پرسش ها و پاسخ ها پیرامون دعوت انحرافی احمد اسماعیل گاطع

مشخصات کتاب

سرشناسه: محمدی هوشیار، علی، 1362 -

عنوان و نام پدیدآور: پرسش ها و پاسخ ها پیرامون دعوت انحرافی «احمد اسماعیل گاطع»جلد1 مدعی وصایت و امامت / على محمدی هوشیار.

مشخصات نشر: قم: تولی، 1396 مشخصات ظاهری: 144 ص. ؛ 5/14× 5/21س.م.

شابک: 978-600-7882-69-6

وضعیت فهرست نویسی: فیپا

یادداشت: کتابنامه به صورت زیرنویس.

موضوع: بصری، احمد، 1968 - م.

موضوع: مهدویت - مدعیان

موضوع:Mahdism - *Claimers

موضوع: شیعه - فرقه ها موضوع: Shi'ah – Sects |

رده بندی کنگره: 1396 م 33 پ 224/6/4 BP

رده بندی دیویی:462/297

شماره کتابشناسی ملی: 4687575

خیراندیش دیجیتالی : انجمن مددکاری امام زمان (عج) اصفهان

ص: 1

اشاره

ص: 2

پرسش ها

و

پاسخ ها

پیرامون دعوت انحرافی

احمد اسماعیل گاطع

مدعی وصایت و امامت

على محمدی هوشیار

ص: 3

پرسش ها و پاسخ ها پیرامون دعوت انحرافی احمد اسماعیل گاطع

نویسنده

علی محمدی هوشیار

شابک: 6-69-7882-600-978

انتشارات: تولی چاپ: اول، بهار 1396

شمارگان: 1000 نسخه

قیمت: 10/000 تومان

آدرس مرکز پخش:

1. قم، خیابان صفاییه. پاساژ المهدی عجل الله نعالی فرجه الشریف. نشر آوای قرآن. تلفن تماس: 09179073541

2. قم. 45 متری صدوقی. بین کوچه 10 و 12 جنب بانک ملی. پلاک 136. تلفن تماس: 09905567588

3. انتشارات تولی. تلفن تماس: 6025 153 0912

ص: 4

فهرست

مقدمه...7

معرفی جریان احمد اسماعیل...9

نظراحمد بصری درباره علمای شیعه...11

نظر علمای شیعه درباره احمد بصری...13

وظیفه علماء در قبال جریان احمد بصری...14

رویکرد نظام به جریان احمد بصری ...15

اختلاف انصاراحمد بصری...16

محل تأمین مالی جریان...19

روش تبلیغی جریان...20

اهداف جریان...21

بینش فکری جریان...22

ریشه بینش تکفیری جریان...24

معرفی کتاب...25

الحسن در کنار نام احمد بصری...26

سیادت احمد بصری...27

روش برداشت از روایات...29

راه شناخت حجت خدا ...30

راه شناخت یمانی...33

وظیفه یمانی...35

مشخصات یمانی ...37

رؤیای احمد بصری ...40

مَن رَآنِی فِی المَنَامِ...43

شیطان و دعای رؤیا...45

اثبات حصر عدد اوصیاء علیه السلام...47

حدیث لوح جابرابن عبدالله رحمه الله علیه ...50

روایت اصبغ بن نُباته...54

ص: 5

دوازده فرزند پیامبرصلی الله علیه وآله...57

وصیت ظاهره ...61

جعل سلاح و پرچم رسول خدا صلی الله علیه وآله ...67

سلاح وعلم رسول خدا صلی الله علیه وآله...72

انحصار علم رسول خدا صلی الله علیه وآله...75

پرچم رسول خداصلی الله علیه وآله...78

مَدینه یا مُدینه...81

تولد دو احمد...84

دجال بصره ...87

آن قائم که منتظرش هستید...90

اولین قائم از اهل بیت علیهم السلام...94

خلیفه امام مهدی علیه السلام ...98

خلیفه مهدی علیه السلام و دوازده امام عدل ...100

کسی که اموال قائم علیه السلام را می گیرد ...104

فرزند امام مهدی علیه السلام...106

سفیرقائم علیه السلام...108

دولت احمدیه...111

احمد ساق زرد ...114

بدعت در صلوات ...119

تقلید از فقیه...121

نص گرایی افراطی ...124

بدعت علم رجال ...126

اثبات عدالت وفسق راوی ...129

اختلاف در معنای عدالت وفسق راوی ...130

تهمت در علم رجال ...132

ناقص بودن علم رجال ...132

اباحه خُمس ...133

فهرست منابع...141

ص: 6

مقدمه

پرسش ها و پاسخ ها؛نوشته ای کاربردی برای استفاده کسانی است که در جبهه حق علیه باطل ایستادگی کرده و سعی بر آن دارند تا با پاسخ های روشن کننده خود، انحرافات مدعی دروغین امامت و وصایت را برای شیعیان علی بن ابی طالب علیه السلام آشکار نمایند. کتاب حاضر، بخشی از سؤالات جوانان است که با در نظر گرفتن ادعاهای احمد اسماعیل گاطع (احمد الحسن)، پاسخ داده شده و به یاری خدا ادامه این پرسش ها و پاسخ ها در مجلدات بعدی گرد هم خواهد آمد.

در پایان از جناب حجت الاسلام و المسلمین محمد شهبازیان که با ارائه نظرات ارزشمند خود براتقان این مجموعه افزودند، کمال امتنان را دارم .

والسلام على عبادالله الصالحین

علی محمدی هوشیار

ص: 7

ص: 8

معرفی جریان احمد اسماعیل

اشاره

اخیرا فردی با عنوان احمد الحسن از استان بصره عراق،ادعای آن را دارد که فرزند امام مهدی علیه السلام بوده و همان یمانی موعود است. لطفا درباره این فرد وادعایش توضیح دهید.

این فرد، احمد بن اسماعیل بصری،متولد استان بصره عراق در سال (1968م) است که بعدها خودش را با عنوان «احمد الحسن الیمانی»معرفی کرد. وی بنیانگذار یکی از جریان های نوظهور در مسیر مهدویت است که خود را پنجمین فرزند با واسطه امام دوازدهم علیه السلام دانسته و علاوه بر آن، دارای ادعاهای دروغین بیشماری می باشد. اساس ادعای این شخص را یمانی بودن، سفارت و وصایت حضرت حجت علیه السلام تشکیل می دهد. احمد بصری درسال (1992م) از دانشکده مهندسی در رشته شهرسازی فارغ التحصیل گردید و تا سال (1999م)، هیچ سندی از وی در دست نبوده و این مدت به عنوان خلاء اطلاعاتی از زندگانی احمد الحسن محسوب می شود. وی در سال (1999م) به سمت نجف اشرف رفت و مدت کوتاهی در حوزه درس حضرت آیت الله محمد صادق صدر حاضر شد(1) و در همان سال به علت نامعلوم و به همراه فردی به نام «حیدر المشتت»تا سال (2001م) در زندان ابوغریب زندانی شدند که پس از مدتی بنا به درخواست صلیب

ص: 9


1- http://almahdyoon.org والجواب المنیر عبر الاثیر، الجزء الأول ، ص82.

سرخ جهانی، نام آنان در میان لیست زندانیان ابوغریب در روزنامه های بغداد منتشر گردید. پس از آزادی از زندان دوباره به حوزه برگشته و پس از تحصیل دروس حوزوی، در سال (2003 م) ادعای خود را بر اساس یک رؤیا و خواب آغاز کرده و خود را فرزند امام زمان علیه السلام معرفی کرد(1).

ص: 10


1- وَقَصَّةَ هَذَا اللِّقَاءِ هِیَ أَنِّی کُنتَ فِی لَیلَةِ مِن اللَیالِی نَائِماً، فَرَأیتَ رُؤیا فِی المَنامِ ، كَأنَّ الإِمَامِ المَهدِی وَاقِفَ بِالقَربِ مِن ضَریحِ سَیِّد مُحَمَّدِ أَخی الإِمَامِ العَسکَری ، وَأَمرِنِی بِالحُضُورِ لِلقَائِهِ وَبَعَدَ ذَلِكَ اِستَیقِظَت ، وَكَانَت السَّاعَةَ الثَّانِیةَ لیلاً؛ و ماجرای دیدار این است که من شبی از شب ها در خواب بودم که رؤیایی در آن خواب دیدم، گویی که امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف نزدیک ضریح سید محمد، برادر امام حسن عسکری علیه السلام ایستاده بود و به من امر کرد که به دیدارش بروم. بعد از آن از خواب بیدار شدم و ساعت هم دو نصف شب بود!http://almahdyoon.org بیانیه 28 شوال 1428 به نقل از درسنامه نقد و بررسی جریان احمد الحسن البصری ، على محمدی هوشیار، ص28.

نظراحمد بصری درباره علمای شیعه

دیدگاه احمد الحسن بصری پیرامون علماء وفقهای اسلام چیست؟

هر چند که احمد بصری خود را دشمن استکبار و کفر جهانی معرفی کرده است، اما تا کنون تمام توانش را در راه مبارزه با علماء و فقهای شیعه صرف نموده و هیچ اقدام عملی علیه داعش یا صهیونیسم نداشته است.(1) بطوری که علمای عصر حاضر را مصداق علمای گمراه پنداشته و خود را هدایتگر قرن معرفی می کند.وی در ابراز دشمنی خود تا جایی پیش رفته است که دست به دامان تهمت شده و درباره علمای شیعه می گوید: «آنان مردم را از جهاد در پیشگاه امام و از مبارزه با کفار که دولتهای اسلامی را به غارت بردند منع می کنند».(2)همچنین گفته است:«علمای شیعه فتوا داده اند که غیبت کبری پایانی ندارد و هیچ أحدى هرگز حضرت را نخواهد دید».(3)

ص: 11


1- احمد بصری با ادعای تشکیل «سرایا القائم»سعی بر این داشت تا خود را مدافع تشیع و مخالف داعش نشان دهد، اما پس از مدتی معلوم شد که این لشگر،توهمی بیش نبوده و وجود خارجی ندارد. بنابراین به جهت جبران این افتضاح بدون هیچ دلیل و مدرکی برخی از شهدای عراق را شهدای انصار در مبارزه با داعش نامید. این درحالی است که در بیانیه ها و کتاب های خود جهاد در بیرق فقهاء را حرام دانسته و در براساس روایت: «لَاستَبقَیتُ نَفسِی لِصَاحِبِ هَذَا الأَمرِ»هرگونه جهاد و کشته شدنی را غیر صحیح اعلام کرده است. لذا ادعای شهادت انصاراحمد بصری با فتوای غیر مجاز بودن جهاد در غیر بیرق صاحب الامر همخوانی ندارد.
2- المتشابهات، ج 1، ص 68.
3- وهذا مایفتی به بعض علماء الشیعه الیوم أنه لانهایه للغیبه الكبرى ولا أحد یراه أبداً وهم بالحقیقه لا یریدون ظهوره ثم قیامه .تاریخ خطبه: 28 شوال 1424ه-.ق.

احمدالحسن بر این باور است که تقلید از فقهای اسلام حرام بوده و بایستی هرکسی براساس دانسته خود از دین اسلام عمل کند. لذا بر اساس این باور در اول شوال (1424 ه-. ق) اعلام کرد: «على كل مسلم ترک التقلید فی الفقه والأصول والعمل بالاحتیاط فكل مقلد فهو عاصی الامر الامام المهدی علیه السلام و علیهم جمیعا الرجوع فی عقائدهم الى وصی الامام المهدی علیه السلام».(1)بر تمامی مسلمانان ترک تقلید در فقه و اصول و عمل به احتیاط واجب است. پس تمامی مقلدین مخالف امر امام مهدی علیه السلام هستند. و بر آنان واجب است که در عقائد خود به وصی امام مهدی علیه السلام مراجعه کنند.

ص: 12


1- عکس بیانیه در نزد نویسنده موجود است .

نظر علمای شیعه درباره احمد بصری

نظر علمای شیعه در خصوص جریان انحرافی احمدالحسن بصری چیست؟

همواره در طول تاریخ مشاهده شده است که علمای اسلام بر علیه مدعیان دروغین مهدویت قیام کرده و با ارائه ادله عقلی و نقلی، دروغ آنان را آشکار ساخته اند. تاکنون در خصوص نقد جریان انحرافی احمد بصری نیز کتاب های متعددی از سوی بزرگان شیعه به رشته تحریر در آمده و علاوه بر آن در مناسبت های مختلفی با ایادی احمد الحسن مناظره و مباهله کرده و حقانیت شیعه اثنی عشری و بطلان آنان را ثابت نموده اند.علاوه بر آن، طی استفتاءات بیشماری که از مراجع تقلید شیعه به عمل آمده، برخی از فقهای شیعه حکم برضاله بودن احمد الحسن داده اند.(1)

ص: 13


1- جهت مشاهده رونوشت استفتاء ات به سایتborouj.ir مراجعه شود.

وظیفه علماء در قبال جریان احمد بصری

آیا مبارزه با جریان انحرافی احمدالحسن بصری،وظیفه مردم است یا وظیفه علمای شیعه؟

از امام على علیه السلام نقل شده است که فرمود: «کَلَامٌ فِی حَقٍّ خَیرٌ مِن سُکُوتٍ عَلَى بَاطِلٍ».(1)سخن گفتن درباره حق بهتر از سکوت کردن در برابر باطل است. لذا براساس این توصیه، مبارزه با باطل یک وظیفه همگانی بوده و به شخص یا قشر خاصی اختصاص ندارد. اما نکته قابل توجه این است که طلایه دار مبارزه با این مدعیان بایستی افرادی باشند که دارای معلومات دینی کافی بوده و در مواقع ضروری پاسخگوی شیعیان باشند. چنانچه امام صادق علیه السلام در این خصوص فرمودند: «علماء شیعیان ما، مرزدارانی هستند که در برابر ابلیس و لشکریانش صف کشیده اند، و از جمله آنها به شیعیان ما که توانایی دفاع از( عقاید و آموزه های )خود را ندارند جلوگیری می کنند و از تسلط ابلیس و پیروان او بر شیعیان جلوگیری می نمایند. آگاه باشید ارزش آن عالمان شیعه که این چنین خود را در معرض دفاع قرار داده اند، هزاران بار بالاتر از سپاهیان و مجاهدانی است که در برابر هجوم دشمنان اسلام (از کفار گرفته تا روم و ترک و خزر)مبارزه می کنند.زیرا علمای شیعه نگهبانان دین شیعیان و دوستان ما هستند، در حالی که مجاهدان، حافظ مرزهای جغرافیایی می باشند».(2)

ص: 14


1- إعتقادات الإمامیه، ص 43.
2- التفسیر المنسوب إلى الإمام الحسن العسکری علیه السلام، ص343.

رویکرد نظام به جریان احمد بصری

برخورد نظام جمهوری اسلامی ایران با این جریان چگونه است؟

جریان احمد بصری در حدود سال( 1390 ه.ش) فعالیت خود را در کشور ایران از سر گرفته و عده کمی از جوانان نا آشنا به مباحث مهدویت را به خود جذب کرد. برخی از این افراد در ابتدای امر از رأفت نظام جمهوری اسلامی ایران برخوردار شده و پس از دریافت مشاورات و رهنمودهای تخصصی به حالت عادی زندگی برگشته اند. اما برخی از فریب خوردگان که در صدد تأمین اغراض و عنادهای خود با نظام جمهوری اسلامی هستند، توسط مراجع قضایی و ذی صلاح بازداشت و مورد بررسی قرار گرفته اند. با این حساب می توان پیروان احمد الحسن بصری را به دو دسته تقسیم بندی کرد که عبارتند از:

1. الف. افراد فریب خورده ای که با سودای یاری امام علیه السلام به انحراف کشیده شده و به محض اطلاع از ماجرا به باور و عقاید شیعه اثنی عشری بازگشته و از خداوند طلب بخشش نمودند.

2. افرادی که هیچ باوری به احمد الحسن نداشته و از او به عنوان تریبونی جهت فعالیت های سیاسی یا ضد دینی خود استفاده می کنند.

ص: 15

اختلاف انصاراحمد بصری

ماجرای اختلاف وانشقاق در جریان احمد بصری چیست؟

احمد الحسن با همراهی عبد الزهره الكرعاوی در سال (1428ه-.ق) پادگانی را در منطقه الزركه (بین نجف و کربلا) تأسیس و قیام مسلحانه ای را بر علیه علماء شیعه آغاز کرد تا در روز تاسوعا به نجف اشرف حمله کرده و همه آنان را قتل عام کند. این اقدام که به سرکردگی احمد اسماعیل بصری (احمدالحسن) هدایت می شد قبل از هر اقدامی با مداخله قوای امنیتی عراق با شکست مواجه شد. در این درگیری ، تعداد 343 نفر کشته و 1089 نفر دستگیر شدند که 200 نفر از کشته شدگان مربوط به انصار احمداسماعیل بصری بود. قابل توجه اینکه کرعاوی در این درگیری کشته شده و احمد الحسن نیز پس از آن مفقود گردید.(1)پس از شکست در الزركه و مفقود شدن احمدالحسن، جریان دچار انشقاق شده و به دو گروه «انصار پرچم یا رایات سود»و«انصار مکتب »تقسیم شدند.

در باور انصار مکتب آمده است؛ براساس روایات موجود، فردی به نام احمد که فرزند و فرستاده امام دوازدهم علیه السلام است وجود داشته و با هدف آماده سازی قیام حضرت ظهور کرده و در حال حاضر از طریق فیسبوک و پالتاک با مردم در ارتباط می باشد. در حالیکه انصار پرچم چنین شخصی

ص: 16


1- محاضر التحقیق فی أحداث الزركة،ص 64 و الشرق الأوسط، معد فیاض بغداد، جمعه 14 محرم 1438.

را قبول نداشته و از وی و انصارش تبرّی می جویند. به طور کلی باورهای انصار پرچم در موارد زیر خلاصه می گردد که اساس اختلافات آن را با انصار مكتب رقم می زند:

1. گروه پرچم (رایات سود)، گروهی از اتباع و پیروان احمد بصری هستند که براساس مجموعه ای از روایات، مدعی غیبت احمد بصری می باشند. آنان بر این باورند که احمد الحسن بصری از سال (2008م) در غیبت به سر می برد.

2. یکی از ادعاهای این گروه این است که در روز مرگ ملک عبدالله پادشاه عربستان، احمد الحسن 12 نفر از اتباع رایات سود را انتخاب کرده و به دیدار با امام مهدی علیه السلام برده و امام مهدی علیه السلام از خیانت مکتب نجف، ابراز ناراحتی کرده است.

3. رایات سود براین باورند که احمد الحسن در کتب اولیه خود، به خیانت و ارتداد بعضی از انصار (همچون شیوخ مکتب نجف)، هشدار داده و آنها بخاطر جمع آوری اموال و وجوهات شرعی به کذب گویی مرتکب شده اند.

4. رایات سود معتقدند؛ کتاب هایی که بعد از غیبت احمد الحسن بصری به اسم او منتشر شده است، دارای اشکالات علمی فراوان بوده و هیچکدام از آنان نوشته وی نیست.

5. رایات سود اذعان دارند که مکتب نجف، قوانین و کلمات احمد الحسن و قانون حاکمیت الله را نقض کرده است، چرا که از دولت و حکومت عراق درخواست نماینده در مجلس استان

ص: 17

بصره عراق کرده نموده و این مطلب علاوه بر تایید حکومت عراق ، به منزله خیانت و نقض قانون حاکمیت الله به شمار می رود. همچنین این امام فیسبوکی اخیرا بالکل حاکمیت الله را نقض کرده و حکومت تکنوکرات را به عنوان حکومت مطلوب برای عراق

پیشنهاد کرده است.

6. در باور رایات سود؛ عبد الله هاشم (مستند ساز)(1) ،پس از احمد الحسن،همان مهدی دوم در حدیث وصیت شیخ طوسی رحمة الله علیه است.(2)

نکته قابل توجه اینکه؛ اخیراً انصار رایات سود نیز دچار اختلاف شده و عده ای از آنان با استناد به روایت «فَکُونُوا أَحلَاسَ بُیُوتِكُم»(3)خود را انصار احلاس نامیده و با هرگونه قیام و مبارزه مسلحانه مخالفت می کنند و در مقابل، برخی دیگر از انصار رایات، به روایت «أَحبَبنَا أَن نَكُونَ مِن جَیشِ الغَضَب»(4)استناد نموده و خود را جیش الغضب نام گذاری کرده اند.

ص: 18


1- عبدالله هاشم مسئولیت های مهمی در بخش تبلیغاتی و مستند سازی و راه اندازی شبکه های تبلیغی در فضای مجازی برای احمد بصری داشته است. وی با ارائه اسناد و شواهد متعددی اثبات می نماید که مطالب صفحه فیسبوکی که به نام احمد الحسن است ، توسط واثق الحسینی و توفیق مغربی و مدیران مکتب نجف نگاشته می شود نه احمد بصری.
2- فیلم های منتشر شده توسط انصار پرچم ( رایات سود) در نزد نویسنده موجود است که در تمامی آنها به موارد فوق اشاره صریح کرده اند.
3- الغیبه للنعمانی، ص 194 .
4- همان، ص 312.

محل تأمین مالی جریان

جریان احمد الحسن بصری با حمایت کدام سیستم مالی تأمین می شود؟

هرچند که سود آوری از طریق شبکه ماهواره ای المنقذ العالمی و شبکه رایات السود المشرقیه و همچنین دریافت وجوهات و نذورات شرعی، بخشی از هزینه های جریان را تأمین می نماید، اما هزینه های کلان و هنگفتی که برای نشر دعوت انحرافی احمد بصری می شود، حاکی از منابع غنی مالی و بدون حساب و کتاب است که این قبیل سود آوری ها در برابر آن ناچیز و اندک می باشد. در تاریخ فرقه های انحرافی، دخالت و حمایت دشمنان اسلام پیدا و آشکار بوده و همواره برای ایجاد انشقاق و انحراف تشیع از خط مستقیم اثنی عشری از هیچ اقدامی فروگذاری نکرده اند. لذا حمایت دشمنان از این جریان انحرافی نیز خالی از وجه نیست و به مرور زمان از این مسأله پرده برداشته خواهد شد.

ص: 19

روش تبلیغی جریان

روش و ابزار تبلیغ جریان احمد الحسن بصری چیست؟

روش مواجهه این جریان با مخاطبین خود بدین گونه است که ابتدا آنان را با روایات مربوط به نشانه های ظهور حضرت حجت علیه السلام آشنا کرده و سپس با القاء این مساله که در حال حاضر در زمان ظهور هستیم، آنان را به یاری امام زمان علیه السلام فرا می خوانند. در مرحله دوم از سیر تبلیغاتی خود، علمای شیعه را به عنوان مانع جدی ظهور معرفی کرده و مخاطبین را جهت مخالفت با آنان ترغیب می نمایند. پس از تخریب جایگاه علمای شیعه در اذهان فریب خوردگان، احمد الحسن را به عنوان فرستاده امام علیه السلام و قائم آل محمد صلی الله علیه وآله و فرزند امام علیه السلام و یمانی معرفی می کنند.

اما در خصوص ابزارهای تبلیغی این جریان باید گفت؛ پس از فریب عده ای از افراد عوام و علاقمند به مباحث مهدوی، آنان را بر آن می دارند تا با تشکیل گروه های برخط در فضای مجازی و همچنین تبلیغ چهره به چهره در اماکن و مجالس مذهبی، مردم را به آمدن قائم آل محمد صلی الله علیه وآله بشارت داده و از این رهگذر برای وی بیعت ستانده شود.

جامعه هدف این جریان را طلاب و دانشجویانی تشکیل می دهند که از شوق مهدوی بالا و سطح معلومات حدیثی اندکی برخوردار می باشند.

ص: 20

اهداف جریان

اهداف جریان احمدالحسن بصری چیست؟

اشاره

جریان احمد الحسن، همانند بسیاری از فِرق انحرافی، بیش از آنکه یک فرقه دینی بوده باشد، یک جنبش سیاسی است که با هدف ایجاد اختلاف و انحراف در کشورهای اسلامی (شیعی) تشکیل شده و علاوه بر آن، در صدد آن است تا با تخریب جایگاه علماء و ناکارآمد جلوه دادن علوم دینی حوزه های علمیه و با تبدیل نیابت عامه فقیه به نیابت خاصّه خود، مردم را از فقهاء جدا کرده و به گمان باطل خود، زمینه را برای فروپاشی حوزه های علمیه فراهم نماید.

نکته قابل توجه اینکه؛ دعوت انحرافی احمد الحسن، مسلّمات و ضروریات مذهب حقّه تشیّع را مورد هدف قرار داده و در صدد تغییر و انحراف آنها بر آمده است، که در این خصوص می توان به ایجاد انحراف در عدد ائمه معصومین علیهم السلام، تغییر مفهوم و دایره عصمت، مصادره مهدویت و قائمیت و ادعای شارعیت اشاره کرد.

ص: 21

بینش فکری جریان

اشاره

بینش فكری جریان احمد الحسن نسبت به مخالفین خود چگونه است؟

یکی از مهمترین چالش های پیش روی تشیع، برخورداری جریان انحرافی احمد الحسن از بینش تکفیری درباره تمامی مسلمانانی است که این دعوت انحرافی را نپذیرفته و یا با آن مخالفت کرده اند.

به عنوان نمونه: احمد بصری در بیانیه ای اعلام کرد:«به اسم امام محمد بن الحسن المهدی علیه السلام اعلام می کنم؛ همانا هر کسی که به این دعوت ملحق نشده و بیعتش را تا تاریخ 13 رجب 1425 با وصی امام مهدی علیه السلام علنی نکند، از ولایت علی بن ابی طالب علیه السلام خارج بوده و از این طریق جایگاه بدی در جهنم خواهد داشت. و همانا رسول خدا صلی الله علیه وآله نیز از تمامی کسانی که وارد این دعوت نشده و بیعت خود را علنی نکرده اند برائت جسته است»(1)

همچنین در خطابه خود در ماه محرم؛ با اهانت و فحاشی به زائران چند میلیونی اربعین، آنها را بخاطر مخالفت با خود، دشمنان ائمه معرفی کرده و می گوید: «اینان برادران قاتلان امام حسین علیه السلام هستند، با اینکه مدعی هستند که بر او گریه می کنند. به خدا قسم که آنها دروغگو و منافقند».(2)

ص: 22


1- بیانیه 13 جمادی الثانی 1425.
2- خطبه 5 محرم 1432.

احمد الحسن بر اساس القائات تکفیری و بدبینانه و همچنین بر اساس اعلام قائمیت خود، بینش خون آلود و انتقام گیرنده ای را به پیروانش داده است تا به محض تمکّن آنان در روی زمین، به رؤیاهای خود جامه عمل بپوشانند. این در حالی است که؛ پیروان احمدالحسن بر این عقیده اند که احمد بن اسماعیل همان قائمی است که با شمشیر قیام خواهد کرد و به مدت هشت ماه شمشیر کشیده و مردم را قتل عام خواهد کرد. لذا این مسأله به این معناست که براساس پندار آنان، اگر احمد بصری در زمین تمکّن پیدا کند، به مدت هشت ماه متوالی و متصل خون های مردم را بر زمین می ریزد، بدون اینکه ذره ای شفقت و رحمتی داشته باشد.

ص: 23

ریشه بینش تکفیری جریان

ریشه بینش تكفیری پیروان جریان احمد الحسن بصری چیست؟

احمد الحسن؛با القاء این سخن که تنهاترین منبع معرفتی برای انسان، همان روایات معصومین علیهم السلام است ، آنان را در پذیرش روایات افراط گرا کرده و از سایر منابع معرفتی، همچون وحی و عقل منفک نموده است. لذا از این رهگذر توان فهم و تحلیل روایات را از پیروان خود سلب کرده و فضا را به نوعی ترسیم کرده است که حتی در صورت تعارض بدیهیات عقلی با روایات ضعیف و حتی مجعول، بدیهیات عقلی را انکار می کنند. از اینرو، حدیث گرایی افراطی و دوری از عقل از ویژگی هایی است که با اندیشه این جریان گره خورده و برهمین اساس در ورطه بینش تكفیر افتاده اند.

ص: 24

معرفی کتاب

چند کتاب فارسی و چند کتاب عربی در خصوص نقد و پاسخ به جریان احمدالحسن معرفی کنید.

در بخش کتاب هایی که به زبان فارسی تألیف شده اند؛ کتاب «ره افسانه»و کتاب «خواب پریشان» نوشته حجت الاسلام محمد شهبازیان و همچنین کتاب «راه و بیراهه»نوشته حجت الاسلام نصرت الله آیتی و کتاب «درسنامه نقد و بررسی جریان احمد الحسن» نوشته آقای علی محمدی هوشیار برای مطالعه و تحقیق توصیه می شود. و در خصوص کتاب های به زبان عربیِ نیز؛ کتاب «المهدویه الخاتمه» نوشته علالمه سید ضیاء الخباز و کتاب «الشُهب الاحمدیة»نوشته شیخ احمد سلمان برای عرب زبانان و محققین گرامی توصیه می گردد.

ص: 25

الحسن در کنار نام احمد بصری

نام احمد الحسن؛ احمد بن اسماعیل است.لقب الحسن که پسوند نام احمد شده است چیست؟

احمد اسماعیل در توجیه این پسوند می گوید: با توجه به اینکه من در منطقه خود به حُسن رفتار مشهور بودم، لذا مردم منطقه، مرا با لقب الحسن می شناختند!

اما واقعیت این است که با توجه به اینکه احمدالحسن؛از قبیله البوسویلم ناصریه است و عشیره البوسویلم در سه منطقه ناصریه و بصره و کربلا مستقر هستند،لذا ساکنین این عشیره در ناصریه و بصره را با«آل حسن یا الحسن»و ساکنین کربلاء را«بنی حسن»نامیده اند. از این رهگذر، احمد نیز که از عشیره مستقر در بصره است با عنوان«الحسن» شناخته می شود .(1)

ص: 26


1- الطامة الکبری ،ص18.

