دیوان بهارانچی

مشخصات کتاب

سرشناسه : حسینی بهارانچی، سید محمد، 1323 -

مشخصات نشر : اصفهان: نقش نگین، 1401.

نویسنده: دیوان بهارانچی

خیراندیش دیجیتالی : انجمن مددکاری امام زمان (عج) اصفهان

موضوع : حسینی بهارانچی، سید محمد، 1323. دیوان.

شعر فارسی -- قرن 14

رده بندی کنگره : PIR7797/م 5ف 4

رده بندی دیویی : 1فا8/6

ص: 1

اشاره

ص: 2

بسم الله الرحمن الرحیم

ص: 3

شناسه کتاب

ص: 4

دیوان بهار انچی

ص: 5

فهرست مطالب

دفتر اوّل ...21

مقدمه و انگیزهٔ تألیف ... 22

شعر تو چیست بر ما بگو؟ ... 23

از کجا شاعر شدی بر ما بگو؟ ... 23

شعر تو از بهر کیست بگو؟ ... 24

خادم آل الله ام من، خادممدرتخلص خادمم من خادمم ... 25

هدفت از شعر تو چیست بگو؟از کجا شاعر شدی، بگو تا بدانیم ... 26

نصیحت خادم ... 27

خادم اعتقاد صحیح چیست بر ما بگو؟خدایا، تو دانی چیست بر ما بگو؟ ... 28

خادم رمز موفقیّت چیست بگو؟ ... 28

رضای به قضای الهی ... 29

یاد حق اصل عبادت بود ... 29

هدف ما خداست إن شاءالله ... 30

ازخدا هر چه خواهی به خواه ... 31

درهای رحمت الهی ... 32

راه امید چیست؟ بر ما بگو ... 32

رحمت حقّ بسی گسترده است ... 33

امید به رحمت الهی ... 34

راه امید مگو بسته شده ... 35

لطف حق بی نهایت بود ... 35

راه امید ما بسته شده ... 36

زمزمهٔ با نفس ... 37

عاشقی و دوستی از یک منبع اند ... 37

آثار عمل از عمل آید برون ... 38

دل های سوخته ... 39

راز زائر با خدا نیکو بود ... 39

نصایح معصومین (علیهم السلام) به حجّاج ... 39

اشک زائر در زیارت دلیل دعوت است ... 40

محرومان از زیارت ... 41

محرومین از زیارت ... 41

خلوص زائر ... 42

توبهٔ زائر کنار مزور ... 42

کدام خانه را در زنیم؟ ... 43

شفاعت اولیای خدا ... 44

مقام رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلّم) ... 45

رحمة للعالمین اسوهٔ عالمین است ... 45

مقام و منزلت رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلّم) ... 46

میلاد پیمبر مبارک مبارک باشد ... 47

میلاد نبیّ مبارک بادا ... 48

روز میلاد نبیّ است بیا شاد شویم ... 49

شهادت رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلّم) ... 50

زائر رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلّم) ... 50

خادم بگو بعد از نبیّ چه شد؟ ... 51

بعد احمد چه شد بر ما بگو؟ ... 52

بعد پیغمبر چه شد بر ما بگو؟ ... 53

حقّ ذِی القربا چه شد بر ما بگو؟ ... 54

ولایت آل الله چیست بگو؟ ... 55

(خادم) فضل اهل البیت را بگو؟ ... 55

برکات زیارات ائمه (علیهم السلام) ... 56

عنایات آل محمّد (علیهم السلام) ... 57

توسّل به ائمه معصومین (علیهم السلام) ... 58

یادی از امیرالمؤمنین (علیه السلام) ... 58

فضائل امیرالمؤمنین (علیه السلام) ... 59

(خادم) فضل علیّ را بگو تا شاد شویم ... 59

مدح مولا را ز روایات بشنو ... 60

مقام أمیرالمومنین (علیه السلام) ... 61

پیغمبر چه گفت در فضل علیَ ... 62

راه حقّ چیست بر ما بگو؟ ... 62

فضائل امیرالمؤمنین (علیه السلام) ... 63

ذکر علیّ ذکر خداست ... 63

فضائل مولا امیرالمؤمنین (علیه السلام) ... 64

فضائل امیر المؤمنین (علیه السلام) ... 65

هر کس به کسی نازد ما هم به علی نازیم ... 65

ص: 6

علی در راه حق جان ها فدا کرد ... 66

روز عید غدیر در مکه ... 66

غدیر اگر نبود اسلام نبود ... 67

خادم از غدیر بر ما بگو ... 67

خادم، مظلوم عالم کیست بگو؟ ... 68

مظلوم در غدیر کیست بگو؟ ... 69

پریشانی آل الله چه بوده بر ما بگو؟ ... 69

وداع با امیرالمؤمنین (علیه السلام) ... 70

مظلوم عالم علیّ را بگو (علیه السلام) ... 70

خادم مظلومیّت چه بوده بر ما بگو؟ ... 71

غربت مولا چه بوده خادم بگو؟ ... 72

گفتن فضل مولا عادت ما بود بیا بشنو ز ما ... 73

گفتن فضل مولا سبب آمرزش است ... 74

عاقبت چه شد؟ کیفر اعدا ء شد! ... 75

گر تو دانی غربت مولا چه بود آن را بگو؟ ... 75

فضائل فاطمه (علیهاالسلام) ... 76

ناله های فاطمه بعد از پدر (علیهماالسلام) ... 77

گریه های فاطمه قلب ما را سوخته است ... 78

فاطمه کیست؟ بر ما بگو؟ ... 79

زائر فاطمه را گو: چه گذشت بر فاطمه؟ ... 80

محسن فاطمه را گو چه شد؟ ... 81

غربت امام حسن (علیه السلام) ... 81

شهادت امام مجتبی (علیه السلام) ... 82

غربت امام حسن مجتبی (علیه السلام) ... 83

حلول ماه محرم ... 83

محرم آمده، بیا گریه کنیم ... 84

اشک اگر جاری شودراه جنّت باز شود ... 85

ماه غم شد همه گریان بوند ... 85

خادم بگو، چگونه گریه کنیم؟ ... 86

احرام عاشق ... 86

دل ما پر از شور شدهشهدا روی زمین مانده شده ... 87

هدف حسین چه بوده بر ما بگو؟ ... 88

معامله امام حسین (علیه السلام) با خدای خود ... 88

بی وفایی اهل کوفه ... 89

حرکت امام حسین (علیه السلام) به طرف کربلا ... 89

العطش اطفال حسین (علیه السلام) ... 90

مظلوم کربلا تشنه کشته شد ... 91

وداع امام علیه السلام با اهل حرم ... 91

آه لب تشنگان سوخت دل ماها را ... 92

شهادت علی اکبر (علیه السلام) ... 92

شهادت علیّ اصغر (علیه السلام) ... 93

علی اصغر بی شیر را نزد پدر یاد نکنید ... 94

گریه بر علیاصغر علیه السلام ... 95

مظلومیّت ابا الفضل (علیه السلام) ... 95

سقّائی ابالفضل علیه السلام ... 96

شهادت سقّای کربلا ... 96

شهادت قمر بنی هاشم (علیه السلام) ... 97

سوز عطش در نینوا همه را آتش زده ... 98

آه اطفال تشنه چه بوده بر ما بگو؟ ... 98

وداع جانسوز با اهل و عیال ... 99

پاسخ خداوند به امام حسین علیه السلام ... 101

زینب (علیهاالسلام) در گودی قتلگاه ... 101

احوال اسرا از کربلا تا شام گو چه بود؟ ... 102

خادم ما ندانیم تو بگو زینب کیست؟ ... 102

خادم أمّ المصائب که بوده بر ما بگو؟ ... 103

ناله های زینب کنار بدن برادر ... 104

مظلومیت زینب در کرببلا ... 104

درد و دلهای زینب از سفر کرببلا ... 105

کربلا چه شده؟ کربلا غوغا شده ... 105

مهمان اهل کوفه ... 106

ای غریب کربلا یا أباعبداللهای شهید نینوا یا اباعبدالله ... 107

اشک ها جاریست بر مظلوم کربلا ... 108

سخن گفتن با اباعبدالله ... 109

زبان حال زینب از کربلا به طرف شام ... 109

اسارت آلالله از کوفه تا به شام ... 110

زمزمهٔ سه ساله با سر پدر ... 111

روضهٔ رقیّه (علیهاالسلام) ... 111

دل های سوختهٔ اسرا ... 112

بازگشت اسرا به کربلا ... 113

گریه بر اسرای آل الله ... 113

ص: 7

خبر بشیربن جزلم از ورود اسرا به مدینه ... 114

بازگشت اسرا به مدینه ... 115

بازگشت زینب از کربلا به مدینه ... 115

سؤالات اهل مدینه از زینب علیها السلام ... 116

پاسخ زینب (علیهاالسلام) به اهل مدینه ... 117

برکات اشک بهر شهید کربلا ... 118

برکات زیارات معصومین علیهم السلام ... 119

ای برادر بیا تا برویم کرببلا ... 120

اربعین حسین است بیا تا برویم کرببلا ... 120

کربلا منتظر ماست ... 120

اربعین حسین است بیا گریه کنیم ... 122

اربعین آمد بیا تا برویم کرببلا ... 123

زیارت اربعین با پای پیاده ... 124

صفای زائران کربلا ... 124

اشک زائر در بازگشت ... 125

عاشقان کربلا ... 125

اشک بر مظلوم ... 126

اشک ما بر شهیدان نکوست ... 126

بیا تا برویم کرببلا ... 127

ما رسیدیم کربلا الحمدلله ... 127

در حرم ها چه دیدی بگو ... 128

وداع با امام (علیه السلام) ... 129

اشک عالم ریخت بر شهید کربلا129

عزا و اشک بر شهید کربلا علیه السلام ... 130

گریه بر مظلوم کربلا ... 130

وداع با کربلا ... 131

بازگشت از کربلا و عتبات ... 131

برکات زیارت زائر با معرفت ... 132

اشک در مسیر کربلا ... 133

اشک زائر ... 133

نوکران امام حسین (علیه السلام) ... 134

اسیری امام سجاد (علیه السلام) ... 135

گریههای زین العابدین (علیه السلام) ... 135

ولادت امام صادق علیه السلام ... 136

ولادت امام صادق علیه السلام ... 137

صادق آل محمد گو خوش آمده ... 138

موسی بن جعفر علیه السلام و هارون ... 138

شهادت موسی بن جعفر (علیهماالسلام) ... 139

رأفت علیّ بن موسی الرضا (علیهماالسلام) ... 140

شهادت علی بن موسی الرضا (علیهماالسلام) ... 140

اشک بر امام رئوف علیه السلام ... 141

شهادت حضرت رضا (علیه السلام) ... 142

زائر امام رضا (علیه السلام) ... 143

پناه به امام رؤوف ... 143

ماه ربیع آمده بهار آمده ... 144

ولادت امام عسکری (علیه السلام) ... 144

رحلت حضرت عسکری وامامت حضرت مهدی علیهما السلام ... 145

رحلت حضرت عسکری وامامت حضرت مهدی (علیه السلام) ... 146

جشن امامت حضرت مهدی (علیه السلام) ... 147

تبریک امامت حضرت مهدی (علیه السلام) ... 148

شروع امامت حضرت مهدی (علیه السلام) ... 148

عشق به حضرت مهدی (علیه السلام) ... 149

جمعه است یادی ز آقا می کنیم ... 150

روز جمعه است بیا یاد مهدی کنیم ... 151

یادی از امام زمان (علیه السلام) ... 152

پاسخ حضرت مهدی (علیه السلام) ... 153

شوق لقای مهدی (علیه السلام) ... 154

انتظار و دعا و آمادگی ... 154

وظایف شیعه در زمان غیبت امام زمان (علیه السلام) ... 155

عشق ملاقات امام زمان (علیه السلام) ... 156

انتظار فرج ... 157

انتظار چیست بر ما بگو؟ ... 157

جمعه روز انتظار مهدی بود ... 158

جمعه وقت یاد مهدی باشد ... 159

جمعه ها روز مهدی بود ... 160

برکات انتظار مهدی (علیه السلام) ... 161

جمعه و دیدار مهدی ... 162

اشک مهدی بر مظلوم کربلا ... 163

ص: 8

یاد مهدی (علیه السلام) ... 163

اهل عالم مهدی خواهد آمد ... 164

گلایه های بیجای منتظران ... 164

چرا مهدی نیامد؟ ... 165

آقا فرمود: برای فرجم دعا کنید ... 166

پیام های حضرت مهدی به شیعیان ... 167

وظیفه ما نسبت به حضرت مهدی (علیه السلام) ... 168

گر بیاید چه کند، بر ما بگو؟ ... 169

حکومت جهانی حضرت مهدی (علیه السلام) ... 169

برای قیام مهدی آماده باش ... 170

آخرالزمان و انتظار فرج ... 171

هر که بینی اهل دنیا باشد ... 172

فتنه های آخرالزمان ... 172

آقا خواهد آمد، غم مخور ... 174

خادم توفیق خادمی خواه از خدا ... 175

یاور ظالم مشو یاور مظلوم شو ... 176

رو سفیدان کیانند بر ما بگو؟ ... 176

شیعیان کیانند بر ما بگو؟ ... 177

اوصاف شیعیان را بر ما بگو؟ ... 178

شیعه باید چه کند بر ما بگو؟ ... 179

حقّ آل محمّد را بر ما بگو؟ ... 180

کار دنیا طلبان چیست بر ما بگو؟ ... 180

اهل جنّت و دوزخ کیانند؟ ... 181

اهل جنّت کیانند بر ما بگو؟ ... 182

حامیان دروغین کیانند بگو؟ ... 183

قاتل پیمبر کیست بر ما بگو؟ ... 184

اهل دوزخ کیانند بر ما بگو؟ ... 185

در قیامت چه خواهد شد بر ما بگو؟ ... 185

اهل د نیا کیانند بر ما بگو؟ ... 186

اهل آخرت کیا نند بر ما بگو؟ ... 187

کار عقباطلبان بر ما بگو؟ ... 188

اهل دنیا و عقبا کیانند بگو؟ ... 189

خنّاسان کیانند بگو؟ ... 190

با بصیرت حق روشن شود ... 190

ظلم و جور را، بشناس در آخر زمان ... 191

فتنه های دشمن چیست بگو؟ ... 192

فتنهٔ آخر زمان چیست بگو؟ ... 193

فساد آخر زمان چیست بر ما بگو؟ ... 194

منکرات در آخرالزمان ... 195

فکر اصلاح خود باش، وقت میگذرد ... 195

بصیرت بصیرت!! ... 196

بی بصیرت ها چه ها خواهند نمود! ...197

همنشین تو باید بهتر از تو بود ... 198

امام خمینی رحمه الله و انقلاب اسلامی ایران ... 199

دفتر دوم ... 201

شکر نعمت چیست بر ما بگو؟ ... 203

بهترین نعمت کدام است بگو؟ ... 204

منکرین ولایت کیانند بگو؟ ... 204

منکر حق چه گوید بگو؟ ... 205

هدف منحرفین ولایت چیست بر مابگو؟ ... 205

حضرت معصومه کیست بر ما بگو؟ ... 206

مظلوم کیست بر ما بگو؟ ... 207

فتنه های گوناگون، و دشمنان گونا گون ... 208

راه جنّت باز است، بیا تا برویم ... 208

دوزخی کیست خادم بر ما بگو؟ ... 209

کارخیر چیست؟ محسن کیست بگو؟ ... 209

خادم اثر گناه چیست بگو ... 210

تا توانی دلی را شاد کن ... 210

مقام حسنین را بر ما بگو؟ ... 211

با امامان چه کردند بگو؟ ... 212

اشک مهدی در عزای جدش حسین ... 212

اشک پیامبر خدا صلّی الله علیه وآله بر امام حسین ... 213

فاطمه گو: بهر حسینش چه کند؟ اشک او جاری بودخبر قتل حسین از خدا آمده است، اشک او جاری بود ... 214

اشک معصومین چه بوده بهر حسین؟! ... 214

گریه های ائمّه بر مظلوم کربلا ... 215

اشک عالم بر حسین چه بوده؟ آن را بگو؟ ... 215

گریه ها از کجا بوده بر ما بگو؟ ... 216

اشک آدم چه بوده بهر حسین بگو؟ ... 216

کربلا کِی حسین بیچاره شد بر ما بگو؟! ... 217

ص: 9

گریه بر آل محمّد شفای درد ماست ... 218

ای برادر بگو تا کِی ما باید گریه کنیم؟! ... 219

اثرحبّ آل محمّد چیست بر ما بگو؟ ... 219

جمعه آمد یاد مهدی میکنیم ... 220

چه کنیم مهدی ز ما راضی شود؟! ... 221

باز نیامد مهدی خدایا چه کنیم؟ ... 222

ما ندانیم چه باید کرد تا مهدی بیاید؟ ... 222

هر چه خواهی از رضا خواه او رئوف است ... 223

سوی محبوب میرویم، دل ما خسته شده بیا ... 224

با رضا سخن بگو او رئوف است به خدا ... 227

سفر ما تمام شد چگونه برویم؟ ... 228

از ولایت چه دانی بر ما بگو؟ ... 228

هر چه دانی از امیرالمؤمنین بر ما بگو؟ ... 229

درد و دلهای امیرالمؤمنین چه بوده بگو؟ ... 229

دشمنی با علیّ چه بوده از که بوده بگو؟ ... 230

خلفا بعد احمد چه کردند؟ ... 232

غاصبین بعد احمد چه کردند بگو؟ ... 232

مقام شیعه چیست اکنون بگو؟ ... 233

دوستان علیّ کیانند بگو؟ ... 234

دشمنان علیّ کیانند بگو؟ ... 234

صراط مستقیم چیست؟ راه حق چیست بگو؟ ... 235

راه باطل چیست بگو؟ ... 236

آیا خبر از فتنهها داده بودند بگو؟ ... 237

مهدی گر نیاید باید چه کنیم؟ ... 238

از خدا شکوه مکن مگو چرا دیر آمد ... 238

راه پاک شدن چیست تا پاک شویم؟ ... 238

با زمانه چه کنیم بر ما بگو؟ ... 239

خادم با فتنهها چه کنیم ... 239

راه پاکان چیست بر ما بگو؟ ... 240

«خادم» زیارت چیست؟ زائر کیست؟ بر ما بگو؟ ... 241

«خادم» سبب عفو خدا چیست بگو؟ ... 241

«خادم» اسباب نجات چیست بر ما بگو؟ ... 242

«خادم» حق با کیست بگو؟ ... 243

حق و باطل چگونه مخلوط میشوند؟تاکنون دیده ای، چگونه مخلوط شوند؟ ... 244

«خادم» با بصیرت ها کیانند بگو؟ ... 244

فاطمیّه نزدیک شده می آید ... 245

عزای فاطمه برپا شده ... 246

پاداش زیارت امام رضا (علیه السلام) ... 248

برکات زیارت حضرت رضا (علیه السلام) ... 248

بهره های زیارت چیست بگو؟ ... 249

انتظار چیست منتظر کیست بگو؟ ... 250

انتظار چیست بگو؟ ... 250

جمعه آمد مهدی خواهدآمد ... 251

جمعه ها برکاتی دارد! ... 252

جمعه شد باز آقا نیامد! ... 253

صالحین را بگویید آقا خواهد آمد ... 253

توسّل به امام رضا (علیه السلام) ... 255

ای رئوف رئوفان مرا رد مکن ... 255

خادم توفیق و برکت چیست بگو؟ ... 256

چه کنیم فرزندان ما صالح شوند؟ ... 256

خادم هم نشین که باشیم بگو؟ ... 257

خادم نیّت خوب چیست بر ما بگو؟ ... 258

خادم لطف خدا چیست بر ما بگو؟ ... 258

خادم خواستهٔ ما چه باشد بگو؟ ... 259

«خادم» آنچه بیشتر مهم است را بگو؟ ... 259

بیا تا درِ خانهٔ زهرا را زنیم ... 260

اشک فاطمه از چه بوده خادم بگو؟ ... 261

از پیمبر یک دختر ماند چه شد؟ ... 262

فاطمه بعد از ضرب در چه شد؟! ... 262

خادم فاطمه کِی درمانده شد؟ ... 262

مهدی موعود آقا تو امام مایی! ... 263

چه کنیم تا اصلاح شویم آقا بیاید؟ ... 264

«خادم» راه صادقین چیست بگو؟ ... 264

حقّ کدام است تا اهل آن را شناسیم؟ ... 265

خادم راه بیراهه چه باشد بگو؟ ... 265

«رهبران معصوم» کیانند بگو؟ ... 265

آخرالزمان است چه باید بکنیم؟ ... 267

دین خود را حفظ کن در خانه باش ... 267

خادم خطر چیست بر ما بگو ... 268

ص: 10

برکات زیارات معصومین را بگو؟ ... 268

بردن نام علی، دیدن روی علی، عبادت است ... 269

ذکر فضائل مولا بهترین عبادت باشد ... 269

گفتن فضائل مولا افتخار ماست ... 270

فضل مولا را از کجا آموختی بگو؟ ... 270

فضل مولا کجا؟ رقیبانش کجا؟ ... 271

از نماز آنچه دانی را بگو؟ ... 273

نهی از منکر واجب دین ماست ... 274

«خادم» با خدا چگونه راز کنیم بگو؟ ... 275

آب مگر قیمت جان بوده کربلا؟ ... 275

چه کنیم تا خدا ما را ببخشد خادم؟ ... 276

برکات جماعات چیست خادم بگو؟ ... 276

اهلال بیت کیانند بگو؟ ... 278

روضه خوان کیست بگو؟ ... 278

خادم اخلاص چیست یگو؟ ... 279

نوکری کن خادم تا مزدت دهند ... 279

جمعه آمد ما منتظر آقاییم ... 279

ما امام داریم امام ما خواهد آمد ... 281

نشانه ها گوید: آقا خواهدآمد ... 281

روحانی صالح کیست بگو؟ ... 282

دل ما رفت چرا آقا نیامد ... 282

مردم از خدا خواهید آقا بیاید ... 284

اهل عالم مهدی خواهد آمد ... 284

ناامیدی گناه است در امید باز است ... 285

راه حق روشن بود چشم باز کن ببین!! ... 287

از چه، کار ما مشکل می شود؟ خادم بگو؟ ... 287

با ورع باش تا آقا بیاید ... 287

عالم بی عمل کیست بگو؟ ... 288

اسباب توفیق چیست بر ما بگو؟ ... 288

ارزش نیّت ها را بدانید ... 289

هم نشین خوب کیست بر ما بگو؟ ... 290

گنهکاران باید چه کنند؟ ... 290

عدل و احسان چیست بر ما بگو؟ ... 291

در قیامت چه خواهد شد بگو؟ ... 292

راه جنّت کدام است بگو؟ ... 293

راه دوزخ چیست بر ما بگو؟ ... 293

جانشین پیامبر که بوده بگو ... 294

محبوب خدا کیست بگو؟ ... 295

ولیّ الله که بوده، خادم بگو؟ ... 295

آسایش و راحتی به چیست بگو؟ ... 296

شغل خوب چیست بر ما بگو؟ ... 296

راه خوشبختی چیست بگو؟ ... 297

راه بدبختی چیست آن را هم بگو؟ ... 298

«خادم» راه جنّت چیست بگو؟! ... 298

وقت مرگ که خواهد آمد نزد مابگو؟ ... 299

در قبر از ما چه خواهد بگو؟ ... 299

در قیامت با ما چه خواهد شد بگو؟ ... 300

از حساب قیامت هر چه دانی بگو؟ ... 300

اوّلین ها کیانند اوّل بگو؟! ... 301

در بهشت چیست بر ما بگو ... 302

اهل دوزخ کیانند بگو؟ ... 302

خادم بهشتی ها کیانند بگو؟ ... 303

خلق نیکان چیست بر ما بگو؟ ... 304

جمعه آمد عطر مهدی آمد! ... 304

جمعه رفت و مهدی نیامد! ... 305

جمعه ها یاد مهدی می کنیم ... 306

خادم از فضل مولا بگو؟ ... 307

جمعه شد یاد مهدی می کنیم ... 307

روز جمعه از اعیاد ماست! ... 308

رفت و آمد بین مردم خطر است! ... 308

ذکر فضایل مولا عبادت است ... 309

مصیبت حضرت علیّ اصغر (علیه السلام) ... 310

فاطمیّه آمده مهدی عزادار شده! ... 310

مصائب فاطمهٔ زهرا علیها السلام ... 311

از چه آب را بستند بر اطفال حسین؟! ... 312

خادم هر چه دانی از قرآن بگو؟ ... 313

بهترین بعد از نبیّ که بوده بگو؟ ... 313

فضل مولا را به خدا فضل نبی است ... 314

بچّه های فاطمه گو چه شدند؟ ... 314

از چه مظلوم شد دخت نبیّ گو به ما؟! ... 315

ص: 11

فاطمه دوست و دشمن را بیدار نمود!! ... 315

مجلس روضه بگیرید، بهر حسین گریه کنید ... 316

امروز بیایید بهر علیّ گریه کنید! ... 317

خادم اِنسیّهٔ حورا کیست بر ما بگو؟ ... 318

خادم غریب کربلا کیست بگو؟! ... 318

دین حق را حسین زنده کرد ... 319

افتخار دارم مدح مولا را بگویم ... 320

کربلا غرق عزاست بیا تا برویم کرببلا ... 320

محسن فاطمه را از چه کشتند بگو؟ ... 321

انتظار داریم شاید مهدی بیاید ... 323

شب جمعه رسیده وعدهٔ مهدی رسیده ... 323

درد و دل های علیّ چه بوده بر ما بگو؟ ... 324

جمعه شد باز مهدی نیامد چه کنیم؟! ... 325

از چه فاطمه در جوانی آروزی مرگ نمود؟! ... 326

فاطمه را ممتحن گویند از چه ممتحن است؟ ... 327

قاتلین فاطمه کیانند بگو؟ ... 327

اشک بر فاطمه قیمت دارد ... 328

مدح مولا بی نهایت باشد ... 329

عفّت زن چیست بر ما بگو؟ ... 329

فضائل فاطمه (علیهاالسلام) ... 330

داغ فاطمه با علیّ چه کرد؟ ... 332

ابن عباس به ملاقات علیّ آمده!! ... 332

علیّ با آب چاه درد و دل می کرده!! ... 333

«خادم» احوال حسنین را بعد مادر بگو؟«خادم» احوال حسنین را بعد مادر بگو؟ ... 333

خادم غربت مولا چه بوده بر ما بگو؟ ... 334

خادم بگو: بیایید بهر فاطمه گریه کنیم ... 335

جمعه میآید ما منتظریم ... 335

بیا بهر حسین مظلوم گریه کنیمآه و ناله کنیم بهر حسین مظلوم گریه کنیم ... 336

مردم همگی بهر فرج مهدی دعا کنید ... 337

ای برادر بیا تا برویم کرببلا ... 338

جمعه آمد باز مهدی نیامد ... 338

ای برادر بیا مدح مولا را بگوییممدح مولا سبب آمرزش است، مدح مولا بگوییم ... 339

اوّلین قربانی در کربلا که بود؟ ... 340

چرا آقا نیامد خادم بگو؟ ... 340

ما گرفتاریم، بیا مهدی جان ... 341

مدح مولا را گویم تا زنده ام ... 341

حبّ مولا افتخار مؤمن استبغض او، سلب ولای مؤمن است ... 342

غریب کربلا کیست برما بگو؟ ... 343

خادم وصف مولا را بگو ... 343

از چه اهل بیت پیمبر را به اسیری بردند؟! ... 345

مردم حج واجب است تارک آن کافر است ... 346

درس اخلاق را از کجا باید گرفت؟ ... 346

«خادم» از زهرا چه دانی از زهرا بگو؟ ... 347

خُلق نیک چیست از کیست بر ما بگو؟ ... 348

«آیات الفضائل» کدامست بر ما بگو؟ ... 349

عزای شهید کربلاست، بیا گریه کنیم ... 350

خادم آخرالزمان است، بیدار باش!! ... 350

«خادم» آبرومندان کیانند بگو؟ ... 351

ولادت حضرت فاطمه علیها السلام ... 352

نام مظلوم کربلا را ببر تا گریه کنیمجگر تشنه را نام ببر تا گریه کنیم ... 352

خادم از نماز هر چه دانی بر ما بگو؟! ... 353

اشک بر حسین مهدی را شاد کند ... 354

سالگرد انقلاب شد بگو ما چه کنیم؟ ... 356

گریه های مهدی بر حسین تا کی بود؟ ... 357

چه کنیم تا مهدی بیاید؟ ... 358

مهدی رحمت حق است، خدایا رحمت حق بیاییدخدایا ما را ببخش، گنهکاریم، رحمت حق بیاید ... 359

شب جمعه شب رحمت حق است ... 360

شب جمعه گفتیم: خدایا آقا بیاید! ... 360

راه قرب به خدا چیست، بر ما بگو؟ ... 361

خادم فضل مولا را بگو ... 362

کربلا غوغاست بیا تا برویم ... 362

«خادم» یوسف زهرا کی خواهد آمد؟ ... 363

فاطمه با علی چون بودند بگو؟ ... 363

باب رحمت حسین است حسین ... 364

اُمّ البنین کیست بر ما بگو؟ ... 364

«خادم» کربلایِ حسین چیست بگو؟! ... 365

ص: 12

داغ اکبر تشنه چه کرد با حسین؟! ... 366

«خادم» از فضل علیّ گوفضلش بیشمار است! ... 366

فاطمه کیست؟ «خادم» بر ما بگو ... 367

خادم عِدلِ فاطمه کیست بگو ... 368

خادم گنهکاریم فضل مولا را بگو؟ ... 368

فروع دین چیست بر ما بگو؟ ... 369

ائمّه کیانند بر ما بگو؟ ... 370

داغ اصغر چه کرده بر دلها بگو؟ ... 371

شهادت حضرت رقیّه ... 371

در عزای فاطمه شرکت کنید ... 372

«خادم» وصف مولا را بگوتا بشنویم ... 373

«خادم» مدح علی را بگو تا شاد شویم ... 374

«خادم» بیا تا توانی بگو وصف علی ... 375

دشمنان علی چه گویند در وصف علی؟ ... 375

خادم انقلاب اسلامی چیست بگو؟ ... 376

توسل به حضرت زهرا علیها السلام ... 377

فتنه ها را چه کنیم چاره چیست؟ ... 377

نظر فاطمه در غصب خلافت چه بود؟! ... 378

غربت مولا در یثرب و کوفه چه بود؟ ... 379

گویند: حسین درکربلا مهمان بوده ... 380

صلوات و سلام بر علی موسیالرضا ... 381

از علی گویم تا خدا بخشند مرا ... 382

جمعه چون آمد، روز مهدی آمد ... 383

از علیّ گو، گر خسته شدی!! ... 383

فاطمه فدای ولایت شد و رفت! ... 384

غربت مولا بعد زهرا چه بود؟ ... 385

جمعه رفت آقا نیامد چه کنیم؟! ... 385

بیا تا بر شهیدان اشک بریزیم ... 386

خادم بیا بگو مدح علی ... 387

شجاعت امیر المؤمنین علیه السلام ... 387

شهادت امام حسین علیه السلام ... 389

خادم دل ما سوخت بیا مدح علی را بگو ... 390

خادم: حسین چه شد از چه کشته شد؟ ... 391

اهل بدعت را ببین در لباس دوست آمده ... 392

دفتر سوم ... 395

خادم بیا وصف خوبان را بگو ... 396

ولادت رسولخدا (صلی الله علیه وآله وسلّم) ... 398

مقام والای رسول خدا و معجزات او (صلّی الله علیه وآله وسلّم) ... 399

معجزات پیامبر خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) ... 403

خُلق زیبایش چه است بر ما بگو؟! ... 403

اوصیای پیمبر کیانند بر ما بگو؟ ... 404

انتظار حضرت مهدی علیه السلام ... 404

حالات دوازده امام و دو معصوم را بگو ... 405

امیرالمؤمنین که بود بر ما بگو؟! ... 406

امیرالمؤمنین کیست بگو؟ ... 407

گویند علیّ مرد شجاعی بوده؟! ... 408

گویند علی گفت: «سلونی قبل ان تفقدونی»؟! ... 408

گویند: علیّ با یتیمان می نشسته؟! ... 410

گویند: علیّ، در کعبه به دنیا آمده؟! ... 411

از علیّ گو، هر چه دانی بگو؟ ... 412

راه علیّ چیست؟ خادم تو بر ما بگو!راه علیّ راه خداست، تو بر ما بگو؟! ... 413

ای دوست بیا، فضل مولا را بگو؟ از همه بگذر، بیا فضل مولا را بگو؟ ... 415

راه حقّ چه راهیست، بیا تا برویم! ... 416

پیمبر چه گفت در شأن علیّ؟! تو بیا بر ما بگو، شأن علیّ؟! ... 418

خداوند چه گفت در شأن علی؟! هر چه گفت را بگو در شأن علی! ... 421

«خادم» فضل علیّ را به زبان عدو، بگو! هر چه دانی ز عدو به زبان عدو، بگو! ... 423

کارهای علیّ چه بوده تو بر ما بگو؟! ... 424

غصّه های علیّ چه بوده بر ما بگو؟! ... 425

ازچه او را ضربت زدند، ازچه بود؟! ازچه فرق او را شکافتند، ازچه بود؟! ... 426

گویند: علیّ از شدّت عدلش کشته شد؟ ... 426

گویند: علی مظلوم عالم بوده است؟! از چه گویند: علی مظلوم عالَم بوده؟! ... 428

ازدواج علی با فاطمه، از چه شد؟! دیگران خواستگار بودند، از چه شد؟! ... 429

ص: 13

از معجزات مولا هر چه دانی بگو؟!از کرامات او هم هر چه دانی بگو؟! ... 431

فضل او در زهد چیست آن را بگو؟زهد چیست نزد او؟ تو آن را بگو؟ ... 432

خادم علیّ در زهد و عبادت چه بود؟همه دانند چه بود، همه دیدندچه بود؟ ... 434

گویند علی ظلم ستیز بوده است؟! بهر هر مظلومی، ظلم ستیز بوده است؟! ... 435

دِلِ ما تنگ شده، باز از مهدی بگو؟! ... 436

گویند: ندایی رسیده: لا فتی إلّا علیّ؟!از که بوده ندای «لا فتی إلّا علیّ»؟! ... 438

قاتل فارس یلیل که بود بر ما بگو؟ ... 439

علی بارها آروزی شهادت کرده است؟! از چه بارها آرزوی شهادت کرده است؟!441

خادم بگو بعد ازعلیّ دین مردم چه شد؟!443

بعد احمد چه گذشته بر آل الله بگو؟! راست بگو هر چه گذشته بر ما بگو؟! ... 444

دین خدا را تغییر داده اند بعد از نبیّ!! مردم از دین برگشته اند بعد از نبیّ؟! ... 446

گویند: عدو دام هایی پهن کرده است!! دامها را بهر ما پهن کرده است!! ... 447

«خادم» ثَقَلَین کیانند، صادقین کیانند بگو؟ ... 449

«خادم» فضلِ مولارا بگو، دل را شاد کند! هر چه گوییم از او، دل را شاد کند! ... 451

جمعه رفت باز آقا نیامد!! ... 452

جمادی آمده، فاطمه خوش آمدهبه چه مولودی آمده خوش آمده ... 454

بیا تا عمر داریم مدح مولا را بگوییم ... 455

بیا بعد از علیّ نامی بریم از فاطمه! بیا بعد از نبیّ، نامی بریم از فاطمه! ... 457

فاطمه کیست؟ دانی، وصفش را بگو؟! ... 458

از که پرسیم فاطمه کیست بگو؟! از خدا پرس فاطمه کیست؟ بگو: ... 459

تو بگو احمد چه گفت در وصف فاطمه؟! هر چه گفت را بگو، در وصف فاطمه! ... 460

زین سخن بگذر فضل مولا را بگو! فضل اوافضل است، فضل مولارا بگو! ... 461

یاعلیّ گو تا کارت آسان شود! ... 462

گر حقیقت طلبی، نزد احمد میرویم! جستجوی حق میکنیم، نزد احمد میرویم! ... 463

خادم چه گویی با اهل خلاف؟! اصرا مکن نپذیرند اهل خلاف! ... 463

مردم زهرا که بود؟ جرمش چه بود؟! ... 464

زندگیِ فاطمه با علی چه بوده؟! هر چه بوده را بگو چه بود ه؟! ... 465

«خادم» آشکار بگو، چه گذشته بر فاطمه؟! ... 466

راه و رسم زندگی این نبود!! راه و رسم بندگی این نبود!! ... 466

خادم اکنون تو بگو رفتار فاطمه تا که پند گیریم از رفتار فاطمه ... 467

فاطمه در قیامت چه خواهد کرد بگو؟ گویند: او فریاد رسی خواهد کرد بگو؟ ... 468

ای دوست بیا، به درگاه فاطمه! شاد باش و بیا، به درگاه فاطمه! ... 469

اهل بیتِ نبیّ کیانند بگو؟! ... 470

فاطمه نوری است از نور خدا!!هر چه خواهی بخواه، نوری است از نور خدا ... 470

فاطمه افضل، زنهای عالم است ... 471

نوروز آمده خوش آمده ... 472

اعیاد اسلامی از نظر معصومین (علیهم السلام) ... 474

ولادت امام حسن (علیه السلام) ... 475

کریم اهلال بیت، حسن است خوش آمدهان احسن الحسن، حسن خوش آمده ... 476

امام ممتحن بود حسن، زیباو پر ثمن بود حسنهمه چیزش حسن بود ، پر ثمن بود حسن ... 478

کریم اهلبیت کیست بگو؟ ... 480

شهادت امام حسن (علیه السلام) ... 481

«خادم» در بقیع کیانند بر ما بگو؟ ... 482

«خادم» از امّ البنین بر ما بگو؟ ... 483

جمعه آمد چه کنیم؟ منتظر آقاییم! صبح جمعه که آمد، منتظر آقاییم! ... 484

ولادت امام حسین (علیه السلام) ... 485

شهادت امام حسین (علیه السلام) ... 486

بازگشت اسرا از شام در اربعین ... 488

روضهٔ علیّ اصغر ... 488

ص: 14

اطلاع اهل مدینه از شهادت امام حسین (علیه السلام) ... 491

نالهٔ اهل مدینه دانی چه بود؟! مدینه غرق ناله بود، دانی چه بود؟! ... 491

مادر طفل تشنه گو چه کرد؟ ... 492

تشنگی چند روز بوده بر ما بگو؟!گر جگرها سوخته بر ما بگو؟! ... 493

از شام غریبان آل الله بگو؟از آوارگی اطفال در بیابان بگو؟ ... 494

«خادم»از اسیران در شام چیزی بگو؟از اطفال اسیر در شام چیزی بگو ... 495

«خادم» اربعین حسینی چه بوده بگو؟ ... 497

زینب چون مدینه را دید زینب چه کرد؟مادر عباس را دید زینب چه کرد؟ ... 497

استقبال اهل مدینه از زینب علیها السلام ... 498

همه حسرت میخورند نبودند کربلا!!یاری فرزند زهرا نکردند نبودند کربلا ... 498

ولادت امام سجّاد (علیه السلام) ... 499

سیّد سجّاد کیست بر ما بگو؟ ... 501

گریه های زین العابدین چه بوده بگو؟اشک او بر عزیزانش چه بوده بگو؟ ... 502

مولود کعبه آمد خوش آمد خوش آمدمیهمان خانه خدا آمد، خوش آمد خوش آمد ... 503

تاکنون کسی مولود کعبه بوده یا نبوده؟خدایا تو دانی کس نبوده کس نبوده ... 504

دشمنان گو چه گویند در شأن علیّ؟دوست و دشمن حق گفتند در وصف علی ... 506

انتظار مهدی عبادت بود بهترین عبادت بود!!فرج ما انتظار است، بهترین عبادت بود!! ... 507

نوروز اول سال است همه چیز نو می شود؟دعای «یا محول الاحوال» را بخوانید همه چیز نو می شود ... 507

ولادت مولا امیرالمؤمنین (علیه السلام) ... 508

پانزده رجب، روز رحلت زینب است! ... 509

مقام زینب نزد خداوند ... 510

امام سجّاد زین العابدین را بشناسید ... 510

معجزات زین العابدین علیه السلام؟512

ولادت حضرت زین العابدین (علیه السلام) ... 512

شهادت امام سجّاد (علیه السلام) ... 513

از چه میگریید زین العابدین بر ما بگو؟ ... 514

گر به خواهی بدانی مضطرّ کیست؟ او زینب است؟! ... 516

درس هایی از امام سجّاد (علیه السلام) ... 517

احوالات امام باقر (علیه السلام) ... 518

ولادت امام باقر (علیه السلام) ... 518

بقیع را بگو کیانند بین تو؟... 519

امام باقر (علیه السلام) و کربلا ... 520

ای مدینه چه کردی با فرزندان پیمبر؟تو بگو چه شدند فرزندان پیامبر... 521

ای مدینه بگو با زهرا چه کردند چه شد؟! هر چه کردند بگو: با زهرا چه کردند چه شد؟ ... 522

شهادت امام باقر (علیه السلام) ... 523

نصایح صادقین (علیهماالسلام) ... 524

باقر العلوم حق را روشن نمود ... 525

شیعهٔ صادقین کیست بر ما بگو؟ ... 526

ولادت امام صادق (علیه السلام) ... 527

امام صادق که بود؟ علم او از کجا بود؟ ... 528

معجزات صادق آل محمّد را بگو؟ ... 529

نصایح امام صادق علیه السلام به شیعیان خود ... 530

شهادت امام صادق (علیه السلام) ... 532

ولادت امام صادق (علیه السلام) ... 532

صادع شرع کیست بگو؟ ... 533

سخنان امام صادق (علیه السلام) ... 534

امامت در مکتب اهل البیت علیهم السلام ... 535

ما مسلمانیم بیا اصلاح کنیم!! ... 535

موعود الهی کیست؟ بر ما بگو؟ ... 536

خادم بعد پیغمبر چه شد کوتاه بگو؟ ... 537

گویند: بدعت دردین آمده خادم روشن بگو؟ ... 538

گویند: قاتل شیعه مستحق جنّت است! ... 538

جمعه آمد یادی از مهدی کنیم ... 539

صادق آل محمّد چه گفته بگو؟ ... 540

ولادت امام کاظم (علیه السلام) ... 541

شخصیّت امام کاظم (علیه السلام) در خردسالی ... 542

زندانی بغداد کیست؟ ... 543

قاتل موسی بن جعفر که بود؟ بر ما بگو؟ ... 544

بین امامان باب الحوائج کیست بگو؟ ... 545

ص: 15

احوالات علی ّبن موسی الرضا (علیه السلام) ... 546

ولادت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) ... 547

مهمان نوازی آقا علی بن موسی الرضا (علیه السلام) ... 547

شرط زائر رئوف چیست بگو تا بدانیم؟! ... 548

در حرم ها باید چه گوییم بر ما بگو؟ ... 548

در سرای دوست باید چه کنیم؟ ... 549

زائرش چه باید بکند، تا زائر شود؟ ... 550

عمل مقبول چیست بر ما بگو؟ ... 550

اذن دخول حرمها چیست بگو؟ ... 551

در وداع با امام، چه خواهی بگو؟ ... 552

دَر وِداعت چه حاجت داری بگو؟ ... 552

در زیارت گاه ها چند روز می مانی بگو؟ ... 553

شهادت حضرت رضا (علیه السلام) ... 554

امام غریب کیست بگو؟! ... 555

ایمان ابوطالب (علیه السلام) ... 556

ایّام زیارتی علیّ بن موسی الرضا (علیه السلام) ... 557

جواد الأئمه گفت: پدرم را در رجب زیارت کن بهتر ازحج بُوَد!!این حج فقراست، بهتر از حجّ بود!! ... 559

مبعث خیر المرسلین عید ماستشاد باشید، مبعث عید ماست ... 560

از زیارت باز گشتی چه کنی؟به خدا پاک شدی چه کنی چه کنی؟ ... 562

ولادت امام جواد (علیه السلام) ... 563

نصایح حضرت جواد (علیه السلام) ... 564

ازدواج حضرت جواد (علیه السلام) با دختر مأمون ... 565

شهادت حضرت جواد (علیه السلام) ... 566

جمعه آمد، گفیتم: نور خدا می آیدندبه خواندیم و گفتیم نور خدا می آید ... 566

ذکر مصائب امام حسین (علیه السلام) ... 567

شهادت حضرت جواد (علیه السلام) ... 568

شهادت حضرت جواد (علیه السلام) ... 568

ولادت حضرت هادی (علیه السلام) ... 569

احوالات حضرت هادی (علیه السلام) ... 570

فضائل و معجزات امام هادی (علیه السلام) ... 571

رهنمودهای امام هادی (علیه السلام) ... 572

رهنمودهای عقلانی امام هادی (علیه السلام) ... 572

امام هادی (علیه السلام) و درس توکّل برخدا ... 573

زیارت جامعه از کیست بگو روشن شویم؟ ... 573

ولادت امام عسکری (علیه السلام) ... 574

معجزات امام عسکری (علیه السلام)! ... 575

وصایای حضرت عسکری به علی بن حسین بابویه قمّی ... 577

سخنان حکیمانه امام عسکری (علیه السلام) ... 579

اعتراف دشمن به فضائل امام عسکری (علیه السلام) ... 580

امام عسکری (علیه السلام) در زندان ... 582

ولادت حضرت بقیّة الله (علیه السلام) ... 584

حجّت حق آمده شاد باشید همه! ... 586

ملاقات چهل نفر با حضرت بقیةالله (علیه السلام) ... 588

شیخ صدوق (رحمةالله علیه) گوید: ... 590

جمعه آمد ندانم چه کنم؟! ... 591

علامات و نشانه های حتمیّه و غیر حتمیّه ظهور ... 591

علامات و نشانه های بعد از قیام حضرت مهدی علیه السلام ... 592

آخرالزمان و نشانه های ظهور ... 594

بهترین عمل شیعیان در زمان غیبت چیست بگو؟بهترین ها در زمان غیبت کیانند بگو؟ ... 597

هدف از دیدار مهدی چیست، بر ما بگو؟ هدف عشق است نه دیدار، بر ما بگو؟! ... 600

در زمان غیبت گو باید چه کنیم؟ ... 601

انقلاب خمینی چه بود بر ما بگو؟ ... 602

به فریاد حوزههای علمیّه برسید ... 603

نصیحت به طلّاب محترم علوم دینی ... 603

شرائط مدرّس و معلّم ... 604

دفتر چهارم ... 607

با نام خدا، کار خود بهر خدا، آغاز کن! ... 608

توسّل به فاطمه زهرا (علیهاالسلام) ... 609

نام مهدی ولیّ الله است، بیا اوّل بگو؟ گو چه نامی بهتر از اوست، بیا اوّل بگو! ... 609

عاشق مهدی چه کند؟ آقا بگو؟! ... 610

صراط مستقیم چیست؟ «خادم» بگوراه مستقیم چیست خادم بر ما بگو ... 610

اساس سعادت چیست بر ما بگو؟گو سعید کیست بر ما بگو ... 611

ص: 16

«خادم» راه جنت از کدام راهست بگو؟بابا جنت از کدام سویست بگو؟ ... 611

علی اکبر کیست بر ما بگو؟ ... 612

راه شهدا چیست بر ما بگو؟ ... 613

رهبر شهیدان کیست، بر ما بگو؟ من دانم، علیست، تو بیا بر ما بگو! ... 613

حق کدامست بیا بر ما بگو؟ ... 614

شیعه کیست؟ نشانش چیست بر ما بگو؟ ... 616

دوستی چیست؟ دوست کیست بگو؟دوستی همان ایمان است، دشمنی چیست بگو؟ ... 616

شادی ما رسیده، میلاد مهدی رسیده!به چه نیکو رسیده، میلاد مهدی رسیده ... 617

منتظران را گو بیایند، مهدی آمده! ... 618

شادی مهدی گل بریزید مهدی خواهد آمده! ... 618

ماه خدا می آید چه باید بکنیم؟ ... 619

ماه شعبان چه ماهی است بر ما بگو؟ ... 620

دوستان بیایید شب میلادِ مهدی بُوَد!جشن میلاد بگیرید، شب میلاد مهدی بُوَد! ... 621

آمادگی برای ماه مبارک رمضان ... 621

خطبهٔ شعبانیّه را بخوان تا بدانی چه کنیماه الله می آید تو باید بدانی چه کنی ... 622

در ماه خدا بر کسی شرّ مرسان!به کس آزار مرسان، شرّ مرسان! ... 622

صبح جمعه دعا کن تا زنده شوی! فرج آقا را بخواه، تا زنده شوی! ... 623

دیدن و رؤیت هلال ماه رمضان شادی بودماه رحمت و مغفرت به خدا شادی بود ... 624

ماه رمضان است بیا رحمت را ببین هر چه خواهی بخواه، رحمت را ببین ... 625

پایان میهمانی خدا و مزد روزه دارانبه چه نیکوست به خدا مزد روزه داران ... 626

بلاهای آخر الزمان از زبان امیرالمؤمنین (علیه السلام) ... 626

دشمن ما کیست بر ما بگو؟هر که هست آشکار بر ما بگو ... 627

نیمهٔ شعبان آمده خوش آمده ... 628

جمعه شد، مهدی نیامد خدایا چه کنیم؟شب و روز دعا کردیم نیامد چه کنیم ... 629

شروع قیام حضرت مهدی (علیه السلام) ... 629

نشانه های حضرت مهدی (علیه السلام) ... 630

باید مردم بخواهند تا مهدی بیایدبه خدا این امتحان است تا مهدی بیاید ... 631

قیام مهدی و نزول حضرت عیسی (علیهماالسلام) ... 631

بیعت مردم با مهدی چون است بگو؟هر چه بوده همون است بگو!! ... 632

جنگ های داخلی حضرت مهدی (علیه السلام) ... 633

جنگ با دجّال چیست بگو؟ ... 633

«خادم» مهدی به شام بهر چه می رود؟او بهر انتقام به شام میرود! ... 634

حکومت سرشار از خیر و برکت ... 635

تقسیم عادلانهٔ بیت المال ... 635

بعد مهدی چه شود برما بگو؟ ... 636

بعد این عالَم آیا عالَم دیگر بُوَد؟مثل این عالم نبود، عالَمِ دیگر بود؟ ... 637

جمعه شد پس چرا آقا نیامد؟! ما چه کردیم؟ پس چرا آقا نیامد؟! ... 637

جمعه شد فضل مولا را بگو؟انتظار را گفتی فضل مولا را بگو؟ ... 638

از بلید و پلید چه حاصل شد بگو؟ ... 639

امّت احمد چرا گمراه شدند؟!علت آن چه بود چرا گمراه شدند؟ ... 639

اهل حق چرا گمراه شدند ... 640

سلام بر معصوم (علیهم السلام) در زیارت جامعه ... 641

فضائل اهلال بیت(علیهم السلام) در زیارت جامعه ... 642

اهل البیت کجا و ما کجا؟ خاندان وحی کجا و ما کجا؟ ... 642

«خادم» حدیث ثقلین چیست بر ما بگو؟ معنیِ ثِقلَین یا ثَقَلین چیست بر ما بگو؟ ... 644

ولادت امام حسن(علیه السلام) ... 644

شهیدان کربلا تنها نبودند شهید؟ گر پاک شویم ما هم می شویم شهید ... 646

مظلومیت شهید کربلا ... 647

باب الحوائج کر بلا کیست بگو ؟! باب الحوائج اصغر و عبّاساند، بگو! ... 647

از فضائل بگو، تا شاد شویم!فضل مولا را بگو، تا شاد شویم! ... 648

اهل البیت کیانند بر ما بگو؟ ... 649

ص: 17

منتقم کیست چه میکند؟ برما بگو؟منتقم مهدی است چه می کند بر ما بگو؟ ... 650

ماه رمضان نزدیک شده، ما چه کنیم؟! میزبانیِ خدا نزدیک شده، ما چه کنیم؟! ... 650

ماه مهمانی رسیده باید چه کنیم؟ روز، شب میشود، باید چه کنیم؟ ... 651

ماه شعبان گذشت ما چه شدیم؟! شاخهٔ طوبا نگرفتیم ما چه شدیم؟! ... 652

ماه رمضان ماه علیّست، غافل مباش هر چه خواهی، ماه علیّست غافل مباش! ... 653

علیّ را چرا کشتند، جُرمِ او چه بود؟! علیّ صراط مستقیم بود، جُرمِ او چه بود؟! ... 654

شهادت امیرالمؤمنین(علیه السلام) ... 657

علیّ را که کُشت تو بر ما بگو؟ آن که حامی نشد که بود برما بگو؟ ... 658

جمعهها یادی از مهدی می کنیم! عاشقیم ما، یادی از مهدی می کنیم! ... 660

خادم از مهدی چه خواهی، آشکار بگو؟! هر چه خواهی بگو، شرم مکن، آشکار بگو؟! ... 661

ماه رمضان آمد روزهداری چیست بگو؟! روزه داری چیست، روزه دار کیست بگو؟! ... 662

مهمانان خدا در ماه رمضان ... 663

ای برادر با مظالم عبادت مکن!مانعت برطرف کن عبادت بکن ... 664

بیا امروز، از مظلوم عالم بگوییم! دل ما تنگ شده، از مظلوم عالم بگوییم! ... 665

جمعه آمد چه کنیم، آقا نیامد!؟ خدایا ما غریب مانده ایم، آقا نیامد! ... 665

فاطمه دختر احمد بود با او چه کردند؟علی نفس احمد بود با او چه کردند؟ ... 666

ماه رمضان آمده، خوش آمده! رمضان نام خداست، خوش آمده! ... 668

«رحمة للعالمین» کیست بر ما بگو؟ بهترین شخص عالم کیست بر ما بگو؟! ... 669

تالی «رحمةللعالمین» کیست بر ما بگو؟!به خدا علیست غیر از او نیست بر ما بگو؟! ... 670

سیّد زنهایِ عالم کیست بگو؟! بهترین زنهای عالم کیست بگو؟! ... 671

تا توانی مدح مولا را بگومولا عزیز است، مدح مولا را بگو ... 672

رمضان است، شب اوّل را ببین؟ نور باران است، شبِ اوّل را ببین؟ ... 673

روزه داران بیایید، روزه بگیریمروزه مقبول بگیریم، روزه بگیریم ... 674

کربلا دلهای ما را خسته استکربلا قلب ها را خسته است ... 675

خانهٔ وحی را آتش زدند گو چرا؟به خدا،وحی را آتش زدند گو: چرا؟ ... 676

خادم سوختیم ، فضل مولا را بگو؟ طاقتِ ما طاق شد، فضل مولا را بگو؟! ... 677

ماه رحمت آمده همه گویید: خوش آمده! درِ رحمت باز شده، همه گویید: خوش آمده! ... 678

ماه رمضان، چه ماهیست بر ما بگو؟! برکات ماه رمضان چیست بر ما بگو؟! ... 679

عاشقان کربلا بیایید برویم کرببلا!کربلا منتظر ماست بیایید برویم کرببلا! ... 679

ماه رمضان ، ما میهمان خداییم! ما چه غم داریم، ما میهمان خداییم! ... 680

ای خدا تو نصیب کن کربلایی شویم! زائر مظلوم کربلا شویم، کربلایی شویم! ... 681

«خادم» فضلِ علیّ گو، تا علیّ یادت کند! وقت مردن، در قیامت، اکنون علیّ، یادت کند! ... 682

سخت ترین روز ، روز عاشورای حسین است! ... 682

فضل مولا را بگو، آشکارا بگو! هرچه میخواهی بگو،آشکارا بگو! ... 683

«خادم» بهر ما گو، فاطمه کیست؟!فاطمه عدلی ندارد، گو فاطمه کیست؟! ... 684

ماه رمضان آمده، گو ما چه کنیم؟! بهترین ماه آمده، گو: ما چه کنیم؟! ... 685

جمعه آمده، یاد مهدی آمده! ... 685

خدایامؤمنان باید چه کنند، تا مهدی بیاید؟ هر چه باید بکنند، گو بکنند، تا مهدی بیاید؟ ... 686

جمعه روز مهدیست، نام مهدی را بِبَر! جمعه روز امیداست، برادر نام مهدی را بِبَر! ... 688

«خادم» از خدا خواه مهدی بیاید ... 689

خدایا چه کنیم مهدی بیاید؟ ... 690

ص: 18

از خدا خواهیم مهدی بیاید! ... 690

دهم ماه رحمت وفاتِ اُمّ المؤمنین است! خدیجه همسر احمد، اُمّ المؤمنین است! ... 690

فضل مولا را بگوییم تا شاد شویم! ... 691

ای سَروَر عالم توای، یا علیّ!ای افضل از عالم تو ای علی! ... 693

علیّ را که شناخت، جز نبیّ؟! نبیّ را که شناخت جز علیّ؟! ... 695

دیدارهای شیعیان با حضرت مهدی(علیه السلام) ... 697

چه خوش است ما ببینیم رخ یار باوفا را ... 698

ای خدا مهدی کجاست، خدایا تو بر ما بگو؟! ... 700

زائر حجّ چه خواهد از خدا؟ فرج مهدی را بخواهد؟! ... 701

«خادم» مهدی از چه غایب شده،گو چرا؟سرِّ غیبت چیست؟ تو باید بگویی بر ما، چرا؟ ... 703

یادی از حضرت مهدی(علیه السلام) ... 704

فضل مولا را بگو، بهتر از این را بگو! او امیر المؤمنین است، بهتر از این را بگو! ... 705

«خادم» بعد از علی گو فضل فاطمه!سیّدة النسوان است فاطمه، گو فضل فاطمه! ... 707

«خادم» علیّ افضل است یا فاطمه؟پیمبر افضل است یا فاطمه؟ ... 708

ماه خداست ماه رمضان، ما میهمان خداییم!ماه ماه رحمت است، ما میهمان خداییم ... 709

فتنهٔ آخر زمان را ، ما چه کنیم؟!با که گوییم دردِ دل، خدایا بگو ما چه کنیم؟! ... 710

تا توانی، فضل مولا را بگو!فضل مولا را بگو، فضل مولا را بگو711

راه ما، راه حسین است، ما حسینی هستیم! کار ما، کار حسین است، ما حسینی هستیم! ... 711

فتنه یِ آخر زمان را ببین اکنون بود! خطر سلب دین را ببین اکنون بود! ... 713

ولادت امام حسن مجتبی(علیه السلام) ... 715

ماه رحمت آمده، بهر رحمت آمده! امیدوار باشید همه، ماه بهر رحمت آمده! ... 715

ماه روزه آمده، گو باید چه کنیم؟!لذّت اُنس آمده، گو باید ما چه کنیم؟! ... 716

ماه رمضان ، ماه مظلوم عالَم است!امیرالمؤمنین است او، مظلوم عالم است! ... 717

از چه فرزند پیمبر کربلا کشته شد؟!او که مهمان بود، از چه کربلا کشته شد؟! ... 718

بانوی نمونهٔ عالم کیست بگو ... 718

حَسَن آمد خوش آمد، پیمبر شاد شد! حیدر و فاطمه شاد شدند، پیمبر شاد شد! ... 719

ولادت امام حسن علیه السلام ... 720

خدایا فضل مولا را گویم، تا راضی شوی! هر چه الهامم کنی گویم، تا راضی شوی! ... 721

حبِّ دنیا چیست؟ بر ما بگو!آنچه رأسِ خطاست، بر ما بگو! ... 722

ای کاش در این ماه، لایق دیدارش شویم! ... 723

ماه رمضان، ماه رحمت است! ... 723

قرآن کتاب خداوند جَلیّ است! بهترین ناصح ما خداوند جلیّ است! ... 725

«خادم»راه مهدی چیست؟ تو بر ما بگو راه او امر خداست، تو بر ما بگو ... 726

شب نوزدهم بود، فرق مولا را شکافتند!ارکان هدایت فروریخت، فرقِ مولا را شکافتند! ... 726

فضل مولا را بگو، شب قدر است امشب! قدر بدان امشب را، شب قدر است امشب! ... 728

زبان حال زینب با پدر خود امیرالمؤمنین(علیه السلام) ... 729

پاسخ امیرالمؤمنین به زینب (علیهماالسلام) ... 730

اسراری از سرّ علیّ بر ما بگو؟! ... 731

الهی گنهکارم اسیر شهوتم ، «لا تُؤَدِّبنی»!به فضل و رحمتت بگذر خدایا «لا تُؤَدِّبنی»! ... 731

بهترین چیست؟ بدترین چیست؟ بر ما بگو؟! بهترین چیز ایمان به خداست، بعد از آن بر ما بگو؟! ... 732

ماه رمضان رفت گو چه کردیم ما؟! رحمت و مغفرت رفت، گو چه کردیم ما؟! ... 734

ای خدایتیم نوازی چه خوب است چه خوب است!در کنار بینوایان بودن، چه خوب است چه خوب است! ... 734

آیت حق که بود بعد نبیّ بر ما بگو؟! ... 736

آخر ماه رحمت شد، ببینیم ما چه کردیم؟! رحمت و مغفرت و برکت آمده، ما چه کردیم! ... 737

آخر ماه شد، ما دیر آمدیم ما چه کنیم؟! خدایا شب آخر مزد کامل میدهی؟ ما چه کنیم؟! ... 739

عید فطر آمده، خوش آمده خوش آمده! ... 739

ص: 19

شب قدر چه شبی است تا قدرش را بدانیم؟! شب قدر، شب تقدیر است، بیا تا قدرش را بدانیم! ... 740

اهل بیت پیمبر بعد از علی، چه شدند؟!هر کدام جائی آواره شدند، کشته شدند! ... 741

کربلا آرزوی عاشقان است! کربلا انقلاب عاشقان است! ... 742

روز قدس است، ظلم را محکوم میکنیم! حکم اَلله است، همواره ظلم را محکوم میکنیم! ... 742

ما آخر ندانستیم، حجّ رویم یا نرویم؟! ... 743

حجِّ مقبول کدام است، بر ما بگو! ... 744

جمعه آمد، یادی از مهدی میکنیم! شائق اوییم ما، یادی از مهدی میکنیم! ... 745

عصر جمعه شد خدا، مهدی نیامد! صبح جمعه شاد بودیم، مهدی نیامد! ... 745

آرزوی حجّ دارم، با دیدار مهدی است! عاشق مهدی هستم، شرط آن دیدار مهدی است! ... 746

ماهِ رحمت تمام شد، گو چه کردی؟! آیا آمرزیده شدی؟ به ما گو چه کردی؟! ... 748

گفتن فضلِ مولا، بهترین کار من است! وصفِ او گویم، بهترین کار من است! ... 748

آخر زمان است، دین خود را حفظ کنید! فتنه است، فساد است، دینِ خود را حفظ کنید! ... 749

دل هوای مشهد شاه خراسان دارد! ماه رحمت گذشت، دل هوای خراسان دارد! ... 750

سلام بر آل الله، سلام علیکم، سلام علیکم کثیر السلام ... 751

باز گردیم، فضل مولا را بگوییم! ... 752

فاطمه دُخت پیمبر بود، یکدانه بود! سیّد نِسوان بود، فاطمه بود، یکدانه بود! ... 753

علیّ امیرالمؤمنین بود، یاور نداشت! وصیّ بود، امیر المؤمنین بود یاور نداشت! ... 754

نام کربلا را مگو آتش زده، جانِ ما را! هر کجا نامش آمده، آتش زده، جان ما را! ... 754

فاطمه حورای انسیه بود، قدرش ندانستند! فاطمه معصومه بود، عزیز بود قدرش ندانستند! ... 755

ص: 20

دفتر اوّل

اشاره

ص: 21

مقدمه و انگیزهٔ تألیف

با حمد ثنای الهی و شکر نعمت های بی نهایت و الطاف خاصهٔ او و با صلوات و سلام دائم بر پیامبر رحمت و اهل بیت پاک آن حضرت و توسّل به آن بزرگواران صلوات الله علیهم اجمعین این اشعار را شروع نمودیم.

بارها این بندهٔ ناچیز اشعاری را در بارهٔ مدایح و مصائب اهل البیت علیهم السلام از شعرا و مداحان شنیدم و غبطه خوردم که ای کاش من هم مدّاح و شاعر بودم و در خدمت اولیای خدا قرار می گرفتم تا این که مجموعه ای از اشعار شعرای عرب و فارس را جمع آوری نمودم، بلکه من هم فیضی ببرم تا این که در بین جمع اشعار دیگران منقلب شدم و به خدای خود گفتم:

آیا می شود به من هم این موهبت را عطا فرمایی و من هم در خدمت اولیای تو باشم؟ و خداوند این موهبت را عطا نمود و من در مکه در ایّام عید غدیر شروع نمودم و فضائل امیرالمؤمنین علیه السلام را - که زیاد خوانده بودم - در غالب شعر قرار دادم و چون به محرم نزدیک شدم باز اشعاری در مصائب حضرت سیّدالشهدا علیه السلام سرودم و بیش از سه سال است که مشغول هستم و قصّهٔ شاعری خود را نیز به شعر در آوردم و چون اشعار زیاد شد به ده دفتر تقسیم گردید و این دفتر اول است که آماده گردیده، ولله الحمد اوّلا و آخرا.

سید قاسم حسینی بهارانچی (معروف به سید محمد) 5 ذیحجه سال 7931 هجری شمسی تا ذیحجه 9931.

ص: 22

شعر تو چیست بر ما بگو؟

شعر من الهامیست من شاعر نیستم! *** هر چه خواهید،به مُلهِم بگویید،من شاعر نیستم!

ارزش شعر به چیست تو بر ما بگو؟! *** ارزش شعر به تأثیر و معناست، تو بر ما بگو؟

وزن شعر چیست از کجا دانیم ما؟ *** وزن ارزش شعر است، از کجا دانیم ما؟

گویند: شعر تو وزنی ندارد؟ *** وزن قیمت شعر است، چرا وزنی ندارد؟

ای برادر، من خودم وزنی ندارم *** از چه گویید: شعر من وزنی ندارد؟!

وزن شعر معنی شعر شاعر است! *** ور نه شعر هیچ کس وزنی ندارد!

عمر خود را صرف وزن شعر مکن! *** شعر با معنا بگو، خود را مشغول وزن شعر مکن!

وانگهی شعر من الهامیست، از خودم نیست! *** هر چه گویم الهامیست، از خودم نیست!

تو مُلهم را بگو: الهامت وزنی ندارد! *** ارزش شعر وزن است، شعر تو وزنی ندارد!

او گوید بُرو کارت برس، وزن کجا ارزش کجا؟! *** فکر خود اصلاح کن، وزن کجا ارزش کجا؟!

شعر من الهامیست، من ش-اعر نیستم! *** هر چه خواهید بگویید، من شاعر نیستم!

از کجا شاعر شدی بر ما بگو؟

روزگاری به فکرشعر بوده ام من *** ناتوان از شعر و هنر بوده ام من

تا که اشعاری در فضائل دیده ام *** پس ازآن اشعاری، در مصائب دیده ام

پیش خود غبطه خوردم چرا من نیستم *** بین آن مرثیه خوا ن ها چرا من نیستم

به خدایم همی، گفتم، روکردم به او *** هر چه گفتی، من عمل کردم به او

خدایا مرا موهبت شعر عطا کن مولا *** ای خدا، موهبت شعر عطا کن مولا

پس عطا کرد به من موهبتی از کرمش *** تا بگویم شعر، از موهبتی از کرمش

این قریحه در حرم داد مرا *** هر چه داد، در حرم داد مرا

پس غدیر آمد و ما، در حرم می بودیم *** فارغ از گفت و شنود، در حرم می بودیم

تا که من، از فضل مولا گفتمی *** لطف او بود، از فض-ل مولا گفتمی

در حرم بودیم، محرّم آمد *** ما عزادار شدیم، محرّم آمد

فارغ البال شدیم در آنجا *** سخنی کس نداشت در آنجا

پس شروع به عزاداری شد *** فکر من سوی عزاداری شد

پس سرودم که محرّم آمد *** همهٔ اشک ز محرّم آمد

جلسات و عزا بر پا شد *** پرچم عزاخانه ها بر پا شد

پرچم سرخ حسینی را دیدم *** همه جا شور حسینی را دیدم

هاتفی گفت: مردم در عزایند بیا *** همه در شور و عزایند بیا

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** آه اطفال بلند است بیا تا برویم

ص: 23

زینب اندر غم و آه است بیا تا برویم *** آه اطفال بلند است بیا تا برویم

اشک اطفال بلند است بیا تا برویم *** غم و اندوه بلند است بیا تا برویم

اهل بیت درمانده اند، بیا تا برویم *** همه بیچاره و درمانده شدند بیا تا برویم

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** آه اطفال بلند است بیا تا برویم

غم و اندوه زیاد است بیا تا برویم *** نالهٔ مظلوم بلند است بیا تا برویم

خبری از کربلا می شنوی *** تو از دور خبری می شنوی

الغرض لطف خدا شامل شد *** لطف حق آمد و این شاعر شد

شعر تو از بهر کیست بگو؟

سخن من ز مولا شروع گردیده *** گو که توفیق بوده، شروع گردیده

مولا عزیزخداست، عزیزست نزد من *** او غریب است غریب است نزد من

مظلومی چو او یافت نشود *** با فضیلت چو او یافت نشود

گر شما گویید: او مظلوم عالم است *** به خدا جز این نیست،او مظلوم عالم است

پیش از این احمد گفت مظلوم عالم است *** من که گویم: حق گفت او مظلوم عالم است

پس بیایید همگی یاور مظلوم شویم *** همگی جمع شویم، یاورمظلوم شویم

تو بیا تا جمع شویم، بهر او گریه کنیم *** حق او را به فهمیم، بهر اوگریه کنیم

او غریب مدینه بوده است *** مالک شهر مدینه بوده است

غاصبین دار و ندارش برده اند *** دست او بستهاند و حقّش برده اند

بیست و پنج سال شده خانه نشین *** او عزیز بوده شده خانه نشین

او وصیّ پیمبر بود ه *** حافظ دین پیمبر بوده

در غدیر او معیّن گردید *** همه دانند که معیّن گردید

همه با او بیعت کرده اند *** و سپس نَقضِ بیعت کرده اند

فضل او را همگی دانسته اند *** منکر او شده اند همگی دانسته اند

پیمبر شهرِ علمِ بود و بس *** درِ آن شهر، علیّ بود و بس

علم او بود که نجات داد ما را *** صبر او بود که نجات داد ما را

حق او آشکار بود، همه میدانستند *** حق، همراه علیّ بُود همه میدانستند

غاصبین گو همه نادان بُودند *** حق را نپذیرفتند نادان بُودند

حق کجا و آنان کجا؟ *** حقّ علیّ بود، آنان کجا؟

همه محتاج به علمش بودند *** او نبود محتاج، محتاج به علمش بودند

گر که بشماری نشانِ حق او *** صد کتابی شود، نشان حق او

غصب حق او نمودند، طاغوت شدند *** حق او را غصب نمودند، طاغوت شدند

خدا گفت به طاغوت کافر بشوید *** دست بیعت ندهید، کافر بشوید

ص: 24

حرف قرآن است این، بیدار باش *** خواب غفلت مرو بیدار باش

خادم آل الله ام من، خادمم درتخلص خادمم من خادمم

شعر گویم بهر عقبا خادمم *** شعرگویم بهر مولا خادمم

شما دانید حقّ، همراه علیست *** شعر من هم همراه علیست

حق علیست، حق همراه علیست *** شعر من حق است، حق با علیست

هر چه گویم، اوصاف علیست *** همه خوبی ها اوصاف علیست

شعر من ناقص و ناچیز بُوَد *** شأن من ناقص و ناچیز بُوَد

من کجا و وصف اوصاف علّی *** شمّه ای گویم ز اوصاف علّی

من همی دانم که او قدرش علیست *** نِی فقط بین مردم نامش علیست

قدر او را جز خدا و نبیّ نِی دانند *** هر چه گویند، قدر او، کی دانند؟

گر نبیّ را شناسی، علیّ او باشد *** علی را گر شناسی نبیّ او باشد

همه دانند علیّ نفس نبیّ است *** همه چیزش نبیّ، نفس نبیّ است

آیه «انفسنا» شاهد اوست *** قول احمد «أنا منک» شاهد اوست

احمد و مولا از یک شجرند *** هر چه هستند از یک شجرند

انبیاء و رسل، خوب دانند *** قدر این دو را، خوب دانند

تو بدان که ملائک خادمند *** بهر مولا و احمد خادمند

خادمان را گو تا خدمت کنند *** بهر این دو گو تا خدمت کنند

خادم افتخاری خدایا این مَنَم *** من که مزدی نخواهم این مَنَم

افتخارم هست تا خدمت کنم *** تا که هستم من خدمت کنم

خدمتم را آن سرا باور کنند *** خادمیّم را آن سرا باور کنند

آن سرا هم خادمی باشم همی *** افتخار است خادمی باشم همی

افتخارم خادمی باشد و بس *** چیز دیگر نخواهم، خادمی باشد و بس

گر پذیرند مرا، من شاکرم *** گر خدا هم پذیرد شاکرم

الغرض، شعرمن، خادمی بوده است *** تو ببین، تخلّص، خادمی بوده است

«خادم» از خدا خواه خالص باشی *** در همه چیز بخواه خالص باشی

سوگند خدایا، به حقِّ مخدوم *** خالصم کن خدایا، بحقّ مخدوم

ص: 25

هدفت از شعر تو چیست بگو؟

از کجا شاعر شدی، بگو تا بدانیم

هدف من، رضای حق بُوَد *** هر چه گویم، رضای حق بُوَد

جز رضای او، نخواهم چیزی *** هر چه باشد، نخواهم چیزی

اجر و پاداش عقبا خواهم *** همه چیزم بهر عقبا خواهم

حسن ظنّم به خدایم خوب است *** خدایا، حسن ظنّم، به خدایم، خوب است

بهترین حسن ظنّم به اوست *** همۀ امید من گو به اوست

او مرا به این راه، هدایت فرمود *** من هدایت خواستم، هدایت فرمود

هر چه خواستم به من داد ز کرم *** هر چه دارم او به من داد ز کرم

من رضای او خواهم و بس کنم *** چیز دیگر نخواهم، بس کنم

من نداشتم، او کرد کرم *** هر چه خواستم، او کرد کرم

همه امّیدم از او، کرم است *** هر چه او می دهد، از کرم است

ما طلبکار نیستیم از خدا *** بلکه امّیدوار هستیم به خدا

او کریم و رحیم است دانیم *** کرم و رحمت او را دانیم

ما ز او شِکوِه نخواهیم نمود *** به کسی شکوه نخواهیم نمود

شکوه از تنگی و ناداری کردن *** گلهٔ از خالق است، ناداری کردن

شکوه از زندگی، شکوه ز خداست *** نزد خلق شکوه مکن، شکوه ز خداست

چقدر زشت است که گوییم: نداریم ما *** دادهٔ او خوریم و گوییم: نداریم ما

تو که شکر منعمت را نکنی *** این همه نعمت او را چه کنی؟

آبروی خدا را از چه ما می بریم؟ *** نعمتش می خوریم و آبرو میبریم؟

پاسخ تو در قیامت چه خواهد بُود *** گر بپرسند چه کردی؟ چه خواهد بود؟

شاکر نعمت حق باش و بگو *** صرف حق کردم و چیزی مگو

(لطف حق با تو مداراها کند *** چون که از حد بگذرد رسوا کند)

(شکر نعمت نعمتت افزون کند *** کفر، نعمت از کفت بیرون کند)

شاکر حق باش و لطف او طلب *** هر چه می خواهی از لطف او طلب

با توسّل، به درگاه حق راز کن *** راه خود را با توسّل باز کن

هر چه خواهی با نام موالیّت بخواه *** نام آنان ببر، با نام موا لیّت بخواه

آدم چون بیچاره شد، واسطه بُرد *** تو اگر بیچاره شدی، باید واسطه بُرد

یاد حق همه جا نیکو بُوَد *** ذکر حق همه جا نیکو بُوَد

«خادم» خادمی کن، از خدا، هرگز غافل مشو *** غافل آر می شوی از خدا و مرگ غافل مشو

ص: 26

نصیحت خادم

خادم تو خود را نصیحت نکردی؟ *** از چه خود را نصیحت نکردی؟

حق این است که خود را نصیحت بکنی *** چون پاک شدی دیگران را نصیحت بکنی

حق همین است نیاز به نصیحت دارم *** ناصحان گو بیایند نیاز به نصیحت دارم

راه سخت است، نیاز به نصیحت دارم *** راهنما خواهم، نیاز به نصیحت دارم

ای خدا لطف کن مرا هادی باش *** دست من بگیر و مرا هادی باش

فکر مکن خوب شدی، مَن مگو کور شدی *** مَن، سُخن شیطان است مگو، کور شدی

تو که هیچ نیستی، تو مگر کیستی؟ *** آری من همانم، تو مگر کیستی؟

تو که از خود نیستی، مالک خود نیستی *** آری از خود نیستم، تو مگر کیستی؟

مالک خود نیستم همه چیزم از خداست *** فضل او بوده، همه چیزم از خداست

آری من خالص نیستم، نیاز به نصیحت دارم *** نزد حق شرمسارم، نیاز به نصیحت دارم

آری من اینم درست گفتی، خدا داند باطنم *** من گناه کردم، او عفو ک-رد، خ-دا داند باطنم

این همه نعمت به تو داد، از فضل خود داد *** شکر نعمت نکردی، باز، از فضل خود داد

گر عبادت در قبال نعمت رود، توچیزی نداری *** با گناهانت چه خواهی کرد؟ تو چیزی نداری

گر عفو خدا در نیابد تو را، چیزی نداری *** من امید وارم به خدایم، مگو چیزی نداری

ای برادر، کار خیری بکن، تا رحمت کنند *** راه رحمت را باز کن، تا رحمت کنند

هیچ کس زِ اعمالش، داخل جنّت نشود، *** آری با فضل و رحمت، داخل جنّت بشود

خادم بیدار شو، لایق فضل خدا شو *** با فضیلت شو، لایق فضل خدا شو

خوب گوئی فضل او گر نباشد خاسریم *** فضل او را بخواه گر نباشد خاسریم

او از نیستی آورد به هستی، تا فضلت کند *** اهل فضل و کرم باش، برادر تا فضلت کند

فضل حق شایستگی خواهد، شرط آن فضل تو است *** تو بیا فضل کن تا فضلت کنند، شرط آن فضل تو است

خادم شرمنده باش، شرمندگی، توبه است *** گو این را هم ز تو خواهم، شرمندگی توبه است

اوّل و آخر من، دست کریم است میدانم من *** سفره باز کردن نزد کریم، زشت است، می دانم من

مادرم سحر میگفت: خدایا مرا مجّانی ببخش *** من چیزی ندارم، ای خدا، مرا مجّانی ببخش

خدایا دار و ندارم، توئی، همه امّیدم تویی *** من نگویم ندارم، تو دادی، همه امّیدم تویی

گر ببخشی حبیبت خشنود شود، گر نبخشی دشمنت *** پس ببخش من را، تا خشنود نشود، دشمنت

ما به امّید رحمت آمدیم، نا امیدمان مکن *** توکریمی ورحیمی، تورؤفی نا امیدمان مکن

«خادم» نکند فکر کنی، تو چیزی داری؟ چیزی نداری *** هر چه داری ز خداست، پس تو چیزی نداری

ص: 27

خادم اعتقاد صحیح چیست بر ما بگو؟

خدایا، تو دانی چیست بر ما بگو؟

توحید و رسالت و قیامت اصل است *** این نشان مسلمانی توست، اصل است

ایمان و ولایت و محبّت، شرط است *** بیزاری از دشمنان دین، شرط است

اخلاق و حدود و فروع، فرع است *** در اصل، محبّت و ولایت اصل است

گر که خواهی دین تو، سالم بماند *** دور مشو از صادقین، سالم بماند

گر خواهی از گزند دشمنان سالم بمانی *** بی تقوائی مکن، تا از دشمنان، سالم بمانی

پیروی از دشمنان دین مکن، تا سالم بمانی *** امر حق را گوش کن، تا سالم بمانی

اصل و فرع دین را از معصومین بگیر *** هر چه خواهی را از معصومین بگیر

دین و ایمان تو از لطف خداست *** حافظ آن خدا باشد، از لطف خداست

گر که خواهی دین تو سالم بماند *** به خدا بسپار، دین تو سالم بماند

گر که خواهی قوّت ایمان بیابی *** چاره ای نیست جز تقوا، بیابی

گر که خواهی وقت مردن شاد باشی *** مردمان را شاد کن، وقت مردن شاد باشی

گر خواهی علیّ را وقت مردن شاد ببینی *** از حریم او دفاع کن، تا علیّ را شاد ببینی

گر که خواهی خدا از تو خشنود شود *** خلق را شاد کن، تا از تو خشنود شود

«خادم» مهراس، غافل از لطف حقّ مباش *** او کریم و رحیم است، غافل از لطف حقّ مباش

خادم رمز موفقیّت چیست بگو؟

بایدت توفیق، از خدا خواهی و بس *** توفیق از خداست، از خدا خواهی بس

راه حق، توفیق خواهد تو بدان *** بی عنایت کس نیابد ره، تو بدان

اهل خیر باش تا توفیقت دهند *** خیرخواه باش، تا توفیقت دهند

اهل تقوا باش تا علمت دهند *** با خدا باش، تا علمت دهند

گر خدا را خواهی، خدا خواهد تو را *** چیز دیگر گر خواهی، شیطان خواهد تو را

تو بیا احسان کن، تا احسانت کنند *** اهل احسان باش تا احسانت کنند

ای برادر گوش کن، تا ز قرآن بشنوی *** فکر احسان باش، تا ز قرآن بشوی

رمز توفیق به زرنگی نبود *** ترک حیله، زرنگی بود

پاک کن باطن خود راو بخواه *** هر دعایی که خواهی بخواه

باطن آرپاک شود کار آسان شود *** پاک شو هر چه خواهی آسان شود

مانع فیض مشو، تا فیضت رسد *** اهل فیض باش تا فیضت رسد

هر چه بر هر که خواهی، بر خود خواسته ای *** خیر مردم هرچه خواهی، بر خود خواسته ای

راه توفیق بسی، راه نزدیکی بود *** خیر خواه باش، راه نزدیکی بود

ص: 28

دَرِ خیر را نبند از بهر خود *** خیر رسان تا برسد بهر خود

سخن خیر خیر است بدان *** خیر اگر گوئی خیر است بدان

«خادم» تو بیا، شروع کن خیر خود *** خیر آید نزد تو، شروع کن خیر خود

رضای به قضای الهی

رضای به قضا، رضای به خداست *** گلایه از قضا گلایه از خداست

افضل عبادات رضای از خداست *** رضای به قضا رضای از خداست

گر که بنده از خدا راضی شود *** خدایش نیز از بنده راضی شود

عبد ناراضی چه تواند بکند *** گو کند، هر چه تواند بکند

هر که راضی به رضای حق بود *** به کمتر چیز، محبوب حق بود

راضی از کار خدا، شاد بود *** ور نه غمگین و نا شاد بود

تو اگر راضی و شاکر باشی *** متنعّم به نعیم و شاکر باشی

درِ رحمت را مَبَند بهر خویش *** راه رحمت را باز کن بهر خویش

گر بخواهی و نخواهی مقدّر این است *** تو چه دانی، صلاح و مقدّر این است

تو نگاهی به زیر دستانت بکن *** تو فکری به زیر دستانت بکن

هر که را بهر صلاحش دادند *** به تو نیز بهر صلاحت دادند

غم دنیا را مخور ای جانا *** بی جهت غم مخور ای جانا

طالب رحمت حق باش همی *** رو به رحمانیّت حق باش همی

«بر گو به آن که نیست رضا بر قضای حق» *** شرم کن از خدا، راضی شو بر قضای حق

«خادم» تو راضی به قضای حق باش *** گلایه مکن، راضی به قضای حق باش

یاد حق اصل عبادت بود

یاد حق اصل عبادت بود *** ذکر حق، مخّ عبادت بود

یاد حق کن نیّتت پاک شود *** نیّتت پاک کن قلبت پاک شود

یاد حق کن قلبت آرام شود *** ذکر حق کن دلت آرام شود

دل هر کس با خدا مرتبط است *** تو بدان قلب او منبسط است

دل که با یاد خدا، آرام است *** هر خطر رخ دهد، آرام است

مضطرب را بدان دور از خداست *** مطمئن را بدان، محو خداست

گر خواهی همه کارت، عبادت شود *** نیّتت را پاک کن، تا عبادت شود

یاد حق، کار را آسان کند *** غافلی، کار را دشوار کند

ص: 29

گر تو از یاد خدا، دور شوی *** کم کم از راه خدا، دور شوی

تو اگر یاد خدا را، داری *** چه نداری، خدا را داری

غافل از یاد خدا بیمار است *** تو بدان مضطرب و غمخوار است

هر چه داری، ز خدا داری تو *** هر چه خواهی، ز خدا خواهی تو

جز خدا کیست، تو را یاد کند *** یاد او کن، او تو را یاد کند

ذاکر حق، نور صورت دارد *** دل آرام و محبّت دارد

«خادم» از یاد خدا، دور مشو *** هر کجایی از خدا، دور مشو

هدف ما خداست إن شاءالله

هدف ما خداست إنشاءالله ***

هر چه خواهیم ز خداست إن شاءالله

راه حق را میرویم، إن شاءالله *** جز رضایش نخ-واهیم، إن شاءالله

ما هدایت خواهیم زخدا، إن شاءالله *** همه چیز را زخدا خواهیم إن شاءالله

توفیق عمل خیر خواهیم، إن شاءالله *** کار را به خدا واگذاریم، إن شاءالله

به خدا نزدیک میشویم، إن شاءالله *** بلکه او ز ما راضی شود، إن شاءالله

داخل جنّت شویم، إن شاءالله *** هم نشین احمد شویم إن شاءالله

هم نشین علیّ شویم، إن شاءالله *** لذّت آن را ببریم، إن شاءالله

عشق با حوری کنیم، إن شاءالله *** با خدا هم خویی کنیم، إن شاءالله

به دیدار احمد رویم، إن شاءالله *** به دیدار مولا رویم، إن شاءالله

کی شود آزاد شویم، إن شاءالله *** در جوار حق شویم، إن شاءالله

تو دعا کن تا رویم، إن شاءالله *** پاک و پاکیزه رویم، إن شاءالله

سالم از دنیا رویم، إن شاءالله *** از قیامت بگذریم، إن شاءالله

از صراط بگذریم، ان شاءالله *** خالد در جنّت خلد شویم، إن شاءالله

هر چه خواهیم از خداست،إن شاءالله *** شافع ما احمد است، إن شاءالله

دم مرگ، او شافع است، إن شاءالله *** همه جا، او شافع است، ان شاء الله

مردن ما راحت است، إن شاءالله *** شاد و شیرین است، إن شاءالله

بعد مردن برزخ است، إن شاءالله *** برزخ ما راحت است، إن شاءالله

هم نشین ما نیک است، إن شاءالله *** هم نشین ما احمد است، إن شاءالله

ما ز دوزخ دور شویم، إن شاءالله *** داخل جنّت شویم، إن شاءالله

طعم مرگ شیرین شود، إن شاءالله *** مردن ما آسان شود، إن شاءالله

میهمان رحمان شویم، إن شاءالله *** میهمان رحیم شویم، إن شاءالله

از در رحمت رویم، إن شاءالله *** از در حسین رویم، إن شاءالله

ما حسرت نخوریم، إن شاءالله *** با دلی شاد رویم، إن شاءالله

ص: 30

مادح مولا شویم، إن شاءالله *** مادح زهرا شویم، إن شاءالله

زائر مولا شویم، إن شاءالله *** میهمان او شویم، إن شاءالله

حق از ما راضی شود، إن شاءالله *** در جوار حق رویم، إن شاءالله

«خادمی» مقبول شویم، إن شاءالله *** شعر ما مرضیّ شود، إن شاءالله

ازخدا هر چه خواهی به خواه

تو چه خواهی از خدا، بسم الله *** هر چه خواهی بخواه، بسم الله

از خدا خواهیم احسان و کرم *** شأن او هست احسان و کرم

با کرم باش، با کریمان باشی *** رحم کن با رحیمان باشی

زود گذر تا خدا زود گذرد *** گر تو بگذری، خدا زود گذرد

عفو کن تا خدا عفوت کند *** رحم کن تا خدا رحمت کند

احسان کن تا خدا احسانت کند *** اکرام کن تا خدا اکرامت کند

راه ده تا خدا راهت دهد *** راه مبند، تا راهت دهند

ظلم مکن بر بندگان، یادت کنند *** شاد کن آنان را، تا شادت کنند

هر چه کردی به خود کردی بدان *** گر ظلم کردی به خود کردی بدان

مهر اگر کردی مهرت می کنند *** ظلم اگر کردی ظلمت می کنند

تو مشو غافل ز اعمالت بدان *** دست گیری دست گیرندت بدان

ظلم مکن گر چه باشد پاره جو *** (گندم از گندم بروید جو ز جو)

تو بیا احوال خوبان را ببین *** بدان را نبین خوبان را ببین

تو اگر خواهی با آنان شوی *** چو آنان باش تا با آنان شوی

صادق کار خود باش و بگو *** «اهدنا الصادقین» باش و بگو

صادق آر باشی قیامت صادقی *** صدق نافع بود، قیامت صادقی

صادقان را دوست گیر، گر صادقی *** صادقان را همراه باش گر صادقی

دور مشو از صادقان دورت کنند *** راه دیگر را مرو، دورت کنند

«اهدنا» را هر چه خوانی یاد کن *** یاوَرانَت را شناس و یاد کن

تو اگر با آل احمد می روی؟ *** همه جا، با آل احمد می روی؟

آل احمد بهترینند شافع اند *** تو با آنان باش، آنان شافع اند

دامن آل نبیّ را بگیر ای عزیز *** همرهِ آنان روان شو ای عزیز

راه دیگر گر روی تاریک بُوَد *** گِرد اعدا گر روی تاریک بُوَد

یک قدم هم، با آنان مَرو *** گر روی باز گرد، با آنان مرو

توبه ات دنیا پذیرند، گوش کن *** کار خود اصلاح کن، گوش کن

راه ما راه نبیّ و آل اوست *** راه حق راه نبیّ و آل اوست

ص: 31

«خادم» از قرآن و عترت دور مشو *** درس بگیر از قرآن و عترت دور مشو

درهای رحمت الهی

در رحمت بَهرِ ما باز بود *** راه رحمت بَهر ما باز بود

رحمت حق بی نهایت باشد *** نعم حق، بی نهایت باشد

رحمتش بهر همه جاری بود *** نعمتش بهر همه ساری بود

رحمتش بر محسنین نزدیک است *** هر که نیکوکار بُوَد، نزدیک است

لایق رحمت حق شو، تا رحمت کند *** رحم کن برادر، تا خدا رحمت کند

بخل را دور کن، تا احسانت کند *** به بخیل گو: در رحمت، بر همه باز بود

مشکل از توست در رحمت بر همه باز بود *** گر تو اهل رحمتی، در رحمت باز بود

مشکلی نیست برتو، در رحمت باز بود *** گر زود گذری، در رحمت باز بود

مشکل از توست، در رحمت باز بود *** گر تو بگذری، در رحمت باز بود

پس توبنگر هرچه کنی، با خود کنی *** هر چه با خلق کنی، با خود کنی

آنچه کردی آیدت، غافل مشو *** نظری کن به رحمت، در رحمت باز است

از مکافات عمل، غافل مشو *** مشکل از توست، در رحمت باز است

عالم حشر همین است، در رحمت باز است *** اهل رحمت به شو، در رحمت باز است

اهل دوزخ بخیل و خسیس بوده اند *** از چه محروم شده اند؟ خسیس بوده اند

رحمت حق فراوان بود، در رحمت باز است *** راه رحمت به پیما، در رحمت باز است

سیرهٔ اولیا را ببین، آنان اهل رحمتند *** درس رحمت بگیر، آنان اهل رحمتند

اهل رحمت رحم دارند، همگی مرحوم بوند *** خداوند رحمان است، همگی مرحوم بوند

ای خدا دل ما را پر از رحمت کن *** تا رحیم باشیم، پر از رحمت کن

خوی خوبان به ما ده، دررحمت باز است *** تا شویم اهل رحمت، در رحمت باز است

ای برادر بیا خوب شویم، به هم رحم کنیم *** بلکه مرحوم شویم، گر به هم رحم کنیم

کافر آر باشیّ و اهل رحمتی *** به خدا سوگند، اهل رحمتی

گر تو مؤمن هستیّ، و بی رحمی بدان *** لایق رحمت نباشی، بی رحمی بدان

«خادم» کار خیر را فراموش مکن *** اهل خیر باش، کار خیر را فراموش مکن

راه امید چیست؟ بر ما بگو

راه امّید فراوان باشد *** رحمت حق فراوان باشد

سعهٔ رحمت حق، کی دانی *** عدد رحمت حق، کی دانی

ص: 32

درب نومیدی ما، بسته شده *** یأس از رحمت حق بسته شده

رحمت حق، سابق بر غضب است *** راه امید بیاب، سابق بر غضب است

تو اگر خواهی، اهل رحمت باشی *** ای برادر رحم کن، اهل رحمت باشی

اهل احسان باش تا احسان شوی *** با فقیران باش، تا احسان شوی

از خدا خواه که محسن باشی *** راه حق رو که محسن باشی

راه احسان چه فراوان باشد *** اهل خیر باش، فراوان باشد

اهل خیر باش، تا خیر آیدت *** خیر را در یاب، تا خیر آیدت

گر تو قدمی سوی خدا برداری *** از سوی خدا، تو قدم ها داری

راه رحمت مگو: بسته شده *** بسته کی بوده، مگو بسته شده

با خدا بند، قرار داد بندگی *** مگسل تو، قرار داد بندگی

در رحمت به سویت باز است *** راه رحمت به سویت باز است

«خادم» در رحمت باز است بیا *** در رحمت مبند، باز است بیا

رحمت حقّ بسی گسترده است

راه خیر باز است درِ رحمت باز است *** تو کجا میروی درِ رحمت باز است

راه را گم کرده ای، راه رحمت باز است *** تا توانی رحم کن درِ رحمت باز است

رحم کن تا رحمت کنند *** عفو کن تا عفوت کنند

راه رحمت بازاست، در رحمت باز است *** ای برادر خدا را ببین، در رحمت باز است

فضل او شامل شود، درِ رحمت باز است *** ناامیدی گناه است، در رحمت باز است

خوش گمان باش به خدا، در رحمت باز است *** او کریم است، رحیم است، در رحمت باز است

ناامیدی حرام است، در رحمت باز است *** تو گدای خدا باش، در رحمت باز است

درِ خالق را بزن نائل شوی *** راه حق را برو به خدا نائل شوی

دل خود نزد خدا بَر، در رحمت باز است *** عزّت آر خواهی خدا را بخوان

درِ رحمان را بکوب، درِ رحمت باز است *** ذلّت آر خواهی مخلوق را بخوان

گر نداری آبرو، واسطه بَر نزد او *** ناامیدی حرام است، در رحمت باز است

بار اوّل گر ندادند، باز بُرو اصرار کن *** ناامیدی حرام است، در رحمت باز است

دری را گر زدی، اصرار کن، روزی باز شود *** ناامیدی حرام است، در رحمت باز است

گر که خواهیُّ و منعت کنند، مانعش خود باشی *** فکری در کار خود کن، درِ رحمت باز است

گر صلاح تو نباشد، چیز دیگر می دهند *** ناامیدی حرام است، در رحمت باز است

گر دعائی کنی بر تو ذخیره می شود *** در قیامت دهندت، در رحمت باز است

ای بسا دعائی کنی و صلاحت آن نباشد *** پس بلائی از تو دور گردد، در رحمت باز است

هیچ دعائی ضایع نشود، آن مُخّ العباده است *** نا امید مباش، در رحمت باز است

ص: 33

نیمه شب برخیز و وقت سحر، خدایت را بخوان *** نا امیدی حرام است، در رحمت باز است

از خدا خواه تا سحرخیز شوی هر چه خواهی شوی *** ناامیدی حرام است، در رحمت باز است

گر موفّق نشوی، گناهانت تو را بسته است *** ناامیدی حرام است، در رحمت باز است

روز ببین چه گناهی کرده ای، توبه کن *** سحرت از دست مده، در رحمت باز است

از خدا خواه که تو را از گناه حفظ کند *** ور نه توفیقی نباشد، در رحمت باز است

آبرو گر نداری شفیعان را بِبَر *** حاجتت داده شود، در رحمت باز است

«خادم» بگو: هر چه دارم به لطف حق بود *** هر چه گفتم خدا داد، در رحمت باز است

امید به رحمت الهی

وسعت رحمت حق را که داند ای رفیق *** ِ رحمت حق گسترده است، که داندای رفیق

ای برادر بیا از درِ رحمت وارد بشویم *** حق بخواه تا ازدر رحمت وارد بشویم

تو بیا تا در یثرب به زیارت برویم *** رحمةللعالمین آنجاست به زیارت برویم

کریمان اهل البیت آنجایند بیا تا برویم *** صادقین وصالحین، آنجایند بیا تا برویم

مَنبَعِ رحمت گر خواهی در نجف باشد بیا *** او مهمان نواز است، در نجف باشد بیا

ای برادر باب نجات باز است کربلاست *** زیر قبّه بخوانیم خدا را، کربلاست

حَرَم باب الحوائج کاظمین است بیا *** حاجتی گر داری کاظمین است بیا

منبعِ جود و کرم آنجاست بیا *** به خدا جواد الائمّه آنجاست بیا

خانهٔ هادی و عسکری در سامراست *** در بِزن خانهٔ عسکری، درسامراست

خانهٔ مهدی موعود آنجاست *** صاحب خانه است او آنجاست

کعبه خانهٔ خداست، قدر بدان *** حاجتت بر آورده شود قدر بدان

دور کعبه توبه کن، آمرزنده است *** هر که آنجا رود آمرزنده است

درِ اهل البیت به جنّت، رکن یمانی بود *** هر چه خواهی بگو، رکن یمانی بود

من که آنجا به وصالم رسیدم ای رفیق *** عاشقش هستم اگر بینم باز، ای رفیق

هر کجا او را بخوانی او نجاتت می دهد *** غوث و فریادرس است، نجاتت می دهد

داشتم غرق می شدم، او را ندا کردم بیا *** او مرا از مرگ نجاتم داد، ندا کردم بیا

دامن آل الله رابگیر، بهرنجاتت ای رفیق *** جای دیگر نجاتی نیست، بیاای رفیق

تو بدان آنان اسباب رحمتند *** راه دیگر مرو، اسباب رحمتند

رحمت حق مشروط به ولایت باشد *** با ولایت بُرو مشروط به ولایت باشد

راه ما بهر نجات، نزدیک است بیا *** ای برادر راه دور مرو نزدیک است بیا

گر که خواهی به نجاتت برسی بیدار باش *** راه قرآن و عترت بگیر، تا برسی بیدار باش

راه دیگر مرو، گمراه می شوی بیدار باش *** تمسّک به قرآن و عترت بکن بیدار باش

از صراط مستقیم خارج مشوگمراه شوی *** راه را گم مکن، از دین خود گمراه شوی

ص: 34

ای برادر راه خنّاسان مرو گمراه شوی *** گوش مده کانان چه گویند، گمراه شوی

«خادم» در پناه خدا باش، از شرّ خودی *** آن که گمراهت کند، نیست جز خودی

راه امید مگو بسته شده

راه امید مگو بسته شده *** لطف الله مگو بسته شده

هر زمانی راه امیدی هست *** راه امید کی بسته شده

مردمان گر چه گنهکار شدند *** راه تقوا مگو بسته شده

راه ها باز است مگر بسته شده؟ *** راه خیر و شرّ مگر بسته شده

هر که راهِ خیر خواهد می رود *** هیچ راهی تو مگو بسته شده

مردمان بر خیر و شرّ مختارند *** پس مگو راه خیر، بسته شده

تو بگو: گناه فراوان شده است *** لیک مگو راه خیر بسته شده

کس نمی گوید تو فاسد باشی *** پس مگو راه خیر بسته شده

لطف حق را ببین بر سر ماست *** پس مگو لطف خدا بسته شده

نا امیدی گناهیست بزرگ *** پس مگو راه خدا بسته شده

تا توانی امیدوار کن، راه امید را مبند *** لطف حق را بیان کن، مگو بسته شده

مردمان بهر امید زنده اند *** راه امید مگو بسته شده

لطف حق پیشی ز خشم او کند *** تو بگو: در رحمت باز است، مگو بسته شده

مردمان را به خوف و رجا دعوت کن *** رحمت، حق گسترده است مگو بسته شده

تو بدان خوف و رجا، دو بال مؤمن اند *** تا که پرواز کند، پس مگو راه رجا بسته شده

مؤمنانی بُدَند در مهد فساد *** به رسیدند به حق در مهد فساد

لطف حق بی نهایت بود

لطف خدا را ببین، مگو بسته شده *** تو ببین، مگو: لطف خدا بسته شده

بارها لطف الله تو را دریافته *** لطف او بر همه است مگو بسته شده

تو اگر خواهی به راه حق روی *** راه حق باز است مگو بسته شده

راه را تو مبند لطف خدا جاری بُوَد *** لطف جاری را ببین مگو بسته شده

هر گنهکار گر به حق رو آورد *** راه او باز است مگو بسته شده

رحمت حق، تو را حق بدهند *** گر تو رحمی نداری، مگو بسته شده

«خادم» تا توانی رحمت حق را بگو *** رحمت حق جاری است مگو بسته شده

راه باز است بهر همگان *** امتحانی است مگو بسته شده

ص: 35

تا توانی رو به زیبایی ها کن *** پس مگو: لطف خدا بسته شده

راه امید ما بسته شده

راه امید ما، بسته شده *** دل ماها، همه خسته شده

راه اصلاح همه بسته شده *** درِ رحمت تو گو: بسته شده

همه غمگین و پریشان باشند *** همه خشمگین و پریشان باشند

برکت ها ببین رخت بسته *** راه امید ما، رخت بسته

نه حیایی نه حجابی باشد *** نه کلامی نه تأثیر کلامی باشد

هر حرامی حلال گردیده *** همگی اهل گناه گردیده

راه امید نباشد دیگر *** گو که تأثیر نباشد دیگر

مردمان غرق گناه گردیدند *** از رَهِ دین جدا گردیدند

همه در فکر دنیا باشند *** غرق دنیا، فکر دنیا باشند

نه حیایی نه حجابی باشد *** بی حیایی رواج می باشد

منکرات را همه انجام دهند *** هر حرامی همه انجام دهند

اهل دین مورد استهزا اند *** گر سخن گویند گرفتار اند

زندگی بین مردم تلخ شده *** راه امید ز همه سلب شده

با دیانت کم کسی می میرد *** هر که با بار گناه می میرد

ازدواج ها همه تعطیل شده *** گو که احکام همه تعطیل شده

دختر پاک و شایسته کجا می باشد *** گر که باشد خواهان کجا می باشد

دفتر عقد و طلاق را بنگر *** همه سوی طلاقند خدا را بنگر

جامعه رو به فساد رفته همه *** دین و ایمان به فنا رفته همه

دل اهل دیانت مرده *** روح مردم ز دیانت مرده

ظلم بین مردم فراوان شده *** هر گناهی، بین مردم فراوان شده

هر حلالی به حرام مخلوط است *** حق و باطل به هم مخلوط است

کار مردم ربا خواری شده *** همه جا بین ربا خواری شده

زین حرام ها، راه رحمت بسته است *** کس نگوید: چرا راه رحمت بسته است

ما از این زندگی، سیر شدیم *** راه امید نداریم، سیر شدیم

«خادم» درِ امید را مَبَند *** راه ما را ز امید مَبَند

ص: 36

زمزمهٔ با نفس

هر چه فکر کردم، نظرم نِی آمد *** کار خود زیرو رو کردم، نظرم نِی آمد

به خودم گفتم: بیا تا برویم کرببلا *** در تمام عمر گریه کنیم، نظرم نِی آمد

گفتم: بیا تا برویم شهر نجف *** در نجف شاد شویم، نظرم نِی آمد

گفتم: بیا تا برویم شهر رضا *** در کنار علی موسی الرضا، نظرم نِی آمد

گفتم: بیا برویم قم کنار معصومه *** تا نهایت بمیریم در آنجا، نظرم نِی آمد

گفتم پس کجا باید رویم اینجا فاسد است *** هر کس نظری داد نظرم نِی آمد

عاقلی گفت تو هر جا باشی *** گر که خدمت کنی، شاد باشی

خدمت دین خدا کن تا خدا یادت کند *** بهر دنیا کار مکن، تا خدا یادت کند

چون ابوذرّ باش، از شهر بیرونت کنند *** در بیابان هم بمیری خدا یادت کند

همه کارت به خدا وا بگذار *** دین و دنیا، به خدا وا بگذار

همه چیزت گر به او بسپاری *** او تو را حفظ کند، گر به او بسپاری

از خدا دور مشو یاد خدا کن همه جا *** دور مشو یادت کند او همه جا

گر خدایت با تو باشد، تو نیکو باشی *** با خدا باش همه جا، تا تو نیکو باشی

گر تو ذکر خدا می کنی و تقوا داری *** همه چیز بهر تو باشد، که تقوا داری

در نهایت همین رَه بنظر خوب آمد *** استخارم که کردم همین خوب آمد

«خادم» این تجربه را از کجا آوردی؟ *** درس نیکی است، از کجا آوردی؟

من فراوان فکر خود، درس دادم *** با همین نکته به خود درس دادم

ما نخواهیم جز خشنودی الله را *** چیز دیگر نخواهیم جز خشنودی الله را

در همین حال گر حق ز ما خشنود است *** باکی از مرگ نداریم گر ز ما خشنود است

عمر ما گر مرتع شیطان شود *** کارما آخر با شیطان شود

عمر شیطانی نخواهیم هرگز *** جز رضای حق نخواهیم هرگز

چقدر نیکوست گر خدا راضی شود *** با خدا خواهیم بود، گر خدا راضی شود

ای خدا تا نیامرزی ما را مبر *** با گناهان خدا، ما را مبر

تاب دوزخ کجا داریم ما؟ *** تو که دانی طاقت نداریم ما

ما تو را سوگند دهیم بحق احمدت *** تا که تو، ما را ببخشی بحقّ احمدت

عاشقی و دوستی از یک منبع اند

دوستی آسان بود، دریاب عاشقی *** عاشقی فوق دوستی بود، دریاب عاشقی

از حبیب الله گیر، درس عاشقی *** او حبیبی کرد قبل از عاشقی

پس حبیبی دون عاشقی است *** عاشقی حدّی ندارد عاشقی است

ص: 37

عشق حق غوغا کند در بندگی *** گر تو عاشق نیستی نتوانی بندگی

عشق ارزان دست ناید، گرعاشقی *** کارها باید کنی، قبل از عاشقی

صدق و راستی باشد، قبل از عاشقی *** تا که کمکم دانی، راز عاشقی

عاشقی و دوستی از یک منبع اند *** دوستی باشد بخشی از عاشقی

عشق کاذب تو فراوان دیده ای *** حبّ کاذب نیز فراوان دیده ای

صادق آر باشی عشقت صادق است *** کاذب آر باشی کفرت باطن است

در قیامت صادقان فائز بُوند *** حق گوید: از صدقشان فائز بُوند

صدق در هر چیزی نافع است *** صدق در اعمال بیشتر نافع است

ما حال را بنگریم نی قال را *** جاهلان همیشه گویند قال را

بیش از این گفتار خجلت آورد *** بی تحقّق گفتار خجلت آورد

«خادم» باطن و ظاهرت را یکسان نما *** گفتار بی عمل چه سود، کار را آسان نما

آثار عمل از عمل آید برون

آثار عمل بین، عبرت باشدت *** هر چه بینی عبرت باشدت

تو، به دقت بین آثار عمل *** از عمل آید، آثار عمل

هر چه با مردم کنی بر خود کنی *** هرچه خوب و بد کنی بر خود کنی

تو ز آثار عمل غافل مشو *** گندم از گندم به روید جو ز جو

ظلم اگر کردی بدان ظلم می شوی *** احسان گر کردی بدان احسان می شوی

ظلم ظلمت آورد از بهر تو *** عدل نوری آورد از بهر تو

گر ز مردم خیرخواهی کنی *** خیر را بهر خود خواهی کنی

خیر درب خانهٔ تو، می زند *** در به رویش باز کن در می زند

خیر را از خود دور مکن، خیر آورد *** خویش را بی بهره مکن، خیر آورد

خیر رحمت حق باشد، بهر تو *** رحمت حق خیر باشد، بهر تو

تو نیکی میکن و در جعبه انداز *** که ایزد وقت ناچاری دهد باز

حیات سرمدی را، یاد آوری *** نیازت را در آن عالم، یاد آوری

آنچه در محشر خریدارش بُوند *** کار خیر است، خریدارش بُوند

در قیامت گویند: چه آورده ای؟ *** بهر ما گویند: که چه آورده ای؟

عمل خیر نجاتت می دهد *** پس تو سبقت گیر نجاتت می دهد

تو که از غفلت، چون یک مرده ای *** کار نیکی نداری بس یک مرده ای

وقت مردن حسرتت افزون شود *** وقت میزان حیرتت افزون شود

«خادم» تو چرا غافل از آخرتی *** تو چرا نی ترسی غافل از آخرتی

ص: 38

دلهای سوخته

دل سوخته هر کجا می باشد *** منشأ رحمت حق می باشد

دل سوخته را آثاریست *** اثرش رحمت حق می باشد

تو مسوزان دلی را هرگز *** گر بسوزی خشم حق می باشد

دل مظلوم اگر سوخت بترس *** اثرش خشم خدا می باشد

تا توانی دلی را شاد کن *** اثرش شادی تو می باشد

دل مظلوم منشأ اثر است *** تو مسوزان که خطر می باشد

راز زائر با خدا نیکو بود

راز زائر با خدا نیکو بود *** بی سخن راز کردن با خدا نیکو بود

در دعا لفظ کی لازم بود *** در دورون هم راز تو نیکو بود

تو که دانی خدا از دل تو آگاه است *** چه نیازی به گفتن خدا آگاه است

راز مؤمن ریاضت باشد *** راز او قرب خدا می باشد

راز مؤمن همان نیّت اوست *** عمل او همان نیّت اوست

آنچه در باطن تو می گذرد *** بر تو از خوب و بد میگذرد

نیّت خوب کنی عملت خوب شود *** نیّت بد مکن تا عملت خوب شود

راه قرب به خدا نیّت توست *** بر سرت هر چه آید، از نیّت توست

نیّت آر خوب شود خوب شوی *** نیّت آر بد شود بد شوی ***

حجّت حق در قیامت باطن است *** خیر و شرّ هر چه بینی، از باطن است

دوست صالح، باطنش صالح بود *** آنکه خیرخواه تو نیست، طالح بود

دوست را کن امتحانش در وفا *** گر وفادار است او صالح بود

دوست تو گر شد بی وفا *** تو نگیر دوست، بی وفا

هر که را با دوستانش ارزیابی کنند *** حکم بر او، طبق ارزیابی کنند

ز گر تو با اهل صفا دوستی کنی *** در حقیقت به خود دوستی کنی ***

«خادم» راز هیچ کس را افشا مکن *** راز خویش را بر کسی افشا مکن

نصایح معصومین (علیهم السلام) به حجّاج

ای برادر کار خود قبل سفر اصلاح کن *** هر حسابی با کسی داری برو اصلاح کن

سعی کن با مظلمه راهی حجّ نشوی *** بلکه با ظلم هرگز راهی حجّ نشوی

ص: 39

حق هر صاحب حق را کن ادا *** حق الله و مردم را کن ادا

ذاکر حق باش در طول سفر *** کم سخن گو در طول سفر

همره خوبی را کن انتخاب *** بد سخن را نکن تو انتخاب

از بد اخلاقان جدا کن کار خود *** تا توانی با خوبان کن کار خود

درس عبرت گیر در طول سفر *** از تجارب بهره گیر در طول سفر

مشورت کن بهره گیر از عاقلان *** از تجارب بهره گیر از عاقلان

در مضایق صابر و بردبار باش *** از نکوهش دور و بردبار باش

هیچ کس از بندگان ناچیز مدان *** خود را بین بندگان ناچیز بدان

با صبوری کارها اصلاح شود *** بی صبوری کی کار اصلاح شود

صبر سرمایه و امید توست *** اجر صابر بهترین امید توست

صبر تلخ است، لیکن فرج است *** گر صبر نکنی کی، فرج است ؟

«خادم» صبر در همه جا نیکو بود *** صبر بر ترک گناه، بس نیکو بود

اشک زائر در زیارت دلیل دعوت است

اشک در راه زیارت چه صفایی دارد؟ *** اشک از روی محبّت چه صفائی دارد؟

اشک زائر دلیل عشق اوست *** راز با معشوق چه صفائی دارد

اشک زائر هنگام دخول *** در حرم ها چه صفائی دارد

اشک با اذن دخول نشان عاشق است *** آن نشان قبول است چه صفائی دارد

اشک هنگام زیارت نیکوست *** لذّت عشق همین است چه صفائی دارد

اشک هنگام مناجات نیکوست *** آن لذیذ است و صفائی دارد

اشک از روی محبّت نیکوست *** حُبّ معشوق چه صفائی دارد

اشک عاشق بَرِ معشوق نکوست *** لذّت عشق چه دانی صفائی دارد

اشک مؤمن ز محبّت نور است *** نور عشق است چه صفائی دارد

اشک از خوف خدا هم نور است *** لذّتی مثل آن نیست چه صفائی دارد

اشک مؤمن ازگناه، بدان توبه است *** بازگشت به خدا چه صفائی دارد

اشک با دیدن گنبد نیکوست *** این نشان دعوت است چه صفائی دارد

ادب از زائر مؤمن نیکوست *** با ادب بودن زائر چه صفائی دارد

معرفت شرطِ قبولیِّ زیارت باشد *** گر که باشد قبول است و صفائی دارد

در کنار مزور با عشق و محبّت بمان *** عاشق آر باشی و بازگردی صفائی دارد

تا سه روز تو میهمان امامت هستی *** بعد از آن گو چه لذّت چه صفائی دارد؟

هر چه خواهی بخواه آن دو سه روز *** که لذیذ است و قبول است صفائی دارد

در کنار مزور غافل و بیحال مباش *** به عبادات بپرداز که صفائی دارد

ص: 40

مال پاکی در این راه ببر ای مؤمن *** تا پذیرند تو را که صفائی دارد

«خادم» توفیق زیارت ز محبوب بخواه *** تا که بار دگر آیی چه صفائی دارد

محرومان از زیارت

محروم آن است که توانی دارد *** قدرت مالی و جسمی و توانی دارد

لیک نه میلی به زیارت دارد *** نه علاقه به احسان و گدایی دارد

او فقط عاشق جمع مال است *** بهر این کار چه اصرار و توانی دارد

او مشغول دنیا طلبی و دنیاست *** او چه کاری به زیارت دارد؟

چون ز عقبا سخنی گفته شود ** تو بینی چه کاری به عقبا دارد؟

گاه گوید قلب خود پاک نما *** کی خدا نیازی به زیارت دارد؟

گر که گویند تو چرا حج نکنی *** او گوید حج من چه سودی دارد

پول ها را به دشمن ندهید *** خرج مسکین غریبه نکنید

پول ها را به فقیران اهلی بدهید *** نه برید خارج کشور به اسیران بدهید

گر به پرسی تو به اسیران چه دهی؟ *** او گوید: من ندارم شماها بدهید

بخل، او را ز حق دور کرده *** او به دنیا فقط رو کرده

عادتش بس نمازی باشد *** چه نمازی به فکر حسابش باشد

تو به او گو نماز بدون احسان *** نه نماز و نه احسان باشد

در قیامت اگر نامه ز احسان خالیست *** سوی دوزخ رود آن که ز احسان خالیست

تو بدان مال فراوان بلاست *** آنچه مقدار نیاز است عطاست

پس به تقدیر خدا راضی باش *** از عطای خدا، راضی باش

این که گویی ندارم ندارم، گله است *** گله از حق بود، ندارم گله است

تو که غرق نِعَمِی این گله است *** پس مگو چکنم؟ این، گله است

«خادم» تو غرق نعمتی، شاکر باش ** گله از خالق رحمان مکن، شاکر باش

محرومین از زیارت

آن که قصد زیارت کند محروم نیست *** آن که خواهد زیارت رود محروم نیست

آن که از پا فتاده زِ کِبَر محروم نیست *** نیّت او زیارت بود، محروم نیست

آن که مالی ندارد که رود محروم نیست *** قصد او کافیست، او محروم نیست

آن که میخواهد و مانع دارد *** نام او ثبت شده، محروم نیست

آن که را عذر نباشد و زیارت نرود *** او بود محروم، مگو: محروم نیست

ص: 41

نیّت شرّ هر که دارد مگو، محروم نیست *** هر که را نیّت خیر است بگو محروم نیست

نیّت خیر ثوابش خیر است *** نیّت شرّ جزایش شرّ است

نیّت مؤمن خیر از عمل است *** نیّت کافر شرّ از عمل است

زائر زائر ما، زائر ماست *** مانع زائر ما، مانع ماست

اهل زائر چو نِگَه می داری *** اجر زائر به دست می آری

هر چه در راه زیارت بینی *** اجر آن را آخرت می بینی

تا توانی کسی را ز زیارت منع مکن *** خود را ز خیر و زیارت منع مکن

تو چه دانی پاداش زیارت چند است؟ *** منع مکن، ندانی پاداش زیارت چند است؟

خلوص زائر

ارزش هر عملی به خلوص آن است *** ارزش عمل نیک به خلوص آن است

عمل خالص مؤمن به خلوص آن است *** ارزش کار هر کس به خلوص آن است

عمل عاملی، نزد خدا مقبول است *** که ز اغیار برئ و هدفش معبود است

نیّت تو اساس عمل است *** نیّتت پاک کن، اساس عمل است

زائر کرببلا کیست بگو؟ *** گر هدف بهرهٔ دنیاست بگو؟

زائر آن است که قصدش زیارت باشد *** نه به دنبال زر و زیور و شهرت باشد

زائر خالص و عابد مشخّص باشد *** او به دنبال هوس نیست مشخّص باشد

زائر آن است که دلش نزد مزورش باشد *** عابد آن است که به دنبال معبودش باشد

ادعای عشق نباید بکند بیگانه *** عاشقی هم نباید بکند بیگانه

گو اگر عالَم دنیا به من هدیه دهند *** دست از دست مولا نکشم هرچه دهند

صادق آل محمّد این سخن گفت به کسی *** عشق مولا ندهی گر تورا هرچه دهند

عمل عشق غیر از عاشقی است *** عشق زائر صِرف عاشقی است

ما کجا و صدق عاشقی *** عاشقی دان فوق بندگی است

عاشق صادق محو معشوقش بود *** عابد صادق محو معبودش بود

تو بگو من دوستم نی عاشقم *** من هوادار توام نی عاشقم

«خادم» تو چه دانی ز عشق محبوب *** گو کنم دوستی، نه عشق محبوب

توبهٔ زائر کنار مزور

به زیارت می رویم تا توبه کنیم *** طالب رحمت حقّیم تا توبه کنیم

در حقیقت زیارت بود عهد خدا *** عهد خود تازه نماییم و توبه کنیم

ص: 42

ما ز نور مزور بهره می بریم *** نور او چون رسد توبه کنیم

جای توبه، کنار شفیعان باشد *** تو بیا تا به زیارت به رویم توبه کنیم

گرچه توبه همه جا مقبول است *** راه نزدیک، زیارت بود توبه کنیم

در حرم ها درِ رحمت باز است *** پس بیا در حرم دوست، تا توبه کنیم

زیر قبّه دعا مستجاب است بیا *** تحت قبّه بنالیم و هم توبه کنیم

ما اگر اشک بریزیم بیاد مظلوم *** راه ما باز شود بیا توبه کنیم

من گمانم اگر ما برویم کرببلا *** راه نزدیک تر است بیا توبه کنیم

گر خدا را به اهل کسا سوگند دهیم *** بهترین راه همین است بیا توبه کنیم

محور اهل کسا را بیا یاد کنیم *** این مجرّب تر است بیا توبه کنیم

یا بیا بر پسرش گریه کنیم *** بهترین راه همین است بیا توبه کنیم

آدم آمد با نام خمسه توبه کرد *** ما هم همین گونه بیا توبه کنیم

توبه گر خالص و بی مظلمه بود *** بشتاب تا برویم توبه کنیم

ما اگر توبه کنیم، راه ما باز شود *** مشکل ما همین است بیا توبه کنیم

«خادم» تو گنهکاری باید توبه کنی *** بنگر چه کردی بیا توبه کنیم

کدام خانه را در زنیم؟

در هر خانه ای را نزنید *** گر بخیل است درش را نزنید

در هیچ خانه مزن بی دقّت *** کار را به کسی وامگذار بی دقّت

تو ببین کریمان کجا پنهانند *** کرم ازخویش نمایند کجا پنهانند

تو درِ خانهٔ هیچ کس را مزن *** تا ندانی کریم است در او را مزن

خانهٔ اهل کسا خانهٔ ما بُود *** درِ آن خانه زدن افتخار ما بُود

تو بیا با ادب و کامل باش ***درِ این خانه زدی کامل باش

گر کمالی تو را نیست، در مَزَن *** چون عطا بهر کمال است در مزن

هر چه خواهی اگر مشروع است *** به تو خواهند داد اگر مشروع است

غیر مشروع مخواه از آنان *** هر چه خواهی بخواه از آنان

گر ز دنیا، تو طلب خواهی کرد *** نظری کوتاه داری طلب خواهی کرد

نظرت را بلند کن ز عقبا بطلب *** بخل نباشد هر چه خواهی بطلب

گر که کوته نظری کن نظری *** فکر کارت بکن کن نظری

گر کمی خواهی، چون خود کمی *** کم مخواه از آنان گرچه خود کمی

هر چه خواهی گو، جودت کنند *** کم مخواه از آنان جودت کنند

راست گو تا راستان جودت کنند *** تا که بعد از جود هم رویت کنند

از کریمان جز کرم ناید به کس *** هر چه خواهی از کرم جودت کنند

ص: 43

کم اگر خواهی آن باشد خوی تو *** کم مخواه و گو تا جودت کنند

تو چرا بیدار نیستی بیدار شو بخواه *** هر چه خواهی بیدار شو بخواه

او امام توست باید به او روی آوری *** هر چه خواهی بخواه باید به او روی آوری

او «غوث الأمّة» باشد این زمان *** گو به فریادت رسد در این زمان

راه خود را گم مکن گمراه شوی *** امامت را رها مک-ن گمراه شوی

گر بمیری و ندانی امام تو کیست *** جاهلی تو، ندانی امام تو کیست

معرفت پیدا کن تا راهت دهند *** تا نباشی حیران، راهت دهند

هر که را در قیامت، با امامش خوانند *** گر امامی ندارد با که او را خوانند؟

«خادم» تو امامت را شناختی بشناس *** بیش از این باید شناسی بشناس

شفاعت اولیای خدا

شفاعت دری است، از رحمت حق ***گر بکوبی باز شود، از رحمت حق

رحمت حق بی نهایت باشد *** گر تو دنبال کنی بی نهایت باشد

در رحمت فراوان باشد *** راه رحمت فراوان باشد

هر کسی را ز رهی می بخشند ***توبیاکوهی را به کاهی، می بخشند

بهشت را هشت دری می باشد ***هر دری مخصوص کسی می باشد

راه رحمت به خود باز کن *** یک بهانه بهر خود باز کن

بهشت را دریست مخصوص حسین *** آن دریست بهر خدّام حسین

آن یکی گوید: من خادم بُدَم *** این یکی گوید: من مادِح بُدَم

آن یکی گوید: من دوست بوده ام *** این یکی گوید: من حامی بوده ام

آن یکی گوید: من زائر بوده ام *** این یکی گوید: من چاکر بوده ام

آن یکی گوید: من حراست کرده ام *** این یکی گوید: من نظافت کرده ام

آن یکی گوید: من دعوت کرده ام *** این یکی گوید: من خدمت کرده ام

آن یکی گوید: من شعر گفته ام *** این یکی گوید: من شعر خوانده ام

آن یکی گوید: من جاروب کرده ام *** این یکی گوید: من در باز کرده ام

آن یکی گوید: چراغ روشن کرده ام *** این یکی گوید: من خاموش کرده ام

آن یکی گوید: من در وا کرده ام *** این یکی گوید: من در را بسته ام

آن یکی گوید: من روضه خوانده ام *** این یکی گویند: من مدح خوانده ام

آن یکی گوید: من گریه کرده ام *** این یکی گوید: تباکی کرده ام

آن یکی گوید: نوکر بوده ام *** این یکی گوید: چاکر بوده ام

آن یکی گوید: من چای داده ام *** این یکی گوید: شربت داده ام

آن یکی گوید: اطعام کرده ام *** این یکی گوید: انفاق کرده ام

ص: 44

آن یکی گوید: اکرام کرده ام *** این یکی گوید: من انعام گرده ام

آن یکی گوید: من ظرف شسته ام *** این یکی گوید: من فرش شسته ام

هر کسی گوید: من کاری کرده ام *** مزد من را بدهید، کاری کرده ام

«خادم» ببین این ها راه رحمت است *** در رحمت باز است، این ها راه رحمت است

نکند خادم بی بهانه بیایی فردا *** دست خالی، بی بهانه بیایی فردا

شافع روز قیامت حسین است حسین *** جنّت خلد برین، حسین است حسین

دست خالی میا خادم بیچاره شوی *** گر تو را راهی نباشد بیچاره شوی

مقام رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلّم)

مقام نبیّ فوق گفتار ماست *** آیت حق فوق گفتار ماست

هر پیمبر هر ملک خادم اوست *** همه مخلوق را بگو خادم اوست

صاحب خلق عظیم است عظیم *** او مقامش عظیم است عظیم

افضل از هر نبیّ و پیمبر باشد *** اشرف ولد آدم به شرافت باشد

در قیامت شفیع همهٔ امّت هاست *** امّت او فوق همهٔ امّت هاست

همه محتاج به اویند او محتاج خداست *** قاب قوسین گوید: او محتاج خداست

جبرئیل لایق آن نیست مخصوص به اوست *** لایق هیچ کس نیست مخصوص به اوست

دین او اکمل ادیان بُوَد *** نور او انور انوار بُود

او ولیّ همهٔ امّت هاست *** اشرف از همهٔ امّت هاست

افضل از انبیا و مرسلین است *** بی نیاز، ازهمهٔ انبیاومرسلین ست

اوصیایش افضل از اوصیا است *** اولیایش افضل از اولیا است

شافع هر نبیُّ ولیّ، او باشد *** چارهٔ هر نبیّ ولیّ او باشد

دوست او دوست علیّست *** دشمن او دشمن علیّست

دوست مولا همان دوست نبیّ است *** دشمنش را مگو: دوست نبیّ است

دوستان علیّ در دو جهان شاد بوند *** دشمنان علیّ در دو جهان مات بوند

«خادم» تو بگیر عروةالوثقی را *** خادمی کن بگیر عروةالوثقی را

رحمة للعالمین اسوهٔ عالمین است

افضل انبیا در آسمان احمد باشد *** در روی زمین او محمد باشد

در بین ملائک او، احمد باشد *** در خلقت و خلق اعظم باشد

نامش از نام خدا مشتقّ شد *** نام حقّ محمود، او احمد شد

ص: 45

صاحب خلق عظیم است عظیم *** خُلق او خُلق عظیم است عظیم

قرب او نزد خداوند به جایی برسید *** نی ملک نی پیامبر به پایش نرسید

هر پیمبر ورا عاشق شد *** همه عالم ورا عاشق شد

رحمت حق بَرِ احمد مبارک باشد *** رحمتی چون او نیست مبارک باشد

شافع روز جزا، محمّد باشد *** اوّل و آخر عالم محمّد باشد

حاکم روز جزا محمّد باشد *** شافع روز جزا محمّد باشد

اوصیایش افضل از اوصیا می باشند *** گو امامند افضل از اوصیا می باشند

چون رسد در قیامت به مقام محمود *** همه محتاج اویند، به مقام محمود

افتخار امّت این است که رسولش احمد است *** هیچ امّت نیامد که رسولش احمد است

او عزیز است به درگاه خداوند کریم *** کس ز او نیست عزیزتر به درگاه کریم

شافع امت خود باشد و امّت ها را *** او نبیّ امت خود باشد و امّت ها را

یاد احمد کنید و فرستید صلوات *** یاد احمد کنید و فرستید صلوات

رحمت حق بخواهید و فرستید صلوات *** صلوات بهر احمد گشایش باشد

رستگاری طلبید و فرستید صلوات *** هر دعائی که خواهید مقبول افتد

قبل و بعدش بفرستید صلوات *** گر ثواب فراوان خواهید

هر شب و روز فرستید صلوات ***رحمت حق اگر می طلبید

در همه عمر فرستید صلوات *** گر که خواهید شب و روز به عبادت باشید

غافل از حق نشوید و فرستید صلوات *** عمر خود گر غنیمت دانید

ضایع اش ننمایید و فرستید صلوات *** گر محبّ خدا و رسول و ولیّ می باشید

وقت را ضایع نکنید و فرستید صلوات *** حاجتی گر که دارید به خدا

استجابت سریع است فرستید صلوات *** گر تو را مشکل خاصّی است بیا

راه باز است گر فرستید صلوات *** ملکی است در سماوات هزار دست دارد

او به انگشت شمارد ثواب صلوات *** عاجز از هیچ حسابی نیست جز ثواب صلوات

عاجزاست او از حساب مردمی *** که فراوان فرستند صلوات

عاجز و ناتوان آن غافل بیچاره ایست *** که بود غافل از یاد خدا و نفرستد صلوات

آنکه خشنودی حق خواهد و حبّ نبیّ *** تا تواند بکوشد و فرستد صلوات

گر شفاعت ز محمّد و ز آلش خواهد *** تا تواند بیکار ننشیند و ِفرستد صلوات

آخرالأمر نیاز به شفاعت داری *** پس دعا می کن و بفرست صلوات

«خادم» گر فراغت داری از دست مده *** تا توانی بکوش و بفرست صلوات

مقام و منزلت رسول خدا (صلیداللهدعلیه وآله وسلّم)

اشرف مخلوق عالم رسول الله است *** برتر از هر برتری گو رسول الله است

ص: 46

عالم کون ز وجودش وجود یافته است *** همه عالم یک طرف، افضل رسول الله است

عالم کون و مکان طفیل او بود *** اعلم و افضل عالم رسول الله است

نور او چون بر فراز عرش جلوه کرد *** همه دیدند که افضل رسول الله است

آدم و نوح و خلیل و هر پیمبر دیدند *** اشرف مخلوق عالم رسول الله است

ماه و خورشید و ملائک شاهدند *** افضل مخلوق عالم رسول الله است

نِی پیمبر نِی ملک نِی هیچ مخلوقی *** افضل از او نیست او رسول الله است

قاب قوسین و مقام قرب حق مخصوص اوست *** شأن هیچ کس نیست او رسول الله است

آدم و مُلک و مَلک را گو بیایید بهر حق *** سجده بر او نمایید او رسول الله است

جبرئیل امین در سدرة الأعلی به گفت *** بیش از این نیست حق من، حق رسول الله است

انبیاء و اوصیا و ملائک شاهدند *** اشرف مخلوق عالم رسول الله است

در قیامت او شفاعت می کند بهر انبیا *** چون مقام محمود، مخصوص رسول الله است

هر پیمبر هر وصی هر امّتی *** احتیاجش در قیامت به رسول الله است

دین او اکمل ادیان عالم است *** چون که اکمل در جهان نفس رسول الله است

اوصیایش افضل از پیغمبرانند بدان *** گر چه افضل در جهان نفس رسول الله است

جنّت و نار و جحیم در دست اوست *** گر که در دست علیّست از رسول الله است

آری او نفس علیّ و علیّ نفس نبیّ است *** هر دو از یک شجرند افضل رسول الله است

گر نبیّ خاتم نبود علیّ بود پیمبر بعد از او *** پس بدان هر دو نبیّ اند افضل رسول الله است

صاحب خُلق عظیم است او نزد خدا *** خلق حیدر چو نبیّ است، افضل رسول الله است

پس چرا آزار او بیش از همه می بوده است *** این دلیل قرب اوست، افضل رسول الله است

«خادم» تو چه دانی رسول الله کیست؟ دم مزن *** فضل او را خدا داند او رسول الله است

میلاد پیمبر مبارک مبارک باشد

میلاد پیامبر مبارک باشد ***َ قدمش بر سَر ما مبارک باشد

فضلِ اللّه مبارک باشد *** قدمش بر سَر ما مبارک باشد

بهترین خلق خدا اوست مبارک باشد *** قدمش بر سَر ما مبارک باشد

صاحب خُلق عظیم است مبارک باشد *** انتخاب اِله است مبارک باشد

افضل از هر نبیّ است مبارک باشد *** او شریف و عزیز است مبارک باشد

هر چه هست بهر اوست مبارک باشد *** اهل عالم محو اوست مبارک باشد

اختیار جنّت و نار دست اوست مبارک باشد *** صاحب جنّت و نار اوست مبارک باشد

هر نبیّ و هر وصیّ محتاج به اوست مبارک باشد *** شافعین محتاج اویند مبارک باشد

اوّلین و آخرین، نیاز مند به اوست *** مَلَک وحی نیازمند به اوست

شرف کلّ ملائک به اوست *** شرف هر ولیّ از بهر اوست

ص: 47

قاب قوسین مخصوص به اوست *** سدرة المنتهی محتاج به اوست

همهٔ عالم نیازمند به اوست *** جنّت و نار نیازمند به اوست

شرفش پیش خدا اعظم است *** از ملائک اشرف و اعظم است

انبیاء همه شاگردان اویند *** اوصیا همه زیر دستان اویَند

او نبیّ و ولیّ و خاتم است *** دین حق را بس او خاتم است

ما همه ریز خوار اُوییم *** در همه چیز نیازمند به اوییم

او خدا نیست او عبد خداست *** از خدا هم جدا نیست عبد خداست

اوصیایش عزیزان خدایند همه *** بهتر از هر نبیّ و وصیّ اند همه

درب جنّت بدون او گشوده نشود ** جز به دست او گشوده نشود

حبّ او حبّ خدایِ اَزَلیست *** او ولیّ خدای ابدی است

طاعتش حبّ خدا می باشد *** عَفو او عفوِ خدا می باشد

او عزیز است عزیز است عزیز *** او حبیب خدای است عزیز

ما گداییم محتاج به اوییم ***روسیاهیم محتاج به اوییم

ای خدا بهر او روی کن بهر ما *** عفوِمان کن، بهراو روی کن بهر ما

«خادم» تو چه میخواهی بگو *** هر چه میخواهد دل تنگت بگو

خادمی می طلبم زین بارگاه *** خادمی باشم، در این بارگاه

خادمی، افتخار من است *** گر پذیرند افتخار من است

میلاد نبیّ مبارک بادا

جشن میلاد نبیّ است مبارک بادا *** اهل عالم همه شادند، مبارک بادا

روز میلاد نبیّ بهترین عید ماست *** ما که شادیم، مبارک مبارک بادا

بزم عیشی است بیا شاد شویم *** یاد خالق بکنیم، مبارک بادا

صاحب خلق عظیم است نبیّ *** یاد او یاد کریم است، مبارک بادا

یاد او، یاد عظیم است عظیم *** یاد او یاد کریم است، مبارک بادا

همه عالم سَرِ تعظیم فرود آورده اند *** جبرئیل هم ندا داد: مبارک بادا

هر عظیمی سر تعظیم فرود آورده *** پادشاه سر تعظیم فرود آورده

حق یکباره در آمد، راه گمراهی سر آمد *** غم و غصّه سر آمد، مبارک بادا

«جاء الحق» آمده، باطل سر آمده *** مَلَکِ وحی آمده، مبارک بادا

مُلک عالم آمده، دست خاتم آمده *** جبریل خبر آورده، مبارک بادا

مَلَک وحی درآمد، مژدهٔ حق بیامد *** بر رسول خدا بیامد، مبارک بادا

راه حق روشن شد و باطل سر آمد *** خورشید ز مشرق در آمد، مبارک بادا

قلم وحی در آمد، راه باطل سر آمد *** مَلَک وحی بیامد، مبارک بادا

ص: 48

عالَمِ کون همه شادند، بشارت آمد *** راه حق باز گردید، مبارک بادا

قلب احمد را وحی رسیده ***به همه مژده رسیده

از خدا وحی رسیده، مبارک بادا *** نور توحید در آمد، بت پرستی سر آمد

مَلَک وحی درآمد، مبارک بادا *** حرکاتش همه اعجاز و نگاهش اعجاز

همه چیزش اعجاز، مبارک بادا *** راه حق باز شد، گره ها باز شد

عبدِ َلله شد، مبارک بادا *** مادرش شاد شد، دلش آزاد شد

جدّ او شاد شد، مبارک بادا *** ما همه شاد شدیم، جالسین شاد شدند

گو که حق شاد شده، مبارک بادا *** کف به کف می زنیم، بهر حق می زنیم

گرد هم می زنیم، مبارک بادا *** عید میلاد احمد آمده

مژدهٔ اعظم آمده *** ملائک شاد شدند، مبارک بادا

«خادم» بگو تا همه کف زنند *** کف آزاد زنند، مبارک بادا

روز میلاد نبیّ است بیا شاد شویم

روز میلاد نبیِ است بیا شاد شویم *** حق او لازمِ بر ماست بیا شاد شویم

هر نبیّ و هر وصیّ شاد شوند *** خادم بسرا تا همه شاد شوند

شأن او شأن عظیم است *** خُلقِ او خُلقِ عظیم است

افضل از هر نبیّ است *** شأن او کس نداند، مبارک بادا

همه عالم بهر او خَلق شده *** چه کسی مثل او خَلق شده؟

او مقامش «قاب قوسین» رسید *** جبرئیل هم به پایش نرسید

گفت اینجا جای هر کس نَبُود *** نِی ملک نِی وصیّ نِی نبیّ نَبُود

تو عزیزی که جایِ تو بُود *** بهتر از هر عزیزی، جای بُوَد

«قاب قوسین» بس شأن تو بُود *** تاکنون هیچ کس چون تو نَبُود

ملک وحی چو دید، درمانده شد *** نتوانست رود درمانده شد

خلقتش سبب خَلقِ عالَم گردید *** خلق او شد، خلق عالم گردید

گر نبود، عالمی هم نبود *** خلقتش سبب عالم بود

عالَم از خلقت او دَرهَم شد *** حال هر سلطان، برهم شد

سلاطین ز تخت افتادند *** شیاطین ز علم افتادند

طاق کسری فرو ریخت ز او *** قدرت شاه فرو ریخت ز او

کاهنان بین همه لال شدند *** اختران بین همه تار شدند

این همه بهر وجود او بود *** همه عالم ز وجود او بود

درس عبرت بگیر ای کافر *** روی خود را به خدا کن ای کافر

ای یهودی ای مسیحی بیا درمان بگیر *** تو که بیمار شده ای بیا درمان بگیر

ص: 49

اهل عالم بیایید ببینید او را *** بهترین خلق خدای است ببینید او را

پس همه بهر او کف بزنید *** شاد شوید و کفِ پیوسته زنید

کف زنید و کف زنید و کف زنید *** دل خود شاد کنید و کف زنید

ای خدا عیدی ما را تو بِدِه *** هر چه خواهی ز کرم تو بِدِه

«خادم» بیا انعام بگیر از خالق *** هر چه خواهی بگیر از خالق

من که خواهم شوم مادح او *** تا که در عقبا شوم خادم او

شهادت رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلّم)

بلاها از ولا باشد، بدان *** ارتقای هر مسلمان از بلا باشد بدان

هر که قربش بیشتر باشد بلا بیشتر دهند *** هر که صبرش بیشتر باشد بلا بیشتر دهند

اشرف مخلوق عالم، چون پیمبر بوده است *** او بلایش بیش از هر پیمبر بوده است

هر که بامش بیشتر برفش بیشتر بوده است *** چون مقامش بیشتر بلایش بیشتر بوده است

او فرمود: هیچ پیمبر نشد آزار مثل من *** گو که آزارش کرد؟ جز امّت مثل من

اوّل و ثانی چه کردند با او دیده ای؟ *** یا که حسن ظنّ نمودی دیده ای؟

پیروان آن دو، به آلش ظلم نمودند *** دین او را زیرو رو کردند به آلش ظلم نمودند

او خلافت را منحصر فرمود در نفس علیّ *** آن دودر بیت علیّ، بستند، دستان علیّ

حبل بستند بر حبل المتین در خانه اش *** بهر بیعت می کشیدند او را از خانه اش

درب خانه را سوختند و آتش زدند *** محسن احمد را کشتند و آتش زدند

فاطمه از پشت در نالید و گفت: *** یا رسول الله ببین، خانه ام آتش زدند

محسن زهرا را کشتند و هیچ کس نگفت *** خانهٔ بنت الهدا را چرا آتش زدند

راه حق بسته شد، مردمان گمراه شدند *** حق ذی القربا فراموش شد، حق را آتش زدند

آتش بر آشیانهٔ مرغی نی زنند *** گو چرا خانهٔ وحی را آتش زدند؟

فاطمه بین در و دیوار صدا زد: بابا ببین *** ای پدر بین چه کردند خانه ام آتش زدند

کافر این گونه نکرد با آل الله چه شد؟ *** گو به جرأت آنان، حق را آتش زدند

این مسلمانی که گفته این چه دینی است بگو *** این که دین نیست این کفر است، حق را آتش زدند

شیعه گوید ما کافر نیستیم کافر کسی است *** که کشد آل پیمبررا، نگوید: حق را آتش زدند

حق علیّ بود، حق همراه علیّ بود همه جا *** خانه اش خانهٔ حقّ بود، حقّ را آتش زدند

زائر رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلّم)

زائر قبر رسول الله باش با معرفت *** اشک شوق ریز و بیا با معرفت

ص: 50

زائر قبر رسول، زائر عرش خداست *** تو خدا را زائری، او محو خداست

قبر زهرا، خانه اش باشد بدان *** جای دیگر نباشد، خانه اش باشد بدان

نیمه شب مولا کجا برد جسم فاطمه *** او به دست بابِ او داد، جسم فاطمه

لیک مولا در بقیع، قبرهایی را بساخت *** زین عمل او قبر زهرا را گم بساخت

اهل بیت گویند قبر فاطمه خانهٔ اوست *** فاطمه دُخت پیمبر بوده، وارث اوست

غاصبین خانه و حقّ او را غصب نمودند *** ارث او را غصب نمودند حق او را غصب نمودند

وارث هر پدری فرزند اوست *** وارث خانه او فرزند اوست

از همین جا بدان کا نان غاصب اند *** غاصبِ حقِّ ولیّ اند، آنان غاصب اند

حقِّ مظلوم را آنان با تازیانه گرفتند *** کارشان اجبار بود، با تازیانه گرفتند

دخت پیغمبر مظلوم کشته شد *** محسن اش نیز با او کشته شد

آه مظلوم گرفت، همهٔ آنان را *** در سقر برد همهٔ آنان را

حبل الله را با حَبل از پشت بِبَستند *** دست حبل الله را از پشت ببستند

تازیانه زدند بر فاطمه *** کشتند فرزند فاطمه

فاطمه فرزند خود را سقط نمود *** آه سردی از دلش بیرون نمود

ای پدر بین با دخترت چون می کنند *** حبل الله را از خانه اش بیرون می کنند

ناله های حسنین بالا گرفت *** ناله های زینبین بالا گرفت

همه سوختند بهراین واقعه *** دل زهرا سوخت زین واقعه

گفت نفرینتان خواهم نمود *** دست بردارید نفرینتان خواهم نمود

ناگهان مسجد چو عرش لرزیده شد *** گو که عالم چو عرش لرزیده شد

گفت مولا به سلمان: دریاب فاطمه *** گو به زهرا صبر کن، دریاب فاطمه

گرنه عالم دگرگون شده بود *** همه چیز هم دگرگون شده بود

صبر مولا نجات داد همه را *** صبر مظلوم نجات داد همه را

ما همه زندهٔ صبر مولاییم ما *** مسلم آر هستیم زندهٔ صبر ملاییم ما

بیست و پنج سال در خانه نشست *** صبر کرد او، در خانه نشست

صبر ایّوب چو صبر او نبود *** هیچ صبری چو صبر او نبود

«خادم» بس کن دل ما را بردی *** صبر مولا بزرگ است دل ما را بردی

خادم بگو بعد از نبیّ چه شد؟

غاصبین وارد بازار شدند *** چون شیاطین به بازار شدند

همّ آنان سلطه بر مردم بود *** کارشان تحمیل بر مردم بود

جسم پیغمبرشان روی زمین بود هنوز *** جنگشان بر سر حق وصیّ بود هنوز

در سقیفه آمدند با شیطنت *** حق مولا غصب شد با شیطنت

ص: 51

آن یکی گفت امیر از ما بُوَد *** دیگری گفت امیر از ما بُوَد

سوّمی گفت از شما و ما بُوَد *** تا که گفتند نبیّ از ما بُود

ما قرابت از نبیّ داریم و بس *** پس امیر از ما داریم و بس

حق ذی القربا فراموش گردید *** آن که اقرب به نبیّ بود فراموش گردید

تا که شیطان دست در دست بوبکر نهاد *** راه را باز کرد، دست در دست بوبکر نهاد

این جماعت که بود؟ چند نفری *** فتنه ها شد از این چند نفری

مردمان را به اجبار کشیدند آنجا *** تازیانه زدند و کشیدند آنجا

کار خود را که کردند پیمبر دفن شد *** گو که دین پیمبر با پیمبر دفن شد

حق صاحب حق را ضایع نمودند *** زحمات نبیّ را ضایع نمودند

مردمان نیز از آن راضی شدند *** چون منافق بودند راضی شدند

تا که با خود گفتند کار ما کامل نشد *** تا علی زنده است کار ما کامل نشد

پس به فکر کشتن او آمدند *** حیله کردند از نفاق و آمدند

خالد بن ولید آماده شد *** بهر کشتن، او آماده شد

پس ابوبکر گفت: چون سلام صبح دهم *** تو به زن گردن او، تا اَجرت دهم

پس ابوبکر پشیمان شد در نماز *** که چه خواهد شد بعد از نماز

او نماز را طول داد و نمی گفت سلام *** تا به گفت آنچه گفتم را مکن بعد از نماز

پس گرفت مولا خالد را و گفت: *** آن چه بوده گو بعد از نماز

گفت من مأمور کشتن بوده ام *** تو میازارم، من مأمور کشتن بوده ام

کشتن مولا بر آنان سهل بود *** غصب حق صاحب حق سهل بود

بین کیانند غاصب حق ولیّ *** بین چگونه غصب شد حق ولیّ

بازگویی کار آنان مصلحت می بوده؟ *** هر چه کردند مصلحت می بوده؟

ای صد لعنت ز من بر این مصلحت *** مصلحت این است این است مصلحت؟!

کی صلاح در کارتان، ما دیده ایم؟ *** کی حقیقت بین تان، ما دیده ایم؟

بعد احمد چه شد بر ما بگو؟

بعد احمد امتحانی سخت بود *** بهر هر امّت امتحانی سخت بود

بارها گفت پیمبر که علی جان من است *** هر چه خواهید ز من او جان من است

حق اگر خواهید شناسید، آن علیست *** عدل اگر خواهید بدانید آن علیست

علم اگر خواهید آن علم علیست *** عقل اگر خواهید آن عقل علیست

حکمت و دانش اگر خواهید آن نزد علیست *** هر چه خوبی خواهید آن نزد علیست

پس بدانید علیّ از من و من از علیّم *** به خدا او از من است من از علیّم

جانشین من، اوست، اوست *** دیگری نیست، اوست، اوست

ص: 52

راه دیگر نروید گمراهیست *** گر خواهید، بروید گمراهیست

دانش عالم همه، نزد علیست *** صدق و پارسائی همه، نزد علیست

فضل او فضل من و فضل من فضل علیست *** هر چه من دارم آن فضل علیست

پیروی از او، بر امّت واجب است *** گر اطاعت کنید از او، واجب است

همرَهِ صادق اگر خواهید روید *** صادق است او، گر خواهید روید

دیگری نیست چو علیّ در روزگار *** چون علی نیست کسی، در روزگار

او صراط مستقیم دین بُوَد *** حافظ آئین و صراط دین بُوَد

او حَبل المتین دین بُوَد *** جامع اصل و فروع دین بُوَد

افضل از هر وصییّ او بُوَد *** افضلِ از هر نبیّ او بُوَد

بعد من گر نبیّ می بود، او بود *** گر رسولی بعد من می بود او بود

او باشد نزد حق، مرتضی *** هر کسی نِی باشد مرتضی

من نبیّم او هست مرتضی *** مرتضی اوست نزد مصطفی

حق، او را، وصیّ من نمود *** جانشین من نمود، او نمود

هر که او را دوست دارد مؤمن است *** هر که او را دشمن دارد کافر است

حبّ او باشد مفتاح بهشت *** گر نداری تو مفتاح بهشت

راه تو بسته است سوی بهشت *** کی رسد بر تو آن بوی بهشت

راه جنّت را به خود مسدود مکن *** جنّت و نار دست اوست، محروم مکن

«خادم» وا گذار، قیامت خواهد آمد *** تو چه دانی از قیامت، خواهد آمد

بعد پیغمبر چه شد بر ما بگو؟

چون رسول خدا، ز دنیا برفت *** عهد و پیمان او هم ز دنیا برفت

گو که او را عهد و پیمانی نبود؟ *** دین و آئین و پیمانی، نبود؟

در سقیفه جمع شدند نامی ز پیمانش نبود *** از غدیر نامی نبود، نامی ز پیمانش نبود

خلافت گشت، چون ملک مالکی *** دست به دست کردند، چون ملک مالکی

شرط شایستگی از بین برفت *** عهد روز غدیر، از بین برفت

مردم آزاد شدند از دین حق *** دین نخواستند آزادشدند ازدین حق

دین شد، قدرت و زور و زر *** هر که راضی نشد، گرفتش زور زر

سلطنت شد به جای نبوّت جاری *** زور و اجبار شد، به جای نبوّت جاری

مالک حق علیّ بود، شد خانه نشین *** هادی حق علی بود، شد خانه نشین

بیست وپنج سال، علی شد، خانه نشین *** خانه زندان شد، او خانه نشین

همسر و فرزند او را کشتند *** حق او، دار و ندارش بردند

بی اجازه وارد بیتش شدند *** درب را سوختند، وارد بیتش شدند

ص: 53

فاطمه بین در و دیوار بود *** از حیا، بین در و دیوار بود

با لگد در را به رویش زدند *** آن لگد بود که بر رویش زدند

نالهٔ فاطمه بالا رفت از پشت در *** گو که جان محسنش رفت پشت در

گفت: فضّه، بِرَس فریادم *** کشتند محسنم، بِرَس فریادم

تا که از غصّه صدا زد بابا *** تو ببین با من چه کردند بابا

پس علیّ را دست بسته، به مسجد بردند *** او ولیّ خدا بود، دست بسته به مسجد بردند

در سقیفه به اجبار برفت *** بهر بیعت به اجبار برفت

آخرالأمر نکرد او بیعت *** تا که قانع شد عدو، بی بیعت

بین مردم شعار می دادند *** که علی کرد با ابوبکر بیعت

سوی دیگر ابوذرّ می گفت: *** به خدا علیّ نکرده بیعت

«خادم» تو که نی بودی در آنجا؟ *** که بدانی چه گذشت در آنجا

آنچه گفتی، سخنی کوته بود *** خوب بود، لیکن سخنی کوته بود

حقّ ذِی القربا چه شد بر ما بگو؟

حق ذی القربا، حقّ مصطفی است *** گر اَدا گردد حقّ است

«آتِ ذاالقربی حقّه» امر خداست *** دادن حقّ ذی القربی امر خداست

جبرئیل گفت: ذِی القربا فاطمه است *** حق اولاد نبیّ، از فاطمه است

فاطمه و علیّ یک گوهرند *** بلکه فرزندانشان یک گوهرند

گوهران فاطمه، چون فاطمند *** در طهارت گو چون فاطمند

فاطمه محور اهل کساست *** افتخار ما اصحاب کساست

هر چه نور است ز آنان باشد *** هر چه خیر است ز آنان باشد

غاصبین، حق ذی القربا را ربودند *** بلکه حق هر مسلمان را رُبودند

بلکه آنان دین مردم را ربودند *** اصل و فرع و هر چه بود آنان رُبودند

خاندان وحی صفر الید شدند *** دستشان خالی شد، صفر الید شدند

دار و نادار آنان را رُبودند *** خمس آل الله را، ربودند

مردمان را دشمن آنان نمودند *** هر که بود را دشمن آنان نمودند

از سقیفه تیری بر کمان کردند و آمد *** بر گلوی نازک اصغر کمان کردند وآمد

طفل شش ماههٔ تشنه گناهی نداشت *** گلویش بریدند به خدا، گناهی نداشت

همه از حاکم ظالم، حمایت کردند *** دست ذی القربا بستند و حمایت کردند

تا که در کرببلا رسوا شدند *** دین خود از دست دادند و رسوا شدند

کس نکرد در عالم، چنین ظلمی را *** تو کجا دیدی در عالم، چنین ظلمی را

یک نگاهی تو در کرببلا کن و بگو *** از چه کشتتند شیرخواره را؟ و بگو:

ص: 54

کوفیان دعوت نمودند و گفتند *** ما امام خواهیم، این دروغ بود و گفتند

امر طاغوت را اطاعت می کنیم *** امر طاغوت کفر است ما اطاعت می کنیم

حق گفت: بهر طاغوت کافر باشید *** گو که او گفته بود: ظالم باشید

این عمل در همه ازمان اتّفاق افتاده است *** بعد هر پیغمبری اتّفاق اتّفاق افتاده است

امتحان خدا سخت است ای مردم بدانید *** هر زمان باشد سخت است ای مردم بدانید

کفر و ایمان دو تا باشند، جمع نشوند *** کافر و مؤمن دو تا باشند، جمع نشوند

«خادم» انذار و نصیحت، نکند تأثیری *** تو اگر خود را کشی هم نکند تأثیری

ولایت آل الله چیست بگو؟

اسلام، توحید و ولایت باشد *** شرط توحید ولایت باشد

بی ولایت نپذیرند ما را *** هر چه داریم ز ولایت باشد

گر به شرق و غرب عالم بروی *** هر چه یابی ز ولایت باشد

گر گمان داری که قرآن داری *** نه قرآن، نه عترت، نه ولایت، داری

گر بگوئی همه چیز در قرآن است *** بی ولایت ندانی چه در قرآن است

همه چیز گر چه در قرآن است *** بی ولایت که داند چه در قرآن است؟

بی حبّ علی راه بهشت بسته بود *** به عدو گو در مزن راه بهشت بسته بود

گر تو اسرار قرآن را ندانی *** خواندن آن چه سود؟ قرآن را ندانی

هر که خواهد که بهشتی باشد *** بی ولایت نتواند که بهشتی باشد

شرط ایمان، ولایت باشد *** شرط جنّت ولایت باشد

حلقهٔ باب جنّت علیّ می گوید *** همه چیز در جنّت علیّ می گوید

کلید جنّت و نار دست علیست *** در قیامت همه چیز دست علیست

وقت مردن چون علیّ را بینی *** راه تو روشن شود، چو علیّ را بینی

«خادم» تو ولایت علیّ را داری *** بیم مکن تو همه چیز را داری

(خادم) فضل اهل البیت را بگو؟

اهل بیت پیامبر عزیزند عزیز *** افضل از هر عزیزند عزیز

نتواند کس به آنان رسد در عزّت *** چون که اصحاب کسایند عزیزند عزیز

عزّت اهل کسا ز خدا می باشد *** عزّت هر که عزیز است ز خدا می باشد

تو اگر عزّت دارَین خواهی *** طرف اهل کسا رو، عزّت دارین داری

گر که خواهی به خدا راه یابی *** سوی عترت برو، به خدا راه یابی

ص: 55

گر تو خواهی به خدایت برسی *** سعی کن تا به آنان برسی

راه حق دان راه آل الله است *** راه جنّت راه آل الله است

گر صراط مستقیم را خواهی؟ *** در حقیقت راه حق را خواهی؟

پس بدان حق نفس علیست *** علیّ حق است حق نفس علیست

راه فرزندان او راه علیست *** علیّ حق است حق نفس علیست

تو بدان آنان صراط اقومند *** شاهدان مردم و صراط اقومند

گر که خواهی راه حق را بروی *** راه آنان رو، راه حق را بروی

دین حق را ز آنان بگیر *** راه حق را ز آنان بگیر

صادقین را تو گر می خواهی *** صادقین، آل الله اندگر تومی خواهی

گر اطاعت کنی از آنان *** راه تو باز شود با آنان

گر که خواهی محشور شوی با آنان *** بایدت در عمل همراه شوی با آنان

گر تو جنّت طلبی راهی نیست *** جز ره آل نبیِّ راهی نیست

گر شفاعت طلبی در محشر *** بهترین شافع اند در محشر

راه خود را از اینجا طی کن *** راه حق را از اینجا طی کن

«خادم» تو اگر راه نجات می طلبی *** با علی باش گر راه نجات می طلبی

برکات زیارات ائمه (علیهم السلام)

زائر مولا علیّ باش و شاد باش *** دست او دان همه چیز و شاد باش

زائر بقیع باش، زائر چار امام باش *** جنّت است آنجا زائر چار امام باش

کاظمین و جوادین باب الحوائج بوند *** حاجتی گر داری باب الحوائج بوند

زائر علیّ موسی الرضا باش و شاد باش *** او امام رئوف است بیا شاد باش

زائر عسکریین باش میهمان شوی *** صاحب خانه اند آنان میهمان شوی

زائر حضرت مهدی باش و شاد باش *** زائر مولا عزیز است شاد باش

زائر مهدی زائر صاحب خانه است *** تو مهمان مهدی هستی صاحب خانه است

گر که نتوانی زائر آنان شوی *** زائر رضا باش، بیا شاد شوی

زائر امامی بُدی شاد باش *** جز شهید کربلا، صاحب اشک باش

بعد پیغمبر باید زائر مولا شوی *** بعد از آن در بقیع باش و شاد باش

پس یکایک هر امامی را زائری *** گو که نور واحدند و شاد باش

زائر عرش خدایی گر امامی زائری *** گر تو اهل معرفت هستی شاد باش

گر بخواهی شاد باشی رو کن به رضا *** او رضا باشد ز تو، تو رضا باش و شاد باش

زائر آر باشی، مهمانی سه روز است بدان *** پس به شهر خود بازگرد و شاد باش

زائر هر امامی اهل جنّت است *** پس تو عاشق باش و شاد باش

ص: 56

یک زیارت هم کنی، تو زائری *** حدیث «زُر وانصرف» بین و شاد باش

زائر هر امامی بُدی از او اطاعت می کنی *** زائر با معرفت باش و شاد باش

زائر آزارش به هیچ کس نرسد *** تا که مقبولت کنند و شاد باش

سعی کن در بازگشت سوغاتی آوری *** تا که شاد باشند همه تو شاد باش

چون به دیدارت بیایند مردمی *** هر چه خوبی دیده ای گو و شاد باش

از بدی ها دم مزن غمگین شوند *** تو خوبی ها را بگو و شاد باش

در سفر هم همرهان را شاد کن *** حرف شیرین بزن، شاد باش

سعی کن سوغات معنوی هم آوری *** تقوا، سوغات است بیاشاد باش

تو بدان تقوا زادِ آن سر است *** زاد تقوی بهترین زاد است شاد باش

بی تقوایی مکن اعمالت را نپذیرند *** تا توانی باتقوا باش و شاد باش

در وداع گو: ای خدا مقدّر کن باز آیم باز *** فکر آینده ات باش باز بیایی شاد باش

در سفر بهره های فراوان باشد *** مولا گفت: پنج فائده دارد شاد باش

تَفَرُّجُ هَمٍّ و اکتسابُ مَعیشةٍ *** و علمٌ و آدابٌ و صُحَبَةُ ماجدٍ

کلام علیٍّ هذا نِعمَ کلامِ *** کلام الملوک نعم کلامِ

«خادم» از خدا خواه همواره زائر باشی *** زائر با معرفت باشی و زائر باشی

طالبِ حجِّ مقبول باش و بگو: *** حج خواهم، دوست باش بگو

عنایات آل محمّد (علیهم السلام)

زائر آل محمّد گرامی باشد *** او عزیز است و گرامی باشد

راه او گر همان راه خداست *** شک در آن نیست که محبوب و گرامی باشد

کرم آل محمّد فراوان باشد *** فضلشان گو: فراوان باشد

زائر از دور گر آید بهرشان *** شک ندارد که میهمان و گرامی باشد

زائر آل محمّد عزیز است عزیز *** همه دانند که میهمان و گرامی باشد

قدم از خانه که بیرون گذری میهمانی *** تا نهایت عزیز و گرامی باشد

زائر آل محمّد هر کجا روی کند *** در پناه مزور است و گرامی باشد

هر چه خواهد به او داده شود *** او گرامی است و باید که گرامی باشد

حبّ آل نبیّ حبّ خدا می باشد *** هر که محبوب خدا هست گرامی باشد

حبّ آل نبیّ اجر شهادت دارد *** دوست آل نبیّ هر که باشد گرامی باشد

با دوستی آل نبیّ گر بمیرد کسی *** مؤمن کامل و تائب، گرامی باشد

با حبّ آل نبیّ گر بمیرد کسی *** آمرزیده مرده است گرامی باشد

با حبّ آل نبیّ گر بمیرد کسی *** چون عروسی برندش بهشت گرامی باشد

با دشمنی آل نبیّ گر بمیرد کسی *** کافر است او نی گرامی باشد

ص: 57

با دشمنی آل نبیّ گر بمیرد کسی *** آیس از رحمت حق است نی گرامی باشد

با دشمنی آل نبیّ گر بمیرد کسی*** نه حسابی نه کتابی نه گرامی باشد

توسّل به ائمه معصومین (علیهم السلام)

گر نجات خواهی توسّل کن به ما *** چاره این است توسل کن بما

ور نه هر راهی که خواهی بُرُو *** خبری نیست جایی، توسّل کن بما

راه قرب حقّ همین است بیا *** راه دیگر نیست توسّل کن بما

ما صراط مستقیم دین توییم *** گر صراط مستقیم خواهی توسّل کن بما

راه این است جز این راهی نبود *** راه حق گر بخواهی توسّل کن بما

ما تو را در صراط مستقیم می بریم *** گم مکن این راه را، توسّل کن بما

ما صراط مستقیم هستیم بدان *** «الصراط المستقیم» ماییم توسّل کن بما

دانش وعلمِ الهی نزد ماست *** علم صافی گر تو خواهی توسّل کن بما

کلمات الله ماییم وصف ما بی منتهاست *** فضل ما بی شمار است توسّل کن بما

عالمین گر جمع شوند و کاتب شوند *** وصف ما را نتوانندگفت، توسل کن بما

بعد احمد علوم الهی نزد ماست *** دین احمد گر خواهی توسّل کن بما

«سلونی قبل أن تفقدونی» حق ماست *** حقّ هیچ کس نیست توسّل کن بما

علم آسمان ها چون زمین نزد ماست *** هر چه خواهی نزد ماست، توسّل کن بما

حاکم دین خدا ماییم و بس *** دیگران غاصب بُوَند توسّل کن بما

حقّ ما را غصب کردند تاکنون *** حقائق نزد ماست، توسّل کن بما

ما ولایت از خدا داریم و بس *** بیعت مردم اقراری است، توسل کن بما

بیعت مردم کِی ولایت آورد *** ولایت از خدا باشد، توسّل کن بما

گر که نادانی بگوید ولایت مردمی است *** گو: غدیر خم چه گوید؟ توسّل کن بما

غاصب اوّل مگر سلب ولایت نکرد؟ *** او گفت: «اقیلونی» توسّل کن بما

بیعت اوّل جز اجباری نبود *** آن که بیعت نبود، توسّل کن بما

او اگر بیعتِ الهی داشت پس چرا سلب کرد ز خود *** حقِ آن را نداشت حرف بی خود مزن، توسّل کن بما

شهرت آر خواهی چو ابلیس شوی ای نادان *** این غرور شیطانی است توسّل کن بما

«خادم» نرود میخ آهنین بر سنگ *** هر چه گویی نپذیرد توسّل کن بما

یادی از امیرالمؤمنین (علیه السلام)

یاد کن ای دوست امیرالمؤمنینا *** تا ببخشد خدا دوست امیرالمؤمنینا

ص: 58

هر زبانی که کند یاد از امیر المؤمنینا *** حق ببخشد و کند یاد از امیر المؤمنینا

نام او نام خداست او علیّست *** وصف او وصف خداست او جلیّست

هر دلی حبّ علیّ را دارد *** بهترین چیز در او جا دارد

آن دلی که محبّ حق است *** حق در او هست که محبّ حقّ است

گر به حق خواهی رسی حقّ، علیست *** کن اطاعت ز علیّ، حقّ علیست

حق همان شخص علیّ می باشد *** هر کجا علیّ بود حق می باشد

او صراط مستقیم دین است *** حرف او حرف خدا و دین است

حبّ او جُنّه است و جَنّت از اوست *** قاسم جنّت و نار است جنّت از اوست

حبّ او شرط نجات است بدان *** بغض او دوزخ و نار است بدان

تو اگر اهل سعادت هستی *** ره دیگر مرو با سعادت هستی

در قیامت حاکم حق، علیست *** حاکم از حق است، حق علیست

دست او دست خدا، وجه او وجه خداست *** همه اوصاف او، اوصاف خداست

تو نگو او خداست او عبد خداست *** تو بگو او خدا نیست او عبد خداست

وصف او را مشمار، بی نهایت باشد *** کلمات الله است، بی نهایت باشد

او در اوصاف همانند خداست *** او خدا نیست وصف او وصف خداست

تو مگو: او افضل ز نبیّ است *** جز بگوئی او نفس نبیّ است

«خادم» تو چه گوئی در اوصاف علیّ؟ *** کی توانی بشماری، اوصاف علیّ؟

فضائل امیرالمؤمنین (علیه السلام)

فضل او بالاتر از گفتن بُوَد *** پس بگو، بالاتر از گفتن بود

مدح او کردن بسی، مشکل بود *** ما ندانیم چه گوییم، بسی مشکل بود

کار سختی است استمداد کن از خدا *** کار تو نیست، استمداد کن از خدا

گر اشجار قلم، دریا مرکب، جنّ و انس کاتب شوند *** فضل او را نَتوانند شمرد، گر کاتب شوند

کلمات الله است فضل او، نتوان شمرد *** کلمات الله بی شمار است، نتوان شمرد

(خادم) فضل علیّ را بگو تا شاد شویم

فضل او را نتوان گفت، فضل خداست *** او خدا نیست، فضل او فضل خداست

فضل او بس، که او نفس نبیّ است *** او علیّست، او نَفسِ نبیّ است

افضل از انبیا و اوصیا باشد او *** جز نبیّ، بهتر از انبیا باشد او

کلّ عالم، گرروی، چو علیّ، یافت نشود *** جز نبیّ کس چو او یافت نشود

ص: 59

غاصبین را به علیّ تشبیه مکن *** بی فضل را با صاحب فضل تشبیه مکن

بلید را به ولیّ تشبیه مکن *** او بلید است این علیم است تشبیه مکن

این یکی راه آسمان را، بِه از راه زمین می داند *** آن یکی هیچ نداند، کی راه زمین می داند

در شجاعت علیّ، بی نظیر است جز نبیّ *** دانش او نیز، بی نظیر است جز نبیّ

نَفسِ او نَفسِ نبیّ، نَفسِ نبیّ، نَفسِ علیست *** همه چیزش چو نبیّ، نَفس نبیّ نفسِ علیست

تو کجا یافتی کسی، نَفسِ نبیّ باشد جز او *** تو کجا یافتی کسی علمش، چو نبیّ باشد جز او

من نگویم او نبیّ است او نفس نبیّ است *** من نگویم او خداست، او نفس نبیّ است

روح او روح نبیّ است، نفس او نفس نبیّ است *** همه چیزش چو نبیّ است، او نفس نبیّ است

گر نبیّ بعد از نبیّ بود، او می بود نبیّ *** آری او نفس نبیّ بود، او می بود نبیّ

حق او غصب شد، دل ما، تنگ شد *** علیّ خانه نشین شد، دل ما، تنگ شد

دین حق را زیر و رو کردند و رفتند *** مردمان را ببین، گمراه کردند و رفتند

خدا مدح او را فراوان گفته است *** فضل او را خدا فراوان گفته است

«آیات الفضائل» را ببین همه چیزش دانی *** علیّ در قرآن است، همه چیزش دانی

«خادم» تو فضائلش را بگو و بشنو *** «آیات الفضائل» اش را بگو و بشنو

مدح مولا را ز روایات بشنو

مدح مولا را نبیّ فراوان گفته است *** هر چه حق بوده فراوان گفته است

اوّل دعوت گفت علیّ یار من است *** پرچم من دست اوست، علی یارمن است

او برادر، او خلیفه، جانشین من است *** کس نگوید: چرا جانشین من است؟

من از اویم، او هم از من است *** هر دو از یک شجریم، او از من است

من و او یک نفسیم و از یک شجریم *** من نبیّ و او ولیّ هردو از یک شجریم

بعدِ من اوست علیّست ولیّ شماست *** کس نگوید: چرا علیّست ولیّ شماست؟

همه اقرار کنید: او ولیّ شماست *** کس نگوید: چرا او ولیّ شماست؟

هر که من مولای اویم، علیّ مولای اوست *** این علیّ گویم، این علیّ مولای اوست

هر چه او گوید، او حاکم بُوَد *** حرف او حقّ است، او حاکم بُوَد

امر او امر من و قول او قول من است *** امر و گفتار او، قول و گفتار من است

حبّ او حبّ من و بُغض او بُغض من است *** سلم او سلم من و حرب او حرب من است

خواست من خواست خداست *** خواست او خواست من است

نفس اویم من او نفس من است *** هر دو از یک شجریم او نفس من است

حق، اوست، او حق است، حق همراه اوست *** او صراط مستقیم است، حقّ همراه اوست

کینه توزی مکن با او، کفر است بدان *** حبّ او ایمان و بغضش کفر است بدان

علیّ، حبّه ایمان، قسیم الجنّة و النار *** علیّ، مبغِض االکفار، قسیم الجنّة و النار

ص: 60

علی باب الجنان مکتوب: علیّ حاضرٌ الآن *** یقسّم جَنّة الخلد، علیّ حاضرٌ الآن

دشمنان دانند، اختیار جنّت با علیست *** بر در جنّت نایستند اختیار جنّت با علیست

بهر دوست علیّ گویید: بیا جنّت بهرتوست *** اختیار جنّت و نار با علیست، جنّت بهر توست

علیٌّ حاکمٌ الآن، علی باب الجنان اَلآن *** قسیم الجنة والنار، علی باب الجنان الآن

علیّ بر در جنّت بود، قاسم جنّت بود *** دوست او کیست؟ قاسم جنّت بود

النار علیمٌ تنادی المبغضینا *** تعرف النار جمعَ المبغضینا

درب جنّت گشایند، بر درِ آن سُرایند *** دوستان علیّ را بگویید: بیایند بیایند

بر در دوزخ نوشته: دشمنان علیّ، بیایند بیایند *** جایشان محفوظ باشد، بیایند بیایند بیایند

کوبهٔ دربِ بهشت گوید: یا علیّ *** اهل جنّت همه گویند: یا علیّ

«خادم» تو که دوست علیّ هستی بیا *** علیّ منتظر توست، کجا هستی بیا؟

مقام أمیرالمومنین (علیه السلام)

علیّ نامش مشتقّ از نام خداست *** همچو نام محمّد که از نام خداست

او علیّ است و خدا اعلیست *** محمد احمد است و خدا اعلایست

گو علیّ نفس نبیّ است، نبیّ نفس علیّست *** اصل آنان یکیست، نبیّ نفس علیّست

گر که باور نکنی، که علیّ نفس نبیّ است *** خدا گوید: این علیّ نزد ما، نفس نبی است

علم او علم نبیّ، نفس او نفس نبیّ است *** هر چه در نفس علیست در نفس نبیّ است

همه اوصاف علیّ ز محمّد باشد *** همه اوصاف علیّ عین محمّد باشد

حدیث منزلت گوید با صوت جلّی: *** محمّد نبیّ است و وزیرش علیّ

قبل از آن در آسمان ها گفته شد: *** محمّد نبیّ است و وزیرش علیّ

در غدیر نیز پیمبر بگفت نزد همه: *** هر که من مولای اویم، پس امیرش علیّ

در شجاعت همانند نبیّ بود علیّ *** در شهامت، همانند نبیّ بود علیّ

چون که شد نفس علیّ نفس نبیّ *** همه اوصاف علیّ شد همانند نبیّ

با صراحت پیمبر گفت به علیّ: *** علیّ از من بُود، من از علیّ

در غدیر گفت: خلافت فقط شأن علیّست *** هر که باشد جز علیّ غاصب حق علیّست

دشمن او بود، دشمن من، در دو جهان *** دوست او دوست من بود، در دو جهان

حرب او حرب من و سلم او سلم من است *** دوست او دوست من و سلم او سلم من است

در قیامت همین گونه بود، او با من است *** دشمنش دشمن من، سلم او سلم من است

چون قیامت نگاهی کنم به دوستان علیّ *** من شفاعت نکنم، جز ز دوستان علیّ

گر نداند کسی فضل علیّ، بی معناست *** «کلمات الله» گو: شاهد این معناست

گر همه آدم و جنّ و ملک جمع شوند *** فضل او را نتوانند شمرد، گر جمع شوند

«خادم» گفتن فضل علیّ کار تو نیست *** بی شمار است فضل او، کار تو نیست

ص: 61

پیغمبر چه گفت در فضل علیَ

او گفت: شما ندانید فضل علیّ *** جز بگویید: پیغمبر گفت فضل علیّ

علیست عالی و علیست اعلا *** علیّ خدا نیست، علیست اعلا

علیّ بعد نبیّ بود، علیّ اعلا *** علیّ ولیّ و علیّ عالی و علیّ اعلا

به عدو گو: پیمبر چه گفت در فضل علیّ؟ *** پیمبر فراوان گفت از فضل علیّ

در فضائل هیچ کس به علیّ نرسد *** درشجاعت هیچ کس به علیّ نرسد

حبّ او حبّ خدا، بغض او بغض خدا *** حرب او حرب خدا، سلم او سلم خدا

فعل او فعل خدا، چه کسی مثل خدا *** پس مگو نیست کسی، مثل خدا؟

همه اوصاف علیّ وصف خدا *** همه افعال علیّ فعل خدا

چون که اوصافش بود، وصف خدا *** تو مگو او خدا، او عبد خدا

تو بگو: اوصاف او وصف خدا *** کی توانی تو کنی وصف خدا؟

وصف او وصف خدای ازلیست *** خواست او خواست خدای ابدیست

فعل او فعل نبیّ، وصف او وصف نبیّ *** همه افعالش چو نبیّ وصف او وصف نبیّ

جز نبوّت، او همانند نبیّ است *** فارقی نیست، او نفس نبیّ است

همه عالم، زوجودش متحیّر ماندند *** همه در مانده شدند، متحیّر ماندند

«خادم» بیش از این کس نپذیرد از تو *** تو بگو او خدا نیست، تا پذیرند از تو

راه حقّ چیست بر ما بگو؟

راه حق راه علیست، راه دیگر باطل است *** علیّ حق است حق علیست، راه دیگر باطل است

هر کجا هست علیّ، حق همراه علیست *** علیّ حق است، حق همراه علیست

علیّ حق است، حق با آل علیست *** حق اگر خواهی، حق با آل علیست

حق و باطل چون مخلوط شوند *** تو بدان آنجا، حق همراه علیست

آدرس حق را پیمبر داد در روز غدیر *** راه حق جوئید، آن راه علیست

حق مولا غصب شد، بعد از غدیر *** در سقیفه کس نگفت: حق با علیست

مردم از حق دور گشتند بعد از نبیّ *** تلخ شد حق، نگفتند: حق با علیست

حبّ دنیا دور کرد آنان را ز حق *** تا فراموش کردند، حق با علیست

حبّ دنیا کجا، حبّ علیّ کجا؟ *** اهل دنیا نگویند: حق با علیست

طالب دنیا نسازد با علیّ *** او نگوید همه جا: حق با علیست

تا ز طاغوت جدا نِی گردی *** نتوانی گفت: حق با علیست

تو اگر راه حق می جویی *** راه حق همان راه علیست

گر بهشت و سعادت خواهی *** تو بدان راه آن، راه علیست

ص: 62

حبّ طاغوت نسازد با حبّ علیّ *** دوست طاغوت نگوید: حق با علیست

«خادم» جدا مشو از آل علیّ *** راه آل علیّ، راه علیست

فضائل امیرالمؤمنین (علیه السلام)

فضل مولا را کی توانید شمرد؟ *** هر چه کوشید، نتوانید شمرد

او ز اوصاف، کلمات الله است *** نتوانید شمرد، کلمات الله است

کلمات الله فیهم نزلت *** وصفهم فی القرآن نزلت

حق اگر خواهی تابع فرمان اوست *** حکم الله بدان تابع فرمان اوست

حکم او حکم خدای ازلیست *** وصف او وصف خدای ابدیست

من نگویم خداست، او عبد خداست *** او خدا نیست، او عبد خداست

گر نبوّت ادامه می داشت *** بس علی بود به آن حق می داشت

گو علیّ و نبیّ یک شجرند *** هر دو یک نفس و یک شجر اند

اوصاف علی اوصاف نبی است *** اوصاف نبی اوصاف علیست

تو چه دانی خدا، چه گفت در معراج؟ *** جانشین نبیّ که شد در معراج

او گفت به پیامبر: بهر سیّد ولیّ *** برسان سلام ما بهر سیّد ولیّ

سیّد است او سلامش برسان *** جانشین است او، سلامش برسان

گر تو فضل علیّ را یاد کنی *** در حقیقت فضل نبیّ را یاد کنی

فضل آنان بدان، فضل خداست *** ذکر آنان بدان ذکر خداست

«خادم» فراوان یاد کن فضل علیّ *** حاجتی داری یاد کن فضل علیّ

ذکر علیّ ذکر خداست

ذکر علیّ گر کنی، ذکر خداست *** یاد علیّ گر کنی، یاد خداست

گر تو بهترین ذکر خدا را خواهی *** غم مخور ذکر علیّ، ذکر خداست

ذکر و یاد علیّ، ذکر خداست *** گوش کن یاد علیّ ذکر خداست

چشم خود را به فضائل انداز تا بخشوده شوی *** گوش به ذکر فضائل کن تا بخشوده شوی

تو اگر فاقد شرط غفران هستی *** چند چیز، شرط غفران هستی

ذکر علیّ و اشک بر عصیان است *** اشک بر حسین مظلوم غفران است

صلوات سبب غفران است *** یاد مظلوم سبب غفران است

اشکِ بر او سبب غفران است *** تو بدان ذکر علی سبب غفران است

یاد او هم سبب غفران است *** تو بدان نام علی غفران است

ص: 63

یا علیّ های تو، شرک نمی باشد *** بلکه یادی ز خدا و ز علیّ می باشد

هدف از یا علیّ امّید شفاعت باشد *** بلکه درخواست و امّید شفاعت باشد

گوش مکن به حرف مشرکان *** رنج مبر، از حرف مشرکان

مشرکان راه حق، گم کرده اند *** نظری به حرف علماشان کردند

خادم آن که حق را با علیّ نِی داند *** دور از حق است حق را با علیّ نی داند

فضائل مولا امیرالمؤمنین (علیه السلام)

فضل مولا گو از هر چه بهتر است *** سخن از حق گو از هر چه بهتر است

فضل مولا تورا نورت دهد *** هر چه گوئی تو را نورت دهد

کار من گفتن فضل مولا بود *** من نجاتم گفتن فضل مولا بود

شب و روزم صرف مولا می شود *** بلکه جانم صرف مولا میشود

گر که گویند: به من: کار تو چیست؟ *** من گویم: به تو کار تو چیست؟

کار من، جز گفتن فضل مولا نبود *** تو بگو کار دیگر، چون فضل مولا بود؟

افتخارم همین است تا آخر عمر *** کار دیگر نکنم من تا آخر عمر

عمر را بهر چه خواهم جز این *** کار دیگر ندارم من، جز این

خادم مولای خود هستم من *** شب و روز خادم او هستم من

این همان توفیق الهی باشد *** بهتر از آن چیست؟ توفیق الهی باشد

ای خدا توفیق مدح مولارا از بی شمارند من مگیر *** هر چه گیری این توفیق را از من مگیر

شاکر ربِّ رئوفم، این توفیق را از من مگیر *** حامد ربّ رئوفم، این توفیق را از من مگیر

من که شاعرنبودم تودادی توفیق شاعری *** از توخواستم، تو، دادی، توفیق شاعری

غصّه دارم، چرا دیر شروع کرده ام *** سنِّ پیری شده، دیر شروع کرده ام

فضل مولا را نتوان احصا نمود *** هر چه گوییم نتوان احصا نمود

جنّ و انس و ملک جمع شوند *** همه عالم اگر جمع شوند

هر چه کوشند نتوانند احصا نمود *** کلّ عالم نتوانند احصا نمود

کلمات الله دان، آل ِاحمدند *** کس نباشد جز آنان، آل احمدند

آل احمد کلمات الله اند بدان *** کلمات الله بی شمارند بدان

فضل آل الله بی شمار است بدان *** کلمات الله بی شمار است بدان

فضل آل الله فضل خدای ازلیست *** وصف آنان وصف خدای ابدیست

صاحب وصف جمال حق بوند *** همه اوصافشان جمال حق بوند

من که عاجز شدم از وصف جمال علیّ *** هر چه کردم نشد وصف جمال علیّ

هم خدا گفت هم پیمبر: وصف او وصف من است *** کی توانید شمارید، وصف او وصف من است

«خادم» در پی وصف و شماره مباش *** تو فقط بشمار، پی وصف و شماره مباش

ص: 64

فضائل امیر المؤمنین (علیه السلام)

علیّ امام و علیّ اعلم و علیّ اَعلا *** علیّ ولیّ و علیّ عالی و علیّ اعلا

علیّ وصیّ نبیّ و علیّ جمال نبیّ *** علیّ بعد پیمبر عالی علی اعلا

علیّ زوج بتول و کریم و بی همتا *** علیّ باب حسنیین و افضل و اعلا

علیّ فاتح خیبر و شخص بی همتا *** علیّ شجاع و علیّ اشجع و علیّ اعلا

علی در همه جا فاتح و بی همتا *** علیّ سرور نبیّ و شجاع بی همتا

علیّ کجا و رقیبان بی مقدار؟ *** کجا رقیب بُوند؟ رقیبان بی مقدار

علیّ شجاع و قویّ وحیدر کرّار *** کجا شود مقایسه با رقیب فرّار

فضائلش نتوانند، شمرد عالمیان *** بنگر ببین اعتراف دارند عالمیان

خصال او خصال خدای عزیز می باشد *** جمال او جمال خدای جمیل میباشد

خادم بگو وصف علیّ و ببین کلّ خصال *** ببین و بگیر نکته و بفهم کلّ خصال

خُلق او خُلقِ نبیُّ و خَلق او خَلق نبیّ *** همه چیزش چو نبیّ خلق او خلق نبیّ

خلقت او از ازل چو نبیّ نفس نبیّ *** همه چیزش همانند نبیّ نفس نبیّ

گر نبوّت ختم نمی شد به نبیّ*** بعد احمد جز او نمی بود نبیّ

اوخدانیست، وصف او، وصف خداست *** نی خد است وصف او وصف خداست

عبد صالح بود او، همانند نبیّ *** نه خداست وصف او وصف خداست

او به درگاه خدا بس عزیز است عزیز *** پیمبر سلامش رسانده ز خدا عزیز است عزیز

«خادم» تو چه گویی؟ او مثل نبیّ است *** بس کن او در اوصاف مثل نبیّ است

هر کس به کسی نازد ما هم به علی نازیم

هر کس به کسی نازد، ما هم به علیّ نازیم *** خداوند به نبیّ نازد، ماهم به علیّ نازیم

نازد نبیّ نزد خداوند، خداوند به علیّ نازد *** نازیم، ایزد به علیّ نازد، نبیّ هم به علیّ نازد

معراج نبیّ با علیّ بود، علیّ بود *** علیّ روی زمین بود، با نبیّ بود

در معراج علیّ با نبیّ بود *** جبرئیل گر نبود علیّ با نبیّ بود

علیّ اوصاف معراج را بیان کرد *** گو که او، در کنار نبیّ با نبیّ بود

آنچه حق با پیمبرگفت با علیّ گفت *** علیّ روی زمین بود با نبیّ بود

خداوند علیّ را ز نبیّ دور نگرداند *** هر کجا نبیّ رفت علیّ هم با نبیّ بود

معنی «أنفسنا» چیست همین است *** هر کجا نبیّ بود علیّ بود علیّ بود

علیّ نفس نبیّ، نبیّ نفس علیّ بود *** هر جا که نبیّ بود علیّ بود علیّ بود

گفتم به خرد: راستی علیّ نفس نبیّ بود؟ *** گفتا: هر کجا نبیّ بود علیّ بود علیّ بود

«خادم» تو بگو: علیّ نبیّ بود، یا نبیّ علیّ بود؟ *** گویم: هر دو یکی بُودند، این قول نبیّ بود

ص: 65

علی در راه حق جان ها فدا کرد

علی جانش فدای مصطفی کرد *** به راه حق فراوان، جان فدا کرد

تو کم دیدی که عاشق جان فدا کرد *** علی مشتاق بود و جان فدا کرد

نه تنها در جهادش جان فدا کرد *** برای حفظ جانان جان فدا کرد

خداوند جان او را مشتری شد *** به جان مصطفی او جان فدا کرد

یکی از ترس جانش جان تهی کرد *** یکی ترسی نداشت، جان فدا کرد

علیّ، جان ها به راه حق فدا کرد *** چو عاشق بود آسان جان فدا کرد

«خادم» تو کجایی؟ آیا جان فدایی؟ *** گر خدا جانت به خواهد جان فدایی؟

جان من ارزش این را نداشت است *** منتظر مانده ام بهر جان فدایی

در راه ولایت علیّ مشتاقم *** که شوم فدای او و کنم جان فدایی

روز عید غدیر در مکه

علیّ ولیّ و علیّ عالی و علیّ اعلا *** علیّ به درگه حق مرتضی و بی همتا

علیست جان نبیّ و نبیّ است جان علیّ *** بگو یکیست نبیّ و علیّ، جان علیّ

نبیّ بود خاتم پیمبران، علیّ ولیّ *** اگر نبیّ بُدی، نبودی به جز علیّ

علی با قرآن است و قرآن با علیست *** علیّ با حق است و حقّ با علیست

علیّ ولیّ خدا و خدا ولیّ علیّ *** علیّ ولیّ نبیّ و نبیّ ولیّ علیّ

علیّ خدا نیست، مظهرصفات خدا علیست *** جمال حقّ متجلّی، درصفات علیست

فضائلش نتوانیم شمرد که علیست *** چرا که مظهر وصف خدا علیست

دلیل آن، کلمات خداست، علیست *** چراکه، معنی آن نیست، جز علیست

علیست آنکه خدا گفت: السیّدالولیّ *** «اِقرأ سلامی علی السیّد الولیّ

نبیّ گفت: پس از من علیّ ولیّ شماست *** در آنچه مانده شدید، علیّ ولیّ شماست

نجات امّت من تا ابد، ولایت اوست *** سَرِ دو راهه بدانید، علی ولیّ شماست

صراط حق و دلیل و هدایت امّت *** اطاعت از امامیست که او ولیّ خداست

بگو به شیعه که راه بهشت به دست علیست *** چرا که اوست قاسم نار و جنان، امام شماست

اگر زمام دوزخ و جنّت به دست او باشد *** بگو به دشمن او: راه ما غیر راه شماست

بدان ولایت غیر علیّ و اولادش *** نجات بخش کسی نیست علیّ ولیّ شماست

«خادم» به شیعه گو: بیایید شاکر خدا باشید *** همیشه حمد خدا را کنید، علیّ ولیّ شماست

ص: 66

غدیر اگر نبود اسلام نبود

غدیر اگر نبود، به خدا اسلام نبود *** علیّ اگر نبود، به خدا اسلام نبود

غدیر اگر نبود، صراط مستقیم نبود *** غدیر اگر نبود، مردم را دلیل نبود

غدیر، اگر نبود حقّ علیّ روشن نبود *** غدیر، اگر نبود عدل علیّ روشن نبود

غدیر بصیرت بود برای همه *** غدیر امر خدا بود برای همه

غدیر اگر نبود، کفر حاکم بود *** علی گر نبود ظلم حاکم بود

غدیر اگر نبود حق را بقا نبود *** غدیر اگر نبود اسلام را بقا نبود

غدیر اگر نبود طاغوت بود و پادشاهی بود *** غدیر اگر نبود جاهلیّت بود و پادشاهی بود

غدیر دلیل محکم امامت بود *** غدیر اگر نبود کی امامت بود؟

غدیر هادی و راهنمای مردم بود *** غدیر راهنمای قیام مهدی بود

غدیر بشارت بر قیام مهدی بود *** غدیر راهنمای قیام مهدی بود

اصول دین با غدیر روشن شد *** فروع دین با غدیر روشن شد

رسول گفت: غدیر را به همه یاد دهید *** رسول گفت: غائبین را نجات دهید

«خادم» تو برای غدیرگوچه کرده ای؟ *** چیزی نوشته ای یا چاپ کرده ای؟

آری غدیر را داخل چند کتاب کرده ام *** در جزوهای جدا گانه هم چاپ کرده ام

خادم از غدیر بر ما بگو

غدیر برکهٔ آبی است، بین الحرمین *** غدیرمرکز اجتماعی است، بین الحرمین

ازخدا قبل از غدیردستورآمده بود *** آیه هایی بر رسول دستور آمده بود

گفت: بگو حقّ علیّ را اینجا *** همه را جمع کن تو در اینجا

پس بگو حق علیّ را اینجا *** مَهَراس از کسی بگو در اینجا

گو علیّ از من و من از علیّم *** او وصیّ من و من از علیّم

بعد من اوست مولای شما *** حق گفته: اوست مولای شما

هر که من مولای اویم، علیّ مولای اوست *** هر که من را نبیّ داند، علیّ مولای اوست

بعد از او یازده فرزند او مولا بُوند *** تا قیامت یازده فرزند او مولا بُوند

این حقیقت بین مردم آشکار شد *** همه دیدند و شنیدند و آشکار شد

دین حق کامل شد و آشکار شد *** حق از آن راضی شد و آشکار شد

دین حقّ تمام و کامل گردید *** حجّت حقّ علیّ شدّ و کامل گردید

علیّ حقّ شد، حقّ هم با علیّ شد *** علیّ با حقّ و حقّ هم با علیّ شد

تاکنون حق تابع هیچکس نشد *** تابع علیّ شد، تابعِ هیچکس نشد

همه بودند تابع حقّ جلیّ *** حق بود تابع شخص علیّ

ص: 67

هر کجا بود علیّ حقّ بود آنجا *** هر کجا حق بود، علیّ بود آنجا

تو از این جمله درس هایی بگیر *** فکر خویش آزاد کن، درس هایی بگیر

تو ببین علیّ، نفس نبیّ باشد و بس *** آیه «أنفسنا» شاهد آن باشد و بس

پیمبر گفت: من علیّ و علیّ من باشد *** ما یکی هستیم، من علیّ و علیّ من باشد

گر نبیّ، بعد پیمبر می بود *** بس علیّ بود پیمبر می بود

گر که اشجار اقلام، دریا مداد *** فضل مولا نتوان کرد، گر دریا مداد

کلمات خدا بی شمار است بدان *** علیّ نیز «کلمات الله» است بدان

در صفات جمال، او مثل خداست *** نی خداست، صاحب وصف خداست

فضل او را هرگز نتوانید شمرد *** فضل او فضل خداست، نتوانید شمرد

فضل او فضل نبیّ است بدان *** همه چیزش ز نبیّ است بدان

«خادم» تو چه گویی در وصف علیّ *** کی توانی تو گویی: وصف علیّ

خادم، مظلوم عالم کیست بگو؟

مظلوم که بود جز علیّ در عالم؟ *** مظلوم نبود مانند علیّ در عالم

مظلوم کسی است که حقّش ببرند *** غارت شود و دارو ندارش ببرند!

مظلوم کسی است که مالش ببرند *** دست او بسته و دارو ندارش ببرند؟

تو کجا دیدی که همسر بَرِ همسر به زنند؟! *** تو کجا دیدی که همسر نالد و همسر به زنند؟!

تو کجا دیدی که دست همسری را بندند *** و سپس شلّاق بر همسر به زنند؟!

جز علیّ بر چه کسی ظلم، چنین وارد شد *** روی دستِ نبیّ بود و سپس غارت شد؟!

مادر دهر کجا دید، شجاعی چو علیّ؟ *** که جوان مرد و دلیر باشد چو علیّ؟

دست او بسته و شلّاق زنند همسر او *** راه او بسته و شلّاق زنند همسر او؟

در غدیر دست او را پیمبر بگرفت *** آشکار شد همه چیز، بیعت بگرفت؟

همه دیدند و شنیدند که علیّ مولا شد *** چشم ها دیدند آنجا که علیّ مولا شد؟

بی بدیلش پیمبر نمود و گفتا: *** کس نباشد چو علیّ در دنیا!

«خادم» تو کی اوصاف علیّ را دانی؟ *** اقرار کن کز هزار هم یکی نی دانی

کس نشاید که اوصاف او را داند *** وصف او جز خدا و نبیّ نداند

علم او علم نبیّ، جمالش چو نبیّ *** همه اوصاف و جمالش چو نبیّ

همه اوصاف او، وصف خدا بود *** همه اخلاق او، خُلق خدا بود

فاتح خیبر و احزاب، علیّ بود *** در شجاعت که مانند علیّ بود؟

همه دانند که علی شیر خدا بود *** نه خدا بود او، شیر خدا بود

وصف او وصف خدا، علم او علم خدا *** هر چه دانست زخدا، علم او علم خدا

وصف او را نشمارید، کلمات الله است *** کس نشاید که شمارد، کلمات الله است

ص: 68

کلمات الله فیه نزلت فی القرآن *** کلّ أوصاف علیّ نزلت فی القرآن

عالَمِ کون در او جمع شده *** آنچه خوبان همه دارند در او جمع شده

بعد احمد احدی، چون او نیست *** او نبیّ نیست ولکن احدی، چون او نیست

آل احمد همه، چون او باشند *** وارثان علم نبیّ، همه چون او باشند

وصف آنان چو احمد نیکوست *** خلق آنان چو احمد نیکوست

«خادم» تو چه دانی وصف آل الله را؟ *** دم مزن خدا داند، وصف آل الله را

مظلوم در غدیر کیست بگو؟

سقیفه سند مظلومیّت علیّ شد *** غدیر شاهد مظلومیّت علیّ شد

با قرابت سخن خود به اثبات رساندند *** کی قرابت بود؟ کی به اثبات رساندند؟

در سقیفه نامی از مولا نبردند *** نی نبیّ نی علیّ، نامی از مولا نبردند

هر قوم سخن از خود بگفتند در آنجا *** نامی ز نبیّ و مرتضی نگفتند در آنجا

خانهٔ وحی را به آتش کشیدند! *** دستان علیّ بسته، به مسجد کشیدند!

دست حق را با طناب از پشت ببستند *** دست حبل الله را با طناب از پشت ببستند

زین عمل پهلوی زهرا را شکستند! *** حرمت پیغمبر و آل او را شکستند!

زین عمل فاطمه بیمار بماند در خانه *** صاحب خانه شد، خانه نشین در خانه

آه زهرا سبب آتش دوزخ گردید *** جایگاه غاصبین آتش دوزخ گردید

زین سبب لعنت حق ثابت و لازم گردید *** تا ابد لعنت مخلوق بر آنان گردید

«خادم» چرا مردم زآل الله دور شدند؟ *** حبّ دنیا وریاست آمد ببین دورشدند!

پریشانی آل الله چه بوده بر ما بگو؟

ای دل بسوز، بر پریشانی آل علیّ *** تو چه دانی ز پریشانی آل علیّ؟

بعد احمد چه کردند با آل علیّ؟ *** تا توانستند کشتند از آل علیّ!

هر امامی که آمد به زمان *** دل او خون شد، از آل علی

فرق مولا را به محراب بشکافت *** همه سوختند چو دیدند فرق علیّ

بدن سبط چو شد، تیر باران *** او ز اولاد علیّ بودو، شد تیر باران

سبط اصغر بدنش طعمه شمشیر شد! *** جرم او چه بود کو بدنش طعمهٔ شمشیر شد؟

سَرِ او گشت جدا، بدنش ماند زمین *** سر او بالای نی رفت بدنش ماند زمین

سَرِ فرزند پیمبر به نیزه زده شد *** چون که او بود ز اولاد علیّ

اهل بیتش به اسیری بردند *** چون که بودند ز اولاد علیّ

ص: 69

الغرض آل پیمبر پریشان بودند *** چون نبود راه نجاتی بر اولاد علیّ

دل هر مؤمنی زین مصیبت بسوخت *** اشک هر مؤمنی ریخت بر اولاد علیّ

اشک اگر ریزید و سوزید بهرشان*** حق همین است سوزید بر اولاد علیّ

گریه حق است که بر آل پیمبر ریزیم *** ما بسوزیم و بگرییم بر آل علیّ

گر همه عمر کسی گریه کند جا دارد *** حق همین است که گرید بر آل علیّ

گر کسی بهر چیزی پریشان باشد *** بایدش گرید و نالد بر اولاد علیّ

ای برادر اشک خود را نگهدار اکنون *** تا رسد ماه محرّم، اشک ریزی برآل علیّ

«خادم» اشک خویش را ذخیره می کن *** تا توانی فراوان بگریی بر آل علی

وداع با امیرالمؤمنین (علیه السلام)

صَلِّ یا ربّ أمیرالمؤمنینا *** أنتَ یا ربّ ولیّ المؤمنینا

صَلِّ من حقّه قد أُضیعا *** و کن الناصر لأمیرالمؤمنینا

والِ یا ربّ من والا أمیرالمؤمنینا *** عادِ یاربّ من عادی أمیرالمؤمنینا

واخذل اللّهمّ من خادله *** وانصر اللّهمّ من ناصره

وارحم اللّهمّ من أحبّه *** واغضب اللّهمّ من أبغضه

و تقبل یا ربّ من زائره *** من رجی منک فی حائره

واجعل الأجر له دائمةً *** وانصر اللّهم له دائمة

بعطایاک احبّ الصالحینا *** و بفضل منک أمیرالمؤمنینا

نحن یا ربّ مستودعینا *** أَعطِ ما نرجوا أمیرالمؤمنینا

و کن الثائر من قاتِلِهِ *** و تقبّل ربّ من ناصِرِه

و تقبّل ربّ من زائره *** وارحم الزائر من زائره

واجعل الزائر من أعوانه *** وارحم الأعوان من أعوانه

ربّ ارحم یا إله العالمینا *** زائر الحجّة أمیرالمؤمنینا

ربِّ ارحم خادم الحجّة امرالمؤمنینا *** إنّه کان محبّاً لأمیرالمؤمنینا

مظلوم عالم علیّ را بگو (علیه السلام)

ظلم ها شد بر علیّ بعد از نبیّ *** کس ندید چنین ظلم ها قبل از نبیّ

آنقدر بر او ستم شد از جفا *** تا که مظلوم عالم شد بعد از نبیّ

آنچه پیغمبر به حق آورده بود *** حق وارونه شد بر علی بعد از نبیّ

هر ظلمی که در عالم رخ داده بود *** بر علی وارد نمودند بعد از نبیّ

ص: 70

حق او بردند و مالش را ربودند *** همسر و اولاد او کشتند بعد از نبیّ

از همه چیزش گذشت و سوخت بهر فاطمه *** هستی و دار و ندارش بردند بعد از نبیّ

قصّهٔ باب و در و دیوار بی تابش نمود *** از همه چیزش گذشت از این نگذشت بعد از نبیّ

ای خدا اولادش پس از او آواره شدند *** یا به شمشیر یا مسموم شدند بعد از نبیّ

گو چه مظلومی چو او بوده در عالم بگو *** هر چه داشته دشمن برده است بعد از نبیّ

دست بسته با طناب او را بسته اند *** حق او را غصب کردند، بعد از نبیّ

حق او و حقّ ذی القربی را گرفتند *** کس نگفت ذی القربا چه شد؟ بعد از نبیّ

خانهٔ او مقتل همسر و فرزند او شد *** در همان مقتل بماند تا آخر عمر، بعد از نبیّ

آرزوی مرگ کرد، بس خسته شد *** خواسته اش در محراب داده شد بعد از نبیّ

گو که فرزندان و اولادش بکشتند غاصبین *** کس نگفت حق ذوی القربا چه شد بعد از نبیّ؟

سال ها سبّ و لعن و دشنام می دادند به او *** کس نگفت این نیست حق ذی القربا بعد از نبیّ

شیعیانش منسوب به کفر و شرک هستند هنوز *** کس نمی گوید که این نیست حق پیروان نبیّ

کشتن شیعه مجاز و اجر آن جنّت بود *** اعتقاد پیروان غاصبین، این بود، بعداز نبیّ

پس بگویید آشکار مظلوم عالم هست علیّ *** هیچ مظلومی مظلومتر نیست از علیّ بعد از نبیّ

«خادم» مگو تنها مظلوم است علیّ *** شیعیانش نیز مظلومند بعد از نبیّ

خادم مظلومیّت چه بوده بر ما بگو؟

آخرالأمر چه شدبر ما بگو *** هر چه دانی بیا بر ما بگو

من همین دانم که حق علیّ غصب گردید *** خانه اش آتش زدند حق علیّ غصب گردید

از وصایای غدیر بعد از نبیّ یادی نشد *** یاد دنیا و ریاست بُدند، حق او غصب گردید

بین که آنان حریص ریاست بُودَند، مولا نبود *** امتحانی بود سخت، حق او غصب گردید

کینه های قدیم و حرص دنیا بودشان *** امتحانی بود سخت، حق او غصب گردید

چون منافق بُودَند باطن ها ظاهر گردید *** روزِ روشن دزد بودند، حق او غصب گردید

در سقیفه جمع شدند حقّ صاحب حقّ را گرفتند *** با ذی القربا حق ذی القربا گرفتند، حق او غصب گردید

مردمان بیشتر نادان و بیایمان بُدَند *** فضل مولا را ندانستند حق او غصب گردید

چون امامت از علیّ غصب شد، راه حقّ بسته شد *** بر امامان دیگر بسته شد، چون حق او غصب گردید

سیر عصیان با حکم مجرمان، جاری شده *** هر امامی آمد کشته شد حق او غصب گردید

راه عصیان تاکنون جاری و ساری گردید *** راه خوبان بسته شد، حق ولیّ غصب گردید

خون هایی ریخته شد راه امامت بسته شد *** شیعه را کشتند تاکنون، حق ولیّ غصب گردید

راه شیعه بسته شد راه اسلام بسته شد *** راه صاحب حق بسته شد، حق او غصب گردید

ماجرای کربلا آمد، راه حق را باز نمود *** کشتند اولاد پیغمبر را، حق او غصب گردید

رأس فرزند نبیّ بالای نی رفت از ستم *** با عطش کشتند او را حق او غصب گردید

ص: 71

تا سه روز جسمش بر زمین ماند و دفن نشد *** اسب بر او تاختند آنان، حق او غصب گردید

اهل بیتش را اسیر و در به در کردند و رفتند *** با غُلُ و زنجیر بردند، حق او غصب گردید

در چهل منزل اسیر بردندشان با اشک و آه *** طفل تشنه را بر شتر بستند، حق ولی ّغصب گردید

هفتاد و دو تن را با لب تشنه کشتند کربلا *** کس نگفت این ظلم ها چرا؟ حق ولیّ غصب گردید

طفل تشنه روی دست پدر کشته شد در کربلا *** خون او ظالم را رسوا نمود، حق ولیّ غصب گردید

سرها را چهل منزل با اسیران سیر دادند و رفتند *** تا به شام شوم رسیدند حق ولیّ غصب گردید

تاکنون هم ظلم ها جاری و ساری شده *** این ظلم ها پس از غصب حق علیّ شد، حق او غصب گردید

سوز زینب آه اطفال حسین بر آسمان است هنوز *** این عزاخانه ها بهر او بر پاست، حق او غصب گردید

آه اطفال حسین حق را اثبات نمود *** اشک ها بهر آنان جاری است، حق ولیّ غصب گردید

«خادم» بس کن دل ما را سوختی و ما گریه کردیم *** اشک ما جاری شد از آن، حق ولیّ غصب گردید

غربت مولا چه بوده خادم بگو؟

غربتِ مولا چه دانی ای غریب *** گر غریب هستی ندانی ای غریب

غربت مولا را احمد دانسته است *** او با اشک جاری گفته ای غریب

تو غریب باشی بعد من باید صبر کنی *** صبر تو عرشیان را متعجّب نموده ای غریب

جبریل و میکال و اسرافیل مانده اند *** تو چه صبری کردی در بستر احمد ای غریب

صبر تو حیران نموده عالمی را ای غریب *** نالهٔ فاطمه دیدی آرزوی مرگ کردی ای غریب

دشمن و دوست از صبر تو حیران گشته اند *** دست هایت بسته بود و می کشیدندت ای غریب

پیش چشم تو تازیانه بر زهرا زدند *** تو دیدی و سوختی، بیچاره بودی ای غریب

ما که بر غربت تو سوختیم به خدا ای غریب *** فاطمه سوخت بهر تو، دست بسته بودی ای غریب

دل ما بر غربت تو میسوزد ای غریب *** چاره ای نیست اشک ریزیم بر توای غریب

تو غریب یثرب و کوفه شدی ای غریب *** کوفیان نسبت به تو بی وفایی نمودند ای غریب

گر تمام عمر ما بر تو بگرییم کم بود *** تو چه کردی که دست تو را بستند ای غریب

دست تو گر باز می بود کسی جرأت نداشت *** تازیانه زَنَد بر فاطمه چه کردند با توای غریب

فکر ما مشغول صبر تو شده ای غریب *** صبر تا کی، تازیانه زدند بر فاطمه ای غریب

هیچ کس را پیمبر غریب نام ننهاد *** جز تو را گفت غریبی بعد من ای غریب

غربتت دل ما را ریش ریش کرده است *** با که گوییم تو غریبی ما سوختیم ای غریب

تو غریب بودی و فرزندانت هم غریبند *** پس ببین مهدی تو هم غریب است ای غریب

بلکه اسلام غریب است و حامی ندارد *** گو که مهدی بیاید او غریب است ای غریب

ما ز غربت نتوانیم دم زنیم ای غریب *** دشمن اطراف ما جمع شده، بیا ای غریب

حامی دین بین ما، کمیاب شده *** تو بیا دم بزن تا دم زنیم ای غریب

ما پناهی نداریم بیچاره شده ایم *** چارهای ساز و بیا توای غریب

ص: 72

عمر ما رفت و به وصلت نرسیدیم آقا *** تو کجایی بیا ما غریبیم ای غریب

گفتن فضل مولا عادت ما بود بیا بشنو ز ما

ای دوست بیا فضل مولا را بگو *** دل ما را شاد کن فضل مولا را بگو

گفتن فضل مولا عبادت باشد *** هر چه گوییم ما، عبادت باشد

عادت ما دفاع از مظلوم بود *** دفاع ما دفاع وحمایت، ازمظلوم بود

حق مظلوم را بگیریم، عبادت باشد *** این سخن حق است، عبادت باشد

دشمن ظالم و یار مظلوم شویم *** حق مظلوم گرفتن، عبادت باشد

نگذارید مظلوم بی یار و یاور گردد *** یاور او شویم، عبادت باشد

گر که مظلوم بگوید: به فریادم رسید *** زود به فریادش رسیم، عبادت باشد

گر که مظلوم درب خانه ات آید *** تا نگفته، به فریادش رسیم، عبادت باشد

راه مظلوم را باز گذارید تا آید نزد شما *** راه امید را نبندید، عبادت باشد

آنچه گفتیم عادت مولا بُوده است *** او فرموده بگویید، عبادت باشد

هر چه خوبی هست منسوب به اوست *** عدل و احسان، عبادت باشد

ظلم نباشد هرگز منسوب به او *** عدل و احسان عبادت باشد

او فرمود: به قدر پوستهٔ جوی ظلم نکنید *** ظلم عادت ما نیست، عدل عبادت باشد

درب رحمت بگشایید بهرِ همه *** شأن ما این است، عبادت باشد

قاتل تو گر اسیر توست اطعامش بکن *** او گرسنه نماند، عبادت باشد

شربت شیر را مخور ده به اسیر *** او اسیر تو است، عبادت باشد

دشمن آر آب به رویت بندد *** تو تلافی مکن، عبادت باشد

درب خانه باز گذار تا که فقیری آیدت *** سَرِ سفرت بنشیند، عبادت باشد

گر غذای تو یکیست و فقیری آمد *** آن غذا بهر فقیر ده، عبادت باشد

راه امید مبند بر احدی، تو قیامت داری *** ناامیدش مکن، عبادت باشد

از خدا خواه حوائج نزد تو آید همی *** این درِ رحمت است، عبادت باشد

حاجت هیچکس را رد مکن *** گر که نتوانی دعایش کن، عبادت باشد

چون فقیر را کمک کردی باز گو مکن *** بگذار بماند برایت، عبادت باشد

گر نداری، با زبانت نیکی کن به او *** این هم احسان است، عبادت باشد

هر چه داری بده گر چه کم بود *** کم احسان است، عبادت باشد

آنچه گفتیم همه عادت مولا بوده است *** تا توانی به امامت اقتدا کن، عبادت باشد

«خادم» از خدا خواه چو مولا باشی *** هرچه داری بده، عبادت باشد

ص: 73

گفتن فضل مولا سبب آمرزش است

گر تو آمرزش خواهی فضل مولا را بگو *** فضل مولا شرطی ندارد، فضل مولا را بگو

گفتن فضل مولا همان آمرزش است *** گر تو آمرزش طلبی، فضل مولا را بگو

فضل مولا بهترین کار من است *** گر تو پاداش خواهی، فضل مولا را بگو

فضل مولا دفاع از حق بود *** گر تو حق می طلبی، فل مولا را بگو

فضل مولا گفتن، خدا را خشنود می کند *** گر تو خواهی خدا خشنود شود، فضل مولا را بگو

فضل مولا لطف و رحمت آورد *** گر تو لطف حق خواهی، فضل مولا را بگو

فضل مولا همان فضل خداست *** تو اگر فضل خدا خواهی، فضل مولا را بگو

فضل مولا ایمان و کار من است *** گر تو ایمان خواهی، فضل مولا را بگو

گر تولّی توخواهی فضل مولا را بگو *** فضل مولا تولّیست، فضل مولا را بگو

گر تبرّی تو خواهی فضل مولا را بگو *** فضل مولا تبرّی ست، فضل مولا را بگو

فضل مولا معرفت افزا بود، بیشتر بگو *** گر تو عارف هستی، فضل مولا را بگو

فضل مولا همان فضل خداست *** گر تو فضل خدا خواهی، فضل مولا را بگو

فضل مولا سبب قرب خداست *** گر تقرّب خواهی، فضل مولا را بگو

فضل مولا نامه ات کند *** گر که پاداش خواهی، فضل مولا را بگو

حامی مولا مقامش عالی است *** گر تو خواهی مقامی، فضل مولا را بگو

گر که خواهی از صراط راحت بگذری *** اختیار صراط دست مولاست، فضل مولا را بگو

گر که خواهی راهی جنّت شوی *** قاسم جنّت و نار مولاست، فضل مولا را بگو

گر که خواهی مردنت آسان شود *** چون علیّ آنجاست، فضل مولا را بگو

گر که خواهی به بهشت راهت دهند *** مالک جنّت مولاست، فضل مولا را بگو

کوبهٔ دربِ بهشت گوید یا علیّ *** گر که خواهی باز شود، فضل مولا را بگو

گر که خواهی در جنّت به رویت باز شود *** راستگو باش و فضل مولا را بگو

گر ملاقات علیّ خواهی در بهشت *** راه باز است، فضل مولا را بگو

مدح مولا همان مدح علیست *** مدح مقبول، گر خواهی، فضل مولا را بگو

ذمّ اعدا همان مدح علیست *** ذمّ اعدا را بگو، فضل مولا را بگو

وقت جان دادن علیّ آید نزد تو *** گر که خواهی شاد باشی، فضل مولا را بگو

فضل مولا کار توآسان کند، بیشتر بگو *** گر که خواهی کارتو آسان شود، فضل مولا را بگو

گر تو شادیّ خدا و اولیایش خواهی *** تا توانی سعی کن، فضل مولا را بگو

«خادم» هر بیت، بیتی است در بهشت *** تا توانی سعی کن، فضل مولا را بگو

ص: 74

عاقبت چه شد؟ کیفر اعدا ء شد!

