پیش از استاد در درس حاضر باشد، تا اگر در ابتدای درس مطلبی کلیدی بیان شد، حاضر باشد.

2. مباحثه کردن نیز بسیار شایسته است. علامه طباطبایی رحمة الله می فرمود: یکی از علل عمق یافتنِ درس های حوزوی همین مباحثه های دو یا چند نفره است؛ زیرا هر طرف مباحثه در درس، یک جنبه از مطلب را متوجه می شود و همچنین در مباحثه هریک از مباحثه کنندگان یک نظر را قبول می کند و این باعث مباحثه بیشتر و روشن تر شدن مطلب می شود!

خدایا ما را به تفکر و تهذیب موفق بفرما!

ص: 92


1- گلشن راز، شیخ محمود شبستری ، صفحه 76، سؤال دهم.
2- من لا يحضره الفقیه، جلد 1، صفحه 246، حدیث 743. بحار الانوار، جلد 62، صفحه 53، باب 1،حدیث15.

درس چهاردهم: مقام تذکّر(1)

اشاره

وَلَقَد عَهِدنَا إِلَى آدَمَ مِن قَبلُ فَنَسِیَ وَلَم نَجِد لَهُ عَزماً

و پیش از این از آدم پیمان (اطاعت) گرفته بودیم؛ اما او فراموش کرد؛ و عزم استواری برای او نیافتیم. (طه/ 15)

مقام تذکرو بداهت وجود خدا

یکی از مقامات اخلاقی، مقام تذکر است. تذکر به معنی یادآوری کردن مطالب آموخته شده است و این مقام بالاتر از مقام تفکر است؛ زیرا تفکر و استدلال و نتیجه گیری نیاز به مقدمات و آوردن جنس و فصل دارد، در حالی که تذكر، به یاد آوردن مسائلِ حل شده گذشته بوده و از بدیهیات است و برای انجام آن نیازی به این گونه امور نیست .

فطرت انسانی، فطرتی الهی است و تمام معارف و اعتقادات مذهبی به طور فطری در سرشت آدمی نهفته است، به عبارت دیگر اگر همه چیز را در مورد انسان کنار بگذاریم و فقط طبع و فطرت انسان را در نظر بگیریم، تمام انسان ها موحّد هستند؛ زیرا توحید در فطرت انسان است و محال است که موجود ممکن الوجود، تكويناً حضور حق تعالی را فراموش کند. دلیل این امر آن است که انسان به خداوند علم حضوری دارد و این درست مانند علمِ حضوری انسان به خودش است که هیچ وقت خودش را فراموش نمی کند، ولی مشاغل و گرفتاری های دنیوی و تعلقات و توجهاتی که انسان به عالم مادّه دارد، او را از توجه و یادآوری حق سبحانه منصرف داشته است.

ص: 93

البته گاهی اوقات انسان تشريعاً خدا را فراموش می کند، که در این هنگام انسان در مقام تذكّر، وظیفه ای جز کنار زدن حجابِ غفلت ندارد و اگر در این راه موفق شده و بتواند متذکر شود و حجاب غفلت را کنار زند، تمام معارف را در وجود خودش خواهد یافت.

مفسرکبیر علامه طباطبایی رحمة الله می فرمودند: در قرآن دلیلی برای اثبات خداوند متعال ذکر نشده است؛ زیرا وجود او بدیهی است و بدیهیات استدلال نمی خواهند، بلکه به خاطر توجه به امور دیگر مورد غفلت و نسیان واقع می شود که نیاز به تذکرو یادآوری دارد تا فرد متوجه سرمایه های درونی خود شود.

جمال یار ندارد حجاب و پرده ولی ***غبارره بنشان تا نظرتوانی کرد(1)

درست به همین دلیل است که انبیاء علیهم السلام مبعوث نشدند تا برای اثبات وجود خداوند متعال برای انسان ها دلیل و برهان اقامه کنند، بلکه آمدند تا طبق آیه فَذَکِّرَ اِنَّ نَفَعَت الذِّكرى: «پس تذکرده، اگر تذکر مفید باشد»(2)، به بشر متذکر شوند و بگویند که: «ای بشر! بدان که تو میدانی خدایی هست!» و نگفتند: «بدان که خدایی هست!»؛ زیرا معنا ندارد مطلبی که در فطرت آدمی نهفته است را آموزش دهند و اگر هم در مواردی ادله ای بروجود خداوند اقامه کرده اند یا برای تأکید بر وجود او و دلالتِ فطرت بر وجود او بوده و یا برای ارائه به ملحدین و کفار بوده است. بنابراین، این خداوند

ص: 94


1- دیوان حافظ شیرازی، جلد1، صفحه 290 ، غزل شماره 137.
2- اعلی /9.

نیست که نیاز به اثبات دارد؛ چرا که وجودش بدیهی است، بلکه این ممکنات هستند که نیاز به اثبات وجود دارند و این که وجود دارند یا خیر؟ انسان مؤمن و مسلمان وقتی از مرز سفسطه و توهّم گذشت،می فهمد که خداوند، قيّوم و وجود بخش به همه موجودات است؛به گونه ای که اگر در تمام نظام طبیعت فقط یک دانه گندم وجود داشته باشد، همان برای اثبات خداوند کافی است.

اگر یک ذره را برگیری از جای***خلل یابد همه عالم سراپای(1)

بنابراین وظیفه بندگان، یادآوری او است، همان طور که خداوند در قرآن کریم می فرماید:وَ اذکُر رَّبَّکَ إِذَا نَسِیتَ: «و هر گاه فراموش کردی، پروردگارت را به خاطر بیاور»(2) و جناب علامه طباطبایی رحمةالله آیه را چنین معنا نموده اند: «اگر پروردگارت را فراموش کردی دوباره متذکّراو شو!».

غرور و تکبّر، از آثار سوء فراموشی خداوند

یکی از آثار این نسیان و فراموشی، غرور و تکبّر و منیّت است. گاهی انسان متواضع و فروتن، کار خیریه مانند تهجد و تذکرانجام می دهد، ولی خیال می کند که خودش با نیرو و قوّت خودش آن کار را انجام داده و نیرودهنده اصلی و خداوند را فراموش می کند و لذا مغرور می شود.

گاهی ما طلبه ها خیال می کنیم با خواندن ادبیات و فقه و اصول به جایی رسیده ایم و کسی شده ایم،

ص: 95


1- گلشن راز شیخ محمود شبستری ، صفحه 53، سؤال دوم.
2- کهف / 24.

ولی در حقیقت هیچ هستیم. درست است که علوم دینی اهمیت زیادی دارند، ولی با «مَن» و منیت سازگار نیست. به همین دلیل در حدیثی آمده است: مَن قَالَ أنَا عَالِمٌ فَهُوَ جَاهِلٌ: «هر کس بگوید من عالم هستم، جاهل است»(1).

«من، من»گفتن ، کاری بچه گانه است؛ چرا که این بچه ها هستند که معمولاً خود را کامل می بینند و تنها خودشان را می بینند و همه چیز را برای خود می دانند. شیطان نیز اولین کسی بود که با غرور «من»را به کار برد و گفت:أَنَا خَيرٌ مِنَّهُ خَلَقَتَنِی مِن نَّارٍوَخَلَقتَهُ مِن طِينٍ: «من از آدم بهترم، مرا از آتش آفریده ای و او را از گِل»(2)، فرعون نیز گفت:أَنَا رَبَّکُمُ الأعَلَى: «من پروردگار برتر شما هستم»(3)

سرانجام این گونه افراد معلوم است که همانا سقوط و عاقبتی بسیار بد می باشد. به خصوص اگر انسان برای اثبات برتری و تفوّق خود که از غرورش سرچشمه می گیرد، در مقام انتقام گیری قرار گیرد، که در این صورت به نهایت غرور وتکبر می رسد.

داستانی نقل می کنند که به زیبایی این معنا را بیان می کند، می گویند:

عاشقی درِ خانه معشوق را زد، معشوق از پشت در گفت: کیستی؟

جواب آمد که: «من».

ص: 96


1- بحارالانوار، جلد 2، صفحه 110، باب 15، حدیث 23 . منية المريد، صفحه 137.
2- اعراف / 12 .ص/76.
3- نازعات /24.

گفت: تا «من» در کار باشد، جای تو اینجا نیست.

سال ها پس از سیر و سلوک طاقت فرسا، دوباره به خانه معشوق آمد و درزد.صدا آمد که:« کیستی؟ »

گفت: «تو» و آنگاه بود که در برایش باز شد.(1).

انسان عاقل باید متذکر باشد و خودش و وظایف و تعهداتش را فراموش نکند؛ زیرا طبق آیه : وَلَقَد عَهدِنَا إِلَى آدَمَ مِن قَبلُ: «پیش از این از آدم پیمان گرفته بودیم»، خداوند در عالمی دیگر با بنی آدم عهد کرده که ما بنده او باشیم و او خدای ما باشد؛ ولی متأسفانه انسان، عهد مذکور را فراموش کرد: فَنَفسِی وَ لَم نَجِد لَهُ عَزماً: «اما او فراموش کرد و عزم استواری برای او نیافتیم».هنگامی که انسان مرتکب معصیتی می شود، در واقع آن عهد و میثاق بزرگ به خداوند را فراموش کرده است و انتظاراتی که از او هست را انجام نمی دهد، در حالی که خداوند به آنچه از او انتظار داریم عمل کرده و لطف و رحمت واسعه خود را از بندگانش دریغ نورزیده و سفره روزی اش را برای همه می گستراند.

تذكّرو یادآوری ، مانع کبر و غرور

خداوند متعال در قرآن کریم ازسرگذشت اقوام گذشته نظیر عاد،ثمود و... سخن به میان آورده است. قرآن، کتاب قصه و داستان نیست،بلکه بزرگ ترین کتاب انسان ساز است، کتاب تذکر

ص: 97


1- مثنوی معنوی مولوی ، دفتر اول، صفحه 137، قصه آن کس که در یاری بکوفت.

و یادآوری است؛ و دقیقاً به همین دلیل است که سرگذشت اقوام گذشته را بیان می کند تا مايه تذکر و یادآوری باشد. چنان که قرآن می فرماید: مَا أَنزَلنَا عَلَيكَ القُرآنَ لِتَشقِى * اِلاَّ تَذكِرَةً لِمَن يَخشِى: «ما قرآن را بر تو نازل نکردیم که خود را سخت به زحمت بیافکنی * آن را فقط برای یادآوری کسانی که( از خدا )می ترسند نازل ساختیم»(1).

بنابراین کسی که قرآن می خواند، باید با خواندن سرگذشت و سرنوشت افراد و اشخاصی که در قرآن ذکر شده اند، متذکر شود و از حالات آنها عبرت گیرد. باید قرآن را بخواند و بفهمد که چیست و سرانجامش به کجا می انجامد، تا تکبّر و غرور نداشته باشد، انسانی که قرآن درباره اش می گوید: مِنهَا خَلَقنَاکُم وَ فِيهَا نُعِدُکُم وَ مِنهَا نُخرِجُکُم تَارَةً أُخرَى: «ما شما را از زمین آفریدیم و به آن باز می گردانیم و بار دیگر شما را از آن بیرون می آوریم»(2).

به راستی این انسان به چه چیزی می نازد؟اگربه حسن و جمال خود می بالد که تا چهل، پنجاه سالگی بیشتر نیست . اگر به مال و منال خود می بالد که مال زیاد، فشار خون و سکته مغزی و مردن به دنبال دارد. و اگر به جاه و مقام مفتخر است ، آن نیز با اندک تغییر و تحولی از بین می رود. به طور مثال امام جماعت که در نماز جلو ایستاده است، اگر همه مأمومين برگردند، با یک عقب گرد، امام در صف آخر واقع می شود! به راستی چقدر این ریاست ها اعتباری و بی ارزشند که با یک عقب گرد و تغییر و تحول از بین می روند؟!

انسان برای آن که غفلت نکند و به تکبر و غرور مبتلا نشود، باید دائماً وضعیت اصلی و واقعی خود را به یاد آورد، همچون ایاز غلام سلطان محمود غزنوی.

ص: 98


1- طه /2 و 3.
2- طه/ 55.

نقل شده است که او غلام سیاهی بود که سلطان محمود غزنوی او را دوست داشت. ایاز اتاقی داشت که روزی یک مرتبه به درون آن می رفت و نگاهی به خود می انداخت و بیرون می آمد و این شعر زبان حالش بود و آن را زمزمه می کرد:

از منی بودی منی را واگذار***ای ایاز آن پوستین را یاد آر

دشمنان و رقبای ایاز احساس کردند که فرصت خوبی برای دور ساختن ایاز از سلطان محمود فراهم آمده است، به همین جهت به سلطان محمود گفتند: او در این اتاق گنجی دارد.

سلطان محمود قبول نکرد، ولی عاقبت پس از سعایتِ بسیار از آنان، گفت: اشکالی ندارد، بروید گنج را پیدا کنید!

آنها رفتند، ولی چیزی جز پوستین کهنه ای که آویزان بود، نیافتند.

بعدها از ایاز پرسیدند که این پوستین کهنه و آن شعری که زمزمه می کردی، چه معنایی دارد؟

گفت: من غلامی سیاه بودم و این پوستین فرسوده لباس من بود، و اکنون به ملازمت سلطان رسیده ام، من برای آن که گذشته خود را به یاد آورم و به غرور و تکبر دچار نشوم ، هر روز به این پوستین نگاه می کنم و آن شعر را زمزمه می کنم(1).

هرکه نه گویای تو خاموش بِه! ***هرچه نه یاد تو فراموش به!(2)

خداوند متعال همه ما را از شر منیّت و خودخواهی نجات داده و توفیق پیمودن مراحل عالیه علم وعمل عنایت فرماید!

ص: 99


1- مثنوی معنوی مولوی، دفتر پنجم، صفحه 812، قصه آیاز و حجره داشتن او ...
2- کلیات نظامی گنجوی، جلد 1، مخزن الاسرار، صفحه 3، مناجات اول در سیاست وقهريزدان .

عکس

ص: 100

درس پانزدهم: مقام تذکّر (2)

اشاره

وَمَا یَتَذَکَّرُ إِلَّا َمن يُنِيبُ

تنها کسانی متذّکر این حقایق می شوند که( به سوی خدا) باز می گردند. (غافر/ 13)

ذكر، انواع آن و بهترین ذکر

تذکّر، همان یادآوری خداوند متعال در همه امور است و کسی که خداوند را یاد کند، خداوند همنشین اوست. خداوند در حدیثی قدسی می فرماید: أَنَا جَليسُ مَن ذَكَرَنِی: «من همنشین کسی هستم که مرا یاد کند»(1).

یادآوری و ذکر دو نوع است:ذکر قلبی و ذکر لسانی. ذکر و یادآوری قلبی از نعمت های معنوی است و آثار و برکات شگرفی دارد، اما اگر ذکر تنها لسانی و زبانی باشد هم فوائد زیادی بر آن مترتب است؛ زیرا زبانی که نام خدا بر آن جاری باشد، بر سایر اعضای انسان نیز تأثیر می گذارد و کم کم انسان را به ذکر قلبی می رساند.

اما در میان اذکار لسانی، یکی از اذکارِ مؤثر و مورد تأکید پیامبر و ائمه اطهارعلیهم السلام، تسبیحات حضرت زهراء علیها السلام است که پس از هر نماز گفته می شود. حضرت امام صادق علیه السلام در مورد ثواب تسبیح حضرت زهرا علیها السلام می فرماید: تَسبِيحُ فَاطِمَةَ ِفی كُلِّ يَومِ دُبُرَ كُلِّ صَلَاةٍ أحَبُّ إِلَىَّ مِن

ص: 101


1- کافی، جلد 2، صفحه 496، باب ما يجب من ذكر الله، حديث 4. بحار الانوار، جلد 3، صفحه 329، باب 14، حدیث 29.

صَلَاةِ الفِ رَكعَةٍ فِی كُلِّ يَومٍ:«تسبيح فاطمه زهراء علیها السلام نزد من پس از هر نماز، محبوب تر از هزار رکعت نماز در هر روز است».(1)این محاسبه عجیبی است، اما برای خداوندی که خود غير محدود است و رحمتش نامتناهی، امکان دارد که در مقابل یک «یا الله» گفتن با اخلاص، میلیونها رحمت را شامل حال بنده اش گرداند.

پیامبراکرم صلی الله علیه وآله نیز به جهت علاقه بسیار زیادی که به دختر خود داشتند، اگر کاری مفیدتر از این ذکر وجود داشت، حتماً آن را به حضرت فاطمه علیها السلام تعلیم می فرمود. البته هر چه خوبی وجود دارد و هر کرامتی که خوبان دارند، همه از عنایت خداوند است، و حضرت فاطمه زهراء علیها السلام یکی از شخصیت هائی است که خداوند به ایشان کرامت عطا کرده است.

علاوه بر این، تسبیحات حضرت زهراء علیها السلام، ذکری کامل و پر مغز است که هم تکبیر دارد و هم تسبیح و تحمید. هریک از این ذکرهای سه گانه، معانی بلندی در دل خود دارند، که یکی از این اذکار تکبیر (الله اکبر) است. معنای الله اكبر این نیست که خداوند از موجودات دیگر بزرگ تر است، بلکه به این معناست که وجود او غير محدود و نامتناهی است و بدین لحاظ «بزرگ تر از آن است که وصف شود»،همچنان که حضرت علی علیه السلام غیر قابل وصف بودن او را چنین بیان نموده است: الَّذِی لَيسَ لِصَفَته حَدٌّ مَحدُود: «او پروردگاری است که برای صفات او حدّ و مرزی وجود ندارد».(2)

ذکر دیگر، تحمید ( الحمد لله) است. الحمد لله یعنی «همه ستایش ها

ص: 102


1- تهذیب الاحکام، جلد 2، صفحه 105، باب 8، حدیث 167 . کافی، جلد 3، صفحه 343، باب التعقيب بعد الصلاه، حديث 15 . بحار الانوار، جلد 82، صفحه 332، باب 37، حدیث 9.
2- بحارالانوار، جلد 4، صفحه 247، باب 4، حدیث 5 . نهج البلاغه، بخش خطبه ها، خطبه اوّل .

متعّلق به خداوند است. بنابراین، اگر انسان در بهاران، شکوفه های درختان و گل های باغ را تحسین میکند و می ستاید، درحقیقت خداوند را ستایش کرده؛ زیرا خداوند است که خوبی و لطافت را به گل ارزانی داشته است.

آخرين ذكر، تسبیح (سبحان الله) است. ما با گفتن سبحان الله: «منزّه است خداوند»، خداوند را از تمام نقایص منزّه دانسته و از هرکاستی و نقصی دور می دانیم.

بنابراین، تسبیحات حضرت زهراء علیهما السلام بعد از نماز، نقش مؤثری در ایجاد حضور قلب دارد و نباید از این ذکر غافل بود، که ذکر و یادآوری خداوند، از مقامات اخلاقی سالکین إلى الله می باشد و بهترین نوع آن، همین تسبیحات حضرت زهراء علیها السلام است؛ به خصوص اگر این اذکار با تسبیحی از تربت حضرت سید الشهداء علي گفته شود. در روایتی آمده است: امام صادق علیه السلام فرمودند: مَن کَانَت مَعَهُ سُبحَةٌ مِن طِينِ قَبرِ الحُسَين علیه السلام کُتِبَ مُسَبِّحاً وَ إَن لَم يُسَبّح بِهَا: «کسی که تسبیحی از تربت حضرت سید الشهداء علیه السلام را همراه داشته باشد، برای او ثواب ذکر تسبیح نوشته می شود، گرچه با آن ذکری نگوید»(1).

در روایت دیگری نیز، تأثير تربت در ارتقای عبادت و ذکر آمده است، آنجا که حضرت می فرماید: «سجده بر تربت امام حسین علیه السلام، حجاب های هفت گانه مانند کبر وحسد و... را برمی دارد».(2)

البته، بهترین و جامع ترین انواع اذکار به همین جا محدود نمی شود، بلکه اذکار دیگری نیز وجود دارد که از جایگاه ویژه ای برخوردارند.

ص: 103


1- وسائل الشیعه ، جلد5، صفحه 365، باب 16، حدیث 6860- -بحار الانوار ، جلد 82، صفحه 340، حدیث 28.
2- وسائل الشیعه ،جلد 5، صفحه 366، باب 16، حدیث6068- بحار الانوار ، جلد 82، صفحه 153 ، باب 28، حدیث 14.

رسول اکرم صلی الله علیه وآله می فرمایند: «بهترین ذکر، ذكر لا إله إلا الله است»(1).

جناب علامه طباطبایی رحمه الله به نقل از مرحوم آقا سیّد على قاضی رحمه الله می فرمودند: «به هنگام خواب، ذكر لا إله إلا الله را تکرار کنید و در ادامه فقط الله الله بگوئید تا با ذکر کلمه الله و با حالت قُرب و تذکّر به خواب بروید؛ زیرا ممکن است جان انسان در خواب گرفته شود».

همان طور که خداوند در قرآن می فرماید: «اللهُ يَتَوَفَّى الأنفُسَ حِينَ مَوتِهَا وَالَّتیِ لَم تَمُت فِی مَنَامِهَا فَيُمسِكَ الَّتِی قَضَى عَلَيهَا المَوتَ وَ يُرسِلُ الأخرَى إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّی: «خداوند ارواح را به هنگام مرگ قبض میکند و روح کسانی که نمرده اند را نیز به هنگام خواب می گیرد؛پس ارواح کسانی که فرمان مرگشان را صادر کرده ، نگه می دارد و ارواح دیگری را (که باید زنده بمانند) باز می گرداند تا سرآمدی معیّن».(2)

ذكر «سبحان الله و الحمد لله ولا إله إلا الله و الله اکبر» نیز ذکر جامعی است.

همچنین در روایت آمده است:«مستحب است که بعد از نماز صبح وعشاء ، هفت مرتبه ذکر حوقله (لا حول ولا قوة إلاّ بالله العلىّ العظيم) تکرار شود»(3).

ص: 104


1- مَا مِنَ الكَلاَمِ كَلَمَةٌ أَحَبَّ إلَى اللهِ عَزَّوَجَلَّ مِن قَولِ لَا إِلهَ إِلاَّ اللهُ (ثواب الاعمال، صفحه 6 - وسائل الشيعه،جلد 7، صفحه 215، باب 45 ، حديث 9147 . بحارالانوار، جلد 90، صفحه 196، باب 5 ، حدیث 16).
2- زمر /42.
3- کافی، جلد 2، صفحه 531، باب القول عند الاصباح، حدیث 28 - بحار الانوار، جلد 83، صفحه 95، باب 41 ، حدیث 1.

یاد خدا و صدق و راستی

باید بدانیم که همه این اذکار و عبادات و ...، بهانه ای برای یادآوری نام و عظمت خداوند است و روح عبادات، یادآوری و ذکر اوست. به همین دلیل است که پیامبر صلی الله علیه وآله فرموده اند: لاَ صَلاةَ اِلاَّ بِحُضُورِ القَلب:«نماز کامل نمی شود مگر با حضور قلب»(1).

آری؛ هر گاه انسان برای انجام نماز به پا ایستاده ، دست ها را بالا برده و تكبيرة الإحرام می گوید، بدین معناست که از دنیا و تعلّقات آن دل کنده، همه چیز را رها کرده و به مسافرتی رفته است که در آن جز با خداوند متعال با کسی دیگر همراه نیست، و وقتی نماز تمام می شود می گوید: السلام علیکم و رحمة الله و بركاته . کسی که از سفر می آید باید به مردم سلام کند و سلام آخر نماز، به معنای آن است که من از سفرِ إلى الله آمده ام .

مجلس تمام گشت و به آخر رسید عمر ***ما همچنان در اول وصف تو مانده ایم(2)

در بندگی خدا باید صادق بود! اگر بنده، خود را معتقد بداند و در بندگی خدا راست گو باشد، وقتی به نماز می ایستد صادقانه «إيَّاكَ نَعبُدُ وَإيَّاكَ نَستَعِينَ»می گوید و عبادت او لذت بخش می شود. اما اگر کار مهمی پیش آمد و برای انجام آن به کسی رجوع کردیم، افراد را واسطه قرار دادیم و پارتی بازی کردیم و خدا را فراموش نمودیم، معلوم می شود در

ص: 105


1- کتاب گنج حکمت یا احادیث منظوم، صفحه 176، بخش 1، حدیث 149. این روایت در منابع درجه اوّل روائی یافت نشد، ولی نزدیک به مضمون این روایت، روایاتی وجود دارد: از امیر المؤمنين علیه السلام نقل شده است که فرمودند:اِذَا قَامَ بَينَ يَدَیَ اللهِ فإَنَّمَا لَهُ مِن صَلاَتِهِ مَا أقبَلَ عَلَيهِ (تحف العقول، صفحه 103). همچنین از امام رضا علیه السلام نقل شده است که فرمودند: لاَ صَلَاةَ إِلاَّ بِإسبَاقِ الوُضُوءِ وَإحضَارِ النِيَّةِ وَإقبَالِ القَلبِ وَ ...(فقه الرضا، بخش مقدمه، صفحه 70).
2- کلیات سعدی شیرازی ، گلستان، دیباچه، صفحه 64.

بندگی صادق نیستیم.

الصِّدقُ بِالقَولِ وَبِالقُصُودِی *** وَالفِعلَ كَالوَفَاءِ بِالعُقُودِی

يَكذِبُ مُستَعِينَ حَقِّ إذا إذِ المُهمُّ جَا غَیراً یَرَی(1):

«راستگویی به گفتار و نیات است و عمل (در برابر نیات و گفته ها) همچون وفای به عهد است.

(به همین دلیل) کسی که سورۂ فاتحه را می خواند و ایاک نستعین می گوید و مدعی آن است که تنها از خداوند یاری می جوید، ولی هنگامی که کار مهمی پیش می آید، دیگری را دیده و به او رجوع می کند، دروغ می گوید».

باید خود را به خدا سپرد و مواظب بود که با کارهای ناشایست از محدوده حمایت پروردگار بیرون نرویم! باید به این فراز از دعای کمیل معتقد باشیم که لاَ يُمكِنُ الفِرَارُ حُكُومَتِكَ:« ممکن نیست کسی از قلمرو حکومت تو فرار کند»(2)، که اگر چنین بیاندیشیم، خود را بیشتر وابسته به او می بینیم و همیشه او را ناظر می دانیم.

انسان باید به طور دائم مراقب باشد و با احساس نیاز و وابستگی و توسّل و توکّل به او، همواره خود را در معرض توفيقات الهى قرار دهد، درست همانند بچه شیرخواری که اگر کسی او را اذیت کند، به خاطر ضعف و ناتوانی اش به دامان مادر خود پناه می برد و حتی اگر مادر هم او را اذیت کند، باز جایی نرفته، دامان مادر را رها نکرده و خود را در آغوشِ محبت مادر می اندازد. بنابراین اگر کسی می خواهد قوی باشد،باید همیشه خود را محتاج حق تبارک وتعالی بداند و چیزی را به محضر او ارائه دهد که او نداشته باشد و تنها چیزی که خدا ندارد، ضعف و ناتوانی است. لذا بنده باید ضعف و بیچارگی خود را به درگاه او ببرد و

ص: 106


1- شرح منظومه محقق سبزواری، جلد 5، صفحه 380، مقصد هفتم، في شطر في علم الأخلاق .
2- کلیات مفاتيح الجنان، صفحه 161.

خود را هیچ بداند، تا مورد رحمت حق تبارک وتعالی قرار گیرد.

ندارد راه فکرم روشنایی *** زلطفت پرتوی دارم گدایی

اگر لطف تو نبود پرتوانداز*** کجا فکرو کجا گنجینه راز(1)

خداوندا! ما را در راهی قرار بده که رضای تو در آن است !

ص: 107


1- دیوان کامل وحشی بافقی، فرهاد و شیرین ، صفحه 493، سرآغاز .

عکس

ص: 108

درس شانزدهم: مقام تذکّر(3)

اشاره

وَمَا بِكُم مِن نِعمَةٍ فَمِنَ اللهِ ثُمَّ إِذَا مَسَّكُمُ الضُّرُّ فَإِلَيهِ تَجئَرُونَ

آنچه از نعمت ها دارید، همه از سوی خداست و هنگامی که ناراحتی به شما رسد، فقط او را می خوانید. (نحل/53)

تذكّر، از فواید بلایای طبیعی

یکی از فواید بلایای طبیعی و مصیبت هایی مانند زلزله، این است که هشداری برای بشر غفلت زده است. انسان باید متوجه شود که قدرت مطلقه ای وجود دارد که در سراسر جهان آفرینش حکومت می کند و فرار از قلمرو این حکومت نیز ممکن نیست؛ «وَ لَايُمكِنُ الفِرَارُمِن حُكُومَتِهِ»(1).

باید بفهمد که در نظام خلقت تنها یک قدرت قاهره و نیرومند وجود دارد که همان خداوند متعال است و بر تمام مخلوقات و بندگانش تسلط کامل دارد؛ «وَ هُوَ القَاهِرُ فَوقَ عِبَادِهِ »(2).

هنگامی که حوادث و مصیبت هایی مانند فقدان نزدیکان اتفاق می افتد و امید انسان از همه جا و همه کس قطع می شود، فطرت خداخواهی انسان ظهور می کند و انسان به علم حضوری(3)، یک ملجأ

ص: 109


1- این جمله اشاره به یکی از فرازهای دعای کمیل دارد «وَ لَا يُمكِنُ الفِرَارُمِن حُکُومَتِکَ» (کلیات مفاتيح الجنان، صفحه 161).
2- انبياء / 16 و81
3- علم حضوری به علمی گفته می شود که خود معلوم در نزد عالِم حاضر باشد، مانند این که انسان می داند خودش وجود دارد، و برای دانستن این مطلب، نیازی ندارد که چیزی را تصوّر کند. ولی علم حصولی به علمی گفته می شود که صورت معلوم در نزد عالم وجود داشته باشد، مانند علم انسان به سایر موجودات، که انسان باید صورِت آن را در ذهن خود تصوّر کند تا به آن علم پیدا کند. اگر علم به وجودِ ملجأ و یک موجود نامحدود به هنگام گرفتاری ها را حضوری بدانیم، به این معنی است که انسان بدون هیچ گونه تصوّری، چنین درکی دارد. ولی اگر آن را حصولی بدانیم، به این معنی است که باید وجود چنین ملجأ و موجود نامحدودی را در ذهن خود تصوّر کند تا علم به وجود آن پیدا کند. لازم به ذکر است که علم حضوری خطاناپذير و علم حصولی خطاپذیر است (شرح المصطلحات الفلسفية، صفحات 241 و 242 (فرهنگ معارف اسلامی، جلد 2، صفحات 1332 و 1333 . فرهنگ اصطلاحات فلسفی ملاصدرا، صفحه 356).

و موجود نامحدودی را احساس می کند؛ چنان که خداوند در قرآن می فرماید: إِذَا مَسَّكُم الضُّرُّفَإلَيهِ تَجئَرُونُ(1) ؛ هنگامی که انسان به مصیبت و بلا گرفتار شده و دستش از تمام وسائل طبیعی کوتاه می شود، فقط خداوند متعال را خوانده و با گریه و التماس از اویاری می طلبد.

البته برخی می خواستند بگویند: در چنین مواقعی، انسان به علم حصولی حق تعالی را می بیند نه به علم حضوری، یعنی مفهوم ملجأ را در ذهن خودش تصور می کند؛ ولی با دقت بیشتر معلوم می شود که در چنین مواقعی، صورت ذهنیه ای در کار نیست، بلکه انسانِ درمانده و ملتجی، بدون هیچ تصور و واسطه ای احساس می کند که ملجأ و پناهگاهی برای او وجود دارد که همان خداوند است.

خدا را با چشم دل باید دید

در روایتی آمده است که پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه وآله فرمودند: أُعبُدِ اللهِ كَأنَّكَ تَرَاهُ فَإِن لَم تَكُن تَرَاهُ فَإِنَّهُ يَرَاكَ : «چنان پروردگارت را عبادت کن که گویا او را می بینی، و اگر تو او را نمی بینی، او تو را می بیند»(2).

حضرت امام خمینی رحمة الله نیز فرمود: «عالم محضر خداست در محضر خدا معصیت نکنید!»(3).انسان خدا را می بیند، اما نه با این چشم، لَم تَرَهُ

ص: 110


1- نحل /53
2- بحار الانوار، جلد 25، صفحه 204، باب 6، ذیل حدیث 16.
3- صحيفه امام، جلد 13، صفحه 461.

العُيُونُ بِمُشَاهَدَةِ الأَبصَارِ وَ لَكِن رَأتهُ القُلُوبُ بِحَقائِقِ الإِيمَانِ : «چشم ها با دیدن ظاهری او را ندیده اند، بلکه دل ها با حقیقت ایمان او را دیده و درک کرده اند».

آری! انسان از طریق همین حوادث و اتفاقات است که خداوند را می بیند. حوادث و اتفاقات، موعظه ای است تا انسان به آن قدرت نامحدود که در سراسر عالم وجود تكويناً(1) حکومت می کند، پی برده و با چشم دل،خداوند را درک نماید.انسان باید از راه بلا،خداشناس شود. این ما هستیم که سیل ها، زلزلهها و حوادث را بلا می بینیم، در حالی که اینها همه انسان را آگاه و بیدار می کنند و خداوند را به انسان نشان می دهند، به قول شاعرکه می گوید:

عاقل از سر بِنهَد این هستی و باد ***چون شنید انجام فرعونان وعاد(2)

بی توجهی دیگران، مایه تذکر

انسان باید قدر نعمت ها را بداند. در دوران جوانی باید قدر نعمت جوانی و سلامتی را دانست؛ چرا که اینها همیشگی نیستند. باید قدر فراغت را دانست؛ چون همیشه وقت برای درس خواندن فراهم نیست .

انسان باید توجه داشته باشید که پیوسته در معرض

ص: 111


1- تکوین در لغت به معنای خلق کردن و ایجاد نمودن است و معمولاً در برابر تشریع که به معنای قانون گذاشتن و ایجاد تکلیف است قرار می گیرد. وقتی می گوییم خداوند تکویناً بر جهان حکومت می کند، یعنی از طریق مجموعه قوانینی که در اجزای عالم خلقت قرار داده، جهان را مدیریت و اداره می کند و انسان نمی تواند از آنها تخلف نماید، مانند جاذبه زمین. وقتی می گوییم خداوند تشريعاً بر جهان حکومت می کند، یعنی مجموعه قوانینی را برای بشر وضع کرده و از طريق انبیاء به مردم رسانده است که تخلف از آنها عقلاً امکان پذیر می باشد، گرچه شرعاً جایز نیست، مانند نماز ( موسوعة المصطلحات الامام فخر الدين الرازی، صفحات 192 و 193 - فرهنگ فلسفی، جلد1، صفحه 252).
2- مثنوی معنوی مولوی ، دفتر اول، صفحه 118، ادب کردن شیر، گرگ را که در قسمت، بی ادبی کرده بود.

بلاها و مصیبت ها قرار دارد و باید از لابلای این مشکلات به سوی توحید و همه چیز را از او دیدن حرکت کند. شاعر می گوید:

این جفایِ خلق با تو در جهان ***گربدانی گنجِ زرآمد نهان

خلق را با تو چنین بد خو کنند ***تا تو را ناچارروآن سوکنند(1)

گاهی انسان در کوچه به کسی سلام می کند، ولی جواب سلام او را نداده و با تكبّر از کنار او عبور می کنند. شاید خداوند متعال می خواهد بنده اش را متوجه خودش نماید؛ چرا که اگر همه به آدم سلام کنند، انسان گمان می کند بزرگ شده است و گرفتار تکبر و غرور می شود.

احساس عجزونیاز، راه عبور از موانع كمال

هنگامی که می خواهیم به سوی خداوند متعال برویم و به او توجه پیدا کنیم، باید چیزی با خود داشته باشیم و برای خداوند هدیه ببریم که خداوند آن را نداشته باشد، و آن عبارت از عجز ونیاز و بیچارگی است.

آری !در راه ما شکسته دلی می خرند و بس(2). در آیه شریفه آمده است: إِذَا مَسَّكُم الضُّرُّ فِی البَحرِ ضَلَّ مَن تَدعُونَ إِلاَّ إِيَّاهُ : «هنگامی که در دریا ناراحتی به شما برسد، جز او، تمام کسانی را که (برای حل مشکلات خود) می خوانید، فراموش می کنید».(3)همه چیز غیر از خداوند متعال، اعم از ثروت و مقام و علومی که آموخته ایم، ارزش خود را از دست می دهند و احساس عجزونیاز مطلق به انسان دست می دهد.

ثروت ، مقام، دانش و...، همه موانع کمال اند و شبیه دریایی هستند که انسان را در خود گرفتار می کند. اگر خدای نکرده انسان گرفتار آنها شود، هیچ راه نجاتی جز پناه بردن به درگاه خداوند متعال وجود ندارد.

ص: 112


1- مثنوی معنوی مولوی، دفتر پنجم، صفحه 676، قصه اهل ضروان و حسد ایشان بر درویشان...
2- دیوان حافظ شیرازی ، جلد1، صفحه 96، غزل شماره 40.
3- اسراء / 67.

در چنین مواقعی انسان باید با احساس عجز و نیاز به درگاه خداوند برود، همان گونه که در هنگام گرفتاری در دریا، همه چیز غیر از خدا را فراموش می نماید و با چشم خود می بیند که قدرت های ظاهری دردی را دوا نمی کنند.

زبان حال کسانی که به خداوند پناه برده و از این خطرات و گرفتاری ها به سلامت عبور کرده اند، چنین است:

مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هردم ***جَرَس فریاد می دارد که بربندید محمل ها

به مِی سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید ***که سالک بی خبر نَبوَد ز راه و رسم منزل ها

شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین حائل ***کجا دانند حال ماسبک باران ساحل ها

همه کارم ز خودکامی به بدنامی کشید آخر ***نهان کی ماند آن رازی کزو سازند محفل ها (1)

ص: 113


1- دیوان حافظ شیرازی، جلد1، صفحه 18، غزل شماره 1.

عکس

ص: 114

درس هفدهم: مقام اعتصام و توسّل (1)

اشاره

وَاعتَصِمُوا بِاللهِ هُوَ مَولَا کُم فَنِعمَ المَولی وَنِعمَ النَّصیرُ

وبه خدا تمسّک جوئید، که او سرپرست (و یاور) شماست، چه سرپرست خوبی، و چه یاور شایسته ای. (حج/ 78)

همه محتاج او هستند

یکی از مقامات اخلاقی، مقام اعتصام است که به معنای متوسّل شدن و چنگ زدن به دامان عنایات پروردگار می باشد(1).