سیادت احمد بصری

آیا احمدالحسن دارای سیادت است؟

احمد بصری برای اثبات سیادت خود به یک رؤیا متمسک شده و خود را فرزند امام مهدی علیه السلام نامیده است. این در حالی استکه وی از قبیله هنبوش از عشیره البوسویلم است که هیچکدام از آنان دارای سیادت نیستند.

نکته قابل توجه اینکه؛ برای اثبات سیادت بایستی ادله کافی در دست مدعی باشد تا بتوان سیادت را در حق وی پذیرفت. لذا به صرف دیدن یک رؤیا نمی توان ادعای سیادت کرده و انتظار پذیرش آن را از دیگران داشت.

برخی از ادله اثبات سیادت عبارتند از:

در گذشته سیادت افراد از راه هایی مانند: دیدن شجره نامه و شهادت دو نفر عادل به اثبات می رسید؛ اما علاوه بر این روش ها، از راه های دیگری در این باره می توان بهره جست:

الف. شهرت محلی به سیادت از قدیم الایام (شیوع زیستی).

ب.بررسی اطلاعاتی که از نسل قبل به نسل بعد راه یافته است؛حال این اطلاعات می خواهد کتبی باشد، مانند اسناد:وقف نامه،مبایعه نامه(خرید و فروش)،مناکحه نامه (عقدنامه)، صلحنامه و ...؛ و یا شفاهی، همچون: یادآوری نام پدر، جد، جد اعلى و بالاتر و محل زندگی آنان .

ص: 27

ج. شهادت اهل خبره (نسب شناسان)

قابل توجه اینکه در مسأله دریافت سهم سادات نمی توان به صرف دیدن یک رؤیا اعتماد کرد چه برسد به مسأله امامت و وصایت که یک مسأله اعتقادی در مذهب تشیع به شمار می رود.

ص: 28

روش برداشت از روایات

اشاره

روش برداشت احمد الحسن از روایات چگونه است؟

احمد بصری در مواجهه با روایات معصومین علیهم السلام، از روش تقطیع و تحریف و تأویل استفاده کرده و بر این اساس سعی در اثبات خود از طریق روایات را دارد. این موارد به صورت مشخص در سئوالات بعدی مورد بررسی قرار گرفته است. مانند روایات؛ اولین قائم از اهل بیت علیهم السلام ، وزیری که اموال را پیش از مهدی علیه السلام جمع آوری می کند، روایت اصبغ بن نباته و... که در تمامی این موارد دچار یکی از سه روش مذکور شده و یا اینکه بدون هیچ ضابطه ای دست به تاویل روایات زده است.

ص: 29

راه شناخت حجت خدا

راه های شناخت حجت خدا چیست؟

«حجّت»در لغت،به معنای برهان و دلیلی است که با آن حریف را قانع یا دفع می کنند و جمع آن حُجج است .(1)با توجه به این معنا، خداوند برای ابلاغ دین به مردم، بایستی حجت و دلیل محکمی برای آنان بفرستد تا در برابر خداوند حجت دیگری برای اقامه نداشته باشند. چنانچه قرآن کریم می فرماید:

« لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ ۚ وَكَانَ اللَّهُ عَزِیزًا حَكِیمًا»(2).تا اینکه برای مردم، پس از فرستادن پیامبران، در مقابل خدا بهانه و حجّتی نباشد و خدا توانا و حکیم است. قرآن کریم در تبیین حجت الهی، به شاخصه بارز آن اشاره کرده و

می فرماید:

«قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ ۖ فَلَوْ شَاءَ لَهَدَاكُمْ أَجْمَعِینَ»(3).بگو حجت آشکار و رسا ویژه خداوند است و اگر او می خواست، قطعا همه شما را هدایت می کرد.

علاوه بر آن، روایات متعددی صادر شده است که حجت های الهی

ص: 30


1- لسان العرب، ج 2، ص 228.
2- نساء، 165.
3- انعام، 149.

را تبیین کرده و از آنان پرده برداشته اند. به عنوان نمونه؛ امام کاظم علیه السلام می فرماید:

«إِنَّ للهِ عَلَی النَّاسِ حُجَّتَینِ حُجَّةً ظاهِرَةً وَحُجَّةً باطِنَةً فَأمَّا الظَّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَالانبِیاءُ وَالائِمَّةُ وَاَمَّا الباطِنَةُ فَالعُقُولُ».(1)همانا برای خداوند بر مردم دو حجّت است، حجت آشکار و حجّت پنهان، امّا حجّت آشکار عبارت است از: پیامبران و امامان وحجّت پنهانی عبارت است از عقول مردمان. طبق این آیه از قرآن کریم، و روایت امام کاظم علیه السلام حجت الهی دارای چهار شاخصه است که عبارتند از :

1. حجت الهی رسا و آشکار است، بنابراین حجت الهی همانند خورشیدی گرم و درخشان بوده و کور و بینا حضور وی را درک می کنند.

2. حجت الهی باید از جانب خداوند باشد، لذا افرادی که دارای نشانه های رسالت یا امامت نباشند، نمی توانند به عنوان حجت الهی معرفی گردند.

3. حجت الهی هدایت کننده است، براین اساس کسانی که مردم را از شریعت نبوی دور کرده و برخلاف مسیر الهی پیش بروند، دارای هدایت نخواهند بود.

4. حجت های ظاهری خداوند عبارتند از: پیامبران الهی، انبیاء، ائمه معصومین علیهم السلام.

ص: 31


1- كافی، ج 1، ص 16.

این درحالی است که یمانی مورد نظر در روایات، فاقد تمامی شاخصه ها می باشد. ضمن اینکه، بر اساس شاخصه چهارم، حجت های الهی منحصر در سه عنوان و منصب بوده و یمانی داخل در آن سه نمی باشد.

لذا یمانی نمی تواند به عنوان حجت الهی باشد، زیرا امرو شخصیت او برای هیچکسی آشکار نیست و دارای منصب الهی نبوده و در ردیف پیامبران ائمه معصومین علیهم السلام نیز نمی باشد.

ص: 32

راه شناخت یمانی

اشاره

یمانی را چگونه باید شناخت؟

همانطور که در هیچ روایتی به چگونگی شناخت و یا واجب بودن شناخت خراسانی و سفیانی توصیه نشده ایم، یمانی نیز همانند آنها از روایات معرفتی بی بهره می باشد. لذا هیچگونه وظیفه ای در قبال شناخت یمانی نداریم.

ضمن اینکه اتباع احمد الحسن با استفاده از روایتی که برای اثبات عصمت یمانی ذکر می کنند،(1)بزرگترین شاخصه شناخت یمانی، دو چیز می تواند باشد:

الف) خروج یمانی: صرف خروج وی در ماه رجب موضوعیت داشته و مشروعیت او با خروج است نه با سكون. نکته مهم تر اینکه حتی در صورتی که فرد یمانی قبل از خروج شناخته شود، بازهم برای اطاعت از او فوریتی نیست. چنانچه در روایت آمده است:

عیص بن قاسم می گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که می فرمود: بخدا سوگند آن را که شما می خواهید کسی نیست مگر شخصی که همه بنی

ص: 33


1- عن أبی بصیر عن أبی جعفر محمد بن على علیه السلام أنه قال: «...خُرُوج السفیإِنَّی وَ الیَمَانِی وَالخُراسَانِیِّ فِی سِنّهُ واحِدَة فِی شَهَرَ وَأُحِدّ فِی یَومٍ وَأُحِدّ نِظام کَنِظامُ الخَرَز یتَبِع بَعْضهُ بَعَّضاً فیَكُونُ إِلْبَاسُ مَن کُلِّ وَجَّهَ وَیلٌ لِمَنَ نَاوَاهُم وَلَیس فِی الرَّایَاتِ رَایَةٌ أَهْدَی مِن رَایَةِ الیَمَانِیَّ هِیَّ رَایَةُ هَدَى لِأَنْهَ یَدعُو إِلَى صَاحِبكُم إِذا خَرَجَ الیَمَانِی حَرَمَ بَیعَ السِلَاحِ عَلَى النَّاسِ وَکل مُسَلَّم وَإِذا خَرَجَ الیَمَانِىُّ فَأُنْهَض إِلَیهِ فَإِنَّ رَایَتَهُ رَایَةٌ هَدَى وَلا یحَلّ لَمُسَلَّم أَنَّ یلِتَوّی عَلَّیهِ فَمَن فَعَلَ ذُلّكِ فَهُوَ أَهِلّ النَّارِ لَانّهُ یَدعُو إِلَى أُلْحَق وَإِلَى طَرَّیقٍ مُستَقِیم...».الغیبه للنعمانی، ص 162.

فاطمه پیرامون او گرد آیند. همین که ماه رجب شد به نام خدای عزّو جلّ روی آورید و اگر خواستید تا ماه شعبان هم عقب بیندازید زیانی نیست، و اگر بخواهید ماه رمضان هم فریضه روزه را در میان خانواده خود بگیرید شاید این کار موجب نیروی بیشتری برای شما گردد و البته خروج سفیانی (برای شناخت هنگامه ظهور) شما را بس است»(1).

توجه گردد؛ چنانچه وجوب اطاعت و نصرت یمانی فوریت داشت، به چه دلیلی امام صادق علیه السلام، به شیعیان اذن تأخیر و یاری تا چند ماه دیگر را داده و نشانه ای به نام سفیانی را ملاک قرار داده است؟

ب: همزمانی با خروج خراسانی و سفیانی: بر اساس یک روایت(2)،خروج یمانی بایستی با خروج سفیانی و خراسانی در یک روز واقع شود. لذا شاخصه شناخت یمانی، خروج سفیانی و خراسانی است. این درحالی است که هنوز سفیانی و خراسانی خروج نکرده و خروج یمانی بایستی همزمان با خروج آنان باشد. لذا با توجه به عدم خروج خراسانی و سفیانی، ادعای یمانی بودن احمد الحسن باطل خواهد بود.

ص: 34


1- عَلِیُّ بْنِ إبراهیم عَنْ أبیه عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحَیى عَنْ عَیصِ بْنِ الْقَاسِمِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَ یَقُول... فَوَاللَّهِ مَا صَاحِبُكُمْ إِلَّا مَنِ اجْتَمَعُوا علیه إذاکان رَجَبُ فَأَقْبِلُوا عَلَى اسْمِ اللَّهِ عَزَّوَجَل وَ إِنْ أَحْبَبْتُمْ أَنْ تَتَأَخَّرُوا إِلَى شَعْبَانَ فَلَاضِیرُ وَ إِنْ أَحْبَبْتُمْ أَنْ تَصُومُوا فی أهالیکم فَلَعَلَّ ذَلِكَ أَنْ یَكُونَ أَقْوَى لَكُمْ وَ کَفَاکُم بِالسُّفیَانِیَّ عَلَامَةٌ . الكافی ، ج 8، ص 264.
2- خُرُوجُ السُّفیَانِی وَ الیَمَانِیَّ والخُرَاسَانِیِّ فِی سَنَةً وَاحِدَةً فی شَهْرٍ وَاحِدٍ فی یوم وَاحِدٍ . الغیبه للنعمانی، ص 162.

وظیفه یمانی

وظیفه و حوزه اختیارات یمانی در چه حیطه ای خواهد بود؟

براساس روایاتی که در خصوص یمانی صادر شده است، وی شخصیت دینی و نظامی داشته و وظیفه ای جز خروج علیه طاغوت و دعوت مردم به امام زمان علیه السلام نخواهد داشت. بنابراین دعوت او تابع خروج او بوده و تا زمانی که رسما خروج ننماید، دعوت او پذیرفته نخواهد بود. ضمن اینکه حق قانون گذاری و تشریع نداشته و بایستی براساس دین مبین اسلام عمل نماید.

لذا چنانچه بخواهد احکام اسلامی را نسخ کرده و اصول مذهب تشیع را تغییر دهد، مخالفت با او واجب خواهد بود.

آنچه تا کنون احمدالحسن بصری به عنوان یمانی انجام داده است، نسخ برخی از احکام دینی(1) و تغییر در مسلمات شیعه بوده و علاوه برآن

ص: 35


1- به عنوان نمونه: جایگزینی یک روز نماز قضاء با نمازهای قضاء شده در تمامی عمر انسان:احمد الحسن در حکمی ناسازگار با روایات معصومین علیه السلام می گوید:«نسبت به قضای نماز؛ پس قضاء در شب بیست و سه رمضان معادل هزار ماه است ، پس مثلا اگر در گردن شخصی یک سال قضاء یاده سال و یا حتی هزار ماه باشد، با خواندن یک روز نماز در شب قدر او را کفایت کرده و نمازهایش ادامی شود». الاجوبه الفقهیه ، الصلاه، ص 30. حکم به عدم جواز ازدواج موقت در کمتر از 6 ماه:احمدالحسن در پاسخ به مدت حداقلی ازدواج موقت ، آن را 6 ماه دانسته و در پاسخ به سئوالی دیگر که به این حکم اعتراض کرده و آن را با روایات معصومین متعارض دانسته است می گوید: «احکام الهی شرعیه نسخ می شوند و چه آسان و کوچک است این مورد از نسخی که سوال کردی . پس قطعا در آینده نسخ هایی بسیار بزرگتر و عظیم تراز این واقع خواهد شد». الجواب المنیر، ج 3، ص 41.

اقدامی برای خروج نکرده است. لذا چنین فردی را نمی توان به عنوان یمانی پذیرفت.

ص: 36

مشخصات یمانی

آیا مشخصات یمانی با احمد بصری مطابقت دارد؟

براساس روایات، نام و محل قیام یمانی با مشخصات احمد بصری متفاوت است و هیچ همخوانی با یکدیگر ندارند. بنابراین به برخی از شاخصه های یمانی که از سوی اهل بیت علیهم السلام معرفی شده اند اشاره می گردد تا پاسخ روشن شود:

الف). یمانی از یمن است:

در خصوص موقعیت جغرافیایی قیام یمانی، روایات معصومین علیهم السلام به شهرهایی هم چون؛ صنعا و عدن، اشاره کرده اند، که به دو نمونه اشاره می گردد:

عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ الثقفی قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ مُحَمَّدَ بْنَ عَلَّی الْبَاقِرِ علیه السَّلَامُ یَقُولَ«... وَ خُرُوجَ السُّفیَانِیِّ مِنَ الشَّامِ وَ الیَمَانِیِ مِنْ الیَمَنِ ».(1)و خروج سفیانی از شام و خروج یمانی از یمن است.

همچنین:

ویظهر ملک من صنعاء الیمن ابیض كالقطن».(2)و فرمانروایی ازصنعاء یمن ظهور می کند که مانند پنبه سفید است.

همه این موارد درحالی استکه احمد الحسن از بصره بوده و حتی در

ص: 37


1- كمال الدین و تمام النعمه، ج 1، ص 331 و 327.
2- بحارالانوار، ج52، ص 163.

تمامی بیانیه هایش مردم را به سمت بصره متوجه کرده است.در حالیکه برخی از روایات، اشاره به این مسأله دارند که حتی یک یاری کننده از بصره برای حضرت نخواهد بود. به عنوان نمونه:

عن جعفر بن محمد علیه السلام أنه قال لقوم من أهل الكوفه: «ما یقوم مع قائمنا من أهل الكوفه إلا خمسون رجلا، وما من بلده الا و معه طائفهٌ الا أهل البصرة فإنه لا یخرج معه منهم انسان».(1)همراه قائم ما فقط پنجاه نفراز کوفه قیام خواهد کرد و هیچ سرزمینی نیست مگر اینکه گروهی به یاری وی می شتابند مگر اهل بصره ،پس همانا حتی یک انسان به همراه قائم خروج نمی کند.

ب). نام یمانی: آنچه در روایات پیرامون نام یمانی ذکر شده است،مردّد بین «حسن یا حسین»(2)، «صالح»(3)، «اصبغ بن زید»،(4)بوده و گاهی او را «سعید» و «نصر»(5)و «منصور»(6)نیز خوانده اند.

ج). هم زمانی خروج یمانی با سفیانی: آنچه از مسلمات خروج یمانی بشمار می رود، خروج ایشان به صورت همزمان با سفیانی است. چنانچه

ص: 38


1- شرح الاخبار، ص 366 و سرور أهل الإیمان فی علامات ظهور صاحب الزمان عج ، ص 96.
2- «ثم یخرج من صنعاء الیمن ابیض كالقطن اسمه حسین او حسن...».بحارالانوار، ج 52، ص 163.
3- عن أرطأة قال: «فیغضب الموالی فیبایعون رجلایسمی صالح بن عبدالله بن قیس بن یسار، فیخرج بهم فیلق جیش الروم فیقتلهم فی الروم...».الفتن ، ابن حماد، ص336، ح 1279.
4- قال: «صاحب الرومیة رجل من بنی هاشم اسمه الأصبغ بن زید وهو الذی یفتحها». الفتن ، ابن حماد، ص313، ح1210 و ص 356، ح 1329.
5- قال صلی الله علیه وآله: «صاحب الاعماق الذی یهزم الله العدو على یدیه ، اسمه نصر ثم قال: انماسمی نصر لنصرالله ایه، فأما اسمه سعید». کنز العمّال، ص 11، ح 31442.
6- قال الباقرعلیه السلام : «اذا ظهر على الأبقع و المنصور الیمانی خرج الترك و الروم فظهر علیهم السفیانی».معجم الاحادیث الامام المهدی، ج 3، ص 275.

حضرت امام رضا علیه السلام می فرمایند:

« خُرُوجُ السُّفیَانِیِّ وَ الیَمَانِیِّ وَ الخُرَاسَانِیِّ فِی سَنَةً وَاحِدَةً فِی شَهْرٍ وَاحِدٍ فی یَومٍ وَاحِدٍ

...».(1)خروج سفیانی، یمانی و خراسانی در یك سال، یك ماه و یك روز.

در حالیکه احمد الحسن ضمن ادعای یمانی بودن خود، بیش از 10 سال است که دعوت خود را علنی کرده است و حال آنکه تا کنون از خروج سفیانی هیچ خبری نیست. شاید انصار احمدالحسن به این سخن ایراد گرفته و بگویند که وی در حال دعوت است و فعلا خروج ننموده است. در پاسخ باید گفت که:

اولاً؛ معنای خروج الزاماً به معنای قتال و جنگ نیست و در برخی روایات مترادف با ظهور می باشد که تاکنون با علنی کردن دعوت، نفس ظهور برای وی صادق گردیده است. به عنوان نمونه؛

«و یظهر ملک من صنعاء الیمن ابیض كالقطن اسمه حسین أو حسن فیذهب بخروجه غمر الفتن».(2)که در این مورد؛ ظهور و خروج مترادف یکدیگر می باشد.

ثانیاً: اگر خروج به معنای قتال باشد، احمد الحسن در بین سالهای ( 1428 ه- .ق)با فرماندهی گرعاوی و در سال (1429 ه- .ق) با فرماندهی حسن حمامی جنگی را آغاز کرد که به قیمت کشته شدن چندین بی گناه تمام شد و این مصداق بارز خروج و قتال نظامی است.

ص: 39


1- الغیب -ة للنعمانی، ص 171 و بحارالانوار، ج 52، ص 232 وإعلام الوری، ص429.
2- بحارالانوار، ج52، ص 163.

رؤیای احمد بصری

نظر شما درباره کسانی که در عالم رؤیا به حقانیت احمد الحسن پی می برند چیست؟

در بیان علمای اسلام، رؤیا به دوگونه کلی تقسیم می گردد:

1. رؤیای فاقد تعبیر، که اضغاث احلام یا رؤیاهای کاذبه نامیده می شود. این رؤیاها ممکن است نتیجه عوامل گوناگونی همچون؛

الف: ممکن است بر اثر پُرخوری، پُرخوابی و بیماری های روحی و جسمی رؤیا دیده شود.

ب: شاید آنچه برای انسان در روزهای گذشته روی داده به هنگام خواب در مقابل فکرش مجسم گردد. لذا ممکن است نام فردی خاص که فکرش را مشغول کرده یا داستانی که اخیرا مشغول خواندن آن شده است را ببیند.

2. خواب دارای تعبیر، که خود بر دو گونه است:

الف): خوابی که تعبیری غیر از صورت خواب ندارد.

ب): خوابی که دارای تعبیر است و رؤیای صادقه نامیده می شود. در این گونه رؤیاها مستقیماً، یا پس از تأویل و تعبیر و با استفاده از رموز، می توان مطلبی را کشف نمود. در روایات، این رؤیاها به عنوان نتیجه ملاقات روح با ملائک معرفی شده اند.(1)

ص: 40


1- رویا از نظر دین و روانشناسی، ص 66 و 67.

با توجه به گزارشاتی که در خصوص رؤیای احمد الحسن به دست رسیده است، رؤیاهای مربوط به وی، تنها برای کسانی اتفاق افتاده است که با نام و جریان او آشنا بوده و مدتی با آن درگیر هستند و حتی در این میان یک نمونه گزارش نشده است که شخصی بدون اطلاع از نام و جریان و دل مشغولی های ایجاد شده در این خصوص، خواب احمد الحسن را دیده باشد. لذا براساس تقسیم بندی رؤیا، این نوع از رؤیاها در گروه رؤیای کاذبه قرار گرفته و قابل تعبیر نمی باشند. گذشته از آن، گزارشاتی بوده است که ناحق بودن احمد الحسن را در خواب دیده و از پیوستن به وی نھی گردیده اند.

اما در خصوص برخی که می گویند؛احمدالحسن را در رؤیای صادقه دیده ایم!، باید گفت؛ حتی در صورتی که فردی وی را در رؤیای صادقه دیده باشد- که البته تشخیص آن به عهده کسانی است که از جانب خداوند به علم تعبیر آگاهی دارند- بازهم برای آن فرد تکلیف ساز نخواهد بود، بنابراین، نهایت چیزی که می توان برای رؤیای صادقه قائل شد، مبشّرات و عتاب هایی است که در خواب حاصل می شود، که البته هیچکدام شأنیت معرفی وصی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه وآله و تعیین تکلیف شرعی را ندارند.

ضمن اینکه تمامی خواب های دیده شده بسیار سطحی و فاقد تعبیر می باشند که الحمدالله با انتشار آنها در کانال ها، روز به روز خود را رسوا و مضحكه عام و خاص می کنند. به این نمونه دقت کنید:

«در رویا دیدم در یک جایی بودم که خیلی سفید بود و نور فوق العاده

ص: 41

زیبایی داشت.

در آنجا که مانند یک اتاق بود، 3 الی 4 انصاری دیدم که بصورت پخش و نامنظم هرکدام یک طرف اتاق نشسته بودند

گفتم اینجا کجاست ؟

گفتند اینجا اتاق توییتر سید احمد الحسن است».

بعد در زیر این رویا نوشتن :

انصار الله خدا حفظتان کند مولای ما در توییتر بسیار غریب هستند .

پست های ایشان به تعداد انگشت شمار لایک می شود.

تمنا دارم در انجا مولا را تنها نگذارید.(1)

قضاوت با عقلای جامعه ...

ص: 42


1- کانال رؤیای صادقه royae_sadeghe10313@

مَن رَآنِی فِی المَنَامِ

منظور از روایتی که می گوید هرکسی خواب مرا ببیند، مرا دیده است چیست؟

برخی از انصار احمد الحسن ادعا می کنند که ائمه معصومین علیهم السلام را در رؤیا دیده اند که به حقانیت وی شهادت داده اند و برای اثبات حجیت سخن خود به روایتی از پیامبر صلی الله علیه وآله استناد می کنند که فرمود:

« مِنْ رَآنِى فِی الْمَنَامِ فَقَدْ رَآنِیِ فَإِنْ الشَّیطَانَ لَا یَتَمَثَّلُ بِی فِی نَؤُمَّ وَ لَا یَقَظَةٍ وَ لَا بِأَحَدٍ مِنْ أَوصِیَائِی إِلَى یَومِ القِیَامَة »(1).

هرکسی مرا در خواب دید، به درستی که مرا دیده است. زیرا شیاطین به صورت من در خواب و بیداری مجسّم نمی شوند.

حتی به صورت اوصیاء من نیز تا روز قیامت در نمی آیند.

در پاسخ باید گفت:

اولا: حقیقت خواب سازی توسط شیطان و جن، توسط احمد الحسن تأیید شده است.(2)لذا بعید نیست که ابلیس و نیروهای آن، در خواب افراد تصرف کرده و خود را به عنوان معصوم معرفی نموده و احمد الحسن را تأیید کنند.

ثانیا؛ مرحوم نراقی رحمة الله علیه در این خصوص می فرماید: دیدار معصوم در

ص: 43


1- بحار الانوار، ج 61، ص 235.
2- الجواب المنیر عبر الاثیر، ج 1، ص 321.

خواب ، فرع آن است که او را در بیداری دیده باشیم و گرنه چگونه می توان گفت: آنکه را در خواب دیده ایم همان معصوم است. لذا آنچه مسلّم است حجّیت کلام معصوم در بیداری و وضع عادی است، نه در خواب و رؤیا(1).

ثالثاً؛ علامه حلّی رحمة الله علیه در جواب پرسشگری - سیّد مهنّا- که گفته است:در صورتی که شخصی در قالب معصوم به رؤیای افراد ظاهرشده و دستورات و القائاتی داشته باشد تکلیف چیست، گفته است: در این صورت مسأله از دو حالت خارج نیست:

الف : دستوراتی که خلاف ظواهر کتاب و سنّت است.

ب: دستوراتی که موافق کتاب و سنت است.

با این وجود، گروه اوّل مردود بوده و گروه دوم جائز العمل است نه واجب العمل(2).

این در حالی است که تمامی رؤیاهای دیده شده در خصوص احمد بصری با دستورات کتاب و سنت مخالف می باشند. گذشته از آن، در فرض محال، اگر حقانیت احمد الحسن با کتاب و سنت موافق باشد، بازهم واجب العمل نبوده و تکلیف ساز نمی شد.

قابل توجه اینکه تاکنون هیچ پیامبری از جانب خداوند به واسطه خواب و رؤیا به مردم معرفی نشده و حتی رسالت هیچ پیامبری، در خواب به وی اعطا نگردیده است. آنچه بوده ، با برهان قاطع و اعجاز ساطع بوده و اعلام رسالتشان به واسطه فرشتگان و ملائک در عالم بیداری بوده است.

ص: 44


1- مناهج الأحكام ، پایان بحث خبر واحد، ص 232.
2- مصابیح الانوار، ج 2، ص 14.

شیطان ودعای رؤیا

اگر شیطان قادر به این است که خودش را در عالم رویا به عنوان پیامبر صلی الله علیه وآله معرفی کند، پس این همه روایاتی که می گویند اگرفلان آیه را بخوانی خواب پیامبر را می بینی چه هستند؟ آیا اینها هم خواب شیطان را می بینند؟

اولاً؛ در این خصوص، تنها یک روایت از امام صادق علیه السلام صادر شده است که سید ابن طاووس در کتاب «فلاح السائل و نجاح المسائل» و شیخ کفعمی در کتاب «مصباح» و محدّث فیض در کتاب «خلاصه الأذكار» به آن اشاره کرده اند.(1)لذا تعبیر «این همه روایت» در این خصوص صحیح نیست.

ثانیاً: افرادی که با انجام اعمالِ مورد توصیه،شخصی را با نام پیامبراکرم صلی الله علیه وآله در رؤیا دیده اند، با رؤیای کسانی که به صورت اتفاقی و یا از طریق خواندن اذکار و اوراد غیر مأثور خوابی را دیده باشند، بسیار تفاوت دارد، زیرا امام صادق علیه السلام آن رؤیایی را تأیید کرده است که از طریق

ص: 45


1- حَدَّثَ الشَّریفُ أبُوالقَاسِمِ الحُسَین بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلَی بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ إِسمَاعِیلَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَلِی بْنِ أبی طَالِبٍ العَلَوى ابْنِ أخِی الكَوكَبِی قَالَ أخَبِرنِی إسماعیل بْنُ مُحَمَّدٍ قَالَ أخبرنی إِسمَاعِیلَ بْنِ عَلَی بْنِ قُدَّامَهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدَبْنِ عَبْدَانِ البَردَعِیَ قَالَ حَدَّثَنَا سَهْلُ بْنُ صَقِیرُ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولَ مَنْ أَرَادَ أَنْ یَری رَسُولُ اللَّهِ صِ فِی مَنَامِهِ فَلَیَصَلَ الْعِشَاءِ الآخَرَهِ وَلَیَغتَسَلُ غَسلاًنَظَیفاً وَلَیَصَلَ أَرْبَعَ رَكَعَاتٍ بِأَرْبَعِ مِائَةِ آیَةَ الكَرسِی وَلَیَصَلَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدِع أَلْفَ مَرَّةٍ وَلیَبِت عَلَى ثَؤبٍ نَظِیفٍ لَمْ یُجَامِع عَلَیهِ حَلَالًا وَ لَا حَرَاماً وَلیَضَع یَدَهُ الیُمَنَی تَحْتَ خَدِّهِ الأیمَنِ وَلیُسَبِّح مِائَةَ مَرَّةٍ سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَكْبَرُ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ وَلیَقُل مِائَةَ مَرَّةٍ مَاشَاءَ اللَّهِ فَإِنَّهُ یَرىِ النَّبِی ص فِی مَنَامِهِ

مذکور بوده باشد.

ثالثاً هرگز در پاسخ اتباع احمد بصری گفته نمی شود؛ که هر کسی خواب معصومین علیهم السلام را ببیند حتماً ابلیس را دیده است، بلکه گفته می شود که هیچ اطمینانی بر این نیست که کسی را که در خواب دیده اید پیامبر صلی الله علیه وآله بوده باشد، چراکه ممکن است ابلیس خودش را تزیین کرده و به عنوان پیامبر صلی الله علیه وآله معرفی کرده باشد. لذا در صورت تشکیک (اذا جاء الاحتمال بطل الاستدلال)نمی شود به سخن فرد در رؤیا اعتماد کرد.

