گزیده ای از فقه طه وآل ياسين صلوات الله وسلامه عليهم أجمعين:احکام طهور، نماز، روزه، خمس و...

مشخصات کتاب

گزیده ای از

فقه طة وآل ياسين صلوات الله وسلامه عليهم أجمعين

قناوای

حضرت آية الله

شیخ حیدر تربتی کربلائی

خیراندیش دیجیتالی : انجمن مددکاری امام زمان (عج) اصفهان

ص: 1

اشاره

گزیده ای از

فقه طة وآل ياسين

صلوات الله وسلامه عليهم أجمعين

احکام طهور، نماز، روزه، خمس

زکات، تولّی و تبرّی ... معاملات،

ازدواج...دیات...شعائر...

حضرت آية الله شیخ حیدر تربتی کربلائی

ص: 2

الصّلاة على ولي الأمر المنتظر

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ»

الصّلاة على ولي الأمر المنتظر

صلوات الله عليه و عجّل الله فرجه الشريف

«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى وَلِيِّكَ وَ ابْنِ أَوْلِيَائِكَ ، الَّذِينَ فُرِضَتْ طَاعَتُهُمْ ، وَ أَوْجَبْتَ حَقُّهُمْ ، وَ اَذَهَبَتْ عِنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهَّرَتهُمْ تَطْهيراً . اللَّهُمَّ انتصربه لِدِينِكَ ، وانصربه أَوْلِيَاءَكَ وَ أَوْلِيَاءَه ، وَ شیعته وَ أَنْصَارَهُ ، وَ اجْعَلْنَا مِنْهُمْ اللَّهُمَّ أَعِذْهُ مِنْ شَرِّ کلِ بَاغٍ وَ طَاغٍ ، وَ مِنْ شَرَّ جَمِيعِ خَلْقِكَ ، وَ احْفَظْهُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ ، وَ عَنْ يَمِينِهِ وَ عَنْ شِمَالِهِ ، وَ احْرُسْهُ وَ امْنَعْهُ أَنْ يُوصَلُ إِلَيْهِ بِسُوءٍ ، وَ الْحِفْظُ فِيهِ رسولک وَ آلِ رسولک ، وَ أَظْهِرْ بِهِ الْعَدْلِ ، وَ أَيَّدَهُ بِالنَّصْرِ وَ انْصُرْ ناصریه ، وَ اخذل خاذليه ، وَ أَقْصَمُ بِهِ جَبَابِرَةِ الْكَفَرَةِ وَ اقْتُلِ بِهِ الْكُفَّارِ وَ الْمُنَافِقِينَ ، وَ جَمِيعُ الْمُلْحِدِينَ ، حَيْثُ كَانُوا وَ أَيْنَ كَانُوا ، مِنْ مَشَارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبِهَا ، وَ بِرَّهَا وَ بِحَرِّهَا ، وَ أَمَّلَا بِهِ الْأَرْضَ عَدْلًا ، وَ أَظْهِرْ بِهِ دین نَبِيِّكَ ، عَلَيْهِ وَ إِلَهَ السَّلَامُ ، وَ اجْعَلْنِي اللَّهُمَّ مِنْ أَنْصَارِهِ وَ أَعْوَانُهُ ، وَ أَتْبَاعِهِ وَ شیعته ، وَ أَرِنِي فِي آلِ مُحَمَّدٍ مَا يَأْمُلُونَ ، وَفِي عَدُوِّهِمْ مَا يَحْذَرُونَ ، إِلَهَ الْحَقِّ آمِينَ ».

مصباح المتهجّد: ص 405. جمال الأسبوع: ص493 ، البلد الأمين: ص306.

ص: 3

رسول الله صلّى الله عليه وآله به صحابی گران قدر خود ابوذر رضی الله عنه چنین فرمود:

«..يا أَباذَرٍ! إِذا أَرادَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ بِعَبْدٍ ځيْراً فَقَّهَهُ في الدّينِ، وَزَهَّدَّهُ في الدُّنْيا، وَبَصَّرَهُ بِعُیُوبِ نَفْسِهِ، .. ».

... ای ابوذر؛ هنگامی که خداوند عزوجل بخواهد به بندهای خیر برساند، او را در امور دین بینا و آشنا ساخته و وی را در دنیا زاهد قرار میدهد و عیب هایش را به او می نمایاند، ....

حضرت امام محمّد باقر علیه السّلام فرمودند:

«الْكَمَالُ كُلُّ الْكَمَالِ ، التَّفَقُّهُ فِي الدَّيْنِ ، وَ الصَّبْرِ عَلَى النَّائِبَةِ ، وَ تَقْدِيرِ الْمَعِيشَةِ ».

به درستی که کمال انسان و اوج به کمال رسیدن او؛ تفقه نمودن در دین( پذیرش دین همراه با فهم و درک)، و صبر نمودن در هنگام سختی، و داشتن اقتصاد (میانه روی )در زندگی است.

حضرت امام محمّد باقر علیه السّلام فرمودند:

«لا يَسْتَكْمِلَ عَبْدُ حَقِيقَةَ الْإِيمَانِ حتي يَكُونُ فِي خِصَالٍ ثَلَاثِ التَّفَقُّهِ فِي الدَّيْنِ ، وَ حُسْنِ التَّقْدِيرِ فِي الْمَعِيشَةِ ، وَ الصَّبْرُ عَلَى الرَّزَايَا ».

بندهای حقیقت ایمان را به كمال نرساند مگر این که در اوسه خصلت باشد؛ فهمیدن احکام دین، و خوب اقتصاد نمودن در امور زندگی، و صبر بر مصیبت ها و پیشامدهای بد.

ص: 4

کتاب نامه

تفقه در احکام دین ...21

احکام طهور...24

آب مطلق و مضاف، آب کر

آب قلیل ...25

آب جاری ...26

آب باران ...27

آب چاه ...28

احکام آب ها

احکام تخلّی (بول و غايط کردن) ...30

استبراء ...32

آداب تخلى ...34

نجاسات

او2- بول و غائط ...35

3- منی

4- مردار

5- خون ...36

6 و7- سگ و خوك زمینی...37

8- کافر

9- شراب ...39

10- فقاع (آبجو) ...40

11- عرق حیوان نجاست خوار

12- عرق جنب از حرام

ص: 5

ثابت شدن نجاسات

نجس شدن چیزهای پاک ...41

چند مسأله ...43

مطهرات ...45

1- آب

2- زمین ...50

3- آفتاب ...51

4- استحاله ...52

5- انقلاب

6- کم شدن دو سوم آب انگور جوشیده ...53

7- انتقال ...54

8- اسلام

9- تبعیت ...55

10- برطرف شدن عین نجاست ...56

11- استبراء حیوان نجاست خوار

12- غایب شدن مسلمان ...57

13- رفتن خون متعارف حیوان

چند مسأله ...58

احکام ظرف ها

احکام وضو ...59

1- وضوی ترتیبی

شستن صورت

شستن دست ها ...60

ص: 6

مسح سر...61

مسح پاها

2- وضوی ارتماسی ...63

آداب وضو

دعاهای مستحب هنگام وضو گرفتن

شرایط وضو ...65

مسائل متفرقه وضو ...71

چیزهایی که باید برای آنها وضوگرفت ...73

چیزهایی که وضو را باطل می کند ...75

وضوی جبیره

غسلهای واجب ...78

احکام جنابت ...79

چیزهایی که بر جنب حرام است ...80

چیزهایی که بر جنب مکروه است ...81

چند مسأله

1- غسل ترتیبی ...82

2- غسل ارتماسی ...83

احکام غسل کردن

استحاضه ...86

احکام استحاضه ...87

حیض ...93

احکام حایض ...95

اقسام حایض ...99

ص: 7

1- عادت وقتيّه و عددیّه

2- عادت وقتیّه ...103

3- عادت عدديّه ...104

4- مضطربه ...106

5- مبتدئه ...107

6- ناسيه

مسائل متفرّقه حیض

نفاس ...109

غسل مسّ میّت ...111

احکام محتضر...113

احکام بعد از مرگ ...114

احکام غسل، کفن، نماز و دفن میّت

احکام غسل میّت ...115

احکام کفن میّت ...118

احکام حنوط ...120

احکام نماز میّت ...121

کیفیت نماز میّت ...123

مستحبات نماز میّت ...124

احکام دفن...125

مستحبات دفن ...127

نماز وحشت...130

نبش قبر ...131

احکام پیوند و تشریح ...132

ص: 8

غسل های مستحب.

احکام تيمّم...134

چیزهایی که تیمّم بر آن ها صحیح است ...140

کیفیت تیمّم بدل از وضو...142

کیفیت تیمّم بدل از غسل

مسائل متفرّقه تیمّم

احکام نماز...147

نمازهای واجب...148

نمازهای واجب يوميه

وقت نماز ظهر و عصر

وقت نماز مغرب و عشاء ...149

وقت نماز صبح ...150

احکام وقت نماز...151

نمازهایی که باید به ترتیب خوانده شود ...153

نمازهای مستحب ...154

وقت نافله های یومیه ...156

نماز شب ...157

نماز غفیله

احکام قبله ...158

پوشاندن بدن در نماز ...160

شرایط لباس نمازگزار...162

مواردی که لازم نیست بدن و لباس نمازگزار پاك باشد ...169

مستحبات لباس نمازگزار...172

ص: 9

مکروهات لباس نمازگزار...173

شرائط مکان نمازگزار

مستحبات مکان نماز...178

مکروهات مکان نماز

احکام مسجد...179

اذان و اقامه ...181

ترجمه اذان و اقامه ...184

احکام اذان و اقامه...185

واجبات نماز...188

1- نیّت

2- تكبيرة الإحرام ...189

3- قيام (ایستادن)...191

4- قرائت ...194

5- رکوع ...200

6- سجده ...202

چیزهایی که سجده بر آنها صحیح است ...207

مستحبات و مکروهات سجده ...209

سجده های واجب قرآن ...210

7- تشهّد...212

8- سلام نماز...214

9- ترتیب ...215

10- موالات

قنوت ...216

ص: 10

تعقیب نماز...217

صلوات بر پیغمبر صلّی الله عليه وآله ...222

مبطلات نماز

مکروهات نماز...228

شکستن نماز واجب

شکیات نماز...229

شك هایی که نماز را باطل می کند

شک هایی که نباید به آنها اعتنا کرد ...230

1- شك بعد از محل

2- شك بعد از سلام ...232

3 - شك بعد از وقت

4- شک کثیرالشك

5- شك امام و مأموم ...234

6- شك در نماز مستحب

شك های صحیح...235

نماز احتیاط....239

سجده سهو...242

کیفیت سجده سهو...244

قضای سجده و تشهّد فراموش شده ...245

کم و زیاد کردن اجزاء و شرائط نماز...246

نماز مسافر و شرائط آن ...248

احکام وطن و اقامت ده روز...259

مسائل متفرّقه نماز مسافر...264

ص: 11

احکام نماز قضا ...266

نماز قضای پدر و مادر...269

اجیر گرفتن برای نماز...271

نماز آیات ...273

کیفیت نماز آیات ...276

نماز جماعت ...277

شرائط امام جماعت ...286

احکام نماز جماعت

مستحبات و مکروهات نماز جماعت ...289

احکام روزه...291

نیّت روزه ...292

چیزهایی که روزه را باطل می کند ...296

1و2 - خوردن و آشامیدن

3- جماع ...297

4- استمناء ...298

5- دروغ بستن به خدا و رسول و معصومین علیهم السّلام ...299

6- رساندن غبار غلیظ به حلق ...300

7- فروبردن سر در آب

8- باقی ماندن بر جنابت، حیض و نفاس تا اذان صبح ...301

9- اماله کردن... 306

10- قی کردن

احکام مفطرات

مکروهات روزه ...307

ص: 12

موارد قضا و کفّاره

نوع کفّاره روزه ...308

مواردی که تنها قضای روزه واجب است ...312

احکام روزه قضاء ...313

روزه بر چه کسانی واجب نیست ...316

احکام روزه مسافر ...317

ثابت شدن اول ماه ...319

روزه های حرام ...320

روزه های مستحب و مکروه ...321

احکام خمس ...324

1- منفعت کسب

2- معدن ...331

3- گنج

4 - مال حلال مخلوط با حرام...332

5- جواهری که از دریا به دست می آید ...333

7- غنیمت جنگ ...335

8- زمینی که کافرذّمی از مسلمان بخرد

مصرف خمس ...336

احکام زکات ...339

شرائط واجب شدن زکات...340

زکات گندم، جو، خرما و کشمش ...341

مقدار زکات ...342

نصاب زکات طلا ...346

ص: 13

نصاب زکات نقره

چند مسأله ...347

شرائط وجوب زکات شتر، گاو و گوسفند ...348

نصاب زکات شتر

نصاب زکات گاو ...349

نصاب زکات گوسفند ...350

چند مسأله ...351

مصرف زکات ...352

شرائط مستحق زکات ...355

نیت زکات ...357

مسائل متفرّقه زکات

احکام زکات فطره ...362

مصرف زکات فطره ...365

مسائل متفرّقه زکات فطره ...366

احکام تولی و تبری ...368

احکام معاملات خرید و فروش ...370

احکام کسب و خرید و فروش

آداب مستحبی کسب و خرید و فروش ...371

کسب های مکروه

کسب های حرام

احکام ربا در خرید و فروش ...378

شرایط فروشنده و خریدار...381

شرایط چیزهایی که خرید و فروش می شود ...382

ص: 14

صیغه عقد خرید و فروش ...384

خرید و فروش میوه ها

احکام نقد و نسیه...385

احکام معامله سلف وشرایط آن...386

احکام معامله سلف ...387

احکام فروش طلا و نقره به طلا و نقره ...388

مواردی که می توان معامله را به هم زد...389

احکام متفرّقه خرید و فروش ...393

احکام شفعه...395

احکام مضاربه...397

احکام شرکت...399

احکام صلح...402

احکام اجاره...404

شرایط مالی که آن را اجاره می دهند...408

شرایط استفاده ای که مال را برای آن اجاره می دهند ...408

احکام متفرّقه اجاره ...409

احکام جعاله ...413

احکام مزارعه...415

احکام مساقات و درختکاری...418

کسانی که از معاملات ممنوع هستند ...421

احکام وکالت ...423

احکام اقرار...426

احکام هدیّه

احکام صدقه...429

ص: 15

احکام قرض

احکام حواله دادن ...433

احکام رهن ...435

احکام حجر...436

نشانه های بلوغ ...437

احکام ضمانت ...439

احکام کفالت ...441

احکام ودیعه (امانت داری) ...442

احکام عاریه ...444

احکام ازدواج...447

احکام عقد ازدواج ...448

کیفیت خواندن عقد ازدواج ...449

شرایط عقد ازدواج

عیب هایی که به سبب آنها می توان عقد ازدواج را به هم زد ...451

زنانی که ازدواج با آنان حرام است ...452

احکام عقد ازدواج دائم ...456

احکام نشوز...460

مواردی که زن می تواند بدون اجازه شوهر از منزل خارج شود ...462

احکام نفقه سه گروه واجب النفقه ...463

احکام متعه ازدواج موقت

احکام نگاه کردن ...469

احکام پوشش ...475

احکام معاشرت، لمس کردن و بوسیدن غیر محارم ...480

احکام عروسی و فرح ...486

ص: 16

احکام آرایش و زینت ...490

احکام متفرقه زناشویی ...492

احکام خنثی و تغییر جنسیت ...496

احکام جلوگیری از حمل و برنامه تحدید نسل ...497

احکام بستن لوله زن و عقیم ساختن مرد ...499

تنظیم خانواده ، برنامه ای برای انقراض نسل شیعه ...500

احکام دوران حمل و سقط جنين

احکام تلقيح ...501

احکام رضاع (شیردادن ...504

شرایط شیردادنی که سبب محرم شدن است...507

آداب شیردادن ...510

احکام متفرقه شیردادن ...512

احکام نوزاد ...513

احکام

عقيقه...514

احکام ختنه ...516

احکام فرزندان مجهول الحال ...517

احکام طلاق ...520

عدّه طلاق ...522

عدّه زنی که شوهرش مرده ...523

طلاق بائن و طلاق رجعی ...524

احکام رجوع کردن

طلاق خلع ...525

ص: 17

طلاق مبارات ...526

احکام متفرقه طلاق ...527

احکام زنی که شوهرش مفقود شده ...529

احکام ایلاء ...531

احکام لعان ...532

احکام مسابقه ...535

احکام غصب ...539

احکام زمین های موات ...541

احکام اماکن عمومی ...543

احکام لقطه (مال پیدا شده ...545

احکام ذبح، صید و شکار حیوانات ...548

دستور سربریدن (کشتن شرعی) حیوانات ...547

شرایط سربریدن شرعی حیوان ...550

دستور سربریدن (کشتن شرعی) شتر...551

مستحبات هنگام کشتن حیوانات ...552

مکروهات هنگام کشتن حیوانات

احکام شکار با اسلحه

احکام شکار با سگ شکاری ...554

احکام صید ماهی و ملخ ...556

احکام خوردنی ها و آشامیدنیها

احکام خوردنی ها و آشامیدنی ها...596

آداب غذا خوردن ...560

چیزهایی که در غذا خوردن مذموم است ...561

ص: 18

احکام آشامیدن

آداب آشامیدن ...562

احکام نذر و عهد ...564

احکام قسم خوردن ...569

احکام کفّارات ...571

احکام وقف ...573

احکام وصیت ...577

احکام ارث ...584

ارث دسته اوّل

ارث دسته دوّم ...586

ارث دسته سوّم ...589

ارث زن و شوهر...591

احکام متفرقه ارث ...593

احکام قضاوت، شهادت و رشوه ...595

احکام حدود و تعزیرات ...603

حدود و تعزیرات ...651

احکام حدود و تعزیرات ...652

احکام قصاص و دیه ...607

برخی از احکام عزاداری و شعائر دینی ...612

احکام قرآن ...619

احکام متفرقه ...619

معنی برخی از واژه های شرعی ...625

پی نوشت ها ...633

ص: 19

مقدمه

بسم الله الرّحمان الرّحيم

الحمد لله ربّ العالمين، وصلّى الله على محمد و آله الطّيّبين الطّاهرين ولعنة الله على أعدائهم أجمعين إلى أبد الآبدين آمین.

کتاب «گزیده ای از فقه طه و آل یاسین صلّی الله عليهم اجمعين»که شامل گزیده ای از احکام فقهی ضروری: (طهور، نماز، روزه، خمس، زکات، تولّی، تبرّی، معاملات، نقد و نسیه ، شفعه، مضاربه، شرکت، صلح، اجاره، جعاله، مزارعه، مساقات و درخت کاری، وکالت، اقرار، هدیّه، صدقه، قرض، حواله دادن، رهن، حجر، ضمانت، کفالت، ودیعه، عاریه، ازدواج، شیردادن، نوزاد، طلاق، مسابقه، غصب، زمین های موات، اماکن عمومی، مال پیداشده، ذبح، صید، شکار حیوانات، خوردنی ها و آشامیدنی ها، نذر، قسم، كقارات، وقف، وصیّت، ارث ، قضاوت، شهادت، رشوه، حدود، تعزیرات، قصاص، دیات، عزاداری و شعائر، قرآن و احکام متفرقه) برگرفته از ثقلین . دو یادگار رسول الله صلّى الله علیه و آله وسلم، قرآن کریم (کلام الله صامت) و قرآن ناطق (حضرات معصومين طه و آل یاسین ، امیرالمؤمنين عليّ بن ابي طالب و حضرت فاطمة الزهراء و امام حسن مجتبی و امام حسین سیّد الشّهداء وه امام از فرزندان آن حضرت، على و محمد و جعفر و موسی و علىّ و محمّد و علىّ و حسن و امام حجة بن الحسن المهدی صلوات الله وسلامه عليهم) . است که به قدر امکان در استخراج آنها مراعات احتیاط شده است و ان شاء الله تعالى مجزی و مبرء ذّمه باشد.

از حضرت الله تبارک و تعالی توفیق عمل به احکام الله تعالی را با معرفت و اخلاص خواستارم. عبد الله الأكبر يوم الغدير سنة 1430 على مهاجرها و آله آلاف الصّلوات و السّلام. وأنا العاصي عبید الزّهراء عليها السّلام حیدر حسین حیدر التربتي الكربلائي مولداً و إلى اصفهان مبغدأً وإلى مولدي كربلاء الحسين عليه السّلام المقدسة راجعأً.3 و ميّتاً ومدفوناً ومحشوراً إن شاء الله تعالی.

ص: 20

تفقّه در احکام دین

مسأله 1: اصول دین عبارت است از توحید، عدل، نبّوت، امامت و معاد، و هر کس به آن معتقد باشد، مسلمان است و مؤمن. مكلَّف باید از روی تحقیق به اصول دین معتقد باشد و نه تقليد. و برای علم و اعتقاد به اصول دین (معرفت) و علم و عمل به فروع آن باید به سوی حجج الهی؛ رسول الله و اهل بیت اطهار آن حضرت صلوات الله و سلامه عليهم أجمعين . که لسان وحی تنزیلی و تأویلی هستند . روی آورد و معارف و احکام را از آنان اخذ نماید و آنان را الگوی علمی، ایمانی، عملی و اخلاقی خویش قرار دهد. و جز این راه، بیراهه است و عاقبتش هلاکت و ضلالت خواهد بود.

مسأله 2: انسان مكلف . بنابر فرمایش اهل بیت اطهار صلوات الله عليهم . در این راه مأمور به احتیاط است به اندازه توان علمی و عملی خود.

مسأله 3: انسان مكلّف موظف است احکام دین را از روی تفقّه به دست آورد و عمل کند؛ یا خودش با تحصیل علوم لازمه و مراجعه به کتاب الله قرآن مجید و سنت مطهّره (قوليه، فعليه و تقريرية) محمد و آل محمّد صلّى الله عليهم احکام را استخراج کند و یا از فقیهی که شرائطش خواهد آمد آخذ فتوا نماید، و یا عمل به احتیاط کند، یعنی به گونه ای عمل کند که برایش يقين حاصل شود که تکلیف شرعیش را انجام داده است، مثلا اگر عده ای از فقهاء عملی را حرام می دانند و عده دیگری بگویند حرام نیست، آن عمل را انجام ندهد، و اگر عملی را بعضی از آنها واجب و بعضی دیگر جائز میدانند آن عمل را انجام بدهد، و اگر کسی نمی تواند عمل به احتیاط نماید و قدرت استخراج احکام شرعیه را از منبعش ندارد باید به فقیهی که محتاط تر است مراجعه کند و به فتوای او عمل نماید.

مسأله 4 : تقلید در احکام شرعیّه یعنی عمل کردن به فتوا و دستور فقیه است، و فتوای فقیهی برای مقلد حجت استکه؛ مرد و عاقل و شیعه دوازده امامی و حلال زاده و ختنه کرده و بالغ و عادل باشد. و عادل کسی است که کارهایی که بر او واجب است به جا آورد و کارهایی که براو

ص: 21

حرام است ترک کند. و در تفقّه و فهمیدن در احکام شرعیه و وظائف مقررّه از همه فهمیده ترو در فتوا دادن محتاط تر باشد.

مسأله 5: به دست آوردن فتوای فقیه عادل چهار راه دارد: شنیدن از خودش، و یا شنیدن از دو نفر عادل که فتوای او را نقل کنند، و یا شنیدن از شخصی که مورد وثوق است و به گفته او اطمینان حاصل شود و گمان برخلاف گفته او نباشد، و یا دیدن در رساله آن فقیه عادل که به انتساب و درستی آن رساله اطمینان داشته باشد.

مسأله 6: اگرفقیه عادل در مسألهای فتوا داد و مطابق با احتیاط بود انسان نمی تواند در آن مسأله به فتوای فقیه دیگری عمل نماید، همچنین اگر بگوید احتیاط آن است که چنان عمل شود، مثلا بگوید: احتياط آن است که در رکعت سوم و چهارم نماز سه مرتبه بگوید: «سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَكْبَرُ »مقلّد باید به این احتیاط عمل کند و به فتوای فقیه دیگری عمل نکند. اگر فقیهی که وظیفه انسان تقلید از او بوده از دنیا برود، در صورتی که فقه بودن فقیه عادل زنده از میّت برایش ثابت شود، در مسائل مورد ابتلایی که علم - اگر چه اجمالا - به اختلاف بين فقیه عادل میت و زنده دارد واجب است به فقیه عادل زنده رجوع کند، و در صورتی که أفقهیّت فقیه عادل مرده برایش ثابت بوده، مادامی که آفقه بودن فقیه زنده برایش ثابت نشود باید به فتوای فقیه عادل مرده عمل کند، چه در زمان حیات او التزام به عمل به فتوای او داشته یا نداشته باشد، و چه عمل به فتوای او کرده یا نکرده باشد، و چه فتوای او را یاد گرفته یا یاد نگرفته باشد.

مسأله 7: مسائلی را که انسان معمولاً به آن ها مبتلا می شود واجب است یاد بگیرد . مسأله 8: اگر برای انسان مسأله ای پیش آید که حکم آن را نمی داند، باید احتیاط کند یا این که با شرایطی که ذکر شد تقلید نماید، ولی چنانچه مخالف غير أفقه با آفقه را در مسائل مورد ابتلا بداند - اگر چه إجمالاً - و فتوای أفقه در دسترس نباشد و تأخیر عمل تا روشن شدن فتوای أفقه و احتیاط ممکن نباشد یا حرجی باشد، می تواند تا زمان رفع حرج از غیرافقه تقلید نماید.

ص: 22

مسأله 9: اگر کسی فتوای فقیه عادل را به دیگری بگوید، چنانچه فتوای آن فقیه عوض شود لازم نیست به او خبر دهد که فتوای آن فقیه عوض شده، ولی اگر بعد از گفتن فتوا بفهمد اشتباه کرده، در صورتی که مخالفت حكم الزامی لازم بیاید و ممکن باشد باید اشتباه او را برطرف کند.

مسأله 10: شخص مکلّفی که مدّتی اعمال خود را بدون تقليد انجام داده، در صورتی که مطابق با واقع حكم الله يا فتوای فقیه عادل باشد که فعلاً وظیفه اش تقلید از اوست صحیح است.

ص: 23

احکام طهور

آب ها

آب مطلق و مضاف

اشاره

مسأله 11: آب یا مطلق است یا مضاف: آب مضاف، آبی است که از چیزی گرفته شود مانند آب هندوانه و گلاب یا با چیزی مخلوط شود مانند آبی که با گل مخلوط گردد، به صورتی که دیگر به آن آب نگویند. و غیر از اینها آب مطلق است، که پنج قسم می باشد: اول: آب کردوم: آب قلیل سوم: آب جاری چهارم: آب باران پنجم: آب چاه.

1- آب کر

مسأله 12: بنابر احتیاط حجم آب کرمقدار آبی است که اگر در ظرفی که درازا و پهنا و گودی آن هريك 3/5 وجب و یا ظرفی که مجموعا 42/875 وجب باشد بریزند، آن ظرف پر شود.

مسأله 13: اگر عین نجس مانند بول و خون یا چیزی که نجس شده است مانند لباس نجس، به آب کربرسد، چنانچه آن آب، بویا رنگ و با مزه نجاست را بگیرد، نجس می شود و اگر تغيير نکند نجس نمی شود.

مسأله 14: اگر رنگ یا مزه و یا بوی آب کر بر اثر غیر نجاست تغییر کند نجس نمی شود ولی مضاف می گردد و نمی تواند پاک کننده باشد و به ملاقات با نجاست، نجس می شود.

مسأله 15: اگر عین نجس مانند خون، به آبی که بیشتر از کرباشد برسد و بویا رنگ و با مزه قسمتی از آن را تغییر دهد، چنانچه مقداری که تغییر نکرده، کمتر از کر باشد تمام آب نجس می شود و اگر به اندازه کریا بیشتر باشد، فقط مقداری که بویا رنگ و یا مزه آن تغییر کرده ، نجس است.

مسأله 16: آب فواره اگر متّصل به کُر باشد، آب نجس را پاك می کند ولی اگر قطره قطره روی آب نجس بریزد آن را پاك نمی کند، مگر آنکه چیزی روی فواره بگیرند تا آب آن قبل از قطره قطره

ص: 24

شدن به آب نجس متصل شود و بنابر احتیاط واجب آب فواره با آب نجس مخلوط گردد. مسأله 17: اگر چیز نجس را زیر شیری که متصل به کراست بشویند، آبی که از آن می ریزد اگر متصل به کرباشد و بویا رنگ و با مزه نجاست نگرفته باشد و عین نجاست نیز در آن نباشد، پاك است.

مسأله 18: اگر مقداری از آب کریخ ببندد و باقی آن به اندازه کرنباشد، چنانچه نجاست به آن برسد نجس می شود و هر مقدار از یخ نیز که آب می شود نجس است.

مسأله 19: آبی که به اندازه کربوده، اگر شك کند از کرکمتر شده یا نه، در حکم آب کراست، یعنی نجاست را پاك می کند و اگر نجاستی به آن برسد نجس نمی شود و آبی که کمتر از کربوده و شك دارد به مقدار کر رسیده یا نه، حکم آب کررا ندارد و بنابر احتیاط لازم در این گونه موارد تفحّص و تحقیق نماید.

مسأله 20: ربودن آب، از سه راه ثابت می شود:

اوّل: خود انسان به کربودن آب يقين کند

دوّم: دو مرد عادل يا يك نفر مورد اعتماد از آن خبر دهد.

سوّم: کسی که آب در اختیار اوست بگوید، مثلا حمّامی بگوید: آب حوض حمّام کُراست.

2- آب قلیل

مسأله 21: آب قليل، آبی است که از کرکمتر باشد و از زمين نجوشد.

مسأله 22: اگر آب قلیل بر چیز نجس بریزد یا چیز نجس به آن برسد، نجس می شود ولی اگر از بالا و یا با فشار بر چیز نجس بریزد، مقداری که به آن چیز می رسد، نجس و بقیّه آب پاك است.

مسأله 23: آب قلیلی که برای برطرف کردن نجاست روی چیز نجس ریخته می شود و از آن جدا می گردد، نجس است. و بنابر احتیاط واجب نیز باید از آب قلیلی که بعد از برطرف شدن عين نجاست، برای آب کشیدن چیز نجس روی آن می ریزند و از آن جدا می شود، اجتناب شود.

مسأله 24: آبی که برای شستن مخرج بول و غائط به کار می رود، با پنج شرط پاك است و

ص: 25

چیزی را که با آن برخورد نماید، نجس نمی کند. بنابر احتیاط در بعضی از آن شرایط). اوّل: بویا رنگ و یا مزه نجاست نگرفته باشد.

دوّم: نجاستي از خارج به آن نرسیده باشد.

سوّم: نجاست دیگری مانند خون، با بول یا غائط بیرون نیامده باشد.

چهارم: ذرّه های غائط در آب پیدا نباشد.

پنجم: به اطراف مخرج بیشتر از مقدار معمول، نجاست نرسیده باشد.

3- آب جاری

مسأله 25: آب جاری آبی است که از زمین بجوشد و جریان داشته باشد، مانند آب چشمه و قنات.

مسأله 26: آب جاری اگرچه کمتر از کرباشد، چنانچه نجاست به آن برسد، تا وقتی بویا رنگ و یا مزه آن براثر نجاست تغییر نکرده، پاك است.

مسأله 27: اگر نجاستي به آب جاری برسد و مقداری از آن، براثر نجاست تغییر کند، فقط همان مقدار نجس می شود. و قسمتی که متصل به چشمه است اگرچه کمتر از کرباشد، پاك است و آب های دیگر نه، اگر به اندازه گر باشد یا به سبب آبی که تغییر نکرده، به آب طرف چشمه متصل باشد پاك و گرنه نجس می شود .

مسأله 28: آب چشمه ای که جاری نیست ولی طوری است که اگر از آن بردارند باز می جوشد، در حکم آب جاری می باشد. یعنی اگر نجاست به آن برسد، تا وقتی بو یا رنگ و یا مزه آن براثر نجاست تغییر نکرده باشد، پاك است.

مسأله 29: آبی که کنار نهر ایستاده و متصل به آن می باشد، حکم آب جاری را دارد . مسأله30: چشمه ای که مثلاً در زمستان می جوشد و در تابستان از جوشش می افتد، فقط وقتی که می جوشد در حکم آب جاری است.

مسأله 31: آب حوض حمام اگرچه کمتراز کرباشد، چنانچه به خزینه ای که آب آن به اندازه کر

ص: 26

است متصل باشد، مانند آب جاری است.

مسأله 32: آب لوله های حمام و ساختمان ها که از شیرها و دوش ها می ریزد ، اگر متصل به کر باشد (مانند شبکه های آب رسانی در شهرها) در حکم آب جاری است. مسأله 33: آبی که بر روی زمین جریان دارد و از زمین نمی جوشد، چنانچه کمتر از کرباشد و نجاست به آن برسد نجس می شود، اما اگر از بالا یا با فشار به پایین بریزد، چنانچه نجاست به پایین آن برسد، بالای آن نجس نمی شود.

4- آب باران

مسأله 34: اگربر چیز نجسی که عین نجاست در آن نیست يك مرتبه باران ببارد، جایی که باران به آن برسد پاك می شود. ولی باریدن دو سه قطره فایده ندارد، بلکه باید طوری باشد که بگویند: باران می آید. و بنابر احتیاط مستحب باران مقداری باشد که بر زمین سخت جاری شود.

مسأله 35: در فرش، لباس و مانند آن فشار لازم نیست چنانچه با آب باران به طور متصل شسته شود.

مسأله 36: اگرباران برعين نجس ببارد و به جای دیگر ترشح کند، چنانچه عین نجاست همراه آن نباشد و بو یا رنگ و یا مزه نجاست نگرفته باشد پاك است ، پس اگر باران بر خون ببارد و ترشح کند، چنانچه ذرهای خون در آن باشد یا بو یا رنگ و یا مزه خون گرفته باشد نجس می شود.

مسأله 37: اگر بر سقف ساختمان یا روی بام عین نجاست باشد، تا وقتی باران بر بام میبارد، آبی که به چیز نجس رسیده و از سقف یا ناودان می ریزد پاك است، ولی بعد از قطع شدن باران، اگر معلوم باشد آبی که می ریزد به چیز نجس رسیده است نجس می باشد.

مسأله 38: زمين نجسی که باران بر آن ببارد، پاك می شود و اگر باران بر زمين جاری شود و به جای نجسی که زیرسقف است برسد، آن را نیز پاك می کند.

مسأله 39: خاك نجسی که بر اثر باران گل شده، پاك است .

ص: 27

مسأله 40: هرگاه آب باران در جایی جمع شود، اگرچه کمتر از کرباشد، چنانچه هنگامی که باران می آید چیز نجسی را در آن بشویند و آب، بو یا رنگ یا مزه نجاست نگیرد، آن نجس پاك می شود.

مسأله 41: اگر بر فرش پاکی که روی زمین نجس است، باران ببارد و بر زمين نجس جاری شود، فرش نجس نمی شود و زمین نیز پاك می گردد.

5- آب چاه

مسأله 42:آب چاهی که از زمین می جوشد اگرچه کمتر از گر باشد، چنانچه نجاست به آن برسد تا وقتی که بو یا رنگ یا مزّه آن به سبب نجاست تغییر نکرده پاك است، ولی احتیاط مستحب است که پس از رسیدن برخی نجاستها، مقداری که در کتاب های مفصل گفته شده از آب آن بکشند.

مسأله 43: اگر نجاستي در چاه بریزد و بویا رنگ و با مزه آب را تغییر دهد چنانچه تغییرآب چاه از بین برود بنابر احتیاط لازم زمانی پاك می شود که با آبی که از چاه می جوشد و یا با آب گریا با آب باران مخلوط شود.

مسأله 44: اگر آب باران پس از ایستادن، یا آب دیگری در گودالی جمع شود و کمتر از کرباشد، با رسیدن نجاست به آن، نجس می شود.

احکام آب ها

مسأله 45: آب مضاف که معنای آن بیان شد، چیز نجس را پاك نمی کند و وضو و غسل با آن باطل است.

مسأله 46: آب مضاف هر قدر زیاد باشد، اگر ذره ای نجاست به آن برسد نجس می شود، ولى چنانچه از بالا روی چیز نجس بریزد، مقداری که به چیز نجس رسیده، نجس و مقداری که بالاتر از آن است پاك می باشد مثلا اگر گلاب را از گلابدان روی دست نجس بریزند، آنچه به دست رسیده نجس و آنچه به دست نرسیده پاك است و اگر مانند فواره با فشار از پایین به بالا برود، هرچند نجاست به قسمت بالای آن برسد بنابر احتیاط لازم پایین آب نجس است.

ص: 28

مسأله 47: اگر آب مضاف نجس، طوری با آب کریا جاری مخلوط شود که دیگر به آن آب مضاف نگویند، پاك می شود.

مسأله 48: آبی که مطلق بوده و معلوم نیست مضاف شده یا نه، در حکم آب مطلق است، یعنی چیز نجس را پاك می کند، وضو و غسل نیز با آن صحیح است. و آبی که مضاف بوده و معلوم نیست مطلق شده یا نه، در حکم آب مضاف است، یعنی چیز نجس را پاك نمي کند، وضو و غسل نیز با آن باطل است.

مسأله 49: آبی که معلوم نیست مطلق است یا مضاف و معلوم نیست که قبلاً مطلق بوده یا مضاف، نجاست را پاك نمی کند و وضو و غسل نیز با آن باطل است؛ ولی اگر به اندازه گریا بیشتر باشد و نجاست به آن برسد، به نجاست آن حکم نمی شود ولی پاک کننده نجس نمی باشد.

مسأله 50: آبی که عین نجاست مانند خون و بول به آن برسد و بویا رنگ و یا مزه آن را تغییر دهد، اگرچه کریا جاری باشد نجس می شود. ولی اگر بویا رنگ و یا مزه آب بر اثر نجاستي که بیرون آن است عوض شود، مثلاً مرداری که پهلوی آب است بوی آن را تغییر دهد، ظاهر عدم نجاست آن است و رعایت احتیاط لازم نمی باشد گرچه خوب است.

مسأله 51: آبی که عین نجاست، مانند خون و بول در آن ریخته و بویا رنگ و یا مزه آن را تغییر داده، چنانچه به آب گریا جاری متصل شود یا باران بر آن ببارد یا باد، بار آن را در آن بریزد و یا آب باران از ناودان در آن جاری شود و تغییر آن از بین برود پاك می شود و باید آب باران یا کریا جاری با آن مخلوط گردد.

مسأله 52: اگر چیز نجسی را در آب کریا جاری آب بکشند، آبی که بعد از بیرون آوردن از آن می ریزد پاك است.

مسأله 53: آبی که پاك بوده و معلوم نیست نجس شده یا نه، پاك است و آبی که نجس بوده و معلوم نیست پاك شده یا نه، نجس است.

مسأله 54: نیم خورده سگ و خوك زمینی و کافر کتابی و غیرکتابی و مشرك و ناصبی و خوارج و

ص: 29

غلاة و جاحد نصّ بر امامت ائمّه اطهار علیهم السّلام، نجس و خوردن آن حرام است. نیم خورده مؤمن معتقد به امامت ائمّه معصومین علیهم السّلام شفاست، ونيم خورده حیوانات حرام گوشت ، پاك است و خوردن آن مکروه می باشد، مگرنیم خورده گربه که خوردن آن کراهت ندارد.

احکام تخلّی( بول و غائط کردن)

اشاره

مسأله 55: واجب است انسان در هنگام تخلّى و مواقع دیگر، عورت خود را از کسانی که مکلف هستند گرچه کافر باشند و اگر چه مانند خواهر و مادر با او محرم باشند و همچنین از دیوانه و بچه های ممیز که خوب و بد را می فهمند، بپوشاند. اما زن وشوهرو کسانی که در حکم آنها هستند مانند کنیزو مولایش، لازم نیست عورت خود را از یکدیگر بپوشانند.

مسأله 56: لازم نیست با چیز مخصوصی عورت خود را بپوشانند و اگر مثلاً با دست هم آن را بپوشانند کافی است.

مسأله 57: هنگام تخلّی، باید قسمت جلوی بدن یعنی شکم، سینه و زانوها رو به قبله و پشت به قبله نباشد.

مسأله 58: اگر هنگام تخلّى، قسمت جلوی بدن رو به قبله یا پشت به قبله باشد و عورت را از قبله برگرداند، کفایت نمی کند و اگر جلوی بدن او، رو به قبله یا پشت به قبله نباشد، بنابر احتیاط واجب عورت را، رو به قبله یا پشت به قبله ننماید.

مسأله 59: بنابر احتیاط واجب قسمت جلوی بدن به هنگام استبراء که احکام آن بعد) گفته می شود و موقع تطهیر مخرج بول و غائط . رو به قبله یا پشت به قبله نباشد.

مسأله 60: اگر برای آن که نامحرم او را نبیند، مجبور شود در حال تخلّى رو به قبله یا پشت به قبله بنشیند و تأخیر تخلّی میسر نباشد و نیز اگر به جهت دیگری ناچار باشد رو به قبله یا پشت به قبله بنشیند، اشکال ندارد. ولی در صورت امکان باید پشت به قبله بنشیند.

مسأله 61: احتیاط واجب است بچّه را در هنگام تخلى رو به قبله یا پشت به قبله ننشانند و

ص: 30

اگر خود بچّه بنشیند، جلوگیری از او واجب نیست.

مسأله 62: در پنج جا تخلّى حرام است:

اوّل: در کوچه های بن بست، در صورتی که صاحبانش اجازه نداده باشند و نیز در کوچه های غیربن بست، در صورت ضرر به عابرین .

دوّم: در ملك کسی که اجازه تخلى نداده است و یا رضایت وی معلوم نباشد.

سوّم: در جایی که برای عدّه مخصوصى وقف شده است و یا اجازه داده شده است مانند بعضی از مدرسه ها.

چهارم: روی قبر مؤمنین چون بی احترامی و اهانت به ایشان است، و همچنین است هرجایی که تخلى موجب هتك حرمت یکی از مقدسات دین و مذهب گردد . پنجم: در جاهای محترمی که تخلی، بی احترامی به حساب آید.

مسأله 63: در سه صورت مخرج غائط فقط با آب، پاك می شود (البته بنابر احتیاط در بعضی از آن ها ):

اوّل: نجاست دیگری مانند خون با غائط بیرون آمده باشد.

دوّم : نجاستي از خارج به مخرج غائط رسیده باشد.

سوّم: اطراف مخرج، بیشتر از مقدار معمول آلوده شده باشد. و در غیر این سه صورت، مخرج را با آب می توان شست یا به صورتی که بعداً بیان می شود با پارچه، سنگ و مانند آن پاك کرد، اگرچه شستن با آب بهترو جمع بين شستن و پاك کردن این ها به پارچه یا سنگ أكمل است.

مسأله 64: مخرج بول با غیرآب پاك نمي شود. و در آب کرو جاری اگر بعد از برطرف شدن بول يك مرتبه بشویند کافی است، ولی با آب قلیل باید دو مرتبه شست و بهتر است سه مرتبه شسته شود.

مسأله 65: اگر مخرج غائط را با آب بشویند، باید چیزی از غائط بر آن نماند، ولی باقیمانده رنگ و بوی آن اشکال ندارد و اگر در دفعه اوّل، طوری شسته شود که ذرّه ای غائط برآن نماند،

ص: 31

شستن دوباره لازم نیست؛ ولی اگر با آب قليل شستشو می شود، باید دو مرتبه شسته شود.

مسأله 66: با سنگ، کلوخ و مانند آن اگر خشك و پاك باشد، مخرج غائط را میتوان تطهير کرد. و چنانچه رطوبت کمی داشته باشد که به مخرج نرسد اشکال ندارد و باید از سه دفعه کمتر نباشد، هرچند با يك مرتبه یا دو مرتبه مخرج پاکیزه شود.

مسأله 67: واجب است سنگ یا پارچه ای که غائط را با آن برطرف می کنند سه قطعه باشد، مگر در سنگ های بزرگ و پارچه های دراز که يك قطعه کافی است که البته با سه طرف آن ها، گرچه احتیاط سه قطعه سنگ یا پارچه می باشد و اگر با سه قطعه برطرف نشود، باید به قدری اضافه نمایند تا مخرج کاملاً پاکیزه گردد، ولى باقيماندن ذره های کوچکی که دیده نمی شود اشکال ندارد.

مسأله 68: پاك کردن مخرج غائط با چیزهایی که احترام آن لازم است، مانند کاغذی که نام های الله و پیامبران صلّى الله عليهم برآن نوشته شده است، و با استخوان و سرگین نیز نباید مخرج غائط را پاك کرد، و اگر کسی با این ها غائط را برطرف کند، گناه کرده ولی مخرج پاك است درصورتی که استخوان و سرگین پاك بوده باشد.

مسأله 69: اگر شک کند مخرج را تطهیر کرده یا نه، باید آن را تطهیر کند. همچنین اگر همیشه بعد از بول و غائط فوراً تطهیر می نموده است، واجب است آن را تطهیر کند. مسأله 70: اگر بعد از نماز شك کند که قبل از نماز مخرج را تطهیر کرده یا نه، نمازی که خوانده صحیح است، ولی برای نمازهای بعد باید تطهیر کند. و اگر بعد از داخل شدن در نماز شك کرد، باید نماز را قطع کند و تطهیر نماید، اما اگر همیشه عادت بر تطهیر داشته، بنابر احتیاط مستحب تطهیر نماید و نماز واجب را برای این احتیاط مستحب قطع نکند.

استبراء

مسأله 71: استبراء عملى مستحب است که مردها، بعد از بیرون آمدن بول، برای آن که يقين کنند بول در مجرا نمانده است انجام میدهند. و بهترین روش آن به این صورت است: اگر مخرج

ص: 32

غائط نجس شده، اوّل آن را تطهیر کنند، سپس سه دفعه با انگشت میانه دست چپ، از مخرج غائط تا بیخ آلت بکشند، سپس شست را روی آلت و انگشت پهلوی شست را، زیر آن بگذارند و سه مرتبه تا ختنه گاه بکشند و پس از آن سه مرتبه سر آلت را فشار دهند.

مسأله 72: آبی که گاهی بعد از ملاعبه و بازی کردن با همسر خود از انسان خارج می شود و به آن «مذی»می گویند پاك است، و نیز آبی که گاهی بعد از منی بیرون می آید و به آن «وذی»گفته می شود (پس از تطهير) و همچنین آبی که گاهی بعد از بول، بیرون می آید و به آن «ودی» می گویند (پس از تطهير) اگر بول به آن نرسیده باشد، پاك است و چنانچه انسان بعد از بول استبراء و تطهیر کند و سپس آبی از او خارج شود و شك کند بول است یا یکی از این ها، پاك می باشد.

مسأله 73: اگر مرد شك کند استبراء کرده یا نه و رطوبتی از او بیرون آید که نداند پاك است یا نه، نجس می باشد و چنانچه وضو گرفته باشد باطل می شود، ولی اگر عادت داشته که پس از بول فورا استبراء نماید، یا اگر شك کند استبرائی که کرده درست بوده یا نه و رطوبتی از او بیرون آید که نداند پاك است یا نه، پاك می باشد و وضو را باطل نمی کند، گرچه احتیاط مستحب در تطهير واعاده وضو می باشد.

مسأله 74: کسی که استبراء نکرده، اگر بر اثر آن که مدتی از بول کردن او گذشته، یقین کند بول در مجرى نمانده است و رطوبتی ببیند و شك کند پاك است یا نه، آن رطوبت پاك می باشد و وضو را باطل نمی کند.

مسأله 75: اگر مرد بعد از بول، استبراء کند و وضو بگیرد، چنان که بعد از وضو، رطوبتی بیند که بداند یا بول است یا منی، واجب است احتیاطاً غسل کند و وضو نیز بگیرد، ولی اگر وضو نگرفته باشد فقط گرفتن وضوکافی است.

مسأله 76: برای زن، استبراء از بول نیست و اگر رطوبتی ببیند و شك کند پاك است یا نه، پاك می باشد و وضو و غسل او را باطل نمی کند.

ص: 33

آداب تخلّى

مسأله 77: مستحب است در موقع تخلّى، جایی بنشیند که کسی او را نبیند و هنگام وارد شدن به مکان تخلى، اول پای چپ و موقع بیرون آمدن، اول پای راست را بگذارد و همچنين مستحب است در حال تخلى، سر را بپوشاند و سنگینی بدن را بر پای چپ بیاندازد و اگر مرد است پیش از تطهير، استبراء از بول کند، و پس از انجام تختی دست های خود را بشوید و دستهای خود را بخشکاند.

مسأله 78: نشستن رو به روی خورشید و ماه در هنگام تخلّى مکروه است، ولی اگر عورت خود را به وسیله ای بپوشاند، مکروه نیست و نیز در موقع تخلى نشستن روبروی باد، در جاده ، خیابان، کوچه، درب خانه و زیر درختی که میوه می دهد و همچنین چیز خوردن، توقّف زیاد و تطهیر کردن با دست راست مکروه می باشد و همچنین است حرف زدن در حال تخلّى، اما اگر ناچار باشد، اشکال ندارد.

مسأله 79: بول کردن در زمین سخت، و سوراخ جانوران، و در آب، به ویژه در آب ایستاده و در حال چیز خوردن و مسواک زدن و همراه داشتن قرآن و یا انگشتری که نام خداوند و اهل بیت اطهار علیهم السّلام بر آن منقوش شده مکروه است. همچنین ایستاده بول کردن، اما در حال «تنوير»کراهت ندارد.

مسأله 80: خودداری کردن از بول و غائط ، مکروه است و اگر به اندازه ای باشد که برای بدن، ضرر زیاد داشته باشد حرام است.

مسأله 81: مستحب است انسان ، پیش از نماز و خواب و جماع بول کند سپس وضو یا غسل نموده و نماز بخواند.

نجاسات

اشاره

مسأله 82: نجاسات دوازده چیز است: 1- بول 2- غائط 3- منى 4- مردار ہ- خون 6 و 7 سگ و خوك زمینی 8- کافر 9- شراب 10- فقاع (آب جو) 11- عرق حیوان نجاستخوار 12 عرق جنب از حرام.

ص: 34

1 و 2- بول و غائط

مسأله 83: بول و غائط انسان و هر حیوان حرام گوشتی که خون جهنده دارد که اگر رگ آن را ببرند، خون از آن می جهد نجس است، ولی بول و غائط حيوان حرام گوشتی که خون آن جستن نمی کند مانند ماهی حرام گوشت و همچنین حیوانی که گوشت ندارد، مانند پشه و مگس، و بول و غائط حيوان حلال گوشت، پاك است. هرچند در غیر پشه و مانند آن احتیاط واجب اجتناب از آن است.

مسأله 84: بنابر احتیاط واجب باید از فضله پرندگان حرام گوشت، به ویژه از بول و فضله شب پره (خاش) اجتناب کرد.

مسأله 85: بول و غائط حیوان نجاست خوار نجس است و همچنین است بول و غائط حیوانی که انسان با آن نزدیکی نموده است و گوسفندی که گوشت آن از خوردن شیر خوك محکم شده است به اندازه ای که گوشت از آن روئیده و استخوان محکم شده است نجس می باشد.

3- منی

مسأله 86: منی انسان و حیوانی که خون جهنده دارد نجس است.

مسأله 87: (مذی)، (وذی) و (ودی) که معنای آن گذشت، پاك می باشند.

4- مردار

مسأله 88: مردار انسان و هر حیوانی که خون جهنده دارد نجس است، چه خودش مرده باشد یا به غیر دستور شرعی آن را کشته باشند، اما ماهی چون خون جهنده ندارد، اگرچه خودش در آب بميرد پاك است.

مسأله 89: آنچه که از مرداری که نجس العین نیست، روح ندارد . مانند پشم، مو، کرك، استخوان و دندان - پاك می باشد و احتیاط در اجتناب از استخوان آن می باشد، مگر عاج فيل.

مسأله 90: اگر از بدن انسان یا حیوانی که خون جهنده دارد در حالی که زنده است گوشت یا چیز دیگری را که روح دارد، جدا کنند نجس است.

مسأله 91: پوستهای مختصر لب و جاهای دیگر بدن که هنگام افتادنش رسیده، اگرچه آن را

ص: 35

بکنند پاك است. و پوستی که موقع افتادنش نرسیده باشد، بنابر احتیاط لازم باید از آن اجتناب شود.

مسأله 92: تخم مرغی که از شکم مرغ مرده بیرون می آید، اگر پوست روی آن سفت شده باشد پاك است، ولی بنابر احتیاط باید ظاهر آن را آب کشید.

مسأله 93: اگر بره و بزغاله پیش از آن که علف خوار شوند بمیرند، پنیرمایه ای که در شیردان آن ها می باشد پاك است، ولی بنابر احتیاط باید ظاهر آن را آب کشید.

مسأله 94: گوشت، پیه و چرمی که در بازار مسلمانان متشرّع فروخته می شود پاك است و همچنین اگر در دست مسلمانان متشرّع باشد، ولی اگر بداند از کافر گرفته شده و تحقیق نشده که از مسلمان و از حیوانی است که به دستور شرع کشته شده یا نه، نجس می باشند و خوردن گوشت و پیه آن حرام است و نماز در آن چرم جایز نیست.

5- خون

مسأله 95: خون انسان و هر حیوانی که خون جهنده دارد، یعنی حیوانی که اگر رگ آن را ببرند خون از آن جستن می کند، نجس است. اما خون حیوانی که مانند ماهی و پشه خون جهنده ندارد پاک و اگر مشکوک است که دارد یا نه، بنابر احتیاط اجتناب لازم است.

مسأله 96: اگر حیوان حلال گوشت را به دستور شرعی بکشند و خون آن به مقدار معمول بیرون آید، خونی که در بدنش می ماند، پاك است ولی باید از خوردن آن اجتناب شود؛ ولى اگر به علت نفس کشیدن یا بر اثر این که سر حیوان در جای بلندی بوده، خون به بدن حیوان برگردد، آن خون نجس است.

مسأله 97: خونی که در تخم مرغ دیده می شود، چنانچه کم باشد و پوسته نازك روی خون پاره نشده باشد، اگر آن را بیرون آورند بدون این که با تخم مرغ مخلوط شود، تخم مرغ پاك است و بهتر است از آن نیز در خوردن اجتناب نمود.

مسأله 98: خون بسیار کمی که گاهی هنگام دوشیدن شیر دیده می شود نجس است و شیر را

ص: 36

نجس می کند.

مسأله 99: خونی که از لای دندان ها می آید، اگر بر اثر مخلوط شدن با آب دهان، از بين برود پاك است، ولی بنابر احتیاط مستحب آن را فرو نبرد.

مسأله 100: خونی که بر اثر کوبیده شدن زیر ناخن یا زیر پوست می میرد، اگر طوری شود که دیگر به آن خون نگویند، پاك است و اگر به آن خون بگویند، نجس است و در این صورت چنانچه ناخن یا پوست سوراخ شود، اگر مشقت ندارد باید برای وضو و غسل خون را بیرون آورند و اگر مشقت دارد، باید اطراف آن را طوری که نجاست زیاد نشود، بشویند و پارچه یا چیزی مانند پارچه بر آن بگذارند و روی پارچه دست تربکشد و باید تیمم هم بکند.

مسأله 101: اگر انسان نداند که خون، زیر پوست مرده یا گوشت براثر کوبیده شدن به آن حالت درآمده، پاك است.

مسأله 102: اگر هنگام جوشیدن غذا، ذرّه های خون در آن بیفتد، تمام غذا و ظرف آن نجس می شود و جوشیدن، حرارت و آتش پاک کننده آن نیست.

مسأله 103: زرد آبهای که در حال بهبودی زخم، در اطراف آن پیدا می شود، اگر معلوم نباشد که با خون مخلوط است پاك می باشد.

6 و7- سگ و خوک زمینی

مسأله 104: سگ و خوکی که در خشکی زندگی می کنند، حتی مو، استخوان ، پنجه، ناخن و رطوبت های آن ها نجس است. ولی سگ و خوک دریایی پاك هستند، و خوردن آن ها حرام است.

مسأله 105: تمامی حیوانات حرام گوشت . جز سگ و خوك . قابل تذکیه هستند، یعنی اگر به دستور شرعی ذبح شوند، پاك می باشند، گرچه خوردن آن ها حرام است.

8- کافر

مسأله 106: کافر، یعنی کسی که منكر الله تعالی است و یا برای او شريك قرار دهد و یا پیغمبری خاتم الأنبياء محمد بن عبدالله صلّى الله عليه وآله را قبول ندارد و همچنین کسی که منکر ولایت و امامت حضرات ائمه معصومين عليهم السّلام باشد، و همچنین غلاة يعنی کسانی که اهل

ص: 37

بیت علیهم السّلام را خدا بدانند یا بگویند که خدا در آنها و یا در یکی از آنها حلول کرده است و همچنین کسی که قائل به وحدت وجود باشد؛ نجس است و نیز کسی که ضروری دین، یعنی چیزی را که مانند نماز و روزه، مسلمانان آن را جزو دین اسلام می دانند منکر شود، نجس است به شرطی که انکارش مستلزم انکار پیامبر صلّی الله عليه وآله باشد و بداند آن چیز ضروری دین محمّدی صلّی الله عليه وآله است، اما اگر نداند بنابر احتیاط مستحب باید از او اجتناب کرد، و کسی که منکر معاد یا کبائر ضروريه دين شود کافر است.

مسأله 107: جمیع کار اهل کتاب و غیراهل کتاب ، خواه شرب خمرو اكل ميته و گوشت خوک بکنند یا نه؛ نجاست ذاتی آنان قطعی است.

مسأله 108: فرقه های غیر شیعه امامیه (و از آنها فرقه های ضالّه مضلّه: صوفيّه اتّحادی و حلولی و وحدت وجودی هرچند که خود را شیعه بنامند، غلات، شیخیّه و بابیه و ازلیه و بهائیّه و قادیانیّه و وهّابیّه) همه گمراه و جهنمی و مخلد در آتش جهنم می باشند، مگر مستضعفین از آنان که حضرت الله جلّ جلاله درباره آنان خود مشیت می نماید. بنابر فرمایش رسول الله صلّى الله عليه وآله وسلّم در حدیث متواتر تنها فرقه ناجیه شیعه اماميه اثنی عشریه می باشند، و دیگران هالک و در جهت مخلداند، مگر مستضعفان آنها که حجت برایشان تمام نشده باشد که حضرت الله تبارک و تعالی درباره آنان مشیت خواهد فرمود.

مسأله 109: صریح احادیث حضرات اهل بیت نبوت عليهم السّلام و فتوای بزرگان از قدمای فقهای شیعه امامیّه بر این است که صوفیّه کافراند. و عموم فرقه های صوفیه مخالف اسلام اصيل محمدی و مخالف اهل بیت نبوت صلوات الله وسلامه عليهم می باشند.

مسأله 110 : شرکت در مجالس و مراسم صوفیّه و غلات و انجام اعمال آن ها و گفتن اذکار آنان و رفتن به مراکز تجمع آنان و هرگونه اعانت و کمک به آنان و اندک رکون به آنان و عقائد و رسومشان حرام است. و اصلا شرکت در مجالسی که به نحو صحیح مرتبط با اهل بیت نبوت عليهم السّلام نیست مطلقاً حرام است.

ص: 38

مسأله 111: فرق ضالّه و مضلّه: بابیّه، بهائیّه، قادیانیّه، صوفیّه، غلات و مانند آنان که زائیده دشمنان اسلام، و پرورده استعمارگران، و ابزار و وسیله تفرقه بین مسلمانان، و مزدور بیگانگان در تشويق افكار و القای شبهه ها در اذهان و انحراف جامعه اسلامی می باشند، در حكم اهل ذمه نیستند، و خرید و فروش با آن ها به هر نحوی که باشد حرام، و معامله باطل است، و در صورت ارشاد و هدایت آن ها با عقل و دین، دست از مسلک پوشالی و شیطانی خود برندارند، و اصرار بر ضلالت و گمراهی و کمترین فعالیت در انحراف افکار جامعه اسلامی نمایند، محارب با الله تبارک و تعالی و رسولش محسوب می شوند، و حكم محارب، بر جان و متعلقات آنها مترتّب است.

مسأله 112: تمام بدن کافرحتي مو، ناخن و رطوبت های او قطعة نجس است.

مسأله 113: اگر پدر و مادر و جد و جده بجه نابالغ تا قبل از زمان بلوغ، همه کافر باشند آن بچه نیز نجس است و اگر یکی از آن ها مسلمان باشد، به پاك است.

مسأله 114: کسی که معلوم نیست مسلمان است یا نه، چنانچه در کشور اسلامی است، محکوم به طهارت است و احکام دیگر مسلمانان را دارد، مثلاً می تواند زن مسلمان بگیرد و در قبرستان مسلمانان دفن شود.

مسأله 115: اگر مسلمانی به چهارده معصوم دشنام دهد یا با آنان دشمنی داشته باشد، مرتد است و نجس.

9- شراب

مسأله 116: شراب و هر چیزی که انسان را مست می کنند، چنانچه به خودی خود روان باشد نجس است حتی اگر به وسیله چیزی آن را جامد کنند. و اگر مانند بنگ و حشیش، روان نباشد حتی اگر چیزی در آن بریزند که روان شود، پاك است ولی خوردن آن حرام است.

مسأله 117: الکل صنعتی که برای رنگ کردن درب ، میز، صندلی و مانند آن به کار می رود، طبق گفته اهل فن، موضوع محل تأمل است؛ بنابراین احتیاط شود.

ص: 39

مسأله 118: اگر انگور و آب انگور به خودی خود به جوش آید، بنابر احتیاط واجب نجس می شود و خوردن آن حرام است. و همچنین است اگربراثر یختن به جوش آید. مسأله 119: خرما، مویز، کشمش و آب آن ها اگر به جوش آید بنابر احتیاط واجب از خوردن آن ها اجتناب شود.

10- فقّاع (آبجو)

مسأله 120: فقاع مشروبی است که از جو گرفته می شود و به آن «آنجو» می گویند و نجس و خوردن آن حرام است.

11- عرق حیوان نجاست خوار

مسأله 121: بنابر احتیاط واجب، باید از عرق شتر نجاست خوار و هر حیوانی که به خوردن نجاست انسان عادت کرده اجتناب کرد و نماز با آن جایز نیست.

12- عرق جنب از حرام

مسأله 122: بنابر احتیاط واجب عرق جنب از حرام نجس است، چه عرق در حال جماع بیرون آید یا بعد از آن، از مرد باشد یا زن ، از زنا باشد یا لواط ، از نزدیکی با حیوانات باشد یا استمناء و استمناء یعنی انسان با خود کاری کند که منی از او بیرون آید) و یا به نحودیگری باشد، نمی توان با آن عرق نماز خواند، و نباید با آب گرمی که سبب عرق کردن است غسل نماید.

مسأله 123: اگر انسان هنگامی که نزدیکی با زن حرام است، مثلاً در وقت حیض یا در روزه ماه رمضان با زن خود نزدیکی کند، بنابر احتیاط واجب باید از عرق خود اجتناب کند.

مسأله 124: اگر جنب از حرام به جهت عذری، عوض از غسل، تیمّم نماید و بعد از تیمم، عرق کند بنابر احتیاط از عرق خود اجتناب نماید.

مسأله 125: اگر کسی از حرام جنب شود، سپس با حلال خود نزدیکی کند یا اول با حلال خود نزدیکی کرده سپس از حرام جنب شود، بنابر احتیاط لازم از عرق خود اجتناب نماید.

ثابت شدن نجاسات

مسأله 126: نجاست هر چیز از سه راه ثابت می شود:

ص: 40

اوّل: خود انسان يقين کند چیزی نجس است یا اطمینان یا علم عادی یابد، اما اگر گمان داشته باشد چیزی نجس است، لازم نیست از آن اجتناب نماید.

دوّم: کسی که چیزی در اختیار اوست بگوید آن چیز نجس است، مثلاً همسر انسان یا خدمتکار خانه بگوید، ظرف یا چیز دیگری که در اختیار اوست نجس می باشد.

سوّم: دو مرد عادل بگویند: چیزی نجس است. و همچنین اگر يك نفر عادل و یا شخص موثّق بگوید، چیزی نجس است، باید از آن چیز اجتناب کرد.

مسأله 127: اگر بر اثر ندانستن مسأله، نجس بودن و پاك بودن چیزی را نداند، مثلاً نداند عرق جنب از حرام، پاك است یا نه، باید مسأله را بپرسد. ولی اگر با این که مسأله را می داند، شك کند چیزی پاك است یا نه، مثلاً شك کند که آن چیز خون است یا نه، یا نداند که خون پشه است یا خون انسان، پاك می باشد و کاوش کردن و یا پرسیدن لازم نیست.

مسأله 128: چیز نجسی که انسان شك دارد پاك شده یا نه، نجس است و چیز پاك را اگر شك کند نجس شده یا نه، پاك است. و اگر بتواند نجس بودن یا پاك بودن آن را بفهمد، لازم نیست تحقیق کند.

مسأله 129: اگر بداند یکی از دو ظرف یا دو لباسی که از هر دوی آنها استفاده می کند، نجس شده و نداند کدام است، باید از هر دو اجتناب کند، ولی اگر نمی داند مثلاً لباس خودش نجس شده یا لباسی که هیچ از آن استفاده نمی کند و مال دیگری است، لازم نیست از لباس خودش اجتناب نماید، گرچه احتیاط خوب است.

نجس شدن چیزهای پاک

مسأله 130: اگر چیز پاك به چیز نجس برسد و هردو با یکی از آنها طوری ترباشد که تری یکی به دیگری برسد، چیز پاك نجس می شود و اگر تری به قدری کم باشد که به دیگری نرسد، چیزی که پاك بوده نجس نمی شود؛ اگرچه به عین نجس برسد.

مسأله 131: اگر چیزپاکی به چیز نجس برسد و انسان شك کند که هردو یا یکی از آنها تربوده

ص: 41

یا نه، آن چیز پاك نجس نمی شود.

مسأله 132، زمین و پارچه و مانند آن اگر رطوبت داشته باشد، هر قسمتی که نجاست به آن برسد، نجس می شود و جاهای دیگر آن پاك است و همچنین است خیار، خربزه و مانند آن، مگر این که رطوبت آنها موجب سرایت باشد.

مسأله 133: هرگاه شیره، روغن و مانند آن طوری باشد که اگر مقداری از آن را بردارند جای آن خالی نمی ماند، همین که يك نقطه از آن نجس شد، تمام آن نجس می شود، ولی اگر طوری باشد که جای آن در موقع برداشتن خالی بماند، اگرچه بعد پرشود، فقط جایی که نجاست به آن رسیده نجس می باشد، پس اگر فضله موش در آن بیفتد جایی که فضله افتاده، نجس است و بقیّه پاك می باشد.

مسأله 134: اگر مگس یا حیوانی مانند آن، روی چیز نجسی که تراست بنشیند و بعد روی چیز پاکی که تراست بنشیند، چنانچه انسان بداند نجاست همراه آن حیوان بوده، چیز پاك نجس می شود. و همچنین است اگر یقین داشته در پای حیوان نجاست بوده و بعد در زوال نجاست شك نماید، اما اگر نداند پاك است.

مسأله 135: اگر جایی از بدن که عرق دارد، نجس شود و عرق از آن جا به جای دیگری برود، هرجا که عرق به آن برسد نجس می شود و اگر عرق به جای دیگر نرود، جاهای دیگر بدن پاك است.

مسأله 136: اخلاطی که از گلویا بینی می آید، اگر خون داشته باشد، جایی که خون دارد نجس و بقیّه آن پاك است. پس اگر به بیرون دهان یا بینی برسد، مقداری که انسان يقين دارد، اخلاط نجس به آن رسیده، نجس است و جایی که شك دارد نجس شده یا نه، پاك است.

مسأله 137: اگر آفتابه ای که به آن سوراخ است، روی زمین نجس بگذارند، چنانچه آب، طوری زیر آن جمع گردد که با آب آفتابه یکی حساب شود، آب آفتابه نجس می شود و همچنين اگر آب بر زمين جاری شود یا فرو رود، در صورتی که سوراخ آفتابه با زمين نجس، متّصل باشد طوری که مانع از فشار آب شود، آب نجس است، ولی اگر سوراخ آن با زمین نجس، متصل

ص: 42

نباشد و آب زیر آفتابه، با آب داخل آن یکی حساب نشود، یا آب داخل آن با فشار بیرون آید، آب آفتابه نجس نمی شود.

مسأله 138: اگر چیزی داخل بدن شود و به نجاست برسد، در صورتی که بعد از بیرون آمدن آلوده به نجاست نباشد پاك است هر چند احتیاط در اجتناب از آن می باشد. پس اگر وسایل اماله، یا آب آن در مخرج غائط وارد شود، یا سوزن، چاقو و مانند آن، در بدن فرو رود و بعد از بیرون آمدن، به نجاست آلوده نباشد نجس نیست. و همچنین است آب دهان و بینی اگر در داخل به خون برسد و بعد از بیرون آمدن به خون آلوده نباشد، پاك است.

چند مسأله

مسأله 139: نجس کردن خطّ و ورق قرآن کریم حرام است و اگر نجس شود باید فوراً آن را آب بکشند. و همچنين است حکم مساجد، مشاهد مشرّفه، تربت امام حسین علیه السّلام بلکه تربت پیامبر اکرم صلّی الله عليه وآله و دیگر معصومین علیهم السلام بنابر احتیاط واجب.

مسأله 140: اگرورق قرآن یا چیزی که احترام آن لازم است، مانند چیزی که اسم الله، یا پیامبر صلّى الله عليه وآله، یا امام معصوم و یا حضرت زهراء عليهم السّلام بر آن نوشته شده، در مستراح بیفتد، بیرون آوردن و آب کشیدن آن اگرچه خرج داشته باشد واجب است و اگر بیرون آوردن آن ممکن نباشد، بنابر احتیاط واجب باید به آن مستراح نروند تا يقين کنند آن ورق پوسیده شده است. و نیز اگر تربت امام حسين عليه السّلام در مستراح بیفتد و بیرون آوردن آن ممکن نباشد، باید تا وقتی که يقين نکرده اند به کلی از بین رفته، به آن مستراح نروند.

مسأله 141: اگر جلد قرآن نجس شود، بی احترامی به قرآن می باشد و باید آن را آب کشید.

مسأله 142: گذاشتن قرآن روی عین نجس، مانند خون و مردار، اگرچه آن عین نجس، خشك باشد، حرام است و برداشتن قرآن از روی آن واجب فوری است.

مسأله 143: نوشتن قرآن با مرکب نجس، اگرچه يك حرف آن باشد حرام است. و اگر نوشته شود باید آن را آب کشید، یا با تراشیدن و مانند آن کاری کنند که از بین برود.

ص: 43

مسأله 144: باید از دادن قرآن به کافر خودداری شود و اگر قرآن در دست کافری است . در صورت امکان از او گرفته شود. ولی چنانچه مقصود از داشتن قرآن و نگهداری از آن، تحقیق و مطالعه در دین باشد و نیز انسان بداند که کافر با بدن خود آن را لمس نمی کند، اشکال ندارد.

مسأله 145: خوردن و آشامیدن عین نجس، یا چیزی که نجس شده مانند آبی که نجس شده حرام است. و همچنین است خورانیدن آن به دیگری، حتی به اطفال البته در عین نجس، حتى اگر خود طفل غذای نجس را بخورد، چه برای او ضرری داشته یا نداشته باشد لازم است از او جلوگیری کنند.

مسأله 146: فروختن چیزپاکی که نجس شده و آب کشیدن آن ممکن است، اشکال ندارد، ولى اگر مشتری آن چیز را برای کاری بخواهد که شرط آن پاك بودن است، مثلا از قسم خوراکی است که می خواهد آن را بخورد، باید فروشنده نجس بودن آن را به او بگوید، و بنابر احتیاط واجب اگر لباس نجس باشد نیز به مشتری بگوید.

مسأله 147: اگر انسان ببیند کسی چیز نجسی را در حالی که به نجاست آن جاهل است، می خورد یا با لباس نجس نماز می خواند، لازم نیست به او بگوید.

مسأله 148: اگر جایی از خانه یا فرش کسی، نجس باشد و ببیند بدن یا لباس و یا چیزی دیگر از کسانی که وارد خانه او می شوند با رطوبت به جای نجس رسیده است، اگر آنان به مهمانی او و به دعوت وی آمده باشند بنابر احتياط به آنان بگوید، البته در غیر خوراکی و در صورتی که ندانیم با آن لباس ها و بدن تطهیر نشده نماز نمی خوانند؛ گفتن به ایشان لازم نیست.

مسأله 149: اگر صاحب خانه، در بین غذا خوردن بفهمد غذا نجس است، باید به میهمانها بگوید، اما اگر یکی از میهمان ها بفهمد، لازم نیست به دیگران خبر دهد، گرچه خوب است اطلاع دهد، البته اگر سبب آبروریزی صاحب خانه نشود.

مسأله 150: اگر چیزی را که عاریه کرده نجس شود، چنانچه احتمال بدهد که صاحبش آن را در کاری که شرط آن پاکی است استفاده می کند، مانند لباسی که با آن نماز می خواند، بنابر

ص: 44

احتیاط واجب باید نجس شدن آن را به او بگوید، ولی اگر در کاری که شرط آن پاکی است استعمال نمی کند، واجب نیست نجس شدن آن را به او خبردهد.

مسأله 151: اگر بچه بگوید چیزی نجس است، یا چیزی را آب کشیده، چنانچه حرف او موجب اطمینان باشد قبول می شود.

مطهّرات

اشاره

مسأله 152: دوازده چیز بنابر اقوى، نجس را پاك می کند و به آنها «مطهرات» می گویند: 1 آب 2- زمین 3- آفتاب 4- استحاله 5- کم شدن دو سوم آب انگور جوشیده 6 - انتقال 7 اسلام 8- تبعیت 9- برطرف شدن عین نجاست 10- استبراء حیوان نجاستخوار 11- غايب شدن مسلمان 12- رفتن خون متعارف از حیوان و همچنین سنگ استنجاء.

1- آب

مسأله 153: آب با چهار شرط چیز نجس را پاك می کند. اول: مطلق باشد، پس آب مضاف مانند گلاب و عرق بید و آب میوه، نجس را پاك نمی کند. دوم: پاك باشد. سوم: وقتی چیز نجس را می شویند، آب، مضاف نشود و بو یا رنگ و یا مزه نجاست نگیرد. چهارم: بعد از آب کشیدن چیز نجس، عین نجاست در آن نباشد.

مسأله 154: پاك شدن چیز نجس با آب قليل، یعنی آب کمتر از کر، شرط های دیگری نیز دارد که بعد اشاره خواهد شد.

مسأله 155: ظرف نجس را با آب قلیل سه مرتبه باید شست و در آب کرو جاری يك مرتبه کافی است، ولی ظرفی را که سگ لیسیده یا از آن ظرف آب یا چیزروان دیگری خورده، باید اول با خاك پاك، خاك مال کرد و بعد يك مرتبه در آب کریا جاری یا دو مرتبه با آب قلیل شست، اما ظرفي که آب دهان یا دیگر رطوبت های سگ در آن ریخته، بهتر است آن را خاك مال نموده و سه مرتبه بشویند .

مسأله 156: اگر دهانه ظرفی که سگ دهن زده ، تنگ باشد و نشود آن را خاك مال کرد، چنانچه ممکن است باید کهنه ای به چوبی بپیچند و با آن خاك را به ظرف بمالند. و اگر ممکن نیست

ص: 45

باید خاك را در آن بریزند و به شدّت حرکت دهند تا به همه ظرف برسد.

مسأله 157: ظرفی که خوك بليسد یا از آن چیز روانی بخورد، با آب قلیل یا با آب کریا با آب جاری باید هفت مرتبه شست و لازم نیست آن را خاك مال کنند، اگرچه احتیاط مستحب آن است که خاك مالی شود.

مسأله 158: اگر بخواهند ظرفی را که به شراب نجس شده با آب قلیل یا آب جاری یا آب کر؛ آب بکشند، سه مرتبه شستن کفایت می کند، اگرچه احوط و اولی هفت مرتبه شستن است.

مسأله 159: کوزه ای که از گير نجس ساخته شده و یا آب نجس در آن فرو رفته، اگر در آب کریا جاری بگذارند، به هر جای آن که آب برسد پاك می شود. و اگر بخواهند باطن آن نیز پاك شود، باید به قدری در آب کریا جاری بماند که آب به تمام آن فرو رود مسأله 160: ظرف نجس را با آب قليل به دو صورت می توان آب کشید:

1- سه مرتبه پر کنند و خالی کنند.

2- سه دفعه مقداری آب در آن بریزند و در هر نوبت آب را طوری در آن بگردانند که به جاهای نجس آن برسد و بیرون بریزند.

مسأله 161: اگر ظرف بزرگی مانند پاتیل و خمره نجس شود، چنانچه سه مرتبه آن را از آب پر کنند و خالی کنند پاك می شود. و همچنین است اگر سه مرتبه از بالا آب در آن بریزند، به طوری که تمام اطراف آن را بگیرد و در هر نوبت آبی که به آن جمع می شود بیرون آورند و باید هر دفعه ظرفی را که با آن آب ها را بیرون می آورند آب بکشند.

مسأله 162: اگر مسّ نجس و مانند آن را ذوب کنند و آب بکشند، ظاهر آن پاك می شود مسأله 163: تنوری که با بول نجس شده است، اگر سه مرتبه از بالا آب در آن بریزند، طوری که تمام اطراف آن را بگیرد پاك می شود. و در غیربول اگر بعد از برطرف شدن نجاست يك مرتبه به دستوری که گفته شد آب در آن بریزند کافیست، اما بهتر است که گودالی، ته آن بکنند تا آب ها در آن جمع شده سپس بیرون بیاورند، بعد آن گودال را با خاك پرکنند.

ص: 46

مسأله 164: اگر بعد از برطرف کردن عین نجاست، چیز نجس را يك مرتبه در آب کریا جاری فرو برند که آب به تمام جاهای نجس آن برسد، پاك می شود. و در فرش و لباس و مانند آن فشار لازم است و چنانچه متنجس به بول باشد بنابر احتیاط مستحب در آب کردو مرتبه شسته شود.

مسأله 165: اگر بخواهند چیزی را که به بول نجس شده با آب قلیل آب بکشند، يك مرتبه آب روی آن بریزند تا از آن جدا شود و در صورتی که بول در آن چیز مانده باشد، دو مرتبه دیگر نیز آب روی آن بریزند تا پاك شود. و در لباس، فرش و مانند آن لازم است بعد از هر دفعه، فشار دهند تا ساله آن بیرون آید و «غساله» آبی است که معمولاً در وقت شستن و بعد از آن، از چیزی که شسته می شود، خود به خود یا با فشار خارج می گردد.

مسأله 166: در موردی که لازم است چند بار آب کشید، موالات و پشت سرهم بودن شرط نیست، پس اگر امروز، يك مرتبه آب روی آن بریزد و فردا يك مرتبه دیگر، پاك می شود .

مسأله 167: اگر چیزی با بول پسر شیرخواری که غذاخور نشده و شیر خوك و شیر زن کافر نخورده، نجس شود، چنانچه يك مرتبه آب روی آن بریزند که به تمام جاهای نجس آن برسد پاك می شود، ولی بنابر احتیاط مستحب يك مرتبه دیگر نیز آب روی آن بریزند و در فرش و لباس و مانند آنها فشار دادن لازم نیست.

مسأله 168: اگر چیزی به غیر بول نجس شود، چنانچه بعد از برطرف کردن نجاست، يك مرتبه آب روی آن بریزند و از آن جدا شود، پاك می گردد. ولی در لباس و مانند آن باید فشار داده شود تا غساله آن خارج شود و نیز اگر در دفعه اولی که آب روی آن می ریزند، نجاست آن برطرف شود و بعد از برطرف شدن نجاست نیز آب روی آن بیاید پاك می شود.

مسأله 169: اگر حصیر نجس را که با نخ بافته شده ، در آب کریا جاری فرو برند، بعد از برطرف شدن عین نجاست پاك می شود، ولی اگر بخواهند آن را با آب قلیل آب بکشند، دو بار در بول و يك بار در غیر بول و باید فشار دهند تا آب غساله از نخهای آن خارج شود.

مسأله 170: اگر ظاهر گندم، برنج، صابون، گوشت و مانند آن نجس شود، با فرو بردن در آب کر

ص: 47

و آب جاری پاك می گردد و اگر باطن آن نجس شود، پاك شدن آن متوقف است بر این که آب به باطن آن نفوذ کند، مثلاً آن را در کیسه پارچه ای گذاشته و در آب کریا جاری نگه دارند تا آب در آن نفوذ کند.

مسأله 171: اگر انسان شك کند که آب نجس، به باطن صابون و مانند آن رسیده یا نه، باطن آن پاك است.

مسأله 172: اگر ظاهر برنج و گوشت یا چیزی مانند آن نجس شده باشد، چنانچه آن را در ظرفي بگذارند، اگر سه مرتبه آب روی آن بریزند و خالی کنند پاك می شود و ظرف آن نیز پاك می گردد، ولی اگر بخواهند لباس یا چیزی را که فشار داده می شود در ظرفی بگذارند و آب بکشند، باید در هر مرتبه که آب روی آن می ریزند آن را فشار دهند و ظرف را کج کنند تا غساله ای که در آن جمع شده بیرون بریزد.

مسأله 173: لباس نجسی که به نیل و مانند آن رنگ شده ، اگر در آب کریا جاری فرو برند و آب پیش از آن که بر اثر رنگ پارچه مضاف شود به تمام آن برسد، آن لباس پاك می شود اگر موقع فشار دادن، آب مضاف یا رنگین از آن بیرون نیاید.

مسأله 174: اگر لباسی را در آب کریا جاری آب بکشند و بعد مثلا جن آب در آن دیده شود، چنانچه از رسیدن آب جلوگیری نکرده ، آن لباس پاك است.

مسأله 175: اگر بعد از آب کشیدن لباس و مانند آن خورده گل یا اشنان در آن دیده شود پاك است. ولی اگر آب نجس به باطن گل یا اشنان رسیده باشد، ظاهر گل و اشنان پاك و باطن آن نجس است. مگر آن که لباس با آب کریا جاری آب کشیده و آب در آن نفوذ کرده باشد.

مسأله 176: وقتی که عین نجاست از هر چیز نجس برطرف نشود، آن چیز پاک نمی شود و اگر بعد از آب کشیدن بویا رنگ نجاست در آن مانده باشد اشکال ندارد. پس اگر خون را از لباس برطرف کنند و لباس را آب بکشند و رنگ خون در آن بماند پاك می باشد، اما چنانچه براثربويا رنگ يقين کنند یا احتمال عقلایی دهند که ذره های نجاست در آن مانده، نجس است.

ص: 48

مسأله 177: اگر نجاست بدن را در آب کریا جاری برطرف کنند، بدن پاك می شود و بیرون آمدن و دوباره در آب رفتن لازم نیست.

مسأله 178: غذای نجسی که لای دندان ها مانده، اگر آب در دهان بگردانند که به تمام غذای نجس برسد پاك است.

مسأله 179: اگر موی سر و صورت را با آب قلیل آب بکشند، فشار لازم ندارد البته اگر پرپشت نباشد.

مسأله 180: گوشت و دنبه ای که نجس شده، مانند چیزهای دیگر آب کشیده می شود. و همچنین است اگربدن یا لباس، چربی کمی داشته باشد که از رسیدن آب به آن جلوگیری نکند.

مسأله 181: اگر ظرف یا بدن نجس باشد و بعد طوری چرب شود که از رسیدن آب به آن جلوگیری کند، چنانچه بخواهند ظرف وبدن را آب بکشند، باید چربی را برطرف کنند تا آب به آن برسد.

مسأله 182: چیز نجسی که عین نجاست در آن نیست، اگر زیر شیری که متّصل به آب کراست يك دفعه بشویند، پاك می شود و نیز اگر عین نجاست در آن باشد چنانچه عین نجاست آن، زیر شیر یا به وسیله دیگری برطرف شود و آبی که از آن چیز می ریزد بویا رنگ و یا مزه نجاست نگرفته باشد با آب شير پاك می شود، اما اگر آبی که از آن می ریزد بویا رنگ و یا مزه نجاست گرفته باشد، باید به قدری آب شیر روی آن بریزد تا در آبی که از آن جدا می شود، بویا رنگ یا مزه نجاست نباشد.

مسأله 183: اگر چیزی را آب بکشد و یقین کند پاك شده و بعد شك کند که عین نجاست را از آن برطرف کرده یا نه، در صورتی که عین نجاست نباشد، آن چیز پاك است و اگر در وقت آب کشیدن متوجّه برطرف کردن عین نجاست نبوده، بنابر احتیاط دوباره آن را آب بکشد.

مسأله 184: زمینی که روی آن شن یا ریگ باشد، اگر با آب قليل بشویند پاك می شود. مسأله 185: زمین سنگ فرش، آجرفرش و زمین سختی که آب در آن فرو نمی رود، اگر نجس شود با آب جاری پاك می شود و با آب قلیل نیز پاك می شود ولی باید به قدری آب روی آن

ص: 49

بریزند که جاری شود و چنانچه آب قلیلی که روی آن ریخته اند از سوراخی بیرون رود، همه زمین پاك می شود و اگر بیرون نرود، باید با پارچه و مانند آن آب را بردارند و باز بر آن آب بریزند و بردارند.

مسأله 186: اگر نمك سنگ و مانند آن نجس شود، با آب کمتراز کرنیز پاك می شود. مسأله 187: اگر شکرآب شده نجس را قند بسازند و در آب کریا جاری بگذارند پاك نمی شود، مگر این که در آب کریا جاری بگذارند تا آب به همه اجزای آن برسد و مضاف نیز نشود.

2- زمین

مسأله 188 : زمین با پنج شرط، کف پا و ته کفش نجس را پاك می کند:

اوّل: پاك باشد. دوّم: خشك باشد. سوّم: اگر عین نجس مانند خون و بول، یا متنجس مانند گلی که نجس شده، در کف پا و ته کفش است، با راه رفتن یا مالیدن پا به زمین برطرف شود. چهارم: زمین باید خاك یا سنگ و مانند آن (از زمین به طور طبیعی) باشد. بنابراین با راه رفتن روی فرش و حصیر، کف پا و ته کفش نجس پاك نمی شود. پنجم: با راه رفتن روی زمین، پا و کفش، نجس شده باشد.

مسأله 189: پاك شدن کف پا و ته کفش نجس، با راه رفتن روی آسفالت و روی زمینی که با چوب، فرش شده و موزائيك و هر چه به طریقی ساخته انسان است مانند سیمان و قیر و گچ مورد اشکال است.

مسأله 190: برای پاك شدن کف پا و ته کفش، بهتر است پانزده قدم یا بیشتر راه بروند، اگرچه با کمتر از پانزده قدم یا با مالیدن پا بر زمین نجاست برطرف شود.

مسأله 191: لازم نیست کف پا و ته کفش نجس، ترباشد بلکه اگر خشك بود با راه رفتن پاك می شود.

مسأله 192: کف پا و ته کفش نجس با راه رفتن پاك می شود، اما اطراف آن که معمولا به گل آلوده می شود، پاك شدن آن مورد اشکال است، مگر به اندازه متعارف آن.

ص: 50

مسأله 193: کسی که با دست و زانو راه می رود، اگر کف دست یا زانوی او نجس شود، پاک شدن آن با راه رفتن محلّ اشکال است و همچنين ته عصا، ته پای مصنوعی، نعل چهارپایان، چرخ اتومبیل و درشکه و مانند آن محلّ اشکال است.

مسأله 194: اگر بعد از راه رفتن، بویا رنگ و یا ذره های کوچکی از نجاست که دیده نمی شود، در کف پایا ته کفش بماند، اشکال ندارد. اگرچه بهتر است به قدری راه روند که آن ها نیز برطرف شود.

مسأله 195: درون کفش و مقداری از کف پا که به زمین نمی رسد، بنابر احتیاط با راه رفتن پاك نمی شود. و همچنین کف جوراب با راه رفتن پاك نمی گردد.

3- آفتاب

مسأله 196: آفتاب، زمین، ساختمان و چیزهایی که مانند درب و پنجره در ساختمان به کار برده شده، همچنین میخی را که به دیوار کوبیدهاند، با پنج شرط پاك می کند:

اوّل: چیز نجس، طوری تر باشد که اگر چیز دیگری به آن برسد تر شود، پس اگر خشك باشد باید آن را تر کنند تا آفتاب خشکش کند.

دوّم: اگر عین نجاست در آن چیز باشد، پیش از تابیدن آفتاب آن را برطرف کنند.

سوّم: چیزی از تابیدن آفتاب جلوگیری نکند، پس اگر آفتاب از پشت پرده یا ابر و مانند آن بتابد و چیز نجس را خشك کند، آن چیز پاك نمی شود، ولی اگرابر یا پرده به قدری نازك باشد که از تابیدن آفتاب جلوگیری نکند، اشکال ندارد.

چهارم: آفتاب به تنهایی چیز نجس را خشک کند، پس اگرمثلاً چیز نجس براثر باد و آفتاب خشك شود، پاك نمی گردد. ولی اگر باد به قدری کم باشد که بگویند آفتاب آن را خشک کرده، اشکال ندارد .

پنجم: آفتاب، مقدار زمین یا ساختمانی را که نجاست در آن فرو رفته، در يك مرتبه خشك کند. پس اگر يك مرتبه بر زمین یا ساختمان نجس بتابد و روی آن را خشك کند و بار دیگر زیر آن را خشك نماید، فقط روی آن پاك می شود و زیر آن نجس می ماند.

ص: 51

مسأله 197: آفتاب، درخت و گیاه نجس و هر چیز ثابت یا شبیه به ثابت را پاك می کند. مسأله 198: اگر آفتاب به زمین نجس بتابد، بعد انسان شك کند که زمین موقع تابیدن آفتاب تربوده یا نه یا تری آن بر اثر آفتاب خشك شده یا نه، آن زمين نجس است. و همچنین است اگر شك کند پیش از تابش آفتاب عین نجاست از آن برطرف شده یا نه، یا شك کند چیزی مانع تابش آفتاب بوده یا نه.

مسأله 199: اگر آفتاب به يك طرف دیوار نجس بتابد، طرفي که آفتاب به آن نتابیده پاك

نمی شود، مگر با تابش آفتاب تمام دیوار خشك شود.

4- استحاله

مسأله 200: اگر جنس چیز نجس طوری عوض شود که به صورت چیز پاکی درآید، پاك می شود و آن را «استحاله» می گویند. خواه عين نجس بوده یا متنجس باشد، مثلا چوب نجس بسوزد و خاکستر گردد یا سگ در نمك زار فرو رود و نمك شود. ولی اگر جنس آن عوض نشود مانند آنکه گندم نجس را آرد کنند یا نان بپزند و یا شیر نجس را پنیریا ماست کنند، پاك نمي شود.

مسأله 201: کوزه گلی و مانند آن که از گل نجس ساخته شده، بنابر احتياط نجس است، و نیز زغالی که از چوب نجس درست شده، نجس است.

مسأله 202: چیز نجسی که معلوم نیست استحاله شده یا نه، نجس است.

مسأله 203: بنابر احتیاط از بخاری که از بول یا آب نجس و مانند آن برمی خیزد اجتناب گردد.

5- انقلاب

مسأله 204: اگر شراب به خودی خود یا به سبب چیزی مانند سرکه و نمك که در آن ریخته اند سرکه شود، پاك می گردد.

مسأله 205: بنابر احتیاط واجب شرابی که از انگور نجس و مانند آن درست کنند یا نجاست دیگری به آن برسد، با سرکه شدن پاك نمي شود.

مسأله 206: بنابر احتیاط واجب سرکه ای که از انگور، کشمش و خرمای نجس درست کنند نجس است.

ص: 52

مسأله 207: اگر پوشال ریزانگور یا خرما داخل آن باشد و سرکه بریزند ضرر ندارد. و بهتر است تا خرما، کشمش و انگور سرکه نشده، خیار، بادنجان و مانند اینها در آن نریزند مگر این که پیش از سرکه شدن، مسکرشده باشد.

مسأله 208: هر چیزی که به چیز دیگری منقلب گردد، به صورتی که دیگر آن چیز اول نباشد، احکام چیز دوّم را در بر خواهد گرفت. پس هر حرامی که به حلال منقلب گردد، مثلا گوشت حرام یا نجاست، خاکستر شود و یا نجاست پای بتّه یا درخت میوه قرار دهند و مبدل به آن شود، حلال خواهد شد. و حلالی که به حرام منقلب گردد، مانند سرکه ای که شراب شود، حرام خواهد شد. و چیز پاکی که به چیز نجس، یا نجسی که به پاك منقلب گردد حکم همان را پیدا خواهد کرد.

6- کم شدن دو سوّم آب انگور جوشیده

مسأله 209: آب انگوری که با آتش جوش آمده نجس می شود و خوردن آن حرام است و اگر آن قدر بجوشد که دو قسمت آن کم شود و تنها يك قسمت بماند، حلال می شود، ولی اگر به خودی خود جوش بیاید، فقط با سرکه شدن پاك و حلال می گردد.

مسأله 210: اگر دو قسمت آب انگور بدون جوش آمدن کم شود، چنانچه باقیمانده آن به خودی خود یا با آتش جوش آید، حرام است و اگر بخواهند حلال شود، باید دو ثلث آن را با جوشانیدن از بین ببرند.

مسأله 211: آب انگوری که معلوم نیست جوش آمده یا نه، حلال و پاك است، ولی اگر با آتش جوش بیاید، تا انسان يقين نکند که دو قسمت آن کم شده، پاك و حلال نمی شود. و همچنین اگر به خودی خود جوش آید تا یقین نکند سرکه شده پاك و حلال نمی گردد. مسأله 212: اگر يك دانه انگور، در چیزی که به آتش می جوشد بیفتد و بجوشد، خوردن آن حرام و محکوم به نجاست است.

مسأله 213: اگر بخواهد در چند دیگ، شیره بپزد، کفگیری که در دیگ به جوش آمده زده

ص: 53

است، نمی تواند در دیگی که جوش نیامده بزند و اگر همه جوش آمده باشد، کفگیردیگی که دو ثلث آن کم نشده ، در دیگی که دو ثلث آن کم شده از جهت حرمت نزند.

مسأله 214: چیزی که معلوم نیست غوره است یا انگور، اگر جوش بیاید نجس نمی شود.

مسأله 215: خرما و شیره آن همچنين مویز، کشمش و آب آن ها، اگر جوش آید بنابر احتیاط واجب باید از آن ها اجتناب کرد.

7- انتقال

مسأله 216: اگر خون بدن انسان یا خون حیوانی که خون جهنده دارد، یعنی حیوانی که وقتی رگ آن را ببرند خون از آن جستن می کند، به بدن حیوانی که خون جهنده ندارد، برود و خون آن حیوان حساب شود، پاك می گردد و این را «انتقال» می گویند، اما خونی که زالو از انسان می مکد، نجس است زیرا خون زالو به آن گفته نمی شود بلکه می گویند خون انسان است.

مسأله 217: اگر کسی پشه ای را که بر بدنش نشسته بکشد و نداند خونی که از پشه بیرون آمده از او مکیده یا از خود پشه می باشد، پاك است. و همچنین اگربداند از او مکیده، ولی جزو بدن پشه حساب شود. اما اگر فاصله بین مکیدن خون و کشتن پشه به قدری کم باشد که بگویند خون انسان است یا معلوم نباشد که بگویند خون پشه است یا خون انسان، بنابر احتیاط نجس می باشد.

8- اسلام

مسأله 218: اگر کافر، شهادات را بگوید یعنی بگوید: «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ ، وأشهدأ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ ، وَ أَشْهَدُ أَنَّ أميرَالمُؤمِنينَ عَلِيّاً وَلِيُّ اللَّهِ »مسلمان و مؤمن می شود، بدن، آب دهان، بینی و عرق او پاك است، ولی اگر هنگام مسلمان شدن، عین نجاست بر بدن او بوده، باید برطرف کند و جای آن را آب بکشد. بلکه اگر پیش از مسلمان شدن عین نجاست برطرف شده باشد، جای آن را آب بکشد.

و شهادت ثالثه (یعنی شهادت به «ولایت امیرالمؤمنين عليه السّلام»)نیز همچون دو شهادت

ص: 54

دیگر لازم است و گرنه اسلام او کامل نیست.

مسأله 219: اگر موقعی که کافر بوده، لباس او با رطوبت به بدنش رسیده باشد و آن لباس در هنگام مسلمان شدن بربدن او نباشد، نجس است، بلکه حتّی اگر بر بدن او باشد نیز نجس است.

مسأله 220: اگر کافر شهادات را بگوید و انسان نداند قلبا مسلمان شده یا نه، پاك است، ولى اگربداند قلب مسلمان نشده، به این معنی که تن زیربار اسلام نداده بلکه فقط لفظی بر زبان جاری نموده، نجس است.

9- تبعيّت

مسأله 221: تبعیت، یعنی چیز نجسی بر اثر پاك شدن چیز دیگری، پاك شود، مانند پاك شدن فرزندان نابالغ کافر که با اسلام یکی از پدر و مادر، یا جدّ و جدّه، پاك می شوند مشروط بر آن که اظهار کفر نکنند.

مسأله 222: اگر شراب سرکه شود، ظرف آن نیز تا جایی که شراب هنگام جوشیدن به آن جا رسیده پاك می شود. همچنین کهنه و چیزی که معمولاً روی آن می گذارند، اگر با آن رطوبت نجس شود، پاك می گردد. ولی اگر پشت ظرف با آن شراب آلوده شود، بنابر احتیاط لازم بعد از سرکه شدن شراب ، از آن اجتناب شود.

مسأله 223: آب انگور اگر با آتش جوش بیاید و پیش از آن که دو سوم آن کم شود به جایی بریزد آن را نجس می کند، همچنین ظرفی که آب انگور در آن به جوش می آید و چیزهایی که مانند کفگیر و غیر آن برای پختن آب انگور به کار می رود، نجس است. مسأله 224: تخته یا سنگی که روی آن میّت را غسل می دهند و پارچه ای که با آن عورت میّت را می پوشانند و دست کسی که او را غسل می دهد و هر چه با میّت شسته شده، بعد از تمام شدن غسل پاك می شود.

مسأله 225: کسی که چیزی را با دست خود آب می کشد، بعد از پاك شدن آن چیز، دست او نیز پاك می شود.

ص: 55

مسأله 226: اگر لباس و مانند آن را با آب قلیل آب بکشند، آبی که بعد از جدا شدن غساله در آن می ماند پاك است.

مسأله 227: ظرف نجس را که با آب قلیل آب می کشند، بعد از جدا شدن غساله یعنی آبی که برای پاك شدن، روی آن ریخته اند، آب کمی که در آن می ماند پاك است. ولی باید در شستن اوّل و دوّم از آن اجتناب گردد.

10- برطرف شدن عین نجاست

مسأله 228: اگر بدن حیوان . شامل تمام اعضا و حتی منقار پرندگان با عین نجس مانند خون یا متنجس مانند آب نجس آلوده شود، چنانچه آنها برطرف گردد، بدن آن حیوان پاك می شود، همچنین است باطن بدن انسان، مانند داخل دهان و بینی، مثلاً اگر خونی از لای دندانها بیرون آید و در آب دهان از بین برود، آب کشیدن داخل دهان لازم نیست، ولی اگردندان عاريه در دهان نجس شود، باید آن را آب بکشند.

مسأله 229: اگر مقداری غذا لای دندان مانده باشد و داخل دهان خون بیاید، آن غذا پاك است، ولی در صورتی که بداند خون به آن غذا رسیده بنابر احتیاط واجب باید از آن اجتناب کند.

مسأله 230: آب کشیدن مقداری از لب ها و پلک چشم که هنگام بستن، روی هم می آید لازم نیست، اما جایی که انسان نمی داند از ظاهر بدن است یا باطن آن، اگر نجس شود بنابر احتیاط واجب باید آن را آب بکشد.

مسأله 231: اگر گرد و خاك نجس به لباس، فرش و مانند آن بنشیند، چنانچه طوری آن را تکان دهد که گرد و خاك نجس از آن بریزد، پاك است.

11- استبراء حیوان نجاست خوار

مسأله 232: بول، غائط و دیگر رطوبات حیوانی که به خوردن نجاست انسان، عادت کرده نجس است و اگر بخواهند پاك شود، باید آن را استبراء کنند، یعنی تا مدّتی که پس از آن مدت دیگر به آن نجاست خوار نگویند، نگذارند نجاست بخورد و غذای پاك به آن بدهند.

مسأله 233: بنابر احتیاط واجب باید شتر نجاست خوار را چهل روز، گاو را سی روز، گوسفند را

ص: 56

ده روز، مرغابی را هفت یا پنج روز و مرغ خانگی را سه روز از خوردن نجاست بازدارند و غذای پاك به آنها بدهند و اگر بعد از این مدت باز نجاست خوار به آنها گفته شود، باید تا مدّتی از خوردن نجاست آنها جلوگیری نمایند که بعد از آن مدت، دیگر نجاست خوار به آنها نگویند.

12- غایب شدن مسلمان

مسأله 234: اگربدن یا لباس مسلمان یا چیز دیگری که مانند ظرف و فرش در اختیار اوست، نجس شود و آن مسلمان غایب گردد، با شش شرط می توان آن را پاك دانست (بنابر احتیاط در بعضی آنها):

اوّل: آن مسلمان، چیزی که بدن یا لباسش را نجس کرده نجس بداند، بنابراین اگر لباسش به شراب آلوده شود و آن را نجس نداند، بعد از غایب شدن او نمی شود آن لباس را، پاك دانست.

دوّم: آن مسلمان بداند بدن یا لباسش ، به چیز نجس رسیده است.

سوّم: انسان ببیند آن چیز را که قبلا نجس بوده در کاری که شرط آن پاکی است استعمال می کند، مثلاً ببیند با آن لباس نماز می خواند.

چهارم: آن مسلمان بداند که پاکی، شرط صحت آن کار است، بنابراین اگر نداند که باید لباس نمازگزار پاك باشد و با لباسی که نجس شده نماز بخواند، نمی شود آن لباس را پاك دانست.

پنجم: انسان احتمال دهد که مسلمان چیزی را که نجس شده آب کشیده است، پس اگر یقین داشته باشد که آب نکشیده، نباید آن چیز را پاك بداند.

ششم: بنابر احتیاط لازم آن مسلمان، بالغ باشد.

خلاصه این شرط ها: علم او به نجاست و وجوب اجتناب و متهم نبودنش در عمل است.

مسأله 235: اگر در نظر آن مسلمان، نجس و پاك فرقی نداشته باشد، پاك دانستن آن چیزی اشکال دارد. این مسأله از فروع حمل فعل مسلمان بر صحت است، نه از جهت مطهّر بودن غیبت مسلمان .

13- رفتن خون متعارف حیوان

مسأله 236: اگر حیوان حلال گوشت را به دستور شرعی بکشند و خون آن به مقدار معمول بیرون

ص: 57

آید، خونی که در بدنش می ماند پاك است، و باید خونی که در جای سربریدن است را آب بکشند.

چند مسأله

مسأله 237: اگر خود انسان یقین کند که چیز نجس پاك شده است، یا دو مرد عادل به پاك شدن آن خبر دهند، آن چیز پاك است. همچنین است اگر کسی که چیز نجس را آب کشیده از پاکی آن خبر دهد و مورد اطمینان باشد و متهم و بی مبالات نباشد.

مسأله 238: کسی که وکیل شده تا لباس انسان را آب بکشد، اگر بگوید آب کشیده ام و انسان به گفته او اطمینان پیدا کند، آن لباس پاك است.

مسأله 239: اگر انسان حالی دارد که در آب کشیدن چیز نجس، یقین پیدا نمی کند و وسواسی است، می تواند به گمان در تطهیر اکتفا نماید یا به نحوی که افراد متعارف آب می کشند رفتار کند.

احکام ظرف ها

مسأله 240: ظرفی که از پوست سگ یا خوك و یا مردار ساخته شده، خوردن و آشامیدن در آن مطلقا حرام است. و نباید آن ظرف را در وضو، غسل و کارهایی که باید با چیز پاك انجام داد استعمال کنند، بلکه بنابر احتیاط لازم چرم سگ، خوك و مردار را حتی اگر ظرف نباشد استعمال نکنند.

مسأله 241: ظرفی که دست غیر مسلمان است، اگريقين به نجاستش نداشته باشد، پاك است.

مسأله 242: خوردن و آشامیدن در ظرف طلا و نقره حرام است و احتیاط لازم ترك استعمال آن هاست اگرچه برای زینت باشد.

مسأله 243: ساختن ظرف طلا و نقره برای خوردن و آشامیدن و مزدی که برای آن می گیرند، حرام است.

مسأله 244: خرید و فروش ظرف طلا و نقره و پول و عوضی که فروشنده در مقابل آن می گیرد، حرام است.

مسأله 245: گیره استکان که از طلا یا نقره می سازند اگر بعد از برداشتن استکان به آن ظرف گفته شود، استعمال آن چه به تنهایی و چه با استکان حرام است و اگر به آن ظرف گفته نشود،

ص: 58

استعمال آن اشکال ندارد .

مسأله 246: اگر فلزی را با طلا یا نقره مخلوط کنند و ظرف بسازند، چنانچه مقدار آن فلز به قدری زیاد باشد که به آن ظرف، ظرف طلا یا نقره نگویند، بنابر احتیاط از استعمال آن اجتناب گردد.

مسأله 247: استعمال بادگیر قلیان، غلاف شمشیر، کارد و قاب قرآن اگر از طلایا نقره باشد اشکال ندارد ولی بنابر احتیاط واجب از عطردان، سرمه دان و قلم دان و مانند آن که از طلایا نقره ساخته شده، اجتناب شود.

مسأله 248: استعمال ظرف طلا یا نقره در حال ناچاری به قدر دفع ضرورت اشکال ندارد، ولی برای وضو و غسل حتی اگر ظرف دیگری نباشد نمی توان آن را استعمال کرد و باید تیمم نمود.

مسأله 249: استعمال ظرفی که معلوم نیست از طلا یا نقره است یا از چیز دیگر، اشکال ندارد.

احکام وضو

اشاره

وضو بر دو نوع است: 1- وضوی ترتیبی 2- وضوی ارتماسی، واصل در وضو وضوی ترتیبی است.

مسأله 250: در وضو واجب است نیت نموده، صورت و دست ها را بشویند و جلوی سرو روی پاها را مسح کنند.

1- وضوی ترتیبی

شستن صورت

مسأله 251: درازای صورت را باید از بالای پیشانی، جایی که موی سر بیرون می آید تا آخر چانه شست و پهنای آن به مقداری که بین انگشت وسط و شست قرار می گیرد باید شسته شود و اگر مختصری از این مقدار را نشوید وضو باطل است. برای آن که يقين کند این مقدار کاملا شسته شده باید کمی از اطراف آن را نیز بشوید.

مسأله 252: اگر صورت یا دست کسی، کوچکتریا بزرگتر از معمول مردم باشد، باید ملاحظه کند که افراد معمولی تا کجای صورت خود را می شویند، او نیز تا همان جا را بشوید. و همچنين اگر در پیشانی او موروییده یا جلوی سرش موندارد باید به اندازه معمول، پیشانی را بشويد.

ص: 59

مسأله 253: اگر احتمال دهد چرك یا چیز دیگری در ابروها، گوشه های چشم و لب او هست که نمی گذارد آب به آن برسد، چنانچه احتمال او در نظر مردم به جا باشد، باید احتیاطا پیش از وضو بررسی کند تا اگر مانعی هست برطرف نماید.

مسأله 254: اگر پوست صورت از لای مو پیدا باشد، باید آب را به پوست برساند و اگر پیدا نباشد، شستن مو كافي است و رساندن آب به زیر آن لازم نیست.

مسأله 255: اگر شك کند پوست صورت از لای مو پیداست یا نه، بنابر احتیاط واجب باید مو را بشوید و آب را به پوست برساند.

مسأله 256: شستن داخل بینی و مقداری از لب و چشم که در وقت بستن دیده نمی شود واجب نیست، ولی برای آن که يقين کند از جاهایی که باید شسته شود چیزی باقی نمانده، مقداری از آنها را نیز بشوید. و کسی که نمی دانسته باید این مقدار را بشوید، اگر نداند در وضوهایی که گرفته این مقدار را شسته یا نه، نمازهایی که خوانده صحیح است هر چند احوط به جا آوردن قضای نمازهایی است که خوانده است.

مسأله 257: باید صورت و دست ها را از بالا به پایین شست و اگر از پایین به بالا بشوید وضو باطل است.

مسأله 258: اگر دست را تر کند و به صورت و دست ها بکشد، چنانچه تری دست به قدری باشد که بر اثر کشیدن دست، آب کمی بر آن ها جاری شود کافی است.

شستن دست ها

مسأله 259: بعد از شستن صورت، باید دست راست و بعد از آن دست چپ را، از آرنج تا سر انگشت ها بشويد.

مسأله 260: برای آن که يقين کند آرنج را کاملاً شسته، مقداری بالاتر از آرنج را نیز بشوید.

مسأله 261: در موقع وضو باید دست ها را تا سر انگشتان بشوید و اگر فقط تا مچ را بشوید وضوی او باطل است، حتی اگر پیش از وضو دست های خود را تا مچ شسته باشد.

ص: 60

مسأله 262: در وضو، شستن صورت و دست ها، مرتبه اول واجب، مرتبه دوم در موضع تقيه جائزاست، مرتبه سوم و بیشتر از آن حرام می باشد. اما کدام شستن ، اوّل یا دوّم و یا سوّم است مربوط به قصد کسی است که وضو می گیرد، پس اگر به قصد شستن مرتبه اوّل مثلاً دو بار آب به صورت بریزد همراه با دست کشیدن اشکال ندارد و شستن اقل حساب می شود و اگر به قصد این که سه مرتبه بشوید، سه مرتبه آب بریزد مرتبه سوم حرام است.

مسأله 263: مستحب است وضو را شاداب گرفت و همچنین مستحب است آب وضو به مقدار يك مد باشد. و زیاده روی در آب وضو مکروه و چه بسا حرام می باشد.

مسح سر

مسأله 264: بعد از شستن هردو دست، باید جلوی سر را با تری آب وضو که در دست مانده، مسح کند. و بنابر احتیاط واجب با دست راست از بالا به پايين مسح نماید.

مسأله 265: يك قسمت از چهار قسمت سر، که مقابل پیشانی است جای مسح می باشد و احتیاط واجب آن است که از درازا به اندازه درازای يك انگشت و از پهنا به اندازه پهنای سه انگشت بسته مسح نماید.

مسأله 266: لازم نیست مسح سر، بر پوست آن باشد، بلکه بر موی جلوی سر نیز صحیح است. ولی کسی که موی جلوی سر او به اندازهای بلند است که اگر مثلاً شانه کند به صورتش می ریزد یا به جاهای دیگر سر می رسد . مانند زن ها باید بیخ موها را مسح کند، یا فرق سر را باز کرده، پوست سر را مسح نماید. و اگر موهایی را که به صورت می ریزد یا به جاهای دیگر سر می رسد جلوی سرجمع کند و بر آن مسح نماید یا برموی جاهای دیگر سر، که به جلوی سر آمده مسح کند، باطل است.

مسح پاها

مسأله 267: بعد از مسح سر، باید با تری آب وضو که در کف دست مانده، روی پاها را حداقل از سر یکی از انگشت ها تا برآمدگی روی پا مسح کند و بنابر احتیاط واجب تا مفصل را مسح نماید.

ص: 61

مسأله 268: واجب است مسح پای راست را مقدّم بر مسح پای چپ نموده ، همچنین پای راست را با دست راست و پای چپ را با دست چپ مسح نماید.

مسأله 269: پهنای مسح پا، بنابر احتیاط واجب به اندازه پهنای سه انگشت بسته باشد بلکه احتیاط مستحب تمام کف دست است.

مسأله 270: لازم است که در مسح پا، دست را بر سر انگشت ها بگذارد و سپس به پشت پا بکشد.

مسأله 271: در مسح سر و روی پا، باید دست را روی آن بکشد و اگر دست را نگهدارد و سريا پا را به آن بکشد وضو باطل است.

مسأله 272: اگر موقعی که دست را بر سر یا پا می کشد، سریا پا کمی حرکت کند اشکال ندارد.

مسأله 273: جای مسح باید خشك باشد و اگر به قدری ترباشد که رطوبت کف دست برآن اثر نکند مسح باطل است، ولی اگر تری آن کم باشد اما رطوبتی که بعد از مسح در آن دیده می شود، بگویند که از تری کف دست است اشکال ندارد.

مسأله 274: اگر برای مسح رطوبتی در کف دست نمانده باشد، نمی تواند دست را با آب غیر وضوترکند، بلکه باید از اعضای دیگر وضو رطوبت بگیرد و با آن مسح نماید. مسأله 275: اگر رطوبت کف دست فقط به اندازه مسح سر باشد، بنابر احتیاط واجب سر را با همان رطوبت مسح کند و برای مسح پاها از اعضای دیگروضو رطوبت بگیرد.

مسأله 276: مسح کردن از روی جوراب و کفش باطل است، ولی اگر بر اثر سرمای شدید یا ترس از دزد، درنده و مانند آن نتواند کفش یا جوراب را بیرون آورد، باید تیمّم نماید و اگر کفش یا جوراب نجس نیست احتیاط مستحب آن است که وضوهم بگیرد و بر کفش و جوراب مسح کند و هنگام رفع مانع بنا بر احتیاط قضا نیز بنماید.

مسأله 277: اگر روی پا نجس باشد و نتواند برای مسح آن را آب بکشد، باید تیمم نماید. و بنابر احتیاط وضوهم بگیرد و چیزپاکی روی پا قرار دهد و روی آن مسح کند.

ص: 62

2- وضوی ارتماسی

اشاره

مسأله 278: وضوی ارتماسی، یعنی انسان صورت و دست ها را در آب فرو برد و به قصد وضو بیرون آورد با مراعات طرف بالا به پایین و احتیاط واجب حرکت دادن تدریجی عضوی است که در آب فرو رفته تا شستن تدریجی حاصل شود. و اگر موقعی که صورت یا دست ها را در آب فرو می برد، نیّت وضو کند و تا وقتی که آنها را از آب بیرون می آورد و ریزش آب تمام می شود، به قصد وضو باشد وضوی او صحیح است. و نیز اگر موقّع بیرون آوردن از آب قصد وضو کند و تا وقتی که ریزش آب تمام می شود به قصد وضو باشد وضوی او صحیح می باشد. و همچنین است اگر دست راست را به قصد وضو در آب فرو ببرد و دست چپ را به قصد وضوبه غیر ارتماس بشوید. و پس از شستن صورت و دست ها باید مسح سرو پا را انجام دهد.

مسأله 279: در وضوی ارتماسی نیز مانند وضوی ترتیبی باید صورت و دست ها از بالا به پایین شسته شود، پس اگر وقتی که صورت و دست ها را در آب فرو می برد قصد وضو کند، باید صورت را از طرف پیشانی و دست ها را از طرف آرنج در آب فرو برد. و اگر موقع بیرون آوردن از آب قصد وضوکند، باید صورت را از طرف پیشانی و دست ها را از طرف آرنج بیرون آورد.

مسأله 280: جایز است وضوی بعضی از اعضا را ارتماسی و بعضی را غیر ارتماسی انجام دهد.

آداب وضو

دعاهای مستحب هنگام وضو گرفتن

قبل از وضو، در هنگام و بعد از آن، آدابی مستحب است که رعایت آن ها باعث کمال وضوو آثار دنیوی و اخروی بسیار است، از جمله:

1- «بِسْمِ اللهِ الرَّحْمانِ الرَّحیم» بگوید.

2- دست های خود را پیش از شروع وضو بشوید.

3- مسواك کند هرچند با انگشت باشد.

4- سه بار آب در دهان بگرداند.

5- سه بار آب در بینی کند و آن را شستشو دهد .

ص: 63

6- برای شستن دست راست آب را با دست راست بگیرد و در دست چپ قرار دهد.

7- اذکار مخصوص را که ذکر خواهد شد هنگام وضو گرفتن بخواند.

8- إسباغ وضو، یعنی فراوان کردن آب وضو و شاداب نمودن آن .

9- هرکدام از صورت و دست ها را دوبار أب بریزد و یک بار بشوید.

10- مردها شستن آرنج را از روی آرنج آغاز کنند و زن ها از پشت آرنج.

11- درحال وضوو پس از آن سوره قدر را بخواند.

12- پس از وضو گرفتن ، آية الكرسي و آیه 44 سوره انعام را بخواند.

مسأله 281: کسی که وضو می گیرد، مستحب است موقعی که نگاهش به آب می افتد، بگوید: «بِسْمِ اللَّهِ ، وَ بِاللَّهِ ، وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي جَعَلَ الْمَاءَ طَهُوراً ، وَ لَمْ يَجْعَلْهُ نَجِساً »و موقعی که پیش از وضو دست خود را می شوید بگويد: «اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي مِنَ التَّوَّابِينَ ، وَ اجْعَلْنِي مِنَ الْمُتَطَهِّرِينَ»و در وقت مضمضه کردن، یعنی آب در دهان گرداندن بگوید: «اللَّهُمَّ لَقِّنِّي حُجَّتِي يَوْمَ أَلْقَاكَ ، وَ أَطْلِقْ لِسَانِي بِذِكْرِكَ » و در وقت استنشاق، یعنی آب در بینی کردن بگوید: «اللَّهُمَّ لَا تُحَرِّمْ عَلَيَّ رِيحَ الْجَنَّةِ ، وَ اجْعَلْنِي مِمَّنْ یشم رِيحَهَا وَ رَوْحَهَا وَ طِيبَهَا »و موقع شستن رو بگوید: «اللَّهُمَّ بَيِّضْ وَجْهِي يَوْمَ تَسْوَدُّ فِيهِ الْوُجُوهُ ، وَ الَّا وَ لَا تُسَوِّدْ وَجْهِي يَوْمَ تَبْيَضُّ فِيهِ الْوُجُوهُ »و در وقت شستن دست راست بخواند: «اللَّهُمَّ أَعْطِنِي كِتَابِي بِيَمِينِي ، وَ الْخُلْدَ فِي الْجِنَانِ بِيَسَارِي ، وَ حَاسِبْنِي حِسَاباً يَسِيراً » و موقع شستن دست چپ بگوید: «اللَّهُمَّ لَا تغطني كِتَابِي بِشِمَالِي ، وَ لَا مِنْ وَرَاءَ ظَهْرِي ، وَ لَا تَجْعَلْهَا مَغْلُولَةً إِلَى عُنُقِي ، وَ أَعُوذُ بِكَ مِنْ مُقَطَّعَاتِ النِّيرَانِ »و موقعی که سر را مسح می کنند بگوید: «اللَّهُمَّ عشني بِرَحْمَتِكَ وَ بَرَكَاتِكَ وَ عَفْوِكَ »و در وقت مسح پا بخواند: اللَّهُمَّ ثبني عَلَى الصِّرَاطِ يَوْمَ تَزِلُّ فِيهِ الأقدا مَ ، وَ اجْعَلْ سعیي فِي مَا يُرْضِيكَ عَنِّي يَا

ص: 64

ذَا الْجَلَالِ وَ الْإِكْرَامِ » .

شرایط وضو

شرایط صحیح بودن وضو دوازده چیزاست به شرح زیر:
شرط اوّل و دوّم

مسأله 282: آب وضو باید پاك و مطلق باشد.

مسأله 283: وضو با آب نجس و آب مضاف باطل است، اگرچه انسان نجس بودن یا مضاف بودن آن را نداند یا فراموش کرده باشد. و اگر با آن وضو نمازی خوانده باشد، باید آن نماز را دوباره با وضوی صحیح به جا آورد.

مسأله 284: اگر غیر از آب گل آلود مضاف، آب دیگری برای وضو ندارد، چنانچه وقت نماز تنگ است، باید تیمم کند و اگر وقت دارد، باید صبر کند تا آب صاف شود و وضو بگیرد.

شرط سوّم

مسأله 285: آب وضو، ظرف، محلّ وضوو فضایی که در آن وضو می گیرد مباح باشد.

مسأله 286: وضو با آب غصبی یا در ظرف و محلّ غصبي حرام و باطل است و اگر آب وضواز صورت و دست ها در جای غصبی بریزد، وضو باطل می باشد.

مسأله 287: وضو گرفتن از حوض مدرسه ای که انسان نمی داند آن حوض را برای همه مردم وقف کرده اند یا برای محصلین همان مدرسه، در صورتی که معمولا مردم متدّین از آب آن وضو بگیرند و عمل ایشان، کشف از تعميم وقف کند، اشکال ندارد. مسأله 288: کسی که قصد ندارد در مسجدی نماز بخواند، اگر نداند حوض آن را برای همه مردم وقف کرده اند یا فقط برای کسانی که در آن جا نماز می خوانند، بنابر احتیاط نمی تواند از حوض آن وضو بگیرد، ولی اگر معمولاً متدينين هم که نمی خواهند در آن جا نماز بخوانند، از حوض آن وضو می گیرند و این عمل کاشف از تعميم وقف باشد، می تواند از حوض آن وضو بگیرد.

مسأله 289: وضو گرفتن از حوض تیمچه ها، پاساژها، مسافرخانه ها و مانند آن، برای کسانی که مالك يا ساکن آن جا نیستند، در صورتی صحیح است که معمولاً متدیّنینی که مالك و

ص: 65

ساکن آن جا نیستند نیز با آب آن جا وضو بگیرند و وضو گرفتن آنها کشف از تعميم وقف کند.

مسأله 290: وضو گرفتن در نهرهای بزرگ، رودخانه ها، جویها، کانال ها و آبراههای شخصی، اگر علم به عدم رضایت صاحب آن دارد و یا صاحب آن سفيه، مجنون یا صغیر باشد و یا در تصرّف غاصب باشد، جایز نیست.

مسأله 291: اگر کسی که خودش آب را غصب کرده، غصبی بودن آن را فراموش کند و وضو بگیرد، وضویش باطل است.

مسأله 292: اگر به حکم غصب، جاهل باشد، یعنی نداند وضو با آب یا در ظرف و یا محل و فضای غصبی باطل است، در صورتی که جاهل قاصر باشد وضویش صحیح و اگر جاهل مقصر باشد وضوی او خالی از اشکال نیست گرچه احتیاط در تجديد وضوگرفتن با آب مباح است.

شرط چهارم

مسأله 293: ظرف آب وضو، طلا و نقره نباشد.

مسأله 294: وضو گرفتن با آبی که در ظرف طلا یا نقره باشد حرام و باطل است، امّا اگر آب را در ظرف غیرطلا یا نقره خالی کند و سپس وضو بگیرد اشکال ندارد.

مسأله 295: اگر از روی فراموشی، غفلت و یا جهل با آبی که در ظرف طلا یا نقره است وضو بگیرد، وضوی او صحیح است.

مسأله 296: اگر آب وضو در ظرف غصبی یا طلا و نقره است و غیر از آن، آب دیگری ندارد، باید تیمم کند و نمی تواند با آن آب وضو بگیرد و اگر آب دیگری دارد، چنانچه در ظرف غصبی یا طلا و نقره وضوی ارتماسی بگیرد یا با آنها آب را به صورت و دست ها بریزد، وضوی او باطل است. و در صورتی که با مشت یا چیز دیگر آب را از آنها بردارد و به صورت و دست ها بریزد این کار حرام و وضوی او باطل است.

مسأله 297: در حوضی که مثلاً يك آجريا يك سنگ آن نیز غصبی است، وضو گرفتن از آن تصرّف در غصب و حرام است.

ص: 66

مسأله 298: اگر در صحن یکی از امامان یا امامزادگان عليهم السّلام که سابقاً قبرستان بوده، حوض یا نهری بسازند، چنانچه انسان نداند که زمین صحن را برای قبرستان وقف کرده اند، وضو گرفتن در آن حوض ونهر اشکال ندارد.

شرط پنجم

مسأله 299: اعضای وضوهنگام شستن و مسح کردن، پاك باشد.

مسأله 300: اگر پیش از تمام شدن وضو، جایی را که شسته یا مسح کرده نجس شود، وضو صحیح نیست.

مسأله 301: اگر غیر از اعضای وضو جایی از بدن نجس باشد، وضو صحیح است، ولی اگر مخرج بول یا غائط را تطهیر نکرده باشد، بنابر احتیاط مستحب اول آن را تطهیرکند بعد وضو بگیرد.

مسأله 302: اگر یکی از اعضای وضو نجس باشد، می تواند قبل از آن که آن عضو را به نیّت وضو بشوید آن را آب بکشد و چنانچه آن عضو نجس را در آب کریا جاری فرو برد و به نیّت وضو خارج کند، وضویش صحیح و از آب کشیدن نیز کفایت می کند. مسأله 303: اگر یکی از اعضای وضو نجس باشد و بعد از وضو، شك کند پیش از وضو آن جا را آب کشیده، یا نه، جایی را که نجس بوده باید آب بکشد.

مسأله 304: اگر در صورت یا دست ها بریدگی یا زخمی است که خون آن بند نمی آید و آب برای آن ضرر ندارد، باید در آب کریا جاری فرو برد و قدری فشار دهد که خون بند بیاید، سپس به دستوری که گفته شد وضوی ارتماسی بگیرد.

شرط ششم

مسأله 305: وقت برای وضو و نماز، کافی باشد.

مسأله 306: هرگاه وقت به قدری تنگ است که اگر وضو بگیرد، تمام نماز یا مقداری از آن، بعد از وقت خوانده می شود، باید تیمّم کند، ولی اگر برای وضو و تیمّم يك اندازه، وقت لازم است باید وضو بگیرد.

مسأله 307: کسی که در تنگی وقت نماز باید تیمّم کند، بنابر احتیاط لازم نباید به قصد قربت

ص: 67

یا برای کار مستحب مانند قرآن خواندن وضو بگیرد و اگر بداند و عمداً تنها برای خواندن آن نماز وضو بگیرد به طوری که غیر از آن قصد دیگری نداشته باشد، وضویش باطل است.

شرط هفتم

مسأله 308: به قصد قربت ، یعنی برای انجام فرمان خداوند، وضو بگیرد و اگر به ضمیمه قصد قربت برای خنک شدن، یا قصد دیگری وضو بگیرد وضو باطل است.

مسأله 309: لازم نیست نیّت وضو را به زبان بگوید یا از قلب خود بگذراند، ولی باید متوجه باشد که وضو می گیرد به قصد امتثال امرخداوند، به طوری که اگر از او بپرسند، چه می کنی، بگوید: وضو می گیرم.

شرط هشتم

مسأله 310: وضو را به ترتیبی که گفته شد به جا آورد، یعنی اوّل صورت، بعد دست راست و بعد دست چپ را بشوید و بعد از آن سرو بعد پای راست و سپس پای چپ را مسح کند. و اگر به این ترتیب وضونگیرد باطل است.

شرط نهم

مسأله 311: کارهای وضو را پشت سرهم انجام دهد.

مسأله 312: اگر بین کارهای وضوبه قدری فاصله شود که وقتی می خواهد جایی را بشوید، یا مسح کند رطوبت جاهایی که پیش از آن شسته، یا مسح کرده خشك شده باشد، وضو باطل است. و اگر فقط رطوبت جای قبلی خشك شده باشد، مثلاً موقعی که می خواهد دست چپ را بشوید، فقط رطوبت دست راست، خشك شده باشد و صورت تر باشد، بنابر احتیاط وضو را از سر بگیرد.

مسأله 313: اگر کارهای وضو را پشت سرهم به جا آورد، ولی براثر گرمای هوا با حرارت زیاد بدن و مانند آن، رطوبت خشك شود، وضوی او صحیح است.

مسأله 314: راه رفتن در بين وضواشکال ندارد، پس اگر بعد از شستن صورت و دست ها، چند قدم راه برود و بعد سرو پا را مسح کند، وضوی او صحیح است.

ص: 68

شرط دهم

مسأله 315: شستن صورت و دست ها و مسح سرو پاها را، خود انسان انجام دهد و اگر دیگری او را وضو دهد، یا در رساندن آب به صورت و دست ها و مسح سر و پاها به او كمك نماید، وضو باطل است.

مسأله 316: کسی که نمی تواند وضو بگیرد، باید نایب بگیرد که او را وضو دهد و چنانچه مزد بخواهد، در صورتی که بتواند باید بدهد، ولی باید خود او نیت وضو کند و با دست خود مسح نماید و اگر نمی تواند باید نایبش دست او را بگیرد و به جای او، مسح بکشد و اگر این هم ممكن نیست، باید از دست او رطوبت بگیرد و با آن رطوبت ، سرو پای او را مسح کند.

مسأله 317: هرکدام از کارهای وضو را که می تواند، به تنهایی انجام دهد، نباید كمك بگیرد.

شرط یازدهم

مسأله 318: استعمال آب برای او مانعی نداشته باشد.

مسأله 319: کسی که می ترسد اگر وضو بگیرد مریض شود، یا اگر آب را برای وضو مصرف کند تشنه بماند، نباید وضو بگیرد، ولی اگر نداند آب برای او ضرر دارد و وضو بگیرد، اگرچه بعد بفهمد ضرر داشته، وضوی او صحیح است.

مسأله 320: اگر رساندن آب به صورت و دست ها، به مقدار کمی که وضو با آن صحیح است، ضرر ندارد و بیشتر از آن ضرر دارد، باید با همان مقدار وضو بگیرد.

شرط دوازدهم

مسأله 321: در اعضای وضو مانعی از رسیدن آب نباشد.

مسأله 322: اگر می داند چیزی به اعضای وضو چسبیده ولی شك دارد از رسیدن آب جلوگیری می کند یا نه، باید آن را برطرف کند یا آب را به زیر آن برساند.

مسأله 323: اگر زیرناخن به طور متعارف چرك باشد وضواشکال ندارد، ولی اگر ناخن را بگیرد، باید برای وضو آن چرك را برطرف کنند و نیز اگر ناخن بیشتر از معمول بلند باشد، باید چرك زیر مقداری را که از معمول بلندتراست برطرف نماید.

ص: 69

مسأله 324: اگر در صورت، دستها، جلوی سرو روی پاها براثر سوختن یا چیز دیگر بر آمدگی پیدا شود، شستن و مسح روی آن کافی است و چنانچه سوراخ شود رساندن آب به زیر پوست لازم نیست، بلکه اگر پوست يك قسمت آن کنده شود، لازم نیست آب را به زیر قسمتی که کنده نشده برساند، ولی چنانچه پوستی که کنده شده، گاهی به بدن می چسبد و گاهی بلند می شود، باید آن را قطع کند یا آب را به زیر آن برساند.

مسأله 325: اگرانسان شك کند چیزی به اعضای وضوی او چسبیده یا نه، چنانچه احتمال او در نظر مردم، به جا باشد مانند آن که بعد از گل کاری شك کند، گل به دست او چسبیده یا نه، باید بررسی کند، یا به قدری دست بمالد که اطمینان پیدا کند که اگر بوده برطرف شده یا آب به زیر آن رسیده است.

مسأله 326: جایی را که باید شست و مسح کرد، هر قدر چرك باشد، اگر چرك آن مانع از رسیدن آب، به بدن نباشد اشکال ندارد و همچنین است اگر بعد از گچ کاری و مانند آن، چیز سفیدی که از رسیدن آب، به پوست جلوگیری می نماید بردست بماند، ولی اگر شك کند با بودن آن، آب به بدن می رسد یا نه، آن را برطرف کند.

مسأله 327: اگر پیش از وضو بداند در بعضی از اعضای وضو، مانعی از رسیدن آب هست و بعد از وضو شك کند که در موقع وضو، آب را به آن جا رسانده یا نه، چنانچه احتمال بدهد که در هنگام وضو متوجه بوده وضوی او صحیح است.

مسأله 328: اگر در بعضی از اعضای وضو مانعی باشد که گاهی آب به خودی خود زیر آن می رسد و گاهی نمی رسد و انسان بعد از وضو، شک کند که آب زیر آن رسیده یا نه، چنانچه بداند موقع وضو ملتفت رسیدن آب به زیر آن نبوده، احتیاط واجب آن است که دوباره وضو بگیرد.

مسأله 329: اگر بعد از وضو، چیزی که مانع از رسیدن آب است، در اعضای وضو ببیند و نداند هنگام وضو بوده، یا بعد پیدا شده وضوی او صحیح است، ولی اگر بداند در وقت وضو،

ص: 70

متوجّه آن نبوده، بنابر احتیاط واجب دوباره وضو بگیرد.

مسأله 330: اگر بعد از وضو شك کند چیزی که مانع رسیدن آب است در اعضای وضو بوده یا نه، چنانچه احتمال می دهد که در هنگام وضو گرفتن متوجه بوده است وضو صحیح است.

مسائل متفرّقه وضو

مسأله 331: کسی که در کارهای وضو و شرایط آن، مانند پاك بودن آب و غصبی نبودن آن زیاد شك می کند، باید به شك خود اعتنا نکند.

مسأله 332: اگر شك کند وضوی او باطل شده یا نه، بنا می گذارد که وضوی او باقی است، ولی اگر بعد از بول استبراء نکرده و وضو گرفته باشد و بعد از وضو رطوبتی، از او بیرون آید که نداند بول است یا چیز دیگر، وضوی او باطل است.

مسأله 333: کسی که شك دارد، وضو گرفته یا نه، اصل آن است که وضو ندارد. مسأله 334: کسی که می داند وضو گرفته و حدثی نیز از او سر زده، مثلا بول کرده، اگر نداند کدام جلوتر بوده، چنانچه پیش از نماز است باید وضو بگیرد و اگر در بین نماز است باید نماز را بشکند و وضو بگیرد و اگر بعد از نماز است، نمازی که خوانده صحیح است و برای نمازهای بعد باید وضو بگیرد.

مسأله 335: اگر بعد از وضو یا در بین آن، یقین کند که بعضی جاها را نشسته یا مسح نکرده است، چنانچه رطوبت جاهایی که پیش از آن است به جهت طول مدت خشك شده، باید دوباره وضو بگیرد و اگر خشك نشده، باید جایی را که فراموش کرده و آنچه بعد از آن است بشوید یا مسح کند. و همچنین اگر در بین وضو، در شستن یا مسح کردن جایی شك کند، واجب است به همین دستور عمل نماید.

مسأله 336: اگر در بین نماز شك کند وضو گرفته یا نه، نماز او باطل است و باید وضو بگیرد سپس نماز را بخواند.

مسأله 337: اگر در نماز شك کند وضو گرفته یا نه، بنابر احتیاط واجب نماز را تمام کند و با

ص: 71

وضوی جدید دوباره نماز بخواند.

مسأله 338: اگر بعد از نماز شك کند قبل از نماز وضوی او باطل شده یا بعد از نماز، نمازی که خوانده صحیح است.

مسأله 339: اگر انسان مرضی دارد که بول او قطره قطره می ریزد، یا نمی تواند از بیرون آمدن غائط خودداری کند، چنانچه يقين دارد که از اوّل وقت نماز، تا آخر آن به مقدار وضو گرفتن و نماز خواندن، مهلت پیدا می کند، باید نماز را در وقتی که مهلت پیدا می کند، بخواند و اگر مهلت او به مقدار کارهای واجب نماز است، باید فقط کارهای واجب نماز را به جا آورد و کارهای مستحب آن، مانند قنوت را ترك نماید.

مسأله 340: اگر به مقدار وضو و نماز مهلت پیدا نمی کند و در بین نماز چند دفعه، بول یا غائط از او خارج می شود، که اگر بخواهد بعد از هر دفعه وضو بگیرد، سخت نیست، باید ظرف آبی پهلوی خود بگذارد و هر وقت بول یا غائط از او خارج شد، فوراً وضو بگیرد و بقیّه نماز را بخواند، و بنا بر احتیاط واجب همان نماز را دوباره با يك وضو بخواند و اگر در بین این نماز، وضوی او باطل شد اعتنا نکند.

مسأله 341: کسی که بول یا غائط طوری پی در پی از او خارج می شود که وضو گرفتن بعد از هر دفعه برای او سخت است، باید برای هر نمازيك وضو بگیرد.

مسأله 342: کسی که بول یا غائط پی در پی از او خارج می شود، باید برای هر نماز يك وضو بگیرد و فوراً مشغول نماز شود، ولی برای به جا آوردن سجده، تشهّد فراموش شده و نماز احتیاط که باید بعد از نماز انجام داد، در صورتی که آن ها را بعد از نماز فورا به جا بیاورد، وضو گرفتن لازم نیست، اما احتیاط در خصوص نماز احتیاط ترك نشود.

مسأله 343: کسی که بول او قطره قطره می ریزد باید برای نماز به وسیله کیسه ای که در آن، پنبه یا چیز دیگری است که از رسیدن بول، به جاهای دیگر جلوگیری می کند، خود را حفظ نماید. و بنابر احتیاط واجب پیش از هر نماز، مخرج بول، و کیسه را که نجس شده آب بکشد. و

ص: 72

نیز کسی که نمی تواند از بیرون آمدن غائط خودداری کند، چنانچه ممکن باشد باید در حال نماز از رسیدن غائط به جاهای دیگر جلوگیری کند و خود را حفظ نماید. و بنابر احتیاط واجب اگر مشقّت ندارد، برای هر نماز مخرج غائط را آب بکشد.

مسأله 344: کسی که نمی تواند از بیرون آمدن بول و غائط خودداری کند در صورتی که ممکن باشد، باید به مقدار نماز از خارج شدن بول و غائط جلوگیری نماید، اگرچه خرج داشته باشد، بلکه اگر بیماری او به آسانی معالجه شود، بنابر احتياط خود را معالجه نماید.

مسأله 345: کسی که نمی تواند از بیرون آمدن بول و غائط خودداری کند بعد از آن که بیماری او خوب شد، لازم نیست نمازهایی را که در وقت بیماری طبق وظیفه اش خوانده قضا نماید، ولى اگر در بين وقت نماز بیماری او خوب شود، باید نمازی را که در آن وقت خوانده دوباره بخواند.

مسأله 346: اگر به سبب مرضی نتواند از خارج شدن باد جلوگیری کنند، باید به وظیفه کسی که نمی تواند از بیرون آمدن بول و غائط خودداری کند، عمل نماید.

چیزهایی که باید برای آنها وضو گرفت

مسأله 347: برای پنج چیز، وضو گرفتن واجب است:

اول: برای نمازهای واجب، غیر از نماز میت و وضو در نماز میت شرط کمال است و در نمازهای مستحب شرط صحت است.

دوم: برای سجده و تشهّد فراموش شده، اگر بین آن و بین نماز حدیثی از او سر زده باشد مثلا بول کند و برای سجده سهو بنابر احتیاط واجب وضو بگیرد، امّا اگر به نیت رجاء بگیرد خوب است.

سوم: برای طواف واجب خانه کعبه.

چهارم: اگر نذریا عهد کرده و یا قسم خورده باشد که وضو بگیرد.

پنجم: اگر بخواهد جایی از بدن خود را به خط قرآن و یا نام های مقدس خداوند تعالی و انبیاء و اهل بیت اطهار علیهم السّلام برساند.

مسأله 348: برای آب کشیدن قرآنی که نجس شده یا بیرون آوردن آن از مستراح و مانند آن، در

ص: 73

صورتی که مجبور باشد دست یا جای دیگر بدن خود را به خط قرآن برساند واجب است وضو بگیرد، ولی چنانچه معطّل شدن به مقدار وضو، بی احترامی به قرآن باشد، باید بدون این که وضو بگیرد قرآن را از مستراح و مانند آن بیرون آورد یا اگر نجس شده آب بکشد و تا ممکن است از دست گذاشتن به خطّ قرآن خودداری کند.

مسأله 349: مس نمودن خط قرآن، یعنی رساندن جایی از بدن به خط قرآن ، برای کسی که وضو ندارد حرام است و بنابر احتیاط واجب موی خود را نیز به خطّ قرآن نرساند، مگر آن که بلند باشد، ولی اگر قرآن را به زبان فارسی یا به زبان دیگری ترجمه کنند، مس آن بدون وضواشکال ندارد.

مسأله 350: جلوگیری بچه و دیوانه، از مس خط قرآن واجب نیست، ولی اگر بی احترامی به قرآن باشد، باید از آنان جلوگیری شود .

مسأله 351: کسی که وضو ندارد، حرام است اسم خداوند تعالی را، به هر زبانی نوشته شده باشد، مسّ نماید. و همچنین است اسم مبارك رسول الله و حضرت زهراء و ائمه معصومین صلوات الله عليهم.

مسأله 352: اگر پیش از وقت نماز به قصد این که با طهارت باشد، وضو بگیرد صحیح است و اگر نزديك به وقت نماز به قصد مهیا بودن برای نماز وضو بگیرد محل اشکال است.

مسأله 353: کسی که یقیّن دارد وقت داخل شده، اگرنیّت وضوی واجب کند و بعد از وضو بفهمد وقت داخل نشده، وضوی او اگر به صورت تقیید نباشد، صحیح است وگرنه باطل می باشد.

مسأله 354: مستحب است انسان، برای نماز میت ، زیارت اهل قبور، رفتن به مسجد و حرم امامان عليهم السّلام وضو بگیرد. و همچنین برای همراه داشتن قرآن، خواندن آن، نوشتن آن، مش حاشیه آن و برای خوابیدن، وضو گرفتن مستحب است، و نیز مستحب است کسی که وضو دارد، دوباره وضو بگیرد.

مسأله 355: اگر برای انجام یکی از این کارهای مستحب وضو بگیرد، هرکاری را که باید با وضو انجام دهد، می تواند به جا آورد، مثلاً می تواند با آن وضو، نماز بخواند، مگر در وضویی که

ص: 74

برای تجدید وضو بوده است اگر معلوم شد وضوی اول باطل است.

چیزهایی که وضو را باطل می کند

مسأله 356: هفت چیز وضو را باطل می کند:

اوّل و دوّم: بول و غائط کردن.

سوّم: خارج شدن باد معده و روده از مخرج غائط . چهارم: خوابیدنی که بر اثر آن چشم نبیند و گوش نشنود، ولی اگر چشم نبیند و گوش بشنود وضو باطل نمی شود.

پنجم: از بین رفتن عقل به سبب عارض شدن دیوانگی، مستی و بیهوشی.

ششم: حالت استحاضه در زنان.

هفتم: کاری که برای آن باید غسل کرد مانند: جنابت و حیض و نفاس.

مسأله 357: اگر بعد از وضو شك کند چیزی از مبطلات وضو پیش آمده یا نه، بنابر عدم بگذارد و وضویش صحیح است.

مسأله 358: اگر از مخرج بول یا غائط خون بیرون آید، وضو را باطل نمی کند، مگر این که يقين کند همراه با بول یا غائط بوده است.

وضوی جبیره

مسأله 359: چیزی که با آن زخم و شکستگی را می بندند و دوایی که روی زخم و مانند آن می گذارند «جبيره» نامیده می شود.

مسأله 360: اگر در یکی از مواضع وضو، زخم یا دمل و یا شکستگی باشد، چنانچه روی آن باز است و آب برای آن ضرر ندارد، باید به طور معمول وضو گرفت و غسل نمود .

مسأله 361: اگر زخم، دمل یا شکستگی در صورت و دست هاست و روی آن باز است و آب ریختن روی آن ضرر دارد، چنانچه کشیدن دست تربر آن، ضرر ندارد، باید دست تر، برآن بکشد و اگر این مقدار نیز ضرر دارد یا زخم نجس است و نمی شود آن را آب کشید، باید اطراف زخم را از بالا به پایین بشوید و پارچه پاکی روی زخم بگذارد و دست تر روی آن بکشد و اگر گذاشتن

ص: 75

پارچه ممکن نیست، باید اطراف زخم را بشوید و بنابر احتیاط واجب تیمم بدل از وضو نیز بنماید.

مسأله 362: اگر زخم ، دمل یا شکستگی، در جلوی سریا روی پاهاست و روی آن باز است، چنانچه نتواند آن را مسح کند، باید پارچه پاکی روی آن بگذارد و روی پارچه را با تری آب وضو که در دست مانده مسح کند و اگر گذاشتن پارچه ممکن نباشد مسح لازم نیست، ولی بنابر احتیاط باید بعد از وضو تیمّم نماید.

مسأله 363: اگر روی زخم، دمل یا شکستگی بسته باشد، چنانچه باز کردن آن ممکن است و آب برای آن ضرر ندارد، باید باز کند و وضو بگیرد، چه زخم و مانند آن در صورت و دستها باشد، یا جلوی سرو روی پاها.

مسأله 364: اگر زخم، دمل یا شکستگی در صورت با دست ها باشد و بشود روی آن را باز کرد، چنانچه ریختن آب روی آن ضرر دارد و کشیدن دست تر، ضرر ندارد، باید دست تر روی آن بکشد و بنابر احتیاط سپس پارچه پاکی روی آن بگذارد و روی پارچه را نیز دست تربکشد.

مسأله 365: اگر نمی شود روی زخم را باز کرد، ولی زخم و چیزی که روی آن گذاشته پاك است و رسانیدن آب به زخم ممکن است و ضرر ندارد، باید آب را بر روی زخم از بالا به پایین برساند. و اگر زخم یا چیزی که روی آن گذاشته نجس است، چنانچه آب کشیدن آن و رساندن آب به روی زخم بدون زحمت و مشقت ممکن باشد، باید آن را آب بکشد و هنگام وضو آب را به زخم برساند. و در صورتی که آب برای زخم ضرر دارد، با رساندن آب به روی زخم ممکن نیست و یا زخم نجس است و نمی شود آن را آب کشید، باید اطراف زخم را بشوید و اگر جبیره پاك است، روی آن را مسح کند، اما اگر جبيره نجس است، یا نمی شود روی آن دست ترکشید، مثلا دوایی است که به دست می چسبد، پارچه پاکی را طوری که جزو جبیره حساب شود، روی آن بگذارد و دست تر روی آن بکشد و بنابر احتیاط واجب تیمم نیزبکند. و اگر این نیز ممکن نباشد، بنابر احتیاط واجب وضو بگیرد و تیمّم نیز بنماید.

ص: 76

مسأله 366: اگر جبیره تمام صورت، یا تمام یکی از دست ها و یا تمام هر دو دست را گرفته باشد، باید وضوی جبیرهای بگیرد و تیمّم نیز بنماید.

مسأله 367: اگر جبیره تمام اعضای وضو را گرفته باشد، بنابر احتیاط واجب، باید وضوی جبیره ای بگیرد و تیمم نیز بنماید.

مسأله 368: کسی که در کف دست و انگشت ها، جبیره دارد و در موقع وضو دست ترروی آن کشیده است، باید سرو پا را با همان رطوبت مسح کند و به احتیاط واجب با پشت دست نیز مسح نماید.

مسأله 369: اگر جبيره تمام پهنای روی پا را گرفته، ولی مقداری از طرف انگشتان و مقداری از طرف بالای پا باز است، باید جاهایی که باز است، روی پا را و جایی که جبیره است، روی جبیره را مسح کند.

مسأله 370: اگر در صورت با دستها چند جبیره باشد، باید بین آن ها را بشوید و اگر جبیره ها در سریا روی پاها باشد، باید بین آنها را مسح کند و در جاهایی که جبیره است، باید به دستور جبیره عمل نماید.

مسأله 371: اگر جبیره بیشتر از معمول، اطراف زخم را گرفته و برداشتن آن ممکن نیست، باید به دستور جبیره عمل کند و بنابر احتیاط واجب تیم نیز بنماید. و اگر برداشتن جبيره ممکن است باید جبیره را بردارد، پس اگر زخم در صورت و دست هاست، اطراف آن را بشوید و اگر در سریا روی پاهاست اطراف آن را مسح کند و برای جای زخم به دستور جبیره عمل نماید.

مسأله 372: اگر در جای وضو زخم، جراحت و شکستگی نیست، ولی به جهت دیگری آب برای آن ضرر دارد، باید تیمّم کند و بنابر احتیاط مستحب وضوی جبیره ای نیز بگیرد.

مسأله 373: اگر جایی از اعضای وضو را رگ زده است و نمی تواند آن را آب بکشد یا آب برای آن ضرر دارد، باید به روش جبیره عمل کند و بنابر احتیاط تیمّم هم بنماید. مسأله 374: اگر در جای وضو یا غسل، چیزی چسبیده است که برداشتن آن ممکن نیست، یا

ص: 77

به قدری مشقّت دارد که نمی شود تحمل کرد، باید تیمم کند و بنابر احتیاط عمل به وظیفه جبیره نیزبکند.

مسأله 375: غسل جبیره ای مانند وضوی جبیره ای است و باید آن را ترتیبی به جا آورد، هرچند بتواند غسل ارتماسی را با شرایطی که از جمله پاك بودن عضوو ضرر نداشتن آب از برای اوست، انجام دهد. و امّا اگر نتواند شرایط غسل ارتماسی را فراهم کند، غسل ترتیبی لازم است.

مسأله 376: کسی که وظیفه او تیمم است، اگر در بعضی از جاهای تیمم او زخم، دمل یا شکستگی باشد، باید مانند وضوی جبیره، تیمّم جبیره ای بنماید.

مسأله 377: کسی که باید با وضو یا غسل جبیرهای نماز بخواند، چنانچه بداند تا آخروقت عذر او برطرف نمی شود، می تواند در اوّل وقت نماز بخواند، ولی اگر اوّل وقت نماز خواند و تا پایان وقت عذرش برطرف شد، لازم است وضو گرفته یا غسل کرده و نماز را اعاده نماید ولی اگر امید دارد تا آخر وقت عذر او برطرف شود، بنابر احتیاط واجب بلکه اقوی باید صبر کند و اگر عذراو برطرف نشد، در آخروقت نماز را با وضویا غسل جبیرهای به جا آورد.

مسأله 378: اگر انسان برای مرضی که در چشم اوست روی چشم خود را بچسباند، باید وضوو غسل را جبیرهای انجام دهد و تیمّم نیز بنماید.

مسأله 379: کسی که نمی داند وظیفه اش تیمّم است یا وضوی جبیره ای ، بنابر احتیاط واجب باید هر دو را به جا آورد.

مسأله 380: نمازهایی را که انسان با وضوی جبیرهای خوانده، صحیح است و لازم نیست دوباره بخواند، ولی بعد از آن که عذرش برطرف شد، برای نمازهای بعدی بنابر احتیاط واجب، باید وضو بگیرد، یعنی نمی تواند به وضوی قبلی اکتفا کند.

غسل های واجب

مسأله 381: غسلهای واجب، هفت غسل می باشد:

اوّل: غسل جنابت . دوّم: غسل حیض. سوّم: غسل نفاس. چهارم: غسل استحاضه. پنجم:

ص: 78

غسل مسّ میّت. ششم: غسل میّت. هفتم: غسلی که بر اثر نذر، قسم و مانند آن واجب می شود.

احکام جنابت

اشاره

مسأله 382: انسان به دو چیز جنب می شود:

اوّل: جماع (نزدیکی و مقاربت).

دوّم: بیرون آمدن مني، چه در خواب باشد یا در بیداری، کم باشد یا زیاد، با شهوت باشد یابی شهوت، با اختیار باشد یا بی اختیار.

مسأله 383: اگر رطوبتی از انسان خارج شود و نداند منی است یا بول و یا غیر آن، چنانچه با شهوت و جستن بیرون آمده و بعد از بیرون آمدن ، بدن سست شده ، آن رطوبت حکم منی دارد و اگر هيچ يك از این سه نشانه یا بعضی از آن ها را نداشته باشد، حکم منی ندارد، ولی در بیمار لازم نیست آن آب، با جستن بیرون آمده باشد، بلکه اگر با شهوت بيرون آید و در موقع بیرون آمدن، بدن سست شود، در حکم منی است، و در زن نیز لازم نیست که با جستن خارج شود، و همین که با شهوت باشد کفایت می کند.

مسأله 384: اگر از مردی که بیمار نیست، آبی خارج شود چنانچه با جستن بیرون آمده باید غسل کند و احتیاطاً هم وضو بگیرد و فرقی نیست در این که قبلا وضو داشته باشد یا نه و چنانچه یکی از دو نشانه دیگر را داشته باشد در صورتی که قبلاً وضو داشته باید هم غسل کند و هم وضو بگیرد و اگر وضو نداشته، وضو کافی است، هرچند احتیاط این است که غسل هم بکند.

مسأله 385: مستحب است انسان، بعد از بیرون آمدن منی بول کند و اگر بول نکند و بعد از غسل رطوبتی از او بیرون آید که نداند منی است یا رطوبت دیگر، حکم منی را دارد و بنابر احتیاط مستحب وضو نیز بگیرد.

مسأله 386: اگر انسان جماع کند و به اندازه ختنه گاه یا بیشتر داخل شود، در زن باشد یا در مرد، در قبل باشد و یا دبر، بالغ باشد یا نابالغ، اگرچه منی بیرون نیاید، هردو جنب می شوند.

ص: 79

مسأله 387: اگر شك کند به مقدار ختنه گاه داخل شده یا نه، غسل بر او واجب نیست. مسأله 388: اگر حیوانی را وطی کند، یعنی با او نزدیکی نماید و منی از او بیرون آید، غسل تنها کافی است. و اگر منی بیرون نیاید، چنانچه پیش از وطی، وضو داشته، غسل تنها کافی است و اگر وضو نداشته، بنابر احتیاط واجب بعد از غسل، وضو نیز بگیرد. مسأله 389: اگر منی از جای خود حرکت کند و بیرون نیاید، یا انسان شك کند منی از او بیرون آمده یا نه، غسل بر او واجب نیست.

مسأله 390 : کسی که نمی تواند غسل کند ولی تیمم برایش ممکن است، بعد از داخل شدن وقت نماز نیز می تواند با همسر خود نزدیکی کند.

مسأله 391: اگر در لباس خود منی ببیند و بداند از خود اوست و برای آن غسل نکرده، باید غسل کند و تنها نمازهایی را که يقين دارد بعد از بیرون آمدن آن می خوانده، قضا کند، ولى نمازهایی را که احتمال می دهد، بعد از بیرون آمدن منی خوانده، لازم نیست قضا نماید.

چیزهایی که برجنب حرام است

مسأله 392: بر جنب پنج چیز حرام است:

اول: رساندن جایی از بدن به خظ قرآن، یا به اسم خدا و صفات خاصه او و همچنين اسم پیامبران، امامان و حضرت زهراء صلوات الله عليهم بنابر احتیاط واجب، هرچند به لغت غير عربی باشد.

دوم: رفتن در مسجد الحرام و مسجد پیامبر صلّی الله عليه وآله و همچنین حرم اهل بیت اطهار عليهم السلام اگرچه از يك در داخل و از در دیگر خارج شود.

سوم: توقّف در مساجد دیگر، ولی اگر از يك در داخل و از در دیگر خارج شود، یا برای برداشتن چیزی برود، اشکال ندارد.

چهارم: داخل شدن در مسجد به قصد گذاشتن چیزی در آن، بلکه گذاشتن چیزی در آن اگرچه بدون داخل شدن نیز باشد، حرام است.

ص: 80

پنجم: خواندن سوره ای که سجده واجب دارد و آن چهار سوره است:

سوره سی و دوّم قرآن «السّجدة»، سوره چهل و یکم «فصّلت»، سوره پنجاه و سوّم «النّجم»و سوره نود و ششم «العلق» و بنابر احتیاط لازم حتّى يك حرف از این چهار سوره را نیز نخواند.

چیزهایی که بر جنب مکروه است

مسأله 393: برجنب نه چیزمکروه است:

اوّل و دوّم: خوردن و آشامیدن مگر این که وضو بگیرد یا دست ها را بشوید .

سوّم: خواندن بیشتر از هفت آیه، از سوره هایی که سجده واجب ندارد.

چهارم: رساندن جایی از بدن به جلد، حاشیه و بين خط های قرآن.

پنجم: همراه داشتن قرآن

ششم: خوابیدن، ولی اگر وضو بگیرد یا به جهت نداشتن آب، به جای غسل تیمم کند مکروه نیست.

هفتم: خضاب کردن به حنا و مانند آن .

هشتم: مالیدن روغن به بدن .

نهم: جماع کردن بعد از محتلم شدن، یعنی بیرون آمدن منی در خواب .

چند مسأله

اشاره

مسأله 394: غسل جنابت به خودی خود مستحب است، ولی برای خواندن نماز و مانند آن واجب می شود، اما برای نماز میّت، سجده شکرو سجده های واجب قرآن، غسل جنابت لازم نیست، اگرچه برای نماز میّت احتیاط مستحب است.

مسأله 395: لازم نیست در وقت غسل، نیّت کند که غسل واجب یا مستحب می کنیم، بلکه اگر فقط به قصد قربت، یعنی برای انجام فرمان خداوند، غسل کند کافی است.

مسأله 396: اگر یقین کند وقت نماز شده و نیّت غسل واجب کند سپس معلوم شود که پیش از وقت غسل کرده ، غسل او صحیح است.

مسأله 397: غسل واجب یا مستحب را، به دو صورت می توان انجام داد:

ص: 81

1- ترتیبی 2- ارتماسی.

1- غسل ترتیبی

مسأله 398 : در غسل ترتیبی باید به نیت غسل، اول سر و گردن، بعد طرف راست ، بعد طرف چپ بدن را بشوید. ولو به این که تمام بدن زیر آب باشد ک مثل این که زیر آب دوش باشد و ابتدا به نیت غسل، سر و گردن و بعد طرف راست، بعد طرف چپ کاملاً شسته شود و اگر عمداً یا از روی فراموشی، یا بر اثر ندانستن مسأله به این ترتیب عمل نکند، چنانچه با مثل ظرف یا مشت آب غسل کرده باشد و ترتیب را رعایت نکرده باشد، غسل او باطل است و چنانچه طرف چپ را مقدّم داشته ، دوباره غسل کند. مسأله 399: بنابر احتیاط نصف ناف و نصف عورت را باید با طرف راست بدن و نصف دیگر را با طرف چپ بشوید گرچه بعید نیست کفایت شستن تمام ناف و عورت، با هر طرف و بهتراست تمام ناف و عورت با هر دو طرف شسته شود.

مسأله 400: برای آن که يقين کند، هرسه قسمت یعنی سر و گردن، طرف راست و طرف چپ را کاملا غسل داده، هر قسمتی را که می شوید مقداری از قسمت های دیگر را نیز با آن قسمت بشوید، بلکه بنابر احتیاط مستحب طرف راست گردن را، با طرف راست بدن و طرف چپ گردن را، با طرف چپ بدن نیز بشوید.

مسأله 401: اگر بعد از غسل بفهمد جایی از بدن را نشسته و نداند کجای بدن است، باید دوباره غسل کند.

مسأله 402: اگر بعد از غسل بفهمد، مقداری از بدن را نشسته، چنانچه از طرف چپ باشد، شستن همان مقدار کافی است و لازم نیست دوباره غسل کند. و اگر از طرف راست باشد احتیاط واجب آن است که بعد از شستن آن مقدار، دوباره طرف چپ را بشوید. و اگر از سرو گردن باشد، باید بعد از شستن آن مقدار، دوباره طرف راست و بعد طرف چپ را بشوید.

مسأله 403: اگر پیش از تمام شدن غسل، در شستن مقداری از طرف چپ شك کند، شستن

ص: 82

همان مقدار کافی است، ولی اگر در شستن مقداری از طرف راست شك کند، بنابر احتیاط واجب بعد از شستن آن مقدار، طرف چپ را نیز بشوید. و اگر در شستن جایی از سر و گردن شك کند، بنابر احتیاط واجب باید بعد از شستن آن، دوباره طرف راست و طرف چپ را بشوید.

2- غسل ارتماسی

مسأله 404: در غسل ارتماسی باید آب در يك لحظه عرفي، تمام بدن را بگیرد، پس اگر به نت غسل ارتماسی در آب فرو رود، چنانچه پای او هنگام فرورفتن درون آب روی زمین باشد باید از زمین بلند کند.

مسأله 405: در غسل ارتماسی بنابر احتیاط واجب هنگامی نیّت کند که مقداری از بدن بیرون آب باشد.

مسأله

406: اگر بعد از غسل ارتماسی بفهمد، به مقداری از بدن آب نرسیده، چه جای آن را

بداند یا نداند، واجب است دوباره غسل کند.

مسأله 407: اگر برای غسل ترتیبی وقت ندارد و برای غسل ارتماسی وقت دارد، باید غسل ارتماسی کند.

مسأله 408 : کسی که روزه واجب معین گرفته یا برای حج و یا عمرہ احرام بسته، نمی تواند غسل ارتماسی کند، ولی اگر از روی فراموشی غسل ارتماسی کند صحیح است.

احکام غسل کردن

اشاره

مسأله 409:در غسل ارتماسی باید تمام بدن پاك باشد، مگر این که در آب کثیر غسل کند، ولى در غسل ترتیبی پاك بودن تمام بدن لازم نیست. و اگر تمام بدن نجس باشد و هر قسمتی را پیش از غسل دادن آن قسمت، آب بکشد، کافیست.

مسأله 410: کسی که از حرام جنب شده، نباید با آب گرم غسل کند، چون عرق می کند و عرق او بنابر احتیاط لازم نجس است و غسل او صحیح نیست. و اگر آب سرد پیدا نکند یا برای او ضرر داشته باشد، بنابر احتیاط واجب همه بدن را زیر آب ببرد سپس به نیّت غسل سر و گردن و بعد به نیت طرف راست و بعد به نیّت طرف چپ بدن را حرکت دهد اگر چه اکتفا به

ص: 83

آن خالی از اشکال نیست.

مسأله 411: اگر در غسل به اندازه بسیار کمی از بدن شسته نشود، ولوبه اندازه سرمويي، غسل باطل است، ولی شستن جاهایی که دیده نمی شود، مثل داخل گوش و بینی که از باطن بدن شمرده می شود، واجب نیست. ولی برای این که يقين کند تمام مواضع غسل را شسته، به احتیاط واجب این قسمت ها را نیز بشوید.

مسأله 412: جایی را که شك دارد از ظاهر بدن است یا از باطن آن، چنانچه قبلا از ظاهر بوده، باید آن را بشوید، گرچه واجب نیست.

مسأله 413 : اگر سوراخ جای گوشواره و مانند آن ، به قدری گشاد باشد که داخل آن دیده شود، بنابر احتیاط باید آن را شست و اگردیده نشود، شستن داخل آن لازم نیست. مسأله 414 : چیزی را که مانع رسیدن آب به بدن است، باید برطرف کند و اگر پیش از آن که يقين کند برطرف شده، غسل نماید و بعد معلوم شود که برطرف نشده بود، غسل او باطل است.

مسأله 415: اگر هنگام غسل شك عقلایی کند، چیزی که مانع از رسیدن آب باشد در بدن او هست یا نه، باید بررسی کند تا مطمئن شود مانعی نیست.

مسأله 416: در غسل باید موهای کوتاهی را که جزو بدن حساب می شود، بشوید و شستن موهای بلند واجب نیست، بلکه اگر آب را طوری به پوست برساند که موهای بلند، ترنشود، غسل صحیح است، اما اگر رساندن آب به پوست، بدون شستن آنها ممکن نباشد، باید موهای بلند را بشوید تا آب به بدن برسد.

مسأله 417: تمام شرط هایی که برای صحیح بودن وضو گفته شد، مانند پاك بودن آب و غصبی نبودن آن، در صحیح بودن غسل نیز شرط است، ولی در غسل لازم نیست بدن را از بالا به پایین بشوید و نیز در غسل ترتيبي لازم نیست بعد از شستن هر قسمت فوراً قسمت دیگر را بشوید، بلکه اگر بعد از شستن سرو گردن ، مقداری صبر کند و بعد طرف راست را بشوید و بعد از مدتی طرف چپ را بشوید، اشکال ندارد.

ص: 84

مسأله 418:کسی که نمی تواند از بیرون آمدن بول و غائط خودداری کند، اگر به اندازه ای که غسل کند و نماز بخواند، بول و غائط از او بیرون نیاید، باید تمام غسل را فوراً انجام دهد و بعد از غسل فوراً نماز بخواند. و همچنین است حکم زن مستحاضه که بعد گفته می شود.

مسأله 419: کسی که قصد دارد پول حمامی را ندهد، یا بدون این که بداند حمامی راضی است، بخواهد نسیه بگذارد و حمامی راضی نباشد، هر چند رضایت او را بعداً حاصل نماید، غسل او باطل است.

مسأله 420: اگر حمامی راضی باشد که پول حمام نسیه بماند، ولی کسی که غسل می کند قصدش این باشد که طلب او را ندهد، یا کمتر بدهد و یا بیشتر از مقدار متعارف آب مصرف کند و یا طلب حمامی را از مال حرام بدهد، غسل او باطل است.

مسأله 421: اگر بخواهد پول حرام یا عین پولی که خمس آن را نداده به حمامی بدهد، غسل او باطل است، مگر حمامی راضی باشد که غسل، بي مقابل و بدون اجرت و یا کمتر از اجرت کامل واقع شود و یا غافل باشد.

مسأله 422: اگر شك کند غسل کرده یا نه، باید غسل کند، ولی اگر بعد از غسل شك کند غسل او درست بوده یا نه، چنانچه احتمال بدهد که وقت غسل متوجه بوده و صحیح به جا آورده، لازم نیست دوباره غسل نمايد.

مسأله 423: اگر در بین غسل جنابت، حدث اصغر از او سرزند، مثلاً بول کند، باید غسل را کامل کند و بعد وضو بگیرد. و در صورت اول بنابر احتیاط واجب غسل را از سر بگیرد.

مسأله424: اگر به خیال این که به اندازه غسل و نماز وقت دارد، برای نماز غسل کند، چنانچه بعد از غسل به اندازه خواندن يك ركعت یا بیشتر وقت داشته باشد، غسل او صحیح است و اگر کمتر از يك ركعت وقت داشته باشد و برای آن نماز غسل کرده، صحت غسل او محلّ اشکال است. بلکه اگر برای طهارت از جنابت هم غسل نموده، خالی از اشکال نیست.

مسأله 425: کسی که جنب شده اگر شك کند غسل کرده یا نه، نمازهایی را که خوانده صحيح

ص: 85

است، هرچند احتیاط در اعاده آن ها است، ولی برای نمازهای بعد باید غسل کند.

مسأله426: کسی که چند غسل بر او واجب است، اگر یکی از آن ها غسل جنابت باشد، می تواند به نیّت همه آنها يك غسل به جا آورد و ظاهر این است که اگر قصد غسل جنابت کند، از بقیّه کفایت می کند و یا آنها را جدا جدا انجام دهد.

مسأله 427: اگر در جایی از بدن، آیه قرآن با نام خدا نوشته شده باشد، بنابر احتیاط اگر ممکن است باید آن را از بین ببرد و اگر ممکن نیست وضو و غسل ارتماسی انجام دهد. و چنانچه بخواهد وضو یا غسل ترتیبی به جا آورد، باید آب را طوری به بدن برساند که دست او به نوشته نرسد.

مسأله 428: کسی که غسل جنابت کرده، نباید برای نماز وضو بگیرد، بلکه با همان غسل نماز بخواند، اما با دیگر غسل ها نمی توان نماز خواند و باید وضو نیز گرفت.

استحاضه

خون هایی که معمولاً از رحم زن خارج می شود سه گونه است:

1- حیض 2- نفاس 3- استحاضه.

مسأله 429: یکی از خون هایی که از زن خارج می شود، خون «استحاضه»است. زن را در این هنگام «مستحاضه»می گویند.

مسأله 430: خون استحاضه در بیشتر اوقات زرد رنگ و سرد است، بدون فشار و سوزش بیرون می آید و غلیظ نیست، ولی ممکن است گاهی سیاه یا سرخ، گرم و غليظ باشد و با فشار و سوزش بیرون آید.

مسأله 431: استحاضه سه قسم است: قليله، متوسّطه وكثيره:

1- استحاضه قليله: يعنی خون فقط روی پنبه ای را که زن داخل فرج می نماید، آلوده کند و در پنبه فرو نرود.

2- استحاضه متوسّطه: خون در پنبه فرو رود، اگرچه در يك گوشه آن باشد، ولی از پنبه به دستمالی که معمولاً زن ها برای جلوگیری از ریزش خون می بندند، نرسد.

ص: 86

3- استحاضه کثیرہ: خون، در پنبه فرو رود و به دستمال برسد.

احکام استحاضه

مسأله 432: در «استحاضه قليله»زن باید برای هر نماز، يك وضو بگیرد، پنبه را عوض کند و ظاهر فرج را اگر خون به آن رسیده آب بکشد.

مسأله 433: در «استحاضه متوسطه»زن باید هر روز برای نماز صبح غسل کند و برای نمازهای دیگر، کارهای استحاضه قليله را که در مسأله پیش گفته شد، انجام دهد. و اگر عمداً یا از روی فراموشی، برای نماز صبح غسل نکند، باید برای نماز ظهر و عصر، غسل کند و اگر برای نماز ظهر و عصر غسل نکند، باید پیش از نماز مغرب و عشاء غسل نماید، چه آن که خون بیاید یا قطع شده باشد. و هر نمازی را که پیش از غسل کردن خوانده، دوباره بخواند.

مسأله 434: در «استحاضه كثيره»اضافه بر کارهای استحاضه متوسطه که در مسأله پیش گفته شد (غسل نماز صبح، وضو، تغییر پنبه و آب کشیدن روی فرج) باید برای هر نماز دستمالی را که روی پنبه می گذارد عوض کند یا آب بکشد و يك غسل، برای نماز ظهر و عصر و یکی برای نماز مغرب و عشاء، به جا آورد و بین نماز ظهر و عصر، فاصله نیندازد و اگر فاصله بیاندازد، باید برای نماز عصر، دوباره غسل کند و نیز اگر بین نماز مغرب و عشاء، فاصله بیاندازد باید برای نماز عشاء دوباره غسل نماید.

مسأله 435: اگر خون استحاضه، پیش از وقت نماز بیاید، چنانچه زن برای آن خون ، وضو و غسل به جا نیاورده باشد، باید در موقع نماز، وضو و غسل را به جا آورد. هر چند هنگام نماز مستحاضه نباشد.

مسأله 436: مستحاضه متوسّطه و کثیره که باید هم وضو بگیرد و هم غسل کند، هر کدام را اول به جا آورد صحیح است ولی احوط آن است که اوّل وضو بگیرد.

مسأله 437: اگر استحاضه قليله، بعد از نماز صبح متوسّطه شود، باید برای نماز ظهر و عصر، غسل کند. واگر بعد از نماز ظهر و عصر متوسّطه شود، باید برای نماز مغرب و عشاء غسل نماید.

ص: 87

مسأله 438: اگر استحاضه قلیله یا متوسّطه، بعد از نماز صبح کثیره شود، باید برای نماز ظهرو عصر، يك غسل و برای نماز مغرب و عشاء، غسل دیگری به جا آورد و اگر بعد از نماز ظهر و عصر، کثیره شود باید برای نماز مغرب و عشاء، غسل نماید. مسأله 439: مستحاضه كثيره یا متوسّطه، اگر پیش از داخل شدن وقت نماز صبح، برای نماز صبح غسل کند، غسل او باطل است.

مسأله 440: زن مستحاضه برای هر نمازی، چه واجب باشد و چه مستحب، باید وضو بگیرد و نیز اگر بخواهد نمازی را که خوانده، احتیاطاً دوباره بخواند، یا بخواهد نمازی را که تنها خوانده است، دوباره با جماعت بخواند، باید تمام کارهایی را که برای استحاضه گفته شد انجام دهد. ولی برای خواندن نماز احتیاط ، سجده فراموش شده، تشهد فراموش شده و سجده سهو، اگر آنها را بلافاصله بعد از نماز به جا آورد، لازم نیست کارهای استحاضه را انجام دهد.

مسأله 441: زن مستحاضه بعد از آن که خونش قطع شد، فقط برای نماز اولی که می خواند، باید کارهای استحاضه را انجام دهد و برای نمازهای بعد لازم نیست.

مسأله 442: اگرزن نداند استحاضه او چه قسم است، موقعی که می خواهد نماز بخواند، باید مقداری پنبه داخل فرج نماید و کمی صبر کند و بیرون آورد و پس از آن که فهمید، استحاضه او کدام قسم است کارهایی را که برای آن دستور داده شده انجام دهد، ولی اگر بداند تا وقتی که می خواهد نماز بخواند استحاضه او تغییر نمی کنند، پیش از داخل شدن وقت نیز می تواند خود را بررسی نماید.

مسأله 443 : زن مستحاضه، اگر پیش از آن که خود را بررسی کند، مشغول نماز شود، چنانچه قصد قربت داشته و به وظیفه خود عمل کرده، مثلاً استحاضه اش قليله بوده و به وظیفه استحاضه قليله عمل نموده، نماز او صحیح است و اگر قصد قربت نداشته، یا عمل او طبق وظیفه اش نبوده، مانند آن که استحاضه او متوسّطه بوده و به وظیفه قليله رفتار کرده، نماز او باطل است.

ص: 88

مسأله 444: زن مستحاضه، اگر نتواند خود را بررسی نماید، باید به آنچه يقيِّن وظيفه اوست عمل کند، مثلاً اگر نمی داند استحاضه او قليله است یا متوسّطه، باید کارهای هر دو را انجام دهد و اگر نمی داند متوسطه است یا کثیره، باید کارهای هردو را انجام دهد، ولی اگر بداند سابقا كدام يك از آن سه قسم بوده، باید به وظیفه قبل رفتار نماید. و برای برائت ذمه باید به وظیفه هردو عمل کند.

مسأله 445: اگر خون استحاضه، در باطن باشد و بیرون نیاید، وضو و غسل باطل نمی شود، اما اگر بیرون بیاید هرچند کم باشد، وضو و غسل را باطل می کند.

مسأله 446: زن مستحاضه، اگر بعد از نماز خود را بررسی کند و خون نبیند اگرچه بداند دوباره خون می آید، با وضویی که دارد می تواند فورا نماز بخواند.

مسأله 447: زن مستحاضه، اگر بداند از وقتی که مشغول وضو یا غسل شده، خونی از او بیرون نیامده، می تواند خواندن نماز را تا هنگامی که پاک است ، به تأخیر بیاندازد . مسأله 448: اگر مستحاضه، بداند پیش از گذشتن وقت نماز، به کلی پاك می شود، یا به اندازه خواندن نماز خون بند می آید، بنابر احتیاط واجب باید صبر کند و نماز را در وقتی که پاک است بخواند.

مسأله 449: اگر بعد از وضو و غسل، خون در ظاهر قطع شود و مستحاضه بداند که اگر نماز را به تأخیر بیاندازد، به مقداری که وضو، غسل و نماز را به جا آورد، به کلی پاك می شود، باید نماز را به تأخیر بیاندازد و موقعی که به کلی پاك شد، دوباره وضو و غسل را به جا آورد و نماز را بخواند. و اگر وقت نماز تنگ شد، لازم نیست وضو و غسل را دوباره به جا آورد، بلکه با وضوو غسلی که دارد، می تواند نماز بخواند و احتیاط مستحب آن است که اگر وقت دارد، به جای هريك از وضو و غسل يك تيمّم بکند، و اگروقت نیست به همان حال نماز بخواند سپس با وضو و وقت نیست به همان حال نماز بخواند سپس با وضووغسل دوباره بخواند.

مسأله 450: مستحاضه كثيره و متوسّطه، وقتی به کلی از خون پاك شد، باید غسل کند، ولى اگر بداند از وقتی که برای نماز قبل، مشغول غسل شده دیگر خون نیامده، لازم نیست دوباره

ص: 89

غسل نماید.

مسأله 451: مستحاضه قليله، بعد از وضو و مستحاضه كثيره و متوسطه، بعد از غسل و وضو، باید فوراً مشغول نماز شود، ولی گفتن اذان و اقامه و خواندن دعاهای قبل از نماز، اشکال ندارد و در نماز نیز می تواند کارهای مستحب، مانند قنوت و غیر آن را به جا آورد.

مسأله 452: زن مستحاضه، اگر بین غسل و نماز فاصله بیاندازد، باید دوباره غسل کند و بلافاصله مشغول نماز شود.

مسأله 453: اگر خون استحاضه جریان دارد و قطع نمی شود، چنانچه برای او ضرر ندارد، پیش از غسل و بعد از آن، با پنبه از بیرون آمدن خون جلوگیری کند، ولی اگر همیشه جریان ندارد، فقط باید بعد از وضو و غسل از بیرون آمدن خون، جلوگیری نماید و چنانچه کوتاهی کند و خون بیرون آید، باید دوباره غسل کند و اگر نماز خوانده، باید دوباره بخواند.

مسأله 454: اگر در موقع غسل، خون قطع نشود، غسل صحیح است، ولی اگر در بین غسل، استحاضه متوسّطه، كثيره شود، باید غسل را از سر بگیرد.

مسأله 455: بنابر احتیاط واجب زن مستحاضه، در تمام روزی که روزه است به مقداری که می تواند، از بیرون آمدن خون جلوگیری کند.

مسأله 456: روزه زن مستحاضه ای که غسل بر او واجب می باشد، در صورتی صحیح است که غسل ها را انجام دهد، مثلاً غسل نماز مغرب و عشاءی شبی را که می خواهد فردای آن، روزه بگیرد، به جا آورد و نیز غسل هایی را که برای نمازهای روزش واجب است، انجام دهد. و اگر برای نماز مغرب و عشاء غسل نکند اما برای خواندن نماز شب، پیش از اذان صبح، غسل نماید و در روز غسل هایی را که برای نمازهای روزش واجب است به جا آورد، روزه او صحیح است.

مسأله 457: زن روزه دار اگر بعد از نماز عصر، مستحاضه شود و تا غروب غسل نکند، روزه او صحیح است. ولی بنابر احتیاط واجب باید برای نماز مغرب و عشاء غسل کند.

مسأله 458: اگر استحاضه قليله، پیش از نماز، متوسّطه یا کثیره شود، باید کارهای متوسّطه

ص: 90

یا کثیره را که گفته شد، انجام دهد. و اگر استحاضه متوسّطه کثیره شود، باید کارهای استحاضه كثيره را انجام دهد و چنانچه برای استحاضه متوسّطه، غسل کرده باشد فایده ندارد و باید دوباره برای کثیره، غسل کند.

مسأله 459: اگر در بین نماز، استحاضه متوسّطه، كثيره شود، باید نماز را قطع کند و اول وضو بگیرد سپس برای استحاضه كثيره، غسل کند و کارهای دیگر آن را انجام دهد و همان نماز را بخواند. و اگر برای هیچ کدام از غسل و وضو وقت ندارد، باید دو تیمم کند، یکی بدل از غسل و دیگری بدل از وضو و اگر برای یکی از آنها (غسل و وضو) وقت ندارد، باید عوض آن تیمّم کند و دیگری را به جا آورد و اگر برای تیمّم نیز وقت ندارد، نمی تواند نماز را قطع کند و باید نماز را تمام کند و بعد از وقت، قضا نماید و همچنین است اگر در بین نماز، استحاضه قليله او متوسّطه یا کثیره شود.

مسأله 460: اگر در بین نماز، خون بند بیاید و مستحاضه نداند که در باطن قطع شده یا نه، چنانچه بعد از نماز بفهمد به کلی قطع شده بوده، باید وضو بگیرد، غسل نماید و نماز را دوباره به جا آورد.

مسأله 461: اگر استحاضه كثيره ، متوسّطه شود، باید برای نماز اول، عمل كثيره و برای نمازهای بعد عمل متوسّطه را به جا آورد، مثلاً اگر پیش از نماز ظهر، استحاضه كثيره، متوسّطه شود، باید برای نماز ظهر غسل کند و برای نماز عصر، مغرب و عشاء فقط وضو بگیرد، ولی اگر برای نماز ظهر غسل نکرده باشد و فقط به مقدار نماز عصر وقت داشته باشد، باید برای نماز عصر غسل نماید و چنانچه وقت باشد پس از غسل، نماز ظهر را اعاده کند و اگر برای نماز عصر غسل نکند، باید برای نماز مغرب وضو بگیرد و غسل کند و اگر برای آن نیز غسل نکند و فقط به مقدار نماز عشاء وقت داشته باشد باید برای عشاء وضو گرفته و غسل نماید.