بشر هنگامی که جایگاه و موقعیت خود و تمام ممکنات را در نظر می گیرد، متوجه می شود که محتاج توسّل به عنایات حق تعالی است.

در علوم عقلی آمده است که موضوع و محمول در هر قضیه ای، وجود مستقلِ خارجی دارند، ولی رابط بین آن دو هیچ وجود مستقلی ندارد؛ یعنی رابطه، بدون موضوع و محمول هيچ است.(2)وجود ممکناتی(3) مانند انسان ، در مقابل وجود حق تعالی که وجودی نامحدود و مستقل

ص: 115


1- اعتصام در لغت به معنای پناه آوردن، متوسل و متمسّک شدن و حفظ و نگهداری کردن می باشد و در اینجا به معنای متوسّل شدن به خداوند و باری گرفتن از او و حفظ این ارتباط و کمک آمده است (المنجد و سایر کتب لغت، ماده عصم). 2-
2- وجود رابط در مقابل وجود مستقل قرار دارد و به هر نوع ارتباطی که میان مفاهیم برقرار است، وجود رابط می گویند. این نوع وجود بدون توجه به دو طرفِ ارتباط، هیچ وجودی از خود ندارد و صرفاً بیانگر ارتباط میان دو طرف می باشد.(فرهنگ معارف اسلامی، جلد 3، صفحه 2121 - فرهنگ اصطلاحات فلسفی ملاصدرا، جلد 1 ، صفحات 518 و 519).
3- هر مفهومی را که تصور کنیم، از نظر عقلی در مقایسه با وجود از سه حالت خارج نیست:یا وجود آن در خارج محال است (ممتنع الوجود)، مانند شریک برای خداوند، با وجود آن ضروری است (واجب الوجود )مانند خداوند، و یا وجود برای آن ممکن است (ممکن الوجود) مانند انسان و سایر موجودات (فرهنگ اصطلاحات آثار شیخ اشراق، صفحات 372 و 373).

است نیز حکم وجود رابط را دارد. یعنی وجود حق تعالی وجودی مستقل و وجود ممکنات وجود رابط است که بدون حق تعالی هیچ هستند. بنابراین هیچ ممکنی را بدون شناخت پروردگار نمی توان شناخت «لَا يُدرِكُ مَخلُوقٌ شَيئاً إِلاَّ بِاللهِ»(1).

تصوّر ما این است که با آیات آفاقی(2) مانند زمین و آسمان، می توانیم نسبت به خداوند شناخت کامل پیدا کنیم، در حالی که این نوع معرفت برای کسانی است که در ابتدای راه معرفت و طريق سلوك الى الله هستند.

مکن برنعمت حق ناسپاسی*** که تو حق را به نور حق شناسی(3)

اگر بخواهیم از راه شناخت آسمان و زمین که دلیل إنّی(4) هستند به توحید دست یابیم، مانند این است که در روز روشن، شمعی را روشن کرده و به دنبال آفتاب بگردیم، اللهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَ الأَرضِ: «خداوند نور آسمان ها و زمین است»(5).

در همین رابطه حکایتی نقل شده است؛ میگویند: امام فخر

ص: 116


1- توحید صدوق، صفحه 143، باب 11، حدیث 7. بحار الانوار، جلد 4، صفحه 161، باب 1، حديث 6. التعليقات على مفاتيح الغيب ، صفحه 769.
2- آیات آفاقی به آیات و نشانه هایی گفته می شود که در نظام خلقت وجود دارد و بر وجود و حقانیت ذات پاک خداوندِ قادر و حکیم دلالت می کند، آیاتی مانند آفرینش خورشید و ماه و ستارگان با نظام دقیقی که بر آنها حاکم است، و آفرینش انواع جانوران و گیاهان و کوه ها و دریاها با عجایب و شگفتی های بی شمارش. اما آیات انفسی به آیات و نشانه هایی گفته می شود که در دستگاه های مختلف روح و جسم انسان قرار دارد، و بر وجود و حقانیت ذات پاک خداوندِ قادر و حکیم دلالت می کند ( برداشت از ویکی فقه).
3- گلشن راز شیخ محمود شبستری، صفحه 67، سؤال ششم.
4- دلیل یا برهانِ اِنّی،دلیلی است که در آن از وجودِ معلول به وجودِ علّت پی می برند،مانند این قضیه:«این آهن منبسط شده است و هر آهنی که منبسط شود حرارت دیده است، پس این آهن حرارت دیده است»، که در این مثال، از وجود معلول ( انبساط) به وجود علت (گرما) پی می بریم. این برهان در مقابل برهان لِمّی است که در آن از وجودِ علّت به وجودِ معلول پی می بریم. بنابراین، آیات آفاقی وانفسی مانند شناخت آسمان و زمین، دلیل آنی بر وجود خداوند هستند و در مورد خداوند دلیل لمّی نمی توان به کار برد، چرا که خداوند علّتی ندارد. (فرهنگ اصطلاحات آثار شیخ اشراق، جلد1، صفحه 102 - موسوعة مصطلحات علم المنطق عند العرب، صفحات 154 و 156 و 158).
5- نور / 35.

رازی در حال نوشتن کتابی بود که مادرش پرسید: چه می نویسی؟

گفت: کتابی در اثبات خداوند متعال ! مادر با دو دست بر سرش زد و گفت: وجود خداوند نیازی به اثبات و نوشتن کتاب ندارد.

بنابراین به جای اثبات خداوند که وجودش ضروری و واجب است، این ممکنات هستند که وجودشان نیاز به اثبات دارد و بدون خداوند هیچ هستند.

همه عالم به نور اوست پیدا ***کجا او گردد از عالم هويدا(1)

بنابراین هنگامی که بشر جایگاه و موقعیت خود و سایر ممکنات را ادراك می کند، متوجه می شود که باید دست نیاز را فقط به سوی درگاه الهی دراز کرده و به عنایات و توجهات خداوند که حقیقتِ تمام حقایق عالم است معتصم و متوسّل شود، که اعتصام، خود مقامی از مقامات انسانیت است.

مراتب مقام اعتصام وتوسّل

مقام اعتصام دو مرتبه دارد:

مرتبه اوّل اعتصام از آیه 103 سوره مبارکه آل عمران استفاده می شود، آنجا که می فرماید: وَاعتَصِمُوا بِحَبلِ اللهِ جَمِيعاً: «و همگی به ریسمان خدا چنگ زنید». در این مقام، انسان خودش مستقیماً با حضرت حق جلّ شأنه در ارتباط نیست، بلکه با متوسّل شدن به واسطه های الهی (حبل الله)، طريق الى الله و راه معرفت را سیر می کند.

در دعای ندبه، این واسطه الهی، امیرالمؤمنین علیه السلام دانسته شده و از

ص: 117


1- گلشن راز شیخ محمود شبستری، بخش 7، جواب از سوال در مورد فِكرَت .

ایشان تعبیر به حبل الله المتين شده است(1)، اگرچه بیشتر علمای اهل سنّت ، حبل الله را به قرآن کریم تعبیر کرده اند.

البته این نظر هم، نظر درستی است؛ زیرا رسول اکرم صلی الله علیه وآله قرآن و عترت را همطراز یکدیگر دانسته و فرموده است: إِنِّی تَارِكٌ فِيكُمُ الثِّقَلَينِ كِتَابَ اللهِ وَ عِترَتِی: «من در میان شما دو چیز گرانبها باقی می گذارم ، کتاب خداوند و اهل بیتم».(2)پس هم اهل بیت و هم قرآن، هردو حبل الله و ریسمان محکم الهی هستند.

مرتبه دوّم اعتصام از آیه 87 سوره مبارکه حجّ استفاده می شود،آنجا که می فرماید: وَاعتَصِمُوا بِاللهِ هُوَمُولَا کُم فَنِعمَ المَولِى وَنِعمَ النَّصِیرُ:«و به خدا تمسّک جوئید، که او سرپرست (و یاور) شماست، چه به خداوند سرپرست خوبی، و چه یاور شایسته ای !»، که این مرتبه، از مرتبه اوّل بالاتر بوده و در شأن انسان کامل است.

ماهمه شيران ولی شیرعَلَم*** حمله شان از باد باشد دم به دم

حمله شان پیداست و ناپیداست باد*** آن که ناپیداست هرگز کَم مباد

لادِ ماو بودِ ما از دادِ توست ***هستی ما جمله از ایجاد توست(3)

صبرو تقوا، راه رهائی از گرفتاری های مادّی و معنوی

ما در عالم دنیا که تاريك ترین عالم نظام وجود است زندگی می کنیم ، و این عالم طبیعت، همانند چاهی است که برادران یوسف او را در آن انداختند و به محضر حضرت یعقوب علیه السلام عرض کردند: فَأَكَلَهُ الذِّئبُ:« گرگ او را خورد».(4)در واقع گرگ حسادت و امراض درونی برادران ،

ص: 118


1- فَكَانَ بَعدَهُ هُدیً مِنَ الضَّلالَةِ وَنُوراً مِنَ الأَمَانِ وَ حَبلَ اللهِ المَتِينَ وَصِرَاطَهُ المُستَقِيمِ (بحارالانوار، جلد 99، صفحه 106، باب 7 از ابواب زیارت ائمه و رسول الله، و سایر کتب دعا).
2- مستدرک الوسائل، جلد 3، صفحه 355، باب 1، حدیث 3716 . بحار الانوار، جلد 5، صفحه 20، باب 1، حدیث 30.
3- مثنوی معنوی مولوی ، دفتر اول، صفحه 26 ، اعتراض مریدان در خلوت وزیر.
4- يوسف /17.

يوسف را بلعید.

حضرت یوسف علیه السلام با اعتصام و توسّل به ریسمان صبر و تقوا، خود را از چاه بیرون کشیده و به پادشاهی رسید. انسان نیز با صبر و تقوا می تواند خود را از چاه دنیا نجات داده و به پادشاهی برسد، که همانا پادشاهی انسان ، قرين وهمنشین شدن با پروردگار است.

يوسف حُسنی و این عالم چو چاه ***وين رَسن صبراست برامرِاله

يوسفاآمد رَسن در زن دودست ***از رَسن غافل مشوبی گَه شدست (1)

بنابراین باید با اعتصام و توسّل به ریسمان الهی، همانند انسانی که در و ته چاه گرفتار شده ، خود را از این مهلکه نجات داده و رستگار شویم.

قرآن کریم ودیگرکتب آسمانی نازل شدند و انبیاء و ائمه اطهار علیهم السلام نیز مبعوث گشتند، تا بشر و تمام خلایق دست به دامن آنها شده و از این چاه طبیعت بیرون آیند. ولی متأسفانه انسان خود را گرفتار وضع کنونی و تمدّن حاضر نموده و با دست خویش، خود را به هلاکت انداخته است. هم اکنون بشر در حال نابودی خویش است، ولی نمی فهمد. بنابراین، کسی که می خواهد از این نابودی نجات یابد، باید به دامان عنایات الهی متوسّل ومعتصم شود.

گدای کوی تو بودن زمُلک روی زمین بِه ***که سلطنت نکند هرکه او گدای تونبود (2)

ص: 119


1- مثنوی معنوی مولوی، دفتر دوم، صفحه 198 ، آفت تأخیر خیرات به فردا.
2- دیوان غزلیات خواجوی کرمانی، صفحه 189، غزل 424.

عکس

ص: 120

درس هجدهم: مقام اعتصام و توسّل (2)

اشاره

وَاعتَصِمُوا بِحَبلِ اللِه جَمِيعاً

وهمگی به ریسمان خدا چنگ زنید. (آل عمران / 103)

صبروتوسّل، راه رهایی از ظلمت

یکی دیگر از مقامات اخلاقیِ سالكين و سائرين الى الله و کسانی که به سوی خداوند حرکت می کنند تا به شناخت واقعی برسند، مقام اعتصام است و اعتصام به معنای متوسّل شدن و چنگ زدن به دامان عنایات حق تبارک و تعالی می باشد(1).

يوسف حُسنی واین عالم چوچاه*** وين رَسن صبراست برامرِاله

يوسفاآمد رَسن در زن دودست ***از رَسن غافل مشوبی گَه شدست(2)

انسان در سیر نزولی خود، در چاهِ عالم طبیعت و جهان مادّه قرار گرفته و باید با توسّل و تمسّک به حبل الله و ریسمان خداوند و عنایات انبیاء و اولیای الهی خود را از این چاه تاریک برهاند و نجات دهد. پس تعبیراز دنیا به عالَم ظلمانی و تاریک، حقیقتاً تعبیر مناسب و به جایی است.

ص: 121


1- معنای اعتصام در درس هفدهم بیان شد.
2- مثنوی معنوی مولوی، دفتر دوم، صفحه 198، آفت تأخیر خیرات به فردا. (انسان همانند حضرت يوسف 7 است و این دنیا همانند چاهی است که یوسف را در آن انداختند و صبرهم همچون طنابی است که در چاه انداختند و نجاتش دادند، بنابراین انسان همچون يوسف باید به طناب صبر چنگ زند تا از چاه دنیا خلاصی و رهایی یابد).

اختراعاتی مانند برق ، تنها می تواند ظاهر این عالَم طبیعت و جهان مادی را روشن کند، ولی قدرت روشن کردن درون انسان ها و قلب ها را ندارد، حتی هزاران لامپ نیز قادر به روشن کردن درون انسان نخواهند بود. آن چه باعث روشن شدن قلب ها و جان ها می شود، خداوندی است که نور آسمان ها و زمین است «اللهُ نُورُ السَّمُاوَاتِ وَالأَرضِ »(1)؛ زيرا درون انسان مملوّ از هوا و هوس وشهوات است و تنها عاملی که باعث رهایی انسان از این چاه ظلمانی می شود، متوسّل شدن به دامان عنایات خداوند حق تبارک و تعالی است.

قرآن کریم راه رهایی از این ظلمات را به خوبی برای ما ترسیم نموده و می فرماید: يَا أَيُّهَا الإِنسَانُ إنَّكَ کَادِحٌ إِلَى رَبِّکَ کَدحَاً فَمُلَاقِيهِ: «ای انسان! تو با تلاش و رنج به سوی پروردگارت می روی و سرانجام او را ملاقات خواهی کرد».(2)پس، باید از هوا و هوس ها که از حیوانِ درنده، درنده تر است، گریخته و با تحمل رنج ها و مشقت ها و صبر در برابر آنان به سوی خدا رفت.

بنابراین، رسیدن به مرحله اعتصام، نیازمند مبارزه با نفس است و پیروز این میدان کسی است که با طناب صبر، خود را از چاه هوا و هوس نجات دهد.

ص: 122


1- نور/35.
2- انشقاق/6.

درهای هفتگانه جهنم

علامه طباطبائی رحمة الله، از چند آیه شریفه قرآن استنباط زیبا و آموزنده ای نموده است. در آیه 44 سوره حجر آمده است: لَهَا سَبعَةُ أَبوَابٍ لِکُلِّ بَابٍ مِنهُم جُزءٌ مَقسُومٌ: «جهنم هفت در دارد و برای هر دری، گروه معیّنی تقسیم شده اند». از طرفی در روایتی از حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده که آن حضرت خطاب به عده ای فرمودند: أتَدرُونَ كَيفَ أبوَابَ جَهَنَّمَ، قُلنَا کَنَحوِ هَذِهِ الأبوَابِ، قَالَ لا...« آیا می دانید که درهای جهنم چگونه است؟ عرض کردند: درهای جهنم، مانند درهای دنیا است! حضرت فرمود: این گونه نیست،درهای جهنم غیر از درهای دنیایی است»(1).

علامه طباطبائی رحمة الله با استناد به آیات دیگر، در صدد تعیین موارد این درها برآمده و مقصود از این هفت در را چنین مشخص نموده است:

ایشان در تفسیر آیه 65 سوره یس: «اليَومَ نَختِم عَلَى أفوَاهِهِم وَ تُكَلِّمُنَا أَيدِيهِم وَتَشهَدُ أرجُلُهُم بِمَا كَانُوا يَکسِبُونَ»(2)، سه در از درهای جهنم را چنین ذکر می کند و می گوید: مقصود از اولین در، دهان و لقمه های شبهه ناک و حرامی است که خورده می شود ومقصود از درهای دوم و سوم، دست و پای انسان هستند که در غیر رضای خداوند حرکتی کرده یا خدای ناخواسته در راه معصیت قدم برداشته است(3).

ص: 123


1- الميزان، جلد 12، صفحه 176 . درّ المنثور، جلد 4، صفحه 99 - تفسیر قرطبی، جلد 10، صفحه 30.
2- ترجمه: « امروز بردهانشان مُهر می نهیم و دست هایشان با ما سخن می گویند و پاهایشان به کارهایی که انجام می دادند، گواهی می دهند».
3- الميزان ، جلد 17، صفحه 103، ذیل آیه 65 سوره يس.

ایشان در تفسیر آیه 20 سوره فصلت: «حَتَّى إِذَا مَا جَاؤُوهَا شَهِدَ عَلَيهِم سَمعُهُم وَأبصَارُهَم وَ جُلُودُهُم بِمَا كَانُوا يَعمَلُونَ»(1)، سه در دیگر از درهای جهنم را برشمرده و می گوید: مقصود از درهای چهارم و پنجم، گوش و چشم (سمع و بصر) است که در محل ورود اطلاعات به وجود انسان هستند و به وسیله آنها، دیدنی ها و شنیدنی ها ( مرئيات ومسموعات) وارد حوزه وجود انسان می شود. و مقصود از در ششم در این آیه، پوست (جلود) است که اشاره به یکی از غرائز است و چون قرآن عفت زبان و قلم دارد، به آن تصریح ننموده است .

مقصود از هفتمین و آخرین در جهنم، طبق استنباط مرحوم علامه طباطبایی رحمة الله، زبان است که در آیه 24 سوره نور بیان شده، آنجا که می فرماید: يَؤمَ تَشهَدُ عَلَيهِم السِنَتُهُم وَأَيدِيهِم وَأَرجُلَهُم بِمَا كَانُوا يَعمَلُونَ «روزی که زبان ها و دستها و پاهایشان بر ضد آنها بر اعمالی که

مرتکب می شدند گواهی می دهد»(2).

زبان محل خروج اطلاعات از وجود انسان است و به وسیله زبان ، افکار و آنچه در درون انسان است، برملا می شود، یعنی با گوش و چشم معانی در باطن انسان جای می گیرد و با زبان، همین معانی به صورت الفاظ درمی آید.

بنابراین، طبق برداشت مرحوم علامه، انسان خصوصاً طلبه ها که مردم روی اعمال و گفتار آنها حساب باز می کنند، باید مواظب اعضاء و جوارح خود باشند تا خدای ناکرده تبدیل به درهای ورود به جهنم نشوند.

معمولاً تصور ما این است که دیگران با ما دشمنی کرده و می خواهند

ص: 124


1- ترجمه: «وقتی به آن می رسند، گوش ها و چشم ها و پوست های تنشان به آنچه می کردند گواهی می دهند».
2- الميزان ، جلد 15 ، صفحه 95، ذیل آیه 24 سوره نور.

ما را اذیت کنند،در صورتی که اگر غافل باشیم، همین دست و پا و گوش و چشم و...، بدترین دشمنان ما هستند که همواره همراه ما هستند و روزی علیه ما شهادت خواهند داد.

این بهارنوزبعد برگ ریز***هست برهان وجود رستخیز

روز محشرهرنهان پیدا شود ***هم زخود هر مجرمی رسوا شود(1)

قیامت، روز آشکار شدن تمام پنهان ها

بهار شبیه به قیامت است و به نوعی از آن خبر می دهد؛ زیرا کشاورز هر بذر و دانه ای را که در زمستان می کارد و در زیر خاک پنهان می کند، در بهار جوانه می زند و معلوم می شود که چه چیزی کاشته و چگونه کاشته است. قیامت نیز به فرمایش قرآن، يَومَ تُبلَى السَّرَائِر است، «روزی که تمام پنهان ها آشکار می شود»(2)؛ و زمین هرچه در درون دارد را بازگو می کند. به همین دلیل مستحب است هرگاه انسان به مسجد می رود، در نقاط مختلف آن نماز بخواند؛ چرا که زمین مسجد روز قیامت شهادت می دهد که فلان شخص، در این قسمت از زمین نماز خوانده است(3).

خداوند متعال ما را در راهی که رضای او در آن است قرار داده، و از راهی که غضب او در آن است، باز دارد!

ص: 125


1- مثنوی معنوی مولوی ، دفتر پنجم، صفحه 703، در بیان کسی که سخنی گوید که حال او مناسب آن سخن و آن دعوی نباشد...
2- طارق /9.
3- وسائل الشیعه، جلد 5، صفحه 188، باب 42 ، حدیث 6293. بحار الانوار، جلد 80، صفحه 384، باب 8، حدیث 59.

عکس

ص: 126

درس نوزدهم: مقام فرار به سوی خدا

اشاره

فَاتَّقُواللهَ عِبَادَ اللهِ وَفِرُّوا إِلَى اللهِ مِنَ اللهِ

پس ای بندگان خدا! از خدا بترسید و از خدا، به سوی خدا فرار کنید!(1)

اهمیت و روش جهاد با نفس

یکی از فروعات دین مقدس اسلام، جهاد است. نویسنده کتاب وسائل الشيعه، روایات باب جهاد را به دو بخش تقسیم نموده است: باب جهاد العدوّ (باب جهاد و مبارزه با دشمن )و باب جهاد النفس (باب جهاد و مبارزه با نفس).

همان طور که میدانید در لسان روایات، از جهاد با نفس، تعبیر به جهاد اکبر شده است و شاید بتوان گفت که روایاتِ باب جهاد با نفس در جوامع روایی شیعه، پنج برابر روایات جهاد با دشمن است. این حجم از روایات چون از زبان مبارک و پاک معصومین علیهم السلام صادر شده است، اهمیت موضوع را به خوبی نشان می دهد.

ریشه این مطلب که چرا جهاد با نفس اهمیت بیشتری دارد، به گفتار پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله باز می گردد. ایشان گروهی را به جنگ كفار فرستادند، هنگامی که آنها پیروزمندانه از جنگ بازگشتند، پیامبر صلی الله علیه وآله به آنان چنین فرمود: مَرحَباً بِقَومِ قَضَوُا الجِهَادَ الأصغَرَ وَ بَقِیَ عَليهِمُ الجِهَادُ الأَكبَرُ:«خوشا به حال مردمی که جهاد کوچک تر را به پایان رساندند، ولی هنوز

ص: 127


1- نهج البلاغة ،خطبة 24-بحارالانوار ، جلد 29، صفحة 464.

جهاد بزرگتر بر عهده آنان باقی مانده است!».از حضرت سؤال کردند: «جهاد اکبر چیست؟» حضرت پاسخ فرمود: «جهاد با نفس».(1)

حضرت امام رحمة الله به دلیل اهمیت جهاد با نفس، رساله ای به همین نام (جهاد اکبر) نوشته اند.

حضرت علی علیه السلام درباره جهاد با نفس می فرماید: جَاهِدُ شَهوَتَکَ وَ غَالِب غَضَبکَ وَ خَالِف سُوءَ عَادَتِکَ: «با خواهش خود جهاد کن، بر خشم خود غلبه نما وباعادت بد خود نیز مخالفت کن!».(2)از این حديث معلوم می شود دشمنانی مانند شهوت ، غضب و عادت بد، که همواره با ما هستند، دشمنانی داخلی بوده و بخشی از خود ما محسوب می شوند. به همین دلیل مبارزه با چنین دشمنی بسیار سخت بوده و مستلزم جهاد اکبر است؛ چرا که جهادی با خود است نه با دیگری!

خلق ترسند از تو، من ترسم زخود ***کزتو نیکی دیده ام، از خویش بد(3)

معلم ثانی بشریت، امير المؤمنین علیه السلام در نهج البلاغه می فرماید: فَاتَّقُوا اللهَ عِبَادَاللهِ وَفوا إلى الله من الله: «ای بندگان خدا! حریم خدا را نگه دارید و از خداوند به دامن خداوند فرار کنید!».

هر فراری دارای مبدأ و مقصدی است. طبق این حدیث، خدای متعال، هم مبدأ و هم مقصد فرار ماست. این روایت در مقام بیان هشدار است. همانند موقعی که انسان در برابر خطر وقوع سیل یا حیوان درنده ای قرار دارد و کسی بگوید: «سيل!» و یا «شير!». این هشدار برای

ص: 128


1- وسائل الشیعه، جلد 15، صفحة 161، باب 1، حدیث 20208 . بحار الانوار، جلد 67، صفحة 65، باب 45، حدیث 7.
2- غرر الحکم، صفحة 242، باب جهاد النفس فضيلته وآثاره ، حدیث 4919 . میزان الحکمه، جلد1، صفحة 454.
3- منطق الطیر عطار نیشابوری، صفحة 94.

آن است که ما بترسیم و به سرعت آمادگی پیدا کرده و بتوانیم خود را به جایگاه امن و ایمنی برسانیم و از خطر نجات پیدا کنیم.

امام امير المؤمنین علیه السلام که یکی از معصومین است ، به ما هشدار داده و ما را از صفات قهریّه و جلالیه حق تعالی، مثل قهّار، منتقم و... می ترساند و می گوید:

«فرار کنید و به مأمن و پناهگاه اسماء و صفات لطفيه خداوند مثل رحمان، رحیم، ودود و... پناه آورید!» تا از خطری که همانا مورد غضب الهی قرار گرفتن است، نجات یافته و سعادتمند گردیم.

در چند آیه از قرآن(1)، رسول اکرم صلی الله علیه وآله بشير (بشارت دهنده )و نذیر (بیم رسان) خوانده شده است و معنای آن دقیقا همین است ، یعنی پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله نسبت به صفات لطفيه خداوند، بشیر و نسبت به صفات قهریه او، نذیر است.

امیرالمؤمنین علی علیه السلام در حدیثی دیگر، مبدأ و مقصد این فرار را چنین بیان فرموده:لَا يَرجُوَنَّ أحَدٌ مِنكُم إِلاَّ رَبَّهُ وَلاَ يَخَافَنَّ إِلاَّ ذَنبَهُ: « انسان باید تنها از گناهان و صفات رذیله اش بترسد و فرار کند، و تنها به خداوند امیدوار باشد و پناه آورد!»(2). دلیل این که جز خداوند متعال به کس دیگری نباید امید داشت و پناه آورد در حدیثی قدسی آمده است، خداوند در این حديث می فرماید:لاُ قَطِّعَنَّ أمَلَ كُلِّ مُؤمِّلٍ غَیرِی: «هر کس که به چیزی یا کسی غیر از من امید داشته باشد، امید او را قطع می کنم»(3). بنابراین باید فقط به خداوند امید داشت .

ص: 129


1- إِنَّا أَرسَلنَاكَ بِالحَقِّ بَشِيراً وَنَذِيراً: «ما تو را به حق، برای بشارت و بیم دادن (همة مردم) فرستادیم» (بقره / 119 - فاطر/ 24 . سبأ / 28).
2- نهج البلاغه، کلمات قصار، جملة 82.
3- کافی، جلد 2، صفحة 66، باب التفويض الى الله، حديث 7. بحار الانوار، جلد 68، صفحة 154،باب63،حدیث 67.

البته توجه به این نکته لازم است که مردم و سایر اشیاء در واقع واسطه هایی برای رساندن فیض الهی هستند و همان گونه که در حدیث آمده است: أبَى اللهُ أن يُجرِىَ الأَشيَاءَ إِلاَّ بِالأَسبَابِ: «خداوند هیچ چیز را جزاز راه اسباب و علل طبیعی آن عملی نمی سازد»،(1) مشیّت و خواست حق تعالی بر این تعلّق گرفته که فیض از روی اسباب باشد. بنابراین امید به غیر او نداشتن، هیچ منافاتی با تهیه نان از نانوایی و یا مراجعه به پزشک هنگام بیماری ندارد؛ زیرا نانوا و پزشک، کارگران خداوند و واسطه هایی برای فیض او هستند و ما تنها خداوند را مؤثر و تأثیرگذار حقیقی می دانیم. اما اگر کسی با تملّق و چاپلوسی در جامعه رفتار کرد، این بدان معنی است که شخص مقابل خود را مؤثر حقیقی می داند و الأ کسی که خدوند را مؤثر و مسبّب اصلی و حقیقی بداند، برای انجام امورش تملّق و چاپلوسی نکرده و به درگاه او رجوع می کند. چنین کسی در حقیقت شیطان را معیار خود قرار داده و مشمول این خطاب خداوند است که فرمود: «هر کسی که به چیزی یا کسی غیراز من امید داشته باشد، امید او را قطع می کنم».

چند توصیه اخلاق

بنابراین توصیه من به همه و خصوصاً به شما بزرگواران که هم طلبه هستید و هم جوان، و وقت تکامل و رشدتان به سوی کمال است، این است که: جز خداوند رفیق و دوستی برای خود انتخاب

ص: 130


1- کافی، جلد 1، صفحة 183، باب معرفت الامام و ...، حدیث 7. بحار الانوار، جلد 2، صفحة 90، باب 14، حديث 14.

نکنید و بدانید که دشمن منحصر به دشمن خارجی نیست! بدانید که انسان دشمنان بی شماری در درون ونفس خود دارد، دشمنانی همچون: حبّ جاه و مقام، حبّ جمع آوری مال و...، که باید از آنها فرار کرد. جهاد با نفس چیزی جز همین فرار نیست.

یکی از رهزنان مهم که باید از آن گریخت و با آن به جهاد پرداخت، در سوره فلق ذکر شده است. خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید: قُل أَعُوذُ بِرَبِّ الفَلَقِ .. وَ مِن شَرِّ النَّفَثَاتِ فِی العُقَدِ: «بگو: پناه می برم به پروردگار سپیده دم ... از شرّ زنان (جادوگر) که در گره ها می دمند» . اکثر مفسّران گفته اند: نفّاثات، پیرزن های ساحر و جادوگرانند که با دمیدن در ریسمان، انسان را سحر می کنند، اما صاحب تفسیر مجمع البيان، امین الاسلام طبرسی رحمة الله تفسیر بسیار جالب و خوبی از این آیه آورده و فرموده: النَّفِثَاتِ فِی العُقَدِ؛ دختران و زنان راهزن هستند که در کار مردان و جوانان گره می اندازند.(1)بنابراین، این دسته از زنان یکی از مواردی هستند که باید از آنها فرار کرده و به خدا پناه برد و هرگز به آنها نزدیک نشد؛ چرا که آنها (نفّاثات) رهزنان انسان سالک اند.

شد رهزن سلامت، زلف تووین عجب نیست ***گرراهزن تو باشی صد کاروان توان زد(2)

یکی دیگر از مواردی که سزاوار است انسان رعایت کند، این است که نباید به گناه نزدیک شد، چه رسد به این که آن را انجام داد. خداوند متعال به حضرت آدم و حوا علیهما السلام فرمودند: وَلَا تَقرَبا هَذِهِ الشَّجَرَةَ: « به این

ص: 131


1- تفسير مجمع البیان، جلد 10، صفحة 866، ذیل آية مورد بحث.
2- دیوان حافظ شیرازی، جلد1، صفحه 316 ، غزل شماره 150.

شجره، که درخت دنیاپرستی و گناه است، نزدیک نشوید!»،(1)ولی به آنها نفرمود: وَلَا تَأکُلاً «از آن نخورید»؛ زیرا حق تعالی می خواست آن دو را از نزدیک شدن به آن درخت دور نگه دارد، چه رسد به خوردن. بنابراین، دستور این است که ما اصلاً نباید نزدیک گناه شویم، چه رسد به این که آن را انجام دهیم.

یکی از مصادیق نزدیک شدن به گناه ، فکر کردن به گناه و تصور نمودن و انجام گناه است، که طبق این برداشت از قرآن، حتی فکر گناه را هم نباید نمود؛ چرا که تصور گناه، خود قدمی به سوی انجام گناه است. و بنابراین نباید با خیال و وهم کاری کرد که یک قدم به گناه نزدیک شد و خدای نکرده در نهایت با اعضا و جوارح به طرف گناه رفت.

پس پرداختن به مباحث اخلاقی که انسان را در جهاد با نفس یا همان جهاد اکبر تقویت می کند، باید یکی از اولویت ها بوده و نباید تحصیل دیگر علوم، مانند فقه و اصول ، مانع از پرداختن به این مطالب باشد. بنابراین، هرچند باید علوم دیگر را نیز با حوصله و تلاش خواند، ولی همه مردم، خصوصاً طلبه ها باید مقداری از اوقات زندگی خود را نیز به بحث های اخلاقی اختصاص دهند، و با خواندن کتب اخلاقی و جوامع روایی، خود را با دستورات مطابقت دهند تا در جهاد اکبر موفق و پیروز شوند.

خداوند متعال با تحصیل و تدریس، دل هایمان را به نور ایمان منوّر بفرماید! انشاء الله

ص: 132


1- بقره /35.اعراف/19.

درس بیستم: مقام حزن

اشاره

مَن سَرَّتهُ حَسَنَتُهُ وَ سَائَتهُ سَیِّئَتُهُ فَهُوَ مُومِنٍ

هرکس از کارنیک خود مسرور شود و از کار بد خود شرمنده و غمگین شود، مؤمن است(1)

حزن ممدوح و مذموم

یکی از مقامات سالكين الى الله ، مقام حزن و اندوه است؛ یعنی انسان به خاطر کارهای نیک و ثواب هائی که به اختیار خودش از دست داده و یا به خاطر کارهای بد و حرامی که مرتکب شده، محزون گردد؛ مثلاً نمازش قضا شده، به حجّ نرفته و یا کار حرامی انجام داده است. این نوع حزن، احساسی سازنده و مفید است که شریعت اسلام نه تنها آن را تأئید، بلکه بر آن تأکید نیز نموده است.

اما در مقابل، حزن و اندوه دیگری وجود دارد که در آیات متعددی از قرآن کریم مذموم دانسته شده و مؤمنان را از آن مبرّا و پاک می داند. مثلاً خداوند در سوره بقره می فرماید:إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَادُوا وَالنَّصَارَىٰ وَالصَّابِئِينَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ: «کسانی که (به پیامبر اسلام) ایمان آوردند و کسانی که به آئین یهود گرویدند و نصاری و صابئان (= پیروان حضرت یحیی) هر کدام به خدا و روز بازپسین

ص: 133


1- کافی، جلد 2، صفحه 232، باب المؤمن وعلاماته، حديث 6. بحار الانوار، جلد 64، صفحه 350، باب 14، حدیث 53.

ایمان آورده و کاری شایسته انجام دهند، پاداششان نزد پروردگارشان مسلم است و نه ترسی بر آنهاست و نه اندوهگین می شوند».(1)

همچنین، هنگامی که رسول اکرم صلی الله علیه وآله برای حفظ جان مبارکشان به غار ثور رفتند، ابوبکر به شدت ترسیده بود، به همین دلیل رسول اکرم صلی الله علیه وآله به او فرمودند: لَا تَحزَن إِنَّ اللهَ مَعَنَا: «اندوهگین مباش؛ زیرا خداوند با ماست»(2)، و به راستی خداوند با ماست؛ چرا که خداوند متعال در آیه دیگری از قرآن کریم می فرماید: نَحنُ أَقرَبُ إِلَيهِ مِن حَبلِ الوَرِيد: «ما به او از رگ قلبش نزدیک تریم».(3)

اگر انسان در مقابل حوادثِ ناخواسته و ناگواری که رخ داده محزون گردد، کاری نادرست و ناپسند مرتکب شده است؛ زیرا اندوه باید برای چیزی باشد که امکان تغییر آن وجود دارد، در حالی که اندوه بر حوادث گذشته ای که از روی اختیارِ ما واقع نشده، به معنای آن است که انسان بر امر ممتنع (تغییر گذشته)، حکم به امکان کرده و گذشته را قابل تغییر دانسته است، حال آن که بازگشت به گذشته ممکن نیست.

انواع حوادث و وظیفه انسان

اما حوادث ناگواری که انسان با اختیار خود در گذشته به وجود آورده نیز بر دو قسم است:

نوع اوّل، حوادثی است که قابل تدارك و جبران

ص: 134


1- بقره/62.
2- توبه/40.
3- ق/16.

هستند، مانند نمازی که انسان آن را در وقتش به جای نیاورده و می توان قضایش را به جای آورد. این دسته از حوادث را باید جبران کرد، همان طور که گفته اند: إِقضِ مَا فَات کَمَا فَات: «اعمالی که انجام داده نشده است را همان طور که می بایست انجام میدادید، انجام دهید!»(1).

اما نوع دوّم، حوادثی است که قابل تدارك و جبران نیستند، ولی می توانند موقعیت و علّت مناسبی برای حزن و اندوه مفید و سازنده باشند.

در یکی از سال ها، رسول اکرم علیه السلام می خواستند به جهاد و جنگ بروند، افرادی آمدند و عرض کردند: مَرکبی برای ما تهیه فرمائید تا ما هم به جهاد بیائیم! رسول اکرم صلی الله علیه وآله فرمودند: من مَركب ندارم. این افراد مالی هم نداشتند که در راه خدا انفاق کنند. قرآن در بیان حالت آنان می فرماید: « تَوَلَّوْا وَأَعْيُنُهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَنًا أَلَّا يَجِدُوا مَا يُنْفِقُونَ»(2). آنها مأيوسانه از خدمت رسول اکرم صلی الله علیه وآله باز می گشتند، در حالی که چشمانشان اشکبار بود؛ چرا که نه مالی داشتند که برای مجاهدین اسلام انفاق کنند و نه مَرکبی داشتند تا به جنگ بروند، و صد البته که چنین حزن و اندوهی از مقامات الهی است.

ص: 135


1- برگرفته از حدیث: فقال عليه السلام: يقضى ما فاته كما فاته، تهذیب الاحکام، جلد 3، صفحه 162، باب 10، حدیث 11 .کافی، جلد 3، صفحه 435، باب من يريد السفر او يقدم من السفر...، حدیث 7.
2- ترجمه: «آنها (مأيوسانه از نزد تو) بازگشتند در حالی که چشمانشان از اندوه اشکبار بود؛ زیرا چیزی نداشتند که در راه خدا انفاق کنند (و با آن به میدان بروند)» (توبه /92).

