غلو و تفویض در گستره آیات و روایات اهل بیت علیهم السلام

مشخصات کتاب

غلو و تفویض در گستره آیات و روایات اهل بیت علیهم السلام

نویسنده: سید علیرضا موسوی

ناشر : مولف

خیراندیش دیجیتالی : انجمن مددکاری امام زمان (عج) اصفهان

ص: 1

(بخش اول)

1.معنای لغوی غلو

اشاره

غلو از ماده «غ ل و» بر وزن فعول، مصدر غلى يغلو، در لغت به معنای ارتفاع، ارتفاع، بالا رفتن و تجاوز از حد و مقدار و زیاده گویی و زیاده انگاری است.(1) شیخ مفید می فرماید: الغلو في اللغة هو تجاوز الحد و الخروج عن القصد. معنای لغوی غلو همان گذشتن از حد و مرز و خارج شدن از حد اعتدال است. (2)

در کتاب مجمع البحرین می گوید: تصلب و تشدد حتى تجاوز الحد و المقدار ... وَ مِنْهُ الْحَدِيثَ : " لا تَغْلُوا فِي صَدَاقُ النِّسَاءِ ". وَ فِي حَدِيثِ الشِّيعَةِ : " کُونُوا النُمْرُقَةُ الوُسْطى یَرْجِعُ إِلَیْکُمْ الغالى وَ یَلْحَقُ بِکُمُ التالى"(3) فالغالى من يقول في أهل البيت (عليهم السلام) ما لا يقولون في أنفسهم كمن يدعى فيهم النبوة و الإلهية، و التالي المرتاد يريد الخير ليبلغه ليؤجر عليه. و فيه: " إِنَّ فِينَا أَهْلَ الْبَيْتِ فِي كُلِّ خَلَفٍ عُدُولًا يَنْفُونَ عنيا تَحْرِيفَ الْغَالِينَ " أي الذين لهم غلو في الدين، كالنصيرية و المبتدعة و نحوهم.(4)

معنای غلو در نصوص دینی

غلو يعني خروج هر چیز از حد و مرز و اندازه آن، پیش فرض این معنا آن است که هر چیزی قدر و اندازه ای دارد که با آن اندازه از غیر خود شناخته می شود. انسان باید اندازه هر شیء را در حد و مرز

ص: 2


1- ابن منظور، محمد بن مكرم، لسان العرب، ج 15، ص: 132. قيومی، أحمد بن محمد، المصباح العنير في غريب الشرح الكبير ج2 ص: 452. فيرمي، أحمد بن محمد، المصباح العنير في غريب الشرح الكبير ج 2 ص: 452 زبیدی، تاج العروس من جواهر القاموس ج20 ص: 22
2- مجلسی، محمد باقي مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول ج3 ص: 147
3- مشکاء الأنوار ص 57
4- طریحی، فخر الدين بن محمد، مجمع البحرین، ج 1، س: 318

خود محدود بداند و همین که چیزی را از حدود خود خارج کند، خروج از حق تلقی می شود و چون عدل به «وضع كل شيء موضعه» تعریف شده است، غلو نوعی ظلم هم به حساب می آید.

در روایات اهل بیت علیهم السلام، معمولا اصطلاح غلو درباره کسانی به کار رفته است که انسان ها را از اندازه و قدر بندگی و مخلوق بودن فراتر برده و بدان ها صفات و شئون الوهی نسبت داده اند و به دنبال این عقیده، باورهای فاسد دیگری پیدا کرده بودند. این غلات، انواع و اقسام گوناگونی داشته اند، برخی از آنها به کلی از دایره شریعت بیرون رفته و اباحه گرا شده بودند و صریحا سخن از حلول و اتحاد می گفتند و برای نیرنگ مردم، خود را به تشیع وامامان منتسب می کردند اما در حقیقت از ملاحده محسوب می شدند. این اشخاص معمولا با واژه غالی یا غلات یاد می شوند و در کتب رجال، با تعابیری نظیر غلات طیاره یا طیاره یا اصطلاحاتی نظیر فاسد المذهب و فاسد الاعتقاد یا اهل تخليط مورد معرفی قرار گرفته اند.

برخی دیگر اما چنین نبودند و در عین اینکه در زمره شیعیان به حساب می آمدند، تنها باورهای نادرست غالیانه ای مثل نسبت دادن خلق و رزق و اماته و احیاء و ... به امامان عليهم السلام داشتند و در دیگر اعتقادات و مبانی دینی، همچون باقی شیعیان فکر و سیر می کردند که به این اشخاص "غلات مفوضه" یا "مفوضه" گفته می شود و البته گاهی اوقات نیز به طور مطلق بر آنها نیز غالی اطلاق گشته است. همچنین در کتب رجالی شیعه از این اشخاص با عنوان اهل الارتفاع یا في حدينه ارتفاع یا مرتفع القول یا فيه غلو و ترفع یاد شده است. پس غلات نیز درجه و رتبه بندی دارند و همه آنها در یک سطح نیستند.

دسته ای دیگر از غلات بودند که از دایره شریعت خارج نشده بودند و صرفا صفات و شئون انحصاری خداوند را به بندگان نسبت می دادند. به عبارت دیگر، غلو این اشخاص در مرحله قول و

ص: 3

نظر بود و در منصه اعمال و کردار ظهور خاصی پیدا نکرده بود اما مهم اینجاست که اهل بيت عليهم السلام تفاوتی بین این غلات با غلات اباحه گرا قائل نشده اند و همان برخوردی که با غلات اباحه گرا انجام می دادند با این اشخاص نیز انجام می دادند که نمونه این برخورد را می توان به ویژه در سیره امیر المومنین علی علیه السلام با قومی که آن حضرت را خدای خود خواندند، مشاهده کرد.(1)

2.معنای اصطلاحی غلو

اشاره

در ادامه برای درک بهتر و عمیق تر معنای غلو در نصوص دینی، به ذکر کلمات علمای شیعه در این رابطه می پردازیم.

شیخ صدوق (قدس سره)

قال الشيخ الصدوق: اعْتِقَادُنَا فِی الْغُلَاةِ وَ الْمُفَوِّضَةِ أَنَّهُمْ کُفَّارٌ بِاللَّهِ جَلَّ جَلَالُهُ وَ أَنَّهُمْ شَرٌّ مِنَ الْیَهُودِ وَ النَّصَارَی وَ الْمَجُوسِ وَ الْقَدَرِیَّةِ وَ الْحَرُورِیَّةِ وَ مِنْ جَمِیعِ أَهْلِ الْبِدَعِ وَ الْأَهْوَاءِ الْمُضِلَّةِ وَ أَنَّهُ مَا صَغَّرَ اللَّهَ جَلَّ جَلَالُهُ تَصْغِیرَهُمْ شَیْ ءٌ وَ قَالَ جَلَّ جَلَالُهُ: (ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُؤْتِیَهُ اللَّهُ الْکِتابَ وَ الْحُکْمَ وَ النُّبُوَّةَ ثُمَّ یَقُولَ لِلنَّاسِ کُونُوا عِباداً لِی مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لکِنْ کُونُوا رَبَّانِیِّینَ بِما کُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْکِتابَ وَ بِما کُنْتُمْ تَدْرُسُونَ وَ لا یَأْمُرَکُمْ أَنْ تَتَّخِذُوا الْمَلائِکَةَ وَ النَّبِیِّینَ أَرْباباً أَ یَأْمُرُکُمْ بِالْکُفْرِ بَعْدَ إِذْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ)(2) وَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: (لا تَغْلُوا فِی دِینِکُمْ وَ لا تَقُولُوا عَلَی اللَّهِ إِلَّا الْحَقَّ)(3)(4)

ص: 4


1- کلینی، محمد بن یعقوب، الكافي (ط الأسامية)، ج 7، 256
2- سورة آل عمران، آیه 79.
3- سورة النساء، آیه 170
4- صدوق، اعتقادات الاماميه، ص 97

وَ اعْتِقَادُنَا فِی النَّبِیِّ وَ الْأَئِمَّةِ (علیهم السلام) (1:) أَنَّ بَعْضَهُمْ قُتِلُوا بِالسَّیْفِ وَ بَعْضَهُمْ بِالسَّمِّ(1) وَ أَنَّ ذَلِکَ جَرَی عَلَیْهِمْ عَلَی الْحَقِیقَةِ وَ أَنَّهُ مَا شُبِّهَ أَمْرُهُمْ لَا کَمَا یَزْعُمُهُ مَنْ یَتَجَاوَزُ الْحَدَّ فِیهِمْ مِنَ النَّاسِ بَلْ شَاهَدُوا قَتْلَهُمْ عَلَی الْحَقِیقَةِ وَ الصِّحَّةِ لَا عَلَی الْخَیَالِ وَ الْحَیْلُولَةِ وَ لَا عَلَی الشَّکِّ وَ الشُّبْهَةِ فَمَنْ زَعَمَ أَنَّهُمْ شُبِّهُوا أَوْ أَحَدٌ مِنْهُمْ فَلَیْسَ مِنْ دِینِنَا فِی شَیْ ءٍ وَ نَحْنُ مِنْهُ بِرَاءٌ وَ قَدْ أَخْبَرَ النَّبِیُّوَ الْأَئِمَّةُ (علیهم السلام) أَنَّهُمْ یُقْتَلُونَ فَمَنْ قَالَ إِنَّهُمْ لَمْ یُقْتَلُوا فَقَدْ کَذَّبَهُمْ وَ مَنْ کَذَّبَهُمْ فَقَدْ کَذَّبَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ کَفَرَ بِهِ وَ خَرَجَ بِهِ عَنِ الْإِسْلَامِ (وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِینَ).(2)(3)... وَ قَدْ فَوَّضَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَی نَبِیِّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) أَمْرَ دِینِهِ فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَّ وجل: (وَ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا)(4) وَ قَدْ فَوَّضَ ذَلِکَ إِلَی الْأَئِمَّةِ (علیهم السلام)... وَ عَلَامَةُ الْمُفَوِّضَةِ وَ الْغُلَاةِ (2:) دَعْوَی التَّجَلِّی بِالْعِبَادَةِ مَعَ تَرْکِهِمُ الصَّلَاةَ وَ جَمِیعَ الْفَرَائِضِ وَ (3:) دَعْوَی الْمَعْرِفَةِ بِأَسْمَاءِ اللَّهِ الْعُظْمَی وَ (4:) دَعْوَی انْطِبَاعِ الْحَقِّ لَهُمْ وَ (5:) أَنَّ الْوَلِیَّ إِذَا خَلُصَ وَ عَرَفَ مَذْهَبَهُمْ فَهُوَ عِنْدَهُمْ أَفْضَلُ مِنَ الْأَنْبِیَاءِ (علیهم السلام) وَ مِنْ عَلَامَتِهِمْ دَعْوَی عِلْمِ الْکِیمِیَاءِ وَ لَمْ یَعْلَمُوا مِنْهُ إِلَّا الدَّغَلَ وَ تَنْفِیقَ الشَّبَهِ وَ الرَّصَاصِ عَلَی الْمُسْلِمِین(5)

در کتاب عقايد صدوق می نویسد: اعتقاد ما درباره غاليان و مفوضه این است که آن ها کافرند به خدا و از یهود و نصاری و مجوس و قدری ها و حروريه و تمام بدعت گذاران و هوا پرستان بدترند و هیچ کسی به اندازه آن ها خدا را کوچک نیانگاشته. خداوند می فرماید: (ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُؤْتِيَهُ اللَّهُ الْكِتابَ وَ الْحُكْمَ وَ النُّبُوَّةَ ثُمَّ يَقُولَ لِلنَّاسِ كُونُوا عِباداً لِي مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لكِنْ كُونُوا رَبَّانِيِّينَ بِما كُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْكِتابَ وَ بِما

ص: 5


1- مجلسی، بحار الأنوار، ج 25، ص 342
2- سوره آل عمران، آیه 85
3- صدوق، اعتقادات الإماميه، ص99
4- سورة الحشر، آیه 7
5- صدوق، أعتقادات الامامیه، ص101

كُنْتُمْ تَدْرُسُونَ وَ لا يَأْمُرَكُمْ أَنْ تَتَّخِذُوا الْمَلائِكَةَ وَ النَّبِيِّينَ أَرْباباً أَ يَأْمُرُكُمْ بِالْكُفْرِ بَعْدَ إِذْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ) برای هیچ بشرى سزاوار نیست که خداوند، کتاب آسمانی و حکم و نبوت به او دهد سپس او به مردم بگوید: غیر از خدا، مرا پرستش کنید! بلکه (سزاوار مقام او، این است که بگوید:) مردمی الهی باشید، آن گونه که کتاب خدا را می آموختید و درس می خواندید! (و غیر از خدا را پرستش نکنید)؛ و نه اینکه به شما دستور دهد که فرشتگان و پیامبران را، پروردگار خود انتخاب کنید. آیا شما را، پس از آنکه مسلمان شدید، به كفر دعوت می کند؟! در آیه دیگر میفرماید: (لا تَغْلُوا فِی دِینِکُمْ وَ لا تَقُولُوا عَلَی اَللّهِ إِلاَّ اَلْحَقَّ) در دین خود، غلو (و زیاده روی) نکنید؛ و درباره خدا، غیر از حق نگویید!

اعتقاد ما درباره پیامبر اکرم و ائمه (عليهم السلام) این است که بعضی بوسیله شمشیر شهید شدند و بعضی با زهر و این جریان یک واقعیت بود نه اینکه به نظر مردم آمده باشد چنانچه برخی که زیاده روی می کنند می گویند به نظر مردم چنین آمد واقعا کشته شدند نه بصورت خیال و شک و شبهه. هر کسی مدعی شود که این مطلب درباره همه آن ها با یکی از ایشان صورت گرفته که به نظر مردم چنین آمده، بهره ای از دین ما نبرده و ما از آن ها بیزاریم با اینکه پیامبر اکرم و ائمه (عليهم السلام) خبر داده اند که کشته می شوند. هر که مدعی شود آن ها کشته نشده اند، با این ادعا آن ها را تکذیب نموده و هر که پیامبر و ائمه(عليهم السلام) را تکذیب کند، خدا را تکذیب کرده و به او كافر شده و از اسلام خارج می شود و هر که جز اسلام دین دیگری را بپذیرد از او قبول نخواهد شد و در آخرت از زیانکاران است ... خداوند به پیامبر امر دین را واگذار نموده و فرموده است: (مَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا) آنچه را رسول خدا برای شما آورده بگیرید (و اجرا کنید)، و از آنچه نهی کرده خودداری نمایید. او نیز این مقام را به ائمه (علیهم السلام) تفویض نموده .. علامت غاليان حلاجی این است که مدعی تجلی هستند با

ص: 6

عبادت با اینکه نماز و تمام فرائض را ترک کرده اند و مدعی عارف بودن به اسم اعظم خدایند و می گویند خدا در آن ها حلول می کند و مدعی هستند که ولی وقتی به مرتبه خلوص برسد و عارف به مذهب آن ها باشد، از انبياء بالاتر است و دیگر از ادعاهای آن ها علم کیمیا است با اینکه جز مشتی دغل بازی و ظاهر سازی و اشتباه اندازی کار دیگری برای مردم مسلمان ندارند.

قَالَ الصَّدُوقُ: وَ كَانَ الرِّضَا (عَلَيْهِ السَّلَامُ) يَقُولُ فِي دُعَائِهِ: اللَّهُمَّ إِنِّی بَرِی ءٌ مِنَ الْحَوْلِ وَ الْقُوَّةِ وَ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إِلاَّ بِکَ اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ وَ أَبْرَأُ إِلَیکَ مِنَ الَّذِینَ ادَّعَوْا لَنَا مَا لَیسَ لَنَا بِحَقٍّ اللَّهُمَّ إِنِّی أَبْرَأُ إِلَیکَ مِنَ الَّذِینَ قَالُوا فِینَا مَا لَمْ نَقُلْهُ فِی أَنْفُسِنَا اللَّهُمَّ لَکَ الْخَلْقُ وَ مِنْکَ الرِّزْقُ وَ (إِیاکَ نَعْبُدُ وَ إِیاکَ نَسْتَعِینُ)(1) اللَّهُمَّ أَنْتَ خَالِقُنَا وَ خَالِقُ آبَائِنَا الْأَوَّلِینَ وَ آبَائِنَا الْآخِرِینَ اللَّهُمَّ لا تَلِیقُ الرُّبُوبِیةُ إِلاَّ بِکَ وَ لا تَصْلُحُ الْإِلَهِیةُ إِلاَّ لَکَ فَالْعَنِ النَّصَارَی الَّذِینَ صَغَّرُوا عَظَمَتَکَ وَ الْعَنِ الْمُضَاهِئِینَ لِقَوْلِهِمْ مِنْ بَرِیتِکَ اللَّهُمَّ إِنَّا عَبِیدُکَ وَ أَبْنَاءُ عَبِیدِکَ لا نَمْلِکُ لِأَنْفُسِنَا نَفْعاً وَ لا ضَرّاً وَ لا مَوْتاً وَ حَیاةً وَ لا نُشُوراً اللَّهُمَّ مَنْ زَعَمَ أَنَّا أَرْبَابٌ فَنَحْنُ مِنْهُ بِرَاءٌ وَ مَنْ زَعَمَ أَنَّ إِلَینَا الْخَلْقَ وَ عَلَینَا الرِّزْقَ فَنَحْنُ بِرَاءٌ مِنْهُ کَبَرَاءَةِ عِیسَی ابْنِ مَرْیمَ (علیهما السلام) مِنَ النَّصَارَی اللَّهُمَّ إِنَّا لَمْ نَدْعُهُمْ إِلَی مَا َیزْعُمُونَ فَلا تُؤَاخِذْنَا بِمَا یقُولُونَ وَ اغْفِرْ لَنَا مَا یدَّعُونَ وَ لا تَدَعْ عَلَی الْأَرْضِ مِنْهُمْ دَیاراً (إِنَّکَ إِنْ تَذَرْهُمْ یضِلُّوا عِبادَکَ وَ لا یلِدُوا إِلاَّ فاجِراً کَفَّارا)(2) (3)

مرحوم شیخ صدوق می گوید: حضرت امام رضا (عليه السلام)در دعای خود عرضه داشتند: خدایا من بیزارم از اینکه معتقد شوم نیرو و قدرتی دارم. نیرو و قدرتی نیست مگر به لطف و عنایت تو. خدایا من بیزارم از کسانی که مدعی شوند درباره ما چیزی را که برایمان صحیح نیست و به تو پناه می برم از

ص: 7


1- سورة فاتحته . آیه 5
2- سوره نوح، آیه 27
3- صدوق، اعتقادات الامامیه ،ص99 و 100

اعتقاد آن ها و همچنین از کسانی که درباره ما سخنی را بگویند که ما درباره خود آن را نگفته ایم. خدایا آفرینش و روزی از تو است. تو را می پرستیم و از تو یاری می خواهیم. تو آفریننده ما و آفریننده اجداد و پدران ما هستی. خدائی جز برای تو شایسته نیست و پروردگاری جز برای تو صلاحیت ندارد. من لعنت می کنم بر نصرانیان که تو را کوچک انگاشته اند وهم تمام گروه هائی که اعتقادی شبیه آن ها داشته باشند. خدایا ما بندگان تو و فرزند بندگانت هستیم. قدرت سود و زیانی برای خود نداریم، نه می توانیم جلو مرگ و زندگی و حشر و نشر را بگیریم. خدایا هر کسی به خدائی ما معتقد شود از او بیزاریم و هر که مدعی گردد که آفرینش و روزی بدست ما است، از آن ها نیز بیزاریم مانند بیزاری عیسی بن مریم (عليهما السلام) از نصاری. خدایا ما آن ها را به چنین اعتقادی وانداشته ایم. ما را مؤاخذه از اعتقاد آن ها نفرما. ما را ببخش از ادعای بی جای آن ها و بر روی زمین احدی از ایشان را نگذار. اگر آن ها را آزاد گذاری، بندگانت را گمراه می کنند و جز فاجر و کافر تولید نخواهند نمود.

توضیح: شیخ صدوق (قدس سره) در اینجا به حدیث ثامن الحجج(عليه السلام) استشهاد نموده اند که در آن حضرت از کسانی که برای اهل البيت (عليهم السلام) منزلت و مقامی قائل باشند که آن ها نفرموده و برای خود معتقد نباشند، برائت و بیزاری جستند و بعد مصادیق غلو را ذکر نمودند که آن ها ما را خالق و رازق عالم می دانند و فرمودند: خدایا، تو میدانی که ما این امور را برای خود معتقد نیستیم.

شیخ مفید (قدس سره) (معنای غلو)

قال الشيخ المفيد (قدس الله روحه): الغلو في اللغة هو تجاوز الحد و الخروج عن القصد. قال الله تعالى: (یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لاَ تَغْلُواْ فِی دِینِکُمْ وَ لاَ تَقُولُواْ عَلَی اللّهِ إِلاَّ الْحَقَّ)(1) الآية. فنهى عن تجاوز الحد في المسيح و

ص: 8


1- سورة النساء آیه 170

حذر من الخروج عن القصد في القول و جعل ما ادعته النصاری غلوا لتعدية الحد على ما بيناه و الغلاة من المتظاهرين بالإسلام هم الذين نسبوا أمير المؤمنين و الأئمة من ذريته (عليهم السلام) إلى الإلهية و النبوه و وصفوهم من الفضل في الدين و الدنيا إلى ما تجاوزوا فيه الحد و خرجوا عن القصد و هم ضلال کفار حكم فيهم امیر المؤمنين (عليه السلام) بالقتل و التحريق بالنار وقضت الأئمة (عليهم السلام) عليهم بالإكفار و الخروج عن الإسلام(1)

شیخ مفید گفته است: غلو در لغت به معنی تجاوز از حد و خروج از حد اعتدال است. خداوند در این آیه می فرماید: (یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لاَ تَغْلُواْ فِی دِینِکُمْ وَ لاَ تَقُولُواْ عَلَی اللّهِ إِلاَّ الْحَقَّ) ای اهل کتاب! در دین خود، غلو (و زیاده روی نکنید؛ و درباره خدا غير از حق نگویید! از زیاده روی درباره مسیح و خروج از حد معمول نهی فرموده و آنچه مورد ادعای نصرانیان است غلو نامیده بواسطه تجاوز نمودن از حد همان طوری که توضیح دادیم. غالیان متظاهر به اسلام کسانی هستند که امیر المؤمنين و ائمه علیهم السلام از نژاد او را نسبت به خدائی و پیامبری می دهند و آن ها را به صفات و امتیازاتی نسبت می دهند که از حد تجاوز می کند و خارج از مقدار معمول است، آن ها گمراه و کافرند. امیر المؤمنين عليه السلام درباره آن ها حکم به کشتن و آتش زدن نمود و ائمه علیهم السلام نیز آن ها را کافر و خارج از اسلام دانسته اند.

علامه مجلسی (قدس سره) (خلق عالم )

قال العلامة المجلسي في الإعتقادات: لا تعتقد أنهم خلقوا العالم بأمر الله تعالى فإنا قد نهينا في صحاح الأخبار عن القول به ولا عبرة بما رواه البرسي و غيره من الأخبار الضعيفة.

ص: 9


1- مفید، تصحيح اعتقادات الامامية ، ص 131

علامه مجلسی در کتاب اعتقادات خود می گوید: مبادا معتقد باشی که ائمه (علیهمالسلام) به أمر (إذن) خدا، خالق عالم هستند، زیرا در روایات صحيحهاز این اعتقاد نهی شدهایمو روایات ضعیفی که برسی و غیر او نقل کردهاند، اعتبار ندارد!

مجلسی اول (معنای غلو)

أما الذي هو الغلو فهو أن يقال بأن الأئمة خالقوا السماوات و الأرض و أنهم محيون و ممیتون و بیدهم أمر العالم، و هذا قول بما لا يعلم و إن ورد أخبار بذلک لكن لم نحقق صحتها، و لو قيل بأنهم شركاء الله فذلك كفر بالإجماع أما لو قالوا: بأنهم يدعون الله تعالى فيجيبهم في ذلك أو قالوا: إنهم كالملائكة في التفويض إليهم أمر الخلق كما ورد أن أمر الأرزاق بید میکائیل علیه السلام فهذا قول بما لا يعلم و الاحتراز عن هذه الأقوال أحوط.(1)

غلو این است که گفته شود:ائمه علیهم السلام آسمانها و زمین را آفریده اند و آنها زنده می کنند و می میرانند و امر عالم به دست ایشان است. این سخن اعتقاد به چیزی است که علم آن را نداریم (یعنی روایات شریفه بر چنین امری دلالت ندارد و حدیث معتبری در این باب موجود نیست) هرچند اخباری در این باره وارد شده است اما صحت آنها ثابت نیست و اگر گفته شود آنان در این امور با خداوند مشارکت دارند این سخن به اجماع کفر است و اگر گفته شود: آنان این موارد (خلق عالم احیاء اماته و امور تکوینیه) را از خداوند تعالی میخواهند و خداوند درخواستشان را اجابت می کند (زین باب که ایشان داعی و خداوند فاعل است) و یا اینکه گفته شود آنان مانند ملائکه هستند در تفویض این امور مانند آن که وارد شده امر رزق به دست میکائیل است این مسئله اعتقاد به چیزی است که علم آن را نداریم و دوری جستن از این سخنان غاليانه احوط است.

ص: 10


1- مجلسی، محمد تقی: روضه العتقين في شرح من لا يحضرة الفقیة ج12 ص 213

علامه مجلسی (قدس سره) (معنای غلو)

قال العلامة المجلسی: اعلم أن الغلو في النبي و الأئمة (عليهم السلام) إنما يكون بالقول بألوهيتهم أو بكونهم شرکاء الله تعالى في المعبودية أو في الخلق و الرزق أو أن الله تعالى حل فيهم أو اتحد بهم أو أنهم يعلمون الغيب بغير وحي أو إلهام من الله تعالى أو بالقول في الأئمة (عليهم السلام) إنهم كانوا أنبياء أو القول يتناسخ أرواح بعضهم إلى بعض أو القول بأن معرفتهم تغني عن جميع الطاعات ولا تكليف معها بترك المعاصي.

علامه مجلسی می گوید: باید توجه داشت که غلو درباره پیامبر و ائمه (عليهم السلام) به این است که مدعی خدائی آن ها یا شریک در خدائیشان که باید پرستش شوند یا در آفرینش و رزق و یا اینکه خدا در آن ها حلول نموده و با ایشان متحد شده و یا اینکه بگوئیم علم غیب دارند بدون وحی و الهام از جانب خدا یا اینکه مدعی شویم که ائمه (عليهم السلام) پیامبرند و یا اینکه بگوئیم ارواح بعضی از آن ها در بعض دیگر حلول کرده و مدعی تناسخ شویم و یا اعتقاد به اینکه معرفت ائمه (عليهم السلام) ما را از تمام عبادات و تکالیف بی نیاز می کند و دیگر با معرفت آن ها هر نوع معصیتی حرام نیست.

و القول بكل منها إلحاد و کفر و خروج عن الدين كما دلت عليه الأدلة العقلية و الآيات والأخبار ... و قد عرفت أن الأئمة (عليهم السلام) تبرءوا منهم و حكموا بكفرهم و أمروا بقتلهم و إن قرع سمعک شیء من الأخبار الموهمة لشيء من ذلك فهي إما مؤولة أو هي من مفتريات الغلاة(1)

اعتقاد به هر یک از این مطالب کفر و الحاد و خروج از دین است چنانچه دلائل عقلی و آیات قرآنی و اخبار ... شاهد بر این مطلب است. دقت کردی که ائمه (عليهم السلام) از چنین اشخاصی بیزاری جستند

ص: 11


1- مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار (ط بیروت) ج 25 ص 346

و حکم به کفر و امر به قتل آن ها نمودند. اگر خبری را شنیدی که اشاره به چنین مطالبی داشت، یا باید تأويل نمود و یا گفت که همین غاليان آن خبر را ساخته اند.

توضیح: علامه مجلسی (قدس سره) می فرماید به حکم آیات و روایات شریفه و ادله عقلیه، قائل شدن حتی به یک مورد از موارد ذیل، کفر و الحاد و خروج از دین است. این مصادیق غلو عبارتند از:

1. کسانی که ائمه (عليهم السلام) را خدا دانند.

2. کسانی که ائمه (عليهم السلام) را شریک خدا دانند چه در عبودیت و بندگی و چه در خلق و رزق بندگان.

3. کسانی که قائل باشند خداوند در آنها حلول کرده است.

4. یا با خدا متحد شده است.

5. یا به غیر وحی و الهام، عالم به غیب هستند.

6. ائمه (علیهم السلام) را انبياء دانند.

7. قائل به تناسخ ارواح شوند.

8. قائل شوند معرفت (عليهم السلام) از همه طاعات بی نیاز می کند و با معرفت آن ها تکلیف به ترک معاصی نداریم.

ص: 12

3.آیات قرآن کریم درباره غلو

اشاره

در سرتاسر قرآن کریم بر این مهم تاکید و تصریح شده است که خداوند، سراسر جهان هستی را به تنهایی آفریده و تمام موجودات را روزی می دهد(1) بدون آنکه در این راه کسی بدو مددی کرده یا مساعدتی رساند.(2) او تنها کسی است که هرگز نمی میرد(3) در حالیکه تمام موجودات دیگر می میرند. او تنها کسی است که بر غیب آگاه است(4) و اوست که اگر بخواهد اشخاص برگزیده را از غیب آگاه می کند.(5) او تنها قانون گذار در سراسر جهان هستی است.(6) همچنین در آیات بسیاری بر این نکته تاکید شده است که پیامبران و رسولان الهی، مردمانی بودند که مانند دیگر بشر زندگی کرده و نهایتا هم در گذشتند.(7) قرآن به خصوص درباره پیامبر اکرم صلی الله عليه و آله و سلم تذکر می دهد او نیز همانند دیگر مردمان، یک انسان است و تفاوت او با دیگران آن بود که وحی الهی را از خدا برای رسانیدن به بشر دریافت کرد.(8) خداوند به طور اخص به پیامبر خود دستور داده است که همین نکته را به کسانی که برای ایمان آوردن به او، از وی طلب معجزه می کردند خاطر نشان سازد.(9)

یکی از برنامه های اصلی و رسالت های مهم دین اسلام، مبارزه با غلو دینی(10) و کوشش در راه ارشاد افراد غالی و افراطی بوده و هست. در عصر نزول قرآن کریم، مسیحیان و طوائفی از یهودیان در زمره غالیان قرار داشتند به همین جهت قرآن کریم در مورد نهی از غلو و مذمت باورهای غالیانه مسیحیان و یهودیان حساسیت زیادی نشان داده است و در آیات بسیاری (که در ادامه ذکر می شود) از عقیده

ص: 13


1- قرآن كريم 6: 102، 24: 64 35: 3
2- أيضا 111:17 34: 22
3- أيضا 28: 88
4- ایضا 72: 27
5- ايضا 72: 27
6- ايضا :6 :57، 12: 40
7- أيضا 5:75 25: 20
8- ايضا 18: 110
9- ايضا 17: 90
10- چنانچه در معنای غلو اشاره خواهد شد مقصود از غلو این است که چیزی با کسی را ار حد و مرتبه و اندازه خود بالاتر ببرد

غلو آمیز مسیحیان درباره حضرت مسیح و انتقاد کرده است تا آنجا که درباره آنان عبارت "قاتلهم الله " را به کار برده است (یعنی خدا بکشد آنان را با خدا لعنت کند آنان را)

در ادامه به آیات مرتبط با بحث غلو و تفویض در قرآن کریم اشاره می شود .

1.نهی از غلو در دین

یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لاَ تَغْلُواْ فِی دِینِکُمْ وَلاَ تَقُولُواْ عَلَی اللّهِ إِلاَّ الْحَقَّ إِنَّمَا الْمَسِیحُ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ رَسُولُ اللّهِ وَ کَلِمَتُهُ أَلْقَاهَا إِلَی مَرْیَمَ وَ رُوحٌ مِّنْهُ فَآمِنُواْ بِاللّهِ وَ رُسُلِهِ وَ لاَ تَقُولُواْ ثَلاَثَهٌ انتَهُواْ خَیْراً لَّکُمْ إِنَّمَا اللّهُ إِلَهٌ وَاحِدٌ سُبْحَانَهُ أَن یَکُونَ لَهُ وَلَدٌ لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِی الأَرْضِ وَک َفَی بِاللّهِ وَکِیلا (1)

ای اهل کتاب، در دین خود اندازه نگه دارید، و درباره خدا جز به راستی سخن نگویید، در حق مسیح عیسی بن مریم جز این نشاید گفت که او رسول خداست و کلمه الهی است که به مریم فرستاده و روحی از عالم الوهیت است؛ پس به خدا و همه فرستادگانش ایمان آورید و به تثلیث قائل نشوید (اب و ابن و روح القدس را خدا نخوانید)، از این گفتار شرک باز ایستید که برای شما بهتر است، جز خدای یکتا خدایی نیست و منزه و برتر از آن است که او را فرزندی باشد، هر چه در آسمان و زمین است همه ملک او است و خدا تنها به نگهبانی (همه موجودات) کافی است.

قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لَا تَغْلُوا فِي دِينِكُمْ غَيْرَ الْحَقِّ وَ لَا تَتَّبِعُوا أَهْوَاءَ قَوْمٍ قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ وَ أ َضَلُّوا كَثِيرًا وَ ضَلُّوا عَنْ سَوَاءِ السَّبِيلِ(2)

ای اهل کتاب، در دین خود به ناحق غلو نکنید و از پی خواهش های آن گروه که خود پیش از این گمراه شدند و بسیاری را گمراه کردند و از راه راست دور افتادند نروید.

ص: 14


1- سوره نساء، آيه 171
2- سوره مائده، آیه 77

وَ لَا يَأْمُرَكُمْ أَنْ تَتَّخِذُوا الْمَلَائِكَةَ وَ النَّبِيِّينَ أَرْبَابًا ۗ أَيَأْمُرُكُمْ بِالْكُفْرِ بَعْدَ إِذْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ(1)

و [نیز] شما را فرمان نخواهد داد که فرشتگان و پیامبران را به خدایی بگیرید. آیا پس از آنکه سر به فرمان [خدا] نهاده اید [باز] شما را به کفر وا می دارد؟

2.نهی از غلو درباره بزرگان دین

اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَ رُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ الْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا إِلَٰهًا وَاحِدًا ۖ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ۚ سُبْحَانَهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ(2)

علماء و راهبان خود را (از نادانی) به مقام ربوبیت شناخته و خدا را نشناختند و نیز مسیح پسر مریم را (که متولد از مادر معین و حادث و مخلوق خداست) به الوهیت گرفتند در صورتی که مأمور نبودند جز آنکه خدای یکتایی را پرستش کنند که جز او خدایی نیست، که منزه و برتر از آن است که با او شریک قرار می دهند.

وَ قَالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَقَالَتِ النَّصَارَى الْمَسِيحُ ابْنُ اللَّهِ ۖ ذَٰلِكَ قَوْلُهُمْ بِأَفْوَاهِهِمْ ۖ يُضَاهِئُونَ قَوْلَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَبْلُ ۚ قَاتَلَهُمُ اللَّهُ ۚ أَنَّىٰ يُؤْفَكُونَ.(3)

و یهود گفتند: عزير، پسر خداست. و نصاری گفتند: مسیح پسر خداست. این گفتاری [بی دلیل] است که به زبان می آورند، و به گفتار کسانی که پیش از این [به حقایق] کفر ورزیدند شباهت دارد؛ خدا آنان را نابود کند، چگونه [از حق به باطل] منحرف می شوند.

ص: 15


1- سوره آل عمران، آيه 80
2- سورية توبه . آیه 31
3- التوبة : 30

مَا كَانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُؤْتِيَهُ اللَّهُ الْكِتَابَ وَ الْحُكْمَ وَالنُّبُوَّةَ ثُمَّ يَقُولَ لِلنَّاسِ كُونُوا عِبَادًا لِي مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلَٰكِنْ كُونُوا رَبَّانِيِّينَ بِمَا كُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْكِتَابَ وَ بِمَا كُنْتُمْ تَدْرُسُونَ(1)

هیچ بشری را نرسد که خدا وی را به رسالت برگزیند و به او کتاب و حکمت و نبوت بخشد آن گاه به مردم گوید: مرا به جای خدا بپرستید، بلکه (پیغمبران بر حسب وظیفه خود به مردم گویند) خداشناس و خداپرست باشید چنانکه این حقیقت را از کتاب به دیگران می آموزید و خود نیز می خوانید.

وَ إِذْ قَالَ اللَّهُ يَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ أَأَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِي وَ أُمِّيَ إِلَٰهَيْنِ مِنْ دُونِ اللَّهِ ۖ قَالَ سُبْحَانَكَ مَا يَكُونُ لِي أَنْ أَقُولَ مَا لَيْسَ لِي بِحَقٍّ ۚ إِنْ كُنْتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ ۚ تَعْلَمُ مَا فِي نَفْسِي وَ لَا أَعْلَمُ مَا فِي نَفْسِكَ ۚ إِنَّكَ أَنْتَ عَلَّامُ الْغُيُوبِ(2)

و (یاد کن) آن گاه که (در قیامت) خدا گوید: ای عیسی مریم، آیا تو مردم را گفتی که من و مادرم را دو خدای دیگر سوای خدای عالم اختیار کنید؟ عیسی گوید: خدایا، تو منزهى، هرگز مرا نرسد که چنین سخنی به ناحق گویم، چنانچه من این گفته بودمی تو میدانستی،که تو از سرائر من آگاهی و من از سر تو آگاه نیستم، همانا تویی که به همه اسرار غیب جهانیان کاملا آگاهی

لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ ۚ قُلْ فَمَنْ يَمْلِكُ مِنَ اللَّهِ شَيْئًا إِنْ أَرَادَ أَنْ يُهْلِكَ الْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَ أُمَّهُ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا ۗ وَ لِلَّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ مَا بَيْنَهُمَا ۚ يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ ۚ وَاللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ (3)

ص: 16


1- سورة آل عمران، آیه 79
2- سورة مائدة، آيه 116
3- سوره مائده، آيه 17

آنان که قائل به خدایی مسیح پسر مریم شدند محققا كافر گشتند، در حالی که خود مسیح گفت: ای بنی اسرائیل، خدایی را که آفریننده من و شماست بپرستید، که هر کس به خدا شرک آرد خدا بهشت را بر او حرام گرداند و جایگاهش آتش دوزخ باشد، و ستمکاران را هیچ کس یاری نخواهد کرد.

3.همتایان خداوند

أَمْ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَكَاءَ خَلَقُوا كَخَلْقِهِ فَتَشَابَهَ الْخَلْقُ عَلَيْهِمْ ۚ قُلِ اللَّهُ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ وَهُوَ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ(1)

"آیا آن ها همتایانی برای خدا قرار دادند بخاطر اینکه آنان همانند خدا آفرینشی داشتند، و این آفرینشها بر آن ها مشتبه شده است؟ ! بگو: خدا خالق همه چیز است؛ و اوست یکتا و پیروز!"

4.خلق و امانه

اللَّهُ الَّذِي خَلَقَكُمْ ثُمَّ رَزَقَكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ ۖ هَلْ مِنْ شُرَكَائِكُمْ مَنْ يَفْعَلُ مِنْ ذَٰلِكُمْ مِنْ شَيْءٍ ۚ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَىٰ عَمَّا يُشْرِكُونَ(2)

"خداوند همان کسی است که شما را آفرید، سپس روزی داد، بعد می میراند، سپس زنده می کند. آیا هیچ یک از همتایانی که برای خدا قرار داده اید چیزی از این کارها را می توانند انجام دهند؟! او منزه و برتر است از آنچه همتای او قرار می دهند."

5.عبادت ملائكه و جنیان

ص: 17


1- سوره رعد آيه 16
2- سوره روم، آیه 40

همچنین آیات فراوان دیگری در قرآن کریم دلالت بر این دارد که برخی از مردم، ملائکه را دختران خداوند دانسته و آنها را عبادت و پرستش می کردند همچنین است درباره جن که برخی مردم آنها را عبادت می کردند. از جمله آیات ذیل که این موضوع را می رساند چنین است:

وَ جَعَلُوا الْمَلائِكَةَ الَّذِينَ هُمْ عِبادُ الرَّحْمنِ إِناثاً أَشَهِدُوا خَلْقَهُمْ سَتُكْتَبُ شَهادَتُهُمْ وَ يُسْئَلُونَ(1)

و فرشتگان را که مخلوق و بندگان خدا هستند دختر می خوانند. آیا در وقت خلقت آنها حاضر بودند؟ (و دیدند که آنها دخترند؟ اگر آنها بر این گواهی دهند). البته شهادت (کذب) شان (در نامه عملشان) نوشته شده و بر آن سخت مؤاخذه می شوند.

أَفَأَصْفاكُمْ رَبُّكُمْ بِالْبَنِينَ وَ اتَّخَذَ مِنَ الْمَلائِكَةِ إِناثاً إِنَّكُمْ لَتَقُولُونَ قَوْلًا عَظِيماً(2)

آیا خدا شما را به فرزندان پسر برگزیده و خود از فرشتگان دخترانی بر گرفته است؟! این رأی و گفتار شما (مشرکان، افترایی عظیم و گناهی) بسیار بزرگ است.

قالُوا سُبْحانَكَ أَنْتَ وَ لِيُّنا مِنْ دُونِهِمْ بَلْ كانُوا يَعْبُدُونَ الْجِنَّ أَكْثَرُهُمْ بِهِمْ مُؤْمِنُونَ(3)

فرشتگان گویند: بار الها، تو از هر شرک و نقصی پاک و منزهى، تو خدا و یاور مایی نه ایشان، بلکه اینان جن و شیاطین را می پرستیدند و به طوری که اکثرشان گرویده به آنها بودند.

أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ ۖ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ

ص: 18


1- الزخرف : 19
2- الاسراء: 40
3- سبإ : 41

(خطاب آید) ای آدم زادگان، آیا به شما سفارش ننمودم که شیطان را نپرستید، زیرا روشن است که او دشمن بزرگ شماست؟!

(بخش دوم)

1.نهی از غلو و مذمت غالیان، سیره مستمر تمام معصومین

اشاره

در این فصل روایات اهل بیت علیهم السلام در نهی از غلو و مذمت غلات به ترتیب از پیامبر اکرم صلى الله عليه واله وسلم تا امام زمان عج به ترتیب ذکر می شود تا دانسته شود که مقابله و مبارزه با غلات و نفی باورهای غاليانه سیره مستمر تمامی معصومین علیهم السلام بوده است .

رسول اکرم صلى الله علیه و آله

- قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ : إِيَّاكُمْ وَ الْغُلُوِّ فِي الدِّينِ فَإِنَّمَا هَلَكَ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ بِالْغُلُوِّ فِي الدَّيْنِ (1)

از غلو در کار دین بپرهیزید که پیشینیان شما از افراط در کار دین هلاک شدند.

- عَنْ عَلِيِّ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِيهِ قَالَ : قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ الصَّادِقِ عَلَيْهِ السَّلَامُ . . . . . عَنْ جَدِّهِ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ قَالَ : صِنْفَانِ مِنْ أُمَّتِي لَا نَصِيبَ لِهمَا فِي الْإِسْلَامِ الْغَلَاءِ وَ الْقَدَرِیَّةُ (2)

امام صادق عليه السلام از پیامبر اکرم صلى الله عليه و آله و سلم نقل کردند که آن حضرت فرمود: دو گروه از امت مرا نصیبی نیست در اسلام: غاليان و قدریه.

ص: 19


1- ابن ابی جمهور احسایی بعوالیا للتالیا العزیزیه فی الاحادیث الدینیه ج 1 ص 185
2- صدوق الخصال ج 1 ص 72

- عَنِ ابْنِ صَدَقَةَ عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ (عَلَيْهِمَا السَّلَامُ) قَالَ : قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ): صِنْفَانِ لاَ تَنَالُهُمَا شَفَاعَتِي سُلْطَانٌ غَشُومٌ عَسُوفٌ، وَ غَالٍ فِي اَلدِّينِ مَارِقٌ مِنْهُ غَيْرِ تَائِبٍ وَ لاَ نَازَعَ(1)

امام صادق از پدر خود (عليهما السلام) نقل کرد که پیامبر اکرم (صلی الله عليه و آله و سلم) فرمود: دو گروه هستند که به شفاعت ما نمیرسند: سلطان ستمگر و ظالم، غالی در دین که از دین خارج شده است و نه توبه نموده و نه از آن دست کشیده.

- کِتَابُ اَلْمَنَاقِبِ ، لِمُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ شَاذَانَ بِإِسْنَادِهِ إِلَی اَلصَّادِقِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ یَا عَلِیُّ مَثَلُکَ فِی أُمَّتِی مَثَلُ اَلْمَسِیحِ عِیسَی اِبْنِ مَرْیَمَ اِفْتَرَقَ قَوْمُهُ ثَلاَثَ فِرَقٍ فِرْقَهٌ مُؤْمِنُونَ وَ هُمُ اَلْحَوَارِیُّونَ وَ فِرْقَهٌ عَادُوهُ وَ هُمُ اَلْیَهُودُ وَ فِرْقَهٌ غَلَوْا فِیهِ فَخَرَجُوا عَنِ اَلْإِیمَانِ وَ إِنَّ أُمَّتِی سَتَفْتَرِقُ فِیکَ ثَلاَثَ فِرَقٍ فَفِرْقَهٌ شِیعَتُکَ وَ هُمُ اَلْمُؤْمِنُونَ وَ فِرْقَهٌ عَدُوُّکَ وَ هُمُ اَلشَّاکُّونَ وَ فِرْقَهٌ تَغْلُو فِیکَ وَ هُمُ اَلْجَاحِدُونَ وَ أَنْتَ فِی اَلْجَنَّهِ یَا عَلِیُّ وَ شِیعَتُکَ وَ مُحِبُّ شِیعَتِکَ وَ عَدُوُّکَ وَ اَلْغَالِی فِی اَلنَّارِ(2)

کتاب مناقب - محمد بن احمد بن شاذان به اسناد خود از حضرت صادق و آن جناب از آباء گرام خود از علی بن ابی طالب عليه السلام نقل میکند که پیامبر اکرم صلی الله عليه واله فرمود: یا على مثل تو در میان امت چون عیسی مسیح پسر مریم است قوم او بسه گروه تقسیم شدند:

1-گروه مؤمن حواريين

2-گروهی که دشمن او بودند یهودیان

ص: 20


1- حمیری، قرب الإسناد، ص 64
2- مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار (ط بیروت) ، ج25 ص: 265)

3-گروهی که در باره او غلو کردند و با این اعتقاد از ایمان خارج شدند.

امت من نیز در مورد تو بسه گروه تقسیم می شوند 1- گروه شیعه که آنها مؤمنند 2-گروه دشمن و آنها شک داران هستند 3- گروهی که در باره تو غلو نمودند آنها کسانی هستند که منکرند. تو یا على دربهشتی و شیعیان تو و دوستان شیعیانت نیز در بهشتند و دشمنان تو و غاليان در جهنمند(1)

- عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الجهنم قَالَ : قَالَ اَلْمَأْمُونُ الرِّضَا (عليه السلام) : بَلَغَنِی أَنَّ قَوْماً یَغْلُونَ فِیکُمْ وَ یَتَجَاوَزُونَ فِیکُمُ اَلْحَدَّ فَقَالَ اَلرِّضَا (عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ)حَدَّثَنِی أَمبی مُوسَی بْنُ جَعْفَرٍ، عَنْ أَبِیهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ أَبِیهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ، عَنْ أَبِیهِ عَلِیِّ بْنِ اَلْحُسَیْنِ، عَنْ أَبِیهِ اَلْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ، عَنْ أَبِیهِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ (عَلَیْهِمُ اَلسَّلاَمُ) قَالَ: قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ (صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) : لاَ تَرْفَعُونِی فَوْقَ حَقِّی، فَإِنَّ اَللَّهَ تَبارکَ تَعَالَی اِتَّخَذَنِی عَبْداً قَبْلَ أَنْ یَتَّخِذَنِی نَبِیّاً... قَالَ عَلِیٌّ (عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ) : یَهْلِکُ فِیَّ اِثْنَانِ لاَ ذَنْبَ لِی مُحِبٌّ مُفْرِطٌ وَ مُبْغِضٌ مُفَرِّطٌ ، وَ إِنَّا لَنَبْرَأُ إِلَی اَللَّهِ عَزَ وَ جَلَ مِمَّنْ یَغْلُو فِینَا فیَرَفَعَنَا فَوْقَ حَدِّنَا، کَبَرَاءَهِ عِیسَی ابْنِ مَرْیَمَ (عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ) مِنَ اَلنَّصَارَی....فَمَنِ ادَّعَی لِلْأَنْبِیَاءِ رُبُوبِیَّهً أَوِ ادَّعَی لِلْأَئِمَّهِ رُبُوبِیَّهً أَوْ نُبُوَّهً أَوْ لِغَیْرِ الْأَئِمَّهِ إِمَامَهً فَنَحْنُ بُرَآءُ مِنْهُ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَهِ(2)

حسن بن جهم گفت: مأمون به حضرت امام رضا (عليه السلام)گفت: شنیده ام گروهی درباره شما غلو می کنند و از حد درباره شما تجاوز می کنند. حضرت امام رضا (عليه السلام) فرمود: پدرم حضرت موسی بن جعفر از پدرش جعفر بن محمد از پدر خود محمد بن على از پدرش على بن الحسين از پدر خود حسین بن علی از پدرش علی بن ابی طالب (عليهم السلام) نقل کرد پیامبر اکرم (صلی الله عليه وآله و سلم) فرمود:

ص: 21


1- مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار (ط بيروت)، ج 25 ص: 265
2- صدوق، عیون أخبار الرضا (عليه السلام)، ج2 ص 200 و 201

مرا بالاتر از مقامی که دارم نبرید. خداوند تبارک و تعالی مرا بنده خود برگزیده قبل از اینکه پیامبرم قرار دهد. و على علیه السلام نیز می فرماید: دو دسته در مورد من هلاک می شوند با اینکه مرا گناهی نیست: دوستدار زیاد از حد و دشمن تفریط گر. و ما بیزاری می جوئیم و به خدا پناه می بریم از کسانی که درباره ما غلو و زیاده روی می کنند. ما را بالاتر از مقامی که داریم می برند همان طور که عیسی بن مریم (عليهما السلام) از نصاری بیزاری جست ... پس هر کسی که برای انبیاء مدعی خدائی و یا برای ائمه این ادعا را کند یامدعی نبوت آن ها شود و یا برای غیر ائمه مدعی امامت گردد، ما در دنیا و آخرت از آن ها بیزاریم.

حَدَّثَنِی أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَیْمَانَ رَحِمَهُ اَللَّهُ قَالَ حَدَّثَنِی جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ قَالَ حَدَّثَنِی یَعْقُوبُ بْنُ یَزِیدَ قَالَ حَدَّثَنِی صَفْوَانُ بْنُ یَحْیَی قَالَ حَدَّثَنِی دَاوُدُ بْنُ اَلْحُصَیْنِ قَالَ حَدَّثَنِی عُمَرُ بْنُ أُذَیْنَهَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ اَلْحُسَیْنِ عَنْ أَبِیهِ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ:

یَا عَلِیُّ مَثَلُکَ فِی أُمَّتِی مَثَلُ اَلْمَسِیحِ عِیسَی اِبْنِ مَرْیَمَ اِفْتَرَقَ قَوْمُهُ ثَلاَثَ فِرَقٍ فِرْقَهٌ (مُؤْمِنُونَ وَ هُمُ اَلْحَوَارِیُّونَ) وَ فِرْقَهٌ عَادَوْهُ وَ هُمُ اَلْیَهُودُ وَ فِرْقَهٌ غَلَوْا فِیهِ فَخَرَجُوا عَنِ اَلْإِیمَانِ وَ إِنَّ أُمَّتِی سَتَفْتَرِقُ ثَلاَثَ فِرَقٍ فِرْقَهٌ شِیعَتُکَ وَ هُمُ اَلْمُؤْمِنُونَ وَ فِرْقَهٌ أَعْدَاؤُکَ وَ هُمُ اَلشَّاکُّونَ وَ فِرْقَهٌ غُلاَهٌ فِیکَ فَهُمُ اَلْجَاحِدُونَ وَ أَنْتَ یَا عَلِیُّ وَ شِیعَتُکَ وَ مُحِبُّو شِیعَتِکَ فِی اَلْجَنَّهِ (وَ أَعْدَاؤُکَ وَ اَلْغُلاَهُ فِی مَحَبَّتِکَ) فِی اَلنَّارِ(1)

یا علی مثل تو در امت اسلام همانند عیسی بن مریم است که قوم او به سه فرقه تقسیم شدند، یک فرقه که مومنان بودند که همان حواریون هستند، یک فرقه دشمنانش بودند که همان یهودیان اند و یک فرقه در حق او غلو کردند و از دایره ایمان خارج شدند. امت من نیز به سه فرقه تقسیم خواهد شد، یک فرقه

ص: 22


1- فضل بن شاذان، ماته منقبة من مناقب أمير المؤمنين ، الل تعه، ص 80

که پیروان و شیعیان تو (حضرت علي عليه السلام) هستند که مومنان می باشند، یک فرقه دشمنانت هستند که شاکون می باشند و یک فرقه از حق تجاوز کنندگان در حق تو و غالیان هستند که جاحد و منکرین تو هستند و تو یا علی و شیعیانت و محبین شیعیانت در بهشت هستید و دشمنانت و غلو کنندگان در محبت تو در آتش جهنم خواهند بود.

مبارزه با غالیان از اهداف مهم امامان

- أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامٍ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِی وَ عَبْدُ اَللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ اَلْحِمْیَرِیُّ قَالاَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ هِلاَلٍ قَالَ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی عُمَیْرٍ سَنَهَ أَرْبَعٍ وَ مِائَتَیْنِ قَالَ حَدَّثَنِی سَعِیدُ بْنُ غَزْوَانَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَنْ آبَائِهِ عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ : إِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ اِخْتَارَ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ شَیْئاً اِخْتَارَ مِنَ اَلْأَرْضِ مَکَّهَ وَ اِخْتَارَ مِنْ مَکَّهَ اَلْمَسْجِدَ وَ اِخْتَارَ مِنَ اَلْمَسْجِدِ اَلْمَوْضِعَ اَلَّذِی فِیهِ اَلْکَعْبَهُ وَ اِخْتَارَ مِنَ اَلْأَنْعَامِ إِنَاثَهَا وَ مِنَ اَلْغَنَمِ اَلضَّأْنَ وَ اِخْتَارَ مِنَ اَلْأَیَّامِ یَوْمَ اَلْجُمُعَهِ وَ اِخْتَارَ مِنَ اَلشُّهُورِ شَهْرَ رَمَضَانَ وَ مِنَ اَللَّیَالِی لَیْلَهَ اَلْقَدْرِ وَ اِخْتَارَ مِنَ اَلنَّاسِ بَنِی هَاشِمٍ وَ اِخْتَارَنِی وَ عَلِیّاً مِنْ بُنِی هَاشِمٍ وَ اِخْتَارَ مِنِّی وَ مِنْ عَلِیٍّ اَلْحَسَنَ وَ اَلْحُسَیْنَ وَ یُکْمِلُهُ اِثْنَیْ عَشَرَ إِمَاماً مِنْ وُلْدِ اَلْحُسَیْنِ تَاسِعُهُمْ بَاطِنُهُمْ وَ هُوَ ظَاهِرُهُمْ وَ هُوَ أَفْضَلُهُمْ وَ هُوَ قَائِمُهُمْ قَالَ عَبْدُ اَللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ فِی حَدِیثِهِ یَنْفُونَ عَنْهُ تَحْرِیفَ اَلْغَالِینَ وَ اِنْتِحَالَ اَلْمُبْطِلِینَ وَ تَأْوِیلَ اَلْجَاهِلِینَ(1)

ابو بصیر از امام صادق و آن حضرت از آباء خود علیهم السلام روایت کرده که: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: به درستی که خدای عز و جل از هر چیزی، یک تا را برگزیده است: [از روی زمین، مکه را اختیار کرد و از سرزمین مکه، مسجد الحرام را و از آنجا بخشی را که کعبه در آن است و از

ص: 23


1- محمد بن ابراهيم، الغيبة للنعمانی النص، ص: 67

چهارپایان، ماده آنان را و از گوسفندان، میش را و از روزها روز جمعه را برگزید و از ماهها، ماه رمضان را و از شبها، شب قدر را اختیار کرد و از میان مردم، بنی هاشم را، و از میان بنی هاشم، من و علی را برگزید و از تبار من و على، حسن و حسین را اختیار کرد و آن (سلسله) را تا دوازده امام کامل کرد که از فرزندان حسین اند، و نهمین آن فرزندان، باطن آنان و همچنین ظاهر آنان است و برترین ایشان و قائم ایشان است». (یعنی همان شخصی که در صلب آنان است او است که ظاهر خواهد شد و حکومت خواهد کرد). عبد الله بن جعفر در حدیث خود اضافه کرده است که: «آنان دین را از تحریف غلو کنندگان و دعاوی و نسبت های باطل گرایان و تأويلات نادانان محفوظ می دارند».

امیر المومنین علی علیه السلام

- عَنِ اِبْنِ نُبَاتَهَ قَالَ: قَالَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ (عَلَیْهِ السَّلاَمُ): اَللَّهُمَّ إِنِّی بَرِیءٌ مِنَ اَلْغُلاَهِ کَبَرَاءَهِ عِیسَی اِبْنِ مَرْیَمَ (علیهاالسلام) مِنَ اَلنَّصَارَی اَللَّهُمَّ اُخْذُلْهُمْ أَبَداً وَ لاَ تَنْصُرْ مِنْهُمْ أَحَداً(1)

پسر نباته گفت: امیر المؤمنين (عليه السلام) فرمود: بار خدایا من از غالیان بیزارم مانند عیسی بن مریم (عليهما السلام) که از نصاری بیزار بود. خدایا آن ها را برای همیشه خوار گردان و هیچ کدام را یاری مفرما.

قال علي عليه السلام : هُمْ أَسَاسُ اَلدِّینِ وَ عِمَادُ اَلْیَقِینِ إِلَیْهِمْ یَفِیءُ اَلْغَالِی وَ بِهِمْ یُلْحَقُ اَلتَّالِی وَ لَهُمْ خَصَائِصُ حَقِّ اَلْوِلاَیَهِ وَ فِیهِمُ اَلْوَصِیَّهُ وَ اَلْوِرَاثَهُ اَلْآنَ إِذْ رَجَعَ اَلْحَقُّ إِلَی أَهْلِهِ وَ نُقِلَ إِلَی مُنْتَقَلِهِ(2)

ص: 24


1- طوسی، الأمالى، ص 650
2- نهج البلاغة (للصبحيصالح) ، ص: 47

حضرت علی علیه السلام فرمود: آل محمد اساس دین و پایگاه يقين اند، غالیان و از حد تجاوزکنندگان به ایشان رجوع می کنند و واماندگان به آنها ملحق می شوند.

- قال علي عليه السلام: نَحْنُ النُّمْرُقَةُ الْوُسْطَى ، بِنَا يَلْحَقُ التَّالِي وَ إِلَيْنَا يَرْجِعُ الْغَالِى (1)

ما چون پشتی هستیم در میانه (که از دو جانب به آن تکیه می دهند) آن که وامانده، خود را به آن می رساند و آنکه تجاوز کرده، به جانب آن باز گردد.

- قال امير المؤمنين (عليه السلام): لا تَتَجاوَزُوا بِنَا الْعُبُودِیَّهَ، ثُمَّ قُولُوا ما شِئْتُمْ وَ لَنْ تَبْلُغُوا، وَ إِیّاکُمْ وَ الْغُلُوَّ کَغُلُوِّ النَّصارٰی، فَإِنّی بَری ءٌ مِنَ الْغالینَ.(2)

امیر المؤمنين (عليه السلام) فرمود: ما را از مرحله بندگی خارج نکنید سپس هر چه می خواهید در فضل ما بگوئید و نخواهید توانست به تمام فضائل ما رسید. بپرهیزید از غلو مانند غلو نصاری، من از غالیان بیزارم.

- الإحتجاج م، تفسير الإمام عليه السلام فِی قَوْلِهِ تَعَالَی غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ لاَ الضّالِّینَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ أَمَرَ الله عَز وَ جَلَ عِبَادَهُ أَنْ يَسْأَلُوهُ طَرِيقَ الْمُنْعَمِ عَلَيْهِمْ،وَ هُمُ النَبیونَ الصِّدِّيقُونَ،وَ الشُّهَدَاءُ،وَ الصَّالِحُونَ.وَ أَنْ يَسْتَعِيذُوا بِهِ مِنْ طَرِيقِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ،وَ هُمُ الْيَهُودُ الَّذِينَ قَالَ اللَّهُ فِيهِمْ هَلْ أُنَبِّئُكُمْ بِشَرٍّ مِنْ ذٰلِكَ مَثُوبَةً عِنْدَ اللّٰهِ مَنْ لَعَنَهُ اللّٰهُ وَ غَضِبَ عَلَيْهِ انْ يَسْتَعِيذُوا مِنْ طَرِيقِ الضَّالِّينَ،وَ هُمُ الَّذِينَ قَالَ اللَّهُ فِيهِمْ قُلْ يٰا أَهْلَ الْكِتٰابِ لاٰ تَغْلُوا فِي دِينِكُمْ غَيْرَ الْحَقِّ وَ لاٰ تَتَّبِعُوا أَهْوٰاءَ قَوْمٍ قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ وَ أَضَلُّوا كَثِيراً وَ ضَلُّوا عَنْ سَوٰاءِ السَّبِيلِ وَ هُمُ النَّصَارَى ثُمَّ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ كُلُّ مَنْ كَفَرَ بِاللَّهِ فَهُوَ مَغْضُوبٌ عَلَيْهِ، وَ ضَالٌّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَ قَالَ الرِّضَا

ص: 25


1- آمدی، غرر الحكم و درر الحکم، ص83
2- حسن بن علي (عليه السلام)، امام یازدهم، التفسير المنسوب إلى الإمام الحسن العسكري ( عليه السلام)، ص 50

علیه السلام کَذَلِکَ وَ زَادَ فِیهِ فَقَالَ وَ مَنْ تَجَاوَزَ بِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام الْعُبُودِیَّهَ فَهُوَ مِنَ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ مِنَ الضَّالِّینَ وَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام لَا تَتَجَاوَزُوا بِنَا الْعُبُودِیَّهَ ثُمَّ قُولُوا مَا شِئْتُمْ وَ لَنْ تَبْلُغُوا وَ إِیَّاکُمْ وَ الْغُلُوَّ کَغُلُوِّ النَّصَارَی فَإِنِّی بَرِی ءٌ مِنَ الْغَالِینَ...(1)

تفسیر امام حسن عسکری در آیه « غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَلَا الضَّالِّينَ » امیر المؤمنين عليه السلام فرمود خداوند عزیز دستور داده به بندگان که در خواست نمایند راه کسانی که بأنها نعمت عنایت کرده و آنها پیامبران و صديقين و شهدا و صالحین هستند و بخدا پناه برند از راه کسانی که مورد خشم خدا قرار گرفته- و آنها يهود هستند همان کسانی که خداوند در باره آنها فرمود « هَلْ أُنَبِّئُکُم بِشَرٍّ مِّن ذلِکَ مَثُوبَهً عِندَ اللَّهِ مَن لَّعَنَهُ اللَّهُ وَ غَضِبَ عَلَیْهِ » و پناه برند بخدا از راه گمراهان و آنها کسانی هستند که خداوند در باره ایشان فرموده « قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لَا تَغْلُوا فِي دِينِكُمْ غَيْرَ الْحَقِّ وَ لَا تَتَّبِعُوا أَهْوَاءَ قَوْمٍ قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ وَ أَضَلُّوا كَثِيرًا وَ ضَلُّوا عَنْ سَوَاءِ السَّبِيلِ » و آنها نصاری هستند. سپس امیر المؤمنين عليه السلام فرمود هر که بخدا کافر شود او مورد خشم خداست و از راه خدا گمراه است و حضرت رضا عليه السلام همین رافرمود و اضافه نمود هر کس امیر المؤمنين عليه السلام را از حد بندگی خارج کند او نیز از مغضوب عليهم و از گمراهان است و امیر المؤمنين عليه السلام فرمود «لا تَتَجاوَزوا بِنَا العُبودِيَّةَ ، ثُمَّ قولوا ما شِئتُم و لَن تبلُغوا » ما را از مرحله بندگی خارج نکنید سپس هر چه میخواهید در فضل ما بگوئید و نخواهید توانست بتمام فضائل ما رسید بپرهیزید از غلو مانند غلو نصاری من از غالیان بیزارم.

- قَالَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ (عَلَیْهِ السَّلاَمُ) : إِیَّاکُمْ وَ اَلْغُلُوَّ فِینَا قُولُوا إِنَّا عَبِیدٌ مَرْبُوبُونَ وَ قُولُوا فِی فَضْلِنَا مَا شِئْتُمْ(2)

ص: 26


1- التفسیر المنسوب الی الامام الحسن العسکری علیه السلام ص: 58
2- صدوق الخصال ج 2 ص 614

امير المؤمنين (عليه السلام) فرمود: از غلو درباره ما بپرهیزید. بگوئید ما بنده و تربیت شده خدا هستیم و در فضل ما هر چه می خواهید بگوئید.

روى أبو العباس أحمد بن عبيد الله بن عمار الثقفي عن محمد بن سليمان بن حبيب المصيصي المعروف بنوین و روي أيضا عن علي بن محمد النوفلي عن مشیخته أن عليا علیه السلام مر بقوم و هم يأكلون في شهر رمضان نهارا فقال أسفر أم مرضى قالوا لا ولا واحدة منهما قال فمن أهل الكتاب أنتم فتعصمكم الذمة و الجزية قالوا لا قال فما بال الأكل في نهار رمضان فقاموا إليه فقالوا أنت أنت يؤمون إلى ربوبیته فنزل علیه السلام عن فرسه فألصق خده بالأرض و قال ویلکم إنما أنا عبد من عبيد الله فاتقوا الله و ارجعوا إلى الإسلام فأبوا فدعاهم مرارا فأقاموا على كفرهم فنهض إليهم و قال شد وهم وثاقا و على بالفعلة و النار و الحطب ثم أمر بحفر بئرين فحفر تا إحداهما سربا و الأخرى مكشوفة و ألقى الحطب في المكشوفة و فتح بينهما فتحا و ألقي النار في الحطب فدخن عليهم و جعل يهتف بهم و يناشدهم ليرجعوا إلى الإسلام فأبوا فأمر بالحطب و النار فألقى عليهم فأحرقوا فقال الشاعر

لترم بی المنية حيث شاءت *** إذا لم ترمني في الحفر تین

إذا ما حشتا حطبا بنار *** فذاک الموت نقدا غير دين(1)

ص: 27


1- ابن ابی الحدید، شرح نهج الباغه لابن ابی الحدید، ج 8 ص: 120

امام سجاد علیه السلام

- عَنْ ضُرَیْسٍ ، قَالَ قَالَ لِی أَبُو خَالِدٍ اَلْکَابُلِیُّ: ... سمعت على بن الحسين (عليهماالسلام) يقول: سَمِعْتُ عَلِیَّ بْنَ اَلْحُسَیْنِ (عَلَیْهِمَا السَّلاَمُ) یَقُولُ: إِنَّ اَلْیَهُودَ أَحَبُّوا عُزَیْراً حَتَّی قَالُوا فِیهِ مَا قَالُوا فَلاَ عُزَیْرٌ مِنْهُمْ وَ لاَ هُمْ مِنْ عُزَیْرٍ ، وَ إِنَّ اَلنَّصَارَی أَحَبُّوا عِیسَی حَتَّی قَالُوا فِیهِ مَا قَالُوا فَلاَ عِیسَی مِنْهُمْ وَ لاَ هُمْ مِنْ عِیسَی ، وَ إِنَّا عَلَی سُنَّهٍ مِنْ ذَلِکَ إِنَّ قَوْماً مِنْ شِیعَتِنَا سَیُحِبُّونَا حَتَّی یَقُولُوا فِینَا مَا قَالَتِ اَلْیَهُودُ فِی عُزَیْرٍ وَ مَا قَالَتِ اَلنَّصَارَی فِی عِیسَی اِبْنِ مَرْیَمَ فَلاَ هُمْ مِنَّا وَ لاَ نَحْنُ مِنْهُمْ (1).

ابن مسکان از ضريس نقل می کند که ابو خالد کابلی به من گفت : .... از حضرت زین العابدین (عليه السلام) شنیدم میفرمود: یهودان زیر را دوست داشتند تا جایی درباره او آن اعتقاد را پیدا کردند. عزیر (عليه السلام) از آن ها بیزار است و آن ها با عزیر نسبتی ندارند. نصرانیان نیز بواسطه شدت علاقه به عیسی (عليه السلام) درباره او معتقد به این مقام شدند. عیسی از آن ها بیزار است و آن ها جزء پیروان عیسی نیستند. ما نیز پیر و همان کاریم. گروهی از شیعیان ما در آینده ما را به قدری دوست دارند تا بالاخره معتقد میشوند درباره ما مانند اعتقاد یهودیان درباره عزیر و نصاری درباره عیسی بن مریم. آن ها با ما نسبتی ندارند و ما نیز با آن ها ارتباطی نخواهیم داشت.

- أَخْبَرَنِی أَبُو مُحَمَّدٍ اَلْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدٍ اَلْعَلَوِیُّ عَنْ جَدِّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَیْمُونٍ اَلْبَزَّازِ قَالَ حَدَّثَنَا سُفْیَانُ بْنُ عُیَیْنَهَ عَنِ اِبْنِ شِهَابٍ اَلزُّهْرِیِّ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِمَا السَّلاَمُ وَ کَانَ أَفْضَلَ هَاشِمِیٍّ أَدْرَکْنَاهُ قَالَ: أَحِبُّونَا حُبَّ اَلْإِسْلاَمِ فَمَا زَالَ حُبُّکُمْ لَنَا حَتَّی صَارَ شَیْناً عَلَیْنَا(2)

ص: 28


1- کشی، رجال الكشی، ص 120
2- مفید، محمد بن محمد، الارشاد في معرفة حجج الله علی العباد، ج 2 ص 141

ابن شهاب زهری گفته على بن الحسين عليه السلام که برترین هاشمی هایی بود که ما محضر مبارکش را دریافته بودیم می فرمود: ما را چنان دوست بدارید که دین مقدس اسلام دستور داده نه آنچنان که اظهارعلاقه شما نسبت بما موجب عار و ننگ ما شود.

توضیح: یعنی هر گاه ما را بحد غلو دوست بدارید و ادعای الوهیت در باره ما بنمائید البته دشمنان، ما را تمسخر کرده و موجبات ننگ ما را فراهم میسازید.

امام باقر علیه السلام

- أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ اَلْحَکَمِ عَنْ عَامِرِ بْنِ مَعْقِلٍ عَنْ أَبِی حَمْزَهَ اَلثُّمَالِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: یَا أَبَا حَمْزَهَ لاَ تَضَعُوا عَلِیّاً دُونَ مَا وَضَعَهُ اَللَّهُ وَ لاَ تَرْفَعُوهُ فَوْقَ مَا رَفَعَهُ اَللَّهُ کَفَی لِعَلِیٍّ أَنْ یُقَاتِلَ أَهْلَ اَلْکَرَّهِ وَ أَنْ یُزَوِّجَ أَهْلَ اَلْجَنَّه(1)

امام باقر عليه السلام فرمودند: ای أبا حمزه! مبادا على عليه السلام را پائین تر از جایی که خدا او را در آن جا قرار داده، قرار دهید و نه بالاتر از جایی که خدا او را بالا برده است. در مقام على عليه السلام همین بس که، با غالیان و از حد گذشتگان پیکار میکند و اهل بهشت را به ازدواج هم در می آورد.

- حَدَّثَنِی اَلْحُسَیْنُ بْنُ اَلْحَسَنِ بْنِ بُنْدَارَ وَ مُحَمَّدُ بْنُ قُولَوَیْهِ اَلْقُمِّیَّانِ، قَالاَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ أَبِی خَلَفٍ ، قَالَ حَدَّثَنَا یَعْقُوبُ بْنُ یَزِیدَ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی عُمَیْرٍ ، عَنِ اِبْنِ بُکَیْرٍ ، عَنْ زُرَارَهَ ، عَنْ أَبِی

ص: 29


1- صفار محمد بن حسن بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد صلی الله عليهم، ج 1 ص: 415

جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ ، سَمِعْتُهُ یَقُولُ: لَعَنَ اَللَّهُ بیان التبان [بُنَانَ اَلْبَیَانِ]وَ إِنَّ بُنَاناً لَعَنَهُ اَللَّهُ کَانَ یَکْذِبُ عَلَی أَبِی أَشْهَدُ أَنَّ أَبِی عَلِیَّ بْنَ اَلْحُسَیْنِ کَانَ عَبْداً صَالِحاً(1)

امام باقر عليه السلام درباره بیان فرمود: «خداوند لعنت کند بیان تبان را، وی بر پدرم (على بن الحسين، زین العابدين عليه السلام) دروغ می بست. من شهادت می دهم که پدرم (على بن الحسين) بنده صالح خدا بود». در نقل دیگر از امام باقر عليه السلام آمده است: خداوندا! من از مغيرة بن سعيد و بیان به درگاه تو تبری می جویم.

- عن سليمان اللبان قال: قال أبو جعفر عليه السلام أتدري ما مثل المغيرة بن شعبة قال: قلت: لا، قال: مثله مثل بلعم الذي أوتي الاسم الأعظم - الذي قال الله: «آتَیْنَاهُ آیَاتِنَا فَانسَلَخَ مِنْهَا- فَأتْبَعَهُ الشَّیْطَانُ فَکَانَ مِنَ الغَاوِینَ»(2)

وی درباره مغيره می فرمود: آیا می دانید مغيرة مانند کیست؟ مغیره مانند بلعم است که خداوند در حق وی فرمود: «الذي آتَیْنَاهُ آیَاتِنَا فَانسَلَخَ مِنْهَا فَأتْبَعَهُ الشَّیْطَانُ فَکَانَ مِنَ الغَاوِینَ» ما آیات خود را به او عطا کردیم ولی او به عصیان گرایید و پیر و شیطان گشت و در زمره گمراهان جهان قرار گرفت.

- عَنْ الثُّمَالِيَّ، عَنْ أبِي جَعْفَرٍ (عليه السلام)، قَالَ: يَا أبَا حَمْزَةَ لاَ تَضَعُوا عَلِيّاً دُونَ مَا وَضَعَهُ اللهُ، وَ لاَ تَرْفَعُوا عَلِيّاً فَوْقَ مَا رَفَعَهُ اللهُ، كَفَى لعَلِيًّ أنْ يُقَاتِلَ أهْلَ الْكَرَّةِ وَ أنْ يُزَوَّجَ أهْلَ الْجَنَّةِ(3)

ص: 30


1- کشی، رجال الکشی إختيار معرفة الرجال، النص، ص: 301
2- عیاشی، تفسير العیاشی، ج 2 ص: 42
3- صدوق، محمد بن علی، الأمالى، ح 216

ثمالی از حضرت باقر (عليه السلام) نقل می کند که فرمود: ای ابو حمزه! مبادا على (عليه السلام) را پائین تر از مقامی که خدا به او داده قرار دهید و نه بلند تر از مقامی که دارد. در مقام على (عليه السلام) همین بس که بیکار و جنگ می کند با غالیان و تجاوزگران از حد و به ازدواج در می آورد اهل بهشت را.

امام صادق عليه السلام

-اَلْخَشَّابُ، عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ مِهْرَانَ ، عَنْ عُثْمَانَ بْنِ جَبَلَهَ، عَنْ کَامِلٍ اَلتَّمَّارِ ، قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ ذَاتَ یَوْمٍ، فَقَالَ لِی یَا کَامِلُ اِجْعَلُوا لَنَا رَبّاً نَئُوبُ إِلَیْهِ، وَ قُولُوا فِینَا مَا شِئْتُمْ قَالَ فَقُلْتُ: نَجْعَلُ لَکُمْ رَبّاً تَئُوبُونَ إِلَیْهِ وَ نَقُولُ فِیکُمْ مَا شِئْنَا قَالَ: فَاسْتَوَی جَالِساً، ثم قَالَ: و عَسَی أَنْ تَقُولُ مَا خَرَجَ إِلَیْکُمْ مِنْ عِلْمِنَا إِلاَّ أَلْفاً غَیْرَ مَعْطُوفَهٍ(1)

کامل تمار گفت: روزی خدمت حضرت صادق عليه السلام بودم بمن فرمود: کامل برای ما خدائی بپذیر که بجانب او روی آوریم آنگاه از فضل ما هر چه مایلی بگو. عرض کردم برای شما خدائی بپذیرم که باو توجه کنید آنگاه هر چه مایلیم در فضل شما بگوئيم؟! امام عليه السلام خود را جابجا نموده درست نشست آنگاه فرمود: از علم و دانش ما باندازه ی نصف حرف (از حروف هجا) برای شما گفته نشده «یعنی مقدار بسیار کمی از دانش ما بشما رسیده»

- أَبِی رَحِمَهُ اَللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اَللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ اَلْحِمْیَرِیُّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ خَالِدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ اَلنُّعْمَانِ وَ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیَی عَنْ فُضَیْلِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ

ص: 31


1- مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار (ط بيروت)، ج 35 ص 283

قَالَ: دَخَلَ عَلَیْهِ قَوْمٌ مِنْ هَؤُلاَءِ اَلَّذِینَ یَتَکَلَّمُونَ فِی اَلرُّبُوبِیَّهِ فَقَالَ اِتَّقُوا اَللَّهَ وَ عَظِّمُوا اَللَّهَ وَ لاَ تَقُولُوا مَا لاَ نَقُولُ فَإِنَّکُمْ إِنْ قُلْتُمْ وَ قُلْنَا مِتُّمْ وَ مِتْنَا ثُمَّ بَعَثَکُمُ اَللَّهُ وَ بَعَثَنَا فَکُنْتُمْ حَیْثُ شَاءَ اَللَّهُ وَ کُنَّا.(1)

پدرم (قدس سره) گفت که حديث کرد ما را عبد الله بن جعفر حمیری از احمد بن محمد بن عیسی که گفت حدیث کرد ما را محمد بن خالد از علی بن یغما و صفوان بن يحيى از فضیل بن عثمان از حضرت صادق عليه السلام که گفت گروهی از آنها که در باب ربوبیت (امامان و غلو) سخن میگویند بر آن حضرت داخل شدند حضرت فرمود که از خدا بترسید و از عذابش بپرهیزید و خدا را تعظیم کنید و بزرگ شمارید و آنچه را که ما نمیگوئیم مگوئید زیرا که شما اگر بگوئید و ما بگوئیم شما میمیرید و ما میمیریم بعد از آن خدا شما را بر انگیزد و ما را بر انگیزد پس شما در جائی باشید که خدا خواهد و ما نیز در جایی باشیم که خدا خواهد.

- أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ الْأَهْوَازِیِّ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ بُرْدَةَ وَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ بَشِیرٍ الْخَزَّازِ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ عَبْدِ الْعَزِیزِ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَا إِسْمَاعِیلُ ضَعْ لِی فِی الْمُتَوَضَّإِ مَاءً قَالَ فَقُمْتُ فَوَضَعْتُ لَهُ قَالَ فَدَخَلَ قَالَ فَقُلْتُ فِی نَفْسِی أَنَا أَقُولُ فِیهِ کَذَا وَ کَذَا وَ یَدْخُلُ الْمُتَوَضَّأَ یَتَوَضَّأُ قَالَ فَلَمْ یَلْبَثْ أَنْ خَرَجَ فَقَالَ یَا إِسْمَاعِیلُ لَا تَرْفَعِ الْبِنَاءَ فَوْقَ طَاقَتِهِ فَیَنْهَدِمَ اجْعَلُونَا مَخْلُوقِینَ وَ قُولُوا فِینَا مَا شِئْتُمْ فَلَنْ تَبْلُغُوا فَقَالَ إِسْمَاعِیلُ وَ کُنْتُ أَقُولُ إِنَّهُ وَ أَقُولُ وَ أَقُول(2)

بصائر - اسماعيل بن عبد العزيز گفت حضرت صادق بمن فرمود اسماعيل! مقداری آب برایم در محل وضو بگذار. من رفتم آب را گذاشتم. امام برای وضو داخل وضو خانه شد من با خود گفتم در باره این شخص چه اعتقادی من دارم و او را در چه مرحله ای می بینم (خدائی) ولی او میرود وضو بگیرد. از محل

ص: 32


1- محمد بن علی صدوق التوحید ص 457
2- مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار (ط بیروت) ج 25 ص: 279

وضو که بیرون آمد بمن فرمود خانه را نباید زیاد بلند کنی که خراب می شود اجعلونا مخلوقين و قولوا فينا ما شئتم فلن تبلغوا. ما را آفریده خدا بدانید آنگاه هر چه مایلید در وصف ما بگوئید باز نمیتوانید آن مقام و موقعیتی که داریم توصیف کنید. اسماعیل گفت من میگفتم او خداست و اصرار بر این اعتقاد نیز داشتم.

- وَ عَنْ مَالِکٍ اَلْجُهَنِیِّ قَالَ: کُنَّا بِالْمَدِینَهِ حِینَ أُجْلِبَتِ اَلشِّیعَهُ وَ صَارُوا فِرَقاً فَتَنَحَّیْنَا عَنِ اَلْمَدِینَهِ نَاحِیَهً ثُمَّ خَلَّوْنَا فَجَعَلْنَا نَذْکُرُ فَضَائِلَهُمْ وَ مَا قَالَتْ اَلشِّیعَهُ إِلَی أَنْ خَطَرَ بِبَالِنَا اَلرُّبُوبِیَّهُ فَمَا شَعَرْنَا بِشَیْءٍ إِذَا نَحْنُ بِأَبِی عَبْدِ اَللَّهِ علیه السلام وَاقِفٌ عَلَی حِمَارٍ فَلَمْ نَدْرِ مِنْ أَیْنَ جَاءَ فَقَالَ یَا مَالِکُ وَ یَا خَالِدُ مَتَی أَحْدَثْتُمَا اَلْکَلاَمَ فِی اَلرُّبُوبِیَّهِ فَقُلْنَا مَا خَطَرَ بِبَالِنَا إِلاَّ اَلسَّاعَهَ فَقَالَ اِعْلَمَا أَنَّ لَنَا رَبّاً یَکْلَؤُنَا بِاللَّیْلِ وَ اَلنَّهَارِ نَعْبُدُهُ یَا مَالِکُ وَ یَا خَالِدُ قُولُوا فِینَا مَا شِئْتُمْ وَ اِجْعَلُونَا مَخْلُوقِینَ فَکَرَّرَهَا عَلَیْنَا مِرَاراً وَ هُوَ وَاقِفٌ عَلَی حِمَارِهِ(1)

مالک جهنی گفت وقتی شیعیان را تبعید میکردند و چند فرقه تقسیم شده بودند ما بیک گوشه مدینه پناه بردیم در آنجای خلوت صحبت از فضائل ائمه میکردیم و عقیده شیعه را بازگو میکردیم تا بالاخره در قلب ما خدائی آنها خطور کرد. ناگاه دیدم حضرت صادق سوار بر الاغ است و در مقابل ما ایستاده نفهمیدیم از کدام طرف آمد. فرمود مالک، خالد از چه وقت صحبت در باره خدائی ما میکردید؟ گفتم: بخاطر ما چنین فکری نیامده بود مگر هم اکنون. فرمود بدانید ما خدائی داریم که در شب و روز ما را حفظ میکند و او را می پرستیم، مالک، خالد هر چه مایلید در فضیلت ما بگوئید ولی بدانید که ما مخلوق و آفریده شده هستیم. همان طور که روی الاغ نشسته بود چند مرتبه این سخن را تکرار نمود.