مسأله 462: اگر پیش از هر نماز، خون مستحاضه كثيره، قطع شود و دوباره بیاید، بنابر احتیاط واجب باید برای هر نماز يك غسل ويك وضو به جا آورد.

ص: 91

مسأله 463: اگر استحاضه كثيره، قلیله شود باید برای نماز اول عمل کثیره و برای نمازهای بعد عمل قلیله را انجام دهد، و نیز اگر استحاضه متوسّطه، قليله شود باید برای نماز اول عمل متوسّطه و برای نمازهای بعد، عمل قلیله را به جا آورد.

مسأله 464: اگر مستحاضه، یکی از کارهایی که بر او واجب می باشد، حتى عوض کردن پنبه را ترك كند، نمازش باطل است.

مسأله 465: مستحاضه، اگر بخواهد غیر از نماز، کار دیگری انجام دهد که شرط آن وضو داشتن است؛ نمی تواند بدون وضوی جدید عمل مشروط به طهارت را انجام دهد.

مسأله 466: اگر مستحاضه، غسلهای واجب خود را به جا آورد، رفتن به مسجد، توقف در آن، خواندن سوره ای که سجده واجب دارد و نزدیکی شوهر با او حلال می شود، اگرچه کارهای دیگری که برای نماز واجب است، مانند عوض کردن پنبه و دستمال را انجام نداده باشد. و بنابر احتیاط لازم این کارها بدون غسل جایز نیست.

مسأله 467: اگر زن در استحاضه کثیره یا متوسّطه، بخواهد پیش از وقت نماز، سوره ای را که سجده واجب دارد بخواند یا به مسجد برود، بنابر احتیاط واجب، باید غسل نماید و همچنين است اگر شوهرش بخواهد با او نزدیکی کند، اما اگر بخواهد جایی از بدن خود را به خط قرآن برساند، باید وضو نیز بگیرد.

مسأله 468: نماز آیات برزن مستحاضه، واجب است و باید برای نماز آیات کارهایی را که برای نماز یومیه، گفته شد انجام دهد.

مسأله 469: هرگاه در وقت نماز یومیه، نماز آیات برمستحاضه واجب شود، اگرچه بخواهد هردو را پشت سر هم به جا آورد، باید برای نماز آیات نیز تمام کارهایی که برای نماز یومیه او واجب است انجام دهد و نمی تواند هر دو را با يك غسل و وضو بخواند.

مسأله 670: اگر زن مستحاضه بخواهد نماز قضا بخواند، باید برای هر نماز کارهایی را که برای نماز ادا بر او واجب است به جا آورد.

ص: 92

مسأله 671: اگر زن بداند خونی که از او خارج می شود، شرعاً حکم حیض و نفاس را ندارد و خون زخم نیست، باید به دستور استحاضه عمل کند، بلکه اگر شك داشته باشد خون استحاضه است یا خون های دیگر، چنانچه نشانه آنها را نداشته باشد، بنابر احتیاط واجب باید کارهای استحاضه را انجام دهد.

حیض

اشاره

مسأله 672: حیض، خونی است که غالباً در هر ماه ، چند روزی از رحم زن خارج می شود. و زن را در این هنگام «حایض» می گویند.

مسأله 673: خون حیض در بیشتر اوقات، غلیظ ، گرم و رنگ آن سیاه یا سرخ است و با فشار و کمی سوزش بیرون می آید.

مسأله 674: زن های «سیده»بعد از تمام شدن شصت سال قمری یائسه می شوند، یعنی خون حیض نمی بینند و زن هایی که «سیده»نیستند بعد از تمام شدن پنجاه سال قمری یائسه می شوند.

مسأله 675: زنی که شك دارد یائسه شده یا نه، اگر خونی ببیند و نداند حیض است یا نه، باید بنا بگذارد که یائسه نشده است.

مسأله 676: خونی که دختر، پیش از تمام شدن نه سال و زن، بعد از یائسه شدن می بیند، حیض نیست.

مسأله 677: زن حامله وزنی که بچه شیر می دهد، ممکن است حیض ببیند. و بنابر احتیاط اگر بعد از گذشت بیست روز از اوّل عادتش خونی ببیند که صفات حیض را دارد، باید بین وظایف حائض و مستحاضه جمع کند.

مسأله 678: دختری که نمی داند نه سالش تمام شده یا نه، اگر خونی ببیند که نشانه های حیض را نداشته باشد، حیض نیست و اگر نشانه های حیض را داشته باشد، حیض است و معلوم می شود نه سال او تمام شده است .

ص: 93

مسأله 679: مدّت حیض نباید کمتر از سه روز و بیشتر از ده روز باشد و اگر مختصری از سه روز کمتر باشد، حیض نیست.

مسأله 480: لازم است سه روز اوّل حیض پشت سرهم باشد، پس اگر مثلاً دو روز خون ببیند و يك روز پاك شود و دوباره يك روز خون ببیند بنابر اقوى حیض نیست و بنابر احتیاط لازم بين تروك حایض و اعمال مستحاضه جمع کند.

مسأله 481: لازم نیست در تمام سه روز خون بیرون بیاید، بلکه اگر داخل فرج یا رحم، خون باشد کافی است، ولی چنانچه در بین سه روز، مختصری پاك شود و مدت پاك شدن به قدری کم باشد که بگویند در تمام سه روز، در فرج یا رحم خون بوده حیض است، زیرا مسامحه عرفي در تطبیق حکم شرعی اعتبار دارد. ولی احتیاط بین وظایف حائض و مستحاضه عمل کند.

مسأله 482: لازم نیست شب اوّل و شب چهارم خون ببیند، ولی باید شب دوم و سوم، خون قطع نشود، پس اگر از اذان صبح روز اوّل تا غروب روز سوّم پشت سر هم خون بیاید، یا در وسط روز اوّل شروع شود و در همان موقع از روز چهارم قطع شود و شب دوّم و سوّم و چهارم، خون قطع نشود، حیض است.

مسأله 483: اگر سه روز پشت سرهم، خون ببیند و پاك شود، چنانچه دوباره خون ببیند و مجموع روزهایی که خون دیده و در وسط پاك بوده، روی هم از ده روز بیشتر نشود، روزهایی که در وسط پاك بوده نیزحیض است و احتیاط واجب جمع بین تروك حایض و اعمال مستحاضه است.

مسأله 484: اگر خونی ببیند که از سه روز بیشتر و از ده روز کمتر باشد و نداند خون دمل و زخم است یا خون حیض، در صورتی که به حیض بودن آن اطمینان پیدا کند (یعنی در ایّام حیض باشد)، باید آن را حیض قرار دهد. و گرنه جمع تروك حائض و عمل مستحاضه کند.

مسأله 485: اگر خونی ببیند که نداند خون زخم است یا حیض، بنابر احتیاط، باید عبادت های خود را به جا آورد، مگر این که حالت سابقش حیض باشد مانند صاحب عادت وقتیّه که در ایّام عادت خون ببیند و کارهایی را که بر حایض حرام است ترك كند.

ص: 94

مسأله 486: اگر خونی ببیند و شك کند خون حیض است یا استحاضه، چنانچه شرایط حیض را داشته باشد، باید حیض قرار دهد.

مسأله 487: اگر خونی ببیند که نداند خون حیض است یا بکارت، باید خود را وارسی کند، یعنی مقداری پنبه به داخل فرج نماید و کمی صبر کند، بعد بیرون آورده، پس اگر اطراف آن آلوده باشد، خون بکارت است و اگر به همه آن رسیده، حیض می باشد، البته این در صورتی است که خون بکارت زیاد نباشد که با حیض اشتباه شود.

مسأله 488: اگر کمتر از سه روز خون ببیند و پاك شود و بعد سه روز خون ببیند، خون دوّم حیض است و خون اوّل اگرچه در روزهای عادتش باشد، حیض نیست. ولی احتیاط آن است که اگر ایّام خون اوّل و پاکی وسط بیش از ده روز نباشد، بين وظایف حائض و مستحاضه جمع کند.

احکام حایض

مسأله 489: چند چیزبر حایض حرام است:

اوّل: عبادت هایی که مانند نماز باید با وضو یا غسل یا تیمّم به جا آورده شود، ولی به جا آوردن عبادت هایی که وضو، غسل و تیمّم بری آن لازم نیست، مانند نماز میت، اشکال ندارد.

دوّم: تمام چیزهایی که بر جنب حرام است و در احکام جنابت گفته شد.

سوّم: جماع کردن در فرج که هم برای مرد حرام است و هم برای زن، اگرچه به مقدار ختنه گاه داخل شود و منی هم نیاید، بلکه بنابر احتیاط لازم مقدار کمتر از ختنه گاه نیز، داخل نکنند و در دبرزن حایض نیزوطی ننماید، ولی سایر استمتاعات مانند بوسیدن و ملاعبه، مانعی ندارد.

مسأله 490: جماع کردن در روزهایی که حیض زن قطعی نیست، ولی شرعا باید برای خود حیض قرار دهد حرام است، پس زنی که بیشتر از ده روز خون می بیند و باید به دستوری که بعد گفته می شود، روزهای عادت خویشان خود را حیض قرار دهد، شوهرش نمی تواند در آن روزها با او نزدیکی نماید .

ص: 95

مسأله 491: اگر شماره روزهای حیض زن، به سه قسمت تقسیم شود و مرد در قسمت اول، با زن خود در قُبُل (و در بر نیز همان حکم را دارد) جماع کند، واجب است پس از استغفار هجده نخود طلای سکه دار به فقیر کفّاره بدهد و اگر در قسمت دوّم جماع کند، نه نخود و اگر در قسمت سوم جماع کند، چهار نخود و نیم بدهد، مثلاً زنی که شش روز خون حیض می بیند، اگر شوهرش در شب یا روز اوّل یا دوّم با او جماع کند، باید هجده نخود طلای سکه دار بدهد و در شب یا روز سوّم و یا چهارم نه نخود و در شب یا روز پنجم و ششم چهار نخود و نیم. اگر طلای سکه دار ممکن نیست قیمت آن را بدهد و اگر قیمت طلا در وقت جماع با هنگامی که می خواهد به فقیر بپردازد تفاوت کرده باشد، قیمت هنگام پرداخت به فقیر را حساب کند.

مسأله 492: اگر مرد بداند که زن در حال حیض است و با او نزدیکی نماید واجب است کاره بدهد، اما اگر نداند و نزدیکی کند کفاره ندارد.

مسأله 493: اگر کسی هم در قسمت اول و هم در قسمت دوم و هم در قسمت سوم حیض با زن خود جماع کند، هر سه کاره را که روی هم سی و يك نخود و نیم طلا می شود، باید بدهد.

مسأله 494: اگر با زن حایض، چند مرتبه جماع کند و در بین آن کفاره ندهد، بنابر احتیاط واجب برای هرجماع يك كفّاره بدهد.

مسأله 495: اگر مرد در حال جماع بفهمد زن حایض شده، باید فوراً از او جدا شود و اگر جدا نشود باید کفّاره بدهد.

مسأله 496: اگر مرد با زن حایض (نعوذ بالله العظيم) زنا کند یا با زن حایض نامحرمی به گمان این که عیال خود اوست جماع نماید، باید کفّاره بدهد.

مسأله 497: کسی که نمی تواند كفّاره بدهد، اگر در وقت تعلق كقاره متمکن نبوده، باید استغفار کند و اگر متمکن بوده و بعد از دادن کفاره عاجز شده، هروقت توانست باید کفاره بدهد.

مسأله 498: طلاق دادن زن در حال حیض، به صورتی که در احکام طلاق گفته خواهد شد، باطل است.

ص: 96

مسأله 499: اگرزن بگوید حایضم، یا از حیض پاك شده ام، باید حرف او را قبول کرد، در صورتی که ندانیم دروغ می گوید.

مسأله 500: اگرزن در بین نماز حایض شود، نماز او باطل است.

مسأله 501: اگر زن در بین نماز شك کند که حایض شده یا نه، نماز او صحیح است، ولی اگر بعد از نماز بفهمد در بین نماز حایض شده ، نمازی که خوانده باطل است. مسأله 502: بعد از آن که زن از خون حیض پاك شد، واجب است برای نماز و عبادت های دیگری که باید وضو یا غسل به جا آورده شود، غسل کند. و دستور غسل حیض مانند غسل جنابت است، امّا باید برای نماز وضو نیز بگیرد.

مسأله 503: بعد از آن که زن از خون حیض پاك شد، اگرچه غسل نکرده باشد، طلاق او صحیح است و شوهرش نیز می تواند با او جماع کند، ولی بنابر احتیاط مؤکد پیش از جماع، موضع را بشوید. و بنابر احتیاط مستحب پیش از غسل، از جماع خودداری نماید، اما دیگر کارهایی که در وقت حیض بر او حرام بوده مانند توقف در مسجد و مش خط قرآن با وضو، تا غسل نکند بر او حلال نمی شود.

مسأله 504: اگر آب، برای وضو و غسل کافی نباشد و به اندازه ای باشد که بتواند یا غسل کند یا وضو بگیرد، بنابر احتیاط واجب، غسل کند و بدل از وضو تیمم نماید و اگر فقط برای وضو کافی باشد و به اندازه غسل نباشد، باید وضو بگیرد و عوض غسل تیمم نماید و اگر برای هیچ يك از آنها آب ندارد، باید دو تیمم کند، یکی بدل از غسل و دیگری بدل از وضو

مسأله 505: نمازهای یومیه ای که زن در حال حیض نخوانده قضا ندارد، ولی روزههای واجب را باید قضا نماید و بنابر احتیاط واجب نماز آیات را قضا نماید.

مسأله 506: هرگاه وقت نماز داخل شود و بداند اگر نماز را تأخیر بیاندازد، حایض می شود، باید فورا نماز بخواند.

مسأله 507: اگر زن غیر حایض نماز را تأخیر بیاندازد و از اول وقت به اندازه خواندن يك نماز

ص: 97

بگذرد و حایض شود، قضای آن نماز بر او واجب است، ولی در تند خواندن، کند خواندن و مانند آن باید ملاحظه حال خود را بکند، مثلاً زنی که مسافر نیست اگر در اوّل ظهر نماز نخواند، قضای آن در صورتی واجب می شود که به مقدار خواندن چهار رکعت نماز به دستوری که گفته شد، از اوّل ظهر بگذرد و حایض شود و برای کسی که مسافر است گذشتن وقت به مقدار خواندن دو رکعت همراه با تحصيل طهارت کافی است.

مسأله 508: اگرزن در آخروقت نماز، از خون پاك شود و به اندازه غسل و وضو و دیگر مقدمات نماز، مانند تهیه کردن لباس یا آب کشیدن آن و خواندن يك ركعت نماز یا بیشتر از يك ركعت، وقت داشته باشد، باید نماز را بخواند و اگر نخواند باید قضای آن را به جا آورد. و همچنین اگر فقط برای يك ركعت با وضو و غسل وقت دارد، باید نماز را بخواند و اگر نخواند قضا نماید.

مسأله 509: اگر زن حایض به اندازه غسل و وضو وقت ندارد، ولی می تواند با تیمّم نماز را در وقت بخواند، بر او واجب است آن نماز را با تیمم بخواند. و همچنین اگر گذشته از تنگی وقت، تکلیفش تیمم است مثلاً آب برای او ضرر دارد، باید تیمم کند و آن نماز را بخواند.

مسأله 510: هرگاه زن پس از پاک شدن از حیض شک کند که برای نماز وقت دارد یا نه، باید نمازش را بخواند اما اگر می داند وقت هست ولی مقدار زمان نماز را نمی داند، وجوب مبادرت به نماز محل اشکال است، هرچند احوط است.

مسأله 511: اگر به خیال این که به اندازه تهیه مقدمات نماز و خواندن يك ركعت وقت ندارد، نماز نخواند و بعد بفهمد وقت داشته، باید قضای آن نماز را به جا آورد.

مسأله 512: مستحب است زن حایض در وقت نماز، خود را از خون پاك نمايد، پنبه و دستمال را عوض کند، وضو بگیرد و اگر نمی تواند وضو بگیرد، به رجاء مطلوبیت تیمم نماید و در جای نماز رو به قبله بنشیند و مشغول ذکر، دعا و صلوات شود.

مسأله 513: خواندن و همراه داشتن قرآن، رساندن جایی از بدن به مابين خط های قرآن، خضاب کردن به حنا و مانند آن ، برای حایض مکروه است.

ص: 98

اقسام حایض

اشاره

مسأله 514: زن های حایض، شش دسته اند:

اوّل: صاحب عادت وقتيّه و عدده، یعنی زنی که دو ماه پشت سرهم، در وقت معين خون حیض ببیند و شماره روزهای حیض او در هر دو ماه يك اندازه باشد، مثلاً دو ماه پشت سرهم از اوّل ماه تا هفتم خون ببیند. دوّم: صاحب عادت وقته، یعنی زنی که دو ماه پشت سرهم، در وقت معين خون حیض ببیند، ولی شماره روزهای حیض او در هر ماه ، يك اندازه نباشد، مثلاً دو ماه پشت سرهم از روز اول ماه خون ببیند، ولى ماه اوّل روز هفتم و ماه دوّم روز هشتم از خون پاك شود.

سوّم: صاحب عادت عدديّه، یعنی زنی که شماره روزهای حیض او، در دو ماه پشت سرهم به يك اندازه باشد، ولى وقت دیدن آن دو خون یکی نباشد، مثلا ماه اوّل از پنجم تا دهم و ماه دوّم از دوازدهم تا هفدهم خون ببیند.

چهارم: مضطربه، یعنی زنی که چند ماه خون دیده، ولى عادت معینی پیدا نکرده و یا عادت قبلی او به هم خورده و عادت تازه ای پیدا نکرده است.

پنجم: مبتدئه ، یعنی زنی که برای اولین بار خون می بیند.

ششم: ناسيه ، یعنی زنی که عادت خود را فراموش کرده است. و هرکدام اینها احکامی دارند که در مسائل بعدی بیان می شود .

1- عادت وقتيّه و عددیّه

مسأله 515: زن هایی که عادت وقتيّه و عددیّه دارند سه دسته اند:

اول: زنی که دو ماه پشت سرهم، در وقت معيّن خون حيض ببیند و در وقت معيّن پاك شود، مثلاً دو ماه پشت سرهم، از روز اوّل ماه خون ببیند و روز هفتم پاك شود، عادت حیض این زن از اوّل ماه تا هفتم است.

دوم: زنی که از خون پاك نمي شود ولی دو ماه پشت سرهم، چند روز معيّن ، مثلاً از اوّل ماه تا هشتم، خونی که می بیند نشانه حیض دارد، یعنی غلیظ، سیاه و گرم است و با فشار و سوزش

ص: 99

بیرون می آید و بقیّه خونهای او، نشانه استحاضه دارد، عادت او از اوّل ماه تا هشتم می شود.

سوم: زنی که دو ماه پشت سرهم، در وقت معين خون حيض ببیند و بعد از آن که سه روز یا بیشتر خون دید، يك روز یا بیشتر پاك شود و دوباره خون ببیند و تمام روزهایی که خون دیده و در وسط پاك بوده، از ده روز بیشتر نشود و در هر دو ماه همه روزهایی که خون دیده و در وسط پاك بوده، روی هم يك اندازه باشد، عادت او به اندازه تمام روزهایی است که خون دیده و در وسط پاك بوده است. و لازم نیست روزهایی که در وسط پاك بوده، در هر دو ماه به يك اندازه باشد، مثلا اگر در ماه اول، از روز اول ماه تا سوم خون ببیند و سه روز پاك شود و دوباره سه روز خون ببیند و در ماه دوم بعد از آن که سه روز خون دید، سه روز یا کمتر یا بیشتر پاك شود و دوباره خون ببیند و روی هم از نه روز بیشتر نشود، همه حیض است و عادت این زن، نه روز می شود . گرچه احتیاط واجب آن است که ایام وسط را احتیاط کند.

مسأله 516: زنی که عادت وقتيّه و عددیّه دارد، اگر در وقت عادت یا دو سه روز قبل و یا دو سه روز بعد خون ببیند، به طوری که بگویند حیض را جلو یا عقب انداخته، اگرچه آن خون، نشانه حیض را نداشته باشد مشروط به آن که مجموع روزها بیشتر از ده روز نشود، باید به احکامی که برای زن حایض گفته شد، عمل کند و چنانچه بعد بفهمد حیض نبوده، مثلا پیش از سه روز پاك شود، باید عبادت هایی را که به جا نیاورده قضا نماید.

مسأله 517: زنی که عادت وقتيّه و عددیّه دارد، اگر چند روز پیش از عادت و همه روزهای عادت و چند روز بعد از عادت خون ببیند و روی هم از ده روز بیشتر نشود، همه حیض است و اگر از ده روز بیشتر شود، فقط خونی را که در روزهای عادت دیده، حیض است و خونی که پیش از آن و بعد از آن دیده ، استحاضه می باشد و باید عبادت هایی را که در روزهای پیش از عادت و بعد از عادت به جا نیاورده قضا نماید. و اگر همه روزهای عادت، با چند روز پیش از عادت خون ببیند و روی هم از ده روز بیشتر نشود، همه حیض است و اگر از ده روز بیشتر شود، فقط روزهای عادت او حیض است و خونی که جلوتر از آن دیده استحاضه می باشد و چنانچه

ص: 100

در آن روزها عبادت نکرده باید قضا نماید. و اگر همه روزهای عادت با چند روز بعد از عادت، خون ببیند و روی هم از ده روز بیشتر نشود، همه حیض است و اگر بیشتر شود، فقط روزهای عادت حیض و باقی استحاضه است.

مسأله 518: زنی که عادت وقتيّه و عددیّه دارد، اگر مقداری از روزهای عادت را با چند روز پیش از عادت خون ببیند و روی هم از ده روز بیشتر نشود، همه حیض است، و اگر از ده روز بیشتر شود، روزهایی که در عادت خود خون دیده، حیض است گرچه شماره آن، کمتر یا بیشتر از روزهای عادتش باشد و روزهای اوّل را استحاضه قرار می دهد.

مسأله 519: زنی که عادت وقتيّه و عددیّه دارد، اگر مقداری از روزهای عادت را با چند روز بعد از عادت، خون ببیند و روی هم از ده روز بیشتر نشود، همه حیض است و اگر بیشتر شود، باید روزهایی که در عادت، خون دیده با چند روز بعد از آن که روی هم به مقدار عادت او شود حیض و بقیّه را استحاضه قرار دهد.

مسأله 520: زنی که عادت وقتيه و عددیه دارد، اگر بعد از آن که سه روز یا بیشتر خون دید پاك شود و دوباره خون ببیند و فاصله بین دو خون کمتر از ده روز باشد و همه روزهایی که خون دیده با روزهایی که در وسط پاك بوده، از ده روز بیشتر باشد، مثلا پنج روز خون ببیند و پنج روز پاك شود و دوباره پنج روز خون ببیند، چند صورت دارد:

1- تمام خونی که دفعه اول دیده، یا مقداری از آن، در روزهای عادت باشد و خون دوم که بعد از پاك شدن می بیند، در روزهای عادت نباشد، باید همه خون اوّل را حیض و خون دوّم را استحاضه قرار دهد.

2- خون اوّل در روزهای عادت نباشد و تمام خون دوّم، با مقداری از آن در روزهای عادت باشد، باید همه خون دوّم را حیض و خون اوّل را استحاضه قرار دهد.

3- مقداری از خون اوّل و دوّم در روزهای عادت باشد و خون اوّلی که در روزهای عادت بوده، از سه روز کمتر نباشد و با پاکی وسط و مقداری از خون دوّم که آن نیز در روزهای عادت بوده،

ص: 101

از ده روز بیشتر نباشد، در این صورت همه آن، حیض است و مقداری از خون اول که پیش از روزهای عادت بوده و مقداری از خون دوم که بعد از روزهای عادت بوده استحاضه است، مثلاً اگر عادتش از سوم ماه تا دهم بوده، در صورتی که یک ماه از اول تا ششم خون ببیند و دو روز پاك شود و بعد تا پانزدهم خون ببیند، از سوم تا دهم حیض است و از اول تا سوم و همچنين از دهم تا پانزدهم، استحاضه می باشد.

4- مقداری از خون اول و دوم در روزهای عادت باشد، ولی خون اولی که در روزهای عادت بوده از سه روز کمتر باشد، باید در تمام دو خون و پاکی، کارهایی را که بر حایض حرام است - و سابقا گفته شد- ترك كند و کارهای استحاضه را به جا آورد، یعنی طبق دستوری که برای زن مستحاضه، بیان شد عبادت های خود را انجام دهد.

مسأله 521: زنی که عادت وقتيه و عددیه دارد، اگر در وقت عادت، خون نبیند و در غیرآن وقت به شماره روزهای حیضش خون ببیند، باید همان را حیض قرار دهد، چه پیش از وقت عادت دیده باشد چه بعد از آن.

مسأله 522: زنی که عادت وقتيّه و عددیّه دارد، اگر در وقت عادت خود خون ببیند ولى شماره روزهای آن کمتر یا بیشتر از روزهای عادت او باشد و بعد از پاك شدن ، دوباره به شماره روزهای عادتی که داشته، خون ببیند، خون ایّام عادت را حیض قرار دهد و اگر قبل از ایّام عادت به شماره روزهای عادت خود خون ببیند و در ایّام عادت نیز خون بیند، پس اگر فاصله بین دو خون ده روز یا زیادتر باشد، هر دو را حیض قرار دهد و اگر فاصله کمتر است و در مجموع با پاکی بین، بیش از ده روز نیست، همه را حیض قرار دهد. و اگر فاصله کمتر است، ولی در مجموع بیش از ده روز است، ایّام عادت را حیض قرار دهد.

مسأله 523: زنی که عادت وقتيّه و عددیّه دارد، اگر بیشتر از ده روز خون ببیند، خونی که در روزهای عادت دیده اگرچه نشانه های حیض را نداشته باشد، حیض است و خونی که بعد از روزهای عادت دیده، اگرچه نشانه های حیض را داشته باشد، استحاضه است، مثلاً زنی که

ص: 102

عادت حیض او از اوّل ماه تا هفتم است، اگر از اول تا دوازدهم خون ببیند، هفت روز اول آن حیض و پنج روز دیگر استحاضه می باشد.

2- عادت وقتيه

مسأله 524: زن هایی که عادت وقتیه دارند سه دسته اند:

اوّل: زنی که دو ماه پشت سرهم ، در وقت معين خون حيض ببیند و بعد از چند روز پاك شود، ولی شماره روزهای آن، در هر دو ماه يك اندازه نباشد، مثلاً دو ماه پشت سر هم، روز اول ماه خون ببیند، ولی ماه اول روز هفتم و ماه دوم روز هشتم از خون پاك شود، این زن باید روز اوّل ماه را، عادت حیض خود قرار دهد.

دوّم: زنی که از خون پاك نمی شود، ولی دو ماه پشت سرهم در وقت معيّن ، خون او نشانه های حیض را دارد، یعنی غلیظ، سیاه و گرم است و با فشار و سوزش بیرون می آید و بقیه خونهای او نشانه استحاضه را دارد و شماره روزهایی که خون او نشانه حیض را دارد، در هر دو ماه يك اندازه نیست، مثلا در ماه اول از اول ماه تا هفتم و در ماه دوم از اول ماه تا هشتم، خون او نشانه های حیض و بقیه نشانه استحاضه را داشته باشد، این زن نیز باید روز اول ماه را روز اول عادت حیض خود قرار دهد. سوم: زنی که دو ماه پشت سرهم ، در وقت معيّن مثلاً روز اوّل ماه، سه روز یا بیشتر خون حیض ببیند و بعد پاك شود و دو مرتبه خون ببیند و تمام روزهایی که خون دیده با روزهایی که در وسط پاك بوده، از ده روز بیشتر نشود، ولی ماه دوم کمتر یا بیشتر از ماه اول باشد، مثلا در ماه اول هشت روز و در ماه دوم نه روز باشد، این زن نیز باید روز اول ماه را، روز اول عادت حیض خود قرار دهد.

مسأله 525: زنی که عادت وقته دارد، اگر در وقت عادت خود، یا دو سه روز پیش از عادت، یا دو سه روز بعد از عادت خون ببیند، به طوری که بگویند حیض را جلو یا عقب انداخته، اگرچه آن خون نشانه های حیض را نداشته باشد، باید به احکامی که برای زنهای حایض

ص: 103

گفته شد رفتار نماید و اگر بعد بفهمد حیض نبوده، مانند آن که پیش از سه روز پاك شود، باید عبادت هایی را که به جا نیاورده قضا نماید.

مسأله 526: زنی که عادت وقته دارد، اگر بیشتر از ده روز خون ببیند و نتواند مقدار ایام حیض را، با نشانه های آن تشخیص دهد، باید شماره عادت خویشان خود را حیض قرار دهد، چه خویشان پدری باشند چه مادری، زنده باشند یا مرده، ولی در صورتی می توان عادت آنها را حیض قرار دهد که شماره روزهای حیض همه آنان یکسان باشد، اما اگر شماره روزهای حیض آنان، يك اندازه نباشد، مثلا عادت بعضی پنج روز و عادت بعضی دیگر هفت روز باشد، نمی تواند عادت آنان را حیض خود قرار دهد، مگر این که کسانی که عادتشان با دیگران فرق دارد به قدری کم باشند که در مقابل آنان، به حساب نیایند، در این صورت باید عادت بیشتر آنان را حیض خود قرار دهد.

مسأله 527: زنی که عادت وقته دارد و شماره عادت خویشان خود را حیض قرار میدهد، باید روزی را که در هر ماه ، اوّل عادت او بوده اول حیض خود قرار دهد، مثلاً زنی که هرماه، روز اول ماه خون می دیده و گاهی روز هفتم و گاهی روز هشتم پاك می شده، چنانچه يك ماه دوازده روز، خون ببیند و عادت خویشانش هفت روز باشد، باید هفت روز اول ماه را حیض و باقی را استحاضه، قرار دهد.

مسأله 528: زنی که باید شماره عادت خویشان خود را حیض قرار دهد، چنانچه خویشی نداشته باشد، یا شماره عادت آنان مانند هم نباشد، باید در هر ماه از اوّل روزی که خون می بیند تا هفت روز، حیض و بقیه را استحاضه قرار دهد، ولی اگر در خون روزهای وسط یا آخر، نشانه های حیض بیشتر باشد، باید هفت روز وسط یا آخر را حیض قرار دهد.

3- عادت عدديه

مسأله 529: زن هایی که عادت عدديه دارند سه دسته اند: اول: زنی که شماره روزهای حیض او، در دو ماه پشت سرهم يك اندازه باشد، ولى وقت خون

ص: 104

دیدن او یکی نباشد، در این صورت روزهایی که خون دیده عادت او می شود، مثلاً اگر ماه اوّل از روز اوّل تا پنجم و ماه دوّم از یازدهم تا پانزدهم خون ببیند، عادت او پنج روز می شود.

دوّم: زنی که از خون پاك نمی شود ولی دو ماه پشت سرهم، چند روز از خونی که می بیند، نشانه حیض و بقیه نشانه استحاضه دارد و شماره روزهایی که خون، نشانه حیض دارد در هر دو ماه يك اندازه است، امّا وقت آن یکی نیست، در این صورت هر چند روزی که خون او نشانه حیض دارد، عادت او می شود، مثلاً اگر يك ماه از اوّل ماه تا پنجم و ماه بعد از یازدهم تا پانزدهم، خون او نشانه حیض و بقیه نشانه استحاضه داشته باشد، شماره روزهای عادت او پنج روز می شود.

سوّم: زنی که دو ماه پشت سرهم سه روز یا بیشتر، خون ببیند و يك روز یا بیشتر پاك شود و دوبار خون ببیند و وقت دیدن خون ، ماه اوّل با ماه دوّم فرق داشته باشد، اگر تمام روزهایی که خون دیده با روزهای وسط که پاك بوده، از ده روز بیشتر نشود و شماره روزهای آن نیز به یک اندازه باشد، تمام روزهایی که خون دیده با روزهای وسط که پاک بوده عادت حیض او می شود ولازم نیست روزهایی که در وسط پاك بوده، در هر دو ماه به يك اندازه باشد، مثلاً اگر ماه اوّل از روز اوّل ماه تا سوّم، خون ببیند و دو روز پاك شود و دوباره سه روز خون ببیند و ماه دوم از یازدهم تا سیزدهم، خون ببیند و دو روز یا بیشتر یا کمتر پاك شود و دوبار خون ببیند و روی هم از هشت روز بیشتر نشود، عادت او هشت روز می شود.

مسأله 530: زنی که عادت عددیّه دارد، اگر بیشتر از شماره عادت خود، خون ببیند و از ده روز بیشتر شود، چند صورت دارد:

1- اگر همه خون هایی که دیده به يك صورت باشد، باید از موقع دیدن خون به شماره روزهای عادتش حیض و بقیه را استحاضه قرار دهد.

2- اگر خون هایی که دیده تفاوت داشته باشد، مثلاً چند روز از آن نشانه حیض و چند روز دیگر نشانه استحاضه داشته باشد اگر روزهایی که خون نشانه حیض دارد، با شماره روزهای

ص: 105

عادت او يك اندازه است، باید همان روزها را حیض و بقیه را استحاضه قرار دهد.

3- اگر روزهایی که خون نشانه حیض دارد، از روزهای عادت او بیشتر است، فقط به اندازه روزهای عادت او، حیض و بقیه استحاضه می باشد.

4- اگر روزهایی که خون نشانه حیض دارد، از روزهای عادت او کمتر است، باید آن روزها را با چند روز دیگر که روی هم به اندازه روزهای عادتش شود حیض و بقیّه را استحاضه قرار دهد.

4- مضطربه

مسأله 531: مضطربه، یعنی زنی که چند ماه خون دیده، ولى عادت معیّنی پیدا نکرده، اگر بیشتر از ده روز خون ببیند و همه خون هایی که دیده به يك صورت باشد، چنانچه عادت خویشان او هفت روز است، باید هفت روز را حیض و بقیه را استحاضه قرار دهد و اگر کمتر است، مثلاً پنج روز باشد، باید همان را حیض قرار دهد و بنابر احتیاط واجب، در تفاوت بين هفت روز و عادت آنان که دو روز است، کارهایی را که بر حایض حرام است، ترك نماید و کارهای استحاضه را به جا آورد، یعنی به دستوری که برای زن مستحاضه گفته شد عبادتهای خود را انجام دهد. و اگر عادت خویشانش بیشتر از هفت روز، مثلاً نه روز است، باید هفت روز را حیض قرار دهد و بنابر احتیاط واجب در تفاوت بین هفت روز و عادت آنان که دو روز است، کارهای استحاضه را به جا آورد و کارهایی را که بر حایض حرام است، ترك نماید.

مسأله 532: مضطربه اگر بیشتر از ده روز خونی ببیند که چند روز آن نشانه حیض و چند روز دیگر نشانه استحاضه دارد، چنانچه خونی که نشانه حیض دارد کمتر از سه روز یا بیشتر از ده روز باشد، باید به دستوری که در مسأله قبل گفته شد رفتار نماید و اگر خونی که نشانه حیض دارد کمتر از سه روز و بیشتر از ده روز نباشد، همه آن حیض است، ولی اگر پیش از گذشتن ده روز از خونی که نشانه حیض دارد دوباره خونی ببیند که آن نیز نشانه حیض را داشته باشد، مثلاً پنج روز خون سیاه و نه روز خون زرد و دوباره پنج روز خون سیاه ببیند، باید به دستوری که در مسأله قبل گفته شد رفتار نماید.

ص: 106

5- مبتدئه

مسأله 533: مبتدئه، یعنی زنی که برای دفعه اوّل خون می بیند، اگر بیشتر از ده روز خون ببیند و همه خون هایی که دیده به يك صورت باشد، باید عادت خویشان خود را حیض و بقیه را استحاضه قرار دهد، همانطوری که در صاحب عادت وقته گذشت.

مسأله 534: اگر مبتدئه بیشتر از ده روز، خونی ببیند که چند روز آن نشانه حیض و چند روز دیگر، نشانه استحاضه داشته باشد، چنانچه خونی که نشانه حیض دارد کمتر از سه روز و بیشتر از ده روز نباشد همه آن حیض است، ولی اگر پیش از گذشتن ده روز از خونی که نشانه حیض دارد، دوباره خونی ببیند که آن نیز نشانه خون حیض داشته باشد، مثلا پنج روز خون سیاه و نه روز خون زرد و دوباره پنج روز خون سیاه ببیند، باید عادت خویشان خود را حیض و بقیه را استحاضه قرار دهد، همانطور که گذشت.

مسأله 535: اگر مبتدئه بیشتر از ده روز، خونی ببیند که چند روز آن نشانه حیض و چند روز دیگر آن، نشانه استحاضه داشته باشد، چنانچه خونی که نشانه حیض دارد از سه روز کمتريا از ده روز بیشتر باشد، باید عادت خویشان خود را حیض و بقیه را استحاضه قرار دهد، همان گونه که گذشت.

6- ناسيه

مسأله 536: ناسیه، یعنی زنی که عادت خود را فراموش کرده است، اگر بیشتر از ده روز خون ببیند باید روزهایی که خون او نشانه حیض دارد، حیض قرار دهد و اگر نتواند حیض را به وسیله نشانه های آن ، تشخیص دهد، باید هفت روز اول را حیض و بقیه را استحاضه قرار دهد.

مسائل متفرّقه حيض

مسأله 537: مبتدئه، مضطربه، ناسيه و زنی که عادت عددیّه دارد، اگر خونی ببینند که نشانه های حیض را داشته باشد، یا یقین کنند که سه روز طول می کشد، باید عبادت را ترك کنند و چنانچه بعد بفهمند حیض نبوده، باید عبادت هایی را که به جا نیاورده اند، قضا نمایند، ولی اگر یقین نکنند که تا سه روز، طول می کشد و نشانه های حیض را نیز نداشته باشد، بنابر

ص: 107

احتیاط واجب باید تا سه روز کارهای استحاضه را به جا آورند و کارهایی را که بر حایض حرام است، ترك نمايند و چنانچه پیش از سه روز، پاك نشدند باید آن را حیض قرار دهند.

مسأله 538: زنی که در حیض عادت دارد (عادت وقتيّه و عددیّه یا یکی از آن دو) چه در وقت و چه در عدد آن و یا هم در وقت و هم در عدد آن، اگر دو ماه پشت سرهم برخلاف عادت خود، خونی ببیند که وقت آن، یا شماره روزهای آن، یا هم وقت و هم شماره روزهای آن، یکی باشد، عادتش به آنچه در این دو ماه دیده است، برمی گردد، مثلاً اگر از روز اول ماه تا هفتم خون می دیده و پاك می شده، چنانچه دو ماه از دهم تا هفدهم خون ببیند و پاك شود، عادت او از دهم تا هفدهم می شود.

مسأله 539: مقصود از يك ماه، ابتدای خون دیدن تا سی روز است، نه از روز اول ماه تا آخر ماه، مگر آن که عادت او از اول هر ماه شروع شود.

مسأله540: زنی که معمولاً ماهی یك مرتبه خون می بیند، اگر در يك ماه دو مرتبه خون بیند و آن خون نشانه های حیض داشته باشد، چنانچه روزهایی که در وسط پاك بوده از ده روز کمتر نباشد، باید هردو را حیض قرار دهد.

مسأله 541: اگر سه روز یا بیشتر خونی ببیند که نشانه حیض دارد، بعد ده روز یا بیشتر خونی ببیند که نشانه استحاضه دارد و دوباره سه روز خونی به نشانه های حیض ببیند، باید خون اول و خون آخر را که نشانه های حیض داشته، حیض قرار دهد.

مسأله 542: اگر زن پیش از ده روز پاك شود و بداند در باطن خون نیست، باید برای عبادت های خود غسل کند، اگرچه گمان داشته باشد پیش از تمام شدن ده روز دوباره خون می بیند، ولی اگر یقین داشته باشد پیش از تمام شدن ده روز، دوباره خون حیض می بیند، لازم نیست غسل کند، ولی احتیاط در غسل کردن و جمع بين وظایف حائض و مستحاضه است.

مسأله 543: اگر زن پیش از ده روز، پاك شود و احتمال دهد در باطن خون باشد، باید قدری پنبه داخل فرج نماید و کمی صبر کند و بیرون آورد، پس اگر پاك بود، غسل کند و عبادتهای

ص: 108

خود را به جا آورد و اگر پاك نبود پس اگر به آب زرد رنگی آلوده باشد، محکوم به حیض نبوده مگر این که در روزهای عادت او باشد، بلکه محکوم به استحاضه می باشد ولی اگر آلوده به خون باشد، چنانچه در حیض عادت ندارد، یا عادت او ده روز است، باید صبر کند که اگر قبل از ده روز پاك شد، غسل نماید. و اگر سرده روز پاك شد یا خون او از ده روز گذشت غسل نماید و اگر احتمال دهد خون او از ده روز می گذرد، چنانچه خون به صفات حیض باشد، واجب است تا دهم، احتیاط کند به ترك عبادت. و اگر خون به صفات حیض نبود تا روز دهم احتیاط کند به ترك عبادت، در يك روزش واجب و در باقی مستحب است، اگرچه احتیاط لازم جمع است بين تروك حایض و اعمال مستحاضه، پس اگر قبل از تمام شدن ده روز یا سرده روز از خون پاك شد، تمامش حیض است و اگر از ده روز گذشت، باید عادت خود را حیض و بقیه را استحاضه، قرار دهد و عبادت هایی را که بعد از روزهای عادت به جا نیاورده قضا نماید.

مسأله 544: اگر چند روز را حیض قرار دهد و عبادت نکند بعد بفهمد حیض نبوده است، باید نماز و روزهای که در آن روزها به جا نیاورده قضا نماید و اگر چند روز، به گمان این که حیض نیست عبادت کند بعد بفهمد حیض بوده چنانچه آن روزها را روزه گرفته باید قضا نماید.

نفاس

مسأله 545: از وقتی که اولین جزء بدن بچه از شکم مادر بیرون می آید، هر خونی که زن می بیند، اگر ده روز یا کمتر باشد، خون نفاس است. وزن را در حال نفاس «نفساء» می گویند. واگرخون بیشتراز ده روز باشد، حکم آن بیان خواهد شد.

مسأله 546: خونی که زن پیش از بیرون آمدن اولین جزو بدن بچه می بیند، نفاس نیست.

مسأله 547: لازم نیست که خلقت بچه تمام باشد، بلکه اگر خون بسته ای از رحم زن، خارج شود و خود زن بداند یا چهار نفر قابله بگویند که اگر در رحم می ماند انسان می شد، خونی که تا ده روز ببیند، خون نفاس است.

مسأله 548: ممکن است خون نفاس يك لحظه بیشتر نباشد، ولی بیشتر از ده روز نمی شود.

ص: 109

مسأله 549: هرگاه شك کند چیزی سقط شده یا نه، یا چیزی که سقط شده، اگر می ماند انسان می شد یا نه، بنابر احتیاط لازم، بررسی کند و اگر به نتیجه نرسید، خونی که از او خارج می شود شرعاً خون نفاس نیست.

مسأله 550: توقف در مسجد، رساندن جایی از بدن به خطّ قرآن و کارهای دیگری که بر حایض حرام است، بر «نفساء» نیز حرام می باشد. و آنچه بر حایض واجب، مستحب و مکروه است، بر نفساء نیز واجب، مستحب و مکروه می باشد.

مسأله 551: طلاق دادن زنی که در حال نفاس است صحیح نیست و نزدیکی کردن با او حرام می باشد و اگر شوهرش با او نزدیکی کند بنابر احتیاط مستحب كفاره بدهد، همان گونه که در احکام حیض گذشت.

مسأله 552: وقتی زن از خون نفاس پاك شد، باید غسل کند و عبادت های خود را به جا آورد و اگر دوباره خون ببیند، چنانچه مجموع روزهایی که خون دیده با روزهایی که در وسط پاك بوده روی هم ده روز یا کمتر از ده روز باشد، تمام آن نفاس است و اگر روزهایی که پاك بوده روزه گرفته، باید قضا نماید.

مسأله 553: اگر زن از خون نفاس پاك شود و احتمال دهد که در باطن خون هست، باید مقداری پنبه داخل فرج نماید و کمی صبر کند اگر پاك بود، برای عبادت های خود غسل کند.

مسأله 554: اگرزن در حال نفاس بیشتر از ده روز خون ببیند، چنانچه در حیض عادت دارد، به اندازه روزهای عادت او نفاس و بقیّه استحاضه است و اگر عادت ندارد، به مقدار عادت خویشان خود نفاس قرار دهد و تا ده روز احتیاط کند و بقیه استحاضه می باشد.

مسأله 555: زنی که عادت حیض او کمتر از ده روز است، اگر بیشتر از روزهای عادتش خون نفاس ببیند، باید به اندازه روزهای عادت خود، نفاس قرار دهد و بعد از آن بنابر احتیاط واجب، تا يك روز عبادت را ترك نماید و بعد از يك روز تا روز دهم، کارهای استحاضه را به جا آورد و کارهایی را که بر نفساء حرام است، ترك نماید. و اگر از ده روز بگذرد استحاضه است و

ص: 110

باید روزهای بعد از عادت تا روز دهم را نیز، استحاضه قرار دهد و عبادت هایی را که در آن روزها به جا نیاورده قضا نماید، مثلاً زنی که عادت او شش روز بوده ، اگر بیشتر از شش روز خون ببیند، باید شش روز را نفاس قرار دهد و بنابر احتیاط واجب، در روز هفتم عبادت را ترك كند و در روز هشتم و نهم و دهم، کارهای استحاضه را به جا آورد و کارهایی را که بر نفساء حرام است، ترك نماید و اگر بیشتر از ده روز خون دید، از روز بعد از عادت او، استحاضه می باشد.

مسأله 556: زنی که در حیض عادت دارد اگر بعد از زاییدن، تا يك ماه یا بیشتر از يك ماه پی در پی خون ببیند، به اندازه روزهای عادت او نفاس است و ده روز از خونی که بعد از نفاس می بیند، اگرچه در روزهای عادت ماهانه اش باشد، استحاضه است، مثلاً زنی که عادت حیض او، از بیستم هر ماه تا بیست و هفتم است، اگر روز دهم ماه زایید و تا يك ماه یا بیشتر خون دید، تا روز هفدهم نفاس و از روز هفدهم تا ده روز، حتی خونی که در روزهای عادت خود می بیند، استحاضه می باشد و بعد از گذشتن ده روز، اگر خونی را که می بیند در روزهای عادتش باشد حیض است، نشانه های حیض را داشته باشد یا نداشته باشد و همچنین است اگر در روزهای عادتش نباشد، ولى نشانه های حیض را داشته باشد، اما خونی که بعد از گذشتن ده روز از نفاس می بیند، اگر در روزهای عادت حیض او نباشد و نشانه های حیض را نیز نداشته باشد، استحاضه است. مسأله 557: زنی که در حیض عادت ندارد، اگر بعد از زایمان تا يك ماه یا بیشتر از يك ماه خون ببیند، ده روز اول آن نفاس و ده روز دوم آن استحاضه است و خونی که بعد از آن می بیند، اگر نشانه حیض داشته باشد، حیض و گرنه استحاضه می باشد.

غسل مس میت

مسأله 558: اگر شخصی بدن انسان مرده ای را که سرد شده و غسلش نداده اند، مسّ کند یعنی جایی از بدن خود را به آن برساند، باید غسل مس میّت نماید، چه در خواب مس کند چه در بیداری، با اختیار مسّ کند یا بی اختیار، حتی اگر ناخن و استخوان او، به ناخن و استخوان میّت

ص: 111

برسد باید غسل کند، ولی اگر حیوان مرده ای را میّت نماید، غسل بر او واجب نیست.

مسأله 559: برای متن بدن مرده ای که تمام بدن او سرد نشده، غسل واجب نیست، اگرچه جایی را که سرد شده مس نماید.

مسأله 560: اگر موی خود را به بدن میّت برساند، یا بدن خود را به موی میت ، یا موی خود را به موی میت برساند، باید غسل کند.

مسأله 561: برای مش بچه مرده، حتی بچه سقط شده ای که چهار ماه او تمام شده و یا خلقتش تمام باشد، غسل مس میت واجب است. و بنابر احتیاط مستحب برای متن بچه سقط شده ای که کمتر از چهار ماه دارد غسل کند، بنابر این اگر بچه چهار ماههای مرده به دنیا بیاید، چنانچه بدن او در حال سقط شدن سرد باشد، بنابر احتیاط مادر او باید غسل مس میت کند و اما اگر از چهار ماه کمتر داشته باشد، لازم نیست مادر او غسل نماید.

مسأله 562: بچّه ای که بعد از مردن مادر به دنیا می آید، چنانچه در آن حال بدن مادرش سرد شده باشد، وقتی بالغ شد واجب است غسل مسّ میّت کند.

مسأله 563: اگر انسان، میتی را که هر سه غسل او تمام شده، مس نماید، غسل بر او واجب نمی شود، ولی اگر پیش از آن که غسل سوّم تمام شود، جایی از بدن او را مس کند، اگرچه غسل سوم آن جا تمام شده باشد، باید غسل مسّ میّت نماید.

مسأله 564: اگر دیوانه یا بچه نابالغی میّت را مسّ کند، بعد از آن که دیوانه، عاقل و آن بچه بالغ شد باید غسل مسّ میّت نماید.

مسأله 565: اگر از بدن زنده یا مرده ای که غسلش نداده اند، قسمتی که دارای استخوان است جدا شود و پیش از آن که قسمت جدا شده را غسل دهند، انسان آن را مس نماید، باید غسل مسّ میّت کند، ولی اگر قسمتی که جدا شده استخوان نداشته باشد، برای من آن ، غسل ترك نشود.

مسأله 566: برای مسّ استخوانی که گوشت ندارد و آن را غسل نداده اند، چه از مرده جدا شده باشد چه از زنده، بنابر احتیاط واجب باید غسل کرد و همچنین است برای میّت دندانی که از

ص: 112

مرده جدا شود، در صورتی که آن مرده را غسل نداده باشند، ولی برای میّت دندانی که از زنده جدا شده و گوشت ندارد، غسل واجب نیست. و اگرگوشت دارد بنابر احتیاط واجب غسل دارد.

مسأله 567: غسل مسّ میّت را باید مانند غسل جنابت انجام داد، ولی کسی که غسل مسّ میّت کرده، اگر بخواهد نماز بخواند، باید وضو نیز بگیرد.

مسأله 568: اگر چند میت رامسّ کند، با يك ميّت را چند بار مس نماید، يك غسل کافی است.

مسأله 569: برای کسی که بعد از مسّ میّت غسل نکرده است، توقف در مسجد، جماع و خواندن سوره هایی که سجده واجب دارد مانعی ندارد، ولی برای نماز و مانند آن ، باید غسل کند و وضو بگیرد.

احکام محتضر

اشاره

مسأله 570: مسلمانی را که محتضر است، یعنی در حال جان دادن می باشد، مرد باشد یا زن، بزرگ باشد یا کوچک، باید بر پشت بخوابانند، به طوری که کف پاهایش به طرف قبله باشد و اگر خواباندن او، کاملاً به این صورت ممکن نباشد، تا اندازه ای که ممکن است باید به این دستور عمل کنند و چنانچه خواباندن او به هیچ قسم ممکن نباشد، باید او را رو به قبله بنشانند و اگر آن نیز نشود، باید او را بر پهلوی راست یا بر پهلوی چپ، رو به قبله بخوابانند.

مسأله 571: بنابر احتیاط واجب تا وقتی غسل میّت تمام نشده، او را رو به قبله بخوابانند، ولى بعد از آن که غسلش تمام شد، بهتر است او را مانند حالتی که بر او نماز می خوانند، بخوابانند.

مسأله 572: رو به قبله کردن محتضر، بر هر مسلمان واجب است و اجازه گرفتن از ولی او لازم نیست. و اگر بعضی انجام دهند از دیگران ساقط می شود .

مسأله 573: مستحب است به کسی که در حال جان دادن است شهادات ثلاثه و اقرار به عصمت حضرت فاطمه زهراء و امامت و ولایت و وصایت امام امیرالمؤمنين علي بن ابي طالب و یازده امام از فرزندان گرام آن حضرت علیهم السّلام و دیگر عقاید حق را طوری تلقین کنند که بفهمد و نیز مستحب است آن را تا وقت مرگ تکرار کنند.

ص: 113

مسأله 574: مستحب است این دعا را، طوری به محتضر تلقین کنند که بفهمد: « اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ الْكَثِيرَ مِنْ مَعَاصِيكَ ، وَ اقْبَلْ مِنِّي الْيَسِيرَ مِنْ طَاعَتِكَ ، يَا مِنْ قِبَلِ الْيَسِيرِ ، وَ يَعْفُو عَنِ الْكَثِيرِ ، إقبل مِنِّي الْيَسِيرِ ، وَ اعْفُ عَنِّي الْكَثِيرَ ، إِنَّكَ أَنْتَ الْعَفُوُّ الْغَفُورُ ، اللَّهُمَّ ارْحَمْنِي فإنک رَحِيمُ ».

مسأله 575: مستحب است کسی را که سخت جان می دهد، اگر ناراحت نمی شود و سبب تعجیل مرگ او نمی گردد، به جایی که نماز می خوانده ببرند.

مسأله 576: مستحب است برای راحت شدن محتضر، بر بالین او، سوره مبارکه «یس»، «صافّات»، «احزاب»، «آية الكرسي»، آیه پنجاه و چهارم از سوره «اعراف»، سه آیه آخر سوره «دوم» و هر مقدار از قرآن کریم که ممکن است بخوانند.

مسأله 577: تنها گذاشتن محتضر، گذاشتن چیزی روی شکم او، بودن جنب و حایض نزد او، حرف زدن زیاد در کنار او، گریه کردن و تنها گذاشتن زن ها نزد او مکروه است.

احکام بعد از مرگ

مسأله 578: بعد از مرگ مستحب است چشم ها، لبها و چانه میّت را ببندند، دست و پای او را دراز کنند، پارچه ای روی او بیاندازند، اگر شب مرده است در جایی که مرده، چراغ روشن کنند، برای تشییع جنازه او مؤمنين را خبر کنند، در دفن او عجله نمایند، ولی اگر به مردن او يقين ندارند، باید صبر کنند تا معلوم شود و نیز اگر میّت حامله باشد و بچه در شکم او زنده باشد، باید پهلوی چپ او را بشکافند، طفل را بیرون آورند و پهلو را بدوزند، و او را دفن کنند.

احکام غسل، کفن، نماز و دفن ميّت

مسأله 579: تجهیز ميّت غیر مسلمان شیعه امامی جائز نیست مگر در وقت تقیه؛ بنابراین غسل، کفن، نماز و دفن مسلمان امامی بر هر مکلّفی، واجب است و اگر بعضی انجام دهند از دیگران ساقط می شود، اما چنانچه کسی انجام ندهد، همه گناه کرده اند. مسأله 580: اگر کسی مشغول کارهای میت شیعه امامی شود، بر دیگران واجب نیست اقدام

ص: 114

نمایند، ولی اگر او عمل را نیمه کاره بگذارد، باید دیگران تمام کنند.

مسأله 581: اگر انسان يقين کند دیگری مشغول کارهای میّت شیعه امامی شده، واجب نیست به کارهای میت اقدام کند، ولی اگر شك یا گمان دارد، باید اقدام نماید.

مسأله 582: اگر کسی بداند غسل، کفن، نماز و یا دفن میّت باطل انجام شده، باید دوبار انجام دهد، ولی اگر گمان دارد باطل بوده، یا شك دارد درست بوده یا نه، لازم نیست اقدام نماید .

مسأله 583: برای غسل، کفن، حنوط ، نماز و دفن ميت، باید از ولی او اجازه بگیرند. مسأله 584: ولی زن، شوهر اوست و بعد از او، مردهایی که از میت ارث می برند، به ترتیب طبقات ارث، مقدم برزن های آن ها می باشند.

مسأله 585: اگر کسی بگوید من وصی یا ولیّ میّت هستم یا ولی میّت به من اجازه داده که غسل، کفن و دفن میت را انجام دهم، چنانچه به حرف او اطمینان دارند و دیگری هم نمی گوید من ولی یا وصی میّت هستم و یا ولی میّت به من اجازه داده است، انجام کارهای میت با اوست و اگر به حرف او اطمینان ندارند، یا دیگری می گوید من ولی یا وصی میت هستم یا ولیّ میّت به من اجازه داده است، در صورتی که دو نفر عادل به گفته یکی از آنها شهادت دهند باید حرف او را قبول کرد.

مسأله 586: اگر میّت برای غسل، کفن، دفن و نماز خود، غیر از ولی شخص دیگری را معيّن کند، بنابر احتیاط مستحب ولی اجازه بدهد. و لازم نیست کسی که میت، او را برای انجام این کارها معیّن کرده، این وصیّت را قبول کند، اما اگر قبول کرد، باید به آن عمل نماید. و یا اگر بعد از مرگ او از وصیّت مطلع شد بنابر احتیاط واجب باید عمل کند، همچنین اگر هنگام زنده بودن موصی رد کرده ولیّ به موصی نرسیده باشد.

احکام غسل میت

مسأله 587: واجب است میّت را سه غسل بدهند:

اوّل: با آبی که با سدر مخلوط باشد.

ص: 115

دوّم: با آبی که با کافور مخلوط باشد.

سوّم: با آب خالص.

مسأله 588: سدر و کافور باید به اندازهای زیاد نباشد، که آب را مضاف کند و به اندازه ای کم نباشد که نگویند سدر و کافور با آب مخلوط شده است.

مسأله 589: اگر سدر و کافور به اندازه لازم پیدا نشود، بنابر احتیاط واجب، باید مقداری که به آن دسترسی دارند در آب بریزند.

مسأله 590: کسی که برای حج یا عمرہ احرام بسته است، اگر پیش از تمام کردن طواف حج یا عمره بمیرد، نباید او را با آب کافور غسل دهند و به جای آن، باید با آب خالص غسلش بدهند. مگر آن که در احرام حج پس از پایان سعی مرده که باید با آب کافور غسل دهند.

مسأله 591: اگر سدر و کافور یا یکی از اینها پیدا نشود، یا استعمال آن جایز نباشد، مثلاً غصبی باشد، باید به جای هر کدام که ممکن نیست، میّت را با آب خالص غسل بدهند و بنابر احتیاط تیمم نیزبدهند.

مسأله 592: کسی که میّت شیعه امامی را غسل می دهد، باید مسلمان، شیعه امامی، بالغ و عاقل بوده و مسائل غسل را نیز بداند.

مسأله 593: کسی که میّت را غسل می دهد، باید قصد قربت داشته باشد، یعنی غسل را برای انجام فرمان خداوند، به جا آورد.

مسأله 594: غسل بچه شیّعه امامی، اگرچه از زنا باشد واجب است. و غسل، کفن و دفن غير شیعه امامی و اولاد او وارد نیست. و کسی که از بچگی دیوانه بوده و به حال دیوانگی بالغ شده، چنانچه پدر و مادر او یا یکی از آنان، شیّعه امامی باشد باید او را غسل داد و اگر هیچ کدام شیعه امامی نباشند، غسل دادن او جایز نیست.

مسأله 595: بچّه سقط شده، اگر خلقتش تمام شده یا چهار ماه یا بیشتر دارد، باید غسل داده شود و اگر چهار ماه ندارد، باید در پارچه ای بپیچند و دفن کنند.

ص: 116

مسأله 596: حرام و باطل است مرد زن را وزن مرد را غسل بدهد، ولی زن می تواند شوهر خود را و شوهر نیز می تواند زن خود را غسل دهد، اگرچه بنابر احتیاط مستحب زن، شوهر خود و شوهر، زن خود را غسل ندهد.

مسأله 597: مرد می تواند دختر بچه ای را که سنّ او از سه سال، بیشتر نیست غسل دهد، زن نیز می تواند پسر بچه ای را که سه سال بیشتر ندارد، غسل دهد.

مسأله 598: اگر برای غسل دادن میّتی که مرد است مرد پیدا نشود، زنانی که با او نسبت دارند و محرمند، مانند مادر، خواهر، عمه و خاله، یا بر اثر شیر خوردن با او محرم شده اند، می توانند بنابر احتياط ، از زیر لباس یا چیزی که بدن او را بپوشاند غسلش بدهند و نیز اگر برای غسل میّت زن، زن دیگری نباشد، مردهایی که با او نسبت دارند و محرم هستند یا بر اثر شیر خوردن با او محرم شده اند، می توانند بنابر احتیاط از زیر لباس، او را غسل دهند.

مسأله 599: اگر میت و کسی که او را غسل می دهد هر دو مرد یا هردوزن باشند، جایز است به غیر از عورت، جاهای دیگر میّت برهنه باشد.

مسأله 600: نگاه کردن به عورت ميت حرام است، در صورتی که زن و شوهر نباشند. و کسی که او را غسل می دهد اگر نگاه کند گناه کرده، ولى غسل باطل نمی شود.

مسأله 601: اگر جایی از بدن میّت نجس باشد، باید پیش از آن که آن جا را غسل بدهند، آب بکشند و بنابر احتیاط مستحب تمام بدن میّت، پیش از شروع به غسل پاك باشد. مسأله 102: غسل میّت، مانند غسل جنابت است. و بنابر احتیاط واجب تا غسل ترتیبی ممکن است، میّت را غسل ارتماسی ندهند، ولی در غسل ترتیبی هريك از سه قسمت بدن را می توانند در آب زیاد، فرو ببرند. و احتیاط مستحب آن است که آب را روی او بریزند.

مسأله 603: کسی را که در حال حیض یا در حال جنابت مرده، لازم نیست غسل حیض یا جنابت بدهند، بلکه همان غسل میّت برای او کافی است.

مسأله 604: مزد گرفتن برای غسل دادن میّت حرام است و اگر کسی برای گرفتن مزد، به نحو

ص: 117

داعی، میّت را غسل دهد، آن غسل باطل است. ولی گرفتن مزد برای انجام کارهای مقدماتی غسل حرام نیست.

مسأله 605: اگر آب پیدا نشود یا استعمال آن مانعی داشته باشد عوض از هريك غسل، ميت را يك تيمّم بدهند، پس بنابر احتیاط واجب در ابتدا عوض از مجموع غسلها يك تيمم بدهند و بعد برای هر غسلي يك تيمّم بدهند. مشروع نیست میّت را غسل جبیرهایی بدهند و اگر آب پیدا نشود یا مصرف آن مانعی دارد باید به جای هر غسل میّت را تیمم بدهند و احتیاط واجب آن است که یک تیمّم دیگر هم به جای هرسه غسل بدهند و اگر کسی که تیمّم می دهد در یکی از این سه تیمّم قصد مافي الذّمه نماید، تیمّم چهارم لازم نیست. مسأله 606: کسی که میّت را تیمم می دهد، باید دست خود را بر زمین بزند و به صورت و پشت دستهای میّت بکشد و اگر ممکن باشد، بنابر احتیاط واجب با دست میت نیز او را تیمم بدهد.

احکام کفن میّت

مسأله 607: میّت شیعه امامی را، باید با سه پارچه که «لنگ»، «پیراهن» و «سرتاسری» است، کفن نمایند.

مسأله 608:«لنگ»باید اطراف بدن را از ناف تا زانو، بپوشاند و بهتر است از سینه تا روی پا برسد. و «پیراهن» باید از سرشانه، تا نصف ساق پا، تمام بدن را بپوشاند و بهتر است تا روی پا برسد. و درازای «سرتاسری» باید به قدری باشد که بستن دو سرآن، ممکن باشد و پهنای دو سر آن، باید به اندازه ای باشد که یک طرف آن روی طرف دیگر بیاید.

مسأله 609: مقداری از «لنگ» که ناف تا زانو را می پوشاند و مقداری از «پیراهن» که از شانه تا نصف ساق را می پوشاند، مقدار واجب کفن است و بیشتر از این مقدار مستحب می باشد.

مسأله 610: اگر ورثه، بالغ باشند و اجازه دهند که بیشتر از مقدار واجب کفن را که در مسأله قبل گفته شد، از سهم آنان بردارند، اشکال ندارد، و برداشتن بیشتر از مقدار واجب کفن اگربه اندازه متعارف باشد از سهم وارثی که بالغ نشده نیز اشکال ندارد گرچه احتیاط ترك آن است.

ص: 118

مسأله 611: اگر کسی وصیت کرده باشد مقدار مستحب کفن را که قبلاً گفته شد، از ثلث مال او بردارند، یا وصیّت کرده باشد، ثلث مال را به مصرف خود او برسانند، ولی مصرف آن را معيّن نکرده باشد، یا فقط مصرف مقداری از آن را معین کرده باشد، می توانند مقدار مستحب کفن را از ثلث مال او بردارند.

مسأله 612: اگر میّت وصیت نکرده باشد که کفن را از ثلث مال او بردارند، می توانند از اصل مال بردارند و مستحب است مقدار واجب کفن را، با ارزانترین قیمتی که ممکن است تهیّه نمایند، ولی اگر بخواهند بیشتر از معمول بخرند، باید ورثه بالغ، مقدار اضافی را اجازه بدهند تا آن مقدار، از سهم آنان برداشته شود.

مسأله 613: کفن زن بر شوهر است، اگرچه خود زن پول داشته باشد و همچنین اگرزن را - به شرحی که در احکام طلاق گفته می شود - طلاق رجعی بدهند و پیش از تمام شدن عده بمیرد، شوهرش باید کفن او را بدهد و چنانچه شوهر بالغ نباشد یا دیوانه باشد، ولی شوهر باید از مال او کفن زن را بدهد.

مسأله 614: کفن میت بر خویشان او واجب نیست، اما اگر مخارج او در حال زندگی بر آنان واجب بوده ، بنابر احتیاط مستحب کفن او نیز بر عهده آنان است.

مسأله 615: اگر هريك از سه پارچه کفن، به قدری نازك باشد که بدن میت از زیر آن پیدا باشد، اما مجموع سه پارچه، بدن میت را می پوشاند بنابر احتیاط واجب کفایت نمی کند.

مسأله 616: کفن کردن با پوست مردار یا چیز نجس یا چیز غصبی حتی اگر چیز دیگری پیدا نشود، جایز نیست و چنانچه کفن میّت غصبی بوده و صاحب آن راضی نباشد، باید از تنش بیرون آورند، اگرچه او را عریان دفن کنند و یا دفن کرده باشند. مسأله 617: کفن کردن میّت با پارچه ابریشمی خالص و پارچه ای که با طلا بافته شده جایز نیست، ولی در حال ناچاری اشکال ندارد.

مسأله 618: کفن کردن با پارچه ای که از پشم، یا موی حیوان حرام گوشت تهیه شده، در حال

ص: 119

اختیار جایز نیست. و بنابر احتیاط واجب، با پوست حیوان حلال گوشتی که به دستور شرعی کشته شده نیز میّت را کفن نکنند، ولی اگر کفن از مو و پشم حیوان حلال گوشت باشد، اشکال ندارد، اگرچه بنابر احتیاط مستحب با آن نیز کفن ننمایند.

مسأله 619: اگر کفن ميت، با نجاست خود او، یا با نجاست دیگری نجس شود، چنانچه کفن ضایع می گردد، باید مقدار نجس را بشویند یا ببرند، اگرچه بعد از گذاشتن در قبر باشد. و اگر شستن یا بریدن آن ممکن نیست، در صورتی که عوض کردن کفن ممکن باشد باید تعویض شود.

مسأله 620: کسی که برای حج یا عمرہ احرام بسته، اگر بمیرد باید مانند دیگران کفن شود و پوشاندن سرو صورتش اشکال ندارد.

مسأله 621: مستحب است انسان در حال سلامتی، کفن، سدر و کافور خود را تهیه کند.

احکام حنوط

مسأله 622: بعد از غسل، واجب است میّت را حنوط کنند، یعنی به پیشانی، کف دست ها، سر زانوها و سردو انگشت بزرگ پاهای او کافور بمالند. و مستحب است به سربینی میت نیز، کافور بمالند. و باید کافور ساییده و تازه باشد. و اگر براثر کهنه بودن، عطر او از بین رفته باشد، کافی نیست.

مسأله 623: بنابر احتیاط واجب، اول کافور را به پیشانی میّت بمالند.

مسأله 624: بهتر است میّت را پیش از کفن کردن، حنوط نمایند، اگرچه در بین کفن کردن و بعد از آن نیز مانعی ندارد.

مسأله 625: کسی که برای حج یا عمره، احرام بسته است، اگر پیش از تمام کردن سعی در حج و تقصیر در عمره بمیرد، حنوط کردن او جایز نیست.

مسأله 626: زنی که شوهر او مرده و هنوز عدّه اش تمام نشده، اگرچه حرام است خود را خوشبو کند، ولی چنانچه بمیرد حنوط او واجب است.

مسأله 627: میّت را با مشک، عنبر، عود و عطرهای دیگر خوشبو نکنند و یا آن را با کافور،

ص: 120

مخلوط ننمایند.

مسأله 628: مستحب است مقداری تربت حضرت سیّد الشهداء امام حسين عليه السّلام با کافور مخلوط کنند، ولی باید آن کافور را، به جاهایی که بی احترامی است نمالند. و نیز باید تربت به قدری زیاد نباشد که وقتی با کافور مخلوط شود، آن را کافور نگویند. مسأله 629: اگر کافور پیدا نشود، یا فقط به اندازه غسل باشد، حنوط لازم نیست و چنانچه از غسل زیاد بیاید، ولی به همه هفت عضو نرسد، بنابر احتیاط اول پیشانی و اگر زیاد آمد، به جاهای دیگریمالند.

مسأله 630: مستحب مؤكّد است دو چوب ترو تازه، در قبر، همراه میّت بگذارند. و در اخبار آمده که تا وقتی خشك نشده به ميّت عذاب نمی رسد.

احکام نماز میّت

اشاره

مسأله 631: نماز خواندن بر میّت شیعه امامی واجب است. همچنین خواندن نماز میت بر بچه ای که شش سال او تمام شده و پدر و مادر آن بچه، یا یکی از آنان شیعه امامی است، واجب می باشد.

مسأله 632: نماز خواندن بر بچه ای که شش سال او تمام نشده، مستحب است، ولي نماز خواندن بر بچه ای که مرده به دنیا آمده، مستحب نیست.

مسأله 633: نماز میّت باید بعد از غسل، حنوط و کفن کردن او خوانده شود و اگر پیش از آن یا در بین آن بخوانند، اگرچه از روی فراموشی یا ندانستن حکم باشد، کافی نیست.

مسأله 634: کسی که می خواهد نماز میت بخواند، لازم نیست با وضو یا غسل و یا تیمم بوده و بدن و لباسش پاك و مباح باشد، بلکه اگر لباس او غصبی باشد اشکال ندارد، اگرچه بنابر احتیاط مستحب تمام چیزهایی که در نمازهای دیگر لازم است رعایت شود و بنابر احتیاط لازم کارهایی که نماز را باطل می کند، مانند سخن گفتن و پشت به قبله کردن را ترك نماید.

مسأله 635: کسی که بر میّت نماز می خواند باید رو به قبله باشد و نیز واجب است میت را

ص: 121

مقابل او بر پشت بخوابانند، طوری که سر او به طرف راست نمازگزار و پای او به طرف چپ نماز گزار باشد.

مسأله 636: مکان نمازگزار باید غصبی نباشد و از جای میت پایین تر یا بالاتر نباشد، ولى پستی و بلندی مختصر اشکال ندارد.

مسأله 637: نمازگزار باید از میت دور نباشد، ولی کسی که نماز میت را با جماعت می خواند اگر از میت دور باشد، چنانچه صف ها به یکدیگر متصل باشد، اشکال ندارد. مسأله 638: نمازگزار باید مقابل میت بایستد، ولی اگر نماز به جماعت خوانده شود و صف جماعت از دو طرف میت بگذرد، نماز کسانی که مقابل میت نیستند اشکال ندارد. مسأله 639: بين ميت و نمازگزار باید پرده، دیوار و یا چیزی مانند آن نباشد، ولی اگر میت در تابوت و مانند آن باشد اشکال ندارد.

مسأله 640: در وقت خواندن نماز، باید عورت مت پوشیده باشد و اگر کفن کردن او ممكن نیست، باید عورتش را با هر چه می شود، حتی با تخته و آجرو مانند آن، بپوشانند.

مسأله 641: نماز میت را باید ایستاده و با قصد قربت بخواند و در موقع نیت، میت را معين کند، مثلا نیت کند براین میت نماز می خوانم قربة الى الله.

مسأله 642: اگر کسی نباشد که بتواند نماز میت را ایستاده بخواند، می شود نشسته بر او نماز خواند.

مسأله 643: اگر میت وصیت کرده باشد که شخص معینی بر او نماز بخواند، بنابر احتیاط واجب آن شخص از ولی میت نیز اجازه بگیرد.

مسأله 644: مکروه است بر میّت چند مرتبه نماز بخوانند، ولی اگر میّت اهل علم وتقوی باشد، مکروه نیست.

مسأله 645: اگرمیّت را عمدا، یا از روی فراموشی و یا به جهت عذری بدون نماز دفن کنند، یا بعد از دفن معلوم شود نمازی که بر او خوانده شده، باطل بوده است، تا وقتی جسد او از هم نپاشیده، واجب است بر قبرش نماز بخوانند.

ص: 122

کیفیت نماز میّت

مسأله 646: نماز میّت (شیعه امامی) پنج تکبیر دارد و اگر چنین بخواند کافی است: بعد از نیّت و تکبیر اول بگوید: أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ ، وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ ، وَأَنْ أميرَالمُؤمِنينَ عَلِيّاً وَلِيُّ اللَّهِ و بعد از تکبیر دوّم بگوید: اللَّهُمَّ صُلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ ؛ وَ آلِ مُحَمَّدٍ ، وَصَلَ عَلَى جَمِيعِ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْمُرْسَلِينَ . و بعد از تکبیر سوّم بگويد: اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ . و بعد از تکبیر چهارم اگر میّت مرد است بگوید: اللَّهُمَّ اغْفِرْ لَهَا الْمَيِّتِ .و اگر زن است بگوید: اللَّهُمَّ اغْفِرْ لهذاه الميته . و بعد، تکبیر پنجم را بگوید.

مسأله 647: بهتر است بعد از تکبیر اول بگويد: أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ ، وَ أَشْهَدُ أَ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ ، أَرْسَلَهُ بِالْحَقِّ بَشِيراً وَ نَذِيراً بَيْنَ يَدَيِ السَّاعَةِ ، وَ أَشْهَدُ أَنَّ أميرَالمُؤمِنينَ عَلِيّاً وَلِيُّ اللَّهِ .

و بعد از تكبير دوم بگوید: اللَّهُمَّ صُلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ ، وَ بَارِكْ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ ، وَ ارْحَمْ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ ، کأفضل مَا صَلَّيْتَ وَ بَارَكْتَ وَ تَرَحَّمْتَ عَلَى إِبْرَاهِيمَ وَ آلِ إِبْرَاهِيمَ ، إِنَّكَ حَمِيدُ مَجِيدُ ، وَ صَلِّ عَلَى جَمِيعِ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْمُرْسَلِينَ ، وَ الشُّهَدَاءِ وَ الصِّدِّيقِينَ ، وَ جَمِيعُ عِبَادِ اللَّهِ الصَّالِحِينَ .

و بعد از تکبیر سوم بگوید: اللَّهُمَّ اغْفِرْ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ ، وَ الْمُسْلِمِينَ وَ الْمُسْلِمَاتِ ، الْأَحْيَاءُ مِنْهُمْ وَ الْأَمْوَاتِ ، تَابِعْ بَيْنَنَا وَ بَيْنَهُمْ بِالْخَيْرَاتِ ، إنک مُجِيبَ الدَّعَوَاتِ . إِنَّكَ عَلَى کل شَيْ ءٍ قَدِيرُ .

و بعد از تکبیر چهارم اگر میّت مرد است بگوید: اللَّهُمَّ إِنَّ هَذَا عَبْدُكَ ، وَ ابْنُ عَبْدِكَ ، وَ ابْنُ أُمَّتِكَ ، وَ نَزَلَ بِكَ ، وَ أَنْتَ خَيْرُ مَنْزُولٍ بِهِ . اللَّهُمَّ إِنَّا لَا نَعْلَمُ مِنْهُ إِلَّا خَيْراً وَ أَنْتَ اعْلَمْ بِهِ مِنَّا . االلهم إِنْ كَانَ مُحْسِناً فَزِدْ فِي إِحْسَانِهِ ، وَ إِنْ كَانَ مُسِيئاً فَتَجَاوَزْ عَنْهُ وَ اغْفِرْ

ص: 123

لَهُ . اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ عِنْدَكَ فِي أَعْلَى عِلِّيِّينَ ، وَ اخْلُفْ عَلَى أَهْلِهِ فِي الْغَابِرِينَ ، وَ ارْحَمْهُ بِرَحْمَتِكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ .

وبعد، تکبیر پنجم را بگوید، ولی اگر میت زن است بعد از تکبیر چهارم بگوید: اللَّهُمَّ إِنَّ هَذِهِ أُمَّتِكَ ، وَ ابْنُهُ عَبْدِكَ ، وابتة أُمَّتِكَ ، وَ نَزَلَتْ بِكَ ، وَ أَنْتَ خَيْرُ مَنْزُولٍ بِهَا . اللَّهُمَّ إِنَّا لَا نَعْلَمُ مِنْهَا إِلَّا خَيْراً ، وَ أَنْتَ أَعْلَمُ بِهَا مِنَّا . اللَّهُمَّ إِنَّ كَانَتْ محسنة فَزِدْ فِي إحسانها ، وَ إِنْ كَانَتِ مُسِيئَةً فَتَجَاوَزْ عَنْهَا ، وَ اغْفِرْ لَهَا . اللَّهُمَّ اجْعَلْهَا عِنْدَكَ فِي أَعْلَى عِلِّيِّينَ ، وَ اخْلُفْ عَلَى أَهْلُهَا فِي الْغابِرِينَ ، وَ ارحمها بِرَحْمَتِكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ .

مسأله 648: باید تكبيرها ودعاها را طوری پشت سرهم بخواند، که نماز از صورت خود خارج نشود.

مسأله 649: کسی که نماز میت را با جماعت می خواند، باید تکبیرها و دعاهای آن را بخواند یعنی به تكبيرها و دعاهای امام جماعت نباید اکتفا کند.)

مستحبّات نماز میّت

مسأله 650: چند چیز در نماز میّت مستحب است:

1- کسی که نماز میّت می خواند، با وضو یا غسل و یا تیمّم باشد و بنابر احتیاط مستحب، در صورتی تیمّم کند که وضو و غسل ممکن نباشد، یا بترسد که اگر وضو بگیرد، یا غسل کند، به نماز میّت نرسد.

2- نمازگزار در حال خواندن نماز بایستد.

3- اگر میّت مرد است، امام جماعت یا کسی که فرادا بر او نماز می خواند، مقابل وسط قامت او بایستد. و اگر میّت زن است مقابل سینه اش بایستد.

4- پا برهنه نماز بخواند.

5- در هر تکبیردستها را بلند کند.

6- فاصله او با ميّت به قدری کم باشد که اگر باد لباسش را حرکت دهد، به جنازه برسد.

ص: 124

7- نماز میّت را با جماعت بخواند.

8- امام جماعت، تکبیر و دعاها را بلند بخواند و کسانی که با او نماز می خوانند آهسته بخوانند.

9- در جماعت اگرچه مأموم، يك نفر باشد، پشت سر امام بایستد.

10- نمازگزار به میّت و مؤمنين ، زیاد دعا کند.

11- پیش از نماز سه مرتبه بگوید: «الصلاة».

12- نماز را در جایی بخوانند که مردم برای نماز میت بیشتر به آن جا می روند.

13- زن حایض اگر نماز میّت را با جماعت می خواند، درصفي تنها خارج از صف نمازگزاران بایستد.

مسأله 651: خواندن نماز میت در مساجد مکروه است، ولی در مسجدالحرام مکروه نیست.

احکام دفن

اشاره

مسأله 652: واجب است میّت را، طوری در زمین دفن کنند که بوی او بیرون نیاید و درندگان نیز نتوانند بدنش را بیرون آورند و اگر ترس آن باشد که جانوری بدن او را بیرون آورد، باید قبررا با آجرو مانند آن محکم کنند.

مسأله 653: اگر دفن میت در زمین ممکن نباشد، می توانند به جای دفن، او را در بنا یا تابوت بگذارند.

مسأله 654: میّت را باید در قبر، بر پهلوی راست طوری بخوابانند که جلوی بدن او، رو به قبله باشد.

مسأله 655: اگر کسی در کشتی بمیرد، چنانچه جسد او فاسد نمی شود و بودن او در کشتی مانعی ندارد، باید صبر کنند تا به خشکی برسند و او را در زمین دفن کنند و گرنه باید در کشتی غسلش بدهند، حنوط و کفن کنند و پس از خواندن نماز میت ، بنابر احتیاط در صورت امکان او را در خمره و مانند آن گذاشته و در آن را محکم کنند و به دریا بیندازند و گرنه چیزسنگینی به پایش ببندند و به دریا بیندازند و تا حد امکان درجایی انداخته شود که زود طعمه حیوانات نشود.

مسأله 656: اگر بترسند که دشمن، قبر میّت را بشکافد و بدن او را بیرون آورد و مثلاً گوش یا

ص: 125

بینی و یا اعضای دیگر او را ببرد، لازم است او را مخفیانه دفن نمایند که دشمن به او نرسد.

مسأله 657: مخارج انداختن در دریا و محکم کردن قبر میت، در صورتی که لازم باشد، از اصل مال مت برداشته می شود.

مسأله 658: اگرزن کافره بمیرد و بچه در شکم او مرده باشد، یا هنوز روح به بدن او داخل نشده باشد، چنانچه پدر بچه شیعه امامی و یا مسلمان مستضعف باشد، باید زن را در قبر، بر پهلوی چپ و پشت به قبله بخوابانند که روی بچه به طرف قبله باشد.

مسأله 659: دفن مسلمان، در قبرستان کفّار و دفن کافر، در قبرستان مسلمانان جایز نیست.

مسأله 660: دفن مسلمان، در جایی که بی احترامی به او باشد، مانند جایی که خاکروبه و کثافت می ریزند، جایز نیست.

مسأله 661: دفن ميّت، در جای غصبی و در زمینی که از برای غیردفن کردن وقف شده، مانند مسجد، جایز نیست.

مسأله 662: دفن ميّت، در قبر مرده دیگر جایز نیست، مگر قبر، کهنه شده و میت اولى از بين رفته باشد.

مسأله 663: چیزی که از میت جدا می شود، اگرچه مو، ناخن و دندان باشد، باید با او دفن شود، اما دفن ناخن و دندانی که در حال زندگی از انسان جدا می شود دفنش مستحب است.

مسأله 664: اگر کسی در چاه بميرد و بیرون آوردنش ممکن نباشد، باید در چاه را ببندند و همان چاه را، قبر او قرار دهند. مگر آن که صاحب آن چاه راضی نباشد یا مانع دیگری هست و یا دفن در چاه هتك حرمت او باشد.

مسأله 665: اگر بچه در رحم مادر بمیرد و ماندنش در رحم، برای مادر خطر داشته باشد، باید به آسان ترین راه، او را بیرون آورند. و هرگاه مادر مرده و بچه در شکمش زنده است، هرچند امیدی به زنده ماندن طفل نباشد، باید بچه را درآورده و دوباره شکم مادر دوخته شود.

ص: 126

مستحبات دفن

مسأله 666: مستحبات دفن بسیار است و از جمله آنها این که مستحب است قبر را به اندازه قد انسان معمولی، گود کنند و میت را در نزديك ترین قبرستان دفن نمایند، مگر آن که قبرستان دورتر از جهتی بهتر باشد، مثلاً مردمان خوب در آن جا دفن شده باشند، یا مردم برای زیارت اهل قبور و خواندن فاتحه، بیشتر به آن جا بروند.

مسأله 667: مستحب است جنازه را در چند ذرعی قبر، سه مرتبه زمین بگذارند و کم کم نزديك ببرند و در نوبت چهارم وارد قبر کنند. و اگر میّت مرد است در دفعه سوم، طوری بر زمین بگذارند که سر او طرف پایین قبر باشد و در دفعه چهارم، از طرف سروارد قبر نمایند. و اگرزن است، در دفعه سوم، طرف قبله قبر بگذارند و به پهنا وارد قبر کنند و در موقع وارد کردن ، پارچه ای روی قبر بگیرند.

مسأله 668: مستحب است جنازه را به آرامی از تابوت برداشته و وارد قبر کنند، دعاهایی که پیش از دفن و هنگام دفن وارد شده بخوانند از جمله: «أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ ».

سوره های حمد و توحید و معوذتين و آية الكرسی را بخوانند و نیز بگویند. «بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ ، وَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ ، وَ عَلَى مِلَّةِ رَسُولِ اللَّهِ ، اللَّهُمَّ صُلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ ، اللَّهُمَّ افْسَحْ لَهُ فِي قَبْرِي ، وَ أَلْحِقْهُ بِنَبِيِّهِ » .

بعد از آن که میّت را در لحد گذاشتند، گره های کفن را باز کنند، صورت میت را روی خاك بگذارند و بالشي از خاك زیر سر او بسازند و پشت میّت، خشت خام یا کلوخی بگذارند که میّت به پشت برنگردد.

مسأله 669: مستحب است پیش از آن که لحد را بپوشاند، دست راست را به شانه راست میت بزنند و دست چپ را محکم بر شانه چپ او بگذارند و دهان را نزديك گوش او ببرند و به شدت حرکت دهند و سه مرتبه بگویند: «إسمع إفهم يا فلان بن فلان» و به جای «فلان بن فلان»، اسم میّت و پدرش را بگویند، سپس بگویند: «هل أنت على العهد الذي فارقتنا

ص: 127

عَلَيْهِ مِنْ : شَهَادَةُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ ، وَ انَّ امحمدا صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ عَبْدُهُ وَ رَسُولَهُ ، وَ سَيِّدِ النَّبِيِّينَ ، وَ خَاتَمِ الْمُرْسَلِينَ ، وَأَنْ عَلِيّاً أميرَالمُؤمِنينَ ، وَ سَيِّدُ الْوَصِيِّينَ ، وَ إِمَامُ افْتَرَضَ اللَّهُ طَاعَتَهُ عَلَى الْعالَمِينَ ، وَأَنْ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ ، وَ عَلِيَّ بْنِ الْحُسَيْنِ ، وَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ ، وَ جَعْفَرٍ مُحَمَّدٍ ، وَ موسی بْنِ جَعْفَرٍ ، وَ عَلَى بْنُ موسی ، وَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ ، وَ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ ، وَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيِّ ، وَ القایم الْحِجَّةِ الْمَهْدِيِّ ، صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ أیمه الْمُؤْمِنِينَ ، وَ حُجَجِ اللَّهِ عَلَى الْخَلْقِ أَجْمَعِينَ ، وَ أیمتك أیمه هَدْيُ أَبْرَارُ ، یا فُلَانِ بْنِ فُلَانٍ ؟»(و به جای فلان بن فلان اسم میت و پدرش را بگویند)، سپس بگویند: «إِذَا أَتَاكَ الْمَكَانِ المقربان ، رسولین مِنْ عِنْدِ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى ، وسألاک عَنْ رَبِّكَ ، وَ عَنْ نَبِيِّكَ ، وَ عَنْ دِينُكَ ، وَ عَنْ كِتَابَكَ ، وَ عَنْ قِبْلَتَكَ ، وَ عَنْ أیمتك ، فلاتخف ، وَ لا تَحْزَنْ ، وَ قُلْ فِي جوابهما : اللَّهُ ربی ، وَ مُحَمَّدُ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ ؛ واله نَبِيِّي ، وَ الْإِسْلَامُ دِينِي ، وَ الْقُرْآنِ كِتَابِي ، وَ الْكَعْبَةُ قِبْلَتِي ، وَ أميرَالمُؤمِنينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ إِمَامِي ، وَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيِّ المجتبی إِمَامِي ، والحسین ابْنَ عَلِيِّ الشَّهِيدِ بکربلا إِمَامِي ، وَ عَلِيُّ زَيْنِ الْعَابِدِينَ إِمَامِي ، وَ مُحَمَّدُ الْبَاقِرِ إِمَامِي ، وَ جَعْفَرِ الصَّادِقِ إِمَامِي ، وَ مُوسَى الْكَاظِمِ إِمَامِي ، وَ عَلَى الرِّضَا إِمَامِي ، وَ مُحَمَّدُ الْجَوَادِ إِمَامِي ، وَ عَلِيُّ الْهَادِي إِمَامِي ، وَ الْحَسَنُ الزکی الْعَسْكَرِيِّ إِمَامِي ، وَ الْحُجَّةُ الْمُنْتَظَرُ أَمَامِي ، هؤُلاءِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ أَجْمَعِينَ أَئِمَّتِي وِسَادَتِي وَ قادتي وَ شفعائی ، بِهِمْ أَتَوَلَّى ، وَ مَنْ أَعْدَائِهِمْ أَ تِبْراً فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ ، ثُمَّ اعْلَمْ يَا فُلَانِ بْنِ فُلَانٍ »(و به جای فلان بن فلان اسم میت و پدرش را بگویند) سپس بگویند: «أَنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى نِعْمَ الرَّبِّ ، وَ أَنَّ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِي نِعْمَ الرَّسُولِ ، وَ أَنَّ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ ، وَ أَوْلَادِهِ

ص: 128

الْمَعْصُومِينَ الأیمه الْأَحَدَ عَشَرَ نَعَمْ الأیمه ، وَأَنْ مَا جَاءَ بِهِ مُحَمَّدُ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ ؛ وَ آلِهِ حَقٍّ ، وَأَنْ الْمَوْتَ حَقٍّ ، وَ سُؤَالِ مُنْكَرٍ وَ نَكِيرٍ فِي الْقَبْرِ حَقٍّ ، وَ الْبَعْثَ حَقٍّ ، وَ النُّشُورِ حَقٍّ ، وَ الصِّرَاطَ حَقٍّ ، وَ الْمِيزَانَ حَقٍّ ، وتطائر الْكُتُبِ حَقٍّ ، وَأَنْ الْجَنَّةَ حَقٍّ ، وَ النَّارَ حَقٍّ ، وَأَنْ السَّاعَةَ آتِيَةُ لَا رَيْبَ فِيهَا ، وَأَنْ اللَّهَ يَبْعَثُ مَنْ فِي الْقُبُورِ »سپس بگویند: رأفهمت یا فُلَانٍ ؟) و به جای فلان اسم میت را بگویند، پس از آن بگویند: «ثَبَّتَكَ اللَّهُ بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ ، وَ هَدَاكَ اللَّهُ إِلَى صِرَاطٍ مستقیم ، عَرَّفَ اللَّهُ بَيْنَكَ وَ بَيْنَ أَوْلِيَائِكَ فِي مُسْتَقَرٍّ مِنْ رَحْمَتِهِ » سپس بگویند: «اللَّهُمَّ جَافِ الْأَرْضَ عَنْ جَنْبَيْهِ ، وَ أضعد بِرُوحِهِ إِلَيْكَ ، وَ لَقِّهِ مِنْكَ بُرْهَاناً ، اللَّهُمَّ عَفْوَكَ عَفْوَكَ ».

مسأله 670: مستحب است کسی که میت را در قبرمی گذارد، با طهارت، سربرهنه و پا برهنه باشد، از طرف پای میت، از قبر بیرون آید و غیر از خویشان میّت، کسانی که حاضرند با پشت دست، خاك برقبر بریزند و بگویند: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ » و اگرمیّت زن است، کسی که با او محرم می باشد او را در قبر بگذارد و اگر محرمی نباشد، خویشانش او را در قبر بگذارند.

مسأله 671: مستحب است قبر را، مربع یا مستطیل بسازند و به اندازه چهار انگشت، از زمین بلند کنند و نشان هایی روی آن بگذارند که اشتباه نشود، روی قبر آب بپاشند و بعد از پاشیدن آب، کسانی که حاضرند دست ها را بر قبر بگذارند، انگشت ها را باز کرده، در خاك فرو برند و هفت مرتبه، سوره قدر: «إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ »بخوانند، برای میت طلب آمرزش کنند و این دعا را بخوانند: «اللَّهُمَّ جَافِ الْأَرْضَ عَنْ جَنْبَيْهِ ، وَ أَصْعِدْ إِلَيْكَ رُوحَهُ ، وَ لَقِّهِ مِنْكَ رِضْوَاناً ، وَ أَسْكِنْ قَبْرَهُ مِنْ رَحْمَتِكَ مَا تُغْنِيهِ عَنْ رَحْمَةِ مَنْ سِوَاكَ ».

مسأله 672: پس از رفتن کسانی که تشییع جنازه کرده اند، مستحب است ولی میت، یا کسی که از طرف ولی اجازه دارد، دعاهایی را که وارد شده به میت تلقین کند.

مسأله 673: بعد از دفن، مستحب است صاحبان عزا را سلامتی دهند، ولی اگر مدتی گذشته

ص: 129

است که با سرسلامتی دادن ، مصیبت یادشان می آید، ترك آن بهتر است و نیز مستحب است تا سه روز، برای اهل خانه ميّت، غذا بفرستند و غذا خوردن نزد آنان و در منزلشان مکروه است.

مسأله 674: مستحب است انسان در مرگ خویشان، مخصوصا در مرگ فرزند صبر کند و هر وقت میّت را یاد می کند بگوید: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ »و برای میّت قرآن بخواند، برسر قبر پدر و مادر از خداوند حاجت بخواهد و قبر را محکم بسازد که زود خراب نشود.

مسأله 675: جایز نیست که انسان در مرگ کسی، صورت و بدن را بخراشد و بر خود لطمه بزند، مگراز برای معصومین علیهم السّلام که هرگونه عزاداری جایز، بلکه مستحب است و در برخی موارد واجب کفائی می باشد.

مسأله 679: پاره کردن یقه، در مرگ غیر پدر و برادر جایز نیست و در مصیبت آنان یقه پاره کردن جایز است، اگرچه احوط ترك آن است.

مسأله 677: اگرزن در عزای میّت، صورت خود را بخراشد یا موی خود را بکند، باید يك برده آزاد کند، یا ده فقیر را طعام دهد و یا آنها را بپوشاند و همچنین است اگر مرد در مرگ زن یا فرزند، يقه یا لباس خود را پاره کند.

مسأله 678: بهتر است هنگام گریه بر مت، صدا را خیلی بلند نکنند، اما برای معصومین عليهم السلام شایسته است بلند گریه کنند که بر آن ثوابی بس عظیم است.

نماز وحشت

مسأله 679: مستحب است در شب اول دفن، دو رکعت نماز وحشت برای میّت بخوانند، به این صورت: در رکعت اول، بعد از حمد يك مرتبه آیة الکرسی و در رکعت دوم، بعد از حمد ده مرتبه سوره قدر: «إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ »و بعد از سلام نماز بگویند: « اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ ، وَ ابْعَثْ ثَوَابَهَا إِلَى قَبْرِ فُلَانٍ »و به جای کلمه «فلان»اسم میّت را بگویند.

مسأله 680: می توان نماز وحشت را، در هر موقع از شب اول دفن خواند، ولی بهتر است در اول شب ، بعد از نماز عشاء خوانده شود.

ص: 130

مسأله 681: اگر بخواهند میت را به شهر دوری ببرند، یا به جهت دیگری دفن او به تأخیر بیفتد، نماز وحشت را تا شب اوّل قبر او به تأخیر بیاندازند.

نبش قبر

مسأله 682: نبش قبر شیعه امامی و یا مسلمان مستضعف، یعنی شکافتن قبراو، اگرچه طفل یا دیوانه باشد، حرام است، ولی اگر بدنش از بین رفته و خاك شده باشد، اشکال ندارد.

مسأله 683: نبش قبر پیامبران ، امامان، امامزاده ها، شهدا، علما و صلحا اگرچه سال های بسیاری بر آن گذشته باشد، حرام است.

مسأله 684: شکافتن قبر در چند مورد حرام نیست:

اوّل: میت در زمین غصبی، دفن شده باشد و مالك زمين راضی نشود که در آن جا بماند.

دوّم : کفن یا چیز دیگری که با میت دفن شده، غصبی باشد و صاحب آن راضی نشود که در قبر بماند، همچنین اگر چیزی از مال خود میت، که به ورثه او رسیده با او دفن شده باشد و ورثه راضی نشوند آن چیز در قبر بماند.

سوّم: میّت بی غسل و یا بی کفن دفن شده باشد، یا بفهمند غسلش باطل بوده، یا به غیر دستور شرعی کفن شده و یا در قبر، او را رو به قبله نگذاشته اند.

چهارم: برای ثابت شدن حقى بخواهند بدن میّت را ببینند.

پنجم: میّت را در جایی که بی احترامی به اوست، مانند قبرستان کار یا جایی که کثافت و خاکروبه می ریزند دفن کرده باشند.

ششم: برای يك مطلب شرعی که اهمیت آن در نظر شارع مقدس از شکافتن قبر بیشتر است، قبر را بشکافند، مثلاً بخواهند بچه زنده را از شکم زن حامله ای که دفن شده بیرون آورند.

هفتم: بترسند درندهای بدن میت را پاره کند، یا سیل او را ببرد و یا دشمن بیرون آورد. هشتم: قسمتی از بدن میت را که با او دفن نشده بخواهند دفن کنند، ولی بنابر احتیاط واجب، آن قسمت از بدن را، طوری در قبر بگذارند که بدن میت دیده نشود.

ص: 131

نهم: قبر میّتی که در غیر مشاهد مشرّفه دفن شده باشد و بخواهند به آن اماکن متبرّکه انتقال دهند به خصوص اگر وصیّت او باشد.

احکام پیوند و تشریح

مسأله 685: تشریح بدن مرده جایز نیست و ممکن است طب را با تشریح بدن حیوانات و با استفاده از پیکره های پلاستیکی که به شکل و خصوصیات انسان درست کرده اند آموخت.

مسأله 686: حضور بر تشریح مرده ، برای تعلیم یا تعلم یا تماشا یا غیر آن، اعانت براثم است و جایز نیست.

مسأله 687: اگر جزئی از بدن « نَجَسُ العین » مانند سگ یا کافر را، به بدن مؤمنی پیوند زدند، پاك خواهد شد. و اگر جزئی از بدن حیوان یا انسان پاکی را به بدن نجس العین پیوند زدند، نجس خواهد شد، البته این در صورتی است که جزو پیوند شده، عرفاً از اجزای دومی به حساب آید.

غسل های مستحب

مسأله 688: غسل های مستحب تقريباً بالغ بر یکصد غسل می باشد از آن جمله: غسل جمعه است که وقت آن، از اذان صبح روز جمعه است تا ظهروبهتراست نزديك ظهر به جا آورده شود.

مسأله 689: اگر تا ظهر جمعه غسل را انجام ندهد، بهتر است که بدون نیّت ادا و قضا تا غروب جمعه به جا آورد. و اگر در روز جمعه غسل نکند، مستحب است از صبح شنبه تا غروب، قضای آن را به جا آورد، بلکه در شب شنبه نیز مانعی ندارد و کسی که می ترسد در روز جمعه آب پیدا نکند، می تواند روز پنجشنبه یا شب جمعه غسل کند و اگر در جمعه و شنبه انجام نداد، در همه هفته می تواند به قصد رجاء غسل کند.

مسأله 690: مستحب است انسان هنگام غسل جمعه بگوید: «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ ، وَأَنْ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ ، ( وَأَنْ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيّاً وَلِيُّ اللَّهِ ، اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ ؛ وَ وجعلنی ، وَ اجْعَلْنِي مِنَ التَّوَّابِينَ ، وَ اجْعَلْنِي مِنَ الْمُتَطَهِّرِينَ ).

ص: 132

مسأله 691: غسل شب اوّل ماه رمضان و تمام شب های فرد آن، مانند شب سوّم، پنجم و هفتم مستحب است، ولی از شب بیست و یکم به بعد مستحب است هرشب غسل کند و بر غسل شب اول، پانزدهم، هفدهم، نوزدهم، بیست و یکم، بیست و سوم، بیست و پنجم، بیست و هفتم و بیست و نهم ماه رمضان، بیشتر سفارش شده است.

مسأله 692: وقت غسل شب های ماه رمضان، تمام شب است و بهتر است مقارن غروب انجام شود، ولی از شب بیست و یکم تا آخرماه، بهتر است غسل را بین نماز مغرب و عشاء به جا آورد. ونیز مستحب است در شب بیست و سوّم غیراز اول شب، يك غسل نیز در آخر شب انجام دهد.

مسأله 693: غسل روز عید فطر و عید قربان مستحب است و وقت آن از اذان صبح است تا ظهرو تا غروب به قصد رجاء به جا آورد. و غسل شب عید فطر نیز مستحب است و وقت آن از اول مغرب است تا اذان صبح و بهتر است در اول شب انجام شود.

مسأله 694: غسل روز هشتم و نهم ماه ذی الحجه مستحب است و در روز نهم، بهتر است آن را نزديك ظهر به جا آورد. و همچنين غسل روز اول، پانزدهم، بیست و هفتم و آخر ماه رجب مستحب است و غسل روز عید غدیر که بهتر است پیش از ظهر انجام شود، مستحب است. و غسل روز بیست و چهارم ذیحجه روز خاتم بخشی امیرالمؤمنين عليه السلام و روز نزول سوره هل آنتی است، پانزدهم شعبان میلاد وليّ الله الأعظم عجل الله فرجه، روز نهم ربيع الأوّل . هفدهم ربيع الأوّل و روز بیست و پنجم ذي العقده نیز مستحب می باشد.

مسأله 695: غسل دادن بچه ای که تازه به دنیا آمده مستحب است. همچنين غسل زنی که برای غیر شوهرش، بوی خوش استعمال کرده است و غسل کسی که در حال مستی خوابیده است. و غسل کسی که جایی از بدنش را به بدن میتی که غسل داده اند رسانده است. و غسل کسی که در هنگام گرفتن خورشید و ماه، نماز آیات را عمداً نخوانده در صورتی که تمام ماه و خورشید گرفته باشد.

مسأله 696: کسی که برای تماشای شخص دار آویخته رفته و آن را دیده باشد، بنابر احتیاط

ص: 133

غسل کند، ولی اگر اتفاقاً یا از روی ناچاری نگاهش بیافتد و یا مثلاً برای شهادت دادن رفته باشد، غسل ندارد.

مسأله 697: پیش از داخل شدن در حرم مکّه، شهر مکّه، مسجدالحرام، خانه کعبه، حرم مدینه، شهر مدینه، مسجد پیامبر و حرم امامان صلوات الله وسلامه عليهم مستحب است غسل کند و اگر در يك روز چند مرتبه مشرّف شود، يك غسل كافي است.

مسأله 698: کسی که می خواهد در يك روز داخل حرم مگه، شهر مکه، مسجدالحرام و خانه کعبه شود، اگر به نیّت همه يك غسل کند کافی است. و اگر در يك روز بخواهد داخل حرم مدینه، شهر مدینه و مسجد پیامبر صلّی الله عليه وآله شود، يك غسل برای همه کفایت می کند.

مسأله 699: برای زیارت پیغمبر و امامان صلوات الله وسلامه عليهم، از دور یا نزديك و برای حاجت خواستن از خداوند و همچنین برای توبه و نشاط به جهت عبادت و برای سفر رفتن، خصوصا سفر زیارت حضرت سیّدالشهداء عليه السلام غسل مستحب است. مسأله 700: اگر یکی از غسل هایی را که در این چند مسأله گفته شد، به جا آورد و بعد کاری کند که وضو را باطل نماید، مثلاً بخوابد، غسل او باطل نمی شود ولی مستحب است دوباره غسل کند.

مسأله 701: انسان نمی تواند با غسل مستحب، کاری که مانند نماز وضو لازم دارد، انجام دهد.

مسأله 702: اگر چند غسل بر کسی واجب باشد، یا بعضی واجب و بعضی مستحب و یا همه مستحب باشد در صورتی که یکی از این ها غسل جنابت باشد و به نیت همه، يك غسل به جا آورد کافی است.

احکام تیمّم

اشاره

مسأله 703: در هفت مورد به جای وضووغسل باید تیمّم کرد:

1- آب نباشد. 2- دسترسی به آب نداشته باشد. 3- استعمال آب ضرر داشته باشد. 4- خطر تشنگی باشد. 5- آبی که هست تنها برای پاک کردن نجاست بدن و لباس کافی باشد. 6- آب مباح نباشد. 7- وقت تنگ باشد.

ص: 134

مورد اوّل

مسأله 704: هرگاه تهیه آب به مقدار وضو یا غسل ممکن نباشد، باید تیمم کند، پس اگر انسان در آبادی باشد، باید برای تهیه آب وضو و غسل به قدری جستجو کند که از پیدا شدن آن نا امید شود و اگر در بیابان باشد، چنانچه زمین آن پست و بلند است، باید در هريك از چهار طرف، به اندازه پرتاب يك تير قدیمی که با کمان پرتاب می کردند در جستجوی آب برود و اگر زمین آن پست و بلند نیست، باید در هر طرف به اندازه پرتاب دو تیر جستجو نماید.

مسأله 705: اگر بعضی از چهار طرف، هموار و بعضی دیگر پست و بلند باشد باید در طرفی که هموار است، به اندازه پرتاب دوتیرو در طرفی که هموار نیست، به اندازه پرتاب يك تیر، جستجوکند.

مسأله 706: هر طرفي که يقين دارد آب نیست، جستجو در آن لازم نیست.

مسأله 707: کسی که وقت نماز او تنگ نیست و برای تهیّه آب وقت دارد، اگر یقین دارد، در مکانی دورتر از مقداری که باید جستجو کند، آب هست و ضرر یا حرج هم نیست، باید برای تهیه آب به آن جا برود، امّا اگر گمان دارد آب هست رفتن به آن محل لازم نیست، ولی اگر گمان او قوی باشد، بنابر احتیاط واجب، باید برای تهیه آب به آن جا برود.

مسأله 708: لازم نیست خود انسان، در جستجوی آب برود، بلکه می تواند کسی را که به گفته او اطمینان دارد، بفرستد و در این صورت اگر يك نفراز طرف چند نفر برود كافي است.

مسأله 709: اگر احتمال دهد داخل بار سفر خود، یا در منزل و یا در قافله آب باشد، باید به قدری جستجو نماید که به نبودن آب یقین کند، یا از پیدا کردن آن ناامید شود.

مسأله 710: اگر پیش از وقت نماز، جستجو نماید و آب پیدا نکند و تا وقت نماز همان جا بماند، چنانچه احتمال عقلایی دهد که آبي جديداً حاصل شده و اگر جستجو کند پیدا می کند، بنابر احتیاط دوباره به جستجوی آب برود.

مسأله 711: اگر بعد از داخل شدن وقت نماز، جستجو کند و آب پیدا نکند و تا وقت نماز دیگر در همان جا بماند، چنانچه احتمال عقلایی دهد که آب پیدا می شود، بنابر احتیاط واجب دوباره

ص: 135

به جستجوی آب برود.

مسأله 712: اگر وقت نماز تنگ باشد، یا از دزد و درنده بترسد و یا جستجوی آب موجب ضرر یا حرج باشد، جستجو لازم نیست.

مسأله 713: اگر به جستجوی آب نرود تا هنگامی که وقت نماز تنگ شود، گناه کرده، ولى نمازش با تیمّم صحیح است.

مسأله 714: کسی که يقين دارد آب پیدا نمی کند، چنانچه دنبال آب نرود و در وسعت وقت با تیمّم نماز بخواند و بعد از نماز بفهمد اگر جستجو می کرد، آب پیدا می شد، نمازش باطل است و باید نماز را دوباره بخواند و اگر قضا شده باید قضا نماید.

مسأله 715: اگر به اندازه معمول جستجو کرده و آب پیدا نکند و با تیمم نماز بخواند و بعد از نماز بفهمد، در جایی که جستجو کرده آب بوده، نماز او صحیح است، مگر وقت باقی باشد که در این صورت بنابر احتیاط واجب باید وضو بگیرد و نماز را دوباره بخواند.

مسأله 716: کسی که يقين دارد وقت نماز تنگ است، اگر بدون جستجو با تیمم، نماز بخواند و بعد از نماز پیش از گذشتن وقت بفهمد برای جستجو وقت داشته، بنابر احتیاط واجب دوباره نمازش را بخواند و اگر وقت گذشته، قضا نماید.

مسأله 717: اگر بعد از داخل شدن وقت نماز، وضو داشته باشد و بداند اگروضوی خود را باطل کند، تهیه آب برای او ممکن نیست، یا نمی تواند وضو بگیرد، چنانچه بتواند وضوی خود را نگهدارد و بدون ضرر یا حرج باشد، نباید آن را باطل نماید، ولی می تواند با عيال خود نزدیکی کند هر چند که بداند نمی تواند غسل کند.

مسأله 718: اگر پیش از وقت نماز وضو داشته باشد و بداند اگر وضوی خود را باطل کند، تهیه آب برای او ممکن نیست، چنانچه بتواند بدون ضرر یا حرج وضوی خود را نگهدارد، بنابر احتیاط آن را باطل نکند.

مسأله 719: کسی که فقط به مقدار وضویا به مقدار غسل آب دارد و می داند اگر آن را بریزد،

ص: 136

آب پیدا نمی کند، چنانچه وقت نماز داخل شده باشد، ریختن آن حرام است و بنابر احتیاط مستحب پیش از وقت نماز نیز آن را نریزد.

مسأله 720: کسی که میداند آب پیدا نمی کند، اگر بعد از داخل شدن وقت نماز، وضوی خود را باطل کند، یا آبی که دارد بریزد گناه کرده، ولى نمازش با تیمم صحیح است، اگرچه بنابر احتیاط مستحب دوباره آن را بخواند.

مورد دوّم

مسأله 721: اگربراثر پیری، یا ترس از دزد، جانور و مانند آن، یا نداشتن وسیله ای که آب را از چاه بکشد، دسترسی به آب نداشته باشد، باید تیمم کند و همچنين اگر تهیه کردن آب، یا استعمال آن به قدری مشقت داشته باشد که نتواند آن را تحمل نماید.

مسأله 722: اگر برای کشیدن آب چاه، دلو، ریسمان و مانند آن لازم دارد و مجبور است بخرد یا کرایه نماید، گرچه قیمت آن چند برابر معمول باشد، باید تهیه کند و همچنین است اگر آب را چندین برابر قیمتش بفروشند، ولی اگر تهیه آن به قدری پول می خواهد که نسبت به حال او ضرر دارد یا عرفاً عسر و حرج باشد، واجب نیست تهیه نماید.

مسأله 723: اگر ناچار شود برای تهیه آب قرض کند، باید قرض نماید، ولی کسی که می داند یا گمان دارد که نمی تواند قرض خود را بدهد، واجب نیست قرض کند.

مسأله 724: اگر کندن چاه مشقت ندارد، باید برای تهیه آب، چاه بکند.

مسأله 725: اگر کسی مقداری آب، بی منّت به او ببخشد، باید قبول کند، ولی چنانچه مئتی در کار باشد قبول آن لازم نیست.

مورد سوّم

مسأله 726: اگر از استعمال آب بر جان خود بترسد، یا بیم داشته باشد که بر اثر استعمال آن، مرضی یا عیبی در او پیدا شود، یا بیماری اش طولانی شده یا شدت پیدا کند و یا به سختی معالجه شود، باید تیمم نماید، ولی اگر مثلاً آب گرم برای او ضرر ندارد، باید با آب گرم وضو بگیرد یا غسل کند.

ص: 137

مسأله 727: لازم نیست یقین کند آب برای او ضرر دارد، بلکه اگر احتمال ضرر بدهد، چنانچه احتمال او در نظر مردم به جا باشد و از آن احتمال، ترس برای او پیدا شود، باید تیمم کند.

مسأله 728: کسی که مبتلا به درد چشم است و آب برای او ضرر دارد، باید تیمم نماید. مسأله 729: اگربراثر یقین یا ترس ضرر، تیمم کند و پیش از نماز بفهمد آب برایش ضرر ندارد، تیم او باطل است. و اگر بعد از نماز بفهمد، بنابر احتیاط واجب باید دوباره نماز را با وضويا غسل بخواند و اگر وقت گذشته، قضا نماید.

مسأله 730: کسی که می داند آب برایش ضرر ندارد، چنانچه غسل کند، یا وضو بگیرد و بعد بفهمد آب برای او ضرر داشته، وضو و غسل او صحیح است.

مورد چهارم

مسأله 731: هرگاه بترسد اگر آب را برای وضو یا غسل مصرف کند، خود یا همسر یا اولاد یا رفيق و یا کسانی که به او مربوط هستند، مانند خدمت کار، یا هر انسانی که حفظ جان او واجب است، از تشنگی بمیرد یا بیمار شود و یا به قدری تشنه شود که تحمل آن مشقت دارد، باید به جای وضو و غسل، تیمّم نماید. و نیز اگر بترسد حیوانی که محترم است از تشنگی تلف شود، باید آب را به حیوان بدهد و تیمم نماید. و همچنین است اگر بترسد که بعد تشنه شود، باید آب را نگه دارد و تیمّم کند.

مسأله 732: اگر غیر از آب پاکی که برای وضو یا غسل دارد، آب نجسی نیز به مقدار آشامیدن خود و کسانی که به او مربوط هستند داشته باشد، باید آب پاك را برای آشامیدن بگذارد و با تیمّم نماز بخواند، ولی چنانچه آب را برای حیوان بخواهد، باید آب نجس را به آن بدهد و با آب پاك، وضو و غسل را انجام دهد.

مورد پنجم

مسأله 733: کسی که بدن یا لباسش نجس است و کمی آب دارد که اگر با آن وضو بگیرد یا غسل کند، برای آب کشیدن بدن یا لباس نمی ماند، باید بدن یا لباس را آب بکشد و با تیمم نماز بخواند و بنابر احتیاط مستحب، اول نجاست را برطرف کند سپس تیقم نماید، اما اگر چیزی

ص: 138

نداشته باشد که بر آن تیمم کند، باید آب را برای وضو یا غسل مصرف نموده و با بدن یا لباس نجس نماز بخواند.

مورد ششم

مسأله 734: اگر غیر از آب یا ظرفی که استعمال آن حرام است، آب یا ظرف دیگری ندارد، مثلا آب یا ظرفش غصبی است و غیر از آن، آب و ظرف دیگری ندارد، باید به جای وضو و غسل تیمّم کند.

مورد هفتم

مسأله 735: هرگاه وقت به قدری تنگ باشد که اگر وضو بگیرد، یا غسل کند، تمام نماز یا مقداری از آن، بعد از وقت خوانده می شود، باید تیمّم کند.

مسأله 736: اگر عمدنماز را به قدری تاخیر بیاندازد که وقت وضویا غسل نداشته باشد گناه کرده، ولى نماز او با تیمّم صحیح است.

مسأله 737: کسی که به جهت تنگی وقت تیمم کرده، چنانچه بعد از نماز، آبی که داشته از دستش برود، اگرچه تیمّم خود را باطل نکرده، در صورتی که وظیفه اش تیمم باشد، باید برای نمازهای بعد دوباره تیمم نماید، اما اگر بلافاصله بعد از نماز، آب تلف شود، ظاهرا همان تیمم کفایت می کند. اما تیمّم مجدّد ترك نشود.

مسأله 738: کسی که آب دارد، اگر به جهت تنگی وقت، با تیمّم مشغول نماز شود و در بین نماز آبی که داشته از دستش برود، چنانچه وظیفه اش تیمّم باشد، ظاهرا همان تیمم، برای نمازهای بعد کافی است.

مسأله 739: اگر انسان به اندازه ای وقت دارد که می تواند وضو بگیرد یا غسل کند و نماز را بدون کارهای مستحب آن، مانند اقامه و قنوت بخواند، باید غسل کند یا وضو بگیرد و نماز را بدون کارهای مستحب به جا آورد، بلکه اگر برای سوره نیز وقّت ندارد، باید غسل کند یا وضو بگیرد و نماز را بدون سوره بخواند. و در این صورت احوط قضا نمودن است.

ص: 139

چیزهایی که تیمّم بر آنها صحیح است

مسأله 740: تیمّم بر خاك، ریگ، کلوخ و سنگ صحیح است و اگر خاك ممکن باشد، بهتر است بر چیز دیگر تیمم نکند. و اگر خاك نباشد، بر ریگ و اگرریگ نباشد، برکلوخ و چنانچه کلوخ نباشد، برسنگ تیمم نماید.

مسأله 741: تیمّم برسنگ گچ، سنگ آهك صحیح است، ولی بر سنگ معدن، مانند سنگ عقیق، تیمم باطل می باشد.

مسأله 742: اگر خاك ، ریگ، کلوخ و سنگ پیدا نشود، باید بر گرد و غباری که در فرش، لباس و مانند آن است تیمّم نماید و چنانچه گرد پیدا نشود، باید بر گل تیمّم کند و اگر گل پیدا نشود، واجب است که نماز را بدون تیمم بخواند و بنابر احتياط بعد قضای آن را به جا آورد.

مسأله 743: اگر بتواند با تکاندن فرش و مانند آن، خاك تهیه کند، تیمّم بر گرد و غبار باطل است و اگر بتواند گل را خشک کند و از آن خاك تهیه نماید، تیمّم بر گل باطل می باشد.

مسأله 744: کسی که آب ندارد، اگر برف یا یخ داشته باشد، چنانچه ممکن است بدون ضرر و حرج باشد باید آن را آب کند و با آن وضو بگیرد، یا غسل نماید ولو مثل روغن مالی باشد و اگر ممکن نیست و چیزی که تیمّم برآن صحیح است ندارد، باید با برف یا یخ، وضو گرفته یا غسل کند. یعنی اعضای وضو یا غسل را تر نماید، و اگر این نیز ممکن نباشد، بریخ یا برف تیمّم نماید، ولی در صورت اخیر نمازی را که خوانده بنابر احتیاط باید قضا کند.

مسأله 745: اگر با خاك و ریگ، چیزی مانند کاه که تیمّم بر آن باطل است مخلوط شود، نمی تواند بر آن تیمّم کند، ولی اگر آن چیز به اندازه ای کم باشد که در خاك یا ریگ، از بين رفته حساب شود، تیمّم بر آن خاك و ریگ صحیح است.

مسأله 746: اگر چیزی ندارد که بر آن تیمّم کند، چنانچه ممکن است و ضرری یا حرجی نباشد باید با خریدن و مانند آن تهیّه نماید.

مسأله 747: تیمّم بردیواری که از گل ساخته شده صحیح است. و بنابر احتياط مستحب با

ص: 140

بودن زمین یا خاك خشك ، بر زمین یا خاك نمناك تیمّم نکند.

مسأله 748: چیزی که بر آن تیمّم می کند، باید پاك باشد و اگر چیز پاکی که تیمم بر آن صحیح است نباشد، باید نماز را به جا آورد و بنابر احتیاط واجب آن را قضا کند.

مسأله 749: اگر يقين داشته باشد که تیمّم بر چیزی صحیح است و بر آن تیمّم نماید و بعد بفهمد تیمم بر آن باطل بوده، نمازهایی را که با آن تیمّم خوانده، باید دوباره بخواند.

مسأله 750: باید چیزی که بر آن تیمّم می کند و مکان آن چیز، غصبی نباشد، پس اگر بر خاك غصبی تیمّم کند، یا خاکی را که مال خود اوست بی اجازه ، در ملك دیگری بگذارد و بر آن تیمّم نماید، تیمم باطل می باشد.

مسأله 751: تیمّم در فضای غصبی باطل است، پس اگر در ملك خود، دست ها را بر زمین بزند و بی اجازه داخل ملك دیگری شود و دست ها را بر پیشانی بکشد، تیمم باطل می باشد.

مسأله 752: تیمم بر چیز غصبی، یا در فضای غصبی و یا بر چیزی که در ملك غصبی است، در صورتی باطل است که انسان بداند غصب است و عمداً تیمّم کند، اما اگر نداند یا فراموش کرده باشد، تیمم او صحیح است، ولی اگر چیزی را خودش غصب کند و فراموش نماید غصب کرده و بر آن تیمّم کند یا ملکی را غصب نماید و فراموش کند غصب کرده و چیزی را که بر آن تیمّم می کند در آن ملك بگذارد و یا در فضای آن ملك تیمم نماید، حکم او حکم عامد است و به آن تیمّم اکتفا نکند و اگر نماز خوانده دوباره بخواند.

مسأله 753: کسی که در جای غصبی زندانی است، لازم است نماز بخواند و اگريقين دارد آب یا خاك او نیز غصبی است، بدون وضویا تیمم نماز بخواند و بنابر احتیاط قضا نماید.

مسأله 754: مستحب است چیزی که بر آن تیمّم می کند، گردی داشته باشد که بردست بماند و بعد از زدن دست بر آن، مستحب است، دست را تکان دهد تا گرد آن بریزد. مسأله 755: تیمّم بر زمين گود، خاك جاده و زمین شوره زار که نمك روی آن را نگرفته مكروه است، اما اگر نمك روی آن را گرفته باشد، باطل است.

ص: 141

کیفیّت تیمّم بدل از وضو

مسأله 756: در تیمّم بدل از غسل یا وضو، چهار چیز واجب است:

اوّل: نیت.

دوّم: زدن کف دو دست باهم، بر چیزی که تیمّم برآن صحیح است .

سوّم: کشیدن کف هردو دست به تمام پیشانی و دو طرف آن، از جایی که مومی روید تا ابروها و بالای بینی و بنابر احتیاط دست ها را بر روی ابروها نیزبکشد.

چهارم: کشیدن کف دست چپ، به تمام پشت دست راست و بعد از آن، کشیدن کف دست راست به تمام پشت دست چپ، از مچ تا سرانگشتان.

کیفیت تیمّم بدل از غسل

مسأله 757: در تیمّم بدل از غسل، بعد از نیّت به دستوری که در مسأله پیش گفته شد، دست ها را بر زمین بزند و به پیشانی و دست ها بکشد و بنابر احتیاط باید يك مرتبه دیگر دست ها را بر زمین بزند و به پشت دست ها بکشد.

مسائل متفرّقه تیمّم

مسأله 758: اگر مختصری از پیشانی و پشت دست ها را مسح نکند، تیمم باطل است، از روی عمد باشد یا ندانستن مسأله یا فراموش کردن، ولی دقّت زیاد لازم نیست و همین که بگویند تمام پیشانی و پشت دست ها، مسح شده ، کافی است.

مسأله 759: برای آن که يقين کند تمام پشت دست را مسح کرده، باید مقداری بالاتر از مچ را مسح نماید، ولى مسح بین انگشتان لازم نیست.

مسأله 760: پیشانی و پشت دست ها را باید از بالا به پایین مسح نماید و کارهای تیمم را باید پشت سرهم به جا آورد و اگر بین آن به قدری فاصله دهد که نگویند تیمّم می کند، باطل است.

مسأله 761: در هنگام نیّت، باید معیّن کند که تیم او بدل از غسل است یا بدل از وضو و اگر بدل از غسل باشد، باید آن غسل را معیّن نماید و چنانچه اشتباه به جای بدل از وضو، بدل از غسل یا به جای بدل از غسل، بدل از وضو نیت کند، یا مثلا در تیمم بدل از غسل جنابت،

ص: 142

بدل از غسل مس میّت نیّت نماید، تیمم او باطل است.

مسأله 762: در تیمّم باید پیشانی، کف دست ها و پشت دست ها، پاك باشد و اگر کف دست، نجس باشد و نتواند آن را آب بکشد، باید دو تیمم بکند یکی با کف دست ها و دیگری با پشت دستها.

مسأله 763: انسان مكلّف باید برای تیمم، انگشتر را از دست بیرون آورد و اگر در پیشانی، یا پشت دستها و یا درکف دست ها مانعی باشد، مثلاً چیزی به آن چسبیده است، باید برطرف نماید.

مسأله 764: اگر پیشانی یا پشت دست ها زخم است و پارچه یا چیز دیگری را که بر آن بسته، نمی تواند باز کند، باید دست را روی آن بکشد و همچنین اگر کف دست زخم باشد و پارچه یا چیز دیگری را که بر آن بسته نتواند باز کند، باید دست را با همان پارچه بر چیزی که تیمم برآن صحیح است بزند و به پیشانی و پشت دست ها بکشد و در این صورت بنابر احتیاط واجب يك بار هم پشت دست را که باز است به چیزی که تیمم برآن صحیح است بزند و به پیشانی و پشت دست ها بکشد.

مسأله 765: اگر پیشانی و پشت دست ها مو داشته باشد، اشکال ندارد، ولی اگر موی سر، روی پیشانی آمده باشد، باید آن را کنار بزند.

مسأله 766: اگر احتمال دهد در پیشانی و کف دست ها، یا پشت دست ها مانعی هست، چنانچه احتمال او در نظر مردم به جا باشد، باید جستجو نماید تا يقين کند یا مطمئن شود مانعی نیست.

مسأله 767: اگر وظیفه او تیمم است و نمی تواند تیمم کند، باید نایب بگیرد. و کسی که نایب می شود باید او را با دست خودش، تیمم دهد و اگر به زدن دست و یا به گذاردن آن، ممکن نباشد باید نایب دست خود را بر چیزی که تیمّم بر آن صحیح است بزند و به پیشانی و پشت دست های او بکشد.

مسأله 768: اگر در بین تیمّم، شك کند قسمتی از آن را فراموش کرده یا نه، چنانچه از محل آن

ص: 143

گذشته به شك خود اعتنا نکند و اگر نگذشته بنابر احتیاط واجب باید آن قسمت را به جا آورد.

مسأله 769: اگر بعد از مسح دست چپ و داخل شدن به حال دیگری، شك کند درست تیمّم کرده یا نه، چنانچه احتمال بدهد که در حال عمل متوجه بوده، تیمّم او صحیح است. و اگر شك او در مسح دست چپ باشد، لازم است آن را مسح کند، مگر آن که در عملی که مشروط به طهارت است داخل شده و یا موالات از بین رفته باشد.

مسأله 770: کسی که وظیفه اش تیمّم است، نمی تواند پیش از وقت نماز برای نماز تیمّم کند، ولی اگر برای کار واجب دیگری یا امر مستحب تیمّم کند و تا وقت نماز، عذر او باقی باشد، می تواند با همان تیمم نماز بخواند.

مسأله 771: کسی که وظیفه اش تیمم است، اگر بداند تا آخر وقت عذر او باقی می ماند، در وسعت وقت می تواند با تیمّم نماز بخواند، ولی اگر بداند تا آخر وقت عذر او برطرف می شود، باید صبر کند و با وضو یا غسل، نماز بخواند و نیز اگر امید دارد عذرش برطرف شود، بنابر احتیاط باید صبر کند و با وضو یا غسل نماز بخواند و یا در تنگی وقت با تیمّم نماز را به جا آورد.

مسأله 772: کسی که نمی تواند وضو بگیرد یا غسل کند، اگر احتمال ندهد عذرش به زودی برطرف شود، می تواند نمازهای قضای خود را با تیمم بخواند، ولی اگر احتمال دهد به زودی عذر او برطرف شود، خواندن نماز قضا برای او اشکال ندارد.

مسأله 773: کسی که نمی تواند وضو بگیرد یا غسل کند و می داند که عذرش برطرف نمی شود یا احتمال می دهد که برطرف شود، می تواند نمازهای قضای خود را با تیمم بخواند، ولی اگر بعد عذرش برطرف شد، باید دوباره آنها را با وضو یا غسل بخواند. همچنین جایز است نمازهای مستحب مانند نافله های شبانه روز را که وقت معيّن دارد با تیمم بخواند، ولی اگر احتمال دهد تا آخر وقت آن ها، عذر او برطرف می شود، بنابر احتياط آنها را در اول وقتشان به جا نیاورد.

مسأله 774: کسی که باید بدل از غسل تیمم نماید، اگر بعد از تیمم حدث اصغری از او سر زند، مثلا بول کند، باید برای نمازهای بعدی بنابر احتیاط واجب بین تیمم بدل از غسل و وضو

ص: 144

جمع کند و اگر پیش از نماز محدث شده، بين وضوو تیمّم جمع نماید.

مسأله 775: اگر به جهت نداشتن آب یا عذر دیگری تیمّم کند، بعد از برطرف شدن عذر، تیمّم او باطل می شود.

مسأله 776: چیزهایی که وضو را باطل می کند، تیمم بدل از وضو را نیز، باطل می کند و چیزهایی که غسل را باطل می نماید، تیمم بدل از غسل را نیز، باطل می نماید.

مسأله 777: کسی که نمی تواند غسل کند، اگر چند غسل بر او واجب باشد، در حالی که یکی از آن ها غسل جنابت باشد، يك تيمم بدل از آن ها نماید، ولی بنابر احتیاط بدل از هرغسل، يك تیمم نماید.

مسأله 778: کسی که نمی تواند غسل کند، اگر بخواهد عملی انجام دهد که برای آن غسل واجب است، باید بدل از غسل تیمّم نماید و اگر نتواند وضو بگیرد و بخواهد عملی انجام دهد که برای آن وضو واجب است، باید بدل از وضوتیمّم نماید.

مسأله 779: اگربدل از غسل جنابت تیمّم کند، لازم نیست برای نماز وضو بگیرد، ولی اگر بدل از غسل های دیگر تیمم کند، باید وضو بگیرد و اگر نتواند وضو بگیرد، باید تیمّم دیگری نیز، بدل از وضو بنماید.

مسأله 780: اگر بدل از غسل، تیمّم نماید و بعد کاری کند که وضو را باطل می کند، چنانچه برای نمازهای بعد، نتواند غسل کند، باید وضو بگیرد و بنابر احتیاط مستحب، بدل از غسل نیز تیمّم بنماید و اگر نمی تواند وضو بگیرد، دو تیمّم کند یکی بدل از غسل . بنابر احتیاط مستحب . و دیگری بدل از وضو، ولی اگر تیمّم او بدل از غسل جنابت باشد، چنانچه يك تيمّم نماید، به قصد انجام آنچه تکلیف اوست، کافی است. واقوی، تیمّم بدل از وضو می باشد.

مسأله 781: کسی که وظیفه اش تیمم است، اگر برای کاری تیمّم کند، تا وقتی تیمّم و عذر او باقی است، کارهای دیگری که باید با وضو یا غسل انجام دهد، می تواند به جا آورد، ولی اگر عذرش تنگی وقت بوده، فقط کاری را که برای آن تیمّم نموده ، می تواند انجام دهد و همچنین

ص: 145

اگر برای خوابیدن، یا با وجود آب ، برای نماز میّت تیمّم کرده باشد.

مسأله 782: در چند مورد، مستحب است نمازهایی را که با تیم خوانده، دوباره بخواند: اوّل: از استعمال آب ترس داشته و عمد خود را جنب کرده و با تیمّم نماز خوانده باشد. دوّم: می دانسته یا گمان داشته که آب پیدا نمی کند و عمدا خود را جذب کرده و با تیمّم نماز خوانده است.

سوّم: کسی که تا آخر وقت عمداً جستجوی آب نکرده و با تیمم نماز بخواند، سپس بفهمد که اگر جستجو می کرد آب پیدا می شد.

چهارم: آن که عمد نماز را تأخیر انداخته و در آخروقت با تیمّم نماز خوانده . پنجم: آن که می دانسته یا گمان داشته که آب پیدا نمی شود و آبی را که داشته ریخته و با تیتم نماز خوانده است.

ص: 146

مسأله 783: نماز مهّم ترین اعمال دین و محبوب ترین آن ها نزد خداوند بعد از معرفت خدا و رسول و امام و شرایع دین، و آخرین سفارش های انبیاء در دنیا، و پس از معرفت، اولین عملی است که در قیامت مورد سؤال قرار خواهد گرفت، اگر مورد قبول درگاه خداوند واقع شود، عبادت های دیگر نیز قبول می شود و اگر پذیرفته نگردد، دیگر اعمال نیز قبول نمی شود. همانطور که اگر انسان در یک شبانه روز پنج نوبت، در نهر آبی شستشو کند، چرك در بدنش نمی ماند، نمازهای پنجگانه، انسان را از گناهان پاك می سازد. و مستحب است انسان نماز را در اول وقت بخواند. کسی که نماز را سبك بشمارد، مانند کسی است که نماز نمی خواند، پیامبر اسلام صلی الله عليه وآله فرمودند: «کسی که به نماز اهمیت ندهد و آن را سبك بشمارد، سزاوار عذاب آخرت است». روزی پیامبر اکرم صلّی الله عليه وآله در مسجد تشریف داشتند، مردی وارد مسجد شد، مشغول نماز گردید، رکوع و سجودش را کامل به جا نیاورد، حضرت فرمودند: «اگر این مرد، در حالی که نمازش این گونه است بمیرد، بردین من از دنیا نرفته است. از این رو انسان باید مراقب باشد با عجله و شتاب زدگی، نماز نخواند و در حال نماز به یاد خدا، با خضوع، خشوع و وقار باشد، متوجه باشد با چه کسی سخن می گوید، خود را در مقابل عظمت و بزرگی خداوند، بسیار کوچک و ناچیز ببیند. نمازگزار باید توبه و استغفار نماید، گناهانی که مانع قبول شدن نماز است، مانند: حسد، کبر، غیبت، خوردن حرام، آشامیدن مسکرات (نوشیدنی های مست کننده)، ندادن خمس و زکات، بلکه هر گناهی را ترك كند. و همچنین سزاوار است کارهایی که ثواب نماز را کم می کند به جا نیاورد، مثلاً در حال خواب آلودگی یا خودداری از بول به نماز نایستد و در موقع نماز به آسمان نگاه نکند و کارهایی که ثواب نماز را زیاد می کند به جا آورد، مثلاً انگشتر عقیق به دست کند، لباس پاکیزه بپوشد، شانه و مسواك کند و خود را خوشبونماید.

ص: 147

نمازهای واجب

اشاره

مسأله 784: نمازهای واجب شش عنوان است: اوّل: نمازهای واجب روزانه.

دوّم: نماز آیات. سوّم: نماز میّت.

چهارم: نماز طواف واجب خانه کعبه.

پنجم: نماز قضای پدر و مادر که بر پسر بزرگ تر واجب است و یا ولی مرد میت بنابر احتیاط. ششم: نمازی که به جهت اجاره، نذر، قسم و عهد، واجب می شود.

نمازهای واجب يوميه

مسأله 785: نمازهای واجب روزانه، پنج نماز است: نماز ظهر و عصر، هرکدام چهار رکعت، نماز مغرب: سه رکعت، نماز عشاء: چهار رکعت و نماز صبح: دو رکعت. مسأله 786: در سفر باید نمازهای چهار رکعتی را، با شرایطی که گفته می شود دو رکعت خواند.

وقت نماز ظهر و عصر

مسأله 787: اگر چوب یا چیزی مانند آن را، به صورت عمودی در زمین هموار فرو برند، صبح که خورشید بیرون می آید سایه آن به طرف مغرب می افتد و هرچه آفتاب بالا می آید، طول سایه کم می شود و در این شهرها، اوّل ظهرشرعی، طول سایه به کمترین درجه می رسد و ظهر که گذشت، سایه آن به طرف مشرق برمی گردد و هرچه خورشید، رو به مغرب می رود، طول سایه زیادتر می گردد، بنابراین وقتی طول سایه، به کمترین درجه رسید و دو مرتبه رو به زیاد شدن گذاشت، معلوم می شود ظهر شرعی شده است، اما در بعضی شهرها مانند مکه مکرمه گاهی مواقع ظهر، سایه به کلی از بین می رود و بعد از آن که سایه دوباره پیدا شد، معلوم می شود ظهر شده است.

مسأله 788: چوب یا هر چیز دیگری را که برای معین کردن ظهر، به زمین فرو می برند «شاخص»می نامند.

مسأله 789: نماز ظهر و عصر، هر کدام دارای وقت «مخصوص»و «مشترك» می باشد، وقت مخصوص نماز ظهر: از اوّل ظهر است تا وقتی که از ظهر به اندازه خواندن نماز ظهر بگذرد، اگر

ص: 148

کسی سهواً تمام یا قسمتی از نماز عصر را، در این وقت بخواند، نمازش باطل است. و وقت مخصوص نماز عصر موقعی است که به اندازه خواندن نماز عصر به مغرب وقت مانده باشد، اگر کسی تا این موقع نماز ظهر را نخواند، نماز ظهر او قضا شده و باید نماز عصر را بخواند. و بين وقت مخصوص نماز ظهر و وقت مخصوص نماز عصر، وقت مشترك نماز ظهر و نماز عصر است، اگر کسی در این وقت سهوا تمام نماز عصر را پیش از نماز ظهر بخواند، نمازش صحیح است و نماز عصر به شمار می رود و باید نماز ظهر را بعد از آن به جا آورد و بنابر احتیاط نمازی را که به جا می آورد به نیت «ما في الذّمة»یعنی آنچه تکلیف اوست، بخواند، ولی اگر عمد نماز عصر را اول به جا آورد، نمازش باطل است.

مسأله 790: اگر پیش از خواندن نماز ظهر، سهوا مشغول نماز عصر شود و در بین نماز بفهمد اشتباه کرده است، چنانچه در وقت مشترك باشد، باید نیّت را به نماز ظهر برگرداند، یعنی نیت کند آنچه تا کنون خوانده ام و آنچه مشغولم و آنچه بعد می خوانم همه نماز ظهر باشد. و بعد از تمام شدن نماز نماز عصر را بخواند و اگر در وقت مخصوص ظهر باشد، آنچه را به جا آورده باطل است، چه در بین نماز بفهمد یا بعد از آن.

مسأله 791: در زمان حضور امام معصوم علیه السّلام واجب است انسان در روز جمعه به جای نماز ظهر، دو رکعت نماز جمعه بخواند.

وقت نماز مغرب و عشاء

مسأله 792: مغرب، هنگامی است که سرخی طرف مشرق که بعد از غروب آفتاب پیدا می شود، از بالای سر انسان بگذرد.

مسأله 793: نماز مغرب و عشاء، هر کدام وقت مخصوص و مشترکی دارند، وقت مخصوص نماز مغرب: از اوّل مغرب است، تا وقتی که از مغرب به اندازه خواندن سه رکعت نماز بگذرد. اگر مثلاً مسافر تمام نماز عشاء را سهوا در این وقت بخواند نمازش باطل است. و وقت مخصوص نماز عشاء برای شخص مختار موقعی است که به اندازه خواندن نماز عشاء، به نصف شب وقت

ص: 149

مانده باشد. اگر کسی عمدا تا این موقع نماز مغرب را نخواند، باید اوّل نماز عشاء و بعد از آن، نماز مغرب را قضا کند. و بين وقت مخصوص نماز مغرب و وقت مخصوص نماز عشاء، وقت مشترك نماز مغرب و عشاء است، اگر کسی در این وقت سهواً نماز عشاء را پیش از نماز مغرب بخواند و بعد از نماز متوجه شود، نمازش صحیح است و باید نماز مغرب را بعد از آن، به جا آورد.

مسأله 794: وقت مخصوص و مشترك که در مسأله پیش گفته شد، برای اشخاص فرق می کند، مثلا برای مسافر اگر به اندازه خواندن دو رکعت نماز، از اول ظهر بگذرد وقت مشترك می شود و برای کسی که مسافر نیست، باید به اندازه خواندن چهار رکعت بگذرد.

مسأله 795: اگر پیش از خواندن نماز مغرب، سهواً مشغول نماز عشاء شود و در بین نماز بفهمد اشتباه کرده، چنانچه تمام آنچه خوانده، یا مقداری از آن، در وقت مشترك بوده و به ركوع ركعت چهارم نرفته است، باید نیت را به نماز مغرب برگرداند و نماز را تمام کند، سپس نماز عشاء را بخواند و اگر به رکوع رکعت چهارم رفته، باید نماز را تمام کند و بعد نماز مغرب را بخواند. اما اگر تمام آنچه را که خوانده در وقت مخصوص نماز مغرب بوده، نماز باطل است و باید نماز مغرب و عشاء را به ترتیب انجام دهد. مسأله 796: آخروقت نماز عشاء برای شخص مختار نصف شب است و شب از اول غروب تا اذان صبح حساب می شود، نه اول آفتاب.

مسأله 797: آخر وقت نماز مغرب و عشاء برای شخص مضطر، یا کسی که فراموش کرده، یا خواب بوده و یا به جهت حیض نماز را به تأخیر انداخته، تا اذان صبح می باشد و بنابر احتیاط لازم نیت «ما في الذّمة»کند و نیت ادا یا قضا نکند.

مسأله 798: اگر از روی گناه، نماز عشاء را تا نصف شب نخواند، بنابر احتیاط واجب، باید تا قبل از اذان صبح، بدون نت ادا و قضا، به جا آورد.

وقت نماز صبح

مسأله 799: نزديك أذان صبح، از طرف مشرق سفیده ای که آن را «فجر کاذب» یا «فجر اوّل»

ص: 150

می گویند، رو به بالا حرکت می کند، موقعی که آن سفیده پهن شد «فجر صادق» یا «فجر دوّم»و اوّل وقت نماز صبح است. و آخر وقت نماز صبح هنگامی است که آفتاب بیرون می آید.

احکام وقت نماز

مسأله 800: موقعی انسان می تواند مشغول نماز شود که يقين کند وقت آن داخل شده است، یا دو مرد عادل یا یك نفرثقه، یعنی کسی که مورد اطمینان است به داخل شدن وقت خبر دهد.

مسأله 801: اگر براثر ابر، یا غبار، یا نابینایی و یا بودن در زندان، نتواند اول وقت نماز، به داخل شدن وقت يقين کند، باید نماز را به تأخیر بیاندازد تا یقین کند وقت داخل شده است.

مسأله 802: اگر دو مرد عادل، به داخل شدن وقت خبر دهند، یا انسان يقين کند وقت نماز شده و مشغول نماز شود و در بین نماز بفهمد هنوز وقت داخل نشده، نماز او باطل است و همچنين است اگر بعد از نماز بفهمد تمام نماز را پیش از وقت خوانده، ولی اگر در بین نماز بفهمد وقت داخل شده، یا بعد از نماز بفهمد در بین نماز، وقت داخل شده، باید نماز را دوباره بخواند.

مسأله 803: اگر انسان متوجه نباشد که باید با يقين به داخل شدن وقت، مشغول نماز شود، چنانچه بعد از نماز بفهمد تمام نماز را در وقت خوانده ، نماز او صحیح است و اگر بفهمد تمام نماز را پیش از وقت خوانده یا نفهمد در وقت خوانده یا پیش از وقت، نمازش باطل است، بلکه اگر بعد از نماز بفهمد در بین نماز وقت داخل شده، باید دوباره آن نماز را بخواند.

مسأله 804: اگر یقین کند وقت داخل شده و مشغول نماز شود و در بین نماز شك کند که وقت داخل شده یا نه، نماز او باطل است، ولی اگر در بین نماز يقين داشته باشد که وقت شده و شك کند آنچه را که از نماز خوانده در وقت بوده یا نه، نمازش صحیح است.

مسأله 805: اگر وقت نماز به قدری تنگ است که با به جا آوردن بعضی از کارهای مستحب، مقداری از نماز، بعد از وقت خوانده می شود، باید آن مستحب را به جا نیاورد، مثلا اگر با خواندن قنوت، مقداری از نماز، بعد از وقت خوانده می شود، باید قنوت نخواند.

مسأله 806: کسی که به اندازه خواندن يك ركعت وقت دارد، باید نماز را به نیت ادا بخواند، ولى

ص: 151

نباید عمد نماز را تا این وقت به تأخیر بیاندازد .

مسأله 807: کسی که مسافر نیست، اگر تا مغرب به اندازه خواندن پنج رکعت وقت داشته باشد، باید نماز ظهر و عصر را بخواند و اگر کمتر وقت دارد، باید فقط نماز عصر را بخواند و بعد نماز ظهر را قضا کند. و همچنین اگر تا نصف شب به اندازه خواندن چهار رکعت وقت داشته باشد، باید نماز مغرب و عشاء را بخواند (البته نماز عشاء را به نیت ما في الذمة بخواند و اگر کمتر وقت باشد، باید فقط نماز عشاء را بخواند و بعد نماز مغرب را قضا نماید، مگر این که مضطر باشد که در این صورت تا اذان صبح وقت دارد و نیت ادا و قضا ننماید.

مسأله 808: کسی که مسافر است اگرتا مغرب، به اندازه خواندن سه رکعت وقت داشته باشد، باید نماز ظهر و عصر را بخواند و اگر کمتر وقت دارد، باید فقط عصر را بخواند و بعد نماز ظهر را قضا نماید. و اگر شخص مختار تا نصف شب به اندازه خواندن چهار رکعت وقت داشته باشد، باید نماز مغرب و عشاء را بخواند و اگر کمتر وقت دارد، باید فقط نماز عشاء را بخواند و بعد نماز مغرب را به نیت ما في الأمة بخواند و چنانچه بعد از خواندن نماز عشاء، معلوم شود که به مقدار يك ركعت یا بیشتر به نصف شب وقت مانده است، باید فورا نماز مغرب را به نیت ادا به جا آورد.

مسأله 809: مستحب است انسان نماز را در اول وقت آن بخواند و در این مورد بسیار سفارش شده است و هرچه به اقل وقت نزديك تر باشد بهتر است، مگر این که تأخیر نماز از جهتی بهتر باشد، مثلاً صبر کند تا نماز را با جماعت بخواند.

مسأله 810: هرگاه انسان عذری دارد که اگر بخواهد در اول وقت نماز بخواند، ناچار است مثلا با تیمّم یا لباس نجس نماز بخواند، چنانچه بداند عذر او تا آخر وقت باقی است، می تواند در اوّل وقت نماز بخواند، ولی اگر احتمال دهد عذر او از بين برود، باید صبر کند تا عذرش برطرف شود یا در آخروقت نماز بخواند و لازم نیست به قدری صبر کند که فقط بتواند کارهای واجب نماز را انجام دهد، بلکه اگر برای مستحبات نماز، مانند آذان، اقامه و قنوت نیز وقت دارد، می تواند

ص: 152

تیمّم کند و نماز را با آن مستحبات به جا آورد. و در عذرهای دیگر غیر از موارد تیمم اگر احتمال بدهد که عذرش باقیست، جایز است اول وقت نماز بخواند، ولی چنانچه در بین نماز عذرش برطرف شود، باید اعاده کند.

مسأله 811: کسی که مسائل نماز، شکیات و سهويات را نمی داند و احتمال می دهد یکی از اینها در نماز پیش آید، باید برای یاد گرفتن آن، نماز را از اوّل وقت به تأخیر بیاندازد، ولی اگر اطمینان دارد نماز را به طور صحیح تمام می کند، می تواند در اول وقت مشغول نماز شود، پس اگر در نماز مسأله ای که حکم آن را نمی دانست پیش نیاید، نماز او صحیح است و اگر مسألهای که حکم آن را نمی دانست پیش آید، به یکی از دو طرفي که احتمال می دهد، عمل نماید و نماز را تمام کند و بعد از نماز باید مسأله را بپرسد تا اگر نمازش باطل بوده، دوباره بخواند.

پمسأله 812: اگر وقت نماز وسعت دارد و طلب کار نیز طلب خود را مطالبه می کند، در صورتی که ممکن است، باید اوّل قرض خود را بدهد، بعد نماز بخواند. و همچنین است اگر کار واجب دیگری پیش آید که باید فورا آن را به جا آورد، مثلاً ببیند مسجد نجس است، باید اوّل مسجد را تطهیر کند، سپس نماز بخواند و چنانچه اوّل نماز بخواند، گناه کرده ولی نماز او صحیح است. هر چند احتیاط در اعاده است.

نمازهایی که باید به ترتیب خوانده شود

مسأله 813: انسان باید نماز عصر را بعد از نماز ظهر، و نماز عشاء را بعد از نماز مغرب بخواند. و اگرعمداً نماز عصر را پیش از نماز ظهر و نماز عشاء را پیش از نماز مغرب بخواند، باطل است.

مسأله 814: اگربه نیّت نماز ظهر، مشغول نماز شود و در بین نماز یادش بیاید نماز ظهر را خوانده است، نمی تواند نیّت را به نماز عصر برگرداند، بلکه باید نماز را بشکند و نماز عصر را بخواند. و همچنین است نسبت به نماز مغرب و عشاء.

مسأله 815: اگر در بین نماز عصر، يقين کند نماز ظهر را نخوانده است، باید نیت را به نماز ظهر برگرداند و چنانچه یادش بیاید نماز ظهر را خوانده بوده ، باید نیت را به نماز عصر برگرداند و نماز او

ص: 153

صحیح است، مگر این که مقداری از نماز را به نحو تقیید به نیّت ظهر خوانده باشد، که در این صورت بنابر احتیاط واجب باید نیت را به نماز عصر برگرداند و نماز را تمام کرده و اعاده کند.

مسأله 816: اگر در بین نماز عصر، شک کند نماز ظهر را خوانده یا نه، باید نیّت را به نماز ظهر برگرداند و نماز عصر را بعد از آن به جا آورد، ولی اگر وقت به قدری کم است که بعد از تمام شدن نماز، مغرب می شود باید به نیت نماز عصر، نماز را تمام نماید و بنابر احتیاط نماز ظهر را در خارج وقت، قضا کند.

مسأله 817: اگر در نماز عشاء ، پیش از ركوع ركعت چهارم، شك کند نماز مغرب را خوانده یا نه، چنانچه وقت به قدری کم است که بعد از تمام شدن نماز، نصف شب می شود، باید به نیّت عشاء نماز را تمام کند و اگر بیشتر وقت دارد، باید نیت را به نماز مغرب برگرداند و نماز را سه رکعت کند، سپس نماز عشاء را بخواند.

مسأله 818: اگر در نماز عشاء بعد از رسیدن به ركوع ركعت چهارم، شك کند نماز مغرب را خوانده یا نه، باید نماز عشاء را تمام کند، سپس نماز مغرب را بخواند.

مسأله 819: اگر انسان نمازی را که خوانده، احتیاط دوباره بخواند و در بین نماز یادش بیاید، نمازی را که باید پیش از آن بخواند، نخوانده است، نمی تواند نیّت را به آن نماز برگرداند، مثلاً موقعی که نماز عصر را احتیاط می خواند، اگر یادش بیاید نماز ظهر را نخوانده است، نمی تواند نیّت را به نماز ظهر برگرداند.

مسأله 820: برگرداندن نیّت از نماز قضا به نماز ادا و از نماز مستحب به نماز واجب جایز نیست.

مسأله 821: اگر وقت نماز ادا وسعت داشته باشد، انسان میتواند در صورت امکان، در بين نماز، نیّت را به نماز قضا برگرداند، مثلاً اگر مشغول نماز ظهر است، در صورتی می تواند نیّت را به قضای نماز صبح برگرداند که داخل رکعت سوّم نشده باشد.

نمازهای مستحب

مسأله 822: نمازهای مستحب بسیار است و آنها را «نافله»می گویند و بر خواندن نافله های

ص: 154

شبانه روز بیشتر سفارش شده است. و در احادیث از رسول اکرم و ائمه اطهار صلوات الله عليهم فضایل بسیاری در آنها رسیده که به ده فضيلت اشاره می کنیم.

1- سنّت رسول الله صلى الله عليه وآله است که خداوند آن را امضا فرموده و از جمله سفارش های پیغمبر اکرم به حضرت امیرالمؤمنین علیه السّلام است.

2- انجام دادن این نافله ها، اطاعت و تکریم پیامبر صلّی الله عليه وآله و ادای حق ایشان است.

3- نشانه ایمان به قرآن و قیامت و محافظت بر نماز است که وعده بهشت بر آن داده شده است.

4- از نشانه های مؤمن و شیعه آل محمّد صلوات الله عليهم اجمعين است.

5- مایه تکمیل ثواب نمازهای روزانه و موجب قبولی آن ها است.

6- سبب ایمنی از عذاب جهنم است.

7- موجب نزول رحمت و رضوان الهی است.

8- بهترین نمازهایی است که مایه تقرب به درگاه خداوند است.

9- الله تعالی به آن مؤمن که نافله های روزانه را می خواند بر فرشتگان آسمان مباهات می کند.

10- محبوب خداوند می شود، تا آن جا که دعا و خواسته اش برآورده و مورد كمال لطف و رحمت الهی می شود.

مسأله 823: نافله های شبانه روز، در غیر روز جمعه سی و چهار رکعت است: هشت ركعت نافله ظهر، هشت ركعت نافله عصر، چهار ركعت نافله مغرب، دو رکعت نافله عشاء، یازده ركعت نافله شب و دو ركعت نافله صبح. و دو رکعت نافله عشاء را که بنابر احتیاط واجب باید نشسته خوانده شود، يك ركعت حساب می شود، و در روز جمعه بر شانزده رکعت نافله ظهر و عصر، چهار رکعت اضافه می گردد.

مسأله 824: تمام نافله ها، دو رکعت دو رکعت خوانده می شود، مانند نماز صبح.

مسأله 825: از یازده ركعت نافله شب، هشت ركعت آن باید به نیت نافله شب، دو رکعت آن به نیت «نماز شفع» و يك ركعت آن به نیت «نماز وتر» خوانده شود. و کیفیت نافله شب بیان

ص: 155

خواهد شد.

مسأله 826: نمازهای نافله را می شود نشسته خواند، ولی بهتر است دو رکعت نماز نافله نشسته را يك ركعت حساب کند، مثلاً کسی که می خواهد نافله ظهر را که هشت ركعت است نشسته بخواند، بهتر است شانزده ركعت بخواند و اگر می خواهد نماز وتر را نشسته بخواند، دو نماز يك رکعتی به صورت نشسته بخواند.

مسأله 827: نافله ظهر و عصر در سفر، ساقط می شود، اما نافله عشاء را اگر به رجای مطلوبیت بخواند مانعی ندارد.

وقت نافله های یومیه

مسأله 828: نافله نماز ظهر، پیش از نماز ظهر خوانده می شود و وقت آن از اوّل ظهر است، تا موقعی که سایه شاخص . که پیش از این بیان شد. به اندازه دو هفتم آن شود، مثلاً اگر طول شاخص هفت وجب باشد، هر وقت مقدار سایه ای که بعد از ظهر، پیدا می شود به دو وجب رسید، آخروقت نافله ظهر است.

مسأله 829: نافله نماز عصر، پیش از نماز عصر، خواند می شود و وقت آن تا موقعی است که سایه شاخص، به چهار هفتم آن برسد.

مسأله 830: جایز است نافله ظهريا نافله عصر، بعد از وقت آن خوانده شود.

مسأله 831: وقت نافله مغرب، بعد از تمام شدن نماز مغرب است تا وقتی که سرخی طرف مغرب که بعد از غروب کردن آفتاب، در آسمان پیدا می شود از بین برود، اگرچه بی وجه نیست که وقت آن به امتداد وقت نماز مغرب، امتداد داشته باشد، یعنی تا قبل از وقت مختص به نماز عشاء.

مسأله 832: وقت نافله نماز عشاء، بعد از تمام شدن نماز عشاء، تا نصف شب است و بهتر است بعد از نماز عشاء، بلافاصله خوانده شود.

مسأله 833: نافله صبح پیش از نماز صبح، خوانده می شود و وقت آن بعد از فجر اوّل است، تا وقتی که سرخی طرف مشرق پیدا شود. و معنای «فجر اول» گذشت. و می تواند نافله صبح را

ص: 156

بعد از نافله شب ، بلافاصله بخواند.

نماز شب

مسأله 834: وقت نافله شب از نصف شب تا اذان صبح می باشد و بهتر است نزديك آذان صبح، خوانده شود.

مسأله 835: مسافر و کسی که برای او سخت است نافله شب را بعد از نصف شب بخواند، می تواند آن را در اول شب به جا آورد.

مسأله 836: نماز شب یازده رکعت است: هشت ركعت نافله شب»، دو رکعت نماز «شفع»و يك رکعت نماز «وتر».و هر دو رکعت، يك سلام دارد، غیر از نماز «ر»که به تنهایی، يك سلام دارد.

مسأله 837: مستحب است سوره های بزرگ، در رکعت اوّل و سوره های کوتاه را در رکعت دوم بخواند و در نماز «شفع»و «وتر»سوره های «فلق»، «ناس»و «توحید» را قرائت کند و یا این که، در همه آن ها سوره «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدُ » بخواند.

مسأله 838: مستحب است در قنوت نماز «وتر»برای چهل تن، از مؤمنان خاصه از علمای عاملین شیعه چنین دعا کند: «اللَّهُ اغفرلفلان »و به جای کلمه «فلان» مؤمنی را نام ببرد. و مستحب است در قنوت هفتاد بار استغفار کند: «أستغفرالله رَبِّي وَ أَتُوبُ إِلَيْهِ » گرچه صد مرتبه بهتر است. همچنين مستحب است، هفت بار بگوید: «هذا مقام العايذ بك من النار»سیصد بار بگوید: «العفو»و اگر کلمات «العفو» را به یکدیگر متصل کند بهتر است و آخر کلمه را به فتحه بخواند: «الْعَفْوُ الْعَفْوَ الْعَفْوَ ...).

نماز غفیله

مسأله 839: یکی از نمازهای مستحب، نماز غفیله است که بین نماز مغرب و عشاء خوانده می شود و بنابر احتياط وقت آن تا پیش از ناپدید شدن سرخی سمت مغرب است. در رکعت اول آن، بعد از حمد، به جای سوره این آیه ها را بخواند: « وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً قظن أَنْ لَنْ

ص: 157

نَقدِرَعَلَيهِ ، فَنادى فِي الظُّلُماتِ ، أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ ، فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ ، وَ کذلك نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ ».2

و در رکعت دوم، بعد از حمد به جای سوره این آیه را بخواند: «وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَيْبِ لا يَعْلَمُها إِلَّا هُوَ ، وَ يَعْلَمُ ما فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ ، وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلَّا يَعْلَمُها ، وَ لَا حُبَّهُ فِي ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ ، وَ لا رَطْبٍ وَ لَا يابِسٍ إِلَّا فِي كِتابٍ مُبِينٍ ».2

و در قنوت آن بگوید: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِمَفَاتِحِ الْغَيْبِ الَّتِي لَا يَعْلَمُهَا إِلَّا أَنْتَ ، أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تَفْعَلَ بِي کذا وَ کذا ».و به جای کلمه كذا و كذا حاجت های خود را بگوید، سپس بگوید: «اللَّهُمَّ أَنْتَ وَلِيُّ نِعْمَتِي ، وَ الْقَادِرُ عَلَى طَلِبَتِي ، تَعْلَمُ حَاجَتِي ، فَأَسْأَلُكَ بحتي مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ ، لَمَّا قَضَيْتَهَا لِي ».

احکام قبله

مسأله 840: خانه کعبه که در شهر مکّه معظمه داخل مسجد الحرام می باشد و محل آن تا انتهای زمین و بالای آن تا آسمان، قبله می باشد. محل کعبه دره سفیدی بوده که الله تعالی آن را به قدرت خود از آب آفرید و مقابل بیت المعمور که در آسمان است قرار دارد و دحو (گسترش) زمین از زیر آن صورت گرفته و مطاف (محل طواف) فرشتگان بود تا وقتی که خليفة الله آدم عليه السّلام به زمین فرود آمد و برای او خیمه ای از آسمان نازل گشت و بر آن نصب شد و به امر خداوند و یاری فرشتگان، آدم عليه السلام آن را بنا نمود. و باید روبروی آن نماز خواند، ولی کسی که دور است، اگر طوری بایستد که بگویند رو به قبله نماز می خواند کافیست. همچنين کارهای دیگری است که باید رو به قبله انجام گیرد، مانند سر بریدن حیوانات ، قراردادن محتضر رو به آن، دفن میت و... و مستحب است در حال دعا و ذکرو قرائت قرآن و همچنین هنگام خواب رو به قبله باشد و در حال تخلى حرام است رو به قبله یا پشت به آن کند.

مسأله 841: کسی که نماز واجب را ایستاده می خواند، باید صورت، سینه، شکم و جلوی

ص: 158

پاهای او، رو به قبله باشد. و بنابر احتیاط مستحب انگشتان پای او نیز رو به قبله باشد؛ به طوری که بگویند: پای او رو به قبله است.

مسأله 842: کسی که باید نشسته نماز بخواند، اگر نمی تواند به طور معمول بنشیند و در هنگام نشستن، کف پاها را بر زمین می گذارد، باید در موقع نماز صورت، سینه، شکم و بنابر احتیاط ساق پای او، رو به قبله باشد.

مسأله 843: کسی که نمی تواند نشسته نماز بخواند، باید در حال نماز، بر پهلوی راست طوری بخوابد که جلوی بدن او رو به قبله باشد، و اگر ممکن نیست باید بر پهلوی چپ طوری بخوابد که جلوی بدن او رو به قبله باشد، و اگر این نیز ممکن نباشد، باید بر پشت بخوابد، طوری که کف پاهای او رو به قبله باشد.

مسأله 844: نماز احتیاط ، سجده وتشهّد فراموش شده و سجده سهو را باید رو به قبله به جا آورد.

مسأله 845: نماز مستحب را می توان در حال راه رفتن و سوار بودن خواند. و اگر انسان در این دو حال، نماز مستحب بخواند، لازم نیست رو به قبله باشد.

مسأله 846: کسی که می خواهد نماز بخواند، باید برای پیدا کردن قبله کوشش نماید، تا يقين کند قبله کدام طرف است و می تواند به سخن دو نفر عادل يا يك نفر ثقه (شخص مورد اطمینان اعتماد کند.

مسأله 847: اگر نتواند به قبله يقين کند یا شخص مورد اطمینانی نباشد که به او خبر بدهد، باید به گمانی که از محراب مسجد مسلمانان، یا قبرهای آنان و یا از راه های دیگر پیدا می شود، عمل نماید. و اگر از گفته کسی که با قواعد علمی قبله را می شناسد، به قبله گمان پیدا کند کافیست.

مسأله 848: کسی که گمان به قبله دارد، اگر بتواند گمان قوی تری پیدا کند، بنابر احتیاط واجب، نمی تواند به گمان خود عمل نماید، مثلاً اگر از گفته شخصی گمان به قبله پیدا کند، ولی بتواند از راه دیگری گمان قوی تری پیدا کند، نباید به حرف او عمل نماید، مگر این که

ص: 159

سخن او باعث اطمینان شود. و همچنین میهمان بنابر احتیاط می تواند به گفته صاحب خانه در صورتی که موجب ظن (گمان) باشد و ظن قوی تری ممکن نباشد، عمل کند.

مسأله 849: اگر برای پیدا کردن قبله وسیله ای ندارد یا با این که کوشش کرده، گمانش به طرفي نمی رود، چنانچه وقت نماز وسعت دارد، بنابر احتیاط باید چهار نماز به چهار طرف بخواند، تا يقين کند یکی از آن ها رو به قبله بوده، یا کمی از قبله انحراف داشته است. اما اگر به اندازه چهار نماز وقت ندارد، باید به اندازه ای که وقت هست نماز بخواند، مثلا اگر فقط به اندازه يك نماز وقت دارد، باید يك نماز به هر طرفی که می خواهد بخواند. و به احتیاط واجب چنانچه بعد از وقت، قبله را فهمید، قضا نماید.

مسأله 850: اگر یقین کند که قبله در یکی از دو طرف است، بنابر احتیاط باید به هر دو طرف نماز بخواند. و اگر گمان دارد، احتیاط واجب آن است که به چهار سمت نماز بخواند.

مسأله 851: کسی که باید به چند طرف نماز بخواند، اگر بخواهد دو نمازی که مانند نماز ظهر و عصر است بخواند، باید یکی پس از دیگری خوانده شود و لازم نیست نماز اول را به چند طرف بخواند، بعد نماز دوم را شروع کند.

مسأله 852: کسی که يقين به قبله ندارد، اگر بخواهد غیر از نماز، کاری کند که باید رو به قبله انجام گیرد، مثلاً بخواهد سر حیوانی را ببرد، باید به گمان عمل نماید و اگر گمان ممکن نیست، به هر طرف که انجام دهد، در صورت ضرورت اشکال ندارد.

مسأله 853: کسی که به فضا مسافرت کند، قبله او کره زمین خواهد بود، پس کسی که در سفینه های فضایی یا در یکی از کرات آسمانی، مانند ماه یا مریخ یا غیره باشد، واجب است هنگام نماز، به سوی کره زمین توجه کند.

پوشاندن بدن در نماز

اشاره

مسأله 854: مرد باید در حال نماز، اگرچه کسی او را نبیند، عورتین خود را، بپوشاند. و اگر بیننده (فرد ممیز یا بالغ) هست از ناف تا زانو را بپوشاند و اگر سبب رؤيت انسان بی تقوایی

ص: 160

می شود، بیشتر بدن را بپوشاند.

مسأله 855: زن باید در هنگام نماز، تمام بدن، حتی سرو موی خود را بپوشاند و بنابر احتیاط واجب کف پارا نیز بپوشاند، ولى پوشاندن صورت، به مقداری که در وضو شسته می شود و دستها تا مچ، در صورتی که بیننده نامحرمی نباشد، لازم نیست، اما برای آن که يقين کند مقدار واجب را پوشانده است، بنابر احتیاط مقداری از اطراف صورت و قدری پایین تر از مچ را بپوشاند.

مسأله 856: هنگامی که انسان، قضای سجده فراموش شده و یا تشهّد فراموش شده را به جا می آورد، باید خود را مانند حال نماز بپوشاند. و همچنین بنابر احتیاط واجب در موقع سجده سهونیز خود را بپوشاند.

مسأله 857: اگر در نماز عمداً عورتش را نپوشاند، نمازش باطل است. همچنین است اگر با تقصیر (کوتاهی کردن) یا از روی ندانستن مسأله باشد.

مسأله 858: اگر در بین نماز بفهمد که عورتش پیداست، باید آن را بپوشاند و بنابر احتیاط واجب، نماز را تمام کند و دوباره بخواند، به ویژه اگر پوشانیدن آن ، احتیاج به وقت زیادی داشته باشد، ولی اگر بعد از نماز، بفهمد که در نماز عورت او پیدا بوده ، نمازش صحیح است. همچنین اگر در بین نماز بفهمد که قبلا عورتش پیدا بوده، چنانچه الآن پوشیده باشد، صحیح است.

مسأله 859: اگر در حال ایستاده لباسش عورت او را می پوشاند، ولی ممکن است در حال دیگر، مثلا در حال رکوع و سجود نپوشاند، چنانچه در آن موقع عورت خود را بپوشاند، نماز او صحیح است، ولی بنابر احتیاط مستحب با آن لباس نماز نخواند.

مسأله 860: انسان اگر پوشاك ندارد می تواند در نماز خود را به علف و برگ درختان بپوشاند، ولی بنابر احتياط مستحب اگر چیز دیگری داشته باشد، با علف و برگ درختان خود را نپوشاند.

مسأله 861: انسان در حال نماز می تواند خود را با گل بپوشاند. و احوط اعاده نماز با ایما و اشاره رکوع و سجود است.

ص: 161

مسأله 862: اگر چیزی ندارد که در نماز خود را با آن بپوشاند، چنانچه احتمال دهد که پیدا می کند، بنابر احتیاط واجب نماز را به تأخیر بیاندازد و اگر چیزی پیدا نکرد، در آخروقت طبق وظیفه اش نماز بخواند.

مسأله 863: کسی که می خواهد نماز بخواند، اگر برای پوشاندن خود حتی برگ درخت، علف، گل و لجن نداشته باشد و آب گل آلود یا چاله ای نیز نباشد که در آن بایستد و احتمال ندهد که تا آخر وقت چیزی پیدا کند که خود را با آن بپوشاند، در صورتی که احتمال بدهد شخص محترمی او را می بیند، باید نشسته نماز بخواند و برای رکوع و سجود، مقداری خم شود که عورتش پیدا نباشد و برای سجود، کمی بیشتر از رکوع خم گردد، محل سجده را بالا بیاورد و پیشانی را بر آن بگذارد. و اگر اطمینان دارد ناظر محترم او را نمی بیند، ایستاده ، دو نماز بخواند و در موقع ایستادن، جلو خود را با دست بپوشاند، در یکی از آن دو نماز، رکوع و سجود را به جا آورد و در دیگری به جای رکوع و سجود، با سر اشاره نماید، اگرچه ظاهر يك نماز با اشاره کافی است.

شرایط لباس نمازگزار

اشاره

مسأله 864: لباس نمازگزار شش شرط دارد: اوّل: پاك باشد. دوّم: مباح باشد. سوّم: از اجزای مردار نباشد. چهارم: از حیوان حرام گوشت نباشد. پنجم و ششم: اگر نمازگزار مرد است، لباس او ابریشم خالص و طلاباف نباشد.

شرط اوّل

مسأله 865: لباس نمازگزار باید پاك باشد و اگر کسی در حال اختیار عمد با بدن یا لباس نجس نماز بخواند، نمازش باطل است.

مسأله 866: اگر به سبب ندانستن وظیفه از روی تقصیرو نیز بنابر احتیاط بدون تقصیر، چیز نجسی را نداند نجس است، مثلا نداند عرق کافر نجس است و با آن نماز بخواند، نمازش باطل است.

مسأله 867: اگر نداند بدن یا لباسش نجس است و بعد از نماز بفهمد نجس بوده، نماز او صحیح است. و بنابر احتیاط مستحب، چنانچه وقت باقی است، نمازش را اعاده نماید. مسأله 868: اگر فراموش کند بدن یا لباسش نجس است و در بین نماز یا بعد از آن یادش

ص: 162

بیاید، باید نماز را دوباره بخواند و اگر وقت گذشته، قضا نماید.

مسأله 869: کسی که در وسعت وقت مشغول نماز است، اگر در بین نماز بدن یا لباس او نجس شود و پیش از آن که چیزی از نماز را با نجاست بخواند، متوجه شود که نجس شده، یا بفهمد بدن یا لباس او نجس است و شك کند همان وقت نجس شده، یا پیش از آن نجس بوده، در صورتی که آب کشیدن بدن یا لباس یا عوض کردن لباس و یا بیرون آوردن آن، نماز را به هم نمی زند، باید در بین نماز، بدن یا لباس را آب بکشد یا لباس را عوض نماید و یا اگر چیز دیگری عورت او را پوشانده ، لباس را بیرون آورد، ولی اگر بدن یا لباس را آب بکشد، یا لباس را عوض کند یا بیرون آورد، نماز به هم می خورد یا اگر لباس را بیرون آورد، برهنه می ماند، باید نماز را قطع کند و با بدن و لباس پاك نماز بخواند.

مسأله 870: کسی که در تنگی وقت مشغول نماز است، اگر در بین نماز لباس او نجس شود و پیش از آن که چیزی از نماز را با نجاست بخواند، بفهمد که نجس شده یا بفهمد که لباس او نجس است و شك کند همان وقت نجس شده یا از پیش نجس بوده، در صورتی که آب کشیدن یا عوض کردن یا بیرون آوردن لباس، نماز را به هم نمی زند و می تواند لباس را بیرون آورد، باید لباس را آب بکشد یا عوض کند و یا اگر چیز دیگری عورت او را پوشانده ، لباس را بیرون آورد و نماز را تمام کند، اما اگر چیز دیگری عورت او را نپوشانده و لباس را نیز نمی تواند آب بکشد یا عوض کند، باید لباس را اگر ممکن است، بیرون آورد و به دستوری که برای برهنگان گفته شد نماز را تمام کند، ولی اگر لباس را آب بکشد یا عوض کند، نماز به هم می خورد و یا بر اثر سرما و مانند آن نمی تواند لباس را بیرون آورد، باید با همان حال نماز را تمام کند و نمازش صحیح است، سپس نمازش را در لباس پاك، بنابر احتیاط واجب قضا نماید.

مسأله 871: کسی که در تنگی وقت مشغول نماز است، اگر در بین نماز بدن او نجس شود و پیش از آن که چیزی از نماز را با نجاست بخواند، متوجه شود نجس شده یا بفهمد بدن او نجس است و شك کند همان وقت نجس شده یا از پیش نجس بوده، در صورتی که آب کشیدن بدن،

ص: 163

نماز را به هم نمی زند باید آب بکشد و اگر نماز به هم می خورد، باید با همان حال نماز را تمام کند و نماز او صحیح است.

مسأله 872: کسی که در پاك بودن بدن یا لباس خود شك دارد، چنانچه نماز بخواند و بعد از نماز بفهمد که بدن یا لباسش نجس بوده، نماز او صحیح است. و اگر مثلاً لباس او نجس بوده و شك کند که تطهیر کرده یا نه، نمازش صحیح نیست، هر چند معلوم نشود که نجس است.

مسأله 873: اگر لباس را آب بکشد و یقین کند پاك شده است و با آن نماز بخواند و بعد از نماز بفهمد پاك نشده، احتیاط واجب اعاده نماز است.

مسأله 874: اگر خونی در بدن و یا لباس خود ببیند و یقین کند از خون های نجس نیست، مثلاً یقین کند خون پشه است، چنانچه بعد از نماز بفهمد از خون هایی بوده که نمی تواند با آن نماز بخواند، احتیاط واجب اعاده نماز است.

مسأله 875: اگر یقین کند خونی که در بدن یا لباس اوست، خون نجسی است که نماز با آن صحیح است، مثلا يقين کند خون زخم و دملی است که می توان با آن نماز خواند، چنانچه بعد از نماز بفهمد، خونی بوده که نماز با آن باطل است، نمازش صحیح می باشد.

مسأله 876: اگر نجس بودن چیزی را فراموش کند و بدن یا لباسش با رطوبت، به آن برسد و در حال فراموشی نماز بخواند و بعد از نماز یادش بیاید، احتیاط واجب اعاده نماز است. ولی اگر بدنش با رطوبت به چیزی که نجس بودن آن را فراموش کرده برسد و بدون این که خود را آب بکشد، غسل کند و نماز بخواند، غسل و نمازش باطل است. و نیز اگر جایی از اعضای وضو با رطوبت به چیزی که نجس بودن آن را فراموش کرده برسد و بدون این که خود را آب بکشد، غسل کند و نماز بخواند، غسل و نمازش باطل است و نیز اگر جایی از اعضای وضو، با رطوبت به چیزی که نجس بودن آن را فراموش کرده برسد و پیش از آن که آن جا را آب بکشد، وضو بگیرد و نماز بخواند، وضو و نمازش باطل است.

مسأله 877: کسی که یک لباس دارد، اگر بدن و لباسش نجس شود و به اندازه آب کشیدن

ص: 164

یکی از آنها آب داشته باشد، چنانچه بتواند لباسش را بیرون آورد، باید بدن را آب بکشد و نماز را به دستوری که برای برهنگان گفته شد، بخواند و اگر بر اثر سرما و یا عذری دیگر، نتواند لباس را بیرون آورد، هرکدام از بدن و یا لباس را، می تواند آب بکشد، ولی اگر مثلاً نجاست یکی بول است که اگر بخواهد با آب قلیل آب بکشد، باید دو مرتبه آب روی آن بریزد و دیگری خون است که يك مرتبه، ریختن آب روی آن کافی است، باید آن را که با بول نجس شده آب بکشد.

مسأله 878: کسی که غیر از لباس نجس، لباس دیگری ندارد و از یافتن لباس پاك تا آخروقت ناامید گردد، باید نماز را به دستوری که برای برهنگان گفته شد، به جا آورد، ولی اگر بر اثر سرما و مانند آن نمی تواند لباسش را بیرون آورد، باید با لباس نجس، نماز بخواند و نماز او صحیح است.

مسأله 879: کسی که دو لباس دارد، اگر بداند یکی از آنها نجس است و نداند کدام يك می باشد، چنانچه وقت دارد، باید با هردو لباس نماز بخواند، مثلا اگر می خواهد نماز ظهر و عصر بخواند، باید با هر کدام، يك نماز ظهر و يك نماز عصر بخواند. ولی اگر وقت تنگ است، باید نماز را به دستوری که برای برهنگان گفته شد به جا آورد و بنابر احتياط ، نماز را با لباس پاك قضا نماید.

شرط دوّم

مسأله 880: لباس نمازگزار، باید مباح باشد. و کسی که می داند پوشیدن لباس غصبی حرام است، اگر عمدا در لباس غصبی یا در لباسی که نخ، تکمه یا چیز دیگر آن غصبی است نماز بخواند، نمازش باطل است و همچنین است اگر جاهل مقصر باشد.

مسأله 881: کسی که می داند پوشیدن لباس غصبی حرام است، ولی نمی داند نماز را باطل می کند، اگر عمدا با لباس غصبی نماز بخواند، نمازش باطل است.

مسأله 882: اگر نداند یا فراموش کند که لباس او غصبی است و با آن نماز بخواند، نمازش صحیح است. ولی اگر کسی خودش لباسی را غصب نماید و فراموش کند غصب کرده است و با آن نماز بخواند، نمازش باطل است.

مسأله 883: اگر نداند یا فراموش کند لباس او غصبی است و در بین نماز بفهمد، چنانچه چیز

ص: 165

دیگری عورت او را پوشانده است و می تواند فورا یا بدون این که موالات پی در پی بودن نماز به هم بخورد لباس غصبی را بیرون آورد، باید آن را بیرون آورد و نمازش صحیح است. و اگر چیز دیگری عورت او را نپوشانده، یا نمی تواند لباس غصبی را فورا بیرون آورد و یا اگر بیرون آورد پی در پی بودن نماز به هم می خورد، در صورتی که حتی به مقدار يك ركعت وقت داشته باشد، باید نماز را قطع کند و با لباس غير غصبی، نماز بخواند و اگر به این مقدار وقت ندارد، باید در حال نماز، لباس را بیرون آورد و به دستور نماز برهنگان نماز را تمام نماید.

مسأله 884: اگر کسی برای حفظ جانش با لباس غصبي نماز بخواند و یا مثلا برای این که دزد لباس غصبی را نبرد با آن نماز بخواند، نمازش صحیح است.

مسأله 885: اگر کسی با عین پولی که خمس یا زکات آن را نداده لباس بخرد، نماز خواندن در آن لباس حکم نماز خواندن در لباس غصبی را دارد.

شرط سوّم

مسأله 886: لباس نمازگزار، باید از اجزای حیوان مرده ای که خون جهنده دارد، یعنی حیوانی که اگر رگش را ببرند خون از آن جستن می کند نباشد، بلکه اگر از حیوان مرده ای که مانند ماهی و مار، خون جهنده ندارد لباس تهیه کنند، بنابر احتیاط واجب، با آن نماز نخواند.

مسأله 887: هرگاه چیزی از مردار، مانند گوشت و پوست آن که روح داشته همراه نمازگزار باشد، اگرچه لباس او نباشد، بنابر احتیاط نمازش باطل است.

مسأله 888: اگر چیزی از مردار حلال گوشت، مانند مو و پشم که روح ندارد، همراه نمازگزار باشد و یا با لباسی که از آن تهیه شده نماز بخواند، نمازش صحیح است.

شرط چهارم

مسأله 889: لباس نمازگزار باید از اجزای حیوان حرام گوشت نباشد و اگر مویی از آن همراه نمازگزار باشد، نماز او باطل است.

مسأله 890: اگر آب دهان ، یا بینی و یا رطوبت دیگری از حیوان حرام گوشت مانند گربه، بر بدن یا لباس نمازگزار باشد، چنانچه تر باشد نماز با آن لباس باطل است و اگر خشك شده و عين

ص: 166

آن برطرف شده باشد، نماز خواندن با آن صحیح خواهد بود.