رابعاً برخی از شیعیان که نام احمدالحسن را شنیده اند، خواب بطلان او را دیده اند که از قضا تعدادشان هم کم نیست ، براین اساس، چنانچه خواب و رؤیا حجت بوده باشد، بایستی به رؤیای مخالفین هم اعتنا کنند. ضمن اینکه اینها هم پیامبر صلی الله علیه وآله را در خواب دیده اند که بر بطلان احمد الحسن شهادت داده است.

خامساً، در سال (1400ه. ق) تعداد زیادی از طلاب وهابی خواب پیامبر صلی الله علیه وآله را دیدند که به حقانیت و مهدویت محمد بن عبدالله قحطانی شهادت می داد(1). در حالی که هم طلبه ها وهابی بودند و هم محمد بن عبدالله قحطانی!

براساس این گفتار، دیدن پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله در رؤیا، حاکی از حتمیت رؤیای صادقه نبوده و ای بسا ممكن است که یک طلبه وهابی نیز آن حضرت را در خواب ببیند و بر اساس آن به یک مدعی دروغین ملحق گردد.

ص: 46


1- مجلة الانتظار، العدد السابع، ص 10.

اثبات حصر عدد اوصیاء علیه السلام

چگونه می توان ثابت کرد که عدد اوصیاء علیه السلام در دوازده حصرشده و بیش از دوازده وصی ممکن نیست؟

روایات متواتری مبنی بر حصر عدد ائمه معصومین علیهم السلام صادر شده است که دلالت بر حصر عدد آن بزرگواران در دوازده می کند. به عنوان مثال در روایتی آمده است:

وعن سُلیم بن قیس عن سلمان الفارسی عن النبی صلی الله علیه وآله قال: «... أخی و الأحد عشر إماما من أوصیائی إلى یوم القیامة، كلهم هادون مهدیون أول الأوصیاء بعد أخی الحسن، ثم الحسین، ثم تسعة من ولد الحسین...».(1)

پیامبراکرم صلی الله علیه وآله فرمود: برادرم و یازده امام تا روز قیامت اوصیاء من هستند، همه آنان هدایت کننده و هدایت شده هستند. اولین وصی بعد از برادرم؛ حسن علیه السلام، سپس حسین علیه السلام، سپس نه نفر از فرزندان حسین علیه السلام است ....

همچنین در روایت دیگر آمده است:

عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَی اللَّهِ عَلَیهِ وَ آلِهِ «إِنَّا سَیِّدُ النَّبِیِّبنَ وَ عَلِىُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ سَیِّدُ الوَصِیِّینَ وَ إِنَّ أَؤصِیَائِی بَعدِی اثْنَا عَشَرَ

ص: 47


1- إثبات الهداه بالنصوص والمعجزات، ج 2، ص 247.

أَوَّلُهُم عَلِیُّ بنُ أَبِی طَالِبٍ عَلَیهِ السَّلامِ وَآخِرُهُمُ القَائِمُ».(1)

پیامبراکرم صلی الله علیه وآله فرمود: من سید انبیاء و علی بن ابی طالب سید اوصیاء هستیم و همانا عدد اوصیاء بعد از من دوازده است. اولین آنان علی بن ابی طالب علیه السلام و آخرین آنان قائم علیه السلام است.

تمامی روایات، عدد اوصیاء را در دوازده امام حصر کرده و علاوه بر آنها، برخی از روایات بیش از آن را نیز نفی نموده اند. به عنوان مثال:

عَن عَبدِ العَزِیزِ القَرَاطِیسِیِّ قَالَ قَالَ أَبُو عَبدِ اللهِ عَلَیهِ السَّلامِ «الأئِمَّةُ بَعدَ نَبِیِّنَاص اثنَا عَشَرَ نُجَبَاءُ مَفَهَّمُونَ مَن نَقصَ مِنهُم وَاحِداً أَو زَادَ فِیهِم وَاحِداً خَرَجَ مِن دِینِ اللهِ وَلَم یَکُن مِن وَلَایَتِنَا عَلَى شَئء».(2).

امام صادق علیه السلام فرمود: ائمه بعد از پیغمبر ما محمد صلی الله علیه وآله دوازده تن است که جملگی برگزیده و مرتبط با فهم الهی هستند. پس هرکس یکی از آنها را کم کند یا یک تن بر آن ها اضافه کند از دین خارج گشته و از ولایت ما بهرمند نمی گردد.

ضمن اینکه در روایاتی نیز امام دوازدهم علیه السلام را خاتم اوصیاء معرفی کرده اند:

حدثنا فضاله بن أیوب عن أبان بن عثمان عن محمد بن مسلم قال : قال أبو جعفر علیه السلام : قال رسول الله صلی الله علیه وآله لعلی بن أبی طالب علیه السلام : «یا على أنا أولى بالمؤمنین من أنفسهم ثم أنت یا على أولى

ص: 48


1- عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج 1، ص 64.
2- الإختصاص، 233.

بالمؤمنین من أنفسهم ثم الحسن ثم الحسین ثم علی بن الحسین ثم محمد بن على، ثم جعفر بن محمد، ثم موسی بن جعفر، ثم على بن موسى، ثم محمد بن على، ثم علی بن محمد، ثم الحسن بن على، ثم الحجه بن الحسن الذی تنتهی إلیه الخلافه و الوصایة و یغیب مدة طویلة، ثم یظهر ویملأ الأرض عدلا و قسطا كما ملئت جورا و ظلما».(1)

پیامبراکرم صلی الله علیه وآله فرمود: ای علی! من به مؤمنین سزاوارتر از خودشان هستم ، سپس توسزاوارتر از مومنین به خودشان هستی،... سپس حجت فرزند حسن سزاوارتر است، همان کسی که خلافت و وصایت با او به پایان می رسد و مدت طولانی غایب می شود و بعد از آن ظاهر شده و زمین را با عدل و داد پر می کند کما اینکه با ظلم و جور پر شده است.

بنابراین روایات، عدد اوصیاء رسول گرامی اسلام صلی الله علیه وآله در دوازده حصر شده و بیش از آن مورد پذیرش نمی باشد.

ص: 49


1- إثبات الهداه بالنصوص والمعجزات ، ج 2، ص 234

حدیث لوح جابرابن عبدالله رحمة الله علیه

در حدیث جابرابن عبدالله انصاری عدد اوصیاء رسول اكرم صلی الله علیه وآله را به نقل از لوح حضرت زهرا علیها السلام 12 نفر از اولاد حضرت زهرا علیها السلام نقل می کند، احمدالحسن با استفاده از این روایت، خودش را نفردوازدهم از فرزندان آن حضرت علیهاالسلام دانسته و این روایت را دلیل حقانیت خود می شمارد. آیا برای این استدلال روایی پاسخی دارید؟

اولاً این روایت به چهار صورت نقل شده است که احمد بصری جهت سوء استفاده از آن، تنها به یک نوع از آنها متمسک شده است تا از این طریق بتواند به اغراض خود دست یابد. این چهار روایت عبارتند از:

الف. روایتی که در آن عدد اوصیاء از فرزندان حضرت زهرا علیها السلام را 11 نفر دانسته و تعداد نام های علی را در آن چهار على شمارش کرده است.

عَنْ أبی جَعْفَرِ الْبَاقِرِ علیه السَّلَامِ عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الأنصاری قَالَ دَخَلْتُ عَلَى فَاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَی اللَّهِ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ قُدَّامَهَا لَؤح یَکَادُ ضَؤؤُهُ یُغشِی الأَبصَارَفِیهِ اثْنَا عَشَراسماً ثَلَاثَةَ فی ظَاهِرِهِ وَ ثَلَاثَةُ فی بَاطِنُهُ وَ ثَلَاثَةُ فی آخَرَ وَ ثَلَاثَةَ أَسْمَاءٍ فی طَرْفَهُ فَعَدَدْتُهَا فَإِذَا هِیَ اثْنَا عَشَرَ فَقُلتَ أَسمَاءُ مَن هَوُلَاءِ قَالَتْ هَذِهِ أَسْمَاءُ الأَوصِیاءَ أَوَّلُهُمْ انَّ عَمًى وَ أَحَدَ عَشَرَ مِنْ وَلَدِی آخِرُهُمُ الْقَائِمُ قَالَ جَابِرُ فَرَأَیتَ فِیهَا مُحَمَّدِ مُحَمَّداً مُحَمَّداً فِی ثَلَاثَةِ مَوَاضِعَ وَ عَلِیّاً عَلِیّاً عَلِیّاً عَلِیّاً فِی أَرْبَعَةُ

ص: 50

مَوَاضِعَ».(1)

امام باقر علیه السلام به نقل از جابر بن عبدالله انصاری می فرماید: به نزد حضرت زهرا علیها السلام، دختر رسول خدا صلی الله علیه وآله وارد شدم در حالیکه لوح نورانی مقابلش بود. در آن لوح 12 اسم بود که سه اسم در رو و سه اسم در پشت و سه اسم در آخر و سه اسم در حاشیه اش بود. شمارش کردم دیدم درحالیکه 12 اسم بودند. پس عرض کردم: اینها اسامی چه کسانی است؟ فرمود: اسامی اوصیاء است. اولین آنها پسر عمویم و یازده تن دیگر فرزندانم هستند که آخرین آنها قائم علیه السلام است. جابر گفت: پس در بین آنها سه محمد و چهار علی دیدم.

ب. روایتی که عدد اوصیاء را 12 نفر دانسته و تعداد نام های علی را در آن چهار على شمارش کرده است. در این روایت عبارت «من ولده» ذکر نشده است.

عَنْ أبی جَعْفَرٍ علیه السَّلَامِ عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الأَنصَارِیَ قَالَ دَخَلْتُ عَلَى فَاطِمَةَ عَلَیهَا السَّلَامُ وَبَینَ یَدَیهَا لَوْحٍ فِیهِ أَسْمَاءِ الأوصِیَاءِ فَعَدَدْتُ أَثْنَى عَشَرَ آخِرُهُمْ الْقَائِمُ ثَلَاثَةُ مِنْهُمْ مُحَمَّدُ وَ أَرُبُعَهُ مِنْهُمْ عَلَی صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیهِم أجمَعِینَ ».(2)

ص: 51


1- إعلام الوری بأعلام الهدی (ط - القدیمه)، ص394 وعیون أخبار الرضا علیه السلام، ج 1، ص 46 ووسائل الشیعه ، ج16، ص 245 وكمال الدین و تمام النعمه، ج1، ص311 و بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج36، ص201.
2- عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج 1، ص 47، خصال، ج 2، ص 478 و من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص180 وكمال الدین و تمام النعمه، ج1، ص269.

امام باقر علیه السلام به نقل از جابر بن عبدالله انصاری می فرماید: به نزد حضرت زهرا علیها السلام وارد شدم در حالیکه لوحی از اسماء اوصیاء در مقابلش بود. پس شمارش کردم و 12 تن بودند که آخر آنان قائم علیه السلام بود. سه تن از آنان محمد و چهار تن على بود. درود خدا بر آنان.

ج. روایتی که در آن عدد اوصیاء از فرزندان را 12 دانسته اما در شمارش تعداد نام علی به چهار على اشاره کرده است. این بدین معناست که على بن ابی طالب علیه السلام را داخل در این 12 اوصیاء دانسته است. زیرا در بین فرزندان امیرالمومنین 3 على وجود دارد. نه 4 على .

عَنْ أبی جَعْفَرٍ عَلَیهِ السَّلَامِ عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الأَنصَارِیَ قَالَ دَخَلْتُ عَلَى فَاطِمَةَ عَلَیهَا السَّلَامُ وَبَینَ یَدَیهَا لَوْحٌ فِیهِ أَسْمَاءِ الأَوصِیَاءِ مِنْ وُلْدِهَا . فَعَدَدتُ أَثْنَى عَشَرَ آخِرُهُمْ الْقَائِمُ ثَلَاثَةُ مِنْهُمْ مُحَمَّدُ وَ أَرُبُعَهُ مِنْهُمْ عَلَى صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیهِم أجمَعِینَ ».(1)

امام باقرعلیه السلام به نقل از جابر بن عبدالله انصاری می فرماید: به نزد حضرت زهرا علیها السلام وارد شدم در حالیکه لوحی از اسامی اوصیاء از فرزندانش در مقابلش بود. پس شمارش کردم و 12 تن بودند که آخر آنان قائم علیه السلام بود. سه تن از آنان محمد و

ص: 52


1- كمال الدین وتمام النعمه، ج 1، ص 269 والإرشاد فی معرفه حجج الله على العباد، ج 2، ص 346 وإعلام الوری بأعلام الهدی (ط - القدیمه) ، ص 386 و کشف الغمه فی معرفه الأئمه (ط - القدیمه)، ج 2، ص 448 و وسائل الشیعه، ج 16، ص 244.

چهار تن علی بود. درود خدا بر آنان.

د. روایتی که در آن عدد اوصیاء از فرزندان حضرت زهرا علیها السلام را 12 دانسته و تعداد نام علی را در بین آنان 3 على دانسته است.

عَنْ أبی جَعْفَرٍ علیه السَّلَامِ عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الأَنصَارِی قَالَ دَخَلْتُ عَلَى فَاطِمَةَ عَلَیهَا السَّلَامَ وَ بَینَ یَدَیهَا لَؤحٌ فِی أَسْمَاءِ الأَوصِیَاء مِنْ وُلْدِهَا فَعَدَدْتُ أَثْنَى عَشَرَ آخِرُهُمْ الْقَائِمُ عَلَیهِ السَّلَامُ ثَلَاثَةُ مِنْهُمْ مُحَمَّدُ وَ مِنْهُمْ عَلَىٌ »(1).

امام باقر علیه السلام به نقل از جابر بن عبدالله انصاری می فرماید: به نزد حضرت زهرا علیها السلام وارد شدم در حالیکه لوحی از اسامی اوصیاء از فرزندانش در مقابلش بود. پس شمارش کردم و 12 تن بودند که آخر آنان قائم علیه السلام بود. سه تن از آنان محمد و

سه تن علی بود.

با توجه به وجود نسخه بدل در این روایت، احمد الحسن دچار ترجیح بلا مرجِح شده و با در نظر نگرفتن سایر روایات، از روایت چهارم استفاده کرده است.

ثانیاً احمد الحسن با استفاده از روایت موسوم به وصیت، عدد اوصیاء را 24 تن می داند و حال آنکه بر اساس روایت مورد تمسک خود در لوح جابر، عدد اوصیاء را 13 تن دانسته و به کم و بیش اعتقادی ندارد. با این وجود دچار تعارض عددی شده و بایستی برای حل این مساله پاسخگو باشد.

ص: 53


1- الكافی، ج 1، ص 532 والغیبه للطوسی، ص139

روایت اصبغ بن نُباته

در روایتی از اصبغ بن نُباته، عدد امامان بعد از امیرالمومنین علیه السلام دوازده نفر معرفی شده اند، پاسخ شما چیست؟

این روایت با سه متن متفاوت نقل شده است:

در متن اول آمده است:

فِكْرَةُ فی مَوْلُودٍ یَکُون مِنْ ظَهَرِی ، الحَادِی عَشَرَ مِنْ وَلَدِى ، هُوَ المَهدِیُّ الَّذُی یَملَاُ الاَرضَ عَدْلًا وَ قِسْطاً كَمَا مُلِئَتْ جَؤراً وَ ظُلْماً تَكُونُ لَهُ غَیبَةٌ وَ حَیرَةٌ یَضِلُّ فِیهَا أَقْوَامٍ وَ یَهتَدِی فِیهَا آخَرُونَ »(1) .

به مولودی فکر می کنم که از نسل من و یازدهمین فرزند است. او همان مهدی است که زمین را پُر از عدل و داد می کند، همانطور که پُر از ظلم و جور شده است. برای او غیبت و سرگردانی است که گروه هایی در آن زمان گمراه شده و دیگران هدایت می شوند.

متن دوم:

« فَکَّرتَ فِی مَوْلُودٍ یَکُونُ عَنْ ظَهرِى ، الحَادِىَ عَشَرَ مِنْ وَلَدِى هُوَ المَهدِیُّ یَملَأُ الْأَرْضَ عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ جَؤراً وَ ظُلْماً لَهُ حَیرَةٌ وغَیبَةٌ

ص: 54


1- الامامه والتبصره، باب الغیبه ص120 والكافی ، الجزء الاول فی باب الغیبه ص 238 والجزء الاول فی باب الغیبه ص238 وكتاب كمال الدین ، ص 289 باب ما اخبربه أمیرالمؤمنین علیه السلام من وقوع الغیبه، حدیث اول و كتاب (الغیبة)، باب 4، حدیث 4، باب ما روى فی أن الأئمه اثنا عشر اماماً و مرآه العقول فی شرح أخبار آل الرسول، ج 4، ص 43 و 5 نسخه خطی از کتاب الغیبه شیخ طوسی رحمة الله علیه.

یَضِلُّ فِیهَا أَقوَامٌ وَ یَهتَدِی فِیهَا آخَرُون»(1).

متن سوم:

« فِكْرَةُ فِی مَؤلُودٍ یکون مِنْ ظَهْرِ الحَادِی عَشَرَ مِنْ وُلدِی هُوَالمَهدِیُّ الَّذِی یَملَاُهَا قِسْطاً وَ عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً تَکُونُ لَهُ حَیرَةٌ وَ غَیبَةُ یَضِلُّ فِیهَا أَقْوَامُ وَیَهتَدِی فِیهَا آخَرُونَ »(2).

این سه متن که به نسخه های مختلف ذکر شده است در عبارت اول و دوم؛ (ظهرى الحادی عشر) است که در عبارت سوم؛ (کلمه ظهری بدون یاء و به شکل مولود من ظهر الحادی عشر من ولدی) آمده است.

لذا احمد الحسن به خاطر سوء استفاده از این روایت، از بین سه متن متفاوت، دقیقا به سراغ عبارتی رفته که به مقصود وی نزدیک است.

جهت تبیین این اختلاف نسخ به موارد ذیل توجه گردد:

اولاً؛ سند این روایات طبق نظر شیخ طوسی(3) و آیت الله خوئی(4) به خاطر مالك الجهنی تضعیف شده است.

ثانیاً: قرائت سوم به جهت تعارض با نصوصی که مهدی را یازدهمین از اولاد امام على علیه السلام معرفی می کند غیر قابل پذیرش است.

ص: 55


1- دلائل الامامه ص530 باب معرفه ما ورد من الأخبار فی وجوب الغیبه و إعلام الوری بأعلام الهدى ، النص، ص425 .
2- شیخ مفید، نسخه چاپی الاختصاص، ص209 باب اثبات امامه الاثنی عشر وشیخ طوسی، نسخه چاپی الغیبه، ص 65 و ص 336 و همچنین در الهدایه الكبرى. در قدیمی ترین نسخه خطی الاختصاص که در کتابخانه آیت الله حکیم در نجف اشرف نگهداری می شود، عبارت «ظهری» ثبت شده است . همچنین در پنج نسخه خطی از الغیبه طوسی رحمة االه علیه که تمامی آنها در مرکز تراث قم و کتابخانه آستان قدس نگهداری می شود، عبارت «ظهر» ثبت گردیده است.
3- مشیخه الفقیه، ج 4، ص 31.
4- معجم رجال الحدیث، ج 15، ص118.

ثالثاً: شیخ مفید در الاختصاص و شیخ طوسی در الغیبه افزوده اند:

قوله: «من ولدى» لیس بیاناً للحادی عشر فان المهدی علیه السلام هوابن التاسع من ولده علیه السلام بل «من» تبعیضیه أی ان الامام الحادی عشر هومن ولدى.

«من ولدی» به منزله بیان برای «الحادی عشر» نیست؛ زیرا مهدی علیه السلام همان فرزند نهم از اولاد امیرالمؤمنین علی علیه السلام بوده و من در «من ولدى»تبعیضیه می باشد، به این معنا که همانا امام یازدهم از فرزندان من است.

ص: 56

دوازده فرزند پیامبر صلی الله علیه وآله

رسول اكرم صلی الله علیه وآله در روایتی تعداد امامان از فرزندان خود را دوازده تن شمارش فرموده است. با این حساب احمدالحسن خودش را فرد دوازدهم از اولاد رسول اكرم صلی الله علیه وآله دانسته و آن را مؤید امامت خود می پندارد. پاسخ چیست؟

در روایتی آمده است:

عَن أَبِی جَعفَرٍ عَلَیهِ السَّلام قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ صَلَی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه: «مَن وُلدِىَ اثنَاعَشَرَ نَقِیباً نُجَبَاءُ مُحَدَّثُونَ مَفَهَّمُونَ آخِرُهُمُ القَائِمُ بِالحَقِّ یَملَأُهَا عَدلاً كَمَا مُلئَت جَؤراً»(1).

پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرمود: از فرزندان من دوازده نقیب و نجیب و محدث و تفهیم شده خواهد بود که آخرین آنها قائم به حق است و زمین را از عدل پر می کند، کما اینکه از ظلم پر شده است.

اتباع احمد بصری از این روایت بدینگونه استفاده می کنند که؛ امامان از فرزندان پیامبر صلی الله علیه وآله دوازده تن می باشند و چون امیرالمومنین علیه السلام جزو ائمه معصومین بوده و از فرزندان پیامبر صلی الله علیه وآله نیست، با این حساب عدد امامان سیزده خواهد بود و نفر سیزدهم همان قائم (یعنی احمد الحسن) است!

ص: 57


1- الکافی ج1، ص534.

در پاسخ به این روایت بایستی به دو نکته مهم توجه کرد:

اولاً؛ این روایت در سایر منابع به ثبت دیگر نقل شده است. که به دو مورد اشاره می گردد:

1. روایتی که به جای «اثنی عشر»از عبارت «احد عشر»استفاده شده است که براین اساس شبهه مذکور وارد نخواهد بود:

عَنْ أبی جَعْفَرٍ عَلَیهِ السَّلَامُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَی اللَّهِ عَلَیهِ وَ آلِهِ مِنْ وَلَدِى أَحَدُ عَشْرَ نَقِیباً نُجَبَاءُ مُحَدَّثُونَ مُفَهَّمُونَ آخِرُهُمُ الْقَائِمُ بِالْحَقِّ ، یَملَاُهَا عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً »(1).

امام باقرعلیه السلام به نقل از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرمود: از فرزندان من یازده نقیب و نجیب و محدث و تفهیم شده هستند که آخرین آنان قائم بالحق است.

او زمین را پر از عدل و داد می کند کما اینکه پر از ظلم و جور شده است.

2. روایتی که به جای «من ولدی» از عبارت «من اهل بیتی» استفاده شده است که براساس شهادت قرآن کریم، امام علی علیه السلام از اهل بیت پیامبرصلی الله علیه وآله بود. لذا شبهه مذکور وارد نخواهد بود:

عَنْ أَبی جَعفَرِعَلَیهِ السَّلَامُ قَالَ : قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَی اللَّهِ عَلَیهِ وَ آلِهِ مِنْ أَهْلِ بَیتِی اثْنَا عَشَرَ نَقِیباً نُجَبَاءُ مُحَدَّثُونَ مُفَهَّمُونَ وَ آخِرُهُمُ الْقَائِمُ بِالْحَقِّ یَمَلؤهَا عَدْلًا کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً».(2)

امام باقرعلیه السلام به نقل از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرمود: از اهل بیت من دوازده نقیب و نجیب و محدث و تفهیم شده هستند که آخرین آنان قائم بالحق

ص: 58


1- الأصول السته عشر، ص139.
2- تقریب المعارف، ص419.

است. او زمین را پر از عدل و داد میکند کما اینکه پر از ظلم و جور شده است.

ثانیاً؛ نظر به اینکه یازده تن از ائمه معصومین علیهم السلام ، از اولاد رسول گرامی اسلام صلی الله علیه وآله هستند، بنابراین، از باب تغلیب، تمامی ائمه اثنی عشر را از اولاد و ذریه پیامبر صلی الله علیه وآله به شمار آورده اند. چنانچه در روایتی از رسول گرامی اسلام صلی الله علیه وآله به آن تصریح شده و على علیه السلام را از ذریه آن حضرت دانسته است.

عَنْ الحُسَین بْنِ عَلِیَ عَلَیهِ السَّلَامُ قَالَ دَخَلَ أعرابی عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ فَاَخبِرنِی یَا رَسُولَ اللَّهِ هَلْ یَكوُنَ بَعْدَكَ نَبِی قَالَ لَا أَنَا خَاتَمُ النَبِیِّینَ وَ لَكِنْ یَكُونَ بَعدِیَ أَئِمَّةً مِنَ ذُرِیَّتِی قَوَّامُونَ بِالْقِسْطِ کَعدَدَ نُقْبَاءِ بَنِی إِسرَائِیلَ أَوَّلُهُمْ عَلِىُّ بْنُ أبی طَالِبٍ هُوَ الْإِمَامُ وَ الخَلِیفَةِ بَعْدِى وَ تِسْعَةٍ مِنَ الْأَئِمَّةِ مِنْ صُلْبِ هَا وَ وَضَعَ یَدَشه عَلَى صَدَرِی وَ الْقَائِمُ تَاسِعُهُم یَقُومُ بِالدیِّنِ فِی آخِرِ الزَّمَانِ »(1).

امام حسین علیه السلام می فرماید: مرد اعرابی به محضر رسول خدا صلی الله علیه وآله آمده و عرض کرد: ای رسول خدا صلی الله علیه وآله مرا مطلع کن آیا بعد از تو نبی دیگری خواهد آمد؟ «فرمود: نه! من خاتم پیامبران هستم. لكن بعد از من امامانی از ذریه من هستند که عدالت را برپا خواهند کرد. شمارش آنان به عدد نقبای بنی اسرائیل است. اولین آنها علی بن ابی طالب علیه السلام است که امام و جانشین پس از من است. سپس پیامبر دست خود را بر سینه من گذاشت و فرمود:نُه نفر از امامان، از نسل این است و قائم علیه السلام نهمین نفر آنان است و در

ص: 59


1- بحارالأنوار، ج 36، ص 342.

آخرالزمان دین را بر پای خواهد کرد».

همچنین؛ روایتی که پنجمین فرزند از هفتمین فرزند پیامبر صلی الله علیه وآله را همان قائم علیه السلام معرفی کرده است نیز، از همین باب می باشد که متاسفانه احمد بصری با تقطیع بخش اول اول روایت و بیان بخش آخر آن، سعی در اثبات امام سیزدهم برای شیعیان را دارد(1).

توضیح روایت اینکه؛

اولاً؛ در متن روایت به نام تمامی ائمه علیه السلام و همچنین امام غائب علیه السلام و نام پدر ایشان تصریح شده است، لذا نمی توان به امام سیزدهمی خارج از این اسامی قائل شد.

مشابه همین روایت از بیان ائمه معصومین علیهم السلام صادر شده است که پنجمین از فرزندان هفتمین امام را همان امام قائم و غائب دانسته اند.(2) لذا بر اساس این روایت، نمی توان به امام غائبی که سیزدهمین باشد معتقد شد. بنابراین، پنجمین فرزند از هفتمین فرزندان رسول خدا صلی الله علیه وآله امام دوازدهم علیه السلام خواهد بود.

ص: 60


1- قَالَ عَلَى عَلَیهِ السَّلَامَ فَقَالَ سَلْمَانُ یا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ لِكُلِّ نَبِیَّ وَصِیاً وَسَبطَینِ فَمَنْ وَصِیُّكَ... فَقَالَ أَنَا أَدْفَعُهَا إِلَى عَلَى ثُمَّ قَالَ وَ أَنَا أَدْفَعُهَا إِلَیكَ یَا عَلِیُّ وَ أَنْتَ تَدْفَعَهَا إِلَى ابْنَ الْحَسَنِ وَ الْحَسَنِ یدفعها إِلَى أَخَیهِ الحُسَینِ وَ الحُسَینِ یَدفَعُهَا إِلَى ابْنِهِ عَلَىَّ ...وَ الْحَسَنِ یدفع إِلَى ابْنِهِ الْقَائِمِ ...فُقِدَ الْخَامِسُ مِنْ وُلْدِ السَّابِعِ مِنْ وَلَدِى ». على علیه السلام فرمود: سلمان عرض کرد یا رسول الله صلی الله علیه وآله برای هر پیامبری وصی و جانشین است. جانشین شما چه کسی است؟... فرمود: من خلافت را به على تحویل می دهم وای علی! توبه فرزندت حسن و حسن به برادرش حسین و حسین به فرزندش على ... وحسن به فرزندش قائم علیه السلام تحویل می دهد... پنجمین از فرزندان هفتمین از فرزندانم غایب شد. كفایه الأثر فی النص على الأمه الإثنی عشر، ص 147.
2- وَ عَنْهُ عَنْ الحسین بْنِ عَیسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیَ عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِی الحُسَین مُوسی بْنِ جَعْفَرٍ علیهم السَّلَامُ قَالَ إِذَا فُقِدَ الْخَامِسُ مِنْ وُلْدِ السَّابِعِ فَاللَّهَ اللَّهَ فِی أَدانَکُم لَایَزِیلَکُم أَحَدُ عَنْهَا فَتَهلِکُوالَا بُدَّ لِصَاحِبِ الزَّمَانِ مِنْ هَذَا الأَمرِمِن غَیبَةٍ حَتَّى یَرجِعَ عَنْهُ . الهدایه الكبرى، ص 361.