ص: 33


1- مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار (ط بیروت)، ج 35 ص: 289

حزن و گریه امام صادق عليه السلام از سخن غالیان

عَنِ اِبْنِ أَبِی عُمَیْرٍ ، عَنْ عَبْدِ اَلصَّمَدِ بْنِ بَشِیرٍ ، عَنْ مُصَادِفٍ ، قَالَ: لَمَّا لَبَّی اَلْقَوْمُ اَلَّذِینَ لَبَّوْا بِالْکُوفَهِ دَخَلْتُ عَلَی أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَأَخْبَرْتُهُ بِذَلِکَ، فَخَرَّ سَاجِداً وَ أَلْزَقَ جُؤْجُؤَهُ بِالْأَرْضِ وَ بَکَی، وَ أَقْبَلَ یَلُوذُ بِإِصْبَعِهِ وَ یَقُولُ بَلْ عَبْدٌ لله قِنٌّ دَاخِرٌ مِرَاراً کَثِیرَهً، ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ وَ دُمُوعُهُ تَسِیلُ عَلَی لِحْیَتِهِ فَنَدِمْتُ عَلَی إِخْبَارِی إِیَّاهُ، فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ وَ مَا عَلَیْکَ أَنْتَ مِنْ ذَا فَقَالَ یَا مُصَادِفُ إِنَّ عِیسَی لَوْ سَکَتَ عَمَّا قَالَتِ اَلنَّصَارَی فِیهِ لَکَانَ حَقّاً عَلَی اَللَّهِ أَنْ یُصِمَّ سَمْعَهُ وَ یُعْمِیَ بَصَرَهُ، وَ لَوْ سَکَتُّ عَمَّا قَالَ فِیَّ أَبُو اَلْخَطَّابِ لَکَانَ حَقّاً عَلَی اَللَّهِ أَنْ یُصِمَّ سَمْعِی وَ یُعْمِیَ بَصَرِی(1)

مصادف نقل کرد وقتی در کوفه (پیروان ابو الخطاب) لبیک گفتند (یعنی بجای اللهم لبیک در حج گفتند لبیک جعفر بن محمد) من خدمت حضرت صادق عليه السلام رسیدم و جریان را عرض کردم امام به سجده رفت سینه خود را بر زمین چسبانید و شروع بگریه کرد و با انگشت بر زمین میسائید و میگفت بنده کوچک و ذلیل و خوار خدایم این حرف را چندین مرتبه تکرار نمود بعد سر برداشت اشکها بر صورتش جاری بود. من پشیمان کردم که این جریان را بآن جناب اطلاع دادم عرضکردم آقا فدایت شوم بشما چه ربطی دارد کردار آنها فرمود مصادف! اگر عیسی ساکت می بود در مورد آنچه نصرانیان در باره او معتقد شدند بر خدا لازم بود گوش و چشم او را کر و کور کند منهم اگر ساکت باشم نسبت بآنچه ابو الخطاب میگوید بر خدا لازم است گوش و چشم مرا کر و کور کند.

عن ابن أبي عمير قال حدثنا بعض أصحابنا قال: قلت لأبي عبد الله (عليه السلام): زَعَمَ أَبُو هَارُونَ اَلْمَکْفُوفُ أَنَّکَ قُلْتَ لَهُ إِنْ کُنْتَ تُرِیدُ اَلْقَدِیمَ فَذَاکَ لاَ یُدْرِکُهُ أَحَدٌ وَ إِنْ کُنْتَ تُرِیدُ اَلَّذِی خَلَقَ وَ رَزَقَ فَذَاکَ

ص: 34


1- مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار (ط بیروت) ج 25 ص: 293

مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ (علیهماالسلام) فَقَالَ کَذَبَ عَلَیَّ عَلَیْهِ لَعْنَهُ اَللَّهِ مَا مِنْ خَالِقٍ إِلاَّ اَللَّهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِیکَ لَهُ، حَقٌّ عَلَی اَللَّهِ أَنْ یُذِیقَنَا اَلْمَوْتَ وَ اَلَّذِی لاَ یَهْلِکُ هُوَ اَللَّهُ خَالِقُ اَلْخَلْقِ بَارِئُ اَلْبَرِیَّهِ(1)

یکی از اصحاب گفت به حضرت امام صادق (عليه السلام) عرض کردم: أبو هارون نابینا مدعی است که شما به او فرموده اید: اگر اراده قدیم را داری،ذات او را هیچ کسی درک نخواهد کرد و اگر منظورت کسی است که خلق کرده و رزق می دهد است، پس او محمد بن على است. حضرت فرمود: بر من دروغ بسته، خدا لعنتش کند. خالقی جز خدای یکتا که شریکی ندارد نیست. خداوند به ما مرگ را میچشاند. کسی که هرگز نخواهد مرد او آفریننده یکتا است که تمام جهان را بوجود آورده.

هیچ کس مانند غلات، به خدا توهین نکرد

- کش ، رِجالُ الكشی مُحَمَّدُ بْنِ مَسْعُودٍ عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ حَسَّانَ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا ، رَفَعَهُ إِلَی أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ : ذُکِرَ عِنْدَهُ جَعْفَرُ بْنُ وَاقِدٍ وَ نَفَرٌ مِنْ أَصْحَابِ أَبِی اَلْخَطَّابِ ، فَقِیلَ إِنَّهُ صَارَ إِلَی یَتَرددُ، وَ قَالَ فِیهِمْ: وَ هُوَ اَلَّذِی فِی اَلسَّماءِ إِلهٌ وَ فِی اَلْأَرْضِ إِلهٌ ، قَالَ، هُوَ اَلْإِمَامُ، فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ لاَ وَ اَللَّهِ لاَ یَأْوِینِی وَ إِیَّاهُ سَقْفُ بَیْتٍ أَبَداً، هُمْ شَرٌّ مِنَ اَلْیَهُودِ وَ اَلنَّصَارَی وَ اَلْمَجُوسِ وَ اَلَّذِینَ أَشْرَکُوا، وَ اَللَّهِ مَا صَغَّرَ عَظَمَهَ اَللَّهِ تَصْغِیرَهُمْ شَیْءٌ قَطُّ ، إِنَّ عُزَیْراً جَالَ فِی صَدْرِهِ مَا قَالَتْ فِیهِ اَلْیَهُودُ فَمَحَی اَللَّهُ اِسْمَهُ مِنَ اَلنُّبُوَّهِ، وَ اَللَّهِ لَوْ أَنَّ عِیسَی أَقَرَّ بِمَا قَالَتِ اَلنَّصَارَی- لَأَوْرَثَهُ اَللَّهُ صَمَماً إِلَی یَوْمِ اَلْقِیَامَهِ ، وَ اَللَّهِ لَوْ أَقْرَرْتُ بِمَا یَقُولُ فِیَّ أَهْلُ اَلْکُوفَهِ لَأَ خذتْنِی اَلْأَرْضُ، وَ مَا أَنَا إِلاَّ عَبْدٌ مَمْلُوکٌ لاَ أَقْدِرُ عَلَی شَیْءٍ ضَرٍّ وَ لاَ نَفْعٍ(2)

ص: 35


1- کشی، رجال الكشی، ص 222
2- مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار (ط بیروت) ج 25 ص: 294

على بن حسان از یکی از صحابه نقل کرد که در خدمت حضرت صادق عليه السلام صحبت از جعفر بن واقد و چند نفر از یاران ابو الخطاب شد یکی از حاضرین گفت او برای گمراه کردن من رفت آمد داشت با من و میگفت این آیه در باره امام نازل شده « وَهُوَ الَّذِي فِي السَّمَاءِ إِلَهٌ وَ فِي الاَْرْضِ اِله» گفت منظور امام است که در زمین و آسمان خداست! امام صادق عليه السلام فرمود نه بخدا قسم هرگز من و او در زیر یک سقف جمع نشده ایم آنها بدتر از یهود و نصاری و مجوس و مشرکین هستند بخدا قسم (کسی) توهین بخدا نکرده بقدری که ایشان کرده اند عزیر در دلش خطور کرد آنچه یهود در باره او میگفتند خداوند نامش را از جمله پیامبران محو کرد بخدا قسم اگر عیسی اقرار کند بآنچه نصرانیان در باره اش میگفتند خداوند او را تا روز قیامت کر و ناشنوا میکرد من نیز اگر بپذیرم آنچه اهل کوفه در باره ام میگویند زمین آن را فرو خواهد برد من جز بندهای زار نیستم که اختبار سود و زیانی ندارم.

خروج سراسیمه امام برای نفی باورهای غالیانه

- عَنِ اَلْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ: کُنَّا جَمَاعَهً عَلَی بَابِ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَتَکَلَّمْنَا فِی اَلرُّبُوبِیَّهِ فَخَرَجَ إِلَیْنَا أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ بِلاَ حِذَاءٍ وَ لاَ رِدَاءٍ وَ هُوَ یَنْتَفِضُ وَ هُوَ یَقُولُ لاَ یَا خَالِدُ لاَ یَا مُفَضَّلُ لاَ یَا سُلَیْمَانُ لاَ یَا نَجْمُ بَلْ عَبِیدٌ مُکْرَمُونَ `لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ فَقُلْتُ لاَ وَ اَللَّهِ لاَ قُلْتُ فِیکَ بَعْدَ اَلْیَوْمِ إِلاَّ مَا قُلْتَ فِی نَفْسِکَ»(1)

مفضل بن عمر گوید: ما جماعتی بودیم بر در خانه أبي عبد الله (عليه السلام) و تکلم میکردیم در ربوبیت (امام) که آن حضرت از داخل خانه به سمت ما خارج شد در حالیکه بی نعل و ردا بود و دست مبارک را می افشاند و می فرمود: نه یا خالد، نه یا مفضل نه یا سلیمان نه یا نجم « بَلْ عِبادٌ مُكْرَمُونَ لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ » یعنی بلکه ما بندگان معبودیم گرامی داشتگان و نواختگان، آن

ص: 36


1- اربلی، کشف الغمة في معرفة الائمة (ط القدیمة) ج2 ص:

بندگان پیشی نگیرند بر خدای تعالی بسخن گفتن یعنی بی دستور وی سخن نگویند، و ایشان بفرمان خدای تعالی کار میکنند، من در نفس خود گفتم لا و الله نگویم در باب تو بعد از این روز الا آنچه تو گوئی.

برائت پوست و گوشت و استخوان امام صادق علیه السلام از غالیان

- رجال الکشی مُحَمَّدُ بْنُ مَسْعُودٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ إِشْکِیبَ عَنِ ابْنِ أُورَمَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ الْبَرْقِیِّ عَنْ أَبِی طَالِبٍ الْقُمِّیِّ عَنْ حَنَانِ بْنِ سَدِیرٍ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام إِنَّ قَوْماً یَزْعُمُونَ أَنَّکُمْ آلِهَةٌ یَتْلُونَ عَلَیْنَا بِذَلِکَ قُرْآناً یا أَیُّهَا الرُّسُلُ کُلُوا مِنَ الطَّیِّباتِ وَ اعْمَلُوا صالِحاً إِنِّی بِما تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ قَالَ یَا سَدِیرُ سَمْعِی وَ بَصَرِی وَ شَعْرِی وَ بَشَرِی وَ لَحْمِی وَ دَمِی مِنْ هَؤُلَاءِ بِرَاءٌ بَرِئَ اللَّهُ مِنْهُمْ وَ رَسُولُهُ مَا هَؤُلَاءِ عَلَی دِینِی وَ دِینِ آبَائِی وَ اللَّهِ لَا یَجْمَعُنِی وَ إِیَّاهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِلَّا هُوَ عَلَیْهِمْ سَاخِطٌ قَالَ قُلْتُ فَمَا أَنْتُمْ جُعِلْتُ فِدَاکَ قَالَ خُزَّانُ عِلْمِ اللَّهِ وَ تَرَاجِمَةُ وَحْیِ اللَّهِ وَ نَحْنُ قَوْمٌ مَعْصُومُونَ أَمَرَ اللَّهُ بِطَاعَتِنَا وَ نَهَی عَنْ مَعْصِیَتِنَا نَحْنُ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ عَلَی مَنْ دُونَ السَّمَاءِ وَ فَوْقَ الْأَرْضِ(1)

حنان بن سدير از پدرش نقل کرد که به حضرت صادق عليه السلام گفتم: گروهی می گویند شما خدا هستید و از قرآن نیز شاهد می آورند یا أَیُّهَا اَلرُّسُلُ کُلُوا مِنَ اَلطَّیِّباتِ وَ اِعْمَلُوا صالِحاً إِنِّی بِما تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ فرمود: سدیر گوش و چشم و موی و پوست و گوشت و خون من از این اشخاص بیزار است خدا و پیامبرش از آنها بی زارند اینها بر دین من وآباء من نیستند به خدا قسم من و آنها در روز قیامت جمع نخواهیم شد مگر اینکه خداوند بر آنها خشمگین است. عرض کردم پس شما چه هستید فدایت شوم؟ فرمود: گنجینه علم خدا و مترجم وحی او و ما گروهی معصوم هستیم که خدا دستور

ص: 37


1- مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار (ط بیروت) ج25 ص: 298

فرمانبرداری از ما را داده و نهی از مخالفت با ما را نموده ما حجت بالغه خدا بر هر که پائین تر از آسمان و روی زمین است هستیم.

خوف دائم امام صادق علیه السلام، به جهت ادعای باطل غالیان

حَمْدَوَیْهِ وَ إِبْرَاهِیمُ اِبْنَا نُصَیْرٍ ، قَالاَ حَدَّثَنَا اَلْحُسَیْنُ بْنُ مُوسَی ، عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عَبْدِ اَلْحَمِیدِ ، عَنْ عِیسَی بْنِ أَبِی مَنْصُورٍ ، قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ ذَکَرَ أَبَا اَلْخَطَّابِ فَقَالَ : اَللَّهُمَّ اِلْعَنْ أَبَا اَلْخَطَّابِ فَإِنَّهُ خَوَّفَنِی قَائِماً وَ قَاعِداً وَ عَلَی فِرَاشِی اَللَّهُمَّ أَذِقْهُ حَرَّ اَلْحَدِیدِ(1)

امام صادق عليه السلام درباره ابوالخطاب فرمودند: خدا ابو الخطاب را لعنت کند، او مرا در حالت ایستاده و نشسته و هنگام خواب، به خوف انداخت. خدا حرارت آهن (شمشیر) را به او بچشاند.

ادعای غالیان، خواب از چشم امام صادق علیه السلام ربود

- سَعْدٌ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی بْنِ عُبَیْدٍ عَنْ یُونُسَ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام لِبَشَّارٍ الشَّعِیرِیِّ أَنِ اخْرُجْ عَنِّی لَعَنَکَ اللَّهُ وَ اللَّهِ لَا یُظِلُّنِی وَ إِیَّاکَ سَقْفُ بَیْتٍ أَبَداً فَلَمَّا خَرَجَ قَالَ وَیْلَهُ أَلَا قَالَ بِمَا قَالَتِ الْیَهُودُ أَلَا قَالَ بِمَا قَالَتِ النَّصَارَی أَلَا قَالَ بِمَا قَالَتِ الْمَجُوسُ أَوْ بِمَا قَالَتِ الصَّابِئَةُ وَ اللَّهِ مَا صَغَّرَ اللَّهَ تَصْغِیرَ هَذَا الْفَاجِرِ أَحَدٌ إِنَّهُ شَیْطَانٌ ابْنُ شَیْطَانٍ خَرَجَ مِنَ الْبَحْرِ لِیُغْوِیَ أَصْحَابِی وَ شِیعَتِی فَاحْذَرُوهُ وَ لْیُبَلِّغِ الشَّاهِدُ الْغَائِبَ أَنِّی عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَبْدٌ قِنٌّ ابْنُ أَمَةٍ ضَمَّتْنِیَ الْأَصْلَابُ وَ الْأَرْحَامُ وَ إِنِّی لَمَیِّتٌ وَ إِنِّی لَمَبْعُوثٌ ثُمَّ مَوْقُوفٌ ثُمَّ مَسْئُولٌ وَ اللَّهِ لَأُسْأَلَنَّ عَمَّا قَالَ فِیَّ هَذَا الْکَذَّابُ وَ ادَّعَاهُ عَلَیَّ یَا وَیْلَهُ مَا لَهُ أَرْعَبَهُ اللَّهُ فَلَقَدْ أَمِنَ عَلَی فِرَاشِهِ وَ أَفْزَعَنِی وَ أَقْلَقَنِی عَنْ رُقَادِی أَ وَ تَدْرُونَ أَنِّی لِمَ أَقُولُ ذَلِکَ أَقُولُ ذَلِکَ لِأَسْتَقِرَّ فِی قَبْرِی(2)

ص: 38


1- کش محمد بن عمر رجالا الکشی اختیار معرفة الرجال النص ص: 290
2- مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار (ط بیروت)، ج 25 ص 307

اسحاق بن عمار گفت حضرت صادق عليه السلام به بشار شعیری فرمود: از پیش من برو خدا لعنتت کند بخدا قسم من و تو هرگز زیر یک سقف جمع نخواهیم شد وقتی او خارج شد فرمود وای بر او چرا همان حرف یهودیان را نگفت و یا آنچه نصاری معتقدند یا آنچه مجوس میگویند و یا اعتقاد صائبی ها بخدا قسم هیچ کدام خدا را باندازه این فاجر کوچک نکرده اند او شيطان پسر شیطان است از دریا خارج شد تا اصحاب و پیروان مرا گمراه کند از او بپرهیزید و حاضرین بغائبين برسانند که من بنده ی خدا پسر بنده ای خدا بنده ای خالص و فرزند کنیزی هستم که در درون اصلاب و ارحام جای داشته ام من میمیرم و برانگیخته خواهم شد سپس در پیشگاه پروردگار مورد بازخواست قرار خواهم گرفت بخدا قسم خواهند پرسید راجع بآنچه این دروغگو در باره من گفته و ادعا نموده. وای بر او خدا او را بترساند. او در رختخواب آسوده است ولی مرا بیمناک نموده و مرا از خواب باز داشته میدانید من این حرف را برای آن میزنم که در قبر آسوده باشم.

ارتباط با شیاطین و نزول آنها بر غلات در کلام امام صادق علیه السلام

- الخصال أَبِی وَ ابْنُ الْوَلِیدِ مَعاً عَنْ مُحَمَّدٍ الْعَطَّارِ وَ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِیسَ مَعاً عَنِ الْأَشْعَرِیِّ عَنِ ابْنِ یَزِیدَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ دَاوُدَ بْنِ أَبِی یَزِیدَ عَنْ رَجُلٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فِی قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ هَلْ أُنَبِّئُکُمْ عَلی مَنْ تَنَزَّلُ الشَّیاطِینُ تَنَزَّلُ عَلی کُلِّ أَفَّاکٍ أَثِیمٍ قَالَ هُمْ سَبْعَهٌ الْمُغِیرَهُ وَ بَیَانٌ وَ صَائِدٌ وَ حَمْزَهُ بْنُ عُمَارَهَ الْبَرْبَرِیُّ وَ الْحَارِثُ الشَّامِیُّ وَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ الْحَارِثِ وَ أَبُو الْخَطَّابِ(1)

مردی از حضرت صادق عليه السلام نقل کرد که در مورد آیه: هَلْ أُنَبِّئُکُمْ عَلی مَنْ تَنَزَّلُ اَلشَّیاطِینُ `تَنَزَّلُ عَلی کُلِّ أَفّاکٍ أَثِیمٍ فرمود: آنها هفت نفر بودند مغيرة و بیان و صائد و حمزه بن عمارة البربری و حارث شامی و عبدالله بن حارث و ابوالخطاب.

ص: 39


1- صدوق، محمد بن علي الخصال، ج2 ص: 402

- رجال الکشی وَجَدْتُ بِخَطِّ جَبْرَئِیلَ بْنِ أَحْمَدَ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ عِیسَی عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام أَخْبِرْنِی عَنْ حَمْزَةَ أَ یَزْعُمُ أَنَّ أَبِی یَأْتِیهِ قُلْتُ نَعَمْ قَالَ کَذَبَ وَ اللَّهِ مَا یَأْتِیهِ إِلَّا الْمُتَکَوِّنُ إِنَّ إِبْلِیسَ سَلَّطَ شَیْطَاناً یُقَالُ لَهُ الْمُتَکَوِّنُ یَأْتِی النَّاسَ فِی أَیِّ صُورَةٍ شَاءَ إِنْ شَاءَ فِی صُورَةٍ صَغِیرَةٍ وَ إِنْ شَاءَ فِی صُورَةٍ کَبِیرَةٍ وَ لَا وَ اللَّهِ مَا یَسْتَطِیعُ أَنْ یَجِی ءَ فِی صُورَةِ أَبِی(1)

حماد بن عثمان از زراره نقل کرد که گفت: حضرت صادق عليه السلام از من پرسید آیا حمزه هنوز مدعی است که پدرم (حضرت باقر) پیش او می آید. گفتم: آری. فرمود: بخدا سوگند دروغ می گوید جز متکون چیز دیگری را نمی بیند. شیطان یکی از همکاران خود را بنام متكون دارد که بهر شکل مایل باشد برای مردم آشکار میگردد یا بصورت بزرگ و یا کوچک هر طور مایل باشد نه بخدا سوگند نمی تواند بصورت پدرم بیاید.

امام کاظم علیه السلام

- حَمْدَوَیْهِ عَنِ ابْنِ یَزِیدَ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَرَ عَنِ ابْنِ الْمُغِیرَهِ قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ أَبِی الْحَسَنِ علیه السلام أَنَا وَ یَحْیَی بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحُسَیْنِ فَقَالَ یَحْیَی جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنَّهُمْ یَزْعُمُونَ أَنَّکَ تَعْلَمُ الْغَیْبَ فَقَالَ سُبْحَانَ اللَّهِ ضَعْ یَدَکَ عَلَی رَأْسِی فَوَ اللَّهِ مَا بَقِیَتْ فِی جَسَدِی شَعْرَهٌ وَ لَا فِی رَأْسِی إِلَّا قَامَتْ قَالَ ثُمَّ قَالَ لَا وَ اللَّهِ مَا هِیَ إِلَّا رِوَایَهٌ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله(2)

ابن ابی عمیر از این مغیره نقل کرده که گفت من در خدمت حضرت موسی بن جعفر عليه السلام بودم با يحيى بن عبد الله بن حسين. یحیی گفت: فدایت شوم آنها معتقدند که شما علم غیب داری فرمود:

ص: 40


1- مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار (ط بیروت) ج 25 ص: 281
2- مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار (ط بیروت) ج 25 ص: 293

سبحان الله دست خود را بر روی سرم بگذار تمام مویهای بدن و سرم راست شد سپس فرمود: نه بخدا چنین نیست مگر از راه روایت از پیامبر اکرم صلی الله عليه و آله.

غالیان، به خدا و امام ناسزا می گویند

- مُحَمَّدِ بْنِ قُولَوَیْهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْقُمِّیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْمِسْمَعِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ حَدِیدٍ الْمَدَائِنِیِّ قَالَ: سَمِعْتُ مَنْ یَسْأَلُ أَبَا الْحَسَنِ الْأَوَّلَ علیه السلام فَقَالَ إِنِّی سَمِعْتُ مُحَمَّدَ بْنَ بَشِیرٍ یَقُولُ إِنَّکَ لَسْتَ مُوسَی بْنَ جَعْفَرٍ الَّذِی أَنْتَ إِمَامُنَا وَ حُجَّتُنَا فِیمَا بَیْنَنَا وَ بَیْنَ اللَّهِ تَعَالَی قَالَ فَقَالَ لَعَنَهُ اللَّهُ ثَلَاثاً أَذَاقَهُ اللَّهُ حَرَّ الْحَدِیدِ قَتَلَهُ اللَّهُ أَخْبَثَ مَا یَکُونُ مِنْ قِتْلَةٍ فَقُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ إِذَا أَنَا سَمِعْتُ ذلک مِنْهُ أَ وَ لَیْسَ حَلَالٌ لِی دَمُهُ مُبَاحٌ کَمَا أُبِیحَ دَمُ السَّبَّابِ لِرَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ للْإِمَامِ فَقَالَ نَعَمْ حَلَّ وَ اللَّهِ حَلَّ وَ اللَّهِ دَمُهُ وَ أَبَاحَهُ لَکَ وَ لِمَنْ سَمِعَ ذَلِکَ مِنْهُ قُلْتُ أَ وَ لَیْسَ ذَلِکَ بِسَابٍّ لَکَ فَقَالَ: هَذَا سَابُ اللَّهِ وَ سَابٌ لِرَسُولِ اللَّهِ وَ سَابٌ لِآبَائِی وَ سابی و أَیُّ سَبٍّ لَیْسَ یَقْصُرُ عَنْ هَذَا وَ لَا یَفُوقُهُ هَذَا الْقَوْلُ قُلْتُ أَ رَأَیْتَ إِذَا أَنَا لَمْ أَخَفْ أَنْ أَغْمِزَ بِذَلِکَ بَرِیئاً ثُمَّ لَمْ أَفْعَلْ وَ لَمْ أَقْتُلْهُ مَا عَلَیَّ مِنَ الْوِزْرِ فَقَالَ یَکُونُ عَلَیْکَ وِزْرُهُ أَضْعَافاً مُضَاعَفَةً مِنْ غَیْرِ أَنْ یَنْقُصَ مِنْ وِزْرِهِ شَیْ ءٌ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ أَفْضَلَ الشُّهَدَاءِ دَرَجَةً یَوْمَ الْقِیَامَةِ مَنْ نَصَرَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ صلی الله علیه و آله و سلم بِظَهْرِ الْغَیْبِ وَ رَدَّ عَنِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ صلی الله علیه و آله و سلم(1)

على بن حديد مدائنی گفت: شخصی به حضرت موسی بن جعفر گفت: من شنیده ام که محمد بن بشیر (از غلات مشهور عصر امام کاظم عليه السلام که مدعی الوهیت امامان بود)می گفت که شما موسی بن جعفری که امام ما و حجت بین ما و خدا است نیستی (بلکه خدا هستی) فرمود خدا او را لعنت کند سه مرتبه این حرف را تکرار فرمود خداوند او را دچار حرارت آهن نماید او را ببدترین صورت بکشد. من عرض کردم: فدایت شوم اگر من این حرف را از او بشنوم ریختن خونش برای من

ص: 41


1- مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار (ط بیروت) ج25 ص: 313

جایز نیست مانند ریختن خون کسی که به پیامبر یا امام ناسزا گوید. فرمود: چرا بخدا قسم حلال است بخدا سوگند خونش حلال است برای تو و هر کس این سخن را از او بشنود ریختن خونش حلال است. گفتم: مگر این حرف ناسزا گفتن بشما نیست. فرمود این ناسزا بخدا و پیامبر و ناسزا به آباء و بمن است هر ناسزائی از این نسبت دادن کمتر است و بالاتر از این حرف نیست. گفتم: اگر من از سعایت دشمن حتمی در باره خود نترسم ولی ممکن شود که این کار من ضررش متوجه دیگری گردد من از کشتن او منصرف شوم و باین کار اقدام نکنم آیا گناهی بگردن من هست؟ فرمود: چندین برابر گناه بگردن تو است بی آنکه از این گناه چیزی کم شود. مگر نمیدانی که برجسته ترین شهدا از لحاظ درجه روز قیامت کسی است که خدا و پیامبر را پنهانی یاری کند و دفاع از خدا و پیامبر می نماید.

امام رضا عليه السلام

- ..... فَقَامَ إِلَیْهِ رَجُلٌ فَقَالَ لَهُ یَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ صِفْ لَنَا رَبَّکَ فَإِنَّ مَنْ قِبَلَنَا قَدِ اِخْتَلَفُوا عَلَیْنَا فَقَالَ اَلرِّضَا عَلَیْهِ السَّلاَمُ إِنَّهُ مَنْ یَصِفُ رَبَّهُ بِالْقِیَاسِ لاَ یَزَالُ اَلدَّهْرَ فِی اَلاِلْتِبَاسِ مَائِلاً عَنِ اَلْمِنْهَاجِ ظَاعِناً فِی اَلاِعْوِجَاجِ ضَالاًّ عَنِ اَلسَّبِیلِ قَائِلاً غَیْرَ اَلْجَمِیلِ ثُمَّ قَالَ أُعَرِّفُهُ بِمَا عَرَّفَ بِهِ نَفْسَهُ أُعَرِّفُهُ مِنْ غَیْرِ رُؤْیَهٍ وَ أَصِفُهُ بِمَا وَصَفَ بِهِ نَفْسَهُ مِنْ غَیْرِ صُورَهٍ لاَ یُدْرَکُ بِالْحَوَاسِّ وَ لاَ یُقَاسُ بِالنَّاسِ مَعْرُوفٌ بِالْآیَاتِ بَعِیدٌ بِغَیْرِ تَشْبِیهٍ وَ مُتَدَانٍ فِی بُعْدِهِ بلاَ نَظِیرٍ لاَ یُتَوَهَّمُ دَیْمُومَتُهُ وَ لاَ یُمَثَّلُ بِخَلْیقِتهِ وَ لاَ یَجُوزُ فِی قَضِیَّتِهِ اَلْخَلْقُ لِمَا عَلِمَ مِنْهُم مُنْقَادُونَ وَ عَلَی مَا سُطِرَ فِی اَلْمَکْنُونِ مِنْ کِتَابِهِ مَاضُونَ لاَ یَعْلَمُونَ بِخِلاَفِ مَا عَلِمَ مِنْهُمْ وَ لاَ غَیْرَهُ یُرِیدُونَ فَهُوَ قَرِیبٌ غَیْرُ مُلْتَزِقٍ وَ بَعِیدٌ غَیْرُ مُتَقَصٍّ یُحَقَّقُ وَ لاَ یُمَثَّلُ وَ یُوَحَّدُ وَ لاَ یُبَعَّضُ یُعْرَفُ بِالْآیَاتِ وَ یُثْبَتُ بِالْعَلاَمَاتِ وَلاَ إِلَهَ غَیْرُهُ اَلْکَبِیرُ اَلْمُتَعَالِ فَقَالَ الرَّجُلُ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَإِنَّ مَعِی مَنْ یَنْتَحِلُ مُوَالاتَکُمْ وَ

ص: 42

یَزْعُمُ أَنَّ هَذِهِ کُلَّهَا صِفَاتُ عَلِیٍّ علیه السلام وَ أَنَّهُ هُوَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ قَالَ فَلَمَّا سَمِعَهَا الرِّضَا علیه السلام ارْتَعَدَتْ فَرَائِصُهُ وَ تَصَبَّبَ عَرَقاً وَ قَالَ سُبْحَانَ اللَّهِ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا یَقُولُ الظَّالِمُونَ وَ الْکَافِرُونَ عُلُوّاً کَبِیراً أَ وَ لَیْسَ کَانَ عَلِیٌّ علیه السلام آکِلًا فِی الْآکِلِینَ وَ شَارِباً فِی الشَّارِبِینَ وَ نَاکِحاً فِی النَّاکِحِینَ وَ مُحْدِثاً فِی الْمُحْدِثِینَ وَ کَانَ مَعَ ذَلِکَ مُصَلِّیاً خَاضِعاً بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ ذَلِیلًا وَ إِلَیْهِ أَوَّاهاً مُنِیباً أَ فَمَنْ کَانَ هَذِهِ صِفَتَهُ یَکُونُ إِلَهاً فَإِنْ کَانَ هَذَا إِلَهاً فَلَیْسَ مِنْکُمْ أَحَدٌ إِلَّا وَ هُوَ إِلَهٌ لِمُشَارَکَتِهِ لَهُ فِی هَذِهِ الصِّفَاتِ الدَّالَّاتِ عَلَی حَدَثِ کُلِّ مَوْصُوفٍ بِهَا فَقَالَ الرَّجُلُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِنَّهُمْ یَزْعُمُونَ أَنَّ عَلِیّاً لَمَّا أَظْهَرَ مِنْ نَفْسِهِ الْمُعْجِزَاتِ الَّتِی لَا یَقْدِرُ عَلَیْهَا غَیْرُ اللَّهِ دَلَّ عَلَی أَنَّهُ إِلَهٌ وَ لَمَّا ظَهَرَ لَهُمْ بِصِفَاتِ الْمُحْدِثِینَ الْعَاجِزِینَ لَبَّسَ ذَلِکَ عَلَیْهِمْ وَ امْتَحَنَهُمْ لِیَعْرِفُوهُ وَ لِیَکُونَ إِیمَانُهُمْ بِهِ اخْتِیَاراً مِنْ أَنْفُسِهِمْ فَقَالَ الرِّضَا علیه السلام أَوَّلُ مَا هَاهُنَا أَنَّهُمْ لَا یَنْفَصِلُونَ مِمَّنْ قُلِبَ هَذَا عَلَیْهِمْ فَقَالَ لَمَّا ظَهَرَ مِنْهُ الْفَقْرُ وَ الْفَاقَهُ دَلَّ عَلَی أَنَّ مَنْ هَذِهِ صِفَاتُهُ وَ شَارَکَهُ فِیهَا الضُّعَفَاءُ الْمُحْتَاجُونَ لَا تَکُونُ الْمُعْجِزَاتُ فِعْلَهُ فَعَلِمَ بِهَذَا أَنَّ الَّذِی ظَهَرَ مِنْهُ مِنَ الْمُعْجِزَاتِ إِنَّمَا کَانَتْ فِعْلَ الْقَادِرِ الَّذِی لَا یُشْبِهُ الْمَخْلُوقِینَ لَا فِعْلَ الْمُحْدَثِ الْمُحْتَاجِ الْمُشَارِکِ لِلضُّعَفَاءِ فِی صِفَاتِ الضَّعْفِ

ثُمَّ قَالَ الرِّضَا علیه السلام إِنَّ هَؤُلَاءِ الضُّلَّالَ الْکَفَرَهَ مَا أُتُوا إِلَّا مِنْ قِبَلِ جَهْلِهِمْ بِمِقْدَارِ أَنْفُسِهِمْ حَتَّی اشْتَدَّ إِعْجَابُهُمْ بِهَا وَ کَثُرَ تَعْظِیمُهُمْ لِمَا یَکُونُ مِنْهَا فَاسْتَبَدُّوا بِآرَائِهِمُ الْفَاسِدَهِ وَ اقْتَصَرُوا عَلَی عُقُولِهِمُ الْمَسْلُوکِ بِهَا غَیْرَ سَبِیلِ الْوَاجِبِ حَتَّی اسْتَصْغَرُوا قَدْرَ اللَّهِ وَ احْتَقَرُوا أَمْرَهُ وَ تَهَاوَنُوا بِعَظِیمِ شَأْنِهِ إِذْ لَمْ یَعْلَمُوا أَنَّهُ الْقَادِرُ بِنَفْسِهِ الْغَنِیُّ بِذَاتِهِ الَّتِی لَیْسَتْ قُدْرَتُهُ مُسْتَعَارَهً وَ لَا غِنَاهُ مُسْتَفَاداً وَ الَّذِی مَنْ شَاءَ أَفْقَرَهُ وَ مَنْ شَاءَ أَغْنَاهُ وَ مَنْ شَاءَ أَعْجَزَهُ بَعْدَ الْقُدْرَهِ وَ أَفْقَرَهُ بَعْدَ الْغِنَی فَنَظَرُوا إِلَی عَبْدٍ قَدِ اخْتَصَّهُ اللَّهُ بِقُدْرَتِهِ لِیُبَیِّنَ بِهَا فَضْلَهُ عِنْدَهُ وَ آثَرَهُ بِکَرَامَتِهِ لِیُوجِبَ بِهَا حُجَّتَهُ عَلَی خَلْقِهِ وَ لِیَجْعَلَ مَا آتَاهُ مِنْ ذَلِکَ ثَوَاباً عَلَی طَاعَتِهِ وَ بَاعِثاً عَلَی اتِّبَاعِ أَمْرِهِ وَ مُؤْمِناً عِبَادَهُ الْمُکَلَّفِینَ مِنْ غَلَطِ مَن نَصَبَهُ عَلَیْهِمْ حُجَّهً وَ لَهُمْ قُدْوَهً وَ کَانُوا کَطُلَّابِ مَلِکٍ مِنْ مُلُوکِ الدُّنْیَا یَنْتَجِعُونَ فَضْلَهُ وَ یَأْمُلُونَ نَائِلَهُ وَ یَرْجُونَ التَّفَیُّؤَ بِظِلِّهِ وَ الِانْتِعَاشَ بِمَعْرُوفِهِ وَ

ص: 43

الِانْقِلَابَ إِلَی أَهْلِهِمْ بِجَزِیلِ عَطَائِهِ الَّذِی یُعِینُهُمْ عَلَی کَلَبِ الدُّنْیَا وَ یُنْقِذُهُمْ مِنَ التَّعَرُّضِ لِدَنِیِّ الْمَکَاسِبِ وَ خَسِیسِ الْمَطَالِبِ فَبَیْنَا هُمْ یَسْأَلُونَ عَنْ طَرِیقِ الْمَلِکِ لِیَتَرَصَّدُوهُ وَ قَدْ وَجَّهُوا الرَّغْبَهَ نَحْوَهُ وَ تَعَلَّقَتْ قُلُوبُهُمْ بِرُؤْیَتِهِ إِذْ قِیلَ سَیَطْلُعُ عَلَیْکُمْ فِی جُیُوشِهِ وَ مَوَاکِبِهِ وَ خَیْلِهِ وَ رَجِلِهِ فَإِذَا رَأَیْتُمُوهُ فَأَعْطُوهُ مِنَ التَّعْظِیمِ حَقَّهُ وَ مِنَ الْإِقْرَارِ بِالْمَمْلَکَهِ وَاجِبَهُ وَ إِیَّاکُمْ أَنْ تُسَمُّوا بِاسْمِهِ غَیْرَهُ وَ تُعَظِّمُوا سِوَاهُ کَتَعْظِیمِهِ فَتَکُونُوا قَدْ بَخَسْتُمُ الْمَلِکَ حَقَّهُ وَ أَزْرَیْتُمْ عَلَیْهِ وَ اسْتَحْقَقْتُمْ بِذَلِکَ مِنْهُ عَظِیمَ عُقُوبَتِهِ فَقَالُوا نَحْنُ کَذَلِکَ فَاعِلُونَ جُهْدَنَا وَ طَاقَتَنَا فَمَا لَبِثُوا أَنْ طَلَعَ عَلَیْهِمْ بَعْضُ عَبِیدِ الْمَلِکِ فِی خَیْلٍ قَدْ ضَمَّهَا إِلَیْهِ سَیِّدُهُ وَ رَجِلٍ قَدْ جَعَلَهُمْ فِی جُمْلَتِهِ وَ أَمْوَالٍ قَدْ حَبَاهُ بِهَا فَنَظَرَ هَؤُلَاءِ وَ هُمْ لِلْمَلِکِ طَالِبُونَ وَ اسْتَکْبَرُوا مَا رَأَوْهُ بِهَذَا الْعَبْدِ مِنْ نِعَمِ سَیِّدِهِ وَ رَفَعُوهُ عَنْ أَنْ یَکُونَ مَنْ هُوَ الْمُنْعَمُ عَلَیْهِ «5» بِمَا وَجَدُوا مَعَهُ عَبْداً فَأَقْبَلُوا یُحَیُّونَهُ تَحِیَّهَ الْمَلِکِ وَ یُسَمُّونَهُ بِاسْمِهِ وَ یَجْحَدُونَ أَنْ یَکُونَ فَوْقَهُ مَلِکٌ أَوْ لَهُ مَالِکٌ فَأَقْبَلَ عَلَیْهِمُ «6» الْعَبْدُ الْمُنْعَمُ عَلَیْهِ وَ سَائِرُ جُنُودِهِ بِالزَّجْرِ وَ النَّهْیِ عَنْ ذَلِکَ وَ الْبَرَاءَهِ مِمَّا یُسَمُّونَهُ بِهِ وَ یُخْبِرُونَهُمْ بِأَنَّ الْمَلِکَ هُوَ الَّذِی أَنْعَمَ عَلَیْهِ بِهَذَا وَ اخْتَصَّهُ بِهِ وَ أَنَّ قَوْلَکُمْ مَا تَقُولُونَ یُوجِبُ عَلَیْکُمْ سَخَطَ الْمَلِکِ وَ عَذَابَهُ وَ یُفِیتُکُمْ کُلَّ مَا أَمَّلْتُمُوهُ مِنْ جِهَتِهِ وَ أَقْبَلَ هَؤُلَاءِ الْقَوْمُ یُکَذِّبُونَهُمْ وَ یَرُدُّونَ عَلَیْهِمْ قَوْلَهُمْ فَمَا زَالَ کَذَلِکَ حَتَّی غَضِبَ عَلَیْهِمُ الْمَلِکُ لِمَا وَجَدَ هَؤُلَاءِ قَدْ سَاوَوْا «2» بِهِ عَبْدَهُ وَ أَزْرَوْا عَلَیْهِ فِی مَمْلَکَتِهِ وَ بَخَسُوهُ حَقَّ تَعْظِیمِهِ فَحَشَرَهُمْ أَجْمَعِینَ إِلَی حَبْسِهِ وَ وَکَّلَ بِهِمْ مَنْ یَسُومُهُمْ سُوءَ الْعَذَابِ فَکَذَلِکَ هَؤُلَاءِ وَجَدُوا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ عَبْداً أَکْرَمَهُ اللَّهُ لِیُبَیِّنَ فَضْلَهُ وَ یُقِیمَ حُجَّتَهُ فَصَغُرَ عِنْدَهُمْ خَالِقُهُمْ أَنْ یَکُونَ جَعَلَ عَلِیّاً لَهُ عَبْداً وَ أَکْبَرُوا عَلِیّاً عَنْ أَنْ یَکُونَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ رَبّاً فَسَمَّوْهُ بِغَیْرِ اسْمِهِ فَنَهَاهُمْ هُوَ وَ أَتْبَاعُهُ مِنْ أَهْلِ مِلَّتِهِ وَ شِیعَتِهِ وَ قَالُوا لَهُمْ یَا هَؤُلَاءِ إِنَّ عَلِیّاً وَ وُلْدَهُ عِبَادٌ مُکْرَمُونَ مَخْلُوقُونَ مُدَبَّرُونَ لَا یَقْدِرُونَ إِلَّا عَلَی مَا أَقْدَرَهُمْ عَلَیْهِ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ وَ لَا یَمْلِکُونَ «3» إِلَّا مَا مَلَّکَهُمْ لَا یَمْلِکُونَ مَوْتاً وَ لَا حَیَاهً وَ لَا نُشُوراً وَ لَا قَبْضاً وَ لَا بَسْطاً وَ لَا حَرَکَهً وَ لَا سُکُوناً إِلَّا مَا أَقْدَرَهُمْ عَلَیْهِ وَ طَوَّقَهُمْ وَ إِنَّ رَبَّهُمْ وَ خَالِقَهُمْ یَجِلُّ عَنْ صِفَاتِ الْمُحْدَثِینَ وَ یَتَعَالَی عَنْ نُعُوتِ الْمَحْدُودِینَ فَإِنَّ مَنِ اتَّخَذَهُمْ أَوْ وَاحِداً مِنْهُمْ أَرْبَاباً مِنْ دُونِ اللَّهِ فَهُوَ مِنَ

ص: 44

الْکَافِرِینَ وَ قَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبِیلِ فَأَبَی الْقَوْمُ إِلَّا جِمَاحاً وَ امْتَدُّوا فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ فَبَطَلَتْ أَمَانِیُّهُمْ وَ خَابَتْ مَطَالِبُهُمْ وَ بَقُوا فِی الْعَذَابِ الْأَلِیمِ(1)

... مردی از جای حرکت کرده گفت یابن رسول الله خدایت را برای ما توصیف فرما مردم محله ما در این مورد باختلاف سخن میگویند. حضرت رضا علیه السلام هر کس خدا را با مقایسه موجودات توصیف کند پیوسته تا ابد در اشتباه است و گمراه و از واقعیت منحرف است و اعتقاد خوبی ندارد سپس فرمود من خدا را میستایم بهمان طور که خود را معرفی نموده بی آنکه او را در اندیشه خود تصور نمایم و او را توصیف میکنم بهمان نحوی که خود را توصیف نموده او را توصیف میکنم بی آنکه صورتی برایش قائل شوم با حواس درک نمیشود با مردم مقایسه نمیگردد. بوسیله آیات و نشانه های خلقت شناخته می شود بعید است نه با تشبیه نزدیک است در حال فاصله ای که دارد اما شبیه نزدیکی موجودات با یک دیگر نیست دوام و پایداریش بوهم نمی گنجد و نمیتوان مثالی در ذات برایش تعیین نمود و در داوری ستم روا نمیدارد آفرینش بسوی برنامه ای که معین شده برای آنها مطیعند و بجانب آنچه در تقدير پنهانش برای آنها معین کرده رهسپارند بر خلاف آنچه برای آنها معین کرده عمل نمیکند و اراده دیگری ندارند او نزدیک است نه بطوری که بچسبد و دور است نه آن طور که فاصله مکانی داشته باشد استدلال بر وجودش می شود بدون اینکه مثالی برایش معین شود و بیگانگی او اعتراف می شود بی آنکه تجزیه پذیر باشد با آیات شناخته می شود و با علامات اثبات میگردد جز او خدائی نیست کبیر و متعال است. آن مرد گفت پدر و مادرم فدایت باد یا ابن رسول الله بعضیها را من میشناسم که اظهار محبت با شما خانواده را دارند و مدعی هستند که تمام این صفات را حضرت على عليه السلام دارا است و او پروردگار جهانیان است. همین که حضرت رضا عليه السلام این سخن را شنید بدنش بلرزه افتاد و عرق از جبینش جاری گردید. فرمود: سبحان الله او منزه است از آنچه

ص: 45


1- التفسیر المنوب الی الامام للحسن العسکری علیه السلام ص: 58

ستمگران و کافران میگویند مگر علی عليه السلام غذا نمیخورد و آب نمی آشامد و ازدواج ندارد و از مخلوقات نیست و با تمام این اوصاف با خضوع نماز میخواند با دقت تمام در مقابل خدا و آه و سوز و گداز دارد کسی که چنین باشد ممکن است خدا باشد اگر او خدا باشد تمام شماها نیز خدا خواهید بود بجهت مشارکت با او در این صفات که شاهد مخلوق بودن صاحب آن است. آن مرد گفت: یا بن رسول الله آنها مدعی هستند چون حضرت علی علیه السلام معجزاتی داشته که جز خدا کسی نمی تواند چنین کارهائی را بکند دلیل است بر اینکه او خدا است ولی چون با صفات مخلوق عاجز برای آنها خود را آشکار نموده بر ایشان مشتبه گردیده و آنها را به آزمایش و امتحان در آورده تا او را بشناسند و با اختیار و اراده خود ایمان آورند. حضرت رضا عليه السلام فرمود: اول چیزی که اینجا هست آن است که اینها نمی توانند جواب بدهند کسی که همین استدلال را برای آنها بر عکس کنند و بگوید وقتی از او فقر و تنگدستی مشاهده میگردد این مشاهدات کسی است که دارای چنین صفاتی است و با او ضعفاء و محتاجها شریک هستند معجزات اگر از او سر زد کار خود او نیست و مسلم است این معجزاتی که از او سر میزند کار قادر توانائی است که شباهت بمخلوق ندارد نه کار مخلوق محتاج و شریک فقر و فاقه محتاجها. سپس فرمود: این کفار گمراه از جهل و نادانی که نسبت بشناخت خود دارند گرفتار این عقائد شده اند بطوری که بخود مغرور شده و برای نفس خود مقام والائی قرار داده اند بعقاید فاسد خویش پایبند و متکی بافکار منحرف خود گشته اند تا آنجا که خدا را کوچک انگاشته و اهانت بمقام بزرگ او نموده اند چون آنها نمیدانند که خدا قادر و غنی بذات است قدرت و غنای او از دیگری استفاده نشده و او کسی است که هر که را بخواهد فقیر می نماید و هر که را بخواهد عاجز مینماید با اینکه دارای قدرت باشد. اینها نگاه میکنند به بنده ای که خداوند او را امتیاز بخشید بداشتن قدرت خدائی تا مقام و موقعیت او را در نزد خود بمردم بفهماند و مشمول کرامت و لطف خویش قرار داده تا حجت بر مردم تمام شود و این الطاف نواب اطاعت و فرمان - برداری او

ص: 46

باشد و موجب پیروی دستورش گردد و بندگان خویش را متوجه اشتباه کسانی که دیگری را بر آنها حجت و پیشوا قرار داده اند اینان شبیه آن دسته ای هستند که در جستجوی پادشاهی میباشند از پادشاهان دنیا تا از بذل و بخشش او استفاده نمایند و از عطای او قدرتی بیابند و با پول فراوان که از لطف شاه بدست آورده اند بخانه و خانواده خود برگردند و از سختی و دشواری زندگی برهند و از کارهای پست و دشوار آسوده شوند. بر سر راه پادشاه می نشینند تا بیاید با تمام اشتیاق بملاقات أو بحاجت خویش برسند در همین میان بآنها گفته می شود بزودی شاه با سپاه سواره و پیاده خود وارد می شود وقتی او را مشاهده کردم کمال تعظیم را بنمائید و اقرار و اعتراف لازم را در مورد سلطنت و پادشاهی او بکنید مبادا دیگری را بجای او بگیرید و این احترام را بدیگری بنمائید که در این صورت باو بی احترامی کرده اید و باو توهین کرده اید و مستوجب كيفر زیاد او خواهید شد. آنها قول میدهند که با تمام نیرو از عهده این کار بر بیایند ناگهان بعضی از غلامان پادشاه با گروهی از سپاه که پادشاه در اختیار او گذاشته وارد میشوند مردی نیز از جمله همان سپاهیان با اموالی که شاه با و بخشیده می آید اینها که بر سر راه پادشاه نشسته اند آن مرد بنظرشان بزرگ و با شخصیت جلوه میکند چون او را متمول نعمت زیادی می بینند او را بالاتر از این می بینند که غلامی از پادشاه باشد با دیدن این همه نعمت و موقعیت که در او مشاهده میکنند بالاخره او را تهنیت بعنوان پادشاه میگویند و نام پادشاهی باو میدهند و منکر پادشاه برای او می شوند که او خود غلام دیگری باشد. آن غلام و سایر سپاهیان شروع بسرزنش میکنند و از این کار آنها را سخت باز میدارند و میگویند پادشاه این همه نعمت را بما داده و این امتیازات را بما بخشیده این کار شما موجب خشم پادشاه و کیفر شما و از هر چه امیدوارید که شاه بشما بدهد ناامید خواهید شد ولی آنها این هشدارها را نمی پذیرند و سخن آنها را تکذیب میکنند. پیوسته آنها بکار خود ادامه میدهند تا شاه بر آنها خشم میگیرد چون می بیند که غلامش را با او برابر کرده اند و باو توهین نموده احترام لازم را بجا نیاورده اند تمام آنها را زندانی

ص: 47

میکند و بانواع شکنجه ایشان را مبتلا مینماید. همچنین این گروه امیر المؤمنين عليه السلام را بنده ای می یابند که خدا برای آشکار نمودن مقام و فضلش او را گرامی داشته و او را حجت خویش قرار داده خدا را کوچک میشمارند از اینکه علی را بنده ی خود قرار داده و علی را بزرگتر از آن میدانند که خدائی داشته باشد او را بنامی که مربوط باو نیست می نامند ایشان را از چنین عقیده ای علی علیه السلام و پیروان و شیعیانش باز میدارند. به آنها میگویند على عليه السلام و فرزندانش بنده هائی مقرب و مخلوق و زیر نظر خداوند و بجز آن مقداری که خداوند بایشان قدرت داده قادر نیستند و مالک چیزی بیش از آنچه خدا داده نیستند مالک مرگ و زندگی و حشر و قبض و بسط و حرکت و سکونی جز بمقداری که خداوند به آنها داده نخواهند بود آفریننده ی آنها منزه است از داشتن صفات مخلوقات و بزرگتر است از داشتن صفات آفرینش هر کس یکی یا همه آنها را خدا بداند در مقابل پروردگار جهان کافر است و گمراه شده. ولی آنها دست بردار نیستند و در گمراهی خود غوطه ورند به آرزوی خویش نمیرسند. و نا امید می گردند و دچار عذابی دردناک خواهند شد.

لرزه بدن امام رضا علیه السلام از دعاوی غالیان

- وَ رَوَیْنَا أَیْضاً بِالْإِسْنَادِ اَلْمُقَدَّمِ ذِکْرُهُ عَنْ أَبِی مُحَمَّدٍ اَلْعَسْکَرِیِّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ أَنَّ أَبَا اَلْحَسَنِ اَلرِّضَا عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: إِنَّ مَنْ تَجَاوَزَ بِأَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ اَلْعُبُودِیَّهَ فَهُوَ مِنَ اَلْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ مِنَ اَلضّالِّینَ وَ قَالَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ : لاَ تَتَجَاوَزُوا بِنَا اَلْعُبُودِیَّهَ ثُمَّ قُولُوا فِینَا مَا شِئْتُمْ وَ لَنْ تَبْلُغُوا وَ إِیَّاکُمْ وَ اَلْغُلُوَّ کَغُلُوِّ اَلنَّصَارَی فَإِنِّی بَرِیءٌ مِنَ اَلْغَالِینَ - فَقَامَ إِلَیْهِ رَجُلٌ فَقَالَ یَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ صِفْ لَنَا رَبَّکَ فَإِنَّ مَنْ قِبَلَنَا قَدِ اِخْتَلَفُوا عَلَیْنَا فَوَصَفَهُ اَلرِّضَا عَلَیْهِ السَّلاَمُ أَحْسَنَ وَصْفٍ وَ مَجَّدَهُ وَ نَزَّهَهُ عَمَّا لاَ یَلِیقُ بِهِ تَعَالَی فَقَالَ اَلرَّجُلُ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی یَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ فَإِنَّ مَعِی مَنْ یَنْتَحِلُ مُوَالاَتَکُمْ وَ یَزْعُمُ أَنَّ هَذِهِ کُلَّهَا مِنْ صِفَاتِ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ أَنَّهُ هُوَ اَللَّهُ رَبُّ اَلْعَالَمِینَ قَالَ فَلَمَّا سَمِعَهَا اَلرِّضَا عَلَیْهِ السَّلاَمُ اِرْتَعَدَتْ فَرَائِصُهُ وَ تَصَبَّبَ عَرَقاً وَ قَالَ سُبْحانَ اَللّهِ عَمّا یُشْرِکُونَ سُبْحَانَهُ عَمَّا یَقُولُ اَلْکَافِرُونَ

ص: 48

عُلُوّاً کَبِیراً أَ وَ لَیْسَ عَلِیٌّ کَانَ آکِلاً فِی اَلْآکِلِینَ وَ شَارِباً فِی اَلشَّارِبِینَ وَ نَاکِحاً فِی اَلنَّاکِحِینَ وَ مُحْدِثاً فِی اَلْمُحْدِثِینَ وَ کَانَ مَعَ ذَلِکَ مُصَلِّیاً خَاضِعاً بَیْنَ یَدَیِ اَللَّهِ ذَلِیلاً وَ إِلَیْهِ أَوَّاهاً مُنِیباً أَ فَمَنْ هَذِهِ صِفَتُهُ یَکُونُ إِلَهاً فَإِنْ کَانَ هَذَا إِلَهاً فَلَیْسَ مِنْکُمْ أَحَدٌ إِلاَّ وَ هُوَ إِلَهٌ لِمُشَارَکَتِهِ لَهُ فِی هَذِهِ اَلصِّفَاتِ اَلدَّالاَّتِ عَلَی حَدَثِ کُلِّ مَوْصُوفٍ بِهَا فَقَالَ اَلرَّجُلُ یَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ إِنَّهُمْ یَزْعُمُونَ أَنَّ عَلِیّاً لَمَّا أَظْهَرَ مِنْ نَفْسِهِ اَلْمُعْجِزَاتِ اَلَّتِی لاَ یَقْدِرُ عَلَیْهَا غَیْرُ اَللَّهِ دَلَّ عَلَی أَنَّهُ إِلَهٌ وَ لَمَّا ظَهَرَ لَهُمْ بِصِفَاِت اَلْمُحْدَثِینَ اَلْعَاجِزِینَ لَبَّسَ ذَلِکَ عَلَیْهِمْ وَ اِمْتَحَنَهُمْ لِیَعْرِفُوهُ وَ لِیَکُونَ إِیمَانُهُمْ اِخْتِیَاراً مِنْ أَنْفُسِهِمْ فَقَالَ اَلرِّضَا عَلَیْهِ السَّلاَمُ أَوَّلُ مَا هَاهُنَا أَنَّهُمْ لاَ یَنْفَصِلُونَ مِمَّنْ قَلَبَ هَذَا عَلَیْهِمْ فَقَالَ لَمَّا ظَهَرَ مِنْهُ اَلْفَقْرُ وَ الفاقَهُ دَلَّ عَلَی أَنَّ مَنْ هَذِهِ صِفَاتُهُ وَ شَارَکَهُ فِیهَا اَلضُّعَفَاءُ اَلْمُحْتَاجُونَ لاَ تَکُونُ اَلْمُعْجِزَاتُ فِعْلَهُ فَعُلِمَ بِهَذَا أَنَّ اَلَّذِی أَظْهَرَهُ مِنَ اَلْمُعْجِزَاتِ إِنَّمَا کَانَتْ فِعْلَ اَلْقَادِرِ اَلَّذِی لاَ یُشْبِهُ اَلْمَخْلُوقِینَ لاَ فِعْلَ اَلْمُحْدَثِ اَلْمُشَارِکِ لِلضُّعَفَاءِ فِی صِفَاتِ اَلضَّعْفِ(1)

به إسناد قبل از امام حسن عسکری علیه السلام برای ما نقل شده که: امام رضا عليه السلام فرموده: هر کس در باره أمير المؤمنين عليه السلام از مرز عبودیت آن حضرت تجاوز نماید از جمله خشم گرفتگان بر آنان و از گمراهان خواهد شد. و خود حضرت امیر علیه السلام فرموده: از مرز عبودیت ما تجاوز نکنید، سپس هر چه می خواهید بگویید، هر چند به غایت آن در حق ما نخواهید رسید، و مبادا به غلو افتید مانند غلوی که نصاری بدان مبتلا شدند، زیرا من از تمام غلات بیزارم. در این وقت مردی برخاسته و گفت: ای زاده رسول خدا، پروردگارت را برای ما وصف فرما زیرا اطرافیان ما در آن دچار اختلاف شده اند. پس آن حضرت پروردگار را به زیباترین نوع آن وصف کرد و ستود و او را از هر چه در خور ربوبیت او نیست پاک و منزه ساخت. آن مرد گفت: پدر و مادرم فدایت ای زاده رسول

ص: 49


1- طبرسی، الاحتجاج على أمل اللجاج، ج 2، ص: 439

خدا، همراهان من موالات شما را پذیرفته اند و می پندارند این اوصاف که شما بر شمردید همه از صفات على عليه السلام است، و اینکه او خدای جهانیان است.

راوی گوید: با شنیدن این مطلب تمام اندام آن حضرت بلرزه افتاد وعرق کرده و گفت: پاک و منزه است الله از آنچه ظالمان و کافران در باره اش قائلند، برتری بزرگ! مگر علی همچون دیگران نبود! خوراک تتاول می کرد و مانند دیگران می نوشید، نکاح می نمود، در نهایت محدث و پدیده ای مانند دیگران بود؟ و با تمام این اوصاف خاضعانه نماز می گزارد، و در برابر خداوند خوار و ذلیل بود، و دائما به سوی پروردگارش بازگشت و انابه داشت، آیا دارنده چنین صفاتی معبود است؟! اگر این گونه باشد پس هر کدام از شما یک خدا است، زیرا در تمام این صفات که معرف حدوث است مشارکت دارد! آن مرد گفت: ای زاده رسول خدا! آنان معتقدند وقتی علی از جانب خود معجزاتی را آورد که جز خدا بر آن قادر نیست، اینها همه دلالت می کند که او معبود و خدا است، و اینکه میان دیگر مخلوقات محدث عاجز؛ با صفات ایشان ظاهر شده با این کار مردم را دچار اشتباه و تلبیس ساخته و آزموده تا بدو معرفت یابند، و ایمانشان به او از سر اختیار از جانب خودشان باشد. حضرت رضا عليه السلام فرمود: اولین مطلب اینکه ایشان برکنار و جدای از این مطلب نیستند که فردی همین عقیده را بر ایشان برگردانده و بگوید: وقتی از او (على) فقر و ناداری ظاهر می شود دلالت می کند: فردی که این صفات دارد و افراد ضعیف و نیازمند نیز مانند اویند دیگر عمل و کردار او معجزه نمی باشد، پس از همین جا دریابند آنکه معجزات را ظاهر ساخته تنها از جانب قادر و توانایی است که هیچ شباهتی به مخلوقین ندارد، نه فعل محدث و پدیده ای که همانند ضعیفان در صفات ضعف و ناتوانی است!

- عُيُونُ أَخْبَارِ الرِّضَا عَلَيْهِ السَّلَامُ الْهَمْدَانِيِّ عَنْ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الْهَوَى قَالَ : قُلْتُ لِلرِّضَا عَلَيْهِ السَّلَامُ یا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ مَا شَیْ ءٌ یَحْکِیهِ عَنْکُمُ النَّاسُ قَالَ وَ مَا هُوَ قُلْتُ یَقُولُونَ إِنَّکُمْ تَدَّعُونَ أَنَّ النَّاسَ لَکُمْ

ص: 50

عَبِیدٌ فَقَالَ اللَّهُمَّ فاطِرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ عالِمَ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ أَنْتَ شَاهِدٌ بِأَنِّی لَمْ أَقُلْ ذَلِکَ قَطُّ وَ لَا سَمِعْتُ أَحَداً مِنْ آبَائِی علیهم السلام قَالَ قَطُّ وَ أَنْتَ الْعَالِمُ بِمَا لَنَا مِنَ الْمَظَالِمِ عِنْدَ هَذِهِ الْأُمَّةِ وَ إِنَّ هَذِهِ مِنْهَا ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَیَّ فَقَالَ یَا عَبْدَ السَّلَامِ إِذَا کَانَ النَّاسُ کُلُّهُمْ عَبِیدَنَا عَلَی مَا حَکَوْهُ عَنَّا فَمِمَّنْ نَبِیعُهُمْ فَقُلْتُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ صَدَقْتَ ثُمَّ قَالَ یَا عَبْدَ السَّلَامِ أَ مُنْکِرٌ أَنْتَ لِمَا أَوْجَبَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَنَا مِنَ الْوَلَایَةِ کَمَا یُنْکِرُهُ غَیْرُکَ قُلْتُ مَعَاذَ اللَّهِ بَلْ أَنَا مُقِرٌّ بِوَلَایَتِکُمْ (1)

هروی گفت بحضرت رضا عليه السلام عرضكردم يا ابن رسول الله این چه مطالبی است که از شما نقل می شود فرمود چه مطلب؟ عرض کردم می گویند شما ادعا می کنید که مردم بنده شما هستند، فرمود: بار خدایا ای آفریننده آسمان ها و زمین که از پنهان و آشکاراطلاع داری تو میدانی که من هرگز چنین چیزی را نگفته ام و نه از هیچ یک از آباء خود شنیده ام خدایا تو میدانی که این امت چه ستمها بما روا میدارند این نیز یکی از آنها است. سپس روی بجانب من نموده فرمود ای عبد السلام اگر مردم همه بنده ما باشند بنا بر آنچه نقل کرده اند پس آنها را به چه کسی میفروشیم؟! عرضکردم صحیح میفرمائید سپس فرمود: عبد السلام آیا تو منکر ولایت ما هستی که خدا برای ما واجب نموده چنانچه دیگران انکار دارند. گفتم بخدا پناه می برم من اقرار بولايت شما دارم.

کفر غلات و شرک مفوضه در کلام امام رضا عليه السلام

- عَنْ أَبِي هَاشِمِ الْجَعْفَرِيِّ قَالَ : سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا (عَلَيْهِ السَّلَامُ) عَنِ الْغَلَاءِ وَ الْمُفَوِّضَةُ . فَقَالَ (عَلَيْهِ السَّلَامُ): الْغَلَّاتُ کفار وَ المفوضه مُشْرِكُونَ (2)

ص: 51


1- مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار (ط بیروت) ج 25 ص: 268
2- صدوق، عیون أخبار الرضا (عليه السلام)، ج 2، ص203

ابوهاشم جعفری گفت: از حضرت امام رضا (علیه السلام) راجع به غالیان و مفوضه سؤال کردم. حضرت فرمود: غالیان کافرند و مفوضه مشرک هستند (مفوضه کسانی هستند که میگویند خداوند کارها را به ائمه واگذار کرده).

امام جواد عليه السلام

مُحَمَّدُ بْنُ قُولَوَیْهِ وَ الْحُسَیْنُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ بُنْدَارَ الْقُمِّیُّ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مَهْزِیَارَ وَ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی بْنِ عُبَیْدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مَهْزِیَارَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام یَقُولُ: وَ قَدْ ذُکِرَ عِنْدَهُ أَبُو الْخَطَّابِ لَعَنَ اللَّهُ أَبَا الْخَطَّابِ وَ لَعَنَ أَصْحَابَهُ وَ لَعَنَ الشَّاکِّینَ فِی لَعْنِهِ وَ لَعَنَ مَنْ وَقَفَ فِی ذَلِکَ وَ شَکَّ فِیهِ ثُمَّ قَالَ هَذَا أَبُو الْعَمْرِو وَ جَعْفَرُ بْنُ وَاقِدٍ وَ هَاشِمُ بْنُ أَبِی هَاشِمٍ اسْتَأْکَلُوا بِنَا النَّاسَ فَصَارُوا دُعَاةً یَدْعُونَ النَّاسَ إِلَی مَا دَعَا إِلَیْهِ أَبُو الْخَطَّابِ لَعَنَهُ اللَّهُ وَ لَعَنَهُمْ مَعَهُ وَ لَعَنَ مَنْ قَبِلَ ذَلِکَ مِنْهُمْ یَا عَلِیُّ لَا تَتَحَرَّجَنَّ مِنْ لَعْنِهِمْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ لَعَنَهُمْ ثُمَّ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَنْ یَأْجِمْ أَنْ یَلْعَنَ مَنْ لَعَنَهُ اللَّهُ فَعَلَیْهِ لَعْنَةُ اللَّهِ(1)

على بن مهزیار گفت از حضرت ابو جعفر امام جواد عليه السلام شنیدم راجع به ابو الخطاب صحبت شده بود فرمود خدا ابو الخطاب و یاران و کسانی که شک در لعنت او دارند و کسانی که توقف در لعنت او دارند و شک در ادعایش دارند لعنت کند. سپس فرمود این ابو العمرو و جعفر بن واقد و هاشم بن ابی هاشم بنام ما از مردم استفاده میکنند اینها مردم را دعوت میکنند باعتقادات ابو الخطاب خدا او را لعنت کند و هر کس از آنها این مطلب را بپذیرد فرمود على! مبادا سخت گیری کنی بر کسی که آنها را لعنت

ص: 52


1- مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار (ط بیروت) ج 25 ص: 319

میکند خدا آنها را لعنت کند خدا هم آنها را لعنت کرده سپس فرمود پیامبر اکرم فرمود هر کس خوشش نباید از لعنت کردن کسی که خدا او را لعنت کرده بر چنین کسی لعنت خدا باد.

امام هادی علیه السلام

- قَالَ فَتْحُ بْنُ یَزِیدَ اَلْجُرْجَانِیُّ قَالَ: ضَمَّنِی وَ أَبَا اَلْحَسَنِ اَلطَّرِیقُ حِینَ مُنْصَرَفِی مِنْ مَکَّهَ إِلَی خُرَاسَانَ وَ هُوَ صَائِرٌ إِلَی اَلْعِرَاقِ فَسَمِعْتُهُ وَ هُوَ یَقُولُ مَنِ اِتَّقَی اَللَّهَ یُتَّقَی وَ مَنْ أَطَاعَ اَللَّهَ یُطَاعُ قَالَ فَتَلَطَّفْتُ فِی اَلْوُصُولِ إِلَیْهِ فَسَلَّمْتُ عَلَیْهِ فَرَدَّ عَلَیَّ اَلسَّلاَمَ وَ أَمَرَنِی بِالْجُلُوسِ وَ أَوَّلُ مَا اِبْتَدَأَنِی بِهِ أَنْ قَالَ یَا فَتْحُ مَنْ أَطَاعَ اَلْخَالِقَ لَمْ یُبَالِ بِسَخَطِ اَلْمَخْلُوقِ وَ مَنْ أَسْخَطَ اَلْخَالِقَ فَأَیْقَنَ أَنْ یُحِلَّ بِهِ اَلْخَالِقُ سَخَطَ اَلْمَخْلُوقِ وَ إِنَّ اَلْخَالِقَ لاَ یُوصَفُ إِلاَّ بِمَا وَصَفَ بِهِ نَفْسَهُ وَ أَنَّی یُوصَفُ اَلْخَالِقُ اَلَّذِی تَعْجِزُ اَلْحَوَاسُّ أَنْ تُدْرِکَهُ وَ اَلْأَوْهَامُ أَنْ تَنَالَهُ وَ اَلْخَطَرَاتُ أَنْ تَحُدَّهُ وَ اَلْأَبْصَارُ عَنِ اَلْإِحَاطَهِ بِهِ جَلَّ عَمَّا یَصِفُهُ اَلْوَاصِفُونَ وَ تَعَالَی عَمَّا یَنْعَتُهُ اَلنَّاعِتُونَ نَأَی فِی قُرْبِهِ وَ قَرُبَ فِی نَأْیِهِ فَهُوَ فِی نَأْیِهِ قَرِیبٌ وَ فِی قُرْبِهِ بَعِیدٌ کیَّفَ اَلْکَیْفَ فَلاَ یُقَالُ کَیْفَ وَ أَیَّنَ اَلْأَیْنَ فَلاَ یُقَالُ أَیْنَ إِذْ هُوَ مُنْقَطِعُ اَلْکَیْفِیَّهِ وَ اَلْأَیْنِیَّهِ هُوَ اَلْوَاحِدُ اَلْأَحَدُ اَلصَّمَدُ `لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ `وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ فَجَلَّ جَلاَلُهُ أَمْ کَیْفَ یُوصَفُ بِکُنْهِهِ مُحَمَّدٌ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ قَدْ قَرَنَهُ اَلْجَلِیلُ بِاسْمِهِ وَ شَرَکَهُ فِی عَطَائِهِ وَ أَوْجَبَ لِمَنْ أَطَاعَهُ جَزَاءَ طَاعَتِهِ إِذْ یَقُولُ وَ ما نَقَمُوا إِلاّ أَنْ أَغْناهُمُ اَللّهُ وَ رَسُولُهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ قَالَ یَحْکِی قَوْلَ مَنْ تَرَکَ طَاعَتَهُ وَ هُوَ یُعَذِّبُهُ بَیْنَ أَطْبَاقِ نِیرَانِهَا وَ سَرَابِیلِ قَطِرَانِهَا یا لَیْتَنا أَطَعْنَا اَللّهَ وَ أَطَعْنَا اَلرَّسُولاَ أَمْ کَیْفَ یُوصَفُ بِکُنْهِهِ مَنْ قَرَنَ اَلْجَلِیلُ طَاعَتَهُمْ بِطَاعَهِ رَسُولِهِ حَیْثُ قَالَ: أَطِیعُوا اَللّهَ وَ أَطِیعُوا اَلرَّسُولَ وَ أُولِی اَلْأَمْرِ مِنْکُمْ وَ قَالَ: وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَی اَلرَّسُولِ وَ إِلی أُولِی اَلْأَمْرِ مِنْهُمْ وَ قَالَ: إِنَّ اَللّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا اَلْأَماناتِ إِلی أَهْلِها وَ قَالَ فَسْئَلُوا أَهْلَ اَلذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ یَا فَتْحُ کَمَا لاَ یُوصَفُ اَلْجَلِیلُ جَلَّ جَلاَلُهُ وَ اَلرَّسُولُ وَ اَلْخَلِیلُ وَ وُلْدُ اَلْبَتُولِ فَکَذَلِکَ لاَ یُوصَفُ اَلْمُؤْمِنُ اَلْمُسَلِّمُ لِأَمْرِنَا-

ص: 53

فَنَبِیُّنَا أَفْضَلُ اَلْأَنْبِیَاءِ وَ خَلِیلُنَا أَفْضَلُ اَلْأَخِلاَّءِ وَ وَصِیُّهُ أَکْرَمُ اَلْأَوْصِیَاءِ اِسْمُهَا أَفْضَلُ اَلْأَسْمَاءِ وَ کُنْیَتُهُمَا أَفْضَلُ اَلْکُنَی وَ أَجْلاَهَا لَوْ لَمْ یُجَالِسْنَا إِلاَّ کُفْوٌ لَمْ یُجَالِسْنَا أَحَدٌ وَ لَوْ لَمْ یُزَوِّجْنَا إِلاَّ کُفْوٌ لَمْ یُزَوِّجْنَا أَحَدٌ أَشَدُّ اَلنَّاسِ تَوَاضُعاً أَعْظَمُهُمْ حِلْماً وَ أَنْدَاهُمْ کَفّاً وَ أَمْنَعُهُمْ کَنَفاً وَرِثَ عَنْهُمَا أَوْصِیَاؤُهُمَا عِلْمَهُمَا فَارْدُدْ إِلَیْهِمْ اَلْأَمْرَ وَ سَلِّمْ إِلَیْهِمْ أَمَاتَکَ اَللَّهُ مَمَاتَهُمْ وَ أَحْیَاکَ حَیَاتَهُمْ إِذَا شِئْتَ رَحِمَکَ اَللَّهُ قَالَ فَتْحٌ فَخَرَجْتُ فَلَمَّا کَانَ مِنَ اَلْغَدِ تَلَطَّفْتُ فِی اَلْوُصُولِ إِلَیْهِ فَسَلَّمْتُ عَلَیْهِ فَرَدَّ عَلَیَّ اَلسَّلاَمَ فَقُلْتُ یَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ أَ تَأْذَنُ لِی فِی مَسْأَلَهٍ اِخْتَلَجَ فِی صَدْرِی أَمْرُهَا لَیْلَتِی قَالَ سَلْ وَ إِنْ شَرَحْتُهَا فَلِی وَ إِنْ أَمْسَکْتُهَا فَلِی فَصَحِّحْ نَظَرَکَ وَ تَثَبَّتْ فِی مَسْأَلَتِکِ وَ أَصْغِ إِلَی جَوَابِهَا سَمْعَکَ وَ لاَ تَسْأَلْ مَسْأَلَهً تَعَیَّنَتْ وَ اِعْتَنِ بِمَا تَعْتَنِی بِهِ فَإِنَّ اَلْعَالِمَ وَ اَلْمُتَعَلِّمَ شَرِیکَانِ فِی اَلرُّشْدِ مَأْمُورَانِ بِالنَّصِیحَهِ مَنْهِیَّانِ عَنِ اَلْغِشِّ وَ أَمَّا اَلَّذِی اِخْتَلَجَ فِی صَدْرِکَ لَیْلَتَکَ فَإِنْ شَاءَ اَلْعَالِمُ أَنْبَأَکَ إِنَّ اَللَّهَ لَمْ یُظْهِرْ عَلی غَیْبِهِ أَحَداً `إِلاّ مَنِ اِرْتَضی مِنْ رَسُولٍ فَکُلُّ مَا کَانَ عِنْدَ اَلرَّسُولِ کَانَ عِنْدَ اَلْعَالِمِ وَ کُلُّ مَا اِطَّلَعَ عَلَیْهِ اَلرَّسُولُ فَقَدِ اِطَّلَعَ أَوْصِیَاؤُهُ عَلَیْهِ لِئَلاَّ تَخْلُوَ أَرْضُهُ مِنْ حُجَّهٍ یَکُونُ مَعَهُ عِلْمٌ یَدُلُّ عَلَی صِدْقِ مَقَالَتِهِ وَ جَوَازِ عَدَالَتِهِ یَا فَتْحُ عَسَی اَلشَّیْطَانُ أَرَادَ اَللُّبْسَ عَلَیْکَ فَأَوْهَمَکَ فِی بَعْضِ مَا أَوْدَعْتُکَ وَ شَکَّکَکَ فِی بَعْضِ مَا أَنْبَأْتُکَ حَتَّی أَرَادَ إِزَالَتَکَ عَنْ طَرِیقِ اَللَّهِ وَ صِرَاطِهِ اَلْمُسْتَقِیمِ فَقُلْتُ مَتَی أَیْقَنْتُ أَنَّهُمْ کَذَا فَهُمْ أَرْبَابٌ مَعَاذَ اَللَّهِ أَنَّهُمْ مَخْلُوقُونَ مَرْبُوبُونَ مُطِیعُونَ لِلَّهِ دَاخِرُونَ رَاغِبُونَ فَإِذَا جَاءَکَ اَلشَّیْطَانُ مِنْ قِبَلِ مَا جَاءَکَ فَاقْمَعْهُ بِمَا أَنْبَأْتُکَ بِهِ فَقُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ فَرَّجْتَ عَنِّی وَ کَشَفْتَ مَا لَبَّسَ اَلْمَلْعُونُ عَلَیَّ بِشَرْحِکَ فَقَدْ کَانَ أَوْقَعَ فِی خَلَدِی أَنَّکُمْ أَرْبَابٌ قَالَ فَسَجَدَ أَبُو اَلْحَسَنِ وَ هُوَ یَقُولُ فِی سُجُودِهِ رَاغِماً لَکَ یَا خَالِقِی دَاخِراً خَاضِعاً قَالَ فَلَمْ یَزَلْ کَذَلِکَ حَتَّی ذَهَبَ لَیْلِی ثُمَّ قَالَ یَا فَتْحُ کِدْتَ أَنْ تَهْلِکَ وَ تُهْلِکَ وَ مَا ضَرَّ عِیسَی إِذَا هَلَکَ مَنْ هَلَکَ فَاذْهَبْ إِذَا شِئْتَ رَحِمَکَ اَللَّهُ قَالَ فَخَرَجْتُ وَ أَنَا فَرِحٌ بِمَا کَشَفَ اَللَّهُ عَنِّی مِنَ اَللُّبْسِ بِأَنَّهُمْ هُمْ وَ حَمِدْتُ اَللَّهَ عَلَی مَا قَدَرْتُ عَلَیْهِ فَلَمَّا کَانَ فِی اَلْمَنْزِلِ اَلْآخَرِ دَخَلْتُ عَلَیْهِ وَ هُوَ

ص: 54

مُتَّکٍ وَ بَیْنَ یَدَیْهِ حِنْطَهٌ مَقْلُوَّهٌ یَعْبَثُ بِهَا وَ قَدْ کَانَ أَوْقَعَ اَلشَّیْطَانُ فِی خَلَدِی أَنَّهُ لاَ یَنْبَغِی أَنْ یَأْکُلُوا وَ یَشْرَبُوا إِذْ کَانَ ذَلِکَ آفَهً وَ اَلْإِمَامُ غَیْرُ مَئُوفٍ فَقَالَ اِجْلِسْ یَا فَتْحُ فَإِنَّ لَنَا بِالرُّسُلِ أُسْوَهً کَانُوا یَأْکُلُونَ وَ یَشْرَبُونَ وَ یَمْشُونَ فِی اَلْأَسْواقِ وَ کُلُّ جِسْمٍ مَغْذُوٌّ بِهَذَا إِلاَّ اَلْخَالِقَ اَلرَّازِقَ لِأَنَّهُ جَسَّمَ اَلْأَجْسَامَ وَ هُوَ لَمْ یُجَسَّمْ وَ لَمْ یَجُزْ اِبْتِنَاؤُهُ وَ لَمْ یَتَزَایَدْ وَ لَمْ یَتَنَاقَصْ مُبَرَّأً مِنْ ذَاتِهِ مَا رُکِّبَ فِی ذَاتِ مَنْ جَسَّمَهُ اَلْوَاحِدُ اَلْأَحَدُ اَلصَّمَدُ اَلَّذِی لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ `وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ مُنْشِئُ اَلْأَشْیَاءِ مُجَسِّمُ اَلْأَجْسَامِ وَ هُوَ اَلسَّمِیعُ اَلْعَلِیمُ اَللَّطِیفُ اَلْخَبِیرُ اَلرَّءُوفُ اَلرَّحِیمُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی عَمَّا یَقُولُ اَلظَّالِمُونَ عُلُوّاً کَبِیراً لَوْ کَانَ کَمَا وَصَفَ لَمْ یُعْرَفِ اَلرَّبُّ مِنَ اَلْمَرْبُوبِ وَ لاَ اَلْخَالِقُ مِنَ اَلْمَخْلُوقِ وَ لاَ اَلْمُنْشِئُ مِنَ اَلْمُنْشَأِ وَ لَکِنَّهُ فَرْقٌ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ مَنْ جَسَّمَهُ وَ شَیَّأَ اَلْأَشْیَاءَ إِذْ کَانَ لاَ یُشْبِهُهُ شَیْءٌ یُرَی وَ لاَ یُشْبِهُ شَیْئا (1)

گوید فتح بن یزید جرجانی که بخدمت ابي الحسن (عليه السلام) رسیدم در وقت بازگشتن از مکه بعراق پس شنیدم که میفرمود که هر که از خدای تعالی بپرهیزد از او بپرهیزند و هر که اطاعت حق کند اطاعت او کنند. گفت: پس تلطف کردم بجانب وی و سلام کردم بر وی، جواب سلام فرمود و امر کرد مرا به جلوس و اول چیزی که ابتدا فرمود بأن آن بود که گفت: یا فتح! هر که اطاعت خالق کند باک نداشته باشد از قهر و سخط مخلوق و هر که بخشم آرد خالق را پس باید که يقين داشته باشد که فرود خواهد آورد خالق به آن خشم مخلوق را بر او و بدرستی که خالق وصف کرده نمیشود مگر بچیزی که وصف کرده باشد او ذات خود را بآن، و از کجا وصف توان کرد خالقی را که حواس عاجز است از آنکه درک تواند کرد او را، و اوهام پیرامون معرفت او تواند گشت و دیده تیزیین احاطه دیدن او تواند کرد، بزرگتر و برتر از آنست که وصف کنند او را وصف کنندگان، دوریست در نزدیکی او، و نزدیکیست در دوری او و او در دوری نزدیک است و در نزدیکی دورست او مکیف میگرداند كيف را

ص: 55


1- اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمة في معرفة الأئمه (ط القديمه)، ج 2 ص: 388

و گفته نمیشود او را كیف، و پدید میکند این را و نمیگویند او را این، او منقطع است از کیفیت و اینیت، او یکتای بی همتاست، نه والد است و نه ولد، و او را نه كفو است و نه ند، و اوست واحد احد پس بزرگست عظمت و جلال او را چگونه وصف کرده شود بکنه آن محمدی که قرین گردانیده صاحب جلال او را بنام بزرگ خود، و تشریف داده او را بعطای خود، و واجب گردانید مر آنکه اطاعت او کند پاداش بطاعت خود چنانچه فرمود که « ما نَقَمُوا إِلاّ أَنْ أَغْناهُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ مِنْ فَضْلِهِ » و حق جل و علا حکایت میکند قول کسی را که ترک اطاعت او کرده که او معذب خواهد بود میان طبقات نیران و سرابيل قطران او که «یا لَیْتَنا أَطَعْنَا اللّهَ وَ أَطَعْنَا الرَّسُولاَ» یا چگونه وصف کرده شود بکنه آنکه قرین گردانیده باشد جليل طاعت ایشان را بطاعت رسول خود چنانچه فرموده که «أَطِیعُوا اللّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ» و دیگر فرموده که «وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَ إِلى أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ» و دیگر فرموده که «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلي أَهْلِها» و دیگر فرموده که «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ» ای فتح همچنان که وصف کرده نمیشود جليل جل جلاله و رسول و خليل و ولد بتول (عليهم السلام) پس همچنان وصف کرده نمیشود مؤمن مسلم از جهت امر ما، پس نبی ما افضل انبیاست و خلیل ما افضل اخلاء و وصی ما افضل و اكرم اوصیا، اسم ایشان افضل اسماست، و کنیت ایشان افضل کنیتهاست و اجلای آن. اگر مجالست نکند ما را الا كفو مجالست نکند ما را هیچ کس؛ و اگر تزویج نکند ما را الا كفو تزویج نکند ما را احدی، اشد مردمان از روی تواضع اعظم ایشان است از روی حلم، و اندای ایشانست از روی کف و امنع ایشان است از روی کنف، میراث میگیرند از ایشان اوصیای ایشان علم ایشان را پس بازگردان بسوی ایشان امر را و تسلیم کن بسوی ایشان بمیراند ترا خدای تعالی بممات ایشان و زنده کند ترا بمحیای ایشان برو هر گاه خواهی رحمت کند ترا خدای تعالی فتح گوید پس بیرون آمدم پس چون روز دیگر شد تلطف کردم در وصول بسوی وی و سلام کردم و جواب سلام فرمود گفتم یا ابن رسول الله آيا اذن میفرمائی در

ص: 56

مسأله که می خلید امشب در سینه من؟ فرمود که برس و اگر شرح کنم آن را پس مراست و اگر امساک کنم آن را پس مراست پس تصحیح کن و راست بدار نظر خود را و تثبیت ورز و محکم باش در مساله خود و بدار بجواب آن گوش خود را و سؤال مکن مسأله تعنت را و اهتمام نمای بآنچه در او اهتمام می باید چه عالم و متعلم هر دو شریکاند در رشد و مأمورند در نصیحت و منهی اند از غش و غل و آنچه ميخلد در سينه تو امشب پس اگر خواهد عالم اخبار میکند ترا چه حق تعالی اطلاع نمیدهد بر امور غيبية خود هیچ کس را مگر کسی را که پسندد از رسول پس آنچه از این نزد رسول است نزد عالم هم هست و هر چه مطلع است بر آن رسول پس بدرستی که مطلع است بر آن اوصیای او تا خالی نباشد زمین او از حجت او که باشد علم با او که دلالت کند بر صدق مقالت او و جواز عدالت او یا فتح شاید شیطان خواهد بپوشد بر تو و بوهم اندازد ترا در بعض آنچه ایداع کردم ترا و بودیعه نهادم، و بشک اندازد ترا در بعضی از آنچه اخبار کردم ترا تا خواهد که ازاله کند ترا از راه حق تعالی و صراط مستقیم پس گوئی که یقین دارم که ایشان ارباب اند معاذ الله که ایشان مخلوق و مربوب اند، مطيع امر حق تعالی اند، راغب و شاکرند بآن پس هر گاه شیطان بیاید از قبل آنچه آمده ترا پس ترک کن او را بآنچه من اخبار کردم ترا بآن پس گفتم فدای تو گردم خلاص کردی مرا و ظاهر ساختی آنچه آن ملعون پوشیده کرده بود بر من باین شرح که فرمودی پس بود که ميخليد در سينه من که ایشان ارباب اند گفت بعد از آن آن حضرت سجده کرد و میفرمود در سجده در حالتی که روی مبارک بر زمین نیاز نهاده بود که "رَاغِماً لَکَ یَا خَالِقِی دَاخِراً خَاضِعاً " همچنین میفرمود تا آن شب گذشت بعد از آن فرمود که یا فتح نزدیک شده بود که هلاک شوی و ضرر نکند عیسی را گاهی که هلاک شود آنکه هلاک شود برو هر گاه خواهی رحمت کند ترا خدای تعالی گفت بیرون آمدم و فرح داشتم بآنچه کشف فرموده بود و ظاهر کرده بود از من از پوشیده بان اعتقاد که کرده بودم در باره ایسان و شکر خدای بجای آوردم بر آنچه قادر شدم بر آن پس چون بمنزل دیگر فرود آمد آمدم

ص: 57

بخدمت وی و او تکیه زده بود پیش وی پاره گندم بود که بر آن دستی میزد، شیطان در خاطر من انداخت که سزاوار آنست که باید که ایشان چیزی نخورند و نیاشامند چه این آفت است و امام غير آنست فرمود که بنشین ای فتح بدرستی که ما راست اقتدا به پیغمبران ایشان میخوردند و می آشامیدند و میرفتند در بازار و هر جسمی که هست او را خورش هست الا خالق رازق که او آفریده اجسام را او جسم نیست و مجزی و متناهی نیست، و زاید و ناقص نیست، مبراست از آنچه سمت ترکیب دارد در ذات عالی خود و از جسم و جسمانياتا و یکتای بی همتاست نه زائید و نه کسی از او زايد، و او را کفو و مانند نیست پیدا کننده اشیا و اجسام است و او شنوا و دانا و بینا و خبیر و رؤف و رحیم است تبارک و تعالی عما يقول الظالمون علوا كبيرا. اگر باشد همچنان که وصف کرده شده شناخته نشود رب از مربوب و نه خالق از مخلوق و نه منشی از منشا و فرق است میان جسم و آنکه جسم آفریده و میان آفریننده و آفریده شده چه هیچ چیز بوی مانند نیست و او مشابهت به هیچ چیز ندارد.