اوّلی آمد و رفت با حسرت برفت *** وقت مردن گفت: واویلا و رفت

کاش کارهایی نمی کردم من، آن زمان *** قصد بیت وحی نمی کردم من، آن زمان

واثبورا گفت که کار از کار گذشت *** وقت مرگ آمد، کار از کار گذشت

او به رفت و دوّمی آمد به کار *** او وصیّ اوّلی شد، نابکار

ظلم ها کرد بر بیت فاطمه *** او غصب کرد حق فاطمه

او فدک را، ز او باز گرفت *** طعمهٔ او شداز او باز گرفت

دست آل علیّ خالی شد *** ظلم بر آل علیّ جاری شد

کارها رفت در دست غاصبین *** همه رفتند سوی غاصبین

سنّت احمد را تعطیل نمودند *** نهی از منکر را تعطیل نمودند

جرئت کس نبود، فریادی کند! *** دم ز بیداد زند، فریادی کند!

جرئت نقل حدیث کس نداشت *** جرآت چون و چرا کس نداشت

بدعتِ در دین، آزاد شده بود *** ترک سنّت نیز، آزاد شده بود

مردم از آل نبیّ دور شدند *** عترت احمد، ممنوع شدند

عترت از قرآن جدا گردید و رفت *** ملّت از دین جدا گردید و رفت

بدعت ثانی فراوان گردید *** ترک سنّت فراوان گردید

همه رفتند به سوی بدعت *** اسمشان شد، اهل سنّت

سنّت احمد کو؟ فراموش گردید *** آنچه بود بدعت بود، فراوان گردید

عادت مردم به بدعت گردید *** سنّت احمد متروک گردید

تا که بی شرمی فراوان گردید *** سنّت احمد، ممنوع گردید

تاکنون هم همین گونه بُوَد *** نقل سنّت همه جا ممنوع بُوَد

اهل سنّت گویند: پیمبر وصیّت نکرد *** اوّل و ثانی وصیّت کردند، پیمبر وصیّت نکرد!

دوّمی کاری کرد که مولا به خلافت نرسد *** او کاری کرد آل احمد به خلافت نرسد

او چه ظلمی کرد بر آل عبا؟! *** تو ندانی چه ها کرد او بر آل عبا!

این عمل سنّت جاری گشته *** تاکنون نیز جاری گشته

غاصب سوم زر اندوز بود و رفت *** کار او چون غاصبان بود و رفت

او قارون بود، مال ها جمع کرد و رفت *** مال بیت المال را جمع کرد و رفت

«خاد» مگو: چه کردندآنان بعداحمد *** گو: همه چیز را تباه کردند بعد احمد

گر تو دانی غربت مولا چه بود آن را بگو؟

غربت مولا دلم را خسته کرده *** من نمی دانم چه گویم دِلَم را خسته کرده

ص: 75

هر چه گویم غمم افزون شود *** چون غم او دلم را خسته کرده

از کجا گویم ندانم کدام غم را بگویم *** هر غمی گویم دِلَم را خسته کرده

غمِ عالم بر دِلَم آید، گر غمش را یاد کنم *** غم او زیاد است دِلَم را خسته کرده

غَمَش از بس زیاد بوده، بر چاه گفته است *** کس نبوده بر که گوید؟ دِلَم را خسته کرده

غم عالَم همه بر دلِ او بنشسته بود *** کس نبوده بشنود، دِلَم را خسته کرده

فاطمه چون کشته شد، غم ها بر او افزوده شد *** بر که گویدجزبه چاه؟ دِلَم را خسته کرده

حق او را بردند، فاطمه را کشتند *** غم عالم بر او وارد شده، دِلَم را خسته کرده

او خانه نشین شد، یتیم داری کار او شد *** دل او پر ز غم شد، دِلَم را خسته کرده

یاد احمد، یاد زهرا، دلش را خون کرده بود *** چاره ای جز صبر نداشت، دِلَم را خسته کرده

مردمان از او بریدند، سلامش نکردند *** بلکه او را جواب هم ندادند، دِلَم را خسته کرده

غاصبین او را به کاری نگرفتند از حسد *** او یتیم داری می کرد، دِلَم را خسته کرده

کار او بود، دفاع از مظلوم و احسان به فقیر*** کار دیگر نداشت او، دِلَم را خسته کرده

غاصبین با بدعت ها او را خسته کردند *** دل او ظرف غم بود، دِلَم را خسته کرده

بعد بیست و پنج سال خانه نشینی سَرِ کارآمد او *** او گرفتار بدعت ها شد، دِلَم را خسته کرده

جمل و نهروان و صفیّن او را خسته کرد *** او گرفتار جهالت شد، دِلَم را خسته کرده

تا که در محراب ضربت بر سرش آمد و رفت *** فرمود: رستگار شدم من به خدا، دِلَم را خسته کرده

ضربت مسموم فرق او را بشکافت *** او از آن ضربت راحت شد، دِلَم را خسته کرده

بدنش چون فاطمه نیمه شب برداشته شد *** تا منافق نبش قبرش نکند، دِلَم را خسته کرده

او غذای خود به قاتل داد و گفت: *** اسیر است او غذایش بدهید، دِلَم را خسته کرده

او گفت: ای حسن قاتل من یک ضربت زده *** بیش از آن نزنیدش، دِلَم را خسته کرده

حال او سخت بود و وصیّت ها نمود *** همه را به تقوا وصیّت کرد، دِلَم را خسته کرده

چون که او کشته شد، فقرا نالیدند بهر او *** تازه فهمیدند پدر رفته، دِلَم را خسته کرده

«خادم» مگو: دیگر، دل ما را خسته کردی *** این مصائب زیاد است، دِلَم را خسته کرده

فضائل فاطمه (علیه االسلام)

فضل مولا گفتی گو فضل فاطمه *** هیچ زنی نیست، او چون فاطمه

سیّد زنها تنها اوست تو بدان *** هیچ زنی چون او نیست تو بدان

فضل او در سورهٔ کوثر بود *** کوثر از اوست، او کوثر بود

مهر او را خدا تعیین نموده *** آب عالم را بر او تعیین نموده

قیمتش فوق همه عالم بود *** کس نداند قیمت او، چون بود

گر نبود او، علیّ کفوی نداشت *** گر علیّ هم نبود، فاطمه کفوی نداشت

لؤلؤ و مرجان بودند بهر هم *** کس ندانست چه بودند بهر هم

ص: 76

آن یکی بهترین مرد عالم می بود *** این یکی بهترین زن عالم می بود

هیچ کسی را، قیاس مکن با آنان *** کس نباشد، قیاس مکن با آنان

سرور عالم امیرالمؤمنین است *** هرخوبی خواهی، امیر المؤمنین است

افضل زن های عالم یکیست، فاطمه است *** فاطمه افضل زن هاست، او فاطمه است

عقدشان را خدا بسته در آسمان *** شادی و شور شده، در آسمان

چک جنّت شد نثارشان بهشت *** بر سر آنان ریخت نثارشان بهشت

هر که برداشت بسی شاد گردید *** غم از او رفت بسی شاد گردید

این دو گوهر چو وصلت کردند *** گو که عالم همه وصلت کردند

مَرَجَ البَحرَین شد یَلتَقِیان *** بَینَهُما بَرزَخٌ لا یَبغِیان

وصلت این دو درسی بود بهر ما همه *** آنچه کردند درسی بود بهر ما همه

قلب پاک و جِسم پاک و نورانی بُدَند *** هر که از آنان وجود آمد، نورانی بُدند

نور بودند، یازده نور از آنان آمد *** هر چه خیر بود دانید، از آنان آمد

نوریان با نوریان وصلت کنند *** ناریان باناریان وصلت کنند

عالمی تاکنون چنین وصلت ندیده *** هر چه دیده، چنین وصلت ندیده

شیعیان نور گیرید، از نوریان *** نکند دور شوید از نوریان

کار آنان درس بوده تاکنون *** هر چه دیدیم درس بوده تاکنون

هر که از آنان دور شود او جاهل است *** هر که درسی نگیرد ز آنان جاهل است

درس آنان مکتب توحید بُوَد *** هر چه می گویند از توحید بُوَد

درسشان آیات قرآنی بُوَد *** هر چه گویند آیات قرآنی بُوَد

«خادم» تا توانی، درس آنان راترک مکن *** تا که هستی به دنیا، درس آنان ترک مکن

ناله های فاطمه بعد از پدر (علیهماالسلام)

ناله های فاطمه دل مولا را بسوخت *** عدو را رسوا نمود، دل مولا را بسوخت

گریه های او ز فقدان پدر *** شکوه ازطاغوتیان بود، دل، مولارا، بسوخت

آیهٔ تطهیر بود دلیل عصمتش *** صادق و معصوم بود، دل مولا بسوخت

گریه هایش ناطق و گویا بُوده است *** سخنش گویا بوده دل مولا را بسوخت

انتقام علیّ را از غاصبین او بگرفت *** او گرفتار در و دیوار شد، دل مولا را بسوخت

دست حَبل الله، با حبل بسته بود *** فاطمه چون دید نالید، دل مولا را بسوخت

او تنها حامی حبل المتین گردیده بود *** ناطق حق حافظ دین بود، دل مولا را بسوخت

جرم او بود حمایت از علی *** ظلم ها شد بهر او، دل مولا را بسوخت

چون علی را بهر بیعت می کشیدند *** فاطمه از او حمایت کرد، دل مولا را بسوخت

او مانع شد از غاصبین، او را زدند *** تازیانه زدند بر فاطمه دل مولا را بسوخت

ص: 77

تازیانه زدند بر او، تا ناتوان شد *** دست او از مولا جدا شد دل مولا را بسوخت

تا که مسجد آمد و خطبه بخواند *** گریه هایش کنار قبر پدر، دل مولارا بسوخت

مردم از گفتار او گریان شدند *** غاصبین را محکوم کرد، دل مولا را بسوخت

حجة الله و ولیّ الله شد، خانه نشین *** فاطمه آرزوی مرگ کرد، دل مولا را بسوخت

فاطمه حق را تا ابد روشن نمود *** او فدای حق شد بعد از پدر، دل مولا را بسوخت

خانهٔ مولا شد بی چراغ بعد از فاطمه *** فاطمه آسوده شد بعد از پدر، دل مولا را بسوخت

تا که مولا شد، یتیم دارِ فاطمه *** خانه اش تاریک شد، دل مولا را بسوخت

گریه می کرد از فراق فاطمه، حبل المتین *** خانهٔ مولا شد بی فاطمه، دل مولا را بسوخت

چون که دار و ندارش رفته بود *** فاطمه چون رفت، دل مولا را بسوخت

تو دانی چرا مولا، مظلوم عالم گفته شد؟ *** ظلم بر فاطمه شد، دل مولارا بسوخت

«خادم» دانی چه کردند غاصبین با فاطمه؟ *** ظلم آنان بی نظیر بود، دل مولا را بسوخت

گریه های فاطمه قلب ما را سوخته است

گریه های فاطمه قلب ما را سوخته است *** شکوه هایش بر پدر قلب ما را سوخته است

گریه های فاطمه بی حد بُده *** ناله هایش قلبما را سوخته است

گریه های او، پیام ها داشته *** سخنانش دل ما را سوخته است

او ذوی القربای پیغمبر بُده *** لیک اشک هایش قلب ها را سوخته است

حق ذی القربا چه بوده بعد از نبیِّ؟ *** از چه اشک فاطمه دل ها را سوخته است

اشک های فاطمه بر علیّ جاری بُده *** قلب او بر علیّ بارها، سوخته است

او چو دیده حبل را بر حبل المتین بسته اند *** جان و قلبش زین جهت سوخته است

مظلومیّت مولا چه کرده با فاطمه؟! *** تا که قلبش بر او این چنین سوخته است

او که از فقدان پدر می سوخته *** باز دلش از مظلومیّت مولا سوخته است

اشک او بر پدرش جاری شده *** اشک او دل مولا را سوخته است

غم هایی بر غمش افزوده اند *** داغ هایی قلب او را سوخته است

اشک او بر محسن و بر باب او *** بی نهایت قلب ما را سوخته است

آرزوی ملاقات پدر می کرده است *** گر چه قلبش بر یتیمان سوخته است

او نزد قبر پدر می گفته است: *** ای خدا مرگم را برسان قلبم سوخته است

تا دعایش به اجابت رسیده گفته است: *** یا علیّ مرا نیمه شب دفن کن دلم سوخته است

غم مولا از این توصیه افزون گشته *** دل او از غم زهرا بسی سوخته است

نیمه شب تن رنجور او را شسته *** اشک او جاری شده دل اوسوخته است

چون کفن کرده تن فاطمه را *** نظری بر حسنینش کرده دلش سوخته است

ای عزیزان بیایید دم آخر مادر را ببینید *** مادر از دیدن آنان همی سوخته است

ص: 78

تا به آغوش کشیده عزیزانش را *** عرش و کرسیّ و ملائک همه سوخته است

خادم دل مولا از این منظره پرپر شده است *** به خدا دل عالم بهر فاطمه سوخته است

فاطمه کیست؟ بر ما بگو؟

آن که سیّد و آقای زنان بوده که بوده؟ او فاطمه بوده *** آن که افضل ز هر زن بوده که بوده؟ او فاطمه بوده

آن که معصومه و پاک بوده که بوده؟ او فاطمه بوده *** آن که محبوب پدر بوده که بوده؟ او فاطمه بوده

مادرِ یازده امام ما که بوده؟ او فاطمه بوده *** همسر شیر خدا را گو که بوده؟ او فاطمه بوده

آن که غم از دل احمد میزدوده که بوده؟ او فاطمه بوده *** آن که یار و یاور مظلوم بوده که بوده؟ او فاطمه بوده

آن که جان فدای ولایت نموده که بوده؟ او فاطمه بوده *** آن که از مرگ پدر بیتاب بوده که بوده؟ او فاطمه بوده

آن که از دشمن غدّار سیلی خورده که بوده؟ او فاطمه بوده *** آن که بین در و دیوار ناله کرده که بوده؟ او فاطمه بوده

آن که از ضرب در محسنش سقط شده که بوده؟ او فاطمه بوده *** آن که بیچاره شده فضّ هاش را خوانده که بوده؟ او فاطمه بوده

آن که شاهدی به جز محسن نداشته که بوده؟ او فاطمه بوده *** آن که بهر ولایت محسنش را فدا کرده که بوده؟ او فاطمه بوده

آن که با محسنش فدای حیدر شده که بوده؟ او فاطمه بوده *** آن که از پشت در پدر را صدا میزد ه که بوده؟ او فاطمه بوده

آن که بیچاره شده، مرگ از خدا خواسته که بوده؟ او فاطمه بوده *** آن که از بهر حمایت، سیلی خورده که بوده؟ او فاطمه بوده

آن که آتش زد عدو خانهاش را که بوده؟ او فاطمه بوده *** آن که از ضرب پهلو بنالیده که بوده؟ او فاطمه بوده

آن که قبرش تاکنون پنهان مانده که بوده؟ او فاطمه بوده *** آن که دار و ندارش خرج مولا نموده که بوده؟ او فاطمه بوده

ص: 79

آن که رسوا کرده عدو را تا ابد، او که بوده؟ او فاطمه بوده *** آن که خشم و رضایش چون خدا بوده که بوده؟ او فاطمه بوده

«خادم» آن که هر چه داشته به خدا داده که بوده؟ *** به خدا او فاطمه بوده از چه پرسی او مظلومه بوده

زائر فاطمه را گو: چه گذشت بر فاطمه؟

زائر فاطمه شو تا بدانی چه گذشته بر فاطمه *** نزد قبرش بُرو تا بدانی چه گذشته بر فاطمه

هر چه آمده بر سرش پنهان نموده *** روی نیلی خود را از علیّ پنهان نموده

اشک عالم بر او جاری شده *** سِیلِ اشکش به خدا جاری شده

او دفاع از حقّ مولایش نموده *** چیز دیگر نبوده، دفاع از حق مولایش نموده

خواسته مولا را ز خانه نبرند *** صاحب بیت ز بیتش نبرند

چون که آتش زدند خانه او را *** پشت درماند، آتش زدند، خانهٔ اورا

ظالمش دانست که او پشت در است *** پس فشار داد که او پشت در است

پشت در محسن او سقط گردید *** او صدا زد پدر را و مضطرّ گردید

مادر و طفل درمانده شدند *** حسنین و زینبین درمانده شدند

او که از مولا حمایت می کرد *** رو به قبر پدر هم می کرد

ای پدر بین با فاطمه چون می کنند؟ *** تازیانه زنند بر بدنش چون می کنند؟

ناله زد تا بر زمین افتاد او *** مولا طلب مرگ کرد، برزمین افتاد او

کاش مرده بودم نمی دیدم این چنین *** این امانت بود کاش نمی دیدم این چنین

چون به حال آمد نزد مولا آمد *** بلکه آزادش کنند نزد مولا آمد

گفت نفرینتان خواهم نمود *** دست بردارید نفرینتان خواهم نمود

ناگهان عالم دنیا لرزید *** گو که بهر قیامت لرزید

تا که مولا به سلمان گفت: دریاب فاطمه *** گو ز من صبر کن، دریاب فاطمه

گو اگر خواهی اسلام بماند دم مزن ***عالم کون را ای فاطمه بر هم مَزَن

بهر مولا جان خود تسلیم کرد *** هر چه داشت در کف گذارد و تسلیم کرد

کشتهٔ راه ولایت گردید *** محسن او فدای ولایت گردید

پس علی تنها شد و خانه نشین *** بیست و پنج سال شد خانه نشین

زین جهت مظلوم عالم گردید *** دست او از همه چیز قطع گردید

حق او را همه یکجا بردند *** بلکه دار و ندارش بردند

اوزدنیا سیرشدو، مرگ شهادت طلبید *** شربت شهد و شهادت طلبید

تا عدو فرق او را بشکافت *** گو که عرش خدا را بشکافت

گفت: به خدای کعبه من فائز شدم *** غم و اندوه ها رفت، من فائز شدم

ص: 80

«خادم» مظلومی چون علیّ یافت نشد *** گر که شد، چون علیّ یافت نشد

محسن فاطمه را گو چه شد؟

درب خانهٔ وحی را آتش زدند *** درب خانهٔ زهرا را آتش زدند

فاطمه بهر حیا پشت در مخفی شد *** با لگدبردرزدند، گو زهرا را آتش زدند

محسن فاطمه را کشتند با چند لگد *** یادگار نبیّ را پشت در آتش زدند

هستی و نیستی علیّ پشت در آتش گرفت *** قلب احمد را در آتش زدند

دشمن ملحد نگفت این خانهٔ پیغمبر است *** خانه را با اهل خانه گفت آتش زدند

در حقیقت کشتن مولا بود هدف *** چون نیامد پشت در خانه را آتش زدند

شاهدی گفت در این خانه فاطمه و حسنین می باشند *** ملحد بی باک گفت: باشند، خانه را آتش زدند

این جسارت این ستم این بی حیائی را ببین *** خانهٔ وحی را ببین آنان چنین آتش زدند

مردمان گو مرده بودند، نمی کردند دفاع *** هم چنان که کوفیان مردند، خیمه ها را آتش زدند

لانهٔ مرغی کِی سوزد کسی در آتشی *** لانهٔ وحی را آنان چنین آتش زدند

آخرالأمر مولا را دست بسته به مسجد برده اند *** قلب زهرا را گو، زین عمل آتش زدند

بیعت از او، بهر یک بلیدی می گرفتند *** یک پلیدی هم جولان میکرد تا آتش زدند

کس نبود از بهر مولا مدافع باشد *** او که تنها بود، خانه اش آتش زدند

ای مسلمانان درس گیرید زین ماجرا *** نکند شما هم سستی کردید تا آتش زدند

بی حجابی را مسلمانی دانستند ملحدین *** تو ببین با انکار حق، دین را آتش زدند

هر چه ما گفتیم: مل این ها ملحدند *** منکر اصل ولایت می شوند، دین را آتش زدند

ای مسلمانان به فریاد دین رسید *** دینتان را به تدریج بردند و آتش زدند

کس به کس نیست که چه ها می گذَرَد *** ای کاش اعلام می دیدند دین را آتش زدند

حوزهٔ علمیّه شده جولان این نامحرمان *** مدّت ها تبلیغ باطل کردند و دین را آتش زدند

ای اعاظم رو کنید اینجا ببینید چه شده؟ *** این خطر کم نیست این ها دین را آتش زدند

حرف ما که خریدار ندارد ای خدا *** تو به فریاد دین خود برس دین را آتش زدند

حرف ما خریدار ندارد ای خدا *** خود بفریاد برس، دین را آتش زدند

«خادم» مگو این سخن گرفتار می شوی *** من طاقت ندارم ببینم، دین را آتش زدند

غربت امام حسن (علیه السلام)

سبط اکبر غریب ماند بعد از پدر*** حرمتش حفظ نشد بعد از پدر

دوستانش جفاکار شدند *** سبط اکبر غریب شد بعد از پدر

ص: 81

همه رفتند سوی دشمنش *** او نداشت یاوری بعد از پدر

جان او در خطر افتاد بعد از پدر *** دوستانش شدند دشمن او بعد از پدر

تا که ناچار با عدو صلح نمود *** جام زهری بنوشید او بعد از پدر

همسرش شد ز عدو دشمن او *** زهر دیگر بنوشید ز جفا بعد از پدر

نه به خانه نه به مسجد نبودش یاری *** جگرش خون شده بود یاری نداشت بعد از پدر

جگرش پاره شد از زهر جفا *** دل او خون شده بود بعد از پدر

تا که گفتا: برادر به فریادم برس *** من که مُردم ز جفا بعد از پدر

سر او چون به دامان برادر به رسید *** لحظاتی بی اسود او بعد از پدر

اشک سالار شهیدان برش جاری شد *** پس نگاهی به برادر نمود بعد از پدر

گفت حسینم روز تو سختتر از روز من است *** من و تو بی پناهیم و غریبیم، بعد از پدر

به برادر بگفت روح منی یا حسین *** کار تو سخت تر از من بود بعد از پدر

گفت: لا یوم کیومک یا اباعبدالله ***تو غریب تر ز منی بعد از پدر

خواهرم تو بیاور برایم طشتی *** جگرم پاره شده بعد از پدر

تا که روح از بدنش خارج شد *** به ملاقات خدا رفت او بعد از پدر

گفته بودم بدنم را به ملاقات جدّم ببرید *** تا ز وی توشه بگیرم من بعد از پدر

وامصیبت تن او تیر باران گردید *** آخرین بهره او شد همین بعد از پدر

بدنش را به بقیع بردند تا بیارامد در بقیع *** تیرها بر بدنش بود هنوز بعد از پدر

همه این را که دیدند گفتند: *** سخت شد کار حسین بعد از پدر

«خادم» هر کجا نام حسین را به بری *** حسن است، نام حسن را ببری، بعد از پدر

شهادت امام مجتبی (علیه السلام)

امام ممتحن بعد از پدر گو حسن است *** غریب تر از همه بعد از پدر، گو حسن است

کس ندیده امامی بین یارانش غریب است *** غریب آشنا بود حسن، او حسن است

بین دشمن غریب بین یاران غریب در خانه غریب *** این که گویی کیست؟ به خدا او حسن است

به خدا جمالش حسن است، کلامش حسن است *** (إنّ احسن الحسن الخلق الحسن) از حسن است

دشمن از دور، عدو، یار در خانه عدو *** نبوده چنین کس به دنیا، مگر او حسن است

به خدا سخن دوست، پاره کرده جگرش *** خُلق او باز هم گو حسن است

دشمنش با سخن زشت پاره کرده جگرش *** مثل کوه، صبر کرده حسن، او حسن است

همسرش زهر جفا داده به او *** جگرش پاره شده، او حسن است

در و دیوار بر او اشک جفا ریخته اند *** اهل آسمان گریستند بر او، او حسن است

سر او دامن خُویَش، در آخر بوده *** اشک می ریخته بر او، او حسن است

آن که جسمش هدف تیر بلا گردیده *** اشک عالم بر او ریخته است، او حسن است

ص: 82

حسن است حسن است او حسن است *** همه چیزش حسن است او حسن است

چشم عالم گریسته بر او، او حسن است *** اشک زینب بر او ریخته او حسن است

چشم هر کس گرید بر او، آن حسن است *** گر که عالم همه گریند بر او، آن حسن است

بر صراط گر تو خواهی گذری گریه کن بهرحسن *** گریه کن بر حسن بن علیّ، آن حسن است

گر که خواهی تو خشنود کنی فاطمه را *** بایدت گریه کنی بر حَسَنَش آن حسن است

گر که خواهی پیمبر خشنود شود *** گریه کن برحَسَنَش آن حسن است

گر تورا گریه آید بر حسین زهرا *** گریه کن بر حَسَنِ او آن هم حسن است

«خادم» تو کمتر اشک بهرحسن می ریزی *** اشک بر این دو برادر، به خدا حسن است

غربت امام حسن مجتبی (علیه السلام)

سبط اکبر حسن بود حسن *** او امام ممتحن بود حسن

نام و اخلاق و جمالش حسن بود حسن *** (إنّ أحسن الحسن الخُلق الحسن) بود حسن

صبر او صبر علیّ، خلق او خلق نبیّ *** همه دیدند که او بود، أحسن الحسن

بعد بابش که نشست جای پدر *** بی وفائی شروع شد با حسن

همه او را فروختند به دشمن یکجا *** چاره مسدود شد مگر با صلح حسن

صلح او رحمت حق بود و کسی پی نبرد *** راه ها همه مسدود شد، جز با صلح حسن

مردم از بی وفائی دست او را بستند *** راه امید نبود، مگربا صلح حسن

خون دل خورد حسن تا این که *** جان دوستان شد آزاد، با صلح حسن

ورنه می کُشت پسر بوسفیان *** همه دوستان علیّ را به جرم حسن

عاقبت جعده و را کشت و مسموم نمود *** او نگفت شوهرم بود حسن، نام حسن خلق حسن

نعش او را به دیدار پیمبر بردند *** تا بگفتا: پدر، حسنم من حسن

جسم او چون هدف تیر عدو شد او گفت *** ای پدر من حسنم من حسنم من حسن

نعش او چون به بقیع روی زمین آرامید *** همه دیدند که تیرها فرو رفته به جسم حسن

خشم عبّاس بر آمد که برادر ببین *** تیرهای عدو رفته به جسم حسن

در جوابش حسین بن علیّ گفت برادر مجوش *** دشمن از کینه زده تیر به جسم حسن

تو بیا کرببلا تا که ببینی من را *** رفته در جسم برادر، بیش از حسن!!

حلول ماه محرم

باز این چه اشک و عزا و چه ماتم است *** این بهر کیست همه عالم در عزا و ماتم است

کرّوبیان همه در عزا فرو رفته اند ز غم *** گوئی که آسمان در زمین فرو رفته است ز غم

ص: 83

حور و ملک همه در ماتم و غم اند *** افلاکیان همه گریان و در غم اند

ای دوست بیا تا برویم کرببلا *** اشک و زاری کنیم، برویم کرببلا

ای دوست بیا اشک بریزیم بر آل نبیّ *** دل بسوزیم، اشک بریزیم بر آل نبیّ

ای برادر، غافل مشو منبع فیض این عزا خانه هاست *** ای برادر چارهٔ هر درد، به خدا این عزاخانه هاست

«خادم» تو نیز خاک عزا کن بر سر *** گریه کن بهر حسین خاک عزا کن بر سر

محرم آمده، بیا گریه کنیم

محرم باز آمد، بیا گریه کنیم *** به دل ما غم آمد، بیاگریه کنیم

آه و ناله بلند است، بیا گریه کنیم *** همه جا خیمه به پای است، بیا گریه کنیم

دل مردم همه خون است، بیا گریه کنیم *** اشک ها همه جاری است، بیا گریه کنیم

پرچم سرخ حسین است، بیا گریه کنیم *** اشک ها بهر حسین است، بیا گریه کنیم

ماتم آل عبایست، بیا گریه کنیم *** روضه ها هم به پا یست، بیا گریه کنیم

اشک های همه جاری است، بیا گریه کنیم *** آه و ناله بلند است، بیا گریه کنیم

دل مردم حزین است، بیا گریه کنیم *** دل ما هم غمین است، بیا گریه کنیم

دل مهدی غمگین است، بیا گریه کنیم *** بار غم بین، شده سنگین، بیا گریه کنیم

فاطمه بر سر راه است، بیا گریه کنیم *** انتظارش همین است، بیا گریه کنیم

بیا تا برویم کرببلا گریه کنیم *** قبر شش گوشه ببینیم بیا گریه کنیم

غربت شاه شهیدان نگریم گریه کنیم *** ما که دوریم ز شهیدان بیا گریه کنیم

حرم شاه شهیدان نگریم گریه کنیم *** به مزار اباالفضل رویم گریه کنیم

قبر هفتاد و دو تن را نگریم گریه کنیم *** طفل شیرخواره را یاد کنیم گریه کنیم

هر که دارد هوس کرببلا گو بیا گریه کنیم *** هر کجا ریخته است خون شهیدان بیا گریه کنیم

قتلگاه را ببینیم و در آن گریه کنیم *** تربت شاه شهیدان در آنجاست بیا گریه کنیم

قبرِ عباس کجای است بیا گریه کنیم *** دست عباس کجای است بیا گریه کنیم

طفل شیرخواره کجا کشته شده بیا گریه کنیم *** گلویش از چه پاره شده بیا گریه کنیم

اشک اطفال کجا ریخته بیا گریه کنیم *** العطش ها کجا بوده بیا گریه کنیم

دل زینب کجا سوخته بیا گریه کنیم *** با برادر چه ها گفته بیا گریه کنیم

او کجا مضطرّه شده بیا گریه کنیم *** با بدن بی سر چه گفته بیا گریه کنیم

او سربی بدن دیده چه گفته بیاگریه کنیم *** داغ فرزند دیده چه گفته بیا گریه کنیم

آه اطفال دیده چه کرده بیا گریه کنیم *** عطش اطفال دیده زینب بیا گریه کنیم

خادم، سر بالای نی دیده بیا گریه کنیم *** اصغر تشنه دیده چه کرده بیا گریه کنیم

با برادر وداع کرده چه گفته بیا گریه کنیم *** جگرش سوخته چه کرده بیا گریه کنیم

ص: 84

اشک اگر جاری شود راه جنّت باز شود

اشک ما بهر حسین جاری شود *** فاطمه راضی شود

مهدی فاطمه آید *** نظری بر ما نماید

مرتضی راضی شود *** راه جنّت وا شود

مصطفی گر رو کند *** خدا بهر ما رو کند

گر رسول الله راضی شود *** خدا از ما راضی شود

او اگر آید سوی ما *** رحمت حق آید سوی ما

نام حسین چون برده شود *** رحمت حق گسترده شود

نام حسین را ببرید *** اشک ما جاری شود

روضهٔ عباس را بخوانید *** اشک ما جاری شود

«خادم» خادمی کن *** تا اشک ما جاری شود

خادم، صاحب عزا را ببین *** اشک تو جاری شود

ماه غم شد همه گریان بوند

ماه محرّم چو رسد همه بین گریانند *** قد سیان از غم و اندوه همه بین گریانند

مَلک و حور ز غم در مانند *** اهل جنّت همگی گریانند

جنّ و انس و مَلک گریه کنند *** چون یتیمان حسین گریانند

هر چه از ماه محرّم گذرد *** ناله بیشتر بود همگان گریانند

بروید کرببلا و ببینید آنجا *** همه سرها به زیر و همگان گریانند

قدمی سوی مدینه گذار و ببین *** آل احمد همگی گریانند

بر مزار امامان بیا تا بینی *** در مشاهد همگان گریانند

در نجف روی بیاور و ببین *** آدم و نوح و علی گریانند

بر مزار شهدا روی بیاور و بیین *** که همه بهر حسین گریانند

نظری کن به آبها و ببین *** همه از بهر حسین گریانند

چشم خود سوی فرات کن و ببین *** خجل از روی طفلان همگی گریانند

غم و اندوه در عالم فراوان گشته *** چون که اطفال حسین گریانند

«خادم» تو از این غم ناله و گریه کن *** چون که عالم از این غم همگی گریانند

خاک غم بر سر خود ریز و ببین *** که همه عالمیان گریانند

آب کم نوش و خجل باش و بگو *** آل طاها ز عطش گریانند

ص: 85

خادم بگو، چگونه گریه کنیم؟

محرّم چو آید من گریه کنم *** هر چه را بینم من گریه کنم

غم و اندوه مرا آبم کرد *** چون دلم پر ز غم و غصّه شود گریه کنم

چون سیه پوش ببینم به عزا *** چاره ای نیست مگر گریه کنم

چون عزاخانه روم بهر عزا *** به علامات عزا چون نگرم گریه کنم

گر که مدّاح ببرد نام عزا *** چاره ام نیست مگر گریه کنم

نام اکبر چو بَرِ من ببرند *** من به حال والدش گریه کنم

نام اصغر چو بر من بِبَرند *** من به حال پدر و مادر او گریه کنم

نام اطفال چو بر من ببرند *** من پریشان شوم و گریه کنم

نام زینب چو بر من ببرند *** سوز دل گیردم و گریه کنم

نام هر یک شهیدی که بَرَند *** حسرت او خورم گریه کنم

نام سالار شهیدان چون بَرَند **** طاقتم طاق شود و گریه کنم

نام هفتاد و دو تن پیرم کرد *** چون نبودم بین شان گریه کنم

قبر شش گوشه را یادم آیم *** آه حسرت کِشم و گریه کنم

چون دلم سوی اباالفضل رود *** بر دو دست جدا گشتهٔ او گریه کنم

چون بیاد عطش اطفال آیم *** چاره ای نیست در آن وقت مگر گریه کنم

چون زیارت کنم کَفَّین را *** بر لب تشنهٔ سقّا همی گریه کنم

چون عبورم به تلّ زینب اُفتد *** بر پریشانی و بیچارگیش گریه کنم

چون ببینم خیم هگهِ سوخته را *** بر پریشانی اطفال حسین گریه کنم

آرزویم همین بوده و هست *** قدمم چون رسد کرببلا گریه کنم

«خادم» تو بیا شفّاف بگو: *** هر کجا نام حسین را ببرند گریه کنم

احرام عاشق

اهل حرم ببین زحَرَم احرام بسته *** رو کرده سوی کرببلا احرام بسته

حجّاج همه به منا رو کرده اند ولی *** او رو به سوی مقصد عشّاق کرده

بارِ سفر به قصد معشوق بسته اند *** به عشق دیدار یارخود دل بسته اند

قربانی حجّاج همه یک غنم است *** قربانی این حاجّ هفتاد نفر است

مَحرَم یار ببین بی کفن است *** کربلا عاشق یار بی کفن است

میقات او دیدن معشوق بُوَد *** گر به معشوق رسد بی کفن است

ص: 86

دل ما پر از شور شده شهدا روی زمین مانده شده

محرم شده عالم سیه پوش شده *** در و دیوار عالم سیه پوش شده

اشک عالم همه جاری گشته *** اشک آسمان ها همه جاری گشته

قدسیان بین ز غم درماندند *** غم عالم همه جاری گشته

ناله از چرخ و فلک باز آید *** اشک دوستان همه جاری گشته

ناله ها از رَهِ دور باز آید *** ناله ها بهر حسین جاری گشته

خبر از کرببلا آمده است *** که عزاخانه ها بر پا گشته

قاصدی آمد از آنجا و بگفت *** روضه خوان ها همه قاری گشته

قاصد دیگری آمد و گفت: *** اشک آل الله جاری گشته

قاصد سومی آمد و گفت: *** بهر اطفال حسین آب جاری گشته

همه از روی تعجّب گفتند: *** مگر آب بهر حسین جاری گشته

قاصدی گفت: تشنه کشتند فرزند فاطمه را *** تو ببین خون ز آسمان جاری گشته

آن یکی گفت: بیا تا برویم کرببلا **** تا ببینیم شهِ کرببلا چون کشته

تا که بار سفر بستیم و رفتیم آنجا *** ناگهان دیدیم رأس حسین چون گشته

پس از آن دیدیم که اطفال حسین *** از اسیری دلشان خون گشته

تا که دیدیم، پریشان و نالان گشتیم **** اشک ها ریخت و همه نالان گشته

گو چه باید کرد بهر اطفال حسین *** ما که سوختیم همه نالان گشته

در کناری نشستیم و ندانیم چه کنیم *** اشک و زاری نمودیم همه نالان گشته

ناگهان خبرآمد: که اجساد زمین مانده هنوز *** نِی کفن نِی غسل نِی دفن گردیده هنوز

ما که رفتیم دیدیم همه بی سر بودند *** سر آنان بریدند همه بی سر بودند

تا سه روز آن بدن های طاهر ماندند *** آمدند مردمان نیمه شب و حائر ماندند

ما چه باید بکنیم سر ندارند این ها *** راه چاره کدام است سر ندارند این ها

ناگهان زین العباد آمد و گفت: *** من شناسم اینها را و بگفت:

این بدن های اصحاب است یکجا دفن کنید *** آن یکی حبیب حبیب است اینجا دفن کنید

تا که دیدیم زنی کنار بد نی آمد و ناله کرد *** گفت: دور شوید این پدر من است و ناله کرد

آن بدن هیچ نشانی نداشت قطعه قطعه می بود *** همه را جمع کرد، گر چه قطعه قطعه می بود

چون که دفن کرد بَدَنِ بابش را *** در کنارش نشست و نوشت نامش را

اهل عالم بدانید این قبر حسین است *** کشتهٔ لب تشنه است قبر حسین است

ناگهان گفت برویم نزد علقمه *** قبر عباس بود نزد علقمه

جسم عباس بی دست را در قبر گذارد *** پاره هایش جمع کرد و در قبر گذارد

اشک او جاری بود و می گریست *** اشک او مهلت نمیداد و می گریست

تا که فرمود: شما همسایگانید *** هر که آمد راهنمایی کنید همسایگانید

ص: 87

هر که گفت: قبر اکبر کجاست؟ گوییدش *** پایین پای پدر باشد او گوییدش

گر که گوید: قبر اصغر کجاست گوییدش *** روی سینهٔ بابش بود گوییدش

«خادم» از خدا خواه زائر فرزند زهرا باشی *** زائرش اهل بهشت است زائر فرزند زهرا باشی

هدف حسین چه بوده بر ما بگو؟

او گفته: راه من راه خداست هر چه باشد باشد *** من رضای حق خواهم هر چه باشد باشد

سهم من از امامت فدا گشتن بود *** در مسیر من چه باشد هر چه باشد باشد

جان خود آماده کردم بهر یار *** راه خود را می روم هر چه باشد باشد

سیر من سیر علیّ و سیرهٔ پیغمبر است *** هر که میلش با من است گو بیاید هر که باشد باشد

هر که راهش راه ما باشد بیاید نزد ما *** گو بیاید می پذیریم هر که باشد باشد

ما در این ره هر چه داریم می دهیم *** هر که خواهد گو بیاید هر که باشد باشد

جان دهیم و سر دهیم و تن دهیم بهر خدا *** هر که مایل هست بیاید هر که باشد باشد

با سخن نتوان هدایت کرد باید جان دهیم *** این زمان راه خدا این است هر چه باشد باشد

راه ما با جنةالمأوی قریب است گو بیا *** ما ره نزدیک را طی می کنیم هر چه باشد باشد

گر تو را عشق خدا و جنّت بی منتهاست *** راه حق گیر و بیا از راه ما هر چه باشد باشد

راه ما عزّت بود ماندنت ذلّت بود *** راه عزّت را بگیر و بیا هر چه باشد باشد

گر تو خواهی شافعت احمد و حیدر بود *** راه باز است بیا هر چه باشد باشد

گر نیایی حسرت تو دائم و باقی بود *** کن شتاب بهر نجاتت هر چه باشد باشد

«خادم» نکند از امامت جدا شوی *** راه حق همین است هر چه باشد باشد

معامله امام حسین (علیه السلام) با خدای خود

خدایا من همه اهل و عیالم با خود آوردم *** خدایا تو ببین دارو ندارم با خود آوردم

عزیزی چون علی اکبر را با خود آوردم *** خدایا کن قبول از من که من جان عزیزم با خود آوردم

زن و فرزند و اولادم به راه تو فدا کردم *** نداشتم چیز دیگر، اصغرم را با خود آوردم

مرا چیزی نبود دیگر تا که من بهرت سر آوردم *** جسم خود را بهر سُمِ اسبان هدیه آوردم

عیالم گر دربدر گشتند در بیابان ها *** اسیری عیال و اهل خود را هدیه آوردم

نخواستم جز رضای تو هرچه داشتم آوردم *** اگر از من پذیری در قیامت پیکری بی سر آوردم

سرم را تا به شام از بهر دشمن هدیه آوردم *** عدو کرد آنچه کرد من خیزران را هدیه آوردم

خدایا جان خود را بهر دین تو فدا کردم *** سر و جانم فدا کردم همه چیزم فدا کردم

که جانان را بیابم یا غیاث المستغیثینا *** قبولم کن قبولم کن همه چیزم فدا کردم

ص: 88

گذشتم از عزیزانم همه چیزم رها کردم *** همی خواهم تو را یابم همه چیزم رها کردم

و چون دار و ندارم را بدادم گشتم آسوده *** خدایم را به جُستم چون همه چیزم رها کردم

عزیزا کن قبولم چیز دیگر من ندارم تا که *** قربانی کنم بهرت هر چه داشتم را فدا کردم

خدایا من از اکبر من از اصغر گذشتم *** عزیزانم همه از بهر تو یک یک فدا کردم

نمانده کس در این خیمه گَهِ سوخته *** مگر اهل و عیالم را که در صحرا رها کردم

تنم آغشته در خون و سرم بالای نی باشد *** چه دارم بهر خود، من که همه چیزم فدا کردم

عزیزانم اسیر و دربدر گشتند تو می دانی *** سر بُبریده ام همراهشان بود من فدا کردم

غل و زنجیر بر فرزند من انداخت دشمن تو می دانی *** چهل منزل سَرِ من بهر دشمن رفت من آنرا فدا کردم

سرم قرآن تلاوت کرد عدو خیزرانم *** لب و دندان خود را هدیه آوردم فدا کردم

شماتت ها نمود بر من عدو آن را تو می دانی *** سَرِ بُبریده پاسخ داد او را تو می دانی

«خادم» تو راه قربانی کردن را ببین *** هر چه داشته او فدا کرده ببین

بی وفایی اهل کوفه

ز اهل کوفه دعوت ها بر آمد *** تمام گفته ها بی حاصل آمد

نه تنها بی وفایی با حسین بود *** تو گو با سبط اکبر هم چنین بود

تعجّب نیست آنان را که میهمانی بخوانند *** چو آید نزدشان بر او بتازند

حسن را بین شان تنها گذارند *** عدو را بر سر او واگذارند

علیّ از بی وفائی خسته گردید *** حسن چون بی امان شد بازگردید

کجا دیدی که آب را بر مهمان ببندند *** العطش بالا رود آب بر مهمان ببندند

سر مهمان را با لب تشنه بریدند *** همه یاران او را سر بریدند

بدن هارا نگر بی سر برزمین ماند *** کفن هرگزنشد بی سربرزمین ماند

به گفتند خارج از دین خدایند *** غلط کردند نسلِ مصطفایند

خادمکوفیان راکی دیدی، وفابود؟ *** همه جا بی وفایی بودکی وفا بود؟

حرکت امام حسین (علیه السلام) به طرف کربلا

راه من راه خداست هر چه باشد باشد *** من رضای حق خواهم هر چه باشد باشد

سهم من در امامت شهادت باشد *** در مسیر من چه باشد هر چه باشد باشد

جان خود آماده کردم بهر یار *** راه خود را می روم هر چه باشد باشد

سیر من سیر علیّ و سیرهٔ پیغمبر است *** هر که میلش با من است گو بیاید هر که باشد باشد

ص: 89

هر که راهش راه ما باشد بیاید نزد ما *** گو بیاید می پذیرم هر که باشد باشد

در ره دین هر چه داریم می دهیم بهر خدا *** هر که خواهد، گو بیاید هر که باشد باشد

جان دهیم و سر دهیم و تن دهیم *** هر که مایل هست بیاید هر که باشد باشد

با سخن نتوان هدایت کرد باید جان دهیم *** این زمان راه خدا این است هر چه باشد باشد

راه ما با جنّةالمأوی قریب است گو بیا *** ما ره نزدیک را طی می کنیم هر چه باشد باشد

گر تو را عشق خدا و جنّت است *** راه حق گیر و بیا در راه ما هر چه باشد باشد

راه ما عزّت بود گر نیایی ذلّت است *** راه عزّت را به پیما هر چه باشد باشد

گر که خواهی شافعت احمد یا حیدر بود *** راه باز است بیا هر چه باشد باشد

گر نیایی حسرت تو دائم و باقی بود *** کن شتاب بهر نجات خود هر چه باشد باشد

گر بیایی جنّت و گر نیایی هاویه *** پس بیا با ما رویم هر چه باشد باشد

خادما راه آل الله، راه حق باشد بیا *** راه حق راه علیّست، علیّ حق است هر چه باشد باشد

از خدای مهربان راه علی خواه و بیا *** راه دیگر راه شیطان است هر چه باشد باشد

العطش اطفال حسین (علیه السلام)

العطش ها گفتند اطفال حسین *** کس کجا بود ببیند غم اطفال حسین

شیعیان را بگو گریه کنند *** بهر اطفال عطشانِ حسین

شیعیان را بگو ناله کنند *** برغم و اندوه اطفال حسین

همه آیید در این غم سوزید *** اشک ریزید بهر اطفال حسین

سوزِ اطفال چه کرده با اهل حرم *** چون که دیدند همه سوز اطفال حسین

العطش سوخت دل اهل حرم *** کس نبود آب رساند به اطفال حسین

همه عطشان بُدند کرببلا *** بخدا آب نبود بهر اطفال حسین

دل سقّا بسوخت کرببلا *** چون که دید آه اطفال حسین

اشک لب تشنه چه کرد با زهرا *** چون که آمد نگهی کرد به اطفال حسین

دل هر سنگدلی خون گردید *** چون که دید اشک اطفال حسین

اشک هر خویش و غریبی بریخت *** چون ندای العطش دید ز اطفال حسین

عطش آلعبا سوخت دل مردم را *** چون شنیدند همه، آه اطفال حسین

جگر احمد مرسل از این غم بسوخت *** چون به دید و به شنید آه اطفال حسین

قدم شاه ولایت لرزید *** چون بیامد و نظر کرد به اطفال حسین

«خادم» تو سوختی همهٔ دل ها را *** گریه کن و ببین سوز اطفال حسین

مردمان را بگو: گر شما را حاجتی است *** پس بگریید بهر اطفال حسین

ص: 90

مظلوم کربلا تشنه کشته شد

لب تشنه بوده حسین به میدان بلا *** کس نبوده تاکنون تشنه به میدان بلا

جدّ او نبیّ بود و بابش علیّ *** تشنه لب بود او به میدان بلا

بی کس و مظلوم فراوان بوده اند *** چون حسین مظلوم نبوده به میدان بلا

آه اهل و عیالِ کسی دیده نشد *** که جگرها بسوزد به میدان بلا

عطش اهل و عیال کسی را که دید؟ *** که بنالند و بسوزند به میدان بلا

آه مظلوم عطشان چه کرد با احمد *** که عدو سوخت ز آهش به میدان بلا

سفرهٔ تعزیه و اشک و غمش را پهن کن *** به خدا غم او همه را سوخت به میدان بلا

هر غم و هر ستمی کهنه شود در دنیا *** جز غم شاه شهیدان به میدان بلا

غم زده نیست که غمش دائم باشد *** جز غم زادهٔ زهرا به میدان بلا

غم او با اشک و آه و ناله است *** او غریب و تنها بود به میدان بلا

اهل عالم بر او گریه کنند در عالم *** زان که لب تشنه بوده به میدان بلا

جگرش سوخته از سوز عطش *** قطره ای آب نبوده به میدان بلا

نالهٔ طفل صغیرش چه کرده با او *** که به ناچار ببُردش به میدان بلا

بدن هیچ شهیدی زیر سم اسب نرفت *** جز شه کرببلا بوده به میدان بلا

هر پیمبر گریسته به صحرای بلاش *** چون که لب تشنه بُده او به میدان بلا

«خادم» دل ما را سوختی بس کن دگر *** دل ما را مسوزان به میدان بلا

وداع امام علیه السلام با اهل حرم

یاوری نیست مرا، اهل حرم، من رفتم *** با یکایک وداع کرد و بگفت من رفتم

ناگهان یاد آن طفل صغیرش افتاد *** تا وِ را بوسد و گوید به او: من رفتم

ناگهان دید، طفلش ز عطش سوخته است *** بگرفت اصغر عطشان و به گفت من رفتم

طفل شش ماهه را بُرد به میدان چه کند؟ *** گفت این است همه دار و ندارم رفتم

جرعه آبی دهیدش، بی گناه است طفلم *** من نخواهم ز شما آب، رحم کنیدش رفتم

ناگهان تیر سه شعبه به گلویش آمد *** پدر آهی کشید و به گفت: من رفتم

سر خود سوی خدا کرد و بگفت *** ای خدا تو ببین طفل مرا من رفتم

طفل خود را به حرم برگرداند *** متحیّر بماند و بگفت من رفتم

طفل عطشان مرا آب ندادند ز کین *** گلویش را ببریدند، خدایا رفتم

آه اطفال بلند شد که ما آب نخواهیم *** پدر از سوز جگر گفت: خدایا رفتم

آه طفلانِ عطشان بسوخت دل ها را *** پدر طفل به ما درنگهی کرد و بگفت من رفتم

این مصیبت دل اهل ولا را سوزاند *** هر که بشنید، پریشان شد وگفت من رفتم

ص: 91

«خادم» از سوز دل آشفت و بگفت *** طاقتم نیست که این را شنوم من رفتم

کس ندیده به عالم که لب تشنه ببرّند گلو *** طفل شش ماههٔ عطشان وگو ید: رفتم

دل هر سنگدلی سوزد و فریاد کند *** نکشید طفل شش ماههٔ عطشان که من هم رفتم

هر که این صحنهٔ جان سوز ببیند گوید: *** وای بر سوز دل مادر طفل، من هم رفتم

«خادم» تو چه گویی در این صحنه سوز؟ *** جز بگویی دل ندارم شنوم، من هم رفتم

آه لب تشنگان سوخت دل ماها را

ما عزادار توایم یا ابا عبدالله *** دلمان سوخته بهر تو یا ابا عبدالله

هر کجا یاد تو را می کنند، گریه کنیم *** بر تو دل ها همه سوزد، یا اباعبدالله

هر کجا یاد جوان رشید تو شود *** دل دوستان بسوزد، یا ابا عبدالله

هر کجا روضهٔ اصغر خوانند *** دل ما به بیاد تو سوزد، یا ابا عبدالله

اصغرت گر زعطش سوخت و برفت *** دل ما را کباب کرد، یا اباعبدالله

تو ز اطفال تشنه چه قدر سوخت های؟ *** دل ما هم کباب شد، یا اباعبدالله

آه زینب چه کرد با دل تو *** اشک می ریخت بهر تو، یا ابا عبدالله

تو چه گفتی به زینب وقت وداع؟ *** تا که آرام گرفت، یا ابا عبدالله

آه اطفال چه کرد با دل تو *** جگرت سوخت بر آنان، یا ابا عبدالله

اشک و آه سکینه سَرِ راهت چه کرد *** اشک تو ریخت در آن وقت، یا اباعبدالله

تو در هنگام وداعِ اکبر، چه قدر اشک ریختی؟ *** با خدایت چه گفتی؟ یا ابا عبدالله

چون سر او را به دامن به گرفتی *** او چه گفت و تو چه گفتی؟ یا ابا عبدالله

چون که عبشاس ره سقّائی رفت *** آه اطفال بلند بود در آن وقت، یااباعبدالله

دست سقّا را بریدند به ره سقّائی *** آه و ناله بلند شد ز اطفال، یااباعبدالله

داغ عباس چه کرد با دل مادر او *** دل او سوخت بر عباس، یا ابا عبدالله

سر تو چون به نیزه بر آمد چه شد؟ *** عرشیان سوختند بهر تو، یا ابا عبدالله

خواهرت سرت را دید و بگفت *** باورم این نبود، یا ابا عبدالله

بدن بی سر تو روی زمین مانده بود *** زینب آمد به دیدار تو، یااباعبدالله

گفت: برادر، آیا تو برادر من هستی *** آیا توئی فرزند مادرم، یااباعبدالله

روزی تو را بر سینهٔ جدّم دیدم *** امروز روی خاک مانده ای، یا اباعبدالله

شهادت علی اکبر (علیه السلام)

اوّل شهید بنی هاشم است علیّ *** کس نیست یادگار پیمبر مگر علیّ

ص: 92

اوست تنها که خَلق و خُلق و بیان او *** همتا نباشدش ز پیمبر مگر علیّ

خَلق و خُلق و بیانش، کسی نداشت *** جز خَلق و خُلق و بیان پدر، علیّ

نور جمال وی همه را مبهوت کرده بود *** همتا نداشت ز جمالش مگر علیّ

او یادگار پیمبر بُود و فرزند علیّ *** یادآور جمال نبیّ بود و پدر علیّ

چون یاورانِ پدر را کشته دید *** گفت ای پدر من یاور توام چو علیّ یاور نبیِ

بابش بگفت: حاصل عمرم فقط توئی *** اما به راه حق به گذشتم بُرو علیّ

رفت از مقابلش و پدر گفت ای خدا *** این یادگار رسولت بود و علیّ

قلبش حزین شد و منتظر بود تا بگفت: *** لبیّک ای حاصل عمرم ای علیّ

تا با شتاب بر سر نعش پسر رسید *** گفتا عزیزم راحت شدی ز بلا ای علیّ

بنگر ببین پدرت یکّه و تنها مانده است *** بعد از تو نیست مرا رغبت دنیا ای علیّ

اینجا پدر سر فرزند بر گرفت و بگفت: *** بعد از تو نیست کسی سر من بردارد ای علیّ

در راه حق بدادمت ای نور چشم من *** تو میوهٔ دل من بودی ای علیّ

جسمت پاره پاره است، چه گویم به مادرت؟ *** آیا چگونه نعش تو را ببرم نزد مادرت

تا این گفت: ای جوانان هاشمی *** من طاقتم نبود، شما ببرید این جوان هاشمی

«خادم» تو را چه طاقت است بس کن دگر مگو *** این قدر مسوزان دل ما را زین جوان هاشمی

این یادگار نبیِّ بوده و علیّ *** ملحق شده به جدّ و پدر، گو: یا علیّ

شهادت علیّ اصغر (علیه السلام)

اصغر از سوز عطش نالد، آبش بدهید *** مادرش تشنه و بی شیر بُوَد، آبش بدهید

طفل شش ماهه تشنه است، آبش بدهید *** به عدو گویید: مادرش شیر ندارد، آبش بدهید

اهل عالم بیایید اصغر تشنه است آبش بدهید *** مادرش شیر ندارد تشنه است، آبش بدهید

طفل تشنه روی دست پدر است آبش بدهید *** شربت آب دهید تیر سه شعبه ندهید

بی گناه و تشنه است، طاقت و تابی ندارد *** شربتِ آبی دهیدش تیر سه شعبه ندهید

اهل عالم سوختند از این، ماجرا *** همه گفتند: بی گناه است، آبش بدهید

نام اصغر نزد مادر نبرید مادرش می سوزد *** هر چه گویید به او، مادر است می سوزد

نام اطفال تشنه نبرید نزد کسی *** هر که باشد سخت است، او میسوزد

عطش طفل تشنه در آغوش پدر *** گو چه کرده با پدر که پدر می سوزد

گر شب جمعه حرم می روید آرام بمانید *** نام اصغر نبرید فاطمه در حرم است می سوزد

گر شب جمعه بدانید فاطمه در حرم است *** نام اکبر نبرید فاطمه در حرم است می سوزد

ما چه گوییم؟ مادر است آمده است می سوزد *** گو چه گوییم؟ مادر است آمده است می سوزد

نام اصغر نزد مادر نبرید، مادر است می سوزد *** هر چه گویید به او، مادر است می سوزد

اشک هر مادری، بهر اصغر ریخته شد *** اشک جنّ و ملک، بهر اصغر ریخته شد

ص: 93

روز شیرخواران را هر ساله بگیرید *** تا که بر اصغر تشنه بگریید هر ساله بگیرید

اشک بر تشنه لب اصغر بی شیر بریزید *** هر کجا شیرخوار تشنه ای دیدید اشک بریزید

طفل لب تشنه را کس نکشد *** روی دست پدر کس نکشد

آری آن تیر از سقیفه آمده *** گو کمانش به دست خلیفه آمده

تیر از آنجا آمد و آمد ببین *** بر گلوی نازک اصغر ببین

تیر غاصب انتقام بود از دور آمد *** کینهٔ دیرینه بود، از دور آمد

مادر طفل ندانست چه کند، مات شده بود *** هر چه تسکین دادند، او مات شده بود

بهر اطفال که گفتند، همه حیران گشتند *** عطش از یادشان رفت وحیران گشتند

این سخن را به هر ره گذری هم گفتند *** سَرِ انگشت به دندان گرفت چون گفتند

«خادم» تو نبودی، مادر اصغر چه گفت؟ *** او سوخت بر فرزند خود، ندانیم چه گفت؟

علی اصغر بی شیر را نزد پدر یاد نکنید

اصغرا، گر ز عطش تشنه و بی تاب شدی *** بر روی دست پدر بی رمق و حال شدی

آب نبود و مادرت شیر نداشت *** از چه رفتی به میدان هدف تیر شدی؟

طفل شیرخواره کجا قدرت میدان دارد؟ *** تو مگر از نوک پیکان، سیراب شدی

پدرت بُرد تو را نزد عدو تا شاید *** به گلویت برسد آب، کی تو سیراب شدی

عشق تو مگر این بود که بر دست پدر *** شربت شهادت بنوشی و سیراب شدی؟

تو چرا با عطش خود پریشان کردی *** دل عالم بسوختی و سیراب شدی

عشق تو عشق پدر بود و همانند پدر *** عاشق حق شده بودی که سیراب شدی

تو چه داشتی که به محبوب خود اهدا کنی؟ *** جز عطش هدیهٔ تو بود؟ که سیراب شدی

همه رفتند به میدان و رزمی کردند *** تو چه کردی که در این راه، رزمنده شدی

از چه گفتند تو باب الحوائج هستی *** تو که از سوز عطش مانده و بی تاب شدی

آخرین هدیه بابت تو بودی به خدا *** ذات حق کرد قبولت که بی تاب شدی

دل ما سوختی و رفتی به جنان *** تو چرا مایهٔ اشک همه عالم شدی

پدرت گفت: ببینید شما طفل مرا *** بهر تو آب طلب کرد و تو بی تاب شدی

عوض آب زدند تیر سه شعبه به گلویت *** این همان خواسته ای بود که سیراب شدی

تا ابد اشک همه بهر تو جاری باشد *** اشک عالم همه جاری است که تو بی آب شدی

«خادم» تو به ریز اشک بر این طفل صغیر *** اشک عالم همه جاری است بر این طفل صغیر

تو کجا اشک و را کرببلا دیده ای؟ *** تو کجا مادر عطشان و را دیده ای؟

نه به خیمه نَه بِه مادر ندهد چون کند؟ *** متحیّر شد پدر بچّه را چون کند؟

تا که رفت پشت خیمه قبری را کَند *** گوهرش را زیر خاک کرد گو چون کند؟

ص: 94

گریه بر علی اصغر علیه السلام

اشکمان بر اصغر بی آب ریزد چه کنیم؟ *** دلمان بر اصغر بی تاب سوزد چه کنیم؟

دلمان بر اصغر بی آب سوزد چکنیم؟ *** جگر هر پدری سوخته بر او چکنیم؟

مادرش تشنه و بی شیر مانده چه کنیم؟ *** دل او سوخته بر اصغرش ما چه کنیم؟

ما تاب عطشِ طفل نداریم چه کنیم؟ *** دلمان بهر اصغر تشنه سوخته چه کنیم؟

مادرش تشنه و بی تاب شده ما چکنیم؟ *** گریهٔ طفل بلند است گو ما چکنیم؟

راه آب بسته شده، طفل او تشنه شده *** آب نیست بهر او گو باید چکنیم؟!!!

بروید آب آورید بهر مادرش!! *** تا که اصغر شیر بنوشد، ما چکنیم؟

آب مگر قیمت جان است درکرببلا؟ *** طفل بیشیر تشنه است ما چکنیم؟

اشکتان جمع کنید و بریزید ظرفی *** بهر اصغر ببرید کرببلا ما چکنیم؟

گر همه تشنه و بی آب شده اند رو به الله کنید *** ای خدا، اصغر تشنه است، آیا بمیرد ما چکنیم؟

بروید از فرات آب بگیرید و بیارید بهر او *** به عدو بگوئید طفل ما تشنه بُوَد ما چکنیم؟

گر نشد باز به عباس بگویید اصغر تشنه است *** او ز غیرت برود آب بیارد چکنیم؟

مادر طفل مانده ز عطش چه کند با پسرش *** آه او آتش به گردون زده ما چه کنیم؟

دلِ اطفالِ تشنه همه را سوخته است *** راه آبی نیست گو ما باید چه کنیم؟

تا که بابش زِرَه آمدوبگرفت طفل خود *** ای خدا تشنه است این طفل، باید چکنیم؟

بگرفت روی دست و رفت و گفت: *** مردم کوفه، طفل من تشنه است باید چکنیم؟

عوض آب بُریدند گلوی طفل تشنه را!!! *** پدر گفت: خدایا، گو ما باید چه کنیم؟

ناگهان وحی بیامد تو دادی همه را *** ما قبول کردیم، پس مگو ما چه کنیم؟

تا ابد اصغر تشنه جگرها راسوزد *** گر نسوزیم بر او، ما چه کنیم

تو اگر آب شیرین و گوارا خوردی *** گریه کن بر طفل تشنه مگو ما چکنم؟

«خادم» بس کن، مگو ما چه باید بکنیم؟ *** این مصیبت، همه را کشته چه باید بکنیم؟

مظلومیّت ابا الفضل (علیه السلام)

عباس در کرببلا یار حسین بود *** زادهٔ مولا علی یار حسین بود

او کرببلا یاور و سردار حسین بود *** در اطاعت همه جا یار حسین بود

در شجاعت چو علی حیدر کرّار *** در حمایت همه جا یار حسین بود

او علمدار بُدو یار حسین بود *** او مطیع برادر بدو غمخوار حسین بود

علی عبد نبیّ بود، عباس عبد حسین بود *** مرد میدان نبرد بود او یار حسین بود

در اطاعت نیاسود، تا فدائی حسین شد *** مثل او کس نبود که فدائی حسین بود

مرد میدان بُد و عابِدِ در شب *** بی دریغ، منتظر امر حسین بود

ص: 95

عاشق شهد شهادت بُدو می سوخت *** کس نبود مانع او، منتظر امر حسین بود

تا که اطفال همه تشنه شدند *** باز هم منتظر امر حسین بود

سقّائی ابالفضل علیه السلام

گفت برادر چگونه ببینم عطش اطفال را *** چه کنم من که نبینم عطش اطفال را

شاه گفتا تو بکن سقّائی *** تا نبینی عطش اطفال را

حکم سقّائی گرفت و برفت *** تا نبیند عطش اطفال را

وارد آب شد و عطشان بود *** آب ننوشید تا نبیند عطش اطفال را

هر دو دستش جدا شد زِ رَهِ سقّائی *** او رضا شد به این، تا بکند سقّائی

آب او ریخت چو بر روی زمین *** راه امید او بسته شد آمد به زمین

دل بسوز که نبود دست و را *** تا سپر باشد و آید به زمین

پس بگفتا برادر به فریادم رس *** جسم من خیمه مبر گذارم به زمین

شاه آمد نزد برادر بِنِشست *** گفت برادر اکنون پشتم بشکست

راه چاره ندارم دیگر *** بی برادر شدم پشتم بشکست

جسم عباس نتوانست به خیمه ببرد *** راه او بسته شد، کمر او بشکست

دست ها قطع شده چشم هدفِ تیر شده *** جسم عباس زمین مانده و تنها شده

جسم عباس چو عدو دید به میان *** قطعه قطعه نمودش ز میان

زین سبب قبر عباس شده قبر صغیر *** قبر او هست هم اکنون قبر صغیر

شهادت سقّای کربلا

عباس فرزند علیّ بود دلیر بود شجاع بود *** او زاده مولا و مردی شجاع بود شجاع بود

از شجاعت همانند پدر بود شجاع بود *** دشمن از صولت او میهراسید شجاع بود

او علمدار شهید کربلا بود شجاع بود *** صَفِ دشمن می شکست او مردی شجاع بود

چون پدر، عاشق شهد شهادت می بود *** اذن میدان می خواست، مردی شجاع بود

شاه می گفت: تو علمدار منی *** او تسلیم برادر بود، مردی شجاع بود

تا که اطفال از عطش ناله زدند *** نزد شاه آمد، او مردی شجاع بود

ای برادر طاقتم طاق شده من چکنم؟ *** ماندنم سخت شده، مردی شجاع بود

شاه گفت: سقّائی کن برادر اطفالم تشنه اند *** با لب تشنه فرات آمد و مردی شجاع بود

آب ننوشید و تشنه از فرات خارج شد *** هر دو دستش قطع گردید، او مردی شجاع بود

مشک آب را به دندان گرفت و کوشید *** لیک آبها بر زمین ریخت، او مردی شجاع بود

ص: 96

فرق او را شکافتند، او دستی نداشت *** حال او چون بود؟ او مردی شجاع بود

گفت: برادر به فریادم برس آبی ندارم *** بر زمین افتاد با صورت، او مردی شجاع بود

شاه با سرعت بیامد و بگفت: *** کمرم بشکست اکنون، او مردی شجاع بود

هاتفی گفت ب-ه اطفال نگویید: تشنه ایم *** فرق عمّو بنگرید، او مردی شجاع بود

اطفال گفتند: ما نخواهیم آبی از فرات *** گو که عمو آید نزد ما، او مردی شجاع بود

اهل عالم سوختند و گفتند: *** شاه بی یاور شده، او مردی شجاع بود

جسم عباس پاره پاره بود بر زمین ماند *** شاه خبر او را بِبُرد، او مردی شجاع بود

گفت: بی برادر شدم پشتم شکست *** راه چاره مسدود شد، او مردی شجاع بود

اطفال گفتند: ما آب نخواهیم گو عمو بیاید *** شاه گفت عمو کشته شد، او مردی شجاع بود

اطفال گفتند: اسم آب نخواهیم بُرد دگر *** شاه گفت: بی برادر گشتم، او مردی شجاع بود

آه و ناله بلند شد ز اطفال حسین *** ما نخواهیم آب گو عمّو بیاید، او مردی شجاع بود

شاه آماده شد بهر شهادت چه کند؟ *** با یکایک وداع کرد، او مردی شجاع بود

ناگهان اهل حَرَم گِرد او حلقه زدند *** گر روی ما چه کنیم؟ او مردی شجاع بود

همه را آرام کردو، امر به صبر کرد *** جز سکینه که دلش سوخته بود، او مردی شجاع بود

شاه گفت: اینقَدَر اشک مریز بابا تو سوختی جگرم را *** صبر کن اشک ها داری، او مردی شجاع بود

«خادم» بس کن تو سوختی دل ما را *** این مصیبت سخت بود، او مردی شجاع بود

شهادت قمر بنی هاشم (علیه السلام)

عباس، علمدار بُوده در کرببلا *** او مطیع برادر بُوده در کرببلا

عَلَم سرخ حسین را علمدار بُده *** حامی خون خدا بوده در کرببلا

امر مولاش اطاعت کرده *** سپر اهل ولا بوده در کرببلا

حَرَمِ آل نبیّ را نگهبان بوده *** جان خود را سپر کرده در کرببلا

عاشق شهد شهادت بوده است *** ادبش مانع او بوده در کرببلا

آه اطفال که و را سوخته بود *** اذن میدان خواسته در کرببلا

طاقتم نیست که اطفال را تشنه ببینم *** زنده ماندن شده سخت، مرا کرببلا

اذن سقّایی اطفال گرفت و به گفت *** من آزاد شدم از غم اطفال کرببلا

دست سقّا جدا شد به ره سقّایی *** آب ها ریخت و تاریک شدش کرببلا

تاکنون کس ندیده که دستان سقّا *** هر دو را قطع کنند، مگر کرببلا

ناامید شد عباس ز سقّایی خود *** به برادر خطاب کرد در کرببلا

چون صدایش به گوش برادر برسید *** او به سرعت به سر نعش برادر برسید

شاه گفت: برادر کمر من بشکست *** بی برادر شدم، کمر من بشکست

غم عباس همه را غمگین کرد *** اشک اطفال، بار غم سنگین کرد

ص: 97

نعش عباس نتوانست ز میدان ببرد *** آه جان سوز کشید و سر خود بالا کرد

پس عمود خیمهٔ عباس را کشید و بگفت *** بی برادر شده ام من رویش به خدا کرد

الغرض بار غم افتاد به دوش حسین *** بی برادر شده بود و به خیمه رو کرد

«خادم» غربت شاه شهیدان چه دانی تو *** این عهدی بوده با خدا چه باید کرد

سوز عطش در نینوا همه را آتش زده

العطش سوخت جگر آل عبا کرببلا *** جگرها از عطش سوخته شد کرببلا

نالهٔ اطفال چه کرد با جگر آل عبا *** العطش سوخت جگرها برویم کرببلا

دل زینب چه قدر سوخت به حال اطفال *** دل هر سنگدلی سوخت در کرببلا

نالهٔ طفل ز عطش با دل ما در چه کرد؟ *** با دل احمد و مولا و زهرا، در کرببلا

دل عالم بسوخت از عطش آل عبا *** زین سبب سوخت دل جنّ و ملک کرببلا

اشک اطفال چه کرد با دل عباس علیّ *** تا بگفتا به برادر: آه اطفال مرا سوخت در کرببلا

زنده ماندن مرا سخت شده زین غصّه *** ای برادر تو مرا اذن میدان بده کرببلا

تا که من جان دهم و نبینم این را *** اشک اطفال فزون شد در کرببلا

خبر آمد عباس کشته شد سقّا نشد *** آه طفلان بر آمد ما نخواهیم آب در کرببلا

ای پدر آب نخواستیم بیاید عبّاس *** جگر ما سوخته است در کرببلا

زینبش داد به برادر طفل عطشان صغیر *** روی دستش بگرفت طفل تشنه را کرببلا

گفت: ای قوم بدهید آب، این طفل مرا *** در جوابش عدو گفت: آب نباشد در کرببلا

جز به تیری که شود حاجت این طفل روا *** یا که گفتند ندهیمت آب، در کرببلا

تا که طفل تو بمیرد ز بی آبی *** ما آب نباشد بهر شما در کرببلا

ناگهان تیر سه شعبه به گلویش آمد *** زین سبب ناله ها شد بلند درکرببلا

داغ این قصّه همی سوخت جگر آل عبا *** حرمله زد به آتش جگر آل عبا

«خادم» تو که سوختی دل آل عبا *** تو چه قدر آتش می زنی دل آل عبا

آه اطفال تشنه چه بوده بر ما بگو؟

آه اطفال تشنه چه بوده بر ما بگو *** جگر سوخته چه بوده بر ما بگو

تو مگر کرببلا بوده ای بر ما بگو؟ *** یا که بین شهدا بوده ای بر ما بگو؟

آه اطفال چه کرد با دل زینب بگو *** العطش ها چه کرد با دل زینب بگو

آه اطفال دل عبّاس را بسوخت *** زندگی سخت شد و عباس بسوخت

گفت برادر زنده ماندن سخت است *** دیدن اطفال تشنه سخت است

ص: 98

شه گفت ای برادر تو سقّایی کن *** بچه ها تشنه اند تو سقّایی کن

این بشارت بود، عبّاس شهادت می خواست *** مشک خشکیده برداشت شهادت می خواست

وارد آب شد و تشنه خارج گردید *** خارج از آب شد و تشنه وارد گردید

هر دو دست سقّا قطع شده بود *** آب ها ریخته بود، امید او قطع شده بود

گفت برادر به فریادم برس *** دم آخر به فریادم برس

شه با خشم و خروش آمد و گفت *** ای برادر کمرم قطع شد و گفت

نه امیدی دارم برادر نه توان *** تو که رفتی من شدم ناتوان

نعش عباس رها کرد و برفت *** تا چه گوید به اطفال و برفت

اطفال گفتند عموی ما چه شد؟ *** آب نخواهیم عموی ما چه شد؟

آه اطفال سبب سوز بیشتر کردید *** دل شاه سوخت و سوز بیشتر گردید

العطش ها بلند شد ز همه *** آه و ناله بلند شد ز همه

دل زینب ز این حادثه سوخت *** گو دل مادر اصغرز این حادثه سوخت

آخرین بار شه آمد سراغ طفلش *** تا بگیرد ز محبت سراغ طفلش

گفت خواهر بیاور طفل مرا *** بگیر از مادر بیاور طفل مرا

زینب آورد با آه و بگفت *** داد به دست برادر و بگفت

ای برادر تشنه ماندست سه روز *** مادرش شیر نداشتست سه روز

شه، طفل را دید که تشنه شده است *** طفل شیرخوارش تشنه شده است

گفت آبش بدهید سوخته است *** گر که آبش ندهید سوخته است

حرمله گو که آبش می داد *** حنجرش پاره کرد آبش می داد

شه که طفلش به قربانی رفت *** مادرش گفت: به قربانی رفت

شاه گفت: خدایا قبول کن قربانی من *** این بود آخرین قربانی من

ای خدا هر چه داشتم دادم *** اصغرم را اکبر را داشتم دادم

من ندارم به جز یک جانی *** گر پذیری ز من یک جانی

من دگر دار و ندارم دادم *** تو بگیر دم آخر جانم

کوفیان گو: چه مهمانی کردند؟!! *** کُشتند مهمان را چه مهمانی کردند؟!!

وداع جانسوز با اهل و عیال

چون غریب کربلا قربانیان خود بداد *** کس نماند بهر او، دار و ندار خود بداد

آمد او نزد عیالش از بهر وداع *** تا سلامی کرد او از بهر وداع

سوز او سوخت عالم را ز سوز *** اهل بیتش همی سوختند ز سوز

عالَم علوی همه نالان شدند *** عرشیان گو همه گریان شدند

علویان چون بدیدند، سوختند *** دوستان چون شنیدند، سوختند

ص: 99

گفت من رفتم خداحافظ بود *** من ندارم یاوری، خداحافظ بود

زین سخن شد زلزله بر عرشیان *** سخت آمد این سخن بر عرشیان

زلزله شد در عالم کون از این *** گو که عالم هم دگرگون شد از این

نالهٔ اهل حرم بالا گرفت *** نالهٔ هر یک بگو از سر گرفت

یکصدا گفتند: گو شاها بما *** راه ما روشن نما بر گو بما

یک بیابان دشمن و ما بی پناه *** راه چاره چیست ماییم بی پناه

شاه گفتا خدا یار شماست *** چون پناهی نیست او یار شماست

اشک و زاری از همه بالا گرفت *** آه و ناله از همه بالا گرفت

شاه، زینب را همی آرام کرد *** دیگران را به صبر وادار کرد

اشک طفلان راه او را بسته بود *** اشک ها جاری و هم پیوسته بود

تا که طفلی از یتیمی گریه کرد *** قلب بابش سوخت او هم گریه کرد

گریهٔ طفل و پدر بالا گرفت *** اشک جاری شدو سوز بالا گرفت

شاه گفت: من دلم آتش گرفت *** اشک را بعد ازمن بریزید، دلم آتش گرفت

پس یکایک را ببوسید و برفت *** داغ هر یک را به دل کرد و برفت

شاه رفت سوی میدان و بگفت: *** ای جماعت کی پیمبر این بگفت

آیا من مهمان نبودم، بهرتان *** رسم مهمانی همین بود بین تان

یاور و اولاد من کشتید شما *** از شقاوت اصغرم کشتید شما

نیست در این میدان مرا یک یاوری *** از شما نیست مرا یک یاوری

گر شما را نیست جز کشتن مرا *** اهل بیتم را نیازارید گر کشتید مرا

می کشیدم پس مرا آبی دهید *** جسم بی جانم چرا آزار دهید

این کِه گفته؟ اسب ها جولان دهید *** پیکرم زیر سُمِ اسبان نهید

من که اولاد پیمبر بوده ام *** جرم من این بوده، مهمان بوده ام

شاه آمادهٔ جنگ شد از بی کسی *** در حرم غوغا شد از بی کسی

چون حسین شد یکّه و تنها چه کرد؟ *** او زاهلش جدا شد، او تنها چه کرد؟

چشم گریان، قلب سوزان، دل پریشان *** اشک طفلان جاری، قلب آنان پریشان

یک نظر بر سوی طفلان یک نظر بر سوی میدان *** یک نظر سوی عزیزان کرد، با قلب پریشان

یک نظر بر دشمن و یک نظر سوی رحمان *** گو چه باید کرد با قلب پریشان

گفت: خدایا، هر چه دارم از تو است *** من که دار و ندارم از تو است

هر چه دارم از تو است، جانم بگیر*** من تو را خواهم فقط، جانم بگیر

من که از اکبر گذشتم من که از اصغر گذشتم *** من تو را خواهم فقط، جانم را بگیر

از جوانانم گذشتم بلکه از قاسم گذشتم *** خدایا من تو را خواهم، جانم را بگیر

از برادر هم گذشتم پشت خود را هم شکستم *** خدایا من تو را خواهم فقط، جانم را بگیر

خواهرم شد زار و نالان، من گذشتم *** خدایا من تو را خواهم فقط، جانم را بگیر

گر سرم از تن جدا گردد گذشتم *** خدایا من تو را خواهم فقط، جانم را بگیر

ص: 100

عیالم گر اسیر گردند من گذشتم *** خدایا من تو را خواهم فقط، جانم را بگیر

گر سرم بالای نِی بردند من پذیرفتم *** خدایا من تو را خواهم فقط، جانم را بگیر

گر سرم را بهر دشمن هدیه بردند راضیم *** خدایا من تو را خواهم فقط، جانم را بگیر

چوب اگر بر لب و دندانم زنند، پذیرفتم *** خدایا من تو را خواهم فقط، جانم را بگیر

پیکرم گر زیر سُمِ اسبان رود من پذیرفتم *** خدایا من تو را خواهم فقط جانم را بگیر

عیالم را اگر در مجلس دو نان برند من پذیرفتم *** خدایا من تو را خواهم فقط، جانم را بگیر

گر غل جامعه بر فرزندم نهند من پذیرفتم *** خدایا من تو را خواهم فقط، جانم را بگیر

هر چه بر اهل و عیالم بگذرد، من پذیرفتم *** خدایا من تو را خواهم فقط، جانم را بگیر

گر شماتت بر عزیزانم کنند، من پذیرفتم *** خدایا من تو را خواهم فقط، جانم را بگیر

هر چه داشتم خدایا بدادم در رهت رفتم *** خدایا من تو را خواهم فقط، جانم را بگیر

من که از خود نبودم، هرچه دارم تو دادی *** خدایا من تو را خواهم فقط، جانم را بگیر

پاسخ خداوند به امام حسین علیه السلام

گفت معشوقا بیا، جان تازه کن، نزد ما *** آنچه دادی را پذیرفتم، بیا در نزد ما

هر چه خواهی ما به تو بخشیم، بیا در نزد ما *** نزد ما باش هر چه خواهی بخواه در نزد ما

هر که با تو بوده را با خود بیاور نزد ما *** هر که میلش با تو بوده بیاور نزد ما

تو همه چیزت بدادی بهر ما *** هر که با تو هست گو بیاید نزد ما

تا قیامت هر که نامت را به عزّت می برد *** او عزیز و پایدار است، گو بیاید نزد ما

هر که اشکی بر تو ریزد در جهان *** ما ببخشیم اش گو بیاید نزد ما

زینب (علیه االسلام) در گودی قتلگاه

زینب گودی قتلگاه آمد، چه ها دید بیا گریه کنیم *** تن بی سر کجا دیده کسی؟ بیا گریه کنیم

رو به قبر نبیّ کرد و چه گفت؟ بیا گریه کنیم *** تن بی سر به دید و چه کرد؟ بیا گریه کنیم

الوداع گفت و جدا شد ز حسین، بیا گریه کنیم *** ناله کرد و چه گفت با حسین؟ بیا گریه کنیم

دختر غم زده با جسم پدر گو چه گفت؟ بیا گریه کنیم *** او چگونه جدا شد ز پدر؟ بیا گریه کنیم

عدو اولاد احمد را به شام برد، بیا گریه کنیم *** زین سفر بر آنان چه گذشت؟ بیا گریه کنیم

مردم شام با اسیران چه کردند؟ بیا گریه کنیم *** اسرا در خرابه چه کردند؟ بیا گریه کنیم

در خرابه چه گذشت بر آنان؟ بیا گریه کنیم *** گریهٔ سه ساله در خرابه از چه بوده؟ بیا گریه کنیم

رقیّه با سر بابش چه گفته؟ بیا گریه کنیم *** سه ساله چرا یکباره جان داده؟ بیا گریه کنیم

ص: 101

او با پدر حود چه گفته؟ بیا گریه کنیم *** پدرش طفل را همراه خود برده، بیا گریه کنیم

«خادم» تو که سوختی دل ما را، بیا گریه کنیم *** به خدا همه گریان شدند، بیا گریه کنیم

احوال اسرا از کربلا تا شام گو چه بود؟

اُسرا را از کوفه و کربلا به اسیری بردند *** همه را با دل سوزان به اسیری بردند

همگی بسته به زنجیر به اسیری بودند *** تازیانه زندند و به اسیری بردند

رنجِ بیمار و زنجیر و غل جامعه بود *** گرضعیف بود وبیمار به اسیری بردند

وقت راحت نبود، رحم نبود می بردند *** اشک ها جاری بود، دلها پریشان بود، می بردند

گو چه رنج ها، که به اسارت دیدند *** نه که عطشان بُدند، به اسیری بردند

بچه ها روی شترها همگی نالیدند *** کس به فریاد نرسید، به اسیری بردند

چون نگاه همه بر سرها بود *** از همه چیز گذشتند، به اسیری بردند

گریه و نالهٔ اطفال برآمد آنگاه *** که سر سیّد و سالار به اسیری بردند

اشک لیلا بلند شد آنگاه *** که سر اکبر او را به اسیری بردند

اشک و ناله ز رباب بالا رفت *** چون سر اصغر عطشان به اسیری بردند

در تمام سفر آنان به سوختند همه *** چون که سرهای شهیدان به اسیری بردند

در جواب اشک و آه و گریه *** تازیانه همی بود که ز عدو می خوردند

تا رسیدند به دروازهٔ شام *** شامیان کف زدند و به اسیری بردند

اشک اولاد پیمبر همی جاری بود *** شامیان شاد شدند و به اسیری بردند

تا که بردند همه را نزد یزید ملعون *** سر بُبریده و طشت طلا را بردند

ظالم سنگدل چوب زد، برلب و دندان حسین *** زینب و بچّه ها دیدند، لب و دندان حسین

خادم ما ندانیم تو بگو زینب کیست؟

تو چه خواهی که ز زینب پرسی *** نسبش دانی که باز می پرسی

پدرش مولاست، مادرش فاطمه است *** جدّ او احمد بود مادرش فاطمه است

صاحب صبر و حلم، زینب بوده است *** آن که صبر را حیران نموده زینب است

حلم او کار را بر او آسان نمود *** آن که صبرش ما را حیران نموده، زینب است

از خداوند هیچگاه شکوه نکرد *** آن که دشمن را زبون کرد زینب است

مریم و آسیه کی توانندبه پای اورسند *** آن که شد امّ المصائب، زینب است

مریم از شرمندگی آرزوی مرگ کرد *** آن که دشمن را زمین زد، زینب است

عاشق کوی برادر بود، و بس *** آن که نامی ز فرزندش نبرد، زینب است

ص: 102

آه اطفال را می دید و خود تشنه بود *** نام آب هرگز نَبُرد، گر چه تشنه بود

آه و ناله اش ز جدایی چه کرد *** آنقدر نالید تا عرش و فلک بیچاره کرد

ناله هایش روی تلّ، عرشیان را مات کرد *** تا به جسم برادر رسید همه را مات کرد

گفت ای برادر تو هستی، فرزند مادرم؟ *** من سرت بالای نی دیدم، تویی فرزند مادرم؟

گفت برادر «یوم علی صدر المصطفی» *** آن کجا و «یومٌ علی وجه الثری»

روی خود را بر مدینه کرد و گفت: *** هر چه باید می گفت با جدّش بگفت

گفت یا جدّا این حسین توست، آغشته به خون *** تو ببین او چگونه است، آغشته به خون؟

تا که گفتند کم کن، زین العباد از دست برفت *** یادگار برادر را ببین، از دست برفت

تا که آمد نزد او نمود *** او امام خویش را تسکین نمود

یادگار برادر، توئی آقای ما!! *** باخودت چون کنی؟ آقای ما

گفت عمّه آنچه گفتی دانمش *** تو ببین نعش پدر را، آنچه گفتی دانمش

خیمه ها سوخت و اطفال پراکنده شدند *** زینب اندر ره آنها و پراکنده شدند

نیمه شب چه کند زینب دل سوخته ای *** گو کجا روی کند زینب دل سوخته ای

این مصیبت را، کی توانی تو تصوّر بکنی *** حال زینب چه دانی که تصوّر بکنی

پس مگو زینب کیست؟ تو بدان زینب کیست *** تو مگو صبرش چیست؟ تو بدان زینب کیست

«خادم» تو چه دانی زینب کیست *** دم مزن تو ندانی زینب کیست

خادم أمّ المصائب که بوده بر ما بگو؟

نور احمد، نورعلیّ، نور فاطمه، زینب است *** بهترین زن بعد مامش فاطمه زینب است

کس ندیده به جهان همچو زنی چون زینب *** به کمال و به عفاف و به حیا چون زینب

اهل عالم متحیّر، چرا درس نگیرند، از زینب *** بار غم را که توانسته تحمّل کند چون زینب

صبر از صبر زینب، به تعجّب آمد *** کو ندیده است کسی چون زینب

به عدو گفت: جز زیبایی ندیدم ز خدا *** تاکنون صبر ندیده چو صبر زینب

صبر گوید: او فوق تصوّر بوده *** صبر خسته شد، از صبر زینب

آه که صبرش لب ریز شد، وقت وداع *** گفت چه کند با این همه دشمن زینب

صاحب حلم نبیّ و علیّ، او را گفت: *** نَبَرَد حلم تو ابلیس لعین ای زینب

در مصائب همه جا صابر بود *** تا که دید رأس برادر زینب

طاقتش طاق شد و گفت برادر چه کنم؟ *** طاقت و تاب ندارد، خواهرت زینب

«خادم» مگو که نیابی کسی *** صبر او باشد چوصبر زینب

ص: 103

ناله های زینب کنار بدن برادر

برادر، اشک اطفال مرا کشته، چه باید بکنم؟ *** دل من سوخته برادر، چه باید بکنم؟

عطش و آه و ناله زیاد است، چه باید بکنم؟ *** دل من زین مصیبت کباب است، چه باید بکنم؟

داغ اصغر همه را سوخته است *** همه گریان و پریشان چه باید بکنم

دلِ مادرِ اصغر کباب است برادر *** آه و ناله بلند است چه باید بکنم؟

داغ اکبر همه را کشته برادر چه کنم؟ *** داغ قاسم مرا کشته برادر چه بکنم؟

مادر اصغر قبر فرزند خود را طلبد *** قبر فرزند کجاست؟ من چه باید بکنم؟

خیمه ها غرق عزا گشته برادر چه کنم؟ *** آه و شیون زیاد است چه باید بکنم؟

بدنت غرقه به خون و سرنداری چه کنم؟ *** خواهرت سوخته از غم چه باید بکنم؟

بدن اکبر و عباس کجا مانده برادر چه باید بکنم؟ *** داغ آنان مرا کشته برادر چه باید بکنم؟

ما، در این شام غریبان، نداریم کسی *** خواهرت یکّه و تنهاست چه باید بکنم؟

گر که غارت کنند خیمه و خرگاه تو را *** من در این دشت بلا خیز، چه باید بکنم؟

دختر فاطمه رو به مدینه نمود و بگفت: *** یا رسول الله گو من چه باید بکنم؟

(این کشتهٔ فتاده به هامون حسین توست *** این صید دست و پا زده در خون حسین توست)

من و این خیل اسیران چه باید بکنم؟ *** ای رسول خدا تو بگو، من چه باید بکنم؟

می گفت و می گریست که ندائی به او رسید *** ما حاضریم همه؟ مگو چه باید بکنم؟

جسم حسین گذارش به حال خود *** دل را مسوز و مگو: چه باید بکنم؟

ناگه خبر آمد بهر زینب از حال علیّ *** او ز غصّه کباب است گو چه باید بکنم؟

زین العباد بدن پدر را، پاره پاره دیده *** درمانده شد و گفت: چه باید بکنم؟

در این میان، هر که کشته ای را بغل نمود *** اشک ریخت و گفت من چه باید بکنم؟

«خادم» بس کن، تو دل ما را سوختی *** به خدا ما سوختیم مگو: چه باید بکنم؟

مظلومیت زینب در کرببلا

اطفال حسین کرببلا بی کس و بی تاب شدند *** خبر از مرگ و شهادت شد و بی تاب شدند

آب چون بسته شد، از خیمه گهِ شاه شهید *** همه اشکبار و غمگین و بی تاب شدند

نالهٔ اصغر عطشان همه را محزون کرد *** مادر طفل مگو، گو همه بی تاب شدند

بدن هر شهیدی که ز میدان آمد *** مادران شهدا یکسره بی تاب شدند

خبر از اکبر و عباس چو آمد به خیام *** همهٔ اهل خیام یکسره بی تاب شدند

طفل شیرخواره چون شد هدف تیر عدو *** مادر و اهل خیام گو همه بی تاب شدند

چون سرِ شاه شهیدان به نیزه به نشست *** همهٔ اهل خیام یکسره بی تاب شدند

جسم خونین برادر چو زینب بدید *** آه حسرت کشید و همه بی تاب شدند

ص: 104

خیمه ها را چو عدو آتش زد *** همهٔ اهل خیام بی کس و بی تاب شدند

کار زینب در آن شب بسی سخت آمد *** که چه باید بکند کار بر او سخت آمد

یک زن و این همه سختی چه کند؟ *** جستجوی که رود سوی که آید چه کند؟

گو که آن شب هزار شب بر او طی گردید *** عمر او در طلب هر یتیمی طی گردید

آه اطفال همی تاب و توانش بگرفت *** اشک اطفال و زنان طاقت و تابش بگرفت

حال اطفال چنین بود در کرببلا *** آه و ناله بلند بود در کرببلا

«خادم» مگو، تو سوختی دل ما را *** بس کن سخن که سوختی دل ما را

درد و دل های زینب از سفر کرببلا

ای برادر نشدم من جدا تا به کنون *** بی برادر نکردم سفر تا به کنون

گر هزاران بلا سوی من آید آید *** گر بلاها همه سوی من آید آید

من نخواهم جدا شد ز حسینم هرگز *** من کجا گشتم جدا ز حسینم هرگز

همسر و زندگی و اولاد را بهر حسینم دادم *** همه را یکسره دادم، من بهر حسینم دادم

از ازل عاشق او بودم و همراهش بودم *** عشق خود را کم نکردم همراهش بودم

کربلا آمد و من با حسینم بودم *** در کنار برادر بودم، با حسینم بودم

هر چه کردم نشوم دور ز او آخر شد *** سهم او شهادت، سهم من اسارت شد

سر او هر کجا رفت من با او رفتم *** او سخن گفت با من، من با او رفتم

همه جا او به ما می نگریست و می رفت *** به اسیری همی رفتیم و او هم می رفت

سنگ هایی سوی آن سر هدف هم می رفت *** او به ما می نگریست و با نظاره می رفت

دیر راهب که رسیدیم سرش پایین شد *** او نگاهی به ما کرد و سرش پایین شد

راهب آن سر بگرفت و بنشست *** روی سجّاده گذارد و کنارش به نشست

سخنانش که با سر به پایان گردید *** او به خود آمد و یکباره مسلمان گردید

گفت این سر، سر فرزند پیمبر باشد *** از چه از تن جدا گشته و بی تن باشد

پدرش هست علیّ و مامش زهرا *** پس چرا رفته به نی؟ مامش زهرا

کربلا چه شده؟ کربلا غوغا شده

کربلا گو چه شده؟ گو بر اطفال چه شده؟ *** اشک و گریه چه شده؟ گو بر اطفال چه شده؟

کربلا آه بود و گریه بود *** هر چه دیدم آه بود و گریه بود

کربلا سوز و عطش بود از همه *** ناله ها بود و اشک بود از همه

کربلا سوز و گداز بود از همه *** ناله ها بس بلند بود از همه

ص: 105

اشک طفلان حسین جاری بود *** آه و ناله از همه جاری بود

همه رنگ پریده و ترسان بودند *** به عدو می نگریستند و ترسان بودند

آه و ناله ز بی آبی بود *** اشکشان جاری ز بی آبی بود

از عمو آب طلب می کردند *** قطره آبی طلب می کردند

گرد عباس همی می گشتند *** بهر آبی همی می گشتند

تا که عباس جگرش آب گردید *** جگر آب شده اش آب گردید

زین جهت سوی برادر آمد *** سوخت و نزد برادر آمد

ای برادر زنده ماندن سخت است *** آه اطفال شنیدن سخت است

چکنم من با اطفال تو *** جگرم سوخته بر اطفال تو

شاه گفت: بهر آنان سقّایی کن *** مشگ آبی بردار و سقّایی کن

راه اگر بسته بود، شمشیر زن *** بهر اطفال من شمشیر زن

ناگهان عباس با جوش و خروش *** حمله کرد با جوش و خروش

آه اطفال دلش را سوخته بود *** حمله کرد و دلش را سوخته بود

مشگ آبی ز فرات او پر کرد *** بهر اطفال حسین او پر کرد

دست سقّا ز بدن قطع گردید *** تو بگو: امیدِ او قطع گردید

گفت: برادر به فریادم برس *** من ندارم دست به فریادم برس

شاه نزد برادر آمد *** ناله ای زد و سوی برادر آمد

گفت برادر کمر من بشکست *** بی برادر شدم کمر من بشکست

گریه کرد بهر برادر آنجا *** دست ها قطع شده بود در آنجا

گویند: گفت: برادر مرا نزد اطفال مَبَر *** وعدهٔ آب داده ام نزد اطفال مَبَر

دلِ خادم در اینجا بسوخت *** شعر خود را رها کرد و بسوخت

مهمان اهل کوفه

کس ندیده که مهمان گرفتار شود *** نه غذایی و نه آبی گرفتار شود

کس ندیده که میزبان دل مهمان شکند *** وعده هایی دهد و دل مهمان شکند

کس ندیده که مهمان ز آب منع شود *** و ز عطش سوزد و ممنوع از آب شود

کس ندیده روی مهمان شمشیر کِشند *** آب بر او بندند و شمشیر کشند

گوسفند را آب دهند و ز گلو سَر بِبُرند *** میهمان را لب تشنه کشند و ز قفا سَر بِبُرند

کس ندیده سر از پیکر مهمان بِبُرند *** سَرِ او را به نیزه کنند و بِبَرند

کس ندیده سَرِ بُبریده را چوب زنند *** آه طفلش که بر آید و را چوب زنند

کس ندیده سَرِ بُبریده را هدیه کنند *** داخل طشت گذارند به عدو هدیه کنند

کس ندیده که عزیزی به اسیری ببرند *** سَرِ بابش چو غریبی به اسیری ببرند

ص: 106

اشک اگر بر سَرِ بابش ریزد *** تازیانه زنند تا اشکش ریزد

اشک و آهت رها کن اینجا *** گریه و زاری مکن در اینجا

کس ندیده که اسیران بسوزند ز آه *** همه سوزند و نالند ز آه

غربتِ شاه شهیدان این است *** قاتل شاه شهیدان این است

سر بریده حسین علیه السلام در کاخ یزید *** خیزران بود به دست یزید و میزد

به لب تشنه و دندان می زد *** دختری گفت به زینب عمّه

تو ببین چوب به لب تشنهٔ بابم می زد *** ابن ارقم که در مجلس آن ملعون بود

به یزید گفت مزن چوب و او هم می زد *** من خودم بودم و دیدم که رسول اکرم

لب و دندان و را بوسه زد او هم می زد *** تو که کشتی چرا رأس و را آوردی

این عمل را چرا فاش نمودی می زد *** تا ابد لعنت و نفرین همه بر تو بادا

که بُریدی سر سبط نبیّ و می زد *** از چه آل پیمبر به مجلس خواندی

از چه در بند اسارت نمودی می زد *** تو که رسوا نمودی خود را

تو که سرها جدا کردی می زد *** آه و ناله ز اطفال نبیّ بالا رفت

پیش مردم تو را عذر نباشد می زد *** در قیامت چه خواهی به پیامبر گوئی

که سر سبط پیمبر بریدی می زد *** تو گرفتار عذاب ابدی خواهی شد

توکه عذری نداری قیامت می زد *** چون که کار یزید به اینجا به رسید

بِه عبیدالله لعنت می کرد و می زد *** همه مشغول لعنت شدند بر قاتل

روضه و لعن به پا شد و او می زد *** تا ابد نیز همین گونه خواهد بود

چون یزید رفت دیگری آمد و او هم می زد *** «خادم» تو هم مجلس لعن و روضه بگیر

گریه کن که یزید بر لب و دندان حسین چوب می زد *** حاجتی گر تو داری به خدا روضه خوان باش و بگو

یزید بر سر پاک حسین چوب می زد

ای غریب کربلا یا أباعبدالله ای شهید نینوا یا اباعبدالله

تا ابد عالم میگرید بر غریب کربلا *** اشک ها ریخته خواهد شد بر غریب کربلا

همه جا شد عزا خانهٔ او *** عالمی سوخت بر غریب کربلا

بهر او دل هر مؤمن و کافر بسوخت *** کس نبوده که نگرید بر غریب کربلا

جنّ و انس و مَلَک جمع شدند *** همه سوختند و گریستند بر غریب کربلا

اهل آسمان ها ودریا همه گریان شدند *** آه و ناله بلند شد بر غریب کربلا

گو جمادات و اشجار همه گریان شدند *** کیست آن که نگرید بر غریب کربلا

دشمن اش نیز بگریید و بگفت: *** چاره ای نیست بگریید بر غریب کربلا

مادرش فاطمه آمد و به گفت: *** ای عزیزان بگریید، بر غریب کربلا

ص: 107

پدرش آمد و گریان به گفت: *** اشک ریزید و بگریید بر غریب کربلا

جدّ او با غم و اندوه به گفت: *** مجلس روضه بگیرید بر غریب کربلا

انبیاء گریه نمودند و به امّت ها گفتند: *** مجلس تعزیه گیرید بر غریب کربلا

اهل آسمان همه گریان و پریشان گفتند: *** ای ملائک بگریید بر غریب کربلا

ذات حق کو غم و اندوه ز ذاتش دور است *** به ملائک بگفت: بگریید بر غریب کربلا

جبرئیل نام حسین برد و به آدم گفت: *** توبه ات نیست قبول، تا بگریی بر غریب کربلا

همه غمگین و همه گریه کنند *** همه نالند و بگریند بر غریب کربلا

«خادم» بس کن همه را گریان کردی *** کس نبود نگرید، بر غریب کربلا

اشک ها جاریست بر مظلوم کربلا

اشک ریختیم بهر تو یا اباعبدالله *** دل ما سوخت بهر تو یا اباعبدالله

سفر کرببلا طی کردیم *** رو به قبر تو نمودیم یا اباعبدالله

غم و اندوه فراوان دیدیم *** همه گریان شدیم یا اباعبدالله

دل عالم همه جا سوخت بهر تو *** چون که مظلوم بُدی یا اباعبدالله

تو چه کردی که دل ها بهر تو می سوزد *** دل هر مؤمنی بهر تو سوخت یا اباعبدالله

دل هر سنگدلی سوخت بهر تو می سوزد *** تشنه کُشتند تو را یا اباعبدالله

همه از بی کسی ات می سوزند *** یار و یاور نداشتی یا اباعبدالله

همه غم ها فراموش شده بود *** جز غم تو یا اباعبدالله

جگر تشنهٔ تو ما را سوخت *** صبر تو کم نبود یا اباعبدالله

آه اطفال تو ما را لرزاند *** آب نبود بهر آنان یا اباعبدالله

آه زینب چه کرد با دل تو *** که تو گریان شدی یا اباعبدالله

تو چه گفتی به اکبر هنگام وداع *** اشک تو ریخت یا اباعبدالله

اصغرت که در آغوش تو بود *** با خدایت چه گفتی یا اباعبدالله

سخن تو سر نیزه چه بود با خواهر *** تو چه گفتی به او یا اباعبدالله

دم آخر که صورت به خاک ساییدی *** با خدایت چه گفتی یا اباعبدالله

با لب خشک در طشت طلا *** چه تلاوت نمودی یا اباعبدالله

چون عدو بر لب و دندان تو زد *** دل اطفال تو سوخت یا اباعبدالله

سر تو چون به دیدار رقیّه آمد *** تو چه گفتی به او یا اباعبدالله

در خرابه تو به دیدار عزیزان رفتی *** دل آنان بسوخت یا اباعبدالله

«خادم» بس کن سوختی ما را *** طاقت ما نیست یا اباعبدالله

ص: 108

سخن گفتن با اباعبدالله

نام تو چه زیباست یا اباعبدالله *** همه غم ها ز توست یا اباعبدالله

دل ما محو جمال تو بُوَد آقاجان *** همه مشتاق لقای تو بُوَند یا اباعبدالله

تو چه کردی که عشّاق عاشق تو شدند *** دل ما را ربودی یا اباعبدالله

عاشقی را تو به ما آموختی *** تو مگر با خدایت چه گفتی یا اباعبدالله

در ره حق همه چیزت بدادی آقا *** تو از اکبر و اصغر گذشتی یا اباعبدالله

بدن اکبر خود را قطعه قطعه دیدی *** به ره دوست بدادی یا اباعبدالله

طفل تشنه در آغوش تو بود *** هدیه کردی به خدا یا اباعبدالله

آه اطفال تشنه جگرت را سوزاند *** آب نبود بهر آنان یا اباعبدالله

آه زینب چه کرد بادل تو *** که گریستی تو بر او یا اباعبدالله

بدن کلّ شهیدان به خیمه بردی *** اکبر و عبّاس را نبردی یا اباعبدالله

دل عالم بسوخت از بی کسی اَت *** همه دل ها بسوخت یا اباعبدالله

دل ما سوخت بر سقّای تشنه ات *** چون صدا زد به فریادم برس یا اباعبدالله

جسم سقّا رها کردی و رفتی به خیام *** جسم او را نبردی یا اباعبدالله

بدن بی سر تو ماند سه روز روی زمین *** سر تو رفت به نیزه یا اباعبدالله

تو بگفتی به خواهر صبر کن شکوه مکن *** اشک تو ریخت بر او یا اباعبدالله

بی برادر، بی پسر، بی یارو یاور شدی *** پشت تو بشکست یا اباعبدالله

خواهر زارِ تو را ما گفتم: *** صبر او طاق شده یا اباعبدالله

صبر تو، صبر، به دنیا آورد *** خواهرت محو تو بود یا اباعبدالله

عشق تو، عشق به دنیا آورد *** عاشقی چون تو نبود یا اباعبدالله

«خادم» عشق حسین را غنیمت بدان *** گو که من عاشقت هستم یا اباعبدالله

زبان حال زینب از کربلا به طرف شام

خدایا بی برادر شدم، رفتم من *** بی کس و بی یاور شدم رفتم من

پر و بالم بشکستند بی برادر شدم *** من برادر ندارم دگر رفتم من

من غریب و بی کس و تنها شدم، چه کنم؟ *** بدون یار و یاور شدم رفتم من

اسیر و دربدر گشتم، چاره ام بسته شد *** از عزیزانم جدا گشتم، رفتم من

همه غم های عالم بر سرم ریخت *** درد و دلها زیاد شد رفتم من

کشته ها روی زمین مانده همه *** داغ ها بر دلم مانده، رفتم من

باطنم سوخته و آتش گرفته، چه کنم؟ *** من گرفتار و اسیر گشتم، رفتم من

مصیبت ها کشیدم، پرو بالم شکست *** من برادر را بی سر دیدم، رفتم من

ص: 109

رأس او بالای نِی دیدم، بدنش روی زمین بود *** کشته ها را بر زمین دیدم، رفتم من

اطفال را تشنه دیدم، العطش می گفتند همه *** من جهان را تاریک دیدم، رفتم من

آرزوی مرگ کردم، تا نبینم دگر *** زندگی را ترک کردم، رفتم من

کس نشد چون من در عالم، از بی کسی *** بی پناهی نبود چون من، رفتم من

کربلا، تو امانت دار باش، این ها عزیزان منند *** چاره ای نیست جز این، رفتم من

از بدن ها کن حفاظت کانان فرزندان احمدند *** دشمنان را زین بیابان دور کن، رفتم من

قبرها را آماده کن، سیّد سجّاد می آید *** کربلا مدفن ما شد ای زمین، رفتم من

با اسیران باز میگردم، کربلا خانهٔ ماست *** ای خدا بیچاره گشتم، طاقت ندارم رفتم من

از اسیری پیر گشتم، ز دنیا سیر گشتم من *** بچّه هایم را رها کردم، حسینم را رها کردم رفتم من

به دنبال سَرِ بُبریده، چهل منزل می روم *** خدا داند دلم اینجاست، خدایا رفتم من

در کنار این اسیران، به شام باید روم *** چاره ای از رفتنم نیست، خدایا رفتم من

دل از دنیا بریدم، ماندن در دنیا چه سود؟ *** خدا همیشه، پناه ماست، رفتم من

شهیدان زنده اند، هرکجا آنان روند می روم *** خدایا پناهم توای، جز تو پناهی ندارم رفتم من

شکوه هایم را به تو گویم، همه امیدم تویی *** خدایا تو مرگ من را برسان، خدایا رفتم من

خادم احوال زینب را گفتی ماشنیدیم از تو *** او می گفت: همه چیزم را به خدا دادم رفتم من

اسارت آل الله از کوفه تا به شام

[اسیری درد بی درمان اسیری *** اسیری خواری دوران اسیری]

اسیری با غل و زنجیر سخت است *** اسیری با شماتت ها سخت است

اسیری و بی پناهی سخت است *** اسیری با درد و غم سخت است

اسیری بین سرهای بریده سخت است *** چگونه بگویم: سخت است سخت است

اسیری با یک قرص نان در روز سخت است *** به جای غذا تازیانه بر ما می زنند سخت است

اسیری که با رأس بابش سخن گفت *** اسیری که رأس پدر دید سخت است

اسیری که با جسم بابا سخن گفت *** اسیری که از غصّه جان داد سخت است

اسیری که تا شام نالید و رفت *** اسیریّ خسته از راه سخت است

اسیری و بی پناهی سخت است *** اسیری و ناتوانی، سخت است

اسیری که شد سرپرست اسیران *** اسیریّ و آوارگی، سخت است

اسیری نبوده، چون اسیران شام *** اسیر حزین و شماتت سخت است

اسیری و غم های عالم چه گویم؟ *** اسیریّ و چهل منزل اسارت سخت است

اسیر کنار رأس بابا در خرابه کس ندیده *** اسیری کنار اسیران در مانده سخت است

«خادم» مگو که دل سنگ آب شد *** هر کس شنید سوخت و آب شد

ص: 110

زمزمهٔ سه ساله با سر پدر

پدر منم سه ساله ات که اسیر گشته ام *** عالم شده سیاه برایم که اسیر گشته ام

پدر ببین که ما را اسیر کرده اند *** غم های عالمی بر دل ما کرده اند

پدر ببین غل و زنجیر بر ما بسته اند *** سوار بر اشتران بی جهاز کرده اند

پدر رأس تو را بالای نی برده اند *** ما را به دنبال سرت برده اند

پدر ببین ما زجرهایی می کشیم *** ما را اسیر و در بدر آورده اند

پدر ما ساعتی راحت نبوده ایم *** ما را به ذلت و خواری آورده اند

پدر کسی بر ما رحم نکرده است *** ما را چهل منزل اسیر آورده اند

پدر ببین عمّهٔ ما را کتک زدند *** او را به خاطر تو اسیر آورده اند

پدر پریشانی و غم هایش دیده ای *** پدر ما را زدند و اسیر آورده اند

آیا پدر تو غم عمّه ام را دیده ای؟ *** پدر مارا اسیر و در بدر آورده اند

رحمی نبود جز تازیانه که بر ما می زدند *** پدر هر روز قرصه نانی بهر ما آورده اند

پدر نبوده دگر چیزی جز همان *** جز تازیانه که بر ما آورده اند

پدر اگر می نالیدیم تازیانه بود *** گویی که ما را اسیر آورده اند

پدر ما غم های عالم را چشیده ایم *** بر ما همهٔ آزارها را آورده اند

عدو در عیش و نوش خود به سَر می برد *** اسیران را عوض از پا به سر آورده اند

«خادم» مگو دگر که دل سنگ پاره شد *** هرکس شنید جگرش چون سنگ پاره شد

روضهٔ رقیّه (علیه االسلام)

رقیّه فرزند حسین است بدان *** نام او در وداع ثبت است بدان

دختری بود رقیّه بین اسرا بود *** او سه ساله بود، بین اسرا بود

نام او معلوم نبود بین اسرا بود *** در تمام راه چشمش به پدر بود بین اسرا بود

طاقت سیر نداشت او، بین اسرا بود *** چشم او خیره بر رأس پدر بود بین اسرا بود

این سه ساله عاشق روی پدر بود بین اسرا بود *** او ضعیف تر از دیگران بود بین اسرا بود

طاقتش طاق شده بود، بین اسرا بود *** او خسته و بی تاب بود بین اسرا بود

با طناب او را بسته بودند بین اسرا بود *** تشنه بود و گرسنه بین اسرا بود

کار بر او سخت شده بود بین اسرا بود *** همه بهرش می گریستند بین اسرا بود

رأس بابش را همی می دید و می گفت *** کِه تو را کشته و من اسیرم، بین اسرا بود

در چهل منزل با رأس پدر راز می کرد *** گریه می کرد و می سوخت بین اسرا بود

پای او تاوَل زده بود بین اسرا بود *** ناتوان بود و می گریید، بین اسرا بود

تا رسید به شام و در خرابه جا گرفت *** خسته و نالان بود بین اسرا بود

ص: 111

شب شد و تاریک ناله می زد آنجا *** تا که خواب پدر دید بین اسرا بود

نیمه شب بیدار شد و گفت پدر کجا بودی تو *** در خرابه یاد ما کردی کجا بودی تو

ای پدر سر زدی بر اسیران کجا بودی تو *** گریه می کرد و می نالید، چرا رفتی تو

گریهٔ او همه را بیدار و گریان می کرد *** گریه هایش همه را حیران و گریان می کرد

گریهٔ اهل خرابه همه را بیدار کرد *** پس یزید از خواب پرید و همه را بیدار کرد

گفت این ناله و این گریه ز چیست؟ *** گفتند: نالهٔ طفل یتیمی است ببینید کیست

گفت رأس بابش را بر او هدیه ببرید *** او نداند مرده است یا زنده است هدیه ببرید

رأس بابش را دید و همراهش برفت *** بهر بابش جان داد و همراهش برفت

تا که خاموش شد، زینب دوید *** دید رقیّه جان داده رنگش پرید

به خدا خرابه با رقیّه نور شد بهر همه *** به خدا حق روشن شد رقیّه نور شد بهر همه

رقیّه حق را روشن نمود بهر همه *** زینب آمد باز نور شد بهر همه

زینب از غصّه او طاقت نیاورد *** آخرالأمر او هم آمد و طاقت نیاورد

دشمن کور ندانست چه کرده با خود *** همه چیزش را به در داده چه کرده با خود

دودمانِ امیّه از این قصّه رسوا شدند *** تاکنون سر به زیر انداخته و رسوا شدند

«خادم» به عدو گو تو عبرت بگیر *** تا ابد سر به زیر باش و عبرت بگیر

دل های سوختهٔ اسرا

خاندان نبوّت چون اسیر شدند *** گو که اولیای خدا اسیر شدند

همه سوختند و ساختند چه کنند *** چون پناهی نبود، اسیر شدند

کس نکرد بهر آنان رحمی *** تا که بیمار شدند و اسیر شدند

عدو گفت اینان خارجی اند *** در بند شدند و اسیر شدند

غل و زنجیر بر آنان بستند *** در شکنجه بُدند و اسیر شدند

با طناب آنان را یکباره بستند *** بی امان بودند و اسیر شدند

تازیانه می زدند بر سرشان *** چون گریستند و اسیر شدند

گریه ها کردند در طول سفر *** چون سَرِ باب دیدند و اسیر شدند

تا که ازسختیّ سفر بیتاب شدند *** بی پناه بودند و اسیر شدند

هر که آنان را دید از سوز بگفت *** نکنید این چنین این ها اسیر شدند

بهر آنان دل عالم بسوخت *** که عزیز بودند و اسیر شدند

همگی آلِ پیمبر بودند و اسیر بودند ***بی پناه بودند و اسیر شدند

رأس مظلوم بود مقابلشان *** همه سوختند و اسیر شدند

بر یتیم و اسیر چه می گذرد *** همه گریان بُودند و اسیر شدند

کس نبود بهرشان پرستاری کند *** کودکانی بُدند و اسیر شدند

ص: 112

اهل عالم همه بر آنان گریستند *** که یتیم بودند و اسیر شدند

مادران سوختند بر اطفالشان *** چو که دیدند آنان اسیر شدند

هر دلی بهر آنان می سوخت *** که عزیز بودند و اسیر شدند

کس ندیده یتیمی اسیر شود *** آل پیغمبر بُودند و اسیر شدند

«خادم» بسوز بهر آنان و بگو: *** آل پیغمبر چرا اسیر شدند؟!

پس بکن لعنت بر آنان و بگو: *** دشمنان در حقیقت اسیر شدند

من غلط کردم آنان کی اسیر شدند *** درحقیقت عزیز شدندکی اسیر شدند

بازگشت اسرا به کربلا

بازگشت اسرا به کربلا حاصل شد *** دیدار اسرا با شهدا حاصل شد

غم و اندوهِ فراوان ز شام آوردند *** شکوه های اسرا با شهدا حاصل شد

زینب آمد کنار برادر و بگفت: *** آرزوی تو شهادت بود حاصل شد

ما به شام رفتیم و تو درکرببلا مانده ای *** جسم تو ماند در اینجا هدفت حاصل شد

من به همراه تو بودم همه جا لیک کنون *** که رسیدم به مزارت هدفم حاصل شد

تو به سر آمدی و من به پا با تو بُدم *** من جدا از تو نبودم غرضم حاصل شد

تو که اطفال خود را به من بِسپردی *** من نگهبان آنان بُدَم غرضت حاصل شد

جز یکی طفل سه ساله همه را آوردم *** تو به دیدار او آمدی و او غرضش حاصل شد

تو که در طشت طلا قرآن خواندی *** همه حق را به تو دادند غرضت حاصل شد

چوب زدن بر لب و دندان تو شایسته نبود *** زین عمل عدو شد رسوا غرضت حاصل شد

مرد نصرانی که این دید بگفت: *** صاحب سر که باشد غرضم حاصل شد

همه گفتند او حسین است فرزند فاطمه *** پس مسلمان شد و گفت غرضم حاصل شد

الغرض زینب با قبر برادر می گفت: *** ای برادر گذشتم ز همه من غرضم حاصل شد

«خادم» تو نیز نوکریت را ادامه بده *** مهراس از کسی غرضت حاصل شد

گریه بر اسرای آل الله

اسرا در سفر شام گریان بودند *** کار سخت بود بر آنان، گریان بودند

همه در غم فرورفته و نالان بودند *** بی پناه و مصیبت زده گریان بودند

غم و اندوه، فراوان شده بود *** اشک ها نیز فراوان شده بود

نه پناهی نه غمخواری بود *** نه کسی یار و همیاری بود

سخنان اسیران با سرها بود *** یادشان بس به مادرها بود

ص: 113

بچّه ها ناله کنان می رفتند *** با دلی پر ز خون می رفتند

کس نمی کرد به آنان رحمی *** ضجّه بود، ناله بود، کس نمی کرد به آنان رحمی

دل هر سنگدلی بر آنان می سوخت *** ناله هاشان هر دلی را می سوخت

اشک آنان دل عالم را بسوخت *** کم دلی بود که بر آنان نسوخت

همدمی بهر آنان نبود جز سر باب *** گفتگویی نداشتند، جز با سر باب

هر کسی با سری ساز می کرد *** درد و دل ها بر او باز می کرد

اشک های همه جاری می بود *** زمزمه با سر بابا می بود

اشک آنان که جاری می شد *** تازیانه به آنان نوازش می شد

دشمن هر جا که توقّف می کرد *** داغ ها بر دل آنان می کرد

قرصه نانی سهم هر یک می بود *** آن شب و روز هر یک می بود

از شماتت چو دل ها می سوخت *** هر که می دید بر آنها می سوخت

تازیانه کجا آه اسیر کجا؟ *** اشک جاری کجا آه اسیر کجا؟

آه و ناله کجا غُل و زنجیر کجا؟ *** تن بیمار کجا غُل و زنجیر کجا؟

اشک جاری کجا غل و زنجیر کجا؟ *** تازیانه کجا اسیری کجا؟

نالهٔ طفل کجا اسیری کجا؟ *** جسم رنجور کجا غم و اندوه کجا؟

گریهٔ طفل کجا غم و اندوه کجا؟ *** نالهٔ طفل کجا و دل بیرحم کجا؟

کس ندیده اسیری با شکنجه ببرند *** چون بگرید بزنند با شکنجه ببرند

کس ندیده یتیمی به اسیری ببرند *** کس ندیده عزیزی به اسیری ببرند

کس ندیده یتیمی با شکنجه ببرند *** زادهٔ فاطمه را با شکنجه ببرند

«خادم» تو چه گویی در این صحنه، بگو *** من ندانم چه بگویم در این صحنه، بگو

خبر بشیربن جزلم از ورود اسرا به مدینه

اهل مدینه همه منتظر بُدند *** همه از عزیزان بیخبر بُدند

تا که خبر از دور بیامد بهرشان *** آن خبر بس حزین بود بهرشان

بشیر آمد و گفت: دارم خبری *** لیک در اینجا نگویم خبری

همه آیید کنار روضه *** تا کنم من خبرم را عرضه

در مدینه نمانید دگر ای مردم *** کشته شد سبط پیمبر ای مردم

جسم او آغشته به خون گردیده *** سر او غرقه بخون گردیده

اهل بیتش همه بی تاب شده اند *** زاسیری خسته وبی تاب شده اند

غم و اندوه گرفته همه را *** حسرت و آه گرفته همه را

ناله های همه بالا رفته *** درد و غم از همه بالا رفته

کس ندیده یتیمان اسیر *** آل پیغمبر باشند و اسیر

ص: 114

دل احمد از این حادثه محزون گردید *** فاطمه زین مصیبت پریشان گردید

قلب مولا شده پاره از این *** جگر اهل ولا سوخته از این

بازگشت اسرا به مدینه

از سفر بازگشتند اسرا *** بی سپهسالار گشتند اسرا

دلآن ها همه سوخته بود *** بدن های همه کوفته بود

همه درمانده و نالان بودند *** همه بی تاب و پریشان بودند

ناله ها از همه بالا می رفت *** ضجّه ها بود که بالا می رفت

مدینه پر از اشک و نوا شد *** همه دل ها پر از آه و نوا شد

غم و اندوه فراوان گردید *** اشک ها همه جاری گردید

درد و دل ها شروع شد ز همه *** اشک ها جاری شد ز همه

مادران با سوز و آه آمده ند *** با دلی خونین و آه آمده ند

با غم و اندوه تسلیت می گفتند *** نزد زینب تسلیت می گفتند

مادر عباس نزد زینب آمد *** مادری کرد چو زینب آمد

گفت فرزندانم، قربان حسین *** هر چه دارم به قربان حسین

من شنیدم که عبّاس سقّا بوده *** شاد گشتم فدائیّ برادر بوده

آب ننوشیده و عطشان بوده *** او بیاد عطش آلِ پیمبر بوده

آب ننوشیده و سقّا بوده *** جگرش تشنه و سقّا بوده

دست هایش ز بدن قطع شده *** راه امید پسرم قطع شده

همّتش سقائی اطفال بوده *** آب نیافته خجل از اطفال بوده

زین جهت گفته برادر تو بیا *** من که آبی ندارم تو بیا

وعدهٔ آب دادم به سکینه چکنم *** خجلم من ز سکینه چه کنم

تو مرا نزد خیامَم مَبَر *** تا که جان دارم به خیامَم مَبَر

شاه چه کرد با بدن عبّاسش *** هر چه کرد نتوانست ببرد عباسش

دشمن آمد چه کرد با بدن عباسش *** قطعه قطعه نمودند بدن عباسش

«خادم» مگو اُمّ البنین حاضر است *** کم سخن گو امّ البنین مادر است

بازگشت زینب از کربلا به مدینه

به دیدار پیمبر می روم، رفتم من *** دلی داغدار دارم، رفتم من

به مادرها چه گویم؟ رفتم من *** به جدّم من چه گویم؟ رفتم من

ص: 115

کوفیان را بگو گریه کنند، رفتم من *** شیعیان را بگو گریه کنند، رفتم من

مادر عبّاس گر آید من چه گویم؟ *** مادر اکبر گر آید من چه گویم؟

برادر چون برادر خواهد من چه گویم؟ *** مادران شهدا را من چه گویم؟

گر از اصغر بپرسند من چه گویم؟ *** گر نیابند رقیّه من چه گویم؟

گر ز اطفال بپرسند من چه گویم؟ *** گر ز سقّا بپرسند من چه گویم؟

سؤالات اهل مدینه از زینب علیها السلام

زینب چه شد حسین و عزیزان او بگو؟ *** زین ماجرا از اوّل وآخر بر ما بگو

گو چه شد علمدار رشید حسین بگو *** گو علیِّ اکبر و قاسم چه شد بگو

گو به ما احوال جوانان را بگو *** حال آن جوانان رشید را بر ما بگو

گو آن که برده ای از چه نیاوردی بگو *** زان همه جوان، تو یکی آوردهای بگو

بر گو به ما علمدار کربلا چه شد؟ *** سقّای تشنگان حرم را گو چه شد؟

گفتند: دستهای علمدار قطع شده *** دست علمدار چرا قطع شد بر ما بگو

گو از چه کشتند اصغر را بر ما بگو *** از چه آبش ندادند و کشتند برما بگو

با لب تشنه کشتند طفل تشنه را *** از چه گلوی نازک او چاک شد بر ما بگو

آب را از چه بستند بر اطفال بی گناه؟ *** صدای العطش از چه از آنان بلند شد بر ما بگو

آب مگر قیمت جان گردیده بود بر ما بگو *** از چه صدای العطش بلند گردیده بود برما بگو

سرها چرا بر بالای نی رفته بود بر ما بگو *** آل پیغمبر چرا به اسیری رفته اند بر ما بگو

گو از چه بردند شما را اسیر، بر ما بگو *** آیا مگر مسلمان نبودید شما، بر ما بگو

جرم آل پیمبر چه بود بر ما بگو *** از چه ذوی القربای او اسیر گشته اند بر ما بگو

آیا بنی امیّه کافر نبوده اند؟ گو: چرا *** گو از چه آل پیمبر را اسیر کرده اند گو چرا؟

کافر به کافر این گونه ظلم نکرده گو چرا؟ *** آنان ز کافر و مشرک بدتر بوده اند گو چرا

گو از چه جسم عزیز پیمبر زمین مانده چرا *** آیا بنی امیّه ما را مسلمان ندانستند گو؟ چرا

آتش به آشیانهٔ مرغی نمی زنند *** از چه آتش به خیمهٔ آل عبا زدند گو چرا

مثله نمی شود بدن کافر، به دین ما پس بگو *** از چه اسب بتاختند بر بدن آل عبا چرا

در دین ما دفن مسلمان واجب شده بگو *** از چه بدن های آل پیمبر زمین مانده چرا

«خادم» مکن سؤال دل ما را آتش زدی بگو *** آخر که دفن کرد آن بدن ها را به ما بگو

ص: 116

پاسخ زینب (علیهاالسلام) به اهل مدینه

زینب در پاسخ اهل مدینه گفت: *** از ما مپرسید چه شد تا این که گفت

دعوت اهل کوفه بود، دست ما را بسته بود *** نامه های اهل کوفه بود دست ما را بسته بود

همه دانند ما دعوت شدیم و میهمان بُدیم *** امتحانی بود بر اهل کوفه ما میهمان بُدیم

اهل کوفه دعوت ما را پس گرفتند *** روی از ما گرداندند دعوت ما را پس گرفتند

دوست ما بودند ولی در امتحان *** لایق ما نبودند دعوت ما را پس گرفتند

لایق طاغوت گشتند در امتحان *** خود فروختند و دعوت ما را پس گرفتند

سبط پیغمبر نصیحت کرد آنان را ولی *** گوش به حرف او نکردند دعوت ما را پس گرفتند

در بیابان ما را محصور نمودند، تشنه بودیم *** آب را بستند، راه را مسدود نمودند تشنه بودیم

تشنه بودند، ما به آنان آب دادیم امّا *** راه آب را آنان بر ما مسدود نمودند تشنه بودیم

تشنگی در آن بیابان سوخت ما را تشنه بودیم *** آه اطفال بلند بود آب را ممنوع نمودند تشنه بودیم

عباس رفت آب آورد د ست او را قطع نمودند تشنه بودیم *** پشت ما را شکستند دست عباس را قطع نمودند تشنه بودیم

تا صدای العطش از خیمه ها بالا گرفت *** طفل شیرخوار ما را کشتند آب را منع نمودند تشنه بودیم

آب در خیمه ها نایاب گشت آبی نبود بهر اطفال *** طفل و مادر تشنه بودند آب را قطع نمودند تشنه بودیم

ص: 117

تشنه کشتند اصحاب و یاوران را تشنه بودیم *** آب ندادند و ما را از آب ممنوع نمودند تشنه بودیم

تا که اصغر بعد اکبر کشته شد با تشنگی *** آه و ناله بلند شد آب را ممنوع نمودند تشنه بودیم

هر که میدان رفت تشنه بود آبش ندادند *** آب نایاب گشته بود آب را ممنوع نمودند تشنه بودیم

اکبر از میدان بازگشت و آبی از پدر خواست *** آب نبود باب و فرزند گریه کردند تشنه بودیم

الغرض اولاد زهرا با تشنگی جان دادند کربلا *** آب مهریهٔ زهرا بود و از ما قطع نمودند تشنه بودیم

همه را کشتند در بیابان و ما شدیم آواره *** خیمه ها را سوختند و ما را دستگیر نمودند تشنه بودیم

از اسیری من چه گویم چیزی سختتر از آن نبود *** آه و ناله بلند بود کار را بر ما سخت نمودند تشنه بودیم

برکات اشک بهر شهید کربلا

دل اگر بشکند رحمت حق باشد *** اشک اگر ریزی رحمت حق باشد

لؤلؤ و مرجان ز چشمت ریزی *** گریه کن رحمت حق باشد

بر که گرییم ما بیش از همه؟ *** گریه بر مظلوم رحمت حق باشد

بر که گرییم تا پاک شویم؟ *** گریه بر مظلوم کربلا رحمت حق باشد

گریه بر مظلوم عالم نکوست *** گریه بر او رحمت حق باشد

گریه بر فاطمهٔ زهرا نکوست *** گریه برحسن مظلوم رحمت حق باشد

گریه بر حسین تشنه لب بسیار نکوست *** گریه کن بر زینب رحمت حق باشد

گریه بر بی کسی او هم نکوست *** گریه بر عباس رحمت حق می باشد

گریه بر سقّای تشنه لب نکوست *** گریه بر او رحمت حق باشد

گریه بر اطفال تشنه نکوست *** گریه بر آنان رحمت حق باشد

گریه بر مادر اصغر نکوست *** گریه بر اصغر عطشان رحمت حق باشد

گریه بر لب های تشنه نکوست *** گریه بر دلسوختگان هم نکوست

گریه بر طفل اسیر هم نکوست *** گریه بر وقت وداع هم نکوست

گریه بر نالهٔ زینب نکوست *** گریه بر اطفال نالان نکوست

ص: 118

گریه برآه سکینه نکوست *** گریه بر اطفال یتیم نکوست

گریه بر بی پناهان نکوست *** بیش از آنان گریه بر زینب نکوست

گریه بر اطفال نالان نکوست *** گریه بر شیرخوار تشنه نکوست

گریه بر مادر دل سوخته نکوست *** گریه بهر جگرهای سوخته نکوست

گریه بر آل پیغمبر سزاست *** گریه بر مظلوم بی کس نکوست

بیش از این ها گریه بر مظلوم عالم سزاست *** بهر او و فاطمه گریه نکوست

گریه از خوف خدا هم سزاست *** گریه از ترس عقوبت هم نکوست

گریه بر هر درد بی درمان دواست *** گریه از شوق لقای حق نکوست

گریهٔ تائب از گناهش سزاست *** گریه دل را روشنایی می دهد نکوست

گریهٔ مضطرّ آرامش می دهد *** گریه بر مضطرّ هم نکوست

عفو حق منتظر اشک شماست *** رحمت حق نزدیک شماست

گریه کن تا عفو حق زود آیدت *** هر چه بیشتر کنی زود آیدت

وقت مردن گریه فریادت رسد *** لطف حق آید به فریادت رسد

اشک بهر هر حاجت نکوست *** اشک مضطرّ کارساز و نکوست

«خادم» اشک خود را جمع کن *** در عزای حسین ریز و جمع کن

برکات زیارات معصومین علیهم السلام

اربعین است بیا تا به زیارت برویم *** غم و اندوه زیاد است بیا تا به زیارت برویم

با زیارت غم و اندوه کم خواهد شد *** روزهای زیارت از عمرت نخواهد شد

عهد و پیمان اطاعت واجب است *** به زیارت بیا حاصل خواهد شد

حجّ اگر رفتی تمامیّت آن *** با زیارت حاصل خواهد شد

گر تو امید شفاعت داری *** با زیارت حاصل خواهد شد

گر بخواهی وقت مردن به شفاعت برسی *** با زیارت حاصل خواهد شد

گر بخواهی در قیامت مقبول اُفتی *** با زیارت حاصل خواهد شد

گر تو عارف حق امامت هستی *** آرزوی تو حاصل خواهد شد

هر چه خیر است در این راه بخواه از خدا *** خیر دنیا و عقبای تو حاصل خواهد شد

هر کجا جُز دَرِ این خانه روی *** آرزوی تو حاصل نخواهد شد

گر به شرق و غرب عالم بروی *** جز خسارت حاصل نخواهد شد

«خادم» بگیر دامن اهل البیت را *** که مقصود تو حاصل خواهد شد

ص: 119

ای برادر بیا تا برویم کرببلا

وقت عزا رسیده بیا کربلا رویم *** شاه نجف زیارت و پس کربلا رویم

از هر رهی که رویم راه باز می شود *** راه بهشت همین است بیا تا به پا رویم

اشکی بیار و دلی سوخته بهر دوست *** با دست خالی میا بیا تا به پا رویم

از کربلا روی به سوی مدینه کن *** گو ای رسول خدا این حسین توست

جسمش غریق خون و سرش نوک نِی بُوَد *** این پاره تن ببین کو حسین توست

رو کن به سوی عزیزان خود دمی *** اطراف جسم پاره پاره نشستند، این حسین توست

سالار قافله بین کز غم، چون کمان خم شده *** چون دیده جسم بی سر او را، کو حسین توست

زین العباد را بنگر کو سوخته است *** چون دیده نالهٔ اطفال را، این حسین توست

«خادم» تو در عزای حسینش بسوز بسوز *** یا گریه کن و یا که بگریان، گو حسین توست

اربعین حسین است بیا تا برویم کرببلا

اربعین حسین است بیا تا برویم کرببلا *** کربلا منتظر ماست بیا تا برویم کرببلا

عاشقان در سَر راهند بیا تا برویم کرببلا *** اشک همه جاری است بیا تا برویم کرببلا

جابر از دور به راه است بیا تا برویم کرببلا *** عاشق کرببلای است بیا تا برویم کرببلا

بچّه ها خستهٔ راه اند بیا تا برویم کرببلا *** کربلا منتظر ماست بیا تا برویم کرببلا

اسرا از سفر شام به راه اند بیا تا برویم کرببلا *** کربلا منتظر ماست بیا تا برویم کرببلا

اشک و آه همه جاری است بیا تا برویم کرببلا *** کربلا منتظر ماست بیا تا برویم کرببلا

زینب از داغ برادر کباب است بیا تا برویم کرببلا *** کربلا منتظر ماست بیا تا برویم کرببلا

کربلا منتظر ماست

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** تسلیت واجب ماست بیا تا برویم

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** مرهم آور بهر اطفال بیا تا برویم

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** بر سر قبر شهیدان بیا تا برویم

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** قبرهای همه خاکیست بیا تا برویم

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** جسم بی سر در آنجاست بیا تا برویم

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** سوز زینب در آنجاست بیا تا برویم

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** اشک سجاد روان است بیا تا برویم

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** سوز اطفال بلند است بیا تا برویم

ص: 120

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** همه سوزند در آنجا بیا تا برویم

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** رو مگردان از این راه بیا تا برویم

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** دست خویشان بگیر و بیا تا برویم

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** کار دنیا رها کن و بیا تا برویم

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** نظری سوی نبیّ کن بیا تا برویم

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** چشم خود سوی علی کن بیا تا برویم

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** فاطمه در غم و آه است بیا تا برویم

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** مهدی اندر سر راه است بیا تا برویم

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** راه ما راه بهشت است بیا تا برویم

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** گر شفاعت تو خواهی بیا تا برویم

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** کوثر ما فرات است بیا تا برویم

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** ما که غرق گناهیم بیا تا برویم

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** حج مقبول همین است بیا تا برویم

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** هر قدم حجّ قبول است بیا تا برویم

کربلا منتظ-ر ماست بیا تا برویم *** اشک، غُفران ذنوب است بیا تا برویم

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** خطری نیست در این راه بیا تا برویم

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** گو که باشد خطری باز بیا تا برویم

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** خطر آن است که ترسی ز خطر بیا تا برویم

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** جان ما کی بِه از جان حسین است بیا تا برویم

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** تشنهٔ آب فراتیم بیا تا برویم

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** من و تو غرق گناهیم بیا تا برویم

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** ناله ها بر سر راه است بیا تا برویم

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** گر تو را عشق حسین است بیا تا برویم

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** تو که گفتی عاشق کرببلایم، بیا تا برویم

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** وعدهٔ ما و حسین است بیا تا برویم

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** ما که گفتیم حسینیم، بیا تا برویم

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** روز محشر چه گوییم؟ بیا تا برویم

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** نالهٔ اهل عزا بین، بیا تا برویم

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** اشک چشم شهدا بین، بیا تا برویم

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** چهره های اسرا بین بیا تا برویم

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** وضع جانباز را ببین بیا تا برویم

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** مادران شهدا را ببین بیا تا برویم

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** به مزار شهدا رو و بیا تا برویم

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم ***از امام شهدا خواه و بیا تا برویم

ص: 121

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** فکر روز جزا کن و بیا تا برویم

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** فکر خون شهدا کن و بیا تا برویم

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** آرزوی همه این است بیا تا برویم

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** کس به جای تو نیاید بیا تا برویم

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** کربلا گر بمیریم چه خوب است بیا تا برویم

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** حزن و اندوه زیاد است بیا تا برویم

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** آه حسرت بلند است بیا تا برویم

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** در رحمت گشوده است بیا تا برویم

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** این سفر راه نجات است بیا تا برویم

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** این بود نور هدایت بیا تا برویم

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** در رحمت همین است بیا تا برویم

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** زائر او عزیز است بیا تا برویم

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** این سفر خارج عمر است بیا تا برویم

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** زائرش رو سفید است بیا تا برویم

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** در صف حشر عزیز است بیا تا برویم

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** زائرش اهل بهشت است بیا تا برویم

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** هم نشین شه دین است بیا تا برویم

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** حبّ او حبّ نبیّ است بیا تا برویم

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** سفر خیر همین است بیا تا برویم

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** از خدا خواه بیایی بیا تا برویم

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** مشو نومید از این ره بیا تا برویم

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** تا که باز است بیا تا برویم

عشق حسین را به هرکس نمی دهند *** «خادم» مکن اصرار بیا تا برویم

هر کس به دل، ولای حسین اش داده اند *** گر بنده ای ز خدایش کرم شود

این لطف ایزد است بیا تا برویم *** رو سوی این سفر کند، بیا تا برویم

اربعین حسین است بیا گریه کنیم

اربعین حسین است بیا گریه کنیم *** اسرا از سفر شام در آیند بیا گریه کنیم

کاروان اسرا خستهٔ راه است بیا گریه کنیم *** جابر اندر سَرِ راه است بیا گریه کنیم

آه اطفال حزین است بیا گریه کنیم *** دل آنان غمین است بیا گریه کنیم

زینب آید طرف قبر برادر بیا گریه کنیم *** آه و ناله سُراید بیا گریه کنیم

عجبا قافله سالار نیامد بیا گریه کنیم *** آه زینب بر آمد بیا گریه کنیم

ص: 122

قافله قافله سالار ندارد بیا گریه کنیم *** خسته و تاب ندارد بیا گریه کنیم

اسرا خسته و بیمار بُوَند بیا گریه کنیم *** همه رنجور و پریشان بُوَند بیا گریه کنیم

جابر از غصه غمین است بیا گریه کنیم *** آه و ناله اش حزین است بیا گریه کنیم

زینب از راه در آید بیا گریه کنیم *** آه سجّاد بر آید بیا گریه کنیم

همه گریان و پریشان بیا گریه کنیم *** همه در سوز و خروشند بیا گریه کنیم

روضه خوان گریه کنان است بیا گریه کنیم *** ماجرا گوید و نالد بیا گریه کنیم

طاقتش طاق شده بیا گریه کنیم *** از مصیبت بی تاب شده بیا گریه کنیم

طاقت اشک ندارد بیا گریه کنیم *** بدنش تاب ندارد بیا گریه کنیم

ناله اش سوز و گداز است بیا گریه کنیم *** بدنش خستهٔ راه است بیا گریه کنیم

گریه بسته گلویش بیا گریه کنیم *** چشم ها همه سویش بیا گریه کنیم

تسلیت راه ندارد بیا گریه کنیم *** سخنش آه ندارد بیا گریه کنیم

زینب از غم کباب است بیا گریه کنیم *** سخنش اشک و آه است بیا گریه کنیم

دل سجّاد غمین است بیا گریه کنیم *** دل زینب حزین است بیا گریه کنیم

زینب از راه رسیده بیا گریه کنیم *** رنگ رخسار پریده بیا گریه کنیم

سخنان همه آه است بیا گریه کنیم *** غم و اندوه زیاد است بیا گریه کنیم

کربلا غرق عزای است بیا گریه کنیم *** همه جا آه و نوای است بیا گریه کنیم

دل «خادم» کباب است بیا گریه کنیم *** همه جا جای عزای است بیا گریه کنیم

اربعین آمد بیا تا برویم کرببلا

اربعین است بیا تا برویم کرببلا *** کربلا منتظر ماست بیا تا برویم کرببلا

دل ما خسته ز غم شد بیا تا برویم کرببلا *** کربلا منتظر ماست بیا تا برویم کرببلا

آه مظلوم بلند است بیا تا برویم کرببلا *** کربلا منتظر ماست بیا تا برویم کرببلا

جگر ما کباب است بیا تا برویم کرببلا *** کربلا منتظر ماست بیا تا برویم کرببلا

اشک همه جاری است بیا تا برویم کرببلا *** کربلا منتظر ماست بیا تا برویم کرببلا

دل ما همه خون است بیا تا برویم کرببلا *** کربلا منتظر ماست بیا تا برویم کرببلا

چشم مهدی سوی مایست بیا تا برویم کرببلا *** کربلا منتظر ماست بیا تا برویم کرببلا

اسرا در سر راهند بیا تا برویم کرببلا *** کربلا منتظر ماست بیا تا برویم کرببلا

پاها آبله دار است بیا تا برویم کرببلا *** کربلا منتظر ماست بیا تا برویم کرببلا

چشم زینب به راه است بیا تا برویم کرببلا *** کربلا منتظر ماست بیا تا برویم کرببلا

جابر اندر سر راه است بیا تا برویم کرببلا *** کربلا منتظر ماست بیا تا برویم کرببلا

تسلیت لازم ما یست بیا تا برویم کرببلا *** کربلا منتظر ماست بیا تا برویم کرببلا

نظر شاه نجف نیز به مایاست بیا تا برویم کرببلا *** کربلا منتظر ماست بیا تا برویم کرببلا

ص: 123

نظر فاطمه بر ماست بیا تا برویم کرببلا *** کربلا منتظر ماست بیا تا برویم کرببلا

انتظار نبیّ تسلیت ماست بیا تا برویم کرببلا *** کربلا منتظر ماست بیا تا برویم کرببلا

دوستان آمادهٔ راهند بیا تا برویم کرببلا *** کربلا منتظر ماست بیا تا برویم کرببلا

خود مکن محروم بیا تا برویم کرببلا *** کربلا منتظر ماست بیا تا برویم کرببلا

آه حسرت زیاد است بیا تا برویم کرببلا *** کربلا منتظر ماست بیا تا برویم کرببلا

زیارت اربعین با پای پیاده

عشق را اربعین از عاشق دیدم *** زائران عاشق را فراوان دیدم

به خدا عشق و صفا جمع شده بود *** من در آنجا یکجا دیدم

همه عاشق زیارت بودند *** مشکلاتی نبود همه را عاشق دیدم

هر که بار خویش بر دوش می گرفت *** همه را اهل مواسات دیدم

بین آنان من یکی بودم ضعیف *** همه را از خود قوی تر دیدم

راه دور و سختی راه و خستگی *** همه ناچیز بود، من عاشق دیدم

من ندیدم کسی گلایه بکند *** همه را عاشق کربلا می دیدم

به خدا همه با سختی راضی بودند *** زائر کربلا را به از حاجّ دیدم

خادم بگو زائری خسته و بیمار دیدم *** عاشق کرببلا بود شاد و خرّم دیدم

صفای زائران کربلا

زائرین کربلا چه صادق بودند *** همگی با صفا و صادق بودند

بین آنان نزاعی دیده نشد *** چون همه عاشق زیارت بودند

خستگی ها چه آسان شده بود *** همه با عشق، برادر بودند

زائران کربلا به ز حجّاج بودند *** با صفا و دلی پاک بودند

نه نیازی به خادم نه مدیر *** همه در فکر زیارت بودند

دل ها همه نورانی و ربّانی بود *** تن ها همه خسته، چه راضی بودند

سفری خوش تر از آن ندیدم من *** چه صفایی چه خلوصی همه راضی بودند

«خادم» بیا همه ساله برویم کرببلا ***کربلائی ها، به از حجّاج بودند

ثواب حج یکی، ثواب زیارت، صد حج بود *** آنان زائر کعبه، اینها زائر الله بودند

ص: 124

اشک زائر در بازگشت

جدایی بهر عشّاق بسی سخت بود *** جدائی ز امامان بسی سخت بود

دل همین جاست گر ما برویم *** همه چیز اینجاست گر ما برویم

بهشت برین گو: همین جا بود *** نعیم الله گو همین جا بود

عزیزا اماما، خدا حافظا *** اگر هر چه بودیم، خدا حافظا

ادب گر به جا ما نیاورده ایم *** چه باید کنیم ما که شرمنده ایم

اگر بی ادب بودیم مهمان بُدیم *** چو مهمان گرامی است مهمان بدیم

ما که نالایقیم، دعوت شدیم *** قبول است عیب داریم دعوت شدیم

از خدا شاکر و شاد شدیم *** از پذیرائی میزبانمان شاد شدیم

بارالها می رویم باز نصیب کن ما را *** ما به درگاه تو آییم نصیب کن ما را

درِ رحمت همین است، نصیب کن ما را *** هیچ کجا نیست چو اینجا، نصیب کن ما را

اربعین است خدایا تو بنگر ما را *** بی نیازی تو، بنگر ما را

همه شرمندهٔ احسان توایم *** جای دیگر نرویم ما مهمان توایم

شاکر این همه احسان توایم *** مایل لطف و احسان توایم

«خادم» چه گوئی؟ حرف آخر را بگو *** میزبان کریم است حرف آخر را بگو

حرف آخر باز دید شماست *** وقت مردن وقت باز دید شماست

عاشقان کربلا

عاشق کربلائی، بیا تا برویم کرببلا *** همه چیز را رها کن، بیا تا برویم کرببلا

بار سفرت را ببند و نیتت را پاک کن *** علقه ها را رها کن بیا تا برویم کرببلا

دیری نشود، که عمرها آخر گردد *** از عمر حساب نشود، بیا تا برویم کرببلا

راه نجف بگیر تا برویم نزد علیّ (علیه السلام) *** پس از آن با پای پیاده برویم کرببلا

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم کرببلا *** آه مظلوم به راه است بیا تا برویم کرببلا

همه سوزند در این راه بیا تا برویم کرببلا *** کربلا منتظر ماست بیا تا برویم کرببلا

اسرا هم به راهند بیا تا برویم کرببلا *** جابر اندر سَرِ راه است بیا تا برویم کرببلا

دل اطفال حزین است بیا تا برویم کرببلا *** دل زینب کباب است بیا تا برویم کرببلا

اسرا خستهٔ راهند بیا تا برویم کرببلا *** اشک اطفال مدام است بیا تا برویم کرببلا

همه گریند در این راه بیا تا برویم کرببلا *** خادمین در سر راه اند بیا تا برویم کرببلا

اشک زهرا جاری است بیا تا برویم کرببلا *** حزن مولا حزین است بیا تا برویم کرببلا

ناظر ماست محمّد بیا تا برویم کرببلا *** فاطمه بر سر راه است بیا تا برویم کرببلا

خادمین منتظر ماند بیا تا برویم کرببلا *** غم و اندوه زیاد است بیا تا برویم کرببلا

ص: 125

از کجا سال دگر باشیم، بیا تا برویم کرببلا *** غم و اندوه سر آید، بیا تا برویم کرببلا

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم کرببلا *** مهدی اندر سر راه است بیا تا برویم کرببلا

«خادم» از عشق به راه است بیا تا برویم کرببلا *** روی خود را به خدا کن بیا تا برویم کرببلا

تو چرا مانده به راهی بیا تا برویم کرببلا *** هر امانت که داری به خدا ده بیا تا برویم کرببلا

آه حسرت زیاد است بیا تا برویم کرببلا *** کربلا منتظر ماست بیا تا برویم کرببلا

اشک بر مظلوم

اشک بر مظلوم همواره نکوست ***اشک بر مظلومِ عطشان نکوست

اشک بر مظلوم عالم نکوست *** اشک بر مظلوم بی سر هم نکوست

اشک بر اطفال نالان هم نکوست *** اشک بر اجساد بی سر هم نکوست

اشک بر آه یتیمان هم نکوست *** اشک بر دلسوختگان هم نکوست

اشک ما بر آل پیغمبر نکوست *** اشک بر بی پناهان هم نکوست

اشک بر تشنه لب ها هم نکوست *** اشک بر اشک یتیمان هم نکوست

اشک را گو بیا در کربلا *** اشک برشاه شهیدان بیشترنکوست

اشک بر هر شهیدی هم نکوست *** اشک بر سقّای بی دست نکوست

اشک بر سرهای بُبریده نکوست *** اشک بر رأس مظلوم هم نکوست

اشک ما بر خواهر مظلومه ای *** در کنار جسم بی سر هم نکوست

اشک بر اطفال یتیم هم نکوست *** اشک بر دختر کنار رأس بابا نکوست

اشک بر سوز دل احمد نکوست *** اشک بر سوز دل مولا نکوست

اشک بر اشک های فاطمه *** اشک بر سوز دل او هم نکوست

اشک بر ناله های زینب نکوست *** اشک بر حسین مظلوم نکوست

اشک بر سوز دل مهدی نکوست *** اشک، تا صبح قیامت هم نکوست

«خادم» بریز اشک بر حسین فاطمه *** گر بسوزی ز اشک هم نکوست

اشک ما بر شهیدان نکوست

اشک بر مظلوم همواره نکوست *** اشک بر شاه شهیدان هم نکوست

اشک بر آل پیمبر هم نکوست *** اشک بر بی یاور مظلوم نکوست

اشک بر اطفال نالان هم نکوست *** اشک بر طفلان عطشان هم نکوست

اشک بر اجساد بی سر هم نکوست *** اشک بر سرهای بی تن هم نکوست

اشک بر مظلوم بی سر هم نکوست *** اشک اگر با سوز باشد نکوست

ص: 126

اشک بر سقّای بی دست هم نکوست *** اشک بر اُمّ المصائب هم نکوست

اشک بر دستان عباس هم نکوست *** اشک بر بیمار نالان هم نکوست

اشک بر رأس بریده نکوست *** اشک بر رخسار اکبر هم نکوست

اشک بر شش ماهه اصغر هم نکوست *** اشک بر قاسم زیبا هم نکوست

اشک بر اطفال تشنه هم نکوست *** اشک مادر بهر فرزندش نکوست

اشک مؤمن بر شهیدان هم نکوست *** اشک کافر بر شهیدان هم نکوست

اشک بهر هر مظلومی نکوست *** دعوت مردم به یاری هم نکوست

نیّت یاری مظلوم هم نکوست *** دل اگر سوزد بر مظلوم نکوست

نَفس مهموم بر مظلوم نکوست *** منع از ظالم نمودن هم نکوست

یاور مظلوم بودن هم نکوست *** بر نجات مظلوم کوشیدن هم نکوست

بیا تا برویم کرببلا

گر توانی برادر بیا تا برویم کرببلا *** کربلا منتظر ماست بیا تا برویم کرببلا

راه عشّاق همین است بیا تا برویم کرببلا *** حاجت ما همین است بیا تا برویم کرببلا

گر تو را میل بهشت است بیا تا برویم کرببلا *** جنت خلد همین است بیا تا برویم کرببلا

گر شفاعت طلبی بیا تا برویم کرببلا *** ره خشنودی حق است بیا تا برویم کرببلا

گر ز مردن هراس داری بیا تا برویم کرببلا *** کار تو آسان شود بیا تا برویم کرببلا

گر تو خشنودی خدا خواهی بیا *** غم مخور راه همین است بیا تا برویم کرببلا

گر تو خشنودی آل پیمبر خواهی *** راه همین است بیا تا برویم کرببلا

مگذر از خشنودی زهرا بیا *** این میسّر شود بیا تا برویم کرببلا

گر که خشنودی آل محمد طلبی *** همه خشنود شوند بیا تا برویم کرببلا

گر تو شادی امامت خواهی *** شک در آن نیست بیا تا برویم کرببلا

گر تو دنیا و طلبی *** این همان است بیا تا برویم کرببلا

گر فقط حاجت دنیا طلبی *** این که سهل است بیا تا برویم کرببلا

هر چه خواهی بگو من گویم *** حاجت تو هر چه باشد بیا تا برویم کرببلا

گر بخواهی که بدانی محروم کیست *** تو بدان آن که نخواهد برود کرببلا

«خادم» هر چه خواهی بخواه بیا تا برویم *** گر که توفیق خواهی بیا تا برویم کرببلا

ما رسیدیم کربلا الحمدلله

ما رسیدیم کربلا الحمدلله *** ما که رفتیم در حرم الحمدلله

ص: 127

از فرات نوشیدیم الحمدلله *** خدمت سقّا رسیدیم الحمدلله

جای قطع دست سقّا را دیدیم *** مشک خشکیدهٔ بی آب را دیدیم

قتلگاه را دیدیم الحمدلله *** تلّ زینب را دیدیم الحمدلله

خیمه گاه سوخته را دیدیم الحمدلله *** قلب سوختهٔ زینب را دیدیم الحمدلله

جگرمان سوخت فرات را دیدیم الحمدلله *** تشنه لب ها را یاد کردیم الحمدلله

آه بی پناهان را دیدیم الحمدلله *** یادی از بی پناهان کردیم الحمدلله

در مسیر کربلا تشنه گشتیم الحمدلله *** یادی از تشنه کامان کردیم الحمدلله

اشک بی پناهان را دیدیم الحمدلله *** بربی پناهی حسین گریه کردیم الحمدلله

آب می دادند غذا می دادند الحمدلله *** تشنگانِ بی غذا را یاد کردیم الحمدلله

خانه و خیمه به مردم دادند الحمدلله *** خیمهٔ سوخته را دیدیم و سوختیم الحمدلله

«خادم» همه چیز را ندیدی الحمدلله *** گر عیان می دیدی میسوختی الحمدلله

آه و غم بود بهر حسین الحمدلله *** همه گریان بُدند بهر حسین الحمدلله

آن یکی آب می خورد و می گفت: یا حسین *** آن یکی آب می داد و می گفت: یاحسین

آن یکی کربلا می رفت و می گفت: یا حسین *** یاد لب های تشنگان می کرد و می گفت: یا حسین

آن یکی یاد طفل عطشان می کرد و می گفت: یا حسین *** آن یکی گریه می کرد و می گفت: یا حسین

هر که یادش به چیزی افتاد گفت: یا حسین *** هر که بود گریه کرد و گفت: یا حسین

در حرم ها چه دیدی بگو

حرم حضرت مولا چه نورانی بود *** اهل معنا همه دیدند که نورانی بود

دل مؤمن از آن شاد می شد *** همه دل ها از آن شاد می شد

نور مولا بر دلم می تابید *** شاد شدم کو بر دلم می تابید

عشق مولا مرا جذب نمود *** من شدم محو جمالش مرا جذب نمود

عشق او کرد مرا از خود بی خود *** من ندانم چه شد، شدم از خود بی خود

پس ره کرببلا پیمودیم *** گریه کردیم و پیمودیم

هر چه دیدیم غم ما افزون گردید *** غم به دل ها رسید و افزون گردید

تا که دیدیم قبر شش گوشه را *** ما که بوسیدیم قبر شش گوشه را

همه دل ها شکست چون دیدیم *** قبر هفتاد و دو تن را دیدیم

نور حق آمد ودل ما آرام شد *** آرزوها زیاد بود دل ما آرام شد

قتلگاه را چو دیدیم سوختیم آنجا *** طاقت و تاب تمام شد سوختیم آنجا

تلّ زینب چو دیدیم سوختیم آنجا *** آه و ناله بلند شد سوختیم آنجا

تا که رفتیم سوی عباس علمدار حسین *** یاد سقّای عطشان و علمدار حسین

ص: 128

ناگهان خیمهٔ سوخت های را دیدیم *** آه اطفال بلند بود خیمهٔ سوخته ای را دیدیم

بی خود از خود شدیم همگی *** نالهٔ دوستان بلند شد همگی

«خادم» مگو تو که ما را سوختی *** شعر گفتی و دل ما را سوختی

وداع با امام (علیه السلام)

هر که بودیم هر چه بودیم رفتیم *** دل ها خونین، اشک ها جاری رفتیم

ما به عشق زیارت آمدیم *** بهره بردیم فراوان رفتیم

دلمان سوخت از اینجا رفتیم *** عاشق کوی تو بودیم رفتیم

گر خطایی بُوده در کار ما *** عذر تقصیر خواهیم رفتیم

ما به امید شفاعت آمدیم *** عرض حال خود نمودیم و رفتیم

گر که بهر ما شفاعت می کنید *** حاجت دیگر نداریم ما رفتیم

از خدا درخواست رحمت می کنیم *** از شما انتظار شفاعت می کنیم

از خطاها بسی شرمنده ایم *** انتظارعفو و رحمت می کنیم

درب را بر ما نبندید از خطا *** باز می آییم عذرخواهی می کنیم

گر ببندید راه ما را از خطا *** راه دیگر نیست عذرخواهی می کنیم

لایق درگاهتان نی بوده ایم *** چون کریمید عذرخواهی می کنیم

آرزو داریم بار دیگر دعوت کنید *** لایق آر نیستیم عذرخواهی می کنیم

از خدا خواهید ما را حفظ کند *** از گناهان دور باشیم عذرخواهی می کنیم

گر خطاهای فراوان کرده ایم *** عفو حق را طالبیم عذرخواهی می کنیم

همهٔ امید ما عفو خداست *** ما شفاعت از شما خواهیم عذرخواهی می کنیم

ما اگر رفتیم، از شما یاد می کنیم *** هر کجا هستیم عذرخواهی می کنیم

شما خاندان کرمید از شما یاد می کنیم *** لطف بیشتر خواهیم عذرخواهی می کنیم

در قیامت یاد ما باشید ما بیچاره ایم *** شیعهٔ خوبی نبودیم عذرخواهی می کنیم

«خادم» تو که از همه بیچاره تری *** گو که رحمی کنید، عذرخواهی میکنیم

اشک عالم ریخت بر شهید کربلا

اشک عالم بر حسین جاری شد *** جنّ و انس ناچار بر زاری شد

عرشیان و فرشیان گریند بر او *** اهل عالم هر زمان گریند بر او

آسمان ها بر او گریان شدند *** اهل دریاها بر او گریان شدند

خون او در زیر هر سنگی دیده شد *** خاک قبرش چون خون، دیده شد

ص: 129

هر که بر خاکش عبور افتاد سوخت *** اشک او جاری شد و قلبش بسوخت

نام او آدم چو بُرد در پیش حقّ *** اشک او جاری شد در پیش حق

گفت ای جبریل نام او چه بود؟ *** این چه تأثیری بود او چه بود؟

جبریل گفت نام او اشک آور است *** نام او قلب را درد آور است

هر پیمبر بشنود نالد بر او *** بلکه هر مؤمن بگرید بهر او

او مگر کیست او سبط احمد است *** اشک ریز بر او شفیعت احمد است

عزا و اشک بر شهید کربلا علیه السلام

گر خواهی همواره کربلا باشی تو *** در حرم باشی همواره کربلا باشی تو

در عزاخانه ها باید روی *** تا که اشکی بریزی وکربلاباشی

راه نزدیک همین است دریاب *** مجلسی یاب که زائر باشی

قدر این مجالس را بدان *** تا که همیشه زائر باشی

زائر از دور و نزدیک یکیست *** تو توانی که از دور زائر باشی

چون ملائک سلام تو بَرَند *** در حقیقت تو زائر باشی

یاد آنان چون یاد خداست *** دور و نزدیک ندارد تو زائر باشی

گریه کن گریه بینداز به زیّ گریه باش *** این چنین گر کنی تو زائرباشی

مجلس ذکر برپا کن درخانه ات *** ذکر اگر ذکر خداست تو موفّق باشی

خرج هر جلسه که کردی بشمار *** بیش از این ها به خدا، تو موفّق باشی

حاجت خود بکن یاد در آن مجلس ها *** هر چه خواهی بخواه تو موفّق باشی

نمک جلسه را نگهداری کن *** آن شفابخش بود تو موفّق باشی

مجلست را نظافت می کن *** تا ملائک درآیند تو موفّق باشی

تو بدان صاحب مجلس آید *** کن ادب تا که موفّق باشی

«خادم» چهارده معصوم آیند *** تو ادب کن که موفّق باشی

گریه بر مظلوم کربلا

اهل عالم بیایید بهر حسین گریه کنید *** گریه بر هر چه کنید بهر حسین گریه کنید

پیمبر به ما گفت: بهر حسین گریه کنید *** تا قیامت نسوزید بهر حسین گریه کنید

آه مظلوم شنیدید بهر او گریه کنید *** لب عطشان که دیدید بهر او گریه کنید

جگر سوخته دیدید بهر او گریه کنید *** بی کس و یار که دیدید بهر او گریه کنید

بی پناهی که دیدید بهر او گریه کنید *** دل اگر سوخت بهر او گریه کنید

ص: 130

آب که خوردید بهر او گریه کنید *** جگر تشنه که دیدید بهر او گریه کنید

غریبی که دیدید بهر او گریه کنید *** عزیز غریبی که دیدید بهر او گریه کنید

گریه بر هر چه کردید بهر او گریه کنید *** اشک اگر داشتید بهر او گریه کنید

طفل عطشان که دیدید بهر او گریه کنید *** نالهٔ طفل که دیدید بهر او گریه کنید

سَرِ بُبریده که دیدید بهر او گریه کنید *** تن بی سَر که دیدید بهر او گریه کنید

کشتهٔ تشنه که دیدید بر او گریه کنید *** سَرِ بَر نیزه که دیدید بر او گریه کنید

جسم بی سر که دیدید بهر او گریه کنید *** سَر بی تن که دیدید بهر او گریه کنید

قاری قرآن اگر بود بهر او گریه کنید *** بر مزار شهدا رفتید بهر او گریه کنید

«خادم» مگو که سوختی دل ها را *** او امام شهدا بود بهر او گریه کنید

وداع با کربلا

ما وداع کردیم با کرببلا *** راز خود گفتیم با کرببلا

ای خدا رفتیم از کرببلا *** گو چه شد بر صاحب کرببلا

او مگر مهمان این مردم نبود *** پس چرا کشتند و را کرببلا

آب بر مهمان نمی بندد کسی *** اهل کوفه چه کردند در کرببلا

ما که رفتیم و ندانیم چرا *** طفل تشنه کشته اند کرببلا؟

گو که آنان نا مسلمان بوده اند *** نا مسلمان را نباید کشت با کرب و بلا

ما که دانیم اولاد پیمبر بودند *** نامسلمان نبودند اولاد پیمبر بودند

پس چرا کشتند آنان را بگو؟ *** از چه بی آب سر بریدند بگو؟

این چنین هیچ کس، با مهمان کرده است؟ *** مهمان را هیچ کس تشنه کشته است؟

این چنین مهمان نوازی کفر نیست؟ *** کشتن اولاد پیمبر کفر نیست؟

کی مسلمان را کسی دعوت کند *** تا که آید این چنین با او کند؟

دل ما سوخت از این کرببلا *** ما که رفتیم از این کرببلا

هر که دیدیم دل سوخته بود *** زین مصائب همی سوخته بود

گر که عالم همه سوزند و گریند کم است *** گر که تا روز قیامت بگریند کم است

«خادم» تو آتش زدی قلب ما را *** بس کن دیگرآتش زدی قلب ما را

بازگشت از کربلا و عتبات

چاره ای نیست باید از کرببلا برویم *** دلمان سوخت بایداز کرببلا برویم

کربلا را هر چه دیدیم سوختیم *** چاره ای جز آن نبود ما سوختیم

ص: 131

روز آخر چشم ها را دوختیم *** قبر شش گوشه بدیدیم سوختیم

از عقب بازگشتیم و سوختیم *** چشم ها بر ضریح دوختیم و سوختیم

عاشق ماندن بُدیم و سوختیم *** مانده و حیران شدیم و سوختیم

کربلا معدن غم ها بُوَد *** شادی گو نباشد ما سوختیم

در نجف دیدیم شادیّ و خرّمی *** در حرم یاد حسین کردیم و سوختیم

کاظمین زندان موسی را بدیدیم *** بس که تنگ و تاریک بود سوختیم

تا که رفتیم ما در سامرا *** جستجو کردیم تا سوختیم

خانهٔ مولا حرم بود ما دیدیم *** هر چه گشتیم نیافتیمش سوختیم

چند روزی ما آنجا میهمان شدیم *** صاحب خانه ندیدیم و سوختیم

آرزو کردیم قبر طوس را *** تا که غم ز ما دور شود سوختیم

ناگهان ما را به یاد آمد چرا یثرب نرفتی *** احمد و آل را زائر نبودی ما سوختیم

ای خدا قسمت نما آماده ایم *** چشم به راهیم راه باز شود ما سوختیم

ربرکات زیارت زائر با معرفت

چشم گریان را بگو: دانی پاداش تو چیست؟ *** قیمت آن را نداند کس تو دانی پاداش تو چیست؟

یک قدم در راه زیارت قیمت یک حج بود *** قطره اشکی گر بریزی بخشش صد در صد بود

زائر کرببلا چون زائر الله است *** گو که او در عرش زائر الله است

زائران حسین، به بهشت می روند *** معرفت گر باشد، به بهشت می روند

زائر با معرفت مهمان پیغمبر بود *** تا بازگشت، او مهمان پیغمبر بود

زائر آر با ایمان و با تقوا بود *** زائر خداست او گر که با تقوا بود

هر چه از حق طالب است او را دهند *** هر چه خواهد می دهند مهمان بود

او اگر با خُلق نیک مهمان بود *** آزاری نرساند، او مهمان بود

ارزش هر عملی تقوا بود *** صاحب خلق حسن مهمان بود

هر که سوغاتش از سفر تقوا بود *** بهترین زائر بود او مهمان بود

هدیه ها بر زائران تقسیم شود *** زائر با تقوا مهمان بود

زائر بی معرفت آزار دهد *** زائر با معرفت مهمان بود

زائر با معرفت کم گوید سخن *** زائر با معرفت مهمان بود

ذکر حق کن تا که نورانی شوی *** ذاکر حق اینجا مهمان بود

در حرم ها معرفت خواه از خدا *** آنکه اهل معرفت باشد مهمان بود

راه عرفان را از آنان بطلب *** بلکه هر خوبی از آنان بطلب

«خادم» هرچه خواستی به تو داده اند *** بلکه تو نخواستیّ و به تو داده اند

ص: 132

اشک در مسیر کربلا

در مسیر کربلا هر کس بر شهیدی می گریست *** آن یکی بر کشته های آل احمد می گریست

دیگری حال خوشی داشت ناله می زد *** او فراوان بر رأس بریده می گریست

من کسی را دیدم که تنها ناله می زد *** او بر مظلومی اصغر می گریست

من دیدم یکی آب می نوشید لکن *** برلبان تشنهٔ، آل احمد می گریست

دیگری دیدم که آه و ناله داشت *** او بر سقّای لب تشنه می گریست

در مسیرراه هرکسی آه و ناله داشت *** یکی بر سقّا، یکی بر اطفال، می گریست

دیگری را دیدم سخت تر می گریست *** او بر مظلومی زینب می گریست

ناله ها بود بلند در بین راه *** هر کسی بهر شهیدی می گریست

تا رسیدیم کربلا اشک ها جاری شدند *** آن یکی بر دست بریده آن یکی بر اطفال می گریست

ناگهان چشم ها بر فرات افتاد ما خیره شدیم *** هر کسی بر لبان تشنهٔ مولا می گریست

آه و ناله تازه شد در کربلا *** آن یکی بهر خیام سوخته می گریست

آن یکی بالای تلّ زینبیّه رفته بود *** او فقط بر آه زینب می گریست

تا که قبر کوچک عباس دیده شد *** آن یکی بر قامت سرو اباالفضل می گریست

من یکی را دیدم بر شبه پیغمبر می گریست *** من که دیدم یکی بر قاسم بن الحسن می گریست

آن یکی اشک میریخت و بی حد می گریست *** سخن او یاحسین بود بیشتر می گریست

«خادم» تو بر چه گریستی بگو؟ *** من دعا می کردم بهر هر که می گریست

گو چه باید کرد در صحرای غم *** هر یکی باید بر بلایی می گریست

نالهٔ اطفال تشنه، دل ها را سوخته بود *** چشم ها بهر آنان بیشتر می گریست

قبر عباس را دیدیم و سوختیم *** هر که بشنید، بر او می گریست

کس نبود گریان نباشد بهر او *** هر سنگدلی بهر او می گریست

تشنگی و بی کسی چون یاد شد *** هر چشمی بهر شاه عطشان می گریست

اشک زائر

اشک ما تازه شد کرببلا *** دل ما سوخته شد کرببلا

چون رسیدیم به مزار شهدا *** همه گریان شدیم کرببلا

چشم های همه گریان می بود *** تا رسیدیم همه کرببلا

پرچم سرخ حسینی دیده شد *** تا قدم ها رسید کرببلا

قبر شش گوشه را چون دیدیم *** دل ما سوخت در آن بحر بلا

چون قبور شهدا را دیدیم *** سوختیم که نبودیم در کرببلا

قبر اکبر را پایین پا بود دیدیم *** دل ما سوخت بر آن کرب و بلا

ص: 133

قبر اصغر چو بر سینه بابا دیدیم *** اشک مان ریخت بر آن کرب و بلا

آه طفلان تشنه ز عطش بالا بود *** همه سوختیم در آن کرب و بلا

دست عباس ز تن قطع شده بود *** مشک خالی بدیدیم در آن کرب و بلا

آهِ زینب بلند بود در آن دشت بلا *** در کنار بدن بی سری بود در کرببلا

قبر هفتاد و دو تن را که دیدیم آنجا *** همه از غصّه بماندیم در آن کرب و بلا

همه حسرت بخوردیم در آن دشت بلا *** که چرا ما نبودیم در آن کرب و بلا

قبر عباس جدا بود و در علقمه بود *** چون ز اطفال خجل بود در کرببلا

قبر عباس عجب کوچک بود *** قطعه قطعه شده بود او در کرببلا

همه سوختیم بر آن قبر کوچک که چرا *** قامت سروش کوته شده در کرببلا

گوئیا مادر عباس در آنجا می سوخت *** که چه آمد سر عباس در آن کرب و بلا

ناگهان گنبد کوچک بدیدیم در آن دشت بلا *** دست عباس آنجا شده بود قطع در کرببلا

«خادم» دیگر مکن سؤال، از آن دشت بلا *** تو چه دانی چه گذشت است در کرببلا

نوکران امام حسین (علیه السلام)

روضه خوان باش تا راهت دهند *** نوکری کن تا جاهت دهند

نوکران را باشد افتخار نوکری *** نوکری خالص باش و کن نوکری

نوکری را یاد گیر از نوکران *** همه چیز را دادند بهر نوکری

نوکران، پولی نخواهند بهر نوکری *** افتخارشان فقط باشد نوکری

نوکر آر هستی نباید قهر کنی *** تو که گفتی نوکری از چه قهر کنی؟

پس بیا کن افتخار نوکری *** تاجی است بر تو افتخار نوکری

نوکران مزد ز ارباب گیرند *** پس تو از ارباب گیر، مزد نوکری

نِق مَزَن کم می دهند، گر نوکری *** کار خودکن تو، گر تو نوکری

نوکر آر ارباب پذیرد نوکر است *** ور نه او نِی باشد نوکری

نوکران ارباب خواهند از نوکری *** گر پذیرد ارباب، تو باشی نوکری

روضه خوانی نوکری باشد بدان *** افتخار روضه خوان باشد نوکری

نوکران حسین کارشان آسان بود *** زودتر داخل جنّت شوند از نوکری

ارباب همه چیزش به خدا داد و برفت *** نوکر او هم چنین باشد بهر نوکری

او که هر چه داشت را داد و برفت *** نوکرش را خدا داد، مزد نوکری

نوکری با اخلاص باش و دم مَزَن *** این چنین باید کنی گر نوکری

ور نه نوکر نباشی، تو تاجری *** تاجری گر می کنی کِی نوکری

ای خدا ما را ده توفیق نوکری *** اسم ما را ثبت کن چون نوکری

نوکر آل محمّد هستیم، چون نوکری *** اسم ما را ثبت کن مثل نوکری

ص: 134

جیره خوارِ آلِ احمد باشیم *** هم نشین آل احمد باشیم

حبّ آل محمّد واجب است *** نوکری کردنِ ما هم واجب است

حبِّ آل محمّد تولّی بود *** بغض اعدایشان تبرّی بود

عترت و قرآن، همهٔ چیز ماست *** جدا کردن این دو گمراهی ماست

این سفارش را پیمبر فرمود *** هر چه ما گوییم پیمبر فرمود

او علی را صاحب حق خلافت دانست *** امر اَلله بود صاحب حقّ خلافت دانست

هر چه او کرد، خدا حقّ علیّ می دانست *** از ازل هم او حقِّ علیّ می دانست

هر که حق او را منکر شده *** او بداند حق نبیّ را منکر شده

«خادم» منکر حقِّ علیّ منکر حقِّ نبیّ می باشد *** منکر حق نبیّ منکر حقِّ خدا می باشد

اسیری امام سجاد (علیه السلام)

حضرت سجّاد اسیر از کربلا شد *** غم عالم بر او از کربلا شد

ز غم فرسوده و بیچاره گردید *** فراوان بود غم، بیچاره گردید

چو جسم پارهٔ بابش نظر کرد *** همه غم های عالم را نظر کرد

غم اطفال تشنه قلب او سوخت *** ز آه غربتِ بابش، قلب او سوخت

صدای العطش قلب و را سوخت *** صدای نالهٔ زینب وِ را سوخت

به گفتا عمّه جان، شمشیر آور *** صدای غربت بابم مرا سوخت

من از بیچارگی درمانده گشتم *** تنم بیمار گشته قلب من سوخت

همه یاران بابم را بکشتند *** غم آنان، همه جان و دلم سوخت

نکردند رحم بر آل پیمبر *** غم اطفال تشنه پیکرم سوخت

اسیران را که بهر شام بردند *** غم و اندوه همواره دلم سوخت

چو دیدم رأس بابم را به نیزه *** دلم یکباره از بهر پدر سوخت

کسی بر کودکان رحمی نمی کرد *** تسلّی بر دل آنان نمی کرد

همی گفتند: اینها خارجی اند *** به مردم گفتند: این ها خارجی اند

امان از شام که با ماها چه کردند *** دل ما از شماتت ها شکستند

«خادم» مگو با آل پیغمبر چه کردند *** بگو اهل کوفه تا توانستند کردند

گریه های زین العابدین (علیه السلام)

زین العابدین بعد از پدر، فراوان گریه می کرد *** او به دنبال بهانه بود، فراوان گریه می کرد

آب اگر می دید بی تاب می شد گریه می کرد *** طفل گریان گر می دید می سوخت و گریه می کرد

ص: 135

گر غذایی نزد او آماده می شد گریه می کرد *** گر اسیری یا یتیمی را می دید گریه می کرد

ذبح گوسفندی اگر میدید گریه می کرد *** نالهٔ اطفال اگر می دید گریه می کرد

گر اطفال یتیم می دید گریه می کرد *** دربدرها را چو می دید گریه می کرد

گر غریب بی پناهی را می دید گریه می کرد *** گر اسیر در بندر می دید گریه می کرد

خستهٔ راه را چون می دید گریه می کرد *** نالهٔ بی پناه را چون می دید گریه می کرد

ضَربِ اطفال را چو می دید گریه می کرد *** گر اسیر خسته ای می دید گریه می کرد

گر سَرِ بُبریده ای می دید گریه می کرد *** میّتی گر بی کفن می دید گریه می کرد

نالهٔ بی پناهی می دید گریه می کرد *** گر اسیری در بند می دید گریه می کرد

او بیاد پدر فراوان گریه می کرد *** او بیاد عمه اش هم فراوان گریه می کرد

او بیاد عبّاس هم فراوان گریه می کرد *** او بیاد تشنگان کربلا گریه می کرد

غمش پایان نمی یافت همواره گریه می کرد *** او بیاد طفل تشنه بیشتر گریه می کرد

«خادم» او بهر هر شهیدی گریه می کرد *** هر اسیری را که می دید گریه می کرد

ولادت امام صادق علیه السلام

صادق آل محمدامام ما می باشد *** چون امامان دگرامام می باشد

نور او از نور خدا می باشد *** امر او امر خدا می باشد

همه محتاج به علم اویند *** همه دربانِ سرایِ اویند

علم او علم خدای ازلیست *** حلم او حلم خدای ابدیست

صادق علم و عَمَل می باشد *** چون که از صادقین می باشد

صدق ما تنها، به گفتن بودن *** صدق تنها، به گفتن نبود

صادقین در همه چیز صادقند *** صادقین قول وعمل صادق اند

صدق قولی کفایت نکند *** لفظ صادق کفایت نکند

تواگر پیروِ صادق باشی *** همه جا باید صادق باشی

جعفرِ صادقِ آلِ محمّد گوییم *** جعفر کذّاب را ما نگوییم

صادق آل محمّد نور است *** جعفر کذّاب دان کور است

با بصیرت باش نسبت به امام *** جعفر است بهر تو امام

افتخار ماست، با صادقینیم *** کس نگوید ما با کاذبینیم

صادق آل محمّد رئیس مذهب است *** صادق است او رئیس مذهب است

اهل عالم بدانند راه ما راه خداست *** دین ما هم همان راه خداست

هر که دنبال غیر صادق می رود *** کور است، دنبال غیر صادق می رود

او امام صادق نَبُود *** کار او کار صادق نَبُود

تو ببین صدق راکجا می یابی *** جز درِخانهٔ صادق نمی یابی

ص: 136

در قیامت صدق صادق نافع است *** گر تو صادق باشی نافع است

مکتب صادق مکتب صدق خداست *** حرف صادق مکتب صدق خداست

در قیامت هر که را بهر امامش خوانند *** صادق آر باشد بهر امامش خوانند

گر امامت صادق است، مشو از او جدا *** صادق را دوست بدار، مشو از او جدا

«خادم» تو همواره با صادقین باش *** در قیامت هم با صادقین باش

ولادت امام صادق علیه السلام

نور حق آمده، بیا شاد باشیم *** چهرهٔ شاد آمده، بیا شاد باشیم

صبح صادق آمده، بیا شاد باشیم *** چهرهٔ صادق آمده، بیا شاد باشیم

حضرت صادق آمده، بیا شاد باشیم *** بهر ما خوش آمده، بیا شاد باشیم

نور حق، صادق حق، رهبر حق *** بهر ما خوش آمده، بیا شاد باشیم

صادق آل محمّد همه چیزش صادق *** نزد ما خوش آمده، بیا شاد باشیم

علمِ صادق و رهبر صادق و نور صادق *** بهر ما خوش آمده، بیاشاد باشیم

افتخار داریم صادق آل محمّد داریم *** کس ندارد چو او، بیا شاد باشیم

مکتب ما مکتب صدق و صفا می باشد *** کجا باشد چنین مکتب، بیا شاد باشیم

علمِ صادق از نبیّ و از وصیّ می باشد *** دیگران را نباشد چنین، بیا شاد باشیم

بوحنیفه علم خود را، از شیطان گرفته *** صادق ما ازپیمبرگرفته بیا شاد باشیم

بوحنیفه با قیاس و رأی حکمی می دهد *** حکم ما صادر ز الله است، بیا شاد باشیم

افتخار ما به آل الله و آلِ احمد است *** بوحنیفه حکم شیطانی کند، بیا شاد باشیم

ساعتی این گوید، ساعتی آن گوید و فتوا دهد *** حکم او تابع رأی است، بیا شاد باشیم

تابعش هر که شود، بدان گمراه است *** در سقر جای دارد، بیا شاد باشیم

پیامبر گفت: «إنّی تارک فِیکم ثقلین» *** ما گرفتیم از او، بیا شاد باشیم

راه عترت راه قرآن، راه قرآن عترت *** این دو با هم باشند، بیا شاد باشیم

منبعِ علم و حکمت و اخلاقِ نیک *** اهل بیت نبیّ اند، بیا شاد باشیم

غیر از این راه، راه شیطانی بود *** پیرو عترت هستیم، بیا شاد باشیم

اهل بیت نبیّ با کمالات و فضائل باشند *** بوحنیفه کمالی ندارد، بیا شاد باشیم

پیمبر فرمود: دو چیز هادی امّت بود *** عترت و قرآن بُوَد، بیا شاد باشیم

عالم قرآن، جز عترت، کسی نیست *** عترت از قرآن جدا نیست، بیا شاد باشیم

«خادم» هر چه خواهی ز قرآن و عترت بخواه *** ور نه هیچ جا خبری نیست، بیا شاد باشیم

ص: 137

صادق آل محمد گو خوش آمده

صادق آل محمّد گو: خوش آمده *** قَدَمش بر سَرِ ما گو: خوش آمده

سرِ پا ایستید او آمده، خوش آمده *** صادق آل محمّد گو خوش آمده

از دل و جان پذیریم او خوش آمده *** قدمش بر سَرِ ما، گو: خوش آمده

همه گویید: او خوش آمده خوش آمده *** قدمش بر سَرِ ما خوش آمده

صادق آل محمّد، دان صادق است *** دشمن اش هر که باشد کاذب است

جعفر صادق بود، نی کاذب بود *** نِی که کذّاب بُوَد او صادق بود

علم او علم نبیّ است بدان *** همه چیزش چو نبیّ است بدان

عالِم کون مکان است بدان *** بهتر از اهل جهان است بدان

قلم وحی بهر او آمده است *** هر چه گوید، ز وحی آمده است

علم او علم خدای اَزَلیست *** وصفّ او وصفِ خدای ابدیست

او کجا و بوحنیفه کجا؟ *** هر دو یک شکل اند این کجا و آن کجا

بوحنیفه احمق و نادان بُوَد *** هر چه گوید زِ نادانی بُوَد

هر چه گوید قیاس و رأی اوست *** ما ندیدیم جز قیاس و رأی اوست

حق و باطل را ببین عبرت بگیر *** حق گر خواهی ببین عبرت بگیر

این یکی نور است، عترت پیغمبر است *** آن یکی تاریک است دشمن پیغمبر است

شاد باشید مردم رهبر ما صادق است *** صادق آل محمّد، صادق است

افتخار ما همین است، صادق است *** نِی که چون جعفر کذّاب، کاذب است

ای شیعه بیایید شاد باشیم همه *** کف زنیم و شاد باشیم همه

کف به کف می زنیم بهر حق می زنیم *** صادق است رهبر ما، کف به کف می زنیم

کف زنید و کف زیند و کف زنید *** صادق آل محمّد آمده، کف زنید

کفِ بایسته و پیوسته زنید *** تا توانید به زنید، کف پیوسته زنید

قلم عفو درآمد، کف پیوسته زنید *** رهبر حق در آمد، کف پیوسته زنید

کف زنید و کف زنید و کف زنید *** نور حق آمده، کف زنید و کف زنید

از خدا خواهیم عیدیّ، کف زنیم *** بهر صادق خواهیم عیدی کف زنیم

«خادم» تو بیا تا کف زنیم و کف زنیم *** عیدی و انعام بگیریم، کف زنیم و کف زنیم

افتخار ما همین است، کف زنیم *** کف پیوسته زنیم و کف زنیم

موسی بن جعفر علیه السلام و هارون

در بین ائمه یکی باب الحوائج باشد *** جز او کسی نیست او بابالحوائج باشد

حاجت خود را تو به این درگه ببر *** به هم راهت بگو: بابالحوائج باشد

ص: 138

هر دل بشکسته را گو به این در آید *** تا که معلوم شود باب الحوائج باشد

غم عالم اگر بر دل تو ریخته است *** همه یکجا بگو باب الحوائج باشد

گر گوئی که بود آنکه به زندان جا گرفت؟ *** گویمت: بیا تا بگویم: باب الحوائج باشد

زندان او شکنجه گهی بوده بی نظیر *** گوقتلگهی، بوده باب الحوائج باشد

نمناک و تنگ و تاریک بوده جای او *** زان مپرس قتلگه باب الحوائج باشد

هارون هر چه کرد که او تسلیم وی شود *** او نشد این خانهٔ باب الحوائج باشد

ای شیعه اگر غم زده و سوخته ای *** بگیر حلقهٔ این در باب الحوائج باشد

زندان اوبا مناجات خدا، طی می شد *** او سزابود، که باب الحوائج باشد

باب الحوائج جدّ جواد الائمّه بود *** هر دو جوادند، یکی باب الحوائج باشد

یک شب بمان در کنار مزار دو امام *** تا بدانی، این جواد و آن باب الحوائج باشد

شهادت موسی بن جعفر (علیهماالسلام)

ایّام زندانی کاظم سر آمد *** عمر زندانی کاظم سر آمد

بهر زندانی بغداد بیا گریه کنیم *** ناله های تَهِ زندان شنویم گریه کنیم

بنگر که غریبی تَهِ زندان جان داد *** آخر عمر او بود، ته زندان جان داد

آخرالأمر تنها بود و فرزندش نبود *** دل عالم سوخت که فرزندش نبود

آه و ناله کرد و تنها می بود *** زیر زنجیر جان داد و تنها می بود

ناله اش کس نشنید و برفت *** هفت سال زیر زنجیر بود و برفت

چهار حمّال بَدَنَش آوردند *** جِسم بی جان ورا آوردند

شیعیان آمده بودند به دیدار او *** دلشان سوخت ز دیدار او

جسم او را به غریبی بُردند *** گوکه آنان عرش خدا می بردند

تا سلیمان ابی جعفر آمد *** بهر حرمت به زهرا، آمد

جسم او را از قرآن کفن کرد *** هر چه داشت بهر او قربان کرد

او گفت شیعیان آزادید *** گر که تشییع کنید آزادید

زین سبب او ز غربت دور شد *** شیعیان آمدند تا ز غربت دور شد

هم کفن داشت، هم غسل و مدفون گردید *** غسل دادند بدن او و مدفون گردید

گو به شیعه بدن جدّ او پس چون شد *** او که روی زمین ماند کِی مدفون شد

گر شما گریید بر موسی حق شماست *** بر حسین گر گریید بیشتر حق شماست

گریه بر آل پیمبر خوب است *** گریه بر مظلوم تشنه خوب است

گریه کن بهر حسین تشنه لب *** گریه کن بهر اطفال تشنه لب

گریه کن بهر زینب خونین جگر *** گریه کن بهر مادر خونین جگر

گریه کن بهر سَرِ از تَن جدا *** گریه کن بهر جسم از سر جدا

ص: 139

گریه کن بر شاه لب تشنه که گفت *** اصغر من تشنه است باید چه گفت

اصغر از سوز عطش سوخته است *** گو لبانش ز عطش دوخته است

بهر اطفال حسین گریه کنید *** بهر عباس علمدار حسین گریه کنید

گریه بر زادهٔ احمد نکوست *** گریه بر هر شهیدی نکوست

رأفت علیّ بن موسی الرضا (علیهماالسلام)

ای رضا من عبد نا شایسته ام *** همه امیدم را به تو بسته ام

سال هاست می آیم بر درت *** چون گدائی می نشینم در برت

من سگ نیستم بلکه انسان لئیمم *** چون سگی می نشینم انسان لئیمم

گر برانیم باز آیم بر درت *** صورتم را سایم بر درت

همه امید من باشد نگاهی *** چیز دیگر نخواهم جز نگاهی

بارها آمده ام حاجتم را خواسته ام *** لطف تو بوده، از خدا خواسته ام

تو مرا حاجت روا کردی آقا *** راه من را باز کردی آقا

از تو خواستم تاحج بروم *** از توبوده هر چه من حج می روم

مشکلاتم را به تو می گفته ام *** درد و دل هایم به تو می گفته ام

از تو خواستم کربلائی هم شوم *** زائر آباء و ابنائت شوم

تو کرم کردی که من زائر شدم *** زائر آباء و ابناءت شدم

همه چیزم ز تو بوده آقا *** انتظارم ز تو بوده آقا

من به این درگه پناه آورده ام *** چشم امید دارم پناه آورده ام

به خدا امید من، دم مرگم این است *** که تو آیی به برم، دم مرگم این است

در قیامت تو مرا، از یادم مبر *** من به کس رو نزنم، از یادم مبر

اکنون تو را سوگند می دهم به حق مادرت *** مادرت فاطمه است به حق مادرت

از خدا خواه که شوم خادمتان *** آنچه مانده ز عمرم شوم خادمتان

خادمی ناچیز باشم آن سرا *** خادمی می کنم در این سرا

«خادم» تو از این در نا امید مباش *** این در رحمت حق است نا امید مباش

شهادت علی بن موسی الرضا (علیهماالسلام)

درطوس غریب الغربا، امام هشتم ماست *** دور از اهل و عیال است، امام هشتم ماست

بهر کشتن، وِ را به طوس آورده اند *** نِی محبّت، بهر کشتن به طوس آورده اند

او دو سال از عزیزان خود دورشده *** جگرش بهر جوادش گوخون شده

ص: 140

غم و غصّه دلش آزرده است *** غصّه های ما، دلش آزرده است

از نفاق اورا ولیعهد خوانده اند *** او نخواسته، او را ولیعهدخوانده اند

از نفاقِ عدو، دلِ اوخونین شده *** ظاهرش شاد ودلش خونین شده

بارها اوزخدا طالب مرگش بوده *** از نفاق عدو طالب مرگش بوده

شهر غربت بر او زندان شده *** آنچه دیده بدتر از زندان شده

تا که سمّی عدو آماده کرده *** او به دستش مرگ را آماده کرده

ناگهان او زجایش، برخاسته *** سوی خانه ز جایش برخاسته

زهر مأمون جانش را گرفته *** گوکه پنجاه بار جانش را گرفت

تا نشست او برخاست و برفت *** زهر کشت او را برخاست و برفت

داخل خانه برفت و بگفت *** درِ خانه ببندید و بگفت

ای اباصلت سخن با من مگو *** من سوخته ام سخن با من مگو

داخل حجره چون مارگزیده پیچید *** عمر خود را یکسره درپیچید

ناگهان دید جوادش آمد *** دل او شاد شد که جوادش آمد

فرزند پدر را در آغوش گرفت *** شاد شد، پسر او را در آغوش گرفت

در کنار پسرش جان داد و رفت *** جان به جانان داد، او برفت

شما گوئید: او غریب الغربا بود و رفت *** ما گوییم غریب الغربا کربلا بود و رفت

سر او را پسرش دامن گرفت *** کربلا سر فرزند را پدر دامن گرفت

این پسر سالم و ایمن می بود *** آن پسر تشنه و نالان می بود

این پدر در خانهٔ خود می بود *** آن پدر در بیابان می بود

«خادم» جگرم سوخت مگو *** بس کن جگرم سوخت مگو

اشک بر امام رئوف علیه السلام

(قضی شهیداً صابراً مُحتَسبا *** و هو غریب بل غریب الغربا

تقطّعت أمعؤه بالسمّ *** فداه نفسی و أبی و أمّی)

علی بن موسی الرضا ضامن است *** به زائر رؤوف است او ضامن است

زائرش را عزیز و گرامی دارد *** بهر او همّت عالی دارد

او ضمانت کرده بهر زائر خود *** وعده داده است بهر زائر خود

نامهٔ اعمال ما در دست اوست *** در مواقف کار ما در دست اوست

چون عدو بُردش در شهر غریب *** مشهد او شد در شهر غریب

مأمون خواست او را ولیعهدی دهد *** هدفش تخفیف او بود ولیعهدی دهد

هدفش با این عمل تأمین نشد *** فکر دیگر کرد و آن تأمین شد

عاقبت تصمیم قتلش را گرفت *** دانهٔ مسموم را نزدش گرفت

ص: 141

این به حال تو مناسب بوده است *** دانهٔ انگور یا خرما بوده است

الغرض مسموم شد در شهر طوس *** ناله و آهش بلند شد در شهر طوس

سَمِّ مُهلک بود، آن زهر جفا *** پنجاه بار نشست از زهر جفا

او ز آن زهر به خود می پیچید *** تا جوادش را بعد دورانی دید

او سرش بر دامن فرزند بود *** جان داد و سرش بر دامن فرزند بود

راحت از عالم دنیا گردید *** جان داد و سوی عُقبا گردید

آه از آن که سر فرزند به دامانش بود *** نالهٔ اکبر خود دید و به دامانش بود

هر مصیبت که بزرگ است بگو لاإله إلّاالله *** لا یوم کیومک یا اباعبدالله

«خادم» بسوز و امید داشته باش *** نوکری کن و امید داشته باش

شهادت حضرت رضا (علیه السلام)

آخر ماه صفر شد، بپا *** عزای علیّ بن موسی الرضا

غریب خراسان رضا شد *** عزاها بپا شد غم ما بپا شد

عزیز پیامبر رضا شد *** رضایش رضای خدا شد

پارهٔ پیغمبر ما رضا شد *** خدایش ز وی هم رضا شد

رضا بود و رضا بود و رضا شد *** به دیدار زوّار خود هم رضا شد

به گفتا که من زائرم را زیارت کنم *** به هر یک زیارت سه بارش زیارت کنم

به وقت صراط من عبورش دهم *** به میزان زیارت به وقت کتاب زیارت کنم

به جان دادنش هم زیارت کنم *** رهایش نخواهم نمود زیارت کنم

به خدا رئوف است رضا رئوف است رضا *** بیا تا زیارت رویم رئوف است رضا رئوف است رضا

غمش عالمی را غمین کرده است *** عدویِ منافق کمین کرده است

ز زهر جفا بی تاب گشته است *** ز شدّت، رضا بی تاب گشته است

در آن وقت فرزند او آمده *** به دامان گرفته سرش آمده

غریبا حسینی که مادر نداشت *** نه فرزند بلکه برادر نداشت

صورت خود به خاک سائید و بگفت *** رضایم، رضای خدایم، بگفت

غمش هر دلی را ز غصّه بسوخت *** پدرسوخت، مادرسوخت، پیمبر بسوخت

دل سنگ بسوخت بهر رضا *** بیا تسلیت گوییم به ابن الرضا

«خادم» بیا بسوزیم از بهررضا *** بگیر دامن علیّ بن موسی الرضا

ص: 142

زائر امام رضا (علیه السلام)

خوشا زائری که یارش تو باشی *** خوشا غریبی که یارش تو باشی

خوشا میهمانی که میزبانش تو باشی *** خوشا سائلی که مسئولش تو باشی

من شدم زائری که میزبانم تو باشی *** مَنَ شدم عاشقی که معشوقم تو باشی

توئی مهربان و مَنَم بی پناهی *** پناهم بده مَنَم بی پناهی

ز دور آمدم بهر تو، مهربانی *** ندارم پناهی به من ده پناهی

تو بینِ امامان امام رئوفی *** مرا ده پناهی امام رئوفی

رئوفان خطاکار را می پذیرند *** گنهکار که آید ورا می پذیرند

گفتم: کجا روی آورم از بی پناهی *** شدم راهی کوی تو، از بی پناهی

اماما مگردان ز من رو، من عاصیم *** به اینجا پناهنده ام، عاصیم

اماما رضایم رضای تو است *** پذیرم، رضایم رضای تو است

تو را انتخاب کردم از بی پناهی *** نروم جای دیگر از بی پناهی

در خانهٔ دیگری را نشاید زَنَم *** گلایه ندارم من از بی پناهی

رئوفا، پذیرم از بی پناهی *** مرا برمگردان تو از بی پناهی

مرا خادمی گیر از خادمانت *** خادمی خواهم نمود از بی پناهی

پناه به امام رؤوف

امامارحمت حق، به دستِ شماست *** خدا هر چه داده به دست شماست

همه چیز ما هم به دست شماست *** عطای خدا هم به دست شماست

همهٔ کارها به دست شماست *** هر چه ما داریم از بهر شماست

راه دیگر نیست بس راه شماست *** هر چه خواهیم همه نزد شماست

هر چه خالق میدهد بهر شماست *** همه امید ما در دست شماست

جای دیگرخبری نیست جای دیگر نرویم *** هر چه هست اینجا نزد شماست

گربه شرق و غرب عالم برویم *** خبری نیست خبر نزد شماست

چون شما هستید، صراط مستقیم *** همه خیرات، مستقیم نزد شماست

ما که گوییم: «إِهدنا الصراطَ المستقیم» *** آن صراط مستقیم نزد شماست

«خادم» راه آل الله را ترک مکن *** گو: هر خیری هست نزد شماست

ص: 143

ماه ربیع آمده بهار آمده

ماه ربیع آمد بهار آمد *** همه غم ها سر آمد بهار آمد

گلستان شد بهار ما *** غم و اندوه بگذشت بهار آمد

محرّم رفت و ماتم رفت *** همه غم های عالم رفت بهار آمد

بهار تازه و نو شد بهار آمد *** عزاداری رفت و بهار آمد

هجرت پیغمبر آغاز شد *** مدینه غرق شادی شد

علی در بستر احمد فدائی شد *** ملائک آمدند گفتند فدائی شد

خدا بر اهل آسمان ها مباهات کرد *** علی در بستر خیرالبشر فدائی شد

به قصد دادن جان جای احمد شد *** علیّ جانش اهدا کرد و جانان شد

ابوبکر در غار لرزان شد، علی فدائی شد *** علی از دادن جان شاد شد

بوبکر ایمان نداشت، لرزان شد *** این یکی ایمان داشت شادمان شد

این یکی جانش فروخت و شاد شد *** آن یکی ایمان نداشت بی جان شد

عقل گفت اینجا حق از باطل جدا شد *** هر که باطل بود از حق جدا شد

در این ماه ازدواج زهرا و علی شد *** در همین ماه عقد زهرا و علی شد

در همین ماه مرج البحرین شد *** لؤلؤ و مرجان از بحرین شد

«مَرَجَ البَحرِین یَلتَقِیان» آمد *** «بَرزَخ بَینَهُما» ملتقیان آمد

حاصل آن حسنین شد *** زینبین شد، حسنین شد

بلکه یازده نور به دنبال آمد *** آنچه باید بی امد به دنبال آمد

وعدهٔ حق به ظهور آمد *** آن که گفتند آید به ظهور آمد

ولادت امام عسکری (علیه السلام)

مولود عسکری، مبارک بادا *** والد حضرت مهدی، مبارک بادا

حضرت عسکری والد الحجّه بود *** مولدش بر همهٔ ما، مبارک بادا

والد مهدی موعود مبارک بادا *** قدمش روی زمین، مبارک بادا

ما به مهدی تهنیت می گوئیم *** قدمش بر سر ما، مبارک بادا

حضرت عسکری فرمود: ببینید او را *** مهدیم این است، مبارک بادا

او نشانِ پسرش را، داد به ما *** فرمود: این است رهبرتان، مبارک بادا

به ابوالأدیان گفت: تو او را بینی *** او امام تو است، مبارک بادا

امام عسکری شیعه را آگاه نمود *** مهدی من همین است، مبارک بادا

عسکری امام یازدهم می باشد *** مولدش هشت ربیع اول، مبارک بادا

او امام یازدهم والد مهدی بود *** مشهدش هشت ربیع ثانی، نی مبارک بادا

ص: 144

اوست فرزند امام هادی *** پدر و فرزند باشند هادی

عسکری هادی و امام هادی *** عسکری فرزند، امام هادی

همه نورند نورِ واحد اند *** این یکی عسکری، آن امام هادی

تو اگر گیر و گرفتار شدی *** بُرو نزد عسکری و امام هادی

گرغریب هم باشی، راهت دهند *** هر چه خواهی بگو به امام هادی

کس نگوید ما شیعیان را فقط راه دهیم *** هر که باشد بیاید، نزد امام هادی

هادی و عسکری در یک حرمند *** فرقی نیست بُرو نزد امام هادی

هادی و عسکری و مهدی صاحب خانه اند *** خانهٔ آنان حرم است، صاحب خانه اند

ای چه خوش ما سه امام را زیارت می کنیم *** راه دوری نرویم، سه امام را زیارت می کنیم

الغرض ما مهمان صاحب خانه ایم *** زائریم ما مهمان صاحب خانه ایم

این ولادت بهر مهدی مبارک بادا *** بهر زهرا و علی هم مبارک بادا

کف بزن کف بزن بهر مهدی بزن *** ما که شادیم همه، بهر مهدی بزن

شیعیان کف بزنید بهر مهدی بزنید *** کف پیوسته زنید بهر مهدی بزنید

کف به کف می زنیم همه کف می زنیم *** بهر مهدی می زنیم همه کف می زنیم

کف پیوسته زنید، نه که آهسته زنید *** پس بیایید کف زنید، نه که آهسته زنید

«خادم» تو هم کف می زنی؟! *** پس چرا آهسته می زنی؟!!