مسأله 891: اگر مو، عرق و آب دهان کسی، بر بدن یا لباس نمازگزار باشد اشکال ندارد. و همچنین است اگر مروارید، موم و عسل همراه او باشد.

مسأله 892: اگر شك داشته باشد که لباسی از حیوان حلال گوشت است یا حرام گوشت، احتیاط لازم است که با آن نماز نخواند مگر آن که حجت شرعی داشته باشد که از حیوان حرام گوشت نیست.

مسأله 893: صدف از حیوانات حرام گوشت است، ولی اگر انسان احتمال دهد که تکمه صدفي و مانند آن، از حیوان باشد، جایز است با آن نماز بخواند. گرچه احتیاط در اجتناب خوب است.

مسأله 894: پوشیدن خز خالص در نماز اشکال ندارد، ولی بنابر احتیاط واجب با پوست یا دیگر اجزاء سنجاب نماز نخواند.

مسأله 895: اگر با لباسی که نمی داند یا فراموش کرده که از حیوان حرام گوشت است نماز بخواند، بنابر احتیاط واجب نماز را اعاده کند.

شرط پنجم

مسأله 896: پوشیدن لباس طلاباف برای مرد حرام و نماز با آن باطل است، ولی برای زن در نماز وغیرنماز اشکال ندارد.

مسأله 897: زینت کردن به طلا، مثل آویختن زنجیر طلا به سینه، انگشتر طلا به دست کردن و بستن ساعت مچی طلا، برای مرد حرام و نماز خواندن با آن باطل است. و واجب است مرد از عينك طلا نیز استفاده نکند، ولی زینت کردن زنان به طلا در نماز و غیر نماز اشکال ندارد.

مسأله 898: اگر مردی فراموش کند یا نداند، انگشتر یا لباسش از طلاست و یا شك داشته باشد و با آن نماز بخواند، نمازش صحیح است و همچنین در سایر مسائل باید فحص کند، مگر مواردی که شارع استثناء فرموده است.

ص: 167

مسأله 899: گذاشتن دندان طلا و دندانی که روکش طلا دارد برای زنان جایز است و برای مردان جایز نیست.

شرط ششم

مسأله 900: لباسمرد نمازگزار و بنابر احتیاط لازم عرقچین و بند شلوار او نیز، باید ابریشم خالص نباشد و در غیر نماز نیز پوشیدن آن برای مرد حرام است.

مسأله 901: اگر آستر تمام لباس، یا آستر مقداری از آن، ابریشم خالص باشد، پوشیدن آن برای مرد حرام و نماز با آن باطل است.

مسأله 902: لباسی را که نمی داند از ابریشم خالص است یا چیز دیگر، اگر در نماز بپوشد اشکال ندارد و احتیاط مستحب آن است که با آن نماز نخواند.

مسأله 903: دستمال ابریشمی و مانند آن اگر در جیب مرد باشد اشکال ندارد و نماز را باطل نمی کند.

مسأله 904: پوشیدن لباس ابریشمی برای زن، در نماز و غیر نماز اشکال ندارد.

مسأله 905: پوشیدن لباس غصبی، ابریشمی خالص، طلاباف و لباسی که از مردار تهیه شده در حال ناچاری اشکال ندارد و می تواند با این لباس ها نماز بخواند، ولی اگر ناچار نیست لباس بپوشد، باید به دستوری که برای برهنگان گفته شد نماز بخواند.

چند مسأله

مسأله 906: اگر چیزی ندارد که در نماز عورت خود را با آن بپوشاند، واجب است اگرچه با کرایه یا خرید باشد تهیه نماید، ولی اگر تهیه آن به قدری پول لازم دارد که نسبت به دارایی او زیاد است یا اگر پول را برای لباس مصرف کند به حال او ضرر دارد یا موجب عسر و حرج است، باید به دستوری که برای برهنگان گفته شد نماز بخواند.

مسأله 907: کسی که لباس ندارد، اگر دیگری لباس به او ببخشد یا عاريه دهد، چنانچه قبول کردن آن برای او مشقت نداشته باشد، باید قبول کند، بلکه اگر عاریه کردن یا طلب بخشش برای او سخت نیست، از کسی که لباس دارد، طلب بخشش یا عاریه نماید.

ص: 168

مسأله 908: پوشیدن لباسی که پارچه یا رنگ یا دوخت آن، برای کسی که می خواهد آن را بپوشد معمول نیست، مانند این که اهل علم، لباس نظامی بپوشد، چنانچه هتك حرمت و یا مایه شهرت باشد، بنابر احتیاط لازم جایز نیست و احتیاط واجب ترك آن است و اگر با آن لباس نماز بخواند و آن لباس تنها ساترش باشد، بعید نیست نمازش باطل شود. مسأله 909: اگر مرد لباس زنانه و زن لباس مردانه را زی خود قرار دهد، حرام است و نماز خواندن با آن حکم مسأله گذشته را دارد.

مسأله 910: کسی که باید خوابیده نماز بخواند، اگر برهنه باشد و لحاف او نجس یا ابریشم خالص و یا از اجزای حیوان حرام گوشت باشد، باید در نماز، اگر پوشیدن صدق نماید، خود را با آن نپوشاند. اما تشك به هر حال مانعی ندارد مگر آن که مقداری از آن را به خود بپیچد که در عرف پوشیدن گفته شود و در این صورت حکم آن حکم لحاف است.

مسأله 911: نماز خواندن با انگشتر و لباسی که دارای صورت و عکس جاندار باشد جایز نیست، و هم چنین است در مکانی که عکس و یا مجسمه باشد.

مواردی که لازم نیست بدن و لباس نمازگزار پاک باشد

مسأله 912: در پنج صورت که تفصيل آن بیان خواهد شد، اگر بدن یا لباس نمازگزار نجس باشد، نماز او صحیح است: اوّل: براثر زخم یا جراحت و یا دملی که در بدن اوست، لباس یا بدنش به خون آلوده شده باشد. دوّم: بدن یا لباس او، به مقدار کمتر از درهم که تقریبا به اندازه يك اشرفی و به اندازه ر انگشت سبابه است، به خون آلوده باشد. سوّم: ناچار باشد با بدن یا لباس نجس نماز بخواند. چهارم: لباس های كوچك او مانند جوراب و عرقچین نجس باشد. پنجم: لباس زير پرستار بچه نجس شده باشد. و احکام اینها به تفصیل در مسائل آینده می آید.

ص: 169

مسأله 913: اگر فقط لباس نمازگزار نجس باشد در دو صورت نماز او صحیح است: اوّل: لباس های كوچك او، مانند جوراب و عرقچین نجس باشد.

دوّم: لباس زنی که پرستار پسر بچه خود می باشد و با بول او، لباسش نجس شده باشد. و احکام و شرایط آن بیان خواهد شد.

مسأله 914: اگر در بدن یا لباس نمازگزار، خون زخم یا جراحت یا دمل باشد، چنانچه آب کشیدن بدن یا لباس یا عوض کردن لباس برای او سخت است، تا وقتی که زخم، جراحت یا دمل خوب نشده است، می تواند با آن خون نماز بخواند. و همچنین است اگر چرکی که با خون بیرون آمده یا دوایی که روی زخم گذاشته اند و نجس شده، در بدن یا لباس او باشد.

مسأله 915: اگر خون بریدگی و زخم مختصری که به زودی خوب می شود و شستن آن آسان است، در بدن یا لباس نمازگزار باشد، باید آن را تطهیر نماید و اگر تطهیر نکند نمازش باطل است.

مسأله 916: اگر جایی از بدن یا لباس که از زخم فاصله دارد، به رطوبت زخم نجس شود، جایز نیست با آن نماز بخواند، ولى نماز خواندن با مقداری از بدن یا لباس که معمولا با رطوبت زخم آلوده می شود، مانعی ندارد.

مسأله 917: اگر از زخمی که در دهان و بینی و مانند آن است، خونی به بدن یا لباس برسد، بنابر احتیاط واجب با آن نماز نخواند اما با خون بواسیر، در صورتی که دانه هایش بیرون نباشد و آلودگی بیش از حد متعارف نباشد و تطهیر آن مشقت دارد، می توان نماز خواند و با خون بواسیری که دانه های آن بیرون است نیز می شود نماز خواند.

مسأله 918: کسی که بدنش زخم است، اگر در بدن یا لباس خود خونی ببیند که بیشتر از يك درهم است و نداند از زخم است یا خون دیگر، بنابر احتیاط لازم اگر تطهیر آن مشقت ندارد، جایز نیست با آن نماز بخواند.

مسأله 919: اگر چند زخم در بدن باشد و به اندازهای نزديك به هم باشد که يك زخم حساب شود، تا وقتی که همه خوب نشده است، نماز خواندن با خون آن اشکال ندارد، ولی اگر به قدری

ص: 170

از هم دور باشد که هر کدام، يك زخم حساب شود، هر کدام که خوب شد، باید برای نماز، بدن و لباس را از خون آن آب بکشد، مگر آن که مجموع کمتر از درهم باشد. مسأله 920: اگر مقدار بسیار کمی خون حیض یا نفاس یا استحاضه یا خون سگ، خوك، کافر یا مردار در بدن یا لباس نمازگزار باشد، نماز او باطل است و همچنین است خون حیوان حرام گوشت بنابر احتیاط لازم، ولی خون های دیگر مانند خون بدن انسان یا خون حیوان حلال گوشت، اگرچه در چند جای بدن و لباس باشد، در صورتی که روی هم کمتر از درهم باشد که تقریبا به اندازه يك اشرفی می شود، نماز خواندن با آن اشکال ندارد.

مسأله 921: خونی که به لباس بي آسترو به پشت آن برسد، اگر لباس نازك باشد، يك خون حساب می شود، ولی اگر پشت آن جدا حساب شود، باید هرکدام را جدا به شمار آورد، پس اگر خونی که در پشت و روی لباس است روی هم کمتر از درهم باشد، نماز با آن صحیح و اگر بیشتر باشد، نماز با آن باطل است.

مسأله 922: اگر خون، روی لباسی که آستر دارد بریزد و به آستر آن برسد و یا به آستر بریزد و روی لباس خونی شود، باید هرکدام را جدا حساب نمود، پس اگر خون روی لباس و آستر کمتر از درهم باشد، نماز با آن صحیح و اگر بیشتر باشد، نماز باطل است.

مسأله 923: اگر خون بدن یا لباس، کمتر از درهم باشد و رطوبتی به آن برسد، در صورتی که خون و رطوبتی که به آن رسیده به اندازه درهم یا بیشتر یا کمتر شود و اطراف را آلوده کنند، نماز با آن باطل است. و اگر رطوبت و خون به اندازه درهم نشود، نماز خواندن با آن اشکال دارد.

مسأله 924: اگر بدن یا لباس، خونی نشود ولی بر اثر رسیدن به خون، نجس شود، اگرچه مقداری که نجس شده کمتر از درهم باشد، نمازی که با آن بخواند باطل است. مسأله 925: اگر خونی که در بدن یا لباس است، کمتر از درهم باشد و نجاست دیگری به آن برسد، مثلا يك قطره بول روی آن بریزد، نماز خواندن با آن جایز نیست.

مسأله 926: اگر لباس های كوچك نمازگزار، مانند عرقچین و جوراب که نمی شود با آن عورت را

ص: 171

پوشاند نجس باشد، چنانچه از مردار و حیوان حرام گوشت درست نشده باشد، نماز خواندن با آن صحیح است. و همچنین اگر با انگشتر نجس، نماز بخواند اشکال ندارد.

مسأله 927: چیز نجس، مانند دستمال، کلید و چاقوی نجس، بلکه مطلق چیز نجس بنابر احتیاط لازم نباید همراه نمازگزار باشد.

مسأله 928: زنی که پرستار بچه شیرخوار است و با بول او لباسش نجس شده و بیشتر از يك لباس ندارد، چنانچه نتواند لباس دیگری بخرد یا کرایه یا عاریه نماید و هر شبانه روزی يك مرتبه لباس خود را آب بکشد، اگرچه تا روز دیگر لباسش با بول بچه نجس شود، می تواند با آن لباس نماز بخواند. ولی باید لباس خود را طرف عصر، برای نماز ظهر و عصر آب بکشد. و اگر بیشتر از يك لباس دارد، ولى ناچار است همه آن ها را بپوشد، چنانچه شبانه روزی یك مرتبه همه آنها را آب بکشد، کافی است.

مسأله 929: لباس پرستار بچه، چنانچه به بول دختر بچه یا پسر بچه ای که از خودش نیست نجس شود، اگر روزی يك مرتبه آن را آب بکشد و نتواند لباس دیگری تهیه کند و یا نزديك آخر وقت نماز ظهر و عصر باشد، می تواند با آن نماز بخواند.

مستحبات لباس نمازگزار مستحب است پوشش ساتر و غیر ساتر نمازگزار . از جهت جنس و وضع و حالت و رنگ . محبوب خداوند و مایه تقرب به او باشد چنان که فرموده: «ځوا زينتكم عند كل مسجد و از آن جمله مستحب است نمازگزار با عمامه باشد که شیوه انبیاء عظام و ائمه طاهرين عليهم السلام و ملائکه مقربین است. و نیز مستحب است يك طرف عمامه را به زیر صورت بر گردن بیاویزد (تحت الحنك) و به شکل کار آن را مطبق نگذارد و مستحب است عبا و لباس سفید و پاکیزه ترین لباسهایش را بپوشد. پوشیدن لباس دشمنان دین و آنچه شباهت به اهل باطل دارد، از جهت جنس و وضع و کیفیّت و عدد و رنگ، از جمله لباس سیاه که در آخرت پوشش اهل جهنم است و لباس و شعار نمرودیان و بنی عباس بوده، به خصوص کلاه و

ص: 172

عرقچین سیاه مکروه است (مگر برای ایام مصیبت و عزای معصومین و اهل بیت اطهار عليهم السّلام که کراهت ندارد) ولى عمامه و عبا و کفش سیاه در هیچ حال مکروه نیست.

مسأله 930: چند چیز در لباس نمازگزار مستحب است، از آنها: بستن عمامه با تحت الحنك، پوشیدن عبا، لباس سفید و پاکیزه ترين لباس ها، استعمال بوی خوش و دست کردن انگشتر عقيق.

مکروهات لباس نمازگزار

مسأله 931: چند چیز در لباس نمازگزار مکروه است، از جمله: پوشیدن لباس سیاه (مگراز برای عزای معصومین و اهل بیت اطهار علیهم السلام)، پوشیدن لباس چرك یا تنگ، پوشیدن لباس شراب خوار و لباس کسی که از نجاست پرهیز نمی کند. و نیز در هنگام نماز باز بودن تکمه های لباس مکروه است. و در مورد لباسی که نقش و عكس ذی روح داشته باشد و به دست کردن انگشتری که نقش صورت دارد احتیاط لازم ترك پوشیدن آن در هنگام نماز است.

شرائط مکان نمازگزار

اشاره

مسأله 932: مکان نمازگزار یازده شرط دارد:

اوّل: مباح باشد.

دوّم: بی حرکت باشد.

سوّم: بتواند نماز را در آن مکان تمام کند.

چهارم: ماندن در آن مکان حرام نباشد.

پنجم: ایستادن یا نشستن بر آن حرام نباشد.

ششم: بتواند قیام، رکوع و سجده را انجام دهد.

هفتم: جلوتر یا مساوی با مرقد معصوم علیه السلام نباشد.

هشتم: مکان نجس مرطوب نباشد. نهم: جای پیشانی برابر با زانوها و سرانگشتان پا باشد. دهم: نماز خواندن ملازم یا مستلزم ارتکاب حرام نباشد. یازدهم: بنابر احتیاط لازم بین زن و مرد در حال نماز چنانچه پرده یا دیواری حایل نیست و مرد جلوتر نایستاده؛ حدود پنج متر فاصله باشد.

شرط اوّل

مسأله 933: باید مکان مباح باشد، پس کسی که در ملك غصبی نماز می خواند، اگرچه روی فرش، تخت و مانند آن باشد، حرام و نمازش باطل است و نماز خواندن در زیر سقف یاخیمه غصبی، محل اشکال است.

ص: 173

مسأله 934: نماز خواندن در ملکی که منفعت آن مال دیگری است، بدون اجازه او باطل می باشد، مثلا در خانه اجاره ای اگر صاحب خانه یا دیگری، بدون اجازه مستاجر نماز بخواند، نمازش باطل است و همچنین است اگر در ملکی که دیگری در آن حقی دارد نماز بخواند، مثلا اگر میت وصیت کرده باشد که ثلث مال او را به مصرف برسانند، تا وقتی ثلث را جدا نکنند، نمی شود در آن نماز خواند.

مسأله 935: کسی که در مسجد یا حرم یا مدرسه به حق نشسته، اگر دیگری جای او را غصب کند و در آن جا نماز بخواند، نمازش باطل است.

مسأله 936: اگر در جایی که نمی داند غصبی است، نماز بخواند و بعد از نماز بفهمد، یا در جایی که غصبی بودن آن را فراموش کرده نماز بخواند و بعد از نماز یادش بیاید و کسی که خودش جایی را غصب کرده، اگر فراموش کند و در آن جا نماز بخواند، نمازش باطل است.

مسأله 937: اگر بداند جايي غصبی است، ولي نداند در جای غصبی نماز باطل است و در آن جا نماز بخواند، چنانچه جاهل مقصر باشد، نماز او باطل است.

مسأله 938: کسی که ناچار است نماز واجب را سواره بخواند، چنانچه حیوان سواری ، زین و یا حتى نعل آن غصبی باشد، نماز او باطل است. و همچنین است اگر بخواهد بر روی آن حیوان نماز مستحب بخواند.

مسأله 939: کسی که در ملکی با دیگری شريك است، اگر سهم او جدا نباشد، بدون اجازه شریکش نمی تواند در آن ملك تصرف کند و نماز بخواند.

مسأله 940: اگر با عین پولی که خمس و زکات آن را نداده، ملکی بخرد، تصرف او در آن ملك حرام و نمازش در آن باطل است.

مسأله 941: اگر صاحب ملك به زبان، اجازه نماز خواندن بدهد و انسان بداند قلب راضی نیست، نماز خواندن در ملك او باطل است. و اگر اجازه ندهد و انسان يقين کند قلب راضی است، نماز صحیح می باشد.

ص: 174

مسأله 942: تصرّف در ملك متی که خمس یا زکات بدهکار است، حرام و نماز در آن باطل است، ولی اگر بدهی او را بدهند، تصرّف و نماز، در ملك او اشکال ندارد.

مسأله 943: تصرف در ملك متی که به مردم بدهکار است، حرام و نماز در آن اشکال دارد، ولی اگر ضامن شوند که قرض های او را بپردازند، یا این که طلب کارها و وصی میت و یا طلبك ارها و فقیه عادل اجازه بدهند، تصرّف و نماز خواندن در ملك او اشکال ندارد.

مسأله 944: اگر میّت قرض نداشته باشد، ولی بعضی از ورثه او صغیر یا دیوانه یا غايب باشند، تصرّف در ملك او حرام و نماز در آن باطل است، مگر با اجازه ولی یا آن مقدار از تصرف در ملك بقیه ورثه با اجازه آن ها که عرفا تصرف در ملك قاصرين حساب نشود.

مسأله 945: نماز خواندن در مسافرخانه، حمام و مانند آن که برای واردین آماده شده اشکال ندارد، زیرا به رضایت او اطمینان دارد، ولی در غیر این موارد، در صورتی می شود نماز خواند که مالك آن اجازه بدهد، یا حرفی بزند که معلوم شود برای نماز خواندن اذن داده است، مثلا به کسی اجازه دهد درملك اوبنشیند و بخوابد، که از آن فهمیده می شود برای نماز خواندن نیز اذن داده است.

شرط دوّم

مسأله 946: مکان نمازگزار باید ثابت و بی حرکت باشد. و اگر بر اثر تنگی وقت یا به جهت دیگر، ناچار باشد در جایی که حرکت دارد، مانند اتومبیل، کشتی و قطار نماز بخواند، به قدری که ممکن است، باید در حال حرکت چنانچه استقرار بدن از بین برود، چیزی نخواند، البته اگر موالات و پی در پی بودن نماز از بین نرود. اما اگر موالات نماز بر هم بخورد، در حال حرکت نماز خود را بخواند. و اگر وسیله از قبله، به طرف دیگری حرکت کند، باید به طرف قبله برگردد.

مسأله 947: نماز خواندن در اتومبیل، کشتی، قطارو مانند آن ، وقتی ایستاده است، مانعی ندارد.

مسأله 948: روی خرمن گندم، جوو مانند آن چنانچه نمی شود بی حرکت ماند، نماز باطل است.

شرط سوم

مسأله 949: باید براتمام نماز قدرت داشته باشد، پس در جایی که بر اثر باد یا باران و یا زیادی جمعیت، انسان اطمینان دارد که نمی تواند نماز را تمام کند، نباید نماز را شروع نماید، و نماز او

ص: 175

صحیح نیست هر چند اتفاقا نماز را تمام کند؛ ولی چنانچه شك دارد و احتمال می دهد که بتواند نماز را تمام کند، می تواند نماز را شروع نماید و اگر نماز تمام شد صحیح خواهد بود.

شرط چهارم

مسأله 950: در جایی که ماندن در آن مکان حرام است، مثلا زیر سقفی که نزديك است خراب شود، نماز نخواند.

شرط پنجم

مسأله 951: روی چیزی که ایستادن و نشستن روی آن حرام است، مانند فرشی که اسم خدایا آیات قرآن ، اسم انبیاء و ائمه معصومين عليهم السّلام و یا سایر مقدساتی که نشستن و ایستادن روی آن ها هتك و بی حرمتی و توهین باشد، بر آن نوشته شده، نماز خواندن حرام می باشد.

شرط ششم

مسأله 952: در جایی که سقف آن کوتاه است و نمی تواند در آن جا راست بایستد یا به اندازهای کوچک است که جای رکوع و سجود ندارد، نماز نخواند و اگر ناچار شود که در چنین جایی نماز بخواند، باید به قدری که ممکن است قیام، رکوع و سجود را به جا آورد. و اگر نمی تواند رکوع و سجود کند باید با سر اشاره کند.

شرط هفتم

مسأله 953: جلوتر از قبر مطهر رسول الله و ائمه معصومین صلوات الله وسلامه عليهم و مساوی با آن نماز نخواند و باید عقب تر به نماز بایستد.

مسأله 954: اگر در نماز، چیزی مانند دیوار، بین او و قبر مطهر باشد که بی احترامی نشود اشکال ندارد، ولى فاصله شدن صندوق شریف، ضریح و پارچه ای که روی آن افتاده ، کافی نیست.

شرط هشتم

مسأله 955: اگر مکان نمازگزار نجس است، طوری تر نباشد که رطوبت آن به بدن یا لباس او برسد اشکال ندارد، ولی جای پیشانی اصلا نباید نجس باشد و اگر نجس و خشك بود، نماز باطل است. و بنابر احتیاط مستحب، مکان نمازگزار نیز اصلا نجس نباشد.

ص: 176

شرط نهم

مسأله 956: جای پیشانی نمازگزار از جای زانوها و سرانگشتان پای او، بیش از چهار انگشت بسته ، بالاتریا پایین تر نباشد و تفصیل این مسأله در احکام سجده بیان می شود.

شرط دهم

نماز خواندن لازم یا مستلزم ارتکاب حرام نباشد.

مسأله 957: بودن مرد و زن نامحرم در جایی که کسی در آن جا نیست و کسی نیز نمی تواند وارد شود حرام است و نماز در آن جا باطل است.

مسأله 958: نماز خواندن، در جایی که غنا و موسیقی می نوازند، باطل است. همچنین است در جایی که شراب خورده و یا شطرنج بازی می شود و حضور در چنین مکان هایی معصیت و حرام است.

مسأله 959: بنابر احتیاط لازم بر بام خانه کعبه در حال اختیار، نماز واجب نخواند، ولی در حال ناچاری اشکال ندارد. ولى ظاهر این است که نماز در داخل کعبه در حال اختیار، جایز است.

مسأله 960: خواندن نماز مستحب در خانه کعبه و بربام آن اشکال ندارد، بلکه مستحب است درون کعبه، مقابل هر رکنی، دو رکعت نماز بخواند.

شرط یازدهم

مسأله 961: باید بنابر احتیاط لازم بین مرد و زن در حال نماز چنانچه پرده یا دیواری حایل نیست و مرد جلوتر نایستاده، حدود پنج مترفاصله باشد.

مسأله 962: لازم نیست در غیر نماز جماعت، زن در حال نماز عقب تر از مرد بایستد. و همچنین لازم نیست جای سجده او از جای ایستادن مرد، کمی عقب تر باشد، اگرچه بهتر است.

مسأله 963: اگرزن برابر مرد یا جلوتر به فاصله کمتر از ده ذرع (حدود پنج متر) بایستند و با هم وارد نماز شوند بنابر احتیاط واجب باید نماز را دوباره بخوانند ولی اگریکی زودتر از دیگری نماز بخواند؛ تنها کسی که بعد مشغول نماز شده باید نمازش را دوباره بخواند.

مسأله 964: اگر بین مرد و زن، دیوار یا پرده و یا چیز دیگری باشد که یکدیگر را نبینند، یا بین آنان حداقل ده ذراع که تقریبا پنج متر می شود فاصله باشد و یا مکان یکی از آنان، به قدری

ص: 177

بلند باشد که نگویند زن جلوتر از مرد یا برابر او ایستاده است، نماز آنان صحیح است .

مستحبات مکان نماز

مسأله 965: در دین مقدس اسلام، بسیار سفارش شده است که نماز را در مسجد بخوانند. و بهتر از همه آنها «مسجدالحرام»است، بعد از آن به ترتیب «مسجد رسول الله صلّى الله عليه وآله»«مسجد کوفه»«بیت المقدس»، مسجد جامع هر شهر، مسجد محله و سپس مسجد بازار قرار دارد.

مسأله 966: برای زن ها، نماز خواندن در خانه بلکه در اتاق عقب بهتر است.

مسأله 967: نماز خواندن در حرم ائمه معصومین علیهم السّلام مستحب، بلکه بهتر از مسجد است. و روایت شده نماز در حرم مطهر حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب عليه السّلام برابر با دویست هزار نماز است. و نماز نزد قبر حضرت امام حسين عليه السّلام هر رکعتش، با هزار حج، هزار عمره، هزار برده که در راه خدا آزاد شود و هزار مرتبه جهاد کردن در رکاب رسول الله صلّى الله عليه و آله برابر است.

مسأله 968: زیاد رفتن به مسجد و رفتن در مسجدی که نمازگزار ندارد، مستحب است.

مسأله 969: همسایه مسجد بدون عذر موجه شرعی نباید از رفتن به مسجدی که در همسایگی اوست دوری کند که در حدیث از اهل بیت اطهار علیهم السّلام وارد شده است که فرموده اند: «لَا صَلَاةَ لجارالمسجد إِلَّا فِي الْمَسْجِدِ »همسایه مسجد نماز ندارد مگر در مسجد. و همسایه مسجد تا چهل خانه و یا نزدیک ترین مسجد به خانه است.

مسأله 970: مستحب مؤكّد است که انسان با کسی که در مسجد حاضر نمی شود غذا نخورد، در کارها با او مشورت نکند، همسایه او نشود، از او زن نگیرد و به او زن ندهد.

مکروهات مکان نماز

مسأله 971: نماز خواندن در چند جا مکروه است، از جمله: حمام، زمين نمك زار، در مقابل انسان، مقابل دری که باز است، در جاده، خیابان و کوچه اگر برای کسانی که عبور می کنند زحمت نباشد. و چنانچه زحمت باشد حرام و نماز باطل است،

ص: 178

مقابل آتش و چراغ، در آشپزخانه و هرجا که کوره آتش باشد، مقابل چاه و چاله ای که محل بول باشد، روبروی عکس و مجسمه چیزی که روح دارد (مگر این که روی آن پرده بکشند)، در اطاقی که شخص جنب در آن باشد، در جایی که عکس باشد اگرچه روبروی نمازگزار نباشد، مقابل قبر غیر معصومین علیهم السّلام، روی قبر، بين دو قبر و در قبرستان غیر معصومین عليهم السّلام.

مسأله 972: کسی که در محل عبور مردم یا روبروی کسی نماز می خواند، مستحب است جلوی خود چیزی بگذارد و اگر چوب یا ریسمانی باشد کافی است.

احکام مسجد

مسأله 973: نجس کردن زمین، سقف، بام و طرف داخل دیوار مسجد حرام است. و هر کس بفهمد نجس شده، باید فورا نجاست آن را برطرف کند. و بنابر احتیاط واجب طرف بیرون دیوار مسجد را نیز نجس نکنند و اگر نجس شود، نجاستش را برطرف نمایند.

مسأله 974: اگر نتواند مسجد را تطهیر نماید یا كمك لازم داشته باشد و پیدا نکند، تطهير مسجد بر او واجب نیست، ولی بنابر احتیاط واجب، باید به کسی که می تواند تطهیر کند، اطلاع دهد.

مسأله 975: اگر جایی از مسجد نجس شود که تطهیر آن بدون کندن یا خراب کردن ممکن نیست، باید آن جا را بکنند. و اگر تطهیر آن متوقف باشد بر خراب کردن مقدار کمی از آن، جایز است آن مقدار کم را خراب نمایند و اگر چیزی مانند آجر مسجد، نجس شود در صورتی که ممكن باشد، باید بعد از آب کشیدن، به جای اولش بگذارند. مسأله 976: اگر مسجدی را غصب کنند و به جای آن خانه و مانند آن بسازند یا طوری خراب شود که نماز خواندن در آن ممکن نباشد، باز هم نجس کردن آن حرام و تطهیر آن واجب است.

مسأله 977: نجس کردن حرم امامان علیهم السّلام موجب هتك بوده و حرام است و چنانچه نجس شود، تطهیرآن واجب فوری می باشد.

ص: 179

مسأله 978: اگر حصیر و فرش مسجد نجس شود، باید آن را آب کشید، ولی اگر با آب کشیدن خراب می شود و بریدن جای نجس بهتر است، باید آن را برید و اصلاح نمود. مسأله 979: بردن عين نجس، مانند خون در مسجد، اگر بی احترامی به مسجد باشد حرام است، بلکه بنابر احتیاط مستحب اگر بی احترامی نیز نباشد، عین نجس را در مسجد نبرند، ولی بردن چیزی که نجس شده، در صورتی حرام است که بی احترامی به مسجد باشد.

مسأله 980: اگر مسجد را برای روضه خوانی چادر بزنند و فرش کنند و سیاهی بکوبند و اسباب چای در آن ببرند، در صورتی که این کارها به مسجد ضرر نرساند و مانع نماز خواندن نشود، اشکال ندارد.

مسأله 981: بنابر احتیاط نباید مسجد را به طلا زینت نمود، ولی نسبت به حرم امامان معصوم عليهم السّلام اشکال ندارد. و نباید عکس روح دار حقیقی و یا خیالی در مسجد یا حرم اهل بیت عليهم السلام باشد اما چیزهایی مانند گل و بوته مکروه است.

مسأله 982: اگر مسجد خراب شود، نمی توان آن را فروخت یا داخل ملك و جاده نمود.

مسأله 983: فروختن در، پنجره و چیزهای دیگر مسجد حرام است و اگر مسجد خراب شود، باید آن را با اذن متولی شرعی، صرف تعمير همان مسجد کنند و چنانچه به درد آن مسجد نخورد، باید در مسجد دیگری مصرف شود، ولی اگر برای مسجدهای دیگر نیز مفید نباشد، می توانند آن را بفروشند و پول آن را اگر ممکن است، صرف تعمير همان مسجد کنند و گرنه برای تعمیر مسجد دیگری مصرف نمایند.

مسأله 984: ساختن مسجد و تعمیر مسجدی که نزديك به خرابی می باشد، مستحب است و اگر مسجد طوری خراب شود که تعمیر آن ممکن نباشد، می توانند آن را خراب کنند و دوباره بسازند، بلکه می توانند مسجدی را که خراب نشده، برای توسعه و احتیاج مردم خراب کنند و بزرگ تر بسازند.

مسأله 985: تمیز کردن مسجد و روشن کردن چراغ در آن مستحب است و کسی که می خواهد

ص: 180

مسجد برود مستحب است خود را خوشبو کند، لباس پاکیزه و قیمتی بپوشد، ته کفش خود را بررسی نماید که نجاستي به آن نباشد، موقع داخل شدن به مسجد، اول پای راست و هنگام بیرون آمدن، اول پای چپ را بگذارد و همچنین مستحب است از همه زودتر به مسجد آید و از همه دیرتر از مسجد بیرون رود.

مسأله 986: وقتی انسان وارد مسجد می شود، مستحب است دو رکعت نماز به قصد تحیّت و احترام مسجد بخواند و اگر نماز واجب یا مستحب دیگری نیز بخواند، کافی است.

مسأله 987: خوابیدن در مسجد اگر ناچار نباشد، صحبت کردن در مورد کارهای دنیا، مشغول صنعت شدن و خواندن شعری که نصیحت و مانند آن نباشد، مکروه است. و همچنین مکروه است آب دهان ، بینی و اخلاط سینه را در مسجد بیاندازد یا گمشده ای را طلب کند و با صدای خود را بلند نمایند، اما بلند کردن صدا برای آنان مانعی ندارد. مسأله 988: راه دادن بچه و دیوانه به مسجد مکروه است و کسی که پیاز، سیرو مانند آن خورده که بوی دهانش مردم را اذیت می کند، مکروه است به مسجد برود.

مسأله 989: برگزاری و اجرای نمایش نامه و تئاتر در مساجد و یا حسینیه ها هتک حرمت به اماکن مقدسه و حرام است.

مسأله 990: دائر کردن کلاس درس های غیر دینی در حسینیه ها و تکیه ها و مانند آن جاها، جایز نیست، ولی تدریس قرآن کریم و علوم آل محمّد صلوات الله عليهم با رعایت طهارت و احترام آن اماكن اشکال ندارد.

اذان و اقامه

اشاره

مسأله 991: بعید نیست واجب باشد مگر در تنگی وقت و اضطرار، پیش از نمازهای واجب روزانه و به تأكید بیشتر برای نماز صبح و مغرب و عشاء «اذان»و همچنین «اقامه»گفته شود، زیرا اذان و اقامه تمام اظهار ایمان و اقرار به آن است، ولی پیش ازنمازهای واجب غير يوميه مانند نماز آیات، مستحب است سه مرتبه بگویند: «الصَّلاة».

ص: 181

مسأله 992: غیر از نماز در چند جا مستحب است اذان گفته شود از جمله:

1- روز اوّلی که بچه به دنیا می آید یا پیش از آن که بند نافش بیافتد در گوش راست او اذان و در گوش چپ او اقامه بگویند.

2- کسی که بیماری مزمن دارد اذان بگوید یا برایش اذان بگویند.

3- کسی که فرزند دار نمی شود.

4- برای دفع شیاطین از جایی که ترسناك باشد.

5- کسی که خوی بد پیدا کرده است در گوش او اذان بگویند.

6- در گوش کسی که چهل روز از خوردن گوشت خودداری کرده اذان بگویند.

7- مستحب است مرد در منزل خود صدای خود را به اذان گفتن بلند کند که دردها و بیماری ها را دور می کند.

مسأله 993: اذان بدین صورت است: گفتن چهار مرتبه «اللَّهُ أَكْبَرُ »، و گفتن « أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ»، «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ »، «أَشْهَدُ أَنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيّاً وَلِيُّ اللَّهِ ولی اللَّهُ حَقّاً حَقّاً »، «حَيَّ عَلَى الصلاه »، «حي على الفلاح»، «حَيَّ عَلَى خَيْرِ الْعَمَلِ »، «اللَّهُ أَكْبَرُ »، «لا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ »هرکدام را دو مرتبه . و یا در شهادت به ولایت بگوید: «أَشْهَدُ أَنْ أميرَالمُؤمِنينَ عَلِيّاً وَ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ وَ أَ بِنَائِهِمَا الْأَئِمَّةِ الْمَعْصُومِينَ بِالْحَقِّ حُجَجِ اللَّهُ ، صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ أَجْمَعِينَ ولعته اللَّهُ عَلَى أَعْدَائِهِمْ ». ومستحب است اضافه نمودن : «وَ أَشْهَدُ أَنَّ آلُ مُحَمَّدٍ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ ، وَأَنْ أَعْدَائِهِمْ شرالبرية »و صلوات فرستادن بر محمد و آل محمّد صلوات الله عليهم اجمعين و لعنت فرستادن بر دشمنان ایشان.

مسأله 994: اقامه بدین صورت است: گفتن دو مرتبه «اللَّهُ أَكْبَرُ »از اول اذان و يك مرتبه «لا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ »از آخر آن کم می شود و بعد از گفتن «حَيَّ عَلَى خير العمل» دو مرتبه «قَدْ

ص: 182

قامت الصَّلَاةِ »اضافه می گردد.

مسأله 995:«أَشْهَدُ أَنْ أميرَالمُؤمِنينَ عَلِيّاً وَلِيُّ اللَّهُ حَقّاً حَقّاً »جزو اذان و اقامه و از نشانه های ایمان و کمال شهادت به توحید خداوند و رسالت خاتم الأنبياء صلّی الله عليه وآله است؛ و در زمان رسول الله صلّى الله عليه وآله نیز به آن عمل می شده و در احادیث بسیاری بر شهادت دادن به آن تأکید شده است از جمله در فرمایش امام جعفر صادق عليه السّلام در کتاب شریف الإحتجاج که فرمودند: هرگاه یکی از شما بگوید: «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ »، «مُحَمَّدُ رَسُولُ اللَّهِ »پس از آن بگوید: «عَلِيُّ أميرَالمُؤمِنينَ »، و اگرهیچ دلیلی بر جزئیت شهادت ثالثه در اذان و اقامه نبود جز دو آیه کریمه إكمال دین: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينکم وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَهُ الْإِسْلَامَ دِيناً » و تبلیغ رسالت حضرت رسول اکرم: «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرِينَ »كافي بود.

مسأله 996: در اذان و اقامه به ولایت و عصمت حضرت فاطمه زهراء عليها السلام دارنده عصمت کبری، یکی از دو دریا در کریمه «مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيانِ »، حقیقت «لَيْلَةُ الْقَدْرِ »، آن که نامش «فَاطِمَةَ آيَةِ اللَّهُ »زینت بخش سردر بهشت است و طاعتش برانبیاء و اولیاء و عالمیان فرض و واجب ، حجت بر حجج الهی، آن که رضا و غضبش رضا و غضب الهی، صاحب مصحف فاطمی و واسطه علوم اهل بیت، «أمّ أبيها»ی خاتم الأنبياء و المرسلين ، كفو مولی الموحدين، علة الوجود نبی و وصي وافلاک، مصطفاة الرب، معنای موّدت، علّة نسل الرّسول«الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنِ وَ الْمُحْسِنُ وَ زینب وَ أُمُّ كُلْثُومٍ وَ رُقْيَةِ »، أسوة خاتم الأوصياء و «مِنَ الْخَلْقِ فطموا عَنْ كُنْهَ مَعْرِفَتِهَا كَمَا فطموا عَنْ كُنْهُ مَعْرِفَةُ الرَّبِّ وَ النَّبِيِّ وَ الْأَوْصِيَاءِ »، وَالِدَةَ الْحُجَجِ وَ الْحُجَّةُ عَلَيْهِمْ ، شَفِيعَةُ يَوْمَ الْجَزَاءُ ، الْبَتُولُ الْعَذْرَاءُ عَلَيْهَا صَلَوَاتُ اللَّهُ

ص: 183

و صلوات ملائكته و انبيائه و الأوصياء و عبادالله الصالحين، ... پس از اقرار به ولایت مولى الموحدين، جهت اظهار ادب و تکریم آن حضرت بدین صورت: «أَشْهَدُ أَنَّ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ وَلِيُّهُ اللَّهِ وَ حَجِّهِ اللَّهِ وَ عَصَمَهُ اللَّهُ الْكُبْرى » گواهی داده شود.

ترجمه اذان و اقامه

«اللَّهُ أَكْبَرُ »:خداوند بزرگ تراست از آن که وصف شود).

«أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ »:شهادت می دهم جز خداوند یکتای بی همتا، خدای دیگری نیست.

«أَشْهَدُ أَ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ »:شهادت می دهم حضرت محمد بن عبدالله صلّى الله عليه وآله پیامبر و فرستاده خداست.

«أَشْهَدُ أَنْ أميرالممؤمنين عَلِيّاً وَلِيُّ اللَّهُ حَقّاً حَقّاً »شهادت می دهم حضرت على عليه السلام امیرمؤمنان و به حق ولى خدا بر همه خلق است.

«أَشْهَدُ أَنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيّاً وَ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ وَ أَ بِنَائِهِمَا الْأَئِمَّةِ الْمَعْصُومِينَ بِالْحُجَجِ اللَّهُ ، صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ أَجْمَعِينَ وَ لعته اللَّهُ عَلَى أَعْدَائِهِمْ »شهادت می دهم همانا حضرت امیرالمؤمنين علي بن ابي طالب عليه السّلام و حضرت فاطمة الزهراء و امامان معصوم از فرزندان آن دو بزرگوار که صلوات های حضرت الله بر آنان و لعنت های او بر دشمنان آنان باد حجتهای برحق الله می باشند.

«وَ أَشْهَدُ أَنَّ آلُ مُحَمَّدٍ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ ، وَأَنْ أَعْدَائِهِمْ شَرُّ الْبَرِيَّةِ »شهادت می دهم همانا حضرات آل محمّد صلوات الله وسلامه عليهم بهترین مخلوق اند، و دشمنان آنان لعنة الله عليهم بدترین مخلوق اند.

«حَيَّ عَلَى الصَّلَاةِ »:بشتاب برای اقامه نماز.

«حَيَّ عَلَى الْفَلَاحِ »:بشتاب برای رستگاری.

«حَيَّ عَلَى خيرالعمل »:بشتاب برای بهترین کارها .

ص: 184

«قَدْ قَامَ الصَّلَاةِ »:به تحقيق نماز برپا شد.

«لا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ »:خدایی جز خدای یکتا و بی همتا نیست.

احکام اذان و اقامه

مسأله 997: بین جمله های اذان و اقامه نباید زیاد فاصله شود و اگر بین آن بیشتر از معمول فاصله بیاندازد، باید دوباره آن را از سر بگیرد.

مسأله 998: اگر در اذان و اقامه صدا را در گلو بیاندازد، چنانچه غنا شود، یعنی مانند آوازه خوانی که در مجالس لهو و لعب معمول است، حرام می باشد و اگر غنا نشود مکروه است.

مسأله 999: در شش مورد اذان ساقط می شود:

اوّل: نماز عصر روز جمعه.

دوّم: نماز عصر روز عرفه (نهم ذیحجه) در عرفات.

سوّم: نماز عشاء شب عید قربان برای کسی که در مشعرالحرام باشد.

چهارم: نماز عصر و عشاء زن مستحاضه.

پنجم: نماز کسی که نمی تواند از بیرون آمدن بول و غائط، خودداری کند.

ششم: اذان نماز عصر و عشاء وقتی همراه با نماز ظهر و مغرب پشت سرهم خوانده شود، ساقط است و به جا آوردن نافله بین دو نماز، موجب صدق فاصله بین دو نماز نمی شود.

مسأله 1000: اگر برای نماز جماعت اذان و اقامه گفت باشند، کسی که با آن جماعت نماز می خواند، اذان و اقامه نگوید.

مسأله 1001: اگر برای خواندن نماز جماعت، به مسجد برود و ببیند جماعت تمام شده، تا وقتی که صف ها به هم نخورده و جمعیت متفرق نشده اند، رخصت است برای نماز خود اذان و اقامه را نگوید.

مسأله 1002: در جایی که عده ای مشغول نماز جماعت اند یا نماز آنان تازه تمام شده و صفها به هم نخورده است، اگر انسان بخواهد فرادا یا با جماعت دیگری که برپا می شود نماز بخواند، بنابر احتیاط با شش شرط اذان و اقامه از او ساقط می شود:

ص: 185

اوّل: برای آن نماز اذان و اقامه گفته باشد.

دوّم: نماز جماعت غیر شیعه دوازده امامی و یا باطل نباشد.

سوّم: نماز او و نماز جماعت در يك مكان باشد، پس اگر نماز جماعت داخل مسجد باشد و او بخواهد در بام مسجد نماز بخواند، مستحب است اذان و اقامه بگوید.

چهارم: آن که نماز جماعت در مسجد باشد.

پنجم: نماز اور نماز جماعت هر دو ادا باشد.

ششم: وقت نماز او و نماز جماعت مشترك باشد. مثلا هر دو نمازظهريا نماز عصر بخوانند. یا نمازی که به جماعت خوانده می شود نمازظهر باشد و او نماز عصر بخواند و یا بالعکس.

مسأله 1003: اگر در مسأله پیش شک کند نماز جماعت صحیح بوده یا نه، اذان و اقامه از او ساقط است، ولی اگر در یکی از شرایط دیگرشك کند، استحباب یا به قصد رجاء اذان و اقامه بگوید.

مسأله 1004:کسی که اذان و اقامه دیگری را می شنود، مستحب است هر قسمتی را که می شنود، آهسته تکرار نماید.

مسأله 1005: کسی که اذان و اقامه دیگری را شنیده، چه با او گفته باشد یا نه، در صورتی که اهلیت اقتدا داشته و بین آن اذان و اقامه و نمازی که می خواهد بخواند فاصله زیادی نباشد، می تواند برای نماز خود اذان و اقامه نگوید.

مسأله 1006: اگر مرد با قصد لذّت أذان زن را بشنود، اذان از او ساقط نمی شود، بلکه اگر قصد لذت نیز نداشته باشد اذان ساقط نیست.

مسأله 1007: اذان و اقامه نماز جماعت را باید مرد بگوید، ولی در جماعت زنان، زن می تواند اذان واقامه بگوید.

مسأله 1008: اقامه باید بعد از اذان و ایستاده و رو به قبله و با طهارت از حدث (با وضویا غسل و یا تیمم) گفته شود و اگر قبل از اذان بگویند، صحیح نیست.

مسأله 1009: اگر کلمات اذان و اقامه را بدون ترتیب بگوید، مثلا (كي على الفلاح) را پیش از

ص: 186

(حَي على الصَّلاه) بگوید، باید از جایی که ترتیب به هم خورده دوباره بگوید.

مسأله 1010: باید بین اذان و اقامه فاصله زیاد ندهد و اگر بین آن مقداری فاصله شود که اذاني را که گفته، اذان این اقامه حساب نشود، مستحب است دوباره اذان و اقامه بگوید.

مسأله 1011: اذان و اقامه باید به عربی صحیح گفته شود، و اگر به عربی غلط بگوید یا به جای حرفي، حرف دیگری بگوید، یا مثلاً ترجمه آن را به فارسی بگوید، صحیح نیست.

مسأله 1012: اذان و اقامه باید بعد از داخل شدن وقت نماز گفته شود و اگر عمداً یا از روی فراموشی پیش از وقت بگوید، باطل است.

مسأله 1013: اگر پیش از گفتن اقامه شك کند اذان گفته یا نه، اذان بگوید، ولی اگر مشغول اقامه شود و شك کند اذان گفته یا نه، گفتن اذان لازم نیست.

مسأله 1014: اگر در بین اذان یا اقامه شك کند قسمت پیش را گفته یا نه، آن را بگوید، ولی اگر در حال گفتن قسمتی باشد، گفتن قسمت پیش لازم نیست.

مسأله 1015: مستحب است در هنگام گفتن اذان رو به قبله بایستد، با وضو یا غسل باشد، دست ها را بر گوش بگذارد، صدا را بلند نماید و بکشد، بين جمله های اذان کمی فاصله دهد و بین آن حرف نزند.

مسأله 1016: مستحب است در موقع گفتن اقامه راه نرود، آن را از اذان آهسته تر بگوید، جمله های آن را به هم نچسباند و بین جمله ها کمتر از جمله های اذان فاصله دهد.

مسأله 1017: مستحب است بین اذان و اقامه، يك قدم بردارد یا کمی بنشیند، سجده کند، ذکر بگوید، دعا بخواند، کمی ساکت شود، سخنی بگوید یا دو رکعت نماز بخواند، اما حرف زدن بین اذان و اقامه نماز صبح و مغرب مستحب نیست .

مسأله 1018: مستحب است کسی که برای گفتن اذان تعيين می شود شخص عادل، وقت شناس و صدایش بلند باشد و اذان را در جای بلند بگوید.

مسأله 1019: برای زن اذان عمومی گفتن و امام جماعت مردها شدن جایز نیست و امام

ص: 187

جماعت شدن زن برای زنان کراهت دارد و اگرزن امام جماعت زنان شد در وسط آنان بایستد.

واجبات نماز

اشاره

مسأله 1020: واجبات نماز یازده چیز است:

اوّل: نیّت. دوّم: قيام (ایستادن). سوّم: تكبيرة الإحرام، یعنی گفتن «اللَّهُ أَكْبَرُ » در اوّل نماز. چهارم: قرائت. پنجم: رکوع. ششم: سجود. هفتم: ذکر. هشتم: تشهّد. نهم: سلام.

دهم: ترتیب. یازدهم: موالات، یعنی پی در پی بودن اجزای نماز

مسأله 1021: بعضی از واجبات نماز ركن است ، یعنی اگر انسان آن را به جا نیاورد یا در نماز اضافه کند، عمداً باشد یا اشتباهاً، نماز باطل می شود. و بعضی دیگر رکن نیست، یعنی اگر عمد کم و یا زیاد شود نماز باطل می شود، اما اگر اشتباها كم و یا زیاد گردد، نماز باطل نمی شود. و ارکان نماز پنج چیز است:

اوّل: نیّت. دوّم: تكبيرة الإحرام. سوّم: قیام در موقع گفتن تكبيرة الإحرام و قیام متصل به رکوع، یعنی ایستادن پیش از ركوع. چهارم: رکوع. پنجم: دو سجده.

1- نیّت

مسأله 1022: انسان باید نماز را به نیت قربت، یعنی برای انجام فرمان خداوند، به جا آورد. ولازم نیست نیت را از قلب خود بگذراند، یا به زبان بگوید.

مسأله 1023: اگر در نماز ظهر یا در نماز عصر نیت کند چهار رکعت نماز می خوانم و معيّن نکند ظهر است یا عصر، نماز او اشکال دارد. و همچنین کسی که مثلاً قضای نماز ظهر بر او واجب است، اگر در وقت نماز ظهر، بخواهد نماز ظهر یا نماز قضا بخواند، باید نمازی را که می خواند در نیّت معيّن کند.

مسأله 1024: انسان باید از اول تا آخر نمازبرنیّت خود باقی باشد، پس اگر در بین نماز، طوری غافل شود که اگر از او بپرسند چه می کنی نداند، نمازش باطل است. مسأله 1025: انسان باید فقط برای انجام امر خداوند نماز بخواند، پس کسی که ریا کند، یعنی برای نشان دادن به مردم نماز بخواند، نمازش باطل است، خواه فقط برای مردم باشد یا خدا و

ص: 188

مردم هر دو را در نظر بگیرد.

مسأله 1026: اگر فقط قسمتی از نماز را برای غیر خدا به جا آورد، نماز باطل است، چه آن قسمت واجب باشد مانند حمد و سوره ، چه مستحب باشد مانند قنوت، بلکه اگر تمام نماز را برای خدا به جا آورد، ولی برای نشان دادن به مردم در جای مخصوصی مثل مسجد، یا در وقت مخصوصی مانند اول وقت، یا به کیفیّت مخصوصی، مثلا با جماعت نماز بخواند، نمازش باطل است.

مسأله 1027: شخص مكلف باید در تمام عبادات و طاعات توجه قلبی به حضرت الله تعالى، و ابواب وحجاب أكبرش حضرات محمّد و آل محمد صلوات الله عليهم وسائط الهی ( نُزُولًا وَ صَعُوداً - طُولًا - الَّذِينَ لَهُمُ الْوَلَايَةَ الْكُلِّيَّةِ الإلهية التكوينية والتشريعية مِنْ قَبْلِهِ ، وَ بِهِمْ عُرِفَ وَ ؤحد وَ عَبْدِ اللَّهِ ، وَ لِأَنَّهُمْ الطَّرِيقِ الوحيد إِلَيْهِ وَلِّهِمْ الموضوعية فِي الْمَعْرِفَةِ وَ الطَّاعَةَ وَ الْجَزَاءُ ، وَ بِوَلَايَتِهِمْ تَصِحُّ وَ تُقْبَلُ الطَّاعَةُ الْمُفْتَرَضَةُ ) داشته باشد.

مسأله 1028: از بهترین حالات نمازگزار آن است که با حال گریه خشیت از حضرت الله تعالى، خوف از عقاب او، شوق بهشت او، و گریه بر ستم های رفته بر حضرات محمّد و آل محمّد صلّی الله عليهم، یا شوق دیدار آنان باشد.

2- تكبيرة الإحرام

مسأله 1029: گفتن «اللَّهُ أَكْبَرُ»در اول هر نماز واجب و رکن است. و باید حروف «اللهُ»و حروف «أَكْبَرُ»و دو کلمه «اللهُ»و «أَكْبَرُ»را پشت سرهم بگوید و باید این دو کلمه به عربی صحیح گفته شود و اگر به عربی غلط یا مثلاً ترجمه آن را به فارسی بگوید، صحیح نیست.

مسأله 1030: بنابر احتیاط لازم تكبيرة الإحرام نماز را به چیزی که پیش از آن می خواند، مثلا به اقامه یا به دعایی که قبل از تکبیر می خواند، نچسباند.

مسأله 1031: اگر انسان بخواهد «اللَّهُ أَكْبَرُ»را به چیزی که بعد از آن می خواند، مثلاً به «بِسْمِ اللَّهِ الرحمان الرحیم »بچسباند، باید «ر«أَكْبَرُ»را پیش بدهد، یعنی بگویید: «اللَّهُ أَكْبَرُ»، ولی احتیاط لازم است که در نماز واجب نچسباند.

ص: 189

مسأله 1032: هنگام گفتن تكبيرة الإحرام، باید بدن آرام باشد و اگر عمداً در حالی که بدنش حرکت دارد تكبيرة الإحرام بگوید باطل است.

مسأله 1033: تكبير، حمد، سوره، ذکر و دعا را باید طوری بخواند که خودش بشنود و اگر براثر سنگینی یا کری گوش یا سرو صدای زیاد نمی شنود، باید طوری بگوید که اگر مانعی نبود، می شنید.

مسأله 1034: کسی که لال است یا زبان او مرضی دارد که نمی تواند «اللَّهُ أَكْبَرُ» را درست بگوید، باید هرطور می تواند بگوید و اگر هیچ نمی تواند بگوید، باید در قلب خود بگذراند و برای تکبیر اشاره کند وزبانش را نیز اگر می تواند حرکت دهد.

مسأله 1035: مستحب است قبل از تكبيرة الإحرام بگوید: «یا مُحْسِنُ قَدْ أَتَاكَ الْمُسِي ءُ ، وَ قَدْ أَمَرْتَ الْمُحْسِنَ أَنْ يَتَجَاوَزَ عَنِ الْمُسِي ءِ ، أَنْتَ الْمُحْسِنُ وَ أَنَا الْمُسِي ءُ ، بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ ، صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ ، وَ تَجَاوَزْ عَنْ قَبِيحِ مَا تَعْلَمُ مِنِّي ».

یعنی: ای خدایی که به بندگان احسان می کنی، بنده گناه کار تو به در خانه تو آمده، توامر کرده ای که نیکوکار از گناه کار بگذرد، تو نیکوکاری و من گناهکارم، به حق محمد و آل محمد صلّى الله عليهم رحمت خود را بر محمّد و آل محمّد بفرست و از بدی هایی که می دانی از من سر زده بگذرد و مستحب است قبل از تكبيرة الإحرام شش مرتبه تکبیر بگوید و قبل یا پس از گفتن تكبيرة الإحرام دعای توجه را که از حضرات اهل بیت صلوات الله علیهم اجمعین رسیده است، بخواند:

«وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ حَنِيفاً مُسْلِمَةٍ ، عَلَى مِلَّةِ إِبْرَاهِيمَ ، وَ دین مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ، وَ ( هَدْيُ . هدی - مِنْهَاجُ وِلَايَةً ) عَلِيُّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ، والأیمه مِنْ ذُرِّيَّتِهِمَا الطاهرین ( وَ الإیتمام بِآلِ مُحَمَّدٍ ) صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ ، وَ مَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ . إِنَّ صَلَاتِي وَ نُسُكِي ، وَ مَحْيَايَ وَ مَمَاتِي لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ ، لا شَرِيكَ لَهُ ، وَ بِذَلِكَ أُمِرْتُ ، وَ أَنَا مِنَ الْمُسْلِمِينَ . اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي مِنْ

ص: 190

الْمُسْلِمِينَ . أَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمِيعِ الْعَلِيمِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ ».

مسأله 1036: مستحب مؤكد است هنگام گفتن تکبیر اوّل نماز و تکبیرهای بین نماز، دست ها را تا مقابل گوش ها بالا ببرد.

مسأله 1037: اگر شكّ کند تكبيرة الإحرام را گفته یا نه، چنانچه مشغول خواندن چیزی از قرائت شده، به شكّ خود اعتنا نکند.

مسأله 1038: اگر بعد از گفتن تكبيرة الإحرام، شك کند آن را صحیح گفته یا نه، چه مشغول خواندن چیزی شده باشد یا نه، به شكّ خود اعتنا نکند و چنانچه شك کند تكبيرة الإحرام گفته یا نه، نماز را تمام واعاده کند.

3- قیام (ایستادن)

مسأله 1039: قیام، یعنی ایستادن در هنگام گفتن تكبيرة الإحرام و قیام پیش از رکوع که آن را قیام متصل به رکوع می گویند، رکن است، ولی قیام در موقع خواندن حمد و سوره و قيام بعد از رکوع رکن نیست و اگر کسی از روی فراموشی آن را ترك كند، نمازش صحیح است.

مسأله 1040: واجب است مقداری پیش از گفتن تکبیر و بعد از آن، بایستد تا یقین کند در حال ایستادن تکبیر گفته است.

مسأله 1041: اگر رکوع را فراموش کند و بعد از حمد و سوره بنشیند و یادش بیاید ركوع نکرده، باید بایستد و به رکوع رود و اگر بدون این که بایستد به حال خمیدگی به رکوع برگردد، چون قیام متصل به رکوع را به جا نیاورده، نماز او باطل است.

مسأله 1042: موقعی که ایستاده است، باید بدن را حرکت ندهد و به طرفي خم نشود و به جایی تکیه نکند، ولی اگر از روی ناچاری باشد یا در حال خم شدن برای رکوع، پاها را حرکت دهد، اشکال ندارد.

مسأله 1043: اگر موقعی که ایستاده از روی فراموشی بدن را حرکت دهد یا به طرفي خم شود و یا به جایی تکیه کند اشکال ندارد. و همچنین است موقع گفتن تكبيرة الإحرام و قیام متصل به

ص: 191

رکوع اگر از روی فراموشی حرکت کند، گرچه بنابر احتياط مستحب نماز را تمام کند و دوباره بخواند.

مسأله 1044: بنابر احتیاط واجب در موقع ایستادن، هردو پا روی زمین باشد، ولی لازم نیست سنگینی بدن روی هردو پا باشد و اگر روی يك پا باشد، اشکال ندارد.

مسأله 1045: کسی که می تواند درست بایستد، اگر پاها را خیلی گشاد بگذارد که ایستادن صدق ننماید، نمازش باطل است.

مسأله 1046: هنگام خواندن چیزی از اذکار واجب بلکه بنابر احتیاط اذکار مستحب، باید بدنش آرام باشد و اگر می خواهد کمی جلویا عقب رود یاکمی بدن را به طرف راست و چپ حرکت دهد، باید چیزی نگوید، اما «بِحَوْلِ اللَّهِ وَ قُوَّتِهِ أَقُومُ وَ أَقْعُدُ »را باید در حال برخاستن بگوید.

مسأله 1047: هرگاه در حال حرکت بدن ذکری را به قصد مطلق ذکر بگوید، نمازش صحیح است.

مسأله 1048: حرکت دادن دست و انگشتان، در موقع خواندن حمد، اشکال ندارد، اگرچه مستحب است آن را نیز حرکت ندهد.

مسأله 1049: اگر موقع خواندن حمد و سوره یا خواندن تسبیحات، بی اختیار حرکت کند که از حال آرام بودن بدن خارج شود، بنابر احتیاط واجب بعد از آرام گرفتن بدن ، آنچه در حال حرکت خوانده، دوباره بخواند.

مسأله 1050: اگر در بین نماز از ایستادن عاجز شود، باید بنشیند و اگر از نشستن نیز عاجز شود، باید بخوابد، ولی تا بدنش آرام نگرفته، نباید چیزی از ذکرهای واجب را بخواند.

مسأله 1051: تا انسان می تواند ایستاده نماز بخواند نباید بنشیند، مثلاً کسی که در موقع ایستادن، بدنش حرکت می کند یا مجبور است به چیزی تکیه دهد یا بدنش را کج کند یا خم شود و یا پاها را بیشتر از معمول گشاد بگذارد، باید هرطور که می تواند ایستاده نماز بخواند، ولى اگر به هیچ وجه حتى مانند حال رکوع نیز نتواند بایستد، باید راست بنشیند و نماز بخواند.

مساله 1052: تا انسان می تواند بنشیند، نباید خوابیده نماز بخواند و اگر نتواند راست بنشیند

ص: 192

باید هرطور می تواند بنشیند. و اگر به هیچ وجه نمی تواند بنشیند، باید طوری که در احکام قبله گفته شد، بر پهلوی راست بخوابد و اگر نمی تواند، بر پهلوی چپ و اگر آن نیز ممکن نباشد، بر پشت بخوابد، طوری که کف پاهای او، رو به قبله باشد.

مسأله 1053: کسی که نشسته نماز می خواند، اگر بعد از خواندن حمد و سوره، بتواند بایستد و رکوع را ایستاده به جا آورد باید بایستد و در حال ایستاده به رکوع رود و اگر نتواند، باید رکوع را نیز نشسته به جا آورد.

مسأله 1054: کسی که خوابیده نماز می خواند، اگر در بین نماز بتواند بنشیند باید مقداری که می تواند، نشسته بخواند، ولی تا بدنش آرام نگرفته نباید چیزی بخواند.

مسأله 1055: کسی که نشسته نماز می خواند، اگر در بین نماز بتواند بایستد، باید مقداری که می تواند، ایستاده بخواند، ولی تا وقتی که بدنش آرام نگرفته نباید چیزی بخواند.

مسأله 1056: کسی که می تواند بایستد، اگر بترسد که بر اثر ایستادن بیمار شود یا ضرری به او برسد، می تواند نشسته نماز بخواند و اگر از نشستن نیز بترسد، می تواند خوابیده نماز بخواند.

مسأله 1057: اگر انسان احتمال بدهد تا آخر وقت بتواند ایستاده نماز بخواند، بنابر احتیاط نماز را به تأخیر بیاندازد، پس اگر نتوانست بایستد، در آخر وقت طبق وظیفه نماز را به جا آورد و چنانچه در اول وقت نماز را خواند و در آخروقت قدرت برایستادن حاصل نمود، باید نماز را دوباره به جا آورد.

مسأله 1058: مستحب است در حال ایستادن بدن را راست نگه دارد، سر را صاف بگیرد (نه به زیرو نه به بالای شانه ها را پایین بیاندازد، دست ها را روی ران ها بگذارد، انگشت ها را به هم بچسباند، جای سجده را نگاه کند، سنگینی بدن را به طور مساوی روی دو پا بیاندازد، با خضوع و خشوع باشد، پاها را پس و پیش نگذارد، اگر مرد است قدم ها را از سه انگشت بازتا يك وجب، فاصله دهد و اگرزن است قدم ها را به هم بچسباند.

ص: 193

4- قرائت

مسأله 1059: در رکعت اوّل و دوّم نمازهای واجب يوميّه، انسان باید اوّل حمد و بعد از آن يك سوره کامل بخواند و بهتر است که در هر نماز یک سوره توحید و یک سوره قدر بخواند و باید «بِسْمِ اللَّهِ الرحمان الرحیم » را به قصد جزء همان سوره بخواند، و سوره «والضحی»و «ألم نشرح»و همچنین سوره «فیل» و «لإيلاف» در نماز يك سوره حساب می شوند.

مسأله 1060: اگر وقت نماز تنگ باشد یا انسان ناچار شود سوره نخواند، مثلا بترسد اگر سوره بخواند دزد یا درنده و یا چیز دیگری به او صدمه بزند، نباید سوره بخواند. مسأله 1061: اگر عمداًسوره را پیش از حمد بخواند، نمازش باطل است و اگر اشتباهاً سوره را پیش از حمد بخواند و در بین آن یادش بیاید، باید سوره را رها کند و بعد از خواندن حمد، سوره را از اول بخواند.

مسأله 1062: اگر حمد و سوره یا یکی از آنها را فراموش کند و بعد از رفتن به رکوع بفهمد، نمازش صحیح است و پس از سلام نماز باید دوسجده سهوبرای حمديا سوره فراموش شده به جا آورد.

مسأله 1063: اگر پیش از خم شدن برای رکوع، بفهمد حمد و سوره نخوانده، باید بخواند و اگر بفهمد سوره نخوانده باید فقط سوره بخواند، ولی اگر بفهمد حمد تنها را نخوانده، باید اول حمد و بعد از آن دوباره سوره بخواند و نیز اگر خم شود و پیش از آن که به حد رکوع برسد، بفهمد حمد و سوره یا سوره تنها یا حمد تنها را نخوانده، باید بایستد و به همین دستور عمل نماید.

مسأله 1064: اگر در نماز، یکی از چهار سوره ای که آیه سجده دارد («ألم تنزيل»، «حم سجده»، «والنّجم»و «اقرأ»را عمداً بخواند، نمازش باطل است.

مسأله 1065: اگر اشتباهاً مشغول خواندن سورهای شود که سجده واجب دارد، چنانچه پیش از رسیدن به آیه سجده بفهمد، باید آن سوره را رها کند و سوره دیگری را بخواند و اگر پس از خواندن آیه سجده بفهمد، بنابر احتیاط واجب به سجده اشاره کرده و سوره را تمام کند و سپس يك سوره دیگربه قصد قربت مطلقه بخواند و پس از نمازبنابر احتیاط واجب سجده آن را به جا آورد.

ص: 194

مسأله 1066: بنابر احتیاط لازم در نماز آیه سجده را گوش ندهد و اگر شنید بنابر احتیاط واجب به سجده اشاره کرده و پس از نماز سجده آن را به جا آورد.

مسأله 1067: در نماز مستحب خواندن سوره شرط صحت نیست، ولی شرط کمال و رسیدن به آثار خاص آن نماز است، مگر در نمازهایی که مقید به يك يا چند سوره خاص باشد، مانند نماز جعفر طیّار عليه السلام و نماز وحشت و اگر این نمازها به نذر واجب شده باشد، باید همان سوره ها را بخواند.

مسأله 1068: اگر بعد از حمد مشغول خواندن سوره «توحید»یا سوره «کافرون» شود، نمی تواند آن را رها کند و سوره دیگر بخواند.

مسأله 1069: اگر در نماز غیر از سوره «توحید»و «کافرون»سوره دیگری بخواند، بنابر احتیاط لازم نمی تواند آن را رها کند هرچند به نصف نرسیده باشد، مگر سوره هایی که سجده واجب دارند.

مسأله 1070: اگر مقداری از سوره را فراموش کند یا از روی ناچاری، مثلاً براثر تنگی وقت و یا به جهت دیگری نتواند آن را تمام نماید، می تواند آن سوره را رها کند و سوره دیگری بخواند، اگرچه از نصف گذشته باشد یا سوره ای را که می خواند سوره «توحید»یا «کافرون»باشد.

مسأله 1071: بر مرد واجب است حمد و سوره نماز صبح، مغرب و عشاء را بلند بخواند و بر مرد و زن واجب است، حمد و سوره نماز ظهر و عصر را آهسته بخوانند. مسأله 1072: مرد باید در نماز صبح، مغرب و عشاء مواظب باشد تمام کلمات حمد و سوره حتی حرف آخر آن ها را بلند بخواند.

مسأله 1073: زن می تواند حمد و سوره نماز صبح، مغرب و عشاء را بلند یا آهسته بخواند، ولى اگر نامحرم صدایش را بشنود، باید آهسته بخواند.

مسأله 1074: اگر در جایی که باید نماز را بلند خواند، عمداً آهسته بخواند یا در جایی که باید آهسته بخواند، عمدة بلند بخواند، نمازش باطل است. ولی اگر از روی فراموشی یا ندانستن حکم باشد، صحیح است. و اگر در بین خواندن حمد و سوره نیز بفهمد اشتباه کرده، لازم نیست

ص: 195

مقداری که خوانده دوباره بخواند.

مسأله 1075: اگر کسی در خواندن حمد و سوره ، بیشتر از معمول صدایش را بلند کند، مثلاً آن را با فریاد بخواند، نمازش باطل است.

مسأله 1076: مكلّف باید نماز را یاد بگیرد که غلط نخواند و کسی که به هیچ وجه نمی تواند آن را صحیح یاد بگیرد، هرطور که می تواند، بخواند و بنابر احتیاط واجب نماز را با جماعت به جا آورد.

مسأله 1077: کسی که حمد، سوره و اجزای دیگر نماز را به خوبی نمی داند و می تواند یاد بگیرد، چنانچه وقت نماز وسعت دارد، باید یاد بگیرد و اگر وقت تنگ است، در صورت امکان، باید نمازش را با جماعت بخواند.

مسأله 1078: مزد گرفتن برای یاد دادن واجبات نماز خلاف احتیاط واجب است، ولی برای مستحبات آن اشکال ندارد.

مسأله 1079: اگر یکی از کلمات حمد یا سوره را نداند یا به جای حرفي، حرف دیگری بگوید به طور مثال به جای «ض»«ظ»بگوید و یا جایی که باید بدون زیر و زبر خوانده شود، زیرو زبر دهد، یا تشدید را نگوید، آن کلمه باطل است و باید دوباره آن را به طور صحیح بخواند، اما اگر از روی عمد باشد، نمازش باطل است.

مسأله 1080: اگر انسان کلمه ای را صحیح بداند و در نماز همان گونه بخواند و سپس بفهمد غلط خوانده، باید دوباره نماز بخواند و اگر وقت گذشته قضا نماید.

مسأله 1081: اگر زیر و زبر کلمه ای را نداند یا نداند مثلاً کلمه ای به «س» است یا به «ص»باید یاد بگیرد و چنانچه به دو صورت یا بیشتر بخواند، مثلاً در «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ »«مستقیم»را يك بار با «س»و يك مرتبه با «ص»بخواند، نمازش باطل است.

مسأله 1082: اگر در کلمه ای «واو»باشد و حرف قبل از «واو»، پیش (ضمّه) داشته باشد و حرف بعد از «واو»، همزه باشد مانند کلمه «سوء»، باید آن واو را مد بدهد، یعنی آن را بکشد و همچنین اگر در کلمه ای «الف»باشد و حرف قبل از «الف»، زبر فتحه) داشته باشد و حرف

ص: 196

بعد از «الف»، همزه باشد مانند «جاء»باید «الف» را بکشد. و نیز اگر در کلمه ای «یاء» باشد و حرف پیش از «یاء»، زیر (کسره) داشته باشد و حرف بعد از آن همزه باشد، مانند «جيء»، باید «یاء»را با مد بخواند. و اگر بعد از این «واو»، «الف» و «یاء»، به جای همزه حرف ساکنی باشد، یعنی زیر، زبر و پیش نداشته باشد، باز این سه حرف را با مد بخواند، مثلا «وَلَا الضّالَين» که بعد از «الف» حرف «لام» ساکن است، باید «الف» آن را با مد بخواند و چنانچه به این دستوربا علم وعمد رفتار نکند، بنابر احتیاط واجب باید بعد از اتمام نماز، دوبار آن را بخواند.

مسأله 1083: بنابر احتیاط واجب در نماز وقف به حرکت و وصل به سکون ننماید. وقف به حرکت یعنی: زیر یا زبرو یا پیش آخر کلمه ای را بگوید و بین آن کلمه و کلمه بعدش فاصله دهد، مثلاً بگوید: «الرَّحمانِ الرَّحيمِ»و «میم»«الرَّحيمِ»را زیر بدهد و بعد با مقداری فاصله بگوید «مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ ».و وصل به سکون یعنی: زیریا زبرو یا پیش کلمه ای را نگوید و آن کلمه را به کلمه بعد بچسباند، مثلا بگوید: «الرَّحمانِ الرَّحیمِ» و «میم» «الرَّحيمِ» را زیر ندهد و فوری «مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ» بگوید.

مسأله 1084: در رکعت سوّم و چهارم نماز، می تواند فقط يك حمد آهسته بخواند، با يك مرتبه تسبیحات اربعه «سُبْحانَ اللَّهِ ، وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ ، وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ ، وَ اللَّهُ أَكْبَرُ » بگوید و گفتن سه مرتبه مستحب است، پس در وسعت وقت خود را از ثواب آن محروم ننماید و می تواند در يك ركعت، حمد و در رکعت دیگر، تسبیحات بگوید، امّا بهتر است در هر دو رکعت تسبیحات بخواند و مأموم در دو نماز جهرى (مغرب و عشاء) بنابر احتیاط واجب تسبیحات بخواند.

مسأله 1085: در تنگی وقت، باید تسبیحات اربعه را يك مرتبه بگوید.

مسأله 1086: بر مرد و زن واجب است که در رکعت سوّم و چهارم نماز، حمد یا تسبیحات را آهسته بخوانند.

مسأله 1087: کسی که نمی تواند تسبیحات را یاد بگیرد یا درست بخواند، باید در رکعت سوّم و

ص: 197

چهارم حمد بخواند.

مسأله 1088: اگر در دو رکعت اوّل نماز، به خیال این که دو رکعت آخراست، تسبیحات بگوید، چنان که پیش از رکوع بفهمد، باید حمد و سوره را بخواند و اگر در رکوع یا بعد از رکوع بفهمد، نمازش صحیح است. و پس از نماز بنابر احتیاط برای ترك حمد و سوره سجده سهوکند.

مسأله 1089: اگر در دو رکعت آخر نماز، به خیال این که دو رکعت اول است حمد بخواند، هرگاه پیش از رکوع بفهمد، باید تسبیحات را بخواند، و پس از نماز سجده سهو کند و اگر در رکوع یا پس از نماز بفهمد، نمازش صحیح است و احتیاطاً پس از نماز سجده سهو کند.

مسأله 1090: اگر در رکعت سوّم یا چهارم، می خواست حمد بخواند، ولی تسبیحات به زبانش آمد یا می خواست تسبیحات بخواند، اما حمد به زبانش آمد، باید آن را رها کند و دوباره حمد يا تسبیحات بخواند، ولی اگر قصدش خواندن همان است که به زبان جاری کرده، هر چند به سبب عادت باشد می تواند همان را تمام کند و نمازش صحیح است. مسأله 1091: کسی که عادت دارد در رکعت سوم و چهارم تسبیحات بخواند، اگر غفلت نماید و مشغول خواندن حمد شود، چنانچه به قصد حمد شروع به آن کرده باشد کافی است و گرنه باید آن را رها کرده و دوباره حمد یا تسبیحات را بخواند.

مسأله 1092: در رکعت سوّم و چهارم مستحب است بعد از تسبیحات استغفار کند، مثلا بگوید: «أسْتُغْفرُالله رَبِّي وَ أَتُوبُ إِلَيْهِ »یا بگوید: «اللَّهُمَّ اغفرلي ».و اگر بگوید «أسْتُغْفِرُالله»كافي است.

مسأله 1093: اگر در ركوع ركعت سوّم یا چهارم، شك کند حمد یا تسبیحات را خوانده یا نه، نباید به شك خود اعتنا کند و نمازش صحیح است. و اما اگر در حال رفتن به رکوع (پیش از رسیدن به حد رکوع) شك کند، باید برگردد حمد یا تسبیحات را به قصد قربت مطلقه بخواند و همچنین اگر خیلی نزديك به رکوع ملتفت شود، بنابر احتیاط مستحب به حال قیام برگردد و حمد یا تسبیحات اربعه را به نیت قربت مطلقه بخواند و در هر حال نماز را دومرتبه بخواند.

ص: 198

مسأله 1094: هرگاه شك کند آیه یا کلمه ای را درست گفته یا نه، اگر به چیز بعدی مشغول نشده، باید آن آیه یا کلمه را به طور صحیح بگوید و اگر به چیزی که بعد از آن است مشغول شده، چنانچه آن چیز رکن باشد، مثلاً در رکوع شك کند فلان کلمه از سوره را درست گفته یا نه، نباید به شك خود اعتنا کند و اگر رکن نباشد، مثلاً موقع گفتن «اللهُ الصَّمَد» شك کند «قُلْ هوالله أَحَدُ » را درست گفته یا نه، می تواند به شك خود اعتنا نکند، ولی اگر احتیاط آن آیه یا کلمه را به طور صحیح بگوید اشکال ندارد و اگر چند مرتبه نیز شك کنند می تواند چند بار بگوید، اما اگر به حدّ وسواس برسد و باز بگوید، بنابر احتیاط نمازش را دوباره بخواند و اگر در آیه آخر سوره پیش از قنوت یا رکوع شك کند، باید دوباره آیه را بخواند.

مسأله 1095: مستحب است در رکعت اوّل، پیش از خواندن حمد بگوید: «أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرجیم »و سزاوار است آهسته بگوید و همچنین مستحب است حمد و سوره را شمرده بخواند و در آخر هر آیه وقف کند یعنی آن را به آیه بعد نچسپاند، در حال خواندن حمد و سوره، به معنای آیه توجه داشته باشد، اگر نماز را با جماعت می خواند بعد از تمام شدن حمد امام و اگر فرادی می خواند، بعد از آن که حمد خودش تمام شد بگوید: «الْحَمْدُ للہ رَبِّ الْعَالَمِينَ »، بعد از خواندن سوره توحید یک یا سه بار« كَذَلِكَ اللَّهُ رَبُّنَا » بگوید چنانچه حضرت امام على الرضا عليه السلام می گفتند، و بعد از خواندن سوره، کمی صبر کند، سپس تکبیر پیش از ركوع را بگوید یا قنوت را بخواند.

مسأله 1096: باید در رکعت اوّل و دوّم نمازهای یومیه «بِسْمِ اللَّهِ الرحمان الرحیم » را بلند بگوید.

مسأله 1097: مکروه است انسان در تمام نمازهای يك شبانه روز، سوره «توحید» نخواند.

مسأله 1098 : خواندن سوره «توحید»به يك نفس، مکروه است.

مسأله 1099؛ سوره ای که در رکعت اوّل خوانده، مکروه است در رکعت دوم بخواند، ولی اگر سوره «توحید»را در هر ركعت بخواند، مکروه نیست.

ص: 199

5- رکوع

مسأله 1100: در هر رکعت بعد از قرائت يك ركوع واجب رکنی است، یعنی باید به اندازه ای خم شود که بتواند دست را بر زانوبگذارد، این عمل را «رکوع» می گویند.

مسأله 1101: اگر به اندازه رکوع خم شود، ولی دست ها را بر زانو نگذارد، اشکال ندارد، و احوط آن است که به اندازهای خم شود که بتواند دست ها را بر زانوبگذارد. مسأله 1102: هرگاه رکوع را به صورت غیر معمول به جا آورد، مثلاً به چپ یا راست خم شود، اگرچه دست های او به زانو برسد، صحیح نیست.

مسأله 1103: خم شدن باید به قصد رکوع باشد، پس اگر به قصد کار دیگری، مثلا برای کشتن جانوری خم شود، نمی تواند آن را رکوع حساب کند، بلکه باید بایستد و دوباره برای رکوع، خم شود و با این عمل، رکن زیاد نشده و نماز باطل نمی شود.

مسأله 1104: کسی که دست یا زانوی او، با دست و زانوی دیگران فرق دارد، مثلا دستش خیلی بلند است که اگر کمی خم شود به زانو می رسد یا زانوی او پایین تر از مردم دیگر است که باید خیلی خم شود تا دستش به زانو برسد، باید به اندازه معمول خم شود.

مسأله 1105: کسی که نشسته رکوع می کند، باید به اندازه ای خم شود که عرفاً رکوع نامیده شود، مثلا صورتش، مقابل زانوها برسد و بهتر است صورتش، نزدیك جای سجده برسد.

مسأله 1106: ذكر ركوع واجب است و بنابر احتیاط باید در رکوع سه بار «سُبَحانَ الله»یا يك مرتبه «سُبْحَانَ رَبِّيَ الْعَظِيمِ وَ بِحَمْدِهِ »بگوید، ولی در تنگی وقت و در حال ناچاری گفتن يك «سُبحانَ الله»کافیست.

مسأله 1107: ذکر رکوع باید پشت سرهم و به عربی صحیح گفته شود و مستحب است آن را سه یا پنج یا هفت مرتبه بلکه بیشتر بگویند.

مسأله 1108: در رکوع باید به مقدار ذکر واجب، بدن آرام باشد و در ذکر مستحب نیز اگر آن را به قصد ذکری که برای رکوع دستور داده اند بگوید، بنابر احتیاط واجب بدن باید آرام باشد.

ص: 200

مسأله 1109: اگر موقعی که ذکر واجب رکوع را می گوید، بی اختیار به قدری حرکت کند که از حال آرام بودن بدن خارج شود، باید بعد از آرام گرفتن بدن، دوباره ذکر را بگوید، ولی اگر کمی حرکت کند که از حال آرام بودن بدن خارج نشود و یا انگشتان را حرکت دهد اشکال ندارد.

مسأله 1110: اگر پیش از آن که به مقدار رکوع خم شود و بدن آرام گیرد، عمداً ذکر رکوع بگوید، نمازش باطل است و احوط آن است که پس از رسیدن به حد رکوع و آرامش بدن، دوباره ذکر را بگوید و نماز را تمام کرده سپس اعاده نماید.

مسأله 1111: اگر پیش از تمام شدن ذکر واجب، عمد سر از رکوع بردارد، نمازش باطل است، اما اگر سهواً سر بردارد، چنانچه پیش از خارج شدن از حال رکوع یادش بیاید که ذكر ركوع را تمام نکرده، باید در حال آرامی بدن، دوباره ذکر بگوید و اگر بعد از خارج شدن از حال رکوع یادش بیاید، نماز او صحیح است و پس از نماز احتیاط دو سجده سهونماید.

مسأله 1112: اگر نتواند به مقدار ذکر در رکوع بماند، بنابر احتیاط واجب بقیّه آن را در حال برخاستن بگوید.

مسأله 1113: اگر بر اثر بیماری و مانند آن نمی تواند در رکوع آرام بگیرد، نمازش صحیح است، ولی باید پیش از آن که از حال رکوع خارج شود، ذکر واجب، یعنی «سُبْحَانَ رَبِّيَ الْعَظِيمِ وَ بِحَمْدِهِ» یا سه مرتبه «سُبحانَ الله»را بگوید.

مسأله 1114: هرگاه نتواند به اندازه رکوع خم شود، باید به چیزی تکیه دهد و رکوع کند. و اگر در هنگام تکیه نیز نتواند به طور معمول رکوع کند، باید به هر اندازه که می تواند، خم شود و اگر هیچ نتواند خم شود، باید موقع رکوع بنشیند و نشسته رکوع کند و یا برای رکوع، با سر اشاره نماید و بنابر احتیاط واجب نماز را اعاده کند و نشسته رکوع کند.

مسأله 1115: کسی که می تواند ایستاده نماز بخواند، اگر در حال ایستاده یا نشسته نتواند رکوع کند، باید ایستاده نماز بخواند و برای رکوع، با سر اشاره نماید و اگر نتواند اشاره کند، باید به نیت رکوع چشم ها را بر هم بگذارد و ذکر آن را بگوید و به نیّت برخاستن از رکوع، چشم ها را باز کند و

ص: 201

اگر از این نیز عاجز است، باید در قلب، نیّت رکوع کند و ذکر آن را بگوید.

مسأله 11169: کسی که نمی تواند ایستاده یا نشسته، رکوع کند، اما می تواند در حالی که نشسته است کمی خم شود و در حالی که ایستاده است با سر اشاره کند، باید ایستاده نماز بخواند و برای رکوع با سر اشاره نماید، و احتیاط واجب آن است که نماز دیگری هم بخواند و هنگام ركوع آن بنشیند و برای رکوع خم شود.

مسأله 1117: اگر بعد از رسیدن به حد رکوع و آرام گرفتن بدن، سر بردارد و دو مرتبه به اندازه رکوع خم شود، چون رکوع زیاد شده، نمازش باطل است.

مسأله 1118: بعد از تمام شدن ذکر رکوع، باید راست بایستد و بعد از آن که بدن آرام گرفت، به سجده رود و اگرعمد پیش از ایستادن یا پیش از آرام گرفتن بدن، به سجده رود نمازش باطل است.

مسأله 1119: اگر رکوع را فراموش کند و پیش از آن که به سجده برسد، یادش بیاید، باید بایستد و به رکوع رود و چنانچه به حالت خمیدگی به رکوع برگردد، نمازش باطل است.

مسأله 1120: اگر بعد از آن که پیشانی بر زمین رسید یا بعد از برداشتن سر از سجده اول، یادش بیاید که رکوع نکرده، باید بایستد سپس رکوع را به جا آورد و پس از تمام کردن نماز، دو سجده سهوبه جا آورد. و بنابر احتیاط واجب، نماز را در صورت دوم دوباره بخواند.

مسأله 1121: مستحب است پیش از رفتن به رکوع، در حالی که راست ایستاده ، تکبیر بگوید و در رکوع زانوها را به عقب دهد، پشت را صاف نگهدارد، گردن را بکشد و مساوی پشت نگه دارد، بین دو قدم را نگاه کند، پیش از ذکریا بعد از آن صلوات بفرستد و پس از برخواستن از رکوع، راست بایستد و در حال آرامی بدن بگوید: « سَمِعَ اللَّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ ».

مسأله 1122: مستحب است زن ها در رکوع دست را از زانو بالاتر بگذارند و زانوها را به عقب ندهند.

6- سجده

اشاره

مسأله 1123 : نمازگزار باید در هر رکعت از نمازهای واجب و مستحب، بعد از رکوع دو سجده کند وسجده یعنی: پیشانی، کف دو دست ، سردو زانوو سردو انگشت بزرگ پاها را بر زمین بگذارد.

ص: 202

مسأله 1124: دو سجده روی هم، يك ركن است. و اگر کسی در نماز واجب، عمداً یا از روی فراموشی هر دو را ترك كند یا دو سجده دیگر به آنها اضافه کند، نمازش باطل است.

مسأله 1125: اگرعمداً يك سجده کم و یا زیاد کند، نماز باطل می شود و اگر سهواً يك سجده کم کند، پس از نماز سجده را قضا نماید، سپس دو سجده سهو کند. و اگر سهواً یک سجده زیاد کند، باید پس از سلام دو سجده سهو کند.

مسأله 1126: اگر پیشانی را عمداً یا سهواً بر زمین نگذارد، سجده نکرده است، اگرچه جاهای دیگر به زمین برسد، ولی اگر پیشانی را بر زمین بگذارد و سهواً جاهای دیگر را به زمین نرساند، صحت سجده محل اشکال است. ولی اگر سهوا ذكرنگوید، سجده صحیح است.

مسأله 1127: بنابر احتیاط باید در سجده، سه مرتبه «سُبحانَ الله» یا یك مرتبه « سُبْحَانَ رَبِّيَ الْأَعْلَى وَ بِحَمْدِهِ » بگوید و این کلمات باید پشت سرهم و به عربی صحیح گفته شود و ظاهر این است که گفتن هر ذکری که به این مقدار باشد جز در حال ناچاری کافی نیست). و مستحب است «سُبْحَانَ رَبِّيَ الْأَعْلَى وَ بِحَمْدِهِ » را سه یا پنج و یا هفت مرتبه بگوید.

مسأله 1128 : در سجود باید در حال ذکر واجب، بدن آرام باشد و موقع گفتن ذکر مستحب نیز اگر آن را به قصد ذکری که برای سجده دستور داده اند بگوید، آرام بودن بدن احتیاط لازم است.

مسأله 1129: اگر پیش از آن که پیشانی بر زمین برسد و بدن آرام بگیرد، عمداً ذکر سجده را بگوید یا پیش از تمام شدن ذكر عمداً سر از سجده بردارد، نماز باطل است. مسأله 1130: اگر پیش از آن که پیشانی برزمین برسد و بدن آرام گیرد، سهو ذکر سجده را بگوید و پیش از آن که سر از سجده بردارد، بفهمد اشتباه کرده است باید دوباره در حال آرام بودن ذکر بگوید.

مسأله 1131: اگر موقعی که ذکر سجده می گوید، یکی از هفت عضو را عمد از زمین بردارد، ذکر واجب باطل می شود و باید آن را در حال آرامش بدن اعاده نماید و بنابر احتیاط نماز را تمام کند و دوباره بخواند، ولی موقعی که مشغول گفتن ذکر نیست، اگر غیر پیشانی جاهای دیگر را از زمین بردارد و دوباره بگذارد، اشکال ندارد.

ص: 203

مسأله 1132: اگر پیش از تمام شدن ذکر سجده، سهواً پیشانی را از زمین بردارد، نمی تواند دوباره بر زمین بگذارد و باید آن را يك سجده حساب کند، ولی اگر جاهای دیگر را سهواً از زمین بردارد، باید دو مرتبه بر زمین بگذارد و ذکر را بگوید.

مسأله 1133: بعد از تمام شدن ذکر سجده اول، باید بنشیند تا بدن آرام گیرد و دوباره به سجده برود.

مسأله 1134: جای پیشانی نمازگزار باید از جای انگشتان پای او بلندتر و یا پایین تر از چهار انگشت بسته نباشد.

مسأله 1135: در زمین سراشیب که سراشیبی آن زیاد معلوم نیست، اگر جای پیشانی نمازگزار از جای انگشت های پا و سر زانوهای او مختصری بیش از چهار انگشت بسته، بلندتر یا پایین تر باشد، اشکال ندارد.

مسأله 1136: اگر پیشانی را اشتباهاً بر چیزی بگذارد که از جای انگشتان پای او از چهار انگشت بسته بلندتر است، چنانچه بلندی آن مقداری است که نمی گویند در حال سجده است، باید سر را بردارد و بر چیزی که بلندی آن به اندازه چهار انگشت بسته یا کمتر است بگذارد، بنابر احتیاط باید نماز را پس از تمام نمودن دوباره بخواند و اگر بلندی آن مقداری است که می گویند در حال سجده است، باید پیشانی را از روی آن بر روی چیزی که بلندی آن، به اندازه چهار انگشت بسته یا کمتر است، بکشد و اگر کشیدن پیشانی ممکن نیست بنابر احتیاط واجب نماز را تمام کند و دوباره بخواند.

مسأله 1137: باید بین پیشانی و آنچه بر آن سجده می کند چیزی فاصله و مانع نباشد، پس اگر مهر به اندازهای چرك باشد که پیشانی، به خود مهر نرسد، سجده باطل است، ولی اگر مثلاً رنگ مهر تغییر کرده باشد، اشکال ندارد.

مسأله 1138: در سجده باید دو کف دست را بر زمین بگذارد، ولی در حال ناچاری، پشت دست نیز مانعی ندارد و اگر پشت دست هم ممکن نباشد، باید مچ دست را بر زمین بگذارد و

ص: 204

چنانچه آن نیز نشود، باید تا آرنج هرجا را که می تواند بر زمین بگذارد و اگر آن نیز ممکن نیست، گذاشتن بازو کافی است.

مسأله 1139: در سجده باید سر دو انگشت بزرگ پاها را بر زمین بگذارد و اگر انگشت های دیگر پا یا روی پا را بر زمین بگذارد و یا بر اثر بلند بودن ناخن، سرشست بر زمین نرسد نماز باطل است و کسی که از روی تقصیر و ندانستن حکم، نمازهای خود را اینگونه خوانده باید به احتیاط واجب دوباره بخواند.

مسأله 1140: کسی که مقداری از شست پایش بریده، باید بقیه آن را بر زمین بگذارد و اگر چیزی از آن نمانده یا اگر مانده خیلی کوتاه است، باید همان باقی مانده و بقیّه انگشتان را با هم بر زمین بگذارد و چنانچه نشود، بنابر احتیاط واجب باقیمانده را به زمین بگذارد و ذکر سجده را بگوید، سپس بقیه انگشتان را گذاشته و دوباره ذکر سجده را بگوید.

مسأله 1141: اگر به صورت غیر معمول سجده کند، مثلاً سینه و شکم را بر زمین بچسباند، یا پاها را دراز کند به طوری که سجده صدق نکند، اگرچه هفت عضوی که گفته شد، بر زمین برسد نماز او صحیح نیست و باید نماز را دوبار بخواند.

مسأله 1142: مهر یا چیز دیگری که بر آن سجده می کند باید پاك باشد، ولی اگر مثلاً مهر را روی فرش نجس بگذارد یا یك طرف مهر نجس باشد و پیشانی را بر طرف پاك آن بگذارد، اشکال ندارد.

مسأله 1143: اگر در پیشانی، دمل و مانند آن باشد، در صورت امکان باید با جای سالم پیشانی سجده کند و اگر ممکن نیست، باید زمین یا مهر را گود کند و دمل را در گودال و جای سالم را به مقداری که برای سجده کافی باشد، بر زمین یا مهر بگذارد.

مسأله 1144: اگر دمل یا زخم، تمام پیشانی را گرفته باشد، باید بر یکی از دو طرف پیشانی، سجده کند و اگر ممکن نیست، بر چانه و اگر بر چانه نیز ممکن نباشد، باید بر هر جایی از صورت که ممکن است سجده کند و اگر بر هیچ جای صورت ممکن نیست، احتیاط واجب آن است که

ص: 205

با جلوی سرسجده نماید و اگر آن را هم نتواند باید برای سجده اشاره کند.

مسأله 1145: کسی که نمی تواند پیشانی را بر زمین برساند، باید به اندازه ای که می تواند خم شود و مهر یا چیز دیگری را که سجده برآن صحیح است، روی چیز بلندی گذاشته و طوری پیشانی را بر آن بگذارد که بگویند سجده کرده است و باید کف دست ها، زانوها و انگشتان پا را به طور معمول بر زمین بگذارد.

مسأله 1146: اگر چیزبلندی نباشد که مهریا چیز دیگری که سجده بر آن صحیح است روی آن بگذارد، لازم است که مهریا چیز دیگر را با دست بلند کرده و بر آن سجده نمایید.

مسأله 1147: کسی که هیچ نمی تواند خم شود، باید برای سجده بنشیند و با سر اشاره کند و اگر نتواند، باید با چشم ها اشاره نماید و اگر نمی تواند اشاره کند باید در قلب نیت سجده کند، و بنابر احتیاط مستحب بادست و مانند آن برای سجده اشاره نماید و در قلب نیزنیّت سجده کند.

مسأله 1148: کسی که نمی تواند بنشیند، باید ایستاده نیت سجده کند و برای سجده با سر اشاره کند و اگر نمی تواند با چشم ها اشاره نماید و اگر این را نیز نتواند، در قلب نیّت سجده کند و بنابر احتیاط مستحب با دست و مانند آن برای سجده اشاره نماید.

مسأله 1149: اگر پیشانی بی اختیار از جای سجده بلند شود، چنانچه ممکن باشد باید نگذارد دوباره به جای سجده برسد و اين يك سجده حساب می شود، چه ذکر سجده را گفته باشد یا نه، و اگر نتواند سر را نگهدارد و بی اختیار، دوباره به جای سجده برسد، روی هم يك سجده حساب می شود و اگر ذکر نگفته باید بنابر احتیاط لازم بگوید و احتیاط آن است که نماز را اعاده نماید.

مسأله 1150: جایی که انسان باید تقیّه کند، می تواند بر فرش و مانند آن سجده نماید و لازم نیست برای نماز، به جای دیگر برود، ولی بنابر احتیاط اگر بتواند بر حصیر و یا چیزی که سجده برآن صحیح است، طوری سجده کند که به زحمت نیفتد، نباید بر فرش و مانند آن سجده نماید و اگر ممکن است بنابر احتیاط نماز را اعاده کند.

ص: 206

مسأله 1151: اگر روی تشک پر یا چیز دیگری که بدن روی آن آرام نمی گیرد، سجده کند، چنانچه به مقدار ذکر واجب استقرار حاصل شود، سجده صحیح است و در غیر این صورت سجده او صحیح نمی باشد و از او باطل است.

مسأله 1152: اگرانسان ناچار شود در زمین گلی نماز بخواند، اگر آلوده شدن بدن و لباس برای او مشقت ندارد، باید سجده و تشهّد را به طور معمول به جا آورد و اگر مشقت دارد، می تواند در حالی که ایستاده برای سجده با سر اشاره کند و تشهّد را ایستاده بخواند و اگر سجده و تشهد را به طور معمول، به جا آورد، نمازش صحیح است.

مسأله 1153: در رکعت اول و رکعت سوّمی که تشهّد ندارد، مانند رکعت سوم نماز ظهر، عصرو عشاء، بنابر احتیاط واجب باید بعد از سجده دوّم، قدری بی حرکت بنشیند و بعد برخیزد، این عمل را «جلسه استراحت»می نامند.

و چیزهایی که سجده بر آنها صحیح است

مسأله 1154: باید بر زمین سجده کرد و بهترین چیز برای سجده تربت حضرت سید الشهداء امام حسین علیه السّلام است و پس از آن خاک، سپس سنگ و پس از سنگ، گیاه است و بر آنچه از زمین می روید که خوراکی و پوشاکی نباشد، مانند چوب و برگ درختان می توان سجده کرد و سجده بر چیزهای خوراکی، پوشاکی و معدنی صحیح نیست.

مسأله 1155: سجده بر چیزهایی که از زمین می روید و خوراك حيوان است، مانند علف و برگ درختان صحیح است و احتیاط واجب آن است که بر چیزی که خشک آن خوراک حیوان است ولی پیش از خشک شدن خوراک انسان می شود، سجده نکند.

مسأله 1156: سجده بر گل های غیرخوراکی صحیح است، ولی سجده بر دواهای خوراکی که از زمین می روید، مانند گل بنفشه و گل گاوزبان صحیح نیست.

مسأله 1157: سجده بر گیاهی که خوردن آن، در بعضی از شهرها معمول است و در شهرهای دیگر معمول نیست، صحیح نیست، و نمی توان بر میوه نارس سجده کرد.

ص: 207

مسأله 1158: سجده بر سنگ آهک و سنگ گچ صحیح است و باید در حال اختیار برگچ و آهک پخته ، آجر، کوزه گلی و مانند آن سجده نکند.

مسأله 1159: سجده بر کاغذ اگر از پنبه و مانند آن ساخته نشده صحیح است.

مسأله 1160: اگر چیزی که سجده بر آن صحیح است، ندارد و یا بر اثر سرما یا گرمای زیاد و مانند آن نمی تواند بر آن سجده کند، چنانچه لباس او از کتان یا پنبه است، باید بر لباسش سجده کند و اگر از چیز دیگری است، باید بر پشت دست یا چیز معدنی، مانند انگشتر عقیق سجده نماید و احتیاط لازم است که تا سجده بر پشت دست ممکن است، براین چیز سجده نکند.

مسأله 1161: سجده بر گل و خاك سستی که پیشانی روی آن آرام نمی گیرد، باطل است.

مسأله 1162: اگر در سجده اوّل، مثلاً مهر به پیشانی بچسبد، بنابر احتیاط باید آن را برای سجده دوم، بکند و همچنین است اگر خاك باشد.

مسأله 1163: اگر در بین نماز چیزی که بر آن سجده می کند از دست بدهد و چیز دیگری که سجده بر آن صحیح است، نداشته باشد، چنانچه وقت وسعت دارد باید نماز را بشکند و اگر وقت تنگ است، باید به ترتیبی که گذشت بر پشت دست سجده نماید.

مسأله 1164: هرگاه در حال سجده، بفهمد پیشانی را بر چیزی گذاشته که سجده بر آن باطل است، اگر ممکن باشد باید پیشانی را از روی آن بر روی چیزی که سجده بر آن صحیح است، بکشد و اگر ممکن نباشد، چنانچه وقت نماز وسعت دارد، باید نماز را قطع کند و اگر وقت تنگ است، بر پشت دست سجده کند.

مسأله 1165: اگر بعد از سجده بفهمد پیشانی را روی چیزی گذاشته که سجده بر آن باطل است و می تواند در حال نماز بر چیزی که سجده بر آن صحیح است سجده نماید، باید بنابر احتیاط واجب بر آن سجده کند و نماز را دوباره بخواند.

مسأله 1166: سجده کردن برای غیر خداوند متعال، حرام می باشد. و سجده ملائکه به امر خداوند برای حضرت آدم و سجده حضرت یعقوب و آل يعقوب برای حضرت یوسف و سجده

ص: 208

بنی اسرائیل برای حضرت موسی و هارون عليهم السّلام برای عبودیت نبوده و جائز بوده است. و سجده زیارت کنندگان حضرات معصومین اهل بیت پیامبر صلوات الله وسلامه عليهم بر عتبه درب حرم آنان هنگام داخل شدن برای خداوند متعال در مقابل مظهراتم نعمت اوست با توجه به فرق بين «مسجود»و «مسجودٌله»و «مسجودٌبه»و «مسجودٌ علیه»و برای تعظيم آنان است. و بوسیدن عتبات مقدسات عالیات اهل بیت اطهار علیهم السّلام و سجده بر آنها جهت احترام و تکریم و تعظيم آنان و اظهار محبت و مودت است که نه تنها چون سجده يعقوب نبی و آل او جائز، به جا و اجر عظیمی دارد بلکه بنابر آیه کریمه 8مأمور به آن هستیم

مستحبات و مکروهات سجده

مسأله 1167: در سجده چند چیز مستحب است:

1- کسی که ایستاده نماز می خواند، بعد از آن که سر از رکوع برداشت و کاملاً ایستاد و کسی که نشسته نماز می خواند بعد از آن که کاملاً نشست، برای رفتن به سجده تکبیر بگوید.

2- موقعی که مرد می خواهد به سجده برود، اوّل دستها را و بعد زانوها را بر زمین بگذارد.

3- بینی را بر مهریا چیزی که سجده بر آن صحیح است، بگذارد.

4- در حال سجده، انگشتان دست را به هم بچسباند و برابر گوش بگذارد، به طوری که سر آنها رو به قبله باشد.

5- در سجده دعا کنند و از خدا حاجت بخواهد و این دعا را بخواند: «یا خَيْرُ المسؤلين ، وَ يا خیرالمعطين ،أَ رَزَقَنِي وَ ارْزُقْ عِيَالِي مِنْ فَضْلِكَ الْوَاسِعِ ، فَإِنَّكَ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ .

ای بهترین کسی که از او سؤال می کنند و ای بهترین عطاکنندگان، به من و عیالم از فضل گسترده ات روزی بده، پس به درستی که تو دارای فضل بزرگی هستی».

6- بعد از سجده بر ران چپ بنشیند و روی پای راست را برکف پای چپ بگذارد.

7- بعد از هر سجده وقتی نشست و بدنش آرام گرفت تکبیر بگوید.

8- پس از سجده اوّل، هنگامی که بدنش آرام گرفت «أستغفرالله رَبِّي وَ أَتُوبُ إِلَيْهِ »

ص: 209

بگوید.

9- سجده را طول بدهد.

10- بعد از سجده در موقع نشستن، دست ها را روی ران ها بگذارد.

11- برای رفتن به سجده دوم، در حال سکون بدن «اللهُ أَكْبَر» بگوید .

12- در سجده ها صلوات بفرستد.

13- موقع بلند شدن ، دست ها را بعد از زانوها از زمین بردارد.

14- مردها آرنج ها را به زمین نچسبانند و بازوها را از پهلو جدا نگاه دارند. و زن ها، آرنج ها و شکم را بر زمین بگذارند و اعضای بدن را به یکدیگر بچسبانند و مستحبات دیگری نیز برای سجده ذکر شده است که در کتاب های مفصّل فقهی گفته شده است. مسأله 1168: قرآن خواندن در سجده مکروه است و همچنین برای برطرف کردن گرد و غبار، مکروه است جای سجده را فوت کند و اگر در اثر فوت کردن، حرفی از دهان بیرون آید، اگرعمدا باشد نماز باطل است. و مکروهات دیگری نیز برای سجده ذکر شده است که در کتاب های مفصل فقهی گفته شده است.

سجده های واجب قرآن

مسأله 1169: در هريك از چهار سوره « والنّجم»، «العلق»، «حم سجده»، «الم تنزيل» يك آیه سجده است که در قرآن ها معیّن می باشد. اگر انسان آن را بخواند و یا گوش کند، بعد از تمام شدن آن آیه، باید فوراّ سجده کند و اگر فراموش کرد، هروقت یادش آمد باید سجده نماید و ظاهر این است که در شنیدن بدون اختیار سجده واجب نیست، هرچند احتیاط سجده نمودن است.

مسأله 1170: اگر انسان موقعی که آیه سجده را می خواند، از دیگری نیز قبل از سجده کردن بشنود، بنابر احتیاط واجب باید دو سجده نماید.

مسأله 1171: در غیر نماز اگر در حال سجده، آیه سجده را بخواند و یا بشنود، بنابر احتیاط واجب سر از سجده بردارد و دوباره سجده کند.

ص: 210

مسأله 1172: کسی که این آیات را بنویسد یا مشاهده کند یا در نظر بیاورد، سجده بر او واجب نیست. واجب نیست سجده کند.

مسأله 1173: اگر انسان از بچه غیر ممیز که خوب و بد را نمی فهمد و یا از کسی که قصد خواندن قرآن ندارد، آیه سجده را بشنود، بنابر احتیاط واجب سجده کند و همچنین است اگر از مانند ضبط صوت و رادیو و مانند آنها، آیه سجده را بشنود، ولی شخصی که در ایستگاه رادیو آیه سجده را به قصد این که از قرآن است می خواند و کسی به وسیله رادیو به آن گوش دهد، سجده واجب است.

مسأله 1174: در سجده های واجب قرآن، باید جای انسان غصبی نباشد و احتیاط لازم است که جای پیشانی او از جای زانوها و سر انگشتان بیش از چهار انگشت بسته بلندتر نباشد و نیز پیشانی را بر مهر یا چیزی که سجده بر آن جایز است، بگذارد.

مسأله 1175: در سجده های واجب قرآن لازم نیست با وضو، غسل و رو به قبله باشد یا عورت خود را بپوشاند و یا بدن و جای پیشانی او پاك باشد و همچنین چیزهایی که در لباس نمازگزار شرط می باشد، در لباس او شرط نیست، هر چند احتیاط مستحب است، اما اگر لباس یا مکان او غصبی است چنانچه سجده کردن، تصرف در آن لباس یا مکان باشد، بنابر احتیاط سجده باطل است.

مسأله 1176: احتیاط واجب آن است که در سجده واجب قرآن ، پیشانی را بر مهریا چیز دیگری که سجده بر آن صحیح است گذاشته و جاهای دیگر بدن را به دستوری که در سجده نماز گفته شد بر زمین بگذارد.

مسأله 1177: هرگاه در سجده واجب قرآن، پیشانی را به قصد سجده بر زمین بگذارد، اگرچه ذکر نگوید، کافیست و گفتن ذکر مستحب است، و بهتر است بگوید: «لا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حَقّاً حَقّاً ، لا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ ایمانا وَ تَصْدِيقاً ، لا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ عُبُودِيَّةً وَرِقاً ، سَجَدْتُ لَكَ يَا رَبِّ تَعَبُّداً وَ رِقّاً ، لا مستنکفا وَ لَا مُسْتَكْبِراً ، بَلْ أَنَا عَبْدُ ذلیل ضعیف خایف مُسْتَجِيرُ ».

ص: 211

7- تشهّد

مسأله 1178: در رکعت دوّم همه نمازهای واجب و رکعت سوّم نماز مغرب و رکعت چهارم نماز ظهر، عصر و عشاء، باید نمازگزار بعد از سجده دوّم بنشیند و در حال آرام بودن بدن «تشهّد»بخواند، یعنی بگوید: «الحمدلله ، أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ ، وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ ، اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدِوَ آلِ مُحَمَّدٍ ».

و در غير موضع تقيه قبل از صلوات اضافه کند: «وَ أَشْهَدُ أَنَّ عَلِيّاً نَعَمِ الْوَصِيِّ ( الْمَوْلَى الْوَلِيَّ ) وَ نِعْمَ الْإِمَامِ ».

و بهتر است تشهّدی را که در کتاب های: فقه منسوب رضوی ، و المراسم العلوية و فقه مجلسی و غیر آنها از حضرات امام محمد الباقر و امام جعفر الصادق و امام على الرضا عليهم السلام وارد شده را بخواند و آن چنین است:

«بِسْمِ اللَّهِ ، وَ بِاللَّهِ ، وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ ، وَ الْأَسْمَاءُ الحسنی کلها لِلَّهِ . أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ ، وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ ، أَرْسَلَهُ بِالْهُدَى وَ دِينِ الْحَقِّ بَشِيراً وَ نَذِيراً بَيْنَ يَدَيِ السَّاعَةِ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدین کله وَ لَوْ کره الْمُشْرِكُونَ . التَّحِيَّاتُ لِلَّهِ ، وَ الصَّلَوَاتُ الطَّيِّبَاتُ الزاکیات ، الْغَادِيَاتُ الرایحات ، التَّامَّاتُ السَّابِغَاتُ ، النَّاعِمَاتُ الْمُبَارَكَاتُ ، الصَّالِحَاتُ الْحَسَنَاتُ لِلَّهِ . مَا طَابَ وزکی ، وَ طَهِّرْ ونمي ، وَ خَلَصَ وصفی فَلِلَّهِ ، وَ مَا خَبُثَ فَلِغَيْرِ اللَّهِ . أَشْهَدُ أَنَّ رَبِّي نِعْمَ الرَّبُّ ، وَأَنْ مُحَمَّدِ نِعْمَ الرَّسُولِ ، وَأَنْ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ نِعْمَ الْوَلِيُّ ( ( الْمَوْلَى ) وَ نِعْمَ الْوَصِيِّ وَ نِعْمَ الْإِمَامِ ، وَأَنْ الْجَنَّةَ حَقٍّ ، وَ النارحق ، وَ الْمَوْتَ حَقٍّ ، وَ الْبَعْثَ حَقٍّ ، وَأَنْ السَّاعَةَ آتِيَةُ لَا رَيْبَ فِيهَا ، وَ أَنَّ اللَّهَ يَبْعَثُ مَنْ فِي الْقُبُورِ .وَ الحمدلله الَّذِي هَدَانَا لِهَذَا ، وَ مَا کنا النهتدي لَولَا أَنْ هَدَانَا اللَّهُ . اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدِوَ آلِ مُحَمَّدٍ ، وَ تَقَبَّلْ شَفَاعَتَهُ فِي

ص: 212

أُمَّتِهِ ( وَ قَرِّبْ وَسِيلَتَهُ ) وَ ارْفَعْ دَرَجَتَهُ ، الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ . اللَّهُمَّ صُلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ ، وَ بَارِكْ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ ، وَ ارْحَمْ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ ، وَ تَحَنَّنْ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ ، أَفْضَلَ مَا صَلَّيْتَ وَ بَارَكْتَ ، وَ تَرَحَّمْتَ وتحنت ، وَ سَلَّمْتَ عَلَى إِبْرَاهِيمَ وَ آلِ إِبْرَاهِيمَ فِي الْعَالَمِينَ ، إِنَّكَ حَمِيدُ مَجِيدُ . اللَّهُمَّ صُلِّيَ عَلَى مُحَمَّدِ الْمُصْطَفَى ، وَ عَلِيُّ الْمُرْتَضَى ، وَ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ ، وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ ، وَ عَلَى الأیمه الرَّاشِدِينَ مِنْ آلِ طه وَ يس . اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى نُورِكَ الْأَنْوَرِ ، وَ عَلَى حَبْلِكَ الْأَطْوَلِ ، وَ عَلَى عروتک الْأَوْثَقِ ، وَ عَلَى وَجْهِكَ الأکرم ، وَ عَلَى جَنْبِكَ الأوحب ، وَ عَلَى بَابِكَ الْأَدْنَى ، وَ عَلَى الصِّرَاطِ الاقوم .اللَّهُمَّ صُلِّيَ عَلَى الأتمه الْهَادِينَ الْمَهْدِيِّينَ ، الرَّاشِدِينَ الْفَاضِلَيْنَ ، الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ ، الْأَخْيَار ُ الْأَبْرَارُ . اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى جَبْرَئِيلَ وَ مِيكَائِيلُ ، وَ إِسْرَافِيلَ وعزرائیل ، وَ عَلَى ملایكتک الْمُقَرَّبِينَ ، وَ أَنْبِيَائِكَ الْمُرْسَلِينَ ، وَ رُسُلِكَ أَجْمَعِينَ ، مِنْ أَهْلِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرَضِينَ ،وَ أَهْلُ طاعتک ( الْمُتَّقِينَ ) أَكْتَعِينَ . وَ اخْصُصْ مُحَمَّداً بِأَفْضَلِ اللصاۃ وَ التَّسْلِيمِ ».

مسأله 1179: کلمات تشهّد باید به عربی صحیح و پشت سرهم گفته شود.

مسأله 1180: اگر تشهّد را فراموش کنند و بایستد و پیش از رکوع یادش بیاید که تشهد را نخوانده، باید بنشیند و تشهّد را بخواند و دوباره بایستد و آنچه باید در آن رکعت خوانده شود، بخواند و نماز را تمام کند و بنابر احتیاط واجب، باید بعد از نماز برای ایستادن بی جا، دو سجده سهو به جا آورد. و اگر در رکوع یا بعد از آن یادش بیاید، باید نماز را تمام کند و بعد از سلام نماز بلافاصله تشهد را قضا نماید و برای تشهد فراموش شده ، دو سجده سهو به جا آورد.

مسأله 1181: مستحب است در حال تشهد، بر ران چپ بنشیند، روی پای راست را بر کف پای چپ بگذارد، و مستحب است، دست ها را بر ران ها بگذارد، انگشت ها را به یکدیگر بچسباند، و به دامان خود نگاه کند.

ص: 213

مسأله 1182: مستحب است زن ها در وقت خواندن تشهد، ران ها را به هم بچسبانند.

8- سلام نماز

سلام نماز از واجبات غیر رکن و آخرین جزء نماز است که با گفتن آن از نماز خارج می شود و آنچه با گفتن تكبيرة الإحرام بر نمازگزار حرام شده بود با گفتن سلام نماز، حلال می گردد.

مسأله 1183: بعد از تشهّد رکعت آخر نماز، در حالی که نشسته و بدن آرام است، چنين بگوید:

«السَّلَامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا أُلَبِّي وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ ، السَّلَامُ عَلَيْكَ وَ عَلَى أَهْلِ بَيْتِكَ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ .السَّلَامُ عَلَيْنَا وَ عَلَى عِبَادِ اللَّهِ الصَّالِحِينَ .السَّلَامُ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ ».

و بهتر است سلامی که در کتاب های: فقه منسوب رضوی، المراسم العلوية، فقه مجلسی و غیر آنها از حضرات امام محمد الباقر و امام جعفر الصادق و امام على الرضا عليهم السلام وارد شده را بخواند و آن به این صورت است:

«اللَّهُمَّ أَنْتَ السَّلَامُ ، وَ مِنْكَ السَّلَامُ ، وَ لَكَ السَّلَامُ ، وَ إِلَيْكَ يَعُودُ السَّلَامُ . السَّلَامُ عَلَى مُحَمَّدِبْنِ عبدالله ، خَاتَمُ النَّبِيِّينَ لَا نَبِيَّ بَعْدَهُ . السَّلَامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا النبی وَ رَحِمَهُ وَ بَرَكَاتُهُ . السَّلَامُ عَلَيْكَ وَ عَلَى أَهْلِ بَيْتِكَ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ . السَّلَامُ عَلَى الأیمة الطَّاهِرِينَ ، الرَّاشِدِينَ الْهَادِينَ ، الْمُهْتَدِينَ المهدبين . السَّلَامُ عَلَى جَمِيعِ أَنْبِيَاءِ اللَّهِ ، وَ رُسُلِهِ ، وملایكته . السَّلَامُ عَلَى جَبْرَئِيلَ وَ مِيكَائِيلَ ، وَ الْمَلَائِكَةِ الْمُقَرَّبِينَ . وَ السَّلَامُ عَلَيْنَا وَ عَلَى عِبَادِ اللَّهِ الصَّالِحِينَ . السَّلَامُ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَةُ اللہ وَ برکاته».

مسأله 1184: اگر سلام نماز را فراموش کند و هنگامی یادش بیاید که صورت نماز به هم نخورده و کاری که عمدی و سهوی آن نماز را باطل می کند، مانند پشت به قبله کردن انجام نداده باشد، باید سلام را بگوید و نمازش صحیح است.

مسأله 1185: اگر سلام نماز را فراموش کند و هنگامی یادش بیاید که صورت نماز به هم خورده

ص: 214

است، یا آنکه کاری که عمداً و سهواً آن نماز را باطل می کند مانند پشت به قبله کردن انجام داده، بنابر احتیاط واجب سجده سهو به جا آورده و بنابر احتیاط مستحب نمازش را اعاده کند.

9- ترتیب

مسأله 1186: اگر عمداً ترتیب نماز را به هم بزند، مثلا سوره را پیش از حمد بخواند یا سجود را پیش از رکوع به جا آورد، نماز باطل می شود .

مسأله 1187: اگر رکنی از نماز را فراموش کند و رکن بعد از آن را به جا آورد، مثلاً پیش از رکوع، دو سجده نماید، نماز باطل است.

مسأله 1188: اگر رکنی را فراموش کند و چیزی که بعد از آن است و رکن نیست به جا آورد، مثلا پیش از دو سجده ، تشهّد بخواند، باید رکن را به جا آورد و آنچه سهواً پیش از آن خوانده ، دوباره بخواند.

مسأله 1189: اگر انجام چیزی که رکن نیست را فراموش کند و رکن بعد از آن را به جا آورد، مثلا حمد را فراموش کند و مشغول رکوع شود، نمازش صحیح است.

مسأله 1190: اگر چیزی که رکن نیست را فراموش کند انجام دهد و عمل بعدی را که ركن نیست به جا آورد، مثلا حمد را فراموش کند و سوره بخواند، چنانچه مشغول ركن بعد شده باشد، مثلاً در رکوع یادش بیاید که حمد را نخوانده، باید بگذرد و نماز او صحیح است و اگر مشغول رکن بعد نشده باشد، باید آنچه را فراموش کرده به جا آورد و بعد از آن چیزی را که سهواً جلوتر خوانده دوباره بخواند.

مسأله 1191: اگر سجده اوّل را به خیال این که سجده دوّم است یا سجده دوّم را به خیال این که سجده اوّل است، به جا آورد، نماز صحیح است و سجده اوّل، سجده اوّل و سجده دوّم او، سجده دوّم حساب می شود.

10- موالات

مسأله 1192: انسان باید نماز را با موالات بخواند، یعنی کارهای نماز، مانند رکوع، سجود و تشهد را پشت سرهم به جا آورد و چیزهایی را که در نماز می خواند، پشت سرهم بخواند و اگر به اندازه ای بين آن فاصله بیاندازد که نگویند نماز می خواند، نمازش باطل است.

ص: 215

مسأله 1193: اگر در نماز سهواً بين حروف یا کلمات، فاصله بیاندازد و فاصله به قدری نباشد که صورت نماز از بین برود، چنانچه مشغول ركن بعد نشده باشد، باید آن حروف یا کلمات را، به طور معمولی بخواند و اگر مشغول ركن بعد شده باشد، نمازش صحیح است؛ مگر در تكبيرة الإحرام که اگر فاصله بين حروف و یا کلمات آن به اندازه ایی باشد که از صورت تكبيرة الإحرام خارج شود نماز باطل است.

مسأله 1194: طول دادن رکوع و سجود و خواندن سوره های بزرگ، موالات را به هم نمی زند.

مسأله 1195: اگر در بین نماز به اندازه ایی ساکت بماند که نگویند نماز می خواند، نمازش باطل می شود.

مسأله 1196: اگر بین نماز کاری انجام دهد یا مدّتی ساکت بماند و شک کند که نماز به هم خورده یا نه نماز را رجاء به اتمام برساند و پس از تحقیق به وظیفه خود عمل نماید.

قنوت

مسأله 1197: در تمام نمازهای واجب و مستحب، پیش از ركوع ركعت دوم، مستحب است قنوت بخواند، بلکه در نمازهای واجب، بنابر احتیاط مستحب آن را ترك نكند و در نماز «وتر»با آن که بك رکعت می باشد خواندن قنوت مستحب است. و نماز آیات پنج قنوت دارد.

مسأله 1198: مستحب است در قنوت، دست ها را مقابل صورت، کف آنها را، رو به آسمان و پهلوی هم نگهدارد و غیر از شست، انگشت های دیگر را بچسباند و به کف دست نگاه کند.

مسأله 1199: در قنوت هر ذکری بگوید کافی است، اگرچه يك «سُبْحانَ الله» باشد و بهتر است قنوت های وارده از حضرات معصومین علیهم السلام که جای آن کتاب هایی همچون کتاب شریف مصباح المتهجد شیخ طوسی و مصباح شیخ کفعمی و مفاتیح الجنان و غیر آنهاست را بخواند.

مسأله 1200: در نماز باید اظهار برائت از دشمنان حضرات محمد و آل محمد صلوات الله وسلامه عليهم شود و لعن نمودن آن ها هر چند به اجمال و در قنوت باشد.

ص: 216

مسأله 1201: مستحب است انسان، قنوت را بلند بخواند، ولی برای کسی که نماز را با جماعت می خواند اگر امام جماعت، صدای او را بشنود، بلند خواندن قنوت مستحب نیست.

مسأله 1202: اگر عمدة قنوت نخواند قضا ندارد و اگر فراموش کند و پیش از خم شدن به اندازه رکوع، یادش بیاید مستحب است بایستد و قنوت بخواند و اگر در رکوع یادش بیاید، مستحب است بعد از ركوع آن را قضا نماید و اگر در سجده یادش بیاید، مستحب است بعد از سلام نماز، آن را قضا نماید.

تعقیب نماز

مسأله 1203: مستحب است انسان بعد از نماز، مقداری مشغول تعقیب، یعنی خواندن ذكر، دعا و قرآن شود. و بهتر است پیش از آن که از جای خود حرکت کند و وضو، غسل و تيمم او باطل شود، رو به قبله تعقیب بخواند. از جمله تعقیب هایی که بسیار بر آن سفارش شده است، تسبیحات حضرت زهراء سلام الله عليها می باشد، به این ترتیب: 34 مرتبه «اللهُ أَكْبَرُ»سپس 33 مرتبه «الْحَمْدُ لِلَّهِ » و سپس 33 مرتبه «سُبْحانَ الله».و از حقوق حضرات محمد و آل محمد صلوات الله عليهم است که نمازگزار پس از اقامه نماز بردشمنان آنان و بالخصوص آنان که اساس ظلم و بدعت و تحریف گذاشتند لعنت نماید، و در حدیث شریف از امام جعفر صادق عليه السّلام که فرمودند: « مِنْ حَقِّنَا عَلَى أَوْلِيَائِنَا وَ أَشْيَاعِنَا أَنْ لَا يَنْصَرِفَ الرَّجُلُ مِنْهُمْ مِنْ صَلَاتِهِ حَتَّى يَدْعُوَ بِهَذَا الدُّعَاءِ وَ هُوَ : . از جمله حقوق ما (اهل بیت) بر دوستان و شیعیانمان این است که از نماز خود فارغ نشوند جز آنکه این دعا را بخوانند: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِحَقِّكَ الْعَظِيمِ الْعَظِيمِ ، أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ ، وَأَنْ تُصَلَّى عَلَيْهِمْ صَلَاةً تَامَّةً دایمه ، وَ أَنْ تُدْخِلَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ ، وَ مُحِبِّيهِمْ ، وَ أَوْلِيَائِهِمْ ، حَيْثُ كَانُوا ، وَ أَيْنَ كَانُوا ، فِي سَهْلٍ ، أَوْ جَبَلٍ ، أَوْ بَرٍّ أَوْ بَحْرٍ ، مِنْ بَرَكَةِ دُعَائِي ، مَا تَقْرَبْهُ عُيُونَهُمْ . إحفظ یا مَوْلَايَ الْغَائِبِينَ مِنْهُمْ ، وَ ارْدُدْهُمْ إِلَى أَهَالِيهِمْ

ص: 217

سَالِمِينَ ، نَفِّسْ عَنِ الْمَهْمُومِينَ ، وَ فَرِّجْ عَنِ الْمَكْرُوبِينَ ، واکس الْعَارِينَ ، وَ أَشْبِعِ الْجَائِعِينَ ، وَ ارْوِ الظَّامِئِينَ ، وَ اقْضِ دَيْنَ الْغَارِمِينَ ، وَ زَوِّجِ الْعَازِبِينَ ، وَ اشْفِ مَرْضَى الْمُسْلِمِينَ ، وَ أَدْخِلْ عَلَى الْأَمْوَاتِ مَا تَقَرُّ بِهِ عُيُونُهُمْ ، وَ انْصُرِ الْمَظْلُومِينَ مِنْ أَوْلِيَاءِ آلِ مُحَمَّدٍ عَلَيْهِمُ السَّلَامُ ، وَ أَطْفِئْ نایرة الْمُخَالِفِينَ . اللَّهُمَّ وَ ضَاعِفْ لَعْنَتَكَ ، وَ بَأْسَكَ ، وَ نَكَالَكَ ، وَ عَذَابَكَ ، عَلَى اللَّذَيْنِ کفرا نِعْمَتَكَ ، وَ خونا رسولک ، وَ اتَّهَمَا نبیك ، وَ بایناه ، وَ حَلَّا عَقْدَهُ فِي وَصِيِّهِ ،وَ نَبَذَا عَهْدَهُ فِي خلیفته مِنْ بَعْدِهِ ، وَ ادَّعَيَا مَقَامَهُ ، وغیرا أَحْكَامِهِ ، وَ بَدَّلَا سَنَتِهِ ، وَ قَلَّبَا دِينِهِ ، وَ صَغَّرَا قَدْرَ حُجَجِكَ ، وبدابظلمهم ، وَ طَرَّقَا طَرِيقَ الْغَدْرِ عَلَيْهِمْ ، وَ الْخِلَافِ عَنْ أَمْرِهِمْ ، وَ الْقَتْلِ لَهُمْ ، وَ إِرْهَاجِ الْحُرُوبِ عَلَيْهِمْ ، وَ مَنَعَ خلیفتك مِنْ سَدِّ الثَّلْمِ ، وَ تَقْوِيمِ الْعِوَجِ ، وَ تَثْقِيفِ الأوډ ، وَ إِمْضَاءِ الْأَحْكَامِ ، وَ إِظْهَارِ دِينِ الْإِسْلَامِ ، وَ إِقَامَةِ حُدُودِ الْقُرْآنِ . اللَّهُمَّ الْعَنْهُمَا ، وَ ابنتیهما ، وَ كُلَّ مَنْ مَالَ میلهم ، وَ حذاحذوهم ، وَ سَلَكَ طَرِيقَتَهُمْ ، وَ تَصَدَّرَ بِبِدْعَتِهِمْ ، لَعْناً لَا يَخْطُرُ عَلَى بَالٍ ، وَ يَسْتَعِيذُ مِنْهُ أَهْلُ النَّارِ . إلعن اللَّهُمَّ مَنْ دَانَ بِقَوْلِهِمْ ، وَ اتَّبَعَ أَمْرَهُمْ وَ دَعَا إِلَى وَلَايَتِهِمْ ، وَ شَكَّ فِي كُفْرِهِمْ ، مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ .

خدایا ! از تو می خواهم به حق تو که بزرگ است بزرگ، که بر محمّد و خاندان پاک او درود فرستی، و بر آنان درودی جاودان بفرستی و این که از برکت دعای من بر محمّد و آل محمّد و دوست داران و پیروان ایشان، هر کجا که باشند، در همواری یا کوهستان یا بیابان یا دریا، چیزی را داخل کنی که چشمان ایشان به سبب آن روشن شود . ای مولای من ! غایبان ایشان را نگهبانی کن و آنان را سلامت به خانواده هایشان بازگردان. و (غم را از غمگینان و اندوه را از اندوهناکان زایل کن. برهنه ها را بپوشان و گرسنه ها را سیر گردان و تشنگان را سیراب فرما و قرض قرض داران را ادا کن و بی همسران را همسرده و بیماران مسلمانان را شفا ده و بر مردگان آن

ص: 218

چیزی را وارد گردان که به سبب آن دیدگان ایشان روشن شود و ستمدیدگان از پیروان آل محمّد عليهم السّلام را یاری کن و آتش (دشمنی) مخالفين را خاموش فرما. خداوندا! لعنت، شکنجه و عذابت را برای آن دو نفر دوچندان کن که نعمت تو را انکار و به پیامبرت خیانت کرده و تهمت زدند و او را دور و پیمان بسته شده او درباره وصی اش را شکستند و پس از او پیمانش را درباره جانشینش گسسته و جایگاه او را برای خود) ادعا نمودند. احکام و سنت او را تغییر، دین او را واژگون و ارزش حجّت های تو را کوچک شمردند و آغازگر ستم به ایشان بودند و رهسپار مسیر نیرنگ بر ایشان شدند، مخالفت با دستور ایشان، کشتنشان و آتش افروزی جنگ ها عليه ایشان و بازداشتن جانشین تو از این که شکاف های دین را ببندد و کژیها را راست کرده و ناهماهنگی ها را هموار و احکام را جاری و دین اسلام را آشکار سازد و حدهای قرآن را برپا دارد. خدایا! آن دو نفرو دو دختر آنان را لعنت کن. و نیز لعنت کن تمام کسانی را که به انحراف آنان، گرایش کرده باشند و مانند پیروی آن ها پیروی کرده و راه آنان را رهروی کرده باشند و بدعت آنان را پیش انداخته باشند، چنان لعنتی که بر خاطر هیچ کس نگذرد و اهل آتش از آن پناه جویند. خدایا لعنت کن هر کس که گفتار ایشان را اطاعت کرده و فرمان آنها را پیروی کرده باشد و مردم را به دوستی آنها فرا خوانده و در کفر آنها شک داشته باشد، از پیشینیان و پسینیان.

و فرمود: سپس دعا کن به هرچه خواهی».

مسأله 1204: مستحب است بعد از نماز، سجده شکر نماید و اگر پیشانی را، به قصد شکربر زمین بگذارد کافی است، ولی بهتر است صد مرتبه، یا سه مرتبه و يا يك مرتبه «شکرا لله»یا«شكرأ»و یا «عفوا» بگوید.

و بهتر است دعایی را که از حضرت امام على الرضا عليه السلام است خوانده شود که آن حضرت فرمودند:

«من دعا في سجدة الشكر بهذا الدعاء كان کالرامي مع رسول الله صلّى الله

ص: 219

عليه و آله وسلم يوم بدر (في بدر و أحد وحنين بألف ألف سهم) - هرکس این دعا را در سجده ی شکر بخواند مانند کسی است که در جنگ بدر و احد و حنين با هزار هزار تیر پیامبر خدا صلّى الله عليه وآله را همراهی کرده باشد) ».راویان گویند: عرض کردیم: دعا را بنویسیم؟ حضرت فرمود: بنویسید. چون سجده شکر به جا می آورید، بگویید:

«وَ صَدَّا عَنْ سَبِيلِكَ ، وَ کفرا آلاءک ، وَرَدَا عَلَيْكَ كَلَامَكَ ، وَ اسْتَهْزَءَا برسولک ، وَ قَتَلَا ابْنَ نَبِيِّكَ ، وَ حَرَّفَا كِتَابَكَ ، وَ جَحَدَا آیاتك ، وَ سَخِرَا بِآيَاتِكَ ، وَ اسْتَكْبَرَا عَنْ عِبَادَتِكَ ، وَ قَتَلَا أَوْلِيَاءَكَ ، وَ جَلَسَا فِي مَجْلِسٍ لَمْ يَكُنْ لَهُمَا بِحَقٍّ ، وَ حَمَلَا النَّاسَ عَلَى أَكْتَافِ آلِ مُحَمَّدٍ عَلَيْهِمُ الصَّلَوَاتِ وَ السَّلَامُ . اللَّهُمَّ الْعَنْهُمَا لَعْناً یتلو بَعْضُهُ بَعْضاً ، وَ احْشُرْهُمَا وَ أَتْبَاعَهُمَا إِلَى جَهَنَّمَ رِزْقاً . اللَّهُمَّ إِنَّا نَتَقَرَّبُ إِلَيْكَ بِاللَّعْنَةِ لَهُمَا ( علیهما ) ، وَ الْبَرَاءَةِ مِنْهُمَا ، فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ . اللَّهُمَّ الْعَنْ قَتَلَةَ أميرَالمُؤمِنينَ ، وَ قَتَلَةَ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ وَ ابْنِ فَاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ ، صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ . اللَّهُمَّ زِدْهُمَا عَذَاباً فَوْقَ عَذابٍ ، وَ هَوَاناً فَوْقَ هَوَانٍ ، وَ ذلافوق ذَلَّ ، وَ خِزْياً وَ خِزْيَ . اللَّهُمَّ دُعَّهُمَا فِي النَّارِ ( إِلَى النَّارِ ) دَعَا ، وارکسهما فِي أَلِيمِ عَذَابِكَ رَكْساً . اللَّهُمَّ احْشُرْهُمَا وَ أَتْبَاعَهُمَا إِلَى جَهَنَّمَ زُمَراً . اللَّهُمَّ فَرِّقْ جَمْعَهُمْ ، وَ شیت أمرهم، وَ خَالِفْ بَيْنَ كَلِمَتِهِمْ ، وَ بَدِّدْ جَمَاعَتَهُمْ ، وَ الْعَنْ أیمتهم ، وَ اقْتُلْ قَادَتَهُمْ ، وَ سَادَتَهُمْ ، وَ کبراء أَهُمُّ ، وَ الْعَنْ رُؤَسَاءَهُمْ ، وَ اكْسِرْ رَايَتَهُمْ ، وَ أَلْقِ الْبَأْسَ بَيْنَهُمْ ، وَ لَا تُبْقِ مِنْهُمْ دَيَّاراً . اللَّهُمَّ الْعَنْ أباجهل وَ الْوَلِيدِ ، لَعْناً یتلو بَعْضُهُ بَعْضاً ، وَ يُتْبَعُ بَعْضُهُ بَعْضاً .اللَّهُمَّ الْعَنْهُمَا لَعْناً یلعنهما بِهِ کل ملک مُقَرَّبُ ، وَ نَبِيٍّ مُرْسَلٍ ، وَكَّلَ مُؤْمِنِ امْتَحَنْتَ قَلْبَهُ لإيمان . اللَّهُمَّ الْعَنْهُمَا لَعْناً یتعوذ أَهْلِ النَّارِ مِنْهُ وَ مِنْ عَذَابِهِمَا . اللَّهُمَّ الْعَنْهُمَا لغنا

ص: 220

لَمْ یخطر ( لَا يَخْطُرُ ) لاحدببال . اللَّهُمَّ الْعَنْهُمَا فِي مُسْتَسِرِّ سِرِّكَ ، وَ ظَاهِرُ عَلَانِيَتِكَ ، وَ عَذِّبْهُمَا عَذَاباً فِي التَّقْدِيرِ ( وَ فَوْقَ التَّقْدِيرِ ) ، وَ شَارِكْ مَعَهُمَا ابْنَتَيْهِمَا ، وَ أَشْيَاعَهُمَا ، وَ مُحِبِّيهِمَا ، وَ مَنْ شَايَعَهُمَا ، إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعَاءِ ».

یعنی: خدایا ! لعنت کن آن دو نفری را که دین تو را تغییر داده و نعمت تو را دگرگون کردند (به کیفر و عذاب تبدیل کردند و به پیامبرت تهمت زدند و با آیین تو مخالفت کرده و مردم را از رهروی) راه تو بازداشتند. نسبت به نعمت های تو کفر ورزیده و سخن تو را بر تو بازگرداندند پیامبرت را ریش خند کردند و فرزند پیامبرت را کشتند. کتاب تو را تحریف کردند و آیات تورا تکذیب و انکار کردند و استهزا نمودند و نشانه های تو را به ریش خند گرفتند و نسبت به پرستش توتکبر ورزیدند. اولیاء تو را کشتند و در جایگاهی نشستند که سزاوار آنان نبود و مردم را بر دوش آل محمد عليهم الصّلوات و السّلام سوار کردند. خداوندا! آن دو شخص را لعنت کن، لعنتی پی در پی، و آنان و پیروان آنان را به سوی جهنّم روان کن در حالی که کور باشند. خدایا! همانا ما به درگاه تو تقرب می جوییم به سبب و وسیله لعنت فرستادن برآن دو و بیزاری جستن از ایشان در دنیا و آخرت. خداوندا! بر کشنده امیرالمؤمنين لعنت فرست و کشنده امام حسین، پسر علی و فاطمه دختر رسول الله صلّى الله عليه وآله وسلم را لعنت کن. خداوندا! بر عذاب، خواری، خقت و رسوایی آنان، عذاب، خواری، خفّت و رسوایی دیگری بیفزا. خدایا! آنان را به سختی ویژه ای در آتش رانده و در عذاب دردناکت، به شدت سرنگون فرما. خداوندا! آن دو و پیروان آنان را دسته جمعی به سوی جهنّم روان فرما. خداوندا ! جمع آن ها را پراکنده و کار ایشان را از هم گسیخته گردان. اتحاد آن ها را از بین ببر. جماعت آن ها را متفرق و پیشوایان آنها را لعنت کن. سرکردگان، برگزیدگان و بزرگان آنها را بگش و سران آنها را لعنت کن و شکوه پرچم آنان را بشکن. اندوه و سختی را میان آن ها قرار بده و یک نفر از آن ها را باقی نگذار. خداوندا! ابوجهل و ولید را لعنت کن، لعنتی متداوم و پی در پی. خداوندا! آن دو نفر را لعنت کن لعنتی که به سبب آن، هر فرشته مقرب و هر پیامبر فرستاده شده و هر مؤمنی که قلبش برای ایمان مورد سنجش قرار

ص: 221

گرفته است، آن دو نفر را لعنت کند. خدایا! آن دو را به لعنتي لعنت کن که اهل آتش از آن و از عذاب آن دو پناه می جویند. خدایا! آن دو را به لعنتي لعنت کن که به خاطر هیچ کس خطور نکرده باشد. خداوندا! آن دو را در پنهاني راز خود و در عیانی آشکار خود لعنت کن و آنها را به عذابي معذب فرما که در تقدیر (و بلکه فراتر از تقدیر است. و با آنان شریک گردان دختران، پیروان و دوست داران ایشان و نیز هر کسی را که از آنان پیروی کرد. همانا تو شنونده دعا هستی».و همچنین مستحب است هروقت، نعمتی به انسان می رسد یا بلایی از او دور می گردد سجده شکر به جا آورد.

صلوات بر پیغمبر صلی الله عليه وآله

مسأله 1205: صلوات بر پیغمبر اکرم صلّی الله عليه وآله و آل آن حضرت عليهم السّلام در حال نماز و پس از نماز و سایر اوقات بهترین اذکار است بخصوص هر وقت نام مبارک آن حضرت مانند «محمّد»و «احمد»یا لقب و کنیه آن جناب مانند «مصطفى»و «ابوالقاسم»را بگوید یا بشنود، اگرچه در نماز باشد، واجب است صلوات بفرستد، باید توجه داشت که صلوات برآن حضرت بدون ذكر آل محمد صلوات الله عليهم ناقص و مورد نهی پیغمبر صلی الله عليه وآله است که فرمود: «هرکس بر من صلوات بفرستد و بر آل من صلوات نفرستد، بوی بهشت را نمی یابد با این که از مسیر پانصد سال راه استشمام می شود».و سزاوار است که صلوات را با جمله «وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ الْعَنْ أَعْدَائِهِمْ »همراه سازد.

مسأله 1206: هنگام نوشتن اسم مبارك رسول الله صلّى الله عليه وآله مستحب است صلوات را هم بنویسد. و همچنین هروقت آن حضرت را یاد می کند، صلوات بفرستد.

مبطلات نماز

مسأله 1207: دوازده چیز نماز را باطل می کند، آنها را «مبطلات»می گویند:

1- از بین رفتن یکی از شرط های نماز. 2- باطل شدن وضو یا غسل. 3- گذاشتن دست ها روی هم. 4- آمين گفتن بعد از خواندن سوره حمد.5- پشت به قبله کردن . 6- سخن گفتن. 7- خندیدن. 8- گریه کردن بر امور دنیا. 9- به هم خوردن صورت نماز.10- خوردن و آشامیدن. 11- بعضی

ص: 222

شکّیّات. 12- کم و زیاد شدن رکن یا غیر رکن. و تفصیل آن در مسائل زیر بیان می شود .

اوّل مبطل نماز: در بین نماز، یکی از شرط های آن از بین برود، مثلاً در بین نماز بفهمد مکانش غصبی است پس اگروقت وسیع است باید در جای غیرغصبی نماز بخواند و در تنگی وقت باید نماز را در حال بیرون رفتن تمام کند و اگر نمی تواند بیرون برود مانند زندانی یا بیمار سخت در همان حال نماز را بخواند.

دوّم مبطل نماز: در بین نماز، عمداً یا سهواً و یا از روی ناچاری، چیزی که وضويا غسل را باطل می کند پیش آید، مثلا بول از او خارج شود.

مسأله 1208: کسی که نمی تواند از بیرون آمدن بول و غائط خودداری کند، اگر در بین نماز، بول یا غائط از او خارج شود، چنانچه به دستوری که در احکام وضو گفته شد رفتار نماید نمازش باطل نمی شود و نیز اگر در بین نماز، از زن مستحاضه خون خارج شود، در صورتی که به دستور استحاضه رفتار کرده باشد، نمازش صحیح است.

مسأله 1209: کسی که بی اختیار خوابش برده ، اگر نداند که در بین نماز خوابش برده یا پس از آن، باید نمازش را، دوباره بخواند هرچند بداند نماز را تمام کرده است.

مسأله 1210: اگر بداند به اختیار خودش خوابیده و شك کند بعد از نماز بوده یا این که در بین نماز یادش رفته که نماز می خواند و خوابیده باید نمازش را اعاده کند.

مسأله 1211: اگر در حال سجده ، از خواب بیدار شود و شك کند در سجده آخر نماز است، یا در سجده شکر، چنانچه بداند که بی اختیار خوابیده باید دوباره آن نماز را بخواند و اگر بداند به اختیار خودش خوابیده و احتمال دهد که غفلت کرده و در سجده نماز خوابیده نمازش را بنابر احتیاط واجب اعاده کند.

سوّم مبطل نماز، روی هم گذاشتن دست ها به قصد نماز بودن است، ولى هرگاه از روی فراموشی یاناچاری یا تقیه یا برای جهتی دیگر مانند خاراندن دست، دست ها را روی هم بگذارد اشکال ندارد.

ص: 223

مسأله 1212: هرگاه برای ادب دست ها را روی هم بگذارد، اگرچه مانند آنها نباشد، باید نماز را دوباره بخواند.

چهارم مبطل نماز: آمین گفتن پس از خواندن حمد می باشد. ولی اگر اشتباهاً یا از روی تقیه بگوید، نمازش باطل نمی شود.

پنجم مبطل نماز: عمداً یا از روی فراموشی، پشت به قبله کند، یا به طرف راست و یا چپ قبله برگردد، بلکه اگر عمدا مقداری برگردد که نگویند رو به قبله است، اگرچه به طرف راست یا چپ نرسد، نماز باطل است.

مسأله 1213: اگر عمداً یا سهواً سر را مقداری بگرداند که بتواند پشت سرش را ببیند، نمازش باطل است، ولی اگرسر را کمی بگرداند، عمدا باشد یا اشتباهاً، نمازش باطل نمی شود. ششم از مبطلات نماز: عمداً کلمه ای بگوید که یک حرف یا بیشتر باشد، اگرچه معنی نداشته باشد.

مسأله 1214: اگر کلمه ای بگوید که يك حرف دارد، چنانچه آن کلمه معنی داشته باشد، مانند «ق» که در زبان عربی، به معنای «نگهداری کن»است، چنانچه معنای آن را بداند و آن را قصد نماید، نمازش باطل می شود، بلکه اگر معنای آن را قصد نکند ولی متوجه آن باشد، بنابر احتیاط واجب نماز را دوباره بخواند.

مسأله 1215: سرفه کردن، آروغ زدن و آه کشیدن در نماز اشکال ندارد، ولی گفتن «آخ»و «آه»و مانند آن که دو حرف است، اگرعمداً باشد، نماز را باطل می کند. مسأله 1216: اگر کلمه ای را به قصد ذکر بگوید، مثلاً به قصد ذکر بگوید: «الله اکبر» و در موقع گفتن آن، صدا را بلند کنند که چیزی را به دیگری بفهماند، اشکال ندارد، ولی چنانچه به قصد این که چیزی به کسی بفهماند الله اکبر را مثلاً بگوید و قصد ذکر نداشته باشد نمازش باطل می شود.

مسأله 1217: خواندن قرآن در نماز، غیر از چهار سوره ای که سجده واجب دارد و گفته شد و

ص: 224

همچنین ذکرخدا گفتن و نیز دعا کردن در نماز اشکال ندارد، در نماز فریضه و نافله به غیر عربي دعا نکند.

مسأله 1218: در حال نماز، انسان نباید به دیگری سلام نماید و اگر دیگری به او سلام کرد، باید همانطور که او سلام کرده جواب دهد، مثلاً اگر گفته: «سلام عليكم» در جواب بگوید: «سلام عليكم»، ولی در جواب «عليكم السّلام» احتیاط آن است که بگوید: «سلام علیکم».

مسأله 1219: انسان باید جواب سلام را، در نماز یا در غیر نماز، فورا بگوید و اگر عمد یا از روی فراموشی جواب سلام را به قدری طول دهد که اگر جواب بگوید، جواب آن سلام حساب نشود، چنانچه در نماز باشد نباید جواب بدهد و اگردر نماز نباشد، جواب دادن واجب نیست.

مسأله 1220: باید جواب سلام را طوری بگوید که سلام کننده بشنود، ولی اگر سلام کننده ناشنوا باشد، یا پس از نماز به سرعت بگذرد چنانچه انسان به طور معمول جواب او را بدهد، کافی است و در صورت امکان با حرکت لب و اشاره جواب را بفهماند. مسأله 1221: نباید نمازگزار جواب سلام را، به قصد دعا بگوید، به این معنا که از خداوند، برای کسی که سلام کرده سلامتی بخواهد، بلکه به قصد رد تحت جواب بگوید. مسأله 1222: اگر زن یا مرد نامحرم و یا بچه ممیز، یعنی بچه ای که خوب و بد را می فهمد، به نمازگزار سلام کند، واجب است نمازگزار جواب او را به عنوان رد تحت بدهد.

مسأله 1223: اگر نماز گزار، جواب سلام را ندهد گناه کرده است.

مسأله 1224: جواب سلام کسی که به نمازگزار غلط سلام کرده، به طوری که سلام شمرده نشود، جایز نیست.

مسأله 1225: جواب سلام کسی که از روی مسخره یا شوخی، سلام می کند واجب نیست و در نماز جایز نیست و جواب سلام مرد و زن غیر مسلمان جایز نیست و در غیر نماز به کلمه «علیک»جواب دهد.

مسأله 1226: اگر کسی به عده ای سلام کند، جواب سلام او بر همه آنان واجب است، ولی اگر

ص: 225

یکی از آنان جواب دهد کافی است.

مسأله 1227: اگر کسی به عده ای سلام کند و دیگری جواب سلام دهد و یا کسی که سلام کننده قصد سلام دادن به او را نداشته جواب دهد، جواب سلام او بر آن عده واجب است.

مسأله 1228: اگر به عدّه ای سلام کند و کسی که بین آن ها مشغول نماز است، شک کند که سلام کننده، قصد سلام کردن به او را نیز داشته یا نه، نباید جواب بدهد و همچنین است اگر بداند قصد او را نیز داشته، ولی دیگری جواب سلام را بدهد، امّا اگر بداند که قصد او را نیز داشته و دیگری جواب ندهد، باید جواب او را بگوید.

مسأله 1229: سلام کردن مستحب است و بسیار سفارش شده که سواره، به پیاده و ایستاده، به نشسته و کوچکتر، به بزرگترسلام کند، اما جواب سلام واجب می باشد. مسأله 1230: اگر دو نفر باهم به یکدیگر سلام کنند، بنابر احتیاط ، هريك جواب سلام دیگری را بدهد.

مسأله 1231: در غیر نماز، مستحب است، جواب سلام را بهتر از سلام بگوید، مثلاً اگر کسی گفت:( سلام علیکم) در جواب بگوید: (سلام علیکم و رحمة الله). هفتم از مبطلات نماز: خنده با صداست، عمده باشد یا اضطراری ، اما چنانچه سهوا با صدا بخندند، نماز اشکال ندارد، مگر آن که از صورت نماز خارج شود. و همچنین لبخند، نماز را باطل نمی کند.

مسأله 1232: اگر برای جلوگیری از صدای خنده کمی حالتش تغییر کند، مثلاً رنگش سرخ شود، باید نمازش را به احتیاط واجب، دوباره بخواند، مگر از صورت نماز، خارج شود که در این صورت واجب است نماز را دوباره بخواند. هشتم از مبطلات نماز برای امور دنیا، عمدا با صدا گریه کند و بنابر احتیاط لازم برای دنیا، بي صدا نیز گریه نکند، ولی اگر از ترس خدا و یا در مصیبت و غربت اهل بیت اطهار علیهم السّلام و یا برای آخرت گریه کند، آهسته باشد یا بلند اشکال ندارد، بلکه از بهترین اعمال است.

ص: 226

نهم از مبطلات نماز: کاری است که صورت نماز را به هم بزند، مانند دست زدن و به هوا پریدن، کم باشد یا زیاد، عمداً باشد یا از روی فراموشی، ولی کاری که صورت نماز را به هم نزند، مانند اشاره کردن با دست ، اشکال ندارد.

مسأله 1233: اگر در بین نماز، مقداری ساکت بماند که نگویند نماز می خواند، نمازش باطل می شود.

مسأله 1234: اگر در بین نماز، کاری انجام دهد، یا مدّتی ساکت شود و شك کند که نماز به هم خورده یا نه، نمازش صحیح است.

دهم از مبطلات نماز: خوردن و آشامیدن است، اگر در نماز طوری بخورد یا بیاشامد که نگویند نماز را پشت سر هم می خواند عمدا باشد یا از روی فراموشی، نماز باطل می شود.

مسأله 1235: کسی که می خواهد روزه بگیرد، اگر پیش از اذان صبح، مشغول به خواندن نماز وتر»باشد و تشنه شود، چنانچه بترسد اگر نماز را تمام کند صبح شود، در صورتی که آب نزدیک او، در دوسه قدمی باشد، می تواند در بین نماز وتر آب بیاشامد، اما باید کاری که نماز را باطل می کند، مانند روگرداندن از قبله، انجام ندهد. مسأله 1236: اگردر بین نماز، غذایی که در دهان یا لای دندان ها مانده فرو ببرد، نمازش باطل نمی شود و همچنین اگر قند، شکر و مانند آن در دهان مانده باشد و در حال نماز، کم کم آب شود و فرو رود، اشکال ندارد.

یازدهم از مبطلات نماز: شك در عدد رکعت های نماز دو رکعتی، سه رکعتی و در دو رکعت اول نمازهای چهار رکعتی است، اگر نمازگزار در حال شک باقی باشد.

دوازدهم از مبطلات نماز: رکن نماز را عمداً یا سهواً، کم یا زیاد کند. و یا چیزی که رکن نیست، عمداً کم یا زیاد نماید.

مسأله 1237: اگر پس از نماز، شك کند که در بین نماز کاری که نماز را باطل می کند، انجام داده یانه، نمازش صحیح است.

ص: 227

مکروهات نماز

اشاره

مسأله 1238: مکروه است در نماز، صورت را کمی به طرف راست یا چپ بگرداند، و آنها را به طرف راست و چپ بگرداند، به طوری که نگویند روی خود را از قبله گردانده، و گرنه نماز باطل است چنانچه گذشت و نیز بر هم گذاشتن چشم ها در نماز، با ریش و دست خود بازی کند، انگشت ها را درهم نماید، آب دهان بیاندازد، به خط قرآن یا کتاب و یا خط انگشتر نگاه کند. و همچنین مکروه است هنگام خواندن حمد و سوره و گفتن ذکر، برای شنیدن حرف کسی ساکت شود، بلکه هرکاری که خضوع و خشوع را از بین ببرد مکروه می باشد.

مسأله 1239: هنگامی که انسان خوابش می آید و موقع خودداری از بول و غائط، مکروه است نماز بخواند. و همچنین پوشیدن جوراب تنگ که پا را فشار دهد، در نماز مکروه است، و مکروهات دیگری که در کتاب های فقهی مفصل آمده است.

شکستن نماز واجب

مسأله 1240: نباید نماز واجب را از روی اختیار بشکند، ولی برای حفظ مالی که مورد اهمیت است و جلوگیری از ضرر مالی یا بدنی، مانعی ندارد.

مسأله 1241: اگر حفظ جان خود یا کسی که حفظ جان او واجب است و یا حفظ مالی که نگهداری آن واجب می باشد، بدون شکستن نماز ممکن نباشد، باید نماز را بشکند.

مسأله 1242: اگر در وسعت وقت مشغول نماز باشد و طلبکار، طلب خود را از او مطالبه کند، چنانچه بتواند در بین نماز طلب او را بدهد، باید در همان حال بپردازد و اگر بدون شکستن نماز، دادن طلب او ممکن نباشد، باید نماز را بشکند و طلب او را بدهد، سپس نماز را بخواند.

مسأله 1243: اگر در بین نماز بفهمد که مسجد نجس است، چنانچه وقت تنگ باشد، باید نماز را تمام کند و اگر وقت وسعت دارد و تطهیر مسجد، نماز را به هم نمی زند، باید در بین نماز مسجد را تطهیر کند و بقیه نماز را بخواند و اگر نماز را به هم میزند در صورتی که بعد از نماز، تطهیر مسجد ممکن باشد، شکستن نماز جایز نیست، مگر این که بودن نجاست در مسجد، موجب هتك حرمت مسجد باشد، که در این صورت باید نماز را بشکند و مسجد را تطهیر نماید، سپس

ص: 228

نماز را بخواند.

مسأله 1244: کسی که باید نماز را قطع کند، اگر نماز را تمام کند گناه کرده، و احتیاط واجب آن است که نماز را دوباره به جا آورد.

مسأله 1245: اگر پیش از آن که به اندازه رکوع خم شود، یادش بیاید که اذان و اقامه را فراموش کرده، چنانچه وقت نماز وسعت دارد، مستحب است برای گفتن آن ها نماز را بشکند.

شکیّات نماز

اشاره

مسأله 1246: شکیات نماز بیست و سه قسم است: هشت قسم آن، نماز را باطل می کند، نه قسم دیگر آن، صحیح است و به شش قسم آن، نباید اعتنا کرد.

شكهایی که نماز را باطل می کند

مسأله 1247: شك هایی که نماز را باطل می کند به این شرح است؛

اوّل: شك در شماره رکعتهای نماز دو رکعتی، مانند نماز صبح و نماز مسافر، ولى شك در شماره رکعت های نماز مستحب دو رکعتی و نماز احتیاط ، نماز را باطل نمی کند. دوّم: شك در شماره رکعت های نماز سه رکعتی.

سوّم: در نماز چهار رکعتی شك کند يك ركعت خوانده یا بیشتر.

چهارم: در نماز چهار رکعتی، پیش از تمام شدن سجده دوم، شك کند دو رکعت خوانده یا بیشتر.

پنجم: شك بين دو و پنج، یا دو و بیشتر از پنج.

ششم: شك بين سه و شش، یا سه و بیشتر از شش.

هفتم: شك در اصل رکعت های نماز که نداند، چند رکعت خوانده است.

هشتم: شك بين چهار و شش، یا چهار و بیشتر از شش، پیش از تمام شدن سجده دوم، ولی اگر بعد از سجده دوّم شك بين چهار و شش، یا چهار و بیشتر از شش برای او پیش آید، بنابر احتیاط بنابر چهار بگذارد و نماز را تمام کند و بعد از نماز، دو سجده سهو به جا آورد و نماز را نیز، دوباره بخواند.

مسأله 1248: اگر یکی از شك های باطل برای انسان پیش آید، می تواند نماز را به هم بزند و یا

ص: 229

به قدری فکر کند که صورت نماز به هم بخورد یا از پیدا شدن یقین یا گمان ناامید شود.

شک هایی که نباید به آنها اعتنا کرد

مسأله 1249: شک هایی که نباید به آنها اعتنا کرد، به این شرح است:

اوّل: شك در چیزی که محل به جا آوردن آن گذشته است، مانند این که در رکوع، شك کند حمد را خوانده یا نه.

دوّم: شك بعد از سلام نماز.

سوّم: شك بعد از گذشتن وقت نماز.

چهارم: شك كثير الشّك، یعنی کسی که زیاد شك می کند.

پنجم: شك امام در شماره رکعتهای نماز، در صورتی که ماموم شماره آن را بداند. و همچنين شك ماموم در صورتی که امام شماره رکعت های نماز را بداند.

ششم: شك در نماز مستحب.

1- شکّ بعد از محل

مسأله 1250: اگر در بین نماز، شك کند یکی از کارهای واجب آن را انجام داده یا نه، مثلاً شك کند حمد خوانده یا نه، چنانچه مشغول کار بعدی نشده باشد، باید آنچه را که در انجام آن شك کرده، به جا آورد و اگر مشغول کار بعدی شده، به شك خود اعتنا نکند. مسأله 1251: اگر در بین خواندن آیه ای، شك کند آیه پیش را خوانده یا نه و همچنین اگر آخرایه را می خواند، شک کند اول آن را خوانده یا نه، به شك خود اعتنا نکند.

مسأله 1252: اگر بعد از رکوع و سجود، شك کند کارهای واجب آن، مانند ذکرو آرام بودن بدن را انجام داده یا نه، به شك خود اعتنا نکند.

مسأله 1253: اگر در حالی که به سجده می رود شك کند رکوع کرده یا نه، یا شك کند بعد از رکوع ایستاده یا نه، بنابر احتیاط لازم برگشته و بایستد و رکوع کند، و پس از رکوع نماز را تمام کند و اعاده نماید، و اگر شک کند که پس از رکوع ایستاده یا نه، به شکت خود اعتنا نکند.

مسأله 1254: اگر در حال برخاستن، شك کند سجده یا تشهد را به جا آورده یا نه، باید برگشته

ص: 230

و سجده کند، و اگر شک کند تشهّد خوانده یا نه، احتیاطاً به قصد رجاء تشهّد بخواند. مسأله 1255: کسی که نشسته یا خوابیده نماز می خواند، اگر موقعی که حمد یا تسبیحات می خواند، شک کند سجده یا تشهّد را به جا آورده یا نه، باید به شك خود اعتنا نکند. و اگر پیش از آن که مشغول حمد یا تسبیحات شود، شك کند سجده یا تشهّد را به جا آورده یا نه، باید به جا آورد.

مسأله 1256: اگر شك کند یکی از رکن های نماز را به جا آورده یا نه، چنانچه از محل آن گذشته است اعتنا نکند و اگر در محل است به جا آورد، در این صورت چنانچه بعد یادش بیاید آن ركن را به جا آورده بوده ، نمازش باطل می باشد، زیرا رکن زیاد شده است.

مسأله 1257: اگر شك کند، عملی را که رکن نیست به جا آورده یا نه، چنانچه از محل آن گذشته است اعتنا نکند و اگر در محل است به جا آورد و اگر بعد از انجام آن یادش بیاید آن را به جا آورده بوده ، چون رکن زیاد نشده، نمازش صحیح است ولی بنابر احتیاط واجب دوسجده سهو به جا آورد.

مسأله 1258: اگر شك کند رکنی را به جا آورده یانه، چنانچه مشغول عمل بعدی شده، مثلاً در تشهّد شك کند دو سجده را به جا آورده یا نه، باید به شك خود اعتنا نکند و اگر یادش بیاید آن رکن را به جا نیاورده، در صورتی که مشغول ركن بعد نشده باید آن را به جا آورد و اگر مشغول ركن بعد شده باشد، نمازش باطل است، مثلاً اگر پیش از ركوع ركعت بعد، یادش بیاید دو سجده را به جا نیاورده، باید به جا آورد و اگر در رکوع یا بعد از آن، یادش بیاید نمازش باطل است.

مسأله 1259: اگر شك کند عملی را که رکن نیست به جا آورده یا نه، و مشغول کار بعد از آن شده، باید به شك خود اعتنا نکند، مثلاً موقعی که مشغول خواندن سوره است، اگر شك کند حمد را خوانده یا نه، باید به شك خود اعتنا نکند و اگر بعد یادش بیاید آن را به جا نیاورده، در صورتی که مشغول ركن بعد نشده، باید به جا آورد و اگر مشغول ركن بعد شده، نمازش صحیح است، بنابراین اگر مثلاً در قنوت، یادش بیاید حمد را نخوانده باید بخواند و اگر در رکوع یادش بیاید، اعتنا نکند و نماز او صحیح است.

ص: 231

مسأله 1260: اگر شك کند سلام نماز را گفته یا نه، یا شك کند درست گفته یا نه، چنانچه مشغول تعقیب نماز، یا مشغول نماز دیگری شده یا با انجام کاری که نماز را به هم می زند، از حال نماز بیرون رفته، یا خود را خارج از نماز می داند، باید به شك خود اعتنا نکند و اگر پیش از اینها شك کند، باید سلام را بگوید.

2- شکّ بعد از سلام

مسأله 1261: اگر بعد از سلام نماز، شك کند نمازش صحیح بوده یا نه، مثلاً شك کند رکوع کرده یا نه، یا بعد از سلام نماز چهار رکعتی، شک کند چهار رکعت خوانده یا پنج رکعت، به شك خود اعتنا نکند، ولی اگر هردو طرف شك او باطل باشد، مثلا بعد از سلام نماز چهار ركعتي، شك کند دو رکعت خوانده یا پنج رکعت، نمازش باطل است.

3- شکّ بعد از وقت

مسأله 1262: اگر بعد از گذشتن وقت نماز، شک کند نماز خوانده یا نه، یا گمان کند نخوانده است، خواندن آن لازم نیست، ولی اگر پیش از گذشتن وقت، شك کند نماز خوانده یا نه، یا گمان کند نخوانده، باید آن نماز را بخواند، بلکه اگر گمان کند خوانده، باید آن را به جا آورد.

مسأله 1263: اگر بعد از گذشتن وقت، شک کند نماز را درست خوانده یا نه، به شك خود اعتنا نکند.

مسأله 1264: اگر بعد از گذشتن وقت نماز ظهر و عصر، بداند چهار رکعت نماز خوانده، ولى نداند به نیّت ظهر خوانده یا به نیّت عصر، باید چهار رکعت نماز قضا، به نیت نمازی که براو واجب است بخواند.

مسأله 1265: اگر بعد از گذشتن وقت نماز مغرب و عشاء، بداند يك نماز خوانده ، ولي نداند سه رکعتی خوانده یا چهار رکعتی، باید نماز مغرب و عشاء را قضا کند.

4- (کثیرالشّک کسی که زیاد شک می کند)

مسأله 1266: کثیرالشّک کسی است که عرفاً بگویند زیاد شک می کند یا این که حال او به گونه ای است که در هر سه نماز لااقل یک مرتبه شک کند، چنین شخصی به شک خود اعتنا

ص: 232

نکند. اگر کسی در يك نماز، سه مرتبه شك کند، یا در سه نماز پشت سرهم، مثلاً در نماز صبح، ظهر و عصر شك کند، کثیرالشّك است و چنانچه زیاد شك کردن او، از غضب یا ترس و یا پریشانی حواس نباشد، به شك خود اعتنا نکند.

مسأله 1267: کثیرالشّك، اگر در به جا آوردن چیزی از اجزاء یا شرایط نماز شك کند، چنانچه به جا آوردن آن، نماز را باطل نمی کند، باید بنابگذارد که آن را به جا آورده، مثلاً شك کند رکوع کرده یا نه، باید بنابگذارد که رکوع کرده است و اگر به جا آوردن آن، نماز را باطل می کند، باید بنا بگذارد که آن را انجام نداده، مثلا اگر شك کند يك ركوع کرده یا بیشتر، چون زیاد شدن رکوع نماز را باطل می کند، باید بنا بگذارد که بیشتر از يك ركوع نکرده است.

مسأله 1268: کسی که فقط در يك چیز نماز، زیاد شك می کند، چنانچه در چیزهای دیگر نماز شك کند، باید به دستور آن عمل نماید، مثلا کسی که زیاد شك می کند سجده کرده یا نه، اگر اتفاق در به جا آوردن رکوع شك کند، باید به دستور شك رفتار نماید، یعنی اگر ایستاده است رکوع را به جا آورد و اگر به سجده رفته، اعتنا نکند.

مسأله 1269: کسی که در نماز معینی، مثلاً در نماز ظهر زیاد شك می کند، اگر در نماز دیگری، مثلا در نماز عصر اتفّاق شك کند، باید به دستور شك رفتار نماید.

مسأله 1270: کسی که در جای مخصوصی، زیاد شك می کند، اگر در غیر آن جا نماز بخواند و شگی برای او پیش آید، باید به دستور شك عمل نماید.

مسأله 1271: اگر انسان شك كند (كثيرالشّك) شده یا نه، باید به دستور شك عمل نماید اما (كثيرالشّك) تا وقتي يقين نکند به حال معمولی مردم برگشته، باید به شك خود اعتنا نکند.

مسأله 1272: کسی که کثير الشك است، اگر شك کند، رکنی را به جا آورده یا نه و اعتنا نکند، بعد یادش بیاید آن را به جا نیاورده، چنانچه مشغول ركن بعد نشده، باید آن را به جا آورد و اگر مشغول ركن بعد شده، نمازش باطل است، مثلاً اگر شك کند رکوع کرده یا نه و اعتنا نکند، چنانچه پیش از سجده دوّم یادش بیاید رکوع نکرده، باید رکوع کند و پس از نماز دو سجده سهو

ص: 233

برای زیادی یک سجده انجام دهد و اگر در سجده دوم یادش بیاید، نمازش باطل است.

مسأله 1273: کسی که زیاد شك می کند، اگر شك کند، چیزی را که رکن نیست، به جا آورده یا نه واعتنا نکند و بعد یادش بیاید آن را به جا نیاورده، چنانچه از محل آن گذشته، نمازش صحیح است، ولی باید پس از نماز چنانچه قضا دارد آن را قضا کند و دو سجده سهو کند مثلا اگر شك کند حمد خوانده یا نه و اعتنا نکند، چنانچه در قنوت یادش بیاید حمد را نخوانده، باید بخواند و اگر در رکوع یادش بیاید، نماز او صحیح است ولی پس از نماز دو سجده سهو به جا آورد.

5- شکّ امام و مأموم

مسأله 1274: اگر امام جماعت، در شماره رکعتهای نماز شك کند، مثلاً شك کند سه رکعت خوانده یا چهار رکعت، چنانچه مأموم يقين داشته باشد چهار رکعت خوانده و به امام بفهماند چهار رکعت خوانده است، امام باید نماز را تمام کند و خواندن نماز احتیاط لازم نیست. و همچنين اگر امام يقين داشته باشد که چند رکعت خوانده است و ماموم، در شماره رکعتهای نماز شك کند، باید به شك خود اعتنا ننماید.

6- شک در نماز مستحب

مسأله 1275: اگر در شماره رکعتهای نماز مستحب شك کند، چنانچه طرف بیشترشك، نماز را باطل می کند، بنا را بر کمتر بگذارد، مثلا اگر در نافله صبح شك کند دو رکعت خوانده یا سه رکعت ، بنا بگذارد که دو رکعت خوانده است. و اگر طرف بیشترشك، نماز را باطل نمی کند، مثلاً شك کند دو رکعت خوانده با يك ركعت، به هر طرف شك عمل کند نمازش صحیح است.

مسأله 1276: کم شدن رکن، نافله را باطل می کند، ولی زیاد شدن رکن، آن را باطل نمی کند، پس اگر یکی از کارهای نافله را فراموش کند و موقعی یادش بیاید که مشغول ركن بعد از آن شده، می تواند برگردد و از آن جایی که فراموش کرده ادامه دهد آن را انجام دهد، مثلاً اگر در بین رکوع، یادش بیاید سوره را نخوانده، می تواند برگردد و سوره را بخواند و دوبار به رکوع رود.

مسأله 1277: اگر در یکی از کارهای نافله شك کند، خواه رکن باشد یا غیر رکن، چنانچه محل آن نگذشته، باید به جا آورد و اگر محل آن گذشته به شك خود اعتنا نکند.

ص: 234

مسأله 1278: اگر در نماز مستحب دو رکعتی، گمان کند که سه رکعت یا بیشتر به جا آورده، اعتنا نکند و نمازش صحیح است و اگر به دو رکعت یا کمتر گمان کند، بنابر احتیاط مستحب به همان گمان عمل کند، مثلاً اگر به يك ركعت گمان دارد، بنابر احتیاط مستحب، باید يك رکعت دیگر نیز بخواند.

مسأله 1279: اگر در نماز نافله، کاری کند که در نماز واجب سجده سهو واجب می شود، با يك سجده و یا تشهّد را فراموش نماید، لازم نیست بعد از نماز، سجده سهو یا قضای سجده و تشهد را به جا آورد.

مسأله 1280: اگر شك کند نماز مستحب را خوانده یا نه، چنانچه آن نماز مانند نماز جعفر طیار عليه السلام، وقت معيّن نداشته باشد بنا بگذارد که نخوانده است و همچنین اگر مثل نافله يوميه، وقت معيّن داشته باشد و پیش از گذشتن وقت، شک کند، ولی اگر بعد از گذشتن وقت، شك کند به شك خود اعتنا نکند.

شک های صحیح

مسأله 1281: در نه صورت، اگر در شماره رکعت های نماز چهار رکعتی شك کند، نماز باطل نمی شود بلکه باید فکر نماید، پس اگر به يك طرف شك، يقين یا گمان پیدا کرد، همان طرف را بگیرد و نماز را تمام کند و گرنه، به دستوری که گفته می شود عمل نماید: اول: بعد از سر برداشتن از سجده دوّم، شك کند دو رکعت خوانده یا سه رکعت، باید بنا بگذارد سه رکعت خوانده و يك ركعت دیگر بخواند، نماز را تمام کند و بعد از نماز، يك ركعت نماز احتیاط ایستاده و یا دو رکعت نشسته ، به دستوری که بیان می شود به جا آورد.

دوم : شك بين دو و چهار، بعد از سر برداشتن از سجده دوّم که در این صورت باید بنا بگذارد چهار رکعت خوانده، نماز را تمام کند و بعد از نماز دو رکعت نماز احتیاط ایستاده بخواند.

سوّم: شك بين دو و سه و چهار، بعد از سر برداشتن از سجده دوّم، که در این صورت باید بنابر چهار بگذارد نماز را تمام کند و بعد از نماز، دو سجده سهو به جا آورد و یک رکعت نماز احتیاط

ص: 235

ایستاده و بعد دو رکعت نشسته به جا آورد.

چهارم: شك بين چهار و پنج بعد از سر برداشتن از سجده دوّم، که در این صورت باید بنا را بر چهار بگذارد، نماز را تمام کند و بعد از نماز، دو سجده سهو به جا آورد.

مسأله 1282: اگر بعد از گفتن ذکرو پیش از سر برداشتن از سجده دوّم، یکی از این چهار شك، برای او پیش آید، بنابر احتیاط واجب باید به دستور همان شك، عمل کند و نماز را نیز دوباره بخواند.

پنجم: شك بين سه و چهار، در هرجای نماز باشد، باید بنابر چهار بگذارد، نماز را تمام کند و بعد از نماز، يك ركعت نماز احتیاط ایستاده یا دو رکعت نشسته، به جا آورد.

ششم: شك بين چهار و پنج، در حال ایستاده ، که در این صورت باید بنشیند، تشهد بخواند، نماز را سلام دهد، دو رکعت نماز احتیاط نشسته به جا آورد و بنابر احتیاط واجب ، باید دو سجده سهونیز برای قیام اضافي به جا آورد.

هفتم: شك بين سه و پنج، در حال ایستاده ، باید بنشیند، تشهد بخواند، نماز را سلام دهد، دو رکعت نماز احتیاط ایستاده به جا آورد. و بنابر احتیاط واجب دو سجده سهو نیز، برای قیام اضافی به جا آورد.

هشتم: شك بين سه و چهار و پنج، در حال ایستاده باید بنشیند، تشهد بخواند، بعد از سلام نماز، دو رکعت نماز احتیاط ایستاده، سپس دو رکعت نشسته به جا آورد و بنابر احتیاط واجب، دو سجده سهونیز، برای قیام اضافي به جا آورد.

نهم : شك بين پنج و شش، در حال ایستاده، باید بنشیند، تشهد بخواند، نماز را سلام دهد، دو سجده سهو به جا آورد و بنابر احتیاط واجب، باید دو سجده سهو دیگری برای ایستادن اضافي به جا آورد.

چند مسأله

مسأله 1283: اگر یکی از شك های صحیح برای انسان پیش آید، نباید نماز را بشکند، بلکه

ص: 236

باید به دستوری که گذشت عمل نماید، و اگر بدون شکستن نمازهم آن را از سر بگیرد، نماز دوّم هم باطل است اما اگر نماز را شکست و مشغول نماز دوّم شد، نماز دوّمش صحیح است.

مسأله 1284: اگر یکی از شك هایی که نماز احتیاط برای آن واجب است، در نماز پیش آید، چنانچه انسان نماز را تمام کند و بدون خواندن نماز احتیاط ، دوباره نماز را از سر بگیرد معصیت کرده و اگر پیش از انجام کاری که نماز را باطل می کند، نماز را از سر گرفته باشد نماز دومش باطل است و اگر بعد از انجام کاری که نماز را باطل می کند، مشغول نماز شده، نماز دومش صحیح است، لکن نماز اول در هر دو صورت باطل است.

مسأله 1285: اگر یکی از شك های صحیح، یا باطل برای انسان پیش آید، چنان که گفته شد، باید فورا فکر کند، ولی اگر بداند با کمی تاخیر چیزی را فراموش نمی کند، می تواند بعدا فکر نماید، جایز نیست با حالت شک نماز را ادامه دهد، مثلاً اگر در حال ایستادن شک کند که یک رکعت خوانده یا بیشتر و بداند که اگر به رکوع رود به یک طرف يقين یا گمان پیدا می کند، جایز نیست با این حال ركوع کند، مگر آن که چیزی از واجبات نماز با شک همراه نشود، مانند این که در سجده پس از ذکرشک کند، و با سر برداشتن شک برطرف شود.

مسأله 1286: اگر اول به يك طرف ، گمان بیشتری داشته باشد، بعد دو طرف در نظر او مساوی شود، باید به دستور شك عمل نماید و اگر اول، دو طرف در نظر او مساوی باشد و به طرفی که وظیفه اوست بنا بگذارد، بعد به طرف دیگر گمان کند، باید طرف گمان شده را بگیرد و نماز را تمام کند.

مسأله 1287: کسی که نمی داند به يك طرف گمان بیشتری دارد یا هردو طرف در نظر او مساوی است، باید به دستور شك عمل کند.

مسأله 1288: اگر بعد از نمازبداند در بین نماز مردد بوده که مثلا دو رکعت خوانده یا سه رکعت و بنا را برسه گذاشته، ولي نداند به خواندن سه رکعت گمان داشته، یا هردو طرف در نظر او مساوی بوده ، بنابر احتیاط لازم، نماز احتیاط را بخواند.

ص: 237

مسأله 1289: اگر موقعی که تشهّد می خواند، یا بعد از ایستادن، شك کند که دو سجده را به جا آورده یا نه و در همان موقع، یکی از شك هایی که بعد از تمام شدن دو سجده صحيح است، برای او پیش آید، مثلاً شك کند دو رکعت خوانده یا سه رکعت، چنانچه به دستور آن شك عمل کند، نمازش صحیح است.

مسأله 1290: اگر پیش از آن که مشغول تشهّد شود، یا پیش از ایستادن، شك کند دو سجده را به جا آورده یا نه و در همان موقع، یکی از شك هایی که بعد از تمام شدن دو سجده صحيح است، برای او پیش آید، نمازش باطل است.

مسأله 1291: اگر موقعی که ایستاده ، بین سه و چهار، یا بین سه و چهار و پنج، شك کند و یادش بیاید یک یا دو سجده از رکعت پیش را، به جا نیاورده ، نمازش باطل است. مسأله 1292: اگر شك او از بین برود و شك دیگری برایش پیش آید، مثلاً اوّل شك کند دو رکعت خوانده یا سه رکعت، بعد شك کند سه رکعت خوانده یا چهار رکعت، باید به دستور شك دوّم عمل نماید.

مسأله 1293: اگر بعد از نماز، شك کند که در نماز، مثلاً بین دو و چهار شك کرده، یا بین سه و چهار، واجب است به دستور هردو عمل کند و نماز را نیز دوباره بخواند. مسأله 1294: اگر بعد از نماز بفهمد در نماز شکی برای او پیش آمده، ولي نداند از شكهای باطل بوده و یا از شكهای صحیح و اگر از شك های صحیح بوده کدام يك از آنهاست باید دو رکعت ایستاده و بعد از آن دو سجده سهوبه جا آورد و نماز را هم دوباره بخواند.

مسأله 1295: کسی که نشسته نماز می خواند اگرشگی کند که باید برای آن، يك ركعت نماز احتیاط ایستاده یا دو رکعت نشسته بخواند، باید دورکعت نشسته به جا آورد. و اگر شگی کند که باید برای آن دو رکعت نماز احتیاط ایستاده بخواند، باید دو رکعت نشسته به جا آورد، و بنابر احتیاط واجب دو رکعت نشسته دیگر بخواند و احتیاط مستحب اعاده نماز است، و اگر شکّی کند که باید یک رکعت ایستاده بخواند باید دو رکعت نشسته بخواند و احتیاط مستحب اعاده نماز است.

ص: 238

نماز احتیاط

مسأله 1296: کسی که نماز احتیاط بر او واجب است، بعد از سلام نماز باید فوراً نیت نماز احتیاط کند، تکبیر بگوید، حمد را بخواند، به رکوع رود و دو سجده نماید، پس اگر يك ركعت نماز احتیاط بر او واجب بوده، بعد از دو سجده، تشهّد بخواند و سلام دهد و اگر دو رکعت نماز احتیاط بر او واجب بوده، بعد از دو سجده، یک رکعت دیگر مانند رکعت اول به جا آورد و بعد از تشهّد سلام دهد.

مسأله 1297: نماز احتیاط ، سوره و قنوت ندارد، باید آن را آهسته بخواند، نیت آن را بر زبان نیاورد.

مسأله 1298: اگر پیش از خواندن نماز احتیاط بفهمد نمازی که خوانده درست بوده لازم نیست نماز احتیاط بخواند و اگر در بین نماز احتیاط بفهمد لازم نیست آن را تمام نماید.

مسأله 1299: اگر پیش از خواندن نماز احتیاط بفهمد رکعت های نمازش کم بوده، چنانچه کاری که نماز را باطل می کند انجام نداده، باید آنچه را که از نماز نخوانده، بخواند و برای سلام بیجا، دو سجده سهو به جا آورد و اگر کاری که نماز را باطل می کند انجام داده، برای مثال پشت به قبله کرده، باید نماز را دوباره بخواند.