امام حسن عسکری علیه السلام

- حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْقَاسِمِ الْأَسْتَرْآبَادِیُّ عَنْ یُوسُفَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ زِیَادٍ وَ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ یَسَارٍ عَنْ أَبَوَیْهِمَا عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ مُوسَی بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام فِی قَوْلِهِ اِهْدِنَا اَلصِّراطَ اَلْمُسْتَقِیمَ قَالَ أَدِمْ لَنَا تَوْفِیقَکَ اَلَّذِی بِهِ أَطَعْنَاکَ فِی مَاضَی أَیَّامِنَا، حَتَّی نُطِیعَکَ کَذَلِکَ فِی مُسْتَقْبَلِ أَعْمَارِنَا، وَ اَلصِّرَاطُ اَلْمُسْتَقِیمُ هُوَ صِرَاطَانِ صِرَاطٌ فِی اَلدُّنْیَا وَ صِرَاطٌ فِی اَلْآخِرَهِ، فَأَمَّا اَلطَّرِیقُ اَلْمُسْتَقِیمُ فِی اَلدُّنْیَا فَهُوَ مَا قَصُرَ عَنِ اَلْغُلُوِّ وَ اِرْتَفَعَ عَنِ اَلتَّقْصِیرِ،....(1)

ص: 58


1- صدوق محمد بن علی، معاني الأخبار النص ص: 33

يوسف و محمد از پدران خود از امام حسن عسکری علیه السلام نقل کرده اند که آن حضرت در تفسير قول خداوند عَزَّ وَ جَلَّ اِهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ (هدایت کن ما را به راه راست - حمد: 5) فرمود: توفیقی را که در گذشته و حال به ما داده ای که به سبب آن فرمانبرداری تو را کردیم، پایدار بدار تا بتوانیم

همچنان در زندگی آینده مان هم سر بر آستان فرمانت بسائیم. و «صراط مستقیم» دو تاست : راهی در دنیا و راهی در عقبی؛ اما صراط دنیا آن است که از غلو خود را پائین تر ببیند، و از حد تقصیر و کوتاهی کردن و سستی ورزیدن پا فراتر نهد و چنان در ادامه راه راست پایدار باشد. که به هیچ باطلی مایل نگردد.

- وَ بِهَذَا اَلْإِسْنَادِ، عَنْ مُوسَی ، قَالَ: کَتَبَ عُرْوَهُ إِلَی أَبِی اَلْحَسَنِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فِی أَمْرِ فَارِسِ بْنِ حَاتِمٍ ، فَکَتَبَ : کَذِّبُوهُ وَ هَتِّکُوهُ أَبْعَدَهُ اَللَّهُ وَ أَخْزَاهُ! فَهُوَ کَاذِبٌ فِی جَمِیعِ مَا یَدَّعِی وَ یَصِفُ، وَ لَکِنْ صُونُوا أَنْفُسَکُمْ عَنِ اَلْخَوْضِ وَ اَلْکَلاَمِ فِی ذَلِکَ، وَ تَوَقُّوا مُشَاوَرَتَهُ وَ لاَ تَجْعَلُوا لَهُ اَلسَّبِیلَ إِلَی طَلَبِ اَلشَّرِّ، کَفَانَا اَللَّهُ مَونَتَهُ وَ مَونَهَ مَنْ کَانَ مِثْلَهُ

حرفهای او را قبول نکنید و آبروی او را ببرید، خدا او را از رحمت خود دور سازد و خوار کند، او دروغگوست و در تمام آن چه ادعا می کند و توصیف می نماید دروغ می گوید: ولیکن از درگیر شدن و بحث و گفتگو در آن باره، خویشتن داری کنید و از مشورت با او بپرهیزید، و راه او را برای فتنه انگیزی باز نگذارید، خداوند ما را از شر او و نظایر او باز دارد.

وَ بِهَذِهِ اَلْأَسْنَادِ، قَالَ مُوسَی بْنُ جَعْفَرِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، إِنَّهُ قَالَ: کَتَبْتُ إِلَیْهِ جُعِلْتُ فِدَاکَ قِبَلَنَا أَشْیَاءُ یُحْکَی عَنْ فَارِسٍ وَ اَلْخِلاَفُ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ عَلِیِّ بْنِ جَعْفَرٍ ، حَتَّی صَارَ یَبْرَأُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ، فَإِنْ رَأَیْتَ أَنْ تَمُنَّ عَلَیَّ بِمَا عِنْدَکَ فِیهِمَا وَ أَیُّهُمَا یَتَوَلَّی حَوَائِجِی قِبَلَکَ حَتَّی أَعْدُوَهُ إِلَی غَیْرِهِ فَقَدِ اِحْتَجْتُ إِلَی ذَلِکَ، فَعَلْتُ

ص: 59

مُتَفَضِّلاً إِنْ شَاءَ اَللَّهُ فَکَتَبَ : لَیْسَ عَنْ مِثْلِ هَذَا یُسْأَلُ وَ لاَ فِی مِثْلِهِ یُشَکُّ قَدْ عَظَّمَ اَللَّهُ قَدْرَ عَلِیِّ بْنِ جَعْفَرٍ ، مَنَعَنَا اَللَّهُ تَعَالَی عَنْ أَنْ یُقَاسَ إِلَیْهِ، فَاقْصِدْ عَلِیَّ بْنَ جَعْفَرٍ بِحَوَائِجِکَ، وَ اِجْتَنِبُوا فَارِساً وَ اِمْتَنِعُوا مِنْ إِدْخَالِهِ فِی شَیْءٍ مِنْ أُمُورِکُمْ أَوْ حَوَائِجِکُمْ، تَفْعَلُ ذَلِکَ أَنْتَ وَ مَنْ أَطَاعَکَ مِنْ أَهْلِ بِلاَدِکَ، فَإِنَّهُ قَدْ بَلَغَنِی مَا تُمَوِّهُ بِهِ عَلَی اَلنَّاسِ فَلاَ تَلْتَفِتُوا إِلَیْهِ إِنْ شَاءَ اَللَّهُ

نزول شیاطین بر غالیان در کلام امام عسکری علیه السلام

- سَعْدٌ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ الْآدَمِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی قَالَ: کَتَبَ إِلَیَّ أَبُو الْحَسَنِ الْعَسْکَرِیُّ علیه السلام ابْتِدَاءً مِنْهُ لَعَنَ اللَّهُ الْقَاسِمَ الْیَقْطِینِیَّ وَ لَعَنَ اللَّهُ عَلِیَّ بْنَ حَسَکَةَ الْقُمِّیَّ إِنَّ شَیْطَاناً تَرَاءَی لِلْقَاسِمِ فَیُوحِی إِلَیْهِ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورا

محمد بن عیسی گفت حضرت ابو الحسن عسکری علیه السلام بدون سابقه قبلی نامه ای برایم نوشت باین مضمون: خدالعنت کند قاسم يقطینی و علی بن حسکه قمی را شیطان برای او مجسم می شد و باو این حرف های مزخرف و فریبنده را وحی می کرد.

امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشريف

- وَ مِمَّا خَرَجَ عَنْ صَاحِبِ الزَّمَانِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ رَدّاً عَلَى الْغَلَاءِ مِنَ التَّوْقِيعِ جَوَاباً لِکِتابٍ کُتُبَ إِلَيْهِ عَلَى يَدَيْ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِىٍّ بْنِ هِلَالٍ الكَرخِیِ یا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِىٍّ تَعَالَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَمَّا يَصِفُونَ سُبْحَانَهُ وَ بِحَمْدِهِ، ليسَ نَحنُ شُرَكاءَهُ في عِلمِهِ ، و لا في قُدرَتِهِ، بَل لَا يَعلَمُ الغَيبَ غَيرُهُ كَمَا قَالَ فِي مُحْكَمِ كِتَابِهِ تَبَارَكَ و تَعَالی قُل لَّا يَعْلَمُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ الْغَيْبَ إِلَّا اللَّهُ أَنَا وَ جَمِیعُ آبَائِی مِنَ الْأَوَّلِینَ آدَمُ وَ نُوحٌ وَ إِبْرَاهِیمُ وَ مُوسَی وَ غَیْرُهُمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ مِنَ الْآخِرِینَ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ وَ غَیْرُهُمْ مِمَّنْ مَضَی مِنَ الْأَئِمَّهِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ أَجْمَعِینَ إِلَی مَبْلَغِ أَیَّامِی وَ مُنْتَهَی عَصْرِی عَبِیدُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ

ص: 60

جَلَّ وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَهً ضَنْکاً وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیامَهِ أَعْمی قالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِی أَعْمی وَ قَدْ کُنْتُ بَصِیراً قالَ کَذلِکَ أَتَتْکَ آیاتُنا فَنَسِیتَها وَ کَذلِکَ الْیَوْمَ تُنْسی یَا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ قَدْ آذَانَا جُهَلَاءُ الشِّیعَهِ وَ حُمَقَاؤُهُمْ وَ مَنْ دِینُهُ جَنَاحُ الْبَعُوضَهِ أَرْجَحُ مِنْهُ وَ أُشْهِدُ اللَّهَ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ وَ کَفَی بِهِ شَهِیداً وَ مُحَمَّداً رَسُولَهُ وَ مَلَائِکَتَهُ وَ أَنْبِیَاءَهُ وَ أَوْلِیَاءَهُ وَ أُشْهِدُکَ وَ أُشْهِدُ کُلَّ مَنْ سَمِعَ کِتَابِی هَذَا أَنِّی بَرِی ءٌ إِلَی اللَّهِ وَ إِلَی رَسُولِهِ مِمَّنْ یَقُولُ إِنَّا نَعْلَمُ الْغَیْبَ أَوْ نُشَارِکُ اللَّهَ فِی مُلْکِهِ أَوْ یُحِلُّنَا مَحَلًّا سِوَی الْمَحَلِّ الَّذِی نَصَبَهُ اللَّهُ لَنَا وَ خَلَقَنَا لَهُ أَوْ یَتَعَدَّی بِنَا عَمَّا قَدْ فَسَّرْتُهُ لَکَ وَ بَیَّنْتُهُ فِی صَدْرِ کِتَابِی وَ أُشْهِدُکُمْ أَنَّ کُلَّ مَنْ نَتَبَرَّأُ مِنْهُ فَإِنَّ اللَّهَ یَبْرَأُ مِنْهُ وَ مَلَائِکَتَهُ وَ رُسُلَهُ وَ أَوْلِیَاءَهُ وَ جَعَلْتُ هَذَا التَّوْقِیعَ الَّذِی فِی هَذَا الْکِتَابِ أَمَانَهً فِی عُنُقِکَ وَ عُنُقِ مَنْ سَمِعَهُ أَنْ لَا یَکْتُمَهُ مِنْ أَحَدٍ مِنْ مَوَالِیَّ وَ شِیعَتِی حَتَّی یَظْهَرَ عَلَی هَذَا التَّوْقِیعِ الْکُلُّ مِنَ الْمَوَالِی لَعَلَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَتَلَافَاهُمْ فَیَرْجِعُونَ إِلَی دِینِ اللَّهِ الْحَقِّ وَ ینتهوا یَنْتَهُونَ عَمَّا لَا یَعْلَمُونَ مُنْتَهَی أَمْرِهِ وَ لَا یَبْلُغُ مُنْتَهَاهُ فَکُلُّ مَنْ فَهِمَ کِتَابِی وَ لَمْ یَرْجِعْ إِلَی مَا قَدْ أَمَرْتُهُ وَ نَهَیْتُهُ فَلَقَدْ حَلَّتْ عَلَیْهِ اللَّعْنَهُ مِنَ اللَّهِ وَ مِمَّنْ ذَکَرْتُ مِنْ عِبَادِهِ الصَّالِحِینَ

آنچه از حضرت صاحب الزمان رسیده بر رد غلات توقیعی است که در جواب نامه ای که محمد بن على بن هلال کرخی نوشته بود صادر شد باین مضمون: ای محمد بن على خداوند بزرگتر است از آنچه ایشان میستایند منزه است او را ستایش میکنم هرگز ما شریک در علم و قدرت او نیستیم. بلکه غیب را جز او کسی نمیداند چنانچه در قرآن کریم فرموده: « قُلْ لا یَعْلَمُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ الْغَیْبَ إِلاَّ اللّهُ »و من و تمام پدرانم، آدم و نوح و ابراهیم و موسی و سایر پیامبران و رهبران متأخر حضرت محمد و علی بن ابی طالب و حسن حسین و دیگر پیشوایان عليهم السلام تا منتهی بزمان و عصر من شده همه بنده خدا هستیم خداوند میفرماید: « وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْكاً وَ نَحْشُرُهُ یوْمَ الْقِیامَةِ أَعْمى الَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِی أَعْمی وَ قَدْ کُنْتُ بَصِیراً قالَ کَذلِکَ أَتَتْکَ آیاتُنا فَنَسِیتَها

ص: 61

وَ کَذلِکَ اَلْیَوْمَ تُنْسی»

ای محمد بن على ما را شیعیان نادان و احمق کسانی که یک پر مگس برای آنها ارزش بیشتری از دین دارد آزار میدهند خدای یکتا را گواه میگیرم که او خود در گواهی کافی است و حضرت محمد پیامبرش را و ملائکه و تمام انبیاء و اولیای خدا را و تو را نیز با هر که این نامه مرا بشنود که من بیزارم از کسی که بگوید ما علم غیب داریم یا شریک خدا در ملک او هستیم یا ما را مقامی دهد غیر از آن مقامی که خدا بر ایمان معین کرده و ما را برای آن آفریده یا تجاوز کند در مورد ما از آنچه در ابتدای نامه برایت توضیح دادم و شما را گواه میگیرم که هر کس از او بیزار شویم خدا و ملائکه و پیامبر و اولیای خدا از او بیزارند. ایننامه را بعنوان امانتی بگردن تو و گردن هر که این نامه را بشنود که از هیچ یک از دوستان و شیعیان ما این نامه را پنهان ننماید تا تمام دوستان ما از آن اطلاع حاصل نمایند تا شاید خداوند آنها را بحقیقت دین رهبری نماید و دست بردارند از آنچه بکنه آن نمیرسند و اطلاع از واقع آن ندارند پس هر کس این نامه مرا شنید و باز نگشت بانچه دستور باو داده ام و رها نکرد آنچه را که نهی کرده ام مشمول لعنت من از جانب خدا و تمام بندگان صالح او خواهد شد.

مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ الْکُلَیْنِیُّ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ یَعْقُوبَ قَالَ: سَأَلْتُ مُحَمَّدَ بْنَ عُثْمَانَ الْعَمْرِیَّ رَحِمَهُ اللَّهُ أَنْ یُوصِلَ الِی کِتَاباً سَأَلْتُ فِیهِ عَنْ مَسَائِلَ أَشْکَلَتْ عَلَیَّ فَوَرَدَ التَّوْقِیعُ بِخَطِّ مَوْلَانَا صَاحِبِ الزَّمَانِ علیه السلام أَمَّا مَا سَأَلْتَ عَنْهُ أَرْشَدَکَ اللَّهُ وَ ثَبَّتَکَ مِنْ أَمْرِ الْمُنْکِرِینَ لِی مِنْ أَهْلِ بَیْتِنَا وَبَنِی عَمِّنَا. فَاعْلَمْ أَنَّهُ لَیْسَ بَیْنَ أَحَدٍ قَرَابَةٌ مَنْ أَنْکَرَنِی فَلَیْسَ مِنِّی وَسَبِیلُهُ سَبِیلُ ابْنِ نُوحٍ علیه السلام. وَ أَمَّا سَبِیلُ عَمِّی جَعْفَرٍ وَ وُلْدِهِ فَسَبِیلُ إِخْوَةِ یُوسُفَ علیه السلام وَأَمَّا الْفُقَّاعُ فَشُرْبُهُ حَرَامٌ وَ لَا بَأْسَ بِالشَّلَمَابِ وَأَمَّا أَمْوَالُکُمْ فَمَا نَقْبَلُهَا إِلَّا لِتَطَهَّرُوا فَمَنْ شَاءَ فَلْیَصِلْ وَ مَنْ شَاءَ فَلْیَقْطَعْ فَمَا آتَانَا اللَّهُ خَیْرٌ مِمَّا آتَاکُمْ. وَ أَمَّا ظُهُورُ الْفَرَجِ فَإِنَّهُ إِلَی اللَّهِ وَ کَذَبَ الْوَقَّاتُونَ وَ أَمَّا قَوْلُ مَنْ زَعَمَ أَنَّ الْحُسَیْنَ لَمْ یُقْتَلْ فَکُفْرٌ وَتَکْذِیبٌ وَضَلَالٌ وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِیهَا إِلَی رُوَاةِ حَدِیثِنَا

ص: 62

فَإِنَّهُمْ حُجَّتِی عَلَیْکُمْ وَأَنَا حُجَّةُ اللَّهِ وَ أَمَّا مُحَمَّدُ بْنُ عُثْمَانَ الْعَمْرِیُّ فرَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ وَ عَنْ أَبِیهِ مِنْ قَبْلُ فَإِنَّهُ ثِقَتِی وَکِتَابُهُ کِتَابِی وَ أَمَّا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ مَهْزِیَارَ الْأَهْوَازِیُّ فَسَیُصْلِحُ اللَّهُ قَلْبَهُ وَ یُزِیلُ عَنْهُ شَکَّهُ وَ أَمَّا مَا وَصَلْتَنَا بِهِ فَلَا قَبُولَ عِنْدَنَا إِلَّا مَا طَابَ وَ طَهُرَ وَ ثَمَنُ الْمُغَنِّیَةِ حَرَامٌ وَ أَمَّا مُحَمَّدُ بْنُ شَاذَانَ بْنِ نُعَیْمٍ فَهُوَ رَجُلٌ مِنْ شِیعَتِنَا أَهْلَ الْبَیْتِ. وَ أَمَّا أَبُو الْخَطَّابِ مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی زَیْنَبَ الْأَجْدَعُ فَهو مَلْعُونٌ وَ أَصْحَابُهُ مَلْعُونُونَ فَلَا تُجَالِسْ أَهْلَ مَقَالَتِهِمْ فَإِنِّی مِنْهُمْ بَرِیءٌ وَآبَائِی علیهم السلام بِرَاءٌ مِنْهُمْ . وَ أَمَّا الْمُتَلَبِّسُونَ بِأَمْوَالِنَا فَمَنِ اسْتَحَلَّ مِنْهَا شَیْئاً فَأَکَلَهُ فَإِنَّمَا یَأْکُلُ النِّیرَانَ وَ أَمَّا الْخُمُسُ فَقَدْ أُبِیحَ لِشِیعَتِنَا وَ جُعِلُوا مِنْهُ فِی حِلٍّ إِلَی وَقْتِ ظُهُورِ أَمْرِنَا. لِتَطِیبَ وِلَادَتُهُمْ وَ لَا تَخْبُثَ وَ أَمَّا نَدَامَةُ قَوْمٍ شَکُّوا فِی دِینِ اللَّهِ عَلَی مَا وَصَلُونَا بِهِ فَقَدْ أَقَلْنَا مَنِ اسْتَقَالَ وَ لَا حَاجَةَ لَنَا فی صِلَةِ الشَّاکِّینَ وَ أَمَّا عِلَّةُ مَا وَقَعَ مِنَ الْغَیْبَةِ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ یَقُولُ لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْیاءَ إِنْ تُبْدَ لَکُمْ تَسُؤْکُمْ إِنَّهُ لَمْ یَکُنْ أَحَدٌ مِنْ آبَائِی إِلَّا وَ قَدْ وَ قَعَتْ فِی عُنُقِهِ بَیْعَةٌ لِطَاغِیَةِ زَمَانِهِ وَ إِنِّی أَخْرُجُ حِینَ أَخْرُجُ وَ لَا بَیْعَةَ لِأَحَدٍ مِنَ الطَّوَاغِیتِ فِی عُنُقِی وَ أَمَّا وَجْهُ الِانْتِفَاعِ بِی فِی غَیْبَتِی فَکَالانْتِفَاعِ بِالشَّمْسِ إِذَا غَیَّبَهَا عَنِ الْأَبْصَارِ السَّحَابُ. وَ إِنِّی لَأَمَانٌ لِأَهْلِ الْأَرْضِ کَمَا أَنَّ النُّجُومَ أَمَانٌ لِأَهْلِ السَّمَاءِ. فَأَغْلِقُوا بابَ السُّؤَالِ عَمَّا لَا یَعْنِیکُمْ وَلَا تَتَکَلَّفُوا عِلْمَ مَا قَدْ کُفِیتُمْ وَ أَکْثِرُوا الدُّعَاءَ بِتَعْجِیلِ الْفَرَجِ فَإِنَّ ذَلِکَ فَرَجُکُمْ. وَ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا إِسْحَاقَ بْنَ یَعْقُوبَ وَ عَلی مَنِ اتَّبَعَ الْهُدی(1)

اسحاق بن يعقوب گوید: از محمد بن عثمان عمری درخواست کردم نامه ای را که مشتمل بر مسائل دشوارم بود برساند و توقیعی به خط مولای ما صاحب الزمان عليه السلام چنین صادر شد:

خداوند تو را ارشاد کند و پایدار بدارد، اما سؤالی که در باره منکران از خاندان، و عموزادگان ما کردی، بدان که بین خدای تعالی و هیچ کس خویشاوندی نیست و کسی که مرا انکار کند از من نیست و راه او

ص: 63


1- فضل بن حسن طبرسی اعلام الوری باعلام للهدی (ط القدیمة) النص ص: 453

مانند راه پسر نوح است، اما راه عمویم جعفر و فرزندانش راه برادران یوسف است اما نوشیدن آبجو حرام است و نوشیدن شلماب که نوعی شربت است مانعی ندارد و اما اموال شما را نمی پذیریم مگر آنکه آن را طاهر سازید هر که خواهد بفرستد و هر که خواهد قطع کند که آنچه خدای تعالی به من داده است بهتر از آن است که به شما داده است و اما ظهور فرج، آن با خدای تعالی است و تعیین کنندگان وقت دروغ می گویند و اما اعتقاد کسی که می گوید حسین علیه السلام کشته نشده است آن کفر و تکذیب و گمراهی است و اما حوادث واقعه، در باره آن مسائل به راویان حدیث ما رجوع کنید که آنان حجت من بر شما هستند من نیز حجت خدا بر آنها هستم و اما محمد بن عثمان عمری - که درود خدا بر او و پدرش باد -مورد وثوق من است و کتاب او کتاب من است و اما محمد بن على بن مهزیار اهوازی، خدای تعالی به زودی قلب او را به صلاح آورد و شکش را برطرف سازد و اما آنچه را برای ما فرستادی از آن رو می پذیریم که پاکیزه و طاهر است، و بهای کنیز خواننده حرام است و اما محمد بن شاذان بن نعیم، او مردی از شیعیان ما اهل البيت است و اما ابو الخطاب محمد بن أبي زينب اجدع، او و اصحابش ملعونند و

با همفکران او مجالست مکن که من از آنها بیزارم و پدرانم نیز از آنها بیزار بودند و اما کسانی که اموال ما را با اموال خودشان در می آمیزند، هر کس چیزی از اموال ما را حلال شمارد و آن را بخورد همانا آتش خورده است. و اما خمس، آن بر شیعیان ما مباح است و تا هنگام ظهور امر ما از آن معافند تا ولادتشان پاکیزه شود و نه خبيث و اما پشیمانی گروهی که در دین خدای تعالی به واسطه آنچه به ما دادند شک کردند، ما از هر کسی که فسخ بیعت کند بیعتمان را برداشتیم و نیازی به عطای شک نندگان نیست.

ص: 64

و اما علت وقوع غيبت، خدای تعالی می فرماید: یا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْیاءَ إِنْ تُبْدَ لَکُمْ تَسُؤْکُمْ بر گردن همه پدرانم بیعت سرکشان زمانه بود اما من وقتی خروج نمایم بیعت هیج سرکشی بر گردنم نیست و اما وجه انتفاع از من در غیبتم، آن مانند انتفاع از خورشید است چون ابر آن را از دیدگان نهان سازد و من امان اهل زمینم همچنان که ستارگان امان اهل آسمانها هستند و از اموری که سودی برایتان ندارد پرسش نکنید و خود را در آموختن آنچه از شما نخواسته اند به زحمت نیفکنید و برای تعجیل فرج بسیار دعا کنید که همان فرج شماست و ای اسحاق بن يعقوب! درود بر تو و بر پیروان هدایت باد.ا

2.سیره اهل بيت عليهم السلام در مواجه با غاليان

ذکر استدلال و دلیل برای ابطال غلو

- وَ رَوَیْنَا أَیْضاً بِالْإِسْنَادِ اَلْمُقَدَّمِ ذِکْرُهُ عَنْ أَبِی مُحَمَّدٍ اَلْعَسْکَرِیِّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ أَنَّ أَبَا اَلْحَسَنِ اَلرِّضَا عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ:... أَ وَ لَیْسَ عَلِیٌّ کَانَ آکِلاً فِی اَلْآکِلِینَ وَ شَارِباً فِی اَلشَّارِبِینَ وَ نَاکِحاً فِی اَلنَّاکِحِینَ وَ مُحْدِثاً فِی اَلْمُحْدِثِینَ وَ کَانَ مَعَ ذَلِکَ مُصَلِّیاً خَاضِعاً بَیْنَ یَدَیِ اَللَّهِ ذَلِیلاً وَ إِلَیْهِ أَوَّاهاً مُنِیباً أَ فَمَنْ هَذِهِ صِفَتُهُ یَکُونُ إِلَهاً فَإِنْ کَانَ هَذَا إِلَهاً فَلَیْسَ مِنْکُمْ أَحَدٌ إِلاَّ وَ هُوَ إِلَهٌ لِمُشَارَکَتِهِ لَهُ فِی هَذِهِ اَلصِّفَاتِ اَلدَّالاَّتِ عَلَی حَدَثِ کُلِّ مَوْصُوفٍ بِهَا....(1)

به إسناد قبل از امام حسن عسکری علیه السلام برای ما نقل شده که: امام رضا عليه السلام درمواجه با برخی غلات فرمود: ... مگر علی همچون دیگران نبود! خوراک تناول میکرد و مانند دیگران می نوشید، نکاح می نمود، در نهایت محدث و پدیده ای مانند دیگران بود؟ و با تمام این اوصاف خاضعانه نماز می گزارد، و در برابر خداوند خوار و ذلیل بود، و دائما به سوی پروردگارش بازگشت و انابه داشت،

ص: 65


1- طبرسی، الاحتجاج على أمل اللجاج، ج 2 ص: 439

آیا دارنده چنین صفاتی معبود است ؟! اگر این گونه باشد پس هر کدام از شما یک خدا است، زیرا در تمام این صفات که معرف حدوث است مشارکت دارد!

- حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِمْرَانَ اَلدَّقَّاقُ رَحِمَهُ اَللَّهُ، قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ اَلْکُوفِیُّ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ اَلْبَرْمَکِیِّ ، عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ الْحَسَنِ قَالَ حَدَّثَنِي أَبُو سُمَيْنَةَ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ أَبَانٍ عَنْ زَيْدِ بْنِ جُبَيْرٍ عَنْ جَابِرٍ الْجُعْفِيِّ قَالَ:... قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام... کَانَ وَ لاَ شَیْءَ غَیْرُهُ.... خَلَقَ الشَّیْءَ لاَ مِنْ شَیْءٍ کَانَ قَبْلَهُ وَ لَوْ خَلَقَ الشَّیْءَ مِنْ شَیْءٍ،إِذاً لَمْ یَکُنْ لَهُ انْقِطَاعٌ أَبَداً وَ لَمْ یَزَلِ اللَّهُ إِذاً وَ مَعَهُ شَیْءٌ(1)

امام باقر عليه السلام فرمود:

خدا بود و چیزی غیر از او نبود.... پس اولین چیزی را که خلق کرد نه از چیزی قبل از آن، خلق کرد که اگر آن را نیز از چیزی خلق کرده بود برای این امر نهایتی نبود (تسلسل پیش می آمد) و همیشه چیزی با خدا بود.

توضیح: اهل بيت عليهم السلام با ذکر ادله عقلی و براهین متقن، برای همگان ثابت می کردند که تنها خداوند متعال است که می تواند دست به خلقت جهان بزند و تنها اوست که می تواند از عدم، خلق کند اما مخلوقات دیگر چنین توانایی را ندارند زیرا منجزی و مقداری و محدود هستند.

نصیحت و راهنمایی

- مُحَمَّدُ بْنُ مَسْعُودٍ ، قَالَ حَدَّثَنِی عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ اَلْقُمِّیُّ ، قَالَ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ یَحْیَی ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْحُسَیْنِ ، عَنْ مُوسَی بْنِ سَلاَّمٍ ، عَنْ حَبِیبٍ اَلْخَثْعَمِیِّ ، عَنِ اِبْنِ أَبِی یَعْفُورٍ ، قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ

ص: 66


1- صدوق محمد التوحید ص 66

أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَاسْتَأْذَنَ عَلَیْهِ رَجُلٌ حَسَنَ اَلْهَیْئَهِ، فَقَالَ : اِتَّقِ اَلسَّفِلَهَ ، فَمَا تَقَارَّتْ فِی اَلْأَرْضِ حَتَّی خَرَجْتُ، فَسَأَلْتُ عَنْهُ فَوَجَدْتُهُ غَالِیاً

این ابی یعفور گفت خدمت حضرت صادق عليه السلام بودم که مردی خوش قیافه اجازه ورود خواست امام فرمود: از مردمان پست بپرهیز من فوری خارج شدم و از احوال و اوضاع او جویا شدم معلوم شد او مردی غالی است.

وَجَدْتُ بِخَطِّ جِبْرِیلَ بْنِ أَحْمَدَ ، حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ مِهْرَانَ ، قَالَ حَدَّثَنِی بَعْضُ أَصْحَابِنَا عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ فُرَاتٍ ، قَالَ، کَانَ یَغْلُو فِی اَلْقَوْلِ وَ کَانَ یَشْرَبُ اَلْخَمْرَ، فَبَعَثَ إِلَیْهِ اَلرِّضَا عَلَیْهِ السَّلاَمُ خُمْرَهً وَ تَمْراً، فَقَالَ مُحَمَّدٌ إِنَّمَا بَعَثَ بِالْخُمْرَهِ لِأُصَلِّیَ عَلَیْهَا وَ حَثَّنِی عَلَیْهَا، وَ اَلتَّمْرِ: نَهَانِی عَنِ اَلْأَنْبِذَهِ(1)

بعضی از اصحاب نقل کرده اند که محمد بن فرات اهل غلو بود و شرب خمر هم می کرد، امام رضا عليه السلام یک سجاده (که از برگ خرما می بافتند) و خرما برای او فرستادند. محمد گفت: سجاده برایم فرستاد تا بر آن نماز بخوانم و خرما فرستاد تا مرا از خوردن نبیذ نهی و منع کرده باشد.

توبه دادن و دستور به ترک عقائد فاسد

- حَمْدَوَیْهِ عَنِ ابْنِ یَزِیدَ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ یَقْطِینٍ عَنِ الْمَدَائِنِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ قَالَ یَا مُرَازِمُ مَنْ بَشَّارٌ قُلْتُ بَیَّاعُ الشَّعِیرِ قَالَ لَعَنَ اللَّهُ بَشَّاراً قَالَ ثُمَّ قَالَ لِی یَا مُرَازِمُ قُلْ لَهُمْ وَیْلَکُمْ تُوبُوا إِلَی اللَّهِ فَإِنَّکُمْ کَافِرُونَ مُشْرِکُونَ(2)

ص: 67


1- کشی، مجعد بن عمر، رجال الكشی اختیار معرفة الرجال، النص، ص: 554
2- مجلسی، محمد باقر، بحار الأنورار (ط بیروت) ج 25 ص: 304

مدائنی از حضرت صادق عليه السلام نقل کرد که فرمود مرازم بشار کیست عرض کردم مردی جو فروش است. فرمود خدا لعنت کند بشار را بعد بمن فرمود مرازم! بآنها بگو توبه کنند و برگردند بجانب خدا شما کافر و مشرک هستید.

-عَنْ مِسْمَعٍ أَبِی سَیَّارٍ عَنْ رَجُلٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (علیه السلام) قَالَ: إِنَّ عَلِیّاً (علیه السلام) لَمَّا فَرَغَ مِنْ قِتَالِ أَهْلِ الْبَصْرَةِ أَتَاهُ سَبْعُونَ رَجُلًا مِنَ الزُّطِّ فَسَلَّمُوا عَلَیْهِ وَ کَلَّمُوهُ بِلِسَانِهِمْ فَرَدَّ عَلَیْهِمْ بِلِسَانِهِمْ وَ قَالَ لَهُمْ: إِنِّی لَسْتُ کَمَا قُلْتُمْ أَنَا عَبْدُ اللَّهِ مَخْلُوقٌ قَالَ فَأَبَوْا عَلَیْهِ وَ قَالُوا لَهُ أَنْتَ أَنْتَ هُوَ فَقَالَ لَهُمْ لَئِنْ لَمْ تَرْجِعُوا عَمَّا قُلْتُمْ فِیَّ وَ تَتُوبُوا إِلَی اللَّهِ تَعَالَی لَأَقْتُلَنَّکُمْ قَالَ فَأَبَوْا أَنْ یَرْجِعُوا أَوْ یَتُوبُوا فَأَمَرَ أَنْ یُحْفَرَ لَهُمْ آبَارٌ فَحُفِرَتْ ثُمَّ خَرَقَ بَعْضَهَا إِلَی بَعْضٍ ثُمَّ قَذَفَهُمْ فِیهَا ثُمَّ طَمَّ رُءُوسَهَا ثُمَّ أَلْهَبَ النَّارَ فِی بِئْرٍ مِنْهَا لَیْسَ فِیهَا أَحَدٌ فَدَخَلَ الدُّخَانُ عَلَیْهِمْ فَمَاتُوا(1)

مسمع ابی بسیار از مردی از حضرت امام باقر (عليه السلام) نقل کرد که وقتی که على (عليه السلام) از پیکار اهالی بصره فراغت جست، هفتاد نفر از سیاه پوستان و هندیان آمده به او سلام کردند و به لهجه خود با آن جناب صحبت کردند. على (عليه السلام) به زبان خودشان جواب آن ها را داد. به آن ها فرمود: من آن طوری که شما میگوئید نیستم. من بنده ای مخلوق خدایم. آن ها نپذیرفتند گفتند تو همان خدائی. حضرت فرمود: اگر از عقیده ی خود برنگردید و توبه ننمائید، شما را خواهم کشت. آن ها امتناع ورزیده توبه نکردند. دستور داد چند چاه بکنند. چاه ها آماده شد، بعد این چاه ها را به هم متصل نمود وآن ها را در میان آن ها انداخت. سپس سر آن ها را بست و در یکی از آن چاه ها آتش افروخت که کسی در آن چاه نبود. دود آن چاه ها را فرا گرفت و کشته شدند.

ص: 68


1- کشی، رجال الكشي، ص 109

برائت از غلات، لعنت، مذمت و نفرین آنها

- حَمْدَوَیْهِ وَ إِبْرَاهِیمُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَمْزَةَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عِیسَی وَ لَقَدْ لَقِیتُ مُحَمَّداً رَفَعَهُ إِلَی أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: جَاءَ رَجُلٌ إِلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَقَالَ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا رَبِّی فَقَالَ مَا لَکَ لَعَنَکَ اللَّهُ رَبِّی وَ رَبُّکَ اللَّهُ أَمَا وَ اللَّهِ لَکُنْتَ مَا عَلِمْتُکَ لَجَبَاناً فِی الْحَرْبِ لَئِیماً فِی السِّلْم(1)

مردی خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله آمد و گفت: سلام بر تو ای رب من! رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: تو را چه شده است؟ خدا لعنتت کند، رب من و تو الله است.

- اَلْعِدَّهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ اِبْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ مَالِکِ بْنِ عَطِیَّهَ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: خَرَجَ إِلَیْنَا أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ هُوَ مُغْضَبٌ فَقَالَ إِنِّی خَرَجْتُ آنِفاً فِی حَاجَهٍ فَتَعَرَّضَ لِی بَعْضُ سُودَانِ اَلْمَدِینَهِ فَهَتَفَ بِی لَبَّیْکَ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ لَبَّیْکَ فَرَجَعْتُ عَوْدِی عَلَی بَدْئِی إِلَی مَنْزِلِی خَائِفاً ذَعِراً مِمَّا قَالَ حَتَّی سَجَدْتُ فِی مَسْجِدِی لِرَبِّی وَ عَفَّرْتُ لَهُ وَجْهِی وَ ذَلَّلْتُ لَهُ نَفْسِی وَ بَرِئْتُ إِلَیْهِ مِمَّا هَتَفَ بِی وَ لَوْ أَنَّ عِیسَی اِبْنَ مَرْیَمَ عَدَا مَا قَالَ اَللَّهُ فِیهِ إِذاً لَصَمَّ صَمَماً لاَ یَسْمَعُ بَعْدَهُ أَبَداً وَ عَمِیَ عَمًی لاَ یُبْصِرُ بَعْدَهُ أَبَداً وَ خَرِسَ خَرَساً لاَ یَتَکَلَّمُ بَعْدَهُ أَبَداً ثُمَّ قَالَ لَعَنَ اَللَّهُ أَبَا اَلْخَطَّابِ وَ قَتَلَهُ بِالْحَدِیدِ(2)

مالک بن عطيه از یکی از اصحاب نقل کرد که حضرت صادق عليه السلام با خشم از خانه خارج شد. فرمود من چند دقیقه پیش برای کاری از خانه خارج شدم یکی از سیاه های مدینه جلو من آمده گفت «لبیک یا جعفر بن محمد لبیک» فوری بمنزل برگشتم با ترس و لرز از این حرفی که بمن نسبت داد همان دم به سجده افتادم در مقابل پروردگار و صورت بخاک مالیدم و کمال خواری در مقابل خدا

ص: 69


1- کشی، محمد بن عمر رجالالكشی اختیار معرفة الرجال (مع تعليقات عير داماد استر آبادی)، ج 2 ص: 589
2- مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار (ط بیروت) ، ج 25 ص: 321

انجام دادم و از او بیزاری جستم نسبت باین حرفی که زد. اگر عیسی بن مریم خود را تبرئه نمیکرد از آنچه خداوند بازخواست از او کرد چنان از گوش کر میشد که دیگر نمی شنید و از چشم کور میشد که نمیدید و از زبان لال میگشت که دیگر هرگز سخن نمیگفت خدا لعنت کند ابو الخطاب را و او را با آهن بکشد.

- حَمْدَوَیْهِ ، قَالَ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ عِیسَی ، عَنْ یُونُسَ بْنِ عَبْدِ اَلرَّحْمَنِ عَنْ بَشِیرٍ اَلدَّهَّانِ ، عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: کَتَبَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ إِلَی أَبِی اَلْخَطَّابِ بَلَغَنِی أَنَّکَ تَزْعُمُ أَنْ اَلزِّنَا رَجُلٌ وَ أَنَّ اَلْخَمْرَ رَجُلٌ وَ أَنَّ اَلصَّلاَهَ رَجُلٌ وَ أَنَّ اَلصِّیَامَ رَجُلٌ وَ أَنَّ اَلْفَوَاحِشَ رَجُلٌ، وَ لَیْسَ هُوَ کَمَا تَقُولُ أَنَا أَصْلُ اَلْحَقِّ وَ فُرُوعُ اَلْحَقِّ طَاعَهُ اَللَّهِ، وَ عَدُوُّنَا أَصْلُ اَلشَّرِّ وَ فُرُوعُهُمُ اَلْفَوَاحِشُ، وَ کَیْفَ یُطَاعُ مَنْ لاَ یُعْرَف؟ وَ کَیْفَ یُعْرَفُ مَنْ لاَ یُطَاعُ.(1)

يشير دهان از حضرت صادق عليه السلام نقل کرد که حضرت صادق به أبو الخطاب نوشت شنیده ام تو عقیده داری زنا مردی است شراب مردی و نماز مردی و روزه مردی است و فواحش مردی است آن طور که تو میگوئی نیست من ریشه و اصل حق هستم فروع و شاخه های آن فرمانبرداری از خداست دشمن ما نیز ریشه شر است و شاخه هایش کارهای بد است. چگونه میتوان فرمانبرداری کرد از کسی که او را نمیشناسی و از کجا شناخته می شود کسی که اطاعت از او نمیشود.

توضیح: برائت از غالیان از اهمیت خاصی برخوردار است، در یک مورد امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف برائت خویش از افراد را همانند برائت خداوند، پیامبران و اولیاء خدا شمرده است.(2) با توجه به روایتی از امیرالمومنین علی علیه السلام برائت از افراد، به نوعی اشاره به خروجآنان از زمره مسلمانان است.

دستور به طرد آنها از جامعه شیعی

ص: 70


1- کشی، محمد بن عمر رجالالکشی أختيار معرفة الرجال النص ص: 291
2- طبرسی، الاحتجاج على أهل اللجاج ، ج 2 ص: 473

- مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ بَشَّارٍ عَنِ الْمُظَفَّرِ بْنِ أَحْمَدَ وَ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَیْمَانَ مَعاً عَنْ عَلِیِّ بْنِ جَعْفَرٍ الْبَغْدَادِیِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ مَالِکٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ رَاشِدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِیهِ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ الصَّادِقُ علیهما السلام أَدْنَی مَا یَخْرُجُ بِهِ الرَّجُلُ مِنَ الْإِیمَانِ أَنْ یَجْلِسَ إِلَی غَالٍ فَیَسْتَمِعَ إِلَی حَدِیثِهِ وَ یُصَدِّقَهُ عَلَی قَوْلِهِ إِنَّ أَبِی حَدَّثَنِی عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَالَ صِنْفَانِ مِنْ أُمَّتِی لَا نَصِیبَ لَهُمَا فِی الْإِسْلَامِ الْغُلَاةُ وَ الْقَدَرِیَّةُ (1)

-على بن سالم از پدرش نقل می کند که امام صادق (عليه السلام) فرمود: کمترین چیزی که شخص با آن از ایمان بیرون می رود، ایناست که پای صحبت یک فرد غلوکننده بنشیند و به حدیث او گوش دهد و سخنش را تصدیق کند. همانا پدرم و او از پدرش و او از جدش نقل می کند که پیامبر خدا (صلی الله عليه و آله) فرمود:دو گروه از امت من هستند که سهمی در اسلام برای آنها نیست: غلاة و قدریه. (غلاة کسانی هستند که صفات خدایی را بر پیامبر خدا (صلی الله عليه و آله) و ائمه نسبت می دهند و مقام آنان را تا حد خدایی بالا می برند و قدریه کسانی هستند که به قدر الهی عقیده ندارند و به قول بعضی ها آنان قائل به جبرند.)

دستور به اعدام غلات

ائمه اطهار علیهم السلام حتی الامکان در مواجه و مقابله با غلات، از استدلال و برهان و ادله وحیانی استفاده می کردند تا آنها را از لغزش های شان مطلع سازند و در قدم بعد ضمن اعلام بیزاری و برائت از غلات، خطر این افراد را برای جامعه شیعی به حداقل می رساندند اما در موارد معدود و بسیار

ص: 71


1- مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار (ط بیروت) ج 25 ص: 270)

استثنائی نیز تندروی ها و فتنه های غلات و دزدی و غارت اموال امامان و شیعیان توسط آنها، چاره ای جز جاری کردن حد الهی و دستور به اعدام آنها باقی نمی ماند.

ضمن اینکه باید توجه داشت خطر غلات برای جامعه شیعه منحصر در مسموم کردن فضا و نشر عقائد باطل نبود بلکه در بسیاری از موارد غلات دست به شمشیر برده و مانند مغيرة بن سعيد و ابوالخطاب برای شیعیان خطرات جانی ایجاد می کردند.

- وَ حَدَّثَنِی أَیُّوبُ بْنُ نُوحٍ وَ اَلْحَسَنُ بْنُ مُوسَی اَلْخَشَّابُ وَ اَلْحَسَنُ بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ اَلْمُغِیرَهِ ، عَنِ اَلْعَبَّاسِ بْنِ عَامِرٍ ، عَنْ حَمَّادِ بْنِ أَبِی طَلْحَهَ ، عَنِ اِبْنِ أَبِی یَعْفُورٍ ، قَالَ: دَخَلْتُ عَلَی أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَقَالَ : مَا فَعَلَ بَزِیعٌ فَقُلْتُ لَهُ قُتِلَ، فَقَالَ: اَلْحَمْدُ لِلَّهِ، أَمَا إِنَّهُ لَیْسَ لِهَؤُلاَءِ اَلْمُغِیرِیَّهِ شَیْءٌ خَیْراً مِنَ اَلْقَتْلِ لِأَنَّهُمْ لاَ یَتُوبُونَ أَبَداً (1)

ابن ابی یعفور می گوید وارد بر امام صادق عليه السلام شدم، فرمود: عاقبت بزیع چه شد؟ گفتم: کشته شد. فرمود: خدا را شکر، برای فرقه مغیریه هیچ چیز بهتر از کشتن نیست زیرا آنها به هیچ وجه توبه نخواهند کرد.

توضيح: طبق روایت فوق، اهل بیت علیهم السلام نسبت به آن دسته از غالیانی که می دانستند باز نخواهند گشت و هرگز توبه نخواهند کرد، مرگ شان را ترجیح می دادند.

امیر المومنین علیه السلام و اعدام غلات

- عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (عَلَیْهِ السَّلاَمُ) : أَنَّ عَبْدَ اَللَّهِ بْنَ سَبَإٍ کَانَ یَدَّعِی اَلنُّبُوَّهَ وَ یَزْعُمُ أَنَّأَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ (عَلَیْهِ السَّلاَمُ) هُوَ اَللَّهُ تَعَالَی عَنْ ذَلِکَ فَبَلَغَ ذَلِکَ أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ (عَلَیْهِ السَّلاَمُ) فَدَعَاهُ وَ سَأَلَهُ فَأَقَرَّ بِذَلِکَ وَ قَالَ نَعَمْ أَنْتَ هُوَ وَ قَدْ کَانَ أُلْقِیَ فِی رُوعِی أَنَّکَ أَنْتَ اَللَّهُ وَ أَنِّی نَبِیٌّ

ص: 72


1- کشی محمد بن عمر رجال الکشی اختیار معرفة الرجال ، النص، ص: 306

فَقَالَ لَهُ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ (عَلَیْهِ السَّلاَمُ): وَیْلَکَ قَدْ سَخِرَ مِنْکَ اَلشَّیْطَانُ فَارْجِعْ عَنْ هَذَا ثَکِلَتْکَ أُمُّکَ وَ تُبْ فَأَبَی فَحَبَسَهُ وَ اِسْتَتَابَهُ ثَلاَثَهَ أَیَّامٍ فَلَمْ یَتُبْ فَأَحْرَقَهُ بِالنَّارِ وَ قَالَ إِنَّ اَلشَّیْطَانَ اِسْتَهْوَاهُ فَکَانَ یَأْتِیهِ وَ یُلْقِی فِی رُوعِهِ ذَلِک(1)

عبد الله بن سنان از پدر خود از حضرت امام باقر (عليه السلام) نقل کرد که عبد الله بنسبا مدعی نبوت بود و می گفت: امير المؤمنين (عليه السلام) خدا است (منزه است خدا از چنین گفتاری). این سخن به امیر المؤمنين (عليه السلام) رسید. او را خواست و درباره اعتقادش سؤال کرد. اعتراف نمود و گفت: تو همان خدائی و مدعی شد که به دلم چنین افتاده که تو خدائی و من پیامبر عبد الله بن سبا امتناع ورزید. امام (عليه السلام) دستور داد او را زندانی کنند. سه روز پشت سر هم او را به توبه واداشت اما عبد الله توبه نکرد. آنگاه على(عليه السلام) او را در آتش افکند و فرمود: شیطان او را فریب داد. در دل او چنین القا می نمود.

- إبن شَهْرِ آشوب رَوَى أَنَّ سَبْعِينَ رَجُلًا مِنَ الزُّطِّ أَتَوْهُ يَعنِی امیر الْمُؤْمِنِينَ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) بَعْدَ قِتَالِ أَهْلُ اَلْبَصْرَهِ یَدْعُونَهُ إِلَهاً بِلِسَانِهِمْ وَ سَجَدُوا لَهُ فَقَالَ لَهُمْ وَیْلَکُمْ لاَ تَفْعَلُوا إِنَّمَا أَنَا مَخْلُوقٌ مِثْلُکُمْ فَأَبَوْا عَلَیْهِ فَقَالَ لَئِنْ لَمْ تَرْجِعُوا عَمَّا قُلْتُمْ فِیَّ وَ تَتُوبُوا إِلَی اَللَّهِ لَأَقْتُلَنَّکُمْ قَالَ فَأَبَوْا فَخَدَّ (عَلَیْهِ السَّلاَمُ) لَهُمْ أَخَادِیدَ وَ أَوْقَدَ نَاراً فَکَانَ قَنْبَرُ یَحْمِلُ اَلرَّجُلَ بَعْدَ اَلرَّجُلِ عَلَی مَنْکِبِهِ فَیَقْذِفُهُ فِی اَلنَّارِ ثُمَّ :

إِنِّى إِذَا أَبْصَرْتُ أَمْراً مُنْكَراً *** أَوْقَدْتُ نَاراً وَ دَعَوْتُ قَنْبَراً

ثُمَّ اِحْتَفَرْتُ حُفَراً فَحُفَراً * * * قَنْبَرٌ یَحْطِمُ حَطْماً مُنْکَراً

ص: 73


1- کشی، رجال الكشی، ص 106

ثُمَّ أَحْیَا ذَلِکَ رَجُلٌ اِسْمُهُ مُحَمَّدُ بْنُ نُصَیْرٍ اَلنُّمَیْرِیُّ اَلْبَصْرِیُّ زَعَمَ أَنَّ اَللَّهَ تَعَالَی لَمْ یُظْهِرْهُ إِلاَّ فِی هَذَا اَلْعَصْرِ وَ أَنَّهُ عَلِیٌّ (علیه السلام) وَحْدَهُ فَالشِّرْذِمَهُ اَلنُّصَیْرِیَّهُ یَنْتَمُونَ إِلَیْهِ وَ هُمْ قَوْمٌ إِبَاحِیَّهٌ تَرَکُوا اَلْعِبَادَاتِ وَ اَلشَّرْعِیَّاتِ وَ اِسْتَحَلَّتِ اَلْمَنْهِیَّاتِ وَ اَلْمُحَرَّمَاتِ وَ مِنْ مَقَالِهِمْ أَنَّ اَلْیَهُودَ عَلَی اَلْحَقِّ وَ لَسْنَا مِنْهُمْ وَ أَنَّ اَلنَّصَارَی عَلَی اَلْحَقِّ وَ لَسْنَا مِنْهُمْ .(1)

روایت شده که پس از جنگ بصر هتعداد هفتاد نفر از سیاهپوستان و هندیان خدمت امیرالمؤمنین (عليه السلام) رسیدند او را به خدائی یاد میکردند و برایش سجده می نمودند. حضرت به آن ها فرمود: وای بر شما چنین کاری را نکنید. من مانند شما مخلوقی هستم. آن ها نپذیرفتند. حضرت فرمود: اگر از سخن خود برنگردید و توبه از این اعتقاد ننمائید، شما را می کشم. باز امتناع ورزیدند. امیرالمؤمنین (علیه السلام) دستور داد برای آن ها گودال هائی ترتیب دادند و آتش افروختند. قنبر یکی یکی آن ها را بر دوش می گرفت و در آتش می افکند. در این موقع على (عليه السلام) این شعر را خواند:

وقتی که مسئله را بسیار زشت دیدم آتش افروختم و قنبر را صدا زدم

سپس چاهی کندم و قنبر هیزمی بسیار آورد

این عقیده را دو مرتبه مردی بنام محمد بن نصیر نمیری بصرى تجدید نمود. او مدعی بود که خداوند او را آشکار ننموده مگر در این عصر و آن خدا على (عليه السلام) است. گروه کمی که مشهور به نصیریه هستند خود را منتسب به او میدانند. این ها همه چیز را حلال می دانند. عبادات و تمام دستورات شرع را رها کرده اند و کارهای زشت و حرام را جایز می دانند. بعضی از اعتقادات آن ها این است که یهودیان بر حق هستند ولی ما از آن ها نیستیم و نصرانیان بر حق هستند ولی ما از ایشان نیستیم.

ص: 74


1- ابن شهر آشوب مازندرانی، محمد بن علی، مناقب آل أبي طالب علیهم السام، ج 1، ص 264

مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ اِبْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ قَالَ: أَتَی قَوْمٌ أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ فَقَالُوا اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا رَبَّنَا فَاسْتَتَابَهُمْ فَلَمْ یَتُوبُوا فَحَفَرَ لَهُمْ حَفِیرَهً وَ أَوْقَدَ فِیهَا نَاراً وَ حَفَرَ حَفِیرَهً أُخْرَی إِلَی جَانِبِهَا وَ أَفْضَی بَیْنَهُمَا فَلَمَّا لَمْ یَتُوبُوا أَلْقَاهُمْ فِی اَلْحَفِیرَهِ وَ أَوْقَدَ فِی اَلْحَفِیرَهِ اَلْأُخْرَی حَتَّی مَاتُوا(1)

قومی نزد امیر المومنین علیه السلام آمدند و گفتند: "سلام بر تو ای رب ما " حضرت علی علیه السلام آنان را از این سخن باطل توبه داد، ولی آنان توبه نکردند، پس فرمود در چاه کم عمق کندند و بین آن دو چاه، کانالی حفر کردند و چاه ها را به هم وصل کردند. در یکی آتش افروختند و آن قوم غالی را در چاهی که آتش نداشت، جای دادند تا از دود ناراحت شوند و توبه کنند و از افکار باطل خود دست بردارند، ولی آنان از فکر باطل دستبرنداشتند و در چاه پر از دود ماندند تا جان سپردند.

- عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ شَرِیکٍ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: بَیْنَا عَلِیٌّ (علیه السلام) عِنْدَ امْرَأَةٍ لَهُ مِنْ عَنْزَةَ وَ هِیَ أُمُّ عَمْرٍو إِذْ أَتَاهُ قَنْبَرٌ فَقَالَ إِنَّ عَشَرَةَ نَفَرٍ بِالْبَابِ یَزْعُمُونَ أَنَّکَ رَبُّهُمْ فَقَالَ أَدْخِلْهِمْ قَالَ فَدَخَلُوا عَلَیْهِ فَقَالَ لَهُمْ مَا تَقُولُونَ فَقَالُوا إِنَّکَ رَبُّنَا وَ أَنْتَ الَّذِی خَلَقْتَنَا وَ أَنْتَ الَّذِی رَزَقْتَنَا فَقَالَ وَیْلَکُمْ لَا تَفْعَلُوا إِنَّمَا أَنَا مَخْلُوقٌ مِثْلُکُمْ فَأَبَوْا أَنْ یَفْعَلُوا فَقَالَ لَهُمْ وَیْلَکُمْ رَبِّی وَ رَبُّکُمُ اللَّهُ وَیْلَکُمْ تُوبُوا وَ ارْجِعُوا فَقَالُوا لَا نَرْجِعُ عَنْ مَقَالَتِنَا أَنْتَ رَبُّنَا تَرْزُقُنَا وَ أَنْتَ خَلَقْتَنَا فَقَالَ یَا قَنْبَرُ ایتِنِی بِالْفَعَلَةِ فَخَرَجَ قَنْبَرٌ فَأَتَاهُ بِعَشَرَةِ رِجَالٍ مَعَ الزُّبُلِ وَ الْمُرُورِ فَأَمَرَ أَنْ یَحْفِرُوا لَهُمْ فِی الْأَرْضِ فَلَمَّا حَفَرُوا خَدّاً أَمَرَ بِالْحَطَبِ وَ النَّارِ فَطُرِحَ فیهِ حَتَّی صَارَ نَاراً تَتَوَقَّدُ قَالَ لَهُمْ تُوبُوا قَالُوا لَا نَرْجِعُ فَقَذَفَ عَلِیٌّ (علیه السلام) بَعْضَهُمْ ثُمَّ قَذَفَ بَقِیَّتَهُمْ فی النَّارِ قَالَ عَلِیٌّ (علیه السلام):

ص: 75


1- کلینی، محمد بن يعقرب، الکافی (ط الاسلامیة) ج 7 ص: 256

إِذَا أَبْصَرْتُ شَیْئاً مُنْکَراً *** أَوْقَدْتُ نَارِی وَ دَعَوْتُ قَنْبَراً (1)

عبد الله بن شریک از پدرش نقل کرد که روزی علی (علیه السلام) پیش همسری که از قبیله عنزه به نام أم عمرو داشت بود که قنبر وارد شد و گفت: بر درب خانه ده نفر ایستاده اند که معتقدند شما خدای آن ها هستی. حضرت فرمود: ایشان را وارد کن. وارد شدند. حضرت فرمود: شما چه میگوئید؟ گفتند: تو خدای مائی و تو ما را آفریده ای و به ما روزی داده ای. حضرت فرمود: وای بر شما، چنین چیزی مگوئید. منهم مانند شما مخلوق هستم. آن ها امتناع ورزیدند. حضرت فرمود: وای بر شما، خدای من و شما الله است. توبه کنید و بر گردید از اعتقاد خود. گفتند: ما برنمیگردیم، تو خدا و رازق و خالق ما هستی. حضرت فرمود: قنبر برو چند نفر کارگر بیاور. قنبر رفت و ده نفر از کارگران با بیل و کلنگ آورد دستور داد زمین را کندند. همین که گودالی کنده شددستور داد هیزم آوردند و آتش افروختند. همین که افروخته شد به آن ها فرمود: توبه کنید. گفتند: ما برنمیگردیم. ابتدا چند نفر و بعد بقیه را در آتش انداخت و این شعر را خواند:

هرگاه چیز منکر و ناپسندی دیدم آتشم را بر افروختم و قنبر را طلبیدم.

ابن ابی الحدید نقل می کند که وقتی آتش برای سوزاندن غلات آورده شد، آنها گفتند: حالا یقینا دانستیم که تو خدایی زیرا پسر عمویت که تو، او را به رسالت فرستادی گفته است هیچ کس با آتش عذاب نمی کند، مگر پروردگار:

و روی أصحابنا في كتب المقالات أنه لما حرقهم صاحوا إليه الآن ظهر لنا ظهورا بينا أنك أنت الإله لأن ابن عمك الذي أرسلته قال لا يعذب بالنار إلا رب النار.(2)

ص: 76


1- کشی، رجال الكشی، ح 307 و 308
2- ابن أبي الحدید بیاد، شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج5 ص: 6

امام جواد و دستور اعدام غلات

قَالَ سَعْدٌ ، وَ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ عِیسَی بْنِ عُبَیْدٍ ، قَالَ حَدَّثَنِی إِسْحَاقُ اَلْأَنْبَارِیُّ ، قَالَ: قَالَ لِی أَبُو جَعْفَرٍ اَلثَّانِی عَلَیْهِ السَّلاَمُ مَا فَعَلَ أَبُو اَلسَّمْهَرِیِّ لَعَنَهُ اَللَّهُ یَکْذِبُ عَلَیْنَا، وَ یَزْعُمُ أَنَّهُ وَ اِبْنَ أَبِی اَلزَّرْقَاءِ دَعَاهُ إِلَیْنَا، أُشْهِدُکُمْ أَنِّی أَتَبَرَّأُ إِلَی اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْهُمَا، إِنَّهُمَا فَتَّانَانِ مَلْعُونَانِ، یَا إِسْحَاقُ أَرِحْنِی مِنْهُمَا یُرِحِ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِعَیْشِکَ فِی اَلْجَنَّهِ فَقُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ یَحِلُّ لِی قَتْلُهُمَا فَقَالَ: إِنَّهُمَا فَتَّانَانِ یَفْتِنَانِ اَلنَّاسَ وَ یَعْمَلاَنِ فِی خَیْطِ رَقَبَتِی وَ رَقَبَهِ مَوَالِیَّ، فَدِمَاؤُهُمَا هَدَرٌ لِلْمُسْلِمِینَ ، وَ إِیَّاکَ وَ اَلْفَتْکَ ! فَإِنَّ اَلْإِسْلاَمَ قَدْ قَیَّدَ اَلْفَتْکَ وَ أُشْفِقُ إِنْ قَتَلْتَهُ ظَاهِراً أَنْ تُسْأَلَ لِمَ قَتَلْتَهُ! وَ لاَ تَجِدَ اَلسَّبِیلَ إِلَی تَثْبِیتِ حُجَّهٍ، وَ لاَ یُمْکِنَکَ إِدْلاَءَ اَلْحُجَّهِ فَتَدْفَعَ ذَلِکَ عَنْ نَفْسِکَ، فَیُسْفَکَ دَمُ مُؤْمِنٍ مِنْ أ َوْلِیَائِنَا بِدَمِ کَافِرٍ، عَلَیْکُمْ بِالاِغْتِیَالِ! قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ عِیسَی : فَمَا زَالَ إِسْحَاقُ یَطْلُبُ ذَلِکَ أَنْ یَجِدَ اَلسَّبِیلَ إِلَی أَنْ یَغْتَالَهُمَا بِقَتْلٍ وَ کَانَا قَدْ حَذَّرَاهُ لَعَنَهُمَا اَللَّهُ

امام جواد عليه السلام فرمودند: ای اسحاق، من را از این دو راحت کن، که خداوند تو را در زندگی بهشتت راحت کند. اسحاق می پرسد: جانم به فدایت. ریختن خون آن دو برایم مباح است؟ امام می فرمایند: این دو فتنه گر، در بین مردم فتنه می کنند و در بین اصحاب ما می آیند و خون آن ها هدر است.

امام (عليه السلام) حتی درباره دشمن اسلام به این نکته سفارش می کنند که « ایاک وَ الْفَتْكُ فَانِ السَّلَامُ قَدْ قُيِّدَ الفتک » یعنی ایشان را ناگهانی و به نامردی نکش، ولی در ادامه می فرمایند که اما مخفیانه بکش، و علنی نکش، که اگر گرفتار شدی به خاطر خون یک چنین انسانی خون یک مؤمن ریخته نشود. امام کشتن ناجوانمردانه را رد می کنند، ولیکشتن مخفیانه را تایید می کنند.

ص: 77

امام هادی علیه السلام و دستور اعدام غلات

-قَالَ سَعْدٌ ، وَ حَدَّثَنِی جَمَاعَهٌ مِنْ أَصْحَابِنَا مِنَ اَلْعِرَاقِیِّینَ وَ غَیْرِهِمْ بِهَذَا اَلْحَدِیثِ عَنْ جُنَیْدٍ ثُمَّ سَمِعْتُهُ أَنَا بَعْدَ ذَلِکَ مِنْ جُنَیْدٍ : أَرْسَلَ إِلَیَّ أَبُو اَلْحَسَنِ اَلْعَسْکَرِیُّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ یَأْمُرُنِی بِقَتْلِ فَارِسِ بْنِ حَاتِمٍ اَلْقَزْوِینِیِّ لَعَنَهُ اَللَّهُ، فَقُلْتُ لاَ حَتَّی أَسْمَعَهُ مِنْهُ یَقُولَ لِی ذَلِکَ یُشَافِهَنِی بِهِ، قَالَ، فَبَعَثَ إِلَیَّ فَدَعَانِی فَصِرْتُ إِلَیْهِ، فَقَالَ: آمُرُکَ بِقَتْلِ فَارِسِ بْنِ حَاتِمٍ ! فَنَاوَلَنِی دَرَاهِمَ مِنْ عِنْدِهِ، وَ قَالَ: اِشْتَرِ بِهَذِهِ سِلاَحاً فَاعْرِضْهُ عَلَیَّ فَذَهَبْتُ فَاشْتَرَیْتُ سَیْفاً فَعَرَضْتُهُ عَلَیْهِ، فَقَالَ: رُدَّ هَذَا وَ خُذْ غَیْرَهُ، قَالَ، فَرَدَدْتُهُ وَ أَخَذْتُ مَکَانَهُ سَاطُوراً فَعَرَضْتُهُ عَلَیْهِ، فَقَالَ: هَذَا نَعَمْ، فَجِئْتُ إِلَی فَارِسَ وَ قَدْ خَرَجَ مِنَ اَلْمَسْجِدِ بَیْنَ اَلصَّلاَتَیْنِ اَلْمَغْرِبِ وَ اَلْعِشَاءِ، فَضَرَبْتُهُ عَلَی رَأْسِهِ فَصَرَعْتُهُ وَ ثَنَیْتُ عَلَیْهِ فَسَقَطَ مَیِّتاً، وَ وَ قَعَتِ اَلضَّجَّهُ فَرَمَیْتُ اَلسَّاطُورَ بَیْنَ یَدَیَّ ، وَ اِجْتَمَعَ اَلنَّاسُ وَ أُخِذْتُ إِذْ لَمْ یُوجَدْ هُنَاکَ أَحَدٌ غَیْرِی، فَلَمْ یَرَوْا مَعِی سِلاَحاً وَ لاَ سِکِّیناً، وَ طَلَبُوا اَلزُّقَاقَ وَ اَلدُّورَ فَلَمْ یَجِدُوا شَیْئاً، وَ لَمْ یُرَ أَثَرُ اَلسَّاطُورِ بَعْدَ ذَلِکَ (1)

سعد میگوید: جماعتی از شیعیان عراق و غیر آنان این حدیث را برای من نقل نمودند و بعد از نقل آنان خود از جنید شنیدم که میگفت: امام هادی علیه السلام کسی را نزد من فرستاد و مرا به کشتن فارس بن حاتم لعنه الله عليه امر نمود. گفتم: این کافی نیست بایستی خودم از آن حضرت بشنوم. پس حضرت کسی را فرستاد و مرا دعوت نمود، خدمتش شرفیاب شدم، فرمود: تو را به کشتن فارس بن حاتم امر مینمایم پس از آن چند درهم به من داد و فرمود: با ایندرهمها اسلحهای بخر وآن را به من نشان بده، رفتم شمشیری خریدم و بر حضرت عرضه نمودم، فرمود: این را برگردان و اسلحهای دیگر بخر. آن را برگرداندم و به جای آن ساطوری گرفتم و بر حضرت عرضه نمودم فرمود: آری این خوب است پس به سراغ فارس رفتم مابین نماز مغرب و عشا از مسجد بیرون آمد با آن ساطور به سرش

ص: 78


1- کشی محمد بن عمر رجال الکشی اختیار معرفة الرجال ، النص ص: 254

زدم و او را از پای درآوردم و کار او را با ضربتی دیگر تمام کردم افتاد ومرد، صدای مردم به ناله بلند گردید من ساطور را انداختم، مردم جمع شدند و در آنجا دنبال قاتل میگشتند و غیر از من کسی آنجا نبود، دیدند من سلاح ندارم، کوچه و خانههای اطراف را بررسی کردند چیزی را نیافتند و بعد از آن نیز ساطور را نیافتند. (پیدا نشدن ساطور از معجزه و کرامت امام علی النقی علیه السلام است.)

- حَدَّثَنِی اَلْحُسَیْنُ بْنُ اَلْحَسَنِ بْنِ بُنْدَارَ اَلْقُمِّیُّ ، قَالَ حَدَّثَنِی سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ أَبِی خَلَفٍ اَلْقُمِّیُّ ، قَالَ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ عِیسَی بْنِ عُبَیْدٍ : أَنَّ أَبَا اَلْحَسَنِ اَلْعَسْکَرِیَّ (عَلَیْهِ السَّلاَمُ) أَمَرَ بِقَتْلِ فَارِسِ بْنِ حَاتِمٍ اَلْقَزْوِینِیِّ وَ ضَمِنَ لِمَنْ قَتَلَهُ اَلْجَنَهَ ، فَقَتَلَهُ جُنَیْدٌ ، وَ کَانَ فَارِسٌ فَتَّاناً یَفْتِنُ اَلنَّاسَ وَ یَدْعُو إِلَی اَلْبِدْعَهِ، فَخَرَجَ مِنْ أَبِی اَلْحَسَنِ (عَلَیْهِ السَّلاَمُ) : هَذَا فَارِسٌ لَعَنَهُ اَللَّهُ یَعْمَلُ مِنْ قِبَلِی فَتَّاناً دَاعِیاً إِلَی اَلْبِدْعَهِ، وَ دَمُهُ هَدَرٌ لِکُلِّ مَنْ قَتَلَهُ، فَمَنْ هَذَا اَلَّذِی یُرِیحُنِی مِنْهُ وَ یَقْتُلُهُ! وَ أَنَا ضَامِنٌ لَهُ عَلَی اَللَّهِ اَلْجَنَّهَ(1)

امام هادی علیه السلام دستور قتل فارس بن حاتم قزوینی را صادر فرمود و برای کشنده او بهشت را ضمانت کرد . جنید او را به قتل رساند. فارس، شیطان صفتی بود که مردم را به گمراهی می کشاند و به کارهای بدعت آمیز فرا می خواند .پس ، از امام هادی علیه السلام دستور آمد : این فارس ملعون، مردم را به نام من، گمراه می کند و به بدعت فرا می خواند. خونش برای هر که او را بکشد مباح است. کیست که او را بکشد و مرا از شرش آسوده گرداند، تا در عوض، من نزد خداوند برایش بهشت را ضمانت کنم؟

امام عسکری و دستور به اعدام غلات

- اَلْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ اَلْأَشْعَرِیُّ قَالَ: کَانَ یَرِدُ کِتَابُ أَبِی مُحَمَّدٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ فِی اَلْإِجْرَاءِ عَلَی اَلْجُنَیْدِ قَاتِلِ فَارِسَ وَ أَبِی اَلْحَسَنِ وَ آخَرَ فَلَمَّا مَضَی أَبُو مُحَمَّدٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ وَرَدَ اِسْتِئْنَافٌ مِنَ اَلصَّاحِبِ

ص: 79


1- کشی محمد بن عمر رجال اختیار معرفة الرجال ، النص ص: 524

لِإِجْرَاءِ أَبِی اَلْحَسَنِ وَ صَاحِبِهِ وَ لَمْ یَرِدْ فِی أَمْرِ اَلْجُنَیْدِ بِشَیْءٍ قَالَ فَاغْتَمَمْتُ لِذَلِکَ فَوَرَدَ نَعْیُ اَلْجُنَیْدِ بَعْدَ ذَلِکَ(1)

حسین بن محمد اشعری گوید: نامه های امام عسکری علیه السلام در اجراء امور به جنید می رسید که فارس را کشته بود (فارس پسر حاتم بن ماهویه قزوینی است،

توضیح بیشتر: در رجال کشی آمده است: نصر بن صباح، که در باره او گفته اند: متهم و غالی مذهب بوده است، و فضل بن شاذان در برخی کتب خود گفته: فارس بن حاتم از دروغگویان معروف و هرزه بود و امام عسکری دستور قتل او را صادر کرد و جنید او را کشت - از مجلسی قدس سره) و هم به ابی الحسن و دیگری، چون امام عسکری علیه السلام در گذشت، دستور اجراء از طرف صاحب الأمر عجل الله تعالی فرجه الشریف برای ابی الحسن و آن رفیق دیگرش تجدید شد و در باره جنید خبری نرسید، من از این غمگین شدم (که مبادا منحرف شده باشد) و پس از آن خبر مردن جنید رسید.

قَالَ سَعْدٌ ، حَدَّثَنِی اَلْعُبَیْدِیُّ ، قَالَ: کَتَبَ إِلَیَّ اَلْعَسْکَرِیُّ... یا مُحَمَّدُ ، إن قَدَرتَ أن تَشدَخَ رَأسَهُ بِالحَجَرِ فَافعَل ، فَإِنَّهُ قَد آذانی ، آذاهُ اللّهُ فِی الدُّنیا وَالآخِرَهِ.(2)

امام عسکری علیه السلام همچنین به ابومحمد بن فضل بن شاذان دستور می دند که اگر توانستی سر این بابای قمی (از غلات مشهور) را با سنگ پشکنی، چنین کن که او مرا آزار داده است خداوند او را در دنیا و آخرت آزار دهد.

ص: 80


1- کلینی، محمد بن يعقوب، الکافی (ط الإسلامية) ، ج 1، ج: 524
2- محمد بن عمر کشی، رجال الکشی اختیار معرفة الرجال، النص ص: 520

3.سفارش های اهل بيت عليهم السلام به شیعیان درباره غاليان

دستور امام صادق علیه السلام به برائت جستن از غلات

- جَعْفَرِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ: قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ یَا أَبَا مُحَمَّدٍ اِبْرَأْ مِمَّنْ یَزْعَمُ أَنَّا أَرْبَابٌ قُلْتُ بَرِئَ اَللَّهُ مِنْهُ فَقَالَ اِبْرَأْ مِمَّنْ یَزْعَمُ أَنَّا أَنْبِیَاءُ قُلْتُ بَرِئَ اَللَّهُ مِنْهُ

امام صادق عليه السلام به ابوبصیر فرمود: ای ابامحمد؛ هر کس ادعا کند که ما رب هستیم. از او بیزاری بجوی.

امام رضا عليه السلام و دستور به کناره گیری و احتراز از غلات

- الْحُسَیْنُ بْنُ الْحَسَنِ الْقُمِّیُّ عَنْ سَعْدٍ عَنِ الْعُبَیْدِیِّ عَنْ یُونُسَ قَالَ قَالَ أَبُو الْحَسَنِ الرِّضَا علیه السلام یَا یُونُسُ أَ مَا تَرَی إِلَی مُحَمَّدِ بْنِ فُرَاتٍ وَ مَا یَکْذِبُ عَلَیَّ فَقُلْتُ أَبْعَدَهُ اللَّهُ وَ أَسْحَقَهُ وَ أَشْقَاهُ فَقَالَ قَدْ فَعَلَ اللَّهُ ذَلِکَ بِهِ أَذَاقَهُ اللَّهُ حَرَّ الْحَدِیدِ کَمَا أَذَاقَ مَنْ کَانَ قَبْلَهُ مِمَّنْ کَذَبَ عَلَیْنَا یَا یُونُسُ إِنَّمَا قُلْتُ ذَلِکَ لِتُحَذِّرَ عَنْهُ أَصْحَابِی وَ تَأْمُرَهُمْ بِلَعْنِهِ وَ الْبَرَاءَهِ مِنْهُ فَإِنَّ اللَّهَ بَرِی ءٌ مِنْهُ(1)

یونس گفت حضرت رضا عليه السلام فرمود: یونس نمی بینی محمد بن فرات چه دروغ ها بر من می بندد گفتم خدا او را دور کند و مرگ دهد و بدبختش نماید فرمود خدا نسبت باو این کارها را کرده خدا او را بحرارت آهن مبتلا کند همان طور که دروغ گویان بر ما را قبل از او بهمین گرفتاری مبتلا کرده فرمود یونس این حرف را بتو زدم تا اصحاب مرا از او به پرهیزانی و مردم را وادار بلعنت و بیزاری از او کنی خدا از او بیزار است.

ص: 81


1- مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار (ط بیروت) ج 25 ص 319

عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ يَقْطِينٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ خَلَفِ بْنِ حَمَّادٍ عَنْ رَجُلٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: لَا تُصَلِّ خَلْفَ الْغَالِي وَ إِنْ كَانَ يَقُولُ بِقَوْلِكَ وَ الْمَجْهُولِ وَ الْمُجَاهِرِ بِالْفِسْقِ وَ إِنْ كَانَ مُقْتَصِداً(1)

امام صادق عليه السلام فرمود: پشت سر غالی نماز مگذار گرچه (به ظاهر) هم نظر تو (شيعه) باشد.

-ترساندن و عقوبت تراشی برای ارتباط با غلات

عَنْ عَلِیِّ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِیهِ قَالَ؛ قَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ اَلصَّادِقُ (عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ): أَدْنَی مَا یَخْرُجُ بِهِ اَلرَّجُلُ مِنَ اَلْإِیمَانِ أَنْ یَجْلِسَ إِلَی غَالٍ فَیَسْتَمِعَ إِلَی حَدِیثِهِ وَ یُصَدِّقَهُ إِلَی قَوْلِهِ. إِنَّ أَبِی حَدَّثَنِی عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ أَنَّ رَسُولَ اَللَّهِ (صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ و سلم) قَالَ صِنْفَانِ مِنْ أُمَّتِی لاَ نَصِیبَ لَهُمَا فِی اَلْإِسْلاَمِ اَلْغُلاَهُ وَ اَلْقَدَرِیَّهُ(2)

على بن سالم از پدر خود نقل کرد که حضرت امام صادق (عليه السلام) فرمود: کوچکترین چیزی که شخص را از ایمان خارج می کند این است که بنشینید پیش یک غالی و به حرف او گوش بدهید و تصدیق گفتارش را بنمائید. پدرم از پدر خود از جدش نقل می کند که پیامبر اکرم (صلی الله عليه و آله و سلم) فرمود: دو گروه از امت مرا نصیبی نیست در اسلام: غالیان و قدریه.