وصیت ظاهره

یكى از علائم شناخت وصی، برخورداری از وصیت ظاهره است. آیا وصیت رسول خدا صلی الله علیه وآله الله در حق ائمه علیهم السلام ظاهره است یا خیر؟

در بخشی از وصیت رسول خدا صلی الله علیه وآله به مردم، اسامی 12 وصی، که تمامی آنان امام معصوم هستند شمارش شده است. این وصیت که به خط امیرالمؤمنین علیه السلام انجام شده و سُلیم بن قیس هلالی نیز آن را در کتابش آورده است(1)، صرفاً در حق امیرالمومنین علی بن ابی طالب، امام حسن و امام حسین علیهما السلام مصداق ظاهره بوده و در خصوص سایر ائمه معصومین علیهم السلام غیر ظاهره می باشد. چرا که وصیت ظاهره بایستی برای مردم همان زمان ظاهره باشد که آنهم با شناخت مصداق صاحب وصیت محقق می گردد، نه با شناختن نامی که کثیرالصدق برکثیرین باشد. علاوه

ص: 61


1- عَنْ سَلِیمَ بْنِ قَیسِ قَالَ سَمِعْتُ سَلْمَانَ یَقُولَ سَمِعْتُ عَلِیاً عَلَیهُ السَّلَامُ- بَعْدَ مَا قَالَ ذَلِكَ الرَّجُلُ مَا قَالَ وَ غَضِبَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیهُ وَ آلِهِ وَ دَفَعَ الْكَتِفِ-: أَلَا نَسْأَلَ رَسُولَ اللَّهِ عَنْ الَّذِی كَانَ أَرَادَ أَنْ یَكتَبُ فِی الْكَتِفِ مِمَّا لَوكَتَبَهُ لَمْ یَضِلَّ أَحَدُ وَ لَمْ یَختَلِف اثْنَانِ فَسَکَتُّ حَتَّى إِذَا قَامَ مِنَ فِی البَیتِ وَ بَقِىَ عَلَى وفَاطِمَه وَ الْحَسَنِ والحُسَین عَلَیهِمُ السَّلَامَ وَ ذَهَبْنَا نَقُومُ أَنَا وَصَاحِبِی أَبُوذَر وَ الْمِقْدَادِ ، قَالَ لَنَا عَلَى عَلَیهِ السَّلَامُ: اجْلِسُوا . فَأَرادَ أَنْ یسال رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ علیه وَ آلِهِ وَ نَسْمَعُ ، فابتدأۀ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ علیه وَ آلِهِ قَالَ« یَا أَخِی ، أَمَّا سَمِعْتُ مَاقَالَ عَدُوِّ اللَّهِ أتَانَی جَبرِیلَ قَبْلَ فَأخبِرنِی أَنَّهُ سَامِری هَذِهِ الأمه وَأَنْ صَاحِبِهِ عَجِّلْهَا ، وَأَنْ اللَّهَ قَدْ قَضَى الفرقه والإختلاف عَلَى أمتی مِنْ بَعَدی ، فَأمِّرنِى أَنْ أَكْتُبَ ذَلِكَ الْكِتَابُ الَّذِى أَرَدْتَ أَنْ أَكْتُبَهُ فی الْكَتِفِ لَكَ ، وَ أَشْهَدُ هَؤُلَاءِ الثَّلَاثَةِ عَلَیهِ ، ادْعُ لِی بِصَحِیفَةِ» فَأَتَى بِهَا . فَأَمْلَى علیه أَسْمَاءَ الْأَئِمَّةِ الْهُدَاةِ مِنْ بَعْدِهِ رَجُلًا رَجُلًا وَ عَلِیَّ عَلَیهِ السَّلَامُ یَخُطُّهُ بِیَدِه . وَ قَالَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ إِنِّى أُشْهِدُكُمْ أَنْ أخَی وَ وَزِیرِی وَ وَارَثِی وَخَلِیفَتِی فِی أُمَّتِی عَلَی بْنِ أبِی طَالِبٍ ، ثُمَّ الْحَسَنِ ثُمَّ الحُسَینِ ثُمَّ مِنْ بَعْدِهِمْ تَسَعُهُ مِنْ وُلْدِ الحُسَینِ . کتاب سلیم بن قیس الهلال، ج 2، ص 877.

بر آن، جهت اتمام حجت ، امیرالمؤمنین علیه السلام برای باری دیگر در غدیر خم به مردم معرفی مصداقی گردید. همچنین امام حسن علیه السلام هنگام شهادت امیرالمومنین علیه السلام به مردم معرفی شد و مصداق وصی بعد از امام حسن علیه السلام نیز به هنگام شهادتشان معرفی گردید.

با این وجود، وصیت رسول اکرم صلی الله علیه وآله نمی تواند به عنوان وصیت ظاهره در حق سایر ائمه علیه السلام محسوب گردد. لذا بایستی هر کدام از امامان معصوم علیه السلام امام بعد از خود را به استناد وصیت رسول اکرم صلی الله علیه وآله برای مردم معرفی کرده و سلاح و پرچم و لوازم انبیاء را در نزد او به ودیعه گذارند.

براین اساس برای اثبات وصایت به دو چیز نیاز است:

1. الف. اثبات وصایت و قرابت با رسول خدا صلی الله علیه وآله به واسطه وصیت آن حضرت چنانچه در روایت آمده است:

الْفَضْلُ بْنُ شَاذَانَ النیسابورئ قَالَ سَمِعْتُ عَنِ الرِّضَا عَلِی بْنِ مُوسَی عَلَیهِ السَّلَامُ ...فَإِنْ قَالَ فَلِمَ لَا یَجُوزُ أَنْ یَكُونَ الْإِمَامُ مِنْ غَیرَ جِنْسُ الرَّسُولِ عَلَیهِ السَّلَامُ قیل لِعِلَلٍ مِنْهَا أَنَّهُ لَمَّا کَانَ الْإِمَامِ مُفْتَرَضُ الطَّاعَهَ لَمْ یَکُنَّ بُدَّ مِنْ دَلَالَةِ تَدُلُّ عَلَیهِ وَ یَتِمَیزِ بِهَا مِنْ غَیرِهِ وَ هِیَ القَرَابَةُ المَشهُورَةُ وَ الوَصِیَّةُ الظَّاهِرَةُ لِیُعرَفَ مِنْ غَیرِهِ »(1)

اگر گفته شود که چرا نباید امام از غیر جنس (نسل) پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله باشد چه باید گفت ؟ گفته می شود به خاطر چند دلیل: یکی از آنها این است که اگر امام مفترض الطاعه باشد، چاره ای ندارد که برای خود دلیلی داشته باشد تا او را از دیگران متمایز کرده و بر امامتش دلالت کند. آن

ص: 62


1- بحارالأنوار، ج 6، ص 58.

دلایل می تواند خویشاوندی مشهور و وصیت ظاهره باشد تا از دیگری باز شناخته شود.

2. وصیت ظاهره برای تعیین مصداق وصی:

وصیت ظاهره به دو حالت ممکن است صورت بپذیرد:

الف)اینکه نوشته ای از جانب امام قبلی به امام بعدی داده شود تا به واسطه آن مصداق وصی برای مردم آشکار گردد. چنانچه در روایت آمده است:

عَنْ أبی الْجَارُودِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السَّلَامُ یَقُولَ إِنْ الحُسَینِ بْنِ عَلِیَ عَلَیهِ السَّلَامُ لَمَّا حَضَرَهُ الَّذِى حَضَرَهُ دَعَا ابْنَتَهُ الْكُبْرَى فاطمه ابْنَةَ الحُسَین فَدَفَعَ إِلَیهشا كِتَاباً مَلْفُوفاً وَ وَ ظَاهِرَةً وَ کَانَ عَلِیُّ بْنِ الحُسَینُ مَبْطُوناً مَعَهُمْ لَا یَرُونَ إِلَّا لِمَا بِهِ فَدَفَعَتْ فَاطِمَةُ الْكِتَابَ إِلَى علی بْنِ الحسینی ثُمَّ صَارَ ذَلِكَ الْكِتَابَ وَ اللَّهِ إلینا ».(1)

امام باقر علیه السلام فرمود: هنگامی که لحظه شهادت امام حسین علیه السلام فرا رسید، دختر بزرگش، فاطمه را فراخواند و کتاب ملفوف (عهد النبی) و وصیت آشکارش را به او داد در حالیکه علی بن حسین علیه السلام از بیماری دل درد رنج می برد. لذا فاطمه کتاب ( ودیعه پدر) را به امام سجاد علیه السلام داد. سپس به خدا قسم که این کتاب به دست ما رسید.

ص: 63


1- بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد صلى الله علیهم، ج 1، ص 163. توضیح کافی: کتاباً ملفوفاً ... لعلّه كان فیه الأسرار التی لا ینبغی أن یطلع علیها المخالفون بل غیر أهل البیت علیهم السلام ووصیّة ظاهرة أی كتاباً كتب فیه أنّه وصیّه وهو أولى بامور من غیره ، وبالجمله مالاینبغی ستره ، بل یجب إظهاره للناس لیعرف شیعته بهذه العلامه إمامته. کافی ، ج 2، ص 18.

ب) امام قبلی امام بعدی را با نص آشکار و روشن برای مردم معرفی کند. لذا شیخ مفید در باب معرفی امام بعد از امام باقر علیه السلام آورده است:

« وَ كَانَ الصَّادِقُ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِی بْنِ الحُسَینِ عَلَیهِ السَّلَامُ مَنْ بَینَ إِخْوَتَهُ خَلِیفَةِ أَبِیهِ وَوَصَّیةِ وَ الْقَائِمُ بِالْإِمَامَةِ مِنْ بَعْدِهِ وَ وَصِیَّ إِلَیهِ أَبوجَعفَرِ عَلَیهِ السَّلَامُ وَصِیَّةَ ظَاهِرَةً وَ نَصَّ عَلَیهِ بِالْإِمَامَةِ نَصّاً جَلِیّاً »(1)

ص: 64


1- کشف الغمه فی معرفه الأئمه ، ج 2، ص 166

إِلَینَا أَبُو الْحَسَنِ مُوسَی عَلَیهِ السَّلَامُ فَجَمَعَنَا ثُمَّ قَالَ لَنَا أَ تَدْرُونَ لِمَ دَعَوتُکُم فَقُلْنَا لَا فَقَالَ اشْهَدُوا أَنَّ ابنِی هَذَا وَصِیِّی وَ القَیِّمُ بِأَمرِی وَ خَلِیفَتِی مِنْ بَعْدِى ».(1)

مخزومی می گوید: امام موسی کاظم علیه السلام به نزد ما آمده و همه ما را جمع کرد. سپس فرمود: آیا می دانید که چرا شما را جمع کرده ام ؟ عرض کردیم خیر. فرمود: شاهد باشید که این فرزندم؛ وصی و قیام کننده به امر من و خلیفه بعد از من است.

أَحْمَدُ بْنُ إدرِیسَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ صَفْوَانَ عَنِ ابْنِ مُسکَانَ عَنْ سُلَیمَانَ بْنِ خَالِدٍ قَالَ : دَعَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عَلَیهِ السَّلَامُ أَبَا الْحَسَنِ عَلَیهِ السَّلَامُ یَؤماً وَ نَحْنُ عِنْدَهُ قَالَ لَنَا علیكم بِهَذَا فَهُوَ وَ اللَّهِ صَاحِبُكُمْ بَعدِی ».(2)

سلیمان بن خالد می گوید: روزی امام صادق علیه السلام فرزندش موسی کاظم علیه السلام را فراخواند در حالیکه ما در محضر ایشان بودیم. پس به ما فرمود: بر شما باد پیروی از این. پس به خدا قسم که او صاحب شما بعد از من است.

عَلِیُّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الكُوفِیِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ المَکفُوفِ عَنْ عَمْرِو الأَهوَازِیِّ قَالَ : أَرَانِی أَبُو مُحَمَّدِ ابْنَهُ وَ قَالَ هَذَا صَاحِبُکُم مِنْ بَعدِی ».(3)

ص: 65


1- همان، ج1، ص312.
2- همان، ج 1، ص 310.
3- همان، ص 328.

عمرو اهوازی می گوید: امام حسن عسگری علیه السلام فرزندش (حجت بن الحسن علیه السلام) را به ما نشان داد و فرمود: این صاحب شما بعد از من است.

نتیجه اینکه وصیت ظاهره صرفاً به تعیین مصداق توسط امام قبلی محقق می گردد و چنانچه احمد الحسن بصری بخواهد خودش را وصی رسول گرامی اسلام صلی الله علیه وآله معرفی کند، بایستی نص صریح و تعیین کننده ای از جانب امام قبلی ارائه دهد تا حقانیت او را به عنوان بپذیریم. البته این مساله بستگی به پذیرش پیش فرضی باطل با عنوان 13 وصی یا بیشتر دارد.

ص: 66

جعل سلاح و پرچم رسول خدا صلی الله علیه وآله

یكی از راه های شناخت امام، برخورداری از سلاح و پرچم رسول اکرم صلی الله علیه وآله وهمچنین لوازم انبیاء می باشد. آیا ممکن است این لوازم توسط عده ای جعل شده و به واسطه آن خود را امام معرفی کنند؟

یکی از نشانه های قطعی شناخت امام علیه السلام ، به همراه داشتن لوازم مذکور است، اما جهت پاسخ به این سئوال بایستی به نکاتی اشاره کرد:

اولاً؛ برخورداری از این لوازم، شرط لازم بوده و شرط کافی برای شناخت امام علیه السلام نمی باشد، لذا سایر موارد مذکور در روایات نیز، جهت شناخت امام علیه السلام مورد توجه قرار می گیرد.

ثانیاً؛ این لوازم دارای شاخصه هایی هستند که به هیچ وجه امکان جعل و بدل سازی ندارند که به آنها اشاره می گردد:

الف. سلاح و پرچم و سایر لوازم مذکور در روایات، بعد از ظهور امام علیه السلام ارائه خواهد شد، لذا قبل از ظهور حضرت هرنوع نشانه ای به عنوان سلاح و غیره مورد قبول نمی باشد. چنانچه امام صادق علیه السلام فرمود:

« خَرَجَ صَاحِبُ هَذَا الْأَمْرِ مِنَ المَدِینَةِ إِلَى مَكَّةَ بِتُرَاثِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَی اللَّهِ عَلَیهِ وَ آلِهِ فَقُلْتُ مَا تُرَاثُ رَسُولِ اللَّهِ صَلَی اللَّهِ عَلَیهِ وَ آلِهِ قَالَ سَیفُ رَسُولِ اللَّهِ وَ دِرْعُهُ وَ عِمَامَتُهُ وَ بُرْدُهُ وَ قضیبه وَ رَایَتِهِ وَ لَامَتُهُ وَ سَرْجُهُ حَتَّى یَنزِلُ مَكَّةَ فَیَخرِجُ السَّیفِ مِنْ غِمْدِهِ وَ یَلبِسَ الدِّرْعِ وَیَنشِر الرَّایَةَ وَ الْبُرْدَةَ وَ العِمَامَةَوَ

ص: 67

یَتَنَاوَلَ القَضِیبَ بِیَدِهِ وَیَستَأذِنَ اللهَ فِی ظُهُورِهِ»(1)

صاحب این امر از مدینه به سوی مکه حرکت می کند در حالی که میراث پیامبر صلی الله علیه وآله را به همراه دارد. گفتم میراث رسول خدا صلی الله علیه وآله چیست؟ فرمود: شمشیر رسول خدا صلی الله علیه وآله است و زره او و عمامه او و عبا او و چوب دستی او و پرچم او و جوشن او و زین سواری او. چون به مکه فرود آید تیغ را از غلافش بیرون آورد و زره را بپوشد و پرچم را برافرازد و عبا و عمامه را بپوشد و چوب دستی را بکف گیرد و از خداوند اجازه ظهور خواهد.

ب. امام عصرعلیه السلام پس از ندای آسمانی ظهور، اعلام ظهور خواهند کرد، بنابراین یکی دیگر از نشانه های پذیرش سلاح و سایر لوازم، شنیدن صدای آسمانی ظهور است. این ندایی است که هیچ جایی برای شک و شبهه باقی نخواهد گذاشت.بطوری که امام باقرعلیه السلام فرمود:

« فَلَمْ یُشَكِل عَلَیكُم عَهْدِ نبی اللَّهِ صَلَی اللَّهِ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ رَایَتُهُ سِلَاحَهُ وَ النَّفْسُ الزَکِیَّةَ مِنْ وُلْدِ الحُسَینِ فَإِنْ أَشْكَلَ عَلَیکُم هَذَا فَلَایُشكِلُ عَلیکُمُ الصَّوْتِ مِنَ السَّمَاءِ بِاسْمِهِ وَ أَمْرِهِ » .(2)

ایجاد شبهه نمی کند برای شما عهد رسول خدا صلی الله علیه وآله و پرچم و سلاح او و نفس الزكیه ای که از فرزندان امام حسین علیه السلام است. پس اگر همین موارد نیز ایجاد شبهه کرد، صوتی که از آسمان

ص: 68


1- الغیبه للنعمانی، ص270.
2- بحار، ج52، ص 223.

به اسم و امرامام مهدی علیه السلام برخاسته می شود ایجاد شک و شبهه نمی کند.

ج. حضرت حجت علیه السلام این لوازم را در کنار خانه خدا به مردم ارائه خواهند نمود، لذا ارائه لوازم مذکور در هر جایی غیر از کنار خانه خدا مورد پذیرش نیست. چنانچه امام باقر علیه السلام فرمودند:

«یَظهَرُ المَهدِیُّ بِمَكَةَ عِندَ العِشاءِ مَعَهُ رَایَةُ رَسُولِ اللهِ صَلَی اللهُ عَلَیهِ وَآلِهِ وَقَمِیصُهُ وَسَیفُهُ وَ عَلَاماتٌ وَ نُورٌوَ بیانٌ»(1).

مهدی موعود عجل الله تعالی فرجه الشریف هنگام نماز عشا در مکه در حالی که پرچم رسول الله بر دست و پیراهن او را در بدن و شمشیر وی را با خود دارد، ظهور می کند و با او نشانه ها و نورانیت و بیان ویژه ای است.

د. لوازم مذکور دارای ویژگی اعجاز آمیز بوده و هر کدام از آنها توان انجام امرخاصی را دارند. در روایتی دیگر آمده است که فرق بین مدعی دروغین و راستین در برخورداری از لوازم رسول خدا صلی الله علیه وآله است و فرق بین این لوازم با سایر لوازم ها در اعجاز آمیز بودن آن لوازم است:

موسی بن عطیه نیشابوری می گوید: عده ای از بزرگان خراسان به خانه من آمدند و گفتند: دوست داریم شما به مدینه بروید و از جانشین و خلیفه رسول خدا صلی الله علیه وآله پرسوجو کنید تا در امرمان از ایشان پیروی کنیم. پس به

ص: 69


1- روضة الكافی، ج 2، ص 145.

تحقیق امام باقرعلیه السلام از دنیا رفته است و ما نمی دانیم که خداوند چه کسی را از آل رسول صلی الله علیه وآله و فرزندان علی و فاطمه علیه السلام را نصب فرموده است. پس به ما صد هزار درهم از طلا و نقره دادند و گفتند که برای ما خبر بیاورید و امام را بر ما بشناسانید. پس از او شمشیر ذوالفقار و چوب دستی رسول خدا صلی الله علیه وآله، عبا و خاتم و آن لوحی که در آن اسامی ائمه علیه السلام از فرزندان على و فاطمه علیه السلام ثبت شده است را طلب کنید. همانا اینها نزد هر آنکه باشد او امام است و اموال را به او تحویل دهید. ما سکه ها را برداشتیم و و به سوی مدینه رفتیم و در مسجد رسول خدا صلی الله علیه وآله ساکن شده و دو رکعت نماز خواندیم. از قائم در امور و خلیفه مسلمین پرسیدیم. گفتند: زید بن على و برادر زاده اش جعفر بن محمد علیه السلام پس ابتدا قصد خانه زید را کردیم و در مسجدش او را دیدیم و به او سلام کردیم و جواب داد. گفت از کجا آمدید؟ گفتیم از خراسان آمدیم تا امامان را بشناسیم و از او در امرمان پیروی کنیم. گفت بلند شوید. با ما همراه شد تا به خانه اش وارد شدیم. برای ما طعامی آورد و خوردیم. گفت چه می خواهید؟ گفتیم می خواهیم شمشیر ذوالفقار و چوب دستی رسول خدا صلی الله علیه وآله ، عبا و خاتم و آن لوحی که در آن اسامی ائمه علیه السلام ثبت شده است را ببینیم. همانا اینها نمی باشد مگر در نزد امام علیه السلام. کنیزش را خواند تا جعبه ای آورد و از داخل آن شمشیری با غلاف قرمز خارج کرد که در قبضه آن پارچه سبز رنگ بود. گفت این ذوالفقار است و چوب دستی و نیزه ای با دسته نقره ای و انگشتر و عبائی خارج کرد اما لوحی که در آن اسامی ائمه علیه السلام ثبت شده است را نداشت.

ابولبابه با دیدن این صحنه بلند شد و گفت بلند شوید تا به سوی

ص: 70

مولایمان برویم. ما را به او نیازی نیست.

پس به نزد امام جعفر بن محمد علیه السلام رفتیم... فرمود: ای موسی بن عطیه نیشابوری، ای ابی لبابه وای طهمان وای مسافران سرزمین خراسان پیش بیایید ... سپس با دستش به نگین انگشتر خود اشاره کرد و نگین جدا شد. فرمود: پاک و منزه است خدایی که ذخائرش را به ولی و نائبش ودیعه داد تا مخلوق او قدرتش را ببینند... سپس از وسط انگشتر برای ما عبا و چوب دستی و لوحی که در آن اسامی ائمه علیه السلام ثبت شده است را خارج کرد...»(1).

ص: 71


1- عن الحسن بن [على بن ]فضّال ، قال : قال موسی بن عطیّة النیشابوری : اجتمع وفد خراسان من أقطارها [كبارها ]وعلمائها، وقصدوا داری ، واجتمع علماء الشیعه واختاروا إلىّ أبا لبابه وطهمان وجماعه شتّی، وقالوا بأجمعهم: رضینا بكم أن تردوا المدینه ، فتسألوا عن المستخلف فیها لنقلّده أمرنا، فقد ذكرأنّ باقر العلم قد مضى، ولا ندری من نصبه الله بعده من آل الرسول من ولد على وفاطمه - صلوات الله علیهم أجمعین - ودفعوا إلینا مائة ألف درهم ذهبا وفضّه ، وقالوا: لتأتونا بالخبر وتعرّفونا الإمام فتطالبوه بسیف ذی الفقار و القضیب و البردة والخاتم واللوح الذی فیه تثبیت الأئمّة من ولد على وفاطمة، وإن ذلك لا یكون إلّا عند إمام، فمن وجدتم ذلك عنده فسلّموا إلیه المال. فحملنا و تجهّزنا إلى المدینه و حللنا بمسجد الرسول - صلى الله علیه وآله - فصلّینا ركعتین ،وسألنا:من القائم فی أمور الناس، والمستخلف فیها؟ فقالوا لنا: زید بن علی، وابن أخیه جعفربن محمد، فقصدنا زیدا فی مسجده، وسلمنا علیه، فردّ علینا السلام وقال: من أین أقبلتم؟ قلنا: أقبلنا من أرض خراسان لنعرف إمامنا، ومن نقلّده امورنا. فقال: قوموا ، ومشی بین أیدینا حتى دخل داره ، فأخرج إلینا طعاما ، فأكلنا، ثمّ قال: ما تریدون ؟ فقلناله:نرید أن ترینا ذا الفقار والبردة والخاتم والقضیب واللوح الذی فیه تثبیت الأئمّة- علیهم السلام - فإنّ ذلك لا یكون إلا عند إمام .[قال ]: فدعا بجاریة له، فأخرجت إلیه سفطا، واستخرج منه سیفا فی أدیم أحمر، علیه سجف أخضر، فقال: هذا ذوالفقار، وأخرج إلیناقضیبا و درعا بمدرج من فضّة، واستخرج منه خاتما و بردا ولم یخرج اللوح الذی فیه تثبیت الأئمّة- علیهم السلام - فقام أبولبابة من عنده وقال:قوموا بنا حتى نرجع إلى مولانا غدافنستوفی ما نحتاج إلیه ، ونوفّیه ماعندنا ومعنا. (قال : )فمضینانرید جعفر بن محمد - علیهما السلام- فقیل النا: إنّه مضى إلى حائط له، فما لبثنا إلّا ساعه حتى أقبل وقال: یا موسی بن عطیّة النیسابوری، ویا أبالبابه ، ویاطهمان، ویا أیّها الوافدون من أرض خراسان إلى، فأقبلوا.... قال : ثمّ أومأ بیده إلى فصّ خاتم فقلعه ، فقال : سبحان الله الذی أودع الذخائر ولیّه و النائب عنه فی خلیقته لیریهم قدرته،... ثمّ أخرج لنا من وسط الخاتم البردة والقضیب و اللوح الذی فیه تثبیت الأئمة علیه السلام . الثاقب فی المناقب، ص419 . مدینة معاجزالأئمة الإثنی عشر ودلائل الحجج على البشر، ج6، ص99.

سلاح وعلم رسول خدا صلی الله علیه وآله

با توجه به اینکه یکی از نشانه های مخصوص وصایت، برخورداری از سلاح رسول خدا صلی الله علیه وآله است، احمدالحسن آن را به علم رسول خدا صلی الله علیه وآله تعبیر کرده و از این رهگذر خودش را صاحب سلاح رسول اسلام صلی الله علیه وآله معرفی می کند. پاسخ چیست؟

اولاً در پاسخ گفته می شود؛ اگرهم معنای سلاح رسول خدا صلی الله علیه وآله همان علم آن حضرت باشد، بازهم این تأویل چیزی را از احمد الحسن ثابت نمی کند زیرا وجود تناقضات و اشکالات علمی بیشمار در کتاب های احمد بصری، حاکی از این است که علم او در حد یک طلبه سطح یک حوزه هم نمی باشد، چه برسد به علم رسول اکرم صلی الله علیه وآله .

ثانیاً: به شهادت روایات متواتر، علم و سلاح رسول اکرم صلی الله علیه وآله دو چیز جدا از هم هستند که بایستی هر امامی از آن دو برخوردار باشد. به عنوان نمونه در روایتی آمده است:

الحُسَینُ بْنِ مُحَمَّد ، عَنْ مُعَلَّی بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنْ الحَسَن بْنِ عَلِیٍّ الْوَشَّاءِ ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَائِذٍ ، عَنِ ابْنِ أذَینَةَ ، عَنْ بُرَیدٍ العِجلِیِّ ، قَالَ : سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ عَلَیهِ السَّلَامُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّذِکرُهُ : « إِنَّ اللَّهَ یَأمُرُکُم أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلَى أَهْلِها وَ إِذَا حَكَمْتُمْ بَینَ النَّاسَ أَنْ تَحکُمُوا بِالْعَدْلِ » . قَالَ : «إِیَّانَا عَنی ، أَنَّ یُؤدِّىَ الْأَوَّلُ إِلَى الْإِمَامِ الَّذِی بَعْدَهُ

ص: 72

الكُتُبَ وَ العِلمَ وَ السِّلاح».(1)

برید عجلی می گوید از امام صادق علیه السلام در باره آیه«إنَّ اللهَ یَأمرُكُم أَن تُؤدُّوا الأَمَانَاتِ إِلَى أَهلِهَا وَإِذَا حَكَمتُم بَینَ النَّاسِ أَن تَحكُمُوا بِالعَدلِ» سئوال کردم. فرمود: یعنی اینکه امام اول

کتابها و علم و سلاح را به امام بعد از خودش تحویل دهد.

همچنین باید دانست که سلاح به عنوان یک شیء معرفی شده است که در صندوقچه نگهداری می شده و این با ماهیت علم سازگار نیست. چنانچه در روایت آمده است:

عَن أَبِی جَعفَرٍ عَلَیهِ السَّلامِ قَالَ: «لَمَّا حَضَرَعَلِیَّ بنَ الحُسَینِ عَلَیهِ السَّلامُ الوَفَاةُ قَبلَ ذَلِكَ أَخرَجَ سَفَطاً أَو صُندُوقاً عِندَه... وَكَانَ فِی الصُّندُوقِ سُلَاحُ رَسُولِ اللهِ صَلَی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه وَ کَتُبُهُ».(2)

امام باقر علیه السلام فرمود: قبل از وفات(شهادت) امام علی بن حسین علیه السلام ، جعبه ای را خارج کرد... و در آن صندوق سلاح و کتاب های رسول خدا صلی الله علیه وآله بود.

همچنین روایتی که سلاح را به تابوت بنی اسرائیل تشبیه کرده است، آن را نشانه برخورداری از عام دانسته اند نه اینکه سلاح همان علم بوده باشد.

عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أبِیَ یعفور قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَیهِ السَّلَامُ یَقُولَ « إِنَّما مَثَلُ السِّلَاحِ فِینَا مَثَلُ التَّابُوتِ فِی بَنِی إسرَائِیلَ حَیثُمَا دَارَالتَّابُوتُ

ص: 73


1- همان، ج 1، ص 688.
2- الكافی، ج1، ص305.

دَارَ المُلكُ فَأَینَمَا دَارَ السِّلَاحُ فِینَا دَارَ العِلمُ»(1).

همانا مثل سلاح در نزد ما مثل تابوت در نزد بنی اسرائیل است. به طوری که هرهرکجا تابوت قرار داشت، مُلک نیز آنجا بود و هرجا که سلاح آنجا باشد، علم نیز همانجاست.

نتیجه اینکه سلاح رسول خدا صلی الله علیه وآله با علم ایشان دو چیز متفاوت و جداگانه است. اما باید مد نظر باشد که سلاح نشانه علم است، لذا کسی که سلاح نزد او باشد دلالت بر برخورداری از علم رسول خدا صلی الله علیه وآله دارد.

ص: 74


1- همان، ج 1، ص 238.