مسأله 1300: اگر بعد از نماز احتیاط ، بفهمد کسری نمازش به مقدار نماز احتیاط بوده، مثلاً در شکت بین سه و چهار یک رکعت نماز احتیاط بخواند، بعد بفهمد نماز را سه رکعت خوانده، نمازش صحیح است.

مسأله 1301: اگر بعد از خواندن نماز احتیاط بفهمد کسری نماز، کمتر از نماز احتیاط بوده، مثلا در شکت بین دو و چهار، دو رکعت نماز احتیاط بخواند بعد بفهمد، نماز را سه رکعت خوانده باید بنابر احتیاط لازم، کسری نماز را تمام کند و نماز را دوباره بخواند.

مسأله 1302: اگر بعد از خواندن نماز احتیاط، بفهمد کسری نماز، بیشتر از نماز احتیاط بوده، مثلا در بین سه و چهار يك ركعت نماز احتیاط بخواند، بعد بفهمد نماز را دو رکعت خوانده،

ص: 239

چنانچه بعد از نماز احتیاط ، کاری که نماز را باطل می کند انجام داده، مثلاً پشت به قبله کرده، باید نماز را دوباره بخواند و اگر کاری که نماز را باطل کند انجام نداده، نماز را تکمیل می کند و برای زیادی ها سجده سهو به جا آورد و نماز را اعاده نماید.

مسأله 1303: کسی که ایستاده نماز می خواند، اگر هنگام خواندن نماز احتیاط ، از ایستادن عاجز شود، باید مانند کسی که نماز را نشسته می خواند . همان گونه که در مسأله پیش، گفته شد . نماز احتیاط به جا آورد.

مسأله 1304: کسی که نشسته نماز می خواند، اگر موقع خواندن نماز احتیاط، بتواند بایستد، باید به وظیفه کسی که نماز را ایستاده می خواند، عمل کند.

مسأله 1305: اگر بین دو و سه و چهار شك کند و بعد از خواندن دو رکعت نماز احتیاط ایستاده، یادش بیاید که نماز را دورکعت خوانده، لازم نیست دورکعت نماز احتیاط نشسته را بخواند.

مسأله 1306: اگر بین سه و چهار شك کند و موقعی که دو رکعت نماز احتیاط نشسته یا یك رکعت ایستاده می خواند، یادش بیاید که نماز را سه رکعت خوانده، باید نماز احتیاط را تمام نماید و کفایت می کند.

مسأله 1307: اگر بین دو و سه و چهار شك کند و موقعی که دو رکعت نماز احتیاط ایستاده را می خواند، پیش از ركوع ركعت دوم، یادش بیاید که نماز را سه رکعت خوانده، باید نماز احتیاط را رها کند و کسری نماز را به جا آورد و بنابر احتیاط واجب نماز را اعاده کند.

مسأله 1308: اگردر بین نماز احتیاط بفهمد، کسری نماز بیشتر یا کمتر از نماز احتیاط بوده، چنانچه نتواند نماز احتیاط را طبق کسری نماز تمام کند، باید آن را رها نماید و نماز را دوباره بخواند و بنابر احتیاط مستحب برای رهایی از آن نماز کاری کند که نماز را باطل می نماید مثلا پشت به قبله کند و برای شکت بین دو و سه و چهار، موقعی که دو رکعت نماز احتیاط می خواند، در رکعت آخر آن بعد از رکوع بفهمد که نمازش سه رکعت بوده، باید نماز احتیاط را رها کند و بنابر احتیاط واجب کسری نماز را به جا آورد و نماز را دوباره به جا آورد.

ص: 240

مسأله 1309: اگر شك کند، نماز احتیاطی که بر او واجب بوده، به جا آورده یا نه، چنانچه وقت نماز گذشته، به شك خود اعتنا نکند و اگر وقت دارد ، در صورتی که مشغول کار دیگری نشده و از جای نماز، برنخاسته و کاری مانند رو گرداندن از قبله که نماز را باطل می کند انجام نداده و بین شک ونماز زیاد طول نکشیده، باید نماز احتیاط را بخواند. و اگر کاری که نماز را باطل می کند به جا آورده، یا بین نماز و شك او زیاد فاصله شده احتیاط واجب آن است که نماز احتیاط را به جا آورد و نماز را هم دوباره بخواند.

مسأله 1310: اگر در نماز احتیاط ، رکنی زیاد کند، یا مثلاً به جای يك ركعت، دو رکعت بخواند، نماز احتیاط باطل می شود و باید دوباره نماز احتیاط واصل نماز را به جا آورد.

مسأله 1311: هنگامی که انسان مشغول نماز احتیاط است، اگر در یکی از کارهای آن شك کند، چنانچه محل آن نگذشته، باید به جا آورد و اگر محلش گذشته، باید به شك خود اعتنا نکند، مثلاً اگر شك کند حمد خوانده یا نه، چنانچه به رکوع نرفته حمد را بخواند و اگر به رکوع رفته باید به شك خود اعتنا نکند.

مسأله 1312: اگر در شماره رکعت های نماز احتیاط شك کند، چنانچه طرف بیشتر شك، نماز را باطل می کند، باید بنا را بر کمتر بگذارد و اگر طرف بیشترشك، نماز را باطل نمی کند، باید بنا را بر بیشتر بگذارد، مثلا موقعی که مشغول خواندن دو رکعت نماز احتیاط است، اگر شك کند دو رکعت خوانده یا سه رکعت، باید بنا بگذارد که دو رکعت خوانده و اصل نماز را نیز اعاده نماید.

مسأله 1313: اگر در نماز احتیاط، چیزی که رکن نیست، سهواً کم یا زیاد شود، سجده سهو ندارد مگر چیزی باشد که در اصل نماز سجده سهو دارد که باید بنابر احتیاط واجب دو سجده سهو کند.

مسأله 1314: اگر بعد از سلام نماز احتیاط، شك کند یکی از اجزا یا شرایط آن را به جا آورده یا نه، به شك خود اعتنا نکند.

مسأله 1315: اگر در نماز احتیاط، تشهّد يا يك سجده را فراموش کند، و در جای خودش تدارک

ص: 241

آن ممکن نباشد بنابر احتیاط واجب بعد از سلام نماز، آن را قضا نماید.

مسأله 1316: اگر به همراه نماز احتیاط ، قضای يك سجده، یا قضای يك تشهد و یا دو سجده سهوبر او واجب شود، باید اول نماز احتیاط را به جا آورد.

مسأله 1317: حکم گمان در عدد رکعات نماز مانند حكم يقين است، مثلاً اگر نداند که بك رکعت خوانده یا دو رکعت، ولی گمان داشته که دو رکعت خوانده، بنا می گذارد که دو رکعت خوانده است. مگر گمان به چیزی که سبب بطلان نماز باشد که در این صورت، حكم يقين را ندارد. و اگر در نماز چهار رکعتی گمان دارد که چهار رکعت خوانده، نباید نماز احتیاط بخواند. و اما گمان در افعال نماز حکم شك را دارد، پس اگر گمان دارد رکوع کرده، چنانچه داخل سجده نشده است، باید رکوع کند، و اگر گمان دارد حمد را نخوانده، و شروع به خواندن سوره کرده اعتنا به گمان ننماید عمل را تمام کند و اصل نماز را اعاده نماید.

مسأله 1318: حکم شكّ، سهو و گمان، در نمازهای واجب يوميه و دیگر نمازهای واجب فرق ندارد، مثلاً اگر در نماز آیات شك کند، يك ركعت خوانده یا دو رکعت، چون شك او در نماز دو رکعتی است، نمازش باطل است.

سجده سهو

اشاره

مسأله 1319: برای ده چیز باید بعد از سلام نماز، دو سجده سهو، به دستوری که گفته خواهد شد به جا آورد:

اوّل: حرف زدن سهواً در بین نماز

دوّم: سلام دادن بی جا، مانند سلام دادن سهواً در رکعت اوّل.

سوم: فراموش کردن تشهّد.

چهارم: شکّ بین چهار و پنج رکعت در نماز چهار رکعتی پس از سر برداشتن از سجده دوّم.

پنجم: فراموش کردن یک سجده چنانچه پس از داخل شدن در رکعت بعد یادش آمد. ششم: نشستن اشتباه در جایی که باید بایستد.

ص: 242

هفتم: کم یا زیاد کردن اشتباهاً هر چیزی در نماز

هشتم: کسی که در نماز سهو کرده و نمی داند جزئی را کم و زیاد کرده .

نهم: شکّ بين 3 و 4 درفاز 4 رکعتی که گمان دارد 4 رکعت خوانده .

دهم: پس از داخل شدن در عملی شک کند که واجبی را انجام داده یا نه، مستحب است که دو سجده سهو به جا آورد.

مسأله 1320: اگر در جایی که باید بایستد، مثلاً موقع خواندن حمد و سوره، اشتباهاً بنشیند، یا در جایی که باید بنشیند، مثلا موقع خواندن تشهد، اشتباهاّ بایستد، بنابر احتیاط واجب، باید دو سجده سهو به جا آورد، بلکه برای هر چیزی که در نماز، اشتباها کم یا زیاد شود، بنابر احتیاط واجب ، باید دو سجده سهو به جا آورد.

مسأله 1321: اگر انسان اشتباهاً یا به خیال این که نمازش تمام شده، حرف بزند، باید دو سجده سهو به جا آورد.

مسأله 1322: برای حرفی که از سرفه و آه کشیدن پیدا می شود، سجده سهو واجب نیست، ولى اگر مثلا سهوا «آخ» یا «آه» بگوید، باید سجده سهویه جا آورد. مسأله 1323: اگر چیزی که غلط خوانده، دوبار به طور صحیح بخواند، برای آن غلط سجده سهو واجب نیست.

مسأله 1324: اگر در نماز سهواً مدتی حرف زند که تمام آن يك مرتبه حساب شود، دو سجده سهو كافي است.

مسأله 1325: اگر سهواً تسبیحات اربعه را بیشتر از سه مرتبه بگوید، لازم نیست بعد از نماز دوباره سجده سهواً به جا آورد، ولی اگر تسبیحات را اصلا نگوید باید دو سجده سهو کند.

مسأله 1326: اگر در جایی که نباید سلام دهد، اشتباه یک یا دو یا سه سلام را بگوید، دو سجده سهونماید.

مسأله 1327: اگر يك سجده یا تشهد را فراموش کند و پیش از ركوع ركعت بعد یادش بیاید،

ص: 243

باید برگردد و به جا آورد و بعد از نماز، بنابر احتیاط واجب برای ایستادن بی جا دو سجده سهو بنماید.

مسأله 1328: اگر در رکوع یا بعد از آن یادش بیاید که يك سجده یا تشهد از رکعت پیش فراموش کرده، باید بعد از سلام نماز، سجده یا تشهد را قضا نماید و بعد از آن دو سجده سهو به جا آورد.

مسأله 1329: اگر سجده سهو را بعد از سلام نماز، عمدا به جا نیاورد، معصیت کرده و واجب است هرچه زودتر آن را انجام دهد و چنانچه سهوا به جا نیاورد، هروقت یادش آمد باید فورا انجام دهد و لازم نیست نماز را دوباره بخواند.

مسأله 1330: اگر شك دارد دو سجده سهو بر او واجب شده یا نه، لازم نیست به جا آورد.

مسأله 1331: کسی که شك دارد دو سجده سهو بر او واجب شده یا بیشتر، اگر دو سجده سهو به جا آورد کافی است.

مسأله 1332: اگر بداند یکی از دو سجده سهو را به جا نیاورده و تدارک ممکن نباشد، باید دو سجده سهو به جا آورد و اگر بداند سهوا سه سجده کرده، احتیاط واجب آن است که دوباره دو سجده سهو به جا آورد.

مسأله 1333: اگر شك کند يك سجده کرده یا دو سجده سهو یا شك کند که دو سجده سهو کرده یا سه سجده، چنانچه وارد تشهد نشده، بنا را بر کمتر بگذارد.

کیفیت سجده سهو

مسأله 1334: برای انجام سجده سهو بعد از سلام نماز، فور نیت سجده سهو کند، پیشانی را بر چیزی که سجده بر آن صحیح است، بگذارد و بگوید: «بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ »یا بگوید: «بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ »و احوط این است که بگوید: «بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ ، السَّلَامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا النَّبِيُّ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ ».سپس بنشیند و دوباره به سجده رود و یکی از ذکرهایی که گفته شد بگوید و بنشیند، تشهد

ص: 244

بخواند و پس از تشهد بگوید: «السَّلام عَلَيكُم» و اولی این است که: «و رَحمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهَ »را اضافه کند.

قضای سجده و تشهّد فراموش شده

مسأله 1335: سجده و تشهّدی که نمازگزار فراموش کرده و بعد از نماز، قضای آن را به جا می آورد، باید تمام شرایط نماز مانند: پاك بودن بدن ، لباس، رو به قبله بودن و شرط های دیگر را داشته باشد.

مسأله 1336: اگر سجده را چند دفعه فراموش کند، مثلاً يك سجده از رکعت اوّل و يك سجده از رکعت دوّم فراموش نماید، باید بعد از نماز قضای همه آنها را با سجده های سهوی که برای آنها لازم می شود به جا آورد و لازم نیست معین کند قضای کداميك از آن هاست. و احوط رعایت ترتیب در فضای سجدهها است.

مسأله 1337: اگر يك سجده و تشهد را فراموش کند، باید هر کدام را اول فراموش کرده، اول قضا نماید. و اگر نداند کدام اول فراموش شده، باید احتیاط يك سجده وتشهّد و بعد يك سجده دیگر به جا آورد، با يك تشهّد و يك سجده و بعد يك تشهّد دیگر به جا آورد تايقين کند به ترتیبی که فراموش کرده قضا نموده است.

مسأله 1338: اگربين سلام نماز و قضای سجده یا تشهّد، کاری کند که اگرعمدا یا سهوا در نماز اتفاق بیفتد، نماز باطل می شود، مثلا پشت به قبله نماید، بنابر احتیاط واجب بعد از قضای سجده و تشهد، دوباره نماز را بخواند.

مسأله 1339: اگر بعد از سلام نماز، یادش بیاید يك سجده یا تشهد را از رکعت آخر فراموش کرده است، چنانچه کاری که عمداً و سهواً آن نماز را باطل می کند انجام نداده، باید برگشته و سجده یا تشهد فراموش شده و نیز دو سجده سهو را به جا آورد. مسأله 1340: اگر بین سلام نماز و قضای سجده یا تشهدی که از رکعت قبل فراموش شده، کاری کند که برای آن سجده سهو واجب می شود، مثلا سهواً حرف بزند، باید سجده یا تشهّد را قضا

ص: 245

کند و غیراز سجده سهوی که برای قضای سجده یا تشهد می نماید، دو سجده سهودیگربنماید.

مسأله 1341: اگر نداند سجده را فراموش کرده یا تشهّد را، باید هر دو را قضا نماید. مسأله 1342: اگر شك دارد سجده یا تشهّد را فراموش کرده یا نه، واجب نیست قضا نماید.

مسأله 1343: اگر بداند سجده یا تشهد را فراموش کرده و شك کند که پیش از ركوع ركعت بعدی به جا آورده یا نه، بنابر احتیاط واجب آن را قضا نماید.

مسأله 1344: کسی که باید سجده یا تشهّد را قضا نماید، اگر برای کار دیگری نیز سجده سهوبر او واجب شود، باید بعد از نماز فورا سجده یا تشهد را قضا نماید و بعد از آن سجده سهو را به جا آورد.

مسأله 1345: اگر شك دارد که بعد از نماز قضای سجده یا تشهّد فراموش شده را به جا آورده یا نه، چنانچه وقت نماز نگذشته، باید سجده یا تشهّد را قضا نماید و اگر وقت نماز گذشته، قضای آن مستحب است.

کم و زیاد کردن اجزاء و شرائط نماز

مسأله 1346: هرگاه چیزی از واجبات نماز را عمدا کم یا زیاد کند، اگرچه يك حرف باشد، نماز باطل است.

مسأله 1347: اگر به جهت ندانستن حکم و از روی تقصیر چیزی از واجبات رکنی نماز را کم یا زیاد کند، نماز باطل است. و در غیر واجبات رکنی به احتیاط واجب محکوم به بطلان است. ولی چنانچه براثر ندانستن حکم حمد و سوره نماز صبح، مغرب و عشاء را آهسته بخواند یا حمد و سوره نماز ظهر و عصر را بلند بخواند و یا در مسافرت، نماز ظهر و عصر و عشاء را چهار رکعتی بخواند، نمازش صحیح است. مسأله 1348: اگر در بین نماز بفهمد وضو یا غسلش باطل بوده یا بدون وضو یا غسل مشغول نماز شده، باید نماز را به هم بزند و دوباره با وضو یا غسل نماز بخواند و اگر بعد از نماز بفهمد، باید دوباره نماز را با وضو یا غسل به جا آورد و اگر وقت گذشته قضا نماید.

ص: 246

مسأله 1349: اگر بعد از رسیدن به رکوع یادش بیاید که دو سجده از رکعت قبلی فراموش کرده ، نمازش باطل است و اگر پیش از رسیدن به رکوع یادش بیاید، باید برگردد، دو سجده را به جا آورد و برخیزد، حمد و سوره یا تسبیحات را بخواند، نماز را تمام کند و بعد از نماز بنابر احتیاط واجب، برای ایستادن بی جا دو سجده سهو انجام دهد.

مسأله 1350: اگر پیش از گفتن: «السَّلامُ عَلَينا»و«السَّلام عَلَيكُم»، یادش بیاید دوسجده رکعت آخر را به جا نیاورده، باید دو سجده را به جا آورد و دوباره تشهد بخواند و سلام نماز را بدهد و برای تشهد بی جا بنابر احتیاط دو سجده سهونماید.

مسأله 1351: اگر بعد از سلام نماز، یادش بیاید يك ركعت یا بیشتر، از آخر نماز نخوانده، چنانچه کاری انجام داده که در نماز، چه عمدا یا سهوا اتفاق بیفتد نماز را باطل می کند، مثلا پشت به قبله کرده، نمازش باطل است و اگر کاری که عمداً و سهواً آن نماز را باطل می کند انجام نداده ، باید فورا مقداری را که فراموش کرده به جا آورد و برای هر یک از تشهّد و سلام زیادی سجده سهوبنماید.

مسأله 1352: هرگاه بعد از سلام نماز، عملی انجام دهد که اگر در نماز عمداً یا سهواً اتفاق بیفتد نماز را باطل می کند مثلاً پشت به قبله نماید، و بعد یادش بیاید که دو سجده آخر را به جا نیاورده، نماز باطل است و اگر پیش از انجام کاری که نماز را باطل می کنند یادش بیاید، باید دو سجده ای را که فراموش کرده به جا آورد، دوباره تشهد بخواند، سلام نماز را بدهد و برای هریک از تشهد و سلامی که اول گفته است سجده سهوبنماید. مسأله 1353: اگر بفهمد نماز را پیش از وقت خوانده یا پشت به قبله خوانده، باید دوباره بخواند و اگر وقت گذشته قضا نماید. و اگر بفهمد که به طرف راست یا به طرف چپ قبله به جا آورده باید دوباره بخواند و اگر وقت گذشته قضا نماید، هر چند به سبب خطای قبله و یا ندانستن حکم شرعی بوده است.

ص: 247

نماز مسافر و شرائط آن

اشاره

مسأله 1354: مسافر باید نماز ظهر، عصر و عشاء را با هشت شرط، شکسته به جا آورد، یعنی دو رکعت بخواند:

1- سفرهشت فرسخ یا بیشتر باشد. 2- از اول قصد مسافت هشت فرسخ داشته باشد. 3- از قصد خود برنگردد. 4- پس از رسیدن به هشت فرسخ از وطن خود نگذرد و قصد اقامت ده روز در آن جا نکند. 5- برای حرام سفر نکند. 6- از کسانی نباشد که جای معنی ندارند، مانند بعضی صحرانشینان. 7- شغل او سفر نباشد. 8- به حد ترخص برسد. و تفصیل آن در مسائل زیر بیان می شود.

شرط اوّل

مسأله 1355: باید سفر، کمتر از هشت فرسخ شرعی نباشد و فرسخ شرعی دوازده هزار ذراع به ذراع معمولی گفته می شود: تقریباً پنج کیلومتر و نیم است، در مجموع چهل و چهار کیلومتر می شود.

مسأله 1356: کسی که مجموع رفت و برگشت او هشت فرسخ است، اگردريك شبانه روز برود و برگردد، مثلا روز برود و همان روز یا شب آن برگردد، چه آن که رفت و برگشت هردو چهار فرسخ باشد و یا این که مختلف باشد، باید نماز را شکسته بخواند گرچه احتیاط مستحب آن است که تمام هم بخواند.

مسأله 1357: اگر مجموع رفت و برگشت هشت فرسخ باشد، در صورتی که سفرش ده روز طول نکشد، مثلاً امروز برود و فردا و یا بعد از چند روز برگردد، نماز را شکسته بخواند و روزه نگیرد، بلکه قضای روزه را به جا آورد.

مسأله 1358: اگر سفر از هشت فرسخ مختصری کمتر باشد یا انسان نداند سفر او هشت فرسخ است یا نه، نباید نماز را شکسته بخواند و چنانچه شك کند سفر او هشت فرسخ است یا نه، واجب است احتیاطأ تحقيق نمايد، چنانچه دو عادل بگویند یا بین مردم معروف باشد به طوری که سبب اطمینان شود که سفر او هشت فرسخ است، نماز را شکسته بخواند.

ص: 248

مسأله 1359: اگر يك عادل یا شخص ثقه که مورد اطمینان است خبر دهد که سفر انسان هشت فرسخ است، باید نماز را شکسته بخواند و احوط جمع بين شکسته و تمام است.

مسأله 1360: کسی که يقين دارد سفر او هشت فرسخ است، اگر نماز را شکسته بخواند و بعد بفهمد هشت فرسخ نبوده، باید چنانچه وقت باقی است آن را چهار رکعتی به جا آورد و اگر وقت گذشته، قضا نماید.

مسأله 1361: کسی که يقين دارد از جای خود تا جایی که قصد رفتن به آن جا را دارد، هشت فرسخ نیست، یا شك دارد هشت فرسخ هست یا نه، چنانچه در بین راه بفهمد سفر او هشت فرسخ بوده، اگرچه کمی از راه باقی باشد، باید نماز را شکسته بخواند، مشروط به این که قصد برگشت این مسافت را قبل از ده روز داشته باشد و اگر تمام خوانده، دوباره نماز را شکسته به جا آورد.

مسأله 1362: اگر بین دو محلّی که فاصله آنها کمتر از چهار فرسخ است، چند مرتبه رفت و آمد کند، اگرچه روی هم هشت فرسخ شود، باید نماز را تمام بخواند، مگر آن که از اول قصد هشت فرسخ دوری را داشته باشد که در این صورت احتیاط ترک نشود. مسأله 1363: اگر محلی دو راه داشته باشد، يك راه آن کمتر از هشت فرسخ و راه دیگر آن، هشت فرسخ یا بیشتر باشد، چنانچه انسان از راهی که هشت فرسخ است یا بیشتر، به آن جا برود، باید نماز را شکسته بخواند و اگر از راهی که هشت فرسخ نیست برود، باید تمام بخواند.

مسأله 1364: اگر شهر دیوار دارد، باید ابتدای هشت فرسخ را از دیوار شهر حساب کند و اگر دیوار ندارد، باید از خانه های آخر شهر حساب نماید.

مسأله 1365: حکم مسافرت با وسایل نقلیه جديد، همان حکم مسافرت با وسایل قدیمی را دارد، پس اگر روزه دار با هواپیما، کشتی، قطار، ماشین یا سفینه های فضایی مسافرت کند و هشت فرسخ مسافت را طی نماید، افطار بر او واجب و نمازش شکسته می شود.

مسأله 1366: مسافرت شرعی با پیمودن هشت فرسخ تحقق می یابد، چه این مسافت در خطی افقی یا عمودی و یا مورب باشد، چه در کره زمین یا فضا یا آب و چه در کرات آسمانی

ص: 249

دیگر باشد. پس اگر شخصی با هرنوع وسیله ای، مسافت هشت فرسخ را در فضا، به طور عمودی بپیماید، یا رفت و برگشتش هشت فرسخ شود، لازم است روزه اش را بخورد و نمازش را شکسته بخواند و اگر شخصی با هر نوع زیر دریایی مسافت هشت فرسخ را به طور عمودی در عمق آب پیمود و یا رفت و برگشتش هشت فرسخ گردید، افطار بر او واجب شده، نمازش شکسته می شود و همچنین است حکم مسافرت در کرات دیگر یا بین آن ها . بنابراین زمان هیچ اعتباری در تحقق مسافرت شرعی و پیاده کردن احکام آن ندارد، و مسافت معتبر است.

مسأله 1367: حدّ ترخص، یعنی جایی که مسافر باید احکام شرعی مسافرت را پیاده کند، با طی مسافتی که پس از آن، دیوارهای شهر دیده نشود و صدای اذان به گوش نرسد تحقق پذیر است. البته این امر در جایی است که مسافرت در خطی افقی باشد، ولی اگر دیوارها و صدای اذان ، حتی با طی مسافت معتبر مخفی نشد، مثلا به علت این که شهر غیرعادی و ساختمان های بسیار بلندی داشت با صدای اذان غیر طبیعی بود و با بلندگوهای متعدد و قوی پخش می شد و یا به علت این که مسافرت در خط عمودی بود، در تمام این موارد، همان مسافت معتبر است و این علایم، اعتباری ندارد.

مسأله 1368: حدّ ترخص با طی مسافت معمولی که دیوارها و اذان مخفي گردد، تحقق می یابد و فرقی نمی کند مبدأ مسافرت، شهر کوچک یا بزرگ باشد.

مسأله 1369: اگر ظهر شرعی، در شهری تحقق یافت و مسافر نماز خود را در آن شهر خواند، سپس با وسیله ای به مسافرت پرداخت و به جایی رسید که هنوز ظهر نشده بود، مستحب است دوباره نماز بخواند. و همین حکم نسبت به سایر اوقات و بقیه نمازها نیز جاری است.

مسأله 1370: اگر کسی با وسیله ای روی زمین یا در فضا مسافرت کرد که با حرکت خورشید و با همان سرعت حرکت می نمود، طوری که همیشه در يك موقعیت ثابت در مقابل خورشید قرار داشت، این شخص باید در هر26 ساعت، پنج نماز بخواند. و همین نسبت در مورد کمتر از 26 ساعت یا بیشتر نیز باید رعایت شود.

ص: 250

شرط دوّم

مسأله 1371: باید از اول مسافرت، قصد هشت فرسخ داشته باشد، پس اگر به جایی که کمتر از هشت فرسخ است، مسافرت کند و بعد از رسیدن به آن جا قصد کند جایی برود که با مقداری که آمده هشت فرسخ شود، به جهتی که از اول قصد هشت فرسخ نداشته، باید نماز را تمام بخواند، ولی اگر بخواهد از آن جا هشت فرسخ برود، یا چهار فرسخ برود و در اثنای ده روز به وطنش یا جایی که می خواهد ده روز بماند برگردد، باید نماز را شکسته بخواند.

مسأله 1372: کسی که نمی داند سفرش چند فرسخ می شود، مثلاً برای پیدا کردن گمشده ای مسافرت کند و نداند چه مقدار باید برود تا آن را پیدا کند، باید نماز را تمام بخواند ولی در برگشتن، چنانچه تا وطنش یا جایی که می خواهد ده روز در آن جا بماند، هشت فرسخ یا بیشتر باشد، باید نماز را شکسته بخواند. همچنین اگر در بین رفتن قصد کند چهار فرسخ برود و همان روز یا شب آن، یا قبل از ده روز برگردد، چنانچه رفتن و برگشتن هشت فرسخ شود، باید نماز را شکسته بخواند.

مسأله 1373: مسافر، در صورتی باید نماز را شکسته بخواند که تصمیم داشته باشد هشت فرسخ برود، پس کسی که از شهر بیرون می رود و مثلاً قصد دارد اگر رفیق پیدا کند هشت فرسخ برود، چنانچه اطمینان دارد رفیق پیدا می کند، باید نماز را شکسته بخواند و اگر اطمینان ندارد، باید تمام بخواند.

مسأله 1374: کسی که قصد هشت فرسخ دارد، اگرچه در هر روز مقدار کمی راه برود، وقتی به جایی برسد که دیوار شهر را نبیند و اذان آن را نشنود، باید نماز را شکسته بخواند، اگرچه هر روز مسافت کمی راه برود مثلا به جهت تفریح و امثال آن روزی نیم فرسخ را طی کند.

مسأله 1375: اگر در هر روز مقدار بسیار کمی راه برود که عرفاً نگویند مسافرت است، باید نمازش را تمام بخواند و احتیاط مستحب آن است که هم شکسته و هم تمام بخواند.

مسأله 1376: کسی که در سفر به اختیار دیگری است، مانند نوکری که با آقای خود مسافرت

ص: 251

می کند، چنانچه بداند سفر او هشت فرسخ است، باید نماز را شکسته بخواند و اگر نداند، باید بنابر احتیاط واجب از او بپرسد، اگر سفر او هشت فرسخ باشد، نماز را شکسته به جا آورد.

مسأله 1377: کسی که در سفر به اختیار دیگری است، اگر بداند یا گمان داشته باشد پیش از رسیدن به مسافت شرعی از او جدا می شود، باید نماز را تمام بخواند، مگر مجموع رفت و برگشتن هشت فرسخ شود، که در این صورت نماز شکسته خواهد بود. مسأله 1378: کسی که در سفر به اختیار دیگری است، اگر شك دارد پیش از رسیدن به مسافت شرعی از او جدا می شود یا نه، باید نماز را تمام بخواند، ولی اگر از این جهت شک کند که شاید مانعی برای سفر او پیش آید، چنانچه احتمال او در نظر مردم به جا نباشد، باید نماز را شکسته بخواند.

شرط سوّم

مسأله 1379: در بین راه از قصد خود برنگردد، پس اگر پیش از رسیدن به چهار فرسخ، از قصد خود برگردد و یا مرده شود، باید نماز را تمام بخواند.

مسأله 1380: اگر بعد از رسیدن به چهار فرسخ از مسافرت منصرف شود، چنانچه تصميم داشته باشد همان جا بماند یا بعد از ده روز برگردد و یا در برگشتن و ماندن مرد باشد، باید نماز را تمام بخواند.

مسأله 1381: اگر بعد از رسیدن به چهار فرسخ از ادامه مسافرت منصرف شود و تصمیم داشته باشد همان روز یا شب آن یا قبل از ده روز برگردد، باید نمازهایش را شکسته بخواند.

مسأله 1382: اگر برای رفتن به جایی حرکت کند و بعد از پیمودن مقداری، بخواهد جای دیگر برود، چنانچه از محل اولی که حرکت کرده تا جایی که می خواهد برود، هشت فرسخ باشد، باید نماز را شکسته بخواند.

مسأله 1383: اگر پیش از رسیدن به هشت فرسخ، مرتد شود بقیه راه را برود یا نه، چنانچه در هنگام تردید راه نرود و سپس تصمیم بگیرد که ادامه دهد، باید تا آخرمسافرت ، نماز را شکسته بخواند.

ص: 252

مسأله 1384: اگر پیش از رسیدن به هشت فرسخ، مردّد شود بقیه راه را برود یا نه، چنانچه در هنگام تردید مقداری راه برود و بعد تصمیم بگیرد هشت فرسخ دیگر برود یا چهار فرسخ برود و همان روز یا شب آن یا قبل از ده روز برگردد، تا آخر مسافرت باید نماز را شکسته بخواند.

مسأله 1385: اگر پیش از رسیدن به هشت فرسخ، مردّد شود بقیه راه را برود یا نه، چنانچه در هنگام تردید مقداری راه برود سپس تصمیم بگیرد بقیه راه را ادامه دهد، اگر باقیمانده سفر جمعة کمتر از هشت فرسخ باشد و نخواهد همان روز یا شب آن یا بعد از چند روز دیگر برگردد، باید نماز را تمام بخواند. ولی اگر راهی که پیش از مردد شدن و بعد از آن می رود، روی هم هشت فرسخ باشد، بنابر احتیاط باید نماز را هم شکسته و هم تمام بخواند، گرچه بعید نیست نماز شکسته کافی باشد.

شرط چهارم

مسأله 1386: پیش از رسیدن به هشت فرسخ، نخواهد از وطن خود بگذرد یا ده روز و یا بیشتر در جایی بین راه بماند، پس کسی که می خواهد پیش از رسیدن به هشت فرسخ از وطن خویش بگذرد یا ده روز در محلی بماند، باید نماز را تمام بخواند.

مسأله 1387: کسی که نمی داند پیش از رسیدن به هشت فرسخ، از وطنش می گذرد یا نه یا ده روز در جایی می ماند یا نه، باید نماز را تمام بخواند.

مسأله 1388: کسی که می خواهد پیش از رسیدن به هشت فرسخ، از وطنش بگذرد یا ده روز در جایی بماند و نیز کسی که در گذشتن از وطن یا اقامت ده روز مردد است، اگر از ماندن ده روز با گذشتن از وطن منصرف شود، باز هم باید نماز را تمام بخواند، ولی اگر پس از منصرف شدن باقیمانده راه هشت فرسخ باشد یا چهار فرسخ بوده و بخواهد برود و همان روز یا شب آن و یا قبل از ده روز برگردد، باید نماز را شکسته بخواند.

شرط پنجم

مسأله 1389: برای کار حرام سفر نکند، اما اگر برای کار حرامی مانند دزدی یا ظلم به جان، مال و آبروی کسی که جان و مال و آبرویش محترم است، سفر کند، باید نماز را تمام بخواند و همچنین است اگر خود سفر حرام باشد، مثلا برای او ضرر زیاد داشته باشد که اقدام به آن شرعة

ص: 253

حرام است یا زن بدون اجازه شوهر سفر کند و یا سفر فرزند بدون اجازه پدر و مادر باشد، ولی اگر مانند سفر حج واجب باشد، باید نماز را شکسته بخوانند.

مسأله 1390: سفر غیر واجبی که موجب اذیت پدر و مادر باشد و ترك سفر، ضرری برای فرزندان نداشته باشد، حرام است و انسان باید در آن سفر نماز را تمام بخواند و روزه بگیرد.

مسأله 1391: کسی که سفر او حرام نیست و برای کار حرام نیز سفر نمی کند، اگر در سفر گناهی انجام دهد مثلا غيبت کند یا شراب بخورد، باید نماز را شکسته بخواند، مگر آن که آن مسافرت سبب انجام دادن معصیت شود، در این صورت احتیاط واجب جمع بين شکسته و تمام است.

مسأله 1392: اگر مخصوصا برای ترك کار واجبی مسافرت نماید، نمازش تمام است، بنابراین بدهکاری که وقت ادای بدهی او رسیده، اگر بتواند بدهی خود را بدهد و طلبکار نیز مطالبه کند، چنانچه در سفر نتواند بدهی خود را بدهد لكن مخصوصا برای ترك پرداخت این بدهی مسافرت نکند، باید نماز را شکسته بخواند.

مسأله 1393: اگر سفر او سفر حرام نباشد، ولی حیوان سواری یا مرکب دیگری که بر آن سوار است غصبی باشد یا در زمین غصبی مسافرت کند، نماز را شکسته بخواند و بنابر احتیاط مستحب هم شکسته و هم تمام بخواند.

مسأله 1394: کسی که با ظالم مسافرت می کند اگر ناچار نباشد و مسافرت او كمك به ظالم باشد، باید نماز را تمام بخواند و اگر ناچار باشد یا مثلا برای نجات مظلومی با او سفر کند، نماز شکسته است.

مسأله 1395: اگر برای تفریح و گردش مسافرت کند، حرام نیست و باید نماز را شکسته بخواند.

مسأله 1396: اگر برای هو و خوش گذرانی به شکار یا ماهیگیری برود، نمازش تمام است و چنانچه برای تهیه روزی به شکار رود، نمازش شکسته است و همچنین است اگر برای کسب و زیاد کردن مال برود، اگرچه در این صورت احتیاط آن است که نماز را هم شکسته و هم تمام بخواند و روزه هم بگیرد.

ص: 254

مسأله 1397: کسی که برای گناه سفر کند موقعی که از سفر برمی گردد، اگر توبه کرده باید نماز را شکسته بخواند و اگر توبه نکرده باید تمام بخواند، مگر عنوان حلالی بر، برگشت او صدق کند. و بنابر احتیاط مستحب در صورت توبه نکردن، هم شکسته و هم تمام بخواند.

مسأله 1398: کسی که سفر او سفر حرام است، اگر در بین راه از قصد گناه برگردد، چنانچه باقیمانده راه هشت فرسخ یا بیشتر باشد یا چهار فرسخ بوده و بخواهد برود و همان روز یا شب آن و یا قبل از ده روز دیگر برگردد، باید نماز را شکسته بخواند و بنابر احتیاط واجب چنانچه هنگام برگشتن توبه نکرده هم شکسته و هم تمام بخواند.

مسأله 1399: کسی که برای گناه سفر نکرده، اگر در بین راه قصد کند بقیه راه را برای گناه برود، باید نماز را تمام بخواند، ولى نمازهایی را که شکسته خوانده صحیح است

شرط ششم

مسأله 1400: باید از کسانی نباشد که جای معینی ندارند و خانه شان همراه خودشان است، مانند صحرانشین هایی که در بیابان ها گردش می کنند و هر جایی که آب و خوراك برای خود و دامشان پیدا کنند، می مانند و پس از چندی به جای دیگر می روند، که صحرانشین ها در این مسافرت ها، باید نماز را تمام بخوانند.

مسأله 1401 : اگر یکی از صحرانشین ها برای پیدا کردن منزل و چراگاه حیوانات سفر کند و سفر او هشت فرسخ باشد، باید نماز را تمام بخواند و اگرلوازم زندگی با او نباشد احتیاط لازم جمع بين شکسته و تمام است.

مسأله 1402: اگر صحرانشین برای زیارت یا حج یا تجارت و مانند آن مسافرت کند، باید نماز را شکسته بخواند.

شرط هفتم

مسأله 1403: باید شغل او مسافرت نباشد، بنابراین شتردار، راننده، خلبان، چوبدار، کشتيبان و مانند اینها در غیر سفر اول، باید نماز را تمام بخوانند. و همچنین است اگر سفر اول طول بکشد یا از جایی به جای دیگر برود که بگویند شغل او سفر است.

ص: 255

و ملحق می شود به کسی که کارش سفر است شخصی که کارش در جایی دیگر است مانند تجارت و تدریس که مقدار معتدّ به (قابل توجّهی از روزها را مثلاً ماهی ده روز یا بیشتر به آن جا سفر نموده و برمی گردد.

مسأله 1404: کسی که شغلش مسافرت است، اگر برای کار دیگری مثلاً برای زیارت یا حج مسافرت کند، باید نماز را شکسته بخواند ولی اگر مثلا راننده ، اتومبیل خود را برای زیارت کرایه بدهد و در ضمن، خودش نیز زیارت کند، باید نماز را تمام بخواند. مسأله 1405: حمله دار، یعنی کسی که برای رساندن حاجیها به مکه مکرمه مسافرت می کند، چنانچه شغلش در تمام سال مسافرت باشد، باید نماز را تمام بخواند و اگر شغلش مسافرت نباشد بلکه فقط چند هفته ای در سال سفر می کند، باید بنابر احتیاط واجب جمع بین نماز تمام و شکسته نماید و چنانچه سفر او کم باشد مانند این زمان که سفر با هواپیما است، بعید نیست حکم او نماز شکسته باشد.

مسأله 1406: کسی که شغل او حمله داری می باشد و حاجیها را از راه دور به مکّه مکرّمه و عتبات عالیات و مشاهد مشرفه و غیر این ها می برد، چنانچه تمام سال یا بیشتر سال را در راه باشد، باید نمازش را تمام بخواند.

مسأله 1407: کسی که مقداری از سال شغلش مسافرت است، مانند راننده ای که فقط در تابستان یا زمستان به کار رانندگی می پردازد، باید در سفر نماز را تمام بخواند و احتیاط مستحب جمع بين شکسته و تمام است.

مسأله 1408: راننده و دوره گردی که در دو سه فرسخی شهر، رفت و آمد می کند، چنانچه اتفاق سفر هشت فرسخی برود، باید نماز را شکسته بخواند.

مسأله 1409: کسی که شغلش مسافرت است، اگر ده روز یا بیشتر در وطن خود بماند و از اول قصد ماندن ده روز داشته باشد، باید در سفر اولی که بعد از ده روز می رود، نماز را شکسته بخواند و چنانچه بدون قصد بماند بنابر احتیاط بين شکسته و تمام جمع کند.

ص: 256

مسأله 1410: کسی که شغلش مسافرت است، غیر از راننده وسائل نقلیه (از حیوان و غیر آن) اگر در غیر وطن خود ده روز بماند، چنانچه از اول قصد ماندن ده روز داشته، در سفر اولی که بعد از ده روز می رود باید نماز را شکسته بخواند و اگر از اول قصد ماندن ده روز نداشته، باید در سفر اول نماز را تمام بخواند و احتیاط مستحب جمع است.

مسأله 1411: کسی که شغلش مسافرت است اگر شک کند در وطن خود یا جای دیگرده روز مانده یا نه، باید نماز را تمام بخواند.

مسأله 1412: کسی که در شهرها سیاحت می کند و برای خود وطنی اختیار نکرده و نمی خواهد اختیار کند، باید نماز را تمام بخواند و بنابر احتياط مستحب بين شکسته و تمام جمع کند.

مسأله 1413: کسی که شغلش مسافرت نیست، اگر در جایی کاری دارد، مثلا جنسی دارد که برای حمل آن مسافرت های پی در پی می کند، باید نماز را شکسته بخواند. مسأله 1414: کسی که از وطنش صرف نظر کرده و می خواهد وطن دیگری برای خود اختیار کند، اگر شغلش مسافرت نباشد و عنوان دیگری که موجب تمام خواندن نماز می شود بر او تطبيق نشود، باید در مسافرت نماز را شکسته بخواند.

شرط هشتم

مسأله 1415: باید به حد ترخّص برسد، یعنی از وطنش و همچنین بنابر احتیاط واجب از جایی که قصد کرده ده روز در آن جا بماند، به اندازه ای دور شود که دیوار شهر را نبیند و صدای اذان آن را نشنود، ولی باید غبار یا مانع دیگری نباشد که از دیدن دیوار و شنیدن اذان جلوگیری کند. و البته لازم نیست آنقدر دور شود که مناره ها و گنبدها را نبیند، یا دیوارها اصلاً پیدا نباشد، بلکه اگر دیوارها به شکل کامل واضح نباشد کافی است.

مسأله 1416: کسی که به سفر می رود، اگر به جایی برسد که صدای اذان را نشنود ولی دیوار شهر را ببیند یا دیوارها را نبیند ولی صدای اذان را بشنود، چنانچه بخواهد در آن جا نماز بخواند، بنابر احتیاط واجب باید هم شکسته و هم تمام بخواند.

ص: 257

مسأله 1417: مسافری که به وطنش برمی گردد، وقتی دیوار وطن را ببیند یا صدای اذان را بشنود، باید نماز را تمام بخواند. مسافری که می خواهد ده روز در جایی بماند چنانچه به آن محل نرسیده ولی دیوارها را می بیند و صدای اذان را می شنود، بنابر احتیاط واجب بين شکسته و تمام جمع کند.

مسأله 1418: هرگاه شهر در بلندی باشد که از دور دیده شود یا به قدری در گودی است که اگر انسان کمی دور شود دیوار آن را نبیند، کسی که از آن شهر مسافرت می کند، وقتی به اندازه ای دور شد که اگر آن شهر در زمین هموار بود، دیوارش از آن جا دیده نمی شد، باید نماز خود را شکسته بخواند. و همچنین اگر کوتاهی یا بلندی خانه ها بیشتر از معمول باشد، باید خانه های معمولی را مدّ نظر قرار داد.

مسأله 1419: اگر از جایی مسافرت کند که خانه و دیوار ندارد، وقتی به جایی برسد که اگر آن محل، دیوار داشت از آن جا دیده نمی شد، باید نماز را شکسته بخواند.

مسأله 1420: اگر به قدری دور شود که نداند صدایی را که می شنود صدای اذان است یا صدایی دیگر، نماز را شکسته بخواند و اگر بفهمد آذان می گویند ولی کلمه های آن را تشخیص ندهد، باید نماز را تمام بخواند.

مسأله 1421: اگر به قدری دور شود که اذان خانه ها را نشنود، ولى آذان شهر را که معمولاً در جای بلندی می گویند بشنود، نباید نماز را شکسته بخواند.

مسأله 1422: اگر به جایی برسد که اذان شهر را که در جای بلند متعارف و معمولی می گویند، نشنود، ولى آذانی را که در جای خیلی بلندی می گویند بشنود، باید نماز را شکسته بخواند.

مسأله 1423: اگر چشم یا گوش او یا صدای اذان، غیر معمول باشد، در جایی باید نماز را شکسته بخواند که چشم متوسط ، دیوار خانه ها را نبیند و گوش متوسط صدای اذان معمولی را نشنود.

مسأله 1424: اگر هنگام سفر رفتن شك کند به حدّ ترخص، یعنی جایی که صدای اذان را نشنود

ص: 258

و دیوار شهر را نبیند، رسیده یا نه، باید نماز را تمام بخواند، به شرطی که نماز در رفتن و برگشتن در يك جا نباشد، ولی در هر دو صورت احتیاطاً فحص و بررسی لازم است و مسافر هنگام برگشتن به شهر چنانچه شک کند که به حدّ ترخص رسیده یا نه، باید شکسته بخواند.

مسأله 1425: مسافری که از وطن خود عبور می کند، وقتی به جایی برسد که دیوار وطن خود را ببیند و صدای اذان آن را بشنود، باید نماز را تمام بخواند.

مسأله 1426: مسافری که در بین مسافرت، به وطنش رسیده، تا وقتی که در آن جاست، باید نماز را تمام بخواند، ولی اگر بخواهد از آن جا هشت فرسخ برود یا چهار فرسخ برود و همان روزیا شب آن و یا قبل از ده روز برگردد، وقتی به جایی برسد که دیوار وطن را نبیند و صدای اذان را نشنود، باید نماز را شکسته بخواند.

احکام وطن و اقامت ده روز

مسأله 1427: (وطن) جایی است که انسان، برای اقامت و زندگی خود اختیار نموده است، چه در آن جا به دنیا آمده و وطن پدر و مادرش بوده، یا خود آن جا را برای زندگی اختیار کرده باشد و در نظر مردم وطن او به شمار آید.

مسأله 1428: اگر قصد دارد در جایی که وطن اصلی او نیست، مدّتی بماند و بعد به جای دیگری برود، آن جا وطن او حساب نمی شود، مگر بخواهد مدّت زیادی بماند، مثلا چند سال، بنابراین طلاب و دانشجویانی که برای تحصیل به شهر دیگری می روند، آن جا در حکم وطن آنها بوده و باید نماز را تمام بخوانند و روزه بگیرند.

مسأله 1429: جایی که انسان قصد دارد مدت زیادی در آن بماند، مثلا چهار یا پنج سال یا بیشتر، آن جا وطن عرفي او می شود، پس اگر مسافرتی برای او پیش آید و دوباره به همان جا برگردد، نماز او تمام است.

مسأله 1430: کسی که در دو جا زندگی می کند، مثلا شش ماه در شهری و شش ماه در شهر دیگری می ماند، هر دو جا وطن اوست. و همچنین اگر بیش از دو جا را برای زندگی خود اختیار

ص: 259

کرده باشد، همه آنها وطن او حساب می شود و باید نماز را در تمامی آن محل ها تمام بخواند.

مسأله 1431: کسی که به قصد توطّن در جایی بماند، هر وقت در مسافرت به آن جا برسد، باید نماز را تمام بخواند تا زمانی که از آن جا صرف نظر نکرده باشد، اما اگر صرف نظر کند، باید نمازش را شکسته بخواند.

مسأله 1432: اگر به جایی برسد که وطن او بوده و از آن جا صرف نظر کرده، نباید نماز را تمام بخواند، اگرچه وطن دیگری نیز برای خود اختیار نکرده باشد.

مسأله 1433: مسافری که قصد دارد ده روز پشت سرهم در جایی بماند یا میداند که بدون اختیار ده روز در جایی می ماند، باید در آن جا نماز را تمام بخواند.

مسأله 1434: مسافری که می خواهد ده روز در جایی بماند، لازم نیست قصد ماندن شب اول یا شب یازدهم را داشته باشد و اگر قصد کند از اذان صبح روز اوّل، تا غروب روز دهم بماند، واجب نیست که نماز را هم شکسته و هم تمام بخواند، بلکه تمام خواندن کفایت می کند و همچنین است اگر مثلاً قصدش این باشد که از ظهر روز اول تا ظهر روز یازدهم بماند و احتیاط در این صورت جمع بين شکسته و تمام است.

مسأله 1435: مسافری که می خواهد ده روز در جایی بماند، در صورتی باید نماز را تمام بخواند که بخواهد تمام ده روز را در يك جا بماند، پس اگر بخواهد مثلا ده روز در نجف اشرف و کوفه یا کربلای معلی و مرقد حر عليه السّلام و یا در تهران و شهر مقدس قم بماند، باید نماز را شکسته بخواند، البته در صورتی که آن دو شهر به هم متصل نشده باشد و گرنه حكم يك شهر را دارد، مانند این زمان که شهر نجف اشرف و کوفه يك شهر می باشند و اگر یکی از آن ها از توابع دیگری باشد بنابر احتیاط جمع بين شکسته و تمام است.

مسأله 1436: مسافری که می خواهد ده روز در جایی بماند، اگر از اوّل قصد کند در بین ده روز به اطراف آن جا برود که از مسافت شرعی کمتر است و بیشتر از نصف روز معطّل نشود، ضرر به اقامت وی ندارد و نمازش را تمام بخواند و اگر بخواهد به جایی برود که به حدّ ترخص یا بیشتر

ص: 260

دور باشد و بماند، باید نمازش را شکسته بخواند و اگر برای انجام کاری برود و نماند، بنابر احتیاط واجب جمع بخواند. ولی اگر از اوّل قصد بیرون رفتن نداشته امّا پس از قصد و خواندن یک نماز چهار رکعتی تصمیم بگیرد که بیرون برود، چنانچه رفتن و آمدن او مثلاً به اندازه یک یا دو ساعت است که در نظر عرف با اقامت ده روز منافات ندارد، نماز را تمام بخواند و اگر مدت از این بیشتر باشد، بنابر احتیاط بين شکسته و تمام جمع کند.

مسأله 1437: مسافری که تصمیم ندارد به هر صورت ده روز در جایی بماند، مثلاً قصد دارد اگر رفیقش بیاید یا منزل خوبی پیدا کند، ده روز بماند، باید نماز را شکسته بخواند.

مسأله 1438: کسی که تصمیم دارد ده روز در جایی بماند، اگرچه احتمال بدهد برای ماندن او مانعی پدید آید، باید نماز را تمام بخواند، البته در صورتی که احتمال، عقلایی نبوده تا منافات با تصمیم بر ماندن ده روز داشته باشد، و گرنه باید شکسته بخواند.

مسأله 1439: اگر مسافر بداند مثلا ده روز یا بیشتر به آخر ماه مانده و قصد کند تا آخرماه در جایی بماند، باید نماز را تمام بخواند، ولی اگر نداند تا آخر چند روز مانده و قصد کند تا آخرماه بماند، چنانچه آخر ماه معلوم باشد، باید نماز را شکسته بخواند، اگر چه از وقتی که قصد کرده تا آخرماه نه روز یا ده روز باشد.

مسأله 1440: اگر مسافر قصد کند ده روز در جایی بماند، چنانچه پیش از خواندن يك نماز چهار رکعتی، از ماندن منصرف شود یا مردّد شود در آن جا بماند یا به جای دیگر برود، باید نماز را شکسته بخواند. اما اگر بعد از خواندن يك نماز چهار رکعتی، از ماندن منصرف شود یا مردد گردد، تا وقتی در آن جا هست ، باید نماز را تمام بخواند. مسأله 1441: مسافری که قصد کرده ده روز در جایی بماند، اگر روزه بگیرد و بعد از ظهر از ماندن در آن جا منصرف شود، چنانچه يك نماز چهار رکعتی خوانده باشد، روزه اش صحیح است و تا وقتی در آن جا هست، باید نمازهای خود را تمام بخواند. و اگر يك نماز چهار رکعتی نخوانده باشد، روزه آن روز صحیح است و قضای آن را احتیاط بگیرد، اما باید نمازهای خود را شکسته

ص: 261

بخواند و روزهای دیگر نمی تواند روزه بگیرد.

مسأله 1442: مسافری که قصد کرده ده روز در جایی بماند، اگر از ماندن منصرف شود و شك کند پیش از منصرف شدن يك نماز چهار رکعتی خوانده یا نه، باید نمازهای خود را شکسته بخواند و احتیاطاً تمام هم بخواند.

مسأله 1443: اگر مسافر به نیت نماز شکسته مشغول نماز شود و در بین نماز، تصمیم بگیرد ده روز یا بیشتر بماند، باید نماز را چهار رکعتی تمام نماید.

مسأله 1444: مسافری که قصد کرده ده روز در جایی بماند، اگر در بین نماز چهار رکعتی از قصد خود برگردد، چنانچه داخل ركوع ركعت سوّم نشده، باید نماز را دو رکعتی تمام نماید و بقیه نمازهای خود را شکسته بخواند و همچنین است اگر رکعت سوّم را شروع کرده ولی به رکوع نرفته، باید بنشیند و نماز را شکسته به آخر برساند و سجده سهو بنماید و اگر به ركوع ركعت سوم رفته، نماز را به هم بزند و دوباره شکسته بخواند و تا زمانی که در آن جاست نمازهایش را شکسته به جا آورد.

مسأله 1445: مسافری که قصد کرده ده روز در جایی بماند، اگر بیشتر از ده روز در آن جا بماند، تا وقتی مسافرت نکرده، باید نمازش را تمام بخواند و لازم نیست دوباره قصد ماندن ده روز کند.

مسأله 1446: مسافری که قصد کرده ده روز در جایی بماند، باید روزه واجب را بگیرد و می تواند روزه مستحب هم به جا آورد و نافله ظهر، عصر و عشاء را نیز بخواند. مسأله 1447: مسافری که قصد کرده ده روز در محلّی بماند، اگر پس از خواندن يك نماز چهار رکعتی یا پس از ماندن ده روز، گرچه یک نماز تمام هم نخوانده، بخواهد به جایی که کمتر از چهار فرسخ است برود و برگردد و دوباره در جای اول خود ده روز یا کمتر بماند، از زمان رفتن تا هنگام برگشتن ، بنابر احتیاط بین تمام و شکسته جمع کند و پس از بازگشت، اگر قصد ده روز کرده، نماز را تمام بخواند و اگر قصد نکرده باید بین شکسته و تمام جمع کند، مگر آن که از آن محل قصد سفر هشت فرسخ کرده و برگشتن به محل اقامتش تنها از جهت واقع شدن در راه سفرش باشد، که در این صورت باید شکسته بخواند.

ص: 262

مسأله 1448: مسافری که قصد کرده ده روز در جایی بماند، اگر بعد از خواندن يك نماز چهار رکعتی، بخواهد به جای دیگری که کمتر از هشت فرسخ است برود و ده روز در آن جا بماند، باید در رفتن بنابر احتياط جمع بين شکسته و تمام کند و در جایی که قصد ماندن ده روز دارد، نمازهای خود را تمام بخواند. ولی اگر جایی که می خواهد برود هشت فرسخ یا بیشتر باشد و نخواهد ده روز در آن جا بماند، باید موقع رفتن و مدّتی که در آن جا می ماند، نمازهای خود را شکسته بخواند.

مسأله 1449: مسافری که قصد کرده ده روز در جایی بماند اگر بعد از خواندن یک نماز چهار رکعتی به جایی که کمتر از چهار فرسخ است برود، چنانچه مرده باشد به جای اول برگردد یا نه، یا به کلی از برگشتن به آن جا غافل باشد یا بخواهد برگردد ولی مردد باشد که ده روز در آن جا بماند یا نه یا از ده روز ماندن در آن جا به مسافرت از آن جا غافل باشد، باید از وقتی می رود تا هنگامی که برمی گردد و بعد از برگشتن، نمازهای خود را تمام و شکسته بخواند.

مسأله 1450: اگر به خیال این که دوستانش می خواهند ده روز در جایی بمانند، قصد کند ده روز در آن جا بماند و بعد از خواندن يك نماز چهار رکعت اداء، بفهمد آنها قصد نکرده اند، اگرچه خودش نیز از ماندن منصرف شود، تا وقتی که در آن جا هست، باید نماز را تمام بخواند و بنابر احتیاط شکسته هم بخواند.

مسأله 1451: اگر مسافر بعد از رسیدن به مسافت شرعی، سی روز در جایی بماند و در تمام سی روز در رفتن و ماندن مرد باشد، نماز او شکسته است و بعد از گذشتن سی روز اگرچه مقدار کمی در آن جا بماند، باید نماز را تمام بخواند.

مسأله 1452: مسافری که می خواهد نه روز یا کمتر در جایی بماند، اگر بعد از نه روز با کمترکه در آن جا ماند، بخواهد دوباره نه روز دیگر یا کمتر بماند و همینطور تاسی روز، باید نماز را شکسته بخواند، اما روز سی و یکم باید نماز را تمام بخواند. مسأله 1453: مسافری که سی روز مردّد بود، در صورتی باید نماز را تمام بخواند که تمام سی روز

ص: 263

را در يك جا بماند، اما اگر مدتی در شهری و مدتی در شهر دیگری بماند، بعد از سی روز نیز باید نماز را شکسته بخواند.

مسائل متفرّقه نماز مسافر

مسأله 1454: مسافر می تواند در مسجدالحرام، مسجد النبي صلّى الله عليه وآله و مسجد کوفه و حرم مطهر حضرت سیّدالشهداء عليه السّلام نماز را تمام بخواند. ولی اگر بخواهد در جایی که در زمان ائمه اطهار علیهم السّلام جزو این مساجد نبوده و بعد به این مساجد اضافه شده نماز بخواند، بنابر احتياط شکسته بخواند. و نیز مسافر می تواند در حرم حضرت سیّدالشهداء عليه السّلام نماز را تمام بخواند گرچه بعید نیست تخير شامل تمام مناطق این چهار شهر (مگه مکرمه و مدینه منوره زمان ائمه اطهار علیهم السّلام، و همه شهر کوفه و کربلای معلی) باشد.

مسأله 1455: کسی که می داند مسافر است و باید نماز را شکسته بخواند، اگرعمد تمام بخواند، نمازش باطل است و اگر فراموش کند که نماز مسافر شکسته است و تمام بخواند، در وقت دوباره به جا آورد. و چنانچه بعد از گذشتن وقت به یاد بیاورد، بنابر احتیاط باید قضا نماید.

مسأله 1456: کسی که می داند مسافر است و باید نماز را شکسته بخواند، اگر از روی غفلت تمام بخواند، نمازش باطل است.

مسأله 1457: مسافری که نمی داند باید نماز را شکسته بخواند اگر تمام بخواند، نمازش صحیح است.

مسأله 1458: مسافری که میداند باید نماز را شکسته بخواند، اما بعضی از خصوصیات نماز مسافر را نمی داند، مثلا نداند که در سفر هشت فرسخی باید شکسته بخواند، چنانچه تمام بخواند، اگر در وقت بفهمد بنابر احتیاط واجب نماز را به صورت شکسته اعاده کند و اگر بعد از وقت بفهمد، واجب است قضا کند.

مسأله 1459: مسافری که میداند باید نماز را شکسته بخواند، اگر به گمان این که سفرا و کمتر از هشت فرسخ است تمام بخواند، وقتی بفهمد سفرش هشت فرسخ بوده، نمازی را که تمام خوانده، بنابر احتیاط باید دوباره شکسته بخواند و اگر وقت گذشته باشد، بنابر احتیاط واجب

ص: 264

قضا نماید.

مسأله 1460: اگر فراموش کند مسافر است و نماز را تمام بخواند، چنانچه در وقت یادش بیاید، باید شکسته به جا آورد و اگر بعد از وقت یادش بیاید، بنابر احتیاط واجب قضای آن نماز براو واجب است.

مسأله 1461: کسی که باید نماز را تمام بخواند، اگر شکسته به جا آورد، در هر صورت نمازش باطل است، مگر مسافری که قصد ماندن ده روز در جایی را داشته باشد و به سبب ندانستن حکم نماز را شکسته بخواند.

مسأله 1462: اگر مشغول نماز چهار رکعتی شود و در بین نماز یادش بیاید مسافر است یا متوجّه شود سفر او هشت فرسخ است، چنانچه به رکوع رکعت سوّم نرفته، باید نماز را دو رکعتی تمام کند و اگر به ركوع ركعت سوّم رفته، نمازش باطل است و در صورتی که به مقدار خواندن يك ركعت نیز وقت داشته باشد، باید نماز را شکسته و به قصد ما في الذّمة بخواند و اگر قصد مكان معيّني نداشته باشد مانند این که قصد حرکت برای ملاقات شخصی را داشته که در هفت فرسخی است، سپس معلوم شد که در هشت فرسخی است، باید نمازش را تمام بخواند، مگر آن که حالا قصد سفر هشت فرسخی را داشته باشد.

مسأله 1463: اگر مسافر بعضی از خصوصیات نماز مسافر را نداند، مثلاً نداند اگر چهار فرسخ برود و همان روز یا شب آن برگردد، باید شکسته بخواند، چنانچه به نیت نماز چهار رکعتی مشغول نماز شود و پیش از ركوع ركعت سوّم حکم را بفهمد، باید نماز را دو رکعتی تمام کند و اگر در رکوع متوجه شود، نمازش باطل است و چنانچه به مقدار يك ركعت از وقت نیز مانده باشد نماز را شکسته به قصد ما في الذّمة بخواند. مسأله 1464: مسافر در مواردی که باید نماز را تمام بخواند، اگر بر اثر ندانستن مسأله به نیّت نماز دو رکعتی مشغول نماز شود و در بین نماز مسأله را بفهمد، باید نماز را چهار رکعت تمام کند.

مسأله 1465: مسافری که نماز نخوانده، اگر پیش از تمام شدن وقت به وطن خود برسد یا به

ص: 265

جایی برسد که می خواهد ده روز در آن جا بماند، باید نماز را تمام بخواند. و کسی که مسافر نیست، اگر در اوّل وقت نماز نخواند و مسافرت کند، در سفر باید نماز را شکسته بخواند.

مسأله 1466: مسافری که باید نماز را شکسته بخواند، چنانچه نماز ظهر یا عصر یا عشاء او قضا شود، باید آن را دو رکعتی قضا نماید، اگرچه در غیر سفر قضای آن را به جا آورد. و اگر از کسی که مسافر نیست یکی از این سه نماز قضا شود، باید چهار رکعت قضا نماید، اگرچه در سفر قضای آن را به جا آورد.

مسأله 1467: مستحب است مسافر بعد از هر نماز که شکسته می خواند، سه مرتبه بگوید: «سُبْحانَ اللَّهِ ، وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ ، وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ ، وَ اللَّهُ أَكْبَرُ »و در تعقیب نماز عصر و عشاء بیشتر سفارش شده است، بلکه در تعقیب هر نماز گفتن سی مرتبه تسبیحات مایه ایمنی از بلاها و آمرزش گناهان و استجابت دعاست.

احکام نماز قضا

اشاره

مسأله 1468: مكلّفی که نماز واجب خود را در وقتش نخوانده، باید آن را قضا کند، گرچه در سرتاسر وقت نماز، خواب مانده یا به سبب مستی نماز نخوانده باشد. و کسی که بر اثر خواب ماندن نمازش قضا شده، مستحب است در غیر جایی که خواب مانده آن را قضا کند. اما کسی که با عذری همه وقت بی هوش بوده واجب نیست قضا نماید. و نمازهایی را که زن در حال حیض یا نفاس نخوانده، چه نمازهای یومیه باشد چه غیر آن قضا ندارد و کسی که نافله های شب و روز را در وقتش نخوانده ، مستحب است قضا کند.

مسأله 1469: اگر بعد از وقت نماز بفهمد نمازی که خوانده باطل بوده، باید قضای آن را بخواند.

مسأله 1470: کسی که نماز قضا دارد، باید در خواندن آن کوتاهی نکند، ولی واجب نیست فورا آن را به جا آورد.

مسأله 1471: کسی که نماز قضا دارد، می تواند نماز مستحب بخواند لکن احتیاط تعجيل در انجام نمازهای قضا می باشد.

ص: 266

مسأله 1472: اگر انسان احتمال دهد که نماز قضایی داشته باشد یا نمازهایی را که خوانده صحیح نبوده، مستحب است احتیاطأً قضای آن را به جا آورد.

مسأله 1473: قضای نمازهای یومیه که در ادای آن ها ترتیب شرط است، مانند ظهر و عصراز

يك روز، و مغرب و عشاء از يك شب، باید به ترتیب خوانده شود و در غیر آن بنابر احتیاط مستحب ترتیب را مراعات نماید.

مسأله 1474: اگر بخواهد قضای چند نماز غیر یومیه، مانند نماز آیات را بخواند یا مثلا بخواهد قضای نماز یومیه و نماز غیر یومیه را بخواند، لازم نیست آنها را به ترتیب به جا آورد.

مسأله 1475: اگر ترتیب نمازهایی را که نخوانده فراموش کند، بنابر احتياط مستحب طوری آن را بخواند که يقين کند به ترتیب قضا شده به جا آورده است، مثلاً اگر قضای يك نماز ظهر و يك نماز مغرب بر او واجب است و نمی داند کدام اول قضا شده، بنابر احتیاط مستحب اول يك نماز مغرب و بعد از آن يك نماز ظهرو دوباره نماز مغرب را بخواند یا اول يك نماز ظهر و بعد از آن يك نماز مغرب و دوباره نماز ظهر را بخواند تايقين کند هرکدام که اوّل قضا شده اول خوانده است.

مسأله 1476: اگر نماز ظهر يك روز و نماز عصر روز دیگر یا دو نماز ظهر و یا دو نماز عصر قضا شده باشد و نداند کدام اول قضا شده است، چنانچه دو نماز چهار رکعتی بخواند به نیّت این که اوّلی، قضای نماز روز اوّل و دوّمی قضای نماز روز دوّم باشد، کافی است.

مسأله 1477: اگر يك نماز ظهر و يك نماز عشاء يا يك نماز عصر و يك نماز عشاء قضا شود و نداند کدام اول قضا شده است، بنابر احتیاط مستحب طوری آن ها را بخواند که يقين کند به ترتیب به جا آورده است، مثلاً اگر يك نماز ظهر ويك نماز عشاء از او قضا شده و نمی داند کدام اوّل قضا شده، اوّل يك نماز ظهر بعد يك نماز عشاء دوباره يك نماز ظهر بخواند، یا اقل يك نماز عشاء بعد يك نماز ظهرو دوباره يك نماز عشاء بخواند. مسأله 1478: کسی که می داند يك نماز چهار رکعتی نخوانده، ولی نمی داند نماز ظهر است یا عصر، اگر يك نماز چهار رکعتی به نیّت قضای نمازی که نخوانده به جا آورد کافی است.

ص: 267

مسأله 1479: کسی که پنج نماز پشت سرهم از او قضا شده و نمی داند اولی آنها کدام است، بنابر احتياط مستحب ترتیب را مراعات نماید، یعنی نه نماز به ترتیب بخواند، مثلاً از نماز صبح شروع کند و بعد از آن که ظهر، عصر، مغرب و عشاء را خواند، دو مرتبه نماز صبح، ظهر، عصرو مغرب را بخواند و اگر شش نماز پشت سرهم از او قضا شده و اوّلی آنها را نمی داند، ده نماز به ترتیب قضا کند و همینطور برای هريك نماز که به نمازهای قضای او اضافه می شود در صورتی که پشت سرهم قضا شده باشد، يك نماز بر مقداری که گفته شد اضافه نماید، مثلا اگرهفت نماز اوقضا شده و اوّلی آنها را نمی داند، یازده نماز به ترتیب به جا آورد .

مسأله 1480: کسی که می دانند نمازهای پنج گانه او هرکدام از يك روز قضا شده و ترتیب آنها را نمی داند، اگر نماز یک شبانه روز را به جا آورد كافي و اگر شش نماز از شش روز قضا شده است، بنابر احتیاط مستحب نماز دو شبانه روز را بخواند، و همینطور برای هر نمازی که به نمازهای قضای او اضافه می شود یک شبانه روز بیشتر بخواند تا یقین کند به ترتیبی که قضا شده خوانده است.

مسأله 1481: کسی که مثلاً چند نماز صبح یا چند نماز ظهر از او قضا شده و شماره آنها را نمی داند، مثلاً نمی داند که سه یا چهار یا پنج نماز بوده، چنانچه مقدار کمتر را بخواند، كافي است، ولی اگر شماره آنها را می دانسته و فراموش کرده، بنابر احتیاط مستحب به قدری نماز بخواند تا یقین کند تمام آنها را خوانده است، مثلا اگر فراموش کرده چند نماز صبح از او قضا شده است و يقين دارد بیشتر از ده تا نبوده، بنابر احتياط ده نماز صبح بخواند.

مسأله 1482: کسی که يك نماز قضا یا بیشتر از روزهای پیش دارد، لازم نیست اوّل آن را بخواند و بعد مشغول نماز آن روز شود. و همچنین اگر يك نماز یا بیشتر از همان روز از او قضا شده باشد. اما بنابر احتیاط مستحب نماز قضای آن روز را پیش از نماز ادا بخواند.

مسأله 1483: اگر در بین نماز یادش بیاید يك نماز یا بیشتر از همان روز از او قضا شده، چنانچه وقت وسعت دارد و ممکن است نیّت نماز را به قضا برگرداند، بنابر احتیاط مستحب، نیت نماز را به قضا برگرداند، مثلاً اگر در نماز ظهر پیش از تمام شدن رکعت دوم یادش بیاید نماز صبح آن روز

ص: 268

قضا شده، در صورتی که وقت نماز ظهر تنگ نباشد، می تواند نیّت را به صبح برگرداند و آن را دو رکعتی تمام کند، سپس نماز ظهر را بخواند، ولی اگروقت تنگ است یا نمی تواند نیت را به نماز قضا برگرداند، مثلاً در رکوع رکعت سوم نماز ظهر یادش بیاید نماز صبح را نخوانده ، که اگر بخواهد نیت نماز صبح کند، يك ركوع که ركن است زیاد می شود، نباید نیّت را به قضای صبح برگرداند.

مسأله 1484: اگر از روزهای گذشته نمازهای قضا دارد و يك نماز یا بیشتر نیز از همان روز قضا شده، چنانچه برای قضای تمام آنها وقت ندارد یا نمی خواهد همه را در آن روز بخواند، بنابر احتیاط مستحب نماز قضای آن روز را پیش از نماز ادا بخواند، ولی اگر می خواهد ترتیب مستحب را مراعات نماید، بعد از خواندن قضای نمازهای سابق، بار دیگر نماز قضایی را که در آن روز پیش از نماز ادا خوانده، به جا آورد. مسأله 1485: تا وقتی مکلّف زنده است، اگرچه از خواندن نمازهای قضای خود عاجز باشد، دیگری نمی تواند نمازهای او را قضا نماید.

مسأله 1486: نماز قضا را با جماعت می شود خواند، چه نماز امام جماعت ادا باشد یا قضا. و لازم نیست هردويك نماز را بخوانند، مثلاً اگر نماز قضای صبح را با نماز ظهر یا عصرامام بخواند، اشکال ندارد.

مسأله 1487: مستحب است بچه مميز، یعنی بچه ای که خوب و بد را می فهمد، به نماز خواندن و عبادت های دیگر عادت دهند، بلکه مستحب است وادار کردن او به قضای نمازهایش و نیز تمرین و عادت دادن بچه ممیّز به هر عبادت و عمل صالح و شیوه و روش نیکو، بلکه بر اولیاء واجب است آنها را از کاری که باعث ضرر خود یا دیگران می شود منع کنند و از محرمات بازدارند.

نماز قضای پدر و مادر

مسأله 1488: نمازهایی که از پدر و مادر فوت شده، پس از مرگ آنها بر اولادشان واجب است قضا کنند و پسر بزرگتر که بر سایر اولیای میّت در ارث مقدم است در وجوب قضا نیز مقدّم است، زیرا نمازهای واجب فوت شده دین است، چنانچه از امام جعفر صادق علیه السّلام

ص: 269

روایت آمده و در حدیثی از امام محمد باقر علیه السلام است که فرمودند: فرزندی که پدر یا مادرش مدیون از دنیا رفته اند اگر بتواند ادا نماید و نکند، عاقّ آن ها می شود، گرچه در زمان حیات آنان نسبت به ایشان نیکوکار بوده باشد و چنانچه شخص عاق پس از مرگ پدر و مادرش دّین آنها را ادا کند و برای ایشان طلب آمرزش نماید، نام او در شمار نیکوکاران به والدین نوشته می شود. مستحب است مسلمان نمازهای فوت شده از خویشان و ارحام خویش را قضا نماید که ثواب آن عمل و ثواب صله رحم به او داده می شود و در مستحبات نیز نیابت از سوی افراد مرده یا زنده ثواب دارد .

مسأله 1489: اگر فرزند بزرگتر شك دارد پدر و مادرش، نماز و روزه قضا داشته اند یا نه چیزی بر او واجب نیست.

مسأله 1490: اگر فرزند بداند پدر و مادرش نماز قضا داشته اند و شك کند به جا آورده اند یا نه، بنابر احتیاط واجب باید قضا نماید.

مسأله 1491: اگر معلوم نباشد پسر بزرگتر کدام است، بر همه اولیاء به صورت واجب کفایی، واجب است نماز فوت شده از پدر یا مادر را قضا نمایند.

مسأله 1492: اگر میت وصیت کرده باشد برای نماز و روزه او اجیر بگیرند، بعد از آن که اجير، نماز و روزه او را به طور صحیح به جا آورد، بر فرزندان او چیزی واجب نیست.

مسأله 1493: اگر پسر، بخواهد نماز پدر و مادر را بخواند، باید به تکلیف

خود عمل کند، مثلا قضای نماز صبح، مغرب و عشاءی مادر را باید بلند بخواند.

مسأله 1494: کسی که خودش نماز و روزه قضا دارد، اگر نماز و روزه پدر و مادر نیز بر او واجب شود، هر کدام را اول به جا آورد صحیح است.

مسأله 1495: اگر پسر بزرگتر هنگام مرگ پدر یا مادر، نابالغ یا دیوانه باشد، وقتی بالغ شد یا عاقل گردید، باید نماز و روزه پدر و مادر را قضا نماید و چنانچه پیش از بالغ شدن بمیرد، باید

ص: 270

فرزندان دیگر قضا کنند.

مسأله 1496: اگر پسر بزرگتر، پیش از آن که نماز و روزه پدر یا مادر را قضا کند بمیرد، پسر دوّم بنابر احتیاط واجب باید قضا کند.

اجیر گرفتن برای نماز

مسأله 1497: بعد از مرگ شخص مكلف، می شود برای نماز و عبادت های دیگر او که در زندگی به جا نیاورده، شخصی را اجیر کرد، یعنی به او مزد دهند تا آنها را به جا آورد. و اگر کسی بدون مزد آن ها را انجام دهد، صحیح است.

مسأله 1498: انسان می تواند برای بعضی از کارهای مستحب، مانند زیارت حرم رسول الله صلّى الله عليه وآله و امامان معصوم علیهم السّلام، از طرف افراد زنده اجیر شود و نیز می تواند کار مستحب را انجام دهد و ثواب آن را برای افراد مرده یا زنده هدیه نماید.

مسأله 1499: کسی که برای نماز قضای میّت اجیر شده، باید مسائل نماز را مطابق با احتیاط به جا آورده و موارد احتیاط را کامل بداند.

مسأله 1500: اجیرباید هنگام نیّت، میّت را معیّن نماید. و لازم نیست اسم او را بداند، پس اگر نیت کند: از طرف کسی نماز می خوانم که برای او اجیر شده ام، کافی است.

مسأله 1501: اجیرباید عبادتهای میت را به قصد آنچه تکلیف او بوده، به جا آورد.

مسأله 1502:باید کسی را اجیر کنند که اطمینان داشته باشند عمل را صحیح انجام میدهد.

مسأله 1503: کسی که دیگری را برای نمازهای میت اجیر کرده، اگر بفهمد عمل را به جا نیاورده یا باطل انجام داده، باید دوباره اجیر بگیرد.

مسأله 1504: هرگاه شک کند اجیر عمل را انجام داده یا نه، چنانچه بگوید انجام داده ام و مورد اطمینان باشد، کافی است و اگر شك کند که عملش صحیح بوده یا نه، گرفتن اجیر دیگری لازم نیست.

مسأله 1505: کسی را که عذری دارد، مثلا با تیمم یا نشسته نماز می خواند نمی شود برای

ص: 271

نمازهای میّت اجیر کرد، اگرچه بنا بر احتیاط نماز میت نیز همان طور قضا شده باشد. مسأله 1506: مرد برای زن و زن برای مرد می تواند اجیر شود و در بلند خواندن و آهسته خواندن نماز، باید اجیر به تکلیف خود عمل نماید.

مسأله 1507: در قضای نمازهای میت، اگر در ادای آن ها ترتیب معتبر بوده، مانند نماز ظهر و عصريك روز، باید به ترتیب خوانده شود. و اما اگر ترتیب آنها را نمی دانند، لازم نیست ترتیب رعایت شود، بنابراین واجب نیست با اجیرشرط کنند به قدری نماز بخواند که ترتیب حاصل شود.

مسأله 1508: اگر با اجیر شرط کنند عمل را به طور مخصوصی انجام دهد، چنانچه در نظر او باطل نباشد، باید همان طور به جا آورد. و اگر با او شرط نکنند، باید در آن عمل به تکلیف خود رفتار نماید و بنابر احتیاط مستحب از وظیفه خودش و میت ، هرکدام به احتیاط نزدیکتر است به آن عمل کند، مثلا اگر وظیفه ميت گفتن سه مرتبه تسبیحات اربعه بوده و تکلیف اويك مرتبه است، سه مرتبه بگوید.

مسأله 1509: اگر با اجیرشرط نشود که نماز را با چه مقدار از مستحبّات آن بخواند، احتیاط واجب آن است که مقداری از مستحبّات نماز را که معمول است، به جا آورد. مسأله 1510: اگر انسان چند نفر را برای نماز قضای میّت اجیر کند، بنابر احتیاط مستحب باید برای هر کدام آن ها وقتی معیّن نماید، مثلا اگر با یکی از آنها قرار گذاشت که از صبح تا ظهر نماز قضا بخواند، با دیگری قرار بگذارد که از ظهر تا شب بخواند و نیز نمازی را که در هر دفعه شروع می کند، معين نماید، مثلاً قرار بگذارد اوّل نمازی را که می خواند صبح باشد یا ظهرو یا عصرو همچنين با آن ها قرار بگذارد که در هردفعه، نمازيك شبانه روز را تمام کنند و اگر ناقص بگذارند آن را حساب نکنند و در دفعه بعد نماز یک شبانه روز را از سر شروع نمایند.

مسأله 1511: اگر کسی اجیر شود که مثلاً در مدت يك سال، نمازهای میّت را بخواند و پیش از تمام شدن سال بمیرد، بنابر احتیاط واجب باید برای نمازهایی که می دانند یا احتمال می دهند به جا نیاورده، دیگری را اجیرنمایند.

ص: 272

مسأله 1512: کسی را که برای نمازهای میّت اجیر کرده اند، اگر پیش از تمام کردن نمازها، بمیرد و اجرت همه آنها را گرفته باشد، چنانچه شرط کرده باشند تمام نمازها را خودش بخواند، باید اجرت مقداری را که نخوانده از مال او به ولی میت بدهند، مثلاً اگر نصف آن ها را نخوانده، باید نصف پولی که گرفته از مال او به ولی میت بدهند. و اگر شرط نکرده باشند، باید ورثه اش از مال او اجیر بگیرند، اما اگر مال نداشته باشد، بر ورثه او چیزی واجب نیست. ولی برای نیکی به والدین و جلوگیری از عقوق، دین او را ادا کنند.

مسأله 1513: اگر اجیر پیش از تمام کردن نمازهای میت، بمیرد و خود نیز نماز قضا داشته باشد، باید از مال او برای نمازهایی که اجیر بوده، دیگری را اجیرنمایند و اگر چیزی زیاد آمد، در صورتی که وصیت کرده باشد و ورثه اجازه بدهند، برای تمام نمازهای او اجیر بگیرند و اگر اجازه ندهند، ثلث مال را برای نماز خودش مصرف نمایند.

نماز آیات

اشاره

مسأله 1514: نماز آیات که کیفیّت آن گفته خواهد شد، به جهت چهار چیز واجب می شود:

اوّل و دوّم: گرفتن خورشید و ماه، اگرچه مقدار کمی از آنها گرفته شود و کسی نیز نترسد. سوّم: زلزله، اگرچه کسی نترسد. چهارم: رعد و برق های شدید، بادهای سیاه و سرخ و مانند آن از آیات آسمانی چنانچه بیشتر مردم بترسند، ولی در حوادث زمینی مانند فرو رفتن آب دریا و افتادن کوه ، بنابر احتیاط لازم نماز آیات ترک نشود. مسأله 1515: اگر چند چیز که نماز آیات برای آن واجب است اتفاق بیفتد، یا یکی از آنها مکرر شود، انسان باید برای هريك از آنها يك نماز آیات بخواند، مثلاً اگر خورشید بگیرد و زلزله نیز بشود، باید دو نماز آیات بخواند.

مسأله 1516: کسی که چند نماز آیات بر او واجب است، اگر سبب آن يك نوع باشد، مثلاً سه مرتبه خورشید گرفته باشد و نماز آن ها را نخوانده است، هنگامی که قضای آن ها را می خواند، لازم است معين کند برای کدام دفعه می باشد و همچنین است اگر چند نماز برای رعد و برق،

ص: 273

بادهای سیاه و سرخ و مانند آن بر او واجب شده باشد، ولی اگر برای آفتاب گرفتن، ماه گرفتن و زلزله یا برای دوتای این ها، نمازهایی بر او واجب شده باشد، بنابر احتیاط لازم، باید در نیّت معيّن کند نماز آیاتی که می خواند برای کداميك از آنهاست.

مسأله 1517: چیزهایی که نماز آیات برای آن واجب است، در هر شهری اتفاق بیفتد، فقط مردم همان شهر باید نماز آیات بخوانند و بر مردم جاهای دیگر واجب نیست، ولی اگر مکان آنها به قدری نزديك باشد که با آن شهر یکی حساب شود، نماز آیات بر آن ها نیز واجب است.

مسأله 1518: از وقتی که خورشید یا ماه شروع به گرفتن می کند، انسان باید نماز آیات بخواند و بنابر احتیاط لازم به قدری به تأخیر نیاندازد که شروع به باز شدن کند.

مسأله 1519: اگر خواندن نماز آیات را به قدری به تأخیر بیاندازد که آفتاب یا ماه شروع به باز شدن کند، بنابر احتیاط مستحب نماز را تنها به قصد قربت بخواند و نیت ادا و قضا نکند و اگر بعد از باز شدن تمام آن نماز بخواند باید نیت قضا کند.

مسأله 1520: اگر مدت گرفتن خورشید یا ماه به اندازه خواندن يك ركعت نماز یا کمتر باشد، نماز را به قصد ادا بخواند و همچنین است اگر مدت گرفتن آن بیشتر باشد. اگر انسان نماز را نخواند گناه کرده و تا آخر عمر براو واجب است و هر وقت بخواند قضا می باشد.

مسأله 1521: هنگامی که زلزله، رعد و برق و مانند آن اتفاق می افتد، انسان باید فورا نماز آیات را بخواند و اگر نخواند گناه کرده و تا آخر عمر بر او واجب است و بنابر احتیاط وقت خواندن نیت ادا و قضا نکند.

مسأله 1522: کسی که نمی داند آفتاب یا ماه گرفته است، اگر بعد از باز شدن آفتاب یا ماه بفهمد تمام آن گرفته بوده، باید قضای نماز آیات را بخواند، ولی اگر بفهمد مقداری از آن گرفته بوده، قضا بر او واجب نیست.

مسأله 1523: اگر عدّه ای بگویند خورشید یا ماه گرفته است، چنانچه انسان از گفته آنها يقين پیدا نکند و نماز آیات نخواند و بعد معلوم شود راست گفته اند، در صورتی که تمام خورشید یا

ص: 274

پماه گرفته باشد، باید نماز آیات را بخواند، امّا اگر مقداری از آن گرفته باشد، خواندن نماز آیات بر او واجب نیست و اگر دو نفر که عادل بودن آنان معلوم نیست، بگویند خورشید یا ماه گرفته، بعد معلوم شود که عادل بوده اند. و بنابراقوی به گفته يك نفرثقه نیز باید نماز آیات را بخواند.

مسأله 1524: اگر انسان به گفته کسانی که از روی قوانین علمی و تحقیقات فلکی وقت گرفتن خورشید و ماه را می دانند، اطمینان پیدا کند که خورشید یا ماه گرفته، بنابر احتیاط واجب، باید نماز آیات را بخواند و نیز اگر بگویند فلان وقت خورشید یا ماه می گیرد و این مقدار طول می کشد و انسان به گفته آنان اطمینان پیدا کند، بنابر احتیاط واجب، باید به حرف آنان عمل نماید، مثلاً اگر بگویند کسوف آفتاب فلان ساعت تمام می شود با احتیاط واجب باید نماز را تا آن وقت به تأخیر نیندازد.

مسأله 1525: اگر بفهمد نماز آیاتی که خوانده باطل بوده، باید دوباره بخواند و اگر وقت گذشته، قضا نماید.

مسأله 1526: اگر در وقت نماز یومیه، نماز آیات نیز بر انسان واجب شود، چنانچه برای هر دو نماز وقت دارد، هر کدام را اول بخواند اشکال ندارد و اگر وقت یکی از آن دو تنگ باشد، باید اول آن را بخواند و اگروقت هردو تنگ باشد، باید اول نماز یومیه را بخواند.

مسأله 1527: اگر در بین نماز یومیه، بفهمد وقت نماز آیات تنگ است، چنانچه وقت نماز يوميه نیز تنگ باشد، باید آن را تمام کند بعد نماز آیات را بخواند و اگر وقت نماز یومیه تنگ نباشد، باید آن را قطع کند و اول نماز آیات سپس نماز یومیه را به جا آورد.

مسأله 1528: اگر در بین نماز آیات بفهمد وقت نماز یومیّه تنگ است، باید نماز آیات را رها کند و مشغول نماز یومیه شود و بعد از آن که نماز را تمام کرد، پیش از انجام کاری که نماز را به هم بزند، بقیه نماز آیات را از همان جا که رها کرده بخواند و بنابر احتیاط نماز آیات را دوباره بخواند.

مسأله 1529: اگر در حال حیض یا نفاس زن، آفتاب یا ماه بگیرد و یا زلزله و مانند آن اتفاق بیفتد، نماز آیات بر او واجب نیست و قضا ندارد، اما بنابر احتیاط مستحب، بعد از پاك شدن

ص: 275

نماز آیات را بخواند. و اگر پس از پاک شدن و پیش از غسل اتفاق افتاد، احتیاط لازم آن است که قضا کند.

کیفیّت نماز آیات

مسأله 1530 : نماز آیات دو رکعت است و هر رکعت پنج رکوع دارد و کیفیّت آن چنین است: بعد از نیت، تکبیر بگوید، يك حمد و يك سوره کامل بخواند، به رکوع رود، سر از رکوع بردارد، دوباره يك حمد و يك سوره بخواند، باز به رکوع رود، تا پنج مرتبه و بعد از بلند شدن از رکوع پنجم دو سجده نماید، برخیزد، رکعت دوّم را نیز مانند رکعت اوّل به جا آورد، تشهّد بخواند و سلام دهد.

مسأله 1531: در نماز آیات، ممکن است انسان بعد از نیّت و تکبیر و خواندن حمد، آیه های يك سوره را پنج قسمت کند، يك آیه یا بیشتر از آن را بخواند، به رکوع رود، سر بردارد و بدون این که حمد بخواند، قسمت دوم از همان سوره را بخواند و به رکوع رود و همین طور تا پیش از رکوع پنجم سوره را تمام نماید، مثلا به قصد سوره «قُلْ هوالله أَحَدُ » بعد از حمد، «بِسْمِ اللَّهِ الرحمان الرَّحِيمِ » بگوید و به رکوع رود، بعد بایستد و فقط بگوید: «قُلْ هوالله أَحَدُ »دوباره به ركوع رود و بعد از رکوع بایستد و بگوید: «اللَّهُ الصَّمَدُ »باز به رکوع رود و بایستد و بگوید: «لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ » و به رکوع برود، باز هم سر بردارد و بگوید: «وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ کفوا أَحَدُ » و بعد از آن به رکوع پنجم رود و بعد از سر برداشتن، دو سجده کند و رکعت دوم را نیز مانند رکعت اول به جا آورد و بعد از سجده دوم، تشهد بخواند و سلام نماز را بدهد. و نیز جایز است که به کمتر از پنج قسمت تقسیم نماید ولی هروقت سوره را تمام کرد لازم است حمد را پیش از رکوع بعدی بخواند.

مسأله 1532: اگر در يك ركعت از نماز آیات، پنج مرتبه حمد و سوره بخواند و در رکعت دیگر، يك حمد بخواند و سوره را پنج قسمت کند، مانعی ندارد.

مسأله 1533: چیزهایی که در نماز یومیه واجب و مستحب است، در نماز آیات نیز واجب و مستحب می باشد. اما در نماز آیات به جای اذان و اقامه، مستحب است سه مرتبه بگویند: الصلاة» .

ص: 276

مسأله 34 15: مستحب است پیش از هر رکوع و بعد از آن تکبیر بگوید، اما بعد از رکوع پنجم و دهم مستحب است بگوید: «سَمِعَ اللهُ لِمَن حَمِدَه».

مسأله 1535: در نماز آیات مستحب است پیش از رکوع دوم، چهارم، ششم، هشتم و دهم قنوت بخواند و اگر فقط يك قنوت پیش از رکوع دهم بخواند کافیست.

مسأله 1536: اگر در نماز آیات شك کند چند رکعت خوانده و فکرش به جایی نرسد، نمازش باطل است.

مسأله 1537: اگر شك کند در رکوع آخر ركعت اوّل است یا در رکوع اوّل رکعت دوّم و فکرش به جایی نرسد، نمازش باطل است، اما اگر مثلا شك کند چهار رکوع کرده یا پنج رکوع، چنانچه به سجده نرسیده، باید رکوعی را که شك دارد، به جا آورد و اگر به سجده رسیده به شك خود اعتنا نکند. و بنابر احتیاط نماز را تمام کند و دوباره بخواند. مسأله 1538: هريك از ركوعهای نماز آیات ركن است و اگر عمداً یا سهواً، کم یا زیاد شود نماز باطل می شود.

نماز جماعت مستحب است انسان نمازهای واجب خصوصا نمازهای یومیه را با جماعت بخواند. و احادیث بسیاری در فضیلت آن وارد شده که در این جا برخی از آنها ذکر می شوند. رسول اکرم صلّى الله عليه وآله فرمودند: «کسی که نماز مغرب و عشاء و صبح را در مسجد با جماعت بخواند، به منزله کسی است که تمام شب را به عبادت شب زنده داری کرده باشد». و نیز فرمودند: «هر کس پنج نماز را به جماعت بخواند، به او گمان خیر و خوبی داشته باشید». و در حدیث دیگر است: «کسی که تصمیم گرفت برای نماز جماعت به مسجد رود، (به ازای هر قدمی که برمی دارد، خداوند متعال هفتاد هزار حسنه به او مرحمت فرماید و او را هفتاد هزار درجه بالا می برد و اگر در همین حال بمیرد، هفتاد هزار فرشته را فرمان دهد که در قبر به دیدن او روند و او را به بهشت بشارت دهند و مونس تنهایی او باشند و تا صبح قیامت برایش استغفار نمایند».و در

ص: 277

روایات معتبره است که: «نماز با جماعت بیست و پنج درجه افضل از نماز فرادی است». و نیز فرموده اند: «هریک رکعت در جماعت نزد خداوند از چهل سال عبادت محبوب تر است. البته این فضيلتها و غیراینها در صورتی است که امام جماعت از غیراهل ولایت و فاجر نباشد، چنانچه در احادیث تصریح شده، از جمله در حدیث صحیحی از امام محمد باقر علیه السلام است که فرمودند: کسی که امیرالمؤمنين عليه السلام را دوست می دارد و او را از مخالفين برتر می داند، ولی از آنها (مخالفين) بیزاری نمی جوید، چنین کسی دشمن مخلط است، در نماز جماعت به او اقتدا نکن و احترامی ندارد، مگر از ترس و تقیه باشد».و در خصوص همسایه مسجد و کسی که صدای اذان مسجد را می شنود، بیشتر سفارش شده که در حدیث است:

همسایه مسجد نمازش قبول نمی شود مگر در مسجد، جز این که بیمار یا مشغول باشد».

مسأله 1539: در حديث شريف است: «اگر يك نفر به امام جماعت اقتدا کند، هر رکعت از نماز آنان، ثواب صد و پنجاه نماز دارد، اگر دو نفر اقتدا کنند، هر رکعتی ثواب ششصد نماز دارد و هر چه بیشتر شوند، ثواب نماز بیشتر می شود تا به ده نفر برسند، عده آنان که از ده گذشت، اگر تمام آسمان ها کاغذ، تمام دریاها مركب، تمام درخت ها قلم و همه جن، انس و فرشتگان نویسنده شوند، نمی توانند ثواب يك ركعت آن را بنویسند».

مسأله 1560: حاضر نشدن به نماز جماعت از روی بی اعتنایی به دین، جایز نیست و سزاوار نیست انسان بدون عذر، نماز جماعت را ترك كند. چنانچه در حدیث صحیح است: «کسی که بی عذر از روی بی رغبتی نماز جماعت مؤمنين را ترک کند، نماز ندارد».

مسأله 1561: مستحب است انسان صبر کند که نماز را با جماعت بخواند و نماز جماعت، از نماز اول وقت که فرادا (تنها) خوانده می شود، بهتر است. و همچنین نماز جماعتی که مختصر بخوانند، از نماز فرادای طولانی بهتر می باشد.

مسأله 1562: وقتی نماز جماعت برپا می شود، مستحب است کسی که نمازش را فرادا خوانده، دوباره با جماعت بخواند و اگر بعد بفهمد نماز اولش باطل بوده، نماز دوم او کافی است.

ص: 278

مسأله 1563: اگر امام یا مأموم، بخواهد نمازی که با جماعت خوانده، دوباره با جماعت بخواند، چنانچه احتمال فساد آن نماز را نمی دهد، اشکال دارد.

مسأله 1564: کسی که در نماز وسواس دارد و فقط در صورتی که نماز را با جماعت بخواند از وسواس راحت می شود، چنانچه وسوسه به حدّی باشد که نماز را باطل کند، واجب است نماز را با جماعت بخواند. و اگر بسیار شک می کند و تنها با خواندن نماز به جماعت از شک راحت می شود، بنابر احتیاط لازم باید نماز را به جماعت بخواند. مسأله 1565: اگر پدر یا مادر، به فرزند خود امرکنند نماز را با جماعت بخواند، نماز جماعت براو واجب می شود و چنانچه ترک جماعت سبب عقوق شود، صحت نماز فرادای او محل اشکال است.

مسأله 1566: نماز مستحب را نمی شود با جماعت خواند، مگر نماز استسقاء» که برای آمدن باران می خوانند.

مسأله 1567: موقعی که امام جماعت نماز یومیه می خواند، هر کدام از نمازهای یومیه را می توان به او اقتدا کرد، ولی اگر نماز یومیه اش را احتیاطاً دوباره می خواند، اقتدا کردن به او جایز نیست.

مسأله 1568: اگر امام جماعت قضای نماز یومیه خود را که فوت آن یقینی باشد می خواند یا قضای دیگری را که يقين به فوت آن دارد به جا می آورد، می شود به او اقتدا کرد و همچنين است اگر نمازش را قضا می کند ولی اگر احتیاطأ قضای نماز شخص دیگری را می خواند، اقتدا به او جایز نیست .

مسأله 1569: اگر انسان نداند نمازی که امام می خواند، نماز واجب يوميه است یا نماز مستحب، نمی تواند به او اقتدا کند.

مسأله 1570: اگرامام در محراب داخل دیوار باشد و کسی پشت سر او اقتدا نکرده باشد، کسانی که دو طرف محراب ایستاده اند و به جهت دیوار محراب، امام را نمی بینند، نمی توانند اقتدا کنند.

مسأله 1571: در صځت جماعت شرط است که بین امام و مأموم و همچنین بین مأموم و مأموم

ص: 279

دیگر، که واسطه بين مأموم و امام است، چیزی که مانع از دیدن شود مانند پرده یا دیوار، بلکه بنابر احتیاط لازم شیشه و مانند آن حایل نباشد. پس اگر در برخی با همه حالات نماز، بین امام و مأموم یا بين مأموم دیگر که واسطه اتصال است، چنين حائلی باشد، جماعت باطل می شود، ولی زنان از این حکم مستثنی هستند.

مسأله 1572: اگر به جهت درازی صف اول، کسانی که دو طرف صف ایستاده اند، امام را نبینند، می توانند اقتدا کنند و همچنین است اگر بر اثر درازی یکی از صف های دیگر، کسانی که دو طرف آن ایستاده اند، صف جلوی خود را نبینند.

مسأله 1573: اگر صف های جماعت تا درب مسجد برسد، کسی که مقابل درب پشت صف ایستاده، نمازش صحیح است و همچنین نماز کسانی که پشت سر او اقتدا می کنند صحیح می باشد، بلکه نماز کسانی که دو طرف او ایستاده اند و از جهت مأموم دیگر اتصال به جماعت دارند نیز صحیح است.

مسأله 1574: کسی که پشت ستونی ایستاده که عريض و مانع اتصال به صف جلو است، اگر از طرف راست یا چپ به سبب مأموم دیگر، به امام متّصل نباشد، نمی تواند اقتدا کند.

مسأله 1575: جای ایستادن امام باید از جای مأموم، بلندتر از یک وجب متعارف نباشد، ولى اگر مقدار خیلی کمی بلندتر بود اشکال ندارد. و همچنین اگر زمین سراشیب باشد و امام در طرفی که بلندتر است بایستد، در صورتی که سراشیبی آن زیاد نباشد که به آن زمين مسطح بگویند، مانعی ندارد.

مسأله 1556: اگر جای مأموم، بلندتر از جای امام باشد، اشکال ندارد. ولی اگر به اندازه ای بلندتر باشد که نمی گویند اجتماع کرده اند جماعت صحیح نیست.

مسأله 1557: اگر بین کسانی که در يك صف ایستاده اند، فاصله یک نفر باشد و یا کسی که نمازش باطل است باشد، جماعت صحیح نیست.

مسأله 1558: پس از تکبیر امام هر چند صف جلو آماده نماز و تکبیر گفتن آنان نزدیک باشد،

ص: 280

کسی که در صف بعد ایستاده، احتیاط واجب آن است که صبر کند تا تكبير صف جلو تمام شود.

مسأله 1559: اگربداند نماز يك صف از صف های جلو باطل است، در صف های بعد نمی تواند اقتدا کند، ولی اگر نداند نماز آنان صحیح است یا نه، می تواند اقتدا نماید. مسأله 1560: هرگاه بداند نماز امام باطل است، مثلاً بداند امام وضو ندارد، اگرچه خود امام متوجّه نباشد، نمی تواند به او اقتدا کند.

مسأله 1561: اگر مأموم بعد از نماز بفهمد امام عادل نبوده یا کافر بوده یا به جهتی نمازش باطل بوده، مثلاً بی وضو نماز خوانده، نمازش را اعاده نماید.

مسأله 1562: اگر در بین نماز شك کند اقتدا کرده یا نه، چنانچه به وظیفه مأموم عمل میکند، مثلاً به حمد و سوره امام گوش می دهد، بنابر احتیاط واجب نماز را به نیت فرادا تمام نماید.

مسأله 1563: بنابر احتیاط لازم در بین نماز جماعت تا ناچار نشود، نیت فرادا نکند و بنابر احتیاط از اول قصد جدا شدن از جماعت در وسط نماز را نداشته باشد.

مسأله 1564: اگر مأموم به جهت عذری یا بدون عذر، بعد از حمد و سوره امام نیّت فرادا کند، بنابر احتیاط واجب تمام حمد و سوره را بخواند، ولی اگر پیش از تمام شدن حمد و سوره نیت فرادا نماید، لازم است مقداری که امام خوانده نیز بخواند.

مسأله 1565: اگر در بین نماز جماعت نیت فرادا نماید، نمی تواند دوباره نیّت جماعت کند، بلکه اگر مردد شود نیّت فرادا کند یا نه و بعد تصمیم بگیرد نماز را با جماعت تمام کند، صحت جماعتش محل اشکال است.

مسأله 1566: اگر شك کند نیت فرادا کرده یا نه، باید بنا بگذارد که نیّت فرادا نکرده است.

مسأله 1567: اگر هنگامی که امام در رکوع است اقتدا کند و به رکوع امام برسد، اگرچه ذکر امام تمام شده باشد نمازش صحیح است و يك ركعت حساب می شود، اما اگر به مقدار رکوع خم شود و به رکوع امام نرسد، احتیاط واجب آن است که سر از رکوع بردارد و یک رکوع حساب کند و نماز را فرادا تمام نماید، و دوباره نماز را بخواند.

ص: 281

مسأله 1568: اگر هنگامی که امام در رکوع است، اقتدا کند و به مقدار رکوع خم شود و شك کند به رکوع امام رسیده یا نه، چنانچه در مسأله پیش گذشت عمل به احتیاط کند. مسأله 1569: اگر هنگامی که امام در رکوع است، اقتدا کند و پیش از خم شدن به اندازه رکوع، امام سر از رکوع بردارد، بنابر احتیاط واجب باید بایستند و منتظر امام بماند تا امام برای رکعت بعد برخیزد و آن را رکعت اول نماز خود حساب کند و پس از اتمام نماز، اعاده نماید.

مسأله 1570: اگراول نماز یا بين حمد و سوره اقتدا کند و اتفاقاً پیش از رفتن به رکوع، امام سراز رکوع بردارد، نماز او صحیح است. مگر آن که عمداً رکوعش را از رکوع امام به تأخیر اندازد که بنابر احتیاط واجب باید نمازش را تمام کرده و اعاده نماید.

مسأله 1571: اگر به تشهّد آخر نماز امام برسد و بخواهد به ثواب جماعت برسد باید پس از نیت و گفتن تكبيرة الإحرام بنشیند و با امام تشهد بخواند، ولی سلام را نگوید و صبر کند تا امام سلام نماز را بدهد، سپس ایستاده و بی آن که دوباره نیّت کند و تکبیر بگوید، حمد و سوره را بخواند و آن را رکعت اول نماز خود بشمارد.

مسأله 1572: مأموم نباید جلوتر از امام بایستد و به احتیاط لازم مساوی هم نایستد و نیز بنابر احتیاط واجب اگر مأموم یک مرد باشد، کمی عقب تر در سمت راست امام بایستند و اگر متعدد باشند پشت سر امام بایستد و در صورت اول اگر قدش بلندتر از امام است، باید طوری بایستد که در رکوع و سجود جلوتر از امام نباشد.

مسأله 1573: در نماز جماعت، باید بین مأموم و امام پرده و مانند آن، که پشت آن دیده نمی شود، فاصله نباشد و همچنین بین انسان و مأموم دیگری که انسان به سبب او به امام متصل شده است. ولی اگر امام مرد و ماموم زن باشد، چنانچه بین آن زن و امام یا بین آن زن و مأموم دیگری که مرد است و زن به سبب او به امام متصل شده است، پرده و مانند آن باشد، اشکال ندارد.

مسأله 1574: اگر بعد از شروع نماز، بین مأموم و امام یا بین مأموم و کسی که مأموم به سبب او

ص: 282

متّصل به امام است پرده یا چیز دیگری که پشت آن را نمی شود دید فاصله شود، جماعت باطل می گردد و نمازش فرادا می شود و چنانچه به وظیفه منفرد (کسی که نماز را تنها می خواند) عمل نماید، نمازش صحیح است.

مسأله 1975: احتیاط لازم است که بین جای سجده مأموم و جای ایستادن امام، بیشتر از يك قدم معمولی فاصله نباشد و همچنین است اگر انسان به سبب مأمومی که جلوی او ایستاده به امام متصل باشد و احتیاط مستحب آن است که جای سجده مأموم با جای کسی که جلو او ایستاده ، فاصله نباشد.

مسأله 1576: اگر مأموم به واسطه کسی که طرف راست یا چپ او اقتدا کرده، به امام متصل باشد و از جلو به امام متصل نباشد، بنابر احتیاط لازم نباید با کسی که در طرف راست یا چپ او اقتدا کرده، بیشتر از يك قدم معمولی فاصله داشته باشد.

مسأله 1577: اگر در نماز بین مأموم و امام یا بین مأموم و کسی که مأموم به سبب او به امام متصل است، بیش از یک قدم معمولی فاصله پیدا شود، نمازش صحیح است و قهراً فرادی می گردد و به احتیاط واجب نیّت فرادی بنماید.

مسأله 1578: اگر نماز همه کسانی که در صف جلو هستند تمام شود، یا همه نیت فرادا نمایند، نماز کسانی که در صف بعد ایستاده اند، فرادا می شود و اگر به وظیفه منفرد عمل نموده باشند، نمازشان صحیح است و بنابر احتیاط قصد فرادی بنماید.

مسأله 1579: اگر در رکعت دوم اقتدا کند، نباید حمد و سوره بخواند، ولى قنوت را با امام بخواند. و هنگام خواندن تشهّد امام، تسبیح بگوید و انگشتان دست و سینه پا را بر زمین بگذارد و زانوها را بلند کند و باید بعد از تشهد امام برخیزد و حمد و سوره بخواند و اگر برای سوره وقت ندارد، سوره نخواند و خود را به رکوع امام برساند و اگر برای حمد وقت ندارد و به رکوع امام نمی رسد بنابر احتیاط واجب قصد انفراد نماید و یا حمد را تمام کند و در سجده خود را به امام برساند، سپس دوباره نماز را اعاده کند.

ص: 283

مسأله 1580: اگر هنگامی که امام در رکعت دوم نماز چهار رکعتی است، اقتدا کند، باید در رکعت دوّم نمازش که رکعت سوم امام است، بعد از دو سجده بنشیند و تشهّد را به مقدار واجب بخواند و برخیزد. و چنانچه برای گفتن سه مرتبه تسبیحات وقت ندارد، باید يك مرتبه بگوید و در رکوع خود را به امام برساند.

مسأله 1581: اگر امام در رکعت سوّم یا چهارم باشد و مأموم بداند اگر اقتدا کند و حمد بخواند به رکوع امام نمی رسد، بنابر احتیاط واجب باید صبر کند تا امام به رکوع رود، سپس اقتدا نماید و اگر در رکوع به امام نرسد، بنابر احتیاط واجب حمد را تمام کنند و پس از رکوع، در سجده به امام برسد و نماز را دوباره بخواند.

مسأله 1582: اگر در رکعت سوّم یا چهارم امام اقتدا کند، باید حمد و سوره بخواند و اگر برای سوره وقت ندارد، باید حمد را تمام کند و در رکوع خود را به امام برساند.

مسأله 1583: کسی که در رکعت سوّم یا چهارم امام اقتدا کرده و می داند اگر سوره یا قنوت را تمام کند به رکوع امام نمی رسد، چنانچه عمد سوره یا قنوت بخواند و به رکوع نرسد، نمازش محل اشکال است و به وظیفه منفرد عمل کند و سپس نماز را اعاده نماید.

مسأله 1584: کسی که در رکعت سوم یا چهارم أمام اقتدا کرده و اطمینان دارد اگر سوره را شروع کند یا تمام نماید به رکوع امام می رسد، بنابر احتیاط واجب سوره را شروع کند یا اگر شروع کرده تمام نماید.

مسأله 1585: کسی که در رکعت سوّم یا چهارم امام اقتدا کرده و يقين دارد اگر سوره بخواند به رکوع امام می رسد، چنانچه سوره را بخواند و به رکوع نرسد، باید نیت فرادی نمایند و نمازش صحیح است.

مسأله 1586: اگر امام ایستاده باشد و مأموم نداند در کدام رکعت است، می تواند اقتدا کند، ولی باید حمد و سوره را به قصد قربت بخواند و اگرچه بعد بفهمد امام در رکعت اوّل یا دوّم بوده ، نمازش صحیح است.

ص: 284

مسأله 1587: اگر به خیال این که امام در رکعت اوّل یا دوّم است، حمد و سوره نخواند و بعد از رکوع بفهمد در رکعت سوّم یا چهارم بوده ، نمازش صحیح است، ولی اگر پیش از رکوع بفهمد، باید حمد و سوره بخواند و اگروقت ندارد، فقط حمد بخواند و در رکوع خود را به امام برساند و اگر نمی رسد بنابر احتیاط واجب قصد فرادی کند یا خود را به امام برساند گرچه در سجده باشد، و پس از اتمام نماز آن را اعاده نماید.

مسأله 1588: اگر به خیال این که امام در رکعت سوّم یا چهارم است، حمد و سوره بخواند و پیش از رکوع یا بعد از آن بفهمد در رکعت اوّل یا دوّم بوده، نمازش صحیح است و اگر در بين حمد و سوره بفهمد، لازم نیست آن را تمام کند.

مسأله 1589: اگر موقعی که مشغول نماز مستحب است، جماعت برپا شود، چنانچه اطمینان ندارد که اگر نماز را تمام کند، به جماعت برسد، مستحب است نماز را رها کند و مشغول نماز جماعت شود، بلکه حتی اگر اطمینان نداشته باشد که به رکعت اول برسد، مستحب است به همین دستور رفتار نماید.

مسأله 1590: اگر موقعی که مشغول نماز سه رکعتی یا چهار رکعتی است جماعت برپا شود، چنانچه به رکوع سوم نرفته و اطمینان ندارد که اگر نماز را تمام کند به جماعت برسد، مستحب است به نیت نماز مستحبی، نماز را دو رکعتی تمام کند و خود را به جماعت برساند.

مسأله 1591: اگر نماز امام تمام شود و مأموم مشغول تشهد یا سلام اول باشد، لازم نیست نیّت فرادا کند.

مسأله 1592: کسی که يك ركعت از امام عقب مانده، احتیاط لازم آن است که وقتی امام تشهّد رکعت آخر را می خواند، انگشتان دست و سینه پا را بر زمین بگذارد، زانوها را بلند نگهدارد و صبر کند تا امام تشهد بلکه سلام نماز را بگوید، سپس برخیزد و نماز را تمام کند و اگر در همان جا بخواهد نت فرادی کند مانعی ندارد، ولی چنانچه از اول قصد فرادی داشته، محل اشکال است.

ص: 285

شرایط امام جماعت

اشاره

مسأله 1593: امام جماعت باید بالغ، عاقل، شیعه امامی، عادل و حلال زاده باشد و نماز را به طور صحیح بخواند و اگر مأموم مرد است، امام او نیز باید مرد باشد. و اقتدا کردن بچه میزکه خوب و بد را می فهمد به بچه ممیز دیگر مانعی ندارد و ظاهراً آثار جماعت جز در رجوع به یکدیگر در شکّ در رکعات مرتب می شود.

مسأله 1594: امام جماعتی را که عادل می دانسته، اگر شك کند بر عدالت باقی است یا نه، می تواند به او اقتدا نماید.

مسأله 1595: کسی که ایستاده نماز می خواند، نمی تواند به کسی که نشسته یا خوابیده نماز می خواند، اقتدا کند و کسی که نشسته نماز می خواند، نمی تواند به کسی که خوابیده نماز می خواند، اقتدا نمايد.

مسأله 1596: کسی که نشسته یا خوابیده نماز می خواند، می تواند به کسی که نشسته یا ایستاده نماز می خواند، اقتدا کند و کسی که خوابیده نماز می خواند، می تواند به کسی که خوابیده نماز می خواند، اقتدا نماید.

مسأله 1597: اگر امام جماعت به جهت عذری با لباس نجس یا با تیمم و یا با وضوی جبیره نماز بخواند، می شود به او اقتدا کرد.

مسأله 1598: هرگاه جایی همچون مسجد و حسینیه امام جماعت واجد الشرائط و راتب داشته باشد، کسی نباید در آن جا امامت جماعت کند مگر با اذن اور

مسأله 1599: بنابر احتیاط کسی که بیماری خوره یا پیسی دارد، امام جماعت نشود و احتیاط آن است که به او اقتدا نکنند و واجب است کسی که حدّ شرعی براو جاری شده، امامت نکند و به او اقتدا ننمایند و همچنين اهل شهر (خانه نشین) به اعرابی صحرانشین) اقتدا نکند.

احکام نماز جماعت

مسأله 1600: موقعی که مأموم نیت می کند، باید امام جماعت را معین نماید، ولی دانستن اسم او لازم نیست، مثلاً اگر نیت کند: اقتدا می کنم به امام جماعت حاضر، نمازش صحیح است.

ص: 286

مسأله 1601: مأموم باید غیراز حمد و سوره، همه نماز را خودش بخواند، ولی اگر رکعت اول یا دوم او، رکعت سوّم یا چهارم امام باشد، باید حمد و سوره را نیز بخواند. مسأله 1602: اگر مأموم در رکعت اوّل و دوّم نماز صبح، مغرب و عشاء صدای حمد و سوره امام را بشنود، اگرچه کلمه ها را تشخیص ندهد، باید حمد و سوره نخواند و اگر صدای امام را نشنود، مستحب است حمد و سوره بخواند، ولی باید آهسته بخواند، چنانچه سهوا بلند بخواند، اشکال ندارد.

مسأله 1603: اگر مأموم برخی کلمات حمد و سوره امام را بشنود، بنابر احتیاط واجب، حمد و سوره نخواند.

مسأله 1604:اگر مأموم، سهواً حمد و سوره بخواند یا گمان کند صدایی که می شنود صدای امام نیست و حمد و سوره بخواند و بعد بفهمد صدای امام بوده، نمازش صحیح است.

مسأله 1605: اگر شك کند صدای امام را می شنود یا نه، یا صدایی بشنود و نداند صدای امام است با صدای دیگری ، می تواند به قصد قربت مطلقه حمد و سوره بخواند، هرچند که احتیاط در ترک قرائت است.

مسأله 1606: مأموم نباید تكبيرة الإحرام را پیش از امام بگوید، بلکه بنابر احتیاط لازم، تا تکبیر امام تمام نشده، مأموم تکبیر نگوید.

مسأله 1607: واجب نیست مأموم پیش از امام، سلام نگوید و چنانچه عمداً پیش از امام سلام دهد، نمازش صحیح است و لازم نیست دوباره با امام سلام دهد. اما اگر پیش از امام سلام گفت، ثوابش کم می شود .

مسأله 1608: اگر مأموم غیر از تكبيرة الإحرام و سلام، چیزهای دیگر نماز را پیش از امام بگوید، اشکال ندارد، ولی اگر آنها را بشنود یا بداند امام چه وقت می گوید، بنابر احتیاط مستحب پیش از امام نگوید.

مسأله 1609: مأموم باید غیر از آنچه در نماز خوانده می شود، کارهای دیگر آن، مانند ركوع و

ص: 287

سجود را با امام یا کمی بعد از امام به جا آورد. و اگر عمداً پیش از امام یا مدّت زیادی بعد از امام انجام دهد، معصیت کرده و بنابر احتیاط واجب نماز را تمام کند و دوباره بخواند.

مسأله 1610: اگر سهواً پیش از امام سر از رکوع بردارد، چنانچه امام در رکوع باشد، باید به رکوع برگردد و با امام سر بردارد، در این صورت زیاد شدن رکوع که رکن است، نماز را باطل نمی کند، ولی اگر به رکوع برگردد و پیش از رسیدن به رکوع، امام سر بردارد، صحت نمازش محل اشکال است؛ پس احتیاط واجب است که نماز را تمام کند سپس آن را اعاده نماید.

مسأله 1611: اگر اشتباهاً سر بردارد و ببیند امام در سجده است، باید به سجده برگردد و چنانچه در هر دو سجده این گونه شود، برای زیاد شدن دو سجده که رکن است، نمازش باطل نمی شود.

مسأله 1612: کسی که اشتباه پیش از امام سر از سجده برداشته، اگر به سجده برگردد و هنوز به سجده نرسیده امام سربردارد، نمازش صحیح است ولی اگر در هر دو سجده چنین شود، بنابر احتیاط واجب نماز را تمام و دوباره اعاده نماید.

مسأله 1613: اگر اشتباه سر از رکوع یا سجده بردارد و سهوا یا به خیال این که به امام نمی رسد، به رکوع یا سجده نرود، جماعت و نمازش صحیح است.

مسأله 1616: اگر سر از سجده بردارد و ببیند امام در سجده است، چنانچه به خیال این که سجده اول امام است و به قصد این که با امام سجده کند به سجده رود و بفهمد سجده دوم امام بوده، سجده دوم او حساب می شود و اگر به خیال سجده دوم امام، به سجده رود و بفهمد سجده اول بوده ، باید به قصد این که با امام سجده کند، آن سجده را رها کند و دوباره با امام به سجده رود.

مسأله 1615: اگر سهواً پیش از امام به رکوع رود که اگر سر بردارد به مقداری از قرائت امام می رسد، باید برگردد و با امام به رکوع رود و نماز را با امام تمام کند و بنابر احتیاط نماز را اعاده کند. و اگر عمدة برنگردد نیز بنابر احتیاط واجب نماز را به جماعت تمام کند و دوباره بخواند.

مسأله 1616: اگر سهواً پیش از امام به رکوع رود که اگر برگردد، به چیزی از قرائت امام

ص: 288

نمی رسد، در صورتی که صبر کند تا امام به او برسد، نمازش صحیح است و همچنین اگر به قصد این که با امام نماز بخواند سر بردارد و با امام به رکوع رود، جماعت و نمازش صحیح است.

مسأله 1617: اگر سهوا پیش از امام به سجده رود، صبر کند تا امام به او برسد، و نماز را با امام تمام کند و اعاده نماید.

مسأله 1618: اگر امام در رکعتی که قنوت ندارد، اشتباه قنوت بخواند، یا در رکعتی که تشهّد ندارد، اشتباها مشغول خواندن تشهد شود، ماموم نبايد قنوت و تشهّد بخواند، ولی نمی تواند پیش از امام به رکوع رود، یا پیش از ایستادن امام بایستد، بلکه باید صبر کند، تا قنوت و تشهد امام تمام شود و بقیه نماز را با او بخواند و احتیاط لازم آن است که در صورت امکان امام جماعت را به اشتباه خود متوجّه سازد.

مستحبات و مکروهات نماز جماعت

مسأله 1619: اگر مأموم يك مرد باشد، مستحب مؤكّد بلکه احوط است طرف راست امام بایستد و اگر يك زن باشد از اهل خود امام، مستحب است طرف راست امام طوری بایستد که جای سجده اش، مساوی زانو یا قدم امام باشد و اگر يك مرد و يك زن با يك مرد و چند زن باشند، مستحب است مرد طرف راست امام اما کمی عقب تر از امام و باقی پشت سر امام بایستند و اگر چند مرد یا چند زن باشند، مستحب است پشت سر امام بایستند و اگر چند مرد و چند زن باشند، مستحب است مردها پشت امام و بنابر احتیاط زنها پشت سر مردها بایستند.

مسأله 1620: اگر امام و مأموم هر دو زن باشند، احتیاط واجب است که در ردیف یکدیگر بایستند و امام جلوتر از دیگران نایستد.

مسأله 1621: مستحب است امام در وسط صف بایستد و اهل علم، کمال و تقوا در صف اول بایستند.

مسأله 1622: مستحب است صف های جماعت، منظّم باشد و بین کسانی که در يك صف

ص: 289

ایستاده اند، فاصله نباشد و شانه آنان در ردیف یکدیگر باشد.

مسأله 1623: مستحب است بعد از گفتن «قَد قامَتِ الصَّلاةَ»مأمومين برخیزند. مسأله 1624: مستحب است امام جماعت، حال مأمومی را که از دیگران ضعیف تر است، رعایت کند و قنوت، رکوع و سجود را طول ندهد، مگر این که بداند همه کسانی که به او اقتدا کرده اند به طولانی شدن نماز مایل هستند.

مسأله 1625: مستحب است امام جماعت در حمد و سوره و ذکرهایی که بلند می خواند صدای خود را مقداری بلند کند که دیگران بشنوند، ولی بیش از اندازه صدا را بلند نکند ولی واجب است «بِسمِ اللہِ الرَّحمانِ الرَّحیم»سوره ها را بلند بخواند.

مسأله 1626: اگر امام در رکوع بفهمد کسی تازه رسیده و می خواهد اقتدا کند، مستحب است رکوع را دو برابر همیشه طول بدهد و بعد برخیزد، اگرچه بفهمد شخص دیگری نیز برای اقتدا وارد شده است.

مسأله 1627: اگردر صف های جماعت جا باشد، جایز نیست انسان تنها بایستد.

مسأله 1628: مکروه است مأموم، ذکرهای نماز را طوری بگوید که امام بشنود.

مسأله 1629: مسافری که نماز ظهر، عصر و عشاء را دو رکعت می خواند، مکروه است در این نمازها به کسی که مسافر نیست اقتدا کند و کسی که مسافر نیست مکروه است، در این نمازها به مسافراقتدا نماید.

ص: 290

احکام روزه

اشاره

الله تعالی در قرآن کریم فرموده است:

«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا کتب عليکم الصیام كَمَا کتب عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ ».1

ای کسانی که ایمان آورده اید! روزه بر شما نوشته (واجب) شده است، همان گونه که بر کسانی که پیش از شما بوده اند نوشته شده بود؛ باشد که پرهیزگار شوید.

روزه از ارکان اساسی و ضروریات دین مبین اسلام است، و مایه سلامتی جسم و تقرب به درگاه خداوند؛ مصون ماندن از عذاب دوزخ و رستگاری در آخرت است.

پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله فرمودند:

«خداوند متعال برای بهشت دری به نام «ریّان» قرار داد که از آن تنها روزه داران وارد می شوند».

و فرمودند:

«روزه حجابی است از آتش دوزخ» .

و فرمودند:

«روزه، روی شیطان را سیاه می کند».

و نیز فرمودند:

«روزه دار تا وقتی که غیبت مسلمانی را نکند در حال عبادت است، هرچند در بستر خواب خفته باشد».

و امیرالمؤمنين عليه السّلام فرمودند: رسول خدا صلّى الله علیه و آله فرمودند:

«برای روزه دار دو خوشحالی است: یکی هنگام افطار کردن و دیگری روز قیامت. و همانا بوی دهان روزه دار نزد خداوند از بوی خوش مشک خوشبوتر است».

و حضرت فاطمة الزهراء عليها السلام در خطبه معروف خود به یکی از مهمترین اسرار روزه

ص: 291

اشاره کرده و فرمودند:

«(خداوند) روزه را برای تثبیت اخلاص واجب کرد».

و امام محمّدباقر عليه السلام فرمودند:

«مؤمن (شيعه) هرگاه شب را به عبادت بپردازد و روز آن روزه بگیرد، در آن روز برای او گناهی نمینویسند و گامی برنمی دارد مگر آن که به ازای) آن گام برایش حسنه می نویسند و چنانچه آن روز بمیرد، روحش را به عليّين بالا می برند. و اگر زنده بماند تا افطار کند، خداوند نام او را در زمره توبه کنندگان خواهد نوشت».

و امام جعفر صادق علیه السّلام فرمودند:

«روزه دار شیعه در باغها و بوستان های بهشت گردش دارد».

و امام علىّ الرضا عليه السلام فرمودند:

«تا وقتی روزه دار افطار نکرده، قلم گناه بر او جاری نمی شود مادامی که عملی که روزه را باطل می کند انجام ندهد».

کسی که عمدا ماه مبارک رمضان روزه نگیرد، معصیت بزرگی مرتکب شده و قضا و کفاره براو واجب است چنانکه بیان خواهد شد.

و اگر۔ العیاذ بالله . منکر روزه شود کافر و مرتد است و قتل او واجب می باشد.

روزه، خودداری کردن با نیت از خوردن و آشامیدن و سایر چیزهایی است که روزه را باطل می کند، برای اطاعت فرمان خداوند عالم، از اذان صبح تا اذان مغرب.

نیّت روزه

مسأله 1630: انسان می تواند در هر شب از ماه رمضان، برای روزه فردا نیّت کند و بهتر است که شب اول ماه نیز، نیّت روزه همه ماه را بنماید.

مسأله 1631: وقت نیّت روزه ماه رمضان، از اوّل شب است تا اذان صبح و باید تا مغرب شرعی به نیّت خود باقی باشد.

ص: 292

مسأله 1632: وقت نیّت روزه مستحب، از اول شب است تا هنگامی که به اندازه نیّت کردن به اذان مغرب، وقت مانده باشد، بنابر این اگر تا این وقت، کاری که روزه را باطل می کند انجام نداده باشد و نیت روزه مستحب کند، روزه او صحیح است.

مسأله 1633: کسی که پیش از اذان صبح، در غیرروزه ماه رمضان، بدون نیّت روزه خوابیده است، اگر پیش از ظهر بیدار شود و نیت کند، روزه او صحیح است، چه روزه واجب باشد چه مستحب، اما اگر بعدازظهر بیدار شود، نمی تواند نیت روزه واجب نماید. ولی در روزه واجب مضيق مانند روزه ماه مبارک رمضان، باید به احتیاط واجب نیت روزه نماید و آن را تمام کند، سپس قضای آن را به جا آورد، خواه پیش از ظهر بیدار شود یا بعد از ظهر.

مسأله 1634: اگر بخواهد غیر از روزه ماه رمضان روزه دیگری بگیرد، باید آن را معین نماید، مثلا نیت کند روزه قضا یا روزه نذر می گیرم، ولی در ماه رمضان، لازم نیست نیت کند روزه ماه رمضان می گیرم، بلکه اگر نداند ماه رمضان است یا فراموش نماید و روزه دیگری را نیت کند، روزه ماه رمضان حساب می شود.

مسأله 1635: اگر بداند ماه رمضان است و عمدا نیت روزه غير ماه رمضان کند، نه روزه ماه رمضان حساب می شود و نه روزهای که قصد کرده است و باید آن روز را امساک کند، سپس روزه آن را قضا نماید.

مسأله 1636: اگر مثلا به نیّت روز اول ماه روزه بگیرد، بعد بفهمد روز دوم یا سوم بوده ، روزه او صحیح است.

مسأله 1637: اگر پیش از اذان صبح، نیت کند و بیهوش شود و در بین روز به هوش آید، بنابر احتیاط مستحب روزه آن روز را تمام نماید و قضای آن را نیز به جا آورد. مسأله 1638: اگر پیش از اذان صبح نیت کند و مست شود و در بین روز به هوش آید، بنابر احتیاط واجب روزه آن روز را تمام کند و قضای آن را نیز به جا آورد.

مسأله 1639: اگر پیش از اذان صبح نیّت کند و بخوابد و بعد از مغرب بیدار شود، روزه اش

ص: 293

صحیح است.

مسأله 1640: اگر نداند یا فراموش کند ماه رمضان است و پیش از ظهر متوجّه شود، چنانچه کاری که روزه را باطل می کند انجام نداده باشد، باید نیّت کند و روزه او صحیح است و اگر کاری که روزه را باطل می کند انجام داده باشد یا بعد از ظهر متوجّه شود ماه رمضان است، روزه او باطل می باشد. ولی باید تا مغرب امساك کند، یعنی کاری که روزه را باطل می کند انجام ندهد و بعد از ماه رمضان نیز آن را قضا نماید.

مسأله 1641: اگر بچه، پیش از اذان صبح ماه رمضان بالغ شود، باید روزه بگیرد و اگر بعد از اذان بالغ شود، روزه آن روز بر او واجب نیست، خواه قبلا نیّت روزه کرده باشد یا نه و خواه قبل از ظهر مفطری انجام داده باشد یا خیر و لكن احتیاط مستحب آن است که چنانچه قبل از فجر نیّت روزه کرده باشد و تا قبل از ظهر مفطری انجام نداده باشد، آن روز را روزه بگیرد.

مسأله 1642: کسی که برای به جا آوردن روزه مینتی اجیرشده، اگر روزه مستحب بگیرد اشکال ندارد. ولی کسی که روزه قضا دارد، نمی تواند روزه مستحب بگیرد و چنانچه فراموش کند و روزه مستحب بگیرد، اگر پیش از ظهر یادش بیاید، روزه مستحب او به هم می خورد و می تواند نیت خود را به روزه قضا برگرداند و اگر بعد از ظهر متوجه شود، روزه او باطل است و اگر بعد از مغرب یادش بیاید، صحت روزه اش محلّ اشکال است.

مسأله 1643: اگر غیر از روزه ماه رمضان، روزه معیّن دیگری بر مكلف واجب باشد، مثلاً نذر کرده باشد روزمعینی روزه بگیرد، چنانچه عمدا تا اذان صبح نیت نکند، روزه اش باطل است و اگر نداند روزه آن روز بر او واجب است یا فراموش کند و پیش از ظهر یادش بیاید، چنانچه کاری که روزه را باطل می کند انجام نداده باشد و نیّت کند، روزه او صحیح و گرنه باطل می باشد.

مسأله 1644: اگر برای روزه واجب غیر معیّنی، مانند روزه كقاره، عمداً تا نزديك ظهرنیت نکند اشکال ندارد، بلکه اگر پیش از نیّت تصمیم داشته باشد که روزه نگیرد یا تردید داشته که بگیرد یا نه، چنانچه کاری که روزه را باطل می کند انجام نداده باشد و پیش از ظهرنیّت کند،

ص: 294

روزه او صحیح است.

مسأله 1645: اگر کافر در ماه رمضان پیش از ظهر مسلمان شود، اگرچه چیزی نخورده باشد، روزه او صحیح نیست، حتی اگرنیت روزه را نیز قبل از ظهر کرده باشد.

مسأله 1646: اگر بیمار پیش از ظهر ماه رمضان خوب شود و از اذان صبح تا آن وقت، کاری که روزه را باطل می کند انجام نداده باشد، بنابر احتیاط واجب نیت روزه کند و آن روز را روزه بگیرد، اما اگر بعد از ظهر خوب شود، روزه آن روز بر او واجب نیست.

مسأله 1647: روزی را که انسان مکلّف شك دارد، آخر ماه شعبان است یا اول ماه رمضان، واجب نیست روزه بگیرد. و اگر بخواهد روزه بگیرد، نمی تواند نیّت روزه ماه رمضان کند یا بنابر احتیاط مستحب نیت کند که اگر ماه رمضان است روزه ماه رمضان و اگر ماه رمضان نیست روزه قضا یا مانند آن باشد، بلکه باید نیّت روزه قضا یا مستحب و یا مانند آن بنماید و چنانچه بعد معلوم شود ماه رمضان بوده، روزه ماه رمضان حساب می شود.

مسأله 1648: اگر روزی که شك دارد آخر ماه شعبان است یا اوّل ماه رمضان، به نیت روزه قضا یا روزه مستحب و مانند آن روزه بگیرد و در بین روز بفهمد ماه رمضان است، باید نیت روزه ماه رمضان کند.

مسأله 1649: اگر در روزه واجب معیّنی مانند روزه ماه رمضان مرده شود که روزه خود را باطل کند یا نه، یا قصد کند روزه را باطل کند، روزه اش باطل می شود، اگرچه از قصدی که کرده توبه نماید و کاری که روزه را باطل می کند انجام ندهد، ولی اگر به جهت رخ دادن چیزی که نداند روزه را باطل می کند یا نه مرده شود، اگر کاری که روزه را باطل می کند انجام نداده ، روزه اش صحیح است و این در صورتی است که تردد در صحت روزه موجب تردد درنیت روزه نشود.

مسأله 1650: در روزه واجبی که وقت آن معیّن نیست، مانند روزه کاره، اگر قصد کند کاری که روزه را باطل می کند انجام دهد یا مردد شود به جا آورد یا نه، چنانچه به جا نیاورد و پیش از ظهر دوباره نیت روزه کند، روزه او صحیح است. و در روزه مستحب اگر تا قبل از غروب نیت

ص: 295

کند روزه او صحیح است.

چیزهایی که روزه را باطل می کند

اشاره

مسأله 1651: ده چیز روزه را باطل می کند:

اوّل و دوّم: خوردن و آشامیدن . سوّم: جماع. چهارم: استمناء، یعنی انسان با خود کاری کند که منی از او بیرون آید. پنجم: دروغ بستن به خدای تعالی و چهارده معصوم علیهم السلام. ششم: رساندن غبار غلیظ به حلق. هفتم: فرو بردن تمام سر در آب. هشتم: باقی ماندن بر جنابت، حیض و نفاس تا اذان صبح. نهم: إماله کردن با چیز روان. دهم: قي کردن. و احکام آن در مسائل آینده بیان می شود.

1 و 2- خوردن و آشامیدن

مسأله 1652: اگر روزه دار عمداً چیزی بخورد یا بیاشامد، روزه او باطل می شود، چه خوردن و آشامیدن آن چیز معمول باشد، مانند نان و آب و چه معمول نباشد، مانند خاك و شیره درخت. کم باشد یا زیاد، حتّی اگر مسواك را از دهان بیرون آورد و دوباره به دهان برده و رطوبت آن را فرو برد، روزه او باطل می شود، مگر آن که رطوبت مسواك در آب دهان طوری مخلوط گردد که به آن رطوبت خارجی گفته نشود.

مسأله 1653: اگر در هنگام غذا خوردن بفهمد صبح شده، باید لقمه را از دهان بیرون آورد و چنانچه عمدا فرو برد، روزه اش باطل است و به دستوری که بعد گفته می شود، کفاره نیز بر او واجب می گردد.

مسأله 1654: اگر روزه دار سهواً چیزی بخورد یا بیاشامد، روزه اش باطل نمی شود.

مسأله 1675: بنابر احتیاط واجب باید روزه دار از استعمال آمپول جزهنگام ضرورت اجتناب کند و زدن آمپول مقوی برای روزه دار جایز نیست.

مسأله 1656: اگر روزه دار، چیزی را که لای دندان مانده است، عمدا فرو ببرد، روزه اش باطل می شود و اگر فاسد شده حکم افطار به حرام را دارد.

مسأله 1657: کسی که می خواهد روزه بگیرد لازم نیست پیش از اذان دندان های خود را خلال

ص: 296

کند، ولی اگر بداند یا اطمینان داشته باشد غذایی که لای دندان مانده در روز فرو می رود، چنانچه خلال نکند و چیزی از آن فرو رود و یا فرو نرود، روزه اش باطل می شود.

مسأله 1658: فرو بردن آب دهان ، اگرچه به جهت خیال کردن ترشی و مانند آن ، در دهان جمع شده باشد، روزه را باطل نمی کند.

مسأله 1659: فرو بردن اخلاط سر و سینه که به فضای دهان نرسیده، اشکال ندارد، ولی اگر داخل فضای دهان شود، نباید آن را فرو برد.

مسأله 1660: اگر روزه دار به قدری تشنه شود که تحمل آن برای او حرج باشد یا بترسد از تشنگی ضرری به او برسد، می تواند به اندازه ای که از مردن نجات پیدا کند آب بیاشامد، ولى روزه او باطل می شود و اگر ماه رمضان باشد، باید در بقیه روز، از به جا آوردن کاری که روزه را باطل می کند، خودداری نماید و سپس قضای آن روزه را به جا آورد.

مسأله 1661: جویدن غذا برای بچه یا پرنده و چشیدن غذا و مانند آن، که معمولا به حلق نمی رسد، اگرچه اتفاقی به حلق برسد، روزه را باطل نمی کند، ولی اگر انسان از اول بداند به حلق می رسد نباید این کار را انجام دهد و چنانچه انجام دهد روزه اش باطل می شود، گرچه به حلق نرسد. و باید قضای آن را بگیرد و کفاره نیز لازم است.

مسأله 1662: انسان مکلف نمی تواند برای ضعف روزه را بخورد، ولی اگر ضعف او به قدری است که معمولا نمی شود آن را تحمل کرد و به او ضرری می رسد، افطار کردن روزه اشکال ندارد.

3- جماع

مسأله 1663: جماع (نزدیکی و مقاربت) روزه را باطل می کند، اگرچه فقط به مقدار ختنه گاه داخل شود و منی هم بیرون نیاید.

مسأله 1664: اگر کمتر از مقدار ختنه گاه داخل شود و منی بیرون نیاید، روزه باطل نمی شود، مگر کسی که ختنه گاه او بریده شده که بعید نیست اگر چه از ختنه گاه داخل شود، روزه باطل گردد.

مسأله 1665: اگر شك کند به اندازه ختنه گاه داخل شده یا نه، روزه او صحیح است.

ص: 297

مسأله 1666: اگر فراموش کند روزه است و جماع نماید یا او را به جماع مجبور نمایند، (در اختیار و به فعل او نباشد)، روزه او باطل نمی شود و چنانچه در بين جماع یادش بیاید، یا دیگر مجبور نباشد، باید فورا از حال جماع خارج شود و اگر خارج نشود، روزه او باطل است.

4- استمناء

مسأله 1667: اگر روزه دار استمناء کند، یعنی با خود یا دیگری غیر از جماع کاری کند که منی از او بیرون آید، روزه اش باطل می شود. و استمناء، حرام و موجب كفّاره جمع است.

مسأله 1668: اگر بی اختیار منی از روزه دار بیرون آید، روزه اش باطل نیست، ولی اگر از روی اختیارکاری کنند که بداند یا مطمئن باشد که بی اختیارمنی از او بیرون آید، روزه اش باطل می شود.

مسأله 1669: هرگاه روزه دار بداند اگر در روز بخوابد محتلم می شود، (در خواب منی از او بیرون می آید) واجب نیست نخوابد، هرچند اولى و احوط ترک خواب است و اگر بخوابد، روزه اش محل اشکال است.

مسأله 1670: اگر روزه دار در حال بیرون آمدن منی از خواب بیدار شود، واجب نیست از بیرون آمدن آن جلوگیری کند.

مسأله 1671: روزه داری که محتلم شده، می تواند بول و استبراء نماید، اگرچه بداند براثربول یا استبراء باقیمانده منی از مجرا بیرون می آید.

مسأله 1672: روزه داری که محتلم شده، اگر بداند منی در مجرا مانده و چنانچه پیش از غسل بول نکند بعد از غسل منی از او بیرون می آید، بنابر احتیاط پیش از غسل بول کند.

مسأله 1673: اگر به قصد بیرون آمدن منی با کسی بازی و شوخی کند، اگرچه منی از او بیرون نیاید، بنابر احتیاط روزه او باطل می شود و باید روزه را تمام کند و قضا هم بنماید. و اگر منی بیرون بیاید، چنانچه مفطر بودن آن را می دانسته کفاره نیز لازم است.

مسأله 1674: اگر روزه دار بدون قصد بیرون آمدن منی، با کسی بازی و شوخی کند، چنانچه اطمینان دارد که منی از او خارج نمی شود، اگرچه اتّفاق منی بیرون آید، روزه او صحیح است.

ص: 298

ولی اگر اطمینان ندارد، در صورتی که منی از او بیرون آید، روزه اش باطل است. و در روزه ماه رمضان باید امساک کند و پس از ماه مبارک رمضان قضا بنماید.

5- دروغ بستن به الله تعالی و به معصومین علیهم السّلام

مسأله 1675: اگر روزه دار با گفتن یا نوشتن با اشاره و یا مانند آن، به خدا یا پیامبران و حضرت فاطمة الزّهراء و ائمه اطهار علیهم السّلام عمدا نسبت دروغ بدهد، اگرچه فورا بگوید: دروغ گفتم یا توبه کند، روزه او باطل است.

مسأله 1676: اگر بخواهد خبری که نمی داند راست است یا دروغ نقل کند، بنابراحتیاط واجب باید از کسی که آن خبر را گفته یا از کتابی که خبر در آن نوشته شده ، نقل نماید و یا بگوید: چنین روایت شده است.

مسأله 1677: اگر چیزی را با اعتقاد به راست بودن آن از قول خدا یا پیامبر صلّی الله عليه وآله و یا امام معصوم علیهم السّلام نقل کند و بعد بفهمد دروغ بوده ، روزه اش باطل نمی شود.

مسأله 1678: اگر بداند دروغ بستن به خدا و پیامبر صلی الله عليه وآله روزه را باطل می کند و چیزی را که می داند دروغ است به آنان نسبت دهد و بعد بفهمد آنچه گفته راست بوده، باید روزه را تمام کرده و روزه آن روز را قضا کند.

مسأله 1679: اگر دروغی که دیگری ساخته، عمدا به خدا یا پیامبر صلی الله عليه وآله، حضرت زهراء یا ائمه اطهار علیهم السّلام نسبت دهد روزه اش باطل می شود، ولی اگر از قول کسی که آن دروغ را ساخته به نحو حکایت نقل کند و اعلان کند که سخن وی دروغ بوده است ، روزه اش باطل نمی شود.

مسأله 1680: اگر از روزه دار بپرسند آیا پیامبر صلّی الله عليه وآله چنین مطلبی فرموده اند؟ و او به جای نه، عمدة بله بگوید و یا به جای بله، عمدا نه بگوید و یا این کار را با اشاره انجام دهد، روزهاش باطل می شود.

مسأله 1681: اگر از قول خدا یا پیامبر صلّی الله عليه وآله حرف راستی نقل کند و بعد بگوید:

ص: 299

دروغ گفتم، یا در شب دروغی به آنان نسبت دهد و فردای آن، که روزه می باشد بگوید: آنچه دیشب گفتم راست است ، روزه اش باطل می شود.

6- رساندن غبار غلیظ به حلق

مسأله 1682: رساندن غبار غلیظ و بنابراحتیاط لازم غیر غلیظ به حلق، روزه را باطل می کند، چه غبار چیزی باشد که خوردن آن حلال است مانند آرد یا غبار چیزی باشد که خوردن آن حرام است مانند خاك.

مسأله 1683: اگر بر اثر باد، غبار غلیظی پیدا شود و انسان با این که متوجه است، مواظبت نکند و به حلق او برسد، روزه اش باطل می شود.

مسأله 1684: بنابر احتیاط واجب روزه دار، بخار غلیظ ، دود سیگار و تنباکو و مانند آن را به حلق نرساند، اما بخاری که معمولا در حمام است اشکال ندارد.

مسأله 1685: اگر مواظبت نکند و غبار، بخار، دود یا مانند آن داخل حلق شود، چنانچه يقين يا اطمینان داشته به حلق نمی رسد، روزه اش صحیح است و اگر گمان می کرده به حلق نمی رسد، بنابر احتیاط مستحب باید آن روزه را قضا کند.

مسأله 1686: اگر فراموش کند روزه است و مواظبت نکند، یا بی اختیار غبار و مانند آن به حلق او برسد، روزه اش باطل نمی شود.

7- فرو بردن سردر آب

مسأله 1687: اگر روزه دار عمدا تمام سر را در آب فرو برد، اگرچه بقیه بدن او بیرون باشد، روزه اش باطل می شود، ولی اگر تمام بدن را آب بگیرد و مقداری از سر بیرون باشد، روزه باطل نمی شود.

مسأله 1688: اگر نصف سر را يك دفعه و نصف دیگر آن را دفعه دیگر در آب فرو برد، روزه اش باطل نمی شود .

مسأله 1689: اگر شك کند تمام سر زیر آب رفته یا نه، روزه اش صحیح است.

مسأله 1690: اگر تمام سرزیرآب برود، ولی مقداری از موها بیرون بماند، روزه باطل می شود .

ص: 300

مسأله 1691: بنابر احتیاط واجب ، سر را در آب مضاف، فرو نبرد.

مسأله 1691: اگر روزه دار بی اختیار در آب بیفتد و تمام سر او را آب بگیرد، یا فراموش کند روزه است و سردر آب فرو برد، روزه او باطل نمی شود .

مسأله 1692: اگر اطمینان داشته باشد آب سر او را فرا می گیرد و خود را در آب بیاندازد و آب تمام سر او را بگیرد، روزه اش اشکال ندارد و اگر اطمینان نداشته باشد و خود را در آب بیاندازد و آب تمام سر او را بگیرد، بنابر احتیاط واجب باید روزه اش را قضا نماید.

مسأله 1693: اگر فراموش کند روزه است و سر را در آب فرو برد یا دیگری به زور سر او را در آب فرو برد، چنانچه در زیر آب یادش بیاید روزه است، یا آن شخص دست خود را بردارد، باید فوراً سر را بیرون آورد و چنانچه بیرون نیاورد روزه او باطل می شود، ولی باید تا مغرب امساک کرده و سپس روزه را قضا نماید.

مسأله 1694: اگر فراموش کند روزه است و به نیت غسل سر را در آب فرو برد، روزه و غسل او صحیح است.

مسأله 1695: اگر بداند روزه است و عمدا برای غسل سر را در آب فرو برد، چنانچه روزه او مانند روزه ماه رمضان یا واجب معین باشد، روزه و غسل او باطل است و همچنین است حکم روزه قضای ماه رمضان پس از ظهر شرعی بنابراحتیاط لازم. و اگر روزه مستحب یا روزه واجبی باشد که مانند روزه کفّاره وقت معیّنی ندارد، غسل صحیح و روزه باطل می باشد.

مسأله 1696: اگر برای نجات کسی از غرق شدن، سر را در آب فرو برد، اگرچه نجات دادن او واجب است، ولی روزه اش باطل می شود و کفّاره ندارد .

8- باقی ماندن بر جنابت، حیض و نفاس تا اذان صبح

مسأله 1697: اگر جنب، عمدا تا اذان صبح غسل نکند یا اگر وظیفه او تيتم است عمدا تیقم ننماید، روزه اش چنانچه در ماه رمضان و یا قضای آن باشد باطل است و همچنین است در روزه واجب معيّن از غیر ماه رمضان، اما در روزه واجب موقع که وقت معنی ندارد و روزه

ص: 301

مستحب، باطل نیست. ولی بنابر احتیاط مستحب در این دو نیز غسل و یا تیمم را قبل از اذان صبح انجام دهد.

مسأله 1698: اگر در روزه واجبی مانند روزه ماه رمضان که وقت معيّن دارد، تا اذان صبح غسل نکند و تیمم نیز ننماید، اما از روی عمد نباشد، مثلا دیگری نگذارد غسل و تیمم کند، روزه اش صحیح است.

مسأله 1699: کسی که جنب است و می خواهد روزه واجبی که وقت آن معيّن است (مانند روزه ماه رمضان) بگیرد، چنانچه عمداً غسل نکند تا وقت تنگ شود، باید تیمم کند و روزه بگیرد و روزه اش صحیح است، ولی بهتر است قضای آن را هم به جا آورد.

مسأله 1701: اگر جنب در ماه رمضان غسل را فراموش کند و بعد از يك روز یادش بیاید، باید روزه آن روز را قضا نماید و اگر بعد از چند روز یادش بیاید، باید روزه روزهایی که يقين دارد جنب بوده قضا نماید، مثلا اگر نمی داند سه روز جنب بوده یا چهار روز باید به حداقل به روزه سه روز را قضا کند.

مسأله 1702: کسی که در شب ماه رمضان ، برای هیچ کدام از غسل و تيمّم وقت ندارد، اگر خود را جذب کند، روزه اش باطل است و قضا و کفاره بر او واجب می شود، ولی اگر برای تیمم وقت دارد، چنانچه خود را جذب کند، باید تیمم نماید و روزه بگیرد و بهتر است قضای آن را به جا آورد.

مسأله 1703: اگر برای آن که بفهمد وقت دارد یا نه، جستجو نماید و گمان کند به اندازه غسل وقت دارد و خود را جذب کند و بعد بفهمد وقت تنگ بوده، چنانچه تیمّم کند روزه اش صحيح است، اما اگر بدون جستجو گمان کند وقت دارد و خود را جنب نماید و بعد بفهمد وقت تنگ بوده و با تیم روزه بگیرد، بنابر احتیاط واجب روزه آن روز را قضا کند.

مسأله 1704: کسی که در شب ماه رمضان جنب است و می داند اگر بخوابد تا صبح بیدار نمی شود، نباید غسل نکرده بخوابد و چنانچه بخوابد و تا صبح بیدار نشود روزه اش باطل است و قضا و کفّاره بر او واجب می شود.

ص: 302

مسأله 1705: هرگاه جنب در شب ماه رمضان بخوابد و بیدار شود، جایز است پیش از غسل بخوابد، البته اگر به بیدار شدن عادت داشته باشد و اگر عادت نداشته باشد نیز می تواند بخوابد در صورتی که احتمال دهد که اگر دوباره بخوابد پیش از اذان صبح بیدار می شود، گرچه احتياط آن است که دیگر نخوابد تا غسل نماید.

مسأله 1706: کسی که در شب ماه رمضان جنب است و می داند یا عادتش چنین است که اگر بخوابد پیش از اذان صبح بیدار می شود، چنانچه تصمیم داشته باشد بعد از بیدار شدن غسل کند و با این تصمیم بخوابد و تا اذان خواب بماند، روزه اش صحیح است.

مسأله 1707: کسی که در شب ماه رمضان جنب است و می داند یا عادتش چنین است که اگر بخوابد پیش از اذان صبح بیدار می شود، چنانچه غفلت داشته باشد که بعد از بیدار شدن باید غسل کند، در صورتی که بخوابد و تا اذان صبح خواب بماند، چنانچه خواب اولش باشد روزه اش صحیح است و در خواب دوم و سوم در صورتی که مقصر باشد، تنها قضای روزه بر او واجب می شود.

مسأله 1708: کسی که در شب ماه رمضان جنب است و می داند یا احتمال می دهد اگر بخوابد پیش از اذان صبح بیدار می شود، چنانچه نخواهد بعد از بیدار شدن غسل کند یا تردید داشته باشد که غسل کند یا نه، در صورتی که بخوابد و بیدار نشود روزه اش باطل است و قضا و كقاره دارد.

مسأله 1709: اگر جنب در شب ماه رمضان بخوابد سپس بیدار شود و بداند یا عادتش چنین باشد که اگر دوباره بخوابد پیش از اذان صبح بیدار می شود و تصمیم داشته باشد پس از بیدار شدن غسل کند، چنانچه دوباره بخوابد و تا اذان بیدار نشود، باید روزه آن روز را قضا کند. و اگر از خواب دوّم بیدار شود و برای مرتبه سوّم با کیفیت مذکور بخوابد و تا اذان صبح بیدار نشود، قضای روزه آن روز بر او واجب می شود و چنانچه اطمینان و عادت بر بیدار شدن نداشته، بنابر احتياط كفّاره هم بر او واجب می شود.

ص: 303

مسأله 1710: بنابر احتیاط لازم خوابی را که در آن محتلم شده، باید خواب اول حساب کند، پس اگر بیدار شود و ببیند جنب است و دوباره بخوابد و بداند یا عادتش چنین باشد که بیدار می شود و تصمیم داشته باشد بعد از بیدار شدن غسل کند، چنانچه تا اذان خواب بماند، بنابر احتیاط واجب قضای آن روزه را بگیرد و اگر دوباره بیدار شود و بداند یا عادتش چنین است که اگر بخوابد بیدار می شود و تصمیم داشته باشد که بعد از بیدار شدن غسل کند، در صورتی که باز هم بخوابد و تا اذان خواب بماند، باید قضای آن روزه را بگیرد و بنابر احتیاط مستحب كفاره نیز لازم است.

مسأله 1711: اگر روزه دار در روز محتلم شود، واجب نیست فورا غسل کند، گرچه بهتر است.

مسأله 1712: هرگاه در ماه رمضان بعد از اذان صبح بیدار شود و ببیند محتلم شده، اگرچه بداند پیش از اذان محتلم شده، روزه او صحیح است.

مسأله 1713: کسی که تا اذان صبح بر جنابت بماند نمی تواند آن روز را به نیت قضای روزه ماه رمضان روزه بگیرد، اگرچه بقا بر جنابت از روی عمد نباشد.

مسأله 1714: کسی که میخواهد قضای روزه ماه رمضان را بگیرد، اگر بعد از اذان صبح بیدار شود و ببیند محتلم شده و بداند پیش از اذان محتلم شده است، چنانچه وقت قضای روزه تنگ است، مثلا پنج روز، روزه قضای ماه رمضان دارد و پنج روز نیز به ماه رمضان مانده است، بنابر احتیاط واجب آن روز را روزه بگیرد و بعد از ماه رمضان نیز دوباره آن را به جا آورد و اگر وقت قضای روزه تنگ نیست، روزه او باطل است.

مسأله 1715: اگر در روزه واجب غیر از روزه ماه رمضان و قضای آن، تا اذان صبح جنب بماند، ولی از روی عمد نباشد، چنانچه وقت آن روزه معين است، مثلا نذر کرده که آن روز را روزه بگیرد، روزه اش صحیح است و اگر مانند روزه کفاره وقت آن معین نیست، بنابر احتیاط مستحب روز دیگری را روزه بگیرد.

مسأله 1716: اگر زن در ماه رمضان پیش از اذان صبح از حیض یا نفاس پاك شود و عمداً

ص: 304

غسل نکند یا اگر وظیفه او تیمم است عمدا تیمم نکند، روزه اش باطل است و بنابر احتیاط لازم در قضای ماه رمضان و در هر روزه واجب معینی نیز مسأله چنین می باشد. مسأله 1717: اگر شخص جنب یا زنی که پیش از اذان صبح در ماه رمضان یا روزه معيني غير آن، از حیض یا نفاس پاك می شود، برای غسل وقت نداشته باشد، چنانچه بخواهد روزه بگیرد باید تیم نماید و روزه اش بنابراقوی صحیح است. ولی در روزه غیرمعین یا مستحبی تیمم کافی نیست و بنابر احتیاط واجب باید تا اذان صبح بیدار بماند. مسأله 1718: اگرزن نزديك اذان صبح از حیض یا نفاس پاك شود و برای هیچکدام از غسل و تیمّم وقت نداشته باشد یا بعد از اذان بفهمد پیش از اذان پاك شده بود، چنانچه روزهای که می گیرد، مانند روزه ماه رمضان واجب معين باشد؛ روزه اش صحیح است.

مسأله 1719: اگر زن بعد از اذان صبح از خون حیض یا نفاس پاك شود یا در بین روز خون حیض یا نفاس ببیند، اگرچه نزديك مغرب باشد، روزه او باطل است.

مسأله 1720: اگر زن غسل حیض یا نفاس را فراموش کند و بعد از یک یا چند روز یادش بیاید، روزه هایی که گرفته محل اشکال است و بنابراحتیاط واجب باید قضا کند. مسأله 1721: اگر زن پیش از اذان صبح در ماه رمضان از حیض یا نفاس پاك شود و در غسل کردن کوتاهی کند و تا اذان غسل نکند روزه اش باطل است. ولی چنانچه کوتاهی نکند، اگرچه سه مرتبه بخوابد و تا اذان غسل نکند، روزه او صحیح است.

مسأله 1722: زنی که در حال استحاضه است، اگر غسل های واجب خود را به تفصیلی که در احکام استحاضه گفته شد به جا آورد، روزه او صحیح است.

مسأله 1723: کسی که مسّ میّت کرده، یعنی جایی از بدن خود را به بدن میّت رسانده، می تواند بدون غسل مس میت، روزه بگیرد و اگر در حال روزه نیز میّت را مس نماید، روزه او باطل نمی شود .

ص: 305

9- اماله کردن

مسأله 1724: إماله کردن با چیز روان، اگرچه از روی ناچاری و برای معالجه باشد، روزه را باطل می کند، ولی چیزی که روان نیست اشکال ندارد گرچه اجتناب از آن بهتر است.

10- قی کردن

مسأله 1725: هرگاه روزه دار عمدة ق کند، اگرچه براثر بیماری و مانند آن ناچار باشد، روزه اش باطل می شود، ولی کفّاره ندارد، اما اگر سهوا یا بی اختیار باشد، روزه اش صحیح است.

مسأله 1726: اگر در شب چیزی بخورد که می داند به جهت خوردن آن، در روز بی اختیار قي می کند، احتیاط لازم آن است که نخورد و چنانچه خورد و در روز قی کرد، بنابر احتیاط واجب روزه آن روز را قضا نماید.

مسأله 1727: اگر روزه دار، بتواند از قی کردن خودداری کند، چنانچه برای او ضرر و مشقت نداشته باشد، بنابراحتیاط مستحب از قی کردن خودداری نماید.

مسأله 1728: اگر حشره ای در گلوی روزه دار برود، چنانچه ممکن باشد باید آن را بیرون آورد و روزه او باطل نمی شود، ولی اگر بداند که به سبب بیرون آوردن آن قی می کند، واجب نیست آن را بیرون آورد و روزه او صحیح است.

مسأله 1729: اگر سهوا چیزی را فرو ببرد و پیش از رسیدن به حلق یادش بیاید روزه است، چنانچه ممکن باشد، باید آن را بیرون آورد و روزه او صحیح است.

مسأله 1730: اگريقين داشته باشد براثر آروغ زدن چیزی از گلو بیرون می آید، نباید عمدا آروغ بزند، ولی اگر یقین نداشته باشد، اشکال ندارد.

مسأله 1731: اگر آروغ بزند و چیزی در گلو یا دهانش بیاید، باید آن را بیرون بریزد و اگر بي اختیار فرو رود، روزه اش صحیح است.

احکام مفطرات

مسأله 1732: اگر انسان عمده و از روی اختیار کاری که روزه را باطل می کند انجام دهد، روزه او باطل می شود و چنانچه از روی عمد نباشد، اشکال ندارد، ولى جنب اگر به تفصیلی که

ص: 306

گفته شد بخوابد و تا اذان صبح غسل نکند، روزه او باطل است.

مسأله 1733: اگر روزه دار سهوا یکی از کارهایی که روزه را باطل می کند، انجام دهد و به خیال این که روزهاش باطل شده، عمدا دوباره یکی از آن ها را به جا آورد، روزه او باطل می شود.

مسأله 1734: اگر به زور چیزی در گلوی روزه دار بریزند یا سر او را به زور در آب فرو برند، روزه او باطل نمی شود، ولی اگر مجبورش کنند روزه خود را باطل کند، مثلا به او بگویند اگر غذا نخوری ضرر مالی یا جانی به تو می زنیم و خودش برای جلوگیری از ضرر چیزی بخورد، روزه او باطل می شود .

مسأله 1735: روزه دار نباید جایی برود که میداند مجبورش می کنند خودش روزه اش را باطل کند. و اگر از روی ناچاری کاری که روزه را باطل می کند انجام دهد، روزه او باطل می شود، بلکه با قصد رفتن گرچه نرود روزه او باطل می شود و باید امساک کند و قضای آن را بگیرد.

مکروهات روزه

مسأله 1736: چند چیز برای روزه دار مکروه است از جمله: دوا ريختن به چشم و سرمه کشیدن در صورتی که مزه یا بوی آن به حلق برسد، انجام دادن هر کاری که مانند خون گرفتن و حمّام رفتن باعث ضعف می شود، انفیه کشیدن اگر نداند به حلق می رسد، اما اگر به حلق می رسد جایز نیست، بو کردن گیاهان معطر، نشستن زن در آب، استعمال شیاف، تر کردن لباسی که بر بدن است، کشیدن دندان و هر کاری که به سبب آن دهان خون بیاید، مسواك کردن با چوب تر، آب یا چیز دیگری را بی جهت در دهان کردن و همچنین آن که بدون قصد بیرون آمدن منی همسر خود را ببوسد یا کاری کند که موجب تحريك شهوت می شود، اما اگر به قصد بیرون آمدن منی باشد، روزه او باطل می شود.

موارد قضا و کفّاره روزه

اشاره

مسأله 1737: اگر در شب ماه رمضان جنب شود و همان گونه که گذشت، بیدار شود و دوباره بخوابد و تا اذان صبح بیدار نشود، فقط باید قضای روزه آن روز را به جا آورد، اما اگر کار دیگری که روزه را باطل می کند عمدا انجام دهد، در صورتی که می دانسته آن کار روزه را

ص: 307

باطل می کند، قضا و کفّاره بر او واجب می شود، گرچه ارتماس در آب باشد بنابراحتیاط واجب.

مسأله 1738: اگر به جهت ندانستن مسأله کاری انجام دهد که روزه را باطل می کند، چنانچه می توانسته مسأله را یاد بگیرد (یعنی مقصر در ندانستن بوده)، کفّاره بر او واجب می شود و اگر نمی توانسته مسأله را یاد بگیرد (یعنی قاصر در ندانستن بوده)، کفاره بر او واجب نیست. و بنابراحتیاط واجب حکم انسانی که غافل باشد نیز چنین است ولی چنانچه عمد به خدا یا پیامبر صلّی الله عليه وآله، حضرت زهراء و یا یکی از ائمه معصومين عليهم السلام به دروغ نسبتی بدهد و بداند که حرام است، کفّاره واجب است، گرچه نداند این کار روزه را باطل می کند.

نوع کفاره روزه

مسأله 1739: کسی که کفّاره روزه ماه رمضان بر او واجب می شود، باید يك برده آزاد کند یا به کیفیتی که در مسأله بعد گفته می شود دو ماه روزه بگیرد، یا شصت فقیر را سیر کند و یا به هرکدام يك شد که تقریبا ده سیر (حدود 750 گرم) است، طعام یعنی گندم، جویا آرد یا نان و یا خرما بدهد. و چنانچه هیچکدام ممکن نباشد، مخیر است بین این که 18 روز پی در پی روزه بگیرد یا هر مقدار می تواند به فقير طعام بدهد. و اگر نتواند روزه بگیرد یا طعام بدهد، باید استغفار کند، اگرچه مثلا يك مرتبه «استغفرالله» بگوید. و بنابر احتیاط واجب هروقت بتواند كاره بدهد.

مسأله 1740: کسی که می خواهد دو ماه، کفاره روزه ماه رمضان را بگیرد، باید سی و يك روز آن را پی در پی بگیرد و اگر بقیه آن پی در پی نباشد، اشکال ندارد.

مسأله 1741: کسی که می خواهد دو ماه روزه کاره بگیرد، نباید وقتی شروع کند که در بین سی و يك روز، روزی باشد که مانند عید قربان، روزه آن حرام است.

مسأله 1742: کسی که باید پی در پی روزه بگیرد، اگر در بین آن بدون عذر يك روز، روزه نگیرد،

ص: 308

يا عمداً وقتی شروع کند که در بین آن به روزی برسد که روزه آن واجب است، مثلاً به روزی برسد که نذر کرده آن روز را روزه بگیرد، باید روزه ها را از سر بگیرد.

مسأله 1743: اگر در بین روزهایی که باید پی در پی روزه بگیرد، عذری غیر اختیاری مانند حیض یا نفاس و یا سفری که در رفتن آن مجبور است، برای او پیش آید، بعد از برطرف شدن عذر واجب نیست روزه ها را از سر بگیرد، بلکه باید بقیه را به جا آورد.

مسأله 1744: اگر با چیز حرامی روزه خود را باطل کند، چه آن چیز از اصل حرام باشد مانند شراب و زنا یا به جهتی حرام شده باشد، مانند خوردن غذای حلالی که برای انسان ضرر زیاد دارد و نزدیکی کردن با عیال خود در حال حیض، بنابر احتیاط کفاره جمع بر او واجب می شود، یعنی باید يك برده آزاد کند و دو ماه روزه بگیرد و شصت فقیر را سیر کرده یا به هر کدام از آنها يك مد که تقریبا ده سیر (حدود750گرم) است، گندم یا نان آن، جویا نان آن، و يا يك مد مویز بايك مد خرما بدهد. و چنانچه هرسه برایش ممکن نباشد، هرکدام که ممکن است باید انجام دهد.

مسأله 1745: اگر روزه دار دروغی به خدا و پیامبر صلّی الله عليه وآله نسبت دهد، كقاره جمع که در مسأله پیش گفته شد بر او واجب می شود.

مسأله 1746: اگر روزه دار در يك روز ماه رمضان چند مرتبه با همسر خود نزدیکی کند، بنا بر احتیاط واجب برای هر دفعه يك كفاره بر او واجب است. و اگر جماع او حرام باشد، بنابر احتیاط واجب برای هردفعه يك كفّاره جمع واجب می شود و ظاهر این است که استمناء نیز حكم جماع را دارد.

مسأله 1747: اگر روزه دار در يك روز ماه رمضان، چند مرتبه غیر از جماع و استمناء، کار دیگری که روزه را باطل می کند انجام دهد، اگر برای همه آنها يك كفّاره بدهد، کافی است.

مسأله 1748: اگر روزه دار، غیر از جماع و استمناء کار دیگری که روزه را باطل می کند انجام دهد و بعد با حلال خود جماع نماید، بنابر احتیاط برای هرکدام يك كقاره، واجب می شود.

مسأله 1749: اگر روزه دار غیراز جماع، کار حلالی که روزه را باطل می کند، انجام دهد مثلاً آب

ص: 309

بیاشامد و بعد کار حرامی که روزه را باطل می کند غیراز جماع انجام دهد، مثلا غذای حرامی بخورد، يك كفاره کافی است ولی بنابر احتیاط کفاره جمع هم بدهد.

مسأله 1750: اگر روزه دار آروغ بزند و چیزی در دهانش بیاید، چنانچه عمدا آن را فرو ببرد، روزه اش باطل است و باید قضای آن را بگیرد و کفاره نیز بر او واجب می شود و اگر خوردن آن چیز حرام باشد، مثلا موقع آروغ زدن، خون به دهان او بیاید و عمدا آن را فرو برد، باید قضای آن روزه را بگیرد و بنابر احتیاط کفاره جمع نیز بر او واجب می شود.

مسأله 1751: اگر نذر کند روز معیّنی را روزه بگیرد، چنانچه در آن روز عمدأً روزه خود را باطل کند، باید کاره «حین نذر» بدهد و بنابراحتیاط كفاره افطار روزه را هم بدهد.

مسأله 1752: کسی که می تواند وقت را تشخیص دهد، اگر به گفته کسی که مورد اطمینان نیست و می گوید مغرب شده عمدا افطار کند و بعد بفهمد مغرب نبوده است، قضا و کفاره بر او واجب می شود، اما اگر مورد اطمینان بوده، قضا نمودن روزه کافی است.

مسأله 1753: کسی که عمده روزه خود را باطل کرده، اگر بعد از ظهر مسافرت کند یا پیش از ظهر برای فرار از کاره سفر نماید، كقاره از او ساقط نمی شود، بلکه اگر قبل از ظهر مسافرتی برای او پیش آید، کفّاره بر او واجب است.

مسأله 1754: اگر عمد روزه خود را باطل کند و بعد عذری مانند حیض یا نفاس و یا بیماری پیدا کند، احتیاط واجب این است که کفّاره را بدهد.

مسأله 1755: اگر یقین کند روز اول ماه رمضان است و عمدأ روزه خود را باطل کند، بعد معلوم شود که آخر ماه شعبان بوده، کفّاره بر او واجب نیست.

مسأله 1756: اگر انسان شك کند که آخر ماه رمضان است یا اوّل ماه شوال وعمد روزه خود را باطل کند، بعد معلوم شود اول ماه شوال بوده ، کفاره بر او واجب نیست. مسأله 1757: اگر روزه دار در ماه رمضان با همسر خود که روزه است جماع کند، چنانچه زن را مجبور کرده باشد، کفاره روزه خودش و روزه همسرش را باید بدهد و اگرزن به جماع راضی بوده،

ص: 310

برهرکدام يك كفاره واجب می شود .

مسأله 1758: اگر زن، شوهر روزه دار خود را به جماع مجبور کند یا به کار دیگری که روزه را باطل می کند، واجب نیست کفاره روزه شوهر را بدهد.

مسأله 1759: اگر روزه دار در ماه رمضان همسر خود را به جماع مجبور کند و در بین جماع، زن راضی شود، بنابر احتیاط واجب باید مرد دو كفّاره وزن يك كفّاره بدهد. مسأله 1760: اگر روزه دار در ماه رمضان با همسر روزه دار خود که خواب است جماع نماید وزن متوجه نشود، يك كفّاره بر او واجب می شود و روزه زن صحیح است و کفّاره ندارد.

مسأله 1761: اگر مرد، همسر خود یا زن، شوهر خود را مجبور کند که غیر از جماع، کار دیگری که روزه را باطل می کند به جا آورد، بر هیچ یک از آنها کفاره واجب نیست، مگر آن که اجبار او سلب اختیار نکند که در این صورت احتیاط واجب دادن کاره است.

مسأله 1762: کسی که به جهت مسافرت یا بیماری روزه نمی گیرد، نمی تواند همسر روزه دار خود را به جماع مجبور کند، ولی اگر او را مجبور نماید، بنابر احتیاط لازم مرد کفاره زن را بدهد.

مسأله 1763: مكلف نباید در به جا آوردن كفّاره کوتاهی کند، ولی لازم نیست فورا آن را به جا آورد.

مسأله 1764: اگر کفاره بر انسان واجب شود و چند سال آن را به جا نیاورد، چیزی بر آن اضافه نمی شود.

مسأله 1765: کسی که باید برای کاره يك روز، شصت فقیر را طعام بدهد، نباید به هر کدام از آنها بیشتر از يك مد که تقریبا ده سیر (حدود 750 گرم) است، طعام بدهد، یا یك فقیر را بیشتر از يك مرتبه سیر نمایند، ولی می تواند برای هريك از عیالات فقیر، اگرچه صغير باشند، يك مد به آن فقیر بدهد چنانچه مورد اطمینان باشد که قاره را به آنان می دهد یا میخوراند.

مسأله 1766: کسی که قضای روزه ماه رمضان را گرفته، اگر بعد از ظهر عمد کاری کند که روزه را باطل می نماید، باید به ده فقیر، هر کدام يك مد که تقریبا هفتصد و پنجاه گرم یا ده سیر

ص: 311

است، طعام بدهد و اگر نمی تواند، سه روز روزه بگیرد.

مواردی که تنها قضای روزه واجب است

مسأله 1767: در چند صورت تنها قضای روزه بر شخص واجب است و کفاره واجب نیست:

اوّل: آن که در شب ماه رمضان جنب باشد و تا اذان صبح از خواب دوّم و یا سوّم بیدار نشود، چنانکه گذشت.

دوم: آن که مبطل روزه انجام ندهد، ولی نیت روزه ننماید یا ریا کند یا قصد کند که روزه نباشد، یا قصد کند مبطل روزه انجام دهد.

سوّم: آن که در ماه رمضان غسل جنابت را فراموش کند و با حال جنابت یک یا چند روز روزه بگیرد.

چهارم: آن که در ماه رمضان بی تحقیق یا به علامت یا گفته شخص غیرقابل اعتماد، امساک نکند و یا پیش از مغرب افطار نماید، سپس معلوم شود اشتباه بوده و صبح شده یا مغرب نشده؛ و نیز اگر پس از تحقیق با این که گمان دارد صبح شده کاری که روزه را باطل می کند انجام دهد، سپس معلوم شود صبح بوده.

پنجم: آن که برای خنک شدن مضمضه کند یعنی آب در دهان بگرداند و بی اختیار فرو رود و بنابراحتیاط واجب اگر بی جهت یا برای وضوی غیر نماز واجب مضمضه کند و آب بی اختیار فرو رود، روزه را قضا کند، ولی اگر فراموش کند که روزه است و آب را فرو دهد یا برای وضوی نماز واجب مضمضه کند و بی اختیار فرو رود، قضا بر او واجب نیست.

ششم: آن که کسی از روی اکراه یا اضطراريا تقيه افطار کند، که در این صورت لازم است قضا نماید ولی به جا آوردن کفّاره واجب نیست.

مسأله 1768: اگر غیر از آب، چیز دیگری در دهان بگذارد و بی اختیار فرو رود یا آب داخل بینی کند و بی اختیار فرو رود، قضا بر او واجب نیست.

مسأله 1769: مضمضه زیاد روزه دار برای وضوی نماز واجب مکروه است و اگر بعد از

ص: 312

مضمضه، بخواهد آب دهان را فرو برد، بهتر است سه مرتبه آب دهان را بیرون بریزد. مسأله 1770: اگر انسان بداند بر اثر مضمضه، بی اختیار و یا از روی فراموشی آب وارد گلویش می شود، نباید مضمضه کند.

مسأله 1771: اگر در ماه رمضان بعد از تحقیق یقین کند صبح نشده و کاری که روزه را باطل می کند انجام دهد، بعد معلوم شود صبح بوده ، بنابراحتیاط واجب روزه را قضا کند.

مسأله 1772: اگر انسان شك کند مغرب شده یا نه، نمی تواند افطار کند و اگر شك کند صبح شده یا نه، پس از تحقیق چنانچه بر شکت خود بماند می تواند کاری که روزه را باطل میکند انجام دهد.

احکام روزه قضا

اشاره

مسأله 1773: اگر دیوانه عاقل شود، واجب نیست روزه های وقتی را که دیوانه بوده، قضا نماید.

مسأله 1774: اگر کافر مسلمان شود، واجب نیست روزه های وقتی را که کافر بوده، قضا نماید. و اگر پیش از ظهر ماه رمضان مسلمان شود، بنابر احتیاط واجب اگر مبطل روزه انجام داده، باید آن روز را امساک کند و گرنه روزه بگیرد و چنانچه ترک نمود قضا نماید. ولی اگر مسلمانی کافر شود و دوباره مسلمان گردد، روزه های وقتی را که کافربوده باید قضا نماید.

مسأله 1775: روزهای را که به جهت مستی از مکلف فوت شده، باید قضا نماید اگرچه چیزی را که بر اثر آن مست شده، برای معالجه خورده باشد.

مسأله 1776: اگر برای عذری، چند روز روزه نگیرد و بعد شك کند چه وقت عذر او برطرف شده، اگر وقت آن را می دانسته و بعد فراموش کرده، بنابر احتیاط باید مقدار بیشتری را که احتمال می دهد روزه نگرفته قضا نماید، مثلا کسی که پیش از ماه رمضان مسافرت کرده و نمیداند پنجم ماه رمضان از سفر برگشته یا ششم، باید بنابر احتیاط شش روز، روزه بگیرد، اما کسی که زمان برطرف شدن عذر را نمی داند و قبل از شك نیز نمی دانسته، می تواند مقدار کمتر، یعنی پنج روز را قضا کند، اگرچه بنابر احتياط مستحب مقدار بیشتر، یعنی شش روز را قضا

ص: 313

نماید.

مسأله 1777: اگر از چند ماه رمضان، روزه قضا داشته باشد، قضای هرکدام را اوّل بگیرد صحیح است، ولی اگر وقت قضای ماه رمضان آخرتنگ باشد، مثلاً پنج روز از ماه رمضان آخر، قضا داشته باشد و پنج روز نیز به ماه رمضان مانده باشد، بنابر احتیاط اول قضای ماه رمضان آخر را بگیرد.

مسأله 1778: اگر قضای روزه چند ماه رمضان بر او واجب باشد و در نیّت معيّن نکند روزهای را که می گیرد قضای کدام ماه رمضان است، قضای هیچیک حساب نمی شود. مسأله 1779: کسی که روزه قضای ماه رمضان را گرفته، اگروقت قضای روزه او تنگ نباشد، می تواند پیش از ظهر، روزه خود را باطل نماید.

مسأله 1780: اگر قضای روزه مینی را گرفته باشد، بنابر احتیاط مستحب بعد از ظهر، روزه را باطل نکند.

مسأله 1781: اگر براثر بیماری یا حیض و یا نفاس، روزه ماه رمضان را نگیرد و پیش از تمام شدن ماه رمضان بمیرد، لازم نیست روزه هایی را که نگرفته برای او قضا کنند. مسأله 1782: اگر به سبب بیماری روزه ماه رمضان را نگیرد و بیماری او تا ماه رمضان سال بعد طول بکشد، قضای روزه هایی را که نگرفته بر او واجب نیست و باید برای هر روز يك مد که تقریبا ده سیر و معادل حدود 750 گرم است طعام، يعنی گندم یا نان آن، جویا نان آن، و یا يك ممد مويزيا يك مد خرما به فقیر بدهد، ولی اگر به جهت عذر دیگری مثلا برای مسافرت، روزه نگرفته باشد و عذر او تا ماه رمضان بعد باقی بماند، روزه هایی را که نگرفته قضا نماید و برای هر روز يك مد طعام نیز به فقیر بدهد. مسأله 1783: اگر بر اثر بیماری، روزه ماه رمضان را نگیرد و بعد از ماه رمضان، بیماری او برطرف شود، ولی عذر دیگری پیدا کند که نتواند تا ماه رمضان بعد، قضای روزه را بگیرد، بنابر احتیاط مستحب باید روزه هایی را که نگرفته قضا نماید و واجب است برای هر روز يك مد

ص: 314

طعام به فقیر بدهد و نیز اگر در ماه رمضان، غیر از بیماری، عذر دیگری داشته باشد و بعد از ماه رمضان آن عذر برطرف شود و تا ماه رمضان سال بعد بر اثر بیماری نتواند روزه بگیرد، روزه هایی را که نگرفته بنابر احتیاط مستحب قضا نماید و واجب است برای هر روز يك مد طعام بدهد.

مسأله 1784: اگر در ماه رمضان، به جهت عذری روزه نگیرد و بعد از ماه رمضان عذر او برطرف شود و تا ماه رمضان آینده، عمدة قضای روزه را نگیرد باید روزه را قضا کند و برای هر روزيك مد گندم یا نان آن، یا جویا نان آن، با يك مد خرما و یا مويزبه فقیر بدهد.

مسأله 1785: اگر در قضای روزه کوتاهی کند تا وقت تنگ شود و در تنگی وقت عذری پیدا کند، باید قضا را بگیرد و برای هر روز، يك مد گندم یا نان آن، یا جویا نان آن، با يك مد مویزو با يك مد خرما به فقیر بدهد، ولی اگر موقعی که عذر دارد، تصمیم داشته باشد بعد از برطرف شدن عذر، روزه های خود را قضا کند و پیش از آن که قضا نماید در تنگی وقت عذر پیدا کند، بنابر احتیاط واجب قضا نموده و برای هر روز يك مد طعام به فقیر بدهد.

مسأله 1786: اگر بیماری انسان، چند سال طول بکشد، بعد از خوب شدن، باید فقط قضای روزه های آخرین ماه رمضان را بگیرد و برای هر روز از سال های پیش، يك مد، تقریبا ده سیرکه حدود 750 گرم است، طعام یعنی گندم یا نان آن، جوانان آن، يك مد مويزویا یک مد خرما به فقیر بدهد.

مسأله 1787: کسی که برای هر روز يك مد طعام به فقیر می دهد، می تواند کاره چند روز را، به يك فقیر بدهد.

مسأله 1788: اگر قضای روزه ماه رمضان را چند سال به تأخیر بیاندازد، باید قضای روزه را بگیرد و برای هر روز يك مد طعام به فقیر بدهد.

مسأله 1789: اگر عمداً روزه ماه رمضان را نگیرد، باید قضای آن را به جا آورد و برای هر روز، دو ماه روزه بگیرد یا به شصت فقير طعام بدهد و یا يك برده آزاد کند و چنانچه تا ماه رمضان

ص: 315

آینده، قضای روزه ها را به جا نیاورد، اضافه بر قضا و کفّاره برای هر روز، يك مد طعام به فقیر بدهد.