درجات حزن

حزن سه درجه دارد:

درجه اوّل، حزنی است که بر اثر ترك واجبات و انجام محرّمات در انسان پدید می آید. از امام صادق علیه السلام نقل شده است: مَن سَرَّتهُ حَسَنَتُهُ وَ سَائَتهُ سَيِّئَتُهُ فَهُوَ مُؤمِنٍ: «هر کس که از کار خوبِ خود خوشحال شده و از معصیت و گناه خود، اندوهگین گردیده و از خودش بیزار شود، مؤمن است».(1)

آنها مسرور می شوند، ولی سروری که سبب غرور وتكبرشان نمی گردد، بلکه واقعاً در قلبشان خدا را شکر می کنند که کار خوبی از آنها صادر شده و هنگامی که معصیتی مرتکب می شوند، اندوهگین شده و حالت بدی به آنها دست می دهد؛ چرا که عصیان و نافرمانی خوشحالی ندارد. بنابراین، اگر کسی اندکی هم مؤمن باشد، می بایست حداقل کمی حزن و اندوه در او پیدا شود. به همین دلیل، عموم مردم که مرتبه پائین و مقدار اندکی از ایمان را دارا هستند، در این مرتبه از حزن به سر می برند که فی نفسه مفید و ممدوح است.

درجه دوّمِ حزن ، مربوط به افرادی می شود که اهل معصیت نیستند، ولی قلبشان متوجه غیرخداوند، یعنی متوجه جاه، مقام، مالِ دنیا و حتی درس و بحث می شود. این دسته از افراد،

ص: 136


1- کافی، جلد 2، صفحه 232، باب المؤمن و علاماته، حديث 6. بحار الانوار، جلد 64، صفحه 350، باب 14، حدیث 53.

چون قلبشان متوجه خداوند متعال نیست ، بدون این که خود متوجه باشند، محزون واندوهناك می گردند.

آیت الله حاج شیخ غلامرضایزدی می فرمود: «تن را دل کُن، دل راجان کُن، و جان را به جانان بسپار».

بنابراین، اگر انسان دنبال مال و اموال دنیا می رود، باید برای نیل به اهداف الهی و قُرب به او باشد؛ در غیر این صورت، جان و دل را به مال دنیا سپردن ، در آخرت موجب خسران، و در دنیا منشأ اندوه و غصّه دل می گردد.

اما درجه سوّمِ حزن، مربوط به پیامبران الهی وکسانی است که در مقامات بالای اخلاقی قرار | دارند. این دسته از افراد، حزن و اندوهشان برای دیگران و به خاطر هدایت دیگران است، و برای خودشان هیچ حزن واندوهی نداشته و ندارند، خداوند نیز می فرماید: وَ لَا خَوفٌ عَلَيهمِ وَلَا هُم يَحزَنُونَ: «نه ترسی بر آنهاست و نه اندوهگین می شوند».

بنابراین، همه حزن و اندوه ها برای ما، از فراموشی آخرت و دل بستن به دنیا ریشه می گیرد. اگر از دنیا دل کنده و آخرت را به خاطر داشته باشیم، منشأ بسیاری از حزن و اندوه ها از بین خواهد رفت .

ای دل عبث مخور غم دنیا را ***فکرت مکن نیامده فردا را

کُنج قفس چونیک بیندیشی ***چون گلشن است مرغ شکیبا را

ص: 137

بشکاف خاك را و ببين آنگه*** بی مهری زمانه رسوا را(1)

این دشت خوابگاه شهیدان است*** فرصت شمار وقت تماشا را

از عمررفته نیز شماری کن*** مشمار جَدی و عقرب و جوزا(2)را(3)

روزی حضرت امام خمینی رحمة الله در درس اخلاق خود فرمود: «نگاه کنید! (و اشاره کردند به دو تصویر از آیت الله العظمی بروجردی رحمة الله که بالای قبرشان نصب بود؛ یکی عکسی از ایشان که در حال مطالعه بودند و دیگری عکسِ تشییع جنازه ایشان که پائین تر نصب شده بود)».

سپس فرمودند: «در یکی از آنها آیت الله بروجردی رحمة الله مشغول مطالعه و است، و در دیگری پیکرشان بر دوش مردم است، کمی پایین ترهم سنگ قبرشان قرار دارد، و در زیر آن ، بدن ایشان قرار گرفته است. دنیائی که به خاطر آن هر کاری انجام می دهیم، جاه و مقام، مال دنیا و عزّت دنیوی، همه عاقبتش این است»(4).

اگر می خواهیم دنیا را بشناسیم و از اندوه وحزنِ غير مفید دوری کنیم، باید سعی کنیم به قبرستان برویم و به قبور نظاره نموده و تفکر کنیم! یکی از علمای اخلاق می فرمود: «هفته ای یك مرتبه به قبرستان بروید».هنگامی که انسان به قبرستان می رود، قدر این فرصت ها و جوانی را

ص: 138


1- منظور آن است که اگر زمین را بشکافی، خواهی دید که این زمانه و این دنیا به هیچ کس، نه فقير، نه غنی، نه پیامبر، نه کافر، نه مؤمن و نه ... وفا نکرده است و همه عاقبت از دنیا رفته و در دل خاک جای گرفته اند. البته همان طور که خواننده محترم می داند، شعر برای بی مهری و بی وفائی دنیا چنین مطلبی را آورده است، و گرنه در اسلام نبش قبور حرام است.
2- ستاره شناسان قدیم، برای این که بتوانند بر روی 360 درجه ای که حول محور کره زمین وجود دارد محاسبات فلکی و نجومی داشته باشند، آن را به قسمت های مختلف تقسیم کرده اند که در یک تقسیم بندی، آنها این 360 درجه را به 12 قسمت تقسیم کرده و بر هریک نامی نهاده اند. جَدی، عقرب و جوزا نام سه قسمت از این دوازده قسمت است که خورشید در هریک از این قسمت ها، چیزی حدود سی روز یا کمی بیشتر حرکت می کند (احکام الشریعه في تقويم الشيعه).
3- دیوان پروین اعتصامی، صفحه 16، غزل شماره 3.
4- خبرگزاری تسنیم (tasnimnews.com)،25 بهمن سال 1391، شناسه خبر 21880، ذیل عنوان:میثم مطیعی در مصاحبه تفصیلی با تسنیم: مقتل خوانی را از حاج آقا مجتبی (تهرانی) آموختم (21880/ www.tasnimnews.com /home/single )

بهتر می فهمد. همان طور که سعدی شیرازی چنین سروده است:

تفرّج کُنان در هوا و هوس*** گذشتیم برخاك بسیار کَس

کسانی که دیگر به غیب اندرند ***بیایند و برخاك ما بگذرند

دریغا که فصل جوانی بِرَفت ***به لهو و لعب زندگانی بِرَفت

دریغا چنان روح پرور زمان***که بگذشت برما چو برق يَمان(1)

شما آقایان محترم که ان شاء الله امید آینده اسلام هستید نیز، باید به خاطر بهداشت معنوی و پیشگیری اخلاقی، مواظب باشید تا آلوده نشوید که الحمد لله نیز چنین است.

تا کِی چو کرم پیله تنی گِرد خویشتن ***بر خود من که خود به تو چندان نمی رسد(2)

پروردگارا! قلوب ما را به نور ایمان منور بفرما!

ص: 139


1- کلیات سعدی شیرازی ، بوستان، باب نهم، صفحه 344، در توبه و راه صواب.
2- دیوان عطار نیشابوری، صفحه 165 ، غزل شماره 239.

عکس

ص: 140

درس بیست و یکم: مقام خوف

اشاره

أَلا إِنَّ أَولِيَاء اللهِ لاَ خَوفٌ عَلَيهِم وَلاَ هُم يَحزَنُونَ

آگاه باشید! (دوستان و )اولیای خدا، نه ترسی بر آنهاست ونه اندوهگین می شوند. (یونس/ 62)

خوف وخشیّت از خداوند و رحمت و غضب او

سرمایه روحانیت علم و تقوا است و اگر یک روحانی علم و تقوا داشته باشد، ثروتمنداست ، ومال ومقام و... سرمایه طلبگی محسوب نمی شود.

ما برای این که این دو سرمایه گرانبها را به دست آوریم، باید از خداوند خوف و ترس داشته باشیم؛ به همین دلیل خوف و ترس یکی از مقامات سالكين الى الله محسوب می شود.

می دانیم که خداوند متعال موجودی نیست که انسان از او بترسد؛ چرا که انسان از تاریکی می ترسد، نه از روشنایی. بنابراین خداوندی که نور و روشنایی است و هیچ تاریکی در او نیست، از او نمی توان ترسید، «اللهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرضِ».(1)بنابراین می توان گفت که خوف و ترس از پروردگار، در حقیقت به معنای خشیّت است.

خداوند هم دارای صفات جلال است و هم صفات جمال (2)وخوف و

ص: 141


1- ترجمه: «خداوند نور آسمان ها و زمین است» (نور/35).
2- صفات جمال و جلال از دو دیدگاه معانی مختلفی دارند. از دیدگاه کلام، مقصود از صفات جمال، صفاتی است که از کمالات موجود در مرحله ذات حکایت می کند و مقصود از صفات جلال، صفاتی است که از تنزيه ذات از نقایص خبر می دهد. در حقیقت صفات جمال (علم، قدرت، حیات و ...)، نشانة كمال و زیبایی است و صفات جلال (پیراستگی از جسم، عرض، جوهر و ...)، نشانه برتر بودن خدا از اتصاف به نقص و کاستی است. اما در اصطلاح عرفان نظری، صفات و اسماء جلال، عبارتند از اسمائی که از عظمت و کبریایی حق تعالی حکایت می کنند و باعث خفای او می شوند، یا آن که موجب منع نعمت یا کمالی در خلقند، نظیر: متکبّر، عزيز، قهّار، منتقم، و در عرفان عملی، بر اسمایی اطلاق می شود که تجلی آنها باعث قبض و ترس سالک می شود. اسماء جمال در عرفان نظری، اسمایی را می گویند که باعث ظهور حق و اعطای کمالی از کمالات و نعمتی از نعمت ها بر خلق می شود، نظیر: رحیم، رزّاق ، لطیف و ...، و در عرفان عملی، براسمایی اطلاق می شود که تجلّی آنها موجب انس و سرور سالک می شود. گفتنی است که تقابل مذبور تنها در ظاهر است نه در باطن؛ چرا که در باطن هر جلالی، جمالی و در باطن هر جمالی، جلالی نهفته است. (به نقل از سایت اسلام کوئست نت).

ترس، از صفات جلال وهیبت حق تعالی نشأت می گیرد.

جَمَالُكَ فِی كُلِّ الحَقَائِقِ سَائِرٌ*** وَلَيسَ لَهُ اللَّ جَلالُكَ سَاتِرٌ

«جمال تو در همه اشیاء جاری است، و هیچ چیزی جمال تو را نمی پوشاند، مگرجلال تو»(1).

موجود با عظمت، هم باید دارای لطف باشد و هم دارای قهر، تا موجب تربیت شود.

عاشقم بر لطف و برقهرش به جدّ*** ای عجب من عاشق این هردوضدّ(2)

اگر چه خداوند صفات جلالی دارد که باعث هیبت و و خوف وخشیت از او می شود، ولی صفات جلال حق تعالی، با دقت نظر به صفات جمال او بر می گردد و در حقیقت همه صفات او جمال است. این مطلب را می توان از برخی ادعیه نیز استفاده نمود، آنجا که آمده است: اللَّهُمَ إِنِّی أَسأَلُكَ بِرَحمَتِكَ الَّتِی وَسِعَت کُلُّ شَیءٍ: «خدایا به رحمتت که همه چیز را فرا گرفته از تو درخواست می کنم»(3).

در استدلال به این فراز از دعا می توان گفت: اگر غضب را نیز شیء (وَسِعَت كُلُّ شَیء) بدانیم، پس رحمت واسعه حق متعال آن را هم فرا می گیرد و در نتیجه، غضب او به رحمت او باز می گردد و فلسفه آن این است که غضب و قهرِ الهی، برای طهارت روح انسان مفید و

ص: 142


1- شرح المنظومه، جلد 3، صفحه 637.
2- مثنوی معنوی مولوی، دفتراول، صفحه 62، قصه بازرگان که طوطی او را پیغام داد...
3- كليات مفاتيح الجنان، دعای کمیل، صفحه 161.

سبب تکامل است.

درجات خوف

خوف، درجاتی دارد: اولین درجه خوف، این است که انسان از گناه و عقوبت و پیامد آن بترسد. حضرت على علیه السلام فرمودند: لايَرجُوَنَّ أَحَدٌ مِنكُم إِلاَّ رَبَّهُ وَلَايَخَافَنَّ إِلَّاذَنبَه: «هیچ کس جز به پروردگارش امیدوار نباشد و جز و از گناه خود نترسد!»(1).

بنابراین، امید فقط باید به پروردگار، وترس فقط باید از گناه باشد؛ زیرا این گناه و معصیت است که سبب دوری انسان از خداوند می شود.

درجه دوم خوف، ترس از مکر و استدراج (2)است، ترس از این که مبادا انسان در دام مکر و بی اعتنایی حضرت حق گرفتار شود.

خداوند متعال در سه آیه در قرآن مجید، درباره عذاب استدراج الهی و مکر خود، چنین می فرماید:وَالَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لَا يَعْلَمُونَ*وَأُمْلِي لَهُمْ ۚ إِنَّ كَيْدِي مَتِينٌ: «و کسانی که آیات ما را تکذیب کردند، ما آنان را از جایی که نمی دانند به تدریج به سوی عذاب پیش می بریم *و به آنها مهلت می دهم (تا مجازاتشان دردناک تر باشد)؛ زیرا تدبير من قوی و متین است( و هیچ کس را قدرت فرار از آن نیست)» (3).

گاهی انسان مرتکب گناه و پلیدی می شود، ولی مشاهده می کند که

ص: 143


1- نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره 82.
2- استدراج در لغت به معنای بالا بردن و یا نزدیک کردن چیزی یا کسی به تدریج و طی یک دوره زمانی است، به همین دلیل به لحاظ لغوی به معنای خدعه زدن به کسی نیز آمده است؛ چرا که به تدریج و بدون این که متوجه شود، کاری در مورد او انجام می گیرد و او به تدریج حرکت داده می شود. در اصطلاح دینی مراد از استدراج این است که خداوند گناهکاران و نافرمانان جسور و بی شرم را سریع گرفتار عقوبت نمی کند، بلکه درهای نعمت خود را بر آنان می گشاید. این فراوانی نعمت یا آنها را از غفلت بیدار می کند که همان هدایت الهی است و یا بر غرور و سرکشی و گناه آنان می افزاید و عقوبت آنها را سخت تر می کند که این همان استدراج است ( برداشت از ویکی فقه).
3- اعراف / 182 و 183.

ثروت و سرمایه اش بیشتر می شود، یا نزد مردم شأن و منزلت می یابد و یا حتی درسش بهتر می شود. اینها مكرواستدراج الهی است که باید از آن ترس داشت، وَ مَكَرُوا وَ مَکَرَاللهُ وَ اللهُ خَيرُ المَاكِرِينَ «و (یهود و دشمنان مسیح، برای نابودی اور آئینش) توطئه کردند؛ و خداوند ( برای حفظ او و آئینش) تدبیرنمود، و خداوند بهترین تدبیرکنندگان است»(1).

خداوند متعال گاهی به انسان مهلتی می دهد تا گناهانش زیاد گشته و در نتیجه به عذاب شدیدتری و گرفتار شود. چنان که در قرآن کریم آمده است:وَلَا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ ۚ إِنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدَادُوا إِثْمًا ۚ وَلَهُمْ عَذَابٌ مُهِينٌ(2): «آنها که کافر شدند، (و راه طغیان پیش گرفتند) گمان نکنند مهلتی که به آنان می دهیم، به سودشان است، ما به آنان مهلت می دهیم فقط برای اینکه بر گناهان خود بیفزایند، و برای آنها، عذاب خوارکننده ای (آماده شده است».

خشیّت و تحيّر، آثار شناخت عظمت حضرت حق

معنای این که اولیاء الله یا کسانی که در مقامات بالا سیر می کنند، خوف و ترس ندارند، این است که: اندوهی نسبت به گذشته و آینده ندارند «أَلَا إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ»(3). آری! آنجا ترس وحزن نیست، بلکه آنها در مقام خشیّت هستند، و خشیت یکی از آثار شناخت و معرفتِ عظمتِ سرمدیِ حضرت حق جلّ جلاله است؛ چنان که در قرآن کریم آمده است: إنَّمَا يَخشَى اللهَ مِن عِبَادِهِ ُ«تنها از

ص: 144


1- آل عمران /54.
2- آل عمران /178.
3- یونس /62.

میان بندگان او، دانشمندان از خدا خشيت دارند»(1).

یکی دیگر از آثار شناخت عظمت حق تعالی، تحيّرو حیرت است. دسته ای از ملائکه وجود دارند که همیشه در حالت حیرت و تحیّر به سر می برند و عظمت حق تعالی چنان آنها را از خود بی خود کرده است که نسبت به خودشان هم علم ندارند.

آن کسی که از عظمت الهی متحیّر شده، و فرموده:أللهُمَّ زِدنِی فِیکَ تَحَيُّراً: «خداوندا! بر تحیّرم نسبت به خود بیفزا!»(2)، عالَم را محضر، بلکه حضور پروردگار می بیند و می داند که خداوند متعال از خودِ عالَم، به عالَم و موجودات عالَم نزديك تر است. هنگامی که اهل معنا و سائر الى الله به این آیه توجه پیدا می کند که: وَنَحنَ أَقرَبُ إِلَيهِ مِن حَبلِ الوَرِيدِ: «و ما به او از رگ قلبش نزدیک تریم»(3)، برایش خشیت ایجاد می شود.

در روایت آمده است: وَأَنَّكَ لَا تَحجُبُ عَن خَلقِكَ إِلاَّ أَن تَحجُبَهُمُ الأعمَالُ دُوَنَکَ: «خداوند متعال از معرفت و دسترسی خلق به خود، پوشیده و محجوب نمی گردد»(4)؛ زیرا «او هم ظاهر و هم باطن است، هم اوّل و هم آخر است» (هُوَ الأوَّلُ وَالآخِرُوَ الظَّاهِرُ وَالبَاطِن)(5)، اگر پوشش و حجابی در میان است از بشر است نه خداوند .

میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست ***تو خود حجاب خودی سالک، از میان برخیز

ص: 145


1- فاطر/ 28.
2- معروف است که این جمله از پیامبر گرامی اسلام نقل شده است، ولی در کتب معتبر حدیثی اثری از آن نیست (شرح منازل السائرين، صفحه 21 - الفتوحات المكّيه، جلد1، صفحه 420).
3- ق/16.
4- بحار الانوار، جلد 82، صفحه 256، باب 33، حدیث 2.
5- حديد /3.

آثار خوف وخشیت واقعی

حال اگر کسی این ترس پسندیده برایش حاصل شود، خداوند همه چیز را از او می ترساند.

از « ابن واقد» نقل شده است: از امام صادق علیه السلام شنیدم که می فرمود: مَن خَافَ اللهَ أخَافَ اللهُ مِنهُ کُلَّ شَیءٍ: «هرکس از عذاب و مکر و استدراج خداوند بترسد، خداوند همه چیز را از او می ترساند». این که همه از او می ترسند به این معناست که صاحب هیبت و جلالی می شود که دیگران برای او شأن خاصی قائل می شوند، وَ مَن لَم يَخِفِ اللهَ عَزَّوَجَل أَخَافَهُ الله مِن كُلِّ شَی ءٍ : « و هر کس از خداوند و مخالفت با فرمان های او و از عذاب ها و مکرو استدراجش نترسد، خداوند او را از همه چیز می ترساند»(1).

امام راحل رحمة الله نیز می فرمود: «آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند».(2)این تنها ظاهر لفظ و کلام ایشان نبود، بلکه واقعاً نمی ترسید، چون خوف از الله در وجودش ریشه داشت و لذا از هیچ چیزی نمی ترسید.

کسی که از خداوند نترسد، خداوند او را از هر چیزی می ترساند، مثل افرادی که به اندك تهدیدی وحشت می کنند؛ ولی مؤمن از هیچ چیزی جز گناه خودش و از استدراج و مکر الهی ترس ندارد؛ چرا که وقتی در راه حق حرکت می کند، هرچه برایش پیش بیاید، احدى الحسنيين (پیروزی یا شهادت )(3)است.

خداوند متعال ان شاء الله ما را به وظائف خودمان آشنا بفرماید!

ص: 146


1- کافی، جلد 2، صفحه 68، باب الخوف والرجاء، حديث 3. بحار الانوار، جلد 66، صفحه 406، باب 38، حدیث 114.
2- صحیفه امام، جلد 10، صفحات 515 و 516.
3- قُل هَل تَرَبَّصُونَ بِنَا إِلَّا إِحدَى الحُسنَيينِ وَ نَحنُ نَتَرَبَّصُ بِكُم أَن يُصِيبَکُمُ اللهُ بِعَذَابٍ مِن عِندِهِ أَو بِأَيدِينَا فَتَربَّصُوا إِنَّا مَعَكُم مُتَرَّبِصُونَ: «بگو: آیا درباره ما، جز یکی از دو نیکی را انتظار دارید ؟! (یا پیروزی یا شهادت) ولی ما انتظار داریم که خداوند، عذابی از سوی خود( در آن جهان) به شما برساند، یا ( در این جهان )به دست ما (مجازات شوید) اکنون شما انتظار بکشید، ما هم با شما انتظار می کشیم!» (توبه / 55).

درس بیست و دوم: مقام خشوع

اشاره

أَلَم يَأنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا أَن تَخشَعَ قُلُوبُهُم لِذِکرِ اللهِ

آیا وقت آن نرسیده است که دل های کسانی که ایمان آورده اند، در برابر ذکر خدا خاشع گردد. (حدید/16)

خشوع و قساوت قلب

یکی دیگر از مقامات اخلاقی، مقام خشوع است و مقام خشوع به این معناست که انسان باید در پیشگاه حق تعالی خاشع باشد، یعنی اعبُدُ اللهَ كَأنَّكَ تَرَاهُ فَإِن لَم تَكُن تَرُاهُ فَإِنَّهُ يَرَاك: «پروردگارت را چنان عبادت کن، که گویا او را می بینی، و اگر تو او را نمی بینی، او تو را می بیند»(1). اگر انسان با چنین معرفتی عبودیت و بندگی نماید، دیگر نمی تواند خاشع نباشد.

خداوند متعال می فرماید: أَلَم يَأنَ لِلُّذِینَ آمَنُوا أَن تَخشَعَ قُلُوبُهُم لِذِكرِ اللهِ: «آیا وقت آن نرسیده که دل هایمان (که همچون سنگ شده)، خاشع شود». درباره این آیه در تفاسیر آمده است: چند سال پس از نبوّت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله مسلمانان بسیار می خندیدند و با یکدیگر مزاح و شوخی می کردند، این آیه نازل شد و به مسلمانان هشدار داد که دل هایشان مقداری تاریک و قسی شده است. باید مواظب باشیم تا به خاطر انجام امور دیگر قلب هایمان قسی نشود .

ص: 147


1- بحار الانوار، جلد 25، صفحه 204، باب 6، ذیل حدیث 16.

راههای رسیدن به حیات و خشوع قلب

یکی از راه های حیات و رسیدن قلوب به مقام خشیت، بیداری در سحراست و امیدوارم علماء و فضلاء مقداری قبل از اذان صبح بیدار باشند.

از حضرت امام حسن عسکری عليه السلام نقل شده است: إِنَّ اَلْوُصُولَ إِلَى اَللَّهِ عَزَّوَجَلَّيُفْرُلاَ يُدْرَكُ إِلاَّ بِامْتِطَاءِ اَللَّيْلِ: «رسیدن به خداوند عزّوجّل،سفری است که جز با شب زنده داری به دست نمی آید»(1). بنابراین برای رسیدن به مقام قرب الهی و خشوع قلبی باید و مواظب نفس خودمان باشیم و از اموری که باعث قساوت قلب می شود، پرهیز کنیم.

از پیامبر گرامی اسلام علیه السلام روایت شده است: لاَ تُكْثِرُوا اَلْكَلاَمَ بِغَيْرِ ذِكْرِ اَللَّهِ فَإِنَّ كَثْرَةَ اَلْكَلاَمِ بِغَيْرِ ذِكْرِ اَللَّهِ قَسْوَةُ اَلْقَلْبِ: «حرف زیاد و بی معنا و لغو زدن ، قلب را قسی می کند»(2) .

به یاد دارم که حضرت امام خمینی رحمة الله سر مبارکشان پائین بود، اگر کسی حرفی میزد، یک کلمه جواب می داد و دوباره سرش را پایین می انداخت. قلب انسان برای رسیدن به مقام خشیت، باید همانند برگ گل از بادهای سحری بهره ببرد و هنگام نماز شب، از نسیم رحمت حق بهره مند شود.

ص: 148


1- بحار الانوار، جلد 75، صفحه 380، باب 29 . میزان الحکمه، جلد 3، صفحه 2541.
2- وسائل الشیعه، جلد 12، صفحه 194، باب 119، حدیث 16064 . بحار الانوار، جلد 68، صفحه 281، باب 78، حدیث 28. ترجمه حدیث: «سخنِ بسیاری که ذکر خدا در آن نیست، نگویید؛ چرا که سخن فراوانی که بدون ذکرخداست، دل را سخت می کند» .

خودبینی، راهزن بزرگ تکامل نفس واخلاق

خود بینی راهزن بسیار بزرگی در راه اخلاق و تکامل نفس است، اگر چه انسان، مجتهد و اهل نماز شب خواندن هم باشد. انسان موجودی است که صفت بارزی به نام فقر و احتیاج دارد. چنانچه در قرآن آمده است: يَا أَيُّهَا اَلنَّاسُ انتم الفُقَرَاءُإِلَى اَللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ اَلْغَنِیُّ الحَمِیدُ «ای مردم! شما (همگی) نیازمند به خدایید، تنها خداوند است که بی نیاز و ستوده است» (1).

به قول شاعرکه می گوید:

من زخود هست و بودی ندارم ***من ز خود رِبح و سودی ندارم

من ز خود تار و پودی ندارم من که از خود نمودی ندارم (2)

انسان باید خیلی مواظب خودش باشد تا خود را غنی و بی نیاز نپندارد، نباید غفلت و غرور تمام وجود انسان را فرا گیرد که سرانجام، این غفلت ها و غرورها به ناچار در هنگام مرگ از بین می رود. مبادا این خودبینی باعث شود که در مجلسی، یک بزرگتر یا عالِمی را که بر ما مقدّم است، خجالت زده کنیم؛ که آبروی مؤمن از آبروی کعبه هم بالاتر است.(3)

گاهی بحثی علمی مطرح می شود و دوستانه و برادرانه بحث و مباحثه می کنیم، بحث و مخالفت و اختلاف نظر در اینجا اشکالی ندارد، اما گاهی

ص: 149


1- فاطر/ 15.
2- دیوان حاج میرزا حبیب الله خراسانی، بخش ترکیب بند، صفحه 53.
3- المُؤمِنُ أَعظَمُ حُرمَةً مِنَ الكَعبَةِ: «حرمت مؤمن از حرمت کعبه بالاتر است» (خصال، جلد 1، صفحه 27. بحارالانوار، جلد 64، صفحه 71، حديث 35).

انسان، قصد آزار و اذیت دارد، کمی درس خوانده و قصد دارد آن را به رخ دیگران بکشد. البته اقتضایِ حیوانیت و طبیعت انسان همین است، ولی انسان باید با هوای نفس و خواهش های نفسانی خود مقابله کند و واقعاً اعتقاد داشته باشد جز آنچه خدا به او یاد داده است را نمی داند که: لَا عِلَمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمتَنَا: «ما جز آنچه به ما تعلیم داده ای، نمی دانیم»(1).

خداوند متعال همه ما را در پناه خودش حفظ بفرماید!

ص: 150


1- بقره/32.

درس بیست و سوم: مقام زهد

اشاره

لِكَيلَا تَأسَوا عَلَى مَا فَاتَكُم وَلَا تَفرَحُوا بِمَا آتَاکُم

این به خاطر آن است که برای آنچه از دست داده اید تأسف نخورید و به آنچه به شما داده است ، دلبسته و شادمان نباشید. (حدید/ 23)

مقام زهد و معنای آن

یکی از مقامات سائرين إلى الله، مقام زهد است، که معنای آن را امیرالمؤمنین علیه السلام در چند جمله به روشنی بیان نموده است. آن حضرت می فرماید: اَلزُّهْدُ كُلُّهُ بَيْنَ كَلِمَتَيْنِ مِنَ اَلْقُرْآنِ قَالَ اَللَّهُ سُبْحَانَهَ «لِكَيْلاَ تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَلا تَفْرَحوا بِمَا آتاكُم»؛ فَمَنْ لَمْ يَأْسَ عَلَى الْماضِي ومَنْ لَمْ يَفْرَحْ بِالآتِي فَقَد أَخَذَ الزُّهْدَ بِطَرَفَيْهِ: «همه زهد در دو جمله از قرآن آمده است، خداوند متعال می فرماید: برای آنچه( از مال و ثروت دنیا) از دست داده اید، تأسف نخورید، و به آنچه به شما داده ، شادمان نباشید! بنابراین کسی که( دلبسته به مال و ثروت دنیوی نشود، به گونه ای که) از دست دادن آن اموال ، سبب غم و اندوه او نشده و به دست آوردن آن، مايه فرح و شادی او نشود، هر دو جنبه زهد را داراست»(1).

حضرت امام صادق علیه السلام فواید زندگی زاهدانه را در حدیث شریفی اینگونه بیان فرموده اند: مَنْ زَهِدَ فِي اَلدُّنْيَا أَثْبَتَ اَللَّهُ اَلْحِكْمَةَ فَيِي قَلْبِهِ وَ أَنْطَقَ بِهَا لِسَانَهُ وَ بَصَّرَهُ عُيُوبَ الدُّنْيَا دَاءَها وَدَواءَها وَ أَخْرَجَهُ مِنَ الدُّنْيَا سَالِماً إِلى دارِ السَّلام: «هر کس در دنیا زهد پیشه کند، خداوند حکمت را در

ص: 151


1- بحار الانوار، جلد 70، صفحه 52، باب 122، ذیل حدیث 22 - نهج البلاغه، کلمات قصار، جمله 439.

قلب او جایگزین می کند و زبانش را به آن گویا می گرداند، عیب های دنیا را به او نشان می دهد و او را از بیماری ها و داروهای دنیا آگاه می سازد و او را سالم از دنیا بیرون می کند ودر دار السلام جای می دهد»(1).

«مَن زَهِدَ فِی الدُّنيَا»، یعنی کسی که به دنیا بی رغبت بوده باشد و دوست داشتن دنیا را مقابل دوست داشتن حق و تعالی قرار ندهد، در مقام زهد است. البته انسان ناگزیراست به اندازه احتیاج و ضرورت به دنیا رغبت و توجه و داشته باشد تا آنجا که خداوند در قرآن می فرماید: وَ لَا تَنسَ نَصِيبَكَ مِن الدُّنیَا : «و بهره ات را از دنیا فراموش نکن!»(2).این بدان معناست که هر انسانی باید ازدواج کند، به اندازه روزی خود به دنبال کسب معاش باشد و از نعمت های الهی بهره مند شود، ولی نباید محبّت دنیا را در دل داشته و بدان دلبسته باشد؛ زیرا قلب انسان جای حق تعالی است، چنان که امام صادق علیه السلام می فرمایند: القَلبُ حَرَمُ اللهِ فَلَا تُسکِن حَرَمَ اللهِ غَيرَ اللهِ: «دل حرم خداوند است، پس در حرم خدا، کسی غیر از خدا را جای ندهید!»(3).

البته جا و مکان، مخلوق است و خداوند مُحاطِ مخلوق خودش قرار نمی گیرد، پس منظور از جای داشتن خداوند در قلب مؤمن، معنای حقیقی و مادّی جای داشتن نیست، بلکه به این معناست که خداوند توجه مخصوصی به قلب مؤمن دارد، چنان که در روایت آمده است: إِنَّ قَلبَ المُؤمِنِ عَرشُ الرَّحمَنِ: «دل مؤمن، عرش خداوند رحمان است»(4).

ص: 152


1- کافی، جلد 2، صفحه 128، باب ذم الدنيا، حدیث 1. بحارالانوار، جلد 2، صفحه 33، باب 9، حديث 27.
2- قصص / 77.
3- بحار الانوار، جلد 67، صفحه 25، باب 43، ذیل حدیث 27. جامع الاخبار، صفحه 185، فصل 141.
4- بحار الانوار، جلد 55، صفحه 39، باب 4، ذیل حدیث 61.

بنابراین اگر کسی قلب مؤمنی را بیازارد، همانند این است که عرش خداوند را به لرزه در آورده و او را آزرده است.

نیازارم ز خود هرگز دلی را***که می ترسم در او جای تو باشد (1)

البته مراد از وقاحت و زشتی مال و جاه دنیا، نوع دروغین آن و با نیّات غیر صالح است وگرنه اگر کسی برای ترویج دین به دنبال ثروت و مقام باشد، منزلت بسیاری دارد، و حتی می توان گفت که این کار بخشی از زهد است.

بنابراین فردی که به منظور خدمت به دین و مردم، ریاست حکومت دینی را به عهده می گیرد نیز زاهد است؛ چرا که او به خاطر او جاه و مقام نیست که ریاست را بر عهده گرفته است و این عین زهد و بی رغبتی به دنیاست.

به هر حال، زهد در دنیا به این معنی است که محبّت دنیا وارد قلب انسان نشود، و لواین که از مال و مقام دنیا بسیار بهره مند باشد. بنا بر این معیار، می توان افرادی را یافت که هیچ مال و ثروتی ندارند، ولی بسیار به دنیا وابسته اند و قلبشان آکنده از حبّ دنیاست؛ افرادی که پولی ندارند، ولی در دل برای خود بانک ها ساخته اند. چنین افرادی زاهد نبوده و اهل دنیا و دنیاپرست هستند. در مقابل نیز می توان افرادی را یافت که بسیار ثروتمند هستند، ولی به اموالشان دل نبسته و آن را در راه خدا مصرف می کنند. چنین افرادی حقیقتاً زاهد واهل آخرتند.

بنابراین همه باید زهد داشته و زاهد باشند تا در دنیا و آخرت سعادتمند شوند، اما این مسأله برای روحانیون از اهمیت ویژه ای برخوردار است؛ چرا که نگاه مردم به روحانی نگاه دیگری است و اگر خدای نکرده روحانیون زهد نداشته باشند، مردم از دین رویگردان می شوند.

ص: 153


1- دیوان نظیری نیشابوری، صفحه 143، غزل شماره 204.

فواید زهد از دیدگاه معصوم علیهم السلام

تا به اینجا معنای زهد روشن شد، اما در ادامه حضرت امام صادق علیه السلام در دنباله حديث، فوائد زهد در دنیا را بیان نموده و فرمودند: أثبَتَ اللهُ الحِكمَةَ فِی قَلبِهِ وَ أنطَقَ بِهَا لِسَانَهُ: «خداوند حکمت را در قلب او جایگزین می کند و زبانش او را به آن گویا می کند»،آری! اگر انسان زهد پیشه کند،خداوند درخت حکمت و معرفت را در دل انسان غرس وا کرده و آن را ثابت می کند.

خداوند در قرآن کریم می فرماید:أَلَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّمَاءِ*تُؤْتِي أُكُلَهَا كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا: «آیا ندیدی چگونه خداوند کلمه طیّبه را به درخت پاکیزه ای تشبیه کرده است که ریشه آن ( در زمین) ثابت و شاخه آن در آسمان است؟ * هر زمان میوه خود را به اذن پروردگارش می دهد»(1)، مراد از شجره، در اینجا حکمت و معرفتی است که هم مورد پسند شارع مقدس است و هم جان تازه ای به انسان می بخشد. زمانی که درخت حکمت و معرفت در دل غرس و کاشته شد، زمینه استفاده دیگران از این درخت و بهره بردن از میوه و ثمره آن فراهم می گردد. به همین دلیل خداوند متعال آن حکمت و معرفت را بر زبان انسان نیز جاری می نماید و درست همان گونه که حضرت موسی علیه السلام عصایش را به سنگ زد و دوازده چشمه از آن جاری شد، از قلب انسان زاهد و الهی نیز اسرار علم و معرفت همچون چشمه می جوشد و به دیگران منتقل می گردد. در روایتی دیگر همین معنا چنین آمده است: مَن أخلَصَ لِلهِ أربَعِينَ

ص: 154


1- ابراهیم /24 و 25.

صَبَاحاً جَرَت يَنَابِيعُ الحِکمَةِ مِن قَلبِهِ عَلَى لِسَانِهِ: «هر کس چهل روز برای خدا اخلاص داشته باشد، خداوند چشمه های دانش را از قلبش بر زبانش جاری می کند»(1).

اما این که خداوند چگونه چشمه دانش و حکمت را بر زبان او جاری می کند از دو حال خارج نیست: یا این که خداوند به او این توفیق را عطا می فرماید که مطالعه کند و درس بخواند و با این کار چشمه های حکمت را از قلب و زبان او جاری می کند، و یا بدون درس خواندن و مطالعه کردن، این توفیق را نصیب او می فرماید و این زمانی است که جذبه الهی، سالک را مجذوب می کند.

دولت آن است که بی خون دل افتد به کنار ***ورنه با سعی و عمل، باغ جنان این همه نیست(2)

در ادامه بیان فوائد زهد، امام جعفر صادق علیه السلام - آن عالِمِ به دریای اسرار و دقایق معرفت الهی - دیگر فواید زهد را این گونه بیان فرمودند: وَبَصَّرَهُ عُيُوبَ الدُّنيَا دَاءَهَا وَدَوَاءَهَا: «خداوند متعال، عیوب دنیا را به او نشان می دهد و او را از بیماری ها و داروهای دنیا آگاه می سازد».

خداوند به انسان زاهد و وارسته نشان می دهد که یکی از عیوب دنیا این است که به هیچ کس وفا نمی کند و مانند عجوزه و پیرزنی است که عروس هزار داماد است، ولی چه بسیار افرادی که فریب آن را خوردند و عاقبتشان ختم به خیر نشد.

پس از آن خداوند دردهای دنیا همانند حرص و طمع، و درمان آن مانند قناعت و رضا را به انسان وارسته تعلیم می دهد. در روایت آمده

ص: 155


1- بحار الانوار، جلد 53، صفحه 326 و جلد 67، صفحه 242، باب 54، حديث 10.
2- دیوان حافظ شیرازی، جلد1، صفحه 166 ، غزل شماره 75. در بعضی نسخه ها «آید به کنار» آمده است.