رحلت حضرت عسکری وامامت حضرت مهدی علیهما السلام

امام عسکری باب مهدی، حجّة بن الحسن است *** او امام قائم و ظاهر است، باب حجّة بن الحسن است

والد مهدی بود او، امام ظاهر است *** مهدی فرزند اوست، او امام ظاهر است

مادر مهدی صیقل، همسر عسکریست *** عسکری باب و صیقل، همسر عسکریست

مهدی هنگام وفات پدر، پنج ساله بود *** او آب نوشاند به پدر، پنج ساله بود

عسکری در دم آخر به مهدی گفت: ای سیّد بیا *** من عطشانم آبم بده، ای سیّد بیا

عسکری گفت: پیمبر بشارت داده *** پدرانم یکایک گفته اند، پیمبر بشارت داده

تو امامی، سیّدی، مهدی آل محمّدی *** شیعیان دانند فرزندم یکیست، از آل محمدی

آب از دست پسر خورد و گفت: فرزندم توای *** پسرش را نشان داد، گفت : فرزندم، توای

غیبتش طولانی شود، بگفتا رفتم *** او منتظر پاکی ماست، بگفتا: رفتم

غیبتش طول کشد تا غربال شویم *** او منتظر ماست، تا غربال شویم

صادق و منتظرش باش و اصرار مکن *** زهد و تقوا بگیر و اصرار مکن

هر که صادق بود او را بینند *** صادقان منتظراند، او را بینند

ره صدق را به پیما تا شوی منتظرش *** پاک و آماده بشو، تا شوی منتظرش

انتظار عاقلانه صحیح است مگو: *** ما که مردیم در این راه، حرف بیجا مگو

ص: 145

ای برادر تو صادق باش، او به دیدارت آید *** پس مگو منتظریم ما، او به دیدارت آید

گر تو صادقی، باید به بازار صادق باشی *** پس مگو صادقم من، باید به بازار صادق باشی

صادق آن نیست که به مسجد گوید *** انتظارم سر آمد، این به مسجد گوید

گر ز دنیا نماند، مگر یک روزی *** او در آید در آن یک روزی

شیعیان را بگوئید صادق باشید *** گر بمیرید هم، صادق باشید

او به من گفت گر دعائی می کنی *** بَهرِ من هم دعا کن، گر دعائی می کنی

«خادم» دعا کن به امامت او وفادار بود *** صادق آر باشی، به خدا او وفادار بود

رحلت حضرت عسکری وامامت حضرت مهدی (علیه السلام)

امام عسکری رحلت نموده *** قدم بر داخل جنّت نموده

مهدی موعود، رو بر ما نموده *** قدم بر سر و چشم ما نموده

وعدهٔ الله، بر ما آمده *** مهدیِ موعود گو خوش آمده

مصلح ما گو خوش آمده *** هر چه آورده گو خوش آمده

چشم ما روشن شده از بهر او *** دل ما شاد شده، از بهر او

گو بیاید تا ببینیم روی او *** قدمش بر چشم، ببینیم روی او

نور الله رسیده بهر ما *** مهر الله رسیده بهر ما

کرم حق فراوان شده است *** رحمت حق فراوان شده است

فیض الله فراوان شده است *** عیدی ما فراوان شده است

قدمش خوش، کرم الله است *** هر چه دارد، کرم الله است

گو که او را خدا داده به ما *** چه نکوست او نکو داده به ما

همهٔ آباء او را کشتند *** کس نیامد که وِ را نِی کشتند

پس خدا کرده ذخیره او را *** تا جهانی کند، دین او را

شیعیان کَف زنید خوش آمده *** قدمش بر چشم ما خوش آمده

یاد او یاد خدا می باشد *** ذکر او ذکر خدا می باشد

پس بیایید، ببینیم چه آورده او؟ *** هر چه آورده نیک آورده او

او امام به حق است ما می دانیم *** بهر ما آمده است، ما می دانیم

افتخار ما امامت باشد *** هر چه داریم ز امامت باشد

اصل شیعه امامت باشد *** امامت ناجی ما باشد

بی امامت همه گمراه باشیم *** ره نیابیم همه گمراه باشیم

در قیامت هر که با امامش باشد *** رَهِ جنّت بسته، تا امامش باشد

گر امام تو ابوبکر باشد *** کی خدا گفته امامت باشد

ما امام تو را کِی خواهیم *** او بلید است ما کِی خواهیم

ص: 146

گر امام تو علیّ می باشد *** همه دانند او علیّ می باشد

«خادم» امام تو، ولیّ الله است *** صاحب الأمر، ولیّ الله است

جشن امامت حضرت مهدی (علیه السلام)

قَدَمِ حجّتِ حقّ، مبارک بادا *** دست او بر سر ما، مبارک بادا

قدمش نیک، مبارک بادا *** قدم فرزند زهرا، مبارک بادا

راه را باز کنید حجّت حق آید *** راه باز است قدم او مبارک بادا

ما همه منتظر او هستیم *** گر بیاید قدم او مبارک بادا

ما آمده ایم تا قدمش را بوسیم *** بلکه رویش ببوسیم، مبارک بادا

درره اونشستیم تا بیاید بینیم *** گو بیاید قدم او مبارک بادا

چشم به راهیم ما، دررَهِ اوییم **** در رَهِ او نشینیم مبارک بادا

ما همه عاشق کویش هستیم *** در ره او نشستیم، مبارک بادا

ما نشستیم که دستش بوسیم *** گو بیاید قدم او مبارک بادا

عاشق خال لبش می باشیم *** سر کویش نشستیم مبارک بادا

هر که را عشق کسی می باشد *** به خدا عاشق اوییم مبارک بادا

تو اگر عاشق اویی بیا *** سرِ راهش نشینیم مبارک بادا

ساقی، تو کأس معین را بیار *** تا به یادش بنوشیم مبارک بادا

سر راهش نشینیم تا شاید او *** نظری بر ما کند، مبارک بادا

ناامید از او، نباشیم هنوز *** او بیاید قدمش مبارک بادا

بهر امید نشستیم سر راه *** ناامید نیستیم، قدمش مبارک بادا

ناامیدی خطری است بس بزرگ *** گر بیاید قدمش مبارک بادا

حق به ما وعده داده، ما بحقّ *** سر راهش بنشینید مبارک بادا

گر بیاید چشم ما، قابل نیست *** مشکلی نیست بیاید، مبارک بادا

گر رویم ما علامت داریم *** قدمش روی سر ماست مبارک بادا

دست لطفی به سَرِ ما بکشد *** ما قناعت کنیم، مبارک بادا

ما سَرِ راهش نشستیم آری *** تا نگاهی کند برما، مبارک بادا

راه ما بسته نباشد هرگز *** سر راهش نشینیم، مبارک بادا

ناامید هرگز نباشیم گر او *** آخرالأمر نگاهی کند، مبارک بادا

«خادم» تو نگاهش را دیدی *** پس بگو: خوش آمد مبارک بادا

ص: 147

تبریک امامت حضرت مهدی (علیه السلام)

امامت بر مهدی آل محمّد مبارک بادا *** رهبری بر مهدی آل محمّد مبارک بادا

تبریک گوییم بر احمد که مبارک بادا *** تبریک بر فاطمه گوییم که مبارک بادا

تبریک بر کلّ امامان گوییم مبارک بادا *** تبریک بر مادر و بابش گوییم مبارک بادا

تبریک بهر شیعیان نیز مبارک بادا *** تبریک بر کلّ جهان نیز مبارک بادا

او بر کلّ جهان رهبرو سالار بود *** ملائک خادم اویند مبارک بادا

او ز نسل احمد مرسل بود مبارک باشد *** دولتش حاکم بر کلّ جهان است مبارک باشد

همه دانند که او نور الهی باشد *** مهدی موعود اوست، مبارک باشد

خاندان نبوّت همه مشتاق بُدَند *** قدمش بر سر ما هم مبارک باشد

وعدهٔ حکم امامت بر کلّ جهان او دارد *** از لسان نبیّ آمده، آن هم مبارک باشد

هر امامی به ما وعدهٔ او را داده *** قدمش بر سر ما خیر و مبارک باشد

او چو آمد به جهان بهر خدا سجده نمود *** قدمش روی زمین هم مبارک باشد

قدمش روی زمین آمد و نورانی شد *** چون زمین ملک او شد، مبارک باشد

مَثَلش گو مَثَل موسی عمران باشد *** حمل او پوشیده بود، مبارک باشد

هیچ فرعونی نتواند به او دست یابد *** در پناه خدای است، مبارک باشد

یار مستضعفین باشد و بس *** همه خوبان گرد اویند، مبارک باشد

شرق و غرب عالم، بُوَد دولت او *** دولت گسترده باشد، مبارک باشد

هیچ قدرت نتواند بر او حکم کند *** حکم او حکم جهانیست، مبارک باشد

قدرت او نه چون قدرت هاست *** هر چه در عالم است قدرت او باشد

جنّ و انس و ملک بلکه جمادات همه *** همه در خدمت اویند، مبارک باشد

ای خدا باشد که ما، خدمت او هم باشیم *** دولتش را ببینیم، چه مبارک باشد

«خادم» چه نشستی آماده باش *** گر تو او را بیابی، چه مبارک باشد

شروع امامت حضرت مهدی (علیه السلام)

مهدی آل محمّد قدمت بر سر ما *** لایق وصل تو نیستیم قدمت بر سر ما

ما نباشیم شایستهٔ محضر تو *** ما سلام می فرستیم بر محضر تو

آرزوی همه این است ببینند رخ تو *** ما چه کردیم که نبینیم رخ تو

ما نیستیم شایستهٔ محضر تو *** گو چه باید بکنیم تا رسیم محضر تو

تو دعا کن که شویم شایسته *** قابلیّت بیابیم، شویم شایسته

تو هماره به ما می نگری *** به خطاها و گناهان ما می نگری

دل تو خون شده از کار ما *** تو نظاره کنی بر کار ما

ص: 148

چه کنیم؟ فساد فراوان شده *** همه جا گناه ها فراوان شده

روسیاهیم همهٔ ما چه کنیم *** دشمن آلوده نموده همه را ما چه کنیم

تو که گفتی دعا کن بهرمن *** من دعا کردم، تو دعا کن بهرمن

مَنِ آلوده دعایم کجاست؟!! *** روسیاهی زیاد است دعایم کجاست

تو که پاکی دعا کن بهر ما *** دست ما گیر و دعا کن بهر ما

تو را سوگند به حق مادرت *** دست ما گیر به حق مادرت

ما فقیریم و مسکین توایم *** بی قراریم و مسکین توایم

گر تو بر ما ترحّم نکنی *** نظرت سوی ماها نکنی

به که روی آوریم غیر از تو *** راز خود را به که گوییم غیر از تو

همه امیدمان دانیم توای *** تو غوث الأمه ای دانیم توای

پس بیا باز به ما روئی کن *** نظری بنگر و دلجویی کن

راه خیر را به ما یاد بده *** بااشاره به ما یاد بده

به خدا ما تو را داریم و بس *** راز خود را به تو گوییم و بس

گر تو دستی به سر ما نکشی *** به یتیمان خود سر نکشی

گو چه باید بکنیم آلوده ایم *** این رضای تو نیست آلوده ایم

حجة بن الحسن رحمی کن *** در دعایت به ما رحمی کن

مادرت را تو خشنودش کن *** دست ما گیر و خشنودش کن

«خادم» اصرار مکن او از کرام است *** او ز اولاد کرام است، او از کرام است

عشق به حضرت مهدی (علیه السلام)

آقا بیا تا ما همه خشنود شویم *** گر بیایی ما همه خشنود شویم

شیعیانت همه در رنج و بلا می باشند *** تو بیا بار غم را به زمین آریم و خشنود شویم

گر گناه کار و پریشانیم ما *** ما چو بینیم تو را خشنود شویم

ما دعا می کنیم از بهر فرجت *** فرج ما توئی بیا تا خشنود شویم

شیعیانت همگی غم زده اند *** قدمت بر سر ما نِه که خشنود شویم

راه امیدِ ما بسته شده، جز ز تو *** تو بیا تا همه خشنود شویم

شیعیانت همه جا مطرودند *** گر تو آیی همه خشنود شویم

خون شیعه مباح گردیده است *** چاره ای نیست بیا تا همه خشنود شویم

ما دانیم دلِت خون است ز ما *** از خدا خواه و بیا خشنود شویم

کشتن شیعه تا کِی رواست *** نظری کن به ما تا که خشنود شویم

پر و بال مان شکستند آقا *** همه جا شیعه غریب است بیا تا خشنود شویم

تو ببین کس حرفِ حق، گوش ندهد *** دور باطل همه جمعند بیا تا خشنود شویم

ص: 149

همه از باطل حمایت می کنند *** حق تویی آقا بیا تا خشنود شویم

نائب تو غریب است ببین *** حرف او گوش ندهند، بیا تا خشنود شویم

نائبت توصیه های فراوان دارد *** کس پذیرا نباشد بیا تا خشنود شویم

دل ما بین ز حسرت آب است *** چکنیم آقا بیا تا خشنود شویم

رأی مردم به باطل می رود *** تو بیا رأی بده تا که خشنود شویم

شهدا رفتند و راحت شدند *** ما که ماندیم چه کنیم؟ بیا تا خشنود شویم

خون شهدا را به استهزا گیرند *** ما چه گوییم؟ تو بیا تا خشنود شویم

همه امید ما تو هستی آقا *** گر نیایی چه کنیم؟ بیا تا خشنود شویم

رحمت حق توئی همه امید تویی آقاجان *** تو بیا بین دوستانت، تا خشنود شویم

ما که سوختیم ز گناهان زیاد *** تو که بینی چه شده؟ بیا تا خشنود شویم

ما نداریم امیدی به غیر از تو بیا *** دست رحمت بکش بر سر ما تا که خشنود شویم

ای خدا، تو نظری کن به ما از رحمت *** به ولیّت بگو بیاید تا خشنود شویم

از گناهان ما بگذر و او را برسان *** جان به لب آمده ایم، گو بیا خشنود شویم

جمعه است یادی ز آقا می کنیم

جمعه ها یادی ز آقا می کنیم *** هر چه را یاد کنیم، یادی ز آقا می کنم

یاد آقا مرا شادم کند *** یاد او هر چه کنم، شادم کند

یاد او یاد خدا می باشد *** هر چه او را یاد کنی یاد خدا می باشد

یاد او امید را زنده کند *** یاد او دل ها را زنده کند

یاد او مِهر و محبّت آورد *** یاد او ایمان و احسان آورد

یاد او یاد مظلومان بود *** یاد مظلومان یادِ وی بُود

یاد او شوق بر سر آورد *** یاد او غم را ز سر در آورد

یاد او توفیق طاعت آورد *** یاد او عشق و محبّت آورد

یاد او حال مناجات آورد *** یاد او حبّ خدا می آورد

یاد او ذکر خدا می آرود *** یاد او عشق خدا می آورد

گر که خواهی کنی خشنودش *** یاد حق کن، تا کنی خشنودش

گر که خواهی دعایت به اجابت برسد *** بهر او کن دعا، تا به اجابت برسد

یار مظلوم باش، او خشنود شود *** خصم ظالم باش، او خشنود شود

از فسادها منع نما، هر چه شود *** دیگران را هم بخوان هر چه شود

دامن فاطمه را گیر تا دعا رد نشود *** گو بهر فرزندت دعا کن تا دعا رد نشود

تو به اولاد و ارحامت بگو: *** تا توانند دعایش کنند هر چه شود

او غریب و بیابان گرد است *** خسته است او دعا کن هر چه شود

ص: 150

بین ما آید و محزون باشد *** تا توانی دعایش کن، هر چه شود

از گناهان ما غمگین است *** پس دعا کن به او، هر چه شود

او پناه ماست ما را یاور است *** پس دعایش کن، هر چه شود

دل او بر شیعیانش می طپد *** چاره ای نیست دعا کن هر چه شود

از فساد و فتنه ها غمگین بُوَد *** هر چه بیشتر می شود، غمگین شود

رمز خشنودی او این باشد *** شیعهٔ او فکر فقرا هم باشد

شیعهٔ او گرسنه بماند چه کند؟ *** گر که دستش به جایی نرسد چه کند؟

«خادم» به فکر فقرا باش و بگو *** قدر دان نعم الله باش و بگو:

ای خدا من توفیق خواهم ز تو *** دست من گیر خدا، توفیق خواهم ز تو

روز جمعه است بیا یاد مهدی کنیم

روز جمعه تعلّق به مهدی دارد *** هر چه داری تعلّق به مهدی دارد

او امام توست بیا یادش بکن *** تا توانی بیا و دعایش بکن

همه جا یاد کن از او، دعا کن به او *** نیست امامی جز او، دعا کن به او

او امام همهٔ خلق خداست *** او پناه و ملجأ خلق خداست

نعمت حق طفیل او بود *** همه چیز طفیل او بود

درِ هیچ خانه مزن باز نشود *** در مهدی را به زن باز شود

راه خود گم مکن بیراهه مرو *** او صراط مستقیم است بیراهه مرو

رحمت حق با رضای اوست بدان *** بی رضای او رحمتی نیست بدان

غوث امّت است او، تو کجا رفته ای؟ *** راه بیراهه مرو، تو کجا رفته ای؟

گر هدایت طلبی او بود هادی تو *** گر سعادت طلبی او بود هادی تو

همه چیزت ز خدا خواه به او *** هر چه خواهی ز خدا خواه به او

نکند تو جدا باشی زِ او *** تو در آن وقت نباشی ز او

تا توانی همه چیزت به او پیوند کن *** نکند دور شوی، به او پیوند کن

زندگی تو مرضیّ امامت باشد *** همه چیزت مرضیّ امامت باشد

تو اگر اهل دیانت باشی *** غم مخور، مرضیّ امامت باشی

رفت و آمد مکن با اهل گناه *** ور نه تو نیز شوی اهل گناه

تو اگر مثل جماعت باشی *** در قیامت با جماعت باشی

جماعت فاسدند در این زمان *** دین خود را حفظ کن در این زمان

دیانت کار سختی بود، در این زمان *** دین تو همراه سختی بود، در این زمان

گر بخواهی که آزاد باشی *** ز خدا دوری، گر آزاد باشی

گر که دین و خدایت خواهی *** شهوات را رها کن، گرخدایت خواهی

ص: 151

دین خود را به خدایت بسپار *** هر چه داری به خدایت بسپار

تا خدا دین تو را حفظ کند *** دزد دینت زیاد است، تو را حفظ کند

«خادم» امامت را فراموش مکن *** او ماءِ معین است، فراموش مکن

هر چه داری تو از او داری *** گر وساطت نکند او، چه داری

یادی از امام زمان (علیه السلام)

حجة بن الحسن المهدی بیا *** ای امام منتظر مهدی بیا

عالم پر از ظلم شده مهدی بیا *** حق پنهان شده مهدی بیا

ظلم آشکار شده مهدی بیا *** فساد فراوان شده مهدی بیا

منکرات آزاد شده مهدی بیا *** گناهان فراوان شده مهدی بیا

باطل ها رائج شده مهدی بیا *** گناه آزاد شده مهدی بیا

دنیا پر از فساد شده مهدی بیا *** دشمن فراوان شده مهدی بیا

شیعه غریب شده مهدی بیا *** خون او حلال شده مهدی بیا

حرام فراوان شده مهدی بیا *** حلال نایاب شده مهدی بیا

ربا شغل مردم شده مهدی بیا *** حرام ها حلال شده مهدی بیا

شیعه گرفتار شده مهدی بیا *** زندگی سخت شده مهدی بیا

دنیا تاریک شده مهدی بیا *** عالم پر از ظلم شده مهدی بیا

حامی دین کم شده مهدی بیا *** باطل مسلّط شده مهدی بیا

شیعه بی تاب شده مهدی بیا *** دیانت سخت شده مهدی بیا

حق و باطل مخلوط شده مهدی بیا *** حامی حق کم شده مهدی بیا

شیعه را نیست پناهی مهدی بیا *** کار بر او سخت شده مهدی بیا

آه مظلوم زیاد است مهدی بیا *** کس طرفدار او نیست مهدی بیا

کس طرفدار حق نیست مهدی بیا *** ظلم فراوان شده مهدی بیا

همه فاسد شده اند مهدی بیا *** تابع ظلم شده اند مهدی بیا

گر نیایی چه کنیم مهدی بیا *** بی پناهیم بیا مهدی بیا

ما نداریم، جزتو مهدی بیا *** جزتویاری نداریم مهدی بیا

شیعه منفور شده مهدی بیا *** کار بر او سخت شده مهدی بیا

هوس آزاد شده مهدی بیا *** دین منفور شده مهدی بیا

حق نمی گویدکسی، مهدی بیا *** باطل آزاد شده مهدی بیا

راه ما باشی شده مهدی بیا *** شیعه درمانده شده مهدی بیا

جز تو یاری کنی، مهدی بیا *** از خدا خواه فرجت، مهدی بیا

سوگند به جان مادرت مهدی بیا *** همه در تاب و تبند مهدی بیا

ص: 152

دل ها مرده شده مهدی بیا *** از فساد خسته شده مهدی بیا

راه حق بسته شده مهدی بیا *** باطل آزاد شده مهدی بیا

از خدا خواه و بیا مهدی بیا *** تا به کی منتظری مهدی بیا

گر نمی آیی دعا کن بهر ما *** یا به داد ما برس مهدی بیا

پاسخ حضرت مهدی (علیه السلام)

ای که گویی: بیا بیا تو بیا *** راه حق پیما و نزد ما بیا

تا توانی دستی گیر و بیا *** راه حق را مستقیم گیر و بیا

از خطاهایت جدا شو و بیا *** روی خود سوی ما کن و بیا

توبه کن از کار خود، راحت بیا *** کار خود اصلاح کن راحت بیا

اینقدر مگو دیگر بیا بیا *** راستگو باش و گو بیا

کی خودت را بهر ما آماده کردی *** بهر میهمان کی غذا آماده کردی

بی خود از میهمان دعوت مکن *** بی جهت اصرار بر میهمان مکن

راه ما راه خداست تو بدان *** حرف ما حرف خد است تو بدان

تو به کار خود مشغول باش *** خواستهٔ حق را نگر، باهوش باش

امر حق در هر زمانی رخ دهد *** تو بدان حتماً به گوش تو رسد

گر بیاد ما بُدی در زندگی *** این همان است رسم بندگی

انتظارت گر رضای حق بُود *** بندهٔ حق باش رضای حق بود

انتظار ما عبودیّت بُود *** رمز خلقت عبودیّت بود

دعوی بیجا مکن راستگو به ما *** هر چه هستی همان را گو به ما

با تکلّف کی کسی صادق بُود *** با نفاق کی کسی عادل بود

راه ما هست راه صادقین *** شیعهٔ ما در راه صادقین

ما شما را کِی فراموش کرده ایم *** کی مراعات شما نِی کرده ایم

گر نبودید این چنین در یاد ما *** گر نداشتید بر سر خود دستِ ما

دشمنان نابود می کردندتان *** دشمنی ها دربدر می کردندتان

ما شما را تاکنون حامی بُدیم *** در حوادث هم چنان یاری بُدیم

«خادم» راست بگو با آقای خود *** عهد خود مشکن با آقای خود

صدق خود را در عمل اظهار کن *** عشق خود را این چنین آشکار کن

ص: 153

شوق لقای مهدی (علیه السلام)

ما محبّان مهدی هستیم، تا بیاید *** ما دعا می کنیم تا مهدی بیاید

او فرمود: هرگاه دعا می کنی بهر من دعا کن *** من دعا کردم بهر او تا بیاید

صبح جمعه در دعای ندبه، دعا کردیم ما *** نیمه شب هم دعا می کنیم تابیاید

بعد هر نماز گوییم از نیاز: ای خدا اوبیاید *** درفراغت ها دعا می کنیم تابیاید

در سلام بعد از هر نماز او را سلامی می دهیم *** ازخدا درخواست می کنیم، تا بیاید

در گرفتاری، او را می خوانیم تا شفیع ما شود *** از خدا درخواست می کنیم تا بیاید

وقت بیچارگی ندا می کنیم، بلکه ما را بنگرد *** از خداوند فرجش خواهیم، تابی اید

ما در حقّش دعا می کنیم، بلکه بیاید *** انتظارش می کشیم، تا بیاید

او رئوف است بیاید، ما دعایش می کنیم *** ما خطا کاریم چه کنیم کاش بیاید

با خلوص او را بخوانیم، بهر دنیا نخوانیم *** اهل دنیائیم ما، ای کاش بیاید

گر بیاید کار بر ما سخت شود، ما چه کنیم؟ *** توبه باید بکنیم خدایا کاش بیاید

طاقت حکم او را که دارد؟ آماده شویم *** باید، از دنیا بگذریم، ای کاش بیاید

گر بیاید اشرافی گری نبود، چه کنیم؟ *** چاره ای نیست دست بردارید، تا بیاید

گر بگوید: این مال حرام است، چه باید بکنیم؟ *** چاره ای نیست از دنیا بگذریم، تا بیاید

پس چه خوب است هم اکنون بگذریم تا بیاید *** اصلح این است، بگذریم، تابی اید

خادمانش همه نیکویند، اهل ایمان و صلاح اند *** تو بیا اهل صلاح باش، ای کاش بیاید

ترسم آن که بیاید او را نپذیری، چه کنی؟ *** پس تو اهل صلاح باش تا بیاید

گربیاید و گوید: از ما نیستی چه کنیم؟ *** پس اکنون ببین اهل که هستی؟ تا بیاید

گر مردی و نیامَد، چو آمد چه کنی؟ *** دعا کن بازگردی به دنیا، تا بیاید

گر که آمد، تو نبودی و رفتی ز دنیا، چه کنی؟ *** پس دعا کن بپذیرد تو را، ای کاش بیاید

چاره ای نیست باید اهل صلاح باشیم تا بیاید *** گر که بودی غم مخور او بیاید، ای کاش بیاید

صادق آل محمّد فرمود: باتقوا باش و منتظر باش *** ور نه نباید گویی: منتظرم، ای کاش بیاید

«خادم» راستگوباش، مگو: منتظرم آقا بیاید *** تو اگر صالح شدی بگو: ای کاش آقا بیاید

انتظار و دعا و آمادگی

انتظار مهدی فرج منتظر است *** این عبادت فرج منتظر است

شب و روز دعا کن مهدی بیاید *** منتظرباش آماده باش مهدی بیاید

بَهر چه نشسته ای بیا تا او را بجوییم *** همه جا گردیم تا او را بجوییم

از خدا خواه تا او را بجوییم *** جستجو کن تا او را بجوییم

او خود فرمود: بهرمن دعا کنید *** هردعایی می کنید بهرمن دعا کنید

ص: 154

گفتم: آری روی چشمم دعایت می کنم *** هر چه یادم بود، من دعایت می کنم

گفتم: آیا تو مرا لایق ندانی؟ *** گوشه چشمی نمایی مرا لایق ندانی؟

گفت: آری لایقت دانم لبخندی زنم *** تو همین بس کن، تا من لبخندی زنم

گفتم: بس کردم چه شیرین بود لبت؟ *** لب دیگر دِه به من شیرین بود لبت

گفتم: کجا بینم تو را بعد از این؟ *** گفت: مانعی نیست بینی بعد از این

گفتم: حرم جدّت بیایم بینمت؟ *** گفتا: بیا بلکه بیایم بینمت

گفتم: عرفات آیم آیا بینمت؟ *** گفتا: بیا من هستم شاید بینمت

گفتم: کجا دیگر تو را خواهم دید؟ *** گفتا: هر کجا خواهی بیا خواهی دید

گفتم: دعا کن تا من پاک شوم؟ *** گفتا: دعا کردم بیا خواهی دید

گفتم: فراق طولانی شده؟ *** گفتا: دعا کن بیا خواهی دید

گفتم: نکند رو سیاه گردیده ام؟ *** گفتا: رو سیاه نیستی مرا خواهی دید

گفتم: امید من توئی مولای من؟ *** گفتا: دعا کن مرا خواهی دید

گفتم: فراغت مرا آزرده است؟ *** گفتا: مَهَراس مرا خواهی دید

گفتم: ازگناه خود شرمنده ام؟ *** گفتا: در رحمت باز است مرا خواهی دید

گفتم: ترس از عاقبت خود دارم؟ *** گفتا: مَهَراس مرا خواهی دید

گفتم: وقت مردن سربه من می زنی؟ *** گفتا: در آن وقت مرا خواهی دید

گفتم: بعد مردن چه آید بِه سَرَم؟ *** گفتا: کریم است خدا مرا خواهی دید

گفتم: قیامت پناه من کیست؟ *** گفتا: حاکم رحیم است مرا خواهی دید

گفتم: خادمم من نگاهی کن به من؟ *** گفتا: خادمی کن، مرا خواهی دید

وظایف شیعه در زمان غیبت امام زمان (علیه السلام)

زمان غیبت است ما چه باید بکنیم؟ *** ما که آقا نداریم، چه باید بکنیم؟

از امام خود به خواهید چه باید بکنیم؟ *** ما گرفتاریم ندانیم چه باید بکنیم؟

گفتا: دین خود حفظ کنید، تا بگویم چه کنید *** گفتم: فساد زیاد است چه باید بکنیم؟

گفتا: از فساد دور شوید تا گویم چه کنید *** گفتم: فساد همه جا را گرفته، چه کنیم؟

گفتا: نومید مشو نجات از خداست مگو چه باید بکنیم *** گو: خدایا تو مرا حفظ کن، چه باید بکنیم

گفتم: به خدا گفتم: تو مرا حفظ باید بکنی *** گفتا: همواره بگو: خدایا، چه باید بکنیم؟

گفتم: غفلت ما زیاد است از خود ترسم *** گفتا: همه چیزت به خدا واگذار، نگو چه باید بکنیم

گفتم: من از عاقبت خود ترسم *** گفتا: حُسنِ عاقبت خواه نگو چه باید بکنیم

گفتم: از فسادها دلم آب شده؟ *** گفتا: پس دلت پاک شده، نگو چه باید بکنیم

گفتم: اهل بدعت فراوان شده اند؟ *** گفتا: راه آنان ببند، نگو چه باید بکنیم

ص: 155

گفتم: دشمنان فراوان شده اند؟ *** گفتا: چنین بوده و هست، نگو چه باید بکنیم

گفتم: دشمنان بین ما آمده اند؟ *** گفتا: طردشان کن، نگو چه باید بکنیم

گفتم: کسی یاور من نیست چه باید بکنم؟ *** گفتا: یاور تو منم، نگو چه باید بکنیم

گفتم: کسی از من حمایت نکند، چه باید بکنم؟ *** گفتا: مترس من حمایت می کنم، نگو چه باید بکنیم

گفتم: مرکز شیعه شده ضدّ شیعه چه کنیم؟! *** گفتا: خطر این است به فریاد رسید، نگویید چه باید بکنیم

گفتم: منکر حکم خدا و غدیر می شوند؟! *** گفتا: طرد آنان واجب است، نگویید چه باید بکنیم

گفتم: دل ما در این حادثه خونین گردید؟! *** گفتا: همان است که گفتم، نگویید چه باید بکنیم

گفتم: حوزه علمیّه آلوده شده چه باید بکنیم؟ *** گفتا: اصلاح واجب است، نگویید چه باید بکنیم

گفتم: اعاظم مصلحت اندیشی می کنند؟ *** گفتا: کار از کار گذشته، نگویید چه باید بکنیم؟

گفتم: حفظ حرمتها واجب است من چکنم؟ *** گفتا: با حفظ حرمت بگو، نگو چه باید بکنم

گفتم: حرف من مسموع نباشد چکنم؟ *** گفتا: تکلیف تو این است، نگو چه باید بکنم

گفتم: ترسم بگویند: تو را چه به این کار باشد؟ *** گفتا: مترس اصرار کن، نگوچه باید بکنم

گفتم: آیا شما از ما حمایت خواهید نمود؟ *** گفتا: تاکنون من حمایت نمودم، نگو چه باید بکنم

عشق ملاقات امام زمان (علیه السلام)

رُؤیتُ و دیدن نور خدا شیرین است *** در کنار نور نشستن بسی شیرین است

لایق دیدن رویش شدن شیرین است *** نور ماه در شب چارده بسی شیرین است

رؤیت خال لب او همی شیرین است *** سخن او شنیدن همی شیرین است

عشق مهدی به دل داشتن شیرین است *** در کنارش نشستن بسی شیرین است

کسب خشنودی او شیرین است *** دیدن روی او شیرین است

چون که خشنودی او شیرین است *** تو بیا خدمتی کن شیرین است

گر اطاعت کنی، شیرین است *** تومکن، اصراربدان شیرین است

خود اگر آیدت شیرین است *** تو به کارت برس شیرین است

باطنت را صفا ده که آن شیرین است *** گررضا باشد زتو، شیرین است

تو بدان لبخند او شیرین است *** گرزتو راضی شود شیرین است

گر که راضی شود شیرین است *** انتظارش به خدا شیرین است

گر ببینی و را، شیرین است *** منتظر آماده است، شیرین است

گر که آماده شوی شیرین است *** فرجش را بخواه بخدا شیرین است

لایق دیدار شو که آن شیرین است *** از حرام دوری کن شیرین است

گر نظر بر تو کند شیرین است *** شبهه ناک را نخورشیرین است

دل خود پاک کن که آن شیرین است *** خود را آلوده مکن شیرین است

گر آلوده نشوی شیرین است *** خیرخواه همه باش شیرین است

ص: 156

گر تواضع کنی، شیرین است *** کینه در دل مگذار شیرین است

خوب و بد را دعا کن، که آن شیرین است *** دردِ دل با خدا کن شیرین است

از خدایت گلایه مکن شیرین است *** کم سخن، گو، که آن، شیرین است

گر تکلّم نکنی شیرین است *** راز خود را مگو شیرین است

بس به او روی بکن، شیرین است *** گر به او پناه ببری شیرین است

گر سخن داری به من گو، شیرین است *** راز کس فاش مکن، شیرین است

انتظار فرج

انتظار فرج، فرجی، می باشد *** تو دعا کن، فرجی می باشد

دعای فرج خود فرجی می باشد *** هر چه خواهی ز خدا خواه فرجی می باشد

گر شیعه یکایک بخواهند فرجش *** بر جملٔه آنان فرجی می باشد

هر شب و روز بخواهید فرجی از خدا *** فرج آل محمّد، فرجی می باشد

تو بدان حضرت مهدی فرمود: *** تو دعا کن برای فرجم، فرجی می باشد

گر تو خواهی فرج حضرت مهدی بدان *** او دعا گوی تو باشد، فرجی می باشد

غافل از نور الهی مشو تو هرگز *** تا به خواهد تو را، فرجی می باشد

تو چرا غافل از نور خدا می باشی *** نور او راهگشای است، فرجی می باشد

تو دعا کن به او، او نظرت می کند *** نظر او به ماها، فرجی می باشد

تو دعا کن ز فساد دور شوی *** که اگر دور شوی فرجی می باشد

راه تقوا به پیما تا به مقصد برسی *** قلب مولای خود شاد کن فرجی می باشد

او به دوستان وفادار بُود *** تو وفا کن به او فرجی می باشد

گر وفادار بُدی تا آخر عمر *** به لقایش برسی، فرجی می باشد

غم مخور وقت ظهور، زنده شوی *** باوفاست او فرجی می باشد

گر که خواهی ز فساد دور شوی *** یاد او کن که آن هم فرجی می باشد

یاد مهدی کن، غمت را می خرد *** هر چه خواهی ز او خواه فرجی می باشد

کس نداند که وقت ظهور کی باشد *** گر دعا می کنی بدان فرجی می باشد

عاشق نور جمالش اگر هستی تو *** مدد از او بخواه، فرجی می باشد

«خادم» تو بپوش لباس تقوا را *** گر بپوشی بدان، فرجی می باشد

انتظار چیست بر ما بگو؟

انتظار مهدی چه نکوست بر اهل وفا *** انتظار مهدی می کشند همهٔ اهل وفا

ص: 157

انتظار فرجش هم فرج است *** انتظار فرج، از اهل وفاست

ما همه منتظرانیم به لفظ *** انتظار صحیح انتظار اهل وفاست

همه امید وفا، از وی داریم *** ما وفادار نباشیم، او اهل وفاست

ما اگر اهل وفا و صادق باشیم *** او وفادار بود، او اهل وفاست

انتظارش شرائط دارد *** گرنداری شرائط، نیستی اهل وفا

پس بیا تا بشویم اهل وفا *** هر چه خواهد کنیم و شویم اهل وفا

این وفاداری نباشد که گوییم: بیا *** تو وفادار شو، تا شوی اهل وفا

او وفادار بود، با اهل وفا *** من و تو نیستیم اهل وفا

همگی بیمار و خسته ایم *** همه دل به دنیا بسته ایم

اهل دنیا شده ایم، دنیا خواهیم *** هر چه خواهیم، بهر دنیا خواهیم

او وفادار بود ما شرمنده ایم *** ما نبودیم وفادار ما شرمنده ایم

بهتر آن است که گوییم: آقا *** همه شرمنده ایم، بیا ای آقا

تو دعا کن تا ما خوب شویم *** روی خود سوی حق آریم خوب شویم

پس از آن منتظر مهدی شویم *** با وفا باشیم و منتظر مهدی شویم

بی وفایی کرده ایم ما را ببخش *** ما که محروم شدیم، ما را ببخش

ای خدا، تو به فریاد بِرَس *** تو که دانی حال ما را، به فریاد برس

ما گنهکار و شرمنده ایم *** تو به ما روی کن، شرمنده ایم

راه امید ما به تو باز بُوَد *** در نومیدیَت بسته بود

تو بیا راه ما را باز کن *** در امید روی ما باز کن

تو ببخشای خطاهای مرا *** ننگر تو خطاهای مرا

همه امید ما عفو تو است *** جرئت ما به گناه، عفو تو است

«خادم» تو چگونه منتظری؟ *** هر چه خواهی کنی، منتظری؟

پس بیا عفو خدا را به طلب *** پس از آن ظهور آقا به طلب

جمعه روز انتظار مهدی بود

جمعه ها یاد مهدی کن او امام تو است *** یاد او شیرین است او امام تو است

جمعه ها فضل او گو او امام تواست *** توباید فضل اوگوئی، اوامام تواست

جمعه ها از ظهورش بگو او امام تو است *** جمعه ها از قیامش بگو، او امام تواست

جمعه ها بهر ظهورش دعا باید کنی *** جمعه ها آماده شو او امام تواست

جمعه ها توسّل کن به او تا او بیاید *** جمعه ها آماده باش او امام توست

گر که گوئی بیاید راست گو بهر او *** دعوت کاذب مکن او امام توست

گر که دعوت می کنی آماده باش *** ور نه کاذب باشی او امام توست

ص: 158

بس دعا کن بیاید اصرار مکن *** از خدا خواه بیاید او امام توست

اصرار مکن کار او دست خداست *** با ادب باش در سخن، او امام توست

مصلحت گر بود، با اِذنِ خدا می آید *** بی جهت اصرا مکن، او امام توست

احترامش بر همه واجب و لازم است *** حرمتش حفظ کن، او امام تو است

نیمه شب برخیز و بهرش ناله کن *** از خداوند فرجش را بخواه، او امام توست

او فرمود: گر دعا می کنی بهر من هم دعا کن *** نیمه شب باشد دعایت، بهر من هم دعا کن

دعای فرج او، فرج باشد بهر ما *** پس فراموش مکن، بهراوهم دعاکن

آه نیمه شب، حَلِّ مشکل ها کند *** گر دعا می کنی، بهر او هم دعا کن

هَمِّ تو فرجِ آل محمّد باشد *** گر که حال دعا یافتی، بهر او هم دعا کن

این خبر را به دوستان هم بگو: *** بهر هر چه دعا می کنی، بهر او هم دعا کن

مانع فَرَجِ او شما می باشید!!! *** کار خود اصلاح کن، بهر اوهم دعا کن

صادق آر باشی دعایت می خَرَند *** گر که صادق هستی، بهر او هم دعا کن

«خادم» تو روز و شب بهر مهدی دعا کن *** من گویم: به حق مادرش بهراودعا کن

جمعه وقت یاد مهدی باشد

یاد مهدی دل ما روشن کرد *** یاد او عقل ما روشن کرد

یاد او یاد خدا می باشد *** غم او غم ما می باشد

ما همه منتظر او هستیم *** سر راه بَهرِ او بنشستیم

بلکه آید رُخ ماهش بینیم *** رُخ زیبای او را بینیم

ای خدا تو نشان ده رویش *** تا که بینیم جمال رویش

گر نگاهش بیفتد بهر ما *** نظر لطف نماید بهر ما

او فرزند رئوفان باشد *** خود او نیز ز رئوفان باشد

ما لایق دیدار او نیستیم *** جز لطفی کند، لایق او نیستیم

او بحر عطا می باشد *** قطره ای هم سهم ما می باشد

بَهرِ آن قطره نشستیم سرِ راه *** بهر امید نشستیم سرِ راه

بلکه آید نظری بر ما کند *** ما گداییم، نظری بر ما کند

سر راهش نشینیم شاید *** تا که احسانی کند او شاید

بهر امید نشستیم اینجا *** ما منتظریم نشستیم اینجا

سَرِ راهت نشستیم بیا *** بهر امید نشستیم بیا

گو که لایق نباشیم بیا *** کرمی کن به ما و بیا

ناامیدی حرام است آقا *** بهر امید نشستیم آقا

لایق شأن تو نیستیم آقا *** چه کنیم لایقت نیستیم آقا

ص: 159

پای خود را گذار بر چشم ما *** قدمی آهسته زن بر چشم ما

ما گرفتار مِهرِ توئیم *** هر چه هستیم ز مهر توئیم

«خادم» سر راهش بنشین *** آخر آید سَرِ راهش بنشین

وعدهٔ او حق است سر راهش بنشین *** چشم بیانداز و سر راهش بنشین

جمعه ها روز مهدی بود

روز جمعه تعلّق به مهدی دارد *** هر چه داریم تعلّق به مهدی دارد

دین ما نیز تعلّق به مهدی دارد *** رحمت حق تعلّق به مهدی دارد

گر تو از حق ترحّم خواهی *** کرم حق تعلّق به مهدی دارد

او صراط مستقیم دین است *** راه حق هم تعلّق به مهدی دارد

گر که خواهی هدایت یابی *** نور حق هم تعلّق به مهدی دارد

گر تو خشنودی الله خواهی *** خشنودی او تعلّق به مهدی دارد

گر تو از حق برکت می خواهی *** برکات هم تعلّق به مهدی دارد

گر که خواهی رسی به درجات *** کار خود سخت مکن به مهدی تعلّق دارد

هر چه از حق طلبی تو بدان *** دادن آن تعلّق به مهدی دارد

درِ رحمتِ حق اوست بدان *** هر چه خواهی تعلّق به مهدی دارد

آبرو گر بخواهی نزد خدا *** چاره ای نیست تعلّق به مهدی دارد

با رضای او، خدا رحمت کند *** پس بدان رحمت حق، تعلّق به مهدی دارد

عاشق آر خواهی شوی آهسته گو *** عشق حق هم تعلّق به مهدی دارد

بهتر آن است که نخست او را بینی *** زان که هر چیز تعلّق به مهدی دارد

از امامت بخواه تا به درگاه خدا چانه زند *** چون که هر چیز تعلّق به مهدی دارد

بی رضای امامت چه خواهی از خدا؟ *** هر چه خواهی تعلّق به مهدی دارد

گر قبولی اعمال ز خدا می خواهی *** هر قبولی تعلّق به مهدی دارد

تو اگر مرگ راحت طلبی *** راحت مرگ تعلّق به مهدی دارد

گر تو از قبر هراسی داری *** راحت قبر تعلّق به مهدی دارد

از حساب قیامت اگر می ترسی *** بخشش حقّ تعلّق به مهدی دارد

از صراط گر که ترسی گذری *** گذر از آن تعلّق به مهدی دارد

گر بهشت برین می طلبی *** چاره ای نیست تعلّق به مهدی دارد

گر تو حشرِ با آل محمّد خواهی *** چاره ای نیست تعلّق به مهدی دارد

هر امامی قائد امّت خود می باشد *** قائد جنّت اگر خواهی تعلّق به مهدی دارد

در بهشت گر بخواهی همنشین پیمبر باشی *** راه تو باز نشود تعلّق به مهدی دارد

«خادم» تو دست از مهدی بر مدار *** چون که هر چیز تعلّق به مهدی دارد

ص: 160

برکات انتظار مهدی (علیه السلام)

آقا تو کجایی یادت برکاتی دارد *** ما منتظریم بیایی نامت برکاتی دارد

انتظار مهدی برکاتی دارد *** تو دعا کن برکاتی دارد

از عبادات بزرگ است انتظار مهدی *** انتظارش، برکاتی دارد

انتظارش فرج ما باشد *** تو دعا کن، برکاتی دارد

بهترین کار تو در روز و شب *** انتظار است، برکاتی دارد

هر چه خواهی زخدا خواه و بگو *** فرجش نزدیک کن، برکاتی دارد

هر دعایی کنی، فرجش را بخواه *** فرج او فرج توست، برکاتی دارد

مشکلی گر که داری، به او گو وبس *** او امام توست، دعایش برکاتی دارد

فرج آل محمّد، فرج ماست بدان *** خیر ما این است، برکاتی دارد

گر که خواهی حضورش برسی وقت قیام *** فرجش را بخواه، برکاتی دارد

اعظم از هر عبادت، انتظار فرج است *** فرجش را بخواه، برکاتی دارد

گر که عدل و داد و احسان خواهی *** فرجش را بخواه، برکاتی دارد

گر که خواهی ظلم از بین برود *** فرجش را بخواه، برکاتی دارد

گر که خواهی برکات نازل شود *** فرجش را بخواه، برکاتی دارد

دولت عدل الهی، تو گر می خواهی *** دعای فرجش را بخوان، برکاتی دارد

گر که مظلوم و بیچاره شدی *** دعای فرجش را بخوان، برکاتی دارد

اوّل صبح ز خدا خواه گو مهدی بیآید *** بهترین وقت است، برکاتی دارد

شب که می خوابی بگو: فرجش را برسان *** زیر لب گو و بخواه، برکاتی دارد

تو بدان خیر دارین به دست او بُود *** او ولیّ خداست، برکاتی دارد

ای چه نیکوست که او را بینی *** دیدن او چه نیکوست، برکاتی دارد

یاد او یاد خداست، یاد خدا یاد اوست *** گر خدا خواهی، یادش کن، برکاتی دارد

مال و حال و خُلق خود نیکو کن *** تا رسی خدمت او، برکاتی دارد

ای چه خوش بود که دیدمش نزد رکن یمان *** لبخندی زد و رفت، برکاتی دارد

من که دیگر ندیدم رویش *** جز شبی گفت دعا کن، برکاتی دارد

ای خدا راه مگر بسته شده *** که ببینم رخش، برکاتی دارد

آخر عمر شده، راه من بسته شده *** ز کرم باز کن تو، برکاتی دارد

تا نبینم رخ او را نروم از دنیا *** تو کریمی نشان ده، برکاتی دارد

«خادم» تو چرا زخدا مأیوس شده ای؟ *** او کریم است نشانت دهد، برکاتی دارد

ص: 161

جمعه و دیدار مهدی

جمعه ها یاد تو باشم چه کنم؟ *** انتظارم همین است چه کنم؟

هر جمعه نگاهی به خورشید دارم *** فکر خود سوی تو دارم چه کنم؟

هر چه صبر کردم چشمم خسته شد *** با خودم وعده نمودم چه کنم؟

روز برآمد ظهر شد، بهر نماز آماه شدم *** برکات نزدیک شد، گفتم: چه کنم؟

روز تمام شد، وقت عصر شد، همه رفتند *** مانده بودم سر راهت، چه کنم؟

تا که شب شد، تاریک شد مانده بودم هنوز *** سرِ راهت بودم نگاهم به راه بود چه کنم؟

ناامید گشتم، بازگشتم، گفتم جمعهٔ دیگر آیم *** سر راهت نشینم چشم بدوزم چه کنم؟

جمعه ها این چنین بگذشت نا امیدت نشدم *** باز آمدم سَرِ راهت نشستم چه کنم؟

چکنم عاشقم من کمرم خم شده طاقت ندارم *** آروزیم هست بیایی با خودم گویم: چه کنم؟

تو که لبخندی زدی من دیدمت چون نیایی؟ *** گر چه آلوده شدم، باز آروز دارم، چه کنم؟

گر به بیداری نیایی قانعام در خواب بیایی *** هر چه می خوابم به خود وعده دهم، چه کنم؟

در خواب آمدی یکشب، به من گفتی دعا کن *** چه شده دیگر نیایی انتظار دارم، چه کنم؟

تو دعا کن این بار، من دعا کردم: خداوندا *** انتظار دارم، امیدوارم، چه کنم؟

تا که عمر دارم دعایت می کنم، *** نیمه شب ها یادت می کنم

انتظار دارم، امیدوارم، چه کنم؟ *** خدا داند جمالت شیرین بود شاد شدم

لذّت دیدار اسیرم کرد، خدایا چه کنم؟ *** ترسم آن که عمرم سر آید نابینا شوم

دیگر نبینم روی ماه تو را، گو چه کنم؟ *** امید دارم شاید بیایی، نا امیدی گناه است

گر نمی یایی خبر ده بگو: من چه کنم؟ *** من چنین خواهم نمود، انتظار دارم بیایی

انتظار سخت است، سر راه نشستم، چه کنم؟ *** به خودم گویم: بیاید او، شاید بیایی

عشق تو ماتم نموده، دل من را ربوده چه کنم؟ *** چاره ای نیست به خود وعده دهم، شاید بیایی

تا ابد گر باشم می نشینم سر راهت چه کنم؟ *** با خودم گویم: تو کریمی بهر من، شاید بیایی

چهرهٔ ماهت مرا شیفته نموده آقا چه کنم؟ *** تو کریمی سر راهت نشستم شاید بیایی

چاره ای نیست که سوگند دهمت چه کنم؟ *** دل این سوخته دل را مسوزان، منتظرم شاید بیایی

منکرینت مرا خسته نمودند چه کنم *** ما همه منتظریم سر راهت نشستیم، شاید بیایی

من که غیرتو امامی ندارم، گو باید چه کنم؟ *** ناامید نیستیم سرِ راهت نشینیم، شاید بیایی

تو جوابی به ما دِه تا بگوییم چه کنم *** هر چه گوییم نپذیرند، انتظار داریم شاید بیایی

«خادم» چقدر اصرار مکن؟ او خود داند، چه کنم *** چکنم تنهایم من، با خودم گویم: شاید

بیایی گر نیایی دست من نیست من چه کنم

ص: 162

اشک مهدی بر مظلوم کربلا

اشک مهدی صبح و شام جاری بُوَد *** حزن او بر جدّ خود باقی بُوَد

ای دریغا من نبودم کربلا جانم دهم *** جانفشانی کنم کرببلا جانم دهم

روزه گار مرا تأخیر انداخته است *** اشک وآهم به تأخیرانداخته است

هر چه عمرم به درازا آید *** سوزم و سازم و اشکم آید

من بَهر بی کسی جدّم سوزم *** اشک می ریزم و من می سوزم

بهر عباس عمویم همی گریه کنم *** بهر سقّایی او سوزم و گریه کنم

با لب تشنه عمویم سقّائی نمود *** دست نداشت عمویم سقّائی نمود

ناامید شد عمویم چو از سقّائی *** او خجل شد و نشد سقّائی

گفت: برادر تو بیا دریابم *** دست ندارم تو بیا دریابم

وعدهٔ آب دادم به سکینه چه کنم؟ *** من که آبی ندارم اکنون چه کنم؟

الغرض من بهر نومیدی عمّم سوزم *** هر کجا نام او برده شود می سوزم

هر کجا شیعیان بهر او اشک بریزند *** من همانجا حاضرم، اشک بریزم

هر که بر جدّ غریبم سوزد *** من در آن جا قلبم سوزد

بهر اطفال جدّم سوزم *** اشک می ریزم و هم سوزم

العطش گفتن آنان مرا سوخته است *** ناله و گریهٔ آنان مرا سوخته است

غم عمّه مرا سوخته است *** غصّه هایش مرا سوخته است

شیعیان را بگویید همی گریه کنند *** یادی از عمّهٔ من کرده، همی گریه کنند

شیعیان را بگویید به زیارت بروند *** کربلا جمع شوند و همی گریه کنند

من شب جمعه حرم می باشم *** گو بیایند بهر او گریه کنند

انبیا هم در آن شب جمعند *** اشک و زاری کنند گریه کنند

شیعیان را بگویید عزاخانه بگیرند *** اشک غم ریزند و گریه کنند

«خادم» تو عزاخانه را تعطیل مکن *** گو بیایند همه گریه کنند

غم مخور مردم چرا نِی آیند *** صاحبان عزا آیند و گریه کنند

یاد مهدی (علیه السلام)

جمعه آمد خوش آمد *** یاد مهدی خوش آمد

قدمش گو گذارد، چشم ما *** او عزیز است گو: خوش آمد خوش آمد

جمعه ها یاد مهدی نیکوست *** یاد او یاد خداست، گو خوش آمد

یاد او اشک ما جاری کند *** او امام ماست، گو خوش آمد

او امام ماست گر چه غائب باشد *** آخرالأمر آید گو خوش آمد خوش آمد

ص: 163

ما سَرِ راهش نشستیم بیاید *** نظری بر ما کند او خوش آمد خوش آمد

سال هاست نشستیم و نیامد *** آخرالأمر بیاید خوش آید خوش آید

آنقدر خواهیم نشست تا بیاید *** ناامید نیستیم بیاید خوش آید

چشم ما لایق دیدار او نیست *** ما گنهکاریم دانیم بیاید خوش آید

ما که هر روز نشینیم سر راهش بیاید *** نظری بر ما کند او خوش آید

گر نگاهی کند بر ما خوش آید *** چون نگاهی به مسکین بود، آن خوش آید

گر چه بدکاریم دوستش داریم *** گر نگاهی به دوستان کند، آن خوش آید

او کریم و زِ اولاد کرام است دانیم *** گر نگاهی ز کرم بر ما کند خوش آید

لایق وصل تو نیستیم آقا *** گر نگاهی از دور کنی هم خوش آید

لایق دیدار تو نیستیم ما چه کنیم؟ *** آخر عمر گر لایق شویم هم خوش آید

ما دعاگوی توایم فرجت می خواهیم *** تو اگر بر ما دعایی کنی هم خوش آید

تو ببین فسادها فراوان شده است *** دست ما را گر بگیری هم خوش آید

ما فقیر و بی پناهیم، دست ما گیر ز رأفت *** تو که فریادرسی گر بگیری خوش آید

غیر تو ما نداریم امامی چکنیم؟ *** گر یتیمان را فریاد رسی آن خوش آید

تو فرمودی: برای فرج من دعا کن *** من دعا کردم، تو دعا کن خوش آید

تو که لبخند زدی، مرا شاد نمودی *** گر دگر بار لبخند زنی بر من خوش آید

تو پدر هستی، ما فرزندان ناخلفیم *** گر بگویی: «لا تثریب علیکم» خوش آید

«خادم» مگر آقا نفرمود: «إنّا غیر مهملین *** گر گوید: و لا ناسین لکم» خوش آید

اهل عالم مهدی خواهد آمد

سوی مهدی رو کنید او خواهد آمد *** راه را باز کنید او خواهد آمد

ناامیدی بس بود، کار او آسان بود *** چشم را باز کنید او خواهد آمد

مصلح عالم بیاید رهبر حق بیاید *** چشم بدوزید بهر او، اوخواهد آمد

ما دعا گوی تو هستیم به برادرگوییم: *** از حقیقت دور مشو او خواهد آمد

کی تو آماده شدی، کو نیامد؟ *** تو باید اصلاح شوی او خواهد آمد

گر ما آماده شویم او خواهد آمد *** «خادم» نومید مشو او خواهد آمد

گلایه های بیجای منتظران

عاقل آر هستی بیجا در مزن *** اهل خانه می دانند تو کیستی در مزن

از چه گویی دعا کردیم مهدی نیامد *** هر چه درخواست کردیم نیامد

ص: 164

یا که گویی: اصرار کردیم او نیامد *** گر دعایش فرج است ما دعا کردیم نیامد

مردمان را بین فراوان به دعا مشغولند *** پس چرا او نیامد؟ آنان به دعا مشغولند

او مگر بین ما نیست، مگر اهل دعا نیست *** ما دعا کردیم، او مگر اهل دعا نیست؟

مگو این سخنان، با که گویی این سخنان؟ *** مانعش ماییم ما آماده نبودیم نیامد

همه با هم دعا کردیم، او دعا کرد *** ما شایسته نبودیم، دعا کردیم نیامد

گیرم همگی دعا کردیم، او دعا کرد *** مانع از ما بود، دعا کردیم و دعا کرد

مصلحت گر نباشد، ما دعا کردیم نیامد *** ما پاک نبودیم، دعا کردیم، نیامد

پس بدان اشکال همه از ماست، او نیامد *** همه باید پاک باشیم، بس کن مگو او نیامد

پس روید نزد عالم بگویید: ما دعا کردیم نیامد *** او گوید: پاک باشید و دعا کنید نگویید او نیامد

این همه فریاد و اصرار نکنید شایسته نیست *** او مقصّر نیست، این کار شما شایسته نیست

گر ز اوّل سری بر خود زنید و پاک شوید *** مانعی نیست دعا هم نکنید، باید پاک شوید

پس بدانید شما کاذب و نادانید، کو نیامد *** این همه فریاد کردید، او بیاید او نیامد

نه خدا متّهم است نه ولیّش، شما کاذبید *** پس پاک شوید و بگویید بیاید، ور نه کاذبید

گر به این حال دهری بمانید او نخواهد آمد *** شما شایسته نیستید، هرچه گویید نخواهد آمد

عاقل آر هستید بروید اصلاح شوید او بیایید *** گر راست بگویید و خدا خواهد، او بیاید

دَرِ بسته چه زنید هر چه زنید باز نشود *** چون شما خود بسته اید، آن در باز نشود

بی کلید پشت درمانده اید، در می زنید *** در باز نخواهد شد، ازچه در می زنید

ما که گفتیم بروید شایسته شوید و آیید *** دَرِ اوّل که زنید باز شود، چون آیید

صاحب خانه کریم و حکیم می باشد *** در بی جا نزنید او حکیم می باشد

در را بر نامحرمان می بندند، دانا شوید *** گر شما محرم این خانه اید، دانا شوید

«خادم» بیدار شو از خواب، دَرِ بیجا مزن *** برو آگاه شو در اگر می زنی، دَرِ بیجا مزن

چرا مهدی نیامد؟

حضرت مهدی نیامد *** گو چرا او نیامد

جمعه شد آقا نیامد *** هر چه گفتیم او نیامد

حضرت مهدی نیامد *** هر چه کردیم او نیامد

ما چه کردیم او نیامد *** ما گنهکاریم نیامد

اهل دنیائیم نیامد *** ما چه کردیم نیامد

فکر او نیستیم ما نیامد *** انتظارش نداریم نیامد

مانِعَش چیست نیامد *** قابلش نیستیم نیامد

عذر می خواهیم بیاید *** عذر ما را بپذیرد بیاید

باز هم او نیامد *** گو چه کردیم نیامد

ص: 165

هر چه کردیم نیامد *** بیا تا ببینیم از چه نیامد

علتش را او بداند *** ما ندانیم از چه نیامد

از که پرسیم از چه نیامد؟ *** همه گویند: از چه نیامد؟

هاتفی گفت: عیب از شماست *** رفع عیب باید نمود از چه نیامد؟

عیب چیست بر ما بگویید *** ما ندانیم چه کردیم از چه نیامد؟

او به ما گوید؟ غرق دنیاییم ما *** پس دانیم، او از چه نیامد؟

ما همه اهل دنیاییم او نیامد *** از دنیا دور شوید، تا او بیاید

از کدورت پاک شوید او بیاید *** دل باید پاک شود، تا او بیاید

از کدورت پاک کن دل خود را *** تا بدانی، ولیّ الله از چه نیامد؟

از ریا پاک شوید تا او بیاید *** قلب باید پاک شود تا او بیاید

از صفا هم پر شود تا او بیاید *** جسم باید پاک شود تا او بیاید

از حرام هم ذوب شود تا او بیاید *** عقلِ سالم بایدت تا او بیاید

فکرِ سالم بایدت تا او بیاید *** «خادم» آگاه باش او خواهد آمد

از گناه دور باش تا او بیاید *** تو از نا پاکی دور شو او بیاید

آقا فرمود: برای فرجم دعا کنید

شیعیان بهر فرجم دعا کنید *** هر کجا هستید، بهر فرجم دعا کنید

گر عدالت طلبید، بهر فرجم دعا کنید *** گر که مظلوم بینید، بهر فرجم دعا کنید

گر که غمگین شدید، بهر فرجم دعا کنید *** گر که خواهید شاد شوید، بهر فرجم دعا کنید

گر دعای مستجاب خواهید، بهر فرجم دعا کنید *** گر که امید خواهید، بهر فرجم دعا کنید

گر فساد بینید، بهر فرجم دعا کنید *** گر ظا لم فراوان شد، بهر فرجم دعا کنید

گر عدل و داد خواهید، بهر فرجم دعا کنید *** گر ز بیدادگری خسته شدید، بهر فرجم دعا کنید

گر شما عدل جهانی خواهید، بهر فرجم دعا کنید *** گر که شادی طلبید، بهر فرجم دعا کنید

دلتان گر تنگ شده بهر فرجم دعا کنید *** با وضو باشید، بهر فرجم دعا کنید

غصّه دار گر هستید، بهر فرجم دعا کنید *** گر غمین گردیده اید، بهر فرجم دعا کنید

گر امام خود خواهید، بهر فرجم دعا کنید *** رو کنید بر خدا، بهر فرجم دعا کنید

گر گرفتارید و نیست شما را چاره ای *** رو به مظلومان کنید، بهر فرجم دعا کنید

گر که راهی نباشد جز اشک ریزان *** اشک بریزید و بهر فرجم دعا کنید

گر که مضطرّ و بیچاره شدید *** راه ها بسته و بیمار شدید، بهر فرجم دعا کنید

گر که دیدید چارها بسته شده *** از گناه توبه کنید، بهر فرجم دعا کنید

گر که دیدید همه جا حرمت شکنی است *** حفظ حرمت کنید، بهر فرجم دعا کنید

گر که دیدید حرام آزاد شده *** حفظ حرمت کنید، بهر فرجم دعا کنید

ص: 166

گر گناه از در و دیوار فرو می ریزد *** از گناه دوری کنید، بهر فرجم دعا کنید

گر فساد همه عالَم را گرفته *** از فساد دور شوید، بهر فرجم دعا کنید

گر که بینید عالِمی فاسد شده *** از او دوری کنید، بهر فرجم دعا کنید

گر ببینید مفسدی پیدا شده *** راه باطل باز شده، بهر فرجم دعا کنید

مفسد آر عالِمی باشد بین شما *** از خدا خواهید نابودش کند، بهر فرجم دعا کنید

گر فساد عالِمی عالم گیر شده *** به خدا پناهنده شوید، بهر فرجم دعا کنید

شیعیان از ما دوری نکنید *** هر چه خواهید نزد ماست، بهر فرجم دعا کنید

شیعیان را بگویید: از قرآن دوری نکنید *** هر چه خواهید در آن است، بهر فرجم دعا کنید

قرآن بدون ما، هادی نبود *** ما با قرآن قرینیم، بهر فرجم دعا کنید

گر به شرق و غرب عالم روید، عِلم و دانش پیش ماست *** پس بیایید نزد ما، بهر فرجم دعا کنید

«خادم» گوید: آقا بیاید، درمانده شدیم *** گر که درمانده شدید، بهر فرجم دعا کنید

پیام های حضرت مهدی به شیعیان

شیعیان را بگویید: یاد مظلومان کنید *** گر توان دارید، یاد مظلومان کنید

شیعهٔ ما یاد مظلوم و ستمدیده است *** شیعیان را بگویید: یاد مظلومان کنید

انتظار ما ز شیعه حقّ ماست *** گو به آنان: یاد مظلومان کنید

یاد مظلوم افتخار ما بُوَد *** پس شما باید، یاد مظلومان کنید

بی پناهان را دلجویی کنید *** بی پناهان چه کنند؟ یاد مظلومان کنید

بی پناهان را پناهی بدهید *** خواستهٔ ماست، یاد مظلومان کنید

حق مظلوم را بگیرید و با ظالم ستیزید *** دین ما این است، یاد مظلومان کنید

به مظلوم نگویید: این مشکل توست *** مشکل او مشکل ماست، یاد مظلومان کنید

دین ما این نیست که گویید: این مشکل توست *** مشکل او مشکل ماست، یاد مظلومان کنید

بندگان خدا نزد خدا، برادرند *** مشکل آنان مشکل ما بود، یاد مظلومان کنید

مسلمان نبود، آن که خیرخواه مسلمان نبود *** خیرخواهی کنید، یاد مظلومان کنید

وحدت و برادری بین ما لازم بُوَد *** به همدیگر کمک کنید، یاد مظلومان کنید

حبّ و بغض را للّه کنید *** کینه توزی نکنید، یاد مظلومان کنید

از ضعیفان دلجویی کنید *** دور و نزدیک نکنید، یاد مظلومان کنید

همز و لمز نکنید، خیرخواهی کنید *** نیّات را اصلاح کنید، یاد مظلومان کنید

گر که خواهید من بیایم، خود را اصلاح کنید *** همه آماده شوید، یاد مظلومان کنید

من بین شمایم، روی خود را به من کنید *** هر چه خواهم کنید، یاد مظلومان کنید

اهل خیر باشید، خیرخواهی کنید *** پس مرا یاری کنید، یاد مظلومان کنید

گر که خواهید به من احسان کنید *** شیعیان را احسان کنید، یاد مظلومان کنید

ص: 167

از حقیقت بخواهید من بیایم *** پس خود را آماده کنید، یاد مظلومان کنید

من شما را به خدا سوگند می دهم *** ظلم به همدیگر نکنید، یاد مظلومان کنید

یاوران من خالصند، خود را خالص کنید *** خود را خالص کنید، یاد مظلومان کنید

من که آیم، از همه چیز باید بگذرید *** مالتان خالص کنید، یاد مظلومان کنید

از حرام دوری کنید، شبهه ناک را نخورید *** کار ما را بکنید، یاد مظلومان کنید

انتظار شما گر راست بُوَد، گر بمیرید هم *** از شما دعوت کنیم، یاد مظلومان کنید

«خادم» بگو: شما دل به کجا بسته اید؟ *** آیا آماده اید؟ یاد مظلومان کنید؟

وظیفه ما نسبت به حضرت مهدی (علیه السلام)

حضرت مهدی، موعود خداست *** او امام ماست، موعود خداست

او امام جنّ و انس است بدان *** او امام کلّ است موعود خداست

امتحانی است امروز بهر ما *** غائب است او موعود خداست

جنّ و انس و ملک خادم او *** او عزیز است او موعود خداست

بهر او ما چه باید بکنیم؟ *** او ولیّ است موعود خداست

چاره ای نیست باید خشنود شود *** از که پرسیم چه کنیم؟ او موعود خداست

راه چاره بسی آسان است *** از خدا پرس چه کنیم؟ او موعود خداست

حق او بر ما اطاعت باشد *** واجب این است، او موعود خداست

راه خشنودی او هم باز است *** شیعیان را کمک کن، او موعود خداست

هر چه خواهی ز وجود او بخواه *** از خدا خواه، او موعود خداست

رحمت حق مشروط به اوست *** رحمت آر خواهی، او موعود خداست

در رحمت زِ او، باز شود *** راه رحمت اوست، موعود خداست

بهر هر حاجت، درِ او را بکوب *** حاجت از او به خواه او موعود خداست

غوث امّت اوست، ره گم مکن *** مشکلی داری به او گو، موعود خداست

گر که خواهی او خشنود شود *** اهل تقوا باش، او موعود خداست

شاد اگر خواهی شود، شاد کن شیعه را *** بهر او به ضعیفان کمک کن، موعود خداست

انتظارش را به کش، بهر او دعا کن *** فرجش را بخواه، او موعود خداست

خواستهٔ او ورع و تقوا بُوَد *** اهل تقوا باش، او موعود خداست

گر که گویی: بیا، آماده باش *** بی سبب دعوت مکن، او موعود خداست

با صداقت گو بیا، بیخود مگو *** دعوت بی خود مکن، او موعود خداست

اهل غشّ و خیانت مباش *** با حقیقت باش، او موعود خداست

تو اگر اهل صلاح و صالحی *** او به دیدارت بیاید، او موعود خداست

دین خود را نگهدار، تا بیاید *** او به دیدارت بیاید، اوموعود خداست

ص: 168

یاد او کن، او فراموش نشود *** او امام توست او موعود خداست

«خادم» چگونه است حال تو؟ *** تبلیغ کن بهر او، موعود خداست

گر بیاید چه کند، بر ما بگو؟

حضرت مهدی چو آید ولیّ خداست *** ریشهٔ ظلم را می کند، او ولیّ خداست

قسط و عدل و داد را می آورد *** هر چه او آوَرد، او ولیّ خداست

آه مظلوم بشنود، یاری کند *** یاد مظلوم باشد، او ولیّ خداست

داد مظلوم از ظالم بگیرد *** یاور مظلوم باشد، او ولیّ خداست

او جهان را پر زِ عدل و داد کند *** ظلم را برچیند، او ولیّ خداست

عدل او چون جهانی باشد *** ظلمی یافت نشود، او ولیّ خداست

خیر او بر اهل جهان گسترده است *** هر چه خیر است از اوست، او ولیّ خداست

کلّ عالم بُوَند تشنهٔ او *** همه را سیراب کند، او ولیّ خداست

تشنه لب کِی بماند جایی *** نِی گرسنه بماند، او ولیّ داست

او که آید همه جا امن شود *** او امین است، او ولیّ خداست

هر ستمکار و ظالم بِرَود *** ضعفا حاکم شوند، او ولیّ خداست

همه عالَم گلستان می شود *** نعمت حق فراوان می شود، او ولیّ خداست

هر چه در عالم بود، خادم اوست *** خدمت خلق کند، او ولیّ خداست

تو مگو قدرت او چون بود؟ *** قدرت او ز خداست، او ولیّ خداست

کلّ عالم بهر او خاضع شوند *** ابلیس را او می کشد، او ولیّ خداست

صنع و صنعت، بهر او ناچیز است *** همه تسلیم اویند، او ولیّ خداست

پیروانش همه زاهد و خالص اند *** به تجمّل نگرایند، او ولیّ خداست

شیعیان را بگو: زاهد شوید *** او تجمّل نپذیرد، او ولیّ خداست

زهد او زهد علیّ می باشد *** زاهدان را بپذیرد، او ولیّ خداست

کار پردازان او سیصد و سیزده نفرند *** عاشق اویند، او ولیّ خداست

شیعیان بس بهر او آماده شوند *** گر نباشید نپذیرد، او ولیّ خداست

«خادم» آیا تو آماده شدی؟ *** فرجش نزدیک است، او ولیّ خداست

حکومت جهانی حضرت مهدی (علیه السلام)

مُنجی عالم مهدیست بدان *** عالَمی منتظرش باشند بدان

حکم او حکم جهانی است بدان *** فکر او فکر جهانی است بدان

ص: 169

امر او الهی است بدان *** پیروانش پاک باشند بدان

تابع امر او باشند بدان *** تابع امر خدا باشند بدان

عاشقانش ز اطراف آیند *** عاشق اویند، ز اطراف آیند

چون ندا از آسمان نازل شود *** همه آیند و دانند، نازل شود

کار او را خدا یک شبه انجام دهد *** همه آماده شوید یک شبه انجام دهد

عاشقی را بین، طرفةالعین آید *** او ز اخیار است طرفةالعین آید

قدرت او فوق قدرت ها بُوَد *** هر سلاحی هست مطیع او بود

کار او آسان شود تو بدان *** امر حق اجرا شود تو بدان

سعی کن لایقش باشی تو *** امر او اجرا کنی، لایقش باشی تو

کوه و سنگ خادمش باشند همه *** همه چیز خادمش باشند همه

گردن ابلیس را او می زند *** ریشهٔ ظلم را او می کَند

بلکه ابلیس نزد او خاضع شود *** گردنش آماده سازد، او خاضع شود

گردنِ او را ز خواری می زند *** ریشهٔ ظلم و ستم را می زند

عدل او دنیا را تأمین کند *** عدل و انصاف را تأمین کند

کار بر طاغوتیان سخت شود *** کار مردم راحت و آسان شود

برکات از آسمان نازل شود *** برکات زمین جاری شود

امنیّت همه جا حاکم شود *** دور و نزدیک هم یکسان شود

مردمان گو از نفاق پاک شوند *** قلب و غشّیِ نباشد پاک شوند

پس هم اکنون تو خود را پاک کن *** ظاهر و باطن خود را، پاک کن

در زمانش نه محروم و نه مسکین باشد *** نه بیچاره نه محتاج نه مسکین باشد

پیروانش اهل دنیا نباشند هرگز *** اهل سیم و زر دنیا نباشند هرگز

پیروانش همه صالح باشند *** چون نفاقی نباشد، سالم باشند

اهل صدق و تابع صادق شوند *** اهل دنیا نباشند، همه صادق شوند

«خادم» تو آماده باش بهر آقای خود *** صاف و صادق باش بهر آقای خود

برای قیام مهدی آماده باش

عاشق مهدی باش، بهر او آماده باش *** همه چیزت پاک کن بهر او، آماده باش

هر چه خواهی بهر او خواه آماده باش *** گر که دنیا طلبی، توبه کن، آماده باش

اهل دنیا لایق محضر او نبوند *** همه چیزت تو اصلاح کن، آماده باش

از حرام و نفاق و خلق بد دور شو *** خُلق خود پاکیزه کن بهر او آماده باش

باطن و ظاهرِ تو آشکار شود *** باطنت اصلاح کن، آماده باش

همه چیزت طیّب و طاهر نما *** پس بیا محضر نور، آماده باش

ص: 170

راه نزدیک است الآن بیا آماده باش *** عیب ها را برطرف کن، بیا آماده باش

وقت را بیهوده از دست مده *** او که آید راه بسته شود، آماده باش

اعتقاد به مهدی از پیش باید بُوَد *** ور نه بعد از آمدن سودی ندارد، آماده باش

تو بدان پاکان نشینند محضرش *** هر که را راه ندهند، آماده باش

تو اگر تاکنون اهل صدق و صفا نشدی *** از خدا خواه توفیق صلاح، آماده باش

ما خدا را به حق مصطفی سوگند دهیم *** ای خدا پاک کن ما را، آماده باش

کارِ آسانیست بشنو بر تو گویم *** هر کاری می کنی، خدا را یاد کن، آماده باش

بهر قرآن گذار خود را و ببین *** پس اگر پاک بُدی، شکر کن، آماده باش

راه اصلاح بخواه از اهل صلاح *** پند بگیر از آنان، آماده باش

از خدای کریم خواه اصلاح شوی *** گو: تو اصلاحم کن، آماده باش

دَر بِکوب و اصرار کن، تا بدهند *** توسّل به آل الله کن، آماده باش

خواستهٔ تو با توسّل انجام شود *** تو توسّل کن دهندت، آماده باش

سعی کن از فساد زمان دور شوی *** دور باش از اهل زمان، آماده باش

از کدورت ها دور شو، تا خالص شوی *** نزد هر کس ننشین، آماده باش

نور اگر خواهی قرآن و عترت است *** جای دیگر خبری نیست، آماده باش

نوّاب ما کریم اند بدان *** نزد آنان رو، آماده باش

نور را از نوریان گیر و بَس *** دیگران تاریک اند، آماده باش

یار مهدی باش و از او گیر مدد *** تا خدا یارت شود، آماده باش

از خدا خواه، لایق محضر او شوی *** ای خدا ما چه کنیم لایق محضر او شویم

«خادم» ترک مکن تو، کار خادمی *** خادمی کن تا پذیرندت، خادمی

آخرالزمان و انتظار فرج

حفظ دین در آخر زمان سخت بود *** انتظار مهدی در آخر زمان سخت بود

مردم همه اهل دنیا باشند *** دین داری بر آنان سخت بود

اهل دین آخر زمان محرومند *** حفظ دین بهر آنان سخت بود

مردم آخر زمان اهل گناه و حرامند *** هم نشینی با آنان سخت بود

نهی، از منکرات ممکن نبود *** امر بر خوبی ها سخت بود

همه اهل گناه می باشند *** هر چه گوییم کار سخت بود

ص: 171

هر که بینی اهل دنیا باشد

هیچ کس به فکر دیانت نبود *** سخن مردم از دیانت نبود

سخن هر که بینی ز دنیا باشد *** هر چه گویند ز دنیا باشد

دین مردم درهم و دینار است *** سخن مردم درهم و دینار است

سخن مردم با گستاخی بود *** هر چه گویند با گستاخی بود

با چنین مردم سخن گفتن سخت بود *** دین داری بین آنان سخت است

با چنین مردم چه گوییم سخت است *** سخن از مهدی گفتن سخت است

مومنان همه جا، غریب می باشند *** هرکجا ظاهر شوند، غریب می باشند

بهترین جا بهر آنان خانه است *** حافظ آنان گو خانه است

گر که خارج شوند بر آنان خطر است *** چاره ای نیست بر آنان خطر است

همه جا شیاطین در کمین اند *** گو کجا باید روند؟ در کمین اند

جامعه بین، که فاسد شده است *** همه جا بین، که فاسد شده است

دختران در خانه ها مانده اند *** پسران نیز حیران مانده اند

طلاق را بینی بیش از ازدواج است *** هر که را بینی، بری از ازدواج است

اهل فحشا فراوان شده اند *** گنهکاران فراوان شده اند

فتنه های آخرالزمان

راه چاره چیست این ها فتنه است *** امتحان خداست این ها فتنه است

فتنه ها بی شمار است این ها فتنه است *** هر چه بینید بی شمار است فتنه است

از در و دیوار گناه و فتنه می بارد ببین *** یک نگاهی بکن بی شمار است ببین

روز روشن گناه و سرقت و ظلم را ببین *** یک نگاه با بصیرت بکن، خوب ببین

فتنه را آخر زمان، رسمی و آشکار ببین *** گر که گویند چرا؟ پاسخ را آشکار ببین

آن یکی اهل ظلم و ربا و گناه است ببین *** این یکی گوید: چاره ای نیست، پاسخ را ببین

ص: 172

آن یکی اهل دروغ و تهمتِ آشکار است ببین *** این یکی گوید: زمانه خراب است را ببین

هر که بهر خود می کَشَد و می بَرَد را ببین *** هیچ کس به فکر دیگران نیست را ببین

آن یکی اهل احتکار و رشوه است را ببین *** این یکی دلّال ظلم و ستم باشد را ببین

آن یکی گوید: امید می دهم تدبیر دارم را ببین *** این یکی گوید: من مسئول و معذورم را ببین

مومنان میان ملّت، می سوزند چاره ای هم ندارند ببین *** آن یکی یکصد میلیون گرفته این یکی دو میلیون هم ندارد را ببین

تو بگو: از عدالت دور است این ها را ببین *** در جوابت گویند: عقل نداری خوب است این ها را ببین

گر بگویی: آیا جواب انتقاد بی عقلی بُوَد؟! *** در جوابت گویند: حرف تو بیجاست بی عقلی بُوَد

من که گویم: انتقاد بی عقلی نبود *** انتقاد صحیح هرگز بی عقلی نبود

الغرض حاکمان با عقل شدند، دیگران بی عقل شدند! *** این سخن از شیطان است، مردم بی عقل شدند

ای خدا صاحب ما را برسان *** فرجی بر ضعیفان، برسان

من که گویم: ظلم عالم را گرفته آقا بیا *** راه چاره نداریم ما، آقا بیا

سخن خیرخواهان پذیرفته نشد *** هرچه گویند بینیم پذیرفته نَشد

ای خدا بفرست ولیّت را چه باید بکنیم؟ *** خون شهدا زیر پا رفت چه باید بکنیم؟!

ما برای خود نگوییم ضعفا را چه باید بکنیم *** حق مظلوم را ز ظالم گیریم؟ چه باید بکنیم

ص: 173

رهبر ما فقیه است و عادل است *** سخن او نپذیرند، گر چه عادل است

ما که یک فرد ضعیفیم چه باید بکنیم؟ *** کاری از ما نیاید چه باید بکنیم

ما می سوزیم و ندانیم چه باید بکنیم *** ظلم زیاد است ما ندانیم چه باید بکنیم

«خادم» سخن تو به جایی نرسد *** هر چه فریاد زنی به جایی نرسد

آقا خواهد آمد، غم مخور

راه امید بسته نیست، آقا بیاید *** دَرِ لطف خدا بسته نیست، آقا بیاید

گر همه خواهید آقا بیاید، آقا بیاید *** دَرِ لطف خدا بسته نیست، آقا بیاید

گر همه آماده باشید، آقا بیاید *** دَرِ لطف خدا بسته نیست، آقا بیاید

ما شدیم مانعش، ور نه آقا بیاید *** دَرِ لطف خدا بسته نیست، آقا بیاید

گر همه منتظریم، آقا بیاید *** منع لطفی نیست، آقا بیاید

صادق و منتظر آر باشیم، آقا بیاید *** عیب از ماست ور نه، آقا بیاید

او منتظر است تا بیاید *** مانعَش ماییم، آقا بیاید

راست گویید تا آقا بیاید *** مشکل این جاست، وَر نه آقا بیاید

گر که کاذب بُدید، باید نیاید *** گر میزبان کاذب بود، آقا نیاید

پس بیایید همه صادق باشیم *** گر که صادق باشیم، او بیاید

شما دانید او از صادقین است *** شیعهٔ صادق خواهد، تا بیاید

او پاک است پاکان را طلبد *** بهر ناپاک او هرگز نیاید

صدق و راستیِ در عمل لازم بُوَد *** مشکل اینجاست وَر نه آقا بیاید

ای برادر بیا صادق شویم *** ور نه مانع ماییم آقا بیاید

وَر نه تأخیر اُفتد در فرج *** سال ها باشیم و آقا نیاید

ای خدا اصلاح کن ما را تا آقا بیاید *** لایق دیدارمان کن تا آقا بیاید

حق این است که ما لایق نبودیم *** لایق نور الهی نبودیم

ادّعای ما خلاف واقع است *** هر چه می گوییم خلاف واقع است

ای خدا بهر ولیّت لیاقت خواهیم *** دَرِ او سوی ما بسته، لیاقت خواهیم

ما که شرمندهٔ رویِ اوییم *** هر چه گوییم شرمندهٔ رویِ اوییم

ای خدا ما گنهکاریم گو پذیرد ما را *** هر چه هستیم گو پذیرد ما را

ص: 174

دَرِ دیگر نداریم خدایا چکنیم *** ما که شرمنده ایم خدایا چکنیم

دَرِ دشمن را نخواهیم زَد هرگز *** رو به دشمن نخواهیم کرد هرگز

راه توبه نبندید بَهرِ ما *** دَرِ توبه باز گذارید بهر ما

گر شما راه ندهید، ما کجا باید رویم *** سوی طاغوت نرویم، کجا باید رویم

دل ما سوخت پشت دَرِ تو آقاجان *** ما گدا بودیم پُشتِ در تو آقا جان

«خادم» گدایی افتخار است بهر ما *** گدایی پشت در افتخار است بهر ما

خادم توفیق خادمی خواه از خدا

توفیق باید، تا شوی خادمی *** ورنه خادم نشوی کی شوی خادمی؟

توفیق از خدا خواه ور نه غافلی *** هر چه خواهی از خدا خواه ور نه غافلی

ما همه مانده های بین راهیم بدان *** پس تو از حق توفیق خواه ور نه غافلی

گر گدا هستی از کریم حاجت بخواه *** جای دیگر مرو، ور نه غافلی

گر نداری آبرو، از آبرومندان بگیر *** راه بیراهه مرو، ور نه غافلی

پاک شو وُ نزد آبرومندان بُرو *** تا که ناپاکی مرو، ور نه غافلی

گر پاک باشی زود راهت دهند *** با نا پاکی راهت ندهند تو غافلی

از خدا خواه پاکی، تا پاکت کند *** ور نخواهی از خدا، تو غافلی

(گر گدا کاهل بود تقصیر صاحب خانه چیست) *** ور نخواهی از خدا، چیزی نیابی، غافلی

گر گدا اصرار کند، دَر رحمت باز شود *** تو اصرار نکردی، از بس غافلی

الغرض ابواب رحمت، آل پیغمبر بُوَند *** درِ رحمت کوب تا راهت دهند، ور نه غافلی

یک باب بهشت، باب رحمت است *** باب رحمت را بکوب راهت دهند، ور نه غافلی

گر همه ابواب بسته بود، رو کربلا *** باب رحمت باب حسین است، ور نه غافلی

گر نشد، اشک بر مظلوم عطشان بریز *** گر بریزی بدان در باز شود، ور نه غافلی

گر نشد رو کن به صاحب، او غوث الأمّة است *** او امام توست در باز است، ور نه غافلی

گر هیچ دری بر تو باز نشد، پس بیا *** باب الأبواب را بزن اوکریم است، ور نه غافلی

باب توبه باز است، غم مخور *** توبه کن، خدا خشنود شود، ور نه غافلی

تو که دانی خدا دوست تائب است *** توبه کن، حبّ خدا آید، ور نه غافلی

درب رحمت هرگز بسته نیست *** رحمتش عام است دریاب، ور نه غافلی

درهای رحمت بی شمار است بدان *** گر دری بسته بود درِ دیگر بزن، ور نه غافلی

راه رحمت باز است عموم از آن روند *** راه رحمت را مگر گم کرده ای؟ تو غافلی

تو اگر جوینده ای، جوینده یابنده است *** تو نبودی جوینده تا بیایی، تو غافلی

لافِ نومیدی مَزَن، تو غافلی *** هر چه بهر توگوییم نپذیری، تو غافلی

ابواب رحمت از کرم باز بود *** مانع رحمت توئی، پس تو غافلی

ص: 175

«خادم» دَرِ رحمت باز است بیا *** دَر بِزَن در باز است، تو نی غافلی

درب دیگر مزن محروم شوی *** درب رحمت باز است، تو نی غافلی

یاور ظالم مشو یاور مظلوم شو

یاور مظلوم باش و خصم ظالمین *** مانع ظلم با ش و خصم ظالمین

یاور ظالم هر که باشد ظالم است *** دوست ظالم هر که باشد ظالم است

هرکه راه ظلم را بازنماید، ظالم است *** دست اگر در دست ظالم گذارد ظالم است

کار ظالم را اگر توجیه نماید ظالم است *** گر رضا بر ظلم ظالم دارد ظالم است

گر رضا باشد بظلم ظالمی از راه دور *** گرچه او را یار و یاور نباشد ظالم است

گر تو یار مظلوم و خَصمِ ظالمی *** دور از ظلمی، ور نه ظالمی

دشمن ظالم و یار مظلوم باش *** تا توانی از ستمگر دور باش

رو سفیدان کیانند بر ما بگو؟

رو سفیدان کیانند بر ما بگو *** رو سیاهان کیانند بر ما بگو

رو سفیدان صاحب خیر و صلاحند *** رو سیاهان همه بی خیر و صلاحند

رو سفیدان مردان صالحند *** رو سیاهان گو: بی حاصلند

رو سفیدان مردان خدایند *** رو سیاهان نا مرد و ناصلاحند

رو سفیدان اهل احسان و صفایند *** رو سیاهان بی خیر و صلاحند

رو سفیدان اولیای خدایند *** رو سیاهان گو دور از خدایند

رو سفیدان همه اهل ولایند *** رو سیاهان همه دور از خدایند

رو سفیدان انبیای خدایند *** رو سیاهان دشمنان خدایند

رو سفیدان سَحَرخیزان راهند *** رو سیاهان بی راز و نیازند

رو سفیدان با نماز و حیایند *** رو سیاهان بی نماز و بی حیایند

رو سفیدان خیرخواه مردمند *** رو سیاهان بدخواه مردمند

رو سفیدان شاد و خرّمند *** رو سیاهان غیر خرّمند

رو سفیدان بیدار سحرند *** رو سیاهان در خوابِ سحرند

رو سفیدان راز شیرین دارند *** رو سیاهان راز شیطان دارند

رو سفیدان با تبسّم باشند *** رو سیاهان بی تبسّم باشند

رو سفیدان فکر آخرتند *** رو سیاهان بی آخرتند

رو سفیدان کار را آسان کنند *** رو سیاهان کار را دشوار کنند

ص: 176

رو سفیدان شیرین سخنند *** رو سیاهان همگی بد سخنند

رو سفیدان اهل صدق و عملند *** رو سیاهان زشت و بد عملند

رو سفیدان شاد و شیرین بوند *** رو سیاهان همگی غمگین بُوَند

رو سفیدان چهره ای شاد دارند *** رو سیاهان روی نا شاد دارند

رو سفیدان صاحب خلق حسن می باشند *** رو سیاهان صاحب زنگ خطر می باشند

رو سفیدان صاحب خیرند همه *** رو سیاهان صاحب شرّند همه

رو سفیدان همه خیرخواه بُوَند *** رو سیاهان همه بدخواه بُوَند

«خادم» سعی کن رو سفید باشی تو *** کار تو خیر باشد رو سفید باشی تو

شیعیان کیانند بر ما بگو؟

شیعیان را بشارت بدهید *** مورد لطف خدایند بشارت بدهید

شیعیان علیّ، چون علیّ می باشند *** صاحب مجد و کرم چو علیّ می باشند

شیعیان پیرو مولا بوند *** چو علیّ پیرو مولا بوند

شیعهٔ خالص تو کم می یابی *** کیمیایند تو کم می یابی

شیعهٔ خالص همراه علیّ می باشند *** کم کسی یابی که همراه علیّ می باشند

شیعهٔ خالص چو کبریت احمر است *** کی توانی جُست کبریت احمر است

آنچه می بینی محبّان علیّ می باشند *** شیعه نیستند محبّان علیّ می باشند

شیعه در روز قیامت شافع است *** بر هزاران آشنا، او شافع است

شیعیان در جوار اولیا می باشند *** در عمل چون اولیا می باشند

شیعیان گو همه خالص بوند *** در همه چیز گو صادق بوند

شیعیان محبوب خدا می باشند *** هر چه باشند محبوب خدا می باشند

تو مکن تحقیر هرگز شیعه را *** بلکه تو گیر دست شیعه را

تو بدان احترام شیعه اکرام خداست *** تو بدان تحقیر او خشم خداست

پس مبادا با او سخن زشت گویی *** سعی کن با او سخن نیک گویی

او عزیز است، بدان پیش خدا *** دشمن او ذلیل است بدان پیش خدا

باقر آل محمّد گوید: او عزیز است بهر ما *** بوی او هم عزیز است بهر ما

توبدان حبّ او حبّ خداست *** خشم او هم ب-دان خشم خداست

تو بترس از خشم حلیم *** خشم هر کس نبود خشم حلیم

حلم مؤمن تو را خسته کند *** راه را بهر تو بسته کند

او خدا را بیند و بس *** او رضای خدا را خواهد و بس

تو میازارش که رسوا می شوی *** سر به زیر و سر افکنده می شوی

حامی او خدا می باشد *** همه چیزش خدا می باشد

ص: 177

گر خدا حامی او می باشد *** تو بدان غالب، او می باشد

دل او را مرنجان خطر است *** خشم او را مخر آن خطر است

«خادم» تو نگهدارِ زبانِ خود باش *** هر سخن باز مکن، نگهدار زبان خود باش

هیچ مگو با او نگهدار زبان خود باش *** حرف ناشایسته مزن نگهدار زبان خود باش

اوصاف شیعیان را بر ما بگو؟

شیعیان گفتی کیانند باز بگو *** (هر چه می خواهد دل تنگت بگو)

گفتن وصف شیعه آسان نَبُود *** گفتن شیعه بر ما آسان نبُوَد

تو بیا تا وصف شیعه را ز مولا بگیریم *** خطبهٔ همّام خوانیم و از مولا بگیریم

صادق آل محمّد وصف شیعه را گفته است *** وصف شیعه از او خواه وصف شیعه را گفته است

شیعه آن است که همراه علیست *** همه جا او همراه علیست

شیعه سلمان و ابوذّر باشند *** شیعه مقداد و عمّار باشند

هر کسی را نتوان شیعه گفت *** گر که نشناسی نتوان شیعه گفت

شیعه گر خواهی بُرو سلمان بشو *** گر که نتوانی بُرو مؤمن بشو

درجات ایمان فراوان باشد *** تو ببین بین ما درجاتی باشد؟

من که گویم: درجاتی ندارم من *** من خودم دانم درجاتی ندارم من

ما ندانیم بعد مرگ کجا خواهیم رفت *** وقت مرگ دانیم کجا خواهیم رفت

بهر خوف و رجا ما زنده ایم *** رحمت حق را داریم و زنده ایم

از عذاب خدا ماترسانیم *** کیفر اعمال خود می دانیم

در رحمت سوی ما باز بُوَد *** ما امید داریم در رحمت باز بُوَد

ما گمان خوب داریم به خدا *** با گمان خوب می رویم نزد خدا

او فرموده: من گمان خوب را می خَرَم *** هر که را طبق گمانش می خرم

همه امید ما رحمت اوست *** طمع ما همه رحمت اوست

گر ز رحمت نظری بر ما کند *** رحمت او کار را آسان کند

درِ رحمت بکوبید و برید *** بهر امید بکوبید و برید

رحمت حق، در را باز کند *** رحمت آر آید راه را باز کند

گر که گفتند: شما از چه راهی آمدید *** همه گویید: ما از در رحمت آمدیم

این سخن گر گویید، خدا امضا کند *** او کریم و رحیم است او امضا کند

او خدای کریم است قطع امید نکند *** بهر امیدوار، قطع امید نکند

پس بیایید برویم خوش باشیم *** ما خدای کریم داریم، خوش باشیم

سوی دیگر، کریمان سَرِ راه ایستاده اند *** بهر دوستان خود سر راه ایستاده اند

غم مخور گر با محبّت بِروی *** تائب و بخشوده و مؤمن بروی

ص: 178

«خادم» تو کجای کاری *** کار دست علیّست کجای کاری

گر شتردار علیست او داند *** شتر خود را کجا خواباند

شیعه باید چه کند بر ما بگو؟

همه پرسند شیعه چه باید بکند؟ *** این که سهل است، مسلمان چه باید بکند؟

شیعه پیرو علی باشد و بس *** قدمش جای علیّ باشد و بس

گر مسلمان است چه باید بکند *** او به اسلام عمل باید بکند

گر به اسلام عمل نِی کنی *** از چه گویندت مسلمان تو عمل نِی کنی

بی عمل، تو مسلمان نباشی، نباشی مسلم *** گر راست نگویی نباشی مسلم

ما که گفتیم شیعه کیست *** فضل شیعه بگفتیم چیست

ما گذشتیم ز شیعه بودن *** آمدیم سوی مسلمان بودن

تو بگو شرط مسلمانی چیست؟ *** تا بگویم، شرط مسلمانی چیست

مسلم آن است که مردم ز وی آسوده بُوند *** همه از دست و زبانش آسوده بُوند

شیعه آن است که مردم از او بهره بَرَند *** دور و نزدیک از او بهره برند

شیعه آن نیست که به فکر خویش است *** هر چه خواهد همه بهر خویش است

همه امید به شیعه دارند *** درب خانش می زنند امید دارند

شیعه نِی اهل خساست باشد *** او سخّی است با طراوت باشد

پس بیا شیعه شویم این گونه *** راه مولا رویم این گونه

ای خدا تو کمک کن بهر ما *** راه حق را نشان ده بهر ما

ای خدا، توفیق عمل ده به ما *** تو عطا کن و تفضّل کن به ما

نام ما شیعه و شرمساریم ما *** در قیامت چه کنیم شرمساریم ما

شیعیان را بگویید به دقت نگرند *** بی جهت نام خود را شیعه نَبَرند

شیعه را فضل والاییست بدان *** شیعه بودن ولاییست بدان

معنی شیعه بگویم که چه است؟ *** تو ببین خُلق پیمبر چه است؟

شیعه آن است که همراه علیّ باشد او *** هر کجا باشد، همراه علیّ باشد او

شیعه آن است که عشق علی در دل اوست *** همه چیزش علیست، عشق علی در دل اوست

همه دنیا را به علی، نفروشد *** دین خود را به غیر علی نفروشد

پیرو علیّ و آل علیّ باشد او *** پس مگو ز آنان جدا باشد او

شیعه گر باشیم باید چو علیّ باشیم ما *** نی که خود را شیعه نامیم و نباشیم ما

«خادم» دم از شیعه مزن هرگز تو *** جز مُحبِّ علیّ، نباشی هرگز تو

ص: 179

حقّ آل محمّد را بر ما بگو؟

حقّ آل محمّد چه شد بر ما بگو؟ *** حقّ ذی القربی چه شد بر ما بگو؟

غاصبان حقّ علیّ، حقّ آل را بردند *** هر چه داشتند از آنان بردند

هدف آنان، غصبِ خلافت بود از علیّ *** غصب دین و حقّ بود از علیّ

در زمان غاصبین شیعیان پنهان شدند *** حقّشان بردند تا پنهان شدند

شیعه مهدور الدم شد بین غاصبین *** خون شیعه حلال شد بین غاصبین

مورد تهمت شدند بین غاصبین *** شیعه مسلم نیست بین غاصبین

هر گمان بد، هر تهمتی، بر او زدند *** تهمتی نیست که بر او نزدنند

غرق تهمت ها شدند شیعیان *** در فشارند هر کجا باشند شیعیان

صاحب بدعتّ گویند شیعه را *** صاحب شرک گویند شیعه را

در جواب گوییم بدعت از شماست *** دین را خرج خود کردید از شماست

ما پیروان عترت و آل احمدیم *** آنچه نسبت می دهید، کار شماست

ما هرگز اهل بدعت نیستیم *** پیرو عترت بُویم، آن کار شماست

هر چه گوییم سخن آل الله است *** هر چه خواهیم حقّ آل الله است

اهل بیت نبیّ اهل بلا می باشند ***هر کجا باشند، سپر اهل بلا می باشند

گویند: شما اهل تحریف هستید *** ما گوییم: شما اهل تحریف هستید

یک نفر عادل بیاید گوید: *** اهل تحریف کیانند روشن گوید

گویند شما اهل سَبّ می باشید *** ما که گوییم شما اهل سبّ می باشید

هر چه ما گوییم شما هم گویید *** اهل قرآنیم ما، شما هم گویید

بنگرید قرآن ما و شما، یک مصحف است *** هیچ تغییری در آن نیست یک مصحف است

این همه تهمت چرا بر ما زنید *** چاپ قرآن یکیست چرا تهمت زنید

فرق چیست بین قرآن شما و ما بگو *** این خدای است شاهد، جواب ما بگو

اهل سنّت گویند ما کافریم *** کافر آنانند گویند: ما کافریم

ما نگوییم جز، حرف عترت احمد را *** ما نخواهیم جز، حرف عترت احمد را

هر چه داریم ما از عترت است *** اصل و فرع ما، همه از عترت است

اینشمایید، از عترت جدا گشته اید *** از حقایق گو جدا گشته اید

«خادم» هرگز مشو از عترت جدا *** عِدلِ قرآن است، مشو از عترت جدا

کار دنیا طلبان چیست بر ما بگو؟

دنیا طلبان، بس دنیا طلبند *** چیز دیگر نفهمند، دنیا طلبند

هَمِّ آنان همه، دنیا طلبی است *** چیز دیگر نخواهند، دنیا طلبی است

ص: 180

دین و ایمان نخواهند، دنیا طلبی است *** عشق و ایمان نفهمند، دنیا طلبی است

هر چه را بینند، دنیا طلبند *** گو که کورند، دنیا طلبند

در نماز هم گو: دنیا طلبند *** گر نمازی بخوانند، دانی دنیا طلبند

گر به تو دستی دهند فکر دنیا باشند *** پستی دنیا ندانند دنیا طلبند

فکر عقبا نباشند هرگز *** اهل دنیا هستند، عقبا نخواهندهر گز

هر چه بینند، آنان کورند *** من نگویم، خدا گفته کورند

کورند چون خدا گفته کورند *** تو مگو: چشم بصیرت دارند

حبّ دنیا بود رأسِ کُلِّ خطا *** تو، به آنان بگو: رأس کلّ خطا

بر ضعیفان رحم نکنند، رحمی ندارند *** چون که دنیا طلبند رحمی ندارند

حق هر ذی حقیّ را ضایع کنند *** طالب دنیا بوند حق را ضایع کنند

مرد حق کی کند؟ حق کسی را ضایع *** اهل حق کی کند حق کسی را ضایع

اهل دنیاست خیر مردم را نخواهند هرگز *** حق الله وحق مردم رانپردازند هرگز

جبهه و جنگ را ندیدند هرگز *** علّت آن همین است ندیدند هرگز

کارشان نق نق بود همیشه *** اهل نِق و نِق بُوَند همیشه

اهل دین و شرع نی باشند *** اهل تقوا و ورع نِی باشند

اهل خیر و کمک نی باشند *** اهل خیریّه و خیر نِی باشند

کار بی مزد نکنند بهر خدا *** وام بی سود ندهند بهر خدا

فکر عقبا و دوزخ ندارند آنان *** ترس از آتش دوزخ ندارند آنان

حب دنیادارند نیایند به هوش *** «خادم» تو بکوش که نباشی بی هوش

آن که جز دنیا نبیند دنیا طلب است *** هر که بیهوش است دنیا طلب است

اهل جنّت و دوزخ کیانند؟

گر بهشت خواهی بیا، راه آن باز بُوَد *** اهل خیر باش بیا، راه آن باز بُوَد

راه جنّت راهِ اولیای دین بُوَد *** هر چه خواهی بخواه راه آن باز بُوَد

گر بهشت خواهی، باید اهل احسان باشی *** اهل خیر باش بیا راه آن باز بُوَد

بهشت را بدان، به هر کس ندهند *** تواگر اهل صلاح باشی راه آن باز بُوَد

گر تو راه خدا خواهی، راه آن باز بُوَد *** راه دوزخ، گر بگیری هم باز بود

راه جنّت، همان راه خداست *** راه دوزخ، بدان راه جداست

راه جنّت، راه خوبان باشد *** راه دوزخ، راه رندان باشد

راه جنّت، صفا و صداقت خواهد *** راه دوزخ، نفاق و عداوت خواهد

راه جنّت، خُلق نیکو و صداقت خواهد *** راه دوزخ، بدخواهی و شرارت خواهد

راه جنّت، همراه مکاره باشد *** راه دوزخ، همراه وساوس باشد

ص: 181

راه جنّت، با حفظ زبان و شکم است *** راه دوزخ، بی حفظ زبان شکم است

راه جنّت، راه نفس لوّامه است *** راه دوزخ، راه نفس امّاره است

راه جنّت، تلخی طلبد *** راه دوزخ، شهدی طلبد

راه جنّت، ریاضت طلبد *** راه دوزخ، خیانت طلبد

راه جنّت، عقلانی بُوَد *** راه دوزخ، جهلانی بُوَد

راه جنّت، رحمانی بُوَد *** راه دوزخ، شیطانی بُوَد

راه جنّت، راه انبیاست *** راه دوزخ، راه اشقیاست

راه جنّت، تقوا طلبد *** راه دوزخ، حلوا طلبد

راه جنّت، خواری طلبد *** راه دوزخ، شادی طلبد

راه جنّت را نباشد طالبی *** راه دوزخ را نباشد مانعی

گر تو ایمان و عمل نیک داری *** چون که مردی عمل نیک داری

«خادم» از خدا خواه خدا حفظت کند *** راه خوبان را برو تا خدا حفظت کند

اهل جنّت کیانند بر ما بگو؟

اهل جنّت تاجر آخرتند *** تاجرند لیک تاجر آخرتند

رغبتی به دنیا ندارندهر گز *** کار دنیایی ندارند تاجر آخرتند

همّ شان عقبا باشد و بس *** فکر دنیا ندارند تاجر آخرتند

شوقشان بس لقای حق است *** شوق دیگر ندارند تاجر آخرتند

چشم آنان به دنیا عبور است عبور *** شوقشان بهر جنان است، تاجر آخرتند

هر چه را می نگرند فانی بینند *** آخرت را ابدی دانند، تاجر آخرتند

غم دنیا ندارند هرگز *** چونکه آنان تاجر آخرتند

شوق آنان لقای حق است *** باکی از دنیا ندارند، تاجر آخرتند

لذت دنیا نفهمند، فکر عقبا باشند *** رویشان سوی خداست، تاجر آخرتند

چون سخن از زر و زیورآید *** به شگفت آیند، تاجر آخرتند

سبزی و باغستان و خرّمی *** شادشان نِی کند، تاجر آخرتند

کار خیر گر به میان آید شادند *** فکر عقبا کنند، تاجر آخرتند

گر که یادی ز جنّت آید *** لذّتِ آن بَرَند، تاجر آخرتند

گر ز دوزخ سخنی پیش آید *** از خداوند امان خواهند، تاجر آخرتند

جسمشان اینجا، روح جای دگر است *** فکر آنان خداست، تاجر آخرتند

جنگ و جبهه بود عادتشان *** فکر آنان شهادت بُوَد، تاجر آخرتند

روح تقوا و ورع عادتشان *** پس ندارند گناه، تاجر آخرتند

اهل قرآن و دعا و مسجدند *** لذّتی دارند، تاجر آخرتند

ص: 182

نیمه شب ها، همه زاری میکنند *** به خدا، گو پرواز میکنند، تاجر آخرتند

عالَمی گر دگرگون شود، چون کوهند *** لرزه پیدا نکنند، تاجر آخرتند

اهل دنیا ز آنان دورند *** اهل دنیا را نپسندند، تاجر آخرتند

اهل دنیا نپسندندشان *** عیبشان حبّ خداست، تاجر آخرتند

همه گویند: که مجنون شده اند *** آری مجنون خدایند، تاجر آخرتند

«خادم» تو مجنون خدا باش و بگو: *** اهل جنّت همین اند، تاجر آخرتند

حامیان دروغین کیانند بگو؟

حامیان دروغین کجا بودند بگو؟ *** وقت یاری کجا بودند بگو؟

وقت ظلم حاضر بودند و دیدند! *** پس چرا حمایت نکردند بگو؟

اکثر مردم منافق بوده اند *** حامیان حق اندک بوده اند

غاصب حق، جبّار بوده بدان *** حامی حق، ناچیز بوده اند

حامی باطل، دست حق را بسته است *** راه همراهانش را بسته است

خانهٔ صاحب حق را آتش زدند *** حق و صاحب حق را آتش زدند

دست حبل الله را با حبل بستند *** بازوی حامی او را خستند

بهر دنیا خانهٔ وحی را آتش زدند *** محسن سقط شده را آتش زدند

طفل و مادر را آتش زدند *** خانهٔ وحی را آتش زدند

غاصبین را دان حیائی نبود *** بر هجوم خانهٔ وحی اِبایی نبود

غاصب اوّل را ابایی نبود *** او گفت: گر چه آنان در خانه اند!

خانه و اهل آن در خانه اند *** خانه را با اهل آن می سوزم

هر چه باشد در آن می سوزم *** این سخن را خود آنان گفتند

گو که با شرمندگی می گفتند *** حامیان علی کم بوده اند

عدو دانسته بود کانان کم بوده اند *** بی حیا بود عدو شرم نکرد

خانهٔ وحی را آتش زدوشرم نکرد *** گویند: بهر حفظ اسلام بوده

بهر آزار نبوده، بهر اسلام بوده *** کشتن فرزند نبیّ حفظ اسلام بوده؟!

آتش زدن خانهٔ وحی حفظ اسلام بوده؟! *** اسلام کجا گفته بی گناهی کشته شود؟

بهر حاکم شدن، بی گناهی کشته شود؟ *** گویند: توبه کردند آنان

گو: که دیده توبه کردند آنان؟ *** توبه گر می بود فاطمه راضی بود

خود آنان گویند: فاطمه راضی نبود *** توبهٔ آنان وقت مردن بوده

توبه کِی بوده واثبورا بوده *** توبه گر کردند، حامیان شرمنده بودند

گو که: نِی توبه نِی شرمنده بودند *** حامیان هم مثل آنان ظالمند

شیعیان علی را می کشند و ظالمند *** دشمنی ها هم چنان باقی بُوَد

ص: 183

تا قیامت هم چنان باقی بُوَد *** اسم وحدت می برند کو وحدتی

شیعیان را می کشند کو وحدتی *** ای خدا صاحب ما را برسان

بلکه آزاد شویم صاحب ما را برسان *** ما همه منتظر او هستیم

چشم دوخته منتظر او هستیم *** گر گنهکاریم خدایا تو ببخشا ما را

ما که راهی نداریم تو ببخشا ما را *** «خادم» نیمه شب دعا کن تا بیاید آقا

تا توانی دعا کن تا بیاید آقا

قاتل پیمبر کیست بر ما بگو؟

قاتل شخص پیمبر کیست بگو؟ *** قاتل شخص علیّ کیست بگو

آمر قتل نیز قاتل بُوَد *** آمر قتل علیّ کیست بگو؟

آمر قتل حسن کیست بگو؟ *** آمر قتل حسین کیست بگو؟

قاتل محسن فاطمه کیست؟ *** آمر قتل فاطمه کیست؟ بگو؟

قاتلین امامان کیانند بگو؟ *** آمرین قتل کیانند بگو؟

قاتل یک یک آنان که بوده بگو؟ *** قاتل اصحاب کیانند بگو؟

اباذّر را که تبعید کرده بگو؟ *** جرم او را تو روشن بگو؟

سلمان بر چه کتک خورده بگو؟ *** جرم او چه بوده روشن بگو؟

قاتل حجربن عدی کیست بگو؟ *** از چه او را نبش قبر کردند بگو؟

بعد صدها سال او جرمش چه بود؟ *** از چه قبر او خراب کردند بگو؟

آنچه گفتم را شفّاف آن را بگو؟ *** هر چه می گویم تو سرّ آن بگو؟

این بگوها و مگوها را ببین *** قاتل اصلی را هم تو بگو؟

قاتلین کربلا کیانند تو بگو؟ *** قاتل هر یک جداگانه بگو؟

قاتل طفل شش ماهه که بود؟ *** آمرین قتل کجا بودند بگو؟

آمر شمر بر قتل حسین که بود *** گو که در شام بود، یا کوفه بود؟

تو بگو حاکم حاکم که بود؟ *** پس بُرو بالا حاکم اوّل که بود؟

آنچه گفتم را اگر راست خواهی بدان *** قاتل اصغر در سقیفه بود بدان!

تیر از آنجا رها شد گو کجا بنشست؟ *** بر گلوی نازک اصغر نشست!

پس مگو خوشبین باشید خدا هم غافر است *** گو که را باید قصاص کرد؟ گر او غافر است؟

با زبان نگویید: خدا هم غافر است *** حق مظلوم کجاست گر خدا غافر است؟

روز محشر چو آید حق روشن شود *** هر چه پنهان شده آن روز روشن شود

دوزخ آماده است بر قاتلین *** چون نکردند توبه، قاتلین

قاتل و همراه و راضی قاتلند *** هر سه را قاتل گویند قاتلند

ص: 184

اهل دوزخ کیانند بر ما بگو؟

دوزخ از اهل خودش خشمگین است *** نام دوزخ مبر مؤمن از آن غمگین است

اهل خود را صدا می زند و خشمگین است *** مؤمن از نام دوزخ همی غمگین است

اهل دوزخ به دوزخ نالند *** اهل جنّت به جنّت بالند

اهل دوزخ همان اهل ربا می باشند *** چون حرامی درآید اهل آن می باشند

اهل دوزخ جهولند و بخیلاند و عنود *** اهل هر کار زشت و خطا می باشند

اهل دوزخ سیهرو و سیه قلب باشند *** رحم و انصاف ندارند سیه قلب باشند

اهل دوزخ همّاز و لمّاز بوند *** سخن خیر نگویند همّاز و لمّاز بوند

اهل دوزخ پر آزار و اذیّت باشند *** بیسبب دم زنند، اهل اذیّت باشند

اهل دوزخ به همه ظلم کنند *** جرأت شان زیاد است به همه ظلم کنند

شرّ آنان همه را می گیرد *** گر تو نزدیک شوی تو را می گیرد

سخت پرهیز کن، آنان ظالمند *** خیر امید مبر از آنان، ظالمند

نام آنان مبر فتنه شود *** نزد آنان مرو فتنه شود

چون شرورند تو نزدیک آنان مرو *** شرّشان تو را گیرد نزدیک آنان مرو

هر چه گفتند به تو، تو سلامی می کن *** گر سلامت بخواهی، سلامی می کن

زود از آنان جدا شو که شرورند آنان *** گر تو ساکت بمانی شرورند آنان

هم نشینی و رفاقت مکن با آنان *** شرّ آنان زیاد است رفاقت مکن با آنان

درب دروازه را می توان بسته نمود *** دهن اهل شرّ را نتوان بسته نمود

گر سلامی به تو کردند تو خوب پاسخ ده *** گر بخواهی به سلامت گذری، پاسخ ده

در سفر هرگز با آنان مکن همراهی *** گر چه اصرار کنند، با آنان مکن همراهی

از شروران بهراس و بهراس *** دور شو از آنان بهراس و بهراس

آنچه گفتم از مسلمانان گفتم *** دیگران دوزخی اند از مسلمانان گفتم

«خادم» حذر کن تو از دوزخیان ***هم نشینی مکن با دوزخیان

در قیامت چه خواهد شد بر ما بگو؟

از قیامت خبری می شنوی *** تو ندانی، خبری می شنوی

ذرّةالمثقال آنجا حاکم است *** علم حق آنجا حاکم است

شاهدان آنجا فراوان باشند *** حاکمان نیز فراوان باشند

گرکه لطف حق به سویت آید *** عفو حق هم به سویت آید

(لطف حق با تو مداراها کند *** چون که از حدّ بگذرد رسوا کند)

از حساب قیامت بترسید بترسید *** از عذاب قیامت بترسید بترسید

ص: 185

از چه دل آرام داری تو بترس *** باطن آر غیر ظاهر داری بترس

در قیامت صدق و صادق می خرند *** صاحب صدق و صادق می خرند

عفو اگر خواهی باید عفو کنی *** لطف اگر خواهی باید لطف کنی

عفو استحقاق عفو آورد *** لطف استحقاق لطف آورد

آنچه با مردم کنی آن نزد توست *** هر چه کرده باشی هم نزد توست

هر چه با خود کنی آن نزد اوست *** تو اگر خوبی کنی آن نزد اوست

باطن و ظاهر یکی است در آنجا *** باطن و ظاهر دوتاست در اینجا

راه خوبان رو تا خوب شوی *** از بدان دور شو تا خوب شوی

از ترازوی عمل غافل مشو *** (گندم از گندم بروید جو ز جو)

باطن و ظاهر تو نیک باید باشد *** نه فقط ظاهر تو نیک باید باشد

از گناهان بترس گر ترسی *** عفو حق روی کند گر ترسی

توبه کن از هر گناه تا هستی *** روی سوی خدا کن تا هستی

ظلم مکن بهر کسی ظلمت کنند *** عفو کن همواره تا عفوت کنند

ظلم در قیامت ظلمات است بدان *** عدل در قیامت راه نجات است بدان

از خدا خواه که عادل باشی *** حرف حق را بپذیر عادل باشی

فکر بد مکن، سوء ظنّ مذموم بُوَد *** خوش بین و خیرخواه باش ممدوح بُوَد

خیر اگر خواهی، خیر مردم را بخواه *** بد مخواه، خیر مردم را بخواه

«خادم» اهل عفو باش تا عفوت کنند *** با گذشت باش تا گذشتت کنند

اهل د نیا کیانند بر ما بگو؟

اهل دنیا هوسران و پریشان باشند *** چون به دنیا نرسند، پریشان باشند

قانع از دادهٔ حق نیستند *** اهل پیمان و صداقت نیستند

از مدیران گلایه دارند *** از خدا نیز گلایه دارند

تو بدان آنان ز دنیا سیر نشوند *** هر چه دارند به آن سیر نشوند

این نیازمندی دلیل فقر است *** علت قانع نشدن دلیل فقر است

هرکه ازغیر خدا چشم بر بندد *** بی نیاز بود، کو چشم بر بندد

هر که از تقدیر راضی نشود *** راضی از هر چه یابد نشود

مؤمن آر بینی به کم راضی شود *** قانع است او از خدا راضی شود

پس خدا هم ز او راضی شود *** او به اعمال کمش راضی شود

پس غنای واقعی از مؤمن است *** هر که قانع نیست او نِی مؤمن است

اهل عقبا را ببین شاد بُوَند *** دور از دنیا بُوَند، شاد بُوَند

عشق آنان به دنیا نِی بُوَد *** خواستهٔ آنان به دنیا نِی بُود

ص: 186

عشق حق در دلشان جمع شده *** همه چیز بهرشان جمع شده

طالب دنیا نیستند، آسوده اند *** فکر دنیا نیستند، آسوده اند

لذّت آنان، راز با خداست *** هر چه دارند گویند: از خداست

از خدا هرگز ندارند شکوه ای *** بلکه از خود دارند شکوه ای

زندگی از بهرشان شیرین بُوَد *** لذّت بندگی بهرشان شیرین بُوَد

بهر عقبا همواره شوند آماده *** چون ز دنیا گذرند شوند آماده

بهرهٔ آنان ز دنیا چون عابر است *** عابر است آنکه ز دنیا غافل است

دنیا را آزاد و سه طلاقه کرده اند *** گو خود را آزاد و سه طلاقه کرده اند

اهل دنیا خود را به دنیا می فروشند *** بهره ای نِی برده، خود را به دنیا می فروشند

در قیامت اهل دنیا خاسرند *** اهل عقبا نِی ز دنیا خاسرند

«خادم» غم دنیا مخور، تا هستی *** توشه بردار ز دنیا، تا هستی

اهل آخرت کیا نند بر ما بگو؟

اهل آخرت فکر آخرتند *** فکر دنیا ندارند فکرآخرتند

تاجر دنیا نباشند عاقل اند *** تاجر عقبا بُوَند چون عاقل اند

چشم آنان به دنیا، بینا بود *** کور نیستند چشم آنان بینا بود

چون به دنیا طعمی نِی دارند *** گر طمع دارند به عقبا دارند

اهل دنیا چو آنان بینند *** گو که دیوانه آنان بینند

دیوانه، دیوانه مگو، بیمار بگو *** طالب دنیاست کو دیوانه بگو

نام دیوانه به عاقل ننهید *** نام خود را به عاقل ننهید

دیوانه نداند کو دیوانه است *** او به عاقل گوید دیوانه است

اهل دنیا همان دیوانه اند *** دیوانه هم داند دیوانه اند

بهلول را گفتند دیوانه است *** عاقلان گفتند نی دیوانه است

پیامبر فرمود دیوانه دیوانه نیست *** طالب دنیاست کو دیوانه است

جرم عاقل این است کو، تاجر آخرت است *** تاجر دنیا نیست تاجر آخرت است

بندگانِ صالح به حق عاقل اند *** اهل دنیا نیستند به حق عاقل اند

اهل دنیا گو، کِی عاقل اند *** غافلان گویند آنان عاقل اند

عاقلان را بیا کن امتحان *** پس خودت را بین در امتحان

گر که عاقل نی بُدی دیوانه ای *** پس به خود آی که تو دیوانه ای

همه گویند: تو نی دیوانه ای *** من که گویم تو دیوانه ای

تو بیا مردمان را امتحان می کنیم *** حبّ دنیا نشان است، امتحان می کنیم

حبّ دنیا بُوَد رأس خطاهای ما *** فکر دنیا بُوَد رأس خطاهای ما

ص: 187

تو اگر پول و مالی را، دوست داری *** ارزش تو همان است که دوست داری

پول اگر دست تو آمد و خدا را خواهی *** پس تو عاقل بُدی که خدا را خواهی

قصّه ای هست که باید به نظم آرم من *** قالب نثر نیاید به نظم آرم من

عاقل آن است که گوید: من تو را بهر خدا دوست دارم *** حاجتی از تو ندارم تو را بهرخدا دوست دارم

«خادم» بس کن سخن، به فکر خود باش *** فرق دیوانه و عاقل مگو، به فکر خود باش

کار عقباطلبان بر ما بگو؟

کار عقبا طلبان کار خداست *** هر عمل آنان کنند بهر خداست

بهر دنیا نکنند هیچ عملی *** همِّ آنان فقط کار خداست

بهر خشنودی کس کار نکنند *** کار آنان فقط بهر خداست

از نداری نهراسند هرگز *** فکر آنان فقط رزق خداست

رزق و روزی از خدا خواهند و بس *** چون که گویند: رزق دست خداست

عاقل اند و عاقبت اندیشند *** عاقبت را ز خدا خواهند، آن دست خداست

اهل دنیا نباشند هرگز *** چون که گویند کار دست خداست

کار خود را به خدا می سپارند همی *** چون که گویند کارها، دست خداست

مردمان گویند: آنان دیوانه اند *** کی بُوَند دیوانه، گویند کار دست خداست

زیر لب با خدا سخن می گویند *** بین که گویند: کار دست خداست

با خدایند و خدا با آنان است *** چون که گویند همه کار دست خداست

کوشش خود می کنند بهر رجا *** لیک گویند: کار دست خداست

همه چیزشان، خدایی باشد *** زین ندارند هراس، کار دست خداست

کار خیر بهرشان آسان بُوَد *** چون یقین دارندکار دست خداست

همِّ شان عقبا بُوَد در همه کار *** از خدا خواهند مدد کارشان دست خداست

شادمانند نترسند جز از خدا *** گویند: خدا رحمان است کار دست خداست

هشیار و بیدار و خُرّمند *** چون که گویند: کار دست خداست

آنچه آنان را پریشان می کند *** کیفر الله است، کار دست خداست

از خدا هرگز نترسند، او کریم می باشد *** ترس آنان ز گناه است کار دست خداست

هم امید دارند و هم ترسند ز گناه *** خوف و امید میزان است کار دست خداست

نام دوزخ گر بَرَند ترسان شوند *** از خدا عفو خواهند، کار دست خداست

نام جنّت چون بَرَند شاد شوند *** از خدا رضوان خواهند، کار دست خداست

اهل دنیا نیستند تو ببین کارشان *** سِیر در عالم دیگر کنند، کار دست خداست

تو ببین سیمای آنان چه بُود *** و از آن دان که کار دست خداست

اهل عقبا همه نورانی بوند *** نورشان از خداست، کار دست خداست

ص: 188

«خادم» تو اهل عقبا را بِشناس *** پس بدان کار دست خداست

اهل دنیا و عقبا کیانند بگو؟

کم کسی فکر خدا و آخرت هست بدان *** همه فکری هست، فکر آخرت نیست بدان

یاد خدا و قیامت عبادت بود *** نیّت عاقل همواره عبادت بود

شخص بیدار یاد مرگ و قیامت بود *** عاقبت اندیشی خود عبادت بود

«اعقل الناس أنظرهم فی العواقب» از کیست؟ *** «احمق الناس أغفلهم عن العواقب» از کیست؟

چشم بینا به دنیا، چشم عاقل است *** چشم طمّاع به دنیا، چشم غافل است

گر ز عبرت به دنیا بنگری بینا شوی *** گر طمع داری به دنیا، نابینا شوی

غافل از هر چه شوی از دو چیز غافل مشو *** از خدا و مرگ غافل مشو، غافل مشو

هر چه بر ما بگذرد از غفلت است *** هر خیری به دست آید از همّت است

راه جنّت باز و ما غافلیم *** اه دوزخ می رویم ما غافلیم

راه خوبان راهِ جنّت است *** گر از آن دوری کنی راهِ دوزخ است

چشم داری و بیراهه می روی؟ *** پس تو کوری و بیراهه می روی

عقل خود را از دست داده ای؟ *** هر چه داشتی از دست داده ای؟

عاقلان با چشم عقل، راه می روند ***جاهلان بی عقل و بیراهه می رَوَند

عقل چراغ است از دست مَدِه *** تو چراغ داری از دست مده

عالم بی تدبیر هرگز عاقل نبُوَد *** جاهل با تدبیر گو عاقل بود

بی بصیرت را مگو عاقل بُوَد *** با بصیرت را گو عاقل بُوَد

هر که را خواهی بفهمی عاقل است *** تو ببین آیا او به فکر آخر است

گر به فکر آخرت نیست بدان *** غافل است او غافل است او غافل است

عاقل آر می بود اهل دنیا نبود *** گر که اهل دنیاست او غافل است

اهل دنیا گو دیوانه اند *** گر به فکر آخرت باشند عاقل اند

صادع شرع دیوانه را بیمار خواند *** اهل دنیا را او دیوانه خواند

ای خدا دیوانهٔ عشق توایم *** پس نگویند ما دیوانه ایم

بهلول بهر نجات خود دیوانه شد *** عاقل بود او دانسته دیوانه شد

آخرت را خرید با دیوانگی *** او اطاعت کرد خدا را با دیوانگی

«خادم» بگو: خدایا دیوانهٔ وصل توام *** هرچه مردم بگویند، دیوانهٔ وصل توام

ص: 189

خنّاسان کیانند بگو؟

هر زمانی خنّاس بوده است *** در زمان ما هم خنّاس بوده است

کار خنّاس نفاق است و بس *** پشت در ایستاده ندانند که هست

داخل بیت شرف لانهٔ اوست *** تو ندانی او کیست؟ آنجا لانهٔ اوست

او جاسوس است او نشانی ندارد *** بهر دشمن خادم است او نشانی ندارد

بس خدا او را شناسد و ولیّ *** جز ولیّ نشناسدش إلّا ولیّ

قاتل اخیار او باشد بدان *** فتنه ها از او باشد بدان

گر خدا حافظ دین ما نبود *** تو بدان اکنون چزی از ما نبود

بی گناهان را می کشند از بهر پول *** گو که هر کاری کنند از بهر پول

دشمنان از دور پولی می دهند *** کار را اهلی می کند پولی می دهند

ما فدائی ها فراوان داده ایم *** هر کدام را بهر فتنه داده ایم

فتنه ها هر روز در مکانی خفته است *** دشمن مزدور هر روز جایی خفته است

چشم روشن، دل بیدارو، بصیرت لازم است *** تا ببینیم دشمن را بصیرت لازم است

ورنه دشمن با لباس دوست می آید برون *** می بَرَد هستی و مانند دوست می آید برون

جنگ دشمن، این گونه موفّق بوده است *** کار خود کرده، دانیم موفّق بوده است

جستجوی حق کن و خوش بین مباش *** با درایت فکر کن، خوش بین مباش

قاتلین اولیا در لباس دین بُوند *** کارمندان دشمن، در لباس دین بُوَند

گر بصیرت نباشد شکست حتمی بُوَد *** با بصیرت پیروزی حتمی بُود

دشمنِ خود بِشناس و غافل مباش *** سمت و سویش را نگر غافل مباش

او مدّت ها به تو احسان کند غافل مباش *** تو ندانی او کیست؟ تو غافل مباش

قاتل تو بسا در خانه است *** تو ندانی او کیست؟ در خانه است

از خدای خود بصیرت به طلب *** با خدا باش و بصیرت به طلب

«خادم» دشمن ما، دشمن آئین، ماست *** ماندانبم کیست او، دشمن آیین ماست

با بصیرت حق روشن شود

صدر اسلام بصیرت نَبُود *** مردم آگاه نبودند بصیرت نبود

چون بصیرت نبود گمراه شدند *** راه را گم کردند و گمراه شدند

بی بصیرت راه مرو گمراه شوی *** گر بصیرت نداری مرو گمراه شوی

گر امامت دانش قرآن ندارد *** تو بدان امامت نیست، دانش قرآن ندارد

دانش قرآن شرط رهبریست *** گر ندارد علم قرآن، او دانش ندارد

بیعت مردم شرط امامت نَبُود *** انکار و قبول شرط امامت نَبُود

ص: 190

امامت چون نبوّت الهی باشد *** همه چیزش چون نبوّت الهی باشد

بیعت اقرار امامت باشد *** نِی که شرط امامت باشد

بیعت مردم کِی شرط ولایت باشد *** رأی مردم کِی دلیل امامت باشد

امر بر طاعت از سوی خداست *** سوی مردم نیست، از سوی خداست

هر که گوید: بیعت شرط ولاست *** احمق است او، کِی شرط ولاست

مردمان کشتند انبیا و اوصیا *** بیعت کِی شرط اولیاست

حرف بیخود مزن ای احمق *** هیچ عاقل نگوید: بیعت شرط ولاست

این سخن، سخن نادان است *** عاقل هرگز نگوید: بیعت شرط ولاست

تو طرفدار غاصبین هستی بگو *** گو سنّی هستم هر چه هستی بگو

فکر من این است که تو کافری *** منکر اصل و اصولی کافری

تو ضروریِّ دین را منکری *** مرتد فطری هستی چون منکری

خارج شو از مدرسه تو کافری *** نجس هستی تو چون کافری

گر که خارج نشوی بیرونت کنند *** لباس از تنت خارج، بیرونت کنند

شرم کن از مدرسه بیرون بُرو *** پیش از آن که گویم بیرونت کنند

تو وجوب حجاب را انکار می کنی *** شرم نداری که انکار می کنی

انکار ضروری ارتداد آور است *** پس تو مرتدّی و شرم آور است

این لباس از تن خود بیرون کن *** فکر ماندن از سرت بیرون کن

ما که گوییم تو را بیرون کنند *** لایق مدرسه نیستی تو را بیرون کنند

ظلم و جور را، بشناس در آخر زمان

ای برادر تو بیا بین چه شده *** تو ببین بر سر اسلام چه شده

نام اسلام، بس زنده بُوَد *** بلکه باطل، بس زنده بُوَد

هر کسی دم ز اسلام زَنَد *** در حقیقت نه اسلام را، دم زند

او را عملی نیست به بازار عمل *** همه گویند ولی نیست به بازار عمل

هر کجا سر بزنیم فاسد بُوَد *** جز شعاری نَبُوَد فاسد بُوَد

بَرّ و بحر بین، ز فساد پر شده *** نیست صلاحی، ز فساد پر شده

مؤمن آر باشد کسی می سوزد *** دِلِ او آب می شودو می سوزد

همه بینی بهر دنیا می دَوَند *** هدف آنان دنیاست بهر دنیا می دوند

مؤمن خالص کجا دیدی تو؟ *** تو به من گو کجا دیدی تو؟

روح ایمان نباشد مگرد *** من که گشتم تو دیگر مگرد

هیچ حرامی نیست جز حلال می باشد *** بین حرام ها را، حلال می باشد

دشمنان بین، بین ما آزادند *** هر چه خواهند بکنند آزادند

ص: 191

من چگونه ز فساد دم نزنم *** من فساد بینم و دم نزنم؟

ما که از توجیه ها خسته شدیم *** هر گناهی توجیه شد خسته شدیم

علما کی به فریاد اسلام می رسند؟ *** اسم دین مانده کی به فریاد می رسند

نهی از منکر، منکر شده است *** نهی از منکر نیست منکر شده است

ما که سوختیم و مردیم چه کنیم؟ *** هر چه بینیم منکر است ما چه کنیم؟

پس بیا تا ز فساد دور شویم *** هر کجا هستیم، ز فساد دور شویم

پس بیا با کسی رفت و آمد نکنیم *** راه دوستی با کسی باز نکنیم

این هم که میسّر نشود پس چکنیم؟ *** ما که سوختیم پس ما چکنیم

چاره ای نیست که بسوزیم و بسازیم *** روزهٔ صَمت بگیریم و بسازیم

روزهٔ صمت که حرام است بگو ما چکنیم؟ *** ساعتی روزه بگیریم بگو ما چکنیم؟

سخن آر باز کنیم گرفتار حرام خواهیم شد *** هر چه گوییم، گرفتار حرام خواهیم شد

چاره ای نیست جز سکوت و عبور *** بهترین راه همین است سکوت و عبور

«خادم» آخرالزمان است چه خواهی بکنی *** انتظار جز این نیست چه خواهی بکنی

فتنه های دشمن چیست بگو؟

فتنهٔ اوّل و ثانی بر اسلام چه کرد؟ *** شرّ آنان تو دیدی بر اسلام چه کرد؟

دین حق را زیر و رو کردند و رفتند *** ظلم آنان بر آل الله و اسلام چه کرد؟

شرّ آنان بین که باقیست هنوز *** بدعت آنان با اسلام چه کرد؟

هر حرامی را حلال کردند و رفتند *** حکم آنان بین با اسلام چه کرد؟

هر چه را حلال بود حرام کردند و رفتند *** حکم آنان بر خلاف دین با اسلام چه کرد؟

شرک در طاعتِ حق داشتند و رفتند *** شرک آنان بین با اسلام چه کرد؟

تو ببین آنان به ما گویند مشرکید *** شرک آنان بین با اسلام چه کرد؟

پیروانشان بین که کلّاً مشرکند *** شرک آنان بین با اسلام چه کرد؟

با همه شرکی که دارند گویند ما مشرکیم *** شرک آنان بین با اسلام چه کرد؟

دشمن خود را شیعه دانند و بس *** دشمنی های آنان ببین با ما چه کرد؟

هر کجا شیعه بینند آزاد می کُشند *** فکر باطل را ببین، با اسلام چه کرد؟

پیروانشان، بین ما آمده اند *** اسم تحقیق می برند لیک به جنگ آمده اند

سخنانشان ببین سخنان دشمن است *** در لباس دوست آمده لیک دشمن است

ای اعاظم به فریاد رسید اینجا دشمن است *** خارج از مرز نروید اینجا دشمن است

دشمن است با حیله لانه کرده است *** با بصیرت باشید او لانه کرده است

گر به فریاد نرسید همه چیز در خطر است *** من سوگند می خورم همه چیز در خطر است

فتنه ها آمده بین طلّاب *** گو کیست صاحب فتنه بین طلّاب

ص: 192

آقایان تا کی ملاحظه کاری می کنید؟ *** خطر است تا کی ملاحظه کاری می کنید؟

ای خدا من نالهٔ خود را زدم *** تو، به فریاد رَس من نالهٔ خودرا زدم

نالهٔ من که به جایی نرسید *** هر چه گفتم که به جایی نرسید

ای ولیّ خدا تو به فریاد رس *** من ندانم چه کنم تو به فریاد رس

ای خدا تو، شرّدشمن را زما دفع نما *** توکه دانی زما کاری نیایدتوزمادفع نما

«خادم» مسوز که این گونه بوده است *** امتحانی است تا کنون این گونه بوده است

لکن چه گویم که این ها منکر است *** ناهی منکر کیست؟ این ها منکر است

فتنهٔ آخر زمان چیست بگو؟

فساد عالَم گیر شده چه کنیم؟ *** ظلم و جور فراوان شده چه کنیم؟

هرکجا سر میزنیم، ظلم و فساد است چه کنیم؟ *** همه درمانده شدیم ظلم و فساد است چه کنیم؟

دین خود را به هر قیمت که باشد حفظ کن *** نفروش دین خود را دین خود را حفظ کن

دل مؤمن که خون است چه کند؟ *** مژده ای ده به او بهر نجاتش چه کند؟

هر چه بیند دل اوآب شود او چه کند؟ *** راه اصلاح نباشد دگر، گو چه کند؟

هر که بینی ز فساد دم زند گو چه کنیم؟ *** خدایا صلاحی نیست گو ما چه کنیم؟

رحم و انصاف کجاست تو ببین *** هر کسی فکر دنیاست تو ببین

این همه دستوربر، احسان و ایثار آمده *** گوئیا دستور بر ظلم و ایذا آمده

ما کجا و دین و اخلاق کجا *** ما کجا و سیرهٔ خوبان کجا

بین ما و دین شرق و غرب فاصله است *** ما کجا و دین کجا شرق و غرب فاصله است

سنّت دین دور از اخلاق ماست *** آنچه بین ماست دور از آیین ماست

ای مسلمان چگونه گوئی مسلمم *** کار به جائی رسیده که نگوئی مُسلمم

مسلم آر باشی مردم از دست و زبانت سالمند *** مؤمن آر باشی امینی مردم از ظلمت سالمند

بیا تا راست گوییم، ما به اسم، مسلمان باشیم *** این شعاری است که گوییم مسلمان باشیم

گر مسلمانی همین است که ما می گوییم *** هیچ کس رغبت نکند به آنچه ما می گوییم

نسبت اسلام به ما دادن ظلم به اسلام بود *** ما که هر چه می کنیم ظلم به اسلام بود

گو به حق جویان: ما را ننگرید *** اسلام را بنگرید ما را ننگرید

حق و اسلام را از ما جدا باید نمود *** دین و اسلام را از ما جدا باید نمود

گر که ما در عمل، مسلمان نیستیم *** آبروی اسلام را نبریم ما مسلمان نیستیم

صاف گویم: اسلام محجوب است از مسلمانی ما *** کِی کسی اسلام شناسد از مسلمانی ما

از خدا خواهیم ما مسلمان باشیم *** بیش از این لطف کند بلکه مؤمن باشیم

مؤمن آر باشیم مسلمان باشیم *** مسلم آر باشیم بس مسلمان باشیم

اهل حق شیعه را مؤمن خوانده اند *** غیر از او را مسلمان خوانده اند

ص: 193

«خادم» تو بگو: مؤمن و مُسلمان باشیم *** تابع حق باشیم، مؤمن ومسلمان باشیم

فساد آخر زمان چیست بر ما بگو؟

دین خود را ز فساد دور نما *** هر چه داری ز فساد دور نما

ارزش دین به ز هر چیز بود *** پس تو دین را ز فساد دور نما

تو که ببینی فساد بی حدّ است *** پس تو دینت ز فساد دور نما

گر که خواهی دین تو سالم بُوَد *** نفس خود را ز فساد دور نما

هرگز همراه جماعت مشو در دینت *** بلکه خود را ز فساد دور نما

گر که خواهی همراه جماعت باشی *** پس بکوش دین خود را ز فساد دور نما

من که باور نکنم این شد نیست *** پس بیا دین خود را ز فساد دور نما

تو ندیدی که مردم چه شدند؟ *** پس تو عبرت بگیر، دین خود را ز فساد دور نما

مردمان دین به درهم می دهند *** این خسارت بزرگ است دین خود را ز فساد دور نما

مردمان دین را به دنیا می دهند *** توبیا قدرآن را بدان، دین خود را زفساد دورنما

قیمت هیچ متاعی به قدر دین نَبُود *** قدر دین دان، دین خود را ز فساد دور نما

بهر یک درهم سوگند می خورند *** نام الله بزرگ است، دین خود را ز فساد دور نما

گر تو یک مؤمن پاک خواهی، بدان *** نتوانی یافت، دین خود را ز فساد دور نما

گر تو فکر دین خود نیستی بدان *** ارزش دین زیاد است، دین خود را ز فساد دور نما

دین و ایمان، قیمتی باشد بدان *** پس تو ارزان مفروش، دین خود را ز فساد دور نما

دین خود را به خدا بسپار در هر روزی *** تا خدا حافظ آن باشد، دین خود را ز فساد دور نما

صبح که از خانه روی، از خدا یاری خواه *** او تو را یاری نماید، دین خود را ز فساد دور نما

ای بسا صبح کسی مؤمن و شب کافراست *** یا که شب مؤمن وروز کافراست، دین خود را ز فساد دور نما

این زمان کم کسی بینی با ایمان از دنیا رود *** قدر ایمان را بدان، دین خود را ز فساد دور نما

فکر کن آیا ما طاقت دوزخ داریم بگو؟ *** کار خود اصلاح کن، دین خود را ز فساد دور نما

طاقتِ یک لحظه کیفر هم نداریم ما بدان *** پس چرا غافلیم، دین خود را ز فساد دور نما

گیرم اهل جنّت باشیم، قیامت سخت است *** از شفیعان کمک گیر، دین خود را ز فساد دور نما

راه جنّت بسی سخت باشد بدان *** رحم کن تا رحمت کنند، دین خود را ز فساد دور نما

گر که خواهی خدا یار تو باشد بدان *** بایدت یار محرومان شوی، دین خود را ز فساد دور نما

«خادم» مأیوس مباش خدایت کریم می باشد *** پس کرم کن بهر مردم، دین خود را ز فساد دور نما

ص: 194

منکرات در آخرالزمان

منکرات روح مرا خسته نمود *** جسم و روح مرا خسته نموده

به کجا روی کنم از منکر *** هر چه دیدم مرا خسته نموده

دلم از دیدن منکر آب شده *** به کجا من بروم منکر مرا خسته نموده

دلم آب شده از منکر چکنم؟ *** بین گناه چه قدر است؟ مرا خسته نموده

هر کجا می روم، منکر بینم *** جای من نیست دگر، این مرا خسته نموده

چاره ای نیست، که نشینم تنها *** رفتن بیرون چه سود؟ این مرا خسته نموده

گر به بازار روم حرف دنیاست و بس *** گر به خانه روم حرف زن هاست و بس

گر روم مدرسه روحم آزار بیند *** گر که باز گردم جسمم آزار بیند

من ندانم به کجا باید رفت *** گر که خواهم آزار نشوم، به کجا باید رفت

جسم آزاد نشود، جز با روح *** بدن آزاد نشود، جز با روح

روحِ آزاد و جسمِ آزاد هم خطر است *** باعث طغیان شود آن هم خطر است

از غمّ و غصّه، من خسته شدم *** به کجا روی آورم خسته شدم

غم مال دنیا ندارم من *** غم من راه نجات است من خسته شدم

دلم آشوب است، من پناهی ندارم *** به کِه روی آوَرَم من پناهی ندارم

راه امید من بسته شده *** دلم از دنیا خسته شده

گر خدایم ز من راضی شود *** سوی او می روم گر راضی شود

ماندن دنیا ملالی بیش نیست *** هر که پرسد گو ملالی بیش نیست

همّ من بس یک آمرزش بُوَد *** رفتنم به امید یک آمرزش بُوَد

ای خدای کریم مرا آماده کن *** رو به سویت می کنم آماده کن

دار و نادارم از تو باشد ای کریم *** آرزویم از تو باشد ای کریم

وقت مردن مرا رحمم کن *** در جوار محمّد مرا دفنم کن

از شفیعان مرا دور مکن *** از کریمان مرا دور مکن

من حسینی بُوَم می دانی *** از حسینم مرا دور مکن

من همان خادم ناچیز هستم *** از حسینم مرا دور مکن

فکر اصلاح خود باش، وقت می گذرد

نفس سرکش بیا آرام بگیر *** هر چه دادند بیا آرام بگیر

گر خدایت ز حکمت کفایت داده ***دم مزن بیشتر مخواه آرام بگیر

چون خدایت کریم و رحیم است بدان *** حق همین است که داده آرام بگیر

چشم خود را به دنیا پرستان باز مکن *** ور نه هیچگاه راضی نشوی آرام بگیر

ص: 195

مال دنیا وبال است بدان *** کم کسی از آن نجات یابد آرام بگیر

تو اگر رضایت، حق خواهی *** هر چه او داده خوب است آرام بگیر

ور نه هر روز و شب چیزی طلبی *** گر نشد حسرت بری، آرام بگیر

دل خود را به خدایت بفروش *** دل به غیر او مبند، آرام بگیر

هر چه داد او بگیر و شکر کن *** او خیرخواه تو است آرام بگیر

از خدا نزد مردم شکایت مکن *** هر چه خواهی ز خدا خواه آرام بگیر

من و تو چار صباحی زنده ایم *** آنچه داریم زیاد است آرام بگیر

این و آن را بهر کار خود نبین *** کار را به خدا بسپار آرام بگیر

گر تو را توکّل به خدایت باشد *** کارت آسان شود آرام بگیر

تو ندانی اَجَلَت کِی آید *** گر که آید چاره ای نیست آرام بگیر

عاقل آر هستی بیا آماده باش *** جز خدا، همه چیز را رها کن آرام بگیر

تو ندیدی غافلان چون رفتند *** همه چیز را گذاردند، آرام بگیر

کار خود را به خدا واگذار و بُرو *** او تو را کافیست، آرام بگیر

بهر هیچ کس کار مکن جز خدا *** مزد از او خواه و آرام بگیر

نیّتت گر خوب باشد صالحی *** ور نه تو بی چارهای، آرام بگیر

ارزش اعمال تو نیّت بُوَد *** نیّتت خوب کن و آرام بگیر

رو به دنیا مکن تا ز خدا دور نشوی *** همه چیز را ز خدا خواه آرام بگیر

اهل احسان و عمل باش نیکو باشی *** دان خدایت کریم است، آرام بگیر

از خدا غافل مباش ذکر خدا را می گو *** تا خدا ذاکرت باشد، آرام بگیر

به کسی ظلم و آزار مکن *** ظلم ظلمات است، آرام بگیر

گر که خواهی آسوده بمیری بیا *** دل مردم شاد کن، آرام بگیر

«خادم» تو نیز زین سخنان پند بگیر *** گفته و اعمال یکی کن، آرام بگیر

بصیرت بصیرت!!

هر که باشید با بصیرت باشید *** گر ضعیفید با بصیرت باشید

بی بصیرت، راه حق را گم کند *** بابصیرت حق را پیدا کند

عالم بی بصیرت جاهل است *** جاهل با بصیرت عالم است

ای بسا عالم به درس جاهل است *** اصطلاحی داند ور نه جاهل است

بی بصیرت حمارِ طاحونه است *** او چه داند حمار طاحونه است

کاه و جو و علفی خواهد و بس *** بر دو راهه چو رسد علفی خواهد و بس

او چه کارش به حقایق باشد *** آنچه را فکر نکند، حقایق باشد

بصیرت در دیانت واجب است *** عابد با بصیرت، عابد است

ص: 196

بی بصیرت را رفیق خود مگیر *** او نادانی است، رفیق خود مگیر

بی بصیرت همراهِ خود مَبَر *** او گمراه است، همراه خود مَبَر

او تو را بیچاره و گمراه کند *** بین راه ایستد، تو را گمراه کند

با بصیرت چراغی است بهر تو *** وقت حیرت راهنماییست بهر تو

اهل دنیا نباشد، با بصیرت، بدان *** آنکه دنیا طلبد بی بصیرت بدان

تو بدان دنیا طلبان کور بوند *** چشم باطن ندارند، کور بوند

دنیا، دنیا طلبان را، کور کند *** هر که باشی تو را هم کور کند

چشم باز کن حقایق را ببین *** با بصیرت باش حقایق را ببین

گر به حق رو کنی، با بصیرت شوی *** حق را ازدست مده، بابصیرت شوی

با بصیرت کِی حق را گُم کند *** بی بصیرت دان حق را گُم کند

بی بصیرت را به یک جو نخرند *** بابصیرت را به قیمت بخرند

بی بصیرت کار را سخت کند *** بابصیرت کار را آسان کند

بابصیرت حق را پیدا کند *** بی بصیرت تو را حیران کند

کار تو با بصیرت حلّ شود *** بی بصیرت کار تو مشکل شود

کار را دست بی بصیرت مده *** عقل خود را دست بی بصیرت مده

«خادم» کار تو بصیرت افزایی شود *** با بصیر باش، بصیرت افزایی شود

بی بصیرت ها چه ها خواهند نمود!

با بصیرت حق را خوب شناسد *** بی بصیرت حق را کی شناسد

با بصیرت راه را نزدیک کند *** بی بصیرت راه را گم کند

بهر هر کاری بصیرت لازم است *** جستجوی حق را، بصیرت لازم است

با بصیرت بعد پیغمبر نبود *** جز کمی آن هم آماده نبود

بی بصیرت کجا حامی شود *** با بصیرت تو را حامی شود

بی بصیرت، از دین خارج شود *** با بصیرت دین را تابع شود

با بصیرت یعنی، صاحب عقل سلیم *** بی بصیرت نِی عقل دارد نِی عقل سلیم

بی بصیرت گو حمار وحشی است *** هر چه خواهی بهر او، او وحشی است

بی بصیرت جاهل و نادان بود *** با بصیرت عالم و دانا بُوَد

دین حق زنده یِ اهل بصیرت باشد *** با بصیرت گر باشد، بصیرت باشد

دشمن از اهل بصیرت دور است *** از بصیرت ترسد، از اهل بصیرت دور است

نوکری را بی بصیرت ها کنند *** با بصیرت ها، عدو را رسوا کنند

با بصیرت، حق مغلوب نشود *** حاکم حق هم مغلوب نشود

خسارت از بی بصیرت ها آمده *** حاکم ظالم از بی بصیرت ها آمده

ص: 197

حامی حق با بصیرت باشد *** با بصیرت حامی حق باشد

حق بر دوش بابصیرت ها بود *** رهبر حق از با بصیرت ها بود

بی بصیرت ها کشتند اولیای دین ما *** بابصیرت ها زنده کردند دین ما

مشورت با بی بصیرت بصیرت نَبُود *** مشورت با اهل بصیرت بصیرت بُوَد

بی بصیرت فرصت را، بر باد دهد *** با بصیرت فرصت را، یاد دهد

با بصیرت مشورت ها می کند *** بی بصیرت کار را سخت می کند

مؤمنان بی بصیرت حامیان غاصب اند *** حق صاحب حق را محو میکنند، حامیان غاصباند

بی بصیرت عاقبت اندیش نیست *** کور است او، عاقبت اندیش نیست

بی بصیرت را رفیق خود مگیر *** او عقل ندارد، رفیق خود مگیر

«خادم» بی بصیرت علیّ را ضربه زد *** در حقیقت حق را ضربه زد

همنشین تو باید بهتر از تو بود

دین تو از رفیق صالح است *** هر چه هستی از رفیق صالح است

گر نشانی از تو خواهند، از رفیق صالح است *** گر صلاح تو را جویند، از رفیق صالح است

هر چه خوبی هست از رفیق صالح است *** هر خرابی هست از رفیق طالح است

سعی کن هم نشین تو صالح باشد *** او تو را می پرورد، گر که صالح باشد

هم نشین تو گر طالح بُوَد *** او تو را می پرورد طالح بُوَد

دین تو، از هم نشین، تأمین شود *** گر که مؤمن بُوَد، دین تو تأمین شود

هم نشین فکرتو را تغییر دهد *** گر که طالح بُوَد دین تو را تغییر دهد

هم نشین تو گر نیکو بُوَد *** همه چیز تو هم نیکو بُوَد

هم نشین بد شمشیر زهرآلود بُوَد *** زو حذر کن کو شمشیر زهرآلود بُوَد

هم نشین تو باید تو را زینت دهد *** با صلاح خود، تورا زینت دهد

هم نشین خوب چون کبریت احمر است *** قدر او را بدان، او کبریت احمر است

هم نشین تو گر خیر خواه بود *** قدر او را بدان، خیر خواه بود

زن اگر خواهی ز اخیار بگیر *** گر رفیق خواهی ز اخیار بگیر

زن رفیق زندگی باشد بدان *** رفیق زندگی باید پاک باشد بدان

الغرض رفیق باید صالح بود *** گر نباشد صالح، طالح بود

بلکه باید رفیق تو صادق باشد *** گر نباشد بدان کاذب باشد

گر یکی صادق و دیگری کاذب بود *** آن عذابی است بر صادق گر کاذب بود

گر که هر دو کاذبند شرّی روی شرّ بوند *** طبقین دوزخ اند، شرّی روی شرّ بوند

گر که هر دو صادقند نور علی نور بوند *** صادیقین گر جمع شوند نور علی نور بوند

این که گفتیم هیهات که یابی آن را *** آن کبریت احمر است نیابی آن را

ص: 198

تو کجا دیدی صداقت طرفینی باشد *** جز که بینی رفاقت طرفینی باشد

تو حسینی کجا یابی به این زودی ها *** نی حسینی به اسم، کجا یابی به این زودی ها

تو چقدر دیدی حسینی، حسینی باشد؟ *** هر چه دیدی حسینی با اسم حسینی باشد

«خادم» تو حسینی باش تا رفیقت حسینی باشد *** تا بگویند: حسینی، حسینی باشد

کربلا بود، که حسینی ها حسینی بودند *** کی بهار آید ز یک گل، که حسینی بودند

امام خمینی رحمه الله و انقلاب اسلامی ایران

انقلاب خمینی همه را بیدار کرد *** خواب را از سر ربود و همه را بیدار کرد

چون الهی بود خدا نصرت نمود *** راه حق باز شد، همه را بیدار کرد

دنیا تکان خورد، همه را بیدار کرد *** رأی آزاد شد، همه را بیدار کرد

رأی قاطع به اسلام داده شد *** خمینی راهنما شد، همه را بیدار کرد

شاه خائن برفت، کشور آزاد شد *** خمینی راهنما شد، همه را بیدار کرد

مردمان، خمینی را امام نامیده اند *** او خود را خادم خواندو، همه را بیدارکرد

سخنانش حکیمانه بود، بر دل می نشست *** راه او راه خدا بود، همه را بیدار کرد

مردمان شاد شدند، پی به حقیقت بُردند *** راه او، راه خدا بود، همه را بیدار کرد

مردمان چون رهبری های او را دیدند *** سخنش پذیرفته شد، همه را بیدار کرد

او چون لله و دبیر و مدَبِّر می بود *** انقلابش پذیرفته شد، همه را بیدار کرد

چون صدایش به دنیا رسید، پذیرفته شد *** انقلابش جهانی شد، همه را بیدار کرد

عزّتی شد بهر اسلام و مسلمانان ببین *** بلکه هر مستضعفی شاد شد، همه را بیدار کرد

تا که او بود، کم کسی جرأت طعنه داشت *** او جواب همه را می داد، همه را بیدار کرد

رهبر بعد از او، شاگرد او بود مثل او *** رهبری هایش همان گونه شد، همه را بیدار کرد

گر چه خنّاسان بر او تاخته اند *** طعنه هایش زدند، همه را بیدار کرد

لطف حق بوده، که ره گم نشود *** اهل بینش همه دانند، همه را بیدار کرد

دشمن از داخل و خارج هجوم آورد به ما *** لیک رهبری، بیدار بود، همه را بیدار کرد

صحنه هایی گذشت و مردم آگاه شدند *** رهبری بیدار بود، همه را بیدار کرد

تا که مردم همه دانستند حق با رهبریست *** با بصیرت شدند، همه را بیدار کرد

راه ما راه خداست، رهبر ما ز خداست *** مشکلات حل می شود، همه را بیدار کرد

گر همه خدایی و باتقوا شویم *** حق یاور ماست، او همه را بیدار کرد

«خادم» تو از خادمی کوتاهی مکن *** حامی رهبر باش، او همه را بیدار کرد

انقلاب ما مردمی بوده و هست *** مردم آگاه شدند، او همه را بیدار کرد

خدایا دفتر ما در اینجا به آخر برسید *** خدایا گرپذیری کریمی، به آخربرسید

دفتر اوّل با لطف خداوند کریم به پایان رسید، و مؤلف از شعرا و مدّاحان محترم تقاضا دارد که اگر

ص: 199

عیبی را مشاهده نمودند دوستانه به خود حقیر بفرمایند، وهمانگونه که اول دفتر گفته شد این حقیر شاعر نبوده و نیستم و آنچه مشاهده کردید با توسّل به آل الله خداوند به این حقیر عطا فرموده است و له الحمد اوّلا وآخرا بعدد ما احاط به علمه، و در پایان می گویم:

شما گویید: اشعار تو وزنی ندارد *** من گویم: وزنی ندارم شعر من وزنی ندارد

گویید: معنی شعر وزن شعر شاعر است *** گویم: ارزش شعر معنی شعر شاعر است

ص: 200

دفتر دوم

اشاره

ص: 201

با حمد ثنای الهی و شکر نعمت های بی نهایت و الطاف خاصهٔ او و با صلوات و سلام دائم بر پیامبر رحمت و اهل بیت پاک آن حضرت و توسّل به آن بزرگواران این اشعار را شروع نمودیم.

بارها این بندهٔ ناچیز اشعاری را دربارهٔ مدایح و مصائب اهلال بیت علیهم السلام از شعرا و مداحان شنیدم و غبطه خوردم که ای کاش من هم مدّاح و شاعر بودم و در خدمت اولیای خدا قرار می گرفتم تا این که مجموعه ای از اشعار شعرای عرب زبان و فارس زبان را جمع آوری نمودم، بلکه من هم فیضی ببرم تا این که در بین جمع آوری اشعار فوق، منقلب شدم و به خدای خود گفتم:

آیا می شود به من هم این موهبت را عطا فرمایی و من در خدمت اولیای تو باشم؟ و خداوند این موهبت را عطا نمود و من در مکه در ایّام عید غدیر شروع نمودم و فضائل امیرالمؤمنین علیه السلام را - که زیاد خوانده بودم - در غالب شعر قرار دادم و چون به محرم نزدیک شدیم، باز اشعاری در مصائب حضرت سیّدالشهدا علیه السلام سرودم و بیش از سه سال است که مشغول هستم و قصّهٔ شاعری خود را نیز به شعر در آوردم و چون اشعار زیاد شد به ده دفتر تقسیم گردید و این دفتر دوّم است که آماده گردیده، ولله الحمد اوّلا و آخرا.

سید قاسم حسینی بهارانچی معروف به سید محمد/ 5 ذیحجه سال 1397 هجری شمسی تا ذیحجه 1399 شمسی.

بهار است بهارانچی آمده *** شعر نو آورده بهارانچی آمده

گویند: شعر تو وزنی ندارد *** وزن قیمت شعر است گویند: وزنی ندارد

زمان کوتاه است قافیه کافی بُوَد *** وزن لازم نیست قافیه کافی بُوَد

عمر خود را صرف وزن شعر مکن *** شعر نیکو بگو قافیه کافی بُوَد

ص: 202

شکر نعمت چیست بر ما بگو؟

(شکر نعمت، نعمتت افزون کند *** کفر، نعمت از کفت بیرون کند)

نعمت حقّ بی شمار است بدان *** لطف حقّ بی شمار است بدان

او خلق کرد تا جودی کند *** نی که از خلق خود سودی کند

او نیازی به خلق خود نداشت *** بی شمار احسان کرد، منّت نداشت

جود او گسترده و حدّی نداشت *** فضل او بر بندگان حدّی نداشت

ما همه محتاج او بودیم، او نیازی نداشت *** ما نیازمند بودیم او نیازی نداشت

لحظه ای گر نعمت او، قطع شود *** بندهٔ ناچیز او مضطرّ شود

ما فقیریم نیازمند به اوییم *** در همه چیز نیازمند به اوییم

ما خطاهای فراوان داریم *** او عطا می کند، ما خطاها داریم

هر چه نعمت ها، فراوان می شود *** بین خطاها، فراوان می شود

«لطف حق با تو مداراها کند *** چون که از حدّ بگذرد رسوا کند»

لطف او شاید تو را مغرور کند *** ناسپاسی مکن، شاید تو را محروم کند

گر که از لطف، تو را چوبی زند *** لطف باشد کو تورا چوبی زند

گر که چوبی نزند مهلت دهد *** تو بترس از این که او مهلت دهد

تا که یکباره بگیرد جان تو *** چاره نی باشد، بگیرد جان تو

راه توبه بسته باشد بهر تو *** راه چاره بسته باشد بهر تو

«خادم» چوب خدا هم رحمت است! *** کیفر دنیای او هم رحمت است!

کیفر ناسپاسی تغییر نعمت است *** گناهان سبب تغییر نعمت است

ناسپاسی مکن ای جانِ من *** همه چیز را از حق بدان ای جان من

حق، تو را آورد، کجا بودی تو؟ *** این همه نعمت بدادت، کجا بودی تو؟

نعمت حق می خوری بِسمِ بگو *** شکر کن سالم بُدی بِسمِ بگو

لقمه ای که می خوری از حق بُوَد *** همه چیز از حق دان، از حق بود

«شکر نعمت نعمتت افزون کند *** کفر، نعمت از کفت بیرون کند»

چشم باز کن، با بصیرت کن نگاه *** هر نگاهی می کنی، با بصیرت کن نگاه

نعمت حق را، به جا مصرف نما *** هر چه داری جایِ خود مصرف نما

نعمتِ حق را صرف عصیانش مکن *** دادهٔ حق را صرف عصیانش مکن

کفرِ نعمت را، عذابی است، بدان *** تو بترس از آن، عذابی است، بدان

لقمه ای گر می خوری الحمد بگو *** بعد بِسمِ الله بایدت الحمد بگو

گر بگویی نعمتت افزون شود *** گر که شاکر باشی افزون شود

نعمتت را، از خدا دان و بخور *** شاکر منعم باش، از خدا دان و بخور

نعمت آر خواستی از صاحبِ نعمت بخواه *** نعمت حق را، از مخلوق مخواه

این نصیحت را از این خادم پذیر *** هر چه می گوید از این خادم پذیر

ص: 203

«خادم» تو بدان، غرق نعمتی *** نعمتی گیری ز حق، غرق نعمتی

بهترین نعمت کدام است بگو؟

نعمت اعلا کدام است بگو؟ *** لطفِ بی پایان کدام است بگو؟

نعمتِ اعلا، ایمان به خداست *** لطف بی پایان، لطف خداست

پس از آن رسالت، اعظم نعم است *** بعد از آن، ولایت اعظمِ نِعَم است

این سه نعمت اعظمِ نِعَم است *** بهتر از آنها نیست، اعظم نعم است

هر کسی با این سه نعمت مؤمن است *** نعمت توحید گر نباشد کافر است

گر نبوّت و امامت نباشد کافر است *** مشرک در ذات و صفات کافر است

تو باید خدا را به پرستی و بس *** ور نه مشرک در عبادت هستی و بس

نعمت آب هم بزرگ است بدان *** گر نباشد، دانی چه بزرگ است بدان

نعمتِ آب نعمتِ اعظم بُوَد *** معنی آب امام است، او اعظم بُوَد

به هر معنا حیاتِ هر چه با آب بُوَد *** گر نباشد آب، دانی، هرچه با آب بود

ناسپاسِ از هر دو نعمت کافر است *** کافر نیست، به نعمت کافر است

گر ضروریّ اسلام را منکر شود *** منکر حق است، گر منکر شود

کافران ساتر حق اند کافرند *** حق را چون ساترند، کافرند

بعد از اسلام تو گر کافر شدی *** مرتدّ فطری شدی کافر شدی

ای بسا کافر که بین ما بُوَد *** در حقیقت کافر است بین ما بُوَد

«خادم» از کجا دانی تو او، کافر است *** منکر ضروریّ اسلام است، کافر است

منکرین ولایت کیانند بگو؟

منکرین ولایت بیایند تا بگویم *** حق با کیست من آن را بگویم

ولایت از خدا و از رسول است *** زعامت از خدا و از رسول است

بعد پیغمبر ولایت از علیّ بود *** غیر از این کفر بود، ولایت از علیّ بود

کفر منکرین ولایت، ثابت گردید! *** هر که منکر شد، کفرش ثابت گردید!

مردمان بَعد از نبیّ کافر شدند *** مرتدّ از دین شدند، کافر شدند

جز قلیلی که حق را، رعایت کردند *** زیر بار ظلم نرفتند، رعایت کردند

همه از راه ولایت جدا گردیدند *** راه اسلام نرفتند، جدا گردیدند

هر که دارای ایمان نَبُوَد *** مشرک بود، با ایمان نَبُوَد

گر که بیعت دلیل حقّ بُوَد *** دوّمی کِی صاحب حق بُوَد؟!

ص: 204

بیعت مردم تأیید است و بس *** انتخاب امام از خدا هست و بس

مردمان باید طالب حق باشند *** حق علیّ بود بایدطالب حق باشند

گر قرآن بخوانید «انّماولیّکم» بدانید *** نصّ قرآن است «انّماولیّکم» بدانید

آن که در آخر عمر، واثبورا می گفت *** اعتراف کرد به خطا، واثبورا می گفت

آن که گفت: من چرا آتش زدم؟! *** بیت وحی را من چرا آتش زدم؟!

تو گویی او ولیّ مؤمنین است؟! *** جاهلی را گویی: ولیّ مؤمنین است؟!

«خادم» خشم مکن این ها دین ندارند *** چون علیّ را نخواهند دین ندارند

منکر حق چه گوید بگو؟

منکر حق گوید: نبیّ را وصیّت نبود *** او مردم را واگذارد، او را وصیّت نبود

مردمان خود باید جانشین تعیین کنند *** حق نداشته نبیّ جانشین تعیین کند

روز روشن دروغ می گویی چرا؟! *** پس غدیر خم چه شد دروغ میگویی چرا؟

او گوید: نبیّ قابلیّت ها را گفته است! *** عقل ندارد، نداند او چه گفته است؟

من که گویم: عقل را از دست داده است *** بلکه دین خود را از دست داده است

او اگر قابلیّت ها را فرموده بود *** حارث فهری چرا معترض گردیده بود؟

ما حاضریم با شما سوگند یاد کنیم!! *** هر که نا حق گوید، بهر او لعنت کنیم!!

تو گویی بیعت مردم ولایت آور است *** گر چه بیعت نکنند، ولایت آور است؟!

تو مریضی جیره خواری آیا نوکری؟ *** پس چرا روشن نمی گویی: نوکری؟!

من که گویم: دین نداری احمقی *** بهر دنیا چنین می گویی، احمقی

تو اگر شهرت می خواهی بگو! *** دین نداری شهرت می خواهی بگو؟!

شهرت آر خواهی بُرو در آب زمزم بول کن *** شهرت شیطان به دست آری برو بول کن

دین فروشی کار آسانی بُوَد، دیندار باش *** دین خود را مفروش آسان، بیا دیندار باش

لیک کار از کار گذشته تو مرتد شده ای *** ارتداد تو فطری است، تو مرتد شده ای

«خادم» این قوم هدایت نشوند بدان!! *** نوکرند، هر چه گویی، نپذیرند بدان!!

هر چه گفتم چکّشی بود بر سندان زدم *** یا که میخی بود که من بر سندان زدم!!

هدف منحرفین ولایت چیست بر مابگو؟

من که گفتم هدف چیست تو بگو! *** هدف آنان دین نیست، شهرت است تو بگو

من گویم جاهل اند، دین هم ندارند *** بلکه گویم جاهل اند عقل هم ندارند

گیرم عدو دنیا را به تو داده بگو *** راست گو، نوکری؟ هر چه داده بگو

ص: 205

نوکر آر هستی بیا ما نیازمند نوکریم *** هر چه خواستی می دهیمت نیازمند نوکریم

نوکری هم افتخار است، نوکر خوبان بشو! *** نوکری را شغل خود کن، نوکر خوبان بِشو!

نوکر آر هستی، خود را رسوا مکن *** نوکر آل احمد باش، خود را رسوا مکن

ما که در کار شما ماندیم، ندانیم چه کنیم؟! *** باید ازپدرو مادرتان پرسیم، ندانیم چه کنیم؟

گر که سنّی هستید بگویید: اهل سنّتیم *** نِی منافق باشید و گویید: اهل ملّتیم

اهل تحقیق دانند چه گویید و چه خواهید شما *** پس به ما راست بگویید، چه خواهید شما؟!

همه دانند شما منحرفید شکّی نیست *** همه گویند شما منحرفید شکّی نیست

همه دانند شما شهرت طلبید *** مانعی نیست بخواهید، شیطان طلبید

شیطان منافق نبود، جانِ شما *** من شما را نصیحت میکنم جانِ شما

«خادم» با که میگویی سخن فاش بگو *** هر چه می گویی سخن، فاش بگو

گر که خواهی فاش گویم تو بدان *** فاش گویم: آنان مزدورند بدان

حضرت معصومه کیست بر ما بگو؟

به قم آمد هفده روز ماند و برفت *** برکاتی گذارد هفده روز ماند و برفت

حضرت معصومه ثانی فاطمه است *** پاداش زیارتش چون فاطمه است

حضرت فاطمه فرمود: گر خواهید مرا زائر شوید *** زائر معصومه شوید، مرا زائر شوید

او مقامش در زیارت نامه، روشن است *** او مقامش از «شأن من الشأن» روشن است

زیارتنامه اش مأثور از معصوم بُوَد *** از مقامش بس، زیارتنامه اش مأثور بُوَد

در قیامت او شافع است از زائرش *** جنّت خلد باشد، اجر زائرش

او همانند فاطمه کفوی نداشت *** گر علی نِی بود، فاطمه کفوی نداشت

او کریم اهل بیت است بعد از مجتبی *** او رئوف اهل بیت است بعد از مجتبی

کفو او گو زینب کبرا بُوَد *** کفو دیگر سقّای آب آور بُوَد

اینان معصوم باشند تو بدان *** صالح و صدّیق باشند تو بدان

بعد معصومین این ها تالی اند *** کس نباشد همتای این ها تالی اند

گر شما نتوانید زائر رضا شوید *** قم روید زائر معصومه شوید

زائر او گر شوی در قم، بدان *** زائر خُویَش رضا باشی بدان

گر خراسان رفتنت مشکل بُوَد *** زائر معصومه شو، نِی مشکل بُوَد

«خادم» تو از معصومه، بهره هایی برده ای *** منکر فضلش مشو، بهره هایی برده ای

هر که خواهد گرهٔ کارش باز شود *** زائر معصومه شود، گرهٔ کارش باز شود

ص: 206

مظلوم کیست بر ما بگو؟

مظلوم، علیست در عالم، بدان!! *** کس چو او نیست، در عالم، بدان

بعد پیغمبر علیّ بیش از همه مظلوم بود!! *** کس چو او مظلوم نبود بیش از همه مظلوم بود!!

حق او غصب شد و حامی نداشت!! *** خانه اش آتش زدند، حامی نداشت!!

حق او را غصب کردند، حامی نداشت!! *** دشمن آتش زد خانه اش، حامی نداشت!!

همسرش را می زدند، حامی نداشت!! *** محسن اش را کشتند، حامی نداشت!!

آتش آوردند، خانه اش آتش زدند!! *** کربلا هم خیمهٔ فرزند او، آتش زدند!!

غاصبان بر جای او تکیه زدند!! *** حرمتش را شکستند، جای او تکیه زدند!!

همسرش از تختهٔ در کشته شد!! *** پشت در بیچاره شد، درمانده شد!!

کس نکرد از او حمایت، او درمانده شد!! *** او بود و خانهٔ او، در مانده شد!!

مردم او را تنها گذاردند، او درمانده شد!! *** حامی غاصبان بودند، او درمانده شد!!

آنقدر غربت بر او سخت شده بود!! *** گو که دنیا بر او تنگ شده بود!!

آرزوی مرگ می کرد از خدا!! *** تا بگیرد پناهی از خدا!!

عاقبت فرق و را بشکافتند!! *** گو که فرق نبیّ بشکافتند!!

«خادم» مگو، دلِ ما را بردی؟!! *** ما که آرام بُدیم دل ما را بردی!!

چکنم من که مولا غریب است هنوز!! *** ظلم بر او، فراوان است هنوز!!

فتنه ها را ببینید، باید چه کنیم؟! *** فتنه ها کور شده، باید چه کنیم؟!

همه جا را گرفته ببین چون شده؟ *** خُلق مردم را ببین چون شده؟

کس به کس نیست، زندگی تنگ شده *** کس به فکر ضعفا نیست زندگی تنگ شده

مردم از دین و دیانت سر زدند!! *** بهر دنیا بین، همه دم زدند!!

هر کسی را ببین فکری کند!! *** هر کدام را ببین ذکری کند

آن یکی نفرین و لعنش بالاست *** این یکی داد و لعنش بالاست

آن یکی را ببین، بی درآمد مانده است *** این یکی را ببین، از زیادی مانده است

این همه پول را باید چکنم؟ *** من نیازی ندارم، باید چکنم؟

تو بگو دست فقیری را بگیر *** راه خود باز کن، بهشتی را بگیر

بُخلِ او مانع از این کار بُوَد! *** گر که توفیق نباشد چه بُوَد؟

علّت اصلی این کار، حرام است بدان *** تو ببین از کجا بوده، حرام است بدان

تو ببین ربا و رشوه چون شده؟ *** هر حرامی بوده، چون شده

هر حرامی حلال گردیده است *** حرام ها را ببین حلال گردیده است؟

فکر مردم همه فاسد شده *** همِّ آنان زر و زیور شده

نه حجابی نه حیایی نمانده دیگر *** نه حلالی نه حرامی نمانده دیگر

«خادم» امید ما را قطع مکن *** امیدواریم، امید ما را قطع مکن

ص: 207

فتنه های گوناگون، و دشمنان گونا گون

ما گرفتار جهاد نفسیم ما چکنیم؟ *** نفس امّارهٔ بالسوییم ما چکنیم؟

دشمن دیگر ما شیطان است *** او عدّو مبین است، ما چکنیم؟

دشمن دیگر ما زن و فرزند بُوَند *** اهل دنیا و زَرَند، ما چکنیم؟

آن یکی بُل هوس و بی تقواست *** این یکی اهل دنیا و زر است ما چکنیم؟

دشمن دیگر ما اهل دنیا هستند *** فکر آنان به دنیاست ما چکنیم؟

این میان اهل عقبا کجا یابی کجاست؟ *** هر که بینی اهل دنیاست ما چکنیم؟

ما شدیم تنها و نداریم یاوری! *** کس نباشد یار ما، ما چکنیم؟

پس چه خوب است، که دنیا جای ماندن نَبُود *** عمر دنیا کم است، بگو ما چکنیم؟

زاد و توشه بردار و بُرو *** ماندن تو به دنیا چه سود مگو ما چکنیم؟

دل ز دنیا بکن دِل به خدا بند و بُرو *** پس بگو: ما برای چه بمانیم چه کنیم؟

گر نگاهی ز عبرت به دنیا بکنی *** باورت آید، برای چه بمانیم چه کنیم؟

اهل دنیا، دیوانهاند، ما چه کنیم *** گر بخواهند بمانند به دنیا، ما چه کنیم؟

«خادم» تو چه دانی، اَجَلَت کِی آید؟ *** پس به فکر کار خود باش، مگو ما چه کنیم؟

فکر عاقل همین است جانا *** گر به دنیا بمانی تو خواهی چه کنیم؟

راه جنّت باز است، بیا تا برویم

راه جنّت باز است، بیا تا برویم *** دَرِ رحمت باز است بیا تا برویم

راه را گم مکن از راهدان بپرس *** راه مستقیم است، بیا تا برویم

راه جنّت را خدا گفته بما *** راه خوبان است، بیا تا برویم

دل خود را زدنیا بِکَن روبه خدا کن بیا *** مانع تو همین است، بیا تا برویم

توشه بردار و بیا تا برویم *** در جنّت باز است، بیا تا برویم

راه اگر بسته بود، شافعان را می بریم *** شافع ما علیست، بیا تا برویم

قاسم جنّت و نار، علیّ می باشد *** گر علیّ ساربان است، بیا تا برویم

گر علیّ آنجا نبود، بدان فاطمه هست *** در جنّت باز است، بیا تا برویم

گر که آنان نبودند، حسین هست بیا *** باب جنّت بر حسین باز است بیا تا برویم

مانعی نیست بهر کدام از ائمّه باز است *** پشت در ما نمانیم، بیا تا برویم

در قیامت هر کسی را با امامش خوانند *** با علیّ خوانند ما را، بیا تا برویم

شفعای ما زیادند قدر آنان را بدان *** هر کدام باشند، در باز شود، بیا تا برویم

وانگهی بهشت را دریست مخصوص حسین *** در رحمت باز است، بیا تا برویم

رحمت حق بهر محسنین نزدیک است *** تو محسن باش در باز است، بیا تا برویم

ص: 208

«خادم» تو از کدام در جنّت می روی؟ *** من از باب الحسین می روم، بیا تا برویم

دوزخی کیست خادم بر ما بگو؟

دوزخ یکجا مِلکِ غاصبین است *** تو مرو نزدیک، مِلکِ غاصبین است

دوزخ ملک کافر و ملحد باشد *** این سند قطعی است، ملک غاصبین است

قاتلین اولیا مالک دوزخ بُوَند *** مالک، آنانند، ملک غاصبین است

این سند را علیّ امضا نموده بدان *** شش دانگ یکجا ملک غاصبین است

قاسم جنّت و نار علیّ می باشد *** جنّت از آل علیّ و نار، مِلکِ غاصبین است

حامیان غاصبین چون غاصبین اند *** دَرِ دوزخ باز است، ملک غاصبین است

تَهِ دوزخ چاهیست به آن ویل گویند *** تو بدان آن مِلکِ غاصبین است

تو بدان دوزخ را هفت در بُوَد *** هفت دَرِ آن مِلکِ غاصبین است

طبقاتِ دوزخ مختلف است *** کلّ طبقات مِلکِ غاصبین است

دوزخ از دور شعله ای بر می کشد *** نظر او بدان بر غاصبین است

فاطمه چون به قیامت آید *** به خدا گوید: هدف من غاصبین است

من حسینم را می خواهم ببینم *** چون که بیند، خشم حق بر غاصبین است

صُرخه از فاطمه و مصطفی بالا رود *** پس خدا خشم کند، خشم او، بر غاصبین است

ابلیس هم چون عذابی را ندارد *** چاه ویل است، خشم خدا بر غاصبین است

«خادم» تو کجا دانی عذاب چاهِ وَیل *** آن عذاب مخصوص غاصبین است

من همی دانم شعلهٔ چاه ویل سوزان بود *** آن جهنّم را بسوزد مخصوص غاصبین است

کارخیر چیست؟ محسن کیست بگو؟

کار خیر چیست محسن کیست بگو؟ *** محسن خیرخواه است، نیکوکارکیست بگو؟

بر خلاف میل خود گر محسنی *** کار مردم راه انداز گر محسنی

محسن آن است که محض خدا کار کند *** از کسی مزد نخواهد، محض خدا کار کند

کار خیر دان خدمتِ مردم بود *** هدف آن خدا باشد، خدمت مردم بود

بهتر از آن راهنمایی و هدایت بُوَد *** بهترین کار خیر، راهنمایی و هدایت بُوَد

شرط آن نیّت خالص بهر عقبا بود *** خیر خواهی کن، راهنمایی کن، بهر عقبا بود

گر توانی دل خسته ای را شاد کن *** بهتر از آن، فکر بسته ای را باز کن

مردم نادان ایتامِ آل احمدند *** فکر آنان باز کن، ایتام آل احمدند

گر دلی را خوش کنی دلت را خوش کنند *** تا توانی دلی را خوش کن، دلت را خوش کنند

ص: 209

حاجت هیچ کس را ردّ مکن *** گر که نتوانی دعایش کن، ردّ مکن

هیچ امیدواری را قطع امیدش مکن *** هر چه داری به او ده، قطع امیدش مکن

تو اگر تاجر جنّت هستی، جنّت آماده است *** در خیر را باز کن، جنّت آماده است

دَرِ خیر را نبند ملعون شوی *** احسان را با بدی پاسخ مده، ملعون شوی

احسان را اوّل به خویشانت بکن *** گر که احسان می کنی اوّل به خویشانت بکن

«خادم» از خدا خواه اهل احسان باشی *** راه احسان باز کن، اهل احسان باشی

خادم اثر گناه چیست بگو

از گناه دوری کن، بدتر از شمشیر بود *** تا توانی ظلم مکن، بدتر از شمشیر بُوَد

گر خطای تو چون خطای آدم است *** کیفر آن هم چون کیفر آدم است

از گناه و ظلم دور باش و بترس *** کیفر آن را وقت مرگ بینی بترس

گر خدا بر یک گناه کیفر دهد *** طاقت ما نباشد، گر کیفر دهد

گر ز غفلت گناهی کردی، توبه کن *** رحمت حق نزدیک است، توبه کن

گر تو از غفلت ظلمی کرده ای *** عفو خواه از مظلوم، گر ظلمی کرده ای

ور نه بعد از مرگ کار تو شود *** به خدا او نگذرد، کار تو شود

ظلم و احسان «ذرّة المثقال» بُوَد *** پس بترس از ظلم «ذرّة المثقال» بُوَد

سعی کن بعد از گناه توبه کنی *** گر که غافل شدی، توبه کنی

توبه گر ناکردی و کردی گناه ***قلب سیه می شود کردی گناه

چون که قلبت سیه گردد بدان *** راه باز گشت سخت گردد بدان

توبه از مظلمه، رَدِّ مظلمه است *** توبهٔ تنها کافی نیست ردّ مظلمه

ای برادر درد ما، از گناهان ماست *** هر مصیبت که بینیم از گناهان ماست

غفلت از گناه، اصل خطاهای ماست *** ترک توبه بدتر از خطاهای ماست

بهترین راه، ترک گناه است بدان *** گر گناهی نکنی بهتر از توبه است بدان

جرم مکن و مترس از قانون *** گر که جرم می کنی بترس از قانون

«خادم» بدان ترک گناه بهتر از توبه است *** تو گناهی مکن بهتر از توبه است

تا توانی دلی را شاد کن

تا توانی دلی را شاد کن *** در حقیقت دل خود شاد کن

راه شاد کردن فراوان باشد *** راه باز است، دلی را شاد کن

سعی کن مؤمنی را مسرور کنی *** شک مکن مسرور شوی، گر مسرور کنی

ص: 210

وقت مردن تو را مسرور کنند *** در قبر هم تو را مسرور کنند

در قیامت هم تو را مسرور کنند *** وقت میزان هم تو را مسرور کنند

نامه ات را چون دهند مسرور کنند *** از صراط چون گذری مسرور کنند

چون بپرسی از چه مسرور کنند؟ *** علتش آن سرور است، تو را مسرور کنند

تا توانی دل هیچ کس را میازار *** گر که آزردی دل مؤمن میازار

دِلِ بشکسته کی شاد شود *** سعی کن تا دلی شاد شود

از سخن گفتن بیجا پرهیز کن *** گر سخن گویی، از آن پرهیز کن

گر سخن گفته نشود تو مالکی *** گر که گفتی سخن، کِی مالکی

مالک حرف خود باش و هر حرفی مزن *** از خطر پرهیز کن هر حرفی مزن

سخن آر فضّه باشد ترکش ذهب است *** پس بدان ترکِ سخنِ تو، ذهب است

سخن آر گویی سخنِ سنجیده گو *** قبل از آن فکر کن سخن سنجیده گو

تا نگوید کس سخن، عیب او پوشیده است *** از سخن دانند، آنچه را پوشیده است

«خادم» کم سخن گو تا سالم بمانی *** سخن خوب گو، تا سالم بمانی

خطر عمدهٔ ما، از سخن است *** هر بلایی به ما می رسد از سخن است

مقام حسنین را بر ما بگو؟

حسنین گوشواره های عرش خدایند *** چه زیبا بُوَند، گوشواره های عرش خدایند

حَسَنَین سِبطَیناند عزیزین اند بدان *** این دو، گوشوارهٔ عرشاند بدان

حَسَنَین فرزندان احمد و زهرا بوند *** مادر و بابشان حیدر و زهرا بوند

هر دو از مادر، فرزندان پیمبرند *** همچو عیسایند، فرزندان پیمبرند

کس نگوید: فرزندان پیمبر نیستند *** آنان چو عیسایند، فرزندان پیمبرند

از حسادت این سخن را گفته اند *** ور نه آل الله، آنان را فرزندان پیمبرگفته اند

حق را نتوان پوشاند با حرف و زبان *** حسد از آنان بوده با حرف زبان

همه دانند ولایت حق مولا بوده *** همه دیدند و دانستند حق مولا بوده

هر چه پوشاندند ظاهرتر شده است *** کی حقیقت گم شود ظاهرتر شده است

حَسَنَین را پیمبر همه جا می بوسید *** همه دیدند که پیمبر این دو را می بوسید

اینقدر این دو را دوست می داشت *** روی زانو می نشاند و دوست می داشت

این دو فرزند، امامان شمایند *** قائم و قاعد آنان امامان شمایند

این دو یکی مسموم، یکی مقتول شدند؟! *** قبر آنان یکی مخروب یکی معلوم شدند؟!

از چه جگرِ سبط اکبر پاره و مسموم شده *** از چه جسم حسین پاره و مطروح شده؟!

غاصبین خلافت بپذیرند این را *** علّت، آنان شدند، بپذیرند این را

قاتل فرزندانِ پیمبر آنان بُدَند *** شک ندارد کسی، کانان بُدَند

ص: 211

جُرمِ هر مجرم بر آنان بود *** کیفر هر جُرم بر آنان بود

«خادم» تو چه دانی خداوند چه کند با آنان *** اولیا و انبیا همه دانند، چه کند با آنان

با امامان چه کردند بگو؟

دعبل آمد نزد علیّ بن موسی الرضا *** مرثیه خواند بر علیّ بن موسی الرضا

پس غریب خراسان به او دستور داد *** مرثیه باید بخوانی به او دستور داد

گفت: بگو: جدّ غریبم چه شد؟ *** کربلا بر سَرِ جدّم چه شد؟

دعبل از سوز بر خاست و بگفت: *** خوب شد مادرش نِی بود و بگفت:

کربلا جسم حسین بود روی خاک *** با لب تشنه بود، ماند روی خاک

در کنار فرات، لب تشنه کشتند و را *** همه دانستند کیست، لب تشنه کشتند و را

گر تو بودی لطمه بر صورت می زدی *** اشک جاری میشد، برصورت می زدی

پس بیا تا برویم کرببلا *** اشک خود بردار تا برویم کربلا

جسم فرزندانت مانده اند بر روی خاک *** گو ستاره ها مانده اند بر روی خاک

من چه گویم ز فرزندانت ای فاطمه *** قبر فرزندانت متفرّق باشند ای فاطمه

قبر برخی کربلاست نزد فرات *** با لب تشنه کشته اند نزد فرات

قبر بعضی یثرب است نزد شماست *** قبر برخی فخّ است دور از شماست

گر ببینی قبر فرزندان خود *** اشک ریزی بهر فرزندان خود

تا که اشک، رضا و اهل مجلس را گرفت *** همه سوختند، اشک آنان را گرفت

تا رضا با سوزو اشک گفت: بگو بهرمادرم *** قبر فرزند دگر در طوس گو بهر مادرم

دل هر کس بسوزد گر خراسان باشد *** اشک ریزد و نالد گر خراسان باشد

دعبل ازروی تعجّب بگفت: آن قبرکیست؟ *** فرمود: مرا تنها می برندآنجا مگو قبرکیست

من غریبم در آنجا آن قبر، قبر من است *** زائرم، گر از دورآید، آن قبر، قبرمن است

من سه جا آیم باز دیدش کنم من رؤوفم *** نزد میزان وکتاب و صراط آیم من رؤوفم

اشک مهدی در عزای جدش حسین

مهدی آل محمّد در عزاها چه کند *** در عزای جدّ خود او دانی چه کند؟!

من چه گویم حال فرزند زهرا تو بگو *** او بهر جدّش گریان بود، تو بگو

او گفته هر صبح و شام بهر جدّم گریه می کنم *** گر که اشکی نداشتم من خون گریه می کنم

او گوید: یا جدّا نبودم کربلا *** تا که جانم را فدایت کنم در کربلا

تو غریب بودی و من نبودم خادمت *** تا که چون عبّاس شَوَم من خادمت

ص: 212

دشمن از اطراف تو را محصور کرد *** راه ها را بست و تو را محصور کرد

پس تو را در حلقهای محصور کرد *** آب را بر تو بست و تو را ممنوع کرد

تا که اطفالت از عطش نالیده اند *** بهر عمو آمدند از عطش نالیده اند

دست سقّا قطع شده در علقمه *** تشنه از آب خارج شده در علقمه

نالهٔ اطفال بلند بوده در کربلا *** ناله کردند تشنه بودند در کربلا

دل هر سنگدلی را سوخته اند *** همه از سوز آنان سوختند اند

تا که طفل شیر خواره ناله کرده *** روی دست پدر بوده ناله کرده

گفته: ای مردم این طفل را آبش دهید *** رحم کنید بی گناه است او را، آبش دهید

طفل تشنه در آغوش پدر خاموش شد *** به خدا تیر آمد بر گلویش خاموش شد

همهٔ فرزندان نبیّ را کشتند *** گو که تکبیر و تهلیل را کشتند

مهدی فاطمه زین مصیبت سوخته است *** هر شب و روز اشک ریخته سوخته است

اشک او خشک نشده، اشک ریخته است *** تو ندانی او چگونه اشک ریخته است

«خادم» دم مزن، این مصیبت را یاد مکن *** فاطمه اینجاست این مصیبت را یاد مکن

اشک پیامبر خدا صلّی الله علیه وآله بر امام حسین

حالِ احمد بر حسین اش چه بوده؟! *** گریهٔ او بر حسین اش چه بوده؟!

بر حسین فاطمه بارها احمد گریسته *** بوسه می زده بر حسین اش احمدگریسته

بارها بر قاتلش لعنت نموده *** قاتلش را دیده و بر او لعنت نموده

گفته: حسین من غریب خواهد شد *** یار و یاور ندارد غریب خواهد شد

سرزمینی هست به نام کربلا *** مقتل اوست زمین کربلا

چون حسینش به دنیا آمد *** جبرئیل گفت: شهیدی به دنیا آمد

چشم احمد بسی گریان شد *** فاطمه هم زین خبر گریان شد

من نخواهم فرزندی که او را بکشند *** چه نیازیست به فرزندی که او را بکشند

تا که جبرئیل خبر از سرّی داد *** خبر قتل او را به نبیّ سرّی داد

گفت: او پدر نُه امام خواهد بود *** نُه امام از نسل او خواهند بود

تربت او شفا بخش همه خواهد بود *** زیر قبّه اش دعا مستجاب خواهد بود

این خبر بر پدر و مادر او تسکین شد *** گو که دل هایشان بهر او تسکین شد

احمد مرسل گفت: او چراغ هدایت باشد *** کشتی نوح است او نجات امّت باشد

گر که گویی: هر امامی چراغ هدایت باشد *** یا که گویی: هر امامی چون کشتی نوح باشد

لیک ندانی این چراغ روشن تر است *** کشتی او از کشتی نوح جادارتر است

من که گویم: ببین سر او بالای نی، چون کرده؟ *** آیه ای خوانده، با عدویش ببین چون کرده؟

«خادم» تو ندانی که او چون کرده؟ *** تو ببین کاخ دشمن را، چون کرده!!

ص: 213

فاطمه گو: بهر حسینش چه کند؟ اشک او جاری بود

خبر قتل حسین از خدا آمده است، اشک او جاری بود

فاطمه گو: بهر حسینش چه کند؟ *** مادر است او بهر حسینش چه کند؟!

اشک او بهر حسین جاری بود *** شیر می داد و اشکش بر او جاری بود

اشک مادر و پدر جاری بود *** اشک همگان بهر حسین جاری بود

تا که قنداقه را دست پیمبر دادند *** او نخست خنده نمودو اشک او جاری بود

فاطمه گفت: پدر مگر چه عیبی دارد؟ *** اشک هر دو بر او ریخت و جاری بود

کس ندانست چه سرّی است که نبیّ اشک ریزد؟ *** گو که اشک همه عالم بر او جاری بود

جبرئیل گفت: امّت او را می کشند *** زین سبب اشک نبیّ بهر او جاری بود

آسمان ها و زمین بهر او نالیدند *** اشک قدّوسیان بهر او جاری بود

کس نبود که بر او گریه نکرد *** اشک عالم بر او جاری بود

آب بهر او خجلت زده شد چه کند؟ *** اشک هر مؤمنی بهر او جاری بود

طفل شش ماههٔ تشنه چه کرد با مادر *** طاقتش طاق شد و اشک او جاری بود

اشک اطفال چه کرد با عبّاس *** طاقتش طاق شد و اشک او جاری بود

خیمهٔ سوخته چه کرد با اطفال *** اشک اطفال در آن جاری بود

از یتیمی و بی کسی می سوختند *** خیمه سوخت و اشکشان جاری بود

آه از زینب که چه قدر او می سوخت *** خیمه ها آتش گرفت، اشک او جاری بود

نیمه شب زینب چه کند با اطفال؟ *** بهر اطفال می گشت و اشک او جاری بود

«خادم» مگو آتش زدی تو همه را *** تو نگفتی اطفال چه کردند؟ اشکشان جاری بود

اشک معصومین چه بوده بهر حسین؟!

اشک معصومین چه بوده بهر حسین؟! *** همگی دانیم سوخته اند بهر حسین

هر امامی بر حسین اشک ریخت و گریه کرد *** کربلا گر نبود او اشک ریخت و گریه کرد

گریهٔ زین العباد دل سنگ را می سوخت *** اشک او بهر پدر دل سنگ را می سوخت

کربلا بود او، تا آخر عمر گریه کرد *** گر یتیمی دید بهر یتیمان گریه کرد

گر اسیری دید بهر اسیران گریه کرد *** آب می دید و خیره می شد گریه کرد

طفل تشنه اگر او دید گریه کرد *** او فرات را دید و گریه کرد

ذبح گوسفندی را دید و گریه کرد *** بهر اطفال پدر بیشتر گریه کرد

خادمش گفت: تا کِی گریه می کنی؟! *** در جواب نالید و بیشتر گریه کرد

ص: 214

گریه های ائمّه بر مظلوم کربلا

گر امام ششم را گویی، بارها گریه کرد *** هر چه یاد جدّش کرد او گریه کرد

گر امام هشتم را خواهی من بِگم؟ *** مرثیه خوان را گفت بخوان او گریه کرد

گر تو مهدی را خواهی من بگم؟ *** او گفت: یاجدّا صبح و شام سوزم گریه کرد

او می گفت: من نبودم تا جانم را قربانی کنم *** صبح و شام می گریم او هم گریه کرد

کس نبود بر حسین فاطمه گریه نکرد *** عالَمی بر او سوخت و گریه کرد

فاطمه از پیش بر او گریه کرد *** احمد مختار بر او گریه کرد

باب او مولا علیّ هم گریه کرد *** هر امامی بعد از شهادت بهر او گریه کرد

هر پیامبر هر وصیّ هم گریه کرد *** گو در و دیوار عالم هم گریه کرد

«خادم» بگو هر ملک هم بهر او گریه کرد *** جبرئیل هم بارها بهر او گریه کرد

«خادم» هم بارها بهر او گریه کرد *** هر چه یاد کربلا کرد بهر او گریه کرد

اشک عالم بر حسین چه بوده؟ آن را بگو؟

کربلا را شنیدن، کی بود مانند دیدن *** تو چیزهایی شنیدی، کی بود مانند دیدن

سال ها بگذشته ما کربلایی می شنویم *** این شنیدن کی بود مانند دیدن

همۀ عالم گوش و چشمند، ماها غافلیم *** ما شنیدیم آنان دیدند، ماها غافلیم

آسمان گریید بهر مظلوم کربلا *** او به جای اشک خون گریید بهر مظلوم کربلا

طیر و وحش و ماهیان گرییده اند *** آب و خاک و شجر و ماهیان گرییده اند

جِنّ و انس و ملک و اهل سما گرییده اند *** کس نبوده کو نگرید عالم همه گرییده اند

عرش و کرسیّ و قلم گرییده اند *** کس نماند دیگر به عالم همه گرییده اند

در و دیوار عالم گو همه گرییدهاند *** این چه ظلمی بود که عالم بهر آن گرییده اند

گو مگر ظلم چه بوده که عالم بهر آن گرییده اند؟ *** قتل لب تشنه ای بوده همه گرییده اند

آری مقتول فرزند پیمبر بوده بهر او گرییده اند *** قتل او قتل صبر بوده بهر او گرییده اند

آه لب تشنگان حرم بالا بوده است *** مقتول هم تشنه بوده همه بهر او گرییده اند

چون صدای تشنگان بالا گرفت *** چون شنیدند همه گرییده اند

طاقت صبر نبوده اطفال تشنه بودند *** بهر آنان آب نبوده همه گرییده اند

طفل بی شیر گریه کرده مادرش شیر نداشته *** مردمان چون این بدیدند همه گرییده اند

«خادم» بهر حسینبنعلیّ، تا توانی گریه کن *** همه را گو بگریند بهر او، تا توانی گریه کن

ص: 215

گریه ها از کجا بوده بر ما بگو؟

کربلا گر به روی تلِّ، زینب را ببینی *** در حرم گر به روی قبر، اکبر را ببینی

گریهٔ پیغمبران بهر حسین را گر ببینی!! *** اشک اوصیا بهر حسین را گر ببینی!!

آسمان خون گریسته، ندانستند چه شده؟ *** تا که گفتند: حسین بن علیّ کشته شده

دلِ ما سوخت و ندانستیم چه شده؟ *** خبر آمد که حسین بن علیّ کشته شده

غمِ عالم بریخت بر دل و سوختیم همه *** چون که گفتند: حسین بن علیّ کشته شده

جنّ و انس و ملک متحیّر ماندند *** چون که گفتند: حسین بن علیّ کشته شده

هوا تیره و تار شد کس ندانست چه شده *** تا که گفتند: حسین بن علیّ کشته شده

غمِ عالم همه را غمگین کرد *** زانکه گفتند: حسین بن علیّ کشته شده

عالَمِ کونُ و مکان در هم شد *** چون که گفتند: حسین بن علی کشته شده

مادرانِ شهدا غمگین شدند *** خبر آمد که حسین بن علی کشته شده

انبیا و اولیا درمانده شدند *** چون شنیدند حسین بن علی کشته شده

آدم نام حسین را چون بُرد گریان گردید *** او ندانست حسین بن علیّ کشته شده

هر پیمبر عبورش به مقتل افتاد *** گریه کرد و ندانست حسین بن علیّ کشته شده

آدم و نوح و خلیل، نزد احمد آمدند *** چشم گریان که حسین بن علیّ کشته شده

انبیا گرد هم جمع شدند گرییدند *** چون خبر آمد: که حسین بن علیّ کشته شده

حوریان گرد هم جمع شدندو نالیدند *** تسلیت گفتند به زهرا که حسین بن علیّ کشته شده

اهل جنّت گرد احمد جمع شدند گریه کنان *** اشک ریختند که حسین بن علیّ کشته شده

«خادم» تو چه کردی؟ خاک غم بر سر کن *** مادرت فاطمه را تسلیت ده که حسین کشته شده

همه باید بگریند و بنالند زین غم *** که حسین بن علیّ تشنه بوده کشته شده

اشک آدم چه بوده بهر حسین بگو؟

اشک آدم چه بوده بهر حسین از چه بوده؟ *** هر که نام حسین بُرده اشک ریخته از چه بوده؟

آدم خطا کرد و شَجَرِ منهیّه را خورد *** اشک ها ریخت، چون شَجَرِ منهیّه را خورد

این خطا قبل از نبوّت بوده است *** ور نه بعد از آن عصمت بوده است

همهٔ پیغمبران معصوم بوده اند *** اوصیا نیز همه معصوم بوده اند

دشمن از انبیا سلب عصمت نموده *** تا که نا اهلان، را لایق منصب نموده

آدم از جنّت بُرون شد زین خطا *** درس آشکار شد این، بر اهل خطا

سال ها آدم و حوّا گریان بوده اند *** از خدای خود، طالب غفران بوده اند

عَفوِ رحمان نیامد بهرشان *** تا که جبریل آمد بهرشان

گفت: شما از بهر چه گریان شدید؟ *** گوئیا بهر عفو حقّ، گریان شدید؟

ص: 216

گفتند: آری ما را گنهی است تائب شده ایم *** طالب عفو خداییم گنهکاریم تائب شده ایم

جبریل گفت: به درگاهش شافع آورید *** شافع بی چون و چرایی باید آورید

گفتند: که باشد آن شافع بهر ما بگو؟ *** گفت: احمد و آلش باشند بهر ما بگو

احمد و آل نزد حقّ باشند عزیز *** گر شما نامشان ببرید باشند عزیز

پس به جبریل گفتند: بگو تا ما بگوییم *** جبریل نام پنج تن را بر د و گفت: بگویید

آدم و حوّا اشکشان ریخت گفتند: بگویید *** آدم گفت: نام پنجمین چه بود گفتند بگو؟

ما ندانستیم چه بود اشک مان ریخت و بریخت؟! *** جبرئیل گفت: او حسین احمد است اشکمان بریخت

پس بسوز و اشک به ریز تا بدانی ناله اش *** ای کاش کربلا باشی تا ببینی ناله اش

«خادم» تو نبودی کربلا تا بدانی ناله اش *** ازعطش می سوخت تو نبودی تا بدانی ناله اش

کربلا کِی حسین بیچاره شد بر ما بگو؟!

کربلا کی حسین بیچاره شد تو بر ما بگو؟! *** هر کجا او بیچاره شد تو بر ما بگو؟!

کربلا چند جا حسین بیچاره شد بشنوید!! *** یارو یاور نداشت بیچاره شد بشنوید!!

او تنها شد گفت: گر مسلمانید مرا یاری کنید!! *** گفت: مسلمانان من مسلمانم، مرا یاری کنید!!

او کنار نعش عباسش بیچاره شد گفت: بی برادر شدم!! *** او بیچاره شد گفت: کمرم بشکست بی برادر شدم!!

در کنار نعش اکبرش گفت: بیچاره شدم!! *** ای جوانان ببرید اکبرم را بیچاره شدم!!

اصغر عطشان را روی دست او کشتند بیچاره شد!! *** روی دست او مانده بود چه کند؟ بیچاره شد!!

چون بیفتاد بر زمین بیچاره شد چشم او سوی خیمه شد!! *** دشمن رفت سوی خیمه ها چشم او سوی خیمه شد!!

زینب برادر را زیر خنجر دید او بیچاره شد!! *** زینب آمد روی تلّ ایستاد او بیچاره شد!!

ناگهان رأس برادر بر سنان دید او بیچاره شد!! *** جسم بی سر بر زمین دید او بیچاره شد!!

ص: 217

خیمه ها آتش گرفت زینب بیچاره شد!! *** اطفال در به در گشتند زینب بیچاره شد!!

او در کوفه اسیر بود نالهٔ اطفال را شنید بیچاره شد!! *** مجلس نامحرمان آمد شماتت شنید بیچاره شد!!

او چهل منزل اسیر بود بهر اطفال بیچاره شد!! *** بهر اطفال برادر می سوخت چه کند؟ بیچاره شد!!

مردمان در شام خندیدند به او بیچاره شد!! *** سَرِ بُبریده قرآن خواند او بیچاره شد!!

چوب بر لب و دندانش زدند بیچاره شد!! *** با طناب بسته بودند همه را او بیچاره شد!!

از اسیری بازگشت نزد برادر بیچاره شد!! *** داخل مدینه شد، سؤال کردند از او بیچاره شد!!

«خادم» بگو: کجا زینب بیشتر بیچاره شد؟! *** مادر عبّاس را چون دید بیشتر بیچاره شد!!

او ندانست به مادر چه گوید؟بیچاره شد!! *** خدایا تو دانی، زینب چه قدر بیچاره شد!!

گریه بر آل محمّد شفای درد ماست

گریه بر هر درد بیدرمان دواست *** گریه بر آل محمد شفای درد ماست

گریهٔ دلسوخته بر هر چه دواست *** گریه بر مظلوم عالم بیشتر دواست

گریه بر آل پیمبر، رواست *** گریه بر هر بی پناهی رواست

گریه بر مظلوم عطشان، رواست *** گریه بر میهمان عطشان رواست

گریه بر حسین تشنه لب دواست *** گریه بر سوز اطفال تشنه رواست

گریهٔ مادر اصغر، بر اصغررواست *** گریه برهر بی کس و بی پناهی رواست

گریه بر مظلوم کربلا دواست *** گریه بر طفل عطشانش دواست

گریه بر نوجوانِ تشنه اش سزاست *** گریه بر عباس بی دستش سزاست

گریه بر اجساد بی سر سزاست *** گریه بر شاه شهیدان دواست

گریه بر نوجوان قاسم سزاست *** گریه بر اکبر عطشان سزاست

گریه بر طفل شیرخواره سزاست *** گریه بر زینب مظلومه سزاست

ص: 218

گریه بربی پناهی عطشان سزاست *** گریه بر ایتام نالان هم سزاست

گریه بر شهیدان مظلوم سزاست *** گریه بر ابدان بی سر هم سزاست

گریه بر طفل شش ماهه سزاست *** «خادم» گریه بر ایتام نالان سزاست

مؤمنین بهر شهدا گریه کنند *** گریه برهر شهیدی، سزاست

ای برادر بگو تا کِی ما باید گریه کنیم؟!

ای برادر بگو تا کِی ما باید گریه کنیم؟! *** اشک ما جاری است، تا کی ما گریه کنیم؟!

تا که هستیم باید ما گریه کنیم!! *** ما تا هستیم باید بهر حسین گریه کنیم

تا که آل الله گریانند ما باید گریه کنیم *** اولیای خدا همیشه محزون بوده اند

ما محزونیم که آنان محزون بوده اند *** کربلا را کِی توانیم فراموش کنیم

ما چو مهدی هستیم نتوانیم فراموش کنیم *** ما چو سجّادیم همواره گریه می کنیم

او گریه می کرد ما هم گریه می کنیم *** ما گریان و پریشان و محزونیم بهر حسین

هر چه اشک داریم می ریزیم بهر حسین *** جدّ ما همواره محزون بود بهر حسین

حضرت آدم با نام حسین گریه نمود *** هر که نام حسین را شنید گریه نمود

نوح و موسی و عیسی گریان شدند *** آدم و حوّا تا احمد گریان شدند

همهٔ پیمبران شنیدند و گریان شدند *** زین جهت مؤمنان نیز گریان شدند

اشک مؤمن با نام حسین جاری شود *** اشک ما نیز با نام حسین جاری شود

پس بدان ما گریان و محزونیم همه *** این نشان مؤمن است ما محزونیم همه

تو اگر باور نداری، از کجا مؤمنی؟ *** سخنی با ما مگو، تو از کجا مؤمنی؟

چون که عاشورا رسد هر مؤمنی گریان بُوَد *** سخن معصوم است، هر مؤمنی گریان بود

«خادم» تو چه گویی چه قضاوت می کنی؟ *** من چه گویم به تو، چه قضاوت می کنی

تو چرا در عزای حسین اشکت نمی آید بگو؟ *** تو اگرمؤمن هستی، چرا اشکت نمی آید بگو

اثرحبّ آل محمّد چیست بر ما بگو؟

حبّ آل محمّد همهٔ ایمان ماست *** دوستی آل محمّد همهٔ ایمان ماست

اصل ایمان همان حبّ و بغض بُوَد *** حبُّ و بغض همهٔ ایمان ماست

تو اگر دوست آل محمّد باشی *** دوستی آل محمد همهٔ ایمان ماست

وقت مردن چو عروسی به بهشتت می برند *** ملک و حور بیایند به بهشتت می برند

دوستت تا هفت واسطه دوست بوند *** دشمن دشمن، تا هفت واسطه، دوست بوند

زین بترس که پس از مرگ کافر باشی *** چو عدوهستی، محبّت نداری کافرباشی

ص: 219

در قیامت چو بیایی مهر کفر به پیشانی توست *** هر که باشی بدان مهر کفر به پیشانی توست

دشمن آل محمد ز رحمت دور است *** او ملعون است و ز رحمت دور است

دوست آل محمّد دوست نبیّ است *** دشمن آل محمد کافر به نبیّ است

دوست آل محمد، دوست خداست *** دشمن آل محمد کافر به خداست

حبّ آل محمد وقت مردن نافع است *** بغض آل محمد وقت مردن مانع است

وقت مردن علیِّ ولیّ می آید *** با چک جنّت نزد ولیّ می آید

او به آتش گوید: بگیر این عدوّ مرا *** گیر عدوّ من، رها کن این ولیّ مرا

«خادم» تو دانی ولیّ علیّ کیست بگو *** آری دانم محبّ علیّ کیست تو بگو

مالک جنّت و نار علیّ می باشد *** کلید جنّت و نار دست علیّ می باشد

تو دانی راه بهشت از سوی کیست؟ *** من دانم راه بهشت از سوی علیست

راه جنّت راه علیّ می باشد *** راه دوزخ راه عدوّ می باشد

راه تو گر راه علیّ می باشد *** غم مخور راه جنت راه علی می باشد

مهر علی و آل همان مهرخداست *** دوستی آل محمّد همان مهر خداست

تو اگر راه بهشت را می طلبی *** در حقیقت تو راه علیّ می طلبی

مَهرِ حور العین همان مِهرِ علیست *** در بغل گیر، مَهرِ او مِهرِ علیست

مِهرِ علیّ و آل بهشتت می برد *** در عمل صادق باش بهشتت می برد

وقت مردن چو بپرسندکه هستی بگو: *** من دوست علیّم، هر که هستی بگو

پس مگو شیعهٔ اویم هرگز *** من و تو شیعهٔ او نیستیم هرگز

راستگویی همه جا نافع بود *** راست گو، تا بپذیرند، راستی نافع بود

من همینم که همه می دانند *** شیعه نیستم همه می دانند

دوستی آل محمّد همه جا نافع بُوَد *** دشمنی هم بدان همه جا مانع بُوَد

من که جمله ای به تو گویم بدان *** از حرام ها باید دور باشی بدان

گرتو مانع خود باشی چه باید بکنند؟ *** مانع از توست گو چه باید بکنند؟

جز که گویی: شفاعت مرا دریابد *** آری گر لایق بُدی شفاعت تو را دریابد

لیک حق مردم را چه خواهی نمود؟ *** در جواب گویم لطف حق را چه خواهی نمود

«خادم» لطف حق با تو مداراها کند *** چون که از حدّ بگذرد رسوا کند»

جمعه آمد یاد مهدی می کنیم

جمعه عید است یاد مهدی می کنیم *** سیّد الأیام است، یاد مهدی می کنیم

جمعه آمد یاد مهدی می کنیم *** ما شرمساریم، یاد مهدی می کنیم

ما دوستانِ ضعیف و ناتوانیم همه *** آبرویی نداریم، یاد مهدی می کنیم

یاد او یاد خداست، یاد خدا یاد اوست *** او ولیّ خداست، ما یاد مهدی می کنیم

ص: 220

از خداوند طلب آمدنش را داریم *** ما دعا می کنیم، یاد مهدی می کنیم

ای خدا بگذر از مدّت باقیّ و ببخش *** حاجت ما ردّ مکن، یاد مهدی می کنیم

خدایا به حقّ مهدیّ و پدرانش بگذر ز ما *** ما گنهکار و ضعیفیم یاد مهدی می کنیم

از در رحمت به ما بنگر، ما گنهکاریم خدا *** ادّعایی نداریم، تو رحیمی یاد مهدی می کنیم

یوسف از اخوان خود بگذشت تو اکرمی *** بگذر از ما، ما گنهکاریم یاد مهدی می کنیم

تو تصدّق ده به ما، بهر ولیّت بگذر ز ما *** ما گنهکاریم ببخش، یاد مهدی می کنیم

بندگان گنهکار، گو باید چه کنند؟ *** ما گدایان توایم یاد مهدی می کنیم

ماندهایم ما سَرِ راهش، چه باید بکنیم؟ *** فرجش را برسان تو، یاد مهدی می کنیم

ما گدایان سَرِ راهش، ایستاده ایم *** او رحمت توست، یاد مهدی می کنیم

ما اگر آبرویی نداریم، آبرومند آورده ایم *** باب رحمت اوست، یاد مهدی می کنیم

هر چه هستیم، او را امام خود دانسته ایم *** ما گنهکاریم چه باید بکنیم؟ یاد مهدی می کنیم

او ولیّ توست، هر چه می خواهی گو به او *** ما گنهکاریم، امیدواریم، یاد مهدی می کنیم

«خادم» خدایت کریم است مهراس *** گو: گنهکاریم، یاد مهدی می کنیم

چه کنیم مهدی ز ما راضی شود؟!

انتظار داریم آید یاد مهدی می کنیم *** جمعه آمد، بهر رضای خدا یاد مهدی می کنیم

گو چه باید بکنیم؟ یاد مهدی می کنیم *** رضای او رضای حق است، یاد مهدی می کنیم

گر رضای مهدی خواهی تو با من بیا *** من رضای او را گویم، یاد مهدی می کنیم

رضای مهدی رضای خداست، شک مکن *** بین رضای خدا چیست؟ یاد مهدی می کنیم

رضای مهدی رضای خدا و جدّ اوست *** بین رضای جدّ او چیست، یاد مهدی می کنیم

رضای مهدی رضای آباء و اجداد اوست *** بین رضای آباء اوچیست، یاد مهدی می کنیم

رضای علیّ و آل، رضای خداست *** بین رضای خدا چیست، یاد مهدی می کنیم

صادق آل محمّد گوید: رضای او تقوا بود *** ما رضای او را خواهیم، یاد مهدی می کنیم

او فرمود: دعا کن بهر فَرَجم، فرج است *** ما دعا می کنیم، یاد مهدی می کنیم

گر تو خواهی برسی خدمت او بیا *** باید از هر خطا پاک شوی، یاد مهدی می کنیم

از فساد و گناه پاکیزه شو بعد از آن بیا *** از حرام دور شو، یاد مهدی می کنیم

در سخن صادق و راستگو باید بشوی *** گر که آماده شدی، یاد مهدی می کنیم

مانع او، کذب ما میباشد ما دروغ گفته ایم *** راستگو باش و بیا، یاد مهدی می کنیم

ما دروغ گفتیم تاکنون تو بیا راست بگو *** راست گوییم بعد از این، یاد مهدی می کنیم

ای خدا تو اصلاح کن ما را ما چه کنیم *** آیا ما راست گوییم؟ یاد مهدی می کنیم

راست اگر گوییم راهمان می دهند *** بیا راست گوییم همه جا، یاد مهدی می کنیم؟

«خادم» تو خود را اصلاح کن، کارت مباد *** مانع مهدی مباش، یاد مهدی می کنیم

ص: 221

باز نیامد مهدی خدایا چه کنیم؟

جمعه بگذشت و نیامد مهدیّ فاطمه؟ *** جمعه هایی گذشت و نیامد مهدی چه کنیم؟

ما نشینیم سَرِ راهش چاره ای جز این نیست *** بلکه آید و ببیند ما را چه کنیم؟

عاقلی گفت: بیایید برویم کرببلا *** شب جمعه نشینیم سر راهش چه کنیم؟

گر نشد می رویم مسجد سهله پرسیم *** آقا چه ساعت آید؟ بگو ما چه کنیم؟

گر نشد جمکران می رویم و پرسیم *** در چه وقت آید آقا ما باید چه کنیم؟

گر نشد سرداب غیبت می رویم و پرسیم *** در چه ساعت آید آقا، ما باید چه کنیم؟

گر اینها نشد، باید مکّه رویم و پرسیم *** در کمینش نشینیم در عرفات، ما چه کنیم؟

عاقل دیگری گفت: این چه کار است بروید *** اصلاح کنید خود را نگویید: ما چه کنیم؟

گر که اصلاح شوید، او آید نزد شما *** با دلی شاد بیاید، نگویید: ما چه کنیم؟

وقت خود را نگیرید، به کارتان برسید *** او خواهد آمد نزد شما، نگویید چه کنیم؟

مشکل آن است که آماده نباشید و او بیاید *** پس خجل باشید، چه قدر گفتید باید چه کنیم؟

صادق آل محمد گفت: شما اهل تقوا و ورع باشید *** گر که آید شما دعوت شوید، نگویید چه کنیم؟

این سخن حق است، دیگر نگویید چه کنیم؟ *** گر که آماده شوید، نیازی نیست گویید چه کنیم؟

عقل هر صاحب عقلی این سخن را می پذیرد *** ناله و گریه نیاز نیست، نگویید چه کنیم؟

گیرم شما تا آخر دهر، هم گریه کنید *** گر آماده نباشید، نیاید، نگویید چه کنیم؟

«خادم» این همه گفت و شنود چیست بگو: *** آقا بین ماست، چشم ما قابل نیست، ما چه کنیم؟

ما ندانیم چه باید کرد تا مهدی بیاید؟

ای خدا ندانیم چه باید کرد گو چه کنیم؟ *** غم اندوه، ما را حیران نموده خدایا گو چکنیم؟

با که گوییم راز خود را، ما ندانیم چکنیم؟ *** راز خود را به که گوییم، امین کیست چکنیم؟

خیرخواه کمیاب است، ما ندانیم چکنیم؟ *** ما به هر سو نگریم بینیم گناه است چکنیم؟

اهل آخرت نیست بین ماها، چکنیم؟ *** همه اهل دنیا و زَر و زیورند ما چکنیم؟

هر که را بینی سخن از مال و دنیا دارد *** یا که اهل غیبت است او، گو ما چکنیم؟

با کسی نِی توان اُنسی داشت، خدایا چکنیم؟ *** تا که اُنسی بگیریم، دم از عیب زنند، ما چکنیم؟

طرح دوستی نشاید بکنیم، ما ندانیم چه کنیم؟ *** گر دوستی گیریم نادم شویم، ما ندانیم چکنیم؟

رفت و آمدها همراه گناه است همه *** صلهٔ ارحام نتوانیم کنیم، ما چکنیم؟

از دیانت بین مردم خبری نیست چه کنیم *** دین خود را اگر خواهیم رفت و آمد نباید بکنیم؟

دین داری این زمان کار سختی است بدان *** دین خود را پنهان باید بکنیم، ما ندانیم چکنیم؟

زن و فرزندمان همه جا، در خطرند *** جای سالم نتوان یافت، باید چکنیم؟

دین داری بین ما مورد استهزاء بُوَد *** متدیّن استهزاء می شود، ما چکنیم؟

ص: 222

همه گویند: باید همرنگ جماعت باشید *** معنی آن، رها کردن دین است، چکنیم؟

چاره ای نیست باید یا محروم شویم *** ویا دین خود را نگهداریم، باید چکنیم؟

همه امید ما مهدی آل محمّد باشد *** گر بمیریم و نیاید گو باید چکنیم؟

«خادم» خدا یاور دین دار بُوَد *** دین خود را نگهدار مگو ما چکنیم؟

ناامیدی گناه است، بیا شاد شویم *** همه دانیم کریم است خدا، بیا شاد شویم

تو چرا نا امیدی، بیا شاد شویم *** شیعهٔ مرتضاییم، بیا شاد شویم

گناه دیگران را کی بر ما نویسند؟! *** گر سعی کنیم، با ورع و تقوا شویم

گر که عالَم همه کافر گردند *** ضرری نیست بر ما بیا شاد شویم

ناامیدی گناهیست بزرگ خدایت کریم است *** از چه ترسیم ما، اگر با تقوا شویم

تو بیا رفقای نیک بگیریم همه *** گرد هم بنشینیم و با تقوا شویم

تو اگر غصّه مندی، بیا تا برویم کرببلا *** بر حسین فاطمه گریه کنیم، شاد شویم

دل اگر باز نشد بیا تا برویم سوی رضا *** او رئوف است، در پناهش رویم شاد شویم

دل اگر باز نشد، در نجف می رویم *** در حرم گفتگو می کنیم، شاد شویم

گر که غم هایت متراکم گشته بیا *** در مدینه زیارت می رویم، شاد شویم

گر که دل باز نشد به حرم می رویم *** گرد کعبه به خدا رو می کنیم، شاد شویم

الغرض ما خدای کریمی داریم بیا ***رو به او می کنیم، راز گوییم، شاد شویم

اهل دنیا را غریبه دان بیا *** دوست مؤمن گیر، لطائف گو بیا شاد شویم

تو بدان دنیا نمی ماند، رفتنی است *** دار فانی ماندنی نیست، بیا شاد شویم

بعد از این ها، ما که صاحب داریم *** نزداومی رویم غصّه ازدل می بریم شاد شویم

«خادم» بگو: آقا بیاد ما بُوَد، ما بی وفاییم *** او فراموش نکند ما را، بیا شاد شویم

به رفیقت بگو: مگر، ما بی صاحبیم *** کوی او می رویم، در او می زنیم شاد شویم

هر چه خواهی از رضا خواه او رئوف است

ما رضا داریم شادیم به خراسان رو می کنیم *** طالب جود و سخاییم به خراسان رو می کنیم

سفری به خراسان میکنیم دل خود باز می کنیم *** سوی محبوب می رویم، دل خود باز می کنیم

ما از اغیار خستیم، دل ز آنان بستیم *** سوی محبوب می رویم، دل خود باز می کنیم

راه ها همه بسته شده، دل ما خسته شده *** سوی محبوب می رویم، دل خود باز می کنیم

بار غم روی زمین نِه، به محبوب دل رهین ده *** سوی محبوب می رویم، دل خود باز می کنیم

اهل دنیا رها کن، کار دنیا رها کن شاد شویم *** سوی محبوب می رویم، دل خود باز می کنیم

اوبه ما در سه جاوعدهٔ بازدید داده خوش باش *** توبیا سوی محبوب می رویم، دل خود بازمی کنیم

دل ما شاد است، روح ما باز است، خوش باش *** سوی محبوب می رویم، دل خود باز می کنیم

دَرِ رحمت می زنیم، بهررحمت می زنیم شاد باش *** سوی محبوب می رویم، دل خود باز می کنیم

ص: 223

راه ما راه خداست دل ما سوی خداست شاد باش *** سوی محبوب می رویم، دل خود باز می کنیم

راه دیگر نداریم، چیز دیگر نخواهیم شاد باش *** سوی محبوب می رویم، دل خود باز می کنیم

به خراسان می رویم، دل باز می کنیم شاد باش *** به رضا رو می آوریم، دل خود شاد می کنیم

سوی محبوب می رویم، دل باز می کنیم شاد باش *** بین نا اهلان خسته شدیم، دل خود شاد می کنیم

سوی محبوب می رویم، دل ما خسته شده بیا

سوی محبوب می رویم، دل ما خسته شده بیا *** دنیا بهر ما بسته شده، دل ما خسته شده بیا

سوی محبوب می رویم، دل باز می کنیم شاد باش *** ما که خسته ایم، همگی دل بسته ایم بیا

سوی محبوب می رویم، دل باز می کنیم شاد باش *** این ملاقات دنیاست، آخرت هم به جاست بیا

سوی محبوب می رویم، دل باز می کنیم شاد باش *** «خادم» هر دری باز نشود، این در باز شود بیا

سوی محبوب می رویم دل باز می کنیم شاد باش *** گر درِ دیگر زنی، پشت در نالان شوی در باز نشود بیا

دررحمت زَن بهر رحمت زن آن باز شود شاد باش *** ما به مقصد رسیدیم، گنبدش را بدیدیم بیا

بار خود را بدوش گیر، دَرِ رحمت باز است شاد باش *** به خراسان رسیدیم، در رحمت همین است بیا

بار خود را بدوش گیر، در رحمت باز است شاد باش *** ما به مقصود رسیدیم، قبّة الرضوان را بدیدیم بیا

بار خود را بدوش گیر، در رحمت باز است شاد باش *** کعبهٔ مقصود همین است، روضةالرضوان باز است بیا

بار خود را بدوش گیر، در رحمت باز است شاد باش *** ملجأ بی پناهان همین است، امام رئوفان همین است بیا

بار خود را بدوش گیر، در رحمت باز است شاد باش *** راه خود را گم نکردیم، رو به حق کردیم بیا

ص: 224

بار خود را بدوش گیر، در رحمت باز است شاد باش *** چون رسیدی به صحن و سرای دوست، ادب کن، بیا

بار خود را بدوش گیر، در رحمت باز است شاد باش *** اهل امید باش، بی تکلّف باش، زودتر بیا

بار خود را بدوش گیر، در رحمت باز است شاد باش *** چون به درگاه رسیدی، روی خود سوی رضا کن بیا

بار خود را بدوش گیر، در رحمت باز است شاد باش *** تو که مهمانی، چرا فکر طعامی، رو به آقا کن بیا

بار خود را بدوش گیر، در رحمت باز است شاد باش *** تو عزیزی، مهمانِ عزیزی، مؤدّب باش بیا

بار خود را بدوش گیر، در رحمت باز است شاد باش *** دل خود پاک کن، رو به رضوان کن بیا

بار خود را بدوش گیر، در رحمت باز است شاد باش *** تو که مهمان شدی، غرق رحمت شدی، بیا

بار خود را بدوش گیر، در رحمت باز است شاد باش *** هر چه خواهی بخواه، عشق او را بخواه بیا

«خادم» تو چه خواهی بگو، هر چه خواهی بگو شاد باش *** نا امیدی نبود، این در رحمت است ای برادر بیا

هر کجا هستی بدان، این امامِ رئوف است شاد باش *** درد بی درمان دوا می کند، این امام رئوف است بیا

اکنون بگو، از او چه خواهی؟ در رحمت همین است *** ما ندانیم چه خواهیم، هرچه خواهیم می دهد بیا

هر چه خواهی بخواه، جز به حق چیزی مخواه *** از تَهِ دل بخواه، جز به حق چیزی مخواه بیا

دین وایمان بخواه، رضای حق بخواه اوشفاعت می کند *** پاکی دل بخواه، هر چه خواهی می دهد بیا

گو به او: آلودهایم، تا شفاعت کند خدا بخشد تو را *** پاکی نفس بخواه، جز به حق چیزی مخواه بیا

ص: 225

گو: ما از دور آمدیم، با دعوت آمدیم، بهر امید آمدیم *** پاکی کردار خواهیم، جز به حق چیزی نخواهیم بیا

گو: گرفتاریم، تا چانه زَنَد صبر کن تا چانه زند *** لذّت عشق خواه جز به حق چیزی مخواه بیا

گو: نداریم پناهی، بیچاره ایم او رئوف و مهربان است *** حُبِّ اَلله خواه جز به حق چیزی مخواه بیا

گو: ما رو سیاهیم ز گناه، شرمساریم چه کنیم؟ *** گو: از خدا خواه ما پاک شویم، خادم درگاه شویم بیا

گو: دل ما تنگ شده، کار ما سخت شده آرام نداریم *** کار ما آسان شود، جز به حق چیزی مخواه بیا

گو: آمدم تا به من رو کنی، راه من باز کنی مهمان توام *** راه حق بهر تو باز شود، تو مهمانی شاد شوی بیا

گو: فرزندت به ما رو کند، او به ما نگاهی کند *** راه ما باز شود، جز به حق چیزی نخواهیم آقا بیا

گو: به فرزندت تو را خواهیم جز آن چیزی نخواهیم *** تا دلی باز کنیم، جز به حق چیزی نخواهیم آقا بیا

دست ما گیر ز رحمت، جز به حق چیزی نخواهیم *** گفتی: دعاکن دعایت می کنیم، تو دعا کن بما آقا بیا

نظری هم بما کن، روی خود سوی ما کن آقا بیا *** «خادم» تو شکوه مکن او بفریادت رسید گو باز بیا

باز هم به فریادت رسد، جز به حق چیزی مخواه *** او کریم خاندان است قدرش را بدان گو: آقا بیا

او غوث و فریادرس است، هرچه خواهی می دهد *** حمد و لِلَّه به زیارت رسیدیم آقا گوید: بیا

در و درگاه زیاد بود آقا، ما نرفتیم آنجا *** سوی تو آمده ایم حجّة بن الحسن آقا بیا

جدّتان گفت: «دو چیز را غنیمت شمرید *** تا نجات یابید ز باطل» چه کنیم؟ آقا بیا

ص: 226

خواهید گمراه نشوید، با قرآن و عترت باشید *** این دو از هم جدا نیستند، گو چه کنیم؟ آقا بیا

گر ز قرآن و عترت جدا گردیدید، کار تمام است *** پس بدانید گمراه شوید، نگویید چه کنیم؟ آقا بیا

حجةبن الحسن عترت و قرآن شمایید ما می دانیم *** از شما هرگز جدا نشویم، ما منتظریم آقا بیا

آن که گفت: «قرآن ما را بس است» گمراه بود *** او دروغ گفت نه قرآن و نه عترت گرفت، آقا بیا

علم قرآن همه نزد شما باشد و بس ما منتظریم *** او نه قرآن و نه عترت گرفت، قرآن تویی آقا بیا

ما از خداوند توفیق خواهیم، تا شما آیید نزد ما *** به زیارت آمده ایم چه کنیم مهمانیم؟ گوییم آقا بیا

«خادم» مگر خادمی کار تو نیست؟ خادمی کن بهر او *** تو بگو: من کار خادمی خواهم کرد مهمانیم آقا بیا

آری افتخار من همیشه خادمیست گر پزیرند مرا *** تا که درجنّت هم خادمی باشم به پذیرید آقا بیا

با رضا سخن بگو او رئوف است به خدا

درد و دل با رضا داریم چه کنیم؟ *** هر چه داریم از رضا داریم چه کنیم؟

در جنّت همین جاست بدان *** ما که مشتاق رضاییم چه کنیم؟

(ما به این در نه پِی حشمت و جاه آمده ایم) *** خدایا تو که دانی مشتاق رضاییم چه کنیم؟

دلمان چون بگیرد، سوی رضا می آییم *** خدایا، دردمان را به که گوییم ما چه کنیم؟

چون که تاریک شویم، به درگاه رضا می آییم *** بهر نور آمدهایم زائر رضاییم ما چه کنیم؟

به عدو هر چه گفتیم گمراه بود نپذیرفت *** گمراه بود حرف ما را باور نکرد، ما چه کنیم؟

هر چه گفتیم، روگردان بود، تابع عجل شده بود *** جهل او جهل مرکّب بود گو ما چه کنیم؟

«خادم» تو حجّت را تمام کردی بیا تا برویم *** او جهول و عنود بود، ما ندانیم چه کنیم؟

خدایا تو دانی نرود میخ آهنین بر سنگی! *** هر چه اصرار کردیم نپذیرفت، ما چه کنیم؟!