انحصار علم رسول خدا صلی الله علیه وآله

احمد الحسن بانقل حدیثی از امام صادق علیه السلام ، كه فرمود: « ... یَایُونُسُ إِذَا أَرَدْتَ الْعِلْمَ الصَّحِیحَ فَعِنْدَنَا أَهْلَ البَیتِ ، فَإِنَّا وَرِثْنَاهُ ، وَأُوتِینَا شَرَعَ الحِکمَةِ وَ فَضْلِ الْخُطَّابِ

...». علم را مختص اهل بیت علیهم السلام معرفی کرده و آن را منحصربه 12 امام نمی داند، لذا از این رهگذر مهدیین را داخل در اهل بیت و شایسته امامت و علم دانسته و خود را نیز داخل در آنها و صاحب علم می داند. پاسخ این ادعا چیست؟

این روایت از جانب احمد بصری مورد تقطیع قرار گرفته و بخش مهم و صریح روایت را نقل نکرده است . در اصل حدیث علم پیامبر صلی الله علیه وآله بر 12 امام معصوم از اهل بیت علیهم السلام حصر شده و تمامی اهل بیت علیهم السلام از نسل رسول خدا صلی الله علیه وآله را سزاوار علم ایشان نمی داند. در روایت آمده است:

رَوَى علی بْنِ الحُسَینِ ، قَالَ : حَدَّثَنَا هَارُونُ بْنُ مُوسَی ، قَالَ : حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامٍ ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الحِمیَرِيّ ، عَنْ عُمَرَبنِ عَلِيٍّ العَبِدی ، عَنْ داؤد بْنِ كَثِیرٍ الرَّقِّيَّ ، عَنْ یُونُسَ بْنِ ظَبیَانَ ، قَالَ دَخَلْتُ عَلَى الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَلَیهِ السَّلَامُ . . . ثُمَّ قَالَ : « یَا یُونُسُ إِذَا أَرَدْتَ الْعِلْمَ الصَّحِیحِ فَعِنْدَنَا أَهْلَ البَیتِ ، فَانَّا وَرِثْنَاهُ ، وَ أُوتِینَا شَرْعَ الْحِكْمَةِ وَ فَصْلَ الْخِطابِ

».

فَقُلْتُ : یا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَکُلَّ مَنْ كَانَ مِنْ أَهْلِ البَیتِ وَرِثَ مَا وَرِثَ وَلَدُ عَلِيٍّ وَ فَاطِمَةَ عَلَیهِمَا السَّلَامُ ؟ فَقَالَ : « مَا وَرِثَهُ إِلَّا الْأَئِمَّةُ الِاثْنَيْ

ص: 75

عَشَرَ سَلَامُ اللَّهِ علیهم » قِلتُ : سَمِّهِمْ لِی یا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ .

قَالَ : « أَوَّلُهُمْ عَلِیَّ بْنِ أبِی طَالِبٍ ، وَ بَعْدَهُ الْحَسَنِ وَ الحُسَینُ ، وَ بَعْدَهُ عَلِیُّ بْنُ الحُسَینِ ، وَ بَعْدَهُ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍ ، وَ بَعْدَهُ أَنَا ، وَ بَعْدِی مُوسَی وَلَدِی ، وَ بَعْدُ مُوسى عَلِيُّ ابْنِهِ ، وَ بَعْدُ عَلِيّ مُحَمَّدٍ ، وَ بَعْدُ مُحَمَّدٍعَلِيٍ ، وَ بَعْدُ عَلِيّ الْحَسَنِ ، وَ بَعْدُ الْحَسَنِ الْحِجَّةِ ، اصْطَفَانَا اللَّهِ وَ طَهِّرْنَا ، وَ أُوتِینَا مَا لَمْ یُوتِ أَحَداً مِنْ العالَمِینَ».(1)

امام صادق علیه السلام فرمود: «ای یونس! اگر علم صحیح را می طلبی بدان که نزد ما أهل البیت وجود دارد. زیرا که آن علم به عنوان میراث به ما رسیده است، و به ما شرح حکمت و فصل خطاب عطا شده است .»

یونس می گوید: من گفتم: یابن رسول الله ! تمام آنانکه از اهل بیت هستند آن علم را ارث برده اند همانطور که شما از علیّ و فاطمه به میراث برده اید؟!

حضرت فرمود: «آنرا به ارث نمی برند مگر امامان دوازده گانه !»

یونس می گوید: عرض کردم: یابن رسول الله! ایشان را برای من نام ببر!

حضرت فرمود: «اوّل ایشان علىّ بن أبی طالب است و پس از او حسن و حسین و پس از او علىّ بن الحسین و پس از او محمّد بن علیّ و پس از او من و پس از من موسی فرزندم و پس از

ص: 76


1- مختصر البصائر، ص 329 وإثبات الهداه بالنصوص والمعجزات، ج 2، ص 182 والإنصاف فی النص على الأئمة الإثنی عشر علیهم السلام، ص467 و بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج36، ص 404.

موسی علیّ پسرش و پس از علیّ محمّد و پس از محمّد علىّ و پس از علیّ حسن و پس از حسن حجّت؛ خداوند ما را برگزیده است و تطهیر نموده است و به ما عنایت فرموده است آنچه را که به احدی از عالمیان نداده است .»

براساس این روایت، علم رسول خدا صلی الله علیه وآله در اختیار 12 امام معصوم علیه السلام بوده و سایر سادات و اولاد آن حضرات از این علم بهره ای ندارند.

ص: 77

پرچم رسول خدا صلی الله علیه وآله

احمد بصری پرچم رسول خدا را به «دعوت به حاکمیت الله» تأویل برده و آن را یک شیء خارجی با مشخصه ای خاص نمی داند. لذا با این توجیه ، خود را در مقام دعوت به حاکمیت الله وصاحب پرچم رسول الله صلی الله علیه وآله می داند. پاسخ چیست؟

در پاسخ به این تأویل، به روایتی از امام صادق علیه السلام اشاره می گردد که حقیقت پرچم رسول خدا صلی الله علیه وآله را روشن کرده و آن را برگه ای از سوی بهشت معرفی فرموده است. لذا براساس این روایت و سایر روایات بطلان تأویل احمد بصری آشکار می گردد:

عَنْ أبِی بَصِیرٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عَلَیهِ السَّلَامُ لَا یَخرِجُ الْقَائِمِ عَلَیهِ السَّلَامُ حَتَّی یَكُونَ تَكْمِلَةُ الحَلقَةِ . . . ثُمَّ یَهُزُّالرَّایَةَ وَیسِیرُبِهَا فَلَایَبقَى أَحَدُ فِی الْمَشْرِقِ وَ لَا فی الْمَغْرِبِ إِلَّا لَعَنَهَا وَ هِیَ رَایَةُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَی اللَّهِ عَلَیهِ وَ آلِهِ نَزَلَ بِهَا جَبرَئِیلُ یَومَ بَدْرٍ ثُمَّ قَالَ یَا أَبَا مُحَمَّدٍ مَا هِىَ وَ اللَّهِ قُطْنُ وَ کَتَّانٌ وَ لَا قَزٌّولَا حَرِیرٌ قُلْتُ فَمَنْ أَیِّ شَیءٍ هِىَ قَالَ مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ نَشَرَهَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَی اللَّهِ عَلَیهِ وَ آلِهِ یَومَ بَدْرٍ ثُمَّ لُفَّهَا وَ دَفَعَهَا إِلَى عَلِیٍّ عَلَیهِ السَّلَامَ فَلَمْ تَزَلْ عِنْدَ عَلَیٍّ عَلَیهِ السَّلَامُ حَتَّى إِذَا كَانَ یؤم البَصرَةِنَشَرَهَا أَمیرُ المُؤمنِینَ عَلَیهِ السَّلَامُ فَفَتَحَ اللَّهُ عَلَیهِ ثُمَّ لُفَّهَا وَ هِیَ عِنْدَنَا هُنَاكَ لَا یَنشُرُهَا أَحَدٍ حَتَّى یَقُومَ الْقَائِمِ ».(1)

ص: 78


1- الغیبه للنعمانی، ص 307 و الغیبه طوسی، ص320.

امام صادق علیه السلام فرمود: قائم خروج نمی کند تا اینکه حلقه یاران تکمیل شود... سپس پرچم را می گستراند و حرکت می کند. پس کسی در مغرب و مشرق نمی ماند مگر اینکه قائم را لعن می کنند. و آن پرچم رسول الله صلی الله علیه وآله است که جبرائیل در روز بدر به ایشان نازل کرد. سپس فرمود که به خدا قسم که آن پرچم از پنبه و کتان و ابریشم و حریر نیست. پرسیدم پس از چیست؟ فرمود از «ورق و برگه ای از بهشت» است که پیامبر صلی الله لیه وآله آن را در روز بدر باز کرد و سپس پیچید و به على علیه السلام تحویل داد و ایشان همواره آن را در نزد خود داشت تا اینکه در روز بصره آن را باز کرد و خدا بر آن فتح قرار داد و باری دیگر آن را پیچید و آن نزد ما است آنجا. احدی (از اهل بیت) آن را باز نمی کند تا اینکه قائم قیام کند.

در توضیح روایت گفته می شود:

اولا جنس و نوع پرچم رسول الله صلی الله علیه وآله پارچه و حریر و ... نیست بلکه برگه ای از بهشت است. لذا این سخن اشاره به وجود خارجی آن داشته و ارتباطی با دعوت به حاکمیت الله و... ندارد.

ثانیا چنانچه بگویند این پرچم اگرچه وجود خارجی دارد اما مراد از آن دعوت به حاکمیت الهی است گفته می شود: قبل از نزول این پرچم در جنگ بدر، مگر پیامبر خدا صلی الله علیه وآله مردم را به چیزی غیر از حاکمیت الله دعوت می کرد که بعد از نزول آن این کار را انجام دهد؟

ثالثا اگر این پرچم به معنای دعوت به حاکمیت الله است، بدین معنا

ص: 79

خواهد بود که از بین معصومین علیهم السلام، تنها پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و امیرالمومنین علیه السلام و حضرت قائم علیه السلام مردم را به حاکمیت الله دعوت می کنند زیرا فقط آنان حق نشر آن را داشته اند، با این وجود دعوت سایر ائمه علیه السلام به چه چیزی بوده است؟

ص: 80

مَدینه یا مُدینه

در خصوص محل تولد امام دوازدهم علیه السلام دونوع روایت صادر شده است، یک روایت، زادگاه آن حضرت را مَدینه و روایات دیگر آن را سامرا دانسته اند، گذشته از آن؛ انصار احمدالحسن براین باورند که در آن روایت باید مدینه را مُدینه خواند که آنهم دلالت بر محل ولادت احمدالحسن از روستای مُدینه دارد. آیا این استدلال صحیح است؟

در روایتی از کتاب الفتن ابن حماد آمده است که:

«المهدی مولده بالمدینه من أهل بیت النبیّ صلّى الله علیه و سلّم ،و اسمه اسم نبیّ، و مهاجره بیت المقدس، كثّ اللحیه، أكحل العینین، برّاق الثنایا، فی وجهه خال، أقنى، أجلی، فی كتفه علامة النبیّ، یخرج برایة النبیّ صلّى الله علیه و سلّم، من مرط مخملة، سوداء مربّعه، فیها حجر، لم تنشر منذ توفّی رسول الله صلّى الله علیه وسلّم، ولا تنشر حتی یخرج المهدی، یمدّه الله بثلاثه آلاف من الملائكة یضربون وجوه من خالفهم و أدبارهم، یبعث و هو ما بین

الثلاثین إلى الأربعین»(1)

در پاسخ به این حدیث ، باید به برخی نکات توجه کرد:

اولاً؛ این حدیث از کتاب الفتن نعیم بن حماد (سنی مذهب) نقل شده

ص: 81


1- التشریف بالمنن فی التعریف بالفتن، ص154.

و مورد پذیرش نمی باشد. لذا به برخی از دلایل بی اعتبار بودن این کتاب اشاره می گردد:

الف. به شهادت رجالیون اهل سنت، ابن حماد علاوه بر ارتکاب اشتباهات روایی متعدد، احادیثی نادرست نقل نموده و گاه جعل روایت نیز کرده است(1).

ب. نسبت این کتاب به مؤلف قطعی نبوده و محدثان و رجالیون قدیمی اهل سنت از چنین کتابی یاد نکرده اند.

ج. در این کتاب روایاتی نقل شده است که ساختگی بودن آن آشکار است. به عنوان نمونه در روایتی آورده است: على علیه السلام فرمود با معاویه مبارزه نکنید زیرا به هر حال امیری نیکوکاریا فاجر لازم است(2).

علاوه بر تمامی این اشکالات، چنانچه روایتی که از طرق عامه صادر شده است با روایت صحیحی که از طرق خاصه (شیعه) صادر شده متعارض باشد، ترجیح با روایت شیعه است.

ثانیاً: از حدود هزار سال پیش، به مجموعه ای از چند روستا(3)در شمال بصره عراق «الجزائر» گفته می شد که از جمله آنها روستای «الهویر» و «المُدینه» است. محل تولد و زندگی احمد الحسن روستای الهویراست

ص: 82


1- تهذیب الكمال، ج29، ص 476.
2- الفتن، ص80، ح 305.
3- روستاهای: الهویر، المدینه ، الس ---وق ، الجزره، الب-وشاوی ، الكصوان ، الحسی-ن، الخلیفة، الفرج ، الس-واد، الس -- عید، الیعق-وب ، البدران، المویل، المیرعثمان، النصیری، الش-روق، العلوان، العبارة، الحیادر، نهرصالح، المعبر، العل-ی، الشاهین ، الحاج حمدى، البوحلوة، البوغزلان ، الجیبوت ، الس--ودان، الجلال ، الجنانیه ، الوحی--د، الجدیع، الحدادیة ، العب-اس، السلیم، ب- اهله ، بنی منصور .

که در چهار کیلومتری روستای المُدینه قرار گرفته و حد فاصل بین روستای الهویر و روستای المُدینه دجلة البصرة قرار دارد. بنابراین دلیلی بر این سخن وجود ندارد که او را متولد مُدینه دانست و روایت مذکور را به او تطبیق داد(1).

ص: 83


1- توضیح بیشتر بر اساس نقشه منطقه در سایتhttp://borouj.ir

تولد دواحمد

اتباع احمد بصری روایتی را نقل می کنند که در آن به تولد دو احمد بشارت داده شده است كه یكی از آنان متولد مكه است و پیامبر بوده و دیگری متولد قریه ای از عراق است و امام می باشد. لذا از این طریق سعی در تطبیق مولود قریه عراق با احمد اسماعیل را دارند. پاسخ چیست؟

اتباع احمد بصری عبارتی را از پاورقی کتاب شرح کافی ملا صالح مازندرانی که در ذیل روایت امام باقرعلیه السلام آمده است را با عنوان روایت معصوم علیه السلام تلقی کرده و به مردم معرفی می کنند. بطوری که علی ابو رغیف در کتاب الطریق الى الدعوة الیمانیة به این مطلب تصریح کرده و آن را یکی از روایت های اشاره کننده به احمد الحسن دانسته است (1).

در متن روایت امام باقرعلیه السلام آمده است:

عَنْ أبی جَعْفَرٍ عَلَیهِ السَّلَامُ ، قَالَ : « لَمَّا وُلِدَ النَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ جَاءَ رَجُلُ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ إِلَى مَلَامِن قُرَیشٍ فِیهِم هِشَامِ بْنُ المُغِیرَةِ وَ الوَلِیدُ بْنِ المُغِیرَةِ وَ الْعَاصُ بْنُ هِشَامٍ وَ أَبُو وَجْزَةَ بْنُ أبِی عَمْرِو بْنِ أمَیَّةُ وَ عُتْبَةُ بْنُ رَبیعَةَ ، فَقَالَ : أؤلِدَ فِیکُم مَؤلُودٌ اللَّیلَةَ ؟ فَقالُوا : لَا ، قَالَ : فَوُلِدَ إِذاً بِفِلَسطِینِ غُلَامُ اسْمُهُ أَحْمَدُ بِهِ شَامَةُ کَلَونِ

ص: 84


1- الطریق الى الدعوه الیمانیة، ص26.

الخَزِّ الأدکَنِ، وَیَکُونُ هَلَاکَ أَهلِ الكِتَابِ وَالیَهُودِ عَلى یَدَیه ...»(1).

امام باقرعلیه السلام فرمود: آن هنگام که نبی خدا صلی الله علیه وآله به دنیا آمد، مردی از اهل کتاب به نزد گروهی از قریش آمد که در میان آنان هشام بن المغیرة و الولید بن المغیرة و العاص بن هشام و أبو وجزة بن أبی عمرو بن امیّة و عتبة بن ربیعة نیز حضور داشتند. به آنان گفت: آیا امشب در میان شما فرزندی به دنیا آمده است؟ گفتند نه! گفت پس حتما در فلسطین پسری متولد شده است که نامش احمد است و خالی به رنگ ابریشم سیاه دارد و هلاکت اهل کتاب و یهود به دست او می باشد.

ملا صالح مازندرانی در توضیح این روایت در پاورقی کتاب، عبارت روایت گونه ای را با عنوان قول بعض الافاضل آورده است که می گوید:

«و قال بعض الافاضل (فاضل استرآبادی) فی توجیه علم الرجل بذلك و توجیه قوله «فَؤلِدَ إذاً بِفِلسطِینَ» بعد قولهم «لا» مذكور فی الكتب المنزلة على الأنبیاء المتقدمین علیهم السلام یولد فی مكة رجل معصوم اسمه أحمد وكنیته أبو القاسم وكذلك فی قریة من العراق أحدهما نبی و الاخرامام».(2)

و بعضی از افاضل علماء در توجیه علم آن مرد یهودی به آن خبر و توجیه سخن وی به این که پس، از فلسطین متولد شده است، خبری را از کتب انبیاء گذشته نقل کرده اند به این

ص: 85


1- شرح الكافی - الأصول والروضه، ج12، ص 400
2- همان.

مضمون که در مکه مردی متولد می شود که نامش احمد و کنیه اش ابوالقاسم است، همچنین در روستایی در عراق . یکی از آنان پیامبر است و دیگری امام است.

در پاسخ به برداشت نادرست اتباع احمد بصری از این روایت گفته می شود:

اولاً اصل روایت که از امام باقر علیه السلام نقل شده است، این مولود را از فلسطین معرفی می کند، نه از عراق ، (آنهم از بصره عراق).

ثانیاً روایت نقل شده از امام باقرعلیه السلام ، نقل قولی از سخن مرد یهودی است که در مواجهه با پاسخ منفی قریش به اشتباه افتاده و گفت: «فَوُلِدَ إذاً بِفِلَسطِینَ».

ثالثاً آن مرد یهودی تولد از فلسطین را هم به عنوان پیشگویی برای آینده ذکر نکرده و اشاره اش به زمان حال بوده است. لذا وقتی گفتند در مکه به دنیا نیامده گفت: پس در فلسطین متولد شده است. پس نمی توان نام فلسطین را به قریه ای از عراق تأویل برده و آن را به عنوان یک پیشگویی برای متولد شدن فردی در آخرالزمان به نام احمد تلقی کرد.

رابعاً آنچه در پاورقی کتاب آمده است، عبارتی روایت گونه است که

بدون اتصال به معصوم نقل شده و علاوه بر آن در هیچ یک از کتاب های حدیثی شیعه، به آن اشاره نشده و حتی ملاصلاح مازندرانی نیز آن را براساس شنیده ای از فاضل استرآبادی نقل می کند. لذا چنین سخنی از اصل فاقد اعتبار و وجاهت است.

ص: 86

دجال بصره

اتباع احمد بصری براین باورند که روایت دجال بصرہ براحمدالحسن مطابقت نداشته و این روایت را منطبق با حیدر مشتت می دانند. آیا توجیه آنها را می شود پذیرفت؟

در روایتی از امیرالمؤمنین علی علیه السلام آمده است که دجالی از جانب دجله بصره خروج خواهد کرد که از من نیست و مقدمه تمامی دجال ها است. ناظم العقیلی برای پاسخ به این شبهه که آیا احمد بصری همان دجال بصره نیست؟ می گوید:

«در حال حاضر در بصره نه دجله ای است و نه فراتی! اما در زمان قدیم به استان میسان؛ دجله بصره و به استان ناصریه؛ فرات بصره گفته می شد. لذا دجالی که از دجله بصره خروج خواهد کرد، همان حیدر مشتت است که اهل میسان بوده و هیچ ارتباطی به احمد الحسن ندارد. بلکه در روایتی از امیرالمؤمنین علی علیه السلام آمده است که: سپس مهدی که پرچم را از عیسی بن مریم می گیرد خروج می کند. پس از او دجال از میسان که از نواحی بصره است خروج می کند...»(1).

در پاسخ ناظم العقیلی گفته می شود:

اولاً؛ شهر بصره در کنار بستر مشترک دجله و فرات قرار گرفته است که

ص: 87


1- سامری عصر ظهور، ص 70-71.

براساس شهادت تاریخ به آن «دجلة العوراء»یا«دجلة البصرة»اطلاق می شده است و طبعاً نام «شط العرب» کنونی، نامی نسبتاً جدید است که بعدها در کنار نام اصلی آن استعمال گردید. قابل توجه اینکه نام شط العرب در معجم البلدان نیامده و یاقوت حموی نیز همچون بلاذری(1) از این بستر مشترک، تنها تحت عنوان «دجلة العوراء»و«دجلة البصره»یاد نموده است.(2)حتی ابوالفداء نیز در قرن هشتم، از آن با عنوان «دجله» یاد نموده است .(3)

بنابراین، با توجه به اینکه؛ صدور روایت در زمانی بوده است که به بستر مشترک دجله و فرات ، دجلة البصره اطلاق می گردید، از این رودخانه با این عنوان یاد شده و دلیلی وجود ندارد که حضرت به نام کنونی آن یعنی«شط العرب» اشاره کند.

ثانیاً روستای الهویر(محل تولد و سکونت احمد الحسن) که با فاصله 100 کیلومتری از مرکز استان، در شمال بصره قرار دارد، نزدیک ترین نقطه بصره به «منطقة القرنة» یعنی محل تقارن دو رود دجله و فرات است که از قضا امروزه به آن محل «دجلة البصرة» اطلاق می گردد.

ثالثاً روایت امام امیرالمؤمنین علیه السلام ناظر به دجالی است که مقدمه تمامی دجال ها بوده و طبیعتاً پس از او نیزدجال های دیگری قبل از دجال اصلی (دجالی که پس از ظهور امام مهدی علیه السلام می آید) خروج خواهند نمود.

ص: 88


1- فتوح البلدان، ج2، ص360.
2- معجم البلدان، ج1، ص70-79.
3- المختصر فی أخبارالبشر، ج 2، ص81 .

چنانچه آن حضرت می فرماید:

«ویخرج دجّال من دجلة البصرة و لیس منّی و هو مقدّمة الدجّالین كلّهم»(1)و خارج می شود دجالی از کنار دجله بصره که از من نیست و او مقدمه تمامی دجال ها می باشد.

بنابراین، توجیه ناظم العقیلی به دجالی که پس از امام مهدی علیه السلام از میسان خروج خواهد کرد نادرست می باشد، زیرا روایت امیرالمؤمنین علیه السلام اشاره به خروج مقدمه دجال ها پیش از امام مهدی علیه السلام دارد و حال آنکه روایت نقل شده توسط ناظم العقیلی به دجال پس از امام اشاره دارد.

رابعاً در روایتی که ناظم العقیلی در توجیه تطبیق دجال به حیدر مشتت آورده است،(2)او را دجال پس از امام مهدی علیه السلام معرفی می کند در حالیکه حیدر مشتت در اوایل سال (2007م) کشته شد و حال آنکه هنوز امام مهدی علیه السلام به همراه عیسی بن مریم علیه السلام ظهور نفرموده است. لذا با کشته شدن حیدر مشتت، تطبیق و توجیه ناظم العقیلی باطل می گردد.

ص: 89


1- التشریف بالمنن فی التعریف بالفتن، ص249.
2- عن جعفر بن محمد(ع): ... ثم یخرج المهدی الهادی المهتدى الذی یأخذ الرایة من ید عیسی بن مریم، ثم خروج الدجال من بعد ذلك یخرج الدجال من میسان نواحی البصرة. التشریف بالمنن، ص 266.

آن قائم که منتظرش هستید

اشاره

آیا مراد از روایتی که می فرماید: من او نیستم و آنکسی که انتظارش را می کشید هم او نیست، بلكه قائم ماكسی است كه ولادتش را نمی شناسید، احمدالحسن است؟

در روایتی آمده است:

عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ عَطَاءٍ قَالَ:« قُلْتُ لِأَبِیِ جَعْفَرٍ الْبَاقِرِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ أَخْبِرْنِی عَنِ اَلْقَائِمِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَقَالَ وَاللَّهِ مَا هُوَ أَنَّا وَلا الَّذِی تَمُدُّونَ إِلَيْهِ أَغْنَاقَكُمْ وَ لاَ يُعْرَفُ وِلاَدَتُهُ قُلْتُ بِمَا يَسِیرَقَالَ بِمَا سَارَبَهُ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه هِدْرَما قَبْلَهُ وَاسْتَقْبَلَ»(1).

عبد الله بن عطاء می گوید: به امام باقر علیه السلام عرض کردم: مرا از حضرت قائم علیه السلام آگاه گردان. آن حضرت فرمود: سوگند به خدا او نه من هستم و نه آن کسی که گردنهای خود را به سوی او می کشید و منظور نظر شماست، او کسی است که ولادتش معلوم نمی شود، عرض کردم: چه رفتاری خواهد داشت؟ فرمود: همان رفتاری را که رسول خدا صلی الله علیه وآله داشت، آنچه از دین که به سبب پیرایه ها به مرور نسخ شده براندازد و بدعتها را برطرف و دین جدّش را دوباره از سر می گیرد.

ص: 90


1- الغیبة للنعمانی ، ص 169.

در پاسخ گفته می شود:

اولاً؛ هرچند که قیام زید بن علی علیه السلام در زمان امام صادق علیه السلام اتفاق افتاد، اما زمزمه قائم بودن و مهدی بودن زید از زمان امام باقر علیه السلام مطرح بوده و همواره آن حضرت مردم را از این باور اشتباه برحذر می داشت. لذا آن قائمی که مردم آن زمان به سوی او توجه داشتند کسی نبود جز زید بن على علیه السلام. لذا امام باقرعلیه السلام در این روایت قائمیت شخصیه را از خودش و فردی که مردم وی را قائم می پنداشتند؛ یعنی زید بن علی علیه السلام نفی کرده و مردم را به قائمیت کسی بشارت می دهد که در ولادتش اختلاف دارند. و آن کسی نیست جز امام حجت بن الحسن العسکری علیه السلام که ولادت ایشان در بین شیعه و سنی اختلافی است. شیعه باور به ولادت ایشان از نسل امام یازدهم علیه السلام دارد و اهل تسنن باور به ولادت ایشان در هنگامه ظهور دارد. لذا امام رضا علیه السلام در توصیف امام دوازدهم علیه السلام و قیام ایشان فرمود:

«یَبعَثَ اللهُ لِهَذَا الأَمرِ غُلَاماً مِنّا، خَفِى الوِلَادَةِوَ المَنشَا، غَیرَ خَفِیٍّ فِی نَسَبِهِ».(1)خداوند برای این امر جوانی از ما را مبعوث می کند که ولادت و خواستگاه او مخفی است. البته نسب او مخفی نیست .

بنابراین، نمی توان احمد الحسن را به عنوان قائمی پذیرفت که «لَا یُعرَفُ وِلَادَتُهُ»، زیرا بر اساس روایت امام رضا علیه السلام ، قائم و صاحب الامر علیه السلام علاوه بر مخفی و اختلافی بودن ولادتش، دارای نسب مشخص و غیر مخفی است، و حال آنکه احمدالحسن برخلاف بیان روایت، ولادتش

ص: 91


1- کافی ، ج 2، ص 164.

روشن بوده(1) و نسبش مخفی است .

ثانیاً؛ در روایتی دیگر از امام باقر علیه السلام، به شرایط آمدن قائم علیه السلام اشاره شده است که هیچکدام از شرایط مذکور با شرایط زمانی و تحولات کنونی مردم مطابقت ندارد.

مُحَمَّد بنِ مَنصُورِ اَلصَّيْقَلِ عَنْ أَبِیهِ قَالَ دَخَلْتُ عَلَى أَبِی جَعْفَرٍ اَلْبَاقِرِ عَلَيْهِ السَّلامُ وعِندَهُ جَمَاعَةٌ فَبَيْنَا نَحْنُ نَتَحَدَّثُ وَ هُوَ عَلَى بَعْضِ أَصْحَابِهِ مُقْبِلٌ إِذِ اِلْتَفَتَ إِلَيْنَا وَ قَالَ فِی أَیِّ شَیءٍ أَنْتُمْ هَيْهَاتَ هَيْهَاتَ لاَ يَكُونُ اَلَّذِی تَمُدُّونَ إِلَيْهِ أَعْنَاقَكُمْ حَتَّى تُمَحَّصُوا هَيْهَاتَ وَلا يَكُونَ الَّذِی تَمُدُّونَ إِلَيْهِ أَعْنَاقَكُمْ حَتَّى تُمِیزُوا وَ لاَ يَكُونُ اَلَّذِی تَمُدُّونَ إِلَيْهِ أَغْنَاقَكُمْ حَتَّى تُغَربَلوا وَلا يَكُونَ الَّذی تَمُدُّونَ إِلَيْهِ أَعْنَاقَكُمْ إِلاَّ بَعدَ إيَاسَ وَلا يَكُونُ الَّذِی تَمُدُّونَ إِلَیهِ أعناقَكُم حَتّی يُشقی مَن شَقى وَيَسعَدُ مَن سَعِد».(2)

محمد بن منصور صیقل از پدر خود روایت کرده که گوید: «بر امام باقر علیه السلام وارد شدم و جماعتی نزد او بودند پس در آن میان که ما با یك دیگر سخن می گفتیم و آن حضرت روی به یکی از یاران خود داشت، ناگاه رو به ما کرده فرمود: شما در مورد چه چیز سخن می گوئید؟ هیهات! هیهات! آنچه گردنهای خود را به سویش می کشید( منتظر آن هستید) واقع نخواهد شد تا

ص: 92


1- وی فرزند اسماعیل و بثینه نجم در روستای الهویره بصره عراق است که بیش از 20سال در آن روستا در میان اهل قبیله زندگی کرده است.
2- الغیبة للنعمانی، ص209.