خروج از ولایت امام، در صورت هرگونه ارتباط با غلات

عَنْ أَبِی هَاشِمٍ اَلْجَعْفَرِیِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا اَلْحَسَنِ اَلرِّضَا (عَلَیْهِ السَّلاَمُ) عَنِ اَلْغُلاَهِ وَ اَلْمُفَوِّضَهِ فَقَالَ (علیه السلام) مَنْ جَالَسَهُمْ أَوْ خَالَطَهُمْ أَوْ وَاکَلَهُمْ أَوْ شَارَبَهُمْ أَوْ وَاصَلَهُمْ أَوْ زَوَّجَهُمْ أَوْ تَزَوَّجَ إِلَیْهِمْ أَوْ أَمِنَهُمْ أَوِ اِئْتَمَنَهُمْ عَلَی

ص: 82


1- طوسی، محمد بن حسن، تهذيب الأحكام (تحقیق خرسان) ،ج3 ص: 31
2- صدوق الخصال، ج 1، ص 72

أَمَانَهٍ أَوْ صَدَّقَ حَدِیثَهُمْ أَوْ أَعَانَهُمْ بِشَطْرِ کَلِمَهٍ خَرَجَ مِنْ وَلاَیَهِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ وَلاَیَهِ اَلرَّسُولِ (صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سلم) وَلاَیَتِنَا أَهْلَ اَلْبَیْتِ(1)

ابوهاشم جعفری گفت: از حضرت امام رضا (عليه السلام) راجع به غاليان و مفوضه سؤال کردم. حضرت فرمود: ... هر که با آن ها مجالست نماید و معاشرت داشته باشد یا به خوردن و آشامیدن بنشیند یا با آنها رابطه برقرار کند و یا به آن ها دختر بدهد و یا دختر بگیرد یا امانت بگیرد و یا به آن ها اعتماد کند و یا سخن آن ها را تصدیق کند یا به آن ها کمک کند به یک کلمه، از ولایت خدا و پیامبر و ولایت ما اهل بیت (عليهم السلام) خارج خواهد شد.

عدم ترحم به غلات

حمدويه، قال: حدثني محمد بن عيسى، عن النضر بن سويد عن يحيى الحلبي عن أبيه عمران بن على، قال: سمعت أبا عبد الله عليه السلام يقول: لعن الله أبا الخطاب و لعن من قتل معه و لعن من بقي منهم، و لعن الله من دخل قلبه رحمة. لهم.(2)

خدا ابوالخطاب را لعنت کند و خدا لعنت کند هر که با او جنگ کرد و هر کس از این گروه باقی مانده و خدا لعنت کند هرکس در دل خود نسبت به آنها ترحمی احساس نماید.

امام عصر و فرمان به عدم دوستی باغلات

و كان أيضا من جملة الغلاة أحمد بن هلال الكرخي و قد كان من قبل في عدد أصحاب أبي محمد علیه السلام ثم تغير عما كان عليه و أنكر بابية أبي جعفر محمد بن عثمان فخرج التوقيع يلعنه من قبل صاحب الأمر و

ص: 83


1- صدوق، عیون أخبار الرضا (عليه السلام)، ج 2، ص 203
2- کشی، محمد بن عمر رجال الکشی اختیار معرفة الرجالي، النص ص: 295

الزمان و بالبراءة منه في جملة من لعن و تبرا منه و كذا كان ابو طاهر محمد بن على بن بلال و الحسين بن منصور الحلاج و محمد بن على الشلمغانی المعروف بابن أبي العزاقري لعنهم الله فخرج التوقيع بلعنهم و البراءة منهم جميعا على يد الشيخ أبي القاسم الحسين بن روح قدس سره و نسخته عَرِّفْ اَطالَ اللهُ بَقاكَ عَرَّفَكَ اللهُ الخيَرْ كُلَّهُ، وَ خَتَمَ بِهِ عَمَلَكَ مَنْ تَثِقُ بِدينِهِ، وَ تَسْكُنُ اِلٰى نِیتِهِ مِن اِخْوانِنا اَدامَ اللهُ سَعادَتَهُمْ، بِاَنَّ مُحَمّدَ بْنَ عَلِيٍّ المعروفِ بِالشَّلْمَغانِيِّ عَجَّلَ اللهُ لَهُ النِقْمَةَ، وَ لا اَمْهَلَهُ، قَدْاِرْتَدَّ عَنِ الْاِسْلامِ وَ فارَقَهُ، وَ اَلحَْدَ في دينِ اللهِ، وَ ادَّعٰى ما كَفَرَ مَعَهُ بِالْخالِقِ جَلَّ وَ تعالٰى، وَ اِفْتَرٰى كَذِباً وَ زوُراً، وَ قالَ بُهْتاناً وَ اِثْماً عَظيماً، كَذِبَ الْعادِلوُنَ بِاللهِ، وَ ضَلُّوا ضَلالاً بَعيداً، وَ خَسِروُا خُسْراناً مُبيناً. وَ اِنّّا بَرِئْنا اِلَى اللهِ تَعالٰى وَ رَسوُلِهِ صَلَواتُ اللهِ عَلَيْهِ وَ سَلامُهُ وَ رَحْمَتُهَ وَ بَرَكاتُهُ مِنْهُ، وَ لَعَنّاهُ عَلَيْهِ لَعائِنُ اللهِ فِي الظّاهِرِ مِنّا وَ البْاطِنِ، فِي السِّرِّ وَ الْجَهْرِ، وَ في كُلِّ وَقْتٍ وَ عَلٰى كُلِّ حالٍ، وَ عَلٰى كُلِّ مَنْ شايَعَهُ، وَ بَلََّغَهُ هٰذَا الْقَوْلُ مِنّا وَ اَقامَ عَلٰى تَوَلّاهُ بَعْدَهُ. اَعْلِمْهُمْ تَوَلّاكَ اللهُ اِنَّنا فِي التَّوَقّي وَ الْمُحاذَرَةِ مِنْهُ عَلٰى مِثْلِ ما كُنّا عَلَيْهِ مِمَّنْ تَقَدَّمَهُ مِنْ نُظَرائِهِ مِنْ السَّريعِيِّ وَ النِمَيْرِيِّ، وَ الهِلالِيِّ، وَ الْبَلالِيِّ وَ غَيْرِهِمْ. وَ عادَةُ اللهِ جَلَّ ثَناؤُهُ مَعَ ذٰلِكَ قَبْلَهُ وَ بَعْدَهُ عِنْدَنا جَميلَةٌ، وَ بِهِ نَثِقُ، وَ اِيّاهُ نَسْتَعينُ، وَ هُوَ حَسْبُنَا فِی کُلِّ أُمُورِنَا وَ نِعْمَ الْوَکِیلُ(1)

مو همچنین بود از جمله غلات، أبو طاهر محمد بن على بن بلال، و حسین بن منصور حلاج، و محمد بن - على شلمغانی معروف به ابن ابی العزاقر - لعنهم الله -، برای تمام اینان توقیعی بر لعن و برائت از همه آنان بدست شيخ أبو القاسم حسین بن روح رحمه الله بدین مضمون صادر شد: «خداوند عمر تو را طولانی گرداند و همه خوبیها را بتو بشناساند، و سرانجام تو را به نیکی کامل گرداند و سعادت تو راپیوسته کند به کسانی که به دیانت آنان اطمینان داری اعلام کن که محمد بن علی معروف به شلمغانی خداوند در عذاب وی تعجیل نموده و دیگر مهلت به او نمی دهد، چه او از دین اسلام برگشته و از آن

ص: 84


1- طبرسی، الاحتجاج على اهل اللجاج، ج2، ص: 475

جدا شده و ملحد گردیده و چیزهایی ادعا کرد که موجب کفر به خالق متعال شد، و بخدا دروغ و بهتان بست و گناه بزرگی نمود، آنان که از خداوند برگشتند سخت گمراه و از رحمت خدا دور شده اند و زیانی بس آشکار بردند. ما از طرف خدا و رسول صلوات و سلام و رحمت و برکات خدا بر او باد از او بیزاری جسته و او را لعنت میکنیم، در ظاهر و باطن و پنهان و آشکار و در هر وقت و هر حال و لعنت خدا بر کسی که از وی پیر وی و تبعیت کند و بعد از صدور این توقيع ما، باز در دوستی او ثابت بماند، و مردم را از این موضع مطلع گردان- خدا شما را دوست بدارد-: ما در پرهیز و حذر از او همان رفتار را داریم که با افراد همانند گذشته او داشتیم مانند: شریعی، نمیری، هلالی و بلالی، و دیگر از ایشان، و بعد از او ما عادت خدا را نیک دانسته و می دانیم و به او اعتماد می کنیم و از وی یاری می جوئیم و در همه امور، او برای ما کافی و نیکو کارگزار و پشتیبانی است».

جوانان شیعه، در معرض خطر بیشتری هستند

بنابر روایات موجود، بیشترین طیف از شیعیان که در معرض خطر غلات و باورهای غالیانه هستند، جوانان می باشند.

- عَنْ فُضَیْلِ بْنِ یَسَارٍ قَالَ قَالَ اَلصَّادِقُ (عَلَیْهِ السَّلاَمُ) : اِحْذَرُوا عَلَی شَبَابِکُمُ اَلْغُلاَهَ لاَ یُفْسِدُوهُمْ فَإِنَّ اَلْغُلاَهَ شَرُّ خَلْقِ اَللَّهِ یُصَغِّرُونَ عَظَمَهَ اَللَّهِ وَ یَدَّعُونَ اَلرُّبُوبِیَّهَ لِعِبَادِ اَللَّهِ وَ اَللَّهِ إِنَّ اَلْغُلاَهَ أَشَرُّ مِنَ اَلْیَهُودِ وَ اَلنَّصَارَی وَ اَلْمَجُوسِ وَ اَلَّذِینَ أَشْرَکُوا(1)

ص: 85


1- طوسی الامالی ص 650

فضيل بن يسار گفت: حضرت امام صادق (عليه السلام) فرمود: بر حذر باشید که غاليان جوانانتان را گمراه نکنند. غالیان شرورترین خلق خدایند. اهانت به مقام عظمت پروردگار مینمایند و ادعای خدائی برای بندگان خدا می کنند. به خدا قسم غلات از یهود و نصاری و مجوس و مشرکان بدترند.

توضیح: در اینجا باید تذکر داد که در عصر اهل بیت علیهم السلام،این جوانان شیعه بودند که بیشتر تحت تاثیر دعاوی به ظاهر فریبنده غاليان قرار می گرفتند چراکه غاليان به اسم معرفت به مقام امام و شناخت باطن و حقیقت دین، گرفتار افراط و کج روی می شدند و جوانان شیعه با شور و اشتیاق و حرارتی که در این مباحث داشتند در برخی موارد گرفتار حقه های غلات می شدند.

در روایت ذیل به خوبی این نکته نشان داده شده است که در عصر امام باقر و امام صادق عليهما السلام، جوانان شیعه (غلمان احداث) گرداگرد غلات جمع شده و تحت تاثیر دعاوی غاليانه آنها قرار گرفته بودند:

- حَمْدَوَیْهِ ، قَالَ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ عِیسَی ، قَالَ حَدَّثَنِی عَلِیُّ بْنُ اَلنُّعْمَانِ ، عَنِ اَلْحُسَیْنِ بْنِ أَبِی اَلْعَلاَءِ ، عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ : سَأَلْتُهُ عَنِ اَلْمُغِیرَهِ وَ هُوَ بِالْبَقِیعِ وَ مَعَهُ رَجُلٌ مِمَّنْ یَقُولُ إِنَّ اَلْأَرْوَاحَ تَتَنَاسَخُ، فَکَرِهْتُ أَنْ أَسْأَلَهُ وَ کَرِهْتُ أَنْ أَمْشِیَ فَیَتَعَلَّقَ بِی فَرَجَعْتُ إِلَی أَبِی وَ لَمْ أَمْضِ، فَقَالَ یَا بُنَیَّ لَقَدْ أَسْرَعْتَ! فَقُلْتُ یَا أَبَتِ إِنِّی رَأَیْتُ اَلْمُغِیرَهَ مَعَ فُلاَنٍ، فَقَالَ أَبِی لَعَنَ اَللَّهُ اَلْمُغِیرَهَ قَدْ حَلَفْتُ أَنْ لاَ یَدْخُلَ عَلَیَّ أَبَداً. وَ ذَکَرْتُ أَنَّ رَجُلاً مِنْ أَصْحَابِهِ تَکَلَّمَ عِنْدِی بِبَعْضِ اَلْکَلاَمِ فَقَالَ هُوَ: أَشْهَدُ اَللَّهَ أَنَّ اَلَّذِی حَدَّثَکَ لَمِنَ اَلْکَاذِبِینَ، وَ أُشْهِدُ اَللَّهَ أَنَّ اَلْمُغِیرَهَ عِنْدَ اَللَّهِ لَمِنَ اَلْمُدْحَضِینَ، ثُمَّ ذَکَرَ صَاحِبَهُمُ اَلَّذِی بِالْمَدِینَهِ : فَقَالَ وَ اَللَّهِ مَا رَءَاهُ أَبِی، وَ قَالَ وَ اَللَّهِ مَا صَاحِبُکُمْ بِمَهْدِیٍّ وَ لاَ

ص: 86

بِمُهْتَدِی ، وَ ذَکَرْتُ لَهُمْ أَنَّ فِیهِمْ غِلْمَاناً أَحْدَاثاً لَوْ سَمِعُوا کَلاَمَکَ لَرَجَوْتُ أَنْ یَرْجِعُوا! قَالَ، ثُمَّ قَالَ: أَلا یَأْتُونِّی فَأُخْبِرَهُمْ

-حسین بن ابی العلا از امام صادق عليه السلام نقل کرده است که ایشان فرمود: درباره مغيره (از پدرم) سوال کردم در حالیکه با یکی از قائلين به تناسخ در بقیع بود، پس خوش نداشتم که از او سوال کنم یا با او همقدم شوم پس به سوی پدرم بازگشتم و ایشان به من گفت: ای پسرم زود برگشتی؟ گفتم: ای پدر! مغیره را با فلان شخص دیدم. پدرم فرمود: لعنت خدا بر مغيره، به راستی که با خود عهد کردم او را نزد خود راه ندهم. به یاد آوردم که یکی از اصحاب مغيره سخنانی می گفت، پس ایشان فرمود: خدا را شاهد می گیرم، کسی کهاین سخنان را به تو گفته است از دروغ گویان است و خدا را شاهد می گیرم که مغیره نزد خدا از باطل شدگان است. سپس دوست او در مدینه را یاد کردم و فرمود: به خدا قسم او پدرم را ندیده است و دوست شما هدایت شده و هدایت کننده نیست. گفتم که نزد او جوانانی هستند که اگر این سخنان شما را بشنوند امید است هدایت شوند و دیگر نزد او نروند.

(ترجمه بازبینی شود)

مذمت های تند و شدید اهل بیت نسبت به غلات

اهل بيت عليهم السلام برای متوجه ساختن شیعیان نسبت به عمق خطر غلات و شدت انحراف تفکرات غالیانه، یا شدید ترین الحان و تند ترین عبارات، این اشخاص و تفکرات را مورد مذمت و نقد قرار داده اند که در ادامه به برخی از این روایات اشاره می شود.

غلات بدتر از مقصره

ص: 87

عَنْ فُضَیْلِ بْنِ یَسَارٍ قَالَ قَالَ اَلصَّادِقُ (عَلَیْهِ السَّلاَمُ):...: إِلَيْنَا يَرْجِعُ الْغَالِي فَلَا نَقْبَلُهُ وَ بِنَا يَلْحَقُ الْمُقَصِّرُ فَنَقْبَلُهُ. فَقِيلَ لَهُ: كَيْفَ ذَلِكَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ قَالَ: لِأَنَّ الْغَالِيَ قَدِ اعْتَادَ تَرْكَ الصَّلَاةِ وَ الزَّكَاةِ وَ الصِّيَامِ وَ الْحَجِّ فَلَا يَقْدِرُ عَلَى تَرْكِ عَادَتِهِ وَ عَلَى الرُّجُوعِ إِلَى طَاعَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَبَداً وَ إِنَّ الْمُقَصِّرُ إِذَا عَرَفَ عَمِلَ وَ أَطَاعَ (1)

حضرت امام صادق (عليه السلام) فرمود: غالی برگشتش به ما است اما او را نخواهیم پذیرفت (سعادمند نمی شود) و کسی که درباره ما کوتاهی کرده نیز بر میگردد، او را می پذیریم. عرضکردند: آقا این مطلب چگونه است؟! فرمود: غالی عادت به ترک نماز و زكات و روزه و حج کرده، نمیتواند هرگز عادت خود را ترک کند و برگشت به بندگی خدا نماید ولی مقصر وقتی عارف شد، عمل می کند و اطاعت می نماید.

غلات، مضرتر و خطرناک تر از بنی امیه و نواصب

علل الشرائع مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ بَشَّارٍ اَلْقَزْوِینِیُّ عَنِ اَلْمُظَفَّرِ بْنِ أَحْمَدَ عَنِ اَلْأَسَدِیِّ عَنْ سَهْلٍ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ اَلْفَضْلِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ یَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّه...

قَالَ ثُمَّ قَالَ علیه السلام یَا ابْنَ عَمِّ وَ إِنَّ ذَلِکَ لَأَقَلُّ ضَرَراً عَلَی الْإِسْلَامِ وَ أَهْلِهِ مِمَّا وَ ضَعَهُ قَوْمٌ انْتَحَلُوا مَوَدَّتَنَا وَ زَعَمُوا أَنَّهُمْ یَدِینُونَ بِمُوَالاتِنَا وَ یَقُولُونَ بِإِمَامَتِنَا زَعَمُوا أَنَّ الْحُسَیْنَ علیه السلام لَمْ یُقْتَلْ وَ أَنَّهُ شُبِّهَ لِلنَّاسِ أَمْرُهُ کَعِیسَی ابْنِ مَرْیَمَ فَلَا لَائِمَهَ إِذاً عَلَی بَنِی أُمَیَّهَ وَ لَا عَتْبَ عَلَی زَعْمِهِمْ یَا ابْنَ عَمِّ مَنْ زَعَمَ أَنَّ الْحُسَیْنَ لَمْ یُقْتَلْ فَقَدْ کَذَّبَ رَسُولَ اللَّهِ وَ عَلِیّاً وَ کَذَّبَ مَنْ بَعْدَهُ مِنَ الْأَئِمَّهِ علیهم السلام فِی إِخْبَارِهِمْ بِقَتْلِهِ وَ مَنْ کَذَّبَهُمْ فَهُوَ کَافِرٌ بِاللَّهِ الْعَظِیمِ وَ دَمُهُ مُبَاحٌ لِکُلِّ مَنْ سَمِعَ ذَلِکَ مِنْهُ قَالَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ الْفَضْلِ فَقُلْتُ لَهُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَمَا

ص: 88


1- طوسی الامالی ص 650

تَقُولُ فِی قَوْمٍ مِنْ شِیعَتِکَ یَقُولُونَ بِهِ فَقَالَ علیه السلام مَا هَؤُلَاءِ مِنْ شِیعَتِی وَ أَنَا بَرِی ءٌ مِنْهُمْ قَالَ فَقُلْتُ فَقَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ

امام صادق عليه السلام فرمودند: ای پسر عمو حرکات و آنچه این قوم انجام دادند ضررش پراسلام و اهل اسلام به مراتب کمتر است از آنچه را که گروهی دیگر جعل و وضع نمودند. این گروه مودت و محبت ما را آئین خود قرار داده و چنین پنداشتند که به امامت ما قائل و به موالات ما اهل بیت متدینند، توهم کرده اند امام حسين عليه السلام شهید نشده و امر آن حضرت همچون عیسی بن مریم على نبينا و آله علیه و عليهم السلام بر مردم مشتبه گردید در نتیجه به عقیده ایشان سرزنش و ملامتی بر بنی امیه نیست، ای پسر عمو، کسی که گمان کند امام حسین علیه السلام کشته نشده قطعا پیامبر اکرم صلی الله عليه و آله و على عليه السلام و ائمه بعد ایشان عليهم السلام را تکذیب کرده زیرا این حضرات جملگی خبر از کشته شدن و شهادت آن بزرگوار داده اند وکسی که ایشان را تکذیب کند به خدای عظیم کفر ورزیده و خونش بر هر کسی که آن را بشنود مباح و حلال است.

إِبْرَاهِیمُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْعَبَّاسِ ، قَالَ حَدَّثَنِی أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِیسَ اَلْقُمِّیُّ ، عَنْ حَمْدَانَ بْنِ سُلَیْمَانَ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْحُسَیْنِ ، عَنِ اِبْنِ فَضَّالٍ ، عَنْ أَبِی اَلْمَغْرَاءِ ، عَنْ عَنْبَسَهَ ، قَالَ، قَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: لَقَدْ أَمْسَیْنَا وَ مَا أَحَدٌ أَعْدَی لَنَا مِمَّنْ یَنْتَحِلُ مَوَدَّتَنَا ،

امام صادق عليه السلام فرمود: در این زمانه، دشمن ترین اشخاص نسبت به ما، کسانی هستند که ادعای مودت و محبت ما را دارند.

توضیح: به نظر می رسد علت اینکه خطر غلات، بیشتر از نواصب و بنی امیه دانسته شده است، این می باشد که غاليان، ادعای محبت و پذیرش ولایت اهل بیت علیهم السلام را دارند و در میان شیعیان نفوذ کرده و اصحاب امامان و شیعیان را گمراه و فاسد می کنند. بر خلاف بنی امیه، که همه شیعیان از انحراف آنها مطلع هستند.

ص: 89

غلات، بدتر از مجوس و مسیحیان و اهل سنت و خوارج

عَنِ اَلْحُسَیْنِ بْنِ خَالِدٍ اَلصَّیْرَفِیِّ قَالَ قَالَ أَبُو اَلْحَسَنِ (عَلَیْهِ السَّلاَمُ): .... لَعَنَ اَللَّهُ اَلْغُلاَهَ أَلاَ کَانُوا مَجُوساً أَلاَ کَانُوا نَصَارَی أَلاَ کَانُوا قَدَرِیَّهً أَلاَ کَانُوا مُرْجِئَهً أَلاَ کَانُوا حَرُورِیَّهً ثُمَّ قَالَ (عَلَیْهِ السَّلاَمُ): لاَ تُقَاعِدُوهُمْ وَ لاَ تُصَادِقُوهُمْ وَ اِبْرَءُوا مِنْهُمْ بَرِئَ اَللَّهُ مِنْهُمْ(1)

حسین بن خالد صیرفی گفت: حضرت امام رضا (عليه السلام) فرمود: خداوند غالیان را لعنت کند. آن ها از مجوس و نصاری و قدری ها و مرجئه و حروری بدترند. سپس فرمود: با آن ها ننشینید و رفاقت نکنید و از آن ها بیزاری بجوئید، خدا از آن ها بیزار باشد.

غلو درباره امامان، بدتر از نسبت گناه به آنها

- حَدَّثَنَا أَبِی رَحِمَهُ اَللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ قُتَیْبَهَ عَنْ حَمْدَانَ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنْ نُوحِ بْنِ شُعَیْبٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ عَنْ صَالِحِ بْنِ عُقْبَهَ عَنْ عَلْقَمَهَ قال: .... قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام یَا عَلْقَمَةُ مَا أَعْجَبَ أَقَاوِیلَ النَّاسِ فِی عَلِیٍّ علیه السلام کَمْ بَیْنَ مَنْ یَقُولُ إِنَّهُ رَبٌّ مَعْبُودٌ وَ بَیْنَ مَنْ یَقُولُ إِنَّهُ عَبْدٌ عَاصٍ لِلْمَعْبُودِ وَ لَقَدْ کَانَ قَوْلُ مَنْ یَنْسُبُهُ إِلَی الْعِصْیَانِ أَهْوَنَ عَلَیْهِ مِنْ قَوْلِ مَنْ یَنْسُبُهُ إِلَی الرُّبُوبِیَّةِ...(2)

سپس امام صادق فرمود ای علقمه چه گفتار عجیبی مردم در باره على عليه السلام دارند یکی او را معبود داند و دیگری عاصی معبود پندارد و آنکه او را متهم بمعصیت کند بر او سهل تر است از آنکه متهم به ربوبیت نماید.

ص: 90


1- صدوق، عیون أخبار الرضا (عليه السلام)، ج 2، ص 202
2- صدوق، الأمالى، النص ، ص: 104

سفارش اما عسکری علیه السلام به شیعیان درباره غالیان

وَجَدْتُ بِخَطِّ جِبْرِیلَ بْنِ أَحْمَدَ ، حَدَّثَنِی مُوسَی بْنُ جَعْفَرِ بْنِ وَهْبٍ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ دَاوُدَ اَلْیَعْقُوبِیِّ ، قَالَ: کَتَبْتُ إِلَیْهِ یَعْنِی أَبَا اَلْحَسَنِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ أَعْلَمْتُهُ أَمْرَ فَارِسِ بْنِ حَاتِمٍ ! فَکَتَبَ : لاَ تَحْفِلَنَّ بِهِ وَ إِنْ أَتَاکَ فَاسْتَخِفَّ بِهِ.(1)

ابراهيم بن داود یعقوبی می گوید که نامه ای به امام حسن عسکری علیه السلام درباره فارس بن حاتم نوشتم و ایشان در پاسخ من نوشتند: با او جمع نشوید (مراوده نکنید) و اگر نزد تو آمد او را خوار و خفيف نما.

دستور به برائت جستن از غلات و مفوضه در ادعیه

- فِی اَلدُّعَاءِ: اَللَّهُمَّ لاَ تَجْعَلْنَا مِنَ اَلَّذِینَ تَقَدَّمُوا فَمَرَقُوا وَ لاَ مِنَ اَلَّذِینَ تَأَخَّرُوا فَمُحِقُوا وَ اِجْعَلْنَا مِنَ اَلنُّمْرُقَهِ اَلْأَوْسَطِ (2)

در دعا وارد شده «اللهم لا تجعلنا من الذين تقدموا فمرقوا ولا من الذين تاخروا فمحقوا، واجعلنا من النمرقة الاوسط». خدایا ما را قرار مده از کسانی که پیش روی کردند و از دین خارج شدند و نه از کسانی که عقب افتادند و هلاک شدند ما را قرار ده از گروه میانه رو.

در بخشی از زیارت حضرت حجت عجل الله تعالی فرجه الشریف آمده است:

الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی.... لَمْ يَجْعَلْنَا مِنَ الْغَلَّاةِ المُفَوِضينَ....(3)

سپاس خدایی را که ما را از غلات مفوضه قرار نداد.

ص: 91


1- کشی محمد بن عمر ،رجال الکشی إختيار معرفة الرجال النص ص: 522
2- شیخ مفید الاختصاص النص ص 332
3- مجلسی، محمد باقر، بحارالنوار (ط بيروت) ج99 ص:103

در زیارت نامه عسکریین عليهما السلام آمده است:

«اللّهُمَّ إنِّي أبرَأُ إلَیکَ مِمَّنِ اعْتَقَدَ فِیهِما اللّاهُوتَ، وَ قَدَّمَ عَلَیهِما الطّاغوتَ. اللّهُمَّ الْعَنِ النّاصِبَةَ الجاحِدِینَ، وَ المُسرِفِینَ الغالِینَ، وَ الشّاکِّینَ المُقَصِّرِینَ، و الجهلة المُفَوِّضِینِ»(1)

«خدایا من به سوی تو بیزاری می جویم از کسانی که در مورد این دو امام (امام هادی و امام عسکری سلام الله عليهما ) معتقد به «لاهوت» باشند و یا «طاغوت» را بر آنان مقدم بردارند. خدایا «ناصبان اهل جحود» و «زیاده روی کنندگان غالی» و «شک کنندگان اهل تقصیر» و «جاهلان اهل تفويض» را لعنت کن»

همچنین در فرازهایی از دعای پس از نماز در مسجد قبا چنین گفته می شود:

یَا مَنْ تَعَالَی عَنِ الْحُدُودِ وَ عَنْ أَقَاوِیلِ الْمُشَبِّهَهِ وَ الْغُلَاهِ وَ إِجْبَارِ الْعِبَادِ عَلَی الْمَعَاصِی وَ الِاکْتِسَابَاتِ(2)

4.کیفیت برخورد غالیان با اهل بيت عليهم السلام

غالیان به همراه اصحاب خود نیز حضرات آمده و باورهای فاسد شان را به امام نسبت می داند و در همان مجلس، امام آنها را لعن و طرد می کرد اما غالیان برای احتراز از رسوایی بیشتر، به دروغ ادعا می کردند که امام در حال تقیه است و به خاطر خوف از دیگران، حقیقت را انکار کرده است.

و روی علی بن محمد النوفلي قال جاء المغيرة بن سعيد فاستأذن على أبي جعفر محمد بن على بن الحسين و قال له أخبر الناس أني أعلم الغيب و أنا أطعمك العراق فزجره أبو جعفر زجرا شدیدا و أسمعه ما کره فانصرف عنه(3)

ص: 92


1- ابن مشهدی المزار الكبير، بابزيارة العسکریین (علیهماالسلام) ، أبن المشهدی موسسه نشر اسلامی، ص 656
2- ابن مشهدی، العزار الكبير العزار الكبير (لابن المشهدی) ص: 98
3- ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید، ج 8 ص: 121

مغیره بن سعید نزد امام باقر عليه السلام رفت و گفت: تو به مردم بگو که علم غیب داری و اگر چنین کنی من عراق را مسخر فرمان تو خواهم کرد که برایت طعمه ای باشد. امام باقر عليه السلام نیز به شدت او را طرد و رد کردند.

مُحَمَّدُ بْنُ مَسْعُودٍ عَنْ حَمْدَانَ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ حُکَیْمٍ وَ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الْبَرَاثِیُّ وَ عُثْمَانُ بْنُ حَامِدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَزْدَادَ عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ حُکَیْمٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ قَالَ: بَلَغَنِی عَنْ أَبِی الْخَطَّابِ أَشْیَاءُ فَدَخَلْتُ عَلَی أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فَدَخَلَ أَبُو الْخَطَّابِ وَ أَنَا عِنْدَهُ أَوْ دَخَلْتُ وَ هُوَ عِنْدَهُ فَلَمَّا أَنْ بَقِیتُ أَنَا وَ هُوَ فِی الْمَجْلِسِ قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام إِنَّ أَبَا الْخَطَّابِ رَوَی عَنْکَ کَذَا وَ کَذَا قَالَ کَذَبَ قَالَ فَأَقْبَلْتُ أَرْوِی مَا رَوَی شَیْئاً شَیْئاً مِمَّا سَمِعْنَاهُ وَ أَنْکَرْنَاهُ إِلَّا سَأَلْتُ عَنْهُ فَجَعَلَ یَقُولُ کَذَبَ وَ زَحَفَ أَبُو الْخَطَّابِ حَتَّی ضَرَبَ بِیَدِهِ إِلَی لِحْیَةِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فَضَرَبْتُ یَدَهُ وَ قُلْتُ خَلِّ یَدَکَ عَنْ لِحْیَتِهِ فَقَالَ أَبُو الْخَطَّابِ یَا أَبَا الْقَاسِمِ لَا تَقُومُ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام لَهُ حَاجَةٌ حَتَّی قَالَ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ کُلّ ذَلِکَ یَقُولُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام لَهُ حَاجَةٌ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام إِنَّمَا أَرَادَ أَنْ یَقُولَ لَکَ یُخْبِرُنِی وَ یَکْتُمُکَ فَأَبْلِغْ أَصْحَابِی کَذَا وَ کَذَا وَ أَبْلِغْهُمْ کَذَا وَ کَذَا قَالَ قُلْتُ وَ إِنِّی لَا أَحْفَظُ هَذَا فَأَقُولُ مَا حَفِظْتُ وَ مَا لَمْ أَحْفَظْ قُلْتُ أُحْسِنُ مَا یَحْضُرُنِی قَالَ نَعَمْ الْمُصْلِحُ لَیْسَ بِکَذَّابٍ.(1)

معاویه بن حکیم از پدرش از جد خود نقل کرد که گفت از ابو الخطاب سخنانی شنیدم خدمت حضرت صادق عليه السلام رسیدم أبو الخطاب نیز آمد در همان موقع که من آنجا بودم (یا گفت او در خدمت امام بود که من وارد شد) همین که من و او فقط در مجلس باقی مانديم بحضرت صادق عليه السلام عرض کردم ابو الخطاب از شما چنین و چنان نقل میکند فرمود دروغ گفته است من شروع کردم بنقل آنچه او روایت کرده بود یکی یکی از آنچه شنیده بودیم از او و ما آن را قبول نداشتیم همه را پرسیدم میفرمود دروغ

ص: 93


1- مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار (ط بیروت) ج 25 ص: 292

گفته: أبو الخطاب از جای حرکت کرد تا با دست خود بر محاسن امام عليه السلام زد من با دست بر روی دستش زده گفتم دست از روی صورت امام بردار ابو الخطاب. رو بمن نموده گفت از جای حرکت نمیکنی برویم حضرت صادق عليه السلام فرمود او کاری دارد ابو الخطاب سه مرتبه حرف خود را تکرار کرد امام عليه السلام در هر سه مرتبه میفرمود کار دارد. حضرت صادق عليه السلام فرمود میخواست بتو بگوید این حرفها را بمن میگوید ولی از تو پنهان میدارد فرمود باصحاب و یاران من چنین و چنان بگو و بآنها این مطلب را برسان عرضكردم نمیتوانم تمام این حرف را حفظ کنم هر چه حفظ شدم با آنچه در حافظه ام نیست (ولی مطلب را میدانم) نقل کنم فرمود کسی نظر خیر داشته باشد دروغگو نیست.

وَ عَنْهُ عَنْ یُونُسَ ، عَنْ هِشَامِ بْنِ اَلْحَکَمِ ، أَنَّهُ سَمِعَ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ (عَلَیْهِ السَّلاَمُ) یَقُولُ کَانَ اَلْمُغِیرَهُ بْنُ سَعِیدٍ یَتَعَمَّدُ اَلْکَذِبَ عَلَی أَبِی ، وَ یَأْخُذُ کُتُبَ أَصْحَابِهِ وَ کَانَ أَصْحَابُهُ اَلْمُسْتَتِرُونَ بِأَصْحَابِ أَبِی یَأْخُذُونَ اَلْکُتُبَ مِنْ أَصْحَابِ أَبِی فَیَدْفَعُونَهَا إِلَی اَلْمُغِیرَهِ فَکَانَ یَدُسُّ فِیهَا اَلْکُفْرَ وَ اَلزَّنْدَقَهَ وَ یُسْنِدُهَا إِلَی أَبِی ثُمَّ یَدْفَعُهَا إِلَی أَصْحَابِهِ فَیَأْمُرُهُمْ أَنْ یُثْبِتُوهَا فِی اَلشِّیعَهِ ، فَکُلَّمَا کَانَ فِی کُتُبِ أَصْحَابِ أَبِی مِنَ اَلْغُلُوِّ فَذَاکَ مَا دَسَّهُ اَلْمُغِیرَهُ بْنُ سَعِیدٍ فِی کُتُبِهِمْ(1)

هشام بن حکم از امام صادق عليه السلام نقل کرده است که فرمود: مغيرة بن سعید از روی غرض ورزی و عمد، به پدرم دروغ می بست. یاران مغیره در جمع اصحاب امام باقر عليه السلام حاضر می شدند و نوشته ها و روایات را از ایشان می گرفتند و به مغیره می رساندند و او نیز بین آن نوشته ها مطالب باطلی می افزود و به امام باقر عليه السلام نسبت می داد و آنان را امر می کرد تا آنمطالب را به عنوان آرای امام عليه السلام در میان شیعه رواج دهند. بر این اساس، اکثر آنچه از مطالب آمیخته به غلو در روایات امام باقر عليه السلام دیده می شود، افزوده های مغیره بن سعید است.

ص: 94


1- کشی محمد بن عمر رجال الکشی اختیار معرفة الرجال ص: 225

5.کیفیت برخورد اصحاب اهل بيت عليهم السلام با غالیان

اشاره

اصحاب اهل بيت عليهم السلام به تبع امامان شیعه، از غالیان و حتی متهمین به غلو و تفویض، روایت و حدیث نقل نمی کردند و با قرار دادن آنها در یک حلقه محاصره، هر نوع ارتباط خود را با آنها به کلی قطع می کردند و در مواردی که امکان هدایت شخص غالی وجود داشت او را به سمت قول حق هدایت می کردند. شواهد فراوانی برای این موضوع وجود دارد از جمله نقل های ذیل

- وَجَدْتُ بِخَطِّ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ اَلشَّاذَانِیِّ ، أَنِّی سَمِعْتُ اَلْعَاصِمِیَّ ، یَقُولُ إِنَّ عَبْدَ اَللَّهِ بْنَ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی اَلْأَسَدِیَّ اَلْمُلَقَّبَ بِبُنَانٍ ، قَالَ: کُنْتُ مَعَ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیَی بِالْکُوفَهِ فِی مَنْزِلٍ، إِذْ دَخَلَ عَلَیْنَا مُحَمَّدُ بْنُ سِنَانٍ ، فَقَالَ صَفْوَانُ: هَذَا اِبْنُ سِنَانٍ لَقَدْ هَمَّ أَنْ یَطِیرَ غَیْرَ مَرَّهٍ فَقَصَصْنَاهُ حَتَّی ثَبَتَ مَعَنَا.(1)

محمد بن عمر کشی به صورت وجاده ای از ابی عبدالله شاذانی و او از عاصمی نقل می کند که عبدالله بن محمد بن عیسی اسدی گفته است که با جناب صفوان در منزلی از شهر کوفه بودیم که محمد بن سنان وارد آن منزل شد، در این هنگام صفوان چنین گفت: این شخص محمد بن سنان است که بارها اراده غلو کرده بود و ما مانع او شدیم

اصحاب اهل بيت عليهم السلام همچنین از طریق نشر معارف حقه و تالیف کتاب های متعدد که حاوی احادیث امامان در رد غالیان و مفوضه بود، به مقابله با غلات و روشنگری در این زمینه اقدام می کردند چنانچه برای شماری از اصحاب، کتاب هایی موسوم به "كتاب الرد على الغلاة و المفوضه "ضبط شده است. (2)

اصحاب امامان عليهم السلام حساسیت شدیدی نسبت به غاليان داشتند آنها ابتدا از راه های مختلف، نسبت به صحت عقیده اشخاص اطمینان حاصل می کردند و بعد او را در میان خود می پذیرفته و

ص: 95


1- ر کشی، محمد بن عمر، جال الكشی اختیار معرفة الرجال، النص، ص: 507
2- ر ک : شیخ طوسی، محمد بن حسن، تهذیب الحکام (تحقیق خرسان)، العشيخة ص: 60 و64 و 13. نجاشی رجال، ص 64 و 69 و 74 و 177 ...

احادیثش را نقل می کردند. یکی از راه های علم به غالی بودن شخص، امتحان کردن او در اوقات نماز ها بود، چه اینکه غالیان معمولا اباحه گرا بوده و اوامر شریعت را امتثال نمی کردند. متن ذیل در رجال کشی پیرامون همین موضوع نقل شده است:

قَالَ أَبُو عَمْرٍو : سَأَلْتُ أَبَا اَلنَّضْرِ مُحَمَّدَ بْنَ مَسْعُودٍ ، عَنْ جَمِیعِ هَؤُلاَءِ فَقَالَ.... أَمَّا عَلِیُّ بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ مَرْوَانَ : فَإِنَّ اَلْقَوْمَ یَعْنِی اَلْغُلاَهَ یُمْتَحَنُ فِی أَوْقَاتِ اَلصَّلَوَاتِ، وَ لَمْ أَحْضُرْهُ فِی وَقْتِ صَلاَهٍ وَ لَمْ أَسْمَعْ فِیهِ إِلاَّ خَیْراً،.... أَمَّا أَبُو یَعْقُوبَ إِسْحَاقُ بْنُ مُحَمَّدٍ اَلْبَصْرِیُّ : فَإِنَّهُ کَانَ غَالِیاً وَ صِرْتُ إِلَیْهِ إِلَی بَغْدَادَ لِأَکْتُبَ عَنْهُ وَ سَأَلْتُهُ کِتَاباً أَنْسَخُهُ فَأَخْرَجَ إِلَیَّ مِنْ أَحَادِیثِ اَلْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ فِی اَلتَّفْوِیضِ، فَلَمْ أَرْغَبْ فِیهِ فَأَخْرَجَ إِلَیَّ أَحَادِیثَ مُنْتَسِخَهً مِنَ اَلثِّقَاتِ، وَ رَأَیْتُهُ مُولَعاً بِالْحَمَامَاتِ اَلْمَرَاعِیشِ «2» وَ یُمْسِکُهَا، وَ یَرْوِی فِی فَضْلِ إِمْسَاکِهَا أَحَادِیثَ، قَالَ، وَ هُوَ أَحْفَظُ مَنْ لَقِیتُهُ(1)

اما اگر در مواردی، نسبت به غالی بودن یا نبودن یک راوی، تردید وجود داشت، مادامی که از صحت عقیده او اطمینان پیدا نمی کردند، احادیثش را نقل نمی کردند و اگر نسبت به برخی روایان و احادیث او تردید و شک داشتند، آن احادیث را بر امامان عرضه می کردند تا ابتدا از صحت آن اطمینان یابند سپس آن را در جامعه منتشر سازند :

زِیَادِ بْنِ أَبِی اَلْحَلاَّلِ قَالَ: <کُنْتُ سَمِعْتُ مِنْ جَابِرٍ أَحَادِیثَ فَاضْطَرَبَ فِیهَا فُؤَادِی وَ ضِقْتُ فِیهَا ضیقا شَدِیداً فَقُلْتُ: وَ اَللَّهِ إِنَّ اَلْمُسْتَرَاحَ لَقَرِیبٌ وَ إِنِّی عَلَیْهِ لَقَوِیٌّ فَابْتَعْتُ بَعِیراً وَ خَرَجْتُ الی اَلْمَدِینَهِ وَ طَلَبْتُ اَلْإِذْنَ عَلَی أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ فَأَذِنَ لِی فَلَمَّا نَظَرَ إِلَیَّ قَالَ: رَحِمَ اَللَّهُ جَابِراً! کَانَ یَصْدُقُ عَلَیْنَا وَ لَعَنَ اَللَّهُ اَلْمُغِیرَهَ! فَإِنَّهُ کَانَ یَکْذِبُ عَلَیْنَا> قَالَ <ثُمَّ قَالَ: فِینَا رُوحُ رَسُولِ اَللَّهِ (صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه)>(2)

ص: 96


1- کشی، محله بن عمر، رجال الکشی إختيار معرفة الرجالية النص، ص: 531
2- صفار: محمد بن حسن بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلی الله عليهم، ج 1 ص: 460

در مواردی که برخی غالیان در زمان استقامت و صحت عقیده خود، کتاب و حدیثی نقل کرده بودند، آثار و کتاب های آنها، با دقت و وسواس زیادی مورد بررسی سندی و متنی قرار می گرفت و در صورت اثبات صحت آنها، مورد عمل واقع می شد.

- وَ أَخْبَرَنِي أَبُو مُحَمَّدٍ الْمُحَمَّدِيُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ عَنْ أَبِي الْحُسَيْنِ مُحَمَّدِ بْنِ الْفَضْلِ بْنِ تَمَّامٍ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرِ بْنَ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْزَّكُوزَكِيَّ رَحِمَهُ اللَّهُ- وَ قَدْ ذَكَرْنَا كِتَابَ التَّكْلِيفِ وَ كَانَ عِنْدَنَا أَنَّهُ لَا يَكُونُ إِلَّا مَعَ غَالٍ وَ ذَلِكَ أَنَّهُ أَوَّلُ مَا كَتَبْنَا الْحَدِيثَ- فَسَمِعْنَاهُ يَقُولُ وَ أَيْشٍ كَانَ لِابْنِ أَبِي الْعَزَاقِرِ فِي كِتَابِ التَّكْلِيفِ إِنَّمَا كَانَ يُصْلِحُ الْبَابَ وَ يُدْخِلُهُ إِلَى الشَّيْخِ أَبِي الْقَاسِمِ الْحُسَيْنِ بْنِ رَوْحٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ فَيَعْرِضُهُ عَلَيْهِ وَ يُحَكِّكُهُ فَإِذَا صَحَّ الْبَابُ خَرَجَ فَنَقَلَهُ وَ أَمَرَنَا بِنُسْخَةٍ يَعْنِي أَنَّ الَّذِي أَمَرَهُمْ بِهِ الْحُسَيْنُ بْنُ رَوْحٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ. قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ فَكَتَبْتُهُ فِي الْإِدْرَاجِ بِخَطِّي بِبَغْدَادَ. قَالَ ابْنُ تَمَّامٍ فَقُلْتُ لَهُ تَفَضَّلْ يَا سَيِّدِي فَادْفَعْهُ [إِلَيَ] حَتَّى أَكْتُبَهُ مِنْ خَطِّكَ فَقَالَ لِي قَدْ خَرَجَ عَنْ يَدِي. فَقَال ابْنُ تَمَّامٍ فَخَرَجْتُ وَ أَخَذْتُ مِنْ غَيْرِهِ فَكَتَبْتُ بَعْدَ مَا سَمِعْتُ هَذِهِ الْحِكَايَةَ وَ قَالَ أَبُو الْحُسَيْنِ بْنُ تَمَّامٍ حَدَّثَنِي عَبْدُ اللَّهِ الْكُوفِيُّ خَادِمُ الشَّيْخِ الْحُسَيْنِ بْنِ رَوْحٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ سُئِلَ الشَّيْخُ يَعْنِي أَبَا الْقَاسِمِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ عَنْ كُتُبِ ابْنِ أَبِي الْعَزَاقِرِ بَعْدَ مَا ذُمَّ وَ خَرَجَتْ فِيهِ اللَّعْنَةُ فَقِيلَ لَهُ فَكَيْفَ نَعْمَلُ بِكُتُبِهِ وَ بُيُوتُنَا مِنْهَا مِلَاءٌ فَقَالَ أَقُولُ فِيهَا مَا قَالَهُ أَبُو مُحَمَّدٍ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ صلی الله علیه و آله وَ قَدْ سُئِلَ عَنْ كُتُبِ بَنِي فَضَّالٍ فَقَالُوا كَيْفَ نَعْمَلُ بِكُتُبِهِمْ وَ بُيُوتُنَا مِنْهَا مِلَاءٌ. فَقَالَ صلی الله علیه و آله خُذُوا بِمَا رَوَوْا وَ ذَرُوا مَا رَأَوْا

ابو حسين محمد بن فضل بن تمام رحمه الله گفته است:کتاب تکلیف را در خدمت ابو جعفر محمد بن احمد زکوزکی متذكر شدیم و معتقد بودیم که این کتاب فقط با اهل غلو است [و فقط آنها از آن استفاده می کنند چراکه بهنظر ما حاوى غلو بود] و این در حالی بود که آن کتاب اولین کتابی بود که آن را نوشته بودیم [و در علوم حدیث تازه کار بودیم] در همان حال از ابی جعفر محمد بن أحمد زكوزکی

ص: 97

شنیدم که می گفت: ابن ابی عزاقر در خصوص کتاب تكليف، از طرف خود کاری نکرده است بلکه او فقط کتاب را منظم و مرتب کرده است و به خدمت شیخ ابو القاسم حسین بن روح می رفت و کتاب را به ایشان عرضه می داشت و در محضر او کتاب را چک و اصلاح می کرد و پس از تصحیح کتاب خارج می شد و برای ما نقل می کرد و دستور می داد تا این که ما آن را بنویسیم؛ یعنی در واقع حسين بن روح بود که دستور نسخه برداری را داده بود. ابو جعفر در ادامه می گوید: من آن کتاب را با خط خودم در بغداد در طومار و دفتر می نوشتم.

این تمام می گوید: به ابو جعفر گفتم: ای آقای من! لطف کرده آن را در اختیار من قرار دهید تا از روی خط شما آن را بنویسم.ابو جعفر گفت: آن نسخه را از دست داده ام. این تمام می گوید: بعد از آن که این حکایت را شنیدم، از خدمت أبي جعفر خارج شده و از شخص دیگری آن را گرفته و نوشتم. ابو حسین بن تمام گفته است: عبد الله كوفي خادم شيخ بزرگوار حسین بن روح رحمه الله به ما خبر داد که پس از آنکه ابن ابی عزاقر مورد سرزنش قرار گرفت و درباره اش از ناحیه مقدس لعن صادر شد، در خصوص کتاب هایش از شيخ أبا القاسم سؤال شد که خانه های ما پر از کتب اوست، با این کتاب ها چه کنیم؟

ایشان در جواب گفتند: همین سؤال از ابو محمد امام حسن عسکری علیه السلام در مورد بنی فضال پرسیده شد که خانه های ما از کتب بنی فضال پر است، با آنها چه کنیم؟ حضرت فرمودند: آنچه را که روایت کرده اند بگیرید و آنچه را که خودشان نظر داده اند، ترک کنید. من هم درباره ابن ابی عزاقر همین را می گویم.

اصحاب امامان، که از وجود مجعولات غلات در میان شیعیان با خبر بودند، هر حدیثی را بر امامان عرضه می کردند تا مبادا جعلیات غلات به کتب شیعه راه یابد.

ص: 98

- حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ قُولَوَیْهِ وَ اَلْحُسَیْنُ بْنُ اَلْحَسَنِ بْنِ بُنْدَارَ اَلْقُمِّیُّ ، قَالاَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ ، قَالَ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ عِیسَی بْنِ عُبَیْدٍ ، عَنْ یُونُسَ بْنِ عَبْدِ اَلرَّحْمَنِ ..... قَالَ یُونُسُ : وَافَیْتُ اَلْعِرَاقَ فَوَجَدْتُ بِهَا قِطْعَهً مِنْ أَصْحَابِ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ وَجَدْتُ أَصْحَابَ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ (عَلَیْهِ السَّلاَمُ) مُتَوَافِرِینَ فَسَمِعْتُ مِنْهُمْ وَ أَخَذْتُ کُتُبَهُمْ، فَعَرَضْتُهَا مِنْ بَعْدُ عَلَی أَبِی اَلْحَسَنِ اَلرِّضَا (عَلَیْهِ السَّلاَمُ) فَأَنْکَرَ مِنْهَا أَحَادِیثَ کَثِیرَهً أَنْ یَکُونَ مِنْ أَحَادِیثِ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ (عَلَیْهِ السَّلاَمُ) وَ قَالَ لِی: إِنَّ أَبَا اَلْخَطَّابِ کَذَبَ عَلَی أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ (عَلَیْهِ السَّلاَمُ) لَعَنَ اَللَّهُ أَبَا اَلْخَطَّابِ ! وَ کَذَلِکَ أَصْحَابُ أَبِی اَلْخَطَّابِ یَدُسُّونَ هَذِهِ اَلْأَحَادِیثَ إِلَی یَوْمِنَا هَذَا فِی کُتُبِ أَصْحَابِ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ (عَلَیْهِ السَّلاَمُ) ، فَلاَ تَقْبَلُوا عَلَیْنَا خِلاَفَ اَلْقُرْآنِ فانَّا إِنْ تَحَدَّثْنَا حَدَّثْنَا بِمُوَافَقَهِ اَلْقُرْآنِ وَ مُوَافَقَهِ اَلسُّنَّهِ إِنَّا عَنِ اَللَّهِ وَ عَنْ رَسُولِهِ نُحَدِّثُ، وَ لاَ نَقُولُ قَالَ فُلاَنٌ وَ فُلاَنٌ فَیَتَنَاقَضَ کَلاَمُنَا إِنَّ - کَلاَمَ آخِرِنَا مِثْلُ کَلاَمِ أَوَّلِنَا وَ کَلاَمَ أَوَّلِنَا مُصَادِقٌ لِکَلاَمِ آخِرِنَا، فَإِذَا أَتَاکُمْ مَنْ یُحَدِّثُکُمْ بِخِلاَفِ ذَلِکَ فَرُدُّوهُ عَلَیْهِ وَ قُولُوا أَنْتَ أَعْلَمُ وَ مَا جِئْتَ بِهِ! فَإِنَّ مَعَ کُلِّ قَوْلٍ مِنَّا حَقِیقَهً وَ عَلَیْهِ نُوراً، فَمَا لاَ حَقِیقَهَ مَعَهُ وَ لاَ نُورَ عَلَیْهِ فَذَلِکَ مِنْ قَوْلِ اَلشَّیْطَانِ .(1)

يونس بن عبدالرحمن می گوید: به عراق عزیمت کردم در آنجا گروهی از پیروان ابو جعفر (امام باقر عليه السلام)و ابوعبدالله (امام صادق عليه السلام) را دیدم که فراوانند پس از آنها روایت شنیدم و کتاب های آنها را گرفتم (نسخه برداری کردم، پس آنها را بر ابوالحسن رضا عليه السلام عرضه کردم، او بسیاری از آن احادیث را انکار کرد که از امام صادق عليه السلام باشد و به من فرمود: همانا ابي الخطاب بر ابوعبدالله عليه السلام دروغ بسته است خدا ابوالخطاب را لعنت کند و پیروان ابوالخطاب نیز چنین بودند آنها پیوسته تا امروز در این احادیث دست می برند. آنگاه امامبرای رهایی یارانش از سردرگمی برای شناختن احادیث صحیح از احادیث ساختگی، قاعده های زیر را بیان فرمودند:

ص: 99


1- مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار (ط بیروت) ج 2 ص 250

"چیزی از احادیث ما که خلاف قرآن است، قبول نکنید چراکه ما هرگاه حدیث گوییم، با قرآن و سنت موافق است ما از قول خدا و رسولش حدیت می گوییم و هیچ گاه نمی گوییم قال فلان و فلان، تا موجب تناقض در کلام ما بشود، همانا سخنان آخرین ما مانند سخنان اولین ما است و کلام اولین ما، تصدیق کننده کلام آخرین ماست، پس هرگاه حدیثی را نزد شما آوردند که با این گفته ها مخالف بود، آن را رد کنید و به گوینده بگویید: تو به آنچه آورده ای آگاه تری، چراکه با هر گفته ای از ما حقیقتی است و بر آن نوری، پس هر گفته ای که حقیقت و نور ندارد و به ما نسبت داده می شود، از گفته های شیطان است.

نکته: شدت دشمنی و مخالفت اصحاب اهل بيت عليهم السلام با غاليان، به یک دشمنی دو طرفه بین غلات و راویان احادیث انجامیده بود. غالیان برای مبارزه با این اصحاب، به جعل روایاتی از امامان علیه آنها می پرداختند تا از این طریق چهره این اشخاص را در جامعه شیعی تخریب نمایند. در برخی گزارش ها، نشانه ی افراد منتسب به جریان غلو، بغض و دشمنی آن ها (غالیان) نسبت به روات احادیث (به ویژه احادیث فقهی) معرفی شده است.(1)

اصحاب اهل بیت علیهم السلام به محض بروز یک باور انحرافی و غاليانه در بدنه تشیع، آن مساله را نزد امام معصوم علیه السلام مطرح کرده و با استفتاء از آن حضرات و بخش متن پاسخ امام در میان شیعیان، به مقابله با آن تفکر انحرافی اقدام می کردند.

ص: 100


1- حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ قُولَوَیْهِ وَ اَلْحُسَیْنُ بْنُ اَلْحَسَنِ ، قَالاَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ ، قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ اَلْمِسْمَعِیُّ ، قَالَ حَدَّثَنِی عَلِیُّ بْنُ حَدِیدٍ اَلْمَدَائِنِیُّ ، عَنْ جَمِیلِ بْنِ دَرَّاجٍ ، قَالَ: دَخَلْتُ عَلَی أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ (عَلَیْهِ السَّلاَمُ) فَاسْتَقْبَلَنِی رَجُلٌ خَارِجٌ مِنْ عِنْدِ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ (عَلَیْهِ السَّلاَمُ) مِنْ أَهْلِ اَلْکُوفَهِ مِنْ أَصْحَابِنَا ، فَلَمَّا دَخَلْتُ عَلَی أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ (عَلَیْهِ السَّلاَمُ) قَالَ لِی لَقِیتَ اَلرَّجُلَ اَلْخَارِجَ مِنْ عِنْدِی فَقُلْتُ بَلَی هُوَ رَجُلٌ مِنْ أَصْحَابِنَا مِنْ أَهْلِ اَلْکُوفَهِ ، فَقَالَ لاَ قَدَّسَ اَللَّهُ رُوحَهُ وَ لاَ قَدَّسَ مِثْلَهُ، إِنَّهُ ذَکَرَ أَقْوَاماً کَانَ أَبِی (عَلَیْهِ السَّلاَمُ) اِئْتَمَنَهُمْ عَلَی حَلاَلِ اَللَّهِ وَ حَرَامِهِ وَ کَانُوا عَیْبَهَ عِلْمِهِ وَ کَذَلِکَ اَلْیَوْمَ هُمْ عِنْدِی، هُمْ مُسْتَوْدَعُ سِرِّی أَصْحَابُ أَبِی (عَلَیْهِ السَّلاَمُ) حَقّاً إِذَا أَرَادَ اَللَّهُ بِأَهْلِ اَلْأَرْضِ سُوءاً صَرَفَ بِهِمْ عَنْهُمُ اَلسُّوءَ، هُمْ نُجُومُ شِیعَتِی أَحْیَاءً وَ أَمْوَاتاً یُحْیُونَ ذِکْرَ أَبِی (عَلَیْهِ السَّلاَمُ) بِهِمْ یَکْشِفُ اَللَّهُ کُلَّ بِدْعَهٍ یَنْفُونَ عَنْ هَذَا اَلدِّینِ اِنْتِحَالَ اَلْمُبْطِلِینَ وَ تَأَوُّلَ اَلْغَالِینَ ثُمَّ بَکَی فَقُلْتُ مَنْ هُمْ فَقَالَ مَنْ عَلَیْهِمْ صَلَوَاتُ اَللَّهِ وَ رَحْمَتُهُ أَحْیَاءً وَ أَمْوَاتاً، بُرَیْدٌ اَلْعِجْلِیُّ وَ زُرَارَهُ وَ أَبُو بَصِیرٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ مُسْلِمٍ أَمَا إِنَّهُ یَا جَمِیلُ سَیُبَیَّنُ لَکَ أَمْرُ هَذَا اَلرَّجُلِ إِلَی قَرِیبٍ، قَالَ جَمِیلٌ فَوَ اَللَّهِ مَا کَانَ إِلاَّ قَلِیلاً حَتَّی رَأَیْتُ ذَلِکَ اَلرَّجُلَ یُنْسَبُ إِلَی آلِ أَبِی اَلْخَطَّابِ ، قُلْتُ اَللَّهُ یَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ ، قَالَ جَمِیلٌ : وَ کُنَّا نَعْرِفُ أَصْحَابَ أَبِی اَلْخَطَّابِ بِبُغْضِ هَؤُلاَءِ رَحْمَهُ اَللَّهِ عَلَیْهِمْ کشی محمد بن عمر رجال الکشی اختیار معرفة الرجال النص ص: 138

طَاهِرُ بْنُ عِیسَی ، قَالَ حَدَّثَنِی جَعْفَرُ بْنُ أَحْمَدَ ، قَالَ حَدَّثَنِی اَلشُّجَاعِیُّ ، عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ یَزِیدَ ، عَنِ اَلْحُسَیْنِ بْنِ بَشَّارٍ ، عَنِ اَلْحَسَنِ اِبْنِ بِنْتِ إِلْیَاسَ ، عَنْ یُونُسَ بْنِ بَهْمَنَ ، قَالَ، قَالَ یُونُسُ بْنُ عَبْدِ اَلرَّحْمَنِ : کَتَبْتُ إِلَی أَبِی اَلْحَسَنِ اَلرِّضَا (عَلَیْهِ السَّلاَمُ) سَأَلْتُهُ عَنْ آدَمَ (عَلَیْهِ السَّلاَمُ) هَلْ کَانَ فِیهِ مِنْ جَوْهَرِیَّهِ اَلرَّبِّ شَیْءٌ قَالَ، فَکَتَبَ إِلَیَّ جَوَابَ کِتَابِی: لَیْسَ صَاحِبُ هَذِهِ اَلْمَسْأَلَهِ عَلَی شَیْءٍ مِنَ اَلسُّنَّهِ، زِنْدِیقٌ (1)

يونس بن عبدالرحمن می گوید: در نامه ای از امام رضا عليه السلام سوال کردم که آیا در حضرت آدم عليه السلام چیزی از جوهریت خداوند بود؟

امام رضا عليه السلام در پاسخ من نوشتند: صاحب این اعتقاد چیزی از سنت پیامبر اسلام صلی الله عليه وآله را ندارد و او زندیق است

حسین بن روح و انکار باورهای غلات

- عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ اَلْحُسَیْنِ بْنِ بَابَوَیْهِ اَلْقُمِّیِّ قدس سره قَالَ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ إِسْحَاقَ اَلطَّالَقَانِیُّ قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ اَلشَّیْخِ أَبِی اَلْقَاسِمِ اَلْحُسَیْنِ بْنِ رَوْحٍ رَضِیَ اَللَّهُ عَنْهُ مَعَ جَمَاعَهٍ مِنْهُمْ عَلِیُّ بْنُ عِیسَی اَلْقَصْرِیُّ فَقَامَ إِلَیْهِ رَجُلٌ فَقَالَ لَهُ أُرِیدُ أَنْ أَسْأَلَکَ عَنْ شَیْءٍ فَقَالَ لَهُ سَلْ عَمَّا بَدَا لَکَ فَقَالَ اَلرَّجُلُ أَخْبِرْنِی عَنِ اَلْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ أَ هُوَ وَلِیُّ اَللَّهِ؟ قَالَ نَعَمْ قَالَ أَخْبِرْنِی عَنْ قَاتِلِهِ لَعَنَهُ اَللَّهُ أَ هُوَ عَدُوٌّ لِلَّهِ؟ قَالَ نَعَمْ قَالَ اَلرَّجُلُ فَهَلْ یَجُوزُ أَنْ یُسَلِّطَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَدُوَّهُ عَلَی وَلِیِّهِ-؟ فَقَالَ أَبُو اَلْقَاسِمِ قَدَّسَ اَللَّهُ رُوحَهُ اِفْهَمْ عَنِّی مَا أَقُولُ لَکَ اِعْلَمْ أَنَّ اَللَّهَ تَعَالَی لاَ یُخَاطِبُ اَلنَّاسَ بِمُشَاهَدَهِ اَلْعَیَانِ- وَ لاَ یُشَافِهُهُمْ بِالْکَلاَمِ وَ لَکِنَّهُ جَلَّتْ عَظَمَتُهُ یَبْعَثُ إِلَیْهِمْ مِنْ أَجْنَاسِهِم وَ أَصْنَافِهِمْ بَشَراً مِثْلَهُمْ وَ لَوْ بَعَثَ إِلَیْهِمْ رُسُلاً مِنْ غَیْرِ صِنْفِهِمْ وَ صُوَرِهِمْ لَنَفَرُوا عَنْهُمْ وَ لَمْ یَقْبَلُوا مِنْهُمْ فَلَمَّا جَاءُوهُمْ وَ کَانُوا مِنْ جِنْسِهِمْ یَأْکُلُونَ اَلطَّعامَ وَ یَمْشُونَ فِی اَلْأَسْواقِ قَالُوا لَهُمْ أَنْتُمْ بَشَرٌ مِثْلُنَا لاَ نَقْبَلُ مِنْکُمْ حَتَّی تَأْتُونَّا بِشَیْءٍ نَعْجِزُ مِنْ أَنْ نَأْتِیَ بِمِثْلِهِ فَنَعْلَمَ أَنَّکُمْ مَخْصُوصُونَ دُونَنَا بِمَا

ص: 101


1- مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار (ط بیروت) ج 3 ص: 292

لاَ نَقْدِرُ عَلَیْهِ فَجَعَلَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُمُ اَلْمُعْجِزَاتِ اَلَّتِی یَعْجِزُ اَلْخَلْقُ عَنْهَا - فَمِنْهُمْ مَنْ جَاءَ بِالطُّوفَانِ بَعْدَ اَلْإِعْذَارِ وَ اَلْإِنْذَارِ فَغَرِقَ جَمِیعُ مَنْ طَغَی وَ تَمَرَّدَ وَ مِنْهُمْ مَنْ أُلْقِیَ فِی اَلنَّارِ فَکَانَتْ عَلَیْهِ بَرْداً وَ سَلاماً وَ مِنْهُمْ مَنْ أَخْرَجَ مِنَ اَلْحَجَرِ اَلصُّلْبِ اَلنَّاقَهَ وَ أَجْرَی مِنْ ضَرْعِهَا لَبَناً وَ مِنْهُمْ مَنْ فُلِقَ لَهُ اَلْبَحْرُ وَ فُجِّرَ لَهُ مِنَ اَلْعُیُونِ وَ جُعِلَ لَهُ اَلْعَصَا اَلْیَابِسَهُ ثُعْبَاناً تَلْقَفُ ما یَأْفِکُونَ * وَ مِنْهُمْ مَنْ أَبْرَأَ اَلْأَکْمَهَ وَ اَلْأَبْرَصَ وَ أَحْیَا اَلْمَوْتَی بِإِذْنِ اَللَّهِ وَ أَنْبَأَهُمْ بِمَا یَأْکُلُونَ وَ مَا یَدَّخِرُونَ فِی بُیُوتِهِمْ وَ مِنْهُمْ مَنِ اِنْشَقَّ لَهُ اَلْقَمَرُ وَ کَلَّمَتْهُ اَلْبَهَائِمُ مِثْلُ اَلْبَعِیرِ وَ اَلذِّئْبِ وَ غَیْرِ ذَلِکَ فَلَمَّا أَتَوْا بِمِثْلِ ذَلِکَ وَ عَجَزَ اَلْخَلْقُ عَنْ أُمَمِهِمْ مِنْ أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِهِ کَانَ مِنْ تَقْدِیرِ اَللَّهِ جَلَّ جَلاَلُهُ وَ لُطْفِهِ بِعِبَادِهِ وَ حِکْمَتِهِ أَنْ جَعَلَ أَنْبِیَاءَهُ مَعَ هَذِهِ اَلْمُعْجِزَاتِ فِی حَالٍ غَالِبِینَ وَ أُخْرَی مَغْلُوبِینَ وَ فِی حَالٍ قَاهِرِینَ وَ أُخْرَی مَقْهُورِینَ وَ لَوْ جَعَلَهُمُ اَللَّهُ فِی جَمِیعِ أَحْوَالِهِمْ غَالِبِینَ وَ قَاهِرِینَ وَ لَمْ یَبْتَلِهِمْ وَ لَمْ یَمْتَحِنْهُمْ لاَتَّخَذَهُمُ اَلنَّاسُ آلِهَهً مِنْ دُونِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَمَا عُرِفَ فَضْلُ صَبْرِهِمْ عَلَی اَلْبَلاَءِ وَ اَلْمِحَنِ وَ اَلاِخْتِبَارِ وَ لَکِنَّهُ جَعَلَ أَحْوَالَهُمْ فِی ذَلِکَ کَأَحْوَالِ غَیْرِهِمْ لِیَکُونُوا فِی حَالِ اَلْمِحْنَهِ وَ اَلْبَلْوَی صَابِرِینَ وَ فِی حَالِ اَلْعَافِیَهِ وَ اَلظُّهُورِ عَلَی اَلْأَعْدَاءِ شَاکِرِینَ وَ یَکُونُوا فِی جَمِیعِ أَحْوَالِهِمْ مُتَوَاضِعِینَ غَیْرَ شَامِخِینَ وَ لاَ مُتَجَبِّرِینَ وَ لِیَعْلَمَ اَلْعِبَادُ أَنَّ لَهُمْ عَلَیْهِمُ اَلسَّلاَمُ إِلَهاً هُوَ خَالِقُهُمْ وَ مُدَبِّرُهُمْ فَیَعْبُدُوهُ وَ یُطِیعُوا رُسُلَهُ وَ تَکُونَ حُجَّهُ اَللَّهِ ثَابِتَهً عَلَی مَنْ تَجَاوَزَ اَلْحَدَّ فِیهِمْ وَ اِدَّعَی لَهُمُ اَلرُّبُوبِیَّهَ أَوْ عَانَدَ وَ خَالَفَ وَ عَصَی وَ جَحَدَ بِمَا أَتَتْ بِهِ اَلْأَنْبِیَاءُ وَ اَلرُّسُلُ وَ لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَهٍ وَ یَحْیی مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَهٍ قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ إِسْحَاقَ قدس سره فَعُدْتُ إِلَی اَلشَّیْخِ أَبِی اَلْقَاسِمِ اَلْحُسَیْنِ بْنِ رَوْحٍ قدس سره فِی اَلْغَدِ- وَ أَنَا أَقُولُ فِی نَفْسِی أَ تَرَاهُ ذَکَرَ لَنَا مَا ذَکَرَ یَوْمَ أَمْسِ مِنْ عِنْدِ نَفْسِهِ فَابْتَدَأَنِی وَ قَالَ یَا مُحَمَّدَ بْنَ إِبْرَاهِیمَ لَأَنْ أَخِرَّ مِنَ اَلسَّمَاءِ فَتَخْتَطَفَنِی اَلطَّیْرُ أَوْ تَهْوِیَ بِیَ اَلرِّیحُ فِی مَکانٍ سَحِیقٍ

ص: 102

أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ أَنْ أَقُولَ فِی دِینِ اَللَّهِ بِرَأْیِی وَ مِنْ عِنْدِ نَفْسِی بَلْ ذَلِکَ عَنِ اَلْأَصْلِ وَ مَسْمُوعٌ مِنَ اَلْحُجَّهِ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَیْهِ وَ سَلاَمُه(1)

محمد بن ابراهيم بن اسحاق طالقانی رحمه الله گفته: من در خدمت شیخ ابو القاسم حسین بن روح رحمه الله بودم که جماعتی؛ از جمله على بن عيسى قصری هم آنجا بودند. مردی بلند شد و به شیخ گفت: می خواهم در مورد چیزی از توسؤالی بپرسم. شیخ ابو القاسم گفت: از هرچه که برایت پیش آمده بپرس. مرد گفت: به من خبر بده که آیا حسین بن على عليهما السلام ولی خداست؟ شیخ فرمود:بله. گفت: از قاتلش به من خبر بده که خدا لعنتش کند، آیا دشمن خداست؟ شیخ فرمود:بله. مرد گفت: آیا درست است که خداوند دشمنش را بر دوستش مسلط کند؟

ابو القاسم حسین بن روح قدس سره در جواب گفت: آنچه را که برای تو می گویم بفهم؛ بدان که خداوند تبارک و تعالی مردم را با مشاهده چشم سرشان مخاطب قرار نمی دهد، و با آنها به صورت شفاهی تکلم نمی کند [خودش مستقیم با مردم سخن نمی گوید]، بلکه ذات اقدس و با عظمت الهی برای مردم پیامبرانی از جنس و نوع خودشان و مثل خودشان فرستاد، و چنانچه پیامبرانی غیر از صنف خودشان می فرستاد، مردم از آنها دوری می کردند و دعوت آنها را نمی پذیرفتند، پس وقتی که پیامبرانی برای هدایت مردم آمدند که از جنس خودشان بودند، غذا می خوردند و در بازار رفت و آمد می کردند، آنها گفتند: شما که مثل خود ما هستید، لذا دعوت شما را قبول نمی کنیم، مگر این که معجزه ای بیاورید که ما از آوردن مثل آن عاجز باشیم، تا به وسیله دیدن آنچه که قادر به آوردن آن نیستیم، بدانیم که شما با مافرق دارید. چنین بود که پروردگار عالم برای آنها معجزاتی قرار داد که خلق در آوردن آن عاجزند .

ص: 103


1- طبرسی أحمد بن علي الاحتجاجعل بما للجاج (للطبرسی) ج 2 ص: 437

از جمله آن پیامبران کسی است که بعد از اتمام حجت و دعوت به حق و ترساندن مردم از عذاب و هدایت نشدن مردم، طوفان آورد و کلیه متمردين و افراد طغیان گر را در آب غرق کرد [یعنی حضرت نوح عليه السلام].

یکی دیگر از آنها کسی است که در آتش انداخته شد و آتش بر او سرد و سلامت گردید[حضرت ابراهيم عليه السلام]: و آن دیگری کسی است که از دل سنگ سخت، شتر ماده

بیرون آورد که از سینه اش شیر جاری بود (حضرت صالح عليه السلام) و بعضی از ایشان کسی است که دریا برایش شکافته شد و از سنگ، چشمه برایش جوشید و عصای خشک او اژدهایی شد که جادوی ساحران دروغگو را بلعید (حضرت موسی علیه السلام) و از آنها کسی است که جذامی را شفا و بیماری برص را مرتفع و مرده را به اذن الله زنده می کرد و مردم را به آنچه که می خوردند و آنچه که در خانه هایشان ذخیره کرده بودند، خبر می داد [حضرت عیسی علیه السلام] و از جمله آنها کسی است که ماه برای او شکافته شد و چهار پایانی مثل شتر و گرگ و دیگر حیوانات با او سخن گفتند ( پیامبر اکرم صلی الله عليه و آله)

پس وقتی که پیامبران امثال این معجزات که مردم از آوردن مثل آنها عاجز بودند را ارائه کردند، تقدیر و حکمت و لطف خداوند متعال بر بندگانش به این تعلق گرفت که با وجود این معجزات، انبیایش را گاهی غالب و پیروز، و گاهی مغلوب و شکست خورده، گاهی قاهر و توانا، و گاهی هم مقهور و ناتوان قرار دهد و اگر آنها را در تمام حالات و همیشه غالب و قاهر قرار می داد و ایشان را مبتلا و مورد امتحان قرار نمی داد، حتما مردم آنها را خدا می دانستند و خداوند تبارک و تعالی را نمی پرستیدند و از طرفي [اگر آن مشکلات نبود] برتری و فضل صبر آنها در مقابل بلاء و سختی و آزمایشات الهی شناخته نمی شد .

ص: 104

اما خداوند متعال پیامبران را هم در این جهت منل دیگران قرار داد تا این که در بلا و سختی شکیبا بوده و در وقت عافیت و پیروزی بر دشمنانشان، به درگاه خداوند شکر گزاری کنند و در همه احوال، متواضع و فروتن باشند و متکبر و مغرور و خود پسند نباشند.

خلق هم این را بدانند که آنها خداوندی دارند که خالق و مدیر ایشان است، بنابراین خداپرست شده و از انبیا و پیامبران الهی اطاعات کنند و علاوه بر این بر علیه کسانی که از حدود تعیین شده برای آنها تجاوز کرده و مدعی خدایی و ربوبیت انبيا شده اند و همچنین بر معاندین و دشمنان و مخالفان و گناهکاران و کسانی که وحی الهی را که انبيا آورده اند انکار می کنند، حجت خداوند باشند؛ تا هرکسی که هلاک می شود از روی دلیل و برهان بوده و هر کسی که زنده می ماند [و هدایت می شود] براساس دلیل و برهان باشد

محمد بن ابراهيم بن اسحاق قدس سره گفته است: فردای آن روز به خدمت شیخ ابو القاسم حسين بن روح رسیدم و با خودم می گفتم که دیروز دیدی که شیخ جواب را از خودش داد [نه از جانب حضرت حجت عليه السلام] ؟ در همین فکر بودم که شیخ ابتدا به صحبت کرده و گفت: ای محمد بن ابراهیم! اگر از آسمان بیفتم و طعمه پرندگان بشوم، یا این که طوفان سهمگینی مرا از بلندی پرتاب کند، بیشتر دوست دارم از این که در مسائل دین خدا مطابق رأی و نظر خودم و نه از جانب دین حرفی بزنم، بلکه آنچه را که دیدی و جوابی که من ارائه کردم، از اصل و ریشه سرچشمه گرفته و از وجود مقدس حضرت صاحب الزمان علیه السلام شنیده شده است.

حسین بن روح و شلمغانی

- منهم ابن أبي العزاقر أخبرني الحسين بن إبراهيم عن أحمد بن على بن نوح عن أبي نصر هبة الله بن محمد بن أحمد الكاتب بن بنت أم كلثوم بنت أبي جعفر العمري رضي الله عنه قال حدثتني الكبيرة أم كلثوم بنت أبي جعفر العمري رضي الله عنها قالت كان أبو جعفر بن أبی

ص: 105

العزاقر وجیها عند بني بسطام و ذاک آن الشيخ أبا القاسم رضي الله عنه و أرضاه كان قد جعل له عند الناس منزلة و جاها فكان عند ارتداده یحکی کل کذب و بلاء و كفر لبنی بسطام و یسنده عن الشيخ أبي القاسم فيقیلونه منه و يأخذونه عنه حتى انكشف ذلک لأبي القاسم فأنكره و أعظمه و نھی بنی بسطام عن كلامه و أمرهم بلعنه و البراءة منه فلم ينتهوا و أقاموا على توليه.(1)

یکی دیگر از کسانی که ادعای بابیت نمودند «ابن ابی العزاقر» است. حسین بن ابراهیم از احمد بن نوح و او از ابو نصر کاتب برای من (شیخ طوسی) نقل کرد و گفت: ام کلثوم دختر محمد بن عثمان که زنی بزرگوار بود گفت: ابو جعفر ابن ابی العزاقر (شلمغانی) نزد بنی بسطام محترم و موجه بود. زیرا شیخ ابو القاسم (حسین بن روح) رضي الله عنه مقام او را در نزد مردم محترم و بزرگ میداشت .

او هم از این سابقه سوء استفاده کرد، و موقعی که از طريقه حق برگشت همه گونه دروغ و کفری را بنام حسین بن روح برای بنی بسطام نقل میکرد. بنی بسطام هم سخنان او را میپذیرفتند. چون خبر آن بحسين بن روح رسید. نسبت آن سخنان را از خود انکار کرد و آن را بهتان بزرگ شمرد و بنی بسطام را از شنیدن کلام شلمغانی نهی فرمود. آنگاه دستور داد که او را لعنت کنند و از وی دوری جویند.

ولی بنی - بسطام سخن حسین بن روح را نشنیدند و در ارادت بشلمغانی ثابت ماندند.

ابوسهل نوبختی و مقابله با حلاج

- أخبرنا الحسين بن إبراهيم عن أبي العباس أحمد بن على بن نوح عن أبي نصر هبة الله بن محمد الكاتب ابن بنت أم كلثوم بنت أبي جعفر العمري قال لما أراد الله تعالى أن يكشف أمر الحلاج و يظهر فضيحته و يخزيه وقع له أن أبا سهل بن إسماعيل بن على النوبختی رضی الله عنه ممن تجوز عليه مخرقته و تتم عليه حيلته فوجه إليه يستدعيه و ظن أن أبا سهل كغيره من

ص: 106


1- مجلسی، محمد باقر، بحار النوار (ط بیروت)، ج 51: 371

الضعفاء في هذا الأمر بفرط جهله و قدر أن يستجره إليه فيتمخرق و يتصوف بانقياده على غيره فيستتب له ما قصد إليه من الحيلة و الیهرجة على الضعفة لقدر أبي سهل في أنفس الناس و محله من العلم و الأدب أيضا عندهم و يقول له في مراسلته إياه إني وكيل صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و بهذا أولا كان يستجر الجهال تم يعلو منه إلى غيره و قد أمرت بمراسلتک و إظهار ما تريده من النصرة لك لتقوى نفسك ولا ترتاب بهذا الأمر. فأرسل إليه أبو سهل رضي الله عنه يقول لک إني أسألك أمرا يسيرا يخف مثله عليک في جنب ما ظهر على یدیک من الدلائل و البراهين و هو أني رجل أحب الجواري و أصبو إليهن ولی منهن عدة أتخطاهن و الشيب يبعدني عنهن و أحتاج أن أخضبه في كل جمعة و أتحمل منه مشقة شديدة لأستر عنهن ذلک و إلا انكشف أمري عندهن فصار القرب بعدا و الوصال هجرا و أريد أن تغنيني عن الخضاب و تکفینی مئونته و تجعل لحيتی سوداء فإنني طوع یدیک و صائر إليک و قائل يقولک و داع إلى مذهبک مع ما لي في ذلك من البصيرة و لک من المعونة فلما سمع ذلک الحلاج من قوله و جوابه علم أنه قد أخطأ في مراسلته و جهل في الخروج إليه بمذهبه و أمسک عنه و لم يرد إليه جوايا و لم يرسل إليه رسولا و صيره أبو سهل رضي الله عنه أحدوثة و ضحكة و يطنز به عند كل أحد و شهر أمره عند الصغير والكبير و كان هذا الفعل سببا لكشف أمره و تنفير الجماعة عنه. و أخبرنی جماعة عن أبي عبد الله الحسين بن على بن الحسين بن موسی بن بابويه أن ابن الحلاج صار إلى قم و کاتب قرابة أبي الحسن والد الصدوق يستدعيه و يستدعى أبا الحسن أيضا و يقول أنا رسول الإمام و وكيله قال فلما وقعت المكاتبة في يد أبي رضي الله عنه خرقها و قال لموصلها إليه ما أفرغ للجهالات فقال له الرجل و أظن أنه قال إنه ابن عمته أو ابن عمه فإن الرجل قد استدعانا فلم خرقت مکاتبته و ضحكوا منه و هزء وا به ثم نهض إلى دكانه و معه جماعة من أصحابه و غلمانه قال فلما دخل إلى الدار التي كان فيها دكانه نهض له من كان هناك جالسا

ص: 107

غیر رجل رآه جالسا في الموضع فلم ينهض له و لم يعرفه أبي فلما جلس و أخرج حسابه و دواته كما تكون التجار أقبل على بعض من كان حاضرا فسأله عنه فأخبره فسمعه الرجل يسأل عنه فأقبل عليه و قال له تسأل عني و أنا حاضر فقال له أبي أكبر تک أيها الرجل و أعظمت قدرت أن أسألك فقال له تخرق رفعتی و أنا أشاهدک تخرقها فقال له أبي فأنت الرجل إذا ثم قال يا غلام برجله و بقفاه فخرج من الدار العدو لله ولرسوله ثم قال له أتدعى المعجزات علیک لعنة الله أو كما قال فأخرج بقفاه فما رأيناه بعدها بقم. (1)

حسین بن ابراهیم از ابو العباس احمد بن على بن نوح از ابو نصر هبة الله بن محمد کاتب دختر زاده ام کلثوم دختر محمد بن عثمان، برای من (شيخ طوسی) نقل کرد که: چون خداوند خواست اعمال حلاج (یکی از غالیان عصر غیبت) راآشکار سازد و او را رسوا و خوار گرداند، این طور پیشامد کرد که «حلاج» خیال کرد أبو سهل بن اسماعيل بن على نوبختی رضی الله عنه هم از کسانی است که فریب دوز و کلک او را میخورد و نیرنگ او در وی مؤثر واقع می شود؛ لذا فرستاد نزد وی و او را باطاعت خود دعوت نمود. او با کمال نادانی چنین پنداشته بود که ابو سهل هم در این خصوص مانند سایر افراد ضعیف الايمان است، و فریفته وی می شود، از این رو پیوسته او را بسوی خود دعوت میکرد و بآرامی نیرنگهای خود را برای جلب وی برخ او میکشید، زیرا موقعیت علم و ادب ابو سهل در میان مردم مشهور بود.