ص: 227

سفر ما تمام شد چگونه برویم؟

روز آخر رسیده، سفر ما به پایان رسیده! *** ما آمادهٔ رفتنیم وقت مزد رسیده

چشم ما سوی آقاست، جدایی رسیده! *** گو چگونه برویم، وقت جدایی رسیده

سفر ما تمام شد، چگونه برویم؟ *** مهمانی تمام شد، چگونه برویم؟

نگاهی به گنبد، نگاهی به راهیم *** مهمانی تمام شد، چگونه برویم؟

دِلِ خود را ز معشوق نتوانیم بُریم *** مهمانی تمام شد، چگونه برویم؟

به در و دیوار نگاهی، به گنبد نگاهی *** مهمانی تمام شد چگونه برویم؟

عشق محبوب نگذارَد ز اینجا برویم *** چاره ای نیست باید برویم، گو چگونه برویم؟

قدمی می رویم، باز نگاهی می کنیم *** اشک و آهی داریم، چگونه برویم؟

تا چشم کار کند، نگاهی می کنیم و می رویم *** اشک و آه داریم، خدایا چگونه برویم؟

ما گرفتار عشقیم خدایا چگونه برویم *** اشک ما جاری است، ما چگونه برویم؟

تا که گنبد را نبینیم، آه و ناله بر آریم *** ما ز محبوب دور شدیم، چگونه برویم؟

تا که باز گردیم، شب ها خواب ببینیم *** در حرم هستیم ما، چگونه برویم؟

تا که ماه ها بگذرد، باز عاشق شویم *** عاشق از دوریم، چگونه برویم؟

پس سلامی از دور دهیم التماسی بکنیم *** عاشقیم ما، چگونه باید برویم؟

آقا از دور بشنود، راه را باز کند *** بلکه آماده شویم، چگونه برویم

شک مکن این سفر، توفیق خواهد بدان *** هر کسی را نشود توفیق، ما باید برویم

«خادم» تو توفیق داشتی، هر سه ماه می رفتی چه شد؟ *** شرط گذاردم، نرفتم حال باید برویم

از دور گفتم: من غلط کردم عفوم کنید *** تا که توفیق حاصل شد، بیا تا برویم

از ولایت چه دانی بر ما بگو؟

ولایت و امامت اساس دین ماست *** هر چه داریم ز ولایت بُوَد، اساس دین ماست

ولایت راهنما و هادی دین ماست *** بهتر از آن چه باشد؟ آن اساس دین ماست

در قیامت گر نماز و روزه و حج آوری *** بی ولایت چه سود، ولایت اساس دین ماست

منکر اصل ولایت، منکر اصل دین ماست *** گو که اصل ولایت، اصل دین ماست

بیعت مردم اقراری است از بهر ولیّ *** ور نه تأثیری ندارد، ولایت اساس دین ماست

مکتب ما ولاییست غدیر دین ماست *** آن که بینی منکر است، منکر دین ماست

جاهل است، مزدور است، منکر دین ماست *** ما به او گفتیم: تو مزدوری، منکر دین ماست

منکر اصل ولایت، منکر اصل دین ماست *** قاسم جنّت و نار دشمن اوست، منکر دین ماست

ما که گفتیم: منکر اصل ولایت کافر است *** منکر هر ضروری چون حجاب هم کافر است

هر چه گفتیم، مصلحت اندیشی، مانع ما شد *** ما ندانیم چه گوییم؟ ولایت اساس دین ماست

ص: 228

منکر اصل ولایت به وهابیّت مایل است *** به اهل البیت مایل نیست، به وهابیّت مایل است

شاهد آن اقراری است که او دارد همی *** او نصیحت پذیر نیست، به وهابیّت مایل است

اعتقادی به زیارت و شفاعت ندارد هرگز *** به امامت او اعتقادی ندارد، آن اساس دین ماست

او گوید امام را مردم تعیین می کنند *** نه خدا، نه پیامبر، دخالت ندارند، این خلاف دین ماست

ما گفتیم: تو سنّی هستی، پس زودتر بگو *** پس چرا در لباس شیعه هستی، امامت اساس دین ماست

«خادم» چاره ای نیست، به خدا باید روی آوریم *** تیشه بر ریشه زنند اینان، امامت اساس دین ماست

ای خدا صاحب ما کجاست؟ او را برسان *** ابتلائی است بزرگ، امامت اساس دین ماست

هر چه دانی از امیرالمؤمنین بر ما بگو؟

او امام المتقین و اهل یقین است بدان *** او حبل اللهِ المتین اهل یقین است بدان

او وصیّ مصطفی روی زمین است بدان *** او امام جنّ و انس یعسوب دین است بدان

در فضائل چون نبیّ، نفس نبیّ است بدان *** در شجاعت چون نبیّ قاتل عَمرو لعین است بدان

در خصال افضل از غیر نبیّ است بدان *** در فضیلت سابق سابقین است بدان

گر نبیّ می بود بَعدِ نبیّ، او می بود بدان *** حافظ دین قاتل اشرار، او بود بدان

جنّ و انس گر جمع شوند فضل او را نشمارند *** فضل او «کلمات الله» است، کی توانند شمارند؟

گر اشجار قلم، دریا مرکّب، جنّ و انس، کاتب شوند *** فضل او را نتوانند شمرد گر جنّ و انس کاتب شوند

«کلمات الله» بی شمار است وصف او وصف خداست *** بی شمار است وصف او، وصف او وصف خداست

حبّ او ایمان است، بُغض او کفر است بدان *** طرد او از ولایت نیز، کفر است بدان

جانشین پیمبر اوست، جز او نیست بدان *** حرف بیخود مزن نادان، جز او نیست بدان

تعیین ولیّ از خداست، رأی مردم اقرار به ولایت باشد *** انتخاب ولیّ دست مردم نیست، این جهالت باشد

تو که از علم دین سطری ندانی چه دانی *** تو که امّت را بردهٔ جاهل دانی چه دانی

ما که گفتیم: تو نادانی باز آمده ای *** تو یا احمقی یا مزدوری باز آمده ای

سخن تو ضلال است، تو کتاب ضلالی *** تو نادان و جهولی، تو کتاب ضلالی

سخن و درس تو کفر و ضلال است بدان *** هر که بر درس تو آید ضالّ است بدان

تو لباس دین در تن کرده ای بد کرده ای *** تو جاسوسی، لباس دین بر تن کرده ای

«خادم» تو کجائی این ها به امامت کافرند *** تو به خود زحمت مده این ها به امامت کافرند

درد و دل های امیرالمؤمنین چه بوده بگو؟

درد و دل های امیرالمؤمنین چه بوده بگو؟ *** گویند با آب چاه درد و دل می کرده بگو؟

درد و دل های او بی شمار است بدان *** حزن و اندوه او بی شمار است بدان

ص: 229

دل هر سنگ بر او می سوزد *** دل هر مؤمن بر او می سوزد

او امام المتّقین یعسوب دین است *** او امیر المؤمنین امام المؤمنین است

دل خود را بر کسی باز نکرد *** او به جز با آب چاه دل باز نکرد

بیست و پنج سال خانه نشین شد حق او را بردند *** دست او را بستند، همسرش را زدند

محسنش بین در و دیوار کشته شد *** مادر و فرزند، بین در و دیوار کشته شد

بی اجازه بر خانه اش، وارد شدند *** آتش آوردند خانه اش آتش زدند

فاطمه بین در و دیوار، ناله کرد *** گو که جبریل امین هم ناله کرد

نالهٔ او دل مولا را، بسوخت *** بلکه روح علیّ و پیمبر را، بسوخت

عرش و کرسیّ، لرزیدند همه *** عالَمِ کون، لرزیدند همه

کس ندانست، از چه لرزیدند همه؟ *** مسجد و عالم، می لرزیدند همه

او به زهرا گفت: دخت پیمبر صبر کن *** گر تو آیین پدرت خواهی صبر کن

عاقبت فرقِ وِ را بشکافتند *** فرق خیر البشر را، بشکافتند

قبر وی سال ها چرا مخفی بوده است؟ *** قدر وی همواره، مخفی بوده است

فرزندان او را، یکایک کشته اند *** بلکه یاران او را، یکایک کشته اند

این ظلم ها از غصب خلافت آمده *** آمده و آمده تا کربلا هم آمده!

کربلا تیر سه شعبه شده، برگلوی اصغرآمده *** کس ندانسته از کجا بوده، برگلوی اصغرآمده!

کمان تیر را خلیفه در سقیفه گرفته *** غاصب دیگر آمده، باز او گرفته

«خادم» تو ندانی ریشهٔ ظلم که بوده؟ *** هر که بوده، خدا داند ظلم از که بوده

ای خدا ما ندانیم بر مولا چه گذشته؟ *** ما چه گوییم ندانیم بر مولا چه گذشته؟

دشمنی با علیّ چه بوده از که بوده بگو؟

حبّ علی ایمان، بُغضِ او کفر بُوده است! *** دشمنی با او نفاق، دوستی ایمان بوده است!

به خدا، حق، او بوده، حق همراه او بوده ست! *** به خدا قرآن او بوده، قرآن همراه او بوده است!

شخص اسلام را، اگر می خواهی بدانی؟ *** شخص اسلام، علیّ بوده، اگر خواهی بدانی

دشمنان علیّ دشمنان اسلام بوده اند *** دین نداشتند، دشمنان اسلام بوده اند

علیّ حق بوده، حق همراه او بوده است *** علیّ قرآن بوده، قرآن همراه او بوده است

دشمنان علیّ کلّاً منافق بوده اند! *** خاصّ و عام، کلّاً منافق بوده اند!

از منافق انتظار خیر نیست بدان! *** باطنش شرّ و ظاهرش خیر نیست بدان!

در غدیر اکثر منافق بوده اند! *** در سقیفه کلّاً، منافق بوده اند!

غاصبین کلّاً منافق بوده اند! *** بلکه آنان دشمن دین بوده اند!

افضل ناس را، مردم نخواستند چرا؟ *** عالِم و پاک و مطهّر را، نخواستند چرا؟

در غدیر از نفاق، بخٍّ بخٍّ گفته اند! *** در باز گشت، چیز دیگر گفته اند!

ص: 230

خانهٔ وحی را از چه آتش زده اند؟! ***چون منافق بوده اند، آتش زده اند!

منافق بودند، ببین، با مردم چه کردند؟ *** بَهرِ بیعت گرفتن، با مردم چه کردند؟

عذر غاصب را، حَلُّ و عقد گذاردند ببین! *** نام آن را اجماع حلّ و عقد گذاردند ببین!

با نبود بنی هاشم، اجماع کجا بوده بگو؟! *** این خیانت بوده، اجماع کجا بوده بگو؟!

کارشان این بود بیت وحی را آتش زدند!! *** بلکه آیین و ایمان را آتش زدند!!

دست حبل الله را با حَبل بستند!! *** همسرش فاطمه را تازیانه زدند!!

حسنین دیدند و سوختند و گریه کردند *** باب و مادر را دیدند و گریه کردند

نالهٔ فاطمه بالا رفت زین عمل *** آه مولا نیز بالا رفت زین عمل

عرشیان از بهرشان گریان شدند! *** اهل آسمان ها همه، گریان شدند!

«خادم» این مصیبت با دل مولا چه کرد؟! *** دست او بسته بود، با دل مولا چه کرد؟

حسن وحسین بعد از پدر گو چه شدند؟ *** اهل عالم بگویید: حسنین بعد پدر چه شدند؟

همه دانند حسنین بعد از پدر مظلوم شدند!! *** یکی با آب، یکی بی آب مظلوم شدند!!

حسن بن علیّ بعد از پدر مظلوم شد *** حسین گو: سخت تر از او مظلوم شد

حسن را یکّه و تنها گذاردند *** حسین را نیز بی یاور گذاردند

حسن بعد از پدر تأمین جانی نداشت *** حسین در کربلا هیچ کس را نداشت

حسن از بی کسی با عدو صلح نمود *** حسین در کربلا با خدایش صلح کرد

حسن از زهر سوخت و ناله کرد *** حسین از بی آبی، سوخت و ناله کرد

حسن بعد از پدر درمانده شد *** حسین لب تشنه بود و کشته شد

جِسم بی جان حسن را تیرباران نمودند ***حسین را با یاورانش تیر باران نمودند

حسن را غسل و کفن کردند و بردند *** حسین جسمش زمین ماند و نبردند

حسن را روز مرگش دفن کردند *** حسین را تا سه روز، دفنش نکردند

حسن در روز مرگ چاره جو داشت *** حسین هنگام مرگ کی چاره داشت

حسن را روز بردند، دفن کردند *** حسین را نیمه شب دفن کردند

حسن جسمش پاره پاره نبود *** حسین هیچ جای او سالم نبود!

حسن گر تشنه بود، آبش دادند *** حسین تشنه بود و آبش ندادند!

رسول الله حسین را می دید و گریه می کرد *** حسین بر مرگ برادر گریه می کرد

بعد احمد همه را مظلوم کُشتند *** کس نماند همه را مظلوم کشتند

«خادم» کسی از فرزندان پیغمبر نمانده؟ *** به خدا یکی مانده، ولکن غائب مانده

اهل عالم بیایید همگی گریه کنیم *** خاک عالم سرکنیم، همگی گریه کنیم

بعد احمد با آل احمد چه کردند؟ *** بعد احمد کشدار فراوان کردند!

بر سَرِحق خلافت سخن ها فراوان گردید! *** حیلهٔ اهل نفاق بود، آشکارگردید!

مؤمن از منافق آشکار گردید! *** هر که غاصب بود کافر گردید!

بعد احمد گو مردم چه کردند؟! *** تو بگو: بعد از او مردم چه نکردند؟!

اوّلین کارشان تضییع حق نبیّ بود *** تمام همّ شان تضییع حقّ نبیّ بود

ص: 231

حق او را خداوند، عظیم دانسته بود *** بلکه خُلق اورا خداوند عظیم دانسته بود

روز روشن حق او را غارت نمودند! *** زحمات تمام عمر او را ضایع نمودند!

دخت احمدرا بین درودیوارکُشته اند *** محسنش را بین در و دیوار کشته اند!

فرزندان پیمبر را یکایک کشته اند! *** کربلا با لب تشنه حسینش را کشته اند!

فرق مرتضی را درمحراب شکافتند! *** در حال نماز بوده، درمحراب شکافتند!

حق او را روز روشن غصب نمودند *** غاصبین فدک را از فاطمه غصب نمودند!

تو گو چه نکردند؟ که آنان نکردند؟ *** تا توانستند کردند، آنچه را نکردند!

تا که حقّ وصیّ را غصب کردند! *** حق فرزندان او را، غصب کردند!

همه را آواره از خانه و کاشانه کردند! *** زین عمل هیچ کدام شرمی نکردند!

کس به داد فرزندان احمد نرسید! *** دست فرزندان او به جایی نرسید!

حق احمد را بعد از او غارت نمودند! *** بلکه دار و ندارش، غارت نمودند!

اوصیایش همه، تُهی دست شدند! *** حقّشان بردند، آنان تهی دست شدند!

چه بدعت ها، که در دینش گذاردند! *** هر کدام رفتند و بدعت ها گذاردند!

«خادم» از کجا دانی آنان چه کردند؟! *** همه دیدند آنان بعد احمد چه کردند؟!

ای خدا تو دانی با آنان چه باید بکنی؟! *** هر کدام را سخت باید عذابش بکنی!!

خلفا بعد احمد چه کردند؟

پیغمبر گفت: خلفای من دوازده نفرند *** آنان چو اسباط بنی اسرائیل دوازده نفرند

غاصبین آمدند اوصیا را با ظلم دور نمودند *** حقّشان غصب نمودند، آنان را دورنمودند

گفتند: نبوّت و امامت یکجا جمع نشود *** گفتند: احمد گفته: یکجا جمع نشود

غاصبین بعد احمد چه کردند بگو؟

غاصبین اهل بدعت و ریاست بودند *** فکر اسلام نبودند، اهل ریاست بودند!

کارشان، بدعت گذاری بود و بس! *** هر چه بود، بدعت گذاری بود و بس!

هر حرامی را حلال، کردند و رفتند! *** هر حلالی را حرام، کردند و رفتند!

دین حق هرگز، معیار کارشان نبود! *** دین داری هرگز معیار کارشان نبود!

همّ آنان نخستین کشتن مولا بود! *** چون نشد، همِّ شان کشتن زهرا بود!

بعد از آن یکایک امامان را کشته اند! *** یا به شمشیر، یا به زهر، آنان را کشته اند!

کس نگفت: آنان، فرزندان احمدند! *** کس نگفت: اولاد و نسل احمدند!

رحم و انصاف در کار آنان نبود! *** حقّ ذی القربا در آنجا مطرح نبود!

ص: 232

راه آنان با بنی هاشم، هرگز نبود! *** کارشان دست بنی هاشم هرگز نبود!

از بنی هاشم فراوان کشته اند! *** گو همواره، شیعیان را کشته اند!

آنان کاری به دست بنی هاشم ندادند! *** حیله بود، کاری دست بنیهاشم ندادند!

صاحبان خلافت محروم شدند! *** از خلافت هم آنان ممنوع شدند!

کینه هایی از بنی هاشم داشته اند! *** غصب حقشان روا میداشته اند!

بُغضُ و دشمنی، از آنان داشته اند! *** سبُّ و لعنشان روا می داشته اند!

مردمان را به سبّ آنان وا می داشته اند! *** قصد قتل شان را همواره داشته اند!

«خادم» بگو بهترین را بدترین پنداشته اند! *** از عذاب قیامت هراسی نِی داشته اند!

مقام شیعه چیست اکنون بگو؟

شیعهٔ مرتضی یکی، ابراهیم خلیل است!! *** شیعه بودن، افتخار ابراهیم خلیل است!!

شیعهٔ اوّل اوست، ابراهیم خلیل است!! *** مرتضی افضل از ابراهیم خلیل است!!

شیعیان را همواره مقامی منیع بوده است! *** از کجا دانی، مقامی منیع بوده است؟

شیعه مولایش همواره امیرالمؤمنین است *** خلیل الله مولایش، امیرالمؤمنین است

شیعه تابع مولای خود می باشد *** قدمش جایِ قدم مولای خود می باشد

وَرنَه شیعه نیست او دوست علیّست *** به هرکس نگو: شیعه، او دوست علیست

هر که اینجا شیعه یا دوست علیّست *** در قیامت نیز شیعه یا دوست علیّست

چون علیّ قاسم نار و جنّت است *** شیعهٔ او نیز، اهل جنّت است

تو بدان دوستِ علیّ مغفور است *** مظلمه گر ندارد، به خدا او مغفور است

دوست علیّ از شهدا می باشد *** چون بمیرد، از شهدا می باشد

او آمرزیده و مؤمن و کامل باشد *** چون بمیرد، او مؤمن و کامل باشد

چون عروسی او به جنّت می رود *** شاد است او، به جنّت می رود

هر که با تقوا بوده، خندان بُوَد *** قیمت او روز حشر، چندان بُوَد

غاصبین بر شیعیان خشمگین بُوَند *** در حقیقت از علیّ خشمگین بُوَند

غاصبین خون شیعه را، حلال دانسته اند! *** از جهالت قاتل را، اهل جنّت دانسته اند!

این خیال خامیست که بر سر دارند *** از حماقت تاجی است که بر سر دارند

گو خیال خامیست از سر دور کنند *** گو فکر خامیست از سر دور کنند

«خادم» فکری است که آنان برسردارند؟! *** فکردوزخ ندارند، چه فکری برسردارند؟!

هر که را قیامت با امامش خوانند *** دشمن آر بود با امامش خوانند

قاسم جنّت و نار علیّ باشد و بس *** هر که را او نخواهد دوزخی باشد و بس

ص: 233

دوستان علیّ کیانند بگو؟

دوستان علیّ، نُخبههای ناس اند *** بهتر از همه اند، نخبه های ناس اند

دوستان علیّ محبوب خدایند، بین ناس اند *** بهتر از مردم دنیا بوند، بین ناس اند

هر که با حبّ علی بمیرد شاد است *** مؤمن و بخشوده است، وشاد است

دوست مولا شهید و تائب و شاد است *** چون عروسی به بهشت می رود او شاد است

دشمنان علیّ دان همه، نا پاک بوند *** از حرا مند بدان همه ناپاک بوند

چون بمیرند کافر و ناپا کند *** دور از رحمت بُوَند نا پاکند

دوزخ آمادهٔ آنان بود! *** نار و سجّین، آمادهٔ آنان بود!

دوستان علیّ زدنیا، با بشارت می روند *** سوی جنّت همه با بشارت می روند

ملائک با بشارت، نزد آنان آیند *** حوریان با بشارت نزد آنان آیند

قاسم جنّت و نار به آتش گوید: *** دوست من این است، او به آتش گوید

دوستان علیّ درِ جنّت کوبند *** ایستند تا باز شود در جنّت کوبند

در قیامت هر که را با امامش خوانند *** گر امامش علیست با امامش خوانند

دوست علی را، غمی نیست بدان *** حبّ مولا، نجاتبخش است بدان

دوست مولا چه غمی دارد بگو *** غم ندارد کلید جنّت دارد بگو

دَمِ رفتن بدان مولا آیَدَش *** چه غمی دارد مولا آیدش

«خادم» وعدهٔ مولابه حارث چه بود؟ *** اوبه حارث وعدهٔ جنّت داد چه بود؟

دشمنان علیّ کیانند بگو؟

دشمنان علیّ دشمنانِ احمدند! *** دوستان علیّ، دوستان احمدند!

دشمنان علیّ، دشمنان خدایند! *** دوستان علیّ، دوستان خدایند!

دشمنان علیّ، دشمن دین خدایند! *** دوستان علیّ، دوستان دین خدایند!

دشمنان علیّ دان در دوزخند! *** یاورانی ندارند، در دوزخند!

نالهها سر می دهند در دوزخند *** هر چه نالند هم در دوزخند

طبقات دوزخ را گردند تا بینند شیعه را *** گو که آنان نبینند هرگز شیعه را

پس گویند: چه شد ما نیافتیم شیعه را *** ما که در دنیا به استهزاء گرفتیم شیعه را

یا که چشم ما نبیند شیعه را *** گو به آنان نبینید هرگز شیعه را

شیعیان در بهشت و نعمت اند *** در کنار مولای خود در نعمت اند

شیعیان گرد امیرالمؤمنین می باشند *** سنّیان گرد بوبکر و عمر می باشند

هر که را با امامش صدا می زنند *** سنّی را با امامش صدا می زنند

گر امام تو علیّ می باشد *** جنّت و نار دست او می باشد

ص: 234

گر امام تو عمر می باشد *** جای تو در سقر می باشد

تو امام خود معلوم کن و بیا *** جای تو معلوم می باشد بیا

هر که را بهر امامش خوانند *** گو امامت کیست او را خوانند

شیعه و سنّی مسلمانند همه *** لیک یکسان نباشند، مسلمانند همه

در امام خود کن تو نظری *** تا از آن بینی تو اثری

قاسم جنّت و نار علیّ می باشد *** امام شیعه را دان علیّ می باشد

قاسم جنّت و نار گر عمر می باشد *** در جنّت بزن ببین عمر می باشد؟!

(روزی که شافع سنّی عمر بود *** کوری ببین عصاکش کور دگر بود)

صراط مستقیم چیست؟ راه حق چیست بگو؟

صراط مستقیم، علیّ می باشد! *** علیّ حقّ است، حقّ علیّ می باشد

علیّ صراط مستقیم است، حقّ می باشد! *** هر که حق خواهد علی حق می باشد!

علی با حق است، حق علی می باشد! *** علی حق است، حق علی می باشد!

راه حق راه خدا می باشد *** راه علی راه خدا می باشد

راه حق راه علیست تو بدان *** راه دیگر باطل است تو بدان

علی با حق است، حق با علیست *** حق همواره، همراه با علیست

بلکه حق دان، او نفسِ علیست *** یا که حق دان همراه علیست

صراط مستقیم حبّ علیست *** گو صراط مستقیم نفسِ علیست

از علی گر جدا گردی بدان *** تو از حق جدا گردی بدان

او امام متقین است بدان *** راه او راه نبیّ است بدان

جنّت و نار دست علیّست بدان *** او قسیم جنّت و نار است بدان

حق و باطل از او معلوم شود *** اهل باطل از او معلوم شود

رهبر حق فقط او باشد *** غیر او دان، باطل باشد

او معیار حق و باطل است *** گر نبود او، دان باطل است

زین سبب حق با علی روشن شود *** گر نباشد علیّ، باطل روشن شود

مردم از نادانی به او پشت کردند *** در حقیقت به حق پشت کردند

حجّت حقّ او باشد و بس *** راه حق او باشد و بس

ما مفتخریم که علی مولای ماست *** در قیامت هم علی مولای ماست

هر که جز این گوید باطل است *** راه غیر علی دان باطل است

«خادم» راه علی، راه خداست *** علی حق است علی راه خداست

ص: 235

راه باطل چیست بگو؟

حق و باطل را شناس، اهل حق را شناس *** حق علیست، پس اهل حق را شناس

راه حق راه خداست علی در راه خداست *** راه باطل نی راه خداست، علی راه خداست

علی با حق است حق با علیست *** حق علیست، حق با علیست

راه حق را ما گفتیم چه بود *** راه باطل را تو گو آن چه بود؟

هر چه غیر حق بُوَد، باطل بُوَد *** هر چه باطل بُوَد، حق نَبُود

باطل و حق دو راهند بدان *** حق علیست، جز او باطل بدان

راه سوم نیست حق است و باطل است *** هر چه حق نیست بدان آن باطل است

گر که این دو مخلوط شوند علی را ببین *** علی معیار حق است علی را ببین

راه باطل خلاف راه حق است بدان *** پس علی، معیار حق است بدان

تو بدان حق و باطل گم نشوند *** باطل از حق جداست گم نشوند

تو گر حق را شناسی، باطل را می شناسی *** تو حق را شناس باطل را می شناسی

حبّ و بغض گر مانع نشوند *** حق و باطل مخلوط نشوند

حق چراغیست روشن تو بدان *** غیر آن باطل بُوَد تو بدان

خداوند چراغ حق را روشن نموده *** غیر آن باطل بُوَد، حق را روشن نموده

گر راه علی بر همه روشن شود *** حق و باطل بر همه روشن شود

تا چراغ حق روشن نشود *** در قیامت هیچکس معذّب نشود

خداوند راضی به کفر هیچ کس نشود *** او همی خواهد بنده هدایت بشود

رحمتش بر غضبش سابق بود *** گر عنادی نباشد، رحمتش شامل بود

«لطف حق با تو مداراها کند *** چون که از حدّ بگذرد رسوا کند»

«خادم» با بصیرت باش، حق و باطل را بشناس *** گر تو حق را دیده ای، باطل را بشناس

راه حق راه احمد (ص) باشد *** اشرف مرسلین محمدو احمد باشد!

دین کامل دین احمد باشد! *** بعد احمد مرتضی، وصیّ احمد باشد

اوصیای نبیّ دوازده نور و گهرند *** همه پاکند دوازده نورو گهرند

پیمبر گفت: هر چه بود را من گفتم *** ناگفته نماند، هر چه بود را من گفتم

راه جنّت را بهر شما من گفتم *** راه دوزخ را بهر شما من گفتم

راه حق و راه باطل را گفتم *** انتخاب با شماست، حق وباطل را گفتم

آنچه حق بود بر شما گفتم من *** راه جنّت بر شما، گفتم من

راه دوزخ بر شما گفتم من *** هر چه بود و نبود را گفتم من

همه چیز را بر شما گفتم من *** حق و باطل را بر شما گفتم من

گر شما ثقلین را فرمان ببَرید *** راه جنّت باز است، گر فرمان ببرید

این دو هرگز از هم جدا نشوند *** عترت و قرآن، از هم جدا نشوند

تو بدان عترت عالم قرآن است *** هر چه خواهی تو در قرآن است پ

ص: 236

گر بگویی: «کتاب الله» بس است *** من گویم: تو گمراهی بس است

تو که از قرآن چیزی ندانی *** راه حق را کِی توانی تو بدانی

همهٔ مشکل همین است ای برادر *** این جدایی ها، از همین است ای برادر

همهٔ مشکل ما یک کلمه است *** گر توعترت را پذیری، یک کلمه است

تو که هرگز عترت نپذیری بدان *** توکه هرگز، حق را نپذیری بدان

پس بدان راه تو راه گمراهی بُوَد *** سِیرِ تو سِیرِ گمراهی بود

وَر نَه ما اختلافی نداریم با تو *** کینه ای هم نداریم با تو

هر چه داریم از قرآن و عترت بود *** ما عترت داریم راه ما عترت بود

کس نشاید به ما اخمی کند *** از چه بر ما کسی اخمی کند؟

«خادم» نرود میخ آهنین بر سنگی!! *** از چه کوبی تو میخ آهنین بر سنگی؟!

آیا خبر از فتنه ها داده بودند بگو؟

بعد هر پیغمبری، فتنه هایی بوده است *** امتحان خداست، فتنه هایی بوده است

سخت ترین امتحان اینجا بوده است *** بعد از آن درس ها، فتنه هایی بوده است

فتنهٔ سامری سخت ترین امتحان بوده است! *** عجل و سامری را از یاد نبرید امتحانی بوده است!

در این امّت نیز عجل و سامری بوده است *** امتحان از سوی عجل و سامری بوده است!

فتنه ها را خبر داده اند تو بدان *** همه را خبر داده اند تو بدان

احمد آن ها را به سلمان گفته بود *** آنچه بود و نبود را، به سلمان گفته بود

فرمود: جوانان فاسق، زن ها فاسد می شوند *** فحشا و منکرات را بدان آزاد می شوند

کس نشاید که او حرفی زند *** گر از فحشا و منکرات زنگی زند

چاره ای نیست که باید صبر کنیم *** دین خود را بین آنان حفظ کنیم

فساد از در و دیوار می بارد همی *** به کسی نتوان گفت چرا

بلکه از آدمیان هم می بارد همی *** هرچه گویی آنان باز گویند چرا

حرف حق را نپذیرند هرگز *** هر چه گویی نپذیرند هرگز

گر تو عالم و پیر دهر هم باشی *** حرمتی نداری هر که خواهی باشی

اهل دین بین مردم خوارند *** تو بدان روحانیون هم خوارند

منکرات معروف است بینشان *** معروف ها منکر است بینشان

دینداری آن زمان یافت نشود *** اعتقاد صحیح، یافت نشود

دام های شیطان فراوان بُوَند *** کارمندان شیطان فراوان بوند

گر بخواهی دین خود را حفظ کنی *** بین مردم نتوانی دین خود را حفظ کنی

گر به خواهی همرنگ جماعت باشی *** قید دینت بزن همرنگ جماعت باشی

«خادم» در خانه نشین تا دین خود را حفظ کنی *** پرهیز کن ازخطر، تا توانی دین خود را حفظ کنی

ص: 237

مهدی گر نیاید باید چه کنیم؟

مهدیِ مُنتَظَر، مُنتَظِر امر خداست *** پس دعایش کنید، مُنتَظِر امر خداست

مانعش ماییم مُنتَظِر کار ماست *** امر الله بعد از کار ماست

مُنتَظِر باید مُنتَظِر صادق شود! *** کار او صادق باشد، مُنتَظِر صادق شود

انتظار شما از مُنتَظَر گر صادق است *** مُنتَظَر منتظِرِ است، مُنتَظِر صادق است

مهدی خواهد آمد، مگو دیر آمد *** او مُنتَظِر امر خداست، مگو دیر آمد

دیر اگر آید مُنتَظِر امر خداست *** تو دعا کن او مُنتَظِر امر خداست

تو راضی به قضای الهی باش *** فکر بیجا مکن مُنتَظِر قضای الهی باش

گر خدا را حکیم می دانی مُنتَظِر باش *** پس مکن شکوه، آماده باشومُنتَظِر باش

فرج تو فرج اوست دعا کن بهر فرجش *** پس دعا کن که بیاید، دعا کن بهر فرجش

تو اگر اهل عبادت هستی، دعا عبادت است *** فرجش را ز خدا خواه دعا عبادت است

ما رضای خدا خواهیم و دعا می کنیم *** گر رضایش به تاخیراست، دعا می کنیم

از خدا شکوه مکن مگو چرا دیر آمد

اهل تقوا و ورع باش و مگو دیر آمد *** ضرری بر تو نیست، مگو دیر آمد

گر که مُردی و نیامد او، بدان *** ملکی تو را دعوت کند، مگو دیر آمد

ما همه مُنتَظِر او هستیم ***بی صبری صحیح نیست، مگو دیر آمد

همهٔ همِّ خود را وَرَع و تقوا کن *** گر که باتقوا شوی باکی نیست، مگو دیر آمد

خطرآن است، که او آیدو بی تقوا باشی *** کار از کار گذشته، مگو دیر آمد

از خدا خواه که با تقوا شوی *** این ریاضت صحیح است، مگو دیر آمد

گر که باتقوا شوی، او آید نزد تو *** هدف تو همین است، مگو دیر آمد

از فساد و فتنه ها، دوری کن *** تا که سالم بمانی، مگو دیر آمد

سعی کن او زِ تو راضی شود *** این بِه از دیدار است، مگو دیر آمد

«خادم» فتنه ها کور و فساد آشکار است *** حجّت حق بِینِ ماست، مگو دیر آمد

راه پاک شدن چیست تا پاک شویم؟

پاک اگر خواهی شوی پاکان را ببین *** پیروی از صادقین کن، پاکان را ببین

همره پاکان باش، از پاکان شوی *** همچو آنان باش، از پاکان شوی

پاک اگر خواهی شوی، از حرام دوری کن *** هر که هستی هر کجا هستی، از حرام دوری کن

ص: 238

هر حرامی تو را تاریک کند از حرام دوری کن *** دنیا دار فانی و فریب است از حرام دوری کن

نزدیک حرام مرو، از حرام دوری کن *** هر گناهی چو شمشیر است از حرام دوری کن

سعی کن تا زبانت را حفظ کنی *** زبانت را نگه دار، از حرام دوری کن

هم نشین فاسد، تو را فاسد کند *** شرِّ آن بیشتر بود، از حرام دوری کن

هم نشین صالح گر پیدا کنی صالح شوی *** او چون ربّ رحیم است از حرام دوری کن

هم نشین فاسدمگیر، شمشیرزهرآلود است *** شمشیر زهرآلود، زیباست، از حرام دوری کن

همنشین صالح گر آمد نزد تو قدرش بدان *** از او دوری مکن، از حرام دوری کن

از فضای مجازی، سخت بترس *** لانهٔ شیطان است، از حرام دوری کن

«رهبران معصوم» را، از دست مده *** پند گیر از آنان، از حرام دوری کن

ای برادر از قرآن دوری مکن *** مکتب وحی است، از قرآن دوری مکن

راه و رسم بندگی را، از اهلش بگیر *** نزد نا اهلان مرو، از حرام دوری کن

از خدا خواه تا توفیقت دهد *** ور نه آلوده شوی، از حرام دوری کن

وقت خود را بین نا اهلان، ضایع مکن *** سلب توفیق می شوی، از حرام دوری کن

اهل خود را از حرام دور بدار *** ور نه آلوده شوند، از حرام دوری کن

همسفر را بهترین ها بگیر *** تا از او بهره به بری، از حرام دوری کن

از حرام ها تا توانی، دور شو *** دین خود را حفظ کن، از حرام دوری کن

«خادم» تا توانی خود را، ازحرام دورکن *** ناصح آر هستی خود را، از حرام دور کن

با زمانه چه کنیم بر ما بگو؟

دین خود را اگر خواهی، از مردم بترس *** گر خواهی سالم بمانی از مردم بترس

راه دین داری را از پاکان بگیر *** هر چه می گیری از پاکان بگیر

هم نشین پاکان باش تا پاک شوی *** راه پاکان را برو تا پاک شوی

سعی کن با صادقین همراه شوی *** گرشوی همراه، با صادقین همراه شوی

این زمان ها زمانِ فتنه است بترس *** از فتنه این زمان، زمان فتنه است

خادم با فتنه ها چه کنیم

با بصیرت باش، زمانِ فتنه است *** دین خود را حفظ کن زمانِ فتنه است

گوش به حرف نااهلان مده *** دین خود را حفظ کن، زمانِ فتنه است

نزد نا اهلان مرو گولت زنند *** دین خود را حفظ کن، زمانِ فتنه است

از فسادهای زمان، دوری گزین *** دین خود ارزان مده، زمان فتنه است

ص: 239

دزدهای دین فراوان باشند *** دین خود ارزان مَدِه، زمان فتنه است

آه دردمندان را باشد اثر زاری بکن *** ازخدا عصمت طلب، زمان فتنه است

شیعه اکنون گرفتار غم است *** رهبری در غم است، زمانِ فتنه است

دشمن اطراف ما، حلقه زده *** خوابیم او بیدار است، زمان فتنه است

شبکات مجازی دامِ دشمن است *** گربصیرت نباشد، آن ها فتنه است

از خداوند با اصرار بخواه *** گوتورا یاری کند، زمان فتنه است

دار و نادارت را، صرف دین بکن *** لازم است این، زمانِ فتنه است

گرمراقب نباشی، دینت را می بَرَند *** دزد بی شمار است، زمان فتنه است

از خداوند ظهور مهدی را بخواه *** تا نگاهی کند او، زمانِ فتنه است

تو بدان او «غوث الأمّة» است *** گربه فریادنرسد، زمانِ فتنه است

گر که آبرویی نداری، توبه کن *** تا به فریاد رسد، زمان فتنه است

«خادم» تو از او درخواست کن *** تا به فریادرسد، زمانِ فتنه است

راه پاکان چیست بر ما بگو؟

راه پاکان راه صادقین است! *** راه الله راه صادقین است

پاک گر خواهی شوی راه پاکان را بگیر *** راه دیگر را مرو، راه پاکان را بگیر

گر خواهی با پاکان محشور شوی *** همره پاکان باش، با پاکان محشورشوی

راه ها فراوان است، از هر راهی مَرو *** دام ها فراوان است، در هردامی مرو

بهترین راه، راه پاکان است بدان *** تقوا بهترین راه پاکان است بدان

تقوا کیمیای نجات است بدان *** هیچ چیزبهترازتقوا نیست، این را بدان

راه پاکان اطاعت از خداست *** طاعت صادقین، طاعت از خداست

عبادت بی اطاعت بی ثمر باشد بدان *** اطاعت بهترین راه پاکان باشد بدان

راه پاکان راه صادقین است بدان *** راه صادقین، بهترین راه است بدان

صداقت کار سختی است، بدان *** کار سخت، کار پاکان است بدان

صدق وراستی در قیامت نافع است *** کلام الله قرآن گوید: نافع است

سال ها باید راستی را تمرین کنی *** تا که صادق شوی، باید تمرین کنی

با راستی هر کسی صالح شود *** با دروغ و کذب، او طالح شود

گر که خواهی صادق وصالح شوی *** حیله در ترک حیله است، تا صالح شوی

تو بیا تا صالح و صادق شویم *** کار سختی است، بیا صالح و صادق شویم

گویند: قفل سازی خدمت آقا رسید *** آقا نزد او می آمد، او خدمت آقا رسید

آن یکی حسرت دیدار آقا می کرد *** لیک کار قفل ساز را هر گز نمی کرد

آقا پیغام داد کارقفل ساز را بکن تا من بیایم *** مثل او صادق باش تا من بیایم

ص: 240

«خادم» آیا تو صادقی بر ما بگو؟! *** صادقین را دوست داری، بر ما بگو؟

من نگویم صادقم، همراه صادقینم *** امید دارم صادق شوم، همراه صادقینم

«خادم» زیارت چیست؟ زائر کیست؟ بر ما بگو؟

زائر گر با معرفت باشد، نیکو بُوَد *** زائر الله باشد، او را بسیار نیکو بُوَد

زیارت شیرین است ملاقات مزور است *** بَه چه شیرین است ملاقات مزور است

محضر معصوم بودن افتخاری است بزرگ *** خدمت معصوم بودن افتخاری است بزرگ

زیارت عهدی است بر ما، واجب بود *** ادای حقّیست بر ما، واجب بود

زیارت اعلان اطاعت باشد، واجب بود *** زیارت وفای به عهد با شد، واجب بود

زیارت حضور محضر مولا واجب است *** اعتقاد ولای مولا، واجب است

حضور محضر مولا نوریست بهر ما *** کسب نور از محضر مولا، واجب است

زائر با معرفت پاداش نیکی دارد *** شفاعت اجر آن است، بهر ما واجب است

زیارت معرفت افزاست میدان *** تحصیل معرفت دان، واجب است

سفر پنج خصلت دارد بدان *** همّ و غمّ از ما زُداید، واجب است

معیشت با سفر آباد گردد *** تحصیل علم و آداب، واجب است

گر بگویند: سفر سختی و مهنت دارد *** آن زمان مرگِ بینِ اشرار، واجب است

سعی کن در سفر، با تقوا شوی *** با ادب باش در زیارت، واجب است

با رفیقان سازگار و خوشرو می باش *** این دستوردین است، بر ما واجب است

راه و رسم زندگی را از خوبان بگیر *** برکات سفر است، بر ما واجب است

از سفر چون بازگشتی خوبی ها را بگو *** زبان از زشتی ها ببند، واجب است

از مزور خواه تا باز آیی دگر *** زیارت عهدی است، بر ما واجب است

«خادم» تا توانی، سفر تفریحی مرو *** چون خطر در پیش است، واجب است

تا سفرهای مطلوب هست، سفردیگرمرو *** امام را زیارت کن، این زیارت واجب است

«خادم» سبب عفو خدا چیست بگو؟

عفوِ اَلله همهٔ امّید ماست *** او عَفُوّ است همهٔ امّید ماست

رحمتِ حق سابق بر غضب است *** عفو او همهٔ امّید ماست

عفوِ اَلله واسع و پیوسته است *** عفو و احسان او امید ماست

عفو اگر خواهی عفو کن تا عفوت کنند! *** عفو حق همهٔ امید ماست

عذر مجرم را بپذیر معذور شوی *** تو گذشت کن، عفو حق امید ماست

ص: 241

سبب عفو خداوند فراوان باشد *** صاحب عفو باش عفو حق امید ماست

تو گذشت کن تا گذشتت کنند *** تو اهل گذشت باش، عفو حق امید ماست

گر تو اهل گذشت نیستی چه خواهی از خدا *** تو گذشت کن، عفو حق امید ماست

تاکنون آیا دلی را شاد کرده ای؟ *** تا که شادی بخواهی؟ شادی حق امید ماست

با بدهکار بیچاره چه کردی بگو؟ *** تا گذشت خواهی؟ عفوحق امید ماست

کار بیچاره ای را تو راه انداختی؟ *** تا خدا عفوت کند؟ عفوحق امید ماست

تو چه قدر عفو کرده ای اکنون بگو؟ *** تا خدا عفوت کند، عفوحق امید ماست

انتظار عفوِ بیجا، مَطلَب او حکیم است *** کار بیجا نکند او، عفو حق امید ماست

عفو بیجا خلافِ حکمتِ اَلله است *** خلافِ حکمت مَطَلَب، عفوحق امید ماست

رحمت حق بهر محسنین است بدان *** تو اگر از محسنینی، رحمت حق امید ماست

حکم قرآن همین است همیشه بدان *** چیز بیجا مَطلَب، عفو حق امید ماست

شاد کن تا شادت کنند، عفو کن تا عفوت کنند *** حکمت حق ثابت است، عفوحق امید ماست

توکه اهل عفو نیستی انتظارت چیست بگو؟ *** اهل عفو باش، عفو حق امید ماست

گر تو شادی خواهی شاد کن دلی *** اهل آن باش، عفو حق امید ماست

در قیامت هردستی داده ای پس بگیر *** حکمت حق همین است، عفو حق امید ماست

«خادم» هردستی دادهای خواهی گرفت *** بهر خویش عفو کن، عفو حق امید ماست

«خادم» اسباب نجات چیست بر ما بگو؟

خداوند کریم است و رحیم است و ودود است *** رحمت سبب خلقت اوست، او ودود است

رحمتش بی منتهاست سبب رحمت زیاد است *** اسباب نجات زیاد است، رحمت او زیاد است

مستحقّ رحمت باش، رحمت او زیاد است! *** رحمتش همه جا را گرفته، رحمت او زیاد است

راه رحمت فراوان، اسباب نجات زیاد است *** از دَرِ رحمت بیا، اسباب نجات زیاد است

فضل ورحمت حق گرنباشد، ما خاسریم *** پیرو شیطان شویم، ما خاسریم

فضل و رحمت گر نباشد، به جایی نرسیم *** پاک نخواهیم شد، به جایی نرسیم

فضل ورحمت گر نباشد تابع شیطان شویم *** لطف حق گر نباشد تابع شیطان شویم

ای برادر، اسباب نجات، فروان باشد *** رحمت حق، گسترده است فراوان باشد

در رحمت باز است بسوی همه *** راه رحمت باز است، بسوی همه

گر تو خواهی اسباب نجات *** از خدا خواه و بگیر اسباب نجات

گر تمسّک به حبل الله کنی نیکو بود *** راه رحمت همان است، آن نیکو بود

حبل الله متین، حبل علیست *** حبل الله مؤمنین، حبل علیست

دوستی او از اسباب نجاتست *** مدح او، از اسباب نجاتست

حُبِّ او را بدان کشتیِ نجات است *** ناخدا اوست، حب اوکشتی نجات است

ص: 242

مَثَل او مَثَلِ کشتی نوح است بدان *** کم از نوح نیست، بهتر از نوح است بدان

گر تمسّک به حَبلَین کنی راه نجاتست *** رحمت حق همان است، راه نجاتست

حَبلَین قرآن و عترت است *** تمسّک کن به آنها، قرآن و عترت است

راهِ شیعه همین است تو بدان *** به خدا این راه، راه نجات است بدان

به عدو گو تو گویی: قرآن بس است *** مشکل تو همین است، گویی قرآن بس است

ور نه ما با شما فرقی نداریم *** فرق ما این است، ما فرقی نداریم

ما همه مسلمانیم فرقی نداریم *** فرق ما این است، ما فرقی نداریم

«خادم» تو بگو فرق ما چیست؟ *** فرق همین است، ما فرقی نداریم

دشمن آمد بین ما جدایی انداخت *** ور نه فرق ما همین است، ما فرقی نداریم

غاصبین خلافت، ما را جدا کردند ببین؟ *** ما فرقی نداشتیم، ما را جدا کردند ببین؟

«خادم» حق با کیست بگو؟

حق با علیست، ولی للهُ اکبر است! *** هر که حق خواهد، حق ولی الله اکبر است

حق خدای اکبراست، حق ولی الله اکبر است *** هرکه را او خواهد، ولی الله اکبر است

حق باآل احمداست، حق ولی الله اکبر است *** آل احمد حق اند، حق ولی الله اکبر است

بعد احمد حق، با آل احمد است *** آلِ احمد حق اند، حق با آل احمد است

دیگران حقی ندارند، حق با آل احمد است *** آل احمد حق اند، حق با آل احمد است

علیّ ولیّ خداست حقّ با علیست *** خدا فرموده است حق با علیست

نبیّ در غدیر گفت: حقّ با علیست *** در غدیر و غیر آن گفت: حقّ با علیست

کِه نداند که حق با علیست، حق با علیست *** جبرئیل هم گفت: حق با علیست

دوست و دشمن گفتند: حق با علیست *** ما همه دانیم، حق با علیست

دشمنِ او گفته: حق با علیست *** بلکه دانند همه، حق با علیست

غاصبان اقرار کردند حق با علیست *** همه دانستند، حق با علیست

او ولیّ خداست، حق با علیست *** نیازی به بیعت نبود، حق با علیست

همه دانند خدا گفته: حق با علیست *** او نیازی به بیعت ندارد حق با علیست

بیعت مردم، اقراری به اوست *** او نیازی به بیعت ندارد حق با علیست

آن که گوید: بیعت مردم ولایت آورد *** جاهل و مغرض است، حق با علیست

تو بدان او از وهابیِت حمایت می کند *** بیعت بوبکر را حجّت داند، حق با علیست

او ولایت را از انبیا برداشته است *** تا که بیعت را حجّت کند، حق با علیست

او نادان را ولایت می دهد، حق با علیست *** تو ولایت را از علی سلب می کنی، حق با علیست

ای نادان تو دانی و عنودی، حق با علیست *** ای عنود ولیّ تو علیست، حق با علیست

تو گو من وهّابیم نِی شیعه ام *** تو منافق هستی، حق با علیست

ص: 243

«خادم» تو گو این ها مرتدّ و کافرند *** بدتر از کافراند، حق با علیست

هر که شک دارد این ها کافرند *** او نادان است، حق با علیست

حق و باطل چگونه مخلوط می شوند؟

تاکنون دیده ای، چگونه مخلوط شوند؟

دشمنان، حق را با باطل مخلوط می کنند *** هدف باطل است، حق را مخلوط می کنند

هدف آنان تزریق باطل است *** تا که باطل شکل حق شود گرچه باطل است

حق و باطل چون مخلوط شوند *** هدف دشمن همین است که مخلوط شوند

چون که مخلوط شوند، باطل آبرومند شود *** هدف دشمن همین است، باطل آبرومند شود

حق، چراغی روشن و معلوم است *** باطل دان ظلمت و مجهول است

حقّ چون با باطل مخلوط شود *** نور حق تاریک و مخلوط شود

باطل را با نور حق زینت دهند *** اهل باطل، باطل را زینت دهند

مردم نادان ندانند این باطل است *** زِ نادانی پذیرند و ندانند باطل است

مردمان باید اهل بصیرت باشند *** به ظاهر ننگرند اهل بصیرت باشند

همهٔ امید دشمن بی بصیرت ها بوند *** مشکل ما، بی بصیرت ها بوند

با بصیرت، حق ز باطل جدا می باشد *** دشمن آر رخنه نکند، باطل جدا می باشد

تاکنون بی بصیرت ها به ما ضربه زدند *** در حوادث آنان به ما ضربه زدند

بی بصیرت حق را نشناخته است *** میل دشمن به اوست، حق را نشناخته است

بی بصیرت کِی دین کسی، کامل شود؟ *** با بصیرت دین ما کامل شود

از خدا خواهید با بصیرت شوید *** گر عنایت کند با بصیرت شوید

ور نه دزدان، دینتان را می برند *** همه چیزتان دین است، دینتان را می برند

بلکه دار و ندارتان را می برند *** هر چه دارید را، آنان می برند

دین و ایمان و محبّت را می برند *** اعتقاد و ولایت را می برند

ناگهان بینید کافر شده اید *** بلکه نادانسته کافر شده اید

«خادم» از وسواسِ خنّاس، بترس *** ظاهرش دین است، از خنّاس بترس

دام شیطان همین است بدان *** کار شیطان همین است، بدان

«خادم» با بصیرت ها کیانند بگو؟

بصیرت ارزش انسان بُوَد *** انسانِ با بصیرت ارزشمند بُوَد

با بصیرت صاحب عقل بود *** بی بصیرت بی عقل بود

ص: 244

صاحب عقل ره گم نکند *** با بصیرت رَه گم نکند!

ارزش انسان عقل اوست *** شرف انسان عقل اوست

کار را دست بی عقل مده *** کاررا عقل می کند دست بی عقل مده

عاقل و دیندار را، استخدام کنید *** آری با این دوشرط، استخدام کنید

با بصیرت ها، مردم دانا بُوَند *** خادمان دین، مردم دانا بُوَند

با بصیرت ها، حق را می شناسند *** چشمشان باز است، حق را می شناسد

دشمنان، از چه از آنان می هراسند؟ *** آهسته می آیند، از آنان می هراسند

دام دشمن، بر بی بصیرت ها بُوَد *** هرخطر هست، از بی بصیرت ها بُوَد

مؤمن کامل و با بصیرت باشد *** نادان جاهل و بی بصیرت باشد

بی بصیرت، طعمهٔ شیطان شود *** بابصیرت را ببین، مرد میدان شود

اسلام را، بابصیرت ها حافظ اند *** در خطرها، بابصیرت ها حافظ اند

شهیدان با بصیرت ها بُدَند *** فریب خورده ها، بی بصیرت ها بُدَند

با بصیرت، قیمتش اَعلا بُوَد *** بی بصیرت را، قیمت نَبُود

بابصیرت اگر باتقوا بود اعلا بُوَد *** بی بصیرت گر بی تقوا بود اَدنا بُوَد

بی بصیرت گر بمیرد بهتر است *** تا که آفت نرسانده، بهتر است

«خادم» تقوا و بصیرت لازم است *** گر نداری، مرگت لازم است

فاطمیّه نزدیک شده می آید

حرمت فاطمه را جز خدا که داند؟ *** فضل او را جز خدا که داند؟

پدرش جان فدای او بود *** دست او می بوسید، جان فدای او بود

در قبال قدمش می ایستاد *** احترام می کرد و می ایستاد

عدو پدرش را ابتر می خواند *** خداوند فاطمه را کوثر می خواند

احترامش بر همه واجب بُوَد *** حق او بر همه واجب بُوَد

فاطمیّه آمده در راه است *** جلسات عزا در راه است

راه را باز کنید بوی بهشت می آید *** در را باز کنید بوی بهشت می آید

حزن و اندوه ما تازه شده *** اشک ها بهر فاطمه تازه شده

همه آیید تا گریه کنیم *** غم و اندوه خود تازه کنیم

بهر زهرا بگرییم و ناله کنیم *** سوز خود را بهر او تازه کنیم

قدم احمد بهر زهرا آید *** اشک او جاری شود بهر زهرا آید

قدمِ مولا آید، بین ما *** اشک و غم او سُراید بین ما

حسنین با چشم گریان آیند *** زینبین با آه و گریان آیند

همهٔ اهل حرم گریان شوند *** همه بر مادر خود گریان شوند

ص: 245

گو ملائک همی آیند و رفت *** اشک ها بر فاطمه ریزند و رفت

آدم و حوّا و فرزندانشان *** اشک ریزند بهر فرزندانشان

کس نماند که نیاید بهر او *** گو خدا تجلیل کند از بهر او

ما همه گریان شدیم از بهر او *** ماتمی برپا نمودیم بهر او

مادر سادات ما را راه دهد *** بهر هر یک از ما جا دهد

«خادم» خادمی کن با افتخار *** خادمی افتخار است افتخار

همه آیید همه شرکت کنید *** مهدی صاحب زمان دعوت کنید

خادمین، بیایید خدمت کنید *** صاحب الأمر را خدمت کنید

روضه خوان را بگو خدمت کند *** هر که آمد را بگو خدمت کند

مدّاحان را بگو مدّاحی کنند *** از خدا مزد خواهند و مدّاحی کنند

تو بیا اشکی بریز بر فاطمه *** قدمی بگذار، در عزای فاطمه

گر که اشکی بهر او جاری شود *** رحمت حق بهر او جاری شود

راه خود باز کن سوی فاطمه *** تا که در محشر روی سوی فاطمه

او به درگاه خدا محترم است *** هر دلی سوزد بر او محترم است

ما همه بهر او، جمع شده ایم *** ما گنهکاریم، بهر او جمع شده ایم

همهٔ امید ما، او باشد *** مادرِ مهربان، ما او باشد

روز محشر نگاهی بکند *** درد ما را دوایی بکند

ما ز راه های دگر ممنوعیم *** جز درِ فاطمه ما ممنوعیم

این درِ مهر و محبّت باشد *** هر که آید لایق محبّت باشد

خادمان را کند او نظری *** به همه می کند او نظری

اهل مجلس هم بر حسینش گریند *** بهر مادر و حسین اش گریند

اشک آنان بر حسین جاری بُوَد *** بر حسن هم اشکشان جاری بُوَد

همه سوزند بهر فاطمه *** فاطمه مادر است، سوزند بهر فاطمه

دوستان بِسوزید بهر فاطمه *** اشک ریزید بهر فاطمه

فاطمه مظلومه بوده آن زمان *** ساخته و سوخته بوده آن زمان

«خادم» تو خدمتگذاری، می باش *** بهر زهرا خدمتگذاری، می باش

تا که پاره نانی بهرت دهند *** نظر لطفی کنند بهرت بدهند

عزای فاطمه برپا شده

ای برادر جمادی آمده بیا گریه کنیم *** دلِ ما آشوب شده بیا گریه کنیم

به همه گویید: سِیَه پوش شوید *** در عزاخانه ها، سیه پوش شوید

عزای فاطمه همه جا بر پا شده *** جلسات عزا همه جا بر پا شده

ص: 246

همه آیید تا گریه کنیم *** اشک ریزیم همه گریه کنیم

فاطمه محبوبهٔ احمد بُوَد *** پارهٔ قلب احمد بُوَد

بهجة المصطفی اوست بدان *** همسر مرتضی اوست بدان

در و دیوار دیدند او چه شد؟! *** محسن او را دیدند او چه شد؟!

ناله زد بین در و دیوار و گفت: *** باب خود را صدا زد و گفت:!!

ای پدر بین با من چه شده؟! *** مرتضی بی کس و بی یاور شده!!

آه او بالا رفت بر عرش برین *** عرشیان سوختند در عرش برین

محسن اش را سقط کردند ناله کرد *** آه او همه را بیچاره کرد!!

مرتضی دید فاطمه بر زمین افتاده!! *** گوئییا عرش بر زمین افتاده!!

پس عبای خود بر او انداخت و گفت: *** ای کاش مرده بودم و بگفت:!!

فضّه تو برَس به فریاد فاطمه!! *** فاطمه جان می دهد برَس بفریاد فاطمه!!

فضّه آمد بر گرفت او را و دید *** محسن اش سقط شده او را بِدید

ناله های عرشیان بالا گرفت *** دم به دم نالیدند و بالا گرفت

فاطمه دید مولا را با دست بسته می برند *** با طناب بسته اند او را، با دست بسته می برند

او نگاهش به زیر و دست بسته می برند! *** قاتل ابطال را دست بسته می برند!

پس کجا شد آن شجاعت یا علیّ؟! *** پس چرا ساکت مانده ای یا علیّ؟!

طاقت فاطمه طاق شد زین ماجرا! *** اشک حسرت ریخت او زین ماجرا!

فاطمه بگرفت مولا را به دست! *** کس ندانست دست او بود چه دست؟!

قدرتش عالمی را بر گرفت! *** گوئیا دست خدا در بر گرفت؟!

نگذارم شوهرم را بِبَرید! *** عالمی را دگرگون می کنم گر ببرید!

همه ماندند که با او چه کنند؟! *** تازیانه بر او می زدند گو چه کنند؟!

تا که دستش قطع گردید و برفت! *** عالمی گو دگرگون گردید و برفت!

تا که گفت: نفرینتان من می کنم! *** همهٔ عالم دگرگون می کنم!

تو بگو عالم ز آهش تیره شد! *** پایه های مسجد ز آهش کنده شد!

ناگهان مولا به سلمان گفت: بِرَس! *** فاطمه را گو: بفریاد اسلام بِرَس!

گو با نفرین تو، کَس نماند دِگر! *** نام دین و مسلمانی نماند دگر!

فاطمه گفت: مرا طاقت نیست! *** سلمان گفت علی گوید: مرا طاقت نیست!

تا که امر علی را به شنید! *** گفت: اطاعت می کنم امر علی را به شنید!

پس به خانه بازگشت و بماند! *** تا که مرگش برسید آنجا بماند!

با یِه عالم غم و اندوه برفت! *** راه سوی جنّت کرد و برفت!

«خادم» فاطمه با غم و غصّه برفت! *** گوئیا دل مولا سوی او برفت!

غم عالم ریخت بر قلب علیّ! *** همه عالم سوخت بهر علیّ!

ص: 247

پاداش زیارت امام رضا (علیه السلام)

زائر مولا علی موسی الرضا! *** شافعش مولا علی موسی الرضا!

ای خوشا بر حال زائر مولا رضا! *** در قیامت هم شوی، زائر مولا رضا!

پاداش زیارت را، خدا می داند! مانده ایم ما چیست؟ بس خدا می داند

همه آیید برویم، زائر رضا شویم *** هر چه داریم بدهیم، زائر رضا شویم

پاداش زیارت رضا جنّت بود *** زائر او بدان اهل جنّت بود

زائر با معرفت زائر الله است **** زائر رضا را گو زائر الله است

زائر آن است که او را مُطاع می داند *** چون خدا می داند، او را مطاع می داند

معرفت دارد که او را امام می داند *** زائر داناست که او را امام می داند

عارف است آن که امامش رضاست *** او به حق از خدایش رضاست

هر چه خواهد ز امامش، می دهد *** چون امامش رضاست، خدایش می دهد

زائربا معرفت اهل جَنان است بدان *** او کنار رضا در جَنان است بدان

او امام رئوف است، بین همه *** مظهر رأفت است او بین همه

او ز رأفت ضامن زائر شده *** ضامن بازدید زائر شده

در سه جا من دیدنت آیم بدان *** نزد میزان و صراط و نامه آیم بدان

وقت مردن هم به فریادت رسم *** عزرائیل که آید، به فریادت رسم

تو که از دور به زیارت آمدی *** من به فریادت رسم چون آمدی

همه جا زیر نظر می باشی *** کِی تو محروم ز نظر می باشی

«خادم» تو چه خواهی از رضا؟ *** من، عشق رضا را خواهم از رضا

همهٔ امیدم، به درگاهش بود *** دَمِ مردن چشمم به درگاهش بود

برکات زیارت حضرت رضا (علیه السلام)

ای دوست بیا دیدن شاه خراسان برویم *** جای دیگر نرویم دیدن شاه خراسان برویم

حج نَه، عمره نَه، دیدن شاه خراسان برویم *** پاداش، هزار هزارحج است، دیدن شاه خراسان برویم

ما که میهمان شدیم هر چه خواهیم می دهند *** تائب آر باشیم هر چه خواهیم می دهند

میهمان از میزبان هر چه خواهد می دهد *** میهمان عزیز است هر چه خواهد می دهد

ص: 248

بهره های زیارت چیست بگو؟

بهره های زیارت فراوان باشد *** در قیامت دانی فروان باشد

هر سلامی دهی پاسخ می دهند *** هر چه درخواست کنی پاسخ می دهند

بهر هر زائر سلامیست جدا *** هر سلامی را جوابیست جدا

یک سلام هم که جوابت بدهند *** زائری تو که جوابت بِدِهند

پس سلام کن تا جوابت بدهند *** سلام با محبّت کن جوابت بدهند

تا سه روز بیشتر نمان، تا عاشق روی *** مهمانی سه روز است، تا عاشق روی

یک سلام هم کفایت می کند *** هدف ما دیدار است، کفایت می کند

گر که با حال و اشک داخل بشوی *** تو بدان اذن داده اند، داخل بشوی

گر از اوّل حال و اشکی نَبُود *** برگرد که اذن دخول هم نَبُود

از امام معرفت خواه و بگو: *** بهر معرفت آمدم، بخواه و بگو

معرفت گر بدهند همه چیزت داده اند *** چیز دیگر مخواه همه چیزت داده اند

تو بگو: من جوار شما را خواهم *** چیز دیگر نخواهم، جوار شما را خواهم

هم جوار شما باشم در بهشت *** من کنار شما باشم در بهشت

واگذارکن به خدا، چیز دیگرمخواه ازخدا *** تو رضای خدا خواه چیز دیگر مخواه از خدا

«خادم» تو چه خواهی از رضا *** من رضای خدا خواهم از رضا

از رضا چه خواهی همان اوّل بگو *** هر چه خواهی همان اوّل بگو

خواستهٔ خود را از رضا خواه و بگو: *** هر چه می خواهد دل تنگت بگو

هر چه می خواهی از رضا خواه و بگو *** هم نشینی با رضا خواه و بگو

تو چه خواهی از رضا اکنون بگو؟ *** هر چه خواهی از رضا اکنون بگو؟

از رضا توفیق خواه و بگو: *** ما از او عافیت خواهیم بگو

عاقبت را بگو، هر چه خواهی بگو: *** ما حسن عاقبت خواهیم بگو

بهر عقبا هر چه خواهی بگو *** سلامت دارین خواه هرچه خواهی بگو

هر چه خواهی از او بگو *** ما گوئیم بهر مادرت زهرا، بگو

هر چه خواهی از خدا خواهد بگو *** او شفاعت می کند از خدا خواهد بگو

هر چه خواهی از او خواه و بگو *** تو که مهمانی از او خواه و بگو

او رئوف و مهربان است بگو *** بین خوبان مهربان است بگو

تا که هستی هر چه خواهی بگو *** هر که هستی هر چه خواهی بگو

فکر مردن باش هر چه خواهی بگو *** تا شفاعت کند هر چه خواهی بگو

اینجا قلعهٔ حصن خداست *** تا در اینجا هستی هر چه خواهی بگو

بخلی نیست، اینجا هر چه خواهی بگو *** دست تو خالیست بهشت خواهی بگو

گو: من چیزی ندارم، کرم خواهم بگو *** گو: من از دوزخ می ترسم بگو

از عذاب و کیفر می ترسم بگو *** هر چه می خواهد دل تنگت بگو

ص: 249

گر بهشت خواهی اکرامت می کنند *** تا که مهمانی اکرامت می کنند

هر خیری را که می خواهی بخواه *** «خادم» هر چه می خواهی بخواه

گر رضای حق می خواهی بخواه *** تا نرفتی هر چه می خواهی بخواه

از رضا هر چه خواهی بخواه مهمانی *** کوچک و بزرگ بخواه مهمانی

گر گدا کاهل بود، تقصیر صاحبخانه چیست؟ *** صاحب خانه کریم است، تقصیر صاحب خانه چیست؟

انتظار چیست منتظر کیست بگو؟

منتظر را گو بیا، منتظران آماده اند *** تو اگر منتظری بیا منتظران آماده اند

امتحانی است، گویند: آقا گوید: بیا *** گر نیایی نیستی منتظر، آقا گوید بیا

قبل هر چیز بدان منتظر کیست؟ بیا *** بعد از آن هر جمعه گو: منتظر کیست بیا

جمعه آمد ما منتظر آقاییم *** چشم به راهیم، ما منتظر آقاییم

گو چه باید بکنیم، تا آقا بیاید؟ *** هر چه کردیم نیامد، ما منتظر آقاییم

آنچه باید بکنید را نکردید، نیامد *** با ورع باش و بگو: منتظر آقاییم

با ورع باش، او سوی تو آید بدان *** پس نیازی نیست، مگو: ما منتظر آقاییم

او بین ماست، شاهد کار ماست *** عیب اگر هست درماست، مگو منتظر آقاییم

از خدا خواهیم تا لایق شویم *** او بیاید نزد ما، منتظر آقاییم

او پاک است، منتظر پاک خواهد و بس *** پس تو پاک شو و بگو: منتظر آقاییم

منتظر باید راست گوید گر منتظر است *** پس راستگو و بگو: ما منتظر آقاییم

شب جمعه، روز جمعه فرجش را بخواه *** گر که راستگویی، بگو: منتظر آقاییم

گر که آماده نیستی اصرار مکن *** تا که آماده شدی بگو: منتظر آقاییم

او از باطن و ظاهر ما، آگاهست *** پس تو راست گو و بگو: منتظر آقاییم

کذب از گناهان بزرگ است بدان *** گر که آماده نیستی، مگو: منتظر آقاییم

راستگویی و درستی صفت خوبان است *** این صفت را بیاب و بگو: منتظر آقاییم

ما که خود را شناسیم، چه نیاز است به لفظ *** هر چه هستیم دانیم، مگو: منتظر آقاییم

«خادم» خدا گوید: صدق در قیامت نافع است *** راستگو باش و بگو: منتظر آقاییم

مانعِ آقا ما بوده ایم و هستیم *** ما دروغ گفتیم که ما منتظر آقاییم

انتظار چیست بگو؟

ای خدا از تو خواهیم لایق محضر مهدی شویم *** لطف کن تا لایق محضر مهدی شویم

خدایا فضل و رحمتِ تو، گرنباشد، خاسریم *** ور نه پیرو شیطان شویم و خاسریم

ص: 250

انتظار چیست؟ منتظر کیست بگو؟ *** انتظار آمادگیست، منتظر کیست بگو؟

منتظر آماده است و صادق است *** هر چه گوید یا کند صادق است

انتظار صبر ماست، امید ماست *** انتظار ورع و تقواست، امید ماست

انتظار فرج دان، عبادت بُوَد *** دعای فرج دان، عبادت بُوَد

انتظار فرج، فرج ما بُوَد *** فرج ما، انتظار فرج ما بود

انتظار فرج ما، فرج آورد *** گر ما پاک شویم، فرج ما، فرج آورد

انتظار فرج، فرج را نزدیک کند *** ورع و تقوا، فرج را نزدیک کند

انتظار گر نباشد مأیوس شویم *** انتظار فرج داریم ما، مأیوس نشویم

هر کسی بهر امید، زنده است *** منتظر بهر امید، زنده است

انتظار گر نباشد، زندگی تلخ شود *** ما منتظریم، بدان، زندگی تلخ نشود

ما شادیم و منتظریم عدو می داند *** او خواهد مأیوس شویم، عدو می داند

او خواهد انتظار را از ما بگیرد *** کور خوانده نتواند، از ما بگیرد

او می داند ما به چند چیز دل بسته ایم *** ما به مهدیّ آل محمد، دل بسته ایم

ما پیرو حسین، رهبر آزاده ایم *** گریه بر او می کنیم، پیرو رهبر آزاده ایم

به عدو گو: ما رهبر پاک و الهی داریم *** عدو داند که ما، رهبر پاک و الهی داریم

گو بمیرد ز غیظ، تا ما راحت شویم *** او حسود است، گو بمیرد تا راحت شویم

«خادم» تو با که سخن می گویی؟ *** عدو کیست؟ تو با که سخن می گویی؟

عدو منکر منتظَر و منتظِر است *** اعنقادی ندارد منکر منتظرو منتظر است

به عدوگو: گرهزاران بگذرد، مامنتظریم *** هر چه می خواهی بگو، ما منتظریم

جمعه آمد مهدی خواهدآمد

آروز داریم مهدی بیاید *** همه امید ماست مهدی بیاید

البشارة جمعه مهدی خواهد آمد *** جمعه ها شاد شوید مهدی خواهدآمد

جمعه آمد، امید است، مهدی بیاید *** گل بریزید بهر قدمش، مهدی بیاید

ما که امید داریم مهدی بیاید *** جشن و شادی بگیرید، مهدی بیاید

جمعه شد ما، شاد و خرّمیم *** چون که امید داریم، مهدی بیاید

روز جمعه برکاتی دارد *** ما که امید داریم، مهدی بیاید

به عدو گو، از غیظ بسوزد *** ما که امید داریم، مهدی بیاید

هر چه بر ما فشار آری بدان *** انتظار بیشتر شود، مهدی بیاید

هر چه داریم ما ز مهدی داریم *** همه امید ما اوست، مهدی بیاید

برکات ما همه، ز مهدی باشد *** گر که الطاف خداست، مهدی بیاید

بروید خود را آمادهٔ مهدی کنید *** ما که امید داریم، مهدی بیاید

ص: 251

شاد و خرّم باشید، همه منتظریم *** روز امید ماست، مهدی بیاید

شیعیان شاد باشید او خواهد آمد *** از گناه دور باشید، مهدی بیاید

راه امید باز شده، دل ها شاد شده *** راه یأس بسته شده، مهدی بیاید

جمعه ها عید ماست، غم مخور *** راه شادی باز است، مهدی بیاید

سَرِ راهش جمع شوید و بنگرید *** همگی شادی کنید، مهدی بیاید

اهل دنیا بدانند، ما مهدی داریم *** همه امیدواریم، ما مهدی بیاید

«خادم» سر راهش بنشین تا ببینی *** با دو چشمت ببین، مهدی بیاید

جمعه ها برکاتی دارد!

جمعه را دان برکاتی دارد؟ *** شب جمعه بدان برکاتی دارد

سیّد الأیام روز جمعه است *** جمعه عید ماست، برکاتی دارد

از نمازجمعه، غافل مشو محروم شوی *** واجب عینی بود، برکاتی دارد

خطبه ها را گوش کن واجب است *** اوّل وقت حاضر باش، برکاتی دارد

نمازجمعه آثاری دارد، حجّ فقراست *** هر که خواند بدان برکاتی دارد

تصریح روایات وجوب آن است *** صریح آیه وجوب است، برکاتی دارد

شبهه ای دروجوب عینی نیست بدان *** واجب عینی است، برکاتی دارد

در هفته سی وپنج نماز واجب داریم *** جمعه با جماعت است برکاتی دارد

قول تخییر بی دلیل است بدان *** منصب والی بی دلیل است برکاتی دارد

چون خطیب و عدد آماده شوند *** بر همه واجب است، برکاتی دارد

نماز جمعه ثواب حجّ دارد *** گر چه خرجی ندارد برکاتی دارد

در سه هفته، گر جمعه ترک شود *** منافق می شوی، جمعه برکاتی دارد

ای برادر حق، همین است بدان *** جمعه را ترک مکن، برکاتی دارد

ترک آن هم حرام است بدان *** گرحجّ میسّر نشود، جمعه برکاتی دارد

جمعه حجّ فقراست، میسّر بشود *** ترک جمعه مکن برکاتی دارد

ترک واجب مکن هرگز تو *** اوّل خطبه بیا، برکاتی دارد

ترک واجب مکن خود را برسان *** خطبه ها را گوش کن برکاتی دارد

همه چیز را فراموش کن، و بیا *** مؤمن و بیدار باش، برکاتی دارد

خطبه ها را بشنو و ساکت بنشین *** ترک جمعه مکن، جمعه برکاتی دارد

گرعُذری نبود جمعه را ترک مکن *** ترک جمعه مکن، جمعه برکاتی دارد

«خادم» تارک جمعه مشو تو هرگز *** جمعه را بر پا کن، برکاتی دارد

ص: 252

جمعه شد باز آقا نیامد!

از خدا خواهید بیاید، نگویید: آقا نیامد *** بروید آماده شوید، نگویید: آقا نیامد

گر نیامد ببینید، از چه آقا نیامد؟ *** مانعش ماییم، نگویید: آقا نیامد

جمعه هایی گذشت، آقا نیامد *** شک مکن قابل نبودیم، آقا نیامد

پس نگویید: جمعه شد آقا نیامد *** ما که گفتیم، چه شد آقا نیامد؟

ما که دعوت نکردیم، از چه گوییم نیامد *** ما که آماده نبودیم، از چه گوییم: نیامد

در خانه را باز نکردیم، از چه گوییم نیامد؟! *** به خدا او منتظر است، از چه گوییم نیامد؟!

بارها آمد و ما نبودیم، از چه گوییم نیامد؟! *** او گفته: آماده شوید، من خواهم آمد

او رحمت حق است از چه گوییم نیامد؟ *** رحمت حق گسترده است، نگویید: نیامد

ما نبودیم او آمده است، از چه گویید نیامد *** پشت در ایستاده است، نگویید نیامد

او همی منتظِر ماست، از چه گویید نیامد *** او آمده ما خوابیم، نگویید: نیامد

پس ما غافلیم از چه گویید نیامد *** کار ما کار غافلین است نگویید: نیامد

او به دیدار غافلین از چه آید *** غافلین خوابند از چه گویید: نیامد

او فرزند «رحمةٌ للعالمین» است *** رحمت او گسترده است نگویید: نیامد

او بین ما رفت و آمد می کند *** او ما را می بیند، پس نگویید: نیامد

چشم ما لایق دیدارش نبوده *** او ما را دیده، پس نگویید: نیامد

ما خجل گشتیم از آمدنش *** بی جهت گفتیم: چرا او، نیامد

او به فکر ما بوده، شک نکنید *** پس بدانید نزد ما بوده، نگویید: او نیامد

سخن آر گویید سنجیده بگویید *** نه که بیخود بگویید: نیامد، نیامد

«خادم» حرف بیخود مَزَن او آقاست *** تو چرا گویی: نیامد، نیامد؟

صالحین را بگویید آقا خواهد آمد

مدینه می روید بگویید: آقا بیاید *** زائر فاطمه هستید، بگویید آقا بیاید

راه چاره چیست بگویید: آقا بیاید *** سَرِ قبر جدّش بگویید: آقا بیاید

همه دانیم چرا آقا نیامد *** قابلش گر بودیم، آقا بیاید

چون که دعوت نکردیم، آقا نیامد *** پس بیایید، تا دعوت کنیم آقا بیاید

صالحین را بگویید: چرا آقا نیامد؟! *** راه او را گل بریزید، آقا بیاید

دست شادی زنید آقا بیاید *** دلِ خود را شاد کنید، آقا بیاید

جشنِ شادی بگیرید، آقا بیاید *** کام ها را شیرین کنید، آقا بیاید

پرچم شادی زنید، آقا بیاید *** غم را از خود دور کنید، آقا بیاید

دور هم جمع شوید، آقا بیاید *** همگی شادی کنید، آقا بیاید

ص: 253

همگی پای بکوبید، آقا بیاید *** دلِ هم را شاد کنید، آقا بیاید

انتظارتان سَر آمد، آقا بیاید *** سَرِ راهیم بگو: شاد باشید، آقا بیاید

ما که غرق گناهیم چه کنیم آقا بیاید؟ *** دست رحمت کِشَد بر سَرِ ما، آقا بیاید

مادرش را گفتیم: گو: آقا بیاید *** حرف مادر بشنود، آقا بیاید

ما گرفتاریم گو: آقا بیاید *** حرف ما را بِشنَوَد، آقا بیاید

چاره ای نیست گو: آقا بیاید *** طاقت ما طاق شده، آقا بیاید

در کنار رضا هستیم گو: آقا بیاید *** سخن جدِّ خود را بشنود، آقا بیاید

آقا تو دعا کن، من مکّه روم، آقا بیاید *** در کنار رکن بینمش، آقا بیاید

در کنار کعبه باشی و آقا بیاید *** دعوت از دوستان کند، آقا بیاید

«خادم» تو آماده باش آقا بیاید *** نکند غافل شوی، آقا بیاید؟

همه امید ما این است آقا بیاید *** ما ندانیم چه کنیم، آقا بیاید؟!

جمعه چون آید، گوئیم: آقا بیاید *** ما ندانیم چه کنیم، آقا بیاید؟!

اهل عالم چه خواهید اگر آقا بیاید *** انتظار ما زیاد است اگر آقا بیاید

خدایا او را بر ظالمین پیروز نما *** مادر مهدی کجاست؟ گو: آقا بیاید

دین حق را آشکار کند، آقا بیاید *** مژده برمستضعفین دارد، گو آقا بیاید

ناامیدی بس است، مصلح عالم بیاید *** همگی آماده شوید، مصلح عالم بیاید

عدل و قسط آورد، مصلح عالم بیاید *** اهل عالم چه خواهیدگر آقا بیاید؟

هر چه خواهید بخواهید، گر آقا بیاید *** بی خدایی بس است، بگویید: آقا بیاید

مصلح عالم است او، آقا بیاید *** فکر باطل نکنید، آقا بیاید

آرزوی ما همین است، آقا بیاید *** اَمن و شادی از اوست، آقا بیاید

گر بیاید شادی آورد، آقا بیاید *** جنگ و خونریزی نباشد، آقا بیاید

همه در امن و امان باشند، آقا بیاید *** حق از باطل جدا گردد، گر آقا بیاید

طاغو تها سرنگون گردند، گرآقا بیاید *** ریشهٔ ظلم را بکند، آقا بیاید

حق و عدل را جاری کند، آقا بیاید *** عالم همه روشن شود، گر آقا بیاید

ظلمی هم دیگر نباشد، آقا بیاید *** آروزها سر آید، چون آقا بیاید

کعبهٔ مقصود آید، چون آقا بیاید *** ما همه شاد باشیم چون آقا بیاید

سرافراز باشیم، چون آقا بیاید *** هیچ غم وغصّه نباشد چون آقا بیاید

ما که در اَمن و امانیم، چون آقا بیاید *** عدل وانصاف باشد، چون آقا بیاید

باطل از بین برود، چون آقا بیاید *** دین حق آزاد شود، چون آقا بیاید

بی خدایی برود، چون آقا بیاید *** قدمش بر سرما باد، چون آقا بیاید

همه امید ما این است، آقا بیاید *** ما چه کردیم تاکنون، آقا نیامد؟

وعده کن اصلاح شویم، آقا بیاید *** «خادم» تو نگویی چرا آقا نیاید؟

گر که صالح شویم، آقا بیاید *** ما که صالح نشدیم، آقا نیامد

ص: 254

توسّل به امام رضا (علیه السلام)

خادمم، من، عاشقم، عاشق، کوی شمایم *** بهر امید آمدم، عاشق کوی شمایم

از ولای شما دارم، من هر چه دارم *** دست خالی بر نگردم، عاشق کوی شمایم

بارها آمدم هر چه خواستم شفاعت کرده اید *** سال اوّل حج خواستم، عاشق کوی شمایم

سال دیگر، توفیق خواستم شفاعت کرده اید *** خادمم من آقا، عاشق کوی شمایم

بهر ازدواجم آمدم سالی شفاعت کرده اید *** هر سال حج خواستم باز شفاعت کرده اید

این سال نیز آمدم، عاشق کوی شمایم *** شما هر سال بهر من شفاعت کرده اید

این سال هم حج خواهم عاشق کوی شمایم *** من همانم شما همانید شفاعت کردیده اید

شما امام رئوفی، عاشق کوی شمایم *** شما همان و من همانم، شفاعت کردیده اید

آنچه باور نمی داشتم شد، عاشق کوی شمایم *** شما همان و من همانم، شفاعت کردیده اید

من ضعیفم، کم صبرم عاشق کوی شمایم *** شما بارهای دگر هم شفاعت کرده اید

من به بیچاره ها گفتم: عاشق کوی شمایم *** من شما را گفتم رئوفی، شفاعت کرده اید

در میان امامان تو رئوفی، عاشق کوی شمایم *** هر که آمد هرچه خواست، شفاعت کرده اید

پس مرا ردّ مکنید، عاشق کوی شمایم *** هر چه تا حال گفته ام، شفاعت کرده اید

این بار آمدم زائر شدم عاشق کوی شمایم *** هرچه خواستم هرچه گفتم، شفاعت کرده اید

اکنون آمدم، خودت را خواهم عاشق کوی شمایم *** گویم: هر چه خواستم هر چه گفتم، شفاعت کرده اید

«خادم» بس کن شرم و حیا هم چیزیست؟! *** مانعی نیست اینجا، جای شرم و حیا نیست

ای رئوف رئوفان مرا رد مکن

خدا را شاکرم، زائر شدم، مرا ردّ مکن *** آمدم از راه دور، حاجتم گویم مرا ردّ مکن

من فقیر و مسکین و مستکینم، مراردّ مکن *** هر چه هستم روسیاهم آمدم مرا ردّ مکن

ای رئوف رئوفان، مرا از درگهت رد مکن *** در بین ائمه یکی را رئوف گویند مرا رد مکن

من به امید رأفتِ تو آمدم، مرا ردّ مکن *** گر گنهکارم روسیاهم خطاکارم مرا ردّ مکن

این خطاکار را ببخش، از درگهت ردّ مکن *** من که جایی ندارم، آقا مرا رد مکن

چاره ای نیست خطاکاریم، ما را ردّ مکن *** از خدا هر چه خواهیم رئوفی ما را ردّ مکن

آبرویی نداریم، شما واسطه اید ما را ردّ مکن *** از خدا خواهم، خادمِ این درگه شوم

از خدا خواهید نوکر شوم، شما مرا ردّ مکن *** نوکری ذلّت بود، جز نوکری این سرا

از خدا خواه من نوکر شوم مرا ردّ مکن *** آرزویم همین است، ندارم آرزوی دیگری

گر پذیریدم سرافرازم، مرا ردّ مکن *** سال ها آمدم هر چه خواستم داده اید

من همانم شما هم همانید، مرا ردّ مکن *** سوگندگر لازم بُوَد به حق مادرت سوگند دهم

کار من اصلاح کن حاجتم را ردّ مکن *** ما به امید عطا و احسان شما آمدیم

ص: 255

پشت در ایستاده ایم، امید ما را قطع مکن *** راه را ما گم نکردیم با آدرس آمدیم

پشت در ایستاده ایم، امید ما را قطع مکن *** «خادم» تو بیش از حدّ اصرار می کنی

تو بگو: بهر امید آمدیم، امید ما را قطع مکن *** هر چه گوییم هر چه خواهیم، امید ما را قطع مکن

خادم توفیق و برکت چیست بگو؟

ای خدا ما از تو خیر و برکت می خواهیم *** هم قناعت، هم توفیق هم برکت می خواهیم

ای خدا ما را از حرام دور نما *** سلب توفیق نشویم، برکت می خواهیم

توفیق و برکت نعمت های خداست *** ای خدا ما از تو توفیق و برکت می خواهیم

گر که توفیق یارت نشود بیچاره ای *** گو: خدایا توفیق و برکت می خواهیم

برکت گر نباشد همه چیز هدر است *** برکت خیر آورد، ما برکت می خواهیم

برکت راه دور را نزدیک می کند *** برکت کم را زیاد می کند برکت می خواهیم

تا توانی از خدا برکت خواه *** به خدا همواره بگو: برکت می خواهیم

از خدا خواه کار را آسان کند *** به خدای کریم گو: برکت می خواهیم

برکت توفیق را زیاد کند **** نیمه شب به خدا گو: برکت می خواهیم

برکت مال کم را، با خیر کند *** به خدا نیمه شب گو: برکت می خواهیم

برکت عمر را پر از خیر می کند *** نیمه شب به خدا گو: برکت می خواهیم

برکت روزی تو را زیاد کند *** به خدا گو: برکت می خواهیم

هر چه خواهی با برکت خواه از خدا *** نیمه شب به خدا گو: برکت می خواهیم

همه چیز را با برکت خواه از خدا *** گر حلال خواهی بگو: با برکت می خواهیم

پیامبربه علی فرمود: چار درهم با برکت می خواهی؟ *** یا که چارصد درهم بی برکت می خواهی؟

علی گفت: من چار درهمِ با برکت می خواهم *** نِی چهارصد درهم بی برکت می خواهم

برکت اصل و اساس خیر است *** تو رزقِ حلال خواه برکت می خواهی

در حرام برکت نیست، حرام را تو مخواه *** قانع باشو، هزاران حرام را تو مخواه

توفیق از حلال آید و بس *** در حرام خِذلان است و بس

«خادم» گرتوفیق خواهی ازحرام دوری کن *** گرکه جنّت خواهی از حرام دوری کن

یک لقمه از حرام تو را محروم کند *** هر حرامی دان تو را محروم کند

گر تو توفیق نماز شب و راز می خواهی *** ازگناه دور شو، گر نماز شب می خواهی

چه کنیم فرزندان ما صالح شوند؟

گرتو خواهی که فرزندت صالح گردد *** از گناه و حرام دوری کن صالح گردد

ص: 256

لقمهٔ پاک به او ده، تا صالح شود *** شیر پاک گر خورد، صالح شود

هم نشین او گر صالح بود *** امید وار باش او صالح بود

قدم اوّل نطفه باید پاک شود *** و سپس از خطا و گناه، باید پاک شود

تربیت باید زِ صالح باشد *** نکند مربّی او طالح باشد

تو بدان صلاح از صالح حاصل است *** تو بدان فساد از طالح حاصل است

«گندم از گندم بروید جو ز جو» *** گندم از جو نروید بل جو ز جو

تو اگر فرزند صالح خواهی *** بایدت صالح شوی گر صالح خواهی

صالح از صالح بروید تو بدان *** طالح از طالح بروید تو بدان

لقمهٔ پاک کجا دست آوری؟ *** من نمی دانم کجا، دست آوری؟

از خدا خواه خود صالح شوی *** گر حلالی بخوری صالح شوی

«لقمهٔ پاک باید که شود قابل فیض» *** ور نه هر لقمه نشود قابل فیض

لقمه گر پاک نباشد، فرزند طالح است *** تو مگو: باب و مادرش صالح است

سعی کن لقمه ات، پاک پاک شود *** تا که فرزندت، پاک پاک شود

«خادم» الحمد، نطفهٔ والدین تو، پاک بوده *** شکرکن لقمهٔ پدر و مادر تو پاک بوده

من که گویم: الحذر از این زمان *** بلکه گویم: صد حذر از این زمان

خادم هم نشین که باشیم بگو؟

تا توانی هم نشین صالحین باش *** سعی کن در کنار صالحین باش

هم نشین تو، بِه از تو باید بُوَد *** او خیرخواه تو باید بُوَد

هم نشین فکر تو را، تغییر دهد *** خوب و بد فکر تو را تغییر دهد

هم نشین تو باید خدایی باشد *** همه چیزش باید خدایی باشد

همه جا او با صداقت باشد *** سخن و کارش با صداقت باشد

تو اگر یافتی سلامش برسان *** گر نیافتی هم سلامش برسان

گر که خواهی هم نشین عالی بُوَد *** تو بدان نیست، جای او خالی بُوَد

این یکی، سخنی شیرین دارد *** آن یکی باطنی شیرین دارد

این یکی چرب زبانی دارد *** آن یکی برخوردِ نرمی دارد

چاره ای نیست باید گذراند *** هر چه هست باید گذراند

جزکه باید دینِ خود را حفظ کنی *** در خطرها دین خود را حفظ کنی

صالحین را با صداقت باشی *** طالحین را با سلامت باشی

ای برادر راه خیر ازهرکس مَطَلَب *** ظاهرش را بینی باطنش را مَطَلَب

«خادم» رفیق صالح، کمیاب بُوَد *** کیمیاست رفیق صالح، کمیاب بُوَد

ص: 257

خادم نیّت خوب چیست بر ما بگو؟

ارزش هر عملی با نیّت است *** ارزش هر کسی با نیّت است

تو بدان نیّت، اصلِ عمل است *** نیّت خوب، به از اصل عمل است

در قیامت نیّت را می خَرَند *** نیّت آر خوب باشد نیّت را می خَرَند

گر تو کوهی ز عمل بینی ظاهر است *** باطن آن را ببین این ظاهر است

گر ضعیفی، نیّت سنگین کند *** تو بدان پاداش خود سنگین کند

گر قوییّ کار سنگین می کند *** نیّت خیر گر ندارد، بار سنگین می کند

نیّت خیر وزن عمل است *** نیّت شرّ، شرّ عمل است

قصد اَلله کن، عمل سنگین کند *** قصد شیطان بار را سنگین کند

قصد الله کن، اَلله اَجرت می دهد *** قصد شیطان کن، نی اجرت می دهد

اجر و مزد را در قیامت می دهند *** کیفر ناصالحان، در قیامت می دهند

مزد دنیایی بدان فانی شود *** مزد اللّهی کِی فانی شود

تا توانی کار عقبایی بکن *** هیچ کاری را دنیایی مکن

کارهای خرده را اللّهی بکن *** گر خواهی خسارت نکنی، اللّهی بکن

ای برادر زحمات خود را ضایع مکن *** کار را بهر خدا کن، زحمات را ضایع مکن

«خادم» بیدار باش توشه ات ناچیز بود *** نیّتت را خوب کن، توشه ات ناچیز بود

از خدا خواه توفیق عمل، توفیقت دهد *** کار را بهر خدا کن، توفیقت دهد

از خدا هر چه خواهی، لطف اوست *** بر خدا فرقی ندارد، لطف اوست

خادم لطف خدا چیست بر ما بگو؟

لطف حق بی پایان است، از لطف اوست *** هر چه خواهی بخواه، از لطف اوست

توفیق را از خدا خواه ازکس دیگر مخواه *** همه را از خدا خواه از کس دیگر مخواه

خدا مردم را از کَرَم دعوت نموده *** هر چه خواهند می دهد، دعوت نموده

گر تو ناداری بگو، او می دهد *** دار و نادارت بگو او می دهد

خواستهٔ تو هر چه باشد می دهد *** کم مخواه، هر چه باشد می دهد

تو اگر ملک سلیمان خواهی را بگو *** کمتر و بیشتر ندارد، هر چه خواهی را بگو

تو گمان کردی خدا نادار بود؟! *** یا توانی ندارد، او نادار بود؟!

همچو فکری گر کنی، کافر شوی *** خدا را چو خلق مدان، کافر شوی

او کریم ورحیم و مهربان است بدان *** هر چه خواهی می دهد، مهربان است بدان

از کرم او ما را آفریده، او کریم است *** ما طلب نی داشتیم، او آفریده، کریم است

گر ظالم نیستی، نیمه شب گو تا بدهد *** هر چه خواهی نیمه شب گو تا بدهد

ص: 258

یأس از رحمت او بی معرفتی است *** بد گمانیّ به او، از بی معرفتی است

سر به بالش می گذاری، چه خواهی بگو *** دین و ایمانت بسپار، همه چیزت را بگو

گو: من ضعیف و ناتوان و عاجزم *** همه چیزم را ز تو خواهم ناتوان و عاجزم

«خادم» هر چه داری خدایت داده است *** شاکر او باش خدایت داده است

خادم خواستهٔ ما چه باشد بگو؟

خواستهٔ ما رضای حق بُوَد *** هر چه خواهیم عطای حق بُوَد

او نخواسته، عطا کرده به ما *** هر چه خواستیم عطا کرده به ما

درِ او را می زنیم آماده است *** هر چه خواهیم بهر ما آماده است

کِی درِ او را زدیم و او نداد؟ *** کِی خواستیم از اوو او نداد؟

ما که ممنونِ لطفِ او شدیم *** هر چه گفتیم داد، ممنون لطف او شدیم

او کریم است کرمش را خواهیم *** کرمش زیاد است، کرمش را خواهیم

بهتر از آن رضای اوست رضای او بخواه *** ما رضای او خواهیم رضای او بخواه

گر رضای او باشد، ما را بس بُوَد *** ما رضای او خواهیم ما را بس بُوَد

گر تو فوق رضایش خواهی بخواه *** تو چه خواهی فوق رضایش را بخواه

کرم او بی حدّ و بی پایان بُوَد *** کم مخواه کرمش بی حدّ و بی پایان بُوَد

بخل مَوَرز از کرمِ او هرگز *** کم مخواه از کرم او هرگز

شرم کن با نعمتش عصیان مکن *** این همه نعمت دهد عصیان مکن

او کَرَم می کند تو عصیان می کنی *** او کریم است چرا عصیان می کنی

او تو را مهلت دهد، تا بازگردی به او *** بلکه بیدار شوی، باز گردی به او

او که راضی نشود، کافر شوی *** مهلت و توفیق دهد مؤمن شوی

«خادم» تا توانی خدا را بخوان *** دیگران را مخوان خدا را بخوان

«خادم» آنچه بیشتر مهم است را بگو؟

هدایت بزرگترین، حاجت ماست *** بهترین خواستهٔ ماست، حاجت ماست

ور نه قرآن نمی فرمود: بگو: «إهدِنا» *** «إهدِنا» بزرگترین حاجت ماست بگو: «اهدنا»

بعد از «إهدِنا» صلوات واجب است *** در نماز واجب و غیر نماز واجب است

گر دعایی بهتر از این ها میبدی *** در نماز همیشه واجب می بُدی

عاقبت را بنگر، بین چه شود؟ *** فکر عاقبت باش تو، بین چه شود؟

گر که دنیا را به تو یکجا دهند چه کنی؟ *** همه را گر به تو یکجا دهند چه کنی؟

ص: 259

دنیا چه سودی برایت دارد؟ خود را مفروش *** عاقبت آتش را چه کنی؟ خود را مفروش

گر همه دنیا ز دستت برود *** پس بهشتت بدهند، چه از دستت برود؟

پس بیا، عاقبت اندیشی کن *** عاقل آر هستی، عاقبت اندیشی کن

راه جنّت یک راه است آن را بطلب *** راه دیگر دوزخ است آن را مَطَلَب

گر رضای خدا را طلبی، بیدار باش *** کار خود بهر خدا کن و بیدار باش

تو اگر بر قضای خدا راضی شوی *** او زِ تو راضی شود گر تو راضی شوی

راه خود را به خدا نزدیک کن *** با اطاعت راه خود، نزدیک کن

بهر طاغوت یک قدم راه مرو *** از خدا دور می شوی، یک قدم راه مرو

«خادم» از خادمی دور مشو *** راه تو همین است دور مشو

بیا تا درِ خانهٔ زهرا را زنیم

آهِ زهرا دل ما را خسته است! *** نالهٔ زهرا، ما را خسته است!

دَرِ شادی را بر روی ما بسته است *** آه زهرا دل ما را خسته است!

گو به دوستانش بیایید، دل ما خسته است *** بهر او دل ها همه بشکسته است!

دلِ ما بهر فاطمه خسته است! *** نالهٔ فاطمه ما را خسته است!

پشت در مانده است، فاطمه درمانده است؟! *** دست شویش خدایا بسته است!

شوهرش می دید با او چه کنند؟! *** با که گوید سخن، دست شویش بسته است!

چه کند او که دستش بسته است؟ *** علیّ می سوخت و می دید، دستش بسته است!

مرد میدان چه کند؟ دستش بسته است! *** فاطمه از درد پهلو، خسته است!

ناله می کرد دلش بشکسته است! *** او تنها بود ناله می زد، دلش بشکسته است!

تا علی دید، ناله اش، پیوسته است! *** غم عالم ریخت بر قلبش خسته است!

چون که دید میخ در او را خسته است! *** سخت شد بر قلبش، خدایا خسته است!

شوهرش را می دید، که دستش بسته است! *** بچه هایش ناتوان بودند، فاطمه خسته است!

بچّه ها نگریستند و همی سوختند همه! *** چاره کِی بود،؟ دیدند دست مولا بسته است!

همه دیدند مولا دید، تازیانه می زنند! *** همه گفتند: مولا، دستش بسته است!

تا که فاطمه بیچاره شد، پدر را کرد ندا *** گفت: بابا ببین چه شد؟ دست مولا بسته است!

«خادم» تو دل ما را زین غم خَستی! *** بس که گفتی دست مولا بسته است!

دوستانِ فاطمه بیایید باهم گریه کنید! *** تا به یاد آرید دست مولا بسته است!

همه آیید تا بهر فاطمه، گریه کنیم! *** سوگ زهرا بنشینیم و گریه کنیم!

نالهٔ فاطمه از دور بگوش ما رسد! *** یاد مولا کنیم بهر فاطمه گریه کنیم!

راه دور است، ما باید چه کنیم؟! *** نالهٔ اطفال او آید، بیا گریه کنیم!

ناله و اندوه بلند است، ما باید چه کنیم؟! *** در عزای دخت پیغمبر بیا گریه کنیم!

ص: 260

خاک غم بر سر بریزیم، بیا گریه کنیم! *** دههٔ فاطمیّه است، بیا گریه کنیم!

نالهٔ فاطمه، دل ما را سوخته است! *** دل ما سوخته بر او، بیا گریه کنیم!

گر که احمد بیاید، ببیند فاطمه را! *** اشک و آه بالا رود، بیا گریه کنیم!

عرشیان و فرشیان همه گریان شوند! *** به همه گوید: بیایید بهر او گریه کنیم!

پس بیایید همه جمع شوید گریه کنیم! *** قلب احمد در آن عالم بسوخت!

گفت: بیایید بهر فاطمه گریه کنیم! *** اشک مهدی بر او جاری بُوَد!

او همی گوید: بیایید بهر فاطمه گریه کنیم! *** او گاه بر مادر سوزد، گاه بر جدّش حسین!

تا که گوید: بیایید، بهر فاطمه گریه کنیم! *** صبح و شام بهر شهید کربلا گریه کند!

چون فارغ شودگوید: بهر فاطمه گریه کنیم! *** گر دلِ سوخته خواهید، دلِ مهدی بود!

با دلی سوخته گوید: بیایید گریه کنیم! *** فاطمه گوید: بیایید بهر حسینم گریه کنید!

ما گوئیم: بیایید بهر مادر و فرزندگریه کنیم! *** روضهٔ فاطمه چون بر پا شود!

«آه صاحب درد را باشد اثر!» *** همه آیید تا بهر او، گریه کنیم!

گر که ما روضه بگیریم مهدی آید! *** دم در ایستد و گوید: بیا گریه کنیم!

صاحبِ تعزیه اوست، می آید نزد ما! *** تا بگوید: بیایید بهر مادرم، گریه کنیم!

افتخار ماست، که او وارد شود! *** قدمش بر چشم گذاریم و گریه کنیم!

«خادم» دم در ایست که مهدی آید! *** او به ما گوید: بیایید همه گریه کنیم!

مادرم مظلومه بوده دل ما سوخته است! *** پس بیایید همه بر مادرم گریه کنیم!

اشک فاطمه از چه بوده خادم بگو؟

فاطمه بر پدر سوخت و اشک ریخت *** هر چه آثار پدر دید، او اشک ریخت

شب و روزش به اشک می گذشت *** هر که را دید بر پدرش اشک ریخت

در و دیوار شنیدند فاطمه اشک ریخت *** همه عالم شنیدند فاطمه اشک ریخت

هر صباح دست حسنین را می گرفت *** بیت الأحزان می آمد و اشک ریخت

گاه می رفت در احد نزد عمو *** آنجا می نشست و اشک ریخت

دستمالی به سَر بسته بود از غم و آه *** شب و روز می سوخت و اشک ریخت

اشک او دل سنگ را سوزانده بود *** هر که دید سوخت و اشک ریخت

تا که اهل مدینه از او خسته شدند *** به علی گفتند: ما سوختیم او اشک ریخت

پس علیّ گفت: مردم چنین می گویند؟ *** گویند: چرا فاطمه سوخت و اشک ریخت

فاطمه در جواب گفت: عمر من کوتاه بُوَد *** کس نگوید دگر: سوخت و اشک ریخت

تا که روزی بیادِ پدر، بلال را بدید *** گفت: به او گویید: اذان گویدو اشک ریخت

پس بلال بهر فاطمه مأذنه رفت *** تا صدایش بالا رفت، فاطمه اشک ریخت

وای از آن وقت که او نام پدر را بشنید *** آه او بالا گرفت و اشک ریخت

ص: 261

فاطمه غش کرد و به بلال گفته شد: *** بس کن ای بلال، مادرمان اشک ریخت

کار او اشک و ناله و گریه بود *** از فراق پدر سوخت و اشک ریخت

«خادم» کِی سزا بود خانه اش آتش زنند *** او عزادار پدر بود سوخت و اشک ریخت

محسنش پشت در سوخت و کشته شد *** فاطمه تا عمر داشت سوخت و اشک ریخت

از پیمبر یک دختر ماند چه شد؟

دختری بیش زِ پیغمبر نماند! *** کشتند او را اثری از او نماند!

دختر خیر البشر یکدانه بود! *** گو چه کردند با او اثری از او نماند!

در جوانی کشتند دخت پیغمبر خود! *** تو ببین دیگر، اثری از او نماند!

خانهٔ وحی را آتش زدند! *** درب نیم سوخته بود اثری از او نماند!

مادرِ طفل چه کند اثری از او نماند! *** طفل خود را رها کرد اثری از او نماند!

بی اجازه وارد خانهٔ وحی شدند! *** دست مولا را بستند، اثری از او نماند!

فاطمه بعد از ضرب در چه شد؟!

مادرِ طفل بر زمین افتاده بود! *** چه کند مولا دستش بسته بود!

نالهٔ فاطمه را بشنیدند همه! *** همه دیدند دست مولا بسته بود!

پشت در خود را پنهان کرده بود! *** پدرش را صدا زد، دست مولا بسته بود!

مادر طفل چه کند بچه اش سقط شده بود؟! *** به خدا مضطرّه بود، دست مولا بسته بود!

حسنین می گریستند بر مادر خود! *** راه چاره نبود، دست مولا بسته بود!

نالهٔ زهرا بلند شد کسی رحم نکرد! *** تا صدا زد، فضّه بیا، دست مولا بسته بود!

همه دیدند و کسی رحم نکرد! *** مادر سادات زمین افتاد، دست مولا بسته بود!

عرشیان سوختند و گریه کردند همی! *** چون که دیدند دست مولا بسته بود!

«خادم» دانی فاطمه درمانده و بیچاره بود! *** گو چرا در مانده شد؟ دست مولا بسته بود!

دست حبل الله را با حَبل بسته بودند! *** فاطمه بیچاره شد، دست مولا بسته بود!

خادم فاطمه کِی درمانده شد؟

فاطمه جاهایی درمانده شد! *** بابش از دست داد و درمانده شد!

طاقتش طاق شد و درمانده شد! *** دست مولا بسته بود درمانده شد!

ص: 262

اشک او جاری بود از بهر پدر! *** گو که او می سوخت و درمانده شد!

پدرش چون خبر داد: چه ها خواهند کرد! *** او هراس پیدا کرد و درمانده شد!

بهر بیعت گرفتن خانه اش آتش زدند! *** پشت در بیچاره شد، درمانده شد!

درب نیم سوخته را بر او زدند! *** محسنش سقط شد و درمانده شد!

کس نبود به فریادش رسد ناله کرد! *** پدرش را صدا زد، فاطمه درمانده شد!

ناگهان روی زمین افتاد و بیچاره شد! *** دست مولا بسته بود، درمانده شد!

مولا فضّه را گفت: دریاب فاطمه *** فضّه آمد او را دید و درمانده شد!

آه او را شنید و او را در بر گرفت! *** دست مولا بسته بود درمانده شد!

گریه های او عالم را بسوخت! *** عرشیان سوختند او درمانده شد!

آهِ فرزندان او بر ملائک سخت شد! *** حسنین سوختند فاطمه درمانده شد!

چون که خواستند مولا را ببرند! *** فاطمه طاقت نیاورد او درمانده شد!

فاطمه می رفت تا علی را یاری کند *** کس نبود پناهی بدهد درمانده شد!

دل مولا سوخت ودست او بسته بود! *** او ندانست چه کند درمانده شد!

«خادم» دل عالمی سوخت بهر فاطمه! *** بیش از آن مولا سوخت و درمانده شد!

مهدی موعود آقا تو امام مایی!

مهدی موعود آقا تو امام مایی! *** افتخار ما بود، آقا تو امام مایی!

حجة بن الحسن تو امام مایی!! *** در همه چیز آقا تو امام مایی!

غیبتت هر چه باشد تو امام مایی! *** دَرِ دیگر نزنیم ما، تو امام مایی!

فکر دیگر نکینم ما تو امام مایی! *** راه دیگر نرویم ما تو امام مایی!

ما امام رئوفی داریم، فکر او نیستیم! *** هم از او خواهیم بیاید فکر او نیستیم

او گوید: من شما را، فراموش نکنم! *** کارتان را من هر گز فراموش نکنم!

ورنه نابود می شدید، گوئیدچه کنم؟! *** دشمنان را همواره ز شما دور کنم!

من بلا را ز شما دور کنم! *** کارتان را، همه من اصلاح کنم!

بی وفائیم ما از بهر او! *** خیر خواه نیستیم از بهر او!

ما همه فکر دنیا هستیم! *** اهل دنیا ایم، فکر دنیا هستیم!

همهٔ فکر ما دنیا بُوَد *** نی به فکر او و عقبا بُوَد!

پس بیا با امام انصاف دهیم! *** هر چه خواهد بهر او انصاف دهیم!

نکند رویِ خود از ما بتابد آقا *** بی وفا باشیم رویِ خود بتابد آقا!

تو بیا راه خود را صاف کنیم! *** دل خود با امام خود صاف کنیم!

اهل تقوا و ورع باشیم و گوییم بیا! *** اهل حق باشیم و گوییم بیا!

همه چیز را بهر دنیا مخواه! *** دین خود را بهر دنیا مخواه!

ص: 263

طالب دنیا، اهل عقبا نَبُوَد *** طالب دین اهل دنیا نَبُوَد!

«خادم» تو بیاد با تقوا باش تا آقا بیاید *** تا توانی یاد آقا باش تا آقا بیاید!

گر به یادش بودی، او بیاد تواست! *** گر دعایش کردی، او بیاد تو است!

چه کنیم تا اصلاح شویم آقا بیاید؟

خوب شدن، راه درازی دارد! *** تو شروع کن، چه صفایی دارد!

راه چل ساله را باید بروی! *** در کنار صالحین باید بروی!

راه سختی بُوَد این راه تو! *** با جهاد نفس بود این راه تو!

حبّ دنیا را ز خود، دور کن بیا *** لذّت نفس را ز خود دور کن بیا

حبِّ الله بُوَد ناجی تو! *** ترک لذّت بُوَد ناجی تو!

ای خدا راه مرا باز کن به خود! *** عفو کن، راه مرا باز کن به خود!

راه ما راه خدا می باشد! *** هر چه داریم ز خدا می باشد!

جز به راه خود راهِ مرا باز نکن! *** گرهٔ کار مرا جز خودت باز نکن!

از خدا خواه تا لایق شوی! *** لطف او باید تا لایق شوی!

از خدا خواه به حق احمدش! *** تا که دریابد بحق احمدش

احمد و آل، راه را باز کنند! *** درب بسته را، آنان باز کنند!

جای دیگر مرو، در بسته است! *** تا ابد گر در زنی، در بسته است!

«خادم» راه چاره این است و بس! *** غیر از این نیست همین است و بس!

«خادم» راه صادقین چیست بگو؟

راه صادقین راه خداست! *** صادقند راهِشان راه خداست!

گر تو از صادقین دور نشوی! *** از خدا هم بدان دور نشوی!

با صادقین باش تا شاد شوی! *** بیا از صادقین باش تا شوی!

هر چه خواهی، با صادقین خواه از خدا! *** به تو خواهند داد با صادقین خواه از خدا!

سعی کن از صادقین دور نشوی! *** مطیع صادقین باش، دور نشوی!

همهٔ امید ما آنها بُوَند! *** ملجأ درگاه حق، آنها بُوَند!

راه دیگر نیست کز آن برویم! *** راه شیطان است ما آن نرویم!

این سفارش را احمد کرد بما *** گفت: از عترتِ من نباشید جدا!

راه آنان راهِ حق می باشد *** گر اطاعت کنید، حق می باشد!

ص: 264

حقّ کدام است تا اهل آن را شناسیم؟

علیّ حقّ است حقّ با علیّست *** هر کجا علیّست حق با علیّست

حقّ، نزد علیّ و آل اوست! *** آلِ احمد همان آل علیّست!

راه صادقین راه علیّ است بدان! *** پیروی از صادقین راه علیّست بدان!

شیعه تابعِ علیّ و راه علیست *** آل احمد، همان آل علیست!

ترکِ حیدر، ترکِ احمد است *** ترک احمد، ترک حیدر است

دین ما دینِ احمد و حیدر است! *** ما جدا نتوان شویم، دین ما دین حیدراست!

«خادم» خادمِ احمد و آل احمد است! *** تا که هست، خادمِ احمدوآل احمداست!

خادم راه بیراهه چه باشد بگو؟

بیراهه اگر خواهی بدانی بدان! *** راه غیر حق بیراهه بدانی بدان!

بیراهه فراوان است بدان! *** راه حق یک راه است بدان!

گر بخواهی حق آشکار شود! *** جستجو کن تا حق آشکار شود!

تو فراوان شکل حق را شاهدی! *** شکل حق باشد، نه حق را شاهدی!

حق و باطل مخلوط است بدان! *** با بصیرت باش مخلوط است بدان!

مشکل جامعه این است بدان! *** بصیرت بسیار نیاز است بدان!

حق و باطل چون مخلوط شوند! *** بی بصیرتها، مغموم شوند!

پیمبر فرمود: حق نزد علیست! *** هر چه حق است آن نزد علیست!

علی و آل او طریق حقّند! *** تو، به دقّت ببین، طریق حقّند!

این سخن را، پیمبر فرمود! *** هر چه حق بود پیمبر فرمود!

بعد من عترتِ من حق باشند! *** گِرد آنان باش چون حق باشند!

اولو الأمر آن هایند تو بدان! *** امر آنان مطاع است تو بدان!

گر تو را رهبر دیگر باشد! *** حق نیست، اگر رهبر دیگر باشد!

در قیامت هر که را با امامش خوانند! *** گر امامِ تو علیّست با امامت خوانند!

«خادم» رهبر تو کیست بگو؟ *** رهبر من مولا علیست تو بگو؟

«رهبران معصوم» کیانند بگو؟

رهبر معصوم مختار خداست! *** آن که معصوم است مختار خداست!

رهبرانِ دِگر خاطی بُوَند! *** هر چه اصرار کنی، خاطی بُوَند!

ص: 265

رهبر خاطی تو را گمراه کند! *** تو ندانی، او تو را گمراه کند!

چون خدا، باطنِ او را داند! *** هر که را خواهد، او رهبر داند!

رهبر معصوم، در پناه خداست! *** ضامنِ عصمتِ او هم خداست!

نائب رهبر معصوم، صالح است! *** بهترین است او دان صالح است!

رهبر معصوم عهده دار حق بُوَد! *** در پناه خداست، عهده دار حق بُوَد!

عالمان پاک و زاهد را ببین! *** در پناه رهبر معصوم ببین!

گر تو خواهی رهبر معصوم شناسی! *** «رهبران معصوم» رابخوان معصوم شناسی!

رهبر معصوم، امیرالمؤمنین است! *** او علیّ و عالی و وَلیُّ المؤمنین است!

بعد از او، اولادِ احمد باشند! *** اولوا الأمر، اولاد احمد باشند!

همه معصوم و پاک و صالح اند! *** دیگران نی پاک و نی صالح اند!

راه معصوم را گر خواهی رَوی! *** از طریق «رهبران معصوم» خواهی روی

رهبران غیر معصوم را، گر بدانی! *** معنی رهبر معصوم را بدانی!

«رهبران معصوم» را بخوان! *** معنی آنچه گفتم را، بدان!

«خادم» ما ندانیم تو چه گفتی؟ بگو! *** «رهبران معصوم» کیانند چه کفتی؟ بگو!

«رهبران معصوم» کتابی است بخوان! *** رهبرمعصوم شناسی کتابی است بخوان!

از چه محروم شد علی می دانی؟ *** علی با حق بود، حق با علی می دانی؟

علی با حق بود، حق با علی بود *** علیّ نفس نبیّ بود، حق با علی بود

علی قرآن بود، قرآن با علی بود *** علم او علم نبی بود قرآن با علی بود

ازچه محروم شد علی سِرِّآن می دانی؟! *** از چه نااهل سَرِکارآمدسرّآن می دانی؟!

سِرِّآن را کم دانند مردم، تو می دانی؟ *** هدف غاصبین، ریاست بود تومی دانی؟

گفتند: نبوّت وخلافت در یکجا نشود *** هدف آنان جدائی دین بود تو می دانی؟

ورنه مولا منصوب بود تومی دانی *** قول پیمبربا اقرار مردم بود تو می دانی؟

غاصبین گفته های پیامبر را، رد نمودند *** ورنه علی مولای ما بود تو می دانی؟

درسقیفه گفتند: ما به پیغمبرنزدیکتریم *** کس نگفت: ذی القربی چه شدتو می دانی؟

مردمان را به بیعت اجبارکردند، بدان *** ورنه بیعت نبود اجبار بود تو می دانی؟

گفتند: اجتماع اهل «حلّ و عقد» بوده *** این بهانه بود «حلّ عقدی» نبوده تومی دانی

«حَلّ عقد» کجاغدیرکجاچه گویی نادان *** این سیاست بازی بُوَد همه دانستندتومی دانی

اقراربه نادانی دلیل محکمی بودتوندانی *** بیعت کجا، سیاست بازی بود تو می دانی

پس چرا براوّلی نصب نبودبر دوّمی بود یا نبود؟ *** بیعت آر نصب آورد بر دوّمی بیعت نبود

مغلطه بود کار غاصبین، حرف حق در آن نبود *** هدفِ آنان سلطه بود، حرف حق درآن نبود

اکنون نیز نوکران با مغلطه، کار می کنند *** ما دیدیم منطقی در آن نبود حرف حق در آن نبود

نوکران غاصبینِ در ظاهر شیعه اند *** زیر و رو کردیم حرفشان حرف حقّی نبود

نوکران مزدور و مرموزند در ظاهر شیعه اند *** باطن آنان ندانیم حرفشان دیدیم حق نبود

شمشیر از پشت بسته اند با ولایت جنگ می کنند *** ای خدا رسوایشان کن حرفشان حق نبود

ص: 266

«خادم» این هم فتنه ای است باید چه کنیم؟ *** به خدا گوییم چه کنیم حرف آنان حق نبود

آخرالزمان است چه باید بکنیم؟

امتحان و فتنه است چه باید بکنیم؟! *** فساد و گناه است چه باید بکنیم؟!

دنیا پر از ظلم و جور است چه باید بکنیم؟! *** دنیا پر از گناه است، چه باید بکنیم؟!

حق و باطل مخلوط است، فتنه را چه باید بکنیم؟! *** رو به حق کس نکند، فساد است چه باید بکنیم؟!

آخرالزمان است، چه کنیم ما را چاره نیست *** هر چه بینیم گناه است، ما را چاره نیست!

دین و تقوا نیست ندانیم چه کنیم؟! *** بی نمازها زیادند، ما را چاره نیست!

مال مردم را به راحت می خورند ما چه کنیم؟ *** ترس از دوزخ ندارند، ما را چاره نیست!

همه بهر دنیا می دوند دین نیست ما چه کنیم؟ *** اسمی از دین و دیانت نیست، ما را چاره نیست!

نهی از منکر کار را سخت تر کند ما چه کنیم؟ *** گناهی بر گناه افزوده شود، ما را چاره نیست!

سخن از دین نیست، از دنیاست ما چه کنیم؟ *** حرف دین نتوان زنیم، ما را چاره نیست!

حرف مردم از مال و منال است ما چه کنیم؟ *** حرف دین نیست بین شان، ما را چاره نیست!

مردم اهل زَرَند، مال اندوزی می کنند! *** اهل دین کمیاب است، ما را چاره نیست!

حاکمیّت دستِ زنان است چه کنیم؟ *** مردها نوکر دست بسته اند، ما را چاره نیست!

گر به بازار رویم حرفشان دنیا بُوَد! *** حرفی از دین و دیانت نیست، ما را چاره نیست!

بستگان و خویشان همه فاسد شده اند! *** رفت و آمد سخت شده، ما را چاره نیست!

حرف حق تلخ است، عدالت کجاست؟! *** گر که حرف حق زنیم محکومیم، ما را چاره نیست!

مردم از اسلام و ایمان سر زدند، ما چه کنیم؟! *** حرف های تندی می زنند، ما را چاره نیست!

نه خدایی نه پیامبر نه دینی، ما چه کنیم؟! *** سخت است گفتن دین و دیانت، ما را چاره نیست!

«خادم» مؤمن مخلص کمیاب است چه کنیم؟! *** سوزیم و سازیم، از بس گناه است، ما را چاره نیست!

دین خود را حفظ کن در خانه باش

دین خود را حفظ کن در خانه باش!! *** خارج گر شوی گناه آماده است، در خانه باش!!

خانه حِصنِ دین توست خارج مشو *** گر تو دینت را خواهی، سعی کن در خانه باش

بیا در خانه باش بهر گناهت گریه کن *** بهر هر کاری سعی کن، در خانه باش

دین خود را چون طلایت حفظ کن *** بهر دین خود سعی کن، در خانه باش

دین خود را هر کجا هستی باید حفظ کنی *** بهر دین خود سعی کن، در خانه باش

ای برادر این دُرِّ گران مایه دزدانی دارد *** دین خود را حفظ کن، در خانه باش

گر از خانه خارج شوی دزد خود را بینی *** پشت در ایستاده بترس، در خانه باش

ص: 267

دزد نشانی ندارد دزد است او را بشناس *** چون نشانی ندارد بترس، در خانه باش

دزدها بیشتر در کوچه و بازار بُوَند *** از کوچه و بازار بترس، در خانه باش

کارمندان شیطان بی مزد کار می کنند *** ظاهر فریبنده ای دارند، در خانه باش

با زبان شیرین و ادب حرف می زنند *** دزد دینند آنان، در خانه باش

از فضای مجازی و رسانه بترس *** دزد دین تو، فراوان است، در خانه باش

از خانه چون خارج شوی، به خدا روی کن *** دزد همان جاست بدان، در خانه باش

دزدان اول صبح تقسیم می شوند *** سهم زن ها بیشتر است، در خانه باش

«خادم» تو تاکنون دزدی دیده ای؟ *** آری دزد مال نیستند، دزد دینند، در خانه باش

دین خود را به خدا بسپار تا حفظ کند *** دین خود را به خدا بسپارو در خانه باش

خادم خطر چیست بر ما بگو

خطر دین تواست باید دین خود را حفظ کنی *** گفتند: دعای غریق را بخوان تا حفظ کنی

جز خدا کس نتوان، به او بسپاریم تا حفظ کند! *** دین خود را به خدا بسپار تا حفظ کند

در کنار ترازو که هستی از ذرةالمثقال بترس! *** در پناه خدا باش، او تو را حفظ کند!

راه چاره جز حفظ خدا نیست بدان! *** گر خودت را به خدا بسپاری، او حفظ کند!

به یقین بر من ثابت شده تو بدان! *** هر چه را به خدا بسپاری او حفظ کند!

مشکلی هر چه داری، حلّ آن را از خدا خواه! *** به خدایت قسم، هر چه باشد، او حفظ کند!

واگذار کن کار خود را به خدا راحت شوی! *** با دلی آسوده به خواب، او حفظ کند!

هر چه داری ز خدا داری، هر چه خواهی از خدا خواه! *** جز او قدرتی نیست، مترس او حفظ کند!

تو اگر به خدا اعتمادی نداری مشرکی! *** قدرتی جز او نیست، مترس او حفظ کند!

کار خود را به خدا واگذار و آسوده باش! *** گر او را خدای خود دانی، مترس او حفظ کند!

دین خود را به خدا بسپار او حفظ کند! *** هر چه داری به خدا بسپار او حفظ کند!

گر تو امیدی به غیر از خدا پیدا کنی! *** تو ذلیل خواهی شد، کِی خدا حفظ کند؟!

او لباس ذلّت بر تو پوشاند بدان! *** او تو را به خود وا گذارد، کی حفظ کند؟!

هر که از حِصنِ حق خارج شود بیچاره است! *** تو بیا هر چه داری به خدا بسپار، او حفظ کند!

«خادم» دار و نادارت به خدا بسپار و بُرو! *** در بیابان هم که باشی، او تو را حفظ کند!

برکات زیارات معصومین را بگو؟

زائر آر با معرفت باشد خدا را زائر است! *** معرفت اعتقاد به اطاعت باشد، خدا را زائر است!

زائر با معرفت غرق رحمت است! *** او امام را زائر است، لکن غرق رحمت است!

ص: 268

برکات زیارات فراوان باشند بدان *** اولیاء الله انوار الله باشند، بدان

نور گیری و نورانی شوی آنجا بدان *** دست رحمت بر سر تو می کشند آنجا، بدان

زنده و مرده ندارند آنان بدان *** تو را بینند و سخنت دانند آنان بدان

گر تو لایق باشی جواب سلامت می دهند *** قدر این لطف را بدان سلامت می دهند

هر که باشی هر چه باشی بی بهره نشوی *** زائری میهمانی هرگز بی بهره نشوی

اولیاء اللهاند از حق بهره دارند بدان *** بهره مند خواهی شد بهره دارند بدان

زیارت عهدی است که کردی، باوفا باش *** این عهد، عهد واجب است با وفا باش

زائر آل محمّد در قیامت فائز است *** از شفاعت بهره مند است قیامت فائز است

بعد حج باید زیارت روی غافل مشو *** عرض حال و اطاعت نمایی، غافل مشو

زائر با ادب باش و اهل معرفت *** ادب زائر یادت نرود تا شوی اهل معرفت

گر زیارت می روی، با تقوا بُرو *** گر خواهی محبوب باشی با تقوا برو

چون قدم از خانه برداری زائری *** تا قدم در خانه گذاری زائری

در پناه مزوری تا برگردی خانه ات *** پس بدان زائری تا بر گردی خانه ات

برکات سفر را از یاد مبر بهره بگیر *** صالحان را ببین، از علم وادب، بهره بگیر

«خادم» در زیارت خواستهٔ مولا را ببین *** هر چه او می خواهد بکن، مولا را ببین

بردن نام علی، دیدن روی علی، عبادت است

بردن نام علی، دیدن روی علی عبادت بود *** داشتن حبّ علی و آل او گو: عبادت بود

گر دلت غمگین و بیحال و بیماری بگو *** خدایا به علی بخش ما را، عبادت بود

گر که نام علی را یکصد و ده بار بِبَری *** عاشق او شوی، بَه چه عبادت بود

گرفضائل به زبان آری، گناه زبان بخشوده شود *** گر چشم بر فضائل اندازی عبادت بود

گرگوش به فضائل دهی گناه گوش بخشوده شود *** گر تو همواره فضائل بگوئی، عبادت بود

ذکر فضائل مولا بهترین عبادت باشد

ذکر فضائل مولا عبادت باشد *** او مظلوم است، یاری مظلوم عبادت باشد

عمر کوتاه است این بهترین کار تو است *** از سه چیز غافل مشو عبادت باشد

فضل مولا را بگو تا بخشوده شوی *** برحسین بن علی اشک بریز عبادت باشد

حاجت مؤمن برآور، بخشوده شوی *** فضل مولا را بگو، عبادت باشد

به دوستان بگو: بیایید جمع شوید *** «آیات الفضائل» را بخوانید عبادت باشد

بیایید بنشینیم، فضل مولا را بگوییم *** به خدا سوگند بهترین عبادت باشد

ص: 269

فضل مولا بگوییم، دور هم بنشینیم *** فضل مولا گفتن بخدا عبادت باشد

بیا راه راست گیریم و سوی جنان رویم *** ما دل مرده ایم، ذکر فضائل عبادت باشد

سخن از فضائل مولا گو، تا رها شویم *** حرف دیگرچرا، ذکرفضائل عبادت باشد

«خادم» فضائل را بگوتا مستفیض شویم *** به خدا ذکر فضائل عبادت باشد

گفتن فضائل مولا افتخار ماست

ذکر فضائل مولا افتخار ماست *** عشق و محبّت مولا، افتخار ماست

تا زنده ایم ذاکر، فضل او می شویم *** ذکر فضائل مولا، افتخار ماست

بیا فضائل مولا را بگوییم تا شاد شویم *** به خدا ذکر فضائل مولا افتخار ماست

تو اگر چهرهٔ مولا ببینی شاد شوی *** من چهره اش را ترسیم می کنم، افتخار ماست

گر چهره اش را ببینی مسرور شوی *** وصفش می کنم برایت، افتخار ماست

ما محروم شدیم ز جمالش، دیر آمدیم *** وصف او را می نماییم، افتخار ماست

چیست چاره؟ جز دَمِ مردن بینیم روی او *** ای کاش شاد باشیم، این افتخار ماست

ما دوست اوییم، گر پذیرد ما را *** شیعه نیستیم، دوستیم، این افتخار ماست

دوست گر باشیم باید به او اقتدا کنیم *** حبّ او را ز خدا خواهیم، افتخار ماست

دوستان او وقت مردن، شهید بُوَند *** این سخن از احمد است، افتخار ماست

فرمود: دوست او هنگام مرگ، مؤمن کامل بُوَد *** شاد باشد دوست او، افتخار ماست

فرمود: دوست او هنگام مرگ تائب بود *** توبه اش چون بپذیرند، افتخار ماست

فرمود: دوست اورا چون عروسی به بهشت می برند *** شاد باشد این عروس، افتخار ماست

فرمود: شیعیانش همه، رو سفیدان بُوَند *** ملائک گویند: رو سفیدانند افتخار ماست

فرمود: شیعیانش، در حظیرة القدس بُوَند *** میهمان پیغمبرند، آنان افتخار ماست

فرمود: آتش ز شیعهٔ مولا، حذر می کند *** بخدا شافع او علیست، افتخار ماست

فرمود: مولا به آتشگوید: این شیعهٔ من است *** یا که دوست من است، افتخار ماست

«خادم» تو از کجا خبر می دهی؟ برگو سند؟ *** آنچه گفتم را فریقین گویند افتخار ماست

فضل مولا را از کجا آموختی بگو؟

فضل مولا را از خدا آموخته ایم! *** هر چه گوییم از خدا آموخته ایم

او صراط مستقیم است ما دانسته ایم *** قطره ای از فضل او آموخته ایم!

فضل او فضل عظیم است بدان *** افتخار ماست، فضل او آموخته ایم

نَبَأَ عظیم در قرآن اوست، دانسته ایم *** ما ز قرآن فضل او آموخته ایم

ص: 270

«یتسائلون» گوید: مردم از فضل او می پرسند *** فضل او را ما ز قرآن آموخته ایم

او ولیّ خداست ما دانسته ایم *** آیهٔ «ولیُّکم الله» در شأن او آموخته ایم

او نفس نبیّ است ما دانسته ایم *** آیهٔ «أنفُسَنا» در شأن او آموخته ایم

طاعت او واجب است ما دانسته ایم *** آیه «أولی الأمر» در شأن او آموخته ایم

«یُطعِمُونَ الطَعام» کار اوست دانسته ایم *** سورهٔ «هل أتی» در شأن او آموخته ایم

درشجاعت بی نظیر است ما دانسته ایم *** سورهٔ «عادیات» در شأن او آموخته ایم

تو آیات قرآن را بخوان درشان او *** ما «آیات الفضائل» را در شأن او آموخته ایم

فضل او فضل خداست، ما دانسته ایم *** «کلمات الله» فضل اوست، ما آموخته ایم

«کلمات الله» بی شماراست ما دانسته ایم *** فضل او را ما از قرآن آموخته ایم

فضل او را، قلم دهر نتواند شمرد *** فضل او فضل نبیّ است ما آموخته ایم

فضل او عالَم گیر شده ما دانسته ایم *** دشمن فضل اوپنهان نموده، ما آموخته ایم

فضل او را همه دانستند ما دانسته ایم *** دشمن، فضل او پنهان نموده ما آموخته ایم

علی قاتل فارس یلیل بوده خواهرش گفته: *** نعم الرجل فضل اوست ما آموخته ایم

بعد پیغمبر مانند او نَبُود ما دانسته ایم *** آیهٔ «أنفسنا» شاهد اوست ما آموخته ایم

«خادم» از کجا گویی ما آموخته ایم؟ *** گو بخوانی «آیات الفضائل» را ما آموخته ایم

آنچه گفتیم برگی بود ازفضل او آموخته ایم *** به رسولش پیغام داد، ما آموخته ایم

«خادم» از کجا فضل او دانسته ای؟ *** فضل او را خدا گفته، ما آموخته ایم

من گویم: خدایش به معراج سلامش برساند *** این سلام افتخاریست بهر او آموخته ایم

فضل مولا کجا؟ رقیبانش کجا؟!

فضل مولا کجا رقیبانش کجا؟! *** او رقیبی نداشت رقیبانش کجا؟!

کِی بلید و پلید رقیبانش بُوَند؟! *** او که یکتا بود، رقیبانش کجا؟!

فضل مولا کجا رقیبانش کجا؟ *** مردم او را خدا دانستند رقیبانش کجا؟!

او خدا هرگز نبود عبد خدا بود ولی! *** در فضیلت بی نظیر بود رقیبانش کجا؟!

او اَعلمِ ناس بود، نزدیکتر به خدا بود! *** در کنار پیمبر به معراج بود رقیبانش کجا؟!

ص: 271

او سلامی ز خدا دریافت نمود، کم نبود! *** این بشارت را پیمبر داد رقیبانش کجا؟!

او نبیّ نِی بود، آری او، نفس نبیّ بود! *** گر نبیّ بعد نبیّ بود او نبیّ بود، رقیبانش کجا؟!

روی دست نبیّ بود در غدیر، طاعتش واجب نمود! *** قدمش بر شانهٔ نبیّ بود کنار کعبه بود، رقیبانش کجا؟!

آیه «أنفُسَنا» مخصوص او بود، او نفس نبیّ بود! *** او نفس نبیّ بود، همه جا با نبیّ بود، رقیبانش کجا؟!

او اعلم ناس بود، هیچ کس چون او نبود! *** هر کجا بود او نفسِ نبیّ بود، رقیبانش کجا؟!

او علیم و حکیم بود، رقیبش بلید و پلید بود! *** او نفس نبیّ بود، نی پلید بود نی بلید بود رقیبانش کجا؟!

او گرفتار بلید و پلید بود نی بلید بود نی پلید بود *** او هشیار بود دنیا را سه طلاقه نمود رقیبانش کجا؟!

توبه کن از این برتری، رقیب فضلی نداشت! *** چاره ای نیست، این ها فضل او بود، رقیبانش کجا؟!

فضل او را خدا و نبیّ دانستند و بَس! *** ما چه دانیم قطره ای گوییم ما، رقیبانش کجا؟!

فضل او گر خواهی «آیات الفضائل» را بخوان! *** گر چه آن هم قطره ای باشد، رقیبانش کجا؟!

دوست و دشمن همه اقرار به فضلش کردند! *** لیک گفتند: «قَدَّمَ المفضول علی الفاضل» این تهمت کجا؟!

حق صاحب حق را غصب نمودند، به خدا تهمت زدند! *** اسلام و قرآن را ضایع نمودند این کجا و آن کجا؟!

«خادم» تو بگو آنان چه کردند، چه نکردند؟! *** دین و ایمان مردم را ربودند چه نکردند؟!

ص: 272

از نماز آنچه دانی را بگو؟

نماز قرب به خداست از مسلمانی ماست! *** قرةالعین نماز است، از مسلمانی ماست

نماز نور چشم و عمود دین ماست! *** گر نخوانیم یا ضایع کنیم عمود دین ماست!

عمود گر نباشد خیمه واژگون میشود! *** بی نماز کافر است، نماز اصل دین ماست!

نماز راز با خداست، قرة العین ماست! *** بی نماز بی بهره از دین ماست، نماز اصل دین ماست

گر نماز ضایع شود، ویل جای ماست! *** گر نماز را ضایع کنی، ویل جای ماست

گر نماز ترک شود، نا مسلمانی ماست *** نماز را ترک مکن، نشانِ مسلمانی ماست

لقمه ات را به سگ ده، بهر بی نماز مَدِه *** او کافر است نماز از مسلمانی ماست

اهل دوزخ گویند: ما بی نماز بوده ایم *** بی نماز دوزخیست، نماز از مسلمانی ماست

تارک نماز، تارک ضروریّ دین ماست *** تارک ضروری کافر است، نماز از مسلمانی ماست

تارک نماز را گو تائب و نادم شود *** گو: نماز را قضا کند، نماز از مسلمانی ماست

در قیامت نخست از نماز می پرسند *** نماز را ضایع مکن، نماز از مسلمانی ماست

نماز را کوچک مشمارید هرگز *** اوّل وقت بخوانید، نماز از مسلمانی ماست

فرزندان را بر نماز ترغیب کنید *** اجر و پاداش از شماست نماز ازمسلمانی ماست

ص: 273

ملائک خانهٔ بی نماز، هرگز نروند *** برکت نیست درآن خانه، نماز از مسلمانی ماست

بی اعتنایی به نماز مانند بی نمازی بود *** بی اعتنایی نکنید به نماز، نماز از مسلمانی ماست

بی نماز را، بین خود راه ندهید *** او مسلمان نیست، نماز از مسلمانی ماست

«خادم» تا توانی بی نماز را با نماز کن *** گوبه او نماز اصل دین ماست، نمازاز مسلمانی ماست

الأسف! تارک نماز و روزه فراوان گشته است *** چکنیم؟ ما که گوییم: نماز از مسلمانی ماست

فاسقان را بگویید: به کجا می روید؟ *** نهی از منکر ضامن حفظ دین ماست

دین اگر داری باید مانع از منکر شوی! *** نهی از منکر کنید صلاح دین ماست!

نهی از منکر واجب دین ماست

نهی از منکر را ترک نکنید، ارشاد کنید! *** خیر دیگران را خواهید و ارشاد کنید!

نهی از منکر نگهدار دین ماست *** دوستان را بگویید: مردم را ارشاد کنید

ناصح و خیرخواه باشید شما بهر خدا! *** بندگان را نصیحت کنید، ارشاد کنید!

فاسقان را بگویید به کجا می روید؟! *** راهتان گمراهی بود، باز گردید، ارشاد کنید

توبه گر می کنی، حق مردم فراموش نشود *** جنگ با خدا پیروزی ندارد، ارشاد کنید

در قیامت حق الناس سخت است، به کجا می روید؟! *** خداوند کریم و رحیم و مهربان است، ارشاد کنید

صد بارگر توبه کنی می پذیرند، به کجا می روی؟! *** غافل از خشم خداوند جبّار مشو، ارشاد کنید

گر گناهت فراوان شود، رو سیاه می شوی *** مؤمنین، مانع از گمراهی مردم شوید، ارشاد کنید؟!

ای برادر، راه توبه گر بسته شود، به کجا می روی؟! *** خیر خواهان را بگویید: مردم را ارشاد کنید

راه توبه تا وقت مرگ باز بُوَد! *** بعد از مرگ راه توبه بسته است، ارشاد کنید

«خادم» تو بگو: گنهکاران چه کنند؟ *** چاره ای نیست، باید توبه کنند، ارشاد کنید

ص: 274

«خادم» با خدا چگونه راز کنیم بگو؟

لذّت عالم در راز با خداست! *** لذّتی چون آن نباشد، راز با خداست

لذّت ترک لذّت، لذّت با خداست! *** لذّتِ لذّت ندانی، راز با خداست

با خدا چگونه راز کنیم چه گوییم با خدا؟ *** با خدا راز کنید، هرچه خواهید بگویید با خدا

دعوت حق بهر دعا باز است، حاجت را بگو *** حاجتی داری در باز است، حاجت را بگو

رحمت او سابق است، راز گویید با خدا *** درِ رحمت باز است، راز گویید با خدا

تائبان را خدا دوست دارد، راز گویید با خدا *** رحمتش عام است، راز گویید با خدا

نیمه شب را غنیمت شمرید، راز گوییدبا خدا *** او کریم است سحر است، راز گویید با خدا

آبرومندان را شفیع ببَرید، راز گویید با خدا *** گر گنهکارید، توبه کنید، راز گویید با خدا

گر نشد اصرار کنید، درِ رحمت باز شود *** امیدواران نشوند محروم، راز گویید با خدا

گر نشد، شب جمعه دَرِ رحمت باز شود *** همه را بخشند، کس نماند، راز گویید با خدا

گر نشد، تائب شوید، تائبین را دوست دارد خدا *** توبهٔ خالص کنید، راز گویید با خدا

گر نشد، احمد را شفیع ببرید در باز شود *** نام احمد در را باز کند، راز گویید با خدا

گر نشد دخترش فاطمه را شفیع کنید *** شادی او شادی حق است، راز گویید با خدا

گر نشد، حسین اش را ببَرید راه باز شود *** رحمت واسعهٔ الله است، راز گویید با خدا

گر نشد، اشکی بریزید بهر حسین راه باز شود *** اشک بر او در را باز کند، راز گویید با خدا

گر نشد اصغر تشنه را شفیع کنید *** همه دانند راه باز شود، راز گویید با خدا

گر نشد، عباس بی دست را شفیع کنید *** دست او مشکل گشاست، راز گویید با خدا

«خادم» چه می گویی، این همه شافع کجا آورده ای؟ *** گو: یکی بس باشد، راز گویید با خدا

آب مگر قیمت جان بوده کربلا؟

کربلا مگر آب قیمت جان بوده؟! *** پس چرا طفل شیرخواره ز عطش بی جان بوده؟!

آب قیمت جان بوده کربلا *** زین سبب فرزند پیغمبر تشنه بوده کربلا!

آب مگر مهریهٔ زهرا نبوده کربلا؟! *** پس چرا فرزند او تشنه بوده کربلا؟!

بهر اطفال تشنه از چه آب ممنوع شده؟! *** آب مگر قیمت جان بوده کربلا؟!

از چه لب تشنه کشته اند، فرزند فاطمه را؟! *** از چه آب ممنوع بوده کربلا؟!

اهل عالم مانده اند زین ماجرا! *** از چه قحط آب بوده کربلا؟!

کس ندیده تاکنون، مهمانی را بکشند؟! *** آب را بر او ممنوع کنند، در کربلا؟!

گر که کشتند چرا آب ندادند به او؟! *** با لب تشنه کشتند چرا، در کربلا؟!

اشک و ناله بلند شد ز اطفال حسین!! *** کس نگفت: جُرم آنان چه بوده کربلا؟!

نالهٔ اطفال دلِ عبّاس را بسوخت!! *** تشنه لب سقّائی کرد، دستش جدا شد کربلا؟!

ص: 275

طفل شیرخواره تشنه بود چرا، آبی نبود؟! *** مادرش هم تشنه بود آبی نبود کربلا!!

پدر طفل، طفل را روی دست گرفت!! *** آب ندادند به او، آبی نبود در کربلا!!

ازعَدو آب خواست، طفل را بردست گرفت!! *** آب ندادند به او، گلویش پاره شد در کربلا!!

اهل عالم چون شنیدند، طفل تشنه کشته شد!! *** همه اشک ریختند، گریان شدند در کربلا!!

آه اطفال تشنه، دلِ زینب را بسوخت!! *** تشنگی از یاد او رفت چه کند در کربلا؟!

«خادم» بس کن تو سوختی دل ما را! *** آب مگر قیمت جان بوده در کربلا؟!

کربلا آب نایاب شده، قیمت جان شده! *** آری قیمت جان بوده آب، در کربلا!!

تشنگی در کربلا دل عالم را بسوخت!! *** همگان تشنه بودند، آب نبود در کربلا!!

کس نبود که نداند، چه گذشت در کربلا!! *** آب نبود آل الله می سوختند در کربلا!!

چه کنیم تا خدا ما را ببخشد خادم؟

راه بخشایش فراوان است بیا تا برویم کرببلا *** رحمت حق را بخواهیم، بیا تا برویم کرببلا

ناامیدی گناه بزرگ است نا امید نشویم *** رحمت رحمان وسیع است، بیا تا برویم کرببلا

درِ رحمت می زنیم، به خدا رو می زنیم *** رحمت حق بی پایان است، بیا تا برویم کرببلا

رحمت حق سابق بر غضب است بدان *** ناامیدی گناه است، بیا تا برویم کرببلا

او گنهکاران را وعدهٔ غفران داده است *** تائبان را دوست دارد خدا، بیا تا برویم کرببلا

درِ رحمت باز است، خرجی ندارد بدان *** در را می زنیم باز شود، بیا تا برویم کرببلا

همهٔ امید ما رحمت اوست تو بیا *** در رحمت می زنیم، بیا تا برویم کرببلا

رحمت حق بر گنهکاران، خوش است *** ما چرا ناامید باشیم، بیا تا برویم کرببلا

ما شفیعان آبرومندی داریم، کربلایند همه *** بهر ما شفاعت می کنند، بیا تا برویم کرببلا

بیا بر تشنگان کربلا، گریه کنیم *** شافع ما حسین است، بیا تا برویم کرببلا

نام احمد گر بَریم، درها باز شود *** نام احمد می بریم، بیا تا برویم کرببلا

گر نشد نام مولا می بریم، او شافع است *** راه باز می شود، بیا تا برویم کرببلا

گر نشد فاطمه داریم ما، نام او را می بریم *** در رحمت باز شود، بیا تا برویم کرببلا

گر نشد نام محسن مظلوم را، می بریم *** راه باز می شود، بیا تا برویم کرببلا

گر نشد نام طفل شیرخواره را، می بریم *** باب الحوائج است در باز می شود، بیا تا برویم کرببلا

«خادم» توگربیچاره شدی نام که را می بری؟ *** من نام حسین را می برم، بیا تا برویم کرببلا

برکات جماعات چیست خادم بگو؟

برکات جماعات و جمعه را فراوان بدان *** آنچه ما می گوییم بخشی از آن است، فراوان بدان

ص: 276

دست خدا بالای جماعت هاست، بدان *** کمک ها همه از جماعت هاست، بدان

با جماعات مشکلات حلّ می شود *** یک دست صدایی ندارد، تو بدان

از جماعت ها کارها آسان می شود *** از جماعت ها دشمن می هراسد، بدان

منافع از اجتماع حجّ حاصل می شود *** از نماز و اعیاد هم حاصل می شود

ای برادر نمازت را به جماعت بخوان *** در جماعت هشت چیز حاصل می شود

نیازهای مردم همان هشت چیز بُوَد *** کلّ آن ها در جماعت، حاصل می شود

در جماعت ها ذکر حق انجام می شود *** عبادت ها نیز در جماعت، حاصل می شود

خداوند به اهل جماعت، ترحّم می کند *** خداوند از دعای یک نفر بر جمع ترحّم می کند

گر دعای یک نفر مقبول شود *** دان دعای اهل جمع مقبول شود

اجر و پاداش جماعت را کس نداند جز خدا *** تو بدان اجر آن را، کس نداند جز خدا

در جماعت ها اخوّت تجدید می شود *** در جماعت ها محبّت تجدید می شود

حاجت ها در جماعت بر آورده شود *** دل آزرده در جماعت آسوده شود

دعای دسته جمعی استجابت آورد *** هر چه خواهی در جماعت استجابت آورد

در جماعت کدورت ها، رفع می شود *** جای آن ها محبّت ها حاصل می شود

«خادم» سِرِّ آنچه گفتی، از «اهدنا» ظاهر می شود *** نماز مقبول، با جماعت، حاصل می شود

تک مخواب و تک مخور و تک مرو *** خیر و رحمت از جماعت، حاصل میشود

فضل مولا را بگو تا لذّت بریم *** فضل او خیر است بگو تا لذّت بریم

خادم، فضل مولا افتخار ما بُوَد *** هر چه گوییم افتخار ما بُوَد

فضل مولا گفتن، توفیق خداست *** ذکر مولا کردن، توفیق خداست

گفتن فضل مولا مرضیِّ خداست *** عشق مولا نیز، مرضیّ خداست

ذکر فضل او دان فضل خداست *** فهم فضل او نیز، فضل خداست

خداوند بارها فضل او را گفته است *** او صراط مستقیم است، خدا گفته است

فضل او در قرآن، وحی خداست *** نَبَإ عظیم است او، این وحی خداست

سورهٔ «هل أتی» مربوط به اوست *** اطعام مسکین و یتیم واسیر، مربوط به اوست

سَعیّ او نزد خدا مشکور است *** این همه توفیق هم توفیق خداست

«اولی الأمر» اوست جز او نیست کسی *** این ولایت هم توفیق خداست

ولایت حقّ او، و فرزندان اوست *** دیگران غاصب اند، این وحی خداست

آیهٔ «أنفُسَنا» مخصوص به اوست *** او نفس پیمبر بود، این وحی خداست

آیهٔ «یُحَکِّمُونَکَ» مربوط به اوست *** این هم توفیقی است، این وحی خداست

آیهٔ «تسلیم» هم مربوط به اوست *** این هم انعامی است، این وحی خداست

«أُذُنٌ واعیة» مخصوص به اوست *** ظرف نیکی است، این وحی خداست

تو بیا «آیات الفضائل» را بخوان *** این فضائل از اوست، این وحی خداست

از چه فضل او را انکار می کنند؟! *** فضل او فضل خداست، گو وحی خداست

«کلمات الله» ، بی شمار است فضل اوست *** قلم وحی است، این وحی خداست

ص: 277

گر درختان قلم، دریا مرکب، جنّ و انس کاتب شوند *** فضل او را نتوانند نوشت، این وحی خداست

«خادم» آنچه گفتی قطره ای بود از فضل او *** فضل او را خدا داند، این وحی خداست

دشمنان کور و کر و گنگند، ندانند فضل او *** وَحی اَلله نزد آل الله است، این وحی خداست

اهل البیت کیانند بگو؟

اهل البیت، خاندان وحی بُوَند! *** طاهر و مطهّرند، خاندان وحی بُوَند!

اهل البیت، فرزندان پیغمبرند! *** صادقین اند، فرزندان پیغمبرند!

اهل البیت، رهبران امّت اند! *** اهل البیت، خلفای پیمبرند!

اهل البیت، فوقِ امّت اند! *** در فضیلت، افضل از امّت اند!

علمشان علم خدا، فضلشان فضل خداست! *** صاحبان نورند، فضلشان فضل خداست!

آیهٔ تطهیر، دلیل عصمت اهل البیت بوَد! *** این دلیل روشن است، عصمت اهل البیت بوَد!

علیّ و زهرا و حسنین اهل البیت بوند! *** همسران نبیّ خارج از اهل البیت بوند!

امّ سلمه فکرکرد، همسران ازاهل البیت بوند! *** پیامبر فرمود: جز این ها، خارج از اهل البیت بوند!

آیهٔ تطهیر، شاهد این مدعاست! *** کس نگوید همسران نبیّ از اهل البیت بوند!

اهل البیت پاک و طاهر و بی عیب بوند! *** این دلیل عصمت است آنان، اهل البیت بوند!

زینت عرش خداوندند، طاهرو مطهّرند! *** همه معصوم اند، اهل البیت بوند!

حبّ اهل البیت نجات همه است! *** مودّت شاهد نجات، همه است!

کلید بهشت، دست اهل البیت بود! *** قاسم جنّت و نار، از اهل البیت بود!

مشکلی گر داری، دست اهل البیت بود! *** همه چیز در عالم دست اهل البیت بود!

نجات هر کسی، دست اهل البیت بود! *** شرط جنّت حبّ اهل البیت بود!

دوزخ آر خواهی، بُغضِ اهل البیت بود! *** جنّت آر خواهی حُبّ اهل البیت بود!

دین و اسلام، دست اهل البیت بود! *** معنی قرآن نزد اهل البیت بود!

هر چه خواهی، دست اهل البیت بود! *** ازصراط گرخواهی گذری با اهل البیت بود!

وقت مردن نجات، ما حبّ اهل البیت بود! *** همه چیز در قیامت، دست اهل البیت بود!

علم و دانش، نزد اهل البیت بود! *** جای دیگر نیست، نزد اهل البیت بود!

پیمبر فرمود: از اهل البیت جدا نشوید *** هر چه خواهید، نزد اهل البیت بود!

«خادم» خدمت اهل البیت افتخار ما بود! *** نوکری کن بهر اهل البیت، افتخار ما بود!

روضه خوان کیست بگو؟

روضه خوان حسین، خدا و جبرئیل و نبیّ است! *** روضه خوان حسین، دائم جبرئیل و نبیّ است!

ص: 278

روضه خوان نوکر اهل البیت بود! *** افتخار اوست نوکر اهل البیت بود!

نوکر اهل البیت، خادم اهل البیت بود! *** نوکر با عزّت بُوَد، خادم اهل البیت بود!

نوکر با معرفت، خادمِ اهل البیت بود! *** کار او خدمت بود، نوکر اهل البیت بود!

نوکر از ارباب خود مزد می گیرد بدان! *** انتظاری ز مردم ندارد، نوکر اهل البیت بود!

مزد عالی، مزد اهل البیت بود! *** گر که شرطی نکند، مزد اهل البیت بود!

نوکر خالص، کی اسمی از مزد می برد؟ *** مزدِ نوکرِ خالص، از اهل البیت بود!

خادم اخلاص چیست بگو؟

کار را بهر خدا کن، افزون مزدت بگیر! *** هرچه خالص ترشود، افزون مزدت بگیر!

نیّت خالص باید، تا مزدت دهند! *** معنی اخلاص بدان، افزون مزدت بگیر!

مزد دنیا، بهره ای باشد، بیش از این نبود! *** بهرهٔ دنیا مخواه، از خدا مزدت بگیر!

به خدا گو: پاکیزه کن نیّت ما! *** پاک کن نیّت خود، از خدا مزدت بگیر!

همه را بهر خدا کن او مزدت دهد! *** مزد دنیا فانی است، از خدا مزدت بگیر!

بهر مزد خدمت مکن، خاسر شوی! *** با خدا کن حسابت، از خدا مزدت بگیر!

کس در این عالم نماند، کار را بهر خدا کن! *** هر کاری می کنی، از خدا مزدت بگیر!

عبد هر کس باشی او مزدت دهد! *** پس بیا عبد خدا باش، از خدا مزدت بگیر!

«خادم» تو بهر خدا، کارت بکن! *** هرچه خواهی می دهد، از خدا مزدت بگیر!

نوکری کن خادم تا مزدت دهند

از خدا خوهیم نوکری، مزدی نخوا هیم نوکریم *** افتخار می کنیم، مزدی نخواهیم نوکریم

افتخار ماست نوکری، گر ما نوکریم! *** افتخار می کنیم از نوکری، گر ما نو کریم!

جمعه آمد ما منتظر آقاییم

جمعه آمده، چشم ما، سوی مهدی آمده! *** جمعه عید ماست، بوی مهدی آمده!

جمعه آمد باز ما منتظر آقاییم! *** چشم به راه دوخته ایم، منتظر آقاییم!

سر راه آمده ایم، منتظر آقاییم! *** راه را گم کرده ایم، منتظر آقاییم!

ما ندانیم چه کنیم، دشمن فراوان شده! *** به که روی آوریم، منتظر آقاییم!

مانده ایم سَرِ راهش چه باید بکنیم؟! *** راه دیگر نداریم، منتظر آقاییم!

ص: 279

عده ای آمده اند تیشه بر ریشه زنند!! *** چه کنیم هر چه گوییم، نوکرند، منتظر آقاییم!

هر طرف می نگریم اهل فسادند همه!! *** چه کنیم ما، زیادند، منتظر آقاییم!

همه جا از فساد، پر شده است! *** به کجا ما برویم، منتظر آقاییم!

خانه بر ما تنگ شده، ما چه کنیم؟! *** هر کجا می رویم فساد است، منتظر آقاییم!

گر به صحرا رویم فساد آنجا حاضر است! *** مانده ایم ما چه کنیم؟ منتظر آقاییم!

مهدی را سوگندمی دهیم بحقّ مادرت بیا! *** مایتیم هستیم چه کنیم، منتظر آقاییم!

هر چه نالیم و گوئیم: بیا، نیاید خبری! *** سَرِ به دیوار گذاردیم، منتظر آقاییم!

هرصبح وسحری فکرتوئیم دعایت می کنیم! *** جمعه ها سَرِ راهیم، منتظر آقاییم!

پس تو روزی بیا، گو ما چه کنیم؟! *** سَرِ راه بیچاره شدیم، منتظر آقاییم!

از صبرحرفی نیست، گوفسادها را چه کنیم؟! *** همه جا را گرفته چه کنیم؟ منتظر آقاییم!

ای خدا طاقت ما رفت، آقا را برسان؟! *** ما سَرِ راه نشستیم، منتظر آقاییم!

تو اگرامتحان می کنی حرفی نیست بکن! *** دین و ایمان رفته از دست، منتظر آقاییم!

«خادم» چه شده این قدر اصرار مکن! *** او داند چه کند، تو بگو منتظر آقاییم!

از دعای سحری غافل مشو می آید! *** صبر کن، اصرار مکن بگو: منتظر آقاییم!

مردمان را بشارت دهید، آقا خواهد آمد *** اهل عالم را بگویید: ما منتظر آقاییم!

البشارة وعدهٔ حق است، آقا خواهد آمد *** نا امیدی گناه است، ما منتظر آقاییم!

انتقام خون مظلوم را، آقا خواهد گرفت *** مردمان را بشارت دهید، منتظر آقاییم!

همه آماده شوید، به خدا آقا خواهدآمد *** گر چه دیر آید بیاید، ما منتظر آقاییم!

همه آماده شوید، آقا خواهد آمد *** هِی نگویید نیامد ما منتظر آقاییم!

وعدهٔ حق همین است، اوخواهد آمد *** چاره ای نیست صبر کنید، ما منتظر آقاییم!

شک، نداریم، دانیم، مهدی خواهد آمد *** صبرما ناچیزاست، خدایا ما منتظر آقاییم

وعدهٔ اَلله حتم است، او خواهد آمد *** بروید آماده شوید ما منتظر آقاییم

اهل تقوا و ورع باشید، اوخواهد آمد *** بی صبری نکنید، ما منتظر آقاییم

او در وعدهٔ خود صادق است، می آید *** خانه را جارو کنید، ما منتظر آقاییم

مهمان عزیز است، بدانید او خواهد آمد *** همه را خبر کنید، بگویید: منتظر آقاییم

مال ها را پاک کنید، دلها را پاک کنید می آید *** شاد باشید ما آقا داریم، منتظر آقاییم

به عدو گویید تو چه داری؟ گرآقا بیاید *** ما همه بهر امید نشستیم، منتظر آقاییم

دل به او بستیم، همه گوییم: آقا خواهدآمد *** تو چه گویی؟ نا امیدی، ما منتظر آقاییم

ما که آقا داریم، امید داریم، آقا بیاید *** به همه گوییم: دل پاک کنید منتظر آقاییم

همه جمع شوید، به خدا، آقا خواهد آمد *** وعدی حق حق است، ما منتظر آقاییم

«خادم» دل پاک کن با ورع باش بیا سرِراه *** منتظرباش چشم به راه باش ما منتظرآقاییم

هرکه یوسف خواهد، درغم واندوه بماند *** آخرالأمریوسف ما، میآید ما منتظر آقاییم

خادم بگو: منتظر باشید، آقا خواهد آمد *** راه حق روشن است، ما منتظر آقاییم

ص: 280

ما امام داریم امام ما خواهد آمد

در رحمت باز است نگویید چه کنیم؟! *** ما امام داریم بی امام نیستیم نگویید: چه کنیم؟

وعدهٔ حق خلفی ندارد خواهد آمد *** رحمت حق، حق است، نگویید: چه کنیم؟

راه را گم نکنید آقا خواهد آمد *** پس نگویید: نیامد، ما باید چه کنیم؟!

راه را پاکیزه کنید خود را آماده کنید خواهد آمد! *** در را باز کنید، صبر کنید، نگویید: چه کنیم؟

وعده اش حتم است بدانید آقا خواهد آمد *** مال ها را پاک کنید، دل ها را پاک کنید!

همه آیید سَرِ راهش، بنشینید به راهش! *** ناامید نشوید، یاس از رحمت حق گناه است

دل را پاک کنید، صبر پیشه کنید، نگویید: چه کنیم؟ *** شکیّ در آن نیست همه دانید نگویید: چه کنیم؟

صبر را پیشه کنید، نگویید: چه کنیم؟ *** چشم ها باز کنید، نگاه کنید، نگویید: چه کنیم؟

دل ها را پاک کنید، کینه ها برطرف کنید! *** یاد او باشید، همواره دعاگو باشید!

بین خود اصلاح کنید، نگویید: چه کنیم؟ *** وعدهٔ اَلله حق است، نگویید چه کنیم؟

بیایید آماده شوید، سوی خود بنگرید! *** فرجش را بخواهید و نگویید چه کنیم؟

گر شما لایق باشید، همه چیز آماده است *** آیاطاقت عدل او دارید؟ نگویید چه کنیم؟

گر که آید ملکی نزد قبر آید و گوید بیایید! *** مانعی نیست گر نیاید نگویید چه کنیم؟

پس آماده شوید همه چیز آماده کنید *** آقا می آید شاد باشید نگویید: چه کنیم؟

پس نگویید: دل ما آب شد، همه چیزتباه شد *** من شما را نصیحت می کنم برویدپاک شوید!

نهراسیدآقا را اطاعت کنید، نگویید: چه کنیم؟ *** ماگفتیم: نا امید نباشید، نگویید: چه کنیم؟

«خادم» تو چه گویی؟ بگو: بی صبری نکنید *** منتظر باشید دعا کنید، نگویید: چه کنیم؟

نشانه ها گوید: آقا خواهدآمد

مهدی موعود، وعدهٔ حق است او خواهد آمد! *** گر چه یک روز مانده باشد به دنیا او خواهد آمد

شک مکن صبر کن صالح و مصلح باش! *** صبر کن آماده باش وقت خود او خواهد آمد

من بشارت می دهم صبر کنید صابر باشید *** آنچه می بینیم شاهد آن است آقا خواهد آمد

از نشانه ها دانیم، خبر داریم خبریست *** شاد باشید آماده شوید آقا خواهد آمد

همه آماده شوید دل ها را پاک کنید *** نگویید: نیامد، شما آماده شوید، آقا خواهد آمد

من یقین دارم مانعش ماییم باید پاک شویم *** گر پاک شویم مانعی نیست آقا خواهد آمد

مشکل از ماست، از او نیست شک مکن *** هر چه هست از ماست گر پاک شویم آقا خواهد آمد

بیایید به وظیفه عمل کنیم همگی پاک شویم *** به خدا سوگند مانعی نیست آقا خواهد آمد

از فساد جلوگیری کنیم، نهی از منکر کنیم *** گو نگاهی به خود کنیم خوب دقت کنیم آقا خواهد آمد

گیرم آقا آید و دستوری دهد آیا می پذیریم؟ *** پس بیایید در کار خود فکری کنیم، آقا خواهد آمد

آیا ما آماده ایم، مطیع و دلباخته ایم بگو؟ *** کِی آماده ایم کِی دلباخته ایم، آقا خواهد آمد

ص: 281

دوستی داشتم می گفت: ای کاش من زودتر بمیرم *** آقا را نبینم، ترسم آماده نباشم، آقا خواهد آمد

آری او انصاف می داد حرف حق می زد *** ما که خود را شناسیم، چه گوییم؟ آقا خواهد آمد

بیایید صادق باشیم هر چه گوییم عامل باشیم *** همه دانیم شکّی در آن نیست، آقا خواهد آمد

ما مغرور شده ایم پیروِ نفس شده ایم *** خود را پاک دانسته ایم، ور نه آقا خواهد آمد

بیا فکری کنیم گر آید چه کنیم؟ *** همه دانیم که آید، مانعش ماییم، آقا خواهد آمد

«خادم» بس کن، دعا کن تا خوب شویم *** گر خوب شویم شک نداریم آقا خواهد آمد

روحانی صالح کیست بگو؟

روحانی عزیز است گر که روحانی بود *** بهتر از همهٔ خلق است، گر که روحانی بود

مردم از روحانی صالح تجلیل می کنند *** حرمت او محفوظ است گر که روحانی بود

گر شایسته نباشد بدترین است بدان *** روحانی از نامش پیداست باید روحانی بود

هر که آمد در لباس دین باید او را بشناسید *** روحانیِ را بپذیرید، گر که روحانی بود

روحانی گر اهل دنیا باشد روحانی نبود *** روحانی اهل دنیا نیست اگر روحانی بود

روحانی همان است که پیمبر گفته *** گر شایسته بود، او روحانی بود

فرمود او افضل از انبیاءِ بنی اسرائیل است *** صالح است ومصلح است گرروحانی بود

عالِم آر صالح نباشد عالَم را فاسد می کند *** گر که صالح باشد بدانید روحانی بود

عالِمِ صالح، حافظِ دین خداست *** عالم گر ناصالح بُوَد، کی روحانی بود

دینِ خود را دست ناصالح مده *** هر چه داری به روحانی بده گر روحانی بود

مشورت گر می کنی با نا صالح مکن *** مشورت از صالح بگیر گر روحانی بود

گر سفر می کنی با عالم صالح سفر کن *** عالِم صالح بدان همان، روحانی بود

کار خود را دست ناصالح مده فریبت می دهد *** عالم صالح را بپذیر او روحانی بود

عالِمِ صالح اگر داری قدرش را بدان *** قیمت او از طلا بالاتر بود، روحانی بود

«خادم» از کجا دانیم عالم صالح بود؟ *** ببین اهل دنیا نباشد، او صالح بود

عالِمِ ناصالح را بدانید فتنه است *** هر کجا باشد، بدانید فتنه است

از خدا خواه راهنماها، صالح باشند *** گر صالح باشند همه صالح باشند

دل ما رفت چرا آقا نیامد

عاشقان منتظرند طاقت فراق ندارند! *** انتظار می کشند طاقت فراق ندارند!

عارفان معرفت دارند طاقت فراق ندارند! *** عاشق روی اویند طاقت فراق ندارند!

مؤمنان ایمان دارند، طاقت فراق ندارند! *** منتظران مهدی، طاقت فراق ندارند!

ص: 282

دعا می کنند، لیک طاقت فراق ندارند! *** چاره ای از صبر ندارند، طاقت فراق ندارند!

ای خدا رحم کن دلِ ما رفت، آقا نیامد! *** ای خدا رحم کن روح ما رفت، آقا نیامد!

طاقت ما چه قدر است گر؟ آقا نیاید *** ما ضعیفیم خدایا، چه کنیم آقا نیامد؟!

گر بیاید، گو ما چه کنیم آقا نیامد؟! *** هر چه خواهد کنیم، آقا نیامد!

ما منتظر آقاییم گو آقا بیاید! *** همه امید داریم، گو آقا بیاید!

ای خدا تو بگو: آقا بیاید! *** هر چه خواهد کند، آقا بیاید!

او منتظر امر خداست، آقا بیاید *** ای خدا امر کن، تا آقا بیاید!

گو چه مانع است او را؟ آقا بیاید *** ما رفتیم خدایا بگو: آقا بیاید!

هر چه مانع شده گو به ما *** گر که ما مانعیم، گو به ما

ما رفتیم، تا اصلاح شویم *** گو بیاید، تا اصلاح شویم

گر نیاید، تو ما را اصلاحمان کن *** ما فاسد شدیم، تو ما را اصلاحمان کن

پس از آن گو: خدایا بیاید آقا *** ما که اصلاح نشویم، بیاید آقا

ما دعا می کنیم، آقا بیاید *** سَرِ راهیم بگو: آقا بیاید

ما درمانده شدیم بگو، آقا بیاید *** تو کریمی بگو: آقا بیاید

ما فقیریم بگو: آقا بیاید *** هر چه خواهد کند، آقا بیاید

تو کریمی تو رحیمی، بگو آقا بیاید *** ما فقیریم، ضعیفیم، بگو آقا بیاید

ای خدا بحقّ فاطمه گو: آقا بیاید *** ما یتیمیم ای خدا بگو، آقا بیاید

ای خدا به حق مصطفی گو: آقا بیاید *** ای خدا به حق مرتضی گو: آقا بیاید

«خادم» چه قدر می گویی: آقا بیاید *** تو بگو ما اصلاح شویم، تا آقا بیاید

ای خدا عالم فاسد شده گو: آقا بیاید *** اهل عالم بدانید درهمین زودی آقا بیاید!

ای خدا تو به ما وعده دادی آقا بیاید! *** اولیا گفتند: آقا بیاید، بیاید!

ای خدا چه گوییم به مردم بگو آقا بیاید! *** ای خدای کریم، رحم کن به ما آقا بیاید!

ما که درمانده ایم چه کنیم؟ بگو: آقا بیاید! *** ای خدا عالَم فاسد شده بگو: آقا بیاید!

مردمان فاسد شدند، گو: آقا بیاید *** راه اصلاح بسته شده، گو: آقا بیاید

دست ما بسته شده، گو: آقا بیاید *** خدایا مردم راه حق نروند، گو: آقا بیاید

دستِ ما بسته شده، گو: آقا بیاید *** امر و نهی تعطیل شده، گو: آقا بیاید

معروف منکر شده، گو: آقا بیاید *** حق بی حامی شده، گو: آقا بیاید

حرف ما را نخرند، گو: آقا بیاید *** بی حیایی فراوان شده، گو: آقا بیاید

جرأت حرف نداریم، گو: آقا بیاید *** بی نمازی می کنند، گو: آقا بیاید

هر حرامی حلال گردیده، گو: آقا بیاید *** روزه خواری علنی گشته، گو: آقا بیاید

گناهان فراوان گشته، گو: آقا بیاید *** بی حیایی زیاد گشته، گو: آقا بیاید

هر کجا سر زنی، فساد آماده شده *** ما ندانیم چه کنیم، همه جا فاسد شده

نهی از منکر نشود، گو: آقا بیاید *** همه جا فاسد شده، گو: آقا بیاید

راه چاره چیست؟ گو: آقا بیاید *** همه اهل هوسند! گو: آقا بیاید

ص: 283

زندگی سخت شده، قناعت کم شده *** اهل مسجد کم شدند، اهل دنیا شدند!

عاشق زر شده اند! گو: آقا بیاید *** سخن از بازار و زر است، گو: آقا بیاید

فقرا راهی ندارند چه کنند؟ گو: آقا بیاید *** عدل و انصاف نباشد، ظلم فراوان باشد

راه حق روشن است، طالب ندارد! بگو آقا بیاید *** چاره ای جز صبر نیست، گو: آقا بیاید

«خادم» آنچه گفتی صحیح است تو گوئی چه کنیم؟ *** من گویم: همه اصلاح شویم و گوییم: آقا بیاید

مردم از خدا خواهید آقا بیاید

ای خدا تو به مستضعفین گفتی مهدی بیاید! *** تو مستکبران را ببین گفتی: مهدی بیاید!

ما منتظریم، مستضعفیم گو: مهدی بیاید! *** وعده های تو حق است بگو: مهدی بیاید!

ای خدا پناهی نداریم تو پناهی بگو مهدی بیاید! *** درها بسته شده، راه ها بسته شده بگو: مهدی بیاید

ما ضعیفیم، بیچاره ایم، ندانیم چه کنیم؟ *** به تو گوییم تو کریمی، بگو: مهدی بیاید

مردم از خدا خواهید، بلکه مهدی بیاید! *** اشک و زاری کنید، بلکه مهدی بیاید!

در سحرها به پا خیزید اصرار کنید آقا بیاید! *** ناله ها سر دهید و بگویید: آقا بیاید!

دل شب راز کنید، درد و دل باز کنید! *** بیشتر اصرار کنید، بگویید: آقا بیاید!

به آقا بگویید دست خود بالا کند راز کند! *** آبرومند است گوید: خدا، مردم گویند: آقا بیاید!

همه جمع شوید دست های خود بالا کنید! *** با خدا تضرّع کنید، گویید: آقا بیاید!

ای خدا به حق مصطفی ما را محروم مکن! *** لطف کن بر ما، تو کریمی بگو: آقا بیاید!

ای خدا به حق مرتضا رو کن به ما! *** راز ما را بپذیر، بگو: آقا بیاید!

ای خدا به حق فاطمه بنگر به ما! *** محروم مکن ما را، بگو: آقا بیاید!

ای خدا بحق الحسنین ردّ مکن ما را! *** بیچاره ایم درمانده ایم بگو: آقا بیاید!

ای خدا سوگند به آل الله ما درمانده ایم! *** تو کریمی تو رحیمی گو: آقا بیاید!

ای خدا به حق ولیّت دعایش را بپذیر! *** از ما درگذر، رحم کن به ما گو: آقا بیاید!

ای خدا تو کریمی تو رحیمی تو رئوفی! *** رحم کن به ما، ما گنهکاریم بگو: آقا بیاید!

راه ها بسته شده درها بسته شده! *** چه کنیم ما ای خدا بگو: آقا بیاید!

درِ رحمت می زنیم بهر رحمت می زنیم! *** ما درمانده ایم ای خدا بگو: آقا بیاید!

گر گنهکاریم، شرمساریم درگذر از ما! *** درِ امید مبند بر ما، ای خدا بگو: آقا بیاید!

«خادم» چه قدر سوگند می دهی بس کن دگر! *** صبرکن بگو: خدایا در این زودی آقا بیاید!

اهل عالم مهدی خواهد آمد

ای خدا ما به مردم وعده دادیم مهدی خواهد آمد *** آبروی ما را حفظ کن ما گفتیم: مهدی خواهد آمد

ص: 284

اهل عالم ما مهدی داریم خواهد آمد *** منتظر باشید، انتظار داریم، خواهد آمد

ای بیچاره ها درمانده ها، صبر کنید *** منجی عالم فرزند مصطفی خواهد آمد

به مستضعفین عالم وعده دهید و گویید: *** مهدی موعود فرزند مصطفی خواهد آمد

ای خدا راه را باز کن، در را باز کن *** تا بگوییم فرزند فاطمه خواهد آمد

ای مردم به خدا این وعدهٔ حق است بدانید *** آماده شوید مهدی فاطمه خواهد آمد

ای خدا به حق مصطفی، راه را باز کن *** تا بشارت دهیم مهدی فاطمه خواهد آمد

ما به تو امیدواریم تو کریمی تو رحیمی *** راه امید را مبند ما گوییم: مهدی خواهد آمد

تو دانی هر سحر، ما تو را می خوانیم *** امیدواریم گوییم: مهدی خواهد آمد

بچّه ها جمع شوید، گنهکاران توبه کنید *** همه گویید خدایا، کی مهدی خواهد آمد

نیمه شب ناله کنید فریاد زنید راز کنید *** همه گویید خدایا کی مهدی خواهد آمد

در رحمت را بزنید اصرار کنید بگویید: *** پشت در ایستاده ایم کی مهدی خواهد آمد

نا امیدی گناه است، راه امید باز است *** خدا هم کریم و رحیم است، مهدی خواهد آمد

گر گنهکارید، بهر رحمت، آبرومند آورید *** تا بگوید: خدایا مهدی آل محمد، کی خواهد آمد

ما که دانیم خدایمان کریم و رحیم است *** ما امیدواریم، مهدی آل محمد خواهد آمد

«خادم» راست می گویی، خدایت کریم و رحیم است *** مهدی آل محمّد با اذن خدا خواهد آمد

بروید ناله کنید نیمه شب راز کنید در رحمت باز شود *** به خدا مهدی آل محمد خواهد آمد

ناامیدی گناه است در امید باز است

امید سرمایهٔ ماست، خدا یا نا امیدی گناه است *** هر چه خواهی بخواه، نا امیدی گناه است

به خدایت هر چه خواهی امیدوار باش و بگو: *** نا امیدمان مکن خدایا، نا امیدی گناه است

درِ امید باز است هر چه خواهی بخواه *** درِ رحمت باز است نا امیدی گناه است

رحمت حق زیاد است، راه رحمت باز است *** هر چه خواهید بخواهید، نا امیدی گناه است

رحمت حق، سابقِ بر نقمت اوست *** راه امید باز است، نا امیدی گناه است

راه رحمت باز است، رحمت حق بی شمار است *** در رحمت را بزن، نا امیدی گناه است

ص: 285

رحمت حق واسع است، قدرش را بدان *** لطف حق بی شمار است، نا امیدی گناه است

او زِ رحمت آفریده، رحمتِ او دائم است *** رحمت حق را نگر، نا امیدی گناه است

تو چه قدر امیدواری، کو تو را رحمت کند؟ *** به همان اندازه می یابی، نا امیدی گناه است

هر چه داری ز رحمت داری، بیدار باش *** طلبی از او نداری، نا امیدی گناه است

گر بهشت می روی، از فضل ورحمت می روی *** کِی طلب داری؟ درِ امید باز است، نا امیدی گناه است

او کریم است، ده برابر پاداشت می دهد *** اسم پاداش هم رحمت است، نا امیدی گناه است

او خدای رحیم است، خوب خدایی داری *** تو گناه می کنی مهلت می دهد، نا امیدی گناه است

هر چه عصیان می کنی، لطف او جاری بُوَد *** تا که عفوت می کند، درِ امید باز است ناامیدی گناه است

بنده ای هفتاد سال عصیان می کند، بازتوبه می کند *** توبه مقبول می شود، درِ امید باز است ناامیدی گناه است

ما که از لطف حق سر در نیاوردیم، تو بگو: *** راه رحمت باز است، درِ امید باز است، نا امیدی گناه است

بنده عاصیّ و خالق، صاحبِ رحمت است *** راه رحمت باز است، نا امیدی گناه است

چه گمان می بری، بر خالق رحمان خود *** او تو را رحمت کند؟ نا امیدی گناه است

«خادم» به هر اندازه امید داری، رحمت کند *** پس امیدوار باش، نا امیدی گناه است

لیک بدان دستی که دادی، پس خواهی گرفت *** اهل احسان باش، نا امیدی گناه است

ص: 286

راه حق روشن بود چشم باز کن ببین!!

راه حق روشن بود چشم باز کن ببین! *** عقل چراغ توست، چشم باز کن ببین

انبیا عقل تورا بینا کنند، چشم باز کن ببین! *** حجّت بر تو کامل می شود، چشم باز کن ببین

گر گرفتار شیاطین نیستی، خوب ببین! *** گر گرفتار نفس امّاره نیستی خوب ببین

از چه، کار ما مشکل می شود؟ خادم بگو؟

عقل چراغیست روشن، چشم باز کن ببین *** راه باز است چشم باز کن ببین

حجّت حق تا روشن نشود *** کیفر و دوزخ واجب نشود

حق و باطل چون مخلوط شود *** گر بصیرت نداری کار مخلوط شود

گر که خنّاسان، تو را معجون دهند *** تو گمان داری تو را درمان دهند

چشم خود باز کن، حق را ببین *** راهنمایت را ببین حق را ببین

راهنمای تو باید صالح باشد *** تابع پیغمبر و آلش باشد

ور نه راه تو به گمراهی رود *** تو ندانی کجا رفتی، به گمراهی رود

تو بدان دزدان، دینت را می بَرَند *** روز روشن دزدند، دینت را می برند

اوّل صبح دین داری، شب بیدین می شوی *** تو ندانی چون شوی، بیدین می شوی

شب دین داری، صبح بی دین شوی *** پس بترس ازدزدان، صبح بیدین شوی

باطل را به اسم حق، جلوه می دهند *** تابلوی حق دارند، به تو باطل می دهند

تو بترس از مردم آخر زمان *** فتنه ها غوغا کند، آخر زمان

چشم خود باز کن حق را ببین *** با بصیرت باش، بیا حق را ببین

«خادم» بیدار باش، دینت را نبرند *** دزد دین فراوان است، دینت را نبرند

با ورع و تقوا باش، تا آقا بیاید! *** تا تو آماده نشوی، آقا نیاید!

با ورع باش تا آقا بیاید

با ورع باش تا آقا بیاید *** اهل دین باش تا آقا بیاید

گر تو فریاد می زنی آقا بیاید؟ *** با ورع باش تا آقا بیاید

تو باید یاور آقا شوی تا او بیاید *** گر که بی تقوا بُدی آقا نیاید

دعوت از میهمان بیخود مکن *** گرکه آماده نیستی دعوت مکن

او منتظر صلاح ما می باشد *** صالح که شویم او می آید

تو که فرمان او، نِی می بری *** اصرار چرا، فرمان او نی بری

ص: 287

وعدهٔ حق، حق است او خواهد آمد *** شک مکن آماده باش او خواهد آمد

مشکل از ماست، گو: بیا آماده شویم *** سعی کنیم زودتر بیایدآماده شویم

تو بیا تا کار خود اصلاح کنیم *** گفته های خود را اصلاح کنیم

خودمان را اصلاح کنیم دعا کنیم *** هر زمان آمد، شکر خدا کنیم

بیخود اصرار بی جا هم نکنیم *** بی عمل ادّعای بیجا هم نکنیم

عاقل و هوشیار و دانا باشیم *** همرهِ خوبان و نیکان باشیم

راه را گم نکینم دانا باشیم *** راه خوبان برویم دانا باشیم

چون عوام الناس فریاد نکنیم *** معرفت خواهیم و فریاد نکنیم

«خادم» بگو همه دانا باشید *** راه حق را بگیرید کوشا باشید

عالم بی عمل کیست بگو؟

عالم بی عمل مغضوب خداست *** واعظ بی عمل مغضوب خداست

آمر معروف باید، اهل معروف باشد *** ناهی منکر باید دور از منکر باشد

بی عمل گر باشد مغضوب خداست *** عالِمِ بی عمل مغضوب خداست

عالِمِ باعمل محبوبِ خداست *** هر چه گوید او محبوب خداست

عالِمِ با عمل روحانی است *** چهره اش گوید: او روحانی است

عالِمِ بی عمل تاریک بُوَد *** چهره اش گوید تاریک بُوَد

گر که اهل عمل نیستی نِی عالِمی *** تو که اهل عمل نیستی کِی عالِمی

عالِمِ بی تقوا، بی ارزش بود *** هر چه خواهی بگو بی ارزش بود

عالم با تقوا گوهر است *** قیمتش کس نداند گوهر است

«ذات نایافته از هستی بخش *** کِی تواند که شود هستی بخش»

تو اگر بی تقوا باشی بگو؟ *** کِی توانی هادی باشی بگو؟

گر که بی تقوا باشی، بقّال باش *** وزر تو کمتر بُوَد بقّال باش

آبروی دین را می بری *** آبروی خویش را هم می بری

ای خدا عالمان نیک را تأیید نما *** هر که را نیک است تأیید نما

ای خدا از توخواهیم عِالمِ با عمل *** توکمک کن تا شویم عالِم با عمل

«خادم» تو چه گویی بگو؟ *** عالم با عمل کیمیا است بگو؟

اسباب توفیق چیست بر ما بگو؟

اسباب توفیق فراوان است بدان *** راه توفیق فراوان است بدان

ص: 288

تو اگر توفیق خواهی اسبابش را بدان *** هر چه خواهی، اسبابش را بدان

توفیق از خدا باشد بدان *** توفیق وِفق کار تو باشد بدان

گر تو نیکی کنی توفیقت دهند *** بار دیگر نیکی کنی، توفیقت دهند

توفیق از خدای کریم است بدان *** گر تو نیکی کنی خدا کریم است بدان

گر که احسان بر پدر مادر کنی *** بهتر است احسان بر مادر کنی

گر قضای حاجت مؤمن کنی *** راه توفیق همین است، قضای حاجت مؤمن کنی

گر که خیرخواه مردم شوی *** راه توفیق همین است، خیرخواه مردم شوی

کرم گر می کنی بی منّت کن کرم *** گرتوفیق می خواهی از خدا طلب کن کرم

از کریمان گر خواهی تو کرم *** در حقیقت از خدا خواهی کرم

دَرِ هر کس را مَزَن، محروم شوی *** جز کریمان دَر مَزَن محروم شوی

گر توفیق خواهی از خدا خواه و بس *** حاجت خود را، از خدا خواه و بس

خیر را از خود دور مکن *** لطف حق را از خود دور مکن

گر خدا توفیق خیرت داده است *** در حقیقت او تو را خیر داده است

پس بدان کار خیری کرده ای *** کو به تو توفیق خیری داده است

تو بیا خیر را عادت کنیم *** تا که توفیق را عادت کنیم

راه خیر باز است بیا باور کنیم *** اجر و پاداش آن باور کنیم

«خادم» تو خیر را از خود دور مکن *** بلکه توفیق را از خود دور مکن

نیّتت را خوب کن تا خوب شوی *** هر چه خوبی کنی خوب شوی

نیّت هر کس اساس کار اوست *** نیّت آر پاک باشد، اساس کار اوست

در حقیقت نیّت تو عمل است *** هر چه خواهی بکن نیّتِ تو عمل است

نیّتت را خوب کن تا خوب شوی *** نیّت آر خوب شود خوب شوی

بهترین خوبی نیّت است خوب شوی *** نیّتت را خوب کن تا خوب شوی

ارزش نیّت ها را بدانید

اصل خوبی ها همه از نیّت است *** بلکه خوبی ها همه از نیّت است

نیّت خیر تو را، اهل خیر می کند *** نیت شرّ تو را اهل شرّ می کند

«انّما الأعمال بالنیّات» دین ماست *** نیّتِ خوب جُزءِ دین ماست

پاکی اعمال از نیّت بُوَد *** لطف حق دان از نیّت بُوَد

نیّت پاک اصلِ عمل است *** شاکله نیّت و اصل عمل است

نیّت آر پاک بُوَد عمل پاک شود *** نیّت خود پاک کن، عمل پاک شود

گر قبولی ز حق خواهی بدان *** گر رضای حق خواهی، بدان

نیّتت باید، خالص شود *** باطنت باید خالص شود

ص: 289

راه توفیق همین است بدان *** هر چه خواهی همین است بدان

گر خدایی شوی، خوب شوی *** نیّتت گر خوب شود خوب شوی

بهترین خواسته از تو، نیّت است *** از خدا خواه و بدان، نیّت است

روح ایمان، همان نیّت توست *** ارزش تو به هر جا برسی، نیّت توست

«خادم» تو بیا نیّتت را، پاک کن *** هر چه داری را، بیا پاک کن

نیّتِ خوب تو را، نوری کند *** نیّت بد تو را، ناری کند

هم نشین خوب کیست بر ما بگو؟

هم نشین خوب تو را می سازد! *** یا به خوبی یا بدی می سازد!

ارزشت با هم نشین تعیین شود! *** وزن تو از هم نشین تعیین شود!

هم نشین خوب گیر، تا خوب شوی *** هم نشین گر خوب بود، خوب شوی

هم نشین توگر بهتر بود زینت شوی *** هرچه بهتر بود، بهتر زینت شوی

خوبی تو، از هم نشین باشد، بدان *** گرتو فاسد شوی از هم نشین باشد بدان

هم نشین بد، سیف مسلول بُوَد *** ظاهرش زیباست، سیف مسلول بُوَد

کار تو گر نیک بُوَد، نیکو شوی *** هر چه بهتر شود، نیکوتر شوی

گر خواهی خدا، یاور تو بشود *** یاور دین او باش، یاور تو بشود

تو اگر خواهی، با خوبان شوی *** بایدت اینجا با خوبان شوی

تا توانی با خوبان، همراه باش *** صادقین را ببین، همراه باش

صادقین را، هم نشین خود بدان *** در بهشت هم هم نشین خود بدان

الخبیثات للخبیثین است بدان *** طیّبات، للطیّبین است، بدان

راه خوبان گیر، تا خوبان شوی *** راه خوبان رو، تا خوبان شوی

گر امام تو، از خوبان بُوَد *** در قیامت هم از خوبان بُوَد

گر تو از خوبان، جدا گشتی بدان *** تو از هر خیری، جدا گشتی بدان

تو بدان خوبان تو را، جنّت بَرَند *** بیا با آنان باش تو را جنّت بَرَند

«خادم» راه خوبان را بُرو، جنّت بُرو *** راه دیگر را مرو، جنّت بُرو

گنهکاران باید چه کنند؟

گنهکاران باید همه توبه کنند! *** خطاکاران باید همه توبه کنند!

گر ز اخلاص همه توبه کنند! *** درِ رحمت باز است، گر همه توبه کنند!

دَرِ رحمت برگنهکاران بسته نیست *** راه خیر بر گنهکاران بسته نیست

ص: 290

گو بیایند، توبه و زاری کنند! *** بر خطاهای خود زاری کنند

راه توبه بر کسی بسته نیست *** دَرِ رحمت بر کسی، بسته نیست

گو خدا ما را بهر رحمت آفرید *** نِی که ما را بهر نقمت آفرید

راه را گم مکن راه رحمت را بگیر *** از دَرِ رحمت بُرو راه رحمت را بگیر

رحم کن، تا رحمت کنند *** عفو کن تا عفوت کنند

روسیاهی مکن، عفوت کنند *** روسفیدی کن رحمت کنند

تو بیا تا از درِ رحمت رویم *** رحم کن، تا از درِ رحمت رویم

دَرِرحمت را خدا کِی بسته است؟! *** راه رحمت را خدا کِی بسته است؟!

او گنهکاران را، دعوت نمود *** او امیدواران را، دعوت نمود

دَر رحمت را، بهر تو باز نمود *** راه رحمت را بهر تو باز نمود

گر یک لحظه زعمرت مانده است *** توغنیمت دان، زعمرت مانده است

در همین لحظه بگو: من بنده ام *** من ز کار خود، خدا شرمنده ام

ای خدا نِی دنیا دارم نِی آخرت *** تو به من رحم کن در آخرت

او کریم است، رحم خواهد نمود *** توبه کن، او رحم خواهد نمود

روی خود را سوی حق کن، و بیا *** راه باز است، رو به حق کن و بیا

درِ امید بزن شادت کنند *** راه امید مبند، عاقت کنند

«خادم» نا امیدی گناهیست بزرگ *** نا امید مباش، گناهی است بزرگ

عدل و احسان چیست بر ما بگو؟

عدل و احسان راه قرب به خداست *** رمز توفیق است، راه قربِ به خداست

امر حق بر عدل و احسان بُوَد! *** رمز قرب خدا، عدل و احسان بُوَد

عدل و احسان، امر خداست *** هر دو نیکوست، امر خداست

حق گفت: عدل بهتر از احسان بُوَد *** عدل هر چه را جایش نهد

حق صاحب حق را، جایش نهد *** احسان، وضع را، تغییر دهد

هر چه را احسان تغییر دهد *** تا نباشد عدل، کِی احسان بُوَد

عدل گر نباشد کی احسان بوَد *** عدل باشد، بعد از آن احسان بُوَد

گر که عدلی نباشد کِی احسان بُوَد *** عدل اساس است بعد ازآن احسان بُوَد

شرط هر حاکم، عدل اوست *** شرط هر قاضی، عدل اوست

شرط هر شاهد عدل اوست *** شرط هر رهبر عدل اوست

شرط هر پیشوا عدل اوست *** شرط هرپیش نماز عدل اوست

عدل بر هر مسلمان لازم است *** گر نباشد کار آنان عاطل است

تو بدان حکم الهی عدل بُوَد *** گر نباشد الهی، کی عدل بُوَد

ص: 291

عادل ار خواهی ببینی، او علیست *** گر که خواهی عدل ببینی او علیست

غاصبین حق او، کِی عادل اند *** بلکه ظالم بوده اند، کی عادل اند

حق صاحب حق را غاصب شدند *** بلکه هر حقّی را غاصب شدند

تو که گویی: آنان عادل اند *** از تعصّب گویی، آنان عادل اند

پس چرا عادل گوید: ظالم اند *** ظالمندآنان که عادل گوید: ظالم اند

«خادم» میخ آهنین بر سنگ نرود *** هر چه کوبی آهن بر سنگ نرود

در قیامت چه خواهد شد بگو؟

در قیامت خلق عالم، حاضرند! *** محضر حق اند، اهل عالم، حاضرند!

حکم حق از خالق عالم شود! *** خلق عالم محضر حق، حاضرند!

از قیامت خبری می شنوی! *** تو چه دانی، خبری می شنوی!

گر قیامت شود، دانی چه شود! *** تو چه دانی؟ ندانی چه شود!

در قیامت حق حاکم بُوَد! *** حق هر صاحب حق حاکم بُوَد!

پس بترسید، قیامت، مظلوم حاکم است! *** هرچه گویدمی پذیرند، مظلوم حاکم است!

حق مظلوم را از ظالم بگیرند بدان! *** ظالمان را گو، یکجا بگیرند بدان!

فراری هیج کس نیست آنجا، بدان! *** خدا حاکم بُوَد فراری نیست آنجا، بدان!

صالحان، راه بهشت گیرند به حق! *** طالحان، راه دوزخ گیرند به حق!

مذنبان شیعه را گو چه کنند؟! *** عفو رحمان هست گو چه کنند؟!

شافعان آیند، گویند: چه کنند؟! *** رحمت حق، عشق مولا، چه کنند؟!

دوست مولا در آتش نرود! *** شافع اش مولاست در آتش نرود!

آن که شافع ندارد چه کند؟! *** شافع اش کیست؟ باید چه کند؟!

او امامش ناریست باید چه کند؟! *** شافعی نیست بهر او باید چه کند؟!

هر که را با نام امامش خوانند! *** گر امامش ناریست باید چه کند؟

تو بدان راه هر کس روشن است! *** ناری و نوری راهش روشن است!

شیعه را گر ظالم است گو چه کند؟! *** شافعان باید رسند تا چه کند؟!

آخر الأمر نجاتش می دهند! *** گر چه شاید، عذابش می دهند!

«خادم» تا توانی آزاری مرسان! *** کار سخت است، آزاری مرسان!

ذرة المثقال حساب است آنجا! *** حق و ناحق حساب است آنجا!

ص: 292

راه جنّت کدام است بگو؟

لذّتِ دنیا تلخی آخرت است! *** تلخی دنیا لذّتِ آخرت است!

گر که یاد خدا، لذّت توست! *** تا ابد یاد خدا لذّت توست!

راه جنّت را، خدا تعیین نمود *** راه دوزخ را خدا تعیین نمود

عمل صالح و ایمان راه جنّت است *** کفرو بیدادگری دور از جنت است

تو اگر مؤمن و صالح باشی *** در قیامت بدان صالح باشی

راه جنّت همان راه خداست *** راه دیگر مرو، تا راه خداست

راه جنّت، راه ولیّ الله است *** عبادت اطاعت از ولی الله است

بی اطاعت ایمانت ردّ شود *** گر عبادت کرده ای هم ردّ شود

راه جنّت با مکاره همره است *** راه دوزخ با هوس ها همره است

هم نشینت در بهشت خوبان بُوَند *** در جهنّم هم نشین نیران بُوَند

راه جنّت پیچ و خم ها دارد! *** راه دوزخ کی چَم و خَم دارد؟

در بهشت تو شاد و خرّمی *** گر به دوزخ روی کِی خرّمی

در بهشت حور و قصورت می دهند *** در جهنّم دان ضریعت می دهند

در بهشت حوریان نازت کنند *** در جهنّم ناریان آزارت کنند

هر چه خواهی در بهشت لذّت بِبَر *** در جهنم آتش و حسرت بِبَر

در کنارت در بهشت خوبان بُوَند *** در جهنّم آب های جوشان بوند

در بهشتت هر چه خواهی می دهندت *** در جهنّم آب سوزان می دهندت

«خادم» در بهشت حوریان شادت کنند *** در جهنّم ناریان آزارت کنند

راه دوزخ چیست بر ما بگو؟

راه دوزخ، جدایی از خداست! *** راه جنّت جدایی از هواست!

راه جنّت راه اولیا و انبیاست! *** راه دوزخ راه اشقیا نی انبیاست!

راه دوزخ راهِ حسرت است! *** هر که داخل شود در حسرت است!

راه حسرت را نباید برویم! *** راه جنّت را باید برویم!

عاقل آر باشد به فکر آخِر است! *** توشه بردارد به فکر آخِر است!

عقل می گوید عاقبت ها را نگر! *** نفس گوید خوش باش اینجا را نگر!

گر تو دنبالِ عقلت می روی! *** در حقیقت سوی جنّت می روی!

پس تو عاقل باش، دوزخ را مَگیر! *** ترک دنیا کن، دوزخ را مَگیر!

پیغمبر گفت: دنیا طلب دیوانه است! *** عقل کل گفت: دوزخی دیوانه است!

شربت دنیا گو یک ساعت است! *** هر چه شیرین بود یک ساعت است!

ص: 293

لذّت نفس بدان زودگذر است! *** هر چه شیرین بود زودگذر است!

گر تو لذّت انس خدا را بچشی! *** کِی دگر لذّتِ دنیا را بچشی!

پس بیا عاقل باش ای رفیق! *** بخت خود ضایع مکن ای رفیق!

راه دوزخ هوسی بیش نَبُوَد! *** راه جنّت جهدی بیش نبود!

صبر کن مدّتت کوتاه بود! *** راه جنّت صبر است کوتاه بود!

عاقبت را نِگر و عاقل باش! *** سوی جنّت بُرو و عاقل باش!

مانعی نیست هر کجا خواهی بُرو! *** عقل تو گوید: سوی دوزخ مرو!

«خادم» تو بگو باید چه کنیم! *** اختیار است گو باید چه کنیم!

من گویم: گر تو عاقلی دوزخ مرو! *** گر که دیوانه ای هر کجا خواهی بُرو!

جانشین پیامبر که بوده بگو

از چه پرسی؟ صاحب فضل و کرامت علی بود! *** اعلم و اشجع ناس، علی بود علی بود!

حاکم و والی بعد از پیمبر علی بود! *** آن که دانا و حکیم بود، علی بود!

دیگران لایق نبودند علی بود علی بود! *** آن که داناتر از آنان بود، علی بود علی بود!

آن که در خمِّ غدیر روی دست نبیّ بود، علیّ بود *** آن که در هر معضلی مشکل گشا بود علیّ بود!

آن که نفس نبیّ، صاحب سرّ نبیّ بود، علیّ بود! *** آن که قاتل فارس یلیل بود، علی بود علی بود!

آن که قاتل ابطال بود، علی بود علی بود! *** آن که یعسوب دین بود، علی بود علی بود!

آن که آیات برائت را بر مشرکین خواند، علی بود! *** آن که دارو نادارش به اسلام داد، علی بود!

آن که همسرِ خیرُالنساء بود، علی بود! *** آن که خانه اش به مسجد باز بود، علی بود!

آن که حلّال مشکلات بود، علی بود! *** آن که والدِ حسنین بود، علی بود!

آن که صاحب فضائل بود، علی بود! *** آن که فضلش بی شمار بود، علی بود!

آن که کافل ایتام بود، علی بود! *** آن که قاسم جنّت و نار بود، علی بود!

آن که مظلوم عالَم بود، علی بود! *** آن که حقّش غصب شد، علی بود!

آن که با چاه سخن می گفت، علی بود! *** آن که صبرش بسیار بود، علی بود!

آن که فاتح جنگ ها بود، علی بود! *** آن که کرّار غیر فرّار بود، علی بود!

آن که در معراج با نبیّ بود، علی بود! *** آن که شمشیرش ذوالفقار بود، علی بود!

آن که فاتح خیبر و احزاب بود، علی بود! *** آن که مرد لافتی بود، علی بود علی بود!

«خادم» صاحب پرچم اسلام، علی بود! *** آن که در معراج سلام آمد بر او، علی بود!

ص: 294

محبوب خدا کیست بگو؟

اشرف مخلوق خدا، محبوب خداست! *** بهترین خلق خدا، محبوب خداست!

پس از او سیّد ولیّ، محبوب خداست! *** سیّد ولیّ، ولیّ خدا، محبوب خداست!

محبوب خدا حبیب الله است! *** مرضیّ خدا خلیل الله است!

مرتضی گو حبیب و خلیل الله است! *** السیّد الولیّ، علیّ ولیّ الله است!

بعد احمد، حبیب الله، ولیّ الله است! *** آن که از حق سلام آمد بر او، ولیّ الله است!

بعد احمد بهترین خلق، ولیّ الله است! *** حافظ دین، امام المتّقین، ولیّ الله است!

نزد احمد بهترین خلق، ولیّ الله است! *** آکل طیر مشوی کیست؟ ولیّ الله است!

آن که عالِم بکتاب الله است، ولیّ الله است! *** جز علی بعد نبیّ نیست، او ولیّ الله است!

آن که مرضیّ خدا و رسول است، ولیّ الله است! *** آن که بعد از نبیّ جانشین است، ولیّ الله است!

آن که فضلش همه دانند، ولیّ الله است! *** آن که مولای غدیر است، ولیّ الله است!

قاسمِ جنّت و نار اوست، ولیّ الله است! *** آن که یعسوب دین است، ولیّ الله است!

آن که بر صراط حاکم است، ولیّ الله است! *** آنکه فضلش بی شمار است، ولیّ الله است!

«کلمات الله» فضل اوست، او ولیّ الله است! *** آن که نفس نبیّ است، ولیّ الله است!

او صراط مستقیم است، ولیّ الله است! *** آن که حق است و حق اوست، ولیّ الله است!

آن که عالم کلّ کتاب است، ولیّ الله است! *** آن که فضلش آشکار است، ولیّ الله است!

آن که شرط دین و ایمانست، ولیّ الله است! *** مالک مفتاح جنّت ونارا ست، ولیّ الله است!

آن که حُبَّش شرط ایمانست، ولیّ الله است! *** آن که بغضش کفر است، ولیّ الله است!

«خادم» که را گویی: ولیّ الله است؟! *** من گویم: ولیِّ الله علیّست ولیّ الله است!

ولیّ الله که بوده، خادم بگو؟

بعد پیغمبر عالم قرآن که بود؟ ولیّ الله بود! *** علم قرآن کلّاً نزد علیّ بود، ولیّ الله بود!

علم نبیّ کلّاً نزد که بود؟ او ولیّ الله بود! *** عالم قرآن بعد نبیّ که بود؟ او ولیّ الله بود!

آن که اسرار کتاب الله را دانست، ولیّ الله بود! *** گر هیچ سفارش ز پیغمبر نمی بود، ولیّ الله بود!

آنچه گفتیم بس بود که ولیّ الله علیّ بود، علیّ بود! *** آن که اسرار نهفته نزد او بود، علیّ بود!

(اُذُن واعیة) او بود، علیّ بود علیّ بود! *** آن که جانش فدای نبیّ کرد، علیّ بود!

آن که حلّال مشکل بود، علیّ بود علیّ بود! *** اوّلین مسلم و مؤمن علیّ بود علیّ بود!

بهترین خلق خدا گو، علیّ بود علیّ بود! *** آن که در میدان جنگ، عمرو را زمین زد علیّ بود!

فاتح جنگ احزاب، علیّ بود علیّ بود! *** حیدر کرّار بود او، علیّ بود علیّ بود!

صاحب (لا فَتی إلّا علیّ) علیّ بود علیّ بود! *** ضرباتش به خدا بی خطا بود، علیّ بود علیّ بود!

ازهد عالم که بود؟ علیّ بود علیّ بود! *** افضل از پیغمبران کِه بود؟ علیّ بود علیّ بود!

ص: 295

فاتح و پیروز جنگ ها علیّ بود علیّ بود! *** آن که حبّش شرط ایمان بود، علیّ بود علی بود!

آن که بُغضش کفر بود، علیّ بود علیّ بود! *** آن که فضلش بی شمار بود، علیّ بود علیّ بود!

هر که را خواهی بگو، افضل علیّ بود علیّ بود! *** غاصبین حق او که بودند؟ بلید بود پلید بود!

غاصبین را سنجش مکن با او، او علیّ بود علی بود! *** آن که فضلش، بی شمار بود، علیّ بود علیّ بود!

آن که بعد از پیمبر مثل و مانند نداشت علی بود! *** در قیامت قاسِمِ جنّت و نار که بود؟ او علی بود!

اهل جنّت را که اسکان میدهد؟ گو: علی بود! *** «خادم» بگو: آن که فضلش، بی شمار بود علی بود!

آسایش و راحتی به چیست بگو؟

راحتی گر خواهی، با ذکر خداست! *** مطمئن خواهی شوی، با ذکر خداست!

ذکر حق قلب را آرام کند! *** گر تو آرامش خواهی با ذکر خداست!

آسایش و راحتی با ذکر خداست! *** گر تو ذاکری دلت مطمئنِّ با ذکر خداست!

گر خیانت نکنی دِلَت آرام بُوَد! *** خائن است آن که نا آرام بُوَد!

گر صداقت داری بدان آراسته ای! *** گر که راستگوئی بدان آراسته ای!

راه صدق و صفا را برگزین! *** راه رحمت را بهر خود برگزین!

در دو عالم راحت و آسوده ای! *** گر صداقت داشته ای آسوده ای!

صادقان محبوب مردم هستند! *** صادقند محبوب مردم هستند!

گر تو صادق بُدی کار تو آسان بُوَد! *** صدق را از دست مده کار تو آسان بود!

کار اهل صدق و تقوا آسان می شود! *** بر خدا گر توکّل کنی آسان می شود!

بی پناه بدی تو، گر که بی تقوا بُدی! *** گره افتد بکارت گر بی تقوا بُدی!

پس بیا کار را بر خود سخت مکن! *** راه امید را بر خود سدّ مکن!

بی خدایی دان بُوَد، بیچارگی! *** هر که خواهی باش، شود بیچارگی!

«خادم» راه چاره چیست بگو؟ *** راه چاره همان است که گفتم بگو!

راه چاره، صدق و راستی بود! *** راه هر کار، صدق و راستی بود!

شغل خوب چیست بر ما بگو؟

شغل خوب گر خواهی، نیکو کار باش! *** مال را از حلال گیر و نیکوکار باش!

بهترین شغل، شغل انبیاست! *** دامداری و کشاورزی شغل انبیاست!

گر نشد بکوش تاجری صادق بشو! *** با خدا تجارت کن، تاجری صادق بشو!

شغل خوب کارمندی خداست! *** تو اگر پاداش خواهی کارمندیّ خداست!

شغل خوب اصلاح کار مردم است! *** بهترین شغل اصلاحِ کار مردم است!

ص: 296

کار تو گر بولهوسیّ و هرزه ایست! *** برکت نیست در آن چون هرزه ایست!

از حلال و پاک روزی به طلب! *** رزق همان است، تو پاک را به طلب!

از حرام هرگز مگیر رزق تو نیست! *** از حلال گیر مگو: رزق تو نیست!

از حرام گر خوری تیره شوی! *** راه خیر بسته شود تیره شوی!

خیر و شرّت از خوردن بُوَد! *** هر چه هستی از خوردن بُوَد!

گر حلال می خوری نیکو شوی! *** از حرام گر می خوری بدخو شوی!

از حلال خور تا پاکیزه شوی! *** از حرام گر خوری آلوده شوی!

بهترین شغل تحصیل علوم دین است! *** راه خشنودی حق تحصیل علوم دین است!

تحصیل علوم دین باید لله بُوَد! *** ور نه کار شیطان است، نِی لله بود!

سعی کن نیّتت لله شود! *** تا که هر چه می کنی، لله شود!

گر که شغل تو بازار است بدان! *** لانهٔ شیطان بازار است بدان!

بازار، محلّ شیاطین است بدان! *** گر تو، ذاکر نباشی شیاطین است بدان!

«خادم» از خدا خواه تا تو را حفظ کند! *** چاره ای نیست باید او تو را حفظ کند!

راه خوشبختی چیست بگو؟

راه خوشبختی همان راه خداست! *** راه دیگر مرو همان راه خداست!

تو بدان راه خدا یک راه است! *** راه خوشبختی تو یک راه است!

تو اگر خوشبختی دائم خواهی! *** بایدت راه حقّ دائم خواهی!

راه حق عدل و انصاف بُوَد! *** راه باطل هر چه خواهی بُوَد!

هوس و میل نفسانی خطاست، *** بر خلاف دین هر چه باشد خطاست!

گر هوسباز و شهوتران شوی! *** دام شیطان است، شهوتران شوی!

تو بیا عقل و دین را حاکم نما! *** بهره اش را می بری حاکم نما!

چار صباحی، تو به دنیا آمدی! *** بهر جنّت دان به دنیا آمدی!

هستی خود به شیطان مفروش! *** همه چیزت به شیطان مفروش!

قیمت تو بهشت است به دوزخ مفروش! *** حسرتت افزون شود به دوزخ مفروش!

حق تو را بهر جنّت آفرید! *** نی دوزخ، بهر جنّت آفرید!

چار صباحی گیرم هوسرانی کنی! *** مرگ می آید تو هوسرانی کنی؟!

تا توانی ز دنیا بهره و توشه بگیر! *** هر چه داری از آن توشه بگیر!

انبیاو اوصیا همه این را، گفته اند! *** کتب آسمانی همه این را گفته اند!

دست از این خیره سری بردار و بیا! *** از هوسرانی دست بردار و بیا!

«خادم» دنیا کوتاه است صبر پیشه کن! *** راه جنّت همین است، صبر پیشه کن!

ص: 297

راه بدبختی چیست آن را هم بگو؟

راه بدبختی حبّ دنیاست بدان! *** راه شیطان حبّ دنیاست بدان!

گر تو خوشبختی خواهی بدان! *** آن طریق انبیاست خواهی بدان!

راه خوشبختی یکی می باشد! *** راه باطل دان فراوان باشد!

راه بدبختی هوسرانی بُوَد! *** راه خوشبختی عقلانی بُوَد!

راه الله راه خوشبختی بُوَد! *** راه شیطان راه بدبختی بُوَد!

تو بدان شیطان فریبت می دهد! *** گر خدا را نخوانی فریبت می دهد!

خوب بنگر راه حق را گم مکن! *** هر کجا هستی حق را گم مکن!

چار صباحی به دنیا آمدی! *** تو ببین از چه به دنیا آمدی!

آمدی تا ز دنیا توشه ای برگیری! *** بهر عقبا بکوشی توشه ای برگیری!

تو به دنیا آمدی بهر دنیا نیامدی! *** هوسرانی مکن، بهر دنیا نیامدی!

تو مگر عاقل و ناطق نیستی؟! *** تو که عقل داری حیوان نیستی!

عقل انسان نعمتِ عظیم خداست! *** زیر پا مگذار نعمتِ عظیمِ خداست!

راه جنّت باز است، بیا تا برویم! *** در جنّت باز است بیا تا برویم!

راه بدبختی راه دوزخ است! *** تو هوسرانی مکن راه دوزخ است!

«خادم» راه جنّت چیست بگو؟!

راه جنّت بر همه روشن بُوَد! *** راه دوزخ بر همه روشن بُوَد!

وقت مردن چه خواهد شد، بگو؟ *** مرگ، آید گو چه خواهد شد بگو!

یا بهشت است یا دوزخ است! *** یا که مرگش امری مبهم است!

کار اودر هم بود، امری مبهم است! *** مرگ خوبان شروع راحت است!

مرگ همان و دخول جنّت است! *** مرگ کافر دخول دوزخ است!

وقت مرگ اعمال مجسّم می شوند! *** مال و اولاد و عمل مجسّم می شوند!

مال گوید کفنی بر دار و بُرو! *** اولاد گوید ما تا قبر می بریم خود بُرو!

عمل گوید: همه جا همراه توام! *** در قبر و قیامت همه جا همراه توام!

گر که مؤمن بُدی جایت جنّت است *** گر که کافر بُدی جایت دوزخ است!

مؤمن مسرف مدیون است بدان! *** او گرفتار و مدیون است بدان!

شافعین او را شفاعت می کنند! *** تا توانند از او حمایت می کنند!

حسرت او زیاد است چرا پاک نشدم؟! *** حسرت من این است چرا پاک نشدم!

ای برادر بیا تا بیدار شویم! *** خواب تا کِی، بیا تا بیدار شویم!

خواب غفلت زیانبار است بدان! *** غفلت و حسرت زیانبار است بدان!

ص: 298

نالهٔ میّت بلند است، تو نشنوی! *** آه حسرت بلند است، تو نشنوی!

«خادم» مرگ از یادت نرود! *** خدا و قیامت از یادت نرود!

وقت مرگ که خواهد آمد نزد مابگو؟

وقت مرگ بدان، علیّ خواهد آمد! *** بهر مؤمن و کافر، علیّ خواهد آمد!

حاکم آن وقت علی می باشد! *** هر که باشی، علیّ می باشد!

او اشارت به قابض می کند! *** رحم کن، او هم رحم می کند!

بهر کافر هم اشارت می کند! *** کافر است این اشارت می کند!

دوست من را به جنّت بفرست! *** دشمنم را به دوزخ بفرست!

دَرِ رحمت بر دوستان علی باز بُوَد! *** راه جنّت بر دوستان علیّ باز بُوَد!

حارث همدانی ز علیّ این بشنید! *** غم از او رفت چون این بشنید!

وقت مرگ کار همه روشن شود! *** دوزخی است یا جنّتی روشن شود!

مال و اولاد، چه کار آید بهر تو! *** دوستی آل محمّد، کار آید بهرتو!

دوست آل محمد شهید و پاک رود! *** تائب و بخشوده و پاک رود!

شیعه گر باشد نورانی بُوَد! *** او ز خاک پاک آید رحمانی بُوَد!

شیعیان شافع بُوَند در آن سرا! *** چون شفاعت می کنند در آن سرا!

شیعه کیست همراه علیست! *** تو بدان شیعه همراه علیست!

«خادم» شیعه نیستی، تو خادمی! *** هر چه هستی بدان تو خادمی!

در قبر از ما چه خواهد بگو؟

قبر یا گودالی از آتش است!! *** یا دری سوی جنّت است!

از همه پرسند خدایت که بود؟! *** اوگوید خدایم الله است گویند: نبیّت که بود؟

از امامان یکایک پرسند بدان! *** گر نگوید یکی را، عذاب است بدان!

گر که او شیعه و اهل رضوان باشد! *** جای او جنّت و رضوان باشد!

دَرِ جنّت بر او، باز شود! *** راه مهمانی او، باز شود!

او در قیامت مهمان اولیاست! *** لطف حق است مهمان اولیاست!

لیک اگر مسرف و گنهکار باشد! *** دوست آل محمّد گنهکار باشد!

شافعش آنجا آل محمّد باشد! *** حافظش آنجا، آل محمّد باشد!

دوست آل محمد، شهید می میرد! *** تائب و مؤمن و روسفید می میرد!

گر بدهکار و گنهکار باشد! *** شافعین چاره سازند گر گنهکار باشد!