اینکه پاکسازی شوید، [هیهات ] و آنچه گردنهای خویش را به سوی آن می کشید واقع نمی گردد تا اینکه باز شناخته و از یك دیگر جدا شوید و آنچه گردن های خود را به سویش میکشید واقع نخواهد شد تا این که غربال شوید، و آنچه گردنهای خویش را به جانب آن می کشید واقع نخواهد شد مگر پس از نومیدی، و آنچه به جانبش گردنهای خود را می کشید واقع نخواهد شد تا کسی که اهل نگون بختی است به سیه روزی ، و آنکه اهل سعادت است به نیکبختی رسد».

ص: 93

اولین قائم از اهل بیت علیهم السلام

منظور از اولین قائم از ما اهل بیت علیهم السلام در روایت امام صادق علیه السلام كیست ؟

در روایتی آمده است:

عن كتاب حسین بن سعید و النوادر أبو اَلْحُسَيْنِ بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ عَنِ اِبْنِ أَبِی يَعْفُورٍ قَالَ دَخَلْتُ عَلَى أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَعنْدَهُ نَفَرٌ مِنْ أَصْحَابِهِ فَقَالَ يَا ابْنَ أَبِی يَعْفُورٍ هَلْ قَرَأْتَ اَلْقُرْآنَ قَالَ قُلْتُ نَعَمْ هَذِهِ اَلْقِرَاءَةَ قَالَ عَنْهَا سَأَلْتُكَ لَيْسَ عَنْ غَیرِها قالَ فَقُلْتُ نَعَمْ جُعِلْتُ فِدَاكَ ولِم قَالَ لِأَنَّ مُوسی عَلَيْهِ السلام قَوْمَهُ بِحَدِیثٍ لَمْ يَحْتَمِلُوهُ عَنْهُ فَخَرَجُوا عَلَيْهِ بِمُصْرَفَقَاتَلُوهُ فَقَاتَلَهُمْ فَقَتَلَهُمْ وَلأنَّ عیسی علیه السَّلامُ حَدَّثَ قَوْمَهُ بِحَدِیثٍ فَلَمْ يَحْتَمِلُوهُ عَنْهُ فَخَرَجُوا عَلَيْهِ بِتَكرِیتَ فَقَاتَلُوهُ فَقَاتَلَهُمْ فَقَتَلَهُمْ وهُوَ قَولُ اللَّهِ عَزَّوجلَّ فَآمَنَتْ طَائِفَةٌ مِنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ وَ كَفَرَتْ طَائِفَةٌ فَايَدَنَا اَلَّذِینَ آمَنُوا عَلَى عَدُوِّهِمْ فَأَصْبَحُوا ظَاهِرِینَ وَ إِنَّهُ أَوَّلُ قامٍ يَقُومُ مِنَّا أهلَ الْبَيْتِ يُحَدِّثُكُمْ بِحَدِیثٍ لَاتَحْتَمِلُونَ فَتَخْرُجُونَ عَلَيْهِ بِرَمیلِهِ الدَّسْكَرَةِ فَتُقَاتِلُونَهُ فَيُقَاتِلُكم فَيَقْتُلُكُم وهيٌ آخَر خَارِجَة يَكُونُ ثُمَّ يَجْمَعُ اللَّهُ يَا ابنَ أَبِی يَغْفُورٍ الاولِینَ وَالآخَرینَ ثُمَّ يُجاءُ بِمُحَمَّدٍ صلَّی اللّهُ عَلَیهِ وَآلِه » .(1)

ص: 94


1- بحار الانوار ،ج7،ص284.

ابوالحسن بن عبدالله به نقل از ابن ابی یعفور می گوید: به محضر امام صادق علیه السلام رسیدم در حالی که چند نفر از اصحاب در نزد ایشان بود. پس فرمود: ای پسر ابی یعفور! آیا قرآن خوانده ای ؟ گفت گفتم بله این قرائت را خوانده ام. گفت من هم از همین قرائت سوال میپرسم نه از قرائت دیگر. گفت گفتم بله فدایت شوم.

چرا قرآن فرمود برای اینکه موسی حدیثی به قومش گفت که تحملش نکردند و بر او در شهر خروج کردند. پس کشتند و کشته شدند و آنان را کشت. و برای اینکه عیسی حدیثی برای قومش گفت که تحملش نکرده و براو در تکریت خروج کردند. پس کشتند و کشته شدند و آنان را کشت. و این سخن خداوند است که فرمود: پس طایفه ای از بنی اسراییل ایمان آوردند و

طایفه ای کافر شدند. پس مومنان را بر دشمنانشان یاری دادیم و آنان پس از پیروزی آشکار شدند.

و همانا او اولین قائم است که از میان ما اهل بیت قیام می کند.

برای شما حدیثی میخواند که تحملش نمی کنید.پس براو در منطقه دسكره ( منطقه ای در عراق) خروج می کنید. پس با او جنگ می کنید و او با شما جنگ می کند و شما را می کشد و این آخرین خروجی است که اتفاق می افتد و سپس ای فرزند یعفور! خداوند جمع می کند اولین و آخرین را و سپس حضرت محمد صلی الله علیه وآله می آید (اشاره به رجعت).

ص: 95

پاسخ اینکه:

اولاً امام صادق علیه السلام در مقام بیان سنت بیان حدیث و خروج مردم در عصر حضرت موسی و عیسی علیه السلام بوده و در پی ذکر این دو سنت؛ به قائمی اشاره می کند که پیش از او هیچ قائمی از اهل بیت علیهم السلام برسنت قیام موسی و عیسی علیه السلام نبوده و او اولین نفر از میان دوازده قائم برحق است که بر اساس سنت موسی و عیسی علیه السلام حدیث (سخن تازه) می گوید و بر علیه اش خروج می کنند.

بنابراین؛ منظور از قائم مذکور در این روایت، امام دوازدهم علیه السلام است که پیش از ایشان در بین امامان معصوم علیه السلام که همگی قائم بر حق بوده اند، کسی بر اساس سنت موسی و عیسی السلام مبتلا به چنین مساله ای نشده اند. چنانچه امام صادق علیه السلام فرمود:

«...فَإِذَا هُوَ قَامَ نَشَرَهَا فَلَم یَبقَ أَحدٌ فِی المَشرِقِ وَالمَغرِبِ إِلَّا لَعَنَهَا».(1)پس زمانی که آن حضرت قیام کرده و پرچم رسول خدا صلی الله علیه وآله را باز نمود، احدی در مشرق و مغرب باقی نمی ماند،مگر آنکه ایشان را لعن و دشمنی کند...

ثانیاً براساس شهادت تاریخ، حضرت موسی و عیسی علیه السلام هیچگاه جنگ و نبردی با دشمنان خود نداشته و این نقل برخلاف سیره آنان می باشد.

ثالثاً در بخش پایانی روایت، به عدم تكرار خروج و قیام اشاره کرده و بلافاصله به رجعت پیامبر صلی الله علیه وآله تصریح می فرماید. با این حساب، قائم

ص: 96


1- الغیبة للنعمانی، ص 308.

دوم و سوم و ... از اهل بیت علیهم السلام معنایی نخواهد داشت زیرا روایت مذکور، خروج اولین قائم از اهل بیت علیهم السلام را همان آخرین خروج اهل بیت علیهم السلام دانسته اند.

ص: 97

خلیفه امام مهدی علیه السلام

احمدالحسن برای اثبات وجوب بیعت با خود، به روایتی استناد می كند که در آن مردم را به بیعت «خَلِیفَة المَهدِی»و جانشین امام مهدی علیه السلام توصیه کرده اند. این روایت را چگونه می توان پذیرفت؟

احمد بصری در کتاب المتشابهات ،روایتی را به صورت تحریف شده ذکر کرده و از این رهگذر، خلیفه امام مهدی علیه السلام و بیعت با او را به اثبات می رساند. لذا بخشی از این روایت را با عنوان «خَلِیفَة المَهدِی»آورده و برایش استدلال ساخته است. این در حالی است که در تمامی کتب شیعه و حتی کتب اهل سنت که به این روایت اشاره کرده اند، عبارت با عنوان «خَلِیفَةَ اللهِ المَهدِی» ثبت شده است. حتی در نسخه خطی موجود از کتاب الملاحم و الفتن بن طاووس (1)نیز عبارت به این رسم آمده است. حتی در كتاب التشریف بالمنن فی التعریف بالفتن سید بن طاووس نیز عبارت با همین نحو ثبت گردیده است.

عَنْ ثَوْبَانِ أَنَّهُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلی اللَّه علیه وآله إِذَا رَأَيْتُمُ اَلرَّايَاتِ اَلسُّودَ قَدْ أَقْبَلَتْ مِنْ خُرَاسَانَ فَاتُوهَا وَ لَوحبُوا عَلَى اَلثَّلْجِ فَانٍ فِیهَا خَلِیفَةُ اَللَّهِ اَلْمَهْدِی»(2)

ص: 98


1- کتابخانه دانشگاه تهران، شماره 5228.
2- التشریف بالمنن فی التعریف بالفتن، ص 119 و کشف الغمة فی معرفة الأئمة، ج2، ص472 وإثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج5، ص225 و بهجة النظر فی إثبات الوصایه والإمامه للأئمه الإثنی عشر، ص 174 و بحارالأنوار، ج51، ص82.

آن هنگام که دیدید پرچم های سیاه از خراسان خروج کرد، حتی به صورت سینه خیز بر روی برف به سوی او بشتابید،زیرا خلیفه خدا مهدی در میان آنان است.

براین اساس، احمد بصری روایت را تحریف کرده و کلمه «الله»را از عبارت حذف نموده است که با مراجعه به کتب شیعی این مسأله واضح می گردد.

ص: 99

خلیفه مهدی علیه السلام و دوازده امام عدل

منظور از روایتی که می فرماید؛ خلیفه مهدی و دوازده امام عدل در مسجد كوفه نماز می خوانند چیست؟

در روایتی آمده است :

خَرَجَ أَمِیرالْمُؤْمِنِینَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ إِلَى اَلْحِیرَةِ فَقَالَ لَيَتَّصِلَنَّ هذهِ بهذهِ وَ أَؤُما بِيَدِهِ إِلَى اَلْكُوفَةِ وَ اَلْحِیرَةِ حَتَّى يُبَاعَ اَلذِّرَاعُ فِیمَا بینَهُما بِدَنَانِیرَ وَ لَيَبْنِيَنَّ بِالْحِیرَةِ مَسْجِداً لَهُ خَمْسُمِائَةِ بَابٍ يُصَلِّی فِیهِ خَلِیفَةُ اَلْقَائِمِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ لِأَنَّ مَسْجِدَ اَلْكُوفَهِ لَضَيَّقَ عَلَيْهِمْ وَ لَيُصَلِّيَنَ فِی اثتَا عَشَرَ إِمَاماً عَدْلاً...»(1)

امیرالمؤمنین علی علیه السلام به سمت شهر حیره (2)خارج شد و فرمود: این دو به یکدیگر متصل می شود و با دستش به حیره و کوفه اشاره کرد، تا جایی که هرزراع بین این دو شهر در برابر دینارها فروخته می شود. در حیره مسجدی بنا می شود که برای او پانصد باب گذاشته می شود که در آن خلیفه قائم نماز می خواند، برای اینکه وسعت مسجد کوفه برای آنان کم است و در حالیکه باید دوازده امام عادل بتوانند در آن نماز بخوانند.

ص: 100


1- بحار الأنوار، ج52، ص 374.
2- حیره از شهرهای قدیمی عراق است که در6/5 کیلومتری جنوب شهر نجف کنونی قرار گرفته بود که با بزرگ شدن شهر کوفه، از آبادانی حیره کاسته شده و سپس به تدریج از میان رفت. قابل توجه اینکه در حال حاضر شهری با نام حیره وجود ندارد.

اتباع احمد بصری از این روایت به دو گونه بهره می برند:

الف: عبارت خلیفه القائم را به احمد الحسن بصری حمل می کنند.

ب: اقامه نماز دوازده امام عدل در مسجد حیره را به دوازده مهدی بعد از دوازده امام تعبیر می کنند.

در پاسخ به بهره برداری اول آنان از روایت گفته می شود:

اولا بر اساس تصریح روایات ، حضرت عیسی بن مریم علیه السلام وزیرالأیمن، حاجب و نائب امام مهدی علیه السلام است. بطوری که مسئولیت جمع آوری و دریافت اموال حضرت و برقرار امنیت در شرق و غرب عالم را بر عهده دارد.(1)

با این حساب در صورتی که به معنای ظاهری روایت بخواهیم توجه کنیم، بهتر است عبارت «خَلِیفَةُ القَائِم»را به عیسی بن مریم علیه السلام منصرف کرده و ایشان را همان کسی بدانیم که در مسجد حیره نماز خواهند خواند.

ثانیاً در برخی از موارد روایی مشاهده شده است که ائمه معصومین علیهم السلام فردی را برای انجام کار معین و خاصی خلیفه خود در آن امر قرار داده اند. لذا عبارت «خَلِیفَةُ القَائِم»، می تواند به معنای فرد مشخصی باشد که در امر اقامه نماز جماعت در مسجد حیره؛ خلیفه قائم علیه السلام بوده باشد نه در امور دیگر. به عنوان نمونه آمده است:

عَنِ المُفَضَّلِ بنِ عُمَرَ قَالَ سَأَل-ُ سَیِّدِىِ الصَّادِقَ عَلَیهِ السَّلام... فَمَا

ص: 101


1- الفاضل عمربن إبراهیم الأوسى فی كتابه عن رسول الله صلی الله علیه وآله قال: ینزل عیسى بن مریم علیه السلام عند انفجار الصبح مابین مهرودین و هماثوبان أصفران من الزّعفران ، ابیض الجسم، أصهب الرأس، أفرق الشعر، كأن رأسه یقطر دهنا، بیده حربة یكسر الصلیب، ویقتل الخنزیر، ویهلك الدّجال ویقبض أموال القائم علیه السلام ویمشی خلفه اهل الكهف وهو الوزیر الایمن للقائم علیه السلام و حاجبه ، ونائبه ، ویبسط فی المغرب والشرق الأمن من كرامة الحجة بن الحسن صلوات الله علیهما...».حلیة الأبرار فی أحوال محمد و آله الأطهار علیهم السلام، ج6، ص306.

يَصنَعُ بِأَهلِ مَكَّةَ قالَ يَدعومُ بِالحِكْمَةِ وَ المَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ فَيُطِیعُونَهُ »...قَالَ الْمُفَضَّلُ: يَا سَيِّدِی يُقِیمُ بِمَكَّةَ؟ قَالَ :لاَ يَا مُفَضَّلُ بَلْ يَسْتَخْلِفُ مِنْهَا رَجُلاً مِنْ أَهْلِهِ فَإذَا سَارَمَنُهَا وَثَبُوا عَلَیهِ فَيَقتُلُونَهُ... ويَستَخلِفُ عَلَیهِم مِنهُم خَلیفَةً وَ يَسِیرُ فَيَثِبُونَ عَلَيْهِ بَعْدَهُ فَيَقْتُلُونَهُ».(1)

مفضل بن عمر از امام صادق علیه السلام پرسید: امام مهدی علیه السلام با اهل مکه چه می کند؟ فرمود: «يَدعوهُم بِالحِكمَةِ وَالمَوعِظَةِ الحَسَنَةِ فَيُطیعونَهُ» مفضل گفت: ای آقای من! ایشان مقیم مکه می شود؟ فرمود: نه مردی از نزدیکانش را خلیفه خود قرار می دهد و آنان پس از مدتی براو احاطه کرده و او را به قتل می رسانند... باری دیگر بر آنان خلیفه ای قرار می دهد و آنان دوباره بروی احاطه کرده و او را می کشند.

بنابراین مشخص است که خلیفه در این روایت به معنی امام بعد از امام زمان نبوده، بلکه به عنوان نماینده ایشان برای انجام کار معینی می باشد.

در پاسخ به بهره برداری دوم گفته می شود:

اولا علت اصلی بنای مسجد حیره با آن وسعت، اقامه 12 امام عدل در مسجد، به صورت همزمان است.(2)وگرنه وجهی برای اقامه ترتیبی ائمه

ص: 102


1- بحارالأنوار، ج 53، ص 11.
2- همانطور که در حال حاضر در حرم امام رضا علیه السلام نیز به طور همزمان بیش از 25 امام جماعت در نوبت مغرب و عشاء اقامه نماز می کنند.

جماعات و کوچک بودن مسجد کوفه که در متن روایت آمده متصور نمی گردد. لذا بایستی اتباع احمد به دو سئوال مهم پاسخ دهند تا بتوان مسأله را حل نمود.

1. آیا مهدیین مورد نظر به صورت هم زمان خواهند آمد؟

2. اگر مراد شما از این 12 امام عدل همان مهدیین بوده باشد، با این حساب تعداد مهدیین ارتقاء یافته و سیزده نفر خواهند شد چرا که خلیفة القائم را که همان اول المهدیین می دانید با احتساب 12 امام عدل ، به عدد 13 تن خواهند رسید و این برخلاف مدعای اصلی شما است.

ص: 103

کسی که اموال قائم علیه السلام را می گیرد

آیا براساس روایتی از رسول خدا صلی الله علیه وآله، كسی كه اموال امام دوازدهم علیه السلام را تحویل می گیرد و امنیت را شرق و غرب گسترش می دهد، همان یمانی است؟

اتباع احمد الحسن با تقطیع روایتی از رسول اکرم صلی الله علیه وآله، سعی بر آن دارند تا احمد الحسن را به عنوان یمانی، همان وزیر و تحویل گیرنده اموال حضرت معرفی کنند و حال آنکه با مراجعه به متن روایت مشخص می گردد که کسی که این وظایف را بر عهده دارد، حضرت عیسی بن مریم علیه السلام خواهد بود نه دیگری .

در روایت آمده است:

«اَلْفَاضِلِ عُمَرُ بْنِ إِبْرَاهِیمَ اَلْأَوْسَى فِی كِتَابِهِ عَنْ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه قَالَ يَنْزِلُ عِیسِی بْنُ مَرْيَمَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ عِنْدَ اِنْفِجَارِ اَلصُّبْحِ مَا بَيْنَ مَهْرُودِینَ و هُمَا ثَوْبَانِ أَصْفَرَانِ مِنَ الزَّعْفَرَانِ ابيَضَّ الجِسمُ أَصهَبُ الرَّأسِ أَفرَقُ الشَّعرِ كَأَنَّ رَأسَهُ يَقْطُرُ دُهْناً بِيَدِهِ حَرْبَةٌ يَكْسِرُ الصَّلِیبَ ويَقْتُلُ الْخِنْزِیرَ وَيُهْلِكُ الدَّجَّالَ وَ يَقْبِضُ أَمْوَالَ الْقَائِمِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ يَمْشِی خَلفَهُ اهلُ الكَهْفِ وَهُوَ الْوَزِیرُ الأَيْمَنُ لِلْقَائِمِ عَلَيْهِ السَّلامُ وَ حَاجِبَهُ وَ نائِبَهُ وَ يُبسَطُ فِی الْمَغْرِبِ وَ الْمَشْرِقِ الْأَمْنُ مِنْ كَرَامَةِ اَلْحُجَّةِ بْنِ اَلْحَسَنِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمَا...»(1).

ص: 104


1- حلیة الأبرار فی أحوال محمد و آله الأطهار علیهم السلام، ج6، ص306.

عیسی بن مریم علیه السلام در وقتی که صبح طلوع کند، بین «مهرودین» به زمین می آید. و مهرودین، دو پارچه و لباس زرد از زعفران است. سفید و دارای موی سر سرخ و سفید و کم پشت است، مثل اینکه از سرش روغن می چکد. و در دست او حربه ای است که با او صلیب را می شکند و خوک را می کشد و دجال را نابود و اموال امام علیه السلام را قبض می کند و اهل کھف پشت سر او راه می روند و او وزیردست راست قائم آل محمد علیه السلام و حاجب و نایب او می باشد و به کرامت حجّة بن الحسن علیه السلام در شرق و غرب، امنیت را گسترش می دهد.

این در حالی است که اتباع احمد بصری روایت را تقطیع کرده و آن را از عبارت «یقبض أموال القائم» آغاز نموده و مردم را به وزیری بشارت می دهند که پیش از قائم خواهد آمد و از این رهگذر اذهان را به سوی احمد بصری سوق می دهند.

ص: 105

فرزند امام مهدی علیه السلام

اتباع احمد بصری به روایتی از سُطیح كاهن استناد می كنند كه در آن به ظهور فرزند امام مهدی علیه السلام پیش از خود حضرت دلالت دارد. آیا این روایت را می توان پذیرفت؟

ناظم العقیلی در کتاب الرد الحاسم، روایتی را از کتاب بشاره الاسلام نقل می کند که در بخشی از روایت چنین آمده است: «یظهر ابن المهدی» یعنی پسر مهدی ظهور می کند. لذا بر این باور است که این روایت به ظهور پسر امام مهدی علیه السلام دلالت دارد.(1)

در پاسخ این ادعا گفته می شود:

اولاً این روایت از سطیح کاهن نقل شده است که حتی خود اتباع احمد بصری در کتاب های دیگر خود، این شخص را مردود می دانند. بطوری که عبد الرزاق دیراوی در پاسخ به سئوالی از سوی مخالفین مطرح شده است می گوید:

«روایتی که مورد اعتماد آنها قرار گرفته است، روایت از کاهنی به نام سطیح است که در عصر جاهلیت می زیسته است. آیا شما به روایت کاهنان احتجاج می کنید؟».(2)

ثانیاً بحارالانوار این روایت را از کتاب «مشارق انوار الیقین فی أسرار

ص: 106


1- الرد الحاسم على منکری ذریه القائم، ص15.
2- فاز المؤمنون لاحمدالحسن، ص15.

أمیر المؤمنین علیه السلام » نقل می کند که هم در آنجا و هم در خود کتاب بحار الانوار با عبارت «یظهر ابن النبی المهدی» ثبت گردیده است.(1)لذا معنای این عبارت براساس اولین کتاب نقل کننده روایت؛ این می شود که: فرزند نبی که نامش مهدی است ظهور می کند .

ص: 107


1- مشارق أنوار الیقین فی أسرار أمیرالمؤمنین علیه السلام، ص 199 و بحارالأنوار، ج51، ص 163.

سفیرقائم علیه السلام

براساس آیه 15 سوره اسراء خداوند هیچ طائفه ای را دچار عذاب نمی كند مگر آنكه رسولی از پیش فرستاده باشد،(1)از سویی هم در روایت امام صادق علیه السلام مراد از عذاب قیام قائم علیه السلام است.(2)با این حساب رسولی که قبل از قیام قائم برای اتمام حجت می آید چه کسی است؟ برخی از اتباع احمد الحسن، او را همان رسول قبل از قائم علیه السلام می دانند، آیا این سخن صحیح است؟

در پاسخ گفته می شود:

اولاً اگراحمد بصری همان رسولی می باشد که قبل از نزول عذاب (قیام قائم) آمده است، پس چگونه در کتاب ها و خطبه هایش خود را همان قائم آل محمد صلی الله علیه وآله(3)، دانسته و مردم را به یاری خود فرا می خواند؟! و البته چنانچه ادعای قائمیت دارد، بر اساس استدلال پرسشگر، باید رسولی پیش از احمد بصری بیایید و مردم را به عذاب (قیام قائم) هشدار دهد!

ثانیاً روایت امام صادق علیه السلام به خروج و قیام قائم علیه السلام اشاره دارد نه به ظهور قائم. و براساس روایات، بین ظهور و قیام حضرت علیه السلام 3 ماه و 17

ص: 108


1- «وَمَا كُنَّا مُعَذَّبِینَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُلاً». وما هیچ قومی را عذاب نمی کنیم مگر اینکه رسولی را فرستاده باشیم .
2- قَوْلُهُ تَعَالَى وَلَئِنْ أَخَّرْنَاعَنهُمُ الْعَذَابَ إلى أُمَّةٍ مَعْدُودَةٍ قَالَ العَذَابُ خُرُوجُ القَائِمِ(ع) وَالْأُمَّةُ الْمَعْدُودَةُ عِدَّةُ أهْل بدروِ أَصْحَابِهِ». الغیبه للنعمانی،241.
3- المتشابهات، ج1، ص44.

روز فاصله است. (1)لذا آن حضرت در این مدت مردم را به واسطه ارسال سفیر به مناطق مختلف به خود دعوت خواهد کرد تا یاری اش کنند. به عنوان نمونه می توان به ماجرای سفارت و شهادت نفس الزكیه اشاره کرد: امام باقر علیه السلام فرمود: حضرت قائم علیه السلام به یاران خود می فرماید: ای قوم! اهل مکه مرا نمی خواهند ولی من برای اینکه با ایشان اتمام حجت کنم، کسی را به سوی آنها می فرستم تا آنچه شایسته است که شخصی مانند من با آنان اتمام حجت کند که به ایشان بگوید.

آنگاه مردی از یاران خود را می طلبد و به او می فرماید: برو نزد اهل مکه و به آنها بگو: ای اهل مکه من فرستاده فلانی هستم و او به شما می گوید: ما اهل بیت رحمت و معدن رسالت و خلافت هستیم و از ذریه محمد صلی الله علیه وآله وسلاله پیغمبرانیم. ما مظلوم واقع شدیم و مردم به ما ستم نمودند و ما را آواره ساختند و از هنگام رحلت رسول خدا صلی الله علیه وآله تا امروز حق ما غصب شده است. اکنون ما از شما چشم یاری داریم و از شما یاری می طلبیم، پس ما را یاری کنید.

وقتی که آن جوانمرد به این سخن تکلم نمود، بر او هجوم می آورند و او را ما بین رکن و مقام به شکلی خاص سر می برند و اوست نفس زکیه».(2)

بنابراین، کسانی که مخالف و معاند بوده و دعوت سفرای آن حضرت را

ص: 109


1- امام رضا علیه السلام فرمود: «إنَّ القَائِمَ يُنادِی بِاسْمِهِ لَيْلَةَ ثَلاثٍ وعِشْرِینَ مِن شَهرِ رَمَضانَ ويَقُومُ يَومَ عاشُوراءَ ؛ همانا در شب بیست و سوم رمضان به نام قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف ندای آسمانی داده می شود (اعلام ظهور) و در روز عاشورا قیام می کند». الخرائج والجرائح، ج 3، ص 1165؛ منتخب الاثر، ص 572؛ الغیبه، ص452؛ فصول المهمه، ص 298؛ بحارالانوار، ج 52، ص290؛ ارشاد، ص341؛ کشف الغمه، ج 3، ص 324.
2- بحارالانوار، ج 52، ص 307،ح81.

نپذیرند، بر اساس آیه قرآن با آنان جنگ خواهد شد. قرآن کریم می فرماید:

«وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّىٰ لَا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّینُ كُلُّهُ لِلَّهِ ۚ فَإِنِ انْتَهَوْا فَإِنَّ اللَّهَ بِمَا يَعْمَلُونَ بَصِیرٌ»(1)و با کافران بجنگید تا فتنه ای برجای نماند و دین یکسره از آنِ خدا است. پس اگر از جنگ باز ایستادند و تن به سازش دادند، خدا حکم خود را درباره آنان اعلام خواهد کرد، چرا که او به آنچه می کنند بینا است.

براین اساس، امام مهدی علیه السلام پیش از ظهور فرستاده ای برای امام حجت نخواهد داشت، چرا که تمامی جنگ های ایشان 3 ماه و 17 روز پس از ظهور بوده و در این فاصله زمانی، اتمام حجت ها صورت خواهد پذیرفت .

ص: 110


1- انفال،39.

دولت احمدیه

روایتی که دولت امام دوازدهم را دولت احمدیه نامیده است به چه معناست؟ آیا این روایت به دولت احمدالحسن اشاره ندارد؟

کتاب الزام الناصب، به نقل از «خطبه البیان» به پرچم محمدی و دولت احمدی اشاره کرده است که اتباع احمد بصری آن روایت را مصادره به مطلوب کرده و با استفاده از مشابهت اسمی و تقطیع روایت، در صدد سوء استفاده می باشند. در این خطبه آمده است:

«فَيَظْهَرُ عِنْدَ ذَلِكَ صَاحِبُ اَلرَّايِهِ اَلْمُحَمَّدِيَّةِ وَ اَلدَّوْلَةِ الأحمَدَيِهَ اَلْقَائِمِ بِالسَّيْفِ اَلْحَالِ اَلصَّادِقِ فِی الْمَقَالِ يُمَهِّدُ الأَرْضَ وَ يَحْيَى السِّتَّهُ وَ الفَرضُ سَيَكونُ ذَلِكَ بَعْدَ أَلْفٍ وَ مِائَةٍ وَ أربَعٍ وَثَمانِینَ سَنَةً مِن سِنِی الفَتره بَعدَ الهِجْرَةِ»(1).

در آن زمان، صاحب پرچم محمدی و دولت احمدی و قائم به شمشیر و راست گو در گفتار ظهور خواهد کرد. زمین را آماده می کند و سنت را زنده می کند و این بعد از هزار و صد و هشتاد و چهار سال پس از هجرت محقق می شود.

در پاسخ عرض می شود که:

اولاً این روایت در کتب معتبر شیعی نیامده و برای اولین بار به نقل از

ص: 111


1- إلزام الناصب فی إثبات الحجة الغائب عجل الله تعالی فرجه الشریف ، ج 2، ص 197.

محمد بن طلحة شافعی( از علمای اهل سنت) در کتاب الزام الناصب ذکر شده و پس از آن نیز در هیچکدام از کتب شیعی ذکر نشده است.

ثانیاً این عبارت، بخشی از «خطبة البیان» است که بر اساس دیدگاه تمامی علمای شیعه، این خطبه؛ ساخته و پرداخته دست غالیان بوده و فاقد اعتبار است(1).