مسأله 1790: اگر عمد روزه ماه رمضان را نگیرد و در روز، مکرر جماع کند، بنابر احتیاط واجب کفّاره نیز مکرر می شود، ولی اگر چند مرتبه کار دیگری که روزه را باطل می کند انجام دهد، مثلا چند مرتبه غذا بخورد، يك كفاره کافی است.

مسأله 1791: بعد از مرگ پدر، پسر بزرگتر باید قضای نماز و روزه او را به جا آورد. و همچنين است بنابر احتیاط لازم بعد از مرگ مادر.

مسأله 1792: اگر پدر و یا مادر بنابراحتیاط لازم غیر از روزه ماه رمضان، روزه واجب دیگری مانند روزه نذر را نگرفته باشند بنابر احتیاط واجب، قضای آن بر پسر بزرگتر لازم است. ولی اگر پسر بزرگتر قضا نکرد، احتیاط سایر فرزندان قضا نمایند، ولی اگر پدر و مادر برای روزهای اجیر شده و نگرفته باشند قضای آن بر پسر بزرگتر لازم نیست، اما اگر اجرت را گرفته اند، باید ورثه از عهده برآیند.

روزه بر چه کسانی واجب نیست؟

مسأله 1793: کسی که به جهت پیری نمی تواند روزه بگیرد، یا برای او مشقت دارد، روزه براو واجب نیست، ولی باید برای هر روز يك مد که تقریبا ده سیر حدود 750 گرم است، گندم یا نان آن، یا جویا نان آن، با يك مد مويزو يا يك مد خرما به فقیر بدهد. مسأله 1794: کسی که به جهت پیری روزه نگرفته، اگر بعد از ماه رمضان، بتواند روزه بگیرد، بنابر احتیاط واجب قضای روزه هایی را که نگرفته به جا آورد.

مسأله 1795: اگر انسان مرضی دارد که زیاد تشنه می شود و نمی تواند تشنگی را تحمل کند یا برای او مشقت زیاد دارد، روزه بر او واجب نیست و باید برای هر روز، يك مد گندم یا نان آن ، یا جویا نان آن، با يك مد مويزو يا يك مد خرما به فقیر بدهد. و بنابر احتیاط مستحب بیشتر از مقداری که ناچار است، آب نیاشامد و چنانچه در همان سال بتواند روزه بگیرد، باید روزه هایی

ص: 316

را که نگرفته قضا نماید.

مسأله 1796: زنی که زاییدن او نزديك است و روزه برای خودش یا بچه اش ضرر دارد، روزه براو واجب نیست. و باید برای هر روز يك مد طعام یعنی گندم یا جویا نان یا مانند آن به فقیر بدهد. و چنانچه در همان سال بتواند روزه بگیرد، روزه هایی را که نگرفته باید قضا نماید اگر این عذر تا ماه رمضان آینده ادامه نداشت و الّا قضاء ندارد بله مستحب است قضا نماید. و برای ترک قضا نیز باید یک مد دیگر طعام بدهد.

مسأله 1797: زنی که بچه شیر می دهد و شیر او کم است، مادر بچّه باشد یا دایه او، با اجرت شیر دهد یا بی اجرت، اگر روزه برای او و یا بچه ای که شیر می دهد ضرر دارد، روزه بر او واجب نیست و باید برای هر روز يك مد طعام، يعنی گندم یا جو یا نان و مانند آن، به فقیر بدهد و چنانچه در همان سال بتواند روزه بگیرد، روزه هایی را که نگرفته باید قضا نماید. و اگر کسی پیدا شود که بی اجرت بچه را شیر دهد، یا برای شیر دادن بچه از پدر یا مادر بچه و یا از شخص دیگری اجرت بگیرد، لازم نیست مادر، بچه را به او بدهد و روزه بگیرد.

مسأله 1798: زنی که در طول سال، به علت حاملگی و یا بچه شیر دادن، نتواند روزه بگیرد، روزه و قضای آن بر او واجب نیست و باید برای هر روز دو مد طعام به فقیر بدهد، یکی بعد از گذشتن ماه رمضان و دیگری آخر سال یعنی قبل از ماه رمضان دوم.

احکام روزه مسافر

اشاره

مسأله 1799: مسافری که باید نمازهای چهار ركعتي را دو ركعت بخواند، در سفر نباید روزه بگیرد و مسافری که نمازش را تمام می خواند، مانند کسی که شغلش مسافرت یا سفر او سفر گناه است، باید در سفر روزه بگیرد.

مسأله 1800: مسافرت در ماه رمضان، اشکال ندارد، ولی اگر برای فرار از روزه باشد، مکروه است و همچنين است سفر پیش از روز بیست و چهارم در ماه رمضان مگر این که سفربه سبب ضرورتی باشد.

ص: 317

مسأله 1801: اگر غیر از روزه ماه رمضان، روزه معیّن دیگری بر انسان واجب باشد، مثلاً نذر کرده روز معینی را روزه بگیرد، تا ناچار نشود، بنابر احتیاط واجب نمی تواند در آن روز مسافرت کند و اگر در سفر باشد، چنانچه ممکن است، قصد کند ده روز در جایی بماند و آن روز را روزه بگیرد و اگر روزه نگیرد، لازم است روزه آن روز را قضا کند.

مسأله 1802: اگر نذر کند روزه بگیرد و روز آن را معیّن نکند، نمی تواند آن را در سفر به جا آورد، ولی چنانچه نذر کند روز معینی را چه مسافر باشد یا نباشد، روزه بگیرد، باید آن روز را اگرچه مسافر باشد، روزه بگیرد.

مسأله 1803 مسافر برای حاجت خواستن از درگاه الهی، می تواند سه روز در شهر مدینه منوره، روزه مستحب بگیرد و احوط آن است که سه روز، روزهای چهارشنبه و پنجشنبه و جمعه باشد.

مسأله 1804: کسی که نمی داند روزه مسافر باطل است، اگر در سفر روزه بگیرد و در بین روز مسأله را بفهمد، روزهاش باطل می شود و اگر تا مغرب نفهمد، روزه اش صحیح است.

مسأله 1805: اگر فراموش کند مسافر است یا فراموش کند روزه مسافر باطل می باشد و در سفر روزه بگیرد، روزه او باطل است.

مسأله 1806: اگر روزه دار بعد از ظهر مسافرت نماید، باید روزه خود را تمام کند. و اگر پیش از ظهر به مسافرت رود و قصد پیمودن مسافت شرعی را داشته باشد وقتی به حد ترخص برسد، یعنی به جایی برسد که دیوار شهر را نبیند و صدای اذان آن را نشنود، باید روزه خود را باطل کند و اگر پیش از آن ، روزه را باطل کند، کفاره بر او واجب می شود.

مسأله 1807: اگر مسافر پیش از ظهر به وطنش یا جایی که می خواهد ده روز در آن جا بماند برسد، اگر کاری که روزه را باطل می کند انجام نداده باشد، باید آن روز را روزه بگیرد، و اگر مبطل روزه انجام داده، بعد قضای آن را به جا آورد.

مسأله 1808: اگر مسافر بعد از ظهر به وطنش یا جایی که می خواهد ده روز در آن جا بماند برسد، نباید آن روز را روزه بگیرد.

ص: 318

مسأله 1809 مسافر و کسی که نمی تواند روزه بگیرد، مکروه است در روز ماه رمضان جماع نماید و در خوردن و آشامیدن خود را سیر کند.

مسأله 1810: اگر روزه دار در شهری قرار داشت و خورشید غروب کرد و او افطار نمود، سپس به شهری مسافرت کرد که هنوز خورشید غروب نکرده بود، بنا بر احتیاط مستحب امساك کند، اما اگر روزه دار در شهری بود و صبح شد و روزه خود را آغاز نمود سپس به شهر دیگری مسافرت کرد که هنوز فجر نشده بود، جایز است تا وقتی که فجرطلوع نکرده، افطار کند.

ثابت شدن اوّل ماه

مسأله 1811: اوّل ماه با چهار چیز ثابت می شود:

اوّل: خود انسان هلال ماه را ببیند.

دوّم: عده ای که از گفته آنان یقین یا اطمینان پیدا می شود، بگویند ماه را دیده ایم و همچنين است هر چیزی که به وسیله آن یقین یا اطمینان پیدا شود.

سوّم: دو مرد عادل بگویند هلال را دیده ایم، ولی اگر وصف ماه را برخلاف یکدیگر بگویند، اول ماه ثابت نمی شود و اگر هوا صاف باشد و کسی غیر از آن دو نفر مدعی رؤیت نشود، محل اشکال است.

چهارم: سی روز از اول ماه شعبان بگذرد که به جهت آن، اول ماه رمضان ثابت می شود. و سی روز از اول ماه رمضان بگذرد که بر اثر آن ، اول ماه شوال ثابت می شود.

مسأله 1812: ثبوت اول ماه به حکم فقیه عادل محلّ نظر است و رعایت احتیاط لازم است.

مسأله 1813: اول ماه با پیشگویی منجمان ثابت نمی شود، ولی اگر انسان از گفته آنان يقين پیدا کند، باید به آن عمل نماید.

مسأله 1814: بلند بودن ماه و یا دیر غروب کردن و یا طوق داشتن آن ، دلیل نمی شود که شب پیش، شب اول ماه بوده است.

مسأله 1815: اگر برای کسی اوّل ماه رمضان ثابت نشود و روزه نگیرد، چنانچه دو مرد عادل

ص: 319

بگویند شب پیش ماه را دیده ایم، باید روزه آن روز را قضا نماید.

مسأله 1816: اگر در شهری اول ماه ثابت شود، برای مردم شهر دیگر فایده ندارد، مگر آن دو شهر به هم نزديك باشند یا در آن شهر آفتاب زودتر از شهر خودش غروب کند یا انسان بداند افق آنها یکی و یا نزدیک است.

مسأله 1817: اول ماه با تلگراف ووسائل ارتباطی جدید ثابت نمی شود، مگر برای دو شهر نزديك و یا هم افق که انسان بداند تلگراف و وسیله دیگر از روی شهادت دو مرد عادل بوده است.

مسأله 1818: روزی که انسان نمی داند آخر ماه رمضان است یا اول ماه شوال، باید روزه بگیرد، ولی اگر پیش از مغرب بفهمد که اول ماه شوال است، باید افطار کند. مسأله 1819: اگر زندانی نتواند به ماه رمضان يقين کند، باید به گمان عمل نماید و اگر گمان ندارد، هر ماهی را که احتمال بدهد ماه رمضان است، روزه بگیرد صحیح است، ولی باید پس از گذشتن یازده ماه از ماهی که روزه گرفته دوباره یک ماه روزه بگیرد.

روزه های حرام و مکروه

مسأله 1820: روزه وصال (امساک کردن با نیّت در تمامی ساعات یک شبانه روز) و روزه عید فطر و عید قربان حرام است و نیز روزی که انسان نمی داند آخر ماه شعبان است یا اول ماه رمضان، اگر به نیت اول ماه رمضان روزه بگیرد حرام می باشد. و همچنین است روزه نذر حرام و روزه زنی که درحال حیض یا نفاس باشد و روزه تمامی روزهای سال بدون استثنای روزهای حرام.

مسأله 1821: اگر حق شوهر به جهت گرفتن روزه مستحب از بین برود؛ روزه زن حرام است، و بنابر احتیاط لازم اگرحق شوهر نیز از بین نرود، بدون اجازه او، روزه مستحب نگیرد.

مسأله 1822: روزه مستحب فرزند اگرسبب اذیت پدر یا مادر و یا جدش شود حرام است.

مسأله 1823: اگر فرزند بدون اجازه پدر روزه مستحب بگیرد و در بین روز پدر یا مادر او را نهی کند، اگر ترك افطار سبب اذیّت آنها شود، باید افطار نماید.

مسأله 1824: کسی که می داند روزه برای او ضرر ندارد، اگرچه دکتر بگوید ضرر دارد، باید روزه

ص: 320

بگیرد و کسی که يقين یا گمان دارد روزه برایش ضرر دارد، اگرچه دکتر بگوید ضرر ندارد، باید روزه نگیرد و اگر روزه بگیرد صحیح نیست. مگر آن که با قصد قربت روزه بگیرد و معلوم شود ضرر نداشته که حکم به بطلان محل اشکال است.

مسأله 1825: اگر انسان احتمال بدهد روزه برایش ضرر دارد و از آن احتمال، ترس برایش پیدا شود، چنانچه احتمال او در نظر مردم به جا باشد، نباید روزه بگیرد و اگر روزه بگیرد، صحيح نیست.

مسأله 1826: کسی که عقیده داشته روزه برای او ضرر ندارد، اگر روزه بگیرد و بعد از مغرب بفهمد روزه برای او ضرر داشته، هر چند ضرر به مرتبه ای نباشد که دانسته و عمداً اقدام به آن حرام است بنابر احتیاط واجب باید قضای آن را بگیرد.

مسأله 1827: غیر از روزه هایی که گفته شد، روزه های حرام دیگری نیز هست، که در کتب مفضله ذکر شده است.

روزه های مستحب و مکروه

مسأله 1828: روزه در تمام روزهای سال، به جز روزه های حرام و مکروه، مستحب است. و برخی روزها، به طور خاص روزه آن مستحب گردیده که اگر کسی در آن روز به جا نیاورد، مستحب است قضا کند و اگر آن روزها را نتواند روزه بگیرد، مستحب است برای هر روز یک مد طعام یا یک درهم نقره در راه خدا بدهد از جمله این روزه ها:

1- روزه سه روز از هر ماه ، که در روایات به دو صورت آمده: پنج شنبه های اوّل و آخر ماه و چهارشنبه وسط ، ودیگری: چهارشنبه و پنج شنبه و جمعه پشت سرهم.

2- سیزدهم، چهاردهم و پانزدهم هرماه.

3- روز اوّل و سوّم محرم.

4- روز میلاد مسعود پیغمبر اکرم صلّی الله عليه وآله (هفدهم ربیع الأول).

5- روز پانزدهم جمادى الأول.

ص: 321

6- روز مبعث رسول گرامی اسلام صلّی الله عليه وآله .

7- تمام ماه رجب و شعبان و یا بعضی از این دو ماه گرچه یک روز باشد.

8- روز چهارم تا نهم شوال.

9 و10 - روز بیست و پنجم و بیست و نهم ذی القعده .

11- روز اول تا روز نهم ذی الحجه (روز عرفه) ولی اگر به سبب ضعف روزه، نتواند دعاهای روز عرفه را بخواند، روزه آن روز مکروه است.

12- روز عید سعید غدیر (هجدهم ذی الحجه).

13- روز مباهله (بیست و چهارم ذی الحجه). واگرکسی روزه مستحبّی بگیرد واجب نیست آن را به آخر برساند، بلکه اگر برادر مؤمنش او را به غذا دعوت کند، مستحب است دعوتش را بپذیرد گرچه بعدازظهر باشد، افطار نماید.

مسأله 1829: احتیاط لازم در ترک روزه روز عاشوراست. روزه روزی که انسان شك دارد روز عرفه است یا عید قربان، و روزه ایام تشریق (سیزدهم و چهاردهم و پانزدهم ذی الحجه) برای کسی که در منی باشد، و سه روز پس از عید فطر، و روزه مستحبتی میهمان بی اذن میزبان، و روزی که شک دارد روز عرفه است یا عید قربان مکروه است.

امساک مستحب

مسأله 1830: در پنج مورد مستحب است انسان در ماه رمضان، اگرچه روزه نیست امساك کند، یعنی از کارهایی که روزه را باطل می کنند، خودداری نماید:

اوّل: مسافری که در سفر، کاری که روزه را باطل می کند انجام داده باشد و پیش از ظهر به وطنش یا به جایی که می خواهد ده روز در آن جا بماند برسد. دوّم: مسافری که با فرض مذكور بعد از ظهر برسد. سوّم: بیماری که پیش از ظهر خوب شود و کاری که روزه را باطل می کند، انجام داده باشد. چهارم: زنی که در بین روز، از خون حیض یا نفاس پاك شود. پنجم: کافرى که بعد از ظهر، مسلمان شود.

ص: 322

مسأله 1831: مستحب است روزه دار، نماز مغرب و عشاء را پیش از افطار کردن بخواند، ولى اگر کسی منتظر اوست یا میل زیادی به غذا دارد که نمی تواند با حضور قلب نماز بخواند، بهتر است اوّل افطار کند، ولی تا می تواند نماز را در وقت فضیلت آن به جا آورد.

ص: 323

احكام خُمُس

اشاره

حضرت الله تعالی در قرآن مجید فرموده است:

«وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شي وَ فَانٍ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبى وَ الْيَتامى وَ الْمَساكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ إِنْ کنتم آمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَ ما أَنْزَلْنا عَلى عَبْدِنا یوم الْفُرْقَانِ يَؤُمُّ الْتَقَى الْجَمْعانِ وَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شي قَدِيرُ ».

و بدانید آنچه را به غنیمت گرفتید از هر چیزی، پس همانا یک پنجم آن برای خداوند و برای رسول و برای صاحب قرابت آن حضرت امام معصوم علیهم السلام) و یتیمان و درماندگان و در راه ماندگان (از ذریّه آن بزرگوار است، چنانچه به خداوند ایمان داشته

باشید.12

یک پنجم غنیمت و فایده ای که شخص به دست می آورد، ملک خداوند و پیامبر اکرم و اهل بیت اطهار علیهم السلام است که آن را «خُمُس»می نامند. و به جهت هزینه های زندگی خاص پیامبر اکرم و ائمه معصومین صلوات الله عليهم أجمعين و نیز فقراء و مستمندان و یتیمان و واماندگان از اولاد ائمه معصومین علیهم السلام واجب شده است.

هرکس ایمان به خداوند متعال و روز قیامت داشته باشد به سهم آنان به صورت مس معترف و به رعایت آن ملتزم است.

مسأله 1832: در هفت چیز خمس واجب است:

اوّل: منفعت کسب. دوّم: معدن . سوّم: گنج. چهارم: مال حلال مخلوط با حرام. پنجم: جواهری که به وسیله غواّصی، یعنی فرو رفتن در دریا به دست می آید. ششم: غنیمت جنگ. هفتم: زمینی که کافرذمّی از مسلمان بخرد.

1- منفعت کسب

مسأله 1833: هرگاه انسان از تجارت یا صنعت و یا کسب های دیگر یا زراعت و یا حیازت مباحات مانند شکار و نیز اجاره و نیابت در کارها حتى عبادت ها مانند نماز و روزه و زیارت و یا آموزش کودکان و هر عمل مشروعی که اجرت داشته باشد و یا به سبب شأنی که مایه تقديم

ص: 324

هدیه ها و بخشش ها و جوایزویا احسان و ترحّم باشد، چه تملّک آن اختیاری باشد که به قبول نیاز دارد و چه غیراختیاری مانند ارث یا ایقاع که نیازی به قبول ندارد، چنانچه از مخارج سال خود او و افراد تحت تکفلش زیاد بیاید، باید خمس یعنی يك پنجم آن را به دستوری که گفته می شود بدهد.

مسأله 1834: مهری که زن می گیرد خمس ندارد. و همچنین است ارثی که به انسان می رسد، ولی اگر مثلا با کسی خویشاوندی دوری داشته باشد و نداند چنین خویش دارد، بنابر احتیاط واجب خمس ارثی را که از او می برد، بدهد.

مسأله 1835: اگر مالی به سبب ارث به او برسد و بداند کسی که این مال از او به ارث رسیده خمس آن را نداده، باید خمس آن را بدهد و نیز اگر در خود آن مال، خمس نباشد، ولی انسان بداند کسی که آن مال از او به ارث رسیده، خمس بدهکار بوده، باید خمس را از مال او بدهد.

مسأله 1836: اگر به سبب قناعت کردن چیزی از مخارج سال زیاد بیاید، باید خمس آن را بدهد.

مسأله 1837: کسی که دیگری مخارج او را می دهد، باید خمس تمام مالی را که به دست می آورد، بدهد.

مسأله 1838: اگر ملکی را بر افراد معيّني مثلا بر فرزندان خود وقف نماید، چنانچه در آن ملك، زراعت و درختکاری کنند و از آن چیزی به دست آورند و از مخارج سال آنان زیاد بیاید باید خمس آن را بدهند، بلکه اگر طور دیگری نیز از ملك نفع ببرند، مثلا اجاره آن را بگیرند، باید خمس مقداری را که از مخارج سالشان زیاد می آید بدهند.

مسأله 1839: مالی که فقیر گرفته و از مخارج سالش زیاد آمده، اگر از بابت زکات یا صدقه مستحب و مانند آنها بوده ، بنابر احتیاط واجب خمس آن را بدهد و اگر از بابت خمس بوده، بر آن خمس واجب نیست گرچه احوط است. و اگر از مالی که به او داده اند منفعتی ببرد، مثلا از درختی که بابت خمس به او داده اند میوه ای به دست آورد و از مخارج سالش زیاد بیاید، باید خمس آن را بدهد.

ص: 325

مسأله 1840: اگربا عين پول خمس نداده جنسی بخرد، یعنی به فروشنده بگوید: این جنس را با این پول می خرم، چنانچه فقیه عادل، معامله يك پنجم آن را اجازه بدهد، معامله آن مقدار صحیح است و انسان باید يك پنجم جنسی را که خریده به فقیه عادل بدهد و اگر اجازه ندهد، معامله آن مقدار باطل است، پس اگر پولی که فروشنده گرفته از بین نرفته، فقیه عادل خمس همان پول را می گیرد و اگر از بين رفته، عوض خمس را از فروشنده یا خریدار مطالبه میکند.

مسأله 1841: اگر جنسی را بخرد و بعد از معامله قیمت آن را از عين پول خمس نداده بدهد، معامله ای که کرده صحیح است، ولی به مقدار يك پنجم از پول به فروشنده بدهکار می باشد و اگر پولی را که به فروشنده داده از بین نرفته، فقیه عادل يك پنجم آن را می گیرد و اگر از بين رفته، عوض آن را از خریدار یا فروشنده مطالبه می کند. مسأله 1842: اگر مالی را که خمس آن داده نشده بخرد، چنانچه فقیه عادل معامله يك پنجم آن را اجازه ندهد، معامله آن مقدار باطل است و فقیه عادل می تواند يك پنجم آن مال را بگیرد و اگر اجازه بدهد معامله صحیح است و خریدار باید مقدار يك پنجم پول آن را به فقیه عادل بدهد و اگر به فروشنده داده، می تواند از او پس بگیرد.

مسأله 1843: اگر چیزی را که خمس آن داده نشده به کسی ببخشند، هرگاه گیرنده بداند که خمس آن داده نشده باید خمس آن را بدهد.

مسأله 1844: اگر از کافر یا کسی که به خمس عقیده ندارد، مالی به دست انسان آید، واجب نیست خمس آن را بدهد، مگر آن که زمینی از کافر ذمی بخرد که او از مسلمانی خریده و خمس آن را نداده باشد.

مسأله 1845: تاجر، کاسب، صنعتگرو مانند اینها از وقتی که شروع به کاسبی میکند، سر سال خود که برسد، باید خمس آنچه که از خرج سالش زیاد می آید، بدهد و کسی که شغلش کاسبی نیست، اگر اتفّاق منفعتی ببرد، باید پس از گذشتن يك سال از وقت فایده بردن، خمس مقداری را که از خرج سالش زیاد آمده بدهد.

ص: 326

مسأله 1846: انسان می تواند در بین سال هروقت منفعتی به دستش آید، خمس آن را بدهد و جایز است دادن خمس را تا آخر سال به تأخیر بیاندازد .

مسأله 1847: کسی که تاجر و کاسب است و برای دادن خمس سال قرار می دهد اگر منفعتی به دست آورد و در بین سال بميرد، باید مخارج تا هنگام مرگش را، از آن منفعت کسر کنند و خمس باقی مانده را بدهند.

مسأله 1848: اگر قیمت جنسی که برای تجارت خریده، بالا رود و آن را نفروشد و در بین سال قیمتش پایین آید، خمس مقداری که بالا رفته، بر او واجب نیست.

مسأله 1849: اگر قیمت جنسی که برای تجارت خریده، بالا رود و به امید اینکه قیمت آن بالاتر رود تا بعد از تمام شدن سال آن را نفروشد و قیمتش پایین آید، خمس مقداری که بالا رفته، بر او واجب نیست.

مسأله 1850: اگر غیر از مال التجاره، مالی داشته باشد که خمسش را داده، یا خمس ندارد، چنانچه قیمتش بالا رود و آن را بفروشد، بنابر احتياط خمس مقداری که بر قیمتش اضافه شده است، بدهد و چنانچه مثلا درختی که خریده میوه بدهد یا گوسفند چاق شود، در صورتی که مقصود او از نگهداری آن کاسبی بوده، باید خمس آنچه زیاد شده بدهد و اگر مقصودش کاسبی نبوده بلکه گذراندن زندگی بوده، باید خمس مقداری که از مخارج سالیانه زیاد می آید، بدهد.

مسأله 1851: اگرباغی احداث کند چه برای آن که بعد از بالا رفتن قیمتش بفروشد و چه قصد نگاه داشتن باغ را داشته باشد و فقط میوه آن را بفروشد، باید خمس باغ و میوه باغ و رشد درخت ها را بدهد ولی اگر باغ را برای خوردن میوه آن و استفاده از باغ به عنوان مؤونه شخصی داشته باشد، مادامی که مؤونه است خمس ندارد.

مسأله 1852: اگر درخت بید، چنار و مانند آن را بکارد، باید خمس آن را بدهد، ولی اگر مثلاً از شاخه هایی که معمولا هر سال می برند، برای گذراندن زندگی استفاده ای ببرد و به تنهایی یا با منفعت های دیگر کسبش از مخارج سال او زیاد بیاید، در آخر هر سال باید خمس آن را بدهد.

ص: 327

مسأله 1853: کسی که چند رشته کسب دارد، مثلاً اجاره ملك می گیرد، خرید و فروش و زراعت نیز می کند، باید خمس آنچه در آخر سال از مخارج او زیاد می آید بدهد. و چنانچه از يك رشته، نفع ببرد و از رشته دیگر ضرر کند، مقدار ضرر را از نفع بیرون کند و خمس زیادی را بدهد.

مسأله 1854: خرج هایی را که انسان برای به دست آوردن فایده می کند، مانند دلالی و حمالی، می تواند آن را جزو مخارج سالیانه، حساب نماید.

مسأله 1855: آنچه از منافع کسب، در بین سال برای خوراك، پوشاك، اثاثیه، خرید منزل، عروسی، جهیزیه دختر (در صورتی که وقت ازدواج دختر نمی تواند یک جا آن را تهیه کند)، زیارت و مانند آن مصرف می کند، در صورتی که بیشتر از شأن و لیاقت او نباشد و زیاده روی نیز نکرده باشد، خمس ندارد.

مسأله 1856: مالی که انسان برای نذر و کفّاره مصرف می کند، جزو مخارج سالیانه است و نیز مالی که به کسی می بخشد یا جایزه می دهد، در صورتی که بیشتر از شأن او نباشد، از مخارج سالیانه حساب می شود .

مسأله 1857: اگر انسان در شهری باشد که معمولا هر سال مقداری از جهیزیه دختر را تهیه می کنند و نمی تواند يکجا وقت ازدواج دختر تمام جهیزیه را تهیه کند، چنانچه در بین سال از منافع آن سال جهیزیه بخرد و بیش از شأنش نباشد، خمس ندارد .

مسأله 1858: مالی که خرج سفر حج و زیارت های دیگر می کند، از مخارج همان سالی حساب می شود که در آن سال شروع به مسافرت کرده ، اگرچه سفرا و تا مقداری از سال بعد، طول بکشد.

مسأله 1859: کسی که از کسب و تجارت فایده ای برده، اگر مال دیگری نیز دارد که خمس آن واجب نیست، می تواند مخارج سال خود را فقط از فایده کسب حساب کند. مسأله 1860: اگر آذوقه ای که برای مصرف سالش خریده، در آخرسال زیاد بیاید، باید خمس آن را بدهد و چنانچه بخواهد قیمت آن را بپردازد، در صورتی که قیمتش از وقتی که خریده زیادتر شده باشد، باید قیمت آخرسال را حساب کند.

ص: 328

مسأله 1861: اگر پیش از دادن خمس از منفعت کسب، اثاثیه ای برای منزل بخرد و احتیاجش از آن برطرف شود، خمس دارد و همچنین است زیورآلات زنانه، اگر وقت زینت کردن زن با آن گذشته باشد و در شأن او نباشد مثلا در زمان سالخوردگی که استفاده از برخی زیورآلات مناسب نیست.

مسأله 1862: اگر در يك سال منفعتی نبرد، نمی تواند مخارج آن سال را از منفعتی که در سال بعد می برد، کسر نماید.

مسأله 1863: اگر در اول سال منفعتی نبرد و از سرمایه خرج کند و پیش از تمام شدن سال، منفعتی به دستش آید، می تواند مقداری که از سرمایه برداشته از منافع کسر کند. مسأله 1864: اگر مقداری از سرمایه از بین برود و از باقیمانده آن در همان سال منافعی ببرد که از خرج سالش زیاد بیاید، می تواند مقدار کم شده از سرمایه در آن سال را، از منافع بردارد.

مسأله 1865: اگر غیر از سرمایه چیز دیگری از اموال او از بین برود، نمی تواند آن را از منفعتی که به دستش می آید کسر کند، ولی اگر در همان سال به آن احتیاج داشته باشد و یا از مؤونه مطابق شأن او است، می تواند در بین سال از منافع کسب آن را تهیه نماید.

مسأله 1866: اگر در اوّل سال برای مخارج خود قرض کند و پیش از تمام شدن سال منفعتی ببرد، می تواند قبل از فرا رسیدن سرسال ، مقدار قرض خود را از آن منفعت ادا نماید.

مسأله 1867: اگر در تمام سال منفعتی نبرد و برای مخارج خود قرض کند، می تواند از منافع سال های بعد قرض خود را ادا نماید، ولی بنابر احتیاط مستحب خمس منافع را بدهد.

مسأله 68 18: اگر برای زیاد کردن مال حلال یا خریدن ملکی که به آن احتیاج ندارد، قرض کند، نمی تواند از منافع کسب آن قرض را بدهد.

مسأله 1869: کسی که خمس به مالش تعلّق گرفته و سال برآن گذشته، تا خمس آن را ندهد نمی تواند در آن مال تصرف کند، مگر به اذن فقیه عادل و با قصد پرداخت و عدم تضييع حق صاحبان خمس.

ص: 329

مسأله 1870: انسان مکلّف می تواند خمس هر چیز را از همان چیز بدهد یا به مقدار قیمت خمس آن پول بدهد ولی اگر بخواهد جنس دیگری بدهد، چنانچه تبدیل به نفع صاحبان خمس و با اذن فقیه عادل باشد، اشکال ندارد.

مسأله 1871: کسی که قصد دارد خمس بدهد، اگر خمس را به گردن خود بگیرد، با دست گردان با فقیه عادل یا وکیل او می تواند در آن تصرف کند.

مسأله 1872: کسی که خمس بدهکار است، نمی تواند آن را به گردن بگیرد، یعنی خود را بدهکار اهل خمس بداند و در تمام مال تصرف کند و چنانچه تصرف کند و آن مال تلف شود، باید خمس آن را بدهد.

مسأله 1873: کسی که با دیگری شريك است، اگر خمس منافع خود را بدهد و شريك او ندهد و در سال بعد از مالی که خمسش را نداده ، برای سرمایه شرکت بگذارد، هیچکدام نمی توانند در آن تصرف کنند.

مسأله 1874: اگر چه صغیر سرمایه ای داشته باشد و از آن منافعی به دست آید، احوط آن است که ولی او خمس آن را بپردازد و الّا برخود صغیر پس از بلوغ تخمیس آن منافع واجب است.

مسأله 1875: انسان نمی تواند در مالی که يقين دارد خمس آن را نداده اند، تصرف کند. ولی در مالی که شك دارد خمس آن را داده اند یا نه، می تواند تصرف نماید.

مسأله 1876: کسی که از اول تكليف خمس نداده، اگر ملکی بخرد و قیمت آن بالا رود، باید خمس مقداری که آن ملك ارزش دارد را، بدهد.

مسأله 1877: کسی که از اول تكليف خمس نداده ، اگر از منافع کسب چیزی که به آن احتیاج ندارد، خریده و يك سال از خرید آن گذشته، باید خمس آن را بدهد. و اگر اثاث خانه و چیزهای دیگر که به آن احتیاج دارد، مطابق شأن خود خریده، چنانچه بداند در بین سالی که در آن سال فایده برده آنها را خریده، لازم نیست خمس آن را بدهد. و اگر نداند که در بین سال خریده یا بعد از تمام شدن سال، بنابر احتیاط واجب با فقیه عادل مصالحه کند.

ص: 330

2- معدن

مسأله 1878: اگر از معدن طلا، نقره، سرب، مس، آهن، نفت، زغال سنگ، فیروزه، عقیق، زاج، نمك و معدن های دیگر، چیزی به دست آورد، در صورتی که به مقدار نصاب باشد، باید خمس آن را بدهد.

مسأله 1879: نصاب معدن پانزده مثقال معمولی طلای مسکوک، یا یکصد و پنج مثقال معمولی نقره است، یعنی اگر قیمت چیزی که از معدن بیرون آورده، بعد از کم کردن مخارج آن به پانزده مثقال طلا مساوی 20 مثقال شرعی برسد، باید خمس آن را بدهد و بنابر احتیاط واجب، باید زکات نقدين را مراعات بنماید.

مسأله 1880: استفاده ای که از معدن برده ، اگر قیمت آن به پانزده مثقال طلا یا یکصد و پنج مثقال نقره نرسد، خمس آن در صورتی لازم است که به تنهایی یا با منفعت های دیگر کسب او از مخارج سالش زیاد بیاید.

مسأله 1881: بنابراحتیاط لازم گچ و آهک و گل سرشور و گل سرخ نیز مانند سایر معادن است.

مسأله 1882: کسی که از معدن چیزی به دست می آورد، باید خمس آن را بدهد، چه معدن روی زمین باشد یا زیر آن، در زمینی باشد که ملك است و یا در جایی باشد که مالك ندارد.

مسأله 1883: اگر نداند قیمت چیزی که از معدن بیرون آورده به پانزده مثقال طلای مسکوک می رسد یا نه، باید با وزن کردن یا از راه دیگر قیمت آن را معلوم کند.

مسأله 1884: اگر چند نفر چیزی را از معدن درآورند، که قیمت آن به پانزده مثقال طلای مسکوک می رسد، هرچند سهم هر کدام آن ها این مقدار نباشد، باید خمس آن را بدهند.

مسأله 1885 : اگر معدنی را که در ملك دیگری است بیرون آورند، آنچه از آن به دست می آید، چنانچه بدون اجازه او درآورده اند، مال صاحب ملك است و به جهتی که صاحب ملك برای بیرون آوردن آن خرجی نکرده، باید خمس تمام آنچه را که از معدن بیرون آمده بدهد.

3- گنج

مسأله 1886: گنج که به آن خمس تعلق می گیرد، مالی است که در زمین، درخت، کوه یا دیوار

ص: 331

پنهان باشد به طوری که به آن گنج بگویند و کسی آن را پیدا کند.

مسأله 1887: اگر انسان در زمینی که ملك کسی نیست، گنجی پیدا کند، مال خود اوست و باید خمس آن را بدهد.

مسأله 1888: نصاب گنج، پانزده مثقال طلای مسکوک است و بعد از کم کردن مخارجی که کرده، اگر به حدّ نصاب برسد، باید خمس آن را بدهد.

مسأله 1889: اگر در زمینی که از دیگری خریده، گنجی پیدا کند و بداند مال مالكين قبل نیست، مال خود او می شود و باید خمس آن را بدهد، اما اگر احتمال دهد مال یکی از آنان بوده، باید به او اطّلاع دهد و چنانچه معلوم شود مال او نیست، به قبلی اطّلاع دهد و به همین ترتیب به تمام مالكين قبل خبر بدهد و اگر معلوم شود مال هيچ يك از آنان نبوده، مال خود او می شود و باید خمس آن را بدهد.

مسأله 1890: اگر در ظرف های متعدّدی که در یکجا دفن شده، مالی پیدا کند و قیمت آن روی هم پانزده مثقال طلا باشد، باید خمس آن را بدهد، ولی چنانچه در چند جاگنج پیدا کند، هر کدام که قیمتش به این مقدار برسد، خمس آن واجب است.

مسأله 1891: اگر دو نفر گنجی پیدا کنند که قیمت آن به پانزده مثقال طلا برسد، هرچند سهم هریک از آنان به این مقدار نباشد، باید خمس آن را بدهند.

مسأله 1892: اگر کسی حیوانی را بخرد و در شکم آن مالی پیدا کند، چنانچه احتمال دهد مال فروشنده است، باید به او خبر دهد و اگر معلوم شود مال او نیست، باید به ترتیب صاحبان قبلی آن را خبر کند و چنانچه نشانه اش را به وی بدهند مال فروشنده است و گرنه به یابنده می رسد و در حکم منافع کسب است.

4- مال حلال مخلوط با حرام

مسأله 1893: اگر مال حلال با مال حرام، طوری مخلوط شود که انسان نتواند آنها را از یکدیگر تشخیص دهد و صاحب مال حرام و مقدار آن، هیچ کدام معلوم نباشد، باید خمس

ص: 332

تمام مال را بدهد و احتیاط آن است که آن را به قصد مافي الذّمه اعم از خمس یا صدقه ادا کند و مصرف آن مانند دیگر خمس ها می باشد و بعد از دادن خمس، بقیه مال حلال می شود.

مسأله 1894: اگر مال حلال با مال حرام مخلوط شود و انسان مقدار حرام را بداند، ولى صاحب آن را نشناسد، باید تمام آن مقدار مال حرام را به نیت صاحبش صدقه بدهد و احتیاط واجب آن است که از فقیه عادل هم اجازه بگیرد.

مسأله 1895: اگر مال حلال با مال حرام مخلوط شود و انسان مقدار حرام را نداند، ولى صاحبش را بشناسد، باید یکدیگر را راضی نمایند و اگر صاحب مال راضی نشود، در صورتی که انسان بداند چیز معنی مال اوست و شك کند که بیشتر از آن نیز مال او هست یا نه، باید چیزی که يقين دارد مال اوست به او بدهد و بنابر احتیاط مستحب مقدار بیشتری که احتمال می دهد مال اوست نیز به او بدهد.

مسأله 1896: اگر خمس مال حلال مخلوط با حرام را بدهد و بعد بفهمد مقدار حرام بیشتر از خمس بوده، بنابراحتیاط واجب، باید مقداری که می داند از خمس بیشتر بوده ، از طرف صاحب آن صدقه بدهد.

مسأله 1897: اگر خمس مال حلال مخلوط با حرام را بدهد یا مالی که صاحبش را نمی شناسد، بعد از فحص، به نیّت او صدقه بدهد، هنگامی که صاحبش پیدا شد، بنابر احتیاط مستحب، به مقدار مالش به او بدهد، این در صورتی است که صاحب مال راضی به خمس و صدقه نشود والّا اشکالی ندارد و چیزی لازم نمی آید.

مسأله 1898: اگر مال حلالی با حرام مخلوط شود و مقدار حرام، معلوم باشد و انسان بداند صاحب آن از چند نفرمعین بیرون نیست، ولی نتواند بفهمد کیست، بنابر احتیاط واجب باید همه را راضی کند و اگر راضی نشوند، باید با اذن فقیه عادل آن مال را به طور مساوی بین آن چند نفر تقسیم کند.

5- جواهری که از دریا به دست می آید

مسأله 1899: اگر به وسیله غواصی، یعنی فرو رفتن در دریا، مروارید، مرجان یا جواهر دیگری

ص: 333

بیرون آورد، روییدنی باشد یا معدنی، چنانچه بعد از کم کردن مخارج بیرون آوردن آن، قیمتش به هیجده نخود طلا برسد، باید خمس آن را بدهد، چه در يك دفعه آن را از دریا بیرون آورده باشد یا در چند نوبت، آنچه بیرون آمده از يك جنس باشد یا از چند جنس، یک نفر آن را بیرون آورده باشد یا چند نفر.

مسأله 1900: اگر بدون فرو رفتن در دریا، به وسیله ای جواهر بیرون آورد و بعد از کم کردن مخارج آن، قیمتش به هیجده نخود طلا برسد، خمس آن واجب است. ولی اگر از روی آب دریا یا از کنار دریا جواهری بگیرد، تنها در صورتی باید خمس آن را بدهد که آنچه را به دست آورده، به تنهایی یا با منفعت های دیگر کسب او از مخارج سالش زیادتر باشد.

مسأله 1901: خمس ماهی و حیوانات دیگری که انسان بدون فرو رفتن در دریا می گیرد، در صورتی واجب است که به تنهایی یا با منفعت های دیگر کسب او از مخارج سالش زیادتر باشد.

مسأله 1902: اگربدون قصد این که چیزی از دریا بیرون آورد، در دریا فرو رود و اتفاق جواهری به دستش آید و قصد تملک نماید، چنانچه به حد نصاب برسد باید بدون کم کردن مؤونه سال خمس آن را بدهد.

مسأله 1903: اگر انسان در دریا فرو رود و حیوانی را بیرون آورد و در شکم آن جواهری پیدا کند که قیمتش پس از کم کردن مخارجی که کرده هیجده نخود طلا یا بیشتر باشد، چنانچه آن حیوان مانند صدف باشد که معمولا در شکمش جواهر هست، باید خمس آن را بدهد و اگر اتفاق جواهری بلعیده باشد، در صورتی خمس آن واجب است که به تنهایی یا با منفعت های دیگر کسب او از مخارج سالش زیادتر باشد.

مسأله 1904: اگر در رودخانه های بزرگ، مانند دجله و فرات فرو رود و جواهری بیرون آورد، چنانچه در آن رودخانه جواهر به عمل می آید یا از معادن آن به جریان آب در رودخانه وارد می شود باید خمس آن را بدهد.

مسأله 1905: اگر در آب فرو رود و مقداری عنبر بیرون آورد که قیمت آن هیجده نخود طلا یا

ص: 334

بیشتر باشد، باید خمس آن را بدهد و چنانچه از روی آب و یا از کنار دریا به دست آورد نیز خمس آن واجب است.

مسأله 1906: کسی که کسبش غواصی یا بیرون آوردن معدن است، اگر خمس آن را بدهد و چیزی از مخارج سالش زیاد بیاید، لازم نیست دوباره خمس بدهد.

مسأله 1907: اگر بچّه ای معدنی را بیرون آورد یا مال حلال مخلوط با حرام داشته باشد یا گنجی پیدا کند و یا به سبب فرو رفتن در دریا جواهری بیرون آورد، ولی او باید خمس آن را بدهد.

6- غنیمت جنگ

مسأله 1908: اگر مسلمانان به دستور ولی معصوم علیه السلام با كقار بجنگند و چیزهایی در جنگ به دست آورند، به آنها غنیمت گفته می شود و مخارجی را که برای غنیمت کرده اند، مانند مخارج نگهداری، حمل و نقل آن و نیز مقداری را که امام معصوم علیه السلام صلاح میداند به مصرفی برساند و چیزهایی که مخصوص به امام علیه السلام است باید از غنیمت کنار گذاشته شود، و خمس بقیه آن را بدهند و آنچه در زمان غیبت امام عليه السلام در دفاع از كار گرفته می شود، بنابر احتیاط واجب خمس آن داده شود.

7- زمینی که کافر ذمّی از مسلمان بخرد

مسأله 1909: اگرکافرذمّی زمینی را از مسلمان بخرد، باید خمس آن را از همان زمین یا از مال دیگرش بدهد. و اگر خانه، دكّان و مانند این ها را از مسلمان بخرد، باید خمس زمین آن را بدهد و در دادن این خمس قصد قربت لازم نیست. و فقیه عادل نیز که خمس را از او می گیرد، لازم نیست قصد قربت نماید.

مسأله 1910: اگر کافر ذمی زمینی را که از مسلمان خریده، پیش از پرداخت خمس آن به مسلمان دیگری بفروشد باید خمس آن را بدهد و نیز اگر بمیرد و مسلمانی آن زمین را از او ارث ببرد، باید خمس آن را از همان زمین ، یا از مال دیگرش بدهد.

مسأله 1911: اگر کافر ذمی هنگام خریدن زمين شرط کند خمس ندهد، شرط باطل است، امّا اگر شرط کند فروشنده خمس آن را بدهد، شرط صحیح است و فروشنده باید خمس را بدهد.

ص: 335

ولی اگر شرط کند که فروشنده مقدار خمس را از طرف او به صاحبان خمس بدهد، بر فروشنده لازم نیست که به شرط عمل نماید.

مسأله 1912: اگر مسلمان، زمینی را به غیر از خرید و فروش، ملك کافرذمی کند و عوض آن را بگیرد، مثلا با او صلح نماید، بنابر احتیاط واجب باید با کافرذمی شرط کند که خمس آن زمين را بدهد.

مسأله 1913: اگر کافر ذمی صغیر باشد و ولی او برایش زمینی بخرد، بنابر احتیاط واجب با او شرط کنند که خمس آن را بدهد.

مصرف خمس

مسأله 1914: خمس را باید به دو قسمت مساوی تقسیم کنند، يك قسمت آن «سهم سادات» است و باید به سيّد فقير يا سيد يتيم فقیر و یا سیّدی که در سفر درمانده شده بدهند و نصف دیگر آن سهم امام علیه السلام است که در این زمان، باید به فقیه عادل بدهند یا به مصرفي که او اجازه میدهد برسانند. .

مسأله 1915: سیّد یتیمی که به او خمس می دهند باید فقیر باشد، ولی به سیّدی که در سفر درمانده شده، حتی اگر در وطنش فقیر نباشد، می توان خمس داد.

مسأله 1916: سیّدی که در سفر درمانده شده، اگر سفر او سفر گناه باشد، بنابر احتیاط لازم نباید به او خمس بدهند، مگر توبه نموده باشد.

مسأله 1917: به سیّدی که عادل نیست، می شود خمس داد، ولی به سیّدی که امامی نیست، نباید خمس بدهند.

مسأله 1918: به سیّدی که گناه کار است، اگر خمس دادن كمك به گناه او باشد، نباید خمس داد و نیز به سیّدی که آشکارا گناهان بزرگ انجام می دهد و هتاک است، اگرچه دادن خمس كمك به گناه او نباشد نباید خمس بدهند.

مسأله 1919: اگر کسی بگوید سیدم، نمی شود به او خمس داد، مگر آن که دو نفر عادل، سیّد

ص: 336

بودن او را تصديق کنند یا در بین مردم طوری معروف باشد که شخص یقین یا اطمینان کند که او سیّد است.

مسأله 1920: به کسی که در شهر خودش به سیّد بودن شهرت داشته باشد، اگرچه انسان به سید بودن او يقين نداشته باشد، می شود خمس داد.

مسأله 1921: کسی که زنش «سیده است، نباید به او خمس بدهد تا برای مخارجش مصرف نماید، ولی اگر مخارج دیگران بر آن زن واجب باشد و نتواند مخارج آنان را بدهد، جایز است شوهرش به او خمس بدهد تا برای آنان مصرف نماید و همچنین است خمس دادن به او تا در نفقات غیرواجبه اش صرف نماید.

مسأله 1922: اگر مخارج سيّده ای که زن انسان نیست، بر انسان واجب باشد، بنابر احتیاط واجب نمی تواند از خمس، خوراك و پوشاك او را بدهد.

مسأله 1923: به سید فقیری که مخارجش بر دیگری واجب است و او نمی تواند مخارج آن سید را بدهد یا دارد و نمی دهد، می شود خمس داد.

مسأله 1924: بنابر احتیاط واجب بیشتر از مخارج يك سال، به يك سيد فقير، خمس ندهند.

مسأله 1925: اگر در شهر انسان، سید مستحق نباشد و احتمال ندهد پیدا شود، یا نگهداری خمس تا پیدا شدن مستحق ممکن نباشد، باید خمس را به شهر دیگری ببرد و به دست مستحق برساند و می تواند مخارج بردن آن را از خمس بردارد و اگر خمس از بین برود، چنانچه در نگهداری آن کوتاهی کرده، باید عوض آن را بدهد و اگر کوتاهی نکرده، چیزی بر او واجب نیست.

مسأله 1926: هرگاه در شهر خودش مستحق نباشد، ولی احتمال دهد که پیدا شود، هرچند نگهداری خمس تا پیدا شدن مستحق ممکن باشد، می تواند خمس را به شهر دیگری ببرد و چنانچه در نگهداری آن کوتاهی نکنند و تلف شود، نباید چیزی بدهد، ولی نمی تواند مخارج بردن آن را از خمس بردارد.

مسأله 1927: اگر در شهر خودش مستحق پیدا شود، باز هم می تواند خمس را به شهر دیگری

ص: 337

ببرد و به مستحقّ اولى و افضل برساند، ولی مخارج بردن آن را باید از خودش بدهد و در صورتی که خمس از بین برود، اگرچه در نگهداری آن کوتاهی نکرده باشد، ضامن است.

مسأله 1928: اگر با اجازه فقیه عادل خمس را به شهر دیگری ببرد و از بین برود، اگر در نگهداری آن کوتاهی نکرده، لازم نیست دوباره خمس بدهد و نیز چنین است اگر به کسی بدهد که از طرف فقیه عادل وكيل بوده تا خمس را بگیرد و از آن شهر به شهر دیگری ببرد، هرچند در هردو صورت احتیاط مستحب آن است که دوباره خمس را بدهد.

مسأله 1929: اگر خمس را از خود مال ندهد و از جنس دیگری بدهد، باید به قیمت واقعی آن جنس حساب کند و چنانچه جنسی را که بابت خمس به مستحق می دهد گرانتر از قیمت واقعی حساب کند، اگرچه مستحق به آن قیمت راضی شده باشد، باید مقداری را که زیاد حساب کرده، بدهد.

مسأله 1930: کسی که از مستحق طلبکار است، می تواند طلب خود را بابت خمس حساب کند، لكن بنابراحتیاط واجب از فقیه عادل اجازه بگیرد یا خمس را به او بدهد، سپس مستحق بابت بدهی خود به او برگرداند و می تواند از مستحق وکالت گرفته و خود از طرف او قبض کرده و بابت طلبش دریافت کند.

مسأله 1931: مستحق نمی تواند خمس را بگیرد و به مالك ببخشد، ولی کسی که مقداری خمس بدهکار است و فقیر شده و می خواهد بدهکار اهل خمس نباشد، اگر فقیه عادل راضی شود که خمس را از او بگیرد و به او ببخشد، اشکال ندارد.

مسأله 1932: شخص نمی تواند بي اذن فقیه عادل از مال کسی که می داند خمس نمی دهد، خمس را بردارد و به فقیه عادل برساند.

ص: 338

احکام نکات زکات از مهمترین واجبات الهی است که خداوند از اموال ثروتمندان برای فقرا و کارهای خیر تعيين نموده و در قرآن مجید پیوسته پس از دستور به نماز، مورد امر قرار گرفته است. زکات در لغت به معنی فزونی و رشد و نمو و نیز به معنی تطهیر و پاکیزگی است. چنان که پرداخت زکات مایه برکت و فزوني خبرو پاکیزگی مال از پلیدی است.

در احادیث معتبره تأکید شده که خداوند به مقداری که برای فقرا کفایت می کرده، در اموال ثروتمندان زکات را واجب ساخته و اگر همه زکات خود را به طور صحیح بپردازند، هیچ فقیری باقی نخواهد ماند و اگر فقرا صدمه می بینند؛ از جهت کسانی است که حقوق آنها را نمی دهند و در دستور زكات نقصی نیست.

در بعضی از روایات آمده است که:

مانع زکات مسلمان نیست.

امام جعفر صادق علیه السّلام فرمودند:

هیچ مال و ثروتی در خشکی یا دریا ضایع نگردد مگر به منع زکات .

و نیز فرمودند:

هنگامی که حضرت قائم عجل الله فرجه به پا خیزد، مانع الركات را می گیرد و گردن می زند. و عذاب های اخروی بسی سخت تر است.

مسأله 1933: زکات فقط در نه چیز واجب است:

اوّل: گندم. دوّم: جو. سوّم: خرما. چهارم: کشمش. پنجم: طلا. ششم: نقره . هفتم: شتر. هشتم: گاو. نهم: گوسفند.

اگر کسی یکی از این نه چیز را مالك باشد، با شرائطی که خواهد آمد، باید مقدار معینی به عنوان زکات بپردازد تا به مصارفی که شارع مقدّس امر فرموده است برسد.

مسأله 1934:«شلت» که دانه ای است به نرمی گندم و خاصیت جو را دارد، و «علس» که

ص: 339

مانند گندم است و خوراك مردم «صنعاء»است، بنابر احتیاط باید زکات آن دو داده شود.

شرایط واجب شدن زکات

مسأله 1935: زکات در صورتی واجب می شود که مال به مقدار نصاب، برسد و مالك آن بالغ، عاقل و آزاد باشد و بتواند در آن مال تصرّف کند.

مسأله 1936: اگر انسان یازده ماه مالك گاو، گوسفند، شتر، طلا و نقره باشد، اول ماه دوازدهم بنابر احتیاط باید زکات آن را بدهد، ولى اوّل سال بعد را باید بعد از تمام شدن ماه دوازدهم حساب کند.

مسأله 1937: اگر مالك گاو، گوسفند، شتر، طلا و نقره در بین سال بالغ شود بنابراحتیاط زکات را بدهد، مثلا اگر بچه ای در اول محرم، مالك چهل گوسفند شود و بعد از گذشتن دو ماه بالغ گردد، یازده ماه که از اول محرم بگذرد، اگر شرائط دیگر را نیز دارا باشد، بنابر احتیاط باید زکات آن را بدهد.

مسأله 1938: زکات گندم و جو، وقتى واجب می شود که به آن ها گندم و جو گفته شود و زکات کشمش موقعی واجب می شود که انگور است و وقتی که رنگ خرما زرد یا سرخ شد، بنابر احتیاط زکات آن واجب می شود، ولی وقت دادن زکات در گندم و جو، موقع خرمن و جدا کردن کاه آن و در خرما و کشمش هنگامی است که خشك شده باشد. مسأله 1939: اگر موقع واجب شدن زکات گندم، جو، کشمش و خرما که در مسأله پیش گفته شد، صاحب آن بالغ و عاقل باشد، باید زکات بدهد.

مسأله 1940: اگر صاحب گاو، گوسفند، شتر، طلا و نقره در تمام سال دیوانه باشد، زکات براو واجب نیست، ولی اگر در مقداری از سال دیوانه باشد و در آخر سال عاقل گردد، بنابر احتیاط مستحب زکات را بدهد.

مسأله 1941: اگر صاحب گاو، گوسفند، شتر، طلا و نقره مقداری از سال، مست و بیهوش شود، زکات از او ساقط نمی شود و همچنین است اگر موقع واجب شدن زکات گندم، جو، خرما و

ص: 340

کشمش مست یا بیهوش باشد.

مسأله 1942: مالی را که از انسان غصب کرده اند و نمی تواند در آن تصرف کند زکات ندارد. ولی اگر زراعتی را از او غصب کنند و موقعی که زکات آن واجب می شود، در دست غصب کننده باشد، هروقت به صاحبش برگشت، بنابر احتیاط واجب زکات آن را بدهد.

مسأله 1943: اگر طلا و نقره یا چیزی دیگر که زکات آن واجب است، قرض کند و يك سال نزد او بماند، باید زکات آن را بدهد و بر کسی که قرض داده چیزی واجب نیست.

زکات گندم، جو، خرما و کشمش

مسأله 1944: زکات گندم، جو، خرما و کشمش وقتی واجب می شود که به مقدار نصاب، که معادل 867/207 کیلوگرم می باشد، برسد.

مسأله 1945: اگر پیش از دادن زکات از انگور، خرما، جو و گندمی که زکات آن واجب شده، خود و عیالاتش بخورند یا مثلا به فقیر بدهد، باید زکات مقداری که مصرف کرده، بدهد.

مسأله 1946: اگر هنگامی که زکات گندم، جو، خرما و انگور واجب شد، مالك آن بميرد، باید مقدار زکات را از مال او بدهند، ولی اگر پیش از واجب شدن زکات بمیرد، هريك از ورثه که سهم او به اندازه نصاب است، باید زکات سهم خود را بدهد.

مسأله 1947: اگر بعد از مالك شدن درخت خرما و انگور یا زراعت گندم و جو، زکات آن واجب شود، مثلا خرما در ملك او زرد یا سرخ شود، باید زکات آن را بدهد.

مسأله 1948: اگر بعد از آن که زکات گندم، جو، خرما و انگور واجب شد، زراعت و درخت را بفروشد، فروشنده باید زکات آن ها را پیش از فروختن بدهد و یا کنار بگذارد و چنانچه زکات آنها را پرداخت، بر خریدار چیزی واجب نیست.

مسأله 1949: اگر انسان گندم، جو، خرما یا انگور را بخرد و بداند فروشنده زکات آن را داده یا شك کند که داده یا نه، چیزی بر او واجب نیست و اگر بداند زکات آن را نداده، چنانچه فقیه عادل ، معامله مقدار زکات را اجازه ندهد، معامله آن مقدار باطل است و فقیه عادل می تواند

ص: 341

مقدار زکات را از خریدار بگیرد و اگر معامله مقدار زکات را اجازه دهد، معامله صحیح است و خریدار باید آن مقدار را به فقیه عادل بدهد و در صورتی که قیمت آن مقدار را به فروشنده داده باشد، می تواند از او پس بگیرد.

مسأله 1950: اگر وزن گندم، جو، خرما و کشمش موقعی که تراست به

867/207 کیلوگرم برسد و بعد از خشک شدن کمتر از این مقدار شود، زکات آن واجب نیست.

مسأله 1951: اگر گندم، جو و خرما را پیش از خشك شدن مصرف کند، چنانچه خشك آن ها به اندازه نصاب باشد، باید زکات آن را بدهد و تصرّف در همه آن ها پیش از ادای زکات حرام است.

مسأله 1952: گندم، جو، خرما و کشمش که زکات آن را داده است، اگر چند سال نیز نزد او بماند زکات ندارد.

مقدار زکات

مسأله 1953: اگر گندم، جو، خرما و انگور از آب باران یا نهر آبیاری شود، یا از رطوبت زمین استفاده کند، زکات آن يك دهم «10٪» است. و اگر با دلوو مانند آن آبیاری گردد، زکات آن يك بیستم «25»است. و اگر مقداری از باران یا نهرو یا رطوبت زمین استفاده کند و به همان مقدار از آبیاری با دلوو مانند آن استفاده نماید، زکات نصف آن، يك دهم و زکات نصف دیگر آن، يك بیستم می باشد، یعنی (7/5 ٪). یا از چهل قسمت، سه قسمت آن را باید بابت زکات بدهد.

مسأله 1954: اگر گندم، جو، خرما و انگور هم از آب باران آبیاری شود و هم از آب دلوو مانند آن استفاده کند، چنانچه طوری باشد که بگویند آبیاری با دلوو مانند آن غلبه داشته، زکات آن يك بیستم «25» است و اگر بگویند آبیاری با آب نهرو باران غلبه داشته، زکات آن يك دهم «٪10»است، بلکه اگر نگویند آب باران و نهر غلبه داشته، ولی آبیاری با آب باران و نه بیشتر از آب دلوو مانند آن باشد، بنابر احتیاط واجب، زکات آن يك دهم می باشد.

مسأله 1955: اگر شك کند آبیاری با آب باران و آب دلو به يك اندازه بوده یا آب باران غلبه داشته، می تواند از نصف آن، يك دهم و از نصف دیگر آن، يك بيستم بدهد. و نیز اگر بعد از

ص: 342

فحص شك کند هر دو به يك اندازه بوده یا آبیاری با دلو غلبه داشته، می تواند زکات تمام آن را يك بيستم بدهد.

مسأله 1956: اگر گندم، جو، خرما و انگور با آب باران و نهر آبیاری شود و به آب دلوو مانند آن محتاج نباشد، ولی با آب دلونیز آبیاری گردد و آب دلو به زیاد شدن محصول کمک نکند، زکات آن يك دهم است و اگر با دلوو مانند آن آبیاری شود و به آب نهرو باران محتاج نباشد، ولی از آب نهرو باران نیز استفاده کند و به زیاد شدن محصول کمک کند، زکات آن بيك بیستم است.

مسأله 1957: اگر زراعتی را با دلو و مانند آن آبیاری کنند و در زمین پهلوی آن زراعتی کنند که از رطوبت آن زمین استفاده نماید و محتاج به آبیاری نباشد، زکات زراعتی که با دلو آبیاری شده، يك بیستم و زکات زراعت پهلوی آن، يك دهم می باشد. مسأله 1958: خارجی که برای گندم، جو، خرما و انگور کرده است، حتی مقداری که از قیمت وسایل و لباس که بر اثر زراعت کم شده، می تواند از حاصل کسر کند و چنانچه باقیمانده آن به 897/207 کیلوگرم برسد، باید زکات آن را بدهد.

مسأله 1959: تخمی را که برای زراعت مصرف نموده ، اگر از خودش باشد، به مقدار وزن آن می تواند از حاصل کسر کند و اگر خریده باشد، می تواند قیمتی را که برای خرید آن داده ، جزو مخارج حساب نماید.

مسأله 1960: اگر زمین و وسایل زراعت یا یکی از این دو، ملك خود او باشد، نباید کرایه آن را جزو مخارج حساب کند و نیز برای کارهایی که خودش کرده یا دیگری بی اجرت انجام داده ، چیزی از حاصل کسر نمی شود.

مسأله 1961: اگر درخت انگور یا خرما را بخرد، بنابر احتیاط قیمت آن جزو مخارج نیست. ولى اگر خرما یا انگور را پیش از چیدن بخرد، پولی که برای آن داده، جزو مخارج حساب می شود.

مسأله 1962: اگر زمینی بخرد و در آن گندم یا جو بکارد، پولی که برای خرید زمین داده، بنابر احتیاط جزو مخارج حساب نمی شود، ولی اگر زراعت را بخرد، پولی که برای خرید آن داده

ص: 343

می تواند جزو مخارج حساب نماید و از حاصل کم کند، اما باید قیمت کاهی را که از آن به دست می آید، از پولی که برای خرید زراعت داده کسر نماید، مثلا اگر زراعتی را پانصد تومان بخرد وقیمت کاه آن ، صد تومان باشد، فقط چهارصد تومان آن را می تواند جزو مخارج حساب نماید.

مسأله 1963: کسی که بدون گاو و چیزهای دیگری که برای زراعت لازم است، می تواند زراعت کند، اگر آن را بخرد، می تواند پولی که برای خرید آن داده ، جزو مخارج حساب نماید.

مسأله 1964: کسی که بدون گاو یا چیزهای دیگری که برای زراعت لازم است، نمی تواند زراعت کند، اگر آن را بخرد و بر اثر زراعت به کلی از بین برود، می تواند قیمت آن را جزو مخارج حساب نماید و اگر مقداری از قیمت آن کم شود، می تواند آن مقدار را جزو مخارج حساب کند، ولی اگر بعد از زراعت چیزی از قیمت کم نشود، بنابر احتیاط چیزی از قیمت آن را جزو مخارج حساب ننماید.

مسأله 1965: اگر در يك زمين جو، گندم و چیزی مانند برنج و لوبیا که زکات آن واجب نیست بکارد ، مخارجی که کرده، باید برهر دو قسمت نماید، مثلا اگر هردو به يك اندازه بوده، می تواند نصف مخارج را از جنسی که زکات دارد، کسر نماید.

مسأله 1966: اگر برای شخم زدن یا کار دیگری که تا چند سال فایده دارد خرجی کند، می تواند آن را جزو مخارج سال اوّل حساب نماید.

مسأله 1967: اگر در چند شهرکه فصل آنها با یکدیگر اختلاف دارد و زراعت و میوه آن ها در يك وقت به دست نمی آید گندم، جو، خرما یا انگور داشته باشد و همه آنها محصول يك سال حساب شود، چنانچه چیزی که اول می رسد به اندازه نصاب یعنی

867/207 کیلوگرم باشد، باید زکات آن را موقعی که می رسد بدهد و زکات بقیه را هر وقت به دست می آید ادا نماید و اگر آنچه اول می رسد به اندازه نصاب نباشد، در صورتی که یقین دارد با آنچه بعد به دست می آید به اندازه نصاب می شود، واجب است زکات آنچه را که رسیده، همان وقت و زکات بقیه را موقعی که می رسد بدهد و اگر یقین ندارد که همه آن ها به اندازه نصاب شود، باید صبر کند تا

ص: 344

بقیه آن برسد، پس اگر روی هم به مقدار نصاب شود، زکات آن واجب است.

مسأله 1968: اگر درخت خرما یا انگور در يك سال دو مرتبه میوه بدهد، چنانچه روی هم به مقدار نصاب باشد، بنابر احتیاط دادن زکات آن واجب است.

مسأله 1969: اگر مقداری خرما یا انگور تازه دارد که خشك آن به اندازه نصاب می شود، چنانچه به قصد زکات مقداری از تازه آن را به مستحق بدهد که اگر خشك شود به اندازه زکاتی باشد که بر او واجب است، اشکال ندارد.

مسأله 1970: اگر زکات خرمای خشك یا کشمش بر او واجب باشد، نمی تواند زکات آن را از خرمای تازه یا انگور بدهد و نیز اگر زکات خرمای تازه یا انگور، بر او واجب باشد، نمی تواند زکات آن را از خرمای خشك یا کشمش بدهد، اما اگر یکی از این ها یا چیز دیگری را به قصد قیمت زکات بدهد، با ملاحظه تفاوت قیمت تازه و خشک مانعی ندارد. ولی احتیاط لازم فروختن آنهاست و پول آنها را به عنوان زکات بپردازد.

مسأله 1971: کسی که بدهکار است و مالی دارد که زکات آن واجب شده، اگر بمیرد، باید اول تمام زکات را از مالی که زکات آن واجب شده بدهند، بعد قرض او را ادا نمایند.

مسأله 1972: کسی که بدهکار است و گندم، جو، خرما یا انگور نیز دارد، اگر بمیرد و پیش از آن که زکات اینها واجب شود، ورثه قرض او را از مال دیگری بدهند، هر کدام که سهمش به 897/207 کیلوگرم برسد، باید زکات بدهد و اگر پیش از آن که زکات اینها واجب شود، قرض او را ندهند و برای طلبکارها نیز ضمانت دین را نکرده باشند، با رضایت آن ها، چنانچه مال میت فقط به اندازه بدهی او باشد، واجب نیست زکات اینها را بدهند. و اگر مال میّت، بیشتر از بدهی او باشد، اگر بدهی او به قدری باشد که اگر بخواهند ادا نمایند باید مقداری از گندم، جو، خرما و انگور را نیز به طلبکار بدهند، آنچه را به طلبکار می دهند زکات ندارد و بقیه مال ورثه است و هر کدام که سهمش به اندازه نصاب شود، باید زکات آن را بدهد.

مسأله 1973: اگر گندم، جو، خرما و کشمشی که زکات آن واجب شده، خوب و بد دارد، بنابر

ص: 345

احتیاط واجب زکات هر کدام از خوب و بد را از خود آن بدهد.

نصاب زکات طلا

اشاره

مسأله 1974: طلا دو نصاب دارد:

نصاب اوّل: بیست مثقال شرعی است و هر مثقال آن هیجده نخود می باشد. پس وقتی طلا به بیست مثقال شرعی که پانزده مثقال معمولی است برسد، اگر شرائط دیگر را که گفته شد داشته باشد، انسان باید يك چهلم (2/5 ٪) آن را که نه نخود می شود، زکات بدهد. و اگر به این مقدار نرسد، زکات آن واجب نیست.

نصاب دوّم: چهار مثقال شرعی که سه مثقال معمولی می شود، یعنی اگر سه مثقال به پانزده مثقال اضافه شود، باید زکات تمام هیجده مثقال را از قرار يك چهلم «2/5 ٪» بدهد و اگر کمتر از سه مثقال اضافه شود، فقط باید زکات پانزده مثقال را بدهد و زیادی آن زکات ندارد و همچنين است هرچه بالا رود. یعنی اگر سه مثقال اضافه شود، باید زکات تمام آن را بدهد و اگر کمتر اضافه شود، مقداری که اضافه شده زکات ندارد.

نصاب زکات نقره

مسأله 1975: نقره دو نصاب دارد:

نصاب اوّل: یکصد و پنج مثقال معمولی است. اگر نقره به یکصد و پنج مثقال برسد و شرائط دیگر را که گفته شد داشته باشد، انسان باید يك چهلم (2/5 ٪) آن را که دو مثقال و پانزده نخود است، زکات بدهد و اگر به این مقدار نرسد، زکات آن واجب نیست.

نصاب دوّم: بیست و يك مثقال است، یعنی اگر بیست و يك مثقال به یکصد و پنج مثقال اضافه شود، باید زکات تمام یکصد و بیست و شش مثقال را همانگونه که گفته شد، بدهد. و اگر کمتر از بیست و يك مثقال اضافه شود، فقط باید زکات یکصد و پنج مثقال را بدهد و زیادی آن زکات ندارد و همچنین است هرچه بالا رود، یعنی اگر بیست و يك مثقال اضافه شود، باید زکات تمام آن را بدهد و اگر کمتر اضافه شود، مقداری که اضافه شده و کمتر از بیست و يك مثقال است زکات ندارد، بنابر این اگر انسان يك چهلم (2٫5 ٪) هر چه طلا و نقره دارد

ص: 346

بدهد، زکاتی را که بر او واجب بوده داده و چه بسا بیشتر از مقدار واجب نیز داده است. مثلاً کسی که یکصد و ده مثقال نقره دارد، اگر يك چهلم (2/5 ٪) آن را بدهد، زکات یکصد و پنج مثقال آن را که واجب بوده داده و مقداری نیز برای پنج مثقال آن داده که واجب نبوده است.

چند مسأله

مسأله 1976: کسی که طلا یا نقره او به اندازه نصاب است، اگرچه زکات آن را داده باشد، تا وقتی از نصاب اول کم نشده، هر سال باید زکات آن را بدهد.

مسأله 1977: زکات طلا و نقره در صورتی واجب می شود که آن را سکّه زده باشند و معامله با آن رایج باشد، اگرچه سکه آن نیز از بین رفته باشد.

مسأله 1978: زکات طلا و نقره سکّه داری که زنها برای زینت استفاده می کنند، واجب نیست.

مسأله 1979: کسی که طلا و نقره دارد، اگر هیچ کدام آنها به اندازه نصاب اوّل نباشد، مثلاً یکصد و چهار مثقال نقره و چهارده مثقال طلا داشته باشد، زکات بر او واجب نیست.

مسأله 1980: زکات طلا و نقره در صورتی واجب می شود که انسان یازده ماه مالك مقدار نصاب باشد و اگر در بین یازده ماه، طلا و نقره او از نصاب اول کمتر شود، زکات بر او واجب نیست.

مسأله 1981: اگر در بین یازده ماه طلا و نقره ای را که دارد با طلا یا نقره یا چیز دیگری عوض نماید یا آنها را آب کند، زکات بر او واجب نیست، ولی اگر برای فرار از زکات چنین کند، بنابر احتیاط مستحب زکات را بپردازد.

مسأله 1982: اگر در ماه دوازدهم، طلا و نقره را آب کند، باید زکات آن را بدهد و چنانچه به سبب آب کردن ، وزن یا قیمت آن کم شود، باید نکاتی را که پیش از آب کردن بر او واجب بوده بدهد.

مسأله 1983: اگر طلا و نقره ای که دارد، خوب و بد داشته باشد، می تواند زکات هر کدام از خوب و بد را از خود آن بدهد، ولی بهتر است زکات همه آن را از طلا و نقره خوب بدهد.

ص: 347

مسأله 1984: طلا و نقره ای که بیشتر از اندازه معمول فلز دیگر دارد، اگر خالص آن به اندازه نصاب که مقدار آن گفته شد برسد، مالک باید زکات آن را بدهد. و چنانچه شك دارد خالص آن به اندازه نصاب هست یا نه، باید با آب کردن یا از راه دیگری مقدار خالص آن را معلوم کند.

مسأله 1985: اگر طلا و نقره ای که دارد به مقدار معمول فلز دیگر با آن مخلوط باشد، نمی تواند زکات آن را از طلا و نقره ای بدهد که بیشتر از معمول فلز دیگر دارد، ولی اگر به قدری بدهد که يقين کند، طلا و نقره خالصی که در آن هست به اندازه زكاتی می باشد که بر او واجب بوده، اشکال ندارد.

شرایط وجوب زکات شتر، گاو و گوسفند

مسأله 1986: زکات شتر، گاو و گوسفند به غیر از شرط هایی که گفته شد دو شرط دیگر نیز دارد: اول: باید حیوان در تمام سال بیکار باشد. دوم : باید در تمام سال از علف بیابان بچرد، پس اگر تمام سال یا مقداری از آن، از علف چیده شده یا از زراعتی که ملك مالك يا ملك شخص دیگری است بچرد، زکات ندارد.

مسأله 1987: اگر انسان برای شتر، گاو و گوسفند خود، چراگاهی که کسی آن را نکاشته بخرد یا اجاره کند، معلوم نیست زکات بر او باشد، ولی اگر برای چراندن در آن باج بدهد، بنابر احتیاط واجب باید زکات را بپردازد.

نصاب زکات شتر

مسأله 1988: شتر دوازده نصاب دارد:

اوّل: پنج شترو زکات آن يك گوسفند است و تا شماره شتر به این مقدار نرسد زکات ندارد.

دوّم : ده شترو زکات آن دو گوسفند است .

سوّم: پانزده شترو زکات آن سه گوسفند است.

چهارم: بیست شترو زکات آن چهار گوسفند است.

پنجم: بیست و پنج شترو زکات آن پنج گوسفند است.

ص: 348

ششم: بیست و شش شترو زکات آن يك شتری است که داخل سال دوّم شده باشد.

هفتم: سی و شش شترو زکات آن يك شتری است که داخل سال سوّم شده باشد.

هشتم: چهل و شش شترو زکات آن يك شتری است که داخل سال چهارم شده باشد. نهم: شصت و يك شترو زکات آن يك شتری است که داخل سال پنجم شده باشد.

دهم : هفتاد و شش شترو زکات آن دو شتری است که داخل سال سوم شده باشد. یازدهم: نود و يك شترو زکات آن دو شتری است که داخل سال چهارم شده باشد. دوازدهم: صد و بیست و يك شتر و بالاتر که باید یا چهل چهل، حساب کند و برای هر چهل شتر، يك شتری بدهد که داخل سال سوّم شده باشد، یا پنجاه پنجاه حساب کند و برای هر پنجاه شتر، يك شتری بدهد که داخل سال چهارم شده باشد، و یا با چهل و پنجاه حساب کند، ولی در هر صورت بنابر احتیاط طوری حساب کند که چیزی باقی نماند یا اگر چیزی باقی می ماند از نه شتر بیشتر نباشد، مثلا اگر یکصد و چهل شتر دارد، باید برای صد شتر، دو شتری که داخل سال چهارم شده و برای چهل شتر دیگر، يك شتری که داخل سال سوم شده بدهد و چنانچه شتر ماده دارد باید آن را زکات بدهد و گرنه شتر نر بدهد و اگر هیچکدام از شتران به سنهای یاد شده را ندارد باید بخرد و در خریدن نریا ماده مختار است.

مسأله 1989: زکات بین دو نصاب واجب نیست، پس اگر شماره شترهایی که دارد از نصاب اول که پنج است بگذرد، تا به نصاب دوّم که ده است نرسیده، فقط باید زکات پنج شتر آن را بدهد. و همچنین است در نصاب های بعد.

نصاب زکات گاو

مسأله 1990: زکات گاو دو نصاب دارد: اول: سی عدد است. و وقتی شماره گاوها به سی رسید، اگر شرائطی را که گفته شد داشته باشد، انسان باید يك گوساله که داخل سال دوم شده بابت زکات بدهد و احتیاط واجب آن است که گوساله نر باشد.

ص: 349

دوّم: چهل عدد است و زکات آن يك گوساله ماده ای است که داخل سال سوّم شده باشد. و زكات بين سی و چهل واجب نیست، مثلا کسی که سی ونه گاو دارد، فقط باید زکات سی گاو را بدهد و نیز اگر از چهل گاو زیادتر داشته باشد، تا به شصت نرسیده، فقط باید زکات چهل گاو را بدهد و هنگامی که عدد آنها به شصت رسید، چون دو برابر نصاب اول است، باید دو گوساله که داخل سال دوم شده، بدهد و همچنین است هر چه بالا رود، باید یا سی سی حساب کند یا چهل چهل و یا با سی و چهل حساب نمایید و زکات آن را بپردازد. ولی باید طوری حساب کند که چیزی باقی نماند یا اگر چیزی باقی می ماند از نه رأس بیشتر نباشد، مثلا اگر هفتاد گاو دارد، باید سی و چهل حساب کند و برای سی گاو آن، زکات سی و برای چهل گاو آن، زکات چهل را بدهد، امّا اگر سی و سی حساب کند، ده گاو زکات نداده می ماند.

نصاب زکات گوسفند

مسأله 1991: زکات گوسفند پنج نصاب دارد:

اوّل: چهل، و زکات آن يك گوسفند است و تا شمار گوسفندان به چهل نرسد زکات ندارد.

دوّم: صد و بیست و يك، و زکات آن دو گوسفند است.

سوّم: دویست و يك، و زکات آن سه گوسفند است.

چهارم: سی صد و يك، و زکات آن چهار گوسفند است .

پنجم: چهار صد و بالاتر، که باید آنها را صد صد حساب کند و برای هر صد گوسفند يك گوسفند بدهد و لازم نیست زکات را از خود گوسفندها بدهد، بلکه اگر گوسفند دیگری بدهد یا طبق قیمت گوسفند، پول یا جنس دیگری بدهد، کافی است هرچند احتیاط مستحب رعایت نفع مستحق زکات است.

مسأله 1992: زکات بین دو نصاب واجب نیست، پس اگر شماره گوسفندها از نصاب اوّل که چهل است بیشتر باشد، تا به نصاب دوم که صد و بیست و يك است نرسیده، فقط باید زکات چهل گوسفند را بدهد و زیادی آن زکات ندارد و همچنین است در نصاب های بعد.

ص: 350

چند مسأله

مسأله 1993: زکات شتر، گاو و گوسفند اگر به مقدار نصاب برسد واجب است، چه همه آنها نرباشند یا ماده یا بعضی نر باشند و بعضی ماده .

مسأله 1994: در زکات، گاو و گاومیش، يك جنس حساب می شود و شتر عربی و غیر عربی، يك جنس است و همچنين بزو میش و شیشک در زکات با هم تفاوتی ندارند. مسأله 1995: اگر برای زکات گوسفند بدهد، بنابر احتیاط واجب باید دست کم داخل سال دوم شده باشد و اگر بزبدهد بنابر احتیاط واجب باید داخل سال سوّم شده باشد.

مسأله 1996: بنابر احتیاط لازم گوسفندی که بابت زکات می دهد، نباید قیمتش از گوسفندهای دیگر او کمتر باشد. ولی بهتر است گوسفندی بدهد که قیمت آن از تمام گوسفندهایش بیشتر باشد و همچنین است در گاو و شتر.

مسأله 1997: اگر چند نفر با هم شريك باشند، هر کدام که سهمش به نصاب اول رسیده، باید زکات بدهد و بر کسی که سهم او کمتر از نصاب اوّل است ، زکات واجب نیست.

مسأله 1998: اگر يك نفر در چند جا گاو یا شتر و یا گوسفند داشته باشد و روی هم به اندازه نصاب باشد، باید زکات آن را بدهد.

مسأله 1999: اگر گاو، گوسفند و شتری که دارد، بیمار و معیوب باشد، باید زکات آنها را بدهد.

مسأله 2000: اگر گاو، گوسفند و شتری که دارد، همه بیمار یا معیوب و یا پیر باشد، می تواند زکات را از خود آنها بدهد، ولی اگر همه سالم، بي عيب و جوان باشد، نمی تواند زکات آن را از بیمار یا معیوب و یا پیر بدهد، بلکه اگر بعضی از آنها سالم، بعضی بیمار، دستهای معیوب، دسته دیگر بی عیب، تعدادی پیر و تعدادی جوان باشد، بنابر احتیاط واجب برای زکات آن سالم، بی عیب و جوان بدهد.

مسأله 2001: اگر پیش از تمام شدن ماه یازدهم، گاو، گوسفند و شتری را که دارد با چیز دیگری

ص: 351

عوض کند، یا نصابی را که دارد با مقدار نصاب از همان جنس عوض نماید، مثلا چهل گوسفند بدهد و چهل گوسفند دیگر بگیرد، زکات بر او واجب نیست.

مسأله 2002: کسی که باید زکات گاو، گوسفند و شتر را بدهد، اگر زکات آن را از پول یا طلا و نقره بدهد، تا وقتی تعداد آن از نصاب کم نشده، همه ساله باید زکات بدهد. و اگر از خود آن بدهد و از نصاب اول کمتر شود، زکات بر او واجب نیست، مثلا کسی که چهل گوسفند دارد، اگر از مال دیگرش زکات آن را بدهد، تا وقتی که گوسفندهای او از چهل کم نشده، هر سال باید يك گوسفند بدهد و اگر از خود آنها بدهد تا وقتی به چهل نرسیده، زکات بر او واجب نیست.

مصرف زکات

مسأله 2003: زکات در هشت مورد مصرف می شود.

اوّل: فقیر، یعنی کسی که مخارج سال خود و افراد تحت تکفلش را ندارد، اما کسی که صنعت یا ملك و یا سرمایه ای دارد که می تواند مخارج سال خود را تهیه کند فقیر نیست.

دوّم: مسکین، یعنی کسی که از فقیرسخت تر زندگی را می گذراند.

سوّم: کسی که از طرف فقیه عادل مأمور است زکات را جمع و نگهداری نماید، به حساب آن رسیدگی کند و آن را به فقیه عادل یا فقرا برساند.

چهارم: کفّاری که اگر زکات به آنان بدهند به دین اسلام مایل می شوند یا در جنگ به مسلمانان کمک می کنند. و همچنین مسلمانانی که دین آنها ضعف دارد لكن احتیاط آن است که دادن زکات به این دسته به اذن امام بستگی دارد و چنانچه نمی توان اذن گرفت خودداری شود.

پنجم: خرید برده ها و آزاد کردن آنان به شرط آن که در شدّت باشند.

ششم: بدهکاری که نمی تواند بدهی خود را بدهد و آنچه قرض کرده به مصرف حرام نرسانده است. هفتم: في سبيل الله، یعنی کارهایی که می توان با آن ها قصد قربت کرد و در شریعت به آن دعوت

ص: 352

و تشویق شده، مانند بزرگداشت شعائر و چاپ و نشر کتب معارف (عقائد حقّه امامیه، فقه آل محمد و اخلاق و سیره و اجتماعيات) دین اسلام محمدی صلّی الله عليه وآله و اصلاح ذات البين و ساختن مسجد و مدرسه ای که علوم دینیّه در آن می خوانند؛ ولی آنچه اعلاء کلمه حق و دین بر آن توقّف ندارد و تقرّب به خداوند شناخته نشود، مانند نظافت شهر و آسفالت و یا توسعه راهها محلّ اشکال است.

هشتم: ابن السبيل، یعنی مسافری که در سفر غیر معصیت درمانده شده است.

مسأله 2004: جایز است به فقیر و مسکین بیشتر از مخارج سال خود و افراد تحت تکفلش يك مرتبه از زکات بدهد و اگر فقیر یا مسکین کاسب باشد و مقداری پول یا جنس دارد، بنابر احتیاط واجب ، باید فقط به اندازه کسری مخارج يك سالش به او زکات بدهد. مسأله 2005: کسی که مخارج سالش را داشته، اگر مقداری از آن را مصرف کند و بعد شك کند آنچه باقی مانده، به اندازه مخارج سال او هست یا نه، نمی تواند بدون تحقیق زکات بگیرد.

مسأله 2006: صنعتگر یا مالك يا تاجری که درآمد او از مخارج سالش کمتر است، می تواند برای کسری مخارجش زکات بگیرد و لازم نیست ابزار کار یا ملک یا سرمایه خود را برای مخارج زندگی مصرف نماید.

مسأله 2007: فقیری که خرج سال خود و افراد تحت تکفلش را ندارد، اگر خانه ای دارد که ملك اوست و در آن نشسته یا مال سواری دارد، چنانچه بدون آن ها نتواند زندگی کند، اگرچه برای حفظ آبرویش باشد، می تواند زکات بگیرد و همچنین است اثاث خانه، ظرف، لباس تابستانی و زمستانی و چیزهایی که به آن احتیاج دارد. و فقیری که اینها را ندارد، اگر به آن احتیاج داشته باشد، می تواند از زکات خریداری نماید.

مسأله 2008: فقیری که یاد گرفتن صنعت برای او مشکل نیست، بنابر احتیاط واجب، باید یاد بگیرد و با گرفتن زکات زندگی نکند، ولی تا وقتی مشغول یاد گرفتن است، می تواند زکات بگیرد.

ص: 353

مسأله 2009: به کسی که قبلا فقیر بوده و می گوید فقیرم، اگرچه انسان از گفته او اطمینان پیدا نکند می شود زکات داد.

مسأله 2010: کسی که می گوید فقیرم و قبلا فقیر نبوده یا معلوم نیست فقیر بوده یا نه، چنانچه از گفته او اطمینان پیدا نشود، احتیاط واجب آن است که به او زکات ندهند. مسأله 2011: کسی که باید زکات بدهد، اگر از فقیری طلبکار باشد، می تواند طلبی را که از او دارد بابت زکات حساب کند، اگر آن فقیرمال را در راه معصیت مصرف نکرده باشد.

مسأله 2012: اگر فقیری بمیرد و مال او به اندازه قرضش نباشد، انسان می تواند طلبی که از او دارد، بابت زکات حساب کند، همچنین اگر مال او به اندازه قرضش باشد و ورثه قرض او را ندهند یا به جهت دیگری انسان نتواند طلب خود را بگیرد می تواند طلبی را که از او دارد، بابت زکات حساب کند.

مسأله 2013: چیزی که انسان بابت زکات به فقیر می دهد، لازم نیست به او بگوید که زکات است، بلکه اگر فقیر خجالت بکشد، مستحب است به عنوان هدیه و پیشکش بدهد، ولى باید قصد زکات نماید.

مسأله 2014: اگر به خیال این که کسی فقیر است، به او زکات بدهد، بعد بفهمد فقیر نبوده ، یا از روی ندانستن مسأله به کسی که می داند فقیر نیست، زکات بدهد، چنانچه چیزی که به او داده باقی باشد، باید از او بگیرد و به مستحق بدهد و اگر از بین رفته باشد، چنانچه کسی که آن چیز را گرفته می دانسته زکات است، انسان باید عوض آن را از او بگیرد و به مستحق بدهد و اگر نمی دانسته زکات است، نمی تواند چیزی از او بگیرد و باید از مال خودش زکات را دوباره خارج کند و به مستحق بدهد.

مسأله 2015: کسی که بدهکار است و نمی تواند بدهی خود را بدهد، اگرچه مخارج سال خود را داشته باشد، می تواند برای دادن بدهی خود زکات بگیرد، ولی باید مالی را که قرض کرده، در گناه خرج نکرده باشد.

ص: 354

مسأله 2016: اگر به بدهکاری که نمی تواند بدهی خود را بدهد زکات بپردازد، بعد بفهمد قرض را در گناه مصرف کرده، چنانچه آن بدهکار فقیر باشد، می تواند آنچه را به او داده بابت زکات حساب کند، ولی بنابر احتیاط واجب اگر از آن گناه توبه نکرده، چیزی را که به او داده بابت زکات حساب نکند.

مسأله 2017: کسی که بدهکار است و در معصیت مال را خرج نکرده و نمی تواند بدهی خود را بدهد، اگرچه فقیر نباشد، انسان می تواند طلبی را که از او دارد، بابت زکات حساب کند.

مسأله 2018: مسافری که خرجی او تمام شده یا سواری او از کار افتاده، چنانچه سفرا و سفر گناه نباشد و نتواند با قرض کردن یا فروختن چیزی خود را به مقصد برساند، می تواند زکات بگیرد، اگرچه در وطن خود فقیر نباشد، ولی اگر بتواند در جای دیگر با قرض کردن یا فروختن چیزی مخارج سفر خود را فراهم کند، فقط به مقداری که به آن جا برسد، می تواند زکات بگیرد.

مسأله 2019: مسافری که در سفر درمانده شده و زکات گرفته، هنگامی که به وطنش رسید، اگر چیزی از نکات زیاد آمده باشد، بنابر احتياط آن را به فقیه عادل بدهد و بگوید زکات است.

شرایط مستحقّ زکات

مسأله 2020: کسی که زکات می گیرد باید شیعه امامی باشد، مگر نکاتی که به عنوان تأليف قلب به کافر داده می شود و یا برای آزاد کردن بندگانی که در شدت هستند. ولی در زمان غیبت زکات به غیر مصرف شیعه امامی نرسد و اگر مکلّف کسی را شیعه بداند و به او زکات بدهد بعد معلوم شود شیعه نبوده، باید دوباره زکات بدهد.

مسأله 2021: اگر طفل یا دیوانه ای از شیعیان فقیر باشد، انسان می تواند به دست ولیّ او زکات بدهد، به قصد این که ملك طفل یا دیوانه، شود.

مسأله 2022: اگر به ولی طفل و دیوانه دسترسی ندارد ، می تواند توسط يك نفر امین، زکات را برای طفل یا دیوانه مصرف کند و باید هنگام مصرف زکات، نیت زکات کند و احتیاط مستحب آن است که از فقیه عادل یا وکیل او اجازه بگیرد.

ص: 355

مسأله 2023: می توان به فقیری که گدایی می کند، زکات داد، ولىّ نمی شود به کسی که زکات را در گناه مصرف می کند، زکات پرداخت.

مسأله 2024: به شرابخوار نمی توان زکات داد، بلکه کسی که آشکارا معصیت کبیره می کند یا نماز نمی خواند، هرچند آشکارا نباشد، احتیاط لازم آن است که زکات ندهد. مسأله 2025: به کسی که بدهکار است و بدهی خود را خرج در راه معصیت نکرده و نمی تواند بدهی خود را بدهد، می توان زکات داد.

مسأله 2026: انسان نمی تواند به کسانی که خرجشان بر او واجب است مانند اولاد، زکات بدهد، ولی اگر مخارج آنان را ندهد، دیگران می توانند به آن ها زکات بدهند. مسأله 2027: اگر انسان، به پسرش زکات بدهد که خرج زن، نوکرو کنیز خود نماید، اشکال ندارد.

مسأله 2028: اگر پسر به کتاب های علمی دینی احتیاج داشته باشد، پدر می تواند برای

خریدن آن به او زکات بدهد.

مسأله 2029: پدر می تواند به پسرش زکات بدهد تا برای خود زن بگیرد، پسر نیز می تواند برای آن که پدرش زن بگیرد، زکات خود را به او بدهد.

مسأله 2030: به زنی که شوهرش مخارج او را میدهد یا خرجی نمی دهد ولی می توان او را به دادن خرجی مجبور نمود، نمی شود زکات داد.

مسأله 2031: زنی که صیغه شده (ازدواج موقّت) اگر فقیر باشد، شوهرش و دیگران می توانند به او زکات بدهند، ولی اگر شوهرش در ضمن عقد شرط کند مخارج او را بدهد، یا به جهت دیگری دادن مخارجش بر او واجب باشد، در صورتی که بتواند مخارج آن زن را بدهد، نمی شود به آن زن زکات داد.

مسأله 2032: زن می تواند به شوهر فقیر خود زکات بدهد، اگرچه شوهر زکات را صرف مخارج خود آن زن نماید.

ص: 356

مسأله 2033: سید نمی تواند از غیر سید زکات بگیرد، ولی اگر خمس و سایر وجوهات، مخارج او را کفایت نکند و از گرفتن زکات ناچار باشد، می تواند روزانه از مصرف «في سبيل الله»زكات غیرسید را بگیرد و احوط این است که به عنوان «في سبيل الله»به او داده شود.

مسأله 2034: به کسی که معلوم نیست سید است یا نه، چنانچه بداند زکات غیرسید است و قبول کند و در شهر خود مشهور به سیادت نباشد، می توان زکات داد، و اگر به عنوان «في سبيل الله»بدهد در هر حال اشکال ندارد.

نیّت زکات

مسأله 2035: انسان باید زکات را به قصد قربت، یعنی برای انجام فرمان خداوند متعال بدهد و در نیت معين کند آنچه را می دهد زکات طلا، نقره یا گندم، جو یا گوسفند و یا گاو یا زکات فطره است.

مسأله 2036: اگر کسی را وکيل کند که زکات مالش را بدهد، باید وکیل هنگام پرداخت آن نیّت زکات مول را از طرف موکل کند، مگر این که او را در رساندن زکات به مستحق وكيل نماید، که باید صاحب مال نیت زکات کند، اگرچه احتیاط آن است که در هر دو صورت، موكل و وکیل هردونیّت کنند و احوط این است که نیت او تا زمان رسیدن زکات به فقیر مستمر باشد.

مسأله 2037: اگر کسی را وکيل کند که زکات مال او را بدهد، هنگامی که زکات را به آن وكيل می دهد، باید نیت کند آنچه را وکیل او به فقیر خواهد داد زکات باشد، وکیل نیز وقتی زکات را به فقیر می دهد، باید از طرف مالك نیّت زکات نماید.

مسأله 2038: اگر مالك يا وکيل او بدون قصد قربت، زکات را به فقیر بدهد و پیش از آن که آن مال از بین برود، خود مالك نیت زکات کند، زکات حساب می شود.

مسائل متفرّقه زکات

مسأله 2039: بنابر احتیاط واجب هنگامی که گندم و جورا از کاه جدا می کنند و موقع خشك شدن خرما و انگور، مكلف باید زکات را به فقیر بدهد یا از مال خود جدا کند. و زکات طلا، نقره ، گاو، گوسفند و شتر را بعد از تمام شدن ماه یازدهم، باید به فقیر بدهد یا از مال خود جدا

ص: 357

نماید و نیز اگر منتظر فقیر معینی باشد، یا بخواهد به فقیری بدهد که از جهتی برتری دارد، احوط آن است که جدا کند.

مسأله 2040: بعد از جدا کردن زکات، لازم است فورا آن را به مستحق بدهد، مگر آن که به کسی که می شود زکات داد دسترسی ندارد یا برای مستحق معنی کنار گذاشته باشد.

مسأله 2041: کسی که می تواند زکات را به مستحق برساند، اگر ندهد و به سبب کوتاهی او از بین برود، باید عوض آن را بپردازد.

مسأله 2042: کسی که می تواند زکات را به مستحقّ برساند، اگر زکات را ندهد و بدون آن که در نگهداری آن کوتاهی کند از بین برود، چنانچه دادن زکات را به قدری تأخیر انداخته که نمی گویند فورا داده است، باید عوض آن را بدهد و اگر به این مقدار به تأخیر نینداخته، مثلا دو سه ساعت تأخیر انداخته و در همان دو سه ساعت تلف شده، در صورتی که مستحق حاضر نبوده ، چیزی بر او واجب نیست و اگر مستحق حاضر بوده، بنابر احتیاط واجب باید عوض آن را بدهد.

مسأله 2043: اگر زکات را از خود مال کنار بگذارد، می تواند در بقیه آن تصرف کند و اگر از مال دیگرش کنار بگذارد، می تواند در تمام مال تصرف نماید.

مسأله 44 20: انسان نمی تواند نکاتی را که کنار گذاشته برای خود بردارد و چیز دیگری به جای آن بگذارد.

مسأله 2045: اگر از نکاتی که کنار گذاشته، منفعتی ببرد، مثلا گوسفندی که برای زکات گذاشته بره بیاورد، مال فقیر است.

مسأله 2046: اگر هنگامی که زکات را کنار می گذارد مستحق حاضر باشد، بهتر است زکات را به او بدهد، مگر کسی را در نظر داشته باشد که دادن زکات به او از جهتی بهتر باشد.

مسأله 2047: اگر بدون اجازه فقیه عادل، با مالی که برای زکات کنار گذاشته، تجارت کند و ضرر نماید، نباید چیزی از زکات کم کند، ولی اگر منفعت کند، بنابر احتیاط واجب باید آن را به مستحق بدهد.

ص: 358

مسأله 2048: اگر پیش از آن که زکات بر او واجب شود، چیزی بابت زکات به فقیر بدهد، زکات حساب نمی شود و هنگامی که زکات بر او واجب شد، اگر چیزی که به فقیر داده از بین نرفته باشد و آن فقیرنیزبر فقر خود باقی باشد، می تواند چیزی را که به او داده بابت زکات حساب کند.

مسأله 2049: فقیری که می داند زکات بر انسان واجب نشده، اگر چیزی بابت زکات بگیرد و نزد او تلف شود و مقصر باشد ضامن است ، پس موقعی که زکات بر انسان واجب می شود، اگر آن فقیر بر فقر خود باقی باشد، می تواند چیزی را که به او داده بابت زکات حساب کند.

مسأله 2050: فقیری که نمی داند زکات بر انسان واجب نشده، اگر چیزی بابت زکات بگیرد و نزد او تلف شود، ضامن نیست و انسان نمی تواند آن را بابت زکات حساب کند. مسأله 2051: مستحب است در دادن زکات، خویشان خود را بر دیگران، اهل علم و کمال را بر غیر آنان و کسانی را که اهل سؤال و گدایی نیستند، بر اهل سؤال مقدّم بدارد. و زکات گاو، گوسفند و شتر را به فقیرهای آبرومند بدهد، ولی اگر دادن زکات به فقیری از جهت دیگری بهتر باشد، مستحب است زکات را به او بدهد.

مسأله 2052: بهتر است زکات را آشکارا و صدقه مستحب را به طور مخفي بدهد. مسأله 2053: اگر در شهر زکات دهنده مستحقّ نباشد و نتواند زکات را به مصرف دیگری هم که برای آن معین شده برساند، چنانچه امید ندارد که در آینده مستحق پیدا کند، باید زکات را به شهر دیگر برده و به مصرف زکات برساند و با اجازه و امرفقیه عادل می تواند هزینه بردن به آن شهر را از زکات بردارد و اگر زکات تلف شود ضامن نیست.

مسأله 2054: اگر در شهر خودش مستحق پیدا شود، بهتر است زکات را به شهر دیگری نبرد، ولی اگر به شهر دیگر ببرد، مخارج بردن آن را باید از خودش بدهد و اگر زکات تلف شود ضامن است، مگر آن که به امرفقیه عادل برده باشد.

مسأله 2055: اجرت وزن کردن و پیمانه نمودن گندم، جو، کشمش و خرمایی که برای زکات می دهد با خود اوست.

ص: 359

مسأله 2056: کسی که دو مثقال و پانزده نخود نقره یا بیشتر بابت زکات بدهکار است، باید کمتر از دو مثقال و پانزده نخود نقره به يك فقير ندهد و نیز اگر غیر از نقره، چیز دیگری مانند گندم و جو بدهکار باشد و قیمت آن به دو مثقال و پانزده نخود نقره برسد، بنابر احتیاط باید به يك فقير کمتر از آن ندهد.

مسأله 2057: مکروه است انسان از مستحق درخواست کند نکاتی را که از او گرفته به او بفروشد، ولی اگر مستحق بخواهد، چیزی را که گرفته بفروشد بعد از قیمت کردن آن، کسی که زکات را به او داده می تواند آن را بخرد و بر دیگران مقدم است.

مسأله 2058: اگر شك کند زکاتی که بر او واجب بوده داده یا نه، چنانچه عادت او براداء در وقت معینی باشد و شک بعد آن وقت باشد، بعید نیست عدم وجوب زکات بر او، چه از امسال باشد یا از سال های قبل و اگر عادت او بر اداء در وقت معین نباشد و بنا نبوده براداء زکات، واجب است زکات را بدهد، چه مشکوک از امسال باشد یا از سال های قبل.

مسأله 2059: فقیر نمی تواند، زکات را به کمتر از مقدار آن صلح کند یا چیزی را گرانتر از قیمت آن بابت زکات قبول نماید یا زکات را از مالك بگیرد و به او ببخشد، ولی کسی که زکات زیادی بدهکار است و فقیر شده و نمی تواند زکات را بدهد، چنانچه بخواهد توبه کند، فقیه عادل می تواند زکات را از او بگیرد و به او ببخشد و بهتر است زکات را از او بگیرد و به او قرض بدهد و او را وکيل نمايد هر مقدار که متمگن شد تدریج به فقرا بدهد.

مسأله 2060: مكلف می تواند از زکات «از سهم سبيل الله»، قرآن، کتاب دینی و یا کتاب دعا برای جاها و اشخاصی که لازم است بخرد و وقف نماید، اگرچه بر اولاد خود و بر کسانی وقف کند که خرج آنان بر او واجب است و همچنین می تواند تولیت وقف را برای خود و اولاد خود قرار دهد.

مسأله 2061: انسان نمی تواند از زکات، ملك بخرد و براولاد خود یا بر کسانی که مخارج آنان براو واجب است، وقف نماید که درآمد آن را برای مخارج خود مصرف کند.

مسأله 2062: شخص می تواند برای رفتن به حج، زیارت و مانند آن اگر تقویت دین باشد از

ص: 360

سهم «سبيل الله» زکات بگیرد، گرچه فقیر نباشد. ولی اگر به مقدار خرج سالش زکات گرفته باشد، بنابر احتیاط برای زیارت و مانند آن زکات نگیرد.

مسأله 2063: اگر مالك، فقیری را وکیل کند که زکات مال او را بدهد، چنانچه آن فقیر احتمال دهد قصد مالك این بوده که خود آن فقیر از زکات برندارد، نمی تواند چیزی از آن برای خودش بردارد. و اگريقين داشته باشد قصد مالك این نبوده، برای خودش نیز می تواند بردارد.

مسأله 2064: اگر فقیر شتر، گاو، گوسفند، طلا و نقره را بابت زکات بگیرد، چنانچه شرط هایی که برای واجب شدن زکات گفته شد، در آن نیز جمع شود، باید زکات آن را بدهد.

مسأله 2065: اگر دو نفر در مالی که زکات آن واجب شده با هم شريك باشند و یکی از آنان زکات قسمت خود را بدهد و بعد مال را تقسیم کنند، چنانچه بداند شریکش زکات سهم خود را نداده و بعد نیز نمی دهد، تصرف او در سهم خودش هم اشکال دارد، مگر این که زکات شریک را تبرع با اذن او و در صورت امتناع با اذن فقیه عادل بدهد. مسأله 2066: کسی که خمس یا زکات بدهکار است و کاره، نذر و مانند آن نیز بر او واجب است و قرض نیز دارد، چنانچه نتواند همه آن ها را بدهد، اگر مالی که خمس یا زکات آن واجب شده، از بین نرفته باشد، باید خمس و زکات را بدهد. و اگر از بين رفته باشد، احتیاط کند به ادای قرضی که وقت پرداخت آن رسیده و طلبکار نیز مطالبه می نماید و خمس را مقدم بدارد، سپس زکات و سپس به نذر عمل کند.

مسأله 2067: کسی که خمس یا زکات بدهکار است و حجة الإسلام بر او واجب است و قرض هم دارد، اگر بمیرد و مال او برای همه آن کافی نباشد، چنانچه مالی که خمس و زکات آن واجب شده از بین نرفته باشد، باید خمس یا زکات را بدهند و در بقیه مالش، چنانچه قرض مقدم بر وجوب حج بوده آن را مقدم بدارند. و اگر مالی که خمس و زکات آن واجب شده از بین رفته باشد، باید مال او را صرف حج بنمایند و چنانچه چیزی باقی باشد به خمس و زکات و قرض قسمت نمایند.

ص: 361

مسأله 2068: کسی که مشغول تحصیل علم است و اگر تحصیل نکند می تواند برای معاش خود کسب کند، چنانچه تحصيل آن علم واجب باشد، می توان به او زکات داد. و اگر تحصیل آن علم مستحب باشد، زکات دادن به او تنها از سهم «سبيل الله» جایز است. و اگرنه واجب ونه مستحب باشد جایز نیست به او زکات بدهند.

احکام زکات فطره

اشاره

زکات فطره «یعنی زکات بدن» از واجبات مهم اسلامی است که هر سال یک بار در پایان ماه مبارک رمضان و به شکرانه انجام روزه و عبادات و به منظور رسیدن به خیرات و برکات آن ها و دفع بلا و مرگ، برشخص واجد شرائط واجب می شود.

مسأله 2069: کسی که موقع غروب شب عید فطر بالغ، عاقل و هشیار است و فقیر و برده دیگری نیست، باید برای خودش و کسانی که نان خور او هستند، هر نفرى يك صاع، که تقریبا سه کیلو است از قوت غالب سال مانند: گندم، جو، خرما، کشمش، برنج یا ذرت را به مستحق بدهد و اگر پول یکی از این ها را بدهد، کافی است.

مسأله 2070: کسی که مخارج سال خود و افراد تحت تکفلش را ندارد و کسبی نیز ندارد که بتواند مخارج سال خود و عائله اش را بگذراند، فقیر است و دادن زکات فطره بر او واجب نیست.

مسأله 2071: مكلف باید فطره کسانی که وقت غروب شب عید فطر، نان خور او حساب می شوند بدهد، كوچك باشند یا بزرگ، مسلمان باشند یا کافر، دادن خرج آنان بر او واجب باشد یا نه، در شهر خود او باشند یا در شهری دیگر.

مسأله 2072: اگر کسی که نان خور اوست و در شهر دیگری است وکیل کند که از مال او فطره خود را بدهد، چنانچه اطمینان داشته باشد فطره را می دهد، لازم نیست خودش فطره او را بدهد.

مسأله 2073: فطره مهمانی که قبل از غروب شب عيد فطر با رضایت صاحبخانه وارد شده و در موقع هلال شوال آن جا بوده ، بر صاحب خانه واجب است.

مسأله 2074: فطره مهمانی که پیش از غروب شب عید فطر، بدون رضایت صاحبخانه وارد

ص: 362

می شود و مدتی نزد او می ماند، محل اشکال است و بلکه اظهر عدم وجوب است اگرچه احوط دادن آن است و همچنین است فطره کسی که انسان مجبور شده است خرجی او را بدهد.

مسأله 2075: فطره مهمانی که بعد از غروب شب عيد فطر وارد می شود، بر صاحب خانه واجب نیست، اگرچه پیش از غروب او را دعوت کرده باشد و در خانه او نیز افطار کند.

مسأله 2076: کسی که هنگام غروب شب عيد فطر، دیوانه یا بیهوش باشد، زکات فطره بر او واجب نیست.

مسأله 2077: اگر پیش از غروب یا مقارن با غروب بچه بالغ شود یا دیوانه عاقل گردد و یا فقیر غنی شود، در صورتی که تمام شرائط واجب شدن فطره را دارا باشد، باید زکات فطره را بدهد.

مسأله 2078: کسی که موقع غروب شب عید فطر، زکات فطره بر او واجب نیست، اگرتا پیش از ظهر روزعید شرط های واجب شدن فطره در او پیدا شود، مستحب است زکات فطره را بدهد.

مسأله 2079: کافری که بعد از غروب شب عید فطر مسلمان شده، فطره بر او واجب نیست. ولی مسلمانی که شیعه نبوده، اگر بعد از دیدن ماه شیعه شود، باید زکات فطره بدهد.

مسأله 2080: کسی که فقط به اندازه يك صاع، که تقریبا سه کیلو است، گندم و مانند آن دارد، مستحب است زکات فطره بدهد. و چنانچه عیالاتی داشته باشد و بخواهد فطره آن ها را نیز بدهد، می تواند به قصد فطره، آن يك صاع را به یکی از عیالاتش بدهد و او نیز به همین قصد به دیگری بدهد و همچنین تا به نفر آخر برسد و بهتر است نفر آخر، چیزی را که می گیرد به کسی بدهد که از خودشان نباشد و اگر یکی از آنها صغیر باشد، ولی او به جای او می گیرد. و بنابر احتیاط مستحب چیزی را که برای صغیر گرفته ، به کسی ندهد.

مسأله 2081: اگر بعد از غروب شب عید فطر، بچه دار شود و یا کسی نان خور او حساب شود، واجب نیست فطره او را بدهد، اگرچه مستحب است فطره کسانی که بعد از غروب، تا پیش از ظهر روز عید، نان خور او حساب می شوند بدهد.

مسأله 2082: اگر انسان نان خور کسی باشد و قبل از غروب یا مقارن با غروب، نان خور

ص: 363

دیگری شود، فطره او بر کسی که نان خور او شده واجب است، مثلا اگر دختر پیش از غروب به خانه شوهررود، شوهرش باید فطره او را بدهد.

مسأله 2083: کسی که دیگری باید فطره او را بدهد، واجب نیست فطره خود را بدهد. مسأله 2084: اگر فطره انسان بر کسی واجب باشد و اوفطره را ندهد، برخود انسان واجب نمی شود، مگر آن که شخص غنی، نان خورفقیرباشد که باید بنابر احتیاط واجب زکات خود را بدهد.

مسأله 2085: اگر کسی که فطره او بر دیگری واجب است، خودش فطره را بدهد از کسی که فطره بر او واجب شده ساقط نمی شود، مانند میهمان که اگر خودش فطره را بدهد، بر صاحب خانه لازم است فطره او را بدهد.

مسأله 2086: زنی که شوهرش مخارج او را نمی دهد، چنانچه نان خور دیگری باشد، فطره اش بر آن شخص واجب است و اگرنان خور دیگری نیست، اگر فقیر نباشد، باید فطره خود را بدهد.

مسأله 2087: کسی که سید نیست نمی تواند به سید فطره بدهد، حتی اگر سیدی نان خور او باشد، نمی تواند فطره او را به سید دیگری بدهد.

مسأله 2088: فطره طفلی که از مادر یا دایه شیر می خورد، بر کسی است که مخارج مادر یا دایه را می دهد، ولی اگر مادر یا دایه مخارج خود را از مال طفل برمی دارد، فطره طفل برکسی واجب نیست.

مسأله 2089: انسان اگرچه مخارج عائله اش را از مال حرام بدهد، باید فطره آنان را از مال حلال بدهد.

مسأله 2090: اگر انسان کسی را اجیر نماید و شرط کند مخارج او را بدهد، باید فطره او را نیز بدهد، ولی چنانچه شرط کند مقدار مخارج متعارف او را بدهد، مثلا پولی برای مخارجش بدهد، واجب نیست فطره او را بدهد.

مسأله 2091: اگر کسی بعد از غروب شب عید فطر بميرد، باید فطره او و افراد تحت تکفّلش را از مال او بدهند، ولی اگر پیش از غروب بمیرد، واجب نیست فطره او وعائله اش را از مال او بدهند.

ص: 364

مصرف زکات فطره

مسأله 2092: واجب آن است که زکات فطره را به فقیر شیعه امامی بدهند.

مسأله 2093: اگر طفل شیعه ای فقیر باشد، مکلّف می تواند زکات فطره را برای او مصرف کند یا به دست ولى طفل بدهد و ملك طفل نمايد.

مسأله 2094: فقیری که زکات فطره به او می دهند، لازم نیست عادل باشد، ولى فطره دادن به شرابخوار و کسی که آشکارا گناه می کند جایز نیست و احتیاط واجب آن است که به بی نماز فطره ندهند.

مسأله 2095: به کسی که فطره را در معصیت مصرف می کند، نباید فطره بدهند.| مسأله 2096: بنابر احتیاط واجب به يك فقير، كمتر از يك صاع، که تقریبا سه کیلو است، زکات فطره ندهند، ولی اگر بیشتر از یک صاع تا حدی که از مخارج سالش بیشتر نباشد بدهند، اشکال ندارد.

مسأله 2097: اگر از جنسی که قیمتش دو برابر قیمت معمولی است، مثلا از گندمی که قیمت آن دو برابر قیمت گندم معمولی است، نصف صاع بدهد، کافی نیست، بلکه اگر آن را به قصد قیمت زکات فطره بدهد نیز کافی نیست.

مسأله 2098: مكلّف نمی تواند نصف صاع از يك جنس، مثلا گندم و نصف دیگر را از جنس دیگر، مثلا جوبدهد و اگر آن را به قصد قیمت زکات فطره هم بدهد، کافی نیست. مسأله 2099: مستحب است در دادن زکات فطره، خویشان فقير، سپس همسایگان فقير، سپس اهل علم دین فقیر را بر دیگران مقدم بدارد، ولی اگر دیگران از جهتی برتری داشته باشند، مستحب است آنها را مقدّم بدارد.

مسأله 2100: اگر انسان به خیال این که شخصی فقیر است، به او زکات فطره بدهد و بعد بفهمد فقیر نبوده، چنانچه مالی که به او داده از بین نرفته باشد، باید پس بگیرد و به مستحق بدهد و اگر نتواند بگیرد، باید از مال خود فطره بدهد و اگر از بين رفته باشد، در صورتی که

ص: 365

گیرنده زکات فطره می دانسته آنچه گرفته فطره است، باید عوض آن را بدهد و اگر نمی دانسته، دادن عوض بر او واجب نیست و انسان باید دوباره زکات فطره را بدهد.

مسأله 2101: اگر شخصی بگوید فقیرم، نمي شود به او زکات فطره داد، مگر آن که از گفته او اطمینان پیدا شود یا انسان بداند فقیر بوده است.

مسائل متفرّقه زکات فطره

مسأله 2102: انسان باید زکات فطره را به قصد قربت، یعنی برای انجام فرمان خداوند عالم بدهد و هنگام پرداخت آن ، نیت دادن زکات فطره نماید.

مسأله 2103: اگر پیش از ماه رمضان زکات فطره را بدهد، صحیح نیست، و بنابر احتیاط در ماه رمضان نیز فطره را ندهد. ولی اگر پیش از ماه رمضان یا در ماه رمضان، به فقير قرض بدهد و بعد از آن که زکات فطره بر او واجب شد، طلب خود را بابت فطره حساب کند، اشکال ندارد.

مسأله 2104: گندم یا چیز دیگری که برای زکات فطره می دهد، باید با جنس دیگریا خاك مخلوط نباشد و چنانچه مخلوط باشد، اگر خالص آن به يك صاع که تقریبا سه کیلو است برسد، یا آنچه مخلوط شده، به قدری کم باشد که قابل اعتنا نباشد، اشکال ندارد.

مسأله 2105: اگر زکات فطره را از چیز معیوب بدهد، کافی نیست.

مسأله 2106: کسی که زکات فطره را می دهد، لازم نیست همه را از يك جنس بدهد و اگر مثلاً فطره بعضی را گندم و فطره دیگری را جوبدهد، کافیست.

مسأله 2107: اگر به نیّت زکات فطره، مقداری از مال خود را کنار بگذارد و تا ظهر روز عید، به مستحق ندهد، بنابر احتیاط واجب هر وقت آن را میدهد نیت زکات فطره نماید و نیّت ادا و قضا نکند.

مسأله 2108: اگر هنگامی که دادن زکات فطره واجب است، فطره را ندهد و کنار هم نگذارد، بعد باید بدون نیت ادا و قضا فطره را بدهد.

مسأله 2109: اگر زکات فطره را کنار بگذارد، نمی تواند آن را بردارد و مال دیگری را برای فطره

ص: 366

بگذارد.

مسأله 2110: اگر مكلّف مالی داشته باشد که قیمتش از زکات فطره بیشتر است، چنانچه فطره را ندهد و نیّت کند که مقداری از آن مال برای فطره باشد، اشکال دارد. مسأله 2111: اگر مالی را که برای زکات فطره کنار گذاشته از بین برود، چنانچه به فقیر دسترسی داشته و دادن فطره را به تأخیر انداخته، باید عوض آن را بدهد و اگر به فقیر دسترسی نداشته ضامن نیست، مگر آن که در نگهداری آن کوتاهی کرده باشد. مسأله 2112: اگر در محلّ خودش مستحق پیدا شود، بنابر احتیاط واجب زکات فطره را به جای دیگر نبرد و اگر به جای دیگر ببرد و تلف شود، باید عوض آن را بدهد. مگر آن که به اذن فقیه عادل باشد و مستحقّ اولى وافضل در جای دیگر باشد.

ص: 367

احکام تولّی و تبرّی

مسأله 2113: دوست داشتن حضرت الله تبارک و تعالی، پیامبران، امامان معصوم، حضرت فاطمة الزهراء عليهم السّلام و اولیاء خدا، و دشمن داشتن دشمنان آنان واجب است، و در صورتی که امکان داشته باشد، باید آن را اظهار نماید.

مسأله 2114: اگر انسان نتواند، دوستی خود را اظهار کند، مثلا در بلاد کفر باشد و می داند اگر اسلام خود را اظهار کند، کشته خواهد شد یا مجبور شود انکار کند، باید چنین کند، چنانچه قرآن کریم می فرماید:

«مگر کسی که مجبور شده، ولي قلب او مطمئن به ایمان باشد».13

مسأله 2115: دوستی با مؤمنان و دشمنی با دشمنان آنها، در سخن و عمل واجب است.

مسأله 2116: اظهاردوستی با دشمنان دین، هرگاه به جهت تقیه یا مصلحت آهم باشد، اشکال ندارد.

مسأله 2117: دوستی با مؤمنان و دشمنی با دشمنان آنها چند مرتبه دارد:

1- دوستی یا دشمنى قلبي.

2- اظهار دوستی و دشمنی به زبان.

3- اظهار دوستی و دشمنی با عمل.

مسأله 2118: طلب آمرزش برای کفّار و شخص غير مؤمن به اهل بیت علیهم السلام جایز نیست، ولی برای آنان طلب هدایت کردن، جایز است.

مسأله 2119: به جا آوردن اعمال خیریه، برای ارحامی که کافر هستند، چنان که در بعضی از روایات تصریح شده است، مانعی ندارد.

مسأله 2120: کسی که یکی از اصول دین، یا ضروري دین را منکر باشد، از دشمنان به شمار می آید و باید برای هدایت او تلاش کرد تا هدایت شود.

مسأله 2121: منافقی که در ظاهر مسلمان و در باطن کافر است، از دشمنان به شمار می آید.

ص: 368

مسأله 2122: باید مؤمنان نسبت به یکدیگر، دلسوز، نرم و مهربان بوده و نسبت به کفّار، در موارد لازم، سختگیر باشند. و گرنه اصل در اسلام، آشتی و مهربانی است، حتّی با كفّار. همان طور که از سیره پیامبر اسلام و امیرالمؤمنين و بقیه معصومين عليهم السلام به دست می آید.

مسأله 2123: کسی که منکر پیامبر یکی از پیامبران پیش از اسلام، یا پیامبر

حضرت خاتم الأنبياء صلى الله عليهم باشد، از دشمنان به شمار می آید و باید کوشش کرد تا هدایت شود .

ص: 369

احكام معاملات

اشاره

یاد گرفتن احکام خرید و فروش و داد و ستد، برای هر فرد مسلمان به خصوص افراد کاسب لازم است، تا گرفتار حرام خواری نشوند و اموال یکدیگر را به باطل تصرّف نکنند. خداوند متعال فرموده است:

«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تأکلوا أموالکم بَيْنَكُمْ بِالْباطِلِ إِلَّا أَنْ تَكُونَ تجاره عَنْ تَرَاضٍ مِنکُمْ . ..»ای کسانی که ایمان آورده اید! اموال یکدیگر را به ناحق نخورید مگر این که تجارت (داد و ستدی) به رضا و رغبت خودتان باشد ....

امیرالمؤمنین علیّ بن ابی طالب عليه السّلام تاجران را سفارش می فرمودند:

«الْفِقْهَ ثُمَّ الْمَتْجَرَ ... ».

اوّل یاد گرفتن احکام و دانستن مسائل حلال و حرام، سپس خرید و فروش کردن ....

و این جمله را برای تأکید نمودن سه مرتبه تکرار می کردند.

و امام جعفر صادق عليه السّلام فرموده اند:

«کسی که می خواهد خرید و فروش کند، باید احکام آن را فرا گیرد، که هرگاه پیش از یاد گرفتن احکام به خرید و فروش بپردازد، بر اثر معاملات باطل و شبهه ناك به هلاکت خواهد افتاد».

احکام کسب و خرید و فروش

مسأله 2124: کسی که بر اثر ندانستن حکم نمی داند معامله ای که کرده صحیح است یا باطل، نمی تواند در مالی که گرفته تصرّف نماید.

مسأله 2125: کسی که مال ندارد و مخارجی بر او واجب است مانند خرج زن و فرزند، باید کسب کند و برای کارهای مستحب مانند وسعت دادن به عائله و دستگیری از فقرا، کسب

ص: 370

کردن مستحب مؤكّد است.

آداب مستحبی کسب و خرید و فروش

مسأله 2126: امور بسیاری در خرید و فروش مستحب است ، از آن جمله:

1- در قیمت گزاری جنس بین مشتری های مسلمان فرق نگذارد، مگر از جهت تقوی و علم.

2- چنانچه در معرض مغبون شدن نیست، در قیمت جنس سختگیری نکند.

3- چیزی را که می فروشد زیادتر بدهد و آنچه را که می خرد کمتر بگیرد.

4- اگر کسی که با او معامله کرده، پشیمان شود و از او تقاضا کند که معامله را به هم بزند، برای به هم زدن معامله حاضر شود (به اقاله حاضر شود).

5- فروشنده از مدح کالا، و خریدار از بدگویی آن، و از کتمان عيب و قسم خوردن و هر گونه تدلیسی بپرهیزند.

کسب های مکروه

مسأله 2127: در شرع مقدّس اسلام کسب ها و معامله هایی مکروه است، از جمله:

1- فروش ملك و خانه، مگر این که ملك دیگری با پول آن بخرد.

2- قصّابی (ذبح حیوانات). 3- کفن فروشی. 4- معامله کردن با مردمان پست. 5- معامله کردن بین اذان صبح و اقل آفتاب. 6- کار خود را خرید و فروش گندم و جو و مانند آن قرار دادن. 7- خود را در معرض خرید جنسی قرار دهد که دیگری قصد خرید آن را دارد.

کسب های حرام

مسأله 2128: معاملات حرام شش قسم است:

اوّل: خرید و فروش عین نجس مانند بول و مدفوع و منی و خون و مشروبات مست کننده، سگ غیرشکاری و غیرنگهبان خانه و گله و زراعت، مردار، خوك و اعضای روح داری که از حیوان زنده جدا شود. و در غیر این موارد چنانچه بشود از آن استفاده حلال نمود . مانند کود کردن مدفوع . خرید و فروش آن جایز است، هر چند احتیاط در ترك آن است.

دوّم : خرید و فروش مال غصبی.

ص: 371

سوّم: بنابر مشهور و احتیاط، خرید و فروش چیزی که نزد مردم مال نیست، مانند حیوانات درّنده .

چهارم: کسب و خرید و فروش چیزی که منافع معمولی آن تنها کار حرام باشد، مانند اسباب قمار و آلات موسیقی و نرد و شطرنج.

پنجم: کسبی که در آن ربا باشد. ششم: فروش جنسی که با چیز دیگری مخلوط شده است، چنانچه آن چیز معلوم نباشد و فروشنده هم به خریدار نگوید، مانند فروختن روغنی که آن را با پیه مخلوط کرده است و این عمل را غش می گویند. پیغمبر اکرم صلّی الله عليه وآله فرمود:

«از ما نیست کسی که در معامله با مسلمانان غش کند یا به آنان ضرر بزند یا تقلب کرده و حیله به کار بندد، و هرکه با برادر مسلمان خود غش کند، خداوند برکت روزی

او را می برد و راه معاش او را می بندد و او را به خودش واگزار می کند».

مسأله 2129: فروختن چیز پاکی که نجس شده و آب کشیدن آن ممکن است، اشکال ندارد، ولی اگر مشتری آن چیز را برای کاری بخواهد که شرط آن پاك بودن است، مثلاً از قسم خوراکی است که می خواهد آن را بخورد، باید فروشنده نجس بودن آن را به او بگوید، و بنابر احتیاط واجب اگر لباس نجس باشد نیز به مشتری بگوید.

مسأله 2130: اگر چیز پاکی که آب کشیدن آن ممکن نیست، مانند روغن و نفت نجس شود، چنانچه منفعت متعارف جلالی که متوقف بر طهارت نیست، داشته باشد معامله صحيح است، ولی بر فروشنده واجب است نجس بودن آن را اعلام کنند. و اگر منفعت حلالی که متوقف بر طهارت نیست ندارد، معامله باطل است.

مسأله 2131: خرید و فروش داروهای نجس و متنجس خوردنی جایز نیست.

مسأله 2132: روغنی که از حیوان پیش از جان دادن آن می گیرند نجس است و خرید و فروش و

ص: 372

خوردن آن حرام است و روغنی که پس از جان دادن آن می گیرند، چنانچه به دستور شرع کشته شده باشد، پاك و حلال است.

مسأله 2133: اگر روباه و مانند آن را به طریق غیردستور شرعی کشته باشند، یا خودش مرده باشد، خرید و فروش پوست آن حرام و معامله آن باطل است.

مسأله 2134: گوشت و پیه و پوست و چرم حیوان و مانند آن که از کشورهای غیر اسلامی یا از کشورهای اسلامی که وارداتشان از کشورهای غیر اسلامی است، می آورند، محکوم به نجاست و خرید و فروش آن محکوم به حرمت و بطلان است.

مسأله 2135: روغنی که پس از جان دادن حیوان از آن گرفته شده یا چرمی که از دست مسلمان گرفته شود و شخص بداند که آن مسلمان آن را از دست کافر گرفته و تحقیق نکرده از حیوانی به دست آمده که به دستور شرع کشته شده یا نه، محکوم به نجاست بوده و خرید و فروش آن جایز نیست.

مسأله 2136: معامله مشروبات مست کننده حرام و باطل است .

مسأله 2137: فروختن مال غصبی حرام است و تا زمانی که صاحبش امضا نکند محکوم به بطلان است و خریدار حقّ تصرّف ندارد و فروشنده باید پولی را که از خریدار گرفته به او برگرداند.

مسأله 2138: معامله کسی که قصد دارد پول جنسی را که می خرد ندهد، یا از پول حرام بدهد، محل اشکال است.

مسأله 2139: چون غناء و موسیقی با طبع و هوای انسان سازگار است نه با فطرت آدمی، از این رو تشخیص موضوع غناء و موسیقی بر عهده عرف خاص یعنی متشرّعین می باشد که از دایره فطرت خارج نمی باشند، نه عرف عام که مغلوب طبیعت اند اگر چه متخصّص باشند و توجيهات شیطانی بعضی از خود باخته های مغلوب طبیعت ، شرعا مردود است.

مسأله 2140: غناء و موسیقی مرکب از دو چیز منفی می باشند که آن: 1- غفلت و بیگانگی از

ص: 373

خداوند تعالی. 2- ایجاد طرب يعنى وجد و نشاط غیر عادّی و تهییج شهوت که مفاسد اخلاق فردی و اجتماعی و انحرافات فکری بسیاری بر آن مترتّب می باشد، و همانند مستی است، زیرا بسیاری از انواع آن همانند مسکرات و موّاد مخدر منتهی از طریق گوش عمل می کنند.

مسأله 2141: تلاوت قرآن کریم و دعاء و اشعار مذهبی اگربا غناء باشد حرامی مضاعف است.

مسأله 2142: خواندن و نواختن و گوش دادن غنا و ترانه و موسیقی، مطلقا حرام است.

مسأله 2143: خرید و فروش و یاد گرفتن آلات لهو و نواختن موسیقی حرام است و سازهای کوچک که بازیچه بچه هاست نیز همان حکم را دارد، ولى آلات مشترکه مانند رادیو و ضبط صوت چنانچه به قصد استعمال حرام نباشد، خرید و فروش آن اشکال ندارد.

مسأله 2144: آلات مشترکه که دارای منافع حلال و حرام می باشند، مانند رادیو، تلویزیون، ویدیو، و ضبط صوت و امثال اینها در صورتی که برای استعمال در حرام نباشد، خرید و فروش و نگهداری آنها اشکال ندارد، و چنانچه موجب فساد اخلاقی و انحرافات فکری و اعتقادی شود، و یا به قصد انتفاع به نحو حرام باشد جایز نیست.

مسأله 2145: پخش برنامه های نامشروع از رادیو و تلویزیون، آن ها را مشروع نمی کنند.

مسأله 2146: سلامت وضعیّت روحی شخصی را در بعضی اوقات منوط به شنیدن غنا و یا نواختن موسیقی دانستن از وسواس شیطانی و هواهای نفسانی است، اگر چه اطباء متخصص و روان کاوان متجّدد بیگانه از حقیقت خویش بگویند. چه این که آفریدگار جهان سلامت روح و روان، و آرام بخش دل ها را برای بندگان با ایمان در تمام احوال ذكر الله جل وعلا می داند چنان که فرموده است:

«أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تطمین الْقُلُوبِ».10

«بدانید که دل ها با یاد خدا آرام میگیرند».

مسأله 2147: خرید و فروش چیزی که از راه غناء و موسیقی به دست آمده حرام و باطل است، و هم چنين است خرید و فروش و نصب آنتن های ماهواره ای که موجب شيوع فحشاء و فساد

ص: 374

اخلاقی و انحرافات فکری و اعتقادی مخصوصا نسل جوان است.

مسأله 2148: نگاه کردن به فیلم های مبتذل و مهیج که قطعا دارای مفاسد اخلاقی و اجتماعی می باشد، و نگهداری نوارهای موسیقی و فیلم های ویدیویی، و آهنگ های مخصوص مجالس لهو و لعب، حرام است، بلکه اگر مهیج هم نباشد اما موجب فساد اخلاق و انحرافات فکری و اعتقادی شود نیز حرام است.

مسأله 2149: تهیه هر چیزی که استفاده از آن منحصر به استعمال حرام است، حرام می باشد. بنابراین استفاده، ساخت و خرید و فروش ابزار و آلات موسیقی و نوازندگی، شطرنج، نرد، پاسور و سایر آلات قمار حرام است و از بین بردن آن واجب است و ترك از بین بردن آن گناه کبیره است.

مسأله 2150: ساختن و خرید و فروش آلات قمار مثل نرد، پاسور و شطرنج و مانند اینها حرام و از گناهان کبیره است و معامله با آنها باطل می باشد.

مسأله 2151: نگهداری آلات قمار اگر چه استعمال نشود حرام، و از بین بردن آنها واجب، و ترک آن معصیت، و کیفر آن تعزیر می باشد که بستگی به نظر فقیه عادل دارد.

مسأله 2152: بازی کردن با آلات قمار اگرچه با کامپیوتر باشد حرام است اگر چه برد و باختی در کار نباشد.

مسأله 2153: پولی که از طریق قمار به دست می آید حرام، و تصرف در آن جایز نیست و باید به صاحبش برگردد، و چنانچه صاحب آن را نشناسد یا بمیرد باید به ولی او برسانند و الا از مجهول المالک به شمار می رود که باید به فقیه عادل بدهند.

مسأله 2154: بازی با آلات قمار: شطرنج، تخته نرد، پاسور، بلیارد و مانند اینها اگرچه برد و باخت هم نداشته باشد حرام است، و نگهداری آلات قمار و شطرنج و نگاه کردن به صحنه بازی آنها حرام است و در روایات آمده است که نگاه کردن به صحنه بازی شطرنج مثل نگاه به فرج مادر است. و هم چنين است فوتبال، والیبال، پینگ پنگ و مانند اینها که برای تخدير افکار و هدر دادن انرژی فعال جامعه و دیگر مفاسد در نظر گرفته شده می باشد .

ص: 375

مسأله 2155: شرط بندی و گرفتن و دادن پول در بازی هایی مانند: فوتبال، والیبال، و پینگ پنک و اسکی و مانند اینها در حكم قمار و حرام است اگر چه به صورت تعهد و مصالحه باشد به این که هر گروه یا تیمی که برنده شد به مقدار پول مصالحه شده جنسی از خوردنی ها یا آشامیدنی ها و امثال آن ها خریده، به صورت فردی و جمعی استفاده نمایند، چه این که شرط و صلح باید مشروع باشد، و هچنین شرط بندی برای آن را، در حكم قمار و حرام می باشد.

مسأله 2156: نشستن در مجالس گناه مانند: قمار و شطرنج و تماشا کردن آنها حرام است.

مسأله 2157: شرط بندی و برد و باخت در پاسخ به سؤالات جایز نیست، ولی به عنوان جعاله و هدیه و تشویق فردی به فردی که پاسخ صحیح داده است اشکال ندارد، و اما گرفتن پول و یا چیزی از کسی که درست جواب نداده حرام است.

مسأله 2158: خرید اوراق بخت آزمایی و قرعه کشی و امثال آن ها به هر عنوان که باشد درحکم قمار وأكل مال به باطل و حرام است، چه این که، هرکس می خواهد قرعه به نام او افتد.

مسأله 2159: کسی که قمار کرده و باخته، چنانچه پشیمان شود باید توبه کند، و اگر برده چنانچه مقدار و صاحبانش را می شناسد باید به آنها بدهد، و اگر صاحبانش را نمی شناسد، ولی مقدار آن را می داند باید به عنوان رد مظالم به فقير غیر سید بدهد، و اگر نه مقدار و نه صاحبانش را می شناسد، و مخلوط به مال حلالش شده باید همه آنها را تخمیس نمایید و توبه کند.

مسأله 2160: تهیه نوارها یا وسایل موسیقی حرام است.

مسأله 2161: اجرای موسیقی هرچند با وسایل غیر موسیقی باشد، حرام است.

مسأله 2162: طشت زدن، دایره زدن و کف زدن، در عروسی و یا در غیرآن، تحریک کننده و مفسده انگیز باشد یا نباشد جایز نیست.

مسأله 2163: دست زدن ، طشت و بادیه و دف زدن مطلقا حرام است.

مسأله 2164: گوش دادن به صدای غنا و موسیقی (خوانندگی غنایی و نوازندگی)، مستقيم باشد یا از طریق وسایل صوتی - تصویری، پخش زنده باشد یا ضبط شده، همراه با قرائت قرآن

ص: 376

و عزاداری باشد یا غیرآن ، هرچند محزن باشد، حرام است.

مسأله 2165: تعلیم و تعلم فلسفه و عرفان و جادوگری و شعبده بازی و قمار حرام است.

مسأله 2166: اگر چیزی را که می توان از آن استفاده حلال برد به قصد مصرف در حرام بفروشد . مانند انگوری که به قصد شراب کردن فروخته شود . معامله آن حرام و باطل است.

مسأله 2167: ساختن مجسمه و نقاشی موجودات جان دار حتی خیالی آن ها به هر قصدی حرام است، و آموزش و نصب آن در میادین و مراکز عمومی حرام است، و هم چنین نقاشی آن که برجستگی نداشته باشد، و خرید و فروش و نگهداری نقاشی و ساختن عروسک، و هم چنين است قلم زنی تصویر انسان به صورت برجسته بر روی فلزات، ولی خرید و فروش آن چنانچه منفعت عقلایی داشته باشد (مانند مجسمه های بدن انسان که در آموزش پزشکی استفاده می شود مانعی ندارد، اگر چه احوط ترك است و نگهداری آن در منزل کراهت شدید دارد، و نماز در آن مکان قبول نمی شود، و ملائکه رحمت نازل نمی شوند.

مسأله 2168: ساختن مجسمه پیامبران و امامان و نقاشی صورت آنها جایز نیست. مسأله 2169: نقاشی بدن حیوان یا انسان هر چند مجسمه نباشد حرام است، ولی عکاسی فتوگرافی حرمت ندارد هر چند مکروه است.

مسأله 2170: نقاشی تصاویر و فیلم هایی که عفت و اخلاق عمومی را جریحه دار می کند، اجرت ساختن، خرید و فروش و نگهداری آنها حرام و معامله آنها باطل است. مسأله 2171: خریدن چیزی که از قاریا دزدی یا از معامله باطل تهیه شده باطل و حرام است و اگر کسی آن را بخرد، باید به صاحب اصلی اش برگرداند.

مسأله 2172: اگرروغنی را که با پیه مخلوط است بفروشد، چنانچه آن را معین کند، مثلا بگوید این بك من روغن را می فروشم، معامله به مقدار پیه ای که در آن است محکوم به بطلان است و پولی که فروشنده برای پیه آن گرفته مال مشتری و پیه مال فروشنده است و مشتری می تواند معامله روغن خالصی را هم که در آن است به هم بزند، ولی اگر آن را معین نکند، بلکه

ص: 377

يك من روغن در ذّمه بفروشد، بعد روغنی که پیه دارد بدهد، مشتری می تواند آن روغن را برگرداند، و روغن خالص را مطالبه نماید.

احکام ربا در خرید و فروش

ربا خواری در دین مبین اسلام از بزرگ ترین گناهان به شمار می رود، و حرمت آن به قرآن و سنّت و اجماع مسلمين ثابت است، و آیات و احادیث در شدت نکوهش آن بسیار وارد شده است. الله تعالی فرموده:

«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ذَرُوا ما بَقِيَ مِنَ الرِّبا إِنْ کنتم مُؤْمِنِينَ * فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ .. ».16

ای کسانی که ایمان آورده اید! از (نافرمانی) خدا بترسید (و بپرهیزید) و آنچه از مطالبات ربا باقی مانده است رها کنید (دیگر ربا نگیرید) اگر ایمان دارید، اگر چنین نکنید پس یقین کنید (و آماده و پذیرای) جنگی از جانب خدا و پیامبرش باشید ....

و امام جعفر صادق علیه السّلام فرمودند:

«گناه يك درهم ربا همچون هفتاد بار زنا کردن با محرم در خانه کعبه است».

ائمه طاهرین علیهم السلام فرموده اند:

پیامبر اکرم صلی الله عليه وآله ربا دهنده و رباخوار و فروشنده و خریدار ربا ومسئول

(مول) و نویسنده و شاهدهای معامله ربوی را لعن کردند».

در روایات صحیحه آمده است:

کسی که رباخواری را حلال بشمارد از دین مبین اسلام خارج می شود، و حرام بودن ربا از ضروریات دین است و منکر حرام بودن آن و حلال کننده آن دانسته، از دین بیرون می رود).

مسأله 2173: ربا یعنی گرفتن زیادی در مبادله یک جنس که با وزن یا پیمانه در معامله یا در معاوضه برای یکی از دو طرف مبادله باشد. مثلا مبادله پول با پول به اعتبار پشتوانه آن که

ص: 378

طلا و نقره به وزن می باشند، و یا گندم و مانند آن که با پیمانه و یا به وزن می باشند. مسأله 2174: انجام معامله ربا چه با مسلمان چه با کافر حرام است، ولی اگر مسلمان از کافری که در پناه اسلام نیست یا در پناه اسلام است و ربا گرفتن در شریعتش جایز است ربا بگیرد اشکال ندارد، و پدر و فرزند و زن و شوهر نیز می توانند از یکدیگر را بگیرند.

مسأله 2175: ربا در معامله دو شرط دارد: اول: آنچه که می فروشند و می خرند در ذات، هر دو از يك جنس باشد، هر چند که در صفات با یکدیگر متفاوت باشند. دوم: به وزن یا پیمانه خرید و فروش شود، پس اگر مقداری از جنسی را که با وزن یا پیمانه می فروشند به زیادتر از همان جنس بفروشد، مثلا يك من گندم را به يك من و نیم گندم بفروشد، ربا و حرام است، بلکه اگر یکی از دو جنس سالم و دیگری معیوب، یا جنس یکی خوب و دیگری بد باشد، یا با یکدیگر تفاوت قیمت داشته باشند، چنانچه بیشتر از مقداری که می دهد بگیرد، باز هم ربا و حرام است، پس اگر درست را بدهد و بیشتر از آن مس شکسته بگیرد یا برنج صدری را بدهد و بیشتر از آن برنج گرده بگیرد، یا طلای ساخته را بدهد و بیشتر از آن طلای نساخته بگیرد، ربا و حرام می باشد.

مسأله 2176: اگر چیزی را که اضافه می گیرد غیر از جنسی باشد که می فروشد مثلا يك من گندم به يك من گندم و يك تومان پول بفروشد، باز هم ربا و حرام است، بلکه اگر چیزی زیادتر نگیرد ولی شرط کند که خریدار عملی برای او انجام دهد، ربا و حرام می باشد.

مسأله 2177: اگر کسی که مقدار کمتر را می دهد چیزی اضافه کند، مثلا يك من گندم و يك دستمال را به يك من و نیم گندم بفروشد اشکال ندارد، و همچنین است اگر از هر دو طرف چیزی زیاد کنند، مانند این که بك من گندم و يك دستمال را به يك من و نیم گندم و یا با يك دستمال بفروشد. ولی چنانچه يك من گندم و يك دستمال از نظر قیمت از يك من و نیم گندم و يك دستمال کمتر باشد، به جهت مساوی بودن قیمت دستمال محل اشکال است، زیرا زیادی

ص: 379

نیم من تدارك نشده، به خصوص اگربه ذمّه بفروشد یا مدّت هم داشته باشد.

مسأله 2178: جنسی را که در غالب شهرها با وزن با پیمانه می فروشند و در برخی شهرها با شماره معامله می کنند، احتیاط لازم آن است که جنس را به زیادتر از آن نفروشند و چنانچه شهرها مختلف باشند و چنین غلبه ای در بین نباشد، حکم آن در هر شهری بر طبق معمول آن شهر است.

مسأله 2179: اگر چیزی را که می فروشد و عوضی را که می گیرد از يك جنس نباشد، زیادی گرفتن اشکال ندارد، پس اگريك من برنج بفروشد و دو من گندم بگیرد معامله صحیح است.

مسأله 2180: جنسی را که می فروشد و عوضی را که می گیرد، اگر از يك چیز به عمل آمده باشد، باید در معامله زیادی نگیرد، مثلا اگريك من روغن گاو بفروشد و در عوض آن يك من و نیم پنیر گاو بگیرد، ربا و حرام است و نیز چنین است اگر میوه رسیده را با میوه نارس آن معامله کند که نمی تواند زیادی بگیرد.

مسأله 2181: جو و گندم در ربا يك جنس شمرده می شود، پس اگر مثلا يك من گندم بدهد و يك من و پنج سیر جوبگیرد، ربا و حرام است، و نیز اگر مثلا ده من جوبخرد که سر خرمن ده من گندم بدهد، چون جو را نقد گرفته و پس از مدّتی گندم را می دهد، مانند آن است که زیادی گرفته و حرام می باشد.

مسأله 2182: اگر چیزی مانند پارچه را که با مترو ذرع می فروشند یا چیزی مانند گردو و تخم مرغ را که با عدد معامله می کنند بفروشد و زیادتر بگیرد، اگر نقد باشد اشکال ندارد و در نسیه احتیاط ترك نشود.

مسأله 2183: ربا بر دو نوع می باشد: اوّل: ربای حرام. دوّم: ربای حلال: و هریک از دو نوع به دو دسته کلی تقسیم می شود: 1- ربا در قرض 2- ربا در معامله.

مسأله 2184: نوع اول از ربا آن است که: چیزی را به کسی بدهند، و شرط کنند از همان جنس مقدار بیشتری را بگیرند، مثلا صد تومان بدهند، و با شرط يكصد و ده تومان بگیرند، و یا

ص: 380

یک من گندم بدهند و یک من و ده سیر گندم بگیرند، و این عمل حرام و باطل، و دارای عقاب سخت و خسران دنیا و آخرت می باشد.

مسأله 2185: نوع دوم ربا آن است که: چیزی را به کسی بدهند، و شرط زیادی گرفتن نکنند، ولی قصد دهنده این باشد، که گیرنده در وقت پرداخت، اضافه بر آن مقداری که گرفته بدهد، و گیرنده نیز با چنین قصدی بدون شرط بگیرد، این عمل حرام و باطل نیست ولی اجراخروی برای هیچ یک از دو طرف ندارد.

شرایط فروشنده و خریدار

مسأله 2186: برای فروشنده و خریدار شش چیز شرط است: اوّل: بالغ باشند.دوّم: عاقل باشند. سوّم: سفیه ممنوع از تصرف نباشند، یعنی مال خود را در کارهای بیهوده مصرف نکنند. چهارم: قصد خرید و فروش داشته باشند. پس اگر مثلا به شوخی بگوید مال خود را فروختم، معامله باطل است. پنجم: کسی آنها را مجبور نکرده باشد. ششم: مالك يا ولی و یا وکیل مالك باشند.

مسأله 2187: معامله با بچه نابالغ که مستقل در معامله باشد باطل است، گرچه با اذن پدر یا جدّ باشد . بنابر احتیاط لازم . اما اگر معامله با ولی باشد و بچه نابالغ ممیز تنها صیغه معامله را جاری سازد معامله صحیح است. و هم چنین است اگر طفل واسطه باشد برای دادن پول به فروشنده و رساندن جنس به خریدار گرچه ممیز نباشد، چون واقعا دو نفر بالغ با یکدیگر معامله کرده اند، ولی باید فروشنده و خریداریقین یا اطمینان داشته باشند که طفل جنس یا پول را به صاحب آن می رساند.

مسأله 2188: از بچه نابالغی که معامله با او صحیح نیست نباید چیزی بخرد یا به او بفروشد، و باید جنس یا پولی را که از او گرفته هر چند که مال خود چه باشد به ولیّ او بدهد و اگر بداند مال دیگری بوده، به صاحب آن بدهد یا از صاحبش رضایت بخواهد و اگر ولى و صاحب آن را نمی شناسد و برای شناختن او هم وسیله ای ندارد، باید چیزی را که از بچّه گرفته به او برگرداند و

ص: 381

قیمت آن را از طرف صاحب آن بابت مظالم به فقیر بدهد و بنابر احتیاط از فقیه عادل هم اجازه بگیرد.

مسأله 2189: اگر کسی با بچه ممیزی که معامله با او صحیح نیست معامله کند و جنس یا پولی که به بچه داده از بین برود، مطالبه آن از بچه پس از بلوغش یا از ولی او محلّ اشکال است.

مسأله 2190: اگر خریدار یا فروشنده مجبور به معامله شود، چنانچه پس از معامله راضی شود مانند این که بگوید راضی هستم، معامله صحیح است، ولی احتیاط مستحب آن است که دوباره صیغه معامله را بخوانند.

مسأله 2191: اگر شخصی مال کسی را بی اجازه او بفروشد، چنانچه صاحب مال به فروش آن راضی نشود و اجازه نکند، معامله باطل است.

مسأله 2192: پدر و جدّ پدری طفل و نیز وصی، در تصرف اموال صغیر از طرف پدر یا جد پدری، چنانچه مصلحت طفل باشد، می توانند مال او را بفروشند، و فقیه عادل با نبودن ولى او، اگر ضرورت و مصلحت طفل اقتضا کند، می تواند مال دیوانه یا طفل يتيم يا مال کسی را که غائب است بفروشد.

مسأله 2193: اگر کسی مالی را غصب کند و بفروشد و پس از فروش، صاحب مال معامله را برای خودش اجازه دهد، معامله صحیح است و چیزی که غصب کننده به مشتری داده ، منفعت هایش از موقع معامله ملك مشتری است و منفعت های چیزی که مشتری داده از وقت معامله، ملك کسی است که مال اوغصب شده است.

مسأله 2194: اگر کسی مالی را غصب کند و بفروشد به قصد این که پول آن مال خودش باشد، چنانچه صاحب مال معامله را اجازه ندهد، معامله باطل است، و اگر برای کسی که مال را غصب کرده اجازه دهد، صحت آن محل اشکال است.

شرایط چیزهایی که خرید و فروش می شوند

مسأله 2195: جنسی را که می فروشند و چیزی را که در عوض آن می گیرند پنج شرط دارد:

ص: 382

اوّل: مقدار آن با وزن یا پیمانه یا شماره و مانند آن معلوم باشد.

دوّم: فروشنده و خریدار بتوانند آن را به طرف معامله تحویل دهند یا از او تحویل بگیرند، پس فروختن اسبی که فرار کرده صحیح نیست، ولی اگر اسب فرار کرده را با چیزی که می تواند تحویل دهد مثلا با يك فرش بفروشد، هر چند آن اسب پیدا نشود، معامله صحیح است.

سوّم: خصوصیاتی را که در جنس و عوض است و به سبب آن ها میل مردم به معامله فرق می کند، معين نمایند.

چهارم: متعلق حق کسی یا جهتی که مانع از معامله است نباشد، پس اگر چیزی را رهن گذاشته باشد نمی تواند بفروشد.

پنجم: خود جنس را بفروشد نه منفعت آن را، پس اگر مثلا منفعت يك ساله خانه را بفروشد صحیح نیست، ولی چنانچه خریدار به جای پول، منفعت ملك خود را بدهد، مثلا فرشی را از کسی بخرد و عوض آن منفعت يك ساله خانه خود را به او واگزار کند اشکال ندارد.

و احکام اینها در مسائل آینده بیان می شود.

مسأله 2196: جنسی را که در شهری با وزن یا پیمانه معامله می شود، در آن شهر شخص باید با وزن یا پیمانه بخرد، ولی می تواند همان جنس را در شهری که با دیدن معامله می شود، با دیدن خریداری نماید.

مسأله 2197: چیزی که با وزن خرید و فروش می شود با پیمانه هم می توان معامله کرد، بدین نحو که اگر مثلا می خواهد ده من گندم بفروشد، با پیمانه ای که بك من گندم می گیرد، ده پیمانه بدهد.

مسأله 2198: اگر یکی از شرط هایی را که گذشت . غیر از شرط چهارم که باید معامله را صاحب حقّ امضا نماید یا از مورد حقّ بیرون آید . در معامله نباشد، معامله باطل است، ولى اگر خریدار و فروشنده . بدون توجه به معامله . راضی باشند که در مال یکدیگر تصرّف کنند، تصرّف آنها اشکال ندارد.

ص: 383

مسأله 2199: معامله چیزی که وقف شده باطل است، ولی اگر به گونه ای خراب شود یا در معرض خرابی باشد که نتوانند استفاده ای را که مال برای آن وقف شده از آن ببرند، فروش آن با اذن فقیه عادل یا وکیل او اشکال ندارد، مانند حصیری که وقف مسجدی است و طوری پاره شده که نمی توان روی آن نماز خواند، و چنانچه ممکن باشد باید پول آن را در خرید و تهیه عوض آن و گرنه در همان مسجد، به مصرفی برسانند که به مقصود وقف کننده نزدیکتر باشد.

مسأله 2200: هرگاه بین کسانی که مال را برای آنان وقف کرده اند به گونه ای اختلاف شود که اگر مال وقف را نفروشند ، گمان آن برود که مال یا جانی تلف شود، می توانند آن مال را بفروشند و عوض آن را بخرند یا به مصرفی که به مقصود وقف کننده نزدیکتر است برسانند و هم چنین است اگر واقف شرط کند که اگر صلاح در فروش وقف باشد، بفروشند.

مسأله 2201: خرید و فروش ملکی که به دیگری اجاره داده شده اشکال ندارد، ولی استفاده آن ملك در مدّت اجاره مال مستأجراست و اگر برای نبود خریدار آن ملك را اجاره داده اند یا به گمان کم بودن مدّت اجاره ملك را خریده باشد، پس از اطلاع به کیفیت می تواند معامله خودش را به هم بزند.

صیغه عقد خرید و فروش

مسأله 2202: در خرید و فروش لازم نیست صیغه عربی بخوانند، پس اگر فروشنده به فارسی بگوید: این مال را در عوض این پول فروختم و مشتری بگوید: قبول کردم معامله صحيح است، ولی خریدار و فروشنده باید قصد انشاء داشته باشند، یعنی مقصودشان از گفتن این دو جمله، خرید و فروش باشد.

مسأله 2203: اگر هنگام معامله صیغه نخوانند، ولى فروشنده در مقابل مالی که از خریدار می گیرد، مال خود را ملك او کند، معامله صحیح است و هر دو مالك می شوند.

خرید و فروش میوه ها

مسأله 2204: فروش میوه و انواع سبزی ها که با وزن، کیل، پیمانه، عدد یا غیر آن تعیین مقدار شود، در صورتی که منفعت حلالی داشته باشد، هرچند پیش از چیدن باشد صحیح است،

ص: 384

ولی فروختن باغ میوه و صحراهای سبزی که میوه و سبزی آن هنوز قابل تقدیر نشده، جایز نیست، مگر با شرایطی که می آید. ولى فروختن میوه ای که گل ندارد . مانند غوره . بر درخت اشکال ندارد.

مسأله 2205: فروختن میوه بر درخت پیش از بستن دانه و ریختن گلش، وقتی جایز است که چیزی از محصول زمین . مانند سبزی ها را با آن بفروشند یا میوه بیشتر از آن سال به او فروخته شود یا درخت اجاره داده شود.

مسأله 2206: فروختن خرمای بر درخت که زرد یا سرخ شده، اشکال ندارد، ولی نباید عوض آن را از خرمای آن درخت قرار داد، اما اگر کسی يك درخت خرما در خانه دیگری دارد، چنانچه مقدار آن را تخمین کنند و صاحب درخت آن را به صاحب خانه بفروشد و عوض آن را خرمای همان درخت قرارندهند، اشکال ندارد به شرط آن که کمتریا زیادترازمقدار تخمین زده شده نباشد.

مسأله 2207: فروختن خیار و بادمجان و سبزي ها و مانند آن که سالی چند مرتبه چیده می شود، چنانچه ظاهر و نمایان شده باشد و معین کند که مشتری در سال چند دفعه آن را بچیند، اشکال ندارد.

مسأله 2208: فروختن خوشه گندم و جو پس از دانه بستن، به چیز دیگر به جز گندم و جو و آنچه که از خودش به دست می آید، اشکال ندارد.

احکام نقد و نسیه

اشاره

مسأله 2209: اگر جنسی را نقد بفروشند، خریدار و فروشنده پس از معامله می توانند جنس و پول را از یکدیگر مطالبه نموده و تحویل بگیرند و تحویل دادن خانه و زمین و مانند آن به این است که آن را در اختیار خریدار بگزارند که بتواند در آن تصرف کند. و تحویل دادن فرش و لباس و مانند آن به این است که آن را به گونه ای در اختیار خریدار بگزارند که اگر بخواهد آن را به جای دیگر ببرد، فروشنده جلوگیری نکند.

مسأله 2210: در معامله نسیه باید مدّت کاملا معلوم باشد، پس اگر جنسی را بفروشد که

ص: 385

وقت برداشت محصول پول آن را بگیرد، چون مدت کاملا تعیین نشده معامله باطل است.

مسأله 2211: اگر جنسی را نسيه بفروشد، پیش از پایان مدّت قرار، نمی تواند عوض آن را از خریدار مطالبه نماید، ولی اگر خریدار بمیرد و از خودش مال داشته باشد، فروشنده می تواند پیش از پایان مدّت، طلبی را که دارد از ورثه او مطالبه کند.

مسأله 2212: اگر جنسی را نسیه بفروشد، پس از پایان مدت قرار می تواند عوض آن را از خریدار مطالبه نماید، ولی اگر خریدار نتواند بپردازد، باید او را مهلت دهد یا معامله را فسخ کند و چنانچه آن جنس موجود است همان را بگیرد.

مسأله 2213: اگر به کسی که قیمت جنس را نمی داند، مقداری نسیه بدهد و قیمت آن را به او نگوید، معامله باطل است.

مسأله 2214: کسی که جنسی را نسیه فروخته و برای گرفتن پول آن مدتی قرار داده، چنانچه پس از گذشتن پاره ای ازمدّت، مقداری از طلب خود را کم کند و بقیه را نقد بگیرد، اشکال ندارد.

احکام معامله سلف و شرایط آن

معامله سلف آن است که مشتری پول را بدهد که پس از مدتی از نوع کالای مورد نظر (جنس کلی در ذمه) را تحویل بگیرد.

مسأله 2215: اگر بگوید این پول را می دهم که مثلا پس از شش ماه فلان جنس را بگیرم و فروشنده بگوید قبول کردم، یا فروشنده پول را بگیرد و بگوید فلان جنس را فروختم که پس از شش ماه تحویل بدهم، معامله صحیح است.

مسأله 2216: اگر پولی را که از جنس طلا یا نقره است، سلف بفروشد و عوض آن را پول طلايا نقره بگیرد، معامله باطل است، ولی اگرجنسی یا پولی را که از جنس طلا و نقره نیست بفروشد و عوض آن را جنس دیگر یا پول طلا یا نقره بگیرد معامله صحیح است و احتیاط مستحب آن است که در عوض جنسی که می فروشد پول بگیرد و جنس دیگر نگیرد.

مسأله 2217: معامله سلف هفت شرط دارد:

ص: 386

اوّل: خصوصیاتی را که قیمت جنس به سبب آنها فرق می کند معین نمایند، ولی دقت زیاد هم لازم نیست و همین که مردم بگویند خصوصیات آن معلوم شده کافی است.

دوّم: پیش از جدایی خریدار و فروشنده از یکدیگر، خریدار همه قیمت را به فروشنده بدهد یا به مقدار پول آن از فروشنده، طلبکار نقدی باشد و طلب خود را بابت قیمت جنس حساب کند و او قبول نماید و اگر مقداری از قیمت آن را بدهد، هر چند معامله نسبت به آن مقدار صحیح است، ولی فروشنده می تواند معامله را به هم بزند.

سوّم: مدت را دقیقا معین کنند. و اگر بگوید: تا اول برداشت محصول جنس را تحویل می دهم، چون مدت دقیقا معلوم نشده معامله او باطل است.

چهارم: وقتی را برای تحویل جنس معين کنند که در آن وقت جنس به اندازهای کمیاب نباشد که فروشنده نتواند آن را تحویل دهد.

پنجم: مکان تحویل جنس را چنانچه از نظر زحمت یا خسارت تفاوت می کند، معين نمایند، ولى اگر از حرف های آنان مکان آن معلوم باشد لازم نیست اسم آن جا را ببرند. ششم: وزن، پیمانه یا شماره آن را تعيين کنند. و جنسی را هم که معمولا با دیدن معامله می کنند، اگر سلف بفروشند اشکال ندارد، ولی باید مانند برخی اقسام گردو و تخم مرغ تفاوت افراد آن به قدری کم باشد که مردم به آن اهمیت ندهند.

هفتم: چیزی را که می فروشند چنانچه از اجناسی باشد که با وزن یا پیمانه فروخته می شود، عوض آن از آن جنس نباشد. مانند این که گندم را به گندم نمی توان سلفي فروخت.

احکام معامله سلف

مسأله 2218: کسی که جنسی را سلف خریده، نمی تواند پیش از پایان مدّت به غیر فروشنده آن بفروشد و پس از پایان آن، هر چند آن را تحویل نگرفته باشد، فروختن آن اشکال ندارد، ولى فروختن غلّه مانند گندم و جو و سایر اجناسی که با وزن یا پیمانه فروخته می شود، پیش از تحویل گرفتن آن بنابر احتیاط جایز نیست، مگر این که به سرمایه اش بفروشد.

ص: 387

مسأله 2219: در معامله سلف اگر فروشنده جنسی را که قرارداد کرده است، در موعدش بدهد، مشتری باید قبول کند و نیز اگر بهتر از آنچه قرار گذاشته بدهد و طوری باشد که از همان جنس حساب شود و منتی نباشد، مشتری باید قبول کند.

مسأله 2220: اگر جنسی را که فروشنده می دهد، پست تر از جنسی باشد که قرارداد کرده، مشتری می تواند قبول نکند.

مسأله 2221: اگر فروشنده به جای جنسی که قرارداد کرده، جنس دیگری بدهد، چنانچه مشتری راضی شود اشکال ندارد.

مسأله 2222: اگر جنسی را که سلف فروخته هنگامی که باید آن را تحویل دهد نایاب شود و نتواند آن را فراهم کند، مشتری می تواند صبر کند تا فروشنده آن را تهیه نماید یا معامله را به هم بزند و چیزی را که داده دوباره بگیرد.

مسأله 2223: اگر جنسی را بفروشد و قرار بگزارد که پس از مدتی تحویل دهد و پول آن را هم پس از مدتی بگیرد، معامله باطل است.

احکام فروش طلا و نقره به طلا و نقره

مسأله 2224: اگر طلا را به طلا و نقره را به نقره بفروشد، س ه دار باشند یا بدون سگه، چنانچه وزن یکی از آنها زیادتر باشد، معامله حرام و باطل است.

مسأله 2225: اگر طلا را به نقره یا نقره را به طلا بفروشد، معامله صحیح است، و لازم نیست وزن آنها مساوی باشد.

مسأله 2226: اگر طلا یا نقره را به طلا یا نقره بفروشند، باید فروشنده و خریدار پیش از جدا شدن از هم، جنس و عوض آن را به یکدیگر تحویل دهند و اگر هیچ مقدار از چیزی را که قرار گذشته اند تحویل ندهند، معامله باطل است.

مسأله 2227: اگر فروشنده یا خریدار، تمام چیزی را که قرار گذاشته تحویل دهد و دیگری مقداری از آن را تحویل دهد و از یکدیگر جدا شوند، اگرچه معامله نسبت به آن مقدار صحیح

ص: 388

است، ولی کسی که تمام مال به دست او نرسیده می تواند معامله را به هم بزند.

مسأله 2228: اگر خاك نقره معدن را به نقره خالص و خاك طلای معدن را به طلای خالص بفروشند، معامله باطل است، ولی فروختن خاك نقره به طلا و خاك طلا به نقره اشکال ندارد.

مواردی که می توان معامله را به هم زد

مسأله 2229: وفا کردن به عقد و قرار معامله بر هر دو طرف معامله واجب است، مگر در چند مورد که هر دو طرف یا یکی از آن ها می تواند معامله را فسخ کند که آن را «خیار» می گویند و دوازده مورد است:

اوّل: آن که از مجلس معامله متفتق نشده باشند و این خیار را «خیار مجلس» می گویند.

دوّم: مشتری یا فروشنده در بیع، یا یکی از دو طرف معامله در معاملات دیگر، مغبون شده باشند که آن را «خیار غبن» می نامند.

سوّم: در معامله قرارداد کنند که تا مدّت معیّنی هردو یا یکی از آنان بتوانند معامله را به هم بزنند که آن را «خیار شرط» گویند.

چهارم: یکی از دو طرف معامله مال خود را بهتر از آنچه هست نشان دهد و طوری عمل کند که قیمت مال در نظر مردم زیاد شود، که آن را «خیار تدلیس» نامند.

پنجم: یکی از دو طرف معامله با دیگری شرط کند که کاری را انجام دهد و به آن شرط عمل نشود یا شرط کند مالی را که می دهد به گونه مخصوصی باشد و آن مال دارای آن خصوصیت نباشد، که در این صورت شرط کننده می تواند معامله را به هم بزند و آن را «خیار تخلف شرط»می خوانند.

ششم: در جنس یا عوض آن عیبی باشد و این «خیار عیب» است.

هفتم: معلوم شود مقداری از جنسی را که معامله نموده اند به صورت مشاع مال دیگری است که اگر صاحب آن به معامله راضی نشود ، گیرنده می تواند معامله را به هم بزند یا عوض آن مقدار را چنانچه پرداخته باشد از طرف معامله بگیرد و آن را «خیار شرکت» گویند.

ص: 389

هشتم: صاحب مال . چه فروشنده باشد و چه خریدار خصوصیّات جنس معینی را که طرف ندیده به او بگوید یا توصیف کند، بعد معلوم شود طوری که گفته یا توصیف کرده نبوده است، که در این صورت طرف می تواند معامله را به هم بزند و آن را «خیار رؤیت» یا «خیار تخلف وصف»می نامند، و همچنین است اگر با رؤیت سابقه معامله شود، سپس معلوم گردد که جنس یا عوض آن تغییر به نقص پیدا کرده است.

نهم: اگر مشتری یا فروشنده پول یا جنسی را که نقد معامله کرده و شرط نکرده در پرداخت آن تأخیر کند، تا سه روز ندهد، چنانچه فروشنده جنس را تحویل نداده باشد می تواند معامله را به هم بزند، ولی اگر جنسی را که خریده مانند برخی میوه ها باشد که اگر يك روز بماند خراب می شود، چنانچه تا شب پول آن را ندهد و شرط نکرده باشد که آن را تأخیر بیاندازد، فروشنده می تواند معامله را به هم بزند و آن را «خیار تأخیر» می گویند.

دهم : کسی که حیوانی را خریده تا سه روز می تواند معامله را به هم بزند و اگر در عوض چیزی که فروخته حیوانی گرفته باشد، فروشنده تا سه روز می تواند معامله را به هم بزند و آن را «خیار حیوان» می نامند.

یازدهم: اگر فروشنده نتواند جنسی را که فروخته تحویل دهد، مثلا اسبی را که فروخته فرار کند که در این صورت مشتری می تواند معامله را به هم بزند و آن را «خیار تعذّر تسليم» گویند.

دوازدهم: اگر فروشنده مال خود را که جدا است با مال شخص دیگری بفروشد و آن شخص معامله را اجازه نکند، خریدار می تواند پول آن را از فروشنده بگیرد، یا اصل معامله را فسخ نماید، و این را «خیار تبعض صفقه» گویند. و احکام این موارد در مسائل آینده بیان می شود .

مسأله 2230: خریداری که قیمت جنس را نمی دانسته، یا هنگام معامله غفلت کرده و جنس را گرانتر از قیمت معمولی آن خریده است، اگر به قدری گران خریده که مردم او را مغبون می دانند، می تواند معامله را به هم بزند، و نیز اگر فروشنده قیمت جنس را نمی دانسته، یا

ص: 390

هنگام معامله غفلت کرده و جنس را ارزانتر از قیمت آن فروخته است، چنانچه مردم او را مغبون می دانند، می تواند معامله را به هم بزند.

مسأله 2231: در معامله «بیع شرط» که مثلا خانه صد هزار تومانی را به پنجاه هزار تومان می فروشند و قرار می گزارند که اگر فروشنده سرمدت پول را بدهد بتواند معامله را به هم بزند، چنانچه خریدار و فروشنده قصد خرید و فروش داشته باشند، معامله صحیح است.

مسأله 2232: در معامله «بیع شرط» گرچه فروشنده اطمینان دارد که هرگاه سرمدت پول را ندهد، خریدار ملك را به او می دهد، معامله صحیح است. ولی اگر سرمدت پول را ندهد، حق ندارد ملك را از خریدار مطالبه کند و اگر خریدار بمیرد، نمی تواند ملك را از ورثه او مطالبه نماید.

مسأله 2233: اگر جنس اعلا را با جنس پست مخلوط نماید . مانند مخلوط کردن چای اعلا با چای پست. چنانچه مشتری هنگام معامله این کیفیت را نمی دانسته می تواند معامله را به هم بزند.

مسأله 2234: اگر خریدار بفهمد مالی را که به طور معین خریده عیبی دارد، مثلا حیوانی را بخرد و بفهمد که يك چشم آن کور است، چنانچه آن عیب پیش از معامله در مال بوده و او نمی دانسته، می تواند معامله را به هم زده و آن مال را به فروشنده برگرداند و چنانچه برگرداندن ممکن نباشد. مانند این که در آن مال تغییری داده یا تصرّفی که مانع از رد است نموده . در این صورت فرق قیمت سالم و معیوب آن را معین کند و به نسبت تفاوت قیمت سالم و معیوب از پولی که به فروشنده داده بگیرد؛ مث مالی را که به چهار تومان خریده اگر بفهمد معيوب است، چنانچه قیمت سالم آن هشت تومان و قیمت معیوب آن شش تومان باشد، چون فرق قیمت سالم و معیوب يك چهارم است، می تواند يك چهارم پولی را که داده ، یعنی يك تومان ، از فروشنده بگیرد.

مسأله 2235: اگر فروشنده بفهمد در عوض مالی که به طور معين فروخته عیبی هست، چنانچه آن عیب پیش از معامله در عوض بوده و او نمی دانسته می تواند معامله را به هم زده و آن عوض را به صاحبش برگرداند، و چنانچه از جهت تغییر یا تصرف نتواند برگرداند، می تواند

ص: 391

تفاوت قیمت سالم و معیوب را به دستوری که در مسأله پیش گذشت بگیرد.

مسأله 2236: اگر پس از معامله و پیش از تحویل دادن مال، عیبی در آن پیدا شود، خریدار می تواند معامله را به هم بزند و نیز اگر در عوض مال پس از معامله و پیش از تحویل دادن عیبی پیدا شود، فروشنده می تواند معامله را به هم بزند و اگر بخواهند تفاوت قیمت بگیرند بعید نیست جایز باشد و احوط عدم جواز است.

مسأله 2237: اگر پس از معامله عيب مال را بفهمد، احتیاط آن است که فورا معامله را به هم بزند و در صورت تأخیربا علم به عیب و حکم آن، جواز فسخ محلّ اشکال است.

مسأله 2238: هر گاه پس از خرید جنس عیب آن را بفهمد، گرچه فروشنده نخواهد، می تواند معامله را به هم بزند و هم چنین است حکم در سایر خیارات.

مسأله 2239: در چهار صورت خریدار برای عیبی که در مال است نمی تواند معامله را به هم بزند، یا تفاوت قیمت بگیرد:

اوّل : دانستن عیب مال هنگام خرید.

دوّم: راضی شدن به عیب مال.

سوّم: اگر در هنگام خرید بگوید: اگر مال عیبی داشته باشد، آن را بر نمی گردانم و تفاوت قیمت هم نمی گیرم.

چهارم: اگر فروشنده هنگام فروش بگوید این مال را با هر عیبی که دارد می فروشم. ولی اگر عیبی را معین کند و بگوید: مال را با این عیب می فروشم و معلوم شود عیب دیگری هم دارد، خریدار می تواند برای عیبی که فروشنده معین نکرده مال را برگرداند و چنانچه نتواند برگرداند، تفاوت قیمت بگیرد.

مسأله 2240: اگر خریدار بفهمد مال عیبی دارد و پس از تحویل گرفتن مال، عیب دیگری در آن پیدا شود یا به گونه ای در آن تصرّف کند که به حال اول نباشد . مانند آرد کردن گندم یا دوختن پارچه . و همچنین اگر حقّ برگرداندن را ساقط کند نمی تواند معامله را به هم بزند، ولى

ص: 392

می تواند تفاوت قیمت سالم و معیوب را بگیرد. اما اگر حيوان معیوب را بخرد و پیش از گذشتن زمان خیار» که سه روز است، عیب دیگری پیدا کند، هرچند آن را تحویل گرفته باشد، باز هم می تواند آن را بازگرداند. و اگر تنها خریدار تا مدّتی حق به هم زدن معامله را داشته باشد و در آن مدّت مال عیب دیگری پیدا کند، اگرچه آن را تحویل گرفته باشد، می تواند معامله را به هم بزند.

مسأله 2241: اگر شخص مالی دارد که خودش آن را ندیده و دیگری مشخصات آن را برای او بگوید، چنانچه او همان مشخصات را به مشتری بگوید و آن را بفروشد و پس از فروش بفهمد که بهتر بوده می تواند معامله را به هم بزند.

احکام متفرقه خرید و فروش

مسأله 2242: اگر فروشنده، قیمت خرید جنس را به مشتری بگوید باید همه آنچه را که به سبب آن قیمت مال کم یا زیاد می شود بگوید، هر چند به همان قیمت یا کمتر از آن بفروشد. مانند این که نقد خریده است یا نسيه . و چنانچه برخی از آن مشخصات را نگوید و بعد مشتری بفهمد، می تواند معامله را به هم بزند.

مسأله 2243: اگر شخص جنسی را به دیگری بدهد و قیمت آن را تعیین کند و بگوید این جنس را به این قیمت بفروش و هر چه زیادتر فروختی، اجرت فروش تو باشد، هر چه زیادتر از آن قیمت بفروشد، مال صاحب مال است و فروشنده تنها می تواند مزد زحمت خود را از صاحب مال بگیرد. و نیز جایز است خودش مزد زحمتش (اجرة المثل) را بردارد. ولی اگر به طور «جعاله» باشد و بگوید این جنس را به زیادتر از آن قیمت اگر فروختی، زیادی مال خودت باشد، اشکال ندارد. و هم چنین است اگر بگوید: این جنس را به این قیمت به تو فروختم و او بگوید قبول کردم، یا به قصد فروختن جنس را به او بدهد و او هم به قصد خریدن بگیرد که در این صورت هر چه زیادتر از آن قیمت بفروشد مال خود او است.

مسأله 2244: قصابی که گوشت نر می فروشد، ولی به جای آن، گوشت ماده می دهد، معصیت کرده است، پس اگر آن گوشت را معین کرده و گفته: این گوشت نر را می فروشم،

ص: 393

مشتری می تواند معامله را به هم بزند و اگر آن را معین نکرده، چنانچه مشتری به گوشتی که گرفته راضی نشود، قصّاب باید گوشت نربه او بدهد.

مسأله 2245: اگر مشتری به باز بگوید: پارچه ای با رنگ ثابت می خواهم و بزاز پارچه ای به او بفروشد که رنگش برود، مشتری می تواند معامله را به هم بزند.

مسأله 2246: قسم خوردن در معامله اگر راست باشد مکروه است و اگر دروغ باشد حرام است.

مسأله 2247: هرگاه مثلا چهار نفر با هم قرار بگذارند خانه ای را بخرند که در هر فصل از چهار فصل سال در اختیار یکی از آنان باشد، و عقد را مبنی بر این قرار داد جاری کنند اشکال ندارد و خانه از آن چهار نفر می باشد، و بر طبق شرط و قرار داد، در هر فصلی از فصول سال یکی از آنها بالمباشره یا بالإجاره از آن استفاده می کنند، ولی اگر خود فروشنده ملک خود را به صورت فصلی بفروشد خالی از اشکال نیست.

مسأله 2248: بعضی از کارهای هنری مانند نقاشی، خطاطی، نامه نگاری و مانند اینها که دست مزد معینی ندارد، بدون تعيين اجرت از اول، گرفتن اجرت به هر مقداری که ارباب رجوع با رضایت و میل خودشان و یا تراضی طرفین به صاحبان مشاغل مذکور می دهند، حلال و گرفتن آن جایز است ولی بهتر است از اول اجرت را تعیین نمایند.

مسأله 2249: در معاملات بنگاه ها چنانچه عقد قطعی صورت نگیرد، صرف قولنامه، الزام آور و ضمانت اجرایی ندارد، و اگر صورت بیع، قطعی باشد و طرفین آن را امضا کنند قولنامه شرعا و عرفا سند معتبر محسوب می گردد.

مسأله 2250: در اموال مصادره شده و تقسیم اراضی صاحبان اصلی آنها حق رجوع به املاک خود را دارند، و چناچه آن ها را از راه حرام و مال مردم به دست آورده باشند باید طبق موازین دین مبین اسلام به صاحبان اصلیشان برگردانند، و چنانچه صاحبان اصلی آنها معلوم نباشند آن مقدار از اموال که مجهول المالک محسوب می شود باید طبق نظر فقیه عادل عمل شود و

چنانچه از اموال مخلوط به حرام باشد باید تخمیس گردد (خمس آن را بپردازند).

ص: 394

مسأله 2251: اگر صاحب کارخانه، کالایی را جهت توزیع، به عامل فروش بدهد و مشخص کند که قیمت فروش این نوع از کالا مثلا هزار تومان می باشد ولی پس از مدتی قیمت کالا افزایش یابد، فروشنده چون وکیل صاحب مال است باید هر طور که صاحب مال اجازه می دهد عمل کند نه طبق نرخ مصوّب قبلی.

مسأله 2252: بيع بدون قبض و اقباض لازم و قطعیت دارد و نافذ است، مگر در بیع طلا و نقره بنابر احتیاط لازم.

مسأله 2253: گرفتن حقّ تألیف کتاب یا ترجمه آن، جهت در اختیار قرار دادن کتاب و نسخه اصل یا تجديد طبع و یا اثر هنری جایز است، و تصرّف در آن بدون اجازه صاحبان و یا وارثان آنها حرام می باشد و صاحب کتاب یا مترجم با هنرمند می تواند برای همیشه از چاپ کتاب یا تجديد طبع آن و بهره گیری از آثار هنری منع نماید و تصرف دیگران درآن بدون رضایت حرام است.

مسأله 2254: اگر فقیه عادل از وارد کردن اجناس خارجی و قاچاق و خرید و فروش آن ها به عنوان حکم، نهی کند وارد کردن و خرید و فروش آن ها حرام و معامله باطل است.

مسأله 2255: انواع میوه ها با جعبه ها و حبوبات با گونی ها و مانند اینها که وزن آنها از اجناس کم نمی شود با علم و آگاهی و رضایت مشتری اشکال ندارد.

مسأله 2256: معامله با اهل کتاب که در دمه اسلام هستند، و در مملکت اسلامی طبق شرائط اهل ذمه زندگی می کنند غیر از مایعات و روغن هایی که مباشرت داشته باشند اشکال ندارد و اموال آنها محترم است و اتلاف آنها ضمان دارد.

احکام شفعه

مسأله 2257: اگر دو نفر در جنسی شریک باشند و یکی از آن ها سهم خود را به شخص سومی بفروشد، شریک می تواند آن را از دست او گرفته و قیمتش را بدهد و این را «اخذ به شفعه» می گویند.

مسأله 2258: حقّ شفعه، هشت شرط دارد:

ص: 395

1- شریک قسمت خود را به شخص سوم، با فروختن انتقال دهد، اما اگر با ارث، یا صلح و یا مهریّه به او منتقل شود، شریک حق شفعه ندارد.

2- هردو، شریک در جنس باشند، پس در مجاورت، حقّ شفعه نیست.

3- فقط دو نفر باشند، پس اگر سه نفر یا بیشتر در جنسی شریک باشند و یکی از آنها، سهم خود را بفروشد، بقیه حق شفعه نخواهند داشت.

4- شریکی که جنس را از خریدار پس می گیرد، بتواند پول آن را بپردازد .

5- اگر مشتری مسلمان است، شریکی که می خواهد اخذ به شفعه کند نیز مسلمان باشد و چنانچه کافر باشد، حق شفعه ندارد.

6- شریک همه قسمتی را که مشتری خریده، از او بگیرد و چنانچه مثلا بخواهد نصف آن را بگیرد، حق نخواهد داشت.

7- شریک وقتی که می خواهد اخذ به شفعه کند، قیمت آن جنس را بداند، بنابر این اگر قیمت را نمی داند، در آن حال نمی تواند اخذ به شفعه کند، اگر چه بگوید: «به هر اندازه که باشد، من اخذ به شفعه می کنم».

8- جنس قابل قسمت باشد، مانند: باغ و زمين، اما در جنسی که قابل قسمت نیست، خلاف است.

مسأله 2259: شریکی که می خواهد اخذ به شفعه کند، اگر هنگام فروختن حاضر نباشد، هنگامی که حاضر می شود، می تواند اخذ به شفعه کند، هرچند مدت زیادی از آن گذشته باشد.

مسأله 2260: سفيه، بچه نابالغ و دیوانه حقّ شفعه دارد، پس اگر جنسی، لک سفیه و شخص دیگری باشد و آن شخص سهم خود را بفروشد، قيم بر سفیه یا بچه یا دیوانه، می تواند برای او اخذ به شفعه کند.

مسأله 2261: کسی که می خواهد سهم شریک را، از خریدار بگیرد، باید قسمت آن را به همان مقداری که او خریده بپردازد، چه قیمت حقیق آن سهم، همان مقدار باشد یا نباشد.

ص: 396

مسأله 2262: اگر دو شریک مال خویش را تقسیم کنند و بعد، یکی از آنها سهم خود را بفروشد، دیگری نمی تواند اخذ به شفعه کند، زیرا اخذ به شفعه در صورتی است که مال، تقسیم نشده باشد.

مسأله 2263: حق شفعه فوری است و چنانچه شریک، بدون عذر آن را به تأخیر بیاندازد، دیگر نمی تواند اخذ به شفعه کند.