ص: 299

تارک حج و نماز و زکات کافر باشد! *** چاره ای نیست نِی مسلمان، کافر باشد!

ضغطهٔ قبر را، همه دارند بدان! *** همه دارند، سوخت و سوز ندارند بدان!

من که یکبار، ضغطهٔ قبر را دیده ام! *** قبر و دوزخ را هم دیده ام!

حوری خود را، هم دیده ام! *** برزخِ آسان را، هم دیده ام!

ای خدا این همه نعمت دادی به من! *** چه بلاهائی دفع کردی، ز من!

ای خدا نعمتت را کامل کن تو به من! *** تو کریمی رحمتت را کامل کن توبه من!

«خادم» تو بفضل خدا، امیدوار باش! *** خادمیّت را بکن، امیدوار باش!

در قیامت با ما چه خواهد شد بگو؟

از قیامت چه گویم؟ قیامت باشد! *** تو چه دانی ز قیامت، قیامت باشد!

قیامت همین جاست بیا عبرت بگیر! *** گر که عبرت بگیری قیامت باشد!

قیامت همه چیز آشکار شود! *** ظاهر و باطن ما آشکار شود!

عدل اَلله بدان، حاکم شود! *** مظلوم را بدان حاکم شود!

حق هر صاحب حقّ آشکار شود! *** ظلم هر ظالمی، آشکار شود!

در مواقف همه را باز دارند! *** گو اگر ظالم بوند، باز دارند!

حق ذی القربا چه شد باز گویید؟! *** حق صاحب حق چه شد باز گویید؟!

همه را بهر سؤال نگه می دارند! *** همه را بهر ولایت، نگه می دارند!

غاصبین خلافت، چه گویند آنجا؟! *** این همه ظلم را چه گویند آنجا؟!

اهل جنّت به جنّت می روند! *** اهل دوزخ به دوزخ می روند!

اهل دوزخ، جای خود می دانند! *** اهل جنّت جای خود می دانند!

شادی و حسرت به نهایت می رسد! *** تا که گر مرگی بُوَد، مرگی می رسد!

مرگ را چون گوسفندی، ذبح کنند! *** شادی و حسرت را بیشتر کنند!

ای برادر آتش دوزخ سخت است بدان! *** ما نداریم طاقت، سخت است بدان!

پس بیا، رحمت حق را، جلب کنیم *** ما بایدرحم کنیم رحم حق را جلب کنیم!

رحمت حقّ سابقِ بر غضب است! *** کریم است رحمتش، سابق برغضب است

«خادم» چه گفتی ز قیامت، باز بگو؟ *** هر چه دانسته ای را باز بگو؟!

من دانم قیامت سخت باشد بدان! *** سخت تر از آنچه گفتم، باشد بدان!

از حساب قیامت هر چه دانی بگو؟

از حساب قیامت چیزی می شنوی! *** تو ندانی قیامت چیست؟ چیزی می شنوی!

ص: 300

قیامت محشر کُبرا بود! *** همه جمع اند محشر کُبرا بُوَد!

حسابِ قیامت، ذرّة المثقالی بُوَد *** حساب ظلم ذرّة المثقالی بُوَد!

در همین جا، ظلم را کیفر بُوَد! *** تو که بینی، تو را عبرت بُوَد!

ظلم در قیامت، ظلمات است بدان! *** ظالم در در قیامت در ظلمات است بدان

ما که از اَلله، طلبکار نیستیم! *** او ز فضلش می دهد، ما طلبکار نیستیم!

در قیامت نعمت یکطرف، عمل یکطرف! *** پس تو چیزی نداری، گناهت یکطرف!

هر که را جنّت بَرَد از فضلش بَرَد! *** کس طلبکار نیست از فضلش بَرَد!

تا توانی رحم کن تا رحمت کند! *** ترک واجب مکن نِقمت کند!

از حرام پرهیز کن نِقمت کند! *** کار خیری بکن رحمت کند!

تا توانی سعی کن، دلی را شاد کنی! *** گر دلی شاد کردی، دلِ خود شاد کنی!

گر خواهی، در قبر و قیامت شاد شوی! *** دلِ مردم شاد کن تا شاد شوی!

دل مسوزان کار تو سخت شود! *** کِی توانی شاد کنی کار تو سخت شود!

گر کسی آزرده ای، کینه ای برداشته! *** هدیه ای بهر او بِبَر، او کینه ای برداشته!

هدیهٔ تو کینه ها را می بَرَد! *** دل زِ آن نرم شود، کینه ها را می بَرَد!

من که از «مالک یوم الدین» رحمت و رحمان بینم! *** تو چه بینی؟ من رحمت و رحمان بینم!

او در «سَبعِ مَثانی» چار بار، رحمان بُوَد! *** «مالک یوم الدین» بعد چار بار رحمان بُوَد!

تو مترس از مالک دین چار بار رحمان بُوَد! *** رحمتش چار بار سابق است رحمان بُوَد!

«خادم» رحمت حق بی حساب است بگو *** من امیدوار رحمتم، بی حساب است بگو!

نا امیدی حرام است، امیدوار رحمتیم! *** روسیاهیم ما، ولی امیدوار رحمتیم!

اوّلین ها کیانند اوّل بگو؟!

آن که اوّل وارد جنّت شود کیست بگو؟ *** احمد است یا علیّست اوّل کیست بگو؟

آن که اوّل وارد جنّت شود اوّل بگو؟! *** آن که جنّت به رویش باز شود اوّل بگو؟

احمد مختار است او، وارد جنّت شود! *** پس چرا گویید اوّل علیّ وارد شود؟!

صاحب پرچم بود او چون وارد شود! *** فاطمه نیز گویند: قبل از همه وارد شود!

مشکلی نیست همه یکجا گو وارد شوند! *** انبیا گو: حرام است قبل از نبیّ وارد شوند!

اوصیا نیز حرام است قبل از علیّ وارد شوند! *** بلکه امّت ها، قبل از این امّت وارد نشوند!

احترامی است خدا کرده به احمد تا وارد نشوند! *** بین انبیا سلیمان آخرین وارد شود!

این دلیل رفعت احمد است، کو اوّل وارد شود! *** کار رحمان همه جا، حکمت بُوَد!

افضلیّت زین سبب، حکمت بُوَد! *** دین کامل، نبیّ کامل، امّت کامل است!

گو چرا آخر آمده؟ چون کامل است! *** یکصد و بیست صف در قیامت مردمند!

هشتاد صفّ آنان در قیامت از این مردمند! *** اوّلین بار احمد سر ز خاک برآورد!

ص: 301

سخنش مسموع است، سر زخاک بر آورد! *** پس از او اوصیایش سر ز خاک بر آورند!

فاطمه با عزّتی سر ز خاک بر آورد! *** حق گوید حبیبهٔ حبیبم داخل جنّت بشو!

با هزاران ملک داخل جنّت بشو! *** او گوید: خدایا حاجتی دارم، داخل نشوم!

من خواهم حسینم را ببینم، داخل نشوم! *** پس حسین سر ندارد وارد محشر شود!!

فاطمه چو ببیند، نالد و محشر شود! *** چون نبیّ بیند او هم نالد و محشر شود!

امر حق آید به آتش، بگیر قاتل لب تشنه را! *** ناگهان بخشی ز آتش، گیرد قاتل لب تشنه را!

«خادم» قاتل لب تشنه که بوده بگو؟! *** مترس و بگو: در سقیفه که بوده بگو؟!

در بهشت چیست بر ما بگو

از بهشت تو اسمی دانی و بَس! *** تا نبینی تو اسمی دانی و بَس!

«شنیدن کِی بُوَد مانند دیدن؟!» *** تصوّر کی بُوَد مانند دیدن!!

آنچه نِی دیده، نِی شنیده، نِی تصوّر کرده ای! *** در بهشت موجود بود نِی تصوّر کرده ای؟

آنچه میل تو باشد، چشمت لذّت بَرَد! *** در بهشت موجود است، چشمت لذّت برَد!

لذّت تسبیح و تقدیس را تو ندانی! *** لذّت دیدار خوبان را تو ندانی!

حوریان منتظرند، تا دیدارت کنند! *** بس که پیغام فرستند، تا دیدارت کنند!

لذّت دیدار خوبان بِه از حوران بُوَد! *** ذکر و تسبیح و مناجات بِه از حوران بود!

لذّت مادّی کِی مانند معنویست؟! *** عشق حوری کِی عشق معنویست؟!

لذّت مادّی جسمانی بُوَد! *** عشق الله، عشق روحانی بود!

لذّت تو بهر اولیا عشق خداست! *** حبّ اولیا دان عشق خداست!

لذّت عشق کِی داند کسی؟! *** عشق اَلله کِی داند کسی؟!

همهٔ عشق تو گر مادّی بُوَد! *** عشق اَلله ندانی عشق تو مادّی بُوَد!

تو لذّت حق را ندانستی چه بود؟! *** عشق حق بی منتهاست ندانستی چه بود؟!

«خادم» عشق تو چیست بر ما بگو؟! *** عشق من دیدارحق است، تو برما بگو؟!

عشق الله گفتی، چیست بگو!! *** عشق چیز دیدنی نیست بگو؟!

اهل دوزخ کیانند بگو؟

اهل دوزخ کفّار و مشرکینند بدان! *** دل به دنیا بسته اند، کفّار و مشرکینند بدان!

هر که رو از خدا گردانده او کافر است! *** منکر فضل نبیّ و علیّ، او کافر است!

اهل دوزخ کفّار و منافقین باشند همه! *** آنان مؤمن نیستند، کفّار و منافقین باشندهمه!

وعدهٔ آتش به هرکس دادهاند او کافر است! *** هر که بر او ویل گفته اند، کافر است!

ص: 302

مسلمانی به اسم نیست، آن در باطن است! *** آن که ایمان ندارد، گو کافر است!

گو منافق، معاند، مرائی کافر است! *** هر که حق را نِی پذیرد کافر است!

هر که نعمت را ضایع کند کافر است! *** هر که حق علیّ را منکر است کافر است!

هر که تهمت برخدا و رسولش زند کافر است! *** غاصب حق ولیّ الله هم کافر است!

هر که ضروریِّ اسلام را منکر است کافر است! *** هر که توهین به ولیّ الله کند کافر است!

بی نماز گر منکر اصل نماز است کافر است! *** هر که حقّ وصیّ را منکر است کافر است!

منکر اصل امامت را بدان، کافر است! *** گر امامت را الهی نداند، کافر است!

منکر اصل حجاب هم کافر است! *** هرکه کافررا صاحب حق بداند، کافر است!

مؤمن مخلص کمیاب است اکثر کافراست! *** هر که توهین بر آل الله کند کافر است!

هر که درجنگ با خدا باشد، کافر است! *** هرکه چون شیطان است، او هم کافر است!

آن که هَمزو لَمزمی کند، اهل دوزخ است! *** آنکه کم فروشی می کند، اهل دوزخ است!

آن که نمازرا ضایع می کند، اهل دوزخ است! *** گو: (عُتُلِّ زَنیم) هم اهل دوزخ است!

هر که درقرآن بر او ویل آمده اهل دوزخ است! *** منکر ضروری هم اهل دوزخ است!

«خادم» تو مؤمنان را شمار، آسان تر است! *** غیر مؤمن هر که هست، او کافر است!

خادم بهشتی ها کیانند بگو؟

بهشتی محبوب قلوب مردم است! *** خاضع و خاشع و بین مردم است!

هر که هر چه پنهان کند ظاهر شود! *** بهشتی هر چه پنهان کند ظاهر شود!

بهشتی مؤمن و صالح و باتقوا بود! *** کم کسی مؤمن و صالح و باتقوا بود!

بهشتی صالح و مؤمن و نیکوکار بود! *** بهشتی مؤمن و مخلص و نیکوکار بود!

بهشت جای نیکان و جارالله است! *** بهشتی ولیّ الله و جار الله است!

بهشتی لایق جوارخدا و جار الله است! *** کم کسی لایق جوارخداو، جارالله است!

چهرهٔ اهل بهشت زیبا بود! ***نور صورت دارند، زیبا بود!

از عبادات شب، نورانی بوند! *** گو ز راز شبانه نورانی بوند!

بهشتی ها آزاری ندارند بر کسی! *** بلکه خیری می رسانند بر کسی!

از بهشتی امید خوبی داشته باش! *** مهر او را تو در دل داشته باش!

بهشتی سیمایش تو را، هادی شود! *** منطقش دل نشین و هادی شود!

سخنش علمت را بالا بَرَد! *** عملش روح تو را بالا بَرَد!

او چو بینی، راغب عقبا شوی! *** غیر او بینی راغب دنیا شوی!

بهشتی گر سخن گوید خیرخواه تو است! *** غیراوچون سخن گوید بدخواه تو است!

ای برادر سعی کن تا بهشتی باشی! *** دوست باش با آنان تا بهشتی باشی!

هر که را دوست داری، با او باشی! *** گر چه سنگی باشد، با او باشی!

ص: 303

«خادم» تو که را دوست داری بگو؟! *** اهل بیت را دوست دارم، تو بگو؟!

خلق نیکان چیست بر ما بگو؟

خُلقِ نیکان خُلق احمدی است! *** عادت آنان خویِ احمدی است!

خُلقِ نیک را از احمد بخواه! *** صاحب خلق عظیم است از احمد بخواه!

خدا گوید: رسول من، اسوه است! *** اسوهٔ نیکان است، او اسوه است!

هر کدام از معصومین، اسوه اند! *** اسوهٔ نیکانند آنان، اسوه اند!

از علی گیر اخلاق و ادب! *** چون نبیّ باشد او، اهل ادب!

تو که دانی علی، نفس نبیّ است! *** هر چه او گوید مانند نبیّ است!

از علیّ آموز اخلاق و ادب! *** جامع است از اخلاق و ادب!

صبر و علم و حلم آموزد به تو! *** هر چه خواهی، آموزد به تو!

مَعدنِ علمِ نبیّ حیدر بُوَد! *** منبع علم همه، حیدر بُوَد!

کس نگفته: سلونی بعد از او! *** هر که گفته، رسوا بوده بعد از او!

در فضائل چون نبیّ بی منتهاست! *** فضل او چون نبیّ، بی منتهاست!

گر درختان قلم، دریا مرکّب، همه کاتب شوند! *** فضل او را نتوانند نوشت گر کاتب شوند!

«کلمات الله» است، بی شمار است فضل او! *** هر چه بنویسند بی شمار است فضل او!

در فضائل چون نبیّ کامل بود! *** باب علم نبیِ است، او کامل بُوَد!

هر چه خوبان همه دارند تو تنها داری! *** بیش از آنان تو داری، تو تنها داری!

«خادم» از علیّ آموز اخلاص و عمل *** جای دیگر مرو، نیست اخلاص و عمل!

جمعه آمد عطر مهدی آمد!

جمعه آمد عطر مهدی آمد! *** چون که خورشید زد، یاد مهدی آمد!

یاد مهدی هم بدان، یاد خداست! *** ذکر مهدی هم بدان، یاد خداست!

جمعه آمد عطر مهدی آمد! *** راه باز شد عطر مهدی آمد!

همه آیید بهر او شادی کنید! *** سَرِ راهش نشینید و شادی کنید!

شب امید سحر شد، چه کنیم؟! *** آرزوها به سر شد، چه کنم؟!

همه آیید سَرِ راهش نگریم! *** بهر امید نشینیم سَرِ راهش نگریم!

راه باز است، همگی بیایید برویم! *** چشم خود باز کنیم بیایید برویم!

ای خدا چشم ما را باز کن بهر او! *** عشق ما را باز کن بهر او!

گو که یکبار که هست هم رو کند! *** لحظه ای هم به ماها رو کند!

ص: 304

ما به یک لبخند، راضی می شویم! *** گر به ما لبخند زند، راضی می شویم!

گر نشد بیا تا برویم کرببلا! *** شب جمعه است، بیا تا برویم کرببلا!

گر نشد بیا تا برویم در عرفات! *** او همان جاست بیا تا برویم در عرفات!

گر نشد بیا تا خاک غم بر سر کنیم! *** سر راهش نشینیم، خاک غم بر سر کنیم!

پس بگوییم خدایا چه شده مهدی ما؟! *** ما نشستیم نیامد چه شده مهدی ما!

گر که گویند: شما آماده نشدید! *** خاک بر سر ریزیم، که آماده نشدیم!

«خادم» همهٔ مشکل ما، این باشد! *** گو چه گوییم؟ مشکل ما این باشد!

پس باید بروید مشکل گشا را آورید! *** مشکل گشا کار ماست، مشکل گشا را آورید؟!

جمعه رفت و مهدی نیامد!

جمعه رفت و مهدی نیامد! ***هر چه گفتیم بیا، مهدی نیامد!

ما نشستیم سرِ راهش نیامد! *** هر چه کردیم، بیاید نیامد!

جمعه بگذشت ما محروم شدیم! *** او نیامد ما محروم شدیم!

هر چه کردیم نیامد چه کنیم؟ *** سَرِ راهش نشستیم چه کنیم؟!

پس بیا تا به مدینه برویم! *** شِکوه بر جدّش کنیم مدینه برویم!

آه و ناله کنیم، گوییم: بیاید! *** بهر جدّت بیا، گوییم: بیاید!!

گر نشد جوییم قبر فاطمه! *** تا که گوییم سَرِ قبر فاطمه:

پسرت را گو: ما منتظریم! *** کِی آیی نزد ما منتظریم!

گر نشد، رو کنیم بر محسنش *** تا که خواهد ز مادر محسنش!

گر نشد ما در بقیع می رویم! *** سَرِ قبر أُمّ البنین می رویم!

پس به او گوییم: به حق حیدرت! *** تو بیا واسطه شو بحقّ حیدرت!

گر نشد کربلا نزد عباس می رویم! *** آبرو دارد، نزد عباس می رویم!

گر نشد، در بیابان ها رویم! *** هِی صدایش می زنیم و می رویم!

تا که روزی ببینیم روی او! *** نشویم نومید، ببینیم روی او!

عمر خود را صرف دیدارش کنیم! *** هر چه داریم صرف دیدارش کنیم!

لحظهٔ آخر عمر گوییم: بیا! *** عمر ما پایان رسید گوییم: بیا!

ما رفتیم و آماده نشدیم! *** وقت مرگ است، آماده نشدیم!

«خادم» راه باز است آماده شو! *** او بیاید نزد تو آماده شو!

از عمل کار بر آید نِی ز حرف! *** ما نکردیم عمل هی گوییم: حرف!

ص: 305

جمعه ها یاد مهدی می کنیم

جمعه چون آید، یاد مهدی می کنیم! *** هر چه داریم، فدای مهدی می کنیم!

جمعه ها ما، یاد مهدی می کنیم! *** ما دعا گوییم، یاد مهدی می کنیم!

یاد مهدی، برکاتی دارد! *** ما دعا می کنیم، برکاتی دارد!

لازم است بر ما دعای فرجش! *** ما دعا می کنیم بهر فرجش!

او به من گفت: دعا کن بهرفرجم! *** فرجم خواه دعا کن بهر فرجم!

امتثال امر او، واجب بُوَد! *** هر چه گوید، امر او واجب بُوَد!

او امام و واجب الطاعة بُوَد! *** هر چه گوید، واجب الطاعة بُوَد!

جان فدایش می کنم، امری کند! *** من مطیعم گر او امری کند!

همه چیزم فدای او بُوَد! *** هر چه دارم فدای او بُوَد!

قدمش بر سَرِ من، گر رو کند! *** بهر ما آید به ما هم رو کند!

روی نازش بینم و شاد شوم! *** گو بیاید نزد من شاد شوم!

روی او دیدم و من شاد شدم! *** گو بیاید باز من شاد شدم!

ما همه نوکر و تو اربابی آقا! *** ما غلامِ توییم، تو اربابی آقا!

افتخار ما، آقائی توست! *** قدمت بر سر ما آقایی توست!

دل ما از دوری تو، خسته است! *** همه درها بهر ما بسته است!

دشمنان آمده اند، تشکیک کنند! *** در امامت همی تشکیک کنند!

خادمت مانده نداند چه کند؟! *** با که گوید راز خود، او چه کند؟!

یاد مهدی، دل ما را شاد کند! *** هرچه گوییم، دل ما را شاد کند!

یاد مهدی دل ما را، شاد کند! *** وصف او گوییم دل ما را شاد کند!

یاد مهدی بُوَد امید ما! *** گرد او باشیم بُوَد امید ما!

هر چه گوییم یاد او بُوَد! *** هر دری می زنیم یاد او بُوَد!

یاد او، یاد خدا می باشد! *** ذکر او ذکر خدا می باشد!

یاد او دان محبّت آورد! *** سخن از او، محبّت آورد!

گر از یادش رویم، گمراه شویم! *** ما نشانش ندانیم، گمراه شویم!

همدگر را بهر او زائر شویم! *** دور هم بنشینیم و زائر شویم!

دلِ ما زنده شود از نام او! *** یاد او زنده شود از نام او!

دور هم بنشینیم و از او بگوییم! *** غیراو را نبینیم، سخن ازاو بگوییم!

او امام ماست ما مفتخریم! *** لطفِ او برسَرِ ماست ما مفتخریم!

وعدهٔ حتم خداست، مفتخریم! *** دست او بر سَرِ ماست، مفتخریم!

یاد او دل ما را، روشن کند! *** عشقِ او دِلِ ما را روشن کند!

جز دَرِ او دَرِ هیچکس را نزنیم! *** دَرِ او هست، در هیچ کس نزنیم!

ما دعاگو بهر فرجش، می باشیم! *** فرجش را همه می خواهیم!

ص: 306

خادمت عاشق رویت باشد! *** صبراوکم شده عاشقِ رویت باشد!

خادم از فضل مولا بگو؟

بیا تا عمر داریم، فضل مولارا بگوییم! *** تا توانیم، فضل مولا را بگوییم!

فضل او توفیق الهی خواهد! *** یاد او توفیق الهی خواهد!

فضل مولا که گوئی گناهت ریزد! *** فضل مولا را بگو گناهت ریزد!

فضل او دشمن را بیچاره کرد! *** هر چه گفتیم دشمن را بیچاره کرد!

گویند او جانشین نبوده، لایق بوده! *** بیعت مردم بهر نالایق بودِه!

زین سبب پیمبر در غدیر، دست او را گرفت! *** کس نگوید او نیست دست او را گرفت!

دشمن است، کار دشمن می کند! *** هر چه هست دشمن می کند!

روز روشن را، انکار می کند! *** تا تواند حقایق را، انکار می کند!

دشمن از داخل و خارج، دشمن است! *** هر چه گوییم به او هم دشمن است!

او مزدور و خائن است و دشمن است! *** پاسخش می دهیم، لیک دشمن است!

او ولایت را با رأی مردم داند! *** نِی خدا، نِی پیمبر، رأی مردم داند!

رأی مردم کجا صائب بُوَد؟! *** تو کجا دیدی که آن صائب بُوَد؟!

رأی مردم بسا کشتن پیغمبر بُوَد! *** تو گویی رأی مردم باید، تا پیغمبر بُوَد؟!

تو بدان عقل را از دست داده ای! *** دین و ایمان را از دست داده ای!

حرف تو را، نپذیرد ابلهی! *** همه دیدند و دانند ابلهی!

جمعه شد یاد مهدی می کنیم

روز جمعه سیّد الأیام بُوَد! *** یاد مهدی کنیم، سیّدالأیام بُوَد!

روز جمعه آمده شاد باشیم! *** سیّدالأیام آمده شاد باشیم!

جمعه روز ظهور مهدی یست! *** به نماز جمعه آیید ظهور مهدی است!

ما به امید ظهور آمده ایم! *** شرمساریم به امید ظهور آمده ایم!

هر جمعه که آید ظهور محتمل است! *** باید آماده شویم ظهور محتمل است!

نماز جمعه را، بهر امید خوانیم! *** عشق مهدی است بهر امید خوانیم!

عشق مهدی نعمتی باشد بزرگ! *** این عشق خداست نعمتی باشد بزرگ!

عشق مهدی کلّ ایمان من است! *** حبّ و بُغض کلِّ ایمان من است!

آمدم تا بگویم: من منتظرم! *** نام من بنویسند من منتظرم!

گر چه ناچیز و بی مقدارم! *** ثبت نام کردم، گر چه بی مقدارم!

ص: 307

من کلافهٔ شتوطه هستم! *** گر پذیرند من شتوته هستم!

به نگاهی من قانع شوم! *** به لبخندی من قانع شوم!

هر که خواهد بیاید با من! *** ادّعائی ندارم بیاید با من!

همگی سَرِ راهش می نشینیم! *** ما همه چشم به راهش می نشینیم!

گر که آمد سلامش می کنیم! *** جواب واجب است سلامش می کنیم!

گر که پاسخ بدهد شاد شویم! *** گر نگاهی بکند شاد شویم!

به خدا لایق دیدار او، نیستیم ما! *** گر نگاهی بکند، لایقش نیستیم ما!

«خادم» او کریم و فرزندکریمان بُوَد! *** ما گداییم، او فرزند کریمان بُوَد!

روز جمعه از اعیاد ماست!

روز جمعه سیّد الأیام ماست! *** شب جمعه شب سیّد الأیّام ماست!

شب عفو است خدا عفو می کند! *** وقتِ عفو است خدا عفو می کند!

همهٔ امید ما، آمدنِ جمعه است! *** وعدهٔ حق، عفو در جمعه است!

همه آیید تا عیدی بگیریم! *** تا ز دست آقا عیدی بگیریم!

سیّد الأیام است، آمده است! *** خادمش بهر امید، آمده است!

ای خدا امید ما را قطع مکن! *** به همه می دهی، امید مارا قطع مکن!

ما همه بهرِ امید آمدیم قطع مکن! *** به ما گفتند: خدا کریم است قطع مکن!

ما امیدواریم منتظر احسانیم! *** ما را ردّ مکن منتظر احسانیم!

ما گمان نیک داریم به تو! *** تو کریمی ما نگاه نیک داریم به تو!

بر خلاف گمان، ما را ردّ مکن! *** تو کریمی، ما را ردّ مکن!

دَرِ رحمت سوی همه باز بُوَد! *** راه رحمت سوی همه باز بود!

ما تو را سوگند دهیم به حق مهدی! *** لطف کن بر ما به حق مهدی!

ما در این راه نشستیم کو بیاید! *** آبرومند است، نزد تو کو بیاید!

همه آیند بهر کار خود! *** ما نشستیم، بهر کار خود!

ز تو دور است که محروم کنی! *** این گمان نیست که محروم کنی!

تو ز لطفت ما را آفریدی! *** لطف تو جاری است تو ما را آفریدی!

«خادم» لطف حق جاری بُوَد! *** ناامیدی چرا، لطفِ حق جاری بود!

رفت و آمد بین مردم خطر است!

رفت و آمد بین مردم خطر است! *** گر چه چشم خود ببندیم خطر است!

ص: 308

خانه جای خوبیست حصن دین ماست! *** مشکلی گر نباشد، حِصنِ دین ماست!

هر حرامی حلال گردیده است! *** هر چه گوییم، حلال گردیده است!

گر که اصرار کنیم، توهین کنند! *** هر چه اصرار کنیم، توهین کنند!

نهی از منکر سخت و مشکل است! *** جوی، دریا شده، سخت و مشکل است!

ظلم و جور و گناه، رسمی شده! *** هر چه گوییم نشود، رسمی شده!

ما نگفتیم و نگفتیم تا که شایع گردید! *** هر خطایی بود، بین ما شایع گردید!

آب دریا کِی توانیم کشیم! *** نا توانیم ما، کی توانیم کشیم؟!

وقت را غنیمت نشِمردیم و برفت! *** آنچه رفته است باز نگردد و برفت!

بنشینیم غم و اندوه خوریم چه کنیم؟! *** بهتر از این نتوانیم کنیم، چه کنیم؟!

بدتر از این گر شود، ما چه کنیم؟! *** راه اصلاح بسته شد، ما چه کنیم؟!

ای خدا مهدی موعود را برسان؟ *** راه چاره نیست، او را برسان؟!

ترک امر و نهی از منکر شده! *** ما همه مسئولیم، چه کردیم این شده؟!

در ادارات دولت هنوز منکر بُوَد! *** در صدا و سیما هنوز منکر بُوَد!

بدتر این که حرام ها، حلال گردیده است! *** هر چه گویی گویند: عقب ماندی حلال گردیده است!

«خادم» بگو: ای خدا صاحب ما را برسان؟! *** دین تو ضایع شده، صاحب ما را برسان؟!

ذکر فضایل مولا عبادت است

در کتاب و حدیث، فضائل فراوان باشد! *** قطره ای را بخوان، فضائل فراوان باشد!

فضائل مولا، را بخوان، بی نهایت باشد! *** هر چه خواهی بخوان، بی نهایت باشد!

فضل او «کلمات الله» بُوَد بی نهایت باشد! *** قطره ای از دریا گوییم، بی نهایت باشد!

تو بُرو «آیات الفضائل» را بخوان! *** تا توانی، «آیات الفضائل» را بخوان!

تا بدانی، فضائل «کلمات الله» است! *** کم ندانی فضائل را، «کلمات الله» است!

گوش و چشم و زبان را کار بگیر! *** فضل مولا بشنوو، ببین، زبان را کار بگیر!

تو که بی کاری، بیا فضل مولا را بگو! *** آنچه دانی بگو، فضل مولا را بگو!

از خطاهایِ تو، کاسته شود! *** بار سنگین تو کاسته شود!

در قیامت روسفید خواهی بود! ** نزد مولا روسفید خواهی بود!

گر که او نظر لطفی کند! ***کار تو آسان شود، گر لطفی کند!

در قیامت بهشت و دوزخ دست اوست! *** من که گویم: هر چیزی دست اوست!

رَغمِ اَنفِ دشمنان حاکم بُوَد! *** در همه چیز او، حاکم بُوَد!

دوست و دشمنش، را می شناسد! *** غاصبان را او، خوب می شناسد!

به ملائک گوید: چاه ویل آماده است! *** ببرید آنان را، چاه ویل آماده است!

جای هر کس را، او تعیین کند! *** نار و جنّت را، او تعیین کند!

ص: 309

اهل جنّت را او اسکان دهد! *** کارشان را، او سامان دهد!

گو فراری نیست، آنجا از علیّ! *** کِی گریزی هست، آنجا از علیّ!

حق و باطل به دست علیّ روشن شود! *** دست او میزان بود، خوب و بد روشن شود!

«خادم» علیّ «میزان الحق» بُوَد! *** جامع خوبی هاست، «میزان الحق» بود!

گر تو خادم بُدی، او میزان بُوَد! *** همه چیزت داند، او میزان بُوَد!

مصیبت حضرت علیّ اصغر (علیه السلام)

ما همه ماندیم، چرا شیرخواره تشنه بوده؟! *** مادرش شیر نداشته شیر خواره تشنه شد!!

آب مگر قیمت جان بوده، او تشنه بوده؟! *** از چه آب ندادند به او، تشنه شد؟!

مادر و طفل هر دو تشنه بودند!! *** پدر و مادر، هر دو تشنه بودند!!

طفل شیرخواره چرا تشنه شده؟! *** آب که بوده چرا تشنه شده؟!

مادر طفل چرا تشنه شده؟! *** او مگر شیر نداشته، چرا تشنه شده؟!

طفل چرا روی دست مادر تشنه بوده!! *** دلِ مادر سوخته طفلش تشنه بوده!

از چه آب را، بر مادر بسته اند؟! *** طفل روی دست اوبوده، آب را بسته اند!

مادر طفل نداند چه کند، طفل تشنه است! *** دل او سوخته، طفلش تشنه است!

راه آب را بسته اند، اطفال تشنه اند! *** نالهٔ اطفال بلند است، اطفال تشنه اند!

گو به سقّا بیاید بهر طفلان چاره ای؟! *** علقمه آب آورد، بهر طفلان چاره ای؟!

شاه گفت: ای برادر بُرو سقّایی کن! *** نالهٔ اطفال بلند است، برو سقّائی کن!!

بهر سقّائی دست عباس قطع شده! *** عباس تشنه بوده، دست عباس قطع شده!!

آب ها ریخته و سقّا نا امید شده!! *** شاه آمده بالین سرش او نا امید شده!!

گفته: برادرپشتم زین مصیبت بشکست!! *** یاوری دیگر ندارم، پشتم بشکست!!

جسم عباس را رها کردو، نزد اطفال آمد!! *** خیمهٔ عباس واژگون کرد و نزد اطفال آمد!

اطفال گفتند: آب نخواهیم گوعمّوبیاید!! *** العطش دیگر نگوییم، گو عمّو بیاید!!

جسم عبّاس قطعه قطعه شد، بین عدو!! *** شاه نَبُرد جسم برادر را از بین عدو!!

«خادم» تو چه گوئی ز اطفال حسین؟! *** تو مگر نشنیدی نالهٔ اطفال حسین؟!

فاطمیّه آمده مهدی عزادار شده!

فاطمیّه آمده، مهدی عزادار شده! *** اشک او جاری شده، باز عزادار شده!

حسنین بین گوشه ای در مانده اند! *** مادر از دست داده اند درمانده اند!

زینبین بین، گوشه ای گریان بُوَند! *** چون ندانند چه کنند؟ گریان بُوَند!

ص: 310

نالهٔ زینب را بین، بالا گرفته؟! *** نالهٔ کلثوم را بین بالا گرفته!

خانهٔ مولا را بین، تاریک شده!! *** عالم کون را بین تاریک شده!!

جسم فاطمه، نیمه شب برداشته شد!! *** او وصیّت کرده بود، نیمه شب برداشته شد!!

حیدر جسم زهرا را نیمه شب برداشته بود!! *** اووصیّت کرده بود، نیمه شب، برداشته بود!!

یچّه ها را گفته بود: ناله نکنید!! *** مادرتان وصیّت کرده ناله نکنید!!

لیک خود هنگام غسل، ناله کرد!! *** او در تاریکی چه دید، ناله کرده؟!

دست او بر بدن زهرا رسید و ناله کرد!! *** گریه اش بالا گرفت و ناله کرد!!

با همه صبری که داشت او ناله کرد!! *** کفن بر جسم زهرا کرد و ناله کرد!!

اطفال آستین در دهان کردند و ناله کردند!! *** پدر چون نالهٔ اطفال دید، ناله کرد!!

ناگهان گفت: بیایید مادر خود را ببینید!! *** عزیزان بیایید، مادر خود را ببینید!!

حسنین دویدند، آهشان بالا گرفت!! *** زینبین سوختند آهشان بالا گرفت!!

پس ندایی ز آسمان آمد: یا علیّ! *** عرشیان گریان شدند، برگیرشان یا علیّ!!

ای برادر تو چه دانی غم های فاطمه؟ *** از کجا دانی تو غم های فاطمه؟!

به خدا تو ندانی، غم های فاطمه؟! *** از علی باید بپرسیم، از غم های فاطمه؟!

تو نبودی و ندانی چه گذشته، بر فاطمه؟! *** ناله های فاطمه حسنین را گریان نموده!!

تونبودی وندانی حسنین را گریان نموده؟! *** زینبین دیدند تازیانه پدررا گریان نموده!!

به خدا حسنین سوختند، بهر مادر خود!! *** ازدر ودیوار بپرس سوختند بهرمادرخود؟!

مصائب فاطمهٔ زهرا علیها السلام

در و دیوار دانند چه گذشته بر فاطمه؟! *** علیّ غاسل بوده دانسته چه گذشته بر فاطمه؟

حسنین قبل از دفن با مادر چه گفتند؟! *** مولا وقت غسل فهمیده چه گذشته برفاطمه؟!

بر همه معلوم شد چه گذشته بر فاطمه؟! *** میخ در دانست چه گذشته بر فاطمه؟!

در و دیوار فهمیدند چه گذشته بر فاطمه؟! *** عدو گفت: من شنیدم چه گذشت بر فاطمه؟!

این شهادت حجّت است، چه گذشته بر فاطمه؟! *** ناله های فاطمه مسموع شد بر عرشیان!!

عرشیان دانستند چه گذشته بر فاطمه؟! *** سخنان علی از درد و دل با چاه چه بود؟!

آب چاه فهمیده، چه گذشته بر فاطمه؟! *** گر تو گویی: چه کسی آزار کرد بر فاطمه؟!

از عدو پرس چه گذشت بر فاطمه؟! *** تو بیا تا برویم نزد نبیّ تا بپرسیم چه گذشت بر فاطمه؟

او به ما شفّاف گوید چه گذشت بر فاطمه؟! *** گر تو را باور نیاید، بیا تا برویم نزد فاطمه!

او شفّاف خواهد گفت، چه گذشت بر فاطمه؟! *** «خادم» با که گویی سخن، این ها دشمن اند!!

به خدا همه دانسته و دانند چه گذشت بر فاطمه؟! *** فاطمه چرا در جوانی درگذشته؟

فاطمه از چه در جوانی درگذشته؟! *** کِه آزارش نموده، در جوانی در گذشته؟!

همه دانند کِه آزارش کرده بوده؟! *** زین سبب او در جوانی درگذشته!!

ص: 311

ما چه گوییم و چه شد؟ در جوانی درگذشته؟! *** از علی پرسید چه شد در جوانی درگذشته؟!

او گوید: فاطمه آمد از عدو مانع شود!! *** تازیانه زدند بر او در جوانی درگذشته!!

من نشد مانع شوم، دستم بسته بود!! *** آنقدر او را زدند، در جوانی درگذشته!!

از در و دیوار پرسید، چه شده؟! **** آنان گویند مقصّر میخ در بوده، درجوانی درگذشته!!

گرتو باور نداری بیا تا از عدو پرسیم چه شده؟! *** او گوید: ناله اش را شنیدم، در جوانی درگذشته!!

شاهد ماجرا حسنین بودند بدان!! *** نالهٔ مادر شنیدند، در جوانی در گذشته!!

گر باز گویی: از چه او در جوانی درگذشته؟! *** گویمت همه دانند او از چه درگذشته!!

محسن اش کشته شده، او هم در گذشته!! *** قاتلش هر که بوده، مادر و فرزند در گذشته!!

خدا حاکم است، داند از چه در گذشته؟! *** اوعدو را می شناسد، او داند از چه درگذشته؟!

نالهٔ فاطمه بر عرش رسید عرشیان دانستند!! *** ازچه زهرا درجوانی رفت، از چه درگذشته؟!

ای خدا بر قاتلش لعنت فرست تا ابد!! *** هر که بوده عذابش کن، ازچه او درگذشته!!

در نهایت، علیّ بییار و یاور گردید!! *** حسنین اش یتیم گردیدند، مادر در گذشته؟!

خانهٔ مولا تاریک شد، علی تنها گردید!! *** حسنین اش سوختند، از چه مادر درگذشته؟!

زینبین تنها شدند، چادر مادر گرفتند!! *** گریه کردند و گفتند: مادر از چه درگذشته؟!

«خادم» چاره چیست مولا خانه نشین گردیده؟! *** چه کند، اطفال او بی مادرند، فاطمه در گذشته؟!

ما گذشتیم فاطمه را زدند از دنیا درگذشته!! *** محسن اش به دنیا نِی آمدو ازدنیا درگذشته؟!

از چه آب را بستند بر اطفال حسین؟!

آب را از چه بستند بر اطفال حسین؟! *** از چه گریان کردند، اطفال حسین؟!

از چه جگر شاهِ شهیدان تفته شد؟! *** از چه بستند آب را بر اطفال حسین؟!

از چه اطفال گریه کردند از تشنگی؟! *** از چه نالیدند، تشنه بودند اطفال حسین؟!

از چه اصغر روی دست پدر کشته شد؟! *** از چه العطش گفتند، اطفال حسین؟!

از چه دست عباس از سقّائی جدا شد؟! *** از چه العطش گفتند، اطفال حسین!!

از چه سقا، تشنه از فرات آمد بُرون؟! *** بس که یاد آورد، اطفال حسین!!

مادراصغر چون شنید، بچّه اش را کشته اند!! *** دم نزد از بچّه اش، نزد اطفال حسین!!

از چه اطفال حسین از تشنگی ناله زدند؟! *** کس مگر نشنید نالهٔ اطفال حسین؟!

نالهٔ اطفال بلند شد کربلا دشمن شنید!! *** از چه آب را بستند، بر اطفال حسین؟!

جگر مجتبی از زهر سوخت، حسین ازتشنگی!! *** از چه سوخت دل ها بهر اطفال حسین؟!

کربلا سوخت جگرهای همه از تشنگی!! *** ای خدا تودانی چه گذشت براطفال حسین؟!

مادران شهدا، شهید شما تشنه نبود؟! *** کِی بر او سوختید، مثل اطفال حسین؟!

کِی شهید شما سوخت از تشنگی؟! *** کِی شما دیدید اشک اطفال حسین؟!

در کجا دیدید شما، اطفال تشنه را؟! *** کز عطش نالند، چو ن اطفال حسین؟!

ص: 312

اهل عالم بیایید ببینید چه شده؟! *** نالهٔ العطش را بشنویداز اطفال حسین؟!!

«خادم» از چه داری تعجّب می کنی ببین *** سَرِ بُبریده را چوب زدند، نزد اطفال حسین!!

پس نگویید: بس کنید تا کی گریه می کنید؟! *** ما که نتوانیم ببینیم اشک اطفال حسین!!

خادم هر چه دانی از قرآن بگو؟

قرآن کتاب خداست نور است نزد ماست *** امانت بزرگ است، نور است نزد ماست

نسخه ای است از شفا شافی بود *** شافی ی جسم و روح است نزد ماست

این امانت را به خوبی نگهداری کنید *** هادی امّت بود، این امانت نزد ماست

پیمبر دو امانت، به ما بِسپُرده است *** عترت است، قرآن است نزد ماست

حرمت قرآن و عترت بزرگ است بزرگ *** بهره گیرید از قرآن، کان نزد ماست

هر چه داریم، از قرآن و عترت داریم *** ایندواز هم جدا نیستند، هر دونزد ماست

گر کسی گوید: قرآن ما را بس بُوَد *** اوبلیدو پلید است، عترت وقرآن نزد ماست

حافظ قرآن، عترت است تو بدان *** علم قرآن نزد عترت، بود عترت نزد ماست

عالم قرآن، عترت است، باید بدانید *** عترت از قرآن جدا نبود، عترت نزد ماست

راه ما راه خداست عترت راهنماست *** همه چیزرا از خدا خواهیم، عترت نزد ماست

عترت قرآن است و قرآن، عترت است *** عترت راهنماست، قرآن نزد ماست

مشکل آر داشتی قرآن را با عترت بگیر *** عترت راهنماست، قرآن نزد ماست

شافی و هادی و نور بود قرآن بدان *** عترت راهنماست، قرآن نزد ماست

دانش قرآن جز نزد عترت نبود *** همه چیز درقرآن است، عترت راهنماست

عترت عالِمِ قرآن و عترت راهنماست *** هر چه قرآن گوید، عترت راهنماست

عترت ازقرآن جدا نبود عترت قرآن بود *** هر چه عترت گوید قرآن بُوَد، او را هنماست

بهترین بعد از نبیّ که بوده بگو؟

بهترین بعد از نبی، علیّ بوده بدان *** دانش آر بوده نزد علی بوده بدان

گر عمل خواهی نزد علی بوده بدان *** گر خلوص خواهی نزد علی بوده بدان

گر تو نور و نوریان خواهی بدان *** نور علیست، نوریان فرزندان اویند بدان

ظلمت و تاریکی گر خواهی بدان *** دشمن اوست بلید و پلید است بدان

گر شجاعت خواهی آن نزد علیست *** دشمن اش دان جبان است بدان

از شجاعت حرف اوّل را می زند *** دیگران شاگرد اویند بدان

در فضائل بی بدیل است او بدان *** او نفسِ نبیّ است بی بدیل است او بدان

ص: 313

فضل او فضل خداست بی منتهاست *** «کلمات الله» است فضل او، بی منتهاست

«کلمات الله» وصف خداست، بی شمارست بدان *** بی شمار است فضل او، تو بدان

گردرختان قلم دریا مرکب جنّ و انس کاتب شوند *** فضل او را نتوانند شمرد گر کاتب شوند

فضل مولا را به خدا فضل نبی است

تو چه دانی از فضل مولا، او نفس نبیّ است *** فضل او فضل نبی است نفس او نفس نبیّ است

گر نبیّ بعد از نبیّ می بود، علی بود *** دیگری لایق نبود، بس علیّ بود

قرآن شاهد فضل علیّست او نفس نبیّ است *** آیهٔ «أنفسنا» گوید: علی نفس نبی است

گرکه قانع نشوی آیه تطهیردلیل عصمت است *** گر که قانع نشوی آیه مودّت دلیل محبّت است

«خادم» آیات زیاد است در شأن علی *** کی توانی شماری تو فضل علیّ؟!

گرکه خواهی بدانی «آیات الفضائل» را بخوان *** هر چه خواهی بدانی «آیات الفضائل» را بخوان

بچّه های فاطمه گو چه شدند؟

بچّه های فاطمه گو چه شدند؟ *** فاطمه گو چه شد؟ حسنین گو چه شدند؟

تو بیا تا بر اطائب همه گریه کنیم! *** گریه و ناله کنیم، شیون و ضجّه کنیم؟

تو بیا ندبه کنیم، ندبه خوانیم و گریه کنیم *** همه گوییم: «أین الحسن أین الحسین» وگریه کنیم؟

«أینَ أبناءالحسین» گوییم و گریه کنیم *** صالحان گو کجا رفتند؟ بیا گریه کنیم

«صادقین» گو: کیانند؟ بیا گریه کنیم *** «سبیل الله» کیانند؟ بیا گریه کنیم

«أینَ الخِیرَة بَعدَالخِیرة» چیست؟ بیا گریه کنیم *** گو: «شموس الطالعه» چیست؟ بیا گریه کنیم

«اقمار منیره» گو کیانند؟ بیا گریه کنیم؟ *** «أنجم ظاهره» گو کیانند بیا گریه کنیم؟

اعلام دین گو کیانند؟ بیا گریه کنیم؟ *** پایه های علم کیانند؟ بیا گریه کنیم

«بقیة الله» کجاست؟ بیا گریه کنیم؟ *** «عترت هادیة» کیست؟ بیا گریه کنیم

آنکه امید است ظلم و جور را برکند کجاست؟ *** او کِی خواهد آمد؟ کجاست بیا گریه کنیم

تجدید فرائض دست کیست او کِی خواهد آمد؟ *** اوکه دین را زنده خواهدکرد، اوکِی خواهد آمد؟

آن که دین واهل آن احیا کندکِی خواهد آمد *** آن که پایهٔ شرک و نفاق را برکندکی خواهد آمد؟

آن که ظلم وجور را ازبین بَرَد کی خواهدآمد *** آن که عدل وداد را برپا کند کی خواهد آمد؟

قاصِمِ شوکتِ معتدین، کِی خواهد آمد؟ *** هادم بنیان شرک گو کِی خواهد آمد؟

حاصد فروع غیّ و شقاق، کِی خواهد آمد؟ *** طامس آثار زیغ، کِی خواهد آمد؟

مهدی آخر زمان کِی خواهد آمد؟ *** قاطع حبل دروغین، کِی خواهد آمد؟

«خادم» ندبه می خوانی؟ بیا ندبه کنیم؟ *** تو بگو: آرزوی دردمندان، کِی خواهد آمد؟

ص: 314

از چه مظلوم شد دخت نبیّ گو به ما؟!

از چه مظلوم شد دخت نبیّ گو به ما؟! *** از چه کشتند فاطمه را با محسن اش، گو به ما؟!

او مگر دخت پیمبر نبود؟ گو به ما؟! *** از چه بعد از پدر، آزار شد؟ گو به ما؟!

از چه نالید پشت در بیچاره شد، گو به ما؟! *** از چه بیمار شد و درمانده شد؟ گو به ما؟!

از چه بر او تازیانه می زندند، گو به ما؟! *** از چه پهلوی او را شکستند؟ گو به ما؟!

از چه دست او ز شویش قطع شد، گو به ما؟! *** از چه پخش بر زمین شد فاطمه گو به ما؟!

ازچه مولا آرزوی مرگ کرد با دیدنش گوبه ما؟! *** از چه جسمش را به شب برداشتند؟ گو به ما؟!

از چه گفت: من را شبانه دفن کنیدگو به ما؟! *** از چه قبرش پنهان شد؟ خدایا گو به ما؟!

از چه آرزوی مرگ می کرد فاطمه، گو به ما؟! *** از چه صورت از علی می پوشانده؟ گو به ما؟!

صورتش از چه نیلی شده بود، گو به ما؟! *** ازچه گفت: از زیر پیراهن غسلش دهند؟ گوبه ما؟!

گریه هایش بهر که بود؟ چرا او را می زدند؟! *** او مگر دخت پیمبر نبود، چرا او را می زدند؟!

از چه محسنش سقط شد؟ گو به ما؟! *** از چه بابش را صدا زد فاطمه؟ گو به ما؟!

فرزندش را کِه سقط کرد؟ خدایا گو به ما؟! *** او مگر بی پناه بود؟ یاور نداشت؟ گو به ما؟!

مرد میدان حیدر کرّار کجا بود؟ گو به ما؟! *** گویند: بود آنجا لیک دستش بسته بودگو به ما؟!

از که فریادرسی میکرد فاطمه؟ گو به ما؟! *** گویند: فریادرسی آن جا نبود، گو به ما؟!

پس علی کجا بود؟ او مردی شجاع بود؟! *** آری بود، لکن دستش بسته بود، گو به ما؟!

«خادم» فاطمه ازدرد پهلو چه کشید، گو به ما؟! *** من ندانم چه شد بس دانم ناله کرد تو گوبه ما؟!

«خادم» خدا داند چه گذشته، بر علیّ و فاطمه؟! *** تو مپرس درو دیواردانند چه گذشته برعلیّ و فاطمه؟!

فاطمه دوست و دشمن را بیدار نمود!!

فاطمه دوست و دشمن را بیدار نمود *** اسلحه از دست دشمن گرفت همه را بیدار نمود

او گفت: مرا نیمه شب دفن کنید!! *** قاتلش را زین سبب، رسوا نمود

او گفت: عدو بر جنازهٔ من، حاضر نشود *** او با این سؤال، عدو را رسوا نمود

قبر او را خواستند بشکافند، ولی *** حیدر کرّار آمد شمشیر آورد، عدو وحشت نمود

ص: 315

با وصیّت های خود، حق مولا را ثابت نمود *** علیّ وصیّ نبیّ بود، او عدو را، رسوا نمود

گریه هایش معنا داشت، گر چه سوخته بود *** او گفت: عمرتورا با ما چه کارعزاداریم! عدورارسوا نمود

هرچه کردند دستشازمولاقطع کنند قدرت نبود *** تازیانه زندندتا دست او قطع شد، عدورارسوا نمود

خطبه ای خواند در مسجد حق را روشن نمود *** عالمی را لرزاند، گریه کرد، عدو را ر سوا نمود

آمدند بهر عیادت، تا راه را صاف کنند *** کارسخت ترشد، سخنی گفت، عدورا رسوا نمود

یاد فاطمه، مساوی شد با ظلمِ غاصبین *** هرکه آمد سؤال کرد قبرزهرا کجاست؟ عدورا رسوا نمود

تا قیامت این سؤال، عدو را رسوا کند *** که چه آمد برسَرِزهرا گم شد قبراو، عدو را رسوا نمود

هیچ دلیلی دشمن را چو این رسوا نکرد *** که چرا زهرا از غاصبین راضی نشد؟ عدورا رسوا نمود

قبر زهرا را که داند، بیاید بگوید به ما؟! *** کس نداند، بس علی داندکجاست عدورارسوا نمود

فرزدانش دانند، کجاست، لیک افشا نکنند *** حضرت مهدی داند کجاست؟ عدو را رسوا نمود

«خادم» تو گر دانی قبر او، بر گو به ما؟ *** من دانم، لیک نگویم، مادرم عدو را رسوا نمود

گر که گویم قبرش کجاست همه گریان شوید *** قبر اودان قلب مصطفاست، اوعدو را رسوا نمود

مجلس روضه بگیرید، بهر حسین گریه کنید

روضه خوانی کنید، دل بسوزید و گریه کنید *** حُزنِ آل محمّد گویید، دل زهرا را شاد کنید

اشک بر آل محمّد بریزید، زهرا را شاد کنید *** دل مهدی را شاد کنید، دل زهرا را شاد کنید

ص: 316

فاطمیّه چون می رسد دل مهدی را شاد کنید *** عاشورا چون رسد، دل زهرا را شاد کنید

کربلارا یاد کنید، بهرحسین فاطمه گریه کنید *** یاد اطفال کنید، زهرا را شاد کنید

گریه براطفال تشنه کنیدمادران را شاد کنید *** اصغر تشنه را یاد کنید، مادر را شاد کنید

توشهٔ آخرت این است، همگی گریه کنید *** مجلس روضه بگیرید، زهرا را شاد کنید

دور هم جمع شوید، بهر حسین گریه کنید *** مجلس روضه بگیرید، بهر حسین گریه کنید

مجلس روضه، بگیرید صاحب آن آمده *** روضه خوان باید بداند صاحب روضه آمده

نیّتش خالص کند، حرف متین باید زند *** حرف بی ربط نزند، حرف متین باید زند

چیزِ لغوی نگویند مؤدّب بنشینند *** گوش به روضه بدهند، مؤدب بنشینند

بانی مجلس به ایستد صاحب روضه آمده *** او نظارت می کند، صاحب روضه آمده

کار مجلس را به صاحب واگذار، و مترس *** صاحب اصلی تو نیستی، واگذار و مترس

افتخار تو خدمت باشد، بس کن دِگر *** بلکه صاحب بپذیرد، تو بیا بس کن دگر

روضه خوان هرکه باشد، صاحب روضه آمده *** قیدو شرطی مگذارید، صاحب روضه آمده

همه دانیم صاحب روضه صاحب ماست *** مادرش آید، صاحب روضه، صاحب ماست

«خادم» صاحب روضه کیست، بیا تو بنشین *** یا که خادم باش، یا بیا تو بنشین

صاحب ما گفته: روضهٔ عبّاس بخوانید من حاضرم *** روضهٔ عبّاس گر بخوانید، من حاضرم

امروز بیایید بهر علیّ گریه کنید!

علیّ را کِه کُشت؟ گو خدایش لعنت کند! *** هر که او را کُشت گو خدایش لعنت کند

علی را به ظاهر ابن ملجم کشت خدایش لعنت کند *** قاتل او تنها ابن ملجم نبود، خدایش لعنت کند

من که گویم: قاتل او مردم بوده اند *** در غدیر بودند و یاری نکردند، خدا لعنت کند

ایستادند و دیدند، دشمن دست مولا را بسته بود *** دشمنش یاری نمودند، خدا لعنت کند

بلکه دیدند همسرش را می زنند ساکت شدند *** دشمنش یاری نمودند، خدا لعنت کند

هیزم آوردند، با عدو همدست شدند *** بی اجازه وارد خانه شدند، خدا لعنت کند

طاعت از طاغوت کردند پس کافر شدند *** از ولیّ طاعت نکردند، خدا لعنت کند

غدیر را دیدند ولی منکر شدند *** منکر حق مولا شدند، خدا لعنت کند

بهر دنیا از بلید و پلید، طاعت نمودند *** از ولیّ طاعت نکردند، خدا لعنت کند

راه حق را نرفتند حق را منکر شدند *** راه باطل رفتند، خدا لعنت کند

منکر حقِّ ولیّ الله شدند کافر شدند *** راه طاغوت رفتند، خدا لعنت کند

در حقیقت آنان قاتل حیدر بُدَند کافر شدند *** ابن ملجم یک نفر بود ما بقی را، خدا لعنت کند

قاتل ابناء حیدر گو کیان بودند بگو؟ *** گو همانان بُودَند، خدا لعنت کند

قاتل زهرا که بود؟ والله آنان بُدَند *** گو حمایت نکردند، خدا لعنت کند

جنایات از کجا آمد؟ گو همه از غاصبین بود *** غاصبین را پذیرفتند، خدا لعنت کند

ص: 317

دین حق را کِه تحریف کرد؟ گو از غاصبین بود *** غاصبین را که تأیید کرد؟ خدا لعنت کند

«خادم» قیامت لازم است ور نه انسان دق کند *** غاصبان گو کیانند؟ خدا لعنت کند

خادم اِنسیّهٔ حورا کیست بر ما بگو؟

انسیّهٔ حورا، افضل زن ها بُوَد *** دُخت پیغمبر بود افضل زن ها بُوَد

قُرَتُ العین رسول، بضعهٔ مصطفی اوست *** دُخت خیرُالمرسلین است افضل زن ها بُوَد

همسر سیّد الوصیّین است، همسر مولا بُوَد *** حیدر کفوِ او بوده است، افضل زن ها بُوَد

حامی مولا بُوَد، بهتر از مردها بُوَد *** جان خود را فدا کرد، افضلِ زن ها بُوَد

افضل زن ها بود، انسیهٔ حورا بود *** جان فدا کرد بهردین خدا، افضل زن ها بُوَد

وصف او را ندانیم چه گوییم مانده ایم *** بهتر از زن ها بود، افضل زن ها بُوَد

پدرش گفت: من فدای او می شوم *** دست او بوسم، افضل زن ها بُوَد

نام او نجاتبخش دوستانِ اوست *** شافع دوستان است، افضل زن ها بُوَد

آیه تطهیر گوید: او معصومه است *** پاک از هر رجسی بود، افضل زن ها بُوَد

آیهٔ «نِساءَنا» گوید: او افضل نساء بُوَد *** سیّد زن ها بُوَد، افضل، نساء بُوَد

شافع روز قیامت، محبوبهٔ حق بُوَد *** شوی اوقاسم جنّت و نار است، افضل نساءبُوَد

شوی او در قیامت دان، حاکم است *** حاکمِ جنّت و نار است، افضل نساء بُوَد

این دو بعد از نبیّ، افضل خلق خدایند *** یکی شافع، یکی حاکم، افضل خلق خدایند

فاطمه در قیامت چو آید، ملائک خادمند *** او عزیز است نزد الله، ملائک خادمند

ما امید داریم، مادر دستِمان را بگیرد *** گر چه روسیاهیم، مادر دستمان را بگیرد

«خادم» مادرت، مهربان است، بدان *** مهربان تر از او نیست، مهربان است بدان

خادم غریب کربلا کیست بگو؟!

غریب کربلا حسین فاطمه است حسین است! *** حافظ دین خدا، حسین است حسین است

او چراغ هدایت، کشتی اهل نجات است! *** دین حق را زنده کرد او، حسین است حسین است

نام او همه جا هست، حسین است حسین! *** حافظ دین خداست، حسین است حسین است

ص: 318

دین حق را حسین زنده کرد

غریب کربلا لب تشنه بوده حسین است حسین *** هر چه داشته به خدا داده حسین است حسین

راه حق را باز نموده، عدو را رسوا نموده *** هر چه داشته به خدا داده حسین است حسین

او غریبی بوده که گفته: جگرم از تشنگی می سوزد *** به خدا سوگند او حسین است حسین است حسین

او همان تشنه لبیست که شیرخواره را، بردست گرفته *** گفته این طفل تشنه، است، شیرخواره را بردست گرفته

اوسوخته از تشنگی ابن الحسین است حسین *** رحم نکردند طفل را، ابن الحسین است حسین

دار و نادارش به خدا داد حسین است حسین *** او سقّا را بهر آب فرستاد، حسین است حسین

جگرش تشنه بود و سر از او جدا کرد عدو *** العطش ز اطفالش بالارفت، حسین است حسین

او غریب بود و تشنه بود سرش بالای نی رفت *** بچّه هایش دیدند او را، حسین است حسین

سر او چهل منزل بالای نی بود و می گفت: *** «أَنا المَظلوم، أَنا المظلوم» حسین است حسین

بچّه هایش اسیر بودند، به آنان نگریست *** برلب ودندانش چوب زدندحسین است حسین

«خادم» تو کجا بودی حسین را می شناسی؟! *** جدّ من بود غریب بود، حسین است حسین

عدو خواست نام آل الله را محو کند او نتوانست *** مانعش رأس حسین بود حسین است حسین

چه کسی جز او، هرچه داشته، به خدا داده بگو؟ *** حسین هر چه داشته به خدا داده حسین است حسین

ص: 319

افتخار دارم مدح مولا را بگویم

افتخارم این است، مدح مولا را بگویم *** زنده باشم تا توانم، مدح مولارا بگویم

افتخارم همین است، مدح مولا را بگویم *** زندهٔ مولا بُوَم من، مدح مولا را بگویم

مدح مولا سبب آمرزش است بیا تا بگویم *** از خدا توفیق خواسته ام مدح مولا را بگویم

فضل مولا را بگو، سبب آمرزش است *** نام مولا نامِ خداست، سبب آمرزش است

فضل مولا را اگر خواهی قرآن بخوان *** گفتن فضل او سبب آمرزش است

شاهدِ حقِ نبیّ، صالح المؤمنین است علیّ *** مدح او را بگو، سبب آمرزش است

شاهد حق است، اوحق است حق همراه اوست *** صالح المؤمنین، نام علیَّست، نام او سبب آمرزش است

او قرآن است، ثلث قرآن در شئان اوست *** هرکجاباشد، قرآن است، سبب آمرزش است

وصف او بی شمار است، وصف خداست *** او زِ خدا جدا نیست، مدح او سبب آمرزش است

شاهد حق اوست، حق شاهد اوست *** امر او امر حق است، سبب آمرزش است

«میزان الحق» است، فاروق بین حق وباطل است *** حق اوست، اوحق است، سبب آمرزش است

راه بیراهه مرو، اوصراط مستقیم دین است *** مدح او حق است، او حق است، سبب آمرزش است

فاتح خیبر و احزاب و اُحُد اوست بدان *** حبّ او ایمان است، سبب آمرزش است

فاتح بدر و حنین و اُحُد، اوست بدان *** قدمش در حرب نشانِ فتح اوست

مدح او کن، سبب آمرزش است *** ملک الموت با اوست، سبب آمرزش است

ذوالفقار شمشیر اوست، لوایِ حرب دست اوست *** کی توانی شماری فضل او، سبب آمرزش است

«خادم» وصف مولا را از چه کنی؟ بی منتهاست *** نام او را بگو، سبب آمرزش است

کربلا غرق عزاست بیا تا برویم کرببلا

عاشق کرببلا کیست بیا تا برویم کرببلا *** کربلا منتظر ماست، بیا تا برویم کرببلا

اهل بیت پیمبر مبتلایند بیا تا برویم کرببلا *** عزا داران آماده شدند، بیا تا برویم کرببلا

دل اطفال سوخته است بیا تا برویم کرببلا *** اشکشان جاریست، بیا تا برویم

زینب اندر غم و اندوه بُوَد، بیا تا برویم *** صدای العطش بالاست، بیا تا برویم

خیمه ها سوخته است، بیا تا برویم *** دل زینب خون است، بیا تا برویم

کربلا منتظر ماست، بیا تا برویم *** چشم اطفال به راه است، بیا تا برویم

آه و ناله بلند است بیا تا برویم *** اشک اطفال زیاد است، بیا تا برویم

زینب سر راه است، بیا تا برویم *** راه ها همه باز است، بیا تا برویم

بدن ها روی خاک است، بیا تا برویم *** آه اطفال بلند است، بیا تا برویم

از خدا خواه و بیا، بیا تا برویم *** اشک خود را بیاور، بیا تا برویم

حبّ دنیا را رها کن، بیا تا برویم *** سوی عقبا نگاه کن، بیا تا برویم

ص: 320

زندگی را رها کن، بیا تا برویم *** صفحهٔ کرببلا بین، بیا تا برویم

اشک آقا را ببین، بیا تا برویم *** دل او خون شده، بیا تا برویم

فاطمه منتظر ماست، بیا تا برویم *** شرط ایمان همین است، بیا تا برویم

دوستی آل محمّد همین است، بیا تا برویم *** شرط دوستی همین است، بیا تا برویم

«خادم» هر که را دیدی بگو بیا تا برویم *** راه جنّت دان همین است، بیا تا برویم

هر چه او داشت به خدا داد بیا تا برویم *** فاطمه منتظر ماست بیا تا برویم

نالهٔ اصغر بلند است بیا تا برویم *** اکبر آمادهٔ رزم است بیا تا برویم

سر و جانش فدا کرد، بیا تا برویم *** عاشقِ دیدار حق بود، بیا تا برویم

دار و نادارش همه، داد بیا تا برویم *** غریب کربلا جانش فدا کرد بیا تا برویم

او دنیا را وداع کرد بیا تا برویم *** کس ندیده مظلوم تر از او بیا تا برویم

او هر چه داشت داد، بیا تا برویم *** طفل تشنه روی دست پدر مانده بیا تا برویم

او کسی دیگر نداشت، بیا تا برویم *** گفت: الهی در رهت از سر گذشتم بیا تا برویم

هم از اکبر هم از اصغر گذشتم بیا تا برویم *** چیز دیگر نداشت هر چه بود داد بیا تا برویم

جان و فرزند و مالش را بداد بیا تا برویم *** مظلومی چون حسین بن علی نبوده بیا تا برویم

دار و نادارش را به خداخدا داد بیا تا برویم *** کفنی هم در آخر نداشت بیا تا برویم

جسم او سه روز روی زمین ماند، بیا تا برویم *** کفنش بوریا بود، آب غسلش خون بود بیا تا برویم

تشنه بود و جگرش می سوخت بیا تا برویم *** اکبرش گفت من تشنه ام، آبی نداشت بیا تا برویم

تشنه رفت به میدان، جگرش می سوخت بیا تا برویم *** آب را بستند بر او، تشنه کشته شد، بیا تا برویم

تشنه بود هر چه کرد آبش ندادند، بیا تا برویم *** اطفالش از تشنگی ناله زدند، بیا تا برویم

سرش بالای نی رفت، بیا تا برویم *** تشنه کشتند، بدنش دفن نشد بیا تا برویم

بدنش زیر سُم اسبان رفت، بیا تا برویم *** خیمه هایش را آتش زدند، بیا تا برویم

بدنش روی زمین ماند، بیا تا برویم *** هیچ گلایه نکرد شاد بود، بیا تا برویم

«خادم» تاکنون که بوده هفتاد و دو قربانی دهد؟ *** بارضایت بدهدعاشق دوست باشد، بیا تا برویم

محسن فاطمه را از چه کشتند بگو؟

محسن فاطمه را از چه کشتند بگو؟! *** او فرزند نبیّ بود از چه کشتند بگو؟!

از چه خانهٔ فاطمه را آتش زدند؟! *** از چه بیت وحی را آتش زدند؟!

بیعت آر می خواستند، چرا خانه را آتش زدند؟! *** بردند مولا را ز خانه چرا خانه را آتش زدند؟!

ص: 321

بهر بیعت گرفتن ز علی، چرا فاطمه را می زدند؟! *** حبل الله را بسته بودند، چرا فاطمه را می زدند!!

کس نگفت دخت پیغمبر، محبوبهٔ احمد بُوَد!! *** از چه او را می زنند محبوبهٔ احمد بُوَد؟!

محسن فاطمه را کشتند و رفتند، نگفتند: بی گناه است؟! *** بی گناه را پشت درکشتند، نگفتند: بی گناه است؟!

محسن بین در و دیوار کشته شد، اصغر تشنه کشته شد!! *** هر دو بی گناه بودند، اصغر تشنه کشته شد!!

آیهٔ «وَ إذَا المُوئودَةُ سُئِلَت» مربوط به کیست؟! *** آیه «بِأَیِّ ذَنبٍ قُتِلَت» مربوط به کیست؟!

اوّلین انتقام در قیامت این بُوَد! *** اوّلین مظلوم در قیامت این بُوَد!!

از چه کشتند محسن فاطمه را شش ماهه بود؟! *** کربلا اصغر را کشتند، او هم شش ماهه بود!!

زین سبب فاطمه بیمار شد، در خانه ماند! *** تازیانه زدند بر او، تا در خانه ماند!!

مادر و فرزند را کشتند، گو: باید چه کرد؟! *** حق مولا را غصب کردند گو: باید چه کرد؟!

حال گویند: بهر مصلحت بوده همه!! *** تو بگو: کشتن بی گناه مصلحت بوده همه؟!

گر مصلحت بوده، لعنت حق بر این مصلحت!! *** مصلحت بهر شما بوده، لعنت بر این مصلحت!!

«خادم» هر که بهر خود، مصلحت داند بگو!! *** خدا هم دوزخ را بهر شما مصلحت داند بگو!!

کشتن و سقطِ جنین کِی مصلحت باشد بگو؟! *** آری دوزخ هم بر شما مصلحت باشد بگو!!

ص: 322

انتظار داریم شاید مهدی بیاید

سال ها پشت در ایستاده ایم شاید مهدی بیاید *** عاشق دیدار مهدی هستیم شاید مهدی بیاید

ما به دنیا آمدیم مهدی ندیدیم هنوز *** وصف او می شنویم مهدی ندیدیم هنوز

عاشق مهدی شدیم او را ندیدیم هنوز *** کس نگوید اوکجاست، مهدی ندیدیم هنوز

چه کنیم عاشق مهدی شدیم او را ندیدیم هنوز *** گو کجا باید رویم، مهدی ندیدیم هنوز

هر که داند او کجاست گوید به ما *** تا بگردیم دور او، مهدی ندیدیم هنوز

صبح و شام گوییم: خدایا، گومهدی کجاست؟ *** صبر ما کم شده، گومهدی ندیدیم هنوز

آروزی ما همین است که روزی ببینیم روی او *** عاشق رویش شدیم، مهدی ندیدیم هنوز

ای خدا چشم ما لایق دیدارنیست چکنیم؟ *** تو به ما توفیق ده، مهدی ندیدیم هنوز

ما که ترسیم بمیریم و نبینیم روی او *** تو به ما یاری بده، مهدی ندیدیم هنوز

خدایا ما به یک لبخند او، راضی شویم *** او لبخند زند راضی شویم، مهدی ندیدیم هنوز

همه گوییم: بیائیم، سر راهش بنشینیم *** بهر امید بیاییم، مهدی ندیدیم هنوز

ترسیم که گویند: چشمتان لایق نبود! *** لیک گوییم امیدواریم، مهدی ندیدیم هنوز

گر بیاید شاید او ما را نصیحت می کند *** ما پذیریم ز او، مهدی ندیدیم هنوز

گر نیاید خدایا، تو بگو، وقت مردن بیاید *** با وفاست او بیاید، مهدی ندیدیم هنوز

ما گنهکاریم، گو باید چه کنیم؟ *** گنهکاردل ندارد؟ مهدی ندیدیم هنوز

«خادم» تو که لبخند او را، دیده ای *** پس چرا گوئی، مهدی ندیدیم هنوز؟

او به من فرمود: دعا کن بهر فرجم *** من دعا کردم نگویم: مهدی ندیدیم هنوز

شب جمعه رسیده وعدهٔ مهدی رسیده

ما ندانیم چه کنیم وعدهٔ مهدی رسیده *** آرزومندیم، بیاید، وعدهٔ مهدی رسیده

به دوستان بگویید همه آماده شوید *** سَرِ راه مانده ایم، وعدهٔ مهدی رسیده

آدرسش را بگویید، درِ خانه اش بنشینید *** بهر امید نشستیم، وعدهٔ مهدی رسیده

ما نداریم چاره ای، نزنیم دربِ خانه ای *** ما ندانیم چه کنیم از که پرسیم خانه اش؟

سوگندش می دهیم، به حق فاطمه آقا بیا؟ *** روز جمعه آمده، وعدهٔ مهدی آمده!

برویم دست به دعا برداریم گوییم بیا؟ *** امید داریم کربلامی رویم آنجامهدی رسیده

راه را باز کنید، وعدهٔ مهدی رسیده *** خانه اش ندانیم، وعدهٔ مهدی رسیده

گوبدانیم جای او، وعدهٔ مهدی رسیده *** گوییم: بهرفاطمه بیاوعدهٔ مهدی رسیده

ظهر شد مهدی نیامد، وعدهٔ مهدی رسیده *** گر نشد سَرِ قبر جدّش می رویم سوگند می دهیم

ما سرگردان شدیم، وعدهٔ مهدی رسیده *** ماکسی را نداریم، وعدهٔ مهدی رسیده

گر نشد عرفات می رویم، سَرِ راهش می نشینیم *** گر نشد شب پا می شویم با خدا راز می کنیم

ص: 323

گر نشد فکری در خود می کنیم عیبجویی می کنیم؟ *** چاره نیست پا می شویم، وعدهٔ مهدی رسیده

خدا یا گو بیاید، ندانیم چه کنیم وعدهٔ مهدی رسیده *** گوییم: خدایا گو بیاید، وعدهٔ مهدی رسیده

«خادم» گوبه مردم بیایید عیب را اصلاح کنیم *** چاره نیست می رویم، وعدهٔ مهدی رسیده

حرفِ حق گو همین است، راه چاره همین است *** به خداگویید: بیاید، وعدهٔ مهدی رسیده

درد و دل های علیّ چه بوده بر ما بگو؟

درد و دل های علی چه بوده بیا تا بشنویم *** مانعی نیست هر چه بوده بیا تا بشنویم

درد و دل های خود را، بر کسی نگفته چکنیم *** پس بیایید برویم از چاه بپرسیم تا بشنویم

یا بیا از او بپرسیم، مردم چه کردند با شما؟ *** پس بیایید اصرار کنیم، گوش کنیم تا بشنویم

او گوید: خانه ام را آتش زدند همسرم را زدند *** چاره ای بر من نبود، دستم بسته بود، بیا تا بشنویم

یاوری من نداشتم، همسری داشتم فاطمه بود!! *** دست من را بسته بودند، همسرم را می زدند، ما بشنویم

همسرم با فرزندم کشته شد چیزی نگفتم!! *** همسرم را می زدند صبرکردم چه کنم، ما بشنویم

گوییم: محسنت چگونه کشته شد؟ گو بهر ما؟! *** همسرم بین در و دیوار بود کشته شد، ما بشنویم

همسرت را می زدندحاضر بودی، با توچه شد؟! *** حاضر بودم سوختم لیک دستم بسته بود، ما بشنویم

یا علی بگو همسرت در خلوت با تو چه گفت؟! *** همسرم گفت امر من پنهان شود شبانه دفن کن مرا، ما بشنویم

یا علی وقت غسل از چه گریان شدی بر ما بگو؟! *** دستم بر جای تازیانه رسید، طاقت نیاوردم، ما بشنویم

یا علی تنها چگونه نیمه شب همسرت را دفن نمودی بگو؟! *** من کسی را نداشتم احمد آمد امانت را گرفت، ما بشنویم

ص: 324

یا علی بعد دفن فاطمه حالت چگونه بود بگو؟! *** غم عالم برمن ریخت همه چیزم برفت، ما بشنویم

یا علی صبح که شد حال فرزندانت چگونه شد بگو؟! *** فرزندانم بی مادر شدند، چاره ای بر من نبود، ما بشنویم

یا علی ما شنیدیم گفته ای فرزندانم بیایید مادر را ببینید؟! *** آری گفتم بیایند، لیک ملائک گریان شدند، ما بشنویم

«خادم» بپرس یا علی در خانه با فرزندانت چه کردی؟! *** آثار مادر را محو کردم آنان را نوازش کردم، ما بشنویم

خادم بگو: از علی چرا می پرسید از در و دیوار بپرسید!! *** از حسن پرسید از حسین پرسید از فضّه پرسید ما بشنویم!!

جمعه شد باز مهدی نیامد چه کنیم؟!

جمعه شد مهدی نیامد، آرزوی ما نیامد! *** هر چه کردیم نیامد، آرزوی ما نیامد!

نگاه ما به راه شد، آرزوی ما نیامد! *** چشم دوختیم نیامد، آرزوی ما نیامد!

ما سر راهش نشستیم تا ببینیم رخش را *** چشم دوختیم نیامد، آرزوی ما نیامد!

ما از اینجا نِی رویم، چشم به راهیم بیاید *** بهر امید نشستیم، آرزوی ما نیامد!

کار ما سخت شده همه گوییم بیاید! *** هر چه گوید بشنویم، آرزوی ما نیامد!

ما به مردم چه گوییم؟ همه گفتیم بیاید! *** همه گویند او نیامد، آرزوی ما نیامد!

دشمن آر گوید: شما گفتید نیامد؟ *** ما چه گوییم؟ نیامد، آروزی ما نیامد!

ای خدا تو چاره ای کن، گو بیاید؟ *** چاره ای ما نداریم، آرزوی ما نیامد!

ای خدا بهر احمد و حیدر گو بیاید؟ *** چشم به راهیم ما، آرزوی ما نیامد!

ای خدا ما ز دشمن شماتت شنویم؟ *** تو نخواهی این را، آرزوی ما نیامد!

دشمن خارج و داخل گوید: کو مهدیّ شما؟ *** ما چه گوییم خدایا، آرزوی ما نیامد!

هر چه اوصاف او گوییم گویند: چه شد؟ *** گر که او هست بیاید، آرزوی ما نیامد!

ای خدا به حق مصطفی گو او بیاید؟ *** غیبتش تا کِی بُوَد؟ آرزوی ما نیامد!

«خادم» به مردم بگو به خدا او خواهد آمد! *** نا امید نشوید آخر، آرزوی ما بیاید!

شما علّت دیر آمدن را در خود بجویید؟ *** نکند علّت ماییم، پس چرا گوییم: آرزوی ما نیامد؟!

ص: 325

از چه فاطمه در جوانی آروزی مرگ نمود؟!

از چه فاطمه در جوانی آرزوی مرگ نمود؟! *** او چه دید از مردم کو آرزوی مرگ نمود؟!

غاصبین خلافت وِ را آزار نمودند!! *** دار و نادار او را، یکجا غصب نمودند!!

حرص دنیا وا داشت حق مولارا غصب نمودند *** خانه اش آتش زدند، حق او را غصب نمودند!!

راه حق را بستند، صراط مستقیم را آتش زدند!! *** خانهٔ وحی را آتش زدند، حق مولاراغصب نمودند

کس نگفت: این خانه، خانهٔ فاطمه است آتش زدند؟! *** گفتند ولی گفت: گر چه باشد، حق مولا غصب نمودند

غاصبین خلافت، به وحی ایمان نداشتند!! *** طالب دنیا بُدَند، حق مولا غصب نمودند

اکنون گویند: صلاح دین و دنیا این بُده!! *** سخت تر از این هم صلاح بوده، حق مولا غصب نمودند

بدتر، آن که گویند: هرکه حاکم شده طاعتش واجب شده!! *** طاعت بوبکر چون حاکم شده واجب شده!!

ما چه گوییم؟ اینان بدتر از غاصبین اوّلند؟! *** آنان اسم مصلحت بردند، اینان بدتر از غاصبین اوّلند!!

دین احمد را دگرگون کردند و رفتند در سَقَر!! *** این زمان گو بدترند زودتر می روند در سقر!!

بروید نزد غاصبین، حق شما در سقر است!! *** به آنان ملحق شوید حق شما در سقر است!!

ما از دور ببینیم شما را جایتان در سقر است!! *** جای خوبیست بر شما، حق شما در سقر است!!

بهر دنیا وشهرت طلبی جای خوبی شد بهرتان!! *** چه مبارک باد بهرتان، جای شما در سقر است!!

ص: 326

شما از غاصبین خلافت حمایت کرده اید!! *** چه مبارک باد بر شما، جای شما در سقر است!!

ما گفتیم: اعتقاد شما یک خطر است!! *** هر چه گفتیم نشنیدید، جای شما در سقر است!!

«خادم» ازکجا دانستی جایشان در سقر است؟! *** غاصبین خلافت، جایشان در سقر است!!

فاطمه را ممتحن گویند از چه ممتحن است؟

فاطمه را قبل خلقت گفته اند: مُمتَحَن است! *** فضل او این است کو ممتحن است!

کس به این پاکی نیامد بین بانوان! *** گوهری چون او نیامد، بین بانوان!

پدرش جان فدایش می کرد! *** هر چه داشت او فدایش می کرد!

رضای او را، رضای خدا می دانست! *** خشم او را خشم خدا می دانست!

در قیامت شفاعت، دست اومی دانست! *** اختیارجنّت و نار دست او می دانست!

پیمبر بپا می خاست بهر حرمتش! *** دست او می بوسید بهر حرمتش!

سیّدهٔ، بین زنانش دانست! *** بهتر از مریم عمران و زنانش دانست!

لیک چون احمد ز دنیا برفت! *** حرمت فاطمه، از بین برفت!

او فرمود: آزار او آزار من است! *** آزار خدا هم ز آزار من است!

او ز آزار مردم طلب مرگ نمود! *** راه چاره نبودش طلب مرگ نمود!

خانهٔ وحی را آتش زدند! *** هر چه او داشت را آتش زدند!

ناله اش بین در و دیوار بود! *** سقط فرزنداو بین در ودیوار بود!

با فشار در محسنش کشته شد! *** بی گناهی بود بخدا او کشته شد!

فاطمه از ولیّ الله حمایت می کرد! *** تازیانه اش زدند حمایت می کرد!

دست حامی را ز مولا قطع نمودند! *** دست حق را ز حق قطع نمودند!

ناله کرد آنقدر که عالم لرزید! *** سوز دل داشت که عالم لرزید!

«خادم» مگو، نالهٔ فاطمه ما را کشته است! *** هر که بشنیده، او را کشته است!

قاتلین فاطمه کیانند بگو؟

قاتل فاطمه، غاصب حق علیّ است! *** قاتل محسن، غاصب حق علیّ است!

از چه پرسی قاتلین او کیانند؟! *** تو ندانی قاتلین او کیانند؟!

ص: 327

قاتل او تنها فقط قنفذ نبود! *** اوّلی و دوّمی و قنفذ نبود!!

قاتل او مردمان هم بوده اند! *** گوچرا؟ یاری نکردندمردمان هم بوده اند!!

گو خدا داند کیانند قاتلش!! *** تو فقط لعنت کن بر قاتلش!!

گو ز احمد یک دختر بیش باقی نماند!! *** از چه آرزوی مرگ کرد، به دنیا باقی نماند؟!

در جوانی رفت ز دنیا کس نگفت؟ *** از چه او در جوانی کشته شد، کس نگفت؟!

همه را پنهان نمودند غاصبان! *** ظلم خود را پنهان نمودند غاصبان!!

حامیان اکنون پنهان می کنند! *** حق مولا را پنهان می کنند!!

بلید و پلید را قیمت می دهند! *** بلکه هر بی قیمتی را قیمت می دهند!!

قاتل مولا را شجاعت می دهند! *** غاصب حق او را هم شجاعت می دهند!!

قاتل فاطمه را تحسین می کنند! *** هر چه کرده او را تحسین می کنند!!

ای خدا هر ظالمی را تو لعنت بکن! *** تو دانی ظالم کیست؟ او را لعنت بکن!!

ظالم فاطمه را لعنت بکن! *** هر که غصب حق کرده را لعنت بکن!!

ظالمین را خدایا لعنت بکن! *** غاصب حق آل الله را لعنت بکن!!

«خادم» بگو: لعنت حق بر قاتل فاطمه باد! *** هر چه لعنت هست بر قاتل فاطمه باد!!

قاتل فاطمه، نیست از پدرش!! *** لعنت حق بُوَد، بر پدرش!!

اشک بر فاطمه قیمت دارد

اشک بر فاطمه قیمت دارد! *** دل اگر سوخت قیمت دارد!

دل او سوخت و پنهان می کرد! *** هر چه می سوخت ز علی پنهان می کرد!

اشک او بر سجّاده اش جاری شد! *** هر چه در دل داشت ساری و جاری شد!

گاهی بر پدر سوخت وگاهی بر علیّ! *** گاهی بر پدر اشک ریخت و گاهی بر علیّ!

طاقت او طاق شد بهر علیّ! *** علیّ را بردند، اشک ریخت بهر علیّ!

او کمربند علی را برگرفت! *** عرش و کرسیّ را، در بر گرفت!

نگذارم او را این گونه به برید! *** نفرین می کنم گر این گونه به برید!

ناگهان زلزله ای در عالم گرفت! *** عالمی را گو: دگرگون گرفت!

دست حق آمد در دست فاطمه! *** قدرت حق آمد در دست فاطمه!

تا که مولا گفت: سلمان دریاب فاطمه! *** تو بترس از نفرین فاطمه!

سلمان گفت دخت پیغمبر نفرین مکن *** گفت: طاقت ندارم مگو: نفرین مکن!

سلمان گفت: من نگفتم مولا گفته است *** فاطمه گفت: حق همان است مولاگفته است!

من اطاعت می کنم بهر علیّ! *** حق همان است، اطاعت می کنم بهر علیّ!

پس به خانه بازگشت و درمانده شد! *** پهلوی او بشکسته بود درمانده شد!

خطبه خواند و باز او درمانده شد! *** اشک او جاری شدو، درمانده شد!

ص: 328

اشک ریخت، تا پدرش را بدید! *** طاقتش طاق شد تا پدرش را بدید!

«خادم» بگو: فاطمه سوخت شما هم سوزید! *** اشک بریزید بر او، شما هم سوزید!

مدح مولا بی نهایت باشد

مدح مولا را گوییم: بی نهایت باشد! *** هر چه گوییم، بی نهایت باشد!

وصف او را نتوانیم شمرد!! *** وصف الله است کِی توانیم شمرد؟!

وصف او را ز خدا می شنویم!! *** هر چه احمد گفت، ز خدا می شنویم!!

«کلمات الله» است، بی شمار است بدان!! *** نتوان گفت، بی شمار است بدان!!

گر درختان قلم، بحر مرکب، جن و انس کاتب شوند! *** وصف او را نتوانند شمرد، گر کاتب شوند!!

وصف او را خدا کرده به قرآن بیان! *** وصف او، وصف نبیّ است خدا کرده به قرآن بیان!!

خُلق او خُلق نبیّ است خدا کرده بیان! *** وصف او، وصف نبیّ است خدا کرده بیان!!

این دو، در عالم ذرّ، یک گوهرند! *** ثمر یک درخت و حاصل یک شجرند!!

ما که در وصف علیّ، پی نبردیم هنوز! *** هر چه کردیم وصف او پی نبردیم هنوز!!

وصفِ او را، خدا و نبیّ می دانند! *** خُلق او را خدا و نبیّ می دانند!!

تو بیا برگی از این خرمن بگیر! *** تو چه دانی، برگی از این این خرمن بگیر!!

در عبادت بی نظیر است چون نبیّ! *** در شجاعت بی نظیر است، چون نبیّ!!

او علیّ است، بی نظیر است او نبیّ بُوَد *** گر نبیّ بعد از نبیّ بود، او نبیّ بود!!

در کنار نبیّ بود، در معراج، چون نبیّ بود!! *** هر چه او بود، نبیّ بود، او چون نبیّ بود!!

هرچه درمعراج نبیّ دید، علیّ دیدعلیّ دید!! *** کس ندید آن را، بس علی دید علی دید!!

«خادم» تو چه دانی، از وصف علیّ؟ *** تو ندانی هرگز وصف علیّ!!

آنچه گفتی، قطره ای بود از وصف علیّ! *** هرچه گویی قطره ای است ازوصف علیّ

عفّت زن چیست بر ما بگو؟

عفّت زن نزد خدا، حیا می باشد *** بهترین زیبائی او، حیا می باشد

قیمت زن نزد خدا، حیا می باشد *** حیا را قیمتی نیست، حیا می باشد

بی حیایی گر بُوَد ارزش نَبُوَد *** هر چه بهرش دهی، ارزش نَبُوَد

زن اگر بی حیا شد، لایق تو نَبُوَد *** بهر او چیزی مده، لایق تو نَبُوَد

زن با حجب و حیا، قیمت ندارد *** فوق قیمت بُوَد، قیمت ندارد

بی حیا دان، که او ارزش ندارد *** هرچه بهراو دهی، ارزش ندارد

قیمت زن را به زیبایی مدان *** جز حیا، قیمت او را، مدان

ص: 329

زنِ باایمان و معرفت را بگیر *** زن با خلق و امانت را بگیر

آن که چون بینی ورا شاد شوی *** چون امانتدار بُوَد، شاد شوی

ارزش زن به مَهرش نَبُوَد *** به جهاز زیادش، نَبُوَد

نبیّ گفته: مهر زن هر چه کم بود *** ارزش او نزد من بیشتر بود

ارزش زن را به مهرش، مفروش *** گر حیا دارد به قیمت، بفروش

زن وِیلو، چون کلب هراش است *** کلاب هراش، کلاب، هراش است

همسرت گربا حیا و عفّتست *** قدر او بدان چون با حیا وعفّت است

هوسرا رها کن، عقل را زنده کن *** قدم برعقلت نَنِه عقل رازنده کن

«خادم» ارزش هرکس عقل اوست *** گرندارد عقل، قیمت عقل اوست

بی حیاها کِی عاقل بُوَند *** بی حیایی گوید: کِی عاقل بُوَند؟

فضائل فاطمه (علیهاالسلام)

هر چه گشتیم کس نبود کفو فاطمه *** بس علیّ خلق شد، کفو فاطمه

فاطمه گر نبود، زیبایی نبود *** حیا گر نبود، زیبایی نبود

فاطمه گر نبود، کوثر، نبود *** فاطمه گر نبود، (لیلة القدر) نبود

فاطمه گر نبود، حیدر و احمد نبود *** فاطمه گر نبود، دوزخ وجنّت نبود

فاطمه گر نبود، عالم دنیا نبود *** فاطمه گر نبود، حیا و عفّت نبود

هر چه خوبی بود در فاطمه بود *** هر فضلی بود، در فاطمه بود

فاطمه نامش، تو را جنّت بَرَد *** دوست خود را او جنّت بَرَد

فاطمه از نار، دور باشد بدان *** به خدا نار، خادم او باشد بدان

حوریان نزد او، خادم بُوَند *** فضّه ها او را، خادم بُوَند

فاطمه، چون وارد محشر شود *** نور حق، وارد محشر شود

بهشت بهر فاطمه، آماده است *** حور و غلمان، بهر او آماده است

لؤلؤ و مرجان، فرزندان اویند *** حیدر و احمد پرچمدار اویند

عرش رحمان بدان مأوای اوست *** حیدر کرّار، پرچمدار، اوست

دوستانش را ز دوزخ می رهد *** دانه هایی ز دوزخ، می برد

در نهایت، حسینش را طلبد *** دشمنانش، به دوزخ، طلبد

چون حسینش بی سر آیدش *** ناله ای می زند، چو بی سر آیدش

ناله ای هم ز احمد، آید *** خشم الله، بی حدّ آید

تا که دوزخ، آماده شود *** شعله هایش بر عدو آماده شود

عزّت فاطمه، معلوم آید *** دشمنش دان، که محروم آید

دوستان فاطمه، تائب بُوَند *** دشمنانش دان، ظالم بُوَند

ص: 330

دست خودرا می گزندآنان، چرا؟ *** دوست آل احمد نَبودند چرا؟

گویند: کاش با علی می بودیم؟! *** در سبیلش بُدیم، با علی می بودیم

نار حق، قاتلش را می رباید!! *** نار و دوزخ قاتلش را می رباید!!

ای خوشا حال دوست فاطمه!! *** راه جنّت گرفته دوست فاطمه

دشمنش آنجا نبیند دوست فاطمه *** به خدا او نبیند یک دوست فاطمه

به خدا سوگند نبینند یک دوست علیّ! *** بلکه نِی بینند دوست فاطمه

دوزخی گوید: کو دوست علی؟! *** آن یکی گوید: کو دوست فاطمه

گو که آنان در جنّت بُوَند!! *** زین سبب نبینید آنان، دوست فاطمه

هرچه استهزا کردید استهزا شوید!! *** اکنون استهزا شوید از دوست فاطمه

حق بدانید، یاور مؤمن بُوَد!! *** مؤمن است دانید، دوست فاطمه

رضای فاطمه رضای حق بُوَد!! *** خشم او نیز، خشم حق بُوَد!

علی بود تنها، کفو فاطمه! *** گر نبود او، نبود کفو فاطمه!

نوریان را، نوریان کفوند بدان! *** ناریان را ناریان کفوند بدان!

«خادم» چه دانی تو از فاطمه؟ *** گو که هر فضلی بُوَد از فاطمه

غصّه گردارید بیاییدسوگ فاطمه *** حاجت آر دارید بیایید سوگ فاطمه

بیایید تا بنشینیم، در سوگ فاطمه *** اشک بریزیم در سوگ فاطمه

دل احمد را، بیا، شاد کنیم *** دل مولا را بیا، شاد کنیم

دل مهدی را، بیا شاد کنیم *** مادر و باب او، شاد کنیم

ما ندانیم چه گذشته بر فاطمه؟ *** اشک می ریزیم ما، بهر فاطمه

اشک ریزیم، بهر فرزندان او *** حیدرش چه کرد، شب غسل فاطمه؟

کس نگفته: اشک ریختند بهر فاطمه *** کس نبود که بسوزد بهر فاطمه

لحظه ای می سوختند از بیمادری!! *** اشک می ریختند، بر بی مادری

آستین در دهان داشتند از امرپدر *** ناله و فریاد نکردند، از امر پدر

چارطفل داغداربودندچه کنند؟! *** نیمه شب بینند جسم مادر چه کنند؟!

همه درمانده و بیچاره شدند!! *** داغدار بودند و بیچاره شدند!!

کس به فکر آنان نبود در آنجا!! *** امر مولا بر سکوت بود در آنجا!!

تا که مولا جسم مادر آماده نمود! *** به خدا اشک ریخت و آماده نمود!!

گفت: بیایید اکنون مادر را ببینید! *** توشه برگیرید مادر را ببینید!!

حسنین نالان شدندازاین سخن! *** دست و پا گم کردند ازاین سخن!!

پس دویدند نعش مادر را بدیدند! *** اشک ریختند و نعش مادر را بدیدند!!

آن یکی گفت: مادر منم بین حَسَنَت *** آن یکی گفت: من می بوسم قدمت

مادر سلام ما را، به جدّمان برسان *** ما یتیمیم، سلام به جدّمان برسان

گو که فرزندانت بی مادر شدند *** بی پدر بودند اکنون بی مادر شدند

گو مولا درمانده شده، گو چه کند؟! *** حق او غصب شده، او چه کند؟!

ص: 331

خانه تنها شده خانه نشین گردیده!! *** چه کند با ما، خانه نشین گردیده؟!

اشک ماها، همه جاری بُوَد!! *** ما کسی را نداریم اشک ما جاری بُوَد!!

کار ما اشک شده، اشک ما جاری شده *** جای مادر خالیَست اشک ما جاری شده!!

پدرمان بهر تو داغدار شده!! *** اشک او بر تو و مادر، جاری شده!!

غم و اندوه، ما را برگرفته!! *** مادری نیست، آه ما را برگرفته!!

مردمان ما را رها کردند ورفتند!! *** خانهٔ ما را آتش زدند و رفتند!!

مادربگوبر باب ما سلام هم نکنند!! *** گر سلام هم کند جوابش نکنند!!

مادر، توگفتی: خدا مرگ مرا زود برسان!! *** پس به جدّ مان سلام ما برسان!!

پس به اوگو: چاره ای، بر ما رسان!! *** ما یتیمیم، چاره ای بر ما رسان!!

حسنین و زینبینت، مانده اند!! *** چون پدر، همگی درماند اند!!

اشک ما، بهر پدر جاری بود!! *** بهر مظلومی او جاری بود!!

«خادم» مگو، دل ما را سوختی!! *** این قدردم مزن دل ما را سوختی!!

داغ فاطمه با علیّ چه کرد؟

داغ سختی بود، ندانیم او چه کرد؟! *** بخدااشک ریخت ندانیم اوچه کرد؟

جای مسمار ندانیم با او چه کرد؟! *** اثر تازیانه، ندانیم با او چه کرد؟

دار و نادار او را تازیانه گرفت!! *** با همه قدرت و توانش تازیانه گرفت!

دست ازغسل برداشت و ناله کرد!! *** با صدای بلند اشک ریخت وناله کرد!!

چاره ای نداشت اشک و ناله کرد!! *** بهر حسنینش، می سوخت و ناله کرد!!

گریه می کردند و می سوختند همه!! *** تا که مولا دید، می سوختند همه!!

گفت: بیایید ز مادر توشه ای برگیرید!! *** اینقدر گریه نکنید، توشه ای برگیرید

دم آخر شده توشه ای برگیرید!! *** عاشقانه بروید توشه ای بر گیرید!!

آن یکی گفت: مادر، من حَسَن توام!! *** آن یکی گفت: مادرمن حسین تواَم!!

ناگهان ندایی از آسمان، به رسید!! *** خبر از اشک ملائک به رسید!!

یا علی، بردار حسینین را از روی فاطمه *** ناله فاطمه به حلقوم رسید!!

ابن عباس به ملاقات علیّ آمده!!

علی گفت: ابن عباس بیا فاطمه نیست!! *** از چه ایستاده ای؟ بیا فاطمه نیست!!

خانه ام تاریک شده، فاطمه نیست!! *** من که تنها شدم، فاطمه نیست!!

اشک ها جاری شده فاطمه نیست!! *** بچّه ها گریان شدند، فاطمه نیست!!

ص: 332

من ندارم چاره ای فاطمه نیست!! *** «خادم» دل ما سوختی گفتی، فاطمه نیست!!

غم گرفته مرا، فاطمه نیست!! *** تو که ما را سوختی، گفتی: فاطمه نیست؟!

علیّ با آب چاه درد و دل میکرده!!

غم عالم علی را در بدر می کرده! *** علی با آب چاه درد و دل می کرده!

با که گوید سخن؟ با چاه درد ودل می کرده!! *** مصائب علی را خون جگر می کرده!

غم و اندوهش، فراوان شده بود! *** همه غم ها بر او، فراوان شده بود!

پیمبرزدنیا رفته بود، او مظلوم شده شده بود! *** غم عالم بر او جمع شده بود!

مردمان او را رها کردند و رفتند! *** بلیدان را گرفتند و رفتند!

پلیدان خانهٔ وحی را آتش زدند! *** دین و ایمان را گو آتش زدند!

مادر و فرزند را آتش زدند! *** دل مولا را، گو آتش زدند!

پس غمی بر غم او افزودند! *** بر غم و اندوه او افزودند!

تا که شد، خانه نشینِ حسنین! *** چه کند کس نبود بهر حسنین!!

گاه به فکر فاطمه می افتاد! *** گاه به فکر پدرش می افتاد!!

غم به غم افزوده می شد چه کند! *** حسنین در خانه بودند چه کند؟!

نیمه شب می رفت، سَرِ قبر فاطمه! *** سخنی می گفت، با قبر فاطمه!!

چه کند همدمی، ندارد دیگر؟ *** فاطمه نیست همدمی ندارد دیگر!!

خانهٔ مولا تاریک شده بود!! *** گو که عالم بر او تاریک شده بود!!

مردمان او را رها کردند و رفتند!! *** حق او را غصب کردند و رفتند!!

بعد از آن دیگر سلامش نکنند!! *** نشناسندش، سلامش نکنند!!

«خادم» بس کن غم ما را تازه کردی!! *** پس مگو از چه با چاه سخن می گفته؟

اشک ماریخت غم ما را تازه کردی!! *** درد و دل داشته با چاه سخن می گفته!!

«خادم» احوال حسنین را بعد مادر بگو؟

«خادم» احوال حسنین را بعد مادر بگو؟

حسنین بی مادر چه می کردند بگو؟ *** جوجه های فاطمه چه می کردند بگو؟!

حسنین بی مادر شدند چه کنند؟ *** اشک ریزند بهر مادر چه کنند!

داخل خانه نشینند چه کنند؟ *** بی مادر شده اند گو چه کنند؟

این مصائب پیمانش بسته شده! *** عهد مولا و احمد بسته شده!

فاطمه عهد و پیمانش را گرفت! *** حسن با خدا عهد کرد، پیمانش را گرفت!

ص: 333

خبر آمد حسن مسموم شود بعد پدر!! *** خبر آمد حسین مقتول شود بعد پدر!!

این خبر دل های آنان را بسوخت!! *** دلِ مولا و احمد را بسوخت!!

همگی با خدا عهد و پیمان بستند!! *** همگی صبر کنند، عهد و پیمان بستند!!

تا که احمد ز دنیا برفت!! *** طاقت اهل بیت و آل الله برفت!!

همه گریان و پریشان شدند!! *** راه چاره نبود، پریشان شدند!!

خانهٔ فاطمه را آتش زدند!! *** مادر و فرزند را آتش زدند!!

کس نیامد به فریاد برسد!! *** فاطمه ناله نمود، کس نیامدبه فریادبرسد!!

حسنین کوچک بُدَند چه کنند؟! *** دست بابا بسته بود چه کنند؟!

زینبین سوختند گو چه کنند؟! *** فضّه آمد بین مردان چه کنند؟!

نالهٔ زهرا بلند شد: ای پدر!! *** حال فرزندت ببین ای پدر؟!

عرش و کرسی لرزان شد بگو!! *** همه عالم، دگرگون شد بگو!!

دست مولا، آنجا بسته بود!! *** اشک اطفال او پیوسته بود!!

راه چاره نبود او چه کند؟! *** آروزی مرگ کرد او چه کند؟!

غاصبین بی رحم بودند به اطفال رحم نکردند!! *** اشک اطفال را دیدند، به اطفال رحم نکردند!!

«خادم» رحم نبود، دین نبود حرمت مولا نبود!! *** هدف جز غصبِ خلافت نبود، حرمت مولا نبود!!

خادم غربت مولا چه بوده بر ما بگو؟

غربت مولا گر خواهی بیا *** صبر مولا گر خواهی بیا

غربت مولا را کس نداند بیا!! *** صبر مولا را کس نداند بیا!!

در حیات پیمبر کینه داشتند از او!! *** بعد از اومعلوم شد، کینه داشتند از او!!

کینه ها بعد پیمبر بر ملأ شد!! *** غربت مولا بعد احمد بر ملأ شد!!

غاصبین، حق مولا را ربودند!! *** خانه را آتش زدند حق مولا راربودند!!

گو که احمد گفته بود غارت کنید!! *** بعد من، اهل مرا غارت کنید!!

خواستند مولا را در مسجد بکشند!! *** حق نخواست، در مسجد بکشند!!

فاطمه بین در و دیوار کشته شد!! *** محسنش هم در کنارش کشته شد!!

خاندان وحی بی پناه و آواره شدند!! *** همه را کشتند و آواره شدند!!

حسنین از آب و بی آبی، جگر سوخته شدند!! *** کربلا آل الله، از تشنگی جگر سوخته شدند!!

نالهٔ العطش اطفال چه بود؟! *** فرق عبّاس شکافتند، چه بود؟!

طفل شیرخواره چرا تشنه بود؟! *** نالهٔ اطفال تشنه، چه بود؟!

سَرِ شانزده تن جدا شد، چه بود؟! *** آل پیغمبر را اسیر بردند، چه بود؟!

سر بُبریده سخن گفت، چه بود؟! *** خیزران بر لب او آمد، چه بود؟!

آه اطفال را شنیدند چه بود؟! *** قتل و غارت نمودند چه بود؟!

ص: 334

خیمه ها را بر چه آتش می زدند؟! *** دِلِ اطفال را بر چه آتش می زدند؟!

«خادم» غربت آل الله بی علت نبود!! *** کینه ها بود، ظلم بی علت نبود!!

خادم بگو: بیایید بهر فاطمه گریه کنیم

همه آیید، بهر فاطمه گریه کنیم!! *** تا توانیم بهر فاطمه گریه کنیم!!

مردم بیایید بهر فاطمه گریه کنیم! *** دور هم جمع شویم گریه کنیم!

او هیجده ساله یِ بابَش بوده است!! *** او نازپرودهٔ بابش بوده است!!

در جوانی چه شده بیمار شده!! *** در و دیوار داند چه شده بیمار شده؟!

از فشار در او بیمار شده!! *** تازیانه زدند، او بیمار شده!!

بی پناه بوده، آزارش نمودند!! *** تا توانستند آزارش نمودند!!

خانه اش را گو آتش زدند!! *** هر چه داشت آنان آتش زدند!!

ناله کرد بین در و دیوار و گفت!! *** در و دیوار دانست او چه گفت؟!

ای پدر بین چه کردند با فاطمه؟! *** اشک ما جاری بود، چه کردند با فاطمه؟!

محسنم کشتند و بیمار شدم!! *** تازیانه زدند و بیمار شدم!!

من مریض بودم، علی خانه نشین!! *** هر دو بودیم ما، خانه نشین!!

دل فرزندان تو را، سوختند!! *** علی را با طناب دوختند!!

آمدم از ظلمشان مانع شوم!! *** علی مظلوم بود، مانع شوم!!

تازیانه زدند دستم جدا شد!! *** علی را کشیدند تا از من جدا شد!!

آه من بالا گرفت نفرین نمودم!! *** پس علی گفت مکن، من اطاعت نمودم!!

تا شدم بیمار، از در و از تازیانه!! *** طاقتم رفت از در و از تازیانه!!

محسنم سقط شد بیچاره شدم!! *** با که گویم درد خود، بیچاره شدم!!

کس نیامد مرا یاری کند!! *** دست مولا بسته بود، کس نیامد مرا یاری کند

«خادم» چه گوئی از حال فاطمه!! *** تو بگو: خدا داند حال فاطمه!!

جمعه می آید ما منتظریم

جمعه می آید، ما منتظریم! *** چاره ای نیست ما منتظریم!!

همه امید ما مهدی بُوَد! *** یاوری نیست فقط مهدی بُوَد!!

گو کجا ما رو کنیم، رو آوریم؟! *** ملجئی نیست کجا رو آوریم؟!

همهٔ درها به ما بسته شده!! *** راه امید ما بسته شده!!

تو ببین گناه روی گناه می آید!! *** هر چه گوییم گناه روی گناه می آید!!

ص: 335

همه، ما را ملامت می کنند!! *** عوض یاری، ملامت می کنند!!

ما که امید نداریم گوییم درد خود؟! *** ما درمانده شدیم، نگوییم درد خود؟!

هرکه بینی به دنبال زرو زیوربُوَد!! *** دین نخواهد به دنبال زرو زیور بُوَد!!

مانع دین و اسلام ومسلمانی بُوَند!! *** کفر گویند، کِی خواهان مسلمانی بُوَند؟!

گویند: اذان، مانع راحت ماست!! *** چون اذان گویید، مانع راحت ماست!!

مؤمن خالص کجا پیدا شود؟! *** خواستارِدین و قرآن، کجا پیدا شود؟!

اسم اسلام مانده، ماچه کنیم؟! *** اهل دنیا شده اند، ما چه کنیم؟!

زین سبب گوییم: مهدی بیاید؟! *** ما تو را داریم فقط، مهدی بیاید؟!

به خدا گوییم: خدایا مهدی بیاید؟! *** ما دعا می کنیم، مهدی بیاید؟!

او فرمود: تو دعا کن بهر فرجم؟! *** من منتظرم، دعا کن بهر فرجم؟!

شب و روز، ما دعا می کنیم!! *** چه کنیم؟ ما دعا می کنیم؟!

بیاییدجمع شویم و دعائی بکنیم!! *** راست گوییم و دعایی بکنیم!!

«خادم» گرراست بگوییم اثرخواهدداشت!! *** پس بیا راست بگوییم اثر خواهد داشت!!

بیا بهر حسین مظلوم گریه کنیم

آه و ناله کنیم بهر حسین مظلوم گریه کنیم

مردم بیایید بهر حسین گریه کنیم؟ *** اشک خود جمع کنیم بهر حسین گریه کنیم!

مردم بیایید بهر حسین گریه کنیم! *** دور هم جمع شویم، بهر حسین گریه کنیم؟!

فرزند فاطمه را تشنه کشتند چه کنیم؟ *** آب مهریهٔ زهرا بود بیا گریه کنیم؟!

بهر اطفال تشنه بیا گریه کنیم! *** از عطش سوخته اند، بیا گریه کنیم؟!

دست عباس سقّا شد جدا بیا گریه کنیم! *** عباس سقّا بود، بهر اطفال بیا گریه کنیم؟!

اصغر از تشنگی آتش گرفت بیا گریه کنیم! *** روی دست پدر کشته شد، بیا گریه کنیم؟!

العطش از خیمه ها بالا گرفت بیا گریه کنیم! *** بچّه ها سوختند از تشنگی، بیا گریه کنیم؟!

جگر شاه ز عطش سوخت و گفت: *** جگرم سوخت ز عطش، بیا گریه کنیم؟!

دم رفتن نگاهش به حرم بود وبرفت! *** فکر اهل و عیالش بود، بیا گریه کنیم؟!

زینبش بیچاره شد، بالای تَلّ! *** به برادر نظر می کرد، بیا گریه کنیم؟!

تا که دید سر او بالای نِی گردیده! *** گریه می کرد، بیا گریه کنیم؟!

تا که آمد، تن بی سر را بدید! *** او برآشفت، بیا گریه کنیم؟!

گفت برادر توای؟! من خواهرتو؟! *** من که نشناختم تو را، بیا گریه کنیم؟!

من ببوسم برادر کجای بَدَنَت؟! *** سر نداری برادر، بیا گریه کنیم؟!

رو به سوی مدینه کرد و گفت: *** این حسین تُوست یاجدّا، بیا گریه کنیم؟!

ناگهان دختر شیرین سخن آمدوگفت: *** ای پدر کو سَرَت، بیا گریه کنیم؟!

ص: 336

سر بُبریده چرا قرآن خوانده است؟ *** او جواب عدو داده، بیا گریه کنیم؟!

مردم بیایید بهر حسین گریه کنیم؟! *** اقتدا به مهدی بکنیم، بیا گریه کنیم؟!

«خادم» گریه کن بهرحسین تشنه لب! *** مهدی گریان بود، بیا گریه کنیم؟!

مردم همگی بهر فرج مهدی دعا کنید

مردم مهدی فاطمه، خواهد آمد *** هاتفی گفت: دعا کن، مهدی فاطمه خواهد آمد

من دعایش می کنم، او خواهد آمد! *** پس بیایید دعایش کنیم او خواهد آمد

به خدا مهدی فاطمه خواهد آمد *** به خدا او خواهد آمد خواهد آمد

چون که آمد دست او بوسیم کوییم خوش آمد *** دم در ایستاده ایم گوییم خوش آمد

مهدی موعود خوش آمد خوش آمد *** مهدی آل محمّد خوش آمد خوش آمد!!

مهدی موعود آمد، خوش آمد خوش آمد!! *** میهمان تازه آمد خوش آمد خوش آمد!!

راه را باز کنید، مهدی موعود خوش آمد خوش آمد!! *** مجلس را بیارایید تا مهدی بیاید، خوش آمد!!

همه استقبال روید، او خوش آمد خوش آمد!! *** همه جا را زینت کنید، او خوش آمد خوش آمد!!

دست بر سینه گذارید، خوش آید خوش آید!! *** قدمش را ببوسید، خوش آید خوش آید!!

لب شیرینش ببوسید، خوش آید خوش آید!! *** صف به صف ایستید بیاید، خوش آید خوش آید!!

قَدِ رعنایش ببینید، خوش آید خوش آید!! *** زادهٔ فاطمه است او، خوشاید خوشاید!!

نسل احمد بُوَد او، خوش آید خوش آید!! *** زادهٔ مرتضی است او، خوش آید خوش آید!!

قدمش بر سَرِ ماهست، خوش آید خوش آید!! *** شکل زیبایش ببینید، خوشاید خوش آید!!

قد و بالایش ببینید، خوش آید خوش آید!! *** همه آماده شوید، سَرِ راهش نشینید خوش آید!!

گل بیارید بریزید، خوش آید خوش آید!! *** میهمانِ عزیز است، خوش آید خوش آید!!

مادرش منتظر اوست، خوش آید خوش آید!! *** به عدو گویید: سر به زیر افکند، او خوش آید خوش آید!!

پس بگویید: این امام است خوش آید خوش آید!! *** هر چه گفتیم صحیح بود، خوش آید خوش آید!!

مهدی آل محمّد اوست، خوش آید خوش آید!! *** غاصبین را زنده کند، ذلّت و خواری دهد، خوش آید!!

همه اقرار کنند، او خوش آید خوش آید!! *** شیعیان شاد شوند، او خوش آید خوش آید!!

دیگران شرمنده شوند، او خوش آید خوش آید!! *** «خادم» دعا کن زنده باشیم، خوش آید خوش آید!!

انتظارمان سر آید، خوش آید خوش آید!! *** پس بکوشید آماده شویم، تا خوش آید خوش آید!!

نکند شرمنده شویم، او خوش آید خوش آید!! *** ای خدا رو سفید کن ما را، خوش آید خوش آید!!

لایق دیدار او کن ما را، خوش آید خوش آید!! *** ما گنهکاریم، فرزند «رحمةللعالمین» خوش آید!!

ص: 337

ای برادر بیا تا برویم کرببلا

کربلا غوغا شده، اشک ها جاری شده! *** ای برادربیا تا برویم کرببلا، اشک ها جاری شده!

کربلا غوغا شده، اشک ها جاری شده! *** بچه های فاطمه درمانده اند، اشک ها جاری شده!

غم واندوه فراوان شده، شیر خواره تشنه شده *** جگرها سوخته شده، اشک ها جاری شده!

خیمه ها آتش گرفته، همه را غم گرفته *** دل ها سوخته شده، اشک ها جاری شده!

العطش بالا گرفته، کس نداند چه شده؟! *** خیمه ها غارت شده، اشک ها جاری شده!

طفل شیرخواره تشنه شده، آب نا یاب شده! *** مادر و طفل تشنه اند، اشک ها جاری شده!

دست سقّا قطع شده، او در مانده شده! *** آب نیاورده است، اشک ها جاری شده!

آه اطفال بلند است، آب نایاب شده! *** راه ها بسته شده، اشک ها، جاری شده!

بدن عبّاس بین دشمن مانده، کس نداند چه شده! *** گویند: قطعه قطعه است، اشک ها جاری شده!

سرها بی تن شده، بدن ها بی سر شده! *** سرها بالای نِی رفته، اشک ها جاری شده!

صفحهٔ کرببلا خونین شده، ناله ها بلندشده! *** کس نداند چه کند؟! اشک ها جاری شده!

بدن شاه شهیدان، بی سر شده است! *** زینبش زائر اوست، اشک ها جاری شده!

دختری بیتاب شده، اشک او جاری شده! *** روی جسم پدردرمانده است، اشک ها جاری شده!

آل پیغمبر همه، نالان و گریا نند همه! *** خیمه ها سوخته است، اشک ها جاری شده!

عصر عاشورا شده، اسیری آغاز شده! *** از اسیری مانده اند، اشک ها جاری شده!!

آل پیغمبر درمانده شدند، خدایا چه کنند؟! *** راه چاره بسته شده، اشک ها جاری شده!

«خادم» تو چه دانی؟ ازاسیری، اسیری سخت شده *** چاره ای نیست ازآن، اشک ها، جاری شده!

تو بیا گریه کنیم، بهراطفال حسین ندبه کنیم!! *** اشک خود هدیه کنیم، اشک هاجاری شده!

چاره ای نیست بیا تا برویم کرببلا! *** تا که از نزدیک ببینیم چه شده؟ اشک ها جاری شده!

جمعه آمد باز مهدی نیامد

جمعه آمد باز مهدی نیامد! *** دست ما نیست چه کنیم، مهدی نیامد!

از که پرسیم چرا مهدی نیامد! *** مانعش ماییم مگو: مهدی نیامد!

او به ما گفته آماده شوید! *** نشدیم آماده، مگو: مهدی نیامد!

او گفت: دعا کن بهر فرجم! *** صادق آر بودیم می آمد، مگو مهدی نیامد!

او رئوف و مهربان است همه دانیم! *** عیب از ما بود، مگو: مهدی نیامد!

پس بیایید همه آماده شویم! *** صادق القول شویم، مگو مهدی نیامد!

بارها خواسته بیاید، ما مانع شده ایم! *** شکر نعمت نکردیم، مگو مهدی نیامد!

او آواره شده، در صحرا تنها شده! *** انتظارش به ما باشد، مگو مهدی نیامد!

او به ما پیغام داده: من خواهم آمد! *** بروید آماده شوید، نگویید مهدی نیامد!

ص: 338

او به من گفت: تو دعا کن بهر فرجم! *** من منتظرم می آیم، نگویید: مهدی نیامد!

آقا من دعا کردم بهر فرجت کی بیایی؟ *** تو دعا کن به من، تا نگویم مهدی نیامد!

گر همه، آماده شویم مهدی خواهد آمد *** از خدا خواهیم بیاید، مگو مهدی نیامد!

آقا چه کنیم آلوده شدیم، توفیق نداریم *** عیب از ماست، نگویید: مهدی نیامد!

ما دعا می کنیم آماده ایم، گو کِی خواهی آمد؟! *** حرف دیگر نداریم نگوییم: مهدی نیامد!

«خادم» کِی گفت: تو دعا کن بهر فرجم؟ *** آیا تو دعا کردی؟ پس مگو مهدی نیامد!

آری من دعا کردم ولی تنها بوده ام! *** کسی همراهم نبود! مگو مهدی نیامد!

ای برادر بیا مدح مولا را بگوییم

مدح مولا سبب آمرزش است، مدح مولا بگوییم

تا توانی برادر بیا مدح مولا را بگو *** کار دیگر مکن مدح مولا را بگو

تا توانیم باید، مدح مولا را بگوییم *** خادم چیز دیگر مگو، مدح مولا را بگو

مدح مولا، تو را عزّت دهد *** تو عزیزی، مدح مولا را بگو

مدح مولا سبب آمرزش است *** گر آمرزش خواهی، مدح مولا را بگو

مدح مولا عزّت دارَین بود *** گر تو عزّت خواهی، مدح مولا را بگو

چشم و گوش و زبان را بگو *** وقف مولا شود، مدح مولا را بگو

جنّت و دوزخ دست مولا بود *** جنّت آر خواهی، مدح مولا را بگو

مدح مولا بفریادت رسد *** تا توانی، مدح مولا را بگو

وصف مولا بی شمار است بدان *** تا عمر داری، مدح مولا را بگو

گر اشجار قلم، بحر مرکّب، جنّ و انس کاتب شوند *** وصف مولا را نتوانند گفت، مدح مولا را بگو

وصف او را خدا داند و بس *** «کلمات الله» است، مدح مولا را بگو

«کلمات الله» بی شمار است بدان *** کِی توانی شماری، مدح مولا را بگو

تو بدان او حق است، حق تابع اوست *** تابع و متبوع حق است، مدح مولا را بگو

راه حق اوست حق تابع اوست *** او صراط مستقیم است، مدح مولا را بگو

او قرآن است قرآن با اوست *** علم قرآن نزد اوست، مدح مولا را بگو

بعد احمد بهترین است بدان *** طیر مشوی گواه است، مدح مولا را بگو

آیه «أنفُسَنا» شاهد اوست *** او نفس نبیّ است، مدح مولا را بگو

آیهٔ تطهیر دلیل عصمت است *** عصمت از اوست، مدح مولا را بگو

«خادم» وصف او را کِی توانی بکنی؟ *** برگ سبزیست، مدح مولا را بگو

ص: 339

اوّلین قربانی در کربلا که بود؟

اولین قربانی شاه کربلا که بود؟! *** اکبرش بود، قربانی شاه که بود؟

او چو دید اصحاب همه کشته شدند! *** کس نمانده ز اصحاب همه کشته شدند!

با ادب نزد پدر آمد و گفت: *** از حیا سر به زیر کرد و بگفت:

وقت قربانی من گردیده!! *** کس نمانده نوبت من گردیده!

شاه نگاهی کرد بر قد و قامت او!! *** دِلِ او سوخت از قد و قامت او!

گفت: عزیزم بُرو قلبم یکیست! *** من خدا خواهم بُرو قلبم یکیست!

پس علیّ راهی میدان گردید! *** چشم شاه هم سوی او می گردید!

ای خدا یادگار پیغمبر توست؟! *** دل ما عاشق پیغمبر توست!

یادگار اَحمَدَت می باشد! *** خُلق و خویش احمدت می باشد!

ما هر وقت مشتاق نبیّت بودیم! *** نگران سوی علی می بودیم!

تا که از چشمش، به دور افتاد و رفت! *** مضطرب گردید دور افتاد و رفت!

ناگهان گفت: لبّیک لبّیک وَلَدی! *** از چه کشتند تو را لبیّک ولدی!

خواهرش گفت: جواب که را می دادی؟! *** گو علی را کشته اند؟ جواب که را می دادی؟!

ناگهان آمد بر سَرِ فرزند خود! *** چه کند او با فرزند خود؟!

سر فرزند را به دامن بگرفت! *** صورتش بوسید، از او توشه گرفت!

گفت: بابا تو رفتی و راحت شدی؟! *** بین غریبم من، رفتی و راحت شدی!

«خادم» تو چه دانی از آهِ پدر؟! *** گر پدر باشی دانی آهِ پدر!!

این پدر دید، دم آخر آه پسر *** گر پدر می بودی می دیدی آه پسر

چرا آقا نیامد خادم بگو؟

عصر جمعه شد باز آقا نیامد!! *** هر چه چشم انداختیم آقا نیامد!!

باز باید صبر کنیم جمعه بیاید! *** بهر امید نشینیم، تا آقا بیاید!

جمعه ها آمد و آمد آقا نیامد! *** ما به او دل بسته ایم آقا نیامد؟!

از کِه پرسیم چرا، آقا نیامد؟! *** همه گویند: ندانیم، چرا آقا نیامد!!

از خدا پرسیم چرا آقا نیامد؟! *** امیدوار باشید نگویید: آقا نیامد!!

صبر کنید امیدوار باشید آقا بیاید *** گر ز دنیا یک روز مانده، باشد آقا بیاید!!

از دعا غافل مشو، آقا بیاید *** بروید آماده شوید، آقا بیاید!!

ای برادر دعا کن بگو: آقا بیاید؟ *** گر تو آماده شوی، آقا بیاید!

ور نه بی خود مگو: آقا بیاید؟ *** تا که اصلاح نشویم، آقا نیاید!

بروید اصلاح شوید، آقا بیاید! *** همگی تائب شوید، آقا بیاید!

ص: 340

قوم یونس شوید، آقا بیاید! *** از گناه توبه کنید، آقا بیاید!

عاشق یوسف شوید، آقا بیاید! *** درِ مقصود بکوبید، تا آقا بیاید!

پشت در اصرار کنید، تا آقا بیاید! *** بروید اصرار کنید، آقا بیاید!

ناامیدی گناه است، آقا بیاید! *** گریه و زاری کنید، آقا بیاید!

گر نشد فاطمه را سوگند دهید! *** نام او را ببرید، اصرار کنید، آقا بیاید!

گر نشد گویید: بحقّ مادرش! *** ای خدا بگذر ز ما، آقا بیاید!

خدا را به احمد سوگند بدهید! *** تا اجازه دهد، آقا بیاید!

ما گرفتاریم، بیا مهدی جان

ما گرفتاریم، بیا مهدی جان! *** بی پناهیم، بیا مهدی جان!

دل ما مرده، است ما چکنیم؟! *** راه ما بسته است، ما چکنیم؟!

گناه بر ما، چیره شده ما چکنیم؟! *** همه اهل گناهند، بگو: ما چکنیم؟!

دل ها همه، تاریک شده ما چکنیم؟! *** قساوت فراوان شده، ما چکنیم؟!

هر که را بینی دم از دنیا زَنَد! *** از قیامت خبری نیست، گو ما چکنیم؟!

پای حرف هر کس نشاید به نشست! *** حرف دنیا می زنند، ما چکنیم؟!

گله ها دارند، غیبت می کنند! *** گر نشستیم غیبت است، ما چکنیم؟!

ما ندانیم کجا باید رویم، ما چه کنیم؟! *** راه خیر وصلاح بسته شده، ما چکنیم؟!

سخن از هر چه گوییم گرفتار شویم!! *** چاره ای نیست، در خانه نشینیم، ما چکنیم؟!

ظلم و جور در همه جا معمول شده!! *** قدرت منع نداریم، گو ما چکنیم؟!

دینِ ما در خطر از دزدان است!! *** دزد درخانهٔ ما آمده، گو ما چکنیم؟!

صبح و شام گوییم: خدا مهدی بیاید؟! *** مانعش چیست خدا، ما چکنیم؟!

به خدا فَرَجَت خواسته ایم ای آقا! *** مانعش چیست ندانیم، ما چکنیم؟!

مانعش گر ماییم، بگو اصلاح شویم! *** لطف کن کار دست توست، گوما چکنیم؟!

ای خدا لطف کردی، باز لطف کن به ما *** تو کریمی تو رحیمی بگو: ما چکنیم؟!

«خادم» مهراس لطف خدا بوده و هست! *** پس تو امیدوار باش مگو: ما چکنیم؟!

ما امیدواریم بیا مهدی جان *** به خودت سوگند، ندانیم ما چه کنیم!

مدح مولا را گویم تا زنده ام

دلِ خود را خوش کردهایم، مدح مولا را گوییم *** مدح مولا سبب آمرزش است مدح مولا را بگوییم

ماگذشتیم از همه، مدح مولا را گوییم *** از همه چیز بریدهایم مدح مولا را گوییم

ص: 341

وصف مولا را غنیمت بدان، تا زندهایم *** پس چه بهتر که ما، مدح مولا را گوییم

مادح مولا، عزیز خداوند خداوند بُوَد *** بَه چه خوب است که ما، مدح مولاراگوییم

وصف او، وصف خدای ازلیست! *** افتخار ماست، مدح مولا را گوییم

وصف او وصف خدای ابدیست! *** «کلمات الله» است، مدح مولا را گوییم

«کلمات الله» بیشمار است بدان! *** هرچه گویی بیشمار است، مدح مولا راگوییم

چشم وگوش وزبان را، متبرّک گردان *** فضل او را بدان، مدح مولا را گوییم

هر چه عمرداری وصف مولا را بگو! *** وصف او زیبا بود، مدح مولا را گوییم

نَفَس دوست مولا عبادت باشد! *** حبّ اوخواه زخدا، مدح مولا را گوییم

شیعهٔ مولا، اگر باشی تو! *** هَمرَه با او شوی، مدح مولا را گوییم

دوستانش همگی، تائب بُوَند! *** چون شهیدند همه، مدح مولارا گوییم

چون عروسی، وارد جنّت شوند! *** بس عزیزند همه، مدح مولا را گوییم

مؤمن کامل و با ایمان بُوَند!! *** مؤمنانند همه، مدح مولا را گوییم

درب جنّت رویشان، باز شود! *** شادوخرسندندهمه، مدح مولارا گوییم

مالکِ جَنَّت و دوزخ بود، مولایشان! *** پس غمی نیست، مدح مولا را گوییم

افتخار ما مولا، امیرالمؤمنین است! *** او امیر جهان است، مدح مولا را گوییم

«خادم» افتخار کن اومو لای اتوست! *** افتخاربزرگی است، مدح مولا گوییم

هرکه را جزاو، امیرالمؤمنین نامیده اند! *** تو بدان مأبون بُوده، مدح مولا گوییم

حبّ مولا افتخار مؤمن است

بغض او، سلب ولای مؤمن است

حبِّ مولا دور را نزدیک کند *** بغض مولا نزدیک را دور کند

حبِّ مولا حبِّ خدایِ ازلیست *** بغضِ او بغضِ خدای ابدیست

حبِّ او، ایمان به خداست *** بغضِ او، بغضِ به خداست

حبِّ او، مانع دوزخ بود *** بُغضِ او، مانع جنّت بود

حبِّ او، مغفرت و آمرزش است *** حبِّ دوستان او، مغفرت وآمرزش است

بلکه تا چندواسطه، آمرزش است *** بلکه ذکر فضل او آمرزش است

هر که آن را بشنود، آمرزش است *** تو نظر کن فضل او آمرزش است

گر بمیری، دان شهید مرده ای *** بلکه بخشوده و تائب مرده ای

گر که خواهی، کامل الایمان شوی *** حبّ اودریاب کاملالایمان شوی

گرکه خواهی چوعروسی به جنّت بروی *** با محبّت بمیرچوعروسی به جنّت بروی

راه جنّت بهردوستان علی، بازبُوَد *** صاحب جنّت وناراست علی بازبُوَد

گر به دوزخ هم روی جنّت بَرَند *** دوست عاصی را هم جنّت بَرَند

ص: 342

هیچ دوستی به دوزخ نماند هرگز *** دوست مولا به دوزخ نماند هرگز

حبّ او مانع دوزخ باشد *** دشمنش، عازم دوزخ باشد

اصل ایمان محبّت باشد *** شرط آن هم برائت باشد

«خادم» تودوستی علیّ ازدست مده *** بُغضِ با دشمن او، از دست مده

دوستی در عمل، ظاهر شود *** دشمنی هم در عمل ظاهر شود

با زبانت فقط، دوست مباش *** بی قلب و عمل دوست مباش

غریب کربلا کیست برما بگو؟

هیچ غریبی نبود چون غریب کربلا! *** هیچ شهیدی نبود چون شهید کربلا!

گر غریبی مهمان شود آبش دهند *** گر غریبی بیمار شود، درمانش دهند!

آب را بر مهمان، نبندند هرگز! *** راه را بر مهمان، نبندند هرگز!

آب را بهر مهمان، آماده کنند! *** هر چه خواهد بهر او آماده کنند!

میهمان ناخوانده گر کافر بُوَد! *** اکرام میهمان بر ما واجب بُوَد!

پس تو بشنو صدای العطش از کربلا! *** نالهٔ اطفال بشنو، از کربلا!

کربلا نالهٔ العطش بالا گرفت! *** نالهٔ شیر خواره هم بالا گرفت!

سَرِ مهمان را بریدند از قفا! *** تشنه بود سر بریدند از قفا!

سَرِ مهمان را، بر سَرِ نِی کرده ند!! *** بدن مهمان را، بی سر کردند!!

دست عباس جدا شد از بدن!! *** بهر آب بود جدا شد از بدن!

فرق عباس را شکافتند با عمود!! *** خیمه اش واژگون شد، ز عمود!!

آه اطفال بلند شد از عطش! *** ناله کردند همه، از عطش!

کس نگفت: اطفال پیمبر، تشنه اند!! *** کس نگفت: یتیم اند آنان، تشنه اند!

خیمهٔ آل عبا را آتش زدند!! *** دل اطفال نبیّ را آتش زدند!!

شب که شد جا و مکانی نبود!! *** بهر اطفال حسین مکانی نبود!!

همه آواره و بیچاره شدند!! *** در بیابان هم پراکنده شدند!!

کس نگفت: آنان، اولاداحمداند!! *** گر مسلمانیدشما، اولاد احمد اند!!

دل هر سنگ از این حادثه سوخت!! *** هردلی بود ازاین حادثه سوخت!!

خادم وصف مولا را بگو

خادم بیا تا وصف مولارا بگوییم *** همه شادی کنیم وصف مولا را بگوییم

گویند: علیّ مظلوم عالم بوده! *** با چاه سخن می گفته مظلوم عالم بوده!

ص: 343

از چه او مظلوم عالم بوده است؟! *** آری او، عَدلِ مطلق بوده است!!

ذرّه ای ظلم بر کسی وارد نکرد!! *** حقِّ هیچ کس را او ضایع نکرد!

کافل ایتام مردم می بود!! *** نانِ جو می خورد، فکر مردم می بود!!

دست هر بیچاره ای را، می گرفت!! *** هر که ظالم بود دستش می گرفت!!

تا که از ظلم، جلوگیری کند!! *** ور نه ظالم را جلوگیری کند!!

لیک او مظلومِ عالم بوده!! *** همه دانند او مظلوم عالم بوده!!

در غدیر پیمبر دست او بالا گرفت!! *** گفت: این وصیِّ من است، او را بالا گرفت!!

بعد پیغمبر، دست او را بستند!! *** همسرش را زدند، دست او را بستند!!

سخت بود، دست مولا بسته بود!! *** همسرش را می زدند، دست مولا بسته بود!!

غاصبان غصبِ خلافت کردند!! *** بیست و پنج سال خلافت کردند!!

کس نبود حامی، حامی اش فاطمه بود!! *** او غریب بود، حامی اش فاطمه بود!!

فاطمه دُختِ پیمبر می بود!! *** غاصبان اورا زدند، دخت پیمبر می بود!!

محسن فاطمه را کشتند پشت در!! *** مادر و بچه را کشتند پشت در!!

فاطمه بیمار شد در خانه ماند!! *** درد پهلو داشت در خانه ماند!!

جان خود را، فدای حق نمود!! *** دار و نادار خود را، فدای حق نمود!!

گفت: بَدَنَم را نیمه شب بردارید!! *** غاصبان حاضرنباشند نیمه شب بردارید!!

علیّ نیمه شب بدن فاطمه را غسل می داد!! *** اشک اوجاری بود فاطمه را غسل می داد!!

اهل بیت بعد از نبیّ مظلوم شدند!! *** مودّت واجب بود و مظلوم شدند!!

ذوی القربا بودند ولی دور شدند!! *** همگی از حق خود، دور شدند!!

اهل بیت طیّب و طاهر بُودَند! *** مردم آنان را نخواستند گرچه طاهر بُودَند!!

مردمان گِردِ بلید و پلید، رفتند همه!! *** حق را دیدند و رفتند همه!!

حَبل ُالله را، با حَبل بستند و بُردند!! *** حامی اش را می زدند، حبل الله را بُردند!!

بیعت اجباری بود، شلّاق می زدند!! *** هرکه اعتراض می کرد، شلّاق می زدند!!

تا که درب خانهٔ زهرا را، آتش زدند!! *** آمدند بیعت بگیرند زهرا را زدند!!

کربلا رسوا شدند از کارشان! *** بر ملأ شد کرده ها و کارشان!!

مهمان خود را کشتند و آبش ندادند!! *** اصغرش هم تشنه بود، آبش ندادند!!

خَنجر ازحَنجر بزرگتر بود، حنجررا بریدند!! *** لب اصغر تشنه بود، حنجر را بریدند!!

کربلا اطفال نالیدند، از عطش!! *** اشک اطفال جاری بود، از عطش!!

سَرِ فرزند نبیّ، را بر نِی زدند!! *** همرهِ اطفال رفت، بر نِی زدند!!

اطفال خسته شدند، در بین راه!! *** همه درمانده شدند، در بین راه!!

معنی آیِهٔ مودّت این نبود؟! *** حق ذی القربای احمد این نبود؟!

«خادم» تو قضاوت کن، حق را بگو!! *** حق را کشتند، تو بیا، حق را بگو؟!

حَرَمِ آل پیمبر را غارت نمودند!! *** خیمهٔ آل الله را غارت نمودند!!

ص: 344

از چه اهل بیت پیمبر را به اسیری بردند؟!

آل پیغمبر عزیز بودند، عزیز!! *** بعد احمد غریب بودند غریب!!

حسنین بر دوش احمد بودند!! *** بوسه ها داشتند ز احمد بودند!!

بعد بابش حسن یاور نداشت!! *** حسین در کربلا یاور نداشت!!

آن یکی با آبِ مسموم، کشته شد!! *** این یکی با بی آبی، کشته شد!!

کلّ اولاد نبیّ مسموم شدند!! *** این یکی مقتول، آنها مسموم شدند!!

همه مسموم و مقتول شدند!! *** من نوشتم کتابی که مقتول شدند!!

ابلهی بر مسندِ احمد نشست!! *** او ندانست چه کند، بر مسند احمد نشست!!

او بلیدی بود، حاکم گردید!! *** بدتر از او پلیدی بود حاکم گردید!!

حق و باطل را مخلوط نمودند!! *** راه حق را بدان مسدود نمودند!!

او که علمی نداشت بی بهره بود!! *** از کمال و ادب، بی بهره بود!!

به او گفتند: اَبّا را بر ما بگو!! *** هر چه دانی تو بر ما بگو!!

او گفت: من چیزی، ندانم!! *** به من چیزی نگفتند من چیزی ندانم!!

اَبّ علوفه بُوَد، تو نخوری؟! *** علف است آن، تو نخوری!!

دین مردم را، به باد دادند و رفتند!! *** دَمِ آخر ویل می گفتند و رفتند!!

«خادم» عزّتِ آل علی از خداست!! *** هر چه داریم ما گو از خداست!!

کم سخن گو تو چیزی مگو!! *** هر چه خواهی بدان چیزی مگو!!

فتنه ای بود بعد احمد بس بزرگ!! *** مردمان گمراه شدند بس بود بزرگ!!

غاصبان راه حق را مسدود نمودند!! *** حق و باطل را بدان مخلوط نمودند!!

غاصبان حق محبوس نمودند!! *** همه را از راه حق ممنوع نمودند!!

صراط مستقیم را ببین، مسدود نمودند!! **** راه مردم را به حق مسدود نمودند!!

اهل حق را از حق ممنوع نمودند!! *** راه مستقیم را، مخدوش نمودند!!

پیمبر گفت: علیّ صراط مستقیم است!! *** مردمان را زین صراط محروم نمودند!!

خدا فرمود: بگو: «اجری نخواهم بهرخود!! *** اجر من دوستی ذی القربا بود ممنوع نمودند!!

مردمان را بر دشمنی دعوت نمودند!! *** حرمت آل نبیّ، ممنوع نمودند!!

راه خیر را بر همه بستند و رفتند!! *** در خیر را بر همه بستند و رفتند!!

غاصبان خلافت، حق را پنهان نمودند!! *** صاحبان حق را محروم نمودند!!

راه حق را گو مسدود نمودند!! *** مردمان را ز حق محروم نمودند!!

پیمبر گفت: «هادی امّت دو چیز است!! *** کتاب و عترت است» هر دو را ممنوع نمودند!!

پیمبر گفت: علی حقّ است حقّ با علیست!! *** یا که گفت: علی قرآن است، قرآن با علیست!!

باطل آمد قول پیغمبر را ردّ نمود!! *** بلکه هر چه بود را او، ردّ نمود!!

باطل آوردند، حق را بیرون نمودند!! *** اهل حق را زدند بیرون نمودند!!

زحمات پیمبر را گو ضایع نمودند!! *** اهل بیت وحی را ضایع نمودند!!

ص: 345

«خادم» اهل حق را کشتند نابود نمودند!! *** بلکه آثار نبوّت را نابود نمودند!!

مردم حج واجب است تارک آن کافر است

حج در عمر یکبار واجب است ***گر نیاری حجّ دوزخ واجب است

تا توانی حج را ترک مکن *** راه الله بود آن را ترک مکن

واجبات دین دانید دَه بُوَد *** زان یکی آن ها دانید حج بُوَد

حج از ارکان دین است بدان *** بلکه آن، ضروری دین است بدان

تارک حج و نماز و زکات را بدان *** دم مردن، مسلمان نباشند بدان

گر که عالم، همه زَر باشد بدهی *** حج اگر نی آوری بیخود بدهی

حج تو، زیارت الله است بدان *** ترک مکن، زیارت الله است بدان

حج تو را، پاک و پاکیزه کند *** دل و باطن را پاکیزه کند

حج مخصوص خداوند جلیست *** واجبی است مخصوص خداوند جلیست

راه تا باز است حج را ترک مکن *** گر توان داری حج را ترک مکن

پس بیا تا با هم حج برویم *** با صفا باشیم با هم حج برویم

مال خود را پاک کن پس بیا *** هر چه داری پاک کن پس بیا

تا به دیدار حق با هم برویم *** دل ز دنیا بر کنیم با هم برویم

با دلی پاک به میقات برویم *** بهر لبّیک به میقات برویم

راه باز است بیا تا برویم *** همه رفتند بیا تا برویم

غرق دنیا مشو، مال اندوزی مکن *** مال نمی ماند مال اندوزی مکن

لذّت یک طواف را گر به چشی *** بهتر از لذّت دنیا بُوَد گر به چشی

«خادم» حبّ دنیا را، ز خود دورکن *** مال را در ره حق بده بخل را دور کن

لذّت حج را، گر تو بچشی *** لذّت دیگر نخواهی، به چشی

درس اخلاق را از کجا باید گرفت؟

درس اخلاق را از صاحب اخلاق بگیر *** بلکه هر درسی را از صاحب اخلاق بگیر

درس اخلاق را از علیّ آموزید *** هر چه خواهید را از علیّ آموزید

درس اخلاق از صاحب اخلاق بُوَد! *** هر کسی کی صاحبِ اخلاق بُوَد؟!

درس اخلاق را از علیّ، آموزید! *** دین و دنیا را، از علیّ آموزید!

راه حق را از علیّ آموزید! *** هر چه خواهید از علیّ آموزید!

دین و دنیا را، او روشن کند! *** هر حقیقت را او روشن کند!

ص: 346

حق اوست، حقّ همراهِ اوست! *** نی که او همراه حق، حق، همراه اوست!!

این سخن را، احمد مختار گفته است! *** هر چه او گفته، او حق گفته است!

او گفت: هرکه من مولای اویم علیّ مولای اوست! *** در غدیر گفت: هر که من مولای اویم علیّ مولای اوست!

دوست او دوست من، دشمنش دشمن من! *** دشمنش هر که باشد، بُوَد دشمن من!

گر تو علم نبیّ خواهی، علیّ باب اوست! *** راه دیگر نبود، تو بدان علیّ باب اوست!

خُلقِ او خُلقِ نبیّ، علم او علم نبیّ است! *** گر تو خُلق نبیّ خواهی، او نَفسِ نبیّ است!

هر چه خواهی ز نبیّ او نفس نبیّ است! *** گر نبیّ می بود بعد نبیّ، او بود، او نفس نبیّ است!

وصفِ او چو نبیّ، وصفِ نبیّ وصفِ خداست! *** «کلمات الله» است وصفِ او وصفِ خداست!

هرچه خوبان همه دارند، بیش از آن را دارد علیّ! *** انبیا هر چه دارند، بیش از آن را دارد علیّ!

سخنان علیّ، گوهری، بی قیمت است! *** هر چه او گفته، گوهری بی قیمت است!

درس «نهج البلاغه» بخوان، دانا شوی! *** هر چه خوانی، بیشتر، دانا شوی!

«خادم» تو شاگرد علیّ هم نیستی! *** تو چه دانی شاگرد علی هم نیستی!

«خادم» از زهرا چه دانی از زهرا بگو؟

زهرا کیست؟ تو از زهرا بگو! *** دُختِ پیغمبر بُوَد، از زهرا بگو؟!

نوری و حوری است، او فاطمه است! *** شیعهٔ او نوری است، او فاطمه است!!

فاطمه دان جز علیّ عِدلی ندارد! *** در فضیلت او بِدان، عِدلی ندارد!!

فاطمه، معصومه و پاک است او عِدلی ندارد! *** دور از هر شرّی است، او عِدلی ندارد!!

عِدل او مولاست و بَس، عدلی ندارد! *** کس زوصفش آگاه نیست، او عِدلی ندارد!!

کس نداند او کیست؟ او عِدلی ندارد!! *** شوهر و بابش شناسند، او عِدلی ندارد!!

پدرش جان فدایش می کرداو عدلی ندارد! *** بوی جنّت می دهد، عِدلی ندارد!!

ص: 347

سیّده بود، بی نظیر بود، او عدلی ندارد! *** بهتر از هر زنی بود او، عِدلی ندارد!!

عابده زاهده سیّده بود، عدلی ندارد! *** او شهیده بود فدا شد، فاطمه عِدلی ندارد!!

هیجده سال عمراوبود، فاطمه عدلی ندارد!! *** خانهٔ مولاشد تاریک، فاطمه عِدلی ندارد!!

مرگ خود را ازخدا خواست، او عدلی ندارد!! *** هرچه شد بین درو دیوارشد، فاطمه عِدلی ندارد!!

اووصیّت کرد به مولا، نیمه شب بردار مرا!! *** تا عدو گِردَم نیاید، فاطمه عِدلی ندارد!!

نیمه شب برداشت مولا، لیک گریان شدعلیّ!! *** جای مسمار را دید، فاطمه عِدلی ندارد!!

بچّه ها را گفت: بیایید، مادر خود را ببینید!! *** لرزه بر عرشیان آمد، فاطمه عِدلی ندارد!!

اوامانت بودنزد مولاخواست سالم پس دهد!! *** شرم کردچه کند؟ بابش پذیرا شد، فاطمه عِدلی ندارد!!

«خادم» داغ فاطمه علیّ را از پا درآورد!! *** رکن یکتا بود، فروریخت، فاطمه عِدلی ندارد!!

فاطمه جوان بود، زود بود، رفتنش!! *** بچّه هابی مادرشدند، فاطمه عدلی ندارد!!

علی تنها شد، خانه نشین شد، مظلوم شد! *** فاطمه طاقت نیاورد مظلوم را ببیند، فاطمه عدلی ندارد!!

از خدا خواست برود، طاقت مولا را نداشت!! *** علی تنها شد، خانه تاریک شد، فاطمه عدلی ندارد!!

خُلق نیک چیست از کیست بر ما بگو؟

خُلق نیک، خُلق عظیم نبیّ است *** هر چه نیکی است، از خُلق نبیّ است

خُلق اورا خدایِ عظیم، عظیم خوانده است *** خلق نیک گر خواهی، خُلق نبی است

ص: 348

اقتدا کن به نبیّ صاحب خلق عظیم است *** گر تو نیکی طلبی، خلق علیّ، خُلق نبیّ است

اسوهٔ خیر و خوبی، همه خُلق نبیّ است *** به پیامبر اقتدا کن، خلق نیک خُلق نبی است

خُلق نیک، پایهٔ خوبی ها بُوَد *** هر چه خوبی هست از خُلق نبیّ است

بهترین خوی نیک او، تواضع بُوَد *** افضل از هر خوی نیک، خُلق نبیّ است

با تواضع حق هر کس، داده شود *** مادرِ خلق خوب دان، خُلق نبیّ است

متواضع را خدا بالا بَرَد *** متواضع باش، آن خُلق نبیّ است

متکبر را خدا ذلّت دهد *** تکبّرزشت است، تواضع خُلق نبیّ است

تواضع را درجاتی باشد *** حدّخودرا بشناس، آن خلق نبیّ است

گر تو خود را جایِ خود بگذاری *** هیچ نزاعی نشود، این خلق نبیّ است

همهٔ پیغمبران، گر جمع شوند *** هیچ نزاعی نکنند، این خلق نبیّ است

حق شناسی و تواضع، شأن مؤمن است *** مؤمنان خاضع بُوَند، این خلق نبیّ است

تو ببین ابلیس تکبّر کرد چه شد؟ *** پس تکبّر مکن، تواضع خلق نبیّ است

گر که خواهی مؤمنِ کامل شوی *** متواضع باش، این خلق نبیّ است

«خادم» متواضع باش، تا کامل شوی *** حق هیچ کس را ضایع مکن، این خلق نبیّ است

حق شناس ومتواضع باش، حدِّخودبشناس *** متواضع گر باشی، این خلقِ نبیّ است

«آیات الفضائل» کدامست بر ما بگو؟

اوصاف علیّ را گو، تا شاد شویم *** فضل او را فاش کن، تا شاد شویم

فضل مولا را ز قرآن بگو فاش بگو *** هر چه گویی فاش بگو تا شاد شویم

قرآن گوید: او ولیّ خداست مانند نبیّ است *** در رکوع انفاق نموده بگو، تا شاد شویم

آیه تبلیغ مربوط به اوست، آشکار بگو *** هدف از تبلیغ اوست، بگو تا شاد شویم

آیه «أَنفُسَنا» گوید: او نفس نبیّ است *** مقصود از آیه علیست، بگو تا شاد شویم

«آمنوا» ها همه در شأن علیست *** کاملش اوست، بگو تا شاد شویم

«أُذُنٌ واعِیة» در شأن علیست *** عِلمِ کل اوست، بگو تا شاد شویم

باب علم نبیّ او بُوَد، شکّی در آن نیست *** خدا داند ولیّش که باشد، بگوتا شاد شویم

جان خود را او فدای نبیّ کرد بدان *** او نترسید و مهاجر بود، بگو تا شاد شویم

آیهٔ «نجوا» مخصوص به اوست جز او نبود *** او تصدّق نمود و بس، بگوتا شاد شویم

سعی او در «هل أتی» مشکورخالق گردید *** او به نذرش عمل کرد، بگو تا شاد شویم

سورهٔ «عادیات» مخصوص به اوست *** او به پیروزی رسید، بگو تا شاد شویم

«قُل هُوَ الله أحَد» مَثَل اوست بدان *** گرسه بارخوانی قرآن است، بگوتا شاد شویم

او صراط مستقیم است، در «إهدِنا» *** راه مستقیم است او، بگو تا شاد شویم

او قرآن است، قرآن با اوست بدان *** او حق است حق با اوست، بگو تا شاد شویم

ص: 349

علم قرآن و کتاب دان نزد اوست *** شاهد دوم بود او، بگو تا شاد شویم

طیر مشوی شاهد بهترین خلق خداست *** خواستهٔ شخص نبیّ بود، بگو تا شاد شویم

«آیات الفضائل» را بخوان تا دانی فضل او *** فضل اورا خدا گفته، بگو تا شاد شویم

«خادم» فضل مولا بی شمار است بدان *** «کلمات الله» است او، بگو تا شاد شویم

عزای شهید کربلاست، بیا گریه کنیم

عاشورای حسین بن علیّ است، بیا گریه کنیم *** شهید تشنه لب حسین است، بیا گریه کنیم!

کربلا او غریب بود غریب بود! *** نزد احمد او عزیز بود عزیز بود!

کربلامشهد او بود، غریب بود غریب بود!! *** قلب فاطمه بود، عزیز بود عزیز بود!

کربلا او وحید بود، غریب بود!! *** وصیّ علیّ بود، عزیز بود عزیز بود!!

کربلا او روی زمین بود، وحید بود!! *** میهمان بود، تشنه بود، غریب بود!!

اهل و اولادش تشنه بودند، غریب بود!! *** یهمان بود او ، به خدا غریب بود!!

العطش می گفتند آنان، تشنه بودند!! *** نالهٔ العطش بالا بودو تشنه بود!!

آب نبود نالهٔ اطفال بود، او تشنه بود!! *** بهرسقّایی دست عبّاس قطع شد اوتشنه بود!

راه آب را بسته بودند، عبّاس تشنه بود!! *** آب قیمت جان بود، سقّا، تشنه بود!

اکبرش جان داد و او دید و تشنه بود!! *** گفت: پدر آبی به من ده من تشنه بود!

گفت: بابا برو جدّت سیرابت کند تشنه بود!! *** اصغرش را روی دستش کشتند تشنه بود!

همهٔ اطفال تشنه بودند کربلا آب نبود! *** عوض آب معین تیرش زدند تشنه بود!!

کس نبود آب آورد هر که بود تشنه بود!! *** سرِشاه شهیدان از بدن کردند جدا، تشنه بود!

آه اطفال را دید و تا آخر تشنه بود!! *** زینب آمد تَنِ بیسر را دید، او تشنه بود!

گفت: تویی فرزند مادرم؟ او تشنه بود!! *** روبه یثرب کرد، یاجدّافرزندت تشنه بود!

سرش ازتن جدا کردند، عزیزت تشنه بود!! *** آری سوگندبه خدا اوتا آخرتشنه بود!!

طلب آب کرد و گفت: جگرم می سوزد، تشنه بود!! *** آب، نبودسرش بالای نِی رفت تشنه بود!!

روی نِی فرات را می دیدو، تشنه بود!! *** «خادم» غریب کربلابود، تا آخرتشنه بود؟!

با لب تشنه بریدندسرش تا آخرتشنه بود *** به خدا العطش اطفال یک سو، تشنه بود!

خادم آخرالزمان است، بیدار باش!!

دین خود را حفظ کن بیدار باش *** فتنه ها زیاد است، بیدار باش

گر که غافل شوی دینت را می برند *** دین خود را حفظ کن بیدار باش

ممکن است صبح مؤمن، شب کافر شوی! *** پس ببین اطراف خود را، بیدار باش!

ص: 350

دزد دین بسیار است، چشم خود را باز کن! *** تو ببین با که همراه می شوی، بیدار باش!

دین تو دین رفیق توست بدان! *** پس رفیق خوب بگیر، بیدار باش!

دامِ شیطان فراوان است بدان! *** سوی هر رَه مَرو، بیدار باش!

زود با کسی طرح دوستی مریز! *** امتحان باید نمود، بیدار باش!

با فراست باش گول زبان چرب مخور! *** نکند او دزد باشد، بیدار باش!

از فضاهای مجازی، بهراس! *** دام شیطان است، بیدار باش!

گر رفیق صادق و با امانت یافتی! *** قدر او را بدان، بیدار باش!

گر که دیدی صادق وخیرخواه توست! *** امتحانش لازم است، بیدار باش!

گر زبان چرب وشیرین داشت صبر کن! *** باطنش را ببین، بیدار باش!

مشورت کن با خوبان، خیرت را بخواه! *** با شتاب کاری مکن، بیدار باش!

از خدا خواه تا تو را یاری کند! *** او کریم است بدان، بیدار باش!

خیرخودرا از خدا خواه تا خیرت دهد! *** نزد خوبان بُرو، بیدار باش!

صبح وشام دینت را به خدا بسپار *** اوتو را حفظ می کند، بیدار باش!

دین خود را فدایِ دنیا مکن! *** بهر دنیا کار مکن، بیدار باش!

ظلم و آزار بر کسی وارد مکن! *** تا خدا دستت بگیرد، بیدار باش!

«خادم» حق را گم مکن، بیدار باش! *** با بصیرت، حق را بشناس، بیدار باش!

«خادم» آبرومندان کیانند بگو؟

آبرومندان مؤمنان صالحند *** مؤمنان خیر خواه و صالحند

مؤمن آر نیست، صالح نَبُود *** هر چه نیکوست، صالح نَبُود

مؤمن صادق وصالح معصوم بُوَد *** هر کسی مؤمن و صالح نَبُود

صالحین و صادقین معصوم بُوَند *** صادقین واقعی معصوم بُوَند

آبرومندان، صادق و صالح بُوَند *** صادق اند آنان، بدان صالح بُوَند

صادقین در قرآن معصومین بُوَند *** غیر آنان، نِی معصومین بُوَند

آبرومندان واقعی، معصومین بُوَند *** شافعین قیامت، معصومین بُوَند

مؤمنان نیز، آبرومند بُوَند *** مؤمن اَرخالص بُوَند، آبرومند بُوَند

تو دَرِ خانهٔ، معصومین را بِزَن *** خالص گرخواهی، دَرِمعصومین را بِزَن

آبرومندند، آنان خالص اند *** نزد آنان رو، آنان خالص اند

صادقین همه، اولادِ احمدند! *** آنان امامند، اولاد احمدند

احمد و اولاد او، شافع اند *** دیگران با اذن آنان شافع اند

با خدا، نام آنان را ببر *** هر چه خواهی، نام آنان را ببر

بهر دنیا و عقبا شافع اند *** هر چه خواهی، آنان شافع اند

ص: 351

هر چه گویند، خدا ردّ نکند *** آبرو دارند، خدا ردّ نکند

«خادم» هرچه داری، زآنان داری *** شافع اند، هرچه داری، زآنان داری

ولادت حضرت فاطمه علیها السلام

میلاد فاطمه آمد همه شاد باشید! *** گوهر پاک آمد همه شاد باشید!

جشن میلاد بگیرید، همه شاد باشید! *** دخت احمد بود او، همه شاد باشید!

نثارش را بگیرید همه شاد باشید! *** ملائک شادند، شما شاد باشید!

نطفه ای پاکتر از او نبود در عالم! *** اسوهٔ پاکتر از او نبود در عالم!

چادر فاطمه گیرید و به محشر آیید! *** رشتهٔ چادر او گیرید و به محشر آیید

دختری افضل ز مادر که دیده تاکنون؟ *** پدری افضل ز عالم که دیده تاکنون؟

گرکه مولا نبود فاطمه، کفوی نداشت! *** گرهمه عالم بُدَند، فاطمه کفوی نداشت

پدری چون نبیّ، نطفه ای پاکترین! *** میوه ای از بهشت نطفه ای پاکترین!

اثرش فاطمه شد، بوی جنّت می دهد! *** پدرش بوسد و گوید: بوی جنّت می دهد

گو به زن های عالم خادم او بشوید! *** گر عزیزید بیایید خادم او بشوید

مَلَک وعرش وعوالم فدای اوشوند! *** او عزیز است عوالم فدای او شوند

پدرش می گفت: من فدای او شوم! *** این بس بود، همه گویند: فدای او شوم

او در دنیا ناله کرد و اشک ریخت!! *** غربت مولا بدید و اشک ریخت!!

دست مولا بسته بود، او بر زمین افتاده بود!! *** چه کند مولا، فاطمه بر زمین افتاده بود!!

کس نیامد بهر او یاری کند!! *** تازیانه می زدند کس نیامد یاری کند!!

بچّه هایش ناله می کردندو می سوختند همی!! *** قدرتی آنان نداشتند، می سوختند همی!!

اوفدای شوهرش شد، حق را ثابت نمود!! *** گر چه نالید پشت در حق را ثابت نمود!!

ور نه می گفتند: علیّ با بوبکرهمراهی نمود!! *** هرچه بود از آن گذشت، همراهی نمود!!

فاطمه گفت: نیمه شب دفنم کنیدآنان نباشند!! *** این سند شد تا قیامت گفت: آنان نباشند!!

علی نیزنیمه شب فاطمه را غسل داد ورفت *** آب غسل فاطمه اشک چشمش بود ورفت!!

«خادم» میلادگویی یا شهادت، چه گویی؟! *** هر دو را گویم من چه دانی، تو چه گویی؟!

نام مظلوم کربلا را ببر تا گریه کنیم

جگر تشنه را نام ببر تا گریه کنیم

تشنگان گو کیانند تا گریه کنیم *** یکایک نام شهدا را بگو: تا گریه کنیم

هر که را گویی صبر کن تا گریه کنیم *** نام اصغر را تو اوّل بگو تا گریه کنیم!

ص: 352

نام اکبر هم بگو صبر کن تا گریه کنیم *** نام شاه شهید را ببَر تا گریه کنیم

نام اطفال حسین راببَر تا گریه کنیم *** اصغر تشنه را نام ببر، تا گریه کنیم

آب مگر قیمت جان بود کربلا؟! *** اوچگونه کشته شد گو، تا گریه کنیم

اهل عالم همه سوختند براصغر تو!! *** ازچه کشتند شیرخواره را بگوتا گریه کنیم

چون شنیدند همه، عطش اصغر تو *** طفل شش ماههٔ تشنه، چه کنیم؟!

پدر طفل تشنه، چه کند؟! *** مادرِ طفل، درمانده بود، چه کنیم؟!

تشنه است شیر ندارد، چه کنیم؟! *** آه اطفال، همه را درمانده ست چه کنیم!!

سوز اطفال همه را در مانده کرد!! *** العطش ها، همه را بیچاره کرد!!

غیرتِ عبّاس وِ را بیچاره کرد!! *** دست سقّا قطع شد بیچاره شد!!

آب ها ریخت، او بیچاره شد!! *** چون عمودی برسرش آمد، بیچاره شد!!

گفت: برادر بیا، سقّا را چاره شو!! *** من رفتم برادربیا سقّارا چاره شو!!

نزداطفال رَوی گو سقّارا چاره شد! *** بدنم را مبرشرم دارم، مگو سقا را چاره شد

من چه گویم شرم دارم، آب نیاورده ام *** شاه بازگشت نزد طفلان گفت: آب نیاورده ام!!

خیمه اش ویران نمود، نام عبّاس را نَبُرد!! *** تا که اطفال گفتندآب نخواهیم نام عبّاس را نَبُرد

تشنه ایم صبر می کنیم عمّو بیاید!! *** شاه گفت: کمرم بشکست کجا عمو بیاید!!

همه گریان شدند، عبّا کشته شد!! *** دشمنان گفتند: عباس کشته شد!

«خادم» شاه گفت: راه چاره ام بسته شد!! *** عبّاس چه شد، راه چاره ام بسته شد!!

خادم از نماز هر چه دانی بر ما بگو؟!

نماز پایه و اساس دین ماست! *** احترام به نماز، اساس دین ماست!

گر نماز مقبول شود، همه چیز مقبول شود! *** گر نماز مردود شود، همه چیز مردود شود!

نماز رابطه و انس با خداست! *** افتخار ماست، انس با خداست!

نماز نشان مسلمانی ماست! *** گر نماز ترک شود، کی مسلمانی ماست؟!

نماز حافظ مؤمن از خطاست! *** نماز مانع مؤمن از خطاست!

گر نماز ترک شود رابطه ای نیست با خدا! *** کافر است تارک آن، رابطه ای نیست با خدا!

سعی کن نماز تو مقبول گردد! *** از حرام دوری کن، مقبول گردد!

نماز با ظلم تو مقبول نَبُود! *** این سخن از خداست، مقبول نبود!

از حرام دوری کن تا پاک شوی! *** ترک واجب مکن، تا پاک شوی!

هم گناه می کنی، هم نماز می خوانی؟! *** گر گناه می کنی، نِی نماز می خوانی!

تو گویی: «إیّاکَ نَعبُدُ و إیّاکَ نَستَعِین»!! *** از خدا خواه کمک و بگو: «إیّاک نستعین»!

خدا را عبادت کن و بگو: «إیّاکَ نَعبُدُ» *** دیگری را گر پرستی مگو: «إیّاکَ نَعبُدُ»!

از خدا خواه بندهٔ خالص شوی! *** استعانت از خدا کن، تا خالص شوی!

ص: 353

نیّتت را سعی کن تا خالص شود! *** از خدا باید خواهی تا خالص شود!

راه توحید همین است، تا خالص شوی! *** از خدا خواه تا خالص شوی!

گر نخواهی کمک، شیطان غالب است! *** ذگر که غافل شوی، شیطان غالب است!

«خادم» تخلیص نیّت از فساد سخت بُوَد! *** از خدا خواه ور نه سخت بود!

بی اعتنایی به نماز چون ترک نماز است *** آخر وقت خواندن، چون ترک نماز است

اوّل وقت رضوان خداست *** آخر وقت غفران خداست

سعی کن تا نمازت ترک نشود!! *** اوّل وقت بخوان، تا ترک نشود!!

تارک اصل نماز، اهل سَقَر است!! *** گر توجّه دارد، دینش هدر است!

با طمأنینه و آرام نمازت را بخوان!! *** با شتاب و عجله، نمازت را نخوان!!

در قیامت نماز را، موقفی است!! *** با نماز باش نماز را، موقفی است!!

گر نمازت مقبول نیفتد ردّ شوی!! *** گر نمازت مقبول افتد نی ردّ شوی!

احترام به نماز، احترام به خداست!! *** نماز اوّل وقت، احترام به خداست!!

مالک دوزخ گوید: چرا در سقری؟! *** تو نماز ناخواندی، چرا در سقری!!

لذّت بنده نماز است بدان!! *** قرة العین نماز است بدان!!

بچّه ها را با محبّت به نماز عادت دهید! *** کار را آسان کنید، به نماز عادت دهید!!

مال را گر خرج نمازش بکنید! *** بهتر از آن است، خرج رضایش بکنید!

نام خوب و ادب و علم قرآن حق اوست! *** عادتِ بر نماز و روزه هم حقِّ اوست!

نام خوب، بچّه را، دعوت به خوبی می کند! *** کار خوب تو، بچّه را دعوت به خوبی می کند!

حقِّ بچّه تنها، آب و نانش نَبُود! *** خرج دینش کن، آب و نانش نبود!

میوهٔ عمر تو، فرزندان توست! *** سعی کن فرزندآری میوه فرزندان توست

«خادم» تو که هفت فرزند داری بگو:! *** توچه کردی با آنان، هرچه داری بگو؟!

من توانستم نماز را، بین شان عادت دهم! *** تا که هرخیری را، بین شان عادت دهم!

اشک بر حسین مهدی را شاد کند

بهر هر چه گریه کردید، بهر حسین گریه کنید! *** دلتان گر سوزد بهر چیزی، بهر حسین گریه کنید!

از قفا سر بُریدند، پسر فاطمه بود! *** با لب تشنه بریدند، بهر حسین گریه کنید!

او مهمان بود، هر چه گفت: جگرم می سوزد! *** رحم نکردند به او، بهر حسین گریه کنید!

ص: 354

نالهٔ اطفالِ او، از تشنگی بالا گرفت! *** کس به آنان رحم نکرد، بهرحسین گریه کنید!

طفل شش ماهه تشنه را، بر روی دستش بگرفت! *** گفت تشنه است آبش دهید، بهرحسین گریه کنید!

آب قطع شد، اطفال سوختند از تشنگی! *** مادر طفل تشنه بود شیر نداشت، بهرحسین گریه کنید!

دست سقّا قطع شد، بَندمشک رابه دندان گرفت! *** آب ها ریخت بر زمین، بهر حسین گریه کنید!

بچّه ها منتظر آب بودند، تشنه بودند همه! *** گفتند: عمّو، کشته شده بهر حسین گریه کنید!

راه آب بسته شد، تشنگان درمانده شدند! *** گو چه باید کرد؟ بیایید بهر حسین گریه کنید!

گرندارید دین، مسلمان نیستید، مرد باشید به دنیا! *** میهمان دعوت کردهاید، بهر حسین گریه کنید!

کربلا باز است، بیایید برویم کرببلا! *** نالهٔ اطفال ببینید، بهر حسین گریه کنید!

هر کجا هستید، جمع شوید اشک بریزید همه! *** یاد اطفال حسین باشید، بهر حسین گریه کنید!

دل ما از عطشِ اطفالِ حسین، سوخته است! *** بیایید جمع شوید ناله کنید، بهرحسین گریه کنید!

داغ اصغر دل ما را بیشتر سوخته است! *** اشک ما جاری شده، بهر حسین گریه کنید!

اشک و سوز و آه اطفال، ما را کشته است! *** از همین جا بسوزید، بهر حسین گریه کنید!

«خادم» چاره ای نیست می رویم در عزا خانه ها! *** به همه گوییم: بیایید، بهر حسین گریه کنید!

ص: 355

سالگرد انقلاب شد بگو ما چه کنیم؟

راه ما همان است که رهبر گوید، دشمن را مأیوس می کنیم؟ *** راهپیمایی می کنیم، دشمن را مأیوس می کنیم

گو به دشمن چهل سال گذشت، تو چه کردی بگو؟! *** مرگ می گوییم شعارمی دهیم، دشمن را مأیوس می کنیم

انقلاب ما اسلامی بُوَد، اعتقاد ما اسلامی بُوَد! *** ما به جز اسلام نخواهیم، دشمن را مأیوس می کنیم

راه ما راه خداست، دین ما دین خداست! *** ما خدا داریم، پیروزیم، دشمن را مأیوس می کنیم

خداوند یاورُ ناصر دین ماست، حامی و یاور ماست! *** یاورما خداست، پیروزیم، دشمن را مأیوس می کنیم

شرط پیروزی، وحدت و دین داری، وخدمت بود! *** اهل دین ووحدت وخدمتیم، دشمن را مأیوس می کنیم

ما خدا داریم، دشمن کافر و بی خداست! *** یاوری اوندارد، ما داریم، دشمن را مأیوس می کنیم

رهبر ما خمینی اهل دنیا نَبود، او خدایی بُود ورفت! *** رهبر اکنون ما نیزخداییست، دشمن را مأیوس می کنیم

این حکومت الهی است، رهبرش اهل دین وصفاست! *** بهتر از اوکِه باشد شما پیدا کنید، دشمن را مأیوس می کنیم

تاکنون بارها، خدا، ما را یاری کرده است! *** به عدوگو: کورنیستید، ببینید، دشمن را مأیوس کنیم

تو، به بدخواه بگو: ما خدا داریم، هر چه توانی بکن *** کاری ازپیش نبری، ما خدا داریم، دشمن را مأیوس می کنیم

دشمن داخلی وخارجی را بگو: جنگ با ما جنگ با خداست *** هر چه می خواهی بکن، ما خدا داریم، دشمن را مأیوس می کنیم

شعار ما «الله اکبر» است، او یاور ماست *** تو چه گویی؟ شعار تو چیست؟ دشمن را مأیوس کنیم

ص: 356

«خادم» گرخدا را یاری کنیم بدان، او یاورماست *** یاور دیگر نخواهیم، دشمن را مأیوس کنیم

دشمن را یاور خود ندانید، او دشمن است *** یاورما خداست، تکیه بردشمن نکنید، دشمن را مأیوس می کنیم

گر که کردید، اشتباه کردید، باز نکنید *** یاورما خداست، تکیه بردشمن نکنید، دشمن را مأیوس می کنیم

گریه های مهدی بر حسین تا کی بود؟

او شب و روز گرید بر حسین؛ پایان ندارد *** گریه های مهدی بر حسین پایان ندارد!

او گوید: یا جدّا نبودم کربلا تا کنم جانم فدایت! *** صبح و شام اشک می ریزم اشک من پایان ندارد!

تو مهمان کوفیان بودی چه مهمانی کردند آنان؟! *** صبح و شام اشک می ریزم، اشک من پایان ندارد!

عطش تو مرا سوخته است من چکنم؟! *** آب را بستند بر مهمان اشک من پایان ندارد!

من از آه اطفال تو درمانده شدم، جگرم سوخته است *** اشک می ریزم بهر تو اشک من پایان ندارد!

آب را از تو بستند، تو مهمان بوده ای!! *** تشنه کشتند تو را، اشک من پایان ندارد!

از چه طفل شیرخواره را، روی دستت کشته اند؟! *** طفل تشنه چه گناهی داشت، اشک من پایان ندارد!

مادرطفل تشنه بود شیری نداشت درمانده بود!! *** طفل و مادر تشنه بودند، اشک می ریزم پایان ندارد!

هرچه کردند طفل را سیراب کنند راهی نبود!! *** آخرالأمر تیر سیرابش نمود، اشک من پایان ندارد!

روی دست پدر کشتند طفل تشنه را!! *** این مصیبت مرا سوخت، اشک من پایان ندارد!

ص: 357

ابن سعد ابدان خود را برداشت، جسم جدّمن بماند!! *** گو مسلمان ندانست ما را، اشک من پایان ندارد!

سَرِجدّ من را به نیزه بُرد، بچّه ها دیدند سرِ او را!! *** گریه کردند سوختند، اشک من، پایان ندارد!

سَرِبُبریده، قرآن خواند، همه دیدندولی سنگش زدند!! *** بچّه ها دیدند و سوختند، اشک من پایان ندارد!

به اسارت آلپیمبررا بردند، آنان را بسته بودند!! *** بچّه ها طاقت نداشتند، اشک من پایان ندارد!

دختری درخرابه ازما جای ماند، پدررا می طلبید!! *** همره بابش برفت، اشک من پایان ندارد!

نالهٔ اطفال ودِلِ سوختهیِ عمّه ام، مرا سوخته است!! *** طاقتم را طاق کرده، اشک من پایان ندارد!

«خادم» ازدل سوختهٔ آقا چه گویی اودلسوخته است!! *** اوهمی گوید: اشک می ریزم، اشک من پایان ندارد!

پس توا قتدا کن به مولایت، صبح و شام اشک بریز *** یادچشم اشکبارش کن، بگو: اشک من پایان ندارد!

چه کنیم تا مهدی بیاید؟

جمعه چون آید، شاید مهدی بیاید *** انتظار داریم ما، مهدی بیاید

گرکه این جمعه نیاید جمعهٔ دیگر بیاید *** تو بگومهدی بیاید، دعا کن مهدی بیاید

یاد مهدی کن آماده باش، مهدی بیاید *** حقیقت گربخواهیخدا گوید: مهدی بیاید

ما دعا می کنیم امیدواریم، مهدی بیاید *** همگی گوییم و دانیم، مهدی بیاید

راه را بازکنید، دل شاد کنید، مهدی بیاید *** دست ها را بر دعا بالا کنید، مهدی بیاید

بروید آماده شوید، تا مهدی بیاید *** گر که آماده شوید، به خدا مهدی بیاید

گر نیاید مانعش ماییم، مهدی بیاید *** ما صادق نیستیم، ورنه مهدی بیاید

همه آیید دست به دعا برداریم و گوییم: *** ای خدا پاک کن ما را، تا مهدی بیاید

قابل مقدم او نیستیم و گوییم: مهدی بیاید *** گو خدا اصلاح کند ما را تا مهدی بیاید

ای خدا بهر خوبان بگو: مهدی بیاید *** ما که لایق نیستیم، بهرخوبان بگو مهدی بیاید

شیعه نیستیم خدایا دوست اوییم ما! *** ادعایی نداریم، تو بگو مهدی بیاید

ص: 358

او به من گفت: دعا کن بهر فرجم! *** من دعا کردم، خدایا، تو بگو: مهدی بیاید

خدایا به حق احمد وحیدر بگو مهدی بیاید! *** بیش از این گویم، به حق فاطمه گو مهدی بیاید

ای خدا ما را اصلاح کن تا مهدی بیاید *** لطف کن، از ما بگذر، گو مهدی بیاید

تا که آید قدمش بوسیم و گردش گردیم *** گر که صادق باشیم، بگو مهدی بیاید

مدّت باقی را بر مادرش بخش و بگو: *** من گذشتم از شما شاد باشید مهدی بیاید

ای خدا تو کریمی، ارحم الراحمینی بگو: *** شما را بهر فاطمه بخشم تا مهدی بیاید

«خادم» چه می گویی با خدا؟ اوحکیم و علیم است! *** تو بگو از رحمتت از ما گذر مهدی بیاید

گر بسوزد دلی تا خدا رحم کند مهدی بیاید *** گر بسوزد دلی رحمت حق گوید: مهدی بیاید

مهدی رحمت حق است، خدایا رحمت حق بیایید

خدایا ما را ببخش، گنهکاریم، رحمت حق بیاید

گر بسوزد دلی بهر حسین، رحمت حق بیاید *** اشک اگر جاری شود بهر حسین رحمت حق بیاید

گر بسوزد دلی اشک جاری شود، رحمت حق بیاید *** دل اگر سوزد، رحمت حق بیاید

گریه کن یا بگریان راه رحمت باز شود *** گر نشد عزادار باش، رحمت حق بیاید

مجلس روضه بگیر، یا خادمش باش *** نام تو ثبت شود، رحمت حق بیاید

رحمت واسعهٔ الله حسین است بدان *** نام خود ثبت کن، رحمت حق بیاید

در قیامت گنهکار امید فراوان دارد *** در کنار حسین باشد، رحمت حق بیاید

راه نزدیک به رحمت، حسین است بدان *** راه دیگر مرو، بهر حسین، رحمت حق بیاید

گر حسینی شوی، به رحمت نزدیک شوی *** بهترین راه همین است، رحمت حق بیاید

روضه خوان باش، یا خادم یا اشک به ریز *** راه خود باز کن، رحمت حق بیاید

در قیامت بهر حسین، فراوان بخشند *** تو حسینی باش، رحمت حق بیاید

تو که دانی حسین هر چه داشت، داد به خدا *** در جوابش خدا گفت: رحمت حق بیاید

دار و نادار خود را بهر دین داد به خدا *** هر چه داشت داد به خدا، رحمت حق بیاید

اصغرش به قربانگاه بُرد، جز او چیزی نداشت *** گفت: همین است دگر، رحمت حق بیاید

جان خود آماده کرد، لب تشنه بود *** جان را لب تشنه داد، رحمت حق بیاید

دم آخر سجده کرد و گفت یا غیاث المستغیثین *** تو به فریادم برس، رحمت حق بیاید

«خادم» چه کسی جان داد و گفت: یا غیاث المستغیثین *** بس یکی بود در عالم، رحمت حق بیاید

رحمت واسعهٔ الله حسین است بدان *** پس بیا تا برویم سوی حسین، رحمت حق بیاید

ص: 359

شب جمعه شب رحمت حق است

شب و روز جمعه پر از رحمت حق است *** هرچه خواهی بخواه، پراز رحمتِ حق است

شب جمعه هر کجا هستی خدا را بخوان *** هر کجا خوانی بدان شبِ رحمتِ حق است

درِ رحمت در این شب باز و مفتوح بود *** همه امید گنهکار، شبِ رحمتِ حق است

سعی کن عاق و قاطع خویشان نباشی *** اهل ظلم نباشی، شبِ رحمتِ حق است

هر که باشی بیا گر مؤمنی راهت دهند *** شب آمرزش بود، شبِ رحمتِ حق است

گر گنهکاری سر به زیر انداز و بیا *** گو خدایا من همانم، شبِ رحمتِ حق است

در به روی همه باز است رحمتش عام بُوَد *** کس نگوید: تو کیستی، شبِ رحمتِ حق است

زیر لب گو: خدایا من همان شرمنده ام *** تو مرا رسوا مکن، شبِ رحمتِ حق است

شب جمعه شب رحمت عام است بدان *** پس مشو غافل بدان، شبِ رحمتِ حق است

نا امید مباش و بیا، شب رحمت حق است *** آبروی دیگران را حفظ کن، شبِ رحمتِ حق است

تو که دانی خدا ستّارالعیوب است، فاش مکن *** تا تو را هم ببخشند، شبِ رحمتِ حق است

او چو بخشد، سیّئات را حسنات تبدیل کند *** کس نداند چه شده؟ شبِ رحمتِ حق است

ای کاش خدا بخشد و احسانی کند *** پس بیا، توبه کن، شبِ رحمتِ حق است

رحمت واسعهٔ اَلله را ببین و بیا *** گر که امیدواری بیا، شبِ رحمتِ حق است

شب عید است، شب سیّد الأیّام است بیا *** امیدوار باش، عیدی می دهند، شبِ رحمتِ حق است

هر اندازه به خدا امید رحمت داری؟ *** به همان اندازه رحمت کند، شبِ رحمتِ حق است

نا امیدی گناه است، نا امید مباش *** هر چه امیدداری می دهند، شبِ رحمتِ حق است

پس بیا امیدوار باش و شرمنده باش *** از خدا هرچه خواهی بخواه، شبِ رحمتِ حق است

زیر لب گو خدایا من همان بندهٔ شرمنده ام *** بهر امید آمدم، شبِ رحمتِ حق است

گر یکی از بندگان را او رحمت کند *** همه را رحمت کند، شبِ رحمتِ حق است

«خادم» تو ما را امیدوار کردی پس بیا *** راه را باز کن بگو: شبِ رحمتِ حق است

این نیاز نیست او داند شما امیدوار هستید همه *** قطع امید نکند او، شبِ رحمتِ حق است

شب جمعه گفتیم: خدایا آقا بیاید!

روز جمعه گوییم: خدایا آقا بیاید *** رحمت حق است، شاید آقا بیاید

ما که امیدواریم، شاید آقا بیاید *** برویم سَرِ راهش، شاید آقا بیاید

ما دعا می کنیم، شاید آقا بیاید *** وعدهٔ حق، حق است، شاید آقا بیاید

تو بِپُرس، آقا کِی خواهد آمد *** گر که لایق باشیم، شاید آقا بیاید

بروید سَرِ راهش گل بریزید *** همه گویند: ندانیم، شاید آقا بیاید

شاد باشید، شاید آقا بیاید *** روزِ جمعه، شاد باشید شاید آقا بیاید

ص: 360

خود را آماده کنید، شاید آقا بیاید *** گر نیاید، باز ایستیم شاید آقا بیاید

ما امیدواریم، شاید آقا بیاید *** گر نیامد، به احمد گوییم تا آقا بیاید

گر نیامد، نزد فاطمه میرویم *** وعدهٔ او حق است، شاید آقا بیاید

گر نیامد، در نجف به مولا گوییم *** علّتش را بپرسیم، شاید آقا بیاید

گر نیامد علّتی دارد، بیا تا بدانیم *** گو به فرزندت بیاید، شایدآقا بیاید

گر ما اصلاح شویم، شاید لایق شویم *** علّتش گویند ماییم، چه کنیم آقا بیاید؟

او گفت: فرجم را ز خدا خواستار شوید *** ما که اصلاح شدیم به خدا، آقا بیاید

گر خواستار شویم، شاید آقا بیاید *** گر نیامد اصرار میکنیم، ای خدا آقا بیاید

گر نیامد، فکری در حال خود میکنیم *** دعای فرج را میخوانیم، شاید آقا بیاید

ناامید از فرجش نیستیم شاید بیاید *** باید اصلاح شویم، تا آقا بیاید

«خادم» دعا کن بهر فرجش او خواهد آمد *** ما دعا میکنیم، شاید آقا بیاید

گو دعای فرج، فرج ماست، شاید آقا بیاید *** برویم خود را اصلاح کنیم، شاید آقا بیاید

راه قرب به خدا چیست، بر ما بگو؟

بهترین راه قرب به خدا پاکی نیّت بود! *** بهترین راه قرب به خدا چیست، بر ما بگو؟

صدق نیّت راه قرب به خداست! *** هر چه دانی تو از نیّت بر ما بگو؟

گر تعبّد با عصیان جمع شود! *** هر چه را کذب دانی، بر ما بگو؟

عصیان گر باشد، راه قرب بسته شود! *** راه قرب نیست این، بر ما بگو؟

تعبّد باید خالص و صادق بود! *** زهر در شربت چیست؟ بر ما بگو؟

عبادت و دعا گر خالص شود! *** گر نباشد چه باشد؟ بر ما بگو؟

راه و رسمِ عبادت را از معصوم بگیر! *** گو چه خواهد شد؟ بر ما بگو؟

لذّت تعبّد، از خلوص و پاکی بود! *** تو ببین معصوم چه کرده؟ بر ما بگو؟

لذّتی بهتر از خلوص و عبادت نَبُود! *** گر خلوصی نباشد چه شود؟ بر ما بگو؟

گر عبادت، صورتِ ظاهر بُوَد! *** لذّت آر نباشد چیست؟ بر ما بگو؟

لذّت الله، با لذّت دنیا، جمع نشود! *** این نباشد عبادت، بر ما مگو؟

دل یکیست، قلب یکیست، دو محبّت نشود! *** علّتش چیست برادر؟ بر ما بگو؟

حبّ دنیا اگر هست، حبّ الله نبود! *** سخن قرآن است این، بر ما بگو؟

«خادم» حقّ و باطل دوتاست سوّم ندارد! *** این دو ضدّانند کجا جمع شوند؟ بر ما بگو؟

راه حق غیر از راه باطل است، بدان! *** باطل آر باشد، حق کجاست؟ بر ما بگو؟

دو راه بیشتر نیست، یا حق است یا باطل است *** گر اهل حق نباشی راهت باطل است، بر ما بگو؟

تو ببین گر درراه طاغوتی، راهت باطل است *** گر تو در راه حق نباشی، راهت باطل است

ص: 361

خادم فضل مولا را بگو

«خادم» هر چه از مولا دانی روشن بگو *** فضل مولا را بهر ما روشن بگو؟

فضل مولا در یک جمله است! *** او ولیّ خداست، یک جمله است!

آیهٔ «إِنّما وَلِیّکُم الله» شاهد است! *** هر چه خواهی بگو «انّما» شاهد است!

فضل او را نتوان، بر شمرد! *** «کلمات الله» است، نتوان بر شمرد!

فضل او فضل الهی است، بدان! *** وصف او وصف الهی است، بدان!

فضل او فضل نبیّ است بدان! *** وصف او وصف نبیّ است بدان!

بلکه او نفسِ نبیّ است نبیّ نفس اوست! *** آیه «أنفسنا» شاهد است نبیّ نفس اوست!

گر نبیّ بعد نبیّ بود علیّ بود علیّ بود! *** این کلام نبیّ است علیّ بود علیّ بود!

راه او راه نبیّ است او نفس نبیّ است! *** جانشین نبیّ است او نفس نبیّ است!

حق با اوست حق اوست حق نفس اوست! *** حق همراه اوست حق اوست حق نفس اوست!

او قرآن است، قرآن اوست قرآن نفس اوست! *** هر کجا اوست، قرآن با اوست قرآن نفس اوست!

او معیار حق است، حق است بین ما! *** او حق است، معیار است، بین ما!

به عدو گو: حق یکیست باطل بی شمار است! *** حق علیست، باطل بی شمار است!

او چراغ است، چراغِ روشن است! *** تو کجایی او چراغ روشن است؟!

بعد پیغمبر علیّ بود چراغ! *** تو کجا رفتی علیّ بود چراغ؟!

چراغ داشتی و بیراهه رفتی؟! *** تو کجا رفتی، تو بیراهه رفتی؟!

«خادم» نورو ظلمت دوتاست، ظاهر است! *** حق و باطل، دو تاست ظاهر است!!

هر که خواهد، راه باطل می رود!! *** هر که خواهد راه حق را می رود!!

کربلا غوغاست بیا تا برویم

کربلا غوغاست بیا تا برویم کر ببلا! *** از عزا غوغاست، بیا تا برویم کرببلا

محرّم آمده، بر دل ما شور آمده! *** همه آماده شدند، بیا تا برویم کرببلا

گویند جابر سر راه است آمده! *** دل ما جوش آمده، بیا تا برویم کرببلا

راه باز شده، دل آشفته شده! *** کربلا باز شده، بیا تا برویم کرببلا

قافله نیاز نیست، خَدَمه نیاز نیست! *** بار همه دوش است، بیا تا برویم کرببلا

دعوت عام است، کرم عامّ است! *** هر که آید بیاید، بیا تا برویم کرببلا

میزبان کریم است، الله رحیم است! *** همه دعوت شدیم، بیا تا برویم کرببلا

زینب از دور آمده، با غم واندوه آمده! *** او بهر زیارت آمده، بیا تا برویم کرببلا

اشک و زاری بلند است، ناله ها هم بلند است! *** نان وآب لازم نباشد، بیا تا برویم کرببلا

روی خاک ها می نشینیم، فرش نخواهیم ما! *** آه اطفال بلند است، بیا تا برویم کرببلا

ص: 362

هر که آید خوش آید، میهمان هم خوش آید! *** میزبان کریم است، بیا تا برویم کرببلا

آه و ناله بلند است، اشک و زاری بلند است! *** اشک های همه جاری است، بیا تا برویم

دِلِ دوستان خون است، دل ما هم خون است! *** آه و ناله بلند است، بیا تا برویم کرببلا

از نجف می رویم، کربلا می رویم! *** با قدم می رویم، بیا تا برویم کرببلا

«خادم» تو هم می روی؟ کربلا می روی؟ *** ازخدا توفیق خواهیم، بیا تا برویم کرببلا

هر که هستی بیا، میهمان هستی بیا؟! *** دعوت ماعام است، بیا تا برویم کرببلا

«خادم» یوسف زهرا کی خواهد آمد؟

آخرالأمر بدانید یوسف زهرا بیاید *** گر شما صبر کنید یوسف زهرا بیاید

چشم ها سوی آقاست دل ها سوی آقاست *** ای چه زیباست، یوسف زهرا بیاید!

ای خدا تو حاکمی گو: یوسف زهرا بیاید! *** سرراهیم ما همه، یوسف زهرا بیاید!

عاشقیم منتظریم، آقا بیاید! *** ای کاش یوسف زهرا بیاید؟

از خدا خواهیم آقا بیاید! *** چشم به راهیم یوسف زهرا بیاید!

می نشینیم تا آقا بیاید! *** نیمه شب گوییم: یوسف زهرا بیاید!

با نماز گوییم با دعا گوییم آقا بیاید! *** اصرار می کنیم بلکه یوسف زهرا بیاید!

او گفت: تو دعا کن من بیایم! *** ما دعا می کنیم بلکه یوسف زهرا بیاید!

من دعا کردم خدایا او نیامد! *** بروید اصرار کنید بلکه یوسف زهرا بیاید!

صبر تو کوتاه است، آقا بیاید! *** آخر الأمر یوسف زهرا بیاید!

گر چه دیر آید آخر بیاید! *** تو دعا کن یوسف زهرا بیاید!

آخرالأمر بیاید، ای خوش آید گر بیاید! *** ای دوستان آخر الامر یوسف زهرا بیاید!

«خادم» تو چه گویی؟ آیا خواهد آمد؟ *** مشکل ما همین است بلکه یوسف زهرا بیاید!

فاطمه با علی چون بودند بگو؟

فاطمه با علی همسر بوده اند *** بهترین بودند نیک همسر بوده اند

هیچ نقاری نبود هرگز بینشان! *** اختلافی نبود هرگز بینشان!

این دو گوهر، حامی هم بوده اند! *** جان فدای هم دیگر بوده اند!

هر دو پاک و همسر بوده اند! *** بی نظیر بودند و همسر بوده اند!

صاحب لؤلؤ و مرجان بوده اند! *** کس نیامدمثل آنان، حافظ هم بوده اند!

شفّاف بودند، آئینهٔ هم بوده اند! *** با صفا بودند، خیرخواه همدگربوده اند!

اهل عالم از اینها درس بگیرند! *** جان فداشان کنید ازآنان درس بگیرند!

ص: 363

راه و رسم زندگی را از اینان بگیرند! *** هر چه خوبی هست، از اینان بگیرند!

فاطمه سیّدهٔ نسوان، علیّ امیرمؤمنان! *** درس بگیرند همه از علیّ امیرمؤمنان!

فاطمه اُسوهٔ نسوان، علیّ امیرمؤمنان! *** تو کجا یابی مثلِ فاطمه و امیرمؤمنان!

این دو حجّت، حجّتند، تا آخر زمان! *** گر بخواهند، حجّتند تا آخر زمان؟!

گو بیایید بهترین، این ها بُوَند! *** شرق و غرب آلوده اند، بهترین این ها بُوَند!

«خادم» نرود میخ آهنین، بر سنگ!! *** چکش مزن نرود میخ آهنین بر سنگ؟!

مردم دنیا اهل دنیا اند همه!! *** طالب سیم و زرند اهل دنیا اند همه!!

باب رحمت حسین است حسین

کربلا مکتب درس حسین است حسین *** چراغ دین خدا، حسین است حسین!

گو ائمّه کشتی و چراغ دین بوند! *** کشتی بی منتها حسین است حسین

باب او باب الحسین است اوسع است! *** لیک کشتیِ بی منتها حسین است حسین

مکتب اش راه گشای امّت است! *** کشتی او اوسع است حسین است حسین

گو که هر خیری بُوَد در مکتب اوست! *** جامع است، او حسین است حسین

مکتب او مکتب اسلام بود! *** خصال نیک از حسین است حسین

بابِ او بابِ الرحمهٔ جنّت است! *** درس نیک از حسین است حسین

جنّت را دری است باب الحسین! *** بابِ واسع از حسین است حسین

رحمت واسعهٔ حق، حسین است حسین! *** عزاداران روند، باب الحسین است حسین

گر که خواهی قیامت آسوده شوی! *** رحمت آر خواهی، حسین است حسین

روضه خوان گر باشی راهت می دهند! *** گرد او گرد، حسین است حسین

راه بر روضه خوان ها باز است بیا! *** این باب باب حسین است حسین

نام خود را در مجالس بنویس! *** این در بهر حسین است حسین

گر نویسی اینجا، آنجا راهت دهند! *** روضه خوان باش، حسین است حسین

«خادم» بگو: روضه خوانی افتخارمن است! *** نام خود اینجا بنویس آنجا حسین است حسین

«خادم» خادم، حسین است حسین! *** راه من راه حسین است حسین

اُمّ البنین کیست بر ما بگو؟

اُمّ البنین همسر امیرالمؤمنین است! *** افتخار می کند، همسر امیرالمؤمنین است!

عبّاس پسرش علمدارحسین درکربلاست! *** گر نباشد عبّاس کربلا کِی کربلاست!

عبّاس فرزند امیرالمؤمنین است! *** او شجاع است فرزند امیرالمؤمنین است!

ص: 364

ام البنین چهارفرزند از امیرالمؤمنین داشت! *** افتخار داشت فرزندانی از امیرالمؤمنین داشت

چهار فرزند خودرا فدای حسین اش نمود!! *** بلکه او هر چه داشت را فدای حسین اش نمود

نام فرزندان خود را نزد زینب نبرید! *** نام عون و جعفر و عبّاس را نزد زینب نبرید!

گفت: فرزندانم فدای حسینم بادا! *** بلکه دار و ندارم فدای حسینم بادا!

او چارصورت قبرمی ساخت و می گفت: *** خبر آورده اند عبّاس به برادر می گفت!

بهر سقّایی اجازم بده، بی تابم من! *** چون اجازه گرفت گفت: بی تابم من!

دست هایش را، بهر سقّایی بداد! *** آب نخورد دست هایش را بداد!

پس عمود آهنین بر او زدند! *** دست نداشت عمود آهنین بر او زدند!

گفت: برادر من رفتم تو بیا! *** آب ندارم برادر رفتم تو بیا!

شاه آمد و گفت: پشتم بشکست! *** بی برادر شدم، پشتم بشکست!

ای برادر چکنم با عَطَشِ اطفالت؟! *** آب ندارم چکنم با عطش اطفالت؟!

هر چه کرد نشد جسم برادر را ببرد! *** قطعه قطعه بود نشد جسم برادر را ببرد!

چون باز گشت اطفال گفتند: چه شده؟! *** گفت: بی برادر شدم گفتند: چه شده؟!

گفت: سقّا کشته شده آبی نمانده! *** بی برادر شده ام من، آبی نمانده!

بچّه ها گفتند: آب نخواهیم عمّو بیاید! *** نام آب را نبریم عمّو بیاید!

«خادم» بگو آخر الأمر چه شد؟! *** بچّه ها تشنه بُودَند آخرالأمر چه شد؟!

من گویم: صدای العش، بالا گرفت! *** آب نبود صدای العطش بالا گرفت!

«خادم» کربلایِ حسین چیست بگو؟!

کربلا صحنهٔ امتحان بوده بدان! *** امتحان دوست ودشمن بوده بدان!

همه جا کربلا، هر روز عاشورا بُوَد! *** امتحان خداست، هر روز عاشورا بُوَد!

هر که راهش حسین است عاقل است! *** هر که راهش حسین نیست، غافل است!

راه حسین، عزّت و انسانیّت بُوَد! *** راه دشمن ذلّت، شیطانیّت بُوَد!

حسین رهبر آزادی و آزادگی است! *** درس آزادگی داد و آزادگی است!

زیر بار ذلّت نرفت و کشته شد! *** تن به ذلّت نداد و کشته شد!

درس آزادگی داد به امّت ها و رفت! *** خون خود را بهر حق داد و برفت!

گفت: مرگ با عزّت، بِه از خواری بُوَد! *** با خدا بودن، بِه از خواری بُوَد!

«المنیّة لا الدنیّة» گفت و رفت! *** او خواری نخواست و لب تشنه رفت!

بهر آزادی اکبر و اصغر بِداد! *** اطفالش تشنه بودند، دست سقّا را بداد!

هر چه داشت بهر خدا داد و برفت! *** با لب تشنه بود، بهر خدا داد و برفت!

راه دین رفت، درس دین داد و برفت! *** هر چه داشت بهر خدا داد و برفت!

ص: 365

کربلا صحنهٔ عشق و عاشقی بود! *** هر که میدان رفت با عشق و عاشقی بود!

عزّتِ دنیا گرفتند، جوار حق گرفتند! *** دل ز دنیا بریدند، جوارِ حقّ گرفتند!

راه حق را باز کردند و حق را گرفتند! *** دار و نادار خود دادند و حق را گرفتند!

کربلا دانشگاه بود، قبل از قتلگاه! *** قتلگاه شد، دانشگاه بود قبل از قتلگاه!

«خادم» پس بیا تا برویم کرببلا! *** درس آزادی بگیریم، برویم کرببلا!

داغ اکبر تشنه چه کرد با حسین؟!

لب تشنه چه کرد با حسین؟! *** داغ اکبر چه کرد با حسین؟!

داغ اصغر چه کرد با قلب پدر؟! *** داغ اکبر لکّه شد بر قلب حسین!

یادگار پیمبر بود و قلب حسین! *** داغ سوخته چه کرد با حسین؟

زود اجازت داد بهر وَلَدش! *** در ره دوست داد او ولدش!

او چو ابراهیم فرزند را هدیه کرد! *** در بَرِ دوست ناچیز بود هدیه کرد!

فضل ابراهیم بیشتر نَبُود از فضل حسین! *** فضل اسماعیل بیشتر نبود از فرزند حسین!

در زیارت گویند: بأبی أنت و أمّی! *** یادگار نبیّ بود بأبی أنتَ و أمّی!

از جهاد بازگشت و گفت: تشنه ام! *** ای پدر شربت آبی بده من تشنه ام!

زبانش خشک بود در دهان بابش گذارد! *** هر دو خشک لب بودند دهان بابش گذارد!

شاه گفت: بازگرد تا سیراب شوی! *** تا به دست جدّت سیراب شوی!

چون که بیچاره شد بابش صدا زد! *** دم آخر تشنه بود بابش صدا زد!

گفت: بابا غم مخور سیراب شدم! *** تشنگی رفت بابا سیراب شدم!

خاک و خون از لب و دندان علی پاک نمود! *** ناله زد نزد پدر، قلب پدر چاک نمود!

شاه گفت: بابا رفتی و راحت شدی! *** بین گرفتار شدم من، تو راحت شدی!

پدر دید جسم اکبر را قطعه قطعه کرده اند! *** گفت: ای جوانان بیایید قطعه قطعه کرده اند!

من توانِ بردنِ او را ندارم! *** چکنم جوان مرده شدم، تون او را ندارم!

«خادم» آتش زدی تو دل ما را! *** بس کن، تو آتش زدی دل ما را!

دِلِ هر سنگدلی آتش گرفت! *** بهر فرزند و بابش آتش گرفت!

دِلِ ما هم به خدا آتش گرفت! *** دِلِ عالَم گو: همه آتش گرفت!

«خادم» از فضل علیّ گوفضلش بی شمار است!

خدایا فضل علی را که تواند گوید؟! *** فضل او بی شمار است که تواند گوید؟!

گر دریا مرکب درختان قلم جنّ و انس کاتب شوند! *** فضل او را نتوانند شمرد، گرکاتب شوند!

ص: 366

فضل او فضل خدای ازلیست! *** وصف او وصف خدای ابدیست!

«کلمات الله» است فضل او، نتوان شمرد! *** عدل او عدل الهی است نتوان شمرد!

همه جا او عادل است نتوان شِمُرَد؟! *** وصف او وصف خداست، نتوان شِمُرَد؟!

تو بیا در حکومت ببین چون عادل است! *** عهدنامهٔ مالک اشتررا ببین چون عادل است؟

او پوسته جوی از دهنِ، مورچه را نگرفت! *** عدل او را ببین، پوسته مورچه را نگرفت!

او دو پیراهن خرید بهتر را هدیه داد! *** گفت: جوانی تو بهتر را هدیه داد!

در قضاوت که بُوَد مانند علیّ؟! *** حق هیچ کس ضایع نکرد، کِه بُوَد مانند علیّ؟!

در قضاوت ها خدا بود در نظرش چیز دیگرنبود! *** حق صاحب حق را می داد، چیز دیگرنبود!

عدل او نامزَدِ خاصّ و عامّ و همه بود! *** نوشیروان عادل شاگرد او هم نبود!

عدل او، طاقت هر کس، نبود! *** دیگران را طاقت، عدلش نبود!

همه از عدل او، ترسیده بودند! *** عدل او همراه، با سازش نبود!

عدل مطلق، تو کجاها دیده ای؟! *** مرد عادل، تو کجاها دیده ای؟!

روزگار کِی دیده، مردی این چنین؟! *** مردیکتا بود، کی دیده مردی این چنین؟!

قاتلش را گفت اسیراست نان وآبش بدهید! *** گرکشید اورا اسیراست نان وآبش بدهید!

ضربتی او زد به من، یک ضربت زنید! *** او یک ضربت زد شما یک ضربت زنید!

گر که کشتید او را مُثلِه نکنید! *** مُثلِه بر کَلبِ عقور هم نکنید!

«خادم» تو کجا عَدلِ علیّ را دانی! *** شمه ایست، توکجا عَدلِ علیّ را دانی؟!

عدلِ او را، خدا داند و بس! *** فضل او را خدا داند و بس!

فاطمه کیست؟ «خادم» بر ما بگو

فاطمه کیست، بیا بر ما بگو؟! *** شأن او چیست بیا بر ما بگو؟!

فاطمه دخت نبیّ می باشد! *** شأن او هم جلّی می باشد!

گر تو خواهی بدانی فاطمه را؟! *** از پدرپُرس تا بدانی فاطمه را؟!

فاطمه سیّدهٔ زن ها بُوَد! *** بهتر از آسیه و زن ها بُوَد!

فاطمه نور دوچشم احمداست! *** فاطمه محبوبهٔ احمد است!

پدر گوید: جانم فدای فاطمه! ***دست او بوسم، فدای فاطمه!

فاطمه بهجة قلب مصطفاست *** فاطمه همسرو، زوجش مرتضاست

فاطمه نور قلب مصطفاست *** فاطمه نور چشم مرتضاست!

فاطمه انسیّهٔ حورا بُوَد! *** فاطمه صدیقهٔ، کبری بود!

فاطمه نامش نجات از دوزخست *** دوست فاطمه به دور از دوزخست!

ص: 367

خادم عِدلِ فاطمه کیست بگو

فاطمه عِدلی ندارد در جهان! *** عارفی او ندارد در جهان!

فاطمه از طَمث پاک است بدان! *** فاطمه از رجس پاک است بدان!

فاطمه طاهرهٔ مطهّره است! *** فاطمه صدیّقهٔ منزّه است!

فاطمه زهرای اطهر باشد! *** فاطمه شیدای احمد باشد!

فاطمه بوی جنّت می دهد! *** مصطفی گفت بوی جنّت می دهد!

فاطمه گوهرِ بی همتاست او! *** فاطمه اطهر و اعلاست او!

فاطمه دوستان خود، جنّت بَرَد! *** دشمنانش را به دوزخ می بَرَد!

رشتهٔ چادرش را تو بگیر! *** سوی جنّت می رود چادرش را توبگیر!

با محبّت می توان فائز شوی! *** گر مُحبّ او بُدی فائز شوی!

او محبّانش را ز دوزخ می بَرَد! *** دانه برچیند، ز دوزخ می برد!

دشمنانش را به دوزخ جا دهد! *** بلکه آنان را قعردوزخ جا دهد!

تو بیا محشرِ کبرا را ببین! *** عزّتِ فاطمهٔ زهرا را ببین!!

«خادم» تو چه دانی، از فاطمه؟! *** تو چیزی ندانی از فاطمه؟!!

خادم گنهکاریم فضل مولا را بگو؟

فضل مولا را بگو بیشتر بگو! *** هرچه گویی کم است بیشتر بگو!!

فضل مولا بیان حق بُوَد! *** هر چه گویی ز او حق بُوَد!

فضل مولا عبادت باشد! *** هر چه گویی عبادت باشد!

فضل مولا تو را پاک کند! *** هر چه گویی تو را پاک کند!

فضل مولا بگو و گوش کن! *** فضل مولا را ببین و گوش کن!

گوش و چشم و زبان را پاک کن! *** تو گناه خود از این ره پاک کن!

چهرهٔ او گر ببینی عبادت بود! *** گر که در خواب ببینی عبادت باشد!

چند چیز بین اعمال شرطی ندارد! *** فضل مولا گفتن شرطی ندارد!

اشک بر شاه شهیدان شرطی ندارد! *** دل اگر سوزد بر او شرطی ندارد!

تو بدان صلوات شرطی ندارد! *** هر کجا باشد شرطی ندارد!

گر که میزان اعمالت کم است! *** صلوات را بیاور گر کم است!

گر بیاری حبِّ علیّ و آل او! *** خوب می خرند حبِّ علی و آل او!

راه خود را به خدا نزدیک کن! *** مغفرت را بهر خود نزدیک کن!

با حبّ علی، گر بمیری آمرزیده شوی! *** تائب و مؤمن بمیری آمرزیده شوی!

لیک بدان شرط محبّت عمل است! *** به عمل کار برآید عمل است!

ص: 368

آیه «إن کُنتُم تُحِبُّون» شاهد است! *** آنچه گفتم قرآن است شاهد است!

صلوات نیز تسلیم خواهد، بدان! *** هر عبادت تسلیم خواهد بدان!

محبّت گر راستین باشد عمل است! *** پس بدان شرط محبّت عمل است!

با محبّت گر بمیری تائبی! *** بلکه تو شهیدیّ و تائبی!

«خادم» با محبّت باش تا تو را جنّت بَرَند! *** با محبّت تو را چو عروس جنّت بَرَند!

فروع دین چیست بر ما بگو؟

فروع دین کدامست بر ما بگو؟ *** واجبات دین کدام است بر ما بگو؟

واجبات دین ده چیز است بدان! ** هر چه دانی از این ده چیز است بدان!

نماز و روزه است حج و زکات است بدان! *** جز روزه، همه ارکان دین است بدان

تارک حج و نماز و زکات کافر است *** گر نباشد اعتقاد او کافر است

هر ضروری دین گر منکر است؟! *** او نیز کافر است گر منکر است!!

امر معروف و نهی منکر واجب است!! *** هر دو باشد ضروری واجب است!

ترک این دو، خطرناک است، بدان!! *** واجبات زین دو برقرار است بدان!

آنچه باشد افضل از همه!! *** تولّی و تبرّی افضل از همه!!

گر نباشد این دو، نپذیرند همه را!! *** گر که باشند پذیرند همه را!!

می توان گفت این دو از اصولند!! *** اصل دین، حُبّ و بُغض است از اصولند!!

گر نباشد این دو ایمان نَبُوَد!! *** دشمنی با خدا کفر است، ایمان نَبَوَد!

صادق آل محمّدگفت: ایمان حبّ وبغض است! *** حبّ و بغض ایمان است ایمان حبّ و بغضست

واجبات دین همین ده چیز نباشد! *** واجبات دین زیاداست فقط ده چیزنباشد

لیک این ها، اَهَمِّ واجبات است! *** واجبات دیگرهست این ها اَهَمِّ واجبات است!

واجبات را کوچک مشمار حکم خداست! *** ترک واجب مکن، حکم خداست!

نماز را کوچک مشمار، اوّل سؤال محشر است! *** زکات را کوچک مشمار تارکش در سقر است!

حجّ مخصوص خداست ترکش مکن! *** یهودی یا نصرانی باشی ترکش مکن!

روزه را دان سپر از آتش است! *** تارک آن ندارد مانعی در آتش است!

تارک امر و نهی، از دین خارج است! *** عامل آن بدان نِی خارج است!

امر و نهی تو کار انبیاست! *** پس ثوابش ثواب انبیاست!

«خادم» تو از ترک امر و نهی بترس! *** عذاب نازل شده برترک آنها بترس!

ص: 369

ائمّه کیانند بر ما بگو؟

ائمّه دوازده معصوم بُوَند! *** همگی «رهبران معصوم» بُوَند!

«رهبران معصوم» را بخوان معصوم بُوَند *** نسل معصومند بدان معصوم بُوَند

کلّ معصومین چهارده معصوم بُوَند *** معصومین پاکند و معصوم بُوَند

من فدای کلِّ معصومین بُوَم *** هیف که یک جان دارم، فدای معصومین بُوَم

کلّ معصومین فرزندان احمدند! *** بس علی نیست، فرزندان احمدند!

دانش آنان همه از احمد است! *** دانش احمد از خدای اکرم است!

کل معصومین نور واحدند! *** درب هر خانه زنی، نور واحدند!

هر چه گویند، همه یکسان بُوَند! *** نور واحد بُوَند، یکسان بُوَند!

اختلافی ندارند، چون معصوم بُوَند! *** دیگران اختلاف دارند نِی معصوم بُوَند!

افتخار ماست، رهبرانمان معصوم بُوَند *** زادهٔ فاطمه اند معصوم بُوَند!

زین سبب رهبران صادق بُوَند *** صادقین در همه چیز صادق بُوَند!

دین حق، صادق بود از صادقین است *** صادقین گویند: حق از صادقین است

دیگران صادق نباشند، نِی از صادقین اند *** صادقین اولاد احمدند کانان صادقین اند

علم اوّلین و آخرین نزد صادقین است *** هر چه خواهی تو، نزد صادقین است

صادقین رهبر بُوَند چون صادقین اند *** دیگران نِی رهبر و نِی صادقین اند

گر نشان خواهی معجزات از صادقین است *** معجزات دان، مخصوص صادقین است

دیگران بلید و پلیدند کی صادقین اند *** فرق بین اَبّ و اَبّاً ندانند کی صادقین اند؟!

پس نشاید آنان رهبر مردم شوند! *** کِی بلید و پلید رهبر مردم شوند؟!

راه حق را نشان هایی بُوَد! *** دین حق را نشان هایی بود!

علم قرآن تنها نزد صادقین است! *** این نشان است بدان نزد صادقین است

«خادم» تو حق را از کجا یافتی بگو؟ *** من از قرآن یافتم، تو کجا یافتی بگو

گروهی راه را گم کرده اند!! *** گو باید چه کنند؟ راه را گم کرده اند؟!

راه را اگر گم کرده اند رهبر نیاز دارند بدان! *** او چراغ است بهرشان رهبر نیاز دارند بدان!

رهبران باید الهیّ و صادق باشند! *** راهنما باشند و صادق باشند!

ور نه گمراهت کنند، نزد آنان مرو! *** گر الهی و صادق نَبُوَند، نزد آنان مرو!

تو مگر تمسّک به ثقلین نکردی تاکنون؟! *** تو حدیث منزلت را ندیدی تاکنون؟!

آیه «ولایت» را ز قرآن نخواندی تاکنون؟! *** آیه «أنفُسَنا» را نخواندی تاکنون؟!

پس چه خواندی ز قرآن، تاکنون؟! *** تو «صراط مستقیم» را نخواندی تاکنون؟!

آیه «تطهیر» را تو نخواندی تاکنون؟! *** آیهٔ «ذی القربی» را نخواندی تاکنون؟!

آیهٔ «تبلیغ» را نخواندی تاکنون؟! *** پس چه خواندی ز قرآن تاکنون؟!

تو نشنیدی پیمبر گفت: حق با علیّ است؟! *** یا که نشنیدی گفت: قرآن با علیّ است؟!

این همه آیات قرآن بود، درشأن علیّ! *** تو «آیات الفضائل» نخواندی در شأن علیّ!!

ص: 370

نِی کتاب خواندی، در شأن علیّ! *** نِی حدیث ثقلین خواندی در شأن علیّ!

سوی طاغوت ها رفتی نِی سوی علیّ! *** تو بلید و پلید را گرفتی نِی علیّ!

کفر طاغوت واجب بود، نِی کفر علیّ! *** واجب بود از طاغوت بگذری نِی ز علیّ!

تو که کافر به طاغوت نشدی کی مؤمنی؟! *** تو که «لا إلهَ» نگفتی کی مؤمنی؟!

ایمان اقرار به ولایت باشد! *** توکه اقرار نداری کی ولایت باشد!

«خادم» با که گویی تو این سخنان؟! *** کِی پذیرد ز تو این سخنان؟!

آنچه گفتم سخن حق بود بدان؟! *** راه حق بود آنچه گفتم بدان! حق

داغ اصغر چه کرده بر دل ها بگو؟

داغ اصغر همه را سوخته است! *** عطش اصغر همه را سوخته است!!

عطش طفل را، هر که شنید سوخته است!! *** مادر طفل بیش از همه سوخته است!!

طفل و مادر همه تشنه بُدَند آب نبود!! *** مادر طفل شیر نداشته، سوخته است؟!

هر چه کردند آبی بهرش آورند آب نبود!! *** راه آب بسته بود، دل مادر سوخته است!!

مادر و طفل ناله کردند از عطش!! *** دلِ مادر بیشتر از دیگران سوخته است!!

مادر و طفل را همه دیدند چه کنند؟! *** آب نبوده، جگر طفل سوخته است!!

آه اصغر همه را سوخت چه کنند؟! *** متحیّر ماندند همه، طفل سوخته است!!

پدر آمد تشنه بود، طفل را در برگرفت!! *** چون نگاهش کرد دید طفل سوخته است!!

گفت به خواهر: بِدِه، طفل مرا!! *** چکنم طفل من از عطش سوخته است؟!

گفت: ای مردم ببینید طفل تشنه را!! *** پس بگیرید آبش دهید طفل من سوخته است!!

دشمن از دور بدید طفل تشنه را!! *** تیری بر گلویش زد نگفت: طفل سوخته است!!

متحیّر ماند پدر طفل را چه کند؟! *** راه او بسته شد درمانده شد؟ طفل سوخته است!!

طفل را گر آورد بین اطفال چه کنند؟! *** شیون و ضجّه کنند، طفل سوخته است!!

طفل را می بُرد و مادر می دوید!! *** بگذار ببینم طفل خود را طفل من سوخته است!!

پس خبر آمد به خیام: اصغر کشته شد!! *** نالهٔ اطفال بلند شد، طفل سوخته است!!

این خبر منتشر شد در عالم طفل تشنه ای!! *** روی دست پدر جان داده، پدر سوخته است!!

«خادم» بس کن تا کی گویی طفل تشنه است؟! *** ما سوختیم بهر او مگو طفل سوخته است!!

چه کنم من؟ همه عالم سوختند زین سخن!! *** چون شنیدند طفل روی دست پدر سوخته است!!

شهادت حضرت رقیّه

رقیّه کِه بوده کجا جان داده است؟ *** از چه رفته به شام کجا جان داده است؟!

ص: 371

دختری بوده سه ساله، نامش بوده رقیّه! *** از اسیران بوده، در خرابه جان داده است!!

او، پدر را در خواب دیده گریه کرده است! *** گریه می کرده سوخته، جان داده است!

بهر دلداریش، رأس پدر را آورده اند! *** چون که دیده سوخته، جان داده است

از اسیری خسته بوده او درمانده بوده! *** چون که خواب پدر دیده، جان داده است

او در خواب گمان کرده پدر زنده است! *** چون سَرِ بابش را دیده، جان داده است

او سه ساله بوده، از اسیری مانده بوده! *** خستهٔ راه بوده، او جان داده است!