حلاج در نامه های خود به أبو سهل مینوشت: من وکیل صاحب الزمان عليه السلام هستم. او نخست با این مطلب میخواست ابو سهل را بسوی خود بکشاند، سپس ادعای خود را بالا برد و نوشت که: من مأمورم بتو بنویسم که هر گونه نصرت و یاری خواسته باشی برایت آشکار سازم تا دلت قوت گیرد و در نیابت من تردید نکنی! ابو سهل هم بوی پیغام داد که من در مقابل آن همه معجزات و کرامات که

ص: 108


1- مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار (ط بیروت) ج 51 ص: 371

(با دعای تو) از تو بظهور رسیده، فقط موضوع مختصری را پیشنهاد کرده از تو میخواهم! و آن اینست که من مردی زن دوست هستم، و مایل بمعاشرت با آنها میباشم. چندین کنیز دارم که پیری مرا از نزدیکی با ایشان دور کرده است و ناچارم هر جمعه محاسن خود را حنا بگیرم و متحمل رنج زیاد شوم تا موهای سفیدم را بپوشانم و گر نه کنیزان خواهند دانست که من پیر شده ام و بمن رغبت نشان نخواهند داد و نزدیکی ما بدوری میگراید و وصال بجدائی میکشد . از این رو از تو میخواهم کاری کنی که مرا از حنا بستن بی نیاز نمائی و زحمت آن را از من برطرف سازی و موی ریشم را سیاه گردانی. اگر چنین کنی هر چه بگوئی اطاعت میکنم و گفته تو را میپذیرم و بطريقه تو میگروم. زیرا که این معنی موجب بصیرت من می شود و از کمک بتو دریغ نخواهم داشت! چون حلاج سخن او را شنید و نتیجه دسیسه ها و جواب خود را بدین گونه شنید دانست در نامه های خود که پر از ادعا و اظهار کرامات و معجزات بوده، خطا کرده و طریقه خود را بنادانی برخ او کشیده است. بدین لحاظ خودداری کرد و جواب ابو سهل را نداد و دیگر کسی نزد وی نفرستاد.

ابو سهل هم این ماجرا را اتفاقی خوش و باعث تفریح و خنده قرار داده بود و نزد همه کس بازگو میکرد، و حلاج را ریشخند مینمود. بدین گونه نزد بزرگ و کوچک شهرت یافت و همین باعث شد که کار حلاج برملا گردد، و مردم از دور وی پراکنده شوند.

جمعی از دانشمندان از حسین بن علی بن بابویه قمی (برادر شیخ صدوق) نقل کرده اند که وی گفت: پسر حلاج بقم آمد و نامه ای بخویشان ابو الحسن «1» نوشت و آنها و ابو الحسن را بسوی خود دعوت نمود و میگفت: من فرستاده امام زمان و وكيل او هستم. چون نامه او بدست پدرم (على بن بابویه) رسید، آن را پاره کرد و بآورنده نامه فرمود: چه چیز تو را بنادانی واداشته است؟ آورنده نامه - که گمان میکنم، گفت: پسر عمه یا پسر عموی حلاج هستم - بپدرم گفت: حلاج نامه ای بما نوشته و ما را دعوت کرده است، چرا نامه او را پاره کردی؟ حضار بوی خندیدند و او را مسخره کردند .

ص: 109

سپس پدرم برخاست و در حالی که جماعتی از اصحابش و غلامانش همراه او بودند، به حجره تجارت خود رفت. موقعی که بدر خانه ای رسید که حجره اش در آنجا واقع بود، کسانی که آن جا نشسته بودند، باحترامش برخاستند، فقط يکنفر که پدرم او را نمیشناخت از جا برخاست. موقعی که پدرم در حجره نشست و دفتر حساب و قلم و دوات خود را چنان که معمول تجار است در آورد، رو کرد بجانب شخصی که حاضر بود و پرسید: این مرد ناشناس کیست؟ آن شخص هم جواب پدرم را گفت. مرد ناشناس که شنید از هویت وی سؤال میکند، برخاست و نزد پدرم آمد و گفت با اینکه من حاضر هستم احوال مرا از دیگری میپرسی؟.

پدرم فرمود: ای مرد! احترام تو را نگاه داشتم و تو را بزرگ شمردم و از خودت نپرسیدم. گفت: وقتی تو نامه مرا پاره میکردی من میدیدم. پدرم فرمود: تو پسر حلاج هستی؟ خدا ترا لعنت کند،ادعای اظهار معجزه میکنی؟ سپس پدرم بغلام خود گفت: پاها و گردن او را بگیر و از خانه بیرون کن! و از آن روز دیگر او را در قم ندیدیم.

(بخش سوم)

1.باورها و عقائد انحرافی غلات

حلول و اتحاد یا وحدت وجود

- وَ قَالَ اَلصَّفْوَانِیُّ سَمِعْتُ أَبَا عَلِیِّ بْنَ هَمَّامٍ یَقُولُ سَمِعْتُ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ اَلْعَزَاقِرِیَّ اَلشَّلْمَغَانِیَّ یَقُولُ: اَلْحَقُّ وَاحِدٌ وَ إِنَّمَا تَخْتَلِفُ قُمُصُهُ فَیَوْمٌ یَکُونُ فِی أَبْیَضَ وَ یَوْمٌ یَکُونُ فِی أَحْمَرَ وَ یَوْمٌ یَکُونُ فِی أَزْرَقَ. قَالَ اِبْنُ هَمَّامٍ فَهَذَا أَوَّلُ مَا أَنْکَرْتُهُ مِنْ قَوْلِهِ لِأَنَّهُ قَوْلُ أَصْحَابِ اَلْحُلُولِ(1)

ص: 110


1- الغیبة (للطوسی)/ کتابالغيبة للحجة النص ص:408

شنیدم محمد بن على عزاقری شلمغانی می گوید: حق یکی است و تنها لباسش عوض می شود. روزی در لباس سفید است، روزی در لباس سرخ و روزی در لباس آبی. این نخستین سخن شلمغانی بود که آن را منکر یافتم زیرا عقیده اصحاب حلول است

- قَالَ أَبُو عَمْرٍو : قَالُوا: إِنَّ مُحَمَّدَ بْنَ بَشِیرٍ لَمَّا مَضَی أَبُو اَلْحَسَنِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ وَقَفَ عَلَیْهِ اَلْوَاقِفَهُ ، جَاءَ مُحَمَّدُ بْنُ بَشِیرٍ ، وَ کَانَ صَاحِبُ شُعْبَذَهٍ وَ مَخَارِیقَ مَعْرُوفاً بِذَلِکَ، فَادَّعَی أَنَّهُ یَقُولُ بِالْوَقْفِ عَلَی مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ ، وَ أَنَّ مُوسَی عَلَیْهِ السَّلاَمُ هُوَ کَانَ ظَاهِراً بَیْنَ اَلْخَلْقِ یَرَوْنَهُ جَمِیعاً، یَتَرَاءَی لِأَهْلِ اَلنُّورِ بِالنُّورِ وَ لِأَهْلِ اَلْکُدُورَهِ بِالْکُدُورَهِ فِی مِثْلِ خَلْقِهِمْ بِالْإِنْسَانِیَّهِ وَ اَلْبَشَرِیَّهِ اَللَّحْمَانِیَّهِ، ثُمَّ حُجِبَ اَلْخَلْقُ جَمِیعاً عَنْ إِدْرَاکِهِ. وَ هُوَ قَائِمٌ بَیْنَهُمْ مَوْجُودٌ کَمَا کَانَ، غَیْرَ أَنَّهُمْ مَحْجُوبُونَ عَنْهُ وَ عَنْ إِدْرَاکِهِ کَالَّذِی کَانُوا یُدْرِکُونَهُ. وَ کَانَ مُحَمَّدُ بْنُ بَشِیرٍ هَذَا مِنْ أَهْلِ اَلْکُوفَهِ مِنْ مَوَالِی بَنِی أَسَدٍ ، وَ لَهُ أَصْحَابٌ قَالُوا إِنَّ مُوسَی بْنَ جَعْفَرٍ لَمْ یَمُتْ وَ لَمْ یُحْبَسْ وَ أَنَّهُ غَابَ وَ اِسْتَتَرَ وَ هُوَ اَلْقَائِمُ اَلْمَهْدِیُّ، وَ أَنَّهُ فِی وَقْتِ غَیْبَتِهِ اِسْتَخْلَفَ عَلَی اَلْأُمَّهِ مُحَمَّدَ بْنَ بَشِیرٍ ، وَ جَعَلَهُ وَصِیَّهُ وَ أَعْطَاهُ خَاتَمَهُ وَ عِلْمَهُ وَ جَمِیعَ مَا تَحْتَاجُ إِلَیْهِ رَعِیَّتُهُ مِنْ أَمْرِ دِینِهِمْ وَ دُنْیَاهُمْ، وَ فَوَّضَ إِلَیْهِ جَمِیعَ أَمْرِهِ وَ أَقَامَهُ مَقَامَ نَفْسِهِ، فَمُحَمَّدُ بْنُ بَشِیرٍ اَلْإِمَامُ بَعْدَهُ(1)

گفته اند وقتی حضرت موسی بن جعفر عليه السلام از دنیا رفت و مذهب واقفی بوجود آمد (که امامت را در حضرت موسی بن جعفر متوقف کردند) محمد بن بشیر که مردی شعبده باز و ساحر بود و در این فن شهرت داشت مدعی شد که من واقفی هستم و گفت موسی بن جعفر عليه السلام در بین مردم بود و بنظر مردم می آمد اهل نور او را با نور میدیدند و اهل تاریکی با تاریکی چون بدن خودشان با گوشت و پوست بعد از دیده همه مردم پنهان گشت با اینکه در بین آنها است و وجود دارد ولی از درک و دیدن او محجوب هستند به آن طوری که سابق درک میکردند. این محمد بن بشیر از اهالی کوفه و از غلامان بنی اسد بود و او را شاگردانی بود که معتقد بودند موسی بن جعفر عليه السلام نمرده و زندانی هم نشد او غائب گردیده و پنهان شده و او مهدی قائم است و در زمان غیبت خود محمد بن بشیر را نایب قرار داده و او را وصی خویش کرده و انگشتر خویش باو داده تمام نیازمندیهای مردم را باو تعليم کرده از امور دینی و دنیوی و تمام اختیارات را باو سپرده و او را جانشین خود گردانیده، محمد بن بشیر امام بعد از اوست.

ص: 111


1- کشی، محمد بن عمر رجال الكش - اختیار معرفة الرجال، النص: ص: 478

- حَمْدَوَیْهِ وَ إِبْرَاهِیمُ ابْنَا نُصَیْرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ صَفْوَانَ عَنْ مُرَازِمٍ قَالَ: قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام تَعْرِفُ مُبَشِّرَ بَشِیرٍ یَتَوَهَّمُ الِاسْمَ قَالَ الشَّعِیرِیُّ فَقُلْتُ بَشَّارٌ فَقَالَ بَشَّارٌ قُلْتُ نَعَمْ جَارٌ لِی قَالَ إِنَّ الْیَهُودَ قَالُوا مَا قَالُوا وَ وَحَّدُوا اللَّهَ وَ إِنَّ النَّصَارَی قَالُوا مَا قَالُوا وَ وَحَّدُوا اللَّهَ وَ إِنَّ بَشَّاراً قَالَ قَوْلًا عَظِیماً فَإِذَا قَدِمْتَ الْکُوفَةَ قُلْ لَهُ یَقُولُ لَکَ جَعْفَرٌ یَا کَافِرُ یَا فَاسِقُ یَا مُشْرِکُ أَنَا بَرِی ءٌ مِنْکَ قَالَ مُرَازِمٌ فَلَمَّا قَدِمْتُ الْکُوفَةَ فَوَضَعْتُ مَتَاعِی وَ جِئْتُ إِلَیْهِ فَدَعَوْتُ الْجَارِیَةَ فَقُلْتُ قُولِی لِأَبِی إِسْمَاعِیلَ هَذَا مُرَازِمٌ فَخَرَجَ إِلَیَّ فَقُلْتُ لَهُ یَقُولُ لَکَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ یَا کَافِرُ یَا فَاسِقُ یَا مُشْرِکُ أَنَا بَرِی ءٌ مِنْکَ فَقَالَ لِی وَ قَدْ ذَکَرَنِی سَیِّدِی قَالَ قُلْتُ نَعَمْ ذَکَرَکَ بِهَذَا الَّذِی قُلْتُ لَکَ فَقَالَ جَزَاکَ اللَّهُ خَیْراً وَ فَعَلَ بِکَ وَ أَقْبَلَ یَدْعُو لِی وَ مَقَالَةُ بَشَّارٍ هِیَ مَقَالَةُ الْعَلْیَاوِیَّةِ یَقُولُونَ إِنَّ عَلِیّاً هُوَ رَبٌّ وَ ظَهَرَ بِالْعَلَوِیَّةِ وَ الْهَاشِمِیَّةِ وَ أَظْهَرَ أَنَّهُ عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ بِالْمُحَمَّدِیَّةِ وَ وَافَقَ أَصْحَابُ أَبِی الْخَطَّابِ فِی أَرْبَعَةِ أَشْخَاصٍ- عَلِیٍّ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ وَ أَنَّ مَعْنَی الْأَشْخَاصِ الثَّلَاثَةِ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ تَلْبِیسٌ وَ فِی الْحَقِیقَةِ شَخْصُ عَلِیٍّ لِأَنَّهُ أَوَّلُ هَذِهِ الْأَشْخَاصِ فِی الْإِمَامَةِ وَ الْکِبَرِ وَ أَنْکَرُوا شَخْصَ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله وَ زَعَمُوا أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدٌ عبد وَ علی رب وَ أَقَامُوا مُحَمَّداً مُقَامَ مَا أَقَامَتِ الْمُخَمِّسَةُ سَلْمَانَ وَ جَعَلُوهُ رَسُولًا لِمُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله فَوَافَقَهُمْ فِی الْإِبَاحَاتِ وَ التَّعْطِیلِ وَ التَّنَاسُخِ وَ الْعَلْیَائِیَّةُ سَمَّتْهَا الْمُخَمِّسَةُ الْعَلْیَائِیَّةَ وَ زَعَمُوا أَنَّ بَشَّارَ الشَّعِیرِیِّ لَمَّا أَنْکَرَ رُبُوبِیَّةَ مُحَمَّدٍ وَ جَعَلَهَا فِی عَلِیٍّ وَ جَعَلَ مُحَمَّداً عبد علی وَ أَنْکَرَ رِسَالَةَ سَلْمَانَ مُسِخَ فِی صُورَةِ طَیْرٍ یُقَالُ لَهُ عَلْیَا یَکُونُ فِی الْبَحْرِ فَلِذَلِکَ سَمَّوْهُمُ الْعَلْیَائِیَّةَ

"صفوان از مرازم نقل کرد که حضرت صادق عليه السلام بمن فرمود : مبشر بشیر را میشناسی تردید در اسم او هست فرمود: همان جو فروش گفتم: بشار ؟ فرمود: آری بشار فرمود : يهود هر عقیده داشتند ولی خدا را یکتا میدانستند نصرانیان نیز هر چه گفتند خدا را یکتا میدانستند ولی بشار حرف بزرگی میزند وقتی وارد کوفه شدی باو بگو جعفر عليه السلام بتو میگوید ای کافر، فاسق، مشرک من از تو

ص: 112

بیزارم. مرازم گفت وارد کوفه که شدم پس از گذاشتن بار و اسبابهایم پیش او رفتم بکنیزش گفتم بگو به ابو اسماعيل مرازم آمده، بیرون آمد گفتم حضرت صادق عليه السلام بتو میگوید ای کافر، فاسق ای مشرک من از تو بیزارم بمن گفت سید و مولایم مرا یاد کرده گفتم آری یاد از تو کرده اما با این سخنان که برایت نقل کردم گفت خدا جزای خیر بدهد بتو و چنان و چنین کند شروع بدعا برایم کرد."

عقیده بشار همان عقیده معروف بعلیاویه است آنها معتقدند که على عليه السلام پروردگار است که بصورت علوی هاشمی و بنده و رسولش را بصورت محمد آشکار نمود و در چهار شخصیت با ابو الخطاب موافق هستند. علی و فاطمه و حسن و حسین و این سه شخص فاطمه و حسن و حسین برای اشتباه اندازی است و گر نه در حقیقت شخص مورد نظر آنها على است زیرا او اولین شخص است در امامت و بزرگی و منکر حضرت محمدند میگویند او بنده ی علی است و حضرت محمد را مقامی شبیه مقامی است که مخمسه بسلمان میدهند و او را رسول محمد صلى الله عليه وآله می دانند در مورد احکام با اصحاب ابو الخطاب موافق هستند که همه چیز را حلال میدانند و قائل به تعطیل و تناسخ هستند عليائیه را مخمسه علیائیه نامیده اند. میگویند که چون بشار شعیری منکر ربوبیت محمد بود و این مقام را بعلی داد و محمد را بنده علی میداند و منکر رسالت بود مسخ گردید بصورت یک پرنده ای که علیا نام دارد و در دریا است بهمین جهت آنها را عليائیه نامیدند.

- سَعْدٌ عَنِ ابْنِ عِیسَی عَنِ الْأَهْوَازِیِّ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام ... فَقُلْتُ إِنَّ بُنَاناً یَتَأَوَّلُ هَذِهِ الْآیَةَ وَ هُوَ الَّذِی فِی السَّماءِ إِلهٌ وَ فِی الْأَرْضِ إِلهٌ » أَنَّ الَّذِی فِی الْأَرْضِ غَیْرُ إِلَهِ السَّمَاءِ وَ إِلَهَ السَّمَاءِ غَیْرُ إِلَهِ الْأَرْضِ وَ أَنَّ إِلَهَ السَّمَاءِ أَعْظَمُ مِنْ إِلَهِ الْأَرْضِ وَ أَنَّ أَهْلَ الْأَرْضِ یَعْرِفُونَ فَضْلَ إِلَهِ السَّمَاءِ وَ یُعَظِّمُونَهُ فَقَالَ وَ اللَّهِ مَا هُوَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ إِلَهٌ فِی السَّمَاوَاتِ وَ إِلَهٌ فِی الْأَرَضِینَ کَذَبَ بُنَانٌ عَلَیْهِ لَعْنَةُ اللَّهِ صَغَّرَ اللَّهَ جَلَّ جَلَالُهُ وَ صَغَّرَ عَظَمَتَهُ

ص: 113

إِلَهٌ فِی السَّمَاوَاتِ وَ إِلَهٌ فِی الْأَرَضِینَ کَذَبَ بُنَانٌ عَلَیْهِ لَعْنَةُ اللَّهِ صَغَّرَ اللَّهَ جَلَّ جَلَالُهُ وَ صَغَّرَ عَظَمَتَهُ(1)

هشام بن حکم از حضرت صادق عليه السلام نقل کرد که ... عرض کردم بنان این آیه را تأویل میکند «وَ هُوَ اَلَّذِی فِی اَلسَّماءِ إِلهٌ وَ فِی اَلْأَرْضِ إِلهٌ» می گوید: الهی که در زمین است غیر از خدای آسمان و خدای آسمان غیر از خدای زمین است خدای آسمان بزرگتر از خدای زمین است اهل زمین عارف بفضل و مقام خدای آسمان هستند و او را تعظیم میکنند. فرمود بخدا قسم چنین چیزی نیست جز خدای یکتا و بی همتا وجود ندارد او خدای آسمانها و زمین ها است بنان دروغ گفته خدا او را لعنت کند بخدا توهین نموده و او را کوچک انگاشته.

شهود خدا

- مُحَمَّدُ بْنُ قُولَوَیْهِ عَنْ سَعْدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ یُونُسَ قَالَ سَمِعْتُ رَجُلاً مِنَ اَلطَّیَّارَهِ یُحَدِّثُ أَبَا اَلْحَسَنِ اَلرِّضَا عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَنْ یُونُسَ بْنِ ظَبْیَانَ أَنَّهُ قَالَ کُنْتُ فِی بَعْضِ اَللَّیَالِی وَ أَنَا فِی اَلطَّوَافِ فَإِذَا نِدَاءٌ مِنْ فَوْقِ رَأْسِی یَا یُونُسُ إِنَّی أَنَا اَللّهُ لا إِلهَ إِلاّ أَنَا فَاعْبُدْنِی وَ أَقِمِ اَلصَّلاهَ لِذِکْرِی فَرَفَعْتُ رَأْسِی فاذا ج فَغَضِبَ أَبُو اَلْحَسَنِ علیه السلام غَضَباً لَمْ یَمْلِکْ نَفْسَهُ ثُمَّ قَالَ لِلرَّجُلِ اُخْرُجْ عَنِّی لَعَنَکَ اَللَّهُ وَ لَعَنَ اَللَّهُ مَنْ حَدَّثَکَ وَ لَعَنَ یُونُسَ بْنَ ظَبْیَانَ أَلْفَ لَعْنَهٍ تَتْبَعُهَا أَلْفُ لَعْنَهٍ کُلُّ لَعْنَهٍ مِنْهَا تُبْلِغُکَ إِلَی قَعْرِ جَهَنَّمَ وَ أَشْهَدُ مَا نَادَاهُ إِلاَّ شَیْطَانٌ أَمَا إِنَّ یُونُسَ مَعَ أَبِی اَلْخَطَّابِ فِی أَشَدِّ اَلْعَذَابِ مَقْرُونَانِ وَ أَصْحَابَهُمَا إِلَی ذَلِکَ اَلشَّیْطَانِ مَعَ فِرْعَوْنَ وَ آلِ فِرْعَوْنَ فِی أَشَدِّ اَلْعَذَابِ سَمِعْتُ ذَلِکَ مِنْ أَبِی علیه السلام فَقَالَ یُونُسُ فَقَامَ اَلرَّجُلُ مِنْ عِنْدِهِ فَمَا بَلَغَ اَلْبَابَ إِلاَّ عَشَرَهَ خِطَی حَتَّی صُرِعَ مَغْشِیّاً عَلَیْهِ قَدْ قَاءَ رَجِیعَهُ وَ حُمِلَ مَیِّتاً فَقَالَ أَبُو اَلْحَسَنِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ أَتَاهُ اَلْمَلَکُ بِیَدِهِ

ص: 114


1- مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار ج 69 ص: 214

عَمُودٌ فَضَرَبَهُ عَلَی هَامَتِهِ ضَرْبَهً قَلَبَ فِیهَا مَثَانَتَهُ حَتَّی قَاءَ رَجِیعَهُ وَ عَجَّلَ اَللَّهُ بِرُوحِهِ إِلَی اَلْهَاوِیَهِ وَ أَلْحَقَهُ بِصَاحِبِهِ اَلَّذِی حَدَّثَهُ یُونُسَ بْنِ ظَبْیَانَ وَ رَأَی اَلشَّیْطَانَ اَلَّذِی کَانَ تَرَاءَی لَهُ(1)

یونس گفت: شنیدم از مردی که جزء غالیان بود با حضرت رضا عليه السلام در باره یونس بن ظبيان صحبت میکرد که او گفت: در یکی از شبها طواف خانه کعبه میکردم ناگاه ندائی از بالای سرم شنیدم: يونس من خدای یکتایم که خدائی جز من نیست مرا به پرست و نماز را بیاد من بپای دار سر بلند کردم ناگهان جبرئیل را دیدم. از شنیدن این سخن چنان علی بن موسی الرضا عليه السلام خشمگین شد که نتوانست خودداری کنند بآن مرد فرمود: از پیش من خارج شو خدا ترا و کسی که این حدیث را برایت نقل کرده و يونس بن ظبيان هزار بار لعنت کند و متعاقب آن هزار لعنت دیگر که هر یک از آن لعنتها ترا رهسپار قعر جهنم کند من گواهی میدهم که جز شیطان کس دیگری باو چنين نگفته. یونس و ابو الخطاب در شدید ترین عذاب گرفتارند و یاران آن دو تا این شیطان با فرعون و هواداران در شدید ترین عذابها مبتلایند این سخن را از پدرم (موسی بن جعفر عليه السلام) شنیدم. يونس گفت: آن مرد از جای حرکت کرده هنوز ده قدم بدرب خانه مانده بود که بر زمین مدهوش افتاد و مدفوعش از راه دهن خارج شد و از دنیا رفت، حضرت رضا عليه السلام فرمود: فرشته ای که بر دست گرزی داشت چنان بر سر او نواخت که از درون زیر رو شد و مدفوعش از دهنش خارج شد خداوند روح او را بهاویه جهنم برد و بدوستش که از یونس بن ظبيان برایش آن حدیث را نقل کرده بود ملحق شد همان شیطانی را که او مشاهده کرده بود این شخص نیز دید.

عَنْ حَفْصِ بْنِ عَمْرٍو اَلنَّخَعِیِّ قَالَ: کُنْتُ جَالِساً عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ (عَلَیْهِ السَّلاَمُ) فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنَّ أَبَا مَنْصُورٍ حَدَّثَنِی أَنَّهُ رُفِعَ إِلَی رَبِّهِ وَ تمَسَحَ عَلَی رَأْسِهِ وَ قَالَ لَهُ بِالْفَارِسِیَّهِ یا پسر فَقَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ

ص: 115


1- مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار (ط بیروت) ج 25 ص: 264

(عَلَیْهِ السَّلاَمُ): حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ جَدِّی رَسُولِ (صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ و سلم) قَالَ: إِنَّ إِبْلِیسَ اِتَّخَذَ عَرْشاً فِی مَا بَیْنَ اَلسَّمَاءِ وَ اَلْأَرْضِ وَ اِتَّخَذَ زَبَانِیَهً بعَدَدِ اَلْمَلاَئِکَهِ فَإِذَا دَعَا رَجُلاً فَأَجَابَهُ وَ وَطِئَ عَقِبَهُ وَ تَخَطَّتْ إِلَیْهِ اَلْأَقْدَامُ تَرَاءَی لَهُ إِبْلِیسُ وَ رُفِعَ إِلَیْهِ وَ إِنَّ أَبَا مَنْصُورٍ کَانَ رَسُولَ إِبْلِیسَ لَعَنَ اَللَّهُ أَبَا مَنْصُورٍ لَعَنَ اَللَّهُ أَبَا مَنْصُورٍ ثَلاَثاً(1)

حفص بن عمرو نخعی گفت: من در خدمت امام صادق (عليه السلام) نشسته بودم. مردی به آن جناب عرض کرد: فدایت شوم، ابو منصور برایم صحبت کرد که او را تا پیش خدا برده اند و خدا دست بر سرش کشیده و به زبان فارسی به او گفته است ای پسر! حضرت امام صادق (عليه السلام) فرمود: پدرم از جدم نقل کرد که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: شیطان دارای تختی است میان آسمان و زمین و مأمورین به تعداد ملائکه دارد. هرگاه شخصی را دعوت به جانب خود کند و او بپذیرد و به جانب شیطان برود، شیطان برایش مجسم خواهد شد و به طرف او بلند می شود. ابو منصور یکی از سفرای شیطان است. خدا ابو منصوررا لعنت کند. این سخن را سه مرتبه تکرار نمود.

باور به صفات و شئون خدایی برای بندگان

- مُحَمَّدُ بْنُ مَسْعُودٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ اَلْقَاسِمِ عَنْ خَالِدٍ اَلْجَوَّانِ قَالَ: کُنْتُ أَنَا وَ اَلْمُفَضَّلُ بْنُ عُمَرَ وَ نَاسٌ مِنْ أَصْحَابِنَا بِالْمَدِینَهِ وَ قَدْ تَکَلَّمْنَا فِی اَلرُّبُوبِیَّهِ قَالَ فَقُلْنَا مُرُوا إِلَی بَابِ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ حَتَّی نَسْأَلَهُ قَالَ فَقُمْنَا بِالْبَابِ قَالَ فَخَرَجَ إِلَیْنَا وَ هُوَ یَقُولُ بَلْ عِبادٌ مُکْرَمُونَ لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ (2)

ص: 116


1- کشی رجال الکشی ص 303و 304
2- مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار (ط بیروت) ج 25 ص: 303

خالد جوان گفت من و فضل بن عمر و گروهی از یاران در مدینه بودیم در باره ربوبیت ائمه صحبت میکردیم بالاخره گفتیم برویم درب خانه حضرت صادق علیه السلام در این مورد از ایشان سؤال کنیم حرکت کرده رفتیم درب خانه آن جناب از منزل خارج شد در حالی که میگفت "بَلْ عِبادٌ مُکْرَمُونَ لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ " نه آنها بنده ای مورد لطف خدایند که از خود اظهار نظری در مقابل خدا نمی نمایند و به دستورش عمل میکنند.

- قَالَ نَصْرُ بْنُ اَلصَّبَّاحِ : قَالَ لِی اَلسَّجَّادَهُ اَلْحَسَنُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی عُثْمَانَ یَوْماً مَا تَقُولُ فِی مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی زَیْنَبَ وَ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ عَبْدِ اَلْمُطَّلِبِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ أَیُّهُمَا أَفْضَلُ قُلْتُ لَهُ قُلْ أَنْتَ! فَقَالَ بَلْ مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی زَیْنَبَ اَلْأ َتریُّ ، إِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ َ عَاتَبَ فِی اَلْقُرْآنِ مُحَمَّدَ بْنَ عَبْدِ اَللَّهِ فِی مَوَاضِعَ وَ لَمْ یُعَاتِبْ مُحَمَّدَ بْنَ أَبِی زَیْنَبَ ، فَقَالَ لِمُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ : وَ لَوْ لا أَنْ ثَبَّتْناکَ لَقَدْ کِدْتَ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئاً قَلِیلاً ، لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ اَلْآیَهَ، وَ فِی غَیْرِهِمَا، وَ لَمْ یُعَاتِبْ مُحَمَّدَ بْنَ أَبِی زَیْنَبَ بِشَیْءٍ مِنْ أَشْبَاهِ ذَلِکَ قَالَ أَبُو عَمْرٍو عَلَی اَلسَّجَّادَهِ لَعْنَهُ اَللَّهِ وَ لَعْنَهُ اَللاَّعِنِینَ وَ لَعْنَهُ اَلْمَلاَئِکَهِ وَ اَلنَّاسِ أَجْمَعِینَ فَلَقَدْ کَانَ مِنَ اَلْعَلْیَائِیَّهِ اَلَّذِینَ یَقَعُونَ فِی رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ لَیْسَ لَهُمْ فِی اَلْإِسْلاَمِ نَصِیبٌ

نصر بن صباح گفت سجاده حسن بن علی بن ابی عثمان روزی از من پرسید بنظر تو محمد بن ابی زینب و محمد بن عبدالله بن عبدالمطلب صلی الله علیه و آله کدام یک افضل و بهترند. من گفتم تو خودت بگو. گفت محمد بن ابی زینب. مگر نه اینست که خداوند در چند جای قرآن محمد بن عبد الله را مورد سرزنش و عتاب قرار داده ولی محمد بن ابی زینب را سرزنش نکرده؟ گفت این آیه در باره محمد بن عبد الله است «وَ لَوْ لا أَنْ ثَبَّتْناکَ لَقَدْ کِدْتَ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئاً قَلِیلاً» « لَِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ » و جاهای دیگر ولی محمد بن ابی زینب را بهیچ یک از این چیزها سرزنش نکرده. ابو عمرو گفت: علی سجاده را خدا و تمام لعنت کنندگان و ملائکه و همه مردم لعنت کنند او از گروه

ص: 117

عليائیه بود که نسبت های ناروا به پیامبر اکرم صلى الله عليه و آله و سلم میدهند و آنها را ازاسلام بهره ای نیست.

- عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ ، قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ (عَلَیْهِ السَّلاَمُ) یَقُولُ : لَعَنَ اَللَّهُ عَبْدُ اَللَّهِ بْنُ سَبَإٍ إِنَّهُ اِدَّعَی اَلرُّبُوبِیَّهَ فِی أَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ وَ کَانَ وَ اَللَّهِ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ (عَلَیْهِ السَّلاَمُ) عَبْداً لِلَّهِ طَائِعاً، اَلْوَیْلُ لِمَنْ کَذَبَ عَلَیْنَا وَ إِنَّ قَوْماً یَقُولُونَ فِینَا مَا لاَ نَقُولُهُ فِی أَنْفُسِنَا، نَبْرَأُ إِلَی اَللَّهِ مِنْهُمْ نَبْرَأُ إِلَی اَللَّهِ مِنْهُمْ .(1)

ابان بن عثمان گفت از حضرت امام صادق (عليه السلام) شنیدم میفرمود: خداوند عبد الله بن سبا را لعنت کند. او مدعی ربوبیت امیر المؤمنين (عليه السلام) بود با اینکه امیر المؤمنين (عليه السلام) بنده ای مطيع خدا بود. وای بر کسی که به ما افترا زند. گروهی درباره ما اعتقادهائی دارند که ما خود درباره خویش آن اعتقاد را نداریم. بیزاریم از چنین مردمی بیزاریم.

رازق بودن بندگان

عَنِ اِبْنِ مُسْکَانَ قَالَ: دَخَلَ حُجْرُ بْنُ زَائِدَهَ وَ عَامِرُ بْنُ جُذَاعَهَ اَلْأَزْدِیُّ عَلَی أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ (عَلَیْهِ السَّلاَمُ) فَقَالاَ لَهُ جُعِلْنَا فِدَاکَ إِنَّ اَلْمُفَضَّلَ بْنَ عُمَرَ یَقُولُ إِنَّکُمْ تُقَدِّرُونَ أَرْزَاقَ اَلْعِبَادِ فَقَالَ وَ اَللَّهِ مَا یُقَدِّرُ أَرْزَاقَنَا إِلاَّ اَللَّهُ(2)

ص: 118


1- کشی رجال الکشی ص 107
2- کشی رجال الکشی ص 323

صفوان بن يحيى از ابن مسکان نقل می کند که حجر بن زائده و عامر بن جذاعه ازدی خدمت حضرت امام صادق (عليه السلام) رسیده عرض کردند: فدایت شویم، مفضل بن عمر میگوید شما ارزاق مردم را میدهید؟ حضرت فرمود: به خدا قسم رزق ما را جز خداوند کسی دیگر نمی رساند.

ازلی و ابدی بودن بندگان

یکی از باورهای مهم غلات، قول به ازلی و ابدی بودن برخی بندگان است. برخی غلات بعد از شهادت امیر المومنین علی علیه السلام مدعی شدند که او خدا بود و اکنون چهره خود را به نشانه غضب از بندگان خویش پوشانده است.(1) بعدها کیسانیه درباره محمد بن حنفیه نیز همین ادعا را کردند و بعد از درگذشت ایشان در سال 81 ق گفتند که او نمرده است بلکه خود را از مردم پنهان کرده و سرانجام در آخر الزمان ظهور خواهد کرد.(2)

غلات و برخی مفوضه، وفات یا شهادت امامان عليهم السلام از جمله امام حسين عليه السلام را انکار می کردند چنانچه شیخ طوسی می نویسد:

المفوضة شكوا في قتل الحسين كما شک الغلاة في موت على (عليه السلام)(3)

و يؤدى إلى قول الغلاء و المفوضة الذين جحدوا قتل على و الحسين علیه السلام و ذلک سفسطة.(4)

شیخ صدوق در کتاب خصال آورده است :

و المفوضة لعنهم الله بأنهم يقولون إنهم لم يقتلوا على الحقيقة و إنما شبه للناس أمرهم.(5)

علامه مجلسی می نویسد:

ص: 119


1- سعد بن سفيان عبدالله اشعری العقالات و الفرق ص 21
2- الکیسانية في التاريخ و الأدب، ص 168
3- طوسی تلخیص شافی 4 ص 198
4- الغیبیة (الطوسی)/ کتاب الغیبة للحجة النص ص: 21
5- صدوق محمد بن علی الخصال ج 2 ص: 529

مذهب الغلاة و المفوضة الذين نفوا القتل عن أمير المؤمنين عليه السلام و عن الحسين عليه السلام و ما أدى إلى ذلك يجب أن يكون باطلا.(1)

مفوضه معتقدند که امامان در حقیقت از دنیا نرفته اند بلکه امر بر مردم شبهه ناک و اشتباه شده است (و قتل حنظله بن سعد را به جای امام حسين عليه السلام فرض کرده اند)

- حَدَّثَنَا تَمِیمُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ تَمِیمٍ الْقُرَشِیُّ،قَالَ:حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَلِیٍّ الْأَنْصَارِیُّ عَنْ أَبِی الصَّلْتِ الْهَرَوِیِّ قال: قُلْتُ لِلرِّضَا علیه السلام یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِنَ فِی سَوَادِ الْکُوفَهِ قَوْماً یَزْعُمُونَ أَنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله لَمْ یَقَعْ عَلَیْهِ السَّهْوُ فِی صَلَاتِهِ فَقَالَ کَذَبُوا لَعَنَهُمُ اللَّهُ إِنَّ الَّذِی لَا یَسْهُو هُوَ اللَّهُ الذی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ قَالَ قُلْتُ یَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ وَ فِیهِمْ قَوْماً یَزْعُمُونَ أَنَّ اَلْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ لَمْ یُقْتَلْ وَ أَنَّهُ أُلْقِیَ شِبْهُهُ عَلَی حَنْظَلَهَ بْنِ أَسْعَدَ اَلشَّامِیِّ وَ أَنَّهُ رُفِعَ إِلَی اَلسَّمَاءِ کَمَا رُفِعَ عِیسَی اِبْنُ مَرْیَمَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ یَحْتَجُّونَ بِهَذِهِ اَلْآیَهِ وَ لَنْ یَجْعَلَ اَللّٰهُ لِلْکٰافِرِینَ عَلَی اَلْمُؤْمِنِینَ سَبِیلاً فَقَالَ کَذَبُوا عَلَیْهِمْ غَضَبُ اَللَّهِ وَ لَعْنَتُهُ وَ کَفَرُوا بِتَکْذِیبِهِمْ لِنَبِیِّ اَللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فِی إِخْبَارِهِ بانَّ اَلْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ سَیُقْتَلُ وَ اَللَّهِ لَقَدْ قُتِلَ اَلْحُسَیْنُ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ وَ قُتِلَ مَنْ کَانَ خَیْراً مِنَ اَلْحُسَیْنِ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ وَ اَلْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ مَا مِنَّا إِلاَّ مَقْتُولٌ وَ إِنِّی وَ اَللَّهِ لَمَقْتُولٌ بِالسَّمِّ بِاغْتِیَالِ مَنْ یَغْتَالُنِی أَعْرِفُ ذَلِکَ بِعَهْدٍ مَعْهُودٍ إِلَیَّ مِنْ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ أَخْبَرَهُ بِهِ جَبْرَئِیلُ عَنْ رَبِّ اَلْعَالَمِینَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَمَّا قَوْلُ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَنْ یَجْعَلَ اَللّٰهُ لِلْکٰافِرِینَ عَلَی اَلْمُؤْمِنِینَ سَبِیلاً فَإِنَّهُ یَقُولُ لَنْ یَجْعَلَ اَللَّهُ لِکَافِرٍ عَلَی مُؤْمِنٍ حُجَّهً وَ لَقَدْ أَخْبَرَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَنْ کُفَّارٍ قَتَلُوا اَلنَّبِیِّینَ بِغَیْرِ اَلْحَقِّ وَ مَعَ قَتْلِهِمْ إِیَّاهُمْ لَنْ یَجْعَلَ اَللَّهُ لَهُمْ عَلَی أَنْبِیَائِهِ عَلَیْهِمُ اَلسَّلاَمُ سَبِیلاً مِنْ طَرِیقِ اَلْحُجَّهِ .

از ابو صلت هروی مروی است که گفت بحضرت رضا عرض کردم یا ابن رسول الله در شهر کوفه قومی هستند که گمان میکنند که در نماز پیغمبر (صلی الله عليه و آله) سهو(2) واقع نمیشد فرمود دروغ

ص: 120


1- بحار الأنوار (ط بیروت) ج 51 ص: 184
2- مقصود از سهو در روایات سهو النبی صلی الله علیه و آله بسان اسهاء است که از طرف خداوند می باشد و نه نفس با شيطان. خداوند متعال برای اینکه مردم گمان خدایی و الوهیت درباره أولياء دين نبرند آنها را به سهو می اندازد.

گفتند خدا آنان را لعنت کند همانا کسی که سهو نمیکند خدائی است که خدائی غیر او نیست. من عرض کردم یا این رسول الله در میان ایشان قومی هستند که گمان میکنند که حسین بن علی کشته نشد بلکه حنظله بن سعد شامی شبیه بر او شد و او را کشتند و حسين (عليه السلام) بلند شد بسوی آسمان چنان که عیسی بن مریم (عليهما السلام) بآسمان بلند شد و باین آیه شریفه دلیل می آورند «و لَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلًا» هرگز خدا قرار نداده است راهی مر کافران را بر مؤمنان فرمود دروغ گفتند غضب و لعنت خدا بر ایشان باد و کافر شدند بتكذیب ایشان پیغمبر خدا را در اخبار او باینکه حسین (عليه السلام) بزودی کشته خواهد شد بخدا قسم که حسین (عليه السلام) کشته شد و کسانی که بهتر از او بودند چون امير المؤمنین و حسن بن علی کشته شدند و نیستیم ما ائمه مگر آنکه کشته شویم و بخدا قسم که من بزهر کشته شوم بمکر و خدعه کسی که از برای من مکر میکند و این مطلب را من میدانم بعهدی که از رسول خدا(صلی الله عليه و آله) بسوی من معهود است که جبرئیل از جانب پروردگار عالميان بآن بزرگوار خبر داده است. اما قول خدا «وَ لَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلًا» مقصود حقتعالی اینست که میفرماید خدا از برای کافر بر مؤمن حجتی قرار نداده است یعنی کافر نمیتواند مؤمن را در دلیل ایمان مغلوب کند و او را دلیلی نباشد که بسبب آن ظفر یابد و بتحقيق که حق تعالی خبر داده است از کفاری که کشتند پیغمبران را بغير حق و با اینکه ایشان را کشتند خدا از برای ایشان بر پیغمبران خود راهی از راه حجت قرار نداد.

- حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِصَامٍ اَلْکُلَیْنِیُّ رَضِیَ اَللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ اَلْکُلَیْنِیُّ، عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ يَعْقُوبَ قَالَ: سَأَلْتُ مُحَمَّدَ بْنَ عُثْمَانَ الْعَمْرِيَّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ أَنْ يُوصِلَ لِي كِتَاباً

ص: 121

قَدْ سَأَلْتُ فِيهِ عَنْ مَسَائِلَ أَشْكَلَتْ عَلَيَّ فَوَرَدَتْ فِي التَّوْقِيعِ بِخَطِّ مَوْلَانَا صَاحِبِ الزَّمَانِ عج الله تعالی فرجه الشریف ... أَمَّا قَوْلُ مَنْ زَعَمَ أَنَّ الْحُسَیْنَ علیه السلام لَمْ یُقْتَلْ فَکُفْرٌ وَ تَکْذِیبٌ وَ ضَلَالٌ(1)

امام زمان عجل الله تعالی فرجه و الشریف در نامه ای در پاسخ برخی سوالات فرمودند:

اما اعتقاد کسی که می گوید حسین علیه السلام کشته نشده است آن کفر و تکذیب و گمراهی است.

- علل الشرائع مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ بَشَّارٍ الْقَزْوِینِیُّ عَنِ الْمُظَفَّرِ بْنِ أَحْمَدَ عَنِ الْأَسَدِیِّ عَنْ سَهْلٍ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْفَضْلِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ.... قَالَ ثُمَّ قَالَ علیه السلام یَا ابْنَ عَمِّ وَ إِنَّ ذَلِکَ لَأَقَلُّ ضَرَراً عَلَی الْإِسْلَامِ وَ أَهْلِهِ مِمَّا وَضَعَهُ قَوْمٌ انْتَحَلُوا مَوَدَّتَنَا وَ زَعَمُوا أَنَّهُمْ یَدِینُونَ بِمُوَالاتِنَا وَ یَقُولُونَ بِإِمَامَتِنَا زَعَمُوا أَنَّ الْحُسَیْنَ علیه السلام لَمْ یُقْتَلْ....(2)

امام صادق عليه السلام فرمودند:ای پسر عمو حرکات و آنچه این قوم انجام دادند ضررش بر اسلام و اهل اسلام به مراتب کمتر است از آنچه را که گروهی دیگر جعل و وضع نمودند. این گروه مودت و محبت ما را آئین خود قرار داده و چنین پنداشتند که به امامت ما قائل و به موالات ما اهل بیت متدینند، توهم کرده اند امام حسين عليه السلام شهید نشده و امر آن حضرت همچون عیسی بن مریم على نبينا و آله علیه و علیهم السلام بر مردم مشتبه گردید.

- حَدَّثَنَا تَمِیمُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ تَمِیمٍ الْقُرَشِیُّ، قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَلِیٍّ الْأَنْصَارِیُّ عَنْ أَبِی الصَّلْتِ الْهَرَوِیِّ: الَ: قُلْتُ لِلرِّضَا عَلَیْهِ السَّلاَمُ یَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ ... فِیهِمْ قَوْماً یَزْعُمُونَ أَنَّ اَلْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ لَمْ یُقْتَلْ وَ أَنَّهُ أُلْقِیَ شِبْهُهُ عَلَی حَنْظَلَهَ بْنِ أَسْعَدَ اَلشَّامِیِّ وَ أَنَّهُ رُفِعَ إِلَی اَلسَّمَاءِ کَمَا رُفِعَ عِیسَی اِبْنُ مَرْیَمَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ یَحْتَجُّونَ بِهَذِهِ اَلْآیَهِ وَ لَنْ یَجْعَلَ اَللّٰهُ

ص: 122


1- صدوق، محمد بن علی، کمال الدین و تمام النعمة، ج 2 ص 483
2- مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار (ط بیروت) ج44 ص 170

لِلْکٰافِرِینَ عَلَی اَلْمُؤْمِنِینَ سَبِیلاً فَقَالَ کَذَبُوا عَلَیْهِمْ غَضَبُ اَللَّهِ وَ لَعْنَتُهُ وَ کَفَرُوا بِتَکْذِیبِهِمْ لِنَبِیِّ اَللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فِی إِخْبَارِهِ بِأَنَّ اَلْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ سَیُقْتَلُ وَ اَللَّهِ لَقَدْ قُتِلَ اَلْحُسَیْنُ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ وَ قُتِلَ مَنْ کَانَ خَیْراً مِنَ اَلْحُسَیْنِ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ وَ اَلْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ مَا مِنَّا إِلاَّ مَقْتُولٌ وَ إِنِّی وَ اَللَّهِ لَمَقْتُولٌ بِالسَّمِّ بِاغْتِیَالِ مَنْ یَغْتَالُنِی أَعْرِفُ ذَلِکَ بِعَهْدٍ مَعْهُودٍ إِلَیَّ مِنْ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ أَخْبَرَهُ بِهِ جَبْرَئِیلُ عَنْ رَبِّ اَلْعَالَمِینَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَمَّا قَوْلُ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَنْ یَجْعَلَ اَللّٰهُ لِلْکٰافِرِینَ عَلَی اَلْمُؤْمِنِینَ سَبِیلاً فَإِنَّهُ یَقُولُ لَنْ یَجْعَلَ اَللَّهُ لِکَافِرٍ عَلَی مُؤْمِنٍ حُجَّهً وَ لَقَدْ أَخْبَرَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَنْ کُفَّارٍ قَتَلُوا اَلنَّبِیِّینَ بِغَیْرِ اَلْحَقِّ وَ مَعَ قَتْلِهِمْ إِیَّاهُمْ لَنْ یَجْعَلَ اَللَّهُ لَهُمْ عَلَی أَنْبِیَائِهِ عَلَیْهِمُ اَلسَّلاَمُ سَبِیلاً مِنْ طَرِیقِ اَلْحُجَّهِ(1)

از ابو صلت هروی مروی است که گفت بحضرت رضا عرض کردم یا ابن رسول الله ... در میان ایشان قومی هستند که گمان میکنند که حسین بن علی کشته نشد بلکه حنظلة بن سعد شامی شبیه بر او شد و او را کشتند و حسين (عليه السلام) بلند شد بسوی آسمان چنان که عیسی بن مریم (عليهما السلام) بآسمان بلند شد و باین آیه شریفه دلیل می آورند «وَ لَنْ یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکافِرینَ عَلَی الْمُؤْمِنینَ سَبیلاً» هرگز خدا قرار نداده است راهی مر کافران را بر مؤمنان فرمود دروغ گفتند غضب و لعنت خدا بر ایشان باد و کافر شدند بتکذیب ایشان پیغمبر خدا را در اخبار او باینکه حسین (عليه السلام) بزودی کشته خواهد شد بخدا قسم که حسین (عليه السلام) کشته شد و کسانی که بهتر از او بودند چون امیر المؤمنين و حسن بن علی کشته شدند و نیستیم ما ائمه مگر آنکه کشته شویم و بخدا قسم که من بزهر کشته شوم بمکر و خدعه کسی که از برای من مکر میکند و این مطلب را من میدانم بعهدی که از رسول خدا(صلی الله عليه و آله) بسوی من معهود است که جبرئیل از جانب پروردگار عالميان بآن بزرگوار خبر داده است. اما قول خدا «وَ لَنْ یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکافِرینَ عَلَی الْمُؤْمِنینَ سَبیلاً»مقصود حقتعالی اینست که میفرماید خدا از برای کافر بر مؤمن حجتی قرار نداده است یعنی کافر نمیتواند مؤمن را در

ص: 123


1- صدوق عیون اخبار الرضا علیه السلام ج 2 ص: 204

دلیل ایمان مغلوب کند و او را دلیلی نباشد که بسبب آن ظفر یابد و بتحقیق که حقتعالی خبر داده است از کفاری که کشتند پیغمبران را بغير حق و با اینکه ایشان را کشتند خدا از برای ایشان بر پیغمبران خود راهی از راه حجت قرار نداد.

انکار ختم نبوت

طایفه غلات به ویژه غالیانی که در قرن دوم پدید آمدند همواره مدعی بودند که یکی از ائمه علیهم السلام خداست، اما این بخش اول از یک ادعای دو بخشی بود و بخش دوم آن بود که ادعاگر، پیامبر و فرستاده آن خداست. (1)

همچنین باید دانست که غاليان معمولا یک سیر انحرافی رو به تزاید را طی می کردند، بدین شکل که در قدم اول، خود را باب و نائب امام می دانستند، در قدم دوم امامان را در جایگاه انبیاء نشانده و خود را امام معرفی می کردند و در قدم بعد، قائل به الوهیت امامان شده و خود را رسول آنها می دانستند و حکم به ابطال شرایع می دادند. در هر صورت آنها ختم نبوت که یکی از مهم ترین اصول دیانت اسلام است را زیر پا می نهادند.

- عَنْ أَبِی اَلْعَبَّاسِ اَلْبَقْبَاقِ قَالَ: تَذَاکَرَ اِبْنُ أَبِی یَعْفُورٍ وَ مُعَلَّی بْنُ خُنَیْسٍ فَقَالَ اِبْنُ أَبِی یَعْفُورٍ اَلْأَوْصِیَاءُ عُلَمَاءُ أَبْرَارٌ أَتْقِیَاءُ وَ قَالَ اِبْنُ خُنَیْسٍ اَلْأَوْصِیَاءُ أَنْبِیَاءُ قَالَ فَدَخَلاَ عَلَی أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ (عَلَیْهِ السَّلاَمُ) قَالَ فَلَمَّا اِسْتَقَرَّ مَجْلِسُهُمَا قَالَ فَبَدَأَهُمَا أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ (عَلَیْهِ السَّلاَمُ) فَقَالَ یَا عَبْدَ اَللَّهِ أَبْرَأُ مِمَّا قَالَ إِنَّا أَنْبِیَاءُ(2)

ص: 124


1- المقالات و الفرق، ص 55. نریختی، فرق الشیعه، ص 57 قال أبو عمرو: و قالت فرقة بنوه محمد بن نصير النعیری و ذلک أنه نبی رسول و ان علي بن محمد العسکری عليه السلام أرسله، و كان یقول بالتناسخ و الغلو في أبی الحسين عليه السلام، يقول فیه بالربوبیه و یقول: باباحة المحارم و یحلل نکاح الرجال بعضهم بعضا فی ادبارهم و یقول انه من الفاعل و المفعول به احد الشهوات العلبیات و ان الله لم یحرم شیئا من ذلک محمد بن عمر کشی رجال الکشی اختیار معرفة الرجال (مع تعلیقات میر داماد الاسترآبادی) ج 2 ص: 805
2- کشی رجال الکشی ص 247

ابو العباس بقباق گفت: بین این ابی یعفور و معلی بن خنیس گفتگوئی در گرفت. ابن ابی یعفور گفت: اوصیاء و ائمه دانشمندانی پاک و پرهیز کارند. اما معلی بن خنیس میگفت اوصیاء پیامبر هستند. این دو خدمت حضرت امام صادق (عليه السلام) رسیدند. همین که نشستند حضرت امام صادق (عليه السلام) ابتدا قبل از شروع کردن آن ها به صحبت فرمود: عبد الله من بیزارم از کسی که بگوید ما پیامبریم.

- رجال الکشی مُحَمَّدُ بْنُ مَسْعُودٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنِ الْوَشَّاءِ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: مَنْ قَالَ بِأَنَّنَا أَنْبِیَاءُ فَعَلَیْهِ لَعْنَهُ اللَّهِ وَ مَنْ شَکَّ فِی ذَلِکَ فَعَلَیْهِ لَعْنَهُ اللَّهِ(1)

یکی از اصحاب از حضرت صادق عليه السلام نقل کرد که فرمود هر کس مدعی شود ما پیامبریم بر او لعنت خدا باد هر کس در این مورد شک هم داشته باشد بر او لعنت باد.

- عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنِ اَلْوَشَّاءِ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ (عَلَیْهِ السَّلاَمُ) قَالَ: مَنْ قَالَ بِأَنَّنَا أَنْبِیَاءُ فَعَلَیْهِ لَعْنَهُ اَللَّهِ وَ مَنْ شَکَّ فِی ذَلِکَ فَعَلَیْهِ لَعْنَهُ اَللَّه.(2)

یکی از اصحاب از حضرت امام صادق (عليه السلام) نقل کرد که فرمود: هر کسی که مدعی شود ما پیامبریم، بر او لعنت خدا باد. هر کسی که در این مورد شک هم داشته باشد، بر او لعنت باد.

کشی، رجال الكشی حَمْدَوَیْهِ وَ إِبْرَاهِیمُ ابْنَا نُصَیْرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ أَنَّهُ کَانَ بَشَّرَ أَنَّکُمَا لَمِنَ الْمُرْسَلِین.(3)

ص: 125


1- مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار(ط بیروت) ج 25 ص: 296
2- کشی، رجال الكشی، ص 301
3- کشی محمد بن عمر رجال الکشی اختیار معرفة الرجال النص ص: 323

مفضل بن عمر همواره بشارت می داد که امام کاظم و صادق عليهما السلام از انبیاء مرسلین هستند.

استمرار وحی و نزول آن بر غير انبياء

- وَ قَالَ أَبُو اَلْحَسَنِ عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ قُتَیْبَهَ ، وَ مِمَّا رَقَّعَ عَبْدُ اَللَّهِ بْنُ حَمْدَوَیْهِ اَلْبَیْهَقِیُّ ، وَ کَتَبْتُهُ عَنْ رُقْعَتِهِ : أَنَّ أَهْلَ نَیْسَابُورَ قَدِ اِخْتَلَفُوا فِی دِینِهِمْ، وَ خَالَفَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً وَ یُکَفِّرُ بَعْضُهُمْ بَعْضاً، وَ بِهَا قَوْمٌ یَقُولُونَ إِنَّ اَلنَّبِیَّ (صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) عَرَفَ جَمِیعَ لُغَاتِ أَهْلِ اَلْأَرْضِ وَ لُغَاتِ اَلطُّیُورِ وَ جَمِیعَ مَا خَلَقَ اَللَّهُ، وَ کَذَلِکَ لاَ بُدَّ أَنْ یَکُونَ فِی کُلِّ زَمَانٍ مَنْ یَعْرِفُ ذَلِکَ، وَ یَعْلَمَ مَا یُضْمِرُ اَلْإِنْسَانُ وَ یَعْلَمَ مَا یَعْمَلُ أَهْلُ کُلِّ بِلاَدٍ فِی بِلاَدِهِمْ وَ مَنَازِلِهِمْ، وَ إِذَا لَقِیَ طِفْلَیْنِ یَعْلَمُ أَیُّهُمَا مُؤْمِنٌ وَ أَیُّهُمَا یَکُونُ مُنَافِقاً، وَ أَنَّهُ یَعْرِفُ أَسْمَاءَ جَمِیعِ مَنْ یَتَوَلاَّهُ فِی اَلدُّنْیَا وَ أَسْمَاءَ آبَائِهِمْ، وَ إِذَا رَأَی أَحَدَهُمْ عَرَفَهُ بِاسْمِهِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یُکَلِّمَهُ، وَ یَزْعُمُونَ جُعِلْتُ فِدَاکَ أَنَّ اَلْوَحْیَ لاَ یَنْقَطِعُ، وَ اَلنَّبِیُّ (صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) لَمْ یَکُنْ عِنْدَهُ کَمَالُ اَلْعِلْمِ وَ لاَ کَانَ عِنْدَ أَحَدٍ مِنْ بَعْدُ، وَ إِذَا حَدَثَ اَلشَّیْءُ فِی أَیِّ زَمَانٍ کَانَ وَ لَمْ یَکُنْ عِلْمُ ذَلِکَ عِنْدَ صَاحِبِ اَلزَّمَانِ: أَوْحَی اَللَّهُ إِلَیْهِ وَ إِلَیْهِمْ، فَقَالَ: کَذَبُوا لَعَنَهُمُ اَللَّهُ وَ اِفْتَرَوْا إِثْماً عَظِیماً. وَ بِهَا شَیْخٌ یُقَالُ لَهُ اَلْفَضْلُ بْنُ شَاذَانَ ، یُخَالِفُهُمْ فِی هَذِهِ اَلْأَشْیَاءِ وَ یُنْکِرُ عَلَیْهِمْ أَکْثَرَهَا، وَ قَوْلُهُ: شَهَادَهُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اَللَّهِ، وَ أَنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فِی اَلسَّمَاءِ اَلسَّابِعَهِ فَوْقَ اَلْعَرْشِ کَمَا وَصَفَ نَفْسَهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَنَّهُ جِسْمٌ، فَوَصَفَهُ بِخِلاَفِ اَلْمَخْلُوقِینَ فِی جَمِیعِ اَلْمَعَانِی، لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ وَ هُوَ اَلسَّمِیعُ اَلْبَصِیرُ ، وَ أَنَّ مِنْ قَوْلِهِ: إِنَّ اَلنَّبِیَّ (صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) قَدْ أَتَی بِکَمَالِ اَلدِّینِ، وَ قَدْ بَلَّغَ عَنِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَا أَمَرَهُ بِهِ، وَ جَاهَدَ فِی سَبِیلِهِ وَ عَبَدَهُ حَتَّی أَتَاهُ الیَقِینُ، وَ أَنَّهُ (صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) أَقَامَ رَجُلاً یَقُومُ مَقَامَهُ مِنْ بَعْدِهِ، فَعَلَّمَهُ مِنَ اَلْعِلْمِ اَلَّذِی أَوْحَی اَللَّهُ إِلَیْهِ، یَعْرِفُ ذَلِکَ اَلرَّجُلُ اَلَّذِی عِنْدَهُ مِنَ اَلْعِلْمِ اَلْحَلاَلَ وَ اَلْحَرَامَ وَ تَأْوِیلَ اَلْکِتَابِ وَ فَصْلَ اَلْخِطَابِ، وَ کَذَلِکَ فِی کُلِّ زَمَانٍ لاَ بُدَّ مِنْ أَنْ یَکُونَ وَاحِدٌ یَعْرِفُ هَذَا، وَ هُوَ مِیرَاثٌ مِنْ رَسُولِ اَللَّهِ (صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) یَتَوَارَثُونَهُ، وَ لَیْسَ یَعْلَمُ أَحَدٌ مِنْهُمْ شَیْئاً مِنْ أَمْرِ اَلدِّینِ إِلاَّ بِالْعِلْمِ اَلَّذِی وَرِثُوهُ عَنِ اَلنَّبِیِّ (صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) وَ هُوَ یُنْکِرُ اَلْوَحْیَ بَعْدَ رَسُولِ اَللَّهِ (صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) .

ص: 126

فَقَالَ قَدْ صَدَقَ فِی بَعْضٍ وَ کَذَبَ فِی بَعْضٍ. وَ فِی آخِرِ اَلْوَرَقَهِ: قَدْ فَهِمْنَا رَحِمَکَ اَللَّهُ کُلَّمَا ذَکَرْتَ، وَ یَأْبَی اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ یُرْشِدَ أَحَدَکُمْ وَ أَنْ نَرْضَی » عَنْکُمْ وَ أَنْتُمْ مُخَالِفُونَ مُعَطِّلُونَ، اَلَّذِینَ لاَ یَعْرِفُونَ إِمَاماً وَ لاَ یَتَوَلَّوْنَ وَلِیّاً، کُلَّمَا تَلاَقَاکُمُ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِرَحْمَتِهِ، وَ أَذِنَ لَنَا فِی دُعَائِکُمْ إِلَی اَلْحَقِّ، وَ کَتَبْنَا إِلَیْکُمْ بِذَلِکَ، وَ أَرْسَلْنَا إِلَیْکُمْ رَسُولاً: لَمْ تُصَدِّقُوهُ، فَاتَّقُوا اَللَّهَ عِبَادَ اَللَّهِ! وَ لاَ تُلْجُوا «3» فِی اَلضَّلاَلَهِ مِنْ بَعْدِ اَلْمَعْرِفَهِ! وَ اِعْلَمُوا أَنَّ اَلْحُجَّهَ قَدْ لَزِمَتْ أَعْنَاقَکُمْ! فَاقْبَلُوا نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ تَدُمْ لَکُمْ بِذَلِکَ سَعَادَهُ اَلدَّارَیْنِ عَنِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِنْ شَاءَ اَللَّهُ. وَ هَذَا اَلْفَضْلُ بْنُ شَاذَانَ مَا لَنَا وَ لَهُ! یُفْسِدُ عَلَیْنَا مَوَالِیَنَا ، وَ یُزَیِّنُ لَهُمُ اَلْأَبَاطِیلَ، وَ کُلَّمَا کَتَبْنَا إِلَیْهِمْ کِتَاباً اِعْتَرَضَ عَلَیْنَا فِی ذَلِکَ، وَ أَنَا أَتَقَدَّمُ إِلَیْهِ أَنْ یَکُفَّ عَنَّا، وَ إِلاَّ وَ اَللَّهِ سَأَلْتُ اَللَّهَ أَنْ یَرْمِیَهُ بِمَرَضٍ لاَ یَنْدَمِلُ جُرْحُهُ مِنْهُ فِی اَلدُّنْیَا وَ لاَ فِی اَلْآخِرَهِ، أَبْلِغْ مَوَالِیَنَا هَدَاهُمُ اَللَّهُ سَلاَمِی، وَ اِقْرَأْهُمْ بِهَذِهِ اَلرُّقْعَهِ، إِنْ شَاءَ اَللَّهُ.(1)

- ابو الحسن علی بن محمد بن قتیبه گفت از مطالبی که عبد الله بن حمدویه بیهقی نوشته بود و من از روی نامه او نسخه برداشتم این بود: اهالی نیشابور در دین خود با یک دیگر اختلاف دارند گروهی گروه دیگر را تکفیرمیکنند. در نیشابور دسته ای هستند که معتقدند پیامبر اکرم زبان تمام مردم زمین و پرنده و آنچه خدا آفریده میداند و باید در هر زمانی نیز کسی باشد که عارف باین زبانها باشد و اطلاع از دل انسان بدهد و بداند اهالی هر منطقه ای در محل و منزل خود چه میکنند اگر دو کودک را ببیند میداند کدام مؤمن و کدام منافق است و اسامی پیروان و دوستان خود را با اسم پدرانشان میداند و هر کس را ببیند او را با اسم میشناسد پیش از آنکه با او سخن بگوید. فدایت شوم آنها میگویند وحی قطع نمیشود و پیامبر علم کامل را نداشته و نه احدی بعد از او دارای علم کامل بوده وقتی پیش آمدی در هر زمان بشود در صورتی که علم آن در نزد صاحب الزمان نباشد خداوند باو و آنها وحی میکند. فرمود دروغ گفته اند خدا آنها را لعنت کند و تهمت بزرگی بسته اند در نیشابور مردی بنام فضل

ص: 127


1- رجال الکشی اختیار معرفة الرجال النص ص: 541

بن شاذان هست که در بیشتر از این مسائل مخالف آنها است و انکار میکند او عقیده دارد بشهادت « لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ » و محمد رسول الله و میگوید خدا در آسمان هفتم بالاى عرش است همان طوری که خود را ستوده و جسم است او را بر خلاف مخلوقين در تمام معانی میستاید مانند ندارد سمیع و بصیر است. و از جمله عقاید او اينست که پیامبر اکرم دین کامل آورده و در راه دین كمال مجاهدت و تبلیغ نموده و تا هنگام مرگ به پرستش او مشغول بوده یک نفر را تعیین کرده که جانشین او باشد بعد از او با اینکه صاحب کتاب نیز همین قضاوت را نموده در آنجا که می گوید: باید کلام را حمل نمود بر یک معنی که صحیح باشد عترت پیامبر و کتاب خدا بر آن توافق نمایند. وقتی کتاب دلالت بر چیزی داشت واجب است در عترت همین اعتقاد نیز باشد. اینک چنین نظریه ای صحیح است تا سخن پیامبر اکرم درست در آید راجع بارشاد که تمسک به آن دو از گمراهی امان میدهد و حکم باینکه آن دو از یک دیگر جدا نمی شوند تا قیامت وقتی کتاب راهنما و حجت باشد باید عترت نیز چنین باشد. چون دلالت کتاب دائمی و غیر قابل قطع است در هر زمان و امکان رسیدن بآن در هر زمان هست باید در

عترت نیز که همتا و قرین قرآن است همین مطلب باشد این هم امکان ندارد مگر میان آنها در هر زمان حجتی وجود داشته باشد که قولش حجت باشد. زیرا اجماع آنها بر تمام کارها حتمی نیست چنانچه توضیح دادیم و رجوع بکتاب و عترت با اختلافی که بین عترت است و نبودن معصومی میان آنها صحیح نیست بناچار آنچه گفتیم ثابت می شود. اما سه خبری که بعنوان اعتراض برای خبر ما آورد اول دلیل ما اینست که آن اخبار از نظر صحت به خبر ما نمیرسد زیرا خبر ما را کسانی که اختلاف دارند نقل کرده اند و نزاع کنندگان نیز صحیح می دانند و امت پذیرفته اند فقط میتوان گفت که اختلاف در تأويل آن دارند. و باو علمی که خدا وحی نموده تعليم کرده آن شخص عارف بحلال و حرام و تاویل قرآن و فصل الخطاب است و در هر زمانی باید یک نفر وجود داشته باشد که این مسائل را بداند این علم بعنوان میراث از پیامبر اکرم بآنها رسیده و بیکدیگر میسپارند هیچ کدام

ص: 128

اطلاعی در امور دین جز از راه ورائت از پیامبر نمیدانند او وحی بعد از پیامبر را منکر است. در جواب فرمود در بعضی مسائل اعتقادش صحیح است و در بعضی از آنها بر خلاف است و در آخر نامه بود که خدا ترا رحمت کند متوجه هر چه گفته بودی شدم خداوند امتناع دارد از اینکه رهبری کند و ناراضی شود از شما در صورتی که مخالف او باشید و دین را رها کنید و عارف بأمام نباشید و ولایت با ولی خدا نداشته باشيد هر زمان که خدا شما را مشمول رحمت خویش میکند و اجازه دعوت بما میدهد برای شما نامه ای مینویسیم و پیکی میفرستیم او را تصدیق نمیکنید از خدا بترسید و بگمراهی بعد از عرفان روی نیاورید. بدانید که حجت اگر بیانگر شما شده نعمت خدا را بپذیرید تا برای شما دوام داشته باشد و موجب سعادت دنیا و آخرت شود اگر خدا بخواهد. این فضل بن شاذان با ما چه کار دارد پیوسته دوستان ما را منحرف میکند و عقاید ناپسند را میان آنها رواج میدهد هر وقت نامه ای برای آنها نوشتم در این مورد بر ما اعتراض کرد من باو پیشنهاد میکنم که دست از این کارها بکشد و گر نه بخدا قسم نفرین میکنم مبتلا بمرضی شود که در دنیا و آخرت علاج نداشته باشد سلام ما را بدوستانمان برسان و این نامه را برای آنها بخوان أن شاء الله تعالی.

توضیح روایت فوق: در شهر نیشابور در جامعه شیعه بین دو گروه مفوضه و غير مفوضه نزاع فکری رخ می دهد. گروهی مفوضه بودند و گروه دیگر به رهبری ابن شاذان، که تمام دعاوی مفوضه از جمله نزول وحی بر امام را انکار می کرد. چند ماه پیش از درگذشت ابن شاذان، نماینده ای از ناحیه مقدسه حضرت عسکری علیه السلام برای جمع آوری وجوه شرعی به نیشابور فرستاده شد و این نماینده ابتدا بر گروه طرفدار عقائد مفوضه وارد شد و این مساله اشکالات مهمی را در نیشابور برانگیخت. گروه فضل بن شاذان نماینده امام را بی اعتبار دانسته و از پرداخت وجوه خود به او خودداری کردند. خبر به امام عسکری علیه السلام رسید و آن حضرت نامه ای به اهل نیشابور نوشته و طی آن عقائد مفوضه و گروه طرفدار این افکاررا شدیدا محکوم نمودند ولی همزمان از فضل بن

ص: 129

شاذان نیز که مردم را از پرداخت وجوه به نماینده اعزامی نهی کرده بود نیز گله فرمودند. کشی این نامه را در رجال خود نقل کرده و احتمال می دهد که نامه در اصل توسط جناب عثمان بن سعيد عمری نوشته شده باشد. اهمیت این ماجرا در آن است که در این جریان، به وضوح، ناحیه مقدسه از درگیری میان دو دسته نگران بوده و از این که چنین مباحثات عقیدتی موجب اخلال در ادای تکالیف عام مهم تر گردد خشنود نبوده است.

ادعای امامت برای غیر امامان

- عَنِ اَلْحَسَنِ بْنِ اَلْجَهْمِ قَالَ: قَالَ اَلْمَأْمُونُ لِلرِّضَا (عَلَیْهِ السَّلاَمُ) : بَلَغَنِی أَنَّ قَوْماً یَغْلُونَ فِیکُمْ وَ یَتَجَاوَزُونَ فِیکُمُ اَلْحَدَّ فَقَالَ اَلرِّضَا (عَلَیْهِ السَّلاَمُ) حَدَّثَنِی أَبِی مُوسَی بْنُ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ عَلِیِّ بْنِ اَلْحُسَیْنِ عَنْ أَبِیهِ اَلْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ (عَلَیْهِم السَّلاَمُ) قَالَ یَهْلِکُ فِیَّ اِثْنَانِ وَ لاَ ذَنْبَ لِی مُحِبٌّ مُفْرِطٌ وَ مُبْغِضٌ مُفْرِطٌ.... فَمَنِ اِدَّعَی لِلْأَنْبِیَاءِ رُبُوبِیَّهً أَوِ اِدَّعَی لِلْأَئِمَّهِ رُبُوبِیَّهً أَوْ نُبُوَّهً أَوْ لِغَیْرِ اَلْأَئِمَّهِ إِمَامَهً فَنَحْنُ بُرَآءُ مِنْهُ فِی اَلدُّنْیَا وَ اَلْآخِرَهِ . (1)

حسن بن جهم گفت: مأمون به حضرت امام رضا (عليه السلام) گفت: شنیده ام گروهی درباره شما غلو می کنند و از حد درباره شما تجاوز می کنند. حضرت امام رضا (عليه السلام) فرمود: پدرم حضرت موسی بن جعفر از پدرش جعفر بن محمد از پدر خود محمد بن علی از پدرش علی بن الحسين از پدر خود حسین بن علی از پدرش علی بن ابی طالب (عليهم السلام) نقل کرد که آن حضرت فرمود: دو دسته در مورد من هلاک می شوند با اینکه مرا گناهی نیست: دوستدار زیاد از حد و دشمن تفریط گر. و ما بیزاری می جوئیم و به خدا پناه می بریم از کسانی که درباره ما غلو و زیاده روی می کنند. ما را بالاتر

ص: 130


1- صدوق، عیون أخبار الرضا (عليه السلام)، ج 2، س 200 و 201

از مقامی که داریم می برند ... پس هر کسی که برای انبیاء مدعی خدائی و یا برای ائمه این ادعا را کند یا مدعی نبوت آن ها شود و یا برای غیر ائمه مدعی امامت گردد، ما در دنیا و آخرت از آن ها بیزاریم.

- حَدَّثَنَا عَبْدُ اَلْوَاحِدِ بْنُ مُحَمَّدِ اَلْعَطَّارُ اَلنَّیْسَابُورِیُّ رَضِیَ اَللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدِ [بْنِ] قُتَيْبَةَ النَّيْسَابُورِيُّ عَنْ حَمْدَانَ بْنِ سُلَيْمَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ بْنِ بَزِیعٍ،عَنْ حَیَّانِ السَّرَّاجِ، قَالَ:سَمِعْتُ السَّیِّدَ بْنَ مُحَمَّدٍ اَلْحِمْیَرِیَّ یَقُولُ: کُنْتُ أَقُولُ بِالْغُلُوِّ وَ أَعْتَقِدُ غَیْبَهَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ اِبْنِ اَلْحَنَفِیَّهِ قَدْ ظَلِلْتُ فِی ذَلِکَ زَمَاناً فَمَنَّ اَللَّهُ عَلَیَّ بِالصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ أَنْقَذَنِی بِهِ مِنَ اَلنَّارِ وَ هَدَانِی إِلَی سَوَاءِ اَلصِّرَاطِ فَسَأَلْتُهُ بَعْدَ مَا صَحَّ عِنْدِی بِالدَّلاَئِلِ اَلَّتِی شَاهَدْتُهَا مِنْهُ أَنَّهُ حُجَّهُ اَللَّهِ عَلَیَّ وَ عَلَی جَمِیعِ أَهْلِ زَمَانِهِ وَ أَنَّهُ اَلْإِمَامُ اَلَّذِی فَرَضَ اَللَّهُ طَاعَتَهُ وَ أَوْجَبَ اَلاِقْتِدَاءَ بِهِ(1)

- حیان سراج گوید از خود سید محمد حمیری شنیدم که میگفت من معتقد بغلو بودم و محمد بن حنیفه را امام غائب می دانستم مدتی در این گمراهی بسر بردم تا آنکه خدا بوسیله امام صادق جعفر بن محمد يمن منت نهاد و از آتشم بر گرفت و براه راستم رهبری کرد و چون دلائل امامت آن حضرت بر من آشکار شد و دانستم او بر من و همه خلق حجت است و او است امامی که خدا طاعت او را واجب کرده و پیروی او را لازم شمردم ....

ص: 131


1- صدوق محمد بن علی، کمال الدين و تمام النعمة، ج 1، ص: 33

ادعای شهود حقایق و تمسک به مکاشفه

- وَ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ عِیسَی ، عَنْ یُونُسَ وَ مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی عُمَیْرٍ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَرَ بْنِ أُذَیْنَهَ ، عَنْ بُرَیْدِ بْنِ مُعَاوِیَهَ اَلْعِجْلِیِّ ، قَالَ: کَانَ حَمْزَهُ بْنُ عُمَارَهَ اَلْبَرْبَرِیُّ لَعَنَهُ اَللَّهُ یَقُولُ لِأَصْحَابِهِ إِنَّ أَبَا جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ یَأْتِینِی فِی کُلِّ لَیْلَهٍ، وَ لاَ یَزَالُ إِنْسَانٌ یَزْعُمُ أَنَّهُ قَدْ أَرَاهُ إِیَّاهُ، فَقُدِّرَ لِی أَنِّی لَقِیتُ أَبَا جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَحَدَّثْتُهُ بِمَا یَقُولُ حَمْزَهُ ، فَقَالَ کَذَبَ عَلَیْهِ لَعْنَهُ اَللَّهِ مَا یَقْدِرُ اَلشَّیْطَانُ أَنْ یَتَمَثَّلَ فِی صُورَهِ نَبِیٍّ وَ لاَ وَصِیِّ نَبِیٍّ

معاویه عجلی گفت: حمزه بن عماره بربری لعنت الله همواره به یاران و اصحاب خود می گفت: امام باقر عليه السلام هر شب نزد من می آید. همواره گمان می برد که فقط اوست که امام را می بیند. یک مرتبه که امام باقر عليه السلام را دیدم این ادعای حمزه را نزد ایشان مطرح کردم و حضرت فرمود: دروغ می گوید خدا او را لعنت کند، شیطان نمی تواند به صورت نبی و وصی نبی ظاهر شود.

- عَنْ زُرَارَهَ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ (عَلَیْهِ السَّلاَمُ) : أَخْبِرْنِی عَنْ حَمْزَهَ أَ یَزْعُمُ أَنَّ أَبِی آتِیهِ ؟ قُلْتُ نَعَمْ قَالَ کَذَبَ وَ اَللَّهِ مَا یَأْتِیهِ إِلاَّ اَلْمُتَکَوِّنُ إِنَّ إِبْلِیسَ سَلَّطَ شَیْطَاناً یُقَالُ لَهُ اَلْمُتَکَوِّنُ یَأْتِی اَلنَّاسَ فِی أَیِّ صُورَهٍ شَاءَ إِنْ شَاءَ فِی صُورَهٍ کَبِیرَهٍ وَ إِنْ شَاءَ فِی صُورَهٍ صَغِیرَهٍ وَ لاَ وَ اَللَّهِ مَا یَسْتَطِیعُ أَنْ یَجِیءَ فِی صُورَهِ أَبِی (عَلَیْهِ السَّلاَمُ).(1)

-حماد بن عثمان از زراره نقل کرد که گفت: حضرت امام صادق (عليه السلام) از من پرسید: آیا حمزه هنوز مدعی است که پدرم (حضرت باقر) پیش او می آید؟ گفتم: آری. حضرت فرمود: به خدا سوگند دروغ می گوید. جز متکون چیز دیگری را نمی بیند. شیطان یکی از همکاران خود را بنام متكون دارد که

ص: 132


1- کشی رجال الکشی ص 300

به هر شکل مایل باشد برای مردم آشکار می گردد، یا به صورت بزرگ و یا کوچک هر طور مایل باشد. نه به خدا سوگند نمی تواند به صورت پدرم بیاید.

- سَعْدٌ عَنِ ابْنِ عِیسَی عَنِ الْأَهْوَازِیِّ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: إِنَّ بُنَاناً وَ السَّرِیَّ وَ بَزِیعاً لَعَنَهُمُ اللَّهُ تَرَاءَی لَهُمُ الشَّیْطَانُ فِی أَحْسَنِ مَا یَکُونُ صُورَةُ آدَمِیٍّ مِنْ قَرْنِهِ إِلَی سُرَّتِهِ(1)

هشام بن حکم از حضرت صادق عليه السلام نقل کرد که فرمود برای بیان و سری و بزیع خدا آنها را لعنت کند شیطان در بهترین صورت آدمی مجسم شد با تمام قامت.

- الْحُسَیْنُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ بُنْدَارَ عَنْ سَعْدٍ عَنِ ابْنِ أَبِی الْخَطَّابِ وَ الْخَشَّابِ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیَی عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام : إِنَّ بَشَّارَ الشَّعِیرِیِّ شَیْطَانٌ ابْنُ شَیْطَانٍ خَرَجَ مِنَ الْبَحْرِ فَأَغْوَی أَصْحَابِی(2)

بنعمار قال قال أبو عبد الله عليه السلام : إن يشار الشيرى شيطان إن شيطان تخرج من البحر فأغوى أصحابی. (3)

اسحاق بن عمار گفت حضرت صادق عليه السلام فرمود بشار شعیری شیطان ابن شیطان از دریا خارج شد و اصحاب مرا گمراه کرد.

- عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ عَامِرٍ بِإِسْنَادٍ لَهُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ: قَالَ (علیه السلام): تَرَاءَی وَ اللَّهِ إِبْلِیسُ لِأَبِی الْخَطَّابِ عَلَی سُورِ الْمَدِینَةِ أَوِ الْمَسْجِدِ فَکَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَیْهِ وَ هُوَ یَقُولُ إِیهاً تَظْفَرِ الْآنَ إِیهاً تَظْفَرِ الْآنَ

ص: 133


1- مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار ج 69 ص: 214
2- مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار (ط بیروت) ج 25 ص: 307
3- کشی، رجال الکشی ص 303

علی بن عامر به اسناد خود از حضرت امام صادق (عليه السلام) نقل می کند که فرمود: به خدا قسم شیطان برای ابو الخطاب آشکار شد در کنار دیوار شهر مدینه یا مسجد پیامبر (صلی الله عليه و آله و سلم) مثل اینکه من هم او را مشاهده می کنم که به ابو الخطاب می گوید: ساکت باش! الان پیروز خواهی شد، اکنون پیروز می شوی.

- از ابوالخطاب نقل کرده اند که گفت: جعفر بن محمد (عليه السلام) را دیدم در حجر اسماعيل نشسته است به او گفتم: یا سیدی ارنی نفسک في عظمتک و ملکوتک،فقال لي: او لم تو من؟ قلت: بلى ولكن ليطمئن قلبي، فبسط يده على الارض فاذا السماوات و الارضون و الخلائق في قبضته ... به امام صادق عليه السلام گفتم: خودت را در عین عظمت و ملکوت خود به من بنما، گفت: مگر ایمان نیاورده ای؟ گفتم: چرا ولی می خواهم قلبم مطمئن شود، پس دست خود را بر زمین گشود ناگاه دیدم (یعنی شهود کردم) آسمان و زمین و همه خلائق در قبضه اوست، سپس به من گفت: رکن حجر الأسود کجاست؟ نگاه کردم دیدم کعبه را بر انگشت خود در هوا نگاه داشتهت است و جمعیت اطراف آن، همه بوزینه و خنزیر هستند و در جای کعبه دریاچه ای است از قطران سیاه سپس آن را به حالت اول برگرداند و گفت: این مرکر شیطان و ماوای ابلیس است.(1)

توضیح: ابوالخطاب این قبیل احادیث را جعل می کرد تا الوهیت و خدایی امام صادق عليه السلام را ثابت کرده و خود را نبی آن حضرت بداند. البته نبوت خود اوست که اصالت و موضوعیت دارد و تمام این مسیر برای همین هدف طی شده است. از آنجایی که خطابیه، شریعت اسلام را کنار گذاشتند، با جعل چنین احادیثی در صدد تمسخر حج و اهانت به کعبه و واجبات الهی نیز بودند. مساله

ص: 134


1- سعد بن عبدالله اشعری ، المقالات و الفرق، ص 55

علم غیب استقلالی یا اطلاع بر تمام مغیبات

- بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ شُعَیْبٍ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام إِنَّهُمْ یَقُولُونَ قَالَ وَ مَا یَقُولُونَ قُلْتُ یَقُولُونَ یَعْلَمُ قَطْرَ الْمَطَرِ وَ عَدَدَ النُّجُومِ وَ وَرَقَ الشَّجَرِ وَ وَزْنَ مَا فِی الْبَحْرِ وَ عَدَدَ التُّرَابِ فَرَفَعَ یَدَهُ إِلَی السَّمَاءِ وَ قَالَ سُبْحَانَ اللَّهِ سُبْحَانَ اللَّهِ لَا وَ اللَّهِ مَا یَعْلَمُ هَذَا إِلَّا اللَّهُ(1)

ابو بصیر گفت بحضرت صادق عليه السلام گفتم آنها حرفهائی میزنند فرمود چه میگویند گفتم میگویند شما تعداد دانه های باران و ستارگان و برگ درختان و سنگینی دریا و تعداد خاک را میدانی دست بسوی آسمان بلند کرده گفت سبحان الله سبحان الله نه بخدا قسم این مطلب را جز خدا کسی نمیداند.