مسأله 2264: اگر یکی از شرط هایی که گفته شد در اخذ به شفعه نباشد، شریک نمی تواند اخذ به شفعه کند. بنابراین مواردی که قانون های غربی ، اخذ به شفعه را اجازه می دهند، هرگاه یکی از این شرائط نباشد، باطل و حرام خواهد بود.

احکام مضاربه

مسأله 2265: عقد «مضاربه» یعنی مالک با عامل چنین معامله کند: مقداری از مال خود را، به عنوان سرمایه به او می دهد تا با آن تجارت کند و به مقدار قرارداد، از سود آن می گیرد.

مسأله 2266: عقد مضاربه احتیاج به ایجاب از طرف مالک و قبول از طرف عامل دارد، ولى اگر مالک به قصد مضاربه، سرمایه را به عامل بدهد و او نیز به همین قصد بگیرد، مضاربه صحیح است

مسأله 2267: مالک و عامل، باید بالغ و عاقل باشند، کسی آنها را مجبور نکرده باشد و قصد مضاربه داشته باشند، پس اگر به شوخی بگوید: این مال را بگیر و با آن تجارت کن، مضاربه تحقق نمی پذیرد.

مسأله 2268: در عقد مضاربه چند چیز معتبرو شرط است، گرچه بعضی از آنها، ازباب احتیاط می باشد:

1- باید مالک، سرمایه را معین کند. و اگر بگوید: «با یکی از این دو مال مضاربه کن» و هر دو به یک مقدار باشد، صحیح خواهد بود.

2- باید مقدار سرمایه و خصوصیات آن را تعیین کند، مثلا بگوید: «هزار اشرفي طلا»

ص: 397

3- باید سهم عامل را تعیین کند، اما اگر بگوید: «با این مال تجارت کند، هرقدر فلانی به عامل خود می دهد، برای تو باشد» در صورتی که مقدار آن را ندانند، صحیح نیست.

4- باید سهم عامل مشاع باشد، یعنی نصف یا ثلث و مانند آن، پس اگر بگوید: «با این مال تجارت کن و هزار تومان از سود بردار» صحیح نیست.

5- باید فقط مالک و عامل در سود شریک باشند، پس اگر مقداری از آن را برای شخص

دیگری قرار دهند، باطل است، مگر این که شرط کرده باشند.

6- باید عامل، مال را در تجارت مصرف کند. پس اگر پولی را به عامل بدهد تا آن را در زراعت مصرف نماید و در سود شریک باشند، مضاربه نیست، گرچه معامله صحیح است.

مسأله 2269: لازم نیست سرمایه، طلا یا نقره سکّه دار باشد. و اگر با جنس یا طلا و نقره ای که سکه نخورده است و یا پول های رایج امروزی مضاربه کند، صحیح است گرچه احوط ترک مضاربه با غير نقد است و همچنین لازم نیست پولی که صاحب مال میدهد، عین موجود باشد و اگربدهی بر گردن عامل داشته باشد، می تواند آن را سرمایه قرار دهد.

مسأله 2270: صاحب مال و عامل، هر وقت بخواهند، می توانند معامله را برهم بزنند، خواه قبل از شروع در عمل باشد، یا بعد از آن، خواه سودی حاصل شده باشد، یا نه.

مسأله 2271: اگر صاحب مال یا عامل بمیرد، معامله به هم می خورد.

مسأله 2272: عامل اگر در نگهداری پول، کوتاهی و زیاده روی ننماید و به طور اتفاق سرمایه تلف شود، ضامن نیست و چنانچه مالک ادعا کند که عامل در حفظ مال کوتاهی کرده، عامل می تواند قسم بخورد و تبرئه شود.

مسأله 2273: اگر در مضاربه، تجارت خاصی را تعیین کنند، عامل نمی تواند تجارت دیگری در پیش گیرد و چنانچه تجارتی تعیین نکرده باشد، عامل باید سرمایه را در تجارتی که معمول است، صرف نماید.

مسأله 2274: اگر یکی از شرط هایی که گفته شد، در مضاربه نباشد، مالک می تواند سرمایه

ص: 398

را به عامل فروخته و آنچه را که می خواهند، به صورت شرط در خرید و فروش ذکر نمایند یا دو معامله بيع و شراء کنند، یکی نقد یکی نسیه.

احکام شرکت

مسأله 2275: دو نفری که می خواهند با هم شريك باشند، چنانچه هريك مقداری از مالش را با مال دیگری به گونه ای مخلوط کند که از یکدیگر تشخیص داده نشود و به عربی یا به زبان دیگر صیغه شرکت را بخوانند یا کاری کنند که معلوم باشد می خواهند با یکدیگر شريك باشند شرکت آنان صحیح است.

مسأله 2276: اگر چند نفر در مزدی که از کار خودشان می گیرند با یکدیگر شرکت کنند، شرکت آنان صحیح نیست، مانند چند باربر که با هم قرار بگزارند که هر اندازه مزد گرفتند، با هم تقسیم کنند.

مسأله 2277: اگر دو نفر با یکدیگر شرکت کنند که هرکدام با اعتبار خود جنسی بخرد و قیمت آن را خودش بدهکار شود، ولی در استفاده آن ها با یکدیگر شریک باشند صحیح نیست، اما اگر هر کدام دیگری را وکيل کند که جنس را برای او نسیه بخرد، بعد هر شریکی جنسی را برای خودش و شریکش بخرد که هردو بدهکار شوند شرکت صحیح است. و نیز اگر کسی برای خود جنسی بخرد و بعد شخصی از او درخواست کند که او را شريك خود قرار دهد، چنانچه او قبول نماید و به قصد شريك ساختن آن شخص بگوید تو را شريك نمودم و آن شخص بگوید قبول کردم شرکت بنابر اظهر صحیح است. مسأله 2278: کسانی که از طریق عقد شرکت با هم شريك می شوند، باید بالغ و عاقل باشند و از روی قصد و اختیار شرکت کنند و نیز باید بتوانند در مال خود تصرف نمایند، پس سفیهی که مال خود را در کارهای بیهوده صرف می کند، چون حق ندارد در مال خود تصرف نماید، اگر شرکت کند صحیح نیست. و همچنین است ورشکسته ای که به حکم فقیه عادل از تصرف در اموالش ممنوع باشد.

ص: 399

مسأله 2279: اگر در عقد شرکت شرط کنند کسی که کار می کند یا بیشتر از شریک دیگر کار می کند، بیشتر منفعت ببرد، باید آنچه را شرط کرده اند به او بدهند، ولی اگر شرط کنند کسی که کار نمی کند یا بیشتر کار نمی کند بیشتر منفعت ببرد شرط باطل است، هر چند اظهر این است که شرکت آنان صحیح است و به نسبت مال منفعت بين آنها تقسیم می شود، مگر آن که اذن در تصرّف در مال مشترك مقید به این شرط باشد، که در این صورت شرکت باطل است.

مسأله 2280: اگر قرار بگزارند که همه استفاده را يك نفر ببرد یا تمام ضرر یا بیشتر آن از یکی از آنان باشد، این قرار باطل است، گرچه شرکت صحیح است و منفعت و ضرر به نسبت مال تقسیم می شود، مگر آن که اذن در تصرّف در مال مشترك ، مقید به این قرار باشد، که در این صورت شرکت باطل است.

مسأله 2281: اگر شرط نکنند که یکی از شريكها بیشتر منفعت ببرد، چنانچه سرمایه آنان يك اندازه باشد، منفعت و ضرر را هم به يك اندازه می برند و اگر سرمایه آنان يك اندازه نباشد، باید منفعت و ضرر را به نسبت سرمایه تقسیم کنند مانند این که دو نفر شريك هستند و سرمایه یکی از آنان در برابر سرمایه دیگری است، سهم او از منفعت و ضرر دو برابر سهم دیگری است، چه هر دو به يك اندازه کار کنند یا یکی کمتر کار کند، یا اصلا کار نکند.

مسأله 2282: اگر در عقد شرکت شرط کنند که هر دو با هم خرید و فروش نمایند یا هر کدام به تنهایی معامله کنند، یا تنها یکی از آنان معامله کند، باید به قرارداد عمل نمایند. مسأله 2283: اگر معین نکنند که کدام يك از آنان با سرمایه خرید و فروش کند، هیچ يك آنان بی اجازه دیگری نمی تواند با آن سرمایه معامله کند.

مسأله 2284: شریکی که اختیار سرمایه شرکت با اوست، باید به قرارداد شرکت عمل کند، مانند این که با او قرار گذاشته اند که نسیه بخرد یا نقد بفروشد، یا جنس را از محل خاصی بخرد، باید به همان قرارداد رفتار نماید و اگر با او قراری نگذاشته اند، باید به طور معمول معامله کند و داد و ستدی نماید که برای شرکت ضرر نداشته باشد و مال شرکت را اگر متعارف نباشد در

ص: 400

مسافرت همراه خود نبرد.

مسأله 2285: شریکی که با سرمایه شرکت معامله می کند، اگر خلاف قراردادی که با او کرده اند خرید و فروش کند یا آن که قراردادی نکرده باشند و خلاف معمول معامله کند، در این دو صورت معامله نسبت به حصه شريك فضولی است و خسارت وارده بر شرکت را ضامن است، مگر آن که شريك امضا کند.

مسأله 2286: شریکی که با سرمایه شرکت معامله می کند، اگر زیاده روی نکند و در نگهداری سرمایه کوتاهی ننماید و اتفاق مقداری از آن یا تمام آن تلف شود، ضامن نیست.

مسأله 2287: شریکی که با سرمایه شرکت معامله می کند، اگر بگوید سرمایه تلف شده و نزد فقیه عادل قسم بخورد، باید حرف او را قبول کرد، مگر آن که دلیلی خلاف آن باشد.

مسأله 2288: اگر تمام شريك ها از اجازه ای که به تصرف در مال یکدیگر داده اند برگردند، هیچ کدام نمی توانند در مال شرکت تصرف کنند. و اگر یکی از آنان از اجازه خود برگردد، شريكهای دیگرحق تصرف ندارند. ولی کسی که از اجازه خود برگشته، می تواند در مال شرکت تصرّف کند.

مسأله 2289: هرگاه یکی از شريكها تقاضا کند که سرمایه شرکت را قسمت کنند، هر چند شرکت مدت داشته باشد، باید دیگران قبول نمایند، مگر آن که تقسیم نمودن سرمایه شرکت، ضرر قابل توجهی برای شرکاء داشته باشد.

مسأله 2290: اگر یکی از شريكها بمیرد یا دیوانه یا بیهوش شود، شريك های دیگر نمی توانند در مال شرکت تصرف کنند. و هم چنین است اگر یکی از آنان سفيه شود، که مال خود را در کارهای بیهوده مصرف نماید یا به حکم فقیه عادل به سبب ورشکستگی و غیر آن از تصرّف در اموالش ممنوع گردد.

مسأله 2291: شریکی که چیزی را نسیه برای خود می خرد، نفع و ضررش مال او است، ولى اگر برای شرکت بخرد و شریك دیگر اجازه نماید . مانند این که بگوید به آن معامله راضی هستم. نفع و ضررش مال هردوی آنان است.

ص: 401

مسأله 2292: اگر با سرمایه شرکت معامله ای کنند، بعد بفهمند شرکت باطل بوده، چنانچه طوری باشد که اذن در معامله به صحت شرکت مقید نباشد، به این معنا که اگر می دانستند شرکت باطل است، به تصرّف در مال یکدیگر راضی بودند، معامله صحیح است و هر چه از آن معامله پیدا شود مال همه آنان است. و اگر این طور نبود، اگر کسانی که به تصرف دیگران راضی نبوده اند بگویند به آن معامله راضی هستیم، معامله صحیح و گرنه باطل است. و در هر صورت هر کدام آنان که برای شرکت کاری کرده است، اگر به قصد مجانی کار نکرده باشد، و شرکاء معامله و کار او را امضا نمایند، می تواند مزد زحمت های خود را به اندازه معمولی با حفظ نسبت از شریك های دیگر بگیرد.

احکام صلح

صلح آن است که شخص با دیگری سازش کند که مقداری از مال یا منفعت مال، و یا انتفاع حلال از مال خود را ملك او کند، یا از طلب یا حق خود بگذرد تا او هم در عوض، مقداری از مال یا منفعت مال و یا انتفاع از آن را به او واگزار نماید یا از طلب یا حقّی که دارد بگذرد. بلکه اگر بی عوض گرفتن مقداری از مال یا منفعت یا انتفاع، مال خود را به کسی واگزار کند یا از طلب یا حقّ خود بگذرد، باز هم صلح صحیح است.

مسأله 2293: کسی که مالش را به دیگری صلح می کند، باید بالغ و عاقل و قصد صلح داشته و کسی او را مجبور نکرده باشد و باید سفیه هم نباشد و نیز به حکم فقیه عادل ممنوع از تصرف در اموالش نباشد.

مسأله 2294: لازم نیست صیغه صلح به عربی خوانده شود، بلکه خواندن آن با هر لفظی که بفهماند با هم صلح و سازش کرده اند صحیح است.

مسأله 2295: اگر کسی گوسفندهای خود را به چوپان بدهد که مدّتی . مانند يك سال . نگهداری کند و از شیر آنها استفاده نماید و مقداری که در ذمه معیّن باشد، روغن بدهد، چنانچه شیر گوسفند را در مقابل زحمت های چوپان و آن روغن صلح کند، صحیح است و اگر

ص: 402

گوسفند را يك ساله به چوپان اجاره دهد که از شیر آن استفاده کند و در عوض مقداری روغن بدهد، محلّ اشکال است.

مسأله 2296: اگر کسی بخواهد طلب یا حقّ خود را به دیگری صلح کند، در صورتی صحیح است که او قبول نماید، ولی اگر بخواهد از طلب یا حق خود بگذرد، قبول کردن او لازم نیست.

مسأله 2297: اگر کسی مقدار بدهی خود را بداند و طلبکار او نداند، چنانچه طلبکار طلب خود را به کمتر از مقداری که هست صلح کند . مانند این که پنجاه تومان طلبکار است و طلب خود را به ده تومان صلح کند . زیادی برای بدهکار حلال نیست، مگر آن که مقدار بدهی خود را به او بگوید و او را راضی کند، یا به گونه ای باشد که اگر مقدار طلب خود را می دانست باز هم به آن مقدارصلح می کرد.

مسأله 2298: اگر بخواهند دو چیز را که از يك جنس است و وزن آن ها معلوم است به یکدیگر صلح کنند، واجب آن است که وزن یکی بیشتر از دیگری نباشد، ولی اگر وزن آنها معلوم نباشد، هر چند احتمال دهند که وزن یکی بیشتر از دیگری است و صلح نمایند، صحیح است.

مسأله 2299: اگر دو نفر از يك نفر طلبکارند، یا دو نفر از دو نفر دیگر طلبکار باشند و بخواهند طلب هایشان را به یکدیگر صلح کنند، چنانچه طلب آنان از يك جنس و وزن آن ها یکی باشد .مانند این که هردو ده من گندم طلبکارند . مصالحه آنان صحیح است. و هم چنین است اگر جنس طلب آنان یکی نباشد، مانند این که یکی ده من برنج و دیگری دوازده من گندم طلبکار باشد، ولی اگر طلب آنان از يك جنس و چیزی باشد که معمولا با وزن یا پیمانه معامله می شود، چنانچه وزن یا پیمانه آنها مساوی نباشد، مصالحه آنان اشکال دارد.

مسأله 2300: اگر از کسی طلبی دارد که باید پس از مدّتی بگیرد، چنانچه طلب خود را به مقدار کمتری صلح کند و مقصودش این باشد که از مقداری از طلب خود گذشت کرده و بقیه را نقد بگیرد اشکال ندارد و این حکم در صورتی است که طلب از جنس طلا یا نقره یا جنس دیگری باشد که با وزن یا پیمانه فروخته می شود، اما در غیر آن ها محلّ اشکال است.

ص: 403

مسأله 2301: اگر دو نفر چیزی را با هم صلح کنند با رضایت یکدیگر می توانند صلح را به هم بزنند. و نیز اگر در ضمن معامله برای هردو یا یکی از آنان حق به هم زدن معامله را قرار داده باشند، کسی که آن حق را دارد می تواند صلح را به هم بزند.

مسأله 2302: تا وقتی خریدار و فروشنده از مجلس معامله متفرّق نشده اند، می توانند معامله را به هم بزنند. و نیز اگر مشتری حیوانی را بخرد تا سه روز حق به هم زدن معامله را دارد. و هم چنین اگر پول جنسی را که خریده تا سه روز ندهد و جنس را تحویل نگیرد، فروشنده می تواند معامله را به هم بزند. ولی کسی که مالی را صلح می کند در این سه صورت حق به هم زدن صلح را ندارد، اما چنانچه طرف مصالحه در پرداخت مال المصالحه از حد متعارف تأخیرکند یا این که شرط شده باشد که مثلا مال المصالحه را نقد بدهد و طرف عمل به شرط ننماید، در این صورت می تواند صلح را به هم بزند و هم چنین در سایر اقسام که در احکام خرید و فروش گفته شد نیز می تواند صلح را به هم بزند.

مسأله 2303: اگر چیزی را که به صلح گرفته معیوب باشد، می تواند صلح را به هم بزند، ولى اگر بخواهد تفاوت قیمت صحیح و معیوب را بگیرد اشکال دارد .

مسأله 2304: هرگاه مال خود را به کسی صلح نماید، و با او شرط کند و بگوید که پس از مرگ من باید چیزی را که به تو صلح کردم مثلا وقف کنی و او هم این شرط را قبول کند، باید به شرط عمل نماید.

احکام اجاره عقد اجاره یعنی منفعت مالی را با شرائطی به دیگری تملیک کنند و در مقابل چیزی بگیرند، مثلا خانه ای را به کسی اجاره دهند تا در آن سکونت کند و در عوض پولی از او بگیرند.

مسأله 2305 : اجاره دهنده و اجاره کننده باید بالغ و عاقل باشند و به اختیار خودشان اجاره را انجام دهند و نیز باید دارای حقّ تصرّف در مال خود باشند. پس سفیه و کسی که از طرف فقیه عادل از تصرّف در اموالش ممنوع شده ، چون حقّ ندارند در مال خود تصرّف نمایند، اگر چیزی

ص: 404

اجاره کنند یا اجاره دهند صحیح نیست، مگر آن که ولی یا فقیه عادل امضا کند و گرنه در حکم معامله فضولی است.

مسأله 2306: مكلف می تواند از طرف دیگری وکیل شود و مال او را اجاره دهد یا مالی را برای او اجاره کند.

مسأله 2307: اگرولی یا قیّم بچه مال او را اجاره دهند یا خود او را اجیر دیگری نمایند، اشکال ندارد و اگر مدتی از زمان بلوغ او را جزء مدت اجاره قرار دهند، پس از بالغ شدن می تواند بقیه مدّت اجاره را به هم بزند. مگر در صورتی که اگر مقداری از زمان بلوغ بچه را جزء مدّت اجاره نمی کرد، خلاف مصلحت بچه بود، که در این صورت نمی تواند اجاره را به هم بزند.

مسأله 2308: بچه صغير بدون ولى را نمی توان بی اجازه فقیه عادل اجیر کرد و کسی که به فقیه عادل دسترسی ندارد، می تواند از چند نفر مؤمن عادل ، اجازه گرفته و او را اجیرنماید.

مسأله 2309: اجاره دهنده و اجاره کننده لازم نیست صیغه عربی بخوانند و همین که مالك به کسی بگوید ملك خود را به تو اجاره دادم و او بگوید قبول کردم اجاره صحیح است و نیز اگر حرفي نزنند و مالك به قصد اجاره دادن ملکش را به اجاره کننده واگزار کند و او هم به قصد اجاره کردن ملک را بگیرد، اجاره صحیح است.

مسأله 2310: اگر کسی بخواهد بدون صیغه خواندن برای انجام عملی اجیر شود، وقتی مشغول انجام دادن آن عمل شد، اجاره صحیح است، ولی نمی تواند پیش از پایان اجاره ، اجرت بیش از مقداری را که عمل کرده مطالبه نماید و مالك شدن زائد بر اجرت مقداری را که عمل کرده، محلّ نظر است.

مسأله 2311: کسی که نمی تواند حرف بزند، اگر با اشاره بفهماند که ملك را اجاره داده یا اجاره کرده صحیح است.

مسأله 2312: اگر خانه یا دکّان یا اطاق را اجاره کند و صاحب ملك با او شرط کند که تنها خود او از آن ها استفاده نماید، اجاره کننده نمی تواند آنها را برای استفاده دیگران به اجاره یا غیر

ص: 405

آن قرار دهد و همچنین است اگر شرط کند که به دیگری اجاره ندهد، هر چند اجاره کننده آن را به کسی اجاره دهد که استفاده آن مخصوص خود اجاره کننده باشد، مانند این که زنی منزل یا اطاق را اجاره کرده سپس شوهر کرده و اطاق یا منزل را جهت سکنای خودش به آن مرد یا دیگری اجاره دهد، در صورتی که آن شخص از این منزل استفاده نکند و تنها برای سکنای همین زن اجاره کرده باشد.

مسأله 2313: اگر مالك شرط استفاده اختصاصی اجاره کننده نکند می تواند به دیگری اجاره دهد، البته برای تحویل آن باید از مالك اجازه بگیرد، مشروط به این که به بیشتر از آن مبلغ اجاره ندهد، مگر آن که عملی ارزنده مانند تعمیر و سفیدکاری انجام داده باشد و یا به غیر جنسی که خود اجاره کرده آن را اجاره دهد، مانند این که با پول اجاره کرده، به گندم یا چیز دیگری اجاره دهد. اجاره کشتی و آسیاب نیز همین حکم را دارد .

مسأله 2314: اگراجیربا شخص شرط کند که تنها برای خود آن شخص کار کند، نمی توان او را به دیگری اجاره داد. و اگر شرط نکند چنانچه او را به چیزی که اجرت او قرار داده اجاره دهد، باید زیادتر نگیرد و اگر به چیز دیگری اجاره دهد نیز احتیاط آن است که زیادتر نگیرد و اگر خودش اجیرکسی شود نمی تواند انجام آن عمل را به دیگری واگزار نماید، مگر آن که اجاره اعم از مباشرت ويا تسبیب باشد که می تواند به دیگری واگزارکنند، به شرط آن که به اجرت کمتری نباشد.

مسأله 2315: اگر غیر خانه و دکان و اطاق و کشتی و اجيرو آسیاب، چیز دیگر مانند زمین را اجاره کند و مالك با او شرط نکند که تنها خودش از آن استفاده نماید، هر چند بیشتر از مقداری که اجاره کرده آن را اجاره دهد اشکال ندارد، مگر اجاره آن با طلا و نقره که جایز نیست.

مسأله 2316: اگر خانه یا دکانی را مثلا يك ساله به صد تومان اجاره کند و از نصف آن خودش استفاده نماید، می تواند نصف دیگر آن را به صد تومان یا کمتر اجاره دهد؛ ولی اگر بخواهد نصف آن را به زیادتر از مقداری که اجاره کرده مثلا به صد و بیست تومان اجاره دهد، باید در آن کاری مانند تعمیر انجام بدهد.

ص: 406

شرایط مالی که آن را اجاره می دهند

مسأله 2317: مالی را که اجاره می دهند چند شرط دارد:

اوّل: معیّن بودن آن، پس اگر بگوید یکی از خانه های خود را به تو اجاره دادم درست نیست.

دوّم: مستأجر آن را ببیند یا اجاره دهنده به گونه ای مشخصات آن را بگوید که کاملا معلوم باشد.

سوّم: ممکن بودن تحویل آن، مگر آن که اجاره کننده بتواند آن را به دست آورد و استفاده کند. پس اجاره دادن اسبی که فرار کرده باطل است، مگر آن که بتواند آن را رام کند.

چهارم: استفاده از آن مال به اتلاف و از بین بردنش نباشد، پس اجاره دادن نان و میوه و خوردنی های دیگر صحیح نیست، مگر این که مقداری نان و میوه و شیرینی اجاره کند و شرط نماید هرچه عين آن را مصرف کند قیمت آن را بدهد، هرچند احتیاط در ترك آن است.

پنجم: استفاده ای که مال را برای آن اجاره داده اند ممکن باشد، پس اجاره دادن زمین و زراعت، چنانچه برای آن آب باران کافی نیست و از آب نهرهم مشروب نشود، صحیح نیست، مگر آنکه مستأجر بتواند با حفر چاه و مانند آن استفاده کند.

ششم: چیزی را که اجاره می دهد مال خود او باشد یا در اجاره او باشد و بتواند به دیگری اجاره دهد. و اگر مال شخص دیگر را اجاره دهد، در صورتی صحیح است که صاحبش رضایت دهد.

هفتم: حلال بودن استفاده ای که برای آن اجاره داده، پس اگر برای حرام . زنا، شرب خمر، استعمال آلات موسیقی، شطرنج و مانند آن باشد اجاره باطل است.

هشتم: از اجاره دادن منع نشده باشد، پس کسی که به سبب إفلاس یا نذر یا مانند آن از تصرف در مالش ممنوع است، نمی تواند آن را اجاره دهد.

مسأله 2318: اجاره دادن درخت برای استفاده از میوه اش هنگامی صحیح است که میوه اش فعلا موجود نباشد و یا میوه موجود منفعت شمرده نشود. و همچنین است اجاره دادن حیوان برای استفاده از شیر آن.

ص: 407

مسأله 2319: زن برای استفاده از شیرش می تواند اجیر شود و لازم نیست از شوهر خود اجازه بگیرد، ولی اگر به سبب شیردادن، حق شوهر از بین برود، بی اجازه او نمی تواند اجیر شود، و هم چنین است اگر اجیر شدن برای شیردادن مستلزم این باشد که اهل شیرخوار محاسن آن زن را برای مردان خویش توصیف کنند.

شرایط استفاده ای که مال را برای آن اجاره میدهند

مسأله 2320: استفاده ای که مال را برای آن اجاره می دهند پنج شرط دارد:

اوّل: دارای منفعت عقلایی باشد که به اجاره تحصیل شود.

دوّم: حلال بودن آن، بنابراین اجاره دادن دکان برای شراب فروشی یا نگهداری شراب و کرایه دادن وسیله نقلیه برای حمل و نقل شراب باطل است و نیز اجاره دادن برای سایر محرمات مانند ساختن مجسمه و تصویر حیوان ذی روح و ساخت یا فروش آلات هوو موسیقی و شطرنج .

سوّم: چنانچه چیزی را که اجاره میدهند چند فایده دارد، اگر مقصود آنها استفاده خاصی باشد باید معیّن کنند.

چهارم: مدّت استفاده را در غیر اجیر شدن انسان معین نمایند، ولی در اجیر می توانند به عمل نیز معین کنند، مانند این که با خیّاط قرار بگزارند که لباس معینی را به طور مخصوصی بدوزد.

مسأله 2321: اگر ابتدای مدت اجاره را معین نکنند، ابتدای آن پس از خواندن صیغه اجاره است.

مسأله 2322: اگر خانه ای را مثلا يك ساله اجاره دهند و ابتدای آن را يك ماه پس از خواندن صیغه قراردهند اجاره صحیح است، هر چند هنگام صیغه خواندن خانه در اجاره دیگری باشد.

مسأله 23 23: اگر مدت اجاره را معلوم نکند و بگوید هر وقت در خانه نشستی اجاره آن، ماهی ده تومان است اجاره صحیح نیست، ولی اگر اجاره مدت معینی باشد ولی حق فسخ با اجاره کننده باشد، مانعی ندارد.

مسأله 2324: اگر به اجاره کننده بگوید خانه را ماهی ده تومان به تو اجاره دادم یا بگوید خانه

ص: 408

را يك ماهه به ده تومان به تو اجاره دادم و پس از آن هم هرقدر بنشینی اجاره آن ماهی ده تومان است، چنانچه اختیار اجاره کردن را به او بدهد، می تواند هر وقت خواست اجاره کند و اجاره صحیح است و در این فرض اجاره ماه های بعد نیز صحیح می باشد.

مسأله 2325: خانه ای را که غریب و زوار در آن منزل می کنند و معلوم نیست چقدر در آن می مانند، اگر قرار بگزارند که هر شب مقدار معینی بدهند و صاحب خانه راضی شود، استفاده از آن خانه اشکال ندارد، ولی چون مدت اجاره را معلوم نکرده اند، اجاره نسبت به غیر از شب اول صحیح نیست و صاحب خانه پس از شب اول هر وقت بخواهد می تواند آنها را بیرون کند، مگر در صورتی که در مسأله پیش گذشت، و یا شرط کند که او را بیرون نکند.

احکام متفرقه اجاره

مسأله 2326: مالی را که اجاره کننده بابت اجاره می دهد باید معلوم باشد، پس اگر از چیزهایی است که مانند گندم با وزن معامله می کنند، باید وزن آن معلوم باشد و اگر از چیزهایی است که مانند پول های رایج با شماره معامله می کنند باید تعداد آن معین باشد، و اگر مانند اسب و گوسفند است، باید اجاره دهنده آن را ببیند یا اجاره کننده خصوصیات آن را بگوید.

مسأله 2327: اگر زمینی را برای زراعت اجاره دهد و مال الإجاره را محصول همان زمین یا زمین دیگر که فعلا موجود نیست قرار دهد اجاره صحیح نیست، مگر آن که به صورت مشاع از محصول مانند نصف یا ثلث یا ربع آن باشد، چنانچه در اخبار صحيحه وارد شده است، و اگر مال الإجاره بالفعل موجود باشد یا آن که مال الإجاره از عین یا عمل معين در ذّمه باشد، اشکالی ندارد.

مسأله 2328: کسی که چیزی را اجاره داده، تا آن چیز را تحویل ندهد حق ندارد اجاره آن را مطالبه کند و نیز اگر برای انجام عملی اجیر شده پیش از انجام عمل حق مطالبه اجرت ندارد، مگر آن که به لفظ شرط کند یا متعارف باشد.

مسأله 2329: هرگاه چیزی را که اجاره داده تحویل دهد، هر چند اجاره کننده تحویل نگیرد، یا

ص: 409

تحویل بگیرد و تا آخر مدّت اجاره از آن استفاده نکند، باید اجاره آن را بدهد.

مسأله 2330: اگر اجیر برای کار کردن در روز معین در همان روز برای انجام آن کار حاضر شود، کسی که او را اجیر کرده هر چند آن کار را به او مراجعه نکند، باید اجرت او را بدهد، مانند این که خیاطی برای دوختن لباس در روز معینی اجیر شده و خیاط در آن روز آماده کار باشد، هرچند پارچه را به او ندهد که بدوزد، باید اجرتش را بدهد.

مسأله 2331: اگر پس از پایان مدّت اجاره معلوم شود که اجاره باطل بوده چنانچه مال الإجاره داده شده در استيلاء و اختیار اجاره کننده بوده، هر چند استفاده نکرده، اجرت المثل متعارف را باید به صاحب ملك بدهد، مانند این که خانه ای را يك ساله به صد تومان اجاره کند بعد بفهمد اجاره باطل بوده، اگر اجاره متعارف آن خانه پنجاه تومان است، لازم نیست بیش از پنجاه تومان بدهد و اگر صد تومان و یا بیشتر است باید همان را بدهد و اگر اجاره دهنده می دانسته که اجاره باطل است، نمی تواند بیش از مبلغی را که قرار گذاشته بگیرد.

مسأله 2332: اگر مالی که اجاره کرده از بین برود، چنانچه در نگهداری آن کوتاهی نکرده و در استفاده از آن هم زیاده روی ننموده، ضامن نیست و نیز اگر مانند پارچه ای که به خیاط داده از بين برود، چنانچه خیاط زیاده روی نکرده و در نگهداری آن کوتاهی ننموده باشد، واجب نیست عوض آن را بدهد و ادعای او در این باره پذیرفته است. مسأله 2333: اگر صنعتگر چیزی را که گرفته خراب کند ضامن است.

مسأله 2334: اگر قصاب سر حیوانی را ببرد و آن را حرام کند، چه مزد گرفته باشد، چه مجاني سر بریده باشد، باید قیمت آن را به صاحبش بدهد.

مسأله 2335: اگر حیوان یا وسیله نقلیه ای را اجاره کند و تعیین کند که چقدر بار بر آن بگزارد، چنانچه بیشتر از آن مقدار بار کند و آن حیوان یا وسیله نقلیه از بین برود یا معیوب شود، ضامن است. و هم چنین است اگر مقدار بار را معین نکرده باشند و بیشتر از معمول بار کند، و در هر دو صورت اجرت زیادی را بر حسب معمول نیز باید بدهد.

ص: 410

مسأله 2336: حیوانی که برای بردن بار شکستنی اجاره شده اگر بلغزد، یا رم کند و بار را بشکند، صاحب حیوان ضامن نیست، ولی اگر به سبب زدن و مانند آن کاری کند که حیوان زمین بخورد و بار را بشکند ضامن است.

مسأله 2337: اگر کسی بچه ای را ختنه کند و آن بچه بمیرد ضامن است، خواه مقداری که بریده بیشتر از معمول باشد یا نه، و اما اگر ضرری به آن بچه برسد چنانچه بیشتر از معمول بریده باشد ضامن است، و اگر بیشتر از معمول نبریده باشد، ضمان محل اشکال و احوط رجوع به صلح است.

مسأله 2338: اگر پزشک با دست خود به بیمار دارو بدهد، یا درد او را بگوید و برای آن دارو ذکر کند، چنانچه در معالجه خطا نماید و به بیمار ضرری برسد یا بمیرد، پزشک ضامن است. ولیّ اگر بگوید این دارو برای این مرض فایده دارد و ضررهای آن را نیز بگوید و با خوردن دارو ضرری به بیمار برسد یا بمیرد، پزشک ضامن نیست، مگر آن که سبب از مباشراقوی باشد.

مسأله 2339: هرگاه پزشک به بیمار یا ولی او بگوید که اگر ضرری به بیمار برسد ضامن نیستم، چنانچه دقّت و احتیاط لازم خود را بکند و به بیمار ضرری برسد یا بمیرد، پزشک هر چند به دست خود دارو داده باشد، ضامن نیست.

مسأله 2340: اجاره کننده و اجاره دهنده، می توانند با رضایت یکدیگر معامله را به هم بزنند. و نیز اگر در اجاره شرط کنند که هر دو یا یکی از آنان دارای حق به هم زدن معامله باشند، می توانند طبق قرار، اجاره را به هم بزنند.

مسأله 2341: اگر اجاره دهنده یا اجاره کننده بفهمد که مغبون شده است، چنانچه هنگام اجاره کردن متوجه نباشد که مغبون است، می تواند اجاره را به هم بزند، ولی اگر در صیغه اجاره شرط کنند که اگر مغبون هم باشند حقّ به هم زدن معامله را نداشته باشند، نمی توانند اجاره را به هم بزنند.

مسأله 2342: اگر چیزی را اجاره دهد و پیش از تحویل دادن، کسی آن را غصب نماید، اجاره

ص: 411

کننده می تواند اجاره را به هم بزند و چیزی را که به اجاره دهنده داده، پس بگیرد، یا اجاره را به هم نزند و اجاره مدّتی را که در تصرّف غصب کننده بوده، به میزان متعارف از او بگیرد، پس اگر حیوانی را يك ماهه به ده تومان اجاره نماید و کسی آن را ده روز غصب کند و اجاره معمولی ده روز آن پانزده تومان باشد، می تواند پانزده تومان را از غصب کننده بگیرد.

مسأله 2343: اگر چیزی را که اجاره کرده تحویل بگیرد، سپس دیگری آن را غصب کند، نمی تواند اجاره را به هم بزند و تنها حق دارد مال الإجاره یا اجرت المثل هر کدام که بیشتر است از غاصب بگیرد.

مسأله 44 23: اگر پیش از پایان مدّت اجاره، ملك را به اجاره کننده بفروشد، اجاره به هم نمی خورد و اجاره کننده باید اجاره را بدهد. و هم چنین است اگر آن را به دیگری بفروشد.

مسأله 2345: اگر پیش از شروع مدّت اجاره، ملك به گونه ای خراب شود که اصلا قابل استفاده باشد، یا قابل استفاده ای که شرط کرده اند نباشد، اجاره باطل می شود و پولی که اجاره کننده به صاحب ملك داده به او برمی گردد و اگر طوری باشد که نتواند استفاده مورد نظر را از آن بیرد، می تواند اجاره را به هم بزند.

مسأله 2346: اگر ملکی را اجاره کند و پس از گذشتن مقداری از مدت اجاره به گونه ای خراب شود که اصلا قابل استفاده نباشد یا قابل استفاده ای که شرط کرده اند نباشد، اجاره مدتی که باقی مانده باطل می شود و می تواند اجاره مدت گذشته را به هم بزند و اجرت المثل آن مدت را بدهد.

مسأله 2347: اگر خانه ای را که مثلا دو اطاق دارد اجاره دهد و يك اطاق آن خراب شود و هر اطاق به طور مستقل در اجاره او بوده ، اجاره اطاق خراب شده باطل می گردد. و هم چنین است اگر خصوص اطاق خراب شده مورد اجاره بوده . و در غیر این دو صورت چنانچه فورا آن را بسازد و هیچ مقداری از استفاده آن از بین نرود، اجاره باطل نمی شود و اجاره کننده هم نمی تواند اجاره را به هم بزند، ولی اگر ساختن آن به قدری طول بکشد که مقداری از استفاده اجاره

ص: 412

کننده از بین برود، اجاره به آن مقدار باطل می شود و اجاره کننده می تواند اجاره تمام مدت را به هم بزند و برای استفاده ای که کرده اجرت المثل بدهد.

مسأله 2348: اگر اجاره دهنده یا اجاره کننده ای که استفاده جهت شخص او نبوده بمیرد، اجاره باطل نمی شود، ولی اگر اجاره مشروط به استفاده شخص اجاره کننده بوده ، باطل می شود. و نیز اگر خانه ملك اجاره دهنده نباشد، مانند این که دیگری وصیت کرده که تا او زنده است منفعت خانه مال او باشد، چنانچه آن خانه را اجاره دهد و پیش از پایان مدت اجاره بمیرد، از وقتی که مرده اجاره باطل است، و اگر مالك فعلی آن اجاره را امضا کند، صحیح می شود و اجاره مدتی که پس از مردن اجاره دهنده باقی مانده به مالك فعلی داده شود.

مسأله 2349: اگر صاحب کار، بنّا را وکيل کند که برای او کارگر بگیرد، چنانچه با کمتر از مقداری که از صاحب کار می گیرد به کارگر بدهد، زیادی آن بر او حرام است و باید آن را به صاحب کار بدهد، مگر این که او را وکیل کند تا به قیمت متعارف کارگر بگیرد.

مسأله 2350: اگر کسی اجیر شود که ساختمانی را تمام کند و برای خود اختیار بگزارد که خودش بسازد یا به دیگری بدهد، چنانچه مقداری خودش کار کرده و باقی را به کمتر از مقداری که اجیر شده به دیگری بدهد، زیادی آن برای او حلال می باشد.

مسأله 2351: اگر رنگرز قرار بگزارد که مثلا پارچه را با نیل رنگ کند، چنانچه با چیز دیگری رنگ نماید، حق ندارد چیزی بگیرد.

احکام جعاله

جعاله آن است که شخص قرار بگزارد در مقابل کاری که برای او انجام می دهند مال معینی بدهد، مانند این که بگوید: هر کس گمشده مرا پیدا کند صد تومان به او می دهم. و به کسی که این قرار را می گزارد «جاعل» و به کسی که کار را انجام می دهد «عامل» می گویند. و فرق بين جعاله و اجاره این است که در اجاره پس از خواندن صیغه، اجیر باید عمل را انجام دهد و کسی هم که او را اجیر کرده اجرت را به او بدهکار می شود، ولی در جعاله هر چند عامل شخص

ص: 413

معیّن باشد می تواند مشغول عمل نشود و تا عمل را انجام ندهد جاعل بدهکار نمی شود.

مسأله 2352: جاعل باید بالغ و عاقل باشد و از روی قصد و اختیار قرارداد کند، و شرعا بتواند در مال خود تصرف نماید، بنابراین جعاله شخص سفیهی که مال خود را در کارهای بیهوده مصرف می کند و نیز کسی که به حکم فقیه عادل از تصرف در اموال خویش محجور شده ، صحیح نیست.

مسأله 2353: کاری را که «جاعل» می گوید برای او انجام دهند، باید حرام یا بی فایده نباشد، پس اگر بگوید هر کس شراب بخورد یا در شب به جای تاریکی برود ده تومان به او می دهم، «جعاله» صحیح نیست.

مسأله 2354: اگر مالی را که قرار می گزارد بدهد معین کند، مثلا بگوید هر کسی اسب مرا یافت، این گندم را به او می دهم، لازم نیست بگوید آن گندم مال کجا است و قیمت آن چقدر است، ولی اگر مال را معین نکند مثلا بگوید کسی که اسب مرا بیابد، ده من گندم به او می دهم، چنانچه مظنه اختلاف و نزاع باشد، باید خصوصیات آن را کاملا معيّن نمايد.

مسأله 2355: اگر «جاعل» مزد معینی برای کار قرار ندهد، مثلا بگوید هر کس بچه مرا پیدا کند پولی به او می دهم و مقدار آن را معین نکند، چنانچه کسی آن عمل را انجام دهد، باید مزد او را به مقداری که در نظر داشته بدهد وگرنه به مقداری که کار او در نظر مردم ارزش دارد بدهد.

مسأله 2356: اگر « عامل» پیش از قرارداد، کار را انجام داده باشد یا پس از قرارداد به قصد این که پول نگیرد انجام دهد، حقی برای مزد گرفتن ندارد .

مسأله 2357 : پیش از شروع به کار «عامل»، «جاعل» می تواند جعاله را به هم بزند.

مسأله 2358: پس از شروع به کار «عامل»، «جاعل» نباید جعاله را به هم بزند. مسأله 2359: «عامل» می تواند عمل را ناتمام بگزارد، ولی اگر تمام نکردن عمل مایه ضرر جاعل» شود، باید آن را تمام نماید، مثلا اگر کسی بگوید هر کس چشم مرا عمل کند فلان مقدار به او می دهم، و پزشک جراح شروع به عمل کند، چنانچه طوری باشد که اگر عمل را تمام

ص: 414

نکند، چشم معيوب می شود، باید آن را تمام نماید و اگر ناتمام بگزارد، حقی به گردن «جاعل» ندارد و نسبت به عیب حاصل شده ضامن است.

مسأله 2360: اگر «عامل» کار را ناتمام بگزارد، چنانچه آن کار مانند یافتن اسب است که تا تمام نشود، برای «جاعل» فایده ندارد، «عامل» نمی تواند چیزی مطالبه کند، و هم چنین است اگر جاعل مزد را برای تمام کردن عمل قرار بگزارد، مانند این که بگوید هر کس لباس مرا بدوزد، ده تومان به او می دهم، ولی اگر مقصودش این باشد که هر مقدار از عمل انجام شد، برای آن مقدار مزد بدهد، «جاعل» باید مزد مقداری را که انجام شده به «عامل» بدهد، گرچه احتیاط این است که به طور مصالحه یکدیگر را راضی نمایند.

احکام مزارعه

زراعت در اسلام اهمیت به سزایی دارد و در احادیث اهل بیت علیهم السلام فضیلت بسیاری برای آن بیان شده است، از جمله در حدیثی از امام جعفر صادق علیه السلام آمده است که فرمودند:

«از پیامبر اکرم صلّی الله عليه وآله سؤال شد: کدام دارایی خوب است؟ فرمودند: زراعتی که کسی آن را کشت کند و پرورش دهد و حق شرعی آن را روز برداشت محصول ادا نماید».

و نیز فرمودند:

«کشاورزان گنجینه های مردم هستند که چیزهای پاکیزه می کارند، تا خداوند آنها را از دل خاك بیرون می آورد و روز قیامت نیکوترین مقام و برترین منزلت را خواهند داشت، آنها را به عنوان برکت داران خواهند خواند».

و نیز فرمودند:

«عملی حلال ترو پاکیزه تر از درختکاری نیست».

و در روایت دیگر است:

«خداوند برای پیغمبران خویش زراعت و کشت زمین را اختیار فرمود».

ص: 415

و در حدیثی آمده است:

«خداوند روزی انبیاء خویش را در زراعت و دامپروری قرار داد».

مسأله 2361: بهترین راه شرکت در زراعت آن است که زارع را در نماء و محصول به صورت مشاع به مقدار ثلث یا ربع یا نصف شريك کند.

مسأله 2362: مزارعه چند شرط دارد:

اوّل: صاحب زمین به زارع بگوید زمین را برای زراعت به تو واگزار کردم و زارع هم بگوید قبول کردم، یا بی حرف زدن مالك زمین را به زارع به قصد زراعت واگزار کند و زارع قبول نماید، و بنابر احتیاط واجب مالك و زارع نمی توانند معامله را به هم بزنند.

دوّم: صاحب زمین و زارع هر دو بالغ و عاقل باشند و با قصد و اختیار خود مزارعه را انجام دهند و سفید نباشند، یعنی مال خود را در کارهای بیهوده مصرف نکنند و محجور از تصرف در مال خود نباشند.

سوّم: مالك و زارع از تمام محصول زمين ببرند، پس اگر مثلا شرط کنند که آنچه اول یا آخر می رسد، مال یکی از آنان باشد، مزارعه باطل است.

چهارم: سهم هر کدام نصف یا ثلث محصول و مانند آن باشد، پس اگر مالك بگوید در این زمین زراعت کن و هر چه می خواهی به من بده، صحیح نیست. و همچنین است اگر مقدار معینی از محصول را به مانند ده من . تنها برای زارع یا مالك قرار دهند.

پنجم: باید شروع و پایان مدّتی را که باید زمین در اختیار زارع باشد معین کنند، و باید مدت به قدری باشد که طی آن به دست آمدن محصول ممکن باشد. و اگر اول مدت را روز معنی که وقت زراعت باشد و آخرمدّت رارسیدن محصول قرار دهند، چنانچه معمولا معلوم باشد، کافی است.

ششم: زمین قابل زراعت باشد و اگر زراعت در آن ممکن نباشد اما بتوانند کاری کنند که زراعت ممکن شود، مزارعه صحیح است.

هفتم: اگر منظور هر کدام آنان زراعت خاصی است، چیزی را که باید زارع کشت کند تعيين

ص: 416

نمایند، ولی اگر زراعت معیّنی را در نظر ندارند یا زراعتی را که هر دو در نظر دارند معلوم است، لازم نیست آن را معیّن نمایند.

هشتم: مالك، زمين را معین کند، پس کسی که چند قطعه زمین دارد و با هم تفاوت دارند، اگر به زارع بگوید در یکی از این زمین ها زراعت کند و آن را معین نکند، مزارعه باطل است.

نهم: هزینه ای را که هر کدام آنان باید بکند معيّن نمايند، ولی اگر هزینه ای را که هر کدام باید بکند، معلوم باشد لازم نیست آن را معیّن کنند.

مسأله 2363: احتیاط لازم است که مالك با زارع قرار نگذارد که مقداری از محصول برای او باشد و بقیه را بین خودشان قسمت کنند، هرچند بدانند که پس از برداشت آن مقدار چیزی باقی می ماند.

مسأله 2364: اگر مدت مزارعه تمام شود و محصول به دست نیاید، چنانچه زراعتی بوده که معیّن شده و یا مورد نظر هردو بوده باید مالك صبر کند و اگر اصلا تعيين زراعت نبوده و تنها تعيين مدت شده و زارع کوتاهی نکرده و به جهت دیگری به دست آمدن محصول به تأخیر افتاده، مالك نمی تواند او را به چیدن آن مجبور نماید. و اگر ماندن زراعت مایه ضرر مالك نیست ولی چیدن آن برای زارع ضرر است، می توان مالك را مجبور کرد که زراعت با اجرت در زمین بماند.

مسأله 2365: اگر بر اثر پیشامدی زراعت در زمین ممکن نباشد . مانند قطع آب از زمین . مزارعه به هم می خورد. و اگر زارع بدون عذر زراعت نکند، چنانچه زمین در تصرّف او بوده و مالك در آن تصرّفي نداشته است، باید به مقداری که با مالك آن قرار گذاشته بوده به او بپردازد، و اگر زراعت خاصی در آن زمین تعیین نشده و یا متعارف نبوده، به احتیاط واجب با هم مصالحه کنند.

مسأله 2366: اگر مالك و زارع صیغه خوانده اند، بدون رضایت یکدیگر نمی توانند مزارعه را به هم بزنند و بعید نیست که اگر مالك به قصد مزارعه زمین را به کسی واگزار کند نیز بدون

ص: 417

رضایت یکدیگر نمی توانند معامله را به هم بزنند، ولی اگر در ضمن معامله مزارعه شرط کرده باشند که هردو یا یکی از آنان حق به هم زدن معامله را داشته باشند، می توانند مطابق قرار گذاشته شده معامله را به هم بزنند.

مسأله 2367: اگر پس از قرارداد مزارعه، مالك يا زارع بميرد، مزارعه به هم نمی خورد و وارثشان به جای آنان است، ولی اگر زارع بميرد و قرارداد کرده باشند که خود زارع زراعت کند، مزارعه به هم می خورد و چنانچه زراعت کرده، باید سهم او را به ورثه اش بدهند و حقوق دیگری هم که زارع داشته، ورثه او ارث می برند.

مسأله 2368: اگر پس از زراعت بفهمند که مزارعه باطل بوده، چنانچه بذر از مالك بوده، محصول به دست آمده هم مال او است، و چنانچه زارع به هنگام زراعت نمی دانسته عقد مزارعه باطل است، باید مزد و نیز مخارجی را که در آن زمین مصرف کرده، مطابق معمول به او بدهد، و اگر بذر از زارع بوده زراعت هم مال او است و باید اجاره زمین و خرج هایی را که مالك نسبت به آن زراعت داشته اگروقت زراعت نمی دانسته عقد مزارعه باطل است، مطابق معمول به او بپردازد. و چنانچه مالك رضایت ندهد که با اجرت یا بی اجرت زراعت در زمین بماند، بنابر احتیاط واجب با هم مصالحه کنند.

مسأله 2369: اگر پس از جمع کردن محصول و پایان مدت مزارعه ریشه زراعت در زمین بماند و سال بعد دوباره محصول دهد، چنانچه هردو صرف نظر نکرده باشند و متعارف استفاده بیش از يك سال است، مانند سال اول باید تقسیم شود، و اگر معمول نباشد، همه حاصل سال دوم مال صاحب بذر است.

احکام مساقات و درخت کاری

اشاره

آباد کردن زمین به کشت گیاهان و نشاندن درختان، از کارهای نیکی است که خداوند تعالی برای انبیاء و اولیاء خویش پسندیده است. در حدیثی از امام جعفر صادق علیه السّلام آمده است که فرمودند:

ص: 418

«زراعت و درختکاری کنید، که به حق خداوند! عملی حلال ترو پاکیزه تر از آن نیست».

مسأله 2370: عقد «مساقات»یعنی انسان با کسی معامله کند که درخت های میوه ای را که میوه آن مال خود اوست یا اختیار میوه های آن با اوست تا مدّت معیّنی به آن شخص واگزار کند تا آن را تربیت نموده ، آب دهد و به مقداری که قرار می گزارند از میوه آن بردارد.

مسأله 2371: هرگاه کسی با دیگری قرار بگزارد درختانی که مالك يا صاحب اختیار آنهاست، به او واگزار کند که رسیدگی و آبیاری نماید یا درختانی در زمین معيّن بنشاند و به جای آن سهمی از میوه و یا زیادتی درخت یا برگ یا شکوفه آن بردارد، این معامله را «مساقات» می گویند، مشروط به این که قرارداد آنها تا مدّت معیّنی باشد که سود مطلوب حاصل شود.

مسأله 2372: در معامله مساقات خواندن صیغه لازم نیست، بلکه اگر صاحب درخت به قصد مساقات آن را واگزار کند و کسی که کار می کند به همین قصد تحویل بگیرد، معامله صحیح است.

مسأله 2373: مالك و کسی که رسیدگی به درختان را به عهده می گیرد، باید بالغ و عاقل باشند و کسی آنها را مجبور نکند و نیزمالك باید سفیه و یا به حکم فقیه عادل محجور نباشد.

مسأله 2374: مدت مساقات باید معلوم باشد و اگر اوّل آن را معین کنند و آخر آن را هنگام به دست آمدن نتیجه کار قرار دهند، صحیح است.

مسأله 2375: باید سهم هر کدام نصف یا ثلث حاصل و مانند آن باشد و اگر قرار بگزارند که مثلا صد من از میوه ها برای مالك و بقیه برای کسی باشد که کار می کند، معامله باطل است.

مسأله 2376: معامله مساقات را باید پیش از درآمدن میوه قرار بگزارند، و اگر پس از درآمدن میوه و پیش از رسیدن آن قرار بگزارند، چنانچه کاری مانند آبیاری که برای تربیت درخت یا زیاد شدن و نیکو شدن میوه لازم است باقی نمانده باشد، معامله صحیح نیست، هر چند احتیاج به کاری مانند چیدن میوه و نگهداری آن داشته باشد. بلکه اگر کاری که برای تربیت درخت لازم است باقی مانده باشد، صحت معامله محل اشکال است، مگر این که

ص: 419

مصالحه نمایند.

مسأله 2377: معامله مساقات در بوته خربزه و خیار و مانند آن بنابر احتیاط لازم صحيح نیست، مگر این که قرار کشت و آبیاری و رسیدگی با هم باشد که ظاهر صحت آن است.

مسأله 2378: درختی که از آب باران یا رطوبت زمین استفاده می کند و به آبیاری احتیاج ندارد، اگر برای نیکوتر شدن یا افزایش رشد و یا میوه دهی آن به کارهای دیگر مانند بیل زدن و کود دادن نیاز دارد، معامله مساقات در آن صحیح است و احوط مصالحه است.

مسأله 2379: دو نفر مساقات کننده، با رضایت یکدیگر می توانند معامله را به هم بزنند، و نیز اگردر ضمن قرارداد مساقات شرط کنند که هر دو یا یکی از آنان حق به هم زدن معامله را داشته باشند، مطابق قراری که گذاشته اند، به هم زدن معامله اشکال ندارد، و اگر در ضمن معامله مساقات شرطی کنند و آن شرط عملی نشود، کسی که برای نفع او شرط کرده اند، می تواند معامله را به هم بزند.

مسأله 2380: اگر مالك بمیرد، معامله مساقات به هم نمی خورد و ورثه اش به جای او هستند.

مسأله 2381: اگر کسی که رسیدگی به درختان به او واگزار شده بمیرد، چنانچه در عقد شرط نکرده اند که خودش به آنها رسیدگی کند، ورثه اش به جای او هستند و چنانچه خودشان رسیدگی نکنند و اجيرهم نگیرند، فقیه عادل می تواند از دارایی میت اجیر بگیرد و محصول را بين ورثه میت و مالك تقسيم کند، و اگر قرارداد کرده اند که خود او درختان را رسیدگی نماید، چنانچه به عنوان قید در معامله گرفته شده، معامله به هم می خورد، و اگر به صورت شرط بوده، مالك می تواند با مردن او معامله را فسخ کند یا راضی شود که ورثه او یا اجیر آن ها کار رسیدگی به درختان را بر عهده گیرد.

مسأله 2382: اگر شرط کند که تمام محصول برای مالك باشد، مساقات باطل است و محصول به مالك تعلق دارد و کسی که کار می کند چنانچه بطلان مساقات را می دانسته، نمی تواند مطالبه اجرت نماید، مگر آن که با استناد به گفته مالك بي قصد تبرع اقدام به کار کرده باشد

ص: 420

که در این صورت مستحقّ اجرت المثل است. ولی اگر باطل بودن مساقات به جهت دیگر باشد، مالك باید مزد آبیاری و کارهای دیگر را به مقدار متعارف به کسی که درخت ها را رسیدگی کرده بدهد، امّا اگر مقدار متعارف بیشتر از مقدار قرارداد باشد، دادن زیادی لازم نیست.

مسأله 2383: اگر زمینی را به دیگری واگزار کند که تنها در آن درخت بنشاند، و در رسیدگی و آبیاری آنها هیچ کاری نکند و آنچه عمل می آید مال هر دو باشد، معامله باطل است. و چنانچه درخت ها از صاحب زمین بوده، پس از تربیت هم مال او است و باید مزد کسی را که آنها را تربیت کرده، اگر به امر او کار کرده یا در وقت کار می دانسته که عقد مساقات باطل است، بپردازد. و اگر از کسی بوده که درخت ها را داشته و پرورش داده ، پس از پرورش نیز به او تعلّق خواهد داشت و می تواند آنها را با اختیار خود بکند. ولی گودال هایی را که به سبب کندن درخت ها پیدا شده، چنانچه به دستور او وارد عمل نشده باشد باید پر کند و اجاره زمین را از روزی که درخت ها را کاشته به صاحب زمین بدهد و مالك هم می تواند او را به کندن درخت ها مجبور کند، اگر بطلان معامله را پیش از کشت درخت ها نمی دانسته و یا خود به کاشتن امرنکرده و نیز مایه ضرر صاحب درخت نشود.

کسانی که از معاملات ممنوع هستند

هر انسانی می تواند در اموال خود از راه های مشروع تصرّف کند، ولی برخی تصرفات مانند معاملات، بخشش و وصیت مشروط به آن است که شخص بالغ و عاقل و آزاد بوده و سفیه و مفلّس نباشد.

مسأله 2384: شخص نابالغ از معامله کردن نسبت به دارایی خود، بی اذن ولی، ممنوع است.

مسأله 2385: دیوانه از تصرّف و معامله در اموال خود ممنوع است. و کسی که گاهی عاقل و گاهی دیوانه است، تصرّفی که در وقت دیوانگی می نماید، صحیح نیست.

مسأله 2386 : سفيه، یعنی کسی که مال خود را در کارهای بیهوده صرف می کند، نمی تواند در مال خود تصرف نماید و ولایت براو به عهده پدر و جدّ پدری است اگر قبل از بلوغ سفیه باشد،

ص: 421

ولی اگر بعد از بلوغ سفیه شده باشد، ولى او فقیه عادل است به همراه پدر یا جدّ پدری بنابر احتیاط ، گرچه کفایت پدر و جد بعید نیست.

مسأله 2387: تصرفات سفیّه، در بعضی از موارد صحیح است.

مسأله 2388: مفلّس، یعنی کسی که به اصطلاح امروز «ورشکسته شده و فقیه عادل، روی املاك او دست گذاشته است. مفلّس پیش از آن که فقیه عادل او را مفلس بشناسد، می تواند در اموال خود تصرّف کند، هرچند قرض های او چند برابر ثروتش باشد. مسأله 2389: مفلّس با چهار شرط نمی تواند در اموال خود تصرف کند:

1- قرض های او شرعا ثابت شده باشد.

2- ممتلكات و طلب هایی که از مردم دارد، کمتر از بدهی او باشد، البته خانه و چیزهای دیگری که در احکام قرض، استثنا شده در این جا نیز مستنثی است.

3- مدت قرض هایی که کرده است، تمام شده باشد، یا آن مقداری که مدتشان تمام شده، بیش از املاك او باشد.

4- طلبکارها از فقیه عادل بخواهند که نگزارد در مال خود تصرف کند.

مسأله 2390: بعد از آن که فقیه عادل حکم نمود مفلس در اموال خود تصرف نکند، حق طلبکارها به آن اموال تعلّق گرفته و باید آنها را بفروشند و به طلبکارها بپردازند.

مسأله 2391: قسمت کردن اموال مفس در بین طلبکاران، به نسبت طلب آنها صورت می گیرد، مثلا اگر مفلّس فقط سی تومان دارد و یکی از او صد و دیگری پنجاه تومان طلب داشته باشد، بیست تومان به کسی که صد تومان طلب دارد و ده تومان به دیگری می دهند.

مسأله 2392: اگر انسان در مرضی که به سبب آن از دنیا می رود، مقداری از مال خود را مجانی مصرف کند، مثلا آن را به کسی بخشد یا چیزی که هزار تومان می ارزد به صد تومان بفروشد، این تصرّفات از اصل مال خارج می شود و آن را «منجزات مریض» می نامند.

مسأله 2393: اگر کسی وصیّت کند بعد از مردنش مقداری از اموالش را به کسی ببخشند،

ص: 422

چنانچه بیشتر از ثلث نباشد یا اگر بیشتر از ثلث است ورثه اجازه بدهند، باید به وصیت عمل کنند و اگر بیشتر باشد و ورثه اجازه ندهند، فقط به مقدار ثلث صحیح و نسبت به بقیه باطل است و همچنین دیگروصیت هایی که واجب شرعی مالی نباشد، مانند وصیت به خیرات و مبرّات.

مسأله 94 23: سفیه یعنی کسی که مال خود را در کارهای بیهوده مصرف نماید، نمی تواند در مال خود تصرّف کند.

مسأله 2395: مفلّس یعنی بدهکاری که وقت پرداخت بدهی اش رسیده، ولی از پرداخت آن ناتوان است و طلبکار مهلت نمی دهد و از فقیه عادل ممنوعیّت معاملات او را درخواست می کند، چنانچه فقیه عادل او را محجور نماید، از تصرفات انتقالی اموال خود ممنوع خواهد بود.

مسأله 2396: محلوك وبرده، بی اذن مولای خود نمی تواند در اموالی که به دست آورده، تصرف نماید.

مسأله 2397: انسان می تواند در مرضی که به آن از دنیا می رود، هر قدر بخواهد از مال خود را به مصرف خود و عیال و میهمان و اموری که اسراف شمرده نمی شود، برساند و یا هر گونه معامله یا بخششی انجام دهد، و اگر مال خود را به قیمت کمتر بفروشد یا به شخصی ببخشد، هر چند بیش از ثلث مالش بوده و ورثه نیز اجازه نکنند اشکال ندارد، ولی جمعی از فقهای بزرگوار ما، این گونه تصرفات را در زائد بر ثلث، به اجازه ورثه مشروط دانسته اند، گرچه بعيد نیست همه تصرفات در تمام اموالش نافذ باشد.

احکام وکالت

عقد وکالت آن است که انسان کاری را که می تواند انجام دهد، به دیگری واگزار نماید تا از طرف او انجام دهد، مانند این که کسی را وکیل کند که خانه او را بفروشد یا زنی را برای او عقد نماید، بنابراین سفیه که مال خود را در کارهای بیهوده مصرف می کنند، چون حق ندارد در مال خود تصرف نماید، نمی تواند برای فروش آن کسی را وکیل کند.

مسأله 2398: در وکالت صیغه خواندن لازم نیست و اگر انسان به دیگری بفهماند که او را وکیل کرده و او هم بفهماند قبول نموده . مانند این که مال خود را به کسی بدهد که برای او

ص: 423

بفروشد و او مال را بگیرد . وکالت صحیح است، به شرط آن که منجز باشد، پس چنانچه بگوید اگرمن مسافرت کردم یا اگر مسافر من آمد تو وکیل هستي، وكالت باطل است.

مسأله 2399: اگر کسی رکه در شهر دیگری است وکیل نماید و برای او وکالت نامه بفرستد واوقبول کند، هر چند وکالت نامه پس از مدّتی برسد، وكالت صحیح است.

مسأله 2600: موکّل یعنی کسی که دیگری را وکیل می کند، و نیز کسی که وکیل می شود، باید بالغ و عاقل باشند و از روی قصد و اختیار اقدام کنند و ممنوع از تصرف هم نباشند.

مسأله 2601: کاری را که شخص نمی تواند انجام دهد یا شرعا نباید انجام دهد، نمی تواند برای انجام آن از طرف دیگری وکیل شود، مانند شخص محرم چون نباید صیغه عقد زناشويي را بخواند، نمی تواند برای خواندن صیغه از طرف دیگری وکیل شود.

مسأله 2602: شخص می تواند دیگری را برای انجام تمام کارهای خودش وكیل کند، ولی اگر برای یکی از کارهای خود وکیل نماید و آن کار را معین نکند وكالت صحیح نیست، مگر آن که به وكيل اختیار دهد که هرکدام از کارهای او را که بخواهد انجام دهد.

مسأله 2603: اگر وکیل را عزل کند، یعنی از کار برکنار نماید، پس از رسیدن خبر به او نمی تواند آن کار را انجام دهد، ولی اگر پیش از رسیدن خبر آن کار را انجام داده باشد، وکالت صحیح است.

مسأله 2604 : وکیل می تواند از وکالت کناره بگیرد، گرچه موکّل غایب باشد.

مسأله 2605: وكيل نمی تواند برای انجام کار واگزار شده به او، دیگری را وکیل کند، ولی اگر موكل به او اجازه داده که وکیل بگیرد، هرگونه که به او دستور داده می تواند رفتار نماید ، پس اگر گفته باشد برای من وكيل بگیر، باید از طرف او وكيل بگیرد و نمی تواند کسی را از طرف خودش وکیل کند.

مسأله 2606: اگر وکیل با اجازه موکّل کسی را از طرف او وكیل کند، نمی تواند آن وکیل را عزل نماید و اگر وکیل اول بمیرد یا موګّل او را عزل کند، وکالت دوّمی باطل نمی شود.

مسأله 2607: اگر وکیل با اجازه موکّل، کسی را از طرف خودش وکیل کند، موکّل و وکیل اوّل

ص: 424

می توانند آن وکیل را عزل کنند و اگر وکیل اوّل بمیرد یا عزل شود، وکالت دوّمی باطل می شود.

مسأله 2608: اگر چند نفر را برای انجام کاری وکیل کند و به آنها اجازه دهد هرکدام به تنهایی در آن کار اقدام کنند، هريك از آنان می تواند آن کار را انجام دهد و چنانچه یکی از آنان بمیرد، وکالت دیگران باطل نمی شود، ولی اگر نگفته باشد که با هم یا به تنهایی انجام دهند، یا گفته باشد که با هم انجام دهند، نمی توانند به تنهایی اقدام کنند و اگر یکی از آنان بمیرد، وکالت دیگران باطل می شود.

مسأله 2609: اگر وکیل یا موكل بمیرد و یا چیزی که برای تصرّف در آن وكيل شده است از بین برود، وكالت باطل می شود، مانند این که گوسفندی که برای فروش آن وكيل شده بمیرد. و اگر یکی از آن ها دیوانه یا بیهوش شود، در زمان دیوانگی یا بیهوشی وکالت اثری ندارد، اما بطلان وکالت به طوری که پس از برطرف شدن دیوانگی و بیهوشی نیز نتواند عمل را انجام دهد، محل اشکال است.

مسأله 2610: هرگاه کسی را برای کاری وکیل کند و چیزی برای او قرار بگزارد پس از انجام آن کار، چیزی را که قرار گذاشته باید به او بدهد.

مسأله 2611: اگر وکیل در نگهداری مالی که در اختیار او است کوتاهی نکند و غیر از تصرفي که به او اجازه داده اند تصرّف دیگری در آن ننماید و آن مال اتّفاق از بین برود، واجب نیست عوض آن را بدهد.

مسأله 2612: اگر وکیل در نگهداری مالی که در اختیار او است کوتاهی کند یا غیر از تصرفي که به او اجازه داده اند، تصرّف دیگری در آن بنماید و آن مال از بین برود، ضامن است، پس اگر لباسی را که گفته اند بفروش، بپوشد و آن لباس از بین برود، باید عوض آن را بدهد.

مسأله 2613: اگر وکیل غیر از تصرّفی که به او اجازه داده اند تصرف دیگری در مال بکند، مثلاً لباسی را که گفته اند بفروش، بپوشد، سپس تصرّفی را که به او اجازه داده اند بنماید، آن تصرف صحیح است.

ص: 425

احکام اقرار

مسأله 2614: اقرار، یعنی انسان اعتراف کند حقی براو هست، مثلا بگوید: محمد از من هزار تومان طلب دارد ، با اعتراف نمایید که برکسی حق ندارد، مثلا بگوید: علی هیچ بدهی ای به من ندارد.

مسأله 2615: اعتراف در صورتی نافذ و صحیح است که به صورت جزم و صریح یا ظاهر باشد، بنابراین اگر بگوید: ممکن است جعفر از من ده تومان طلب داشته باشد، صحيح نخواهد بود و نیز باید چیزی که به آن اعتراف میکند به ضرر او باشد، پس اگر بگوید: من از زید ده تومان طلب دارم، باید دلیل بیاورد.

مسأله 2616: اعتراف بچه، دیوانه، سفیه نسبت به مال خود، کسی که مجبورش کرده اند، برده و کسی که اعتراف او با قصد نباشد، باطل است.

مسأله 2617: اگر به چیز مجهول یا مرددی اعتراف کند، مثلا بگوید: حسن از من چیزی می خواهد، یا بگوید: تقي از من یکی از این دو مال را طلب دارد، یا شخصی که برای او اعتراف می کند، مجهول یا مردّد باشد، مثلا بگوید: شخصی یا یکی از این دو نفر از من ده تومان طلب دارد، در تمامی این موارد اعتراف او صحیح است.

مسأله 2618: مُقِرّلَهُ، یعنی کسی که برای او اعتراف می شود، باید بتواند مالک شود، مثلا بگوید: چیزی را که در دست دارم، ملک زید یا وقف این مسجد است، پس اگر بگوید: چیزی را که در دست دارم ملک این حیوان است، چون حیوان مالک نمی شود، صحیح نیست.

مسأله 2619: اگر بگوید: تقی از من هزار تومان می خواهد، سپس انکار کند، باید هزار تومان را بدهد، ولی اگر بگوید: تقي از من هزار تومان طلب دارد، سپس مقدار معقولی را استثناء کند، مثلا بگوید: مگرده تومان، قبول می شود.

مسأله 2620: اگر بگوید: این خانه مال کاظم است، سپس بگوید: مال رضاست، بنابر احتیاط مصالحه کند.

مسأله 2621: اگر بگوید: حسين پسر من است، یا بگوید: زینب خواهر زن من است، قبول

ص: 426

می شود و چنانچه بمیرد حسین از او ارث می برد، همچنین نمی تواند تا زمانی که خواهر زينب، زن اوست ، زینب را به عقد خود درآورد.

مسأله 2622: حکم بیمار در اعتراف، حکم صحیح است، مگر در مرضی که با آن مرض می میرد بگوید: مقداری به کسی بدهکار است. و متهم باشد که سخنش برای ضرر زدن به ورثه است. در این صورت باید مقداری را که تعیین کرده است، از ثلث مال او بدهند.

احکام هدیّه

مسأله 2623: هديه ، یعنی انسان چیزی را به کسی، مجّانی و بدون عوض ببخشد. و در این عقد، ایجاب و قبول لازم است. و اگر چیزی را به قصد هدیه، به کسی ببخشد و او نیز به همین قصد بگیرد، هدیه واقع می شود.

مسأله 2624: کسی که هدیه می دهد باید بالغ و عاقل باشد، از روی قصد و اختیار، هديه نماید و بتواند در مال خود تصرف کند، بنابراین اگر سفیه یا مفلس، مال خود را به کسی ببخشد، صحیح نیست.

مسأله 2625: کسی که به او چیزی بخشیده می شود، باید با اجازه ی صاحب مال، آن را تحويل بگیرد، اگرچه در غیر از مجلس هدیه باشد.

مسأله 2626: اگر طلبکار، طلب خود را به بدهکار ببخشد، دیگر نمی تواند آن را از بدهکار مطالبه کند.

مسأله 2627: اگر انسان چیزی را به کسی ببخشد و او نیز آن را تحویل بگیرد، بخشنده می تواند هدیه را برهم زده و مال را پس بگیرد، مگر در چند صورت:

1- اگر کسی که به او بخشیده است، با انسان خویشی داشته باشد، خواه نزدیک باشد، خواه دور، مانند پدر، مادر، پسرعمو و پسر خاله.

2- اگر زن به شوهر، یا مرد به همسر خود بخشیده باشد.

3- اگر تمام یا قسمتی از هدیه تلف شده باشد.

ص: 427

4- اگر هدیهی معوّضه باشد، یعنی چیزی بخشیده و در عوض، چیزی دریافت کرده باشد، مانند آن که خانه ای را در مقابل باغی به کسی ببخشد.

5- اگربخشده، در هديه قصد قربت کند. 6- اگربخشنده یا کسی که به او بخشیده شده، بمیرد.

7- اگر کسی که به او چیزی بخشیده شده، در آن هدیه تصرف کند، مثلا آن را بفروشد یا گندم را آرد کند.

مسأله 2628: اگر چیزی را که بخشیده، زیاد شود مانند آن که گوسفند، فربه گردد و یا بچه بزاید، سپس بخشنده هدیه را بر هم بزند، زیادی و بچه گوسفند، مال کسی است که به او بخشیده شده است.

مسأله 2629: برهم زدن هدیه بدین صورت است که بخشنده بگوید: هدیه را برهم زدم، یا آن را پس بگیرد و یا بفروشد و لازم نیست کسی که به او بخشیده شده، بداند که بخشنده هدیه را بر هم زده است.

مسأله 2630: اگر بخشنده یا کسی که به او بخشیده شده است، بعد از عقد و قبل از تحویل گرفتن بمیرد، هدیه به هم می خورد.

مسأله 31 26: بخشیدن به قوم و خویش، یکی از اقسام صله رحم و از مستحبات اسلامی است و ثواب آن، دو برابر بخشیدن به غیرفامیل است.

مسأله 32 26: مکروه است انسان، در بخشش، بعضی از فرزندان خود را، بربعضی دیگر ترجیح دهد، حتی در بوسیدن و مانند آن، مگر به دلیل دینی، اخلاقی، علمی و عملی آن هم در صورتی که ایجاد دشمنی و یا فسادی نشود، بنابراین ترجیح دادن پسرها بر دخترها در هديه، وقف و مانند آن، اگر برای فایده دینی و دنیوی نباشد، مکروه است، اما اگر ترجیح دادن، باعث فساد یا دشمنی شود، چه بسا حرام خواهد شد.

ص: 428

احکام صدقه

مسأله 2633: صدقه دادن از کارهای مستحب است و در روایات اسلامی سفارش زیادی به انجام آن شده است. چنانچه در حدیث شریف آمده است:

«صدقه موجب زیاد شدن مال ، دفع بلا و سبب شفاء می شود» .

مسأله 2634: چنانچه به قصد صدقه، مال خود را به فقیر شرعی مؤمن بدهد و او نیز به همین قصد آن را بگیرد، صدقه واقع می شود و بعد از آن که فقير صدقه را گرفت، صدقه دهنده نمی تواند آن را برهم زده و مال خود را مسترد کند.

مسأله 35 26: کسی که سید نیست نمی تواند زکات و فطره و صدقه های مستحبی خود را به سید بدهد.

مسأله 2636: اگر کسی از انسان بخواهد چیزی به او بدهد، مکروه است او را رد کند، هرچند گمان کند فقیر نیست.

مسأله 2637: تکدی و گدایی کردن در صورت احتیاج مکروه و در صورتی که احتیاج نداشته باشد، بعید نیست حرام باشد.

مسأله 2638: مستحب است انسان واسطه ی رساندن صدقه شود و صدقهی مستحب را اگر مخفي بدهد، بهتر است مگر این که علنی دادین آن از جهتی، بهتر باشد.

مسأله 2639: مستحب است انسان زیاد صدقه بدهد، به ویژه در اوایل روز و اوایل شب و همچنین مستحب است دستی را که با آن صدقه داده، ببوسد.

مسأله 2640: مستحب است انسان، در صدقه دادن ، قوم و خویش و همسایگان را بر دیگران مقدم بدارد.

مسأله 2641: صدقه در صورتی موجب ثواب است که با قصد قربت باشد.

احکام قرض

قرض دادن از وظایف مستحبی اسلام است که در آیات قرآن و احادیث به آن بسیار سفارش شده و ثواب آن چندین برابر ثواب صدقه است، چنانچه از پیامبر اکرم صلی الله عليه وآله روایت

ص: 429

شده که فرمودند:

«هر کسی به برادر مسلمان خود قرض بدهد، مال او زیاد می شود و ملائکه بر او رحمت می فرستند و اگر با بدهکار خود مدارا کند، بی حساب و به سرعت از صراط می گذرد. و کسی که برادر مسلمانش از او قرض بخواهد و ندهد، بهشت بر او حرام می شود».

مسأله 2642: در قرض صیغه خواندن لازم نیست، بلکه اگر چیزی را به نیت قرض به کسی بدهد و او هم به همین قصد بگیرد، صحیح است، ولی باید مقدار آن معلوم باشد. مسأله 2643: هر وقت بدهکار بدهی خود را بدهد، چنانچه قرض مدت دار نبوده ، طلبکار باید قبول نمایید.

مسأله 2644: اگر در صیغه قرض برای پرداخت آن مدّت گذاشته شده، احتیاط لازم آن است که طلبکار پیش از پایان آن مدت، طلب خود را مطالبه نکند، ولی اگر مدت ندارد،

طلبکار هروقت بخواهد می تواند طلب خود را مطالبه نماید.

مسأله 2645: اگر طلبکار طلبش را مطالبه کند، چنانچه بتواند بدهی خود را بدهد، باید فورا آن را بپردازد و چنانچه دیرکند، گناهکار است.

مسأله 2646: اگر بدهکار غیر از خانه ای که در آن نشسته و اثاثیه منزل و چیزهای دیگری که به آنها نیازمند است، چیزی ندارد، طلبکار نمی تواند طلب خود را از او مطالبه نماید، بلکه باید صبر کند تا بتواند بدهی خود را بدهد.

مسأله 2647: کسی که بدهکار است و نمی تواند بدهی خود را بدهد، چنانچه بتواند کاسبی کند و مایه توهین و خواری او نشود، واجب است که کسب کند و بدهی اش را بدهد.

مسأله 2648: کسی که به طلبکارش دسترسی ندارد، چنانچه امید نداشته باشد که او را پیدا کند و احتمال مرگ او را ندهد، ورثه او را هم نشناسد، باید طلبش را از طرف صاحبش به فقیر بدهد. و بنابر احتیاط واجب از فقیه عادل اجازه بگیرد. و اگر طلبکار او سید نباشد، احتیاط لازم است که طلب او را به سید فقیر ندهد.

ص: 430

مسأله 2649: اگر مال میت بیش از هزینه واجب کفن و دفن و بدهی او نباشد، باید مالش را به همین مصرف ها برسانند و به وارث او چیزی نمی رسد.

مسأله 2650: اگر کسی مقداری پول، طلا یا نقره قرض کند و قیمت آن کم شود، چنانچه همان مقدار را که گرفته بپردازد، کافی است و اگر قیمت آن زیادتر گردد، لازم است همان مقدار را که گرفته دوباره بدهد. ولی در هر دو صورت اگر بدهکار و طلبکار به غیر آن راضی شوند، اشکال ندارد و در بعضی موارد مصالحه کنند.

مسأله 2651: اگر مالی را که قرض کرده از بین نرفته باشد و صاحبش آن را مطالبه نماید، احتیاط مستحب آن است که بدهکار همان مال را به او بدهد.

مسأله 2652: اگر قرض دهنده شرط کند که زیادتر از مقداری که می دهد بگیرد ربا و حرام است، مانند این که بك من گندم بدهد و شرط کند که بك من و پنج سیربگیرد، یا ده تخم مرغ بدهد که یازده عدد بگیرد؛ بلکه اگر قرار بگزارند که بدهکار کاری برای او انجام دهد یا چیزی را که قرض کرده با مقداری جنس دیگر بدهد ربا و حرام است، مانند این که شرط کند يك تومانی را که قرض کرده با يك كبریت مسترد کند و نیز اگر با او شرط کند که چیزی را که قرض می گیرد به گونه خاصی تحویل دهد باز هم ربا و حرام است، مانند این که مقداری طلای نساخته به او بدهد و شرط کند که ساخته تحویل بگیرد، ولی اگر بدون شرط کردن، خود بدهکار زیادتر از آنچه قرض کرده بدهد اشکال ندارد، بلکه مستحب است.

مسأله 2653: ربا دادن مانند ربا گرفتن حرام است. و کسی که قرض ربایی گرفته مالك نمي شود و نمی تواند تصرف کند.

مسأله 2654: اگر گندم یا چیزی مانند آن را به طور قرض ربایی بگیرد و با آن زراعت کند، مالك شدن محصول، محل منع است و نباید در محصولی که از آن به دست آمده تصرف نماید.

مسأله 2655: اگر لباسی را به ذّمه بخرد، سپس از پولی که به قرض ربایی گرفته یا از پول حلالی که مخلوط با آن پول است به صاحب لباس بدهد، پوشیدن آن لباس و نماز خواندن با آن

ص: 431

اشکال دارد. همچنین اگر در وقت خریداری نیت داشته که از همان پول بدهد، چه فروشنده لباس مالك آن باشد چه وكيل او. و اگر به فروشنده بگوید که این لباس را با این پول خریداری می کنم، پوشیدن آن لباس حرام و با علم به حرمت، نماز او باطل است. مسأله 2656: اگر کسی مقداری پول به تاجر بدهد که در شهر دیگر از طرف او کمتر بگیرد، اشکال ندارد و این را «صرف برات»می گویند.

مسأله 2657: اگر مقداری پول به کسی بدهد که پس از چند روز در شهر دیگر زیادتر بگیرد ربا و حرام است، مانند این که نهصد و نود تومان بدهد که پس از ده روز در شهر دیگر هزار تومان بگیرد. ولی اگر کسی که زیادی را می گیرد در مقابل زیادی، جنس بدهد یا عملی انجام دهد اشکال ندارد.

مسأله 2658: اگر در مقابل طلبی که از کسی دارد سفته یا براتی داشته باشد و بخواهد طلبش را پیش از وعده آن، کسر نماید و نقد کند و یا مقداری از آن را نقد بگیرد ولی مدت باقیمانده را زیاد کند، اشکال ندارد.

مسأله 2659: پول هایی که به صندوق های قرض الحسنه داده می شود در صورتی که صاحبان پول، اجازه و یا وکالت دهند، مسئولان صندوق ها می توانند با آن پول ها معامله کنند و سود حاصله به نفع صندوق ها استفاده شود.

مسأله 2660: صندوق های قرض الحسنه، مبالغی را که به عنوان کارمزد حقوق کارمندان، اجاره ساختمان، هزینه آب و برق و تلفن و مانند اینها که به صور مختلف محاسبه می شود از وام گیرندگان دریافت می کنند هرچند که اندک باشد حرام است، و چنانچه وام گیرندگان از روی رضایت اهدا نمایند و مأخوذ به حیاء نباشد اشکال ندارد.

مسأله 2661: صندوق های قرض الحسنه و بانک ها که با رضایت صاحبان وجوه برای تامین مخارج خود و حقوق کارمندان و مانند آنها، پس اندازهای موجود را در امر تولید یا از طریق عقود اسلامی در راه فعالیت اقتصادی به کار می گیرند، گرفتن مبالغی به عنوان کار مزد و

ص: 432

مانند آن از وام گیرندگان حرام است.

مسأله 2662: معاملاتی که در بانکها تحت عنوان عقود اسلامی از قبیل مضاربه، یا شرکت انجام می گیرد چنانچه دارای شرائط لازمه باشد اشکال ندارد ولی اگر این امور جنبه صوری و ظاهری داشته باشد آن سود ربا و حرام است.

مسأله 2663: پول اضافي از اصل وام که بانک ها برای دیرکرد از بدهکار می گیرند ربا و حرام است.

مسأله 2664: سفته و یا چک که در بازار و بنگاه ها معمول است از ضامن می گیرند، و به محض امضاء، ضامن محسوب می شود، بعد از آن بانک یا صندوق قرض الحسنه روی آن وام می دهد که درصورت عدم پرداخت از صاحب سفته و چک می گیرند چون این نوع تعهد مستقلی است اشکال ندارد ولی از باب زمان خارج است.

مسأله 2665: سپرده های بانکی چنانچه به عنوان قرض باشد و نفعی برای آن قرار ندهند مانعی ندارد و برای بانک ها جایز است که در آن تصرف کنند و اگر نفع قرار دهند و یا بر اساس نفع به بانک سپرده شود ربا و حرام است و در قرار نفع فرق نیست بین این که به صراحت باشد یا بنای طرفین در حال قرض، بر گرفتن نفع باشد، پس اگر قانون بانک آن باشد که به قرض هایی که میگیرد سود بدهد، قرض دادن به بانک براین اساس حرام است.

مسأله 2666: بانکهای رهنی و غیر آنها اگر با قرار نفع، قرض بدهند، و چیزی را رهن بگیرند که در سر موعد چنانچه بدهکار بدهی خود را نپردازد بفروشند و طلب خود را بردارند نفع آن ربا و حرام است.

احکام حواله دادن

مسأله 2667: اگر شخص، طلبکارش را حواله بدهد که طلب خود را از دیگری بگیرد و طلبکار قبول نماید، پس از درست شدن حواله با شرایطی که بعد می آید، کسی که به او حواله شده بدهکار می شود و دیگر طلبکار نمی تواند طلبی را که دارد از بدهکار اولی مطالبه نماید.

مسأله 2668: بدهکار و طلبکار باید بالغ و عاقل باشند و کسی آنها را مجبور نکرده باشد و

ص: 433

نیز نباید سفیه و مفلّس باشند.

مسأله 2669: حواله دادن به کسی که بدهکار نیست، در صورتی صحیح است که او قبول کند و نیز اگر شخص بخواهد به کسی که جنسی بدهکار است، جنس دیگری حواله دهد . مانند حواله دادن گندم به کسی که جوبدهکار است . تا او قبول نکند، حواله صحیح نیست.

مسأله 2670: هنگام حواله دادن، شخص باید بدهکار باشد، پس اگر بخواهد از کسی قرض کند، تا وقتی از او قرض نکرده بنابر احتیاط لازم نمی تواند او را به شخصی حواله دهد که آنچه را بعد قرض می دهد از آن شخص بگیرد.

مسأله 2671: حواله دهنده و طلبکار باید مقدار حواله و جنس آن را بدانند، پس اگر مثلا ده من گندم و ده تومان پول به يك نفربدهکار باشد و به او بگوید یکی از دو طلب خود را از فلانی بگیرو آن را معین نکند، حواله درست نیست.

مسأله 2672: اگر بدهی واقعا معیّن باشد، ولی بدهکار و طلبکار هنگام حواله دادن، مقدار یا جنس آن را ندانند، حواله صحیح است، مانند این که اگر طلب کسی را در دفتر نوشته، ولی پیش از دیدن دفتر حواله بدهد، سپس دفتر را ببیند و به طلبکار مقدار طلبش را بگوید.

مسأله 2673: طلبکار می تواند حواله را قبول نکند، هرچند کسی که به او حواله شده فقیر نباشد و در پرداختن حواله هم کوتاهی ننماید.

مسأله 2674: اگر کسی که به حواله دهنده بدهکار نیست حواله را قبول کند، پیش از پرداختن حواله نمی تواند مقدار حواله را از حواله دهنده بگیرد و اگر طلبکار طلبش را به مقدار کمتر صلح کند، کسی که حواله را قبول کرده تنها همان مقدار را می تواند از حواله دهنده مطالبه نماید.

مسأله 2675: پس از تحقّق حواله، حواله دهنده و آن که به او حواله شده نمی توانند حواله را به هم بزنند و هرگاه کسی که به او حواله شده هنگام حواله فقیر نباشد، گرچه بعدا فقیر شود، طلبکار هم نمی تواند حواله را به هم بزند و همچنین است اگر موقع حواله فقیر باشد و طلبکار

ص: 434

بداند که فقیر است، ولی اگر نداند که فقیر است سپس بفهمد، گرچه در آن وقت توانگر شده، طلبکار می تواند حواله را به هم بزند و طلب خود را از حواله دهنده بگیرد.

مسأله 2676: بدهکار و طلبکار و کسی که به او حواله شده، اگر قبول او در صحت حواله معتبر باشد یا یکی از آنان برای خود حق به هم زدن حواله را قرار دهند، مطابق قرار گذاشته شده می تواند حواله را به هم بزند.

مسأله 2677: اگر حواله دهنده خودش طلب طلبکار را بدهد، چنانچه به خواهش کسی که به او حواله شده و مدیون حواله دهنده بوده داده است، می تواند چیزی را که داده از او بگیرد و اگر بی خواهش او داده یا این که او مدیون حواله دهنده نبوده، نمی تواند چیزی را که داده از او مطالبه نماید.

احکام رهن

رهن آن است که بدهکار مقداری از مالش را نزد طلبکار بگزارد، که اگر طلب او را ندهد طلبش را از آن مال به دست آورد.

مسأله 2678: در رهن صیغه خواندن لازم نیست و همین که بدهکار مال خود را به قصدگروبه طلبکاربدهد وطلبکار هم به همین قصد بگیرد، رهن صحیح است.

مسأله 2679: گرو دهنده و گرو گیرنده باید بالغ و عاقل باشند و کسی آنها را مجبور نکرده باشد و نیز باید گرودهنده سفیه نباشد، یعنی مال خود را در کارهای بیهوده مصرف نکند.

مسأله 2680: شخص مالی را می تواند گرو بگزارد که شرعا بتواند در آن تصرف کند و اگر مال شخصی دیگر را با اجازه او یا علم به رضایت او گرو بگزارد، صحیح است.

مسأله 2681: چیز گرو گذاشته شده باید خرید و فروش آن صحیح باشد، پس اگر شراب و آلات موسیقی و شطرنج را گرو بگزارند، درست نیست.

مسأله 2682: استفاده چیز گرو گذاشته شده متعلّق به مالك آن است، خواه گرودهنده و خواها شخص دیگری باشد که اجازه داده مال او گرو باشد.

ص: 435

مسأله 2683: طلبکاریا بدهکارنمی توانند مال به گروگذاشته شده را بی اجازه یکدیگر ملك کسی نمایند، ولی اگر آن را ببخشند یا بفروشند، سپس دیگری اجازه نماید صحیح می باشد، هر چند گناه کرده است.

مسأله 2684: چنانچه طلبکار چیزی را که گرو برداشته با اجازه بدهکار بفروشد، پول آن هم مانند خود مال، گرو است. و هم چنین است اگر بی اجازه او بفروشد سپس بدهکار امضا کند، یا آن که خود بدهکار آن چیز را با اجازه طلبکار بفروشد که عوض آن گرو باشد، و چنانچه بي اجازه او باشد آن چیز به گرو بودن خود باقی می ماند.

مسأله 2685: اگر هنگام پرداخت بدهی اش، طلبکار مطالبه کند و او ندهد، چنانچه طلبکار وکالت در فروش دارد، می تواند مالی را که گرو برداشته بفروشد و طلب خود را بردارد. و چنانچه وکالت ندارد لازم است از بدهکار اجازه بگیرد، و اگر دسترسی به او ندارد باید برای فروش آن از فقیه عادل اجازه بگیرد. و در هر دو صورت اگر زیادی داشته باشد باید زیادی را به بدهکار بدهد.

مسأله 2686: اگر بدهکار غیراز خانه ای که در آن نشسته و چیزهایی که مانند اثاثیه نیازمند آنها است، چیز دیگری ندارد، طلبکار نمی تواند طلب خود را از او مطالبه کند، ولی مالی را که گرو گذاشته هر چند خانه و اثاثیه باشد، طلبکار با وکالت در فروش می تواند بفروشد و طلب خود را بردارد.

احکام حجر

مسأله 2687: حجر، یعنی انسان به جهت یکی از هفت امری که بیان می شود، نتواند در تمام یا قسمتی از اموال خود تصرف کند: 1- بچه بودن. 2- دیوانه بودن. 3- سفیه بودن. 4 - مفلس بودن. 5- بیمار بودن. 6- برده بودن. 7- مردن. و تفصیل آن در مسائل زیر بیان می شود .

مسأله 2688: بچه ای که هنوز به سن بلوغ شرعی نرسیده، یا بالغ شده اما رشید نیست، نمی تواند در مال خود تصرف کند، هرچند تصرفش صحیح باشد.

ص: 436

نشانه های بلوغ

مسأله 2689: نشانه ی بالغ شدن، یکی از سه چیز است:

1- روییدن موی درشت زیر شکم بالای عورت، ولی موی نازک علامت بلوغ نیست. 2- محتلم شدن و بیرون آمدن منی و این علامت در زن ها بسیار کم است .

3- تمام شدن پانزده سال قمری در مرد و تمام شدن نه سال قمری در زن.

مسأله 2690: روییدن موی درشت در صورت، پشت لب، سینه و زیر بغل و خشن شدن صدا و مانند آن، نشانه بالغ شدن نیست، مگر این که انسان بر اثر آن، به بالغ شدن یقین پیدا کند.

مسأله 2691: اگر معدل سن بلوغ در جایی از زمین یا در کرات دیگر، تاخیر یا تقدیم یافت، هرکدام از سن و احتلام و روییدن موی بالای آلت، یا حیض متأخرو متقدم نیز دلیل بر بلوغ است.

مسأله 92 26: اگر در اثر دارو و درمان، نشانه های بلوغ از وقت مقرر خود جلویا عقب بیفتد، مثلا دارویی مصرف کنند که احتلام یا روییدن موو یا حیض را تقدیم یا تأخیر نماید، باید به اینها عمل شود، به ویژه حیضی که در سنین یائسگی ایجاد می کنند و بالاخص اگر قابلیت حاملگی زن در آن سنین ادامه یابد، مگر این تقديم و تأخیر خیلی خارق العاده بوده، مانند این که کودک خردسالی را با دارو، وادار به احتلام کنند.

مسأله 2693: ولى بجه، یعنی کسی که می تواند در مال او تصرّف کند، در درجه اوّل پدر و جدّ پدری طفل است و در صورتی که آن ها موجود نباشند، قيم از جانب آنها و اگراو نیز نبود، فقیه عادل می باشد.

مسأله 2694: پدر و جد پدری، هرکدام می توانند درمال طفل تصرف کنند، اگرچه جد پدری خیلی دور باشد، و در صورتی که هر دو در آن تصرف کنند، کسی که اول تصرّف نموده ، مقدم است.

مسأله 2695: دیوانه نمی تواند در مال خود تصرّف کند و در بقیه احکام مانند بچه است، ولى بنابراحتیاط واجب، اگر بعد از بلوغ، دیوانه شده باشد، فقیه عادل با پدر یا جدّ، با هم در امور او رسیدگی کنند گرچه کفایت پدر و جد مستقلا از فقیه عادل بعید نیست.

ص: 437

مسأله 2696: کسی که گاهی عاقل و گاهی دیوانه است، تصرفی که هنگام دیوانگی، در مال خود می کند، صحیح نیست.

مسأله 2697: انسان می تواند در مرضی که با آن بیماری از دنیا می رود ، هر مقدار از مال خود را برای خود، عیال، مهمان و کارهایی که اسراف نیست، مصرف نماید و نیز اگر مال خود را به قیمت آن بفروشد، یا اجاره دهد، اشکال ندارد، بلکه اگر مال خود را به کسی ببخشد یا ارزان تراز قیمت آن بفروشد، خواه مقداری را که بخشیده یا ارزان تر فروخته، به اندازه ثلث مال او بوده است، یا بیشتر باشد، تصرف وی صحیح و در صورتی که بیشتر از ثلث باشد، احتیاج به اجازه ورثه ندارد.

مسأله 2698: سفيه، یعنی کسی که مال خود را در کارهای بیهوده مصرف می کند، نمی تواند در مال خود تصرّف نماید و ولایت بر او، به عهده پدر و جدّ پدری است اگر قبل از بلوغ سفیه باشد، ولی اگر بعد از بلوغ، سفیه شده باشد، ولى او فقیه عادل است به همراه پدر یا جد پدری بنابر احتياط.

مسأله 2699: مفلّس، یعنی کسی که به اصطلاح امروز «ورشکست شده و فقیه عادل، روی املاک او دست گذاشته است. مفلّس پیش از آن که فقیه عادل، او را مفلس بشناسد، می تواند در اموال خود تصرف کند، هرچند قرض های او چند برابر ثروتش باشد. مسأله 2700: مفلس با چهار شرط نمی تواند در اموال خود تصرّف کند:

1- قرض های او شرعا ثابت شده باشد.

2- ممتلكات و طلب هایی که از مردم دارد، کمتر از بدهی او باشد، البته خانه و چیزهای دیگری که در احکام قرض، استثنا شده است، در این جا نیز مستثنی است.

3- مدّت قرض هایی که کرده است، تمام شده باشد، یا آن مقداری که مدّتشان تمام شده، بیش از املاک او باشد.

4- طلبکارها از فقیه عادل، بخواهند که نگذارد در مال خود تصرّف کند.

ص: 438

مسأله 2701: بعد از آن که فقیه عادل، حکم نمود که مفلس در اموال خود تصرف نکند، حق طلبکارها به آن اموال تعلق گرفته و باید آنها را بفروشند و به طلبکارها بپردازند. مسأله 2702: قسمت کردن اموال مفلس در بين طلبکارها، به نسبت طلب آنها صورت می گیرد، مثلا اگر مفلس فقط سی تومان دارد و یکی از او صد تومان و دیگری پنجاه تومان طلب داشته باشد، بیست تومان به کسی که صد تومان طلب دارد و ده تومان به دیگری می دهند.

مسأله 2703: اگر انسان در مرضی که به سبب آن از دنیا می رود، مقداری از مال خود را مجانی مصرف کند، مثلا آن را به کسی ببخشد یا چیزی که هزار تومان می ارزد به صد تومان بفروشد، این تصرفات از اصل مال، خارج می شود و آن را «منجزات مریض» می نامند.

مسأله 2704 : تصرّفاتی را که برده ، بدون اجازه آقای خود می کند، باطل است و در این که آیا برده مالک چیزی می شود یا نه، خلاف است و بنابراقوی مالک می شود.

مسأله 2705: اگر کسی وصیت کند پس از مرگش، مقداری از اموالش را به کسی ببخشند، چنانچه بیشتر از ثلث نباشد یا اگر بیشتر از ثلث است، ورثه اجازه بدهند، باید به وصیت عمل کنند و اگر بیشتر باشد و ورثه اجازه ندهند، فقط به مقدار ثلث صحیح و نسبت به بقیه باطل است و همچنین دیگر وصیت هایی که واجب شرعی مالی نباشد، مانند وصیّت به خیرات و مبرات.

احکام ضمانت

ضمانت آن است که شخصی قرض یا کار فرد دیگری را به عهده گیرد. و به این شخص «ضامن»گویند.

مسأله 2706: شخصی که می خواهد ضامن شود تا بدهی کسی را بدهد، ضامن شدنش در صورتی صحیح است که به هر لفظی گرچه عربی نباشد یا با انجام دادن کاری به طلبکار بفهماند که من ضامن شده ام طلب تو را بدهم و طلبکار هم بفهماند که راضی است و رضایت بدهکار شرط نیست.

مسأله 2707: ضامن و طلبکار باید بالغ و عاقل باشند و کسی آنها را مجبور نکرده باشد و نیز

ص: 439

نباید سفیه و مفلّس باشند، ولی این شرط ها در بدهکار نیست، پس اگر کسی ضامن شود که بدهی بچه یا دیوانه یا سفید را بدهد صحیح است.

مسأله 2708: هرگاه کسی که ضمانت می کند چنین بگوید: اگر بدهکار قرض تو را نداد من می دهم، به این معنا که بالفعل عهده دار قرض شود تا در صورت ندادن بدهکار از عهده برآید، بعید نیست صحیح باشد، ولی اگر شرط دیگری قرار دهد باطل است. و احوط آن است که ندادن بدهکار را نیز شرط نکند.

مسأله 2709: اگر کسی بخواهد از دیگری قرض کند و شخص به قرض دهنده بگوید که من ضامن قرض هستم، چنانچه قرض گیرنده ادا نکند احتیاط لازم آن است که طلبکار از بدهکار مطالبه نکند.

مسأله 2710: در صورتی می توان ضامن شد که طلبکار و بدهکار و جنس بدهی همه در واقع معین باشد، پس اگر دو نفر از کسی طلبکار باشند و شخص بگوید من ضامن هستم که طلب یکی از شماها را بدهم، چون معين نکرده که طلب کدام را می دهد، ضامن شدنش باطل است. و نیز اگر کسی از دو نفر طلبکار باشد و شخص بگوید من ضامن هستم که بدهی یکی از آن دو نفر را به تو بدهم، چون معين نکرده که بدهی کدام را می دهد، ضامن شدن او باطل است، و هم چنین اگر کسی از دیگری مثلا ده من گندم و ده تومان پول طلبکار باشد و شخص بگوید من ضامن یکی از دو طلب تو هستم و معین نکند که ضامن گندم است یا ضامن پول، صحیح نیست.

مسأله 2711: اگر طلبکار طلب خود را به ضامن ببخشد، ضامن نمی تواند از بدهکار چیزی بگیرد و اگر طلبکار مقداری از آن را ببخشد، نمی تواند آن مقدار را مطالبه نماید.

مسأله 2712: ضامن پرداخت بدهی شخص نمی تواند از ضمانت خود برگردد.

مسأله 2713: ضامن و طلبکار بنابر احتیاط لازم نمی توانند شرط کنند که هرگاه بخواهند ضمانت ضامن را به هم بزنند، هرچند جواز آن خالی از وجه نیست.

ص: 440

مسأله 2714: ضامنی که هنگام ضمانت بتواند طلب طلبکار را بدهد، گرچه بعد فقیر شود، طلبکار نمی تواند ضمانتش را به هم بزند و طلب خود را از بدهکار اول مطالبه نماید. و هم چنین است اگر در آن موقع نتواند طلب او را بدهد، ولى طلبکار بداند و به ضمانت او راضی شود.

مسأله 2715: اگر شخص هنگام ضمانت نتواند طلب طلبكار را بدهد و طلبکار چگونگی را نمی دانسته و بخواهد ضمانت او را به هم بزند، اشکال دارد، به خصوص چنانچه ضامن پیش از این که طلبکار متوجه شود قدرت پیدا کرده، گرچه بعید نیست بتواند به هم بزند.

مسأله 2716: اگر کسی بی اجازه بدهکار ضامن شود که بدهی او را بدهد، نمی تواند چیزی از او بگیرد .

مسأله 2717: اگر کسی با اجازه بدهکار ضامن شود که بدهی او را بدهد، می تواند مقداری را که ضمانت کرده پس از پرداخت از او مطالبه نماید، ولی اگر به جای جنسی که بدهکار بوده جنس دیگری به طلبکار او بدهد، نمی تواند چیزی را که داده از او مطالبه نماید، مانند این که ده من گندم بدهکار باشد و ضامن ده من برنج بدهد، نمی تواند برنج را از او مطالبه نماید، ولی اگر خودش راضی شود که برنج بدهد اشکال ندارد.

احکام کفالت

کفالت آن است که شخص متعهد شود که هر وقت طلبکار، بدهکار را خواست، به دست او بدهد، و به کسی که این طور متعهد می شود «کفیل» می گویند.

مسأله 2718: کفالت در صورتی صحیح است که کفیل به هر لفظی گرچه عربی نباشد یا با انجام دادن کاری به طلبکار بفهماند که من متعهدم هروقت بدهکار خود را بخواهی به دست تو بدهم و طلبکار هم قبول نماید.

مسأله 2719: کفیل باید بالغ و عاقل باشد و سفیه و مفلس نباشد و او را در کفالت مجبور نکرده باشند و بتواند کسی را که کفیل او شده حاضر نماید.

مسأله 2720: با یکی از پنج چیز کفالت تمام می شود:

ص: 441

اوّل: کفیل بدهکار را به دست طلبکار بدهد. دوّم: طلب طلبکار داده شود. سوّم: طلبکار از طلب خود بگذرد. چهارم: بدهکار یا کفیل بمیرد. پنجم: طلبکار کفیل را از کفالت آزاد کند.

مسأله 2721: اگر کسی به زور بدهکار را از دست طلبکار رها کند، چنانچه طلبکار دسترسی به او ندارد، کسی که بدهکار را رها کرده، باید او را به دست طلبکار بدهد و یا طلب او را بپردازد.

احکام ودیعه (امانت داری)

ودیعه یعنی انسان چیزی را نزد دیگری بگذارد تا از آن نگهداری نماید.

مسأله 2722: اگر شخص مال خود را به کسی بدهد و بگوید نزد تو امانت باشد و او هم قبول کند، یا بدون حرف زدن، صاحب مال به او بفهماند که مال را برای نگهداری به او می دهد و او هم به قصد نگهداری کردن مال را بگیرد، باید به احکام ودیعه و امانت داری که در پیش می آید عمل نماید.

مسأله 2723: امانتدار و امانت گزار باید هر دو بالغ و عاقل باشند.

مسأله 2724: اگر چیزی را از کودك یا دیوانه بی اذن صاحبش به طور امانت قبول کند، باید آن را به صاحبش بدهد و اگر آن چیز مال خود كودك یا دیوانه است و ولی در امانت گذاشتن او اجازه نداده باشد، لازم است آن را به ولی اش برساند و چنانچه در رساندن مال به آنان کوتاهی کند و آن مال تلف شود، باید عوض آن را بدهد.

مسأله 2725: کسی که نمی تواند امانت را نگهداری نماید، چنانچه امانت گزار متوجه حال او نباشد، بنابر احتیاط لازم نباید قبول کند و برفرض قبول، حال خود را اعلام نماید.

مسأله 2726: اگر شخص به صاحب مال بفهماند که برای نگهداری مال او حاضر نیست، چنانچه او مال را بگزارد و برود و آن مال تلف شود، کسی که امانت را قبول نکرده ضامن نیست، ولی احتیاط مستحب آن است که اگر ممکن باشد آن را نگهداری نماید.

مسأله 2727: امانت گزار هر وقت بخواهد می تواند امانت را بگیرد و کسی هم که امانت را قبول می کند هرگاه بخواهد می تواند آن را به صاحبش برگرداند.

ص: 442

مسأله 2728: اگر شخص از نگهداری امانت منصرف شود و ودیعه را به هم بزند، باید هر چه زودتر مال را به صاحب آن یا وکیل یا ولی صاحبش برساند، یا به آنان خبر دهد که حاضر نیست نگهدارد. و اگر بدون عذری مال را به آنان نرساند و خبر هم ندهد، چنانچه مال تلف شود، باید عوض آن را بدهد.

مسأله 2729: امانت دار اگر برای امانت جای مناسبی ندارد، باید محلّ مناسبی تهیه نماید و به گونه ای نگهداری کند که مردم نگویند در نگهداری آن کوتاهی نموده است و اگر در جای غیر مناسب بگزارد و تلف شود، باید عوض آن را بدهد.

مسأله 2730: امانت دار اگر در نگهداری آن کوتاهی نکند و تعدی (زیاده روی) هم ننماید و اتفاقی آن مال تلف شود، ضامن نیست. ولی اگر آن را در جای غیر ایمن بگزارد و ظالمی بفهمد و آن را ببرد، چنانچه تلف شود، باید عوض آن را به صاحبش بدهد.

مسأله 2731: اگر امانت گزار برای نگهداری مالش جایی را تعییّن کند و به امانت دار بگوید که باید مال را در این جا حفظ کنی و اگر احتمال هم بدهی که از بین برود، نباید آن را به جای دیگر ببری، نمی تواند به جای دیگر ببرد و اگر به جای دیگر ببرد و تلف شود، ضامن است.

مسأله 2732: اگر صاحب مال برای نگهداری آن جایی معیّن کند و امانت دار به اعتقاد آن که محل مورد نظر صاحب مال، خصوصیت نداشته، آن را به جای دیگر منتقل کند، چنانچه تلف شود، ضامن است.

مسأله 2733: اگر صاحب مال دیوانه شود، امانت دار باید فورا امانت را به ولئّ او برساند و یا به ولی او خبر دهد و اگر بی عذر شرعی مال را به ولی او ندهد و از خبر دادن هم کوتاهی کند و مال تلف شود، باید عوض آن را بدهد.

مسأله 2734: اگر صاحب مال بميرد، امانت دار باید مال را به وارث او برساند، یا به وارث او خبر دهد. و چنانچه مال را به وارث او ندهد و از خبر دادن هم کوتاهی کند و مال تلف شود، ضامن است. ولی اگر برای آن که می خواهد بفهمد کسی که می گوید من وارث میت هستم

ص: 443

راست می گوید یا نه، یا میت وارث دیگری دارد یا نه، مال را ندهد و از خبر دادن هم کوتاهی کند و مال تلف شود ضامن نیست.

مسأله 2735: اگر صاحب مال بميرد و چند وارث داشته باشد، امانت دار باید مال را به همه ورثه بدهد یا به کسی بدهد که همه آنان گرفتن مال را به او واگزار کرده اند، پس اگر بی اجازه دیگران همه مال را به یکی از ورثه بدهد، ضامن سهم دیگران است.

مسأله 2736: اگر امانت دار بمیرد یا دیوانه شود، وارث یا ولی او یا هر کس که امانت نزد او است، باید هرچه زودتر به صاحب مال اطلاع دهد یا امانت را به او برساند.

مسأله 2737: امانت داری که نشانه های مرگ را در خود می بیند، اگر ممکن است باید امانت را به صاحب آن یا وکیل او برساند و چنانچه ممکن نیست، باید آن را به فقیه عادل بدهد و اگر به فقیه عادل دسترسی نداشته باشد، چنانچه وارث او امین است و از امانت اطّلاع دارد، لازم نیست وصیت کند و گرنه باید وصیت کند و شاهد بگیرد و به وصی و شاهد، اسم صاحب مال و جنس و خصوصیات مال و محلّ آن را بگوید.

مسأله 2738: اگر امانت دار نشانه های مرگ را در خود ببیند و به وظیفه ای که در مسأله پیش گذشت عمل نکند، چنانچه آن امانت از بین برود، بنابر احتیاط واجب باید عوضش را بدهد، هر چند در نگهداری آن کوتاهی نکرده باشد و مرض او خوب شود، یا پس از مدتی پشیمان شود و وصیت کند.

احکام عاریه

عاریه آن است که شخص مال خود را به دیگری بدهد که از آن استفاده کند و در عوض چیزی از او نگیرد.

مسأله 2739: در عاریه صیغه خواندن لازم نیست و اگر چیزی را به قصد عاریه به کسی بدهد و او هم به همین قصد بگیرد، عاریه صحیح است.

مسأله 2740: عاریه دادن مال غصبی جایز نیست و چیزی که منفعت آن را به دیگری واگزار

ص: 444

کرده . مانند اجاره دادن آن . صحیح نیست، مگر این که اجاره کننده به عاریه دادن راضی باشد.

مسأله 2741: چیزی را که منفعتش مال شخص است. مانند این که آن را اجاره کرده و می تواند عاريه بدهد، ولی اگر در اجاره شرط کرده باشند که خودش از آن استفاده کند، نمی تواند آن را به دیگری عاریه دهد.

مسأله 2742: اگر دیوانه و نابالغ و مفلّس و سفیه مال خود را عاريه بدهند، صحیح نیست، اما اگرولی . چنانچه مصلحت مولی علیه باشد . مال کسی را که بر او ولایت دارد عاریه دهد، اشکال ندارد. و نیز اگر خود نابالغ با اجازه ولی یا مفلّس با اذن طلبکاران ، مال خود را عاريه دهد جایز است.

مسأله 2743: اگر در نگهداری مال عاریهای کوتاهی نکند و در استفاده از آن زیاده روی هم ننماید و اتفاق آن چیز تلف شود ضامن نیست، ولی چنانچه شرط کند که هنگام تلف شدن، عاریه کننده ضامن باشد یا چیزی را که عاریه کرده طلا و نقره باشد، باید عوض آن را بدهد.

مسأله 2744: اگر طلا و نقره را عاریه نمائید و شرط کند که اگر تلف شود ضامن نباشد، چنانچه تلف شود، محل اشکال است.

مسأله 2745: اگر عاریه دهنده بمیرد، عاریه گیرنده باید مال عاریه شده را به ورثه او یا ولن آنها بدهد.

مسأله 2746: اگر عاریه دهنده دیوانه یا سفیه شود که شرعا نتواند در مال خود تصرف کند، عاريه کننده باید مالی را که عاریه کرده به ولى او بدهد.

مسأله 2747: کسی که چیزی را عاریه داده ، هر وقت بخواهد می تواند آن را دوباره بگیرد و کسی هم که عاریه کرده هروقت بخواهد می تواند آن را بازگرداند.

مسأله 2748: عاریه دادن چیزی که استفاده حلال ندارد (مانند آلات لهو، شطرنج و قمار یا ظرف طلا و نقره برای به کار بردن جایز نیست، ولى عاریه دادن ظرف طلا و نقره برای تزیین جایز است، هر چند احتیاط در ترك است.

ص: 445

مسأله 2749: عاریه دادن گوسفند برای استفاده از شیر و پشم آن و عاریه دادن حیوان نر برای کشیدن بر ماده صحیح است.

مسأله 2750: اگر مال عاریه کرده را به مالك یا وکیل یا ولی او بدهد، سپس آن مال تلف شود، عاريه کننده ضامن نیست، ولی اگر بی اجازه صاحب مال یا وکیل یا ولی او آن را به جایی ببرد، هر چند جایی باشد که صاحبش معمولا به آن جا می برده . مانند این که اسب را در اصطبلی که صاحبش برای آن مهیا کرده ببندد . سپس تلف شود یا کسی آن را تلف کند، ضامن است.

مسأله 2751: اگر چیز نجس را برای استفاده ای که شرط آن پاکی است عاریه دهد، باید نجس بودن آن را به کسی که عاریه می کند بگوید.

مسأله 2752: مال عاريه شده را نمی توان بی اجازه مالکش به دیگری عاریه داد. مسأله 2753: اگر چیزی را که عاریه کرده با اجازه صاحب آن به دیگری عاریه دهد، چنانچه کسی که اول آن چیز را عاریه کرده بمیرد یا دیوانه شود، عاریه دومی باطل نمی شود.

مسأله 2754: اگر بداند مالی را که عاریه کرده غصبی است، باید آن را به صاحبش برساند و نمی تواند به عاریه دهنده بدهد و عوض استفاده ای که برده، ضامن است.

مسأله 2755: اگر مالی را که می داند غصبی است عاریه کند و از آن استفاده ای ببرد و در دست او از بين برود، مالك می تواند عوض مال و عوض استفاده ای را که عاریه کننده برده از او یا از غاصب مطالبه کند و اگر از عاریه کننده بگیرد، او نمی تواند چیزی را که به مالك می دهد از عاريه دهنده مطالبه نماید.

مسأله 2756: اگر نداند مالی را که عاریه کرده غصبی است و در دست او از بین برود، چنانچه صاحب آن عوضش را از او بگیرد، او هم می تواند آنچه را که به صاحب مال داده از عاريه دهنده مطالبه نماید، ولی اگر چیزی را که عاریه کرده طلا و نقره باشد یا عاریه دهنده با او شرط کرده که اگر آن چیز از بین برود عوض آن را بدهد، نمی تواند عوض آن را که به صاحب مال می دهد از عاریه دهنده مطالبه نماید.

ص: 446

احكام ازدواج

اشاره

تشویق و ترغیب به ازدواج و تشکیل خانواده و نکوهش تنهایی و مجرد زیستن، مورد سفارش و تأکید بسیار دین مبین اسلام است. حضرت الله عزوجل فرموده:

«وَ أَنْكِحُوا الأيامی مِنکُمْ وَ الصَّالِحِينَ مِنْ عبادکم وإمایکم إِنْ يَكُونُوا فُقَراءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِي ...».17

و مردان بی زن و زنان بی شوهر و شایستگان از غلامان و کنیزانتان را به یکدیگر تزویج کنید، چنانچه فقیر باشند خداوند به فضل خویش آنان را غنى و متمکن خواهد

ساخت ... ).

و ازدواج و تناسل از بزرگترین نعمت هایی است که بر شکرانه آنها در قرآن کریم اهتمام شده است که فرموده:

«وَ اللَّهُ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ أنفسکم أَزْواجاً وَ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ أزواجکم بَنِينَ وَ حفده ورزقکم مِنَ الطَّيِّباتِ افبالباطل يُؤْمِنُونَ وَ بِنِعْمَتِ اللَّهِ هُمْ يکفرون » 10

وخداوند برای شما از جنس خودتان جفت آفرید و برای شما از آن زوجها، پسران و دختران و دامادان و نوادگان خلق فرمود و از نعمت های پاکیزه شما را روزی بخشید، آیا به باطل می گروند و نعمت های الهی را منکر می شوند.

رسول الله صلّى الله عليه و آله فرمودند:

«هیچ بنایی در اسلام نزد خداوند عزوجل محبوب تر از ازدواج نیست».

و نیز از آن حضرت روایت شده که فرمودند:

«از خانه ای که به ازدواج آباد گردد چیزی نزد خدا محبوب تر نیست. و در حدیثی از آن بزرگوار آمده که فرمودند: چه چیز مانع مؤمن می شود که زن بگیرد تا خداوند او را

ص: 447

فرزندی دهد که زمین را به گفتن لا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ سنگین نماید».

و احادیث در این باره از ائمه اطهار علیهم السلام بسیار است.

مسأله 2557: مردی که قصد ازدواج با زنی را دارد، می تواند به قصد اطلاع از عیب و نقص، و حسن و جمال و ادب، صورت و دست و گردن تا محل زينت او را نگاه کند و چنانچه با یک بار نگاه کردن منظورش حاصل نشود، می تواند چندین بار، در چند جلسه به همین منظور نگاه کند، ولی احتیاط آنست که قبل از نگاه، صیغه محرمیت برای فقط نگاه کردن بخوانند.

احکام عقد ازدواج

زن و مرد نامحرم با عقد ازدواج به یکدیگر حلال می شوند و آن بر دو قسم است: دائم و غیردائم ازدواج موقت). عقد دائم آن است که زناشویی مدت نداشته باشد و زنی را که این گونه عقد می کنند «دائمه» گویند. و عقد غیر دائم آن است که مدت زناشویی در آن معين شود، مانند این که زن را به مدت يك ساعت با يك روز يا يك ماه يا يك سال یا بیشتر عقد نمایند، ولی باید مدت ازدواج از مقدار عمر زن و شوهر زیادتر نباشد که در این صورت عقد دائمی خواهد بود و زنی را که این گونه عقد کنند «متعه» می نامند.

مسأله 2558: در زناشويي چه دائم و چه غیردائم، باید صیغه عقد خوانده شود و تنها رضایت زن و مرد کافی نیست. صیغه عقد را با خود زن و مرد می خوانند یا دیگری را وکیل می کنند که از طرف آنان بخواند یا ولى آنان عقد را می خواند.

مسأله 2559: وكيل لازم نیست مرد باشد، زن هم می تواند برای خواندن صیغه عقد از طرف دیگری وکیل شود.

مسأله 2560: زن و مرد تا یقین نکنند که وکیل آنان صیغه را خوانده است نمی توانند به یکدیگر نگاه محرمیت نمایند و گمان به این که وکیل صیغه را خوانده است کافی نیست، ولی اگر وکیل بگوید صیغه را خوانده ام کافی است.

مسأله 2561: هرگاه زن، شخصی را وکيل کند که او را در مدت معینی به مردی تزویج کند،

ص: 448

وکیل باید مطابق وكالت زن عمل نماید. و اگرزن ابتدای مدت را تعيين نکند، وكیل می تواند از زمان توکیل او را به عقد آن مرد درآورد.

مسأله 2562: احتیاط مستحب آن است که عقد ازدواج را دو نفر بخوانند، خواه برای خود یا از طرف دیگری وکیل باشند.

کیفیت خواندن عقد ازدواج

مسأله 2563: اگر صیغه عقد دائم را پس از تعیین مهریه، خود زن و مرد بخوانند و اول زن بگوید: زَوْجَتَكَ نَفْسِي عَلَى الصَّدَاقِ الْمَعْلُومِ سپس بدون فاصله مرد بگوید: قِبْلَةً الترويج عقد کافی است و اگر دیگری را وکيل کنند که از طرف آن ها صیغه عقد را بخواند، چنانچه مثلا اسم مرد احمد و اسم زن خدیجه باشد و وکیل زن بگوید: زَوْجَةُ موکلك أَحْمَدَ موكلتي خَدِيجَةَ عَلَى الصَّدَاقِ الْمَعْلُومِ و بدون فاصله وکیل مرد بگوید: قِبْلَتُ الترويج لموكلي أَحْمَدَ عَلَى الصَّدَاقِ الْمَعْلُومِ صحیح است. و بنابر احتیاط واجب باید لفظی که مرد یا وکیل او می گوید با لفظی که زن یا وکیل او می گوید مطابق باشد، مثلا اگر زن زوجت می گوید مرد هم قِبْلَت الترويج بگوید.

مسأله 2564: اگر خود زن و مرد بخواهند صیغه عقد غیردائم را بخوانند، پس از تعيين مدت و مهر، چنانچه زن بگوید: زَوْجْتُکَ نَفْسِي فِي المده الْمَعْلُومَةِ عَلَى الْمَهْرِ الْمَعْلُومِ، بعد بدون فاصله مرد بگوید: قَبِلتُ كافي است و اگر دیگری را وکیل کنند و اول وكيل زن به وکیل مرد بگوید: زوجتک نَفْسِي فِي المده الْمَعْلُومَةِ عَلَى الْمَهْرِ الْمَعْلُومِ و بدون فاصله وكيل مرد بگوید: قِبْلَت التَّزْوِيجِ لموکلي فِي المده الْمَعْلُومَةِ عَلَى الْمَهْرِ الْمَعْلُومِ صحیح می باشد.

شرایط عقد ازدواج

مسأله 2565: عقد ازدواج چند شرط دارد:

اوّل: به عربی صحیح خوانده شود. و اگر خود مرد و زن نتوانند صیغه را به عربی صحیح بخوانند، چنانچه ممکن باشد، بنابر احتیاط واجب کسی را که می تواند به عربی صحیح بخواند، وکیل کنند.

ص: 449

دوّم: مرد و زن یا وکیل آنها که صیغه عقد را می خوانند، قصد انشاء داشته باشند یعنی اگر خود مرد و زن صیغه را می خوانند، زن به گفتن زَوْجْتُکَ نَفْسِي قصدش این باشد که خود را زن او قرار دهد و مرد به گفتن قِبْلَتُ التَّزْوِيجَ زن شدن او را برای خود قبول نماید. و اگر وکیل مرد و زن صیغه را می خوانند، به گفتن زَوْجْتُ و قِبْلَتُ قصدشان این باشد که مرد و زنی که آنان را وکیل کرده اند، زن و شوهر شوند.

سوّم: کسی که صیغه عقد را می خواند باید عاقل و بالغ باشد، چه برای خودش بخواند، چه وکیل دیگری باشد، ولی اگر نابالغ با اذن ولی برای خودش عقد کند، بعید نیست که صحیح باشد، اما نیابت و وکالت او از دیگری، محلّ اشکال است.

چهارم: اگر وکیل زن و شوهر يا ولى آنها صیغه عقد را می خوانند، هنگام عقد زن و شوهر را معيّن کنند، مثلا اسم آن ها را ببرند یا به آنها اشاره نمایند؛ پس کسی که چند دختر دارد، اگر به مردی بگوید: زَوْجْتُکَ إِحْدي بَناتي يعني زن تو نمودم یکی از دخترانم را و او بگوید: قَبِلْتُ یعنی قبول کردم، چون هنگام عقد دختر را معین نکرده اند، عقد باطل است.

پنجم: زن و مرد به ازدواج راضی باشند، ولی اگرزن ظاهر با کراهت اذن دهد و معلوم باشد قلبا راضی است، عقد صحیح است.

مسأله 2566: اگر در عقد يك حرف غلط خوانده شود که معنی آن را تغییر دهد، عقد باطل است.

مسأله 2567: کسی که دستور زبان عربی را نمی داند، اگر قرائتش صحیح باشد و معنای هر کلمه از عقد را جداگانه بداند و از هر لفظی معنایش را قصد کند و قصد انشاء را هم توجه داشته باشد، می تواند عقد را بخواند.

مسأله 2568: اگر زنی را برای مردی بی اجازه آنان عقد کنند، سپس زن و مرد، آن عقد را اجازه نمایند یعنی بگویند به آن عقد راضی هستیم، عقد صحیح است.

مسأله 2569: اگر زن و مرد یا یکی از آن دو را به ازدواج مجبور نمایند و پس از خواندن عقد اجازه کنند، عقد صحیح است و احتیاط آن است که دوباره عقد را بخوانند.

ص: 450

مسأله 2570: پدر و جد پدری می توانند برای فرزند پسر یا دختر نابالغ یا دیوانه خود که با حال دیوانگی بالغ شده است، عقد کنند و پس از بلوغ طفل یا عاقل شدن دیوانه، اگر عقدی که برای او کرده اند مفسده ای نداشته، نمی تواند آن را به هم بزند و اگر مفسده ای داشته، می تواند آن را رد نماید.

مسأله 2571: دختری که بالغ شده و رشیده است یعنی مصلحت خود را تشخیص می دهد، هرگاه بخواهد شوهر کند، چنانچه بکر (دوشیزه) باشد، بنابر احتیاط واجب باید از پدر یا جد پدری خود اجازه بگیرد. و اجازه مادر و برادر شرط نیست.

مسأله 2572: اگر دختر بکر نباشد یا این که بکر است ولی اجازه گرفتن از پدر یا جد پدری به جهت غایب بودن یا غیر آن ممکن نباشد و دختر نیاز به شوهر کردن دارد، اجازه پدر و جد لازم نیست.

مسأله 2573: اگر پدر یا جد پدری برای پسر نابالغ خود زن بگیرد، پسر باید پس از بلوغ و تحقق سایر شرایط نفقه، خرج آن زن را بدهد و نیز اگر پیش از بلوغ، پسر قابلیت استمتاع از زن را دارد و زن تمکین کند، باید از مال پسر نفقه او داده شود.

مسأله 2574: اگر پدر یا جد پدری برای پسر نابالغ خود زن بگیرد، چنانچه پسر هنگام عقد مالی داشته، مدیون مهرزن است. و اگر هنگام عقد مالی نداشته پدر یا جد او باید مهرزن را بدهد.

عیب هایی که به سبب آنها می توان عقد ازدواج را به هم زد

مسأله 2575: اگر مرد پس از عقد بفهمد که زن یکی از هفت عیب را که ذکر می شود دارد و معلوم شود که عیب پیش از عقد بوده، می تواند عقد را به هم بزند:

اوّل: دیوانگی. دوّم: بیماری خوره. سوّم: بیماری برص. چهارم: نابینایی. پنجم: زمین گیر بودن، و در حکم آن است شلی که شل بودن او واضح باشد. ششم: إفضاء، يعني راه بول و حیض او یکی شده و نیز بنابر احتیاط واجب اگر راه حيض و مدفوع او یکی شده باشد. هفتم آن که گوشت یا استخوانی در فرج او باشد که مانع نزدیکی شود .

مسأله 2576: زنی که پس از عقد فهمید شوهرش پیش از عقد دیوانه بوده، یا پس از عقد

ص: 451

دیوانه شده، چه قبل از نزدیکی چه بعد از آن، یا آلت مردی نداشته، یا پس از عقد پیش از نزدیکی به مقداری که دخول ممکن نباشد بریده شده، یا بیضه اش پیش از عقد کشیده شده و یا بیماری دارد که نمی تواند وطی و نزدیکی نماید، گرچه پس از عقد و پیش از نزدیکی بیمار شده ، در همه این صورت ها می تواند بي طلاق عقد را به هم بزند. ولی چنانچه شوهر نمی تواند نزدیکی نماید، لازم است که زن به فقیه عادل یا وکیل او رجوع نماید و فقیه، شوهر را يك سال مهلت دهد و اگر شوهر نتوانست به آن زن با زنی دیگر نزدیکی کند، پس از آن، زن می تواند عقد را به هم بزند. ولی اگر آلت مرد پس از نزدیکی بریده شود و زن عقد ازدواج را فسخ کند، فسخ اثری ندارد، گرچه احتیاط مستحب است که شوهر او را طلاق دهد.

مسأله 2577: اگرزن پس از عقد بفهمد که بیضه های شوهرش کشیده شده، چنانچه امر را بر آن زن مشتبه کرده باشند، می تواند عقد را به هم بزند. و در غیر فرض اشتباه کاری، احتیاط ترك نشود.

مسأله 2578: اگر برای ناتوانی مرد در وطی و نزدیکی زن عقد را به هم بزند، شوهر باید نصف مهر را بدهد، ولی اگر به سبب یکی از عیب های دیگری که گذشت، مرد یا زن عقد را به هم بزند، چنانچه مرد با زن نزدیکی نکرده باشد چیزی براو نیست و اگر نزدیکی کرده باید تمام مهر را بدهد.

زنانی که ازدواج با آنان حرام است

مسأله 2579: ازدواج با زنانی که با انسان محرم هستند حرام است، مانند مادر و خواهر و دختر وعمه و خاله و دختر برادر و دختر خواهر و مادر زن.

مسأله 2580: اگر کسی زنی را برای خود عقد نماید، هرچند با او نزدیکی نکند، مادرومادرمادر آن زن و مادر پدر او هر چه بالا روند به آن مرد محرم می شوند.

مسأله 2581: اگرزنی را عقد کرده و با وی نزدیکی کند، دختر و نوه دختری و پسری آن زن هر چه پائین روند . چه هنگام عقد باشند چه در آینده متولد شوند. به آن مرد محرم می شوند.

مسأله 2582: اگر با زنی که برای خود عقد کرده نزدیکی نکرده باشد، تا وقتی که آن زن در عقد

ص: 452

اوست نباید با دختر او ازدواج کند.

مسأله 2583: عمه و خاله شخص وعمه و خاله پدر یا پدر پدر یا مادر پدر و نیز عمه و خاله مادر، یا مادر مادر، یا پدر مادر هر چه بالا روند به آن شخص محرم هستند.

مسأله 2584: پدر و جد شوهر، هر چه بالا روند و پسر و نوه پسری و دختری او هر چه پائین آیند چه هنگام عقد باشند چه در آینده متولد شوند. به زن او محرم هستند.

مسأله 2585: اگر زنی را برای خود عقد کند، دائمه باشد یا متعه، تا وقتی که آن زن در عقد اوست، نمی تواند با خواهر آن زن ازدواج کند. و هم چنین است بنابر احتیاط لازم تا وقتی که خواهرش در عده او باشد.

مسأله 2586: اگرزن خود را به گونه ای که در احکام طلاق می آید طلاق رجعی دهد، مرد در بين عده، نمی تواند خواهرش را عقد نماید و در عده طلاق بائن و نیز در عده متعه، احتیاط لازم است که با خواهر او ازدواج نکند.

مسأله 2587: مرد نمی تواند بی اجازه زن خود با خواهر زاده و برادر زاده او ازدواج کند، ولی اگر بی اجازه زنش آنان را عقد نماید سپس زن اجازه دهد اشکال ندارد، گرچه احتیاط واجب آن است که دوباره او را عقد کند.

مسأله 2588: اگر زن بفهمد شوهرش برادر زاده یا خواهر زاده او را عقد کرده و حرفي نزند، چنانچه بعد رضایت ندهد، عقد آنان باطل است.

مسأله 2589: اگر کسی پیش از آن که دختر خاله خود را بگیرد با مادر او زنا کند، دیگر نمی تواند با او ازدواج نماید. و بنابر احتیاط لازم دختر عمه نیز این حکم را دارد .

مسأله 2590: اگر با دختر عمه یا دختر خاله خود ازدواج نماید و پس از نزدیکی با آنان، با مادرشان زنا کند، سبب جدایی آنها نمی شود. و هم چنین است حکم اگر پیش از نزدیکی با آنان با مادرشان زنا نماید، گرچه احتیاط واجب آن است که در این صورت با طلاق دادن از آن ها جدا شود.

ص: 453

مسأله 2591: اگر با زنی غیر از عمه و خاله خود زنا کند، احتیاط لازم آن است که با دختر او ازدواج ننماید، بلکه اگر زنی را عقد کند و پیش از نزدیکی با او با مادر او زنا نماید، احتیاط واجب آن است که از آن زن جدا شود. ولی اگر با او نزدیکی کند، سپس با مادر او زنا نماید، لازم نیست از او جدا شود.

مسأله 2592: زن مسلمان نمی تواند به عقد کافر در آید، مرد مسلمان هم نمی تواند با زنهای کافره غیراهل کتاب ازدواج کند، ولى متعه کردن زنان اهل کتاب مانند یهود و نصاری اشکال ندارد. و چنانچه بتواند با زن مسلمان ازدواج کند، احتیاط آن است که با زن کافره ازدواج ننماید. و برخی از فرق مانند خوارج و غلاة و نواصب که خود را مسلمان می دانند، در حکم كفّار هستند و مرد و زن مسلمان نمی توانند با آن ها به صورت دائم یا موقت ازدواج کنند.

مسأله 2593: اگر با زنی که در عدّه طلاق رجعی است زنا کند، آن زن بر او حرام می شود. و اگر با زنی که در عدّه متعه یا طلاق بائن، یا عده وفات است زنا کند، بعدا می تواند او را عقد نماید، گرچه احتیاط آن است که با او ازدواج نکند. و معنای طلاق رجعی و طلاق بائن وعده متعه وعده وفات در احکام طلاق می آید.

مسأله 2594: اگر با زن بی شوهری که در عده نیست زنا کند، بعدا می تواند آن زن را برای خود عقد نماید، ولی احتیاط واجب آن است که صبر کند تا آن زن حیض ببیند، بعد او را عقد نماید. و همچنین اگردیگری بخواهد آن زن را عقد کند.

مسأله 2596: اگر زنی را که در عدّه دیگری است برای خود عقد نماید و مرد و زن یا یکی از آنان بدانند که عده زن تمام نشده و بدانند عقد کردن زن در عده حرام است، آن زن بر او حرام ابدی می شود، هرچند نزدیکی نکرده باشند.

مسأله 2597: اگرزنی را که در عدّه دیگری است برای خود عقد کند و نمی دانسته که آن زن در عدّه است یا نمی دانسته که عقد زن در عده حرام است، و با او نزدیکی نماید؛ آن زن بر او حرام ابدی می شود .

ص: 454

مسأله 2598: اگر شخص بداند زنی شوهر دارد و ازدواج با او حرام است و با او ازدواج کند، باید از او جدا شود و در آینده هم نباید او را برای خود عقد کند، و هم چنین است اگر نداند که آن زن شوهردارد ولی پس از ازدواج با او نزدیکی کرده باشد.

مسأله 2599: زن شوهرداری که زنا کرده، بر مرد زنا کننده . بنابر احتیاط لازم . حرام ابدی می شود، ولی بر شوهر خود حرام نمی شود و چنانچه توبه نکند و بر عمل خود باقی باشد، بهتر است که شوهر او را طلاق دهد، ولی باید مهرش را بدهد.

مسأله 2600 :زن طلاق داده شده و زنی که متعه بوده و شوهرش مدت او را بخشیده یا مدّتش تمام شده، چنانچه پس از مدّتی شوهر کند، سپس شك کند که هنگام عقد شوهر دوّم، عدّه شوهر اوّل تمام بوده یا نه، به شك اعتنا نکند.

مسأله 2601: مادر و خواهر و دختر شخصی که لواط داده بر لواط کننده . چه بالغ بوده چه غیر بالغ. حرام است، ولی اگر گمان کند که دخول شده یا شك کند که دخول شده یا نه، بر او حرام نمی شوند.

مسأله 2602: اگر با مادر یا خواهر یا دختر شخصی ازدواج نماید و پس از ازدواج و دخول به همسر، با آن شخص لواط کند، آنها بر او حرام نمی شوند، مگر آن که پس از عقد و پیش از دخول ، لواط کند یا آن ازدواج به طلاق یا مانند آن به هم بخورد و لواط کننده بخواهد دوباره با آنها ازدواج کند.

مسأله 2603: اگر کسی در حال احرام که یکی از کارهای حج است با زنی ازدواج نماید، عقدش باطل است و چنانچه می دانسته که زن گرفتن براو حرام است، دیگر نمی تواند آن زن را عقد کند.

مسأله 2604: اگر زن در حال احرام با مرد غیر محرم ازدواج کند، عقدش باطل است و اگر زن می دانسته که ازدواج کردن در حال احرام حرام است دیگر نمی تواند با آن مرد ازدواج کند.

مسأله 2605: اگر مرد طواف نساء را که یکی از کارهای حج است به جا نیاورد، زنش و زنان دیگر بر او حرام می شوند. و نیز اگر زن طواف نساء نکند، شوهرش و مردان دیگر بر او حرام

ص: 455

می شوند، ولی اگر بعد طواف نساء را انجام دهند، حلال می گردند.

مسأله 2606: نزدیکی با دختر غير بالغ حرام است، ولى سائر التذاذها جایز است و اگر کسی دختر نابالغی را برای خود عقد کند و پیش از پایان نه سالش با او نزدیکی کند، احتیاط لازم است که تا آخر عمر از نزدیکی با او اجتناب کند و او را طلاق دهد. و اگر جماع موجب افضاء و متحد شدن مجرای بول و حیض و یا مدفوع شود، باید دیه بدهد و تا آخر عمر نباید با او نزدیکی کند و به احتیاط واجب نفقه او را تا آخر عمر بدهد.

مسأله 2607: زنی که سه مرتبه طلاق داده شده بر شوهرش حرام می شود، ولی با شرایطی که در احکام طلاق می آید اگر با مرد دیگری ازدواج کند و پس از مرگ یا طلاق شوهر دوّم و گذشتن عده او، شوهر اوّل می تواند دوباره او را برای خود عقد نماید.

مسأله 2608: انسان نباید دو زن که از طرف پدر و یا مادر و یا از هردو طرف نسبشان به حضرت فاطمه زهراء سلام الله علیها می رسد برای ازدواج جمع کند، زیرا بنابر حديث سبب مشقت و ایذاء آن حضرت می شود.

احکام عقد ازدواج دائم

مستفاد از آیات قرآن کریم و روایات صحیحه در وجوب اطاعت زن از شوهر در امر زناشویی و مانند آن زیاد است، چنان که در حدیث صحیح از امام محمدباقر علیه السلام رسیده که فرمود:

یکی از زنان از پیامبر اکرم صلّی الله عليه وآله پرسید: حق شوهر بر همسرش چیست؟ فرمودند: این که او را اطاعت کند و نافرمانی او را نکند و از خانه اش بی اذن او صدقه ای ندهد و روزه مستحبی نگیرد و خودش را از شوهرش منع نکند، گرچه بر پشت شترسوار باشند و از خانه او بیرون نرود مگر با اذن او. و گرنه ملائکه آسمان ها و ملائکه غضب و رحمت او را لعنت کنند تا وقتی که به خانه اش برگردد. پس آن زن عرض کرد: چه کسی بزرگ ترین حق را بر یک مرد دارد؟ آن حضرت فرمود: پدرش. عرض کرد: چه کسی برترین حق را بر یک زن دارد؟ فرمود: شوهرش. عرض کرد: آیا حق من از شوهر به همان

ص: 456

اندازه حقّ او برمن است؟ فرمود: نه، حق زن بر مرد، یک صدم حقّ مرد برزن نیست.

و در روایات بسیاری تصریح به وظایف زن شده و کیفرهای شدیدی در مخالفت او نسبت به شوهرش بیان گردیده که در کتب معتبره و از آنها «وسائل الشيعة» مذکور است.

و مسلّما احکام الهی و دستورات آسمانی در تمام ابعاد زندگی انسان، ناشی از ملاکات و اهدافي است که از آنها به مصالح و مفاسد فردی و اجتماعی تعبیر می شود، و بر این مبنا، بایدها بر اساس جلب مصالح در دو بعد مادی و معنوی، و نبایدها در جهت دفع مفاسد در دو بعد دنیوی و اخروی استوار است. و انسان - به خلاف دیگر موجودات - دو بعدی آفریده شده: بعد فطرت که مربوط به جان او، و بعد طبیعت که مربوط به جسم اوست. حضرت الله تعالی برای بروز کمالات انسانی، و تفاضل حکیمانه ، شرافت و کرامت، دستورات و احکامی را متناسب با آفرینش هریک از مرد و زن از نظر فیزیکی و نیروی جسمی و روحی، و قوای ظاهری و باطنی وضع فرموده، و به وسیله انبیاء و رسولان خود به بندگانش ابلاغ کرده است، و مسئولیت درون خانه را به زن، و بیرون خانه را به مرد واگذار نمود که با حفظ مسئولیت محوله، و ادای وظایف هریک می توانند جلب مصالح، و دفع مفاسد کنند، و چنانچه خلاف آن عمل شود، مصالح از دست رفته، و خانه به ویرانه، و مفاسد دامنگیرهردو و جامعه به فحشاء کشیده می شود.

حضرت الله جل وعلا می فرماید:

«...وَ لَهُنَّ مِثْلُ الَّذِي عَلَيْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَ الرِّجَالُ عَلَيْهِنَّ دَرَجَةً ...»20

... و برای زنان مثل مردان حقوقی شایسته است، و مردان را بر آن ها درجه است ...

از اینرو قوام زن به مرد، و اطاعت او از مرد واجب است. که خداوند متعال می فرماید:

«الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ فَالصَّالِحاتُ قانِتاتُ حافِظاتُ لِلْغَيْبِ بِما حَفِظَ اللَّهُ وَ اللاَّتِي تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضاجِعِ وَ اضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَيْهِنَّ سَبِيلًا انَّ اللَّهَ كانَ عَلِيًّا كَبِيراً ».3

ص: 457

مردان سرپرست و قيّم زنانند به خاطر فضيلتي که الله بعضی را بر بعضی داده است، و به خاطر آنچه از اموال خود انفاق می کنند، پس زنان شایسته آنهایی هستند که فربانبر شوهران خود در وظئف خود) و حافظ (حقوق آنان) در غیبتشان باشند از آن رو که خدا

هم (حقوق زنان را برای آن ها) حفظ کرده، و زنانی که از نافرمانی آن ها می ترسید پندشان دهید و اگر مطيع نشدند) در خوابگاه ها از آنها دوری گزینید و اگر بازهم مطيع نشدند) آن ها را به زدن تنبیه کنید، و اگر اطاعت کردند بر آنها بهانه مجوئید که همانا خدا والا و بزرگ است. همان طوری که کارمند یک اداره یا مؤسسه، یا کارگر یک کارگاه، یا کارخانه یا شاگرد درس یک مدرسه یا دانشگاه و مانند اینها در زمان کارش نمی تواند و نباید محل کارش را بدون اجازه مدیر آن، رها کند، و الا نظام آن به هم می خورد، زنی که معنای ازدواج دائم او به معنای حضور دائم در محیط خانه است نمی تواند بدون اذن مدیر آن، از خانه بیرون رود، و گرنه نظم آن از هم می پاشد. چه این که یکی از مهمترین اهداف تربیتی تحكيم مبانی نظام خانواده است که اساس شالوده تمام نظام های اجتماعی را تشکیل می دهد، از این رو نظام خانواده بیش از سایرنظام ها نیاز به مدیر دارد .

تحصیل رضایت شوهر برزن در خروج از منزل بر اساس مدیریت و مسئولیت بسیار سنگین شوهر، و در قبال پرداخت هزینه همسر، و تحکیم نظام خانواده، و حفظ حقوق حقّه مردان و فرزندان و حتی خود زنان واجب است.

مسأله 2609: زنی که عقد دائمی شده، نباید بی اجازه شوهر برای کارهای جزیی نیز از خانه بیرون برود هر چند با حق شوهر منافات نداشته باشد، و باید خود را برای هر لذّت مشروعی که او می خواهد، تسلیم نماید و بي عذر شرعی از نزدیکی کردن او جلوگیری نکند، و تهیه غذا و لباس و منزل زن تا زمانی که بی عذر از منزل او بیرون نرود بر شوهر واجب است. و اگر تهیه نکند چه توانا باشد یا نباشد، مدیون زن است.

ص: 458

مسأله 2610: برزوجه به عقد دائم واجب است از شوهرش اطاعت کند، و چنانچه به وظایف خود عمل نماید نباید او را به اعمالی که جزء وظایفش نسبت به خانه و شوهرش نیست تکلیف یا از تکلیفش غیر از آن وظایف منع نمود. بنابراین زن می تواند این تکالیف را بدون اذن شوهرش انجام دهد، اگرچه مستلزم خروجش از منزل شوهرش باشد، که در این صورت، جلب رضایت شوهر در خروج از منزل واجب نیست، ولی بهتر آنست که ، دراین صورت نیز رضایت شوهرش را جلب نماید.

مسأله 2611: اگر زن در کارهایی که در مسأله پیش گذشت، اطاعت شوهر را نکند، حق همخوانی ندارد و گناهکار است و بنابر مشهور حق غذا و لباس و منزل نیز ندارد و اما مهراو، بدون اشکال از بین نمی رود و مرد نباید زن خود را به خدمت خانه مجبور کند.

مسأله 2612: هزینه سفر زن اگر بیش از هزينه وطن باشد با شوهر نیست، ولی اگر شوهر بخواهد زنش را سفریبرد، باید هزینه سفر او را بدهد.

مسأله 2613: زنی که هزینه زندگی اش بر عهده شوهر است و شوهر هزینه او را نمی دهد، می تواند آن را بی اجازه به مقدار متعارف از مال او بردارد. و اگر ممکن نیست و ناچار باشد که معاش خود را تهیه کند، چنانچه نتواند در حال تهیه معاش اطاعت شوهر کند، اطاعتش واجب نیست و احتیاط اجازه گرفتن از فقیه عادل می باشد.

مسأله 2616: مردی که بیش از يك زن . گرچه موقت . دارد و نزد یکی از آنها يك شب بماند، واجب است نزد زن دائمی خود نیزیك شب از هر چهار شب بماند و در غیر این صورت ماندن نزد زن واجب نیست. ولی لازم است او را به طور کلی متارکه ننماید و احوط این است که مرد نزد زن دائمی خود، اگرچه یکی باشد، هر چهار شب يك شب بماند.

مسأله 2615: شوهر نمی تواند بیش از چهار ماه نزدیکی با همسر دائمی خود را ترك كند.

مسأله 2616: اگر در عقد دائمی مهر را معین نکنند، عقد صحیح است. و چنانچه مرد با زن نزدیکی کند، باید مهر او را مطابق مهر زن هایی که مانند او هستند بدهد. اما در متعه بدون

ص: 459

تعيين مهر، عقد باطل می شود.

مسأله 2617: اگر هنگام خواندن عقد دائمی، برای پرداخت مهر مدت معین نکرده باشند، زن می تواند پیش از گرفتن مهر، از نزدیکی کردن شوهر جلوگیری کند، چه شوهر بتواند مهر را بدهد، چه نتواند. ولی اگر پیش از گرفتن مهر، به نزدیکی راضی شود و شوهر با او نزدیکی کند، دیگر نمی تواند بي عذر شرعی از نزدیکی شوهر جلوگیری نماید.

مسأله 2618: اگر مرد از همسرش بخواهد که فلان شكل آرایش کند یا فلان لباس را در منزل بپوشد، ویا به نحو خاصی، نظافت کند و مانند اینها که مربوط به استمتاعات او باشد، وضرر یا مفسده ای نداشته باشد باید از شوهر اطاعت کند.

احکام نشوز

مسأله 2619: ناشز و ناشزه به مرد یا زنی گفته می شود که حقوق لازمه و وظایف زناشويي دیگری را رعایت نمی کند.

مسأله 2920: ناشزه شدن زن یعنی مخالفت از امر همسر و اطاعت نکردن او از شوهر در اموری که اطاعت از او برزن واجب است، مثل عدم تمکین در امر زناشویی بدون عذر شرعی، و در استمتاعات و عدم ازاله منقرات و مضادّ با تمتّع، و ترک تنظیف و تزیین با مطالبه مرد و بیرون رفتن از خانه بدون اذن شوهر حتی به خانه پدر و مادر شوهر و خودش و زن حتی اگر یک مرتبه، بدون عذر شرعی از استمتاع شوهر امتناع نماید ناشزه محسوب می شود.

مسأله 2621: نشوز زن از گناهان کبیره است و مسافرت زن بدون اذن شوهر، و در حال نشوز، حرام و سبب تمامیت نماز است.

مسأله 2622: زن ناشزه نفقه ندارد خواه حامله باشد یا نباشد.

مسأله 2623: اگر زن از شوهرش تمّکین در دخول نکند ناشزه است، و مستحق نفقه نمی باشد، ولی اگر مهریّه زن نقدی باشد، و زن پیش از گرفتن مهر از شوهر تمكين از دخول نکند ناشزه محسوب نمی شود، و مستحق نفقه هم می باشد، چه این که زن حق امتناع از دخول، پیش از

ص: 460

اخذ مهرنقد را دارد ولی بعد از دخول، فقط مطالبه مهر را دارد، نه حقّ امتناع از دخول را.

مسأله 2624: هرگاه مریضی زن مانع از نزدیکی باشد، سبب نشوز نیست، چون منع زن همسرش را از نزدیکی به او بخاطر عذرش، ولی اگر بدون عذر باشد سبب نشوز می شود.

مسأله 2625: اگر مرد همسرش را بواسطه عدم تمكين از او در حدّ تأدیب بزند و زن بواسطه کتک خوردن ، بدون اذن شوهر به منزل پدرش برود ناشزه محسوب می شود و نفقه ندارد، چه این که زدن به قصد تأدیب زنی که بدون عذر از شوهر تمکین نمی کند زن را از ناشزه بودن خارج نمی کند، بلی اگربا عذر شرعی از شوهر تمکین نکند، و شوهر او را بزند، و او بواسطه خوف ضرر نفس، تکلیف شرعی اش رفتن باشد، ناشزه محسوب نمی شود و نفقه دارد.

مسأله 2626: هرگاه زن بدون عذر شرعی، خانه همسرش را ترک کند، و به خانه پدرش رود، و حاضر به بازگشت و زندگی با شوهرش نباشد، ناشزه محسوب می شود و در زمان نشوز نفقه ندارد.

مسأله 2627: اگر زن بداند که خانه همسرش غصبی است، می تواند برای خواندن نماز در بیرون منزل خواه مسجد و خواه منزل کسی، اگرچه شوهر اجازه ندهد بیرون برود، و نماز بخواند و برگردد، در این صورت زن ناشزه محسوب نمی شود.

مسأله 2628: اگر مردی با زن شاغل و کارمندی ازدواج کند به شرطی که زن به کارش ادامه دهد، ولی اگر مرد پس از ازدواج، کارمندی همسرش را دارای مفسده بداند، و در شأن خود نداند، می تواند زن را از کارمندی باز دارد، و چنانچه زن بدون رضایت شوهر، جهت کارمندی از منزل خارج شود ناشزه محسوب می شود.

مسأله 2629: اگر مرد در روابط زناشويي افراط نماید که برای سلامتی زن ضرر داشته باشد می تواند نسبت به مقدار عدم توانایی خود از شوهر تمکین نکند، و هم چنین است اگرزن ضعف شدید غیرقابل تحمل و بیماری داشته باشد.

مسأله 2630: اگر مرد حقوق واجب زن از قبیل نفقه و زناشویی را رعایت نکند ناشز محسوب می شود.

ص: 461

مواردی که زن می تواند بدون اجازه شوهر از منزل خارج شود

مسأله 2631: مواردی که زن دائم، می تواند بدون اذن شوهر از منزل خارج شود، اگر چه بهتر آنستکه در این موارد نیز با اجازه شوهر باشد، از آن جمله: الف: زن می تواند جهت انجام واجبات عینی که موقوف بر خروج از منزل است مانند سفر حج، یا نجات نفس محترمه بدون اذن شوهر از منزل خارج شود.

ب: جایز است زن ، جهت تظلّم و دادخواهی بدون اذن شوهر از منزل خارج شود.

ج: زن می تواند جهت فراگیری مسائل شرعی که از واجبات زن باشد، و راهی برای فراگیری آن ها جز با خروج از منزل نباشد و مفسده ای نیز نداشته باشد به مقدار لازم و ضروری و به اندازه واجب بدون اذن شوهر از منزل خارج شود.

د: جایز است زن برای معالجه بیماری یا زایمان که امکان آن در منزل نباشد از منزل خارج شود.

ه: زن می توانند جهت فرار از ضررهای جانی، مالی، عرضی و مانند اینها از منزل خارج شود.

و: اگر مرد همسرش را بیش از اندازه تکالیف و مسئولیت زن، چه به کارهای بیرون و چه درون منزل مجبور کند و ماندن زن در منزل توأم با عسر و حرج غیرقابل تحمل باشد، می تواند بدون اذن شوهربه منزل پدر، و یا نزد فقیه عادل برود.

ز: چنانچه شوهر توانایی بر نفقه زن را نداشته باشد، یا با توانایی از دادن نفقه سرپیچی کند، و زن نتواند از مال شوهرش به اندازه نفقه بردارد می تواند برای تأمین معاش خود از منزل خارج شود.

مسأله 2632: زن نمی تواند بدون اذن شوهر برای رفتن به خانه پدر، یا زیارت مشاهد مشرفه یا مسجد جهت شرکت در نماز جماعت، یا نماز جمعه، یا مجالس مذهبی، و مانند اینها از منزل خارج شود و چنانچه زن بدون رضایت شوهر نماز را با لباسی که مال شوهرش است با جماعت در بیرون منزل بخواند، نمازش باطل است.

مسأله 2633: هرگاه زنی از شوهر خود اجازه رفتن به محلی را گرفته نمی تواند بدون جلب رضایت او به محل دیگری برود.

ص: 462

مسأله 2634: زن نمی تواند برای ادامه تحصیلات یا ادامه کار در ادارات، مؤسّسات، کارگاه ها، و کارخانه جات و مانند اینها که مستلزم خروج از منزل است بدون اجازه شوهر از منزل خارج شود اگرچه مفسده هم نداشته باشد، و اگر مفسده داشته باشد با اجازه هم جایز نیست.

مسأله 2635: اگر شوهر به زنش، به صورت کلی، اجازه رفتن به بیرون از منزل جهت انجام کارهای ضروری داده باشد. لازم نیست زن برای هر بار اجازه بگیرد، ولی بهتر آنستکه برای هربار اجازه بگیرد.

مسأله 2636: زن باکره و دخول نشده نمی تواند بدون اذن شوهر از منزل خارج شود اگر چه در منزل پدرش باشد، مگر این که ضمن عقد اجازه شرط کرده باشند.

احکام نفقه سه گروه واجب النفقه

مسأله 2637: نفقه عبارت است از مایحتاج ضروری روزمره از قبیل نان، برنج، گوشت، قند، چای، لباس، مسکن، فرش، میوه فصلی و سایر لوازم و ضروریات اولیه زندگی، و کم و کیف آن مربوط به حال و شأن و شخصیت و موقعیت نفقه دهنده و نفقه گیرنده می باشد.

مسأله 2638: افراد واجب النفقه به سه دسته تقسیم می شوند اوّل: زن دائم. دوّم: پدر و مادر و پدربزرگ و مادر بزرگ پدری و بنا بر احتیاط، مادری نیز هرچه بالا روند. سوّم: فرزند از دخترو پسر، هرچه پائین روند. و اما سایر خویشان از عمو، عمه و دایی و خاله و مانند اینها واجب التفقه بر انسان نیستند، اگر چه مستحب مؤكّد آنستکه در صورت نیاز، توجه بیشتری به آنان نسبت به دیگران شود.

مسأله 2639: کسانی که واجب النفقه انسان هستند نمی تواند زکات و خمس و كقارات و صدقات و مانند اینها را به عنوان نفقه به آن ها بدهد.

مسأله 2640: کسی که فقط استطاعت مالی بر نفقه یکی از سه دسته ذکر شده را داشته باشد دسته اوّل مقدم بر دسته دوّم و دسته دوّم مقدم بر دسته سوّم می باشند.

مسأله 2641: نفقه زن دائمی که در اطاعت زوج و غیر ناشزه است، عبارت است از: غذا،

ص: 463

لباس، منزل، لوازم ضروری زندگی در حدّ شأن و حال و موقعیت زن، و نیز مخارج معالجه، دارو، زایمان، اجرت پزشک در بیماری های عادی که اغلب به آن مبتلا می شوند، که بر شوهر واجب است آنها را بپردازد، چه زن از خود مال داشته باشد یا نداشته باشد، ولی هزینه بیماری های صعب العلاج مخصوصا اگر هزینه اش سنگین باشد بر شوهر واجب نیست اگر چه بهتر است در صورت توانایی آن را تقبل کند.

مسأله 2642: بر هر مرد زن دار واجب است با کسب و کار و شغل حلال متناسب شأن و توانایی خود، یا با قرض ، نفقه زنش را تهیه و تأمین کند و چنانچه تأمين ننماید، به عنوان دین بر ذمه او باقی می ماند، و اگر فوت کند باید از اصل ترکه او بردارند، و چنانچه زن پیش از شوهرش فوت کند، ورثه او حق دارند نفقه پرداخت نشده او را از شوهرش مطالبه و بگیرند.

مسأله 2643: اگر زن حق نفقه خود را از همسرش ساقط کند شوهر بریء الذمه می شود چنا چه بعدا پشیمان شود نسبت به گذشته نمی تواند آن را از همسرش مطالبه کند ولی نسبت به آینده حق مطالبه را دارد.

مسأله 2644: در این که نفقه زن بر مرد به ازای تمكين زن از مرد است یا در قبال خانه داری و بچه داری و یا به صرف زوجیت نفقه واجب می شود، محل اختلاف است و بنا بر احتیاط، مهر در قبال بضع که لازمه آن تمكين است می باشد و نفقه به ازای خانه داری و بچه داری خصوصا اگرمرد بازن به عنوان خانه دار ازدواج کند.

مسأله 2645: اگر زن بدانند که کسب و کار و شغل شوهرش تماما از راه حرام مثلا خريد و فروش شراب، شطرنج بازی، سرقت، خرید و فروش مواد مخدر و مانند اینها است، و نفقه او را از این کارها می دهد، برای زن جایز نیست از آن نفقه استفاده و تصرّف کند، و حق دارد از شوهر نفقه خود را از مال حلال، مطالبه کند.

مسأله 2646: اگر شوهر، زن خود را که در اطاعت اوست از خانه بیرون کند، و یا او را رها کند و خود در جای دیگر زندگی نماید، و یا نفقه او را ندهد، در هر صورت نفقه زن بر مرد واجب است،

ص: 464

چنانچه زن در تمام این صورت ها با بچّه هایش زندگی کند، حقّ دارد از شوهرش مطالبه نماید، خواه تمكن بر پرداخت داشته باشد و یا نداشته باشد، مگرزن او را ببخشد و او را حلال کند.

مسأله 2647: نفقه زن دائمه غيرناشزه دین است، ولی سایر نفقات دین نیست، بلکه تکلیف محض است، بنابراین اگر فرزند متمکن از انفاق به والدین خود امتناع کند، تنها واجبی را ترک، و گناه کرده است ولی به آن ها مديون مالی نمی باشد.

مسأله 2648: اگر شخص ثالث، نفقه زنی را که با دیگری ازدواج کرده به عهده بگیرد اشکال ندارد، و مرد بریء الذمه می شود، و چنانچه بعدا پشیمان شود و ندهد، بر مرد واجب است نفقه همسرش را بدهد.

مسأله 2649: چنانچه زوج مال و کسب و کار و شغلی نداشته باشد، و زوجه هم مالی نداشته باشد، اگر زوجه، پدر یا مادر، یا فرزند متمکن از انفاق داشته باشد، نفقه زوجه بر عهده آن است، و چناچه ممکن نباشد، فقیه عادل مخارج زوجه را از بیت المال تأمین می کند.

مسأله 2650: اگر مردی، همسر خود را که نه سالش تمام نشده افضاء کند، چنانچه بهبودی پیدا نکند، زن برشوهرش حرام ابدی می شود، ولی از زوجه بودن برای شوهرش خارج نمی شود، و تمام احکام زوجیت مانند ارث بردن، حرام بودن ازدواج با خواهرش، و مانند اینها مترتب است و تا زنده است واجب النفقه شوهرش می باشد، حتی اگر او را طلاق دهد باز هم باید نفقه او را بدهد، بلکه اگر زن با دیگری ازدواج کند بنا بر احتیاط باید نفقه او را بدهد، واحکام دیگر باقی است.

مسأله 2651: تا زمانی که پسر توانایی اداره کردن زندگی خود را نداشته باشد بر پدر واجب است نفقه او را بدهد و سن خاصی در اینجا منظور نشده است در صورتی که پسر در کسب و کار و شغل و تأمین زندگی خود تنبلی، تن پروری و کوتاهی ننماید که در این صورت بر پدر واجب نیست، ولی نفقه دخترتا قبل از ازدواج بر پدر واجب است.

مسأله 2652: مخارج ازدواج پسر، و جهیزیه دختر از نفقات واجبه نمی باشد، ولى سزاوار است

ص: 465

پدر به امر ازدواج پسر اقدام، و به مقدار ضرورت و متعارف، و در حدّ استطاعت و شأن خود، خرج کند، و جهیزیه برای دخترش تهیه نماید، ولی اگر احساس کند که فرزند نیاز مبرم به ازدواج و همسر دارد، به طوری که اگر اقدام نکند به فساد کشیده می شود، باید به قدر استطاعت، وسیله ازدواج را برای آنها فراهم کند، و مخارج آن را بدهد، و کوتاهی ننماید.

مسأله 2653: نفقه پسر و دختر و فرزندان آنها هرچه پایین تر روند بر پدر و جد پدری هرچه بالا روند، هر کدام که نزدیک تر باشند واجب است، بنابراین، پدر برج مقدم است، و جد بر پدر جد مقدم است و هكذا، و اگر هیچ یک از آنها نباشند، و یا نتوانند، و یا به هر جهت ندهند بر مادر در صورتی که استطاعت داشته باشد، واجب است، و اگر مادر هم استطاعت نداشته باشد، و یا نباشد، و یا به هر جهت ندهد بر پدر و مادر، و مادر مادر به شرط استطاعت، و به طور مساوی واجب است. هرگاه نفقه آن ها از هر طریق ولو توسط یکی از خویشان و فرزندان، تأمین شود، تکلیف انفاق قهرا ساقط می شود، و نفقه اولاد در صورتی واجب است که خودشان مال نداشته، و قدرت فعلی بر کسب و کار مناسب نداشته باشند، پس اگر فرزند صغیر از خودش مال داشته باشد، نفقه اش بر کسی واجب نیست بلکه ولی او می تواند از مال خود او، مخارج او را تأمین نماید، و هم چنین اگر پسر بتواند کار کند، و از روی تنبلی، و تن پروری، و راحت طلبی از کسب و کار و شغل سرباز زند نفقه اش برکسی واجب نیست، ولی اگر به خاطر اشتغال به تحصیل علوم دینی و دنیوی مورد نیاز جامعه و مانند اینها باشد، وجوب نفقه او بر پدر، ساقط نمی شود.

مسأله 2954: اگر کسی که نفقه دیگری بر او واجب است، با استطاعت بر آن، از پرداخت آن امتناع می کند، واجب النفقه می تواند به فقیه عادل و یا به وکیل او مراجعه نماید، تا او را وادار به پرداخت نفقه کند، و چنانچه ممکن نشد، خود فقیه عادل از مال او برمیدارد، و به واجب النفقه می دهد، و یا اجازه میدهد تا خودشان به مقدار نفقه واجب از مال او بردارند.

مسأله 2655: پول هایی را که مرد، روزانه یا هفتگی و یا ماهانه و مانند اینها به همسرش

ص: 466

می دهد، و زن با صرفه جویی در مخارج خانه مقداری از آن را پس انداز می کند، چنانچه شوهر آن پول را به عنوان حقّ النفقه و مقدار متعارف به همسرش داده، و زن از مخارج خود کم گذاشته، مرد نمی تواند آن را از زنش پس بگیرد، ولی اگر زیادتر از متعارف، و یا به عنوان دیگری داده، وزن کم گذاشته، مثلا مصرف بچه ها نکرده، می تواند پس بگیرد.

مسأله 2656: مردی که نفقه همسرش را به طور متعارف می دهد، زن حق ندارد بدون اجازه شوهرش، پولی را از جیبش برای مخارج خانه یا فرزندان بردارد، ولی اگر نفقه به مقدار متعارف ندهد، می تواند بدون اجازه شوهر، نفقه خود را از مال شوهرش بردارد، و هم چنین اگر شوهر اجازه دهد که زن برای مخارج زندگی از جیب او بردارد می تواند به مقدار متعارف بردارد.

مسأله 2657: اگرزن، پولی را که از شوهر برای مخارج خانه می گیرد، مجلس روضه، یا ختم انعام، و مانند اینها بدون رضایت شوهر بگیرد اشکال دارد، مگر این که شوهر، پول را به او ملیک کرده و اختیار مصرف را به او داده یا زن بداند که شوهرش راضی است اشکال ندارد.

احکام متعه (ازدواج موقّت)

اشاره

مسأله 2658: متعه کردن زن گرچه برای جماع و لذت شخصی بردن هم نباشد و قصد انشاء حاصل شود، صحیح است .

مسأله 2659: احتیاط لازم است که شوهر بیش از چهار ماه با متعه خود . پیرباشد یا جوان . نزدیکی را ترك نكند.

مسأله 2660: زنی که متعه می شود اگر در عقد شرط کند که شوهر با او نزدیکی نکند، عقد و شرط او صحیح است و شوهر تنها می تواند لذت های دیگر از او ببرد، ولی اگر بعدا به نزدیکی راضی شود، شوهر می تواند با او نزدیکی نماید.

مسأله 2661: زنی که متعه شده گرچه آبستن شود، حقّ هزینه زندگی را ندارد.

مسأله 2662: زنی که متعه شده حق همخوابی ندارد و از شوهر ارث نمی برد، شوهر هم از او ارث نمی برد، مگر این که ارث بردن را شرط کرده باشند که در این صورت هر که شرط کرده ارث

ص: 467

می برد.

مسأله 2663: زنی که متعه شده گرچه نداند که حق خرجی و هم خوابی ندارد عقد او صحيح است، و برای ندانستنش، حقی به شوهر پیدا نمی کند.

مسأله 2664: زنی که متعه شده چنانچه بی اجازه شوهر از خانه بیرون رود و بر اثر آن حق شوهر ضایع شود، بیرون رفتن او از خانه حرام است. و بنابر احتیاط چنانچه حق شوهر هم ضايع نشود، بی اجازه او از خانه خارج نگردد.

مسأله 2665: اگرزنی مردی را وکیل کند که به مدت و مبلغ معين او را برای خود متعه نماید، چنانچه مرد او را به عقد دائم خود درآورد یا به غیر از مدت یا مبلغی که معین شده او را متعه کند، وقتی آن زن فهمید، اگر اجازه نماید آن عقد صحیح و گرنه باطل است.

مسأله 2666: برای محرم شدن، پدر یا جدّ پدری می تواند دختر نابالغ خود را يك ساعت یا بیشتر به عقد کسی درآورد، ولی باید آن عقد برای دختر نفعی و مصلحتی داشته باشد و مدت آن به قدری باشد که قابلیت استمتاع زوج از او حاصل گردد. اما اگر برای پسر نابالغ جهت محرم شدن در زمانی که به طور کلی قابلیت استمتاع ندارد، زنی را عقد نمایند، محل اشکال است.

مسأله 2667: اگر پدر یا جدّ پدری، طفل خود را که در محلّ دیگری است و نمی داند زنده است یا مرده، برای محرم شدن به عقد کسی درآورد، چنانچه زمان زوجیت قابل استمتاع از معقوده باشد، بر حسب ظاهر محرم بودن حاصل می گردد و چنانچه بعد معلوم شود که هنگام عقد، آن دختر زنده نبوده، عقد باطل است. و کسانی که به سبب عقد ظاهرأ محرم شده بودند، نامحرم هستند.

مسأله 2668: اگر مرد مدت متعه زن را ببخشد، چنانچه با او نزدیکی کرده باید همه آنچه را که قرار گذاشته به او بدهد و اگر نزدیکی نکرده، واجب است نصف مهر را بدهد و احتیاط مستحب آن است که همه مهر را بدهد.

مسأله 2669: مرد می تواند زنی را که متعه او بوده و هنوز عده اش تمام نشده به عقد دائم خود

ص: 468

درآورد، یا این که دوباره متعه نماید.

احکام نگاه کردن

حضرت الله تبارک و تعالی می فرماید:

«قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ يَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِكَ أَزْكى لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرُ بِما يَصْنَعُونَ ، وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ وَ یحفظن فُرُوجَهُنَّ ...»22

به مردان با ایمان بگو: دیدگان خود را از دردن زنان نامحرم) ببندند و فروج (عورت) خود را از آنان حفظ (بپوشانند) کنند؛ زیرا که خداوند به آنچه انجام می دهید، آگاه است * و به زنان با ایمان بگو: دیدگان خود را (از مردان نامحرم) ببندند و فروج (عورت) خود را (از نگاه کردن نامحرمان) حفظ کنید (بپوشانید) ....

مسأله 2670: نگاه کردن به هر چیزیا هر کسی به قصد لذت، یا با ترس از به گناه افتادن (به استثنای همسر) حرام است. نگاه کردن به محرم، خواه نگاه به زن یا مرد، حیوان یا جماد، عکس یا فیلم، مجسمه یا هر چیز دیگر باشد، حتی نگاه کردن به بدن خود در آیینه و یا هر چیز دیگربه قصد شهوت رانی حرام است.

مسأله 2671: عورت هر جنسی برای هم جنس مسلمان یا غیر مسلمان ، از ناف تا زانو می باشد و نگاه کردن مکلّف به آن با قصد لذّت یا بدون آن، حرام است.

مسأله 2672: زن باید بدن و موی خود را از مرد نامحرم بپوشاند، بلکه احتیاط لازم آنست که از پسری هم که بالغ نشده ولی خوب و بد را می فهمد و از نگاه کردن تحریک و تهییج شهوت او عاده ممکن باشد، بدن و موی خود را بپوشاند.

مسأله 2673: نگاه کردن زن به بدن مرد نامحرم حرام است و نگاه کردن به صورت و دست ها و سر و گردن و پای مردان نامحرم با قصد لذّت حرام و بدون آن احوط ترك است، مگر نگاه کردن به آنچه که معمولا متشرعین در مقابل نامحرمان نمی پوشانند.

ص: 469

مسأله 2674: نگاه کردن زنان به بدن نیمه عریان مردان در مسابقات ورزشی از قبیل کشتی، وزنه برداری، دوومیدانی، و شنا و مانند اینها که بدون تردید موجب تحریک و تهییج شهوت و فساد می شود حرام است.

مسأله 2675: تمام بدن زن برای مردان نامحرم عورت است، خواه آن نامحرم فامیل باشد (مانند زن برادر) یا غريبه. و نگاه کردن مردان به آن هر چند بدون قصد لذّت باشد حرام است و باید از دید نامحرم پوشیده گردد، مگر آن که آن زن سالخورده بوده و در عین حال آرایش نکرده باشد یا بیننده مرد سالخورده ای باشد که میل جنسی در او مرده است، که در دو صورت یاد شده زن می تواند فقط صورت و دست ها و کمی از موی سر را نپوشاند.

مسأله 2676: ورزش های بانوان از قبیل نرمش، قایق رانی، و دوومیدانی و مانند اینها در اماکن و معابر عمومی که در معرض دید نامحرمان قرار دارد، و هم چنین نشان دادن آنها را از تلویزیون و مانند آن که دارای مفاسد فراوان غیرقابل انکار است، حرام می باشد.

مسأله 2677: نگاه کردن به بدن زن نامحرم آشنا و ناشناس، مسلمان و کافره حتی از طریق تلویزیون و سینما و ویدئو و ماهواره و مانند این ها جایز نیست.

مسأله 2678: نگاه کردن به عورت دیگری حتی به عورت بچه ممیزی که خوب و بد را می فهمد حرام است، اگر چه از پشت شیشه یا در آئینه یا آب صاف و مانند اینها باشد، ولی زن و شوهر می توانند به تمام بدن یکدیگر نگاه کنند.

مسأله 2679: نگاه کردن به ميّت، حکم نگاه کردن به انسان زنده را دارد.

مسأله 2680: بچه ممیز بچه ای است که آنچه را مردان و زنان از روابط بین خود می دانند او نیز بداند.

مسأله 2681: حکم بچه نابالغی که ممیّز است، همان حکم فرد بالغ می باشد.

مسأله 2682: اگر در این که آیا بچه ای به سنّ تمیز رسیده است یا نه تردید وجود دارد، حکم بچّه غیرممیّز را دارد و مراعات احتياط خوب است.

ص: 470

مسأله 2683: نگاه کردن به بدن بچه ها تا قبل از زمان تمیز مشروط به آن که به قصد لذّت نبوده و ترس از افتادن به گناه نباشد، اشکالی ندارد.

مسأله 2684: نشانه های بلوغ یکی از سه چیز است:

اوّل: روئیدن موی درشت در زیر شکم بالای عورت. دوّم: بیرون آمدن مني. سوّم: تمام شدن پانزده سال قمری در مرد و تمام شدن نه سال قمری در زن. روئیدن موی درشت در صورت و پشت لب و در سینه و زیر بغل و درشت شدن صدا و مانند آن ، نشانه بلوغ انسان نیست، مگر این که با این ها به بالغ شدن یقین کند. و وجود هرکدام از این سه نشانه در تحقّق بلوغ كافي است.

مسأله 2685: آنچه نگاه کردن به آن جایز نیست، دیدن آن از پشت شیشه یا در آینه یا هر چیز دیگری که عکس آن را منعکس می کند، مانند دیدن در آب صاف نیز جایز نیست.

مسأله 2686: فیلم به طور مستقیم پخش شود یا غیرمستقیم، حکم دیدن بدون واسطه انسان زنده را دارد.

مسأله 2687: مرد و زنی که با یکدیگر محرم هستند، اگر قصد لذّت نداشته باشند و ترس از به گناه افتادن نباشد، می توانند . به جز عورت . به مواضعی از بدن یکدیگر که پوشاندن آن متعارف نیست، نگاه کنند.

مسأله 2688: نگاه کردن زن به نامحرم از روی پوشش، چنانچه گناهی بر آن مترتب یا با قصد لذت باشد، حرام است.

مسأله 2689: کسی که می داند در میان جمعی محرمی دارد، ولي نداند کداميك از آنهاست، نباید به هیچیك از آنان نگاه کند.

مسأله 2690: در بازارها و اماکن عمومی انسان چشمش اتّفاقی به نامحرم هایی می افتد که یا زینت کرده اند و یا حجاب خود را کاملا رعایت نکرده اند، در چنین موردی آنچه حرام است نگاه کردن است و نه افتادن نگاه به طور اتّفاقی ، بنابراین آنچه را که انسان به طور اتّفاق می بیند

ص: 471

اشکال ندارد، ولی باید بلافاصله نظر خود را برگرداند تا حکم نگاه کردن پیدا نکند.

مسأله 2691: در صورتی که مرد بداند در مکانی خانم های بی بند و بار هستند، رفتن به آن محل برای این که چشمش به آنها بیفتد، حرام است.

مسأله 2692: نگاه کردن به زن های بی حجاب و بی مبالات در هر کجا، و صحبت کردن با آنها موجب فساد و تهییج می شود و حرام است.

مسأله 2693: رفتن زن به مکانی که میداند نامحرم هایی با قصد لذت به او نگاه می کنند، جایز نیست.

مسأله 2694: نشستن و درنگ زن ها در محل عبور و مرور مردم که باعث جلب توجه مردهای اجنبی می شود حرام است.

مسأله 2695: رفت وآمد در بازارهایی که محل تردد زن های اهل روستا و بادیه نشین هایی است که عادت ندارند حجاب خود را به طور کامل رعایت کنند و نگاه انسان به آنها می افتد، در صورتی اشکال ندارد که در نگاه، تعمد یا قصد شهوت و یا ترس افتادن به گناه نباشد.

مسأله 2696: دیدن حجم بدن از ناف تا زانو از روی پوشش حرام است و همان گونه که پوشش ظاهر بدن لازم است، حجم آن نیز باید پوشش داده شود، خواه گناهی بر آن مترتب باشد یا نباشد.

مسأله 2697: نگاه کردن به دست ها تا آرنج و مقداری از موی سر و زیر چانه زن نامحرم سالخورده ای که آرایش نکرده باشد و این نگاه زمینه به گناه افتادن را ایجاد نکند، جایز است؛ گرچه بهتر است آن مواضع پوشیده باشند و به آن مواضع نیز نگاه نشود.

مسأله 2698: نگاه کردن به زن نامحرم، در حد لازم، جهت شناختن او، در امور مهم و لازم اشکال ندارد.

مسأله 2699: نگاه کردن به اعضاء جدا شده از بدن نامحرم - زن باشد یامرد- در غیر موارد

ص: 472

ضرورت جایز نیست.

مسأله 2700: خانه مسلمان محترم است و ورود به آن بدون اجازه صاحبش جایز نیست، بلکه سرک کشیدن به خانه مسلمان، از بالای بام یا شکاف دیوار یا روزنهی در نیز جایز نیست.

مسأله 2701: اگر کسی به خانه دیگران به قصد نگاه کردن به چیزهایی که بر او حرام است سرک بکشد، براهل خانه واجب است او را از این کار بازدارند.

مسأله 2702: اگر نگاه کننده، از خانه مردم طوری دور باشد که نگاه کردن به اهل خانه برای او ممكن نباشد، ولی با وسایل دیگری (مانند دوربین نگاه کند، حکم همان کسی را دارد که از نزديك نگاه می کند.

مسأله 2703: اگر خانمی بداند که خانم دیگری به قصد لذت به بدن یا به دست و صورت او نگاه می کند، بر او واجب است بدن یا دست و صورت خود را از او بپوشاند.

مسأله 2704: حرام است خانمی بدن خود را به قصد به حرام انداختن زن دیگری نپوشاند.

مسأله 2705: نگاه کردن به فیلم های مستهجن و ماهواره ای برای مردان و زنان، باعث تهییج بشود یا نشود، حرام است.

مسأله 2706: زنان مخالف دین و مذهب حرمت زنان مسلمان را ندارند.

مسأله 2707: نگاه کردن مرد بدون قصد لذّت به صورت و دست های زنان کار و جاهایی از بدن که معمولا نمی پوشانند، چنانچه خوف به گناه افتادن در کار نباشد، اشکال ندارد و بنابر احتیاط واجب به غیرصورت و دست های آن ها نگاه نکند.

مسأله 2708: مرد نباید با قصد لذّت شهوانی به بدن مرد دیگر نگاه کند و نگاه کردن زن هم به بدن زن دیگر با قصد لذت حرام است.

مسأله 2709: اگر انسان بداند یا بترسد در صورت نگاه کردن به نامحرم غیرمسلمان، به فساد خواهد افتاد؛ نباید به او نگاه کند.

مسأله 2710: نگاه کردن به عکس اشخاص، حکم نگاه کردن به خود آن ها را دارد.

ص: 473

مسأله 2711: دیدن عکس دوران کودکی زنان نامحرم، پوشش داشته باشند یا نه، باعث هتك و تهییج شهوت بشود یا نه، حکم دیدن آن ها را در بزرگسالی دارد.

مسأله 2712: مرد نباید از زن نامحرم عکس بگیرد و نباید به عکس زن نامحرم زنده یا مرده نگاه کند، خواه او را بشناسد یا نشناسد.

مسأله 2713: نگاه کردن به قصد لذت به هر عکسی بجز عکس همسر حرام است.

مسأله 2714: در صورتی که کسی بترسد چنانچه به عکس شخصی نگاه کند به گناه بیافتد، نباید به عکس او نگاه کند.

مسأله 2715: جایز نیست انسان عکسی را که می داند دیدن آن برای دیگری حرام است به او نشان دهد.

مسأله 2716: خرید و فروش و نگهداری عکس های مبتذل حرام است و باید آنها را از بين برد، گرچه مستلزم صرف هزینه گردد.

مسأله 2717: بسیاری از برنامه های رادیو و تلویزیون کشورها که اکنون پخش می شوند، همانند گذشته، گذشته از حرمت شرعی دارای مفاسد اخلاقی فراوان فردی، اجتماعی، خانوادگی، اعتقادی و اقتصادی می باشند.