او بابش را دیده طاقتش طاق شده! *** چه کند بچّه بوده، جان داده است!

از اسیری درمانده بوده، سَرِ بابش را دیده بوده! *** او چنین باور نکرده، جان داده است!

طاقت سه ساله گو: چه قدر بوده؟ بی تاب شده! ** رأس بابش را دیده، جان داده است!

در عرب رسم نبوده، سَرِ باب را به دختر بدهند! *** او سَر باب را دیده وحشت نموده، جان داده است!

درد و دل ها داشته با سَرِ بابا، تو دانی چه بوده؟! *** او می گفته کجا بودی بابا، سپس جان داده است!

گویند: اوپای آبله رابه پدر نشان داده است؟! *** اشک ریخته و پای خود را نشان داده، جان داده است!

ما گوییم او دختر نازدانه ای بوده چه کند؟! *** او محبّت از پدر دیده، جان داده است!

از سه ساله چه توقّع دارید، او چه کند؟! *** اهل بازی نبوده، پدر را دیده، جان داده است!

ما ندیدیم دختری را سه ساله به اسیری ببرند؟! *** رأس بابش را ببیند زین سبب جان داده است!

او چه قدر صدمه دیده اشک ریخته چه کند؟! *** جای او در خرابه شده، سر بابش را دیده، جان داده است!

دل هیچ کس نسوخته بر او، او سوخته چه کند؟! *** اویتیم بوده رحم نکردند به او؟ جان داده است!

سرد و گرم خرابه را دیده بوده، چه کند؟! *** کس نوازش نکرده او را، جان داده است!

چهل منزل اسیر بوده، ناظر رأس پدر بوده! *** آه و ناله کرده است، جان داده است!

او چراغی شده در شام بهر پدرش! *** دختری بوده سه ساله، جان داده است!

به عدو گو این سه ساله سند ظلم تو است! *** همه گویند: سه ساله رقیّه بوده؟ جان داده است؟!

«خادم» تو چه گویی شفّاف بگو؟! *** سند جُرم اُمیّه رقیّه بوده؟ جان داده است؟!

در قیامت هر که آید این جرم را امضا کند! *** ختری بوده سه ساله چرا جان داده است؟

در عزای فاطمه شرکت کنید

ای فاطمه نظری کن به دوستان خود *** بنگر نظری کن به دوستان خود!

ما بهر عزای تو، آمده ایم، بنگر به ما *** در عزاخانه ات هستیم بنگر به ما!

بهر تو همه سوختیم و گریه می کنیم! *** درد و دل داریم، بهر تو گریه می کنیم!

بنگر که ما آمده ایم بهر عزای توای فاطمه! *** اشک می ریزیم بهر عزای توای فاطمه

ما بر غربت تو و مولا گریه می کنیم *** دل های ما بهر تو سوخته گریه می کنیم

ما غربت علیّ را، از یاد نبرده ایم *** ما حرمت شما را از یاد نبرده ایم

ما غربت حسنین را از یاد نبرده ایم *** ما غربت آل الله را از یاد نبرده ایم

ص: 372

ما ناله های تو را، از یاد نبرده ایم *** دست های بستهٔ مولا را، از یاد نبرده ایم

ما ناله های حسنین را، از یاد نبرده ایم *** ما ناله های زینبین را، از یاد نبرده ایم

ما تازیانهٔ دشمن را، از یاد نبرده ایم *** ما لگدِ عدو را، از یاد نبرده ایم

ما بر بچّه های تو اکنون گریه می کنیم *** ما مانده ایم چکنیم بس گریه می کنیم

دل های ما سوخته به مظلومیّت شما *** از یاد نمی بریم ما، مظلومیّت شما

درمانده ایم و ندانیم چه کنیم؟! *** آهی است می کشیم و ندانیم چه کنیم؟!

بهر تو، می نشینیم گریه می کنیم! *** کار دیگرنتوانیم کنیم، بس گریه می کنیم!

ما منتظریم مهدی بیاید رویی به ما کند! *** او بهر مادرش بیاید، رویی به ما کند!

ما بر مادرش اشک و زاری می کنیم! *** گو او بیاید ببیند، اشک و زاری می کنیم

ما بر حسین فاطمه هم گریه می کنیم! *** گو او بیاید ببیند، ما گریه می کنیم

ما غربت حسین را فراموش نمی کنیم! *** فریاد العطش اطفال را، فراموش نمی کنیم

ما سوز زینب مظلومه را یاد می کنیم! *** لب های تشنهٔ اطفال را یاد می کنیم

«خادم» سوختی تو ما را چه می کنی؟! *** دانی تو بر دل ماها چه می کنی؟!

آقا ببین ما دَرِ خانه ات نشسته ایم؟! *** رویی به ما بکن ببین ما نشسته ایم؟!

«خادم» وصف مولا را بگوتا بشنویم

خادم وصف مولا را بگو تا بشنویم *** وصف او نیکو بود بگو تا بشنویم

هر چه داری از مولا بگو تا بشنویم *** تا تواتی تو از مولا بگو تا بشنویم

وصف مولا همان وصف نبیّ است! *** وصف او دان همان وصف جلیّست

او ولیّ الله است وصفِ او وصفِ خداست! *** «کلمات الله» است، وصف او وصف خداست

مرکز و منبع علم اوست، بعد از نبیّ! *** در فضائل افضل الناس اوست بعد از نبیّ

در شجاعت او بی نظیر و اشجع است! *** بی بدیل است او، شجاع و اشجع است

فاتح خیبر اوست، قلعه روی دست اوست! *** درب خیبر، مهره ای روی دست اوست!

مرحب و عمرو شجاعان عرب تحت اوست! *** قدرت او الهی است با یک دست اوست

هر که را خواهد زمینش می زند! *** مرحب و عمرو را زمینش می زند

عَمرو کجا و حیدر کرّار کجا؟! *** مرحب و عمرو کجا، حیدر کرّار کجا؟!

عَمرو گفت: تو یک انگشت منی! *** حیدر گفت: کمتر از انگشت منی!

عَمرو گفت: سَرَم را از سینه بِبُر! *** حیدر گفت: می بُرَّم مگو از سینه بِبُر!

من سرت را از حَلقَت می بُرَم! *** تو بدان شأنت را هم من می بُرَم!

عَمرو نام حیدر شنیدو ترسیده بود! *** مولا گفت: من حیدرم، عمرو ترسیده بود

قوم یابس را او یکجا بِکُشت! *** او خوارج را نیز یکجا بکُشت!

تیغ او کسی را مهلت نمی داد! *** هر که آمد در برش مهلت نمی داد!

ص: 373

«خادم» تواز قدرت حیدر چه دانی ناتوانی؟! *** قدرت او الهی است، تو چه دانی ناتوانی؟!

اوگفت: دربِ خیبر نَکَندَم با دستِ خودم! *** دستِ الله بود کندم، نِی دستِ خودم!

«خادم» مدح علی را بگو تا شاد شویم

از علیّ گوو بیا تا ما شاد شویم *** هرچه گوییبگوتا ما شادشویم شنویم

آنچه گویی از علی حق بُوَد! *** هر چه گویی از عدو باطل بود!

پس بیا تا از علی گویم به تو *** هر چه خواهی از علی گویم به تو

حاکم دین علی باشد و بس *** اسم دیگر مَبَر، علی باشد و بس

علی حق است، حق با علیست! *** حق همواره، همراه با علیست!

گر همه دنیا بهر فضلش جمع شوند! *** فضل او را نتوانند گفت گو جمع شوند!

گر درختان قلم، دریا مرکب، جنّ و انس کاتب شوند! *** فضل او را نتوانند شمرد، گر جنّ وانس کاتب شوند!

«کلمات الله» است، بی شمار است فضل او! *** کس نداند، نشمارد، بی شمار است فضل او!

فضل او را که داند؟ بیا تا برویم! *** عقل مردم به آن جا نرسد بیا تا برویم!

فضل احمد عظیم است، آن فضل علیست! *** هر چه احمد دارد، آن فضل علیست!

این دو از یک شجرند یک اصلند! *** دشمنان علی را تو بدان بی اصلند!

دشمن او بدان شرک شیطان بُوَد! *** او حرام زاده است، شرک شیطان بود

شیطان گفت: هر که با تو دشمن است بابش منم! *** هر که دوست ندارد تو را بابش منم!

پدر او یکی نیست من هم پدرم! *** هر که بسمِ الله نگفت، من هم پدرم!

لقبش هر که بر خود گذرد مأبون بُوَد! *** غاصبین خلافت کیانند، گو مأبون بُوَند؟!

ابنه را عیب ندانند، غاصبین! *** کار قوم لوط بوده، ندانند غاصبین!

الغرض فضل علی بی شمار است بدان! *** هر چه گویی ز فضلش بی شمار است بدان!

فضل او بی شمار است، چون عیب عدو! *** گو که داند، فضل او، چون عیب عدو!

این یکی حق است، آن یکی باطل بُوَد! *** حق، یکی است، آن یکی باطل بُوَد

گر که مخلوط کنند، باطل حق شود! *** کار دشمن همین است، باطل حق شود!!

فضل مولا آشکار بود، باطل رخنه کرد! *** باطل آمد جای حق را گرفت، باطل رخنه کرد!!

«خادم» تو کجا بودی ببینی باطل رخنه کرد؟! *** مردمان گمراه شدند، چون باطل رخنه کرد!!

من نبودم لیک دانستم باطل رخنه کرد! *** حق صاحب حق را گرفتند، باطل رخنه کرد!!

تا نیاید صاحب ما، باطل حاکم است! *** گر بیاید صاحب ما، صاحب حاکم است!

ص: 374

«خادم» بیا تا توانی بگو وصف علی

باز بیا تا گوییم از وصف علیّ *** از خدا خواهیم تا گوییم از وصف علیّ

گفتن وصف علیّ افتخار من است *** این لطف خداست، افتخار من است

راه من راه علیست کارمن وصف علیست *** کار دیگر ندارم، کار من وصف علیست

او امام جنّ و انس است بدان! *** او امام المتقین است بدان

مقتدای عالمین است بدان! *** افتخار عالمین است بدان

درقیامت مالک جنّت ونار است بدان! *** هر چه گوید مقتدای است بدان!

او صراط مستقیم است بدان!! *** بر صراط او حاکم است، تو بدان!

او گوید: این دوست من، آن دشمن من! *** دوست من را رها کن بگیردشمن من!

قاسم جنّت و نار است، حاکم است! *** هرکه خواهد به دوزخ فرستد، حاکم است!

دوست خودرا به جنّت می بَرَدحاکم است! *** دشمنش را به دوزخ می بَرَد اوحاکم است!

مالک و رضوان او را خادم اند!! *** هر چه گوید، او را خادم اند!

ملائک دوست اویند، او را خادم اند! *** دشمن آنجا ندارد، کلّ آنان خادم اند!

وصف او در آسمان ها رایج است! *** دشمنی نیست آنجا وصفِ اورایج است!

حبّ او شرط ایمان است بدان! *** بغض او شرط کفر است بدان!

آن که حبّ او را دارد مؤمن است! *** آن که بغض او را دارد کافر است!

او معیار حق و باطل است! *** هر کجا او نباشد باطل است!

حق اوست، حق همراه اوست! *** هر کجا او هست حق همراه اوست!

او قرآن است، قرآن اوست بدان! *** قرآن ناطق است، قرآن اوست بدان!

هر کجا اوست، حق آنجاست بدان! *** گرد اوگردد حق، حق آنجاست بدان!

حق و باطل گر مخلوط شوند! *** حق اوست، نِی مخلوط شوند!

حق گو: اوست باطل دشمن است! *** ما دانیم اوحق است، باطل دشمن است!

«خادم» گو: مولا چراغ است تا گم نشوید! *** دامن اوگیرید پیرو اوباشید تا گم نشوید!

دشمنان علی چه گویند در وصف علی؟

دشمن چه گوید؟ او نگوید وصف علیّ!! *** دشمن است اوچه گوید؟ در وصف علیّ

وصف او را خداوند گفته است! *** هر چه او گفته او حق گفته است

عدو آیات را در وصف علی انکار کند! *** هر چه گوییم ما، او انکار کند!

مانعی نیست او انکار کند! *** در قیامت کِی تواند او انکار کند

پیمبر فرمود: علیّ حق است حقّ با علی است *** دوست و دشمن دانند همه، حق با علیست

او حق است، حق همراه اوست! *** او قرآن است، قرآن همراه اوست!

ص: 375

حق جدا نیست از او، همراه اوست! *** قرآن جدا نیست از او همراه اوست!

او صراط مستقیم و اصل دین ماست! *** معنی «إهدنا» اوست، او اصل دین ماست

آیهٔ «أنفُسَنا» گوید: او نفس نبیّ است! *** آیهٔ «صادقین» گوید او صدق نبیّ است!

سورهٔ «عادیات» مخصوص به اوست! *** آیه «نجوی» مخصوص به اوست!

آیه «هُم راکعون» مخصوص به اوست! *** «أُذُنٌ واعِیة» مخصوص به اوست!

از خداوند سلامی آمد بهر او! *** خداوند بشارت داده بهر او!

شیعیانش را خدا آمرزیده است! *** بلکه دوستانش را خدا آمرزیده است!

سجدهٔ شکر کرد علیّ بهر شیعیان! *** او نصف حسناتش را داد بهر شیعیان!

تا که زهرا داد نصف حسنات! *** حسنین دادند نصف حسنات!

تا که احمد داد نصف حسنات! *** پس خدا گفت: بخشیدم کلّ سیّئات!

شیعه و هر محبّی را من می بخشم! *** من کریمم رحیمم همه را می بخشم!

تو ببین از کیست؟ آیه «لا یُسئَل عَن ذَنبِهِ»! *** شیعه است آن که «لا یُسئَل عَن ذَنبِهِ»!

«خادم» کجا بودی کجا رفتی بگو؟! *** من گویم: شیعیان علیّ آمرزیده اند بگو؟!

بلکه دوستان علی آمرزیده اند بگو! *** دوستان غیر شیعه، آمرزیده اند بگو!

خادم انقلاب اسلامی چیست بگو؟

انقلاب اسلامی چیست بر ما بگو؟ *** هر چه دانی از آن بر ما بگو

انقلاب اسلامی حق هر مسلمان بُوَد! *** منع باطل بدان حق هر مسلمان بُوَد!

ما همه باید دین حق را یاری کنیم! *** نهی از منکرکنیم دین حق را یاری کنیم!

ما باید طاغوت را کافر شویم! *** تا که بتوانیم ما مؤمن شویم!

گر که تن بر طاغوت دهیم مشرک شویم! *** طاعت طاغوت کنیم مشرک شویم!

رهبر ما گفت: طاغوت را کافر شوید! *** سخن قرآن همین است، طاغوت را کافر شوید!

پس بیایید مسلم و مؤمن شوید! *** گر اطاعت کنید مسلم و مؤمن شوید!

رهبر ما نائب معصوم بُوَد! *** هر چه گوید نائب معصوم بُوَد!

نائبِ معصوم را اطاعت کنید! *** در حقیقت طاعت معصوم کنید!

فکر خود را همه اصلاح کنید! *** گر که کج رفته اید، اصلاح کنید!

ور نه از صاحب امر شرم کنید! *** که چرا نائب او را ردّ کنید؟!

بدگمانی حرام است، شرم کنید! *** غیبت نائب حق را نکنید!

گر فقیهی را شما تهمت زنید! *** در حقیقت صاحب الأمر را تهمت زنید!

تهمت نائب، تهمت صاحب بُوَد! *** تهمت نائب از ولایت دور بُوَد!

این همه آثار حق دیدید، بیدار شوید! *** بدگمانی بس کنید بیدار شوید!

من صلاح شما را از حقیقت گفتم! *** هر چه داشتم به شما از حقیقت گفتم!

ص: 376

تا که عذری نباشد نزد حق! *** شما را طلبی نباشد نزد حق!

خدایا من آنچه شرط بلاغ بود را گفتم! *** حرف دیگر ندارم شرط بلاغ را گفتم!

«خادم» هرکه خواهد از این ره، یا از آن ره برود! *** راه ما حق است، خواه از این ره یا از آن ره برود!

توسل به حضرت زهرا علیها السلام

به زهرا توسّل کنید فائز شوید! *** من که دانم گر توسل کنید فائز شوید!

مادر شیعه اوست محترم است! *** نزد الله و بابش او محترم است

مادر است مهر و محبّت دارد! *** چون خداوند، مهر و محبّت دارد!

پس بیایید هر چه خواهیم به او گوییم ما! *** خانه اش در بزنیم و بخواهیم به اوگوییم ما!

بابش باب علیست به او گوییم تا گوید به او! *** این پیام را به او گوییم تا گوید به او!

پشت در ایستاده ایم منتظریم! *** تا ببینیم چه شود، منتظریم!

چاره ای ما نداریم به این در آمدیم! *** دَرِ دیگر نبود، ما به این در آمدیم!

پس بیایید دَر را بکوبیم چه کنیم؟! *** پشت در ایستیم تا بیایند چه کنیم؟!

ناگهان در باز شود رحمت بیاید! *** رحمت حق است ببین رحمت بیاید!

دَرِ رحمت زدید «رحمةٌ للعالمین» آمده است! *** محروم نشوید «رحمةللعالمین» آمده است!

درِ رحمت به روی مؤمنان باز شود! *** راه رحمت به روی مؤمنان باز شود!

یأس از رحمتِ حق، ممنوع است بدان! *** مأیوس، از رحمت حق ممنوع است بدان!

ما، درِ خانهٔ فاطمه را زده ایم! *** چه شد احمد آمد؟ درِ خانهٔ فاطمه را زده ایم!

ما که دعوت نداشتیم ما خود آمده ایم! *** دَرِ رحمت بسته نیست ما خود آمده ایم!

گر که در باز نشود ما به مهدی گوییم! *** مادرت را بگو ما بهر امید آمده ایم!

دَرِ هر خانه رویم صاحب خانه گوید چه خواهید شما؟ *** ما درِ خانهٔ رحمت زده ایم بهر امید آمده ایم!

شک نکن تو درِ رحمت را زدی! *** اشتباهی نکردی، درِ رحمت را زدی!

ناگهان در باز شود، گویند چه خواهید شما؟! *** در رحمت زده اید، چه خواهید شما؟!

به خدا سوگند در رحمت همین است همین!! *** ما که ایستاده ایم در رحمت همین است همین!!

«خادم» خاندان نبوّت درهای رحمتند!! *** در دیگر مکوب این ها دریای رحمتند!!

فتنه ها را چه کنیم چاره چیست؟

فتنه ها فراوان شده هر چه دانی بگو؟ *** حق و باطل مخلوط شده هرچه دانی بگو!

باطل ار داخل حق شود فتنه شود *** حق اگر روشن نشود فتنه شود

حق اگر داخل باطل شود فتنه شود! *** بی بصیرت گر باشند فتنه شود!

ص: 377

امتحان خداست، با بصیرت باشید! *** بی بصیرت ها را بگو، با بصیرت باشید!

حق را گر از صاحب حق بگیری فتنه نیست! *** اعتماد کن بر صاحب حق، فتنه نیست!

گر که اغراض دنیایی نباشد فتنه نیست *** به خدا، گر حبّ دنیا نباشد فتنه نیست!

حبّ دنیاست، رأس کلّ خطاست! *** پیمبر فرمود: حُبِّ دنیا رأس کلّ خطاست!

گر همه پیغمبران یکجا جمع شوند! *** اختلافی نباشد گر یکجا جمع شوند!

هدف دشمن بی بصیرت ها هستند! *** مشکل ما بی بصیرت ها هستند!

تو بیا تا با بصیرت باشیم! *** هر کجا باشیم با بصیرت باشیم!

با بصیرت حق را می شناسد! *** دوست را از دشمن می شناسد!

حق و باطل بر او پوشیده نیست! *** هیچ چیزی بر او پوشیده نیست!

مولا فرمود: چون باطل داخل حق شود! *** تو بدان بی بصیرت گرفتار شود!

بی بصیرت فوج فوج داخل باطل شود! *** کس نداند چرا داخل باطل شود!

«خادم» را سلامت را با بصیرت بشناس! *** با بصیرت باش حق و باطل را بشناس!

نظر فاطمه در غصب خلافت چه بود؟!

نظراودرباره غاصبین خلافت، چه بوده؟ *** فاطمه دشمن سخت غاصبین خلافت بوده!

او نشدراضی ز آنان، دشمن سخت آنان بوده! *** تو دانی رضای او رضای خدا بوده؟

او وصیّت کرد نیمه شب دفنش کنند! *** چون نباشند آنان، نیمه شب دفنش کنند!

این وصیّت نمودار خشم او بود! *** همه دانستند نمودار خشم او بود!

آمدند از او عیادت کنند نگذارد! *** به علی گفت نخواهم بیایند، نگذارد!

تا که مولا ناچار به اجازت گردید! *** چه کند او؟ ناچار به اجازت گردید!

فاطمه گفت: خانه خانهٔ توست من کنیزم! *** گو بیایند خانه خانهٔ توست من کنیزم!

چون که آن دو آمدند، رویش بگرداند! *** با شما من سخن نِی گویم، رویش بگرداند!

پس حدیث باب خود را گفت و بس کرد! *** از شما راضی نباشم من، گفت و بس کرد!

در قیامت نزد بابم از شما من شاکیم! *** آنچه کردید را می گویم، من شاکیم!

باب دارم را شما آتش زدید! *** محسنم را هم شما آتش زدید!

محسنم سقط شد، درمانده شدم! *** من ندانستم چه کنم، درمانده شدم!

شوهرم را با طناب بستید و بُردید! *** تازیانه زدید بر من و بستید و بُردید!

من پناهی نداشتم شما بستید و بُردید! *** هر چه گفتم: نبرید، بستید و بردید!

در قیامت ضجّه خواهم زد شاکیم! *** تا که دوزخ به جوش آید، شاکیم!

جبّار گوید: بگیرید قاتل فاطمه را! *** همه بینند دوزخ بگیرد قاتل فاطمه را!

چون حسینم بی سر آید، ضجّه می زنم؟! *** پدرم چون بیند من ضجّه می زنم

آن زمان خشم خدا شدّت کند!! *** آتش گیرند قاتلین حسین، شدّت کند!!

ص: 378

تا که رحمان گوید: فاطمه سوی جنّت بُرو!! *** جنّت آماده است، سوی جنّت بُرو!!

من گویم: خدایا دوستانم در دوزخند؟! *** خدا گوید: آنان را با خود ببر، گر در دوزخند!!

همه را من با خود به جنّت می برم!! *** هر که دوست من باشد، به جنّت می برم!!

«خادم» تو چه گویی از دوستان فاطمه؟ *** من گویم: اهل جنّت اند دوستان فاطمه!!

غربت مولا در یثرب و کوفه چه بود؟

غربت او در یثرب همه دانند چه بود؟ *** غربت او در یثرب نقض بیعت بود چه بود؟!

غربت او در کوفه از بی وفائی بود چه بود؟! *** هر چه بود مولا را کسی حامی نبود!

اصحاب بودند ولی کسی حامی نبود! *** فاطمه بود حامی، دیگر کسی حامی نبود!

دست او خالی بود، دیگر کسی حامی نبود! *** راز خود را با چاه می گفت علی، کسی حامی نبود!

آب چاه حامی نبود، دیگر کسی حامی نبود *** فاطمه بود و لکن جز یک زن نبود!

بچّه های فاطمه همه کوچک بودند! *** نالهٔ مادر شنیدند، ولی حامی نبودند!

حسنین دست پدر را بسته دیدند چه کنند؟! *** نالهٔ مادر شنیدند کسی حامی نبود؟!

سوختند و اشک ریختند، چه کنند؟! *** دست های پدررا بسته دیدند، کسی حامی نبود؟!

فاطمه بین در و دیوار ناله کرد چه کند؟! *** محسن شش ماهه اش سقط شدکسی حامی نبود؟!

چاره ای جز صبر و اشک نبود چه کنند؟! *** زینبینش اشک ریختند کسی حامی نبود؟!

کس نبود حامی، مولا چه کند؟! *** همه رفتند سقیفه، کسی حامی نبود؟!

ص: 379

فاطمه آمد مولا را گرفت حامی شود!! *** کس نیامد غیر او، کسی حامی نبود!!

کار سخت شد، تازیانه بر زهرا زدند!! *** حیدررا بردندزهرا را زدندکسی حامی نبود!!

خانهٔ مولا را بهر بیعت آتش زدند!! *** دل فرزندان احمدسوخت کسی حامی نبود!

در کنار قبر پیغمبر زهرا را زدند!! *** در حقیقت احمد را زدند کسی حامی نبود!!

اثر تازیانه ماند بر بازوی زهرا!! *** وقت غسل مولا گریه کرد، کسی حامی نبودا!!

تازه دانست تازیانه چه کرده با جسم زهرا!! *** اشک اوجاری شدسوخت، کسی حامی نبود!!

اسماءگفت: چه شدگریان شدی از بهر زهرا؟ *** مولا گفت: دستم رسید برجسم زهرا، کسی حامی نبود!!

تازیانه چه بوده چه کرده با جسم زهرا؟! *** چشم مولا گریان شد، ناله کرد، کسی حامی نبود!!

«خادم» تا کی گویی تازیانه چه کرده با جسم زهرا؟! *** دل ما را سوختی مگو: چه شد؟ کسی حامی نبود!!

من گویم و سوزم، که دست علی بسته بود! *** اودیده می زنندفاطمه را چه کندکسی حامی نبود!

او فرزند احمد بوده مهمان بوده است!! *** او عزیز پیمبر بوده مهمان بوده است

گویند: حسین درکربلا مهمان بوده

حرمت مهمان ندانستندکوفیان، بی وفا بوده اند!! *** او مهمان بوده لیک اهل کوفه، بی وفا بوده اند!

گر که مهمان بوده چرا تشنه بوده است؟! *** او تنها نبوده با اهل بیتش بوده است!!

ازچه شیرخوارومادرش تشنه بوده اند؟! *** بلکه اطفالش همه تشنه بوده اند؟

او و همراهانش همه تشنه بوده اند! ***او مهمان بوده و فرزند احمد بوده اند!

ص: 380

مهمان گرامی بوده، آنان فرزندان احمد بوده اند! *** از چه فرزندان احمد تشنه بوده اند؟!

مگر میهمان نبودند، چرا تشنه مانده اند؟! *** نه تنها میهمان بوده اند، عزیزبوده اند!

کس درعالم ندیده میهمانی را تشنه کُشند!! *** آبش ندهند، طفل شیر خوارش تشنه کشند!!

کوفی صدای العطش را ازمهمان شنیده!! *** نالهٔ اطفال تشنه را از میهمان شنیده!!

رحم نکرده، لب تشنه کشته همه را!! *** از عداوت بوده، لب تشنه کشتند همه را!!

گفته بودند: ما امام می خواهیم بیا!! *** همه را کشتند و گفتند: امام می خواهیم بیا!!

بی وفایی، در عالم کس ندیده این چنین!! *** میهمان را تشنه کشند، کس ندیده این چنین!!

نالهٔ اطفال بلند شد از تشنگی!! *** آب را بستند و کشتند از تشنگی!!

طفل شیرخواره روی دست مادر ناله کرد!! *** مادرش اشک می ریخت و طفل ناله کرد!!

پدرش طفل را روی دست داشت و بگفت:!! *** آب دهید طفل مرا، طفل ناله کرد!!

پدر و مادر طفل تشنه بودند طفل ناله کرد!! *** طفل تشنه، روی دست پدر بود ناله کرد!!

در جهان کس ندیده طفل تشنه ای را!! *** تیر بر حلقومش زنند، طفل تشنه ای را!!

مادر طفل تشنه بود، طفل تشنه بود!! *** طفل روی دست پدر بود، تشنه بود!!

تیر دشمن بر گلوی طفل تشنه خورد!! *** گوئیا تیر بر گلوی مادر تشنه خورد!!

«خادم» تو چه دانی حال اطفال تشنه را؟! *** پدر و مادر طفل دانند حال اطفال تشنه را!!

صلوات و سلام بر علی موسی الرضا

ما سلام آورده ایم بر علی موسی الرضا *** صلوات می فرستیم بر علی موسی الرضا

ما امام رئوف را قصد کرده ایم *** ما از راه دور آمده ایم نزد علی موسی الرضا

ضامن آهو را قصد کرده ایم آمده ایم *** از راه دور آمده ایم نزد علی موسی الرضا

محض آقا علی موسی الرضا آمده ایم *** دعوت اوست آمدیم نزد علی موسی الرضا!

گفتی: آیم به دیدارت، از راه دور آمده ای!! *** بهر امید آمدیم نزد علی موسی الرضا!

گفتی: وقت صراط ومیزان و کتاب خواهم آمد! *** زائرمن هستی ازراه دور آمدی نزد علی موسی الرضا!

تو از مایی هر چه آیی ما شاد شویم! *** ما شیعیان را دوست داریم آمدی نزد علی موسی الرضا

راه های دگر بهر ما جز راه تو سخت بُوَد! *** راه تو آسان بود یا علی موسی الرضا!

ای امام رئوف نظری کن ما را! *** میهمانیم آقا یا علی موسی الرضا!

بحق جدّه ات زهرا نظری کن ما را! *** ما غریبیم تو غریبی یا علی موسی الرضا!

هرکه آید نزد تو شاد شود! *** تو امام رئوفی یا علی موسی الرضا!

حاجتم را برآورده کردی، آقا! *** من اکنون حج خواهم یا علی موسی الرضا!

بهر امید آمدم از راه دور آمدم! *** تا که گویم: حجّ خواهم یا علی موسی الرضا!

حاجت من بهر شما ناچیز بود! *** توشفاعت کن حج خواهم یا علی موسی الرضا!

حرف دیگر ندارم نوکری خواهم آقا! *** بپذیرم نوکری باشم، یا علی موسی الرضا!

ص: 381

جای دیگر نرفتم نزد شما آمده ام! *** ناامیدم مکن آقا یا علی موسی الرضا!

از خدا خواه ما، جدا نباشیم از شما! *** حاجت اصلی من این است یا علی موسی الرضا!

«خادم» تو هرچه خواستی گرفتی از علی موسی الرضا! *** اکنون هر چه خواهی بگو به علی موسی الرضا!

غم و اندوهی ندارم نوکری خواهم و بس! *** زین سبب گویم: آقا یا علی موسی الرضا!

از علی گویم تا خدا بخشند مرا

من مدح علی گویم تا بخشند مرا *** با زبان گویم تا بخشند مرا

گوش هم می دهم تا بخشند مرا *** به چشم هم بینم، تا بخشند مرا

گر که بنویسیم هم بخشند مرا *** راه بخشش فراوان بود بخشند مرا

کار من مدح مولایم بُوَد *** هر چه فرصت کنم مدح مولایم بُوَد

مدح مولا عشق مولا آورد *** گر حمایت کنی عشق مولا آورد

ای برادر بیا تا مادِح مولا شویم! *** بهتر از هر چیز بود، مادِح مولا شویم!

او مظلوم عالم بوده، بیا وصفش کنیم! *** وصف او گوییم، بیا وصفش کنیم!

گر عدو وصفش را پنهان نمود! *** از عداوت بود، وصفش را پنهان نمود!

وصف او، چون نِعَم اَلله بُوَد! *** بی شمار است، چون نِعَم اَلله بُوَد!

گر درختان قلم، دریا مرکب، جنّ و انس کاتب شوند! *** وصف او را نتوانند شمرد گر کاتب شوند!

کلمات الله است بی شمار است وصف او! *** «کلمات الله فیهم نَزَلَت» بی شمار است وصف او!

وصف او را از که پرسی از خدایت به پرس! *** خداوند خوب شناسد، از خدایت بپرس!

آیهٔ «أنفسنا» گوید: او نفس نبیّ است! *** آیهٔ حصر ولایت گوید: او نفس نبیّ است!

صادق است او، پدر صادقین است بدان! *** صادق اوّل بود، پدر صادقین است بدان!

افضل صادقین است صادق اوّل بُوَد! *** ازهد زاهدین است، زاهدِ اوّل بُوَد!

در همه اوصاف او اوّل اوّلین است! *** در ولایت نیز او اوّل اوّلین است!

او نبیّ و نبیّ او، از یک شجرند! *** میوه اش یکسان بود، از یک شجرند!

پیامبر وصف او داند، از خداست! *** شجر واحد بُوَند آنان، از خداست!

گر بدانی وصف او کِی توانی طاقت آوری؟! *** گر پیمبر گوید، وصف او کِی طاقت آوری!

«خادم» وصف علیّ را به هر کس مگو! *** طاقتِ آن ندارند، به هر کس مگو!

وصف او را خدا داند، او سلامش رساند! *** وصف او را نبیّ داند، او سلامش رساند!

خداوند در معراج به نبی اش شلامش رساند *** ملکی گفت به پیغمبر که خدا سلامش رساند

ص: 382

جمعه چون آمد، روز مهدی آمد

روزمهدی چون آید، ما خشنود شویم!! *** جمعه چون آید، ما خشنود شویم!

جمعه عید است، سیّد الأیّام بُوَد!! *** عیدما روز جمعه است، سیّد الأیّام بُوَد!

ما گنهکاریم خدایا، دوست مهدی هستیم! *** ای خدا منتظریم، دوست مهدی هستیم!

هر چه هستیم، تو دانی، ما دل داریم! *** دل ما را که بیند؟ در درون پنهان است

گر چه ما گنهکاریم، ما دل داریم! *** دل عاشق در درون پنهان است!

حزن او هم در درون پنهان است! *** عشق او را تو دادی، چه کنیم؟!

کار ما دست تو است، چه کنیم؟! *** دنیا از فساد پُر گشته چه کنیم!!

ظلم و جور فراوان گشته چه کنیم!! *** مردمان، اهل فساد گردیده اند!!

نصیحت کجا؟ اهل فساد گردیده اند!! *** مردم از گناه، آلوده شده اند!!

گناه بی شمار است، آلوده شدند!! *** گر که گوییم چرا؟ فتنه شود!!

نهی از منکر کنیم، فتنه شود!! *** ما ندانیم چه کنیم فتنه شود؟!

ما، درمانده شدیم، آقا بیا!! *** سخن آر گوییم آشوب شود آقا بیا!!

هر چه گوییم، آشوب شود آقا بیا!! *** مصلحان را ببین درمانده شدند!!

هر چه کردند ببین درمانده شدند!! *** ظلم و جور، همه جا حاکم شده!!

ما ندانیم چه شده، حاکم شده!! *** راه امید دگر بسته شده!!

هر دری را بزنیم بسته شده!! *** بس تو امید مایی آقا بیا!!

ای خدا راه را باز کن، آقا بیا!! *** هر چه دیرتر آیی خراب تر می شود!!

خرابی هر روز خرابتر می شود!! *** من چه گویم؟ تو دانی، گو آقا بیاد!!

ظلم وجور همه را گرفته، بگو: آقا بیا!! *** ای خدا تو ز رحمت بگو: آقا بیاد!!

کار ما سخت شده بگو آقا بیاد!! *** راه ها بسته شده ما چه کنیم؟!

درها بسته شده ما چکنیم؟! *** «خادم» درمانده شده، چه کند؟!

هر دری می زند بسته شده چه کند؟! *** خدایا راه ها بسته شده، نداند چه کند؟

از علیّ گو، گر خسته شدی!!

از علی گو گر خسته شدی؟! *** مدح مولا گو، گر خسته شدی!

مدح مولا دان مدح خداست! ** او خدا نیست مدح او مدح خد است!

هر که گوید دل را آرام کند! *** مدح او دل را آرام کند!

پس بیا تا بگوییم: علی مرد خداست! *** هر چه گوید حق است او مرد خداست!

بی نظیر است او مرد خداست! *** مقتدای شما اوست او مرد خداست!

او صراط مستقیم است او مرد خداست! *** سوی او آیید او مرد خداست!

ص: 383

راه دیگر نروید، راه او راه خداست! *** «إهدِنا الصِراطَ المُستَقِیم» است او راه خداست!

گر نبیّ اسوه است، او نفس نبیّ است! *** دراغیار مزن، او نفس نبیّ است!

نزد این و آن مرو او نفس نبیّ است! *** اُسوه دان او را او نفس نبیّ است!

محبّش مؤمن است، بغضش کفر بُوَد! *** حبّ او ایمان است، بغضش کفر بُوَد!

شرط ایمان حبِّ اوست، امر نبیّ است! *** مُبغِض اش کافر است این امر نبیّ است!

امر او امر نبیّ امر نبیّ امر خداست! *** هر چه او گوید، بدان امر خداست!

وقت مردن او آید هر که را راهی کند! *** دوست راراهی کند، دشمن را راهی کند!

بر صراط او حاکم است کار دست او بُوَد! *** هرکه را هر جا فرستد، کار دست او بُوَد!

گر تو در اینجا با او آشنا بشوی! *** وقت مرگ هم بدان آشنا بشوی!

دشمنش را او دوزخ می برد! *** او دوست خود را، جنّت می بَرَد!

جنّت آر خواهی، فقط دست علیست! *** جای دیگر خبری نیست، کار دست علیست!

دوزخ آر خواهی هم دست علیست! *** تو که دوست عُمری: جنّت دست علیست!

راه جنّت بسته است، جنّت دست علیست! *** «خادم» تو چه خواهی کار دست علیست!

فاطمه فدای ولایت شد و رفت!

دار و نادارش خرج ولایت شد و رفت! *** علی بی یار و یاور شد و رفت!

چه کند مولا، دست او را بستند! *** فاطمه را زدند دست او را بستند!!

از خداوند درخواست مرگ کرد علیّ! *** همسرش را می زدنددرخواست مرگ کرد علیّ!

گفت مَزَن ظالم، این جان من است! *** تازیانه بزن بر من، این جان من است!

این امانت چند روزی از من است! *** بهر بابش می رود، نِی از من است!

تازیانه بزن بر من مَزَن بر فاطمه! *** هر چه خواهی بزن برمن، مَزَن برفاطمه!!

تاریانه کم بود، غلاف شمشمیر زدند! *** پس زدند و زدند گو شمشیر زدند!

دست زهرا را قطع کردند از علیّ! *** گوئیا عالم خراب کردند بر علیّ!

چون که دید فاطمه بر زمین افتاده است! *** آرزوی مرگ کرد، دیدبرزمین افتاده است!!

حسنین اش سوختند و ساختند چه کنند؟! *** متحیّر ماندندسوختند وساختند چه کنند؟!

زینبین اش بهر مادر سوختند چه کنند؟! *** راه چاره نبود، بهر مادرسوختند چه کنند؟!

فاطمه محسن اش را بین آتش سقط نمود! *** مادروفرزند، بین آتش بودند سقط نمود!!

فاطمه بین در و دیوار بابَش را صدا زد!! *** چاره ای جزاین نداشت، بابش را صدا زد!!

گفت: ای پدر بین با دخترت چون کنند!! *** محسن اش سقط شد، بین با اوچون کنند؟

علی را بهر بیعت به مسجد می بَرَند!! *** دست اورا بسته اند، او را به مسجدمی َرَند!!

ای پدر بعد تو بین با ما چه کردند بابا؟! *** خانهٔ ما را آتش زدندبین چه کردندبابا!!

بهر دنیا و ریاست خانه ام آتش زدند!! *** دار و نادارم بردند خانه ام آتش زدند!!

ص: 384

رحم نکردند بر طفلان بیچارهٔ من!! *** سوختند دلِ طفلانِ، بیچارهٔ من!!

فاطمه حاجت روا شدرفت پیش باب خود! *** حاجتش به خدا گفت، رفت پیش باب خود!

«خادم» حال مولا و زهرا را مگو!! *** دلِ ما سوخت، از مولا و زهرا مگو!!

غربت مولا بعد زهرا چه بود؟

غربت مولا بعد زهرا نشانِ صبر اوست!! *** این همه ظلم بر او شد، نشانِ صبر اوست!!

صبر مولا ملائک را خیره کرد!! *** صبر او گو عالم را تیره کرد!!

سخن او با چاه نشانِ صبر اوست!! *** دار و نادارش بردند، نشانِ صبر اوست!

صبر او کوه ها را به لرزه وا نمود!! *** دوست و دشمن را به لرزه وا نمود!!

صبر کرد تا دار و ندارش بردند!! *** فدکِ فاطمه و دار و ندارش بردند!!

صبر کرد تا تازیانه زدند بر همسرش!! *** صبر کرد، تا شکستند پهلوی همسرش!!

بچّه هایش ناله کردند و سوختند!! *** نالهٔ مادر شنیدند و سوختند!!

صبر او وقت غسل فاطمه لبریز شد!! *** دست او بر بازوی زهرا رسید لبریز شد!!

ناگهان دیدند، مولا بی تاب شده!! *** او چه دیده، که او بی تاب شده!!

صبر او، جا مانده، بی تاب شده!! *** صبر او لبریز شده، بی تاب شده!!

بچّه هایش خموش بودند و سوختند!! *** مادر خود را دیدند و سوختند!!

غسل تمام شد کَفَن کرد فاطمه را!! *** پس به فرزندان گفت: ببینید فاطمه را!!

چون خواست بَدَن فاطمه را دفن کند!! *** متحیّر ماند چگونه فاطمه را دفن کند؟!

تا که دستانی چو دستان نبی ظاهر شد!! *** گفت: بده فاطمه را، سپس غائب شد!!

خاک بر قبر ریخت و دستی تکان داد!! *** غم عالم بر دلش ریخت چون دستی تکان داد!!

گفت: خدایا دار و نادارم رفت چه کنم؟! *** غم عالم به دِلم ریخت چه کنم؟!

برگشت به خانه سوی طفلان چه کند؟! *** خانه داری شد و طفلان چه کند؟!

«خادم» بس کن مگو مولا چه کند؟! *** چاره ای او نداشت مولا چه کند؟!

جمعه رفت آقا نیامد چه کنیم؟!

باز باید صبر کنیم جمعه بیاید! *** راه امید باز شود جمعه بیاید!

پس بیا تا برویم دعایی بکنیم! *** گوشه ای بنشینیم دعایی بکنیم!

گوییم ای خدا، آقا نیامد؟! *** تو کریمی تو رحیمی، آقا نیامد؟!

دلِ ما تنگ شده، آقا نیامد؟! *** جمعه بر ما گذشت، آقا نیامد!

نکند مانعش ماییم، آقا نیامد؟! *** چه کنیم ما، آقا نیامد؟!

ص: 385

سر راهش نشینیم تا آقا بیاید!! *** زیر لب گوییم: خدا آقا بیاید؟!

راه ما بسته شد، آقا نیامد!! *** ای خدا تا کی نشینیم آقا نیامد؟!

بیا تا برویم فکری کنیم، از چه نیامد؟! *** کار خود اصلاح کنیم، از چه نیامد؟!

از گناهان خود توبه کنیم، از چه نیامد؟! *** مانع ظلم شویم، تا او بیاید؟!

از خطاهای خود توبه کنیم تا او بیاید!! *** صاحبان حق را راضی کنیم، تا او بیاید!!

راه مظلوم را نبندیم، تا او بیاید!! *** خُلقِ خود را خوب کنیم، تا او بیاید!!

نوکر طاغوت نشویم، تا او بیاید!! *** از مظلوم حمایت کنیم، تا او بیاید!!

به همدیگر رحم کنیم، تا او بیاید!! *** پدران و مادران، راضی کنیم، تا او بیاید!!

خود را آماده کنیم، ظلم نکنیم، تا او بیاید!! *** عاقّ او هم نشویم، تا او بیاید!!

روز و شب دعا کنیم، تا او بیاید!! *** فرجش از خدا خواهیم، تا او بیاید!!

بلکه مشتاقش شویم، تا او بیاید!! *** همه چیز را فدایش کنیم تا او بیاید!!

اهل دنیا نباشیم تا او بیاید!! *** در دعا صادق باشیم، تا او بیاید!!

از درون خود بخواهیم، تا او بیاید!! *** بندهٔ صالح شویم، تا او بیاید!!

«خادم» بدان عیب از ماست، او نیاید!! *** عیب از خود دور کنیم تا او بیاید!

از خدا خواهید تا برویم کرببلا *** بار بندید، تا برویم کرببلا!!

بیا تا بر شهیدان اشک بریزیم

آه اطفال حسین را بشنوید! *** آه اصغر تشنه را بشنوید!

قطره اشکی بر شهیدان بریزیم! *** اشک خود را برشهیدان بریزیم!

اشک بر شهیدان، با قیمت بُوَد! *** قطره های اشک با قیمت بُوَد!

دِلِ ما بر غربتِ فرزند زهرا سوزد! *** هر چه گوییم، بر فرزند زهرا سوزد!

بَه چه خوب است برویم کرببلا! *** ما ازنزدیک بسوزیم، برویم کرببلا

قبر شش گوشه را بینیم و گریه کنیم! *** نالهٔ اطفال را شنویم و گریه کنیم!

عَطَش اطفال را بینیم و گریه کنیم! *** اصغر عطشان را بینیم و گریه کنیم!

آه اطفال بلند است، بیا گریه کنیم! *** العطش ها بلند است، بیا گریه کنیم!

تشنه ای، طفل تشنه آورده به میدان! *** هدیهٔ اوست، آورده به میدان!

گوید: ای خدا هر چه داشتم دادم! *** بس همین مانده که آوردم!

من منا آمده ام قربانم! *** گر پذیری، خودم قربانم!

ای خدا دَر رَهَت از سر گذشتم! *** هم از اکبر هم از اصغر گذشتم!

یک برادر داشتم از آن گذشتم! *** دست او قطع شد، از آن گذشتم!

با لب تشنه، سقّا شده بود! *** آب ننوشیده سقّا شده بود!

اکبرم یادگار پیمبر می بود! *** همه چیزش، پیمبر می بود!

ص: 386

او لبش تشنه بود و آب می خواست! *** تشنه میدان رفت او آب می خواست!

هر چه گفت آبم بده، آبی نبود! *** با لب تشنه رفت آبی نبود!

«خادم» کربلا گو همه تشنه بُدَند! *** بچه ها هم همه تشنه بُدَند!

خادم بیا بگو مدح علی

ای برادر بیا تا بگوییم مدح علیّ *** افضل پیغمبران است جز نبیّ!

نام او در قرآن چند جا آمده! *** وصف او گوییم از ربِّ جلّی!

او علیِّ حکیم است تو قرآن بخوان *** شیعهٔ اوست ابراهیم نبیّ!!

آدم و نوح و ابراهیم را افضل است! *** ازهمه پیغمبران جزنبیِّ افضل است

او صراطِ مستقیم است، در «إهدنا»!*** خدا گوید: نبأ عظیم است نزد ما!

مؤمن کامل است او، در «آمنوا» *** وصف او کامل است در «آمنوا»!

آیهٔ ولایت در وصفِ اوست! *** آیهٔ «أنفُسنا» در وصف اوست!

آیهٔ «نجوا» مخصوص به اوست! *** «أذُنٌ واعیة» مخصوص به اوست!

آیه «تبلیغ» مخصوص به اوست! *** انفاق دررکوع مخصوص به اوست!

«أولی الأمر» اوست، فرزندان اوست! *** نه بلیدو نه پلید، فرزندان اوست!

«کلمات الله» است، وصف او وصف خداست! *** «کلمات الله» بی شماراست وصف خداست!

گر درختان قلم، دریا مرکب، جنّ و انس کاتب شوند! *** وصف او را نتوانند گفت، گر کاتب شوند!

خُلق اوخُلقِ نبیّ، خُلق نبیّ خُلق اوست! *** نفس او نفس نبی است نبی نفس اوست!!

گر تو «آیات الفضائل» را بخوانی! *** فضل او را بدانی، گر آن را بخوانی!

مظهر وصف جمال احدی است! *** در جمال چون خدای ابدی است!

از خداوند سلام آمد، بهر او! *** گو که او در معراج بود نزد او!

خداوند گفت: سیّد ولیّ را سلامش برسان! *** او ولیّ من است، ولیّ را سلامش برسان!

از شجاعت او درب خیبر را بکند! *** یَد او رحمانی بود درب خیبر را بکند!

یَدِ جسمانی، کجا، طاقت آن را دارد؟! *** «خادم» تو چه دانی از علیّ بس کن دگر!

یَدِرحمانی است کو، طاقت آن را دارد! *** تو که چیزی ندانی، بس کن دگر!

شجاعت امیر المؤمنین علیه السلام

فضل مولا را تا توانی بگو *** هر چه دانی تا توانی بگو

ص: 387

مرد حق، مؤمن خالص، مردی شجاع بود!! *** قاتل ابطال بود او، مردی شجاع بود!!

هر کجا او قدم زد، پیروز و شجاع بود!! *** سِپَر هر بلا بود، او مردی شجاع بود!!

قهرمانان را زمین زد، او مردی شجاع بود!! *** بابِ خیبر را او کَند، او مردی شجاع بود!!

دستِ او دستِ خدا بود، او مردی شجاع بود!! *** او یدالله، قدرة الله بود، مردی شجاع بود!!

دست او رحمانی بود، او مردی شجاع بود!! *** قلعه را با دست خود فتح کرد، مردی شجاع بود!!

عمرو و مرحب را زمین زد، او مردی شجاع بود!! *** کَس نبود مانند او، او مردی شجاع بود!!

چشم ها را خیره کرد در جنگ خندق!! *** او فقط پیروز میدان بود، او مردی شجاع بود!!

روزگار هرگز ندید چون او، او مردی شجاع بود!! *** دیگران را بس شعار بود، اومردی شجاع بود!!

راه و رسم جنگ را دانسته بود، او مردی شجاع بود!! *** قوم یابس را نیمه شب مغلوب نمود، اومردی شجاع بود!!

سورهٔ «عادیات» در شأن او آمد، او مردی شجاع بود!! *** عَرصه را برعاویه تنگ نمود، مردی شجاع بود!!

سورهٔ توبه را او خواند بهر مشرکین، مردی شجاع بود!! *** مرد ترسو را، او باز خواند، او مردی شجاع بود!!

راه و رسم جنگ را او یاد داد، او مردی شجاع بود!! *** مِثل او را که دیده به دنیا، او مردی شجاع بود!!

در جمیع جنگها او مرد میدان بود، او مردی شجاع بود!! *** او تمام کفر را سرنگون کرد، او مردی شجاع بود!!

در احد جان احمد را او حفظ نمود، او مردی شجاع بود!! *** دیگران یکسر فرار کردند، او مردی شجاع بود!!

ص: 388

جبرئیل بین سما و اَرض گفت: «لا فَتی إلّا علی»!! *** ذوالفقار را پیمبر داد به او، مردی شجاع بود!!

در جمیع جنگ ها مردمیدان بودجز تبوک!! *** وجودش درمدینه لازم بود، او مردی شجاع بود!!

«خادم» چه گویی تو، علیّ مردی شجاع بود!! *** مثل اوکیست به عالم، او مردی شجاع بود!!

شمه ای بودخادم گفت، علی مردی شجاع بود!! *** وصف او را نتوان گفت، علیّ مردی شجاع بود!!

شهادت امام حسین علیه السلام

خدایا حسین فاطمه تشنه کشته شد!! *** او فرزند پیمبر بود، تشنه کشته شده!!

بچّه هایش تشنه بودند آب را بسته بودند! *** العطش می گفتند اطفالش، آب را بسته بودند!!

میهمان بوده، با اهل عیالش بوده!! *** تشنه بودند همه، با اهل عیالش بوده!!

بچّه ها ناله کردند، العطش گفتند همی!! *** همگی تشنه بودند، العطش گفتند همی!!

آب را بسته بودند، همه تشنه بودند!! *** بچّه ها العطش گفتند، همه تشنه بودند!!

کوفیان رحم نکردند، آنان مهمان بوده اند!! *** کافر آر بودند، ولی مهمان بوده اند!!

شیرخوارتشنه را کشتند، مهمان بوده اند!! *** همه آواره بودند، مهمان بوده اند!!

راه را بستند، آب را بستند بر آنان!! *** العطش بالا گرفت، آب را بستند برآنان!!

تشنه ها را کشتند، سرها را بریدند!! *** رحم نکردند، کشتند، سرها را بریدند!!

طفل شش ماهه را، تشنه کشتند سربریدند!! *** رحم نکردندتشنه کشتند، سر بریدند!!

سبط پیغمبررا کشتند، به اورحم نکردند!! *** هرچه گفت: تشنه ام، به اورحم نکردند!!

تشنه لب بودندهمه، اطفال ناله کردند!! *** رحم نکردند، گرچه اطفال ناله کردند!!

کس ندیده درعالم، طفل تشنه ای را بکشند؟! *** هرچه گویند: تشنه است، تشنه ای را بکشند!!

کس ندیده میهمان ازتشنگی ناله کند!! *** میزبانش بیند کو، از تشنگی ناله کند!!

میزبان میهمان دعوت کند، آبش ندهد!! *** ناله اش بیند و او را آبش ندهد!!

این عمل از کوفیان سر زد فقط!! *** ما ندیدیم این چنین، از کوفیان سرزدفقط!!

اهل عالم بیایید ببینید، اینان چه کنند؟! *** دوستان بیایید ببینید، با اطفال چه کنند!!

کربلا از نامش پیداست، کرب و بلاست!! *** امتحان است، این ها همه، کرببلاست!!

عاشورا نه فقط کربلا بوده و بس!! *** هر زمان عاشوراست، نه فقط کربلا بوده و بس!!

بیاییدبرویم کرببلا تسلیت گوییم امروز!! *** از دور ایستیم و تسلیت گوییم امروز!!

بیایید برویم بچّه های فاطمه را ببینیم، امروز!! *** نوازش کنیم، ایتام فاطمه را ببینیم امروز!!

ص: 389

بچّه های فاطمه پریشان و گریان بُوَند!! *** کس به آنان رحم نکرده، پریشان وگریان بُوَند!!

برویم بهر خدا سری بریتیمان به زنیم!! *** آنان را نوازش کنیم، سری بر یتیمان به زنیم!!

هر که از دنیا رود، بهر او گریه کنند! *** دوستان جمع شوند، بهراو گریه کنند!!

هرکه از دنیا رود، اطفالش نوازش می شوند!! *** صاحبِ خانه گررود، اطفالش نوازش می شوند!!

هرکس ازدنیا رودتسلیت به اولادش دهند!! *** همدردی می کنند، تسلیت به اولادش دهند!!

خادم دل ما سوخت بیا مدح علی را بگو

«خادم» بیا مدح علی گو، برکاتی دارد!! *** نام او را ببَر فضل او را بگو برکاتی دارد!!

مدح او فراوان است، در قرآن آمده!! *** شک مکن فراوان است در قرآن آمده!!

در همه چیز تو گر تشکیک کنی!! *** سخن حق را نتوان تشکیک کنی!!

«إنَّه فِی أُمّ الکِتاب لَعلیّ حَکِیم»!! *** او در قرآن حکیم است «لَعَلیٌّ حکیم»!!

او صراط مستقیم است بدان!! *** «إهدِنا» شاهد آن است بدان!!

او حقّ است، حقّ با علیست!! *** حقّ همراه اوست، حقّ با علیست!!

آیت حقّ است او، حقّ با علیست!! *** حقّ همراه علیست، حق با علیست!!

او ولیّ خداست، خدا ولیّ اوست!! *** آیة الکرسی را بخوان شاهد اوست!!

وصفِ او بی منتهاست وصفِ خداست!! *** مدح او بی منتهاست، مدح خداست!!

(کلمات الله) وصف اوست، بی منتهاست!! *** (کلمات الله) مدح اوست، بی منتهاست!!

ص: 390

علم او بی منتهاست، علم خداست!! *** هر چه گوید بدان علم خداست!!

وصف او کس نداند، جز خدا!! *** شأن او کس نداند، جز خدا!

عِلم او عِلم خدای ازلیست!! *** وصفِ او وصفِ خدای ابدیست!!

در خصال نیک، همانند نبیّ است!! *** در شجاعت او همانند نبیّ است!!

خُلق او، خُلق نبیّ، وصف او وصف نبیّ است!! *** همه چیزش چو نبیّ است، او نفس نبی است!!

گر اشجار قلم، دریا مرکّب، جنّ و انس کاتب شوند!! *** وصف او را نتوانند گفت، گر جنّ و انس کاتب شوند!!

وصفِ او وصفِ نبیّ است، علمِ او علمِ نبیّ است!! ***صاحب خلق عظیم است، خلق او خلق نبیّ است!!

این دو از یک شجرند هر چه دارد نبیّ، دارد علیّ!! *** او نفس نبیّ است هرچه دارد نبیّ، دارد علیّ!!

«خادم» حرف تازه زدی، نبیّ نفس علیّ است!! *** آری، علیّ نفس نبیّ، نبیّ نفس علیّ است!!

گر تو چشمت بسته است باز کن چشم خود!! *** تا حقایق را ببینی باز کن چشم خود!!

خادم: حسین چه شد از چه کشته شد

از حسین گو سخنی تا بشنویم *** هر چه دانی بگو تا بشنویم

او فرزند علیّ و فاطمه بود *** نور چشم علیّ و فاطمه بود

بلکه گو فرزند احمد است *** تو بدان فرزند علی فرزند احمد است

کس نگوید: او فقط فرزند علیست *** او فرزند احمد و فرزند علیست

آری او فرزند احمد وفرزند فاطمه است *** او چو عیسی فرزند فاطمه است

فرزند دختر در آیین ما فرزند ماست *** پس تو جاهل مباش او فرزند ماست

جاهلان گفتند: احمد ندارد فرزند پسر!! *** نسل او منقطع است، ندارد فرزند پسر!!

ص: 391

ای نادان، فرزند فاطمه فرزند احمد است!! *** او ذوی القرباست، فرزند احمد است!!

حُبِّ او نیز حُبِّ احمد است!! *** حبّ فاطمه حُبّ احمد است!!

حقِ ذِی القربا، دستور خداست!! *** دوستی ذی القربا دستور خداست!!

به عدو گو: نه محبّت، نه ذِی القربا چه شد؟! *** نه ادای حق احمد، نه ذی القربا چه شد؟!

ما گذشتیم از محبّت، ذِی القربا چه شد؟! *** ما گذشتیم ازحق احمد، ذِی القرباچه شد؟

ما گذشتیم از همه، حق میهمانی چه شد؟! *** ما گذشتیم از همه، دعوت میهمان چه شد؟

راه را بر میهمان کجا می بندند؟! *** آب را بر میهمان کجا می بندند؟

تاکنون کِه دیده، میهمانی را تشنه بکشند؟! *** آبش ندهند، میهمان را تشنه بکشند؟

هر چه گوید: تشنه ام، جگرم می سوزد!! *** آبش ندهند، هر چه گوید: جگرم می سوزد!!

نالهٔ العطش از بچّه هایش بشنوند!! *** گریه و ناله، از بچّه هایش بشنوند!!

مادران با نالهٔ اطفال تشنه، چه کنند؟! *** اهل عالم با نالهٔ اطفال تشنه چه کنند؟!

طفل شیرخوارتشنه را، باید مادر چه کند؟! *** طفل تشنه، پدرتشنه، مادر تشنه، چه کند؟!

در کجا دیدی سَرِ شیرخواره را کس بِبُرَد؟! *** سَرِ شیرخوارهٔ تشنه را کجا دیدی کس بِبُرَد؟!

دست سقّای تشنه را که دیده بِبُرَند؟! *** سقّا را که دیده دستش را بِبُرَند؟!

رسم مهمانی همین بود؟ بگو برکوفیان؟! *** همه را با لب تشنه کُشتید! بگو برکوفیان؟!

«خادم» کوفیان واسطه بودند، غاصبین بودندوعاملان!! *** هر دومجرم بودند غاصبین بودندوعاملان!!

کربلا کوفیان کشتند فرزندانِ فاطمه را!! *** غاصبان وعاملان کشتندفرزندان فاطمه را!!

اهل بدعت را ببین در لباس دوست آمده

اهل بدعت آمده گوید حجاب ازدین مانیست *** نِی واجب نِی مستحب حجاب از دین نیست

ما گوییم و دانیم: حجاب حِصنِ حصین زن بود *** همهٔ انبیا گویند: حجاب حِصنِ حصین زن بود

قرآن گوید، کتب آسمانی گویند: حجاب واجب بود *** از آدم تا خاتم، انبیا و کتب آسمانی گویند: حجاب واجب بود

اکنون ابلهی آمده گوید: حجاب نی واجب نی مستحب بود *** ما گوییم: حجاب واجب است نی مستحب

حجاب حصن زن و خون شهداست *** حجاب از ضروریات دینِ ماست

ص: 392

حجاب اصلی از اصول دین ماست *** انکار حجاب انکار دین ماست

منکر آن منکر ضروریّ دین ماست *** منکر آن گر داند و گوید کافر است

گر نداند چه گوید، او جاهل است *** ما ندانیم او جاهل است یا کافر است

بس همین دانیم، او شاید نوکر است *** او روزی منکر اصل امامت بوده است

منشأ آن، نادانی و جهالت بوده است *** اکنون منکر اصل حجاب گردیده است

او دیوانه شده، منکر اصل حجاب شده است *** نکند او نوکر اغیار شده است؟!

پول گرفته نوکر اغیار گردیده است! *** تاکنون هیچ کس منکر این ضروری نشده!

الغرض باید فکری به حالش بشود! *** پس بترسید چه شده، نوکر اغیار گردیده است

نه سنّی نه شیعی منکر این ضروری نشده! *** یا که او نه سنّی، نه شیعی، مُنّی بشود!

گو بیاید تا از او استفهامی بشود! *** خطر است گر حالش بدتر از این بشود!

یا که او را به دار المجانین به برید! *** تا فسادی نکند، به دار المجانین به برید!

سخن او خطری است بر دین خدا! *** پس به فریاد رسید، خطری است بردین خدا!

او عوام را می فریبد، خلع لباسش بکنید *** چاره ای نیست باید خلع لباسش بکنید!

مصلحت اندیشی چرا؟ خطر در پیش است! *** آخر الامر دانید خطر در پیش است!

ص: 393

مدرسه جای تو نیست ای مزدور! *** تو شناسایی شدی ای مزدور!

تو کجایی هستی راست بگو ای مزدور! *** تو بگو مزد از که گیریای مزدور

ص: 394

دفتر سوم

اشاره

ص: 395

بسم الله الرحمن الرحیم

باحمد ثنای الهی و شکر نعمت های بی نهایت و الطاف خاصهٔ او و با صلوات و سلام دائم بر پیامبر رحمت و اهل بیت پاک آن حضرت و توسّل به آن بزرگواران این اشعار را شروع نمودیم.

بارها این بندهٔ ناچیز اشعاری را دربارهٔ مدایح و مصائب اهل البیت علیهم السلام از شعرا و مداحان شنیدم و غبطه خوردم که ای کاش من هم مدّاح و شاعر بودم و در خدمت اولیای خدا قرار می گرفتم تا این که مجموعه ای از اشعار شعرای عرب و فارس را جمع آوری نمودم، بلکه من هم فیضی ببرم تا این که در بین جمع آوری اشعار فوق منقلب شدم و به خدای خود گفتم:

آیا می شود به من هم این موهبت را عطا فرمایی و من هم در خدمت اولیای تو باشم؟ و خداوند این موهبت را عطا نمود و من در مکه در ایّام عید غدیر شروع نمودم و فضائل امیرالمؤمنین علیه السلام را - که زیاد خوانده بودم - در غالب شعر قرار دادم و چون به محرم نزدیک شدیم، باز اشعاری در مصائب حضرت سیّدالشهدا علیه السلام سرودم و بیش از سه سال است که مشغول هستم و قصّهٔ شاعری خود را نیز به شعر در آوردم و چون اشعار زیاد شد به ده دفتر تقسیم گردید و این دفتر سوم است که آماده گردیده، ولله الحمد اوّلا و آخرا.

خادم اهل البیت علیهم السلام بهارانچی.

خادم بیا وصف خوبان را بگو

من از لطف خدا گویم، وصف خوبان را بگویم *** آمدم با لطف خدا، وصف خوبان را بگویم

پاکند آنان من پاکان را توصیف می کنم *** آیهٔ تطهیر، گوید: من پاکان را، توصیف می کنم

بهتر از آنان در عالم کسی نیست، گو تا بگویم؟ *** احدی بهتر از آنان نیست، گو تا بگویم

انبیا را گر بگویی، اینان افضلند! *** ملائک را گر بگویی، اینان افضلند!

هر که را گویی بگو، اینان افضلند! *** این سخن را خدا گفته، اینان افضلند!

آیهٔ تطهیر گوید: پاکند از پاکان بهترند! *** حب اینان اجر رسالت بُوَد، از پاکان بهترند!

چهارده پاکند، آنان بر عرش خدا قائم اند! *** آدم اوّل دید آنان، بر عرش خدا قائم اند!

ص: 396

گفت: خدایا اینان فرزندان مَنَند؟! *** حق گفت: آری، و لکن از تو بهترند!

گر نبود خلقت آنان خَلق نمی کردم تو را! *** بلکه عالم را خلق نمی کردم، تا خَلق تو را!

دو هزار سال قبل از تو خلق کردم، بهتر از تو را! *** جایشان بر عرش بود، بعد از آن خلق کردم تو را!

افضل و بهتر از هر کس اینانند نزد من! *** تو گر خواهی نجات یابی، شفیع اینانند نزد من!

هر که هر کجا، هر کس دارد، مشکلی! *** مشکل خود را بگوید، هر کس دارد مشکلی!

انبیاء و ملائک را گفتم هر چه خواهید با اینان بخواهید *** ور نه محروم می شوید، هر چه خواهید با اینان بخواهید

انبیاء و ملائک، جنّ و انس، تابع اند! *** خلقت آنان طفیل اینان بُوَد، تابع اند!

افتخار ماست (رهبران معصوم) داریم افضلند! *** ملائک هر زمان، فوج فوج آنان را زائرند!

انبیاء و ملائک افتخار دارند زائرند! *** کربلا هر شب جمعه آیند، حسین را، ذاکرند!

اشک می ریزند آنان بهر او، حسین را ذاکرند! *** هر چه در عالم هست، آنان را تابع اند بل خادمند!

انبیاء و اولیا آنان را چاکرند، بل خادم اند! *** علّت این است، که اینان طاهرند بل خادمند!

افتخار ماست کینان طاهرند بل اطهرند! *** در قیامت نیز اینان طاهرند بل اطهرند!

حق سپرده دست اینان، نار و جنّت را، حاکمند! *** به عدو گو هر چه خواهی بگو، اینان حاکمند!

در قیامت هر که را با نامِ امامش خوانند! *** پیروی از هر که کرده، با امامش خوانند!

ص: 397

امام تو، هر که باشد، تو همراهش رَوی! *** گر به دوزخ یا جنّت رود، همراهش روی!

من که گفتم: دوزخ و جنّت دست مرتضاست! *** گر تو در دنیا تابع اش بودی، دست مرتضاست!

مرتضی کیست، او علیِّ مرتضاست! *** هر که او را امام دانسته علیّ مرتضاست!

هر چه باید بر تو آید، او امضا کند! *** وقت مرگ او، ایمان تو را امضا کند!

دوزخی باشی یا بهشتی او امضا کند! *** حاکم حشر و قیامت اوست بدان!

هر چه باشی، یا نباشی او امضا کند! *** قاسمِ جنّت و نار اوست، بدان!

اوست که اهل بهشت را، اسکان می دهد! *** جنّت و نار دست اوست، او اسکان می دهد!

ولادت رسولخدا (صلی الله علیه وآله و سلّم)

هفدهٔ ربیع در مکّه به دنیا خوش آمد *** چه خوش آمد، چه خوش آمد، چه خوش آمد

عام نوشیروان بود، عدل نوشیروان کجا، عدل او کجا؟ *** بیست و هفت رجب بعثت او بود، خوش آمد، خوش آمد

شصت و سه سال زنده بود، خوش آمد، خوش آمد *** دو ماهه پدر از دست داد، خوش آمد، خوش آمد

چهار ساله بود مادر از دست داد، خوش آمد، خوش آمد *** هشت ساله بود جدّ خود از دست داد، خوش آمد، خوش آمد

بیست و چند ساله بود، ازدواج کرد، خوش آمد خوش آمد *** قبل بعثت، قاسم و زینب و کلثوم و رقیّه داشت، خوش آمد

بعد بعثت، طیّب و طاهر و فاطمه داشت خوش آمد خوش آمد *** یکسال قبلِ هجرت همسر از دست داد، خوش آمد، خوش آمد

ص: 398

بعد یکسال عمو از دست داد، خوش آمد، خوش آمد *** پس از همسر و عمّو، مدینه آمد، خوش آمد، خوش آمد

پدران و مادرانش همه مؤمن بودند خوش آمد، خوش آمد *** نسب او به اسماعیل رسید، خوش آمد، خوش آمد

چون به دنیا آمد، شیاطین رانده شدند، خوش آمد، خوش آمد *** عالم دگرگون شد، بت ها سرنگون شدند، خوش آمد، خوش آمد

ایوان کسرا فرو ریخت، دریاچه خشکید، خوش آمد، خوش آمد *** آتشکدهٔ فارس خاموش شد، خوش آمد، خوش آمد

نوری از مکه بر آمد، پادشاهان گنگ شدند خوش آمد، خوش آمد *** علم اهل کهانت محو شد، ساحران درمانده شدند، خوش آمد، خوش آمد

آمنه گفت: چو فرزندم به دنیا آمد، نوری ساطع شد خوش آمد خوش آمد *** همه جا از نور او روشن شد، خوش آمد، خوش آمد

همه خشنود شدند، عبدالمطلّب شاد شد، خوش آمد خوش آمد *** شعر خود را خواند و گفت: خوش آمد خوش آمد خوش آمد

کعبه را با او تعویذ نمودند، خوش آمد، خوش آمد، خوش آمد *** ابلیس عالم را دگرگون دید، ندانست چه شد، خوش آمد، خوش آمد

جبرئیل گفت: «رحمةٌللعالمین» آمد، خوش آمد، خوش آمد *** تو را در او راهی نیست، خوش آمد، خوش آمد

شیخ اُزریُّ، بوصیریُّ، حِلیّ در وصفش سرودند: *** تو به خوان اشعار آنان را بگو: خوش آمد، خوش آمد

«خادم» افتخار کرد و بگفت: خوش آمد، خوش آمد *** من ندانم وصف او گویم، خوش آمد، خوش آمد

مقام والای رسول خدا و معجزات او (صلّی الله علیه وآله وسلّم)

همه دانند خداوند، بهتر از احمد خلق نکرده! *** هر چه خلق کرده، بهتر از او خلق نکرده!

در حقیقت چیزی بهتر از او خلق نکرده! *** پس از او بهتر از علیّ و فاطمه خلق نکرده

ص: 399

اهل عهدین دانند، او پیمبر بوده است *** انجیل و تورات گویند: او پیمبر بوده است

شاهد آن از قرآن آیهٔ اعراف بُوَد *** «یَجِدونَه مَکتُوباً» آیهٔ اعراف بُوَد

نام او را محو می کردند ولی ثبت می شده! *** چهل سال محو می کردند ولی ثبت می شده

زین سبب مرد یهودی مسلمان شد و گفت: *** من چهل سال محو می کردم مسلمان شد و گفت:

دشمن از کینه، نام او را محو می کرد ولی ثبت می شد! *** هر چه کردند محو کنند نشد، نام او ثبت می شد!

الغرض حقّ او را، چند چیز ثابت نمود: *** معجزات بود، علیّ بود، حق او را ثابت نمود

خدا شاهد بود «من عنده علم الکتاب» شاهد بود *** تورات بود، انجیل بود «من عنده علم الکتاب» شاهد بود

معجزات او فراوان است، به اَلف می رسد! *** بلکه بی شمار است، به بیش از اَلف می رسد!

جنّ و انس گر جمع شوند، مثل قرآن کجا؟ *** بلکه یک سوره از آن، مثل قرآن کجا؟

این تحدّی بود، قرآن مبارز طلبید *** گفت: جنّ و انس، بیارند سوره ای، مبارز طلبید

عرب ها نتوانستند مثل قرآن، یا سوره ای را آورند *** گفت: جنّ و انس گر جمع شوند، نتوانند سوره ای را آورند

سال هایی گذشته است این ندا آمده است *** همه درمانده شدند، این ندا آمده است

«خادم» معجزات نبیّ فراوان باشد *** معجز باقی و جاری، قرآن باشد

هر که را قدرت بود، گو میدان است بیاد *** گر تواند سوره ای مثل قرآن آورد، گو و میدان است بیاد

ص: 400

معجز باقی و جاری قرآن بُوَد *** هر چه خواهند در آن هست قرآن بود

معجزات قرآن را بگو تا بشنویم *** هر چه دانی را بگو تا بشنویم

قرآن معجز خالد پیغمبر ماست *** بهترین معجز خالد پیغمبر ماست

آیاتش همه معجزهٔ خالده است *** افعال نبیّ نیز همه معجزهٔ خالده است

نه فقط اَلف معجز، معجزه است *** بلکه افعال او کلّاً معجزه است

آیهٔ عدل و احسان را عدو گفت معجزه است *** چون درختی است که از بالا تا ریشه معجزه است

اصمعی از کنیزی آیهٔ «أُمِّ مُوسی» را شنید *** گفت: چه زیباست از بالا تا ریشه معجزه است

من گویم: گر چه قرآن الفبای شماست *** لیک فرق دارد با گفتار شما، گر چه الفبای شماست

صنعت ترکیب از خدای اکرم است *** فرق دارد با شما، از خدای اکرم است

تو اگر در تنزیل حقّ، شک داری بگو؟ *** سوره ای چون او بیاور، گر شک داری بگو

عرب چون آیهٔ «یا أَرضُ ابلَعی» را بدید *** جمع کرد سفرهٔ خود را، چون آن را بدید

تو معلّقاتِ سبع را دانی چه بود؟ *** قرآن چون آمد، دیگر آن ها نبود

قرآن، نه نثر است، نه شعر است، پس چه است؟ *** نظم الله است او داند، آن چه است؟

قرآن تصدیق ادیان پیشین بُوَد *** گر نباشد کی دلیلی، بر ادیان پیشین بُوَد

ص: 401

هر بلیغی، هر فصیحی که قرآن را بدید *** متعجّب ماند چه گوید، چو قرآن را بدید

مفاهیم قرآن اختلافی ندارد صحیح است همه *** تباین، تنافی، اختلافی ندارد صحیح است همه

تو بینی هر رطب و یابسی در قرآن ما هست *** «تِبیان کُلِّ شَیء» است، هررطب و یابسی درقرآن ما هست

قضایای پیشین ز عبرت در اوست *** قضایای شیرین، ز عبرت در اوست

خبرهای غیبی فراوان در اوست *** تو بینی که اسرار ماضی در اوست

هر آنچه در عهدین هست در آن هست *** هر آنچه نبوده در آنها، در آن هست

حقوق و حِکَم، نصح و اخلاق در آن هست *** هر آنچه تصوّر کنی تو، در آن هست

ملالت ندارد، نشاطی در آن هست *** نه کهنه شود، نه تغییر کند، نشاطی در آن هست

ناطق و صامت است، نشاطی در آن هست *** کلام خداست، حقایق در آن هست

قرین عترت است، حقایق در آن هست *** ز ظلمت رهایی دهد، هدایت در آن هست

شفا گر تو خواهی، شفا هم در آن هست *** هر آنچه تو خواهی بهتر در آن هست

گر نبودت کتابی، هر چه خواهی در آن هست *** تو قرآن بخوان، هرچه خواهی در آن هست

آن چه خواهی بخواه قرآن شافعش هست *** چوقرآن بخوانی هرچه خواهی شافعش هست!

«خادم» سحرها بخوان و از آن نور بگیر *** ندانی تو، کوچکی، هرچه خواهی از آن نور بگیر

ص: 402

در قیامت درجات تو با قرآن تعیین می شود *** قیمت خوب و بد با قرآن تعیین می شود

درجات تو در حشر قرآن بُوَد! *** شفیع تو در حشر، قرآن بود!

«خادم» سحرها تو قرآن بخوان! *** کلام خداست، قرآن بخوان!

معجزات پیامبر خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم)

معجزات نبیّ بی شمار است بیا تا بگویم *** هر آنچه تو خواهی سهل است بیا تا بگویم

معجزات پیمبر، فراوان بُوَد! *** شمارش بود سخت، فراوان بُوَد!

به برخی از آن ها، اشارت دهیم! *** به آنچه مهمّ است، اشارت دهیم!

نشان نبوّت، فراوان بُوَد! *** نگوییم همه، چون فراوان بُوَد!

تو دانی که قرآن، نشان نبوّت بُوَد! *** خبرهای غیبی نشانِ نبوّت بُوَد!

اهل بیت نبیّ، نشانِ نبوّت بُوَد! *** امامت نشان نبوّت بُوَد!

تو معراج را ببین نشان نبوّت بُوَد! *** عظیم است نشانش، نشان نبوّت بُوَد!

معجزاتش فراوان، نشانِ نبوّت بُوَد! *** همه چیز او نشانِ نبوّت بُوَد!

اعتراف عدو، نشانِ نبوّت بود! *** ببین افعالش، نشانِ نبوّت بُوَد!

بی شمار است معجزاتش، نشان نبوّت بُوَد! *** سخن هایش، نشان نبوّت بُوَد!

عالم اسرار است، او نشان نبوّت بُوَد! *** معلّم ندیده است، نشانِ نبوّت بود!

هر چه بوده، وحی بوده، نشان نبوّت بُوَد! *** سخن جز ز وحی نگفته، نشانِ نبوّت بُوَد!

خبر از کهف و ذی القرنین، نشان نبوّت بُوَد! *** خُلق پاک و شریفش، نشان نبوّت بُوَد!

خطبهٔ الغدیرش، نشان نبوّت بود! *** آنچه گفته، همه، نشان نبوّت بُوَد!

به کِه گوییم او رسول مَدَنی است؟! *** ما که دانیم، او رسول مدنی است!

عقل کلّ، خُلق نیک، قانون دین، معجز است! *** هر چه خواهی بگو، قانون دین معجزه است!

«خادم» معجز زندهٔ او، قرآن است، معجز است! *** شاهد صدق او، خدا و علیّ است، معجزه است!

خُلق زیبایش چه است بر ما بگو؟!

خصالش به از هر نبیّ و وصیّ است! *** خُلق و خویش به از هر نبیّ و وصیّ است

صفاتش همه، صفات الهی بود! *** چه دانی تو از او، صفاتش الهی بود!

ص: 403

جمالش چه زیبا، جمالِ الهی بود! *** عظیم است خُلقش، الهی بود!

هر چه خوبی تو خواهی، او اُسوه است! *** جامع خوبی ها اوست، اسوه است!

خدایش چو او را خلقش نمود! *** نبوّت را به او، ختمش نمود!

به گفتا: به از او، من خلق نکردم! *** انبیا را همانند او، خلق نکردم!

بهتر از او نباشد به عالم چو او! *** همه شاگرد اویند، نباشند چو او!

«رحمة للعالمین» تنها او بُوَد! *** بهترین انسان، تنها او بود!

اسوه است او، خصالش را ببین! *** بهترین است او خصالش را ببین!

مقتدای جنّ و انس است، مقتداست! *** هر که باشی او، تو را مقتداست!

انبیاء و اوصیا را مقتداست! *** بر ملائک بدان: او مقتداست!

حق، عالم را، طفیلش آفرید! *** بهترین بود او طفیلش آفرید!

از چه او بهتر شده، از همه؟! *** در «اَلَست» او بهتر شده از همه!

قبل هر کس او «بَلی» گفت در «اَلَست»! *** او اجابت کرد خدا را، در «اَلَست»!

زین جهت شد عزیزتر از همه! *** در خصالش شد، بهتر از همه!

من که دیدم او را، بَه بَه گفتمش! *** چهار بار او را بَه بَه گفتمش!

گفت: می خواهم تو را شعرت دهم! *** پاس تعریفت، تو را شعرت دهم!

گفتم: آری لطف است دهید، هر چه دهید! *** من سپاس گوی شمایم، دهید هر چه دهید!

«خادم» در خواب دیدی یا در عیان؟ *** در خواب دیدم من نی در عیان

اوصیای پیمبر کیانند بر ما بگو؟

اوصیایش کیانند بیا بر ما بگو؟ *** هر که هستند شفّاف بر ما بگو؟

اوصیای پیمبر پاکند، دوازده نفرند *** در حدیث آمد کانان دوازده نفرند

فرمود: همگان از قریش یا بنی هاشم اند *** تا که آهسته گفت: از بنی هاشم اند

عدد اسباط موسی دوازده بوده است *** اوصیای این پیمبر دوازده بوده است

اوّل آنان علیّ، آخر مهدی بوده است *** آخردهر آید او، مهدی بوده است

انتظارش می کشد شیعه، مهدی خواهد آمد *** شیعه صابر است، گوید: مهدی خواهد آمد

انتظار حضرت مهدی علیه السلام

پیمبر فرمود: فرزندم مهدی خواهد آمد *** فرجش را از خدا خواهید، خواهد آمد!

بروید آماده شوید او خواهد آمد *** شتاب نکنید، دعا کنید، او خواهد آمد!

بروید پاک شوید، آماده شوید خواهد آمد *** وعدهٔ حق، حق است، خواهد آمد!

ص: 404

آخر دهر شمایید، منتظر هم شمایید *** منتَظَر آماده است منتظِر هم شمایید!

دین خود را حفظ کنید، روی خود بر ما کنید *** بهتر از پنجاه شهیدید، روی خود بر ما کنید

الغرض مهدی موعود امام ما بود *** گر چه غائب بود، او امام ما بُوَد!

انتظارش عبادت، او امام ما بود *** انتظارش می کشیم، او امام ما بُود

عدو گوید: او به دنیا نیامد هنوز *** گو: تو جاهلی گویی: نیامد هنوز

من که دیدم او را تو چه دانی جاهلی *** حجّت آخر زمان اوست، چه دانی جاهلی

تو مگر حدیث «لولا الحجّة» را نی خوانده ای؟ *** تو مگر خطبهٔ غدیر را نی خوانده ای؟

تابع طاغوت شدی، همه از یادت برفت؟ *** جبت و طاغوت را گرفتی، همه از یادت برفت؟

حالات دوازده امام و دو معصوم را بگو

خادم دوازده امام را یکایک بشمار *** تا بدانیم کیانند، یکایک بشمار

همهٔ آنان امام، واجب الطاعه بُوَند *** معرفت گر داری، امام واجب الطاعه بُوَند

اوّل آنان، امیرالمؤمنین است *** او یعسوب دین، امام المتقین است

در غدیر آمد خبر امیرالمؤمنین است *** پیمبر بارها گفت: امیرالمؤمنین است

بر همه روشن شد، او امیرالمؤمنین است *** همه دانستند او امیرالمؤمنین است

بلکه بیعت کردند، کو امیرالمؤمنین است *** جبرئیل گفت او امیرالمؤمنین است

همه گفتند: او امیرالمؤمنین است *** آیه آمد او امیر المؤمنین است

دشمنش گفت: او امیرالمؤمنین است *** بَه بَه کرد و گفت: او امیرالمؤمنین است

دوست و دشمن گفتند: او امیرالمؤمنین است *** مرد و زن گفتند او امیرالمؤمنین است

منافق کینه داشت او در باطن نگفت *** در ظاهر گفت: او امیرالمؤمنین است

او منافق بود کافر بود، عُتُلِّ زنیم بود *** ما که دیدیم، بدتر از عُتُل زنیم بود!

او مردم را واداشت تا انکار کنند *** چون که احمد رفت گفت ز همه انکار کنند

دین و ایمان مردم را به باد داد آن خبیث *** همه را واداشت به انکار آن خبیث

امیرالمؤمنین را رها کردند و رفتند *** راه جنّت را رها کردند و رفتند

جاهلیّت بازگشت بعد از مصطفی *** عترتش را کشتند بعد از مصطفی

تا که هر یک دست به دست کردند این گردونه را *** حبّ دنیا بود دست به دست کردند این گردونه را

عهد و پیمان خدا را شکستند و برفتند *** آل پیغمبر را کشتند و برفتند

بدتر از بت پرست ها شدند و برفتند *** چاه ویل جایشان شد، ویل گفتند و برفتند

«خادم» امتحان سخت بود، رها کردند و رفتند *** این زمان ها هم دیدی، رها کردند و رفتند

ص: 405

امیرالمؤمنین که بود بر ما بگو؟!

از خدا آمد لقب او امیرالمؤمنین است *** کس ندارد این لقب او امیرالمؤمنین است

دیگری را نشاید خطاب با این لقب *** گر کند سرقت، مأبون بود با این لقب

امیرالمؤمنین تنها علیّ بود علیّ بود *** سرور مؤمنین تنها علیّ بود علیّ بود

امیرالمؤمنین نفس نبیّ بود، علیّ بود *** آیه «أَنفُسَنا» شاهدِ آن بود علیّ بود

مدینة العلم نبیّ بود، باب آن علیّ بود *** باب علم نبیّ بود علیّ بود علیّ بود

دانش او چو نبیّ بود علیّ بود علیّ بود *** حلقهٔ باب بهشت گوید علیّ بود علیّ بود

نبیّ در معراج هرکجا رفت علیّ بود علیّ بود *** باب خیبر را دست او کند علیّ بود علیّ بود

مرحب و عَبدِوَدّ را که زمین زد؟ علیّ بود علیّ بود *** در احد جان نبیّ را که نجات داد؟ علیّ بود علیّ بود

ذوالفقار را پیمبر به که داد؟ علیّ بود علیّ بود *** جبرئیل بر که گفت: «لا فتی الّا علیّ» علیّ بود علیّ بود

«أُذُن واعیه» گو: که بود؟ علیّ بود علیّ بود *** صراط مستقیم گو: که بود؟ علیّ بود علیّ بود

آن که حلّال مشکلات بود، علیّ بود علیّ بود *** جان فدای نبیّ، که بود؟ علیّ بود علیّ بود

در رکوع که انفاق نمود؟ علیّ بود علیّ بود *** آن که نصف حسناتش داد که بود؟ علیّ بود علیّ بود

آن که در بستر احمد خوابید که بود؟ علیّ بود علیّ بود *** آن که جان خود فدا کرد که بود؟ علیّ بود علیّ بود

ص: 406

آن که آیات برائت را مکه برد که بود؟ علیّ بود علیّ بود *** آن که بوبکر را برگرداند که بود؟ علیّ بود علیّ بود

پدرش مؤمن مادرش مؤمن و آبائش مؤمن بوده اند *** چون نبیّ، پدرش مؤمن مادرش مؤمن، آبائش مؤمن بوده اند

آن که در کعبه به دنیا آمد که بود؟ علیّ بود علیّ بود *** آن که دارو ندارش به خدا داد که بود؟ علیّ بود علیّ بود

آن که در محراب کشته شد که بود؟ علیّ بود علیّ بود *** آن که سال ها قبرش پنهان بود که بود؟ علیّ بود علیّ بود!

«خادم» آن که با نبیّ برادر شد که بود؟ علیّ بود علیّ بود! *** آن که قاسم جنّت و نار شد که بود؟ علیّ بود علیّ بود!

گویند علیّ مرد شجاعی بوده؟!

دست او دست خدایی بوده! *** زین سبب مرد شجاعی بوده!

او گفته: نکندم در خیبر به دست بشری! *** کی توان کند، دَرِ خیبر به دست بشری؟!

دست من دست خدا بود، او کَنَد در را! *** من نکندم دَرِ خیبر او کَند در را!

گر خدایی شوی دست خدا با تو بُوَد! *** هر چه خواهی، بدان با تو بُوَد!

از خدا خواه تا کار تو را آسان کند! *** هر چه سخت باشد، آن را آسان کند!

تو چیزی نیستی، به خود تکیه مکن! *** هر چه هستی، به خود تکیه مکن!

تو موحّد باش، کار دست خداست! *** دست تو نیست کار دست خداست!

تو بدان خدا حاضر و ناظر توست! *** تو به خواهی یا نخواهی، او ناظر توست!

کار خود را به خدا وابگذار! *** غیر او کیست؟ به خدا وابگذار!

عالم کون، دست خدا می باشد! *** هر چه هست، دست خدا می باشد!

این نصایح را ز مولا بگیر! *** پند اگر خواهی ز مولا بگیر!

تا شود دست تو دست خدا! *** کار خود را بده دست خدا!

دست غیر او مده، او عاجز است! *** دست عاجز مده، او عاجز است!

عاجزی را بین، به عاجز رو نموده! *** خدا از یاد برده، به عاجز رو نموده!

عاجز کی تواند، تو را یاری کند! *** گر خدا نِی خواسته باشد، کِی تو را یاری کند؟!

«خادم» کار خود را، به خدا بسپار و برو! *** سخت و آسان به خدا بسپار و برو!

زین سبب گویند: علیّ مشکل گشاست! *** این علی نیست، خدا مشکل گشاست!

امیرالمؤمنین کیست بگو؟

امیرالمؤمنین گو که بود؟ کارش چه بود؟ *** از کجا شد امیرالمؤمنین؟ کارش چه بود؟

کار او عدل وعدالت بود، عادل بود علیّ *** تو اگر عدل و عدالت خواهی، عادل بود علیّ

بیا تا بگویم او که بود، کارش چه بود؟ *** بهترین خلق خدا بود بعد از نبیّ گو کارش چه بود؟

کار او اخلاص و پاکی بود کار دیگر نبود! *** بهر حق بود کار او، کار او کار دیگر نبود!

مادرش او را در کعبه به دنیا آورده بود! *** گو چه سرّی بود که در کعبه به دنیا آورده بود؟

تو که را دانی که در کعبه به دنیا آمده؟! *** جز علیّ کیست که در کعبه به دنیا آمده؟!

از همین قصّه بدان پیش خدا محبوب است! *** هر چه گویند بر او، پیش خدا محبوب است!

شرط ایمان حبّ او باشد، بدان! *** کلید جنّت و نار دست او باشد بدان!

هرچه باشی، هر که باشی، بدون حُبّ او کافری! *** مبغضَش گر باشی بدان تو کافری!

حبّ او ایمان است، بغض او کفر است بدان! *** راه جنّت راه اوست حبّ او جنت است بدان!

قاسم جنّت و نار اوست، حکم دست اوست! *** قیامت او حاکم است حکم دست اوست!

احمد و مولا حاکمند در روز حشر! *** کار به دست مولاست در روز حشر!

با ولای او، توانی به جنّت برسی! *** بی ولای او نار است، به جنّت نرسی!

وقت مردن مولا تو را دیدار کند! *** هر که باشی او تو را دیدار کند!

با ولای او نجات یابی تو بدان! *** بی ولای او نجات نبابی تو بدان!

حُبِّ او حُبِّ خدا، بُغضِ او بُغضِ خدا! *** گر تو حبّ او نداری، بغض او بغض خدا!

عدل او عدل خدا، عدل خدا عدل او! *** همه چیزش ز خدا، عدل خدا عدل او!

گر خدا خواهی، باید ولایش را پذیری! *** گر نجات خواهی باید ولایش را پذیری!

غیر او هر که باشد، ولایش دوزخ است! *** بوبکر و عمر را گر ولیّ دانی دوزخ است!

ص: 407

«خادم» ولای علیّ شرط نجات است فقط! *** غیر او را نپذیر، ولای علیّ شرط نجات است فقط!

گویند علی گفت: «سلونی قبل ان تفقدونی»؟!

گویند علی گفت: «سلونی قبل ان تفقدونی»؟! *** از چه گفت او: «سلونی قبل ان تفقدونی»؟!

عالِم کون و مکان بود، علیّ بود! *** علم او علم نبیّ بود، علیّ بود

عِلمِ مولا چه بود بر ما بگو؟ *** آنچه می دانست چه بود بر ما بگو؟

ص: 408

آنچه پیغمبر دانست علی دانسته بود! *** «أُذنِ واعیة» بود، علیّ دانسته بود!

قصّهٔ معراج را او چون نبیّ دانسته بود! *** بر زمین بود علیّ، از کجا دانسته بود؟!

خداوند به نبی گفت: هر چه گویم به علیّ گو! *** گر نگفتی به او، من گویم: به علیّ گو!!

عِلمِ او از آسمان ها، به از روی زمین بود! *** دانش او به افلاک، به از روی زمین بود!

علوم انبیاء و اولیاء کلّاً نزد او بود! *** بیش از آن ها، علومی نزد او بود!

«سلونی» گفت، عالِمِ کلّ علوم بود! *** علم دیگر نبود، عالم کلّ علوم بود!

صد هیف که مردم، از «سلونی» بی بهره شدند! *** قدر ندانستند، از «سلونی» بی بهره شدند!

ای کاش هر یک، سؤالی کرده بودند؟! *** از نیازهای خود سؤالی کرده بودند؟!

قدر علم را ندانستند سؤالی نکردند! *** قدر او را ندانستند، سوالی نکردند!

معدن علم بود، می گفت: «إنّ هذا لَعِلماً جمّا»! *** من ندارم شنونده، إنّ هذا لعلماً جمّاً!

او ولی خدا بود، عالِم عِلمِ خدا بود! *** هر چه را دانسته بود، از علم خدا بود!

مردم از نادانی سراغ بلید و پلید رفته اند! *** بیست و پنج سال مردم، سراغ بلید و پلید رفته اند!

تا که فهمیدند چه کردند، آمدند نزد ولیّ! *** راه را گم کرده بودند، آمدند نزد ولیّ!

آن وقت که باید می آمدند، از نادانی نی آمدند! *** کار از کار گذشته بود، تو ببین کی آمدند؟!

ص: 409

در قیامت خدا گوید: حجّتم را رها کردید و رفتید! *** بیست و پنج سال گذشت، حجّتم را رها کردید و رفتید!

«خادم» بگو: شما صاحب حق را دانسته بودید و رفتید! *** سوی دوزخ رفتید، صاحب حق را دانسته بودید و رفتید!

گویند: علیّ با یتیمان می نشسته؟!

گویند: علیّ با یتیمان می نشسته؟! *** تا توانسته، او، با یتیمان می نشسته؟!

آری او با یتیمان فراوان می نشسته! *** او سراغ فقرا می رفته، با یتیمان فراوان می نشسته!

لقمه نانی می خورده، با فقیران می نشسته! *** درد او درد فقیران بوده، با فقیران می نشسته!

نان خشکِ جوینی می خورده با فقیران می نشسته! *** با فقیران همدردی می کرده، با فقیران می نشسته!

او گفته: باید رهبران، با فقیران همدردی کنند! *** درد آنان را بشنوند، با فقیران همدردی کنند!

این خصیصه از علیّ بوده نِی از دیگران! *** اوصیای او نیز چنین بودند، نِی دیگران!

روزها مرد میدان جنگ بوده نی دیگران! *** شب ها سر به ایتام می زده، نِی دیگران!

او در حال رکوع انگشترش انفاق نموده! *** تا خداوند آیه ای در وصف او نازل نمود!

او غذای خود به مسکین ویتیم و اسیر انفاق نموده! *** هرچه داده بهرحق بوده، او گرسنه بوده و انفاق نموده!

او ز دست رنج خود، اموالی را وقف نموده! *** خود گرسنه بوده و اموالی را وقف نموده!

او فرموده: نتوانید مثل من باشید، با من بشوید! *** تا توانید همراهِ من آیید، تا با من بشوید!

ص: 410

زاهدان را گو: زهد را از علیّ تعلیم بگیرید! *** ورنه زاهد نیستید، زهد را، از علیّ تعلیم بگیرید!

شب عبادت، روز روزه، غذا نانِ جُوین! *** در کجا دیدی رئیسی خورد، نانِ جُوین!

سیّد سجّاد می گفت: من کجا و جدّ من کجا؟! *** ما باید بگوییم: ما کجا و جدّ ما کجا؟!

زین عبادت ها شد علیّ، امیر المؤمنین شد! *** ورنه هرکس نشود، علیّ، امیرالمؤمنین شد!

وصف مولا را نتوان گفت، وصف اووصف خداست! *** «کلمات الله» است وصف او، وصف او وصف خدا است!

گر که دریا مرکّب، اشجار قلم، جنّ و انس کاتب شوند! *** وصف او را، نتوانند گفت، گرجن وانس کاتب شوند!

«خادم» تو چه گویی؟ وصف او وصف خداست! *** دم مزن بی نظیر است، وصف اووصف خداست!

گویند: علیّ، در کعبه به دنیا آمده؟!

گویند: علیّ، در کعبه به دنیا آمده؟! *** او مهمان خدا بوده، در کعبه به دنیا آمده!

کس نبوده مثل او، در کعبه به دنیا، در محراب شهادت! *** چون عزیز بوده، در کعبه به دنیا، در محراب شهادت!

نتوان یافت در عالم عزیزی مثل او! *** او عزیز بوده، نتوان یافت عزیزی مثل او!

مادرش گرد کعبه طواف کرد و گفت: خدایا راهم بِدِه؟! *** من عزیزی دارم، عزیز است نزد تو خدایا راهم بده!

صاحب خانه گفت: بیا خانه، خانهٔ اوست! *** قدمت باد مبارک، خانه ام، خانهٔ اوست!

همه دیدند میزبان، خانهٔ، خود را گشود! *** دیوار باز شد، خانهٔ، خود را گشود!

ص: 411

خانه زاد محبوب، وارد خانه شد! *** میهمانی شروع شد، وارد خانه شد!

ملائک آمدند، میهمان را گرفتند! *** بوسه بر او زدند، میهمان را گرفتند!

تا سه روز مولا میهمان خدا بود! *** روز چارم خارج شد، میهمان خدا بود!

افتخاری شد، علیّ، میهمان خدا شد! *** گو عدو میرد زِ غیظ، علیّ میهمان خدا شد!

افتخاری بیش از این نیست علیّ میهمان خدا شد! *** این مخصوص علیّ بود، او میهمان خدا شد!

همه دانند علیّ زادهٔ کعبه بُوَد میهمان خدا شد! *** خانه زاد است علیّ، زادهٔ کعبه بود میهمان خدا شد!

لیک عدو، این فضیلت را پنهان می کند! *** مثل آن که کسی خورشید را پنهان می کند!

آنچه پنهان کرده اید، عاقبت آشکار شده!! *** عداوت را جای مودّت گذاردید، آشکار شده!

بهتر آن بود حقیقت را میگفتید، گر چه تلخ بود! *** اکنون که رسوا شدید، بگویید، گر چه تلخ بود!

سند مظلومیّت شیعه را محو نمودید! *** در حقیقت شما، حق را محو نمودید!

حق را نتوان محو نمود، حق ظاهر می شود! *** حق را کِی توانید محو نمود، حق ظاهر می شود!

«خادم» چه گویی؟ حق کجا اینان کجا؟! *** حق را تحریف نمودند، حق کجا اینان کجا؟!

از علیّ گو، هر چه دانی بگو؟

از علیّ گو، هر چه دانی بگو؟ *** مهر او را بگو، هرچه دانی بگو؟

مهر علیّ را من ارزان نمی دهم *** تو هر چه دهی من ارزان نمی دهم

ص: 412

مهر علیّ را، من قیمت عالم، نمی دهم! *** هر چه قیمت دهی، من ارزان نمی دهم!

مهر علی دین من است، من ارزان نمی دهم! *** مهر علیّ مهر خداست، من ارزان نمی دهم!

مهر علیّ شرط ایمان من است! *** ایمان مهر اوست، من ارزان نمی دهم

مهر او را من به جانان نمی دهم *** خود فروشی مکن، من ارزان نمی دهم!

مهر علی جنّت است، من ارزان نمی دهم! *** جنّت قیمت جان است، من ارزان نمی دهم!

مهر علیّ، مهر خداست من ارزان نمی دهم! *** بگذر از این، مهر خدا را من ارزان نمی دهم!

او خدا نیست، قیمت مهرش، مهر خداست! *** بگذر از این، من مهر خدا را، ارزان نمی دهم!

خدا را قیمتی نیست، او منزّه، از قیمت است! *** من هرگز مهر خدا را به کسی ارزان نمی دهم!

مهر علیّ، قیمت اوست، من ارزان نمی دهم! *** تو بدان من علیّ را به قیمت ارزان نمی دهم!

بگذر از این، من علی را به هیچ قیمت نمی دهم! *** عشق علیّ، عشق خداست من ارزان نمی دهم!

راه علیّ می رویم، عشق او را نمی دهیم! *** راه علیّ بخواه، عشق او را نمی دهیم!

راه علیّ، راه خداست، بیا من می دهم! *** عشق علی را مخواه من ارزان می دهم!

عشق علیّ مخواه، راه علی خواه می دهم! *** او عاشق خداست، من ارزان نمی دهم!

علی محو خداست، بگیر می دهم! *** عشق علی را، من ارزان می دهم!

محو خدا شو و مهر علیّ را بگیر! *** مِهر از خداست، من ارزان نمی دهم!

عشق علیّ، نماز است، نماز عشق خداست! *** گر عاشقی بیا عشق نماز گیر می دهم!

عشق علیّ، عشق نبیّ است من نمی دهم! *** تو عاشق نبیّ شو، عشق علیّ نمی دهم!

عشق علیّ، عشق خداست، من نمی دهم! *** تو عاشق خدا باش، عشق علیّ را نمی دهم!

عشق علیّ، قرآن است، من قرآن را نمی دهم! *** قرآن بخوان، من عشق علیّ را نمی دهم!

«خادم» گر عاشقی، عشق خدا و علیّ یکی است! *** عشق علیّ، عشق خداست گو من نمیدهم!

راه علیّ چیست؟ خادم تو بر ما بگو!

راه علیّ راه خداست، تو بر ما بگو؟!

راه علیّ راه سختی است از من مخواه! *** آن راهِ شیعه است، سخت است، از من مخواه!

شیعه کجا و ما کجا، تو ندانی شیعه کیست؟! *** شیعه در راه علیست، ندانی شیعه کیست؟!

آن که قَدَم به جای قدم علیّ نِهَد شیعه است! *** ما و من و تو کجا، کدامیک از ما شیعه است؟!

ص: 413

شیعه گر خواهی سلمان و ابوذّر و مقداد بود! *** آن که شکّی در او نیست، مقداد بود!

شیعه آن بود، که مولا را تنها نگذارد! *** دست بیعت به اغیار نداد، مولارا تنها نگذارد!

همه مرتد شدند از دین خدا، بعد از نبیّ! *** جز کمی که وفادار بُدَند، بعد از نبیّ!

دین خود را ز دست دادند بعد از نبیّ! *** امتحان سختی بود، بر آنان بعد از نبیّ!

خالص از ناخالص جدا شد بعد از نبیّ! *** گو منافق ز مؤمن جدا شد بعد از نبیّ!

عبرتی شد بر ما، این زمان بعد از نبیّ! *** تا که دانیم چه شد، در این زمان بعد از نبیّ؟!

هر چه بعد از پیمبر شد، بر ما هم به شد! *** امتحاناتِ گذشته بر ما هم به شد!

هر که در این زمان بینی بی وفا می شود! *** حجّت حق چو آید هم بی وفا می شود!

امتحانی است به خدا، بسی سخت بود! *** حفظ دین قبل از قیامت بسی سخت بود!

امتحان هست ولی صدایی ندارد! *** زیر ذرّه بین هستیم، صدایی ندارد!

دین خود را حفظ کن، فتنه ها را ببین! *** مشکلات را نبین، فتنه ها را ببین!

این زمان رهبر ما، حافظِ دین بُود! *** گوش دِه، سخنانش، حافظ دین بُوَد!

از فساد و فتنه و از دامِ شیطان بترس! *** شبکات زیاد است، از دام شیطان بترس!

دین خود را دست هر کس مده! *** ارزش تودین توست، دست هرکس مده!

ص: 414

خیرخواهت را، چه دانی کِه بُوَد؟! *** دام ها فراوان است، تو ندانی که بُوَد؟!

«خادم» دست به هرکس مده ندانی که بود؟! *** شاید او شیطان بود، تو چه دانی که بود؟!

گردست دادی به دشمن، انگشتانت بشمار! *** دزد همان است، انگشتانت بشمار!

ای دوست بیا، فضل مولا را بگو؟

از همه بگذر، بیا فضل مولا را بگو؟

فضل مولا را خدا گفته، من هم گویم! *** گفتهٔ او حق است، آنچه گفته من هم گویم!

او در قرآن گفته: او علیّ حکیم است! *** یا که گفته: او صراط مستقیم است!

یا که گفته عظیم است، نبأ عظیم است! *** یا که چون نبیّ است، نباء عظیم است!

بیا تا به تفصیل، وصف او گویم به تو! *** هر چه خواهی، وصف او گویم به تو!

نام او از خدا مشتق شده، علیّ نام خداست! *** او علیّست علیّست، علیّ نام خداست!

نامِ او را با وضو باید برید، نام خداست! *** حرمتش را حفظ کنید، نام او نام خداست!

نام او چون نامِ نبیّ است، محترم است! *** هر دو چون نام خداست، نام او محترم است!

وصف او، وصف خداست، وصف خدا وصف اوست! *** او خدا نیست، وصف خدا وصفِ اوست!

وصف او بی شمار است، چون وصف خداست! *** کِی تواند کس شمارد، وصف او وصف خداست!

ص: 415

گر درختان قلم، دریا مرکّب، جنّ و انس کاتب شوند! *** وصف او نتوانند گفت، گر جنّ و انس کاتب شوند!

او ولیِّ خداست، خدا گفت به نبیّ: سلامش برسان! *** نبیّ گفت: ولیّ کیست؟ خدا گفت: علیّست سلامش برسان!

او گفت: در معراج همه جا، نزد نبیّ بودم من! *** هر چه را گفت، هر چه را دید، نزد نبیّ بودم من!

این عجیب است علی روی زمین، با نبیّ بوده است! *** فاصله محو شده، علیّ با نبیّ بوده است!

خدا گفت «اِقرأ سلامی علی السیّد الولیّ! *** نبیّ گفت: «من السیّد من السیّد الولیّ؟»

سلام خداوند به علی، نشان حبّ اوست! *** بردن جسم علیّ با نبیّ، نشان حبّ اوست!

گر نبیّ باشد حبیب، علیّ باشد حبیب! *** گر نبیّ حبیب است، علیّ باشد حبیب!

راه جنّت برعلیّ بازاست، قاسم جنت است علی! *** جنّت و نار از خداست، قاسمِ جنت است علی!

جنّت و نار را خدا داد، در دست علیّ! *** همه چیز در قیامت بُوَد، در دست علیّ!

«خادم» تو کِی دانی، وصف علیّ؟! *** خدا گفت: وصف من وصف علیّ!

راه حقّ چه راهیست، بیا تا برویم!

راه حقّ چه راهیست، بیا تا برویم؟! *** راه حقّ راه علیست، بیا تا برویم!

پیمبر گفت: علیّ حقّ است، حق با علیست! *** حق همراه علیست، حقّ با علیست!

ما سپردیم خود را به خدا، حقّ با علیست! *** هر کجا ماندی در راه، بدان حق با علیست!

ص: 416

از علیّ و آل دور مشو، حق با علیست! *** شرق و غرب عالم روی، حق با علیست!

از ازل حق با علیّ بوده، حق با علیست! *** تا اَبَد حق با علیست، حق با علیست!

راه حق را گم مکن، حق با علیست! *** خدا گوید: راه من حق است، حق با علیست!

نبیّ گوید: دین من حق است، حق با علیست! *** جبرئیل هر چه آورد گفت: حق با علیست!

در غدیر پیمبر گفت: حق با علیست! *** همه اقرار کردند و گفتند: حق با علیست!

آن بلید و آن پلید هم گفتند: حق با علیست! *** لیک منافق بودند، در باطن نگفتند: حق با علیست!

اوّلین و آخرین گفتند: حق با علیست! *** ابلیس هم گفت: شما دانید، حق با علیست!

او به علیّ گفت: من دوست توام حق با علیست! *** تو را با من کاری نباشد، حق با علیست!

منکر تو منکر حق است، حق با علیست! *** نطفه اش از من بُوَد، حق با علیست!

چون صدایش می زنم آید، حق با علیست! *** دشمنت شرک شیطان است، حق با علیست!

خدا گفت: او صراط مستقیم است حق با علیست! *** او علیِّ حکیم است، حق با علیست!

هر چه من آفریدم بهر او بود، حق با علیست! *** نام او نام من است، حبّ او حبّ من است، حق با علیست!

جنّت و نار همواره گویند: حق با علیست! *** اهل محشر گویند: حق با علیست!

«خادم» از ازل گفتی علیّ، اکنون بگو حق با علیست! *** حَلِّ هر مشکل که خواهی، بگو: حق با علیست!

ص: 417

پیمبر چه گفت در شأن علیّ؟!

تو بیا بر ما بگو، شأن علیّ؟!

پیمبر گفت: علیّ نفس من است! *** من از اویم، او نفس من است!

هر چه خواهید بگویید، نگویید: او خداست! *** او خدا نیست نگویید او خداست!

او ولیّ خداست، عبد خداست! *** او خدا نیست، او عبد خداست!

پیمبر فرمود: هر که من مولای اویم علیّ مولای اوست! *** این سخن از خداست کس نگوید: چرا مولای اوست!

منکر امر ولایت، منکر امر من است!!! *** گر ولیّ را منکر است، منکر امر من است!

در غدیر بر همه روشن شد، علیّ نفس نبیّ است! *** هر چه باشد نبیّ، علی نفس نبیّ است!

هر دو از یک شجرند، علی نفس نبیّ است! *** منکر امر علیّ، منکر نفس نبیّ است!

پیمبر فرمود: علیّ از من است گوشت من گوشت علیست! *** یا که فرمود: گوشت او گوشت من است گوشت من گوشت علیست!

یا که فرمود: خون او خون من است، خون من خون علیست! *** یا که فرمود: سِلمِ او سِلمِ من است، سِلم من سِلمِ علیست!

هر که را من نبیّم، علی باشد امیر! *** هر که را بودم نبیّ علی باشد امیر!

پیمبر فرمود: من مُنذِرم، علی هادی بُوَد! *** صادع شرعم من، علی هادی بُوَد!

یا که فرمود: محل تو از من محل هارون از موسی بود! *** بعد من پیغمبری نیست، محل من موسی بُوَد!

یا که فرمود: دخترم همسر توست قدرش را بدان! *** من به او گفتم: علیّ همسر توست قدرش را بدان!

ص: 418

سیّد زن های عالم باشد فاطمه! *** همسر سیّد و آقای عالم باشد فاطمه!

یا که فرمود: درها را به مسجد ببندید جز بر علیّ! *** درب اغیار را به مسجد ببندید جز بر علیّ!

علم و حکمت را به او آموخت و گفت: *** من شهر علمم باب آن مسدود است جز بر علیّ!

هر که خواهد به شهر علم آید، باید از بابش بیاید! *** باب علم من بسته است، جز بر علیّ!

یا که فرمود: یا علیّ، تو برادر، تو وصیّ، تو وارثی! *** جز تو هیچ کس نی وصیّ، نی برادر، نی وارثی!

گوشت تو گوشت من، خون تو خون من، سِلم تو سِلم من! *** حرب تو حرب من حِلمِ تو حلم من!

حوض من حوض تو، دَین من دَین تو، تو گوشت منی! *** وعده های مرا تو انجام می دهی گوشت منی!

شیعیانت در قیامت، نورانی بُوَند! *** صورت آنان سفید است، نورانی بُوَند!

بعد من، مومنان با تو شناسایی شوند! *** هادی آنان تو باشی، شناسایی شوند!

تو حبل اللهِ متینی، تو صراط مستقیمی! *** در دیانت و قرابت سابقی، تو صراط مستقیمی!

در فضیلت بی نظیری، در اطاعت بی بدیلی! *** تو بدیلی نداری، در اطاعت بی بدیلی!

تو بر تأویل می جنگی، نه بر تنزیل می جنگی! *** من بر تنزیل جنگیدم، تو بر تأویل می جنگی!

تو شجاعی، تو دلیری، از ملامت ها نترسی! *** قاتل ابطال توای، از ملامت ها نترسی!

ترس و وحشت را تو در دل دشمن نهادی! *** کینه های بدر و خیبر، در دل دشمن نهادی!

ص: 419

ناکثین و قاسطین و مارقین را تو کشتی! *** تو ابطال عرب را کشتی، مارقین را تو کشتی!

نوبت تو تمام شد، اَشقی الآخرین آمد! *** ضربتی بر فرق تو زد، اَشقی الآخرین آمد!

چون تو را کشتند، کسی بر امر من طاعت نکرد! *** دشمنی ها شروع شد، کسی بر امر من طاعت نکرد!

دشمنی ها شروع شد، کشتند فرزندان مرا! *** قطع خویشی نمودند، کشتند فرزندان مرا!

کشتند و آواره کردند، مراعات ننمودند حق مرا! *** جز قلیلی کانان مراعات نمودند، حق مرا!

اولاد من به فیض شهادت رسیدند، همه! *** قاتلین هم به دوزخ رسیدند، همه!

وعدهٔ حق محقق شد بهر متّقین! *** دوزخ جبّار مسلّم شد بهر ملحدین!

عاقبت نیکو شد، بهر متّقین! *** ضلالت حتم شد بهر کافرین!

وعدهٔ حق، خلف ندارد، اوعزیزو او حکیم است! *** هرکه در هر ره رود پاداش گیرد او حکیم است!

پس بیایید بر آل رسول گریه کنیم؟! *** یا که بر آل علیّ نُدبه کنیم؟!

اشک ریزیم، صُرخه و ضَجّه زنیم! *** ناله و گریه کنیم، صُرخه و ضَجّه زنیم؟!

تا بگوییم: حسین کو؟ اَبناءِ حسین کو؟! *** صالحان و صادقان کو؟ ابناء حسین کو؟

سُبُل خیر کو؟ ابناء حسین کو؟! *** شموس طالعه کو؟ ابناء حسین کو؟!

اقمار منیره کو؟ ابناء حسین کو؟! *** انجم زاهره کو؟ ابناء حسین کو؟!

ص: 420

اعلام دین کو؟ ابناء حسین کو؟! *** حاملین علم کو؟ ابناء حسین کو؟!

حجّت باقیه کو؟ ابناء حسین کو؟! *** عترت هادیه کو؟ ابناء حسین کو؟!

دابر ظالم کو؟ ابناء حسنین کو؟! *** مهدی منتظر کو؟ ابناء حسین کو؟!

مانع ظلم کو؟ ابناء حسین کو؟! *** آن که دین را احیا کند کو؟ ابناء حسین کو؟!

آن که اسلام را زنده کند کو؟ ابناء حسین؟! *** آن که مانع ظلم شود کو؟ ابناء حسین؟!

«خادم» کو: وعدهٔ حق؟ ابناء حسین کو؟! *** منتظر باش مهدی خواهد آمد، گو ابناء حسین؟!

صبر کن تا بیاید او بعد حسین!! *** وعدهٔ حق، حق است بیاید او بعد حسین؟!

خداوند چه گفت در شأن علی؟!

هر چه گفت را بگو در شأن علی!

آیات فراوان گفت خدا، در شأن علیّ! *** هر چه گفت را من گویم در شأن علیّ!

خداوند گفت: او صراط مستقیم است! *** راه او را بروید، او صراط مستقیم است!

راه دیگر نروید، او صراط مستقیم است! *** از بلید و پلید اطاعت نکنید، او صراط مستقیم است!

پس شروع کردم «آیات الفضائل» را بگویم! *** تو همین خواهی که «آیات الفضائل» را بگویم!

«آیات الفضائل» فراوان است بخشی را بگویم! *** ادّعا و توانی ندارم، بخشی را بگویم!

ص: 421

او نفس نبیّ است، آیه «أنفُسَنا» را من بگویم! *** «أُذنِ واعیة» است، علم نبیّ را من بگویم!

او «ولیّ الله» و ولیّ مردم است «ولیّکم» را من بگویم! *** آیه تبلیغ را گویم، خدا «بَلِّغ» گوید، من بگویم!

اوّل او ایمان آورده اَولی به نبیّ است من بگویم! *** در قرابت سابق است، «أولوالأرحام» را من بگویم!

آیه «و السابقون» را گویم، سبقت در خیر را من بگویم! *** او مقرّب بوده آیهٔ «مقرّبون» را من بگویم!

اهل نجوی با نبیّ بوده، آیهٔ نجوا را من بگویم! *** در جنگ ها او پیشتاز بوده من جنگ ها را بگویم؟!

آیات جهاد فراوان است، من کدام را بگویم؟! *** سورهٔ «والعادیات» درشان اوست من آن رابگویم؟!

جان فدایی اودر «لیلةالمبیت» راگویم من چه گویم؟! *** سخن نبیّ «علی حقّ است، حقّ با علیست» را بگویم؟!

یا که گوید: «علی با قرآن، قرآن با علیست» این را بگویم؟! *** هر چه خواهید گویم، علی محبوب خدا و رسول است چه گویم؟!

نبیّ بارها جان فدایِ او بوده، من چه گویم؟! *** جان فدایِ همدیگر بودند آنان، من چه گویم؟!

پیمبر گفت: «من از اویم او از من است» من چه گویم؟! *** فرمود: هر چه خواهید فضلش بگویید، من چه گویم؟!

او خدا نیست، او عبد خداست، من چه گویم؟! *** او صفاتش خدایی است، من چه گویم؟!

وصف او وصف خداست من نگویم: او خداست! *** خداوند سلامش رساند من نگویم او خداست

«خادم» هر چه گوئی ناقص است، تو ندانی چه گوئی؟! *** من گویم: علیّ افضل از انبیا ومرسلین است چه گویی

ص: 422

«خادم» فضل علیّ را به زبان عدو، بگو!

هر چه دانی ز عدو به زبان عدو، بگو!

وصف او، به زبان عدو آسان بُوَد! *** هر چه گفته من گویم، آن آسان بود!

او گفته: نتوان او را وصف نمود! *** عدو گفته: نتوان او را وصف نمود!

هر چه گوییم وصف او نیست ناقص است! *** دنیا گر پر از وصف او هست باز ناقص است!

وصف او، وصف خداست، بی منتهاست! *** وصف او را نتوان گفت، بی منتهاست!

گردرختان قلم، دریا مرکّب، جنّ و انس کاتب شوند! *** وصف او را نتوانند شمرد، گر کاتب شوند!

من چه گویم، دوست و دشمن از وصفش مانده اند؟! *** دشمن از کینه نگفته، دوست از ترس، مانده اند؟!

باز وصف او عالم را پر نموده، دشمن مانده است؟! *** گو چه گوید؟ راه انکار ندارد، دشمن مانده است؟!

چون چنین بوده، عدو فضل علیّ، مکتوب نموده! *** چه کند؟ نشود پنهان نمود، فضل او مکتوب نموده!

به عدو گویید، بیاید حق را باور کند! *** تا که وقت باقیست، بیاید حق را باور کند!

یا که گویید بیاید، فضلی از بوبکر کند! *** او که باور ندارد فضل او؟ از چه باور کند؟!

مانده ایم او از چه مانده؟ عدو باور ندارد! *** پس بگویید بیاید بگوید، چرا باور ندارد؟!

او ز نادانی، خدا را ز حکمت دور نموده! *** تا که تقدیم نادان بر دانا را، با حکمت نموده!

تهمت است این بر خدا، گو چرا ابراز نموده! *** این که نادانی است؟ چرا او ابراز نموده؟!

ص: 423

عشق بوبکر او را به تهمت وادار نموده! *** چه کند یک عمر محبّت داشته او را وادار نموده؟!

دو محبّت در یک دل، جا نگیرد هرگز! *** گر تو دوستدار بوبکری، علی را جا نگیرد هرگز!

بُرو حق را بخواه، بوبکر را رها کن! *** ببین حق کجاست، بوبکر را رها کن!

صادق آل محمد گفت: آن که بوبکری است ما را نخواهد! *** گر او را بخواهد، ما را نخواهد!

یا که فرمود: بحث با آنان، بی فایده است! *** به خودت زحمت مده، بحث با آنان بی فایده است!

«خادم» تو که بارها دیدی بحث بی فایده است! *** بحث با آنان مکن، بحث بی فایده است!

عمری، عمری است، هر چه گوئی عمریست!! *** تو چه خواهی ز او، هر چه گوئی عمریست؟!

کارهای علیّ چه بوده تو بر ما بگو؟!

کارهای علیّ چه بوده تو بر ما بگو؟! *** سیرهٔ او هر چه بوده تو بر ما بگو؟!

فاطمه تا بود، جنگ ها خارجی بود! *** فاطمه چون رفت جنگها داخلی بود!

علیّ در نخلستان بود و خانه دار بود! *** کار او در نخلستان بود و خانه دار بود!

او در خانه بود اطفالش را، نوازش می نمود! *** رفت و آمد نداشت، اطفالش را نوازش می نمود!

مردمان رفتند، علیّ را تنها گذاردند! *** سری بر او نزدند، علیّ را تنها گذاردند!

صبر می کرد، استخوانی در گلو داشت! *** چه کند او، استخوانی در گلو داشت!

خاری در چشم، استخوانی در گلو داشت! *** با مردم چه کند؟ استخوانی در گلو داشت!

راه او را بستند، ندانست چه کند؟! *** دست او را بستند، ندانست چه کند؟!

دین و آیین را بُردند و بر هم زدند! *** همه چیز را بردند و بر هم زدند!

رهبر حق خانه نشین شد، چه کند؟! *** باطل آمد، حق رفت، او چه کند؟!

راه حق را بستند، باطل آمد، چه کند؟! *** دست او را بستند، تنها شد، چه کند؟!

خانه اش را آتش زدند، محسن کشته شد!! *** فاطمه پشت در ماند، محسن کشته شد!!

دین و ایمان رفت، مردمان جاهل شدند!! *** مرد حق رفت، مردمان جاهل شدند!!

نه دینی، نه پیغمبر، نه غدیری، نبود؟! *** هر چه بود بر باد رفت، گو چیزی نبود؟!

ص: 424

مردمان بر دین آباء خود، باز گشته اند! *** دین و آئین را رها کردند، بازگشته اند!!

همه مرتد شدند از ولایت، جز کمی!! *** دین آیین را رها کردند، جز کمی!!

کینه های همه، ظاهر گردید!! *** آنچه در باطن بود، ظاهر گردید!!

عهد و پیمان ها، افشا گردید!! *** هر چه باطن بود، افشا گردید!!

علیّ با که گوید سخن، با چاه گفت سخن؟! *** کس نبود با او سخن گوید، با چاه گفت سخن!!

«خادم» تو چه دانی چه کردند با علیّ؟! *** کار را سخت کردند، ندانی چه کردند باعلیّ!!

غصّه های علیّ چه بوده بر ما بگو؟!

غصّه های علیّ چه بوده بر ما بگو؟! *** درد و دل هایش چه بوده برما بگو؟!

من چه گویم؟ غصّه هایش بی شمار بود!! *** درد ودل ها داشت، آن هم بی شمار بود!!

کس ندانست بیشتر از چه او می سوخته است؟! *** از فراق نبیّ و فاطمه بیشتر می سوخته است!!

عاقبت آنقدر سوخت، تا جانش بسوخت!! *** کس ندانست چه شد؟ تا جانش بسوخت!!

از فراق نبیّ او بیشتر بسوخت!! *** از فراق حبیبش بیشتر بسوخت!!

او تا آخر از فراق حبیبش بسوخت!! *** او بیاد فرزندانش، نیز بسوخت!!

او می گفت: هیف از فاطمه، از دست برفت!! *** بیشتر می گفت: هیف از نبیّ، از دست برفت!!

غم و اندوهش، او را کشته بود!! *** درد و دل داشت، او را کشته بود!!

او می گفت: علم در سینه ام، سنگین شده!! *** من نیابم کسی، در سینه ام سنگین شده!!

معدن علم بود، کس نبود براو بگوید!! *** جز قلیلی، کس نبود بر او بگوید!!

همه اهل دنیا بُدَند، علم کجا؟! *** راه آنان بسته بود، علم کجا؟!

تو بگو معدن علم باید چه کند؟! *** لایق علم نبیند، باید چه کند؟!

دین مردم رفت، باید چه کند؟! *** بلید و پلید آمدند، باید چه کند؟!

بهر اصل دین صبر کرد چه کند؟! *** دست به شمشیر نزد، باید چه کند؟!

به نبیّ گفت: بعد از تو چه کنم؟! *** یاورانی نیافتم، بعد از تو چه کنم؟!

نبیّ گفت: دین خود را حفظ کن با اهل خود!! *** خون خود را حفظ کن، با اهل خود!!

جبرئیل آمد و گفت: باید صبر کنی!! *** به نبیّ گفت: باید صبر کنی!!

به حسن گفت: باید صبر کنی!! *** به حسین گفت: باید صبر کنی!!

فاطمه را گفت: باید صبر کنی!! *** چاره ای نیست، باید صبر کنی!!

خطر بر اصل دین است، باید صبر کنید!! *** خون ریزی نشود، باید صبر کنید!!

«خادم» تو هم باید صبر کنی!! *** اقتدا کن به علیّ، باید صبر کنی!!

صبر کردند، تا حسین کشته شد!! *** حسین بی یار و یاور بود، حسین کشته شد!!

ص: 425

ازچه او را ضربت زدند، ازچه بود؟!

ازچه فرق او را شکافتند، ازچه بود؟!

راه چاره چه بود؟ او گو چه کرد؟! *** عدل او بود سبب او، گو چه کرد؟!

او با ناکثین و مارقین جنگیده بود! *** قاسطین را کشته بود، گو چه کرد؟!

در قبال حق با کسی نرمی نکرد!! *** حکم حق را او گفت، گو چه کرد؟!

گفتند: توچون عثمان به ما زَر بِدِه! *** ما کمک می کنیم ، به ما زر بده!

گفت حق دیگران را به شما من نَدِهم! *** آنچه را ناحق گرفتید، به شما من ندهم!

هر کسی را ز بیت المال سهمی باشد! *** سهم هیچکس را به کسی من ندهم!

دانی از چه مردم به عثمان مایلند؟! *** از حرام خوردند، به عثمان مایلند!

اطاعت نکردند ز مولا خسته کردند او را! *** آرزوی مرگ کرد، خسته کردند او را!

اهل کوفه بی وفا بودند نسبت به علیّ *** خسته کردند، بصیرت نبود نسبت به علیّ!

حکمین را پذیرفتند و نادم شدند! *** چون ندانستند چه کنند، نادم شدند!

تا که گفتند: حُکم، حُکمِ خداست *** گر چه معلوم بود، حُکم حُکمِ خداست!

یا که گفتند: باید توبه کنی! *** چون که کافر شدی باید توبه کنی!

مولا گفت: حکمین را شما تحمیل کرده اید! *** من نخواستم شما تحمیل کرده اید!

الغرض درمحراب فرقش را شکافتند! *** گو که فرقِ حق را آنان شکافتند!

دشمن حقّ و اهل حق شدند! *** راهِ حق را رها کردند دشمن حق شدند!

اهل حق را دشمن شدند، کافرشدند! *** بدتر از کافر شدند، دشمنِ مؤمن شدند!

آخر الأمر آمدند وهّابی شدند! *** بدتر از کافر شدند، وهّابی شدند!

شیعه را می کشند، تا جنّت بروند!! *** راه را گم کرده اند، دوزخ بروند!

«خادم» تو چه دانی، حق را کشته اند؟! *** گو علی را نکشتند، حق را کشته اند!

ما ندانیم چه گوییم؟ تا آقا بیاید! *** دوست ودشمن شناسیم، تا آقا بیاید!

گویند: علیّ از شدّت عدلش کشته شد؟

گویند: علیّ از شدّت عدلش کشته شد؟ *** او سخت گیر بود، از عدلش کشته شد؟

او سخت گیر نبود، حق بود، حق را می گرفت! *** او با کسی سازش نمی کرد، حق را می گرفت!

دوست و دشمن دانستند، علیّ حق را می گرفت! *** اهل حق بود او، حق را می گرفت!

ص: 426

علی حقّ بود، حق همراه او بود! *** هر کجا او بود، حق همراه او بود!

دیگران حق نبودند، پیرو حق نبودند! *** هر کجا حق بود، پیرو حق نبودند!

لیک علی حق بود، حق همراه او بود!! *** نفس حق بود او، حق همراه او بود!

نکته این بود، حق نفس علی بود!! *** علی نفس حق بود، حق علی بود!

آری علیّ، از شدّت عدلش کشته شد!! *** با کسی سازش نکرد، از عدلش کشته شد!!

حقّ او را بردند، صبر کرد و ظلم نکرد! *** او حق بود او، هرگز ظلم نکرد!!

صبر کرد، تا صبرش از او خسته شد!! *** او رضای خدا را می خواست، صبرش ازاو خسته شد!

مرد صبر و مرد میدان، مرد حق بود علیّ! *** دشمنش اقرار کرد، مرد حق بود علیّ!!

شب درمحراب می گریست، روز مرد جهاد بود! *** مرد میدان جنگ بود، روز مرد جهاد بود!

غذایش نان خشک جوین بودمردحق بودعلیّ! *** او می گفت: باید با ضعیفان باشم، مرد حق بود علیّ!

کس نبود ونیامد مثل او، مردحق بودعلیّ! *** حق را او به ما آموخت، مرد حق بود علی!

خوبان عالم بیایند، شاگرد او شوند! *** دین و انسانیّت گرخواهند، شاگرد او شوند!

فضل او از انبیا بالا گرفت شاگردش شدند! *** خود را عبد احمد دانست، شاگرد او شوند!

او صراط مستقیم دین بُوَد، شاگردش شدند! *** او شاگرد نبیّ بوده، شاگردش شدند!

ص: 427

نفس او نفس نبیّ، خلق او خلق نبیّ! *** صاحب خلق عظیم احمد است، خلق او خلق نبیّ!

گر اشجار قلم، دریا مرکّب، جنّ و انس کاتب شوند! *** وصف او را نتوانند گفت گر کاتب شوند!

خادم» وصف او را نتوانی گفت بس کن دگر! *** توبگو: وصف اووصف نبی است، بس کن دگر!

گویند: علی مظلوم عالم بوده است؟!

از چه گویند: علی مظلوم عالَم بوده؟!

او خود گفته: من همواره مظلوم بوده ام! *** بلکه من در کودکی همواره مظلوم بوده ام!!

حقّ من را گرفتند، مظلوم شدم! *** هر چه داشتم گرفتند مظلوم شدم!!

چشم سالم را دارو ریختند از بهر عقیل! *** چشم من سالم بود، دارو ریختند از بهر عقیل!!

هر چه تهمت بود، بر من می زدند!! *** بی گناه بودم، من تهمت می زدند!!

تهمت عابث و سارق بر من می زدند!! *** من مزّاح بودم، از چه تهمت می زدند؟!

حق من منکر شدند، فدک را گرفتند!! *** گفتند نفع خود می بَرَد، فدک را گرفتند!!

در غدیر گفتند: ولایت را، به داماد می دهد!! *** حکم حق این نیست، به داماد می دهد!!

در سقیفه گفتند: او جوان است، بی تجربه است!! *** کی تواند امامت کند، بی تجربه است!!

در غدیر گفتند: آیا این حکم نبی یا حکم خداست؟! *** تهمتی بود بر نبیّ و بر من آری، حکم خداست!!

ص: 428

گفتند: از چه احمد را برادر شدی کِه گفت؟! *** تو مگر هم شأن او هستی؟ کِه گفت؟!

گر چه من نفس نبی بودم، از یک شجریم!! *** این سخن را خدا گفته، ما از یک شجریم!!

نبیّ گفت: علی نفس من و سلم من است!! *** حرب او حرب من، و سِلم او سِلم من است!!

باز گفتند: او مثل دیگران یک مُسلِم است!! *** فضل دیگری ندارد، او یک مُسلِم است!!

او باید از بوبکر اطاعت کند، فرمان بَرَد!! *** مردم نخواستند او را، باید اطاعت کند فرمان بَرَد!!

علی را ز حقّ و مقامش، کنارش زدند!! *** بلید را مقدّم نمودند، علی را کنارش زدند!!

سلامش نکردند، جواب سلامش ندادند!! *** جواب سلام واجب بود، جواب سلامش ندادند!!

دشمن او شدند، دشمنش را ستودند!! *** ضارب همسرش را، عفو نمودند، او را ستودند!!

نبیّ گفت: دوست او، دوست من، دوست من دوست خداست!! *** دشمنش، نِی دوست من است، نِی دوست خداست!!

دوست او، دوست خدا، دوست خدا، دوست من است!! *** دشمنش نِی دوست خدا نِی دوست من است!!

«خادم» تو دشمنش را بدان، شرک شیطان بوده!! *** شیطان گفت: او فرزند من است، شرک شیطان بوده!!

ازدواج علی با فاطمه، از چه شد؟!

دیگران خواستگار بودند، از چه شد؟!

فاطمه جز علی کفوی نداشت، نگویید از چه شد؟! *** دیگران کفو نبودند، نگویید از چه شد؟!

ص: 429

عقد او را خدا در آسمان جاری نمود! *** به شما مربوط نبود، پس نگویید ازچه شد؟!

«مرج البحرین یلتقیان» شد، شد آنچه شد!! *** میوه اش لؤلؤ و مرجان شد، شد آنچه شد!!

دو گل آمیخته شد، دو بلبل شد، آنچه شد!! *** آنچه حق می خواست شد، شد آنچه شد!!

حاسدان لایق وصفش نبودند چه شد؟! *** گر خدا می خواست نمی شد، آنچه شد!!

پس بمیرید از حسد، خدا خواست آنچه شد!! *** گر شما لایق بودید، نمی شد آنچه شد!!

ازدواجی بهتر از این نبوده تاکنون!! *** ثمراتش بهتر از این نبوده تاکنون!!

نبوّت، و ولایت آویخته شدند!! *** بحر تسنیم و عَسَل آویخته شدند!!

عرشیان گفتند: پیوند مبارک بادا!! *** علیّ و فاطمه کفوند، مبارک بادا!!

خطیب از ملائک شاد و خرّم گردید!! *** ازدواج دو نور است، مبارک بادا!!

راحیل ملک خطبهٔ عقد را بخواند!! *** ملائک شاد شدند، مبارک بادا!!

نثار عروس از خدا، چکِ جنّت آمد!! *** ملائک دویدند، مبارک بادا!!

همه بهر این دو نور، کف زدند!! *** همه خندیدند و گفتند: مبارک بادا!!

کف به کف می زنیم، دم به دم می زنیم!! *** بهر زهرا و علی، مبارک بادا!!

همگی شاد شوید، از خواب بیدار شوید!! *** بهر زهرا و علی، کف زنید، مبارک بادا!!

ص: 430

ازدواجی است الهی بی نظیر است بدانید!! *** برکاتش فراوان، مبارک بادا!!

مؤمنان دعوت شوید همه با بهره شوید!! *** شادمان باشید، مبارک بادا!!

مردها، علی را ببینید، زن ها فاطمه را!! *** گل بریزید بهر آنان، مبارک بادا!!

جان نثار هر دو باشید، نثارشان بگیرید!! *** شاد باشید همه مبارک بادا!!

«خادم» توچه خواهی از نثار فاطمه، زود بگیر!! *** چک جنّت طلائی بگیر، مبارک بادا!!

از معجزات مولا هر چه دانی بگو؟!

از کرامات او هم هر چه دانی بگو؟!

معجزات و کرامات مولا بی شمار است!! *** شمّه ای گویم از آنها بی شمار است!!

معجزات او در جنگ ها آشکار است!! *** درب خیبر را او کند، آشکار است!!

نشانِ فضلِ او را گر خواهی من بگویم! *** ولادت در کعبه، شهادت در محراب من بگویم!!

کسی مانند او میهمان بیت الله نشد!! *** هیچ کس مانند او، میهمان بیت الله نشد!!

علم او در عالَمِ دنیا و عقبا معجز است! *** او بود «سلونی» گفت، این معجز است!

طرق آسمان ها بر او آسانتر از دنیا بُوَد! *** علم او از آسمان ها، بیش از دنیا بُوَد!

«کلمات الله» است فضل او، بی منتهاست! *** عالِم اسرار قرآن است فضل او، بی منتهاست!

ص: 431

علم او علم نبیّ، وصف او وصف نبیّ! *** همه چیزش چو نبیّ او نفس نبیّ!

معجزاتش چو نبیّ، هر چه خواهی چو نبیّ! *** گر نبیّ می بود بعد از نبیّ، او بود نبیّ!

شاهد حقِّ نبیّ شد، چون خدا! *** «من عنده أمّ الکتاب» او بود چون خدا!

فضل او فضل نبیّ، علم او علم نبیّ!! *** وصف او وصف نبیّ، بلکه او نفس نبیّ!

مطلب معجز ز او، او نفس نبیّ است! *** افتخار ما بُوَد او، نفس نبیّ است!

انبیا شاگرد اویند، او نفس نبیّ است! *** جبرئیل خادم اوست، او نفس نبیّ است!

وصف او را نتوان گفت، او نفس نبیّ است! *** «کلمات الله» است، بی شمار است، او نفس نبی است!

گر اشجار قلم، دریا مرکّب، جنّ و انس کاتب شوند! *** فضل او را نتوانند شمرد، گر کاتب شوند!

فضل او فضل خداست، علم او علم خداست، او مرآت خداست! *** همه عالم در اوست، او مرآت خداست!!

«خادم» قطره ای گفتی، فضل او بی منتهاست! *** هرچه گویی، قطره ایست، فضل او بی منتهاست!

فضل او در زهد چیست آن را بگو؟

زهد چیست نزد او؟ تو آن را بگو؟

زهد با حبّ دنیا، نباشد سازکار! *** زهد از حبِّ دنیا دور است کِی باشد سازگار!

حبّ الله، با حبِّ دنیا جمع نشود! *** غصّهٔ بود و نبود دنیا، جمع نشود!

ص: 432

او دنیا را سه طلاقه کرده بود! *** حبِّ دنیا نداشت، سه طلاقه کرده بود!

پس بدان اَزهَدِ دنیا، علی بود شک مکن! *** غیر او که را دانی ازهد؟ شک مکن!

دنیا خود را عروسی کرد و آمد نزد او! *** خواست او را خواستگاری کند، دید، دنیا نبود نزد او!

گفت: بُرو شوهر دیگر بگیر، فکرمن اِشغال مکن! *** من طلاقت دادم، فکر من اشغال مکن!

او گفت: نتوانید شما، زهد مرا پیدا کنید! *** طاقت آن را ندارید، نتوانیدزهد مرا پیدا کنید!

او گفت: من از آدم بهترم، چون زاهِدَم!! *** گر به جای او بُدَم، زاهد بُدَم، چون زاهدم!

او گفت: من از ابراهیم بهترم من مؤمنم! *** خداوند گفت: «اَوَلم تؤمن» من گفتم: مؤمنم!

او گفت: من از موسی بهترم، ترسی ندارم!! *** موسی ترسید از عصا، من ترسی ندارم!!

او گفت: من ازعیسی بهترم، مادرش بیچاره شد! *** در بیایان زایمان کرد، مادرم داخل کعبه شد!

او ز مسجد بیرون رفت، صحرا بود وزایمان نمود! *** مادرم را خدا دعوت کرد، در کعبه زایمان نمود!

خداوندازفضلش مرا برانبیا فضیلت داده است! *** گرکه خواهی می شمارم ازچه فضیلت داده است!

لیک من عبداحمدم، هرچه دارم از او دارم من! *** وصف او دارم، خلق اودارم، هر چه دارم از او دارم من!

خداوندوصف اورا به من داد، هرچه دادش به من داد! *** من غلام اویم، طفیل اویم، هرچه دادش به من داد!

دارو نادارم به اودادم، هرچه دادش به من داد! *** تا که من نفس او شدم، هرچه دادش به من داد!

ص: 433

«خادم» بیا خادم اینخاندان باش همه چیزت می دهند! *** جای دیگر مرو، اینجا بیا، همه چیزت می دهند!

خادم علیّ در زهد و عبادت چه بود؟

همه دانند چه بود، همه دیدندچه بود؟

عبادات او چون نبیّ، فوق طاقت است! *** طاقتِ کس نباشد فوق طاقت است!

عبادات او کالمعجزه فوق طاقت است! *** کار هر کس نیست، فوق طاقت است!

پاره نانِ جوینی، کِی طاقت آورد؟! *** با هزار رکعت نماز، کِی طاقت آورد؟!

واقعاً این معجز است، باور کنید!! *** پاره نان جوین و این شجاعت کی باور کنید؟!!

آری همهٔ افعال او، چون نبیّ معجز بُوَد! *** گر معجز بُوَد، مشکلی نیست معجز بُوَد؟!

ور نه نانِ جوین و این عبادت ها کجا؟! *** کِی تواند کس؟ این کجا و آن کجا؟!

عبادات مولا را، در سحرها ببین!! *** پاره نانِ جوین را ببین، قلعهٔ خیبر را ببین؟!

پاره نانِ جو کجا، کندنِ باب خیبر کجا؟! *** پس تو ناچار بگو: این کجا و آن کجا؟!

پارهٔ نانِ جو ببین، غرس نخلستان ببین!! *** پاره نان جو ببین، حفر خندق را ببین!!

پاره نان جوببین، کشتن مرحب را ببین!! *** پاره نان جو ببین، کشتن عَمرو را ببین!!

پاره نان جو ببین، یک حکومت را ببین!! *** پاره نان جو کجا چند روز بی نانی ببین!!

ص: 434

پاره نان جو کجا، اطعام مسکین را ببین!! *** پاره نان جو کجا، مهمان مسکین را ببین!!

آنچه می بینی ببین، تنها مولا را ببین!! *** پاره نان جو ببین، قدرت دست را ببین!!

او گفت: من نکندم باب خیبر را با دست ببین!! *** آن دست الهی بود، قدرت الله را ببین!!

کِی تواند کس این همه خدمت کند؟! *** پاره نانی را خورد، این همه خدمت کند؟!

«خادم» تو خود را با مرد الهی مکن قیاس!! *** او از خدا کمک گیرد، با خود مکن قیاس!!

گویند علی ظلم ستیز بوده است؟!

بهر هر مظلومی، ظلم ستیز بوده است؟!

طاقت دیدن مظلوم را نداشته هرگز! *** ظلم ستیز بوده، طاقت دیدن مظلوم را نداشته هرگز!

خصم ظالم، یاور مظلوم بوده او بدان! *** ظلم نمی کرده، یاور مظلوم بوده او بدان!

بهر مظلومان جنگیده تا کشته شده! *** ظالمان را کشته، تا کشته شده!

جنگ او با عاویه بهرِ کشتن ظالم بوده است! *** هر چه جنگیده بهرِ کشتن ظالم بوده است!

علی طاقت دیدنِ مظلوم را نداشت! *** با ظالم می جنگید، طاقت دیدن مظلوم را نداشت!

آنقدر با عاویه جنگید تا نزدیک خیمه شد! *** چون چنین شد، عمروعاص آمد حیله کرد دور از خیمه شد!

جاهلانِ نادان، جنگ او را معطّل کردند! *** بی بصیرت بودند، نادان بودند، جنگ را معطّل کردند!

ص: 435

جهل آنان سبب حسرت دانا گردید! *** جنگ تعطیل شد، سبب حسرت دانا گردید!

گر که نادان ها نبودند، او پیروز می بود! *** گر که نامردی نمی کردند، او پیروز می بود!

جهل ونادانی علی را کشته، ورنه پیروز بوده! *** مانعی گر سر راهش نبوده، پیروز بوده!

جاهلان و نامردان، گر نبودند، پیروز بوده! *** ور نه عالم را می گرفته، پیروز بوده!

مرد حق بوده، شجاع بوده، دانا و دلیر بوده! *** او مانندی نداشته، دانا و دلیر بوده!

مرحب و عَمرو را، او بر زمین زده! *** از کسی ترسی نداشته، بر زمین زده!

کس نیامد که تیغ اش او را نکشد! *** جبریل پشت سر بود، ملک الموت ازجلو بود تا بکشد!

او در هیچ جنگی، مغلوب هیچ کس نشد! *** گر که شد، جهل مانع بود، مغلوب هیچ کس نشد!

گر تو در دنیا بگردی، مثل او را، نیابی هرگز! *** او شجاع بود، او دلیر بود، مثل او را، نیابی هرگز!

چون خدا یاور او بود، جایی مغلوب نشد! *** آری خدا یاور او بود که مغلوب نشد!

«خادم» درس عبرت بگیر، دانا باش! *** با خدا باش، غافل مباش، دانا باش!

دِلِ ما تنگ شده، باز از مهدی بگو؟!

دِلِ ما تنگ شده، باز از مهدی بگو؟! *** جمعه آمد و رفت، باز از مهدی بگو؟

جمعه آمد مهدی آل محمّد نیامد، نیامد! *** تیره شد عالم، باز مهدی نیامد، نیامد!

ص: 436

حق پنهان شد، باز مهدی نیامد نیامد! *** معصیت ها زیاد شد، بازمهدی نیامدنیامد!

روزها شب شد، باز مهدی نیامد نیامد؟! *** ما گفتیم: بیاید، باز مهدی نیامد نیامد؟!

راه را گم کرده ایم، گوییم، نیامد؟! *** ما دعا کردیم بیاید، گفتیم: بیاید نیامد!

راه چاره نداریم، گو: بیاید، بیاید؟! *** گر نیاید چه کنیم، گو: بیاید، بیاید؟!

راه ها بسته بوده، ور نه گفتیم بیاید! *** ما صبر می کنیم، دعا می کنیم، تا او بیاید!

در این خانه نشستیم نرویم، تا بیاید! *** ور نیاید، چه کنیم؟ خدایا گو بیاید؟!

بهر امید نشستیم، ناامید نرویم تا بیاید! *** درِ این خانه نشستیم نرویم تا بیاید!

از دعا مأیوس نیستیم، گوئیم بیاید! *** این وظیفه بهر ماست، باید بگوییم بیاید!

خستگی عیب است، دعا راه فرج است! *** ما که دانیم آید، پس بخواهیم تا بیاید!!

یأس و نومیدی گناه است، ما گوییم: بیاید! *** هر چه طولانی شود، باز گوییم: بیاید بیاید!

گر که یک روز، ز دنیا مانده باشد، او بیاید! *** ناامید نیستیم، دانیم مهدی فاطمه آخر بیاید!

وعدهٔ حق همین است، صبر می کنیم تا بیاید! *** ناامید نیستیم، صبر می کنیم تا مهدی بیاید!

شکر کنید، امید داریم، مهدی داریم، بیاید بیاید! *** دیگران ناامیدند، ما امیدواریم مهدی بیاید!

نیمه شبها دعا می کنیم، مهدی بیاید بیاید! *** گر که آید شادیم، مهدی بیاید بیاید!

ص: 437

او فرمود: بهر من تو دعا کن، تا بیایم! *** هر گاه دعا می کنی، بهر من هم دعا کن، تا بیایم!

من دعا کردم، امیدوارم او گفت: من بیایم بیایم! *** شک ندارم می آیی، گفتی: من بیایم بیایم!

«خادم» به وظیفه عمل کن، دعا کن بیاید! *** دعا خرجی ندارد، دعا کن دعا کن بیاید!

گر بیاید، دِلِ ما روشن شود، آقا بیاید! *** مردم، به خدا ، گر آماده شوید، آقا بیاید!

به خدا مانِعَش ماییم، او منتظر است بیاید! *** ای خدا اصلاحمان کن، او منتظراست بیاید!

گویند: ندایی رسیده: لا فتی إلّا علیّ؟!

از که بوده ندای «لا فتی إلّا علیّ»؟!

این ندا از آسمان در اُحد آمد بگوش!! *** «لاسیف إلّا ذوالفقار، لا فتی إلّا علیّ» آمد بگوش!!

ذوالفقار دست علیّ بود، جبرئیل گفت این ندا!! *** نبیّ گفت: این جبرئیل بود گفت این ندا!

لا فتی الّا علیّ، لا سیف الّا ذوالفقار!! *** جوانمردی نبود مثل علیّ، لا سیف إلّا ذوالفقار!!

پس بیاییدببینیم چه شد، جبرئیل گفت این سخن؟ *** در احد شمشیر علیّ بشکست، نبیّ داد ذوالفقار!!

فرارکردند، علی تنها جنگید، جبرئیل گفت این سخن!! *** این سخن ازآسمان بود «لا فتی الّا علیّ لا سیف الّا ذوالفقار»

از چه آنان فرارکردند، جبرئیل گفت این سخن؟! *** بی وفائی بود از مردم، جبرئیل گفت: لا سیف الا «ذوالفقار»!!

این درسی شد، تا که مردم ازجنگ فراری نکنند!! *** این گناهیست بزگ، علیست صاحب ذوالفقار!!

ص: 438

الغرض علیّ جانِ نبیّ را در احد حفظ نمود!! *** زین سبب جبریل گفت: «لا سیف الاّ ذوالفقار»!!

همه رفتند، او جان نبیّ را حفظ نمود!! *** همه دانستند «لا فتی إلّا علیّ لاسیف الاّ ذوالفقار»!!

این شجاعت بود، این مواسات بود بهر خدا!! *** جبرئیل گفت: «لافتی الاّ علی لاسیف الاّذوالفقار»!!

آن که از میدان فرار کرد، او ایمان نداشت!! *** او پیامبر را رها کرد، او ایمان نداشت!!

پس چرا او را رهبر مسلمین پنداشتند؟! *** تا علیّ بود، از چه اورا رهبرمسلمین پنداشتند؟!

این معمّا را بیایید بر ما حلّ کنید؟!! *** این سیاست بود، کی توانید بر ما حلّ کنید؟!

راه مردم را، زِ راه مستقیم، مسدود نمودند!! *** راه باطل باز شد، راه مستقیم را مسدود نمودند!!

اهل حق مطرود شدند، اهل باطل آمدند!! *** راه حق مسدود شد، اهل باطل آمدند!!

بیست و پنج سال حق رفت، اهل باطل آمدند!! *** طاغوت ها را پذیرفتند، اهل باطل آمدند!!

حق و باطل مخلوط شد، همه گمراه شدند!! *** طاغوت ها را پذیرفتند، همه گمراه شدند!!

طاغوت ها را راه دادند، راه حق بسته شد!! *** خدا گفت: رهبر حق را بگیرید، راه حق بسته شد!!

«خادم» رهبر تو علیست، بیدار باش!! *** دست از او برندار هرگز، بیدار باش!!

قاتل فارس یلیل که بود بر ما بگو؟

گویند: در خندق، همه ترسیده بودند!! *** فارس یلیل بود عَمرو بود همه ترسیده بودند!!

ص: 439

او مبارز طلب کرد، همه درمانده بودند!! *** بس علی آمد جلو، همه درمانده بودند!!

عَمرو گفت: تو کیستی؟ من فارس یلیلم!! *** علی گفت: من حیدرم، قاتل فارس یلیلم!!

عمرو گفت: بُرومن با پدرت دوست بوده ام!! *** تو یک انگشت منی، با پدرت دوست بوده ام!!

علی گفت: من حیدرم، من تو را یک لقمه ام!! *** گر که جرأت داری بیا، من تورا یک لقمه ام!!

او گفت: تو می زنی یا من زَنَم؟! *** علی گفت: بزن، پس من هم می زنم!!

عَمرو زد: علی گفت: یاور آورده ای؟! *** علی گفت: فارس یلیلی آیا چرا یاورآورده ای؟!

عمرو گفت: یاور کیست؟ علی پایش قطع نمود! *** علی حیلهٔ جنگ کرد، فوراً پایش قطع نمود؟!

کار تمام شد، عَمر کشته شد، راحت شدند!! *** ضربت مولا یکتا شد، همه راحت شدند!!

نبیّ گفت: ضربت او ثواب ثقلین پیدا نمود!! *** جنگ تمام شد، پیروز شدیم، علی ثواب ثقلین پیدا نمود!!

ضربتش امت را، از جنگ راحت نمود!! *** یک ضربت بود، ثواب ثقلین پیدا نمود!!

علی نصف حسناتش را به شیعه اهدا نمود!! *** این احسان بزرگی بوده به شیعه اهدا نمود!!

پیمبر نیزنصف حسناتش به شیعه اهدا نمود!! *** حسن نیزنصف حسناتش به شیعه اهدا نمود!!

حسین نیزنصف حسناتش به شیعه اهدا نمود!! *** نبیّ گفت: شماکریم ترنیستید، نصف را اهدا نمود!!

جبرئیل آمد و گفت: خدا گوید دوست و شیعه را بخشیدم!! *** شما کریم ترازمن نیستید، دوست و شیعه علیّ را بخشیدم!!

ص: 440

تا که گفت: دوست و شیعه را بخشیدم!! *** خادم خشنود شد وگفت: دوست علی را بخشیدم!!

پس چه خوب است ماچون خدا، دوستان را ببخشیم!! *** گر ندانیم کیانند، همه را ما ببخشیم!!

«خادم» تو بیا، هر که آزاری کرده تو ببخش!! *** تا خدا بخشد تورا، هر که آزاری کرده تو ببخش!!

علی بارها آروزی شهادت کرده است؟!

از چه بارها آرزوی شهادت کرده است؟!

ترس آن داشت بمیرد، موفّق به شهادت نشود!! *** جنگ ها بگذرد، او موفّق به شهادت نشود!!

زین سبب پیاپی می گفت: شهادت را خواهم!! *** جز شهادت، چیز دیگری را نخواهم!!

خواسته اش را خدا داد، به محراب آمد!! *** فرق او را شکافتند، چون به محراب آمد!!

یک عمر خونِ دل خورد و مظلوم برفت!! *** دین و ایمان را زنده کرد و مظلوم برفت!!

همه دانستند علی، یاورمظلوم و خصم ظالم است!! *** مؤمن است، شجاع است، خصم ظالم است!!

تا علی بود، یتیمان سرافراز بودند!! *** چون پدر داشتند، سر افراز بودند!!

با یتیمان می خندید، یتیمان، سرافراز بودند!! *** چون پدر بود بر یتیمان،، سر افراز بودند!!

بچّه های یتیم را، بر زانو می نشاند!! *** غذا می داد، آب می داد، بر زانو می نشاند!!

دنیا تنگ بود براو، آرزوی شهادت می کرد!! *** به رسول خدا می گفت، آروزی شهادت می کرد!!

ص: 441

رسول خدا گفت: شهادت بهر تو آماده است!! *** توچه حالیخواهی داشت، آن آماده است؟

علیّ گفت: به خدا شیرین بود گرآماده است،!! *** صبر لازم نیست، شکر دارد گر آماده است!!

آروزی شهادت، عشق دیرین من است!! *** جبهه و جنگ، فکر دیرین من است!!

همهٔ آرزویم، همین است و بس!! *** آرزویی ندارم، همین است و بس!!

شب قدر منتظرش بود، به آرزویش برسید!! *** همه چیز را رها کرد، به آرزویش برسید!!

فرق او را شکافتند، به آرزویش برسید!! *** گفت: به خدا فائز شدم، به آرزویش برسید!!

لیک مردم از فیض او، بی بهره شدند!! *** چون نخواستند او را، بی بهره شدند!!

این مصیبت، در عالم سنگین آمده بود!! *** بهر فرزندان او نیز، سنگین آمده بود!!

ندا از آسمان آمد، مرتضی را کشتند!! *** پایه های دین فرو ریخت، مرتضی را کشتند!!

این خبر عالم را دگرگون کرده بود!! *** دل اطفالِ علیّ را، دگرگون کرده بود!!

زینب از این خبر بیچاره شد!! *** چون پدر را دید، بیشتر بیچاره شد!!

«خادم» مظلوم عالم مهمان خدا شد!! *** درکعبه به دنیا آمدبه مسجدمهمان خدا شد!!

«خادم» آرزوی شهادت کن اقتدا کن به امامت *** شهادت آرزوی امامت بود، اقتدا کن به امامت

ص: 442

خادم بگو بعد ازعلیّ دین مردم چه شد؟!

خادم بگو بعد ازعلیّ دین مردم چه شد؟! *** من گویم: تاریک شد، تو گویی چه شد؟!

ارکان دیانت فرو ریخت تو گویی چه شد؟! *** کشته شد، تکبیر و تهلیل تو، گویی چه شد؟!

أشقی الأشقیا آمد، علیّ کشته شد!! *** علی کشته شد، دین و ایمان کشته شد!!

اهل بیت بعد از علیّ مضطر شدند!! *** کار سخت شد، همه مضطر شدند!!

دین و ایمان به باد رفت، همه مرتد شدند!! *** از خدا و رسول برگشتند و مرتد شدند!!

راه حق بسته شد، خانهٔ وحی بسته شد!! *** طاغوت ها آمدند، خانهٔ وحی بسته شد!!

دین و ایمان رفت، دست ولیّ خدا بسته شد!! *** خاندان وحی ممنوع شدند، راه خدا بسته شد!!

حقّ ذی القربا غصب شد، راه حق بسته شد!! *** دست حبل المتین را بستند، راه حق بسته شد!!

از صراط مستقیم خارج شدند، راه حق بسته شد!! *** حسنین را بعد از علی کشتند، راه حق بسته شد!!

حبِّ اهل البیت ممنوع شد، ذِی القربا چه شد؟! *** همه رفتند سوی طاغوت ها، ذی القربا چه شد؟!

بُغض اهل البیت شایع شد، حبِّ ذِی القربا چه شد؟! *** خاندان نبوّت چه شدند، حبِّ ذِی القربا چه شد؟!

دشمنی ها ظاهر شد، حبِّ ذِی القربا چه شد؟! *** کینه ها ظاهر شد، حقِّ ذی القربا چه شد؟!

کشتند فرزندان فاطمه را، حُبِّ ذِی القربا چه شد؟! *** کوفیان دعوت نمودند حسین فاطمه، گو چه شد؟!

ص: 443

شیرخواره را آب ندادند، کشته شد، گو چه شد؟! *** نالهٔ اطفال پیغمبربلند شد، گو چه شد؟!

کربلا فرزندانِ فاطمه کشته شدند، گو چه شد؟! *** قتل عام شد، کربلا خونین شد، گو چه شد؟!

همه را کشتند و رفتند، دفن نکردند چه شد؟! *** بی کفن جسم حسین ماند، دفن نشدچه شد!!

خیمهٔ آل عبارا آتش زدند، گو چه شد؟! *** اطفال حسین آواره شدند، گو چه شد؟!

عزیزان پیمبر، اسیر و دربدر گشتند، چه شد؟! *** سرهای بریده بالایِ نِی رفت گو چه شد؟!

بر لب و دندان حسین چوب زدند، گو چه شد؟! *** سر بُبریده را نزد سه ساله بردند، گو چه شد؟!

«خادم» چه گفتی، دلِ ما را بُردی چه شد؟! *** هر چه گفتی سوختیم، دل ما را بردی چه شد؟!

هر چه بود را گفتم، حقیقت گفتم چه شد؟! *** حقیقت همین بود، حقیقت را گفتم چه شد؟!

بعد احمد چه گذشته بر آل الله بگو؟!

راست بگو هر چه گذشته بر ما بگو؟!

آشکار گر خواهی، بیا تا گویم تو را!! *** آنچه در باطن بوده، من گویم تو را!!

باطن آر خواهی، مردم منافق بوده اند!! *** ظاهری داشته اند، آنان منافق بوده ند!!

نِی منافق، بلکه کافر، بوده اند!! *** نی کافر، نی انسان بوده اند!!

تو بُرو از در و دیوار، بپرس!! *** فاطمه پشت در بوده، از در ودیوار بپرس!!

ص: 444

از چه دَرِ خانهٔ فاطمه را آتش زدند؟! *** بلکه خواستند نشد، خانه را آتش زدند؟!

جُرمِ مولا چه بود؟ ازچه خانه اش آتش زدند؟! *** فاطمه دخت پیمبربود، از چه خانه اش آتش زدند؟!

محسن شش ماهه را ازچه کشتند بی گناه؟! *** مادر و فرزند را از چه کشتند، بی گناه!!

دست مولا را از چه بستند، بی گناه؟! *** بچه هایش گریه می کردند کناری، بی گناه!!

آه اطفال دلسوخته گرفت، آنان را!! *** ظالم بودند، آتش گرفت آنان را!!

بهر دنیا این چنین ظلمی را کرده اند!! *** بعد از آن، هم چنین ظلمی را کرده اند!!

تا که امروز شیعه را سر می بُرَند!! *** بلکه هر بی گناهی را سَر می بُرند!!

این همه ظلم کرده اند انتظار جنّت دارند، از نبیّ!! *** وَه چه قدر نادانند، انتظار جنّت دارند، از نبیّ!!

ما نداریم انتظار، از پیرو طاغوتیان!! *** انتظار ما چیست؟ از پیرو طاغوتیان!!

قرآن گوید: طاغوت ها را کافر شوید!! *** هر که استبداد می کند، کافر شوید!!

طاغوت ها، بر فاطمه شلّاق زدند!! *** آن یکی مسمار، آن یکی، شلّاق زدند!!

رحم کجا بود، مادر و فرزندرا شلّاق زدند!! *** دست مولا بسته بود، مادر و فرزند را شلّاق زدند!!

کس نبود گوید: نزنید این فاطمه است!! *** مادر و بچّه است، نزنید این فاطمه است!!

آری گفتند: آتش نزنید، در این خانه فاطمه است!! *** گفتند: ما دانیم این خانه، خانهٔ فاطمه است!!

ص: 445

کِی سزاوار بود، خانهٔ وحی را آتش زنند؟! *** مادر و بچّه را پشت در آتش زنند؟!

«خادم» بگو: ایمان نداشتند، آتش زدند؟! *** غلط کردم، بگو: انسان نبودند، آتش زدند!!

دین خدا را تغییر دادهاند بعد از نبیّ!!

مردم از دین برگشته اند بعد از نبیّ؟!

راست گویید شما دین خدا تغییر کرده، بعد از نبیّ! *** مردم مرتدّ شدند، دین خدا تغییر کرد بعد از نبیّ!!

وصیّ پیمبر علیّ بود، بلید را پذیرفتند بعد از نبیّ!! *** سامری آمد جولان داد، بلید را پذیرفتند بعد از نبیّ!!

گفتند: خدا مفضول را بر فاضل، تقدیم نموده!! *** مصلحت بوده، مفضول را بر فاضل تقدیم نموده!!

تهمتی بود بر خدای حکیم، تهمت زدند!! *** افترایی بود به خدا بستند، او را تهمت زدند!!

عصمت انبیا را بهر کار خود منکر شدند!! *** مُنکَری را روی کار آوردند، مُنکَر شدند!!

رهبر دین را، ز عصمت سلب نمودند!! *** بلید و پلید را، جای معصوم نصب نمودند!!

عقل را از فهم حق، ممنوع نمودند!! *** اتّباع معصوم از غیر معصوم را، مشروع نمودند!!

«أَفَمَن یَهدِی إِلی الحَقّ» را منسوخ نمودند!! *** هادی مردم را، از حق خود ممنوع نمودند!!

طاغوت ها را، جای معصوم، منصوب نمودند!! *** معصوم را از رهبری معزول نمودند!!

تا توانستند، بدعتها را رایج نمودند!! *** حکم ناحق را جای حق، واجب نمودند!!

ص: 446

حقِّ ذِی القربا را، دانستند و منع نمودند!! *** حُبِّ آنان را به بغض، تبدیل نمودند!!

حق آزادی را، زِ مردم سلب نمودند!! *** بحث اخبار احمد را، ممنوع نمودند!!

همه جا استبداد را، حاکم نمودند!! *** سخن طاغوت را حاکم نمودند!!

حکم طاغوت، بر حکم نبیّ حاکم شد!! *** حکم ناحق، بر حکم حقّ حاکم شد!!

کتب شیعه را، همه جا ممنوع نمودند!! *** خونِ شیعه را، همه جا مهدور نمودند!!

تو ببین این زمان شیعه گرفتار بُوَد!! *** راه چاره ندارد، گرفتار بُوَد!!

تا که فریاد رِسَش، مهدی بیاید!! *** انتظار می کشد، بلکه مهدی بیاید!!

از خدا خواهید، تا مهدی بیاید!! *** چاره ای نیست، باید مهدی بیاید!!

«خادم» چه کنیم، دین خدا ضایع شده؟! *** هر چه کردیم نشود، دین خدا ضایع شده!!

گویند: عدو دام هایی پهن کرده است!!

دام ها را بهر ما پهن کرده است!!

گویند: دام شیطان، گسترده شده!! *** چون فضای مجازی گسترده شده!!

دین خود را، به خدا بسپارید!! *** هر چه دارید، به خدا بسپارید!!

گر که از صادقین دور نشوید!! *** در حقیقت از خدا، دور نشوید!!

ص: 447

صادقین خطِّ دیانت هستند!! *** هر چه گویند، با دیانت هستند!!

نور اگر خواهید، نزد آنان بروید!! *** عِدلِ قرآنند، نزد آنان بروید!!

هر چه خواهید، نزد آنان بروید!! *** دَستِ خالی برنگردید، نزد آنان بروید!!

هر چه گویند نور است، نورانی شوید!! *** درس از آنان بگیرید، نورانی شوید!!

عترت و قرآن هادیند، جای دیگر نروید!! *** گر خواهید گمراه نشوید، جای دیگر نروید!!

جای دیگر نروید، گر روید نوری نیابید!! *** گمراه می شوید، هرگز نوری نیابید!!

نور اگر خواهید، از قرآن و عترت باشد!! *** هر چه خواهید، در قرآن و عترت باشد!!

کار خود سخت نکنید، بیراهه نروید!! *** گر صراط مستقیم خواهید، بیراهه نروید!!

ثَقَلین هر دو، صراط مستقیم اند!! *** جدایی ندارند، صراط مستقیم اند!!

پیروی از ثقلین راه نجات امّت است!! *** امت آر دانا بُوَد، ثقلین راه نجات امّت است!!

گر جدا می شوید، به کجا می روید؟! *** به خدا سوگند، به دوزخ می روید!!

پیمبر فرمود: به این ها تمسّک بکنید!! *** دورِ از این ها نشوید، به اینهاتمسّک بکنید؟!

راه حق یک راه است، راه دیگر نروید!! *** راه دیگر دوزخ است، راه دیگر نروید!!

نور و ظلمت، دو راهند، راه حق را بروید!! *** نور گر نباشد ظلمت است، راه حق را بروید!!

ص: 448

راه باطل تاریک است، گمراه می شوید!! *** غیر حق، هر راهی روید، گمراه می شوید!!

«خادم» هر که از ثقلین جدا شد گمراه گردید!! *** هر که باز گردید، هدایت گردید!!

«خادم» ثَقَلَین کیانند، صادقین کیانند بگو؟

«خادم» ثَقَلَین کیانند، صادقین کیانند بگو؟ *** همه خواهان صادقین اند، کیانند بگو؟

ثقلین کیانند روشن بگو، تا ما بدانیم؟! *** ثقلین، قرآن و عترت اند، روشن ما بدانیم!!

پیمبر گفت: ثقلین راه نجات شمایند!! *** به آنان تمسّک کنید، راه نجات شمایند!!

ثقلین جدایی ندارند، با هم هادیند!! *** نگویید: قرآن بس است، با هم هادیند!!

قرآن ز عترت جدا نیست، قرآن صامت است!! *** قرآن نیاز به عترت دارد، قرآن صامت است!!

قرآن بدون عترت، غیر ناطق و صامت است!! *** هر چه پرسید ز قرآن، او صامت است!!

عترت شارح قرآن بُوَند آنان ناطق اند!! *** عالِمِ قرآنند، شارح قرآنند آنان ناطق اند!!

گر که گویید: قرآن بس است، گمراه شوید!! *** نه قرآن دارید، نه عترت، گمراه شوید!!

گر که می گفتید: عترت هادی است!! *** عترت حامل قرآن بود، هر دو هادی است!!

گر که عترت را می گرفتید، هر دو را گو می گرفتید!! *** شما گفتید: قرآن بس است، چیزی را نگرفتید!!

آن که گفت: قرآن بس است، هیچ یک را نمی خواست!! *** اعتقادی نداشت به اسلام، هیچ یک را نمی خواست!!

ص: 449

فریب داد، مردم را، ز دین خارج نمود!! *** طاغوت بود، مردم را ز دین خارج نمود!!

مردمان، نور را رها کردند، ظلمت را گرفتند!! *** کینه داشتند از علیّ، ظلمت را گرفتند!!

یا که نادان بودند، ندانستند چه کردند؟! *** دین و ایمان به باد رفت، ندانستند چه کردند!!

نور حق را رها کردند، دل به طاغوت بستند!! *** همه چیز را رها کردند، دل به طاغوت بستند!!

در غدیر حجّت تمام شد، دل به طاغوت بستند!! *** پیمبر گفت: ثقلین را بگیرید، دل به طاغوت بستند!!

به این قانع نشدند، خانه وحی را آتش زدند!! *** گو که تکبیر و تهلیل را، آتش زدند!!

باز خود را موحّد دانستند، شیعه را تهمت زدند!! *** بدعت ها بی شمار شد، شیعه را تهمت زدند!!

ثقلین را کشتند و محو نمودند!! *** هر چه حق بود آن را محو نمودند!!

از کتاب ها حقایق را محو نمودند!! *** گو که اسلام و قرآن را محو نمودند!!

خون شیعه را، آزاد و حلال نمودند!! *** هر چه داشتند را، خرج آن نمودند!!

ارتباط با یهود را، لازم نمودند!! *** جنگ با شیعه را واجب نمودند!!

نوکر طاغوت ها شدند، بیت المال را خرج نمودند!! *** تا توانستند شیعه کشتند، بیت المال را خرج نمودند!!

«خادم» از کجا دانی، که آنان، چه کردند؟! *** خواستند شیعه را نابودکنند، نشد چه کردند؟!

ص: 450

«خادم» فضلِ مولارا بگو، دل را شاد کند!

هر چه گوییم از او، دل را شاد کند!

فضل او بی شمار است، نتوانیم شمرد!! *** هر چه گوییم بی شمار است، نتوانیم شمرد!!

پس بیا جمع شویم بهره ای، از آن به بریم!! *** آب دریا را نتوان بُرد، بهره ای از آن به بریم!!

«کلمات الله» است، فضل او بی شمار است فضل او!! *** «کلمات الله» وصف خداست، بی شمار است فضل او!!

گر اشجار قلم، دریا مرکّب، جنّ و انس کاتب شوند!! *** وصف او را نتوانند گفت، گر کاتب شوند!!

قطره ای گوییم ما، از هزاران وصفِ او!! *** ما دانیم عاجزیم، از گفتن وصف او!!

وصف او را خدا در آسمان کرده بیان!! *** در زمین هم نبیّ بین مردم کرده بیان!!

وصف او، وصف خدایِ ازلیست!! *** واصفِ او، خدایِ ابدیست!!

پیمبر گفت: وصف او، کس نتواند بکند!! *** کِی شناسد وصف او، تا تواند بکند؟!

وصف او کردم من، از وصف خدا!! *** همه آیند به بینند، وصف خدا!!

او گوید: «إِنَّه فِی أُمِّ الکِتاب لَعَلیِّ حَکِیم»!! *** گرخواهید بخوانید، آیهٔ «عَن النَبَأ العَظِیم»!!

نبأ عظیم اوست، چون قیامت باشد!! *** همه پرسند از او، چون قیامت باشد!!

او صراطِ مستقیم دین ماست!! *** هر چه گوید، صراط مستقیم دین ماست!!

خداوند گوید: ولیّ شما نبیّ و علیّ می باشند!! *** علیّ و نبیّ را بدانید شاهد من می باشند!!

ص: 451

«أُذُن واعِیة» علیست عالم علم نبیّ می باشد!! *** هر چه در قلب نبیّ است در قلب علیّ می باشد!!

«أولِی الأمر» اوست، طاعتش بر ما واجب است!! *** طاعت او همانند خدا و رسول، بر ما واجب است!!

نصب او در غدیر به امر خدا بوده و بس!! *** آیه «بَلِّغ» به امر خدا بوده و بس!!

نبیّ گفت: علی حق است، حق با علیست!! *** هر که در راه علیّ باشد، حق با علیست!!

پیمبر گفت: علی نفس من است، من نفس علیّ!! *** هر که خواهد مرا، من نفس علیّ!!

«خادم» نبیّ و علیّ، از یک شجرند!! *** آنان دو نورند، از یک شجرند!!

جمعه رفت باز آقا نیامد!!

فکر کردیم: چرا آقا نیامد؟! *** پیش خود گفتیم: مانع اش ماییم آقا نیامد!!

هر چه اصرار کردیم آقا بیاید آقا نیامد!! *** منتظر ماندیم بیاید، آقا نیامد!!

گفتیم: خود را اصلاح کنیم، تا آقا بیاید!! *** ظاهر و باطن خود اصلاح کنیم تا آقا بیاید!!

هر چه کردیم اصلاح نشدیم، ما چه کنیم؟! *** ما او را دوست داریم، گو ما چه کنیم!!

هر چه کردیم اصلاح نشدیم، ما چه کنیم؟! *** از گناهان آلوده شدیم، ما چه کنیم؟!

ما او را دوست داریم، بهتر از این نشویم!! *** هر چه کردیم اصلاح شویم، بهتر از این نشویم!!

گو به او نظری بر ما کند، تا خوب شویم!! *** نظر لطفی کند بر ما، تا خوب شویم!!

ص: 452

ادّعایی ندایم، ما آلوده شدیم! *** ما گناه زیاد کردیم، آلوده شدیم!!

از خدا خواهیم، تا لایق شویم!! *** گناه را ترک کنیم، تا لایق شویم!!

هر چه خواهیم ز او، او به ما، می دهد!! *** راه دیدار باز شود، او به ما می دهد!!

او فرمود: بخواهید، تا بدهم!! *** با دلی پاک بخواهید، تا بدهم!!

گدائی از او کن تا عزّت دهد!! *** شرم مکن او کریم است، تا او عزّت دهد!!

تو اگر آبرویی نداری، بیا!! *** آبرومند آقاست، بخواه و بیا!!

گو: به حق مصطفا و اولاد او!! *** من دوست دارم مصطفا و اولاد او!!

بهر آنان عطا کن مرا، بیچاره ام!! *** راه دیگر ندارم من، بیچاره ام!!

نیمه شب آمدم، در رجب آمدم!! *** هر چه خواهم بده، در رجب آمدم!!

ای خدا مهدی آل محمد (صلی الله علیه وآله) را برسان!! *** ما گرفتاریم، مهدی آل محمد را برسان!!

به گناهان ما ننگر، ما آلوده ایم!! *** ما همین ایم چکنیم، آلوده ایم!!

تو کریمی تو رحیمی، هر چه خواهی بده!! *** ما گداییم و لئیمیم، هر چه خواهی بده!!

کرم کرده ای، محبّت داده ای!! *** کرم کن عطا کن، محبّت داده ای!!

«خادم» گدایی از خدا کن، محروم نشوی!! *** هر چه خواهی از خدا خواه محروم نشوی!!

ص: 453

جمادی آمده، فاطمه خوش آمده

به چه مولودی آمده خوش آمده

فاطمه بهر احمد آمده! *** دشمنش ابتر آمده!

فاطمه مولود پاکی آمده، آمده! *** بَه چه مولود پاکی آمده!

نام او نیکوست، امید ماست! *** گر محبّت داری راه امید ماست!

دوستان فاطمه ناجی بُوَند! *** هر چه خواهند از خدا، ناجی بُوَند!

او نجاتبخش شیعه است! *** از محبّت منجی ی هر شیعه است!

گر محبّت داری او منجی است! *** دَرِ رحمت بزن، او منجی است!

مادر شیعه بود، او منجی است! *** همه امید به اوست، او منجی است!

او به دوزخ بنگرد، او منجی است! *** همه را با خود بَرَد، او منجی است!

پس بیا، بزم عیشی را بگیریم! *** شاد باشیم، بزم عیشی را بگیریم!

بهر این مولود، همه شاد شویم! *** شیرینی و شربت خوریم، شادشویم!

بهر شادی، همه را شربت دهیم! *** گز و شیرینی و شربت دهیم!

هیچ مولودی، چو این پاک نبود! *** گر پاک بُوَد، چو این پاک نبود!

ای خدا، عیدی بده، تا شاد شویم! *** هر چه میدی بده، تا شاد شویم!

ص: 454

او عزیز است نزد تو، عیدی بده! *** شاد کن همه را عیدی بده!

ما به این بزم بهر امید آمدیم! *** تو مکن محروم، بهر امید آمدیم!

شاد کن تا احمد شاد شود! *** شادی احمد تو خواهی، شاد شود!

ای خدا بهر این مولود، پاک کن ما را! *** تو پاکان را دوست داری، پاک کن ما را!

تو بده مرحمتی تا شاد شویم! *** هر چه خواهی بده، تا شاد شویم!

گر نثاری بر سرش می ریزی! *** رحمت است، بیشتر می ریزی!

پس بریز تا شاد شویم! *** هر چه بیشتر بریم، شاد شویم!

در رحمت همین جا باشد! *** «رحمة للعالمین» همین جا باشد!

«خادم» تو که فیضت را گرفتی بُرو! *** هر چه خواستی تو گرفتی، برو!

بیا تا عمر داریم مدح مولا را بگوییم

بیا تا عمر داریم مدح مولا را بگوییم *** تا توانیم همه مدح مولا را بگوییم

مدح مولا دل را شاد کند! *** مدح مولا راه را بر ما باز کند!

مادح او، «رَبُّ العالمین» است! *** بهتر از او نیست «رَبُّ العالمین» است!

مادح او سیّد المرسلین است! *** او گوید: افضل از مرسلین است!

ص: 455

تو بیا ما از خدا می پرسیم! *** علی کیست؟ ما از خدا می پرسیم!

او گوید: علی نفس احمد است! *** هر چه خواهی بدان، نفس احمد است!

احمد و حیدر، از یک شجرند! *** جدایی نیست، از یک شجرند!

آن شهر علم است، این باب اوست! *** وارد شهر خواهی شوی، این باب اوست!

اگر از باب وارد نشوی، نادانی! *** گر به شهر وارد نشوی، نادانی!

باب علم و شهر علم یکجا بود! *** هر که خواهد، هر دو را یکجا بود!

زین سبب مولا صراط مستقیم است! *** به خدا مستقیم اوست، او صراط مستقیم است!

علم احمد نزد حیدر، جمع شده!! *** جای دیگر نیست، نزد حیدر جمع شده!

«أُذُن واعیة» ی احمد، حیدر است! *** گوش شنوا گر خواهی، حیدر است!

او ولیّ الله است، در حصر «إنّما»! *** گوش فرا ده، تا به فهمی «إنّما»!

آیه تطهیر و ذِی القرباست او! *** هم مُطَهّر، هم ذوی القرباست او!

آیهٔ اطعام مسکین و یتیم و اسیر! *** گوید: علیست مطعم مسکین و یتیم و اسیر!

آیه تبلیغ، دانی مربوط به اوست! *** سورهٔ «عادیات» دانی مربوط به اوست!

آیه اکمال دین، در شأن اوست! *** «أفلح المؤمنون» در شأن اوست!

ص: 456

«خادم» چه گویی «آیات الفضائل» از اوست! *** گر بخوانی «آیات الفضائل» از اوست!

بیا بعد از علیّ نامی بریم از فاطمه!

بیا بعد از نبیّ، نامی بریم از فاطمه!

نام فاطمه نیکوست دل را شاد کنید! *** نام او دلگشاست، نامی بریم از فاطمه!

نام او را هر که دارد او عزیز است! *** تو فرزند خود را فاطمه گو، نامی بریم از فاطمه!

فاطمه روحش پاک، جسمش پاک، نامش پاک بود! *** سخن از او گو، تا نامی بریم از فاطمه!

پدرش او را فاطمه نامید و گفت: فدایش بشوم! *** ما فدای او شویم، نامی بریم از فاطمه!

نام احمد نام علی بهترین نام ها بود *** بعد نام احمد و علیّ، نامی بریم از فاطمه!

فاطمه دختِ پیمبر شافعِ محشر بُوَد! *** علیّ و فاطمه یک نورند، نامی بریم از فاطمه!

فاطمه در عالم، یکتا و بی همتا بود! *** سیّد زن های عالم بُوَد، بی همتا بود!

نام نیکش گوید: شافع محشر بود! *** دوستانش دانند او شافع محشر بود

علیّ گر نمی بود، فاطمه همتا نداشت! *** علی همتای او بود، ور نه او همتا نداشت!

فاطمه بانوی یکتای عالم است! *** هیچ زنی مانند او نیست، یکتای عالم است!

فاطمه شفیعه و شافعهٔ محشر بُوَد! *** امید همه اوست، شافعهٔ محشر بود!

ص: 457

روز محشر گوید: خدایا دوستان ما؟! *** تو گفتی: به دوزخ مَبَری، دوستان ما!

خدا گوید: دختِ حبیبم، دوست خودرا به جنّت ببر *** او گوید: خدایا، از ازل گفتی: دوست خودرا به جنّت ببر!

فاطمه همه را با خود، به جنّت می بَرَد! *** دشمنان در حیرتند، به جنّت می بَرَد!

اهل دوزخ گویند: کجایند شیعیان؟! *** ما نبینیم آنان را، کجایند شیعیان؟!

صادق آل محمدگفت: به خدا نبینندشما را! *** بین آتش میگردند، به خدا نبینند شما را!

شما بین اهل جنّت مسرور و شادمانید! *** در عذابند آنان، شما مسرور و شادمانید!

هر که اینجا، ذرّیهٔ فاطمه را یاری کند! *** در قیامت او را فاطمه یاری کند!

«خادم» بکوش خادمِ فاطمه باش! *** در قیامت نیز خادمِ فاطمه باش!

فاطمه کیست؟ دانی، وصفش را بگو؟!

فاطمه کیست؟ دانی، وصفش را بگو؟! *** هر چه دانی تو، وصفش را بگو؟!

فاطمه انسیّهٔ حورا بود! *** شکل انسان بُود، انسیّهٔ حورا بود!

فاطمه اشرف زن های عالم است! *** فاطمه بهترین زن های عالم است!

فاطمه نوریّ بُوَد، حوریّ بُوَد! *** بهتر از نوریّ و حوریّ بُوَد!

بیا تا ز احمد پرسیم، فاطمه کیست؟! *** کس نداند، ز احمدپرسیم فاطمه کیست؟!

او گوید: فاطمه نور چشم من است!! *** پارهٔ تن من، نور چشم من است!!

فاطمه نوریست، من فدای او شوم!! *** باب اویم من، فدای او شوم!!

فاطمه نخلهٔ پاک و شیرین احمداست!! *** همه دانند، میوهٔ، شیرین احمد است!!

پدرش بارها بوسه می زد دست او!! *** بوی جنّت می داد، همیشه دست او!!

حاسدی گفت: چرا می بوسی روی او؟ *** پدرش گفت: از چه نبوسم روی او؟!

تو چه دانی فاطمه کیست؟ جاهلی؟! *** تو که نشناختی فاطمه کیست؟ جاهلی!!

ص: 458

فاطمه مادرِ بابش بُود!!! *** تو چه دانی؟ مادرِ بابش بُود!!

فاطمه بَضعَهیِ پیغمبر است!! *** نیازاریدش، بضعهٔ پیغمبر است!!

فاطمه همسر پاک حیدر است!! *** نور چشم احمد و همسر پاک حیدر است!!

فاطمه در معرفت، یکتا بود!! *** عاشق حق است او، یکتا بود!!

خدا بر ملائک، بهر فاطمه، فخر کند!! *** گوید: ببینید او را، بر ملائک فخر کند!!

فاطمه همتا نداشته، جز علیّ!! *** همتای او هیچ کس نبوده، جز علیّ!!

همهٔ عالم، حسرتِ او را بَرَند!! *** اهل آسمان حسرت او را بَرَند!!

«خادم» افتخار کن، خادمِ فاطمه ای!! *** افتخار کن نان خورِ، فاطمه ای!!

گر تو اینجا خادم فاطمه ای؟! *** در قیامت هم خادم فاطمه ای؟!

از که پرسیم فاطمه کیست بگو؟!

از خدا پرس فاطمه کیست؟ بگو:

ای خدا فاطمه کیست تو بر ما بگو؟! *** هر چه او هست تو بر ما بگو؟!

فاطمه کوثر احمد بُوَد! *** هر چه خواهید دانید، کوثر احمد بُوَد!

کوثر نهری است شیرین، در بهشت! *** کوثرش نامید، نهری است در بهشت!

ساقی کوثر علیست، کوثر فاطمه است! *** کوثر را به احمد دادیم، کوثر فاطمه است!

لیلة القدر است، قَدر، فاطمه است! *** قدر او را بدانید، قَدر فاطمه است!

پدرش گفت: جانم فدای فاطمه است! *** هر چه دارم من، فدای فاطمه است!

قدر و کوثر کجا مثل فاطمه است؟! *** این مثالی بود خدا زد، کجا مثل فاطمه است!

فاطمه خیر کثیر است، ندانی وصفش! *** بهترین وصف او، خیر کثیر است، ندانی وصفش!

فاطمه انسیّهٔ، حورا بُوَد! *** فاطمه صدّیقهٔ کبرا بُوَد!

فاطمه زهرای بی همتا بُوَد! *** فاطمه همتای مولایش بُوَد!

گر نبود مولا، فاطمه همتا نداشت! *** گر نبود فاطمه، مولا همتا نداشت!

این دو بحرین یلتقیان می باشند! *** لؤلؤ و مرجان دهند، یلتقیان می باشند!

حسنین لؤلؤ و مرجان بُوَند! *** تو چه دانی، لؤلؤ و مرجان بوند!

«مَرَجَ البَحران» از سوی خداست! *** «برزخ بینهما» از سوی خداست!

لؤلؤ مرجان بُوَد، حاصل آن! *** بَه چه زیبا بود، حاصل آن!

هیچ درختی، چنین میوه نداد! *** ما ندیدیم در عالم، چنین میوه نداد!

نطفه ای پاک تر از نطفهٔ احمد نَبُود! *** پدری پاک تر از احمد نَبُود!

نبوّت و ولایت آمیخته شدند! *** بس چه زیبا، آمیخته شدند!

هر چه زیبایی بود اینجا بود! *** تو نتوانی یافت، بس اینجا بود!

طاهر و پاک و مطهّر باشند! *** اهل بیت اند، مطهّر باشند!

ص: 459

«خادم» افتخار کن از نسل پاکان هستی! *** پاک باش و به ناز، از نسل پاکان هستی!

تو بگو احمد چه گفت در وصف فاطمه؟!

هر چه گفت را بگو، در وصف فاطمه!

احمد گفت: او صدّیقهٔ طاهره است! *** نور چشم من، صدیقهٔ طاهره است!

نکنید آزارش، پارهٔ جسمِ من است! *** احمد گفت: او پارهٔ جسمِ من است!

احمد گفت: هر که او را شاد کند، من شاد شوم! *** گر شما او را شاد کنید، من شاد شوم!

شادی او شادی، من باشد! *** خشم او هم خشم من باشد!

شادی من شادی الله است! *** خشم من هم خشمِ الله است!

خشم الله، عین دوزخ است! *** خشم فاطمه، عین دوزخ است!

احمد گفت: من فدایش می شوم! *** دست او بوسم، فدایش می شوم!

احمد گفت: او مادرِ پدر است! *** فرزند چگونه، مادر پدر است؟!

حاصل عمر پدر دختر بوده است! *** حافظ دین پدر دختر بوده است!

مادر هر امامی، این دختر بوده است! *** برکات همه، زین دختر بوده است!

دختر است لیک مادر بابا بوده است! *** مادری را بنگر، مادر بابا بوده است!

نخله یِ بارِ نبوّت فاطمه است! *** حاصل، بارِ نبوّت فاطمه است!

گر نبود فاطمه کفوی بر مولا نبود! *** گر نبود مولا، کفوی بر زهرا نبود!

گر نبود فاطمه حق پدر محو می شد! *** گر نبود فاطمه حق مولا محو می شد!

فاطمه جان خود را بهر دین اهدا نمود! *** یک دختر بود، دین حق را احیا نمود!

دار و نادار خود را صرف دین کرد و برفت! *** هر چه از دنیا داشت، صرف دین کرد و برفت!

گفت: نیمه شب مرا غسلم دهید! *** کس نباشد، مرا غسلم دهید!

هیچ کس را خبردار نکنید! *** دشمنانم را خبردار نکنید!

این علامت ماند از فاطمه! *** دشمنان را محکوم کرد فاطمه!

از در و دیوار پرسید چه شد با فاطمه؟! *** میخ و مسمار گویند، چه شد با فاطمه!!

تازیانه گوید، چه شد با فاطمه؟! *** دست مولا بسته بود، چه شد با فاطمه؟!

همه دانند، چه شد با فاطمه؟! *** بچّه ها دیدند، چه شد با فاطمه؟!

وقت غسل مولا دید، چه شد با فاطمه؟! *** شب تاریک دید، چه شد با فاطمه؟!

محسن سقط شده دید، چه شد با فاطمه؟! *** در و دیوار دیدند، چه شد با فاطمه؟!

علیّ با چشم دید، چه شد با فاطمه؟! *** مرگ خود را طلب کرد، چه شد با فاطمه؟!

در و دیوار شنید، نالهٔ فاطمه؟! *** گفت پدر تو ببین، نالهٔ فاطمه؟!

قبر خود را پنهان کرد فاطمه!! *** تا قیامت گویند: چه شد قبر فاطمه؟!

به دشمن بگویید چه شد قبر فاطمه!! *** گو چه کردید، کجا شد قبر فاطمه؟!

ص: 460

قبر او گویید کجاست، چه شد فاطمه!! *** از هر که پرسیم گوید: چه شد فاطمه!!

از شما راضی نبوده، فاطمه!! *** قبر خود پنهان نموده فاطمه!!

این سؤال را، از در و دیوار بپرسید!! *** از چه پنهان است قبر او، از در و دیوار بپرسید؟!

نام فاطمه دشمنان را، حیران کند؟! *** قبر او نیز همه را حیران کند؟!

از چه مخفی شده، قبر فاطمه؟! *** از چه ما ندانیم قبر فاطمه؟!

گو بیا مهدی ببینیم چه شده؟! *** از پیمبر یک دختر مانده، چه شده؟!

همه گویند: فاطمه مظلومه شده!! *** خانه اش آتش زدند، مظلومه شده!

از چه خانه اش آتش زدند چه شده؟! *** شوهرش خانه نشین گشته چه شده؟!

گویند: بین در و دیوار، درمانده شده؟! *** بچّه اش سقط شده، درمانده شده؟!

راه چاره نبوده، درمانده شده!! *** دست شوهرش بسته بوده درمانده شده!!

«خادم» از چه پرسی و گویی چه شده؟! *** خانهٔ اوسوخته شده، گوئی: چه شده؟!

زین سخن بگذر فضل مولا را بگو!

فضل اوافضل است، فضل مولارا بگو!

فضل مولا را بگو، دل را پاک کند! *** هر چه دانی بگو، دل را پاک کند!

فضل مولا رشتهٔ حُبِّ خداست! *** هر چه گویی رشتهٔ حبّ خداست!

حبّ او افزوده شود، تو بگو فضل او! *** بهترین سرمایه است، تو بگو فضل او!

ما که در عقبا نداریم، جز حُبِّ علیّ! *** بهر عقبا بیفزا تو بر حُبِّ علیّ!

حبِّ او را در قیامت می خرند! *** گربیاری، در قیامت می خرند!

حُبِّ او، کیمیای اکبر است! *** هر چه گویی، اعلا و اکبر است!

حُبِّ او حُبِّ خدای اکبر است! *** حُبِّ او از هر چیزی افضل است!

حُبِّ او را، بیاور جنّت می دهند! *** عشق او را، بهتر از جنّت، می دهند!

گر ملاقات کنی مولای خود! *** بهتر و اعلا بود، مولای خود!

عشق او سرمایهٔ جنّت است! *** بهتر از آن چیست؟ حبّ احمد است!

گر خدا خواهی، باید، علیّ را خواهی! *** گر بهشت خواهی، باید علیّ را خواهی!

گرمحمّد خواهی، باید علیّ را خواهی! *** هر چه خواهی باید علیّ را خواهی!

وقت مردن، باید علیّ را خواهی! *** گرنجات خواهی باید علیّ را خواهی!

هر چه خواهی و نخواهی دست اوست! *** گر محبّت خواهی، محبّت دست اوست!

عشق حقّ خواهی، بدان دست اوست! *** همه چیز دست اوست، دارین دست اوست!

حلقهٔ باب جنّت گوید: یا علیّ! *** چون گشایند، دَر گوید: یا علیّ!

جنّت و حور گویند: یا علیّ! *** حورِ مقصورات گویند: یا علیّ!

مالک و رضوان گویند: یا علیّ! *** انبیاء و اولیاء، گویند: یا علیّ!

ص: 461

نهر و کوثر گویند: یا علیّ! *** اهل جنّت گویند: یا علیّ!

تو دانی چرا همه گویند: یا علیّ؟! *** حاکم است در قیامت، همه گویند: یا علیّ!

جنّت ونار را مالک است، همه گویند: یا علیّ!! *** جنّت و نار هم گویند: یا علیّ!

یا علی گوید، هر که جنّت می رود!! *** عاشق اوست هر که جنّت می رود!

«خادم» یا علی گو تا جنّت روی! *** مدح او را گو تا جنّت روی!

یاعلیّ گو تا کارت آسان شود!

گر زبانت باز شد، گو یا علیّ! *** از خدا خواه و گو یا علیّ!

خدا هر چه خواهد می دهد با یا علیّ! *** یا علی گو به هر جا می رسی یا علیّ!

از خدا خواه کار آسان شود با یا علیّ! *** یا علیّ، کار را آسان کند گو: یا علیّ!

یا علیّ، شرک نیست، گو یا علیّ! *** نام الله باشد علیّ، گو یا علیّ!

شرک آن است که خدا دانی یا علیّ! *** بندهٔ حق است علیّ، گو یا علیّ!

یا شریک دانی علیّ را با علیّ! *** ما علیّ را بندهٔ حق دانیم علیّ گوییم با علیّ!

تو ندانی ما چه گوییم، بس دانی یا علی! *** یا علیّ واسطه است، تو ندانی یا علیّ!

پس بیا تا یادت دهیم، تا بگویی یا علیّ! *** یا علیّ رمزی است با خدا، گو یا علیّ!

او علیّ اعلاست، این علیّ، گو یا علیّ! *** نام او مشتق شده از علیّ اعلا، یا علیّ!

ما نگوییم خداست، او عبد خداست! *** هر چه گوییم بر او، عبد خداست!

بلکه گوییم: او عبدِ احمد است! *** به یهودی گفت: عبد احمد است!

پس مگو ما مشرکیم، خود مشرکی! *** تو که اغیار را حاکم کردهای، خود مشرکی!

شرک در طاعت گویم، تو مشرکی! *** اطاعت واجب بود از خدا، تو مشرکی!

اطاعت از خدا واجب، اطاعت از علیّ! *** اطاعت از خدا نِی کردی، نِی از علیّ!

پس بیا تا ما با تو بحث آزادی کنیم! *** حرفِ حق را بدانیم، بحثِ آزادی کنیم!

پس تو از آن سو مگو ما مشرکیم! *** این خیال باطل است، مگو ما مشرکیم!

در حقیقت نزاع لفظی بود! *** ما که هر دو مسلمانیم، نزاع لفظی بود!

دشمن از اختلاف، سودی می برد! *** اتّحاد از بین رود، سودی می برد!

پس بیا دانا باش، حق را بیاب! *** بهر دشمن کار مکن، حق را بیاب!

دشمن خواسته، ما با هم دشمن شویم! *** سود خود می بَرَد، ما دشمن شویم!

اختلاف رمز شکست ما بود! *** دشمن داند، رمز شکست ما بود!

من و تو گر بدانیم حق کجاست! *** هردوسوی آن رویم، گردانیم حق کجاست؟!

دشمن آمد اختلاف افکند و رفت! *** بهره هایی بُرد، اختلاف افکند و رفت!

دشمن از اختلاف سودها بَرَد! *** ما خوابیم، دشمن ازاختلاف سودها بَرَد!

«خادم» به خدا همین است که تو گویی! *** آنچه گویی همین است که تو گویی!

ص: 462

گر حقیقت طلبی، نزد احمد می رویم!

جستجوی حق می کنیم، نزد احمد می رویم!

هر چه او گفت همان را می پذیریم! *** هر چه حق دانست، آن را می پذیریم!

او اگر گفت: علی حق است او را می پذیریم! *** هر که را گفت، حق است، او را می پذیریم!

گر که گفت: حق با علیست، ما می پذیریم! *** او اگر گفت: حق علیست ما می پذیریم!

از تعصّب دوری می کنیم، حق را می پذیریم! *** گر گفت: علی حق است، حق علیست می پذیریم!

پیمبر گفت: علی حق است حق همراه اوست! *** هر که حق خواهد، علی حق است، حق همراه اوست

پیمبر گفت: علی از من است، من از علیّم! *** هر که من را خواهد، من از علیّم!

یا که گفت: علیّ نفس من است، من نفس علیّم! *** هر که من را خواهد، من نفس علیّم!

آیه «أَنفُسَنا» را بخوان شاهد اوست! *** هر چه گویی بگو، شاهد اوست!

آیه «إنّما» حَصر است، آن شاهد اوست! *** او ولیّ شماست، «إنّما» شاهد اوست!

او «أولی الأمر» است، آیه شاهد اوست! *** غیر او نیست، أُولی الأمر، آیه شاهد اوست!

بعد از این ها، غدیر شاهد اوست! *** آیه «تبلیغ» نیز شاهد اوست!

آیه «اکمال دین» شاهد اوست! *** «أُذُن واعیه» هم شاهد اوست!

سورهٔ «عادیات» شاهد اوست! *** سورهٔ «مؤمنون» شاهد اوست!

«آمنوا» های قرآن همه شاهد اوست! *** «حربک حربی، سلمک سلمی» شاهد اوست!

جان فدای پیمبر بود آیه شاهد اوست! *** «اوّل المؤمنین» بود؛ «السابقون» شاهد اوست!

بیعت مردم در غدیر، شاهد اوست! *** «بَخٍّ بَخٍّ» از دوّمی، شاهد اوست!

این شواهد را کجا یابی تو! *** بیعت مردم، کجا یابی تو!

بیعت مردم، گر باشد، اقرار مردم است! *** ولایت از خداست، بیعت اقرار مردم است

ای برادر بیا کتب شیعه و سنّی را ببین *** تعصّب را رها کن، همه را با هم ببین!

خود را قاضی کن و خدا را هم ببین! *** از خدا یاری طلب، همه را با هم ببین!

ای برادر کتب شیعه و سنّی را ببین! *** تعصّب را رها کن، همه را با هم ببین!

حقایق را ببین خدا را هم ببین! *** از خدا یاری طلب، همه را هم ببین!

«خادم» خیرخواهی کن همه را با هم ببین! *** دین و ایمان خود از دست مده با هم ببین!

خادم چه گویی با اهل خلاف؟!

اصرا مکن نپذیرند اهل خلاف!

دو محبّت، در دل نیفتد هرگز! *** قلب، دو محبّت نپذیرد هرگز!

گر الهی پذیرد، غیر آن را نپذیرد! *** گر دشمن را پذیرد، الهی را نپذیرد!

ص: 463

دو محبّت در یک قلب جا نگیرد! *** گر خدا را جا بگیرد، دشمن را جا نگیرد!

حُبِّ عجل و سامری با حبِّ خدا! *** جمع نخواهد شد، با حبِّ خدا!

در محبّت باید خالص شوی! *** تو حُبِّ خدا خواه تا خالص شوی!

یا علیّ را خواهی، یا ضدّ علیّ! *** گر علی خواهی، مخواه ضدّ علیّ!

سعی کن، در همه چیز موحّد باشی! *** نه فقط در توحید خدا، موحّد باشی!

حُبِّ تو باید حُبِّ صادق باشد! *** حُبِّ حق گر داری، صادق باشد!

حُبِّ الله و حُبِّ دشمن کاذب است! *** حُبِّ دشمن، با حُبِّ الله کاذب است!

یک محبّت در دل، صادق است! *** دو محبت نگنجد در قلب، کاذب است!

حُبِّ الله را بگیر یا حبِّ دشمن را بگیر! *** حُبِّ الله گر داری، حبِّ دشمن را مگیر!

محبّت آنگاه گو ارزش است! *** کو خالص باشد، ور نه ضدِّ ارزش است!

حُبِّ احمد و آل را، خدا واجب نمود! *** غیر آنان را، خدا کی واجب نمود؟!

دشمنان را گفت: از آنان بیزار شوید! *** هر که دشمن بود، از او بیزار شوید!

گر پدر، یا فرزند، باید بیگانه شوید! *** شرط حبّ خداست، بایدبیگانه شوید!

حبِّ خالص را به خوبی می خرند! *** حبّ ناخالص را، کِی می خرند؟!

حبِّ خالص، نشانش پیرویست! *** گر نباشد خالص، کِی پیرویست!

دلیل آنچه گفتم، آیهٔ قرآن بود! *** آیهٔ «إن کُنتُم تُحِبُّونَ الله» قرآن بود!

امتحان سخت است، بیا خالص شویم! *** باطن آر خالص شود، خالص شویم!

«خادم» اخلاص کار سختی است بدان! *** از خدا خواه کمک، کار سختی است بدان!

مردم زهرا که بود؟ جرمش چه بود؟!

مردم زهرا که بود؟ جرمش چه بود؟! *** دخت احمد بود جرمش چه بود؟!

پس بیایید ببینیم زهرا که بود؟! *** دخت احمد که بود زهرا که بود؟!

همسر مولا که بود، فاطمه بود؟! *** عمر او کوتاه بود، فاطمه بود!

از چه کوتاه بود فاطمه بود؟! *** خواستهٔ خود بود، فاطمه بود!

از چه خواست، عمر او کوتاه شود؟! *** او جوان بود، از چه خواست عمر او کوتاه شود!

طاقت آن داری بشنوی، از چه خواست؟! *** صبر او لبریز شد، گو از چه خواست؟!

غصب حق شد، پهلویش بشکست! *** کار بر او سخت شد پهلویش بشکست!

گو چه شد، پهلویش بشکست؟! *** پشت در بود پهلویش بشکست!

آن که بود؟ پهلویش بشکست؟ *** عجل بود سامری بود پهلویش بشکست!

عجل و سامری کیان بودند آشکار بگو؟! *** غاصبِ حقِّ علیّ بودند، آشکار بگو؟!

آمدند از علی بیعت بگیرند؟! *** فاطمه در باز نکرد تا بیعت بگیرند!

ناچار دربِ خانه را آتش زدند! *** فاطمه پشت در بود، در را آتش زدند!!

ص: 464

درب نیم سوخته را بر زهرا زدند! *** محسنش سقط شد، او را زدند!!

پهلویش شکستند و شویش بردند! *** با طناب بستند و شویش بردند!!

فاطمه گفت: نبرید شوی مرا! *** نفرین می کنم، نبرید شوی مرا!!

تازیانه زدند، بر دست فاطمه! *** آنقدر زدند، قطع شد دست فاطمه!!

بازویش، باز و بند شد، از این ستم! *** ماند در خانه، بیمار شد از این ستم!!

در جوانی آرزوی مرگ کرد از خدا! *** این دعا مستجاب شد از خدا!!

فاطمه بین در و دیوار ناله کرد! *** او پدر را صدا می زد ناله کرد!!

گفت بابا ببین با ما چه کردند؟! *** محسنم کشتند، ببین با ما چه کردند؟!

بستر مرگ شد، بستر فاطمه! *** در جوانی رفت ز دنیا فاطمه!

این کمی بود از احوال فاطمه! *** بیش از این خواهی بپرس از شوی فاطمه!

«خادم» دل ما را سوختی از مرگ فاطمه! *** تا ابد می گرییم از مرگ فاطمه!

زندگیِ فاطمه با علی چه بوده؟!

هر چه بوده را بگو چه بود ه؟!

زندگی فاطمه با علی دوستانه بوده! *** گر چه سختی ها داشته، دوستانه بوده!

هر دو نور بودند ا ز یک شجرند! *** نوریان با نوریان از یک شجرند!

پیمبر هر دو را گفت: از منند! *** نور واحد بُودند، گفت: از منند!

اختلافی نبود، بین دو نور! *** کِی بود اختلاف بین دو نور؟!

نوریان با نوریان آهنگ کنند! *** ناریان با ناریان آهنگ کنند!

نور کِی، کنار ظلمت رود! *** نور مگو، کی کنار ظلمت رود!

ای برادر بیا نوری شویم! *** فاطمی گر شویم، نوری شویم!

نور حق تابید بر فاطمه! *** زین سبب نوری شد فاطمه!

نور اگر خواهی رو نزد فاطمه! *** گو: آمدم نوری شوم نزد فاطمه!

نور اگر خواهی نزد احمد می روی! *** نور اوّل احمد است، نزد احمد می روی!

بعد از او مولا نور زاهر است! *** بعد از او زهرا نور زاهر است!

همهٔ این خاندان نور خدایند! *** نور آسمان و زمین اند از نور خدایند!

نور آنان در سخن هم روشن است! *** کلام آنان نور است، روشن است!

نورشان در سخن از نور خداست! *** نور قرآن نیز از نور خداست!

سعی کن از نور خدا دور نشوی! *** نزدیک شو به آنان تا دور نشوی!

سعی کن همراه صادقین باشی همی! *** متّصل شو به آنان خدا گوید همی!

پیروی کن، از آنان نورافزوده شود! *** راه باز است، نور افزوده شود!

«خادم» نور خود را ز انوار بگیر! *** صادقین انوارند، ز انوار بگیر!

ص: 465

«خادم» آشکار بگو، چه گذشته بر فاطمه؟!

من چه دانم چه گذشت ؟ گو چه گذشت بر فاطمه؟ *** گر ندانی از علی پُرس چه گذشت برفاطمه؟

به خدا علی دانست چه گذشت بر فاطمه؟! *** از در و دیوار به پرسید چه گذشت بر فاطمه!

گر در و دیوار ندانند چه گذشت بر فاطمه؟! *** میخ و مسمار دانند چه گذشت بر فاطمه!!

در و دیوار کِی ناطق بُوَند؟! *** گر چه دیدند کِی ناطق بُوَند؟!

پس بپرس از محسن چه گذشت بر فاطمه؟! *** تا که او گوید چه گذشت بر فاطمه؟!

گر حیا کرد و نگفت چه گذشت بر فاطمه؟! *** از پیمبر به پرس، چه گذشت بر فاطمه؟!

او گوید: دخترم بیچاره شد!! *** ناله می کرد او بیچاره شد!!

من که دیدم فاطمه بیچاره شد!! *** گفت: بابا چه کنم؟ بیچاره شد!!

قاتل او را دیدم من، که بود؟! *** سامری بود من دیدم که بود؟!

عِجل دستور داد بهر سامری!! *** دان شریک بودند، عجل و سامری!!

هر دو بیت وحی را آتش زدند!! *** خانهٔ فاطمه را آتش زدند!!

دین و آیین را آتش زدند!! *** گو که تکبیر و تهلیل را آتش زدند!!

چون کسی گفت: در این خانه فاطمه است!! *** گفتند: آتش می زنیم گر چه فاطمه است!!

بی حیا بود آن که این را بگفت!! *** سامری بود بی حیا بود، این را بگفت!!

فاطمه گفت: ما عزادار پدریم!! *** تو را با ما چه کار است ما عزادار پدریم!!

او گفت: حرفِ زن ها را مزن!! *** در ِ خانه باز کن، حرف زن ها را مزن!!

آتش آورد، در را نیم سوخته کرد!! *** با لگد زد در را نیم سوخته کرد!!

پهلوی زهرا شکست، محسن کشته شد!! *** بی گناه بود، مادر و محسن کشته شد!!

بر علیّ سخت شد امانت بود دست او! *** چون امانت را بداد، لرزید دست او!!

گفت: برادر بپرس از فاطمه!! *** مردمان چه کردند با فاطمه؟!

«خادم» بگو: آنان کشتند فاطمه!! *** خانه مقتل شد، بهر فاطمه!!

راه و رسم زندگی این نبود!!

راه و رسم بندگی این نبود!!

احترام به احمد این نبود!! *** حق ذی القربا هم این نبود!

این جنایت بود این اطاعت نبود! *** از چه خشنود نکردید، این اطاعت نبود!

از چه آزار کردید فاطمه را؟! *** از چه آتش زدید دار فاطمه را؟!

نبیّ را این گونه سفارش نبود!! *** حق ذی القربا هم این نبود!!

گر شما خشنود می کردید فاطمه!! *** چه قدر خشنود می شد نبیّ و فاطمه!!

گر وِ را خشنود می کردید خشنود می شد خدا!! *** گر وِ را تسلیت می دادید خشنود می شد خدا!!

ص: 466

از چه رفتید خانه اش آتش زدید؟! *** شرم نکردید؟ خانه اش آتش زدید؟!

بچّه هایش را پریشان دیده اید؟! *** مادر را زدید، آنان را پریشان دیده اید؟!

نالهٔ اطفال را دیدید، وَه نسوختید شما؟! *** نالهٔ مادر را دیدید وَه نسوختید شما؟!

چه قدر سنگدل بودید، پارهٔ جسم پیمبر دیدید؟! *** ناله می زد پدر میخواند، پیمبر دیدید؟!

دست مولا بستید تازیانه زدید بر فاطمه؟! *** چون نشد مولا برید، تازیانه زدید بر فاطمه؟!

این عمل را در کنار قبر احمد کرده اید!! *** شرم نکردید، در کنار قبر احمد کرده اید!!

در قیامت چه گویید جوابِ مصطفی؟! *** مرتضی گر بیاید کنار مصطفی!!

هر دو گر آیند و شِکوه کنند؟! *** هر دو از قاتلین فاطمه شکوه کنند؟!

محسن آر آید به درگاه خدا شِکوه کند؟! *** چه گمان دارید اگر آید و شکوه کند؟!

مادر و طفل گر آیند و شکوه کنند؟! *** خشم اَلله بر آید، گر شکوه کنند؟!

دست مولا چون شود باز، در قیامت چه کند؟! *** قاتل فاطمه بیند، در قیامت چه کند؟!

دست او باز است، حاکم است او چه کند؟! *** قاتل فاطمه بیند، در قیامت چه کند؟!

محسن آید نزد پدر، گوید: ای پدر؟! *** من چه کردم؟ مرا کشتند؟ ای پدر؟!

عرشیان گریه کنند ناله کنند!! *** همه عالم بر آنان گریه و ناله کنند!!

تا که خشم خدا بالا رود!! *** نالهٔ احمد هم بالا رود!!

به خدا ناله فاطمه هم بالا رود!! *** ای خدا کشتند محسنم، ناله اش بالارود!!

«خادم» قیامت می شود، گر آید فاطمه!! *** اهل محشر سوزند، گر آید فاطمه!!

خادم اکنون تو بگو رفتار

فاطمه تا که پند گیریم از رفتار فاطمه

فاطمه خُلق نیکو می داشت *** هر چه بابش داشت او هم می داشت

فاطمه راضیّه و مرضیّه بود *** خدا راضی بود، از او مرضیّه بود

فاطمه به باب خود حرمت می نهاد *** دست بابش بوسه می زد حرمت می نهاد

فاطمه صدیّقهٔ مرضیّه بود *** راستگو بود، او مرضیّه بود

راه و رسم زندگی دانسته بود *** همه چیز را از پدر دانسته بود

عِلم او عِلم الهی می بود *** شأن او شأنِ الهی می بود

او هرگز به مولا اخم نکرد *** هر چه او آورد او اخم نکرد

او در سختی، با علیّ، صابر بود *** او خدایی بود، با علیّ صابر بود

رنج و زحمت بود و صابر می بود *** آسیاب می کرد شیر می داد و صابر می بود

جبرئیل کمکش دسداس می نمود *** خسته می شد بهر او دسداس می نمود

کار منزل سخت شد بر فاطمه *** پدرش خادم گرفت بر فاطمه

گفت: عزیزم تسبیحات را بگو *** بهتر از خادم تسبیحات را بگو

ص: 467

رنج دنیا راحتِ آخرت است *** هر چه زحمت می کشی راحتِ آخرت است

راحتِ دنیا رها کن، بهر آخرت *** رنج ها را تحمّل کن بهر آخرت

ذاکر حق باش و کارت را بکن *** تو عبادت کن و کارت را بکن

هر رنجی می بری بهر خدا بَر *** زحمت خود ضایع مکن بهر خدا بَر

شوهرت را اطاعت کن بهر خدا *** هر چه گوید اطاعت کن بهر خدا

راه و رسم زندگی را از من بگیر *** هر چه خواهی عزیزم از من بگیر

خلق نیک نزد من است از من بگیر *** هر چه خواهی عزیزم از من بگیر

تربیت کرد نبیّ دخت خود فاطمه را *** خلق نیکویش بداد فاطمه را

آن ریاضت آن عبادت، نطفهٔ جنّتی *** دختری پاک شد از نطفهٔ جنّتی

تو کجا یابی چنین نور احمدی *** این بشر نیست این نور احمدی

نور او بر اهل آسمان جلوه کرد *** در زمین بود او بر آسمان جلوه کرد

نور او با نور حیدر شد یکی *** پس ببین «نورٌ علی نور» شد یکی

«خادم» نتوانی گفت وصف فاطمه *** بس کن تو، خدا داند وصف فاطمه

فاطمه در قیامت چه خواهد کرد بگو؟

گویند: او فریاد رسی خواهد کرد بگو؟

پیمبر فرمود: دخترم، خدا در قیامت گوید به تو: *** داخل جنّت بشو، فضل خدا گوید به تو!

تو گویی خدایا دوستانم در دوزخند؟! *** او گوید ببر با خود هر کدام در دوزخند

پس تو چون مرغی دانه ات را می شناسی! *** هر که را خواهی بری، دانه ات را می شناسی

هر که دوست تو بوده، تو او را می شناسی *** همه را جنّت بری، چون می شناسی!