ص: 112


1- دلائل عدم اعتبار خطبه البیان عبارتند از: اولاً: خطبه در کتب روایی کهن ذکر نشده و دسترس ترین منبع به آن، کتاب الزام الناصب، نوشته علی یزدی حائری (م 1333ق) است . در این کتاب، سه نسخه و به عبارتی سه متن برای خطبه البیان ذکر شده است که هریک با دیگری تفاوت های زیادی دارند. البته برای دو نسخه اول آن ، منبعی ارائه نشده و نسخه سوم را به کتاب الدرالمنظم فی السرّ الاعظم نوشته محمد بن طلحه شافعی، (م 652 ق) منتسب می کند که از علمای اهل سنت است. حائری یزدی ، على، الزام الناصب فی اثبات الحجه الغائب، ج 2، ص 232 . ثانیاً؛ مهم تراز سلسله سند این خطبه ، راوی اصلی آن، یعنی «عبدالله بن مسعود» است که چند نکته درباره وی قابل توجه است: 1. عبد الله بن مسعود پیش از خلافت امیرمؤمنان علیه السلام از دنیا رفته و با توجه به تصریح خطبه که، على علیه السلام خطبه البیان را پس از خلافت خود در بصره یاکوفه ایراد کرده است ، نمی توان گفت که در زمان حیات ابن مسعود بیان شده است. 2. به اذعان علمای اهل سنت ، هیچ گاه عبدالله بن مسعود از حضرت علی علیه السلام روایت نکرده است . المزی ، یوسف بن الزكی، تهذیب الكمال فی اسماء الرجال، ج 16، ص 121. 3. سند این خطبه مرفوع است؛ یعنی بین ابن مسعود و شنونده خطبه ، شخص یا اشخاصی وجود دارند و این مطلب، جای هیچ گونه توجیهی درباره نادرستی سند خطبه باقی نمی گذارد. ثالثاً؛ درسند این خطبه ، غیراز طوق بن مالک که هیچ روایتی از او نقل نشده، بلکه یکی از فرماندهان هارون الرشید است که در سال 216 ق از دنیا رفت ، تمامی افرادی که در این کتاب به عنوان سند حدیث معرفی شده اند، همگی مجهول بوده و از ناشناخته های روایی هستند . تاریخ الطبری، ج 8، ص 323 وتاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 424. رابعاً: در برخی از روایات و همچنین براساس باور اکثر قریب به اتفاق علمای شیعه ، سند خطبه البیان مخدوش بوده و آن را ساخته و پرداخته غلات شیعه دانسته اند: 1. علامه مجلسی رحمة الله علیه آورده است: «همانا خطبه البیان و موارد مشابه آن در کتب ما نبوده و فقط در کتاب های غلات یافته می شود». قمی، عباس ، سفینه البحار، ج 2، ص 664 به نقل از بحار الانوار، ج 25، ص 348. 2. علامه قزوینی گفته است: «از جمله روایات دروغ که مخالفان امیرالمؤمنین علیه السلام آورده اند، خطبه ای است که غُلات افترا کرده اند و برامیرالمؤمنین علیه السلام منسوب نموده و آن را خُطبَةُ البَیَان می نامند. »قزوینی، ملا خلیل بن غازی، صافی در شرح كافی (ملا خلیل قزوینی)، ج 2، ص 440. وی در خصوص رد خطبة البیان روایتی را از امام صادق علیه السلام آورده و بر آن استناد کرده است: عَلیّ بنِ مُحَمَّدٍ عَن سَهلِ بنِ زِیادٍ عَن شبابِ الصَّیرَفیّ- وَاسمُهُ مُحَمَّدُ بنُ الْوَلِیدِ-عَنْ عَلِيِّ بْنِ سَيْفِ بْنِ عَمِیرَةَ قَالَ حَدَّثَنِی إِسْمَاعِیلُ بْنُ قُتَيْبَةَ قَالَ دَخَلْتُ أَنَا وَعِیسِی شَلَقَانَ عَلَى أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَابْتَدِ أَنَا فَقَالَ عَجَباً لاَقُوَامَ يَدْعُونَ عَلَى أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ مَالِمٌ يَتَكَلَّمُ بِهِ قَطُّ خَطَبَ أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ اَلنَّاسَ بالكوفةِ فَقَالَ الحَمدُ لِلَّهِ المُلهِمِ عِبادَهُ حَمِدَهُ وَفاطِرِهِم عَلى مَعرِفَةِ رُبوبِيَّتِهِ». ای تعجّب از جماعت هایی که ادعا می کنند برامیرالمؤمنین علیه السلام سخنی را که نگفته آن را هرگز چراکه خطبه امیرالمؤمنین علیه السلام به مردم کوفه به این روش بود که گفت: ستایش الله تعالی را است که به شواهد ربوبیّت به دل بندگان خود انداخته ستایش خود را و جبلّی ایشان کرده شناخت صاحب كلّ اختیار هرکس و هر چیزبودنِ خود را، بی حاجت به نظر ایشان ، در کتاب الهی وقول رسول و حُجَج .. 3. مؤلف كتاب بشارة الاسلام می نویسد: « مستند صحیحی برای این خطبه نیافتم و هیچ کدام از محدثان بزرگ مانند کلینی، صدوق و شیخ طوسی آن را نقل نکرده اند و از این که علامه مجلسی با همه اطلاع و احاطه براحادیث، این خطبه را نیاورده است، نشانگر اعتمادی وی به این خطبه است». علامه آل حیدر، سید مصطفی، بشارة الاسلام، ص 75، ح 214. 4. علامه نورالله شوشتری، از علمای به نام شیعه درباره این خطبه می گوید: «هنوزایمان راوی خطبة البیان برما ظاهر نشده است، ضمن اینکه عبارات خطبة البیان بروجهی که علماء معنی آن را فهمیده اند موافق قرآن وأصول مذهب نیست. پس بالضروره می باید که نسبت آن عبارات بحضرت امیرباطل باشد و چون راویان خطبه البیان مجهول است می توان گفت که آن خطبه را یکی از ایشان به آن حضرت نسبت داده باشد و یا به احتمال قوی ، بعضی از عامه یا معتزله آن عبارات را به نام آن حضرت مشهور ساخته باشند تا عوام شیعه بنقل آن اقبال نمایند آنگاه اقبال ایشان را به نقل و روایت آن موجب تشنیع و تجهیل طایفه شیعه سازند و برعلماء ظاهر است که جمیع این اختلافات که در دین پیدا شد از أحادیث كاذبه و اخبار موضوعه خارجیان و غلات است و در کتب رجال شیعه تنبیه بر روایات بسیار از غلات شیعه کرده اند . شوشتری ، نورالله بن شریف الدین ، الصوارم المهرقه فی نقد الصواعق المُحرقة (لابن حجر الهیثمی)، ص 89.

ثالثاً در ادامه همین خطبه، اشاره به سال ظهور شده است (سیكون ذلك بعد ألف و مائه و أربع وثمانین سنه من سنى الفتره بعد الهجرة) که همین مساله با صریح روایات ردّ توقیت در تعارض است:

عن أبی بصیر عن أبی عبد الله علیه السلام قال: سألته عن القائم علیه السلام قال كذب الوقاتون إنا أهل بیت لا نوقت».(1)تعیین کنندگان وقت ظهور دروغ گفتند. ما اهل بیت نیز وقت تعیین نمی کنیم.

ص: 113


1- الکافی ،ج1، ص368.

احمد ساق زرد

على ابو رغیف در كتاب خود(1)به روایاتی اشاره کرده است که مؤید احمدالحسن می باشند. یکی از این روایات، روایت مربوط به جوانی است که دوساق پای اوزرد است و نامش احمد است. چگونه می توان این روایت را قبول كرد؟

در خطبه لؤلؤیّه که منسوب به امیرالمؤمنین علی علیه السلام است، از جوانی نام برده شده است که ساق پاهایش زرد رنگ بوده و نام وی احمد است. این فرد براساس تحلیل و شواهد تاریخی یکی از فرزندان بوده است که بعدها به همراه برادران خود، حکومت آل بویه را تأسیس نمود. در خطبه آمده است:

أَلَا وَ إنّى ظاعِنٌ عَن قَریبٍ ومُنطَلِقٌ لِلمَغیبِ فَارهَبُوا الفِتَنَ الأُمَوِيَّةَ وَالمَمْلَكَةَ الكَسرَوِيَّةَ وَمِنها فَكَم مِن مَلاحِمَ وَ بَلاَءٍ متراكم تَقْتُلُ مَمْلَكَةَ بَنِی الْعَبَّاسِ... قُؤْلُهُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فِی اَلْخُطْبَةِ الغرَّاءِ وَيْلٌ لِأَهْلِ اَلْأَرْضِ إِذَا دَعَى عَلَى مَنَابِرِهِمْ بِاسْمِ المُلتَجِی وَ اَلْمُسْتَكْفَى و لَمْ يُعرَفِ المُلتَجی فِی أَلْقَابِهِمْ وَلَكِنْ لَمَّا بَيَّنَّا صِفَتَهُمْ وَجَدْنَا اَلْمُلَقَّبَ بالمتقِی اَلَّذِى اِلْتَجَأَ إِلَى بَنِی حَمْدَانَ ثُمَّ يَذكُرُ اَلرَّجُلَ مِنْ رَبِیعَةَ الَّذِى قالَ فِی أَوَّلِ اسْمِهِ سَيِّنٌ وَ میمٌ وَيُعقُبُ بِرَجُلٍ فِی اسمِهِ دَالٌ وَ قافٌ ثُمَّ يَذكُرُ

ص: 114


1- الطریق الی الدعوة الیمانی ، ص 26.

صِفَته وَصْفَةُ مُلْكِهِ وَقَوْلُهُ صَلَی اللهُ عَلَیهِ وُآله وَ إِنَّ مِنْهُمُ الْغُلَامَ الْأَصْفَرَ السَّاقَینِ اسْمُهُ أَحْمَدُ وقَوْلُهُ علَيْهِ السَّلاَمُ يُنَادِی مُنَادَى اَلْجَرْحَى عَلَى الْقَتْلِیّ ودَفنَ الرِّجالِ وَ غَلَبَةِ اَلْهِنْدِ عَلَى السِّندِ وَ غَلَبَةِ اَلْقُفْصِ عَلَى السَّعِیروغَلَبَةِ القِبْطِ عَلَى أَطْرَافِ مصْرو غَلَبَةِ أنْدُلُسَ عَلَى أطرافِ إِفریقِيَةَ وغَلَبَةِ الْحَبَشَةِ عَلَى اليَمِینِ وغَلَبَةِ التُّرْكِ علَى خُراسَانَ و غَلَبَةِ اَلرُّومِ عَلَى الشَّامِ وغَلَبَةِ أَهْلِ إِرْمِینِيَةَ عَلَى إِرْمِینِيَّةَ وَصَرَخَ الصَّارِخُ بِالعِراقِ هُتِكَ الحِجابُ وافْتُضَّتِ الْعَذْرَاءُ وظَهَرَ عَلَمُ اللَّعِینِ الدَّجَّالِ ثُمَّ ذَكَرَ خُرُوجَ القائِمِ عليْهِ السَّلاَمُ»(1)

امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمود: آگاه باشید که من بار سفر بسته ام و بزودی از این دنیا حرکت می کنم و به عالم غیب رهسپار می شوم ، بنابراین شما در انتظار فتنه امویّه و سلطنت کسرویّه بوده باشید و منتظر بلاهای پی در پی و قتل در مملکت بنی عباس باشید ... و فرمودند: وای بر اهل زمین، زمانی که بر روی منبرهایشان به اسم ملتجی و مستکفی دعوت شود و ملتجی شناخته نشود با القابش و لكن زمانی که صفت او را توصیف کردیم، او را ملقب به متقی می یابید که به بنی حمدان پناه برده است . سپس نام مردی از شهر ربیعه را برد که در ابتدای اسم او سین و میم بود و پس از او از مردی نام برد که در نامش دال و قاف است، سپس صفت و صفت حکومتش را نام برد و فرمود همانا یکی از آنها جوانی است که ساق پاهایش زرد رنگ است .

ص: 115


1- بحارالأنوار، ج 41، ص 318.

و فرمود: سپس منادی ندا می دهد به دو زخم و قتل، سپس دفن رجال و غلبه هند بر پاکستان و غلبه قفص بر فلسطین و غلبه قبط بر مصر و غلبه اندلس بر آفریقا و غلبه حبشه بریمن و غلبه ترک بر خراسان و غلبه روم بر شام و... ظهور علم دجال اتفاق افتاده و پس از آن خروج قائم علیه السلام است.

برای پاسخ به سئوال، ابتدا باید واژگان مطرح شده در متن روایت مورد بررسی قرار گیرد که عبارتند از :

1. المُلتجی: پناه برنده ، پناه جو.

2. المُستكفی: أبو القاسم عبد الله ابن المكتفى ابن المعتضد، المستكفی بالله) خلیفه ای از خلفای عباسی در بغداد بود که از سالهای (5944 - .ق) تا (0946-.ق) در سرزمین های اسلامی فرمان می راند(1).

3. المُتقی: ابواسحاق ( ابوالحق) ابراهیم متقی (2).

4.بنی حمدان: آلِ حَمدان، سلسله ای شیعی مذهب از قبیله بنب تَغلِب که از حدود (292. - .ق) تا ( 394 ه-.ق) بر بخشهایی از شام و شمال عراق (جزیره) فرمان راندن.

5. احمد: یکی از سه فرزند بویه است که تأسیس دولت آل بویه به دست این سه برادر انجام یافت. اسامی آنان علی، حسن و احمد بود.(3)

با حفظ این مقدمه؛ بخشی از داستان قیام آل بویه به صورت مختصر

ص: 116


1- اخبار الدوله العباسیه وفیه اخبار العباس واولاده، ص 265. الدوله العباسیه . ص 144.
2- همان .
3- اقبال آشتیانی، عباس، تاریخ ایران بعد از اسلام، ص87.

عرض می شود تا بدینوسیله تحلیل تاریخی روایت مذکور مشخص گردد:

اوضاع بغداد وفتح آن به دست احمدبن بویه

درسال (332 ه- .ق) هنگامی که «متقی»(1)و «توزون»(2)به طرف موصل رفته بودند، برادران بریدی(3) از احمد بن بویه دعوت کردند که بر عراق حمله ببرد. احمد از طرف دیالمه به عراق حمله کرد اما برادران بریدی به او چنانکه وعده داده بودند، کمک نکردند و توزون از موصل برگشته و دیالمه را مغلوب ساخت و متقی از ترس او به موصل رفته و به ناصرالدوله (بنیان گذار حکومت بنی حمدان)(4)پناه برد. اما توزون بالاخره با سوگند و اظهار صلح خواهی متقی را به بغداد برگرداند و روز بعد او را کور کرد و «مستکفی» را به جای او به خلافت گذاشت.(5)

در همین ایام، احمدبن بویه به همراهی ابومحمد حسن بن محمد مهلبی در 11 جمادی الاولى (334 ه-. ق) بدون جنگ بر بغداد دست یافت و با خلیفه به احترام تمام رفتار نمود. مستکفی نیز به او خلعت داد و احمد را به معزالدوله و برادرش علی را به عمادالدوله و برادر دیگرش حسن را به ركن الدوله ملقب گرداند.(6)

ص: 117


1- پس از وفات رضی، با اعمال نفوذ ابن رائق ،امیرالامرای بغداد، ابوالحق ابراهیم بن المقتدر ملقب به المتقی بالله به خلافت رسید.
2- متقی در سال (331 ه-. ق) شخصی به نام «توزون» از امیران و بزرگان ترک را به امیرالامرایی برگزید.
3- نام این خاندان برگرفته از شغل پدر آنان، ابوعبدالله حسن بن عبدالله بریدی ، است که صاحب برید بصره بوده است.
4- حسن بن أبی الهیجا ( 358 ه -. ق) ملقب به ناصرالدوله، پایه گذار سلسلة حمدانیان (بنی حمدان) موصل است .
5- الكامل فی التاریخ، ج 8، 383. كتاب تجارب الأمم، ج 2، ص 22-30.
6- تاریخ ابن خلدون، ج2، ص651 .

با دقت نظر در متن روایت و تاریخ مذکور، روشن می گردد که؛ اولاً آغاز روایت به فتنه کسروی و اموی و بنی عباس اشاره داشته و بلافاصله به ملتجی(متقی خلیفه)، اشاره شده است که پس از شکست، به بنی حمدان پناه برد و پس از او المستکفی به مقام خلافت رسید. در این بین احمد بن بویه که در سن جوانی بود به عراق و ایران غلبه کرد و خون زیادی ریخته شد. لذا این خطبه در مقام پیشگویی دوران پس از امیرالمؤمنین علیه السلام بوده و به زمان حاضر ارتباطی ندارد.

ثانیاً پس از اشاره به فتنه کسرویه و امویه و قتل بنی عباس و ماجرای متقی و مستکفی و احمد، به موارد زیادی از فتنه های آخرالزمان اشاره شده است که پس از وقوع آن نوبت به ذکر وقایع قیام قائم می رسد.

بنابراین، روایت مذکور هیچ ارتباطی با احمد بصری و مسائل مربوط به عصر حاضر نداشته و حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام، مردم را از کشتار عصر بعد از خود آگاه کرده است.

ثالثاً به فرض اینکه احمد مذکور در این خطبه؛ با احمد بصری مطابقت داشته باشد نیز، چیزی برای او جز خون ریزی و کشتار ثابت نکرده و حضرت على علیه السلام مردم را از فتنه چنین شخصی برحذر داشته است.

ص: 118

بدعت در صلوات

اتباع احمد الحسن عبارت «الائمه والمهدیین وسلم تسلیما كثیرا» را به ادامه صلوات اضافه كرده و در توجیه این بدعت می گویند، چرا شما که عبارت «وعجّل فرجهم» را به صلوات اضافه کرده اید بدعت نیست اما كارما بدعت است؟

اضافه شدن عبارت «و عجّل فرجهم» یا «عجّل الله فرجهم» به صلوات در زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و ائمه اطهار علیهم السلام نیز مرسوم بوده است، به طوری که این عبارت مورد تأیید و تأکید اهل بیت علیهم السلام هم می باشد، به عنوان نمونه به چند روایت اشاره می شود:

1. در دعایی با نام «دعای حریق»(1)که امام صادق علیه السلام از امامان پیش از خود نقل می کند؛ جبرئیل علیه السلام بر پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله نازل شد و این دعا را به آن حضرت تعلیم داد (2)در فرازی از آن آمده است:

2.«...اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ اَلطَّيِّبِینَ وَ عَجِّلِ اَللَّهُمَّ فَرَجَهُمْ...».(3)

2. امام حسین علیه السلام از امام على علیه السلام دعایی را نقل می فرماید که در

فرازی از آن چنین آمده است:

ص: 119


1- المصباح (جنة الأمان الواقیة و جنة الإیمان الباقیة)، ص 72. مصباح المتهجد وسلاح المتعبّد، ج 1، ص 220. پبحار الأنوار، ج 83، ص 165.
2- بحارالأنوار، ج 83، ص 171-172.
3- المصباح (جنة الأمان الواقیة وجنة الإیمان الباقیة)، ص . مصباح المتهجد و سلاح المتعبّد، ج 1، ص 226.

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ اَلْعَالَمِینَ وَصَلَّى اللَّه عَلَى طَبِیبِ اَلْمُرسْلِینَ ....صَلِّی عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ...»(1).

3. اسحاق ابن عمار می گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم من از عقرب ها می ترسم، امام علیه السلام پس از بیان آداب خاص، فرمود، سه مرتبه بگو:

«اَللَّهُمَّ رَبَّ أَسْلَمَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم ...»(2).

3. در روایت دیگری امام صادق علیه السلام می فرماید: هرکس بعد از نماز صبح و نماز ظهر بگوید:

4.«اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ»، نمی میرد مگر این که قائم از آل محمد علیه السلام را درک کند.(3)

5. عمرو بن ابی مِقدام می گوید: امام صادق علیه السلام دعایی را به من یاد دادند و فرمودند خیر دنیا و آخرت در این دعا جمع شده است، در یک فقره از آن دعا آمده:

«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ روحَهُمْ وَرَاحَتَهُمْ وَ سُرُورَهُمْ وَ أَذِقْنِی طَعْمَ فَرَجِهِمْ وَ أهلِك أَعْداءَ هُمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الإِنْس».(4)

با این وجود، اتباع احمد الحسن تنها یک روایت بیاورند که در آن عبارت «الائمه و المهدیین وسلم تسلیماً كثیراً» به دستور معصومین علیهم السلام به آخر صلوات اضافه شده باشد.

ص: 120


1- تهذیب الأحکام، ج 3، ص 83-84.
2- کلینی، محمد، الكافی، ج 2، ص 570.
3- بحارالأنوار، ج 83، ص 77.
4- الكافی، ج 2، ص 583.

تقلید از فقیه

آیا روایت امام صادق علیه السلام كه فرمود: «فللعوام ان یقلدوه» دلالت بر وجوب تقلید از غیرمعصوم دارد؟

برای روشن شدن بحث؛ یک جواب نقضی و یک جواب حلی داده می شود. در جواب نقضی گفته می شود:

احمد بصری در کتاب «التیه او الطریق الى الله» گفته است:

«اذن فواجب المسلمین فی زمن الغیبه هی نصرة الدین بتمكن نائب الامام الخاص المرسل منه او الفقیه الجامع للشرائط العادل الزاهد فی الدنیا فی حال عدم وجود نائب خاص. له من بسط یده على الحكم من كل حیثیة وجهة».(1)

بر مسلمانان واجب است در ایام غیبت کبری به واسطه اطاعت از نائب خاص و فرستاده امام و یا در صورتی که نائب امام نباشد، با اطاعت از فقیه جامع الشرایطی که عادل و زاهد است دین را یاری کنند و برای این فقیه؛ اختیار تام برای اجرای احکام الهی وجود دارد.

وی در ادامه برای بیان وجوب تقلید از فقیه در زمان غیبت نائب امام علیه السلام به روایت «فَأَمَّا مِنَ كَانَ مِنَ الفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفِسهِ، حَافِظاً لِدِینِهِ،

ص: 121


1- التیه او الطریق الى الله ، ص 27.

مُخَالِفاً لِهَوَاهِ، مُطِیعاً لاَمر مَولَاهُ فَلِلعَوَامِ أَن یُقُلِّدُوهُ»(1)استناد کرده و می گوید: «و من فروع ولایة الإمام علیه السلام ولایة الفقیه الجامع لشرائط الإفتاء الملخصة فی التفسیر المنسوب إلى الإمام العسکری علیه السلام بهذه العبارة: وأمّا من كان من الفقهاء صائناً لنفسه، حافظاً لدینه، مخالفاً لهواه ، مطیعاً لأمر مولاه فللعوام أن یقلدوه».(2)از فروع ولایت امام علیه السلام ، ولایت فقیه جامع شرایط است. در تفسیر منسوب به امام حسن عسکری علیه السلام آمده است: هر کدام از فقهاء که صیانت نفس دارد، از دینش محافظت می نماید، با هوای نفس مخالفت میکند و امر مولای خود را اطاعت می کند، پس بر مردم است که از او تقلید کنند.

با توجه به سخن احمد بصری ، براساس روایت «فَلِلعوامِ أَن یُقَلِّدُوهُ»؛ به تمامی مسلمانان واجب است که در زمان غیبت حجت خدا به علماء دین رجوع کرده و از آنان تقلید کنند. لذا تا اینجا که از روایت مذکور مفهوم وجوب استنباط می گردد، اختلافی با احمد بصری نداشته و آنچه در این مسأله، به عنوان محل اختلاف مطرح می گردد، انطباق احمد بصری با حجج الهی است که در مباحث گذشه مورد بررسی قرار گرفته است.

اما در جواب حلی گفته می شود:

روایت مذکور دارای دو نکته مهم است که بایستی مورد توجه قرار گیرد:

الف. تقلید از فقیه جامع الشرایط جایز بوده و اگر فقیهی که از شرایط اخلاقی مذکور در روایت برخوردار نباشد، قابل تقلید نمی باشد.

ص: 122


1- التفسیر المنسوب إلى الإمام الحسن العسکری علیه السلام ، ص300.
2- التیه او الطریق الى الله ، ص 27.

ب. لام در «فَلِلعَوَامِ أَن یِقَلِّدُوه» همانند لام در «و للهَّ عَلَى النَّاسِ حِجُّ البَیتِ مَنِ استَطاعَ إِلَیهِ سَبِیلاَ»(1)برای تکلیف است که در صورت جمع شدن شرایط، حق ثابتی از جانب مردم برای خداوند ایجاد می گردد. لذا در صورتی که شرایط تقلید و شرایط حج برای هر کدام از عوام فراهم شد، بایستی آن را پذیرفته و انجام دهند.

ص: 123


1- آل عمران، 97.

نص گرایی افراطی

آیا افراط در مراجعه به نصوص وروایات از جانب جریان احمد الحسن و پذیرش بی ضابطه تمامی روایات مورد تایید اهل بیت علیهم السلام است؟

درباره نص گرایی افراطی روایاتی از سوی اهل بیت علیهم السلام صادر شده و این عمل را در ردیف عمل به هوای نفس و تفسیر به رأى قرار داده اند که به عنوان نمونه به چند مورد اشاره می گردد:

عَنْ حَبِیبٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَقُولُ أَمَا وَاللَّهِ مَا أَحَدٌ مِنَ اَلنَّاسِ أَحَبَّ إلى مِنكُمْ وَ إِنَّ اَلنَّاسَ سَلَكُوا سُبُلاً شَتَّى فَمِنْهُمْ مَنْ أَخَذَ بَرَايَهُ وَ مِنْهُم مَنِ اتَّبَعَ هَواهُ ومِنهُم مَنِ اتَّبَعَ الرِّوَايَةَ وَ إِنَّكُمْ أَخَذْتُمْ بِأَمْرٍ لَهُ أَصْلٌ فَعَلَيْكُمْ بِالْوَرَعِ وَ اَلْإِجْتِهَادِ».(1)

امام صادق صلی الله علیه وآله فرمود: به خدا قسم هیچ کس از مردم دوست داشتنی تر از شما در نزد من نیست. به راستی که مردم راه های پراکنده ای را پیمودند؛ بعضی از آنها نظریه خودشان را گرفتند و برخی پیروی از خواسته های نفسانی کردند و برخی نیز از روایتی پیروی کردند و به راستی که شما امری را گرفتید که اصل و ریشه دارد.

فِی حَدِیثٍ آخَرَلِحَبِیبٍ عَن أَبِی عَبدِ اللهِ علیه السلام قَالَ «إِنَّ النَّاسِ أَخَذُوا

ص: 124


1- کافی، ج 8، ص 146.

عَنْ حَبِیبٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَقُولُ أَمَا وَاللَّهِ مَا أَحَدٌ مِنَ اَلنَّاسِ أَحَبَّ إلى مِنكُمْ وَ إِنَّ اَلنَّاسَ سَلَكُوا سُبُلاً شَتَّى فَمِنْهُمْ مَنْ أَخَذَ بَرَايَهُ وَ مِنْهُم مَنِ اتَّبَعَ هَواهُ ومِنهُم مَنِ اتَّبَعَ الرِّوَايَةَ وَ إِنَّكُمْ أَخَذْتُمْ بِأَمْرٍ لَهُ أَصْلٌ فَعَلَيْكُمْ بِالْوَرَعِ وَ اَلْإِجْتِهَادِ»(1).

به راستی که مردم این طرف و آن طرف رفتند؛ گروهی خواسته های نفسانی خود را پیش گرفتند و گروهی به روایات قائل شدند؛ ولی خداوند شما را به دوستی خود و دوستی کسانی که دوستی شان نزد او به شما سود می رساند، راهنمایی کرد.

در هر دو روایت، مردم به چهار گروه دسته بندی شده اند که پیروان واقعی اهل بیت علیهم السلام از آنان متمایز شده اند:

1. پیروان واقعی اهل بیت علیهم السلام.

2. اهل رأی

3. اهل هوا

4. روایت گرایان

بنابراین افرادی همچون اتباع احمد الحسن بصری که با استناد به یک روایت ضعیف در صدد اثبات امامت احمد بصری هستند، بسان روایت گرایانی هستند که در ردیف اهل رأی و اهل هوا قرار گرفته اند.

ص: 125


1- بحار الانوار، ج 65، ص90، ح 24.

بدعت علم رجال

آیا این درست است که علم رجال یک بدعت بعد از غیبت صغری بوده و کسانی که گرایش رجالی دارند به عنوان بدعت گذار محسوب می شوند؟

در پاسخ گفته می شود؛ اولاً حكم بدعت گذار در دین، حکم کسی است که فاسق بوده و دین خدا را به بازیچه گرفته است، ثانیاً اگر علم رجال بدعت بوده و فرد رجالی بدعت گذار بوده باشد، هیچ کدام از نقلها و سخنان او قابل اعتماد نیست. ثالثاً شیخ طوسی رحمة الله علیه یک رجالی معروف بوده و کتاب «الرجال یا الأبواب»، «اختیار الرجال» و «الفهرست» را به رشته تحریر در آورده است، در نتیجه براساس باور احمد الحسن، شیخ طوسی نیزیک رجالی بوده و بدعتگذار است، لذا نباید به هیچکدام از سخنان وی اعتماد و اعتنا کرد. این در حالی است که شیخ طوسی رحمة الله علیه اولین کسی است که حدیث موسوم به وصیت را در کتاب الغیبة آورده است که پایه و اساس ادعای احمدالحسن را شکل می دهد، لذا باور به بدعتگذار بودن رجالیون و همچنین باور به صحت نقل شیخ طوسی در کتاب الغیبة مصداق مثال یک بام و دو هوا خواهد بود. بنابراین احمد الحسن بایستی از خیر یکی از دو باورش بگذرد تا بتواند نجات یابد.