است:حُبُّ الدُّنیَا رَأسُ کَلِّ خَطِیئَةٍ: «محبت دنیا، سرآغاز هر گناهی است»(1).به همین دلیل انسان نباید غرق دنیا شود؛ زیرا دنیا اغواگر است و عيوب فراوانی دارد و بالاترین عیب دنیا این است که وفا و صفا ندارد. برای این که به این مسأله پی برده شود، خوب است نگاهی به تاریخ و آثار باقیمانده از آنها بیاندازیم، به طور مثال :آیا تخت جمشید به ساسانیان و یا به افرادی که پس از آنها آمدند، وفا کرد؟! دنیا بسیار اغواگر است و در همه و احوال قصد انحراف انسان را دارد. لذا باید در همه شئون زندگی، مراقب رفتارمان باشیم و این کلام پیامبر صلی الله علیه وآله را همواره در قلب و زبان به یاد داشته باشیم که: اللهُمَّ لاَ تَكلِنِی إِلَى نَفسِی طَرفَةَ عَينٍ أَبَداً: «خداوندا! حتی به اندازه چشم بر هم زدنی مرا به حال خود رها مکن!»(2).

در ادامه حديث و بیان فوائد زهد، آن حضرت فایده دیگر زهد را چنین توضیح می دهد: زهد، روح و روان انسان را سالم می سازد، وَ أَخرَجَهُ مِنَ الدُّنيَا سَالِماً إِلَى دَارِ السَّلاَمِ: «و او را سالم از دنیا بیرون می کند و در دارالسلام جای می دهد». مراد از سلامت در این روایت، سلامت روح و روان است که در قرآن کریم نیز در سوره شعراء آمده است: يَومَ لاَ يَنفَعُ مَالٌ وَلَا بَنُونَ* اِلَّأمَن أَتَى اللهَ بِقَلبٍ سَلِیمٍ: «در آن روز مال و فرزندان سودی نمی بخشند * مگر کسی که با قلب سلیم به پیشگاه خدا می آید»(3). بنابراین زهد، انسان را با قلب سلیم به پیشگاه خداوند می رساند.

ص: 156


1- کافی، جلد 2، صفحه 131، باب ذم الدنیا و ...، حدیث 11 . بحار الانوار، جلد 67، صفحه 239، باب 54، ذیل حدیث 7.
2- بحار الانوار، جلد 18، صفحه 204، باب 1، ذیل حديث 33. مناقب ابن شهرآشوب، جلد1، صفحه 57.
3- شعراء / 88 و 89.

امام راحل رحمة الله می فرمود: مقام سلام، بالاتر از مقام رضا وتوكّل است؛ زیرا انسان وقتی به مقام سلام رسید، از هر دردی سلامت و ایمن است، چون جز خداوند متعال کسی در قلب او حکومت نمی کند.

یکی دیگر از فوائد زهد که نقش زهد در ترویج دین را مشخص می سازد، در حدیث دیگری از امام محمد باقر علیه السلام روایت شده است. آن حضرت نقل می نماید

که امیرمؤمنان علی علیه السلام فرمودند: إِنَّ مِن أعوَنِ الأخلَاقِ عَلَى الدِّينِ الزُّهدُ فِی الدُّنيَا: «آن اخلاقی که در دین بیشتر به انسان کمک می کند، بی رغبتی به دنیا است»(1). بنابراین همه انسان ها باید برای کمک به دین، به دنیا بی رغبت و زاهد باشند، خصوصاً روحانیت، آن هم به ویژه در این زمان. این به آن دلیل است که اگر خدای ناکرده مردم حس کنند روحانی به دنبال دنیا است، اعتمادشان سلب شده و به اسلام و نظام جمهوری اسلامی بدبین می شوند. پس امروز زهد ورزیدن نسبت به دنیا، فوائد دیگری نیز دارد که وظایف همه به خصوص روحانیت را سنگین تر می نماید.

خداوند متعال همه ما را زاهد در دنیا قرار دهد!

ص: 157


1- کافی، جلد 2، صفحه 128، باب ذم الدنيا و ...، حديث 3. بحار الانوار، جلد 70، صفحه 50، باب 122، حدیث 21.

عکس

ص: 158

درس بیست و چهارم: مقام رجاء و امیدواری

اشاره

وَعَلَى اللهِ فَليَتَوَكَّلِ المُؤمِنُونَ

مؤمنان باید تنها بر خداوند توکل کنند! (آل عمران /160)

رجا، گام اول سیروسلوک

ما که باشیم ای تو ما را جان جان ***تا که ما باشیم با تو در میان(1)

ما ز خود سوی که گردانیم سر*** چون تویی از ما به ما نزدیک تر(2)

یکی از موارد لازم در آغاز سیروسلوک اخلاقی، رجا و امیدواری است.

سالک الی الله و کسی که در راه معرفت خداوند گام می نهد، باید متخلق به این صفت روحانی شود؛ زیرا اگر رجا نباشد و یا رجا به اندازه اعتدال نباشد، آتشِ خوف و ترس، انسان را می سوزاند و او را از کار باز می دارد.

باید کم کم چشم دل را باز کنیم،و این مسأله تنها با بی اعتنایی به اموال دنیا ممکن است.اگر چه الحمدلله روحانیون بزرگوار و فاضل هیچگونه اعتنایی به اموال دنیا ندارند، اما یادآوری این نکته خوب است که وقتی یک روحانی در اجتماع قدم گذاشت، در عین اینکه باید نسبت به تمام مردم متواضع باشد و به خاطر بی نیاز بیش از آنها مغرورنگردد، می بایست هیچ گونه چشم داشتی نیز به کسب مال و مقام از مردم نداشته باشد و دندان طمع مال ومقام را بکند! او باید تنها به خدا امید داشته باشد، و

ص: 159


1- مثنوی معنوی مولوی، دفتر اول، صفحة 30 ، مکرر کردن مریدان که خلوت را بشکن.
2- مثنوی معنوی مولوی، دفتر دوم، صفحة 282، دوم بار در سخن کشیدن سائل آن بزرگ را تا حال اومعلوم ترگردد.

این امید و رجاء هم او را مغرور نکند!

کلمه «مَن»در مقابل خدا درست نیست و هر کس در دنیا از این کلمه استفاده کرد، عاقبت به خیر نشد. به همین دلیل، بزرگان هیچ گاه «من» نگفته اند، ولی شیطان که فکر می کرد بهتر از آدم علیه السلام است گفت: أَنَا خَيرٌ مِنهُ خَلَقتَنِی مِن نَّارٍوَخَلَقتَهُ مِن طِينٍ: «یعنی من از آدم بهتر هستم؛ چون مرا از آتش خلق کردی و انسان را از گِل آفریدی»(1).ولی او نمی دانست که از همین گِلی که او آن را پست تر از آتش می دانست، گُل های رنگارنگ می روید و همه انبیاء و اولیاء و ائمه علیهم السلام از نسل آدمِ از گل ساخته شده اند.

حدّ و اندازه رجاء و امیدواری

رجا و امید به حضرت حق جلّ شأنه، باید در حدّ و اندازه ای باشد که سر از معارضه و اعتراض درنیاورد. به عنوان مثال اگر کسی امید بسیاری دارد تا در یک قرعه کشی حساب پس انداز قرض الحسنه برنده شود و یا امید دارد که خداوند تفضّل نموده و کسی را مأمور نماید که خانه وسیعی را به عنوان هدیه به او عطا کند، این امید و آرزوی بیش از حدّ او، هم معارضه با خداست و هم اعتراض به او.

این امید و آرزو، معارضه با خداست؛ زیرا ممکن است مشیّت و خواست الهی بر آن قرار گرفته باشد که این شخص فقیر باشد و از امکاناتی چون منزل و ماشین و ... محروم باشد. بنابراین چنین امید و

ص: 160


1- اعراف/ 12.

خواسته ای معارضه با مشیّت و خواست خداوند محسوب می شود.

این امید و آرزو اعتراض نیز هست؛ برای این که این شخص امید بسیاری دارد و اگر برآورده نشود، خواه ناخواه، چه در دل و چه با زبان به خداوند اعتراض می کند که: چرا دیگران دارند و من ندارم.

بنابراین انسان باید به اندازه ای امید داشته باشد که از یک طرف، باعث رفتن به سمت اهداف و حرکت و فعالیت انسان شود و از طرف دیگر، در صورت برآورده نشدن، موجب اعتراض و معارضه نشود که خوف و ترس بی اندازه و نیز امید و رجای بی حدّ و اندازه ، هردو، انسان را از پای در می آورد.

قرآن درباره این خوف و رجای بی اندازه و حکمت و مشیّت الهی می فرماید: عَسَى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَعَسى أن تُحِبُّوا شَيئاً وَهُوَ شَرٌ لَكُم وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ: «چه بسا چیزی را شما خوش نداشته باشید و حال آن که خیر شما در آن است و یا چیزی را دوست داشته باشید، حال آنکه ضرر و شرّ شما در آن است و خداوند به این مطالب و مصالح آگاه است، در حالی که شما انسان ها نمی دانید»(1).به عنوان مثال اکثر ما انتظار فرا رسیدن ایام تعطیلات را می کشیم تا به مسافرت برویم، ولی متأسفانه حوادث و تصادفاتی روی می دهد که فکر آن را نیز نمی کنیم. بنابراین، هر آنچه را که دوست داریم، چنین نیست که حتماً خیر ما در آن باشد و هر چه را که خوشمان نمی آید، چنین نیست که

ص: 161


1- بقره/216.

خیری در آن نباشد.

در حدیثی قدسی آمده است: إِنَّ مِنْ عِبَادَى الْمُؤْمِنِينَ لَمَنْ لا يَصْلُحُ إِيمانُهُ إِلاَّ بِالفَقرِ وَلُؤ أَغْنَيْتُهُ لَأَفْسَدَهُ ذلِكَ وَ إِنَّ مِنْ عِبَادِي اَلْمُؤْمِنِينَ لَمَنْ لاَ يَصْلُحُ إِيمَانُهُ إِلاَّ بِالْغِنَى وَ لَوْ أَفْقَرْتُهُ لَأَفْسَدَهُ ذَلِكَ: «در میان بندگان مؤمنم کسانی هستند که ایمانشان جز با فقر و تنگدستی درست نمی شود و اگر آنها را بی نیاز و غنی کنم، ایمانشان را از بین می برد و در میان آنان کسانی نیز وجود دارند که ایمانشان جز با غنا و بی نیازی درست نمی شود و اگر آنها را فقیر و تهیدست نمایم، ایمانشان را از بین می برد»(1). بنابراین نباید امید و خوف بیش از اندازه داشت؛ چرا که مصلحت بندگان با یکدیگر فرق دارد، بعضی صلاحشان در فقر و برخی در بی نیازی است و این مطالب را خداوند بهتر از هر کس می داند.

تنها برخدا توکل کنید

پس در مقام رجا و امیدواری، انسان باید همواره خداوند را وکیل خود قرار دهد، امور را به او واگذار کند و در انجام امورش به الگوهای الهی رجوع نماید. خداوند در قرآن کریم می فرماید:لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ يَرْجُوا اللَّهَ واليَوْمَ الآخر « به یقین برای شما در زندگی پیامبر خدا سرمشق نیکویی است برای آنها که امید به رحمت خدا و روز بازپسین دارند»(2)و همچنین می فرماید: وَعَلَى اللهِ

ص: 162


1- بحار الانوار، جلد 67، صفحة 16.
2- احزاب / 21.

فَليَتَوَكَّل المُتوَکِّلُونَ: « و مؤمنان باید تنها برخدا توکّل کنند!»(1)، پس مطابق این آیات، انسان مؤمن باید به الگوهای الهی رجوع نموده و تنها بر اوتوكّل کند؛ زیرا طبق آیه 216 سوره بقره(2) اوست که به باطن و اسرار امور علم دارد، ولی ما جاهلیم . آری! در علم خداوند جهل راه ندارد و ما انسان ها نسبت به مصلحت خود آگاه نیستیم و اگر به ظاهر علمی داریم، علم ما حصولی است و علم حصولی در برابر علم حضوری مانند اتومبیل فرسوده ای است که قابل اعتماد نیست، لذا باید انسان تلاش کند به و علم حضوری برسد.

وقتی با رجا و امیدواری ، خداوند متعال را وکیل او خود بگیریم، او نیز از دل غیب و از جایی که انسان گمان ندارد، ما را مورد عنایت خویش قرار می دهد و روزی اش را براساس این آیه فراهم می کند، آنجا که می فرماید: وَمَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا*وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ ۚ: «هر کس تقوای الهی پیشه کند، خداوند راه نجاتی برای او فراهم می کند * و او را از جایی که گمان ندارد روزی می دهد»(3).

خداوندا! ما را در راهی قرار ده که رضایت تودرآن است و از راهی که سزاوار غضب تواست بازدار!

ص: 163


1- آل عمران /160.
2- عَسَى أَن تَكرَهُوا شَيئاً وَهُوَ خَيرٌ لَّكُم وَعَسَى أَن تُحِبُّوأشَيئاً وَهُوَ شَرٌ لَّكُم.
3- طلاق/2 و 3.

عکس

ص: 164

درس بیست و پنجم: مقام مراقبه

اشاره

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَلْتَنْظُرْ نَفْسٌ مَا قَدَّمَتْ لِغَدٍ ۖ وَاتَّقُوا اللَّهَ ۚ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ

ای کسانی که ایمان آورده اید! تقوای الهی پیشه کنید؛ و هر کس باید بنگرد تا برای فردایش چه چیز از پیش فرستاده ، و تقوای الهی داشته باشید که خداوند از آنچه انجام می دهید

آگاه است (حشر/ 18)

مراقبه و ضرورت آن

یکی از مقامات اخلاقی، مقام مراقبه است. مراقبه بدین معناست که انسان مؤمن، همان گونه که برای صحت و سلامتی بدن خود نکاتی را رعایت می کند و هر چیزی را نمی خورد، در امور اخلاقی نیز همواره باید از هرچیزی که ممکن است به آخرت او لطمه بزند، دوری کند. او نباید به دنیا و ماديّات دلبستگی داشته باشد؛ چرا که دنیا محل گذراست و به آن هیچ اعتمادی نیست. مهم آن است که انسان همت کرده و برای فردای خود توشه و ذخیره ای بفرستد.

حافظ شیرازی نیز در این باره چنین سروده است:

بیا که قصر آمل، سخت سست بنیاد است ***بیار باده که بنیاد عمر برباد است

غلام همّت آنم که زیر چرخ کبود ***زهرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است

ص: 165

چو گویمت که به میخانه دوش مست و خراب ***سروش عالم غیبم چه مژده ها داده است

مجو درستی عهد از جهان سست نهاد ***که این عجوز، عروس هزار داماد است(1)

آیه شریفه ای که پیش از این گذشت خطاب به مردم مؤمن می فرماید: به فکر فردای خود باشید و با تهذيب نفس و مراقبه، به خصوص در ایام جوانی، توشه ای را از پیش بفرستید. هر چند تهذیب نفس در دوران پیری هم خوب است، اما به هنگام پیری کار زیادی از انسان برنمی آید؛ زیرا نَفس، قوی شده و مانند درختِ خارداری است که ریشه آن محکم شده باشد.

حضرت امام خمینی رحمة الله می فرمود: «شخصی در هنگام مرگ می گفت: خداوند عادل نیست؛ زیرا می خواهد مرا از فرزندانم جدا کند و اکنون که آنان را بزرگ و تربیت کرده ام ، نمی گذارد ثمره تلاشم را ببینم!».چنین سخنانی به دلیل عدم مراقبت از نفس بر زبان جاری می شود .

آثار مراقبه در رفتار و گفتار

مراقبه را نباید فراموش کرد و اتفاقاً این مقام از دیگر وظایف اخلاقی مانند مشارطه، محاسبه و معاتبه(2) بالاتر است؛ زیرا انسان از زمانی که

ص: 166


1- دیوان حافظ شیرازی، جلد 1، صفحه 90، غزل شماره 37.
2- گام های سیر و سلوک در میان علمای بزرگ و رهروان این راه پنج گام است :توبه، مشارطه، مراقبه، محاسبه ومعاقبه. مشارطه: در لغت به معنای شرط کردن با کسی است و در اصطلاح اهل سلوک این است که انسان با خود شرط کند که مرزهای الهی را پاس داشته و برخلاف عهد و پیمان الهی عمل نکند و موجبات خشم خداوند را فراهم ننماید و در اطاعت حق کوتاهی نورزد و تا جایی که ممکن است کارهای خیرونیک انجام دهد. مراقبه: در لغت به معنای مواظبت کردن و نگهبانی است و در اصطلاح اهل سلوک به معنی آن است که انسان در هر کاری که می خواهد انجام دهد مراقب نفس خود باشد و پیوسته ظاهر و باطن خود را بنگرد تا نافرمانی و خلافی از او صادر نشود و در تمام احوال از خود مراقبت کند تا از عهد و مشارطه ای که با خود کرده ، تخلف نکند. محاسبه: یعنی انسان در هر شبانه روز وقتی را معین کند که در آن به حساب نفس خويش رسیدگی نموده و اعمالی که انجام داده یا نداده وطاعت ها و معصیت ها را رسیدگی کند و پیش از آن که به حسابش رسیدگی شود، خود اقدام به رسیدگی نماید. معاتبه: یعنی پس از محاسبه، در صورت مشاهده کوتاهی و معصیت در شرط و عهد و پیمان، در مقام تأديب نفس خویش برآید و آن را سرزنش و ملامت کند و اگر انسان در این امر کوتاهی نماید، زمینه گستاخی نفس اماره و تباهی خود را فراهم می کند. (اخلاق در قرآن، جلد 1، صفحات 246 تا 265، شیوه های خودسازی، مراحل مانع زدایی).

بیدار می شود تا هنگامی که به خواب می رود، باید مراقبِ نفسِ خود باشد، تا در هر مجلسی که حضور یافت، هر سخنی را بر زبان نیاورده و یا هر سخنی را گوش ندهد و حتی در بحث های علمی، وقتی پای نفس در میان است، از آن پرهیز نماید.

به یاد دارم که مرحوم آقای الهی قمشه ای رحمة الله به مدرسه فیضیه آمده بود و با امام خمینی رحمة الله نیز دیداری داشت. در آن ملاقات امام سر را پایین انداخته بود و چیزی نمی فرمود، تا این که مرحوم آقای قمشه ای رحمة الله یک بحث علمی مطرح کرد و خطاب به امام رحمة الله گفت: واژه هبط در دو آیه شریفه: « اهبِطُوا بَعضَكُم لِبَعضٍ عَدُوَّ وَلَكُم فِی الأَرضِ مُستَقَرُّ وَمَتاعٌ إِلَى حِینٍ(1)» و «اهبِطَا مِنهَا جَمِيعاً بَعضُكُم لِبَعضٍ عَدُوٌّ»(2)، چه نسبتی با هم دارند؟ امام رحمة الله در جواب سکوت کرد. ایشان یکبار دیگر سؤال را مطرح نمود، اما باز پاسخی از امام نشنید؛ تا این که مرحوم حاج آقا مصطفی وارد بحث شد. این سکوت امام خمینی رحمة الله دلیل بر ندانستن ایشان نبود، بلکه انسان متّقی و پرهیزگار این توانایی را دارد هنگامی که این گونه مباحث علمی پیش می آید با نفس خویش مخالفت نموده و چیزی نگوید؛ زیرا این نفس است که انسان را به حرف زدن و اظهار نظر نمودن تشویق می نماید. حقیقتاً

ص: 167


1- ترجمه: «(همگی از مقام خویش) فرود آئید! در حالی که دشمن یکدیگر خواهید بود. و برای شما در زمین، تا مدت معینی محل اقامت و وسیله بهره برداری خواهد بود» (بقره / 36 - اعراف / 24 - حشر/ 18).
2- ترجمه: «همگی شما از بهشت خارج شوید، در حالی که دشمن یکدیگر خواهید بود» (طه / 123).

مخالفت با نفس، برای امام راحل، ملکه شده بود، تا جایی که در این گونه مباحث نیز سکوت می کرد.

این بدان معنا نیست که اگر کسی مثل آقامصطفی جواب مسئله را داده، از روی هوای نفس بوده است؛ چرا که ظهور و بروز هوای نفس در افراد مختلف، به شرایط و زمان و مکان خاصی بستگی دارد.

اگر انسان تهذیب نفس کرده باشد، هیچ گاه سعی نمی کند در مجالس و محافل، سوابق علمی خود را به رخ دیگران بکشد، مثلاً بگوید: فلان کتاب من چند بار چاپ شده ، یا چندین سال سابقه درس خارج دارم، یا جمعیتِ درس من چند برابر شاگردان فلان شخص است. باید توجه داشته باشیم که عناوین و ارزش های اعتباری دنیوی، تنها تا هنگام مرگ همراه انسان هستند، علاوه بر آن که امکان دارد پیش از مرگ نیز، با اندک تغییری از بین برود.

توشه آخرت

ما وظیفه داریم به آیه «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَلْتَنْظُرْ نَفْسٌ مَا قَدَّمَتْ لِغَدٍ»(1)عمل نماییم و با اظهار عجز و ناتوانی، برای فردای قیامت، توشه و هدیه ای آماده کرده و بفرستیم.

اگرانسان بخواهد هدیه ای نزد خداوند متعال ببرد، باید چیزی باشد که خداوند آن را نداشته باشد، خداوند در قرآن می فرماید: يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنتُمس الفُقَرَاء إِلَى اللهِ وَاللهِ هُوَ الغَنِیُّ الحَمِيدُ: «ای مردم! شما (همگی) نیازمند به خدائید، تنها خداوند است که بی نیاز و ستوده است»(2).بنابراین آن چیزی که خداوند ندارد، عجزو نیاز است، وعاجز نبودن برای او کمال

ص: 168


1- حشر/18.
2- فاطر/15.

است، و از آنجا که خداوند غنی مطلق است، باید عجزو نیاز خود را به درگاه خداوند بی نیاز ببریم.

نقل شده است: «مرحوم علامه مجلسی رحمة الله و سیّد نعمت الله جزایری رحمة الله با یکدیگر قرار گذاشته بودند که هر کدام زودتر از دنیا رفت، به خواب دیگری بیاید و حالات و اتفاقات قبر و برزخ را برای او تعریف نماید. مرحوم مجلسی رحمة الله زودتر رحلت فرمود و پس از مدتی به خواب سیّد جزایری رحمة الله آمده و گفت: در عالم برزخ، اولین سؤال

این بود که چه عملی برای برزخ آورده ای؟

گفتم: بحارالانوارو....

گفتند: اینها به درد برزخ نمی خورد، اما روزی در اصفهان بدهی شخص بدهکاری را پرداخت نمودی، که این عملِ تو برای برزخ سودمند است»(1).

مقتضای این حکایت آن نیست که انجام اعمالی همانند پرداخت بدهی و یا کمک به فقیر، از تألیف کتابی همچون کتاب شریف بحارالانوار بهتر و بالاتر است، بلکه معنای آن این است که عالَمِ برزخ ظرفیت رسیدگی به این مسائل را ندارد و محل پاداش و رسیدگی به کارهای بزرگ نیست. پاداش و رسیدگی به کارهای بزرگی همچون تألیف کتاب شریف بحار الانوار، نماز جماعت و سایر خدمات مرحوم مجلسی رحمة الله در عوالم بالاتر انجام خواهند شد.

باز هم باید تأکید کرد که مراقبه برای همه انسان ها به خصوص جوانان بسیار لازم است. البته رسیدن به مقام مراقبت و مواظبت از رفتار و احوال بسیار سخت بوده و موانعی درونی برای آن وجود دارد و بعضی

ص: 169


1- منتخب التواریخ، صفحات 752 و 753.

از غرائز انسان نیز بسیار سرکش هستند، اما امام صادق علیه السلام در روایتی می فرماید: مَا ضَعفُ بَدَنٌ عَمّا قَويَت عَلَيهِ النِّيَّةُ: «اگر نیّت و عزم و اراده انسان در مورد کاری جدّی شود، هرگز بدن در انجام آن کار، ضعیف و ناتوان نخواهد شد»(1).اگر اراده قوی باشد، بدن نیز قوی می شود و در مقابل مصائب و ناکامی های دنیا ضعیف نمی گردد.

خداوند متعال ما را در راهی که رضای او در آن است قرار داده، و از راهی که غضب او در آن است، باز دارد!

ص: 170


1- وسائل الشیعه، جلد 1، صفحه 53، باب 6، حديث 106 . بحار الانوار، جلد 67، صفحه 205، باب 53 ، حدیث 14.

درس بیست و ششم: مقام حرمت (1)

اشاره

وَمَن يُعَظِّم حُرُمَاتِ اللهِ فَهُوَ خَيرٌلَهُ عِندَ رَبِّهُ

و هر کس آنچه را خدا حرمت بخشیده بزرگ دارد، نزد پروردگارش برای او بهتر است . (حج/ 30)

مقام حرمت و معنای آن

یکی از مقامات سالكين إلى الله، مقام حرمت است. این مقام بدین معناست که انسان باید به اوامر و نواهی الهی احترام گذاشته و آنها را بزرگ بشمارد.

در روایتی از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله اهمیت و ارزش دستورات الهی بیان شده است، آنجا که حضرت می فرماید: إِنَّ لِكُلِّ مَلكٍ حَمِیً وَ حَمِیً الله مَحارِمُهُ فَمَنْ رَتَعَ حَوْلَ اَلْحِمَى أَوْشَكَ أَنْ يَقَعَ فِيه: «هر سلطان و پادشاه ، قرقگاه و منطقه خاصی دارد که نباید کسی وارد آن شود، قرقگاه خداوند نیز چیزهایی است که او حرام کرده است، بنابراین هر کس در نزدیک قرقگاه به گشت و گذار بپردازد، احتمال دارد که به منطقه ممنوعه و قرقگاه وارد شود (و مستحق مجازات وعقوبت گردد)»(1).

به عنوان مثال یکی از حرام های الهی، نگاه و نظر ناپاک و هوس آلود است. آیه شریفه قرآن می فرماید: قُل لِلمُؤمِنِينَ يَغُضُّوا مِن أَبصَارِهِم: «به مؤمنین بگو: چشم های خود را( از نگاه به نامحرمان) فرو گیرند و روی

ص: 171


1- وسائل الشیعه، جلد 27، صفحه 167، باب 12، حدیث 33507 . مستدرک الوسائل، جلد 17، صفحه 323، باب 12، حدیث 21478.

هم بگذارند»(1)، وَقُل لِلمُؤمِنَاتِ يَغضُضنَ مِن أَبصَارِهِنَّ: «و به زنان با ایمان نیز بگو: چشم های خود را( از نگاه هوس آلود) فروگیرند و خودشان را نیز در معرض دید مردان قرار ندهند».(2)نگاه و نظر حرام به نامحرم، انسان را در معرض خطر قرار می دهد و ممکن است انسان را به بیچارگی ابدی برساند. لذا باید مواظب بود و به این سیم خاردار و چراغ قرمز نزدیک نشد تا خدای نکرده از آن عبور نکنیم و مستوجب عقوبت نگردیم .

باباطاهر عریان در این باره چنین سروده است:

زدست دیده و دل هردو فریاد ***که هر چه دیده بیند دل کند یاد

بسازم خنجری نیشش ز فولاد ***زنم بردیده تا دل گردد آزاد(3)

در جای دیگری بابا طاهر می گوید:

هرآن باغی که نخلش سربه در بی ***مدامش باغبون خونین جگربی

بباید کندنش از بیخ و از بن ***اگر بارش همه لعل و گهربی(4)

زنانی که بد حجاب هستند و خود را در معرض نامحرم قرار می دهند، مصداق همان نخلی هستند که از باغ بیرون آمده است. وقتی شیء با ارزشی در معرض دید همگان قرار گرفت، افرادی که دلی مریض و ناپاک دارند، به آن چشم طمع

ص: 172


1- نور / 30.
2- نور / 31.
3- سروده های بابا طاهر همدانی، صفحه 134، بخش دو بیتی های برگزیده، شماره 100.
4- سروده های بابا طاهر همدانی، صفحه 127، بخش دو بیتی های برگزیده ، شماره 47.

می دوزند و این، هم صاحب آن شیء را به دردسر و ناراحتی و نگرانی می اندازد و هم خود شیء را در معرض تلف شدن و از بین رفتن قرار می دهد. بنابراین چه بهتر که آنچه قیمتی است پنهان و مستور باشد تا هم صاحب آن آسوده خاطر باشد و هم خود ایمن و محفوظ بماند. پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه وآله نیز در این باره می فرمایند: النَّظَرُ سَهمٌ مَسمُومٌ مِن سِهَامِ إِبلِيسَ فَمَن تَرَكَهَا خَوفاً مِنَ اللهِ اَعطَاءُ اللهُ إِيمَاناً يَجِدُ حَلَاوَتَهُ فِی قَلبِهِ: «نگاه (حرام) تیری از تیرهای زهرآلود شیطان است و هر کس از ترس خداوند چشم خود را از نامحرم ببندد، خداوند به او ایمانی عطا میکند که حلاوت آن را در دلش اه می یابد».(1)

همه باید حدود الهی را محترم شمارند

در مجالس و میهمانی ها باید مواظب بود که خدای ناکرده، حریم و حدود الهی شکسته نشود و روحانیون واهل علم، به عنوان سفیران و نمایندگان اسلام، باید مردم را نسبت به این مسائل شرعی و حدود الهی آگاه نمایند، تا مبادا کسی به علت بی اطلاعی از مسائل شرعی مرتکب گناه شود.

اگر انسان رعایت نکند، حرامهای خدا را سبک بشمارد و به هرچه خداوند منع کرده اهمیت ندهد، حدود الهی در هم شکسته می شود؛ چرا که إِنَّ اللهَ جَعَلَ لِكُلِّ شَیءٍ حَدّاً: «خداوند برای هر چیزی حدّ و

ص: 173


1- بحار الانوار، جلد 101، صفحه 38، باب 34 ، حدیث 34. مستدرک الوسائل، جلد 14، صفحه 268، باب 81، حديث 16680.

مرزی قرارداده»(1) و نباید کسی از آن تجاوز کند.

درباره محارم و حدود الهی، همه مردم، و به خصوص اهل علم باید مراقب باشند و به آنچه می دانند عمل کنند! رسول اکرم صلی الله علیه وآله می فرماید: العِلمُ يَهتِفُ بِالعَمَلِ فَإِن أَجَابَهُ وَ إِلَّا إِرتَحَلَ عَنهُ: «علم صاحبش را با صدای بلند به عمل فرا می خواند، اگر او این دعوت را بپذیرد، علمش باقی می ماند، اما اگر این دعوت را ردّ نماید، علمش کوچ خواهد کرد»(2).

پس اگر علم، عمل را صدا زد و جوابش را داد، در این هنگام است که شخص عالِم ربّانی می شود.

ابو بصیر از امام صادق علیه السلام روایتی را نقل می کند در توبه او می گوید: از امام صادق علی شنیدم که می فرمود:

إِذَا أذنَبَ الرَّجُلُ خَرَجَ فِی قَلبِهِ سَوداءُ فَإِن تَابَ اَنمَحَت وَإِن زَادَ زَادَت حَتَّى تَغلِبَ عَلَى فَلَا يُفَلِحَ بَعدَهَا أبَداً: «وقتی انسان گناهی را مرتکب می شود، نقطه سیاهی در دلش پیدا می شود، اگر توبه کند، آن نقطه پاک می شود، ولی اگر توبه نکرده و بازهم گناه کند، نقطه بزرگ تر می شود؛ تا جایی که همه وجودش را فرا می گیرد و پس از آن دیگر هرگز رستگار نمی شود و برای همیشه شقاوتمند است»(3).

بنابراین باید برای توبه دقت بیشتری نمود و هرچه سریع تر آن را انجام داد؛ زیرا این گونه نیست که هر وقت انسان بخواهد، موفق به توبه شود.

ص: 174


1- کافی، جلد 7، صفحه 174، باب التحديد، حديث 4. بحار الانوار، جلد 76، صفحه 43، باب 70، حدیث 29.
2- بحار الانوار، جلد 2، صفحه 33، باب 9، حدیث 29.
3- کافی، جلد 2، صفحه 271، باب الذنوب، حدیث 13 . بحار الانوار، جلد 70، صفحه 327، باب صفحه 327، باب 173، حديث 10.

مطلب معروفی در تاریخ آمده است که می گوید: يزيد (لعنت الله علیه) به امام سجاد علیه السلام گفت: «چه کنم تا توبه ام پذیرفته شود»؟

حضرت فرمودند: «نماز غفیله بخوان!».اما یزید که توفیق توبه به خاطر گناهان بزرگی که مرتکب شده بود از او گرفته شده بود، هیچ گاه موفق به خواندن نماز غفیله نشد و هر بار که می خواست این نماز را بخواند، بینی اش خونریزی می کرد.(1)

باید به یاد داشته باشیم که توبه همیشه در دسترس نیست و اگر کسی می خواهد توبه کند، باید پیش از آنکه معاقبه شود توبه کرده و اجازه ندهد گناه در وجودش راه پیدا کند.

البته مطالبی که بیان می شود از باب تذکر و یادآوری است؛ چرا که آقایان محترم و طلاب جوان، دارای قلب و روحی پاک هستند.

حرمت نهادن به دستورات الهی باعث رشد و نمو یک جامعه می شود، و اگر می بینید بعضی از ملت ها و کشورها حدود الهی را محترم نمی شمارند ولی پیشرفت کرده اند، روزی خواهد رسید که به خفت و خواری می افتند. به عنوان مثال تزارها قبل از روی کار آمدن کمونیست ها و مارکسیست ها، در روسیه حکومت می کردند؛ آنها با حمله به ایران، حرم مطهر امام رضا علیه السلام را به توپ بستند، ولی هنگامی که مارکسیست ها در شوروی به قدرت رسیدند، حاکم تزاری و خاندانش را سوزاندند و خاکسترشان کردند

ص: 175


1- مقتل الحسين عليه السلام از مدينه تا مدينه، فصل پانزدهم، صفحه 978، ذیل عنوان: چاره جویی یزید پلید از امام سجاد عليه السلام .

و این سرانجام کار آنها بود. این مسأله در مورد حکومت های مستکبر دیگر نیز صادق است، کسانی که حوصله کنند و زنده باشند، خواهند دید که عاقبت آمریکا و انگلیس نیز به کجا خواهد رسید.

هر کسی در هر موقعیت و مقامی هست، باید حرمات الله را حفظ کند، حتی کسانی که در مقام نویسندگی و غیره نیز حریم الهی را رعایت نمی کنند، مورد عقاب خداوند قرار می گیرند.

حضرت امام رحمة الله فرمودند: سیّد احمد کسروی (1)ملاّ بود، اما چون به بیراهه رفت، دچار اشتباه بزرگی شد و ختم نبوت را با ختم دیانت و اشتباه کرد. اگرچه قلم او شیوا بود، اما کج روی کرد و به سزای اعمال خود نیز رسید(2).

بنابراین بهترین راه برای حفظ حرمات الله این است که آیه شریفه «وَ مَن يُعَظِّم حُرُمَاتِ اللهِ فَهُوَخَيرٌ لَهُ عِندَ رَبِّهِ»(3)را مدنظر قرار دهیم .

خداوندا! آنی و کمتر از آن، ما را به حال خود وامگذار!

ص: 176


1- نام اصلی او «سید احمد حکم آبادی»بود که بعدها نام خانوادگی خود را به «کسروی» تغییر داد. او به عنوان استاد ملی گرای حقوق در دانشگاه تهران تدریس می کرد و بنیانگذار جنبشی سیاسی اجتماعی با هدف ساختن یک هویت ایرانی سکولار در جامعه ایران موسوم به جنبش «پاک دینی» بود. او در سن 57 سالگی در اطاق بازپرسی ساختمان کاخ دادگستری تهران توسط فداییان اسلام کشته شد ( برداشت از سایت ویکی پدیا).
2- تفسیر سوره حمد، صفحات 189 و 190 . صحیفه امام، جلد 13، صفحه 32.
3- حج /30.

درس بیست و هفتم: مقام حرمت (2)

اشاره

وَمَن يُعَظِّمُ حُرُمَاتِ اللهِ فَهُوَ خَیرٌ لَهُ عِندَ رَبِّهِ

هر کس برنامه های الهی را بزرگ دارد، نزد پروردگارش برای او بهتر است . (حج/ 30)

تعبد و تقلید، عقلانی اند

همه ما باید متوجه این مطلب باشیم که شارع مقدس بر تمام مصالح و مفاسد عالَم، علم داشته و تمامی احکام را بر طبق آن وضع نموده است و چون یقین داریم که قانونگذار و واضع این دستورات، علمش بر تمام ظواهر وبواطن اشیاء احاطه دارد، باید نسبت به شارع مقدس و دستورات و احکام او تعبّد داشته باشیم.

بنابراین، هم کسی که مجتهد و صاحب رأى است، و هم کسی که عامی و وظیفه اش تقلید است، باید به احکام تعبّد داشته باشد، درست مانند هنگامی که یک کار ساختمانی داریم، به مهندس ساختمان رجوع می کنیم و به تمام نکات و حرف های او عمل می کنیم؛ زیرا او در امور ساختمانی متخصص است.

یکی از نزدیکان امام خمینی رحمة الله نقل می کرد: آقا هرچه پزشک می گفت مو به مو عمل می کرد؛ یعنی نظرشان این بود که واجب است که مو به مو رفتار کنند.

در عالَم، هرغیر متخصصی در امور مختلف به متخصص آن علم مراجعه می کند. بنابراین تقلید کردن یک امر عقلانی است.

ص: 177

برادران بزرگوار توجه داشته باشید که یا وارد طلبگی نشوید، که اگر وارد نشوید، ضرر می کنید، و یا اگر وارد طلبگی شده اید، باید خودتان را به جایی برسانید که صاحب نظر و رأی شوید.

رهبر فقید انقلاب امام خمینی رحمة الله در مسجدسلماسی (1)می فرمودند: «آقایان ! کار شما طلبه ها سخت است؛ چرا که اگر رسائل و مکاسب(2)خواندید، دیگر معلوم نیست که بتوانید تقلید کنید». این هشداری است که کار ما را و خیلی سخت می کند.

بنابراین باید برای احکام اسلامی خیلی احترام و ارزش قائل شد؛ چرا که از سوی کسی صادر شده است که آگاه به جميع امور است. منظور ما از اسلام در اینجا، اسلام سقیفه ای نیست(3)، بلکه اسلام یعنی شیعه جعفری اثناعشری.