کس نماند به دوزخ، کو دوست تواست! *** هر که را می بری او دوستِ تواست!

تا که الله گوید: دُخت حبیبم داخل جنّت بشو! *** پس توگویی: حسینم بینم و گو: داخل جنّت بشو!

ناگهان حسین بی سرت وارد محشر شود! *** تو بینی و فریاد زنی، چون وارد محشر شود!

این حسینم نیست خدایا این که سر ندارد!! *** من نیزگویم: این حسینم نیست، این که سر ندارد؟!

همه فریاد می زنیم: این حسین نیست، این که سرندارد!! *** خدایا کِه بریده سرش، کو سر ندارد؟!

پس خشم خدا بالا رود، قاتلین را آورند!! *** از چه کشتید حسین فاطمه؟ رو آورند!

قاتلین گویند: ما نادان بُدیم!! *** از جهالت کشتیم ما نادان بُدیم!

خدا گوید: به دوزخ: بگیر قاتل فرزند فاطمه را!! *** ببر در حلقوم خود، قاتل فرزند فاطمه را!

قاتلین فریاد کنند: خدایا قبل از مشرکین؟! *** ما را به دوزخ می بری؟ قبل از مشرکین؟!

خطاب آید: شما دانسته کشتید فرزند فاطمه!! *** بت پرست نادان بود، نکشت فرزند فاطمه!!

خداوند عذابِ سخت را بر قاتلین وارد کند!! *** کس ندارد چون عذابی، خدا برقاتلین وارد کند!!

تا که دوزخ زان عذاب آتش بگیرد!! *** گوکه چاه ویل است، دوزخ از آن آتش بگیرد!!

ص: 468

چاه ویل مخصوص عجل و سامری است!! *** گوکه دوزخ یکجا، عذاب عجل وسامری است!!

ای برادر تو بدان، به دوزخ یک شیعه نرود!! *** گر رود دوست، جاوید نرود!!

«خادم» تو زِ دوزخ بترس ولو یک لحظه!! *** بلکه ازمرگ وعذاب بترس، ولویک لحظه!!

گو: خدایا وقت مردن، حلالم بنما!! *** خدایا دانم خطا کردم، پشیمانم حلالم بنما!!

ای دوست بیا، به درگاه فاطمه!

شاد باش و بیا، به درگاه فاطمه!

توبیا فاطمه، منبع رحمت حق است! *** هرچه خواهی، اومنبع رحمةحق است!

درِ رحمت کوب تا باز شود! *** راهِ رحمت رو تا باز شود!

اهل رحمت باش تا رحمت کنند! *** دستِ بیچاره گیر تا رحمت کنند!!

بگذر از بیچاره، تا از تو بگذرند *** گر نجات خواهی بگذر، تا بگذرند!

رحمتِ رحمان، ازسویِ فاطمه است! *** «رحمةللعالمین» باب فاطمه است!

پس بیا تا برویم سوی فاطمه! *** راه نزدیک را رویم، سوی فاطمه!

هر چه او گوید؟ پدر امضا کند! *** هر چه تو خواهی، پدر امضا کند!

درب هر خانه زنی رَحمَت کنند! *** گر تو اهل رحم باشی رَحمَت کنند!

درب آل پیمبر را بزن، اهل کرمند! *** هر کدام را زنی، اهل کرمند!

در را گم مکن، آنان اهل کرمند! *** هر چه خواهی بگو اهل کرمند!

امامت کیست امروز بگو؟! *** حجّت حق کیست امروز بگو؟!

درب او را بزن درب همه است! *** او امام است درب او دربِ همه است!

رحمت واسعه، امروز دست اوست! *** مشکلی گر داری، امروز دست اوست!

از امام زمانت غافل مشو دور مشو! *** هر چه خواهی ز او خواه دور مشو!

در رحمت اوست، دور مشو! *** دور او باید بگردی دور مشو!

هر چه خواهی بخواه او می دهد! *** دست او دست خداست او می دهد!

رحمتِ واسعهٔ الله است! *** هر چه خواهی رحمتِ الله است!

درِ رحمت می گشایند بهر تو! *** راه رحمت می گشاید بهر تو!

هیچ دری را، جز در او مزن! *** درِ رحمت اوست، جز در او مزن!

گر زنی محرومت می کنند! *** درِ رحمت اوست، محرومت می کنند!

تو اطاعت کن از مولای خودت! *** هر چه خواهی خواه ازمولای خودت!

آخرت خواه دنیا خواه ازمولای خودت! *** هر چه خواهی خواه از مولای خودت!

«خادم» سگِ دربانِ او باش تا زنده ای! *** لقمه نانت می دهند، باش تا زنده ای!

ص: 469

اهل بیتِ نبیّ کیانند بگو؟!

اهل بیت نبیّ خمسهٔ طیّبه اند *** اصحاب کسایند خمسهٔ طیبه اند

آیهٔ تطهیر بر اهل بیت نازل شده! *** پاکی و تطهیر بر اهل بیت نازل شده!

در این خانه بزن راهت دهند! *** گرد این خانه بگرد راهت دهند!

جای دیگر مرو، راه بسته است! *** در دیگر مزن، راه بسته است!

خدا این راه را باز کرده است! *** هرچه خواهی می دهند، اوباز کرده است!

خاندان نبوّت، منبع رحمتند! *** واسطه هستند، منبع رحمتند!

جای دیگر رحمت نَبُوَد! *** هر کجا خواهی بُرو، رحمت نبود!

خیر اگر هست درِ این خانه بُوَد! *** جایِ دیگر نیست، درِ این خانه بود!

علم اگر هست، در این خانه بود! *** جای دیگر نیست، در این خانه بُوَد!

خاندان وحی اند، وحی در این خانه است! *** هر چه خیر است، در این خانه است!

گر نجات خواهی از این خانه است! *** علم و دانش، در این خانه است!

جای دیگر دانشی نیست مرو محروم شوی! *** اصطلاح است مرو محروم شوی!

همه خیرات در این خانه بُوَد! *** جای دیگر نیست، در این خانه بُوَد!

شرق و غرب عالم مرو، تاریک است! *** جز درِ خانه وحی، همه جا تاریک است!

گر کسی گوید: چیزی دانم، از این خانه است! *** جای دیگر دانشی، نیست از این خانه است!

خدا این راه را، ز خود باز کرده است! *** راه وحی است، ز خود باز کرده است!

شهر علم پیمبر بود، علیّ باب اوست! *** باب دیگر نیست علی باب اوست!

باب علم نبیّ دوازده باب است! *** غیر باب علیّ دوازده باب است!

فاطمه نیز باب علمِ نبیّ می باشد! *** هر چه خیر است، از باب نبیّ می باشد!

کوثر است او، هر خیر در او می باشد! *** شب قدر است، قدر در او می باشد!

کوثر و قدر، جامع خیرات است! *** فاطمه قدر است، جامع خیرات است

«خادم» هر چه دانی، از نبیّ و آل اوست! *** خادمی کن، مزدت بر نبیّ و آل است!

فاطمه نوری است از نور خدا!!

هر چه خواهی بخواه، نوری است از نور خدا

نور را گر تقسیم کنند چهارده می شود! *** نور اوّل، تقسیم بر چهارده می شود!

نور اوّل یکی بوده چهارده می شود! *** نور اوّل احمد است، چهارده می شود!

«الله نُورُ السماوات» است نور اوّل است! *** از او چهارده نور مشتق می شود!

چهارده نور، ز نور خداست! *** هر کدام، نوری از نور خداست!

فاطمه نوری است، از نور خداست! *** علی نوری است از نور خداست!

ص: 470

فرزندانش هر کدام نوری از نور خدایند! *** نزد هر کدام روی، نوری از نور خدایند

هر که نور خواهد نور از خداست! *** فاطمه نوری از انوار خداست!

ثَقَلین نورند از انوار خدایند! *** گر تمسّک کنید، از انوارِ خدایند!

چهارده معصوم همه نور واحدند! *** صادقین اند همه، نور واحدند!

درِ هر خانه زنید، نور واحدند! *** گر خواهید نوری شوید، نور واحدند!

فاطمه مادر است، مهرش بیشتر است! *** نزد مادر گر روی، مهرش بیشتر است!

مادر شیعه فاطمه است! *** مادر سادات هم فاطمه است!

فاطمه طاهره و معصومه است! *** اهل بیت است او معصومه است!

آیهٔ تطهیر در شأن فاطمه است! *** مرکز و محور اصحاب کسا فاطمه است!

نور اگر خواهید، نور فاطمه است! *** کسب نور گر خواهید، نور فاطمه است!

نوری است، حوری است، از نور احمد است! *** هر چه هست از نور احمد است!

همه انوار از نور احمد است! *** هر چه خیر است، از نور احمد است!

خلقت عالم، بهر احمد است! *** نور اوّل نور احمد است!

پس بیایید، تا نوری شویم! *** پیروی از نور کنیم، نوری شویم!

خدا نور آسمان و زمین است! *** پس بیا خدایی شویم، نوری شویم!

پیروی از قرآن کنیم، نور خداست! *** پیروی از احمد کنیم نور خداست!

پیروی از آل احمد کنیم، نوری شویم! *** هر چه گفتند فرمان بریم، نوری شویم!

هر کدام از فرزندان او نورند، بیا نوری شویم! *** ارتباط برقرار می کنیم نوری شویم!

به زیارت می رویم، نوری شویم! *** نامشان را می بریم نوری شویم!

راهشان را می رویم نوری شویم! *** تالی قرآن شویم نوری شویم!

«خادم» بیا تا ما همه نوری شویم! *** هر چه نزدیک تر شویم نوری شویم!

فاطمه افضل، زن های عالم است

فاطمه افضل زن های عالم است! *** هیچ زنی نیست چون او، افضل زن های عالم است!

صالحات خادمِ اویند گر چه صالحند! *** تو بگو: ملائک خادمند، گر چه صالحند!

صالحان بر گو بیایند گر چه صالحند! *** در قبال فاطمه دان خادمند!

صالحات و ملائک همه خادمند! *** بلکه معصومین از فرزندان او خادمند!

افتخار دارند همه، کانان خادمند! *** خادمی افتخار است، آنان خادمند!

مریم و آسیه و آخت موسی خادمند! *** افتخار دارند آنان، کانان خادمند!

روز محشر دان همه آیند، خادمند! *** در جلالت، عزّت، گو خادمند!

چون به محشر آید فاطمه، ملائک خادمند! *** به هر چه امر کند ملائک خادمند!

خادم افتخاریند، همه خادمند! *** هیچ کدام مزدی نخواهند، خادمند!

ص: 471

زهرا گفت به مولا: من کنیزم خادمم! *** هر چه امر تو باشد، کنیزم خادمم!

خادمان را بگویید دست بر سینه خادمند! *** خادم زهرا شوند، گر آنان خادمند!

خادم علی موسی الرضا را گویید خادم است! *** خادم فاطمه گر باشد، او خادم است!

پیمبر دست زهرا بوسه زد گویی خادم است! *** خادم مولا بود زهرا گویی خادم است!

کنیز فاطمه افتخار داشت کو خادم است! *** خادم فاطمه بود، افتخار می کرد خادم است!

علما افتخار خادمی دارند کانان خادمند! *** هر که دانا و بینا بُوَد، داند خادم است!

من که فکر کردم در بهشت هم خادمند! *** معرفت گر هر که دارد، خادم است!

ملائک افتخار دارند کانان خادمند! *** جبرئیل هم افتخار دارد کو خادم است!

خادمان گو: جمع گردند خادمند! *** هر کدام افتخار دارد کو خادم است!

پس بیایند، دست به سینه بایستند خادمند! *** هر کسی جای خود ایستد، خادم است!

خادمین فاطمه، خادمین مولا و احمدند! *** «خادم» افتخار دارد کو خادم است!

نوروز آمده خوش آمده

روز نوروز آمده، سال تازه آمده! *** نعمت ها تازه شده، سال تازه آمده!

شاد و خرّم باشید نوروز آمده! *** شادیم ما، دشت و صحرا سبز آمده!

همه با هم کف زنیم نوروز از راه آمده! *** گویند: این روز با غدیر همراه آمده!

آمده یا نیامده، با غدیر همراه آمده! *** غدیر عید اکبر است، خوش آمده!

بهترین اعیاد ماست خوش آمده! *** نام عید غدیر آمده خوش آمده!

پس بیایید شاد شویم خوش آمده! *** دین و آیین ما آمده، خوش آمده!

سیزدهٔ نوروز چون روزهای دیگر است! *** درس عبرت گیرید آمده خوش آمده!

نگویید: طبیعت آمده سبز و خرّم آمده! *** نعمت اَلله آمده سبز و خرّم آمده!

ص: 472

همه چیزش خوب آمده، گو: خوش آمده! *** ما به یاد خداییم و شاکریم، گو خوش آمده!

همه روزها نوروز است گو خوش آمده! *** نعمت ها تازه شده، گو خوش آمده!

عید چار عید است، عید اکبر خوش آمده! *** صادق آل محمّد گفت: غدیر خوش آمده!

شاد باشید غم زدایید عید اکبر آمده! *** روز اکمال دین است، گو خوش آمده!

جشن شادی بگیرید، دید و بازدید کنید خوش آمده! *** گره ها را باز کنید دوستی کنید خوش آمده!

لباس را تازه کنید، دل شاد کنید، خوش آمده! *** بَه چه زیبا شده، مولد مولا آمده خوش آمده!

سال نُه و هشت آمده مولد مولا آمده خوش آمده! *** بَه چه زیبا آمده، مولد مولا آمده خوش آمده!

شادِ نوروزیم مولد مولا آمده خوش آمده! *** خوش آمده مولد مولا آمده، خوش آمده!

هر چه گوییم کم است، خوش آمده خوش آمده! *** سال نیکو آمده، خوش آمده خوش آمده!

کعبه هم شاد آمده، مولد مولا آمده! *** خوش آمده خوش آمده خوش آمده!

همه عالم شاد شدند خوش آمده خوش آمده! *** همه شادند نوروز آمده، خوش آمده خوش آمده!

پس بیایید شاد شویم، مولد مولا آمده خوش آمده! *** شام و شیرینی آورید تا شاد شویم خوش آمده!

اهل عالم گو بیایید شاد شویم خوش آمده! *** کف زنیم، نام مولود را بریم خوش آمده!

عید مولا شده، نوروز شده بیایید شاد شویم! *** شاد و شادمان شویم، بیایید شاد شویم!

ص: 473

«خادم» بیا بهترین عید است تا شاد شویم! *** شاد و خرّم شویم، کف زنیم و شاد شویم!

اعیاد اسلامی از نظر معصومین (علیهم السلام)

مؤلّف گوید: ما اعیاد اسلامی و روز نوروز و روز نهم ربیع الاوّل را در کتاب «مژده های رحمت» بیان نمودیم و در آن کتاب به این نتیجه رسیدیم که نوروز، روز مبارک و خوبی است و اعمال و آدابی برای آن نقل شده، و لکن از اعیاد اسلامی نیست و بعضی از روایات منقوله که آن را عید دانسته؛ ضعیف است، و تعبیرات آنها مربوط به غدیر بوده و سلاطین آنها را برای تأیید روز نوروز استراق کردهاند تا نوروز را بالا ببرند، و از خوانندگان درخواست میشود که به آن کتاب مراجعه فرمایند.

در همان کتاب آمده که منصور دوانیقی روز نوروزی، از امام کاظم (علیه السلام) درخواست نمود که این روز را عید قرار بدهد و در آن روز نشست کند، و مردم به دیدار آن حضرت بیایند، و لکن امام کاظم (علیه السلام) به او فرمود: «ما در آثاری که از اجدادمان دریافته ایم، آنان این روز را عید ندانسته اند و ما نیز آن را عید نمی دانیم»

منصور دوانیقی گفت: «این روز ملی و مرسوم عمومی است، و آن حضرت را وادار کرد به نشست و گفت: گرچه عید نباشد شما باید این مراسم را انجام بدهید» و آن حضرت به ناچار نشست کردند و مردم آمدند و هدایایی آوردند و تبریک گفتند تا این که پیرمرد فقیری از شیعیان آمد و عرضه داشت ای فرزند رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلّم) من از مال دنیا چیزی نداشتم خدمت شما اهدا کنم و لکن چند بیت شعر از جدّ ما مانده که دربارهٔ جدّ شما امام حسین (علیه السلام) سرود است اگر اجازه می دهید این چند بیت را اهدا کنم؟ امام فرمود: بخوان و او چنین خواند:

عجبت لمصقولٍ علاک فرنده *** یَومَ الهیاج و قد علاکَ غُبار

و لأسهم نفذتک دون حرائر *** یدعون جدّک و الدموع غزار

الّا تغضغضت السهام و عاقها *** عن جسمک الإجلال و الإکبار

و امام (علیه السلام) اشعار او را پذیرفت و همه آن هدایا را به او اهدا نمود.

مؤلّف گوید: ای کاش به جای نوروز که عید بودن آن ثابت نیست، ما شیعه ها روز عید غدیر را که از اعیاد مسلّمه است و برکات فراوانی برای آن نقل شده، و معصومین (علیهم السلام) امر کرده اند که این روز را عید بگیرید و انبیاء گذشته آن را عید قرار می داده اند را، ما نیز عید قرار می دادیم و این مراسم را برای غدیر انجام می دادیم و لکن معالأسف مردم پذیرای آن نیستند و می گویند: «إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلی هذا وَ إِنَّا عَلی آثارِهِمْ مُهْتَدُون».

سؤال این است که فرق بین ما و بت پرستان چیست؟! مگر مقالهٔ آنان همین نبوده که می گفتند: پدران ما بت می پرستیده اند، ما نیز از آنان پیروی می کنیم؟!

و ای کاش با انجام این سنّت زرتشتی، این قدر گناه نمی کردیم!!

این جانب از مردم می پرسم، آیا روز سیزده با روزهای دیگر چه فرقی دارد؟ و آیا مراسم چهارشنبه سوری، از نشانه های آتش پرستی نیست؟ که ما هنوز آن را رها نمی کنیم و بر جهالت های خود

ص: 474

می افزاییم؟! و حاضر نیستیم این مراسم را به نام غدیر انجام بدهیم؟! «أُفٍّ لکم و لِما تَعبُدُونَ مِن دُونِ اللهِ أَفلا تَعقِلُون»؟!

ولادت امام حسن (علیه السلام)

نیمهٔ ماه مبارک، حسن آمده خوش آمده! *** نور پاک فاطمه، حسن آمده خوش آمده!

زادهٔ احمد و حیدر آمده خوش آمده! *** همه خشنود شدند، حسن آمده خوش آمده!

حُسنِ ایزد بوده آمده خوش آمده! *** ماه زیبا حسن آمده خوش آمده!

راه را باز کنید، حسن آمده خوش آمد! *** یوسف زهرا آمده حسن آمده خوش آمده!

روی زیبایش همه دیدند خوش آمده! *** بهتر از یوسف آمده، حسن آمده خوش آمده!

یوسف به دیدارش در آمده خوش آمد! *** هر که دیده شاد شده، حسن آمده خوش آمده!

نورخورشید کجا؟ حسن آمده خوش آمده! *** نور خورشید پنهان شد، حسن آمده خوش آمده!

پرده ها کنار رفت جلوهٔ حق آمده خوش آمده! *** چهرهٔ زیبانمایان شده، حسن آمده خوش آمده!

ای کریمان بیایید حسن را ببینید خوش آمد! *** کریم اهل بیت است، حسن آمده خوش آمده!

ماه وخورشیدکناررفتند، حسن آمده خوش آمده! *** نور او بر همه تابیده حسن آمده، خوش آمده!

یوسف از دورکنار رفته، حسن آمده، خوش آمده! *** زلیخا کجا رفت، حسن آمده خوش آمده!

ص: 475

یوسف آل محمّد، حسن آمده، خوش آمده! *** بهتر از یوسف آمده، حسن آمده خوش آمده!

همه گفتند: یوسف آمده، خوش آمده خوش آمده! *** یوسف گفت: حسن آمده، خوش آمده، خوش آمده!

نام یوسف نبرید، حسن آمده، خوش آمده! *** چشم حسّاد ببندید، حسن آمده خوش آمده!

احمد وحیدر بوسه زدندش، خوش آمده خوش آمده! *** فاطمه محو حسن شد، خوش آمده خوش آمده!

عرشیان دیدند و گفتند: خوش آمده خوش آمده! *** حوریان مبهوت شدند، گفتند: خوش آمده خوش آمده!

مردمان سَرِ راهش نشستند خوش آمده خوش آمده! *** چشم ها خیره شدند، خوش آمده، خوش آمده!

همه گفتند: این بشر نیست ملک است، خوش آمده! *** باطن و ظاهرش زیباست، خوش آمده خوش آمده!

«خادم» حَسَن گفت: «أحسن الحسن» خلق حسن است! *** اَحسَن الحسن، حسن است، خلقش حسن است!

حسن خُویَش حسن، نامش حسن، خوش آمده! *** إِنّ أحسن الحَسَن الخلق الحسن، خوش آمده!

کریم اهل البیت، حسن است خوش آمده

ان احسن الحسن، حسن خوش آمده

حسن کریم اهل البیت است خوش آمده! *** کرمش بهر عام است، حسن خوش آمده!

نامش حسن است، خُلقش حسن است خوش آمده! *** حُسن مبهوت حسن است خوش آمده خوش آمده!

راه را باز کنید، پرده را باز کنید حسن خوش آمده! *** تا ببینید حسن است، خوش آمده خوش آمده!

ص: 476

چشم حسّاد ببندید راه را باز کنید خوش آمده! *** حسن است، چشم نزنند، خوش آمده خوش آمده!

حسن آمد به دنیا، با خلق حَسَن خوش آمده! *** درس نیکو داد به مردم با خُلق حسن خوش آمده!

حسن به دنیا آمده، با خُلق حَسَن آمده خوش آمده! *** خون شیعه حفظ شد، با خُلق حسن خوش آمده!

صلح او بِه از آسمان و زمین بود، حسن خوش آمده! *** همه چیزش، حسن بود حسن خوش آمده!

خلقش حسن، جمالش حسن بود حسن! *** همه بینید حُسنِ حَسَن، حسن بود حسن!

درِ خانه اش بنشینید همه محسن شوید! *** سفره اش عام است بیائید همه محسن شوید!

راه احسان باز است بیایید بهره گیرید از حسن! *** دشمن از دور آمده، بهره گیرد از حسن!

سَبِّ و لعن کرده هدایت یافته با خلق حسن! *** همه ماندند، ز حلم حَسَن با خلق حسن!

قبح را تبدیل به حسن کرد حَسَن، همه گفتند: احسن! *** پس بدان نامش حسن، خویش حسن همه گفتند: احسن!

چون حَسَن کجا یابی حَسَن همه چیزش حسن! *** حَسَن است او به دنیا و عقبا، همه چیزش حَسَن!

سفره اش گسترده است، در دنیا و عقبا حَسَن! *** نام نیکش همه جا حسن است، حسن!

ما همه منتظر احسان توئیم یا حسن! *** پدر و جدّ، بوسه زدندت گفتند: یا حسن!

لبِ شیرین داشت حسن همه گفتند یا حسن! *** در خانت نشستیم، نامت حسن است یا حسن!

ما نیاز به احسان داریم، او حسن است! *** حُسن او حُسن احمد و حیدر است، او حسن است!

ص: 477

او کریم اهل بیت است، حسن است، او حسن است! *** دوست و دشمن گفتند: حسن است او حسن است!

حُسن را خدا داده به او، حسن است او حسن است! *** دم به دم گوییم حسن، حسن است او حسن است!

پشت در ایستاده ایم، احسان خواهیم حسن است او حسن است! *** به عدو احسان کردی، هدایت کردی حسنی!

تو به ما بیشتر احسان کن، هدایت کن حسنی! *** به خدا جای دیگر نرویم، تو حَسَنی!

هر چه خواهیم از تو خواهیم، تو حَسَنی! *** «خادم» تو چه خواهی از حسن، گو: خُلقِ حَسَن!

از خدا خواهیم به ما هم بدهد، خلق حسن! *** من که این خواهم: «انّ احسن الحسن الخلق الحسن»!

امام ممتحن بود حسن، زیباو پر ثمن بود حسن

همه چیزش حسن بود ، پر ثمن بود حسن

من چه گویم از حسن؟ *** امام ممتحن بود، چه گویم از حسن؟

کجا یابیم ما چون حلم حسن! *** کریم اهل بیت بود، چه گویم از حسن؟

او غریب بود و در وطن بود حسن! *** جایی نداشت او در وطن بود حسن!

خانه زندان بود بهر حسن! *** به خدا امام ممتحن بود حسن!

نی دلی در مسجد نی در خانه داشت حسن! *** نی امانی بیرون خانه داشت حسن!

جگرش سوخت از زهر جفا گو: یا حسن! *** حسن بهر حسینش گریه کرد گو: یا حسن!

ص: 478

آه سردی می کشید و می گفت: حسن! *** جای امنی نداشت و می گفت حسن!

دشمنم در خانه می آزارد مرا، من چکنم؟! *** مردمان زخم زبانم می زنند، من چه کنم؟!

من که آرام ندارم؛ در کمینم نشسته دشمنم!! *** با زِرِه باید بیرون بروم، در کمینم نشسته دشمنم!

دوستانم مرا مذّل المؤمنین می خوانند چکنم؟! *** سلامم می کنند، مذّل المؤمنین می خوانند چکنم؟!

ای خدا من که راهی ندارم، گو باید چه کنم؟! *** کِی راحت می شوم من، گو باید چه کنم؟!

دشمنم بهر کشتنم، جایزه می دهد، چه کنم؟! *** جایزه می خواهند، تا کشندم، خدایا چه کنم؟!

به خدا عدو پدرم را سبّ می کند چه کنم!! *** خدایا نمی دانم چه کنم؟ خدایا چه کنم؟!

دل به دنیا نبستم سوی اسلافم می روم چه کنم؟! *** خدایا چاره ای جز مرگ ندارم، چه کنم؟!

صلح کردم، تا خون شیعه را حفظ کنم!! *** ور نه نابود می شدند، خدایا چه کنم؟!

پس از آن دیگر کسی بر من سلامی نکند!! *** جز که گوید: مذّل المؤمنینی، خدایا چه کنم؟!

من پناهی ندارم خدایا، تو بگو من چه کنم؟! *** جان دهم راحت شوم، نزد اسلافم روم چه کنم؟!

ای خدا راه ها بهر حسن بسته شده!! *** من امام ممتحن هستم، غریبم چه کنم؟!

همسرم زهر داده به من، جگرم سوخته چه کنم؟! *** ای برادر حسینم، سوختم، من چه کنم؟!

حسین آمد رأس خُویَش به دامن بگرفت!! *** اشک او ریخت بر روی حسن گفت ندانم چه کنم؟!

ص: 479

حسن چشم گشود و اشک خویش را بدید!! *** پس بگفت ای برادر، روز تو سخت تر است من چه کنم؟!

«خادم» بس کن سوختی تو، جگر همه را! *** این قدر تکرار مکن، سوختی جگر همه را!!

کریم اه لبیت کیست بگو؟

کریم اهل بیت حسن مجتبی است! *** خانِ او گسترده است، حَسَن مجتبی است!

خلق نیک گر خواهی بیا، حسن مجتبی است *** زیبایی گر خواهی بیا حسن مجتبی است!

خَلق و خُلق و حلم او کوثر است! *** پدر و مادر و جدّش کوثر است!

کوثر از خلق نیکشان، کوثر است! *** کوثر خیر کثیر است، کوثر است!

در مدینه خانِ او گسترده است! *** هر که بیچاره است، خانِ او گسترده است!

همه گویند: کریم اهل بیت است حسن! *** غیر او کیست؟ کریم اهل بیت است حسن!

حلم او در عالم بی سابقه است! *** دشمنش گوید: حلم او بی سابقه است!

مرد شامی خجل شد از حلم حسن! *** او هدایت شد، مؤمن شد، از حلم حسن!

او گفت: آروزی مرگ کردم از حلم حسن! *** من جسارت ها کردم، شرمنده شدم از حِلم حسن!

عاویه هر چه کرد، مواجه شد با حلم حسن! *** حلم او را چه دانی؟ حل مشکل کرد حلم حسن!

حَسَن حلم داشت، تو چه دانی بطش حسین! *** بر حسن حلم لازم بود، تو چه دانی بطش حسین!

خدا هر چه لازم بود، به هر کس داده بود! *** به حسن حلم و به حسین بطش داده بود!

آیةالله بروجردی حسنی بود بطشی نداشت! *** روح الله، حسینی بود، او حلمی نداشت!

هر که را هر چه لازم دارد داده اند! *** آن یکی حلم و آن یکی بطش داده اند!

آری حلم و صبر حسن را همه دانند چاره بود! *** گر نبود، شما گویید: چه چاره بود؟!

حلم و صبر چاره ساز مشکل است! *** گر نباشد حلم و صبر، تو دانی مشکل است!

حلم و بطش، هر دو لازم است! *** هر کدام گر نباشد دانی لازم است!

حکمت الله را بین چگونه حکمت است! *** حکمت است آن، حکمت است آن، حکمت است!

هر چه را در جای خود برده، حکمت است! *** هر چه را از جا برده، حکمت است!

حکمت الله همواره حکمت است! *** من و تو ندانیم، آن حکمت است!

هر که را هر چه داده حکمت است! *** گر نداده هم بدان حکمت است!

«خادم» را طبع شعری خدا داده، حکمت است! *** هر چه را او داده، آن حکمت است!

ص: 480

شهادت امام حسن (علیه السلام)

حَسَن فرزند فاطمه بود، جگرش پاره شد! *** گو چه کرد فرزند فاطمه؟ جگرش پاره شد!

سبط اکبر بود، صاحب حلم بود، حسن! *** او حلیم بود؟ صبور بود؟ از چه جگرش پاره شد؟!

علّت صبر او، حلم او بود نِی والله یا حسن! *** پس بگو از حلم، جگر حسن پاره شد؟!

گر بپرسی چه شد، کشتند انبیا و اولیاء؟! *** بی کس و یاور شدند، جگر حسن پاره شد!

گر بپرسی چه شد کشتند علیِّ مرتضی؟! *** بی وفایی کردند با علیّ، جگر حسن پاره شد!

گر بپرسی چه شد، کشتند فاطمه را؟! *** دست مولا بسته بود، جگر حسن پاره شد!

گر بپرسی چه شد، حسین مظلوم شد کربلا؟! *** بی وفایی کردند، کوفیان، جگر حسن پاره شد!

گر به پرسی از چه کربلا اصغر کشته شد؟ *** گویم: سبط اکبر حسن، جگرش پاره شد!

ای برادر بگو از چه آزار کردند پیمبر را بگو؟ *** حمایت نکردند بی وفایی بود، جگر حسن پاره شد!

ای برادر علیّ عدل مطلق بود از چه کشتند او را؟! *** بی وفایی بود، دشمنی بود، جگر حسن پاره شد!

گر بپرسی قاتل آنان که بود جرم آنان چه بود؟! *** من گویم: اطاعت نکردند، جگر حسن پاره شد!

گر بپرسی قاتل ائمّه کیان بودند؟ من گویم: جزحامیان! *** حمایت نکردند از امامان، جگر حسن پاره شد!

گر بپرسی قاتل انبیاء کِه بودند؟ من گویم: جز حامیان! *** من گویم: آن که یاری نکرد قاتل بود، جگر حسن پاره شد؟!

ص: 481

الغرض مجتبا را، بی وفاها کشته اند! *** او تنها شده، بی وفاها کشته اند!

گر چه قاتل، همسر و مباشر بوده! *** علّت اصلی بی وفایی و مباشر بوده!

گر حمایت کرده بودند از حَسَن! *** از چه تنها و بی کس بود حسن؟!

آنقَدَر زخم زبانش نادانان زدند! *** گو چرا، کارد به رانش زدند؟!

گو: چرا تیر باران کردند جسم او؟! *** گو: چرا خستند روح و جسم او؟!

تیرها پاره کرد بعد مردن جسم او! *** از کفن خارج شد، فرو رفت در جسم او!

بنی هاشم دیدند و سوختند بهر حَسَن! *** چاره ای هم نبود، سوختند بهر حسن!

همه از بی وفایی سوختند چه کنند؟! *** هر چه بود از بی وفایی بود، چه کنند؟!

در بقیع آوردند جسم مجتبا! *** غسل دادند، با کفن بود، مجتبا!

گر بپرسی حسین کجا بود کفنش؟! *** به خدا بوریا بود، نبودش کَفَنش!

«خادم» از چه نبود کفن بهر حسین؟! *** نِی کفن بود، نِی دفن بود بهر حسین!

«خادم» در بقیع کیانند بر ما بگو؟

در بقیع است مزار چار امام! *** جنّت خلد است، قبر چار امام!

عطر گلهای احمدی آنجا بود! *** چار امام احمدی آنجا بود!

حسن است و علیّ باقر و صادق بود! *** چار خورشیدند، چهارم صادق بود!

ای بقیع غرق نوری و خاموشی چرا؟! *** از چه بی صدایی از چه خاموشی چرا؟!

ص: 482

خاک تو خاک جنّة المأوی بود! *** ما که گوییم: افضل از جنّةالمأوی بود!

ای بقیع گو قبر فاطمه، کجاست؟! *** آشکار گو، قبر فاطمه کجاست؟!

ما که گشتیم، ندیدیم قبر او!! *** ای بقیع تو نشان ده به ما قبر او؟!

ای بقیع از چه عرصه ات خاکی بود؟! *** نکند عرصهٔ جنّت خاکی بود؟!

خاک است ولی خاک جنّت است!! *** نِی که هر خاکی خاک جنّت است؟!

جنّت آر بالد به خود، ما گوییم به او: *** بقیع افضل از جنّت است، ما گوییم به او

جنّة المأوی، کجا؟ اینجا جنّت است!! *** خلقت آن، بهر این ها جنّت است!!

کعبه را گفتیم: آرام گیرکربلاکعبه است!! *** به تو هم گوییم: بقیع، کربلا جنّت است!!

جنّت و کعبه، طفیل احمد است!! *** بقیع ظرف آل احمد است!!

این حرم چار احمد دارد!! *** احمدی هستند، چار احمد دارد!!

همه عالم طفیل، احمد است!! *** هر چه هست، طفیل احمد است!!

کعبه برخود نبالد، اینخانهٔ احمداست!! *** هرچه خیر است، درخانهٔ احمد است!!

کعبه خاموش شد چیزی نگفت!! *** اوچه گوید، این خانه، خانهٔ احمد است!!

نه بهشت، نه کعبه، نه حرم، چه گویندهمه؟! *** همه گویند: بقیع ظرف انواراحمد است!!

گر چه خاکیست بقیع، خاکِ جنّت است!! *** خاک جنّت هم طفیل احمد است!!

«خادم» تو گوئی: بقیع افضل از جنّت است؟! *** پس بگو: مزار امامان همه افضل از جنّت است؟!

«خادم» از امّ البنین بر ما بگو؟

أمّ البنین مادر عبّاس و همسر حیدر است! *** نام او فاطمه بودست، همسر حیدر است!

او بعد از فاطمه مادر حسنین بوده! *** مادری کرد بر آنان همسر حیدر بوده!

او را چار فرزند بود، مردانی شجاع! *** اکبر آنان عباس بود، مردانی شجاع!

چار فرزندان او کربلا کشته شدند!! *** نام او امّ البنین بود، همه کشته شدند!!

چون خبر آمد کربلا عبّاس کشته شد!! *** گفت: نگویید: اُمّ البنین، عباس کشته شد!!

چارصورت دربقیع ساخت و گریه کرد!! *** او می گفت: دیگر نگویید: اُمّ البنین گریه کرد!!

چارفرزندداشتم دیگر ندارم من کسی!! *** همه را کشتند کربلا، دیگرندارم من کسی!!

گریه هایش می سوخت، جان همه را!! *** عدو دیدوسوخت، می سوخت همه را!!

مروان بود سوخت، از گریهٔ اُمّ البنین!! *** مروان گفت: جگرم سوختی، ای اُمّ البنین!!

او گفت: عبّاسم، شنیدم دستت قطع شده!! *** عمودآهنین برتو زدند، دستت قطع شده!!

از چه بر فرقت عزیزم آهن زدند؟! *** دست نداشتی عزیزم، که آهن زدند؟!

از بس او می گفت و می گریست!! *** رهگذر هم هر که بود، می گریست!!

مادرعبّاس چوزینب را دیدبین اسرا!! *** گفت: دخترم، گوحسینم چه شدبین شهدا؟!

گفتند: چار فرزندت را کشتند کربلا!! *** او گفت: حسینم چه شد در کربلا!!

ص: 483

نام فرزندان خود را، نزد زینب نبرد!! *** گفت: حسینم کو، نام فرزندان را نبرد!!

قبر اُمّ البنین را بستند بر شیعیان!! *** گریه بر اُمّ البنین می کردند شیعیان!!

قبر اُمّ البنین در قلب ما آسوده است!! *** دشمنِ نادان نداند، قلب ما آسوده است!!

در بقیع گویند: گریه و زاری مکن!! *** حرام است گریه، تو گریه و زاری مکن!!

«خادم» کار را سخت مکن، نزد آنان گریه مکن!! *** در خفا گریه کن: نزد آنان گریه مکن!!

جمعه آمد چه کنیم؟ منتظر آقاییم!

صبح جمعه که آمد، منتظر آقاییم!

همه گوییم آقا بیاید، منتظر آقاییم! *** برویم دعا کنیم، منتظر آقاییم!

امر آقا همین است، برویم دعا کنیم! *** او به من گفت دعا کن، برویم دعا کنیم!

من که گویم: بیایید همه دعا کنیم! *** گر همه دعا کنیم خدا بیند دعا کنیم!

گر همه خواهیم بیاید، به خدا او خواهد آمد! *** مشکلی نیست، گر خواهیم بیاید او خواهد آمد!

ای خدا گر نیاید این فسادها را چه کنیم؟! *** چاره چیست گر نیاید، فسادها را چه کنیم؟!

گر نیاید، با این فسادها چه کنیم؟! *** سوزیم و سازیم، ما ندانیم چه کنیم؟!

گر نیاید، فساد افزوده شود، ما چه کنیم؟! *** پس بیایید برویم پاک شویم، دعا کنیم!

تا بیاید، ور نه با این فسادها چه کنیم؟! *** صبح جمعه غسل کنیم، توبه کنیم، دعا کنیم!

پس از آن نماز رویم، ور نه با این فسادها چه کنیم؟! *** بین خطبه، بعد خطبه هم دعا کنیم!

به خدا می آید آقا، گر همه دعا کنیم! *** در سحرها از یاد نبریم، همه دعا کنیم!

فرصتی گر پیش آید، غنیمت شمریم، دعا کنیم! *** گر خدا از قلب ما بیند، ما دعا کنیم؟!

او کریم است، رحیم است، بیند ما دعا کنیم! *** ای خدا به حق مصطفی، گو او بیاید!

گر نیاید، فساد افزوده شود، گو او بیاید! *** ای خدا، او ولیّ توست او امام ماست!

گو بیاید، ما گرفتار شدیم، او امام ماست! *** او بیاید، بگوید به ما، ما چه کنیم؟!

گر که گوید، بدانیم، ما چه کنیم؟! *** گر نیامد، ناچار باید نزد جدّش برویم!

گوییم: به فرزندت بگو، ما چه کنیم؟! *** گر نیامد، ناچار باید، نزد مادرش برویم!

گوییم به فرزندت بگو ما چه کنیم؟! *** گر نیامد، نزد شهید بیسر برویم!

گوییم: به فرزندت بگو ما چه کنیم؟! *** «خادم» تهدید مکن، آنها کریم اند همه!

ما اگر صالح باشیم، نباید بگوییم: چه کنیم؟! *** بروید اصلاح شوید و نگویید: ما چه کنیم؟!

ص: 484

ولادت امام حسین (علیه السلام)

سوّم شعبان یا پنجم، سال چار هجرت آمده! *** متولّد شد حسین سالِ چار هجرت آمده!

شش ماه داشت حسن، حسین آمد به دار! *** دار دنیا روشن شد، حسین آمد به دار!

پیمبر شاد شد جبرئیل آمد به دار! *** بشارت داد حسین می آید به دار!

همه خشنود شدند، جبرئیل آمد تعزیت داد! *** حسین را می کشند چون آید به دار!

دارِ دنیا روشن شد، تاریک شد، چرا؟! *** ما ندیدیم مولودی این چنین آید به دار!

مادرش زهرا غمگین شد، نخواهم این چنین! *** جبرئیل آمد گفت: نگویید این چنین!

نسل او پاکند امامند، نگویید این چنین! *** تربتش شافی بود، نگویید این چنین!

زیر قبّه اش دعا مستجاب است، نگویید این چنین! *** این مقدّر ز خدای است، نگویید این چنین!

تا که احمد حدیث لوح را دریافت نمود! *** این بشارت را به زهرا داد، نگویید این چنین!

لوح، تسکین داد، به قلبِ فاطمه! *** قلب هر مؤمن تسکین یافت، چون قلب فاطمه!

لیک از پیش، آدم گریه کرد، بهر حسین فاطمه! *** گفت: دلم از نام او سوخت، گریه کرد بهر حسین فاطمه!

توبهٔ آدم سال ها مقبول نشد! *** تا که جبرئیل آمد و گفت: دانی چرا مقبول نشد؟!

بی توسّل دعایت مقبول نشود! *** آبرومند بِبَر، تا دعایت مقبول بشود!

ص: 485

گفت: کِه را آرَم تا مقبول شود؟! *** جبرئیل گفت: خمسهٔ طیبه را آور تا مقبول شود!

گفت: ندانم چه گویم؟ گو تا بگویم؟! *** جبرئیل گفت: بگو: به محمد و آلش سوگند تا مقبول شود!

توبهٔ آدم قبول شد و لکن گریه کرد! *** نام پنجمین را که گفت، او گریه کرد!

گریهٔ آدم بر حسین، توبه اش مقبول نمود! *** تائبین، برحسین گریه کنید، توبه اش مقبول نمود!

گریهٔ بر حسین هر کجا آید، رحمت آورد! *** حسین رحمت واسعه است، رحمت آورد!

هر کجا نام حسین برده شود، رحمت آنجاست! *** هر کجا بهر حسین گریه کنی رحمت آنجاست!

«خادم» تو ولادت می گفتی، شهادت گفتی چرا؟! *** هر کجا نام حسین گفتی، شهادت گفتی چرا؟!

آری نام حسین، اشک آور است! *** اثری است در نام او، اشک آور است!

شهادت امام حسین (علیه السلام)

«خادم» این ولادت بود گفتی، شهادت را بگو! *** هر چه گفتی از ولادت بود، شهادت را بگو!

شهادت را چه گویم؟ گر گویم گریان شوی! *** هر چه گویم از آن بدان گریان شوی!

اوّلش گویم، آخرش گویم، ازکجاگویم بگو؟ *** اوّلش را بسیار گفتم، آخرش گریان شوی!

هر چه گریان می کند گویم تا گریان شویم! *** من گویم حسین مهمان بود، تا گریان شویم!

مهمان گر نبود، آیا زادهٔ زهرا نبود؟! *** زادهٔ زهرا گر نبود آیا مسلمان نبود؟!

ص: 486

کافر آر بود، زندهٔ لب تشنه نبود؟! *** وانگهی بین شان، اطفال لب تشنه نبود؟!

از چه کشتند میهمانانِ لب تشنه را! *** بچّه ها لب تشنه بودند، کشتند میهمانان لب تشنه را!

میهمان فرزند پیمبر بود، از راه دور آمده بود! *** زن و بچّه همراه او بودند، از راه دور آمده بود!

میهمان را در بیابان بی آب، بیچاره نمودند! *** آب را بستند، تا العطش گفتند، بیچاره نمودند!

بچّه ها ناله کردند، آب طلب کردند، آب نبود! *** همگی تشنه شدند، العطش گفتند، آب نبود!

راه ها بسته شد، آب قطع شد، اصغر تشنه شد! *** مادر اصغر تشنه شد، بیچاره شد، اصغر تشنه شد!

کس نگفت از بین دشمن: این ها تشنه اند؟! *** صدای العطش بالا رفت، کس نگفت این ها تشنه اند!

طفل شیرخواره، روی دست پدر کشته شد! *** هر چه گفت: طفلم را آب دهید می میرد، کشته شد!

پدر طفل مانده بود باید چه کند؟! *** نِی خیامش بَرَد، نِی جای دگر، گو چه کند؟!

تا که مادر از دور دید و گفت: طفلم چه شد؟! *** پدر شرمنده شد، ندانست گوید: طفلم چه شد؟!

مادر، طفل فرزند تشنه را کشته دید و آهی کشید! *** گفت گل من پرپر شده چه کنم، آهی کشید؟!

همه را لب تشنه کشتند، سر بسته گویم چه شد؟! *** کس نماند، همه را لب تشنه کشتند، چه گویم چه شد؟!

گر که خواهی بیشتر گویم، بیا تا گویم چه شد؟! *** بدن شاه شهیدان زیر سم اسبان رفت دانی چه شد؟!

«خادم» آخرالأمر گفتی و ندانستی چه شد؟! *** پس بگو: حرمت آل احمّد و ذِی القربا چه شد؟!

ص: 487

بازگشت اسرا از شام در اربعین

اسرا از شام بازگشتند گو چه شد؟! *** راه کربلا پیمودند آنان، گو چه شد؟!

همه گفتند: ما را از کربلا سوق دهید! *** تا سَرِ قبر عزیزان رویم، از کربلا سوق دهید!

تا بدانیم بدن ها چه شد؟ قبرها کجاست؟! *** قافله سرعت کند تا برسیم، ببینیم قبرها کجاست!

جابر آمد، با گروهی زائر قبر شهید کربلا شدند! *** ناگهان اسرا از شام رسیدند، زائر کربلا شدند!

زین ملاقات غوغایی به پا شد کربلا! *** همه سوختند غوغایی بپا شد کربلا!

تو گو جابر چه گفت؟ اسرا چه گفتند کربلا؟! *** همه سوختند و گریان شدند در کربلا!

جابر غسل کرد و گفت: یا حسین یاحسین! *** هر چه گفت پاسخ نشنید گفت: یا حسین!

من همان پیرمردِ فرسوده ام، یا حسین! *** از دور آمدم بهر سلام آمدم یا حسین!

او چند بار گفت یا حسین و خاموش شد! *** چون به هوش آمد باز گفت یا حسین!

من غلط کردم، جواب نخواهم یا حسین! *** تنت اینجاست حسین، سر نداری یا حسین!

پس زیارت کرد و گفت: ای یاران حسین! *** ما شریکیم با شهدا حق دانیم حسین!

معرفت شرط زیارت باشد یا حسین! *** ما که دانیم تو حق بودی یا حسین!

ما نبودیم آن زمان یارت شویم یا حسین! *** از خدا خواهیم صادق باشیم یا حسین!

زینب آمد از سفر گفت: یا حسین! *** خواهرت آمده، سر نداری یا حسین!

از اسیری آمدم خسته ام، یا حسین! *** ای برادر نگاهم کن پیر شدم یا حسین!

به خدا اسیری سخت شد بر من یا حسین! *** در اسارت جان می دادم برادر یا حسین!

ای برادر نبودی خیمه را آتش زدند! *** من ندانستم چه کنم، خیمه را آتش زدند!

بچه هایت همه آواره شدند یا حسین! *** دل ها سوخته بود، آواره شدند یا حسین!

کس نبود مرا یاری کند چکنم؟! *** نیمه شب در بیابان می گشتم چه کنم؟!

این خدا بود مرا یار شد، چکنم؟! *** بچه ها را نیمه شب جمع کردم چه کنم؟!

همه را آوردم، یکی در خرابه جان داد چه کنم؟! *** سرت آمد بین ما، او جان داد من چه کنم؟!

«خادم» کِی توانی تو حقیقت را روشن کنی! *** این مصائب سخت بوده؟ کِی توانی روشن کنی!!

هر که خواهد بداند، در اسارت چه شده؟! *** گو ز زینب بپرسد، در اسارت چه شده؟!

روضهٔ علیّ اصغر

از کجا گویم؟ امشب از اصغر بگو *** دلمان خون است از اصغر بگو!

او طفل شیرخوارهٔ تشنه بود *** من چه گویم؟ تو از اصغر بگو:

آب نبود مادرش شیر نداشت او تشنه بود *** خوب بود آبش داده بودند، از اصغر بگو!

آب که بود، چرا آبش ندادند بگو؟ *** آب مگر قیمت جان بود، از اصغر بگو!

آب نداند پس چرا تیرش زدند؟! *** پاسخ آب مگر تیر بود، از اصغر بگو!

ص: 488

روی دست پدر ماند و ندانست چه کند؟! *** آب مگر قیمت جان بود، از اصغر بگو!

گل او با تیر چیده شد زود چیده شد!! *** در کجا گل را با تیر چینند؟ از اصغر بگو!

آه و ناله ز حَرَم بالا گرفت!! *** از چه کشتند شیرخواره را؟ از اصغر بگو!

نالهٔ اهل حَرَم تا عرش رسید *** عرشیان گفتند چه شد؟ از اصغر بگو!

طفل تشنه روی دست پدر سیر آب شد! *** هدفش گو همین بود! از اصغر بگو!

این مصیبت دل آل الله را بسوخت!! *** هر که بشنید آتش گرفت! از اصغر بگو!

هر چه گفتی ما سوختیم، دیگر مگو!! *** از چه کشتند شیرخواره را؟! از اصغر بگو!

راه آب را بستند، دستِ سقا را بریدند!! *** ما سوختیم، دیگر، از اصغر مگو!

به اطفال گو دیگر اسم آبی نبرند!! *** اصغر از تشنگی سوخت، از اصغر مگو!

خون اصغر نامهٔ عهد پدر امضا نمود *** کس ندانست چه گوید، از اصغر مگو!

«خادم» تو از مادر اصغر به پرس گو چه شد؟! *** او ندانست چه گوید، از اصغر مگو!

خون اصغر عدو را بیچاره کرد! *** تا ابد شرمنده است، از اصغر مگو!

قربانی را کی این گونه سر می برند؟! *** این چه قربانی بود؟ از اصغر مگو!

طفل تشنهٔ نالان تاکنون دیده ای؟ *** مهمان تشنه ای را تاکنون دیده ای؟!

تشنه لب را تیر زنند، تو دیده ای؟! *** میهمان بود، کنار آب بود، لب تشنه بود!!

آب مهر مادرش بود او لب تشنه بود!! *** این چه مهمانی بود؟ ما سوختیم از آن؟!

در کجا مهمان را تشنه کشند؟ ما سوختیم از آن!! *** اهل عالم چون شنیدند گفتند: چه بود؟!

از چه مهمانِ تشنه را کشتند گو چه بود؟! *** او میهمان اهل کوفه بود، دعوت شده بود!!

سر زده او نرفته بود، دعوت شده بود *** همه گفتند: اهل کوفه ظالم اند!

مهمان را تشنه کشته اند ظالم اند! *** یارانِ او را تشنه کشتند ظالم اند!

هر که با او بود را تشنه کشتند ظالم اند! *** طفل شش ماهه را کشتند ظالم اند!

اسب بر جسم مهمان تاختند ظالم اند! *** دست سقّا را قطع کردند، ظالم اند!

آب را بر اطفال بستند، ظالم اند! *** سَرِ مهمان را بریدند، ظالم اند!

سَرِ بُبریده را چوب زدند، ظالماند! *** اهل بیت را اسیر کردند ظالم اند!

چون اسیران با طناب بستند، ظالم اند! *** دختر مظلومه را در خرابه کشتند ظالم اند!

رحم نکردند سَرِ بابا را بر او بردند، ظالم اند! *** کس نگفت: این ها اولاد پیغمبرند!

زادهٔ زهراء و آل پیغمبرند! *** این همه ظلم کردند کس نگفت آنان ظالم اند

ای خدا تو دانی، آنان ظالم اند! *** «خادم» تو چه گویی آیا ظالم اند؟

من که گویم: آنان بدتر از ظالم اند *** ظالمان آیند مالی بَرَند، آزاری دهند

این ها قتل عام کردند نِی آزاری دهند *** مردمان جمع شوید تا برویم کرببلا

نالهٔ مظلوم به گوش آید بیا تا برویم کرببلا! *** زادهٔ زهرا تشنه است بیا تا برویم کرببلا!

شیعیان جمع شوید تا برویم کرببلا! *** راه را باز کنید تا برویم کرببلا!

دل ما سوخته خبر از کرببلا آمده! *** بار بندید تا برویم خبر از کرببلا آمده!

گویند: عزیز فاطمه تنها شده! *** کشته اند او را چون مهمان شده!

ص: 489

بچّه هایش از عطش نالان شدند! *** جوانانش کشته اند تنها شدند!

طفل شیرخوارش کشته اند نالان شده! *** مادر طفلِ تشنه هم نالان شده!

عالم از این مصیبت تیره و تار شده! *** نالهٔ اطفال گو بالا شده!

کس نداند کربلا بر آل الله چه شده! *** خبر آوردند عبّاس هم کشته شده!

نالهٔ اطفال از عطش بالا شده! *** طفل شیرخوارروی دست پدرکشته شده!

اکبر از سوز عطش جگرش آب شده! *** آه اطفال از عطش بالا شده!

اشک مادرها از سوز جگر جاری شده! *** هوا از این مصیبت تیره و تار شده!

زینب محزون، بی کس و یاور شده! *** او نداند چه کند کار بر او سخت شده!

بار بندید برویم تا ببینیم چه شده؟! *** اشک ماتم بریزیم ببینیم چه شده؟!

آه و ناله بلند است بیا تا برویم! *** کربلا منتظر ماست بیا تا برویم!

ما همه سوخته ایم برویم چاره چیست؟! *** بیایید برویم ببینیم چاره چیست؟!

«خادم» از چه نشستی بیا تا برویم! *** کربلا منتظر ماست بیا تا برویم!

کربلا اشک نیاز است بیا تا برویم! *** اشک و آهی بیاور بیا تا برویم!

ای خدا اشک سوز دار بده! *** ای خدا دوستدار حسینیم اشک سوز دار بده!

دل بیدار و بصیرت بده، اشک بده! *** ای خدا دِلِ سوخته و اشک سوزدار بده!

تا بگریم بر حسین فاطمه، اشک سوزدار بده! *** ما که سوختیم و ندیدیم چه شده؟!

مادرش فاطمه سوخته و بیچاره شده! *** اشک سوز دار بده دِلِ سوخته بِده!

ما رویم کرببلا دل سوخته بده! *** راه را باز کنید تا برویم کرببلا!

بار غم بندید تا برویم کرببلا! *** اربعین آمده، بیایید برویم کرببلا!

اسرا در راهند بیایید برویم کرببلا! *** راه باز است بیایید برویم کرببلا!

اشک ها جاریست بیایید برویم کرببلا! *** زندگی را نخواهیم بیا تا برویم کرببلا!

آه و ناله کنیم بیا تا برویم کرببلا! *** فاطمه اشکبار است بیا تا برویم کرببلا!

آه و نالَه بلند است بیا تا برویم کرببلا! *** اشک احمد جاریست بیا تا برویم کرببلا!

اشک مولا جاریست بیا تا برویم کرببلا! *** زینب بیچاره شده، بیا تا برویم کرببلا!

آه اطفال بلند است، بیا تا برویم کرببلا! *** غم و اندوه زیاد است بیا تا برویم کرببلا!

خیمه ها سوخته است، بیا تا برویم کرببلا! *** زینب سَرِ راه است، بیا تا برویم کرببلا!

اشک او جاریست، بیا تا برویم کرببلا! *** عرشیان ماتم گرفتند، بیا تا برویم کرببلا!

چشم آقا گریان است، بیا تا برویم کرببلا! *** به خدا او صاحب عزاست، بیا تا برویم کرببلا!

مادرش صاحب عزاست، بیا تا برویم کرببلا! *** دوستان آماده اند، بیا تا برویم کرببلا!

اسرا آمده اند، بیا تا برویم کرببلا! *** «خادم» جابر آمده است بیا تا برویم کرببلا!

همه آماده اند، بیا تا برویم کرببلا! *** حجة بن الحسن آمده، بیا تا برویم کرببلا

ص: 490

اطلاع اهل مدینه از شهادت امام حسین (علیه السلام)

گویند بشیر آمد مدینه، خبر داد از حسین! *** گفت: مردم ، مدینه نمانید، خبر داد از حسین!

همه گفتند بشیر چه خبرداری از حسین؟! *** گفت حسین کشته شد، من چه گویم از حسین!

گفتند بشیر روشن بگو چه گذشته بر حسین؟! *** گفت: سرش بالای نی ندانید چه گذشته بر حسین!

«الجسم منه بکربلاءِ مُضَرّجُ! *** و الرأس منه علی القناة یُدار!»

زین خبر مدینه با اهلش بسوخت! *** زین خبر عالم با اهلش بسوخت!

این خبر را کنار روضهٔ احمد بگفت! *** داغ احمد تازه شد، کنار روضهٔ احمد بگفت!

الغرض مردم دویدند سویِ اُسرا! *** تا ببینند چه شده رفتند سوی اُسرا!

چشم زن های مدینه چون به زینب افتاد! *** نشناختند او را، چون به زینب افتاد!

گفتند: آیا تو خواهر حسینی، زینبی؟! *** گفت: آری و لکن امان از بی کسی!

زینب آر هستی حسینت کو، گر زینبی؟! *** گفت: حسینم کشته شد، امان از بی کسی!

ناگهان سیّد سجّاد خبر داد از ماجرا! *** همه را گفت و خبر داد از ماجرا!

گفت: اگر جد ما گفته بود: اهل بیت مرا آزار کنید! *** بیش از این امکان نداشت، گرگفته بود آزار کنید!

کوفیان با شمشیر به استقبال ما آمدند! *** میهمان بودیم، با شمشیربه استقبال ما آمدند!

آب را بر ما بستند، همگی تشنه بودیم! *** اطفال العطش گفتند، همگی تشنه بودیم!

راه ها بسته شد، تا کسی یاری نکند! *** ما گرفتار شویم، کسی یاری نکند!

بچه ها تشنه شدند همگی ناله زدند! *** کس به فریاد نرسید همگی ناله زدند!

هر چه رفتند سوی آب، راه ها بسته بود! *** از عطش ناله زدند، راه ها بسته بود!

تا که عبّاس، سقّایی کرد و رفت! *** تشنه بود بهر سقّایی رفت و رفت!

هر دو دستش قطع شد، تشنه رفت! *** تشنه بود، آب نخورد و تشنه رفت!

تشنه آب برداشت و خود تشنه بود! *** آب ها ریخت ناامید شد، او تشنه بود!

گفت: برادر ناامیدم من بفریادم برس! *** شاه آمد گفت: خدا پشتم شکست بفریادم برس!

«خادم» چه گویی، عبّاس کشته شد؟! *** کمر شاه شکست، عباس کشته شد!

نالهٔ اهل مدینه دانی چه بود؟!

مدینه غرق ناله بود، دانی چه بود؟!

هر کسی بهر شهیدش آمده! *** او خبر خواهد، بهر شهیدش آمده!

اسرا مانده بودند، چه گوییم جواب؟! *** همه گویند: ما ندانیم، چه گوییم جواب؟!

زینب بین آنان مانده بود از جواب! *** او چه گوید؟ مانده بود از جواب!

او گفت: ما مهمان بودیم و آواره شدیم! *** گذشتیم ازاحسان ما مهمان بودیم آواره شدیم!!

قتل عام کردند، فرزندان فاطمه!! *** کس نماند از فرزندان فاطمه!!

ص: 491

همه را لب تشنه کشتند چرا آب ندادند!! *** کس نگفت: کشتند چرا آب ندادند؟!!

طفل شیرخواره را کشتند آب ندادند!! *** اکبر و اصغر را کشتند، آب ندادند!!

سقّا تشنه بود، او را کشتند آب ندادند!! *** هر که را کشتند، تشنه بود آب ندادند!!

مادرطفل تشنه سوخت، آبش ندادند!! *** اصغرش را کشتند گو: چرا، آبش ندادند!!

جسم شهدا بر زمین ماند، دفن نکردند!! *** سرها جدا شد، جسم ها را دفن نکردند!!

مادرِ طفل درمانده شد، اصغر چه شد؟! *** کس ندانست چه شد؟ اصغر چه شد؟!

گویند اصغر روی سینهٔ بابا بود و رفت!! *** آخرالأمر هم روی سینهٔ بابا بود و رفت!!

ما ندانیم چه کردند با اجسام شهدا؟! *** گویند: زیر سُم اسبان بردند اجسامِ شهدا!!

ده نفر داوطلب، اسب تاختند بر شهدا! *** همه بهر جایزه، اسب تاختند بر شهدا!!

به یزید گفتند: ما اسب تاختیم بر بهترین!! *** یزید گفت: گر دانستید، چرا اسب تاختید بربهترین؟!

عاقبت سودی نبردند، زین جهان!! *** جز دوزخ چیزی نبردند زین جهان!!!

سرهای شهدا را بَر نِی می زدند!! *** سر اصغر را نیز بر نِی می زدند!!

ما ندیدیم تاکنون لب تشنه ای را سرببُرند!! *** آب نداده، تشنه ای را سَر ببُرَند؟!

آب در کرببلا، گو قیمت جان بوده! *** جان ها به لب آمده، آب قیمت جان بوده!!

«خادم» ندانی اطفال از چه سوخته اند؟! *** بیشتر از هر چیز، از تشنگی سوخته اند!!

مادر طفل تشنه گو چه کرد؟

نالهٔ تشنه، جگر را سوخته بود!! *** طفل تشنهٔ بی زبان، جگر را سوخته بود!!

مادرِ طفل تشنه، حیران مانده بود!! *** نالهٔ طفل را می شنید، حیران مانده بود!!

مادر از تشنگی می سوخت شیر نداشت چه کند؟! *** آب نبود شیر نداشت گو چه کند؟!

آب اگر بود چرا مادر نداشت!! *** آب اگر بود، چراشیر در پستان نداشت!!

آب ندادند، شیر نبود طفل ناله زد!! *** آب را بستند، مادر شیر نداشت، طفل ناله زد!!

نالهٔ اطفال، جگرها را پاره کرد!! *** طفل برطفل می گریید، جگرها را پاره کرد!!

همه ماندند چه کنند، آب نبود!! *** هر چه گردش کردند به خدا، آب نبود!!

تا که عبّاس قصد سقّایی نمود!! *** او اجازه گرفت، قصد سقّایی نمود!!

با لبِ تشنه فرات رفت، آبی نخورد!! *** آب برداشت بهر اطفال، آبی نخورد!!

دست سقّا قطع شد، تشنه بود!! *** سقّایی کرد عبّاس و تشنه بود!!

به خدا گر دستم قطع کردید، من حامیم!! *** از امامم جدا نشوم هرگز من حامیم!!

دست چپ را قطع کردند، از راه کین!! *** سقّا بی دست شد، از راه کین!!

پس عمودی بر سرش آمد و افتاد برزمین!! *** گفت: برادرآب ندارم، بیا افتادم برزمین!!

شاه با سرعت آمد، گفت برادر پشتم شکست!! *** من پناهی ندارم، برادر پشتم شکست!!

شاه چو آمد، فرار کردند کوفیان!! *** گفت: بی برارکردید مرا، فرارکردند کوفیان!!

ص: 492

راه چاره ام مسدود شد، امیدم شد نا امید!! *** شاه هر چه کوشید بدن را ببَرَد، شد نا امید!!

گفت: جوانان بنی هاشم، بیایید یاریم!! *** من جوان مرده ام، بیایید یاریم!!

بدن عبّاس را، قطعه قطعه کرده اند کوفیان!! *** ای جوان ها بیایید قطعه قطعه کردند کوفیان!!

«خادم» این چه اسلام است، گو چه کنیم؟! *** نه اسلام است، نه مسلمانی، گو چه کنیم؟!

تشنگی چند روز بوده بر ما بگو؟!

گر جگرها سوخته بر ما بگو؟!

روز هفتم آب را بستند بر آل نبیّ!! *** همهٔ راه ها را بستند، بر آل نبیّ!!

روز تاسوعا محصور شد حسین فاطمه!! *** چاره ای جز صبر نبود، بهر حسین فاطمه!!

روز عاشورا کشتند فرزندان فاطمه!! *** رحم نکردند بر فرزندان فاطمه!!

شیرخواره را روی دست پدر کشته اند!! *** تشنه بوده، روی دست پدر کشته اند!!

اهل کوفه کمر بستند، بر کشتنِ آل نبیّ!! *** گو مسلمان نبودند، کمر بستند برکشتن آلنبیّ!!

با لبِ تشنه کشتند همه را، آبی نبود!! *** جگرها سوخته بود، کربلا آبی نبود!!

آب را بستند، راه را بستند، آبی نبود!! *** جگر اطفال سوخته بود آبی نبود!!

به خدا مظلوم کشتند فرزندان فاطمه را!! *** به خدا رحم نبود، کشتندفرزندان فاطمه را

عطش ازروز هفتم بود، عاشورا بود العطش!! *** چهارروزتشنه بودند، عاشورا بود العطش!!

طفل تشنه سوخت و ناله کرد!! *** العطش می گفت او و ناله کرد!!

همه سوختند و طِفلِ تشنه ناله کرد!! *** هر چه کردند آب نبود، طفل تشنه ناله کرد!!

پدر سوخت، مادر سوخت، طفل تشنه ناله کرد!! *** همه سوختند، جگر سوخت، طفل تشنه ناله کرد!!

روی دست پدر بود طفل، آب بهرش طلب کرد!! *** طفل را کشتند تشنه بود، پدر آب بهرش طلب کرد!!

آب قیمت جان بود، طفل تشنه کشته شد!! *** حق ذِی القربا این نبود، طفل تشنه کشته شد!!

آب را بستند، راه را بستند، طفل تشنه شد!! *** ناله می کرد، مادر شیر نداشت، طفل تشنه شد!!

کس نگفت: این زادهٔ احمد بُوَد، تشنه است؟! *** حق ذِی القربا این نیست، طفل احمد تشنه است!!

طفل و مادر تشنه بودند آبی نبود!! *** آب بود مانع بود، آب آور نبود!!

عبّاس سقّا بود تشنه بود، کشته شد!! *** آب نبود آب آور نبود عبّاس تشنه کشته شد!!

ناله ها بالا رفت ز اطفال عباس کشته شد!! *** همه گفتند: ما آب نخواهیم، عباس کشته شد!!

عباس چون کشته شد، نالهٔ اطفال بالا گرفت!! *** آب نبود عبّاس نبود، نالهٔ اطفال بالا گرفت!!

«خادم» بس کن، بچّه های فاطمه کشته شدند!! *** رحم نبود،، ایمان نبود، بچّه های فاطمه کشته شدند!!

ص: 493

از شام غریبان آل الله بگو؟

از آوارگی اطفال در بیابان بگو؟

شام غریبان، شام عاشورا بوده است!! *** بیچارگی آل الله شام عاشورا بوده است!!

اجساد شهیدان همه بر زمین مانده بود!! *** خیمه ها سوخته بود اهل بیت درمانده بود!

خیمه ها آتش گرفت همه آواره شدند!! *** جا و مأوایی نداشتند، همه آواره شدند!!

آب آوردند بهر اطفال، همه گریان شدند!! *** آب را دیدند و همه گریان شدند!!

با لب تشنه کشتند عزیزان ما!! *** رحم نکردند تشنه کشتند عزیزان ما!!

آب قیمت جان بود کشتند عزیزان ما!! *** آل پیغمبر بودیم، کشتند عزیزان ما!!

ما که مهمان بودیم، از چه کشتید عزیران ما!! *** آب ندادید و کشتید عزیزان ما!!

گو که مهمان نبودیم، از چه کشتید عزیزان ما!! *** ما مسلمان بودیم از چه کشتید عزیزان ما!!

آل پیغمبر بُدیم، از چه کشتید عزیزان ما!! *** مهمان بُدیم ذِی القربا بُدیم، از چه کشتید عزیزان ما!!

هر که بودیم، اطفال ما، بی گُنه بودند، تشنه بودند!! *** آب مهریه فاطمه بود، اطفالش تشنه بودند!!

چه جوابی دارید در قیامت نزد جدّ ما؟! *** شما تشنه کشتید، فرزندان جدّ ما!!

تشنه کشتید ما را، اکنون آب آورده اید؟! *** شرم کنید از آب، اکنون آب آورده اید؟!

طفل شیرخواره تشنه بود، آبش ندادید!! *** مادر طفل تشنه بود، آبش ندادید؟!

ص: 494

عزیزان پیمبر را کشتید، دفن نکردید؟! *** آفتاب تابید بر آنان، دفن نکردید؟!

اسب بر بدن ها تاختید، دفن نکردید؟! *** آب ندادید کشتید، دفن نکردید؟!

اکنون با ما چه خواهید کرد، شرم نکردید؟! *** خیمه ها را آتش زدید، شرم نکردید؟!

ما پناهی نداریم بعد از این، شرم نکردید؟! *** به اسارت می برید ما را شرم نکردید؟!

کشتید، آواره کردیدو، شرم نکردید؟! *** در قیامت چه خواهید گفت، شرم نکردید؟!

«خادم» به که گویی شرم نکردید، کوفی اند؟! *** گو چرا از احمد شرم نکردید کوفی اند؟!

«خادم»از اسیران در شام چیزی بگو؟

از اطفال اسیر در شام چیزی بگو

از اسیری چه گویم اسیری بیچارگیست؟! *** اسیری ذلّت و درمانده کیست؟!

نکند هرگز عزیزی، اسیر شود!! *** نزد اهلش عزیز بوده اسیر شود!!

«اسیری درد بی درمان اسیری!! *** اسیری خواریِ دوران اسیری!!»

آل پیغمبر کجا، اسیری کجا؟! *** عزیزان حیدر کجا اسیری کجا؟!

راه سخت و اسیر بیمار کجا؟! *** کوفه و شام کجا، اسیر بیمار کجا؟!

طفل نازپرورده کجا، اسیری کجا؟! *** زینب غمدیده کجا اسیری کجا؟!

ص: 495

کودک سه چار ساله کجا اسیری کجا؟! *** دختر نازپرورده کجا اسیری کجا؟!

دل های سوخته کجا اسیری کجا؟! *** ناز پرورده کجا، اسیری کجا؟!

سیّد سجّاد از اسیری شکوه کرد!! *** سؤال از سخت ترین شد، از اسیری شکوه کرد!!

اسیری دل ها را سوخت و خسته کرد!! *** بی پناهی دل ها را سوخت وخسته کرد!!

طفل چار ساله را سوخت و خسته کرد!! *** سخت تر از آن دیدن رأس پدر خسته کرد!!

غل زنجیر با سیّد سجّاد چه کرد؟! *** گردن او را کوبید و خسته کرد!!

تو گو سرهای بریده با دل اطفال چه کرد؟! *** نی غذای کافی نی آب با اطفال چه کرد؟!

زینب محزونه با این غم ها چه کرد؟! *** سیّد سجّاد با این غم ها چه کرد؟!

ساختند و سوختند، دنیا با آنان چه کرد؟! *** غم عالم ریخت بر دل ها گو چه کرد؟!

در اسارت شماتت ها با آن ها چه کرد؟! *** از شماتت بیشتر سوختند با آن ها چه کرد؟!

شامیان شادی کردند، با آن ها چه کرد؟! *** جشن و شادی داشتند با آن ها چه کرد؟!

گریه و شادی با آن ها چه کرد؟! *** همه در رنج و آه بودند، با آن ها چه کرد؟!

«خادم» سوختند و ساختند با آنان چه کرد؟! *** گریه بود و آه بودو ناله، با آنان چه کرد؟!

ص: 496

«خادم» اربعین حسینی چه بوده بگو؟

اربعین را ما قبلاً گفته ایم باز گوییم چه کرد؟! *** اربعین آمد مصیبت تازه شد، بر گو چه کرد؟!

اربعین آمد زینب آمد کربلا چه کرد؟! *** آه و ناله آورد کربلا، گو چه کرد؟!

گفت برادر نبودی، روزگار با ما چه کرد؟! *** سر تو آمد بین ما روزگار با ما چه کرد؟!

دخترت گریه کرد، در خواب تو را دید و ناله کرد!! *** سرت را نزد او آوردند، دید و ناله کرد؟!

با سَرِ ببریده ات او سخن گفت و ناله کرد!! *** کس ندانست با تو چه گفت و ناله کرد!!

با سرِ بُبریده ات ناله کرد و ناله کرد! *** تا که همراه تو آمد از بس ناله کرد!!

ما اسیر و در به در گشتیم طفلت ناله کرد!! *** در خرابه به دیدارش آمدی، طفلت ناله کرد!!

اسیری سخت بود بر ما طفلت ناله کرد!! *** نالهٔ اطفالت بلند شد، طفلت ناله کرد!!

چون اسیران بسته بودند ما را، اسیری ما را خسته کرد!! *** ناله های اطفال، مارا در اسارت خسته کرد!!

شامیان ما را شماتت کردند، مارا خسته کرد!! *** خنده های آنان بیشتر ما را خسته کرد!!

ما اسیر بودیم، آنان شاد بودند، خسته کرد!! *** شامیان عید گرفتند، شاد بودند خسته کرد!!

ما عزادار بودیم، می خندیدند ما را خسته کرد!! *** خارجی پنداشتندما را دشنام دادند خسته کرد!!

سَر ببریده ات را آوردند چوب زدند!! *** بچه ها نالان و گریان شدند خسته کرد!!

این اسارت بیش از حدّ، ما را خسته کرد!! *** گریه ونالهٔ اطفال بیش ازحدّ ما را خسته کرد!!

غل وزنجیربرسیّد سجّادسخت بودخسته کرد!! *** رنج او بیش از ماها بود، او را خسته کرد!!

پیرمردی ما را شماتت کرد ما را خسته کرد!! *** مرد شامی دید ما را شماتت کرد خسته کرد!!

سرهای بریده از جلو مارا خسته کرد!! *** من سَرَت را دیدم اشارت کردی، خسته کرد!!

این سفر آزمود ما را، گر چه خسته کرد!! *** از خدا جززیبایی ندیدیم، مگر خسته کرد!!

«خادم» آزمون خداست، مگر خسته کرد!! *** راه حق تلخ و شیرین دارد مگو خسته کرد!!

زینب چون مدینه را دید زینب چه کرد؟

مادر عباس را دید زینب چه کرد؟

زینب با یک عالم غم به مدینه آمده!! *** درد و غم آورده به مدینه آمده!!

شوهرش نشناخت او را گفت: زینبی؟! *** زینب است این به مدینه آمده گفت: زینبی؟!

مدینه غرق غم شد، زینب است آمده!! *** زینب غرق غم گشته، زینب است آمده!!

زینب آمده با غم به مدینه، آمده!! *** نام زینب غم آورده، به مدینه آمده!!

گو زینب نیست غم ها آمده!! *** این آن زینب نیست غم ها آمده!!

گر او زینب است، چرا تنها آمده؟! *** با برادر رفته چرا تنها آمده؟!!

کس نمانده در مدینه، جز به استقبال آمده!! *** آن که قبلاًدیده زینب را، به استقبال آمده!!

همه دانند زینب از اسیری آمده!! *** هِی نگاهش می کنند، از اسیری آمده؟!

ص: 497

این همان زینب است، یا اشتباه آمده!! *** آری این زینب است، ازاسیری آمده!!

زینب این نیست، این روح زینب است!! *** جسم او نیامده، لیک روح زینب است!!

هر چه خواهید بگویید، این روح زینب است؟! *** جسم او آب شده، این روح زینب است!!

همه دانند این زینب نیست شکل زینب است!! *** زینب آر بود جسم بود، این روح زینب است!!

جسم او آب شده، این روح زینب است!! *** شک در آن نیست، این روح زینب است!!

کربلا رفته، شام رفته آب شده!! *** بس مصیبت دیده و آب شده!!

داغ فرزند و برادر دیده آب شده!! *** محنت و رنج دیده او آب شده!!

زندهٔ عشق برادر بوده آب شده!! *** او برادر را بی سر دیده آب شده!!

رأس خُویَش بر نِی دیده آب شده!! *** عطش اطفال دیده و آب شده!!

دو دست عباس تشنه دیده آب شده!! *** قطعه قطعه جسم عباس دیده آب شده!

اکبر لب تشنه دیده و آب شده!! *** کس نبوده چون او، زین مصیبت آب شده!!

این مصائب گر برهر زنی ریزد آب شود!! *** اورا با یزید چه بوده، هر زنی بوده آب شود!!

«خادم» صبر زینب بر کوه ها ریزد آب شود!! *** این مصیبت گر بر کوه ها ریزد آب شود!!

زینب بوده، دخت مظلوم عالم بوده آب شده!! *** او همانندپدر مظلوم عالم بوده آب شده!!

استقبال اهل مدینه از زینب علیها السلام

اهل مدینه به استقبال زینب آمدند!! *** کِی بدرقه کردند، کانان به استقبال زینب آمدند؟!

زن ها باید بدرقهٔ مردها با حسین می بودند! *** مردها کِی کربلا با حسین می بودند؟!

بدرقه نه کِی با حسین می بودند؟! *** اهل دنیا بودند، کی با حسین می بودند؟!

مردم اهل دنیا و سیم و زَر بوده اند!! *** اهل دنیا بودند، اهل سیم و زر بوده اند!!

همه دیدند حسین کربلارفت، غریب کشته شد!! *** جزکمی یاری نکردند، او غریب کشته شد!!

اکنون زن ها از اسیری باز گشته اند!! *** آقا ومولا کشته شد، از اسیری بازگشته اند!!

همه حسرت می خورند نبودند کربلا!!

یاری فرزند زهرا نکردند نبودند کربلا

حسرت آمده، همه را حسرت گرفته!! *** نبودند کربلا، همه را حسرت گرفته!!

گویند: ما بودیم و نرفتیم سویِ کربلا!! *** جنگ تمام شد، همه را حسرت گرفته!!

گر که می رفتیم، حسین تنها نمی ماند!! *** ما یاری نکردیم، همه را حسرت گرفته!!

راه جنّت باز بود، جبهه آزاد بود!! *** اهل دنیا بودیم، همه را حسرت گرفته!!

پس بیایید توبه کنیم، با نفس خود جنگ کنیم!! *** ور نه اهل دنیا باشیم، همه را حسرت گرفته!!

ص: 498

جنگ با نفس هم جهاد اکبر است!! *** بیا با نفس خود جنگ کنیم، همه را حسرت گرفته!!

جنگ تمام شد، جنگ با نفس کجا؟! *** اهل دنیاییم همه، همه را حسرت گرفته!!

حُبِّ الله نیست، حُبِّ دنیا جا گرفته!! *** غرق دنیاییم ما، همه را حسرت گرفته!!

لذّت وعشق عبادت نیست، حب دنیا ما را گرفته!! *** هر چه داشتیم چه سود؟ همه را حسرت گرفته!!

سخن ما همه از دنیاست، دنیا ما را گرفته!! *** لذّت و عشق خدا نیست، همه را دنیا گرفته!!

ما کجا و عشق الله کجا، همه را دنیا گرفته!! *** از عبادت کسلیم ما، همه را دنیا گرفته!!

حبّ دنیا ریشهٔ هر خطایی است بدان!! *** حبّ الله منشأ خیر است، همه را دنیا گرفته!!

ای خدا به حق مصطفی و مرتضی دور کن ز ما!! *** حبِّ دنیا، تو کریمی، همه را دنیا گرفته!!

لذّت و نور عبادت رفته، همه را دنیا گرفته!! *** حبِّ دنیا آمده، همه را دنیا گرفته!!

سخن از الله و دین و آخرت نیست چکنیم؟! *** حرف دنیا فراوان است، همه را دنیا گرفته!!

ای خدا تو کریمی، تو رحیمی، دست ما را بگیر!! *** ما که بیچاره شدیم، همه را دنیا گرفته!!

«خادم» در خانه به نشین، فساد ما را گرفته!! *** ما که غرق گناهیم، همه را دنیا گرفته!!

ولادت امام سجّاد (علیه السلام)

سیّد سجّاد مولودی مبارک بوده! *** بهتر از او کِه بوده، مولودی مبارک بوده؟!

عابدین و زاهدین سر فرو آرند بهر او! *** بهتر از او کِه بوده، مولودی مبارک بوده؟!

زهد او را انبیاء تمرین کنند! *** کی توانند رسندش، مولودی مبارک بوده!!

انبیا و اولیاء نزد او شاگرد بُوَند!! *** زهد او بیش از همه، مولودی مبارک بوده!!

در عبادت سیّد سجّاد؛ زین العابدین است!! *** جز امیرالمؤمنین، مولودی مبارک بوده!!

در شرافت نسبش زیباتربن است!! *** والدین اش شریف اند، مولودی مبارک بوده!!

هر که منسوب به اوست هم حسینی هم حسنی است!! *** دو نَسَب دارد، مولودی مبارک بوده!!

ص: 499

فرزدق را ببین وصف او آشکار نموده!! *** هشام را مبهوت نموده، مولودی مبارک بوده!!

گفت: این بهترین عبد خداست تو ندانی وزن او؟! *** گر ندانی مشکلی نیست، مولودی مبارک بوده!!

او تقیّ و نقیّ و طاهر و عابد است!! *** سیّد العابدین است، مولودی مبارک بوده!!

جدّ او احمد مختار و حیدر است!! *** نور او آشکار است، مولودی مبارک بوده!!

گر تو نشناسی، حرم و زمزم شناسد!! *** بلکه رکن یمان و حطیم شناسد، مولودی مبارک بوده!!

نور او نور شمس را تیره کند!! *** همه انوار از اوست، مولودی مبارک بوده!!

حُسن او حسن رسول و حیدر است!! *** او فرزند فاطمه است، مولودی مبارک بوده!!

سائلی را، نه نگفته تاکنون!! *** لای او در تشهد بوده بس، مولودی مبارک بوده!!

فضل او فضل نبیّ وصف او وصف حیدر است!! *** همه اوصاف او اوصاف خداست، مولودی مبارک بوده!!

جدّ او افضل از انبیاء، پدرش افضل از اوصیاء!! *** وصف اووصف اوصیا، مولودی مبارک بوده!!

رهبر اهل تقواست او، افضل از اهل تقواست!! *** اهل تقوا کجا او کجا، مولودی مبارک بوده!!

اهل بیت رحمت است، باران رحمت است!! *** رحمتش از خدای رحمت است، مولودی مبارک بوده!!

جدّ او احمد است، پدرش حیدر است!! *** همه از بهترین اند، مولودی مبارک بوده!!

حبّ او دین است، بغض او کفر است!! *** او همانند علیّست، مولودی مبارک بوده!!

ص: 500

هشام خشمگین شده، بلکه رسوا شده!! *** فرزدق جیره اش قطع شد، مولودی مبارک بوده!!

«خادم» وصف او نتوان گفت از چه گویی وصف او؟! *** وصف اووصف علیّست، مولودی مبارک بوده!!

سیّد سجّاد کیست بر ما بگو؟

سیّد سجّاد زین العابدین است! *** او امام عابدین، زین العابدین است!

جدّ او احمد، پدر، افضل العابدین است! *** سیّد ساجدین افضل الزاهدین است!!

درس عبرت می دهد از زاهدین است!! *** نور چهره اش نشانِ عابدین است!!

عابدان را گو بیایند نزد او، درس بگیرند! *** سیّد العابدین است، نشان عابدین است!!

عابد آل احمد اوست، زین العابدین است! *** عابدین را گو بیایند، زین العابدین است!!

همه باید درس بگیرند، زین العابدین است! *** زینت آر خواهند، زین العابدین است!

چهره اش نیکوست، زین العابدین است! *** جدّ او مولاست، زین العابدین است!

زهد او زهد جدّ اوست، خیر الزاهدین است! *** وصفِ او وصفِ جدّ اوست، خیر العابدین است!

او امام زاهدین و عابدین است! *** افضل از عابدین و زاهدین است!

وصفِ او، وصفِ امیرالمؤمنین است! *** گو که او، نفس امیرالمؤمنین است!

زاهدش خوانید، عابدش خوانید، صحیح است! *** گر امام زاهدین و عابدین خوانید صحیح است!

ص: 501

او علی بن الحسین زین العابدین است! *** زینت عابدین است، زین العابدین است!

خطبهٔ او دردمشق دشمن را، خسته کرد! *** بلکه رسوا کرد، او دشمن را، خسته کرد!

او گفت: من فرزند کعبه و رکن و زمزمم! *** بلکه من فرزند مصطفا و حیدرم!

حَرَم و کعبه و زمزم می شناسند مرا! *** من فرزند مصطفایم، می شناسند مرا!

من فرزند مقتول کربلا ابن الحسینم! *** پدرم را کشتند کربلا، من اِبنُ الحسینم!

پدرم را تشنه لب کشتند، من ابن الحسینم! *** سر او را من بالای نِی دیدم، من اِبن الحسینم!

کس نماندکربلا، هرکه بود، لب تشنه کشتند! *** پدرم را خارجی خواندندولب تشنه کشتند!

طفل شیرخواررا آب ندادند، لب تشنه کشتند! *** به کسی رحم نکردند، همه را لب تشنه کشتند!

جسم پدرم رابی سر دیدم، لب تشنه کشتند! *** پدرم را زیر سُمِّ ستور دیدم، لب تشنه کشتند!

سراش را بالای نِی دیدم، لب تشنه کشتند! *** چهل منزل همراه اسرا بود، او را لب تشنه کشتند!

«خادم» بس کن، چه دانی با آل پیغمبرچه کردند؟! *** همه را آواره کردند، همه را لب تشنه کشتند!

گریه های زین العابدین چه بوده بگو؟

اشک او بر عزیزانش چه بوده بگو؟

سی و پنج سال بعد از کربلا او گریه کرده! *** یک بهانه پیدا کرده، بر پدر گریه کرده!

آب دیده، نان دیده، او گریه کرده! *** او اسیری یا غریبی دیده، گریه کرده!

او گفته: پدرم را لب تشنه کشتند، گریه کرده! *** گوسفندی را دیده می کشند، او گریه کرده!

ص: 502

گریهٔ طفل شیرخواره را دیده، گریه کرده! *** مادر طفل را بی شیر دیده، گریه کرده!

هر چه یاد کربلا افتاده گریه کرده! *** مادر عباس را دیده، گریه کرده!

هر غریبی، هر شهیدی را دیده گریه کرده! *** هر اسیر بی نوائی را دیده گریه کرده!

سیّد الساجدین بوده، از خوف خدا گریه کرده! *** نیمه های شب می سوخته، گریه کرده!

او یکی از بکّائین بوده، بسیار گریه کرده! *** سیّد الساجدین بوده، بسیار گریه کرده!

او شاهد قتل پدر بوده، گریه کرده! *** جسم و سَرِ بابش را دیده، گریه کرده!

او اطفال تشنه را دیده، گریه کرده! *** او اسیران و اسیری را دیده گریه کرده!

او غریب و بی پناهی را دیده، گریه کرده! *** او حیوانی را دیده ذبح می کنند، گریه کرده!

او شهید و اسیری را دیده، گریه کرده! *** او غریب و درمانده ای را دیده گریه کرده!

او به یاد تیر و نیزه آمده، گریه کرده! *** بچّهٔ شیرخواره را دیده، گریه کرده!

آب دیده، نان دیده، گریه کرده! *** نام شمر و سنان را شنیده، گریه کرده!

طفل تشنه ای را، دیده، گریه کرده *** مادربی شیر دیده، آب دیده، گریه کرده!

گریهٔ اطفال از بیآبی دیده، گریه کرده! *** طفل شش ماهه دیده، تشنه بوده، گریه کرده!

اکبر و اصغر دیده، یاد آورده، گریه کرده! *** نام عباس شنیده، یادآورده، گریه کرده!

نام کربلا را شنیده، آهی کشیده، گریه کرده! *** گر زیارت رفته قتلگاه را دیده، گریه کرده!

یاد زینب آمده، آهی کشیده، گریه کرده! *** قبر شش گوشه دیده، آهی کشیده، گریه کرده!

«خادم» بس کن، گو تمام عمر او، گریه کرده! *** اوبهانه کرده، دلی سوخته بوده، گریه کرده!

مولود کعبه آمد خوش آمد خوش آمد

میهمان خانه خدا آمد، خوش آمد خوش آمد

مولود کعبه آمد، خوش آمد خوش آمد! *** خانه زاد معبود آمد، خوش آمد خوش آمد!

محبوب خدا آمد، خوش آمد خوش آمد! *** میهمان خدا آمد، خوش آمد خوش آمد!

سلامش ز خدا آمد، خوش آمد خوش آمد! *** عید ما آمد، خوش آمد خوش آمد!

بهتر از هر چه آمد، خوش آمد خوش آمد! *** قدمش مبارک باد، خوش آمد خوش آمد!

نام نیکویش که آمد، خوش آمد خوش آمد! *** کعبه خشنود شد، خوش آمد خوش آمد!

خانه زاد کعبه آمد، خوش آمد خوش آمد! *** بت شکن بود که آمد، خوش آمد خوش آمد!

کعبه در باز کرد و گفت: خوش آمد خوش آمد! *** علیّ مرتضی آمد، خوش آمد خوش آمد!

راه حق باز شد، خوش آمد خوش آمد! *** به خدا، حق در آمد، خوش آمد خوش آمد!

صراط مستقیم آمد، خوش آمد خوش آمد! *** نفسِ حق آمد، خوش آمد خوش آمد!

حق با حق آمد، خوش آمد خوش آمد! *** حق مجسّم شد، خوش آمد خوش آمد!

حق ز ناحق جدا شد، خوش آمد خوش آمد! *** دست ناحق قطع شد، خوش آمد خوش آمد!

کعبه روشن شد، خوش آمد خوش آمد! *** با شرافت شد، خوش آمد خوش آمد!

ص: 503

درد بی درمان دوا شد، خوش آمد خوش آمد! *** آل یس باز آمد، خوش آمد خوش آمد!

نسل احمد باز شد، خوش آمد خوش آمد! *** حیدر آمد آغاز شد، خوش آمد خوش آمد!

حیدر و احمد یکی بودند، راز آن باز شد! *** این دو گل از یک شجرند، راز آن باز شد!

کعبه امروز مفتخر شد، میهمان دار شد! *** میهمانش عزیز بود، میهمان دار شد!

هیچ کس را تاکنون به کعبه راه ندادند! *** مریم اخراج ز بیت المقدس شد راه ندادند؟!

این میهمانی را ندانیم رازش، چه شد؟! *** این عزیزتر بود یا آن، رازش چه شد؟!

اولین بار بود میهمان صاحب دار شد *** راز آن را خدا داند، تو گو رازش چه شد؟!

مریم در بیابان، کنار درختی بار گذاشت! *** درخت باردار شد، آب جوشید، بار گذاشت!!

او که ترسان و پریشان بود، چه باید بکند؟! *** این یکی شاد بود، خدا گفت چه باید بکند؟!

این یکی محبوب داور بود، به خانه جا گرفت! *** آن یکی ترسان بود، در بیابان جا گرفت!!

این دو مادر، هر دو نیک بودند ولی! *** این محبوب بود نزد حق، آن ولیّ!

از عدو پرسیدم علیّ در کجا آمد به دنیا؟! *** او نادان بود گفت: نمی دانم کجا آمد به دنیا!!

او دوست بلید و پلید بود کِی داند چنین؟! *** من به او گفتم علی در کعبه آمد به دنیا کی داند چنین؟!

«خادم» از که پرسی، چه پرسی او ابله بود؟! *** هر چه پرسی نداند، تو بدان او ابله بود!!

تاکنون کسی مولود کعبه بوده یا نبوده؟

خدایا تو دانی کس نبوده کس نبوده

مولود کعبه یک نفر بوده، جز او نبوده! *** گو اگر بوده که بوده، جز او نبوده؟!

مولود کعبه علیّ بوده و بس! *** گو اگر بوده؟ علی بوده و بس!

او عزیز بوده، مولود کعبه بوده! *** مادرش بنت اسد بوده، مولود کعبه بوده!

مولودکعبه بوده، عزیزبوده، حق در را گشوده! *** بهر محبوبش، عزیز بوده حق در را گشوده!

میهمان خدا بوده، مولود کعبه بوده! *** محبوب خدا بوده، مولود کعبه بوده!

نه بلید بوده، نه پلید بوده، علیّ بوده! *** بس علیّ بوده، مولود کعبه بوده علیّ بوده!

ص: 504

رمز آن را از خدا پرس، آن از چه بوده؟! *** او مهمان خدا بوده، علی بوده از چه بوده؟!

رمز آن را کاش بدانی چه بوده میهمان بوده؟! *** خانهٔ محبوب بوده، او میهمان بوده!

او سه روز مهمان بوده، علیّ بوده علیّ بوده!! *** میهمانی سه روز بوده، مهمان، علیّ بوده!!

تو نیابی کسی را، کو، مولود کعبه بوده!! *** جزعلی کَسِ دیگرنبوده کو، مولود کعبه بوده!!

میزبان و میهمان گو که بوده؟! *** میزبان خدا بوده، میهمان علی بوده!!

ای بلیداین نشان چه بوده، مولودعلی بوده؟! *** ای پلید این نشانه چه بوده، تو ندانی ولیّ بوده؟!

گر که دانی یا ندانی، علیّ بوده ولیّ بوده!! *** میهمان حق بوده، او ولیّ الله بوده، علی بوده!!

«ولیّکم الله» گوید: او ولیّ الله بوده!! *** گر ندانی ابلهی، به خدا او ولی الله بوده!!

مهمان کعبه شده، علیّ محبوب خداست!! *** عاقلان دانند علیّ محبوب خداست!

لیک دانی، و لکن ابلهی نادان و گُمرَهی!! *** همه دانند تو ابلهی و گمرهی!!

تو بلیدی و پلیدی و گمرهی!! *** لیک ندانی، پلیدیّ و بلیدیّ و گمرهی!!

پیمبرفرمود: علیّ ولیّ الله است، تو چه گویی؟! *** از خدا بر او سلام آورده است، تو چه گویی؟!

او ولیّ الله است، تو بخواهی یا نخواهی!! *** جانشین رسول الله است، تو بخواهی یا نخواهی!!

او یعسوب دین است، تو بخواهی یا نخواهی!! *** او صراط مستقیم است، تو بخواهی یا نخواهی!!

ص: 505

«خادم» عاقلان دانند اوکیست؟ عدو بداند یا نداند؟ *** همه دانند او کیست؟ عدو بداند یا نداند؟

دشمنان گو چه گویند در شأن علیّ؟

دوست و دشمن حق گفتند در وصف علی

دشمنان گو چه گویند در شأن علیّ!! *** همه ناچارند، جز خیر نگویند در شأن علیّ!!

او ید الله، عین الله، ولیّ الله است علیّ!! *** او صراط مستقیم است ولیّ الله است علیّ!!

گر درختان قلم، دریا مرکّب، جنّ و انس کاتب شوند!! *** وصف او را نتوانند شمرد گر کاتب شوند!!

به عدو گو: وصف اوبی پایان است علیّست!! *** هر چه گوییم ناقص است، بی پایان است علیّست!!

او خدا نیست، وصف او وصف خداست!! *** او عبد خداست، وصف او وصف خداست!!

وصفِ او را خدا گفته، وصفِ خداست!! *** «کلمات الله» است، وصف اووصفّ خداست!!

ما ندانیم چه گوییم، وصف او وصف خداست!! *** علم او علم خداست، وصف او وصف خداست!!

متحیّر مانده ایم چه گوییم، وصفِ او بی منتهاست!! *** او خدا نیست، و لکن وصف او بی منتهاست!!

ناچار باید ببینیم نبیّ چون گفته است!! *** هر چه او گفته او حق گفته چون گفته است!!

نبیّ گفته: علی حقّ است، حقّ با علیست!! *** هر کجا باشد علیّ، حق با علیست!!

علی حق است، حق همراه علیست!! *** تو علیّ را بخواه، حق همراه علیست!!

علی یعسوب دین است، پس رهبر علیست!! *** یعسوب رهبران زنبوران است، پس رهبرعلیست!!

علی ولیّ الله است، پس رهبر علیست!! *** جانشین من علیست، پس رهبر علیست!!

علی امام متقین است، پس رهبر علیست!! *** قائد نوریان است، پس رهبر علیست!!

بعد من علی امام است، رهبر علیست!! *** دیگری نیست امام، پس رهبر علیست!!

در غدیر گفت: ای مردم، رهبر علیست!! *** دست او را گرفت و گفت: رهبر علیست!!

اوّل دعوت گفت: مردم، رهبر علیست!! *** آخر عمر هم گفت: مردم رهبرعلیست!!

همه جا گفت: مردم رهبر علیست!! *** تا توانست گفت: مردم رهبر علیست!!

آیهٔ تبلیغ آمد، گفت: رهبر علیست!! *** آیهٔ اکمال آمد، گفت: رهبر علیست!!

بارها گفت: ای مردم رهبر علیست!! *** بعد من گمراه نشوید، مردم رهبر علیست!!

«خادم» همه دانند نبیّ گفت: رهبر علیست!! *** عجل سامری را گفت: رهبر علیست!!

ص: 506

انتظار مهدی عبادت بود بهترین عبادت بود!!

فرج ما انتظار است، بهترین عبادت بود!!

جمعه آمد باز ما منتظر مهدی شدیم!! *** ما پناهی نداریم، منتظر مهدی شدیم!!

هر چه گفتیم: او بیاید، او نیامد!! *** ما دعا کردیم، او بیاید، او نیامد!!

او به من گفت: دعا کن، دعا کردیم نیامد!! *** مشکل از کیست؟ دعا کردیم نیامد!!

وعدهٔ حق، حق است، او خواهد آمد!! *** مشکل از ماست گر دیر آید، او خواهد آمد!!

صبر کن، حکم مکن، مهدی خواهد آمد!! *** تو دعا کن حکم مکن، مهدی خواهد آمد!!

گر نخواهی صبر کنی، باید با تقوا شوی!! *** بسیار دعا کنی، صبرکنی، باید با تقوا شوی!!

شیعیان باید، با تقوا شوند، دعا کنند!! *** فرج این است، با تقوا شوند، دعا کنند!!

گر فرج خواهند باید صبر کنند، دعا کنند!! *** امرحقّ این است، باید صبر کنند، دعا کنند!!

گو به دوستان: دعا کنند، حکم نکنند!! *** کار دست خداست، دعا کنند، حکم نکنند!!

گر او نیاید، باکی نیست، با تقوا شوید!! *** چون بمیرید، ندا آید، بیایید با تقوا شوید!!

راه حق گم نشود، آقا بیاید، با تقوا شوید!! *** گرکه یک روزبه دنیا مانده باشد، بیاید، با تقوا شوید!!

مشکل آن است بیاید، ما لایق او نشویم!! *** ما که تقوا نداریم، ما لایق او نشویم!!

از خدا خواهید، با تقوا شویم، لایق شویم!! *** گر که با تقوا شویم، اوبیاید، ما فائزشویم!!

بارها گفته ایم: باید تقوا را پیشه کنیم!! *** او بیاید یا نیاید، تقوا را، پیشه کنیم!!

هِی نگویید: بیاید، از گناهان، پرهیز کنیم!! *** مشکل اصلی همین است، ازگناهان پرهیزکنیم!!

گر که باتقوا شویم، او بیاید، شاد شویم!! *** گرکه بی تقوا بُدیم، و بیاید، کی شاد شویم؟!

صادق آل محمّد گفت: با تقوا منتظر شوید!! *** گر که بی تقوا نیستید، کِی منتظر شوید!!

علت تأخیر او، بی تقوایی ماست!! *** هر گرفتاری هست از بی تقوایی ماست!!

پس بیا خوب شویم، تا خوب آید بین ما!! *** گر خوب نباشیم، کِی خوب آید بین ما!!

از فسادها، پرهیز کنید، از گناهان پرهیز کنید!! *** گر که خواهید آقا بیاید، از گناهان پرهیز کنید!!

از تو خواهیم خدایا، از گناه پرهیز کنیم، آقا بیاید!! *** تا که لایق شویم، خشنود شویم، آقا بیاید!!

«خادم» تو چه کردی تاکنون تا آقا بیاید؟! *** از خدا خواهم لایق شوم، آقا بیاید!!

نوروز اول سال است همه چیز نو می شود؟

دعای «یا محول الاحوال» را بخوانید همه چیز نو می شود

نوروز روز خوبیست، بیا تازه شویم!! *** همه چیز تازه شود، بیا ما تازه شویم!!

صنع الله را ببین، بیا تازه شویم!! *** گر خدا را ببینیم ما هم تازه شویم!!

هر چه بینیم خدا را بینیم، بیا تازه شویم!! *** ذاکر حق باشیم، بیا تا تازه شویم!!

ص: 507

شاد و شیرین باشیم، رحمت حق را ببینیم!! *** اهل تقوا باشیم، تا رحمت حق را ببینیم!!

همه را شاد کنیم، تا شاد شویم!! *** قلب را پاک کنیم، تا پاک شویم!!

همه را عیدی دهیم، دل ها پاک شود!! *** راه حق باز شود، دل ها پاک شود!!

میوه ها می رسد، شاکر حق شویم!! *** صرفه جویی کنیم، شاکر حق شویم!!

صُنع حق را بینیم، روحمان تازه شود!! *** همه را از حق ببینیم، روحمان تازه شود!!

دشت و صحرا گر رویم، با هدف می رویم!! *** با هوس، مخالفیم با هدف می رویم!!

هر چه بینیم، با هدف بینیم، ما خدا را بینیم!! *** هدف این است برادر، تا خدا را بینیم!!

غافلان را بگو، بیایید تا خدا را بینیم!! *** غافل از حق نباشیم، تا خدا را بینیم!!

هر چه بینیم، سه بار خدا را بینیم!! *** ور نه غافلیم ما، کِی خدا را بینیم؟!

غافلان اهل هَوَسَند، کِی خدا را بینند؟! *** آنان بی هدفند، کِی خدا را بینند؟!

گر به صحرا، یا به دریا، می رویم هُشیار رویم!! *** درس عبرت بگیریم، چشم باز کنیم هُشیار رویم!!

اهل غفلت مباش بیدار باش، خدا را ببین!! *** هر چه را بینی در عالم، خدا را ببین!!

هر چه زیبایی، هر چه سبزی ببینی از خداست!! *** پس تو غافل مباش، هر چه بینی از خداست!!

معصیت هرگز تو را شاد نکند!! *** غافل از حق بودن، تو را شاد نکند!!

یادِ الله باش، تا یادت کند!! *** ذکر الله گو، تا حفظت کند!!

«خادم» با که گویی سخن، با خدا گو تا یادت کند؟! *** غافلان غافل اند با خدا گو تا یادت کند!!

ولادت مولا امیرالمؤمنین (علیه السلام)

مولود مبارکی است، گو مولود علیّ! *** سخن زیباتری است، گو مولود علیّ!

هیچ مولودی به دنیا نیامد چون علیّ! *** خانه کعبه شود مولد او، نیامد چون علیّ!

ما از این رمز، درمانده شدیم! *** ما چه گوییم ز این قصّه، درمانده شدیم!

ولادت بیت حق، شهادت بیت حق!! *** این چه سرّی است که آمد از بیت حقّ؟!

علی عبد خداست، ولادت بیت خداست!! *** عبد محبوب خداست، ولادت بیت خداست!!

دوست مهمان خداست، ولادت بیت خداست!! *** چه تعجّب مهمان خداست، وارد بیتِ خداست؟!

روز میلاد علیّ شاد شویم، عیدی بگیریم!! *** یا که خواهیم صله، یا عیدی بگیریم؟!

هر دو را گیریم، بهتر است عیدی بگیریم!! *** روز نوروز است، بیا عیدی بگیریم؟!

نوروز روز خوبیست، گویند: روز غدیر است!! *** روز ولای علیست، بیا عیدی بگیریم!!

همه جمع شوید احمد، عیدی می دهد!! *** روز میلاد است، احمد عیدی می دهد!!

عید مولا علیست، بیا عیدی بگیریم!! *** فاطمه عیدی می دهد بیا عیدی بگیریم!!

عید نوروز است بیا، روز میعاد علیست!! *** بهتر از این چه روز است، روز میعاد علیست!!

چهار روز عید است، یکی است روز غدیر!! *** اعظم اعیاد است بدان روز غدیر!!

روز میلاد علی، نبود کمتر از روز غدیر!! *** من که گویم افضل است از روز غدیر!!

ص: 508

اعظم اعیاد غدیر است، آن روز علیست!! *** بهتر از آن چه بُوَد؟ روز میلاد علیست!!

هرچه باشد این دو روز، اعظم اعیاد ماست!! *** ما بحثی نداریم غدیر، اعظم اعیاد است!!

روز میلاد علیّ نیز، اعظم اعیاد است!! *** صادق آل محمد گفت: اعظم اعیاد است!!

ما چه دانیم از غدیر، غدیر معنای علیست!! *** پیمبر در غدیر گفت: غدیر معنای علیست!!

ما چه دانیم از علیّ، علیّ معنای نبی است!! *** ما چه دانیم از نبیّ، نبیّ معنای علیست!!

هر دو یک نفس اند، از یک شجرند!! *** علیّ معنای نبیّ، نبیّ معنای علیست!!

«خادم» تو گفتی: علی و نبیّ از یک شجرند!! *** پس علی نبیّ است و نبیّ هم علیست!!

پانزده رجب، روز رحلت زینب است!

پانزده رجب، روز رحلت زینب است! *** غلط کردم، روز شهادت زینب است!

نام او زینتِ آب، از خدا آمده است! *** نام او چو حسنین از خدا آمده است!

نام زینب، دل را آتش زَنَد! *** کنیه اش أُمُّ المصائب، دل را آتش زند!

صبر زینب همه را، حیران نمود! *** بلکه صبر را، صبر او حیران نمود!

صبر، از صبر زینب، درمانده شد! *** این چه صبریست؟ صبر از او درمانده شد!

صبر او چون کوه استوار بود همه جا! *** کربلا صبر او آشکار شد همه جا!

او جسم برادر دید و صبر نمود! *** رأسِ او بالای نِی دید و صبر نمود!

عَطَش اطفال را دید و صبر نمود! *** العطش فراوان شد او صبر نمود!

هر عزیزی کشته شد سخت بود، صبر نمود! *** داغ عبّاس و اکبر دید، او صبر نمود!

نالهٔ اصغر شنید، سخت بود، اوصبرنمود! *** آب ندادند کشتند اصغر را، او صبر نمود!

اسب تاختند برجسم برادر، اوصبرنمود! *** خیمه ها را آتش زدند، او صبر نمود!

نیمه شب در جستجوی اطفال بود، او صبرکرد! *** محرمی دیگر نداشت اسیر شد، صبر کرد!

دراسارت می سوخت بی پناه بود صبرکرد! *** نالهٔ اطفال را می شنید او، صبر کرد!

سرهای شهیدان را دید و صبر کرد! *** رأس خونین برادر دید و صبر کرد!

چهل منزل تا شام اسیر بود وصبرکرد! *** شامیان او را شماتت کردند اوصبرکرد!

خیزران دید دست دشمن ناله کرد وصبرکرد! *** خیزران زد دشمن، زینب صبر کرد!

اطفال دیدند سوختند گریه کردند، او صبرکرد! *** عدو او را شماتت کرد، او صبر کرد!

کم نبود این مصیبت ها او صبر کرد! *** صبر از صبر او بی تاب شد، او صبر کرد!

«خادم» صبر زینب را تو کِی دیدی او صبر کرد! *** صبر او همه را بی صبر کرد او صبر کرد!

صبر او را خدا داند، او صبر کرد! *** بهر خدا بود صبرش او، صبر کرد!

ص: 509

مقام زینب نزد خداوند

من گویم: زینب بعد مادر افضل از آسیه است! *** آسیه یکبار صبر کرد، زینب افضل از آسیه است!

آسیه یکبار جان داد و کشته شد! *** زینب صد بار جان داد و تشنه شد!

عطش اطفال جان او را می گرفت! *** بارها بود جانِ او را می گرفت!

من گویم: زینب افضل از مریم و آسیه است! *** صبر او بیش از مریم و آسیه است!

قیمت صبر را کس نداند جز خدا! *** پاداش صبر را کس نداند جز خدا!

صبر مریم بهرِ فرزندش یکبار بود! *** از خدا درخواست مرگ نمود یکبار بود!

صبر زینب کجا، صبر مریم کجا؟! *** هر دو صبر است، این کجا و آن کجا؟!

من ندانم بس خدا داند صبر او! *** من دانم صبر خسته شد از صبر او!

صبر زینب کجا، صبر مریم کجا؟! *** اُمُّ المصائب کجا، صبر مریم کجا؟!

صبر شرمسار، صبر زینب است!! *** صبر درمانده، از صبر زینب است!!

چون به دنیا آمد، اُمُّ المصائب گفتنش!! *** این کنیهٔ اوست، اُمُّ المصائب گفتنش!!

صبر زینب را در عالم، کس نداشت!! *** صبر ایّوب کجا؟ صبر زینب کس نداشت!!

صبر او دشمن را بیچاره کرد!! *** او شماتت کرد، زینب او را بیچاره کرد!!

عدو فکر کرد زینب درمانده شود!! *** فکر نکرد خود باید درمانده شود!!

گفت: هر چه دیدیم جمیل بود از خدا!! *** جز جمیل ما ندیدیم از خدا!!

تاکنون این سخن را کِه شنیده از کسی؟! *** همه را زیبا ببیند، که شنیده از کسی؟!

هیچ گلایه، ز خدایش نکند؟! *** صبر کند، گلایه ز خدایش نکند؟!

«خادم» تاکنون دیدهای این گونه کس پاسخ دهد؟! *** همه را زیبا ببیند، این گونه پاسخ دهد؟!

سبط احمد، دخت حیدر زینب است!! *** این عجب نیست دخت حیدر زینب است!!

امام سجّاد زین العابدین را بشناسید

زین العابدین، علیّ بن الحسین است! *** سیّد الساجدین علیّ بن الحسین است!

عابد و زاهد، علیّ بن الحسین است! *** افضل العابدین، علیّ بن الحسین است!

صاحب معجزات، علیّ بن الحسین است! *** افضل الساجدین، علیّ بن الحسین است!

جانشین حسین، علیّ بن الحسین است! *** منبع خیر و نور، علیّ بن الحسین است!

ص: 510

ناشر کربلا، علیّ بن الحسین است! *** حافظ دین حق، علی بنّ الحسین است!

کعبه و رکن و مقام او را می شناسند! *** عارف حِجر و حَجَر، علی بن الحسین است!

کعبه و رکن و حَجَر، او را می شناسند! *** حرم و بیت و صفا، او را می شناسند!

حجر الأسود با دست او آرام گرفت! *** همهٔ ارکان کعبه او را می شناسد!

فقرا خوب، او را می شناسند! *** نمیه شب منتظرند، او را می شناسند!

ایتام، خوب او را می شناسند! *** بهر آنان پدری می کند، او را می شناسند!

راهنمای مردم است، او را می شناسند! *** اهل احسان است، او را می شناسند!

گر عدو گوید: من او را نِی شناسم! *** این حرف عدوست، اهل حق اورا می شناسند!

او نزد عدو نسبش را آشکار نمود! *** گفت من فرزندمصطفایم، اهل حق ما را می شناسند!

حجر الأسود می شناسد، حَرَم می شناسد! *** صفا و مروه می شناسد، اهل حق ما را می شناسند!

خطبه اش در شام او را می شناسد! *** دشمن و دوست، او را می شناسند!

او حلیم است او کریم و مهربان است! *** اهل آسمان می شناسند، اهل حق او را می شناسند!

زاهد و عابد و عارف و سجّاد است او! *** آسمان و زمین می شناسند، اهل حق او را می شناسند!

او بُردبار و حلیم است، او زین العابدین است! *** رحمتش عام است، اهل حق او را می شناسند!

ص: 511

او سبط نبیّ است، فرزند حیدر است! *** او به سجّاد معروف است، اهل حق او را می شناسند!

وصفِ او وصف احمد و حیدر است! *** او امام مهربان است، اهل حق او را می شناسند!

معجزات زین العابدین علیه السلام؟

سخنش معجزه بود، علیّ بن الحسین بود! *** فِعالش نیک بود، علیّ بن الحسین بود!

جامع علم و عمل بود، علی ّبن الحسین بود! *** نور حق در جبینش بود، علی ّبن الحسین بود!

لطف او عام بود، علیّ بن الحسین بود! *** همه اش نور بود، علیّ بن الحسین بود!

دعایش مستجاب بود، علیّ بن الحسین بود! *** غلامش هم چنین بود، علی ّبن الحسین بود!

نور او نور نبیّ بود، علی ّبن الحسین بود! *** علم او علم نبیّ بود، علیّ بن الحسین بود!

همه چیزش چوعلی بود، علیّ بن الحسین بود! *** نام او نام علی ّ بود، علیّ بن الحسین بود!

او کِه مانند علیّ بود؟ علی ّبن الحسین بود! *** مادرش شهربانو بود، علیّ بن الحسین بود!

افتخار دو نژاد بود، علیّ بن الحسین بود! *** دو نژاد را یکی کرد، علیّ بن الحسین بود!

ایران مفتخر شد، پدرش علیّ بن الحسین بود! *** مرتبط با نبیّ بود، علیّ بن الحسین بود!

اهل ایران شاد شدند، علیّ بن الحسین بود! *** شهربانومفتخرشد، فرزندش علیّ بن الحسین بود!

خورشید به ایران تابید، علی ّبن الحسین بود! *** افتخار ایران شد، علی ّبن الحسین بود!

نور حق آمد به ایران، علیّ بن الحسین بود! *** نور حق تابید به ایران، علیّ بن الحسین بود!

دو علیّ آمد به ایران، این علیّ بن الحسین بود! *** دیگری علی موسی الرضا بود، این علیّ بن الحسین بود!

ما شدیم مفتخر، دو علی آمد به ایران! *** یک علی موسی الرضا بود، دو، علیّ بن الحسین بود!

ارتباط یافتیم با نبیّ، شاد شدیم! *** دو علی آمد به ایران، ما شاد شدیم!

قاسم جنّت و نار، علی مرتضاست! *** رأفت و مهر از علی موسی الرضاست!

عابد و زاهد و عارف، علیّ بن الحسین بود! *** افتخار شد ما را، علیّ بن الحسین بود!

دو امام مبین از ما شدند! *** این خدا بود خواست، از ما شدند!

آن یکی از مادر، خویشِ ما شد! *** این یکی، علی بن موسی الرضا شد!

«خادم» سعی کن، خادم هر دو شوی! *** خادمی کن تا خادم هر دو شوی!

ولادت حضرت زین العابدین (علیه السلام)

پنجم ماه شعبان، گُل تازه آمده! *** بَه چه زیباست او، گل تازه آمده!

نام او نام علیست از علیّ عالی بود! *** مشتق از نام خداست، گل تازه آمده!

ص: 512

علیّ ثانی است، زین العابدین است! *** نام جدّش را گرفته، گل تازه آمده!

علیِّ اعلا خداست، چار علی مشتق ز اوست! *** علیّ بن الحسین علیّست، گل تازه آمده!

علی موسی الرضا، جدَّش علیّست! *** علیّ بنِ محمّد نیز، جَدَّش علیّست!

مولد زین العابدین است، او علیّست! *** قدمش بر سَرِ ما باد، او علیّست!

نام و القابش زیباست، زین العابدین است! *** سیّد و آقاست او، سیّد الساجدین است!

زینت عابدین است، سیّد العابدین است! *** افضل صالحین است، زین العابدین است!

وارث علم نبیّین، امام المؤمنین است! *** منار قانتین است امام الخاشعین است!

زاهد و عادل است، خازنُ المرسلین است! *** عابد و خاشع است، سیّد الخاشعین است!

سیّد البکّائین است او، ذوالثَفَنات است! *** امام الأئمّه است او، ذو البرکات است!

در عبادت سابق است، چون جدّش علیّست! *** سابق از او کیست؟ چون جدّش علیّست؟!

شاهدان گویند: شبی هزار رکعت نماز خوانده است! *** او چو جدّش علی بوده، هزار رکعت نماز خوانده است!!

رنگ او در وضو از خوف خدا، تغییر می نموده! *** سؤال کردند گفته، از خوف خدا تغییر می نموده!!

حلیف سَجده بوده، کار او سَجده بوده! *** سیّدُ الساجدین بوده، کارِ او سجده بوده!

نیمه شب همیان به دوش می گرفته! *** بهر فقرا می برده، همیان به دوش می گرفته!

پند و اندرز می داده، راه خیر تعلیم می نموده! *** کار او تعلیم و اصلاح بوده، راه خیر تعلیم می نموده!

فقرا با ذکر خدا، او را می شناختند! *** چون صدایش می شنیدند، او را می شناختند!

هر امامی چو او بوده، او تنها نبوده! *** هر امامی اهل دعا بوده، او تنها نبوده!

از سخن ممنوع بوده، بس دعا می نموده! *** با دعا پاسخ می داده، بس دعا می نموده!

حقایق را با دعا و با نصیحت می گفته! *** گرکسی احوال پرسیده، با نصیحت می گفته!

به او گفته شد: احوالت را بگو؟! *** گفت: هشت طلبکار دارم، تو احوالت را بگو؟!

بیشتر اوقات فکر قیامت می نموده! *** یادی از مشکلات قیامت می نموده!!

خادم زین العابدین فراوان دعا نموده! *** تو بخوان صحیفهٔ اورا، فراوان دعا نموده!!

شهادت امام سجّاد (علیه السلام)

شهید مدینه، علی بن الحسین شد! *** پیمبر عزادار، علیّ بن الحسین شد!

بدنش تشییع شد، او کَفَن شد! *** پدرش نِی تشییع، نِی کَفَن شد!

هر امامی یکبار شهید شد، با کَفَن شد! *** پدرش هفتاد بار شهید شد بیکَفَن شد!

در بقیع روز تشییع شد او کَفَن شد! *** پدرش نِی تشییع شد، نِی کَفَن شد!

علیّ بن الحسین روز کَفَن شد، روز دفن شد! *** پدرش شب دفن شد، بی کَفَن شد!

همه دیدند حسین بن علیّ بی کَفَن شد! *** همه دیدند علی بن الحسین با کَفَن شد!

این پسر با پدر بود، همسفر شد! *** بی پدر بازگشت، کِی همسفر شد!

سی و پنج سال گریه می کرد چون بی پدر شد! *** در این مدّت اشک ریخت، چون بی پدر شد!

ص: 513

هر چه را دید، یادی از پدر کرد! *** آب را دید، یادی از پدر کرد!

گر غریبی را دید، یادی از پدر کرد! *** گر شهیدی را دید، یادی از پدر کرد!

تشنه ای گردید، یادی از پدر کرد! *** بی پناهی گردید، یادی از پدر کرد!

گر که مضطرّی دید، یادی از پدر کرد! *** گر پریشانی دید، یادی از پدر کرد!

جسمِ بی سر دید، یادی از پدر کرد! *** بی کَفَن دید، یادی از پدر کرد!

سَرِ بُبریده دید، یادی از پدر کرد! *** جگر سوخته دید، یادی از پدر کرد!

آب اگر خورد، اشک ریخت و یادی از پدر کرد! *** نالهٔ شیرخواره را گر، دید، یادی ازپدرکرد!

در سفر بیچاره شد، یادی از پدر کرد! *** گر اسیر دستِ ظالم شد، یادی از پدرکرد!

نالهٔ اطفال تشنه دید، یادی از پدر کرد! *** از اسیری بازگشت کربلا، یادی از پدرکرد!

«خادم» در تمام عمر گریه کرد، یادی از پدر کرد! *** هر چه دید گریه کرد، یادی از پدرکرد!

از چه می گریید زین العابدین بر ما بگو؟

زین العابدین، پدر را غریب دید، گریه کرد! *** یار و یاور نیامد بهر او، گریه کرد!

او غریب شد، تنها شد، گریه کرد! *** بر لب عطشان بابش او گریه کرد!

او ندای غربت بابش شنید و گریه کرد! *** تشنه کامان را دید و بارها گریه کرد!

غربت عمّه اش می دید و گریه کرد! *** طفل شش ماهه را تشنه دید و گریه کرد!

سی و پنج سال بعد از کربلا زنده بود و گریه کرد! *** آب دید و طفل تشنه دید و گریه کرد!

طفل تشنه دید، آب نبود، او گریه کرد! *** العطش گفتند، آب نبود، او گریه کرد!

یاد اطفال تشنه می کرد، او گریه کرد! *** العطش از اطفال شنید و گریه کرد!

گوسفندی را سر بریدند، او دید و گریه کرد! *** گفت: آبش داده اید؟ گفتند آری، گریه کرد!

ص: 514

تشنه ای را دید، گفت: آبش دهید و گریه کرد! *** گیاه و درخت را دید آب نخورده، گریه کرد!

نالهٔ تشنه ای را شنید و بی تاب شد، گریه کرد! *** تشنه را چون آب دادند، بی تاب شد، گریه کرد!

درختی را دید بی آب شده، آب نبود، گریه کرد! *** حیوان تشنه ای را دید، بی تاب شد، گریه کرد!

اطفالی را دید، تشنه اند، آب نبود گریه کرد! *** رهگذر آمد رود، تشنه بود آب نبود، گریه کرد!

هر غذایی بر او آوردند، نگاهی کرد و گریه کرد! *** آب را دید و خیره شد بر آن، گریه کرد!

طفل شش ماهه می دید، تشنه بود، گریه کرد! *** آب اگر بسته می شد، ساعتی آب نبود گریه کرد!

گریه هایش فراوان بود، یاد پدر می کرد و گریه کرد! *** گفت: مردم پدرم را تشنه کشتند آب ندادند گریه کرد!

بعد از کربلا کارش این بود، بهانه کرد و گریه کرد! *** غلامش آب و غذا می آورد، می ماند و گریه کرد!

گفت: مولایم بس نیست گریه؟ باز گریه کرد! *** گفت: غلام، من خودم جسم پدر بر خاک دیدم گریه کرد!

تا زنده بود، یاد پدر کرد، بهانه کرد و گریه کرد! *** او بر پدر گریه کرد، تا از بکّائین شد، گریه کرد!

ناله ها و گریه هایی داشت از خوف خدا، گریه کرد! *** فرزندش باقر چون او را غسل می داد، اثری دید و گریه کرد!

اثر غُل جامعه بود، در بدنش مانده بود، گریه کرد! *** اثر همیان نیز در بدن مظلوم کربلا مانده بود، گریه کرد!

«خادم» بس کن، گریهٔ او، بیش از حدّ بود گریه کرد! *** او جسم بی سرو، سربی تن دیده بود، گریه کرد!

ص: 515

گر به خواهی بدانی مضطرّ کیست؟ او زینب است؟!

گر به خواهی بدانی مضطرّ کیست؟ او زینب است؟! *** گر پریشان حال خواهی بدانی کیست؟ او زینب است!

گر که خواهی بدانی اُمّ المصائب کیست؟ زینب است! *** گر بخواهی یکجا مصائب را ببینی، زینب است!

گر مصائب یکجا جمع گردد، مثالش زینب است! *** آن که صبر کرد بر هر مصیبت، زینب است!

آن که عالم را فروخت وخدا را خرید، زینب است! *** آن که فرزندانش را داد و حسین را خرید زینب است!

آن که محبوبش، محبوب خدا بود، زینب است! *** آن که هر چه داشت فدای دین کرد زینب است!

آن که راهش راه توحید بود، زینب است! *** آن که معشوقش فقط خدا بود، زینب است!

تو کجا دانی زینب کیست؟ بس گویی زینب است! *** تو کجا دانی فداکار کیست؟ بس گویی زینب است!

یک زن است او، با هزاران مصیبت زینب است! *** یک زن است او، اعظم است، او زینب است!

تو در عالم یک زن کجا دیدی، مثل زینب است؟! *** تو نیابی زنی را این چنین کو زینب است!

راست گویم، زن نبود، چون پدر بود زینب است! *** قدرت الله بود، یَدُالله بود، چون پدر بود زینب است!

وصف او را نتوان گفت، چون پدر بود زینب است! *** او نفس پدر بود، جز زن بود، او زینب است!

من ندانم او که بود؟ چون علی بود، زینب است! *** وزن او، وزن امام بود، نِی امام بود، زینب است!

هر زنی را خواهی بگو، نِی مثل زینب است! *** تو بگو مریم یا آسیه یا حوّا، کدام مثل زینب است!

ص: 516

طاقت حوّا کجا، مادر عیسی کجا، کِی مثل زینب است! *** مادرش زهراست او، مِثل پدر زینب است!

طاقت او طاقت زهرا بُوَد، او زینب است! *** قهرمان کربلا اوست، چون زهرا، زینب است!

گر نبود زینب کربلا ناقص می ماند زینب است! *** گر نبود زهرا، امامت ناقص می ماند، زینب است!

یک تن بود و این بار مصیبت، زینب است! *** که تحمّل تواند کرد، این کار، کار زینب است!

آری او فرزند امیرالمؤمنین است، زینب است! *** در شجاعت چون امیرالمؤمنین است زینب است!

ور نه کِی زنی بر این مصائب قادر است! *** آری او فرزند امیرالمؤمنین است، زینب است!

«خادم» تو کجا زنی سراغ داری کو مثل زینب است؟! *** در جهان نیست چنین زن، پیدا نکنی بس زینب است!

درس هایی از امام سجّاد (علیه السلام)

درس عبرت داد زین العابدین بر اهل دین! *** گو که عبرت ها گفت زین العابدین، بر اهل دین!

سیّد سجّاد است استاد حکمت است *** هر چه گوید او، درس حکمت است!

او گوید: عمرخود ضایع مکن، این حکمت است! *** او گوید: هیچ نعمت ضایع مکن، این حکمت است!

آنچه داری ضایع مکن نعمت اَلله بدان! *** وقت خود ضایع مکن نعمت اَلله بدان!

نعمت اَلله را صرف عصیانش مکن! *** لطف حق را صرف عصیانش مکن!

این همه نعمت ز لطف حق بُوَد! *** هر چه داری و داده ز لطف حق بود!

نعمت اَلله، ز اَلله اش بدان! *** شکر نعمت کن، ز الله اش بدان!

به قضای حق راضی باش، او اجرت دهد! *** نِعَمِ الله، از خدا دان، او اجرت دهد!

بهترین اجر را او به راضی می دهد! *** گر که او را حکیم دانی، به راضی می دهد!

کار را بهر خدا کن، اجر را از او بگیر! *** اجر خود ضایع مکن، اجر را از او بگیر!

بهر هر کاری روی، خدا را بخوان! *** مردمان واسطه اند، تو خدا را بخوان!

قدرتی غیر از خدا، قدرت مدان! *** حکمتی غیر از خدا حکمت مدان!

خیر تو را خدا داند و بس! *** هر چه داده، او داده و بس!

تو توکّل بر خدا کن، او تو را کافی بُوَد! *** راه تقوا پیشه کن، او تو را کافی بُوَد!

ص: 517

گر امیدت به غیر او شود! *** راه خیر بر تو بسته می شود!

ذِلّتت را او مقدّر می کند! *** غافلی تو او مقدّر می کند!

از خدا غافل مشو، یاد خدا بندگیست! *** بنده گی کن او خیرت، مقدّر می کند!

هر چه او خواهد بکن، خیرت مقدّر می کند! *** خیر هر کس را بخواهد، او مقدّر می کند!

تو اگر در می زنی، دَرِ خالق را بزن! *** خیر از او خواه او مقدّر می کند!

نیّتت را پاک کن، تا پاک شوی! *** نیّتت گر پاک شود، خیرت مقدر می کند!

«خادم» بیدار باش، آنچه گفتی یادت نرود!! *** عالم بی عمل مباش، خیرت مقدّر می کند!!

احوالات امام باقر (علیه السلام)

رجب آمد برکات آمد، موالید آمد! *** بهترین میلاد از موالید آمد!

اوّل این ماه، میلاد باقر است! *** دهم اش میلاد جواد فاخر است!

جمعه آمد به دنیا، اوّل ماه رجب! *** گُلِ احمد آمد، اوّل ماه رجب!

همه شاد باشید، میوهٔ فاطمه است! *** او گلی از گلهای فاطمه است!

سیزدهم میلاد علی مرتضاست! *** مولدش کعبه، علیّ مرتضاست!

پانزدهم وفات زینب کُبرا بُوَد! *** زینت آب بود، چون پدر کُبرا بود!

در همین روز در نماز ظهر تغییر قبله شد! *** امتحانی بود خدا خواست، تغییر قبله شد!

شانزدهم علیّ از کعبه آمد به بُرون! *** مادرش شاد بود، از کعبه آمد به بُرون!

هیجدهم فوت یافت ابراهیم رسول! *** او دو سال داشت، اشک ریخت بر او رسول!

بیست و چهارم، فتح خیبر شد به دست مرتضا! *** فدک آمد به دست فاطمه از مصطفا!

بیست و پنجم شد شهید، باب الرضا! *** موسی جعفر بود او، باب الرضا!

بیست و شیشم ابوطالب ز دنیا برفت! *** پدر مرتضا، حامی احمد برفت!

بیست و هفتم، مبعث نور خداست! *** مبعث خیرالرسل، تابش نور خداست!

بیست و هشتم، حسین سوی مکّه رفت! *** او محرّم، کشته شد، از مکه رفت!

الغرض اوّل این ماه باقربه دنیا آمد! *** پنجمین فرزند پیمبر بود به دنیا آمد!

بین ائمّه شکافندهٔ علم باقر بوده است! *** باقر است او، شکافندهٔ علم بوده است!

امامان همه نورند نور واحدند! *** این یکی تنها باقر است، نور واحدند!

شام بود، چار ساله بود، عدو را محکوم نمود!! *** گفت: زنازاده اید شما، عدو را محکوم نمود!!

ولادت امام باقر (علیه السلام)

مدینه منوّر، از نور باقر است! *** کلّ عالم منوّر، از نور باقر است!

ص: 518

عالمی شد منوّر، از نور باقر است! *** مدینه شد منوّر، از نور باقر است!

نام او نام جدّش احمد است! *** او محمّد چون جدّش احمد است!

محمّد احمد است، از نسل احمد است! *** نام او محمّد، از نسل احمد است!

همه چیزش چون محمّد، عین احمد است! *** او سمّی محمّد همنام احمد است!

گر تو احمد خواهی، بیا این احمد است! *** او محمّد همنام احمد است!

همه اوصافش محمّد، او چون احمد است! *** این محمّد، آن محمّد، هر دو احمد است!

او سمّی محمّد، اوصافش احمد است! *** گر تو اوصاف خواهی این هم احمد است!

وصفِ او وصف نبیّ، خُلقِ او خُلقِ نبی! *** همه اوصافش چو نبیّ، خُلق او خُلق نبی!

هر که خواهد نبیّ، این مثل نبیّ! *** خلق او خلق نبیّ، همه چیزش مثل نبیّ!

پیمبر به جابر گفت: سلامش برسان! *** جابر آمد خبر آورد، سلامش برسان!

دین حق آباد از علمِ باقر است! *** رونق حق، از علم باقر است!

او شکافندهٔ علمِ نبیّ، باقر است! *** علم او علم نبیّ است، او باقر است!

باقر و صادق، هر دو باقر اند! *** چون شکافندهٔ علمند، هر دو باقرند!

حق با بیان این دو، ظاهر است! *** ور نه گوئی: حق در باطن است!

علم این دو، حقّ را آشکار نمود! *** خداوند با این دو، حق را آشکار نمود!

این ولادت، دان نورِ ظاهر است! *** دین حق از این نور ظاهر است!

حق و باطل، روشن شد از او! *** گو که باطل محو شد، از او!

صادق و باقر دو نور حق بُوَند! *** نوریاند هر دو، نوران حق بُوَند!

«خادم» تو از این انوار درس بگیر! *** جای دیگر مرو، از اینان درس بگیر!

بقیع را بگو کیانند بین تو؟

به بقیع گوییم: کیانند بین تو؟! *** تو نشانی نداری کیانند بین تو!

بقیع گوید: چار امام بین منند! *** حسن و سجّاد و باقر صادقند!

هر کدام نوری از اَنوار پیغمبر بُوَند! *** نشانی ندارند، اولاد پیغمبر بُوَند!

گنبد و نور و چراغی نبُوَد! *** بین دشمن مانده اند چراغی نبُوَد!

هر که آید گو در دلش نجوا کند! *** چاره ای نیست می پذیرند نجوا کند!

عرش اعلا اینجاست غم مخور! *** هر چه خواهی اینجاست غم مخور!

هر چار روزی دستِ این و آن شود! *** این رَوَد آن آید، این و آن شود!

هر که از دوستان آید، من جایش دهم! *** هر کجا خواهد، من راهش دهم!

هر چه خواهد، بهر او آماده است! *** از کریمان گیرم بهر او آماده است!

هر که خواهد، گو بیاید من ضیافتخانه ام! *** بهر او آماده ام، من ضیافتخانه ام!

هر سلامی می دهد، پاسخ دهم! *** هر کجا خواهد من، جایش دهم!

ص: 519

این مزار انبیا و اولیاست! *** این جوار انبیا و اولیاست!

تو بدان هر دردی در اینجا دواست! *** رحمةٌ للعالمین در این سراست!

عرشیان اینجا بال افکنده اند! *** زیر اقدام شما، بال افکنده اند!

هر چه گویی با خاموشی بگو! *** چاره ای نیست با خاموشی بگو!

چاکرت هستم بیا در بین من! *** هر زمان خواهی بیا در بین من!

رحمة للعالمین اینجاست بیا! *** هر چه خواهی از خدا، اینجاست بیا؟

عترت پاک نبیّ، اینجاست بیا! *** احمد و آلش در اینجاست بیا!

هر چه گفتی، من گزارش می کنم! *** هر چه خواهی من گزارش می کنم!

کرم و لطف خدا اینجاست بیا! *** رحمة للعالمین، اینجاست بیا!

«خادم» از خدا خواه و بیا اینجا بیا! *** جای دیگر مرو، بیا اینجا بیا!

امام باقر (علیه السلام) و کربلا

با عزیزان کربلا رفتم، چار ساله بودم! *** مصیبت هایی دیدم، چار ساله بودم!

جدِّ من کشته شد، چار ساله بودم! *** عمویم عباس کشته شد، چار ساله بودم!

اکبر و اصغر کشته شد، چار ساله بودم! *** همه را کربلا کشتند، من چار ساله بودم!

بین اطفال بودم، همگی تشنه بودیم! *** نالهٔ اطفال شنیدم، همگی تشنه بودیم!

اصغر از تشنگی می سوخت، تشنه بودیم! *** آب ندادند به ما، ما تشنه بودیم!

العطش می گفتیم و می سوختیم! *** سقّا را کشتند، ما می سوختیم!

جدّ من را سر بریدند ما سوختیم! *** سَرِ او بالای نِی رفت، ما سوختیم!

خیمه ها را آتش زدند، ما سوختیم! *** عمّه ام بیچاره شد، ما سوختیم!

اطفال پراکنده شدند، ما سوختیم! *** همه بیچاره شدند، ما سوختیم!

بدن ها بر زمین ماند، ما سوختیم! *** اسب تاختند بر آنان، ما سوختیم!

به اسیری بردند ما را، ما سوختیم! *** طاقت اطفال رفت، ما سوختیم!

چهل منزل اسیر بودیم، ما سوختیم! *** آب و نانی نمی دادند، ما سوختیم!

شامیان شماتت کردند، ما سوختیم! *** سرهای شهدا دیدیم، ما سوختیم!

در خرابه جا دادند، ما سوختیم! *** رقیّه ناله می کرد، ما سوختیم!

سَرِ بابا دید سوخت و سوختیم! *** با پدر همراه شد، ما سوختیم!

سَرِ جدّم، قرآن خواند ما سوختیم! *** عدو بر او چوب می زد، ما سوختیم!

کس نگفت این ها یتیم اند، ما سوختیم! *** با طناب ما را بسته بودند، ما سوختیم!

«خادم» مگو بس کن ما هم سوختیم! *** این قدر اصرار مکن، ما هم سوختیم!

ص: 520

ای مدینه چه کردی با فرزندان پیمبر؟

تو بگو چه شدند فرزندان پیامبر

ای مدینه تو ز انوار خدا گشتی منوّر! *** تو چه کردی با اولاد پیمبر؟

در دلِ تو شد خفته شد از پیمبر! *** گو چه انواریست در تو، از پیمبر؟

این همه نور داری، لکن بی چراغی! *** تو نیازی نداری، گر که بی چراغی!

نور تو آفاق را روشن نموده! *** تو نیازی نداری، آفاق را روشن نموده!

شش معصوم آنجا هست همه نورانی اند! *** احمد و زهرا آنجایند همه نورانی اند!

این همه نور باید تو را کافی بود! *** نور دیگر نخواهی، تو را کافی بُوَد!

ای مدینه گو قبر زهرا کجاست! *** ما ندانیم، راست گو، قبر زهرا کجاست!

راست گو علیّ زهرا را کجا دفن نمود؟! *** تو بگو بر ما، زهرا را کجا دفن نمود!

گویند: علی او را در بقیع دفن نمود! *** راست گو علی زهرا را کجا دفن نمود؟!

گویند: شبانه علی زهرا را دفن نمود! *** کس ندانست او کجا دفن نمود!

عدو روز آمد، گفت کجا دفن نمود! *** چهل صورت قبر دید، گفت کجا دفن نمود!

او ز مولا ترسید و برفت! *** شمشیر مولا دید، ترسید و برفت!

او ندانست زهرا کجا مدفون شده؟! *** این سند شد، ندانست، کجا مدفون شده؟!

ص: 521

همه گفتند: یک دختر ز پیغمبر بماند! *** از چه قبرش پنهان شد، یک دختر بماند؟!

قبر او تا ابد پنهان بُوَد! *** بلکه قائم آید گوید: چرا پنهان بُوَد!

او داند قبر مادرش در کجاست؟! *** هر کجا باشد، او داند در کجاست!

«خادم» تو گو قبر زهرا کجاست؟! *** من دانم قبر او در قلب ماست!

ای مدینه بگو با زهرا چه کردند چه شد؟!

هر چه کردند بگو: با زهرا چه کردند چه شد؟

ای مدینه تو دیدی خانه اش آتش زدند چه شد؟! *** علّت آن چه بود، خانه اش آتش زدند چه شد؟!

حبِّ دنیا بود، ریاست بود خانه اش آتش زدند؟! *** از قساوت بود، بیرحمی بود، خانه اش آتش زدند؟!

ای مدینه تو دیدی زهرا چه گفت و چه شد؟! *** آری دیدم ناله اش بالا رفت، ندانم او چه شد؟!

ای مدینه فاطمه بین در او دیوار چه شد؟! *** او پدر را صدا زد، من ندانم او چه شد؟!

ای مدینه آیا محسن فاطمه کشته شد؟! *** آری کشته شد، لیک ندانم او چه شد؟!

من همین دانم، فاطمه درمانده شد!! *** لیک ندانم او چرا درمانده شد؟!

ای مدینه گو محسن از چه کشته شد؟! *** درب سوخته بر او فشار آورد، او کشته شد!!

محسنِ او چه گناهی داشت، او کشته شد؟! *** او گناهی نداشت، از ظلم عدو کشته شد!!

ص: 522

ای مدینه عدو گو که بود، او را بکُشت؟! *** عدو سامری بود، رحم نداشت او را بکشت!!

هدفش از این کار چه بود، کو را بکشت؟! *** هدفش بیعت گرفتن بود، کو را بکشت!!

ای مدینه از چه علیّ بود و مانع نشد؟! *** بود ولی دستش بسته بود، مانع نشد!!

ای مدینه راست گو زهرا پشت در چه شد؟! *** او بیچاره شد، بابش صدا زد، کس مانع نشد!!

کس به فریادش رسید یا نرسید گو چه شد؟! *** دست مولا بسته بود، فضّه آمد، گو چه شد؟!

ای مدینه محسنش را که بر داشت، گو چه شد؟! *** من ندانم چه شد، دیگر مپرس او چه شد؟!

حیا مانع است، از من مپرس، زهرا چه شد؟! *** او مریض الحال شد، بیمار شد، مگو زهرا چه شد؟!

راه ها بسته شد، علی دستگیر شد، دستش بسته شد!! *** در همان حال فاطمه آمد علی را گرفت راه بسته شد!!

عدو خشمگین شد، تازیانه زد بر فاطمه گو چه شد؟! *** طاقت او رفت دستش قطع شد، گو چه شد؟!

«خادم» بس کن، دل ها سوخت مگو دیگر چه شد؟! *** علیّ بیچاره شد، آروزی مرگ کرد، بازگویی چه شد؟!

شهادت امام باقر (علیه السلام)

باقرِ العلوم شهید شد، شهید کربلا شد!! *** گر چه مسموم شد، او شهید کربلا شد!!

دوشنبه هفتم ذی حجّه شد باقر شهید شد!! *** ابراهیم ولید زهر داد و او شهید شد!!

هشام کینه داشت از او، او شهید شد!! *** هدف او دشمنی بود، او شهید شد!!

ابراهیم مسموم کرد و هشام راضی شد!! *** هر دو قاتل بودند، باقر شهید شد!!

باقرالعلوم شهید شد، کشته شد!! *** عزادارِ جدِّ خود بود، کشته شد!!

او مصائب را دیده بود در کربلا!! *** یاد جدِّ خود بود او، کشته شد!!

سمِّ قاتل دادند او را، کشته شد!! *** او عزادار جدّ خود بود کشته شد!!

ص: 523

بدنش تشییع شد او با کفن شد!! *** او را غسل دادند او با کفن شد!!

در بقیع دفن شد، او کشته شد!! *** پشت عمّو و پدر دفن شد، کشته شد!!

جدّ خود را دیده بود، بی کفن شد!! *** کفنش بوریا بود، جدّ او بی کفن شد!!

او وصیّت کرد، در منا ده سال عزاداری کنید!! *** یاد من، یاد جدّ من باشید و عزاداری کنید!!

او بارها کربلا، شهید گردیده بود!! *** تا که سَمِّ قاتل خورد، شهید گردیده بود!!

آخر عمر، شهادت شربتی بود بهر او!! *** ور نه بارها شربتِ شهادت خورده بود!!

او جِسمِ بی سر جدش را، بارها دیده بود!! *** رأس بی جسم او را نیز، بارها دیده بود!!

بارها جان داده بود، جان داده ها را دیده بود!! *** او بدن های قطعه قطعه را بارها دیده بود!!

در حقیقت او شهید کربلا بود، بارها جان داده بود!! *** هر چه زین العابدین دیده بود، او هم دیده بود!!

پس نگویید او مسموم به سَمِّ گردیده بود!! *** او شهید کربلا بود، بارها جان داده بود!!

باقر العلوم بود او، حق را دیده بود!! *** از طفولیّت طَعمِ تلخ ظلم را دیده بود!!

او شهید کربلا بود، مسموم گردیده بود!! *** بارها شهدِ شهادت را نوشیده بود!!

«خادم» چه گویی، آشکار گو شهید کربلا بود؟! *** من که گویم: او فوق شهیدان کربلا بود!!

نصایح صادقین (علیهماالسلام)

باقر و صادق نصیحت کرده اند! *** شیعیان را بارها نصیحت کرده اند!

امر بر صدق و صفا، خیرخواهی کرده اند؟! *** خویشتن را هم نصیحت کرده اند!!

راه حق، راه باطل، روشن کرده اند! *** هر حقیقت را آنان، روشن کرده اند!!

امر بر انجام واجب، ترک حرام کرده اند!! *** سفارش بر نماز و روزه و حجّ کرده اند!

همه را امر به جهاد و امر و نهی کرده اند! *** امر و نهی را بر شیعیان واجب کرده اند!

راه و رسم زندگی را روشن کرده اند! *** حق و باطل را بر همه روشن کرده اند!

خیر دنیا و عقبا را معلوم کرده اند! *** راه جنّت و دوزخ را معلوم کرده اند!

معنیِ دنیا و عقبا را، بیان کرده اند! *** هم سعادت، هم شقاوت را بیان کرده اند!

عدل و انصاف و جهاد را بیان کرده اند! *** خلق نیک نبیّ را، بیان کرده اند!

هر چه راه بندگی بوده، بیان کرده اند! *** راه حلّ مشکلات را هم بیان کرده اند!

مکتب حق را آنان، روشن کرده اند! *** مکتب باطل را هم روشن کرده اند!

شبهه ها را همه، پاسخ داده اند! *** اهل هر آیین را پاسخ داده اند!

اهل انجیل را با انجیل، پاسخ داده اند! *** اهل تورات را با تورات پاسخ داده اند!

شبهه ای باقی نمانده، همه را پاسخ داده اند! *** هر چه گفتند و نگفتند را، پاسخ داده اند!

دین حق را آشکار و روشن کرده اند! *** اهل باطل را هم روشن کرده اند!

جای عذری بر کسی باقی نمانده! *** شبهه ای هم بر کسی باقی نمانده!

حق ثابت شده، باطل نمانده! *** شبهه ها رفع شده، باطل نمانده!

ص: 524

گو که مردم، راه حق پیدا کنند! *** گر بجویند، راه حقّ پیدا کنند!

گر که خواهند، راه حقّ پیدا کنند! *** قلب اگر پاک باشد، حقّ را پیدا کنند!

صاحبان حقّ، آل پیغمبر بُوَند! *** کتاب الله گوید: آل پیغمبر بُوَند!

باقر العلوم حق را روشن نمود

باقر العلوم حق را، بشکافته است! *** حق و باطل او بشکافته است!

تو بیا قرآن بخوان، تفسیر قرآن را بدان! *** تو بیا قرآن بخوان، احوال معصومین را بدان!

«رهبران معصوم» را بخوان هر چه خواهی را بخوان *** راه حق را بجوی، هر چه خواهی را بخوان!

گر که خواهی حقیابی، «میزان الحق» را بخوان! *** حق همان جاست، «میزان الحق» را بخوان!

حق و باطل مخلوط شود، «میزان الحق» را بخوان! *** گر که روشن نشود، «رهبران معصوم» را بخوان!

گر خدا خواهی شناسی «راه خداشناسی» را بخوان! *** گر بشارت خواهی، «بشارت های معصومین» را بخوان!

گر امامت را خواهی شناسی «دولةالمهدی» را بخوان! *** گر زمانت را خواهی شناسی «فتنهٔ آخرزمان» را بخوان!

گر که خواهی طاغوت ها را شناسی «رهبران معصوم» را بخوان! *** گر که خواهی پیامبر را شناسی، «اخلاق محمّدی» را بخوان!

گر تفسیر خواهی، «تفسیر اهل البیت» را بخوان! *** گر که موضوعی خواهی، «المیزان» را بخوان!

گر که خواهی واجبات انجام دهی، «واجبات» را بخوان! *** گر که خواهی ازحرام دوری کنی، «محرمات» را بخوان!

گر پیام خدا خواهی، «پیام ها» را بخوان! *** گر فضائل خواهی «آیات الفضائل» را بخوان!

ص: 525

گر امام صادق خواهی، «امام صادق» را بخوان! *** گر که مهدی خواهی، «بشارت های مهدی» را بخوان!

گر شهید را خواهی شناسی «امام الشهدا» را بخوان! *** متفرّق گر خواهی بدانی، بیا «کشکول» را بخوان!

گر که خواهی بشارت یابی، «بشارت ها» را بخوان! *** هر چه خواهی بخوان، بشارت ها را بخوان!

گر که خواهی روح یابی، قرآن را بخوان! *** هر چه خواهی بخواه، قرآن را بخوان!

نور حق، قرآن بود، قرآن را، بخوان! *** تالی قرآن عترت بود، عترت را بخوان!

عترت از قرآن جدا نیست، عترت را بخوان! *** «حَسبُنا کتاب الله» خیانت بود، عترت را بخوان!

قرآن و عترت، با هم هادیند! *** گر جدا گردند، نِی آنان هادیند!

قرآن کتاب شفاست، عترت هادیند! *** گر شفا خواهی، عترت هادیند!

گر نجات خواهی، قرآن و عترت هادیند! *** راه دیگر نیست، قرآن و عترت، هادیند!

قرآن مجمل است، عترت، هادیند! *** تو چه دانی ز مجمل، عترت هادیند!

«خادم» هرکه ازعترت جدا شد، از قرآن جدا شد! *** هر که عترت را نخواست، از قرآن جدا شد!

شیعهٔ صادقین کیست بر ما بگو؟

شیعه بودن کار سختی است کیمیاست! *** هر که را نتوان گفت شیعه، شیعه کیمیاست!

شیعهٔ صادقین کیست بر ما بگو؟! *** شرط آن چیست؟ تو بر ما بگو؟!

شیعه را خواهی پیرو مولا علیست! *** او عزیز است، پیرو مولا علیست!

شیعه را خواهی اهل صدق و صفاست! *** بی حیا نیست او، اهل حیاست!

ص: 526

شیعه اهل عدل و احسان بُوَد! *** اَمر اَلله است، اهل عدل و احسان بُوَد!

او ذوی القربا را مودّت دارد! *** او به دوستانشان محبّت دارد!

شیعه همراه مولایش بُوَد! *** ظلم و طغیان، شأن او، نَبُوَد!

شیعه از باقیماندهٔ، گِلِ ماست! *** او سِرِشته با آب محبّتِ ماست!

شیعه از حزنِ ما محزون، بود!! *** شیعه از شادیِ ما مسرور بود!

شیعه دارای وصفِ علیست! *** شیعه دارایِ، عدل علیست!

شیعه دوستدار دوست علیست! *** شیعه در اوصاف دوست علیست!

شیعه چون سلمان و اباذرّ باشد! *** شیعه چون مقداد و ابن اشتر باشد!

شیعه کمیاب است، او کیمیاست! *** شیعه کبریت احمر است، کیمیاست!

او چو ابراهیم خلیل است کیمیاست! *** ابراهیم آرزوکرد شیعه باشد کیمیاست!

شیعهٔ عالم، بِه از انبیاست! *** بلکه او بِه از انبیا و اولیاست!

شیعه را با سنّی برابر مکن! *** این دو را با هم برابر مکن!

بلکه گو: این کجا و آن کجاست؟ *** این در آسمان است، آن کجاست!

راه و رسم زندگی از شیعه گیر! *** خیر اگر خواهی، تو از شیعه گیر!

شیعه راهش همان، راه انبیاست! *** تو کجا یابی کسی چون انبیاست!

تو مگو من شیعه ام شرمنده باش! *** نام تو بس شیعه است، شرمنده باش!

تو بگو من دوستدار اولیایم! *** نِی که شیعه بُوَم، دوستدار اولیایم!

«خادم» تو چه گویی؟ شیعه ای یا دوستی؟ *** من گویم: آیا تو شیعه ای یا دوستی؟

ولادت امام صادق (علیه السلام)

صادق آل محمّد، امام شیعه است! *** صادق است او امام شیعه است!

صادق آل محمّد صادق است! *** جعفر کذّاب نیست، او صادق است!

هفدهٔ ربیع سال هشتاد وسه، آمده! *** در ولادت مانند جدّش آمده!

جدِّ او صادع شرع بود و برفت! *** صادق آل محمّد، حافظ شرع بود و برفت!

جدّ او دین حق آورده بود! *** جعفر صادق، شرح آن آورده بود!

مدینه زین ولادت گو رونق گرفت! *** باقر و صادق آمدند، رونق گرفت!

مادرش اُمِّ فروه، سر فراز آمد از این! *** پدرش باقر سر فراز آمد از این!

زین که جعفر محیی ی اسلام شده! *** نِی آن جعفر که ننگی بر اسلام شده!

مادرش محسنه و نیکوکار بود! *** دست ردّ زد بر عدو نیکوکار بود!

نام جعفر را نیکو ببرید! *** دانش او زبان زد شد، نیکو ببرید!

دانش او به عالم منتشر گردیده است! *** حقایق از علم او منتشر گردیده است!

پاسخ هر فرقه و مذهب را، او بداد! *** پاسخ هر گروه و فرقه ای را او بداد!

ص: 527

در زمانش گمراهی، فراوان گشته بود! *** شیاطین اِنس و جنّ فراوان گشته بود!

جز امام صادق کسی پاسخگو نبود! *** همه دانستند کسی پاسخگو نبود!

او امام ناطق و صادق، هر دو بود! *** جز او کسی امام صادق و ناطق نبود!

مهلتی داشت، خدا بر او فراهم کرده بود! *** مصلحت بود خدا بر او فراهم کرده بود!

ناطقِ حق، صادق حق، امام حق بود! *** کس نبود صادق و ناطق، امام حق بود!

این، خواستهٔ خدا بود، او امام حق بود! *** حجّت حق، ناطق حق، امام حق بود!

عدو او را مجاز نشر علمش، کرده بود! *** خدا بود، او را مجاز نشر علمش کرده بود!

«خادم» پیروی کن از صادق و از صادقین! *** راه دیگر مرو، پیروی کن ازصادقین!

امام صادق که بود؟ علم او از کجا بود؟

علم او در همه چیز بود، علم جدّ او بود! *** دانش او محدود نبود، دانش جدّ او بود!

دوست و دشمن همه دانند فضل و علم او! *** همه اقرار کرده اند بر فضل و علم او!

او گفت: نماز چار هزار مسئله دارد! *** خلاصه کرد و گفت: چارده مسئله دارد!

دشمن اقرار کرد بر علم او! *** ناچار شد اقرار کرد بر علم او!

اربلی گوید: من ندانم، قدرِ علم او! *** بس خدا داند، قدرِ علمِ او!

بوحنیفه اقرار دارد بر علم او! *** او دو سال بود، شاگرد علم او!

بوحنیفه، چهل مسأله، آماده کرد! *** از جهالت بود او آماده کرد!

او سپس اقرار کرد، عالِم اوست و بس! *** آن که اسرار را داند اوست و بس!

همه اقرار کردند، صادق آل محمّد، او بُوَد! *** بلکه اقرار کردند عالِمِ آل محمّد او بود!

تا که گفتند: «أنت یا جعفر فوق المدح والمدح عَناء *** إنّما الأشراف أرض و لهم أنت سماء»!

دوست و دشمن، مدح او را می کنند! *** حاضر و غائب مدح او را می کنند!

مالکیّ و شافعیّ و حنبلیّ و حنفیّ! *** چاره ای جزمدح صادق ندارندالّا حنفیّ!

حنفیّ ها تابع بوحنیفه بُوَند! *** دشمنند، تابع بوحنیفه بُوَند!

عزّت اسلام، از صادق بُوَد! *** علم و دانش، از صادق بُوَد!

صادقین، عزّت اسلام بُوَند! *** صادقین، حافظ اسلام بُوَند!

هر چه شد از معارف، سهم ما! *** صادقین دادند، از آن سهم ما!

فقه ما، اخلاق ما، احکام ما! *** صادقین گفتند: همه احکام ما!

ما که اکنون غنیّ از معارف شده ایم! *** تابع صادقِ آل محمّد شده ایم!

فقه ما از صادقین غنّی گردیده است! *** عدو از صادقین محروم گردیده است!

«خادم» سخن حق از صادقین در دست ماست! *** هر چه داریم، از صادقین در دست ماست!

پیروی ازصادقین را خدا گفته: واجب است! *** سخن خداست خدا گفته: واجب است!

ص: 528

معجزات صادق آل محمّد را بگو؟

معجزات صادق آل محمد بیش از حدّ بُوَد! *** من چه گویم معجزاتش بیش از حدّ بود!

اوست که از اسرار نهان آگاه بود! *** آنچه هیچ کس ندانست از آن آگاه بود!

آن که محتاط بود در امامت او! *** شرمسار شد او، از امامت او!

علم او را به اسرار و نهان دانستند! *** راه انکار نبود، در نهان دانستند!

او ز دینار خیانت آگاه شده بود! *** امانت دار دانست او آگاه شده بود!

او فرمود: دانش هر چیز در ما احصا شده! *** هر چه مردم را نیاز است، در ما احصا شده!

شک مکن در هر چه ما می گوییم! *** هر چه گوییم، ز خدا می گوییم!

هر چه از ما بخواهند به «اِذنِ الله» است! *** مرده گر زنده کنیم به «اِذنِ الله» است!

او در کوه صفا «یا ربِّ» را تکرار کرد! *** حاجتش آماده شد، یا رب را تکرار کرد!

ساحری را، او به دوزخ رهنمونش نمود! *** بی ادب بود، به دوزخ رهنمونش نمود!

عدو گفت: جعفر افقه ناس بُوَد! *** من یقین کردم کو افقه ناس بُوَد!

بوحنیفه آمد، چون شاگرد ذلیل! *** چهل مسأله آورد، چون شاگرد ذلیل!

گفت: هیبَتِ جعفر مرا بیچاره کرد! *** سخن از گفتن ندارم مرا بیچاره کرد!

ص: 529

سخنش در مردِ آلوده، چه کرد؟! *** وعدهٔ جنّت به او داد، با او چه کرد؟!

مرد آلوده با یک سخن، پاکیزه شد! *** همه چیزش داد و او پاکیزه شد!

معجزاتش، معجزات جدِّ اوست! *** برکاتش برکاتِ جدِّ اوست!

او نه استاد، نه معلم می شناخت! *** علم او فیض خدا بود، نِی معلّم می شناخت!

او به دستور خدا می کرد عمل! *** نامه اش این بود، همین می کرد عمل!

هر امامی دستور کارش از خدا بود! *** از امام قبل می گرفت، دستورش از خدا بود!

نام او در لوح زهرا ثبت بود! *** کار او تا آخر عمرش ثبت بود!

حرکاتش معجزات بود همه! *** برکاتش معجزات بود همه!

نصایح امام صادق علیه السلام به شیعیان خود

او فراوان شیعیانش را نصیحت می نمود! *** خیرخواهی می نمود آنان را نصیحت می نمود!

وعدهٔ جنّت می داد بهر شیعیان! *** ضامنم من، جنّت را وعده می داد، بهر شیعیان!

شیعیان را بگویید راه ما را بروند! **** ضامن جنّت شوم، گر راه ما را بروند!

او برای حلِّ اختلاف، مالِ فراوان می داد!! *** هدفش رفع نزاع بود، مالِ فراوان می داد!

اختلافات شیعه را زمالَم حَلّ کنید! *** تا نباشد اختلافی زمالم حلّ کنید!

ص: 530

بر سَرِ مال دنیا نزاعی نکنید! *** مال دنیا هدف ما نیست، نزاعی نکنید!

آن که او را نشناخت گفت: مالم را برده ای! *** او مالی ز خود داد تا نگوید: مالم را برده ای!

مرد نادان که مالش را بیافت! *** شرمسار شد، کو مالش را بیافت!

هر چه کرد مال امام را پس دهد! *** نتوانست مال امام را پس دهد!

کیسه های طلا و نقره را در عبایش می گذارد! *** تا به خویشانش دهد، در عبایش می گذارد!

تا که خویشی بماند، کینه ها رفع شود! *** این هدایا را می داد، تا کینه ها رفع شود!

او می فرمود: تا توانی از خانه، خارج مشو! *** از غیبت و ریا و حَسَد، بهراس، خارج مشو!

یا که می فرمود: معبد مسلم خانهٔ اوست! *** حافظِ چشم و زبان و گوش خانهٔ اوست!

یا که می فرمود: کارمن برچار چیزاستوار است! *** کارم را خود کنم، خدا آگاهست، کارم استواراست!

رزق من از خداست، مرگ من آماده است! *** کار من بر این چهار چیز استواراست!

اوفرمود: آمر معروف و ناهی را سه خصلت لازم است! *** معروف ومنکر داند، عامل باشد لازم است!

به او گفته شد: خیر دنیا و آخرت چیست بر ما بگو! *** او فرمود: خیر دنیا و آخرت ترک دروغ است مگو!

یا که فرمود: اهل احسان باشید، تا فرزندانتان محسن شوند! *** یا که فرمود: عفیف باشید تا زن هایتان عفیف شوند!

یا که فرمود: عفو کنید، تا خدا عفوتان کند! *** یا که فرمود: عفو کنید، تا مردم عفوتان کنند!

ص: 531

«خادم» تو گو چون کنیم تا چون کند؟! *** من گویم: به خدا رو کنید، تا او رو کند!

شهادت امام صادق (علیه السلام)

صادق آل محمد شد مسموم و برفت! *** جگرش از سمّ پاره شد مسموم و برفت!

بیست و پنج شوال صادق مسموم برفت! *** او ز انگور شهید شد مسموم برفت!

شصت و پنج سال داشت مسموم برفت! *** قاتلش منصور بود، شهید و مسموم برفت!

در بقیع مدفون شد، مسموم و برفت! *** بدنش آب شده بود مسموم و برفت!

ظلم منصور آبش کرد مسموم و برفت! *** سال ها سوخت و مسموم برفت!

وقت مردن، بر ظالمش احسان نمود! *** چون که خویشش بود، او را احسان نمود!

وقت مردن گفت: خویشان مرا، حاضرکنید! *** همه را یکجا بهر من، حاضر کنید!

همه را حاضر نمودند، تا ببینند اوچه گفت؟! *** اوگفت: نماز را سبک نشماریداوچه گفت؟!

تا که گفت: هر که ضایع کند از ما مباد! *** از شفاعت بی نصیب است از ما مباد!

او گفت: مرا هرکه زیارت کند، آمرزیده است! *** نه تهی دست شود، نه فقیر، نه درمانده است!

عسکری فرمود: زائرش مبتلابه چشم درد نشود! *** نه بیمارنه درمانده مبتلا به چشم درد، نشود!

صادق آل محمّدگفت: هرکه ما را زیارت بکند! *** پاداش حجّ وعمره دارد، هرکه ما را زیارت بکند!

آری چنین است گرچهاررکعت نمازهم بکند! *** هرکه ما را زیارت کند، گورسول خدا را زیارت بکند!

هرامامی عهدو پیمانی، بر شیعیانش دارد! *** عهد او کامل شود، گر ما را زیارت بکند!

بقیع چون کواکب، درخشد ازآل رسول! *** ملائک به زیارت آیند، درود برآل رسول!

فضل آنان، چون نجوم، فراوان باشد! *** اشک زائر چون نجوم فراوان باشد!

بهر دوستانشان نعیم مؤبّد باشد! *** بهر اعدا نیز عذاب مؤبّد باشد!

در بقیع برکاتی و نعماتی است فراوان باشد! *** شب و روزش نورو برکات است، فراوان باشد!

هیچ زمینی به قدر بقیع مبارک نبود! *** تو نبین خاکیست، مگو: مبارک نبود!!

نور حق بر این زمین تابیده است! *** صفحهٔ آن چون بهشت آیینه است!

«خادم» خاکِ بقیع نوری از جنّت است! *** جنّت عدن بقیع است، بقیع، جنّت است!

ولادت امام صادق (علیه السلام)

گلشن صدق و صفا آمد، صادق آل محمّد آمد! *** برکاتش فراوان آمد، صادق آل محمّد آمد!

قدمش بود مبارک، وجودش برکت بود! *** همه چیزش برکت بود، صادق آل محمّد آمد!

همه تاریک بُدَند، او نور و برکت بود! *** راه حق روشن نمود، صادق آل محمّد آمد!

ص: 532

نور، او بود مبارک، قَدَمش بود مبارک! *** راه حق را رهنمون بود، صادق آل محمّد آمد!

کس نبود جز او، او فقط نور خدا بود! *** همه جا روشن شد ز او، صادق آل محمّد آمد!

راه را روشن نمود، او صراط مستقیم بود! *** نور او همه را روشن نمود، صادق آل محمّد آمد!

برکاتش عظیم بود، راهش مستقیم بود! *** جعفر صادق بود، صادق آل محمّد آمد!

جدّ او مصطفا بود، پدرش مرتضا بود! *** علم او علم نبیّ بود، صادق آل محمّد آمد!

نور حق آمد، صراط مستقیم آمد! *** بهتر از او که آمد؟ صادق آل محمّد آمد!

شمس الشموس آمد، قمر اقمار آمد! *** نور حق بود در آمد، صادق آل محمّد آمد!

صادع شرع نبیّ بود، حافظ شرع صادق آمد! *** او مُهَیمِن بود، نگهبان بود صادق آل محمّد آمد!

حافظ شرع و شریعت آمد! *** پاسخ هر سؤال آمد، صادق آل محمّد آمد!

او که آمد جهالت ها برطرف شد! *** گو که آمد مگر؟ صادق آل محمّد آمد!

صادق است او، نِی کاذب بُوَد! *** جعفر کذّاب نیست، صادق آل محمّد آمد!

عالَمی روشن ز نورش، صادق آمد! *** اهل صدق وصفا آمد، صادق آل محمّد آمد!

دین احمد زنده شد، راه هدایت باز شد! *** منطق حق در آمد، صادق آل محمّد آمد!

پرده بر روی حق بود، صاحب حق در آمد! *** جهل و نادانی سر آمد، صادق آل محمّد آمد!

رَه جویان بیایید، به خدا حق در آمد! *** درِ جنّت باز شد، صادق آل محمّد آمد!

راه او راه خدا، سخنش دان از خدا! *** غیر او چه خواهید، صادق آل محمّدآمد!

همه آیید، از او شاگردی کنید! *** افتخار داریم ما، صادق آل محمّد آمد!

«خادم» گر استاد خواهی، این استاد توست! *** گو خوش آمد، صادق آل محمّد آمد!

صادع شرع کیست بگو؟

صادع شرع رسول الله بود! *** حافظ شرع، امین الله بود!

هر امامی حافظِ اسلام بود! *** علم او علمِ رسول الله بود!

هر امامی دان، امانت دار بود! *** حافظ دین رسول الله بود!

هر امامی هادیُ رهنما بود! *** هر امامی گو امین الله بود!

او نگهبان بهر دین رسول الله بود! *** صادق آل محمّد امین الله بود!

او رئیس مذهب و عین الله بود! *** حافظ دین خدا، دین رسول الله بود!

هر امامی عصمة الله، ولیّ الله بود! *** او ولی الله، وجه الله، نورالله بود!

جانشین رسول الله، اسدالله بود! *** او امیرالمؤمنین بود، وجه الله بود!

ممتحن بود حسن، امین الله بود! *** غریب کربلا، غریب الغربا، ثار الله بود!

بعد از او زین العابدین سیّد سجّاد بود! *** باقر العلوم امام بود فرزند نبیّ الله بود!

جعفر صادق، حافظ دین خدا بود! *** ولیّ الله اَمین الله، فرزندرسول الله بود!

بعد از او موسی بن جعفر حافظ دین خدا بود! *** بعد کاظم، رضا، علیّ بن موسی الرضا بود!

ص: 533

جواد الأئمّه، امام نهم بود! *** امام هادی، امام دهم بود!

باب مهدی حسن عسکری، بود! *** مهدی آل محمّد، فرزند عسکری بود!

هر امامی ولیّ الله، امین اللهید الله بود! *** بلکه وجه الله، نورالله، عین الله بود!

باب رحمت بودند، امین الله بودند همه! *** درِ رحمت بودند، رحمت الله بودند همه!

وصفِ آنان چه دانی، ولیّ الله بودند همه! *** وصفشان وصف خداست امین الله بودند همه!

رحمت الله اند همه، درِ رحمت را بزن! *** آیةالله اند، نشان خدای اند در رحمت را بزن!

راه رحمت همین است، در رحمت را بزن! *** کعبهٔ مقصود همین است، در رحمت را بزن!

«خادم» هر چه خواهی، دررحمت را بزن! *** او امام الشهداست، در رحمت را بزن!

سخنان امام صادق (علیه السلام)

شیعه باید از همه بهترین باشند همه! *** جعفری باشند همه بهترین باشند همه!

ور نه بر ما عار و شرم آرورند! *** گر که بی تقوا بوند عار و شرم آورند!

گر که خوب باشد گویند جعفریست! *** گر که بد باشد گویند جعفریست!

شیعه گر باشد امانتدار و صادق باشد! *** ور نه گویند: خیانتکار و کاذب باشد!

شیعه گر بی تقوا بود، ما شرمنده و شرمسار شویم! *** ننگ و عاراست ما شرمنده و شرمسار شویم!

گر بگویند شیعه بی تقوا بُوَد! *** ما خجل گردیم کو بی تقوا بُوَد!

شیعه گر شیعه باشد، شافع است! *** در قیامت عزیز است و شافع است!

او هزاران را شفاعت می کند! *** هر که را دوست دارد شفاعت می کند!

سخن از ما بگویید، ما شافعیم! *** سخن ما را بگیرید، ما شافعیم!

ما نوریم، از نور ما بهره ببرید! *** سخن ما نور است، از ما بهره برید!

در قیامت ما شما را شافعیم! *** مذنبین را شافعیم، ما شما را شافعیم!

لیک ما از برزختان ترسانیم! ***به خدا سوگند، از برزختان ترسانیم!

شیعه گر شیعه باشد، حسابی نبود! *** نه سؤالی، نه حسابی نبود!

آیه «لا یُسئَلُ عَن ذَنبِهِ منکم» شاهد بود! *** ور نه هیچ سؤالی از هیچ کس نبود!

مرگ شیعه، چون نوش عسل است! *** بلکه شیرین تر از هر عسل است!

شاهدش «یا حارِ همدان من یمت یرنی» است! *** دم مردن علی گوید: «من یَمُت یَرَنی» است!

صادق آل محمّد گفت: هرنیکی از تو نیک تراست! *** تو به ما منسوبی، نیکی از تو نیکتر است!

هر زشتی هم از تو، زشت تر است! *** تو به ما منسوبی، هرزشتی ازتو زشت تر است!

گر که خوب باشید بر ما زینت است! *** گر که بد باشید بر ما شینت است!

آبروی ما را حفظ کنید، تا گویند: شیعه بهتراست! *** ور نه گویند شیعه از ما بدتر است!

ص: 534

امامت در مکتب اهل البیت علیهم السلام

پیامبر فرمود: امام حافِظِ دین خداست! *** پاک و معصوم است، حافظِ دین خداست!

با امامت دین خدا کامل شود! *** ور نه کِی دین خدا کامل شود؟!

رسالت با امامت لازم است! *** گر امامت نباشد رسالت ناقص است!

گر که حجّت نباشد، زمین لرزان شود! *** گر امامت نباشد، ایمان لرزان شود!

بدون ولایت ایمان نباشد! *** بدون ولایت، رسالت نباشد!

ولایت گر نباشد، توحید نباشد! *** امام گر نباشد، توحید نباشد!

اعتقاد صحیح، دارای سه اصل است! *** توحید و رسالت، امامت، سه اصل است!

بدون امامت، نِی توحید، نِی رسالت! *** منکر ولایت، نی توحید، نی رسالت!

آن که گوید: قرآن بس است عترت نخواهد! *** نِی قرآن نِی توحید، نِی عترت نخواهد!

گر عترت نباشد، قرآن نباشد! *** این سخن را رسول گفت قرآن نباشد!

این دو مقرونند، نزد کوثر روند! *** هر دو باید باشند، تا نزد کوثر روند!

به عدو گو: راهت بسته است! *** تو نداری عترت راهت بسته است!

وقت مردن گویند: امامت کجاست؟! *** در قیامت گویند: امامت کجاست؟!

گر امامی نداری درمانده ای! *** چون رهبر نداری، درمانده ای!

گر که بوبکر را امام آوری! *** نپذیرند از تو، گر امام آوری!

گر که گویی: عمر امام من است! *** نپذیرند از تو، گر امام آوری!

در قیامت هر که را با امامش خوانند! *** گرامام تو عمر باشد، با امامت خوانند!

«روزی که شافع سنّی عمر بود! *** کوری ببین عصاکش کور دگر بود!»

چاره ای نیست قیامت، تورا با امامت خوانند! *** شاهدش «یوم یُدعی» است، با امامت خوانند!

چاره ای نیست باید با امامت بروی! *** هر کجا او برود با امامت بروی!

امامت، کلید سقر دارد با او بُرو! *** هر کجا او می رود، با او بُرو!

امام ما قاسم، نار و جنّت است! *** هر که با او باشد اهل جنّت است!

تو امامت هر که باشد، با او می روی! *** گر که با عاویه هستی با او می روی!

گرامامت عاویه است، جایت هاویه است! *** گرامامت طاغیه است، اودر هاویه است!

حکمت الله این است، گر تو مؤمنی! *** سخن قرآن این است، گر تو مؤمنی!

ما مسلمانیم بیا اصلاح کنیم!!

فقه ما علویست، امام ما علیست! *** فقه تو حنفی است، امام تو حنفی است!

ما مسلمانیم بیا اصلاح کنیم! *** آنچه را مشترکیم، بیا اصلاح کنیم!

ما در توحید و نبوّت و معاد یکسانیم! *** در سه اصل بزرگ همگی یکسانیم!

ص: 535

در امامت ما فقط مختلفیم! *** بیا متحد باشیم، چرا مختلفیم؟!

ای برادر تو غدیر را خوانده ای! *** پس چرا مختلفیم گرغدیر را خوانده ای؟!

سخن پیغمبرت حق است آن را بگیر! *** سخن غیر او حق نیست آن را مگیر!!

من حقیقت بهر تو می گویم! *** این سخن حق است، بهر تو می گویم!

اختلاف مذاهب، دلیل باطل است! *** حق نباشد اختلاف، این دلیل باطل است!

تو بگو پیمبر جز علی کسی را جانشین کرد؟! *** در غدیر کسی را جز علی جانشین کرد؟!

اجتماع سقیفه کجا اجماع بُوَد؟! *** پس از آن استبداد کجا اجماع بُوَد؟!

بدن احمدزمین بود، سقیفه ازچه بود؟! *** در سقیفه که بود قصد آنان چه بود؟!

پیامبر بر علیّ در غدیر بیعت گرفت! *** سقیفه، چه بود در غدیربیعت گرفت؟!

بیا با انصاف بنگر ای رفیق! *** این همه اختلاف از چه ای رفیق؟!

پیمبر خبر از این اختلاف، داده بود! *** او ازقبل اختلاف را خطر، دانسته بود!!

ما مسلمانیم، برادر، بیا انصاف دهیم! *** عدو بوده میان ما، بیا انصاف دهیم!

اختلاف ما وحدت را شکسته تاکنون! *** آبروی مسلمین را شکسته تاکنون!

بهرهٔ اختلاف را، دشمن می بَرَد! *** ما غافلیم بهره را، دشمن می برد!

او نمی خواهد، ما یکسان شویم! *** او هراس دارد، ما یکسان شویم!

متّحد گر باشیم او درمانده است! *** بخدا، با اختلاف ما زنده است!

هرچه داریم می بَرَد، کینهرامی آورد! *** هدفش تأمین می شود، کینه رامی آورد!

پس بیاییید بیدار شویم دشمن را ردّ کنیم! *** گر برادر شویم، دشمن را ردّ کنیم!

«خادم» تو چه گمان داری بگو؟! *** من گمان نیک دارم، توچه داری بگو؟!

من گمانم حجة بن الحسن است! *** راه دیگرنیست، حجّةبن الحسن است!

موعود الهی کیست؟ بر ما بگو؟

مشکل اهل جهان چیست بیا بر ما بگو؟! *** ناامیدی فراوان است ندانند چه کنند بر ما بگو؟!

مشکل اهل جهان نومیدی بُوَد! *** خودکشی ها همه از نومیدی بُوَد!

ما فقط، امیدواریم در جهان! *** مهدی موعود امید ماست در جهان!

این دلیل حقّانیت مذهب ماست! *** اهل امیدیم این مذهب ماست!

پیمبر در غدیر گفت: ما مهدی داریم! *** حجة بن الحسن است، ما مهدی داریم!

به عدو گو تو که را، داری بیا! *** هر که داری پس بگو گر داری بیا؟!

ما امام داریم، ما صاحب داریم! *** ناامید نیستیم ماصاحب داریم!

تو گفتی هر طاغوتی امام من است! *** تو نیازی نداری، ما صاحب داریم!

صاحب ما طاغوت نیست فرزند احمد است! *** او امام زمان است، فرزند احمد است!

پیمبر فرمود: او امامِ شماست! *** در غدیر فرمود: او امام شماست!

ص: 536

حجّت کامل ما غدیر است، غدیر! *** چیز دیگر نیست غدیر است غدیر!

غدیر راه انکار ندارد، هر چه می خواهی بگو! *** تاکنون گفته ای، هر چه می خواهی بگو!

غدیر یکصد و بیست هزار شاهد دارد! *** مثل این حجّت کجاست، یکصد و بیست هزارشاهد دارد

لیک علیّ یکصد و بیست هزار شاهد داشت!! *** نتوانست حق خود را بگیرد، گرچه شاهدداشت!!

اکثر شاهدان منافق بودند، چه کنیم؟! *** شاهد بودند و رد کردند چه کنیم؟!

اَنَس بود و انکار کرد گو: چه شد؟! *** دیگران بودند و انکار کردند، گو: چه شد؟!

پس بدان مولا مظلومِ عالم است!! *** چه مظلومی چو اوست، مظلومِ عالم است؟!

دست او را بستند و زهرا را زدند!! *** او پناهی نداشت، زهرا را زدند!!

هر چه نالید، او را بیشتر زدند! *** حسنین دیدند، مولا دید، زهرا را زدند!!

کس نیامد به کمک زهرا را زدند!! *** همه دیدند می زنند، زهرا را زدند!!

محسنش سقط شد، زهرا را زدند!! *** نزد قبر پیمبر بود، زهرا را زدند!!

«خادم» تو چه گویی؟ راستی زهرا را زدند؟! *** به خدا راست گویم من، زهرا را زدند!!!

خادم بعد پیغمبر چه شد کوتاه بگو؟

بعد پیغمبر چه شد؟ کوتاه بگو؟! *** هر چه شد تو مترس کوتاه بگو؟!

سخن کوتاه گر تو گویی: بگو! *** از چه پشت کردند به احمد تو بگو؟!

هر چه گفت، بر خلافش کردند! *** چه خلافی بود که آنان، کردند؟!

غدیر را تازه فرموده بود انکار کردند! *** تو گوئی همه چیز را انکار کردند!

جاهلیّت بازگشت، اسلام برفت! *** هر چه بود رفت، اسلام برفت!

عابد سامریّ و گوساله شدند! *** نِی حمیر، بلکه گوساله شدند!

گوساله پرستان توبه کردند، ولی! *** قوم ما عابدِ گوساله شدند!

اوّل دعوت پیمبر علی را جانشین کرد! *** در غدیر هم پیمبر علیّ را جانشین کرد!

دم رفتن گفت: بیارید تا بنویسم بر شما! *** حق همان است که گفتم، بنویسم بر شما!

سامری گفت: هزیان گفته است! *** هر چه گفته، هذیان گفته است!

همه گفتند: آری سامری حق گفته است! *** حق همین است، او حق گفته است!!!

اکنون نیز گویند: او حق گفته است! *** حبّ گوساله است کو، حق گفته است؟!

همه گشتند عابد گوساله و سامری! *** بلکه گشتند، نَفسِ عِجلُ و سامری!

حُبِّ گوساله کرد با آنان آنچه کرد! *** دین و ایمان رفت، کرد آنچه کرد!

عترت و آل شدند مبغوض آنان! *** هر که محبوب خدا بود، شد مبغوض آنان!

گو: مگر حبّ عترت اجر رسالت نبود؟! *** گو مگر پاکی و طهر در عترت نبود!

بدترین را جای بهترین جا زدند! *** بهترین را رد کردند، بدترین را جا زدند!

از جهالت دین حق را وارونه کردند! *** هرچه حق بود، آنان را وارونه کردند!

ص: 537

نادانی گفت: ما را قرآن بس است! *** عترت را نخواستند، گفتند: قرآن بس است!

الغرض دین خدا را دگرگون کردند! *** حبِّ دنیا بود، دین را دگرگون کردند!

گویند: بدعت دردین آمده خادم روشن بگو؟

راست گویند، بدعت هایی در دین آمده! *** نِی که صدها، هزارها بدعت در دین آمده!

نی خدا، نی نبیّ، نی امام، چیز تازه آمده! *** آنچه بوده دگرگون شده، چیز تازه آمده!

نه نماز آن نماز است نه روزه نِی زکات! *** همه چیز تغییر کرده نِی فقط خمس و زکات!

خمس نصّ آیه است، آن را منکرند! *** در حقیقت آیهٔ قرآن را منکرند!

حج تغییر کرده، حجّ تمتّع، نِی بُوَد! *** تمتّع در حج و طواف نساء، نِی بُوَد!

هر دو را سامری تحریم نموده تا ابد! *** او گفته: احمد تحلیل نمود من تحریم نمودم تا ابد!

نماز نافله با جماعت بوده حرام! *** او حلال کرده، گفته کِی بوده حرام!

گر زنا و گر لواطی کس کند آزاد بود! *** لیک اگر عقد موقّت کس کند اعدام بود!

گر سلامی بر پیغمبر یا امامی کند مشرک بُوَد! *** گر اطاعت کند از طاغوت نِی مشرک بُوَد!

گر ببوسد دیوار حرم یا ضریح را مشرک بُوَد! *** گر ببوسد دست شیطان بزرگ را نِی مشرک بُوَد!

گر مَلِک هر حرامی را انجام دهد آزاد بود! *** آن حرام را گر دیگری انجام دهد اعدام بُوَد!

متعه را گر مَلِک انجام دهد آزاد بود! *** این عمل را دیگری انجام دهد اعدام بُوَد!

قرآن مسح پا و سر را در وضو واجب نمود! *** شستن پا و سر را جایز ننمود!

اولیا دست و صورت در وضو از بالا شسته اند! *** کِی پیمبر یا آل، دست و صورت از پایین شسته اند؟!

بین آنان گر روی، اسلام، اسلام احمد نَبُوَد! *** همه چیز تغییر کرده، اسلام، اسلام احمد نَبُوَد!

نه طهارت، نه وضو، نِی غسل ندارند هرگز! *** روش اهل بیت را آنان ندارند هرگز!

سخن اهل بیت را نپذیرند هرگز! *** اهل بدعت را پذیرند، اهل بیت را نپذیرند هرگز!

بوحنیفه را پذیرند، صادق ما نپذیرند هرگز! *** سامری را پذیرند، علی را نپذیرند هرگز!

پیروِ صادق مشرک، پیروِ سامری مُوَحِّد باشد! *** آخر ندانستیم چه کسی مشرک، چه کسی موحّد باشد!

به ما مشرک و مجوسی و منافق گویند!! *** علّت آن چه چیز است، از چه ما را منافق گویند!!

جُرمِ ما این است، پیروِ عترت شدیم! *** ما حدیث ثقلین را گرفتیم، پیرو، عترت شدیم!!

گویند: قاتل شیعه مستحق جنّت است!

آنان گویند: قاتل شیعه مستحق جنّت است! *** گویند: ما مشرکیم، قاتل مشرک مستحق جنّت است!

ما که طاغوت ها را نپذیرفتیم مشرکیم؟! *** طاغوت را تو می بوسی؟ به ما گویی: ما مشرکیم؟!

تو طاغوتی، طاغوت پرستی مشرکی؟! *** نوکر طاغوتی، خود طاغوتی مشرکی؟!

ص: 538

گر تو طاغوت نیستی، نوکر طاغوتی مشرکی؟! *** شیطان بزرگ طاغوت است، تو نوکری مشرکی؟!

دشمن شیعه هستی، طاغوت را می پرستی مشرکی؟! *** تو موحّد نیستی، طاغوت را می پرستی مشرکی!!

عیب خود را نشناسی عیب دیگران گویی جاهلی!! *** حرف حق را نپذیری به باطل می روی جاهلی!!

حبّ طاغوت تو را بیچاره کرده، جاهلی!! *** غرق بدعت ها شدی، از بس جاهلی!!

دشمنان خدا را دوست داری، تو جاهلی!! *** دوستان خدا را دشمن داری، تو جاهلی!!

دشمن و دوست نشناسی، تو جاهلی!! *** دوست را دشمن شناسی، تو جاهلی!!

کشتن شیعه را، عبادت دانی، تو جاهلی!! *** منطق و حرف حساب را ندانی، تو جاهلی!!

راه مردم را به حق بسته ای، تو جاهلی!! *** جهل تو جهل مرکّب باشد، تو جاهلی!!

حرف حق را نپذیری، تو جاهلی!! *** به حقایق نادانی تو، جاهلی!!

جهل را بر جهل می افزایی، تو جاهلی!! *** دیگران را جاهل می دانی، تو جاهلی!!

عیب خود را ندانی، تو جاهلی!! *** دیگران را معیوب دانی، تو جاهلی!!

جاهلان را عالم دانی، تو جاهلی!! *** عالمان را جاهل دانی، تو جاهلی!!

جهل تو پایان ندارد، تو جاهلی!! *** ای کاش جهل تو بسیط می شد، جاهلی!!

گر تو می دانستی جاهلی، می گفتیم عالمی!! *** جهل در جهل داری، کِی تو عالمی!

هر چه گوییم جاهلی، باز جاهلی!! *** بارها گفته ایم جاهلی، باز جاهلی!!

پیرو جاهل بوده ای که جاهلی!! *** جهل تو از جهل او بوده، جاهلی!!

ما امیدواریم از جهل خود خارج شوی!! *** ور نه در جهل باقی بمانی، جاهلی!!

«خادم» به که گوئی جاهلی؟ او نداند جاهل است!! *** هر چه گوئی جاهل است، او نداند جاهل است!!

جمعه آمد یادی از مهدی کنیم

ای دوستان بیایید یادی از مهدی کنیم! *** یاد مهدی یاد الله است، یادی از مهدی کنیم!

حجّت حق است او، یادگار احمد است! *** یاد او یاد الله است، یادی از مهدی کنیم!

ما که آقایی نداریم جز او، یادی از آقا کنیم! *** ما دعا می کنیم بهر او، یادی از مهدی کنیم!

او همیشه یاد ما هست، یادی از او کنیم! *** بی وفایی است، بیایید یادی از مهدی کنیم!

او فرمود: گر دعا می کنی، دعا کن بهر فرجم! *** بیایید دعائی کنیم، یادی از مهدی کنیم!

مهدی آل محمّد خواهد آمد، آماده شوید! *** یاد او باشید، بیایید، یادی از مهدی کنیم!

بسی شرمساریست، دعایش کنیم و آماده نشویم! *** غافلیم ما دعایش بکنیم و آماده نشویم!

پس بیایید راست گوییم و آماده شویم! *** گر که گوییم بیاید، آماده شویم!

او خواهد آمد، راست گوییم یا نگوییم! *** خجلت از ماست برادر، بیا آماده شویم!

راه امید اوست ما غافلیم کجا می رویم؟! *** اهل دنیا شده ایم، ما کجا می رویم؟!

عاقلان رفتند سوی مهدی ما کجا می رویم؟! *** اهل دنیاییم و گوییم بیا، ما کجا می رویم؟!

زشت است او، بیادِ ما بُوَد، ما کجا می رویم؟! *** او به سوی ما آید، ببین ما کجا می رویم؟!

ص: 539

مهدی آل محمّد اهلِ رحمت است! *** او چو اجدادش، اهل رحمت است!

بیا طالب رحمت شویم، به خدااورحمت است! *** گر که رحمت خواهیم بیا او رحمت است!

رحمت واسعهٔ الله اوست، او رحمت است! *** باب رحمت بعد احمد اوست، او رحمت است!

فضل و رحمت را از خدا خواه او باب رحمت است! *** جنّت آر خواهی روی، از فضل و رحمت است!

در رحمت زَن، راه رحمت باز شود! *** درِ مهدی زن، راه رحمت باز شود!

فرجش نزدیک است، رحمت حق قریب است! *** رحمت الله «قریبٌ للمحسنین» قریب است!

راه رحمت هموست، رحمت همین است! *** فضل و رحمت از خداست، رحمت همین است!

تو بیا در رحمت زن، تا رحمت کنند! *** راه رحمت گم مکن، بیا تا رحمت کنند!

صادق آل محمّد چه گفته بگو؟

صادق آل محمّد گفته از خدا غافل مشو! *** از هر چه غافل می شوی از مرگ غافل مشو!

این دو چیز را فرمود: فراموش نکنید! *** گر که احسانی کردید، یا آزاری شدید فراموش کنید!

صادق آل محمّد گفت: راست گویید و بس! *** در نماز هم که می خوانید، با خدا راست گویید و بس!

راست گویید، تا راستگو شوید! *** گر دروغ گویید، دروغگو شوید!

راستی همه جا نیکوست، راستگو شوید! *** دیگران را به راستی امر کنید، تا راستگو شوید!

دروغ بوی بد می دهد، از آن دور شوید! *** بوی آن به آسمان ها می رسد، از آن دور شوید!

صادق آل محمّد گفت: غیبت نکنید! *** گر کسی غیبت نمود، شما غیبت نکنید!

غیبت هیچ کس را تأیید نکنید! *** ور نه غیبت کرده اید، تأیید نکنید!

ردّ غیبت، پاداش فراوان دارد! *** آبروی مؤمن است، پاداش فراوان دارد!

صادق آل محمّد گفت: به کسی بدگمان نشوید! *** بدگمانی گناه است، به کسی بدگمان نشوید!

صادق آل محمّد گفت: مال مردم را نخورید! *** آتش است آن، مال مردم را نخورید!

خوردن مال مردم، روسیاهت می کند! *** روسفید باش، حرام روسیاهت می کند!

صادق آل محمّد گفت: ربا خواری مکن! *** ربا زندگی را تباه می کند، ربا خواری مکن!

ربا خواری مکن، ربایی هم مَدِه! *** هر دو باشد خطر، ربایی هم مده!

صادق آل محمّد گفت: به کس آزاری مکن! *** ظلم و آزار خطرناک است، آزاری مکن!

ظلم به ظالم باز گردد، تو بدان! *** گر نباشد به فرزندش باز گردد تو بدان!

صادق آل محمّد گفت: آبروی مردم را نبر! *** آبرویت می رود، آبروی مردم را نبر!

ص: 540

ولادت امام کاظم (علیه السلام)

هفتم ماه صفر، سال یکصد و بیست و هشت به دنیا آمده! *** مولدش اَبواء بوده، مبارک بوده، خوش به دنیا آمده!

نورِ هفتم شمسِ نُهُم آمد، خوش آمد! *** نور احمد بود، نور حیدر و فاطمه بود، او خوش آمد!

عرش و کرسی و ملک، شاد شدند، او خوش آمد! *** حیدر و فاطمه شاداب شدند، او خوش آمد!

جنّ و انس و ملک شاد شدند، او خوش آمد! *** شیاطین سرافکنده و مأیوس شدند، او خوش آمد!

گل های احمدی، شاد شدند، او خوش آمد! *** پدر و مادر او شاد شدند، او خوش آمد!

لاله ها تازه شدند، شمس در آمد، خوش آمد! *** همه خرسند شدند، ماه در آمد، خوش آمد!

موسیِ جعفر آمد، نور احمد آمد، خوش آمد! *** حیدر و احمد شاد شدند، نور آمد، خوش آمد!

آه مسکین سر آمد، باب الحوائج آمد، خوش آمد! *** دَرِ رحمت باز شد، موسی جعفر آمد، خوش آمد!

همه شاد شدند، دشت و صحرا سبز شد، خوش آمد! *** صادق آمد بعد صادق، آمد شاد شدند، خوش آمد!

باب عرفان باز شد، سجده آغاز شد، خوش آمد! *** درِ رحمت باز شد، راه خیر باز شد، خوش آمد!

موسیِ جعفر آمد، فرزند احمد آمد، خوش آمد! *** نوری از انوار عرفان آمد، او خوش آمد!

در رحمت باز شد، باز رحمت آمد، خوش آمد! *** موسیّ جعفر آمد، خوش آمد، خوش آمد!

زادهٔ فاطمه آمد، خوش آمد، خوش آمد! *** افضل از موسی عمران آمد، خوش آمد، خوش آمد!

ص: 541

صادقی از صادقین آمد، خوش آمد، خوش آمد! *** شافعی از شافعین آمد، خوش آمد، خوش آمد!

ابن جعفر بود آمد، خوش آمد، خوش آمد! *** رهبر هفتم آمد، خوش آمد، خوش آمد!

ماه تابان آمد، خوش آمد، خوش آمد! *** پدرش جعفر بود آمد، خوش آمد، خوش آمد!

شمسِ هفتم آمد، خوش آمد، خوش آمد! *** ماه چارده آمد، خوش آمد، خوش آمد!

هر چه بود، نور احمدی بود، خوش آمد، خوش آمد! *** همه گویید: خوش آمد، خوش آمد، خوش آمد!

زین ولادت همه شادیم، او خوش آمد، خوش آمد! *** بهترین رهبر آمد، خوش آمد، خوش آمد!

جشن ما، شاد و شیرین شد، خوش آمد، خوش آمد! *** دلمان زین ولادت شاد شد، خوش آمد، خوش آمد!

کف به زن «خادم» خوش آمد، خوش آمد! *** کفّ پیوسته بزن خوش آمد، خوش آمد!

خوش آمد، خوش آمد، خوش آمد! *** خوش آمد، خوش آمد، خوش آمد!

شخصیّت امام کاظم (علیه السلام) در خردسالی

او به دنیا آمد عالم فرزانه بود! *** با پدر صحبت می نمود عالم فرزانه بود!

او به بعقوب سرّاج گفت: نام فرزندت عوض کن! *** این مبغوض خداست، نام فرزندت عوض کن!

در طفولیّت، بوحنیفه مجاب شد از او! *** بوحنیفه نادان بود، مجاب شد از او!

در طفولیّت پاسخ قسیس را کامل ادا کرد! *** بُریهمه نصرانی بود، پاسخش را کامل ادا کرد!

در طفولیّت تورات و انجیل را چون پیمبر می خواند! *** گو که موسی و عیسی بود، چون پیمبر می خواند!

بهتر از قسّیس انجیل وتورات را بهر او خواند! *** قِسّیس مسلمان شد، انجیل و تورات را بهراو خواند!

قسّیس تا عمر داشت خادم او گردیده بود! *** از حواریّون بود، خادم او گردیده بود!

شیعهٔ او هُشام، بر قسّیس حاکم بُوَد! *** بعد از آن نزد امام آمد، تا امام حاکم بُوَد!

سخنانی به هشام آموخت هشام آگاه شد! *** گفت: ای هشام دنیا بحر عمیق است، آگاه شد!

ص: 542

راه حکمت را بهر او آسان نمود، و آگاه شد! *** او شاگرد بود، درس گرفت و آگاه شد!

هشام شاگرد امامَین بود تا آخر عمر بود! *** حامی اهل البیت بود او، تا آخر عمر!

دوست و دشمن دانستند کاظم امام جنّ و انس است! *** اعتراف کردند که او امام جنّ و انس است!

«رهبران معصوم» را بخوان آنچه گفتم را بدان! *** هر کتابی می خواهی بخوان، آنچه گفتم را بدان!

روز و شب باید بخوانی تا آگاه شوی! *** تا نخوانی روز و شب کِی آگاه شوی؟!

کَسبِ علم از محضر معصومین لطف خداست! *** هر چه گیری از آنان، بدان لطف خداست!

مکتب اهل البیت، تو را نورانی کند! *** هر چه گیری از آنان، تو را نورانی کند!

قرآن گوید: جدا مشو از صادقین! *** هر چه خواهی بگیر از صادقین!

صادقین تو را به حق آشنا کنند! *** با آنان باش، تا تو را آشنا کنند!

نزد اغیار مرو، تو را گمراه گنند! *** سخن پیغمبر است این، تو را گمراه کنند!

«خادم» خادم صادقین باش تا دانا شوی! *** جز دربِ این خانه مزن، تا دانا شوی!

زندانی بغداد کیست؟

زندانی بغداد، موسی بن جعفر است! *** هارون، قاتل موسی بن جعفر است!

موسی بن جعفر امام است فرزند احمد است! *** چارده سال در زندان او مانده، فرزند احمد است!

بی گناه بوده زندانی بوده، فرزند فاطمه! *** با شکنجه زندانی بوده، فرزند فاطمه!

جُرم او بوده، او فرزند فاطمه است! *** جُرم دیگر نبوده، او فرزند فاطمه است!

کشته شد، مسموم شد، فرزند فاطمه! *** کس ندانست چه کردند، با فرزند فاطمه؟!

زیر زنجیر بود و تاریک بود، مطموره بود! *** شب و روزش معلوم نبود، مطموره بود!!

خدا مهلت داد، به هارون الرشید!! *** امتحان سختی بود، بر هارون الرشید!!

اولیا از مصائب، سهم بیشتر می برند!! *** اشقیا از دنیا، سهم بیشتر می برند!!

تا که کیفر بهر اشقیا بیشتر شود!! *** حکمت الله این است، تا بیشتر شود!!

اولیا سهمِ بیشتر می بَرَدند از قرب خدا! *** راه قرب، همین است، دریاب قرب خدا!!

اشقیاد در ناز و نعمت اند، اینجا جنّت است!! *** جنّتِ خُلد مخصوص اولیاست، اینجا محنت است!!

هر که در دنیا لذّت بیشتر بَرَد!! *** او در عقبا مِحنَتِ بیشتر بَرَد!!

عاقبت مسموم شد فرزند فاطمه!! *** گو چه کردند آنان، با فرزند فاطمه!!

زیر زنجیر کوفته شد اعضای او!! *** غُلُ زنجیر بود بر اعضای او!!

در کنار قبر جَدَّش می خواند او، نماز!! *** کشیدند و بردند او را در نماز!!

می کشیدندش در راز بود با خدا!! *** او ولیّ خدا بود، در راز بود با خدا!!

او را آوردند نزد عدو، بی ادب بود آن عدو!! *** پسر فاطمه را دشنام داد آن عدو!!

تا به نُه دانهٔ خرما مسمومش نمود!! *** جگرش پاره شد، عدو مسمومش نمود!!

ناله کرد و ناله کرد و جان سپرد!! *** درونش آتش گرفت و جان سپرد!!

ص: 543

دوستانش درب زندان منتظر بودند ببوسند دست او!! *** سال ها بود منتظر بودند ببوسند دست او!!

تا که دیدند بُرون شد ز زندان جسم بی جان او!! *** ناچار زیارت کردند، جِسمِ او!!

بدنش بر جِسرِ بغداد نگهداشتند و گفتند: *** این امام رافضی هاست نگه داشتند و گفتند!

کس نگفت: این فرزند فاطمه است؟! *** پدرش حیدر است، مادرش فاطمه است!

چار غلام بدنش را حمل کردند سوی قبر! *** کس نیامد تشییع کند تا سوی قبر!!

تا که دوستی چون سلیمان بن ابی جعفر آمد! *** بدنش را گرفت، سلیمان بن ابی جعفر آمد!

کفنِ قیمتی داشت، بر او بپوشاند! *** احترامش کرد و بر او پبوشاند!

شیعیان را گفت: بیایید تشییعش کنید! *** او فرزند فاطمه است تشییعش کنید!

خادمت اشک ریزد و نالد و گوید:! *** پس چرا کربلا سلیمانی نیامد؟ نالد و گوید؟!

این بدن، بدن فرزند فاطمه است! *** نگذارید زمین ماند، اوفرزند فاطمه است!

جدِّ او احمد، پدر حیدر، فرزند فاطمه است! *** ازچه آغشته به خون است، فرزند فاطمه است!

سَرَش بالای نِی، بدن مانده برزمین! *** نِی غسلش دادند، نِی کفن، بدن مانده برزمین!

موسی جعفر لب تشنه نبود زهرش دادند! *** لب تشنه اگر خواهی کربلا بود، نِی آبش دادند؟!

بدن مجروح کجا؟ توببین سُمِ اسبان کجا؟! *** خواهرش ناظر است، می بیند سُمِ اسبان کجا؟!

خواهرش آمد به دیدار تَنَش آشفته شد!! *** او چه گفت با او، با جدّش چه گفت آشفته شد!!

گفت: برادرآیا توئی؟ خواهرت زینب است!! *** او به دیدارت آمده، خواهرت زینب است!!

ای برادر برخیز، بچّه هایت درمانده اند!! *** آه و ناله دارند، همگی درمانده اند!!

بی پناهند چه کنند، محرمی دیگر ندارند؟! *** زینبت، درمانده است، محرمی دیگرندارند؟!

«خادم» مگوجگرما را سوختی دیگرمگو!! *** هرچه خواهی بگو، این چنین، دیگر مگو!!

قاتل موسی بن جعفر که بود؟ بر ما بگو؟

ای برادر بارها امام به امرهارون، زندانی شده! *** از قساوت بوده کینه بوده، زندانی شده!

من که گویم از حَسَد بوده فقط زندانی شده! *** او نه خواسته ببیند عزیز است امام، از حَسَد زندانی شده!

هارون تنها او را نکشته، زندانبان نیز کشته است! *** امر از هارون بوده، زندانبان نیز کشته است!

همهٔ عبّاسیان امامان را کشته اند! *** این خبر را پیامبر به عبّاس داده، امامان را کشته اند!

خویشاوند بوده اند، امام کش بوده اند! *** از حسد بوده، کینه بوده، امام کش بوده اند!

از خباثت بوده، ناپاک بوده اند! *** آری قاتل پیغمبران و اوصیا خبیث و ناپاک بوده اند!

هر چه کردند عیبی، یا عذری بجویند نبود! *** اهل بیت پاک و مطهّر بودند عیبی در آنها نبود!

زهر دادند، تا عذرشان معذور باشد نشد! *** همه دانستند قاتل کیست؟ عذرشان معذور نشد!

هدف آنان ریاست بودست و بس! *** کار آنان همه این بوده، کینه بودست و بس!

همه را سمّ دادند، جز حسین فاطمه! *** از قساوت با شمشیر کشتند حسین فاطمه!

یکی را با آب مسموم کشتند، یکی با تشنگی! *** تشنه کشتند حسین را سوخت با تشنگی!

ص: 544

همه را تشنه کشتند کربلا، آه از تشنگی! *** شیرخوار را تشنه کشتند، آه از تشنگی!

آب را بستند، آب نبود، امان از تشنگی! *** اطفال تشنه بودند، سوختند، امان از تشنگی!

مادر و طفل تشنه بودند، آب نبود! *** طفل ناله می کرد، مادر می سوخت، آب نبود!

العطش از خیمه ها بالا رفت، آب نبود! *** آه اطفال بلند بود، می سوختند، آب نبود!!

این صدا را دشمن شنید از دور، آب نبود! *** هر چه کردند آبی یابند، آن جا آب نبود!

بهر آب، عباس سقّایی نمود، آب نبود! *** هردو دست اوقطع شد اصغرتشنه بود، آب نبود!

بعد عبّاس دیگر سقّایی نبود، آب نبود! *** شاه بی یاور شد، علمدار کشته شد، آب نبود!

طفلِ شیرخواره را به دست پدردادند، آب نبود! *** آب طلب کرد بهر او، کشتند او را، آب نبود!

آخرالأمر شاه میدان رفت، تشنه بود، آب نبود! *** همه را کشتند تشنه، آه اطفال بلندبود، آب نبود!

سر فرزند فاطمه بالای نِی رفت، آب نبود! *** خیمه ها را آتش زدند، باز هم آب نبود!

«خادم» بس کن، سوختیم مگو: آب نبود! *** به خدا آب بود، بهر آل پیغمبر آب نبود!

کربلا آب نبود، اطفال تشنه بودند، آب نبود! *** به خدا سوختند همه از تشنگی، آب نبود!

بین امامان باب الحوائج کیست بگو؟

آری بین ائمه، موسای کاظم، باب الحوائج است! *** حاجت آر داری او باب الحوائج است!

موسای کاظم است او، باب الحوائج است! *** در این خانه را بزن، باب الحوائج است!

دَرِ رحمت باز است، باب الحوائج است! *** گو به بیچارگان، او باب الحوائج است!

هر امامی دانیم باب الحوائج است! *** لیک او مظهر جود است، باب الحوائج است!

«خادم» امام رئوف کیست؟ باب رأفت است *** او فرزند موسی بن جعفر است، باب رأفت است

آری رضا رئوف است، باب رأفت است! *** هر امامی رئوف است، او باب رأفت است!

امام جواد هم باب جود و رحمت است! *** هر امامی جواد است، او باب جود و رحمت است!

امامان همه، صاحبِ جود و رحمتند! *** پس بگو: همه صاحبِ جود و رحمتند!

لیک باب المراد گر خواهی موسی بن جعفر است! *** هر مرادی داری، نزد موسی بن جعفر است!

باب آنان بدان، باب رحمت است! *** هر کدام را در زنی، باب رحمت است!

لیک موسی بن جعفر، باب الحوائج است! *** او رنج دیده است، باب الحوائج است!

من که گویم باید سوی امام زمانت بِروی! *** غوث الأمّة است، باید سوی امام زمانت بروی!

او همواره به فکر نیاز ما بود! *** او فراموش نکند ما را، به فکر ما بود!

بی وفاییم ما، یادی از او نکنیم! *** او به فکر ماست، ما یادی از او نکنیم!

صاحب اصلی ما امروز غوث الأمّة است! *** او فریادرس ماست، او غوث الأمّة است!

او فرموده: بیادم باشید دعایم بکنید! *** من غریبم بین شما، دعایم بکنید!

فرجم را بخواهید از خدا، دعایم بکنید! *** تا توانید فرجم را بخواهید، دعایم بکنید!

ص: 545

احوالات علیّ بن موسی الرضا (علیه السلام)

علیّ بن موسی الرضاامام رئوف است! *** شهید خراسانی،امام رئوف است!

رأفت و مهر او بر همه ثابت است! *** علی بن موسی الرضاامام رئوف است!

هر که از او پناه خواهد پناهش دهد! *** گر چه از اغیار باشدامام رئوف است!

ثامن الائمّه، امام رئوف است! *** رئوف خراسان، مام رئوف است!

صالح و طالح را او می پذیرد! *** هر که آید نزد او، امام رئوف است!

زائر علی بن موسی الرضا را ببین *** هر که باشد پذیرد امام رئوف است!

غیر مؤمن گر پناه آرد به او زائر است! *** به خدا هر که آید نزد او امام رئوف است

گر چه اهل امامت نباشد، زائر است! *** زائرش هر که خواهد باشد، زائر است!

لیک گر از دور آمده، لطفش کند! *** وعدهٔ بازدیدش دهد، لطفش کند!

گوید: آر یکبار آمدی لطفت کنم! *** چند بار آیم به دیدارت من لطفت کنم!

هر چه خواهی بخواه، من لطفت کنم! *** گر نخواهی هم من لطفت کنم!

یک زیارت هم کنی من لطفت کنم! *** گر بمانی بیش از این، لطفت کنم!

هر چه خواهی بیا، من لطفت کنم! *** گر که هر روز آیی، من لطفت کنم!

گر گنهکار باشی، من لطفت کنم! *** توبه، گر می کنی، من لطفت کنم!

دَرِ رحمت باز است، هر که خواهد بیاید! *** لطف ما آزاد است، هر که خواهد بیاید!

ما کسی را زین درگه محروم نکنیم! *** گر که ساکت بماند هم محروم نکنیم!

رحمت حق اینجا گسترده است! *** سفره پهن است، رحمت گسترده است!

سفرهٔ فیض اینجا، دائم است! *** هر که آید، فیض اینجا دائم است!

درگهِ ما، درگهِ فیض دائم است! *** هر که آید، اینجا، فیض دائم است!

گر مجاور، گر زائر بُوَد زائر است! *** گر که خادم باشد افتخاری زائر است!

«خادم» است، افتخار می کند زائر است! *** سال هاست، افتخاری می کند زائر است!

ولادت علی بن موسی الرضا (علیه السلام)

گویند: یازدهٔ ذیقعده بوده به دنیا آمده! *** سال یکصد چِل و هشت بوده به دنیا آمده!

چند روزی بعد جدّش به دنیا آمده! *** آروزیش داشت، لیک بعد از او به دنیا آمده!

مبارک مولودی بوده، به دنیا آمده! *** عالِم آل محمّد بوده، به دنیا آمده!

قدمش باد مبارک به دنیا آمده! *** او امام رئوف است، به دنیا آمده!

نام او از سوی حق، علیّ آمده است! *** نام او نام امیرالمؤمنین، علیّ آمده است!

نجمه گفت: پسرم در رحم تکبیر و تسبیح می گفت! *** تا که آمد، پدرش گفت: تکبیر و تسبیح می گفت!

او اذان و اقامه گفت، در گوش پسرم! *** آب شیرین ریخت او در کام پسرم!

ص: 546

گفت: بگیرش، بقیةالله است در زمین! *** او چو مهدی بقیةالله است در زمین!

نام او علیّ، کنیه اش بوالحسن ثانی بُوَد! *** او علی موسی الرضا بوالحسن ثانی بود!

او رضا از سوی حق نامیده شد! *** چون که مرضیّ خدا بود، رضا نامیده شد!

یا که دوست و دشمن از او راضی شدند! *** او رضا شد به قضا، از او راضی شدند!

صادق آل محمّد گفت: عالم آل محمّد او بُوَد! *** مادرش تکتم گویند، یا نجمه بُوَد!

صاحب رأفت و عدل و رحمت است! *** رحمتش عامّ است، او اهل رحمت است!

موسی جعفر گفت: سیّد وُلد من، است! *** بهتر از او نیست کسی، سیّد من وُلد من است!

کنیهٔ من کنیهٔ اوست، به او بخشیده ام! *** ثانی من اوست، من به او بخشیده ام!

عدد ماه ها، دوازده باشند، بدان! *** امامان ما نیز دوازده باشند بدان!

نام چار امام از امامان علیّ می باشد! *** معنی «اَربَعَةٌ حُرُم» هم علی می باشد!

تفصیل گر خواهی «شهید خراسان» را بخوان! *** همه را گفته ام، «شهید خراسان» را بخوان!

او «پناه شیعیان» است آن را بخوان! *** شهید خراسان، پناه شیعیان است آن را بخوان!

کامل آر خواهی پناه شیعیان را بخوان! *** ور نه حتماً «شهید خراسان» را بخوان!

«خادم» شهید خراسان، پناه شیعیان است بدان! *** هر چه خواهی بخواه، پناه شیعیان است بدان!

مهمان نوازی آقا علی بن موسی الرضا (علیه السلام)

فضل مولا علیّ بن موسی الرضا را گر خواهی بدانی! *** فضل مولا امیر المؤمنین را بخوان تا بدانی!

فضل او فضل جدّش امیرالمؤمنین است! *** هر چه دارد، از جدّش امیرالمؤمنین است!

چار علیّ بین ائمّه چون نگین است! *** افضل آنان امیرالمؤمنین است!

علیّ بن موسی الرضا کریم است رئوف است! *** او چو جدّش کریم است، رئوف است!

بین چارده معصوم او رئوف است! *** همه دانند مهربان است او، رئوف است!

زائرش را مهربان است او، رئوف است! *** بین چارده معصوم او، رئوف است!

زائرش هر که شود، او عزیز است! *** صالح باشد یا طالح، عزیز است!

چون قدم از خانه بردارد عزیز است! *** تا که باز آید به خانه او عزیز است!

زائرش هر چه گوید بشنود او عزیز است! *** گر نگوید، در درونش باشد عزیز است!

هر که از دور آید به زیارت او عزیز است! *** وعدهٔ دیدارش دهد، او عزیز است!

درگهش درگهِ نومیدی نیست او کریم است! *** زائرش را هرچه خواهد می دهد او کریم است!

گفته گر یکبار از دور آیی بهر من! *** من سه بار آیم به دیدارت، او کریم است!

پس بیا تا برویم، زائر او بشویم! *** هر چه خواهیم می دهد، زائر او بشویم!

زائرش هر که باشد، زائر است! *** او کسی را ردّ نخواهد کرد گر زائر است!

زائرش گر مؤمن و صالح بود! *** بهترین پاداشش دهد، گر مؤمن و صالح بود!

راه و رسم مهمان نوازی دست اوست! *** هر چه خواهد بدهد، در دست اوست!

ص: 547

با خدا باش تا عزیزش باشی! *** با ورع باش، تا عزیزش باشی!

حرمت میهمان و میزبان را بنگر! *** از خطا دور شو، حرمت میزبان را بنگر!

«خادم» تو که خادمی، نوکری کن آنجا! *** خادمی باش و نوکری کن آنجا!

شرط زائر رئوف چیست بگو تا بدانیم؟

زائرش گر خواهی بدانی زائر است؟! *** پس بپرس بهر چه آمد گر زائر است؟!

گر که گوید محض کوی رضا آمده ام! *** من خطایی نکنم، محض رضا آمده ام؟!

گر گنهکارم من؛ اینجا گناهی نکنم! *** چون که مهمانم من، گناهی نکنم!

او امام است و رئوف است بهراو آمده ایم! *** هدف ما احترام است، بهر او آمده ایم!

شأن ما اقتدای به امام است، بهر او آمده ایم! *** او کریم است، رئوف است، بهر او آمده ایم!

این سزاوار نباشد ما امامت را، انکار کنیم! *** بلکه بابد بدانیم او امام است، کی انکار کنیم!

به زیارت آمدیم تا نور بگیریم، اصلاح شویم! *** نِی که حرمت شکنیم و امامت را انکار کنیم!

به زیارت آمدیم تا خُلقُ و خویِ خوب بگیریم! *** تا مؤدّب شویم، خُلق و خوی خوب بگیریم!

راه ما راه خداست، باید درس بگیریم! *** خلق و خویش را ببینیم از او درس بگیریم!

ما از اینجا نرویم، تا درس بگیریم! *** از خدا خواهیم، نرویم تا درس بگیریم!

پس بیا تا گوشهٔ صحنش نشینیم! *** یا کنار ضریحش رویم بهره بگیریم!

دست خالی نباید برویم، بهره بگیریم! *** دور قبرش بگردیم تا از او بهره بگیریم!

زائری پاک و طاهر شویم، بهره بگیریم! *** هدفِ ما صلاح و فلاح است بیا بهره بگیریم!