- أَحْمَدُ بْنُ عَلِیٍّ السَّلُولِیُّ عَنِ ابْنِ عِیسَی عَنْ صَفْوَانَ عَنْ عَنْبَسَةَ بْنِ مُصْعَبٍ قَالَ: قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام أَیَّ شَیْ ءٍ سَمِعْتَ مِنْ أَبِی الْخَطَّابِ قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ إِنَّکَ وَضَعْتَ یَدَکَ عَلَی صَدْرِهِ وَ قُلْتَ لَهُ عِهْ وَ لَا تَنْسَ وَ إِنَّکَ تَعْلَمُ الْغَیْبَ وَ إِنَّکَ قُلْتَ لَهُ عَیْبَةُ عِلْمِنَا وَ مَوْضِعُ سِرِّنَا أَمِینٌ عَلَی أَحْیَائِنَا وَ أَمْوَاتِنَا قَالَ لَا وَ اللَّهِ مَا مَسَّ شَیْ ءٌ مِنْ جَسَدِی جَسَدَهُ إِلَّا یَدَهُ وَ أَمَّا قَوْلُهُ إِنِّی قُلْتُ أَعْلَمُ الْغَیْبَ فَوَ اللَّهِ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ مَا أَعْلَمُ فَلَا آجَرَنِیَ اللَّهُ فِی أَمْوَاتِی وَ لَا بَارَکَ لِی فِی أَحْیَائِی إِنْ کُنْتُ قُلْتُ لَهُ قَالَ وَ قُدَّامَهُ جُوَیْرِیَةٌ سَوْدَاءُ تَدْرُجُ قَالَ لَقَدْ کَانَ مِنِّی إِلَی أُمِّ هَذِهِ أَوْ إِلَی هَذِهِ کَخَطَّةِ الْقَلَمِ فَأَتَتْنِی هَذِهِ فَلَوْ کُنْتُ أَعْلَمُ الْغَیْبَ مَا کَانَتْ تَأْتِینِی وَ لَقَدْ قَاسَمْتُ مَعَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَسَنِ حَائِطاً بَیْنِی وَ بَیْنَهُ فَأَصَابَهُ السَّهْلُ وَ الشِّرْبُ وَ أَصَابَنِی الْجَبَلُ وَ أَمَّا قَوْلُهُ إِنِّی قُلْتُ هُوَ عَیْبَةُ عِلْمِنَا وَ مَوْضِعُ سِرِّنَا أَمِینٌ عَلَی أَحْیَائِنَا وَ أَمْوَاتِنَا فَلَا آجَرَنِیَ اللَّهُ فِی أَمْوَاتِی وَ لَا بَارَکَ لِی فِی أَحْیَائِی إِنْ کُنْتُ قُلْتُ لَهُ شَیْئاً مِنْ هَذَا قَطُّ(2)

عنبسة بن مصعب گفت حضرت صادق عليه السلام بمن فرمود از ابو الخطاب چه شنیدی؟ گفتم: او میگفت شما دست بر روی سینه ی او گذاشته ای و فرموده ای حفظ کن این مطلب را و فراموش نکن و اینکه شما دارای علم غیب هستی و باو فرموده ای که گنجینه علم ما است و حافظ اسرار و امین بر

ص: 135


1- مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار (ط بیروت) ج 25 ص: 294
2- مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار (ط بیروت) ج 25 ص: 321

مرده و زنده ما است. فرمود نه بخدا قسم بدنم بهيج موضعی از بدن او نرسیده مگر دستش اما اینکه مدعی شده که من علم غیب دارم بآن خدائی که جز او پروردگاری نیست نمیدانم خدا مرا پاداش در مورد اموات و مردگانم ندهد و نه خیر و برکتی از جهت زندگان بمن بدهد اگر چنین چیزی باو گفته باشم. راوی گفت جلو امام دخترکی سیاه پوست راه میرفت فرمود من نسبت به مادر این دختر یا نسبت باین دختر (تردید از راوی است) تصمیمی داشتم بمقدار یک خط نوشتن امکان داشت انجام شود که همین دختر آمد اگر علم غیب میداشتم نباید او می آمد. قرار بود باغی را با عبد الله بن حسن تقسیم کنیم به او زمین هموار و آبگیر رسید و بمن قسمت کوهستانی اما ادعای او که من گفته ام او گنجینه علم ما و مخزن اسرار و امین بر زنده و مرده ما است خدا مرا پاداش در مورد فوت شدگانم ندهد و نه خیر و برکتی در باره بستگان و خویشاوندانم دهد اگر من هرگز ذره ای از این حرف ها را باو زده باشم.

توضیح: در احادیث فراوانی، امامان عليهم السلام از خود علم غیب را نفی کرده اند. با توجه به احادیث متعدد دیگری که در موضوع اخبار از غیب توسط امامان وجود دارد و برخی عمومات قرآن کریم و احادیث پیرامون اطلاع برگزیدگان الهی از مغیبات، باید گفت که مراد از نفى علم غیب، علم غیب ذاتی است و نه علم غیب اکتسابی از خداوند یا علم غیبی که از روایات رسول اکرم صلی الله عليه و آله و طرق دیگر حاصل می شود.

توضیح: مرحوم شیخ حر عاملی در کتاب خود الفصول المهمه می نویسد:

«باب 95- أن النبي و الأئمة عليهم السلام لا يعلمون جميع علم الغيب و انما يعلمون بعضه باعلام الله اياهم و اذا ارادوا أن يعلموا شيئا علموا»(1)

ص: 136


1- شیخ حر عاملی، الفصول المهمة، ج1، ج 394

«باب 95 درباره این که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و امامان عليهم السلام همه علم غیب را نمی دانند و تنها بعضی از آن را به اعلام خداوند می دانند و هر گاه بخواهند چیزی را بدانند به آنان تعلیم داده می شود»

ایشان سپس 4 حدیث در نفی علم غيب و اثبات علم تعلیمی نقل کرده و می نویسد:

«و الأحاديث في ذلك متواترة»(1)

«احادیث در این باره متواتر است»

شیخ حر عاملی در کتاب اثبات الهداد، در باب ابطال الغلو و الرد على الغلاة روایات بسیاری در نفي علم غیب از امامان نقل کرده و می نویسد:

«قد تواترت الأخبار أن النبي صلى الله عليه و آله و سلم و الأئمة عليهم السلام ما كانوا يعلمون الغيب كله، و القرآن صريح بذلک، نعم كانوا يعلمون كثيرا من المغيبات بتعليم الله سبحانه لهم، و كان علمهم يزيد في ليالي القدر و الجمعة و غيرها، و كانوا إذا أرادوا أن يعلموا شيئا علموا»(2)

«روایات متواتر است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و امامان علیهم السلام همه غیب را نمی دانستند و قرآن در این معنا صریح است. آری بسیاری از پنهانی ها را به تعليم خداوند- سبحانه - میدانستند و علمشان در شب های قدر و جمعه و دیگر اوقات زیاد می شد و هنگامی که می خواستند چیزی بدانند به آنان تعلیم داده می شد.»

اعتقاد به تناسخ

- عَمَّارِ بْنِ أَبِی عَنْبَسَهَ قَالَ: هَلَکَتْ بِنْتٌ لِأَبِی اَلْخَطَّابِ فَلَمَّا دَفَنَهَا اِطَّلَعَ یُونُسُ بْنُ ظَبْیَانَ فِی قَبْرِهَا، فَقَالَ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ رَسُولِ اَللَّهِ(3)

ص: 137


1- شیخ حر عاملی، الفصول المهمة، ج 1، ص 396
2- شیخ حر عاملی، اثبات الهداة، ج5 ص 375
3- مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار (ط بیروت) ج 25 ص: 264

ابو عتبه گفت: دختر ابو الخطاب از دنیا رفت وقتی او را دفن کرد یونس بن ظبيان سر درون قبر او کرده گفت: سلام بر تو ای دختر پیامبر خدا.

- اِبْنُ اَلْمُتَوَکِّلِ عَنْ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مَعْبَدٍ عَنِ اَلْحُسَیْنِ بْنِ خَالِدٍ اَلصَّیْرَفِیِّ قَالَ قَالَ أَبُو اَلْحَسَنِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ : مَنْ قَالَ بِالتَّنَاسُخِ فَهُوَ کَافِرٌ ثُمَّ قَالَ لَعَنَ اَللَّهُ اَلْغُلاَهَ أَلاَ کَانُوا مَجُوساً أَلاَ کَانُوا نَصَارَی أَلاَ کَانُوا قَدَرِیَّهً أَلاَ کَانُوا مُرْجِئَهً أَلاَ کَانُوا حَرُورِیَّهً ثُمَّ قَالَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ لاَ تُقَاعِدُوهُمْ وَ لاَ تُصَادِقُوهُمْ وَ اِبْرَءُوا مِنْهُمْ بَرِئَ اَللَّهُ مِنْهُمْ. (1)

حسین بن خالد صیرفی گفت حضرت رضا عليه السلام فرمود هر که معتقد به تناسخ باشد کافر است سپس فرمود خداوند غالیان را لعنت کند آنها از مجوس و نصاری و قدریها و مرجئه و حروری بدترند سپس فرمود با آنها ننشینید و رفاقت نکنید و از آنها بیزاری بجوئید خدا از آنها بیزار باشد.

- ذَکَرَتِ اَلطَّیَّارَهُ اَلْغَالِیَهُ فِی بَعْضِ کُتُبِهَا عَنِ اَلْمُفَضَّلِ أَنَّهُ قَالَ: لَقَدْ قُتِلَ مَعَ أَبِی إِسْمَاعِیلَ یَعْنِی أَبَا اَلْخَطَّابِ سَبْعُونَ نَبِیّاً کُلُّهُمْ رَأَی وَ هَلَکَ نَبِیُّنَا فِیهِ ، وَ أَنَّ اَلْمُفَضَّلَ قَالَ أُدْخِلْنَا عَلَی أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ نَحْنُ اِثْنَا عَشَرَ رَجُلاً، قَالَ، فَجَعَلَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ یُسَلِّمُ عَلَی رَجُلٍ رَجُلٍ مِنَّا وَ یُسَمِّی کُلَّ رَجُلٍ مِنَّا بِاسْمِ نَبِیٍّ، وَ قَالَ لِبَعْضِنَا اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا نُوحُ ، وَ قَالَ لِبَعْضِنَا اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا إِبْرَاهِیمُ- ، وَ کَانَ آخِرُ مَنْ سَلَّمَ عَلَیْهِ وَ، قَالَ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا یُونُسُ ، ثُمَّ قَالَ لاَ تُخَایِرْ بَیْنَ اَلْأَنْبِیَاءِ(2)

طياره غالی در بعضی از نوشته های خود از مفضل نقل کرد که او گفت با ابو اسماعيل يعني ايو الخطاب هفتاد پیامبر کشته شد که همه آنها خدا را دیده اند و روبرو بگفتن لا اله الا الله پرداخته اند. و مفضل گفت حضرت صادق عليه السلام پیش ما آمد دوازده نفر بودیم شروع کرد بیکایک ما سلام دادن و

ص: 138


1- مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار (ط بیروت) ج 25 ص: 273
2- مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار (ط بیروت) ج 25 ص: 323

هر یک ما را بنام پیامبر نامید بیکی گفت السلام علیک یا نوح بدیگری السلام علیک یا ابراهیم آخرین کس را فرمود السلام علیک یا یونس سپس گفت بین پیامبران فرقی و امتیازی مگذار.

تاویل گرایی در مواجه با متون دین و روایات

- مُحَمَّدُ بْنُ مَسْعُودٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ نُصَیْرٍ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی : کَتَبَ إِلَیْهِ فِی قَوْمٍ یَتَکَلَّمُونَ وَ یَقْرَءُونَ أَحَادِیثَ وَ یَنْسُبُونَهَا إِلَیْکَ وَ إِلَی آبَائِکَ فِیهَا مَا تَشْمَئِزُّ مِنْهَا اَلْقُلُوبُ وَ لاَ یَجُوزُ لَنَا رَدُّهَا إِذْ کَانُوا یَرْوُونَهَا عَنْ آبَائِکَ وَ لاَ قَبُولُهَا لِمَا فِیهَا وَ یَنْسُبُونَ اَلْأَرْضَ إِلَی قَوْمٍ یَذْکُرُونَ أَنَّهُمْ مِنْ مَوَالِیکَ وَ هُوَ رَجُلٌ یُقَالُ لَهُ عَلِیُّ بْنُ حَسَکَهَ وَ آخَرُ یُقَالُ لَهُ اَلْقَاسِمُ اَلْیَقْطِینِیُّ وَ مِنْ أَقَاوِیلِهِمْ أَنَّهُمْ یَقُولُونَ إِنَّ قَوْلَ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: إِنَّ اَلصَّلاهَ تَنْهی عَنِ اَلْفَحْشاءِ وَ اَلْمُنْکَرِ مَعْنَاهَا رَجُلٌ لاَ رُکُوعٌ وَ لاَ سُجُودٌ وَ کَذَلِکَ اَلزَّکَاهُ مَعْنَاهَا ذَلِکَ اَلرَّجُلُ لاَ عَدَدُ دِرْهَمٍ وَ لاَ إِخْرَاجُ مَالٍ وَ أَشْیَاءُ مِنَ اَلْفَرَائِضِ وَ اَلسُّنَنِ وَ اَلْمَعَاصِی تَأَوَّلُوهَا وَ صَیَّرُوهَا عَلَی اَلْحَدِّ اَلَّذِی ذَکَرْتُ فَإِنْ رَأَیْتَ أَنْ تُبَیِّنَ لَنَا وَ تَمُنَّ عَلَیْنَا بِمَا فِیهِ اَلسَّلاَمَهُ لِمَوَالِیکَ وَ نَجَاتُهُمْ مِنْ هَذِهِ اَلْأَقَاوِیلِ اَلَّتِی تُخْرِجُهُمْ إِلَی اَلْهَلاَکِ فَکَتَبَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ لَیْسَ هَذَا دِینَنَا فَاعْتَزِلْهُ(1)

محمد بن نصیر گفت: احمد بن محمد بن عیسی حدیث کرد ما را نامه ای نوشت برای امام هادی علیه السلام در مورد گروهی که بحث می کنند و احادینی را قرائت می نمایند و نسبت بشما و آباء گرامتان میدهند با اینکه انسان متنفر از آن حرف ها است و نه جایز است آن احادیث را رد کنم وقتی از آباء گرام شما نقل نمایند و نه قبول نمائيم بواسطه مطالبی که در احادیث است تدبیر زمین را نسبت میدهند بیکی از غلامان شما که علی بن حسکه نام دارد و دیگری بنام قاسم يقطینی. از جمله اعتقادات آنها اینست که آیه: « إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْکَرِ معنی نماز یک شخص است نه رکوع و سجود باشد، زکات هم همان مرد است نه مقداری سکه نقره و یا پرداخت مقداری مال، بسیاری از واجبات و دستورات و معاصی را به همین طریق که عرض شد تاویل نموده اند اگر ممکن است بر من و

ص: 139


1- مجلسی محمد باقر بحار الانوار (ط بیروت) ج 25 ص: 315

اراتمندان خودتان منت بگذارید و این مطلب را روشن فرمائید تا موجب سلامتی دین ما گردد و از چنین اعتقاداتی که باعث هلاک می شود نجات یابند. در جواب من نوشت: این مطالب از دین ما نیست فاصله بگیر از آنها.

- الْحُسَیْنُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ بُنْدَارَ الْقُمِّیُّ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ الْآدَمِیِّ قَالَ: کَتَبَ بَعْضُ أَصْحَابِنَا إِلَی أَبِی الْحَسَنِ الْعَسْکَرِیِّ علیه السلام جُعِلْتُ فِدَاکَ یَا سَیِّدِی إِنَّ عَلِیَّ بْنَ حَسَکَةَ یَدَّعِی أَنَّهُ مِنْ أَوْلِیَائِکَ وَ أَنَّکَ أَنْتَ الْأَوَّلُ الْقَدِیمُ وَ أَنَّهُ بَابُکَ وَ نَبِیُّکَ أَمَرْتَهُ أَنْ یَدْعُوَ إِلَی ذَلِکَ وَ یَزْعُمُ أَنَّ الصَّلَاةَ وَ الزَّکَاةَ وَ الْحَجَّ وَ الصَّوْمَ کُلُّ ذَلِکَ مَعْرِفَتُکَ وَ مَعْرِفَةُ مَنْ کَانَ فِی مِثْلِ حَالِ ابْنِ حَسَکَةَ فِیمَا یَدَّعِی مِنَ الْبَابِیَّةِ وَ النُّبُوَّةِ فَهُوَ مُؤْمِنٌ کَامِلٌ سَقَطَ عَنْهُ الِاسْتِعْبَادُ بِالصَّوْمِ وَ الصَّلَاةِ وَ الْحَجِّ وَ ذَکَرَ جَمِیعَ شَرَائِعِ الدِّینِ أَنَّ مَعْنَی ذَلِکَ کُلِّهِ مَا ثَبَتَ لَکَ وَ مَا إِلَیْهِ نَاسٌ کَثِیرٌ فَإِنْ رَأَیْتَ أَنْ تَمُنَّ عَلَی مَوَالِیکَ بِجَوَابٍ فِی ذَلِکَ تُنْجِیهِمْ مِنَ الْهَلَکَةِ قَالَ فَکَتَبَ علیه السلام کَذَبَ ابْنُ حَسَکَةَ عَلَیْهِ لَعْنَةُ اللَّهِ وَ بِحَسْبِکَ أَنِّی لَا أَعْرِفُهُ فِی مَوَالِیَّ مَا لَهُ لَعَنَه اللَّهُ فَوَ اللَّهِ مَا بَعَثَ اللَّهُ مُحَمَّداً وَ الْأَنْبِیَاءَ مِنْ قَبْلِهِ إِلَّا بِالْحَنِیفِیَّةِ وَ الصَّلَاةِ وَ الزَّکَاةِ وَ الْحَجِّ وَ الصِّیَامِ وَ الْوَلَایَةِ وَ مَا دَعَا مُحَمَّدٌ صلی الله علیه و آله إِلَّا إِلَی اللَّهِ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ وَ کَذَلِکَ نَحْنُ الْأَوْصِیَاءَ مِنْ وُلْدِهِ عَبِیدُ اللَّهِ لَا نُشْرِکُ بِهِ شَیْئاً إِنْ أَطَعْنَاهُ رَحِمَنَا وَ إِنْ عَصَیْنَاهُ عَذَّبَنَا مَا لَنَا عَلَی اللَّهِ مِنْ حُجَّةٍ بَلِ الْحُجَّةُ لِلَّهِ عَلَیْنَا وَ عَلَی جَمِیعِ خَلْقِهِ أَبْرَأُ إِلَی اللَّهِ مِمَّنْ یَقُولُ ذَلِکَ وَ أَنْتَفِی إِلَی اللَّهِ مِنْ هَذَا الْقَوْلِ فَاهْجُرُوهُمْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ وَ أَلْجِئُوهُمْ إِلَی أَضْیَقِ الطَّرِیقِ وَ إِنْ وَجَدْتَ مِنْ أَحَدٍ مِنْهُمْ خَلْوَةً فَاشْدَخْ رَأْسَهُ بِالصَّخْرَةِ(1)

سهل بن زیاد آدمی گفت: یکی از اصحاب بحضرت ابو الحسن عسکری علیه السلام نامه چنین نوشت: فدایت شوم علی بن حسکه مدعی است که از ارادتمندان شما است و شما همان خدائی قدیم هستی او راه و باب و پیامبر از جانب شما است باو دستور داده ای که مردم را بجانب شما دعوت کند. او میگوید نماز و زكات و حج و روزه تمام این اعمال عبارت است از معرفت و شناسائی شما و

ص: 140


1- مجلسی، محمدباقر بحارالانوار (ط بیروت) ج 25 ص: 317

کسانی که منل علی بن حسکه باشد از ادعای بابیت و نبوت کسی که دارای چنین معرفتی باشد مؤمن کامل است دیگر روزه و نماز و حج از او ساقط است و تمام دستورات دینی را بهمان طریق که عرض کردم تأویل مینماید گروهی را پیرو خود نموده اگر صلاح بدانید برما منت گذارید راجع بجواب این نامه که موجب نجات از هلاکت شود. امام عليه السلام در جواب نوشت علی بن حسکه ملعون دروغ میگوید تو خیال میکنی من او را نمی شناسم خدا لعنت کند او را چه میکند. قسم بخدا محمد مصطفی و انبیاء پیش از او را خداوند نفرستاده مگر بدین حنیف و انجام نماز و زكات و حج و روزه و ولایت هرگز پیامبر اکرم دعوت نکرده مگر بجانب خدای یکتا که شریکی او را نیست. همچنین ما اوصیاء از فرزندان او همه بنده ی خدا هستیم که برایش شریکی نمیگیریم اگر ما اطاعت از خدا بکنیم مورد رحمت او قرار میگیریم و اگر معصیت کنیم ما را مشمول عذاب خود قرار میدهد ما را حجتی بر خدا نیست بلکه حجت از خدا است بر ما و تمام جهانیان من پناه بخدا میبرم از حرفهائی که او میزند و این سخنان را نفی میکنم از آنها فاصله بگیرید خدا لعنتشان کند خداوند آنها را دچار دشوارترین گرفتاریها نماید (کنایه از رسوا شدن است) اگر یکی از آنها را در خلوت یافتی با سنگ سرش را نرم کن.

- طَاهِرُ بْنُ عِیسَی ، قَالَ حَدَّثَنِی جَعْفَرُ بْنُ أَحْمَدَ ، قَالَ حَدَّثَنِی اَلشُّجَاعِیُّ ، عَنِ اَلْحَمَّادِیِّ ، رَفَعَهُ إِلَی أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ (عَلَیْهِ السَّلاَمُ) : أَنَّهُ قِیلَ لَهُ: رُوِیَ عَنْکُمْ أَنَّ اَلْخَمْرَ وَ اَلْمَیْسِرَ وَ اَلْأَنْصَابَ وَ اَلْأَزْلاَمَ رِجَالٌ فَقَالَ مَا کَانَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِیُخَاطِبَ خَلْقَهُ بِمَا لاَ یَعْلَمُونَ(1)

حمادی سند به به حضرت صادق می رساند که به ایشان عرض شد روایت شده که شراب و قمار و آنچه به نام بت ها قربانی می کردند و ازلام مردانی هستند، فرمود: هرگز خدا با مردم طوری صحبت نمی کند که درک نکنند.

ص: 141


1- کشی محمد بن عمر رجالالکشی اختیار معرفة الرجال النص ص: 291

تشبیه و تجسیم و جبر

- عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا (علیه السلام) قَالَ: مَنْ قَالَ بِالتَّشْبِیهِ وَ الْجَبْرِ فَهُوَ کَافِرٌ مُشْرِکٌ وَ نَحْنُ مِنْهُ بُرَآءُ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَهِ یَا ابْنَ خَالِدٍ إِنَّمَا وَضَعَ الْأَخْبَارَ عَنَّا فِی التَّشْبِیهِ وَ الْجَبْرِ الْغُلَاهُ الَّذِینَ صَغَّرُوا عَظَمَهَ اللَّهِ تَعَالَی فَمَنْ أَحَبَّهُمْ فَقَدْ أَبْغَضَنَا وَ مَنْ أَبْغَضَهُمْ فَقَدْ أَحَبَّنَا وَ مَنْ وَالاهُمْ فَقَدْ عَادَانَا وَ مَنْ عَادَاهُمْ فَقَدْ وَالانَا وَ مَنْ وَصَلَهُمْ فَقَدْ قَطَعَنَا وَ مَنْ قَطَعَهُمْ فَقَدْ وَصَلَنَا وَ مَنْ جَفَاهُمْ فَقَدْ بَرَّنَا وَ مَنْ بَرَّهُمْ فَقَدْ جَفَانَا وَ مَنْ أَکْرَمَهُمْ فَقَدْ أَهَانَنَا وَ مَنْ أَهَانَهُمْ فَقَدْ أَکْرَمَنَا وَ مَنْ قَبِلَهُمْ فَقَدْ رَدَّنَا وَ مَنْ رَدَّهُمْ فَقَدْ قَبِلَنَا وَ مَنْ أَحْسَنَ إِلَیْهِمْ فَقَدْ أَسَاءَ إِلَیْنَا وَ مَنْ أَسَاءَ إِلَیْهِمْ فَقَدْ أَحْسَنَ إِلَیْنَا وَ مَنْ صَدَّقَهُمْ فَقَدْ کَذَّبَنَا وَ مَنْ کَذَّبَهُمْ فَقَدْ صَدَّقَنَا وَ مَنْ أَعْطَاهُمْ فَقَدْ حَرَمَنَا وَ مَنْ حَرَمَهُمْ فَقَدْ أَعْطَانَا یَا ابْنَ خَالِدٍ مَنْ کَانَ مِنْ شِیعَتِنَا فَلَا یَتَّخِذَنَّ مِنْهُمْ وَلِیّاً وَ لَا نَصِیراً(1)

حسین بن خالد از حضرت امام رضا (علیه السلام) نقل می کند که فرمود: هر کسی که قائل به تشبيه و جبر باشد کافر و مشرک است و ما در دنیا وآخرت از او بیزاریم. پسر خالد اخباری که در مورد تسبيه و جبر به ما نسبت داده اند از ساخته های غالیان است که عظمت خدا را کوچک نمودند. محب آن ها دشمن ما است و دشمن آن ها محب ما. هر که آن ها را دوست بدارد، با ما دشمنی نموده و هر کسی که با آن ها دشمن باشد، با ما دوست شده. هر که با آن ها بپیوندد، از ما قطع نموده و کسی که از آن ها قطع نماید با ما پیوسته است. هر که با آن ها بدرفتار باشد، با ما خوشرفتاری نموده و هر که با آن ها خوشرفتار باشد با ما بدرفتاری کرده. کسی که آن ها را گرامی بدارد به ما توهین کرده و هر که به آن ها اهانت کند، ما را گرامی داشته. کسی که آن ها را بپذیرید ما را رد کرده و کسی که آن ها را رد کند، ما را پذیرفته است. کسی که به آن ها نیکی کند به ما بدی کرده و کسی که به آن ها بدی کند، به ما نیکی

ص: 142


1- صدوق التوحید ص 364 صدوق عیون اخبار الرضا (علیه السلام) ج 1 ص 143

نموده. هر که آن ها را تصدیق کند ما را تکذیب نموده و کسی که آن ها را تکذیب نماید ما را تصدیق کرده. کسی که ایشان را مورد بخشش خود قرار دهد به ما بی مهری کرده و کسی که آن ها را محروم نماید به ما بخشش کرده. پسر خالد! هر کسی که از شیعیان ما باشد، هرگز آن ها را دوست و یاور خود نمی گیرد.

توضيح: قول به تشبیه و تجسیم از مهم ترین باورهای غلات بود. به عنوان نمونه مغيرة بن سعيد درباره خدا چنین عقیده ای داشت:

خدا به صورت یک مرد است و تاجی بر سر دارد و قلبی دارد که از آن حکمت می جوشد و اعضای او به عدد حروف الفبا است و هنگامی که خواست خلق را بیافریند اسم اعظم خود را به زبان آورد و اسم اعظم پرواز کرد و بر تاج خدا فرود آمد و یا تاج شد بر سر او، آنگاه اعمال بندگان را چه طاعت و چه معصیت با انگشت بر کف دست خود نوشت پس آنگاه که چشمش به معاصی افتاد به غضب آمد و از شدت غضب آنقدر عرق کرد که از عرق او دو دریا به وجود آمد که یکی شور و تیره بود و دیگری گوارا و شفاف. سپس در دریای شفاف نگاه کرد و تصویر خودرا در آب دید و خواست تصویر خود را بگیرد ولی او پرواز کرد و خدا او را تعقیب کرد و سرانجام به تصویر خود رسید و آن را گرفت و دو چشمش را از حدقه در آورد و تصویر را نابود کرد تا دو خدا وجود نداشته باشد و از یک چشم تصویر خورشید را آفرید و از چشم دیگرش خورشید دیگری افرید و از دریای شور و تیره کفار را آفرید و از دریای گوارای شفاف، مومنان را.(1)

ص: 143


1- این اثير، الکامل ، ج 5، ص 208 شهرستانی، العلل و النحل، ص 83 و حاشية الفصل جزء 2، ص 14

2.اعمال و کردار غالیان

شريعت گریزی

کسانی که دین را مانعی در راه شهواني و أباحه گرایی خویش می دیدند، تلاش داشتند با طرح عقائد غاليانه، خود را از هر قید و بندی آزاد ساخته و تمایلات نفسانی خویش را بدون هیچ مانعی انجام دهند. غلات تندرو که ائمه عليهم السلام را خدا می دانستند معمولا شریعت را منسوخ می دانسته و خود را مشمول احکام و واجبات و محرمات نمی دانستند، به نظر آنان این احکام برای عامه مردم و کسانی بود که به حقایق عالم وجود و مقام واقعی ائمه پی نبرده اند و دچار قصور ادراک و کوتاهی فکر هستند.(1)

- حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ بَشَّارٍ اَلْقَزْوِینِیُّ رَضِیَ اَللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو اَلْفَرَجِ اَلْمُظَفَّرُ بْنُ أَحْمَدَ اَلْقَزْوِینِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ اَلْکُوفِیُّ اَلْأَسَدِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا سَهْلُ بْنُ زِیَادٍ اَلْآدَمِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا سُلَیْمَانُ بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ اَلْخَزَّازُ اَلْکُوفِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اَللَّهِ بْنُ اَلْفَضْلِ اَلْهَاشِمِیُّ قَالَ.... قَالَ اَلصَّادِقُ عَلَیْهِ السَّلاَم:..ُ.. لَعَنَ اللَّهُ الْغُلَاةَ وَ الْمُفَوِّضَةَ فَإِنَّهُمْ صَغَّرُوا عِصْیَانَ اللَّهِ وَ کَفَرُوا بِهِ وَ أَشْرَکُوا وَ ضَلُّوا وَ أَضَلُّوا فِرَاراً مِنْ إِقَامَةِ الْفَرَائِضِ وَ أَدَاءِ الْحُقُوق(2)

امام صادق عليه السلام می فرمایند:

لعنت خدا بر غلات و مفوضه، آنها نافرمانی خداوند را کوچک شمردند و به او کفر و شرک ورزیدند و گمراه شدند و گمراه کردند به جهت فرار از برپا داشتن واجبات و ادای حقوق.

- عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فِی قَوْلِ اَللَّهِ اِتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اَللّهِ فَقَالَ وَ اَللَّهِ مَا صَلوا، لَهُمْ وَ لاَ صَامُوا وَ لَکِنَّهُمْ أَحَلُّوا لَهُمْ حَرَاماً وَ حَرَّمُوا عَلَیْهِمْ حَلاَلاً فَاتَّبَعُوهُمْ.(3)

ص: 144


1- المقالات و الفرق، ص 61
2- محمد بن علي، صدوق، علل الشرائع، ج 1، ج: 225
3- احمد بن محمد بن خالد برقي المحاسن، ج 1، ص: 246

به خدا قسم مردم یهود و نصاری برای علما خود نه روزه گرفتند و نه نماز گذاردند؛ بلکه علمای آنها حرام خدا را حلال، و حلال خدا را حرام می کردند

- عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: قِیلَ لَهُ: إِنَّ أَبَا اَلْخَطَّابِ یَذْکُرُ عَنْکَ أَنَّکَ قُلْتُ لَهُ: إِذَا عَرَفْتَ اَلْحَقَّ فَاعْمَلْ مَا شِئْتَ، فقَالَ لَعَنَ اَللَّهُ أَبَا اَلْخَطَّابِ وَ اَللَّهِ مَا قُلْتُ له هَکَذَا، وَ لَکِنِّی قُلْتُ إِذَا عَرَفْتَ اَلْحَقَّ فَاعْمَلْ مَا شِئْتَ مِنْ خَیْرٍ یُقْبَلُ مِنْکَ، إِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ-مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثی- وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِکَ یَدْخُلُونَ اَلْجَنَّهَ یُرْزَقُونَ فِیها بِغَیْرِ حِسابٍ وَ یَقُولُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاهً طَیِّبَهً(1)

محمد بن أبی عمیر با یک واسطه از امام صادق عليه السلام روایت نمود: شخصی به آن حضرت گفت: ابا الخطاب از شما نقل می نماید که به او فرموده ای : هر گاه حق را شناختی پس هر چه می خواهی بكن، فرمود: خدا ابا الخطاب را لعنت کند، به خدا قسم من به او این چنین نگفته ام، ولكن گفتم: هر گاه حق را شناختی، پس هر چه اعمال نیک که خواستی انجام ده که از تو پذیرفته می شود، چون خدای عز وجل فرموده است: وَ مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثي وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ يُرْزَقُونَ فِيها بِغَيْرِ حِسابٍ (و هر کس از مرد یا زن عمل خوب و شایسته ای انجام دهد و مؤمن و معتقد به آنچه خدا فرمان داده است باشد، در بهشت ابدی داخل گردد، و در آنجا از نعمت های فراوان بيحساب تا آنجا که دلش بخواهد استفاده خواهد نمود - مؤمن 4: 40). همچنین خداوند متعال می فرماید: مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاهً طَیِّبَهً (هر کس که کردار شایسته ای انجام دهد از مرد یا زن، و او مؤمن باشد، هر آینه زندگانی دهیم او را در دنیا زندگانی خوش - نحل 16: 97).(2)

ص: 145


1- محمد بن علی ابن بابویه، معانی الأخبار: النص ص: 389
2- معاني الأخبار/ ترجمه محمدی ج 2 ص: 403

- وَ قَالَ سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ کَانَ مُحَمَّدُ بْنُ نُصَیْرٍ اَلنُّمَیْرِیُّ یَدَّعِی أَنَّهُ رَسُولُ نَبِیٍّ وَ أَنَّ عَلِیَّ بْنَ مُحَمَّدٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ أَرْسَلَهُ وَ کَانَ یَقُولُ بِالتَّنَاسُخِ وَ یَغْلُو فِی أَبِی اَلْحَسَنِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ یَقُولُ فِیهِ بِالرُّبُوبِیَّهِ وَ یَقُولُ بِالْإِبَاحَهِ لِلْمَحَارِمِ وَ تَحْلِیلِ نِکَاحِ اَلرِّجَالِ بَعْضِهِمْ بَعْضاً فِی أَدْبَارِهِمْ وَ یَزْعُمُ أَنَّ ذَلِکَ مِنَ اَلتَّوَاضُعِ وَ اَلْإِخْبَاتِ وَ اَلتَّذَلُّلِ فِی اَلْمَفْعُولِ بِهِ أَنَّهُ مِنَ اَلْفَاعِلِ إِحْدَی اَلشَّهَوَاتِ وَ اَلطَّیِّبَاتِ وَ أَنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لاَ یُحَرِّمُ شَیْئاً مِنْ ذَلِکَ . وَ کَانَ مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَی بْنِ اَلْحَسَنِ بْنِ اَلْفُرَاتِ یُقَوِّی أَسْبَابَهُ وَ یَعْضُدُهُ.

أَخْبَرَنِی بِذَلِکَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ نُصَیْرٍ أَبُو زَکَرِیَّا یَحْیَی بْنُ عَبْدِ اَلرَّحْمَنِ بْنِ خَاقَانَ أَنَّهُ رَآهُ عِیَاناً وَ غُلاَمٌ لَهُ عَلَی ظَهْرِهِ قَالَ فَلَقِیتُهُ فَعَاتَبْتُهُ عَلَی ذَلِکَ فَقَالَ إِنَّ هَذَا مِنَ اَللَّذَّاتِ وَ هُوَ مِنَ اَلتَّوَاضُعِ لِلَّهِ وَ تَرْکِ اَلتَّجَبُّرِ .

قَالَ سَعْدٌ فَلَمَّا اِعْتَلَّ مُحَمَّدُ بْنُ نُصَیْرٍ اَلْعِلَّهَ اَلَّتِی تُوُفِّیَ فِیهَا قِیلَ لَهُ وَ هُوَ مُثْقَلُ اَللِّسَانِ لِمَنْ هَذَا اَلْأَمْرُ مِنْ بَعْدِکَ فَقَالَ بِلِسَانٍ ضَعِیفٍ مُلَجْلَجٍ أَحْمَدَ فَلَمْ یَدْرُوا مَنْ هُوَ فَافْتَرَقُوا بَعْدَهُ ثَلاَثَ فِرَقٍ قَالَتْ فِرْقَهٌ إِنَّهُ أَحْمَدُ اِبْنُهُ وَ فِرْقَهٌ قَالَتْ هُوَ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مُوسَی بْنِ اَلْفُرَاتِ وَ فِرْقَهٌ قَالَتْ إِنَّهُ أَحْمَدُ بْنُ أَبِی اَلْحُسَیْنِ بْنِ بِشْرِ بْنِ یَزِیدَ فَتَفَرَّقُوا فَلاَ یَرْجِعُونَ إِلَی شَیْءٍ.(1)

سعد بن عبد الله گفته است: محمد بن نصیر نمیری ادعا می کرد که پیامبر است و امام هادی علیه السلام او را فرستاده است. او معتقد به تناسخ بود و در مورد امام هادی علیه السلام غلو کرده، در خصوص ایشان معتقد به ربوبیت بود.او مواقعه و مجامعت با محارم را مباح و جایز می دانست و معتقد بود که نکاح مرد با مرد حلال است، و در این باب گمان می کرد این عمل از تواضع و فروتنی و تذلل در مفعول، و عمل به خواهش نفسانی پاک و طاهر برای فاعل است و خداوند هیچ کدام از اینها را حرام نکرده است.

محمد بن موسی بن حسن بن فرات نیز او راتقویت کرده، اسباب این اعتقاد را فراهم می کرد.

ص: 146


1- الغيبة (للطوسی)/ کتاب الغيبة للحجة، انص، ص: 399

- ابو زکریا یحیی بن عبد الرحمن بن خاقان، همین مسأله را از محمد بن نصير - لعنت الله عليه - به من خبر داد که او را بر پشت غلامش دیده است. ابو ذکریا می گوید: محمد بن نصیر را در این حال ملاقات کردم و نسبت به این عمل شنیع سرزنش کردم، اما او در جواب گفت: این از جمله لذت هاست و باعث فروتنی و ترک تكبر نسبت به خداوند می شود.

سعد بن عبد الله میگوید: وقتی محمد بن نصیر به مرضی گرفتار شد که در همان مرض هم به درک واصل شد، به او گفته شد: بعد از تو این مسؤولیت [شنیع] با چه کسی است؟ او که زبان لکنت پیدا کرده بود، با زبان ضعیف و گرفته گفت: احمد. و معلوم نشد که کدام احمد را گفته است، بنابراین طرفداران این مجسمه پلیدی به سه گروه تقسیم شدند. عده ای گفتند: جانشینش احمد پسرش می باشد، دسته ای گفتند: احمد بن محمد بن موسی بن فرات، و گروهی گفتند: أحمد بن ابی حسین بن بشر بن یزید است. به هر حال با اختلاف شدید، متفرق شدند و به شخص واحدی نرسیدند.

- عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ اَلْقُتَیْبِیُّ ، قَالَ حَدَّثَنَا اَلْفَضْلُ بْنُ شَاذَانَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ ، عَنْ هَارُونَ بْنِ خَارِجَهَ قَالَ: کُنْتُ أَنَا وَ مُرَادٌ أَخِی عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ (عَلَیْهِ السَّلاَمُ) فَقَالَ لَهُ مُرَادٌ جُعِلْتُ فِدَاکَ خَفَّ اَلْمَسْجِدُ قَالَ وَ مِمَّ ذَلِکَ قَالَ بِهَؤُلاَءِ اَلَّذِینَ قُتِلُوا یَعْنِی أَصْحَابَ أَبِی اَلْخَطَّابِ ، قَالَ فَأَکَبَّ عَلَی اَلْأَرْضِ مَلِیّاً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ فَقَالَ: کَلاَّ زَعَمَ اَلْقَوْمُ أَنَّهُمْ لاَ یُصَلُّونَ

لواط و شاهد بازی

یکی از اعمال پلید و قبيح غالیان، همجنس گرایی و لواط بود که با عنوان شاهد بازی نیز از آن یاد می شود. غالیان برای این عمل شنیع خود، توجيهات و تاویلاتی را دست و پا کرده بودند. از جمله اینکه می گفتند، ما خدا را در صورت یک انسان یا نوجوانان امرد و زیبا چهره می بینیم. به عبارت دیگر آنها به تجسیم باور داشته و قائل به حلول خداوند در جسد پری چهرگان و امردان بودند.

ص: 147

اصحاب امامان که از غلات این سخنان را شنیده بودند، نزد معصومین علیهم السلام آمد و درباره این باور غالیانه که "خداوند در چهره امردان ظهور یا حلول می کند " سوال می پرسیدند و امامان شیعه نیز به شدت این باور را انکار می کردند.

- حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَی بْنِ الْمُتَوَکِّلِ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ الْحِمْیَرِیُّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ یَعْقُوبَ السَّرَّاجِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام إِنَّ بَعْضَ أَصْحَابِنَا یَزْعُمُ أَنَّ لِلَّهِ صُورَهً مِثْلَ صُورَهِ الْإِنْسَانِ وَ قَالَ آخَرُ إِنَّهُ فِی صُورَهِ أَمْرَدَ جَعْدٍ قَطَطٍ فَخَرَّ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ سَاجِداً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ فَقَالَ سُبْحَانَ اللَّهِ الَّذِی لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ ءٌ وَ لا تُدْرِکُهُ الْأَبْصارُ وَ لَا یُحِیطُ بِهِ عِلْمٌ- لَمْ یَلِدْ لِأَنَّ الْوَلَدَ یُشْبِهُ أَبَاهُ- وَ لَمْ یُولَدْ فَیُشْبِهَ مَنْ کَانَ قَبْلَهُ- وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ مِنْ خَلْقِهِ کُفُواً أَحَدٌ تَعَالَی عَنْ صِفَهِ مَنْ سِوَاهُ عُلُوّاً کَبِیراً.

حدیث کرد ما را محمد بن موسی بن متوكل رحمة الله گفت که حديث کرد ما را عبد الله بن جعفر حمیری از احمد بن محمد بن عیسی از حسن بن محبوب از یعقوب سراج که گفت بحضرت صادق (عليه السلام) عرض کردم که بعضی از اصحاب ما گمان دارد و چنان میداند که خدا را صورتی است مثل انسان و دیگری گفته که آن جناب در صورت پسر ساده روی پیچیده موئی است که مويش بغایت پیچیده و چین و شکن دارد حضرت صادق (عليه السلام) بر رو در افتاد و يسجده رفت بعد از آن سرش را برداشت و فرمود پاک و منزه است خدائی که چیزی مثل أو نیست و دیدها او را در نیاید و دانشی با و احاطه نکند نزاده زیرا که فرزند بپدرش میماند و زاده نشده که شباهت داشته باشد بکسی که پیش از او بوده و هیچ کس او را همتا نبوده از خلقت و نخواهد بود و برتر است از صفت کسی که غیر از او است برتری بزرگ.

ص: 148

توضیح: طبق روایات دیگر، می توان نتیجه گرفت که آن کس که در قامت نوجوان زیباروی امرد بر این منحرفین ظاهر می شد، ابليس و شیاطین بوده اند چنانچه طبق روایتی، ایلیس برای قوم لوط در ظاهر جوانی امرد متمثل شد "تَصَوَّرَ لَهُمْ إِبْلِیسُ فِی صُورَهِ أَمْرَدَ أَحْسَنَ مَا یَکُونُ مِنَ الشَّبَابِ... . "(1)

- قَالَ سَعْدٌ حَدَّثَنِی الْعُبَیْدِیُّ قَالَ: کَتَبَ إِلَیَّ الْعَسْکَرِیُّ علیه السلام ابْتِدَاءً مِنْهُ أَبْرَأُ إِلَی اللَّهِ مِنَ الْفِهْرِیِّ وَ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ بَابَا الْقُمِّیِّ فَابْرَأْ مِنْهُمَا فَإِنِّی مُحَذِّرُکَ وَ جَمِیعَ مَوَالِیَّ وَ إِنِّی أَلْعَنُهُمَا عَلَیْهِمَا لَعْنَةُ اللَّهِ مُسْتَأْکِلَیْنِ یَأْکُلَانِ بِنَا النَّاسَ فَتَّانَیْنِ مُؤْذِیَیْنِ آذَاهُمَا اللَّهُ وَ أَرْکَسَهُمَا فِی الْفِتْنَةِ رَکْساً یَزْعُمُ ابْنُ بَابَا أَنِّی بَعَثْتُهُ نَبِیّاً وَ أَنَّهُ بَابٌ وَیْلَهُ لَعَنَهُ اللَّهُ سَخِرَ مِنْهُ الشَّیْطَانُ فَأَغْوَاهُ فَلَعَنَ اللَّهُ مَنْ قَبِلَ مِنْهُ ذَلِکَ یَا مُحَمَّدُ إِنْ قَدَرْتَ أَنْ تَشْدَخَ رَأْسَهُ بِحَجَرٍ فَافْعَلْ فَإِنَّهُ قَدْ آذَانِی آذَاهُ اللَّهُ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ وَ قَالَ أَبُو عَمْرٍو فَقَالَتْ فِرْقَةٌ بِنُبُوَّةِ مُحَمَّدِ بْنِ نُصَیْرٍ الْفِهْرِیِّ النُّمَیْرِیِّ وَ ذَلِکَ أَنَّهُ ادَّعَی أَنَّهُ نَبِیٌّ رَسُولٌ وَ أَنَّ عَلِیَّ بْنَ مُحَمَّدٍ الْعَسْکَرِیَّ أَرْسَلَهُ وَ کَانَ یَقُولُ بِالتَّنَاسُخِ وَ الْغُلُوِّ فِی أَبِی الْحَسَنِ علیه السلام وَ یَقُولُ فِیهِ بِالرُّبُوبِیَّةِ وَ یَقُولُ بِإِبَاحَةِ الْمَحَارِمِ وَ یُحَلِّلُ نِکَاحَ الرِّجَالِ بَعْضِهِمْ بَعْضاً فِی أَدْبَارِهِمْ وَ یَقُولُ إِنَّهُ مِنَ الْفَاعِلِ وَ الْمَفْعُولِ بِهِ أَحَدُ الشَّهَوَاتِ وَ الطَّیِّبَاتِ إِنَّ اللَّهَ لَمْ یُحَرِّمْ شَیْئاً مِنْ ذَلِکَ وَ کَانَ مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَی بْنِ الْحَسَنِ بْنِ فُرَاتٍ یُقَوِّی أَسْبَابَهُ وَ یَعْضُدُهُ وَ ذَکَرَ أَنَّهُ رَأَی بَعْضُ النَّاسِ مُحَمَّدَ بْنَ نُصَیْرٍ عِیَاناً وَ غُلَامٌ لَهُ عَلَی ظَهْرِهِ وَ أَنَّهُ عَاتَبَهُ عَلَی ذَلِکَ فَقَالَ إِنَّ هَذَا مِنَ اللَّذَّاتِ وَ هُوَ مِنَ التَّوَاضُعِ لِلَّهِ وَ تَرْکِ التَّجَبُّرِ وَ افْتَرَقَ النَّاسُ فِیهِ بَعْدَهُ فِرَقاً(2)

سعد گفت: عبیدی برایم نقل کرد که حضرت عسکری نامه ای برایم نوشت باین مضمون: من بخدا پناه میبرم و بیزارم از فهری و حسن بن محمد بن بابا قمی از هر دو بیزارم من تو و تمام دوستان خود را

ص: 149


1- مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار (ط بیروت) ج 12 ص: 154
2- مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار (ط بیروت) ج 25 ص: 318

از آن دو پرهیز میدهم و هر دو را لعنت میکنم خدا آن دو را لعنت کند بنام ما مردم را میدوشند فتنه انگیز و موذی هستند خدا دمار از روزگار آنها بکشد و دچار فتنه و آشوبشان کند. این بابا مدعی است که من او را به پیامبری فرستاده ام و او باب است (و واسطه بین مردم) وای بر او خدا لعنتش کند شیطان بر او مسلط شده و گمراهش نموده هر کس ادعای او را بپذیرد خدا لعنتش کند محمد! اگر قدرت یافتی که با سنگ سر او را خورد کنی بکن او مرا آزار نموده خدا در دنیا و آخرت آزارش کند. ابو عمرو گفت: گروهی معتقد به نبوت محمد بن نصير فهری نمیری شدند او مدعی شد که پیامبر و رسول است امام علی النقی او را برسالت برانگیخته اعتقاد به تناسخ داشت و از غالیان در مورد ابو الحسن عليهالسلام است و مدعی ربوبیت آن جناب، او تمام محارم را حلال میداند و ازدواج با مردها را هم از عقب که با هم همبستر شوند تجویز میکند میگوید این کار از فاعل و مفعول هر دو یکی از شهوات و طيبات است خداوند هیچ یک از طبیات و شهوات را حرام ننموده. محمد بن موسی بن حسن بن فرات نیز او را تقویت میکرد و کمکی برای او بود نقل کرده بعضی از مردم محمد بن نصیر را دیده اند آشکارا پسری بالای پشت او (در حال انجام عمل) آن شخص او را سرزنش کرد در جواب او محمد بن نصیر گفت این یک نوع لذت است و یک نوع تواضع است برای خدا و نوعی کوچکی و ترک خودخواهی و تکبر است مردم در مورد او پس از مرگش چند فرقه شدند.

سحر و شعبده و خوارق

غلات و مفوضه گرایش های باطنی عمیقی داشته و در علوم غریبه و باطنی بسیار ماهر و خبره بودند. بخشی از این علوم را از ارتباط با شیاطین و یا تعلم از یهودیان و ساحران به دست آورده و بخشی دیگر نتیجه ریاضت های غیر مشروع آنها بود. در روایات شیعه تصریح شده است که غلات به صورت پیوسته با شیاطین و جنیان ارتباط داشتند و مطالبی را از آنها فرا می گرفتند.(1)

ص: 150


1- الخصال أَبِی وَ اِبْنُ اَلْوَلِیدِ مَعاً عَنْ مُحَمَّدٍ اَلْعَطَّارِ وَ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِیسَ مَعاً عَنِ اَلْأَشْعَرِیِّ عَنِ اِبْنِ یَزِیدَ عَنِ اَلْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ دَاوُدَ بْنِ أَبِی یَزِیدَ عَنْ رَجُلٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ : فِی قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ: هَلْ أُنَبِّئُکُمْ عَلی مَنْ تَنَزَّلُ اَلشَّیاطِینُ `تَنَزَّلُ عَلی کُلِّ أَفّاکٍ أَثِیمٍ قَالَ هُمْ سَبْعَهٌ اَلْمُغِیرَهُ وَ بَیَانٌ وَ صَائِدٌ وَ حَمْزَهُ بْنُ عُمَارَهَ اَلْبَرْبَرِیُّ وَ اَلْحَارِثُ اَلشَّامِیُّ وَ عَبْدُ اَللَّهِ بْنُ اَلْحَارِثِ وَ أَبُو اَلْخَطَّابِ صدوق، محمد بن على، الخصال، ج 2 ص: 402

مثلا فارس به حاتم بن ماهویه قزوینی از غلات عصر امام هادی و عسکری علیهما السلام کتاب های پیرامون علم اعداد و جفر داشت. (1) یا محمد بن بشير از غلات عصر امام کاظم عليه السلام که بعدها شهادت آن حضرت را انکار کرده بود، صورت امام کاظم عليه السلام را ساخته بود که مانند بادکنکی دو بعدی بود و هر وقت می خواست آن را به صورت سه بعدی در می آورد. وی کسانی را که در صدد فریب شان بود به خانه خود دعوت می کرد و ادعا می نمود که موسی بن جعفر عليه السلام نزد من است اگر می خواهید، من می تواند صورت او را به شما نشان دهد، سپس آنان را به اتاقی می برد و می گفت آیا غیر از من کسی را می بینید؟ آیا پشت پرده کسی را می بینید؟ کسانی که آنجا بودند، می گفتند: خیر، سپس آنان را از اتاق بیرون می کرد و آن صورت را به شکل سه بعدی در می آورد. بعد آنان را به داخل اتاق فرا می خواند. آنها وقتی آن صورت را (احتمالا از پشت پرده) می دیدند، باور می کردند که او موسی بن جعفر عليه السلام است. ابن بشیر خود نزدیک آن صورت می شد و وانمود می کرد که در حال مناجات و گفت و گو با اوست. سپس آنها را از اتاق بیرون می کرد و آن صورت را به شکل اول در می آورد. او با انجام دادن این کارها، تلاش می کرد ادعای خویش را مبنی بر اینکه از طرف موسی بن جعفر عليه السلام، رسول است تقویت کند و البته در این راه موفق هم بود. (2)

در ادامه به نقل روایات اهل بيت عليهم السلام در این موضوع می پردازیم:

ص: 151


1- از جمله کتاب های او این بود و کتاب عدد الائمة [عليهم السلام] من حساب الجمل رجال النجاشی، ص 310
2- وَ کَانَ سَبَبُ قَتْلِ مُحَمَّدِ بْنِ بَشِیرٍ لَعَنَهُ اَللَّهُ: لِأَنَّهُ کَانَ مَعَهُ شُعْبَذَهٌ وَ مَخَارِیقُ فَکَانَ یُظْهِرُ اَلْوَاقِفَهُ أَنَّهُ مِمَّنْ وَقَفَ عَلَی عَلِیِّ بْنِ مُوسَی عَلَیْهِ السَّلاَمُ، وَ کَانَ یَقُولُ فِی مُوسَی بِالرُّبُوبِیَّهِ، وَ یَدَّعِی لِنَفْسِهِ أَنَّهُ نَبِیٌّ، وَ کَانَ عِنْدَهُ صُورَهٌ قَدْ عَمِلَهَا وَ أَقَامَهَا شَخْصاً کَأَنَّهُ صُورَهُ أَبِی اَلْحَسَنِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فِی ثِیَابٍ حَرِیرٍ وَ قَدْ طَلاهَا بِالْأَدْوِیَهِ وَ عَالَجَهَا بِحِیَلٍ عَمِلَهَا فِیهَا حَتَّی صَارَتْ شَبِیهاً بِصُورَهِ إِنْسَانٍ، وَ کَانَ یَطْوِیهَا فَإِذَا أَرَادَ اَلشُّعْبَذَهَ نَفَخَ فِیهَا فَأَقَامَهَا، وَ کَانَ یَقُولُ لِأَصْحَابِهِ إِنَّ أَبَا اَلْحَسَنِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عِنْدِی فَإِنْ أَحْبَبْتُمْ أَنْ تَرَوْهُ وَ تَعْلَمُوا أَنِّی نَبِیٌّ فَهَلُمُّوا أَعْرِضُهُ عَلَیْکُمْ! فَکَانَ یُدْخِلُهُمُ اَلْبَیْتَ وَ اَلصُّورَهُ مَطْوِیَّهٌ مَعَهُ، فَیَقُولُ لَهُمْ: هَلْ تَرَوْنَ فِی اَلْبَیْتِ مُقِیماً أَوْ تَرَوْنَ فِیهِ غَیْرِی وَ غَیْرَکُمْ فَیَقُولُونَ لاَ وَ لَیْسَ فِی اَلْبَیْتِ أَحَدٌ، فَیَقُولُ اُخْرُجُوا! فَیَخْرُجُونَ مِنَ اَلْبَیْتِ فَیَصِیرُ هُوَ وَرَاءَ اَلسِّتْرِ وَ یُسْبِلُ اَلسِّتْرَ بَیْنَهُ وَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ یَقْدَمُ تِلْکَ اَلصُّورَهَ، ثُمَّ یَرْفَعُ اَلسِّتْرَ بَیْنَهُ وَ بَیْنَهُمْ، فَیَنْظُرُونَ إِلَی صُورَهٍ قَائِمَهٍ وَ شَخْصٍ کَأَنَّهُ شَخْصُ أَبِی اَلْحَسَنِ لاَ یُنْکِرُونَ مِنْهُ شَیْئاً، وَ یَقِفُ هُوَ مِنْهُ بِالْقُرْبِ فَیُرِیهِمْ مِنْ طَرِیقِ اَلشُّعْبَذَهِ أَنَّهُ یُکَلِّمُهُ وَ یُنَاجِیهِ وَ یَدْنُو مِنْهُ کَأَنَّهُ یَسَارُّهُ، ثُمَّ یَغْمِزُهُمْ أَنْ یَتَنَحَّوْا فَیَتَنَحَّوْنَ، وَ یُسْبِلُ اَلسِّتْرَ بَیْنَهُ وَ بَیْنَهُمْ فَلاَ یَرَوْنَ شَیْئاً. رجال الکشی اختیار معرفة الرجال (من تعليقات میر داماد الاستر آبادی) ، ج 2 ص: 777 و كان صاحب شُعْبَذَهٌ وَ مَخَارِیقُ و كانت عنده صورة قد عملها و اقامها شخصا کأنه صورة أبي الحسن علیه السلام من ثیاب الحریر قد طلاها بالأدوية و عالجها بحیل عملها فيها حتی صارت شبيهة بصورة إنسان فيريها الناس و يريهم من طريق الشعبده أنه يکلمه و يناجية و کانت عناده أشياء عجيبة من صنوف الشعبدة فهلك بها جماعة حتي رفع خبرة إلى بعض الخلفاء و تقرب إليه بمثل ذلك ثم قتل و تبرا الله موسی علیه السلام و لعنه و دعا علیه....مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار (ط بیروت) ج 37 ص: 29 بيرو سته ، ج 3، ص: 29

- مُحَمَّدُ بْنُ قُولَوَیْهِ عَنْ سَعْدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُوسَی الْخَشَّابِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ حَسَّانَ عَنْ عَمِّهِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ کَثِیرٍ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَوْماً لِأَصْحَابِهِ لَعَنَ اللَّهُ الْمُغِیرَةَ بْنَ سَعِیدٍ وَ لَعَنَ اللَّهُ یَهُودِیَّةً کَانَ یَخْتَلِفُ إِلَیْهَا یَتَعَلَّمُ مِنْهَا السِّحْرَ وَ الشُّعْبَذَةَ وَ الْمَخَارِیقَ إِنَّ الْمُغِیرَةَ کَذَبَ عَلَی أَبِی علیه السلام فَسَلَبَهُ اللَّهُ الْإِیمَانَ وَ إِنَّ قَوْماً کَذَبُوا عَلَیَّ مَا لَهُمْ أَذَاقَهُمُ اللَّهُ حَرَّ الْحَدِیدِ فَوَ اللَّهِ مَا نَحْنُ إِلَّا عَبِیْدُ الَّذِی خَلَقَنَا وَ اصْطَفَانَا مَا نَقْدِرُ عَلَی ضَرٍّ وَ لَا نَفْعٍ وَ إِنْ رَحِمَنَا فَبِرَحْمَتِهِ وَ إِنْ عَذَّبَنَا فَبِذُنُوبِنَا وَ اللَّهِ مَا لَنَا عَلَی اللَّهِ مِنْ حُجَّةٍ وَ لَا مَعَنَا مِنَ اللَّهِ بَرَاءَةٌ وَ إِنَّا لَمَیِّتُونَ وَ مَقْبُورُونَ وَ مُنْشَرُونُ وَ مَبْعُوثُونَ وَ مَوْقُوفُونَ وَ مَسْئُولُونَ وَیْلَهُمْ مَا لَهُمْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ لَقَدْ آذَوُا اللَّهَ وَ آذَوْا رَسُولَهُ صلی الله علیه و آله فِی قَبْرِهِ وَ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ وَ عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ وَ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ وَ هَا أَنَا ذَا بَیْنَ أَظْهُرِکُمْ لَحْمُ رَسُولِ اللَّهِ وَ جِلْدُ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَبِیتُ عَلَی فِرَاشِی خَائِفاً وَجِلًا مَرْعُوباً یَأْمَنُونَ وَ أَفْزَعُ یَنَامُونَ عَلَی فُرُشِهِمْ وَ أَنَا خَائِفٌ سَاهِرٌ وَجِلٌ أَتَقَلْقَلُ بَیْنَ الْجِبَالِ وَ الْبَرَارِی أَبْرَأُ إِلَی اللَّهِ مِمَّا قَالَ فِیَّ الْأَجْدَعُ الْبَرَّادُ عَبْدُ بَنِی أَسَدٍ أَبُو الْخَطَّابِ لَعَنَهُ اللَّهُ وَ اللَّهِ لَوِ ابْتُلُوا بِنَا وَ أَمَرْنَاهُمْ بِذَلِکَ لَکَانَ الْوَاجِبَ أَنْ لَا یَقْبَلُوهُ فَکَیْفَ وَ هُمْ یَرَوْنِّی خَائِفاً وَجِلًا أَسْتَعْدِی اللَّهَ عَلَیْهِمْ وَ أَتَبَرَّأُ إِلَی اللَّهِ مِنْهُمْ أُشْهِدُکُمْ أَنِّی امْرُؤٌ وَلَدَنِی رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ مَا مَعِی بَرَاءَةٌ مِنَ اللَّهِ إِنْ أَطَعْتُهُ رَحِمَنِی وَ إِنْ عَصَیْتُهُ عَذَّبَنِی عَذَاباً شَدِیداً أَوْ أَشَدَّ عَذَابِهِ(1)

عبد الرحمن بن کثیر گفت حضرت صادق عليه السلام روزی باصحاب خود فرمود خداوند مغيرة بن سعید را و آن زن یهودی که با او رفت آمد داشت لعنت کند که از او سحر و شعبده می آموخت مغیره بر پدرم دروغ بست خداوند ایمانش را گرفت گروهی نیز بر من دروغ بسته اند خداوند بآنها حرارت اسلحه و آهن را بچشاند. بخدا قسم ما جز بنده ای که آفریده شده و آنها را خداوند برگزیده نیستیم که قدرت سود و زیانی را نداریم اگر مورد رحمت قرار گیریم بسته بلطف أو است و اگر معذب شویم بواسطة گناه ما است بخدا قسم ما را بر او حجتی نیست و از جانب او در اختیار ما سندی مبنی بر

ص: 152


1- مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار (ط بیروت) 25 ص: 290

آزادی نیست و ما میمیریم و دفن میشویم و زنده خواهیم شد و در پیشگاه او خواهیم ایستاد و مسئول خواهیم بود وای بر آنها خدا لعنت کند ایشان را خدا و پیامبر و امير المؤمنين و فاطمه و حسن و حسین و علی بن الحسين و محمد بن على صلوات الله عليهم را آزرده اند.اینک من در میان شما هستم پروریده شده از گوشت و پوست پیامبر صلی الله عليه واله بر رختخواب خود میخوابم در حالی که ترس و وحشت دارم اما آنها آسوده هستند من ناراحتم آنها با راحتی در رختخواب خود میخوابند من با ترس بیدار و بیمناکم و در کوه و بیابان نگران و ناراحتم بیزارم از آنچه در باره من اجدع برادر غلام بنی اسد ابو الخطاب لعنه الله گفته بخدا سوگند اگر ما بآنها دستور داده بودیم باید قبول نمیکردند (با این وضع که از من مشاهده میکنند از ترس و ناراحتی و خواب و بیداری) چگونه معتقد باین سخن شده اند با اینکه ما آنها را باز میداریم و در حال ترس و بیم هستیم ما انتقام خود را از آنها در پیشگاه خدا خواهیم گرفت و از آنها بیزارم من شما را گواه میگیرم که شخصی هستم از اولاد پیامبر صلى الله عليه وآله وسلم و سند مبنی بر آزادی از مسئولیت در مقابل پروردگار ندارم اگر مطيع او باشم مرا مشمول رحمت خود قرار میدهد و اگر نافرمان باشم عذابی شدید یا شدید ترین عذاب خواهیم شد (تردید از راوی است).

- سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَشْعَرِیِّ عَنِ الشَّیْخِ الصَّدُوقِ أَحْمَدَ بْنِ إِسْحَاقَ بْنِ سَعْدٍ الْأَشْعَرِیِّ رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَیْهِ أَنَّهُ جَاءَهُ بَعْضُ أَصْحَابِنَا یُعْلِمُهُ بِأَنَّ جَعْفَرَ بْنَ عَلِیٍّ کَتَبَ إِلَیْهِ کِتَاباً یُعَرِّفُهُ نَفْسَهُ وَ یُعْلِمُهُ أَنَّهُ الْقَیِّمُ بَعْدَ أَخِیهِ وَ أَنَّ عِنْدَهُ مِنْ عِلْمِ الْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ مَا یُحْتَاجُ إِلَیْهِ وَ غَیْرَ ذَلِکَ مِنَ الْعُلُومِ کُلِّهَا قَالَ أَحْمَدُ بْنُ إِسْحَاقَ فَلَمَّا قَرَأَتُ الْکِتَابَ کَتَبْتُ إِلَی صَاحِبِ الزَّمَانِ علیه السلام.... فَخَرَجَ إِلَیَّ الْجَوَابُ...... فَاللَّهُ شَهِیدٌ عَلَی تَرْکِهِ لِصَلَاهِ الْفَرْضِ أَرْبَعِینَ یَوْماً یَزْعُمُ ذَلِکَ لِطَلَبِ الشُّعْبَذَهِ ...(1)

امام عصر عج درباره جعفر کذاب فرمودند:

ص: 153


1- مجلسی، محمد باقر بحارالانوار (ط بیروت) ج 50 ص: 229

خداوند شاهد است که او (جعفر کذاب) چهل روز نماز واجب خود را ترک کرد چراکه گمان می کرد این کار برای شعبده (و قدرت بر خوارق عادات) مفيد است.

1.راه های فریب مردم و جذب آنها

عمده کسانی که جذب باورهای غالیانه می شدند، گرفتار جهالت و حماقت و کوته فکری و ظرفیت اندک بودند و به محض اینکه غالیان، یک استناد ناقص و مغالطه آمیز یا نادرست از آیات و روایات برای آنها ذکر می کردند، فریب خورده و جذب عقائد فاسد آنها می شدند بدون اینکه اهل فهم و درایت در روایت بوده و در این مستند غالیان تامل و تدبر کرده و لوازم فاسد آن را درک کنند. غلات از چند طریق سعی داشتند باورها و عقائد و اعمال خود را به آیات و روایات مستند نمایند

الف) تاویل؛ غالیان، آیات و نصوص دینی و روایات محکم را از معنای ظاهری خود خارج ساخته و معنایی دروغین برایش ذکر می کردند که با ظاهر الفاظ نصوص، در تعارض بود و این معانی را باطن و حقیقت دین می پنداشتند.

ب) جعل حدیث: عملکرد اصلی غالیان در این زمینه، جعل حدیث از لسان اهل بیت علیهم السلام بود. آنها باورهای فاسد خود را از زبان امامان عليهم السلام در جامعه و بین شیعیان نشر می دادند.

ج) تحریف و دس احادیث؛ اگر غلات از جعل و تاویل حدینی ناتوان می شدند، آن را تحریف کرده و مواردی را به آن اضافه کرده یا کم می کردند تا معنای آن به کلی دگرگون شود.

بخش دیگر از فعالیت تبلیغی غلات، با انجام کارهای خارق العاده صورت می گرفت. آنها با فراگیری سحر و انجام برخی ریاضت های شیطانی، بر انجام خوارق توانا می شدند و مردم را از این طريق فریب می دادند.

ص: 154

اما برخی دیگر از مخاطبین غلات، اشخاصی بودند که به هر دلیلی، به دنبال کنار گذاشتن تکالیف دینی بودند. غلات نیز به این اشخاص وعده رهایی از تکالیف شرعی و اباحه گرایی را می داد.

در ادامه هرکدام از این موارد را به طور مستند بررسی خواهیم کرد

تاویل های ناروا

یکی از حیله های غلات در مواجه و مقابله با برائت و لعنی که از معصومین علیهم السلام در قبال آنها وارد شده است، تاویل این نفرین ها و لعن ها به رحمت و برکت و خیر است!

این ایی عزاقر شلمغانی از شهیر ترین غلات عصر غیبت صغری و پیروان حلاج بود که توسط حسین بن روح یعنی نائب خاص سوم و همچنین در توقیعی از حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف مورد لعن و نفرین و طرد قرار گرفت. اما واکنش شلمغانی در مواجه با این لعن، تاويل لعنت به رحمت بود وی در جمع مریدانش از قبیله بنی بسطام بود که نامه حسین بن روح در لعن وی به دستش رسید. او نامه را خواند و بسیار گریست و سجده شکر به جا آورد و به اطرافیانش گفت:

إِنَّ لِهَذَا الْقَوْلِ بَاطِناً عَظِيماً وَ هُوَ أَنَّ اللَّعْنَةَ الْإِبْعَادُ فَمَعْنَى قَوْلِهِ لَعَنَهُ اللَّهُ أَيْ بَاعَدَهُ اللَّهُ عَنِ الْعَذَابِ وَ النَّارِ وَ الْآنَ قَدْ عَرَفْتُ مَنْزِلَتِي وَ مَرَّغَ خَدَّيْهِ عَلَى التُّرَابِ وَ قَالَ عَلَيْكُمْ بِالْكِتْمَانِ لِهَذَا الْأَمْرِ (1)

"این لعن باطن عظیمی دارد و در واقع برای من طلب خیر و رحمت شده است زیرا به من گفته است لعنت الله یعنی مرا از عذاب و آتش و غضب الهی دور کرده است. "

همانطور که شلمغانی در اینجا از این حربه استفاده کرده است پیشتر هم دیگر غلات این تاویلات را برای خنثی کردن برائت های معصومین انجام می دادند چنانچه در نقل ذیل مشاهده می شود. البته

ص: 155


1- شيخ طوسی الغيبة، ص 403

باید تذکر داد که این نوشتار در مقام قضاوت درباره صحت عقیده شخصیت های مورد مناقشه ای چون مفضل بن عمر یا محمد بن سنان و ... نیست اما از این جهت که غالیان، از نام این اشخاص در کتب خود بهره فراوانی برده اند این منقولات را از کتب غلات ذکر می کنیم.)

- وَ رَأَیْتُ فِی بَعْضِ کُتُبِ اَلْغُلاَهِ وَ هُوَ کِتَابُ اَلدُّورِ : عَنِ اَلْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ ، عَنِ اَلْحَسَنِ بْنِ شُعَیْبٍ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ ، قَالَ: دَخَلْتُ عَلَی أَبِی جَعْفَرٍ اَلثَّانِی عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَقَالَ لِی : یَا مُحَمَّدُ کَیْفَ أَنْتَ إِذَا لَعَنْتُکَ وَ بَرِئْتُ مِنْکَ وَ جَعَلْتُکَ مِحْنَهً لِلْعَالَمِینَ أُهْدِی بِکَ مَنْ أَشَاءُ وَ أُضِلُّ بِکَ مَنْ أَشَاءُ قَالَ، قُلْتُ لَهُ تَفْعَلُ بِعَبْدِکَ مَا تَشَاءُ یَا سَیِّدِی أَنْتَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ، ثُمَّ قَالَ: یَا مُحَمَّدُ أَنْتَ عَبْدٌ قَدْ أَخْلَصْتَ لِلَّهِ إِنِّی نَاجَیْتُ اَللَّهَ فِیکَ فَأَبَی إِلاَّ أَنْ یُضِلَّ بِکَ کَثِیراً وَ یَهْدِیَ بِکَ کَثِیراً(1)

حسین بن شعيب، از محمد بن سنان روایت کرده که وی می گوید: نزد امام جواد عليه السلام رفتم. ایشان فرمود: ای محمد! وقتی که من تو را لعنت کنم و از تو برائت بجویم و تو را سبب محنت برای جهانیان قرار دهم تا به وسیله تو، عده ای را هدایت کنم و عده ای را گم راه، تو چه حالی خواهی داشت؟ گفتم: تو هر چه بخواهی، با عبدت انجام می دهی و تو بر هر کاری توانایی. امام فرمود: ای محمد! تو بنده ای هستی که خودت را برای خدا خالص کرده ای. من، درباره تو با خدا نجوا کردم و خداوند، فقط این را خواسته که به وسیله تو، عده ای را گم راه و عده ای را هدایت کند.

دروغ بستن بر امامان و و جعل حدیث

فَقُلْتُ لِلرِّضَا يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِنَّ عِنْدَنَا أَخْبَاراً فِي فَضَائِلِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام وَ فَضْلِكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ هِيَ مِنْ رِوَايَةِ مُخَالِفِيكُمْ وَ لَا نَعْرِفُ مِثْلَهَا عِنْدَكُمْ أَ فَنَدِينُ بِهَا فَقَالَ يَا ابْنَ أَبِي مَحْمُودٍ لَقَدْ أَخْبَرَنِي أَبِي عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ علیه السلام أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلي الله عليه و آله و سلم قَالَ مَنْ أَصْغَى إِلَى نَاطِقٍ فَقَدْ عَبَدَهُ فَإِنْ كَانَ النَّاطِقُ عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ

ص: 156


1- کشی محمد بن عمر رجال الکشی اختیار معرفة الرجال النص ص: 582

فَقَدْ عَبَدَ اللَّهَ وَ إِنْ كَانَ النَّاطِقُ عَنْ إِبْلِيسَ فَقَدْ عَبَدَ إِبْلِيسَ ثُمَّ قَالَ الرِّضَا عليه السلام يَا ابْنَ أَبِي مَحْمُودٍ إِنَّ مُخَالِفِينَا وَ ضَعُوا أَخْبَاراً فِي فَضَائِلِنَا وَ جَعَلُوهَا عَلَى ثَلَاثَةِ أَقْسَامٍ أَحَدُهَا الْغُلُوُّ وَ ثَانِيهَا التَّقْصِيرُ فِي أَمْرِنَا وَ ثَالِثُهَا التَّصْرِيحُ بِمَثَالِبِ أَعْدَائِنَا فَإِذَا سَمِعَ النَّاسُ الْغُلُوَّ فِينَا كَفَّرُوا شِيعَتَنَا وَ نَسَبُوهُمْ إِلَى الْقَوْلِ بِرُبُوبِيَّتِنَا وَ إِذَا سَمِعُوا التَّقْصِيرَ اعْتَقَدُوهُ فِينَا وَ إِذَا سَمِعُوا مَثَالِبَ أَعْدَائِنَا بِأَسْمَائِهِمْ ثَلَبُونَا بِأَسْمَائِنَا وَ قَدْ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لا تَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَيَسُبُّوا اللَّهَ عَدْواً بِغَيْرِ عِلْمٍ يَا اِبْنَ أَبِي مَحْمُودٍ إِذَا أَخَذَ اَلنَّاسُ یَمِیناً وَ شِمَالاً فَالْزَمْ طَرِیقَتَنَا فَإِنَّهُ مَنْ لَزِمَنَا لَزِمْنَاهُ وَ مَنْ فَارَقَنَا فَارَقْنَاهُ إِنَّ أَدْنَی مَا یُخْرِجُ اَلرَّجُلَ مِنَ اَلْإِیمَانِ أَنْ یَقُولَ لِلْحَصَاهِ هَذِهِ نَوَاهٌ ثُمَّ یَدِینَ بِذَلِکَ وَ یَبْرَأَ مِمَّنْ خَالَفَهُ یَا اِبْنَ أَبِی مَحْمُودٍ اِحْفَظْ مَا حَدَّثْتُکَ بِهِ فَقَدْ جَمَعْتُ لَکَ فِیهِ خَیْرَ اَلدُّنْیَا وَ اَلْآخِرَهِ(1)

ابراهیم بن ابی محمود گفت بحضرت رضا علیه السلام عرض کردم یا ابن رسول الله در نزد ما اخباری در فضائل أمير المؤمنین و شما اهل بیت هست که از طریق مخالفين روایت شده چنین روایت هائی ما از شما نشنیده ایم آیا معتقد بآن روایات بشویم و بپذیریم آنها را؟ فرمود پسر ابی محمود! پدرم از پدر خود از جدش نقل کرد که پیامبر اکرم صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: هر کسی گوش بدهد به سخنرانی او را پرستش کرده اگرسخنران از جانب خدا باشد خدا را پرستش کرده و اگر از جانب شیطان باشد شیطان را پرستیده. سپس حضرت رضا عليه السلام فرمود: مخالفين ما اخباری را جعل کرده اند در فضائل ما که به سه قسم تقسیم می شود:

1- غلو، 2- کوتاهی در حق ما، 3- تصریح به بدی های دشمنان ما ودشنام به آنان .

(مردم) وقتی اخبار غلو و زیاده روی را مردم بشنوند شیعیان ما را تکفیر میکنند و آنها را نسبت میدهند باینکه امامان خود را خدا میدانند وقتی اخبار کوتاهی در باره ما را بشنوند معتقد بآن میشوند در باره ما وقتی معایب دشمنان ما را با تصریح باسمشان يشنوند ما را نیز بنام دشنام میدهند با اینکه

ص: 157


1- محمد بن علی صدوق عیون اخبار الرضا علیه السلام ج 1 ص: 304

خداوند در قرآن میفرماید « وَ لا تَسُبُّوا اَلَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اَللّهِ فَیَسُبُّوا اَللّهَ عَدْواً بِغَیْرِ عِلْمٍ». ای پسر ابی محمود وقتی مردم بطرف راست و چپ گرایش داشتند تو از طریق ما منحرف نشو هر کس دست از ما برندارد ما نیز از او دست برنمیداریم و هر که از ما جدا شود ما نیز از او جدا میشویم. کمترین چیزی که شخص را از ایمان خارج میکند اینست که یک ریگ را بگوید دانه است بعد در باره آن اعتقاد پیدا کند و از مخالفین خود بیزار شود ای پسر ابی محمود آنچه برایت توضیح دادم حفظ کن برای تو خیر دنیا و آخرت را جمع نمودم.

- الْعَنْبَرِیُّ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام وَ ذَکَرَ الْغُلَاةَ وَ قَالَ إِنَّ فِیهِمْ مَنْ یَکْذِبُ حَتَّی إِنَّ الشَّیْطَانَ لَیَحْتَاجُ إِلَی کَذِبِهِ(1)

عنبری از این ابی عمیر از هشام بن سالم از حضرت صادق که در نزد ایشان سخن از غاليان بمیان آمده بود فرمود در میان آنها کسانی هستند که دروغ میگویند بنوعی که شیطان نیز محتاج دروغ آنهامی شود.

عَنْ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (عليه السلام): إنا أهلُ بَیتٍ صِدّیقونَ، لا نَخلو مِن کَذّابٍ یَکذِبُ عَلَینا و یُسقِطُ صِدقَنا بِکِذبِهِ عَلَینا عِندَ النّاس. کان رسولُ الله (صلی الله علیه و آله و سلم) أصدَقَ النّاسِ لَهجَهً و أصدَقَ البَرِیَّهِ، و کانَ مُسیلَمهُ یَکذِبُ عَلَیه، و کانَ أمیرُ المؤمنینَ (علیه السلام) أصدَقَ مَن بَرَأ اللهُ بَعدَ رَسولِ اللهِ،(صلی الله علیه و آله و سلم) وَ کَانَ اَلَّذِی یَکْذِبُ عَلَیْهِ وَ یَعْمَلُ فِی تَکْذِیبِ صِدْقِهِ وَ یَفْتَرِی عَلَی اَللَّهِ اَلْکَذِبَ عَبْدَ اَللَّهِ بْنَ سَبَإٍ(2)

ص: 158


1- مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار (ط بیروت) ج 25 ص: 296
2- کشی محمد بن عمر رجالي الکشی أختیار معرفة الرجال ص 108

ابن ابی نجران از عبد الله نقل کرد که حضرت امام صادق (عليه السلام) فرمود: ما خاندانی صدیق و راستگو هستیم ولی از افترازنان در امان نیستیم. راستگوئی ما در نظر مردم از بین میرود بواسطه دروغی که بر ما می بندند. پیامبر اکرم (صلی الله عليه و آله و سلم) راستگوترین مردم بود و از تمام جهانیان صادق تر بود ولی مسیلمه بر او دروغ می بست. امیرالمؤمنین (علیه السلام) نیز راستگوترین افراد بود بعد از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم). کسی که به او دروغ می بست و با دروغ خود در راستگوئی خدشه وارد میکرد و افترا بر خدا می بست، عبد الله بن سبا بود.

-وَ رَوَی بِإِسْنَادِهِ عَنْ زُرَارَهَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ: لَعَنَ اَللَّهُ بُنَانَ اَلْبَیَانِ وَ إِنَّ بُنَاناً لَعَنَهُ اَللَّهُ کَانَ یَکْذِبُ عَلَی أَبِی أَشْهَدُ کَانَ أَبِی عَلِیُّ بْنُ اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِمَا السَّلاَمُ عَبْداً صَالِحاً.(1)

و روایت کرده باسناد خود از زراره از حضرت باقر عليه السلام نقل کرده گفت شنیدم آن جناب میفرمود خداوند بنان بیان را لعنت کند بنان که خدا او را لعنت کند بر پدرم تهمت می زد من گواهی میدهم که پدرم على بن الحسين بنده صالح خدا بود.

عَنِ اِبْنِ سِنَانٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ (عَلَیْهِ السَّلاَمُ) : إِنَّا أَهْلُ بَیْتٍ صَادِقُونَ لاَ نَخْلُو مِنْ کَذَّابٍ یَکْذِبُ عَلَیْنَا وَ یُسْقِطُ صِدْقَنَا بِکَذِبِهِ عَلَیْنَا عِنْدَ اَلنَّاس....إِنَّا لاَ نَخْلُو مِنْ کَذَّابٍ یَکْذِبُ عَلَیْنَا أَوْ عَاجِزِ اَلرَّأْیِ کَفَانَا اَللَّهُ مَئُونَهَ کُلِّ کَذَّابٍ وَ أَذَاقَهُمْ حَرَّ اَلْحَدِیدِ.(2)

ابن سنان گفت: حضرت امام صادق (علیه السلام) فرمود: ما خانواده راستگو هستیم اما پیوسته کسانی هستند که بر ما دروغ می بندند تا راستگوئی ما را بخطر بیاندازند با این دروغ بستن بر ما در مقابل مردم

ص: 159


1- مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار (ط بیروت) ج 25 ص: 271
2- نوری مستدرک الوسائل ج 9 ص 90 کشی رجال الکشی ص 305

... ما خانواده آسوده از دروغ گویان و دروغ بندان نیستیم یا نادانان که درک ندارند. خداوند ما را از شر هر دروغگو نگه دارد و آن ها را به حرارت آهن مبتلا سازد.

عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْحُسَيْنِ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَنْ أَبِي هِلاَلٍ قَالَ : سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ أَ يَنْقُضُ اَلرُّعَافُ وَ اَلْقَيْ ءُ وَ نَتْفُ اَلْإِبْطِ اَلْوُضُوءَ فَقَالَ «وَ مَا تَصْنَعُ بِهَذَا فَهَذَا قَوْلُ اَلْمُغِيرَةِ بْنِ سَعِيدٍ لَعَنَ اَللَّهُ اَلْمُغِيرَةَ وَ يُجْزِيكَ مِنَ اَلرُّعَافِ وَ اَلْقَيْ ءِ أَنْ تَغْسِلَهُ وَ لاَ تُعِيدَ اَلْوُضُوءَ»(1)

از ابو عبد الله صادق علیه السلام پرسیدم: آیا خون دماغ، قي و غثيان، کندن موهای زیر بغل وضو را می شکند؟ ابو عبد الله گفت: تو را با این سخنان چه کار است؟ این فتوای مغيرة بن سعيد است. خداوند او را لعنت کناد بعد از خون دماغ و بعد از قی و غثیان کافی است که دهان و بینی خود را بشویی. وضو گرفتن لازم نیست.

حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ مَسْعُودٍ ، قَالَ حَدَّثَنَا اِبْنُ اَلْمُغِیرَهِ ، قَالَ حَدَّثَنَا اَلْفَضْلُ بْنُ شَاذَانَ ، عَنِ اِبْنِ أَبِی عُمَیْرٍ ، عَنْ حَمَّادٍ ، عَنْ حَرِیزٍ ، عَنْ زُرَارَهَ ، قَالَ، قَالَ یَعْنِی أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ (عَلَیْهِ السَّلاَمُ) : إِنَّ أَهْلَ اَلْکُوفَهِ قَدْ نَزَلَ فِیهِمْ کَذَّابٌ ، أَمَّا اَلْمُغِیرَهُ : فَإِنَّهُ یَکْذِبُ عَلَی أَبِی یَعْنِی أَبَا جَعْفَرٍ (عَلَیْهِ السَّلاَمُ) قَالَ حَدَّثَهُ نَّ نِسَاءَ آلِ مُحَمَّدٍ إِذَا حِضْنَ قَضَیْنَ اَلصَّلاَهَ، وَ کَذَبَ وَ اَللَّهِ، عَلَیْهِ لَعْنَهُ اَللَّهِ، مَا کَانَ مِنْ ذَلِکَ شَیْءٌ وَ لاَ حَدَّثَهُ، وَ أَمَّا أَبُو اَلْخَطَّابِ : فَکَذَبَ عَلَیَّ، وَ قَالَ إِنِّی أَمَرْتُهُ أَنْ لاَ یُصَلِّیَ هُوَ وَ أَصْحَابُهُ اَلْمَغْرِبَ حَتَّی یَرَوْا کَوْکَبَ کَذَا یُقَالُ لَهُ اَلْقُنْدَانِیُّ ، وَ اَللَّهِ إِنَّ ذَلِکَ لَکَوْکَبٌ مَا أَعْرِفُهُ

ص: 160


1- طوسی محمد بن حسن تهذیب الاحکام (تحقیق خرسان) ج 1 ص: 349

توضیح: دروغ بستن به امامان توسط غلات، صرفا در مسائل اعتقادی و نظری نبود بلکه آنها در باب تکالیف شرعی و احکام و شریعت نیز فتاوی دروغین خود را به اهل بیت علیهم السلام نسبت می دادند و یا در این زمینه به تحریف فرمایشات اهل بیت علیهم السلام دست می زدند.

مُحَمَّدُ بْنُ اَلْحَسَنِ ، عَنْ عُثْمَانَ بْنِ حَامِدٍ ، قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ یَزْدَادَ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْحُسَیْنِ ، عَنِ اَلْمُزَخْرَفِ ، عَنْ حَبِیبٍ اَلْخَثْعَمِیِّ ، عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ (عَلَیْهِ السَّلاَمُ) قَالَ : کَانَ لِلْحَسَنِ (عَلَیْهِ السَّلاَمُ) کَذَّابٌ یَکْذِبُ عَلَیْهِ وَ لَمْ یُسَمِّهِ، وَ کَانَ لِلْحُسَیْنِ (عَلَیْهِ السَّلاَمُ) کَذَّابٌ یَکْذِبُ عَلَیْهِ وَ لَمْ یُسَمِّهِ، وَ کَانَ اَلْمُخْتَارُ یَکْذِبُ عَلَی عَلِیِّ بْنِ اَلْحُسَیْنِ (عَلَیْهِمَا السَّلاَمُ) ، وَ کَانَ اَلْمُغِیرَهُ بْنُ سَعِیدٍ یَکْذِبُ عَلَی أَبِی (1)

امام صادق عليه السلام فرمود: همواره دروغ گویی بر امام حسن علیه السلام دروغ می بست، همچنین بر امام حسین علیه السلام نیز و مختار بر امام سجاد عليه السلام دروغ می بست و مغیره بن سعید نیزهمواره بر پدرم امام باقر عليه السلام دروغ می بست.

تحریف احادیث

- عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ زَیْدٍ اَلطَّبَرِیِّ قَالَ: کُنْتُ قَائِماً عَلَی رَأْسِ اَلرِّضَا عَلِیِّ بْنِ مُوسَی (عَلَیْهِما السَّلاَمُ) بِخُرَاسَانَ وَ عِنْدَهُ جَمَاعَهٌ مِنْ بَنِی هَاشِمٍ مِنْهُمْ إِسْحَاقُ بْنُ اَلْعَبَّاسِ بْنِ مُوسَی فَقَالَ لَهُ یَا إِسْحَاقُ بَلَغَنِی أَنَّکُمْ تَقُولُونَ إِنَّ اَلنَّاسَ عَبِیدٌ لَنَا لاَ وَ قَرَابَتِی مِنْ رَسُولِ اَللَّهِ (صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ و سلم) مَا قُلْتُهُ قَطُّ وَ لاَ سَمِعْتُهُ مِنْ أَحَدٍ مِنْ آبَائِی وَ لاَ بَلَغَنِی عَنْ أَحَدٍ مِنْهُمْ قَالَهُ لَکِنَّا نَقُولُ اَلنَّاسُ عَبِیدٌ لَنَا فِی اَلطَّاعَهِ مَوَالٍ لَنَا فِی اَلدِّینِ فَلْیُبَلِّغِ اَلشَّاهِدُ اَلْغَائِبَ(2)

ص: 161


1- کشی محمد بن عمر رجال الکشی رجال الکشی إختيار معرفة الرجال ص: 226
2- مفيد، الأمالی، ص 253

.محمد بن زید طبری گفت: من بالای سر حضرت امام رضا (عليه السلام) ایستاده بودم در خراسان. گروهی از بنی هاشم در خدمت آن جناب بودند از آن جمله اسحاق بن عباس بن موسی بن موسی. به اسحاق فرمود: شنیده ام شما می گوئید مردم بنده ما هستند. به خویشاوندی خود با پیامبر (صلی الله عليه و آله و سلم) قسم می خورم که چنین چیزی را من نگفته ام و نه از هیچ یک از پدران خود شنیده ام و نه از هیچ کدام چنین مطلبی شنیده ام. ولی ما می گوئیم مردم بنده ما هستند در اطاعت و فرمانبرداری و دوست ما هستند در دین. این مطلب را حاضرین به غائبين برسانند.

توضیح: غالیان، برخی از فرمایشات امام را تحریف می کردند تا باورهای خود را منتقل کنند. در روایت فوق، غالیان مرتكب تحریف به نقصان شدند یعنی بخشی از فرمایش امام را حذف کرده و آن را ناقص نقل می کردند تا چنین القا شود که حضرات فرموده اند مردم بندگان ما هستند. چنانچه در نقل دیگری، آنها حديث "إِذَا عَرَفْتَ فَاعْمَلْ مَا شِئْتَ مِنْ قَلِیلِ اَلْخَیْرِ وَ کَثِیرِهِ فَإِنَّهُ یُقْبَلُ مِنْکَ" را به صورت ناقص نقل کردند و تنها عبارت " إِذَا عَرَفْتَ فَاعْمَلْ مَا شِئْتَ" را نقل می کردند تا اباحه گری خود را مستند به احادیث کنند.(1)

- مُحَمَّدُ بْنُ مَسْعُودٍ ، قَالَ حَدَّثَنِی جِبْرِیلُ بْنُ أَحْمَدَ ، قَالَ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ عِیسَی بْنِ عُبَیْدٍ ، قَالَ حَدَّثَنِی یُونُسُ بْنُ عَبْدِ اَلرَّحْمَنِ ، عَنْ رَجُلٍ ، قَالَ، قَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ کَانَ أَبُو اَلْخَطَّابِ أَحْمَقَ فَکُنْتُ أُحَدِّثُهُ فَکَانَ لاَ یَحْفَظُ، وَ کَانَ یَزِیدُ مِنْ عِنْدِهِ(2)

امام صادق عليه السلام فرمود: ابوالخطاب فردی کم خرد بود من برایش محفوظ نمی داشت و از جانب خود، بدان می افزود.

ص: 162


1- کلینی، محمد بن یعقوب، الکافي (ط الاسلامیة)، ج 2 ص: 464
2- کشی، محمد بن عمر رجالالکشی اختیار معرفة الرجال النص ص: 295

مُحَمَّدُ بْنُ مَسْعُودٍ ، قَالَ حَدَّثَنِی عَلِیُّ بْنُ اَلْحَسَنِ ، عَنْ مُعَمَّرِ بْنِ خَلاَّدٍ ، قَالَ، قَالَ أَبُو اَلْحَسَنِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ إِنَّ أَبَا اَلْخَطَّابِ أَفْسَدَ أَهْلَ اَلْکُوفَهِ فَصَارُوا لاَ یُصَلُّونَ اَلْمَغْرِبَ حَتَّی یَغِیبَ اَلشَّفَقُ وَ لَمْ یَکُنْ ذَلِکَ إِنَّمَا ذَاکَ لِلْمُسَافِرِ وَ صَاحِبِ اَلْعِلَّهِ،

امام رضا عليه السلام می فرمایند: ابوالخطاب همه اهل کوفه را به فساد کشانده، در حالیکه آنها (اهل کوفه) نماز مغرب را تا زمان زوال شفق به جای نمی آوردند و بلکه آن را برای مسافر، شخص هراسان و شخص حاجتمند قرار می دادند.

توضیح: خطابیه نماز مغرب را تا زمانی که شفق غایب و ستارگان دقیق پیدا شود به تاخیر می انداختند. امام صادق عليه السلام فرمودند: "من به ابوالخطاب گفتم: نماز شام را در وقت ذهاب حمره مشرقیه بخواند، او در وقت ذهاب حمره مغربيه خواند و او هنگامی که شفق غائب می شد، نماز می خواند.(1)

دروغ گویی غلات و تخریب چهره اهل بیت علیهم السلام

- قَالَ یَحْیَی بْنُ عَبْدِ اَلْحَمِیدِ اَلْحِمَّانِیُّ ، فِی کِتَابِهِ اَلْمُؤَلَّفِ فِی إِثْبَاتِ إِمَامَهِ أَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قُلْتُ لِشَرِیکٍ إِنَّ أَقْوَاماً یَزْعُمُونَ أَنَّ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ ضَعِیفٌ فِی اَلْحَدِیثِ! فَقَالَ أُخْبِرُکَ اَلْقِصَّهَ: کَانَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ رَجُلاً صَالِحاً مُسْلِماً وَرِعاً، فَاکْتَنَفَهُ قَوْمٌ جُهَّالٌ یَدْخُلُونَ عَلَیْهِ وَ یَخْرُجُونَ مِنْ عِنْدِهِ وَ یَقُولُونَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ، وَ یُحَدِّثُونَ بِأَحَادِیثَ کُلُّهَا مُنْکَرَاتٌ کَذِبٌ مَوْضُوعَهٌ عَلَی جَعْفَرٍ ، یَسْتَأْکِلُونَ اَلنَّاسَ بِذَلِکَ وَ یَأْخُذُونَ مِنْهُمُ اَلدَّرَاهِمَ، فَکَانُوا یَأْتُونَ مِنْ ذَلِکَ بِکُلِّ مُنْکَرٍ، فَسَمِعْتُ اَلْعَوَّامَ بِذَلِکَ مِنْهُمْ فَمِنْهُمْ مَنْ هَلَکَ وَ مِنْهُمْ مَنْ أَنْکَرَ، وَ هَؤُلاَءِ مِثْلُ اَلْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ وَ بَیَانٍ وَ عَمْرٍو اَلنَّبْطِیِّ وَ غَیْرِهِمْ، ذَکَرُوا أَنَّ جَعْفَراً حَدَّثَهُمْ أَنَّ مَعْرِفَهَ اَلْإِمَامِ تَکْفِی مِنَ اَلصَّوْمِ وَ اَلصَّلاَهِ، وَ حَدَّثَهُمْ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ وَ أَنَّهُ حَدَّثَهُمْ قَبْلَ اَلْقِیَامَهِ ، وَ أَنَّ

ص: 163


1- مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ اَلْحَسَنِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ یَعْقُوبَ عَنْ مَرْوَانَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ عَمَّارٍ اَلسَّابَاطِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: إِنَّمَا أَمَرْتُ أَبَا اَلْخَطَّابِ أَنْ یُصَلِّیَ اَلْمَغْرِبَ حِینَ زالت الحمره فَجَعَلَ هُوَ اَلْحُمْرَهَ اَلَّتِی مِنْ قِبَلِ اَلْمَغْرِبِ وَ کَانَ یُصَلِّی حِینَ یَغِیبُ اَلشَّفَقُ طوسی تهذیب الأحكام (تحقیق خرسان)، ج 2 ص: 259

عَلِیّاً عَلَیْهِ السَّلاَمُ فِی اَلسَّحَابِ یَطِیرُ مَعَ اَلرِّیحِ، وَ أَنَّهُ کَانَ یَتَکَلَّمُ بَعْدَ اَلْمَوْتِ، وَ أَنَّهُ کَانَ یَتَحَرَّکُ عَلَی اَلْمُغْتَسَلِ، وَ أَنَّ إِلَهَ اَلسَّمَاءِ وَ إِلَهَ اَلْأَرْضِ اَلْإِمَامُ، فَجَعَلُوا لِلَّهِ شَرِیکاً، جُهَّالٌ ضُلاَّلٌ، وَ اَللَّهِ مَا قَالَ جَعْفَرٌ شَیْئاً مِنْ هَذَا قَطُّ ، کَانَ جَعْفَرٌ أَتْقَی لِلَّهِ وَ أَوْرَعُ مِنْ ذَلِکَ، فَسَمِعَ اَلنَّاسُ ذَلِکَ، فَضَعَّفُوهُ، وَ لَوْ رَأَیْتَ جَعْفَراً لَعَلِمْتَ أَنَّهُ وَاحِدُ اَلنَّاسِ

روزی یحیی بن عبدالحمید حمانی به شریک بن عبدالله نخعی کوفی گفت: چگونه است که برخی از مردم می گویند احادیث جعفر بن محمد الصادق (عليهما السلام) ضعیف است؟ شریک در جواب گفت: شخص جعفر بن محمد الصادق، انسان صالح و مسلمان پرهیزگاری است، ولی برخی از مردم نادان و جاهل اطراف او را گرفته و احادیث ساختگی را که دارای مضامین زشت و باطل است را از قول أو نقل می کنند تا به این وسیله چهره ی پاک آنان را با این احادیث آلوده و محبوبیت آنان را در بین مردم مورد خدشه قرار دهند، و اموال مردم را از چنگ شان بیرون بیاورند، لذا از هر گونه منکری به جعفر بن محمد الصادق آباء و امتناع ندارند ... من از خود مردم عوام برخی از این احادیث ساختگی را شنیده ام که به وادی هلاکت افتاده اند. مثلا از قول جعفر بن محمد الصادق از پدرش نقل می کنند که: معرفت و شناخت امام از نماز و روزه کفایت می کند، و یا شنیده ام که می گویند: على (عليه السلام) در ابرها قرار دارد و همراه با باد پرواز می کند، او بعد از مرگ سخن می گوید، و یا شنیده ام که امام، خدای آسمانها و زمین است، و با این افکار و عقاید و احادیث ساختگی برای خداوند شریک قرار داده اند. آن گاه شریک می گوید: به خدا سوگند! جعفر بن محمد الصادق (عليهما السلام) هیچ یک از این سخنان را نگفته است، چرا که او با تقواتر و پرهیزگارتر از آن است که این گونه سخنان را بگوید... چرا که او در میان مردم یگانه است.

خوارق عادات

ص: 164

- مُحَمَّدُ بْنُ قُولَوَیْهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ اَلْقُمِّیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی بْنِ عُبَیْدٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسَی اَلْکِلاَبِیِّ أَنَّهُ سَمِعَ مُحَمَّدَ بْنَ بَشِیرٍ یَقُولُ: اَلظَّاهِرُ مِنَ اَلْإِنْسَانِ آدَمُ وَ اَلْبَاطِنُ أَزَلِیٌّ وَ قَالَ إِنَّهُ کَانَ یَقُولُ بِالاِثْنَیْنِ وَ إِنَّ هِشَامَ بْنَ سَالِمٍ نَاظَرَهُ عَلَیْهِ فَأَقَرَّ بِهِ وَ لَمْ یُنْکِرْهُ وَ إِنَّ مُحَمَّدَ بْنَ بَشِیرٍ لَمَّا مَاتَ أَوْصَی إِلَی اِبْنِهِ سَمِیعِ بْنِ مُحَمَّدٍ فَهُوَ اَلْإِمَامُ وَ مَنْ أَوْصَی إِلَیْهِ سَمِیعٌ فَهُوَ إِمَامٌ مُفْتَرَضٌ طَاعَتُهُ عَلَی اَلْأُمَّهِ إِلَی وَقْتِ خُرُوجِ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ وَ ظُهُورِهِ فِیمَا یَلْزَمُ اَلنَّاسَ مِنْ حُقُوقِهِ فِی أَمْوَالِهِمْ وَ غَیْرِ ذَلِکَ مِمَّا یَتَقَرَّبُونَ بِهِ إِلَی اَللَّهِ تَعَالَی فَالْفَرْضُ عَلَیْهِمْ أَدَاؤُهُ إِلَی أَوْصِیَاءِ مُحَمَّدِ بْنِ بَشِیرٍ إِلَی قِیَامِ اَلْقَائِمِ وَ زَعَمُوا أَنَّ عَلِیَّ بْنَ مُوسَی وَ کُلَّ مَنِ اِدَّعَی اَلْإِمَامَهَ مِنْ وُلْدِهِ وَ وُلْدِ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ مُبْطِلُونَ کَاذِبُونَ غَیْرُ طیِّبِی اَلْوِلاَدَهِ فَنَفَوْهُمْ عَنْ أَنْسَابِهِمْ وَ کَفَّرُوهُمْ لِدَعْوَاهُمُ اَلْإِمَامَهَ وَ کَفَّرُوا اَلْقَائِلِینَ بِإِمَامَتِهِمْ وَ اِسْتَحَلُّوا دِمَاءَهُمْ وَ أَمْوَالَهُمْ وَ زَعَمُوا أَنَّ اَلْفَرْضَ عَلَیْهِمْ مِنَ اَللَّهِ تَعَالَی إِقَامَهُ اَلصَّلاَهِ وَ اَلْخُمْسُ وَ صَوْمُ شَهْرِ رَمَضَانَ وَ أَنْکَرُوا اَلزَّکَاهَ وَ اَلْحَجَّ وَ سَائِرَ اَلْفَرَائِضِ وَ قَالُوا بِإِبَاحَاتِ اَلْمَحَارِمِ وَ اَلْفُرُوجِ وَ اَلْغِلْمَانِ وَ اِعْتَلُّوا فِی ذَلِکَ بِقَوْلِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: أَوْ یُزَوِّجُهُمْ ذُکْراناً وَ إِناثاً وَ قَالُوا بِالتَّنَاسُخِ وَ اَلْأَئِمَّهُ عِنْدَهُمْ وَاحِداً وَاحِداً إِنَّمَا هُمْ مُنْتَقِلُونَ مِنْ قَرْنٍ إِلَی قَرْنٍ وَ اَلْمُوَاسَاهُ بَیْنَهُمْ وَاجِبَهٌ فِی کُلِّ مَا مَلَکُوهُ مِنْ مَالٍ أَوْ خَرَاجٍ أَوْ غَیْرِ ذَلِکَ وَ کُلُّ مَا أَوْصَی بِهِ رَجُلٌ فِی سَبِیلِ اَللَّهِ فَهُوَ لِسَمِیعِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ أَوْصِیَائِهِ مِنْ بَعْدِهِ وَ مَذَاهِبُهُمْ فِی اَلتَّفْوِیضِ مَذَاهِبُ اَلْغُلاَهِ مِنَ اَلْوَاقِفَهِ وَ هُمْ أَیْضاً قَالُوا بِالْحَلاَلِ وَ زَعَمُوا أَنَّ کُلَّ مَنِ اِنْتَسَبَ إِلَی مُحَمَّدٍ فَهُمْ بُیُوتٌ وَ ظُرُوفٌ وَ أَنَّ مُحَمَّداً هُوَ رَبُّ مَنِ اِنْتَسَبَ إِلَیْهِ وَ أَنَّهُ لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ وَ أَنَّهُ مُحْتَجِبٌ فِی هَذِهِ اَلْحُجُبِ وَ زَعَمَتْ هَذِهِ اَلْفِرْقَهُ وَ اَلْمُخَمِّسَهُ وَ اَلْعَلْیَاوِیَّهُ وَ أَصْحَابُ أَبِی اَلْخَطَّابِ أَنَّ کُلَّ مَنِ اِنْتَسَبَ إِلَی أَنَّهُ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ فَهُوَ مُبْطِلٌ فِی نَسَبِهِ مُفْتَرٍ عَلَی اَللَّهِ کَاذِبٌ وَ أَنَّهُمُ اَلَّذِینَ قَالَ اَللَّهُ تَعَالَی فِیهِمْ إِنَّهُمْ یَهُودُ وَ نَصَارَی فِی قَوْلِهِ: وَ قالَتِ اَلْیَهُودُ وَ اَلنَّصاری نَحْنُ أَبْناءُ اَللّهِ وَ أَحِبّاؤُهُ قُلْ فَلِمَیُعَذِّبُکُمْ بِذُنُوبِکُمْ بَلْ أَنْتُمْ بَشَرٌ مِمَّنْ خَلَقَ مُحَمَّدٌ فِی مَذْهَبِ اَلْخَطَّابِیَّهِ وَ عَلِیٌّ فِی مَذْهَبِ اَلْعَلْیَاوِیَّهِ فَهُمْ مِمَّنْ خَلَقَ هذین [هَذَانِ] کاذبین [کَاذِبُونَ] فِیمَا اِدَّعَوْا مِنَ اَلنَّسَبِ إِذْ کَانَ مُحَمَّدٌ عِنْدَهُمْ وَ عَلِیٌّ هُوَ رَبٌّ لاَ یَلِدُ وَ لاَ یُولَدُ اَللَّهُ جَلَّ وَ تَعَالَی عَمَّا یَصِفُونَ وَ عَمَّا یَقُولُونَ عُلُوّاً کَبِیراً وَ کَانَ

ص: 165

سَبَبَ قَتْلِ مُحَمَّدِ بْنِ بَشِیرٍ لَعَنَهُ اَللَّهُ أَنَّهُ کَانَ مَعَهُ شُعْبَذَهٌ وَ مَخَارِیقُ وَ کَانَ یُظْهِرُ لِلْوَاقِفَهِ أَنَّهُ مِمَّنْ وَقَفَ عَلَی عَلِیِّ بْنِ مُوسَی وَ کَانَ یَقُولُ فِی مُوسَی بِالرُّبُوبِیَّهِ وَ یَدَّعِی فِی نَفْسِهِ أَنَّهُ نَبِیٌّ وَ کَانَتْ عِنْدَهُ صُورَهٌ قَدْ عَمِلَهَا وَ أَقَامَهَا شَخْصاً کَأَنَّهُ صُورَهُ أَبِی اَلْحَسَنِ مُوسَی عَلَیْهِ السَّلاَمُ مِنْ ثِیَابِ حَرِیرٍ قَدْ طَلاَهَا بِالْأَدْوِیَهِ وَ عَالَجَهَا بِحِیَلٍ عَمِلَهَا فِیهَا حَتَّی صَارَتْ شَبِیهاً بِصُورَهِ إِنْسَانٍ وَ کَانَ یَطْوِیهَا فَإِذَا أَرَادَ اَلشُّعْبَذَهَ نَفَخَ فِیهَا فَأَقَامَهَا فَکَانَ یَقُولُ لِأَصْحَابِهِ إِنَّ أَبَا اَلْحَسَنِ عِنْدِی فَإِنْ أَحْبَبْتُمْ أَنْ تَرَوْهُ وَ تَعْلَمُوهُ وَ أَنَّنِی نَبِیٌّ فَهَلُمُّوا أَعْرِضْهُ عَلَیْکُمْ فَکَانَ یُدْخِلُهُمُ اَلْبَیْتَ وَ اَلصُّورَهُ مَطْوِیَّهٌ مَعَهُ فَیَقُولُ لَهُمْ هَلْ تَرَوْنَ فِی اَلْبَیْتِ مُقِیماً أَوْ تَرَوْنَ فِیهِ غَیْرَکُمْ وَ غَیْرِی فَیَقُولُونَ لاَ وَ لَیْسَ فِی اَلْبَیْتِ أَحَدٌ فَیَقُولُ فَاخْرُجُوا فَیَخْرُجُونَ مِنَ اَلْبَیْتِ فَیَصِیرُ هُوَ وَرَاءَ اَلسِّتْرِ وَ یُسْبِلُ اَلسِّتْرَ بَیْنَهُ وَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ یُقَدِّمُ تِلْکَ اَلصُّورَهَ ثُمَّ یَرْفَعُ اَلسِّتْرَ بَیْنَهُ وَ بَیْنَهُمْ فَیَنْظُرُونَ إِلَی صُورَهٍ قَائِمَهٍ وَ شَخْصٍ کَأَنَّهُ شَخْصُ أَبِی اَلْحَسَنِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ لاَ یُنْکِرُونَ مِنْهُ شَیْئاً وَ یَقِفُ هُوَ مِنْهُ بِالْقُرْبِ فَیُرِیهِمْ مِنْ طَرِیقِ اَلشُّعْبَذَهِ أَنَّهُ یُکَلِّمُهُ وَ یُنَاجِیهِ وَ یَدْنُو مِنْهُ کَأَنَّهُ یُسَارُّهُ ثُمَّ یَغْمِزُهُمْ أَنْ یَتَنَحَّوْا فَیَتَنَحَّوْنَ وَ یُسْبِلُ اَلسِّتْرَ بَیْنَهُ وَ بَیْنَهُمْ فَلاَ یَرَوْنَ شَیْئاً وَ کَانَتْ مَعَهُ أَشْیَاءُ عَجِیبَهٌ مِنْ صُنُوفِ اَلشُّعْبَذَهِ مَا لَمْ یَرَوْا مِثْلَهَا فَهَلَکُوا بِهَا فَکَانَتْ هَذِهِ حَالَهُ مُدَّهً حَتَّی رُفِعَ خَبَرُهُ إِلَی بَعْضِ اَلْخُلَفَاءِ أَحْسَبُهُ هَارُونَ أَوْ غَیْرَهُ مِمَّنْ کَانَ بَعْدَهُ مِنَ اَلْخُلَفَاءِ وَ أَنَّهُ زِنْدِیقٌ فَأَخَذَهُ وَ أَرَادَ ضَرْبَ عُنُقِهِ فَقَالَ یَا أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ اِسْتَبْقِنِی فَإِنِّی أَتَّخِذُ لَکَ شَیْئاً تَرْغَبُ اَلْمُلُوکُ فِیهَا فَأَطْلَقَهُ فَکَانَ أَوَّلُ مَا اِتَّخَذَ لَهُ اَلدَّوَالِیَ فَإِنَّهُ عَمَدَ إِلَی اَلدَّوَالِی فَسَوَّاهَا وَ عَلَّقَهَا وَ جَعَلَهَا اَلزِّیبَقَ بَیْنَ تِلْکَ اَلْأَلْوَاحِ فَکَانَتِ اَلدَّوَالِی تَمْتَلِی مِنَ اَلْمَاءِ فَتُمِیلُ اَلْأَلْوَاحَ وَ یَنْقَلِبُ اَلزِّیبَقُ مِنْ تِلْکَ اَلْأَلْوَاحِ فَتَتْبَعُ اَلدَّوَالِی لِهَذَا فَکَانَتْ تَعْمَلُ مِنْ غَیْرِ مُسْتَعْمِلٍ لَهَا وَ یُصِیبُ اَلْمَاءَ فِی اَلْبُسْتَانِ فَأَعْجَبَهُ ذَلِکَ مَعَ أَشْیَاءَ عَمِلَهَا یُضَاهِی اَللَّهَ بِهَا فِی خَلْقِهِ اَلْجَنَّهَ فَقَوَّاهُ وَ جَعَلَ لَهُ مَرْتَبَهً ثُمَّ إِنَّهُ یَوْماً مِنَ اَلْأَیَّامِ اِنْکَسَرَ بَعْضُ تِلْکَ اَلْأَلْوَاحِ فَخَرَجَ مِنْهَا اَلزِّیبَقُ فَتَعَطَّلَتْ فَاسْتَرَابَ أَمْرَهُ وَ ظَهَرَ عَلَیْهِ اَلتَّعْطِیلُ وَ اَلْإِبَاحَاتُ وَ قَدْ کَانَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ وَ أَبُو اَلْحَسَنِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ یَدْعُوَانِ اَللَّهَ عَلَیْهِ وَ یَسْأَلاَنِهِ أَنْ یُذِیقَهُ حَرَّ اَلْحَدِیدِ فَأَذَاقَهُ اَللَّهُ حَرَّ اَلْحَدِیدِ بَعْدَ أَنْ عُذِّبَ بِأَنْوَاعِ اَلْعَذَابِ قَالَ أَبُو عَمْرٍو حَدَّثَ بِهَذِهِ اَلْحِکَایَهِ مُحَمَّدُ بْنُ عِیسَی اَلْعُبَیْدِیُّ رِوَایَهً لَهُ وَ بَعْضَهَا

ص: 166

عَنْ یُونُسَ بْنِ عَبْدِ اَلرَّحْمَنِ وَ کَانَ هَاشِمُ بْنُ أَبِی هَاشِمٍ قَدْ تَعَلَّمَ مِنْهُ بَعْضَ تِلْکَ اَلْمَخَارِیقِ فَصَارَ دَاعِیَهُ إِلَیْهِ مِنْ بَعْدِهِ(1)

عثمان بن عیسی کلابی گفت شنیدم از محمد بن بشیر میگفت ظاهر انسان همان آدم است ولی باطن او ازلی است میگفت او قائل به ثنویت و دو خدایی بود و هشام بن سالم با او مناظره کرد و به این مطلب اقرار نمود و منکر نشد وقتی محمد بن بشير از دنیا رفت وصیت کرده بود به پسرش سميع بن محمد او امام است و هر کس سمیع به او وصیت کند او امام واجب الاطاعه است تا موقع خروج و ظهور موسی بن جعفر در مسائلی که مربوط بحقوق مالی امام می شود و سایر چیزها که موجب تقرب بنده بخدا میگردد بر مردم واجب است که تا قیام قائم بدهند به اوصیاء محمد بن بشیر. و معتقد بودند که علی بن موسی الرضا و هر کس از اولاد آن جناب و فرزندان موسی بن جعفر مدعی امامت شود دروغگو است و ادعای باطل کرده و ولادت پاکی ندارد ایشان از نژاد موسی بن جعفر نفی نمودند. آنها تمام محارم و همه زنان و پسر بچه ها را حلال میدانند و در این مورد باین آیه تمسک جسته اند «أوْ یُزَوِّجُهُمْ ذُکْرَاناً وَ إنَاثاً» یا به ازدواج آنها در می آورد مردها و زن ها را ، ایشان معتقد به تناسخ هستند امامان در نظر آنها یکی یکی است که منتقل از بدنی به بدن دیگر می شوند و برابری بین آنها واجب است در هر چه مالک هستند از قبيل مال و خراج یا چیزهای دیگر. هر کس وصیت بکند که مالش را در راه خدا خرج کنند چنین مالی متعلق به سميع بن محمد و اوصیای بعد از اوست آنها از نظر تفویض عقیده غالیان واقفی را دارند ایشان نیز معتقد بحلال بودن هستند. اینها معتقدند هر کس انتساب به محمد داشته باشد بمنزله یک خانه و ظرفی است (این انتساب نژادی نیست) محمد پروردگار آنها است و او نمیزاید و نه زائیده شده و در این حجب پنهان و مسطور است. این فرقه و مخمسه و علیا ویه و طرفداران ابو الخطاب معتقدند که هر کس مدعی شود که از آل محمد است

ص: 167


1- مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار (ط بیروت) ج 25 ص: 309

ادعای باطل کرده در نسب و نژاد و بر خدا افترا بسته و دروغ گفته است. و آنها کسانی هستند که خداوند در باره آنها فرموده: آنها یهود و نصاری هستند در این آیه: «وَ قَالَتِ الْيَهُودُ وَالنَّصَارَىٰ نَحْنُ أَبْنَاءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ ۚ قُلْ فَلِمَ يُعَذِّبُكُمْ بِذُنُوبِكُمْ ۖ بَلْ أَنْتُمْ بَشَرٌ مِمَّنْ خَلَقَ ۚ». محمد در مذهب ابو الخطاب و علی در مذهب علياویه از مخلوقات هستند این دو دسته بدروغ ادعا کرده اند این نسبت و نژاد را چون محمد و علی در نزد آنها پروردگارند که نه اولاد دارند و نه زائیده شده اند خداوند منزه است از آنچه ایشان باو نسبت میدهند و مدعی هستند. علت کشته شدن محمد بن بشير ملعون این بود که او دارای علم شعبده بازی و کارهای سحر انگیز بود و خود را در نزد واقفی ها چنان مینمود که او در على بن موسی الرضا عليه السلام توقف نموده و در باره حضرت موسی بن جعفر بخدائی معتقد بود و خود را پیامبر می دانست او یک نقاشی داشت که بصورت یک انسان در آورده بود شبیه موسی بن جعفر عليه السلام این نقاشی را بر روی پارچه ای ابریشمی کشیده بود و روی آن را چنان با دواها و وسائلی پوشانده بود که شبیه قیافه یک انسان می- نمود آن را درهم می پیچید وقتی میخواست مردم را گرد خود جمع کند و شعبده بازی نماید در آن مجسمه پارچه ای می دمید پرباد میشد و روی زمین میایستاد. به پیروان خود میگفت: حضرت موسی بن جعفر پیش من است اگر مایلید او را به بینید و بشناسید و بدانید که من پیامبرم بیائید بشما نشان بدهم داخل خانه می شد ومجسمه پارچه ای بهمراهش بود به آنها میگفت: آیا در خانه کسيرا می بینید و یا غیر از من و شما دیگری اینجا دیده می شود می گفتند: نه در خانه هیچ کس نیست. میگفت: حالا از خانه خارج شوید خودش میرفت پشت پرده و پرده را می انداخت که فاصله شود بین خودش و آنها بعد آن مجسمه پارچه ای را جلو می آورد و پرده را بالا میزد آنها شخصی را که شبیه حضرت موسی بن جعفر بود مشاهده میکردند بی آنکه بتوانند انکاری کنند و خودش نزدیک مجسمه میایستاد و با شعبده چنان نشان میداد با آن مجسمه مشغول صحبت است و چنان نزدیک میشد مثل اینکه با او پنهانی صحبت می کنند بعد با

ص: 168

چشمک زدن به آنها دستور می داد متفرق شوند آنها فاصله می گرفتند. در این موقع پرده را می انداخت دیگر چیزی نمیدیدند. او دارای اشياء عجيبی از انواع شعبده بازی بود بطوری که کسی مانند آن را ندیده بود بدین وسیله مردم را گمراه میکرد و هلاک می شدند. مدتی باین وضع بود تا بالاخره این جریان بیکی از خلفا رسید که گمان میکنم هارون الرشید بود یا دیگری از خلفای بعد از او که او مرد زندیق و کافری است دستور داد او را بگیرند و خواست گردنش را بزند باو گفت: امير المؤمنین اگر مرا نکشی برایت چیزی تهیه میکنم که پادشاهان بر آن حسرت بخورند او را آزاد کرد. اولین چیزی که برای او ساخت دوالی بود دلوها را مرتب کرد و آویزان نمود و جیوه را بین لوح ها قرار داد دلوها پر از آب می شد در نتیجه لوح ها مایل و خم میشد جیوه بر میگشت از آن لوحها دلوها نیز بر اثر برگشت جیوه برمیگشتند و بطور خودکار آب از آنها میریخت و باغ را آبیاری می کرد. هارون خیلی خوشش آمد و چیزهای دیگری هم نیز ساخت که شبیه بهشت خداباشد. هارون او را تقویت نمود و مقام و مرتبه مخصوصی باو داد. بالاخره یک روز یکی از طرف های جیوه شکست و جیوه آن ریخت در نتیجه چرخ خودکار از کار افتاد. هارون از کار او مشکوک شد ضمنا معلوم شد که او تمام دستورات شرع را تعطیل کرده همه چیز را حلال می داند. حضرت صادق و موسی بن جعفر عليهما السلام او را نفرین کردند و از خدا تقاضا کردند که مبتلا بناراحتی حرارت آهن شود خداوند او را گرفتار نمود بحرارت آهن بعد از اینکه شکنجه های مختلف باو دادند. ابو عمرو گفت: این جریان را محمد بن عیسی عبیدی نقل کرد و مقداری از آن را يونس بن عبد الرحمن نیز نقل کرده. هاشم بن أبي هاشم بعضی از این شعبده بازیهای او را آموخته بود به همین جهت پس از او مردم را بعقیده او دعوت میکرد.

ص: 169

وعده به اباحه گرایی و عشرت طلبی

گروهی غالیان همچون ابوالخطاب و اصحابش بودند که هدف آنها از طرح باورهای غالیانه عشرت طلبی و اباحه گرایی بود لذا آنها امام صادق عليه السلام را خدا نامیدند تا پیغمبری رهبر خود را ثابت کنند و به دستور پیغمبر جديد، واجبات را ترک نمایند و غرق در هرزگی و کامجویی و محرمات شوند.

- قَالَ أَبُو عَمْرٍو الْکَشِّیُّ قَالَ یَحْیَی بْنُ عَبْدِ الْحَمِیدِ الْحِمَّانِیُّ فِی کِتَابِهِ الْمُؤَلَّفِ فِی إِثْبَاتِ إِمَامَهِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام قُلْتُ لِشَرِیکٍ...ذَکَرُوا أَنَّ جَعْفَراً حَدَّثَهُمْ أَنَّ مَعْرِفَهَ اَلْإِمَامِ تَکْفِی مِنَ اَلصَّوْمِ وَ اَلصَّلاَهِ، وَ حَدَّثَهُمْ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ...(1)

یحیی بن عبدالحمید حمانی در کتاب خود که در باره اثبات امامت حضرت امیر المؤمنين عليه السلام مینویسد به شریک گفتم گروهی گمان میکنند ... حضرت صادق عليه السلام بآنها گفته است معرفت امام آنها را از روزه و نماز بی نیاز میکند و ایشان را از پدر و جد خود حدیث نموده اند ...

3.لغزشگاه های غلو و علل گرایش به غالی گری

علت پیدایش غلو در میان شیعان چه بود و چه کسانی جذب باورهای غالیانه می شوند و برای پرهیز از اشاعه غلو در جامعه باید چگونه معارف و معالم دین را ارائه داد؟

a. جهل و حماقت ؛

جهل و نادانی برخی شیعیان از عوامل بسیار مهم و اصلی در بروز عقائد غالیانه است. این جهالت بعضا ناشی از بی سوادی و پیروی از هوای نفس است، موجب کوته فکری و عدم تحلیل درست رفتار ها و سخنان اهل بيت عليهم السلام می شود. این ابی الحدید جهالت عراقیان را علت اصلی رشد عقائد غاليانه در این منطه می داند و در روایات امامان عليهم السلام نیز جهالت یکی از ریشه های

ص: 170


1- مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار (ط بیروت) ج 25 ص: 303

اصلی و مهم غلو قلمداد شده است.(1) امام رضا عليه السلام، یکی از علل اصلی پدیده غلو را جهالت و نادانی می شمارند.(2) در ادامه این حدیث علی بن موسی الرضا عليه السلام به تمثیلی اشاره می کنند که در آن، غالیان همانند افرادی هستند که آرزوی آنها، دیدن پادشاه و بهره مندی از تفضلات اوست. به ایشان گفته می شود به زودی پادشاه بر شما وارد می شود، اما مبادا بر غیر او تعظیم کنید و یا دیگری را با نام او (پادشاه) بخوانید. اندکی بعد گروهی از بندگان پادشاه، سر می رسند مردم با دیدن فردی در میان آنها که اموال فراوانی نیز دارد، تصور می کند که حاکم همان فرد است.... آنها وجود حاکم و مالک مافوق او را انکار می کنند، آن فرد و همراهيانش، هر چه آنها را از این کار باز می دارند، نمی پذیرند، غالیان نیز چون على عليه السلام را بنده ای دیده اند که خداوند او را گرامی داشته باشد، به همین جهت در حق او غلو کردند و او را خدا نامیدند.(3) این تمثیل یکی از مهم ترین ریشه های غلو یعنی جهالت و کوته فکری را نمایان می سازد.

این جهالت خیلی مواقع سبب بدفهمی و کج فهمی از روایات و برداشت اشتباه از این متون می شده است. پیامبر اکرم صلی الله عليه و آله عمامه ای به نام سحاب داشت که آن را به امام على عليه السلام بخشید و با مشاهده ایشان فرمود: على عليه السلام در سحاب آمد.(4) بعدها غالیان با برداشتی انحرافی از این سخن، گفتند على عليه السلام در ابرهاست، رعد صدای او و بر تازیانه اوست(5)

ص: 171


1- .... فإنهم کانوا من رکاکة البصائر و ضعفها علی حال مشهورة فلا عجب عن مثلهم أن تستخفهم المعجزات فیعتقدوا فی صاحبها أن الجوهر الإلهی قد حله لاعتقادهم أنّه لا یصحّ من البشر هذا إلاّ بالحلول....ابن أبي الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 7 ص 50
2- إِنَّ هَؤُلَاءِ الضُّلَّالَ الْکَفَرَهَ مَا أُتُوا إِلَّا مِنْ قِبَلِ جَهْلِهِمْ بِمِقْدَارِ أَنْفُسِهِمْ حَتَّی اشْتَدَّ إِعْجَابُهُمْ بِهَا وَ کَثُرَ تَعْظِیمُهُمْ لِمَا یَکُونُ مِنْهَا فَاسْتَبَدُّوا بِآرَائِهِمُ الْفَاسِدَهِ وَ اقْتَصَرُوا عَلَی عُقُولِهِمُ الْمَسْلُوکِ بِهَا غَیْرَ سَبِیلِ الْوَاجِب . مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار (ط بیروت) ج 25 ص: 276
3- کَانُوا کَطُلَّابِ مَلِکٍ مِنْ مُلُوکِ الدُّنْیَا یَنْتَجِعُونَ فَضْلَهُ وَ یَأْمُلُونَ نَائِلَهُ وَ یَرْجُونَ التَّفَیُّؤَ بِظِلِّهِ وَ الِانْتِعَاشَ بِمَعْرُوفِهِ وَ الِانْقِلَابَ إِلَی أَهْلِهِمْ بِجَزِیلِ عَطَائِهِ الَّذِی یُعِینُهُمْ عَلَی کَلَبِ الدُّنْیَا وَ یُنْقِذُهُمْ مِنَ التَّعَرُّضِ لِدَنِیِّ الْمَکَاسِبِ وَ خَسِیسِ الْمَطَالِبِ فَبَیْنَا هُمْ یَسْأَلُونَ عَنْ طَرِیقِ الْمَلِکِ ... امام حسن عسکری علیه السلام، التفسيرالمنسوب إلى الإمام الحسن العسكري ص: 56
4- مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهر آشوب) ج 2 ص: 218
5- و انه السحاب، وان الرعد و البرق سرطه. سيف أمدی ابکار الافکار، ج5 53 ، بغدادی، اصول الإيمان،ص 261

کشی پس از ذکر روایتی از امیرالمومنین علی علیه السلام به سخنی از معروف بن خربوذ درباره آن روایت اشاره دارد که : "برای این روایت تفسیری به جز آنچه غالیان می گویند، وجود دارد.(1)

امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف نیز در توقيع خود، جهل و حماقت را یکی از علل گرایش به غلو می دانند. چنانچه در توقيع ذیل بدان اشاره شده است:

...يَا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ قَدْ آذَانَا جُهَلَاءُ الشِّيعَةِ وَ حُمَقَاؤُهُمْ وَ مَنْ دِينُهُ جَنَاحُ الْبَعُوضَةِ أَرْجَحُ مِنْهُ وَ أُشْهِدُ اللَّهَ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ وَ كَفَى بِهِ شَهِيداً وَ مُحَمَّداً رَسُولَهُ وَ مَلَائِكَتَهُ وَ أَنْبِيَاءَهُ وَ أَوْلِيَاءَهُ وَ أُشْهِدُكَ وَ أُشْهِدُ كُلَّ مَنْ سَمِعَ كِتَابِي هَذَا أَنِّي بَرِي ءٌ إِلَى اللَّهِ وَ إِلَى رَسُولِهِ مِمَّنْ يَقُولُ إِنَّا نَعْلَمُ الْغَيْبَ أَوْ نُشَارِكُ اللَّهَ فِي مُلْكِهِ أَوْ يُحِلُّنَا مَحَلًّا سِوَى الْمَحَلِّ الَّذِي نَصَبَهُ اللَّهُ لَنَا وَ خَلَقَنَا لَهُ أَوْ يَتَعَدَّى بِنَا عَمَّا قَدْ فَسَّرْتُهُ لَكَ وَ بَيَّنْتُهُ فِي صَدْرِ كِتَابِي....

ای محمد بن على ما را شیعیان نادان و احمق کسانی که یک پر مگس برای آنها ارزش بیشتری از دین دارد آزار میدهند خدای یکتا را گواه میگیرم که او خود در گواهی کافی است و حضرت محمد پیامبرش را و ملائکه و تمام انبیاء و اولیای خدا را و تو را نیز با هر که این نامه مرا بشنود که من بیزارم از کسی که بگوید ما علم غیب داریم یا شریک خدا در ملک او هستیم یا ما را مقامی دهد غیر از آن مقامی که خدا بر ایمان معین کرده و ما را برای آن آفریده یا تجاوز کند در مورد ما از آنچه در ابتدای نامه برایت توضیح دادم.

b. خود بزرگ بینی

بسیاری از مواقع، افراد به خاطر برخورداری از اموری مثل قدرت و ثروت و یا علم و دانش، خود را برتر از دیگران دانسته و دچار غلو می شوند. برخی از غالیان در زمره اصحاب و وکلای امامان عليهم

ص: 172


1- طَاهِرُ بْنُ عِیسَی قَالَ وَجَدْتُ فِی بَعْضِ اَلْکُتُبِ عَنِ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْحُسَیْنِ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ قُتَیْبَهَ عَنْ أَبِی اَلْعَلاَءِ اَلْخَفَّافِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ قَالَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ : أَنَا وَجْهُ اَللَّهِ وَ أَنَا جَنْبُ اَللَّهِ وَ أَنَا اَلْأَوَّلُ وَ أَنَا اَلْآخِرُ وَ أَنَا اَلظَّاهِرُ وَ أَنَا اَلْبَاطِنُ وَ أَنَا وَارِثُ اَلْأَرْضِ وَ أَنَا سَبِیلُ اَللَّهِ وَ بِهِ عَزَمْتُ عَلَیْه فَقَالَ مَعْرُوفُ بْنُ خَرَّبُوذَ : وَ لَهَا تَفْسِیرٌ غَیْرُ مَا یَذْهَبُ فِیهَا أَهْلُ اَلْغُلُوِّ رجال الکشی اختیار معرفة الرجال النص، ص: 211

السلام قرار داشتند اما غرور و تکبر و خودبزرگ بینی آنها را به وادی غلو سوق داد. مانند شلمغانی (از غلات مشهور عصر غیبت) که کتاب او موسوم به "التكليف " در بین شیعیان رواج زیادی داشت و چه بسا او فریفته دانش خود شده و منحرف گردید. حسین بن روح نوبختی می گوید:

"این ملعون (شلمغانی) مردم را فریب داد تا از این راه بتواند به آنها بگوید که خدا او (شلمغانی) را برگزیده و در وی حلول کرده است، همانطور که نصاری همین عقیده را درباره عیسی علیه السلام دارند. "(1)

معمولا غلات مدعی مقاماتی برای اهل بیت علیهم السلام می شدند، تا بتوانند از این طریق برای خود منزلت و مقامی دروغین بتراشند. ابومنصور عجلی قائل به الوهیت محمد بن حنفیه شد و خود را نبی دانست. (2) ابوالخطاب نیز مدعی شد امام صادق عليه السلام او را قيم و وصی بعد از خویش قرار داده و اسم اعظم را به او تعلیم داده است، همچنین مدعی نبوت و رسالت خود شد و خویش را در زمره ملائکه و فرستاده ای به سوی زمینیان و حجت بر آنها معرفی کرد(3)

c. خودرایی

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ قَالَ : حَدَّثَنَا الْحَسَنُ قَالَ : حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ قَالَ : وَ حَدَّثَنَا أَبُو زَكَرِيَّا بِهَذَا الْكَلَامِ أَكْثَرَ مِنْ هَذَا وَ رَوَاهُ عَنْ أَهْلِ الْعِلْمِ مِنْ أَصْحَابِهِ قَالَ : قَالَ عَلِيُّ عَلَيْهِ السَّلَامُ : . . . الغلؤ عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ : عَلَى التَّعَمُّقِ بِالرَّأْيِ وَ التَّنَازُعِ فِيهِ وَ الزَّيْغِ وَ الشِّقَاقِ (4)

امام على عليه السلام فرمود: غلو دارای چهار شعبه است:

ص: 173


1- قَدْ أَحْكَمَهُ هَذَا الرَّجُلُ الْمَلْعُونُ فِي قُلُوبِ هَؤُلَاءِ الْقَوْمِ لِيَجْعَلَهُ طَرِيقاً إِلَى أَنْ يَقُولَ لَهُمْ بِأَنَّ اللَّهَ تَعَالَى اتَّحَدَ بِهِ وَ حَلَّ فِيهِ كَمَا يَقُولُ النَّصَارَى فِي الْمَسِيحِ علیه السلام وَ يَعْدُو إِلَى قَوْلِ الْحَلَّاجِ لَعَنَهُ اللَّهُ طرسی، کتاب الغيبة للحجة، النص، ص: 405
2- نوبختی، فرق الشيعة، ص 27
3- نوبختی، فرق الشيعه، ص 42. اشعری قعي، المقالات و الفرق، ص 51
4- کتابسليمبتقيسالهالي، ج2 ص: 950

1. تعمیق و انحصار طلبی در رای و نظر خود2. ستیزه و نزاع در رای 3. کج روی 4. شقاق با اهل حق

d. سو استفاده های مالی و اقتصادی

در احادیت متعددی بیان شده است که برخی شیعیان، تحت تاثیر اموالی که در اختیارشان بود قرار گرفته و فریب خوردند و برای اینکه اموال را به صاحبان اصلی شان بازپس ندهند، دعاوی غالیانه و دروغین خود را مطرح کردند. یونس بن عبدالرحمن می گوید: امام موسی بن جعفر عليهما السلام از دنیا رفت و هر یک از متصدیان اموال، پول زیادی نزدشان بود، طمع در آن اموال باعث توقف در موسی بن جعفر عليهما السلام و انکار مرگ آن جناب گردید.(1)

همچنین سران غالی تلاش می کردند با جعل ادعای غلوآمیز الوهیت یا نبوت ائمه اطهار علیهم السلام، نبوت یا امامت خویش را به اثبات رسانده و پول و ثروت و قدرت را به سمت خود سرازیر کنند. امام صادق عليه السلام در حدیثی به حرص و ولع این گروه، به دروغ بستن بر اهل بيت عليهم السلام اشاره داشته و علت آن را دنیا طلبی عنوان می کنند.(2)

امام حسن عسکری علیه السلام درباره دو تن از غلات به نام های محمد بن نصير فهری و حسن بن محمد بن بابای قمی می فرمایند:

مُستَأکِلَینِ یَأکُلانِ بِنَا النَّاسَ ، فَتَّانِیَنِ مُؤذِیَینِ (3)

این دو حیله گر موذی به وسیله ما مال مردم را می خورند.

ص: 174


1- فَرَوَى مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى الْعَطَّارِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جُمْهُورٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْفَضْلِ عَنْ يُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ قَالَ: مَاتَ أَبُو إِبْرَاهِيمَ علیه السلام وَ لَيْسَ مِنْ قُوَّامِهِ أَحَدٌ إِلَّا وَ عِنْدَهُ الْمَالُ الْكَثِيرُ وَ كَانَ ذَلِكَ سَبَبَ وَقْفِهِمْ وَ جَحْدِهِمْ مَوْتَهُ طَمَعاً فِي الْأَمْوَالِ كَانَ عِنْدَ زِيَادِ بْنِ مَرْوَانَ الْقَنْدِيِّ سَبْعُونَ أَلْفَ دِينَارٍ وَ عِنْدَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ ثَلَاثُونَ أَلْفَ دِينَارٍ الغيبية (الطوسی)/ کتاب الغيبة للحجة، النص، ص: 64
2- مُحَمَّدُ بْنُ قُولَوَیْهِ ، قَالَ حَدَّثَنِی سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ ، قَالَ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ اَلْحُسَیْنِ بْنِ أَبِی اَلْخَطَّابِ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ ، عَنِ اَلْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ ، قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ یَوْماً وَ دَخَلَ عَلَیْهِ اَلْفَیْضُ بْنُ اَلْمُخْتَارِ ، فَذَکَرَ لَهُ آیَهً مِنْ کِتَابِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ تَأَوَّلَهَا أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَقَالَ لَهُ اَلْفَیْضُ جَعَلَنِیَ اَللَّهُ فِدَاکَ مَا هَذَا اَلاِخْتِلاَفُ اَلَّذِی بَیْنَ شِیعَتِکُمْ قَالَ وَ أَیُّ اَلاِخْتِلاَفِ یَا فَیْضُ فَقَالَ لَهُ اَلْفَیْضُ إِنِّی لَأَجْلِسُ فِی حِلَقِهِمْ بِالْکُوفَهِ فَأَکَادُ أَشُکُّ فِی اِخْتِلاَفِهِمْ فِی حَدِیثِهِمْ، حَتَّی أَرْجِعَ إِلَی اَلْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ فَیُوقِفَنِی مِنْ ذَلِکَ عَلَی مَا تَسْتَرِیحُ إِلَیْهِ نَفْسِی وَ یَطْمَئِنَّ إِلَیْهِ قَلْبِی، فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ أَجَلْ هُوَ کَمَا ذَکَرْتَ یَا فَیْضُ ! إِنَّ اَلنَّاسَ أَوْلَعُوا بِالْکَذِبِ عَلَیْنَا إِنَّ اَللَّهَ اِفْتَرَضَ عَلَیْهِمْ لاَ یُرِیدُ مِنْهُمْ غُرَّهً وَ إِنِّی أُحَدِّثُ أَحَدَهُمْ بِالْحَدِیثِ فَلاَ یَخْرُجُ مِنْ عِنْدِی حَتَّی یَتَأَوَّلَهُ عَلَی غَیْرِ تَأْوِیلِهِ، وَ ذَلِکَ أَنَّهُمْ لاَ یَطْلُبُونَ بِحَدِیثِنَا وَ بِحُبِّنَا مَا عِنْدَ اَللَّهِ وَ إِنَّمَا یَطْلُبُونَ اَلدُّنْیَا، وَ کُلٌّ یُحِبُّ أَنْ یُدْعَی رَأْساً أَنَّهُ لَیْسَ مِنْ عَبْدٍ یَرْفَعُ نَفْسَهُ إِلاَّ وَضَعَهُ اَللَّهُ وَ مَا مِنْ عَبْدٍ وَضَعَ نَفْسَهُ إِلاَّ رَفَعَهُ اَللَّهُ وَ شَرَّفَهُ، فَإِذَا أَرَدْتَ بِحَدِیثِنَا فَعَلَیْکَ بِهَذَا اَلْجَالِسِ وَ أَوْمَی إِلَی رَجُلٍ مِنْ أَصْحَابِهِ فَسَأَلْتُ أَصْحَابَنَا عَنْهُ فَقَالُوا زُرَارَهُ بْنُ أَعْیَنَ رجال الكشی اختیار معرفة الرجال، النص، ص: 136
3- مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار (ط بیروت) ج 25 ص: 318

همچنین امام جواد عليه السلام درباره جعفر بن واقد وهاشم بن ابي هاشم که از غلات پیرو ابوالخطاب بودند، چنین می فرمایند:

قَالَ هَذَا أَبُو اَلْعَمْرِو وَ جَعْفَرُ بْنُ وَاقِدٍ وَ هَاشِمُ بْنُ أَبِی هَاشِمٍ اِسْتَأْکَلُوا بِنَا اَلنَّاسَ فَصَارُوا دُعَاهً یَدْعُونَ اَلنَّاسَ إِلَی مَا دَعَا إِلَیْهِ أَبُو اَلْخَطَّابِ لَعَنَهُ اَللَّهُ

اینها به نام ما، مال مردم را می خورند و آنان را به سوی آنچه ابوالخطاب ادعا می کرد، می خوانند.

e. ریاست طلبی

مُحَمَّدِ بْنِ مَسْعُودٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ یَزِیدَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنِ اِبْنِ أَبِی نَصْرٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ عُقْبَهَ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَی أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فَسَلَّمْتُ وَ جَلَسْتُ فَقَالَ لِی وَ کَانَ فِی مَجْلِسِکَ هَذَا أَبُو الْخَطَّابِ وَ مَعَهُ سَبْعُونَ رَجُلًا کُلُّهُ إِلَیْهِمْ یَتَأَلَّمُ مِنْهُمْ شَیْئاً فَرَحِمْتُهُمْ فَقُلْتُ لَهُمْ أَ لَا أُخْبِرُکُمْ بِفَضَائِلِ الْمُسْلِمِ فَلَا أَحْسَبُ أَصْغَرَهُمْ إِلَّا قَالَ بَلَی جُعِلْتُ فِدَاکَ قُلْتُ مِنْ فَضَائِلِ الْمُسْلِمِ أَنْ یُقَالَ لَهُ فُلَانٌ قَارِئٌ لِکِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ فُلَانٌ ذُو حَظٍّ مِنْ وَرَعٍ وَ فُلَانٌ یَجْتَهِدُ فِی عِبَادَتِهِ لِرَبِّهِ فَهَذِهِ فَضَائِلُ الْمُسْلِمِ مَا لَکُمْ وَ لِلرِّئَاسَاتِ إِنَّمَا الْمُسْلِمُونَ رَأْسٌ وَاحِدٌ إِیَّاکُمْ وَ الرِّجَالَ فَإِنَّ الرِّجَالَ لِلرِّجَالِ مَهْلَکَةٌ(1)

على بن عقبه از پدر خود نقل کرد که گفت من خدمت حضرت صادق علیه السلام رسیده سلام کردم و نشستم بمن فرمود در همین جا که نشسته ای ابو الخطاب با هفتاد نفر نشسته بود که هر کدام بواسطه پیروی از ابو الخطاب بمصيبت و گرفتاری مخصوصی دچار خواهد شد بر آنها ترحم نموده بایشان گفتم نمیخواهید فضائل مسلمان را توضیح دهم تمام آنها گفتند چرا فدایت شویم. گفتم از فضائل مسلمان اینست که بگویند فلان کس قاری قرآن و کتاب خدا است و دارای ورع و پرهیزکاری است و

ص: 175


1- مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار (ط بیروت) ج 25 ص: 326

فلان کس در عبادت پروردگار کوشا است این است امتیازات یک مسلمان شما را چه به ریاست طلبی مسلمانان همه در یک ردیف هستند بپرهیزید از گرد آمدن و دسته بندی که این خود موجب هلاکت است.

f. ظرفیت اندک مخاطبين؛

برخی اشخاص، ظرفیت تحمل فضائل و مقامات امامان را ندارند. در مواجه با این اشخاص، اولا باید ظرفیت آنها در بیان معارف و فضائل اهل بيت عليهم السلام را در نظر گرفت و هر مطلبی را به آنها بیان نکرد و ثانیا به تقویت مبانی معرفتی آنها همت گمارد.

مردمان ساده لوح و عامی تحت تاثیر سیمای جذاب، رفتار متین و کردارپسندیده امامان شیعه قرار می گرفتند و تصوراتی غالیانه درباره آنها پیدا می کردند. مثلا از فتح بن يزيد جرجانی (از غالیان عصر امام هادی علیه السلام) نقل شده است که گفت خدمت امام هادی علیه السلام رسیدم، در حالیکه مقداری گندم برشته شده در مقابل حضرت بود، شیطان مرا وسوسه کرد که امام نباید چیزی بخورد و بیاشامد و امام هادی علیه السلام با اشاره به خورد و خوراک رسولان الهی، بر احتیاج همه موجودتات (غير الله) به این نیاز جسمانی اشاره کرد.(1)

در ادامه به روایات اهل بیت علیهم السلام در باب توجه به ظرفیت مخاطب در بیان معارف اشاره می شود:

ص: 176


1- فَلَمَّا کَانَ فِی الْمَنْزِلِ الْآخَرِ دَخَلْتُ عَلَیْهِ وَ هُوَ مُتَّکِئٌ وَ بَیْنَ یَدَیْهِ حِنْطَهٌ مَقْلُوَّهٌ یَعْبَثُ بِهَا وَ قَدْ کَانَ أَوْقَعَ الشَّیْطَانُ فِی خَلَدِی أَنَّهُ لَا یَنْبَغِی أَنْ یَأْکُلُوا وَ یَشْرَبُوا إِذْ کَانَ ذَلِکَ آفَهً وَ الْإِمَامُ غَیْرُ ذِی آفَهٍ فَقَالَ اجْلِسْ یَا فَتْحُ فَإِنَّ لَنَا بِالرُّسُلِ أُسْوَهً کَانُوا یَأْکُلُونَ وَ یَشْرَبُونَ وَ یَمْشُونَ فِی الْأَسْواقِ وَ کُلُّ جِسْمٍ مَغْذُوٌّ بِهَذَا إِلَّا الْخَالِقَ الرَّازِقَ لِأَنَّهُ جَسَّمَ الْأَجْسَامَ وَ هُوَ لَمْ یُجَسَّمْ وَ لَمْ یُجَزَّأْ بِتَنَاهٍ وَ لَمْ یَتَزَایَدْ وَ لَمْ یَتَنَاقَصْ مُبَرَّأٌ مِنْ ذَاتِهِ مَا رُکِّبَ فِی ذَاتِ مَنْ جَسَّمَهُ الْوَاحِدُ الْأَحَدُ الصَّمَدُ الَّذِی لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ مُنْشِئُ الْأَشْیَاءِ مُجَسِّمُ الْأَجْسَامِ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ الرَّءُوفُ الرَّحِیمُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی عَمَّا یَقُولُ الظَّالِمُونَ عُلُوّاً کَبِیراً لَوْ کَانَ کَمَا یُوصَفُ لَمْ یُعْرَفِ الرَّبُّ مِنَ الْمَرْبُوبِ وَ لَا الْخَالِقُ مِنَ الْمَخْلُوقِ وَ لَا الْمُنْشِئُ مِنَ الْمُنْشَإِ لَکِنَّهُ فَرَّقَ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ مَنْ جَسَّمَهُ وَ شَیَّأَ الْأَشْیَاءَ إِذْ کَانَ لَا یُشْبِهُهُ شَیْ ءٌ یُرَی وَ لَا یُشْبِهُ شَیْئاً بحارالانوار (ط بیروت) ج 50 ص: 180

- أَبُو سَعْدٍ اَلْوَاعِظُ فِی شَرَفِ (اَلنَّبِیِّ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ و سلم): لَوْ لاَ أَنِّی أَخَافُ أَنْ یُقَالَ فِیکَ مَا قَالَتِ اَلنَّصَارَی فِی اَلْمَسِیحِ لَقُلْتُ اَلْیَوْمَ فِیکَ مَقَالَهً لاَ تَمُرُّ بِمَلَإٍ مِنَ اَلْمُسْلِمِینَ إِلاَّ أَخَذُوا تُرَابَ نَعْلَیْکَ وَ فَضْلَ وَضُوئِکَ یَسْتَشْفُونَ بِهِ وَ لَکِنْ حَسْبُکَ أَنْ تَکُونَ مِنِّی وَ أَنَا مِنْکَ تَرِثُنِی وَ أَرِثُکَ اَلْخَبَرَ(1)

ابو سعید واعظ در کتاب شرف النبي می نویسد: پیامبر اکرم (صلی الله عليه و آله و سلم) فرمود: اگر نمی ترسیدم از اینکه درباره تو گفته شود آنچه نصرانیان در مورد عیسی مسیح (عليه السلام) گفتند، سخنی فاش می کردم درباره ات تا از هر گروه که عبور کردی خاک کفش تو را و آب وضویت را برای شفا بگیرند. ولی همین مقدار که تو از من هستی و من از تو، از من ارث می بری و من از تو.

وَ قَالَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: إِنَّ خَبَرَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لاَ یَحْتَمِلُهُ إِلاَّ مَلَکٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِیٌّ مُرْسَلٌ أَوْ مُؤْمِنٌ اِمْتَحَنَ اَللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِیمَانِ أَوْ مَدِینَهٌ حَصِینَهٌ قِیلَ وَ أَیُّ شَیْءٍ اَلْمَدِینَهُ اَلْحَصِینَهُ قَالَ اَلْقَلْبُ اَلْمُجْتَمِعُ(2)

امام فرمود: اخبار ما پیچیده و دشوار است. کسی جز فرشته مقرب یا پیامبر مرسل یا مؤمنی که خداوند دل او را آزموده باشد آن را تحمل نمی کند یا شهری استوار آن را حمل می کند. گفته شد: مقصود از شهر استوار چیست؟ فرمود: قلبی که مجتمع باشد

وَ أَخْبَرَنَا عَبْدُ اَلْوَاحِدِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ اَلْحَسَنِ عَنْ حَفْصِ بْنِ نَسِیبٍ فُرْعَانَ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَی أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ أَیَّامَ قَتْلِ اَلْمُعَلَّی بْنِ خُنَیْسٍ مَوْلاَهُ فَقَالَ لِی یَا حَفْصُ حَدَّثْتُ اَلْمُعَلَّی بِأَشْیَاءَ فَأَذَاعَهَا فَابْتُلِیَ بِالْحَدِیدِ إِنِّی قُلْتُ لَهُ إِنَّ لَنَا حَدِیثاً مَنْ حَفِظَهُ عَلَیْنَا حَفِظَهُ اَللَّهُ وَ حَفِظَ عَلَیْهِ دِینَهُ وَ دُنْیَاهُ وَ مَنْ أَذَاعَهُ عَلَیْنَا سَلَبَهُ اَللَّهُ

ص: 177


1- ابن شهر آشوب مازندرانی، محمد بن علی، مناقب آل ابی طالب عليهم السلام، ج 1، ص 264
2- قتال نیشابوری، روضة الواعظین و بصیره المتعظين (ط القدیمة) ج1، ص 211

دِینَهُ وَ دُنْیَاهُ یَا مُعَلَّی إِنَّهُ مَنْ کَتَمَ اَلصَّعْبَ مِنْ حَدِیثِنَا جَعَلَهُ اَللَّهُ نُوراً بَیْنَ عَیْنَیْهِ وَ رَزَقَهُ اَلْعِزَّ فِی اَلنَّاسِ وَ مَنْ أَذَاعَ اَلصَّعْبَ مِنْ حَدِیثِنَا لَمْ یَمُتْ حَتَّی یَعَضَّهُ اَلسِّلاَحُ أَوْ یَمُوتَ مُتَحَیِّراً(1)

خبر داد ما را عبد الواحد با سندش از حسن از حفص بن نسيب فرعان) که گوید: در آن روزها که غلام حضرت صادق علی بن خنیس کشته شده بود بخدمتش رسیدم مرا فرمود ای حفص من بمعلی چیزهایی گفتم ولی او آنها را پخش کرد و بشمشیر گرفتار آمد من باو گفته بودم که ما را سخنی است که هر کس آن را بر ما نگهداری کند خداوندش نگهداری می کند و دین و دنیای او را نیز نگهداری فرماید و کسی که آن سخن را بر ما پخش کند خداوند دین و دنیایش را از او می ستاند. ای معلی کسی که سخن مشکل ما را پنهان نگهدارد خداوند آن را نوری در برابر دیدگان او قرار میدهد و در میان مردم عزت باو میدهد و کسی که سخن مشکل ما را پخش کند نمیمیرد تا آنکه زهر اسلحه باو رسد و یا حیرت زده از دنیا برود.

عَنْهُ عَنِ اَلْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ اَلْوَشَّاءِ عَنْ مُثَنًّی اَلْحَنَّاطِ قَالَ حَدَّثَنِی أَحْمَدُ عَنْ رَجُلٍ عَنِ اِبْنِ اَلْمُغِیرَهِ قَالَ سَمِعْتُ عَلِیّاً عَلَیْهِ السَّلاَمُ یَقُولُ: اِتَّقُوا اَللَّهَ وَ لاَ یَخْدَعَنَّکُمْ إِنْسَانٌ وَ لاَ یَکْذِبَنَّکُمْ إِنْسَانٌ فَإِنَّمَا دِینِی دِینٌ وَاحِدٌ دِینُ آدَمَ اَلَّذِی اِرْتَضَاهُ اَللَّهُ وَ إِنَّمَا أَنَا عَبْدٌ مَخْلُوقٌ وَ لا أَمْلِکُ لِنَفْسِی نَفْعاً وَ لا ضَرًّا إِلاّ ما شاءَ اَللّهُ وَ مَا أَشَاءُ إِلاَّ مَا شَاءَ اَللَّهُ(2)

حضرت علی علیه السلام فرمود: از خدا پر واكنید کسی شما را گول نزند و کسی به شما دروغ نگوید، دین من یک دین است، دین آدم عليه السلام که خدا برایش برگزید، من بنده ای آفریده شده ام و اختیار هیج سود و زیانی را برای خود ندارم جز آنچه خدا بخواهد، و من جز آنچه خدا بخواهد، نمی خواهم.

ص: 178


1- نعماني الغیبة للنعمانی، النص ص: 38
2- برقی، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن ج1 ص: 148

-عَنْهُ ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ ، عَنْ عَبْدِ الْأَعْلی ، قَالَ : سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یَقُولُ إِنَّهُ لَیْسَ مِنِ احْتِمَالِ أَمْرِنَا التَّصْدِیقُ لَهُ وَ الْقَبُولُ فَقَطُّ مِنِ احْتِمَالِ أَمْرِنَا سَتْرُهُ وَ صِیَانَتُهُ مِنْ غَیْرِ أَهْلِهِ ، فَأَقْرِئْهُمُ السَّلَامَ ، وَ قُلْ لَهُمْ رَحِمَ اللّهُ عَبْدا اجْتَرَّ مَوَدَّهَ النَّاسِ إِلی نَفْسِهِ ، حَدِّثُوهُمْ بِمَا یَعْرِفُونَ ، وَاسْتُرُوا عَنْهُمْ مَا یُنْکِرُونَ ثُمَّ قَالَ وَ اللّهِ ، مَا النَّاصِبُ لَنَا حَرْباً بِأَشَدَّ عَلَیْنَا مَؤُونَهً مِنَ النَّاطِقِ عَلَیْنَا بِمَا نَکْرَهُ، فَإِذَا عَرَفْتُمْ مِنْ عَبْدٍ إِذَاعَهً ، فَامْشُوا إِلَیْهِ وَرُدُّوهُ عَنْهَا ، فَإِنْ قَبِلَ مِنْکُمْ ، وَإِلَا فَتَحَمَّلُوا عَلَیْهِ بِمَنْ یُثَقِّلُ عَلَیْهِ وَیَسْمَعُ مِنْهُ ، فَإِنَّ الرَّجُلَ مِنْکُمْ یَطْلُبُ الْحَاجَهَ ، فَیَلْطُفُ فِیهَا حَتّی تُقْضی لَهُ ، فَالْطُفُوا فِی حَاجَتِی کَمَا تَلْطُفُونَ فِی حَوَائِجِکُمْ ، فَإِنْ هُوَ قَبِلَ مِنْکُمْ ، وَإِلَا فَادْفِنُوا کَلَامَهُ تَحْتَ أَقْدَامِکُم ، وَلَا تَقُولُوا : إِنَّهُ یَقُولُ وَ یَقُولُ ؛ فَإِنَّ ذلِکَ یُحْمَلُ عَلَیَّ وَ عَلَیْکُمْ أَمَا وَ اللّهِ لَوْ کُنْتُمْ تَقُولُونَ مَا أَقُولُ ، لَأَقْرَرْتُ أَنَّکُمْ أَصْحَابِی ، هذَا أَبُو حَنِیفَهَ لَهُ أَصْحَابٌ ، وَ هذَا الْحَسَنُ الْبَصْرِیُّ لَهُ أَصْحَابٌ ، وَ أَنَا امْرُؤٌ مِنْ قُرَیْشٍ قَدْ وَ لَدَنِی رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، وَ عَلِمْتُ کِتَابَ اللّهِ ، وَ فِیهِ تِبْیَانُ کُلِّ شَیْءٍ : بَدْءِ الْخَلْقِ ، وَ أَمْرِ السَّمَاءِ ، وَ أَمْرِ الْأَرْضِ ، وَأَمْرِ الْأَوَّلِینَ ، وَأَمْرِ الْاخِرِینَ ، وَأَمْرِ مَا کَانَ ، وَأَمْرِ مَا یَکُونُ ، کَأَنِّی أَنْظُرُ إِلی ذلِکَ نُصْبَ عَیْنِی(1)

عبد الاعلى گفت: از حضرت صادق عليه السلام شنیدم میفرمود از شرایط تشیع و ارادت بما خانواده فقط این نیست که تصدیق بامامت کنید و آن را قبول نمائید. بلکه یکی از شرائط آن مخفی نگاهداشتن و حفظ کردن است از نااهلان. سلام مرا به آنها برسان بگو خدا رحمت کند بنده ای را که محبت مردم را نسبت بخود جلب کند. هر چه مورد قبول آنها است بایشان بگویند و آنچه منکرند از آنها مخفی نمایند. سپس فرمود: بخدا قسم دشمن ما که با ما سر جنگ دارد بر ایمان دشوارتر نیست از دوستی که از طرف ما صحبت هایی میکند که ما خوش نداریم هر وقت کسی را دیدید که اسرار ما را فاش میکند پیش او بروید و از این کار او را منصرف کنید. اگرقبول کرد بهتر و گر نه کسی را بفرستید که حرف او را گوش می کند. شما اگر حاجتی داشته باشید برای برآورده شدن آن هر نوع وسیله ای که ممکن باشد بکار میبرید، در

ص: 179


1- کلینی، محمد بن يعقرب، الکافی (ط الإسلامية) ج 2 ص: 223

مورد حاجت من نیز مضایقه نکنید همان طوری که برای خود میکنید اگر آن شخص قبول کرد از شما بهتر و گر نه سخن او را زیر پای خود مخفی کنید و این طرف و آن طرف نگوئید فلانی این طور میگوید این کار او را بر من و شما جری میکند. بخدا قسم اگر آنچه میگویم انجام دهید گواهی میکنم که شما اصحاب من هستید. ابو حنیفه اصحاب دارد حسن بصری اصحاب دارد من نیز مردی از قریشم که جدم پیامبر اکرم است عالم بكتاب خدا هستم که در آن بیان هر چیزی هست ابتدای آفرینش و امر آسمان و زمین و امر پیشینیان و آیندگان و آنچه بوده و خواهد آمد اکنون در مقابل چشم من است گوئی آنها را تماشا می کنم.

حَدَّثَنَا اَلْحَسَنُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ عَنْ عِیسَی بْنِ هِشَامٍ «1» عَنْ سُلَیْمَانَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ قَالَ: سَأَلَهُ رَجُلٌ عَنِ اَلْإِمَامِ هَلْ فَوَّضَ اَللَّهُ إِلَیْهِ کَمَا فَوَّضَ إِلَی سُلَیْمَانَ فَقَالَ نَعَمْ وَ ذَلِکَ أَنَّهُ سَأَلَهُ رَجُلٌ مِنْ مَسْأَلَهٍ فَأَجَابَ وَ سَأَلَهُ رَجُلٌ آخَرُ عَنْ تِلْکَ اَلْمَسْأَلَهِ فَأَجَابَهُ بِغَیْرِ جَوَابِ اَلْأَوَّلِ ثُمَّ سَأَلَهُ آخَرُ عَنْهَا فَأَجَابَهُ بِغَیْرِ جَوَابِ اَلْأَوَّلَیْنِ ثُمَّ قَالَ هَذَا عَطَاؤُنَا فَامْنُنْ أَوْ أَعْطِ بِغَیْرِ حِسَابٍ هَکَذَا فِی قِرَاءَهِ عَلِیٍّ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ قُلْتُ أَصْلَحَکَ اَللَّهُ فَحِینَ أَجَابَهُمْ بِهَذَا اَلْجَوَابِ یَعْرِفُهُمُ اَلْإِمَامُ قَالَ سُبْحَانَ اَللَّهِ أَ مَا تَسْمَعُ قَوْلَ اَللَّهِ تَعَالَی فِی کِتَابِهِ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِینَ وَ هُمُ اَلْأَئِمَّهُ وَ إِنَّها لَبِسَبِیلٍ مُقِیمٍ لاَ یَخْرُجُ مِنْهَا أَبَداً ثُمَّ قَالَ نَعَمْ إِنَّ اَلْإِمَامَ إِذَا نَظَرَ إِلَی رَجُلٍ عَرَفَهُ وَ عَرَفَ لَوْنَهُ وَ إِنْ سَمِعَ کَلاَمَهُ مِنْ خَلْفِ حائِطٍ عَرَفَهُ وَ عَرَفَ مَا هُوَ لِأَنَّ اَللَّهَ یَقُولُ وَ مِنْ آیاتِهِ خَلْقُ اَلسَّماواتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ اِخْتِلافُ أَلْسِنَتِکُمْ وَ أَلْوانِکُمْ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِلْعالِمِینَ فَهُمُ اَلْعُلَمَاءُ وَ لَیْسَ یَسْمَعُ شَیْئاً مِنَ اَلْإِنْسِ إِلاَّ عَرَفَهُ نَاجٍ أَوْ هَالِکٌ فَلِذَلِکَ یُجِیبُهُمْ بِالَّذِی یُجِیبُهُمْ بِهِ .(1)

ص: 180


1- مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار (ط ببیروت) ، ج 25 ص:331

هشام از سلیمان از حضرت صادق عليه السلام نقل کرد که مردی سؤال کرد آیا بامام داده شده آن مطالبی که به سلیمان پیامبر داده شده بود فرمود: آری و جریان چنین است که مردی از او سؤالی کرد جوابش را داد بعد مرد دیگری همان سؤال را نمود جوابی غیر از جواب اول داد شخص سوم که سؤال از همان مسأله کرد جوابی غیر از دو جواب اول داد (این تغییر جوابها به واسطه تغییر اعتقادی سئوال کننده بود که هر کدام مذهبی داشته اند بهمین جهت امام استدلال به آیه میکند). سپس فرمود: « هَذَا عَطَاؤُنَا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِکْ بِغَیْرِ حِسَاب » . عرض کردم: آقا خدا خیر خواه شما باشد مگر امام که به هر کدام جوابی داد آنها را می شناخت. فرمود سبحان الله مگر این آیه را نشنیده ای: « إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِینَ » که متوسمين ائمه هستند« وَ إِنَّها لَبِسَبِيلٍ مُقِيمٍ» که از ائمه علیهم السلام هرگز خارج نمیشود. فرمود آری وقتی امام چشم بشخصی بیاندازد او را میشناسد که دارای چه مذهب و عقیده است اگر صدایش را از پشت دیوار بشنود باز میداند صاحب صدا چه مذهب دارد. زیرا خداوند میفرماید: « وَ مِنْ آيَاتِهِ خَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَ اخْتِلَافُ أَلْسِنَتِكُمْ وَ أَلْوَانِكُمْ ۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَاتٍ لِلْعَالِمِينَ » که آنها علماء هستند امام صدای هر شخص و لهجه هر که را بشنود می فهمد او اهل نجات است یا هلاکت بهمین جهت جواب هر کدام را مطابق راهی که میرود میدهد.

g. پرهیز از افراط در امر دین و پیش افتادن از امام

رَوَی أَحْمَدُ بْنُ حَنْبَلٍ فِی اَلْمُبْتَدَإِ وَ أَبُو اَلسَّعَادَاتِ فِی فَضَائِلِ اَلْعَشَرَهِ أَنَّ اَلنَّبِیَّ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ قَالَ: یَا عَلِیُّ مَثَلُکَ فِی هَذِهِ اَلْأُمَّهِ کَمَثَلِ عِیسَی اِبْنِ مَرْیَمَ أَحَبَّهُ قَوْمٌ فَأَفْرَطُوا فِیهِ وَ أَبْغَضَهُ قَوْمٌ فَأَفْرَطُوا فِیهِ قَالَ فَنَزَلَ اَلْوَحْیُ وَ لَمّا ضُرِبَ اِبْنُ مَرْیَمَ مَثَلاً إِذا قَوْمُکَ مِنْهُ یَصِدُّونَ(1)

ص: 181


1- ابن شهر آشوب، مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهر آشوب) ج 1 ص: 264

احمد بن حنبل در کتاب مبتدا و ابو السعادات در کتاب فضائل العشرة. نقل کرده اند که پیامبر اکرم صلى الله عليه و آله و سلم فرموده است على مثل تو در این است مانند مثل عیسی بن مردم است که گروهی او را دوست داشتند اما افراط کردند و گروهی با او دشمن بودند آنها نیز افراط نمودند آنگاه این آیه نازل شد: وَ لَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْيَمَ مَثَلًا إِذا قَوْمُكَ مِنْهُ يَصِدُّونَ .