مسأله 2718: دکتر محرم نیست، لذا در غیر مقام اضطرار و انحصار نمی تواند به بدن نامحرم نگاه کند.

مسأله 2719: نگاه کردن دکتر به ناف تا زانوی همجنس خودش

حرام است مگر در مقام اضطراروانحصار و در صورت انحصار چنانچه ممکن باشد باید همراه با واسطه (مانند آینه) باشد.

مسأله 2720: در صورتی که بتوان به پزشک یا متخصص هم جنس جهت معاینه و درمان و خون گرفتن برای آزمایش و یا هر عملیات پزشکی دیگر مراجعه نمود، جایز نیست به نامحرم مراجعه شود.

مسأله 2721: دکتر یا پرستار نباید به نامحرم آمپول تزریق نماید، زیرا این عمل مستلزم نگاه

ص: 474

کردن و یا لمس بدن خواهد بود، حتی اگر آمپول در رگ تزریق شود، البته اگر مقام اضطرار و انحصار باشد و محرم یا همجنس جهت تزریق نباشد، اشکالی ندارد.

مسأله 2722: اگر دکتری در مقام اضطرار و انحصار مجبور شد به عضوی از بدن نامحرم نگاه کند، باید به همان مقدار لازم اکتفا کند و نمی تواند بیش از آن عضو را ببیند و اگر امکان دارد از روی لباس معاینه کند، نباید برهنه نماید و اگر با نگاه کردن بتواند معالجه کند، نباید دست به بدن او بزند.

مسأله 2723: گرفتن عکس های رادیولوژی و سونوگرافی در صورتی که مستلزم نگاه به بدن نامحرم باشد؛ جایز نیست.

مسأله 2724: اگر خانمی هر روز مجبور باشد آمپول بزند و درمانگاه نزديك منزل آنها آمپول زیر مرد دارد ولی درمانگاه دورتری نیز هست و آمپول زير زن دارد، باید به درمانگاه دورتر رفته و نزد نامحرم نرود، گرچه مستلزم پرداخت هزینه یا صرف وقت بیشتری شود، مگر در مقام اضطرار و انحصار

مسأله 2725: اگر انسان برای معالجه کسی ناچار شود که به عورت او نگاه کند، احتیاط لازم آنست که آئینه در مقابل خود بگذارد، و در آن نگاه کند، ولی اگر ناچار به نگاه کردن بدون آئینه باشد اشکال ندارد.

مسأله 2726: اگر در حال اضطرار و ناچاری زن بخواهد زن دیگر، یا مردی غیر از شوهر خود را تنقیه نماید ویا عورت او را آب بکشد، باید چیزی در دست کند تا دست او به عورت آن مرد یا زن نرسد و همچنین است اگر مرد بخواهد در حال اضطرار و ناچاری مرد دیگریا زنی غیر از زن خود را تنقیه نماید، یا عورت او را آب بکشد.

احکام پوشش

مسأله 2727: حجاب علامت عفّت و شخصیت، و نشانه عظمت و ارزش والای زن می باشد، چه این که زن همانند با ارزشترین جواهراتی است که در صندوق نسوز و دور از دسترس قرار

ص: 475

گرفتن آن، نشانه ارزش والای آنست، و مادر چون ریشه درختی است که رشد تنه و شاخه ها و برگ ها و میوه آن به او بستگی دارد که براساس حکمت الهی و مصلحت فردی و اجتماعی باید در دل خاک محجوب باشد تا رشد دهنده و حیات بخش باشد و الا هم خود می خشکد، و هم دیگران را می خشکاند، و همه از تکامل انسانی باز می مانند.

مسأله 2728: حجاب برای زن مسلمان از ضروریات دین مبین اسلام است، و برزن رعایت حجاب واجب است، و حجاب رویین و پوشش برای جلوگیری از نمایان بودن حجم بدن زن و پوشش لباس های زیرین، چادر است.

مسأله 2729 : برزن واجب است تمام بدن خود را از نامحرم بپوشاند، و نشان دادن آن و زینت و آرایش خود را به نامحرم حرام است.

مسأله 2730: هر لباس و حرکتی که عفت و شخصیت والای زن را خدشه دار نماید و عظمت مادری، و ارزش والای ریشه ای زن را پائین آورد جایز نیست.

مسأله 2731: پوشیدن لباس هایی که حکایت از حجم می کند برای غیر همسر جایز نیست.

مسأله 2732: پوشیدن لباس های زننده برای زن ها در مدل های مختلف، موجب جلب نظر نامحرمان و تهییج شهوت و منافی عفت و شخصیت بانوان می شود و حرام است. مسأله 2733: پوشیدن مردها، لباس زنان، و به عکس و آرایش مردان مانند زنان، و بازی کردن مردان نقش زنان را در فیلم های نمایشی، و سینمایی و تاترها حرام است. مسأله 2734: وظیفه هرزن و مرد مؤمن آنست که زن های بد حجاب یا بی حجاب را به حکمت و فلسفه حجاب آشنا کنند تا زن که زیربنای زندگی جامعه انسانی است خود را همانند برترین جواهرات بداند، و بداند که ارزش او در دسترس قرار گرفتن هر که بخواهد نیست و باید او را ارشاد نماید اگر چه به ظاهر اثر نکند که قطعا- چنانچه تکرار شود - اثر خواهد کرد، و در نهایت باید به عنوان اتمام حجت به او تذکر داد.

مسأله 2735: پوشیدن خانم ها لباس های محرک داخلی و مدل های خارجی تنگ و چسبان و

ص: 476

زینتی، و هم سوئی با زنان کفار و بی بند و بار و هم چنین پوشیدن جوراب های نازک بدن نما در بیرون از منزل که جلب توجه نامحرمان و محرک شهوات جوانان و باعث انحراف آنان از حیا و عفت، و حجاب و عصمت می شود حرام است، و نیز پوشیدن خانم ها لباس های نازک بدن نما و شب خواب را برای غیر از شوهر خود، در درون منزل که چه بسا موجب تجاوز محارم به محارم شده است جایز نیست.

مسأله 2736: پوشیدن هرگونه لباس که از نظر عرف مهیّج است و پوشیدن لباس با رنگ های زننده و جلب کننده توجه نامحرم در محیط هایی که نامحرم حضور دارد، مانند دانشگاه و بازار، جایز نیست و مهیج بودن لباس ممکن است به خاطر رنگ، مدل، جنس یا هر چیز دیگر باشد.

مسأله 2737: برهر مردی واجب است همسرش را از بد حجابی و بی حجابی منع کند، چنانچه از بی مبالاتی منع نکند فاسق محسوب می شود، ولی اگر منع کند و زن گوش ندهد فاسق نیست ولی نباید منع را ترک کند.

مسأله 2738: رفت و آمد خانم های عفیفه با زن های بی حجاب یا بد حجاب، که باعث تایید و ترویج بی حجابی می شود، و احتمال داده می شود که عفيفه تحت تأثیر افکار انحرافی بی حجاب قرار گیرد جایز نیست.

مسأله 2739: مردان باید از ناف تا زانوی خود را از از مردان و زنان به جز همسر بپوشانند و پوشاندن بقیه بدن آنها، در صورتی که مقدمه به حرام افتادن نباشد، واجب نیست.

مسأله 2740: بنابر احتیاط مستحب مردان مواضعی را که معمولا متشرعین در مقابل نامحرم می پوشانند، از نامحرم بپوشانند و اگر بدانند نامحرمی به قصد لذت به آن مواضع نگاه می کند، پوشاندن آنها نیز واجب می شود.

مسأله 2741: پوشیدن لباس بدون آستین، یا آستین کوتاه برای مردها در بیرون از منزل چنانچه موجب مفسده شود حرام است.

ص: 477

مسأله 2742: نپوشاندن هر کجای بدن به قصد به حرام انداختن دیگری، حرام است.

مسأله 2743: مرد باید از ناف تا زانوی خود را از بچه های ممیز (پسر و دختر، محرم و نامحرم) بپوشاند.

مسأله 2744: بر زنان واجب است تمام بدن و موهای خود را از نامحرم و بچه پسری که ممیز است بپوشانند.

مسأله 2745: لازم نیست مرد و زن بدن خود را از بچه هایی که ممیز نیستند، در صورتی که مفسده ای در کار نباشد، بپوشانند.

مسأله 2746: پوشیدن چادر و عبا برای خانم ها لازم است و تمام بدن و حجم آنان باید پوشیده شود.

مسأله 2747: پوشیدن بعضی از چادرها که با تابش نور مقداری از سایه بدن، مو، دست ها و غیره از روی آن پیداست، در مقابل نامحرم، جایز نیست.

مسأله 2748: زنان باید چادر و عبایی را که حجم را حکایت نمی کند و باعث جلب توجه نیست و نیز بر پوشیدن آن گناهی مترتّب نیست، بپوشند و اگر حتی یکی از این شرایط برآن جاری نباشد، پوشیدن آن چادر جایز نیست.

مسأله 2749: پوشیدن مانتو و شلواری که از روی آن مواضع بدن در مقابل نامحرم پیداست؛ جایز نیست و باید حجم و برجستگی ها نیز پوشیده شود و اكتفا به مانتو و شلوار منشأ ديني ندارد و تشبّه به کفّار است و حرام می باشد.

مسأله 2750: برای زن ها پوشیدن جوراب ضخیم بدون شلوار که حجم بدن را مشخص می کند و باعث تهییج شهوت می گردد، در مقابل نامحرم، جایز نیست.

مسأله 2751: خانم ها باید از پوشیدن جوراب های نازکی که پوست پا از روی آن نمایان است، در مقابل نامحرم اجتناب کنند.

مسأله 2752: پوشیدن کفش هایی که هنگام راه رفتن ایجاد صدا و جلب توجه نامحرم می کند و

ص: 478

باعث فساد می باشد، جایز نیست.

مسأله 2753: پیرزن هایی که امید ازدواج در آنها نیست، می توانند مقداری از موها و دستها تا حدود آرنج را در صورتی که موجب گناه نگردد و بدون آرایش باشد، از نامحرم نپوشانند.

مسأله 2754: پوشاندن ناف تا زانوی زن از زنان دیگر واجب است، اگرچه آنان بدون قصد لذت نگاه کنند، مگر در حال اضطرار مانند معالجه، و پوشاندن جاهای دیگر بدن در صورتی که مفسده انگیز نباشد، لازم نیست.

مسأله 2755: خانم ها باید از ناف تا زانوی خود را در مقابل بچه ممیز محرم بپوشانند و چنانچه آن بچه نامحرم باشد باید تمام بدن خود را از او بپوشانند.

مسأله 2756: زن مسلمان از زن کافرو زنی که تقوا ندارد و اوصاف زن مسلمان را نزد شوهر خود و یا نامحرمان دیگر حکایت می کند، باید خود را بپوشاند.

مسأله 2757: پوشیدن لباس شهرت جایز نیست و لباس شهرت لباسی است که پارچه یا رنگ و طرح یا دوخت آن و یا نحوه پوشیدن آن برای کسی که می خواهد آن را بپوشد معمول نیست و به واسطه داشتن خصوصیتی توجه عموم را به خود جلب کرده و باعث انگشت نما شدن می شود .

مسأله 2758: پوشیدن لباس مختصّ به جنس مخالف حرام است، بیننده مرد باشد یا زن، محرم باشد یا نامحرم، هدف از پوشیدن این لباس پرو باشد یا بازی کردن در تئاتر و سینما یا خودنمایی کردن یا هر منظور دیگری.

مسأله 2759: لباس مختص مردان لباسی است که فقط مردان آن را می پوشند و لباس مختص زنان لباسی است که فقط زنان آن را می پوشند.

مسأله 2760: پوشیدن لباسی که بین مسلمانان و کار مشترك است، اگر به قصد تشبه به کفار نباشد، اشکال ندارد.

ص: 479

مسأله 2761: تشبه به جنس مخالف و کافران و اهل بدعت در گفتار و پوشاک و آرایش و پیرایش و عادات و رفتارها جایز نمی باشد.

مسأله 2762: تشبه به کار در پوشیدن لباس و مانند آن که موجب ترویج فرهنگ اجانب و بیگانگان و دشمنان اسلام و مسلمین، و باعث ضعف در قداست جامعه اسلامی می گردد حرام است.

مسأله 2763: پوشیدن لباس هایی که فقط کفار از آن استفاده می کنند، حرام است.

مسأله 2764: کراوات و پاپیون از لباس های کار است و استفاده از آن جایز نیست.

احکام معاشرت، لمس کردن و بوسیدن غیر محارم

مسأله 2765: می توان با نامحرم همراه با رعایت شرایط ذیل صحبت نمود: 1- به قصد لذت نباشد. 2- ترس از افتادن به گناه در میان نباشد. 3- در موارد لازم بیش از پنج کلمه نباشد.

مسأله 2766: خانم ها نباید هنگام صحبت کردن با نامحرم صدای خود را رقیق و نازك كنند، اگرچه درباره ی مطالب عادی سخن بگویند.

مسأله 2767: صحبت کردن با نامحرم در صورتی که به قصد لذّت یا به حرام انداختن وی باشد، حرام است و همچنین است اگر ترس از به گناه افتادن داشته باشد.

مسأله 2768: صحبت کردن با هر کسی به جز همسر از روی شهوت و به قصد لذت حرام است.

مسأله 2769: برای مردان صحبت کردن با ناز و عشوه و هرگونه صفت زنان را به خود گرفتن و تقلید از صدای زنان، و صحبت کردن زنان با تقلید از صدای مردان ، حرام است.

مسأله 2770: شنیدن صدای زن نامحرم اگر باعث تهییج شهوت و مفسده شود بر مرد حرام است، همانطور که برای زن هم در آوردن صدای خود را به گونه ای که باعث تهییج شهوت و مفسده شود حرام است.

مسأله 2771: هم خوانی و تک خوانی قرآن زنان در مقابل نامحرم، و شنیدن صدای آن برای

ص: 480

نامحرم، جایز نیست، به قصد لذّت باشد یا نباشد، سبب تحریک بشود یا نشود، مگر برای رفع اشکال و در حالت اضطرار و انحصار؛ مشروط به آن که بر آن گناهی مترتب نباشد.

مسأله 2772: سرود خواندن زنان و دختران در جاهایی که نامحرمان بشنوند جایز نیست، و سخنرانی در غير موارد ضرورت و انحصار دفاع از دین، به هر نحوی که باشد حرام است.

مسأله 2773: تلاوت کردن قرآن کریم توسط زنان، و روضه خوانی آنان در مجالس عزاداری و ترحیم، که مردهای نامحرم صدای آن ها را بشنوند و هم چنین سخنرانی آنها در بین مردها، و شعر خوانی، و نوحه سرایی و شرکت آن ها در مجالس فرمایشی و مانند اینها که مردها صدای آن ها را می شنوند و مفاسد فراوانی را در سال های اخیر برای جامعه اسلامی به بار آورده حرام است چه این که الله تعالی می فرماید:

«...وَ إِذا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتاعاً فسیلوهن مِنْ وَراءِ حِجابٍ ذلِكُمْ أَطْهَرُ لقلوبکم وَ قُلُوبِهِنَّ ...».23

... و هر وقت چیزی از وسایل زندگی از آنان (همسران پیامبر خواستید، از پشت پرده طلب کنید. این گونه برای دل های شما و ایشان پاکیزه تر است ....

وسوسه بعضی از زن زده ها و تشبث به خطبه حضرت صدیقه طاهره فاطمة الزهراء سلام الله علیها در مجلس اصحاب سقیفه سخيفه مشؤومه غاصبين خلافت برای احقاق حق و معرفي آنها را به آیندگان و اتمام حجت بر سرسپردگان آن ها، و هم چنین خطبه حضرت زینب کبری سلام الله علیها در مجلس يزيد لعنه الله، فرزند نامشروع سقیفه جهت بر ملا ساختن ظلم جنایات بنی امیه مردود است، زیرا آن موردها برای ضرورت دفاع از اصل دین اسلام و ولایت بوده است.

مسأله 2774: تدریس قرآن کریم توسط استاد مرد برای دانش آموزان زن، در غیر مورد انحصار و ضرورت جایز نیست، و هم چنین تواشیح خواندن زنان در صورتی که مردان نامحرم ببینند و بشنوند جایز نمی باشد.

ص: 481

مسأله 2775: زن أجنبيه می تواند با اجازه شوهر - چه در منزل و چه در بیرون منزل - و با رعایت حجاب ، قرائت نماز، احکام دینی و مسائل واجبه اش را از عالم دینی با تقوی در صورت انحصار و ضرورت و مشروط به این که در معرض فساد و گناه نباشد یاد بگیرد، و هم چنین است تعلیم قرآن کریم، ولی نباید زن، نزد نامحرم با صدا قرآن کریم را بخواند، و نیز با صدا خواندن مرد، در صورتی که باعث تلّذزن شود جایز نیست.

مسأله 2776: مکالمه تلفنی و مکاتبه بین دو نامحرم و مراوده طرفین چنانچه فقط برای تحقیق در امر ازدواج و به مقدار ضرورت در این امر باشد، و الفاظ و کلمات تحریک کننده عشقی و شهوانی نباشد اشکال ندارد، و گرنه منشا مفاسد بسیاری خواهد بود و حرام است.

مسأله 2777: هرگونه رابطه مرد با زن نامحرم که در غیر ضرورت و انحصار باشد حرام است.

مسأله 2778: هر کسی که نگاه کردن به او جایز نیست، تماس بدنی با او نیز جایز نمی باشد و هرگونه لمس کردن بدن او با هر عضوی که باشد، از روی لباس یا تماس مستقیم، بدون قصد لذت و یا همراه با آن، حرام است.

مسأله 2779: دست دادن زن و مرد نامحرم حرام است، چه از روی لباس و پارچه باشد و یا بدون واسطه چیزی، همراه با عصرو فشار دادن و یا عدم آن باشد جایز نیست.

مسأله 2780: مطلق دست دادن و لمس و بوسیدن مرد مسلمان با زن نامحرم، چه مسلمان باشد و چه کافره و هم چنین دست دادن زن مسلمان با مرد نامحرم چه مسلمان باشد چه کافر چه بدون واسطه و یا از روی پارچه یا چیز دیگر حرام است.

مسأله 2781: بوسیدن و دست دادن زنان و مردان از بستگان نامحرم، در موقع رفتن به سفر، یا بعد از مراجعت از سفر و در عید نوروز و صله ارحام و غیر آن حرام است.

مسأله 2782: لمس کردن مرد و زن نامحرم بدن یکدیگر را حرام است، و لمس کردن مرد نامحرم، بدن دختر بچه و پسر بچه و مرد دیگر را به قصد لذت شهوانی حرام است و هم چنين لمس کردن زن، بدن پسربچه نامحرم حرام است.

ص: 482

مسأله 2783: تماس هایی که در محل های شلوغ مانند بازارها ناخودآگاه میان زن و مرد نامحرم واقع می شود، اشکال ندارد؛ مشروط به آن که به قصد برخورد به آن جا نرفته و احتمال برخورد نیز ندهند.

مسأله 2784: دیدن بدن و موی سر، یا مصافحه کردن و دست دادن مرد با خواهر زنش، و هم چنین با دختر عمو، دخترعمه، دختردایی، و دختر خاله و مانند اینها اگر چه بدون قصد لذت شهوانی و بدون ریبه باشد جایز نیست.

مسأله 2785: نباید مردان، دختران از پنج سال به بالا را بغل کنند یا روی پای خود بگزارند هرچند محرم و حتی پدر او باشند، و نباید آنان را ببوسند، مگر آن که محرم باشند و قصد گناه ويا خوف به گناه افتادن در کار نباشد.

مسأله 2786: نشستن زن و مرد در کنار یکدیگر، و هم چنین نشستن زن ها جلوتر از مردها چه در ادارات، مؤسسات، جشن ها، سخنرانی ها، سمینارها، کنفرانس ها، مصاحبه ها و کلاس های درس و مانند اینها که به طور طبیعی زمینه تهمت و یا مفاسد را آماده می سازد، و موجب تحریک و تهییج شهوت می گردد حرام است.

مسأله 2787: نشستن در کنار نامحرم در تاکسی و دیگر وسایل نقلیه که به طور معمول شانه ها و یا دیگر اعضاء با هم برخورد می کنند، جایز نیست.

مسأله 2788: اگر خانمی بترسد چنانچه سوار ماشین فلان نامحرم شود، خودش یا راننده به گناه آلوده می شوند و یا اگر راننده ترس داشته باشد، سوار شدن زن در آن ماشين حرام است.

مسأله 2789: تماس دست زن و مرد نامحرم در موقع پول دادن، یا مبادله چیزی در معابر و مغازه ها و مانند اینها حرام است، و تماس بدن های زن و مرد در وسایل نقلیه، یا مکان های پر ازدحام و مانند اینها در صورت عمد و قصد لذّت شهوانی حرام است ولی اگر از روی اضطرار و ناچاری باشد، مانند تماس های بدن زن و مرد در رمی جمرات، طواف، عرفات، منی و سعی بين صفا و مروه و مانند اینها و قصد لذت شهوانی نباشد اشکال ندارد.

ص: 483

مسأله 2790: بوسیدن محارم مشروط به آن که به قصد لذّت و یا ترس افتادن به گناه نباشد اشکال ندارد، به استثنای همسرکه به طور مطلق مجاز است.

مسأله 2791: اگر انسان بداند، چناچه بچّه با محارم خود را ببوسد، به گناه آلوده می شود، نباید او را ببوسد.

مسأله 2792: بوسیدن هر چیزی به جز همسربه قصد لذّت بردن جنسی حرام است.

مسأله 2793: استمناء (یعنی این که شخص با خود یا دیگری غیرزن و کنیزی که وطی آن ها براو جایز است به جز جماع کاری کند که منی از او در آید) حرام است و عرق او عرق جنب از حرام می باشد که نماز خواندن با آن جایز نیست و نیز غسل او با آب گرم محل اشکال است، چنان که در احکام نجاسات گذشت.

مسأله 2794: فکرکردن به صحنه های محترك شهوانی که به خارج شدن منی از انسان بیانجامد، حکم استمناء را دارد و حرام است.

مسأله 2795: تهیّه کردن هر چیزی به منظور شهوت رانی حرام است.

مسأله 2796: چنانچه عمل استمناء به خارج شدن منی بیانجامد، علاوه بر این که فاعل آن مرتکب حرام گشته، توبه کردن و غسل جنابت بر او واجب است.

مسأله 2797: برای ارضاء غريزه جنسی باید اقدام به ازدواج نمود و نباید راه های شیطانی و نامشروع مانند استمناء را پیمود و در صورتی که توانایی تأمین هزینه های آن را ندارد، باید با روزه گرفتن و درصرف غذا افراط نکردن و ترك خوردن غذاهایی که تقویت کننده غریزه جنسی اند، سبب تضعیف قدرت جنسی خود شود و هرگز تحت هیچ عنوانی استمناء نکند.

مسأله 2798: اختلاط زن و مرد مطلقا حرام است.

مسأله 2799: رفتن به مجالسی که انسان می داند در آن مرتكب حرام خواهد شد، جایز نیست.

مسأله 2800: خودنمایی کردن به منظور به گناه انداختن دیگری حرام است.

مسأله 2801: اگر خودنمایی در پوشش و یا پختن غذا و یا خانه آرایی و غیره به منظور به حرام

ص: 484

انداختن دیگری و موجب جلب توجه نامحرم نباشد حرام نیست، البته اگر به خودی خود مقدمه حرام باشد، حرام خواهد بود.

مسأله 2802: حرام است زن و مرد کاری انجام بدهند که موجب جلب توجّه نامحرم شود.

مسأله 2803: آغاز به سلام و تسلیت و تبریک گفتن به زن جوان در اسلام، خوشایند نیست.

مسأله 2804: رفتن زن به حمام های عمومی - به جز زمانی که ناچار از رفتن باشد مانند غسل نمودن . روا نیست.

مسأله 2805: در مسافرت شرط است همسر یا یکی از محارم زن مانند پسر و برادر و پسر برادر و پسرخواهر همراه او باشد، خواه سفر مذهبی مانند حجّ واجب باشد یا غیرآن .

مسأله 2806: خواندن کتاب های عشقی که در آن مسایل شهوانی مطرح شده، همچنین چاپ و نشر چنین کتاب هایی جایز نیست.

مسأله 2807: سوار شدن بانوان بر دوچرخه و موتور سیکلت، و ظاهر شدن در انظار عمومی منافات با عفت و پاکدامنی آنها و باعث مفاسد اخلاقی و اجتماعی می گردد و حرام می باشد.

مسأله 2808: کسی که به سبب رضاع یا ترک طواف نساء مثلا زن بر او حرام شده ، لمس کردن، مصافحه، بوسیدن و نگاه کردن هر کدام به دیگری از شهوت حرام است.

مسأله 2809: کلاه گیسویی که از موی سر زنان نامحرم درست و خرید و فروش می شود، پس از جدا شدن مو از سرزن، نگاه اجنبی به آن، و هم چنین دست کشیدن مرد اجنبی به آن، و خرید و فروش و سرگذاشتن زن دیگری خالی از اشکال نیست.

مسأله 2810: چنانچه اضطرار و انحصار باشد دست دکتر و پرستار به عورت بیمار چه هم جنس و یا غیر آن باشد بزند باید با دستکش و مانند آن باشد، و اگر ممکن نباشد بدون دستکش اشکال ندارد.

مسأله 2811: نگاه کردن طبیب مرد به زن نامحرم و پزشک زن به مرد نامحرم جهت معاینه و معالجه چنانچه ضرورت و انحصار داشته باشد اشکال ندارد.

ص: 485

مسأله 2812: در صورت رفع ضرورت علاج به مراجعه به هم جنس، تصدّی غیر هم جنس حرام است.

مسأله 2813: چناچه کارهای مربوط به زایمان، توسط خانم ها انجام شود. حضور پزشک مرد در بلوک زایمان که موجب نظريا تماس با بدن زن نامحرم می شود جایز نیست.

مسأله 2814: معاینه و معالجه پزشک نامحرم ولمس و نگاه به عورت زن جهت درمان نازایی با فرض انحصار پزشک مرد در این جهت بدون قصد لذت شهوانی مانعی ندارد.

مسأله 2815: اگر معالجه زن متوقف برلمس و نگاه دکتر مرد نامحرم به بدن زن باشد و پزشک زن هم که بتواند او را معالجه کند نباشد اشکال ندارد.

مسأله 2819: مراجعه مرد نامحرم به دندان پزشک زن، جهت کندن دندان با پر کردن و مانند آن با وجود دندان پزشک مرد، جایز نیست، مگر در صورت ضرورت و انحصار، و قصد تلذذ و ترس از به گناه افتادن هم درکار نباشد.

احکام عروسی و فرح

مسأله 2817: ازدواج مستحب است، حتی اگر انسان با ازدواج نکردن به گناه آلوده نشود. و کسی که به واسطه نداشتن زن به حرام می افتد؛ واجب است زن بگیرد.

مسأله 2818: تحقیق درباره عیبهای هر يك از زوجین یا خانواده آنان اگر دخیل در ازدواج باشد اشکال ندارد وحكم تجسس حرام را ندارد.

مسأله 2819: هر يك از زوجین می توانند به طور مستقیم از یکدیگر درباره هم تحقیق کنند، مشروط به آن که این تحقیق مستلزم حرام نباشد.

مسأله 2820: اگر مراد از نامزدی این باشد که زن و مرد قصد داشته باشند با یکدیگر ازدواج کنند ولی هیچگونه صیغه محرمیّتی بین آنها منعقد نشده باشد، زن و مرد به یکدیگرنامحرم هستند و هیچ تفاوتی با دیگر نامحرم ها ندارند.

مسأله 2821: نگاه کردن مرد به عکس زنی که قصد دارد با او ازدواج کند، در صورتی که مراد

ص: 486

از نگاه آگاهی از زیبایی او باشد، جایز است، به شرط آن که نگاه به قصد لذت نباشد. مسأله 2822: هر يك از پسر و دختر در مراسم خواستگاری می توانند صورت و دستهای دیگری را با شرایط ذیل به منظور تحقیق ببیند:

1- نگاه به قصد لذت نباشد. 2- ازدواج متوقف بر این نگاه باشد.3- مانعی از ازدواج این دو در میان نباشد. 4- موجب گناهی نشود.

مسأله 2823: بنابر شرط اول، جایز نیست هريك از آنان به قصد لذّت به دیگری نگاه کند، ولی اگر بداند بعد از دیدن به طور قهری لذت خواهد آمد، اشکال ندارد.

مسأله 2824: بنابر شرط دوم، لازم نیست این نگاه آخرین تحقیق باشد، همين قدر که دخيل در تحقیق باشد جایز است. اگر عقد متوقف بر این نگاه نباشد یا این که وجود اشکال در دیگری برای انسان فرقی نداشته باشد و یا این که جهلی در کار نباشد، نمی توان به او نگاه کرد.

مسأله 2825: در مجالس عقد و عروسی خانم های نامحرم باید در مقابل داماد حجاب کامل خود را حفظ کنند.

مسأله 2826: اگر داماد بداند در صورتی که به مجلس خانم ها برود، زن نامحرمی را که زینت کرده است؛ خواهد دید، نباید به مجلس خانم ها برود اگر چه این نگاه بدون قصد لذت باشد.

مسأله 2827: آمدن عروس یا خانم های نامحرم دیگر به مجلس مردانه جایز نیست، زیرا موجب اختلاط بوده و حرام است.

مسأله 2828: گل زدن به ماشین و بوق زدن در شهر اگر سبب جلب نظر نامحرم به عروس یا دیگر خانم ها یا موجب اذیت و مزاحمت برای مردم شود، حرام است.

مسأله 29 28: كف زدن بنابر تصریح قرآن کریم از جمله اعمال قار جاهلیت بوده، و اکنون نیز شعار کافران و دشمنان اسلام و بیگانگان است، و انجام آن تبعیت و تشبه به آنان و ترویج سیره ایشان می باشد، و سیره متشرعین و فقهای شیعه نبوده است، و انجام آن در مجالس دینی و

ص: 487

منسوب به اهل بیت نبوّت عليهم السلام بدعت و گناهش مضاعف است.

مسأله 2830: آماده کردن هرگونه وسایل لهو و لعب برای اجرای مراسم عقد یا عروسی حرام است، بنابراین آماده کردن اتاق یا سالن یا محیطی که در آن هو و لعب می کنند (مانند آماده کردن سن جهت رقص با نوازندگی) معصیت و حرام است.

مسأله 2831: رقصيدن مرد و زن مطلقا حرام است.

مسأله 2832: ظاهر کردن فیلم زنانی که بدون حجاب کامل در عروسی عکس گرفته اند برای مرد حرام است، آن ها را بشناسد یا خیر

مسأله 2833: دعوت کردن از عکاس یا فیلمبردار مرد برای تهیه فیلم و عکس از عروس و داماد و یا نامحرم های دیگر جایز نیست.

مسأله 2834: فیلم برداری مرد از مجالس زنانه، و یا بالعکس، و یا از مجالس مختلط که مستلزم نظربه اجنبيه و اشاعه فحشاء و انحرافات فکری و مفاسد اخلاق می شود حرام است.

مسأله 2835: نگاه کردن مرد نامحرم به عکس زن مرده که معمولا موجب هتک و تهییج شهوت و مفسده است جایز نیست، ولی نگاه کردن مرد عکس زن مرده خود و نگاه کردن زن، عکس مرد مرده خود چنانچه به قصد لذت شهوانی نباشد اشکال ندارد.

مسأله 2836: نگاه کردن به عکس زن نامحرم جایز نیست.

مسأله 2837: عکس گرفتن زن از زن بی حجاب ، چنانچه آن عکس به دست اجنبی نیفتد و منشا فساد نگردد اشکال ندارد.

مسأله 2838: دادن عکس ها و فیلم هایی که در جشن های عروسی از خانم ها گرفته می شود، برای ظاهر کردن و تکثیر آنها به نامحرم و نگاه کردن او به آن ها حرام است.

مسأله 2839: نگاه کردن به فیلم هایی که زن های بی حجاب و آرایش کرده در آن بازی میکنند و از تلویزیون و سینما و مانند آن ها پخش می شود و مفاسد فراوان دارد و باعث آلوده شدن افراد و زمینه ساز انحراف افکار جامعه است حرام می باشد.

ص: 488

مسأله 2840: نقش بازی کردن دختران و زنان در فیلم های تلویزیونی و سینمایی در کنار مردان نامحرم به عنوان همسر صوری، و گفتگو و خنده و مزاح و مانند اینها که دارای مفاسد اخلاقی، و موجب تهییج شهوت است جایز نیست.

مسأله 2841: زن هایی که در فیلم ها نقش همسر را بازی می کنند، و دارای مفاسد فراوانی است، جایز نمی باشد.

مسأله 2842: خرید وسیله ریش تراشی و خمیر ریش برای داماد به منظور تراشیدن ریش جایز نیست.

مسأله 2843: خریدن هرگونه لباس ابریشمی خالص برای داماد به منظور استفاده وی جایز نیست.

مسأله 2844: خرید هر گونه لباس شهرت برای عروس یا داماد جایز نیست.

مسأله 2845: خرید لباس مختصّ زنان برای داماد با لباس مختصّ مردان برای عروس جایز نیست.

مسأله 2846: خرید هر گونه لباس مهیّج برای عروس به منظور استفاده کردن وی در میان نامحرمان حرام است.

مسأله 2847: استفاده مرد از طلا جایز نیست.

مسأله 2848: طلای سفید چنانچه از جنس طلای زرد نباشد حکم طلای زرد را ندارد و خرید و استفاده آن برای داماد اشکال ندارد.

مسأله 2849: بیرون رفتن زن از خانه بدون اجازه شوهر حتی برای انجام دادن عبادتهای مستحبی مانند نماز جماعت و حجّ مستحبّی و زیارت ها حرام است.

مسأله 2850: شرکت در مجالس عروسی و غیر آن، چنانچه رعایت شئونات اسلامی نشود از قبيل اختلاط زن و مرد، رقص و پایکوبی، و استفاده از نوارهای موسیقی و مانند آن حرام است، اگرچه شرکت نکردن باعث کدورت بین صاحب مجلس و دعوت شدگان گردد.

ص: 489

احکام آرایش و زینت

مسأله 2851: انواع آرایش نمودن زن، و خوشبو کردن خود را با مواد مختلف خوشبو کننده و مانند این ها و با این حال ظاهر شدن - چه شوهرها راضی باشند یا نباشند - در انظار عمومی و نامحرمان که باعث تهییج شهوت افراد و موجب فساد در جامعه می گردد حرام است.

مسأله 52 28: آرایش کردن زن برای غیرشوهر جایز نیست.

مسأله 2853: حرام است بانوان در جایی که نامحرم حضور دارد به خود عطر بزنند و خود را خوشبوکنند، خواه موجب گناه و تحریک نامحرم بشود یا خیر.

مسأله 2854: آرایش کردن زن به قصد این که نامحرم او را ببیند، حرام است.

مسأله 2855: آرایشگری زن ها برای زنها با اجازه شوهر برای شوهر اشکال ندارد، بلکه مستحب است، و اگر زن بی شوهر به قصد نشان دادن خود به نامحرم، آرایش کند، و یا زن شوهردار بدون اذن شوهر، و یا به قصد نشان دادن خود به نامحرم آرایش نمايد حرام است، چنانچه زن آرایشگراز قصد اینان با خبر باشد نباید آنان را آرایش بکند. مسأله 2856: تزئین هريك از زن و مرد به زینت دیگری در هر صورت حرام است. مسأله 2857: آرایشگری که زنها را آرایش می کند، جایز نیست زنی را آرایش کند که می داند آن زن، خود را به نامحرم نشان می دهد و این فعل او اعانت بر گناه بوده و حرام می باشد.

مسأله 2858: کوتاه کردن موی زن به طوری که شبیه مرد شود و یا بلند گذاشتن مو و ناخن و نیز برداشتن ابرو مانند زنان ، برای مردان حرام است.

مسأله 2859: مطابق ادله حرمت تراشیدن ریش از کتاب و سنّت و عقل سليم و اجماع تمام، و می توان سیره تمام انبیاء و رسولان الهی و اوصیاء معصومین علیهم السلام و متشرّعین و ملتزمين موازین شرعی، را دلیل قرار داد که: هیچ نبی و رسول و امام معصوم علیهم السلام و متشرعی، محاسن خود را نتراشیده اند که اگر جایز بود می تراشیدند و هر مرد مسلمان به تبعیت از آنان نباید محاسن خود را بتراشد.

ص: 490

مسأله 2860: تراشیدن محاسن با هر وسیله ای که باشد حرام است و ریش داشتن و نگهداری نمودن از آن واجب می باشد، و حدّ اقّل بلندی آن مقداری است که متشرعین شیعه آن را ریش بنامند و حد اکثر آن یک قبضه است.

مسأله 2861: تراشیدن ریش یا ماشین کردن آن به نحوی که مانند تراشیدن باشد با هر وسیله، حرام است و از مصداق های تشبه به کار و زنان می باشد، بنابراین گرفتن اجرت برای آن نیز حرام است.

مسأله 2862: تراشیدن قسمتی از ریش حکم تراشیدن تمام ریش را دارد.

مسأله 2863: تراشیدن ریش و موهای روی گونه حرام است، ولی تراشیدن موهای زیر گلو اشکال ندارد.

مسأله 64 28: تراشیدن عدّه ای از اهل مطالعه و امثال آنان، و یا تمسخر بعضی از ناآگاهان به حکمت محاسن ریش گذاشتن، نمی تواند دلیل برای تجویز تراشیدن ریش باشد، و عمل آنها، موجب تغییر احکام الهی نمی شود.

مسأله 2865: تراشیدن ریش چون فعلی حرام است دارای عقوبت اخروی میباشد.

مسأله 2866: اگر پدری فرزندش را به تراشیدن ریش امر کند، جایز نیست فرزند طبق آمر پدر عمل کند، چه این که امر پدر در ترک واجب، و عمل به حرام نافذ و لازم نیست.

مسأله 2867: کسی که با علم به حرمت تراشیدن ریش، اصرار بر تراشیدن دارد فاسق جهرى به شمار می رود، اگر چه به احکام دیگر اسلام عمل کند، و غیبت درباره او حرام نیست، واما کسی که تراشیدن ریش را حلال می شمارد حکم به کفر او نمی شود.

مسأله 2868: شهادت ریش تراش - با علم به حرمت تراشیدن ریش - در مواردی که عدالت شرط باشد، قبول نمی باشد.

مسأله 2869: خرید و فروش تیغ صورت تراشی که منفعت عقلایی حلالی هم دارد مثل تراشیدن زیر گلو و روی عانه اشکال ندارد.

ص: 491

مسأله 2870: اجرت گرفتن برای تراشیدن ریش جایز نیست و مزدی که گرفته را باید برگرداند و دیه نیز بپردازد، و چنانچه صاحبش را نشناسد و آن مزد را داخل مال حلالش نکرده باشد باید به نیت صاحبش صدقه بدهد، و اگر با مال حلالش مخلوط شده باید با اجازه فقیه عادل، آن مقدار از مالش را صدقه بدهد و اگر صاحب و مقدار مزد معلوم نباشد و با مال حلالش مخلوط شده باید به عنوان مال مجهول المالک تخمیس نماید.

مسأله 2871: کوتاه کردن و گود کردن سبیل و لب را گرفتن مستحب است، و بلند کردن سبيل بیش از حد لب که در وقت خوردن و آشامیدن آلوده می شود حرام است، و چناچه تشابه به کارهای کار و یا صوفیان پیدا کند حرامی دیگر است.

مسأله 2872: خال کوبی قرآن کریم و اسماء مقدّسه حضرت الله و حضرات انبیاء و حضرت خاتم النبيين و اهل بیت اطهار آن حضرت صلوات الله وسلامه عليهم بر بدن انسان و حیوان به جهت بدعت و به اعتبار لوازمش حرام است. پاک کردن خال کوبی قرآن و اسامی مبارکی که ذکر گردید اگر امکان دارد واجب است، و اگر امکان ندارد باید به قدر امکان تا می تواند با طهارت باشد.

مسأله 2873: خال کوبی زنان برای زینت اگر مانع از رسیدن آب وضو و غسل و خاک تیمم به پوست نباشد جایز است.

احکام متفرقه زناشویی

مسأله 2874: کسی که به واسطه نداشتن همسر به گناه می افتد واجب است ازدواج نماید، و چنانچه به سبب ازدواج، حق کسی ضایع می شود، مثل ادای دین مطالّب ادای دین بر ازدواج واجب، مقدم است، باید صبر کند، و از حرام هم خودداری نماید، ولی اگر ازدواج باعث ترک واجبی مثل حج شود، ازدواج، مقدَّم است.

مسأله 2875: اگر شوهر در عقد شرط کند که زن باکره باشد و پس از عقد معلوم شود که بکر نبوده، می تواند عقد را به هم بزند و تفاوت بین مهربکر و غیربکر را از مهری که قرار داده اند، بگیرد، ولی اگر به هم نزند می تواند با ملاحظه نسبت تفاوت بین مهر باکره و غیر باکره را از

ص: 492

مهری که قرار داده اند کسر کند.

مسأله 2876: ماندن مرد و زن نامحرم در محلّ خلوتی که کسی در آن جا نیست و دیگری هم نمی تواند وارد شود، حرام است، چه به ذکر خدا مشغول باشند یا به صحبت یکدیگر، خواب باشند یا بیدار، و نمازشان هم در آن جا صحیح نیست. ولی اگر طوری باشد که کسی دیگر بتواند وارد شود، یا بچه ای که خوب و بد را می فهمد در آن جا باشد، و در دو صورت اخیر احتمال فساد هم نرود اشکال ندارد. و احتیاط آن است که مرد نامحرم با زن نامحرم به هیچ وجه خلوت نکند؛ چنان که در اخبار متعددی از پیامبر اکرم صلی الله عليه وآله آمده است که از زنان در وقت بیعت، عهد گرفتند که با مردان در خلوت ننشینند؛ و در روایتی از آن حضرت آمده است که فرمودند:

«کسی که به خداوند و روز قیامت ایمان دارد، در جایی که نفس زن نامحرم را بشنود،

بیتوته نکند».

مسأله 2877: اگر مرد مهریه زن را در عقد معين کند و قصدش این باشد که آن را ندهد، چنانچه رضایت زن مقید به مهر نباشد، عقد صحیح است، ولی مهر را باید بدهد و گرنه محل اشکال است.

مسأله 2878: مسلمانی که منکر یکی از اصول پنج گانه دین مبین اسلام : الف: توحید ب: عدل الهی ج: نبوّت د: امامت. هن معاد شود، یا از خوارج، غلاة یا نواصب باشد و یا حکم ضروری دین محمّدی صلّی الله عليه وآله را (قطعا از دین رسول الله و خاندان اطهرش صلوات الله وسلامه عليهم است مانند: واجب بودن نماز، روزه، خمس، زکات، حج، جهاد، امربه معروف، نهی از منکر، تولّی و تبرّی) را اگر بداند که آن حکم ضروری دین است و انکار کند، مرتد است و احکام مرتد بر او جاری است.

مسأله 2879: اگر زن پیش از آن که شوهرش با او نزدیکی نماید به طوری که بیان شد، مرتدّ شود، عقد او باطل می شود و چنانچه شوهرش با او نزدیکی نکرده باشد عده ندارد و هم چنین

ص: 493

است اگر بعد از نزدیکی مرتد شود ولی یائسه باشد، یعنی اگر سیّده است شصت سال و اگر سیّده نیست پنجاه سال او تمام شده باشد، اما اگر یائسه نباشد باید طبق دستوری که در احکام طلاق است، عدّه نگهدارد و مشهور آن است که اگر در بین عدّه مسلمان شود، عقد باقی، ولی این حکم محل اشکال است، و اگر تا آخر عقد مرتد بماند عقد باطل است اگر چه در صورت اول احتیاط آنست که عقد او تجدید شود.

مسأله 2880: کسی که پدر یا مادرش یا هر دو، در موقع بسته شدن نطفه او مسلمان بوده اند، چنانچه بعد از بالغ شدن اظهار اسلام کند، ولی بعد از آن مرتّد شود، زنش بدون طلاق از او جدا، و بر او حرام می شود، و باید عده وفات یعنی چهار ماه و ده روز عده نگهدارد، و در اصطلاح به چنین شخصی، مرتّد فطری می گویند.

مسأله 2881: مردی که از پدر و مادر غیر مسلمان به دنیا آمده و مسلمان شده، اگر پس از ازدواج مرتد شود، عقدش باطل می گردد و چنانچه با زنش نزدیکی نکرده یا این که زن یائسه باشد عده ندارد، و اگر پس از نزدیکی مرتد شود و زن او در سن زن هایی باشد که حیض می بینند، باید آن زن به مقدار عده طلاق (سه ماه و ده روز، عده نگهدارد و مشهور آن است که اگر پیش از پایان عده شوهر او مسلمان شود، عقد او به حال خود باقی می ماند، ولى احتیاط به دوباره عقد کردن ترك نشود، و در اصطلاح به چنین شخصی مرتد ملی میگویند.

مسأله 2882: اگرزن در عقد با مرد شرط کند که او را از شهری بیرون نبرد و مرد هم قبول کند، نباید زن را بی رضایتش از آن شهر بیرون ببرد.

مسأله 2883: زنی که از شوهر سابقش دختری دارد، شوهر بعدی می تواند آن دختر را برای پسر خود که از این زن نیست عقد کند و نیز اگر دختری را برای پسرش عقد کند، می تواند با مادر آن دختر ازدواج نماید.

مسأله 2884: اگرزنی از زنا آبستن شود، جایز نیست بچه را سقط کند.

مسأله 2885: اگر کسی با زنی زنا کند و پس از استبراء و صبر کردن تا وقتی که آن زن حیض

ص: 494

ببیند، او را عقد کند و بچه ای از آنان پیدا شود، چنانچه ندانند از نطفه حلال است یا حرام، آن بچه حلال زاده است، ولی اگر قبل از استبراء او را عقد کرده و نزدیکی کرده باشد حلال زادگی بچّه ثابت نیست.

مسأله 2886: مردی که نمی دانسته زن در عدّه است و با او ازدواج کرده، چنانچه زن هم نداند و بچه ای از آنان به دنیا آید، حلال زاده است و شرعا فرزند هر دوّ می باشد، ولی اگر زن می دانسته که در عدّه است و ازدواج در عدّه جایز نیست، شرعا بچه فرزند پدر است و در هر دو صورت عقد آنان باطل است و به یکدیگر حرام ابدی می شوند.

مسأله 2887: اگر زن بگوید یائسهام، نباید حرف او را قبول کرد، مگر این که از گفته او اطمینان حاصل شود، ولی اگر بگوید شوهر ندارم، یا در عده نیستم، در صورتی که متهمه نباشد، سخن او را می توان پذیرفت، ولی اگر مورد اتهام باشد باید از حال او تفحص شود تا اطمینان حاصل گردد.

مسأله 2888: اگر پس از آن که مرد با زنی که گفت شوهر ندارم ازدواج کرد، سپس شخصی بگوید آن زن شوهر داشته، چنانچه شرعا ثابت نشود که زن شوهر داشته، نباید حرف آن شخص را قبول کرد، مگر آن که از گفته آن کس اطمینان حاصل شود، در این صورت، احتیاط واجب آنست که مرد با طلاق از آن زن جدا شود.

مسأله 2889: چنانچه مادری مسلمان و عاقل و آزاد و شوهر نکرده باشد، تا هنگامی که دو سال شیر خوارگی فرزندش تمام نشده، فرزند را از او نباید جدا کنند و بنابر احتیاط لازم فرزند دختر را تا هفت سال از او نباید جدا کنند.

مسأله 2890: مستحب است در شوهر دادن دختری که بالغه یعنی مکلف شده، عجله کنند. اگر دیانت و اخلاق خواستگار، مورد رضایت باشد بهتر آنست که رد نشود، حضرت نبی اکرم صلى الله عليه وآله فرمود:

«هرگاه خواستگاری برای دخترشما آمد که اخلاق و دیانت او مورد رضایت شما بود، دختر

ص: 495

را به ازدواج او در آورید، اگر چنین نکنید فتنه و فساد بزرگی بر روی زمین به پا خواهد شد».

و هم چنین مستحب است ازدواج کردن برای پسرانی که نیاز به همسر دارند، و در مواردی واجب است.

مسأله 2891: اگر زن مهر خود را به شوهر صلح کند که زن دیگر نگیرد، واجب است زن مهر را نگیرد و شوهر هم با زن دیگر ازدواج نکند.

مسأله 2892: اگر زنا زاده زن بگیرد و بچه ای پیدا کند آن بچه حلال زاده است.

مسأله 2893: هرگاه شوهر در روزه ماه مبارک رمضان، یا در حال حیض همسرش با او نزدیکی نماید معصیت کرده، ولی اگر بچه ای از آنان بدنیا آید از آنان ارث می برد. مسأله 2894: دانشجویانی که به کشورهای غربی مسافرت می کنند، می توانند با دختران اهل کتاب ، یعنی مسیحی، یهودی، به عقد موقت و نه دائم ازدواج کنند، به شرطی که صیغه عقد به طور صحیح اجرا گردد و می توانند با کشورهای اسلامی تماس گرفته و کسانی به وکالت از طرف مرد و زن صیغه را اجرا نمایند، اما ازدواج با غیراهل کتاب از دیگر کار جایز نیست.

مسأله 2895: زنی که یقین دارد شوهرش در سفر مرده، اگر پس از عدّه وفات یعنی چهار ماه و ده روز پس از حیض، پس از مدت چهار سالی که با اذن فقیه عادل برای تفحص قرار داده شوهر کند و شوهر اوّل از سفر برگردد، باید از شوهر دوّم جدا شود و به شوهر اول حلال است، ولى اگر شوهر دوم با او نزدیکی کرده باشد، زن باید عدّه نگهدارد و شوهر دوّم باید مهر او را مطابق زنهایی که مانند او هستند بدهد، ولی هزینه در مدت عده ندارد.

احکام خنثی و تغییر جنسیت

مسأله 2896: خنثی کسی است که هم آلت مردانگی و هم آلت زنانگی دارد، و چه بسا هیچ کدام را ندارد و گاهی با داشتن هر دو آلت غریزه یکی از آن دو بر دیگری غالب است، مثل این که بیشتر رغبت دارد که زن بگیرد و یا بیشتر میل دارد که شوهر کند و یا اصلا نسبت به

ص: 496

یکی از آن دو رغبتی ندارد چنانچه یکی از آن دو بر دیگری غالب باشد، حکم غالب بر او مترتّب است، و چناچه مساوی باشند، آن را خنثای مشکل می گویند.

مسأله 2897: خنثی به هر قسمتی که باشد می تواند با عمل جراحی خود را تبدیل به زن یا مرد که غالب بر دیگری است نماید، و پس از آن که با عمل جراحی، جنس معيّن شد، تمام احکام آن جنس براو مترتب می شود و می تواند با جنس مخالف خود ازدواج کند.

مسأله 2898: اگر خنثی معلوم باشد یعنی زن بودن او بر مرد بودن او غالب باشد و یا بالعکس آن باید طبق وظیفه خود عمل نماید، ولی اگر خنثی مشکل باشد، احتیاط نماید، یعنی نسبت به مردها خود را زن محسوب دارد و خود را از نامحرم بپوشاند، و نسبت به زن ها خود را مرد حساب کند، و به زن نامحرم مصافحه، لمس و نگاه نکند.

مسأله 2899: اگر شخصی - ظاهرا مرد - بعضی از آثار و نشانه های زن از قبیل حرکات، رفتار، سکنات و غريزه جنسی زن را در خود احساس کند به حدی که موجب لواط دادن شود، میتواند با عمل جراحی اصلاح یا ابراز جنسیت کند و با مردی ازدواج نماید، و تمام احکام زن بر او جاری می شود.

و اما تغییر و تبدیل مرد به زن، و زن به مرد که اصالتا مرد یا زن آفریده شده غیر ممکن است، چه این که دو جنس مخالف مذكر و مؤنث، نر و ماده، مثبت و منفی مؤثر و متأثر در ابعاد گوناگون، از هنگام انعقاد نطفه تا آخرین لحظه حیات طبیعیشان مختلف هستند، و هریک دارای ویژگی ها و متناسب به فعالیت های خاص خود می باشند، و هیچ قدرتی جز آفریدگار جهان و کسی که مظهر قدرت الهی باشد، بر تغییر ماهوی هیچ یک از آن دو را ندارد .

احکام جلو گیری از حمل و برنامه تحدید نسل

قرآن کریم می فرماید:

«إِنَّ رَبَّكَ یبسط الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ وَ يَقْدِرُ إِنَّهُ كانَ بِعِبادِهِ خَبِيراً بَصِيراً »وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ إياکم إِنَّ قَتْلَهُمْ . كَانَ خَطَأً

ص: 497

كَبيراً.»26

همانا پروردگارت به هر که بخواهد وسعت روزی خواهد داد و یا هر که را خواهد، در تنگنا قرار می دهد؛ زیرا او به بندگانش آگاه و بیناست * فرزندان خود را از ترس نداری نکشید این ما هستیم که آن ها و شما را روزی می دهیم که کشتن آنها گناه بزرگی است. «وَ فِي السَّماءِ رِزْقُكُمْ وَ ما تُوعَدُونَ * فورب السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ لَحَقُّ مِثْلَ ما أَنَّكُمْ تَنْطِقُونَ ».2

روزی شما و آنچه به شما وعده داده شده، در آسمان است * سوگند به پروردگار آسمان و زمین که همانا این سخن حق است؛ همان گونه که شما سخن می گویید.

رزق کسی به دست کسی نیست تا این که رزق فرزندان و نسل آنان به دستشان باشد. و فرزند نعمت و رحمت الهی است، از کفران نعمت الهی باید ترسید تا این که به نقمت او مبتلا نشد.

مسأله 2900: جلوگیری از حمل و تحدید نسل و تنظیم خانواده، به هر عنوانی که باشد ضد شریعت اسلامی و حرام بن و خلاف طبیعت انسانی و توطئهای شیطانی و طراح و مجری آن پیروان خارجی و داخلی شیطان برای نابودی نسل شیعه می باشند.

مسأله 2901: جلوگیری دایمی از باردار شدن جایز نیست، چه با از کارانداختن بعضى آلات تناسلی مرد یا زن باشد و چه با ایجاد مصونیت در مقابل سلول های زنده در مرد یا زن و برخی موارد جلوگیری موقت جایز است.

مسأله 2902: زن حق ندارد بدون رضایت مرد و هم چنین مرد حق ندارد بدون رضایت زن، از حامله شدن جلوگیری نماید چه بچه داشته باشند چه نداشته باشند، و با رضایت هردو باز هم باید دیه بپردازند.

مسأله 2903: عمل جراحی برای جلوگیری از بچه دار شدن، اگر چه با رضایت زن ومرد باشد حرام و گناه کبیره است.

مسأله 2904: استفاده و خرید و فروش هرگونه وسایلی که برای جلوگیری از بچه دار شدن درست

ص: 498

شده حرام است.

مسأله 2905: انزال و ژل یعنی ریختن مرد، منی خود را در بیرون از رحم زن، حرام و موجب دیه است.

مسأله 2906: چنانچه حاملگی خطر مرگ، یا ضرر بدنی قطعی برای زن داشته باشد مادامی که خطر دارد جلوگیری اشکال ندارد.

احکام بستن لوله زن و عقیم ساختن مرد

مسلّما؛ توالد و تناسل یک امر طبیعی، نه تنها برای انسان مرد و زن براساس نظام آفرینش است، بلکه برای هر نر و ماده از انواع حیوانات و نباتات و حتى جمادات یک امر طبیعی محسوب می شود، که بدون تردید انسان های عادی با همه ادعاهایشان هنوز متذکر نشده اند که ممانعت هر چیزی را از سیر طبیعی آن، باعث ضرر فراوان، و زیان جبران ناپذیر و فساد و فلج شدن، و در نهایت به نابودی آن شيء منجر خواهد شد، مثلا گوش برای شنیدن، چشم برای دیدن، زبان برای سخن گفتن، و دماغ برای بوئیدن خلق شده اند ممانعت گوش برای شنیدن نه تنها مفید نیست که باعث کری هم می شود و هم چنین دیگر اعضاء و قوای ظاهری و باطنی یک انسان و جامعه انسانی و كلّ نظام آفرینش.

کنترل جمعیت، تحدید نسل، تنظیم خانواده هر فردی از افراد شیعه اماميه اثنی عشریه حقه که به دستور دشمنان اسلام، و بدخواهان نسل شیعه که چندین قرن پیش طراحی شده به هر نحوی از انحاء که باشد حرام است و از بزرگ ترین گناهان کبیره محسوب می شود، و تجویز کنندگان ساده لوح ناآگاه و توجیه کنندگان خودباخته چند چهره و ترویج کنندگان بیگانه زده جنایت کار و عوامل مرموز و خود فروخته آنان به شدت مجازات خواهند شد.

بستن لوله های رحم زن برای جلوگیری از بچه دار شدن اگر چه برای موقت باشد مبارزه با سیر طبیعی آن به شمار می رود و حرام است.

مسأله 2907: عقیم ساختن مرد، و نامردی به هر طریق حرام است اگر چه مرد دیوانه باشد.

ص: 499

مسأله 2908: هر طبیبی که اقدام به مبارزه با سیر طبیعی انسان و جامعه انسانی نماید جنایت کار وقاتل محسوب می شود و باید با شدیدترین وجه مجازات شود اگر چه با رضایت زن یا مرد یا هردو باشد و باید دیه آن را بدهد.

تنظیم خانواده، برنامه ای برای انقراض نسل شیعه

دشمنان و بدخواهان شیعه از دیر زمان درصدد انقراض نسل شیعه برآمده اند و اکنون در میان جوامع اسلامی و از آنها جامعه اسلامی کشور امام زمان عجل الله فرجه الشریف ایران عزیز به بهانه و نام تنظیم خانواده دست به کشتار شیعه به صورت خاموش و بی سر و صدا زده اند و صد البته که اینان خطرشان از تروریست ها بدتر است. کسانی که فتوا بر جواز آن داده اند و کسانی که دست به اجرای آن می زنند از پزشک و پرستار و خود پدر و مادر و دیگر کسانی که دخیل در آن هستند همگی قاتل و مجرم و گناه کار هستند و باید دیه را بپردازند. و در این مسأله فرق میان ازدواج موقت و یا دائم ندارد.

مسأله 2909: همه کسانی که در مقابل نص قرآن کریم و ستت و روایات وارده از معصومین صلوات الله وسلامه عليهم و سیره عملی آنان که دارای فرزندان زیادی بوده اند که تشویق و ترغیب و تحریص در تکثیر نسل مؤمنان می کنند به بهانه تنظیم و در واقع نابودی خانواده و انقراض نسل شیعه به هر صورتی نقشی در انقراض و جلوگیری از انعقاد نطفه، با وسایل مختلف و عقیم شدن مرد و نازایی زن، و سقط جنين دارند گناهکارند و جرمشان به مراتب بیشتر از تروریست ها است.

احکام دوران حمل، و سقط جنین

مسأله 2910: سقط جنین گرچه نطفه باشد، جایز نیست و موجب دیه می شود، مگر امر مهم تری در میان باشد، مثلا اگر حیات مادر بر سقط جنین بستگی داشته باشد جایز است و چنانچه از مصداق دفاع باشد، پرداخت دیه لازم نیست.

مسأله 2911: سقط جنین اگرچه روح در آن دمیده نشده باشد حرام است بلکه با انعقاد نطفه و یا بسته شدن حیض هم جایز نیست با خوردن دارو و یا تزریق آمپول و یا مانند اینها اسقاط

ص: 500

مسأله 2912: تايقين به موت جنین حاصل نشود اسقاط آن جایز نیست.

مسأله 2913: به واسطه بیماری یا خطر مرگ مادر اسقاط جنین بعد از دمیده شدن روح یعنی بعد از چهار ماهگی جایز نیست ولی اگر قبل از آن باشد و حیات مادر متوقف بر سقط جنین باشد اشکال ندارد.

مسأله 2914: هرگاه پزشک متخصص متعهد به اسلام تشخیص دهد که رحم زنی که حامله شده معیوب است، و پس از چند ماه سقط می شود در صورتی که زن دیگر این شوهر راضی باشد انتقال جنین از رحم زن حامله به رحم زن دیگر او اشکال ندارد. مسأله 2915: هرگاه پزشک متخصص و مورد وثوق تشخیص دهد که اگر جنین در رحم مادرش بماند خواهد مرد، ولی اگر آن را از رحم خارج و در دستگاه پرورش جنین قرار دهند به رشد خود ادامه خواهند داد، - انتقال آن را چه قبل از دمیده شدن روح به او، و چه بعد از آن - به آن دستگاه اشکال ندارد.

مسأله 2916: از بین بردن نطفه رشد یافته در رحم مصنوعی، چنانچه مبدأ نشو آدمی باشد جایز نیست.

مسأله 2917: دیه جنین بر عهده کسی است که مباشراسقاط آن است چه پزشک و چه مادر و یا کسی دیگر باشد.

مسأله 2918: هرگاه زنی از زنا آبستن شود، در صورتی که خود آن زن، یا مردی که با او زنا کرده، یا هردوی آنها مسلمان باشند برای آن زن جایز نیست بچه را سقط کند، مگر این که بقای آن حمل، موجب ضرر مهمی بر مادرش باشد که در این صورت می تواند او را سقط نماید.

احکام تلقيح

مسأله 2919: پیوند زدن منی زن و شوهر در لوله آزمایشی که در نتیجه، فرزندی به وجود آید جایز است و فرزند هم ملحق می شود.

ص: 501

مسأله 2920: حكم فرزندی که در غیر رحم خلق می شود حکم فرزندی است که در رحم به وجود می آید، پس اگر از منی زن و شوهرشرعی باشد، فرزند حلال است و اگر از زن و مرد اجنبی باشد، جایز نیست و فرزند حلال نیست.

مسأله 2921: تلقيح و وارد کردن منی مردی را در رحم همسرش با وسایلی مانند آب دزدک اشکال ندارد، ولی باید از مقدمات حرام اجتناب شود، پس اگر مرد با رضایت زن، منی خود را از طریق حلال، خودش به دست آورد مانعی ندارد.

مسأله 2922: هرگاه منی مردی را در رحم همسرش وارد نمایند اگر چه از طریق حرام (مثلا با استمناء) باشد و فرزند متولد شود، متعلّق به پدر و مادر است، و همه احکام فرزند را دارد، هم محرم است، و هم ارث می برد.

مسأله 2923: داخل نمودن نطفه مرد اجنبی را در رحم زن اجنبيه، چه با رضایت زن باشد یا بدون رضایت و چه شوهر داشته باشد، یا نداشته باشد و چه با اذن شوهر باشد، یا بدون اذن شوهر حرام است، و اگر پیوند از روی اشتباه انجام پذیرد ولد شبهه است و جميع احکام حلال زاده را دارد.

مسأله 2924: چنانچه منی مرد اجنبی را داخل رحم زن اجنبيه کنند و معلوم شود که بچه از آن منی است، پس اگر این عمل به طور شبهه شده مثل آن که مرد گمان می کرد که زن خودش، و زن نیز خیال می کرده که نطفه شوهر خودش می باشد، و بعد از عمل معلوم شود که از شوهرش نبوده، آن بچه ولد شبهه محسوب می شود و تمام احکام آن را دارد. ولی اگر از روی علم و عمد باشد، جایز نیست، و باید در جمیع مسائل، احتیاط رعایت شود، پس اگر این بچه دختر باشد، پدر نمی تواند با او ازدواج کند، و چنانچه پسر باشد نمی تواند با مادرش ازدواج نماید، و دختر نمی تواند به محارمش اگر به عقد صحیح بود، شوهر کند و پسر هم نمی تواند با محارمش ازدواج کند و در محرمیت و ارث، و مانند این ها باید احتیاط ومصالحه نمایند.

مسأله 2925: چنانچه نطفه مرد و نطفه همسرش در رحم مصنوعی پرورش داده شود و بچه

ص: 502

بوجود آید حلال زاده و ملحق به پدر و مادر است، و هم چنین اگر نطفه مردی با نطفه زن اجنبيه پرورش داده شود و بچه متولد گردد ولد شبهه و ملحق به پدر و مادر است و هر دو صورت در احکام یکسانند.

مسأله 2926: اگر منی مردی را بگیرند و در زمان حیات و یا بعد از فوتش به همسر او تلقيح کنند و بچه متولد شود به هر دو ملحق می شود.

مسأله 2927: انتقال نطفه مرد و زن بعد از اختلاط در رحم زن، به رحم زن اجنبيه جايز نیست، ولی اگر این انتقال انجام گیرد و فرزندی متولد شود، چنانچه ثابت شود که مبداء پیدایش آن مولود، نطفه زن و مرد هردو می باشد، نه نطفه مرد فقط بنابراین فرزند ملحق به زن اول است و اگر ثابت نشود فرزند ملحق به صاحب نطفه و زنی که او را زائیده می باشد، و در این صورت اگر بچه دختر باشد نمی تواند با صاحب نطفه و پسر او ازدواج کند و چنانچه پسر باشد نمی تواند با مادر، خواهر و دختر او از شوهر دیگرش ازدواج نماید.

مسأله 2928: هرگاه نطفه مرد اجنبی را به زن اجنبیه که شوهر ندارد تلقيح نمایند و زن حامله و دختر به دنیا آورد، و بعد از وضع حمل با شخصی ازدواج کند، اگر شوهر این زن با او نزدیکی کند شوهر نمی تواند با آن دختر ازدواج کند چه این که آن دختر حکم ربیبه را دارد، ولی اگر با مادرش نزدیکی نکرده و طلاقش دهد یا زن بمیرد می تواند با آن ازدواج کند. و هم چنین اگرزن شوهردار نطفه شخص اجنبی را جذب، و یا آن را در او تلقيح نمایند، و زن دختر به دنیا آورد، چنانچه يقين حاصل شود که دختر متولد شده به وسیله جذب منی و یا تلقيح بوجود آمده، این دختر برشوهر این زن حرام است.

مسأله 2929: جایز نیست زن خود را در معرض برخورد با منی مرد بیگانه قرار دهد، اگر حامله گردد، و اگر به طور غیر عمد و از روی اشتباه این کار را نسبت به منی مرد بیگانه انجام دهد، فرزندش «ولد شبهه» خواهد بود، اما این کار نسبت به منی شوهر خودش اشکالی ندارد.

مسأله 2930: جایز نیست منی حیوانی را به زن پیوند زنند، ولی پیوند حیوانات به پودر شره

ص: 503

منی خود آن ها جایز است.

احکام رضاع ( شیر دادن)

اشاره

مسأله 2931: هرگاه زن، طبق شرایطی که در پیش می آید، بچه ای را شیر دهد آن بچه به این عده محرم می شود:

اوّل: خود زن که او را مادر رضاعی می گویند.

دوّم: شوهر آن زن که شیر مربوط به او است، و او را پدر رضاعی گویند.

سوّم: پدر و مادر آن زن، هر چه بالا روند، گرچه پدر و مادر رضاعی او باشند.

چهارم: بچه هایی که از آن زن به دنیا آمده اند یا در آینده به دنیا می آیند.

پنجم: بچه های اولاد آن زن هر چه پائین روند، چه از اولاد او به دنیا آمده، یا اولاد او آن بچه ها را شیر داده باشند.

ششم: خواهر و برادر آن زن اگر چه رضاعی باشند، یعنی به سبب شیر خوردن، با آن زن خواهرو برادر شده باشند.

هفتم: عمو و عمه آن زن گرچه رضاعی باشند.

هشتم: دایی و خاله آن زن گرچه رضاعی باشند.

نهم: اولاد شوهر آن زن که شیر مال آن شوهر است، هر چه پائین روند، اگر چه اولاد رضاعی او باشند.

دهم: پدر و مادر شوهر آن زن که شیر مال آن شوهر است، هر چه بالا روند، اگر چه رضاعی باشند.

یازدهم: خواهر و برادر شوهری که شیراز اوست، اگرچه خواهر و برادر رضاعی او باشند.

دوازدهم: عمو و عمه و دایی و خاله شوهری که شیر مال اوست، هر چه بالا روند، اگرچه رضاعی باشند. و عده دیگری نیز . که در مسائل آینده می آید . به سبب شیر دادن محرم می شوند.

ص: 504

مسأله 2932: اگر زنی بچه ای را با شرایطی که در پیش می آید شیر دهد، پدر آن بچّه نمی تواند با دخترهایی که از آن زن به دنیا آمده اند ازدواج کند، و با دخترهای رضاعی آن زن نیز نمی تواند ازدواج نماید، و نگاه محرمی هم به آن ها نكند، و نیز آن بچه نمی تواند دخترهای شوهری را که شیر متعلق به او است، هر چند دختران رضاعی او باشند، برای خود عقد نماید. و در هر صورت چنانچه یکی از آنها فعلا زن او باشد، عقد او باطل می شود.

مسأله 2933: چنانچه زنی بچه ای را با شرائطی که بیان خواهد شد شیر دهد آن زن شیردهنده به حکم مادر آن بچه و مردی که صاحب شیر و شوهر زن شیردهنده است به حکم پدر آن بچه محسوب می شود، بنابراین تمام کسانی که به واسطه خویشاوندی نسبی به انسان محرم می شوند و ازدواج با آنها حرام است، به واسطه شیر دادن محروم می شوند و ازدواج با آنها حرام است.

مسأله 2934: هرگاه زن کودکی را با شرایطی که در پیش می آید شیر دهد، شوهر آن زن که صاحب شیر است به خواهران آن كودك محرم نمی شود، ولی احتیاط مستحب آن است که با آنان ازدواج ننماید و نیز خویشان شوهر به خواهر و برادر آن كودك محرم نمی شوند.

مسأله 2935: همان طوری که اگر زنی بچه ای را شیر داده بر پدر و برادرهای واقعی (نسبی) آن بچه محرم نمی شود، شوهر آن که شیر مال اوست به مادر و خواهرهای واقعی آن بچه محرم نمی باشد، و نیز خویشان آن زن به برادر و خواهر کودکی که شیر خورده محرم نمی شوند. بنابراین هیچ یک از محرم های نسبی آن بچه به محرم های رضاعی آن بچه محرم نمی شوند، پس شوهر مادر رضاعی بچه ای می تواند با مادر و خواهر نسبی آن بچه ازدواج کند، همان طوری که مادر رضاعی بچه ای می تواند با پدر و برادرهای آن به ازدواج نماید.

مسأله 2936: اگر مرد با زنی که دختری را شیرکامل داده ازدواج کند و با او نزدیکی نماید، دیگر نمی تواند آن دختر را برای خود عقد کند. و چنانچه با دختر ازدواج کند، دیگر نمی تواند با زنی که او را شیر کامل داده، ازدواج نماید.

مسأله 2937: مرد نمی تواند با دختری که مادر یا مادر بزرگ او آن دختر را شیر کامل داده ازدواج

ص: 505

کند و نیز اگرزن پدر شخص از شیر پدر او دختری را شیرداده باشد، شخص نمی تواند با آن دختر ازدواج نماید و چنانچه دختر شیرخواری را برای خود عقد کند، بعد مادر یا مادر بزرگ یا زن پدر او آن دختر را شیردهد، عقد باطل می شود.

مسأله 2938: با دختری که خواهر، یا زن برادر شخص او را از شیر برادر او شیر کامل داده، نمی توان ازدواج کرد. و هم چنین است اگر خواهر زاده یا برادر زاده، یا نوه خواهر یا نوه برادر شخص آن دختر را شیر داده باشد.

مسأله 2939: اگر زنی بچه دختر خود را شیر کامل دهد، آن دختر به شوهر خود حرام می شود و هم چنین است اگر بچه ای را که شوهر دخترش از زن دیگر دارد شیر دهد، ولی اگر زنی بچه پسر خود را شیر دهد، زن پسرش که مادر آن طفل شیرخوار است، بر شوهر خود حرام نمی شود .

مسأله 2940: اگر زن پدر دختری، بچّه شوهر آن دختر را از شیر آن پدر شیردهد، آن دختر به شوهر خود حرام می شود، چه بچّه از همان دختری از زن دیگر شوهر او باشد.

مسأله 2941: هرگاه زنی برادر شوهر خود را شیر بدهد باعث حرمت زن به شوهرش نمی شود .

مسأله 2942: چنانچه زنی که بچّه دار نمی شود اگربا خوردن قرص یا تزریق آمپول و مانند اینها شیر در پستانش جمع شود و بچّه ای را شیر بدهد رضاع بین این زن و آن بچه حاصل نمی شود زیرا شیر حاصل از غیر ولادت، سبب رضاع و حرمت نمی شود.

مسأله 2943: هرگاه بچّه کسی از زنی شیر کامل خورده آن کس می تواند با مرضعه در صورتی که مانعی نداشته باشد ازدواج کند، ولی نمی تواند با دختر مرضعه ازدواج نماید.

مسأله 2944: اگر مردی با خواهر رضاعی خود ازدواج کند عقد باطل است، چنانچه بعد از عقد نزدیکی کند، باید تمام مهر را بدهد و اگر بچّه دار شود در صورت جهل به مسأله حکم ولد شبه را دارد، و با علم به مسأله، ولد الزنا محسوب می شود و اگر دخول نکرده مهر ندارد، ولى احوط آنست که نصف مهر را بدهد.

مسأله 2945: زنی که بچّه شیر می داده از شوهرش طلاق بگیرد یا شوهرش فوت کند و پسر

ص: 506

بچّه شیر خواری را شیر بدهد نمی تواند با آن به بعد از بلوغ ازدواج کند.

مسأله 2946: اگر خواهر به برادر کوچک خود شیر کامل بدهد خواهر بر شوهرش حرام نمی شود.

مسأله 2947: کسی که بر بچه حقیقی مرد و زنی محرم باشد، بر بچّه رضاعی آنها نیز محرم می شود.

شرایط شیر دادنی که سبب محرم شدن است

مسأله 2948: شیردادنی که سبب محرم شدن است نه شرط دارد:

اوّل: آن که شیر باید از ولادت و زایمان باشد، پس اگر به واسطه خوردن قرص یا تزریق آمپول یا مکیدن بچه یا شوهر شیر در پستان جمع شود ، و زن از این شیر به بچه ای بدهد اثری ندارد .

دوّم: بچه باید شیرزن زنده را بخورد، پس اگر از پستان زنی که مرده است شیر بخورد تأثیر ندارد.

سوّم: شیر آن زن از حرام نباشد، پس اگر شیر بچه ای را که از زنا به دنیا آمده به بچه دیگربدهند، به واسطه آن شیر، بچه به کسی محرم نمی شود.

چهارم: بچه باید شیر از پستان بمکد، پس اگر شیر را در میان شیشه، یا کاسه، یا با قاشق و مانند این ها در گلوی بچه بریزند نتیجه ندارد.

پنجم: در کنار شیر چیز دیگری نخورد، خواه آن که همراه با شیر خوردن و یا جداگانه باشد، مگر آن چیز دیگر کم و ناچیز باشد.

ششم: شیر باید از يك شوهر باشد، پس اگرزن شیردهی را طلاق دهند، بعد شوهر دیگری کند، و از او آبستن شود و تا موقع زائیدن شیری که از شوهر داشته باقی باشد و مثلا هشت دفعه پیش از زائیدن از شوهر اول، و هفت دفعه پس از زائیدن از شوهر دوم به بچه ای شیر بدهد، آن بچه به کسی محرم نمی شود.

و اما اگر زن شیر دهی بچّه ای را مثلا هشت دفعه کامل شیر دهد، و بعد از شوهرش طلاق بگیرد، و پس از عده با دیگری ازدواج کند و پس از ازدواج با دیگری از باقی مانده شیر سابق به همان بچه هفت مرتبه کامل بدهد، آیا شیریک شوهر محسوب می شود که مربوط به شوهر اوّل

ص: 507

یا مربوط به شوهر دوّم، و یا دو شیر محسوب، و مربوط به هر دو می باشد، گرچه ظاهرا مربوط به اوّل است، ولی نسبت به دوّم احتیاط ترک نشود.

هفتم: بچه در اثر بیماری شیر را قی نکند، و اگر قی کرد بنابر احتیاط واجب باید کسانی که به سبب شیر خوردن به آن بچه محرم می شوند با او ازدواج نکنند و نگاه محرمی هم به او ننمایند.

هشتم: پانزده مرتبه با يك شبانه روز به طوری که شیر سیر بخورد، یا مقداری شیر به او بدهند که عرفا بگویند از آن شیر استخوانش محکم شده، و گوشت در بدنش روئیده است، بلکه اگر ده مرتبه هم به او شیر دهند، چنانچه بین آن ده مرتبه هیچ فاصله گرچه به طعام دادن . نباشد، احتیاط لازم است که کسانی که به سبب شیر خوردنش به او محرم می شوند، با او ازدواج نکنند و نگاه محرمی هم به او ننمایند.

نهم: دو سال به تمام نشده باشد، و اگر پس از پایان دو سال، او را شیر دهند به کسی محرم نمی شود، بلکه اگر مثلا پیش از پایان دو سال، هشت مرتبه و پس از آن هفت مرتبه شیر بخورد، به کسی محرم نمی شود، ولی چنانچه از موقع زائیدن زن شیرده، بیشتر از دو سال گذشته باشد و شیر او باقی باشد، و بچه ای را شیر دهد، آن بچه به کسانی که گفته شد بنابر احتیاط لازم محرم می شود، ولی احتیاط آن است که به آن ها نظر محرمی ننماید.

مسأله 2949: بنابر احتياط شیراز یک ولادت و زایمان باشد، پس اگرزن شیردهی در اواخر شیر دهی به بچه اش بچه دیگری را هشت دفعه کامل شیر دهد و بعد از شوهرش حامله شود، و در زمان حمل، شیر بخشکد و بعد از زائیدن بچه خود هفت مرتبه کامل به همان بچه دیگری شیر بدهد اثر ندارد.

مسأله 2950: باید بچّه در بين يك شبانه روز، غذا یا شیر شخص دیگری را نخورد، ولی اگر کمی غذا بخورد که عرفا نگویند: در بین غذا خورده ، اشکال ندارد، و نیز باید پانزده مرتبه را از شیريك زن بخورد، و در بین پانزده مرتبه، شیر زن دیگر را نخورد، و در هر دفعه بی فاصله، شیر کامل بخورد، ولی اگر در بین شیر خوردن نفس تازه کند، یا کمی صبر کند که از زمان اولی که پستان

ص: 508

در دهان می گیرد تا وقتی سیر می شود، يك بار شمرده شود، اشکال ندارد، و چنانچه فاصله شود، دو شیر ناقص را نمی توان دو دفعه حساب کرد بلکه دو شیر ناقص را یک دفعه کامل هم نمی توان حساب کرد.

مسأله 2951: اگر زن از شیر شوهر خود بچه ای را شیردهد، بعد شوهر دیگری کند، و از شیر شوهر دوّم به دیگر را شیر دهد، آن دو بچّه به یکدیگر محرم نمی شوند، گرچه بهتر آن است که با هم ازدواج نکنند و نگاه محرمی به یکدیگرننمایند.

مسأله 2952: اگرزن از شیريك شوهر چندین بچّه را شیر دهد، همه آنان به یکدیگر و به شوهرو به زنی که آنان را شیر داده محرم می شوند.

مسأله 2953: اگر کسی چند زن دارد و هر يك از آنان با شرایطی که گذشت بچه ای را شیر دهند، همه آن بچه ها به یکدیگر و به آن مرد و به همه آن زن ها محرم می شوند.

مسأله 2954: اگر کسی دو زن شیرده دارد و یکی از آنان بچه ای را مثلا هشت مرتبه و دیگری هفت مرتبه شیر بدهد، آن بچّه به کسی محرم نمی شود.

مسأله 2955: اگرزنی از شیريك شوهر، پسر و دختری را شیرکامل بدهد، خواهر و برادر آن دختر به خواهروبرادر آن پسر محرم نمی شوند، ولی احتیاط مستحب آن است که با یکدیگر ازدواج نکنند.

مسأله 2956: مرد نمی تواند بی اذن زن خود، با زن هایی که به سبب شیر خوردن خواهر زاده یا برادر زاده زن او شده اند ازدواج کند و نیز اگر با پسری لواط کند، نمی تواند دختر و خواهر و مادر و مادر بزرگ رضاعی آن پسر، یعنی به سبب شیر خوردن دختر و خواهر و مادر او شده اند برای خود عقد کند و اگر عقدی واقع شده به احتیاط واجب طلاق دهد.

مسأله 2957: زنی که برادر شخصی را شیر داده به آن شخص محرم نمی شود، اگرچه احتیاط مستحب آن است که با او ازدواج نکند.

مسأله 2958: مرد نمی تواند با دو خواهر، هر چند رضاعی باشند ازدواج کند، و چنانچه دو زن را عقد کند سپس بفهمد خواهر بوده اند، چنانچه عقد آنان در يك وقت بوده بنابر احتیاط لازم هر

ص: 509

دو باطل است، و اگر در يك وقت نبوده، عقد اوّلى صحيح و عقد دومی باطل می باشد.

مسأله 2959: اگر زن از شیر شوهر خود، برادر و خواهر و عمو و عمه و دایی خودش یا شوهرش و یا فرزندان آنها یا خاله خود با شوهرش و یا نوه زن دیگر شوهر خود را شیر دهد، شوهرش بر او حرام نمی شود، هرچند بهتر است که احتیاط کنند. مسأله 2960: اگر زنی دختر عمه یا دختر خاله شخص را شیر دهد، به او محرم نمی شود، ولی احتیاط مستحب آن است که از ازدواج با او خودداری نماید.

مسأله 2961: مردی که دوزن دارد، اگر یکی از آن دو زن فرزند عموی زن دیگر را شیردهد، زنی که فرزند عموی او شیر خورده، به شوهر خود حرام نمی شود .

مسأله 2962: چنانچه زن حامله قبل از وضع حمل به بچه ای شیر کامل بدهد موجب حرمت نمی شود، ولی احتیاط ترک نشود.

آداب شیردادن

الله تعالی در قرآن کریم می فرماید:

«وَ الْوالِداتُ يُرْضِعْنَ أَوْلادَهُنَّ حَوْلَيْنِ كامِلَيْنِ لِمَنْ أَرادَ أَنْ يُتِمَّ الرَّضاعَةَ وَ عَلَى الْمَوْلُودِ لَهُ رزهن وَ کسوتهن بِالْمَعْرُوفِ لا تُكَلَّفُ نَفْسُ إِلاَّ وُسْعَها لا تُضَارَّ وَالِدُ ه بِوَلَدِها وَ لا مَوْلُودُ لَهُ بِوَلَدِهِ ... ».21

مادران، فرزندان خود را دو سال تمام شیر دهند. این برای کسی است که بخواهد دوران شیرخوارگی را کامل کنند و بر آن کسی که فرزند برایش متولد شده لازم است خوراك و پوشاك آن ها را به شایستگی فراهم نماید و هیچ کس بیش از توانش تکلیف ندارد. مادر نباید به فرزندش زیان برسانند و پدر نیز نباید به مولودش زیان برساند .... برای کودك شیر مادر از هر چیز دیگری بهتر است، و شیر مادر تنها یک غذای مقوی جسمی برای طفل نیست ، بلکه بهترین، و مقوی ترین، و لذيذترین غذای روحی طفل به شمار می رود، و حتی در آغوش گرفتن مادر، طفل خود را، موجب تسکین دل، و آرام بخش روان طفل است،

ص: 510

بنابراین برای شیر دادن به بچه، بهتر و سزاوارتر از هر کس مادر اوست، و بهترین شیر هم برای بچه شیر مادر اوست، و سزاوار است که مادر برای شیر دادن فرزند خود از شوهرمزد نگیرد، ولى خوب است که شوهرمزد بدهد، و اگر مادر بخواهد بیشتر از دایه مزد بگیرد، شوهر می تواند کودك را از او گرفته و به دایه بدهد، اما اگر پدر نوزاد مرده باشد و یا پدر امکان سیر کردن فرزند یا پرداخت اجرت را نداشته باشد، واجب است به نوزاد خود شیردهد.

مسأله 2963: مدت شیر کامل دو سال است، بنابراین در صورتی که ممکن باشد مستحب است بچّه را دوسال تمام شیر بدهند، ولی بیست و یک ماه هم کفایت می کند، بلکه اگر مجموع دوران حمل و شیر خوارگی هم دو سال شود کافی است و شیر دادن به این مقدار ظلمی بر طفل نیست چنانچه بعضی ها توهّم کرده اند، بلی اگر مادر بدون حمل، و با داشتن شیر در پستان، بخواهد کمتر از دو سال به بچّه اش شیر بدهد ظلم بر اوست.

مسأله 2964: مستحب است زن در حال شیر دادن با طهارت از وضویا غسل و در صورت عذر با تیمم باشد و روبه قبله بنشیند و با گفتن: «بِسْمِ اللہ الرحمان الرَّحِيمِ »، وتلاوت دو آیه کریمه:

«وَ قُلْ رَبِّ أَعُوذُ بِكَ مِنْ هَمَزاتِ الشَّياطِينِ ، وَ أَعُوذُ بِكَ رَبِّ أَنْ يخضرون ».2

بچّه را شیر دهد، و نیز قرآن کریم را تلاوت کند، و یا به ذكر الله تعالى و صلوات بر محمد و آل محمد مشغول باشد، غیبت و دروغ گفتن و مانند اینها اگر چه در هر حال حرام است، ولی در حال شیر دادن تاثیر بسیار بد و منفی در روح طفل دارد، و مستحب است در زمان حیض و استحاضه دایه بگیرد که او در حال حيض و استحاضه نباشد. و مکروه است کم عقل، یا غیر شیعه دوازده امامی، یا بد صورت، یا بد خلق و یا زنا زاده باشد، و نیز مکروه است دایه ای بگیرند که شیرش از بچّه ای است که از زنا به دنیا آمده باشد.

مسأله 2965: مستحب است دایه ای که برای طفل می گیرند، شیعه دوازده امامی و محب اهل بیت اطهار علیهم السّلام، و دارای عقل و عفت و صورت نیکو باشد، و مکروه است غیر شیعه دوازده امامی، کم عقل، بد صورت، بد خلق یا زنا زاده باشد، و نیز مکروه است دایه ای

ص: 511

بگیرند که شیرش از بچه ای که از زنا به دنیا آمده، باشد.

احکام متفرّقه شیر دادن

مسأله 2966: مستحب است زنان را از شیر دادن به هر کودکی بازدارند، زیرا ممکن است فراموش کنند به چه کسانی شیرداده اند و در آینده دو نفر محرم با یکدیگر ازدواج نمایند، و اگر آن کودک نیاز به شیردارد اعانت بر این کار مستحب است و در این صورت در جایی ثبت شود.

مسأله 2967: کسانی که به سبب شیر خوردن، خویشاوندی پیدا کرده اند، مستحب است یکدیگر را احترام کنند، ولی از یکدیگر ارث نمی برند و حقوق خویشاوندی برای آنان نیست.

مسأله 2968: در صورت توان، مستحب است كودك را دو سال تمام شیر بدهند و پس از دوسال او را از شیر بگیرند.

مسأله 2969: اگر به سبب شیر دادن، حقّ شوهر از بین نرود، زن می تواند بدون اجازه شوهر، بچه دیگری را شیر بدهد، اگر چه احتیاط در اجازه است، ولی جایز نیست بچه ای را شیر دهد که به سبب شیر دادن به آن بچه، به شوهر خود حرام می شود، مثلا اگر شوهر او دختر شیرخواری را برای خود عقد کرده باشد، زن نباید آن دختر را شیر دهد، چون با شیر دادن آن دختر، خودش مادرزن شوهرش می شود و بر او حرام می گردد.

مسأله 2970: اگر مرد پیش از عقد کردن زنی برای خود، بگوید: به سبب شیر خوردن آن زن بر او حرام شده، مثلا بگوید: شیر مادر او را خورده، چنانچه تصديق او ممکن باشد، نمی تواند با آن زن ازدواج کند، و اگر پس از عقد بگوید و خود زن هم حرف او را قبول نماید، عقد باطل است. پس اگر مرد با او نزدیکی نکرده باشد، یا نزدیکی کرده ولی هنگام نزدیکی کردن زن بداند برآن مرد حرام است، مهر ندارد، و اگر پس از نزدیکی بفهمد که بر آن مرد حرام بوده، شوهر باید مهراو را مطابق زن هایی که مانند او هستند بدهد، و اگر مهر او در عقد تعیین شده و با مهرزن هایی که مانند او هستند تفاوت دارد، در مقدار تفاوت مصالحه کنند.

مسأله 2971: اگر زن پیش از عقد بگوید: به سبب شیر خوردن بر مردی حرام شده، چنانچه

ص: 512

تصديق او ممکن باشد، نمی تواند با آن مرد ازدواج کند، و اگر پس از عقد بگوید مانند صورتی است که مرد پس از عقد بگوید که زن بر او حرام است و حکم آن در مسأله پیش گذشت.

مسأله 2972: شیردادنی که سبب محرم شدن است به دو چیز ثابت می شود:

اوّل: خبر دادن عده ای که شخص از گفته آنان یقین پیدا کند.

دوّم : شهادت دو مرد عادل با يك مرد و دو زن عادله یا چهار زن که عادل باشند، ولی باید شرایط شیر دادن را هم بگویند، مانند این که بگویند ما دیده ایم که این بچّه يك شبانه روز از پستان فلان زن شیر خورده، و چیزی هم در بین نخورده و نیز سایر شرایطی را که گذشت شرح دهند.

مسأله 2973: هرگاه شک کنند بچه به مقداری که سبب محرم شدن است، شیر خورده یا نه، یا گمان داشته باشند که به آن مقدار شیر خورده، بچه به کسی محرم نمی شود، ولی بهتر آنست که احتیاط نمایند.

احکام نوزاد

اشاره

مسأله 2974: بعد از ولادت نوزاد ده چیز مستحب است: : مستحب است پیش از بریدن ناف نوزاد، چیزی را به عنوان هدیه، و یا اجرت به قابله بدهند تا با خوشحالی ناف طفل را ببرد که تاثیر به سزایی در روح طفل دارد. 2: غسل دادن نوزاد. 3: پوشاندن جامه و لباس سفید به او. 4: مادر، شیری که اول مرتبه از پستان او بعد از زائیدن بیرون می آید به خورد نوزادش دهد، و بعید نیست که این مورد واجب باشد. 5: گفتن اذان در گوش راست، و اقامه در گوش چپ نوزاد .: برداشتن کام او با تربت حضرت سیّد الشهداء امام حسین علیه السلام، یا با آب فرات، یا آب باران، و یا خرما. 7: انتخاب نام خوب برای نوزاد، مخصوصا نام یکی از اهل بیت نبوت صلوات الله عليهم اجمعين . 8: دادن ولیمه نوزاد. 9: مستحب است، روز هفتم، سر نوزاد را بتراشند و به وزن موهای سرش، طلا و نقره صدقه بدهند. 10: عقیقه دادن - کشتن شتریاگاو یا گوسفند برای نوزاد که از مستحبات مؤكّده است.

مسأله 2975: اولاد بر پدر و مادر چهار حق دارد: 1: ختنه کردن پسر. 2: تربیت صحیح بر

ص: 513

موازین دین مبین اسلام. 3: یاد دادن اصول پنج گانه دين مبين اسلام : توحيد، عدل، نبوت، امامت و معاد. و آموختن خواندن، نوشتن، و احکام فروع دهگانه دین: نماز، روزه، خمس، زکات، حج، جهاد، امر به معروف ، نهی از منکر، تولّی به خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام، و تبری از دشمنان و غاصبان حقوق خاندان رسالت 4: انتخاب همسر خوب برای پسر در زمان نیاز، و شوهر با دیانت و اخلاق برای دختر پس از بلوغ و توانایی شوهرداری.

مسأله 2976: بر پدر واجب است احکام دین و مسایل مورد ابتلای فرزندان خود را - اگرچه با واسطه و گرفتن معلم - به آنان یاد بدهد.

احکام عقیقه

عقیقه یعنی کشتن شتریا گاو و یا گوسفند برای نوزاد مستحبّ مؤكد است، و در پسر تاکید بیشتری شده است به حدی که اگر انسان در زمان پیری بفهمد که برای او عقیقه نکرده اند، مستحب است برای خود در آن زمان عقیقه نماید، و قربانی کردن در روز عید قربان به جای عقيقه کفایت می کند.

مسأله 2977: مستحب است، در روز هفتم برای نوزاد، گوسفند یا شتری را عقیقه کنند، عقیقه هرچه بزرگتر و نیکوتر باشد، بهتر است. و مستحب است پا و کفل عقیقه را به قابله دهند و اگر قابله ای نداشته باشد، آن را به مادر نوزاد بدهند تا به هرکسی که می خواهد ببخشد. و اگر قابله یهودی باشد که از قربانی مسلمانان نمی خورد، يك چهارم قیمت گوسفند را به وی دهند. و مستحب است قسمتی از گوشت حیوان ذبح شده را صدقه داده و بقیه آن را پخته و ده نفر از مؤمنان را به اطعام دعوت کنند، البته هرچه بیشتر دعوت کنند بهتر است. و در اسلام به عقیقه کردن تأکید شده است.

مسأله 2978: اگر در روز هفتم برای نوزاد عقیقه نکنند، تا آخر عمرو بلکه پس از مرگ وی نیز مستحب است عقیقه نمایند.

مسأله 2979: مستحب است برای نوزادی که تا روز هفتم زنده می ماند، عقيقه دهند، اگرچه

ص: 514

بعد از ظهر روز هفتم بمیرد، اما اگر پیش از ظهر روز هفتم بمیرد، عقيقه ساقط می شود.

مسأله 2980: عقیقه باید شتریا گاو یا گوسفند باشد، و بهتر است شرائط قربانی در آن رعایت شود، یعنی حیوان سالم، و بی عیب، و چاق و پرگوشت باشد، وشتر کمتر از پنج سال، وگاو کمتراز دوسال و گوسفند کمتر از یک سال نباشد.

مسأله 2981: پرداختن پول عقیقه به فقراء به جای کشتن آن کفایت نمی کند.

مسأله 2982: عقیقه، تنها به فقرا اختصاص ندارد، بلکه جایز است آن را به ثروتمندان نیز بدهند ونیز جایز است عقیقه را به سادات بدهند اگرچه عقیقه دهنده غیرسید ویا از غیرسید باشد.

مسأله 2983: مستحب است بر عقیقه دعا خوانده شود، و از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام نقل شده است که فرمود:

«هنگام کشتن عقیقه بگویید: یا قَوْمِ إِنِّي بَرِي ءُ مَا تشرکون ، إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ حَنِيفاً مُسْلِماً وَ مَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ ، إِنَّ صَلَاتِي وَ نُسُكِي وَ مَحْيَايَ وَ مَمَاتِي لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ ، لا شَرِيكَ لَهُ وَ بِذَلِكَ أُمِرْتُ وَ أَنَا مِنَ الْمُسْلِمِينَ . اللَّهُمَّ مِنْكَ وَ لَكَ ، بِسْمِ اللَّهِ ، وَ اللَّهُ أَكْبَرُ ، اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ تَقَبَّلْ مِنْ فُلَانِ بْنِ فُلَانٍ » ، وَ بِهِ جای فُلَانُ وَ فُلَانُ ، نام نوزاد را ببرد و عقیقه را بکشد».

و در روایت دیگری فرمود:

«این دعا را بر عقیقه در موقع کشتن آن بخواند:بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ اللَّهُمَّ عَقِيقَةُ عَنْ فُلَانٍ لَحْمُهَا بِلَحْمِهِ ؛ وَ دَمُهَا بِدَمِهِ وَ عَظْمُهَا بهظمه . اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ وِقَاءً لإل مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ سَلَّمَ ، و حیوان را بکشد».

مسأله 2984: کسی که استطاعت مالی دارد، مستحب است روز هفتم تولد نوزاد خود برایش عقیقه نماید و چنانچه نتوانست ، ساقط نمی شود بلکه هروقت توانست می تواند عقیقه کند.

ص: 515

مسأله 2985: جایز است عقیقه را قطعه قطعه کنند و به ارحام و همسایگان و دیگران هدیه نمایند، اما بهتر است عقیقه را به طور ساده با آب و نمک بپزند و یا آب گوشت درست کنند، و عده ای از مؤمنین که حد اقل ده نفر باشند را دعوت کنند تا از آن بخورند، و برای نوزاد دعا نمایند و می توانند گوشت آن را به صورت خام یا پخته تقسیم کنند، و مستحب است یک پای از آن، یعنی یک چهارم آن را برای قابله بفرستند و در تقسیم استخوان آن ها را نشکنند.

مسأله 2986: مستحب است عقیقه پسر، حیوان نرو عقیقه دختر، حیوان ماده باشد، اگرچه اصل عقیقه کافی است و در عقیقه، شرایط گوسفند قربانی که در احکام حج بیان شده، لازم نیست، و در استحباب عقيقه، فرقی بین نوزاد اوّل و دوّم و غیره نیست.

مسأله 2987: اگر عقیقه ای یافت نشد، باید صبر کنند تا پیدا شود و کفایت نمی کند که قیمت آن را صدقه بدهند.

مسأله 2988: خوردن پدر و مادر نوزاد، بلکه خوردن نان خورها (عائله پدر نوزاد) از گوشت عقیقه کراهت دارد، و کراهت، نسبت به مادر نوزاد شدیدتر است.

احکام ختنه

مسأله 2989: ختنه کردن طفل پسر پیش از بلوغ، برولت او،، پدر یا جدّ پدری واجب است، و مستحب است ختنه در اوایل ایام ولادت نوزاد پسر مخصوص روز هفتم تولد انجام شود و اگر که پدر، پسر خود را ختنه نکند پس از بلوغ واجب است خود پسراقدام به ختنه کند.

مسأله 2990: مستحب است، هنگام ختنه کردن، این دعا را بخوانند:

«اللَّهُمَّ هَذِهِ سُنَّتُكَ وَ سِنُّهُ نَبِيَّكَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ، وَ اتِّبَاعُ مِنَّا لَكَ وَ لِنَبِيِّكَ ، بِمَشِيَّتِكَ وَ بِإِرَادَتِكَ ، وَ قَضَائِكَ لِأَمْرٍ أَرَدْتَهُ ، وَ قَضَاءٍ حَتَمْتَهُ ، وَ أْمُرْ أَنْفَذْتَهُ ، وَ أَذَقْتَهُ حرالحدید فِي خِتَانِهِ وَ حِجَامَتِهِ ، لِأَمْرٍ أَنْتَ أَعْرَفُ بِهِ مِنِّي . اللَّهُمَّ فَطَهِّرْهُ مِنَ الذُّنُوبِ ، وزذ فِي عُمُرِهِ ، وَ ادْفَعِ الْآفَاتِ عَنْ بَدَنِهِ ، وَ الْأَوْجَاعَ عَنْ جِسْمِهِ ، وَ زِدْهُ مِنَ الْغِنَى ، وَ ادْفَعْ عَنْهُ الْفَقْرَ ، فَإِنَّكَ تَعْلَمُ وَ لَا نَعْلَمُ ».

ص: 516

از امام جعفر صادق علیه السّلام روایت شده است که فرمودند:

اگر این دعا را در هنگام ختنه کردن نخوانده باشد، مستحب است پیش از رسیدن به بلوغ این دعا را بر او قرائت کنند، زیرا خداوند گرمی آهن، مانند کشته شدن را از وی

دفع می کند».

مسأله 2991: اگر طفلی ختنه شده متولد شود، اگر غلاف نداشته باشد، ختنه واجب نیست.

مسأله 2992: اگر طفل خوب ختنه نشود، و غلاف به قدری باشد که، مختون بر او صدق نکند، برشخص واجب است خود را ختنه نماید.

مسأله 2993: ختنه مرد شرط صحت طواف در حج و عمره است، چه حج و عمره واجب، و چه مستحب، و بنا براقوی ختنه شرط صحت نماز و سایر عبادات نیز می باشد.

مسأله 2994: ازدواج مرد ختنه نشده بدون گفتن آن را به زن، خالی از اشکال نیست. مسأله 2995: اگر ختنه با تشخیص پزشک متخصص، خطر مرگ برای نوزاد داشته باشد تاخیر آن تا رفع خطر اشکال ندارد، و چنانچه برای همیشه این خطر وجود داشته باشد، تکلیف ساقط می شود.

احکام فرزندان مجهول الحال

مسأله 2996: کسی که مسافرتش بیشتر از یک سال طول بکشد، و همسرش بعد از گذشتن یک سال، بچّه به دنیا آورد و ادعا کند که فرزند همسرش است، و شوهر آن را انکار نماید، قول شوهر مقدم است، چون اقصى الحمل یک سال است و در این صورت فرزند او محسوب نمی شود و ارث هم نمی برد و نفقه او بر آن واجب نیست، و بچّه ملحق به مادرش می باشد.

مسأله 2997: اگر زنی با چند نفر از طریق نامشروع همبسترو حامله شده، و حمل خود را به یکی از آنها نسبت دهد، چنانچه همبستری آن ها با اختیار و رضایت زن بوده، مهرندارد، و بچّه ولد زناست، و اگر به اجبار بوده، هرکدام از آنها باید مهرالمثل را جداگانه بدهند، و چنانچه معلوم نشود که بچه به کدام یک منتسب است باید با قرعه تعيين شود، و یا به وسیله

ص: 517

آزمایشاتی که علم آور باشند معلوم شود .

مسأله 2998: کسی که احرام حج یا عمره واجب و یا مستحب ببندد تا طواف نساء را به جا نیاورد، هر نوع استمتاع از زن بر او حرام است، چنانچه قبل از طواف نساء به همسرش نزدیکی کند، و فرزنددار شود، بچه ملحق به آنها، و احکام فرزند بر آن مترتب است.

مسأله 2999: اگر مرد در ایام حیض، یا در حال احرام با همسرش نزدیکی کند و فرزندی به دنیا آید، بچه حرام زاده است ولي زنازاده نیست، و احکام فرزند براو مترتب است.

مسأله 3000: هرگاه زنی بعد از یک سال از فوت شوهرش بچه به دنیا آورد، و ادعا کند، که بچه شوهر است، به او نیست، ولی اگر قبل از یک سال از وفاتش باشد ملحق به اوست در صورتی که ثابت نشود که بعد از عده وفات ارتباطی با مرد دیگری داشته است، چون اقل حمل شش ماه است.

مسأله 3001: اگر منی مرد اجنبی را به وسیله آمپول به زن اجنبيه تزریق کنند، و زن حامله شود، بچه ملحق به هردو است، ولی بچه در ارث باید با سایر ورثه مصالحه کنند. مسأله 3002: اگر دختری بدون اجراء صیغه عقد از مردی حامله شود، چنانچه مرد ادعا کند که دخول، با رضایت دختر بوده، و دخترادعا نماید که مرد به اجبار به او نزدیکی کرده است، چنانچه ثابت شود که با رضایت بوده این زنا است و دختر مهر ندارد ولی مرد باید آرش بکارت که معادل مهرالمثل است با زن مصالحه کند، و بچه به هیچ کدام ملحق نمی باشد و از یکدیگر ارث نمی برند، ولی با یکدیگر محرمند و چنانچه ثابت شود که دخترمُكرَهّه بوده زانی ضامن آرش بکارت است، و باید برای وطی هم با هم مصالحه کنند، و فرزند ملحق به زن است.

مسأله 3003: اگر معلوم شود که زن بدون نزدیکی شوهر به او بعد از پاک شدن از حیض حامله است، چنانچه شوهر انکار حمل کند و زن ادعا کند که این حمل مال اوست قول زن مقدم است چه این که حامله شدن در حال حیض امکان دارد و زن هم در فراش زوجش می باشد، و چنانچه عقد دائم باشد، مرد نمی تواند با ملاعنه نفي ولد کند.

ص: 518

مسأله 3004: دختر و پسری که قصد ازدواج با یکدیگر را دارند، چنانچه با ملاعبه بدون دخول منی جذب و دختر حامله شود و ازدواج کنند ازدواج صحیح است و محرمیت برای آن بچّه با جميع محارم ثابت است و در ارث باید بچّه با سایر ورثه مصالحه کند.

ص: 519

احکام طلاق

اشاره

هر چند طلاق زن حقى است که خداوند برای شوهر قرار داده، ولى سزاوار است مرد تا بتواند از طلاق دادن همسرش خودداری نماید، مگر آن که گناه فاحشی مرتکب گردد. در روایات آمده: پیامبر اکرم صلّی الله عليه وآله فرمودند:

«هیچ خانه ای نزد خداوند از خانه ای که به ازدواج آباد گردد، محبوبتر نیست و چیزی

مبغوض ترو ناپسندتر از این نیست که خانه ای براثر طلاق ويران شود».

مسأله 3005: مردی که زن خود را طلاق می دهد، باید عاقل، بالغ و مختار نیز باشد و از روی قصد جدی طلاق دهد؛ پس اگر مردی را مجبور کنند که زنش را طلاق دهد یا صیغه طلاق را جدّی نگوید . مثلا شوخی کند. صحیح نیست.

مسأله 2006: زن باید در وقت طلاق از خون حیض و نفاس پاك باشد و شوهرش در آن پاکی بلکه در حال حیض سابق بر آن با او نزدیکی نکرده باشد. و بیان این دو شرط در مسائل آینده می آید.

مسأله 3007: طلاق دادن زن در حال حیض یا نفاس درسه صورت صحیح است: اول: آن که شوهرش پس از ازدواج با او نزدیکی نکرده باشد. | دوم: معلوم باشد آبستن است و اگر معلوم نباشد و شوهرش در حال حیض طلاقش بدهد، سپس بفهمد آبستن بوده ، احتیاط واجب آن است که دوباره او را طلاق دهد. سوم: مرد به سبب غائب بودن یا حبس بودن نتواند بفهمد که زن از خون حیض و نفاس پاك است یا نه.

مسأله 3008: اگرزن را از خون حیض پاك بداند و طلاقش دهد، سپس معلوم شود که موقع طلاق در حال حیض بوده، طلاق او باطل است. و اگر او را در حال حیض بداند و با جدیت و قصد انشاء، طلاقش دهد، سپس معلوم شود پاك بوده، طلاق او صحیح است.

مسأله 3009: کسی که میداند زنش حائض یا نفساء است، اگر غائب شود . مانند این که

ص: 520

مسافرت کند . و بخواهد او را طلاق دهد، باید استعلام کند و اگر ممکن نیست تا مدّتی که معمولا زن ها از حیض یا نفاس پاك می شوند، صبرکند سپس طلاق بدهد.

مسأله 3010: اگر مردی که غائب است بخواهد زن خود را طلاق دهد، چنانچه بتواند اطلاع پیدا کند که زن او حائض یا نفساء است یا نه، هرچند اطّلاع او از روی عادت حیض زن یا نشانه های دیگری باشد که در شرع معين شده؛ باید تا مدتی که معمولا زن ها از حیض یا نفاس پاك می شوند، صبر کند.

مسأله 3011: اگر با عیالش که از خون حیض و نفاس پاك است نزدیکی کند و بخواهد طلاقش دهد، باید صبر کند تا دوباره حيض ببیند و پاك شود و نیز اگر در حال حیض و یا نفاس با او نزدیکی کند، نمی تواند در پاکی پس از آن حیض و نفاس او را طلاق دهد، ولی زنی را که یائسه است (اگرسیده باشد بیش از 10 سال واگرسیده نیست بیش از 50 سال قمری داشته باشد) یانه سالش تمام نشده، یا آبستن است، اگر پس از نزدیکی طلاق دهند، اشکال ندارد.

مسأله 3012: اگر با زنی که از خون حیض و نفاس پاك است نزدیکی کند و در همان پاکی طلاقش دهد، چنانچه بعد معلوم شود که هنگام طلاق آبستن بوده، بنابر احتیاط واجب باید دوباره او را طلاق دهد.

مسأله 3013: اگر با زنی که از خون حیض و نفاس پاك است نزدیکی کند و مسافرت نماید، چنانچه بخواهد در سفر طلاقش دهد و نتواند استعلام کند، باید به قدری که زن معمولا پس از آن پاکی خون می بیند و دوباره پاك می شود، صبر کند و احتیاط لازم است که آن مدت کمتراز يك ماه نباشد.

مسأله 3014: اگر مرد بخواهد زن خود را که به سبب اصل خلقت یا مرضی که حیض نمی بیند، طلاق دهد، باید از هنگام نزدیکی با او تا سه ماه از جماع با او خودداری نماید، سپس طلاقش دهد.

مسأله 3015: طلاق باید به صیغه عربی صحیح و به کلمه طالق خوانده شود و دو مرد عادل آن را بشنوند و اگر خود شوهر بخواهد صیغه طلاق را بخواند و اسم زن او مثلا فاطمه باشد، باید

ص: 521

بگوید: زوجتي فاطمة طالق یعنی: زن من فاطمه رها است. و اگر دیگری را وکیل کند آن وكيل باید بگوید: زوجة موكلي فاطمة طالق و چنانچه زن معین باشد ذکر نامش لازم نیست.

مسأله 3016: زنی که متعه شده، مثلا يك ماهه با يك ساله او را عقد کرده اند، طلاق ندارد. و رها شدن او به این است که مدتش تمام شود یا مرد مدّت را به او ببخشد، به این ترتیب که بگوید: مدّت را به تو بخشیدم. و شاهد گرفتن و پاك بودن زن از حیض لازم نیست.

عدّه طلاق

مسأله 3017: زنی که نه سالش تمام نشده و زن یائسه عده ندارد، یعنی هرچند شوهرش با او نزدیکی کرده، پس از طلاق می تواند فورا شوهر کند.

مسأله 3018: زنی که نه سالش تمام شده و یائسه نیست و شوهرش با او نزدیکی کرده، اگر طلاقش دهد، پس از طلاق باید عده نگهدارد. و عدّه زنان آزاد آن است که پس از آن که شوهرش در پاکی طلاقش داد و پس از طلاق هر چند لحظه ای پاك بود، باید به قدری صبر کند که دوباره حيض ببیند و پاك شود و تا حیض سوّم را دید عدّه او تمام می شود .

مسأله 3019: زنی که حیض نمی بیند، اگر درست زن هایی باشد که حیض می بینند، چنانچه شوهرش پس از نزدیکی با او طلاقش دهد، باید پس از طلاق تا سه ماه ، یعنی نود روزعده نگهدارد.

مسأله 3020: زنی که عده او سه ماه قمری است باید تا سه ماه یعنی نود روز عده نگهدارد.

مسأله 3021: اگرزن آبستنی که حملش از شوهرش و یا وطی به شبهه باشد، را طلاق دهند، عده اش تا تولد یا سقط بچه او است، بنابراین اگر مثلا يك ساعت پس از طلاق، بچه او به دنیا آید، عدّه اش تمام می شود و اگر حمل از شوهرش نباشد، چنانچه از زنا آبستن شده، به وضع حمل عده تمام نمی شود.

مسأله 3022: زنی که نه سالش تمام شده و یائسه نیست، اگر متعه شود، مثلا يك ماهه یا يك ساله شوهر کند، چنانچه شوهرش با او نزدیکی نماید و مدت آن زن تمام شود یا شوهر مدت را به او ببخشد، باید عده نگهدارد، پس اگر حیض می بیند باید به مقدار دو حيض عدّه نگهدارد وامّا

ص: 522

شوهر نکند و اگر حیض نمی بیند چهل و پنج روز از شوهر کردن خودداری نماید و چنانچه آبستن باشد احتیاط واجب آن است که به هر کدام از زائیدن یا چهل و پنج روزکه بیشتر است، عدّه نگهدارد.

مسأله 3023: ابتدای عدّه طلاق هنگامی است که خواندن صیغه طلاق تمام می شود، چه زن بداند طلاقش داده اند، یا نداند و اگر پس از پایان عدّه بفهمد که او را طلاق داده اند، لازم نیست دوباره عدّه نگهدارد.

عدّه زنی که شوهرش مرده

مسأله 3024: زن آزاد . غیر کنیز که شوهرش مرده، اگر آبستن نباشد، باید تا چهار ماه و ده روز عدّه نگهدارد، یعنی شوهر نکند هر چند یائسه یا متعه یا صغيره باشد، یا شوهرش با او نزدیکی نکرده باشد. و اگر آبستن باشد باید تا موقع زائیدن عدّه نگهدارد، ولی اگر پیش از گذشتن چهار ماه و ده روز، بچه اش به دنیا آید، باید تا چهار ماه و ده روز از مرگ شوهرش صبر کند و این عدّه را عدّه وفات می گویند.

مسأله 3025: زنی که در عدّه وفات می باشد، حرام است لباس های رنگی و زینتی بپوشد و سرمه بکشد و نیز کارهای دیگری که زینت شمرده شود بر او حرام می باشد. مسأله 3026: اگرزن یقین کند که شوهرش مرده و پس از پایان عدّه وفات، شوهر کند، چنانچه معلوم شود شوهر او بعدا مرده است، باید از شوهر دوم جدا شود و بنابر احتیاط اگر آبستن باشد تا مقدار زائیدن برای شوهر دوّم، عدّه طلاق، سپس برای شوهر اوّل، عدّه وفات، نگهدارد و اگر آبستن نباشد، برای شوهر اوّل، عده وفات، سپس برای شوهر دوّم، عدّه طلاق، نگهدارد.

مسأله 3027: ابتدای عدّه وفات اگر شوهر زن غائب یا در حکم غائب باشد از موقعی است که زن از مرگ شوهر مطلع شود.

مسأله 3028: اگرزن بگوید عدّه ام تمام شده، به دو شرط از او قبول می شود:

اوّل: آن که بنابر احتیاط لازم مورد تهمت نباشد.

دوّم: از طلاق یا مردن شوهرش به قدری گذشته که در آن مدّت تمام شدن عدّه ممکن باشد.

ص: 523

طلاق بائن و طلاق رجعی

اشاره

مسأله 3029: طلاق بائن آن است که پس از طلاق، مرد حق ندارد به زن خود رجوع کند، یعنی بدون عقد او را به زني قبول نماید و آن بر پنج قسم است:

اوّل: طلاق زنی که نه سالش تمام نشده باشد.

دوّم: طلاق زنی که یائسه باشد.

سوّم: طلاق زنی که شوهرش پس از عقد با او نزدیکی نکرده باشد.

چهارم: طلاق زنی که او را سه دفعه طلاق داده اند.

پنجم: طلاق خلع و مبارات. و احکام اینها بعدا می آید و غیر اینها طلاق رجعی است، به این معنی که تا وقتی زن در عدّه است، شوهرش می تواند به او رجوع نماید.

مسأله 3030: مردی که زنش را طلاق رجعی داده، حرام است او را از خانه ای که موقع طلاق در آن خانه بوده بیرون کند، ولی در برخی موارد که از جمله آنها فحشاء و زناء یا رفت و آمد نمودن با اجانب است، بیرون کردن او اشکال ندارد، و نیز حرام است زن برای کارهای غیرلازم از آن خانه بیرون رود.

احکام رجوع کردن

مسأله 3031: در طلاق رجعی مرد به دوگونه می تواند به زن خود رجوع کند:

اوّل: حرفي بزند که معنایش این باشد که او را دوباره زن خود قرار دهد.

دوّم: کاری کند و به آن کار قصد رجوع نماید و ظاهر این است که به نزدیکی کردن رجوع محقق می شود هر چند قصد رجوع نداشته باشد.

مسأله 3032: برای رجوع کردن لازم نیست مرد شاهد بگیرد، یا به زن خبر دهد، بلکه اگر بدون این که کسی بفهمد خودش رجوع کند، رجوعش صحیح است، و بهتر آن است که شاهد بگیرد. ولی اگر پس از پایان عده مرد بگوید که در عده رجوع نموده ام، باید اثبات کند.

مسأله 3033: مردی که زن خود را طلاق رجعی داده، اگر مالی از او بگیرد و با او صلح کند که

ص: 524

دیگر به او رجوع ننماید، این مصالحه هر چند صحیح است و نباید رجوع کند، ولی حق رجوع او از بین نمی رود، و چنانچه رجوع کند، طلاقی که داده سبب جدایی نمی شود، ولی مالی را که گرفته مالك نمی گردد.

مسأله 3034: اگرزنی را دوبار طلاق دهد و پس از هر طلاق به او رجوع کند، یا دو بار طلاق دهد و پس از هر طلاق عقدش کند یا پس از يك طلاق رجوع و پس از طلاق دیگر عقد نماید؛ پس از طلاق سوم آن زن بر او حرام است. ولی اگر پس از طلاق سوّم به دیگری شوهر کند، با پنج شرط به شوهر اوّل حلال می شود، یعنی می تواند آن زن را دوباره عقد نماید:

اوّل: آن که عقد شوهر دوم دامی باشد، و اگر متعه باشد . مانند عقد يك ماهه . پس از جدا شدن شوهر اول نمی تواند او را عقد کند.

دوّم: شوهر دوم با او نزدیکی و دخول کند و احتیاط واجب آن است که نزدیکی از جلوی زن باشد و انزال منی بنماید.

سوّم: شوهردوم طلاقش دهد یا بمیرد.

چهارم: عده طلاق یا عده وفات شوهردوم تمام شود.

پنجم: بنابر احتیاط واجب شوهر دوم بالغ باشد.

طلاق خلع

طلاق زنی را که به شوهرش مایل نیست به گونه ای که بیم بیرون رفتن از طاعت شوهر باشد و مهریا مال دیگرش را به او می بخشد تا طلاقش دهد، طلاق خلع گویند.

مسأله 3035: اگر زن شوهر خود را نخواهد و مالی به مرد بدهد که طلاقش دهد، آن را «طلاق خلع» می گویند و در آن همه شرایط طلاق که قبلا گذشت، لازم می باشد. مسأله 3036: در طلاق خلع پس از آن که زن صیغه بخشش مال را خواند، مرد باید فور طلاق بدهد و اگر مرد در صیغه، مالی را تعیین کند که زن آن را به او بدهد و فورا زن قبول کند، صحیح است.

ص: 525

مسأله 3037: هر چیزی که مالیّت دارد، می تواند مورد بخشش خلع قرار گیرد، خواه عين باشد یا منفعت. و همچنین جایز است بخشش خلع، تمام یا بعضی از مهر باشد و اگر بیشتر از مهر نیز بود، اشکال ندارد.

مسأله 3038: اگر بین زن و مرد کدورتی نباشد و مرد طلاق خلع بدهد، خلع واقع نمی شود، ولى طلاق صحیح است، پس چنانچه مورد طلاق رجعی است، رجعی و گرنه طلاق باین واقع می شود.

مسأله 3039: زن می تواند کسی را وکیل کند که بخشش را بدهد، چنانچه جایز است بخشش بدهی باشد، مثلا بگوید: در مقابل آن که فلان مقدار مدیون تو باشم، مرا طلاق خلع بده.

مسأله 3040: اگر خود شوهر بخواهد صیغه طلاق را بخواند و اسم زن مثلا ليلا باشد، پس از بذل می گوید: زوجتي ليلى خالعتها على ما بذلت. و بنابر احتیاط لازم نیز بگوید: هي طالق یعنی زنم لیلا را در مقابل چیزی که بذل نموده طلاق خلع دادم، او رها است. و چنانچه زن معين باشد، گفتن اسم او در این جا و در طلاق مبارات نیز لازم نیست. مسأله 3041: هرگاه زنی دیگری را وکيل کند که مهر او را به شوهرش ببخشد و شوهر همان شخص را وکيل کند که زن را طلاق دهد و اسم شوهر مثلا محمد و اسم زن لیلا باشد، وكيل صیغه طلاق را این گونه می خواند: عن موكلّتي ليلى بذلت مهرها لموكّلي محمد لیخلعهتا علیه پس از آن بدون فاصله می گوید: زوجة موكّلي خالعتها على ما بذلت هي طالق. و اگر زن شخصی را وکیل کند که به جز مهر چیز دیگری را به شوهر او ببخشد که او را طلاق دهد، وكيل باید به جای کلمه مهرها آن چیز را بگوید، مثلا اگر صد تومان داده باید بگوید: بذلت مائة تومان.

طلاق مبارات

اشاره

اگر زن و شوهر یکدیگر را نخواهند و زن مالی به مرد بدهد که او را طلاق دهد، آن طلاق را مبارات گویند.

ص: 526

مسأله 3042: طلاق مبارات در تمام احکام مانند طلاق خلع است، مگر در سه چیز که با هم فرق دارد:

اوّل: طلاق مبارات در صورتی است که زن و شوهر، هریك دیگری را نخواهد، ولی در طلاق خلع، فقط زن از شوهر بدش می آید.

دوّم: مالی که شوهر برای طلاق مبارات می گیرد، باید بیشتر از مهر نباشد.

سوّم: اگر شوهر طلاق را به صیغه مبارات بخواند، باید بعد از آن، صیغه طلاق را نیز بگوید، مثلا اگر بگوید: بارَیتُکِ ... باید فورا بگوید: فَانْتِ طالِقٌ.

مسأله 3043: اگر شوهر بخواهد صیغه مبارات را بخواند و اسم زن مثلا ليلا باشد، باید بگوید: بازَاْتُ زَوْجَتي ليلا عَلى مَهْرِها فَهِي طالِقٌ، یعنی: من و زنم لیلا در مقابل مهرش که به من بذل کرده از هم جدا شدیم پس او رها است. و اگر دیگری را وکیل کند، وکیل باید بگوید: عَنْ قَبْلَ موکلي بارات زَوْجَةُ موکلي لَيْلًا عَلَى مَهْرُهَا ( بِمَهْرِهَا ) فَهِيَ طَالِقُ .

مسأله 3044: صیغه طلاق خلع و مبارات باید به عربی صحیح خوانده شود، ولی اگرزن برای بخشیدن مالش به شوهر مثلا به فارسی بگوید: برای طلاق دادن، فلان مال را به تو بخشیدم اشکال ندارد.

مسأله 3045: اگر زن در بین عدّه خلع یا مبارات از بخشش خود برگردد، شوهر می تواند رجوع کند و بدون عقد دوباره او را زن خود قرار دهد.

مسأله 3046: مالی را که شوهر برای طلاق مبارات می گیرد، باید بیشتر از مهر نباشد، ولی در طلاق خلع اگر بیشتر باشد، اشکال ندارد.

احکام متفرقه طلاق

مسأله 3047: اگر با زن نامحرمی به گمان آن که همسرش می باشد، نزدیکی کند، چه زن بداند که او شوهرش نیست، یا گمان کند شوهرش می باشد، باید عدّه نگهدارد.

مسأله 3048: اگر با زنی که می داند عيالش نیست زنا کند، چنانچه زن بدانند که آن مرد شوهر

ص: 527

او نیست، لازم نیست عدّه نگهدارد، و اگر گمان کند شوهر او می باشد، بنابر احتیاط لازم باید عدّه نگهدارد.

مسأله 3049: اگر مرد زنی را فریب دهد که از شوهرش طلاق بگیرد و زن او شود، طلاق و عقد آنها صحیح است، ولی هردو معصیت بزرگی کرده اند.

مسأله 3050: هرگاه زن در ضمن عقد با شوهر شرط کند که اگر شوهر مسافرت نماید، یا مثلاً شش ماه به او مصارف زندگی را ندهد، اختیار طلاق با او باشد، این شرط باطل است، ولى چنانچه شرط کند که از زمان عقد برای طلاق خود وکیل باشد، بدون این که وکالت معلق بر شرط باشد که اگر شوهر مسافرت نمود یا شش ماه مصارف زندگی او را نداد، خود را طلاق بدهد، صحیح است و تا شوهر او را از وکالت عزل نکرده و یا عزل او به او نرسیده ، طلاق او صحیح است.

مسأله 3051 : پدر و جدّ پدری دیوانه ای که پیش از بلوغ جنون داشته می توانند زن او را طلاق بدهند و گرنه فقیه عادل طلاق میدهد و بنابر احتیاط از آن ها نیز اذن بگیرد. مسأله 3052: اگر پدر یا جدّ پدری برای طفل خود زنی را متعه کند، هرچند مقداری از زمان تکلیف بچه جزء مدت متعه باشد، مثلا برای پسر چهارده ساله خودش زني را دو ساله متعه کند، بنابر احتیاط لازم نمی تواند مدت آن زن را ببخشد و نیز زن دائمی او را نمی تواند طلاق دهد.

مسأله 3053: اگر از روی نشانه هایی که در شرع معين شده، مرد دو نفر را عادل بداند وزن خود را نزد آنان طلاق دهد، شخص دیگری که عدالت آنان نزدش ثابت نشده، بنابر احتیاط لازم با آن زن ازدواج نکند و برای دیگری هم عقد ننماید.

مسأله 3054: هر گاه مردی زن خود را بدون این که او بفهمد طلاق دهد، چنانچه هزینه او را مانند وقتی که زنش بوده بدهد و مثلا پس از يك سال بگوید يك سال پیش تو را طلاق دادم و شرعا هم ثابت کند، می تواند چیزهایی را که در آن مدت برای زن تهیه نموده و او مصرف نکرده است دوباره از او بگیرد، ولی چیزهایی را که مصرف کرده نمی تواند از او مطالبه نماید.

ص: 528

احکام زنی که شوهرش مفقود شده

مسأله 3055: چنانچه همسرزنی در سفر، یا دریا، یا با ربوده شدن، یا فرار و مانند اینها مفقود شود دارای سه صورت می باشد: اوّل: آن که زن يقين کند که شوهرش مرده است، در این صورت باید عده وفات نگهدارد، و بعد از عده می تواند ازدواج کند. دوم: آن که يقين کند شوهرش زنده است، در این صورت باید صبر کند، و مخارج او باید از مال شوهر، یا از صدقات، و یا از بیت المال با اذن فقیه عادل تامین شود. سوّم: آن که نداند همسرش زنده است یا مرده، و در این صورت، اگر پدر یا جدّ پدری، یا وکیل و یا وصی شوهر از مال شوهرویا از مال خودشان به اختیار خود، و یا به اجبار فقیه عادل و یا از صدقات، یا از بیت المال باید مخارج زن را مطابق شأن او تامین نماید، زن باید صبر کند، و حق ازدواج ندارد. و اگر به هیچ نحو مخارج او تأمين نشود، می تواند به فقیه عادل مراجعه کند و پس از مراجعه فقیه عادل دستور می دهد، زن تا چهار سال صبر کند، و در این مدت به وسیله رسانه های گروهی از رادیو، تلوزیون ، روزنامه های کثیر الانتشار و مجله و مانند این ها، و یا با نامه نوشتن به مناطقی که احتمال می رود، شوهر در آن جاها باشد، و یا به وسایل دیگری تحقیق و تفحص شود، اگر زنده بودن او ثابت یا احتمال داده شود، زن باید صبر نماید، و چنانچه احتمال داده نشود فقیه عادل به پدريا جد پدری شوهر دستور می دهد تا زن را طلاق دهند، و اگر پدر یا جد پدری نباشند خود فقیه عادل او را طلاق می دهد و زن باید بعد از طلاق، عدّه وفات یعنی چهار ماه و ده روز عدّه نگهدارد، و بعد از عدّه می تواند ازدواج کند. و چنانچه بعد از عدّه - چه قبل از ازدواج با دیگری، و چه بدون ازدواج - شوهر اوّل پیدا شود، حقی برزن ندارد، و زن اگر بخواهد می تواند با او به عقد جدید ازدواج نماید.

و اما اگر شوهر در بين مقدار عدّه طلاق پیدا شود، حق رجوع به زن را دارد و چنانچه بعد از مقدار عدّه طلاق و قبل از انقضای عده وفات پیدا شود حق رجوع ندارد، ولی می تواند در بين عده وفات، با عقد جديد اگرزن بخواهد ازدواج کند.

ص: 529

مسأله 3056: اگرزنی که همسرش مفقود شده، بدون علم به فوت شوهر با دیگری ازدواج کند، چه از او بچه دار شود، و چه نشود، این زن بر شوهر دوم حرام ابدی است، و باید فورا بدون طلاق از یکدیگر جدا شوند، و زن مستحق مهرالمثل از شوهر دوم است، و در تفاوت بین مهرالمثل و مهرالمستی مصالحه نمایند و زن باید بعد از جدا شدن، عده وطی به شبهه نگهدارد و چنانچه بچه دار شدند، ولد شبهه است و در حکم حلال زاده می باشد، و از یکدیگر ارث می برند، و زن بدون عقد جدید به شوهر اول بر می گردد. این در صورتی است که زن و شوهر دوم هردو جاهل به مسأله باشند، ولی اگریکی یا هردو عالم به مسأله بوده اند، نسبت به عالم، حکم زنا، و فرزند نسبت به او ولد زنا، و از یکدیگر ارث نمی برند و زن در صورت علم به مسأله، استحقاق مهر ندارد. و چنانچه شوهر اوّل او را طلاق دهد این زن به شوهر دوم حرام ابدی است، ولی می تواند پس از انقضای عدّه طلاق با شخص دیگری ازدواج کند.

مسأله 3057: اگر پسری بعد از عقد ازدواج با دختری، پیش از دخول، و عروسی مفقود شود، چنانچه دختر با مراجعه به فقیه عادل، و بعد از چهار سال صبرو تفحص، و بعد از طلاق به وسیله فقیه عادل، لازم نیست بعد از طلاق عده وفات نگهدارد.

مسأله 3058: اگرزنی که شوهرش مفقود شده و به فقیه عادل رجوع کرده، و فقیه عادل دستور چهار سال صبرو تفحص را داده باشد، چنانچه زن يقين داشته باشد که تفحص مؤثر نیست، تفحص واجب نیست، ولی زن باید چهار سال را صبرکند.

مسأله 3059 : زنی که شوهرش مفقود شده، پس از مراجعه به فقیه عادل و چهار سال صبر، و نگهداشتن عدّه وفات، متعه كسی شود و در زمان متعه شوهر اولش پیدا شود و شوهر موقت هم او را ترک کند و زن هم نگوید: صیغه کسی شده و شوهر اوّل با او نزیکی کند، ولی بعد از چند روز کوتاه مثلا یک روز یا بیشتر معلوم شود که زن حامله است، عقد موقت صحیح است، و فرزند ملحق به شوهر موقت است، ولی اگر بدون مراجعه به فقیه عادل، متعه شده فرزند به شوهر اوّل ملحق می شود و عقد موقّت باطل می شود.

ص: 530

مسأله 3060: زنی که یقین دارد شوهرش - مثلا - در سفر مرده است، اگر بعد از عده وفات که چهار ماه وده روز است، شوهر کند، و قبل از دخول شوهر دوم به او، شوهر اول از سفر برگردد، باید فورا از شوهردوم بدون طلاق جدا شود، و به شوهر اول حلال است ولی اگرشوهر دوم با او نزدیکی کرده باشد، زن باید عده نگهدارد، و شوهر دوم باید مهر او را بدهد و اگر مهرالمسمای او با مهرالمثل تفاوت دارد، در تفاوت آن بنابر احتیاط با هم مصالحه نمایند، ولی زن، حق مطالبه خرج عده از شوهر دوم را ندارد، و زن بر شوهر دوم نیز حرام ابدی می شود .

احکام ایلاء

مسأله 3061: ایلاء یعنی مرد قسم بخورد با همسردائی خود که بعد از عقد با او نزدیکی کرده، تا ابد یا بیشتر از چهار ماه، به قصد ضرر رساندن به او، نزدیکی نکند، بنابراین اگر قسم بخورد با همسر موقت خود یا کنیز خود نزدیکی نکند، یا قسم بخورد کمتر از چهار ماه با او نزدیکی نکند، یا زنی را که هنوز با او نزدیکی نکرده، ایلاء کند و یا به قصد ضرر رساندن نباشد، بلکه برای مصلحتی بوده، مثلا اگر آبستن شدن برای زن ضرر دارد، قسم بخورد که با او نزدیکی نکند، ایلاء نخواهد بود.

مسأله 3062: اگر شرائط ایلاء موجود نباشد، قسم او صحیح است، ولی حکم ایلاء ندارد، بلکه آثارقسم که در احکام قسم خوردن گفته می شود بر آن مترتب می شود.

مسأله 3063: در ایلاء باید به یکی از اسم های خداوند، که به غیر ذات مقدس او گفته نمی شود، قسم بخورد، مانند «الله» و همچنین اگر به اسمي قسم بخورد که غالبا به خدا گفته می شود ، اگرچه گاهی به غیر خدا نیز بگویند، صحیح است.

مسأله 64 30: اگر ايلاء انجام شود، مرد نمی تواند با زن خود نزدیکی کند و در این صورت، چنانچه زن صبر کند، چیزی برشوهر واجب نیست، و گرنه باید به فقیه عادل مراجعه کند.

مسأله 3065: اگر شوهر بعد از ایلاء با زن خود نزدیکی کند، باید کفاره بدهد، زیرا به قسم خود عمل نکرده است.

ص: 531

مسأله 3066: کسی که ایلاء می کند باید بالغ و عاقل باشد و از روی قصد و اختیار ایلاء کند.

احکام لعان

مسأله 3067: لعان از واژه «لعنت»گرفته شده و مراد آن است که هريك از زن و مرد، یکدیگر را به کیفیت و شرایط مخصوصی لعن کنند.

مسأله 3068: لعان دو مورد دارد:

اوّل: مرد ادعا کند زن او زنا داده است.

دوّم: مرد، بچه ای را که ممکن است بچه او باشد و در فراش او به دنیا آمده، نفی کند، یعنی بگوید: بچه من نیست.

مسأله 3069: مرد نمی تواند به همسر خود به گمان، شك و گفته مردم، حتى قول شخص موثّق، نسبت زنا بدهد، مگر یقین پیدا کند و در صورت حصول یقین، چنانچه او را متهم کند، گفته او قبول نمی شود مگر آن که زن اقرار کند یا چهار شاهد عادل با شرایط خاصی شهادت دهند.

مسأله 3070: اگر شوهر به زن خود نسبت زنا بدهد، چنانچه چهار مرد عادل، یا اقرار زن در کار نباشد و زن مطالبه کند، باید هشتاد تازیانه به شوهر بزنند، ولی اگر بین زن و مرد با شرایط و خصوصیاتی «لعان» واقع شود، کیفر از مرد برداشته می شود. مسأله 3071: اگر کسی به زن خود نسبت زنا بدهد، چنانچه چهار شاهد عادل «بینه» داشته باشد، نمی تواند لعان کند، ولی اگربینه ندارد، می تواند لعان نماید.

مسأله 3072: مردی که به زن خود نسبت زنا می دهد، در صورتی می تواند لعان کند که ادعا نماید به چشم خود دیده است ، پس اگر کور باشد یا ادعای دیدن نمی کند، حقّ لعان ندارد.

مسأله 3073: لعان چند شرط دارد:

1- زنی را که به زنا نسبت می دهد همسر او باشد، پس اگر غیر از همسر را، محرم باشد یا نامحرم، به زنا نسبت بدهد، نمی تواند لعان بکند.

2- زن دائمی او باشد، پس در متعه، لعان صحیح نیست.

ص: 532

3- بعد از عقد با او نزدیکی کرده باشد، پس در زنی که با او مقاربت نکرده، لعان ثابت نمی شود.

4- زن مشهور به فاحشه و زنا نباشد.

مسأله 3074: در مواردی که لعان صحیح نیست، چنانچه مرد به کسی نسبت زنا بدهد، اگر چهار شاهد نیاورد باید او را حدّ بزنند.

مسأله 3075: اگر از زن ، فرزندی شود که ممکن است از شوهرش باشد، شوهر نمی تواند ادعا کند که از او نیست و اگر چنین ادعایی نماید باید لعان کند، خواه بچه به دنیا آمده باشد یا نه.

مسأله 3076: اگر شوهر ادعا کند بچه ای را که زن آورده، بچه او نیست، در صورتی می تواند لعان کند که قبلا به فرزندی او اعتراف نکرده باشد، و اگر قبلا اعتراف کرده، چه صریحا گفته باشد. این فرزند من است، یا هنگامی که مردم به او گفته اند: مبارك باشد، او در جواب «آمین» یا «إِنْ شَاءَ اللَّهُ » گفته باشد، نمی تواند لعان کند. مسأله 3077: لعان در صورتی واقع می شود که نزد فقيه عادل یا نایب او، صورت بگیرد.

مسأله 3078: اگر شوهر به زن خود نسبت زنا بدهد، یا بچه اش را انکار کند، باید در محضر فقيه عادل و پس از آن که فقیه به آنها صيغه لعان را القاء می کند، یکدیگر را لعن کنند و در حال العان، باید هردو ایستاده باشند.

مسأله 3079: صيغه لعان آن است که مرد بگوید: أُشْهِدُ اللَّهَ أَنِّي لَمِنَ الصَّادِقِينَ فِيمَا قُلْتُ مَنْ قَذَفَهَا أَوْ مِنْ نَفْيِ وَلَدَهَا » یعنی: خدا را شاهد می گیرم که راست می گویم در نسبت دادن زن خود به زنا، یا انکار کردن بچه ای که آورده است. و این عبارت را باید چهار مرتبه تکرار کند، سپس يك مرتبه بگوید: «لَعْنَةُ اللَّهُ عَلِيُّ إِنَّ کنت مِنَ الْكاذِبِينَ » یعنی: لعنت خدا بر من باد اگر دروغ گفته باشم. و پس از آن که مرد چنین گفت، زن بگوید: «اَشْهَدُ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الْكَاذِبِينَ فِي مَقَالَتِهِ مِنْ الزمي بِالزِّنَا أَوْ نَفْيُ الْوَلَدِ » یعنی: به خدا قسم که او دروغ می گوید در نسبت دادن زنا و یا انکار بچه من. و این عبارت را باید چهار مرتبه تکرار کند، سپس يك مرتبه بگوید: «إنَّ

ص: 533

غَضِبَ اللَّهُ عَلِيُّ إِنْ كانَ مِنَ الصَّادِقِينَ » یعنی غضب خدا برمن باد، اگر او راست گفته باشد.

مسأله 3080: اگر شوهر به زن خود نسبت زنا بدهد یا بچه او را انکار کند، چنانچه لعان نکند، باید حدش بزنند و چنانچه مرد لعان کند ولی زن لعان نکند باید زن را حد بزنند، زیرا لعان مرد همانند بینه و شاهد است.

مسأله 3081: اگر لعان با همه شرایطش واقع شود، چهار امر بر آن مترتّب می شود: اوّل: ازدواج آن ها به هم می خورد و باید از هم جدا شوند، چه برای انکار بچه لعان کرده باشند، یا برای نسبت دادن به زنا.

دوّم: آن زن تا ابد بر این مرد حرام می شود و دیگر آن مرد حق ندارد به هیچ وجه آن زن را به عقد خود در آورد، چه برای انکار بچه لعان کرده باشند، یا برای نسبت دادن به زنا.

سوّم: اگر مرد لعان کند، حد تهمت (قذف) از او ساقط می شود و اگرزن لعان کند حد زنا، از او ساقط می گردد.

چهارم: اگر به جهت انکار بچه لعان کرده باشند شرعا بچه به مرد ملحق نمی شود، بنابراین اگر مرد بمیرد، بچه از او ارث نمی برد و اگر چه بمیرد، مرد از او ارث نمی برد، ولی اگر بعد از لعان، مرد به بچه اقرار نماید، چنانچه مرد بمیرد، بچه ارث می برد، ولی اگر بچه بمیرد، مرد از او ارث نمی برد.

ص: 534

احکام مسابقه

مسأله 3082: انجام مسابقه با اسب، قاطر، الاغ، شتر و فیل جایز است و چنانچه در این مسابقه ها چیزی برای شخص سابق «برنده» معين کنند، اشکال ندارد.

مسأله 3083: مسابقات اسب دوانی، و رزمایش مانند تیراندازی، قایق رانی، و مانند اینها برای آمادگی رزمی و شیوه حمله به دشمن یا فرار از او و امثال اینها اگر چه با برد و باخت باشد اشکال ندارد، ولی بهتر است به عنوان جوایز به برندگان داده شود.

مسأله 3084: شرط کردن مال در مسابقه با شمشیر، تیرو حربه متعارف روز اشکال ندارد .

مسأله 3085: مسابقات کشتی بدون برد و باخت و گرفتن جایزه برای برنده اشکال ندارد .

مسأله 3086: شرط کردن مال، در بقیه انواع مسابقه جایز نیست.

مسأله 3087: در مسابقه، باید صیغه خوانده شود، ولی لازم نیست که به لفظ عربی باشد، بلکه به هر لفظی صحیح است .

مسأله 3088: کسانی که مسابقه می دهند، باید بالغ و عاقل باشند و با قصد و اختیار خود مسابقه دهند.

مسأله 3089: در مسابقه هایی که شرط کردن جایز است، پولی را که شرط می کنند باید معين باشد و جایز است آن را یکی از آنها، یا هر دو، یا شخص سوّمی بدهد.

مسأله 3090 : در مسابقه لازم نیست داور (یعنی کسی که میان آن ها حکم کند) قرار دهند.

مسأله 3091: در مسابقه باید مقدار مسافت، ابتدا و انتهای آن معين باشد و نیز باید چیزی را که بر آن مسابقه می دهند تعیین کنند و لازم است هر یک احتمال داشته باشد سبقت پیدا کند، پس اگر یکی از آنها به قدری ضعیف باشد که یقینا سبقت نمی گیرد، مسابقه ی او صحیح نیست .

مسأله 3092: در مسابقه تیراندازی باید تعداد تیرها، تعداد رسیدن به هدف و چگونگی آن معین باشد، مثلا باید معلوم باشد که ده تیر بزنند و در این ده تیر، چند عدد از آنها به هدف

ص: 535

برسد و هدف را پاره کرده، خارج آن بیافتد یا فقط آن را پاره کند و نیز باید دوری هدف از تیرانداز، مقدار هدف و جنس کمان معیّن باشد.

مسأله 3093: چنانچه مسابقه تمام شود، کسی که سبقت گرفته و برنده شده است، عوضی را که قرار داده اند، مالک می شود و جایز است بر آن عوض مصالحه کند یا آن را هدیه نماید.

مسأله 3094: اگر عوضی که برای مسابقه تعیین کرده اند، چیز معینی باشد، مثلا کتابی را که در جلوی آن هاست، عوض قرار دهند و بعد از مسابقه معلوم شود آن کتاب مال دیگری است، باید مثل یا قیمت آن را بپردازند و اگر چیز کتی را عوض قرار دهند، مثلا بگویند: یک کیلو گندم، چنانچه بعد معلوم شود یک کیلو گندمی را که دارند، مال دیگری است، باید یک کیلو گندم دیگر بدهند.

مسأله 3095: اگر شخصی یا انجمنی، کاپ یا مدالی، به شخصی سابق «برنده» بدهد، اشکال ندارد و جایز است آن را در ضمن عقد لازمی، مانند خرید و فروش، به صورت شرط ذکر کنند.

ص: 536

احکام غصب

غصب آن است که شخص از روی ظلم، برمال یا حق شخص دیگری مسلّط شود و این یکی از گناهان بزرگ است و هر که انجام دهد، در قیامت به عذاب سخت گرفتار می شود. از پیغمبر اکرم صلّی الله عليه وآله روایت شده است که:

«هر کس يك وجب زمین از دیگری غصب کند در قیامت آن زمین را از هفت طبقه آن

مانند طوق به گردن او میاندازند».

مسأله 3096: کسی که از عبادت مردم در مسجد جلوگیری می کند، حقّ آنان را غصب نموده و به تصریح قرآن مجید از ظالمين محسوب و مشمول لعن است و نیز اگر شخص جایی در مسجد برای خود بگیرد و دیگری نگزارد از آن جا استفاده نماید، حق او را غصب کرده است و همچنين است جلوگیری از استفاده از اماکن عمومی مانند مدرسه و پل و جاده.

مسأله 3097: در صورتی که مسجد یا حسینیه و یا جای دیگری از اماکن عمومی، امام جماعت عادل و راتب داشته باشد، نباید دیگری بدون اذن و رضایت او امامت جماعت کند و اگر چنین کرد غاصب است.

مسأله 3098: چیزی را که شخص نزد طلبکار گرو می گزارد، باید نزد او بماند تا اگر طلب او را ندهد، طلبش را از آن به دست آورد، پس اگر پیش از دادن طلب او، آن چیز را از تصرفش درآورد، حق او را غصب نموده است.

مسأله 3099: مالی را که نزد شخصی گرو گذاشته اند اگر دیگری غصب کند، هريك از صاحب مال و طلبکار می تواند چیزی را که غصب کرده از او مطالبه نماید و چنانچه آن چیز را از او بگیرد، باز هم در گرو است. و هرگاه آن چیز از بین برود و عوض آن را بگیرند، آن عوض هم مانند خود آن چیز گرو می باشد.

مسأله 3100: هرگاه شخصی چیزی را غصب کند، باید به صاحبش برگرداند و چنانچه از بين برود، باید عوض آن را به او بدهد.

ص: 537

مسأله 3101: اگر از چیزی که غصب کرده منفعتی به دست آید، مانند این که گوسفند غصب بره ای بزاید، مال صاحبش می باشد. و شخصی که مثلا خانه ای را غصب کرده هر چند در آن ننشیند، باید اجاره آن را بدهد.

مسأله 3102: اگر از بچه یا دیوانه چیزی را که مال آنها است غصب کند، باید آن را به ولی او بدهد و اگر از بین رفته، باید عوض آن را بدهد.

مسأله 3103: هرگاه دو نفر با هم چیزی را غصب کنند، هر چند هريك به تنهایی می توانسته آن را غصب نماید، هر دو معصیت کرده اند و در صورت تلف شدن مال، هريك ضامن نصف آن است، مگر آن که همه آن در تصرّف هردو باشد که هر دو نفر ضامن تمام آن می باشند.

مسأله 3104 : اگر مال غصبی را با چیز دیگری مخلوط کند. مانند گندم غصبی که با جو مخلوط شود . چنانچه جدا کردن آنها ممکن است، هر چند زحمت داشته باشد، باید جدا کند و به صاحبش برگرداند.

مسأله 3105: اگر شخصی مال غصبی . مانند گوشواره . را خراب نماید، باید آن را با مزد ساختنش به صاحب آن بدهد. و چنانچه برای مزد ندادن بگوید آن را مانند اولش می سازم، مالك مجبور نیست قبول نماید و نیز مالك نمي تواند او را مجبور کند که آن را مانند اولش بسازد. و اگر ظرف طلا و نقره یا چیزی که ساختن آن حرام است را غصب کند، چنانچه خراب کند لازم نیست مزد ساختن آن را بدهد.

مسأله 3106: اگر مال غصبی را به گونه ای تغییر دهد که از اولش بهتر شود مثلا طلایی را که غصب کرده گوشواره بسازد، چنانچه صاحب مال بگوید مال را به همین صورت بده، باید به او بدهد و نمی تواند برای زحمتی که کشیده مزد بگیرد و نیز بی اجازه مالك حق ندارد آن را به صورت اولش در آورد. و اگر بی اجازه آن چیز را مانند اولش کند، باید تفاوت ساختن آن را به صاحبش بدهد، گرچه احتیاط در این مسأله مصالحه کردن است.

مسأله 3107: اگر مال غصبی را به گونه ای تغییر دهد که از اوّلش بهتر شود، و صاحب مال

ص: 538

بگوید باید آن را به صورت اول درآوری، واجب است آن را به صورت اوّلش درآورد و چنانچه قیمت آن به سبب تغییر دادن از اوّلش کمتر شود، باید تفاوت آن را به صاحبش بدهد.

مسأله 3108: اگر در زمینی که غصب کرده زراعت کند یا درخت بنشاند، زراعت و درخت و میوه آن مال خود او است و چنانچه صاحب زمین راضی نباشد که زراعت و درخت در زمین او بماند، غاصب باید فور زراعت یا درخت خود را هر چند ضرر نماید از زمین بکند و نیز باید اجاره زمین را در مدتی که زراعت و درخت در آن بوده به صاحب زمین بدهد و خرابی هایی را که در زمین پیدا شده درست کند، مثلا جای درخت ها را پر نماید و اگر به سبب این ها قیمت زمین از اوّلش کمتر شود، باید تفاوت آن را هم بدهد. و نمی تواند صاحب زمین را مجبور کند که زمین را به او بفروشد یا اجاره دهد و صاحب زمین نمی تواند او را مجبور کند که درخت یا زراعت را به او بفروشد.

مسأله 3109: اگر مالك زمين راضی شود که زراعت و درخت در زمین او بماند، لازم نیست غاصب درخت و زراعت را بکند، ولی باید اجاره آن زمین را از هنگام غصب تا وقتی که مالك زمين راضی شده بدهد.

مسأله 3110: اگر چیزی که غصب کرده از بین برود، چنانچه مانند گاو و گوسفند باشد که از جهت خصوصیات شخصی، قیمت آن در نظر عقلا با قیمت رأس دیگر فرق دارد، باید قیمت آن را بدهد و اگر قیمت بازار آن فرق کرده باشد، باید قیمت وقتی که تلف شده را بپردازد و احتیاط واجب آن است که بالاترین قیمتی را که از زمان غصب تا زمان تلف داشته، بدهد.

مسأله 3111: اگر چیزی را که غصب کرده و از بین رفته مانند گندم و جو باشد که قیمت افرادش از جهت خصوصیات شخصيه با هم فرق ندارد، باید مانند همان چیزی را که غصب کرده بدهد، ولی چیزی را که می دهد باید خصوصیات نوعی و سنخی اش مانند چیزی باشد که آن را غصب کرده و از بین رفته است، مثلا اگر از نوع اعلای برنج غصب کرده نمی تواند از نوع پست تر بدهد.

ص: 539

مسأله 3112: اگر مالی که غصب کرده مانند گوسفند باشد و از بین برود، چنانچه قیمت بازار آن فرق نکرده باشد، ولی در مدتی که نزد او بوده مثلا فربه شده باشد، باید قیمت وقتى را که فربه بوده بدهد.

مسأله 3113: هرگاه چیزی را که غصب کرده، دیگری از او غصب نماید و از بین برود، صاحب مال می تواند عوض آن را از هر يك از آنان بگیرد یا از هر کدام آنان مقداری از عوض آن را مطالبه نماید. و چنانچه عوض مالی را از اولی بگیرد، اوّلی می تواند آنچه را داده از دومی بگیرد. ولی اگر از دوّمی بگیرد، او نمی تواند آنچه را که داده از اوّلى مطالبه نماید.

مسأله 3114: اگر در فروختن چیزی یکی از شرط های معامله رعایت نشود، مثلا چیزی را که باید با وزن خرید و فروش کنند، بدون وزن معامله نمایند، معامله باطل است. و چنانچه فروشنده و خریدار بدون در نظر گرفتن معامله راضی باشند که در مال یکدیگر تصرف کنند، اشکال ندارد و گرنه چیزی را که از یکدیگر گرفته اند مانند مال غصبی است و باید آن را به یکدیگر برگردانند و چنانچه مال هريك در دست دیگری تلف شود، چه بدانند معامله باطل است چه نداند، باید عوض آن را بدهد.

مسأله 3115: هرگاه مالی را از فروشنده بگیرد که آن را ببیند یا مدّتی نزد خود نگهدارد تا اگر پسندید بخرد، چنانچه آن مال تلف شود، باید عوض آن را به صاحبش بدهد.

ص: 540

احكام زمینهای موات

مسأله 3116: زمینی که در اصل، موات یعنی بی کاره و بایر بوده که فعلا مالک ندارد، چه اصلا مالک نداشته، مانند بیشتر صحراها، یا قب" مالک داشته و خراب شده ، مانند شهرهایی که از بین رفته است، چنانچه حريم عام و خاص نباشد، تا زمانی که احیاء نشود، قابل خرید و فروش نیست مگر این که فقیه عادل می تواند قبل از احیاء آن، اجازه خرید و فروش بدهد، ولى هر کسی، حق احیای آن را دارد، و به احیاء، مالک آن می شود، و پس از احیاء می تواند آن را بفروشد و احیاء اگر به منظور سکنی باشد، به ساختن بنای قابل سکونت تحقّق پیدا می کند و چنانچه به منظورزراعت باشد به آماده کردن آن برای کشت و زرع و اجرای آب و مانند آن می باشد.

مسأله 3117: چون زمین های موات، ملک امام معصوم علیهم السّلام است غیر مسلمان نمی تواند زمین های موات کشورهای اسلامی را احیاء کند.

مسأله 3118: کسی یا دولتی حق ندارد بر زمین های موات، دست گذاشته و مانع آبادی و احیای آن شود و همچنین دریافت هرگونه عوارض و مالیاتی بابت آن جایز نیست، بلکه مردم آزادند به مقداری که حق دیگران از بین نرود، زمین ها را آباد سازند.

مسأله 3119: اگر زمینی ملک شخصی باشد و بعد خراب شود، چنانچه مالک از آن اعراض کند، حکم موات را دارد، ولی اگر اعراض نکرده و آبادش نیز نمی کند باید احتیاط مراعات شود.

مسأله 3120: کسی که زمینی را آباد می کند، مقداری از اطراف آن، عنوان حریم دارد و قابل تملک دیگران نیست. و حریم هر چیزی مقدار مخصوصی است مثلا حريم خانه، مقداری است که خاکها و خاک روبه ها را در آن می ریزند. و راه رفت و بازگشت به خانه، حریم آن محسوب می شود، بنابراین اگر کسی در صحرا خانه بسازد، دیگران نمی توانند در حریم آن، تصرّف کنند.

مسأله 3121: حريم نهر، مقداری است که گل و خاک نهر را در آن می ریزند و حریم چاه، مقداری است که برای آب دادن حیوانات و مانند آن، لازم است و حریم روستا، مقداری

ص: 541

است که اهل آن برای زراعت و چرا احتیاج دارند و مانند آن.

مسأله 3122: حریم در صورتی است که انسان در زمین های بیکاره، مثلا خانه بسازد یا چاه بکند، ولی اگر در زمین های آباد، خانه ای بخرد یا باغی احداث کند، حريم نخواهد داشت.

مسأله 3123: اگر کسی زمین موات را درختکاری، یا دور آن را خندق بکند و یا مرزبندی، و سنگ چینی کند و یا دیوار بکشد، حیازت به شمار می رود، و او به آن زمین اولی به تصرف و ملک است، و در این صورت می تواند حق حیازت و اولویت خود را به دیگری واگذار نماید، و وجهی را هم بگیرد، ولی قبل از احیاء آن نمی تواند اصل ملک را به کسی بفروشد.

مسأله 3124: اگر کسی زمینی را سنگ چین کند، دیگری نمی تواند آن را آباد سازد و اگر کسی آن را به تصرف در آورد، غاصب است. سنگ چین کردن، یعنی مثلا زمین را صاف کرده و دور آن علامت بگذارد.

مسأله 3125: سنگ چین کردن زمین، در صورتی مانع از تصرف دیگران است که شخصی که آن را سنگ چین کرده، بتواند آن را آباد کند، ولی اگر نمی تواند، سنگ چین کردن او اثری نخواهد داشت.

مسأله 3126: اگر سنگ چینی شخص باطل شود، حقّ او نیز باطل می گردد و دیگران می توانند آباد کنند و اگر کسی که سنگ چیده آن را آباد نکند، در صورتی که دیگران بخواهند آن را آباد کنند، فقیه عادل می تواند او را مجبور کند یا آن را آباد نماید و یا دست از آن بردارد.

مسأله 3127 : کسی که زمین را سنگ می چیند و یا آباد می کند باید قصد تملّک داشته باشد، پس اگر برای بازی چاهی را حفر کند و یا زمینی را سنگ چینی نماید، دیگران می توانند آن را به تصرف درآورند.

مسأله 3128: کسی که سنگ چیده بنابر اقوی مالک زمین می شود، پس اگر آن را بفروشد معامله صحیح است و همچنین اگر زمین را آباد نماید مالک آن خواهد شد.

مسأله 3129: کسی که حق اولويّت در زمين موات داشته باشد چنانچه بمیرد فقط حقّ اولويّت او به ورثه منتقل می شود نه ملکيت آن.

ص: 542

احکام اماکن عمومی

مسأله 3130: از جمله چیزهایی که مردم در آن شریک هستند: راه، مسجد، مدرسه، آب، جنگل ها، کوه ها و معادن می باشد. و جاهایی که مختص به فقرا، زائران و مانند آنها است، برای آنها مشترک می باشد.

مسأله 3131: راه های عمومی، مال همه مردم است و کسی نمی تواند در آن، خانه ای بسازد یا چاهی بکند، ولی راه خصوص که در رو ندارد «بن بست»، مال کسانی است که در آن، خانه دارند و کسی نمی تواند بدون اجازه آنها، آن را به تصرف درآورد، بلکه اگر کسی دیواری در آن داشته باشد بدون اجازه آنها، نمی تواند دری از آن باز نماید. مسأله 3132: خوابیدن، نماز گزاردن و معامله کردن در راه های عمومی اشکال ندارد، بلکه اگر آن را محل بساط و دکان خود قرار دهد جایز است، به شرط آن که به مردمی که عبور و مرور می کنند، صدمه ای وارد نسازد. و اگر کسی زودتر از همه، در آن بساط پهن کند، دیگران نمی توانند مزاحم او شوند.

مسأله 3133: راه عمومی به چند سبب پیدا می شود:

اوّل: کسی ملک خود را، راه قرار دهد.

دوّم: چند نفر زمینی را آباد کنند و قرار بگزارند فلان زمین، راه آن باشد.

سوّم: مردم در زمین بی کارهای، عبور و مرور کنند تا آن که راه عمومی شناخته شود و در این صورت، کسی حق ندارد اطراف آن را به مقداری که برای راه احتیاج است ، آباد کند و همچنين است اگر فرد، شرکت ، گروه یا دولتی راه سازی کند.

مسأله 3134: اگر راه، از راه بودن بیافتد، مثلا دیگر کسی در آن عبور و مرور نکند، حکم راه، از آن برطرف شده و به حال سابق بازمی گردد.

مسأله 3135: اگر کسی در جایی از مسجد قرار گیرد، دیگری نمی تواند جای او را غصب نماید و چنانچه از جای خود برخیزد و چیزی باقی نگزارد، حق او ساقط می شود و اگر چیزی باقی گزارد،

ص: 543

ولی آن قدر طول دهد که موجب تعطيل آن مکان شود، در صورتی که مردم به آن احتیاج داشته باشند، می توانند آن را تصرف نمایند، اما اگر طول ندهد حق او باقی خواهد ماند.

مسأله 3136: افضل بقاع کربلای معلّی و عتبات عالیات حضرات محمد و آل محمد صلى الله عليهم و ستم که همگی بنابر فرمایش اهل بیت علیهم السلام از کربلا بوده اند و در طوفان حضرت نوح نبی علیه السلام متفرق شده اند می باشد، و نماز گزاردن در حرم مطهر آن حضرات افضل از مساجد است.

مسأله 3137: جایز نیست نماز گزاردن در جلوی قبر مطهّر معصومین علیهم السّلام و نه مساوی قبر آنان بلکه باید کمی عقب تراز قبر مطهر ایشان اقامه نماز نمايد مگر نماز زیارتی که تصریح شده باشد که بالای سر خوانده شود آن هم باید کمی عقب تراز قبر باشد.

مسأله 3138: حرم های مطهر چهارده معصوم علیهم السلام حکم مسجد را دارد، ولی معلوم نیست نمازگزار مقدم بر زائر باشد، یا زوار مقدم بر مجاور باشند.

مسأله 3139: مدرسه های دینی، مشترک بين طلاب است و آن که زودتر از دیگران حجره ای را تصرف کند، مقدم بر دیگران است، مگر مثلا سفراوبه طول انجامد، یا مخالف شرط واقف باشد.

مسأله 3140: آب ها و معادن، میان مردم مشترک است. پس اگر کسی در زمین های مباح، معدنی استخراج کند یا نهرى حفر نماید، مالک آن می شود.

مسأله 3141: اگر چند نفر نهری حفر کنند یا زمینی را آباد نمایند، هریک به اندازه سهم خود، در آن شریک خواهد بود.

مسأله 3142: آب، معادن و زمین های بیکاره ، ملک دولت نیست، بلکه دولت نیز مانند سایر مردم، اگر زمین را آباد کند یا معدن را استخراج نماید به شرطی که حقوق دیگران از بین نرود، مالک آن می شود و گرنه به حال خود باقی خواهد بود.

مسأله 3143: در معادن، خمس واجب است، چنانکه در احکام خمس بیان شد.

ص: 544

احكام لُقَطّه، مالی که انسان آن را پیدا می کند

مسأله 3144: چنانچه شخص، مالی غیر حیوان بیاید و نشانه ای نداشته باشد که به سبب آن صاحبش معلوم گردد و قیمت آن کمتر از يك درهم (12/6 نخود نقره سکه )داری نباشد، احتیاط لازم است که آن را از طرف صاحبش به فقرا صدقه بدهد و تملّك نکند.

مسأله 3145: اگر مالی پیدا کند که قیمت آن از يك درهم کمتر است، چنانچه صاحب آن معلوم باشد و شخص نداند راضی است یا نه، نمی تواند بی اجازه او بردارد و بدون اعراض او تملك کند. و اگر صاحب آن را نتوان معلوم کرد و در حرم مکّه پیدا نشده، می تواند به قصد اینکه ملك خودش است بردارد و واجب است که هروقت صاحبش پیدا شد، چنانچه تلف نشده خود مال را واگر تلف شده بنابر احتیاط واجب عوض آن را به او بدهد.

مسأله 3149: هرگاه چیزی که پیدا کرده دارای نشانه ای است که به سبب آن میتواند صاحبش را پیدا کند، هر چند بداند صاحب آن کافری است که اموالش محترم است، چنانچه قیمت آن چیز به مقدار يك درهم برسد، باید از روزی که آن را پیدا کرده تا يك سال در محل اجتماع مردم و هر جایی که احتمال داده شود که صاحبش پیدا می شود، اعلان کند.

مسأله 3147: اگر شخص خودش نخواهد اعلان کند، می تواند به شخص مطمئنی بگوید که از طرف او اعلان نماید.

مسأله 3148: اگر تا يك سال اعلان کند و صاحب مال پیدا نشود، چنانچه آن مال را در غیر حرم مگه پیدا کرده، می تواند آن را برای خود بردارد یا برای صاحبش نگهداری کند که هرگاه پیدا شد به او بدهد، یا از طرف صاحبش به فقراء صدقه بدهد، و اگر آن مال را در حرم پیدا کرده احتیاط واجب آن است که صدقه بدهد.

مسأله 3149: اگر پس از اعلان به مدّت يك سال صاحب مال پیدا نشد و مال را برای صاحبش نگهداری کرد ولی از بین رفت، چنانچه در نگهداری آن کوتاهی نکرده و تعدّی زیاده روی) ننموده، ضامن نیست، ولی اگر برای خود برداشته باشد و صاحب آن پیدا شود

ص: 545

ضامن است. و اگر از طرف صاحبش صدقه داده باشد، صاحبش مخیر است بین آن که به صدقه راضی شده یا عوض مالش را مطالبه کند و ثواب صدقه برای صدقه دهنده باشد.

مسأله 3150: یابنده مال اگر عمدا به دستوری که گذشت اعلان نکند، معصیت کرده و باز هم واجب است اعلان کند.

مسأله 3151: اگر دیوانه یا بچه نابالغ چیزی پیدا کند، ولی او باید اعلان نماید، و پس از آن برای او تملك یا از طرف صاحبش صدقه بدهد و بهتر آن است آنچه برای دیوانه و بچه اصلح است، اختیار نماید.

مسأله 3152: اگر یابنده در بین سالی که اعلان می کند، از یافتن صاحب مال ناامید شود و بخواهد آن را صدقه بدهد یا تملك نماید، اشکال دارد.

مسأله 3153: اگر در بین سالی که اعلان می کند مال از بین برود، چنانچه در نگهداری آن کوتاهی یا تعدی (زیاده روی نموده باشد، باید عوض آن را به صاحبش بدهد. و اگر کوتاهی نکرده و زیاده روی هم ننموده باشد، چیزی بر او واجب نیست. مسأله 3154: اگر مال دارای نشانه ای که قیمت آن به يك درهم می رسد را در جایی پیدا کند که معلوم است به سبب اعلان، صاحب آن پیدا نمی شود، می تواند از روز اول آن را از طرف صاحبش به فقراء صدقه بدهد و لازم نیست تا پایان يك سال صبر کند. مسأله 3155: اگر چیزی را پیدا کند و به خیال این که مال خود او است بردارد، سپس بفهمد مال خودش نبوده، باید تا يك سال اعلان نماید، و هم چنین است اگر با دست یا پای خود به چیزی که گمشده بزند و آن را از جای خودش حرکت دهد.

مسأله 3156 : لازم نیست هنگام اعلان، جنس چیزی را که پیدا کرده بگوید، بلکه همین که در نظر عرف تعریف گفته شود کافی است، مانند این که بگوید کتابی یا فرشی پیدا کرده ام.

مسأله 3157: چنانچه شخصی مالی را بیابید و دیگری بگوید مال من است و نشانه های آن را بگوید، در صورتی باید به او بدهد که اطمینان دارد مال اوست و لازم نیست نشانه هایی را که

ص: 546

بیشتر اوقات صاحب مال هم متوجه آنها نیست، بگوید.

مسأله 3158: اگر قیمت مال یافت شده به يك درهم برسد، چنانچه اعلان نکند و در مسجد یا جای دیگری که محل اجتماع مردم است بگزارد و آن چیز از بین برود، یا دیگری آن را بردارد، کسی که آن را پیدا کرده ضامن است.

مسأله 3159: هرگاه مال یافته شده با ماندن فاسد شود، باید با اجازه فقیه عادل یا وکیل او در صورت امکان، قیمت آن را معین کند و بفروشد و پولش را نگهدارد و اگر صاحب آن پیدا نشد از طرف او صدقه بدهد.

مسأله 3160: اگر چیزی را که پیدا کرده هنگام وضو گرفتن و نماز خواندن همراه او باشد، چنانچه قصدش این باشد که صاحب آن را پیدا کند، بی شبهه اشکال ندارد، و گرنه حکم مغصوب را دارد.

مسأله 3161: اگر کفش شخصی را ببرند و کفش دیگری به جای آن بگزارند، چنانچه بداند کفشی که مانده است مال کسی است که کفش او را برده و رضایت دارد که کفشش را به جای کفشی که برده بردارد، می تواند به جای کفش خودش بردارد. و هم چنین است اگر بداند که کفش او را به طور ناحق و ظلم برده است، ولی در این فرض باید قیمت آن از کفش خودش بیشتر نباشد و گرنه حکم مجهول المالك نسبت به زیادی قیمت جاری است. و در غیر این دو صورت حکم مجهول المالك برآن كفش جاری می شود .

مسأله 3162: اگر مالی که در دست شخص است مجهول المالك (صاحب آن نامعلوم باشد و گمشده بر آن مال صدق نکند، لازم است صاحب آن را جستجو کند و پس از ناامیدی از یافتن صاحبش آن را به فقرا صدقه بدهد. و احوط این است که با اجازه فقیه عادل صدقه بدهد و اگر در آینده صاحبش پیدا شود ضمانی ندارد.

ص: 547

احکام ذبح، صید و شکار حیوانات

اشاره

خوردن حیوانات حلال گوشت و پاك بودن اجزاء روح دار بدن آنها و نماز خواندن در حال همراه داشتن آن اجزاء، مشروط به تذکيه شرعی است که با ذبح یا نحريا شکار و یا جان دادن بیرون از آب انجام می یابد، چنان که در مسائل آینده بیان می شود .

مسأله 3163: اگر حیوان خون جهنده دار حلال گوشت را به دستور شرعی سر ببرند، وحشی باشد یا اهلی، صحرایی باشد یا دریایی، پرنده باشد یا غیر آن، پس از جان دادن، گوشت آن حلال و بدن آن پاك و نماز خواندن با آن صحیح است، مگر آن که انسان با آن حیوان وطی و نزدیکی کرده باشد و یا آن حیوان نجاستخوار شده یا شیر خوك خورده باشد، که اگر حیوان نجاستخوار طبق دستور شرع استبراء نشود، پس از سربریدن گوشت آن حلال نیست.

مسأله 3164: حيوان حلال گوشت وحشی مانند آهو و كبك و بز کوهی و حیوان حلال گوشتی که اهلی بوده و بعدا وحشی شده مانند گاو و شتر اهلی که فرار کرده و وحشی شده است، اگربه دستور شرعی آن ها را شکار کنند پاك و حلال است، ولى حيوان حلال گوشت وحشی که به سبب تربیت کردن اهلی شده با شکار کردن پاك و حلال نمی شود.

مسأله 3365: حيوان حلال گوشت وحشی وقتی با شکار کردن پاك و حلال می شود که بتواند فرار کند یا پرواز نماید، بنابراین بچه آهو که نمی تواند فرار کند و بچه كبك که نمی تواند پرواز نماید با شکار کردن پاك و حلال نمی شود و اگر آهو و بچه اش را که توان فرار ندارد . با يك تیر شکار کنند، آهو حلال و بچه اش حرام است؛ مگر آن که آن را زنده بگیرند و طبق دستور شرعی ذبح نمایند.

مسأله 3166: حيوان حلال گوشتی که خون جهنده ندارد، صحرایی یا پرنده، اگر به دستور شرعی صید شود و نیز ماهی فلس داری که در آب مرده و یا مسلمانی آن را از آب بیرون نکرده یا وقت درآوردن از آب و مردن ماهی ناظر نبوده، پاك است؛ ولی خوردن آن حرام است.

مسأله 3167: حیوان حرام گوشتی که خون جهنده ندارد مانند مار، مرده آن پاك است و حتی با

ص: 548

سربریدن یا شکار حلال نمی شود .

مسأله 3168: حیوان نجس العين مانند سگ و خوك به سبب سربریدن و شکار کردن هم پاك نمی شوند و خوردن گوشت آن ها حرام است. و حیوان حرام گوشتی را که مانند گرگ و پلنگ درنده و گوشتخوار است، اگر به دستوری که می آید سر ببرند یا با تیر و مانند آن شکار کنند پاك است ولی گوشت آن حلال نمی شود و اگر با سگ شکاری آن را شکار کنند، پاك شدن بدنش اشکال دارد.

مسأله 3169: فیل و خرس و بوزینه و موش و حیواناتی که مانند سوسمار در داخل زمین زندگی می کنند، اگر خون جهنده دارند و به خودی خود بمیرند، نجس هستند و اگر سر آن ها را ببرند، یا آنها را با اسلحه شکار نمایند، محل اشکال است و باید اجتناب شود.

مسأله 3170 : اگر از شکم حیوان زنده بچه مردهای بیرون آید یا آن را بیرون آورند، خوردن گوشت آن حرام است.

دستور سربریدن (کشتن شرعی حیوانات)

مسأله 3171: چگونگی سر بریدن شرعی حیوانات آن است که چهار رگ بزرگ کردن آن را به طور کامل ببرند و اگر آنها را بشکافند کافی نیست و معروف این است که بریدن این چهار رگ در خارج واقع نمی شود مگر این که از زیر برآمدگی گلو ببرند و آن چهار رگ عبارت است از مجرای نفس و مجرای خوردن و دورگ کلفتی که در دو طرف مجرای نفس می باشد.

مسأله 3172: اگر برخی از چهار رگ را ببرند و صبر کنند تا حیوان بمیرد فایده ندارد و احتیاط لازم آن است که چهار رگ را پشت سرهم ببرند، به گونه ای که در عرف يك عمل شمرده شود.

مسأله 3173: اگر گرگ گلوی گوسفند را به گونه ای بکند که از چهار رگی که در گردن است و باید بریده شود، چیزی نماند، آن گوسفند حرام می شود، ولی اگر مقداری از گردن را بکند و چهار رگ باقی باشد، یا جای دیگر بدن را بکند و گوسفند زنده باشد و به دستور شرعی سرآن را ببرند، حلال و پاك می شود. و اگر برخی از چهار رگ را قطع کرده، خواه از دو رگ بزرگ یا مری

ص: 549

یا نای و قابل قطع و گوسفند زنده باشد و آن را ذبح کنند حلال و پاك می شود .

شرایط سربریدن شرعی حیوان

مسأله 3174: سربریدن شرعی حیوان چند شرط دارد:

اوّل: مؤمن بودن (شیعه امامی اثناعشری کسی که سر حیوان را می برد، چه مرد باشد چه زن و بچه مميّز مؤمن که خوب و بد را بفهمد و بتواند به خوبی وظایف سر بریدن را انجام دهد، می تواند سر حیوان را ببرد؛ ولی ذبح کافر و یا کسی که در حکم کافر است از هر فرقه ای باشد مانند غلاة، خوارج و نواصب، و نیز مست و دیوانه و خواب، صحیح نیست.

دوّم: بریدن سر حیوان با چیزی که از آهن باشد، ولی چنانچه آهن پیدا نشود و طوری باشد که اگر سر حیوان را نبرند می میرد یا ضرورتی مقتضی سربریدنش شود، با چیز تیزی که چهار رگ آن را جدا کند مانند شیشه و سنگ تیز می شود سر حیوان را برید. سوّم: رو به قبله بودن محل ذبح (گلو) و دست و پا و شکم حیوان هنگام سر بریدن و کسی که می داند باید رو به قبله سر ببرد، اگر عمدا حیوان را رو به قبله نکند، حیوان حرام می شود و احتیاط واجب آن است که ذبح کننده حیوان نیز رو به قبله باشد. چهارم: گفتن نام خدا به نیت سر بریدن هنگامی که می خواهد سر حیوان را ببرد یا کارد به گلویش بگزارد، و همین قدر که بگوید بسم الله کافی است و گفتن صلوات تأکید شده است، و اگر قصد سربریدن نام خدا را ببرد، آن حیوان پاك نمي شود و گوشت آن هم حرام است.

پنجم: حرکت کردن حیوان پس از سر بریدن، گرچه مثلا چشم یا دم خود را حرکت دهد یا پای خود را به زمین زند، و این حکم در صورتی است که زنده بودن آن حیوان در حال ذبح مشكوك باشد و گرنه لازم نیست و نیز احتیاط واجب آن است که به اندازه معمول خون از بدن آن حیوان بیرون آید.

ششم: جدا نکردن سر حیوان پیش از درآمدن روح بنابر احتیاط لازم در غیر پرندگان، بلکه در پرندگان نیز چنین نکنند. و نیز نکندن پوست آن ، ولی اگر غفلت کرد یا به سبب تیزی چاقو سر

ص: 550

جدا شد اشکالی ندارد و ذبیحه حلال است. و همچنین بنابر احتیاط نخاع حیوان را عمدی قطع نکند و بیرون هم نیاورد.

هفتم: آن که کشتن از مذبح باشد، و حرام است کارد را در پشت گردن فرو برده به جلو بیاورند و اگر چنین کنند، احتیاط لازم اجتناب از گوشت آن است.

هشتم: آن که وقتی ذبح نمود، کارد را به آخر نرساند، چراکه حرام است و بنابر احتیاط لازم اگر چنین کرد باید از گوشت آن اجتناب شود.

مسأله 3175: گوشت هایی که از بلاد کفر می آورند و تذکيه شرعی آنها ثابت نشده، محکوم به نجاست و خوردن آن ها حرام است و خرید و فروش آنها نیز جایز نمی باشد، و نوشته یا گفته اشخاص غير موثق و مجهول الحال اعتبار شرعی ندارد.

دستور سربریدن (کشتن شرعی) شتر

مسأله 3176: هرگاه بخواهند شتر را بکشند که استفاده از آن پاك و حلال باشد، باید با شرایطی که برای سربریدن شرعی حیوانات گذشت، کارد یا چیز دیگری را که از آهن و برنده باشد، در گودی بین گردن و سینه اش فرو کنند.

مسأله 3177: بهتر است هنگام فرو کردن کارد به گردن شتر، حیوان ایستاده باشد ولی اگر در حالی که زانوها را به زمین زده یا به پهلو خوابیده و دست و پا و سینه آن رو به قبله است، کارد را در گودی گردنش فرو کنند، اشکال ندارد.

مسأله 3178: اگر به جای فرو کردن کارد در گودی گردن شتر، سر آن را ببرند یا به جای سر بریدن گوسفند و گاو و مانند آن، مثل شتر، کارد در گودی گردنشان فرو کنند، گوشت آن ها حرام و بدن آنها نجس است، ولی اگر چهار رنگ شتر را ببرند و تا زنده است به دستوری که گذشت کارد در گودی گردنش فرو کنند گوشت آن حلال و بدن آن پاك است و نیز اگر کارد در گودی گردن گاو یا گوسفند و مانند آن فرو کنند و تا زنده است سر آن را ببرند حلال و پاك می شود.

ص: 551

مسأله 3179: اگر حیوانی سرکش شود و نتوانند آن را به دستور شرعی بکشند، یا مثلا در چاه بیفتد و احتمال بدهند که در آن جا بمیرد و کشتن آن به دستور شرعی ممکن نباشد، هر جای بدنش را که زخم بزنند و در اثر زخم زدن جان بدهد حلال می شود و رو به قبله بودن آن لازم نیست، ولی باید سایر شروط سربریدن حیوانات را که گذشت دارا باشد.

مستحبات هنگام کشتن حیوانات

مسأله 3180: چند چیز در سربریدن حیوانات مستحب است:

اوّل: موقع بریدن سر گوسفند، دو دست و يك پای آن را ببندند و پای دیگرش را باز بگزارند. موقع بریدن سر گاو چهار دست و پایش را ببندند و دم آن را باز بگزارند. موقع کشتن شتر در حال نشسته بودن آن، دو دست آن را از پائین تا زانویا زیربغل به یکدیگر ببندند و پاهایش را باز بگزارند و مستحب است مرغ را پس از بریدن سرش رهایش کنند تا پرو بال بزند.

دوّم: پیش از کشتن حیوان آب جلوی آن بگزارند.

سوّم: کاری کنند که حیوان کمتر اذیت شود، مثلا کارد را خوب تیز کنند و با عجله سر حیوان را ببرند و ابزار کشتن را به حیوان نشان ندهند و هر کاری که احسان به حیوان است انجام دهند، چنان که پیغمبر اکرم صلی الله عليه وآله دستور فرموده اند.

مکروهات هنگام کشتن حیوانات

مسأله 3181: چند چیز در کشتن حیوانات مکروه است:

اوّل: در جایی حیوان را بکشند که حیوان دیگر آن را ببیند.

دوّم: در شب یا پیش از ظهر روز جمعه سر حیوان را ببرند، ولی در صورت احتیاج اشکال ندارد.

سوّم: خود انسان چهارپایی را که پرورش داده است بکشد.

احکام شکار با اسلحه

مسأله 3182: اگر حیوان حلال گوشت وحشی را با اسلحه شکار کنند و بمیرد، با پنج شرط حلال و بدنش پاك است:

اوّل: برّنده بودن اسلحه شکار، مانند کارد و شمشیر یا تیز بودن آن، مانند نیزه و تیر که به سبب

ص: 552

تیز بودن بدن حیوان را پاره کند. و اگر به وسیله دام یا چوب یا سنگ و مانند آن حیوانی را شکار کنند پاك نمی شود و خوردن آن نیز حرام است. و حیوانی که با تفنگ شکار شود اگر گلوله آن تیز باشد که در بدن حیوان فرو رود و آن را پاره کند و مردن حیوان به حرارت گلوله وسوختن بدن نباشد پاك و حلال است.

دوّم: مؤمن (شیعه امامی اثناعشری بودن شکار کننده یا بچه مؤمنی باشد که خوب و بد را بفهمد و اگر غیر مؤمن حیوانی را شکار نمایند، آن شکار حلال نیست.

سوّم: به کار بردن اسلحه برای شکار حیوان و اگر مثلا جایی را نشان کند و اتفاق حیوانی را بکشد، آن حیوان پاك نیست و خوردنش حرام است.