پاسخ دیگر اینکه؛ اولین و معتبرترین کتاب های رجالی در زمان اهل بیت علیهم السلام و توسط اصحاب خاص ایشان تدوین شده است. لذا در

ص: 126

صورتی که این علم بدعت بوده باشد، هیچگاه توسط آنان مورد تأیید قرار نمی گرفت و براساس سیره معصومین علیهم السلام با چنین اقدامی مخالفت می کردند. برخی از این کتاب ها عبارتند از:

1. کتاب «الرجال»، تألیف عبدالله بن جبله بن حیان ابجر کنانی (متوفای 219 ه.ق)(1)

2. کتاب «الرجال» و «طبقات الرجال»، تألیف أحمد بن محمد بن خالد برقی قمی (م 274 ه-)(2)

3. کتاب «الرجال»، تألیف حسن بن علی بن فضال کوفی از دانشمندان بزرگ کوفه (م 124ه. ق)(3)

4. کتاب «معرفة رواة الأخبار» و کتاب «المَشیَخه» تألیف حسن بن محبوب سراد (م 224 ه.ق) (4)

5. کتاب «الجرح والتعدیل» تألیف حافظ ابو محمد عبدالرحمن بن یوسف بن خراش مروزی بغدادی . (م 283 ه.ق)(5)

6. کتاب «فضل الكوفه و من نزلها من الصحابة»، «اخبار من قتل من آل ابی طالب» و «رجال» تألیف ابراهیم بن محمد بن سعید ثقفی (م 283 ه.ق)(6)

ص: 127


1- شیخ طوسی در کتاب رجال خود، او را از اصحاب امام کاظم علیه السلام شمرده و نجاشی کتب متعددی از جمله کتابی در رجال را به او نسبت داده است.
2- وی از اصحاب امام جواد و امام هادی علیهما السلام بوده و صاحب کتاب المحاسن است.
3- وی از اصحاب خاص امام رضا علیه السلام بوده است.
4- وی از اصحاب امام کاظم، امام رضا و امام جواد علیهما السلام و یکی از ارکان چهارگانه شیعه در فقه و حدیث است .
5- وی از محدیثین بنام شیعی است.
6- وی از بزرگان و محدثین امامیه است.

نتیجه اینکه؛ علم رجال از زمان اهل بیت علیهم السلام مورد بهره علماء شیعه و مورد تایید و تقریر معصومین علیهم السلام قرار گرفته است که با این وجود، بدعت دانستن آن بعد از غیبت صغری صحیح نمی باشد.

ص: 128

اثبات عدالت وفسق راوی

باتوجه به اینکه تنها مدارک موجود در خصوص راویان حدیث، كاغذ نوشته های رجالی است كه امكان تحریف آنها بیش از پیش قوت دارد، لذا هیچ راهی برای اثبات عدالت راوی وجود ندارد. به عبارت دیگر؛ شهادت صامت لازم القبول نبوده و بایستی شهادت به عدالت یا فسق راوی بر اساس حس (عن حسٍ) باشد و بر اساس حدس (عن حدسٍ) پذیرفته نیست. پاسخ چیست؟

اولاً پس از ثبوت حجیّت و وثاقت مؤلف یک کتاب رجالی، به تبع به حجیت آن کتاب نیز یقین پیدا می شود و در این خصوص، بین گفتار و نوشتار مؤلف ثقه تفاوتی نیست. کما اینکه تمامی وصیت های مکتوب اموات و موقوفات، پس از یقین به انتساب آن به وصیت کننده و واقف، مورد پذیرش بوده و نیازی به شهادت حضوری ندارند. لذا اعتماد ما بر کتب رجالی نیز به خاطر تواتریا شهرت یا اطمینان عقلایی نسبت آنها به مؤلف ثابت شده است.

ثانیاً؛ بنا به گفته علامه مامقانی رحمة الله علیه: تزکیه و بیان عدالت و وثاقت یا تضعیف و بیان فسق آن، از باب شهادت نیست تا شرایط شهادت(شفاهی بودن، حسی بودن)را داشته باشد، بلکه با مراجعه به علم رجال ، شواهد و قرائنی تحصیل می شود که می توان به آن مراجعه کرد.(1)

ص: 129


1- تنقیح المقال، ج 1، ص 175.

اختلاف در معنای عدالت وفسق راوی

در بین بزرگان و علمای شیعه، در معنای عدالت و فسق اختلاف نظر است. برخی همچون شیخ طوسی رحمة الله علیه در معنای عدالت به اسلام ظاهری كفایت کرده است در حالیکه برخی دیگر؛ عدالت را ملكه نفسانی و برخی هم عدالت را به حسن ظاهرتعبیر کرده اند. پاسخ شما چیست؟

اولاً مبنای علماء مبتنی بر اصالة العدالة نبوده و در بسیاری از موارد، در پی روایتی که نقل شده است، عبارت عادلٌ یا ثقةٌ نیاورده اند.

ثانیاً: براساس نظر علامه مامقانی که گذشت، رجوع به کتب رجال، با هدف گردآوری قرائن و شواهدی بر عدالت و وثاقت راویان است تا از این طریق به اطمینان عدالت برسیم، ولو اینکه در معنای عدالت و فسق اختلاف نظر داشته باشیم.

ص: 130

تهمت در علم رجال

علم رجال علمی است که دسته ای از راویان را تفسیق یا تكفیركرده و این عمل مصداق تفضیح الناس بوده و حرام است. بنابراین علم رجال که به این عمل پرداخته است حرام می باشد. آیا این سخن درستی است؟

اولاً تكفیر و تفسیق برخی از روات براساس حدس و گمان نبوده و مصداق عمل به ظن نمی باشد. بلکه این عمل براساس یافته های روایی یا اخبار متواتر از ثقات شیعی می باشد.

ثانیاً؛ چنانچه بگویند این عمل مصداق غیبت برشمرده می شود، خاطر نشان خواهد شد که غیبت دارای استثناهایی است که فاسقان علنی و باب مشورت و باب شهادت را از این مساله خارج می کند.

ثالثاً؛ حفظ احکام و شریعت اسلامی از حفظ اسرار شخصی برخی راویان (غیر عادل) مهم تر است(1).

ص: 131


1- كلیات فی علم الرجال، ص 43.

ناقص بودن علم رجال

برخی از اتباع احمدالحسن براین باورند که تعداد راویان مجهول و ناشناخته در سلسله سند روایات، بیش از راویان شناخته شده است، لذا این امر بیانگرناقص بودن علم رجال بوده و این امرهمانند خط کش پنج سانتی است که بنا دارد زمینی هزار متری را متركند. بنابراین علم رجال نمی تواند معیار خوبی برای تفکیک روایات به صحیح و غیره باشد. چه پاسخی برای این سخن دارید؟

اولاً این مسأله نشانگر دقت و ظرافت و حساسیت علم رجال در خصوص روایات بوده و این امر نه تنها از درجه علم رجال نکاسته ، بلکه بر درجه اعتماد و اعتبار آن علم خواهد افزود.

ثانیاً؛ راویان ناشناخته ، أغلب کسانی هستند که دارای دو یا سه روایت انگشت شمار بوده و از کثرت روایت برخوردار نمی باشند تا از رهگذر کنار گذاشتن آنان، بر معظم روایات خللی وارد شود.

ثالثاً؛ در صورت مطابقت متن و محتوای روایت با اصول و مسلمات تشیع، وجود یک راوی ناشناخته مُخل سند نبوده و اعتبار روایت را مخدوش نمی کند.

رابعاً؛ در صورتی که روایت مشهور بوده و در طول تاریخ اسلام به مضمون آن اعتماد شده و یا مورد عمل قرار گرفته است، وجود یک یا چند راوی ناشناخته و مجهول براعتبار حدیث خدشه وارد نکرده و این شهرت، جبران کننده ضعف روایت خواهد بود .

ص: 132

اباحه خُمس

آیا براساس توقیع «وَأمَّا الخُمسُ فَقَد أُبِیحَ لِشِیعَتِنَا» شیعیان در زمان غیبت کبری از پرداخت خمس معاف شده اند؟

در آغاز پاسخ، به روایاتی اشاره می شود که مساله مباح بودن خمس را نه تنها در زمان غیبت کبری بلکه در زمان امیرالمؤمنین علی علیه السلام و سایر ائمه معصومین علیهم السلام نیز مطرح فرموده اند. به عنوان نمونه:

مُحمَّدِ بنِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَینِ فِی الْعِلَلِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنِ الصفار عَنِ اَلْعَبَّاسِ بْنِ مَعْرُوفٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عیسی عَنْ حَرِیزٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِی جَعفَرعٍ أَنَّهُ قَالَ إِنَّ أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَيْهِ السلام حَلَّلَهُمْ مِنَ اَلْخُمُسِ يَعْنِی اَلشِّیعَةَ لِيَطِیبَ مُؤَلِّدُهُمْ».(1)

امام باقرعلیه السلام فرمود: امیر المؤمنین علیه السلام خمس را بر آنها حلال کرد، یعنی

بر شیعیان تا فرزندانشان پاک طینت متولد شوند.

بِأسنَادِهِ عَن عَلیِّ بنَ الحَسَنِ بن فَضَّالٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ حَكِیمٍ عَنْ عَبْدِ الْكَرِیمِ بْنِ عَمْرو الخَثعَمِی عَنِ الْحَارِثِ بْنِ اَلْمُغِیرَةِ اَلنَّصْرِیُّ قَالَ دَخَلْتُ عَلَى أَبِی جَعْفَرٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَجَلَسْتُ عِنْدَهُ فَإِذَا نَجِيَّةُ قَدِ اِسْتَاذَنَ عَلَيْهِ فَأَذِنَ لَهُ فَدَخَلَ فَجَثَا عَلَى رُكبَتیهِ ثُمَّ قَالَ جُعِلْتُ فِداكَ إِنِّی أُرِیدُ أَنْ أَسْأَلَكَ عَنْ مَسْأَلَتِهِ وَاللَّهِ مَا أُرِیدُ بِهَا إِلاَّ فَكَاك

ص: 133


1- وسائل الشیعة،ج9، ص500.

رَقَبَتِی مِنَ النَّارِ فَكَأَنَّهُ رَقَّ لَهُ فَاستَوی جَالِساً فَقَالَ یا نَجيَّهُ سَلْنِی فَلاتَسأَلنِی عَنْ شئْءٍ إِلَّا أَخْبَرْتُكَ بِهِ قَالَ جُعِلْتُ فِدَاكَ مَا تَقُولُ فِی فُلاَنٍ وَفْلاَنٍ قَالَ يَا نَجِيَّهُ إِنَّ لَنَا اَلْخُمُسَ فِی كِتَابِ اَللَّهِ وَلَّنَا اَلاِنفالَ وَلَنا صَفْوالمَال وَ هُمَا وَ اَللَّهِ أَوَّلُ مَنْ ظَلَمنَا كُنَّا فِی كِتَابِ اَللَّهِ إِلَى أَنْ قَالَ اَللَّهُمَّ إِنَّا قَدْ أَحْلَلْنَا ذَلِك لشیعتِنَا قَالَ ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَيْنَا بِوَجههِ فَقَالَ يَا نَجِيَّةُ مَا عَلَى فِطْرَةِ إِبْرَاهِیمَ غَيْرُنَا وَ غَيْرُ شِیعَتِنَا».(1)

حارث می گوید: بر امام باقر علیه السلام وارد شدم و خدمت آن حضرت نشسته بودم که نجیه وارد شد و اجازه نشستن خواست. آن حضرت اجازه فرمود، نجیّه بر روی دو زانو نشست و گفت: فدایت گردم، می خواهم از شما مسأله ای بپرسم و هدفی از آن جز رهایی از آتش ندارم. كأن حضرت وی را مورد توجه قرار داد، راست نشست و فرمود: ای نجیه! هر چه دوست داری بپرس، چیزی را از من نمی پرسی مگر آنکه پاسخت را می دهم. گفت: فدایت گردم، شما درباره ی فلانی و فلانی چه می گویی؟ فرمود: ای نجیّه، بر اساس کتاب خدا خمس و انفال و برگزیده مال از آنِ ماست، و آن دو به خدا سوگند اولین کسی بودند که بر حقی که در کتاب خدا برای ما بود ظلم روا داشتند، تا آنکه فرمود: خدایا ما این را برای شیعیانمان حلال کردیم. آنگاه رو به ما کرد و فرمود: ای نجیّه ، جزما و شیعیانمان بر فطرت ابراهیم نمی باشیم.

ص: 134


1- همان، ص 549، ابواب الأنفال ، ب 4، ح 14.

پس تا اینجا مشخص گردید که مساله اباحه خمس در زمان ائمه معصومین علیهم السلام نیز مطرح بوده و اختصاص به زمان غیبت کبری نداشته و مسأله تازه ای نیست.

اما روایتی که منسوب به حضرت حجت علیه السلام است می فرماید:

فِی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُحَمَّدِ بن عَصَامَ الكُليْنِی عَنْ محَمَّد بن یعْقُوبَ الكُلَيْنِیّ عَنْ إِسْحَاقَ بَینَ يَعقوبَ فِیمَا وَرَدَ عَلَيْهِ مِنَ التَّوْقیعَاتِ بِخَيْرٍ صَاحِبِ الزَّمَانِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ أَمَّا مَا سَأَلْتَ عَنْهُ مِن أَمْرِ الْمُنْكِرِینَ لِى إِلَى أَنْ قالَ وأَمَّا المُتَلَبِّسُونَ بِأَمْوَالِنَا مَنِ اسْتَحَلَّ مِنْهَا شَيْئاً فَا كُلُّهُ فَإِنَّمَا يَأْكُلُ النِّیرَانَ وَ أَمَّا الْخُمُسُ فَقَدْ أُبِیحَ لِشِیعَتِنَا وجُعِلُوا مِنْهُ فِی حِلٍ إِلَى أَن يَظْهَرَ أَمْرُنَا لِتَطِیبَ وِلادَتُهُمْ ولا تَخْبُثَ»(1).

اسحاق بن یعقوب نقل میکند که در توقیعاتی که به خط صاحب الزمان علیه السلام به او رسیده بود آمده است: اما آنچه تواز امر کسانی که مرا مورد انکار قرار می دهند، پرسش نمودی تا آنجا که فرمود: امّا آنان که در اموال ما چنگ آویخته اند. هر کس کوچکترین چیزی از آن را حلال بشمارد و آن را بخورد، گویا آتش خورده است. و امّا خمس را برای شیعیان حلال کردیم و آنان از این جهت تا وقت ظهور امر ما در گشایش هستند تا فرزندانشان پاك طینت بوده و خبیث نباشند.

در پاسخ گفته می شود: اولاً تاکنون اتباع احمد بصری به جهت رد صدر این روایت، که یکی از مؤیدات اثبات ولایت فقیه است، سند آن را

ص: 135


1- الغیبة للطوسی، ص290.

مخدوش و نقل مجهول اعلام می کردند، اما اکنون برای اثبات مباح بودن خمس، سند این روایت را صحیح اعلام کرده و از آن دفاع می کنند!

ثانیاً این روایت اشاره به پاسخهایی دارد که سئوالات آن در متن روایت نیامده و مشخص نشده است که پرسشگر، دقیقا درباره چه چیزی سئوال کرده و پاسخ امام ناظر به کدام جنبه مساله است. اما می توان با استفاده از قرائن موجود در متن روایت و با استفاده از سایر روایات به مراد امام علیه السلام دست یافت.

ثالثاً متن روایت فوق به دو نکته مهم اشاره کرده است:

الف. پرداخت خمس و اموال امام علیه السلام واجب است و هرکس کوچکترین چیزی از آن را حلال بشمارد گویا آتش خورده است.

ب. بخشی از خمس برای شیعیان حلال است تا فرزندانشان پاک طینت بوده و خبیث نباشند.

در خصوص تایید نکته اول که اشاره به وجوب پرداخت اموال امام را دارد به چند روایت اشاره می کنیم:

1. ابوبصیر از امام باقر علیه السلام نقل می کند: شنیدم حضرت می فرمود: «هرکس چیزی از خمس بخَرد خداوند او را معذور نخواهد داشت، زیرا چیزی را خریده که برای او حلال نیست».(1)

2. جمعی از خراسان خدمت امام علیّ بن موسی الرّضا علیه السلام رسیدند و از او تقاضا کردند که آنها را از خمس معاف دارد، امام فرمود:

«چنین چیزی را اجازه نمی دهم، شما با زبان خود نسبت به ما

ص: 136


1- وسائل الشّیعه، جلد 6، باب 3، حدیث 5.

اظهار محبّت می کنید، ولی حقی را که خداوند برای ما قرار داده و ما را خدمت گزار آن ساخته ، که خمس است، از ما مضایقه می کنید، هیچ یک از شما را معاف نمی کنم، معاف نمی کنم، معاف نمی کنم».(1)

پس با این حساب گفته می شود که پرداخت خمس برای تمامی شیعیان واجب است. اما گویا در این خصوص استثناءاتی هم وجود دارد که در توضیح نکته دوم روایت به آن اشاره می کنیم.

در توضیح نکته دوم روایت که اشاره به مباح بودن بخشی از خمس شده است گفته می شود:

اولا نکته دوم روایت (مباح شدن مال امام) با نکته اول روایت (حرام بودن استفاده از مال امام) در تعارضی آشکار است.

ثانیا با توجه به اشاره روایت به پاک شدن نسل، می توان متوجه شد که آن بخشی که از خمس جدا شده و پرداخت آن مباح شده است مربوط به بحث ازدواج و مناکحه است زیرا آنچه با حلال زاده شدن فرزند ارتباط مستقیم دارد، مساله ازدواج پدر و مادر است نه چیزهای دیگر مانند معدن و منفعت و...

چنانچه شیخ طوسی این روایت را ذکر کرده و در توضیح آن آورده است:

مَا أَحَلَّ مِنَ اَلْخُمُسِ لِلشِّیعِهِ فِی زَمَانِ اَلْغَيْبَةِ يَطْلُبُ مِنَ اَلْكُتُبِ اَلْفُقْهِيَّةِ وَ فِیهِ رِوَايَاتٌ وَ أَقْوَالٌ وَ اَلْأَظْهَرُو الأَشْهَرَأَنَّ الْمُرَادُ بِهَذَا الْخَبَرِ وأمْثَالُهُ إِبَاحَةُ الخَمسِ فِی اَلْمَنَاكِحِ لِلشِّیعَهْ فِی زَمَانِ اَلْغَيْبَةِ لِتَطَيَّبَ

ص: 137


1- وسائل الشّیعه، جلد 6، باب 3، حدیث 3.

وِلاَدَتُهُمْ دُونَ الْخَمْسِ فِی غَيْرِهَا فَإِنَّ اَلْخُمُسَ فِی غَيْرِهَا وَاجِبٌ فِی زَمَانِ اَلْغَيْبِهِ أَيْضاً وَ اَللَّهُ اَلْعَالِمُ.(1)

بنابراین با توجه به روایات استنباط می شود که اباحه و معافیت از پرداخت خمس در مساله ازدواج به دو صورت متصور می گردد:

الف. معافیت از پرداخت خمس درباره کنیزان؛

ب. اجازه استفاده از پول خمس جهت ازدواج.

اما در خصوص اباحه از پرداخت خمس کنیزان بایستی عرض کرد که؛ اگر جهاد به اذن امام نبوده باشد تمام غنائم جنگی که به دست می آید مربوط به بیت المال است و باید به اجازه امام مصرف شود و اگر به اذن امام بوده باشد خمس به آن تعلّق می گیرد و در صورت نپرداختن خمس آن، تصرف در آنها حرام است.

بنابراین، کنیزانی که به عنوان غنیمت به دست افراد می افتادند و خمس آنها پرداخته نشده بود بر صاحبان آنها حرام بوده است و حق نداشته اند به عنوان یک همسر با آنها رفتار کنند.

لذا اگر کسی توجّه به این حکم داشته باشد، فرزندی که از چنان زنی برای او متولّد می شود فرزند نامشروع خواهد بود، بر این اساس، امامان اهل بیت علیهم السلام این قسمت از خمس را که مربوط به چنین زنانی بوده را به شیعیان بخشیدند تا فرزندان آنها همگی حلال باشند.

با توجه به احادیث روشن می شود که این روایات درباره مسئله کنیزان وارد شده است. به عنوان نمونه؛

ص: 138


1- الغیبه للطوسی، ص290.

1. امام صادق علیه السلام فرمود:«می دانی از کجا زنا در میان (جمعی از) مردم وارد شد؟ گفتم نه، فرمود: از ناحیه خمس ما اهل بیت ، مگر برای شیعیان پاکیزه ما که بر آنها حلال است و برای تولدشان نیز حلال».(1)

2. امام صادق علیه السلام فرمود: «کسی که محبت ما را در دل احساس کند خدرا بر نخستین نعمتش شکرگوید. گفتم فدایت شوم نخستین نعمت خدا چیست؟ فرمود: پاکی تولّد (و نطفه) است. سپس فرمود: امیر مؤمنان عالی به فاطمه ای گفت: نصیبت را از فیء (

غنائم) برای پدران شیعیان ما حلال کن تا پاکیزه شوند. سپس امام صادق علیه السلام فرمود: ما، مادران شیعیان خود را بر پدرانشان حلال کردیم تا پاکیزه شوند (و فرزندانشان فرزند حلالی باشد).(2)

امام در خصوص استفاده از پول خمس برای ازدواج روایاتی صادر شده است که به عنوان نمونه به روایت سالم بن مکرم از امام صادق علیه السلام اشاره می گردد :

سالم بن مکرم می گوید: من حاضر بودم کسی به خدمت امام علیه السلام عرض کرد می خواهم اجازه آمیزش جنسی با زنان به من بدهید، حضرت از سخن او وحشت کرد، کسی از حضار عرض کرد منظور او این نیست که به نوامیس مردم تجاوز کند، بلکه منظورش کنیزی است که خریداری کند (از غنائم و اموالی که خمس آن را نپرداخته اند) و یا همسری که با آن ازدواج

ص: 139


1- وسائل الشیعه، جلد 6، حدیث 3 از باب 4، از باب انفال .
2- وسائل الشیعه، حدیث 10، از باب 4 ، از ابواب انفال.

نماید، یا میراثی که به دست او می آید، یا درآمد تجارت و یا چیزی که به او اهدا می شود، امام علیه السلام فرمود: اینها برای شیعیان ما همگی حلال است، اعم از کسانی که حاضرند و یا غایب اند، آنهائی که مرده اند و یا زنده اند، و یا آنهائی که تا روز قیامت متولد می شوند برای همه حلال است.(1)

این حدیث بر محور زنان و همسرانی که در اختیار مسلمان قرار می گیرند، و به نحوی از انحاء خودشان و یا مهرشان مورد تعلّق خمس بوده است، دور می زند و جواب امام علیه السلام نیز مخصوص همین قسمت است، و الاّ معنی ندارد که شخصی سؤال درباره زنان بکند و دیگری از حضّار گفتار او را به همه چیز تعمیم و توسعه بدهد. بنابراین آخرین چیزی که از این حدیث استفاده می شود، این است که برای «طیب ولادت» یعنی حلال زاده بودن فرزندان، هرگونه حقّی که از ناحیه خمس به مهر زنان و همسران تعلّق بگیرد، از طرف امام برای هر زمان و هر کس از شیعیان حلال شده است، و این مطلبی است که فقهای ما در کتب فقهی به عنوان یک استثنا ذکر کرده اند

ص: 140


1- وسائل الشیعه، جلد ششم ، باب چهارم انفال ، حدیث 4.

فهرست منابع

قرآن کریم .

1. ابن أبی زینب، محمد بن ابراهیم، الغیبة للنعمانی، ترجمةعلی اکبر غفاری، تهران: صدوق، 1397ق.

2. ابن بابویه، علی بن حسین، الإمامة و التبصرة من الحیرة، قم: مدرسة الإمام المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف 1404ق.

3. ابن بابویه، محمد بن على، كمال الدین و تمام النعمة، ترجمة علی اکبر غفاری، تهران: اسلامیه، 1395ق.

4. ابن بابویه، محمد بن على، من لا یحضره الفقیه، ترجمه علی اکبر غفاری، قم: دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1413ق.

5. ابن خلدون، عبدالرحمن، تاریخ ابن خلدون، تهران: وزارت فرهنگ و آموزش، 1363ش. 6. ابن کثیر، البدایة والنهایة، قاهره: دار بن الهیثم، 2006م.

7. ابن منظور، محمد بن مكرم، لسان العرب، ترجمة جمال الدین میردامادی، بیروت: دارالفکر للطباعة والنشر و التوزیع- دار صادر، 1414ق.

8. ابن یاقوت الحموی، معجم البلدان، بیروت: دارالکتاب العربی، 1400ق.

ص: 141

9. احمد، فرج الله، أدعیاء المهدویه، المركز الاسلامی للدراسات الاستراتیجیه ، 2015م. 10. اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمة فی معرفة الأئمة(ط - القدیمة)، ترجمة هاشم رسولی محلاتی، تبریز: بنی هاشمی، 1381ق.

11. بحرانی، هاشم بن سلیمان، حلیة الأبرار فی أحوال محمد محمّد و آله الأطهار علیه السلام قم: مؤسسة المعارف الإسلامیه، 1411ق.

12. بنك المعلومات الوطنی، محاضر التحقیق الخاصه بأحداث الزركة، بغداد: 2007م.

13. بهاء الدین نیلی نجفی، علی بن عبدالكریم، منتخب الأنوار المضیئة فی ذکر القائم الحجّة عجل الله تعالی فرجه الشریف ، ترجمة عبدالطیف حسینی کوهکمری، قم: مطبعة الخیام، 1360ش.

14. حرعاملی، محمد بن حسن، إثبات الهداه بالنصوص و المعجزات، بیروت: اعلمی، 1425ق.

15. حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، قم: مؤسسه آل البیت علیهم السلام ، 1409ق.

16. حلی، حسن بن سلیمان بن محمد، مختصر البصائر، قم: مؤسسه النشر الإسلامی،

1421ق.

17. خزاز رازی، علی بن محمد، كفایة الأثر فی النصّ على الأئمة الإثنی عشر، ترجمة عبد اللطیف حسینی کوهکمری، قم: بیدار، 1401ق.

18. منسوب به جعفر بن محمد، امام ششم علیه السلام، مصباح الشریعه، بیروت: اعلمی، 1400ق.

19. هلالی، سلیم بن قیس، کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ترجمة محمد انصاری زنجانی خوئینی، قم: الهادی، 1405ق.

ص: 142

20. طوسی، محمد بن الحسن، الغیبة للحجة، ترجمة عبادالله تهرانی و على احمد ناصح، قم، دارالمعارف الإسلامیه، ایران؛ قم، 1411 ق.

21. مجلسی، محمدباقر بن محمد تقی، بحار الأنوار، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، بیروت، 1403 ق.

22. ابن بابویه، محمد بن على، كمال الدین و تمام النعمة، ترجمة علی اکبر غفاری، تهران: اسلامیه، تهران، 1395 ق.

23. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ترجمة علی اکبر غفاری و محمد آخوندی، تهران ،: دارالکتب الإسلامیه، تهران، 1407 ق.

24. خزاز رازی، علی بن محمد، كفایة الأثر فی النصّ على الأئمة الإثنی عشر، ترجمة عبداللطیف حسینی کوه کمری، قم: بیدار، قم، 1401 ق.

25. عاملی نباطی، على من محمد بن علی بن محمد بن یونس، الصراط المستقیم إلى مستحقی التقدیم، ترجمه میخائیل، رمضان، نجف: المكتبة الحیدریه، نجف، 1384 ق.

26. طبرسی، حسن بن علی، اسرار الامامة ، [بی جا]، محمد باقر، مشهد: آستانه الرضویه، 1422 ق.

27. بهاء الدین نیلی نجفی، علی بن عبدالكریم، منتخب الأنوار المضیئه فی ذکر القائم الحجّة عجل الله تعالی فرجه الشریف ، ترجمه عبدالطیف حسینی کوه کمری، قم: مطبعة الخیام، قم، 1360 ش.

28. کشی، محمد بن عمر، رجال الكشی - إختیار معرفة الرجال، مصحح: محمد بن حسن طوسی و محمد بن الحسن مصطفوی، مشهد: مؤسسه نشر دانشگاه مشهد، مشهد، 1409 ق. 29. ابن خلدون، عبدالرحمن، تاریخ ابن خلدون، تهران: وزارت فرهنگ و آموزش، تهران، 1363 ش.

ص: 143

30. محمد البصری، ناصر مهدی، الطامة الكبرى، بغداد، 2010.

31. محمدی هوشیار، علی، درسنامه نقد و بررسی جریان احمد الحسن البصری، تولی، مصاف، 1395 ش.

32. حسین سامی، شیر علی، مهدی السلفیة، مجلة الانتظار، مركز دراسات التخصصیة فی الامام المهدی، نجف الاشرف، العدد السابع.

33. سبیب رحیم، اخبار الدوله العباسیه و فیه اخبار العباس و اولاده ، ترجمه عبد العزیز دوری، عبدالجبار مطلبی. قاهره: دارالطلیعه، 1971م.

34. محمد خضری، الدولة العباسیة. ترجمه عبد العزیز دوری . محمد ضناری . قاهره: دارالکتب العلمیه، 1419م.

35. کفعمی، ابراهیم بن على، المصباح (جنه الأمان الواقیة و جنة الإیمان الباقیة)، دار الرضى (زاهدی)، قم، چاپ دوم، 1405ق.

36. شیخ طوسی، ابو جعفر محمد بن حسن، مصباح المتهجد و سلاح المتعبّد، مؤسسة فقه الشیعة، بیروت، چاپ اول، 1411ق.

فهرست کتاب های جریان احمد بصری

1. ابو رغیف، على، الطریق الى الدعوة الیمانیة.

2. العقیلی، ناظم، سامری عصر ظهور.

3. ناظم العقیلی، الرد الحاسم على منکری ذریة القائم.

4. دیراوی، فاز المؤمنون لاحمد الحسن.

5. احمد الحسن، الجواب المنیر عبر الاثیر.

6. احمد الحسن، التیه او الطریق الى الله .

7. احمد الحسن، المتشابهات.

ص: 144

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109