المحاسن أَبِی عَنْ عَلِیِّ بْنِ حَدِیدٍ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ یُونُسَ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فِی قَوْلِ اَللَّهِ: وَ لا تُبَذِّرْ تَبْذِیراً قَالَ لاَ تُبَذِّرُوا وَلاَیَهَ عَلِیٍّ (1)

محاسن: اسحاق بن عمار از حضرت صادق عليه السلام در باره آیه : «وَ لا تُبَذِّرْ تَبْذِیراً» یعنی درباره ولایت علی علیه السلام زیاده روی نکنید.

h. پرهیز از افراط در محبت

در برخی از روایات، حب مفرط به عنوان یکی از علل گرایش به غلو ذکر شده است. توضيح بیشتر اینکه غلو نزد برخی، ناشی از عشق و شیفتگی در حق معشوق است و این عشق (که طبق روایت امیرالمومنین علی علیه السلام موجب کوری و کری عاشق می شود، (2)) سبب کم توجهی به تقیدات عقلی وتاریخی و دینی می شود و نهایتا فرد را در وادی غلو رها می کند. امام سجاد عليه السلام که همانند دیگر امامان، روایاتی در نقد غلات و مذمت غالیان دارند، به این مهم نیز اشاره دارند و در روایتی که ذکر شد می فرمایند "احبونا حب الاسلام" و در روایت نیز نقل شده است:

عَنْ ضُرَیْسٍ ، قَالَ قَالَ لِی أَبُو خَالِدٍ اَلْکَابُلِیُّ ... سَمِعْتُ عَلِیَّ بْنَ اَلْحُسَیْنِ (عَلَیْهِمَا السَّلاَمُ) یَقُولُ إِنَّ اَلْیَهُودَ أَحَبُّوا عُزَیْراً حَتَّی قَالُوا فِیهِ مَا قَالُوا فَلاَ عُزَیْرٌ مِنْهُمْ وَ لاَ هُمْ مِنْ عُزَیْرٍ ، وَ إِنَّ اَلنَّصَارَی أَحَبُّوا

ص: 182


1- مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار (ط بیروت) ج :25 ص: 284
2- قال علي عليه السلام: مَنْ عَشِقَ شَیْئاً أَعْشَی بَصَرَهُ وَ أَمْرَضَ قَلْبَهُ فَهُوَ یَنْظُرُ بِعَیْنٍ غَیْرِ صَحِیحَهٍ وَ یَسْمَعُ بِأُذُنٍ غَیْرِ سَمِیعَهٍ ر ک: شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید، ج 7، ص: 200

عِیسَی حَتَّی قَالُوا فِیهِ مَا قَالُوا فَلاَ عِیسَی مِنْهُمْ وَ لاَ هُمْ مِنْ عِیسَی ، وَ إِنَّا عَلَی سُنَّهٍ مِنْ ذَلِکَ إِنَّ قَوْماً مِنْ شِیعَتِنَا سَیُحِبُّونَا حَتَّی یَقُولُوا فِینَا مَا قَالَتِ اَلْیَهُودُ فِی عُزَیْرٍ وَ مَا قَالَتِ اَلنَّصَارَی فِی عِیسَی اِبْنِ مَرْیَمَ فَلاَ هُمْ مِنَّا وَ لاَ نَحْنُ مِنْهُمْ(1)

ابن مسکان از ضريس نقل می کند که ابو خالد کابلی به من گفت: .... از حضرت زین العابدین (عليه السلام) شنیدم میفرمود: یهودان عزیر را دوست داشتند تا جایی درباره او آن اعتقاد را پیدا کردند. عزیر (عليه السلام) از آن ها بیزار است و آن ها با عزیر نسبتی ندارند. نصرانیان نیز بواسطه شدت علاقه به عیسی (عليه السلام) درباره او معتقد به این مقام شدند. عیسی از آن ها بیزار است و آن ها جزء پیروان عیسی نیستند. ما نیز پیرو همان کاریم. گروهی از شیعیان ما در آینده ما را به قدری دوست دارند تا بالاخره معتقد میشوند درباره ما مانند اعتقاد یهودیان درباره عزیر و نصاری درباره عیسی بن مریم. آن ها با ما نسبتی ندارند و ما نیز با آن ها ارتباطی نخواهیم داشت.

عَنِ اَلْفُضَیْلِ بْنِ عُثْمَانَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ (عَلَیْهِ السَّلاَمُ) یَقُولُ: اِتَّقُوا اَللَّهَ وَ عَظِّمُوا اَللَّهَ وَ عَظِّمُوا رَسُولَهُ (صَلَّی اللَّهِ عَلَیهِ وَ آلِهِو سلم) وَ لاَ تُفَضِّلُوا عَلَی رَسُولِ اَللَّهِ (صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ و سلم) أَحَداً فَإِنَّ اَللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی قَدْ فَضَّلَهُ وَ أَحِبُّوا أَهْلَ بَیْتِ نَبِیِّکُمْ حُبّاً مُقْتَصِداً وَ لاَ تَغْلُوا وَ لاَ تَفَرَّقُوا وَ لاَ تَقُولُوا مَا لاَ نَقُولُ فَإِنَّکُمْ إِنْ قُلْتُمْ وَ قُلْنَا مِتُّمْ وَ مِتْنَا ثُمَّ بَعَثَکُمُ اَللَّهُ وَ بَعَثَنَا فَکُنَّا حَیْثُ یَشَاءُ اَللَّهُ وَ کُنْتُمْ (2)

ص: 183


1- کشی، رجال الكشی، ص 120
2- حمیری، قرب الإسناد، ص 159

فضیل بن عثمان گفت: از حضرت امام صادق (عليه السلام) شنیدم که میفرمود: از خدا بپرهیزید و او را تعظیم کنید و پیامبرش را گرامی بدارید و هرگز کسی را بر پیامبرش مقدم ندارید. خداوند او را مقدم داشته است و اهلبیت پیامبر تان را دوست بدارید بطور معتدل. مبادا غلو و زیاده روی کنید و تفرقه بوجود نیاورید و آنچه ما نمیگوئیم شما نگوئید زیرا اگر شما آنچه ما نگفته ایم بگوئید و یا این حال از دنیا بروید و ما نیز از دنیا برویم سپس ما و شما مبعوث شویم، در این صورت ما را نخواهید دید.

i. ارتباط و نشست و برخواست با غائیان و کم خردان

حمدويه، قال: حدثنا يعقوب بن يزيد، عن العباس القصبانی ابن عامر الكوفي، عن المفضل، قال: سمعت أبا عبد الله يقول: اتق السفلة، و احذر السفلة، فاني نهيت أبا الخطاب فلم يقبل منی.(1)

امام صادق عليه السلام فرمود: از مردمان پست بپرهیز و از آنها بر حذر باش، من أبا الخطاب را نهی کردم اما سخن مرا نپذیرفت.

رجال الکشی مُحَمَّدُ بْنُ مَسْعُودٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْقُمِّیِّ عَنِ الْأَشْعَرِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ مُوسَی بْنِ سَلَّامٍ عَنْ حَبِیبٍ الْخَثْعَمِیِّ عَنِ ابْنِ أَبِی یَعْفُورٍ قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فَاسْتَأْذَنَ عَلَیْهِ رَجُلٌ حَسَنُ الْهَیْئَةِ فَقَالَ اتَّقِ السَّفَلَةَ فَمَا تَقَارَّتْ بِیَ الْأَرْضُ حَتَّی خَرَجْتُ فَسَأَلْتُ عَنْهُ فَوَجَدْتُهُ غَالِیاً (2)

ابن ابی یعفور گفت خدمت حضرت صادق عليه السلام بودم که مردی خوش قیافه اجازه ورود خواست امام فرمود از مردمان پست بپرهیز من فوری خارج شدم و از احوال و اوضاع او جويا شدم معلوم شد او مردی عالی است.

ص: 184


1- کشی محمد بن عمر رجالالکشی - اختيار معرفة الرجال النص ص: 295
2- مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار (ط بیروت) ج 25 ص: 300

حَمْدَوَیْهِ وَ إِبْرَاهِیمُ عَنِ اَلْعُبَیْدِیِّ عَنِ اِبْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنِ اَلْمُفَضَّلِ بْنِ یَزِیدَ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ ذَکَرَ أَصْحَابَ أَبِی اَلْخَطَّابِ وَ اَلْغُلاَهَ فَقَالَ لِی یَا مُفَضَّلُ لاَ تُقَاعِدُوهُمْ وَ لاَ تُؤَاکِلُوهُمْ وَ لاَ تُشَارِبُوهُمْ وَ لاَ تُصَافِحُوهُمْ وَ لاَ تُوَارِثُوهُمْ.(1)

مفضل بن یزید گفت حضرت صادق عليه السلام که در خدمت ایشان سخن از ابو الخطاب و غالیان شده فرمود مفضل مبادا با آنها همنشینی کنی و با ایشان غذا بخوری و آب بیاشامی با آنها مصافحه نکنید و بیکدیگر ارث ندهید.

4.سرنوشت اخروی غالیان

حَمْدَوَیْهِ عَنْ أَیُّوبَ بْنِ نُوحٍ عَنْ حَنَانِ بْنِ سَدِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: کُنْتُ جَالِساً عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ مُیَسِّرٌ عِنْدَهُ وَ نَحْنُ فِی سَنَهِ ثَمَانٍ وَ ثَلاَثِینَ وَ مِائَهٍ فَقَالَ لَهُ مُیَسِّرٌ بَیَّاعُ اَلزُّطِّیِّ جُعِلْتُ فِدَاکَ عَجِبْتُ لِقَوْمٍ کَانُوا یَأْتُونَ مَعَنَا إِلَی هَذَا اَلْمَوْضِعِ فَانْقَطَعَتْ آثَارُهُمْ وَ فَنِیَتْ آجَالُهُمْ قَالَ وَ مَنْ هُمْ قُلْتُ أَبُو اَلْخَطَّابِ وَ أَصْحَابُهُ وَ کَانَ مُتَّکِئاً فَجَلَسَ فَرَفَعَ إِصْبَعَهُ إِلَی اَلسَّمَاءِ ثُمَّ قَالَ عَلَی أَبِی اَلْخَطَّابِ لَعْنَهُ اَللّهِ وَ اَلْمَلائِکَهِ وَ اَلنّاسِ أَجْمَعِینَ فَأَشْهَدُ بِاللَّهِ أَنَّهُ کَافِرٌ فَاسِقٌ مُشْرِکٌ وَ أَنَّهُ یُحْشَرُ مَعَ فِرْعَوْنَ فِی أَشَدِّ اَلْعَذَابِ غُدُوًّا وَ عَشِیًّا ثُمَّ قَالَ أَمَا وَ اَللَّهِ إِنِّی لَأَنْفَسُ عَلَی أَجْسَادٍ أُصْلِیَتْ مَعَهُ اَلنَّارَ . (2)

حنان بن سدیر از حضرت صادق عليه السلام نقل کرد که گفت: من خدمت آن جناب نشسته بودم و میسر نیز نزد ایشان بود در سال 138 میسر که لباس فروش بود گفت: فدایت شوم من تعجب میکنم از گروهی تا اینجا با ما آمده اند اما دیگر اثری از آنها باقی نمانده و از بین رفته امام عليه السلام منظورت چه اشخاصی هستند. گفت: منظورم ابو الخطاب و یاران او است. امام علیه السلام تکیه کرده بود حرکت بخود داده نشست و انگشتان خود را بلند کرد بجانب آسمان فرمود: لعنت خدا و ملائکه و

ص: 185


1- مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار (ط بیروت) ج 25 ص: 296
2- مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار (ط بیروت) ج 25 ص: 280

تمام مردم بر ابوالخطاب باشد من گواهی میدهم که او فاسق و کافر است و با فرعون محشور می شود و شب و روز دچار عذابی سخت است به خدا من افسوس می خورم بر پیکر هایی که با او در آتش خواهند افتاد

مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ شَاذَانَ بِإِسْنَادِهِ إِلَی الصَّادِقِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِیٍّ (علیهم السلام) قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): یَا عَلِیُّ مَثَلُکَ فِی أُمَّتِی مَثَلُ الْمَسِیحِ عِیسَی ابْنِ مَرْیَمَ (علیهماالسلام) افْتَرَقَ قَوْمُهُ ثَلَاثَ فِرَقٍ فِرْقَةٌ مُؤْمِنُونَ وَ هُمُ الْحَوَارِیُّونَ وَ فِرْقَةٌ عَادُوهُ وَ هُمُ الْیَهُودُ وَ فِرْقَةٌ غَلَوْا فِیهِ فَخَرَجُوا عَنِ الْإِیمَانِ وَ إِنَّ أُمَّتِی سَتَفْتَرِقُ فِیکَ ثَلَاثَ فِرَقٍ فَفِرْقَةٌ شِیعَتُکَ وَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَ فِرْقَةٌ عَدُوُّکَ وَ هُمُ الشَّاکُّونَ وَ فِرْقَةٌ تَغْلُو فِیکَ وَ هُمُ الْجَاحِدُونَ وَ أَنْتَ فِی الْجَنَّةِ یَا عَلِیُّ وَ شِیعَتُکَ وَ مُحِبُّ شِیعَتِکَ وَ عَدُوُّکَ وَ الْغَالِی فِی النَّارِ(1)

محمد بن احمد ابن شاذان به اسناد خود از حضرت امام صادق و آن جناب از آباء گرام خود از علی بن ابی طالب (علیهم السلام) نقل می کند که پیامبر اکرم (صلی الله و علیه و آله و سلم) فرمود یا علی مثل تو در میان امت چون عیسی مسیح پسر مریم (علیهما السلام) است قوم او به سه گروه تقسیم شدند گروه مومن حواریین گروهی که دشمن او بودند یهودیان گروهی که درباره او غلو کردند و با این اعتقاد از ایمان خارج شدند امت من نیز در مورد تو به سه گروه تقسیم می شوند گروه شیعه که آنها مومن هستند گروه دشمن و آنها شک داران هستند گروهی که درباره تو غلو نمودن آنها کسانی هستند که منکرند تو یا علی در بهشتی و شیعیان تو و دوستان شیعیانت نیز در بهشتند و دشمنان تو و غالیان در جهنم هستند

ص: 186


1- ابن شاذان مائة منقبة من منقب امیرالمومنین و الائمة ص 80 مجلسی بحارالانوار ج 25 ص 264 و 265

5.سرنوشت دنیوی غالیان

مصیبت های دنیوی

مُحَمَّدُ بْنُ مَسْعُودٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ يَزِيدَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ ابْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ عَلِىُّ بْنِ عُقْبَةَ عَنْ أَبِيهِ قَالَ : دَخَلْتُ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السَّلَامُ فَسَلَّمْتُ وَ جَلَسْتُ فَقَالَ لِى وَ كَانَ فِي مَجْلِسِكَ هَذَا أَبُو الْخَطَّابِ وَ مَعَهُ سَبْعُونَ رَجُلًا كُلُّهُ إِلَيْهِمْ يتالم مِنْهُمْ شَيْئاً فَرَحِمْتُهُمْ فَقُلْتُ لَهُمْ أَلاَّ أُخْبِرُكُمْ بِفَضَائِلِ الْمُسْلِمُ فَلَا أَحْسُبُ أَ صِغَرِهِمْ إِلَّا قَالَ بَلَى جُعِلْتُ فِدَاكَ قُلْتَ مِنْ فَضَائِلِ الْمُسْلِمِ أَنْ يُقَالَ لَهُ فُلَانُ قَارِئُ لِكِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ فُلَانُ ذُو حَظٍّ مِنْ وَرَعُ ؛ وَ فُلَانُ يَجْتَهِدُ فِي عِبَادَتِهِ لِرَبِّهِ فَهَذِهِ فَضَائِلِ الْمُسْلِمِ مَا لَكُمْ وَ لِلرِّئَاسَاتِ إِنَّمَا الْمُسْلِمُونَ رَأْسُ واحة إِيَّاكُمْ وَ الرِّجَالَ فَإِنَّ لِلرِّجَالِ بلرجال مَهْلَكَةٍ فَإِنِّي سَمِعْتُ أَبِي عَلَيْهِ السَّلَامُ يَقُولُ إِنَّ شَيْطَاناً يُقَالُ لَهُ الْمَذْهَبِ يَأْتِي فِي كُلَّ صُورَةً إِلَّا أَنَّهُ لَا يَأْتِي فِي صُورَةِ نبی وَ لَا وصی نبی وَ لَا أَحْسَبُهُ إِلَّا وَ قَدْ تَرَاءَى لِصَاحِبِكُمْ فَاحْذَرُوهُ فَبَلِّغْنِي أَنَّهُمْ قَتَلُوا مَعَهُ فأبعدهم اللَّهِ وَ أستحقهم إِنَّهُ لَا يَهْلِكُ عَلَى اللَّهِ إِلَّا هَالِكُ.(1)

على بن عقبه از پدر خود نقل کرد که گفت من خدمت حضرت صادق عليه السلام رسیده سلام کردم و نشستم بمن فرمود در همین جا که نشسته ای ابو الخطاب با هفتاد نفر نشسته بود که هر کدام بواسطه پیروی از ابو الخطاب بمصیبت و گرفتاری مخصوصی دچار خواهد شد بر آنها ترحم نموده بایشان گفتم نمیخواهید فضائل مسلمان را توضیح دهم تمام آنها گفتند چرا فدایت شویم. گفتم از فضائل مسلمان اینست که بگویند فلان کس قاری قرآن و کتاب خدا است و دارای ورع و پرهیزکاری است و فلان کس در عبادت پروردگار کوشا است این است امتیازات یک مسلمان شما را چه به ریاست طلبی مسلمانان همه در یک ردیف هستند بپرهیزید از گرد آمدن و دسته بندی که این خود موجب هلاکت است من از پدرم عليه السلام شنیدم می فرمود شیطانی وجود دارد بنام مذهب می تواند بهر شکلی.

ص: 187


1- مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار(ط بیروت)ج 25،ص: 326.

درآید جز بصورت پیامبر و یا وصی پیامبر میدانم آن شیطان برای رهبر شما مجسم شده از او بپرهیزید. شنیده ام آن هفتاد نفر با ابو الخطاب کشته شده اند خداوند آنها را از رحمت خود دور کند بدبخت و بیچاره کسی است که بواسطه طینت پلید و کجرویهای خود هلاک و نابود شود.

کشته شدن در دنیا

قَالَ سَعْدٍ وَ حَدَّثَنِي إين العبيدى عَنْ أَخِيهِ جَعْفَرِ بْنِ عيسی وَ عَلِىُّ بْنِ إِسْمَاعِيلَ آلميثمي عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا عَلَيْهِ السَّلَامُ أَنَّهُ قَالَ : آذانی مُحَمَّدِ بْنِ الْفُرَاتِ آذَاهُ اللَّهُ وَ أَذَاقَهُ حَرَّ الْحَدِيدِ آذَانِي لَعَنَهُ اللَّهِ أَذًى مَا آذَى أَبُو الْخَطَّابِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَلَيْهِ السَّلَامُ بِمِثْلِهِ وَ مَا كَذَبَ عَلَيْنَا خطابی مِثْلَ مَا کذب مُحَمَّدِ بْنِ الْفُرَاتِ وَ اللَّهِ مَا أَحَدُ يَكْذِبُ إِلَيْنَا إِلَّا وَ يُذِيقَهُ اللَّهُ حَرَّ الْحَدِيدِ.(1)

على بن اسماعیل میثمی از حضرت رضا عليه السلام نقل کرد که فرمود: محمد بن فرات مرا آزار نموده خداوند او را بیازارد و مبتلا بحرارت آهن نماید مرا آزرد همان طور که ابو الخطاب حضرت جعفر بن محمد را آزرد هیچ یک از خطابیها مثل محمد بن فرات بر ما دروغ نبسته بخدا قسم هر کس بر ما دروغ ببندد خدا او را مبتلا بحرارت آهن مینماید.

عَنِ ابْنِ مسکان عَمَّنْ حَدَّثَهُ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ( عَلَيْهِ السَّلَامُ ) قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ : لَعَنَ اللَّهُ الْمُغِيرَةَ بْنَ سَعِيدٍ إِنَّهُ كَانَ يَكْذِبُ عَلَى أَبِي فَأَذَاقَهُ اللَّهُ حَرَّ الْحَدِيدِ . لَعَنَ اللَّهُ مَنْ قَالَ فِينَا مَا لَا نَقُولُهُ فِي أَنْفُسِنَا وَ لَعَنَ اللَّهُ مَنْ أَ زالَتا عَنِ الْعُبُودِيَّةِ لِلَّهِ الَّذِي خَلْقَنَا وَ إِلَيْهِ مابنا وَ مَعَادُنَا وَ بِيَدِهِ نواصينا .(2)

ص: 188


1- کشی، محمد بن عمر، رجال الکشی اختيار معرفة الرجال، النص،ص:555. قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ عیسی : فاخیرانی وَ غَيْرِهِمَا أَنَّهُ مَا لَبِثَ مُحَمَّدِ بْنِ فُرَاتٍ إِلاَّ قَلِيلاً ، حَتَّى قُتِلْتُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ شکله اخیث قَتَلَهُ وَ کان مُحَمَّدِ بْنِ فُرَاتٍ یدعی انْهَ بَابُ وَ انْهَ نبی وَ کان الْقَاسِمِ الیقیلیین وَ علی بْنِ خسکه الْقُصَصِ کذلک یدعیان لعنتهما اللَّهُ .
2- کشی، محمد بن عمر، رجال الکشی، ص 302.

ابن مسکان از شخصی نقل کرد که یکی از صحابه از حضرت امام صادق عليه السلام نقل کرد که میفرمود: خدا لعنت کند مغيرة بن سعيد را. او دروغ می بست بر پدرم، خداوند او را مبتلا به حرارت آهن کرد. خدا لعنت کند کسی را که درباره ما چیزی را بگوید که ما خود درباره خویش نمیگوئیم و خدا لعنت کند کسی را که ما را از بندگی خدائی که ما را خلق کرده و بسوی او بازگشت ما است و اختیار ما بدست او است خارج کند.

(بخش چهارم)

اشاره

ص: 189

1.معنای لغوی تفويض

تفویض در لغت به معنای واگذار کردن کاری به دیگری و حاکم گردانیدن او در آن کار است.(1)

طریحی در کتاب مجمع البحرین می نویسد:

"فَوَّضْتُ امِری اِلَیکَ" أي رددته إليک و جعلتک الحاكم فيه ... و "الْمُفَوِّضَةُ" قوم قالوا إن الله خلق محمدا و فَوِّضَ إليه خلق الدنيا فهو الخلاق لما فيها، و قيل فوض ذلک إلى علي (عليه السلام). " (2)

در اصطلاح علم کلام تفویض به معنای این است که خداوند متعال پس از خلقت بندگان، آنها را به حال رها کرد تا هر فعلی که می خواهند مرتکب شوند بدون اینکه خود در اعمال بندگان نقش و اثری داشته باشد. این همان اعتقاد معتزله است که در مقابله اشاعره قرار دارند و یکی از معانی تفویض در روایات اهل بیت علیهم السلام نیز به همین معناست که با جمله "لا جبر و لا تفويض بل امر بین الامرين" دیدگاه آنها را طرد و رد شده است.(3)

2.معنای اصطلاحی تفويض

اشاره

اما تفویض مورد بحث، در اصطلاح روایات به معانی متفاوتی به کار رفته است و علامه محمد باقر مجلسی این معانی و شقوق مختلف را به بهترین شکل مطرح کرده و درستی و بطلان آن را تبیین می نماید:

ص: 190


1- فَوَّضَ الیه الامر : صَیَّرَه الیه وَ جَعَلَهُ الحاکم فِيهِ . أبن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج 7،ص:210. زیبدیف محمد مرتضی،تاج العروس من جواهرالقاعموس،ج 5 ص71
2- طریحی،فخر الدين بن محمد،مجمع البحرین، جلد4،ص223.
3- کلینی، محمد بن يعقرب، الکافي(ط الاسلامیه)، ج1، ص:160.

علامه مجلسی (رحمة الله) (معنای تفويض)

و أما التفويض فيطلق على معان بعضها منفي عنهم (عليهم السلام) و بعضها مثبت لهم. فالأول التفويض في الخلق و الرزق و التربية و الإماتة و الإحياء. فإن قوما قالوا: إن الله تعالى خلقهم و فوض إليهم أمر الخلق فهم يخلقون و يرزقون و يميتون و يحيون و هذا الكلام يحتمل وجهين. أحدهما أن يقال إنهم يفعلون جميع ذلک بقدرتهم و إرادتهم و هم الفاعلون حقيقة و هذا كفر صریح دلت على استحالته الأدلة العقلية و لنقلية و لا يستريب عاقل في كفر من قال به.

و ثانيهما أن الله تعالى يفعل ذلك مقارنا لإرادتهم کشق القمر و إحياء الموتى و قلب العصاحية و غير ذلک من المعجزات. فإن جميع ذلک إنما تحصل بقدرته تعالی مقارنا لإرادتهم لظهور صدقهم فلا يأبى العقل عن أن يكون الله تعالى خلقهم و أكملهم و ألهمهم ما يصلح في نظام العالم ثم خلق كل شيء مقارنا لإرادتهم و مشيتهم

و هذا و إن كان العقل لا يعارضه كفاحا لكن الأخبار السالفة تمنع من القول به فيما عدا المعجزات ظاهرا بل صراحا مع أن القول به قول بما لا يعلم إذ لم يرد ذلك في الأخبار المعتبرة فيما نعلم و ما ورد من الأخبار الدالة على ذلك كخطبة البيان و أمثالها فلم يوجد إلا في كتب الغلاة و أشباههم مع أنه يحتمل أن يكون المراد كونهم علة غائية لإيجاد جميع المكونات و أنه تعالى جعلهم مطاعين في الأرضین و السماوات و يطيعهم بإذن الله تعالى كل شيء حتى الجمادات و أنهم إذا شاءوا أمرا لا يرد الله مشيتهم و لكنهم لا يشاءون إلا أن يشاء الله.

ص: 191

و أما ما ورد من الأخبار في نزول الملائكة و الروح لكل أمر إليهم و أنه لا ينزل ملک من السماء لأمر إلا بدأ بهم فليس ذلك لمدخليتهم في ذلك و لا الاستشارة بهم بل (لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ)(1) تعالى شأنه و ليس ذلک إلا لتشريفهم و إكرامهم و إظهار رفعة مقامهم.(2)

اما تفویض دارای چند معنی است که بعضی از آن معانی را نباید به ائمه (عليهم السلام) نسبت داد و بعضی درباره آن ها صادق است.

1. نوع اول تفويض در آفرینش:

بدین معنا که بگوییم خداوند، ائمه (عليهم السلام) را خلق نموده و امر آفرینش و روزی رساندن و تربیت و میراندن و زنده کردن بندگان را به آن واگذار کرد. این ممکن است به یکی از دو معنای ذیل باشد:

الف) پیامبر و ائمه عليهم السلام تمام این کارها را با قدرت و اراده خود انجام می دهند بدون هیچ دخالتی از جانب خداوند متعال. این کفر صریح است که دلائل عقلی و نقلی چنین چیزی را محال می داند و شکی برای عاقلی نیست در کافر بودن معتقد به این اعتقاد.

ب) خداوند این کارها را مقارن با اراده ایشان انجام می دهد، از قبیل آنکه موسی اراده می کند و مقارن آن، خدا وند عصا را تبدیل به مار می کند تا بدین وسیله صدق و راستگویی آنها را به اثبات برساند.

این دیدگاه اگر چه عقلا محال نیست اما روایات رد تفویض، آن را مردود می شمارد مگر در هنگام ظهور معجزات.

ص: 192


1- سورة الاعراف، آیه 54
2- مجلسی، بحار الأنوار، ج 25 ،ص 346-348

2. تفویض در امر دین؛

این نیز بر دو معناست:

الف) اینکه بگوییم خداوند کلا امر دین را به پیامبر صلی الله عليه و آله و ائمه اطهار علیهم السلام واگذار کرد، تا هر چه بخواهند حلال کنند و هر چه بخواهند حرام، بدون اینکه این حرام و حلال را وحی یا اسلام بیان کرده باشد.

این معنا باطل است و هیچ عاقلی آن را درست نمی داند و قرآن کریم می فرماید:

وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحى.(1)

ب) بگوییم خداوند چون پیامبرش را به کمال رساند و آن حضرت به مقامی رسید که جز حق وصواب را انتخاب نمی کرد، پس اختيار بعضی از امور مثل تعیین مستحبات در نماز و روزه و غیر اینها را به اوواگذار کرد و سپس او را با وحی تایید کرد. این معنا غلط نیست و روایاتی در تایید آن وارد شده است.

3. تفویض در اداره جامعه؛

اینکه بگوییم خداوند، امور اجتماعی بندگان خود مانند امور سیاسی، تعلیم و تربیت و امثال آن را به پیامبر صلی الله عليه و آله و ائمه علیهم السلام واگذار کرد و بندگان را فرمان به اطاع از آنها داد.

این معنا صحیح است زیرا خداوند می فرماید:

ص: 193


1- النجم،40

مَا اتاکم الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نهاکم عَنْهُ فَانْتَهُوا.(1)

غیر از این، آیات و روایاتی دیگر دال بر صحت این مطلب وجود دارد.

4. تفویض بیان علوم و احکام؛

به این معنا که هرگاه صلاح دانستند، احکام را برای بندگان بیان کنند و هرچه را مصلحت ندانستند، بیان نکند تا وقت آن فرا رسد.

5. تفویض در کیفیت حکم؛

به این معنا که این اختیار به آنان واگذار شده که در مسائل مختلف، طبق ظاهر شرع حکم نمایند، یا اینکه از علم خود در حکم استفاده کنند یا آنچه را که خداوند به آنان الهام کرده در حكم لحاظ کنند.

6. تفویض در بخشش؛

سرپرستی امر خمس، انفال و بعضی دیگر از امور مالی حکومتی به آنان واگذار شده و این اختیار نیز به آنان داده شده است که در موارد مختلف هر چه را صلاح دیدند به دیگران ببخشند، یا اینکه آنان را از بخشش محروم کنند.

توضیح بیشتر: از تقسیم بندی علامه مجلسی (رحمة الله) دانسته می شود که تفويض معانی مختلفی دارد و در موضوعات گوناگونی استعمال شده است که علامه مجلسی بعضی از اقسام آن را صحیح می داند و بعضی را غلط می شمارد.

ص: 194


1- الحشر،7

تفویضی که در ادامه مورد بحث قرار گرفته و روایات آن ذکر می شود معمولا بدین معناست که خداوند متعال پس از خلق پیامبر صلی الله عليه واله و ائمه اطهار عليهم السلام همه امور عالم از خلق و رزق و زنده کردن و میراندن را به آنها واگذار کرده است. تفويض به این معنا را گروهی از غلات به نام مفوضه قائل بودند.

شیخ مفید (رحمة الله)(معنای تفويض)

شیخ مفید مفوضه را از جمله غلات می شمارد اما تفاوت آنها با غلات دیگر را در این می داند که مفوضه معتقدند ائمه اطهار علیهم السلام حادث و مخلوق هستند اما خالق موجودات و رازق آنها هستند:

و المفوضة صنف من الغلاة و قولهم الذي فارقوا به من سواهم من الغلاة اعترافهم بحدوث الأئمة و خلقهم و نفي القدم عنهم و إضافة الخلق و الرزق مع ذلک إليهم و دعواهم أن الله تعالی تفرد بخلقهم خاصة و أنه فوض إليهم خلق العالم بما فيه و جميع الأفعال.(1) ...و يكفي في علامة الغلو نفي القائل به عن الأئمة (عليهم السلام) سمات الحدوث و حكمه لهم بالإلهية و القدم إذ قالوا بما يقتضي ذلك من خلق أعيان الأجسام و اختراع الجواهر و ما ليس بمقدور العباد من الأعراض.(2)

مفوضه یک گروه از غالیان هستند که فرقشان با غالیان این است که این ها ائمه را مخلوق می دانند و قدیم و ازلی بودن را نفی می کنند، ولی آفرینش و روزی دادن به ائمه نسبت می دهند. آن ها معتقدند که خدا فقط آن ها را آفریده، بعد آفرینش عالم و تمام کارها را به ایشان واگذار کرده ... در نشانه غلو همین کافی است که غالی از ائمه (عليهم السلام) مراتب حدوث و مخلوق بودن را نفی می کند و مدعی خدائی

ص: 195


1- مفيد، تصحيح اعتقادات الإمامية، ص 133 و 134.
2- مفيد، تصحيح اعتقادات الإمامية، ص 136.

و قدم درباره آن ها است. چون معتقد به چیزهائی است که موجب این قدم و خدائی می شود از قبیل آفرینش اجسام و بوجود آوردن جهان و چیزهای دیگری که برای بندگان مقدور نیست.بعد فرمود: در علامت غالی همین کافی است که ائمه (عليهم السلام) را حادث نداند و آن ها را قدیم و اله بداند، زیرا قائل شدند به لوازم الوهیت از خلق اجسام و جواهر.

سعد بن عبدالله اشعری قمی (معنای تفويض)

سعد بن عبدالله اشعری قمی (متوفي 301ق) در تعریف مفوضه می گوید:

آنها اعتقاد دارند که خداوند واحد ازلی، شخص کاملی که بدون کم و زیاد بود، به جای خود گذاشت و تدبیر و خلقت عالم را به او واگذار کرد این شخص، همانا محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین و بقیه ائمه علیهم السلام هستند که در معنا یکی می باشند. آنها گمان می کنند که معرفت خدای قدیم ازلی لازم نیست و باید محمد صلى الله عليه واله را شناخت، که خالقی است که امر خلق به او واگذار شده است. همچنین اعتقاد داشتند صفاتی که در قرآن به عنوان صفات خداوند ذکر شده است مانند واحد، صمد، قاهر، خالق، باری وحی، حقیقت این صفات از خداوند قدیم ساقط شده و به آنهایی منتقل شده که امر به آنها واگذار شده است. آنها محمد را خالق آسمان ها و زمین و کوه ها و انسان ها و جن و بالاخره آنچه در عالم است می دانند.(1)

توضیح: این باور، مشابه همان اعتقاد صوفیه در موضوع "انسان کامل" و به ویژه "حقيقة محمدیه" است و شاید بتوان گفت ریشه این اعتقاد اصحاب تصوف، به باورهای غلات می رسد. حافظ رجب برسی در

ص: 196


1- سعدالد بن عبدالله اشعری، مقالات و الفرق،ص 60،61.

کتاب مشارق الانوار از شخصی به نام جالوت قمی نام می برد که می گفت، امام، همان انسان کامل که وقتی به نهایت کمال رسید، خدا در او ساکن می شود (يا حلول می کند). (1)

نفی خالقیت غير الله در کتب علمای شیعه

ص: 197


1- و المازربية أصحاب الجالوت القمی ، و عند هم أن الامام هر الإنسان الکامل فإذا بلغ الغاية سکن الله فيه و تکلم منه. برسی مشارق من أسرار اليقين في أسرار أمير المؤمنين عليه السلام، ص:336.

طبرسی و نفی خالقيت غير الله

- و قال الطبرسي رحمه الله في قوله تعالى في وصف عيسى عليه السلام ..... أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ مَعْنَاهُ وَ هَذِهِ الْآيَةُ أَنِّي أَقْدِرُ لَكُمْ وَ أَ صَوَّرَ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ مِثْلَ صُورَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ أَيْ فِي الطَّيْرِ الْمُقَدَّرِ مِنَ الطِّينِ ، وَ قَالَ فِي مَوْضِعٍ آخَرَ فِيهَا أَيْ فِي الْهَيْئَةِ الْمَقْدُرَةِ فَيَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ قُدْرَتِهِ وَ قِيلَ بِأَمْرِ اللَّهِ تَعَالَى وَ إِنَّمَا وَصَلَ قَوْلِهِ بِإِذْنِ اللَّهُ بِقَوْلِهِ فَيَكُونُ طَيْراً دُونَ مَا قَبْلَهُ لِأَنَّ تَصْوِيرِ الطِّينِ عَلَى هَيْئَةِ الطَّيْرِ وَ النَّفْخِ فِيهِ مِمَّا يَدْخُلُ تَحْتَ مَقْدُورِ الْعِبَادِ فَأَمَّا جَعَلَ الطِّينِ طَيْراً حَتَّى يَكُونَ لَحْماً وَ دَماً وَ خَلَقَ الْحَيَاةَ فِيهِ فَمِمَّا لَا يَقْدِرُ عَلَيْهِ غَيْرُ اللَّهِ تَعَالَى فَقَالَ بِإِذْنِ اللَّهِ لِيَعْلَمَ أَنَّهُ فَعَلَهُ تعالی وَ لَيْسَ بِفِعْلِ عیسی عَلَيْهِ السَّلَامُ (1)

مرحوم امين الاسلام طبرسی قدس سره حول نفی خالقيت غير الله تبارک و تعالی در ذیل آیه "أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ" میفرمایند:

حضرت عیسی علیه السلام وقتی میفرماید : «پس پرنده می شود»از کلمه «باذن الله »استفاده کرده است اما در جمله بیش از آن، آنجا که می فرماید: أَنِّي أَخْلُقُ لَكُم مِّنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ من خلق میکنم برای شما از گل به مانند شکل پرنده»از «باذن الله» استفاده نکرده است. زیرا صورتگری گل به شکل پرنده و دمیدن در آن ذیل مقدورات و توانایی بندگان محسوب می شود (ایشان فرموده بود که اخلق به معنی خلق لا من شيئ نمیباشد بلکه مقدور حضرت انتقال و تغيير مواد اولیه است که آن را تهية الصنع یا خلق تقدیر گویند لکن هستی بخشی و احداث لا من شيئ منحصر به ید الله متعال است.) اما تبدیل گل به پرنده به گونه ای که گوشت و خون پیدا کند و حیات یابد، کسی چنین کاری نمی تواند بکند، جز الله تعالی به همین دلیل این قسمت را فرموده: «باذن الله» تا دانسته شود که تبدیل گل به پرنده زنده و ایجاد شيئ ذو الحياة فعل خداوند متعال است که خالق الشيئ است نه فعل عیسی علیه السلام.

ص: 198


1- طبرسی، مجمع البیان، ج 2 ص 241. مجلسی محمد باقر، بحار انوار (ط بیروت)، ج 14، ت: 359.

مجلسی اول و نفي خالقيت غير الله

- و لما ثبت بالبراهين العقلية، بل بدیهته أن الواجب الوجود قدیم و معلوم ببديهة العقل أن عليا، ابن أبي طالب و لم يكن فحدث، فكيف يكون الممكن واجب الوجود، و لو أنهم قالوا بحلول الله تعالى في على عليه السلام، فمع أن الحلول أيضا باطل عقلا و سمعا، كيف يختص الحلول به عليه السلام، فبناء على الحلول كل الناس واجب الوجود كما يقوله ملحدة الصوفية، و لو أنهم قالوا بحدوث على عليه السلام، و بأنه رب و لما خلقه الله تعالى فوض خلق العباد إليه كما يقوله الحكماء، في العقول، فمع تسليم إمكانه قول بلا دليل، مع النهي المتواتر عن النبي صلى الله عليه و آله و سلم و الأئمة عليهم السلام في هذه النسبة، و لو ورد خبر ضعيف في أنهم الخالق و الرازق، لكان محمولا على أنهم العلل الغائية للخلق و الرزق.(1)

قول به الوهیت و ربوبیت (و لوازم این اوصاف) امیر المؤمنين عليه السلام امریست باطل زیرا با برهان و بداهت عقلی قدمت و ازليت الله متعال و حدوث أمام ثابت است پس امام حادث ممکن الوجود محال است که قدیم باشد تا حائز شؤون قديم (الله متعال) اعم از خلق و رزق و ... باشد پس اگر در اخبارضعیفی وارد شود که معصومین علیهم السلام خالق و رازق هستند این اخبار حمل بر این معنی می شود که آنها

علت غایی خلق و رزق می باشند.

پس توجه گردد که اگر با روایات ضعیفی مواجه شدیم (مثل آنچه خصیبی و برسی نقل کردند) که این اخبار متضمن این معنا بود «اهل البيت عليهم السلام علت فاعلی خلق اشیاء و رزق موجودات عالم» هستند لازم است این احادیث را تأويل کرده و به اصول و نصوص محکمه برگردانیم و حمل بر این معنا.

ص: 199


1- مجلسی، محمد تقی، روضة المتقین في شرح من لا يحضره الفقيه (ط القديمة )، ج6 ص:389.

کنیم که «ایشان علت غایی خلق و رزق هستند» یعنی عالم به یمن وجود ایشان ثبوت دارد و به برکت این ذوات مقدسه عالم مرزوق است.

ابن شهر آشوب و نفي خالقيت غير الله

-قَوْلُهُ سُبْحَانَهُ وَ أُحْيِ الْمَوْتى بِإِذْنِ اللَّهِ عَلَى وَجْهِ الْمَجَازِ أَضَافَهُ إِلَى نَفْسِهِ وَ حَقِيقَتَهُ أَدْعُو اللَّهَ بإحياء الْمَوْتَى فَيُحْيُونَ بِإِذْنِهِ . قَوْلُهُ سُبْحَانَهُ أَنِّي أخلقلكم مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ لَمْ يُقَيِّدْهُ بِإِذْنِ اللَّهِ تَعَالَى لِأَنَّ الْمُرَادَ بِهِ التَّقْدِيرِ ثُمَّ قَالَ بِإِذْنِ اللَّهِ لِأَنَّهُ مِنْ فِعْلِ اللَّهِ دُونَ عِيسَى أَمَا التصوير وَ النَّفْخِ فَفَعَلَهُ لِأَنَّهُ مِمَّا يَدْخُلُ تَحْتَ مَقْدُورِ الْقَدْرِ وَ لَيْسَ كذلک انْقِلَابِ الجماد حَيَوَاناً فَإِنَّهُ لَا يَقْدِرُ عَلَيْهِ أَحَدُ سِوَاهُ تعالی وَ قَالَ فِي مَوْضِعٍ آخَرَ - فَتَنْفُخُ فِيها فَتَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِي لِلَّفْظِ الْهَيْئَةِ . قَوْلُهُ سُبْحَانَهُ وَ إِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ مَعْنَى ذَلِكَ أَنَّهُ صَوَّرَ الطِّينِ وَ سَمَّاهُ خَلْقاً لِأَنَّهُ كَانَ يقدرة وَ قَوْلِهِ - بِإِذْنِي أَيُّ تَفْعَلُ ذَلِكَ بإذنی وَ أَمْرِي وَ قَوْلُهُ فَتَنْفُخُ فِيها فَتَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِي مَعْنَاهُ أَنَّهُ نَفَخَ فِيهَا الرُّوحَ لأن الروح جسم يجوز أَنْ ينفخها الْمَسِيحُ بِأَمْرِ اللَّهِ تَعَالَى كَمَا يتفخها إِسْرَافِيلُ فِي الصُّورِ وَ كَمَا يُنْفَخَ ملک الْأَرْحَامِ فِي الصُّورَةِ عِنْدَ تَمَامَ مِائَةً وَ عِشْرِينَ يَوْماً عَلَى مَا جَاءَ فِي الْخَيْرِ فَإِذَا نُفِخَ الْمَسِيحُ فِيهَا الرُّوحُ قَلْبِهَا اللَّهِ لَحْماً وَ دَماً وَ خَلَقَ فِيهَا الْحَيَاةُ فَصَارَتْ طَائِراً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ إِرَادَتُهُ لَا يَفْعَلُ الْمَسِيحُ فَلِذَلِكَ قَالَ فَتَكُونُ طَيْراً بإذنی وَ تُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ بِإِذْنِي مَعْنَاهُ أَنَّكَ تدعونی حتی أبرئهما . قَوْلُهُ سُبْحَانَهُ وَ إِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتى بإذنی أَيُّ إذتدعونی فأحيي الْمَوْتَى عِنْدَ دعائک - وَ أَخْرَجَهُمْ مِنَ الْقُبُورِ حَتَّى يشاهدهم النَّاسِ وَ إِنَّمَا نَسَبَهُ إِلَى عِيسَى لِأَنَّهُ كَانَ بِدُعَائِهِ .(1)

و در این آیه قرآن «زنده می کنم مردگان را به اذن خدا» عيسى عليه السلام از روی مجاز زنده کردن مردگان را به خود نسبت داده است و حقیقت آن است که «خدا را می خوانم تا مردگان را زنده کند و به اذن او زنده می شوند» (یعنی فاعل احياء حقيقتا عیسی علیه السلام نیست بلکه سبب تمهیدیست که

ص: 200


1- ابن شهر آشوب، متشابه القرآن و مختلفه، ج 1، ص: 259.

مسبب احیاء بید پرودگار عالم محقق میگردد و عیسی علیه السلام فقط داعی بر احیاء است و على وجه المجاز فاعل فعل به غير فاعل حقیقی نسبت داده می شود) و این سخن «من می آفرینم از گل به مانند شکل پرنده»آن را به اذن خدا مقید نکرده زیرا مراد از آن اندازه گیری و تقدير (صورتگری) است و سپس فرمود «پس پرنده می شود به اذن خدا»این جمله را به اذن خدا مقید کرده زيرا فعل خداوند است نه فعل عیسی علیه السلام. أما صورتگری و دمیدن فعل عیسی است و ذیل توانایی مقدرشده قرار می گیرد.

اما تبدیل و تحول جسم جامد به زنده، کسی بر این عمل توانایی ندارد مگر خداوند تعالی ... و این سخن که «پس در آن مجسمه گلی می دمی پس پرنده می شود به اذن من» یعنی در آن روح میدمی. زیرا روح «جسم»است و جایز است مسيح عليه السلام آن را به امر خدا در مجسمه گلی بدمد همانگونه که اسرافيل آن را در صور می دمد یا همانگونه که در احادیث آمده فرشته در درون رحم پس از تمام شدن 120 روز روح را در جنین می دمد. پس هنگامی که مسيح عليه السلام روح را در آن مجسمه گلی دمید خداوند آن را تبدیل به گوشت و خون کرد و در آن حیات آفرید و به اذن و اراده خدا تبدیل به پرنده شد، نه به فعل مسيح. و به همین جهت فرموده : «پس پرنده می شود به اذن من و کور مادرزاد و مرض پیسی را شفا می دهی به اذن من» معنایش این است که تو مرا می خوانی و از من میخواهی تا بیماری آن دو را بر طرف کنم. و این سخن خداوند که فرمود: «هنگامی که مردگان را خارج میکنی به اذن من»یعنی مرا میخوانی و از من میخواهی پس من در هنگام دعای تو، مردگان را زنده میکنم و آنان را از قبرها خارج می کنم تا مردم آنها را مشاهده کنند. فقط به این جهت این افعال را به عیسی نسبت داده، چون هنگام دعای عیسی علیه السلام محقق می شود. (1)

ص: 201


1- متشابه القرآن و مختلفه ج 2 ص 295 الی 298.

3.تفويض در روایات

تفويض باطل و صحیح از نظر اهل بیت علیهم السلام

عَنْ يَاسِرِ الْخَادِمِ قَالَ : قُلْتُ لِلرِّضَا (عَلَيْهِ السَّلَامُ) : مَا تَقُولُ فِي التَّفْوِيضِ ؟ فَقَالَ : إِنَّ اللَّهَ تبارک وَ تعالی فَوَّضَ إِلَى نَبِيِّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) أَمْرَ دِينِهِ فَقَالَ : (ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نها كَمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا) (1) فَأَمَّا الْخَلْقِ وَ الرِّزْقِ فَلَا . ثُمَّ قَالَ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) : إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خالِقُ كُلِّ شَيْ ءٍ وَ هُوَ يَقُولُ عَزَّ وَ جَلَّ الَّذِي : (خَلَقَكُمْ ثُمَّ رَزَقَكُمْ ثُمَّ یمیتکم ثُمَّ يحیيکم هَلْ مِنْ شركائکم مَنْ يَفْعَلُ مِنْ ذلِكُمْ مِنْ شی سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا يُشْرِكُونَ)(2).(3)

یاسر خادم گفت: من به حضرت امام رضا (عليه السلام) عرض کردم: تفویض چیست؟ حضرت فرمود: خداوند امر دین خود را به پیامبر (صلی الله عليه و آله و سلم) واگذار نموده فرموده: (ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا) آنچه را رسول خدا برای شما آورده بگیرید (و اجرا کنید و از آنچه نهی کرده خودداری نمایید. اما مساله آفرینش و روزی در اختیار پیامبر (صلی الله عليه و آله و سلم) نیست. سپس فرمود: خداوند آفریننده همه چیز است و در قرآن می فرماید: (الَّذِي خَلَقَكُمْ ثُمَّ رَزَقَكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يحيیکم قُلْ مِنْ شُرَكائِكُمْ مَنْ يَفْعَلُ مِنْ ذلِكُمْ مِنْ شَيْ ءٍ سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا يُشْرِكُونَ) خداوند همان کسی است که شما را آفرید، سپس روزی داد، بعد می میراند، سپس زنده می کند. آیا هیچ یک از همتایانی که برای خدا قرار داده اید چیزی از این کارها را می توانند انجام دهند؟! اومنزه و برتر است از آنچه همتای او قرار می دهند.

ص: 202


1- سوره حشر، آیه 7.
2- سوره روم، آیه 40
3- صدوق، عیون اخبار الرضا( عليه السلام)، ج 2، س 202.

وَ رَوَى عَنْ زُرَارَةَ أَنَّهُ قَالَ قُلْتُ لِلصَّادِقِ - عَلَيْهِ السَّلَامُ - : إِنَّ رَجُلًا مِنَ وُلْدِ عَبْدُ اللَّهِ بْنِ سَبَا يَقُولُ بِالتَّفْوِيضِ ، قَالَ - عَلَيْهِ السَّلَامُ - : « وَ مَا التَّفْوِيضِ » ؟ قِلَّةُ : يَقُولُ : إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ وَ عَلِيّاً - عَلَيْهِ السَّلَامُ - ثُمَّ فُوِّضَ الْأَمْرُ إِلَيْهِمَا ، فخلقا ، وَ رِزْقاً ، وَ أَ حَيِيّاً ، وَ أَ مَاتَا .

فَقَالَ : « كَذَبَ عَدُوُّ اللَّهِ . إِذَا رَجَعْتَ إِلَيْهِ فَاقْرَأْ عَلَيْهِ الْآيَةَ الَّتِي فِي سُورَةِ الرَّعْدِ أَمْ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَكاءَ خَلَقُوا کخلقه فَتَشابَهَ الْخَلْقُ عَلَيْهِمْ قُلِ اللَّهُ خالِقُ كُلِّ شَيْ ءٍ وَ هُوَ الْواحِدُ الْقَهَّارُ فَانْصَرَفْتُ إِلَى الرَّجُلِ فَأَخْبَرْتُهُ بِمَا قَالَ الصَّادِقِ - عَلَيْهِ السَّلَامُ - فَكَأَنَّمَا ألقمته حَجَراً ، أَوْ قَالَ : فكانما خَرَسُ . (1)

و از زراره مروی است که گفت خدمت حضرت صادق عليه السلام عرض کردم که مردی از اولاد عبد الله بن سبا قائل بتفویض است، فرمود تفویض چیست ؟ عرض نمودم که میگویند که حق تعالی آفرید محمد و على عليهما السلام را بعد از آن امر را بایشان تفویض کرد، پس آفریدند و روزی دادند و زنده نمودند و میر انیدند، فرمود:دروغ گفته دشمن خدا، و فرمود چون مراجعت بسوی او نمائی بخوان بر او آیه سوره رعد را: «أَمْ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَكاءَ»(الى آخره) یعنی آیا قرار داده اند شریکان برای خدا که خلق نموده اند آن شریکان مثل خلق خدا، پس مشتبه گردیده خلق بر ایشان، بگو یا محمد (صلی الله عليه و آله) که خداوند خالق هر چیز است و اوست یکتای شدید القهر زراره گوید پس بازگشتم بسوی آن مرد و او را خبر دادم بآن که حضرت صادق عليه السلام فرموده بود، آنگاه گویا لقمه به سنگش داده ام، یا گفت که: گویا گنگ شد.

حکم به مشرک بودن مفوضه

ص: 203


1- مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار(ط بیروت)، ج 25ص: 344.

عَنْ یزيد بْنُ عُمَيْرِ بْنِ مُعَاوِيَةَ الشَّامِيِّ قَالَ : دَخَلْتُ عَلَى علی بْنِ موسی الرِّضَا (عَلَيْهِ السَّلَامُ) بِمَرْوَ . فَقُلْتُ لَهُ : يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ روی لَنَا عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ (عَلَيْهِمَا السَّلَامُ) انْهَ قَالَ : لَا جَبْرَ وَ لَا تَفْوِيضَ (بَلْ) أَمْرُ بَيْنَ أَمْرَيْنِ . فَمَا مَعْنَاهُ ؟ فَقَالَ : مَنْ زَعَمَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَفْعَلُ أَفْعَالَنَا ثُمَّ يُعَذِّبُنَا عَلَيْهَا فَقَدْ قَالَ بِالْجَبْرِ وَ مَنْ زَعَمَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَوَّضَ أَمْرَ الْخَلْقِ وَ الرِّزْقِ إِلَى حُجَجِهِ (عَلَيْهِمُ السَّلَامُ) فَقَدْ قَالَ بِالتَّفْوِيضِ وَ الْقَائِلُ بِالْجَبْرِ کافر وَ الْقَائِلُ بِالتَّفْوِيضِ مُشْرِكُ الْخَبَرَ .(1)

یزید بن عمیر بن معاویه شامی گفت:خدمت حضرت علی بن موسی الرضا (عليه السلام) در مرو رسیدم. گفتم: یابن رسول الله برای ما از حضرت امام صادق (عليه السلام) روایت کرده اند که فرمود: نه جبر است و نه تفویض بلکه بین آن دو است. معنی این جمله چیست؟ حضرت فرمود: هر کسی گمان کند که خداوند افعال ما را انجام میدهد بعد هم ما را عذاب می کند بواسطه آن کارها، معتقد به جبر شده است و هر کسی معتقد شود که خداوند کار آفرینش و روزی را به ائمه و پیشوایان واگذاشته است، قائل به تفویض گردیده.معتقد به جبر کافر و معتقد به تفويض مشرک است.

تکذیب ادعای مفوضه توسط امام باقر عليه السلام

عَنْ فَضْلِ اللَّهِ بْنِ مَحْمُودِ الْفَارِسِيِّ بِالْإِسْنَادِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ : كُنْتُ عِنْدَ أَبِي جَعْفَرٍ ( عَلَيْهِمُ السَّلَامُ ) فَذَكَرْتَ اخْتِلَافِ الشِّيعَةِ . فَقَالَ : إِنَّ اللَّهَ لَمْ يَزَلْ فَرْداً متفردا فِي الْوَحْدَانِيَّةَ ثُمَّ خَلَقَ مُحَمَّداً وَ علیا وَ فاطمه ( عَلَيْهِمُ السَّلَامُ ) فَمَكَثُوا أَلْفَ هِرُّ ثُمَّ خَلَقَ الْأَشْيَاءَ وَ أَشْهَدَهُمْ خُلُقِهَا وَ أَجْرَى عَلَيْهَا طَاعَتُهُمْ وَ جَعَلَ فِيهِمْ مَا شَاءَ وَ فَوَّضَ أَمْرَ الْأَشْيَاءِ إِلَيْهِمْ فِي الْحُكْمِ وَ التَّصَرُّفِ وَ الْإِرْشَادِ وَ الْأَمْرِ وَ النَّهْيِ فِي الْخَلْقَ لَا نَهِمُ الولاه فَلَهُمْ الْأَمْرِ وَ الْوَلَايَةِ وَ الهدايه هُمْ أَبْوَابَهُ وَ نوابه وَ حِجَابُهُ يُحَلِّلُونَ مَا شَاءَ وَ يُحَرِّمُونَ مَا شَاءَ وَ لَا يَفْعَلُونَ إِلَّا مَا

ص: 204


1- صدوق، محمد بن علی، عیون أخبار الرضا (عليه السلام)، ج 1، ص 124.

شَاءَ (عِبَادٌ مُّکْرَمُونَ لَا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ)(1) فَهَذِهِ الدِّيَانَةِ الَّتِي مِنْ تَقْدِيمِهَا غَرِقَ فِي بَحْرِ الْإِفْرَاطِ وَ مَنْ نقصهم عَنْ هَذِهِ الْمَرَاتِبِ الَّتِي رتبهم اللَّهُ فِيهَا زَهَقَ فِي بَرِّ التَّفْرِيطِ وَ لَمْ يُوفِ آلِ مُحَمَّدٍ ( عَلَيْهِمُ السَّلَامُ ) حَقَّهُمْ فِيمَا يَجِبُ عَلَى الْمُؤْمِنِ مِنْ مَعْرِفَتِهِمْ ثُمَّ قَالَ خُذْهَا يَا مُحَمَّدٍ فَإِنَّهَا مِنْ مَخْزُونِ الْعِلْمِ وَ مکنونه.(2)

فضل بن محمود فارسی به اسناد خود از محمد بن سنان نقل می کند که گفت: خدمت حضرت امام باقر(عليه السلام) بودم. صحبت از اختلاف شد. حضرت فرمود: خداوند پیوسته یکتا و بی همتا بود در یکتائی خود. سپس محمد و علی و فاطمه (عليهم السلام) را آفرید. آن ها بیش از هزاران سال ماندند. آنگاه اشیاء را آفرید و آنان را گواه بر آفرینش اشیاء قرار داد و فرمانبرداری از ائمه (عليهم السلام) را بر آن ها الزام نمود و آنچه خواست در اشياء نهاد و به ایشان واگذار کرد کار اشیاء را از نظر حکم و تصرف و ارشاد و امر و نهی در خلق چون آن ها فرمانروایان بودند. به همین جهت ولایت و امر و هدایت در اختیار آن ها است و ایشان ابواب رحمان و نواب خدا و نگهبانان آستانه او هستند. آنچه را بخواهند حلال می کنند و هر چه بخواهندحرام. جز آنچه خدا اراده کرده انجام نمی دهند. بندگان گرامی هستند که هرگز پیش زیانی نسبت به خدا ندارند و به دستورش عمل می کنند. این آن دیانتی است که هر کسی جلوتر از این گام بردارد، در دریای افراط و زیاده روی غرق شده و هر کسی از این مرتبه پائین تر که خدا به آن ها عنایت کرده معتقد گردد، در بیابان تفریط گمراه شده و حق آل محمد را که عبارت از معرفت آن ها است و بر هر مؤمنی واجب است ادا نکرده. آنگاه فرمود: این مطلب را داشته باش محمد! که از اسرار و دانش مکتوم است.

ص: 205


1- سوره انبیاء، آیه 26-27.
2- مجلسی، بحار الأنوار، ج25، ص 339.

امام صادق عليه السلام و تکذیب ادعای مفوضه

رَوَى عَنْ زُرَارَةَ أَنَّهُ قَالَ : قُلْتُ لِلصَّادِقِ ( عَلَيْهِ السَّلَامُ ) إِنَّ رَجُلًا مِنَ وُلْدِ عَبْدُ اللَّهِ بْنِ سَبَا يَقُولُ بِالتَّفْوِيضِ . فَقَالَ : وَ مَا التَّفْوِيضِ ؟ قِلَّةُ : إِنَّ اللَّهَ تبارک وَ تعالی خَلَقَ مُحَمَّداً وَ عَلِيّاً ( صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمَا ) فَفَوَّضَ إِلَيْهِمَا فخلقا وَ رِزْقاً وَ أَ مَاتَا وَ أَ حَيِيّاً . فَقَالَ ( عَلَيْهِ السَّلَامُ ) : كَذَبَ عَدُوُّ اللَّهِ . إِذَا انْصَرَفْتَ إِلَيْهِ قَاتَلَ عَلَيْهِ هَذِهِ الْآيَةَ الَّتِي فِي سُورَةِ الرَّعْدُ :( أَمْ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَكَاءَ خَلَقُوا كَخَلْقِهِ فَتَشَابَهَ الْخَلْقُ عَلَيْهِمْ قُلِ اللَّهُ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ وَهُوَ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ)(1) .فَانْصَرَفْتُ إِلَى الرَّجُلِ فَأَخْبَرْتُهُ فكانى القمته حَجَراً أَوْ قَالَ فكانما خَرِسَ.(2)

از زراره روایت شده که گفت: به حضرت امام صادق (عليه السلام) گفتم: یک نفر از اولاد عبد الله بن سبا قائل به تفویض است. پس حضرت فرمود: تفویض چیست؟ گفتم: خداوند تبارک و تعالی محمد و على (صلوات الله عليهما) را آفرید، مسأله خلق و روزی و مرگ و زندگی را به آن ها واگذار نمود. حضرت فرمود: به خدا دروغ می گوید دشمن خدا. وقتی او را دیدی این آیه را برایش بخوان که در سوره رعد است: ( أَمْ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَكَاءَ خَلَقُوا كَخَلْقِهِ فَتَشَابَهَ الْخَلْقُ عَلَيْهِمْ قُلِ اللَّهُ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ وَهُوَ الْوَاحِدُ الْقَهَّار) آیا آنها همتایانی برای خدا قرار دادند بخاطر اینکه آنان همانند خدا آفرینشی داشتند، و این آفرینشها بر آنها مشتبه شده است ؟ !بگو: خدا خالق همه چیز است و اوست یکتا و پیروز. من پیش او رفتم و این آیه را خواندم. مثل اینکه دهانش با سنگ بسته شد یا گفت مثل اینکه گنگ شد.

بیزاری امام رضا عليه السلام از مفوضه

وَ كَانَ الرِّضَا ( عَلَيْهِ السَّلَامُ ) يَقُولُ فِي دُعَائِهِ : اللَّهُمَّ إِنِّى بَرِي ءُ مِنَ الْحَوْلِ وَ الْقُوَّةِ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِكَ . اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ وَ أَ بَرّاً إِلَيْكَ مِنَ الَّذِينَ ادْعُوا لَنَا مَا لَيْسَ لَنَا بِحَقٍّ . اللَّهُمَّ إِنِّي أَبْرَأُ إِلَيْكَ مِنَ الَّذِينَ قالُوا

ص: 206


1- سورة الرعد، آیه 16
2- صدوق، اعتقادات الأمامية (للصدوق)، ص 100.

فِينَا مَا لَمْ نَقُلْهُ فِي أَنْفُسِنَا . اللَّهُمَّ لَكَ الْخَلْقِ وَ منک الرِّزْقِ وَ ( إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ ) (1) . اللَّهُمَّ أَنْتَ خَالِقاً وَ خَالِقِ آبَائِنَا الْأَوَّلِينَ وَ آبَائِنَا الْآخِرِينَ . اللَّهُمَّ لَا تَلِيقُ الرُّبُوبِيَّةِ إِلَّا بِكَ وَ لَا تَصْلُحُ الإلهية إِلَّا لَكِ فَالْعَنْ النَّصَارَى الَّذِينَ صَغَّرُوا عَظَمَتِكَ وَ أَلْعَنِ المضاهئين لِقَوْلِهِمْ مِنْ بریتك. اللَّهُمَّ إِنَّا عَبِيدُكَ وَ أَبْنَاءُ عَبِيدِكَ لَا نَمْلِكُ لانفسنا نَفْعاً وَ لَا ضَرّاً وَ لَا مؤتا وَ حَياةً وَ لا نُشُوراً . اللَّهُمَّ مَنْ زَعَمَ أَنَّا أَرْبَابُ فَنَحْنُ مِنْهُ بِرَاءُ وَ مَنْ زَعَمَ أَنَّ إِلَيْنَا الْخَلْقِ وَ عَلَيْنَا الرِّزْقِ فنخن بِرَاءُ مِنْهُ کبراءة عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ ( عَلَيْهِمَا السَّلَامُ ) مِنْ النصاری . اللَّهُمَّ إِنَّا لَمْ ندعهم إِلَى مَا يَزْعُمُونَ فَلَا تُؤَاخِذْنَا بِمَا يَقُولُونَ وَ اغْفِرْ لَنَا مَا يَدْعُونَ وَ لَا تَدَعْ عَلَى الْأَرْضُ مِنْهُمْ دیارا ( إِنَّكَ إِنْ تَذَرْهُمْ يُضِلُّوا عِبادَكَ وَ لا يَلِدُوا إِلَّا فاجِراً كَفَّاراً )(2).(3)

حضرت امام رضا (عليه السلام) در دعای خود عرضه داشتند: خدایا من بیزارم از اینکه معتقد شوم نیرو و قدرتی دارم. نیرو و قدرتی نیست مگر به لطف و عنایت تو. خدایا من بیزارم از کسانی که مدعی شوند درباره ما چیزی را که برایمان صحیح نیست و به تو پناه می برم از اعتقاد آن ها و همچنین از کسانی که درباره ما سخنی رابگویند که ما درباره خود آن را نگفته ایم. خدایا آفرینش و روزی از تو است. تو را می پرستیم و از تو یاری می خواهیم. تو آفریننده ما و آفریننده اجداد و پدران ما هستی. خدائی جز برای تو شایسته نیست و پروردگاری جز برای تو صلاحیت ندارد. من لعنت می کنم بر نصرانیان که تو را کوچک انگاشته اند و هم تمام گروه هائی که اعتقادی شبیه آن ها داشته باشند. خدایا ما بندگان تو و فرزند بندگانت هستیم. قدرت سود و زیانی برای خود نداریم، نه می توانیم جلو مرگ و زندگی و حشر و نشر را بگیریم. خدایا هرکسی به خدائی ما معتقد شود، از او بیزاریم و هر که مدعی گردد که آفرینش

ص: 207


1- سوره فاتحه، آیه 5
2- سوره نوح، آیه 27.
3- صدوق، اعتقادات الامامیه، 99 و 100.

و روزی بدست ما است، از آن ها نیز بیزاریم مانند بیزاری عیسی بن مریم (عليهما السلام) از نصاری. خدایا ما آن ها را به چنین اعتقادی وانداشته ایم. ما را مؤاخذه از اعتقاد آن ها نفرما. ما را ببخش از ادعای بی جای آن ها و بر روی زمین احدی از ایشان را نگذار. اگر آن ها را آزاد گذاری بندگانت را گمراه می کنند و جز فاجر و کافر تولید نخواهند نمود.

امام جواد عليه السلام و تکذیب ادعای مفوضه

عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ : كُنْتُ عِنْدَ أَبِي جَعْفَرِ الثَّانِي ( عَلَيْهِ السَّلَامُ ) . فاجریت اخْتِلَافِ الشيعه . فَقَالَ : يَا مُحَمَّدُ إِنَّ اللَّهَ تبارک وَ تعالی لَمْ يَزَلْ متفردا بِوَحْدَانِيَّتِهِ ثُمَّ خَلَقَ مُحَمَّداً وَ علیا وَ فَاطِمَةَ ( عَلَيْهِمُ السَّلَامُ ) . فمکثوا أَلْفَ دَهْرٍ ثُمَّ خَلَقَ جَمِيعِ الْأَشْيَاءِ فَاشْهَدْهُمْ خُلُقِهَا وَ أَجْرَى طَاعَتُهُمْ عَلَيْهَا وَ فَوَّضَ أُمُورُهَا إِلَيْهِمْ فَهُمْ يَحِلُّونَ مَا يَشَاءُونَ وَ يُحَرِّمُونَ مَا يَشَاءُونَ وَ لَنْ يَشَاءُوا إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ تبارک وَ تعالی . ثُمَّ قَالَ : يَا مُحَمَّدُ هَذِهِ الدِّيَانَةِ الَّتِي مَنْ تَقَدَّمَهَا مَرَقَ وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا مُحِقٍّ وَ مَنْ لَزِمَهَا لَحِقَ خُذْهَا إِلَيْكَ يَا مُحَمَّدُ .(1)

محمد بن سنان نقل می کند که گفت: خدمت حضرت امام باقر (عليه السلام) بودم. صحبت از اختلاف شد. حضرت فرمود: خداوند پیوسته یکتا و بی همتا بود در یکتائی خود، سپس محمد و علی و فاطمه (عليهم السلام) را آفرید. آن ها بیش از هزاران سال ماندند. آنگاه اشياء را آفرید و آنان را گواه بر آفرینش اشیاء قرار داد و فرمانبرداری از ائمه (علیهم السلام) را بر آن ها الزام نمود و آنچه خواست در اشیاء نهاد و به ایشان واگذار کرد کار اشیاء را. پس آنچه را بخواهند حلال می کنند و هر چه بخواهند حرام، جز آنچه خدا اراده کرده انجام نمی دهند. این آن اعتقادی است که هر کسی افراط ورزید و غلو

ص: 208


1- كليني، الكافي، ج 1،ص 441.

کرد از اسلام خارج شده و هر که کوتاهی نمود از قبول آن هلاک شده و هر کسی ملازم این اعتقاد بود، به ائمه (عليهم السلام) پیوست. این مطلب را داشته باش.

پاسخ امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف به اختلاف شیعیان در بحث تفويض

أَبُو الْحَسَنِ عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ الدَّلَّالِ القمی قَالَ : اخْتَلَفَ جَمَاعَةُ مِنَ الشِّيعَةِ فِي أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَوَّضَ إِلَى الائمة ( عَلَيْهِمُ السَّلَامُ ) أَنَّ يُخْلَقُوا وَ يرزقوا . فَقَالَ قَوْمٍ : هَذَا مُحَالُ لَا يَجُوزُ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لِأَنَّ الْأَجْسَامِ لَا يَقْدِرُ عَلَى خَلْقِهَا غَيْرِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلٍ وَ قَالَ آخَرُونَ : بَلِ اللَّهُ عَزَّ وَجَلٍ أَقْدِرُ الْأَئِمَّةِ عَلَى ذَلِكَ وَ فَوَّضَ إِلَيْهِمْ فخلقوا وَ رُزِقُوا وَ تَنَازَعُوا فِي ذلک تَنَازَعَا شَدِيداً . فَقَالَ قَائِلٍ : مَا بَالُكُمْ لَا تَرْجِعُونَ إِلَى أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عُثْمَانَ فتسألونه عَنْ ذلِكَ ليوضح لَكُمْ الْحَقَّ فِيهِ فانه الطَّرِيقُ إِلَى صَاحِبِ الامر ( عَجَّلَ اللَّهُ تعالی فَرْجَهُ الشَّرِيفِ ) . فُرِضَتِ الْجَمَاعَةِ بِأَبِي جَعْفَرٍ وَ سَلَّمْتَ وَ أَجَابَتْ إِلَى قَوْلِهِ فَكَتَبُوا الْمَسْأَلَةِ وَ انفذوها إِلَيْهِ فَخَرَجَ إِلَيْهِمْ مِنْ جِهَتِهِ تَوْقِيعُ نُسْخَتُهُ إِنَّ اللَّهُ تَعَالَى هُوَ الَّذِي خَلَقَ الْأَجْسَامِ وَ قَسَّمَ الْأَرْزَاقَ لِأَنَّهُ لَيْسَ بِجِسْمٍ وَ لَا حَالَ فِي جِسْمٍ (لَيْسَ مِنْه شَيْ ءُ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ)(1)فاما الاممه (عَلَيْهِمُ السَّلَامُ) فَإِنَّهُمْ يَسْأَلُونَ اللَّهَ تعالی فیخلق وَ يَسْأَلَهُ [ يسالونه ] فَيُرْزَقُ إِيجَاباً لمسالتهم وَ إِعْظَاماً لَحِقَهُمْ .(2)

ابو الحسن علی بن احمد دلال قمی گفت: گروهی از شیعیان در این مسأله اختلاف داشتند که خداوند در اختیار ائمه علیهم السلام نهاده که خلق کنند و روزی دهند. بعضی میگفتند این محال است و جایز نیست برای خدا زیرا اجسام را جز خدا دیگری نمی آفریند و بعضی می گویند خداوند به ائمه این قدرت را داده و به ایشان واگذار کرده آفرینش و روزی دادن را و در این مورد نزاع شدیدی کردند. یکنفر از آن ها

ص: 209


1- ستاره شوری، آیه 11.
2- طوسی، الغیبة/ کتاب الغيبة للحجة، ص293و 294.

گفت: چرا رجوع به ابی جعفر محمد بن عثمان نمیکنید؟ از او بپرسید تا برایتان توضیح بدهد. او واسطه بین ما و حضرت صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشريف) است. همه راضی شدند و مسأله را از او سؤال کردند و نامه برایش نوشتند. بوسیله او توقیعی رسید به این مضمون: خداوند خالق اجسام است و ارزاق را تقسیم نموده زیرا او جسم نیست و حلول در جسم هم نمیکند، همتائی ندارد او شنوا و بینا است. اما ائمه (عليهم السلام) از خدا در خواست و تقاضا می کنند خدا می آفریند و تقاضای رزق می کنند و رزق داده می شود به جهت مستجاب شدن دعای آن ها و احترام آن ها در نزد خدا.

الْغَيْبَةُ لِلشَّيْخِ الطُّوسِيِّ جَعْفَرِ الْفَزَارِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِي نُعَيْمٍ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ الْأَنْصَارِيِّ قَالَ : وَجَّهَ قَوْمُ مِنَ الْمُفَوِّضَةِ وَ المقصره کامل بْنَ إِبْرَاهِيمَ الْمَدَنِيَّ إِلَى أَبِي مُحَمَّدٍ عَلَيْهِ السَّلَامُ قَالَ کامل فَقُلْتُ فِي نَفْسِي أَسْأَلُهُ لَا يَدْخُلُ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ عَرَفَ مَعْرِفَتِي وَ قَالَ بِمَقَالَتِي قَالَ فَلَمَّا دَخَلْتُ عَلَى سَيِّدِي أَبِي مُحَمَّدٍ علیه السَّلَامُ نَظَرْتَ إِلَى ثیاب بَيَاضِ ناعمه عَلَيْهِ فَقُلْتُ فِي نَفْسِي وَلِيُّ اللَّهِ وَ حُجَّتُهُ يَلْبَسُ النَّاعِمَ مِنَ الثِّيَابِ وَ يامرنا نَحْنُ بِمُوَاسَاةِ الْإِخْوَانِ وَ يَنْهَانَا عَنْ لُبْسِ مِثْلِهِ فَقَالَ مُتَبَسِّماً یا کامل وَ حَسَرَ ذِرَاعَيْهِ فَإِذَا مِسْحُ أَسْوَدُ خَشِنُ عَلَى جِلْدِهِ فَقَالَ هَذَا لِلَّهِ وَ هَذَا لَكُمْ فَسَلَّمْتُ وَ جَلَسْتُ إِلَى بَابٍ عَلَيْهِ سَتَرَ مُرْخًى فَجَاءَتِ الرِّيحُ فَكَشَفْتَ طَرْفَهُ فَإِذَا أَنَا بفتی كانه فلقه قَمَرُ مِنْ أَبْنَاءِ أَرْبَعَ سنيين أَوْ مِثْلُهَا فَقَالَ لِي یا کامل بْنِ إِبْرَاهِيمَ فاقشعررت مِنْ ذَلِكَ وَ أُلْهِمْتُ أَنْ قِلَّةٍ لَبَّيْكَ يَا سَيِّدِي فَقَالَ جِئْتُ إِلَى وَلِيُّ اللَّهِ وَ حُجَّتُهُ وَ بَابُهُ تَسْأَلُهُ هَلْ يَدْخُلُ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ عَرَفَ مَعْرِفَتِكَ وَ قَالَ بمقالتك فَقُلْتُ إى وَ اللَّهِ قَالَ إِذَنْ وَ اللَّهِ يَقُلْ دَاخِلُهَا وَ اللَّهِ إِنَّهُ لِيَدْخُلَهَا قَوْمُ يُقَالُ لَهُمُ الحقیة قُلْتُ یا سیدی وَ مَنْ هُمْ قَالَ قَوْمُ مِنْ حُبَّهُمْ لَعَلَى علیه السَّلَامُ يَحْلِفُونَ بِحَقِّهِ وَ لَا یدرون مَا حَقَّهُ وَ فَضْلِهِ ثُمَّ سَكَتَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ عَنَى سَاعَةً ثُمَّ قَالَ وَ جِئْتُ تَسْأَلُهُ عَنْ مَقَالَةِ الْمُفَوِّضَةُ كَذَبُوا بَلْ قُلُوبَنَا أَوْعِيَةِ لَمِشْيَةُ اللَّهِ فَإِذَا شَاءَ شِئْنَا وَ اللَّهُ يَقُولُ وَ ما تَشاؤُنَ إِلاَّ أَنْ يَشاءَ اللَّهُ ثُمَّ رَجَعَ السِّتْرَ إِلَى

ص: 210

حَالَتِهِ فَلَمْ أَسْتَطِعْ كَشَفَهُ فَنَظَرَ إِلَى أَبُو مُحَمَّدٍ علیه السَّلَامُ مُتَبَسِّماً فَقَالَ يَا کامل مَا جُلُوسَكَ قَدْ أنباك بِحَاجَتِكَ الْحُجَّةُ مِنْ بَعْدِي فَقُمْتُ وَ خَرَجْتُ وَ لِمَ أَ عَايَنَهُ بَعْدَ ذلک قَالَ أَبُو نُعَيْمٍ فلقیت کاملا فسالته عَنْ هَذَا الْحَدِيثِ فحدثنی بِهِ.(1)

محمد بن احمد انصاری گفت گروهی از مفوضه و مقصره کامل این ابراهیم مدنی را فرستادند خدمت امام حسن عسکری کامل گفت من در دل با خود تصمیم گرفتم که سؤال کنم: مگر نه اینست که داخل بهشت نمیشود مگر آن شخصی که عقیده اش مانند عقیده من باشد. وقتی خدمت امام عليه السلام رسیدم دیدم لباسهای سفید رنگی پوشیده خیلی نرم در دل گفتم ولی خدا و حجت الله لباسی چنین نرم میپوشد آن وقت بما دستور میدهد با برادران مواسات کنید و ما را از پوشیدن چنین لباسی نهی میفرماید: امام عليه السلام با لبخند در حالی که آستین بالا زده بود و دیدم لباس خشن و سیاهی در زیر پوشیده بمن فرمود کامل این لباس خشن برای خداست و این لباس فرم برای شما من سلام کرده نشستم جلو دربی که پرده آويخته ای داشت ناگهان بادی وزید و پرده بالا رفت پسرکی را دیدم که چون ماه تابان بود در سن چهار سالگی مینمود بمن فرمود ای کامل بن ابراهيم تنم بلرزه افتاد از این خطاب و بزبانم آمد گفتم لبیک آقای من. فرمود آمده ای پیش ولی و حجت خدا و باب الله تا از او سؤال کنی جز آن کس که عقیده ترا دارد آیا وارد بهشت می شود عرض کردم آری بخدا قسم. فرمود: اگر این صحيح باشد وارد شونده های بهشت کم خواهد شد فرمود بخدا قسم وارد بهشت میشوند گروهی که مشهور بنام حقیه هستند. عرض کردم آنها کیانند فرمود گروهی هستند که از محبت على همین مقدار دارند که بحق او سوگند میخورند با اینکه حقش را نمیدانند و نه عارف بفضل او هستند در این موقع ساعتی سکوت کرد بعد فرمود آمده ای که راجع باعتقاد مفوضه سؤال کنی دروغ گفته بلکه دلهای ما ظرف مشیت خدا است وقتی او بخواهد ما خواهیم خواست در قرآن کریم میفرماید «وَ

ص: 211


1- مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار (ط بیروت) ج 25،ص:337.

وَ مَا تَشَاءُونَ إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ»در این موقع پرده آویخته شد دیگر من نمیتوانستم آن را بالا بزنم. امام حسن عسکری علیه السلام بمن نگاهی کرد با لبخند فرمود کامل دیگر برای چه نشسته ای امام و حجت پس از من حاجت و تقاضای ترا خبر داد من از جای حرکت نموده خارج شدم دیگر او را ندیدم. ابو نعیم گفت من کامل را دیدم از همین حدیث از او پرسیدم به همین طریق برایم نقل کرد.

مفوضه و متهم نمودن شیعیان به تقصير

در پایان باید تذکر داد که یکی از شیوه های تبلیغی در بین جماعت مفوضه، متهم کردن مخالفين شان بود. مفوضه به ویژه در زمان غیبت صغری، فعالیت و مجاهدت خستگی ناپذیری برای وانمود ساختن خود به عنوان نماینده اصيل فکر شیعی و جا انداختن مکتب خود به عنوان راه میانه، میان غلو و تقصیر داشتند.

آنها علمای قم را با نام موهن مقصره توصیف می کردند چنانچه شیخ صدوق، برجسته ترین نماینده مکتب حدیثی قم در ساله اعتقادات خود می نویسد:

و علامة المفوضة و الغلاة و أصنافهم نسبتهم مشایخ قم و علماء هم إلى القول بالتقصير.(1)

نشانه مشخص مفوضه و غلات و نظائر آنان این است که آنان علما ومشایخ قم را به تقصیر متهم می کنند.

در کتب فرقه شناسی نیز تصریح شده است که مفوضه، مخالفین خود را با نام مقصره می نامیدند.(2)

ص: 212


1- شيخ صدوق، اعتقادات الأمامية، ص: 151.
2- نوبختی، فرق الشيعه، مس 93.

ص: 213

منابع:

- صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، مكتبة آية الله المرعشي النجفی، ایران، قم، 1404 ق، چاپ دوم

-ابن أبي زينب، محمد بن ابراهيم، الغيبة للنعمانی، نشر صدوق، تهران، 1397 ق، چاپ اول

-ابن بابویه، محمد بن على، إعتقادات الإمامیه ، کنگره شیخ مفید، ایران، قم، 1414 ق، چاپ دوم

-ابن بابویه، محمد بن على، معانی الاخبار، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، قم، 1403 ق، چاپ اول

-نجاشی، احمد بن علی، رجال النجاشی، مؤسسه النشر الاسلامي التابعة لجامعة المدرسین بقم المشرفه، قم، 1365 ش، چاپ ششم

-مفید، محمد بن محمد، تصحيح اعتقادات الإمامية، کنگره شیخ مفید، ایران؛ قم، 1414 ق، چاپ دوم

-مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، بحار الأنوار ، دار إحياء التراث العربی، بیروت، 1403 ق، چاپ دوم

-مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول، دار الكتب الإسلامية، تهران، 1404 ق، چاپ دوم

-کشی، محمد بن عمر، رجال الكشی - اختیار معرفة الرجال ، مؤسسة آل البيت عليهم السلام، قم، 1363 ش، چاپ اول

-طوسی، محمد بن الحسن، کتاب الغيبة للحجة، دار المعارف الإسلامية،ایران؛ قم، 1411 ق، چاپ اول

-حمیری، عبد الله بن جعفر، قرب الإسناد ، مؤسسة آل البيت عليهم السلام، قم، 1413 ق، چاپ اول

-ابن شاذان، محمد بن احمد، مائة منقبة من مناقب أمير المؤمنين و الأئمة، مدرسة الإمام المهدی عجل الله تعالی فرجه الشريف، ایران؛ قم، 1407 ق، چاپ اول

-طریحی، فخر الدين بن محمد، مجمع البحرین، مرتضوی، تهران، 1375 ش، چاپ سوم

-ابن منظور، محمد بن مكرم، لسان العرب، دار الفكر للطباعة و النشر و التوزيع - دار صادر، بیروت، 1414 ق، چاپ سوم

-مفید، محمد بن محمد، الإختصاص، المرتمر العالمي لالفيۀ الشيخ المفيد، ایران؛ قم، 1413 ق، چاپ اول

-ابن بابویه، محمد بن علی، عیون أخبار الرضا عليه السلام،، نشر جهان، تهران، 1378 ق، چاپ اول

ص: 214

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109