چهارم: گفتن بسم الله هنگام به کار بردن اسلحه و چنانچه عمدة بسم الله نگوید، شکار حلال نمی شود .

پنجم: آن که وقتی به حیوان برسد که مرده باشد یا اگر زنده است به اندازه سر بریدن آن وقت نباشد. و چنانچه به اندازه سر بریدن وقت باشد و سر حیوان را نبرد تا بمیرد، حرام است.

مسأله 3183: اگر دو نفر حیوانی را شکار کنند و یکی از آنان مسلمان و دیگری کافر باشد، یا یکی از آن بسم الله بگوید و دیگری عمدة بسم الله نگوید، آن حیوان حلال نیست. مسأله 3184: اگر پس از تیر زدن به حیوان مثلا در آب بیفتد و شخص بداند که حیوان به سبب تیر و افتادن در آب جان داده، حلال نیست. بلکه اگر نداند که جان دادن آن تنها به سبب تیر بوده حلال نمی باشد.

مسأله 3185: اگر با سگ غصبی یا اسلحه غصبی حیوان را شکار کند، شکار حلال است و مال خود او می شود، ولی گذشته از این که گناه کرده، باید اجرت اسلحه یا سگ را به صاحبش بدهد.

مسأله 3186: اگر با شمشیر یا چیز دیگری که شکار کردن با آن صحیح است با شرطهایی که در پیش گذشت، حیوانی را در قسمت کنند و سر و گردن در يك قسمت بماند و شخص وقتی

ص: 553

برسد که حیوان جان داده باشد، هر دو قسمت حلال است و هم چنین است اگر حیوان زنده باشد، ولی به اندازه سر بریدن وقت نباشد، اما اگر به اندازه سر بریدن وقت باشد و ممکن باشد که مقداری زنده بماند، قسمتی که سر و گردن ندارد حرام و قسمتی که سر و گردن دارد، اگر سر آن را به دستور شرعی ببرند حلال و گرنه آن هم حرام می باشد.

مسأله 3187: اگر با چوب یا سنگ یا چیز دیگری که شکار کردن با آن صحیح نیست حیوانی را دو قسمت کنند، قسمتی که سر و گردن ندارد حرام است و قسمتی که سر و گردن دارد اگر زنده باشد و وقت هست تا سر آن را به دستور شرعی ببرند حلال و گرنه آن قسمت هم حرام می باشد.

مسأله 3188: اگر حیوانی را شکار کنند یا سر ببرند و بچه زنده ای از آن بیرون آید، چنانچه آن بچه را به دستور شرعی سر ببرند حلال و گرنه حرام می باشد.

مسأله 3189: اگر حیوانی را شکار کنند یا سر ببرند و بچه مرده ای از شکمش بیرون آورند، چنانچه خلقت آن بچه کامل باشد و مو یا پشم در بدن روئیده باشد و بداند که مرگ او به سبب مرگ مادر بوده و بعد از کشتن حیوان فورا شکم او را پاره کند، پاك و حلال است.

احکام شکار با سگ شکاری

مسأله 3190: پاك وحلال بودن حیوان وحشی حلال گوشتی که سگ شکاری آن را شکار کند، شش شرط دارد:

اول: سگ به گونه ای تربیت شده باشد که هرگاه آن را برای گرفتن شکار بفرستند برود و هروقت جلوگیری کنند بایستد و نیز باید عادتش این باشد که تا صاحبش نرسد از شکار نخورد، ولى اگر اتفاقی از شکار بخورد اشکال ندارد.

دوّم: صاحبش آن را بفرستد. و اگر از پیش خود دنبال شکار رود و حیوانی را شکار کند، خوردن آن حیوان حرام است، بلکه اگر از پیش خود دنبال شکار رود سپس صاحبش بانگ بزند که زودتر آن را به شکار برساند، هرچند به سبب صدای صاحبش شتاب کند، بنابر احتیاط لازم باید از خوردن آن شکار خودداری نمایند.

ص: 554

سوّم: مؤمن (شیعه امامی اثناعشری بودن کسی که سگ را می فرستد یا بچه مؤمن باشد که خوب و بد را بفهمد. و اگر کافر یا کسی که در حکم کافر است. مانند غلاة، خوارج و نواصب . سگ را بفرستد، شکار آن سگ حرام است.

چهارم: گفتن بسم الله هنگام فرستادن سگ و اگرعمدی نام خدا را نبرد، آن شکار حرام است.

پنجم: مردن شکار به سبب زخمی که از دندان سگ پیدا کرده، پس اگر سگ شکار را خفه کند یا شکار از دویدن یا افتادن و یا ترس بمیرد حلال نیست.

ششم: کسی که سگ را فرستاده، وقتی برسد که حیوان مرده باشد یا اگر زنده است به اندازه سر بریدن آن وقت نباشد و چنانچه هنگامی برسد که به اندازه سر بریدن وقت باشد و سر حیوان را نبرد تا بمیرد، حلال نیست.

مسأله 3191: کسی که سگ را فرستاده اگر وقتی رسید که می توانست حیوان را سر ببرد، ولى مثلا به سبب بیرون آوردن کارد و مانند آن وقت گذشته و آن حیوان مرده حلال می باشد، ولى اگر چیزی همراه او نباشد که با آن سر حیوان را ببرد و حیوان بمیرد، حلال نمی شود، اما اگر در این حال سگ را وادار کند که آن حیوان را بکشد، حلال می شود.

مسأله 3192: اگر چند سگ را بفرستند و با هم حیوانی را شکار کنند، چنانچه همه آنها دارای شرط هایی که در پیش گذشت بوده اند، شکار حلال است و اگر یکی از آن ها دارای آن شرایط نبوده، شکار حرام است.

مسأله 3193: اگر سگ را برای شکار حیوانی بفرستد و آن سگ حیوان دیگری را شکار کند، آن شکار حلال و پاك است. و نیز اگر آن حیوان را با حیوان دیگری شکار کند، هر دوی آنها حلال و پاك می باشد.

مسأله 3194: اگر چند نفر با هم سگ را بفرستند و یکی از آن ها کافر باشد و عمدا بسم الله نگوید، آن شکار حرام است. و اگر یکی از سگ هایی را که فرستاده اند به طوری که قبلا ذکر گردید تربیت نشده باشد، آن شکار نیز حرام می باشد.

ص: 555

مسأله 3195: اگر بازیا حیوان دیگری غیرسگ شکاری، حیوانی را شکار کند، آن شکار حلال نیست، ولی اگروقتی برسند که حیوان زنده باشد و به دستور شرعی سرآن را ببرند، حلال است.

احکام صید ماهی و ملخ

مسأله 3196: اگر ماهی فلس دار را زنده از آب بگیرند و بیرون آب جان دهد، پاك و خوردن آن حلال است و چنانچه در آب بميرد پاك است ولى خوردن آن حرام می باشد، هر چند در تور ماهیگیر بمیرد، و ماهی بی فلس را گرچه زنده از آب بگیرند و بیرون آب جان دهد، حرام است.

مسأله 3197: اگر ماهی از آب بیرون بیفتد یا موج آن را بیرون بیاندازد یا آب فرو رود و ماهی در خشکی بماند، چنانچه پیش از مردن ، با دست یا به وسیله دیگر کسی آن را بگیرد، پس از جان دادن حلال است.

مسأله 3198: کسی که ماهی را صید می کند، لازم نیست مؤمن باشد و هنگام گرفتن آن بسم الله بگوید، ولی مسلمان باید در حال زنده بودن آن را گرفته یا دیده باشد.

مسأله 3199: ماهی مرده ای که معلوم نیست آن را زنده از آب گرفته اند یا مرده، چنانچه در دست مؤمن باشد و احتمال بدهد مؤمن از آب گرفته و یا نظر کرده، حلال است و اگر در دست کافر باشد هر چند بگوید آن را زنده گرفته ام حرام می باشد، مگر آن که یقین پیدا کند یا دو شاهد عادل شهادت دهند که کافر آن را زنده از آب گرفته و مؤمنی دیده است.

مسأله 3200: خوردن ماهی زنده محلّ اشکال است و باید از آن اجتناب شود.

مسأله 3201: اگر ماهی زنده را بریان کنند یا در بیرون آب پیش از جان دادن بکشند، خوردنش محل اشکال است و احتیاط لازم است که از خوردن آن خودداری نمایند. مسأله 3202: اگر ماهی را بیرون آب دو قسمت کنند و يك قسمت آن در حالی که زنده است در آب بیفتد احتیاط لازم است که هر دو قسمت را نخورند.

مسأله 3203: ملخی که با دست یا به وسیله دیگری زنده و در حال پرواز گرفته شود، پس از جان دادن حلال است و لازم نیست کسی که آن را می گیرد مؤمن باشد، ولی اگر ملخ مرده ای در

ص: 556

دست کافر باشد و معلوم نباشد که آن را زنده گرفته یا نه، هرچند بگوید زنده گرفته ام، حرام است، مگر آن که يقين کند یا دو شاهد عادل شهادت دهند که پس از گرفتن مرده است.

مسأله 3204: خوردن ملخی که بال درنیاورده و نمی تواند پرواز کند حرام است.

ص: 557

احكام خوردنی ها و آشامیدنی ها

اشاره

حیوانات حلال گوشت و حرام گوشت از جاندارانی که در دریا زندگی می کنند: اقسام ماهی فلس دار حلال است و غیر ماهی فلس دار . هر چند مشابه آن در هوا یا صحرا حلال گوشت باشد. حرام است.

و از جاندارانی که در خشکی زندگی می کنند و اهلی هستند. اقسام گوسفند و بز و گاو و شتر حلال است و خوردن گوشت اسب و استر و الاغ مکروه می باشد. و خوردن گوشت سگ و خوك و گربه حرام است.

و از حیوانات وحشی: اقسام آهو و گاو وحشی و گورخر حلال است. و درندگان و حیواناتی که چنگال و دندان ناب (دندان های پس از دندان جلو) دارند (مانند شیر، پلنگ، ببر، خرس، گرگ، روباه و نظایر آن ها ) حتى خرگوش. و نیز تمامی حشرات خوردن آن ها حرام است، چه خون جهنده داشته باشند (مانند موش) یا خیر (مانند مار و سوسمار) یا گوشت نداشته باشند مانند انواع سوسك. .

و از پرندگان انواع کبوترها و گنجشك ها و پرندگانی که چینه دان دارند و پرندگانی که بال زدن آنها در وقت پرواز بیش از صاف نگه داشتن بال ها است و یا در پشت پای آنها خاری هست؛ حلال می باشد. بنابراین خوردن گوشت مرغ خانگی و کبوتر و اقسام گنجشك حلال است و بلبل و سار و چكاوك از قسم گنجشك است. و شب پره و طاووس و جميع انواع کلاغ و هر پرنده ای که مانند شاهين و عقاب و باز چنگال دارد یا هنگام پرواز بال زدنش کمتر از صاف نگهداشتن بالش باشد، حرام است. و هم چنين هر مرغی که چینه دان و سنگ دان و خارپشت پا ندارد، مگر آن که معلوم باشد که بال زدنش بیشتر از صاف نگهداشتن او است که در این صورت حلال است و احوط اجتناب از گوشت پرستو و هدهد می باشد.

مسأله 3205: اگر چیزی را که روح دارد از حیوان زنده جدا نمایند، نجس و حرام می شود، مانند این که دنبه یا مقداری گوشت از گوسفند زنده ببرند.

ص: 558

مسأله 3206: برخی از اجزاء حيوانات حلال گوشت بی اشکال حرام و برخی بنابر احتیاط لازم حرام است و مجموع آنها پانزده چیز است:

1- خون. 2- بول و مدفوع .3- نری. 4- فرج. 5- بچه دان . 6- غدد که آن را دشول می گویند.7- تخم که به آن در چهار پایان دنبلان می گویند. 8- چیزی که در مغز کله است و به شکل نخود می باشد. 9- مغز حرام که در میان تیره پشت است. 10- پی که در دو طرف تیره پشت است.11- زهره دان . 12- سپرز طحال. 13- بول دان (مثانه). 14- حدقه چشم. 15- ذات الأشاجع چیزی مانند دشول در بین سم چهار پایان. و در پرندگان به جای بچه دان، تخمدان وجود دارد که حرام است.

مسأله 3207: خوردن بول شتر برای درمان بیماری حلال است و از بول سایر حیوانات حلال گوشت و هر چیزی که طبع از آن متنفر است و از خبائث به شمار می آید، باید اجتناب شود.

مسأله 3208: خوردن خاك حرام است و خوردن گل داغستان و گل ارمنی برای درمان اشکال ندارد. و خوردن کمی از تربت مطهر حضرت سید الشهداء امام حسين عليه السلام برای استشفاء ممدوح است و بهتر این است که تربت را در مقداری مایع . مانند آب . حل نمایند تا کاملا در آب حل شود، سپس آن را بیاشامند.

مسأله 3209: احتیاط در ترک فرو بردن آب بینی و سینه که در دهان آمده است، مگر این که به فضای دهان نرسیده باشد، ولی فرو بردن غذایی که هنگام خلال کردن از لای دندان بیرون می آید، اشکال ندارد.

مسأله 3210: خوردن چیزی که سبب مرگ می شود یا برای انسان ضرر کلی دارد حرام است.

مسأله 3211: خوردن گوشت اسب و استرو الاغ مکروه است و اگر کسی آنها را وطی (نزدیکی) کند، خود و نسلشان حرام می شوند و بول و سرگین آنها نجس می شود و باید آنها را از شهر بیرون ببرند و در جای دیگری بفروشند و بر واطی لازم است قیمتش را به صاحبش بدهد. و اگر با حیوان حلال گوشتی مانند گاو و گوسفند وطی شود ، آشامیدن شیر آن ها هم حرام می شود

ص: 559

و هم چنین است نسل آنها و باید فورا آن حیوان را بکشند و بسوزانند و کسی که با آن وطي کرده پول آن را به صاحبش بدهد.

مسأله 3212: بزغاله و برّه شیرخواری که به اندازه قوت گرفتن گوشت و استخوانشان، از خوك شیر خورده اند، خود و نسلشان حرام می شوند و چنانچه مقدار شیر خوردن کمتر از آن باشد، لازم است استبراء شده و پس از آن حلال می شوند. و استبراء آن ها این است که هفت روز از پستان بز یا گوسفند شیر بخورند و اگر نیاز به شیر نداشتند، هفت روز علف بخورند. و خوردن گوشت حیوان نجاستخوار نیز حرام است و چنانچه آن را استبراء نمایند حلال می شود، و کیفیت استبراء آن قبلا بیان شد.

آداب غذا خوردن

مسأله 3213: آداب غذا خوردن چند چیز است:

اوّل: شستن هر دو دست پیش از غذا.

دوّم: شستن دست ها پس از غذا و خشک کردن آن ها با دستمال.

سوّم: آن که میزبان پیش از همه شروع به غذا خوردن کند و پس از همه دست بکشد و پیش از غذا اول میزبان دستش را بشوید، سپس کسی که سمت راست او نشسته و همین طور تا برسد به کسی که سمت چپ او نشسته و پس از غذا اول کسی که سمت چپ میزبان نشسته دستش را بشوید و همین طور تا به میزبان برسد.

چهارم: بسم الله گفتن در اول غذا، ولی اگر سريك سفره چند گونه غذا باشد در وقت خوردن هر کدام آنها گفتن بسم الله مستحب است .

پنجم: غذا خوردن با دست راست .

ششم: غذا خوردن با سه انگشت یا بیشتر و با دو انگشت نخورد .

هفتم: اگر چند نفر سريك سفره نشسته اند، هر کسی از غذای جلو خودش بخورد . هشتم: كوچك گرفتن لقمه.

ص: 560

نهم: زیاد نشستن سر سفره و طول دادن غذا خوردن .

دهم: خوب جویدن غذا.

یازدهم: حمد کردن خداوند تعالی پس از غذا.

دوازدهم: لیسیدن انگشت ها.

سیزدهم: خلال نمودن پس از غذا، ولی با چوب ریحان و ني و برگ درخت خرما خلال نکند.

چهاردهم: جمع کردن آنچه بیرون سفره می ریزد و خوردن آن، ولی اگر در بیابان غذا بخورد، مستحب است آنچه می ریزد برای پرندگان و حیوانات بگزارد.

پانزدهم: غذا خوردن در اوّل روز و اوّل شب، و غذا نخوردن در بین روز و در بین شب.

شانزدهم: آن که پس از غذا خوردن به پشت بخوابد و پای راست را روی پای چپ بیاندازد .

هفدهم: در اول غذا و آخرآن نمك بخورد.

هجدهم: شستن میوه پیش از خوردن آن.

چیزهایی که در غذا خوردن مذموم است

مسأله 3214: چند چیزدر غذا خوردن مذموم است: اول: در حال سیری غذا خوردن. دوم: پرخوردن، و در حدیث آمده است که: خداوند متعال بیش از هر چیز از شکم پر بدش می آید. سوّم: نگاه کردن به صورت دیگران هنگام غذا خوردن .

چهارم: خوردن غذای داغ. پنجم: دمیدن به چیزی که می خورد یا می آشامد. ششم: پس از گذاشتن نان در سفره، منتظر چیز دیگر شدن . هفتم: پاره کردن نان با کارد. هشتم: گذاشتن نان زیر ظرف غذا. نهم: پاك کردن گوشت چسبیده به استخوان به طوری که چیزی در آن نماند. دهم: پوست کندن میوه . یازدهم: دور انداختن میوه پیش از آن که آن را کاملا بخورد.

احکام آشامیدن

مسأله 3215: آشامیدن شراب و فقّاع (آبجو) حرام است هر چند با دارویی مخلوط شده باشد. و در برخی احادیث بزرگترین گناه شمرده شده و اگر کسی نوشیدن آن را حلال بداند، کافر است زیرا حرمت آن از ضروریات دین است. امام جعفر صادق عليه السّلام فرمودند:

ص: 561

«شراب ریشه بدی ها و منشأ گناهان است و کسی که شراب می خورد، عقل خود را از دست می دهد و در آن موقع خدا را نمی شناسد، از انجام هیچ گناهی باك ندارد، احترام هیچ کس را نگه می دارد، حق خویشان نزديك را رعایت نمی کند و از زشتیهای آشکار رو نمی گرداند، روح ایمان و خداشناسی از بدن او بیرون می رود و روح ناقص خبیثی که از رحمت خدا دور است در او می ماند. و خدا و فرشتگان و پیغمبران و مؤمنین او را لعنت می کنند و تا چهل روز نماز او قبول نمی شود و دعای او حتی شب قدر به اجابت نمی رسد و مشمول آمرزش نمی شود، روز قیامت روی او سیاه است و زبان او از دهانش بیرون می آید و آب دهان او به سینه اش می ریزد و فریاد تشنگی او بلند است، مگر آن که قبلا توبه کرده باشد».

مسأله 3216: نشستن سر سفره ای که در آن شراب می خورند، اگر شخص یکی از آنان شمرده شود، حرام است و غذا خوردن از آن سفره نیز حرام می باشد.

مسأله 3217: آب انگوروکشمش چنانچه بجوشد و هنوزدو ثلث آن از بین نرفته باشد، آشامیدن آن حرام است، چنان که در احکام نجاسات گذشت.

مسأله 3218: بر هر مسلمان واجب است مسلمان دیگری را که نزديك است از گرسنگی یا تشنگی بمیرد، نان و آب داده و او را از مرگ نجات دهد.

آداب آشامیدن

مسأله 3219: هنگام آشامیدن چند چیز ممدوح است:

اوّل: آشامیدن آب به صورت مکیدن .

دوّم: ایستاده آشامیدن آب در روز .

سوّم: گفتن بسم الله پیش از آشامیدن آب و گفتن الحمد لله پس از آن.

چهارم: به سه نفس آب آشامیدن.

پنجم: آشامیدن آب با میل .

ص: 562

ششم: یاد کردن و سلام بر حضرت اباعبدالله الحسين و اهل بیت آن حضرت عليهم السلام و العن کردن قاتلان آن بزرگوار و دشمنان خود و خاندان پاکش، پس از آشامیدن آب.

مسأله 3220: در آشامیدن چند چیز مذموم است:

اول: زیاد آشامیدن آب. دوم: آشامیدن آب پس از خوردن غذای چرب. سوّم: آشامیدن آب در شب به حالت ایستاده. چهارم: آشامیدن آب با دست چپ. پنجم: آشامیدن آب از جای شکسته کوزه و جایی که دسته آن است.

ص: 563

احکام نذروعهد

نذرآن است که انسان برای خداوند تعالی بر خود واجب کند که کار خیری را به جا آورد یا برای خداوند کاری را که نکردن آن بهتر است ترك نماید. و عهد عبارت است از: پیمان بستن با خداوند در مورد انجام دادن یا ترک نمودن کاری.

مسأله 3221: در نذر باید صیغه خوانده شود و لازم نیست آن را به عربی بخوانند، پس اگر بگوید چنانچه مريض من خوب شود، برای خدا بر من است که ده تومان به فقیر بدهم، نذر او صحیح است.

مسأله 3222: نذر کننده باید بالغ و عاقل باشد و به اختیار خود نذر کند، بنابراین نذر کردن کسی که او را مجبور کرده اند یا به سبب عصبانی شدن بی اختیار نذر کرده، صحیح نیست.

مسأله 3223: شخص مفلّس و آدم سفیهی که فقیه عادل آنان را از تصرف در اموالشان منع کرده، اگر مثلا نذر کنند چیزی به فقیر بدهند، صحیح نیست.

مسأله 3224: اگر شوهر از نذر کردن زن جلوگیری کند، چنانچه وفا به نذرش با حق شوهرش منافی باشد، نمی تواند نذر نماید و نذر زن بی اذن شوهر در این صورت باطل است، بلکه صحت انعقاد نذر زن بی اجازه شوهر در هر صورت محل اشکال است.

مسأله 3225: اگر زن با اجازه شوهر نذر کند، شوهرش نمی تواند نذر او را به هم بزند یا نگزارد وی به نذرش وفا کند، مگر این که وفا کردن به نذر منافی با حق شوهر باشد که در این صورت بعید نیست بتواند به هم بزند.

مسأله 3226: هر گاه فرزند با اجازه پدر نذر کند، باید به آن عمل نماید و همچنین بنابر احتیاط واجب اگربدون استجازه او نذر کند، ولی اگر پدر او را از عملی که نذر کرده است منع نماید، ظاهر این است که نذرش منحل می شود و بعید نیست مادر نیز حکم پدر را داشته باشد، به خصوص اگر عمل به نذر سبب عقوق گردد.

مسأله 3227: کاری را که شخص نمی تواند انجام دهد، نباید آن را نذر کند، بنابراین کسی که

ص: 564

مثلاً می تواند پیاده کربلا برود، اگر نذر کند که پیاده برود، نذر او صحیح نیست.

مسأله 3228 اگر نذر کند که کار حرام یا مکروهی را انجام دهد یا کار واجب یا مستحبی را ترك کند، نذر او صحیح نیست.

مسأله 3229: اگر نذر کند که کار مباحی را انجام دهد یا ترك نماید، چنانچه به جا آوردن آن و ترکش از هر جهت مساوی باشد، نذر او صحیح نیست و اگر انجام آن از جهتی بهتر باشد و شخص به قصد همان جهت نذر کند، مثلا نذر کند غذایی را بخورد که برای عبادت قوت بگیرد، نذر او صحیح است و نیز اگر ترك آن از جهتی بهتر باشد و شخص برای همان جهت نذر کند که آن را ترك نماید، مثلا برای این که دود مضر است نذر کند که آن را استعمال نکند، نذر او صحیح است.

مسأله 3230: اگر نذر کند نماز واجب خود را در جایی . مانند اطاق . بخواند که به خودی خود ثواب نماز در آن جا زیاد نیست، چنانچه نماز خواندن در آن جا از جهتی بهتر باشد. مانند حضور قلب نمازگزار چون خلوت است .نذرش صحیح است.

مسأله 3231: اگر نذر کند عملی را انجام دهد، باید همان طور که نذر کرده به جا آورد، پس اگر نذر کند که روز اول ماه صدقه بدهد یا روزه بگیرد یا نماز اول ماه بخواند، چنانچه پیش از آن روز یا پس از آن به جا آورد کافی نیست و نیز اگر نذر کند که وقتی مریض او خوب شد صدقه بدهد، چنانچه پیش از بهبودی صدقه بدهد، کافی نیست.

مسأله 3232: اگر نذر کند که روزه بگیرد ولى وقت و مقدار آن را معین نکند، چنانچه يك روز روزه بگیرد کافی است. و اگر نذر کند نماز بخواند و مقدار و خصوصیات آن را معین نکند، اگر يك نماز دو رکعتی بخواند کافی است. و اگر نذر کند صدقه بدهد و جنس و مقدار آن را معين نکند و چیزی بدهد که بگویند صدقه داده، به نذر عمل کرده است. و اگر نذر کند کاری برای خدا به جا آورد چنانچه يك نماز بخواند یا يك روز روزه بگیرد یا چیزی صدقه بدهد، به نذر خود وفا کرده است.

ص: 565

مسأله 3233: اگر کسی از روی اختیار به نذر خود عمل نکند، باید کفاره بدهد، مثلا نذر کرده روز معینی را روزه بگیرد، اگر عمدا آن روز را روزه نگیرد، باید گذشته از قضای آن روز، كقاره هم بدهد، چنان که در کاره مخالفت قسم خواهد آمد. و احوط این است که کارهاش يك بنده آزاد کردن یا شصت روز پی در پی روزه گرفتن و یا شصت فقیر را اطعام کردن است. ولی در آن روز تا ناچار نشود، بنابر احتیاط واجب نمی تواند مسافرت کند و اگر در سفر باشد، چنانچه ممکن است، قصد کند ده روز در جایی بماند و آن روز را روزه بگیرد. و اگر از جهت سفريا عذر دیگری مانند بیماری یا حیض روزه نگیرد، لازم است روزه را قضا کند.

مسأله 3234: اگر نذر کند که تا وقت معين عملی را ترك كند، پس از گذشتن آن وقت می تواند آن عمل را به جا آورد و اگر پیش از گذشتن آن وقت از روی فراموشی یا ناچاری انجام دهد، چیزی بر او واجب نیست، ولی باز هم لازم است که تا آن وقت آن عمل را به جا نیاورد، و چنانچه دوباره پیش از رسیدن آن وقت بی عذر آن عمل را انجام دهد، باید کاره بدهد.

مسأله 3235: کسی که نذر کرده عملی را ترك كند و وقتی برای آن معين نکرده است، اگر از روی فراموشی یا ناچاری یا غفلت آن عمل را انجام دهد، كقاره بر او واجب نیست، ولی بعد هرگاه اختیاری آن را به جا آورد، باید کاره بدهد.

مسأله 3236: اگر نذر کند که در هر هفته روز معینی را به مانند روز جمعه . روزه بگیرد، چنانچه یکی از جمعه ها عید فطريا قربان باشد یا در روز جمعه عذر دیگری مانند سفریا حیض برای او پیدا شود، باید آن روز را روزه نگیرد و به احتیاط واجب آن را قضا کند.

مسأله 3237: اگر نذر کند که مقدار معینی صدقه بدهد، چنانچه پیش از دادن صدقه بمیرد، لازم است بالغين از ورثه او آن مقدار را از مال او صدقه بدهند.

مسأله 3238: اگر نذر کند به فقير معینی صدقه بدهد، نمی تواند آن را به فقیر دیگر بدهد و اگر آن فقير بمیرد، بنابر احتیاط باید به ورثه او بدهد.

مسأله 3239: اگر نذر کند به زیارت یکی از امامان مثحضرت اباعبدالله الحسين عليه السلام

ص: 566

مشرّف شود، چنانچه به زیارت امام دیگر برود، کافی نیست و اگر به سبب عذری نتواند آن امام را زیارت کند، چیزی بر او واجب نیست.

مسأله 3240: کسی که نذر کرده زیارت برود و غسل زیارت و نماز آن را نذر نکرده، لازم نیست آنها را به جا آورد.

مسأله 3241: اگر برای حرم یکی از امامان معصوم یا امامزادگان عليهم السلام نذر کند، باید آن را بنابر احتیاط لازم در تعمیر و روشنایی و فرش حرم و اگر ممکن نشد برای زوّار و خدام متدين آن ها مصرف کند.

مسأله 3242: اگر برای خود امام علیه السّلام چیزی نذر کند، چنانچه مصرف معینی را قصد کرده، باید به همان مصرف برساند و اگر مصرف معینی را قصد نکرده، بهتر آن است که به مصرفی برساند که نسبتی با امام علیه السّلام دارد، مانند زوار فقیریا به مصارف حرم آن امام مانند تعمیر برساند. و هم چنین است اگر چیزی را برای امامزاده ای نذر کند.

مسأله 3243: گوسفندی را که برای صدقه یا برای یکی از امامان نذر کرده، اگر پیش از آن که به مصرف نذر برسد شیر بدهد یا بچه بیاورد، به احتیاط واجب آنچه پس از نذر پیدا شود باید در مورد نذر مصرف گردد و نیز پشم گوسفند و مقداری که چاق می شود، جزء نذر است.

مسأله 3244: هر گاه نذر کند که اگر مریض او بهبودی یابد یا مسافر او بیاید، عملی را انجام دهد، چنانچه معلوم شود که پیش از نذر کردن مریض بهبود یافته یا مسافر آمده است، عمل کردن به نذر لازم نیست.

مسأله 3245: اگر پدر یا مادر نذر کند که دختر خود را به سید شوهر دهد، پس از به تکلیف رسیدن دختر اختیار با خود او است و احتیاط نماید اگر بتواند به سید شوهر کند و سبب نارضایتی آنان نشود.

مسأله 3246: هرگاه با خداوند عهد کند که اگر به حاجت شرعی خود برسد، کار خیری را انجام دهد، پس از رسیدن به حاجتش، باید آن کار را انجام دهد. و نیز اگر بدون حاجت عهد

ص: 567

کند که عمل خیری را انجام دهد، آن عمل براو واجب می شود .

مسأله 3247: در عهد هم مانند نذر باید صیغه خوانده شود و مشهور آن است کاری را که عهد می کند انجام دهد، باید یا عبادت باشد (مانند نماز واجب و مستحب) یا کاری باشد که انجام آن بهتر از ترکش باشد، ولی بنابر احتیاط واجب چنانچه متعلّق عهد مرجوح شرعی نباشد، آن عمل را انجام دهد.

مسأله 3248: اگر به عهد خود عمل نکند باید کاره بدهد، یعنی شصت فقیر را سیر کند، یا دو ماه پی در پی روزه بگیرد، با يك بنده آزاد کند.

ص: 568

احکام قسم خوردن

مسأله 3249: اگر قسم بخورد که کاری را انجام دهد یا ترك كند، مانند این که قسم بخورد که روزه بگیرد یا دود استعمال نکند، چنانچه عمدا مخالفت کند، باید کاره بدهد، یعنی يك بنده آزاد سازد یا ده فقیر سیر نماید یا آنان را بپوشاند و اگر قادر به انجام این کارها نباشد باید سه روز پی در پی روزه بگیرد.

مسأله 3250: قسم چند شرط دارد:

اوّل: کسی که قسم میخورد باید بالغ و عاقل باشد و چنانچه مورد قسم مال است، به حکم فقیه عادل ممنوع از تصرّف در اموال خود نباشد و از روی قصد قسم بخورد. پس قسم خوردن بچه و دیوانه و مست و محجور و کسی که مجبورش کرده اند درست نیست، و هم چنین است اگر در حال عصبانی بودن بی قصد و اختیار قسم بخورد.

دوّم: کاری را که برای انجام آن قسم می خورد نباید حرام یا مکروه باشد و کاری را که قسم می خورد ترك كند نباید واجب یا مستحب باشد. و اگر قسم بخورد کار مباحی را به جا آورد، نباید ترك آن در نظر مردم بهتر از انجامش باشد. و نیز اگر قسم بخورد کار مباحی را ترك كند نباید انجام آن بهتر از ترکش باشد.

سوّم: به یکی از اسمای خداوند عالم قسم بخورد که به غیرذات مقدس او گفته نمی شود، مانند «خدا»و «الله».و نیز اگر به اسمي قسم بخورد که به غیر خدا هم می گویند، ولی آن قدر به خدا گفته شده که هر وقت کسی آن اسم را بگوید ذات مقدس حق در نظر می آید، مانند آن که به خالق و رازق قسم بخورد صحیح است، بلکه احتياط وجوبی در غیر این صورت هم عمل به قسم است.

چهارم: قسم را به زبان بیاورد. و اگر بنویسد یا در قلبش آن را قصد کند صحیح نیست، ولى شخص لال اگر با اشاره قسم بخورد، صحیح است.

پنجم: عمل کردن به قسم برای او ممکن باشد و اگر موقعی که قسم می خورد ممکن باشد و بعد

ص: 569

از عمل به آن عاجز شود، از وقتی که عاجز می شود قسم او به هم می خورد. و هم چنین است اگر عمل کردن به نذريا قسم یا عهد به اندازه ای مشقت پیدا کند که نتواند آن را تحمّل کند.

مسأله 3251: اگر پدر از قسم خوردن فرزند جلوگیری کند یا شوهر از قسم خوردن زن جلوگیری نماید، قسم آنان صحیح نیست.

مسأله 3252: هرگاه زن بی اجازه شوهر و فرزند بی اجازه پدر قسم بخورد، پدر و شوهر می توانند قسم آنان را به هم بزنند، بلکه ظاهر آن است که قسم خوردن آن ها بی اجازه پدر یا شوهر منعقد نمی شود. و هم چنین است حکم کنیزو بنده نسبت به مولایشان.

مسأله 3253: اگر شخص از روی فراموشی یا ناچاری یا غفلت به قسم عمل نکند، كقاره براو واجب نیست و نیز اگر مجبورش کنند که به قسم عمل ننماید. و قسمی که آدم وسواسی می خورد، مانند این که می گوید والله الآن مشغول نماز می شوم و به سبب وسواس مشغول نمی شود، اگروسواس او طوری باشد که بی اختیار به قسم عمل نکند، کفّاره ندارد.

مسأله 3254: کسی که قسم می خورد که حرف من راست است، چنانچه حرف او راست باشد قسم خوردن او مکروه است و اگر دروغ باشد حرام و از گناهان بزرگ می باشد. ولی اگر برای این که خودش یا مسلمان دیگری را از شر ظالمی نجات دهد، قسم دروغ بخورد اشکال ندارد، بلکه گاهی واجب می شود. اما اگر بتواند توریه کند، یعنی هنگام قسم خوردن طوری نیت کند که دروغ نشود، بهتر است که توریه نماید، مانند این که اگر ظالمی بخواهد کسی را اذیت کند و از انسان بپرسد که او را دیده ای و انسان يك ساعت پیش او را دیده باشد، بگوید او را ندیده ام و قصد کند که از پنج دقیقه پیش ندیده ام.

ص: 570

احكام كفّارات

مسأله 3255: كفّاره، چیزی است که به جهت به جا آوردن حرام یا ترک واجبی، برانسان واجب می شود.

مسأله 3256: كفّاره گناهان بسیار است، از جمله:

1- كفّاره کشتن مؤمن از روی عمد: باید یک برده آزاد کند و شصت روز روزه بگیرد و شصت فقیر را سیر کند.

2- کفّاره کسی که در روزه ماه رمضان، با چیز حرامی مانند شراب، روزه اش را باطل کند، همان کفاره کشتن مؤمن از روی عمد است.

3- كفّاره کسی که از روی خطا، مؤمنی را بکشد، باید یک برده آزاد کند و اگر نمی تواند شصت روز روزه بگیرد و چنانچه عاجز باشد، شصت فقیر را سیر کند.

4- کاره کسی که در فضای ماه رمضان، بعد از ظهر، عمدی، کاری که روزه را باطل می کند انجام دهد، باید ده فقیر را سیر کند و اگر نمی تواند سه روز، روزه بگیرد.

5- کاره کسی که با چیز حلال، روزه ماه رمضان را باطل کرده است، باید یک برده آزاد کند، یا دو ماه روزه بگیرد و یا شصت فقیر را سیر کند.

6- كفاره کسی که به عهد، یا نذر و یا قسم خود عمل نکرده، قبلا بیان شد.

7- کفاره زنی که گیسوان خود را در مصیبت چیده، مانند کاره کسی است که در ماه رمضان، به غیرحرام افطار کرده است.

8- کفاره زنی که در مصیبت گیسوان خود را کنده، یا صورت خود را مجروح نموده و همچنين کفاره مردی که در مصیبت زن یا فرزند خود، پیراهنش را پاره کرده است، مانند کسی است که به قسم خود، عمل نکرده باشد.

مسأله 3257: برده ای که در کاره آزاد می شود، باید مسلمان باشد و فرق نمی کند مرد باشد یا زن، بچه باشد یا بزرگ.

ص: 571

مسأله 3258: در كاره نيت، قصد قربت و اخلاص شرط است و اگر چند کاره بر او واجب باشد، باید کاره را معین نماید.

مسأله 3259: آنچه در حال عجز و ناتوانی معتبر است، وقت ادای كقاره می باشد نه وقت وجوب آن، پس اگر وقت وجوب كقاره، می توانسته برده ای آزاد کند، ولی وقتی که می خواهد کفاره بدهد عاجز شود، باید روزه بگیرد.

مسأله 3260: کسی که می خواهد دو ماه روزه كقاره بگیرد، باید در بین آن فاصله نیاندازد، ولى جایز است سی و یک روز آن را پی در پی گرفته و بقیه را جدا جدا به جا آورد. و چنانچه در بين سی و یک روز، روزه نگیرد یا روزه دیگری بگیرد، باید روزه را از سر بگیرد.

مسأله 3261: اگر در بین روزهایی که باید پی در پی روزه بگیرد، سفر ضروری پیش آید، یا او را مجبور کنند روزه اش را بخورد، یا حیض و یا نفاس ببیند، لازم نیست بعد از برطرف شدن عذر، روزه ها را از سر بگیرد، بلکه آن را ادامه می دهد.

مسأله 3262: در اطعام كقاره، باید شصت فقیر را سیر کند، یا به هر کدام یک مد (تقريبا 10 سیر «750 گرم») طعام بدهد و بنابر احتیاط واجب، باید آنها را با نان و قاتق سیر نماید و چنانچه فقط نان باشد، کافی نخواهد بود. و همچنین باید شصت فقیر باشند، پس اگر فقیری را دو مرتبه سیرکند، کافی نیست.

مسأله 3263: اگر بچّه های فقیر را به همراه بزرگان سیر کند، هر بچه ای یک نفر حساب می شود، ولی اگر بچه ها را به تنهایی طعام دهد، باید هر دو بچه را یکی حساب کند.

مسأله 3264: لباسی که کفاره به فقیر می دهد، باید به مقدار متعارف باشد، مانند پیراهن و شلوار

مسأله 3265: اگر در کاره جمع، نتواند بردهای آزاد کند، برده آزاد کردن ساقط می شود.

مسأله 3266: اگر نتواند شصت روز، روزه بگیرد، باید هجده روز پی در پی روزه بگیرد، و اگر نتواند، باید هر چند روز که می تواند روزه بگیرد، یا هر چند «مد» که می تواند به فقير طعام بدهد، اما اگر نتواند روزه بگیرد و نه طعام بدهد، باید استغفار کند.

ص: 572

احکام وقف

وقف آن است که مالی را حبس کند تا منفعت آن به شخص یا اشخاص برسد، یا در کارهای معنی مصرف شود. این کار خیر مصداق صدقه جاریه است که در احادیث به ارزنده ترین اعمال توصیف شده است.

مسأله 3267: اگر کسی چیزی را وقف کند، از ملك او بیرون می رود و خود او و دیگران نمی توانند آن را ببخشند یا بفروشند و کسی هم از آن ملك ارث نمی برد ولی در برخی موارد که در احکام خرید و فروش گذشت فروختن آن اشکال ندارد.

مسأله 3268: لازم نیست صیغه وقف را به عربی بخوانند، بلکه اگر مثلا بگوید خانه خود را وقف کردم و شخصی که خانه برایش وقف شده یا وکیل یا ولیّ آن شخص بگوید قبول کردم، وقف صحیح است. بلکه وقف به عمل نیز محقق می شود، مثلا چنانچه حصیری را به قصد وقف بودن در مسجد بیاندازد و یا جایی را به قصد مسجد بودن بسازد و در اختیار نماز گزاران بگزارد، وقفت محقّق می شود، و در موقوفات عامه مانند مسجد و مدرسه یا چیزی که برای عموم وقف کند یا مثلا بر فقرا یا سادات وقف نماید، قبول کردن کسی در صحت وقف لازم نیست، هر چند احوط قبول فقیه عادل و یا منصوب از طرف او است.

مسأله 3269: اگر ملکی را برای وقف معين کند و پیش از خواندن صیغه و یا عملی که وقف به آن محقق می شود پشیمان شود یا بمیرد، وقف واقع نمی شود.

مسأله 3270: شخصی که مالی را وقف می کند، باید قصد قربت داشته باشد، هرچند وقف خاص مانند وقف برذريه باشد، و از هنگام خواندن صیغه، مال را برای همیشه وقف کند و اگر مثلا بگوید این مال پس از مردن من وقف باشد، چون از موقع خواندن صیغه تا مردنش وقف نبوده صحیح نیست و نیز اگر بگوید تا ده سال وقف باشد و پس از آن نباشد یا بگوید تا ده سال وقف باشد، بعد پنج سال وقف نباشد و دوباره وقف باشد، وقف صحیح نیست.

مسأله 3271: وقف هنگامی صحیح است که مال وقف را به تصرف شخصی که برای او وقف

ص: 573

شده یا وکیل یا ولی او درآورند. و هم چنین اگر چیزی را بر اولاد صغیر خود وقف کرده و به قصد این که آن چیز ملك آنان شود، از طرف آنان نگهداری کند، وقف صحیح است.

مسأله 3272: ظاهر این است که در اوقاف عامه مانند مدارس و مساجد، قبض معتبر نباشد و نماز خواندن يك نفر به عنوان مسجد کافی است و وقفت محقّق شود .

مسأله 3273: وقف کننده باید بالغ و عاقل و با قصد و اختیار باشد و شرعا بتواند در مال خود تصرّف کند، پس سفیه و مفلّس چون در مال خود حق تصرّف ندارد، اگر چیزی را وقف کند صحیح نیست.

مسأله 3274: اگر مالی را برای بچه ای که در رحم مادر است و هنوز به دنیا نیامده وقف کند، صحت آن محلّ اشکال و لازم است رعایت احتیاط نمایند. ولی اگر برای اشخاصی که الآن موجودند و پس از آن ها برای کسانی که در آینده به دنیا می آیند وقف نماید، هرچند هنگام تحقق وقف در رحم مادر هم نباشد صحیح است، مانند این که مالی را بر اولاد خود وقف کند که پس از آنان، وقف نوه های او باشد و هر نسل پس از نسل دیگر از وقف استفاده کنند.

مسأله 3275: اگر چیزی را بر خودش وقف کند صحیح نیست، مانند این که دکانی را وقف کرده که عایدی آن را پس از مرگ او خرج مقبره اش کنند، ولی اگر مثلا مالی را بر فقرا وقف کند و خودش فقیر شود، می تواند از منافع وقف استفاده نماید.

مسأله 3276: اگر برای چیزی که وقف کرده متولّي معيّن کند، باید مطابق قرارداد او رفتار نمایند و اگر تعيين نکرده، چنانچه برافراد خاصی . مانند اولادش . وقف کرده باشد، اختیار با خود آن ها است و اگر بالغ نباشند اختيار با ولى ایشان است. و برای استفاده از وقف اجازه فقیه عادل لازم نیست، ولی در چیزهایی که مربوط به استفاده نسل های بعدی است، احوط اجازه گرفتن از فقیه عادل است.

مسأله 3277: اگر ملکی را مثلا بر فقرا یا سادات وقف کند یا وقف کند که منافع آن به مصرف خیرات برسد، چنانچه برای آن ملك متوتی معین نکرده باشد، اختیارآن با فقیه عادل است .

ص: 574

مسأله 3278: اگر ملکی را بر افراد خاصی به مانند اولادش . وقف کند که هر نسلی پس از نسل دیگر از آن استفاده کنند، چنانچه متولى وقف آن را اجاره دهد و بمیرد، احتياط آن است که توسط متولی جدید، اجاره تجدید گردد. ولی اگر متولی ندارد و يك نسل از کسانی که ملك بر آنها وقف شده آن را اجاره دهند و در بین مدت اجاره بمیرند، چنانچه نسل بعدی آن اجاره را امضا نکنند، اجاره باطل می شود و چنانچه اجاره کننده، اجاره تمام مدت را داده باشد، اجاره از زمان مردنشان تا پایان مدّت اجاره را از مال آنان می گیرد.

مسأله 3279: ملك وقفي که خراب شده، از وقف بودن بیرون نمی رود، هرچند عنوان قصد شده از بین برود، مانند این که باغی برای تفریح مشروع وقف شده باشد، پس با خراب شدن آن باغ وقف باطل نمی شود. و با امکان تعمیر و برگرداندن عنوان، گرچه با صرف مقداری از فایده آن باشد، باید حفظ وقف شود.

مسأله 3280: ملکی که مقداری از آن وقف است و مقداری از آن وقف نیست، اگر تقسیم نشده باشد، فقیه عادل یا متولى وقف می تواند با نظر خبره سهم وقف را جدا کند. مسأله 3281: اگر متولى وقف خیانت کند و عایدات آن را به مصرفی که معین شده نرساند، فقیه عادل شخص امین یا امنایی را به او ضمیمه می نماید که از خیانتش جلوگیری شود و چنانچه ممکن نباشد، می تواند به جای او متولی امینی معین نماید. مسأله 3282: فرشی را که برای حسینیه وقف شده نمی توان برای نماز به مسجد برد، هر چند آن مسجد نزديك حسینیه باشد.

مسأله 3283: اگر ملکی را برای تعمیر مسجدی وقف نمایند، چنانچه آن مسجد احتیاج به تعمیر ندارد، باید به مصرف دیگری از مصارف آن مسجد برسانند، مگر آن که مخصوص تعمیر به نحوعام باشد که می توانند به مصرف مسجدی برسانند که به تعمیر نیاز دارد.

مسأله 3284: اگر ملکی را وقف کند که عایدی آن را خرج تعمیر مسجد نمایند و به امام جماعت و اذان گوی آن مسجد بدهند، چنانچه از ظاهر کلام واقف بدانند با اطمینان دارند که

ص: 575

برای هريك چه مقدار معین کرده، باید همان طور مصرف کنند و اگر یقین یا اطمینان ندارند، باید اوّل مسجد را تعمیر کنند و اگر چیزی زیاد آمد بین امام جماعت و اذان گو به طور مساوی قسمت نمایند و بهتر است که این دو نفر در تقسیم با یکدیگر صلح نمایند.

ص: 576

احکام وصیّت

وصیت آن است که شخص سفارش کند پس از مرگش برای او کارهایی انجام دهند یا بگوید پس از مرگش چیزی از مال او ملك كسی باشد، یا این که چیزی از مال او را ملك كسی یا صرف در خیرات و مبرات کنند یا برای اولادش و افرادی که اختیار آنان با او است، قيم و سرپرست معین کند. و کسی را که به او وصیت می کنند «وصی» می گویند. و سزاوار است که مؤمن وصیت کند و شبی را به سر نبرد جز این که وصیت نامه اش زیر سرش باشد و این شیوه انبیاء عظام و ائمه اطهار علیهم السّلام بوده است.

مسأله 3280: کسی که توان حرف زدن ندارد ولی با اشاره مقصود خود را می فهماند، می تواند برای هر کاری وصیت کند، بلکه شخصی هم که می تواند حرف بزند، اگر با اشاره ای که مقصودش را بفهماند وصیت کند، صحیح است، هرچند احوط وصیت با تلفّظ است.

مسأله 3286: نوشته ای که امضا یا مهر میّت دارد، اگر مقصودش را بفهماند و معلوم است که برای وصیت کردن نوشته، باید مطابق آن عمل شود، بلکه اگر بدانند که مقصودش وصيت کردن نبوده و چیزهایی را نوشته که بعدا مطابق آن وصیت کند، بعید نیست که برای وصیت کافی باشد و چنانچه برخی از ورثه صغير باشند، بنابر احتیاط واجب به مقدار ثلث عمل شود و نسبت به سهم صغیر احتیاط نمایند.

مسأله 3287: وصیت کننده باید عاقل باشد و با اختیار وصیّ کند و وصیت بچه ده ساله برای ارحامش جایز است؛ بلکه بعید نیست در هر امر خیری هرچند برای غیر ارحام نیز، نافذ باشد. و اعتبار سفیه نبودن در نفوذ وصیت، محل اشکال است و احتیاط لازم است که عمل به وصیت او ترك نشود.

مسأله 3288: کسی که عمدی مثلا زخمی به خود زده یا سّمی خورده است که به سبب آن، يقين یا گمان به مردن او پیدا می شود، اگر وصیت کند که مقداری از مال او را به مصرفی برسانند، صحیح نیست.

ص: 577

مسأله 3289: اگر شخص وصیت کند که چیزی از اموالش متعلّق به دیگری باشد، چنانچه او وصیت را قبول کند، هر چند قبولش در زمان زنده بودن موصی باشد، آن چیز را پس از مردن موصی، مالك می شود. و در وصيت تمليكيه بنابر احتياط قبول موصی له معتبر است.

مسأله 3290: هر گاه انسان نشانه های مرگ را در خود دید، باید فورا امانت های مردم را به صاحبانش برگرداند یا آن که به آنها اطلاع دهد و اگر به مردم بدهکار است و هنگام دادن بدهی رسیده، باید آن را بدهد و اگر خودش نمی تواند بدهد، یا وقت دادن بدهی او نرسیده، باید وصیت کند و بروصیت شاهد بگیرد، ولی اگر بدهی او معلوم باشد، وصیت کردن لازم نیست.

مسأله 3291: کسی که نشانه های مرگ را در خود می بیند، اگر خمس و زكات و مظالم بدهکار است، باید فورا بدهد و اگر نمی تواند بدهد، چنانچه از خودش مال دارد یا احتمال می دهد کسی آنها را ادا نماید، باید وصیت کند. و همچنین است اگر حج بر او واجب باشد.

مسأله 3292: کسی که نشانه های مرگ را در خود می بیند، اگر نماز و روزه قضا دارد، باید وصیت کند که از مال خودش برای آن ها اجیر بگیرند، بلکه اگر مال ندارد ولی احتمال می دهد کسی تبعی آن ها را انجام می دهد، باز هم واجب است وصیت نماید و اگر قضای نماز و روزه او به تفصیلی که در احکام نماز قضا گذشت، بر پسر بزرگترش واجب باشد، باید به او اطلاع دهد یا وصیت کند که برای او انجام دهند.

مسأله 3293: کسی که نشانه های مرگ را در خود می بیند، اگر مالی نزد کسی دارد یا در جایی پنهان کرده است که ورثه نمی دانند، چنانچه به سبب ندانستن، حقشان از بین برود، باید به آنان اطلاع دهد و لازم نیست برای بچه های صغیر خود قیم و سرپرست معین کند، ولی چنانچه بدون قیم مالشان از بین می رود با خودشان ضایع می شوند، برای آنان باید قيم امینی معیّن نماید.

مسأله 3294: چنانچه وصیت کننده مؤمن باشد، وصی باید مؤمن و عاقل و اگر منفرد است بالغ و نیز مورد اطمینان باشد.

مسأله 3295: اگر کسی چند وصی برای خود تعیین کرده و اجازه داده باشد که هر کدام به

ص: 578

تنهایی به وصیت عمل کنند، لازم نیست در انجام وصیت از یکدیگر اجازه بگیرند، ولی اگر اجازه نداده، چه گفته باشد که هر دو با هم به وصیت عمل کنند یا نگفته باشد، باید با نظر یکدیگر به وصیت عمل نمایند. و اگر حاضر نشوند که با یکدیگر به وصیت عمل کنند، فقیه عادل آنها را مجبور می کند و اگر اطاعت نکنند، به جای یکی از آنان شخص دیگری را قرار می دهد و احوط ترك عزل امتناع کننده است، بلکه با تعیین دیگری یا بدون آن، آن ها را به اقدام در وصیت با رضایت همه آن ها وادار نماید.

مسأله 3299: اگر وصیت کننده از وصیّتش برگردد، وصیّت باطل می شود، مانند این که بگوید ثلث مالش را به کسی بدهند، بعد بگوید به او ندهند. و اگر وصیت خود را تغییر دهد، وصیت اولش باطل می شود و باید به وصیت دوم اوعمل نمایند، مانند این که قیمی برای بچه های خود معین کند، سپس دیگری را به جای او قيّم نماید.

مسأله 3297: اگر کاری کند که معلوم شود از وصیت خود برگشته، وصیت باطل می شود، مانند این که خانه ای را که وصیت کرده به کسی بدهند، بفروشد یا دیگری را برای فروش آن وکیل نماید.

مسأله 3298: اگر وصیّت کند مال معینی را به کسی بدهند، سپس وصیّت کند که نصف همان را به دیگری بدهند، باید آن چیز را در قسمت کنند و به هر کدام از آن دو نفر يك قسمت آن را بدهند.

مسأله 3299: اگر کسی در مرضی که به آن مرض می میرد، مقداری از مالش را به کسی ببخشد و وصیت کند که پس از مردن او هم مقداری به شخص دیگر بدهند، باید مالی را که بخشیده از اصل تركه خارج نمایند، ولی مالی را که وصیت کرده، اگر ورثه امضا نکنند که از اصل مال پرداخت شود، باید از ثلث بدهند و احوط آن است که در مقدار زائد بر ثلث، با کسی که به او بخشیده مصالحه نمایند.

مسأله 3300: اگر وصیّت کند که ثلث مال او را نفروشند و عایدی آن را به مصرفی برسانند،

ص: 579

باید مطابق وصیت عمل شود.

مسأله 3301: اگر در مرضی که به آن مرض می میرد بگوید مقداری به شخصی بدهکار است، چنانچه متهم باشد که برای ضرر زدن به ورثه گفته است، باید مقداری را که معین کرده از ثلث او بدهند و اگر متهم نباشد اقرار او نافذ است و باید از اصل مالش بدهند.

مسأله 3302: در صحت وصیت غیر تملیکیه، علم به وجود موصی له لازم نیست، پس اگر وصیت کند به بچه ای که ممکن است فلان زن حامله شود چیزی بدهند، اگر آن بچه پس از مرگ موصی موجود باشد، باید آن چیز را به او بدهند، و اگر موجود نباشد در مصرف دیگری که به نظر موصی نزدیکتر به مورد وصیت باشد صرف نمایند. ولی اگر وصیت کند که چیزی از مال او پس از مرگش مال کسی باشد، پس اگر آن شخص وقت مرگ موصی موجود باشد، وصیت صحیح و گرنه باطل است و آنچه را که برای او وصیت کرده ورثه میان خودشان تقسيم می کنند.

مسأله 3303: هرگاه شخص بفهمد که دیگری او را وصی قرار داده، چنانچه به اطلاع وصیت کننده برساند که برای انجام وصیت او حاضر نیست، لازم نیست پس از مردن او به وصیت عمل کند، ولی اگر پیش از مردن او، نفهمد که او را وصی کرده یا بفهمد و به او اطلاع ندهد که برای عمل کردن به وصیت حاضر نیست، چنانچه مشقت ندارد باید وصیت او را انجام دهد. و نیزاگر وصی پیش از مرگ موصی هنگامی بفهمد که موصی به سبب شدت مرض یا مانع دیگر نتواند به دیگری وصیت کند، بنابر احتیاط باید وصیت را قبول نماید.

مسأله 3304: اگر وصیت کننده مرد، وصی نمی تواند دیگری را برای انجام کارهای میت معين کند و خود از کار کناره گیری نماید، ولی اگر بداند مقصود میت این نبوده که وصی آن کار را انجام دهد، بلکه مقصودش تنها انجام کار بوده، می تواند دیگری را از طرف خود وكيل نماید.

مسأله 3305: هر گاه دو نفر را با هم وصی کند، به طوری که هر کدام مستقل در تصرف نباشد، چنانچه یکی از آن دو نفر بمیرد یا دیوانه یا کافر و یا خائن شود، فقیه عادل يك نفر دیگر

ص: 580

را به جای او معین می کند، ولی اگر يك نفر بتواند وصیت را عملی کند، تعيين کردن شخص دیگر محلّ اشکال است.

مسأله 3306: اگر وصی نتواند به تنهایی کارهای میت را انجام دهد و نتواند از ولى او كمك بگیرد، فقیه عادل برای كمك او يك نفر دیگر را معیّن می کند.

مسأله 3307: اگر مقداری از مال میّت در دست وصی تلف شود، چنانچه در نگهداری آن کوتاهی کرده و یا تعدی نموده ضامن است و اگر کوتاهی نکرده و تعدی هم ننموده ضامن نیست.

مسأله 3308: هرگاه شخصی را وصى خود قرار دهد، آن گاه بگوید اگر آن شخص بمیرد فلانی وصی من باشد، پس از مردن وصىّ اوّل، وصی دوم باید کارهای میت را انجام دهد.

مسأله 3309: حجّی که بر میّت واجب است و بدهکاری و حقوقی را که مانند خمس و زکات و مظالم، ادا کردن آنها واجب می باشد، باید از اصل مال میت بدهند، هرچند میت برای آنها وصیت نکرده باشد، ولی اگر وصیت کرده و ثلث کافی باشد، باید از ثلث پرداخت شود.

مسأله 3310: اگر مال میت از بدهی و حج واجب و حقوقی که مانند خمس و زکات و مظالم بر او واجب است، زیاد بیاید، چنانچه وصیت کرده تا ثلث یا مقداری از ثلث را به مصرفي برسانند، باید به وصیت او عمل کنند و اگر وصیت نکرده باشد، آنچه می ماند مال ورثه است.

مسأله 3311: اگر مصرفی را که ميت معین کرده از ثلث مال او بیشتر باشد، وصیت او در بیشتر از ثلث هنگامی صحیح است که ورثه حرفي بزنند یا کاری کنند که معلوم شود وصیت را اجازه نموده اند و تنها رضایت آنها کافی نیست. و اگر مدتی پس از مردن او هم اجازه نمایند، صحیح است. و چنانچه برخی از ورثه اجازه و برخی رد نمایند، وصیت تنها در حضه آن هایی که اجازه نموده اند، صحیح و نافذ است.

مسأله 3312: اگر مصرفی را که میت معین کرده، از ثلث مال او بیشتر باشد، و پیش از مردن او ورثه اجازه نمایند، پس از مردنش نمی توانند از اجازه خود برگردند.

مسأله 3313: اگر وصیت کند که از ثلث او خمس و زکات یا بدهی دیگرش را بدهند و برای نماز

ص: 581

و روزه او اجیر بگیرند و کار مستحبی هم مانند اطعام فقرا انجام دهند، باید اول بدهی اش را از ثلث بدهند اگر ثلث برای آن کافی باشد، و چنانچه زیاد آمد به مصرف کار مستحبی که تعيين کرده برسانند و اگر ثلث مال او تنها به اندازه بدهی او باشد و ورثه هم اجازه ندهند که بیشتر از ثلث مال مصرف شود، بدهی او را از اصل مال و بقیه را از ثلث بدهند و اگر وصیت سبب اهداء مصرف و یا تبرع به عمل شود، نافذ است.

مسأله 3314: اگر وصیت کند که بدهی اش را بدهند و برای نماز و روزه او اجیر بگیرند و کار مستحبی هم انجام دهند، چنانچه وصیت نکرده که اینها از ثلث باشد، باید بدهی او را از اصل مال بدهند و اگر چیزی زیاد آمد، ثلث آن را به مصرف نماز و روزه و کارهای مستحبی که تعيين کرده برسانند. و چنانچه ثلث کافی نباشد، اگر ورثه اجازه بدهند باید وصیت او عملی شود، و اگر اجازه ندهند باید نماز و روزه را از ثلث بدهند و اگر چیزی زیاد آمد به مصرف کار مستحبی که تعیین کرده برسانند.

مسأله 3315: اگر کسی بگوید که میت وصیت کرده فلان مبلغ به من بدهند، چنانچه دو مرد عادل گفته او را تصديق کنند یا قسم بخورد و يك مرد عادل هم گفته او را تصديق نماید یا یك مرد عادل و دو زن عادله یا چهار زن عادله به گفته او شهادت دهند، باید مقداری را که می گوید به او بدهند. و اگر يك زن عادله شهادت دهد، باید يك چهارم چیزی را که مطالبه می کند به او بدهند و اگر دو زن عادله شهادت دهند نصف آن را و اگر سه زن عادله شهادت دهند سه چهارم آن را به او بدهند، و نیز اگر دو مرد کافر کتابی که در دین خود عادل باشند گفته او را تصديق کنند، چنانچه میت ناچار بوده است که وصیت کند و مرد و زن عادلی هم هنگام وصیت نبوده، باید چیزی را که مطالبه می کند به او بدهند.

مسأله 3316: اگر کسی بگوید من وصى میت هستم که مال او را به مصرفی برسانم یا میت مرا قيم بچه های خود قرار داده، در صورتی باید حرف او را قبول کرد که دو مرد عادل گفته او را تصدیق نمایند.

ص: 582

مسأله 3317: اگر وصیت کند چیزی از مال او برای شخصی باشد و آن شخص پیش از آن که قبول کند یا رد نماید بمیرد تا وقتی ورثه او وصیت را رد نکرده اند می توانند آن چیز را قبول نمایند، ولى این حکم در صورتی است که وصیت کننده از وصیت خود برنگردد وگرنه حق به آن چیزندارند.

ص: 583

احکام ارث

اشاره

مسأله 3318: شخص یا اشخاصی که از جهت خویشاوندی یا ازدواج ارث می برند سه دسته اند:

دسته اوّل : پدر و مادر بی واسطه میت، و اولاد میت هر چند با واسطه باشند. که با نبودن اولاد، اولاد اولاد هر چه پائین روند، هر کدام آنان که به میت نزدیکتر است ارث می برد و تا يك نفر از این دسته هست ، دسته دوّم ارث نمی برند.

دسته دوّم: جد و جده . پدر بزرگ و مادر بزرگ . هر چه بالا روند و خواهر و برادر و اولاد آنها اگر چه پائین روند، که با نبودن برادر و خواهر، اولاد ایشان هرکدام آنان که به میت نزدیکتر است ارث می برد و تا يك نفر از این دسته هست دسته سوم ارث نمی برند.

دسته سوّم: عمو، عمه، دایی، خاله و اولاد آنان و تا يك نفر از عموها، عمه ها، دایی ها و خاله های میت زنده اند، اولاد آنان ارث نمی برند، ولی اگر وارث میت تنها عموی پدری و پسر عموی پدری و مادری باشد، ارث به پسر عموی پدر و مادری می رسد و عموی پدری ارث می برد.

مسأله 3319: اگر عمو و عمه و دایی و خاله خود میت و اولاد آنان و اولاد اولاد آنان نباشند، عمو وعمه و دایی و خاله پدر و مادر میت ارث می برند و اگر اینها نباشند اولادشان ارث می برند و اگر اینها هم نباشند، عمو و عمه و دایی و خاله جد و جده میت ارث می برند و اگر اینها هم نباشند، اولادشان ارث می برند.

مسأله 3320: زن و شوهر به تفصیلی که می آید، از یکدیگر ارث می برند.

ارث دسته اوّل

مسأله 3321: اگر وارث میت تنها يك نفر از دسته اول باشد، مانند پدر یا مادر یا یك پسريا يك دختر، همه مال میت به او می رسد و اگر پسر و دختر باشند، مال به گونه ای تقسیم می شود که هرپسردو برابر دختر ببرد.

مسأله 3322: اگر وارث میت فقط پدر و مادر او باشند، مال سه قسمت می شود دو قسمت

ص: 584

آن را پدر و يك قسمت را مادر می برد، ولی اگر میت دو برادر یا چهار خواهر يا يك برادر و دو خواهر هم دارد که همه آنان مسلمان و آزاد و پدری باشند، یعنی پدر آنان با پدر میّت یکی باشد، خواه مادرشان هم با مادر میت یکی باشد یا نه، هر چند تا میت پدر و مادر دارد، اینها ارث نمی برند، اما به سبب بودن این ها، مادريك ششم مال را می برد و بقیه را به پدر می دهند.

مسأله 3323: اگر وارث میت تنها پدر و مادر و يك دختر باشد، چنانچه میت دو برادر یا چهار خواهر یا یك برادر و دو خواهر پدری ندارد، مال را پنج قسمت می کنند، پدر و مادر، هر کدام يك قسمت و دختر سه قسمت آن را می برد و اگر دو برادر یا چهار خواهر يا يك برادر و دو خواهر پدری دارد، مال را شش قسمت می کنند، پدر و مادر هر کدام يك قسمت و دختر سه قسمت آن را می برد و يك قسمت باقیمانده را چهار قسمت می کنند، يك قسمت را به پدر و سه قسمت را به دختر می دهند و در نتیجه مال مت بیست و چهار قسمت می شود، پانزده قسمت آن را به دخترو پنج قسمت آن را به پدر و چهار قسمت آن را به مادر می دهند، و احتیاط واجب راضی کردن پدر و دختر است.

مسأله 3324: اگر وارث میت تنها پدر و مادر و يك پسر باشد، مال را شش قسمت می کنند، پدر و مادر هر کدام يك قسمت و پسر چهار قسمت آن را می برد. و اگر چند پسر یا چند دختر باشند، آن چهار قسمت را به طور مساوی بین خودشان قسمت می کنند و اگر پسر و دختر باشند، آن چهار قسمت را طوری تقسیم می کنند که هر پسری دو برابريك دختر ببرد.

مسأله 3325: اگر وارث میت تنها پدر یا مادر و يك يا چند پسر باشند، مال را شش قسمت می کنند، يك قسمت آن را پدر یا مادر و پنج قسمت را پسر می برد و اگر چند پسر باشند، آن پنج قسمت را به طور مساوی تقسیم می کنند.

مسأله 3326: اگر وارث میت تنها پدر یا مادر یا پسر و دختر باشد، مال را شش قسمت می کنند، يك قسمت آن را پدر یا مادر می برد و بقیه را طوری قسمت می کنند که هر پسری دو برابر دخترببرد.

ص: 585

مسأله 3327: اگر وارث میت تنها پدر یا مادر و يك دختر باشد، مال را چهار قسمت می کنند، يك قسمت آن را پدر یا مادر و بقیه را دختر می برد.

مسأله 3328: اگر وارث میت تنها پدر یا مادر و چند دختر باشد، مال را پنج قسمت می کنند، يك قسمت را پدر یا مادر می برد و چهار قسمت را دخترها به طور مساوی بین خودشان قسمت می کنند.

مسأله 3329: اگرمیت فرزند ندارد، نوه پسری او، هرچند دختر باشد، سهم پسر میت را می برد ونوه دختری او، گرچه پسر باشد، سهم دختر میت را می برد، مانند میتی که يك پسر از دختر خود و يك دختر از پسرش داشته باشد، مال را سه قسمت می کنند يك قسمت را به پسر دخترو دو قسمت را به دختر پسر می دهند.

ارث دسته دوّم

مسأله 3330 : دسته دوم از کسانی که به سبب خویشاوندی ارث می برند: جد یعنی پدر بزرگ و جده یعنی مادر بزرگ و برادر و خواهر میت است و اگر برادر و خواهر ندارند، اولادشان ارث می برند.

مسأله 3331: اگر وارث میت تنها يك برادر با يك خواهر باشد، همه مال به او می رسد. و اگر چند برادر پدر و مادری، یا چند خواهر پدر و مادری باشد، مال به طور مساوی بین آنان قسمت می شود، و اگر برادر و خواهر پدر و مادری با هم باشند، هربرادری دو برابر خواهر می برد، مانند این که دو برادر و يك خواهر پدر و مادری دارد، پس مال را پنج قسمت می کنند و هريك از برادرها دو قسمت و خواهر يك قسمت آن را می برد.

مسأله 3332: اگر میت برادر و خواهر پدر و مادری دارد، برادر و خواهر پدری که از مادر با میت جدا است ارث نمی برد، و اگر برادر و خواهر پدر و مادری ندارد، چنانچه تنها يك خواهريا يك برادر پدری دارد، همه مال به او می رسد، و اگر چند برادر یا چند خواهر پدری دارد، مال به طور مساوی بین آنان تقسیم می شود و اگر هم برادر و هم خواهر پدری دارد، هر برادری دو برابر خواهر ارث می برد .

ص: 586

مسأله 3333: اگر وارث میت تنها يك خواهريا يك برادر مادری باشد، که از پدر با ميت جدا است، همه مال به او می رسد، و اگر چند برادر مادری یا چند خواهر مادری یا چند برادر و خواهر مادری باشند، مال به طور مساوی بین آنان قسمت می شود.

مسأله 3334: اگر میت برادر و خواهر پدر و مادری و برادر و خواهر پدری، و بيك برادر با يك خواهر مادری دارد، برادر و خواهر پدری ارث نمی برند و مال را شش قسمت می کنند، يك قسمت آن را به برادر با خواهر مادری و بقیه را به برادر و خواهر پدر و مادری می دهند و هر برادری دو برابر خواهر می برد.

مسأله 3335: اگر میت برادر و خواهر پدر و مادری و برادر و خواهر پدری، و چند برادر و خواهر مادری دارد، برادر و خواهر پدری ارث نمی برند، و مال را سه قسمت می کنند، يك قسمت آن را برادر و خواهر مادری به طور مساوی بین خودشان قسمت می کنند، و بقیه را به برادر و خواهر پدر و مادری می دهند و هربرادری دو برابر خواهر می برد.

مسأله 3336: اگر وارث میت تنها برادر و خواهر پدری و يك برادر مادری یا یك خواهر مادری باشد، مال را شش قسمت می کنند، يك قسمت آن را برادر با خواهر مادری می برد و بقیه را به برادر و خواهر پدری می دهند، و هر برادری دو برابر خواهر می برد.

مسأله 3337: اگر وارث میت تنها برادر و خواهر پدری و چند برادر و خواهر مادری باشد، مال را سه قسمت می کنند، يك قسمت آن را برادر و خواهر مادری به طور مساوی بین خودشان قسمت می کنند، و بقیه را به برادر و خواهر پدری می دهند، و هربرادری دو برابر خواهر می برد.

مسأله 3338: اگر وارث میت تنها برادر و خواهر و زن او باشد، ارث زن به تفصیلی است که می آید و خواهر و برادر به طوری که در مسائل پیش گذشت ارث خود را می برند. و نیز اگر زنی بمیرد و وارث او تنها خواهر و برادر و شوهر او باشد، شوهر نصف مال را می برد و خواهر و برادر به طوری که در مسائل پیش گذشت ارث خود را می برند، ولی برای آن که زن یا شوهر ارث می برد از سهم برادر و خواهر مادری چیزی کم نمی شود، و از سهم برادر و خواهر پدر و مادری یا پدری

ص: 587

کم می شود. مانند این که وارث میت شوهر و برادر و خواهر مادری، و برادر و خواهر پدر و مادری او باشد، نصف مال به شوهر می رسد و يك قسمت از سه قسمت اصل مال را به برادر و خواهر مادری می دهند و آنچه می ماند مال برادر و خواهر پدر و مادری است، پس اگر همه مال او شش تومان باشد سه تومان به شوهر و دو تومان به برادر و خواهر مادری و يك تومان به برادر و خواهر پدر و مادری می دهند. مسأله 3339: اگر میت خواهر و برادر ندارد، سهم ارث آنان را به اولادشان می دهند و سهم برادر زاده و خواهرزاده مادری به طور مساوی بین آنان قسمت می شود و از سهمی که به برادر زاده و خواهر زاده پدری یا پدر و مادری می رسد، بنابر مشهور هر پسری دو برابر دختر می برد، ولى بعید نیست که بین این ها هم به طور مساوی قسمت شود و احوط مصالحه است.

مسأله 3340: اگر وارث میت تنها يك جد يا يك جده است، چه پدری باشد یا مادری، همه مال به او می رسد و با بودن جد میت، پدر جد او ارث نمی برد. و اگر وارث میت تنها جد و جده پدری باشد، مال سه قسمت می شود، دو قسمت را جد و يك قسمت را جده می برد، و اگر جد وجده مادری باشد، مال را به طور مساوی بین خودشان قسمت می کنند.

مسأله 3341: اگر وارث میت تنها يك جد یا جده پدری و يك جد یا جده مادری باشد مال سه قسمت می شود، دو قسمت را جد یا جده پدری و يك قسمت را جد یا جده مادری می برد.

مسأله 3342: اگر وارث میت جد و جده پدری و جد و جده مادری باشد، مال سه قسمت می شود، يك قسمت آن را جد و جده مادری به طور مساوی بین خودشان قسمت می کنند و دو قسمت آن را به جد و جده پدری می دهند و جد دو برابر جده می برد. مسأله 3343: اگر وارث میت تنها زن و جد و جده پدری و جد و جده مادری او باشد، زن ارث خود را به تفصیلی که می آید می برد، و يك قسمت از سه قسمت اصل مال را به جد و جده مادری می دهند که به طور مساوی بین خودشان قسمت می کنند و بقیه را به جد و جده

ص: 588

پدری می دهند و جد دو برابر جده می برد. و اگر وارث میت شوهر و جد و جده باشد، شوهر نصف مال را می برد و جد و جده به دستوری که در مسائل پیش گذشت، ارث خود را می برند.

ارث دسته سوّم

دسته سوّم عمو و عمه و دایی و خاله و اولاد آنان است به تفصیلی که گذشت که اگر از طبقه اول و دوم کسی نباشد، اینها ارث می برند.

مسأله 44 33: اگر وارث میت تنها يك عمويا يك عمه است، چه پدر و مادری باشد، یعنی با پدر میت از يك پدر و مادر باشد، یا پدری باشد یا مادری، همه مال به او می رسد، و اگر چند عمویا چند عمه باشند، و همه پدر و مادری، یا همه پدری باشند، یا همه مادری، مال به طور مساوی بین آنان تقسیم می شود. و اگر عمو و عمه هر دو باشند و همه پدری و مادری یا همه پدری باشند، مشهور این است که عمودو برابر عمه می برد، مانند این که وارث میت دو عموو يك عمه باشد، پس مال را پنج قسمت می کنند، يك قسمت را به عمه میدهند، و چهار قسمت را عموها به طور مساوی بین خودشان قسمت می کنند، ولی بعید نیست که قسمت بين عمو و عمه نیز به طور مساوی باشد و احتیاط به مصالحه ترك نشود.

مسأله 3345: اگر وارث میت تنها چند عموی مادری یا چند عمه مادری، یا عمو و عمه مادری باشند، مال به طور مساوی بین آنان قسمت می شود و احتیاط به مصالحه ترك نشود.

مسأله 3346: اگر وارث میت عمو و عمه باشند، و برخی پدری و برخی مادری و برخی دیگر پدر و مادری باشند، عمو و عمه پدری ارث نمی برند. و مشهور این است که اگر میّت يك عمو با يك عمه مادری دارد، مال را شش قسمت می کنند يك قسمت را به عمویا عمه مادری و بقیه را به عموو عمه پدر و مادری و در فرض نبودن آن ها به عمو و عمه پدری می دهند. و اگر هم عمووهم عمه مادری دارد، مال را سه قسمت می کنند، دو قسمت را به عمو و عمه پدر و مادری می دهند، و عموی پدر و مادری دو برابر عمه پدر و مادری می برد. و در فرض نبودن آنها به عمو و عمه پدری و يك قسمت را به عمو و عمه مادری می دهند. و بعید نیست که در

ص: 589

هر دو صورت عمو و عمه مادری مانند عمو و عمه های دیگر باشند و مال بين همه آنها به طور مساوی تقسیم شود و بنابر احتیاط واجب در تقسیم با یکدیگر مصالحه کنند.

مسأله 3347: اگر وارث میت تنها يك دایی یا يك خاله باشد، همه مال به او می رسد، و اگرهم دایی و هم خاله باشد و همه پدر و مادری، یا پدری یا مادری باشند، مال به طور مساوی بین آنان قسمت می شود و احتیاط واجب آن است که با یکدیگر مصالحه کنند.

مسأله 3348: اگر وارث میت تنها یك یا چند دایی و خاله مادری، و دایی و خاله پدر و مادری و دایی و خاله پدری باشند، دایی و خاله پدری ارث نمی برد و مال را شش قسمت می کنند، و بعید نیست بقیه در تقسیم با همدیگر مساوی باشند و احتیاط واجب است که در تقسیم با یکدیگر مصالحه کنند.

مسأله 3349: اگر وارث میت یك یا چند دایی یا یك یا چند خاله یا دایی و خاله و يك يا چند عمو و عمه باشد، مال را سه قسمت می کنند، يك قسمت را دایی یا خاله یا هردو، بقیه را عمو یا عمه یا هردو می برد.

مسأله 3350: اگر وارث ميت يك دایی یا یك خاله و عمو و عمه باشد، چنانچه عمو و عمه، پدر و مادری یا پدری باشند، مال را سه قسمت می کنند يك قسمت را دایی یا خاله می برد، و از بقیه بنابر مشهور دو قسمت به عمو و يك قسمت به عمه می دهند. بنابراین مال را نه قسمت می کنند، سه قسمت را به دایی با خاله و چهار قسمت را به عمو و دو قسمت را به عمه می دهند، ولی بعید نیست که بقیه بین عمو و عمه به طور مساوی تقسیم شود، و احتیاط در مصالحه است.

مسأله 3351: اگر وارث ميت يك دایی یا بيك خاله و يك عمويا يك عمه مادری و عمو و عمه پدر و مادری یا پدری باشد، مال را سه قسمت می کنند يك قسمت آن را به دایی با خاله می دهند و بقیه ورثه دو قسمت باقیمانده را به طور مساوی بین خودشان تقسیم می کنند و احتیاط در مصالحه است.

ص: 590

مسأله 3352: اگر وارث میت چند دایی و چند خاله باشد که همه پدر و مادری یا پدری یا مادری باشند و عمو و عمه هم دارند، مال سه سهم می شود، دو سهم آن را به دستوری که گذشت بین عمو و عمه قسمت می کنند و يك سهم آن را دایی ها و خاله ها به طور مساوی بین خودشان قسمت می نمایند، و احتیاط واجب آن است که مصالحه کنند.

مسأله 3353: اگر وارث میت دایی یا خاله مادری و چند دایی و خاله پدر و مادری یا پدری تنها هنگامی که پدری و مادری نباشد و عمو و عمه باشد، مال سه سهم می شود، دو سهم آن را به دستوری که گذشت عمو و عمه بین خودشان قسمت می کنند. و بعید نیست بقیه ورثه در تقسيم يك سهم باقیمانده با هم مساوی باشند، و احتیاط به مصالحه ترك نشود.

مسأله 3354: اگر میت عمو و عمه و دایی و خاله ندارد مقداری که به عمو و عمه می رسد به اولاد آنان و مقداری که به دایی و خاله می رسد به اولاد آنان داده می شود. مسأله 3355: اگر وارث میت عمو و عمه و دایی و خاله پدر و عمو و عمه و دایی و خاله مادر او باشند، مال سه سهم می شود ، يك سهم آن را عمو و عمه و دایی و خاله مادر میت به طور مساوی بین خودشان قسمت می کنند و در عمو و عمه مادری میت بنابر احتیاط مصالحه کنند و دو سهم دیگر آن را سه قسمت می کنند يك قسمت را دایی و خاله پدر میّت به طور مساوی بین خودشان قسمت می نمایند و در قسمت دیگر آن را به عمو و عمه مّیت می دهند و عمودو برابر عمه می برد.

ارث زن و شوهر

مسأله 3356: زنی که مرده و فرزند ندارد، نصف همه مال را شوهر او و بقیه را ورثه دیگر می برند و اگر از آن شوهریا از شوهر دیگر فرزند دارد، يك چهارم همه مال را شوهر و بقیه را ورثه دیگر می برند.

مسأله 3357: مردی که مرده و فرزند ندارد، يك چهارم مال او را زن و بقیه را ورثه دیگر می برند، و اگر از آن زن با زن دیگر فرزند دارد، يك هشتم مال را زن و بقیه را ورثه دیگر می برند. و

ص: 591

زن از زمین خانه و باغ و زراعت و زمین های دیگر ارث نمی برد، نه از خود زمین و نه از قیمت آن و نیز از خود هوایی خانه مانند بنا و درخت ارث نمی برد، ولی از قیمت آنها ارث می برد و هم چنین است درخت و زراعت و ساختمانی که در زمین باغ و زراعت و زمین های دیگر است.

مسأله 3358: اگر زن بخواهد در چیزهایی که از آن ها ارث نمی برد مانند زمین خانه مسکونی، تصرف کند، باید از ورثه دیگر اجازه بگیرد، و بنابر احتیاط لازم جایز نیست که ورثه تا سهم زن را نداده اند، در چیزهایی که زن از قیمت آنها ارث می برد، مانند بنا و درخت، بی اجازه او تصرف کنند.

مسأله 3359: اگر بخواهند بنا و درخت و مانند آن را قیمت نمایند باید حساب کنند که اگر آنها بدون اجاره در زمین بمانند تا از بین بروند، چقدر ارزش دارند، و سهم زن را از آن قیمت بدهند.

مسأله 3360: مجرای آب قنات و مانند آن حکم زمین را دارد و آجر و چیزهایی که در آن به کار رفته، در حکم ساختمان است.

مسأله 3361: اگر میت بیش از يك زن دارد، چنانچه فرزند ندارد، يك چهارم مال، و اگر فرزند دارد يك هشتم مال به تفصیلی که گذشت، به طور مساوی بین زن های او قسمت می شود، هر چند شوهر با همه یا بعض آنان نزدیکی نکرده باشد، ولی اگر در مرضی که در آن مرض از دنیا رفته، زنی را عقد کرده و با او نزدیکی نکرده باشد، آن زن از او ارث نمی برد و حق مهر هم ندارد.

مسأله 3362: زنی که در حال مرض شوهر کرده و به همان مرض مرده است، شوهرش هرچند با او نزدیکی نکرده باشد از او ارث می برد.

مسأله 3363: اگر زن را به ترتیبی که در احکام طلاق گذشت، طلاق رجعی بدهند و در بین عده بميرد، شوهر از او ارث می برد، ولی اگر پس از گذشتن عده یا در عده طلاق بائن، یکی از آنان بمیرد، دیگری از او ارث نمی برد.

مسأله 3364: اگر شوهر در حال مرض، زنش را طلاق بدهد و پیش از گذشتن دوازده ماه

ص: 592

هلالی بمیرد، زن با سه شرط از او ارث می برد:

اول: در این مدت شوهر دیگر نکرده باشد و چنانچه شوهر کرده باشد احتیاط لازم مصالحه است.

دوّم: به سبب بی میلی به شوهر مالی به او نداده باشد که به طلاق دادن راضی شود، بلکه اگر چیزی هم به شوهر ندهد ولی طلاق به تقاضای زن باشد، باز هم ارث بردنش اشکال دارد .

سوم: شوهر در مرضی که در آن مرض زن را طلاق داده، به سبب آن مرض یا به جهت دیگری بمیرد، پس اگر از آن مرض بهبودی یابد و به جهت دیگری از دنیا برود، زن از او ارث نمی برد. ولى احتیاط مصالحه زن با سایر ورثه است، چنانچه از آن مرض بهبودی نیافته اما به مرض دیگر وفات کرده است.

مسأله 4465 : لباسی که مرد برای پوشیدن زن خود گرفته ولی تمليك او نکرده، گرچه زن آن را پوشیده باشد، پس از مردن شوهر، جزء مال شوهر است.

احکام متفرّقه ارث

مسأله 3366: قرآن و انگشتر و شمشیر میت و لباس هایی را که پوشیده، مخصوص پسر بزرگ او است و اگر میت از چهار چیز مذکور بیش از یکی دارد، مانند این که در قرآن یا دو انگشتر دارد، احتیاط واجب آن است که پسر بزرگ در آن ها با ورثه دیگر صلح کند و این حکم در صورتی است که میت غیر از این چهار چیز، مال دیگری هم داشته باشد، ولی اگر غیر از اینها را ندارد، باید بین همه ورثه تقسیم گردد.

مسأله 3367: اگر پسر بزرگ میت، بیش از یکی باشد، مثلا از دو زن او در يك وقت دو پسر به دنیا آمده باشد، باید لباس و قرآن و انگشتری و شمشیر میت را به طور مساوی بین خودشان قسمت کنند.

مسأله 3368: اگر میت قرض کرده، چنانچه بدهی اش به اندازه مال او یا زیادتر باشد، باید چهار چیزی هم که مال پسر بزرگتر است و در مسأله پیش گذشت، برای پرداخت قرض او

ص: 593

بدهند و اگر بدهی کمتر از مال او باشد، باید از آن چهار چیزی هم که به پسر بزرگتر می رسد، به نسبت برای پرداخت قرض او بدهند، مانند این که همه دارایی او شصت تومان است و به مقدار بیست تومان آن از چیزهایی است که مال پسر بزرگتر است و سی تومان هم قرض دارد، پسر بزرگ باید به مقدار ده تومان از آن چهار چیز را بابت قرض میت بدهد و می تواند قرض او را از مال خود بدهد و آن چیزها را برای خود بردارد.

مسأله 3369: مسلمان از کافر ارث می برد، ولی کافرهر چند پدر یا پسر میت مسلمان باشد، از او ارث نمی برد.

مسأله 3370: اگر شخصی یکی از خویشان خود را عمدا و به ناحق بکشد، از او ارث نمی برد، ولی اگر خطایی باشد . مانند این که سنگ را به هوا بیاندازد و اتفاق به یکی از خویشان او بخورد و وی را بکشد . از او ارث می برد، ولی ارث بردن او از دیه قتل که بعد می آید، محل اشکال است و بنابراقوی ارث نمی برد.

مسأله 3371: هرگاه بخواهند ارث را تقسیم کنند و میت بچه ای در رحم دارد که اگر زنده به دنیا بیاید ارث می برد، سهم دو پسر را کنار می گزارند، ولی اگر احتمال بدهند بیشتر است، مثلا احتمال بدهند که زن به سه بچه حامله باشد، سهم سه پسر را کنار می گزارند و چنانچه مثلا یک پسر یا یک دختر به دنیا آمد، زیادی را بین ورثه تقسیم می کنند.

ص: 594

احكام قضاوت، شهادت و رشوه

قضاوت کار بسیار سنگین و پرخطری است، لذا سزاوار است قاضی در قضاوت خود، از خدا کمک بخواهد، زیرا روایت شده:

«قاضی بر لبه جهنم است».

«قاضی میان دو گل آتش است».

سزاوار است قاضی با عالمان دین زیاد نشست و برخاست کند و همیشه در این فکر باشد که خصوصیات دقیق و ریزه کاری هایی را که در قضاوت مدخلیت دارد، کشف کند. و نیز سزاوار است شاهدها را جدا نموده ، از هر کدام به تنهایی سؤال کند و احوالات قاضیها و کیفیت حکم آنها را مطالعه نماید، به ویژه قضاوت های امیرالمؤمنين علي عليه السلام، که برای او بسیار مفید خواهد بود.

قضاوت کردن به غیر احکام اسلامی در هر صورتی که باشد، حرام و باطل است.

الله تعالی می فرماید:

«وَ مَنْ لَمْ يحکم بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فاولیک هُمُ الْكافِرُونَ » 20

کسانی که به آنچه حضرت الله نازل کرده حکم نمی کنند پس آنان كافرهستند». و مراقب باشد که مبتلا به رشوه خواری که از گناهان کبیره ای و در حد کفر است نشود. حضرت رسول اکرم فرمود:

«إياکم وَ الرِّشْوَةُ فَإِنَّهَا مَحَضَ الْكُفْرِ وَ لَا يَشَمُّ صَاحِبُ الرِّشْوَةُ رِيحَ الْجَنَّةِ ...»

باید از رشوه دادن و رشوه گرفتن، سخت بپرهیزید، زیرا رشوه کفر محض به شمار می رود، و صاحب رشوه دهنده و گیرنده رشوه) بوی بهشت به مشامش نخواهد رسید...».

و رشوه عبارت است از: بذل، بخشش، و پیش کش چیزی به قصد جلب توجه و متمایل ساختن گیرنده بذل به منظور این که به نفع و باب میل دهنده رشوه عمل کند خواه گیرنده

ص: 595

رشوه قاضی باشد که به نفع دهنده حکم نماید، یا کس دیگر که ظالم را بر ظلمش، یا معصیت کار را در معصیتش حتی با سکوت و إغماض، کمک نماید، مثلا ظالم یا حاکم ستمگر به کسی که توانایی اعتراض بر ظلم وستم و جنایت را دارد بذل، بخشش و پیشکش هایی کند تا دهانش را ببندد، و یا حقایق را که باید، بیان نکند، یعنی حق سکوت در بیان حقایق العیاذ بالله جلّ وعلا بگیرد. امیرالمؤمنین علیّ بن ابی طالب صلوات الله علیه می فرماید:

«وَ لَا الْمُرْتَشِيَ فِي الْحُكْمِ فیذهب بِالْحُقُوقِ وَ يَقِفَ بِهَا دُونَ الْمَقَاطِعِ ، ...» 300

... و نباید امور دین و دنیای مردم به کسی سپرده شود که در حکم الهی رشوه بگیرد و با گرفتن رشوه حقوق مردم را ضایع کند، و در بیان حقایق توقف نماید، ....

رشوه ، منحصر به گرفتن پول و متاع نیست بلکه شامل پست، مقام و امتیازات و رشوه دادن به زبان و مانند اینها می شود.

واما هدیه عبارت است از: بذل و بخشش چیزی به قصد قربت یا به قصد دوستی با گیرنده هدیه بدون کمترین نظر دیگر. با این بیان فرق میان رشوه و هدیه به خوبی روشن می باشد.

مسأله 3372: قاضی باید بالغ، عاقل، شیعه دوازده امامی، حلال زاده، مرد، فقیه، عادل و شدیدا محتاط باشد. و نیز باید فراموشی زیاد نداشته باشد، پس کسی که زیاد فراموش می کند، نمی تواند قاضی شود.

مسأله 3373: مکروه است قاضی در حال غضب، گرسنگی یا تشنگی، قضاوت کند و همچنین مکروه است در وقتی که بسیار غمناک و یا بسیار شاد است حکم کند. و نیز مکروه است قاضی، حاجب و دربانی برای خود بگمارد.

مسأله 3374: رشوه دادن، و رشوه گرفتن ، و دلالی در رشوه و مانند آن حرام است، و نبی گرامی اسلام همه آن ها را مورد لعن قرارداده و فرمود است:

«الرَّاشِيَ وَ الْمُرْتَشِيَ وَ الْمَاشِي بيهما مَلْعُونُونَ » .31

رشوه دهنده، و رشوه گیرنده و واسطه بین آنان، ازلعن شدگان الله تعالی می باشند».

ص: 596

مسأله 3375: رشوه دادن به بهانه های واهی که بعضی ها توهم کرده اند، حرام است، زیرا این بهانه ها زمینه شیوع رشوه دادن و رشوه گرفتن را فراهم می سازد.

مسأله 3376: اگر کسی نتواند حق خود را اثبات، یا احقاق نمايد مگر با رشوه دادن در چنين صورت برای رشوه دهنده اشکال ندارد، ولی برای گیرنده حرام است.

مسأله 3377: رشوه دادن برای رفع شر شرور، چنانچه راه دیگری برای خلاصی از دست او نباشد، و رشوه دادن هم باعث تجزی و تشدید در شرارت او نگردد مانعی ندارد، ولی گرفتن رشوه بر او حرام است.

مسأله 3378: اگر مؤمنی مجبور شود برای انجام کارهای ضروری خود مانند اخذ مدارک علمی صحیح و یا سند مالكيت منزل و یا ماشین و امثال این ها در بعضی از ممالک غیر اسلامی که رشوه متداول است رشوه بدهد اشکال ندارد.

مسأله 3379: اخذ پورسانت که از طرف فروشندگان، بازاریان و مغازه داران به مامورین خرید دولت و کار پردازان، و مؤسسات دولتی پرداخت می شود جایز نیست، مثلا مغازه داری برای جلب توجه کارمند مسئول خرید که از او جنس بخرد، فاکتور جنس یا اجناس را مثلا پنج هزار تومان می نویسد، ولی از کارمند چهار هزار تومان می گیرد حرام است، چه این که مأمور خرید حقوق بگیردولت است باید به وظیفه خود عمل نماید، و طبق آن چه خریده است دریافت کند.

مسأله 3380: خرید لباس و منزل و فرش و مانند اینها از پول رشوه حرام، و نماز خواندن با آن لباس، و در آن منزل، و روی آن فرش، باطل است.

مسأله 3381: توبه رشوه دهنده، پشیمانی از رشوه دادن، وتصميم و عزم راسخ بر ترک آن، و عذر خواهی از خداوند متعال می باشد، ولی توبه رشوه گیرنده ، اول استغفار و پشیمانی از رشوه گرفتن، و عذرخواهی از حضرت الله سبحانه و پس دادن آن چه را که از رشوه دهنده گرفته و جلب رضایت او می باشد، و چنانچه نتواند پس بدهد باید مقداری که رشوه گرفته است به نیت دهنده رشوه صدقه بدهد و برای او طلب مغفرت نماید.

ص: 597

مسأله 3382: رشوه گرفتن در حکم، حرام است اگر چه به حق حکم کند.

مسأله 3383: اگر مدعی، از قاضی بطلبد که طرف دعوی را احضار نماید، بر قاضی واجب است اجابت نموده و طرف را احضار کند و چنانچه طرف دعوی، زن عفیفه یا بیمار باشد، باید قاضی کسی را نزد او بفرستد تا بین آن ها داوری کند.

مسأله 3384: قاضی باید به عدالت رفتار کند و سزاوار است با طرفین دعوی، به یک اندازه صحبت کند و در سلام، نگاه کردن و گوش دادن ، بین آن ها فرق نگزارد.

مسأله 3385: اگر شخص منکر، اعتراف کند، قاضی باید بر طبق ادعای مدعی حکم کند و چنانچه مدعی از قاضی بخواهد حکم را در دفتری ثبت کند، قاضی باید در صورتی که مدعی را بشناسد یا دو نفر عادل او را بشناسند، آن را ثبت نماید.

مسأله 3386: اگر کسی ادعا کند که مبلغی از شخصی طلب دارد و طرف اعتراف کند، ولى بگوید: «پول ندارم» چنانچه مدعی گفته او را تصدیق نماید یا دو نفر شاهد بر طبق قول او شهادت دهند، قاضی او را مهلت میدهد.

مسأله 3387: اگر مدعى عليه، انکار کند، چنانچه مدعی شاهد بیاورد قول او قبول شده و مدعى عليه، باید حق او را بپردازد و اگر مدعی شاهد نداشته باشد، چنانچه منکر قسم بخورد، گفته منکر قبول می شود و چیزی براو نخواهد بود، اما اگر منکر قسم نخورد، بعضی گفته اند: باید به گفته مدعی حکم شود و بعضی گفته اند: بعد از آن که مدعى عليه قسم نخورد، باید مدعی قسم بخورد.

مسأله 3388: اگر مدعی علیه قسم بخورد، مدعی نمی تواند چیزی از مال او را بدون اجازه، به عنوان «مقاصه»بردارد.

مسأله 3389: اگر کسی بگوید: من از میت چیزی طلبکارم، در صورتی باید حرف او را قبول کرد که دو مرد عادل، گفته او را تصديق نمایند و قسم بخورد.

مسأله 3390: اگر مدعی علیه، سکوت نماید، یعنی نه اعتراف کند و نه رد نماید، چنانچه براثر

ص: 598

بیماری باشد، باید به وسیله اشاره و غیره آن، از دل او باخبر شد، ولی اگر از روی عناد ساکت باشد، او را زندان می کنند تا حرف بزند.

مسأله 3391: قسم خوردن ، به غير اسم الله تعالی صحیح نیست و چنانچه قسم دادن کافرذمی به مقدسات أو مفیدتر باشد، جایز است به غير اسم خداوند، قسمش دهند و در مواردی که قسم دادن به غیر نام خدای تعالی موجب اظهار حق شود، به عنوان اظهار حق، استفاده از آن جایز است.

مسأله 3392: مستحب است پیش از آن که قسم بخورند، فقیه عادل آن ها را از قسم بترساند، تا قسم دروغ نخورند و چنانچه فقیه عادل از مدعى عليه بخواهد قسم غلیظی بخورد، یا در مکان مقدس و یا زمان محترمی، مانند روز جمعه یا ماه رمضان قسم یاد کند، اشکال ندارد، ولی مدعی علیه می تواند قبول نکند و احتمال دارد فقیه عادل حق داشته باشد از او قسم غليظ بخواهد.

مسأله 3393: کسی که قسم می خورد، باید در مجلس قضاوت حاضر باشد.

مسأله 3394: قسم خوردن لال با اشاره است.

مسأله 3395: کسی که قسم می خورد، باید قاطعانه قسم بخورد، مثلا اگر بگوید: والله شاید فلان طور باشد، صحیح نیست، ولی اگر بخواهد عمل دیگری را نفی کند، مثلا اگر بخواهد بگوید: على کاری نکرده است و چنین بگوید: والله من خبر ندارم که علی چنین کاری انجام داده باشد، در بعضی موارد این چنین قسم، کافی می باشد.

مسأله 3396: جایز نیست قاضی چیزی به یکی از طرفین دعوی یاد بدهد و یا به طرفي یاد بدهد که چگونه طرف خود را مجاب کند.

مسأله 3397: قاضی نباید شاهد را غلط بیاندازد، مثلا در حرف او حرف بدواند، بلکه باید صبر کند تا حرف های او تمام شود.

مسأله 3398: کسی که در مجلس قضاوت حاضر نیست، چنانچه مدعی بینه اقامه کند،

ص: 599

قاضی می تواند حکم غیابی درباره او صادر نماید، این در صورتی است که حقوق مردم باشد، اما در حقوق الله مانند حدود، حکم غیابی صادر نمی شود.

مسأله 3399: مدعی باید بالغ و عادل باشد و از روی قصد و اختیار اقامه دعوی کند و نیز باید برای خود یا کسی که بر او ولایت دارد، مانند صغيرو مول و مانند آن، اقامه دعوی نماید.

مسأله 3400:اگر ادعا کند فلان چیز مال من است، چنانچه دست کسی بر آن نباشد و کسی نیز با او منازعه نکند، آن را به او می دهند.

مسأله 3401 : شاهد یا گواه، باید بالغ، عاقل، مؤمن، عادل و حلال زاده باشد و نیز باید متهم نباشد، ولی شهادت اطفال، در بعضی موارد قبول می شود و همچنین شهادت کافر ذمی در وصیت ، در صورتی که میت ناچار بوده وصیت کند و مرد و زن عادلی نیز در آن هنگام نبوده باشند، قبول می شود.

مسأله 3402: شخصی که قبلا فاسق بوده، اگر توبه کند، گواهی او قبول می شود .

مسأله 3403: شهادت و گواهی اشخاص زیرقبول نمی شود:

1- شهادت شریک برای شریک خود در مالی که شریک هستند.

2- شهادت وصی در چیزهایی که تحت اختیار اوست.

3- شهادت فرزند علیه پدر.

4- شهادت دشمن علیه دشمن خود.

5- شهادت قذف کننده، که مثلا به کسی نسبت زنا داده است.

6- شهادت برده علیه ارباب خود.

7- شهادت زن ها در ثبوت ماه، حدود و طلاق، اما شهادت زن به ضمیمه مرد در اموال و حقوق، قبول می شود.

مسأله 3404 : شهادت زن بدون ضميمه مرد، در چهار مورد قبول می شود:

1- در باکره بودن .

ص: 600

2- در عیب های زنان که بر اثر آن عیب ها مرد می تواند عقد را به هم بزند.

3- در وصیت، مثلا اگر کسی بگوید که میت وصیت کرده، فلان مبلغ را به من بدهند، چنانچه یک زن به گفته او شهادت دهد، یک چهارم چیزی را که مطالبه می کند باید به او بدهند و اگر دو زن شهادت دهند نصف و اگر سه زن شهادت دهند سه چهارم و اگر چهار زن شهادت بدهند، باید همه آن را به او بدهند.

4- در زنده بودن طفل هنگام ولادت که اگرقابله بگوید: بچه زنده به دنیا آمد سپس مرد، باید یک چهارم ارث پدرش را، اگر پدر مرده باشد، به بچه بدهند.

مسأله 3405 : جایز نیست شاهد آنچه را که می داند، کتمان کند، به شرطی که به دانسته اش يقين داشته باشد و از شهادت ضرر زیادی که مستحق آن نیست به او نرسد. مسأله 3406: هرگاه کسی را برای گواهی خواستند و بر او حرج و ضرری نبود، باید حاضر شده و شهادت را متحمل شود، ولی اگر کسانی که شهادت آنها قبول می شود متحمل آن شدند، از دیگران ساقط می شود و چنانچه عده ای را برای تحمل آن طلبیدند و هیچ یک اجابت نکردند با عدم حضور، همه گناه کرده اند.

مسأله 3407: شهادت دادن انسان به چیزی که از آن خبر ندارد، حرام است، اما اگر کسی اعتراف کند مثلا کتابی که در دست دارد مال زید است، شاهد می تواند به گفته او شهادت دهد، هرچند یقین نداشته باشد که راست می گوید یا دروغ.

مسأله 3408 : اگر دو نفر به چیزی شهادت دهند و بعد، از گفته خود رجوع کنند مثلا بگویند: این خانه مال حسن است، سپس بگویند: ما دروغ گفتیم، چنانچه هنوز قاضی حکم نکرده باشد، نباید طبق شهادت آنها حکم کند و اگر بعد از حکم، رجوع کنند، نباید حکم را برهم زد. و در این صورت دو شاهد، ضامن خواهند بود.

مسأله 3409 : اگر چند نفر شهادت دهند مثلا «زید فلانی را کشته» و بعد از آن که زید را قصاص کرده و او را کشتند، شاهدها از گفته خود بازگردند، چنانچه ادعا کنند که خطا

ص: 601

کرده اند، باید دیه زید را به ورثه اش بدهند و اگر بگویند: دروغ گفته بودیم، ورثه زید می توانند آنها را قصاص کنند و همچنین اگر دو نفر شهادت دهند «فلانی مالی را دزدیده» و بعد از قطع دست او، شاهدها بگویند: خطا کردیم، باید دیه دست را به آن شخص بدهند.

مسأله 3410: کسانی که به ناحق گواهی میدهند، باید به اندازه ای که قاضی مصلحت میداند مجازات کنند و آنان را در همه محافل، به دروغ گفتن ، رسوا و معرفی نمایند. مسأله 3411: اگر انسان چیزی نزد کسی داشته باشد، می تواند آن را به هر صورتی که شده بگیرد، مگر این که موجب مفسده ای شود و اگر انسان مالی را از کسی طلب داشته و او منکر شده، می تواند طلب خود را بی اجازه منکر، از مال او بردارد و بنابر احتیاط واجب، باید از فقیه عادل اجازه بگیرد.

مسأله 3412: اگر کسی عملی را به کسی نسبت بدهد که موجب حد می شود، چنانچه شاهد نیاورد، گفته او قبول نمی شود و بر منکر لازم نیست قسم بخورد و اگر کسی ادعا کند: فلانی دزدی کرده، چنانچه شاهد نیاورد، منکر باید قسم بخورد و در این صورت، چیزی براو لازم نمی شود.

ص: 602

احكام حدود و تعزیرات

در شریعت مقدّس اسلام برای پیشگیری از معصیت الهی و فساد فرد و جامعه، حدود و تعزیراتی مقرر شده که آنچه محدود و معین است به عنوان «حدود» و آنچه غیر معین است و به نظر امام علیه السلام موكول گردیده به نام «تعزیر» خوانده می شود. در روایاتی از پیغمبر اکرم و ائمه اطهار صلوات الله وسلامه عليهم آمده است:

«خداوند عزّوجل برای هر چیزی حد و مرزی قرار داده و برای کسی که یکی از حدود الهی را تجاوز کند نیز حدّی مقرر فرموده است».

و از پیغمبر اکرم و امام محمد باقر و امام جعفر صادق و امام موسی کاظم صلوات الله وسلامه عليهم روایت است که فرمودند:

«چنانچه يك حد بر روی زمین بر پای شود، از چهل شبانه روز باران که بر زمین ببارد آن را پاکیزه تر می سازد».

و اجرای حد در دنیا مایه رفع عذاب نسبت به آن گناه در آخرت است چنان که از امام محمد باقر علیه السّلام روایت شده است که فرمودند:

«خداوند کریم تر از آن است که او را دوباره عذاب کند».

البته در دین مقدس اسلام اهتمام شده که تا حد امکان به وسیله شبهات یا توبه جدی و مخفیانه، حدود دفع گردد و هیچ کس نباید وادار شود که به گناه اقرار کند. شکنجه در اسلام حرام است و اعتراف گرفتن از کسی که درباره او احتمال جرمی داده شده است، به وسیله زدن و شکنجه جایز نیست و اگر در این حال اعتراف کرد اعتباری ندارد، بلکه باید از راه های شرعی به آن دست یافت.

و در حدیث مشهور از پیغمبر اکرم صلّی الله عليه وآله آمده:

«الْمَحْدُودُ تَدْرِ بالشهبات ».

و نیز باید توجّه داشت که در اجرای برخی از حدود در زمان غیبت امام زمان عجّل الله فرجه

ص: 603

اشکال است که تفصیل آن در کتاب های مفصل فقهی بیان شده است.

و توبه از گناه پیش از آشکار شدن و اثبات آن توسط شهود یا اقرار، چنانچه به وظیفه توبه عمل نماید، مایه سقوط حد در دنیا، و آمرزش الهی در آخرت است.

مسأله 3413: اگر شخص با یکی از محرم های نسبی خود مانند مادر و خواهر . العياذ بالله . زنا کند، به حکم حاکم يك ضربه شمشیر به گردن او بزنند و اگر کشته نشود او را حبس نمایند تا بمیرد. و هم چنین است اگر مرد کافر با زن مسلمان زنا کند.

مسأله 3414: اگر مرد آزاد با غیر محارم خود زنا کند بی آن که زن را اکراه نماید، باید او را صد تازیانه بزنند و چنانچه سه مرتبه زنا کند، در هر دفعه صد تازیانه به او بزنند. و در دفعه چهارم و نیز اگر همان دفعه اول زن را اکراه کند، باید او را بکشند، ولی کسی که زن عقدی دائمی یا کنیز مملوك دارد و در حالی که بالغ و عاقل و آزاد بوده با او نزدیکی کرده، و هرگاه می خواسته می توانسته با او نزدیکی کند، اگر با زن بالغه و عاقله زنا کند، باید او را سنگسار نمایند، و بنابر قولى جمع کنند بین صد تازیانه و سنگسار کردن پس از آن.

مسأله 3415: اگر مرد ببیند که کسی با زن او زنا می کند، چنانچه نترسد که به او ضرری بزنند، می تواند هر دو را بکشد، ولی اگر یکی از آنها مكره باشد و از ترس جانش مرتکب شده، کشته نمی شود و به هر حال آن زن بر او حرام نمی شود.

مسأله 3416: اگر مرد مكلف عاقل با مکلف عاقل دیگر لواط کند و هر دو راضی باشند و محصن باشند . که معنی آن گذشت . باید هر دو را بکشند و فقیه عادل می تواند لواط کننده را با شمشیر بکشد یا زنده به آتش بسوزاند یا دست و پای او را ببندد و از جای بلندی به زیراندازد و با شرایطی که در مسأله پیش گذشت می تواند سنگسارش کند. و غير محصن را تازیانه می زنند.

مسأله 3417: هرگاه شخص به دیگری دستور دهد که به ناحق شخصی را بکشد، چنان که قاتل و آن که به او دستور داده، هردو مكلف و عاقل باشند، قاتل را با اختیار ولی دم می توان کشت و دستور دهنده را باید حبس کرد تا بمیرد.

ص: 604

مسأله 3418: اگر فرزند، پدر یا مادر را عمدی بکشد، باید او را بکشند، ولی اگر پدری فرزند خود را عمدی بکشد، باید به دستوری که در احکام دیه می آید، دیه بدهد و هر قدر فقیه عادل صلاح میداند او را بزند.

مسأله 3419: هرگاه کسی پسری را از روی شهوت ببوسد، فقیه عادل از سی تازیانه تا نود و نه، هرقدر صلاح می داند به او می زند، و روایت شده است که:

«خداوند عالم دهانه ای از آتش به دهان او می زند و ملائکه آسمان و زمين و ملائکه رحمت و غضب بر او لعنت می کنند و جهنم برای او مهیا خواهد بود، ولی اگر توبه کند، توبه او قبول می شود».

مسأله 3420: اگر مردی، مرد و زن را برای زنا، یا مرد و پسر را برای لواط به هم برساند، باید هفتاد و پنج تازیانه به او بزنند و مشهور آن است که پس از هفتاد و پنج تازیانه باید سر او را بتراشند و در کوچه و بازار بگردانند و از آن محلی که در آن محل این کار را کرده بیرونش کنند.

مسأله 3421: اگر کسی بخواهد با زنی زنا کند یا با پسری لواط نماید و بدون آن که او را بکشند نمی توان جلوی او را گرفت، کشتن او جایز است.

مسأله 3422: اگر کسی به مرد یا زن مسلمانی که بالغ و عاقل و آزاد است نسبت زنا یا لواط بدهد، یا ولد الزنا بگوید و قصد نسبت زنا داشته باشد، نه این که فقط شتم و فحش باشد، باید هشتاد تازیانه از روی لباس به او بزنند.

مسأله 3423: اگر مکلف عاقل اختیاری و با این که می دانسته حرام است شراب بخورد، در دفعه اول و دوم باید هشتاد تازیانه به او بزنند و در دفعه سوم یا چهارم باید او را بکشند، و چنانچه مرد باشد لازم است برای تازیانه زدن ، بدنش را به جز عورت برهنه کنند.

مسأله 3424: اگر مكلف عاقل، چهار نخود و نیم طلای سکه دار یا چیز دیگری را که به این مقدار ارزش دارد بدزدد، چنانچه شرط هایی را که در شرع برای آن معين شده دارا باشد، در دفعه اول باید چهار انگشت دست راست او را از بیخ ببرند و کف دست و شصت او را بگزارند، و در

ص: 605

دفعه دوّم پای چپ او را از وسط ببرند، و در دفعه سوم باید او را حبس کنند تا بمیرد و هزینه او را اگر توانا است از خودش و گرنه از بیت المال بدهند، و چنان که در مرتبه چهارم در زندان یا غیرآن دزدی کند، باید او را بکشند.

ص: 606

احکام قصاص و دیه

مسأله 3425: اگر بالغ عاقل عمدا و به ناحق مسلمانی را بکشد، با تحقق شرایط در قاتل و مقتول، ولیّ مقتول می تواند او را به عنوان قصاص بکشد، یا عفو کند یا به مقداری که می آید . از او دیه بگیرد. اما اگر از روی خطای محض بکشد، ولی مقتول حق ندارد او را بکشد، مانند این که برای حیوانی تیر بیاندازد و اشتباهی کسی را بکشد، اما می تواند از عاقله یعنی خویشان پدری قاتل، و چنانچه ندادند از خود قاتل، دیه بگیرد. و اگر از روی خطای شبیه به عمد بکشد . به این معنی که شخصی را با آلتی بزند که معمولا کشنده نیست و قصد کشتن هم نداشته و اتفاق کشته شده . خود قاتل باید دیه بدهد و ولت مقتول حق کشتن او را ندارد.

مسأله 3626: دیه ای که قاتل باید بدهد چنانچه مقتول مرد و مسلمان و آزاد باشد یکی از شش چیز است:

اوّل: در قتل عمدی صد شتر که داخل سال ششم شده اند.

دوّم: دویست گاو.

سوم: هزار گوسفند .

چهارم: دویست حله، و هرحله دو پارچه است که در یمن می بافند.

پنجم: هزار مثقال شرعی طلای سکه دار که هر مثقال 18 نخود است.

ششم: ده هزار درهم که هردرهمی 12/6 نخود نقره سکه دار است. و اگر مقتول، زن و مسلمان و آزاد باشد، دیه او در هريك از این شش چیز نصف دیه مرد است.

مسأله 3427: دیه چند چیز مانند دیه کشتن است که مقدار آن در مسأله پیش گذشت: اول: کور کردن دو چشم شخصی، یا از بین بردن چهار پلک چشم او. و اگر يك چشم او را کور کند، باید نصف دیه کشتن را بدهد.

دوّم: بریدن دو گوش کسی، یا انجام کاری که هردو گوش او کرشود و امید خوب شدن نباشد. و اگر يك گوش او را ببرد یا کر کند، باید نصف دیه کشتن را بدهد. و اگر نرمه گوش او را ببرد،

ص: 607

باید ثلث دیه کشتن را بدهد، و احوط آن که مصالحه کنند.

سوّم: بریدن تمام بینی یا نرمه بينی کسی.

چهارم: از بیخ بریدن زبان کسی که لال نیست. و اگر مقداری از آن را ببرد باید به نسبت مخارج حروفي که به جهت قطع زبان از بین رفته است ملاحظه نمایند، و دیه تمام را نسبت به مخارج حروف تقسیم کنند و نسبت آن مقدار را بدهد. و اولی این است که با مقداری که ملاحظه مساحت یعنی نصف یا ثلث یا ربع و مانند اینها واجب می شود، ملاحظه نموده هر کدام بیشتر است آن را بدهد. و اگر زبان کسی که لال است را ببرد، باید ثلث دیه کشتن را بدهد و اگر مقداری از زبان او را ببرد، باید به نسبت نقص زبان دیه بدهد، یعنی در نصف، نصف ثلث؛ و در ربع، ربع ثلث دیه را بدهد.

پنجم: از بین بردن همه دندان های شخص که هیجده عدد است و چنانچه برخی از دندان ها را از بین ببرد، اگر صاحب دندان مرد باشد، باید برای هر دندانی از دندان های جلو که دوازده عدد است پانصد درهم، یا پنجاه مثقال شرعی طلا دیه بدهد و برای هر يك از دندان های دیگر دویست و پنجاه درهم یا بیست و پنج مثقال شرعی طلای سکه دار بدهد. ششم: جدا کردن هردو دست شخص از بند. و اگر يك دست را از بند جدا کند، باید نصف دیه کشتن مانند او را بدهد.

هفتم: بریدن ده انگشت شخص، و دیه هر انگشت يك دهم دیه کشتن است، و دیه در زن اگر به ثلث برسد، نصف دیه مرد است.

هشتم: بریدن هر دو پستان زن. و اگر یکی از آن ها را ببرد، باید نصف دیه کشتن مانند او را بدهد.

نهم: بریدن هر دو پای کسی تا مفصل یا همه ده انگشت پا و دیه هر انگشت پا مانند دیه آن انگشت از دست است. دهم: از بین بردن تخم های مردی.

ص: 608

یازدهم : آسیب رساندن به کسی به گونه ای که عقل او از بين برود.

دوازدهم: شکستن پشت کسی به طوری که دیگر درست نشود و نتواند درست بنشیند، پس باید تمام دیه را بدهد، هر چند احوط این است که مصالحه شود.

سیزدهم: صدمه زدن به شخص به گونه ای که حس بویایی او از بین برود، و بوی خوب و بد را تشخیص ندهد و احوط مصالحه است.

چهاردهم: آسیب رساندن به شخص به طوری که منی از او خارج نشود، بنابر احتیاط واجب، و احوط مصالحه است.

مسأله 3428: اگر اشتباهی شخصی را بکشد، باید علاوه بر دیه به عنوان كقاره، خود قاتل بك بنده آزاد کند و اگر نتواند بنده آزاد کند، دو ماه پی در پی روزه بگیرد و اگر این را هم نتواند، شصت فقیر را سیر کند. و اگر به ناحق بکشد و عفو شده یا دیه داده است، باید به عنوان کفاره دو ماه روزه بگیرد و شصت فقیر را سیر کند و يك بنده را آزاد نماید. و اگر او را بکشند احوط آن است که اولاد (ورثه) او كقاره را از سهم الإرث بدهند.

مسأله 3429: سواره بر حیوان، اگر کاری کند که آن حیوان به شخصی آسیب برساند ضامن است، و نیز اگر دیگری کاری کند که حیوان به سوار خود، یا به شخص دیگر صدمه بزند، ضامن می باشد.

مسأله 3430: اگر شخص کاری کند که زن حامله سقط نماید و آن سقط آزاد و محکوم به اسلام باشد، چنانچه چیزی که سقط شده نطفه باشد، دیه اش بیست مثقال شرعی طلای سکه دار است، که هر مثقال آن 18 نخود می باشد و اگر علقه . خون بسته باشد چهل مثقال. و اگر مضغه . پاره گوشت . باشد شصت مثقال، و اگر استخوان بندی شده باشد هشتاد مثقال، و اگر گوشت آورده ولی هنوز روح در او دمیده نشده صد مثقال؛ و اگر روح در او دمیده شده، چنانچه پسر باشد دیه او هزار مثقال، و اگر دختر باشد دیه او پانصد مثقال شرعی طلای سکه دار است. و در همه این صورت ها اگر به جای هريك مثقال طلا ده درهم نقره بدهد، کافی است.

ص: 609

مسأله 3431: اگر زن حامله کاری کند که بچه اش سقط شود، باید دیه آن را به تفصیلی که در مسأله پیش گذشت ، به وارث بچه بدهد و به خود زن چیزی از آن نمی رسد. مسأله 3432: اگر شخصی زن حامله را بکشد که بچه هم کشته شود، باید دیه زن و بچه را بدهد.

مسأله 33 34: اگر پوست سر یا صورت مردی را پاره کند، باید يك شتر به او بدهد و اگر به گوشت برسد و کمی از آن را هم ببرد، باید دو شتر بدهد و اگر خیلی از گوشت را پاره کند باید سه شتر بدهد. و اگر به پرده نازك استخوان برسد باید چهار شتر بدهد. و اگر استخوان نمایان شود باید پنج شتربدهد. و اگر استخوان بشکند باید ده شتربدهد. و اگر برخی از ریزه های استخوان از جای خود بیرون آید باید پانزده شتربدهد. و اگر به پرده مغز سر برسد باید سی و سه شتربدهد.

مسأله 3434: اگر به صورت کسی سیلی یا چیز دیگر بزند به طوری که صورت او سرخ شود، باید يك مثقال شرعی طلای سکه دار که هر مثقال 18 نخود است بدهد؛ و اگر کبود شود سه مثقال؛ و اگر سیاه شود باید شش مثقال شرعی طلای سکه دار بدهد؛ ولی اگر جای دیگر بدن کسی را به سبب زدن سرخ یا کبود یا سیاه کند، باید نصف آنچه را که گذشت بدهد. و در زن احتیاط مصالحه است.

مسأله 3435: اگر به حیوان حلال گوشت یا حرام گوشت کسی زخم بزند یا چیزی از بدن آن را ببرد، باید تفاوت قیمت سالم و معیوب آن را به صاحبش بدهد.

مسأله 3436: شخصی که سگ شکاری یا سگ گله و یا سگی که خانه یا زراعت را پاسبانی می کند، بکشد، احوط آن است که قیمت آن را به صاحبش بدهد، و برای سگ شکاری کمتر از چهل درهم ندهد، و برای سگ گله کمتر از قیمت يك گوسفند ندهد، و برای سگی که پاسبانی زراعت می کند، به مقدار يك جريب گندم بپردازد. و بعید نیست کفایت بیست درهم حتی برای سگ شکاری و احوط مصالحه است.

ص: 610

مسأله 37 34: اگر حیوان، زراعت یا مال کسی را از بین ببرد، چنانچه صاحب حیوان در نگهداری آن کوتاهی کرده، باید مقداری را که ضرر زده به صاحب مال یا زراعت بدهد.

مسأله 3438: اگر بچه یکی از گناهان کبیره را انجام دهد، ولی یا مثلا معلم او با اجازه ولى می تواند به اندازه ای که ادب شود و دیه واجب نگردد او را بزند.

مسأله 39 34: اگر کسی بچه ای را طوری بزند که دیه واجب شود، دیه متعلق به طفل است و اگر مرده باید به ورثه او بدهد. و چنانچه مثلا پدر بچه به اندازهای او را بزند که بمیرد، دیه او را ورثه دیگرش می برند و به خود پدر از دیه چیزی نمی رسد.

ص: 611

برخی از احکام عزاداری و شعائر دینی

مسأله 3440: اقامه مجالس عزاداری اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله که مرسوم میان شیعیان بوده است، واجب کفایی می باشد و در برخی موارد واجب عینی است. مسأله 3441: باید مراسم عزاداری سرور آزادگان و سالار شهیدان حضرت ابی عبدالله الحسين عليه السلام با شور برگزار شود و از مهمترین شعائر الله جل وعلا به شمار می رود.

مسأله 3442: پوشیدن پیراهن سیاه، و برافراشتن پرچم سیاه، و سیاه پوش کردن، و زنجیر زدن، سینه زدن، و مانند اینها در ایام سوگواری حضرت امام حسین و یارانش صلوات الله عليهم موجب شکوه و ترویج عزاداری و مظلومیت حضرت سید الشهداء و اهل بیت و اصحابش عليهم السلام و بیانگر جنایات، ظلم ها و ستم های فرزندان نامشروع سقیفه سخيفه مشؤمه می باشد و از افضل قربات و سیره اهل بیت و متشرعین بوده و مستحب مؤكد است، و چنانچه دشمنان اسلام و دست نشاندگان و مزدوران آنها، بخواهند به وسیله عده ای از ساده لوحان و فریب خورده گان به هر شکل و لباس و نامی به بهانه های واهی این شور و هیجان را با این اعمال کمرنگ کنند این گونه اعمال از واجبات قطعيه خواهد بود .

مسأله 3443: تعليم و ترویج معارف اهل بیت اطهار علیهم السلام و فقه آنان و اخذ نمودن علوم از آن ها در آنچه ضروری است، واجب می باشد.

مسأله 3444: ذكر فضائل اهل بیت اطهار علیهم السلام و ظلم هایی که برایشان روا داشته شده است، در برخی موارد واجب کفائی و در برخی عینی و گاهی مستحب است.

مسأله 3445: ترویج مکتب اهل بیت علیهم السلام واجب کفائی و در برخی موارد عینی است.

مسأله 3446: باید مظاهر دینی و تشيع . از جمله منبر، اقامه روضه، عزاداری سنتی و برگزاری مراسم قرائت زیارت عاشوراء . زنده بماند.

مسأله 3447: احکام عزاداری اهل بیت اطهار علیهم السلام نیز مانند احکام فقهی دیگر براثر گذشت زمان کهنه نشده و نباید تغییر یا تعطیل شوند.

ص: 612

مسأله 3448: اقامه عزاداری اهل بیت اطهار خاصه حضرت اباعبد الله الحسين عليهم السّلام هرچند با شدت همراه باشد و موجب سرخی و سیاهی و یا خونریزی شود، موجب رضایت اهل بیت علیهم السلام و مواسات (همدردی با آنان است.

مسأله 3449: زدن به سر و صورت، گریبان پاره کردن، فریاد حزن و اندوه بلند نمودن در عزای اهل بیت اطهار علیهم السّلام مواسات (اظهار همدردی و همراهی با آنان و موجب استحقاق پاداش و اجرو ثواب عظیم است.

مسأله 3450: در عزاداری اهل بیت اطهار علیهم السّلام از هر کاری که شبهه حرمت دارد باید پرهیز شود.

مسأله 3451: آنچه نذر یا وقف برای اهل بیت علیهم السّلام شده است جایز نیست تغییر و تبدیلی از آن صورت بگیرد.

مسأله 3452: آنچه از وسایلی که ایجاد صوت می نماید (دمام) که منحصرا در اقامه مجالس عزای اهل بیت علیهم السلام از قدیم بین متشرعین شیعه مرسوم بوده و فقهای شیعه منع ننموده اند و عزاداری متوقف به آن باشد، جایز است استعمال شود.

مسأله 3453: باید برای شیعیان روزهای شهادت اهل بیت اطهار علیهم السّلام خاصه روز عاشورای حسینی علیه السّلام اعظم روزهای حزن و اندوه و مصیبت باشد و در احیاء آن همه باید سعی نمایند.

مسأله 3454: هرگونه کار شکنی در عزاداری اهل بیت اطهار علیهم السّلام حرام و در حکم مخالفت با خود اهل بیت و از مصادیق نصب و دشمنی با ایشان می باشد.

مسأله 3655: انکار انواع مراسم مشروع اقامه شعائر اهل بیت اطهار علیهم السّلام و انکار ثواب بر آنها موجب کفر است.

مسأله 3456: کسی که به هر وسیله ای اقامه شبهه براقامه مجالس عزاداری اهل بیت اطهار عليهم السّلام و شعائر اسلامی کند در حکم ناصبی بوده و محکوم به کفر است.

ص: 613

مسأله 3457: هرگونه یاری دادن در چاپ و نشر مطالب مخالف اهل بيت عليهم السلام حرام است.

مسأله 3458: باید تعزیه و شبیه خوانی توسط افراد مهذب و پاک و خوش نام اجرا شود و از دروغ و تشبه به جنس مخالف و آلات موسیقی و هومانند طبل و شیپور و هر حرام دیگری خالی باشد و باعث وهن و استخفاف نسبت به ساحت مقدس حضرات معصومین و شهداء کربلا و اسراء صلوات الله عليهم نشود، در این صورت انجام آن جایز بلکه مذگر (یادآور) و مبکی گریاننده و سبب احیاء امر اهل بیت اطهار علیهم السّلام و بیداری مردم خواهد بود.

مسأله 3459: سینه زدن و عزاداری کردن در کوچه و بازار در مراسم عزای اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السّلام با این که زن ها عبور می کنند اشکال ندارد، و نیز اگر جلو جمعيت عزادار بیرق و مانند آن ببرند، مانعی ندارد.

مسأله 3460: برهنه کردن مردها سینه های خود را برای سینه زدن در مراسم عزاداری ایام عاشورای حسینی علیه السلام اشکال ندارد، مگر این که مقدمه موصله به حرام بشود، و نگاه کردن زنها به سینه مردان به قصد لذت شهوانی حرام است و بدون آن نیز اجتناب گردد.

مسأله 3461: توسل به عزاداران و مراسم عزاداری و دستجات و استشفاء از غذاهای مجالس عزاداری اهل بیت وحی علیهم السلام و مانند اینها که سابقه طولانی دارد و بسیار مجرب است جایزو مطلوب می باشد.

مسأله 3462: وعظ و نصیحت، ارشاد و هدایت، و تعلیم و تربیت بر اساس کتاب الله و ستت مطهره حرفه و شغل نیست تا بتوان در مقابل آن تعيين اجرت نمود و مزد گرفتن بلکه، طبق نض قرآن کریم و روایات صحیحه از اهل بیت وحی صلوات الله علیهم از شؤون نبوت، رسالت و امامت است که اجر آن تنها با خداوند تعالی است که تمام انبیاء و رسولان الهی و جانشینان به حق آنان عليهم السلام جز آن نمی خواستند. 32

وعاظ، خطباء، مبلّغان، و علماء دینی که وارثان علوم انبياء عليهم السّلام می باشند تعيين و

ص: 614

گرفتن اجرت در مقابل ارشاد و هدایت زیبنده چنین مقام والایی نیست از یک سو و از سوی دیگر باعث بی اثر ماندن مواعظ و نصایح و زحمات طاقت فرسای تعلیم و تربیت می گردد. ولى باید آنان با رعایت و حفظ شئونات از بیت المال از طرف فقیه عادل تأمین شوند و چنانچه مؤمنان به عنوان هدیه در خور شأن این عزیزان به آنان بپردازند بسیار مطلوب است و سزاوار است دهندگان هدیه و گیرندگان آن، جهت حفظ ارزش های والای اسلامی، کمترین قصد اجرت ننمایند.

مسأله 3463: مرثیه و سرود خوانی و مداحی خانم ها در برابر مردان نامحرم، و یا به صورت همخوانی مرد و زن اگر چه با موسیقی نباشد حرام است، و هم چنین آواز زن برای مردهای نامحرم حتی اگر مطرب و مناسب مجالس لهوو معصیت هم نباشد، حرام است.

مسأله 3464: شرکت بانوان در دسته جات عزاداری اهل بیت نبوت عليهم السلام با رعایت جهات شرعی اشکال ندارد.

مسأله 3465: تهیه فیلم از شبیه خوانی پیامبران و امامان صلوات الله عليهم اجمعين و پخش آنها در صورتی که موجب وهن، استخفاف ، دروغ، وخلاف واقع و دیگر محرمات نباشد اشکال ندارد.

مسأله 3466: نمایش عروسکی از زندگی حضرات معصومین موجب وهن، استخفاف، و پایین آوردن شخصیت و مقام آن ها می باشد و جایز نیست.

مسأله 3467: نشان دادن چهره کامل پیامبر و امام به هر نحوی که باشد موجب وهن، استخفاف و فساد است و جایز نمی باشد و هم چنین نشان دادن زنان معصوم و مقدس حتى همراه با نقاب و پوشیه کامل جایز نیست.

ص: 615

احکام قرآن

مسأله 3468: نجس کردن خط و ورق قرآن حرام است و وقتی که نجس شد باید فورا آن را آب بکشند.

مسأله 3469: اگر جلد قرآن نجس شود، باید آن را آب بکشند.

مسأله 3470: گذاشتن قرآن روی عین نجس، مانند خون و مردار، اگرچه آن عین نجس خشک باشد، حرام است و برداشتن قرآن از روی آن واجب است.

مسأله 3471: نوشتن قرآن با مركب نجس، هرچند تنها یک حرف باشد، حرام است و اگر نوشته شود باید آن را آب کشید یا به واسطه تراشیدن و مانند آن کاری کرد که از میان برود.

مسأله 3472: باید از دادن قرآن به کافر خودداری شود و اگر قرآن در دست کافری است . در صورت امکان از او گرفته شود. ولی چنانچه مقصود از داشتن قرآن و نگهداری از آن، تحقیق و مطالعه در دین باشد و نیز انسان بداند که کافر با بدن خود آن را لمس نمی کند، بلااشکال است.

مسأله 3473: استعمال قاب قرآن اگرچه از طلا باشد اشکال ندارد.

مسأله 3474: اگر کسی نذر کرده باشد جایی از بدن خود را به خط قرآن برساند، واجب است وضو بگیرد.

مسأله 3475: اگر ورق قرآن یا چیزی که احترام آن لازم است مانند چیزی که نام خداوند یا پیامبر اکرم و یا اهل بیت ایشان صلّی الله عليهم روی آن نوشته شده است، در دستشويي مستراح) بیافتد، بیرون آوردن و آب کشیدن آن گرچه خرج داشته باشد، واجب است. و اگر بیرون آوردن ممکن نباشد باید از آن دستشویی دیگر استفاده نکنند تا زمانی که يقين کنند آن چیز از میان رفته است.

مسأله 3476: برای آب کشیدن قرآنی که نجس شده یا بیرون آوردن آن از مستراح و مانند آن، در صورتی که مجبور باشد دست یا جای دیگر بدن خود را به خظ قرآن برساند واجب است وضو بگیرد، ولی چنانچه معطل شدن به مقدار وضو، بی احترامی به قرآن باشد، باید بدون

ص: 616

این که وضو بگیرد قرآن را از مستراح و مانند آن بیرون آورد یا اگر نجس شده آب بکشد و تا ممکن است از دست گذاشتن به خظ قرآن خودداری کند.

مسأله 3477: مس نمودن خط قرآن ، یعنی رساندن جایی از بدن به خط قرآن برای کسی که وضو ندارد حرام است، ولی اگر قرآن را به زبان فارسی یا سایر زبان ها ترجمه کنند، مس آن اشکال ندارد.

مسأله 3478: جلوگیری نمودن از بچه و دیوانه از مس خط قرآن واجب نیست ولی اگر مس نمودن آنان موجب بی احترامی به قرآن باشد، باید از آنان جلوگیری کنند.

مسأله 3479: خواندن سوره ای که سجده واجب دارد (چهار سوره: سوره 32 قرآن «الم تنزيل»، سوره 41 «حم سجده»، سوره 53 «والنّجم»، سوره 99 «اقرأ» بر جنب حرام است، حتی اگر یک حرف از این چهار سوره را بخواند، باز هم حرام است.

مسأله 3480: از جمله چیزهایی که بر جنب مکروه است خواندن بیشتر از هفت آیه از سوره هایی که سجده واجب ندارند و نیز رساندن جایی از بدن به جلد و حاشیه و بين خط های قرآن و همراه داشتن قرآن است.

مسأله 3481: برای انجام سجده های واجب قرآن غسل نمودن از جنابت واجب نیست. مسأله 3482: کسی که جنب است اگر بر جایی از بدن او آیه قرآن یا اسم خداوند تعالی نوشته شده است، حرام است دست به آن نوشته بگزارد. و اگر بخواهد غسل کند باید آب را طوری به بدن برساند که دست او به آن نوشته نرسد.

مسأله 3483: برای کسی که بعد از مس میت غسل نکرده است، توقف در مسجد و جماع و خواندن سوره هایی که سجده واجب دارد مانعی ندارد، ولی برای نماز و مانند آن باید غسل کند و وضوهم بگیرد.

مسأله 3484: مستحاضه قليله اگر بخواهد غیر از نماز کاری انجام دهد که شرط آن وضو داشتن است، مثلا بخواهد جایی از بدن خود را به قرآن برساند، بنابر احتیاط واجب، باید وضو

ص: 617

بگیرد، زیرا وضویی که برای نماز گرفته کافی نیست.

مسأله 3485: اگر مستحاضه غسل های واجب خود را به جا آورده باشد، رفتن به مسجد و توقف در آن و خواندن سوره ای که سجده واجب دارد حلال می شود اگر چه کارهای دیگری را که برای نماز واجب است . مثل وضو انجام نداده باشد.

مسأله 3486: اگر زن در حال استحاضه كثيره یا متوسطه بخواهد پیش از وقت نماز جایی از بدن خود را به خط قرآن برساند، باید غسل کند و وضوهم بگیرد.

مسأله 3487: خواندن و همراه داشتن قرآن و رساندن جایی از بدن به حاشیه و مابين خطهای قرآن و نیز خضاب کردن به حنا و مانند آن برای حائض مکروه است.

مسأله 3488: توقف در مسجد و رفتن به مسجدالحرام و مسجد پیامبر صلی الله عليه وآله و رساندن جایی از بدن به خط قرآن و کارهای دیگری که بر حائض حرام است، بر نفساء هم حرام است و آنچه بر حائض واجب و مستحب و مکروه است، برنفساء هم واجب و مستحب و مکروه است.

مسأله 3489: زنی که در حال استحاضه است، اگر غسل هایی را که بر او واجب است انجام داده باشد، می تواند هریک از سوره های عزائم را بخواند.

مسأله 3490: خواندن آیه ها و کلمه ها و حتی یک حرف از سوره های عزائم برای کسی که در حال جنابت است و زنی که در عادت ماهیانه است و یا در حال نفاس است، حرام است.

مسأله 3491: خرید و فروش قرآن جایز نیست و باید به عنوان هدیه معامله شود.

ص: 618

احكام متفرّقه

مسأله 3492: اگر ریشه یا شاخه درخت همسایه در ملك شخص بیاید، چنانچه کاشتن درخت دیرتر بوده و بیش از متعارف در ملك دیگری آمده، می تواند از آن جلوگیری کند. و چنانچه ضرری هم از ریشه درخت به او برسد، می تواند از صاحب درخت، اگراو سبب این ضرر شده، بگیرد.

مسأله 3493: جهیزیه ای که پدر به دختر می دهد، اگر مثلا به سبب صلح یا بخشش یا جایزه و یا جعاله ملك او کرده، نمی تواند از او دوباره بگیرد. و اگر ملك او نکرده، استرداد آن اشکال ندارد.

مسأله 495 3: اگر کسی بمیرد، ورثه بالغ او می توانند از سهم خودشان خرج عزاداری میّت نمایند، ولی از سهم صغیر نمی شود چیزی برداشت. مسأله 3695: اگر پدر و مادر فقیر باشند و نتوانند کاسبی کنند، فرزند آنان چنانچه بتواند، باید خرجی آنان را بدهد.

مسأله 3496: اگر کسی فقیر باشد و نتواند کاسبی کند، پدر او باید خرجی او را بدهد و اگر پدر ندارد، یا نمی تواند خرجی او را بدهد، چنانچه فرزندی ندارد که بتواند خرجی او را بدهد مشهور آن است که جد پدری او باید خرجی او را بدهد؛ و اگر جد پدری ندارد یا نمی تواند خرجی او را بدهد، مادرش باید خرجی او را بدهد، و اگر مادر هم ندارد، یا نمی تواند خرجی او را بدهد، باید مادر پدر و مادر مادر و پدر مادر با هم خرجی او را بدهند؛ و اگر برخی از آنها نباشند یا نتوانند، باید برخی دیگر خرجی او را بدهند و قول مشهور موافق احتیاط است.

مسأله 3497: دیواری که مال دو نفر است، هیچ کدام آنان حق ندارد بی اذن شريك دیگر آن را بسازد یا سرتیریا پایه عمارتش را روی آن دیوار بگزارد، یا به دیوار میخ بکوبد. ولی کارهایی که معلوم است شريك راضی است مانند تکیه دادن به دیوار و لباس انداختن روی آن اشکال ندارد، اما اگر شريك او بگوید به این کارها راضی نیستم، چنانچه بیشتر از متعارف باشد، انجام

ص: 619

اینها هم جایز نیست.

مسأله 3498: درخت میوه ای که شاخه آن از دیوار باغ بیرون آمده و شخص نمی داند صاحبش راضی است بنابر احتیاط لازم نمی تواند از میوه آن بچیند، و اگر میوه آن روی زمین هم ریخته باشد نمی تواند آن را بردارد.

مسأله 3499: تاسیس اماکنی مانند خانقاه و مانند آن، و هرگونه مساعدت در تأسیس و بنا و ترویج آنها حرام است، و در حدیث است که:

«مَنْ مَشَى إِلَى صَاحِبِ بدعۃ فَوَقَّرَهُ فَقَدْ مسى فِي هَدْمِ الْإِسْلَامِ ».34

کسی که به سوی دارنده بدعت برود و او را بزرگ شمارد، پس در راه ویران نمودن اسلام گام برداشته و رفته است.

مسأله 3500: در افق هایی که همیشه شب است و همچنین در افق هایی که شب یا روز 26 ساعت یا بیشتر باشد، واجب است نماز و روزه و بقیه عباداتی که وقت معين دارد، به طور معمول برگزار شود.

مسأله 3501: در افق هایی که شب یا روز به 26 ساعت یا بیشتر می رسد، واجب است نماز و عبادات دیگر را به وقت نزدیک ترین شهر طبیعی به آن جا تنظیم نمود. مسأله 3502: مالیات های اسلامی عبارتند از: خمس و زکات و جزیه و خراج.

مسأله 3503 : جایز است انسان در وسایل نقلیه زمین پیما یا هواپیما سوار شود، گرچه بداند تمام وقت نماز را در حرکت خواهد بود و نمی تواند برای انجام نماز از آن خارج شود، در این صورت باید نماز را در همان وسیله نقلیه به کیفیت ممکن بخواند.

مسأله 3504: حکم کسی که در کرات دیگر ساکن است، مانند حکم کسی است که در کره زمین سکونت دارد و تمام احکام را که به طلوع و غروب مربوط است، باید در محل خود و طبق افق خود عمل کند، مگر از حد متعارف خارج باشد که در این صورت حکم افق های قطبی را پیدا می کند.

ص: 620

مسأله 3505: رعایت حقوق بشر، به نحوی که اسلام دستور فرموده، شرعا ثابت است، منتها عمل نمودن به بعضی واجب و بعضی مستحب است.

مسأله 3506 : الكل و هر چیزی که در آن الکل به کار رفته باشد نجس است.

مسأله 3507: خوردن موادی که در درون انسان به مشروب مبدل شود جایز نیست. مسأله 3508: هرگونه اعمال خشونت و تندروی که باعث ایذاء مردم یا بدنامی اسلام و مسلمین می شود، جایز نیست.

مسأله 3510: استفاده از نفوذ و قدرت افراد چنانچه موجب تضييع حق دیگران شود حرام است.

مسأله 3511: گرفتن محصل، دانش آموز و دانشجو و مانند آنها نمره و مدارک علمی را از روی تقلب، حرام و گرفتن حقوق با آن مدارک و نمره های تقلبی جایز نیست. پ

مسأله 3512: پولی که به نام «سرقفلی» گرفته می شود، اگر مالك آن را بگیرد جایز است و همچنين اگر مستأجر آن را در مقابل اثاث دكان بگیرد یا این که عنوان حلال دیگری برآن صدق کند، جایز می باشد.

مسأله 3513: حواله دادن پول کشوری به کمتر یا بیشتر از آن در کشور دیگر جایز است، مانند حواله دادن دینار یا تومان به کمتر از قیمت واقعی آن در غیر کشوری که پول در آن رایج است، زیرا این امر، نتیجه اختلاف ارزش پول است و (ربا) نمی باشد. مسأله 3514: هر نوع از انواع بیمه که قطعا موجب قطع امید و یا کمرنگ شدن امید انسان از حضرت الله و دل بستن به بیمه از یک سو و باعث تشدید در تخلفات، تصادفات، وقوع حوادث ناگوار، و بی احتیاطی ها از سوی دیگر می گردد خالی از اشکال نیست و خسارت جانی و مالی که به جامعه می رسد قابل مقایسه با آن چه که از بیمه گر (دولت، شرکت و شخص) می گیرند نیست.

مسأله 3515: کاستن قیمت سفته حقیقی، جایز و کاستن قیمت سفته غیر حقیق، جایز

ص: 621

نیست.

مسأله 3516: سلامی که از طریق تلفن شنیده می شود، جوابش واجب و سلامی که از راديوو تلویزیون شنیده می شود، جوابش واجب نیست.

مسأله 3517: همکاری با ظالم مطلقا جایز نیست، و مطلق ركون به ظالم که اندک میل است حرام می باشد.

مسأله 3518: گوش دادن به سخنان غیرحرام که از رادیو و تلویزیون پخش می شود و همچنين سخنرانی در آنها جایز است و نگاه کردن به عکس های حلالی که از صفحه تلویزیون نمایش داده می شود جایز است، البته حلال بودن همه این امور در صورتی است که حرام دیگری در کار نیاید و محذور شرعی دیگری در میان نباشد.

مسأله 3519: جایز است برای منع و رفع منکرات با دولت ها تماس گرفت، حتی اگر دولت، آن منکرات را از راه های شرعی رفع نکند، مانند زندان کردن دزد، البته این کار در صورتی جایز است که ضررش کمتر از نفعش باشد و از راه های دیگر ممکن نباشد.

مسأله 3520: خودکشی به هیچ وجه، در اسلام جایز نیست.

مسأله 3521: انسان حق ندارد خودش را بکشد، گرچه بداند پس از چندی فوت خواهد کرد، مانند کسی که به سرطان مبتلا باشد. و یا از بیماری در شدت و ناراحتی بسیار باشد.

مسأله 3522: اگر کشته ای در خانه کسی پیدا شود و او ادعا کند خود مقتول، خود کشی کرده است ، این امر«لوث» حساب می شود و باید احکام «قسامه» عملی گردد.

مسأله 3523: نمی توان به خبر دادن مغز الكتروني نسبت به اول ماه یا متهم بودن و برائت اشخاص و مانند آن اعتماد کرد.

مسأله 3524: جایز نیست انسانی که بیماری مسری دارد در اجتماعات و اماکن عمومی حاضر شود و اگر چنین کرد و شخصی بدون اختیار به سبب او بیمار و یا تلف شد، ضامن است.

مسأله 3525: اگر شخص بیمار بداند یا احتمال عقلایی بدهد اگر به پزشك مراجعه نکند

ص: 622

بیماری اش شدّت می گیرد و به او ضرر بالغ می رساند، جایز نیست مراجعه نکند و واجب است دارویی را که پزشك مورد وثوق می دهد، مصرف کند.

مسأله 3526 : تولید ماهی در دریا و استخرها جایز است، همان گونه که امروزه در میان بعض ملتها متداول می باشد، و غذایی که به ماهیها می دهند اگر نجس باشد موجب «جلاله» گردیدن ماهی شود، باید ماهی را طبق دستور شرعی تطهیر و استبراء نمایند، یعنی آنقدر به او غذای پاک بدهند تا نام «نجاست خوار» از آن برداشته شود. مسأله 3527: مسافرت کردن به کشورهای کار به منظور تحصیل دانش در صورتی که تحصیل لازم و مسافرت به بلاد کفر متوقف بر آن باشد، جایز است، به شرطی که انسان مرتکب محرمات نگردد، مانند خوردن گوشتی که غیر مسلمان ذبح کرده و به شرطی که به چیزهایی که نگاه کردن به آن حرام است نگاه نکند، مانند زنان و دختران و نباید با دختران و زنان طرح دوستی بریزد و باید واجبات خود را، مانند نماز و روزه به جا آورد.

مسأله 3528: اگر شخص از مؤمنی غیبت کرد، احتیاط آن است که اگر مفسده ای پیدا نشود، از آن مؤمن خواهش کند تا او را حلال نماید. و چنانچه ممکن نباشد، باید برای او از خدا طلب آمرزش کند. و اگر به سبب غیبتی که کرده توهینی از آن مؤمن شده، چنانچه ممکن است باید آن توهین را برطرف نماید.

مسأله 3529: کشتن حیوانی که اذیت می رساند و مال کسی نیست اشکال ندارد.

مسأله 3530: اگر چیزی را به صنعتگری بدهند که درست کند و صاحب آن نیاید آن را ببرد، چنانچه صنعتگر جستجو کند تا این که از یافتن صاحب آن ناامید شود، باید آن را به نیت صاحبش به فقير صدقه بدهد و احوط این است که از فقیه عادل اجازه بگیرد.

مسأله 3531: تمامی عبادات و طاعات و مراسم شرعی باید طبق تقویم تاریخ هجری قمری انجام گیرد.

مسأله 3532: شخصی که به اختیار معتاد به موادّ مخدّر شده است گناهکار است و باید

ص: 623

سریعاً اقدام به ترک اعتیاد نماید.

مسأله 3533: کوتاهی کردن در تعلیم و تعلّم عقاید حقّه و احکام شرعیّه و اخلاق فاضله از طریق حضرات اهل بیت نبوّت محمّد و آل محمّد صلّی الله علیهم اجمعین جایز نمی باشد.

سبحان ربّك ربّ العزّة عما يصفون

وسلام على المرسلين، والحمد لله ربّ العالمين

وصلى الله على محمد و آله الطاهرين

ولعنة الله على أعدائهم اجمعين.

تمّ بيد الفقير إلى رحمة الله تعالى عبدالزّهراء عليها السّلام

حیدر حسین حیدر التربتي الكربلائي عفي الله عن والديه وعنه وغفر لهم

عيد الله الأكبر يوم الغدير سنة 1430

ص: 624

معنی برخی از واژه های شرعی

آب جاری: آبی که بر زمین جریان دارد، مانند آب چشمه، قنات و رودخانه . آب کن آبی که اگر در ظرفی که درازا و پهنا و گودی آن هريك، 3/5 وجب و یا ظرفی که مجموعة

92/875 وجب باشد بریزند، آن ظرف پر شود.

آب قلیل: آبی که از کرکمتر باشد و از زمين نجوشد.

آب مضاف: آبی که از چیزی گرفته شود و یا با چیزی مخلوط گردد.

آب مطلق: آب خالص، که نه از چیزی گرفته شده و نه با چیزی مخلوط گشته است. اثناء: وسط، در بین.

اجیر: کسی که در مقابل دریافت مزد، کاری انجام دهد.

احتمال عقلایی: احتمالی که در نظر مردم عاقل به جا باشد.

احتیاط مستحب: احتیاطی که بهتر است به آن عمل شود و می توان آن را ترک کرد. احتیاط واجب: احتیاطی که باید به آن عمل کرد.

احتیاط: بنابر احتياط .

احوط: بنابر احتياط .

اولی: احتیاطی که سزاوار است رعایت شود.

آداب: مستحبات و مکروهات.

اذن: اجازه .

ارحام: خویشان.

استبراء: عمل مستحبی که مردها بعد از بول انجام میدهند.

استبراء حيوان: پاك نمودن حیوانی که به خوردن نجاست عادت کرده باشد.

استمتاع: لذت بردن، بهره بردن .

استنشاق: بالا کشیدن آب در بینی.

ص: 625

اشتباها: از روی اشتباه .

اضطرار: ناچاری.

اعاده: دوباره به جا آوردن .

امساك: خودداری.

اهل کتاب: قاری که دارای کتاب آسمانی هستند، یعنی: مسیحیان و یهودیان .

اولیاء: جمع ولی، سرپرستان .

باطن: داخل، درون.

بعید: دور.

بول: ادرار تامل: تردد.

تخلی: بول و غایط کردن.

تذکیه: کشتن حیوان به دستور شرعی.

تربت امام حسین علیه السلام: خاك حرم امام حسين عليه السلام .

تطهیر: پاك کردن .

تكليف: وظیفه شرعی.

تلف: از بین رفتن.

توطن: جایی را وطن خویش قرار دادن .

ثقه: شخص مورد اطمینان .

ثلث: يك سوم.

جاهل قاصر: کسی که چیزی را نمی داند و در ندانستن، کوتاهی نکرده است.

جاهل مقصر: کسی که چیزی را نمی داند ولی در ندانستن کوتاهی کرده باشد.

جبیره: چیزی که با آن زخم یا شکستگی را می بندد یا دارویی که بر زخم می گذارند .

ص: 626

جدّ: پدر بزرگ.

جدّه: مادر بزرگ .

جعاله: جایزه .

جماع: نزدیکی و مقاربت.

جنب: کسی که غسل جنابت بر او واجب است .

حاجت: نیاز.

حاشیه قرآن: گوشه های قرآن ، کنار نوشته های صفحه های قرآن.

حدّ: اندازه .

حدّ شرعی: کیفری که دین اسلام نسبت به بعضی گناهان مقرّر فرموده است.

حدّ ث اصغر: چیزی که وضو را باطل می کند.

حدّث اکبر: چیزی که غسل را واجب می کند.

حرام: کاری که باید تر شود و انجام آن جایز نیست.

حرام گوشت: حیوانی که خوردن گوشت آن جایز نیست .

حلال: جایز، روا حلال گوشت: حیوانی که خوردن گوشت آن جایز است .

خطيب: گوینده.

بر: پشت .

درهم اسلامی سکه نقره ای مساوی 6 دانق است.

1 درهم شرعی= 2/40گرم نقره خالص.

یک درهم =52 حبه.

یک درهم = یک دوّم مثقال شرعی است = 2/52 گرم خالص نقره است.

دینار =72 حبّه 10 دینار=18 نخود. برخی گفته اند: 1 دینار شرعی حدود 22 نخود طلای سکه دار

ص: 627

دیہ: خون بها.

ذبح: کشتن.

ذراع: در حّد ذراع اختلاف است میان: 47 سانتی مترو یا: 44-45-46.

ذمّه: عهده.

رجوع: برگشت.

زوال نجاست: برطرف شدن نجاست.

سهو: از روی اشتباه ، غیر عمدی .

شارع: الله تعالى، پیامبر و اهل بیت عصمت و طهارت صلوات الله عليهم که احکام شرعی را دستور فرموده اند.

شرب خمر: شراب خواری .

شرعا: از نظر شرع.

شك: تردید. صاع: تقریبا سه کیلوگرم.

صغیر کودك، بچه نابالغ. ظاهر آنچه از ظاهر روایات استفاده می شود .

ظن : گمان .

عدم نیستی، نبودن.

عرفا: در نظر مردم.

عسر و حرج: سختی، تنگنا۔

عفو: بخشش.

عمدا از روی عمد.

عهد: پیمان بستن با خدا.

ص: 628

عیال: همسر.

عيالات: کسانی که نان خور انسان می باشند.

عين نجس: چیزی که ذاتا نجس است، مانند بول و خون .

غایط: مدفوع.

غفلت: بی توجهی.

فحص: بررسی، تحقیق، جستجو. فرادی: نمازی که به تنهایی خوانده می شود، نه با جماعت. قبل: فرج.

قصد قربت: برای انجام فرمان خداوند و تقرب به درگاه الهی.

قضا کند: بعدا به جا آورد .

قلباُ: در قلب.

قيّم: سرپرست .

لا ابالی: کسی که به چیزی اهمیت نمیدهد.

مؤكّد: تأکید شده .

مال التّجاره: سرمایه.

مأموم: کسی که در نماز، به امام جماعت اقتدا کرده است.

مباح: کاری که انجام و ترك آن یکسان است، غير غصبی.

مبطلات وضو: چیزهایی که وضو را باطل می کند.

متعارف: معمول.

متمکن: دارا.

متنّجس: چیزی که نجس شده است.

متوئی: کسی که تولیت چیزی را به عهده دارد .

ص: 629

محتلم: کسی که در خواب، منی از او بیرون آید.

محذور شرعی: اشکال شرعی.

محل تامل: مورد اشکال .

مخرج: محل بیرون آمدن، جای خروج.

مد: تقریبا 750 گرم.

مدّعی: ادعا کننده .

مرتد: کسی که از دین برگشته است .

مس: لمس کردن.

مستأجر: کسی که چیزی را اجاره می کند.

مستحب: کاری که انجام آن بهتر است.

مسح: کشیدن دست .

مسلم: حتمی و يقينی.

مشاهد مشرفه: حرم های امامان معصوم علیهم السلام.

مشكوك: مورد شك و تردید .

مضطر: ناچار، کسی که ضرورتی برای او پیش آید.

مطلق: بدون قید و شرط .

مطهّرات: پاك كننده ها.

معیوب: دارای عیب.

مغبون: گول خورده .

مفسده: ضرر، آنچه موجب فساد می شود .

مقارن: همراه .

مکروہ: کاری که ترك آن بهتر است.

ص: 630

مكّلّف: شخص بالغ و عاقلی که مورد تکلیف الهی قرار می گیرد.

ملاعبه: بازی کردن .

منفعت: سود. منکر: انکار کننده .

منکّرات: بدی ها، زشتیها.

مّنی: مایعی که هنگام شهوت از انسان خارج می شود.

موکّل: کسی که دیگری را وکیل خود می نماید.

نافله: نماز مستحب.

نایب: کسی که کاری را به جای دیگری انجام دهد.

نجس العين: انسان با حیوانی که ذاتا نجس است، مانند کافر، سگ وخوك .

نذر: پیمان بستن با خدا.

نقدین: طلا و نقره .

نماز ادا: نمازی که در وقت خود به جا آورده شود.

نماز قضاء نمازی که خارج از وقت آن، خوانده شود .

نماز یومیه: نمازهای واجب شبانه روز

نیّت: قصد انجام کار.

نیّت رجاء: به قصد این که اگر خداوند دستور داده باشد، این کار را انجام می دهم .

نیت قربت مطلقه: تنها به قصد تقرب به درگاه الهی، بدون این که خصوصیتی را قید نماید.

هتك: بی احترامی واجب: کاری که باید انجام شود.

واجب کفایی: واجبی که اگر یکی، آن را انجام دهد، از دیگران ساقط می شود .

وارث: کسی که ارث می برد.

ص: 631

ورثه: جمع وارث، کسانی که ارث می برند.

وصی: کسی که انسان به او وصیت می کند.

وطّی: نزدیکی و مقاربت.

وقت تعلق كقاره: وقتی که کفاره بر او واجب می شود.

ولی: کسی که اختیار انسان با اوست، سرپرست.

یائسه: زنی که دیگر خون حیض نمی بیند، یعنی اگرسیده است شصت سال و اگر سیده نیست پنجاه سال قمری او تمام شده باشد.

برخی از مقدارها:

18 قیراط =..3/6 گرم.

هفت دهم مثقال = 12/6 نخود نقره سکه دار بنابر احتياط .

ص: 632

1- إعتقادات الإمامية، شیخ محمد بن على بن بابویه قمی (صدوق): ص 110 ب 39 باب الإعتقاد في التقية: و إعتقادنا فيمن خالفنا في شيء من أمور الدين كاعتقادنا فيمن خالفنا في جميع أمور الدّين.

حديقة الشّيعة: ج4 ص 802 فصل 2: ابن حمزه و سید مرتضی رازی از شیخ مفید رحمه الله به واسطه ای نقل کرده اند که او به سند خود نقل نموده از محمد بن الحسين بن ابی الخظاب که از خواص اصحاب چند امام معصوم است، که او گفت: با امام علی بن محمد الهادی عليهما السلام در مسجد النبي صلى الله عليه وآله بودم، گروهی از اصحاب حضرت نزد ایشان آمدند و ابوهاشم جعفری از جمله آن ها بود، او سخنوری بلیغ بود و نزد حضرت جایگاهی بزرگ داشت. سپس گروهی از صوفیان داخل مسجد الرسول صلى الله عليه وآله شدند و به تهليل گفتن پرداختند، در حالی که حضرت امام على هادی علیه السلام نشسته بودند و گروهی از یارانشان از جمله سخنور شیعه ابوهاشم جعفری، گرد آن حضرت بودند، امام فرمودند:

«لَا تَلْتَفِتُوا بِهَؤُلَاءِ إِلَى هَؤُلَاءِ الخداعين ، فَإِنَّهُمْ ځلفاء ( حلفاء ) الشَّيَاطِينُ ( الشَّيْطَانُ ) ، ومخربوا قَوَاعِدَ الدِّينِ ، يترهدون لَرَاحَةُ الْأَجْسَامِ ، وَ يتهجدون لصید الْأَنْعَامِ ، يتجوعون عُمُراً حَتَّى یدبخوا ( یدیخوا ) للإيکا فَ حمرا ، لايهللؤن إِلَّا لغرور النَّاسِ ، وَ لَا يقللؤن الْغِذَاءِ إِلَّا لملإ العساس ، وَ اخْتِلَاسُ قَلْبِ الدفناس ، یكلمؤن النَّاسِ بإملائهم فِي الْحُبُّ ، وَ يطرحونهم ( يَطْرَحُونَ ) باذلالهم ( باذ ليلائهم ) فِي الْجُبِّ ، أورادهم الرَّقْصِ وَ التصدیه ، وأذكارهم الترتم والتنغنية ، فَلَا يَتَّبِعُهُمُ إِلَّا السُّفَهَاءِ ، وَ لَا يعتقدهم إِلَّا الْحَمْقَاءِ ( الحقی ) . فَمَنْ ذَهَبَ إِلَى زِيَارَةِ أَحَدُهُمْ حَيّاً وَ مَيِّتاً ، فكانما ذَهَبَ إِلَى زِيَارَةِ الشَّيْطَانِ وَ عِبَادَةِ الْأَوْثَانِ ، وَ مَنْ أَعَانَ أَحَداً مِنْهُمْ فَكَأَنَّمَا أَعَانَ يَزِيدَ وَ مُعَاوِيَةَ وَ أَبَا سفیان ».

به این نیرنگ بازان نگاه نکنید که جانشینان (هم پیمانان) شیاطین و ویران گران شالوده های دین هستند. برای آسایش تن، زهد پیشه میکنند و برای شکار شب زنده داری کنند، عمری را

ص: 633

به گرسنگی سپری می کنند تا جاهلان را بفریبند. جز برای فریب مردم تهلیل نمی گویند و از غذای اندک استفاده میکنند تا ظرف های بزرگ خود را پر از غذا کنند و دل های مردم پست و فرومایه را مجذوب خود سازند. با مردم مهربانانه سخن می گویند و با گمراهی های خود آنان را به درون چاه می افکنند. وردشان رقصیدن و سوت کشیدن است و ذکرشان ترم و آوازه خوانی. تنها بی خردان از آن ها پیروی می کنند و ابلهان به آنان معتقد می شوند، هرکس به دیدار زنده یا مرده آنان برود، گویا به دیدار شیطان و بت پرستان رفته و هرکس به یکی از آنان کمک کند؛ گویا به یزید و معاویه و ابوسفیان یاری کرده است.

یکی از یاران حضرت عرض کرد: حتی اگر (آن صوفي) به حقوق شما معترف باشد؟ حضرت نگاهی غضب آلود به او افکنده فرمودند:

«ذَعْ ذَا عَنْكَ ، مِنْ اعْتَرَفَ بِحُقُوقِنَا لَمْ يَذْهَبُ فِي عقوقنا ، أَمَّا تَدْرِي أَنَّهُمْ أځس طوايف الصُّوفِيَّةِ ، والصؤفیه كُلِّهِمْ ( مخالونا ) مِنْ مُخَالِفِينَا ، وَ طَرِيقَتِهِمْ مغايره لطريقتنا ، وَ إِنْ هُمْ إِلاَّ نصارئ وَ ( أَوْ ) مجؤس هَذِهِ الْأُمَّةُ ، أَ وَلِيِّكَ الَّذِينَ يَجْهَدُونَ فِي إِطْفَاءَ نُورِ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ «وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ كَرَّةً الْكَافِرُونَ » - سوره (61) الصف آیه 29.

این سخن را رها کن، آن کس که به حقوق ما معترف باشد، از ما سرپیچی نمی کند، مگر نمیدانی ؟! اینان پست ترین طایفه صوفیان اند؟ و صوفیان همگی از مخالفان ما هستند، و روش آنان با روش ما مغایر است. آنان جز نصاری و مجوس این امت نیستند، آنان کسانی هستند که در خاموش کردن نور خداوند می کوشند، و خداوند نور خویش کامل می کند گرچه کافران نپسندند.

ملا محمّد طاهر قمّی رحمة الله علیه در تحفة الأخبار: ص 22 نوشته است: مرحوم سید مرتضی رازی، از شیخ مفید به سند صحیح از حضرت امام عليّ التقيّ عليه السّلام روایت کرده: محمد بن حسين بن أبي الخطاب گوید: من با امام علی النقی علیه السلام در مسجدالنبي صلّى الله عليه وآله بودم، در آن حال جمعی از اصحاب آن حضرت از جمله ابوهاشم جعفری . که

ص: 634

فردی بلیغ و سخنور و نزد امام از جایگاه ویژه ای برخوردار بود. بر آن حضرت وارد شدند. پس از آن گروهی صوفی وارد مسجد شده و در گوشه ای از مسجد حلقه زده و به گفتن لا اله الا الله پرداختند. امام علیه السلام به ما فرمود:... - و حدیث را مانند حديقة الشّيعة نقل کردند-.

و مقامع الفضل: ج2 ص 412 و البراهين القاطعة: ج2 ص348 الفرقة7 و الإثناعشريّة: ص 28 از کتاب حديقة الشيعة نقل کرده اند. و إكليل المنهج في تحقيق المطلب، محمد جعفر بن محمد طاهر الخراساني الكرباسي: ص 128 گوید: و في كتاب قرب الإسناد مسند عن محمد بن الحسين بن أبي الخطاب قال: كنت مع الهادي علي بن محمد عليهما السّلام في مسجد النبي صلی الله عليه وآله، فأتاه جماعة من أصحابه منهم أبوهاشم الجعفري و كان رجلا بليغة و كانت له منزلة عظيمة عنده علیه السّلام .... الهدايا الشّيعة أئمة الهدی: ج1 ص106 المقدمة 10 - وروى الشيخ المفيد رحمه الله بإسناده عن محمد بن الحسين بن أبي الخطاب، ....

منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئی): ج 14 ص 16 المقام الحادي والعشرون في حديقة الشيعة عن السيد المرتضی ابن الدّاعي الحسن الرّازي و ابن حمزة جميعاً، عن المفيد، بسنده عن محمّد بن الحسين بن أبي الخطّاب، ...، و رواه المحدث الجزائري أيضا في الأنوار النّعمانية من کتاب قرب الإسناد مسند ؛ عن محمّد بن الحسين بن أبي الخطّاب مثله .

2- سوره (21) الأنبياء عليهم السلام آیه 88 و 89.

2- سوره (6) الأنعام آیه 60.

3- سوره (6) الأنعام آیه 60.

4- سوره (7) الأعراف آیه 22.

5- سوره (5) المائدة آيه 4.

6 - سوره (5) المائدة آیه 68.

7- الإحتجاج: ج2 ص 485، وسائل الشيعة: ج6ص25 ب8 ح7249 و بحارالأنوار: ج 53

ص: 635

ص 159 ب 31 ح 3 وج81 ص 359 ب22 ح 7.

8- سوره (2) آیه 59: «و إذ قلنا ادخلوا هو القرية فکلوا منها حيث شئتم رغدا واخلوا الباب سجدا و قولوا حطة نغفرلکم خطاياکم وسنزيد المحسنين». .

سوره (4) النّساء آیه 155: «وَ رَفَعْنا فَوْقَهُمُ الطوربميثاقهم وَ قُلْنا لَهُمْ اذخلوا الْبابَ سُجَّداً وَ قُلْنا لَهُمْ لا تَعْدُوا فِي السَّبْتِ وَ أَخَذْنا مِنْهُمْ مِيثاقاً غَلِيظاً ».

سوره (7) الأعراف آیه 162: «وَ إِذْ قِيلَ لَهُمُ اسکنوا هَذِهِ الْقَرْيَةِ وکلوا مِنْهَا حَيْثُ شیتم وَ وَ قُولُوا حِطَّةُ وَ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً نغفرلكم خطيئاتکم سَنَزِيدُ الْمُحْسِنِينَ ».

9- مهج الدّعوات: صفحه 333 از کتاب جامعی قدیمی تأليف محمد بن محمد بن عبد الله بن فاطر به سند متصل خود از شیخ صدوق و او به سند متّصل خود از امام جعفر صادق عليه السّلام نقل می کند. بحارالأنوار: جلد30 صفحه 395 باب20 حدیث 169 و جلد 83 صفحه 59 حدیث 67 از مهج الدّعوات.

10- مهج الدّعوات: صفحه 257: و من ذلك دعاء آخر لمولانا الرضا عليه السلام في سجدة الشكر رویناه بإسنادنا إلى سعد بن عبد الله في كتاب فضل الدعاء، و قال أبوجعفر: عن محمد بن إسماعيل بن بزيع، عن الرضا، و بکیر بن صالح، عن سليمان بن جعفر، عن الرضا عليه السلام، قالا: دخلنا عليه وهو ساجد في سجدة الشكر فأطال في سجوده ثم رفع رأسه فقلنا له: أطلت السجود؟ فقال:

سایر منابع: المصباح کفعمي:صفحه 553الفصل 44 از مهج الدّعوات، بحارالأنوار: جلد83 صفحه 223 باب 44 حديث 44 از مهج الدّعوات و جلد30 صفحه 393 باب20 حديث 166 و167 از مهج الدّعوات و المصباح، مستدرك الوسائل: جلده صفحه 139 بابه حدیث 0519 - 13 و حديث 5517- 14 از مهج الدعوات و البلد الأمين.

11- سوره (2) آیه 184.

12- سوره (8) الأنفال آیه 42.

ص: 636

13- سوره (16) النحل آیه 107.

14- سوره (4) النساء آیه 30.

15 - سوره 13 الرعد آیه 30.

1-6در سوره (2) آیه 279.

17- سوره (24) النور آیه 2.33- سوره (16) النحل آیه 72.

18 - سوره (16) النّحل آیه 73.

19 - فروع الكافي كتاب النکاح- باب حق الزوج على المرأة - حديث ( به سند صحيح. 20- سوره 2 آیه 229

21- سوره 4 النساء آیه 35.

22- سوره (24) النور آیه 30.

23 - سوره 33 الأحزاب آیه 54.

24 - سوره 17 الإسراء آیه 31 و 32.

25 - سوره 1ة الذاريات آیه 23 و 24.

26 - سوره 2 آیه 239.

27 - سوره 23 المؤمنون آیه 98 و 99.

28- سوره (5) المائدة آیه 44.

29 - جامع الأخبار: ص156.

بحار الأنوار: ج 101 ص274 ح12 از الإمامة و التبصرة . و جامع أحاديث الشيعة: ج30 ص 142ح از البحار از الإمامة.

30 - نهج البلاغة: خطبه 131.

31 - جامع الأخبار: ص156.

از آن: بحار الأنوار: ج101 ص274 ح 9، و جامع أحاديث الشّيعة: ج3 ص 142 ح-1- 106 -

ص: 637

.(5) - 45352

32 - سوره (10) یونس عليه السلام آیه 73: «فَإِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَما سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلاَّ عَلَى اللَّهِ وَ أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ بَيْنَ الْمُسْلِمِينَ ».

سوره (11) هود عليه السلام آیه 30: «و یا قوم لا أسئلكم عليه ما إن أجري إلا على الله وما أنا بطارد الذين آمنوا إنهم ملاقوا بهم و لكني أراكم قوم تجهلون».

سوره (11) هود عليه السلام آیه 52 «یا قَوْمٍ لَا أسئلکم علیه أَجْراً إِنْ أَجْرِيَ إِلاَّ عَلَى الَّذِي فَطَرَنِي أَ فَلا تَعْقِلُونَ ».

سوره (26) الشعراء آیه 110 «وَ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيّهَ ؛ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلاَّ عَلى رَبِّ الْعالَمِينَ ».

سوره (26) الشعراء آیه 128 «وَ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيَّه ؛ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلاَّ عَلى رَبِّ الْعالَمِينَ ».

سوره (26) الشعراء آیه 146 «وَ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيّهَ ؛ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلاَّ عَلى رَبِّ الْعالَمِينَ».

سوره (26) الشعراء آیه 165 «وَ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيَّه ؛ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلاَّ عَلى رَبِّ الْعالَمِينَ ».

سوره (26) الشعراء آیه 181 «وَ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلاَّ عَلى رَبِّ الْعالَمِينَ ».

سوره (34) سبأ آیه 48 «ما سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْرٍ قَوْلِكُمْ إِنْ أَجْرِيَ إِلاَّ عَلَى اللَّهِ وَ هُوَ عَلَى كُلِّ شَيْ ءٍ شَهِيدُ

».

33 - الكافي: ج1 ص 46 باب المستأكل بعلمه والمباهي به ...حہ - علي، عن أبيه، عن النوفلی ، عَنِ السَّكُونِيِّ ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ قَالَ : قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ :

«الْفُقَهَاءُ أُمَنَاءُ الرُّسُلِ مَا لَمْ يَدْخُلُوا فِي الدُّنْيَا . قَالَ : یا رَسُولَ اللَّهِ ! وَ مَا دُخُولُهُمْ فِي الدُّنْيَا ؟ قَالَ : إِتْبَاعِ السُّلْطَانِ ، فَإِذَا فَعَلُوا ذَلِكَ فاخذر وَهْمُ عَلَى دينکم ».

دعائم الإسلام: ج1 ص 81 و النوادر، راوندی: ص 27 مانند آن و در آن است: على أذيابيگم، أعلام الدين: ص90 و عوالي اللئالي: ج4 ص 59ح2 و ص 77 الجملة 2ح 95 مانند الكافي. کشف الغمة: ج2 ص 186 و العددالقوية: ص150- عَنْهُ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ : الْفُقَهَاءُ أُمَنَاءُ الرُّسْلِ ، فَإِذَا رَأَيْتُمْ الْفُقَهَاءِ قَدْ رکنوا (رکنوا - الْعُدَدِ الْقَوِيَّةِ ) إِلَى السَّلَاطِينِ فانهموهم .

ص: 638

34 - المحاسن: ج1 ص208 ب 6 ح73 - البرقي، عن أبيه، عن هارون بن الجهم، عن حفص بن عمرو، عن أبي عبد الله، عن أبيه، عن علي عليه السلام قال: «مَنْ مَشَى إِلَى صَاحِبِ بِدْعَةٍ فَوَقَّرَهُ فَقَدْ مَشَى فِي هَدْمِ الْإِسْلَامِ ».

عقاب الأعمال: ص 258- أبي رحمه الله قال: حدثني سعد بن عبد الله، عن أحمد بن أبي عبد الله، عن أبيه، عن هارون بن الجهم، عن جعفر بن عمر، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: «مَنْ مَشَى إِلَى صَاحِبِ بدعۃ فَوَقَّرَهُ ؛ فَقَدْ سَعَى فِي هَدْمِ الْإِسْلَامِ ».

من لایحضره الفقيه: ج 3 ص 572 باب معرفة الكبائر التي أوعد الله عزوجل عليها التار...ح 4957 وقال علي عليه السلام: «مَنْ مَشَى إِلَى صَاحِبِ بدعۃ فَوَقَّرَهُ ؛ فَقَدْ سَعَى فِي هَدْمِ الْإِسْلَامِ ».

المحاسن: ج1 ص 208 با ح 72 - البرقي، عن يعقوب بن يزيد، عن محمد بن جمهور العتي، رفعه قال: «مَنْ أَتَى ذَا بدعۃ فَعَظَّمَهُ فَإِنَّمَا سَعَى فِي هَدْمِ الْإِسْلَامِ ».

الكافي: ج1 ص54 باب البدع و الرأي و المقاييس ...ح3- و بهذا الإسناد، عن محمد بن جمهور رفعه قال: «مَنْ أَتَى ذَا بِدَعِهِ فَعَظَّمَهُ فَإِنَّمَا يَسْعَى فِي هَدْمِ الْإِسْلَامِ ». إعتقادات الإمامية، شیخ صدوق: ص110 ب 39 باب الإعتقاد في التقنية - و قال النبي صلّى الله علیه و آله وسلم: «مَنْ أَتَى ذَا بِدَعِهِ فَوَقَّرَهُ فَقَدْ سَعَى فِي هَدْمِ الْإِسْلَامِ ».

وسائل الشيّعة، ج 16 ص 297 ب391 ح 2 از المحاسن و الكافي، وح3 از المحاسن، و در صفحه271 ب4.5

ح 7 از الفقيه، و عقاب الأعمال. بحار الأنوار: ج2 ص306 ب34 ح44 از عقاب الأعمال و از المحاسن.

ص: 639

برخی از آثار مکتوب حضرت آیت الله شیخ حیدر تربتی کربلائی

عربی

- أدب ذبيح آل محمد صلوات الله عليهم أجمعين

- الشهادة المقدسة بولاية اميرالمؤمنين و الزهراء و اولادهما الأئمة المعصومين عليهم السّلام:

جلدة جرعة من ماء المعين: في بعض فضائل امیرالمؤمنين عليه السّلام جلد2 جرعة من ماء المعين: في بعض فضائل ائمة المؤمنين عليهم السّلام و فضائل شيعتهم المؤمنين

جلد3 جرعة من ماء المعين: في الشّهادة بولاية أميرالمؤمنين و اهل بيته المعصومين عليهم

السّلام في التّكوين

جلد4 جرعة من ماء المعين: في الشّهادة بولاية أميرالمؤمنين و اهل بيته المعصومين عليهم

السّلام في التشريع

- احادیث بقية الله الأعظم عجل الله تعالی فرجه

- زيارات ذبيح آل محمد صلوات الله عليهم أجمعين العاشورائية

- موسوعة أحاديث طه و آل یاسین صلوات الله عليهم أجمعين الفقهية 50 جلد

- موسوعة أحاديث بقية الله الأعظم عجل الله تعالی فرجه الشريف

- موسوعة أحاديث ذبيح آل محمد صلوات الله عليهم أجمعين 2 جلد

- موسوعة تفسيرظه و آل یاسین صلوات الله عليهم أجمعين 110 جلد

- موسوعة قراءات طه و آل یاسین صلوات الله عليهم أجمعين 2 جلد

- وظيفة الشيعة الكرام في زمن غيبة الإمام عليه الصلوة والسلام فارسی

- از بركة غدیر تا بی کران کربلا (غدیر، عاشورا و غلق) در رد غلق

- امامت اصل اصول دین محمدی صلی الله عليه وآله

- پاک نهاد دیرین حضرت زهير بن القين عليه السلام، علوی (دفاعيه)

ص: 640

- پژوهشی نو پیرامون حدیث شریف کسای یمانی (در دفاع از حدیث شریف کسای یمانی به روایت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها)

- پرسش ها و پاسخ ها:

جلد 1، پرتوی حق (پاسخ شیعه به شبهات وارد شده از جانب وهابیان)

جلد2، (پاسخ به سؤالات شیعیان درباره جبر، عصمت پیامبران، علم و عصمت اهل بیت عليهم السلام)

جلد3، فضل طینت نور (بدعت در عزاداری اهل بیت علیهم السلام و شیعیان عزادار)

- پژوهه ای در واکاوی و اعتبار زیارت جامعه کبیره (پاسخ به شبهه ها، منابع، سند، متن، تحقیق همراه با متن زیارت از منابع اصیل و ... ) (دفاعيه)

- پژوهه ای در واکاوی و اعتبار زیارت عاشوراء معروفه (پاسخ به شبهه ها، منابع، سند، متن، تحقیق همراه با متن زیارت از منابع اصیل و ... ) (دفاعيّه)

- پژوهه ای در واکاوی و اعتبار زیارت عاشوراء ناحیه مقدسه مهدیه عجل الله فرجه (پاسخ به شبهه ها درباره منابع، سند و متن، تحقیقی همراه با متن زیارت از منابع اصیل و ...) (دفاعیّه)

- ترجمه کتاب شریف «زیارات ذبيح آل محمد العاشورائية» (در فضیلت زیارت امام حسين عليه السلام و... و زیارت عاشوراء و دفاع از آن و مدارک و سند آن)

- تولی و تبری اساس توحید - حجاب (نگاه، پوششو روابط) از دیدگاه قرآن و عترت

- حج در احادیث اهل بیت اطهار علیهم السّلام

- حضرت حرعلیه السلام آزاد مرد شهید، حسینی (دفاعيه) - حریم و حیا (نگاه مولانا المهدی عجل الله تعالیفرجه)

- حلّاج مرتدی به دار آویخته (در رد تصوف و فلسفه و اشخاص آن)

- حور و آتش (دفاع از حضرت فاطمه و خدیجه سلام الله عليهما)

- در محضر فقیه معارفی: 8 جلد (مجموعه ای نفیس از پاسخ به سؤالات و شبهات؛ معارفي، قرآنی،

ص: 641

فقهی، تاریخی، درائی ، حدیثی و ...)

- دعای صنمی قریش و اعتبار آن (دفاعیه در برائت و تبری)

- ربا، اعلان جنگ با الله و رسولش

- ریش تراشی از دیدگاه قرآن و عترت

- زیارت های مولانا الشقاء ابوالفضل العباس عليه السلام

- شرح زیارت جامعه کبیره جلد1، 2، 3، 4 و ...

- شطرنج از دیدگاه قرآن و عترت

- غنا و موسیقی از دیدگاه قرآن و عترت

- فاطمة حجة الله على الحجج عليهم السلام (معارف فاطمی)

- گزیده ای از فقه طه و آل یاسین علیهم صلوات الله :

جلدا یکصد و ده حديث معارفی

جلد 2 کتاب طهور، عبادات و ... (فقهی فتوایی)

جلد3 فقه معاملات و ... (فقهی فتوایی)

جلد 4حج در احادیث اهل بیت اطهار علیهم السلام

جلده مناسک حج و عمره (فقهی فتوایی)

جلدة آداب حج و عمره، اعمال و دعاهای مستحب

- والدة الحجة المنتظر عليهما السّلام علوية مطهرة (اصل و نسب مادر امام زمان عجل الله فرجه)

- و تألیفات و تحقیقات دیگری در موضوعات؛ معارف، فقه، حدیث، تاریخ و... برگرفته از منابع اصیل (قرآن وسنّت مطهره محمد و آل محمد صلّى الله عليهم اجمعین) می باشند.

البته ایشان هم چنان به توفیق الهی و با وجود حجم گسترده کار، باز هم پاسخ به سؤالات و شبهات و مسائل مطرح روز را از وظایف و دغدغه های خود می دانند و پاسخ می دهند.

ص: 642

ص: 643

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109