ص: 178


1- مسجد سلماسی، در شهر مقدس قم، خیابان ارم، کوچه سلماسی واقع است، که در سال 1366 هق به دست مرحوم حاج يحيى سلماسی ساخته شده و سال های سال شاهد درس های فقه امام خمینی رحمة الله بوده است. این مسجد هم اکنون نیز میزبان درس های علمی حوزه علمیه قم می باشد و در فهرست آثار ملّی ایران به ثبت رسیده است.
2- فرائد الاصول معروف به رسائل، کتابی است از شیخ انصاری در اصول فقه و کتاب المكاسب، کتاب دیگری از شیخ انصاری در فقه است.
3- سقيفه نام مکانی است که عده ای از صحابه رسول خدا صلی الله علیه وآله، پس از رحلت آن حضرت به سرعت در آنجا جمع شدند و ابوبکر را به عنوان خلیفه و جانشین پیامبر معرفی نموده و با او بیعت کردند. اسلام سقيفه ای اشاره لطیفی به وجه تمایز میان تشّیع و تسنّن دارد؛ چرا که علت زاویه و تفرقه میان این دو مذهب، نه اختلاف فکری و انشعابات طبیعی است، که علت، علتی سیاسی است. یعنی انتخاب ابوبکر وانحراف از انتخاب امير المؤمنین علی علیه السلام به جای او، باعث شد که تفسیر و تحلیل متون و اعتقادات به سمتی برود که مؤيّد و مناسب با انتخاب ابوبکر به جانشینی پیامبر باشد. بنابراین، اسلام سقیفه ای تعبیری است که به این مطلب اشاره دارد.

تعبد به احکام الهی و سادگی عمل به آن

تکالیف الهی، انسان را در سختی و عسر و حرج قرار نمی دهد؛ چنانچه خداوند در قرآن می فرماید: يُرِيدُ اللهُ بِكُمُ اليُسرَ وَلَا يُرِيدُ بِکُم العَسرَ: «خداوند آسایش شما را می خواهد، نه زحمت شما را»(1).

رسول اکرم صلی الله علیه وآله نیز فرمودند: بُعِثتُ بِالحَنِيفِيَّةِ السَّمحَةِ وَ مَن خَالَفَ سُنَّتِی فَلَیسَ مِنِّی: «من با دینی ساده و آسان برانگیخته شده ام و کسی که با سنّت من ناسازگاری و

مخالفت کند، از من نیست».(2)

متأسفانه بعضی افراد برای فرهنگ اسلام ارزشی قائل نیستند و مجذوب تمدن غرب و ظواهر زیبا و خیابان های آن می شوند؛ در حالی که غرب یعنی توحّش و بربریّت . یکی از دلائل اثبات این توحّش و بربریّت این است که آنها بمب های اتمی و شیمیائی ساخته و با بمب هسته ای مردم هیروشیما و ناکازاکی را به خاک و خون کشیدند. صنعت غرب همین امروز نیز دائماً در حال تولید چنین سلاح هائی است و مردم مناطق مختلف، هر روز به بهانه های گوناگون ، توسط غربی ها به خاک و خون کشیده می شوند. بنابراین، به راستی امروز آمریکا و اروپا در منطقه توحش به حساب می آیند.

جناب علامه طباطبایی رحمة الله می فرمود: «دکتر هانری کربن فرانسوی می گفت: شما مسلمانان مرض غرب زدگی دارید، ولی من مرض شرق زدگی دارم».

باید ارزش احکام اسلام را در نظر داشته باشیم، و هرچه شارع مقدس

ص: 179


1- بقره / 185.
2- نهج الفصاحه، صفحه 373. میزان الحکمه، جلد 2، صفحه 952.

فرموده مو به مو مطابق آن رفتار کنیم، بدون این که تردیدی به خودمان راه بدهیم و بخواهیم به تمامی مصالح و مفاسد و علّتِ وضع احكام آگاه شویم؛ به قول حافظ شیراز :

به مِی سجاده رنگین کن، گرت پیر مغان گوید ***که سالک بی خبر نبود ز راه و رسم منزل ها(1)

البته اشکالی ندارد که کتابی مانند علل الشرایع مرحوم صدوق -که در آن حکمت ها و علت هایی برای صدور احکام ذکر شده -را مطالعه بفرمایید و برای مردم بگویید، ولی ما باید به احکام الهی و و این که چرا این نماز واجب شده و آن یکی مستحب، تعبّد داشته باشیم.

پروردگارا! عظمت احکام اسلام را در نظر ما جلوه گرنما!

ص: 180


1- دیوان حافظ شیرازی، جلد1، صفحه 18، غزل شماره 1.

درس بیست و هشتم: مقام اخلاص

اشاره

وَوَاعَدْنَا مُوسَىٰ ثَلَاثِينَ لَيْلَةً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِيقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً

وما با موسی سی شب وعده گذاشتیم،سپس آن را با ده شب (دیگر) تکمیل نمودیم، به این ترتیب، میعاد پروردگارش (با او )چهل شب تمام شد. (اعراف/ 142)

ارزش و اهمیت عدد اربعین (چهل)

در شریعت مبین اسلام اربعین (چهل) عددی والا و کامل است ولسان آیات و روایات عنایت ویژه ای به عدد اربعین دارد که از ارزش و اهمیت آن حکایت می کند.

همچنین اربعین از چشم شعراء و دانشمندان نیز دور نمانده است، تا آنجا که بزرگانی نام کتاب های خود را اربعین گذاشته اند.

خداوند متعال نیز به موسی بن عمران علیه السلام امر فرمود: به کوه طور برو و خلوت گزین تا قابلیت تکلّم با خالقت را اکتساب کنی و بنا شد حضرت موسی علیه السلام سی روز از ماه ذی القعده را در کوه طور مشغول عبادت باشد «وَوَاعدنَا مُوسَى ثَلَاثِينَ لَيلَةً»، ولی حضرت حق، تکامل وی را در اربعین قرار داد و دَه روز اول ماه ذی الحجه را هم بر آن افزود« وَ أَتمَمنَاهَا بِعَشرٍ..».

اگر کسی چهل شبانه روز برامری مداومت داشته باشد، مثلاً غیبت

ص: 181

نکند و به غیبت گوش هم ندهد، یا نمازش را اول وقت بخواند، بی شك اثرآن اربعین در روح و روانش ظاهر می شود. اگر اربعین چنین اثری نداشت، خداوند می فرمود: «وَأَتمَمنَاهَا بِعَشرٍ» .

خداوند به ما طلبه ها توفیق عنایت فرماید که يك اربعین را واقعاً برای وصول به حقيقة الحقایق و نه صرفاً برای آخرت، در سیر و سلوك اخلاقی و عرفانی گام نهیم تا مشمول عبادت آزادگان و احرار شویم؛ چرا د که حضرت علی علیه السلام عبادتِ احرار را برتر از عبادت تجّار که برای جنّت وفردوس است، دانسته اند(1).

در روایت دیگری آمده است: مَن أَخلَصَ لِلهِ أربَعِينَ صَبَاحاً ظَهَرَت يَنَابِيعُ الحِكمَةِ مِن قَلبِهِ عَلَى لِسَانِهِ: «هر کس چهل صبح اعمال و افکارش را از ریا و غیر خدا خالص گرداند، خداوند متعال چشمه های علم و حکمت را بر زبانش جاری می گرداند»(2)

آری! چنین افرادی «پاکیزه ترین زندگی و بهترین سرانجام ها نصيبشان است» «طُوبی لَهُم وَحُسنُ مَآٍّ»(3) مقصود از حکمت در این روایت، علوم و معارفی است که سبب تکامل انسان و تقویت روحی می شود .

سحرگه رهروی در سرزمینی ***همی گفت این معما با قرینی

که ای عارف شراب آنگه شود صاف ***که در شیشه بماند اربعینی(4)

ص: 182


1- نهج البلاغه (صبحی صالح)، بخش حکمت ها، حکمت 237.
2- جامع الاخبار، صفحه 94.
3- رعد /29.
4- دیوان حافظ شیرازی، جلد1، صفحه 964، غزل شماره 474.

شراب در این بیت، برگرفته از آیه شریفه: وَسَقَاهُم رَبَّهِم شَرَاباً طَهُوراً :«و پروردگارشان شراب طهور به آنان می نوشاند»(1)است.

طینت انسان هم از فیض چلّه نشینی محروم نبوده و چهل صباح در دستان خالق عالم به انتظار نشست تا به کامل ترین طینت نظام وجود نایل گردید. در حدیث قدسی آمده است:خَمَّرتُ طِینَةَ آدَمَ بِیَدِیَ أربَعِينَ صَبَاحاً: «من وجود انسان را به دست خودم در چهل صبح سرشتم»(2)، و از آنجا که مزاج انسان بر اساس محبت به پروردگار و معنویات و انس و

با مبادی عالیه خلق گردیده، لذا دنیا و زخارف آن نمی تواند انسان را قانع کند.

آثار بندگی، مبارزه با نفس و عمل به معلومات

هنگامی که انسان با آن مقام عظيم خليفة اللهی و جانشینی خداوند (إِنِّی جَاعِلٌ فُی الأَرضِ خَلِيفَةً :«من بر روی زمین جانشین قرار خواهم داد»(3)) و با آن خلقت و طینت احسن، (لَقَد خَلَقنَا الإِنسَانَ فِی أَحسَنُ تَقوِيمٍ: «ما انسان را در بهترین صورت و نظام آفریدیم»(4)) رو به ملکوتِ عالم دارد، چه شرف و عزتی بالاتر از اینکه انسان، بنده خدا باشد؟ به همین دلیل امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمایند: إِلَهِی کَفَی بِی عِزّاً أَن أكُونُ لَكَ عَبداً وَ کَفَی بِی فَخراً أَن تَكُونَ لِى رَبّاً، أَنتَ كَمَا اُحِبُّ فَاجعَلِنی كَمَا تُحبُّ: «خداوندا! همین

ص: 183


1- انسان /21.
2- عوالی اللئالی، صفحه 98 ، حدیث 138.
3- بقره /30.
4- تین / 4.

سربلندی و عزّت مرا بس که بندۂ درگاه تو باشم و همین افتخار مرا بس که خدایی چون تودارم. خداوندا! تو آنچنانی که من دوست دارم، پس مرا هم چنان کن که تو دوست داری»(1).

و درست به همین دلیل است که یکی از عارفين بالله وسالكين الى الله می فرمود: بهترین نامی که دوست دارم مرا به آن بشناسند، عبدالله است نه نامی دیگر.

هنگامی که انسان با چلّه نشینی و اعتکاف به مقام بندگی خدا و عبداللهی رسید، در مسیر وزش رحمت الهی قرار و می گیرد و طبق آیه ای از قرآن مشمول هدایت های خاص خداوند واقع می شود: وَ الَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهدیَنَّهُم سُبُلَنَا: «و آنها که در راه ما (با خلوص نیّت) جهاد کنند، قطعاً به راه های خود هدایتشان خواهیم کرد».(2)بنابراین، کسانی که با نفس خود جهاد کنند و به خودسازی بپردازند، مشمول هدایت ما قرار می گیرند.

از رحمت های دیگر الهی که به چنین کسانی داده می شود، ادراك مقام فرقان است، که قرآن وعده آن را داده است: اِن تَتَّقُوا اللهَ يَجعَل لَكُم فُرقَاناً:«اگراز (مخالفت فرمان )خدا بپرهیزید، برای شما نورانیت درون و وسیله تشخیص حق از باطل قرار می دهد».(3)آری! اگر انسان حریم الهی را نگه دارد و ادب حضور خداوند را مراعات کند، فرقان

ص: 184


1- بحار الانوار، جلد 74، صفحه 402، باب 15، حديث 23 وجلد 91، صفحه 92، باب 32، حدیث 6.
2- عنکبوت / 69.
3- انفال /29.

که همانا جدا کنندۂ حق و باطل است به انسان عطا می شود. به همین دلیل اگر به بتِ نَفس، پشت پا بزنیم و از تعلّقات رهایی یابیم ، مطابق آنچه این آیه می گوید، مجهولاتِ زیادی برای ما مکشوف می شود.

اگر کسی به این مقامات نرسیده و مزه آن را نچشیده است، نباید خیال کند که چنین مقاماتی وجود ندارد! امام راحل رحمة الله می فرمود: «اگر خود اهل معانی نیستید، لااقل منکر چنین افرادی هم نباشید؛ زیرا افرادی هستند که بر اثر تقوا و طهارت قلبی، حقایق معنوی را از عالم عقل دریافت می کنند»(1).

یکی دیگر از راه های کسب حکمت و علوم ، عمل کردن به معلومات است. مرحوم علامه مجلسی رحمة الله در جلد 65 کتاب بحارالانوار این روایت شریف را نقل می کند: مَن عَمِلَ بِمَا عَلِمَ وَرَّثَهُ اللهُ عِلمَ مَا لَم يَعلَم:«اگر کسی علمی را بیاموزد و طبق آموخته هایش عمل کند، خداوند متعال علوم دیگر را به او می آموزد».انسان از راه انجام شرعیات می تواند خود را آماده کند تا خداوند حقایقی را به او افاضه نموده و الهام نماید؛ زیرا خداوند در فیض وبخشش، امساك و تنگ نظری ندارد و اگر نقصی هم وجود دارد، به قابلیت و ظرفیتِ ما برمی گردد. او دَائِمَ الفَضلِ عَلَى البَرِيَّةَ وَبَاسِطَ اليَدَينِ بِالعَطِیَّةِ است، «کسی که فضل وبخشش او بر موجودات دائمی و دستانش همیشه برای عطا و بخشش باز است»(2).

ص: 185


1- آداب الصلاة،صفحه 168، فصل چهارم(نكوهش و ردّ بر یک طایفه از نادانان و محرومان از معارف الهيه)، از باب سوم از مقاله سوم.
2- کلیات مفاتيح الجنان، اعمال شب جمعه، صفحه 99 . مصباح کفعمی، صفحه 647، فصل 46،فيما يعمل فی شهر شوّال.

پس یکی از راه های به دست آوردن علم و حکمت، عمل کردن به دستورات الهی است.بنابراین باید بنده خدا و عبدالله شویم و رسول اکرم صلی الله علیه وآله را الگوی عملی حیات دنیوی و اخروی خود قرار دهیم، که خداوند می فرماید: لَقَد كَانَ لَكُم فِی رَسُولَ اللهِ أسوَةُ حَسَنَةٌ. « به یقین برای شما در زندگی پیامبر خدا، سرمشق نیکویی بود»(1).

اگر می خواهیم واقعاً بنده خدا شویم و پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله را الگوی و خویش قرار دهیم، باید دست به دامان دوستی و عشق و محبت آنها گردیم، که دوستی و محبت آثار عجیبی دارد. خداوند متعال در قرآن و کریم می فرماید: وَ الَّذِینَ آمَنوُا أَشَدُّ حُبّاً للهِ: «کسانی که ایمان آورده اند، محبتشان به خدا شدیدتر است».(2)بنابراین، انسان باید عاشق شود تا بتواند آن طور که شایسته است عمل نماید.

متأسفانه لفظ عشق، پایمال و آلوده شده است و اکنون تنها به عشق های مادّی و دنیوی اطلاق می شود، ولی باید بدانیم تمام حُسن ها و زیبایی های بشری، پرتوی از حُسن و زیبایی خداوند است، اگر کسی واقعاً به چنین معرفتی برسد، دیگر قليل الكلام و قليل الطعام می شود؛ چرا که ذات ربوبی، او را مجذوب خود کرده و او را از توجه به خود باز می دارد.

ان شاء الله خداوند متعال همه ما را مشمول عنایات و هدایت های خاصه خود قرار دهد!

ص: 186


1- احزاب/21.
2- بقره/165.

درس بیست و نهم: مقام استقامت

اشاره

فَاستَقِم كَمَا أُمِرتَ وَمَنَ تَابَ مَعَكَ

پس همان گونه که فرمان یافته ای، استقامت کن؛ (وهمچنین) کسانی که با تو( به سوی خدا) آمده اند. (هود/ 112)

مقام استقامت و سختی ها و آثار آن

یکی از مقامات انسانی، مقام استقامت است و مراد از آن، مداومت و پایداری در اموری است که سبب تکامل انسان می شود.

انسان همان طور که در میدان جنگ مادّی نیاز به استقامت در برابر دشمن دارد، در میدان جنگ با نفسِ امّاره هم باید استقامت کند تا موجب نزول بركات وتوفيقات الهی گردد.

عالم طبیعت، عالم تدریج است و عجله و بی صبری در عالم طبیعت گِرِهی را نمی گشاید؛ به همین دلیل تنها با استقامت و تلاش مستمرّ است که می توان به موفقیت رسید.

خداوند همین معنا را در سوره شوری آورده، آنجا که می فرماید: وَ استَقِم كَمَا أُمِرتَ: «آن چنان که مأمور شده ای استقامت نما!»(1). و یا در سوره هود، بازخطاب به پیامبر صلی الله علیه وآله می فرماید:فَاستَقِمَ كَمَا أُمِرتَ وَمَنَ تَابَ مَعَكَ: «پس همان گونه که فرمان یافته ای، استقامت کن؛ و (همچنین) کسانی که با تو( به سوی خدا) آمده اند (باید استقامت کنند)».(2)

ص: 187


1- شوری/15.
2- هود/112.

البته استقامت نمودن کار ساده ای نیست ، به خصوص اگر انسان بخواهد جمعی را نیز با خود همراه سازد و آنها را نیز به استقامت وا دارد. حضرت رسول اکرم صلی الله علیه وآله فرمودند: شَيَّبَتَنِی هُود: «سوره هود مرا پیر کرده است»(1)، و این به خاطر مضمون همین آیه بالاست که در آن به پیامبرصلی الله علیه وآله امرشده که هم خود استقامت کند و هم دیگران را به استقامت وا دارد. به همین دلیل حضرت رسول صلی الله علیه وآله نفرمود: « شَيَّبَنِی سُورَةُ الشُورَی»، زیرا در سوره شوری، تنها به خود پیامبر دستور داده شده است که استقامت کند.

هرچند استقامت سخت است، ولی آثار و برکات بزرگ و ارزشمندی به همراه دارد. امام راحل رجمة الله می فرمود: رسول اکرم صلی الله علیه وآله 23 سال در امر تربیت نفوس انسانها زحمات فراوانی کشیدند تا سرانجام شاگرد بلندمرتبه ای همچون حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام برای جامعه انسانی تربیت کردند.

تربیت چنین شخصیتی آن قدر بزرگ است که یکی از علماء می فرمود: تربیت امیرالمؤمنین علیه السلام به دست رسول اکرم صلی الله علیه وآله یکی از معجزات بزرگ پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله است. آری! تربيت نفوس انسانی از مهم ترین و بزرگ ترین رسالت های انبیاء علیهم السلام است که زحمات بسیاری را می طلبد و به همین دلیل بود که رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمودند: «شَیَّبَتنِی هُود»؛ چرا که به مقتضای آیه، مسئولیت تربیت تمام انسان ها بر عهده ایشان قرار داده شده بود.

ص: 188


1- وسائل الشیعه، جلد 6، صفحه 172، باب 3، حدیث 7659. بحار الانوار، جلد 16، صفحه 192، باب 8، حدیث 28.

استقامت در امور مادی و معنوی و روش آن

البته خوب است که بدانیم استقامت در امور مادّی هم انسان را به نتیجه می رساند، ولی استقامت در امور معنوی و در راه خدا نتایج شگرفی دارد. حضرت حق نتیجه استقامت در راه خداوند را در قرآن کریم چنین بیان می فرماید: إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلَائِكَةُ: «به یقین کسانی که گفتند: پروردگار ما خداوند یگانه است، سپس استقامت کردند، فرشتگان بر آنها نازل می شوند...».(1)آری! کسانی که خداوند را معیار زندگی خودشان برگزیده و بر آن استقامت ورزیدند، ملائكة رحمتِ حق بر آنها نازل شده، به آنها بشارت بهشت داده ، ترس و غم را از آنها بر می دارند و می گویند: ما در زندگی دنیا و آخرت یار و مددکار شما هستیم و برای شما هر چه بخواهید در بهشت فراهم است .(2)

البته، استقامت به تنهایی نمی تواند راهگشا باشد، بلکه در هر کاری نیاز است که آداب و و رسوم و راه و روش آن را نیز به کار بست. مثلاً درس خواندن، آداب و رسومی دارد که در کتاب «منية المريد» شهید ثانی آمده است، و هر کس از اهل علم در رعایت آن آداب استقامت نموده و در تحصیل علم، صبر پیشه کند به اهداف ملکوتی اش می رسد. یکی از آداب مهم درس خواندن، مباحثه کردن است که علامه طباطبائی رحمة الله درباره آن می فرمود: «علت اصلی موفقیت طلاب علوم دینی، همین مباحثات بين الاثنينی (دو یا چند نفره) است» . بنابراین، نه تنها در درس، بلکه در هر کاری، استقامت برای ثمر دادن آن حیاتی است.

ص: 189


1- فصّلت /30 .
2- رجوع به آیات 30 تا 32 سوره فصّلت. (إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلَائِكَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ*نَحْنُ أَوْلِيَاؤُكُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الْآخِرَةِ ۖ وَلَكُمْ فِيهَا مَا تَشْتَهِي أَنْفُسُكُمْ وَلَكُمْ فِيهَا مَا تَدَّعُونَ*نُزُلًا مِنْ غَفُورٍ رَحِيمٍ)

نکته دیگری که لازم است ذکر شود، این است که تلاش و کوشش و استقامت انسان، هم باید در امور مادّی باشد و هم در امور معنوی؛ چرا که انسان از بدن و روح ترکیب یافته است و نه بدن به تنهائی انسانیت انسان را تشکیل می دهد، و نه روح. روح و بدن يك حقیقت هستند؛ ولی بدن مرتبه نازله نفسِ ناطقه انسان است. به همین دلیل، باید به هر دو جنبه پرداخت و پرداختن به يك جنبه نباید مانع پرداختن به جنبه دیگر شود. ولی متأسفانه امروزه در جوامع غربی وغیرمسلمان دربخش بدن و ماده ، افراط صورت گرفته که در نتیجه، آنها را از دیگر مرتبه وجودی خودشان غافل نموده است.

خداوند متعال به همه ما در امور دینی و علمی استقامت عطا فرماید!

ص: 190

درس سی ام: مقام توكّل

اشاره

فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ

اما هنگامی که تصمیم گرفتی برخدا توکل کن؛ زیرا خداوند توکل کنندگان را دوست دارد. (آل عمران / 159)

توكل و نیاز به آن

یکی از مقامات الهی، مقام توکّل است. توكّل به این معنا است که انسان در عین این که کارش را با جدیّت و کوشش انجام می دهد، امور و نتایج کارهایش را به حق متعال واگذار نماید، بنابراین توکل به این معنا نیست که از انجام عمل، كفّ نفس کند و دست بکشد و بگوید من به خدا توکل کرده و کارم را به خدا واگذار می نمایم.

خداوند متعال خلقت و نظامِ هستی را طبق نظام علّی و معلولی استوار کرده است و اگر اجرای امور را بخواهیم برخلاف مبنای علت و معلول برقرار کنیم، خواستی بر خلاف مشیّت حق تعالی داشته ایم . در روایت آمده است: أَبِى اللهِ أن يُجرِىَ الأشيَاءَ إِلاَّ بِالأَسبَابِ: «خداوند ابا دارد از این که امور را جزبا اسباب و علل طبیعی آن به جریان بیاندازد»(1). بنابراین انسانِ اهل توکّل که خداوند را وکیلِ خود قرار داده، وظیفه اش را به درستی و تمام و کمال انجام می دهد و آثار و نتایج کار را به خداوند واگذار می نماید.

ص: 191


1- کافی، جلد 1، صفحه 183، باب معرفت الأمام والرد اليه ...، حديث 7. بحار الانوار، جلد 2، صفحه 90، باب 14، حدیث 14.

طلبه ها نیز باید با توکل به حق متعال به خوبی درس خوانده، با جدیّت مباحثه کرده و سر وقت در درس استاد حاضر شوند، تا خداوند آنها را کمک نموده و در امور مختلف از آنها دستگیری نماید.

ما نیاز داریم که به خداوند توکل نماییم؛ چرا که ما ممکن الوجود هستیم و ممکن، بدون واجب الوجود هیچ استقلالی در ذات ، صفات و افعال ندارد، بلکه نیاز و فقر محض و مطلق است؛ چنان که در قرآن می فرماید: يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ ۖ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ: «ای مردم! شما (همگی) نیازمند به خدایید، تنها خداوند است که بی نیاز و ستوده است».(1)امام راحل ه در توضیح این آیه می فرمود:«ممکن الوجود همین «أنتم» محض و عين ربط و وابستگی است»(2). اگر کسی به این معارف عرفانی برسد، از ادعاهای فرعونی فارغ شده و جرعه نوش چشمه سار علوم و معارف حق متعال می گردد، چشمه ای که بندگان خاص خدا از آن می نوشند» «عَينًا یَشرَبُ بِهَا عِبَادُ اللهِ»(3).

پس موجودی که عین ربط و وابستگی است، نیاز به وکیل و سرپرست دارد و چه وکیلی بهتر از خود خداوند که به تمام نیازمندی های موجودات نظام هستی خبیروآگاه است و تمام امور انسان را کفایت می کند، همان طور که در قرآن آمده است: أَلَيسَ اللهُ بِكَافٍ عَبدَهُ: «آیا خداوند متعال برای اداره

ص: 192


1- فاطر/ 15.
2- شرح دعاء السحر(طبع جدید)، صفحه 9. اَللَّهُمَّ اِنِّی اَسئَلُکَ مِن بَهَائِكَ بِأَبهَاهُ ...
3- انسان / 6.

امور بنده اش کافی نیست ؟!»(1).

گفت پیغمبر به آواز بلند ***با توکّل زانوی اشتربند! (2)

آری! باید در هر کاری توکل کرد، به خصوص در کارهای مهم و دشواری چون جهاد با نفس که باید زانوی شتر نفس سرکش را با توکل به خدا بست، تا به دامان حرص و طمع و سایر رذایل اخلاقی نیفتاد.

توکّل و تضمين اجابت دعا

توکل و از خدا خواستن نه تنها مطلبی است که عقل و شرع آن را مجاز می شمارند، بلکه طبق آیه اُدعُونِی أستَجِب لَكُم: «مرا بخوانید تا (دعای) شما را اجابت کنم»(3)، خداوند متعال، خودش امر فرموده تا خواسته هایمان را از او بخواهیم.

حضرت حق به همین جا اکتفا نکرده، بلکه طبق حدیثی از حضرت امام صادق علیه السلام خداوند استجابت خواسته ها و دعاها را تضمین نموده است. در این حدیث امام صادق علیه السلام خطاب به معاوية بن وهب فرمودند: مَن اُعطِىَ الدُّعَاءَ أعطِىَ الإِجَابَةَ: «اگر کسی با دعا به درگاه حق متعال وارد شده و توفيق دعا کردن به او داده شود، دعایش نیز مستجاب است»(4)؛ زیرا «زیر هر یا ربّ تو، لبّیک

ص: 193


1- زمر / 36.
2- مثنوی معنوی مولوی ، دفتر اول، صفحه 44، ترجیح نهادن شیرجهد واكتساب را بر توکل و تسلیم.
3- غافر/ 60.
4- کافی، جلد 2، صفحه 65، باب التفويض الى الله ...، حديث 6. بحار الانوار، جلد 68، صفحه 43، باب 61، حدیث 43.

ماست»(1)، و این، دقیقاً تفسیر آیه «اُدعُونِی أستَجِب لَکُم»(2)است که هر دعایی بدون استثناء یا در این دنیا و یا نهایتاً در آخرت مستجاب می شود. در روایت آمده است: اگر دعایی در دنیا مستجاب نشد، خداوند متعال در آخرت آن را به اجابت می رساند و آن وقت انسان تأسف می خورد که ای کاش هیچ یک از دعاهایم در دنیا مستجاب نمی شد و همه آنها در آخرت مستجاب می شدند(3). پس هر دعایی در نهایت با اجابت همراه است یا در دنیا و یا در آخرت.

بنابراین از یک سو خداوند امر به دعا و خواستن فرموده و استجابت آن را تضمین نموده و از سوی دیگر در قرآن امر به توکّل می نماید و می فرماید: فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ: «اگر قصد کاری را داری ، خداوند را وکیل خود بگیر که خداوند وکیل گیرندگان را دوست دارد».(4)وقتی هم خداوند وکیل ما شود، کارهای ما به خوبی انجام می شود؛ چرا که در روایت آمده است: مَن اُعطِیَ التَّوَكُّلَ اُعطِىَ الكِفَايَةَ: «هر کس صاحب (مقام توکل) باشد، خداوند امورش را کفایت می کند»(5)،بنابراین خداوند از ما توکل و دعا را خواسته و او خود اجابت می کند و امور ما را به دست می گیرد

ص: 194


1- مثنوی معنوی مولوی، دفتر سوم، صفحه 352، بیان آن که الله گفتنِ نیازمند، عین لبیک گفتن حق است. در نقل های معتبر «لبیک هاست» آمده است.
2- غافر/ 60.
3- کافی، جلد 2، صفحات 491 و491، باب من أبطأت عليه الاجابه ، حدیث 9. بحار الانوار، جلد 90 ، صفحات 374 و 378، باب 24 ، حدیث 22.
4- آل عمران / 159.
5- کافی، جلد 2، صفحه 65، باب التفويض الى الله ...، حديث 6. بحار الانوار، جلد 68، صفحه 43،باب 61 ، حدیث 43.

وسرپرستی می نماید.

اما انسان ممكن است در صورت دستیابی به موفقیت هایی، گرفتار برخی رذایل اخلاقی شود. به طور مثال اگر انسانی به کمالات و فضایل اخلاقی و علمی نائل شده است، نباید در پیشگاه جبروت نظام هستی مباهات کند و خدای ناخواسته مغرور شده و این تلاش و موفقیت را از خودش بداند و بگوید: «من خودم درس خوانده ام و مجتهد شده ام و رساله نوشته ام». چنین کسی در حقیقت قبول ندارد که با حول و قوت الهی است که امورش انجام می گیرد و در حقیقت باور قلبی به این ذکر نماز ندارد که: بِحَولِ اللهِ وَقُوَّتِهِ أقُومُ وَأقعُد: « با حول وقدرت خداوند بر می خیزم و می نشینم».بنابراین از چنین دیدگاهی رایحه شرک به مشام می رسد.

آقای شیخ محمّد حسین غروی اصفهانی رحمة الله چنین سروده است:

بردوست تکیه باید، بر خویشتن نشاید ***موسی صفت بیفکن، از دست خود عصا را!(1)

انسان تنها باید بر او تکیه نماید و امیدی به چیزی و کسی غیر از او نداشته باشد، حتی هنگامی که عصا به دست می گیرد، نباید به طور مطلق و بدون توجه به مسبّب الاسباب و خداوند به آن متکّی باشد، بلکه باید با اعتقاد به این که هر حول و قوه ای از ناحیه خداست، از عصای مادی که از چوب و آهن است و معنوی که ذکرو

ص: 195


1- دیوان کمپانی، صفحه 201، فی مدح الحجة عجل الله تعالی فرجه الشريف .

اندیشه خود است، بهره برده و با توکل بر خداوند، در جهت شکوفایی و بالندگی معنوی حرکت کند.

خداوند به همه ما توفیق درک مقام توکل را عنایت فرماید!

ص: 196

درس سی و یکم: مقام ثقه و اطمینان

اشاره

وَأَوْحَيْنَا إِلَىٰ أُمِّ مُوسَىٰ أَنْ أَرْضِعِيهِ ۖ فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ وَلَا تَخَافِي وَلَا تَحْزَنِي ۖ إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ

ما به مادر موسی الهام کردیم که: او را شیره ده و هنگامی که بر (جان) او ترسیدی، وی را در دریای (نیل) بیفکن، و نترس و غمگین مباش که ما او را به تو باز می گردانیم و او را از پیامبران قرار می دهیم (قصص/7)

مقام ثقه و معنای آن

یکی از مقامات سالكين الى الله ، مقام ثقه است. ثقه به معنای وثوق و اطمینان است و در اصطلاح اخلاقی به این معناست که ما به خداوند، اطمینان قلبی و حُسن ظنّ داشته باشیم. در حدیثی از امام رضا علیه السلام آمده است:اَحسِنِ الظَّنَّ بِاللهِ فَاِنَّ اللهَ عَزَّوَجَلَّ يَقُولُ: أَنَا عِندَ ظَنِّ عَبدِیَ المُؤمِنِ بِی، اِن خَیراً فَخَيراً وَ إِن شَرّاً فَشَرّاً: « به خداوند حُسن ظن داشته باشید؛ چرا که خداوند عزوجل می فرماید: عمل من با گمان بندۂ مؤمنم هماهنگ است، اگر به من گمان نیک داشته باشد، من همان طور با او رفتار می کنم و اگر گمانش بد باشد نیز همان طور با او رفتار می کنم»(1). بنابراین انسان باید همیشه به خداوند وثوق داشته باشد.

حضرت امام جواد علیه السلام می فرماید: الثِّقَةُ بِاللهِّ تَعَالَى ثَمَنٌ لِکُلِّ غَالٍ وَ سُلَّمٌ إلَى كُلِّ عَالٍ: «اعتماد و اطمینان به خداوند متعال بهای هر چیز

ص: 197


1- قصص/7.

گران و نردبان هر مقام والایی است»(1). به عنوان مثال، علم و معرفت، متاع گران بهایی است که اگر طلبه ها در دستیابی به آن وثوق و اطمینانشان تنها به لطف پروردگار باشد، می توانند به آن متاع نائل شوند و آن را نردبانی برای رسیدن به مقامات بالاتر قرار دهند.

پس برای آن که انسان بتواند در کارها به توفیقات الهی دست یابد، اولاً باید در همه کارها سعی و کوشش نماید؛ زیرا لَيسَ لِلإِنسَانِ إلاًّمَا سَعَی: «برای انسان چیزی جز و (حاصلِ) سعی و کوشش او نیست»(2)، و ثانیاً اطمینان و وثوقی به خود نداشته باشد، بلکه باید یقین داشته باشد که هر خیری به او می رسد، از طرف پروردگار است. به قول شاعر:

تکیه بر تقوا و دانش در طریقت کافری است ***راهرو گرصد هنر دارد توکّل بایدش (3)

وثوق و حُسن ظنّ به خداوند، موجب خیر دنیا و آخرت

مقام ثقه و اعتماد به حق تبارک و تعالی، اساس و زیربنای مقام توكل و تسلیم است، یعنی هنگامی که مقام ثقه در نفسِ سالک نمایان می شود، او خداوند را وکیل خود قرار می دهد.

در قرآن کریم آمده است: وَأَوْحَيْنَا إِلَىٰ أُمِّ مُوسَىٰ أَنْ أَرْضِعِيهِ ۖ فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ وَلَا تَخَافِي وَلَا تَحْزَنِي ۖ إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ: «ما به مادر موسی وحی کردیم که به فرزندت شیره ده و اگر می ترسی که فرعون و فرعونیان او را بکشند، او را به دریا بیانداز! نترس

ص: 198


1- نهج البلاغه، خطبه اول.
2- نجم / 30.
3- دیوان حافظ شیرازی، جلد1، صفحه 558، غزل شمارۀ 271.

و اندوهناک نباش! ما فرزندت را به تو باز می گردانیم و او را از پیامبران قرار می دهیم»(1)، این از عجایب است که می گوید: در صورت ترس، بچه را به دریا بیانداز؛ زیرا هیچ کس احتمال زنده ماندن بچه در دریا را نمی دهد.

بنابراین پیام مهم این آیه این است که ما نیز باید همانند مادر حضرت موسی علیه السلام به خداوند اعتماد و اطمینان داشته باشیم، تا کارهایمان به سرانجام برسد. طلبه ای هم که از شهرش به سوی حوزه علمیه حرکت می کند،همانند همان طفلی است که مادر موسی به آب انداخت، گویی به پدر و مادر او گفته می شود: وَلَا تَخَافِی وَلَا تَحزَنِی إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيکِ وَجاعِلُوهُ مِنَ المُرسَلِينَ: اندوهناک نباشید ما این فرد را عالم و دانشمند قرار می دهیم و به شما باز می گردانیم. طلبه به خاطر وثوق و اطمینانی که به حق دارد، وقتی که از والدین خود خداحافظی می کند، این کلام نورانی در مورد آنها نیز جاری می شود.

انسان باید به حق تعالی وثوق داشته باشد؛ زیرا عنایات و توجهات حق تعالی غیر محدود است. علامه طباطبایی رحمة الله می فرمود: تمام معارف نهج البلاغه بر روی غیر محدود بودن حق بنا شده است؛ یعنی تمام نهج البلاغه یک رمز دارد و آن در جمله: اَلَّذِی لَيسَ لِصِفَتِهِ حَدٌّ مَحدُودٌ: «آن کس که برای صفاتش حدی نیست»(2)قرار دارد.

از امام محمّدباقر علیه السلام روایت شده که فرمودند: وَجَدنَا فِی كِتَابِ عَلِیٍّ علیه السلام أنَّ رَسُولَ اللهِّ صَلَّى اللهُ عَلَیهِ؛ وَ آلِهِ قَالَ وَهُوَ عَلَى مِنبَرِهِ: وَ الَّذِی لاَ إِلَهَ إِلَّا هُوَ، مَا أُعطِىَ مُؤمِنٌ قَطُّ خَيرَ الدُّنيَا وَ الآخِرَةِ إِلاَّ بِحُسنِ ظَنِّهِ بِاللهِ: «در کتاب على علیه السلام یافتیم که رسول خدا صلی الله علیه وآله بر بالای منبر خویش فرمود: سوگند

ص: 199


1- قصص/7.
2- نهج البلاغه، خطبه اول .

به خدایی که جز او شایسته پرستش نیست، به هیچ مؤمنی خیر دنیا و آخرت داده نشد، مگر به خاطر حُسن ظنّ، خوش بینی و امیدواریش به خداوند»(1).از این آیات و روایات، ارزش حُسن ظنّ واطمینان به حق متعال معلوم می شود.

خداوندا! ما را در راهی قرار ده که رضایت تو در آن است و از راهی که سخط وغضب تو در آن است بازدار!

ص: 200


1- کافی، جلد 2، صفحه 71، باب حسن الظن بالله، حديث 2. بحار الانوار، جلد 67، صفحه 365، باب 59 ، حديث 14.

درس سی و دوم: مقام انبساط و آرامش

اشاره

أحسِنِ الظَّنَّ بِاللهِ،فَاِنَّ اللهَ عَزَّوَجَلَّ يَقولُ: أَنَا عِندَ ظَنِّ عَبدِی المُؤمِنِ بِی، إِن خَيراً فَخَيراً وَإِن شَرّاً فَشَرّاً

به خداوند حُسن ظنّ داشته باشید؛ زیرا خداوند می فرماید: من مطابق ظن بنده ام درباره اش عمل می کنم، اگر ظنش به من خوب باشد برای او خیر به وجود می آورم، و اگر بد باشد، بد(1)

مقام انبساط و حُسن ظن به خدا

یکی از مقامات اخلاقی، مقام انبساط است و مقام انبساط به این معنی است که روح انسان در حالت انبساط و آرامش قرار می گیرد و به توفیقات و الطاف الهی امیدوار می شود.

انسان همیشه و هر لحظه در میدان مبارزه با نفس اماره درگیر است، و تبعاً باید کمرهمت را - به خصوص در ایام جوانی -برای مبارزه با نفس ببندد، تا بتواند بر نفس خود غالب و پیروز گردد. اگر این پیروزی حاصل شود و مراحل انسان سازی طی شود، کم کم حالتی برای انسان حاصل می شود که روحش در انبساط به سر می برد و به الطاف الهی امیدوار می شود. البته این حالت انبساط و امیدواری که در این مرحله برای او حاصل می شود، چنان نیست که شخص را به طاعات و عبادات خود مغرور کرده و او را وادار به گناه نماید؛ زیرا چنین شخصی این توفیقات را

ص: 201


1- کافی، جلد 2، صفحه 72، باب حسن الظن بالله ، حدیث 3. بحار الانوار، جلد 67، صفحه 366، باب 59، حدیث 15.

هم از الطاف الهی و از ناحیه او می داند.

در روایتی آمده است: وَ الله لَا يَحسُنُ ظَنَّ عَبدِ مُؤمِنٍ بِاللهِ إِلاَّ كَانَ اللهُ عِندَ ظَنِّهِ بِهِ لأَنَّ اللهَ عَزَّوَجَلَّ کَرِيمٌ يَستَحيِی أَن يُخلِفَ ظَنَّ عَبدِهِ وَ رَجَاءَهُ فَأحسِنُوا الظَّنَّ بِاللهِ: قسم به خدا! هیچ بندۂ مؤمنی به خداوند حُسن ظن پیدا نمی کند مگر آن که خداوند همان طور با او رفتار می نماید، و این بدان خاطر است که خداوند کریم است و حیا می کند از این که بندۂ مؤمنی به او حُسن ظن داشته باشد، ولی او به حُسن ظن بنده اش توجه نکند؛ زیرا او بزرگ منش و کریم است، بنابراین به خداوند حُسن ظن داشته باشید!»(1).

این مسأله اصلاًخلاف عقل و منطق نیست؛ چرا که همین مسأله درباره انسان ها نیز اتفاق می افتد، به طور مثال اگر شخص بخشنده و بزرگواری که اخلاق و منش او بزرگی و آقایی است، کسی را به میهمانی در منزل خود دعوت کند، ما زشت می دانیم میهمان، کالایی را به عنون بها و عوض همراه خود به منزل او ببرد. حال خداوند متعال که کریم و بخشنده مطلق است، مطمئناً همان حُسن ظن به خود را برای پاداش و برآورده ساختن حسن ظن بنده اش کافی میداند و چیز دیگری نمی طلبد.

در شعری که نقل شده حضرت امیرالمؤمنین على علیه السلام برکفن جناب سلمان فارسی نوشتند، این معنا کاملاً هویدا و روشن است، آنجا که

ص: 202


1- بحارالانوار، جلد 68، صفحه 145، باب 63.

می نویسد:

وَفَدتُ عَلَى الكَرِيمِ بِغَيرِزَادٍ ***مِنَ الحَسَنَاتِ وَالقَلبِ السَّلِيمِ

وَحَملُ الزَّادِ أقبَحُ كُلِّ شَیءٍ *** إذَا كَانَ الوُفُودُ عَلُى الكَرِيمِ(1):

«بی هیچ زاد و توشه ای به میهمانی شخصی بخشنده آمده ام؛ نه قلب سلیم و برقراری ونه کارنامه درخشان و آینه واری با خود دارم.

اما زشت ترین کار این است که میهمان در منزل چنین شخصی، با خود زاد و خوراک ببرد»

در روایتی نیز از حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام آمده است:فَاِنَّ اللهَ عَزَّ وَجَلَّ يَقُولَ: أَنَا عِندَ ظَنِّ عَبدِیَ المُؤمِنِ بِی، إِن خَيراً فَخَيراً وَ إِن شَرّاً فَشَترّاً: «خداوند می فرماید: من مطابق ظن بنده ام درباره اش عمل می کنم ، اگر ظنش به من خوب باشد برای او خیربه وجود می آورم، و اگربد باشد، بد».بنابراین مسأله این است که ما چه ظنّی به پروردگار داشته باشیم! آیا حسن ظن داریم با سوء ظن؟

حقیقت انبساط و آثار آن

در هر صورت، چه گناهکار باشیم و چه پاک، باید حسن ظن به پروردگار داشته باشیم، البته به گونه ای که میان خوف و رجاء قرار بگیریم و مقام انبساط هم در حقیقت به همین معنا است. بنابراین مقام انبساط به این معنا نیست که شخص بگوید: ما به خداوند رسیده ایم و به کمال نائل شده ایم، و جایز

ص: 203


1- عروة الوثقی، جلد 2، صفحه 76. منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه للخویی، جلد 6، صفحه 63،باب و أما ضغطه وضمته.

است که مرتکب هرمعصیتی بشویم.

حالِ کسی را که به این مقام برسد، امام معصوم علیه السلام در دعای افتتاح آورده، آنجا که می گوید: وَ أَسئَلَكَ مُستَأنِساً لاَ خَائِفَاً وَلاَ وَجِلاً:(1) یعنی: ای خدا! من همه درخواست هایم را از تو می خواهم، آن هم همانند کسی که با توانس داشته و هیچ ترسی ندارد، و از آتش جهنم تونمی ترسد، ولی رجای مطلق با آثار نامطلوبش که پیش از این ذکرشد را هم ندارد. مُدِلاَّ عَلَیکَ: یعنی رحمانیّت و رحیمیّت و لطف تو به من، چنان انبساط و امید و حالی داده که با ناز با تو حرف می زنم.

و بنابراین یکی از آثار مقام انبساط این است: کسی صحبت کردن که به این مقام برسد، با خدای خودش با ناز و دلربایی خاصی صحبت می کند، درست مانند فرزندی که گاهی چنان با مادرش قرب و نزدیکی پیدا کرده و مهربانی و محبت مادر او را فرا می گیرد که با مادرش با ناز و کرشمه رفتار می کند.

إن شاء الله اعمال، گفتار و افکار خود را طوری اصلاح کنیم که در این مسافرتی که در این دنیای فانی در پیش داریم و هر روز گامی به طرف عالم برزخ و عالم مثال برمی داریم، همانند قوم حضرت موسی علیه السلام -که چهل سال در بیابان سرگردان بودند- سرگردان و حیران نباشیم و نشویم . سرگردانی وحیرانی در این دنیا معنی ندارد؛ چرا که

ص: 204


1- اقبال الاعمال، جلد1، صفحه 58، فصل في ما نذكره من دعاء الافتتاح و غیره . کلیات مفاتيح الجنان، دعای افتتاح، صفحه 416 و سایر کتب دعا. ترجمه: «(و همین سبب شد که من از روی اطمینان تو را بخوانم) و با تو انس گرفته و بدون ترس و واهمه از توحاجت بخواهم و تازه در مطلوب و مقصود خود با ناز و عشق به درگاهت آیم».

عالم طبیعت یکپارچه در حال حرکت است و بزرگان با برهان ثابت کرده اند که در عالم هيچ سکونی وجود ندارد؛ بنابراین خداوند، این دنیایی که یکپارچه حرکت است را آفریده که از غفلت به دور باشیم و به قول سعدی:

ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند ***تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری (1)

بنابراین حیف است که با حُسن ظن به سوی خدا حرکت نکنیم؛ چرا که خداوند بزرگ تر از آن است که بنده اش به او حُسن ظن داشته باشد، ولی او به این حُسن ظن و بی توجه باشد. البته ما باید از یک سو مواظب رفتار و گفتارمان باشیم و از سوی دیگر به رحمت واسعه الهی هم امیدوار باشیم، یعنی میان خوف و رجاء باشیم تا إن شاء الله به مقام انبساط نائل شویم!

ص: 205


1- کلیات سعدی شیرازی، گلستان، دیباچه، صفحه 63.

عکس

ص: 206

درس سی و سوم: مقام عزم

اشاره

فَاصْبِرْ كَمَا صَبَرَ أُولُو الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ

پس صبرکن آن گونه که پیامبران اولوالعزم صبر کردند. (احقاف / 35)

عزم و اراده، لازمه پیشرفت و تعالی معنوی

یکی از مقامات سالكين إلى الله، مقام عزم است؛ یعنی انسان باید برای انجام وظایف و احکام الهی، صاحب عزم و اراده ای پولادین باشد، تا در مواجهه با حوادث روزگار، دچار لغزش نشود. البته باید دانست که مقام قصد، مقدمه مقام عزم است؛ یعنی انسان ابتدا قصد می کند، سپس عزم ایجاد می شود. پس عزم به عمل نزديك تر است.

انبیای الهی علیهم السلام فرستاده شده اند تا انسان را ترقّی داده و به کمال برسانند. بدیهی است که این کار، بسیار خطیر و دشوار بوده و زحمات فراوانی را می طلبد. لذا خداوند متعال به بزرگترین مبلّغ اسلام، پیامبر اعظم صلی الله علیه وآله فرمود: فَاصْبِرْ كَمَا صَبَرَ أُولُو الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ: «در امر تبلیغ و ترویج دین صابر و شکیبا باش، چنان که پیامبران صاحب عزم، صبر پیشه کردند»(1).

تبلیغ پیامبران در جهت رسیدن انسان ها به کمالات معنوی و نیل به درجات بهشت است و تعالی انسان، خود نوعی صعود، بالا رفتن و ترقی است، همان گونه که خداوند متعال می فرماید: إِلَيهِ يَصعَدُ الكَلِمَ

ص: 207


1- احقاف/35.

الطَّيِّبُ وَ العَمَلُ الصَّالِحُ يَرفَعُهُ: «سخنان پاکیزه به سوی او صعود می کند و عمل صالح را بالا می برد»(1).بدیهی است بالابردن ، به مراتب دشوارتر از پایین آوردن است. به طور مثال اگر فردی بخواهد سنگ سنگینی را به طرف پایین پرتاب نماید، آسان است، ولی اگر بخواهد همان سنگ را بالا ببرد، زحمت بسیار زیادی را می طلبد. به و او همین دلیل، امروزه تمدن غرب در سراسر جهان شیوع و رواج یافته است؛ چرا که در جهت سیر نزولی شخصیت انسان هاست، ولی فرستادگان الهی هرچه تلاش کردند، موفق نشدند فرهنگ الهی و ملکوتی را به راحتی رواج داده و فراگیر نمایند؛ چرا که در جهت سیر صعودی شخصیت انسان ها گام برمی دارند، و به دلیل این سختی و دشواری بسیار، مخاطب آیه کریمه «فَاصْبِرْ كَمَا صَبَرَ أُولُو الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ» قرار گرفته اند.

علماء جانشین پیامبران هستند

البته عالمان راستین نیز مخاطب آیه مذکورند؛ چرا که طبق روایت «العُلَماءُ وَرَثَةُ الأنبِياءِ»(2) آنها وارثان و خلف صالح پیامبران هستند و وظایف آنها را بر عهده دارند. بنابراین باید در راه هدایت انسان ها، در برابر شدائد و مشکلات ، صبرو اراده ای پولادین داشته باشند. امیرالمؤمنین على علیه السلام در دعای کمیل به این مطلب چنین اشاره می فرماید: قَوِّ عَلى خِدمَتِکَ جَوارِحِی وَاشدُد عَلَى العَزيمَةِ جَوانِحِی: «خداوندا! در خدمت کردن به مخلوقاتت، اعضاء و جوارحم را مستحکم بدارو اراده و عزم مرا در برابر حوادث و ناملایمات محکم فرما».

ص: 208


1- فاطر / 10.
2- کافی، جلد1، صفحه 32، حدیث 2. بحار الانوار، جلد 2، صفحه 92، باب 14، حدیث 21.

بنابراین علماء که وارثین و یادگارانبياء هستند و خود را وقف دین نموده اند، باید متوجه باشند که در مسیر دین محوری، سخت ترین توهین ها، نگرانی ها و اذیت ها پیش می آید؛ همان طور که برای نبی مکرّم اسلام صلی الله علیه وآله پیش می آمد. آن حضرت در این باره فرمودند: مَا اُوذِیَ نَبِیٌّ مِثلَ مَا اُوذِيتُ: «هیچ پیامبری مانند من اذیت نشد».(1).

مهم این است که عالمان دین، باید در برابر حوادث و نقشه های دشمنان، صبور بوده و دلسوز مردم باشند وبا عزم و اخلاص، مسئولیت خودشان را ادامه دهند؛ همان طور که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله نیز دلسوز مردم بوده و در برابر اذیت های آنان می فرمودند: اللّهُمَّ اِهدِ قَومِی فَإنَّهُم لَا يَعلَمُونَ: «خدایا آنها را هدایت فرما که واقعیت را درك نمی کنند»(2).

آری! پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه وآله در نهان و آشکار، به دنبال هدایت و راهنمایی انسان ها بود، همان طور که شاعر می گوید:

پیشه اش اندر ظهور و در کُمون(3) *** إهدِ قَومِی إِنَّهُم لاَيَعلَمُون(4)

البته لازمه عزم و اراده جدّی در امور این است که افکار و رفتار خود را صحیح و مطابق حق بدانیم که در این صورت باید با اصرار و پافشاری، آن را دنبال نماییم . رسول اکرم صلی الله علیه وآله نیز در مقابل مشرکین بر سلوك دینی و اعتقادات خویش، با یقین اصرار می نمود تا آنجا که می فرمود: لَو وَضَعُوا الشَّمسَ فِی يَمِينِی وَ القَمَرَ فِی يَسَارِی مَا أرَدتُهُ: «اگر خورشید را در دست راست

ص: 209


1- بحار الانوار، جلد 3، صفحه 55 - المناقب ابن شهر آشوب، جلد 3، صفحه 247 .کشف الغمه، جلد 2، صفحه 537.
2- بحار الانوار، جلد 20 ، صفحه 20، باب 12 و صفحه 107 - المناقب ابن شهرآشوب، جلد 1، صفحه 192.
3- کُمون مصدر فعل کَمَنَ یَکمُنُ است و به معنای پنهان و پوشیده شدن است. (لسان العرب، ماده کمن لغتنامه دهخدا، ذیل مدخل كمون).
4- مثنوی معنوی مولوی، دفتر ششم، صفحه 792، سؤال سائل از مرغی که بر سر رَبَض شهری نشسته باشد.

من و ماه را در دست چپ من بگذارید، آنها را نمی خواهم و هرگز از اعتقادات خود دست نمی کشم»(1).

حضرت یوسف صدیق علیه السلام نیز که در مقابل درخواست شیطانی زلیخا، بین دوراهی قرار گرفته بود، بر اعتقاد و سلوك خود، محکم ایستادگی کرد و با عزم و اخلاص، از آن کار پلید و زشت پرهیز نمود و هرگز تابع نظر زلیخا نشد. او حتی هنگامی که به زندان هم تهدید شد، دست از اعتقاد خود بر نداشت، و عرض کرد: رَبِّ السِّجنُ أَحَبُّ إِلَىَّ مِمَّا یَدعُونَنی إِلَيهِ: «پروردگارا! زندان نزد من محبوب تر است از آنچه اینها مرا به سوی آن می خوانند».(2)آری! زندان ظاهری برای انسان پرهیزگار، محدودیت تلقی نمی شود، ولی زندان های باطنی و نفسانیه مانند شهوت و دنیاطلبی، در همه حالات ، انسان را محدود و مقیّد می کنند.

دست از طلب ندارم تا کام من برآید ***یا تن رسد به جانان یا جان زتن برآید(3)

عزم و اراده را خداوند به طالبش می دهد

البته رسیدن به عزم جزم و اراده قوی، از عنایات حق تعالی می باشد و باید با توسّل و توكّل، به این مقام دست پیدا کرد. انسان باید از خداوند طلب توفیق نموده و خود را به او بسپارد؛ وگرنه گذشتن از این مرحله، بی همرهی خضر ممکن نیست.(4)

ص: 210


1- الميزان، جلد 17، صفحه 186، ذیل آیات 1 تا 7 سوره ص، بحث روائی . بحار الانوار، جلد 18، صفحه 182، حدیث 12.
2- يوسف / 33.
3- دیوان حافظ شیرازی، جلد1، صفحه 474، غزل شماره 229.
4- یعنی بدون یاری و کمک و عنایات خداوند متعال، نمی توان به این مقامات دست یافت، و آنچه در متن آمده اشاره به این شعر حافظ دارد: قطع این مرحله بی همرهی خضر مکن*** ظلمات است بترس از خطر گمراهی (دیوان حافظ شیرازی جلد1،صفحه974،غزل شماره479).

از داستان حضرت یوسف علیه السلام به خوبی می توان به این مطلب پی برد، آنجا که عرضه داشت:مَا أُبَرِّئُ نَفْسِي ۚ إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّي: «من خودم را تبرئه نمیکنم که نفس (سرکش) بسیار به بدی ها امر می کند، مگر آنچه را پروردگارم رحم کند»(1)، و نیز آنجا که خداوند می فرماید:وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ ۖ وَهَمَّ بِهَا لَوْلَا أَنْ رَأَىٰ بُرْهَانَ رَبِّهِ : «اگر برهان و توفیق پروردگار نبود و حضرت یوسف آن را نمی دید، به آن زن تمایل پیدا می کرد»(2).از این آیات معلوم می شود که اگر توفیق و عنایت الهی نباشد، انسان به طرف گناه سرازیر می شود. به قول شاعرکه می گوید:

اگر لطف تو نَبوَد پرتو انداز*** کجا فکرو کجا گنجینه راز(3)

انسان نباید هیچ گاه به اراده و تصمیم خودش متّکی باشد؛ چرا که سبب غرور و تکبّر می شود، بلکه باید در هر کاری به خداوند متکی شد تا خداوند، متکفّل حال انسان شود، همان طور که پیامبران به توفیقات الهی متّکی بودند و همه را از ناحیه خداوند می دانستند و از خودشان چیزی نداشتند.

خداوند در قرآن می فرماید: «أَوفُوا بِعَهدی أُوفِ بِعَهدِکُم(4)، شما به عهدتان که همانا عبودیت و بندگی است وفا کنید، تا من نیز به عهدم وفا نمایم و عروج انسانی و معنوی را روزی شما نمایم.

امام صادق علیه السلام در روایتی به عُنوان بَصری فرمودند: فَإن أرَدتَ العِلمَ فَاطلُبُ أوَّلاً فِی نَفسِكَ حَقِيقَةَ العُبُودِيَّةِ: «اگر خواستار علم هستی، ابتدا

ص: 211


1- يوسف /53.
2- يوسف / 24.
3- دیوان کامل وحشی بافقی، فرهاد و شیرین، صفحه 493 ، سرآغاز .
4- بقره / 40.

در درون خود حقیقت بندگی را جستجو کن».(1)بنابراین کسی که می خواهد به دنبال تحصیل علم برود، باید ابتدا در درون خود، عبادتی حقیقی و خالصانه انجام دهد، تا خداوند نیز به عهد خود وفا نماید و آنچه را که می خواهد به او عطا کند.

بنابراین عزم و اراده از مقامات اخلاقی است که خداوند آن را به طالبانش عطامی فرماید.

ص: 212


1- بحارالانوار، جلد 1، صفحه 224 ، حدیث 17. میزان الحکمه، جلد 3، صفحه 2086.

درس سی و چهارم: پناه بردن به خداوند، راه تقویت اراده

اشاره

مِنَ المُؤمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللهَ عَلَيهِ

در میان مؤمنان، مردانی هستند که برسرعهدی که با خدا بسته اند صادقانه ایستاده اند. (احزاب/ 23)

پناه بردن به دامان خداوند، راهی برای تقویت اراده

یکی از بهترین راه های تقویت اراده این است که انسان خود را به خدا سپرده و تنها به او پناه ببرد.

انسان باید همیشه خود را کوچک وفاقد قدرت بداند و مراقب باشد تا از تحت حمایت پروردگار بیرون نرود. او باید به این فراز از دعای کمیل يقين داشته باشد که می گوید: وَلَا یَمکِنُ الفِرَارُ مُن حُکُومَتِکَ: «فرار از قلمرو حکومت تو ممکن نیست».(1)

انسان برای این که به چنین مرحله ای برسد، باید خودش را در آغوش توفيقات الهی بیندازد؛ همانند طفل شیرخواری که وقتی کسی او را اذیت می کند، به دامن مادر پناه می برد، و اگر مادر هم او را کتک بزند، جای دیگری نمی رود، بلکه دوباره خود را در آغوش محبت های مادر انداخته و خود را ضعیف و ناتوان می بیند و به او پناه می برد. بنابراین، برای قوی شدن اراده، داروی مادّی معیّنی وجود ندارد و تنها باید خود را به او سپرد.

اگر چنین حالتی در ما پدید آید، با فاعل مختار بودن انسان هم

ص: 213


1- کلیات مفاتيح الجنان، صفحه 161.

منافات نداشته و از انسان سلب اختیار نمی شود. مهم این است که انسان خودش را همیشه محتاج به حق متعال دانسته و خود را ضعیف بداند.

نکته مهم در بندگی و عبودیت این است که بنده باید چیزی به درگاه خداوند متعال ببرد که او نداشته باشد و آن ضعف و ناتوانی است؛ چرا که ضعف و ناتوانی در وجود حق راه ندارد. بنابراین ما باید ضعف و و ناتوانی خود را نزد پروردگار ببریم تا مورد رحمت و توجه حق تبارک و 216 تعالی واقع شده و ارزشی پیدا کنیم والاّ انسان یک مشت خاک بیشتر نیست، 60 تا 70 سال، کمتريا بیشتر در این دنیا جنب و جوشی دارد، و سرانجام از دنیا می رود.

در قرآن کریم آمده است:مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ : «در میان مؤمنان، مردانی هستند که راست می گویند و بر سر عهدی که با خدا بسته اند صادقانه ایستاده اند»(1).آنها هنگامی که «إِيَّاكَ نَعبُدُ وَ إِيَّاكَ نَستَعِينُ»(2)می گویند، با اراده پولادین پای حرف خود می ایستند، و اگر موقعیت انجام معصیتی فراهم شود، با صداقت و راستی، خودشان را حفظ می کنند. این به خاطر آن است که خود را تحت حمایت پروردگار و محتاج به او می بینند.

البته اقتضای حیوانیت و طبیعت مادِّی وجودِ انسان، ما را به سمت امور پست و بی قیمت

ص: 214


1- احزاب / 23.
2- ترجمه: «(پرودرگارا) تنها تو را می پرستیم و تنها از تویاری می جوئیم» (حمد/5).

می کشاند، ولی انسان باید با هوای نفس مخالفت کند.

تفکّر در مورد منشأ غرور و تکبر، راهکاری برای تقویت اراده

اگر مقداری در مورد خودمان فکر کنیم، به خیلی از مسائل پی می بریم و دیگر این تكبّرها و غرورها بی معنا می شود. ممکن است کسی به خاطر علمی که دارد، نسبت به دیگران تفاخر کند، ولی با یک سکته، تمام علوم از یادش می رود. همچنین ممکن است کسی به جوانی و

زیبایی خودش ببالد، ولی همین که قاصدِ پیری ازراه برسد، جوانی و زیبایی اش از بین می رود و چیزی و از زیبایی برای او باقی نمی ماند.

اینها فکرهایی است که نباید از نظر دور بداریم و همیشه باید به این مسائل فکر کنیم و نباید به خاطر امور و ارزش های دنیوی مغرور شویم، که اگر چنین کنیم، توانسته ایم در راه تقویت اراده و همّت درونی خودمان، گام های موثری برداریم.

خداوندا! به حق محمد و آل محمّد اراده ما را قوی بفرما و ما را در راهی که رضای تو در آن است قرار ده!

ص: 215

عکس

ص: 216

درس سی و پنجم: مقام ادب

اشاره

يَا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لَا تُقَدِّمُوا بَينَ يَدَیِ اللهِ وَرَسُولِهِ

ای کسانی که ایمان آورده اید! خیری را بر خدا و پیامبرش مقدم ندارید (و از آنها پیشی مگیرید) (حجرات/1)

مقام ادب و معنای آن

یکی از مقامات سیروسلوک اخلاقی، مقام ادب است، یعنی انسان در برابر فرمایشات شارع مقدس، مؤدّب به آداب الهی باشد.

خداوند متعال برای هر چیزی و هر کاری حكم و حدودی را تعیین کرده و فرموده است: تِلكَ حُدُودُ اللهِ فَلاَ تَقرَبُوهَا: «اینها مرزهای الهی است، پس به آنها نزدیک نشوید»(1).وظیفه ما عمل بر طبق آن حدود است، و در این راه، نه باید افراط و زیاده روی کرد و نه تفریط و کم کاری؛ چرا که هر دو سوی آن، خروج از حدود و مذموم است. اگر خدای نکرده چنین کنیم، در این صورت به خودمان ظلم کرده ایم؛ چرا که خداوند می فرماید: وَمَن يَتَعَدَ حُدُودَ اللهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ: «هرکس از حدود الهی تجاوز کند، ستمکاراست»(2).به عنوان نمونه، بعضی افراط کرده وحضرت عیسی علیه السلام را خدا می دانند و بعضی نیز تفریط کرده و اصلاً او را پیامبر هم نمی دانند. برخی نیز حضرت علی علیه السلام را خدا می دانند و برخی حضرت را شایسته مقام خلافت هم نمی دانند که هردو عقیده

ص: 217


1- بقره/187.
2- بقره/229.

درست نیست و بی ادبی است.

تفریط در توجه به خواست خداوند، نوع اول بی ادبی

دو دسته از انسان ها خیلی بی ادب هستند:

دسته اول آنهایی هستند که مشمول عنایت الهی واقع می شوند، ولی کفران نعمت می کنند، مانند قوم و بنی اسرائیل که طبق آیه وَاَنزَلنَا عَلَيكُمُ المَنَّ وَ السَّلوی: «و منّ و سَلوی را برای شما فرستادیم»(1)، خداوند متعال به آنها و نعمت معنوی عطا می کند، ولی آنها کفران نعمت کرده و به خداوند عرض می کنند که نعمت جسمانی می خواهیم، در حالی که این نعمت از نعمتی که خداوند به آنها داده بود، پست تر بود.

خداوند در قرآن کریم این تقاضای بنی اسرائیل را که از حضرت موسی علیه السلام خواسته بودند، چنین بیان می کند:وَإِذْ قُلْتُمْ يَا مُوسَىٰ لَنْ نَصْبِرَ عَلَىٰ طَعَامٍ وَاحِدٍ فَادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُخْرِجْ لَنَا مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ مِنْ بَقْلِهَا وَقِثَّائِهَا وَفُومِهَا وَعَدَسِهَا وَبَصَلِهَا ۖ قَالَ أَتَسْتَبْدِلُونَ الَّذِي هُوَ أَدْنَىٰ بِالَّذِي هُوَ خَيْرٌ ۚ:«ونیز (به یاد آورید) زمانی را که گفتید: ای موسی! هرگز حاضر نیستیم به یک نوع غذا اکتفا کنیم! از پروردگارت بخواه که از آنچه زمین می رویاند، از سبزیجات و خیار و سیر و عدس و پیازش برای ما فراهم سازد!»(2). سپس خداوند با اشاره به ناسپاسی بنی اسرائیل از نعمات الهی آنان

ص: 218


1- بقره / 57. در مورد این که منّ و سلوی چیست ؟ سخن بسیار گفته شده، که هم نعمت های مادّی و هم نعمت های معنوی را شامل می شود (منّ: صمغ و شیره درخت ، نوعی قارچ، تمام نعمت هایی که خداوند بر بنی اسرائیل منّت نهاده است، چیزی شبیه تخم گشنیز، یک نوع عسل طبیعی و ... و سلوی: آرامش و تسلّی و تمام مواهبی که باعث آرامش و تسلّی بنی اسرائیل می شده، نوعی پرنده، عسل)، بنابراین تعبیر به نعمت معنوی، با اشاره به معانی معنوی منّ و سلوی دارد و یا به خاطر این که این نعمت های مادی از جانب خدا به آنها داده شده بود، معنوی محسوب شده اند (تفسیر نمونه، جلد 1، صفحات 262 الی 264، ذیل آیه 57 سوره بقره).
2- بقره / 61.

را مورد نکوهش قرار داده و در جوابشان فرمود: «آیا غذای پست تر را به جای غذای بهتر انتخاب میکنید؟!» واقعاً چقدر بی ادبی و نفهمی است که انسان، مائده الهی و نعمت های معنوی را فراموش کند و به دنبال سیر و پیاز باشد! همه باید بدانند همان گونه که جسم انسان نیاز به غذا دارد، روح انسان نیز به غذا احتیاج دارد.

ما طلبه ها نیز میان این دو نوع نعمت مخیّریم. یعنی وقتی در کتب قدما به مطالعه و تحقیق می پردازیم، در واقع بر سفره نعمت معنوی و مائده الهی نشسته ایم. برهمین اساس، وقتی طلبه ای مطلبی را می فهمد، به زبان حال می گوید: أينَ أَبنَاءُ المُلُوكِ مُن هَذِهِ اللَّذَاتِ: «کجایند فرزندان پادشاهان تا این لذت علمی که من درک می کنم را بچشند؟!»(1).

اما در مقابل، اگر ما طلبه ها، خدای ناخواسته دنبال دنیا و زیور آلات آن برویم، در حقیقت رفتار نادرست قوم بنی اسرائیل را تکرار کرده ایم که به جای منّ و سلوی، از حضرت موسی علیه السلام چیزهای پست و کم ارزش را طلب کردند.

این سلوک رفتاری برای ما طلبه ها، سوء ادب و بی ادبی محسوب می شود؛ چراکه مصداق آیه «أَتَستَبدِلُونَ الَّذِی هُوَ أَدنِی بِالَّذی هُوَ خَيرٌ» قرار می گیریم.

نعمتی را که خداوند به طلبه ها عنایت کرده، یک غذای روحانی می باشد و قابل قیاس با پول و ماشین و .... نیست. این حرف ها به این معنا نیست که پول و ماشین و خانه خوب نیست، بلکه مراد این است که اصل و هدف اصلی در زندگی و به خصوص در زندگی طلبه ها،

ص: 219


1- التحفة السنية في شرح النخبة المحسنية، صفحه 160، باب الزهد.

باید معنویت و امور روحانی باشد و به این مسائل بیشتر از امور دنیایی اهمیت دهند. پس روشن شد که انسان نباید در محضر ذات اقدس الهی بی ادب باشد و به خواست خداوند بی توجهی نشان دهد.

افراط در توجه به خواست خداوند، نوع دوم بی ادبی

اما دسته دوم از افراد بی ادب، کسانی هستند که در طهارت و نجاست و حلال و حرام بیش از حدّ وسواس دارند، البته وسواسی نبودن به این معنا نیست که انسان بی بند و بار باشد، ولی شریعت، حدودی دارد که تنها لازم است همین حدود را رعایت نمود و نه بیشتر. بعضی از ما طلبه ها خیال می کنیم که وسواسی گری، شیوه درستی است و گاهی هم فکر می کنیم با وسواسی بودن، مردم به ما بیشتر توجه می کنند. ما باید بفهمیم که مهم خداوند است. مردم چه توجه بکنند یا نکنند، اهمیتی ندارد. اگر حتی تمام دنیا از انسان روی برگرداند، باز خداوند متعال هست و او برای بنده اش کافی است. بنابراین مقام ادب را باید حفظ کرد و نه تنها نباید به خواست خداوند تفريط و بی توجهی نمود، بلکه توجه افراطی و وسواسی نیز نباید به خواست و حدود الهی داشت. در قرآن به این افراط اشاره شده است، آنجا که حضرت حق می فرماید: یَا أَیُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تُقَدِّمُوا بَينَ يَدَی اللهِ وَرَسُولِهِ:«ای کسانی که ایمان آورده اید! بر خداوند و رسولش تقدّم نجویید و از آنها جلوتر نیفتید!».به عبارت روشن تر: وسواس نداشته باشید و قدمی هم از حدود الهی و فرامین رسول اکرم صلی الله علیه وآله پیش نیفتید!

پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله می فرماید: کُلُّ شَیءٍ طَاهِرٌ حَتَّی تَعلَم أَنَّهُ قَذِرٌ: «همه چیز

ص: 220

پاک است تا زمانی که بفهمی نجس است»(1)، ولی کسانی که وسواس دارند می گویند: خیر، می خواهم احتیاط کنم و این حرف را قبول ندارم.

علمای بزرگ و بزرگان دین نیز همین گونه اند و افراط و تفريط ندارند. در همین باره نقل می کنند: روزی مرحوم آیت الله العظمی بروجردی رحمة الله می خواستند کنار حوض صحن مطهر حضرت معصومه علیها السلام وضو بگیرند.

طلبه ها جمع شدند تا ببینند آقای بروجردی چگونه وضو می گیرند. آنها دیدند که ایشان یک وضوی ساده ای گرفتند و توجه و اه وسواس خاصی نداشتند.

خداوند متعال نیز تنها از ما می خواهد که به اوامر و نواهی عمل کنیم، می فرماید: مَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُم عَنهُ فَانتَهُوا: «آنچه را پیامبر برای شما آورده، بگیرید (و اطاعت کنید )و از آنچه شما را نهی کرده، خودداری نمایید»(2). در سوره حمد نیز آمده است: إهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِيمَ: «ما را به راه راست هدایت فرما»(3)، و راه راست تنها یک راه است و آن راهی است که میان افراط و تفریط است.

ریشه وسواس غالباً توجه زیاد به اوامر و دستورات الهی نیست، بلکه، ریشه در جای دیگری دارد. مرحوم کاشف الغطاء رحمة الله می فرمودند: الوَسوَاسُ أوَّلُهُ الرِّيَاءُ وَ آخِرُهُ الشِّركُ: «وسواس از ریاء شروع می شود و به شرک ختم می شود»(4).

ص: 221


1- مستدرک الوسائل، جلد 2، صفحه 583، باب 30، حدیث 27494.
2- حشر/7.
3- حمد / 6.
4- این سخن در جایی یافت نشد، ولی مرحوم کاشف الغطاء در کتاب خود درباره وسواس مطالبی را ذکر کرده اند (کشف الغطاء عن مبهمات الشريعة الغرّاء، جلد1، صفحه 309، المقصد الحادي عشر في الوسواس الذی امر بالاستعاذة منه).

از ریا شروع می شود، چون انسان با خود می گوید: «دوباره دستم را بشویم تا مردم نگاهم کنند و بگویند چه وضوی خوبی می گیرد»!آخرش هم شرک است، چون شخص وسواسی در نهایت از این همه عمل اضافی خسته می شود، و سرانجام نماز و روزه و اعمال واجبش را ترک می کند.

همه انسانها به خصوص طلبه ها، باید در برابر نعمت های الهی شاکر باشند، اما گاهی اوقات نعمت های الهی که تمام دور و اطراف را پر کرده اند، به راحتی فراموش می شوند، درست همانند آنچه می گویند که ماهی دنبال آب می گردد، در حالی که تمام وجودش در آب است .

از خدا جوییم توفیق ادب*** بی ادب محروم گشت از لطف رب

بی ادب تنها نه خود را داشت بد ***بلکه آتش در همه آفاق زد (1)

ان شاء الله همه متوجه و مؤدب باشیم و به ادب خود ادامه دهیم تا به مقامات عالیه برسیم!

ص: 222


1- مثنوی معنوی مولوی، دفتر اول، صفحه 8، از خداوند ولى التوفيق، درخواستن توفیق رعایت ادب ...

درس سی و ششم: مقام یقین (1)

اشاره

كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ*لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ*ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَيْنَ الْيَقِينِ

هرگز چنان نیست (که شما خیال میکنید)؛ اگر شما علم اليقين (به آخرت) داشتید * به يقين شما جهنم را (همین الآن) می دیدید * سپس ( با ورود در آن) آن را به عین الیقین مشاهده خواهید کرد. (تكاثر 5 تا 7)

مقام يقين ، معنا و مراتب آن

یکی از مقامات اخلاقی، مقام يقين است. این مقام به این معناست که سالک باید در احکام و عقاید اسلامی، به مرتبه ای برسد که شک و تردید نداشته باشد، خیال و وهم در عقایدش دخیل نباشد، و به جایی برسد که جازم و قاطع گردد.

یقین سه مرحله دارد: 1 . علم اليقين، 2 - عين اليقين و3 حق اليقين(1).

قرآن کریم می فرماید: «لَوتَعلَمُونَ عِلمَ اليَقينِ» اگر انسان با چشم باطن

ص: 223


1- عرفا برای یقین سه سطح و مرحله قائل شده اند: 1. علم اليقين: یقینی است که از راه فکرونظر برای انسان حاصل می شود، مانند علم انسان به مرگ خود یا علم به وجود آب دريا. 2. عين اليقين: يقینی است که از راه مشاهده و با دیدن چشم به وجود می آید، مانند هنگامی که انسان ملائکه مرگ را می بیند و یا در ساحل دریا ایستاده و آب آن را مشاهده می کند. 3. حق اليقين: یقینی است که هم از راه مشاهده و احساس و هم از طریق علم به وجود می آید، مانند هنگامی که انسان طعم مرگ را می چشد و یا در دریا فرو می رود و آب و دریا را با تمام وجود احساس می کند.(كتاب التعريفات، صفحه 40، باب الحاء - المعجم الفلسفی، جلد 2، صفحات 588 و 589 - فرهنگ معارف اسلامی، جلد 2، صفحه 754، مدخل حق اليقين).

و ملکوتی و با علم یقینی ای که کسب کرده است، به نظام آفرینش نظاره کند، هم اکنون نیز جهنم و افرادی که در آن هستند را می بیند؛ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحيطَةٌ بِالكَافِرِينَ «و به يقين جهنم کافران را احاطه کرده است»(1).این آیه می خواهد بگوید: اگر شما بتوانید به درجه اول يقين (علم الیقین) نائل شوید، علوم و معارفی به قلب شما القاء می شود و می توانید حقایقی را ببینید. حالا اگر کسی به مقامات عین الیقین و حق اليقين برسد، معارف عظیم تری به جانش سرازیز می شود .

معارفِ انسان -به خصوص شیعه - در مورد دین، خداوند و آخرت (مبدأ و معاد) باید از راه برهان، کتاب و یا سنّت به درجه ای از مقام يقين برسد تا موجب سعادت انسان شود، و الاّ این يقين بالاجبار به هنگام مرگ ایجاد خواهد شد و در آن زمان، آن معرفت دیگر فایده ای ندارد. یکی از بزرگان، به نقل از فرزند مرحوم آقا سیّد علی آقای قاضی نقل می فرمود که پدرم می گفت:

«هر چه شک و تردید در دین است، تا دم مرگ است؛ و گرنه پس از مرگ همه شک ها برطرف و يقين محض حاصل می شود». این فرمایش دقیقاً تفسیر این آیه کریمه قرآن است: لَقَدْ كُنْتَ فِي غَفْلَةٍ مِنْ هَٰذَا فَكَشَفْنَا عَنْكَ غِطَاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ:

«(خطاب می شود:) تو از این صحنه غافل بودی وما پرده را از چشم تو کنار زدیم و امروز چشمت تیزبین است»(2).

ص: 224


1- توبه / 49 . عنکبوت /54.
2- ق/22.

در هنگام مرگ، چون حقایق شریعت و اسرار دیانت را با چشم خود می بیند، چشم برزخی و اخروی انسان باز می شود و همه چیز برایش منکشف می گردد.

يقين و رعایت حدود الهی، راه رسیدن به کمالات

هر انسانی که حدود الهی را مراعات نماید، یعنی واجب را انجام داده و حرام را ترک نماید و در اعتقادات خود به مبدأ و معاد به مقام یقین برسد، صاحب حالاتی می شود که نمی توان در 220 قالب کلام آنها را بیان کرد. بنابراین آیا می توان همه آیات قرآن را بر مجاز حمل نمود؟! مثلاً این که قرآن می فرماید: لَتَروُنَّ الجَحيمِ: «به يقين شما جهنم را(هم اکنون )می دیدید»(1)و یا می فرماید: لَا يَغتَب بَعضُكُم بَعضاً اَیحِبُّ اَحَدُکُم أَن يَأكُلَ لَحمَ اَخِيهِ مَيتاً: «و هیچ یک از شما دیگری را غیبت نکند! آیا کسی از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده خود را بخورد؟!»(2)چنین آیاتی را نمی توان بر مجاز حمل نمود، بلکه معنای حقیقی این کلمات مراد خداوند بوده است و کسی می تواند این حقایق را ببیند که به مقام يقين دست یافته باشد.

نقل شده است: یکی از همسران پیامبر غیبتی کرد، یا غیبتی شنید، رسول اکرم صلی الله علیه وآله به او امر کرد که استفراغ کند، هنگامی که او استفراغ کرد، تکه

ص: 225


1- تکاثر/6.
2- حجرات/12.

گوشتی از دهانش بیرون آمد(1). آری! آنچه این آیات می گویند حقیقتی است که نباید در آن شک نمود. ولی تا زمانی که ما در این قفس تن و مادیات اسیر باشیم، این اسرار قرآنی را قبول نمی کنیم، و آنها را بر مجاز حمل می نماییم. هستند انسان هایی که از قفس تن رهیده اند و خداوند به آنها چشم ابراهیمی عطا نموده است. این مردان الهی، غیبت کننده را در حال خوردن گوشت برادر دینی خود می بینند، دوزخیان را با چشم باطن می بینند، صدایشان را با گوش دل می شنوند و ..

در روایتی آمده است: روزی رسول مکرم اسلام صلی الله علیه وآله پس از نماز صبح، جوانی لاغر اندام و نورانی را در مسجد دیدند که در گوشه ای نشسته است. فرمودند: كَيفَ أصبَحتَ؟ «یعنی با چه حالی شب را به صبح رساندی؟» عرض کرد: أصبَحتُ یَا رَسُولَ اللهِ مُوقِناً. یعنی «در حالی شب را به صبح رساندم که صاحب یقین هستم»(2).

گفت پیغمبر صباحی زید را:***«كَيفَ أصبَحت ای رفیق با صفا؟»

گفت: «عبداً مؤمناً» باز اوش گفت: ***گفت: «تشنه بوده ام من روزها

تا ز روز و شب گذر کردم چنان ***گفت: «از این ره کو رهاوردی بیار

ص: 226


1- المحاسن، جلد 2، صفحه 461، حدیث 410، باب 54، باب اللحم، کتاب المأكل من المحاسن . بحار الانوار، جلد 63، صفحه 61، باب 14، حدیث 20، فضل اللحم و ...، و جلد 72، صفحه 256، باب 66، حدیث 45.
2- کافی، جلد 2، صفحه 53، باب حقيقة الايمان، حدیث 2. بحار الانوار، جلد 67، صفحه 159، باب 52، حديث 17.

گفت: «خلقان چو ببینند آسمان***«کو نشان از باغ ایمان، گرشکفت؟ »

شب نَخُفتَستَم ز عشق و سوزها*** که زاِسپَربگذرد نوک سَنان»

در خور فهم و عقول این دیار!***من ببینم عرش را با عرشیان»(1)

حضرت مولی الموحدین علی علیه السلام در نهج البلاغه خطبه همّام، از این دسته افراد بدین گونه تعبیر می فرمایند: فَهُم وَ الجَنَّةَ كَمَن قَد رَآهَا فَهُم فِيهَا مُنَعَّمُونَ: «آنها -در همین دنیا هستند - ولی همانند کسی هستند که بهشت را دیده و در آن متنعم است».وَهُم وَ النَّارُکَمَن قَد رَآها فَهُم فِيهَامُعَذَّبُونَ: «و آنها همانند کسی هستند که آتش دوزخ را دیده و در آن معذب هستند»(2).

آری! اهل یقین، صفات و عقاید و اعمال ناصواب را که منشأ جهنم است، حقیقتاً آتش می بینند، و چنین مردانی که الهی و اهل یقین اند فقط با خدا معامله می کنند، همان طور که در قرآن آمده است: إنَّ اللهَ اشتَری مِنَ المُؤمِنِينَ أَنفُسَهُم وَأَموَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ: «خداوند از مؤمنان جان و مالشان را خریداری کرده که( در برابرش) بهشت برای آنان باشد» . آنها هیچ گاه تقوای خود را اظهار نمی کنند؛ زیرا همه چیز را نمی توان در دنیا گفت و از آنجا که معارف الهی قابل خرید و فروش نیست، افرادی که ادعایی می کنند، معلوم می شود که معامله گر هستند.

هرکه را اسرار حق آموختند ***مهر کردند و دهانش دوختند(3)

این آیات و روایات -که از غیب و ایمانِ به آن

ص: 227


1- مثنوی معنوی مولوی، دفتر اول، صفحه 156، پرسیدن پیغمبر مرزید را ...
2- نهج البلاغه، بخش خطبه ها، خطبه 193 . بحار الانوار، جلد 64، صفحه 315، باب 14، حديث 50.
3- مثنوی معنوی مولوی، دفتر پنجم، صفحه 83، در بیان توبة نصوح...

می گویند -در حقیقت، هشداری برای همه مردم، به خصوص اهل علم و فضل است. باید غیب را باور کرد و مردم را نیز با غیبِ عالَم آشنا کرد. باید بدانیم همان طور که عالم ظاهرو مُلک وجود داشته و خداوند بر آن تسلط کامل دارد«تَبَارَكَ الَّذِي بِيَدِهِ الْمُلْكُ وَهُوَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ»(1)، عالم باطن و ملکوت نیز وجود دارد و خداوند بر آن نیز تسلط کامل دارد «فَسُبْحَانَ الَّذِي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ »(2)

آری! در عالم، اخبار و امور بی حد و حصري وجود دارد، ولی چون ما چشم بینا نداریم، از همه آنها بی خبریم. آنهایی که بینا و شنوا هستند، شب ها از آوای تسبیح موجودات ، خواب ندارند.

خواب و خورت زمرتبه خویش دور کرد ***آن گه رسی به خویش که بی خواب و خور شوی(3)

لذتی که انسان هنگام وضو گرفتن یا در ماه رمضان بر اثر کم خوری احساس می کند، لذتی است که از لذات دنیوی نیست. خداوند این لذات را به کام مؤمنین می چشاند، تا سبب ترغیب و تشويق آنان گردد، همانند مادری که به زحمت و با انگشت ، اندکی شیرینی و حلوا در دهان بچه می نهد، ولی کم کم بچه خودش به دنبال شیرینی ها و حلواها می رود. روزه و تهجد ماه مبارک رمضان نمونه ای از لذات معنوی است که جنبه تشویق و ترغیب داشته تا به سمت دیگر لذات معنوی برویم.

خداوند توفيق يقين عنایت فرماید که به دنبال لذات معنوی باشیم!

ص: 228


1- ترجمه: «پربرکت و زوال ناپذیر است کسی که حاکمیت و مالكيت (جهان هستی) به دست اوست و او بر هر چیز تواناست» (ملک /1).
2- ترجمه: « پس منزه است خداوندی که مالکیت همه چیز در دست اوست» (یس/83).
3- دیوان حافظ شیرازی، جلد1، صفحه 972، غزل شماره 478.

درس سی و هفتم: مقام یقین (2)

اشاره

وَاعبُد رَبَّكَ حَتَّى يَأتِيَكَ اليَقِينُ

پروردگارت را عبادت کن تا یقین تو را فرا رسد. (حجر/ 99)

مقام يقين ، معنا و مراتب آن

در مباحث گذشته گفته شد که یکی از مقامات اخلاقی، مقام یقین است ، یعنی انسان باید به اوامر و نواهی خداوند، یقین پیدا کند و شک وتردیدی نداشته باشد.

یقین دارای مراتبی است:

مرتبة اوّل يقين، علم اليقين است، یعنی این که به کمک اخبار و احادیث و برهان، بفهمیم و یقین کنیم که آخرت و بهشت و جهنمی وجود دارد. در این مرتبه، علم حصولی برای انسان پیدا می شود.

مرتبة بالاتركه عين اليقين نام دارد، این است که با عمل به واجبات و مستحبات، و ترک محرمات و مکروهات، به حقیقت دین دست یابیم. یعنی واقعیات و اسرار دین را به علم حضوری بفهمیم.

در هنگام مرگ و آخرت، تمام علوم تبدیل به علم حضوری می شوند،یعنی تمام کاشته هایِ خود را نزد خودمان حاضر می یابیم، چنان که در قرآن کریم آمده است: لَقَد كُنتَ فِی غَفلَةٍ مِّن هَذَا فَكَشَفنَا عَنكَ غِطَاءكَ فَبَصَرُكَ اليَومَ حَدِيدٌ: «(در محشر به انسان خطاب می شود): از این صحنه و دادگاه بزرگ غافل بودی و ما سرانجام پرده را از چشم تو کنار

ص: 229

زدیم و امروز چشمت تیزبین است»(1).

این که در آخرت پرده و حجاب کنار می رود و حقایقی را که در دنیا به علم حصولی و علم اليقين می دانستیم، در آخرت به علم حضوری در می یابیم و می بینیم، چیز خوبی است، ولی اگر رسیدن به باطن و مغز این معانی و علم حضوری به آن در دنیا برای انسان حاصل شود، لذت و دیگری دارد و آیه کریمه «وَاعبُد رَبَّكَ حَتَّى يَأتِيَكَ اليَقِينُ»،بیانگر ارزش و اهمیت همین مسأله، یعنی مقام يقين و است و این که باید به گونه ای بندگی و عبادت کنیم که به مقام يقين، آن هم عین الیقین و علم حضوری نائل شویم.

البته می توان آیه را این طور نیز تفسیر و بیان کرد که منظور ازیقین همان مرگ است و معنای آیه چنین می شود: وَاعبُد رَبَّكَ حَتَّى يَأتِيَکَ المَوتَ:«تکلیف و عبودیت خداوند متعال تا لحظه مرگ بر عهده انسان است» .

اما این که بعضی آیه را طور دیگری تفسیر وتأویل می کنند و می گویند:«هنگامی که بر اثر عبادت و ریاضت نفس به یقین رسیدی، دیگر تکلیف ساقط می شود»، این انحراف و باعث سقوط است.

تکلیف هرگز از انسان زنده ساقط نمی شود، و تا آخرین لحظه زندگی دنیوی برعهده انسان است. به عنوان مثال ما مکلفیم نماز بخوانیم، اگر می توانیم ایستاده، و الا نشسته و یا حتی خوابیده و...، بنابراین تکلیف شرعی از انسان ساقط شدنی نیست، اگر قرار بود با رسیدن به مقام يقين، تکلیف از کسی ساقط شود، اولین نفر رسول گرامی اسلام صلی الله علیه وآله بودند، ولی می بینیم که رسول مکرّم اسلام صلی الله علیه وآله که تجسّم واقعی مقام يقين بودند، آن قدر عبادت می کردند که پاهای مبارکشان ورم می کرد.

ص: 230


1- ق/22.

آیات دیگری که بیانگر این حقیقت است که می توان در دنیا به عین الیقین وعلم حضوری رسید، این آیات است: لَؤتَعلَمُونَ عِلمَ اليَقِينِ* لَترَوُنَّ الجَحِيمَ: «هرگز چنان نیست (که شما خیال می کنید). اگر شما علم اليقين داشتید * به يقين شما جهنم را (در همین دنیا) می دیدید»(1) ، این آیات می گوید که می توان با تعبّد و بندگی در همین دنیا به يقين رسید و جهنم و درد و رنج های آن را در همین جا دید.

پس توجه داشته باشیم که در هر صورت با فرا رسیدن مرگ، به علم حضوری و یقین خواهیم رسید، بنابراین بهتر است که قبل از مُردن، با تهجّد و اعمال صالحه، پرده های غفلت را از مقابل چشم برداریم و بهشت و جهنم واسرار دین را با علم حضوری دریابیم .

می گویند: آیت الله العظمی سیّد احمد خوانساری رحمة الله در هنگام وفات و لحظاتی پیش از آن که جان به جان آفرین تسلیم کند، فرمود: «حضرت عزرائیل آمد و من او را دیدم، خیلی زیبا بود(2). آری! این حقیقت دارد و مردان حق و حقیقت ، واقعیات را در همین دنیا و در حال حیات دنیوی می بینند و به علم حضوری و عين اليقين درک می کنند.

دوری از هوا و هوس، راه رسیدن به يقين

اما برای آن که به این مقام و منزلت دست یابیم، باید از هوا و هوس دوری گزینیم تا مبادا گرفتار دنیا و امور دنیوی شویم و دست و پایمان را در غل و زنجیر مادیّات اسیر کنیم که در حقیقت همین گناهان و اعمال انسان است که در نفس انسان به جهنم و عذاب تبدیل می شود. این مطلب را می توان از آیات قرآن فهمید، آنجا که خداوند متعال می فرماید:

ص: 231


1- تكاثر / 5 و6.
2- شرح احوال حضرت آیت الله العظمی اراکی، صفحة 581.

إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةُ بِالكَافِرِينَ: «و به يقين جهنم، کافران را احاطه کرده است»(1)، در اینجا از لفظ «لمحيطة» (احاطه کننده) می توان فهمید که جهنم هم اکنون نیز به کفار احاطه دارد؛ چون اسمِ فاعل هرگاه برای زمان حال به کار رود، معنای آن معنایی حقیقی است نه مجازی.

آری! مواد جهنم، همین تعلّق و وابستگی به دنیا و مادیات است. یعنی دلبستگی و دنیا دوستی، جهنمی را در نفس پدید می آورد که محیط و دامنگیر انسان می شود، و الاّ آب، خاک، زمین و آسمان مخلوق خداوند و لشکر حق هستند و با انسان دشمن نبوده و برای انسان جهنم و نمی سازند. این مطلب را می توان از دو آیه مباركة: اللهُ خَالِقُ كُلِّ شَیءٍ: «خدا آفریننده همه چیز است»،(2)وآيه الَّذِى أَحسَنَ كُلِّ شَیءٍ خَلَقَهُ: «همان کسی که هر چیز را آفرید، نیکو آفرید»(3)، استفاده نمود. این آیات می گویند که همه مخلوقات خداوند نیکو هستند و ما باید از همین مخلوقات طبیعی و در دل آنها، بهشت نفسانی را بسازیم و با آن ساخته شویم.

مرتبه سوم مقام یقین، حق اليقين است که مخصوص فرستادگان و اولیاء الهی می باشد و نیازی به توضیح آن در این مجال نیست.

ان شاء الله بزرگان به بیداری مردم اهمیت دهند و موانع رسیدن به مقام يقين را برطرف ساخته و آنها را به مقام يقين برسانند. همه بزرگان وظیفه دارند که مردم را از اهداف دنیا پرستان غربی که در این برهه از زمان آنها را با الفاظ دموکراسی، آزادی و... به بازی گرفته اند، آگاه سازند، همان گونه که حضرت امام خمینی علیه السلام، غربی ها را به خوبی شناختند و راه شناخت آنها و موانع تعالی مادی و معنوی بشر را گشودند.

خداوند ان شاء الله يقين را به تمام مسلمانان مرحمت فرماید!

ص: 232


1- توبه/49
2- رعد /16.
3- سجده/7.

درس سی و هشتم: مقام انس با خدا

اشاره

وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِيبٌ

و هنگامی که بندگان من از تو درباره من سؤال کنند، (بگو:) من نزدیکم. (بقره/ 186)

مقام انس و بهترین مونس

یکی از مقامات اخلاقی، مقام انس با پروردگار عالم است.

انسان همواره به انیس و مونس نیاز دارد، اما سؤال این است که چه کسی را باید به عنوان مونس خود انتخاب کنیم؟ لسان وحی، انس با خداوند متعال را بهترین مأنوس و دوست انسان معرفی نموده است . امام حسن عسکری علیه السلام می فرماید: مَن آنسَ بِاللهِ اِستَوحَشَ مِنَ النَّاسِ:«هر کسی با خداوند مرتبط شد و انس گرفت، از مردم گریزان می شود و وحشت می کند»(1).

مراد این است که اگر کسی در اثر عبادت و ایمان مخلصانه، رنگ الهی بگیرد و اهل تعقّل و توحّد گردد، در کنار انسان هایی که اهل معصیت و نفاق هستند، احساس تنهایی و وحشت کرده، و از همراهی و همنشینی با آنها فرار کرده و باب دوستی و مراوده با آنها را می بندد؛ زیرا توحد وتعقل، با کثرات و عصیان سازگاری ندارد.

آری! اگر کسی درست بیاندیشد و تعقّل کند، در جهان آفرینش جز خدا را نمی بیند و به گوشه گیری و توحّد می افتد. او مشاهده می کند

ص: 233


1- بحار الانوار، جلد 67، صفحة 110، باب 49 ، حدیث 11.

که خداوند از همه چیز و همه کس به او نزدیک تر است، بنابراین تنها با او انس می گیرد. خداوند در قرآن می فرماید: وَإِذَا سَأَلَكَ عِبُادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ: «وقتی مردم درباره من از تو سؤال می کنند، بگو: من به آنها نزديك هستم»(1)

دوست نزديك تر از من به من است ***وين عجبتر که من از وی دورم(2)

او آن چنان به انسان نزدیک است که از خودِ انسان نیز به انسان نزدیک تر است و میان انسان و قلب او قرار دارد. در قرآن کریم آمده است: أَنَّ اللهَ يَحُولُ بَينَ المَرءِ وَ قَلبِهِ «خداوند بین انسان ودل او حایل می شود».(3)

خداوند متعال نسبت به تمام موجودات نظام هستی معیّت قیّومیّه (4)دارد. و این بدان معناست که اگر معیّت قیّوميه او نبود، موجودات عالم، نه وجود پیدا می کردند و نه می توانستند به وجودشان ادامه دهند. بنابراین انیس و دوستی بهتر از خداوند متعال نیست.

البته لازم به ذکر است که انسان، موجودی اجتماعی است و نباید خود را از خلايق جدا دانسته و کوه نشینی و غارنشینی و تنهایی را

ص: 234


1- بقره / 186.
2- کلیات سعدی شیرازی ، گلستان، باب دوم در اخلاق درویشان، حکایت 11، صفحه 99.
3- انفال / 24.
4- معیّت قیّومیه از لحاظ لغوی به معنای همراهیِ هستی بخشانه است و به این معناست که موجودات همگی قائم به خداوند بوده و در وجود خود، به او وابسته هستند و هیچ چیزی بدون عنایت او، از خود، هستی ندارد (المعجم الفلسفي، جلد 2، صفحات 217، 219، 400 و 401. مجله علمی پژوهشی مقالات و بررسی ها ویژه فلسفه و کلام اسلامی، دفتر70، زمستان 1380، مقاله تبیین حکمی و عرفانی مَن عَرَفَ نفَسَه، صفحات 209 و 210 ( برداشت از سایت پایگاه مجلات تخصصی نور) . چهل حدیث امام خمینی رحمة الله، صفحة 598

برگزیند؛ زیرا در اسلام آمده است: لاَ رُهبَانِيَّةَ فِی الإِسلاَمِ: «در اسلام، رهبانیت و انزوا وجود ندارد»(1)، بنابراین رهبانیت و انزوای دائم و مطلق در اسلام مذمت شده است. آنچه در اسلام پسندیده و ممدوح است، این است که انسان اوقاتی از شبانه روز را با خودش خلوت کند و به تفکّر بنشیند.

حضرت موسی علیه السلام پس از شنیدن کلام الهی، هنگامی که از کوه طور باز می گشت، کلام هرانسان غير مؤمنی را که می شنید، وحشت می کرد؛ زیرا مدتی بود که هم کلام و همنشین خدا شده و با او انس گرفته بود(2). این مطلب در قرآن کریم هم آمده است، آنجا که می فرماید: كَلَّمَ اللهُ مُوسَى تَکلِیماً: «خداوند با موسی سخن گفت»(3).

ما نیز باید سعی کنیم حداقل با افراد بدکار و گناهکار معاشرت نکنیم و اگر در مجلسی هستیم، مبتلا به غیبت و تهمت واستهزاء نشویم!

روزی که همه چیز شهادت می دهد

اعضاء و جوارح انسان باید در اختیار او باشد و با آن اعمال صالح انجام دهد وگرنه برای انسان بدبختی فراوانی به بار می آورد. روزی می رسد که همین زبان، دست، پا و... علیه انسان شهادت

ص: 235


1- مستدرک الوسائل، جلد 14 ، صفحه 155، باب 2، حدیث 16356. بحارالانوار، جلد 65، صفحه 319، باب 26، ذیل حدیث 1.
2- تصنیف غرر الحکم و درر الكلم، صفحه 199، باب الانس بالله والتقرب اليه ، احادیث 3950،3949 و3951 . بحار الانوار، جلد 67، صفحه 110، باب 49 ، العزلة عن شرار الخلق والأنس بالله ، حدیث 11 و جلد 75، صفحات 377 و 379، باب 29 ، احادیث 3 و 4.
3- نساء/164.

داده و اعمال زشت او را بازگو می کنند و باعث محکومیت و مجازات انسان می شوند.یَومَ تَشهَدُ عَلَيهِم أَلسِنَتُهُم وَأيدِيهِم وَأَرجُلُهُم بِمَا كَانُوا یَعمَلُونَ: «در روزی که زبان ها و دستها و پاهایشان بر ضد آنان بر اعمالی که مرتکب می شوند گواهی می دهد»(1)، در آن لحظه انسانها به پوست های تنشان می گویند:لِمَ شَهِدتُّم عَلَينَا قَالُوا أَنطَقَنَا اللهُ الَّذِی أَنطَقَ كُلَّ شَیءٍ: «چرا برضد ما گواهی دادید؟! آنها جواب می دهند: همان خدایی که هر موجودی را به نطق در آورده ما را گویا ساخته است»(2).

بنابراین اعضای بدن باید تحت کنترل بوده و آنها را از طغیان باز داشت، به خصوص زبان که سرچشمه بسیاری از گناهان و بدبختی هاست.

نشد خاموش کبک کوهساری ***از آن شد طعمه باز شکاری(3)

رضای خداوند، معیار اصلی اعمال

بنابراین انسان باید از اعضاء و جوارح خود در راه عبادت و اطاعت خدا استفاده نماید و به این نکته توجه داشته باشد که هر کار را فقط برای رضای خدا انجام دهد.

در روایت آمده است: إِذَا لَم يَحضُرِ المَسجِدَ أحَدٌ فَالمُؤمِنُ وَحدَهُ جَمَاعَة: «اگرامام جماعت یا شخص مؤمنی وارد مسجد شد ولی مأمومی نیامد، خودش نماز بخواند، زیرا مؤمن خودش جماعتی است» ، و

ص: 236


1- نور / 24.
2- فصلت /21.
3- دیوان کامل وحشی بافقی، فرهاد و شیرین، صفحة 510، گفتاردر نکویی خموشی و عشق.

علت آن که مؤمن خود، جماعت است، چنین بیان شده است: لأنَّهُ مَتَى أذَّنَ وَأقَامَ صَلَّی خَلفَهُ صَفَّانِ مِنَ المَلَائِكَةِ وَمَتَى أقَامَ وَلَم يُوذِّن صَلَّى خَلفَهُ صَفٌّ وَاحِد: «چرا که مؤمن هرگاه برای نماز، هم اذان و هم اقامه بگوید، دو صف از ملائکه پشت سر او قرار گرفته و به او اقتدا می کنند، و اگر فقط اقامه بگوید يك صف به او اقتدا می کنند»(1).

برای ما طلبه ها لازم است که مؤدّب به آداب دینی باشیم و در نماز جماعت به کمیّت و تعداد آن توجه نکنیم و تنها خداوند را در نظر بگیریم. نقل شده است: يك سال مرحوم حاج شیخ عباس قمی، صاحب مفاتیح الجنان، در او مسجد گوهرشاد شروع به اقامه نماز جماعت کرد. بعد از چند روز متوجه شد که جمعیت کثیری به او اقتدا می کنند و صف های باشکوهی تشکیل می شود، و از این ریاست و امامت نماز، لذتی در دلش خطور کرد. همین امر باعث شد که از ادامه آن نماز جماعت دست کشیده و به مسجد نیاید. وقتی علت را از او پرسیدند، گفت: حالتی را در خودم مشاهده کردم که الهی نبود.

آری! انسان باید برای خداوند زندگی کند؛ زیرا سرانجام باید انیس خداوند شویم و به سوی او باز گردیم.

هزاران در از خلق برخود ببندی ***گرت باز باشد در آسمانی(2)

کسی که همه جا، در دنیا، آخرت، قبر و زندگی

ص: 237


1- من لا يحضره الفقیه، جلد1، صفحه 376.
2- کلیات سعدی شیرازی ،طیّبات ،صفحه 588.

همراه انسان است، خداوند متعال است، وَهُوَ مَعَكُم أَينَمَا کُنتُم: «وهر جا باشید، او (خداوند) با شماست»(1).

به همین دلیل، یکی از اسمای حسنای خداوند «الرقيب» است، یعنی کسی که همیشه با مخلوق است و مراقب او می باشد. بنابراین ما هم باید همواره مراقب بوده و او را حاضر ببینیم تا به مقام انس با پروردگار نائل شویم که حلاوت و شیرینی این مقام، چشیدنی است.

خداوندا! انس با خودت را در ذائقه جانمان، به ما بچشان!

ص: 238


1- حدید/4.

درس سی و نهم: تبلیغ (1)

اشاره

كُونُوا دُعَاةً إِلَى أَنفُسِکُم بِغَیرِأَلسِنَتِکُم

مردم را با غیر از زبان خود دعوت کنید(1).

تبلیغ، راه ها و انواع آن

مسلمانان در ماه های محرم، صفر و رمضان منتظر تبلیغات و صحبت های شريف طلاب بزرگوار هستند و محراب و منبرها در انتظار علماء و فضلاست و از آنجایی که این ماه ها، ماه های تبلیغ است، مناسب است که مطلبی راجع به تبلیغ گفته شود.

تبلیغ دو گونه است: 1- تبلیغ فعلی و عملی. 2- تبلیغ قولی و لسانی( گفتاری و زبانی).هر دو نوع از تبلیغ مؤثر هستند، ولی هر کدام ویژگی های خاص خود را دارد.

خاصیت تبلیغ قولی این است که تأثیر آن سریع است، ولی ممکن است دوام نداشته باشد، اما در طرف مقابل، تبليغ عملی با آن که برای تأثیر گذاشتن کمی به زمان نیاز دارد، ولی تأثیرش دوام بیشتری دارد. بنابراین لازم است طلبه ها در تبلیغ از هر دو نوع آن استفاده نمایند، بدین معنا که نه قولشان مخالف عملشان باشد و نه عملشان مخالف قولشان؛ چرا که اگر تبلیغ هم لسانی باشد و هم عملی، هم زود تأثیر

ص: 239


1- کافی، جلد 2، صفحه 77، باب الورع، حدیث 9 . بحار الانوار، جلد 67، صفحه 299، باب 57، حدیث 9.

می گذارد و هم با دوام خواهد بود، اما اگر قول و عمل با هم مخالف باشد، تأثیر سوء می گذارد.

امام صادق علیه السلام در روایتی می فرماید: کُونُوا دُعَاةً إِلَى أَنفُسَکُم بِغَيرِ ألسِنَتِکُم: «مردم را با غیر از زبان خود دعوت کنید»، بدیهی است که منظور روایت این نیست که تنها

با عمل، مردم را به اسلام و اخلاق دعوت کنید، و لازم و نیست در گفتار، آنها را دعوت کنید و یا حتی می توانید مخالف آن را به زبان بیاورید؛ بلکه روایت می خواهد و بگوید که تبلیغ عملی از تبلیغ گفتاری مهمترو اثرش بیشتر و بادوام تر است. بنابراین مفهوم این روایت این است که طلبه ها به طریق اولی باید تبلیغ گفتاری هم داشته باشند، نه آن که آن را کنار بگذارند.

صفات همنشین خوب و یک روحانی مبلغ

طلبه ها به هنگام تبلیغ و در غیرآن باید همان گونه باشند که حضرت عیسی علیه السلام فرمود، تا مردم با معاشرت با آنها هدایت گردند. شاگردان حضرت عیسی علیه السلام از آن حضرت سؤال کردند. با چه کسانی معاشرت داشته باشیم؟ حضرت عیسی علیه السلام در جواب فرمودند: با سه دسته معاشرت نمایید: مَن يُذَکِّرُکُمُ اللهِّ رُؤيَتُهُ وَيَزِيدُ فِي عِلمِكُم مَنطِقُهُ وَ يُرَغِّبُكُم فِي الآخِرَةِ عَمَلُهُ: «کسی که دیدنش شما را به یاد خدا بیاندازد، گفتارش بر علم شما بیافزاید، و کردارش شما را به آخرت تشویق نماید»(1).طلاب محترم که بحمدلله منزه هستند و در مسیر کمال قرار دارند، باید دقت نمایند تا این معانی و صفات حسنه در آنها پررنگ تر باشد؛ چون مردم با طلاب ارتباط و مجالست دارند و لذا باید صفات یک همنشین مفید

ص: 240


1- کافی، جلد 1، صفحه 39، باب مجالسة العلماء، حدیث 3. بحار الانوار، جلد 1، صفحه 203، باب 4، حدیث 18.

را در خودشان داشته باشند. بنابراین طبق روایت بالا یک روحانی باید سه خصوصیت و ویژگی داشته باشد :

اول: روحانی باید طوری باشد که دیدنش انسان را به یاد خدا بیندازد، البته نه به این معنا که اهل تظاهر یا ذلت نفس باشد و بخواهد با این کارها جلوه گری کند؛ چرا که میان تواضع و ذلّت نفس (1)تفاوت است، و مؤمن نباید هیچگاه ذلت نفس داشته باشد، بلکه باید به گونه ای

رفتار کند که دیدن و رفت و آمد مردم با او برایشان موعظه و پند و اندرز باشد.

اگر مردم ببینند که لباس و زندگی یک روحانی تجملاتی نیست، این تبلیغ عملی و بهترین نوع تبلیغ محسوب می شود و تأثیرش بسیار زیاد است. به عنوان نمونه اگر کسی مرحوم آیت الله العظمی بروجردی رحمة الله یا امام خمینی رحمة الله را می دید، به یاد خدا می افتاد و تأثیر عمیقی در هدایت او داشت.

دوم: روحانی به محض اینکه زبانش گويا شد، باید از زبان خویش استفاده نماید و کلمات و سخنان مفیدی را برای مردم بیان نماید تا مردم از آن استفاده کنند؛ خواه در مسائل اعتقادی، فقهی و اخلاقی باشد و خواه در مسائل فرهنگی و اجتماعی. مبادا اگر جای مهمی سخنرانی کردند، نام سیدالشهداء رحمة الله را فراموش نمایند که روضه خوان

ص: 241


1- تواضع و ذلت نفس ممکن است از جهت عمل خارجی با هم تفاوت نداشته باشد، ولی از جهت نیت کاملاً با هم متفاوتند. در تواضع، انسان با هدف این که نفس خود را مهار کند، بر خلاف خواسته او، خود را فروتن نشان می دهد، در حالی که توانایی و دانش برانجام آن خواسته نفسانی را دارد، اما درذلت نفس، انسان با هدفی دیگر، و براساس مصلحتی غیر از سرکوب نفس، چنین کاری را انجام می دهد، مثلاً اگر نفس عالمی به او بگوید: تو نباید خانه را جارو کنی، چون شخصیت تو بیش از این است، اگر برای مقابله با آن، شروع به جارو کردن نماید، تواضع نموده است، ولی اگر به این نیت جارو نماید که بگویند: «او چه تواضعی دارد!» این ذلت نفس است (مجموعه رسائل الامام الغزالی، صفحه 147، فصل بی بیان حدّ التواضع وحقيقته و .... المعجم الفلسفی، جلد1، صفحه 359، ذیل عنوان التواضع . مصباح الشریعه، صفحه 72 -ذیل عنوان تواضع - پایگاه اطلاع رسانی حوزه، بخش گنجینه معارف، ذیل عنوان حدّ و مرز تواضع).

امام حسین علیه السلام بودن باید باعث افتخار باشد.

سوم: اهل علم باید طوری رفتار کنند که مردم به عالم آخرت رغبت بیشتری پیدا کنند، چند نمونه از این رفتار از این قرار است:

روحانیت باید در شادی، غم، گرسنگی و سیری با مردم شریک باشد. حتی باید از غذای مباح و حلال هم به و اندازه استفاده کند؛ چرا که مردم توقع ندارند یک روحانی حتی غذای مباح و حلال را هم بیش از اندازه بخورد، یا این و که غذایی بهتر از غذای معمول آنها بخورد.

طلبه باید دستش برای انفاق به مردم باز باشد تا مبادا کسی در اجتماع، از روحانیت آزرده خاطر بشود.

امروزه مردم توقع ندارند که طلبه با پای خود به مجالسی برود که رضای خدا در آن نیست. نامه ای که حضرت علی علیه السلام به عثمان بن حنیف نوشت را باید همیشه در نظر داشت!(1)تنها به مهمانی اغنیاء و ثروتمندان رفتن و با آنها ارتباط داشتن از خصوصیات یک روحانی نیست، بلکه یک روحانی علاوه بر آن که با اقشار مختلف مردم ارتباط دارد، باید همیشه به طور ویژه با فقراء و محرومین در ارتباط دائم باشد؛ چرا که همیشه مستضعفان و محرومین و پابرهنگان بوده اند که پیرو انبیاء و اولیاء خدا شده اند، و انقلاب اسلامی را نیز همین محرومین به وجود آوردند.

مناعت طبع نیز باید از خصوصیات ممتاز طلاب و روحانیون باشد. برای مثال، زمانی که شاه در این مملکت حکومت می کرد، طلبه ها هیچ اعتنایی به او نداشتند، بنابراین نباید در طلب دنیا حریص بود،

ص: 242


1- نهج البلاغه، بخش نامه ها، نامه 45.

بلکه باید به مقدار نیاز و حاجت اکتفا کرد. می گویند: یکی از حکماء در یک روز زمستانی، زیرنور آفتاب نشسته بود، اسکندر آمد و گفت: «از من چه خواهشی داری ؟ »

حکیم فرمود: «خواهش من این است که کنار بروی وسایه نیافکنی؛ چرا که آفتاب به من نمی تابد»(1).

به هر حال طلبه باید این سه صفت را داشته باشد تا مردم به دین علاقه مند شوند. سرمایه روحانیت و یا سرمایه روحانیت حوزه های علمیه، علم و تقوا است، نه مال و جاه و مقام. اگر کسانی در جامعه شیعی مقامی دارند، در واقع به عنوان احساس مسئولیت انجام وظیفه است، نه ریاست و برتری بر مردم . مبادا اوضاع به گونه ای شود که مردم بگویند: فلان روحانی خودش را فراموش کرده است و به مردم امر و نهی می کند! همچنان که در قرآن کریم آمده است: أَتَأمُرُونَ النَّاسَ بِالبِرِّ وَتَنسَونَ أَنفُسَكُم: «آیا مردم را به نیکی دعوت می کنید، اما خودتان را فراموش می نمایید»(2).

بنابراین باید تبلیغ را از خودمان شروع کنیم و ابتدا به تهذیب خودمان بپردازیم و پس از آن به دیگران سرایت دهیم. اگر یک روحانی، عالِم و با تقواشد، آن وقت اجتماع به او گرایش پیدا می کند.

امیدواریم که لذات دنیا چشم و گوش ما را کور و کر نکند! مبادا فریب افراد غربی را بخوریم و خودمان را در برابر فرهنگ غرب کوچک فرض کنیم! باید طوری باشیم که غرب به سوی ما بیاید و غربیها، شرق زدگی پیدا کنند. علامه طباطبایی رحمة الله می فرمودند: «هانری کربن میگفت: من مرض شرق زدگی پیدا کرده ام».

هنگامی که به محیط اجتماع و تبلیغ می روید، در مقابل تعلیمات

ص: 243


1- خبرگزاری فارس، گروه فرهنگی، حوزه آئین و اندیشه،91/8/3، شماره 139110802001105 .
2- بقره/44.

و مکاتب غربی، كالجبل الراسخ «همانند کوهی استوار»بایستید و تعلیمات اسلامی را تبلیغ بفرمایید. کلمه «روحانی» از صد واژه پرفسور، دکتر و... بالاتر است؛ زیرا آنان محدوده کارشان همین دنیا و بدن است، گرچه بدن هم جزء حقیقت انسان است؛ اما ابدیت مربوط به جسم نیست.

خداوند متعال کشور شيعه، رهبری شیعه، مراجع شیعه و همه شیعیان را در پناه عنایات خودش از گزند روزگار محفوظ بدارد!

ص: 244

درس چهلم: تبلیغ (2)

اشاره

يَا أَيُّهَا الْمُدَّثِّرُ*قُمْ فَأَنْذِرْ*وَرَبَّكَ فَكَبِّرْ*وَثِيَابَكَ فَطَهِّرْ

ای جامه خواب به خود پیچیده (و در بستر خواب آرمیده)! * برخیز وانذار کن (و جهانیان را بیم ده)! * و پروردگارت را بزرگ بشمارا * ولباست را پاکیزه دار! (مدثر/4.1)

تبلیغ و لوازم آن

پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله، ائمه و علمای امت وظیفه دارند در میان توده های مردم تبلیغ کنند و آنها را به راهی که مورد رضایت خداوند است ارشاد و راهنمایی نمایند، به همین دلیل پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله از طرف خداوند متعال مأموریت یافت تا قيام کند و طبق آیه شریفه 22 سوره توبه(1) مردم را از عقاب الهی بیم دهد. البته این نوع انذاروتبشير، فقط درشأن انبیاست .

خداوند متعال در ابتدای سورۂ مدثر به پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله دو سفارش می کند و از آنجا که این دو سفارش لازمه تبلیغ است، بر هر مبلّغی لازم است تا آن را در زندگی خود به کار بندد: اول: وَرَبَّكَ فَكَبِّر: «پروردگارت را بزرگ بشمار!» و دیگری: وَثِيَابَكَ فَطَهِّر: «و لباست را پاکیزه دار!».

خداوند در ابتدای این سوره می فرماید: يَاَيُّهَا المُدَّثِّرُ* قُم فَأَنذِر: «(ای پیامبر) که جامه خواب به خود پیچیده ای ! * قیام کن و( این بشر

ص: 245


1- ومَاكَانِ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْلا نفرمن كُلُّ فِرقَةٍ مِنهُم طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي اَلدِّينِ ولِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إذا رَجَعوا إلَيهِم لَعَلَّهُم يَحْذَرونَ: «و شایسته نیست مؤمنان همگی (به سوی میدان جهاد) کوچ کنند؛ چرا از هر گروهی از آنان، طایفه ای کوچ نمی کند (تا طایفه ای در مدینه بماند)، که در دین( و معارف و احکام اسلام) آگاهی یابند و به هنگام بازگشت به سوی قوم خود، آنها را بیم دهند؟! شاید (از مخالفت فرمان پروردگار) بترسند، و خودداری کنند».

لجام گسیخته و خودسرکه هرساعت آشوبی برپا می کند را «بترسان!» اما قبل از آن باید چند نکته را رعایت کنی:

اول اینکه وَرَبَّکَ فَكَبِّر: «برای پروردگارت شأن و منزلتی عظیم قائل باش!». عظمت و جلال او را در نظرت مجسم کن و او را در زمره مخلوقات محسوب نکن!او باید خداوند را چنان بداند که حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام در نهج البلاغه می فرماید: الَّذِی لَيسَ لِصِفَتِهِ حَدٌّ وَ مَحدُودٌ: «پروردگاری که برای صفات او حدّ و مرزی وجود ندارد» ، یعنی

لَيسَ لِذَاتِهِ حَدٌّ مَحدُودٌ: «برای ذات خداوند هیچ حدّ و مرزی وجود ندارد»(1)؛ زیرا همه صفات حق متعال عین ذات اوست.

نکته دیگر این که: وَثِيَابَكَ فَطَهِّر: «و لباست را پاکیزه دار!»، البته اگر چه این معنای ظاهری آیه شریفه است -و خداوند همین معنای ظاهری را نیز اراده کرده است -ولی این معنا تنها یکی از معانی نهفته در آیه است؛ چرا که در حدیثی از امام صادق علیه السلام آمده است: اِنَّ لِلقُرآنِ بَطناً وَ لِلبَطنِ بَطنٌ وَ لَهُ ظَهرٌوَ لِلِظَّهرِ ظَهرٌ... « قرآن باطنی دارد و آن باطن نیز باطنی دارد و همچنین قرآن ظاهری دارد و آن ظاهر نیز ظاهری دارد»(2).

ص: 246


1- نهج البلاغه، بخش خطبه ها، خطبه 1. بحار الانوار، جلد 4، صفحه 247، باب 4، حديث 5.
2- بحارالانوار، جلد 89، صفحه 91، باب 8، حدیث 37. در مورد این که دقیقاً مقصود از ظَهر (ظاهر) و بطن (باطن) چیست ، اقوال مختلفی ذکر شده است که مختصراً به آن اشاره می شود: 1. ظَهر، لفظ قرآن و بطن، تأويل آن است. 2. ظَهر، احادیث و اخبار قرآن وبطن، پندها و بیم ها و یادآوری های آن است. 3. ظَهر، لفظ و بطن، معنای آن است. 4. ظَهر، آیاتی که معنا و تأويلش روشن است و بطن، آیاتی که تفسیرش مخفی است. 5. قصص قرآن در ظاهر، اخبار و در باطن، عبرت هستند. 6. ظَهر، تلاوت قرآن است و بطن، فهمیدن و آموختن از قرآن است (لسان العرب، جلد 4، صفحه 521، ذیل مدخل ظهر).

مفسر کبیر علامه طباطبائی رحمة الله آیه مذکور را چنین معنا می کند: «ای پیامبر! اعمالت را اصلاح کن!». این به خاطر آن است که عمل برای انسان همچون لباس برای بدن است و هر اعتقادی که انسان داشته باشد، در عمل آشکار می شود، بنابراین افعال انسان، لباسی است که از اعتقاد و عمق جان انسان حکایت می کند.

به قول شاعرکه می گوید:

این نماز و روزه و حج و جهاد ***هم گواهی دادن است از اعتقاد

این زکات و هدیه و ترک حسد ***هم گواهی دادن است از سرّخود (1)

پس آیه «وَثِيَابَكَ فَطَهِّر»، به این معنا است که افکار و اعمال و گفتارت را که حکایت از حقیقت توست، اصلاح نموده و از بدی ها و کژی ها پاك نما!

بعضی از مفسرین نیز گفته اند: «وَثِيَابَكَ فَطَهِّر» یعنی وَ ثِيَابَكَ فَقَصِّر: «لباس هایت را کوتاه کن!»، تا مبادا در کوچه و خیابان آلوده به نجاسات و آلودگی ها شود(2).

البته معنای موجود در تفسير الميزان (اصلاح اعمال) هیچ منافاتی با دو معنای مذکور (کوتاه نمودن لباس و پاک نمودن لباس) ندارد؛ زیرا این

ص: 247


1- مثنوی معنوی مولوی، دفتر پنجم، صفحه 736، بیان آن که نماز و روزه و همه چیزهای برونی، گواهی هاست بر نور اندرونی .
2- الميزان في تفسير القرآن، جلد 20، صفحه 81، ذیل آیه مورد بحث . برخی دیگر از تفسیرهای این آیه که علاوه بر تفسیرهایی که در متن آمده، در تفسير الميزان نیز ذکر شده است، چنین است: 1. تطهیر پیراهن کنایه از تزکیه نفس و پاک کردن آن از گناه و معصیت است. 2. مراد از آیه، به قرينه آیه 187 سوره بقره، پاک کردن همسران خود از کفرو معصیت است.

معانی در طول یکدیگر قرار دارند نه در عرض هم.

نکته قابل توجه دیگر این که: در قرآن موارد زیادی وجود دارد که معنای ظاهری کلمه یا جمله مراد خداوند نبوده است، مانند کلمه لباس که مترادف كلمه ثياب است و در دو آیه قرآن ، معنى غير ظاهری آنها مراد بوده است، این دو آیه عبارتند از: هُنَّ لِباسٌ لَكُم وَأَنتُم لِبَاسٌ لَهُنَّ: «آنها (زنان) لباس شما (مردان) هستند و شما (مردان) لباس آنها (زنان)(1)»، که خداوند در این آیه زن را لباس مرد و مرد را لباس زن دانسته است و طبیعتاً نمی توان معنای

ظاهری لباس را مراد دانست، و همچنین آیه: وَلِبَاسُ التَّقوَى ذَلِكَ خَيرٌ:«اما جامه پرهیزگاری بهتر است»(2)، که در این آیه نیز خداوند لباس تقوا را بهترین لباس معرفی می فرماید.بدیهی است که منظور از لباس در هر دو آیه مذكور، لباس ظاهری نیست، بلکه استفاده از لباس در این آیات، استفاده از صنایع و آرایه های ادبی و به منظور تقریب معنا به ذهن مخاطب ذکر شده است، که البته در نهایت معنای واقعی آن را تنها خداوند می داند.

به هر حال روش قرآن چنین است که در بسیاری از موارد برای رساندن معنا، از صنایع و آرایه های ادبی استفاده می کند، همان طور که خداوند متعال در قرآن می فرماید: وَ تِلكَ الأَمثَالُ نَضرِبُهَا لِلنَّاسِ وَ مَا يَعقِلُهَا إِلاَّ العَالِمُونُ: «اینها مثال هایی است که

ص: 248


1- بقره/187.
2- اعراف/26.

ما برای مردم می زنیم و جزاهل دانش آن را درک نمی کنند»(1).بنابراین ایرادی ندارد که معنایی غیر از معنای ظاهری آیه را مراد دانست، همان طور که در آیه «وَثِيَابَكَ فَطَهِّر» نیز جناب علامه طباطبایی رحمة الله یکی از معانی باطنی آیه را بیان فرمودند.

سرمایه های مبلّغ

تا اینجا دانسته شد که هر انذار و تبشیری نیاز به سرمایه اولیه دارد ،به همین دلیل وقتی که خداوند به موسى وهارون امر فرمود: اذهَبَا إِلَى فِرعَونَ إِنَّهُ طَغی: «به سوی فرعون بروید که او طغیان کرده است!»(2)، حضرت موسی علیه السلام نیز برای انذار کسی همانند فرعون از خداوند طلب سرمایه کرده و عرض میذکند: رَبِّ اشرَح لِي صَدرِی *وَ یَسِّر لِي أَمرِی* وَ احلُل عُقدَةً مِن لِسَانِي* يَفقَهُوا قَولِي: «پروردگارا! سینه ام را گشاده کن! * و کارم را برایم آسان گردان! * و گره از زبانم بگشای! * تا سخن مرا بفهمند!»(3).این درخواست ها بدان خاطر بود که موسی می دانست بدون شرح صدر نمی توان به جنگ کسی رفت که ندای «أنَا رَبَّكُم الأَعلَى: «من پروردگار برتر شما هستم»(4)سر می دهد. پیامبراکرم صلی الله علیه وآله نیز قبل از شروع انذاروتبشیر، به مقام شرح صدر نائل گردید تا سرمایه لازم برای تبلیغ را

ص: 249


1- عنکبوت/43.
2- طه/43.
3- طه/ 25 - 28.
4- نازعات/24.

داشته باشد. خداوند می فرماید: ألَم نَشرَحُ لَكَ صَدرَكَ:«آیا ما سينه تو را گشاده نساختیم؟!»(1).

شرح صدر، توسعه وجودی است که بدون آن مبارزه با شیطان درونی و بیرونی مشکل است. نفس انسان مانند ماری است که در زمستان و هوای سرد قرار دارد و چون خونسرد است، همچون موجود یخ زده نمی تواند حرکتی از خود داشته باشد، ولی اگر گرم شود و شرایط طغیان برایش حاصل شود، جانی دوباره می گیرد و حمله می کند.

نَفسَت اژدرهاست او کِی مرده است ***از غم بی آلتی افسرده است(2)

انسان هنگامی که مرتکب گناهی می شود، مانند کوه آتشفشان ، انفجاری در درونش به وجود می آید، و می تواند به فوران ها و گناه های بزرگ تر بعدی منجر شود.

موانع پاکی

پس فهمیدیم که برای توفیق در تبلیغ و انذار، باید به آیه «وَ ثِيَابَكَ فَطَهِّر»عمل کرده و با آب توبه و اشك چشم، افعال و گفتار خود را شسته و اصلاح نمود، تا به طهارت دست یافت. ولی این طهارت تنها هنگامی برای انسان حاصل می شود که به مواعظ رسول اکرم صلی الله علیه وآله وائمه هدی علیهم السلام گوش دل فرا دهد؛ چرا که هر کس قصد عمل به «وَثِيَابَكَ فَطَهِّر»و دستیابی به طهارت را دارد، باید دشمن و آلودگی ها را بشناسد و تنها کسانی می توانند رذایل و آلودگی ها و موانع را به ما معرفی کنند که معصوم بوده و از ناحیه خداوند به راه سعادت و پاکی اشراف کامل داشته باشند. همین معصومین طريق پاکی و طهارت را به ما آموخته و در احادیث خود آن را تبیین نموده اند. امام صادق علیه السلام می فرماید:

ص: 250


1- شرح /1.
2- مثنوی معنوی مولوی، دفتر سوم، صفحه 388، حکایت مارگیر که اژدهای فسرده را مرده پنداشت.

رسول اکرم صلی الله علیه وآله فرمودند: أَكثَرُمَا تَلِجُ بِهِ أُمَّتِى النَّارَ الأجوَفَانِ البَطنِ وَ الفَرجُ:« بیشترین چیزی که سبب وارد شدن امت من به جهنم می شود، دو چیز است: اول شکم پرستی و دوم آلوده کردن عفت خود».(1)

همچنین رسول خدا صلی الله علیه وآله در جای دیگر می فرماید: «هرکس دو چیزرا رعایت کند، بهشت را برایش تضمین می کنم که حضرت در ادامه، آن دو چیز را حفظ زبان و حفظ عفت معرفی می فرمایند»(2).

بنابراین مطابق گفته های معصومین علیهم السلام ، هر کس زبان، شکم وغریزه جنسی اش را از حرام محفوظ بدارد، تمام شرها و بدی ها را از خود دور داشته و چنین فردی در حقیقت به آیه شریفه «وَثِيَابَكَ فَطَهِّر»، عمل او نموده و به پاکی و طهارت دست یافته است.

در زمان غیبت حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف خطاب آیه «يَأَيُّهَا المُدَّثِّرُ* قُم فَأَنذِر* وَ رَبَّكَ فَكَبِّر* وَثِيَابَكَ فَطَهِّر»متوجه علماء و طلاب محترم است که قصد دارند جامعه انسانی را از کيفر الهی بترسانند؛ زیرا العُلَمَاءُ وَرَثَةُ الأَنبِيَاءِ: «دانشمندان وارثان انبياء هستند»(3)و وظایف آنها را به عهده دارند، لذا عمل کردن به این دستورات الهی برای طلاب واجب است، تا بتوانند از عهده وظیفه تبلیغ وانذار برآیند.

خداوند ان شاء الله توفيق عمل به دستورات قرآنی را به ما عطا بفرماید!

ص: 251


1- کافی، جلد 2، صفحه 79، باب العفه، حديث 5 . بحار الانوار، جلد 68، صفحه 269، باب 77، حديث 5.
2- وسائل الشیعه، جلد 15، صفحه 250، باب 22، حدیث 20422 . بحار الانوار، جلد 67، صفحه 376، باب 59، ذیل حدیث 20.
3- کافی، جلد 1، صفحه 32، باب صفت العلم و...، حدیث 2. بحار الانوار، جلد 2، صفحه 92، باب 14، حدیث 21.

عکس

ص: 252

فهرست منابع

1. قرآن کریم

2. نهج البلاغه

3. ابن ابی الحدید، عبد الحميد بن هبة الله (وفات 656 ه ق). شرح نهج البلاغه لابن ابی الحدید، محقق و مصحّح: محمّد ابوالفضل ابراهیم (ده جلدی). قم: مکتبة آية الله المرعشی النجفی، 1404 ه ق، اول.

4. ابن ابی جمهور، محمّد بن زين الدين (وفات بعد از 901 هق). عوالی اللئالی العزيزية فی الأحاديث الدينية، محقق و مصحح: مجتبی عراقی، (چهار جلدی). قم: دار السيّد الشهداء للنشر، 1405 ه ق، اول.

5. ابن بابویه، محمّد بن على (وفات 381 هق). التوحيد، محقق و مصحّح: هاشم حسینی، قم: جامعه مدرسین، 1398 ه ق ، اول.

6. ابن بابویه، محمد بن علی (وفات 381 هق). ثواب الاعمال و عقاب الاعمال. قم:

دارالشريف الرضی للنشر، 1406 ه ق، دوم.

7. ابن بابویه، محمّد بن علی (وفات 381 ه ق). الخصال، محقق و مصحّح: على اکبر غفاری (دو جلدی). قم: جامعه مدرسین، 1362 ه ش، اول.

8.ابن بابویه، محمّد بن على (وفات 381 ه ق). علل الشرایع، (دو جلدی). قم: کتابفروشی داوری، 1385 هش، اول.

9. ابن بابویه، محمّد بن على (وفات 381 ه ق). من لایحضره الفقیه، محقق و مصحّح: علی اکبر غفاری (چهار جلدی). قم: دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1413 ه ق ، دوم.

10. ابن شعبه حرّانی، حسن بن علی (وفات قرن چهارم ه ق). تحف العقول عن آل الرسول صلی الله علیه وآله، محقق و مصحّح: علی اکبر غفاری، قم: جامعه مدرسین، 1404 ه ق، دوم.

11. ابن شهرآشوب مازندرانی، محمّد بن علی (وفات 588 هق). مناقب آل ابیطالب علیهم السلام،

ص: 253

(چهار جلدی). قم: علاّمه، 1379 ه ق، اول.

12. ابن طاووس، علی بن موسی (وفات 664 ه ق). الاقبال بالاعمال الحسنه فيما يعمل مرة في السنة معروف به اقبال الاعمال (دو جلدی). تهران: دار الكتب الاسلامية ، 1409 ه ق، دوم .

13. ابن طاووس، علی بن موسی (وفات 664 ه ق). اللهوف على قتلي الطفوف. تهران:ناشر جهان، 1348 ه ش، اول.

14. ابن عربی، محى الدين. الفتوحات المكيّة، (چهار جلدی). بیروت: دار صادر.

15. ابن منظور، محمّد بن مکرم (وفات 711 هق). لسان العرب، محقق و مصحّح: جمال الدین میردامادی، (پانزده جلدی)، بیروت: دار الفکر للطباعة والنشر والتوزيع، دار صادر، 1414 ه ق، سوم.

16. اربلی، علی بن عیسی(وفات 692 ه ق).کشف الغمة فی معرفة الأئمة، محقق و مصحّح: هاشم رسولی محلاتی، (دوجلدی). تبریز: ناشربنی هاشمی، 1381 ه ق، اول .

17. استادی، رضا (معاصر) . شرح احوال حضرت آية الله اراکی. استان مرکزی: انجمن

علمی، فرهنگی و هنری استان مرکزی، اسفند 1357 ه ش.

18. اعتصامی، پروین. دیوان پروین اعتصامی. نشر کومه ، 1389 ه ش، اول. 19. 19.انصاری، خواجه عبدالله. منازل السائرينالی الحق المبين، تصحیح: محمّد خواجوی. تهران: دار العلم، 1417 ه ق.

20. بابا طاهر همدانی (عريان). سروده های بابا طاهر همدانی، پیراسته: م. اورنگ(نوشته شده در دفتر کتابخانه ملی به شماره 688- 50/6/28 ). چاپ پرچم،شهریور 1350ه ش.

21. باقری بیدهندی، ناصر. گنج حکمت یا احاديث منظوم. قم: نشر روح، 1363 ه ش.

22. بحرانی، سیّد هاشم بن سلیمان (وفات 1107 ه ق). البرهان في تفسير القرآن، محقق و مصحّح: قسم الدراسات الاسلامة مؤسسة البعثة، (پنج جلدی). قم: مؤسسه بعثت، 1374 ه ش، اول.

23. برقی، احمد بن محمّد بن خالد (وفات 274 یا 280 ه ق). المحاسن، محقق و مصحّح: جلال الدين محدّث، (دو جلدی). قم: دار الكتب الاسلامية ، 1371 هش، دوم.

24. [شيخ] بهائی. کلیات اشعار و آثار فارسی همراه با کشکول شیخ بهائی، به کوشش: کاظم عابدینی مطلق. قم: نشر توسعه، 1392 ه ش.

25. پاینده، ابوالقاسم (وفات 1363 ه.ش).نهج الفصاحه(مجموعه کلمات قصار حضرت رسول 6). تهران: دنیای دانش، 1382 ه ش، چهارم.

26. تمیمی آمدی، عبدالواحد بن محمّد (وفات 550 هق). تصنیف غرر الحکم و

ص: 254

دررالکلم، محقق و مصحّح: مصطفی درایتی. قم: دفتر تبلیغات، 1366 ه ش، اول .

27. تمیمی آمدی، عبدالواحد بن محمّد (وفات 550 هق). غرر الحکم و درر الكلم، محقق و مصحّح: سیّد مهدی رجایی، قم: دار الكتاب الاسلامی، 1410 ه ق، دوم.

28. الثعلبي النيشابوری، ابو اسحاق احمد بن محمّد (وفات 427 ه.ق). الكشف و البيان فی تفسير القرآن معروف به تفسیر کبیر یا تفسیر ثعلبی، تحقیق: امام ابو محمّد بن عاشور، مراجعة وتدقيق: استاد نظیر ساعدی (ده جلدی). بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1422 ه ق ، اول.

29. جبر، فرید؛ دغيم، سمیح؛ العجم، رفيق؛ جهامی، جیرار (معاصر). موسوعة مصطلحات علم المنطق عند العرب، بیروت: مکتبة لبنان ناشرون ، 1996 م، اول.

30. الجرجانی، السيّد الشريف على بن محمّد (وفات 816 ه.ق). كتاب التعريفات . تهران: ناصرخسرو، 1370 ه ش، چهارم.

31. الجزایری، سیّد عبدالله بن نعمت الله (وفات 1380 هق). التحفة السنيّة فی شرح النخبة المحسنيّة. مشهد، کتابخانه آستان قدس رضوی، نسخه خطّی، سال تحریر: 1170 هق، ( به خطّ عبدالله نور الدين بن نعمت الله).

32. حافظ، خواجه شمس الدين محمّد. دیوان حافظ خواجه شمس الدين محمّد، تصحیح: دکتر ناتل خانلری (دو جلدی). تهران: انتشارات خوارزمی، 1362 ه ش، دوم.

33.حرّ عاملی، محمّد بن حسن (وفات 1104 ه ق).تفصيل وسائل الشيعة الى تحصیل مسائل الشريعة، (سی جلدی)، تحقیق و تصحیح: مؤسسة آل البيت. قم: مؤسسة آل البيت، 1409 ه ق، اول.

34. خراسانی، حاج محمّد هاشم بن محمّد على منتخب التواريخ. انتشارات علميه اسلامیه، بی تا.

35. [حضرت امام] خمینی رحمة الله، روح الله الموسوی (وفات 1368 هش). آداب الصلاة

(آداب نماز) . تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1388 ه ش، شانزدهم .

36. [حضرت امام ]خمینی رحمة الله، روح الله الموسوی (وفات 1368 ه.ش). تفسیر سوره

حمد. تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1388 ه ش، یازدهم.

37.[ حضرت امام] خمینی رحمة الله ، روح الله الموسوی (وفات 1368 ه ش). چهل حدیث( اربعین حدیث). تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1388 ه ش، چهارم. 38. [حضرت امام] خمینی رحمة الله ، روح الله الموسوی (وفات 1368 ه ش). شرح حديث

جنود عقل و جهل. تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1387 ه ش، دوازدهم .

39.[حضرت امام] خمینی رحمة الله، روح الله الموسوی (وفات 1368 ه.ش). شرح دعاء

السحر. تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1386 ه ش، چهارم.

40.[حضرت امام] خمینی رحمة الله، روح الله الموسوی (وفات 1368 ه ش). صحیفه امام،

(بیست و یک جلدی). تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، بی تا.

ص: 255

41. خواجوی کرمانی. دیوان غزلیات خواجوی کرمانی، گردآورنده: حمید مظهری (معاصر). کرمان: خدمات فرهنگی کرمان ، مرکز کرمان شناسی، 1378 ه ش.

42. دغيم، سميح (معاصر)، موسوعة مصطلحات الامام فخر الدين الرازی، (یک جلدی).بیروت: مكتبة اللبنان ناشرون، 2001م، اول.

43. دهخدا، علی اکبر. لغتنامه دهخدا، زیر نظر محمّد معین. تهران: دانشگاه تهران،

1352 ه ش.

44. دیلمی، حسن بن محمّد (وفات 841 ه ق). ارشاد القلوب الى الصواب (دو جلدی). قم: الشريف الرضی، 1412 ه ق، اول.

45. [مرحوم آية الله ] ذهنی تهرانی، سیّد محمّد جواد. مقتل الحسین علیه السلام از مدینه تا مدينه. انتشارات پیام حق، چاپخانه طلوع آزادی، 1386 ه ش.

46. رازی طبرستانی، محمد بن عمر فخر الدين (وفات 606 ه ق). مفاتح الغيب یا التفسير الكبير معروف به تفسیر رازی (سی و دو جلدی). بی نا، بی تا، سوم. ( برنامه کتابخانه اهل بیت:).

47. [امام ]الرضا، علی بن موسی علیه السلام(شهادت 203 هق). الفقه المنسوب للامام الرضا7، محقق و مصحّح: مؤسسه آل البيت: . مشهد: مؤسسه آل البيت علیهم السلام ، 1406 ه ق، اول.

48. روانبخش، سیّد کاظم (معاصر). زندگانی و شخصیت خواجه نصیر الدين طوسی، با مقدمه دکتر بیانی (رئیس دانشگاه تبريز) . اردیبهشت 1329 ه ش.

49. ری شهری، محمّد. میزان الحکمة. قم: دار الحديث، 1416 ه ق، اول.

50. سبزواری، حاج ملاّ هادی (وفات 1288 ه ق). دیوان حاج ملاّ هادی سبزواری، بامقدمه و تصحیح: سیّد محمّد رضا دایی جواد. اصفهان: کتابفروشی ثقفی اصفهان، چاپ ربانی، بی تا.

51. سبزواری ، حاج ملاّ هادی (وفات 1288 ه.ق). شرح المنظومة، تصحیح و تعليق:آية الله حسن زاده آملی: تحقیق و تقديم : مسعود طالبی، (پنج جلدی). تهران: نشرناب، 1369 -1379 ه ش، اول.

52. سجّادی، سیّد جعفر (معاصر). فرهنگ معارف اسلامی، (سه جلدی). تهران:انتشارات دانشگاه تهران، 1373 ه ش ،سوم.

53. سجّادی، سیّد جعفر (معاصر). فرهنگ اصطلاحات فلسفی ملاصدرا، (یک جلدی). تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1379 ه ش، اول.

54. سعدی شیرازی، مشرف الدين مصلح بن عبدالله (وفات 691 ه ق). کلیات سعدی، (بر اساس نسخه محمّد علی فروغی). تهران: انتشارات فراروی، چاپ دهکده ، 1382 ه ش،

ص: 256

نجفی، 1404 ه ق.

56. شبستری، شیخ محمود. گلشن راز، با مقدمه و تصحیح: دکتر کاظم دزفولیان .تهران: طلابه ، 1382 ه ش.

57. شریف رازی، شیخ محمّد. گنجينه دانشمندان. تهران: دار الكتب الاسلامية ، 1352ه ش.

58. شعیری، محمّد بن محمّد (وفات قرن ششم). جامع الاخبار. نجف: مطبعة حيدرية، بی تا، اول .

59. (منسوب به امام) صادق، جعفر بن محمّد (شهادت 148 هق). مصباح الشريعة.بیروت: مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، 1400 ه ق ، اول.

60. صليبا، جمیل (معاصر). فرهنگ فلسفی، ترجمه: صانعی دره بیدی، منوچهر،(یک جلدی). تهران: انتشارات حکمت، 1366 ه ش، اول.

61. صليبا، جمیل. المعجم الفلسفی (دو جلدی). بیروت: الشركة العالمية للكتاب،1414ه ق.

62. [ علامه] طباطبائی، سیّد محمّد حسین. الميزان في تفسير القرآن. قم: دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1417 ه ق، پنجم

63. طباطبائی یزدی، سیّد محمّد کاظم ( وفات 1337 هق). العروة الوثقى فی ما تعم به البلوا، (دو جلدی). بیروت: مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، 1409 ه ق ، دوم.

64. طبرسی، فضل بن حسن (وفات قرن ششم). مجمع البيان في تفسير القرآن، با مقدمه محمّد جواد بلاغی (ده جلدی). تهران: انتشارات ناصرخسرو، 1372 ه ش، سوم .

65. طریحی، فخر الدين بن محمّد (وفات 1085 ه ق). مجمع البحرین، محقق و مصحّح: احمد حسینی اشکوری (شش جلدی). تهران: مرتضوی، 1375 ه ش، سوم .

66. طوسی، خواجه نصير الدين (وفات 672 ه ق). شرح الاشارات و التنبيهات مع المحاكمات (سه جلدی). قم: نشر البلاغه، 1375 ه ش، اول.

67. طوسی، محمّد بن الحسن (وفات 460 ه ق). الامالی، قم: دار الثقافة، 1414 ه ق، اول.

68. طوسی، محمّد بن الحسن (وفات 460 ه ق). تهذيب الاحکام، تحقیق و تصحیح: حسن الموسوی خرسان (ده جلدی). تهران: دار الکتب الاسلامية، 1407 ه ق، چهارم.

69. عامری، قیس بن ملوّح (مشهور به مجنون لیلای عامریّه، 24 - 68 ه ق). دیوان قیس بن ملوّح مجنون عامری . بمبئی: مطبع ناصری، 1310 هق.

70. العجلونی، اسماعیل بن محمّد (وفات 1362 هق). کشف الخفاء ومزيل الالباس (دو جلدی در یک جلد). بیروت: دار الكتب العلمية، 1408 ه ق، سوم.

71. عطار نیشابوری. دیوان غزلیات عطار، به کوشش: عبدالله اکبریان راد. تهران: الهام،

ص: 257

1388 ه ش.

72. عطار نیشابوری. منطق الطیر، تصحیح: دکتر محمّد جواد مشکور. تهران: الهام،

1387 ه ش، هشتم

73. غزالی طوسی نیشابوری، ابو حامد محمّد (وفات 505 ه ق). مجموعة رسائل الامام الغزالی. بیروت: دار الفکر، 1416 ه ق ، اول.

74. غفاری، سیّد محمّد خالد (معاصر). فرهنگ اصطلاحات آثار شیخ اشراق، ( یک جلدی). تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، 1380 ه ش، اول.

75. غروی اصفهانی (کمپانی)، محمّد حسین. دیوان کمپانی. تهران: دار الكتب الاسلامية ، بی تا.

76. الفتنی، محمّد طاهر بن على الهندی، (وفات 986 هق). تذكرة الموضوعات، نرم افزار کتابخانه اهل بیت . (بی تا، بی نا، بی جا).

77. فیض کاشانی، محمّد محسن بن شاہ مرتضی (وفات 1091 هق). الوافی، (بیست و شش جلدی). اصفهان: کتابخانه امام امير المؤمنین 7، 1406 ه ق، اول.

78. القرطبی، ابو عبدالله محمّد بن احمد الانصاری (وفات 671 ه ق). الجامع الاحکام القرآن (تفسير القرطبی)، (بیست جلدی)، تحقیق و تصحیح: احمد عبدالعلیم البردونی. بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1405 ه ق ، دوم.

79. قمی، حاج شیخ عباس (وفات 1254 - 1319 ه ش). مفاتیح الجنان، ترجمه و تحقيق: سیّد فضل الله میرشفیعی خوانساری، قم: شرکت چاپ و انتشارات اسوه وابسته به سازمان اوقاف و امور خیریه، چاپخانه بزرگ قرآن کریم، تابستان 1389 ه ش، اول.

80. [مرحوم آیة الله ]کاشانی، سیّد عباس (وفات 1389 ه.ش). احكام الشريعة فی تقويم الشيعة. منتشر نشده است.

81. کاشانی (قاسانی)، عبدالرزاق . شرح منازل السائرين. قم: انتشارات بیدار، 1371

ه ش، اول.

82. کفعمی، ابراهیم بن على عاملی (وفات 905 هق). جنة الأمان الواقية و جنة الايمان الباقية (معروف به مصباح کفعمی). قم: دار الرضی (زاهدی)، 1405 ه ق ، دوم .

83. کلینی، محمد بن يعقوب بن اسحاق، (329 ه ق). کافی، تصحیح و تحقیق: علی اکبر غفاری و محمّد آخوندی (هشت جلدی). تهران: دار الکتب الاسلامية، 1407 ه ق، چهارم.

84. لیثی واسطی، علی بن محمّد (وفات قرن ششم). عيون الحكم والمواعظ، محقق ومصحّح: حسین حسنی بیرجندی. قم: دار الحديث، 1376 ه ش، اول.

85. مجتهد خراسانی، حاج میرزا حبیب الله. دیوان حاج میرزا حبیب خراسانی، به اهتمام: علی حبیب . تهران: چاپ افست گلشن، کتابفروشی زوّار، 1361 ه ش، چهارم .

86. مجلسی، محمد باقر بن محمّد تقی (متوفای 1310 ه.ق). بحار الانوار الجامعة لدرر

ص: 258

اخبار الائمة الاطهار، تصحيح جمعی از محققان (صد و یازده جلدی). بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1403 ه ق ، دوم.

87. مجمع البحوث الإسلامية. شرح المصطلحات الفلسفية، یک جلدی. مشهد:مجمع البحوث الإسلامية، 1404 ه ق ، اول.

88. مرکز پژوهش و تحقیقات معاونت آموزش و پژوهش سازمان تبلیغات اسلامی. بر شطّی از حماسه و حضور(ویژه مبلّغين). ارديبهشت 1375، اول.

89. مظفر، محمّد رضا (وفات 1384 ه ق).) اصول الفقه، (دو جلدی). قم: اسماعیلیان ، پنجم.

90. معلوف، لوییس ( 1867 - 1946م). المنجد فی اللغة. انتشارات اسلام، چاپخانه

فرزانه، 1380 ه ش، دوم.

91.[آية الله ]مکارم شیرازی، ناصر و جمعی از دانشمندان. اخلاق در قرآن، (سه جلدی).قم: نشر مدرسة الامام علی بن ابیطالب 7، 1381 ه ش، سوم.

92.[ آية الله ]مکارم شیرازی،ناصر و جمعی از دانشمندان.تفسیر نمونه (بیست و هفت

جلدی). تهران: دار الکتب الاسلامية ، 1382 ه ش، چهل و چهارم.

93. مولانا (مولوی)، جلال الدين محمّد بن بهاء الدين ولد سلطان العلماء. ديوان غزلیات شمس تبریزی. تهران: صفی علی شاه، 1388 ه ش.

94.مولانا (مولوی)، جلال الدين محمّد بن بهاء الدين ولد سلطان العلماء. مثنوی معنوی مولانا، با مقدمه دکتر عبدالحسین زرین کوب ، (یک جلدی، بر اساس نسخه تصحیح شده رینولد نیکلسون). تهران: اهورا، 1382 ه ش، دوم.

95. نظامی گنجوی . کلیات نظامی گنجوی، تصحیح: وحید دستگردی، (دو جلدی). تهران: انتشارات نگاه ، 1381 ه ش، چهارم.

96. نظیری نیشابوری. دیوان نظیری نیشابوری، با مقابله و تصحیح و تنظیم و جمع و تدوین: مظاهر مصفّا، (از روی سه نسخه خطی معتبر) . به سرمایه کتابخانه های امیرکبیر وزوّار، چاپخانه موسوی، خرداد 1340 ه ش.

97. نوری، حسین بن محمد تقی (وفات 1320 ه ق). مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، محقق و مصحّح: مؤسسة آل البيت ، (بیست و هشت جلدی). قم: مؤسسة آل البيت، 1408 ه ق، اول.

98. النوری، المولی علی (وفات 1247 ه ق). التعليقات على مفاتيح الغيب. تهران: مؤسسه تحقیقات فرهنگی، 1363 ه ش، اول.

99. وحشی بافقی، کمال الدین یا شمس الدين. دیوان کامل وحشی بافقی، ویراسته: حسین نخعی. امیرکبیر، چاپخانه گلشن، فروردین 1347 ه ش.

100.ورّام بن ابی فراس،مسعود بن عیسی (وفات 650 ه ق).تنبيه الخواطر من نزهة النوادر (المعروف بمجموعة ورّام)، (دو جلدی). قم: مکتبه فقيه، 1410 ه ق ، اول.

ص: 259

101. هاتف اصفهانی، سیّد احمد. دیوان هاتف اصفهانی، تصحیح: استاد وحید دستگردی ، با مقدمه عباس اقبال آشتیانی، از نشریات مجله ارمغان ، کتابفروشی فروغی، 1345 ه ش، پنجم .

102. هاشمی خوئی، میرزا حبیب الله (وفات 1324 ه ق)؛ حسن زاده آملی، حسن؛ کمره ای، محمّد باقر. منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة، محقق و مصحّح: ابراهیم میانجی (بیست و یک جلدی). تهران: مكتبة الاسلامية، 1400 ه ق، چهارم.

103. اسلام کوئست نت: ...www.Islamquest.net

104. پایگاه اطلاع رسانی حوزه:...www.hawzah.net

105. پایگاه پرسمان: ...www.porseman.com

106. پایگاه پژوهه: ...www.pagoohe.com

107. پایگاه تبیان: ...www.tebyan.net

108. پایگاه کتابخانه امام حسین علیه السلام در کربلاء: ...www.imamhussain-lid=b.com

109. پایگاه مجلات تخصصی نور:...www.noormags.com

110. خبرگزاری تسنیم: ...www.tasnimnews.com

111 . ویکی پدیا: ...www.wikipedia.com

112. ویکی فقه: ...www.wikifeqh.ir

ص: 260

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109