از کجا آمده ایم بهر چه آمده ایم بهره بگیریم؟! *** بی هدف نیستیم، دانیم بهر چه آمده ایم!

غافل از خویش نشویم، بهرچه آمده ایم! *** عمر را ضایع نکنیم، بدانیم بهر چه آمده ایم!

ما گنهکاریم، آمدیم پاک شویم! *** پس بیا تا توسّل بخوانیم، تا پاک شویم!

«خادم» تو بیداری، که چه باید بکنی؟ *** دست خالی مرو بنگر چه باید بکنی؟!

در حرم ها باید چه گوییم بر ما بگو؟

معرفت خواهید از صاحب حَرَم! *** محبّت خواهید از صاحب حَرَم!

حرم ها، حرم امن الهی، شد! *** مجرمین گر درآیند، حرم امن الهی شد!

در حرم ها باید همه عبرت بگیریم! *** باید خود را بیابیم و عبرت بگیریم!

احترام حرم را حفظ کنیم، بهره بگیریم! *** قدر خود را بدانیم همه، بهره بگیریم!

در سه جا باید مؤمن خود را ببیند! *** در حرم ها ببیند، وقت احرام ببیند!

در نمازها ببیند، هر چه هست خود را ببیند! *** او بخواهد با نخواهد، هر چه هست خود را ببیند!

ص: 548

عهد و پیمان خود را، در حرم تازه کنیم! *** این زیارت عهدی است، عهد خود تازه کنیم!

او امام ماست، ما مأمومِ اوییم! *** ما ببینیم او امام است، ما مأمومِ اوییم؟!

گر اطاعت نکنیم، کِی مأمومِ اوییم؟! *** یک نگاهی بکنیم، آیا مأموم اوییم؟!

سرِ تسلیم فرود آریم، ما مأمومِ اوییم! *** گر تخلّف کرده ایم باز گردیم، ما مأمومِ اوییم!

راست گوییم آیا او امام است؟ ما مأموم اوییم؟! *** اعتقاد خویش را اصلاح کنیم، آیا مأموم اوییم؟!

ما گنهکاریم، غافلیم، باید توبه کنیم! *** ما گنهکاریم، ظالمیم باید توبه کنیم!

توبه را دانیم چیست؟ باید به خدا رو کنیم! *** ور نه غافلیم خطاکاریم، باید به خدا رو کنیم!

مدّعی هستیم و گوییم: ما شیعه ایم! *** به خدا شیعه نیستیم، بی خود گوییم شیعه ایم!

شیعه آن است که مطیع امامش باشد! *** هوسران نباشد، مطیع امامش باشد!

با گناهانی که داریم گوییم شیعه ایم! *** شیعه نیستیم ما، محبِّ شیعه ایم!

ما محبّ اهل بیتیم نِی شیعه ایم! *** از خدا خواهیم شیعه باشیم نِی شیعه ایم!

شیعه آن است که راه خدا پیماید! *** نه گرفتار هوس باشد، راه خدا پیماید!

به زیارت آمدیم تا اصلاح شویم! *** میهمان امام شویم، تا اصلاح شویم!

«خادم» به زیارت آمدی تا اصلاح شوی! *** غافل از اصلاح مباش، تا اصلاح شوی!

در سرای دوست باید چه کنیم؟

وقت خود را به بطالت ضایع مکن! *** هوسرانی زیاد است، وقت خود ضایع مکن!

چون فراغت یابی، فکر کار خود باش! *** به عبادت مشغول باش، فکر کار خود باش!

در جوار دوست هستی، او حاضر است! *** پس خطایی مکن، او حاضر است!

وقت خودرا غنیمت بدان ضایع مکن! *** عمل خیر بکن، وقت خود ضایع مکن!

ذاکر حق باش، بیکار مباش! *** صلواتی فرست، بیکار مباش!

از زبانت سخت گیری کن، حرف نیکو بزن! *** حرف اگر می زنی، حرف نیکو بزن!

محضر حق هستی، او تو را می بیند! *** هر چه را می کنی، او تو را می بیند!

محضر حق هستی، گناهی مکن! *** او تو را می بیند، گناهی مکن!

فکر کار خویش باش، عاقبت اندیش باش! *** شاهدان می نویسند، عاقبت اندیش باش!

نیّتت را اصلاح کن ارزش تو نیّت است! *** باطنت را نیک کن، ارزش تو نیّت است!

نیّت آر نیکو بود، همه چیز نیکو بود! *** نیّتت اصلاح کن، همه چیز نیکو بود!

در سرای دوست، رضای دوست را بطلب! *** هر چه را مطلب، رضای دوست را بطلب!

سعی کن مولا را خشمگین نکنی! *** رضایش بخواهی، خشمگین نکنی!

هر چه را می طلبد، آن را بطلب! *** چیز دیگر مطلب، آن را بطلب!

گر رضایش طلبی، رضایت طلبد! *** گر خشمگین کنی، خشمت طلبد!

گر رضای تو رضای او شود! *** تو بدان رضای او رضای تو شود!

ص: 549

این همان اصل و اساس بندگیست! *** بهتر از آن چیست؟ اصل و اساس بندگیست!

«رضی الله عنهم و رضوا عنه» را ببین! *** رمز و اسرار عبودیّت را ببین!

«خادم» رضای حق، طاعت اوست! *** تو که دانی رضای حق طاعت اوست!

زائرش چه باید بکند، تا زائر شود؟

زائر خوبانی باید خوب شوی! *** نزد خوبان آمدی تا خوب شوی!

زائرش باش، خادمش باش، تا خوب شوی! *** با زائرش خوبی کن، تا خوب شوی!

گر خرابی داری، بیا تا خوب شوی! *** گر که بیماری داری، بیا تا خوب شوی!

گر که دلسنگی، بیا تا نرم شوی! *** توبه کن، دل رحم باش، تا نرم شوی!

گر گنهکاری، بیا توبه کن! *** راه توبه باز است، بیا توبه کن!

ظلم اگر کردی بیا، اصلاح کن! *** مال مردم را بده، بیا اصلاح کن!

نیّتت را نیکو نما، خیرخواه باش! *** خیر خود خواهی، بیا خیرخواه باش!

پدر و مادرت باید راضی شوند! *** گر که خواهی خدا راضی شود، راضی شوند!

مال مردم را حبس مکن، تا خدا راضی شود! *** ظلم مکن بر دیگران، تا خدا راضی شود!

گر که خواهی زائر شوی باید خدا راضی شود! *** گر خلق خدا راضی شود، خدا راضی شود!

هر چه کردی با خلق خدا، با تو شود! *** سنّت این است، هر چه کردی با مردم با تو شود!

زائرِ علیّ موسی الرضا، مرضیّ خداست! *** هر که زائر باشد، مرضیّ خداست!

ور نه زائر نیست، اصرار نکند! *** او به حق راضی نیست، اصرار نکند!

پس بُرو، پاکیزه شو، بیا زائر بشو! *** از خدا خواه پاک شوی، بیا زائر بشو!

عدل و رحمت، هر دو لازم است! *** تو بیا عادل باش، رحمت لازم است!

بی عدالت میا و چیزی مخواه! *** گر عیب داری، میاو چیزی مخواه!

تو بدان امام از عملت آگاه است! *** او تو را بیند، از عملت آگاه است!

راه و رسم بندگی را بدان! *** گر تو بنده ای، رسم بندگی را بدان!

«خادم» آنچه گفتی را عمل کن تا زائرشوی! *** گفته هایت را عمل کن، تا زائر شوی!

عمل مقبول چیست بر ما بگو؟

عمل مقبول مرضیّ خداست! *** شرط مقبولیّت تقوای خداست!

هر چه مقبول شود، قرب آورد! *** گر که باتقوا شود، قرب آورد!

مانع قرب، ظلم بر مردم است! *** بدتر از هر چیز، ظلم بر مردم است!

ظلم اگر می کنی، عملت بیهوده است! *** گر که بی تقوایی، عملت بیهوده است!

ص: 550

نیّتت گر پاک شود، عملت مقبول شود! *** نیّت ار پاک نشود کی عملت مقبول شود!

در نماز باید، ذاکر حقّ باشی! *** یاد حق باشی، ذاکِرِ حقّ باشی!

گر به فکر کار خود باشی مقبول نشوی! *** گر حساب کارخود می کنی، مقبول نشوی!

هر چه را یاد خدایی، خدا یاد تو است! *** تو بیاد خدا باش، خدا یاد تو است!

غیبت آر می کنی عملت را می بَرَند! *** پس تو را اجری نیست، عملت را می برند!

گر که غیبت نکنی، هر چه کنی بهر خودکنی! *** دَهَن از غیبت ببند، هر چه کنی بهرخودکنی!

از ریا و سمعه و فخر دوری نما! *** بهر حق کار کن، از ریا دوری نما!

گر تو پاک باشی عملت نوری بُوَد! *** گر تو ناپاکی، عَمَلت ناری بُوَد!

پس بیا نوری شُو، ناری مشو! *** عملت پاک کن، ناری مشو!

در ولایت اگر توحیدی بُدی! *** اهل بیت را بس پذیری، توحید بُدی!

حُبِّ خود را خالص حق می کنی! *** حبّ اغیار از دلت خارج می کنی!

دو محبّت را قلب، نپذیرد هرگز! *** قلب یک محبّت پذیرد، دومحبّت نپذیرد هرگز!

یاد حقّ خواهی، یا یاد ضِدِّ حقّ! *** یاد اغیار خواهی، یا یاد حقّ!

گر که اغیار خواهی، راه اغیار روی! *** تو که ایمان نداری، راه اغیار روی!

«خادم» توبدان راه حق یک راه است بس! *** راه اغیارمرو، راه حق یک راه است بس!

اذن دخول حرم ها چیست بگو؟

خانه ها را با اذن باید وارد شوی! *** گر که اذنت ندهند وارد نشوی!

گر که اذنت ندهند بازگرد و بُرو! *** با ادب باش و بازگرد و بُرو!

خانه های پیامبر محترم است! *** پس اجازت بگیر محترم است!

بی اجازت چرا وارد شوی؟! *** بی ادب هستی، گر وارد شوی!

گر بپرسی نشانِ اجازه چه بُوَد؟ *** لذّت و اشک است دانی چه بُوَد؟!

گر اجازت ندادند، باز گرد و بیا! *** کار خود اصلاح کن، باز گرد و بیا!

تا که ا شک شوق یابی پس بیا! *** این نشان اجازه است، پس بیا!

گر که باز اجازت ندهند، باز گردو بیا! *** توبه کن اصلاح کن خود را، باز گرد و بیا!

کار خود قبل از سفر اصلاح کن! *** تا اجازت بدهند، کار خود اصلاح کن!

همه چیزت را دانند غافل مباش! *** تو باید یابی خودت را، غافل مباش!

پس چرا غافلی، کارخود اصلاح کن! *** عکس تو در آینه روشن بود، اصلاح کن!

همه جا در محضر حقّ باشی! *** کار خود اصلاح کن، در محضر حق باشی!

زرنگی با زرنگی نکردن، نیکو بُوَد! *** با صداقت باش زرنگی، نیکو بُوَد!

چون که اجازت دهند، بدان لطفت کنند! *** دست رحمت کشند بر سرت لطفت کنند!

سعی کن به هیچ کس آزاری نکنی! *** همه میهمانند، به هیچ کس آزاری نکنی!

ص: 551

پس بخوان خدای خویش را با معرفت! *** درکناردوست هستی، بخوان با معرفت!

ای برادر او شفیع است تو را، نزد خدا! *** هرچه خواهی، او شفیع است نزد خدا!

تا که شوق داری، بمان نزد مزور! *** هر چه خواهی بخواه نزد مزور!

میهمانی تو، هر چه خواهی می دهند! *** با ادب خواه هرچه خواهی می دهند!

«خادم» گناه کردیم، زیارت نکردیم! *** آمدیم، گناه کردیم زیارت نکردیم!

از خدا خواهیم گناه نکنیم زائر شویم! *** نیّت خود پاک کنیم تا زائر شویم!

در وداع با امام، چه خواهی بگو؟

یک زیارت در نهایت بخوان! *** هر چه دانی در نهایت بخوان!

با امامت عهد و پیمانی ببند! *** پس بگو: من مطیعم، عهد و پیمانی ببند!

همه جا خادمم یاد شما می باشم! *** هر چه دارم می دهم، جان فدا می باشم!

سَر خطّ را نشکنم من بنده ام! *** تا که باز آیم به دیدارت بنده ام!

از خدا خواه بازآیی به دیدارش بگو: *** ای خدا تو فراهم کن بازآیم بگو!

زود، زود آیم خدا، راهم بِدِه! *** همه چیز داده ای، توفیقم بده!

از خطرها، خدا دورم بکن! *** از فسادها خدا دورم بکن!

ای خدا حاجتم را تو می کن روا! *** دردهایم را خدا تو می کن دوا!

رفتم و آیم باز میهمان شوم! *** زائر دوست شوم، میهمان شوم!

تو ضمانت کن، من دوست شوم! *** تا که باز گردم من دوست شوم!

ای خدا دینم را، به تومی سپارم وبس! *** دین من حفظ کن به تومی سپارم و بس!

دین من حُبِّ آل احمد است! *** هر چه دارم، از آلِ احمد است!

ای خدا مرا ز آل احمد، دور مکن! *** هرچه خواهی بکن، ز آلِ احمد دور مکن!

من سگی بودم خادمِ این خانه بُدَم! *** لقمه نانی گرفتم، خادمِ این خانه بُدَم!

پیر شدم، خادمی ناتوانم، ردّ مکن! *** هر چه هستم، دیگر مرا ردّ مکن!

لقمه نانی می پذیرم، خادمم! *** خادمیّم افتخاری است، خادمم!

تاکنون خادم بوده ام، من خادمم *** گر که رفتم، باز آیم، من خادمم!

از دَرِ این خانه نروم، من خادمم! *** افتخار خادمی دارم، من خادمم!

«خادم» نکند از خادمی سیر شوی! *** لقمه نانی می دهند تا سیر شوی!

دَر وِداعت چه حاجت داری بگو؟

حاجت من در وداع عشق خداست! *** عشقِ اصحاب کساء عشق خداست!

ص: 552

عشق حق خواهم، عشق اولیاست! *** عشق احمد خواهم، عشق اولیاست!

عاشقی شیوهٔ رندان باشد عاشقم! *** بهتراز آن چه باشد؟ افتخار دارم عاشقم!

همه چیزم را می دهم عشق می خَرَم! *** ارزشش دانم من، عشق می خَرَم!

اصل ایمان جز عشق نَبُوَد! *** بُغض اعدا نیز چون عشق بُوَد!

حُبُّ و بُغض، اصل ایمان من است!! *** من چه دارم، حُبُّ و بُغض ایمان من است!

حبّ احمد، حبّ حیدر، حبّ زهرا ازمن است! *** حبِّ اولاد زهرا، حبِّ زهرا ازمن است!

راه و رسم زندگی را، از آنان گرفتم! *** هر چه دارم را من از آنان گرفتم!

من از آنان جدایی ندارم، عاشقم! *** هر چه گویم، من همانم، عاشقم!

حاجتی من ندارم، جز عشق خداست! *** در درونم چیزی نبود، عشق خداست!

حاجتم این بود، چیز دیگر نخواهم زخدا! *** من خدا خواهم، چیز دیگرنخواهم زخدا!

این سخن، از فاطمه است من گویم! *** آنچه گویم سخن فاطمه است، من گویم!

همه چیزم فدایش، سخنش را گویم!! *** من که لایق نیستم، سخنش را گویم!

عشق من لطف خداست، از خداست! *** هر چه دارم، لطف خداست، از خداست!

از گدایی هر چه دارم، دارم! *** گدایی از خدا عیب نیست، هر چه دارم دارم!

افتخار ما گدائی از خداست! *** عزّت ماست، گدایی از خداست!

بندهٔ او از که خواهد غیر او! *** غیر او چیزی ندارد، غیر او!

از خدا خواه هر چه خواهی می دهد! *** درِ دیگر مَزَن، هر چه خواهی می دهد!

«خادم» از خدا خواه تا خدایت بدهد! *** درِ دیگر مَزَن، تا خدایت بدهد!

در زیارت گاه ها چند روز می مانی بگو؟

میهمانی سه روز است، بعد از آن چه خواهی بُرو! *** راه خود گیر و برو، عاشق آمدی عاشق بُرو!

رحل ماندن مینداز، سه روزت گذشت! *** عزّتِ خود بخواه، سه روزت گذشت!

معصوم فرمود به زائر: «زُر و انصرف»! *** هر که هستی بیا زائری «زُر و انصرف»

هدف ما زیارت بُوَد، نِی ماندن است! *** بهرهٔ ما زیارت بُوَد، نِی ماندن است!

ماندنِ بی عاشقی، درماندگیست! *** چون سه روزت گذشت، درماندگیست!

عاشقی بعد از سه روز، درماندگیست! *** عاشقی نباشد دگر، درماندگیست!

هر چه خواهی، تا میهمانی، بخواه! *** میهمان عزیز است، تا میهمانی، بخواه!

عزّت خود را نگهدار، میهمانی بخواه! *** رحل مینداز دیگر، میهمانی بخواه!

عزّت میهمان سه روز است، خفّت مطلب! *** تو عزیز بودی سه روز، خفّت مطلب!

گر که میزبان کریم است، خفّت مطلب! *** کرم او سه روز است، خفّت مطلب!

گر که خالص، قصد زیارت کرده ای؟! *** زیارت تمام شد، گر قصدزیارت کرده ای!!

لیک گو: ما زائر کریمان هستیم! *** باکی نیست، ما زائر کریمان هستیم!

ص: 553

هر چه میهمانیم، ما عاشقیم! *** عاشقیم میهمانیم، ما عاشقیم!

میزبانِ کریم، از ما دعوت کرده است! *** تا نگفته بُرو، از ما دعوت کرده است!

عشق، ما را، وادار به ماندن کرده است! *** خواستهٔ میزبان همین است، وادار به ماندن کرده است!

ما عزیزیم اینجا، چون عاشقیم! *** هر چه خواهیم میهمانیم، چون عاشقیم!

رسم مهمانی همین است، چون عاشقیم! *** ما عاشق آمدیم، هنوز هم عاشقیم!

عاشقم، دیوانه ام، از خود ندارم خانه ای! *** خانه ام اینجاست، از خود ندارم خانه ای!

شهادت حضرت رضا (علیه السلام)

بارها مأمون قصد کشتن رضا را کرده بود! *** گر خدا مانع نمی شد، قصد کشتن رضا را کرده بوده!

مأمون نمی خواست زنده ببیند، فرزند فاطمه! *** قصد کشتن داشت، نمی خواست ببیند، فرزند فاطمه!

او پلید بود، ولی خواستهٔ حق سابق بود بر او! *** قصد او کشتن بود، خواستهٔ حق، سابق بود بر او!

او ولایت عهدی داد، قصدش خیر نبود! *** احترام ها می کرد، قصدش خیر نبود!

او گفت: نماز عید بخوان، قصدش خیر نبود! *** گفت: بازگرد از نماز، قصدش خیر نبود!

او حُبِّ ریاست داشت، قصدش خیر نبود! *** انگور مسموم داد به امام، قصدش خیر نبود!

او مسموم کرد فرزند فاطمه را، گفت: خیرت خواهم! *** او دروغ می گفت، قاتل بود، گفت: خیرت خواهم!

جگرش را از سمّ پاره کرد، گفت: خیرت خواهم! *** نزد ما خواهی بمان، خیرت خواهم!

سَمِّ او سَمِّ قاتل بود، امام کشته شد! *** اباصلت گفت: پنجاه بار نشست و برخاست، تا کشته شد!

قاتلش عفریت مستکبر بود، مثل او نبود! *** او همواره می گفت: پسر عم، عفریت بود، مثل او نبود!

ص: 554

لیک جوادش آخر الأمر، نزد او آمده بود! *** سر بابش به دامان گرفت، نزد او آمده بود!

آروزی هر پدر باشد، که فرزندش رسد بالینش! *** دَمِ آخر سرش را به زانو بگیرد، رسد بالینش!

پسر سَرِ بابش به دامن گرفت، شد بالینش! *** کربلا عکس شد، پدر آمد سر فرزند گرفت، شد بالینش!

آن پدر سوخت، این پسر سوخت، چه کند؟! *** سَرِ بابش به دامن گرفت، گو چه کند؟!

چون مار گزیده به خود پیچید و گفت: پسرم!! *** رس بدادم سوختم از زهر، گفت: ای پسرم!!

تا که در دامن فرزند، جان داد و گفت پسرم!! *** جگرم سوخت و آتش گرفتم پسرم!!

من غریبم در اینجا، سلامم برسان ای پسرم!! *** به اَهلَم و اولادم سلامم برسان ای پسرم!!

من غریب بودم، شهر غربت مُردم پسرم!! *** جگرم سوخت از زهر غریبم پسرم!!

امام غریب کیست بگو؟!

امامان غریبند، مظلومند، یکسان بوند! *** همگی نور واحدند یکسان بُوَند!

گویند: رضا غریب القربا بوده است! *** او ز شهر و دیارش جدا بوده است!

او وقت رفتن گفته: من غریب می میرم! *** کس ندارم، من آنجا غریب می میرم!

آری جوادش دَمِ آخر رسیده به بالین او! *** غریب تر جدّ او بوده، کس نبوده به بالین او!

پس نگویید رضا، غریب الغربا می باشد! *** من که گویم: حسین، غریب الغربا می باشد!

بلکه گویم: حسن هم غریب الغربا می باشد! *** بدنش تیر باران شد غریب الغربا می باشد!

نزد جدّش بود و او غریب الغربا بود! *** زادهٔ احمد بودو غریب الغربا بود!

ما گویم: موسی نیز غریب الغربا می باشد! *** زیرزنجیرجان داده، غریب الغربا می باشد!

تو بگو: سیّد سجّاد غریبتر بوده است! *** او اسیر بوده، زیر غُلُ زنجیر بوده است!

من که گویم: اطفال حسین غریبتر بوده اند! *** خیمه ها آتش گرفته، شب بوده غریبتر بوده اند!

بلکه گویم: غریب تر زینب مظلومه بوده است! *** سرپرست بوده، پناهی نداشته، مظلومه بوده است!

ص: 555

گر که گویی رضا اوّل غریب تر بوده است؟! *** تو بیا اکنون ببین، که غریب تر بوده است؟!

رضا اکنون عزیز است او را سرائیست بزرگ! *** مثل او کجا دانی صحن وسرائیست بزرگ؟!

تو بیا تا برویم در بقیع، تا ببینیم غریب کیست؟! *** قبرچار امام خاکیست، ببینیم غریب کیست؟!

«خادم» چه گویی؟ هر چه خواهد دِلِ تنگت بگو! *** غریب عالم علیست، هرچه خواهددِلِ تنگت بگو!

ایمان ابوطالب (علیه السلام)

ابوطالب مؤمن اوّل بوده است! *** پسرش هم مؤمن اوّل بوده است!!

پدر اوّل بوده، پنهان بوده است! *** پسر اوّل بوده آشکار بوده است!!

هر دو اوّل بوده اند، آشکار و پنهان بوده اند! *** بین آنان فرقی نیست، آشکار و پنهان بوده اند!!

پدر تقیّه می کرده ظاهراً، آخر بوده است! *** پسر آشکار مؤمن بوده، اوّل بوده است!!

اغیار گویند: ابوطالب، کافر بوده است!! *** کور اند آنان، ابوطالب مؤمن بوده است!!

ابوطالب و آباء نبیّ کلّاً مؤمن بوده اند!! *** تابع دین حنیف بوده اند، مؤمن بوده اند!!

بلکه او دو پاداش داشته، مؤمن بوده است!! *** هم تقیّه کرده، هم دفاع کرده، مؤمن بوده است!!

به علیّ گفتند: پدرت دوزخیست لیک نمی سوزد، در آن!! *** او کمک کرده به نبیّ، او نمی سوزد در آن!!

علیّ فرمود: قاسم نار و جنّت پسر است!! *** نادان او کجا دوزخ رود؟ قاسم جنّت و نار پسر است!!

ابوطالب، صاحبِ کِفلَینِ رحمت، بوده است!! *** همه یک پاداش دارند، او صاحب کِفلَینِ بوده است!!

پسرش اوّل المؤمنین، قاسم جنّت و نار است!! *** صاحب کفلین پدر است، پسر صاحبِ جنّت ونار است!!

ص: 556

ابوطالب مؤمن بود، احمد را نبیّ دانسته بود!! *** بارها گفت: او نبیّ است، نبیّ اورا مؤمن دانسته بود!!

او در اشعار خویش، بارها گفت: احمد نبیّ است!! *** قابل انکارنیست اشعار او، گفت: احمد نبیّ است!!

کاتبی گفته بود: او ثالث المؤمنین است!! *** من گفتم ثالث جعفر است، اواوّل المؤمنین است!!

اشتباه کرده بود، جعفر ثالث المؤمنین است!! *** من گفتم: او اوّل است، جعفر ثالث المؤمنین است!!

آری بعداحمد حیدراست، ابوطالب ثالث است!! *** در فضیلت همین است، ابوطالب ثالث است!!

لیک اوّل المؤمنین در باطن ابوطالب است!! *** اوبه فرزنداش گفت: مؤمن باش، او اول مؤمن است!!

من که بعد ازتحقیق دانستم ابوطالب مؤمن است!! *** آشکار گویم من، ابوطالب مؤمن است!!

آن که گوید: کافر است، خود کافراست، او مؤمن است!! *** علّت این سخن، کفر حق حیدر است، او مؤمن است!!

من کتابی درایمان ابوطالب نوشتم حاضراست!! *** گر بخواهید ببینید بدانید، حاضر است!!

ایّام زیارتی علی ّبن موسی الرضا (علیه السلام)

هر که خواهی گو بیاید، اینجا جنّت است!! *** جنّتُ الخُلد است، اینجا جنّت است!!

مژده گویم: اینجا جنّت است!! *** جنّتُ الخُلد است، اینجا جنّت است!!

هر چه خواهی بخواه، قبر صاحب کرم است! *** او کسی را ردّ نکند، قبر صاحب کرم است!!

همه گویند صاحِبِ قبر، صاحب کرم است!! *** او کسی را رد نکند، او صاحب کرم است!!

ص: 557

گر گنهکاری و بیچاره ای اینجا بیا!! *** گر که دردِ بی درمان داری، اینجا بیا!!

هر چه خواهی دِهَندَت مَهَراس!! *** جنّت آر خواهی دهندت مهراس!!

گر که مؤمن باشی، دین و دنیات می دهند!! *** گر که مؤمن نیستی، نی دین ، دنیات می دهند!!

هر که را بهر امیدش، همان را می دهند!! *** خواسته ات را ببر بالا، همان را می دهند!!

در رجب گر زیارت کنی بهتر از حج می دهند!! *** مبعث احمد گر باشد، بهتر می دهند!!

پسرش جواد گفت: هزار هزار حج می دهند!! *** چه نیاز است حج روی، هزار هزار حج می دهند!!

او به دعبل گفت: قبر من تا قیامت ملجأ است!! *** هر که آید به زیارت، قبر من ملجأ است!!

تو سراغ طبیب می روی؟ قبر من ملجأ است!! *** از خدا دور مشو، بیا قبر من ملجأ است!!

هر چه خواهی بخواه اینجا بیا!! *** ضیافتخانه باز است، اینجا بیا!!

درد بی درمان اگر داری اینجا بیا!! *** هر دردی اگر داری بیا اینجا بیا!!

گر هدایت خواهی، بیا اینجا بیا!! *** گر محبّت خواهی بیا اینجا بیا!!

گر بهشت خواهی بیا اینجا بیا!! *** گر از دوزخ ترسی بیا اینجا بیا!!

گر که دارَین خواهی بیا اینجا بیا!! *** هر چه خواهی بخواه اینجا بیا!!

دَرِ این خانه باز است، بیا اینجا بیا!! *** جای دیگر مرو محروم شوی، اینجا بیا!!

ص: 558

«خادم» تو چه خواهی بگو اینجا بیا!! *** هر چه خواستی می دهیم بیا اینجا بیا!!

جواد الأئمه فرمود: تا توانید به خراسان بروید! *** پدرم را زیارت کنید، به خراسان بروید!

زائر او افضل از زائر جدّم حسین است!! *** او غریب است زائرش افضل از زائر جدّم حسین است!!

پدرم را جز خواصّ زیارت نکنند!! *** حسنین را همه زیارت بکنند!!

مؤمنی گفت همه را من زیارت کرده ام!! *** پدرت زیارت کنم؟ حج بروم؟ همه را زیارت کرده ام!!

جواد الأئمه گفت: پدرم را در رجب زیارت کن بهتر ازحج بُوَد!!

این حج فقراست، بهتر از حجّ بود!!

فرمود: پدرم را زیارت کنی بخشوده شوی!! *** در طوس پدرم را زیارت کن، بخشوده شوی!!

زائر قبر پدرم در قیامت، نوری دارد!! *** زائر پدرم، محضر مولاست نوری دارد!!

زائر پدرم، پاداش هفتاد هزار حج دارد!! *** ای بسا حجّی مقبول نیفتد، پاداش هفتاد هزار حج دارد!!

هر که پدرم را زیارت کند، شبی نزد او بماند!! *** صادق آل محمد گفت: او خدا را زیارت کرده گر شبی نزد او بماند!!

خدا را زیارت کنی گر نزد ما بیایی!! *** در عرش ما را زیارت کنی گر نزد ما بیایی!!

به حجّاج بگویید: حج نروند، پدرم را زیارت بکنند!! *** ثواب هزار هزار حج دارند، گر پدرم را زیارت بکنند!!

بر عرش خدا چار نفر از اوّلین، چار نفراز آخرینند!! *** گردشان زوّار ما از اوّلین و آخرین اند!!

ص: 559

نوح ابراهیم، موسی و عیسی از اوّلین اند!! *** احمد و حیدر حسنین، از آخرین اند!!

گِرد آنان زوّارشان، حلقه زنند!! *** زوّار علیّ موسی الرضا، حلقه زنند!!

قبر علیّ بن موسی الرضا، بقعه ای از بهشت است!! *** زائرش را بگویید: در بقعه ای از بهشت است!!

گر بهشت خواهی بیا باب الرضا!! *** هر چه خواهی تو بیا باب الرضا!!

در جنّت از سوی رضا، باز شود!! *** هر کجا هستی، جنّت از سوی رضا باز شود!!

درِ جنّت نظر لطف خداست، اینجا بُوَد!! *** راه رحمت، نظر لطف خداست، اینجا بُوَد!!

«خادم» خادمی کن، اینجا جای خادمی است!! *** خادمی کن، اینجا جای، خادمی است!!

مبعث خیر المرسلین عید ماست

شاد باشید، مبعث عید ماست

مبعث خیرالمرسلین است امروز!! *** هر چه خواهی قرین است امروز!!

عید مبعث عید ماست امروز!! *** مبعث بهترین اعیاد ماست امروز!!

برکات الهی اینجا، یکجاست امروز!! *** همه عیدی گیرند، یکجاست امروز!!

رحمت حق فراوان است امروز!! *** برکات حق فراوان است امروز!!

شاد باشید، خدا شادی آورد!! *** همه شادند بیایید شادی آورد!!

ص: 560

مصطفا مبعوث شده خیر البشر!! *** مرتضی شاد شده خیر البشر!!

دَرِ رحمت باز شده، رحمت آمده!! *** رحمة للعالمین است، رحمت آمده!!

ما چه گوییم؟ رحمة للعالمین آمده!! *** روز مبعث آمده، رحمة للعالمین آمده!!

مصطفا را مبعث آمده، خوش آمده!! *** هر چه گویی آمده، خوش آمده!!

زُبدهٔ عالم آمده، خوش آمده!! *** ما ندانیم او کیست؟ خوش آمده!!

افضل انبیا آمده، خوش آمده!! *** بهتر از هر که گویی آمده، خوش آمده!!

دین کامل آمده، خوش آمده!! *** تو ندانی کیست او، خوش آمده!!

او محبوب خداست خوش آمده!! *** خوش آمده خوش آمده خوش آمده!!

خدیجه، جان فداست، او خوش آمده!! *** خادم است یا همسر است، خوش آمده!!

مشرکان جمع شوید، ایمان آورید!! *** بت پرستی نکنید، ایمان آورید!!

بت شکن آمده، ایمان آورید!! *** اهل عالم بیایید همه ایمان آورید!!

دین کامل آمده، ایمان آورید!! *** بت نپرستید، به خدا ایمان آورید!!

معجز آر خواهید، آماده بود!! *** هر چه خواهید، آماده بود!!

نور انوار آمده خوش آمده!! *** نور کلّ آمده خوش آمده!!

ص: 561

هرچه خواهید بخواهیداسوه است!! *** گربخواهیدونخواهید اسوه است!!

اسوهٔ کلِّ عالم است، اسوه است!! *** اقتدا باید کنید، او اسوه است!!

اهل عالم بیاییدبهترین است آمده!! *** مثل او نیست، بهترین است آمده!!

او امام جنّ وانس است گوخوش آمده!! *** اسوه است برعالمین، خوش آمده!!

مقتدای جنّ و انس است، او خوش آمده!! *** مقتدای انبیا است او، خوش آمده!!

همه خدّام اویند گو: خوش آمده!! *** جنّ و انس گویند: او خوش آمده!!

ملائک گویند: او خوش آمده!! *** «خادمش» گوید: او خوش آمده!!

از زیارت باز گشتی چه کنی؟

به خدا پاک شدی چه کنی چه کنی؟

از زیارت بازگشتی به شهرت چه کنی؟! *** تو بگو بازگشتی به شهرت چه کنی؟!

گر همان کاری که کردی بکنی؟! *** از چه آیی به زیارت چه کنی؟!

آمدی تعلیم بگیری چه کنی؟! *** پس چه تعلیمی گرفتی چه کنی؟!

او امام تو بود، انتظارش این نبود!! *** او می خواست هدایت شوی انتظارش این نبود!!

آبروی امام را نگهدار چه کنی؟! *** هنوز خدمت امامی، چه کنی؟!

زائرش بودی اکنون چه کنی؟! *** خواستِ او خواست خداست، چه کنی؟!

از خدا برگشتی، یا از امام؟! *** از خدا خواستی خوب شوی، یا از امام؟!

راه تو راه امام است، یا غیر امام؟! *** راه خود می روی، یا راه امام؟!

نکند دروغ گفتی چه گفتی، با امام؟! *** از چه گفتی: من مأمومم؛ او امام؟!

تو مأموم نیستی، دروغ گفتی به امام!! *** هر چه گفتی، دروغ گفتی به امام!!

پس بیا از گفته هایت، توبه کن!! *** هر چه گفتی خطا بود، توبه کن!!

گر تو بازگردی و همانی، توبه کن!! *** راه را گم کرده ای، پس توبه کن!!

ص: 562

پس بُرو خود را اصلاح کن باز بیا!! *** دَین خود را ادا کن، باز بیا!!

نیّتت را پاک کن، باز بیا!! *** خلق خود را نیکو کن، باز بیا!!

راه خود را مستقیم کن، باز بیا!! *** راه بیراهه رفته ای، توبه کن باز بیا!!

نزد خوبان می روی خوب باش بیا!! *** دعوتت کردند خوب شوی، خوب باش بیا!!

امام را دان عالِم اسرار ماست!! *** همه را داند، عالِمِ اسرار ماست!!

با امام صاف بیا و صاف بُرو!! *** هر چه هستی صاف بیا و صاف برو!!

«خادم» آنچه گفتی باید ملتزم باشی بیا!! *** نکند عالم بی عمل باشی، بیا!!

ولادت امام جواد (علیه السلام)

کافی و ارشاد گویند: جواد شب جمعه آمده! *** پانزدهٔ رمضان بوده شب جمعه آمده!

سال یکصد و نود با هفت شب جمعه آمده! *** شب جمعه نکوست او شب جمعه آمده!

فرزند رضا بوده، خوش آمده خوش آمده! *** یک پسر داشته رضا جواد بوده، خوش آمده!

هفت ساله امامت کرده خوش آمده خوش آمده! *** هفده سال امامت کرده، خوش آمده خوش آمده!

او خوش آمده، شب جمعه آمده! *** جواد الأئمه آمده، شب جمعه آمده!

القابش چار بوده، بهترین القاب بوده! *** تقیّ و منتَجَب، جواد و مرتضا القاب بوده!

معتصم قاتل او بوده، او جوان بوده! *** بالین پدر آمده، جوان بوده جوان بوده،!

به خدا او جوان بوده، جوان کشته شده! *** معتصم رحم نکرده، او جوان کشته شده!

در جوانی، داغش را بر دلِ مادر نهادند! *** بنی عبّاس رحم نکردند، داغش بردل مادر نهادند!

اوجوادالأئمه، اهل جود بوده جواد بوده! *** پدرش سفارش کرده بوده، او جواد بوده!

حاجتِ مالی اگر دارید او جواد است! *** خاندان نبوّت جوادند، او جواد است!

علیّ بن موسی پسری داشته، جواد بوده! *** دخترانی داشته یک پسرداشته، جوادبوده!

آسمان گفت: این جواد است، جواد است! *** زمین گفت: این جواد است، جواد است!

همه گفتند: این جواد است، جوان است! *** کشته شد، گفتند: جوان است، جوان است!

او پناه شیعیان بوده، جواد است! *** چون پدر پناه شیعیان بوده جواد است!

حیف عمر او کوتاه بوده، جواد است! *** کوتاه تر از هر امامی بوده، جواد است!

جوادالأئمّه، تنها جواد است جواد است! *** یک جواد است بین ائمّه، جواد است!

«خادم» هر چه خواهی، او جواد است! *** دست خالی برنگردی، او جواد است!

ص: 563

نصایح حضرت جواد (علیه السلام)

سخن هر که را گوش دادی، او را پرستش کرده ای! *** گر او از خدا سخن گوید، خدا را پرستش کرده ای!

سخن هر ناطقی را گوش مکن! *** گر از شیطان سخن گوید، گوش مکن!

او اگراز اَلله سخن گوید، خدا را پرستش کرده ای! *** او اگراز شیطان سخن گوید، شیطان را پرستش کرده ای!

توبه را تأخیر میانداز، فریب شیطان بود! *** بلکه هیچ خیری را تأخیرمیانداز فریب شیطان بود!

کار امروز به فردا میانداز، حیرت آورد! *** کار خیر را به فردا میانداز، حیرت آورد!

سستی و تنبلی، مکن، هلاکت آورد! *** بر گناه اصرار مکن، هلاکت آورد!

گر چنین کاری کنی، ایمن از مکر خدایی! *** خاسِری و هالکی ایمن از مکر خدایی!

کارت گر، لله بود، اظهارش مکن! *** فاسدش خواهی نمود، اظهارش مکن!

مؤمن به سه چیز نیاز دارد، بدان! *** توفیق و موعظه و قبول می خواهد، بدان!

سعی کن یک برادر، لله بدست آوری! *** گر به دست آری، بهشت را، بدست آوری!

اعتمادت به خدا، قیمت هر گرانی باشد! *** بلکه نردبانِ نجاتی، از هر بلندی باشد!

عزّت مؤمن، غنایش از مردم است! *** گر نخواهد عزّتی، او ذلیل مردم است!

ای برادر هم نشینی با شروران، مکن! *** ظاهری زیبا دارند، همنشینی مکن!

ص: 564

ای که بر استر شهوت سواری بدان! *** تو ایمن نیستی، استر شارد سواری بدان!

گر اطاعت از هوس ها می کنی؟! *** آروزی دشمن را، فراهم می کنی!

عقل خود را زیر پایت مگذار! *** هر چه داری، زیر پایت مگذار!

عاقبت اندیش باش دنیا می گذرد! *** هر چه داری، می رود، دنیا می گذرد!

«خادم» عقل را حاکم کن، او ناصح است! *** ور نه شهوت حاکم است، نِی ناصح است!

ازدواج حضرت جواد (علیه السلام) با دختر مأمون

ازدواج جواد با دخت مأمون با رضایت نبود! *** با کراهت بود، با رضایت نبود!

کفو او نِی بُود، با رضایت نبود! *** قدرت مأمون بود، با رضایت نبود!

قاتل او شد آخر، با رضایت نبود! *** کفو او هم نبود، با رضایت نبود!

او می خواست، کار پدرش توجیه کند! *** این عمل لله نبود می خواست توجیه کند!

پیش مردم، اظهار مسرّت می کرد! *** او در باطن اِعمالِ عداوت می کرد!

کینه هایی داشت او، پنهان می کرد! *** لیک خدا ظاهر نمود، آنچه پنهان می کرد!

دخترش واسطه بود، او پنهان می کرد! *** قاتل ابن الرضا بود، او پنهان می کرد!

شرم نکرد، در جوانی کشت پنهان می کرد! *** آشکار شد، آنچه او پنهان می کرد!

فرزند فاطمه را مسموم نمود! *** در حقیقت، فاطمه را مسموم نمود!

آب نداد، دَمِ آخر او را تشنه کُشت! *** مثل جدّش حسین، او را تشنه کشت!

هر چه نالید و گفت: آبم بده! *** آب نداد به او، هرچه گفت: آبم بده!

بدنش را سه روز، بر زمین باقی گذارد! *** امر مأمون بود، بر زمین باقی گذارد!

مثل جدّش سه روز، بر زمین باقی گذارد! *** تشنه کُشت و بر زمین باقی گذارد!

کس نگفت: او فرزند فاطمه است؟! *** از چه کشتید، او فرزند فاطمه است؟!

لیک غسل دادند، کفن کردند بَدَنش! *** مردمان تشییع کردند، بَدَنش!!

پس بیایید، بر حسین گریه کنیم! *** تشنه بود بی کفن بود، برحسین گریه کنیم!

بدنش بی سر نشد، سرش بر نی نرفت! *** بدنش زیر سُم اسبان نرفت!

پدرش گفت: بر حسین گریه کنید! *** لب تشنه بریدند سرش، برحسین گریه کنید!

مثل گوسفندی بریدند سَرِ او! *** از قفا کشتند، بریدند سر او!

ص: 565

شهادت حضرت جواد (علیه السلام)

در چند چیز جوادالأئمّه چون حسین بود! *** او لبش تشنه بود گفت آبم بدید، چون حسین بود!

قاتلش ناپاک بود، او چون حسین بود! *** بدنش سه روز روی زمین بود، چون حسین بود!

تشنه کشتند جواد را لب تشنه بود! *** جدّ او نیز کشته شد، لب تشنه بود!

جسمِ او زیر سُم اسبان نرفت تشنه بود! *** سَرِ او بالای نِی نرفت، بس تشنه بود!

سَرِ او را نبریدند از قفا، بس تشنه بود! *** اهل بیتش به اسیری نبردند، بس تشنه بود!

با اسیران سَرِ او همراه نبود، بس تشنه بود! *** خیمه و خرگاه او را نسوختند، بس تشنه بود!

سر او بالای نِی قرآن نخواند، بس تشنه بود! *** اطفالش نسوختند از تشنگی، بس تشنه بود!

چوب بر لب و دندانش نزدند، بس تشنه بود! *** بچّه هایش بی تاب نشدند، بس تشنه بود!

العطش از بچّه هایش نشنیدند، بس تشنه بود! *** گریهٔ اطفالِ خود را ندید، بس تشنه بود!

خواهرش او را زیر خنجر ندید، بس تشنه بود! *** بدنش را پاره پاره ندید، بس تشنه بود!

در وداعش آه و ناله نشنید، بس تشنه بود! *** زینبش ناله نکرد از فراق، بس تشنه بود!

زیر خنجر آهِ خواهر نشنید، بس تشنه بود! *** خواهرش آه حسرت نکشید، بس تشنه بود!

داغ اصغر و اکبر ندید، بس تشنه بود! *** گلوی اصغرش چاک نشد، بس تشنه بود!

العطش های فراوان نشنید، بس تشنه بود! *** داغِ هفتاد و دو تن را ندید، بس تشنه بود!

بیکس و تنها نشد، بس تشنه بود! *** داغ عبّاسش ندید، بس تشنه بود!

طفل شش ماهه اش کشته نشد، بس تشنه بود! *** نالهٔ مادر طفل را نشنید، بس تشنه بود!

جمعه آمد، گفیتم: نور خدا می آید

ندبه خواندیم و گفتیم نور خدا می آید

جمعه امید ماست، نور خدا می آید! *** آروزها فراوان شده، نور خدا می آید!

دل ما تنگ شده، نور خدا می آید! *** کار ما سخت شده، نور خدا می آید!

همه امید ماست، نور خدا می آید! *** کار ما سخت شده، نور خدا می آید!

خداوند وعده داده: نور خدا می آید! *** پیمبر فرموده: نور خدا می آید!

اولیا فرموده اند: نور خدا می آید! *** کتب آسمانی گفته اند: نور خدا می آید!

شیعیان منتظرند، نور خدا می آید! *** فقرا منتظرند، نور خدا می آید!

ستمدیده ها منتظرند، نور خدا می آید! *** آه دردمندان گوید: نور خدا می آید!

کس نداند چه شود؟ نور خدا می آید! *** علامات نشان داده، نور خدا می آید!

وعده ها حق است، نور خدا می آید! *** شک مکن به خدا، نور خدا می آید!

صبر ما کوتاه است، نور خدا می آید! *** گر که آماده شویم، نور خدا می آید!

گفته اند: بخواهید، به خدا نور خدا می آید! *** پس بیا آماده شویم، نور خدا می آید!

ص: 566

مهدی آل محمدگفت: دعا کن بهرفرجم! *** گر دعایم کنید، وعدهٔ حق می آید!

من دعا کردم، امید وارم نورحق می آید! *** همه باید دعایش کنیم، نور حق می آید!

شک نداریم، گر چه بر ما سخت بُوَد! *** ما همه دانیم و گفتند: نور حق می آید!

صبر باید بکنیم، همگی دعا کنیم! *** همه دانیم به خدا، نور حق می آید!

چه کنیم فساد زیاد است، صبرخسته شده! *** گر چه دانیم و گوییم: نور حق می آید!

به خدا حفظ دین سخت شده، دِلِ ما تنگ شده! *** گرچه حق است ودانیم، نورحق می آید!

«خادم» تو چه گویی؟ هرچه دانی بگو؟! *** من گویم وعده ها حق است، نورحق می آید!

ذکر مصائب امام حسین (علیه السلام)

ای حسین فاطمه، گویند تو مهمان بوده ای؟! *** از چه کشتند تو را، گر تو مهمان بوده ای؟!

مهمان را اکرامش می کنند پس چه شد؟! *** تو که فرزند فاطمه بودی پس چه شد؟!

مهمان گر چه کافر است، اکرامش واجب است! *** خدایا، فرزند فاطمه، اکرامش واجب است؟!

گر تو را کشتند، چرا آبت ندادند؟! *** آب مگر قیمت جان بود، چرا آبت ندادند؟!

بچّه هایت العطش گفتند، چرا آبت ندادند؟! *** شیرخوارت را کشتند، چرا آبت ندادند؟!

دست عبّاس قطع شد، سقّا بود تشنه بود!! *** از چه او را کشتند؟ چرا آبت ندادند؟!

گویند: مادر اصغر تشنه بود شیری نداشت؟! *** طفل و مادر تشنه بودند، چرا آبت ندادند؟!

عبّاس سقّا بود، اطفال تشنه بودند!! *** تشنه سقّایی نمود، چرا آبت ندادند؟!

تو که شیرخواره را بُردی نشان دادی تشنه بود!! *** شیرخواره را کشتند، چرا آبت ندادند؟!

اطفال تشنه، العطش گفتند، دشمن بشنید!! *** همه سوختند از بی آبی، چرا آبت ندادند؟!

اکبرت گفت: پدر من تشنه ام آبم بده!! *** تا توانم بجنگم، چرا آبت ندادند؟!

عبّاس داخل آب شد، آب ننوشید تشنه بود!! *** تشنه او را کشتند، چرا آبت ندادند؟!

تشنه لب کشتند تو را، آبت ندادند!! *** تو که مهمان بودی، چرا آبت ندادند؟!

گفته شد: کلّ شهیدان تشنه بوده اند؟! *** از چه تشنه بوده اند؟ چرا آبت ندادند؟!

آب بهر کافر و مشرک وحیوان حلال بوده؟! *** لیک بچّه های فاطمه تشنه بودند، چرا آبت ندادند؟!

گر مسلمان بودند، از چه یاد احمد نبودند؟! *** بچّه های احمد را کشتند، چرا آبت ندادند؟!

قصّهٔ کربلا ما را کشته است ما چه کنیم؟! *** بچّه های فاطمه کشته شدند، چرا آبت ندادند؟!

«خادم» از غُصّه می میرد، گو چه کند؟! *** هر چه یاد تشنگان می آید می سوزد گو چه کند؟!

آب را می بیند و می سوزد چه کند؟! *** هر یتیمی را می بیند، می سوزد، گو چه کند؟!

ص: 567

شهادت حضرت جواد (علیه السلام)

جوادالأئمّه جوان بود از چه کشته شد؟! *** بین امامان او جوان بود از چه کشته شد؟!

پدرش را مأمون کشت، از چه کشته شد؟! *** جدّش را هارون کشت، از چه کشته شد؟!

جواد الأئمه، جوان بود، از چه کشته شد؟! *** نسل احمد بود او، از چه کشته شد؟!

حسد عبّاسیان بود، از چه کشته شد؟! *** قاتلش معتصم بود، از چه کشته شد؟!

او جوان بود، از چه کشته بود!! *** در جوانی کشته شد، از چه کشته شد!!

تشنه لب، مثلِ جدّش از حسد کشته شد!! *** رحم نکردند به او در جوانی، کشته شد!!

همسرش اُمُّ الفضل قاتلش بود کشته شد!! *** آخر الامر آبش ندادند، تشنه کشته شد!!

جدّ او تشنه بود، او هم تشنه کشته شد!! *** بدنش رویِ زمین ماند، چون جدِّ او!!

سه روز، روی زمین ماند، چون جدّ او!! *** غسل دادند، کفن کردند، دفن نشد!!

جدّ او هم سه روز ماند و دفن نشد!! *** بدنش سر نداشت، او دفن نشد!!

سَرِ او بالای نِی رفت، دفن نشد!! *** جسم او پاره پاره شد، دفن نشد!!

همه رفتند به اسیری، دفن نشد!! *** زیر آفتاب بود، بیسر بود، دفن نشد!!

مادرش فاطمه بالین او آمد، دفن نشد!! *** خواهرش اشک می ریخت و دفن نشد!!

سکینه نعشِ او در برگرفت و دفن نشد!! *** جنّ و انس بر او گریستند و دفن نشد!!

سیّدسجّاد بی تاب شد بهر پدر، دفن نشد!! *** فرات و علقمه، بر او گریستند، دفن نشد!!

نیمه شب سجّاد آمد، پدررا دفن نمود!! *** گریه می کرد بر او، پدر را دفن نمود!!

قبر او را نشانی گذارد و دفن نمود!! *** تشنه لب کشتند او را، دفن نمود!!

«خادم» از سوز جگر، درمانده شد!! *** چه کند؟ اشک ریخت و درمانده شد!!

شهادت حضرت جواد (علیه السلام)

جواد الأئمه، جوان بود کشته شد!! *** نسل احمد بود جوان بود کشته شد!!

در جوانی چرا کشتید، فرزند فاطمه؟! *** مگر جرمش چه بود؟ کشتید فرزند فاطمه؟!

همسرش شد قاتلش، او رحم نکرد!! *** تشنه بود آبش نداد، او رحم نکرد!!

از جفا کشت همسر خویش را، رحم نکرد!! *** همسرش را تشنه کشت، رحم نکرد!!

بین حجره سوخت و دست و پا زد!! *** سوخت و سوخت و دست و پا زد!!

هنگام مرگ بود، پدر را صدا زد!! *** اشک می ریخت و می سوخت، پدر را صدا زد!!

در خانهٔ خود، سوخت و نالهٔ واغربتا زد!! *** کِی سزا بود، سوخت و نالهٔ واغربتا زد؟!

در جوانی کشته شد، کامی ندید!! *** با لب تشنه کشته شد، کامی ندید!!

بعد از پدر شادمان نبود، تا کشته شد!! *** داخل حجره ناله کرد، تا کشته شد!!

غصّه هایش، متراکم گشته بود!! *** به خدا، دردِ نهانش، متراکم کشته شد!!

ص: 568

کنیزی آب آورد، او تشنه بود!! *** همسرش آب را نداد، او تشنه بود!!

تشنه بود و یاد جدّش می نمود!! *** تشنه بود می سوخت و یاد جدّش می نمود!!

ناگهان خاموش شد از العطش!! *** آخرین حرفش بود، از العطش!!

بدنش ماند سه روزی رویِ بام!! *** همسرش راه نداد کس روی بام!!

مثل جدّش بر زمین ماند سه روز!! *** سر به تن داشت، گر چه ماند سه روز!!

عرشیان و فرشیان بهر او، سوخته اند!! *** احمد و حیدر کرّار بهر او سوخته اند!!

قلبِ «خادم» بهر او سوخته است!! *** قلب عالم بهر او، سوخته است!!

ولادت حضرت هادی (علیه السلام)

هادی امّت خوش آمد، بر ما خوش آمد!! *** قدمش مبارک باد بر ما خوش آمد خوش آمد!!

از جواد الأئمه، فرزندی خوش آمد خوش آمد!! *** چه نکوست هادی، خوش آمد خوش آمد!!

پانزدی ذی الحجة آمد، خوش آمد خوش آمد!! *** یا که دوّمِ ماه رجب آمد، خوش آمد خوش آمد!!

هادی و رهنما آمد، خوش آمد خوش آمد!! *** گل زهرا آمد، خوش آمد خوش آمد!!

خوی احمد آمد، خوش آمد خوش آمد!! *** فرزند حیدر آمد، خوش آمد خوش آمد!!

جدِّ مهدی آمد، خوش آمد خوش آمد!! *** دَرِ رحمت باز شد، خوش آمد خوش آمد!!

پناه شیعیان آمد، خوش آمد خوش آمد!! *** تو ندانی که آمد؟ خوش آمد خوش آمد!!

پسر فاطمه آمد، خوش آمد خوش آمد!! *** تو چه دانی که آمد؟ خوش آمد خوش آمد!!

همه شاد شدند، از قدم او، خوش آمد!! *** عالی و عامی، شاد شدند، خوش آمدخوش آمد!!

ص: 569

عرشیان و فرشیان، شاد شدند، خوش آمد! *** نور احمد بود آمد، خوش آمد خوش آمد!!

سی و سه سال امامت کرد، خوش آمد! *** اوچهل سال داشت ورفت، خوش آمد خوش آمد!!

خانه اش مدفن او شد، خوش آمد خوش آمد!! *** خانه اش میهمان سرا شد، خوش آمدخوش آمد!!

او امام مهربان است، خوش آمد خوش آمد!! *** او چوجدّ و پدرش مهربانست، خوش آمدخوش آمد!!

فضل او فضل احمد است، قدر او قدر حیدر است! *** هر دو در یک تن شدند، خوش آمد خوش آمد!!

ابوهاشم گوید: به خدا سوگند، او عزیز است، عزیزاست! *** دوست و دشمن خاضع اش می شوند، عزیز است، عزیز است!

معجزاتش فراوان است، او عزیز است، عزیز است! *** بر همه هادی است او، عزیز است، عزیز است!

پاسخ دوست و دشمن را می دهد، او عزیز است، عزیز است! *** متوکّل تسلیم او شد، او عزیز است، عزیز است!

هر چه کرد از قدر او کاهت، نشد، عزیز است عزیز است! *** خود خفیف شد، او عزیز است، عزیز است!

«خادم» تو چه دانی عزیز است عزیز است! *** او به فکر تو نیاید، او عزیز است، عزیز است!

احوالات حضرت هادی (علیه السلام)

هادی امّت، امام هادی بوده است! *** قدمش مبارک امام هادی بوده است!

دهمین امام ما، امام هادی بوده است! *** پناه بیچارگان، امام هادی بوده است!

او فرمود: ما هادی اخیار و اغیاریم همه *** دستگیر اخیار و اغیاریم همه!!

همهٔ ما هادی و راهنماییم همه!! *** راهنمای اخیار و اغیاریم همه!

کس نگوید دستگیری ازخوبان می کنیم! *** ما دستگیر از اغیار و خوبان می کنیم!

هر که آید نزد ما، راهش دهیم! *** هر که صالح باشد، ما جاهش دهیم!

هر که را راهش دهیم کار او، اصلاح کنیم! *** گرچه از ما نباشد، کار او اصلاح کنیم!

ص: 570

خاندان کرمیم، همه را، راه می دهیم! *** خانِ ما بازاست، همه را راه می دهیم!

متوکّل بی اذن ما، کاری نکند! *** عبد ماست او، بی اذن ما کاری نکند!

همه چیز خادم ما می باشد! *** ملک وحی خادم ما می باشد!

شیعیان را، ما دستگیری می کنیم! *** هر که آید ما دستگیری می کنیم!

دشمن خودرا شفا دادیم، اودشمن بود! *** کیسهٔ زر مادرش داد، او دشمن بود!!

هرکه امید به ما می کند، راهش دهیم! *** امیدوار، گرعدو باشد، ما راهش دهیم!

خاندان کرمیم، امیدوار را، راهش دهیم! *** نا امیدش نکنیم او را، راهش دهیم!

ما عزیزیم نزد خدا، مردم ما را خادمند! *** عزّت ما خدایی است، مردم ما راخادمند!

پادشاهان، ناچار، چون مردم خادمند! *** عزّت ما خدایی است، مردم خادمند!

پادشاهان نتوانستند به آباء خود عزّت دهند! *** عزّت ما خدایی است، مردم خادمند!

متوکّل میخواست ما را ذلّت بدهد! *** هر چه کرد نتوانست، ما را ذلّت دهد!

عزّت ما را خدا خواسته بود، خدا را چه کند؟! *** ذلّت او را خدا خواسته بود، خدا را چه کند؟!

«خادم» حق همین است، ما هم خادمیم!! *** به خدا افتخار ماست، ما هم خادمیم!!

فضائل و معجزات امام هادی (علیه السلام)

امام هادی گرفتار متوکّل بوده است! *** قاتلش او یا معتزّ، یا هر دو بوده است!

او در خانهٔ خود مدفون بوده است! *** چهل سال و اندی زنده بوده است!

امام هادی نسل احمد بوده است! *** او گرفتار ظلم ظالم بوده است!

او عزیز فاطمه بوده گرفتار بوده است! *** او چهل سال داشته، گرفتار بوده است!

متوکّل گفت: باید تیراندازی کنی! *** او شراب خورده بود گفت: باید تیراندازی کنی!

ده تیر زد هر کدام پشت دیگری! *** همه درمانده شدند، خجل از دیگری!

توهین کرد به امام، عمر او کوتاه شد! *** وادار به سلام کرد، عمر او کوتاه شد!

زینب کذّابه توهین کرد، خدا رسوا نمود! *** او می گفت: من زینبم، او را رسوا نمود!

او بین درّندگان رفت آسیبی ندید! *** زینب گذّابه رسوا شد او آسیبی ندید!

حیوانات بهر هادی خاضع شدند!! *** سر تکان دادند بهر او خاضع شدند!

زینب کذّابه را خوردند، او زینب نبود! *** ور نه گوشت او، بر آنان زیبنده نبود!

متوکّل خواست امام را خفّت دهد! *** خودخفیف شد، نتوانست اورا خفّت دهد!

فرمود: متوکّل سه روز زنده است! *** ساکت باش او سه روز زنده است!

متوکّل گفت: بهر من شعری بخوان! *** او مست بود می گفت: بهر من شعری بخوان!

شعر هادی هر که را هادی شود! *** شعر او معجز بُوَد، هر که را هادی شود!

عبرت از اشعار هادی ظاهر است!! *** حق از آن ها آشکار و ظاهر است!!

متوکّل با خباثت، گریه کرد! *** بهر هر خبیثی گفتی، گریه کرد!

ص: 571

رهنمودهای امام هادی (علیه السلام)

خودپسندی مکن دشمن فراوان شود! *** بی صبری مکن مصیبت دو چندان شود!

یاد مرگ باش، تا بیدار شوی! *** غافل از مرگ مباش، تا بیدار شوی!

حکمت خود، بهرنا اهل ضایع مکن! *** قدر آن را نداند، بهر نا اهل ضایع مکن!

شب بیداری، خواب را شیرین کند! *** گر گرسنه باشی طعامت شیرین کند!

مقادیر رحمان، تو را درس دهد! *** تو حکمت ندانی؟ تو را درس دهد!

آنچه امید نداری، بیشتر امید بدار! *** عبرت از موسی بگیر، بیشتر امید بدار!

نزاع گر میکنی، رفاقت را مَبَر! *** ارزش آن زیاد است، رفاقت را مَبَر!

اسیر زبانت مشو، ور نه جاهلی! *** هر چه را مگو، ور نه جاهلی!

راکب آر هستی، چموشی مکن! *** عقل یادت نرود، چموشی مکن!

گر تو بحثی می کنی، حق را بجوی! *** غلبه، جهل بُوَد، حق را بجوی!

از حسد پرهیز کن، ضایع می شوی! *** اثرش بر تو باشد، ضایع می شوی!

انتظار فرج با عمل است! *** داد و فریاد مکن، با عمل است!

عملت گر نیک بود، منتظری! *** بی عمل حرفی مزن نِی منتظری!

گر که اهل عملی، منتَظَر، منتظِر است! *** قاصدی نزد قبرت فرستد، منتظِر است!

خُلق خود را با عمل نیکو بکن! *** خلق نیکو عمل است، با عمل نیکو بکن!

«خادم» تو خُلقِ خود را نیکو بکن! *** راست گو، خُلق خود را نیکو بکن!

ارزش انسان به خُلق نیک اوست! *** قوّتِ ایمان به خلق نیک اوست!

رهنمودهای عقلانی امام هادی (علیه السلام)

روز تو با صدقات شادمان شود! *** روح تو با صدقات شادمان شود!

سعی کن صدقات را باطل نکنی! *** نِی اذیّت، نِی منّت، باطل نکنی!

این که گویی شیعهٔ خالص بُوَم! *** این آزار به ماست مگو خالص بُوَم!

این دروغ بود گفتی، ما را آزار مده! *** صدقاتت باطل شد، ما را آزار مده!

شیعه مخلص مؤمنِ آلِ فرعون بُوَد! *** یا که ابوذرّ، یا مقداد یاعمّار و سلمان بُوَد!

تو بگو: من محبِّ شما هستم و بس! *** دشمنِ دشمنانِ شما هستم و بس!

خدا فرمود: صدقات را با منّت باطل نکنید! *** نِی اذیّت، نِی منّت، باطل نکنید!

گر نداری، کم بِدِه، محروم مکن! *** گر هیچ نداری، دعا کن، محروم مکن!

ابن سکیّت گفت: ازچه احمد با قرآن وشمشیرآمده؟! *** موسی عمران با یَد و بیضا آمده؟!

از چه عیسا با علاج مرضا آمده؟! *** مرده زنده کند، با علاج مرضا آمده؟!

ص: 572

هادی فرمود: زمان موسا سحروجادوبوده است! *** عصا و ید و بیضا جواب جادو بوده است!

زمان عیسی مردم، نفرین و لعنت کرده اند! *** عیسا شفا آورد، آنان لعنت کرده اند!

در زمان احمد، به فصاحت افتخار کرده اند! *** شعر و شمشیر بوده بر هم افتخار کرده اند!

خداوند به احمد قرآن و شمشیر داده است! *** تا بفهمند برتری را، قرآن و شمشیرداده است!

ابن سکیّت گفت: حُجَّت چه باشد بگو؟! *** هادی فرمود: حجّت عقل است، چه باشدبگو؟!

تو با عقلت، کاذب از صادق شناسی! *** کاذب آر باشد، از صادق شناسی!

عقل صادق است، جز او کاذب است! *** عقل را صادق بدان، جز او کاذب است!

امام هادی (علیه السلام) و درس توکّل برخدا

متوکّل جز خدا را نخواند، خالص و لله بُوَد! *** ور نه مشرک است، باید خالص و لله بود!

ور نه محرومش کند، بایدخالص و لله بوَد! *** دیگری را گرمیان آرد، کی خالص و لله بُود!

خواستهٔ خود به خدا گو، به دیگر مگو!! *** توکّل خالص نبود، به خدا گو، به دیگرمگو!!

گر به غیر او بگویی، خدا ذلیلت می کند!! *** حاجتت دست اوست، او ذلیلت می کند!!

او قَسَم یاد کرده، چنین خواهد کند! *** تو به غیرخدا روکردی، چنین خواهد کند!

او گفته: حاجت، بنده ام دستِ من است!! *** ازچه خواهی غیرمن، حاجتت دستِ من است!

با خدا، غیر خدا را مخوان مشرک شوی!! *** حاجت از غیر او مخواه، مشرک شوی!!

متوکّل باید، راست و صادق بُوَد!! *** مشرک نباشد، راست و صادق بُوَد!!

متوکّل گر نباشد، او مشرک بود!! *** تکیه بر، غیر خدا دارد، مشرک بود!!

غاصبین خلافت همه کافر شدند!! *** وقت مرگ «ویل لی» گفتند وکافرشدند!!

حق صاحب حق را غصب کرده اند!! *** صاحب حق ولیّ است، حق اوغصب کرده اند!!

مادرمتوکّل هدیه می داد، تا شفا یابدپسرش!! *** او امامش می شناخت، نِی پسرش!!

حسدش غالب بود، چون پدرش!! *** هر دو کشتند، پدر و هم پسرش!!

بنی عباس می کشتندوبه مَسنَدمی نشستند! *** درس عبرت نگرفتند، به مسندمی نشستند!!

امام خود می کشتند، به مسند می نشستند!! *** همه کافر بودند، به مسند می نشستند!!

پسرعمّ گفتند و کشتند و به مسند نشستند!! *** گو منافق بودند، میکشتند به مسند نشستند!!

زیارت جامعه از کیست بگو روشن شویم؟

جامعه از هادیست فضل اولیاست! *** جملاتش همه، فضل اولیاست!

فضل کامل گر خواهی جامعه است! *** هر چه خواهی بیا در جامعه است!

مادح و ممدوح دان جامعه است! *** گر فضائل جمع شود جامعه است!

ص: 573

جملاتش را ببین جامعه است! *** حجّت است بهر همه، جامعه است!

جامعه موجی است از دریای عشق! *** جامعه نوری است، از انوار عشق!

لذّت عشق گر خواهی بَری؟! *** منبع عشق است، گر خواهی بری؟!

راه عشق را او، باز کرده است!! *** عشقِ دوستی را، باز کرده است!

از امام هادی است، او هادی است!! *** عشق بازی در جامعه، هادی است!

عاشق آر هستی بخوان عاشق تر شوی!! *** هر چه خواهی بخوان، عاشق تر شوی!

معرفت گر خواهی، جامعه است!! *** هر چه خواهی بخواه، جامعه است!

عشق بازی گرخواهی، جامعه است!! *** جامعه نوریست، تو ببین جامعه است!

عشق کامل گرخواهی، جامعه است!! *** هر فضیلت خواهی، در جامعه است!

صد تکبیر بگو، تا آماده شوی!! *** راه را گم مکن، تا آماده شوی!!

راه باریکست، باید بروی!! *** خطر شرک دارد، باید بروی!!

رو به آن سو مکن باید بروی!! *** بر خدا کن توکّل باید بروی!!

خداوندفرموده: ازاین راه باید بروی!! *** راه دیگرمرو، از این راه بایدبروی!!

گوصراط مستقیم است، بایدبروی!! *** راه دیگر مرو، این راه باید بروی!!

الغرض، جامعه حق را، روشن نموده! *** حق همان بوده که روشن نموده!

ولادت امام عسکری (علیه السلام)

عسکری مولود، هشت ربیع الثانی بُوَد! *** شهادت دوشنبه هشت ربیع الاوّل بُوَد!

سال رحلت دویست و شصت بُوَد! *** سال میلاد دویست و سی بُوَد!

بیست و هشت سال او زنده بوده! *** هر روز می مرده و زنده بوده!

راه معصومین رفته، تا زنده بوده! *** شیعیان را راهنما بوده، تا زنده بود!

مهدی را به خواصّ نشان داده، تا زنده بوده! *** خصال شیعه را روشن نموده، تا زنده بوده!

وصایایی داشته است، تا زنده بوده! *** مهدی موعود را نشان داده، تا زنده بوده!

مادرش صالحه و عارفه و عابده، بوده! *** نام او حُدَیث، یا سُلَیل، یا جَدِّه بوده!

در وصفش همین بس که او، مرجع شیعه بوده! *** جایگزین امام بوده، مرجع شیعه بوده!

حکیمه گوید: جدّه، مرجع شیعیان شد! *** ولیّ الله غایب شد، او مرجع شیعیان شد!

تا که جان ولیّ الله محفوظ بماند! *** تا جان علیّ بن الحسین محفوظ بماند!

حق باقی ماند، حکمت حق این گونه شد!! *** ور نه می کشتند ولیّ الله را، این گونه شد!!

امامت در نَسلِ فاطمه، ماند تا قیامت!! *** حکمتِ اَلله بود، از نسل فاطمه تا قیامت!!

عدو خواست نسل احمد را براندازد نشد!! *** امامت ماند، خواست بر اندازد نشد!!

عدو خواست نسلِ عسکری باقی نماند! *** نسل او باقی نماند، نسل عسکری باقی بماند!!

جاهل و نادان بود، جنگ با خدا پیروزی ندارد!! *** تو باید با نفس بجنگی، جنگ با خدا پیروزی ندارد!!

ص: 574

تودشمن را گم کردی، ریشهٔ خود می زنی!! *** با خدا جنگ مکن، ریشهٔ خود می زنی!!

سال ها در کمین بودند تا نیاید منتقم!! *** منتقم آمد چو موسی، توگویی: نیامد منتقم؟!

آنقدر کشتید فرزندانِ فاطمه آخر چه شد؟! *** موسی آمد، مهدی آمد، آخر چه شد؟!

معجزات امام عسکری (علیه السلام)!

معجزات عسکری چون پدرانش فراوان بوده! *** او کودک بوده، معجزاتش فراوان بوده!

کودکان اهل بازی بودند، او ذاکر حق بوده! *** می گفته: بر این خلق نشدم، ذاکر حق بوده!

کودک بوده، به او گفته شده موعظه کن! *** گریه کرده در آن حال، ذاکر حق بوده!

حضرت هادی فرمود: امام بعد من حسن است! *** حسن است او، همه چیزش حسَن است!

هر که بر من نماز خواند او وصیِّ من است! *** شکّ در آن نیست، او وصیّ من است!

حضرت عسکری، از درون ها خبر می داده! *** نیّت اصحاب می دانسته، از درون ها خبر می داده!

گر سؤالی ز پدر کرده بودند، او خبر می داده! *** از همه اسرار آگاه بوده، از درونها خبر می داده!

ابوهاشم گوید: من نزد آقا به فکر دَین خود بودم! *** او سِرِّ مرا دانست، من به فکر دین خود بودم!

گفت: بردار زین قطعهٔ نقره را، ادا کن دین خود! *** مهراس از کسی شک مکن، ادا کن دین خود!

این سرّی است، بر کسی باز گو مکن! *** ابوهاشم گوید: داد و گفت: بازگو مکن!

تا که من به فکر نفقات زمستان آمدم! *** باز خطّی کشید و فرمود: بردار نقره را، باز گو مکن!

ص: 575

ابوهاشم گوید: آنچه امام داد و گفت: بازگو مکن! *** با نیاز من مطابق بود، گفت: بازگو مکن!

ابوالأدیان گوید: نامه هایی عسکری داد، مدائن رفتم! *** فرمود: چو بازگشتی پانزده روز طول کشد من از دنیا رفتم!

گفتم: آقا امام بعد از شما کیست نشانش چه بُوَد؟! *** فرمود: آن که بر من نماز خواند، نامه خواهد گوید، در همیان چه بُوَد؟!

بعد پانزده روز بازگشتم همه گریان بُدَند، حیران شدم! *** پرسیدم امام کیست؟ جعفر کذّاب رادیدم، حیران شدم!

بدن عسکری آماده شد، جعفر آمد، او را دیدم! *** چون نماز خواست بخواند، پنج ساله آمد او را دیدم!

عمو را کنار زد، همه ترسیدند، بر پدر خواند نماز! *** کس ندانست کیست، همه ترسیدند، بر پدر خواند نماز!!

گفتم: این یک نشانه، دو نشانهٔ دیگر کجاست؟! *** ناگهان رو کرد و گفت: نامهٔ بابم کجاست؟!

ناگهان دیدم گروهی از دور آمدند گفتند: امام ما کجاست؟! *** جعفر آمد گفت: من امامم، گفتند نشانت کجاست؟!

گفت من نشانی ندارم، گفتند بگو همیان کجاست؟! *** جعفر گفت: علم غیب از من نخواهید ندانم کجاست!!

ناگهان از داخل خانه خادمی آمد، خبر داد آن کجاست؟! *** هر چه در آن بود گفت، صاحبش راگفت، آن کجاست!!

بَه چه زیبا بود آن پسر، من ندانستم کجاست؟! *** همه چیز را دانستم بس ندانستم او کجاست؟!

حضرت عسکری امامم را نشان داد، ندانستم کجاست؟! *** همه حیران شدند، او که بود؟ جایش کجاست؟!

من فهمیدم امامم کیست لیک ندانستم جایش کجاست؟! *** تاکنون این گونه بوده، کس ندانسته جایش کجاست؟!

اندکی او را دیدهاند، لیک ندانستند او کجاست؟! *** دور کعبه دیدمش لبخندی زد، دانستم کجاست؟!

ص: 576

سال هایی گذشت جمالش را ندیدم، ندانستم کجاست؟! *** کس جوابم نداد، تا شبی آمد، دانستم کجاست؟!

نیمه شب بود، در نماز بودم، در گوشم گفت کجاست؟! *** گفت: گر دعا می کنی، بر من دعا کن، دانستم کجاست؟!

عشق او بر دلم آمد، دعا کردم، ندانستم کجاست؟! *** من به دوستان گفتم: او گفت: دعایم کن، من ندانم کجاست؟!

تا توانید، دعایش کنید، مضطرّ است، ندانیم کجاست؟! *** ای خدا فرجش را برسان، ما ندانیم کجاست؟!

بین ما هست او، شناسد ما را، ما ندانیم کجاست؟! *** ما چو اخوان یوسف، بی وفا هستیم، ندانیم کجاست؟!

تا که روزی مضطرّ شویم، او بیاید، ما ببینیم کجاست؟! *** برادر بیا آماده شویم، او بیاید بدانیم کجاست؟!

«خادم» ما امامی نداریم، او امام است، ندانیم کجاست؟! *** پس بیا آماده شویم، او بیاید بدانیم کجاست؟!

وصایای حضرت عسکری به علی بن حسین بابویه قمّی

بعد بسمالله فرمود: جنّتُ و عاقبت از متقین است! *** گو موحّد بُوَند، جنّت و عاقبت از متقین است!

آتش و نار، مخصوص ملحدین است! *** کلّ عدوان و عذاب بر ظالمین است!

جز خدای یگانه الهی نیست، او اَحسَن الخالقین است! *** تو بدان درود و سلام، بر آل طاهرین است!

شیخ من، معتمدمن، علی بن حسین بابِوَیه است! *** اوموفّق لمرضات خدا، علیّ بن حسین بابِوَیه است!

من دانم که در صُلبَش، عبادِ صالحین است! *** از خدا خواهم توفیقش، ازعباد صالحین است!

من وصیّت می کنم بر نمازو زکات، اصل دین است! *** هرنمازی را با زکات پذیرند، این اصل دین است!

ص: 577

از خطای دیگران بگذر، کظمِ غیظ کن، جُزءِ دین است! *** صله کن با ارحام، کمک کن به اخوان، جز دین است!

تا توانی بکوش بهرحاجت مؤمن، جزءِ دین است! *** گر چه درسختی بُدی، حلم کن، جزءِ دین است!

تا توانی تفقّه کن تثبّت کن، جزء دین است! *** از «کتاب الله» و «عترت» دور مشو، این اصل دین است!

اصل هر خیری حُسنِ خلق است، این جزء دین است! *** بر تو باد بر امر بر معروف، نهی منکر، جزءِ دین است!

خدا فرماید: خیر، در صدقه و معروف و اصلاح دین است! *** امر و نهی تو به مردم، بهترین اصلاح دین است!

سعی کن از فواحش دور شوی، نزدیک مشو! *** فواهش خطری است در پیش، تو نزدیک مشو!

پیمبر علیّ را بارها به نماز شب سفارش می کرد! *** گفت: گر کوچک شمری از من نیستی، سفارش می کرد!

در حقیقت امّت را به این امر سفارش می کرد! *** هر خیری را سحر تقسیم کنند، به نماز شب سفارش می کرد!

تا که فرمود: گر نماز شب را ناچیز شماری، از ما نباشی! *** این وصیّت ها را به شیعه بگو ورنه از ما نباشی!

سپس فرمود: صبر کن، منتظر باش فرج ما را بخواه! *** افضل اعمال انتظار فرج است، فرج ما را بخواه!

شیعیان محزونند، تا فرج ما برسد! *** این بشارت از نبیّ است، فرج ما، برسد!

فرج گر رسد، زمین پُر از عدل و داد شود! *** ظلم و جور پر بوده، پر از عدل و داد شود!

زمین از خداست، هر چه او خواهد شود! *** وارثش متقّینند، هر چه او خواهد، خواهد شود!

شیعیان را، امر بر صبر باید بکنی! *** شیخ مَن، معتمدِ من، امر بر صبر باید بکنی!

ص: 578

سلام و رحمت حق، بر شیعیان و تو بُوَد! *** برکات و رحماتش بر شیعیان و تو بُوَد!

خداوند ملجأ و وکیل و مولای ماست! *** یار ما اوست، وکیل و مولای ماست!

او وکیل ماست، نعم الوکیل اوست! *** حسبنا الله و نعم الوکیل اوست!

«خادم» گوش کن ببین مولایت چه گوید؟! *** او گوید: اطاعت واجب است، ببین مولایت چه گوید؟!

امام عسکری گوید: شیعیان، باید صبر کنید!! *** منجی عالم خواهد آمد، شیعیان، بایدصبر کنید!!

دین اگر خواهید بماند، باید صبر کنید!! *** از فسادها، فتنه ها گناهان، نهی کنید!!

در دیانت قوی و فقیه باشید، صبر کنید!! *** از فواحش دور باشید، صبر کنید!!

صبر مفتاح فَرَج است، باید صبر کنید!! *** پاداش صبر بی حساب است، بایدصبر کنید!!

صبر بر فرج، فرج است، صبر کنید!! *** فرج ما حتمی است، باید صبر کنید!!

خدا با صابرین است، باید صبر کنید!! *** ثواب صبر را خدا داند، باید صبر کنید!!

اصل دین صبراست، خدا دوستدارصابرین است!! *** صبر قرین شکر است، خدا دوستدارصابرین است!!

«خادم» صبر کن مهدی خواهد آمد!! *** تو به کارت مشغول باش، مهدی خواهد آمد!!

سخنان حکیمانه امام عسکری (علیه السلام)

از خدا ترس، تا از تو بترسند! *** مترس از دیگری، تا از تو بترسند!

خدا را اطاعت کن، اطاعت می شوی! *** خالق را اطاعت کن اطاعت می شوی!

ص: 579

مطیع خالق باش، تو را باکی نباشد *** خشم مخلوق عیبی تو را باکی نباشد!

سَخَطِ خالق مخر، مسخوط خالق مشو! *** سَخَطِ مخلوق بخر، مسخوط خالق مشو!

با تواضع باش تا بزرگت کنند! *** بزرگی مکن نِی بزرگت کنند!

با تواضع باش درود خدا و ملائک بر توباد! *** گر تواضع کنی، درود خداو ملائک بر تو باد!

از گناهی که بخشوده نشود به هراس! *** تو مگو کاش گناهم همین بود، به هراس!

عبادت تنها کثرت نماز و روزه نیست! *** تفکّرکن عبادت، تنها نماز و روزه نیست!

خشم مکن، آن کلید هر شرّی بود! *** حلیم باش، آن کلید هر خیری بود!

توقّف کن وقت شبهه، اورع الناس شوی! *** واجبات خود ادا کن، اعبد الناس شوی!

از حرام پرهیز کن، اَزهَد الناس شوی!! *** از گناه پرهیز کن، اجهد الناس شوی!

قلب احمق دردهان است هرچه را می گوید! *** دهان حکیم پشت قلب است هرچه را نِی گوید!

غَمِ رزق مضمون را مخور، خدا رازق توست! *** واجب حق به جا آور، خدارازق توست!

هیچ عزیزی ترک حق نکند، جز ذلیل شود! *** هیچ ذلیلی حق نگوید، جز عزیز شود!

گر که اکرام می کنی، آزار مکن! *** اکرام کن، گر می کنی، آزار مکن!

پنهان موعظه کن تا زینت دهی! *** عیب هیچ کس آشکار مگو، عیبش دهی!

هیچ بلایی نبود، جز در آن نعمت بُوَد! *** هیچ دردی نبود، جز در آن حکمت بود!

ای برادر طمع زشت است، طمع، ذلّت آورد! *** گر قناعت کنی، تو بدان، عزّت آورد!

ظالِمِ عاقل بسا از ظلم خود، دوری کند! *** صاحِبِ حق گر سفیه است، از حق دوری کند!

اعتراف دشمن به فضائل امام عسکری (علیه السلام)

ابن خاقان، ناچار شد، ابن الرضا را حرمت دهد! *** اعتراف کرد به حق، ناچار شد، حرمت دهد!

نام او را با کنیه صدا زد، تا حرمت دهد! *** هیبتش ناچار کرد، تا او را حرمت دهد!

پسرش را گفت: ندانی کیست او، ابن الرضاست؟! *** خلافت حق آنان است، او ابن الرضاست!

به پسر گفت: او پیشوای رافضیان است، ابن الرضاست! *** پسر گوید: با هر که سخن گفتم او گفت: ابن الرضاست!

با هر که سخن گفتم، فضل او را گفت، ابن الرضاست! *** او از اولاد فاطمه است او، ابن الرضاست!

ص: 580

خلیفه گفت: آب نیست، ازخدا باران بخواهید! *** مسلمانان آب خواستند، گفت: باران بخواهید!

هر چه خواستند باران نیاید، محروم شدند! *** نصارا خواستند باران نیامد، محروم شدند!

تا که عالمی از نصارا استخوان پیمبر دردست گرفت! *** باران آمد با دعایش، چون استخوان پیمبردردست گرفت!

کار بر مسلمانان مشتبه شد به شگفت آمدند! *** تا که ابن الرضا آمداستخوان را گرفت، به شگفت آمدند!

به نصارا گفت: اکنون بخوانیدتا باران بیاید؟! *** هر چه خواندندنشد، گفت: بخوانیدتا باران بیاید؟!

شبهه بر طرف شد، فضل او آشکار شد! *** شکِّ همه زائل شد، فضل او آشکار شد!!

اسحاق کِندی فیلسوف عراقی بودنادان بودبه قرآن! *** کتابی نوشت درردّ قرآن، نادان بودبه قرآن!

امام عسکری اورا زخوابش بیدارکرد و گفت: *** تو مراد خدا را ندانی، نادان بود به قرآن!

اسحاق کِندی ازخواب بیدار شد، کتابش بسوخت! *** گفت: راست گویدعسکری، کتابش بسوخت!

علم قرآن نزد صاحبان وحی بود! *** دیگران را بهره نیست، نزدصاحبان وحی بود!

هر که از صاحبان وحی جدا شد، از قرآن جدا شد! *** آن که گفت: «حسبنا کتاب الله» از قرآن جدا شد!

قرآن محکم دارد، متشابه دارد، مجمل است! *** خاندان وحی دانند چه گوید؟ قرآن مجمل است!

گر نشانی از ولیّ الله خواهی، علم قرآن شاهد است! *** هر کسی ولیّ خدا نیست، قرآن شاهد است!

ص: 581

امام عسکری (علیه السلام) در زندان

ناقلین گویند: خانهٔ ابن الرضا زندان او بود! *** خلیفه می گفت: سخت بگیرید بر او، خانهاش زندان او بود!

صالح بن وصیف گفت: کار او درزندان بندگی بود!! *** همهٔ اوقات او صرف نمازمی شد زندان بندگی بود!

هرکه را بهر آزاراو فرستادند، اهل عبادت گردید! *** نکرد آزار به او، خود اهل عبادت گردید!

اذیت نکرد فرسوده شد، جز عبادت نبود! *** به آنان گفتند: چرا آزار نکردید؟ گفتند: جزعبادت نبود!

او با کسی سخن نِی گفت، جز عبادت نبود!! *** ما نکردیم آزارش، چون جز عبادت نبود!

اوبا غیرعبادت کاری نداشت، هیبتش ما راگرفت! *** چون نگاهش کنیم ترسیم، هیبتش ما را گرفت!

حاکم عبّاسی درماند، چه گوید، بی گناه است؟! *** ازچه اورا می آزارد، او چه کرده بی گناه است؟!

معتمد دانست جرمی ندارد جز نماز!! *** حال اورا پرسیدگفته شد: جرمی ندارد، جز نماز!

سه نفر از حکّام، خواستند او را بکشد! *** امام نفرین کرد به آنان، نشد، او را بکشند!

هرکه را نفرین کرد، هلاک شد، نشداورا بکشند! *** کار آنان همواره همین بود، نشد او را بکشند!

در زمان معتمد مسموم شد، کشته شد! *** کس نماند از آل الله سالم، جز کشته شد!

مجتبا و صادق گفتند: ما مسموم یا مقتول شویم! *** زنده هستیم ما، تا مسموم یا مقتول شویم!

دَمِ آخربه فرزندش گفت: یا سیّد الاهل اِسقنی! *** به دست او سیراب شد، گفت: یا سیّد الاهل اِسقنی!

ص: 582

دَمِ آخر پدر را آب داد، وضو داد و برفت! *** کودکی بود زیبا، آب دادو، وضو داد و برفت!

«خادم» اینجا پسر رأس پدر را به دامن گرفت! *** کربلا پدر رأس پسر را به دامن گرفت!

اوّل ماه ربیع مسموم شد، هشتم برفت! *** نهم ماه ربیع شادی شد، هشتم برفت!

ولادت قمر بنی هاشم سقّای کربلا *** چارم شعبان شده، مولد عباس شده!

وقت شادی شده، مولد عباس شده! *** حامی لب تشنگان است گو خوش آمده!

مادرش اُمّ البنین است، گو خوش آمده! *** در شجاعت چو پدر بوده، او خوش آمده!

حامی برادر بوده است، او خوش آمده! *** همه زین مولود شادند، او خوش آمده!

یار باوفای حسین است، او خوش آمده! *** چون پدر شجاع ترین است، او خوش آمده!

مادرش قهرمان است، او خوش آمده! *** علمدار حسین است او، خوش آمده!

فرزند فاطمه است او، خوش آمده! *** جان فدای حسین است او، خوش آمده!

ساقی اطفال است او، خوش آمده! *** پدرش حیدر است، گو خوش آمده!

یَل اُمُّ البنین است گو، خوش آمده! *** دشمن از او در هراس است، او خوش آمده!

او نگهبان خیام است او، خوش آمده! *** فرزند حیدر کرّار است، او خوش آمده!

آب از او شرمسار است او، خوش آمده! *** ساقی اطفال است او، خوش آمده!

ص: 583

کربلا جان فدایست او، خوش آمده! *** نام عبّاس نبرید نزدِ فاطمه!

مادرش شرمسار است، نزد فاطمه! *** فاطمه گوید: عبّاس فرزند من است!

مادرش گوید: عبّاس فرزند من است! *** پیمبر گوید: عبّاس فرزند من است!

علیّ گوید: عبّاس فرزند من است! *** همه شادند و گویند: عبّاس فرزند من است!

او گل چند باغ است؟ همه گویند: فرزند من است! *** نوگل خندان فرزند علیست خوش آمده!

همه گویند فرزند علیست خوش آمده! *** «خادم» این گل از کیست؟ گو: خوش آمده!

این گل آل محمد بود، گو: خوش آمده!

ولادت حضرت بقیّة الله (علیه السلام)

حجة بن الحسن در نیمهٔ شعبان آمده خوش آمده،! *** گل زهرا آمده، حجّت آمده، همه گویند: خوش آمده!

مادرش دختِ یشوعا از حواریّین بوده است! *** نسبش به شمعون وصیّ عیسا می رسد، خوش آمده!

حمل او مانند موسی بوده، پنهان بوده است! *** حکیمه گوید: اثری از آن نبوده، خوش آمده!

قدرتِ الله است که دادند، حجّت خود حفظ کند! *** او چو موسی بوده پنهان بوده است خوش آمده!

حکیمه گوید: عسکری گفت به من: امشب بمان! *** حجّت حق آید امشب، خدا داند، خوش آمده!

نیمه شب بر نماز برخاستم، نماز خواندم اثری نبود! *** تا که او هم برخاست و نماز خواند، خوش آمده!

ص: 584

اثری چون ندیدم، شک نمودم، عسکری فریاد نمود! *** امر حق خواهد آمد، عمّه شک مکن، خوش آمده!

تا که دیدم پرید و مضطرب شد، گفتم: چه شده؟ *** دخترم امرخدا آمده؟ گویم چه شده؟ خوش آمده؟!

گفت: آری عمّه، امر خدا آمده، ندانم چه شده؟ *** حجّت حق آمده، منتظر آمده، خوش آمده!

قدم بر دارِ خاکی زده، سجده کرده بهر خدا! *** وی را گرفتم پاکیزه بود، بوسیدمش خوش آمده،!

عسکری از دور صدا زد، بیاور عمه فرزندّ مرا! *** روی دستش گرفت زبان در دهانش گذارد خوش آمده!

نوزاد تهلیل گفت، شهادت بر رسالت داد، تازه بود! *** بر جمیع پدرانش شهادت داد، تازه بود، خوش آمده!

عسکری گفت: عمّه بگیرش ببر نزد مادرش! *** تا سلامی کند برمادر، پس بیاورنزد من خوش آمده!

عمّه، هفت روز دیگر بیا تا ببینی تو رُخش! *** زودتر میا، او نیست نزد ما، عمّه خوش آمده!

حکیمه گوید: روز بعد رفتم گفتم عزیز من چه شد؟! *** پدر گفت: چون مادرموسی به خدایش سپردم خوش آمده!

روز هفتم آمدم، فرمود: عمّه فرزندم را بیاور! *** تا که کامش از عسل گیرم، فرزندم خوش آمده!!

روز هفتم آمدم، قنداقه را دادم دست پدرش! *** باز تهلیل گفت و جدّش احمد را یاد نمود، خوش آمده!

نام هر یک از امامان را بُرد و درود اهدا نمود! *** آیهٔ مستضعفین خواند ،شاد شدیم خوش آمده!

حکیمه گوید: چهل روز دیگر آمدم زیبا دیدمش! *** او چو مردی زیبا بود، سخن می گفت، خوش آمده!

احمد بن اسحاق منجّم را گفت طالع بگیر! *** او گفت: این مولود از تو نیست، از چه گویی طالع بگیر؟!

ص: 585

او یا پیغمبر، یا وصیّ است، مربوط به تو نیست! *** شرق و غرب عالم را بگیرد او، مربوط به تو نیست!

مردم عالم او را می پذیرند، فرزند تو نیست! *** هرکه هست، هر چه هست، از او اطاعت می کنند، فرزند تو نیست!

پدرش فرمود: ملکی او را به عرش برد خدایش گفت: خوش آمدی! *** مرحباً خوش آمدی، هر عطا، هر عذاب بهر تو است، خوش آمدی!

اهل عالم بدانید، او امام شماست، آماده شوید! *** وعدهٔ پیغمبران بوده، خدا گفته: امام شماست، آماده شوید!

اُولوالأمر را اطاعت کنید، اوّل آنان علیّ بوده، آخر ولیست! *** بقیة الله است، ولیّ الله است او، آخر ولیست!

پیمبر فرمود: جابر این سخن پنهان کن، جز از ولیّ! *** من و فرزندانم «أولی الأمر» هستیم، پنهان کن جز از ولیّ!

دشمنانش فراوانند، مگو این سخن، جز بر ولیّ! *** تا که آزاری نبینی تو، پنهان کن، جز از ولیّ!

اهل عالم تشنهٔ مهدی بُوَند می پذیرندش ولی! *** حاکمان وقت دشمن اویند بدان، غیر از ولیّ!

شیعیانند عاشقش، مستضعفین اند، بدان! *** هر کجا هستند، آیند نزد او، خواهندش بدان!

«خادم» مولودی بهتر از حجّت که دانی بگو؟! *** حجّت حق است بهر ما، تو چه دانی بگو؟!

حجّت حق آمده شاد باشید همه!

حجّت حق آمده، خوش آمده، شاد باشید همه! *** وصیّ پیامبر آمده، خوش آمده، شاد باشید همه!

همهٔ خیر آمده، خوش آمده، شاد باشید همه! *** آخرین وصیّ آمده، خوش آمده، شاد باشید همه!

پسر فاطمه است، خوش آمده، شاد باشید همه! *** زادهٔ حیدر آمده، خوش آمده، شاد باشید همه!

ص: 586

وعدهٔ حق خداست، خوش آمده، شاد باشید همه! *** حجّت منتَظَر است، خوش آمده، شاد باشید همه!

شیعیان شادند، خوش آمده، شاد باشید همه! *** بی پناهان شادند، خوش آمده، شاد باشید همه!

اهل عالم شادند، خوش آمده، شاد باشید همه! *** عرشیان شادند، خوش آمده، شاد باشید همه!

خداوند شاد است، خوش آمده، شاد باشید همه! *** پیمبر شاد است، خوش آمده، شاد باشید همه!

علیّ شاد است، خوش آمده، شاد باشید همه! *** فاطمه شاد است، خوش آمده، شاد باشید همه!

وعدهٔ پیامبران است، خوش آمده، شاد باشید همه! *** اوصیا شادند، خوش آمده، شاد باشید همه!

ما همه شادیم، خوش آمده، شاد باشید همه! *** همگی شاد شدیم، خوش آمده، شاد باشید همه!

شاکر حقّیم، خوش آمده، شاد باشید همه! *** راه حق باز شده، خوش آمده، شاد باشید همه!

ما امیدوار شدیم، خوش آمده، شاد باشید همه! *** حق پدیدار شده، خوش آمده، شاد باشید همه!

پناه بی پناهان آمده، خوش آمده، شاد باشید همه! *** باطل از بین می رود، خوش آمده، شاد باشید همه!

به ستمکاران گویید بروید، خوش آمده، شاد باشید همه! *** پادشاهان بروید، خوش آمده، شاد باشید همه!

عالم گلستان شده، خوش آمده، شاد باشید همه! *** نور حق آمده، خوش آمده، شاد باشید همه!

پسر فاطمه است، خوش آمده، شاد باشید همه! *** منتقم اوست، خوش آمده، شاد باشید همه!

دل ما آرام شد، خوش آمده، شاد باشید همه! *** بروید آماده شوید، خوش آمده، شاد باشید همه!

ص: 587

راه را باز کنید، خوش آمده، شاد باشید همه! *** منتظر آمده، خوش آمده، شاد باشید همه!

«خادم» بگو: خوش آمده، شاد باشید همه! *** همه گویید، خوش آمده، شاد باشید همه!

ملاقات چهل نفر با حضرت بقیةالله (علیه السلام)

صدوق گوید:امام عسکری فرزند خود را نشان داد! *** چل نفر بودند او را به آنان نشان داد!

گفت: این امام و رهبر بعد از من است! *** خوب بشناسید، این امام و رهبر بعد از من است!

پس از این او را نخواهید دید خوب ببینید او را! *** جانشین من است او، خوب ببینید او را!

این بگفتا و دعوت حق را لبیّک بگفت! *** تا شهادت دهید بر دیگران، لبّیک بگفت!

احمد بن اسحاق گوید: رفتم بپرسم از عسکری! *** امام بعد از شما کیست؟ دانست عسکری!

گفت: هیچ زمان دنیا ز حجّت خالی نشود! *** از زمان آدم تا قیامت، ز حجّت خالی نشود!

گر نباشد امام، برکات زمین و آسمان قطع شود! *** بلاها آید، برکات زمین و آسمان قطع شود!

گفتم: آقا، جانشین شما درروی زمین، گو که شود؟! *** ناگهان دست فرزندش را گرفت و گفت: این بشود!

چون ماه چهارده بر شانه اش بود، گفت: این بشود؟! *** احمداسحاق، این است همنام رسول الله، این بشود؟!

نام و کنیه اش چون رسول الله است، گویی چه شود؟! *** زمین را پر از عدل و داد خواهد کردگویی: چه شود؟!

احمد اسحاق، مَثَل فرزندم، خِضر

ص: 588

و ذِی القرنین است گویی: چه شود؟! *** به خدا سوگند غیبت او طولانی است، گویی: چه شود؟!

کم کسی بر ایمان خود باقی بماند، چه شود؟! *** آن که باقی می ماند مؤمن ممتحن است، چه شود؟!

به خدا، اودعا کرده، انتظارفرج داشته، چه شود؟! *** ور نه مردم با ایمان نخواهند ماند، گو چه شود؟!

گفتم آقا نشانی گو، تا قلب من آرام ومطمئن شود! *** ناگهان فرزندعزیزش سخن گفت تا قلب مطمئن شود

گفت: من هستم بقیةالله، خواهی چه شود؟! *** منتقم من هستم، تو چه خواهی دیگر، چه شود؟!

پدرش عسکری فرمود: احمد، پس از این خواهی چه شود؟! *** چیز دیگر مَطَلب، حق همین است، خواهی چه شود؟!

احمد اسحاق گوید: بازگشتم، شاد بودم، چه شود؟! *** روز بعد، با شادی گفتم: حق روشن شد، چه شود؟!

قیامش کِی خواهد بود، بگو: چه خواهد شد چه شود؟! *** گفت: قیامش خواهد آمد، مگو: بر ما چه شود؟!

فرمود: قیامش کس نداند، چون قیامت پنهان بشود! *** لیک حق مثل روز، روشن است، گر قیامش پنهان بشود!

همچو خورشید، حق روشن بود، آشکار بشود! *** حجّت حق، روشن است بدان، آشکار بشود!

از همان بَدوِ ولادت، حق روشن شد، چه شد؟! *** معجزاتی بود، حق روشن شد، دانی چه شد؟!

نشان های زیادی داشت او، همه دانستندچه شد؟! *** سجده کرد، خدا را تهلیل کرد، شاهد بودی چه شد؟!

لطف حق بود، حق روشن شد، چه شد؟! *** نشانش سنّتِ خضر و ذِی القرنین بود چه شد؟!

فرمود: غیبت او طولانی بُوَد، تو ندانی چه شود؟! *** گفتم: غیبتش طولانی شود؟ پس بگویید: چه شود؟!

ص: 589

فرمود: آری، توندانی چه قدر طولانی شود چه شود؟! *** به خداسوگند، غیبتش طولانی شود، ندانی چه شود؟!

تو نیستی بدانی که مردم می کافر شوند، ندانی چه شود؟! *** جز کسانی ممتحن باشند، خدا داند چه شود؟!

آنچه گفتم، سرُّ الله است، نگهدار، ندانی چه شود؟! *** سِرِّ اَلله است، نگهدار، ندانی چه شود؟!

سِرِّ اَلله است، فاش مکن، ندانی چه شود؟! *** پس بروشاد باش، شاکرباش، توندانی چه شود؟!

توبدان درقیامت با ما خواهی بود، ندانی چه شود؟! *** تو در علیّین با ما هستی، ندانی چه شود؟!

شیخ صدوق (رحمةالله علیه) گوید:

ابن سعید، وکیل ولیّ الله گوید: از عسکری سؤال شد؟! *** من حاضر بودم و شنیدم، از او سؤال شد!

آیا «من مات و لم یعرف امام زمانه» صحیح بُوَد؟! *** عسکری فرمود: چو آفتاب نیمهٔ روز صحیح بُوَد!

گفته شد: یابن الرسول، امام بعد از شما کیست؟! *** فرمود: فرزندم مهدی است، جز او نیست!

شکّی در آن نیست، حق همین است، جزاین نیست! *** او امام و حجّت است، کسی جز او نیست!

هر که نشناسد وِ را، جاهل مرده، جز این نیست! *** غیبتش امتحانی است بزرگ، جز این نیست!

غیبتش حیرت آورد، گمراه شوند، جز این نیست! *** هر که تاریخ تعیین می کند، دروغ گوید، جز این نیست!

او قیام خواهد نمود، بدان شکّی در آن نیست! *** من می بینم پرچمش را به کوفه، شکّی در آن نیست!

صادق آل محمّد گفت: قیامش بعد از نا امیدی است! *** چون قیامت یکباره است، شکّی در آن نیست!

ص: 590

او قیامی نخواهد کرد، تا مردم غربال شوند! *** خوب و بد، جدا شوند، شکّی در آن نیست!

جمعه آمد ندانم چه کنم؟!

جمعه آمد منتظر ماندم، ندانم چه کنم؟! *** سرِ راهش نشستم، ندانم چه کنم؟!

چشم به راهم امیدوارم، ندانم چه کنم؟! *** لایق دیدارش نبودم، ندانم چه کنم؟!

نگهی گرکند او، یا نکند، ندانم چه کنم؟! *** بهر امید ایستاده ام، ندانم چه کنم؟!

باطنم را که داند، من خرابم، چه کنم؟! *** چاره ام چیست، من ندانم چه کنم؟!

لایقش نیستم دانم، جز لطفی کند! *** به خودم گویم او کریم است، او لطفی کند؟!

مانده ام از گناهانم، ندانم چه کنم؟! *** بمانم یا نمانم، ندانم چه کنم؟!

پیش خود گویم: بهر امید آمدم! *** دانم مولایم کریم است، ندانم چه کنم؟!

کریمان هیچ کس را، ردّ نکنند! *** درِ خانِ کریمان زنی، تو را ردّ نکنند!

هر دری را بزنی گر اصرار کنی، باز شود! *** غم مخور اصرار کن در رحمت باز شود!

گر دری را بزنی سائلی، سائل محروم نشود! *** نا امید مشو، بدان سائل محروم نشود!

در بزن رحمت حق گسترده است! *** جای دیگر مرو، رحمت حق گسترده است!

پس بگو: تو عزیز مصری، تصدّق کن به ما! *** بهتر از او هستی، تصدّق کن به ما!

غوث و فریادرس امّت توئی، ما بیچاره ایم! *** جای دیگر نرویم، تو فریادرسی ما بیچاره ایم!

تو فرزند «رحمةللعالمین» هستی رو کن به ما! *** گو کجا باید رویم آقا، رو کن به ما!

جای دیگر نرویم ما، آقا نا امیدی گناه است! *** غوث الأمة تو هستی آقا، ناامیدی گناه است!

تو کریمی، تو فرزند کرامی، نرویم! *** جای دیگر کجاست؟ بگو تا برویم؟!

امّت احمدیم ما، جای دیگر نرویم! *** گر گنهکاریم، شرمنده ایم، جای دیگر نرویم!

از خدا خواهیم بیایی، دیگر نرویم! *** بی پناهیم ما، بیا، جای دیگر نرویم!

از خدا خواهیم بیایی، جای دیگر نرویم! *** بی پناهیم ما، بیا، جای دیگر نرویم!

«خادم» تو چه گویی؟ برویم یا نرویم! *** گر رویم گو کجا ما برویم، ما نرویم؟!

علامات و نشانه های حتمیّه و غیر حتمیّه ظهور

ای برادر باید نشان ظهور امامت را، بدانی! *** دزد و درّنده زیاد است، باید نشان امامت را بدانی!

ص: 591

وقت تعیین مکن، ظهورش چون قیامت باشد! *** جز خدا کس نداند، ظهورش چون قیامت باشد!

صادقِ آل محمد گفت: پنج نشانه قبل از قیامش رخ دهد! *** ندای آسمانی، خروج سفیانی، خروج خراسانی رخ دهد!

قتل نفسِ زکیّه، خَسفِ در بیدا، رخ دهد! *** طاعون سفید و سرخ هم باید رخ دهد!

طاعون سفید مرگ است، مردم با مرگ می روند! *** طاعون سرخ، شمشیر است، یکباره می روند!

شب بیست و سوم از ماه خدا، ندایی می رسد! *** نام او را می برند، به مردم ندایی می رسد!

این است همنام نبیّ، دانید او قائم ماست! *** گوش به فرمانش باشید، دانید، او قائم ماست!

این ندا را هر صاحب روحی بِشنود! *** هر که بیدار است، هر که خواب است بشنود!

عروسان حجله به خدا این ندا را بشنوند! *** این ندای جبرئیل است، عالم بشنود!

علامات و نشانه های بعد از قیام حضرت مهدی علیه السلام

خداوند در دل دشمن، ترسی ایجاد می کند! *** این تأییدخداونداست، او ترسی ایجاد می کند!

زمین را بهر او، در هم پیچد، گنج ها آشکار شود! *** شرق وغرب عالم رابگیرد، ترسی ایجاد شود!

دین خود را زین جهت حاکم کند! *** هر خرابی هست را، او آباد کند!

حضرت روح الله نزد او آید چه کند؟! *** در نماز به او اقتدا می کند، او چه کند؟!

گر که خواهی بدانی کِی خواهد آمد؟! *** زن و مرد شبیه همدیگر شوند، او خواهد آمد؟!

ص: 592

بلکه مردها با مردها همبستر شوند! *** بلکه زن ها با زن ها همبستر شوند!

تو بینی زن ها بر زین سوار شوند! *** یا دورغگوها با شهادت پذیرفته شوند!

هر که حق گوید، آن زمان مردود شود! *** خونِ هم را بریزند، صاحب حق مردود شود!

خون ریزی کنند، اهلِ ربا و زنا شوند! *** اهل فحشا و منکرات و بی حیا شوند!

سفیانی از شام و یمانی از یمن قیام کنند! *** جوانی از آل محمد کشته شود، یمن قیام کنند!

سرزمین بیدا اهل خود را فرو بَرَد! *** صیحه از آسمان شنیده شود و صداها فرو رود!

پس ندایی برآید: حق با مهدی آل محمّد باشد! *** شیعیان راست گفتند، حق با مهدی آل محمد باشد!

همه دانند: قیام، قیامِ مهدیِ آل محمّد باشد! *** همه گویند: «بقیةالله» مهدی آل محمّد باشد!

همه گویند: سلام بر مهدی آل محمد باشد! *** سیصد و سیزده نفر یاور بقیةالله باشد!

آنان حق گویند، یاور بقیة الله باشند! *** تا که ده هزار نفر گویند: او بقیّةالله باشد!

خداوند گوید: او بقیةالله است! *** همه دانند او بقیةالله است

چون قیام کند، معبودی جز خدا باقی نماند! *** آتشی آید یکباره آنان را نابود نماید!

این قیام، حاصل نشود تا انتظار طولانی شود! *** تا که معلوم شود ایمان کجاست، انتظارطولانی شود!

یا که معلوم شود، مطیع کیست؟ انتظار طولانی شود؟! *** طاعت طاغوت گر کنی؟ کِی امامت ظاهر شود؟!

ص: 593

انتظار فَرَج به همین علّت عبادت می شود! *** تا که رنج ها ببینیم آماده شویم این عبادت می شود!

امامان سفارش به دعای فرج کرده اند! *** فرج ما را خواسته اند، سفارش به دعای فرج کرده اند!

شخص آقا، سفارش به دعای فرج کرده است! *** گلایه نموده، سفارش به دعای فرج کرده است!

نیمه شب فرمود: دعا کن فرجم نزدیک شود! *** هرکه را خواهی دعا کن، دعا کن فرجم نزدیک شود!

دعای فرج سازنده و مفرح است! *** زین جهت فرمود: دعای فرج بخوانید مفرح است!

جدّ او فرمود: بهترین عبادت، دعای فرج است! *** منتظر گر باشید، فرج از دعای فرج است!

منتظر گر راست گوید، دعایش فرج است! *** گو که درخیمهٔ او باشد، دعایش فرج است!

به خدا سوگند مانند شهیدی است که به مقصد برسد! *** دررکاب رسول الله بجنگد، تا به مقصد برسد!

«خادم» راه تو روشن است، دعا کن به مقصد برسی! *** هدفت فَرَج است دعا کن به مقصد برسی!

آخرالزمان و نشانه های ظهور

ظهور مهدی را نشان هاییست باید بدانی! *** گر که خواهی گمراه نشوی، باید بدانی!

پیمبر در کنار کعبه، سلمان را خطاب کرد! *** فسادها را گوشزد کرد، سلمان را خطاب کرد!

چه حالی خواهید داشت، گر زن هایتان، فاسد شوند؟! *** چه حالی خواهید داشت، گرجوان هایتان فاسق شوند؟!

چه حالی خواهید داشت، گر به معروف آمر نشوید؟! *** چه حالی خواهید داشت، گر به منکر ناهی نشوید؟!

ص: 594

چه حالی خواهید داشت، گر امر به منکر کنید؟! *** چه حالی خواهید داشت، گر نهیّ از معروف کنید؟!

بدتر از آن معروف را، منکر بدانید! *** بدتر از آن، منکر را، معروف بدانید!

تا نیاید دجّال هرگز آقا نیاید! *** دابّة الارض گر نیاید، آقا نیاید!

تا نیاید عیسا از آسمان، آقا نیاید! *** تا که خورشید از مغرب نیاید، آقا نیاید!

تا شما همدیگر را نکشید آقا نیاید! *** تا شما اختلاف در دین نکنید، آقا نیاید!

باقرالعلم گفت: تا به شدّت بیچاره نشوید آقا نیاید! *** تا به شدّت همدگر را انکار نکنید، آقا نیاید!

تا عذابی شب و روز بر شما نیاید، آقا نیاید! *** تا منکر حق نشوید، فاسق نشوید، آقا نیاید!

تا فساد عالَم را نگیرد، آقا نیاید! *** تا گناهان فراوان نشود، آقا نیاید!

تا که با همدگر دشمن نشوید، آقا نیاید! *** تا که حقِّ صاحبان حق را انکارنکنید، آقا نیاید!

تا که از اسلام نماند جز اسمی، آقا نیاید! *** تا دل ها خراب، مساجد معمور نشود ، آقا نیاید!

تا فقیهان بدترین نباشند، آقا نیاید! *** تا فتنه ها زان ها برنیاید، آقا نیاید!

تا که زن ها سلطه نجویند بر مردان، آقا نیاید! *** تا که زن ها مثل مردان، آشکار نشوند، آقا نیاید!

گر چنین باشید وای بر شما، گر آقا بیاید! *** پس بترسید این چنین باشید و آقا بیاید!

«خادم» این نشان ها را از کجا جُستی بگو؟! *** تو خواندی و دیدی، از کجا جُستی بگو!

ص: 595

پیمبر فرمود: اسلام غریب بوده و هست!! *** غریب بوده اوّل، آخر هم غریب است و هست!

مساجد معموره است، دل ها خراب است!! *** هدایت نیست، بس زیباییست، دل ها خرابست!

بهر دنیا به مساجد می روند نِی بهر خدا! *** سخن از دنیا گویند، نِی ذکر خدا!

مهدی چون آید، هر خرابی آباد شود! *** قدرتش برشرق و غرب عالم است، هر خرابی آباد شود!

گنج ها آشکار شوند، هر خرابی آباد شود! *** دشمنان اهل بیت آشکار شوند، شهرها آبادشود!

نمازها خراب گردد، امانت ها ضایع شود! *** دروغ ها حلال گردد، رباها شایع شود!

رشوه ها آزاد شود، بناها بالا روند! *** دین ها را به دنیا فروشند، سفیهان بالا روند!

مشورت از زن ها کنند، خویشاوند ضایع شود! *** هوس ها حاکم شود، خویشاوند ضایع شود!

حلم ناتوانی، ظلم فخر، امیران فاجر شوند! *** امیران فاجر شوند، وزیران ظالم شوند!

عرفا خائن، قرّاء فاسق، دروغ آشکار شود! *** فاجران بالا روند، بُهتان و گناه آشکار شود!

قرآن زیور شود، مساجد زیبا شود! *** منارها بالا رود، طغیان آشکار شود!

اشرار را اکرام کنند، صف ها زیاد شود! *** دل ها از هم جدا شود، عهدها نادیده شود!

وعدهٔ حق نزدیک شود، زن ها فاجر شوند! *** سخن فسّاق پذیرفته شود، امیران فاجر شوند!

فاجر را محترم دانند، کاذب را تصدیق کنند! *** خائن را امین دانند، آوازه را تصدیق کنند!

ص: 596

آخر براوّل لعنت کند، زن ها راکب شوند! *** مردها شبیه زن، زن ها شبیه مرد شوند!

تفقّه بهر دنیا شود، نِی برای دین شود! *** عمل دنیا مقدّم، حاکم بر دین شود!

مردم لباس میش پوشند، قلب ها چون گرگ شود! *** قلب ها بدبوتر از مردار، چون گرگ شود!

آن زمان ها، اَلویل، اَلویل، العجل، العجل، بالا رود! *** بهترین مسکن در آن روز، بیت المقدس شود!

اصبغ گفت: یا علیّ دجّال کیست بر ما بگو؟! *** صائد بن صائد است، اسمش بر ما بگو!

اشقیا تصدیقش کنند، سعدا تکذیبش کنند! *** اهل اصفهان است او، یهود تصدیقش کنند!

«خادم» بترس از اصفهان، اصفهان فاسد بود! *** دجّال از آن هاست، اصفهان فاسد بود!

بهترین عمل شیعیان در زمان غیبت چیست بگو؟

بهترین ها در زمان غیبت کیانند بگو؟

افضل اعمال امّت انتظار فرج است! *** این سخن از پیمبر بر ما فرج است!

صادق آل محمّد گوید: دین ما ورع و عفّت است! *** بهترین اعمال، صلاح و انتظار فرج است!

از خدا راضی باش به کم، تا به کم راضی شود! *** صبر کن، فرج نزدیک است، خدا راضی شود!

بهترین اعمال در غیبت، انتظار فرج است! *** تو دعا کن، منتظر باش، بهترین اعمال انتظار فرج است!

غیبت مهدی طولانی است، دعا کن فرج است! *** بهترین اعمال تو، در این زمان، انتظار فرج است!

ص: 597

افضل از هر زمان، زمان غیبت است! *** عقل و فهم مردم زیاد است، زمان غیبت است!

غیبت حجّت، نزدِ آنان، شاهد است! *** اهل دین او را شاهد دانند، گر چه غایب است!

هر زمان خود را محضر مولا دانند شاهد است! *** غائب است، نزد آنان حاضر و شاهد است!

مخلص اند، خالص اند، بهتر از هر خالص اند! *** شیعهٔ صادقند، بهتر از هر خالص اند!

بهترین اعمالشان دعایِ فرج است! *** راهنمای مردم اند، دعایشان فرج است!

انتظار فرج، اعظمِ از فرج است! *** کارشان، سِرّاً و جَهراً، فرج است!

در زمان غیبت، تمسّک به امام، لازم است! *** متمسّک هدایت شود، تمسّک به امام لازم است!

هر که قبل از قیام، ز دنیا برود، شاهد است! *** گر او در راه ما کشته شود، افضل از شاهد است!

در رکاب مهدی گر کشته شود بیست شاهد است! *** اجر او بیش همه است، بیست شاهد است!

اجر صابر متمسّک، طوبا بود! *** طوبا درختی است در بهشت، طوبا بود!

منتظر باشید، مأیوس نشوید از رَوحِ خدا! *** یأس از رحمت حق بزرگ است، مأیوس نشوید از رَوحِ خدا!

شاخه ای از شاخهٔ طوبا بگیرید شاد شوید! *** گر تمسّک به هر یک از ما بکنید، شاد شوید!

زندگی در زمان غیبت سخت بُوَد! *** راه چاره عشق مهدی است، سخت بود!

راه آرامش، دعای فرج است! *** هر چه خواهی تو، در دعای فرج است!

ص: 598

انتظار، کار سختی است، از خدا یاری طلبید! *** گر صبر نکنید قلب ها قسیّ شود

عاقبت از آنِ متقین است، یاری طلبید! *** شتاب و تعجیبل نکنید، از خدا یاری طلبید!

فرج را از یاد نبرید، قلب ها قسیّ شود! *** صبر کنید، حظیرة القدس، آماده شود!

منتَظِر گر صادق بُوَد، گویید: شهید است! *** در خون خود غلطیده باشد، بگویید: او شهید است!

پیمبر از خدا، ملاقات اخوان طلبید! *** گفتند: مگر ما نیستیم اخوان؟ اخوان طلبید!

گفت: شما اصحابید اخوان من، آخر زمان می آیند! *** به من ایمان آورند، نبینند مرا، آخر زمان می آیند!

خدا، نامشان را به من گفته، شناسم وصفشان! *** صبرشان سخت تر از «خَرطُ القتاد» است شناسم وصفشان!

در دیانت صابرند، آتش به کفّ می گیرند! *** ناجی از فتنه هایند، آتش به کفّ می گیرند!

مؤمنان به غیب اند، غیبت مهدی حضور است نزدشان! *** «یُؤمِنُونَ بالغَیب» آنانند، غیبت مهدی حضور است نزدشان!

«هُدیً لِلمُتَقین» آنانند، غیبتِ مهدی حضور است نزدشان! *** مؤمن به غیب اند، غیبت، حضور است نزدشان!

غایب ولی الله است، غیبت حضور است نزدشان! *** «إنّما الغیب لله» را بخوان، غیبت حضور است نزدشان!

به خدا اهل یقینند، غیبت حضور است نزدشان! *** نه پیمبر دیدند، نه حجّت، حضور است نزدشان!

ثابت اند در ولایت، غیبت نزدشان حضور است! *** اجر هزار شهید دارند، غیبت نزدشان حضور است!

با ولایت خلق شدند، با ولایت می روند! *** گو که در فسطاط قائم اند، با ولایت می روند!

ص: 599

انتظار فرج بهرشان، آسان بُود! *** صابرند، مؤمن اند، بهرشان آسان بُود!

گو که آنان کنار مهدی شمشیر می زنند! *** نه والله در کنار نبی ّاند، با او شمشیر می زنند!

در رکاب نبیّ اند، به شهادت می رسند! *** اجرشان را خدا داند، به شهادت می رسند!

«خادم» آنچه گفتی مضامین احادیث است، ما باید چه کنیم؟! *** من گویم: منتظر باشید، نگویید: ما باید چه کنیم؟!

هدف از دیدار مهدی چیست، بر ما بگو؟

هدف عشق است نه دیدار، بر ما بگو؟!

از خدا خواهید، منتظر باشید مهدی را ببینید! *** تا که عالم پر از عدل و داد شود، مهدی را ببینید!

راست گویید و منتظر باشید، تا مهدی بیاید! *** قصدتان عدل و عدالت باشد، تا مهدی بیاید!

مهدی آل محمّد، نور است، از خدا خواهید بیاید! *** گر بیاید، نورانی شویم، از خدا خوهید بیاید!

هدف، رفع ظلم و جور است، از خدا خواهید بیاید! *** چون که آید عدالت گسترده شود، از خدا خواهید بیاید!

عاشق اوییم چه کنیم، گوییم: بیاید! *** عاشقیم، انتظار تا کِی بُوَد؟ گوییم: بیاید!

صبر تا کی، فساد و گناه است؟ گوییم: بیاید! *** از خدا خواهیم همه، چه کنیم، گوییم: بیاید!

ما صبر کردیم، دعا کردیم، گوییم: بیاید! *** نهی از منکر کردیم، اصلاح نشد، گوییم: بیاید!

هدف از دیدار او فیض است، گوییم: بیاید! *** او کریم است، او رحیم است، گوییم: بیاید!

ص: 600

همه باید بخواهیم از او، تا او بیاید! *** از خدا خواهیم، و اصلاح شویم، تا او بیاید!

از خدا خواهیم و سوگند دهیم، تا او بیاید! *** او بیاید، راه همین است، بگویید او بیاید!

دوازده مهدی داریم، این آخر است! *** منتظر باشید بیاید، این مهدیّ آخر است!

منتظر مجاهد در رکاب نبیّ مرسل است! *** شاهر سِیف است، مدافع از نبیّ مرسل است!

«هُوَ المُفَرِّج لِلکَرب عن شیعته بعدضَنَکٍ شدید»! *** «طوبا لِمَن اَدرَک ذلک الزمان، بعد ضنکٍ شدید»

او بلا وابتلائی است برما، چشم خود باز کنید! *** اوامام است بهر ما، ابتلا است، چشم خود باز کنید!

«طوبا لِمَن ادرک القائم و هو إمامُه! *** طوبا لمن یری العَدلَ فی العالم، و هو امامه»!

«خادم» فارسی بگو تا ما بفهمیم سُخَنت! *** هر چه خواهی بگو، تا ما بفهمیم سُخَنت!

در زمان غیبت گو باید چه کنیم؟

در زمان غیبت چه باید کرد بگو؟ *** چون امام درغیبت است چه باید کرد بگو؟

دورهٔ آخر زمان است بدان! *** فتنه ها گو: زیاد است بدان!

دین و ایمان کمیاب است بدان! *** هرچه خواهی هست، دین کمیاب است بدان

دین خود را به خدا باید سپرد *** همه چیز را به خدا باید سپرد!

فتنه های کور، خواهد آمد بدان! *** بدتر از کور، خواهد آمد بدان!

مردمان دان اهل دنیا اند همه! *** عابد درهم و دینارند همه!

همه شاکی ز دنیا باشند! *** همه نا راضی ز دنیا باشند!

همه چیز دارند و نالند همه! *** از غمِ روزی، می نالند همه!

قیمت دین نزدشان، ناچیز است! *** هر چه گویی نزدشان ناچیز است!

دین خود را به اندک می فروشند! *** بلکه با سوگند هم می فروشند!

هر چه گویند، ز دنیاست، بدان! *** سخن از عقبا ندارند، بدان!

ص: 601

از خطا و گناه ترسی ندارند! *** از عذاب اِلاه ترسی ندارند!

نام مردن را هرگز نَبَرند! *** گر ببینند کسی مُرد اسم هرگز نَبَرند!

از حساب و قیامت هراسی نَبُود! *** از عذاب و دوزخ هراسی نَبُود!

گویند: کِه رفته که خبر آورده، بگو؟! *** هر که رفته، کی خبر آورده بگو!

در حقیقت اعتقادی به قیامت ندارند! *** به خدا هم اعتقادی، ندارند!

ای برادر ز اهل دنیا، دور بشو! *** تا توانی از آنها، دور بشو!

دین خود را حفظ کن در خانه نشین! *** بر گناهت گریه کن در خانه نشین!

«خادم»سعی کن دست گمراهی را بگیری! *** گر ازخانه بُرون رفتی، دست گمراهی را بگیری!

ور نه در خانه نشین، از مردم بترس! *** توبه کن از گناهت، از مردم بترس!!

انقلاب خمینی چه بود بر ما بگو؟

انقلاب خمینی چه بود بر ما بگو؟ *** تو که بودی آن زمان بر ما بگو؟

انقلاب خمینی اسلامی بود و بس! *** او مردی خدایی بود و بس!

او اسلام را با بیانش زنده کرد! *** گو که دین خدا را زنده کرد!

او مرد پاک و الهی بود و برفت! *** دین حق را زنده کرد و برفت!

هدف او احیای دین بود و بس! *** جنگ او با دشمن بهر دین بود و بس!

راه حق را نشان داد به همه! *** دین حق را نشان داد به همه!

مرد آزادی و مردانگی بود و برفت! *** راه حق را یاد داد و برفت!

درس آزادگی داد به دنیا و برفت! *** همه او را پذیرفتند و برفت!

انقلاب او الهی مردمی بود و برفت! *** نام نیکش به جای ماند و برفت!

اساس انقلابش گفتهٔ معصوم بود! *** هر چه می گفت گفتهٔ معصوم بود!

در حقیقت او شاگرد معصوم بود! *** او نه معصوم، شاگرد معصوم بود!

هر چه گفت حق بود، از حق می گفت! *** هر کلامی می گفت از حق می گفت!

او سیاستمدار الهی و دانایی بود! *** فریب کس نخورد، مرد دانایی بود!

هدفش بس خدا بود و بس! *** رابطه با دشمن نداشت، خدایی بود و بس!

دست خالی بود او اصلاح کرد و برفت! *** اهل دنیا نبود، اصلاح کرد و برفت!

جانشین او چو او صالح بُود! *** او شاگرد صالح است او صالح بود!

انقلاب او مهدوی بود، دست مهدی می رود! *** ما دعا می کنیم بهر او، دست مهدی می رود!

«خادم» نظرت دربارهٔ امام چیست بگو؟! *** مرد پاکی بود با خدا بود، تو بگو؟!

من که گویم: او رهبری شایسته بود!! *** بهتر از او نبود، رهبری شایسته بود!!

ص: 602

به فریاد حوزه های علمیّه برسید

علما را گو به فریاد برسید *** حوزه ها را به فریاد برسید

علما چون انبیاءاند ما می دانیم *** کارشان چون انبیااست ما می دانیم

حفظ دین بر عهدهٔ آنان است *** نائب عام ولیّ الله اند ما می دانیم

شیعیان یتیمان آل محمّد باشند *** سرپرستان، علمای آل محمد باشند

حوزه ها را ببینید چه شده؟ *** فکر طلاب را ببینید چه شده

دشمنان آمده اند دکّه زدند *** لانه کردند بین ما، دکّه زدند

سخن دشمن ما گویند وآزاد باشند *** هر چه خواهند گویندو آزاد باشند

ای صد لعنت بر این آزادی *** لعنت حق، بر این آزادی

سخن دشمن ما تدریس شود *** اسم آن اسلام باشد،کفرتدریس شود

به که باید گفت به فریاد برسید *** خطر دین میان است به فریاد برسید

حوزه های علمیّه، دشمن پرور شده *** دشمن در لباس دین، دشمن پرور شده

او خود را مجتهد داند مدرّس نام اوست *** گو چه باید کرد مدرّس نام اوست

ای مدیران سری بر ما زنید *** بهر اصلاح سری بر ما زنید

گر مدارس همه فاسد شود *** همه چیز گو فاسد شود

ای مدیران به فریاد رسید *** خطر است این ، به فریاد رسید

من دعاگوی شمایم خدا داند و بس *** خواستِ توفیق شمایم خدا داند و بس

هر چه گفتم به سمع شماها نرسید *** من دعاگوی شمایم به سمع شماها نرسید

انتظار داریم سری به مدارس بزنید *** ما همه منتظریم سری به مدارس بزنید

از خدا خواهیم توفیق شما *** ما دعا می کنیم بهر توفیق شما

«خادم» از تو کاری ساخته نیست *** هر چه گویی کاری ساخته نیست

تو دعا کن به نیکان و بُرو *** راه خود گیر و دعا کن به نیکان بُرو

نصیحت به طلّاب محترم علوم دینی

طالب علم دینی، توعزیزهستی تو *** طالب علم هستی، عزیز هستی تو

تو عزیز خدا هستی شک مکن *** گر که با تقوا هستی شک مکن

پر و بال ملائک زیر قدمت *** همه عالَم بُوَد زیر قَدَمت

سعی کن نیّتت خالص شود *** همه چیزت سعی کن خالص شود

تو اگر طالبِ علمِ دینی *** همه چیزِ تو باشد دینی

قصد تو باید، رضای حق بُوَد *** همه چیزت باید رضای حق بُوَد

نیّت تو اگر خالص بُوَد *** عمل تو نیز خالص بُوَد

ص: 603

قبل هر چیز نیّتت خالص نما *** پس بکوش و عملت خالص نما

گر که این دو به دست آوردی *** همه چیز را تو به دست آوردی

بهترین ها تو هستی بدان *** آنچه گفتند تو هستی بدان

گر که بی تقوا و بی عملی *** پس بدان بی ارزش و بی خبری

درس خود را بفهم بهر خدا *** آنچه دانی عمل کن بهر خدا

غم روزی مخور دستِ خداست *** همه چیز را بدان دستِ خداست

سعی کن هدفت مالی و مادّی نشود *** ور نه عملت بی ارزش و مادّی بشود

طالب علم دین گر هستی *** طالب هر خیری گر هستی

طالب علم دین گر هستی *** در حقیقت طالب دین هستی

طالب دین، خداجو باشد *** خداجو، طالب دین باشد

خطر طالب علم دنیا بُوَد *** این خطرناک است طالب دنیابود

علم خود از اهل دین کسب کن *** گردیانت ندیدی نی کسب کن

عالم بی تقوا خطر باشد بدان *** خطرش عالم گیر باشد بدان

از خدا همواره استمداد کنید *** راه حق گیرید و استمداد کنید

درس قرآن و عترت فراموش نشود *** ورنه هرخیری فراموش بشود

حوزه گر حاوی قرآن و عترت نَبُوَد *** توبدان هیچ خیری درآن نَبُوَد

«خادم» تو خود را ببین غافل مشو *** هرچه گویی عمل کن غافل مشو

شرائط مدرّس و معلّم

مدرّس و معلّم منشأ تربیت اند *** تو که دانی این دو، منشآ تربیت اند

گر مدرّس و معلّم صالح باشند *** دانش آموز و متعلّم صالح باشند

مدرّس و معلّم، گر لله بُوَد *** تو بدان متعلّم لله بُوَد

«ذات نا یافته از هستی بخش *** کی تواند که شود هستی بخش»

گر معلّم و مدرّس مادّی باشند *** انتظار نیست دانش آموز الهی باشند

عالِم آر فاسد شود عالَمی فاسد شود *** عالِم آر صالح شود عالَمی صالح شود

بر مدیران لازم است عالِم صالح بجویند *** نِی به ظاهر نگرند و طالح بجویند

عالم طالح، طالح پرورد *** هر چه اصرار کنی طالح پرورد

عالم طالح خطرش بدتر از هر چیز است *** توچه فکری می کنی؟ بدتر از هر چیز است

عالم صالح و باتقوا بگیر *** قیمتش را تو ندانی، با تقوا بگیر

عالِم آر بابصیرت نباشد خطر است *** بی بصیرت گرچه باتقواست، اوهم خطراست

عالِم منحرف و بی تقوا مخواه *** او خطر باشد، بی تقوا مخواه

قیمتِ عالِم صالح را خدا داند و بس *** خطرِ عالِمِ طالح را خدا داند و بس

ص: 604

خطر عالم طالح بیش از جاهل است *** خطر جاهل نافهم بیش از جاهل است

هر دو را دان کمر می شکنند ای دانا *** هیچکدام را مگیر و نپذیر ای دانا

این نصیحت را پیمبر فرمود *** «قَصَمَ ظَهری» را پیمبر فرمود

عالم طالح، بر دین تو متهّم است *** دین تو در دست اوست متهّم است

عالِم صالح کمیاب است قدرش را بدان *** گر که یافتی او را، قدرش را بدان

مانعی نیست گر بیانش ناقص است *** تو بترس از آن که دینش ناقص است

عالِم ربّانی و بابصیرت کجاست *** جستجو کن تا بدانی او کجاست ؟

ور نه بینی هر کسی را پرچمی است *** پرچم هر کس ندانی چون پرچمی است؟

تکیه بر مدرک مکن ای دانا *** مدرک کِی اصلاح کند ای دانا

«خادم» سعی کن اهل تقوا و بصیرت باشی *** عالم با عمل و با بصیرت باشی

***

قاری اشعار را بگو: شعر ما وزن ندارد *** تو به معنا نگرعابد وزن مباش وزن ندارد

ای برادرتوگویی:ارزش شعر،به وزن شعرشاعر است *** ما گوییم:ای بر ادرارزش شعربه معنی شعرشاعر است

وانگهی،شعر ما الهامی است هرچه خواهی به ملهم بگو *** گویدت او: ملهم خداست هرچه خواهی به ملهم بگو

تمّت بحمد الله وفضله و رحمته انّه ذو فضل کریم و انا عبد ذلیل مسکین مستکین مستجیر و هو ذوفضل کریم خادم اهل البیت علیهم السلام: بهارانجی

ص: 605

ص: 606

دفتر چهارم

اشاره

ص: 607

بسم الله الرحمن الرحیم

مجموعه ای از معارف و مناقب و مراثی در قالب شعر ویا دلنوشته های خادم

باحمد ثنای الهی و شکر نعمت های بی نهایت و الطاف خاصهٔ او و با صلوات و سلام دائم بر پیامبر رحمت و اهل بیت پاک آن حضرت و توسّل به آن بزرگواران این اشعار را شروع نمودیم.

بارها این بندهٔ ناچیز اشعاری را دربارهٔ مدایح و مصائب اهل البیت علیهم السلام از شعرا و مداحان شنیدم و غبطه خوردم که ای کاش من هم مدّاح و شاعر بودم و در خدمت اولیای خدا قرار می گرفتم تا این که مجموعه ای از اشعار شعرای عرب و فارس را جمع آوری نمودم، بلکه من هم فیضی ببرم تا این که در بین جمع آوری اشعار فوق منقلب شدم و به خدای خود گفتم:

آیا می شود به من هم این موهبت را عطا فرمایی و من هم در خدمت اولیای تو باشم؟ و خداوند این موهبت را عطا نمود و من در مکه در ایّام عید غدیر شروع نمودم و فضائل امیرالمؤمنین علیه السلام را - که زیاد خوانده بودم - در غالب شعر قرار دادم و چون به محرم نزدیک شدیم، باز اشعاری در مصائب حضرت سیّدالشهدا علیه السلام سرودم و بیش از سه سال است که مشغول هستم و قصّهٔ شاعری خود را نیز به شعر در آوردم و چون اشعار زیاد شد به ده دفتر تقسیم گردید و این دفتر سوم است که آماده گردیده، ولله الحمد اوّلا و آخرا.

خادم اهل البیت علیهم السلام بهارانچی.

با نام خدا، کار خود بهر خدا، آغاز کن!

با نام خدا، کار خود بهر خدا، آغاز کن! *** روی خود از غیر خدا بَند، کار خود آغاز کن!

نامِ اَلله را بِبَر، کار خود آغاز کن! *** بسم الله بگو وکار خود آغاز کن!

هر که هستی هر چه خواهی بسم الله بگو! *** گرخواهی کاربه اتمام رسد، «بسم الله» بگو!

گر خواهی گویی: این کنم، «انشاءالله» بگو! *** ورنه جائی نَرسی، کاری نکنی «انشاءالله» بگو!

این دو را از یاد نبر، ناجِح شوی! *** از خدا غافل مشو، ناجح شوی!

گر بدانی «بسم الله» چیست، خندان شوی! *** هر کجا «بسم الله» گوئی، خندان شوی!

لطفِ حق همراه تو آید، کار آسان شود! *** گر خدا را یاد کنی، کار آسان شود!

گر فراموش کنی، بدان چوبت زنند! *** چوب مهر است، بدان چوبت زنند!

کار خود را به خدا واگذار، آسوده ای! *** گِرِه از کارت گشاید او، آسوده ای!

با «بسم الله» راه دور نزدیک شود! *** گر نگویی، راه نزدیک، دور شود!

تو بدان، یاد خدا، رضوان بُوَد! *** یادِ «ربُّ العالمین» رضوان بُوَد!

تو بدان «رضوان الله» اکبر بُوَد! *** یاد الله بدان، رضوان اکبر بُوَد!

بی نهایت یاد کن خدا را، اکبر بُوَد! *** «و لَذِکرُاللهِ اکبر» بدان، اکبر بود!

اعراض مکن، از یاد حق، کفران بُوَد! *** زندگی سخت شود برتو، کفران بود!

گر خدا را فراموش کنی، کفران بود! *** لطف حق را نیابی دگر، کفران بود!

ص: 608

توسّل به فاطمه زهرا (علیهاالسلام)

ای خدا، به حق فاطمه و باب فاطمه *** ای خدا، به حق فاطمه و شوی فاطمه

ای خدا، به حقّ فاطمه و حسنین فاطمه *** کار مارا، اصلاح کن خدایا، بحقّ فاطمه

مارضای تورا خواهم خدایا بحقّ فاطمه *** شرح صدرمان بدِه خدایا بحقّ فاطمه

به خودت سوگند، راهم دِه بحقّ فاطمه *** من تو را خواهیم، راهم ده بحقّ فاطمه

راحتم کن من تو را خواهم بحقّ فاطمه *** خدایا درمانده ام دستم بگیربه حق فاطمه

«خادم» بگو: بیچاره ام دستم بگیربحق فاطمه *** بی پناهم بی پناهم دستم بگیر بحق فاطمه

نام مهدی ولیّ الله است، بیا اوّل بگو؟

گو چه نامی بهتر از اوست، بیا اوّل بگو!

حضرت مهدی، همهٔ امید ماست! *** نام او نیکوست، همهٔ امید ماست!

انتظارش داریم، گرمیِ دل های ماست! *** یاد او می کنیم گرمی دل های ماست!

او ولیّ اللهِ اعظم است، او یاد ماست! *** یاد او می کنیم، به خدا او یاد ماست!

گر تو رحمت خواهی، او رحمت است! *** گر درِ رحمت جویی، او رحمت است!

بابِ رحمت اوست، او رحمت است! *** گر به حق امید داری، او رحمت است!

رحمت واسعهٔ حق، رحمت است! *** گر امام خواهی، او امام رحمت است!

انتظارش داری، انتظار رحمت است! *** غافل از او مشو، او رحمت است!

یاد او یاد خداست، او رحمت است! *** فرجش گرخواهی، او رحمت است!

او گفته: ما یاد شماییم، نِی غافلیم! *** مشکلات شما را دانیم، نِی غافلیم!

ما شما را هرگز، از یاد نَبَریم! *** ما یاد شماییم شما را، از یاد نبریم!

وَرنه دشمن شما را، نابودکرده بود! *** یا بلاها شما را، نابود کرده بود!

تاکنون ما به یاد شما، بوده ایم! *** خطر دشمن را ما، دفع کرده ایم!

ای برادر، بی وفاییم ما، آقا یاد ماست! *** قدر او را نداریم ما، آقا یاد ماست!

پس بیا تا بهر فرجَش، دعا کنیم! *** فَرَجش، فرج ماست، بیا دعا کنیم!

او به من گفت: دعا کن بهر فرجم! *** گر دعا می کنی، دعا کن بهرفَرَجم!

دل اوخون است برادر، بیا دعا کنیم! *** هر دعا می کنیم، بهر او دعا کنیم!

دَرِ رحمت باز است، بیا دعا کنیم! *** نیمه شب ها بهتراست، بیا دعاکنیم!

خیر او را بخواهیم، آن خیر ماست! *** هر چه خواهیم براو، آن خیر ماست!

او امام ماست، او خیر خواه ماست! *** خیراو را بخواهیم، خیرخواه ماست!

فَرَجش نزدیک است، به خدا ما مانعیم! *** ما آمادهٔ فرجش نیستیم، ما مانعیم!

کاش زنده باشیم و ببینیم رخ اوا! *** خادمِ او شویم و ببینیم رخ او!!

ص: 609

عاشق مهدی چه کند؟ آقا بگو؟!

عاشق مهدی چه کند؟ آقا بگو؟! *** عاشق است او، چه کند، آقا بگو؟!

یاد مهدی می کند، او را چاره نیست! *** او نداندچه کند، او را چاره چیست؟!

جز دعا، او چه کند، او را چاره چیست؟! *** او دعای فرج خواند، او را چاره چیست!

او بیمار تو است، آقا، چاره چیست؟! *** گو چه باید بکند، او را چاره چیست؟!

از خدا انتظار فرج دارد، چاره چیست؟! *** او دعای فرج می خواند، چاره چیست؟!

چارهیِ ما، خدایا تودانی، چارهٔ اوست! *** فَرَج او فَرَج ماست، چارهٔ اوست!

آقا دعا کن به ما، فرج ما فرج توست! *** گر تو خواهی فَرَج ما، فَرَج توست!

تو دعا کن بهر ما، ما دعایت می کنیم! *** فرج ما را بخواه، ما دعایت می کنیم!

رحمت واسعهٔ الهیست، دعایمان کند! *** تو دعایش می کنی، او دعایت می کند!

او کریم است، فرزند کریم است بدان! *** او رئوف است، فرزندرئوف است بدان!

ای خدا، فَرَجش را، به زودی برسان! *** دل او، دل ما، شاد کن، فَرَجش را برسان!

ما دعا می کنیم، او دعا می کند، فرجش را برسان! *** ای خدا، منتظریم، تو کریمی فرجش را برسان!

ای برادر بیا، بهر فرجش آماده شویم! *** تقوا پیشه کنیم، بهر فَرَجش آماده شویم!

گر ما مؤمن باتقوا شویم، او خواهد آمد! *** مانعش ماییم، همه دانیم، او خواهد آمد!

ای خدا از تو خواهیم باتقوا شویم، او بیاید! *** ما ضعیفیم ناتوانیم، باتقوا شویم، او بیاید!

ای خدا فسادها را ببین، فتنه ها را ببین گو بیاید! *** صبر ما لبریز شده، خدایا ما چه کنیم، گو بیاید!

گر که لایق نیستیم، تو کریمی، گو بیاید! *** ای خدا به حقّ احمد و آلش، گو بیاید!

مردمان فاسد و فاسق شدند گو بیاید! *** بلکه ازدین خارج شدند، کافرشدند، گو بیاید!

فتنه ها غالب شده، گنهکار زیاد شده، گو بیاید! *** شیاطین آمده اند، دین ما را ربوده اند، گو بیاید!

نه حجابی، نه حیایی، همه آلوده شدند، گو بیاید! *** صالحان کم شده اند، همه آلوده شدند، گو بیاید!

ای خدا، بحقّ احمد و حیدر، سوگند، گو بیاید! *** دین وایمان رفت، تقوا رفت، حیا رفت گوبیاید!

راه ما بسته شده، زندگی سخت شده، گو بیاید! *** ای خدا رحم کن به ما، بحقّ فاطمه گو بیاید!

«خادم» اوفرمود: دعاکن، دعا کن او بیاید! *** امر او را اطاعت کن، دعا کن او بیاید!

صراط مستقیم چیست؟ «خادم»

بگو راه مستقیم چیست خادم بر ما بگو

ای برادر، راه مستقیم رو، تا گمراه نشوی! *** کج مرو ای برادر، بیدار باش، تا گمراه نشوی!

صراط مستقیم، صراط انبیاست! *** راه مستقیم هم راه انبیاست!

تو ببین انبیا با تو چه گفتند؟ گوش کن! *** حرف حق را آنان زدند، بیا گوش کن!

رابط تو با خدا، انبیا هستند بدان! *** رحمت حق انبیا هستند، بدان!

ص: 610

گر خدا خواهی، رو، سوی انبیا کن! *** راه دیگر نیست، رو سوی انبیا کن!

انبیا گر نبودند، حق با اوصیاست! *** اوصیا هم کارشان، کار انبیاست!

راه دیگر مرو، گمراه می شوی! *** نزد هر کس مرو، گمراه شوی!

راه انبیا، را برو، راهِ خداست! *** راه اوصیا نیز، راهِ خداست!

شرق و غرب گر روی، گمراه شوی! *** بین گمراهان روی، گمراه شوی!

راه و رسمِ دین، از قرآن بگیر! *** هر چه را خواهی، از قرآن بگیر!

علم قرآن، نزد اهل البیت بُوَد! *** هرچه خواهی، نزد اهل البیت بُوَد!

جای دیگر، حق نیست، گمراه شوی! *** گر خواهی، یا نخواهی، گمراه شوی!

راه حق را گرخواهی، از اهل حق بخواه! *** اهل حق انبیا هستند، از اهل حق بخواه!

سعی کن، هم نشین نیکان شوی تا فاسق نشوی! *** سعی کن دور شوی از فاسقان، تا فاسق نشوی!

سعی کن در آخر زمان آلوده نشوی! *** همه آلوده اند، سعی کن، آلوده نشوی!

«خادم» هر چه خواهی از خدا بخواه! *** از غیر خدا مخواه، فقط از خدا بخواه!

اساس سعادت چیست بر ما بگو؟

گو سعید کیست بر ما بگو

اساس سعادت «لا إله إلّا الله» است! *** مانع کفر به خدا «لاإله إلّا الله» است!

بت پرستی شرک است، مشرک مباش! *** بت جماد است بدان، مشرک مباش!

دو شهادت باید بدهی، تا مسلم بشوی! *** جان ومالت محفوظ بماند مسلم بشوی!

اوّل آن بدان، «لا إله إلّا الله» است! *** سپس بدان، محمّد رسول الله است!

شرط سوّم، علی ولیّ الله است! *** نجات تو با علی ولی الله است!

این شرط بعداز «محمدرسول الله» است! *** دیگری نیست، علی ولیّ، ولیّ الله است!

صادق آل محمّد گفت: علیّ ولیّ الله است! *** تو را نپذیرند، تا گویی: علیّ ولیّ الله است!

گر شهادت به توحید و نبوّت بدهی! *** نپذیرند، تا گوئی: علیّ ولیّ الله است!

گر که خواهی شیعهٔ خالص شوی؟! *** اطاعت کن ازعلیّ، علیّ ولیّ الله است!

«خادم» راه جنت از کدام راهست بگو؟

بابا جنت از کدام سویست بگو؟

راه جنّت گر آسان خواهی بروی! *** کلید دست علیست گر خواهی بروی!

گر که خواهی عملت مقبول شود؟! *** چاره ای نیست، بگو: یا علی تا مقبول شود!

ص: 611

گر که خواهی مؤمن صالح و کامل شوی! *** چاره ای نیست، بگو: یا علی تا مقبول شوی!

گر که خواهی مؤمن از دنیا بروی! *** باید بگویی: یا علی تا مؤمن از دنیا بروی!

گر که خواهی، چون عروسی به جنّت بروی! *** دوستی آل محمدلازم است، تا به جنّت بروی!

حبّ آل محمّد، اجر رسالت بُوَد! *** مزد نخواهدنبیّ، اجررسالت بُوَد!

آگاه باش برادر، حبّ و بُغض ایمان تو ست! *** چیزدیگرنخواهی، حبّ وبُغض ایمان توست!

در دفاعِ از حقّ، کوتاهی مکن! *** هر کجا هستی،، کوتاهی مکن!

بی تفاوت مباش، حق را زنده کن! *** از حق دفاع کن، حقّ را زنده کن!

«خادم» هرکه را درقیامت به اسم امامش خوانند! *** تو امامت بشناس، تو را به اسم امامت خوانند!

ای برادر، در قیامت به دنبال امامت می روی! *** پس ببین امامت کیست؟ به دنبال امامت می روی!

علی اکبر کیست بر ما بگو؟

علی اکبر کربلا اولّ شهیدِ احمد است! *** بعد اصحاب، او اوّل شهید احمد است!

علی اکبر، در حقیقت یادگار احمد است! *** خُلق و خَلقَش بدان، چون احمد است!

منطق او هم بدان چون احمد است! *** همه چیزش را بدان، چون احمد است!

او محمّد، محمود است و احمد است! *** خدا محمود و محمد، احمد است!

مهراس و گو: او نفس احمد است! *** او چو جدّش نفس احمد است!

پدر در کربلا گفت: او قلب من است! *** دادَمَش بهر تو، خدایا قلب من است!

گفت: از غم و اندوه دنیا، دور شدی! *** پدرت تنها ماند، تو آسوده شدی!

گفت: بابا سیراب شدم غم مخور! *** ای پدر، غمِ تشنگیّم را مخور!

پدر، خاک و خون از لب و دندان پسر رفع نمود! *** تا که شاید سخنی گوید، خاک و خون رفع نمود!

ناگهان شبه پیغمبر ناله ای زد وبرفت از دنیا! *** پدرفرمود: آسوده شدی بابا، برفت از دنیا!

پدران شهدا، غم خود را با حسین تسکین دهید! *** شما نبودید، چون حسین، غم خود تسکین دهید!

علی اکبر، بعد از پدر و عمّ، افضل است! *** هیچ شهیدی، به او نرسد، اوافضل است!

در شجاعت او چون جدّو پدر است! *** در فضائل نیز، چون جدّو پدر است!

پدرش مظلوم بود، چون پدر است! *** در شهادت نیز او چون پدر است!

هر چه بر احمد گوئی، بر او، بگو! *** هر چه بر حیدر گوئی بر او بگو!

وصف او، وصف نبیّ است بدان! *** فضل او، فضل نبیّ است بدان!

بیش از این من نگویم، تو بگو؟! *** وصف او را نتوانم، گویم تو بگو؟!

دَمِ آخر چه گفت با پدرش، تو بگو؟! *** تشنه بود و گفت: سیراب شدم، تو بگو؟!

چون به میدان رفت گفت پدر تشنه ام! *** گفت پدر آبم بده، نیرو ندارم تشنه ام!

«خادم» چه دانی، بس بگو: تشنه بود! *** تشنه بود ا وو رفت، بگو: تشنه بود!

ص: 612

راه شهدا چیست بر ما بگو؟

راه شهدا راه خدا، پیروی از اولیاست! *** راه شهدا راه خدا، پیروی از انبیاست!

کربلا مدرسهٔ شهدا کلاس انبیاست،! *** پس بیا برویم، کلاس انبیاست است!

خود را به خدا بفروش کربلا مدرسه است! *** گر بهشت می خواهی؟ کربلا مدرسه است!

جهاد بابی از ابواب بهشت است بیا تا برویم! *** اختصاص به خوّاص دارد، پس بیا تا برویم!

راه شهدا، راه جهاد و بهشت است! *** جهاد دری از درهای بهشت است!

شهدا، همه صادق اند، به ما درس می دهند! *** با خدا راست گفتند، به ما درس می دهند!

«صَدَقوا ما عاهَدُوالله» شاهد است! *** صِدقِ آنان در قیامت، نافع است!

«یوم یَبنفَعُ الصادقین صدقهم» شاهد است! *** صِدقِ آنان در قیامت، بدان نافع است!

ای برادر، بیا راست بگوییم به خدا *** در عمل، بیا راست بگوییم به خدا!

صادقین گویند: باید راست بگویید! *** همراه آنان برویدو، راست بگویید!

واجب است با صادقین باشیم همه! *** جدا نشویم، با صادقین باشیم همه!

شاهدش «کُونُوا مَعَ الصادِقین» است! *** نجات با «کُونُوا مَعَ الصادِقین» است!

پیمبر فرمود: دو چیز ناجی من و شماست! *** قرآن و عترت من، ناجی من و شماست!

شاهدش آیه «إِنّی تارکٌ فیکُم ثَقَلین» است! *** حجت ما: «إِنّی تارکٌ فیکُم ثَقَلین» است!

این صراط مستقیم دینِ ماست! *** چشم باز کن، این دین ماست!

روی خود را به غدیر کن، تشنه مباش! *** تشنه ای از غدیرآب بنوش، تشنه مباش!

از علیّ دور مشو، بیا کافر مشو! *** به خدا حق اوست، کافر مشو!

«خادم» راه شهدا، حق است راه علیست! *** راه حق راه شهدا، همان راه علیست!

رهبر شهیدان کیست، بر ما بگو؟

من دانم، علیست، تو بیا بر ما بگو!

شهدا به علیّ اقتدا کردند و رفتند! *** تابع اوشدند، اقتدا کردند و رفتند!

علیّ عاشقِ شهدِ شهادت می بود! *** صادق بود، عاشقِ شهادت می بود!

بارها می گفت: چرا شهادت از من دور شده؟! *** پیمبر می فرمود: کِی شهادت از تو دور شده؟!

شهادت همراه تو است، تو چه حالی داری؟! *** او مطیع تو است، تو بگو چه حالی داری؟!

علیّ گفت: عاشقم، در بغل گیرم وِ را! *** انتظارش می کشم، در بغل گیرم وِ را!

امامان همه، عاشق شهد شهادت بودند! *** کربلا شهدا، عاشقِ شهدِ شهادت بودند!

سیّدالشهدا، عاشق شهدِ شهادت می بود! *** به خدا، عاشقِ شهد شهادت می بود!

شهدایی تربیت کرد، عاشقِ شهد شهادت بودند! *** از عسل شیرین تر بود، عاشق شهد شهادت بودند!

شهدا از کربلا، درس گرفتند و رفتند! *** به چه درسی، کربلا، گرفتند و رفتند!

ص: 613

تو اگر خواهی به آنان بِرسی! *** راهِ آنان رو، تا به آنان بِرَسی!

پس بیا در کار خود، اندیشه کن! *** جاه آنان را ببین، بیا اندیشه کن!

راه دیگر مرو، تاریک است گمراه شوی! *** حق این است، راه دیگرمروگمراه شوی!

گوش به حرفِ گمراهان مَدِه گمراه شوی! *** راه همین است، راه دیگر مرو گمراه شوی!

از صادقین دور مشو، گمراه شوی! *** گِرد اغیار مَرو هرگز، گمراه شوی!

تو زِ اصحاب حسین، درس بگیر! *** از خدا توفیق خواه و درس بگیر!

کربلا مدرسهٔ، شهدا و شهید پرور است! *** بُرواز نزدیک ببین، کربلا شهید پرور است!

عاشقان آنجا روند، چون عاشق اند! *** درس از او گیرند، چون عاشق اند!

«خادم» کربلا را بگیر راه رشدِ تو بُوَد! *** حج مرو دیگر، کربلا راه رشد تو بُوَد!

حق کدامست بیا بر ما بگو؟

حق را گر در معنا طلبی، امر خداست! *** صاحب حقّ اوست، حقّ امر خداست!

هر چه دستور دهد، حق است امر خداست! *** تو بدان اطاعت از رسول حق است، امر خداست!

هر چه او امر کند، حق است امر خداست! *** هر چه او نهی کند، حق است نهی خداست!

تو ببین رسول چه گوید، آن وَحیِ خداست! *** هر چه او گوید، حق است آن وَحیِ خداست!

او گفت: پیروی از قرآن و عترت لازم است! *** گر نجات خواهید، پیروی از این دو لازم است!

قرآن حق است بدان تنها، هرگز ناجی نبود! *** عترت حق است بدان با قرآن بود!

این دو با هم بدان امّت را ناجی است! *** کس نگوید: قرآن بر ما کافی است!

گر تو حقِّ مجسّم خواهی، بیا! *** عترت و آلند، اگر خواهی بیا!

اوّل آنان علیست، او نفس حق بُوَد! *** حق همراه علیست، او نفس حق بُوَد!

ص: 614

او صراطِ مستقیم دین توست! *** «إهدِنا» گوید: صراط مستقیم دین توست!

راه او راه خداست، او عبد خداست! *** حق همراه اوست، او عبد خداست!

از خدا هم جُدا نیست، او عبد خداست! *** او صراط مستقیم است، او عبد خداست!

راهِ او راه خداست، خواست او خواست خداست! *** او خدا نیست، او عبد خداست، خواست او خواست خداست!

هر چه او گوید، حق است آن امر خداست! *** او نفسِ نبیّ است، امرِ او امرِ خداست!

او در اوصاف، همانند نبیّ است! *** لیک او گوید: او عبدِ نبیّ است!

حَربِ او حَربِ نبیّ است علیست! *** سِلمِ او سِلمِ نبیّ است علیست!

همه چیزش، چو نبیّ است علیست! *** بلکه او، نفس نبیّ است او علیست!

جانشین نبیّ است علیست و ولیست! *** حُکمِ او، حُکمِ نبیّ است او علیست!

عِلمِ او علمِ نبیّ است او علیست! *** فضلِ او فضلِ نبیّ است او علیست!

فضل او را نتوانند شمرد او علیست! *** «کلمات الله» است، نتوانند شمرد او علیست!

گر اشجار قلم، دریا مرکّب، جنّ و انس کاتب شوند! *** فضل او پایان نیابد هرگز، گر جنّ و انس کاتب شوند!

«خادم» تو چه دانی و چه گویی از فضل علیّ؟ *** فضل او فضل نبیّ است تو ندانی فضل علیّ!

ص: 615

شیعه کیست؟ نشانش چیست بر ما بگو؟

شیعه کبریت احمر بود مقامیست بسیار بلند! *** هرکه را شیعه نگویید، مقامی است بسیار بلند!

خلیل الله افتخار کرد، علی را شیعه باشد! *** آرزو کرد افتخار کرد، علیّ را شیعه باشد!

شیعه، در «حظیرة القدس» نزد پیمبر است! *** درکنارنبیّ، در «حظیرة القدس» نزد پیمبر است!

شیعیان از آل الله اند، مطیع احمدند! *** دیگران دوستند، نِی مطیع احمدند!

شیعه، پیرو مولایش علیست علیست! *** شیعه عاشقِ مولایش علیست علیست!

شیعه، دوستدار نبیّ وعلیّ می باش! *** شیعه، همراه نبیّ و علیّ میباشد!

شیعه گوید: علیّ منصوب خداست! *** پیمبر گفت: علی منصوب خداست!

شیعه گوید: غدیر از سوی خدا حکم خداست! *** آیهٔ تبلیغ گوید: غدیر از سوی خدا، حکم خداست!

خداوند فرمود: علیّ ولیّ الله است ولی من است! *** پیمبر فرمود: علیّ ولیّ الله است ولی مردم است!

هر که من، مولای اویم، علی مولای اوست! *** امرحق این است، بدانند علیّ مولای اوست!

شیعه گوید: پیمبر علیّ را در غدیرنصب نمود! *** حکم اَلله بود، شیعه گوید: علیّ را نصب نمود!

نصب او، امر نبی بود، همه دیدند نصب نمود! *** نصب اونصبِ الهی بودهمه دیدندنصب نمود!

جبرئیل گفت: خدا گوید: علیّ منصوب من است! *** نصب او نصب من است، او منصوب من است!

غدیر را نتوان انکار نمود، امر خداست! *** غدیرراه انکارندارد، امر خداست!

آیه «أنفُسَنا» گوید: علیّ جان نبیّ است! *** بلکه گوید: علیّ نبیّ، نبیّ جانِ علیست!

همه دانند علیّ جان نبیّ، نبیّ جان علیست! *** جانِ او جانِ نبیّ، روحِ او روحِ نبیّ است!

این دو یک نورند، از یک شجرند! *** شجر واحده اند، از یک شجرند!

ای برادر، سِلمِ علیّ سِلمِ نبیّ است! *** ای برادر حَربِ علیّ حَربِ نبیّ است!

جدایی از علیّ، جدایی از نبیّ است! *** دوستی با علیّ، دوستی با نبیّ است!

هر که مولایش علیست، مولایش نبی است! *** هر که مولایش نبیّ است، مولایش علیست!

منکر حقّ علیّ، منکر حقّ نبیّ است! *** منکر حقِّ نبیّ، منکرِ حقِّ علیست!

«خادم» شیعه کیمیاست، کجا یابی شیعه را *** شیعه کبریت احمر است، کجا یابی شیعه را

دوستی چیست؟ دوست کیست بگو؟

دوستی همان ایمان است، دشمنی چیست بگو؟

دوستی دان یک امر باطنی است! *** آن نشانی دارد، امر باطنی است!

دوست اگرصادق بُوَد، دوست بُوَد! *** مظهر دوستی، کی دوست بود!

دوستِ صادق مطیع خداست! *** ور نه نِی صادق، نِی مطیع خداست!

عشق اگر باشد، عشق الله است! *** عشق علیّ دان، عشق الله است!

ور نه تو او را دوست علیّ ندان! *** دوست کاذب فراوان است بدان!

ص: 616

دوست نبیّ، همان دوستِ علیست! *** دوست علیّ همان دوست نبیّ است!

دوستی و عاشقی را دان مراتب دارد! *** دوستی غیر عاشقی است، مراتب دارد!

دوست آل احمد، شهید می میرد! *** او اگر صادق بُوَد، شهید می میرد!

دوست آل احمد، او تائب است! *** گر بمیرد بدان، او تائب است!

دوست آل احمد، ایمانش کامل است! *** گر بمیرد هم ایمانش کامل است!

چون عروسی او را به جنّت می برند! *** گر بمیرد، عروسی به جنّت می برند!

دشمن آل احمد، بدان کافر است! *** گر بمیرد هم بدان کافر است!

دشمن آل احمد، ز رحمت نا امید است! *** گر بمیرد هم ز رحمت نا امید است!

شیعه گر باشد، عاشق مولا علیست! *** گر بمیرد هم عاشق مولا علیست!

قاسِمِ جنّت و نار در قیامت علیست! *** دیگری نیست، در قیامت علیست!

او به نار گوید: بگیرش دشمن من است! *** او به رضوان گوید: ببرش دوستِ من است!

نار و جنّت، هشیارند، همه را می شناسند! *** هر که را مولا بگوید، آنان می شناسند!

در قیامت هر که را با امامش خوانند! *** خوب باشد، یابد: با امامش خوانند!

تو بگو امامت کیست؟ با امامت خوانند! *** گر امامت جنّتی است، با امامت خوانند!

راست باید بگویی، دروغ مگو! *** راستی می خرند، دروغ مگو

گر امامت ناری است، با امامت خوانند! *** گر امامت جنّتی است با امامت خوانند!

«خادم» نوریان با نوریان، همراه شوند! *** تو دانی ناریان با ناریان، همراه شوند!

شادی ما رسیده، میلاد مهدی رسیده!

به چه نیکو رسیده، میلاد مهدی رسیده

نیمهٔ شعبان رسیده، میلاد مهدی رسیده! *** همه امید ما رسیده، میلاد مهدی رسیده!

بهترین مولود رسیده، میلاد مهدی رسیده! *** پس بیایید ما سَرِ راهش بنشینیم!

منتظر مانیم ما، سَرِ راهش بنشینیم! *** گلِ احمد آمده، مهدی با بشارت آمده!

هر چه خواهید آمده، با بشارت آمده! *** میوهٔ فاطمه است، زادهٔ فاطمه است!

پاک و پاکیزه است، زادهٔ فاطمه است! *** پسر حیدر است، مادرش صیقل است!

پدرش عسکری، مادرش صیقل است! *** همه دانیم او پسرِ فاطمه است!

گل خوشبو بود، پسر فاطمه است! *** قدمش باد مبارک، زادهٔ احمد است!

وعدهٔ حق بُوَد، زادهٔ احمد است! *** همه آماده شوید، شاد و خندان شوید!

پسر فاطمه است، شاد وخندان شوید! *** شاد باشید و شاد کنید، شادی آمده است!

کف زنیدوشادی کنید، شادی آمده است! *** گز و شیرینی دهید، شادی آمده است!

دل زهرا شاد است، شادی آمده! *** دَمِ در ایستاده است، شادی آمده!

کف به کف می زنیم، بهر شادی می زنیم! *** دلمان شاد است، بهر شادی می زنیم!

ص: 617

پیمبر شاد است، بهر شادی می زنیم! *** کف به کف می زنیم، بهر شادی زنیم!

عدل و احسان آمده، بهرما خوش آمده! *** گوهرِ پاک آمده، بهر ما، خوش آمده!

کف به کف بزن، کفِ پیوسته بزن! *** تا توانی بزن، کفِ پیوسته بزن!

فاطمه شاد بُوَد، پدرش شاد بُوَد! *** کف به کف می زنیم، خداشاد بُوَد!

غم و اندوه چرا، سخن مُلّا چرا؟! *** کف به کف می زنیم، سخن مُلّا چرا؟!

«خادم» مگو: کف چرا، بگو: غم چرا؟! *** کف به کف می زنیم، بگو: غم چرا؟!

منتظران را گو بیایند، مهدی آمده!

غم و اندوه تمام شد، مهدی آمده! *** از گلستان احمد، گل تازه آمده!

گل زیبا آمده، گل تازه آمده! *** آخرین گُلِ خوشبویِ احمد آمده!

گل های احمدی همه خوشبو، بوده اند! *** هر کدام آمده اند، خوشبو بوده اند!

گل احمد کجا، گل های دیگر کجا؟! *** گل خوشبو کجا، گل های دیگرکجا؟!

هیچ گلی، چون گلِ احمد نَبُوَد! *** گل زیاد است، چون گلِ احمد نبود!

گلِ نسرین کجا، گلِ احمد کجا؟! *** گل خوشبو کجا، گلِ احمد کجا؟!

دوستان، جمع شوید، گل احمد آمده! *** شاد و خرّم شوید، گل احمد آمده!

گل بریزید، گل احمد آمده! *** کف زنید، گل احمد آمده!

همه آیید، به استقبال او! *** گل بیارید، به استقبال او!

کف زنید خوش آمده! *** به خدا ، گل آمده، خوش آمده!

کف به کف می زینم، گلِ احمد آمده! *** همگی شاد شویم، گل احمد آمده!

دوستان را بگویید، کف زنند! *** کفِ پیوسته زنند، کف زنند!

شادی و شربت دهند و کف زنند! *** گز و شیرینی دهند و کف زنند!

کف زنید و کف زنید وکف زنید! *** کفِ پیوسته زنیدبزنیدوکف زنید!

بلبلان را بگویید چَه چه بزنند! *** چَه پیوسته زنند چَه چه بزنند!

گل نسرین را بگو مخفی شود! *** گل نرجس آمده مخفی شود!

تو به گلها بگو مخفی شوند! *** گل نرجس آمده مخفی شوند!

«خادم» گل نرجس چیست بر ما بگو؟! *** گلی چون گل نرجس نیست برما بگو!

شادی مهدی گل بریزید مهدی خواهد آمد *** بیایید آماده شوید گل بریزیدمهدی خواهد آمد!

شادی مهدی گل بریزید مهدی خواهد آمده!

مادرحجّت آمده خوش آمده! *** گل نرجس آمده، خوش آمده!

ص: 618

دلِ ما شاد شده، خوش آمده! *** گل نرجس آمده، خوش آمده!

حجّتِ آخر زمان، خوش آمده! *** مهدی موعود آمده، خوش آمده!

مژده بر ما آمده، خوش آمده! *** عدل و داد آمده، خوش آمده!

روح امید آمده، خوش آمده! *** خبر خوش آمده، خوش آمده!

راه را باز کنید، خوش آمده! *** سرِراهش بروید، خوش آمده!

گل بریزید آماده شوید، خوش آمده! *** صف کشید آماده شوید، خوش آمده!

قَدَمش مبارک است، او خوش آمده! *** همه امید ماست، آمده خوش آمده!

مهدی فاطمه است، خوش آمده! *** آخرین نور خداست، خوش آمده!

منجی عالم آمده، خوش آمده! *** وعدهٔ حق آمده، خوش آمده!

اهل عالم را بگویید: مهدی آمده، خوش آمده! *** تشنگان را بگویید: مهدی آمده، خوش آمده!

بهر محرومین آمده، خوش آمده! *** راه حق باز شده، خوش آمده!

بقیّة الله آمده، خوش آمده! *** فاطمه شاد شده، خوش آمده!

درِ امیدوا شده، خوش آمده! *** دل محرومین شاد شده، خوش آمده!

اهل عالم بیایید مهدی آمده، خوش آمده! *** گل بریزید شاد شوید، خوش آمده!

کف زنید و شاد شوید، خوش آمده! *** کف زنید و کفِ زنید خوش آمده!!

کف زنید کف با صدا زنید، خوش آمده! *** کف زنید و شاد شوید، خوش آمده!

بلبلان را بگویید: چَه چَه بزنید! *** نوگلان را بگویید: بَه بَه بزنید!

«خادم» تو بگو: عاشقان کف بزنند! *** تو بگو: کف پیوسته زنند، کف بزنند!

ماه خدا می آید چه باید بکنیم؟

ای خدا ماه الله است، گو ما چه کنیم؟ *** ای رسول خدا، ماه الله است، ما چه کنیم؟

پیمبر گوید: ماه خدا می آید! *** برکت می آورد ماه خدا می آید!

رحمت و آمرزش است قدر بدان! *** رحمت و مغفرت است، قدر بدان!

قدر، در این ماه است، بیا قدر بدان! *** ماه قرآن و خداست، بیا قدر بدان!

ماه رحمان و رحیم است، بیا قدر بدان! *** اجر و پاداش فراوان است بیا قدر بدان!

گر یک آیه بخوانی، ختم قرآن است بدان! *** پس مشو غافل، ماه، ماه قرآن است بدان!

به نماز و به عبادت به زکات و به اطاعت طی شود! *** سعی کن همه کارت عبادت، به اطاعت طی شود!

پیمبر فرمود: بهترین کار در این ماه، ترک گناه است بدان! *** ماه رحمت را به عصیان طی مکن، ماه ترک گناه است بدان!

زبانت را جز به ذکر خدا، باز مکن! *** هرچه گویی جزبا یاد خدا، بازمکن!

هم جوارح هم جوانح، باید پاک شود! *** هیچ گناه، هیچ خطا، نباشد، یاد شود!

ارزش روزه، دوریِ ازگناه است بدان! *** عبادت، دوری از گناه است بدان!

خوابت عبادت، نَفَسَت تسبیح است! *** گرعبادت نکنی نَفَسَت تسبیح است!

ص: 619

ماهِ الله آمده، بهترین ماه آمده! *** با بشارت آمده، بهترین ماه آمده!

روزهای آن را بدان، بهترین روزها بُوَد! *** شبهای آن را بدان، بهترین شب ها بُوَد!

ساعات آن را بدان بهترین ساعات بُوَد! *** بَه چه ساعاتی، بهترین ساعات بُوَد!

ماه، ماه رحمت و ماه مهمانی الله بُوَد! *** میزبان کریم است، ماه مهمانی الله بُوَد!

پس بخواهید با نیّاتِ صادقه! *** بل بخوانید، با قلب های طاهرة!

از خدا خواهید، توفیق روزه را! *** پرکنید از قرآن، روز و روزه را!

ماه قرآن است در این ماه، غافل نشوید! *** از عبادات زیاد در این ماه، غافل نشوید!

هرچه خواهید بخواهید، در این ماه می دهند! *** بهتراست سحرها بخواهید، دراین ماه می دهند!

«گر گدا کاهل بود، تقصیر صاحبخانه چیست؟!» *** گر که لایق نبود، تقصیر صاحبخانه چیست؟!

«خادم» تو چه خواهی در این ماه بگو؟! *** عافیت خواهم و توفیق در این ماه بگو!

ماه شعبان چه ماهی است بر ما بگو؟

ماه شعبان به چه ماه، ماه رسول الله است! *** روزهٔ این ماه خواست رسول الله است!

جمعهٔ آخر این ماه رسول الله خطبه خواند! *** بهرماه رمضان، سفارش نمودو، خطبه خواند!

ماه شعبان، ماه پاکی وتزکیه است! *** به پیمبر رو کنید، ماه تزکیه است!

هر که من را دوست دارد، در این ماه، روزه است! *** روزهٔ این ماه جنّت است، در این ماه روزه است!

گفت: این ماهِ من است، بفرست بر من صلوات! *** تا توانی در این ماه، بفرست بر من و آل صلوات!

صلوات شعبانیه را، هر روز بخوان! *** هر دعایی می خوانی، هر روز بخوان!

گر معاشت را خواهی اصلاح شود! *** ماه شعبان را، دریاب اصلاح شود!

کمترین پاداش روزه، در این ماه جنّت است! *** دفع دشمن می کند، این ماه، ماه جنّت است!

فرمود: شعبان ماه من است، رمضان ماه خداست! *** ماه شعبان بهرمن است، ماه رمضان بهرخداست!

ماه شعبان، ماه استغفار، امّت است! *** هفتاد باراستغفاراستغفارامّت است!

شبِ نیمه، شبِ آزادی ازدوزخ است! *** استغفار کن، آزادی از دوزخ است!

نماز جعفر بخوان، استغفار کن تا آزاد شوی! *** آتش دوزخ را مخواه، سعی کن آزاد شوی!

شب نیمه، چون شب قدر است، قدر بدان! *** همهٔ این ماه، قدر است، قدر بدان!

پس بکوش در این ماه، گناهی نکنی! *** بهره ها، زیاد است، گر گناهی نکنی!

روزهٔ شعبان و رمضان سبب آمرزش است! *** در این ماه ها گناه مکن، سبب آمرزش است!

پیمبر فرمود: مؤمن صالح همواره کیِّس است! *** اوّل و وسط و آخر را روزه گیرد، کیِّس است!

گر که خواهی، خدایت را، زیارت بکنی! *** روزهٔ ماه شعبان بگیر، تا زیارت بکنی!

گر تو عارفِ به مزور و زائر باشی! *** خداوند، مزور است، تو زائر باشی!

نیمهٔ شعبان، نور خدا می آید! *** مهدی موعود، نور خدا می آید!

برکاتش مزید است، کیفَ مزید؟! *** عید مولود ولیّ است، کیفَ مزید؟!

ص: 620

«خادم» شب و روز نیمه مبارک باشد! *** جشن میلاد ولیّ است، مبارک باشد!

دوستان بیایید شب میلادِ مهدی بُوَد!

جشن میلاد بگیرید، شب میلاد مهدی بُوَد!

جمعه است بیایید میلاد مهدی بُوَد! *** سیّد الأیام است، میلاد مهدی بُوَد!

جمعه و میلاد مهدی عید ماست! *** ما عیدی خواهیم، این دو، عیدم است!

این دو مقرون شده، شادی مضاعف شده! *** جمعه ولادت شده، شادی مضاعف شده!

شب نیمه دعا مستجاب است بدان! *** شب جمعه دعا مستجاب است بدان!

تو دعا کن این دو شب، مستجاب است بدان! *** به خدا گو: مهدی بیاید، مستجاب است بدان!

خدایا، چیز بَد از تو نخواستیم تو بِدِه! *** مهدی آل محمد را خواستیم، تو بِدِه!

از تو خواستیم، نه از غیر تو، تو بِدِه! *** چیز بد که نخواستیم، خدایا تو بِدِه!

ما همه روکردیم به تو، خدایا تو بِدِه! *** خدایا، به حق مصطفی، خدایا تو بِدِه!

همه آیید، دَرِ خانهٔ مهدی برویم! *** راه بازاست، درخانهٔ مهدی برویم!

همه گوییم: آقا بیا، ما باید چه کنیم؟! *** آقا ببین فساد است، بیا، ما چه کنیم؟!

بهر امید آمدیم، دست خالی آمدیم چه کنیم؟! *** تو تصدّق کن، به ما آقا، بگو ما چه کنیم؟!

گفتی: دعا کن، ما دعا کردیم، دیگرچه کنیم؟! *** راه چاره چیست آقا، توبه کردیم ما چه کنیم؟!

راه اصلاح بسته شده، خود گو ما چه کنیم؟! *** همه آلوده شدند، نپذیرند، گو ما چه کنیم؟!

راه ها بسته شده، دستِ ما بسته شده چه کنیم؟! *** حرف ما را نپذیرند، منکرند، گوما چه کنیم؟!

منکر اصل ولایت شده اند، ما چه کنیم؟! *** هر چه گفتیم نپذیرفتند، آقا ما چه کنیم؟!

گویند: چه ولیّی؟ چه امامی؟ چه کنیم؟! *** هرچه مردم خواهند، همان است چه کنیم؟!

نه حجابی نه حیایی، نِی واجب چه کنیم؟! *** در لباس دینند، گرگند، ما ندانیم چه کنیم؟!

تو بیا قدمت بر چشمِ ما زَن، گو چه کنیم؟! *** ذوالفقار جدّت را بیاور تو بگو، ما چه کنیم؟!

کار ما سخت شده، آقا بیا گو ما چه کنیم؟! *** بحقّ مادرت آقا بیا تو بگو، ما چه کنیم؟!

همه از دین جدایند، بگو ما چه کنیم؟! *** بحقّ مادرت زهرا بیابگو، ما چه کنیم؟!

آمادگی برای ماه مبارک رمضان

ماه رمضان آمده است ماهِ خدا می باشد! *** برکاتش فراوان است، ماه خدا می باشد!

ماه رمضان ماهِ قرآن و صلوات است بدان! *** تا توانی قرآن بخوان، ماه قرآن است بدان!

همه مهمان خدایند، گرامی باشند! *** روزه دارند مهمانند گرامی باشند!

میزبان اکرم الأکرمین است، بیا چه خوش است! *** دعوت از اوست میزبان است، چه خوش است!

ص: 621

علیّ گوید: پیمبر جمعهٔ آخر شعبان خطبه خواند! *** برکات رمضان را گفت آخر شعبان خطبه خواند!

خطبهٔ شعبانیّه را بخوان تا بدانی چه کنی

ماه الله می آید تو باید بدانی چه کنی

پیمبر گفت: ای مردم ماه خدا به شما رو آورده است! *** همراه برکت، رحمت، مغفرت، رو آورده است!

این ماه نزد خدا، بهترین ماه های سال بُوَد! *** روز و شب و ساعتش، بهترین ماه ها بود!

در این ماه شما مهمان خدایید، گرامی باشید! *** میزبان شما گرامیست، شما هم گرامی باشید!

نَفَس ها تسبیح، خواب عبادت، عمل مقبول است! *** دعا مستجاب است، بخواهید، عمل مقبول است!

با نیّتِ صادق و قلبِ طاهر خدا را خواهید! *** توفیق صیام خواهیدبا تقوا وتلات خواهید!

سعی کنید، محروم نشوید، همه آمرزیده شوید! *** چون شقّی نباشید، گرشما همه آمرزیده شوید!

گر گرسنه، یا تشنه شدید، یاد قیامت کنید! *** در قیامت سخت تر است، یاد قیامت کنید!

در این ماه، بر فقرا و مساکین تصدّق کنید! *** خداوند عوض می دهد، شما تصدّق کنید!

در این ماه، به بزرگتر احترام، به صغار، ترحّم کنید! *** صلهٔ ارحام کنید، زبان ها را حفظ کنیدترحم کنید!

چشم و گوش را خود کنید، بر ایتام ترحّم کنید! *** بر ایتام شما ترحّم شود، شما بر ایتام ترحّم کنید!

از گناهانتان توبه کنید، دست به دعا بالا کنید! *** بعد از نماز، رو به خدا، دست به دعا بالا کنید!

او اجابت کند، رحم کند بندهٔ شرمنده را! *** هر چه خواهد می دهد، بندهٔ شر منده را!

همه یِ مردم در گرو عمل و اعمال اند! *** با استغفار آزاد شوند، گرو، اعمال اند!

پشت آنان از گناه و حرام سنگین است! *** سجده باید بکنند، پشتشان سنگین است!

خدا گفته: ساجدین و مصلّین را دوزخ نبرد! *** در قیامت نترساند، مصلّین را دوزخ نبرد!

مؤمن روزه داری گر افطاری دهید! *** بنده ای آزاد کرده، گر افطار دهید!

گر که افطاری دهید، گناهانتان، رفع شود! *** گر پارهٔ خرما دهید، گناهانتان رفع شود!

گر در این ماه شما، خُلقِتان نیکو کنید! *** از صراط بگذرید، گر خلقتان نیکو کنید!

گر سبک گردانید، کار سخت را بر دیگران! *** در قیامت خدا سبک گرداند سختِ دیگران!

در ماه خدا بر کسی شرّ مرسان!

به کس آزار مرسان، شرّ مرسان!

گر یتیمی در این ماه نوازش بکنی! *** در قیامت به خودت نوازش بکنی!

صله ارحام کن، بر خویشان خود! *** رحمت حق بخواه، برارحام خود!

قاطع ارحام مشو هرگز در این سَرا! *** رحمت حق قطع مکن در آن سرا!

ص: 622

گر برائت خواهی ز عذاب و نارِِ ابدی! *** نوافل را بخوان، دورباشی از نارِ ابدی!

واجبی را گر در این ماه تو به انجام رسانی! *** همانند هفتاد واجب است گر انجام رسانی!

گر فراوان صلوات بر احمد بفرستی! *** موازین سنگین شود، گر بفرستی!

گر تو یک آیه ز قرآن در این ماه بخوانی! *** ختم قرآن کرده ای، گر در این ماه بخوانی!

درهای بهشت گشوده است، مبندید شما! *** از خدا خواهید مفتوح باشد، مبندید شما!

معصیت گر کنید، درِ رحمت بسته شود! *** ماه رحمت چرا، درِ رحمت بسته شود؟!

شیاطین در این ماه مغلول شده اند! *** از خدا خواهید دگر باز نشوند!

امیر گفت: افضل اعمال چیست ای حبیب! *** حبیب فرمود: ورع است، ای علی ای حبیب!

تا که گریان شد، رسول الله و گفت: یا علیّ! *** گریهٔ من بهر مظلومیّت توست یا علیّ!

بدترین خواهد آید و فرقت را بشکافد! *** عاقر ناقهٔ صالح، بود فرقت را بشکافد!

علیّ گفت: ای رسول، دینم سالم است! *** رسول فرمود: آری دین تو سالم است!

تا که فرمود: قاتلت قاتِلِ من است! *** دشمنت، شقی و دشمن من است!

هر که دشنامت دهد، مرا دشنام دهد! *** هر که آزارت دهد، مرا آزار دهد!

جانِ تو، جانِ من است! *** روح تو، روح من است!

خاک تو، خاک من است! *** طینتت، خاک من است!

خداوند، تو را با من برگزید! *** خاک تو، از خاک من برگزید!

مرا بهر نبوّت، تو را بهر امامت برگزید! *** نبوّت را بر من امامت را برتو برگزید!

منکر تو، منکر من است! *** منکر من، منکر تو است!

تو وصیّ منی، پدرِ فرزندان منی! *** همسردخترِمنی، پدرفرزندان منی!

جانشین من، بر این امّت تویی! *** در حیات و در ممات من تویی!

امر تو، امر من است! *** نهی تو، نهی من است!

به خدا سوگند، «حجةالله» تویی! *** توامینِ سرِّ منی «حجّةالله» تویی!

صبح جمعه دعا کن تا زنده شوی!

فرج آقا را بخواه، تا زنده شوی!

خدایا روز جمعه شد باز آقا نیامد! *** ما چه کردیم، که باز آقا نیامد؟!

ما دعا کردیم باز آقا نیامد! *** هرچه گفتیم باز، آقا نیامد!

همه دانند عیب از ماست آقا نیامد! *** عیب را برطرف کن، مگو آقا نیامد!

به خدا او دِلش از ما خسته است! *** زین جهت درها بر ما، بسته است!

شیعیان را بگو: میازارید فرزند فاطمه! *** دلش خون است، میازاریدفرزند فاطمه!

همه آیید بنشینیم تا فکری کنیم! *** دلِ او را میازاریم، فکری کنیم!

بیایید آماده شویم، آقا بیاید! *** زودتر آماده شویم، آقا بیاید!

ص: 623

بیایید، اصلاح شویم، آقا بیاید! *** تا توانیم اصلاح شویم، آقا بیاید!

ای خدا، ما را، اصلاحمان کن! *** تو توانی، مارا اصلاحمان کن!

روح تقوا بِدِه، اصلاحمان کن! *** بی تقوا شدیم، اصلاحمان کن!

به کجا رو آوریم، اصلاحمان کن! *** جای دیگر نرویم، اصلاحمان کن!

مشکل ما همین است، همه فاسد شدیم! *** هر چه بی تقوایی نمودیم، فاسد شدیم!

بارها تصمیم گرفتیم تا صالح شویم! *** باز آلوده شدیم، نشد صالح شویم!

اکنون گوییم: چه کنیم؟ آقا دعا کن! *** از خدا خواه صالح شویم، آقا دعا کن!

ما کسی را نداریم، آقا دعا کن! *** جایِ دیگر نرویم، آقا دعا کن!

آبرومند توئی، آقا بیا بر ما دعا کن! *** چاره ای نیست، آقا، بر ما دعا کن!

به که گوییم دعا کن، آبرومند توئی! *** چاره ای نیست، دعا کن، آبرومند توئی!

به من گفتی، دعا کن تو، بهر فرجم! *** من دعا کردم، برآورده نشد حاجتم!

تو دعا کن به ما، ما دعا می کنیم! *** ما فراوان دعا کردیم، دعا می کنیم!

این عدالت باشد، دعا کن، دعا می کنیم! *** تو دعا کردی به ما، آقا ما دعا می کنیم!

بلکه لطفی از خدا آید، بخواهد فَرَجَت! *** کار دست اوست، گو بخواهد فَرَجَت!

گفتند: مأذون نیستی، بهردعایِ فرجت! *** شیعیان باید بخواهند از خدا فرجت!

بهترین راه، صبر و تقوا و دعای فرج است! *** حکمتِ حق هم تقوا و دعای فرج است!

«خادم» دعا کن فرجش نزدیک شود! *** ما پاک شویم فرجش نزدیک شود!

دیدن و رؤیت هلال ماه رمضان شادی بود

ماه رحمت و مغفرت به خدا شادی بود

شاد باشید ماه رمضان آید مبارک بادا *** ماه رحمت، برکت، مغفرت، مبارک بادا

رسول الله، از خدا، امن و ایمان می خواست! *** اسلام و عافیت و روح ایمان می خواست!

توفیق تلاوت و نماز و قیام شب می خواست! *** توفیق سلامت و نماز و قیام شب می خواست!

او می گفت: ماه رمضان آید سالم باشیم! *** با سلامت، روزه بگیریم و سالم باشیم!

ماه رمضان بیاید، بگذرد، آمرزیده شویم! *** ای خدا تو بخشنده باشی، آمرزیده شویم!

سپس رو به مردم کرد، و گفت: بیدار باشید! *** شیاطین غُل شدند، دوزخ بسته شد بیدار باشید!

درِ رحمت باز شود، بهشت آماده شود! *** درِدوزخ بسته شود، بهشت آماده شود!

دعاها مستجاب، روزه ها مقبول شود! *** لذّت افطار آید، روزه ها مقبول شود!

نزدِ افطار گروهی از دوزخ آزاد شوند! *** ماه رحمت، گروهی از دوزخ آزا شوند!

ای خدا، هرکه انفاق می کند، انفاقش بکن! *** هر که امساک می کند، محرومش بکن!

خدا گوید: گر بیاید سائلی مستغفری! *** محروم نشود، هیچ سائلی مستغفری!

چون هلال شوّال رسد، خدا گوید: بیایند صائمین *** امروز، روزِ جایزه است، بگویید: بیایند صائمین!

ص: 624

به خدا سوگند، جایزه درهم و دینار نیست! *** آن رضای خداست، درهم و دینار نیست!

تو رضای خدا را ناچیز مَدان! *** آن ز دنیا نیست، ناچیز مدان

همهٔ دنیا، متاع قلیل ست نزد او *** شادی ورضوان، کثیراست نزداو

تو رضای خدا خواه همه چیز را خواسته ای! *** رزق تو، تضمین شده، همه چیز را خواسته ای!

از چه دنیا خواهی، دنیا پست بُوَد؟ *** آخرت را بخواه، دنیا پست بُوَد!

عاقل هرگز دنیا بر عقبا مقدّم نکند *** بهرعقبا خواهد، دنیا را مقدّم نکند

عاقلان دانند، دنیا فانی و بی قیمت است *** گر وسیله نباشد، فانی و بی قیمت است

قیمت اصلی رضای خدای مالک است *** مالِکِ اصلی را بخوان، خدایِ مالک است

«خادم» بیداری؟ چه گفتی، یا دیوانه ای *** گر توجّه نکنی، چه گفتی؟ دیوانه ای

ماه رمضان است بیا رحمت را ببین

هر چه خواهی بخواه، رحمت را ببین

عنایات خدا بر روزه داران رحمت است *** معنی ارحم الرارحمین، دان رحمت است

رسول الله فرمود: مهمان خدایید بهترین را می دهند *** گر بدانید می دهد شاکرید، بهترین را می دهند

شب اوّل، خدا بخشد گناه امّتم *** هزاران هزار می دهد بهر امّتم

هزارها درجه بهر آنان می دهد *** پنجاه شهر بهشتی بهر آنان می دهد

روز دوّم، به هر گام یک سال عبادت می دهد *** یک سال روزه وپاداش یکسال عبادت می دهد

روز سوّم، به هر مو، جنّتِ فردوس می دهد *** دُرِّ بیضا در اعلای جنّتِ فردوس می دهد

روز سوّم باز دوازده هزار خانه از نورت دهد *** دوازده دُرّ و دوازده خانه، از نورت دهد

هزار تخت بر هر تختی حورایت می دهد *** به هر روز الف ملک بر تو هدیّت می دهد

روز چارم، بدان هفتاد هزار قصرت می دهد *** به هرقصری جنّتُ الخُلدهفتادهزاربیتت می دهد

روز پنجم جنّت المأوا هزار هدیّت می دهد *** هزار هزار شهر با هفتاد هزار بیتت می دهد

در هر بیتی، هفتاد هزار مائده است *** در هر مائده ای هفتاد هزار مائده است

درهرکاسهٔ مائده ای هفتاد هزار نوع طعام *** هیچ کدام شباهت ندارد، هفتاد هزار نوع طعام

روز ششم در دارالسلام، هفتاد هزار نوع طعام *** صد هزار شهر دارید، هفتاد هزار نوع طعام

در هر شهری یکصد خانه بُوَد *** در هر خانه یکصد هزاربیت بُوَد

در هربیتی یکصد هزارتخت بُوَد *** هر تختی هزار ذراع، تو بود

بر هر تختی همسری از حورالعین بود *** به هر حوری سی هزار گوشواره بود

دُرّ و یاقوت در آن ها رشته است *** در کنار هر کدام یکصد رشته است

روز هفتم «جنّةالعظیم» خواهد بود *** پاداش چهل هزار شهیدخواهد بود

روز هشتم عمل شصت هزار عابد و زاهد داری *** روزنهم پاداش هزارعالم ومعتکف ومرابط داری

این مختصری بود از مفصّل تو بخوان *** این نمونه بود بهر تو، تا آخر تو بخوان

ص: 625

کتاب «ماه های رحمت» را باید تا آخر بخوانی *** گر بهشت خواهی باید همه را تا آخر بخوانی

پایان میهمانی خدا و مزد روزه داران

به چه نیکوست به خدا مزد روزه داران

ماه رحمت میزبان کریم، پاداش می دهد *** بعد سی روز میزبان کریم پاداش می دهد

هر چه تاکنون داده را شب آخر می دهد *** پاداش هزار شهید و هزار صدّیق می دهد

پنجاه سال عبادت، هر روز دو هزار می دهد *** آنچه ازرودنیل سبزمی شود، درجات می دهد

برائت از نار، عبور از صراط می دهد *** شک مکن تو، امان ازعذاب می دهد

درب ریّان از بهشت در قیامت باز شود *** این مخصوص صائمین بودچون بازشود

رضوان گوید: امّت احمد بیایید بیایید *** از دَرِ ریّان وارد شوید، بیایید، بیایید

هر که در این ماه بخشوده نشود کِی بخشوده شود؟ *** او محروم است ملعون است، کِی بخشوده شود؟

از خدا حَول و قوّت بخواهید او عظیم است! *** همه چیزبا حَولِ اوآسان شود، او عظیم است!

چهار دسته هستند، دعایشان مستجاب است *** دعایشان به عرش می رسد، مستجاب است

دعای پدر، بهر فرزند، مستجاب است *** دعایِ مظلوم بهر ظالم مستجاب است

دعای معتمر هم مستجاب است *** دعای روزه دارهم مستجاب است

برادر پایه های دین پنج چیز است بدان *** نماز و زکات و صوم حج است، بدان

ولایت افضل و فوق آنهاست، راهنمایست *** اساس دین بود، حافظ است، راهنمایست

روزه سِپَرِاست حافظ از آتش دوزخ است *** روزه خوار، ندارد سِپَر، داخل دوزخ است

موسی گفت: خدایا پاداش صبر بر واجب را بگو؟ *** خدا گفت: «درجاتُالعُلی» است صائم را بگو

موسی گفت: روزه دارِ مخلص را بگو؟ *** خدا گفت: بهشت وامان مخلص را بگو

خداوند روزه دار را پنج خصلت داده است *** به هیچ امتی این پنج خصلت نداده است

شب اوّل به او، نظر رحمت کند *** نظرِ رحمت کند، عذابش نکند

بوی دهانش، بهتر از مُشک بود *** بوی خوبیست، بهتر ازمشک بود

خداوند بهشت را بهر او زینت می کند *** بهشت را آماده کند، بهراو زینت می کند

بلاهای آخر الزمان از زبان امیرالمؤمنین (علیه السلام)

اصبغ گوید: امیرالمؤمنین بگفت: *** بلاها خطیر است بر ما بگفت:

زمانی فاحشه آشکار شود *** ریا و تصنّع، آشکار شود

محارم همه مهتوک شود *** زنا و فاحشه، آشکار شود

مال ایتام را خورند، آسان شود *** ربا و کمفروشی، آشکار شود

ص: 626

شرب خمر با نام نبیذ، آزاد شود *** رشوه با نام هدیّه، آزاد شود

خیانت با نام امانت، آزاد شود *** لباس زن، بر مرد، آزاد شود

لباس مرد بر زن، آزاد شود *** نماز و حدودش، ناچیز شود

حج بر غیر خدا، انجام شود *** بهر ریا و شهرت انجا شود

هلال ماه دو بار دیده شود *** یا دیده نشود مشکل شود

اوّل ماه رمضان مفطر بُوَند *** روز عیدرا بسا صائم بُوَند

زان زمان، الحَذَر، الحَذَر *** آن زمان، الخَطَر الخَطَر

خداوند مردم را غافلگیرکند *** مرگ و میر را فراوان کند

هرروز بینی، یکی صید شود *** صبح سالم، شب دفن شود

شب سالم، صبح، دفن شود *** آن زمان وصیّت واجب شود

چون بلیّه سخت پیوسته شود *** نماز اوّل وقت خوانده نشود

شب می خوابی باید طاهر شوی *** بلکه همهٔ احوال بایدطاهرشوی

ترس آن که گرفتار مرگ شوی *** عزرائیل آید گرفتار مرگ شوی

تا که فرمود: گفتم بیدار شوید *** موعظه کردم من تا بیدارشوید

پس بکوشید نمیرید، تا مسلمان شوید *** غیر اسلام دینی نیست، مسلمان شوید

دشمن ما کیست بر ما بگو؟

هر که هست آشکار بر ما بگو

دشمن همه دانند ما جِنّی و اِنسی بُوَد *** به خدا پناه می بریم، جِنّی و انسی بُوَد

دشمن اصلی ما نفس ماست *** دشمن نزدیک ما نفسِ ماست

بیا اوّل خوب دشمن را بشناسیم *** ورنه غافلگیر شویم دشمن را بشناسیم

گرتوبیدارباشی، دشمن عاجز است *** گر کمینش کنی دشمن عاجزاست

از خدایت باید استمداد کنی *** دشمنت بشناسی، استمداد کنی

غافل آر باشی بدان او حاکم است *** از خدا غافل شوی او حاکم است

گر از حق غافل نشوی، او مانع است *** دشمنت را می شناسد، او مانع است

بیدار باش و از خدا غافل مباش *** غفلت از او خطر است، غافل مباش

تو اگر دین خدا را یاری کنی *** در حقیقت خود را یاری کنی

او فرموده: من یاریت می کنم *** هر چه تو یاری کنی یاریت می کنم

کلِّ مشکل جدایی از خداست *** بی تقوایی جدایی از خداست

خدا را هرگز از یاد مَبَر *** مرگ را نیز از یاد مَبَر

«إهدِنا» را تو فراموش مکن *** راه خوبان را فراموش مکن

فلق و ناس را فراموش مکن *** آیةالکرسی را فراموش مکن

ص: 627

از خدا استمداد کن یاریت کند *** دیگران را یاری کن یاریت کند

پس از آن استمداد از حق بکن *** یادحق باش استمدادازحق بکن

توکل کن بار خود بار کن *** تو ناچیزی خدا را یاد کن

نعمت حق می خوری خدا را یاد کن *** غرق نعمت هستی خدا را یاد کن

«خادم» بیچاره هستی چاره اوست *** مشکلی گرداری بدان چاره اوست

نیمهٔ شعبان آمده خوش آمده

نیمه شعبان مهدی آمده، خوش آمده *** نیمه شعبان نور اَلله آمده، خوش آمده

فرزند احمد آمده خوش آمده *** واجب الطاعة آمده، خوش آمده

فرزند عسکری آمده خوش آمده *** هاشمی علوی فاطمی خوش آمده خوش آمده

مهدی از اهل بیت است، اهل بیت مطهّرند *** همگی فرزند احمدند، اهل بیت مطهّرند

مهدی ز عترت بود، جانشین احمد است *** فرزند فاطمه است، جانشین احمد است

مهدی از نسل حسین است، پدرش حسن است *** آقای اهل «جنّة الخلد» است، پدرش حسن است

خادمش فرشتگانند، همه در خدمتند *** او عزیز خدای است، همه درخدمتند

عیسی مریم را، مقتداست، او امام است *** فضل او بالای عیساست، او امام است

اشبه الناس به احمد اوست او نور خداست *** کرم وجودش فراوان است، او نورخداست

عدل مطلق اوست، او چون حیدر است *** برکات بهراو نازل است، چون حیدر است

دنیا تشنهٔ مقدم اوست، خوش آمده *** اهل عالم طالب منجی اند، خوش آمده

اسلام غریب مانده، بخدا خوش آمده *** دانش واقعی نزد اوست، خوش آمده

قرآن غریب مانده، او خوش آمده *** علم قرآن نزد اوست، خوش آمده

اخلاق تعطیل شده، او راهنماست *** دارای خُلق احمداست، خوش آمده

مساجد معمور شده، دل ها خراب شده *** اهل حق درمانده اند، گو: خوش آمده

حجّ اشرافی شده، روح حج گمشده *** همه اهل سیم و زَرَند، اوخوش آمده

جاهلیّت باز گشده، کفر معمول شده *** باطل پُرطرفدار شده، او خوش آمده

سیاستمداران، مادّی شده اند، ضعفا نا امیدند *** سلطهٔ طاغوت پذیرفته شده، اوخوش آمده

اختلاف ها شدید شده، بی حیایی شایع شده *** مصلحی بهر عالم لازم است، خوش آمده

هجوم کفّار نزدیک شده، انقلابی کم شده *** وجودش لازم شده، گو بیاید خوش آمده

ص: 628

جمعه شد، مهدی نیامد خدایا چه کنیم؟

شب و روز دعا کردیم نیامد چه کنیم

به که گوییم چه کنیم؟ ندانیم چه کنیم؟ *** متحیّر مانده ایم، خدایا ندانیم چه کنیم؟

ما امید واریم بیاید، ندانیم چه کنیم؟ *** او گفته دعایم بکنید، نگویید چه کنیم؟

راه امیدبسته شده، روح ما خسته شده! *** اختلاف فراوان شده، ندانیم چه کنیم؟

زندگی سخت شده، چاره ها بسته شده! *** کار مردم سخت شده، ما ندانیم چه کنیم؟

دنیا بر همه تنگ شده، کارها سخت شده! *** رحمت ها نقمت شده، ما ندانیم چه کنیم؟

نشانه های ظهور و قیامت، همه ظاهر شده! *** گناهان فراوان شده، خدا داند، ندانیم چه کنیم؟

طلوع خورشیدازمغرب، سیّدحسنی نیامده! *** خَسفِ در بیدا نشده، ما ندانیم چه کنیم؟!

باران، نقمت شده، در غیر وقتِ خود شده! *** گو عذابی شده، از گناه ما شده، ندانیم چه کنیم؟

ندای آسمانی، نشده، سفیانی نیامده! *** زلزله و خسف نشده، ندانیم چه کنیم؟

کسوف و خُسوف، نشده طلوع از مغرب نشده! *** فتنه ها زیاد شده، بی حیایی شده چه کنیم؟

فتنه ها با ظهور همراه نشده گناه زیاد شده! *** قتل نفس زکیّه نشده، ندانیم چه کنیم؟

منتظران آماده اند، ظهوری نشده! *** فتنه ها آماده شده، ندانیم چه کنیم؟

فتنه ها زیاد شده، پیش از ظهور شده! *** فتنه ها همزمان نشده، ندانیم چه کنیم؟

زمینه سازان ظاهر شدهاند، همگی منتظرند بیاید! *** فتنه زیاد است، ما صبر می کنیم ندانیم چه کنیم؟

«خادم» با ورع باشید منتظر باشیدهمه *** منتظر باشید نگویید: ندانیم چه کنیم؟

بیدار باشید، دشمن در کمین است، نگویید چه کنیم؟ *** منتظر باشید، باهم دعا کنید نگویید: ندانیم چه کنیم؟

شروع قیام حضرت مهدی (علیه السلام)

شروع قیام، از کنار کعبه است *** ندای آسمانی، از کنار کعبه است

سیصد و سیزده نفر آنجا روند *** چون ندا را بشنوند آنجا روند

هر کدام از راه دور پرواز کنند *** زمین را در نوردند، پرواز کنند

مخلصین اند، آنان خالصند *** بی تعلّق بُوَندچون خالصند

هفت نفر اصحاب کهف از آنان بُوَند *** پس ده هزار قبل از قیام از آنان بوند

سیزده نفر از اصحاب زن بُوَند *** بهر بیماران روند آنان زن بُوَند

ناگهان سفیانی حکومت می کند *** ازابوسفیان است حکومت می کند

او نُه ماه جولان و حکومت می کند *** فرزند جگر خوار، حکومت می کند

هرکه را بیند کشد تکّه تکّه پاره پاره می کند *** مردم را می کشد جماعات را پاره می کند

قرآن را آتش می زند، حرام را حلال می کند *** او فرزند عنبسه است، حلال را حرام می کند

او سپاهی دویست و شصت هزار دارد *** کمک از اهل شام دارد، هزار هزار دارد

ص: 629

تا که مهدی با یاران سوی شام می رود *** همگان یاور اویند، سوی شام می رود

جنگ سختی می شود سفیانی نابود می شود *** آخر الامردر دوزخ می رود نابود می شود

قبل از قیام مهدی دو عدد خسف حاصل می شود *** خسفی در شرق خسفی در غرب حاصل می شود

قبل از قیام مهدی دجّال اصفهان خارج می شود *** از محلی از بین یهود اصفهان خارج می شود

نام دجّال صائد بن صید است بدان *** جز دو شهر همه جا پا گذارد بدان

حرمین شریفین ممنوع است رود *** هرکجا رودحرمین ممنوع است رود

طاعون و دجّال در حرمین نروند *** همه جا می روند، درحرمین نروند

دجّال را ما گوییم مهدی می کشد *** اهل سنّت گویند: عیسا می کشد

دجّال به دروغ ادّعای خدایی می کند *** او خدا نیست، به دروغ ادّعا می کند

پیروانش گر ببینی، حرامزاده بُوَند *** از یهودند گر ببینی، حرامزاده بُوَند

نشانه های حضرت مهدی (علیه السلام)

مهدی آل محمد صاحب میراثِ انبیاست *** جفر ابیض اوست، صاحب میراث انبیاست

کتب آسمانی بود، ذخیرهٔ انبیاست! *** انبیا عارف آنند، ذخیرهٔ انبیاست

انبیا تابع اویند، ذخیرهٔ انبیاست! *** او امام مهدیست مقتدای انبیاست

او امام است، موسا و عیسا تابع او بُوَند *** موسا و عیساو دیگران آیندتابع او بُوَند!

به کلیمی و مسیحی بگویید: این آقای شماست! *** به امّت های دیگر بگویید، این آقای شماست!

قائم مهدی، خاتم الأوصیاست! *** جدّ او احمد، خاتم الأنبیاست!

بعد از او را بدان رجعت اولیاست! *** اوّلین رجعت، از سیّد الأوصیاست!

همه دانید، رجعت، دین ماست *** منکررجعت، خارج از دین ماست!

کتاب الله است، شاهدِ رجعت است! *** سخن اوصیا، شاهد رجعت است!

پرچم احمد چون تابوت دست اوست! *** آن نشان است، که پیروزی، از اوست!

کافران او را را لعنت می کنند! *** حاکم است او، وحشت می کنند!

آن لوا بود در دست علیّ بود روز بدر *** آن لوا در دست مهدی است روز فتح!

روز بصره روز بدر علیّ آن را گشود! *** دشمنان سُست شدند علی آن را گشود!

فرمود: پس از من دست مهدی می رود! *** این نشان است، دست مهدی می رود!

هر کجا باز شود نصرت آورد! *** این نشانِ است، نصرت آورد!

مهدی چون سلیمان، تورات و انجیل دست اوست! *** عصای موسی سخن می گوید آن در دست اوست!

کتب آسمانی کلّاً دست اوست! *** شمشیر رسول الله، دست اوست

فتنهٔ سختی بین شامیان می آید *** نصرت و یاری از ایرانیان می آید

روز مهدی، حق چون آفتاب روشن است! *** هر که اهل حق باشد، بر او روشن است!

«دولة المهدی» حق است آشکار بود *** هر که حق خواهد، حق آشکار بود

ص: 630

«خادم» خود را آماده کن، مهدی خواهد آمد *** مردم را بیدار کن، خادم مهدی خواهد آمد

باید مردم بخواهند تا مهدی بیاید

به خدا این امتحان است تا مهدی بیاید

تا خواست مردم نباشد، مهدی نیاید *** به مردم بگوییدبخواهندتا مهدی بیاید

از مشرق گروهی خواستار حق مهدی می شوند *** تا نگیرند نروند، خواستار حق مهدی می شوند

اهل شام را فتنهٔ کوری بُوَد *** نجاتی درآن نبود، فتنه یِ کوری بود

حضرت مهدی دعوتش، از مکه بُوَد *** جای دیگردعوتش نبود، از مکه بُوَد

اهل مکه نخواهند او را، او خواهد مکه را *** اهل مکه نخواهنداصحابش خواهندمکه را

او گوید: من بهر اصلاح، اهل مکه آمدم *** حجّتم من بهر اصلاح اهل مکه آمدم

اهل مکه فرستادهٔ او را می کشند *** او همان نفس زکیّه است، اورا می کشند

بین رکن و مقام سر از او، جدا می کنند *** گویند: ما را نخواهند سراو جدا می کنند

اوبا سیصدو سیزده نفرداخل مکه می شود *** سخنانش نیکوست، اوداخل مکه می شود

کمی از اهل مکه با او بیعت می کنند *** بین رکن و مقام با او بیعت می کنند

باقر العلوم گوید: قیامش وقت نومیدی بود! *** تا سه نوبت دعوت می کند، نومیدی بود!

روز چهارم گوید: خدا یا یاریم کن *** دعایش مستجاب بودگوید: خدایایاریم کن

پشت خود را به کعبه می دهد گوید: من بقیةالله ام *** چون ندا می کند، سیصدوسیزده نفرنزد بقیةالله اند

وقت عشا با لوای رسول الله ظاهر می شود *** فرجش حتمی می شود، لوایش ظاهر می شود

از قبایل هر کدام چندی بیعت می کنند *** سیصد و سیزده نفر بیعت می کنند

در یمن ظاهر می شود در مکه دعوت کند *** دعوتش آشکارمی شود درمکه دعوت کند

وای از آن روز که او غایب می شود *** نهمین فرزند حسین، غایب می شود

روزگار سختی است کو غایب می شود *** کس نداند چه کند گراو غایب می شود

دین و ایمان از مردم خارج می شود *** همه چیز دارندولی دین خار ج می شود

الحذر الحذر دین خود را به خدا بسپارید *** الحذرالحذرهر چه داریدبه خدا بسپارید

قیام مهدی و نزول حضرت عیسی (علیهماالسلام)

چون قیام کند، خورشید ازمغرب طلوع می کند *** عیسا نازل شود، خورشید ازمغرب طلوع می کند

علیّ فرمود: عیسا از آسمان نازل شود *** او با فرزندم مهدی از آسمان نازل شود

او میان قامت، موی مشکی، بی آسیب بُوَد *** بلایی بر او نیست، او بی آسیب بُوَد

اوّل صبح با دو جامهٔ زرد، اونازل می شود *** چهره درخشان، سلاح دردست نازل می شود

ص: 631

پیمبر فرمود: گروهی از امّتم بر حق بُوَند *** عیسا نازل می شود، آنان بر حق بُوَند

گروهی از امّتم تا قیامت در نبردند *** تا که عیسا نازل شود، در نبردند

نشانش آیهٔ «یَهدُونَ بالحقّ» بُوَد *** تلاوت کن «یهدون بالحقّ» بُوَد؟

پیمببر فرمود: به خدا عیسی نازل شود *** اقتدا می کندبه فرزندم، چون نازل شود

صادق آل محمد به یهودی گفت: ببین *** عیسی بن مریم را پشت مهدی ببین

شاهد آن آیه «کَسَبَت فی ایمانها خیراً» بُوَد *** عیسی بن مریم، مؤمن مهدی بود اوخیراً بُوَد

او به مهدی گوید: نبایدکسی برتومقدّم شود *** گر چه پیغمبری باشد، نباید، برتومقدّم شود

اهل سنّت گویند مسیح وزیر مهدی بود *** شیعه گوید مسیح مسئول اموال مهدی بود

او روح الله است، تابع مهدی بود *** او پیمبربوده است تابع مهدی بود

او چهل سال بعد از نزول، عمر خواهد نمود *** از تورات و زبور و قرآن، حکم خواهد نمود

او با زنی از غسّان ازدواج خواهد نمود *** تا سیه روکند مشرکان را، ازدواج خواهدنمود

او خدا نیست، نه فرزند خداست *** او روح الله است، نه فرزند خداست

هر چه قرآن گوید پذیرد، نِی خداست *** نگویید او خداست او، نی خداست

قرآن گر نمی گفت: روح الله، بشر است *** قومِ گمراه او، متحیّربودند، آیا بشراست؟

بیعت مردم با مهدی چون است بگو؟

هر چه بوده همون است بگو!!

بیعت مردم با مهدی انواعی دارد *** دور و نزدیک است، انواعی دارد

از نقاط مختلف آیند بهر بیعتش *** عاشقِ اویند، آیند بهر بیعتش

نجیبان، ابدال، خوبان آیند بهر او *** ابتدا سیصد و سیزده آیند بهر او

نجبا از مصر، ابدال از شام، اخیار از عراق *** مکّه با او بیعت می کنند، از عراق

از یمن، از ایران، از قم، طالقان *** بیشتربا او بیعت می کنند، طالقان

سران عرب، او را نخواهند منکرند *** صادق آل محمّد گفت: نخواهند منکرند

همه با اوبین رکن ومقام بیعت می کنند *** بعد از جبرئیل دیگران، بیعت می کنند

جبرئیل قبل از همه با او بیعت می کند *** ابلیس نیز با بوبکر اوّل بیعت می کند

این نشانِ حق و باطل باشد بدان *** حرف دیگر مزن این نشان باشد بدان

او از مردم بین رکن و مقام بیعت گیرد *** بر کتاب جدید امر جدید، بیعت گیرد

صادق آل محمد گف: بین رکن مقام بیعت می کنند *** جبرئیل بیعت می کند، بین رکن ومقام بیعت می کنند

پیمبر فرمود: به خدا سوگند اهل بیعت را شناسم *** به خدا سوگند، من اهل بدعت را هم شناسم

جبرئیل گوید: بیایید، با او بیعت کنید *** من که گویم: بیایید، با خدا بیعت کنید

بیعتِ با او بیعت با خدا و دین خداست *** دل مبندبردنیا، بیعت کن، با دین خداست

سیصد و اندی که با اویند، بیعت می کنند *** بین رکن و مقام با او بیعت می کنند

ص: 632

هر که آروزیش داشته، با او بیعت می کند *** عاشقانش می رسند با او بیعت می کنند

ده هزار چون می شوند اتمام حجّت می کند *** صدایش به عالم می رسداتمام حجّت می کند

حجّت است او، اتمام حجّت می کند *** کس نگوید: نشنیدم، اتمام حجّت می کند

جنگ های داخلی حضرت مهدی (علیه السلام)

او چو جدّش «رحمةللعالمین» است *** حجّت است او «حجّةٌ للعالمین» است

او با سفیانی می جنگد، اتمام حجّت می کند *** به او مهلت می دهد، اتمام حجّت می کند

در گذشته ابوسفیان با پیمبر جنگیده است *** عاویه نیز با امیرالمؤمنین جنگیده است

یزید ابتر است با سبط پیمبر جنگیده است *** ابتلائی است، باطل با حق جنگیده است

حق روشن شده، اتمام حجّت گردیده است *** امتحان بوده، اتمام حجّت گردیده است

زین میان حق از باطل جدا گردیده است *** حجّت حق بر مردم، تمام گردیده است

سفیانی می جنگد تا او را می کشند *** هرکه با او هست را با اومی کشند

هر زمان باطلی هست، حقّی حجت است *** امتحانی است از خدا حقّی حجت است

تاکنون این گونه بوده، امتحان بوده است *** در نهایت همین است، امتحان بوده است

خدا وعده داده، مهدی بیاید حق روشن شود *** جهان دستِ مهدی بیاید حق روشن شود

دین او بر کلِّ عالم فائق می شود *** تاکنون گر نشده، اکنون می شود

منتظر را بگو: بیاید آماده شود *** یاور حق باشد، بیاید آماده شود

وعدهٔ حق می رسد، آماده شود *** امتحانی است بزرگ آماده شود

ای خدا تو ایمانمان را حافظی *** غیر تو ما نداریم، خدایا تو حافظی

ابتلاء را چاره نیست، تو حافظی *** غیر تو کیست؟ خدایا تو حافظی

ابتلا در آخر زمان سخت است ای خدا *** ما تو را داریم، سخت است ای خدا

راه ما را، ز خود مسدود مکن *** درِ رحمت مبند، مسدود مکن

ما ضعیف و ناتوانیم، تو حافظی *** «إهدِنا» گوییم دانیم تو حافظی

هر چه داریم از تو داریم ای خدا *** هر چه خواهیم از توخواهیم ای خدا

جنگ با دجّال چیست بگو؟

علیّ فرمود: دجّال را مهدی می کشد *** در اَفیقِ شام مهدی او را می کشد

آن که بر عیسا امام است، می کشد *** مهدی آل محمد، او را می کشد

باقرالعلوم فرمود: قائم بر کتاب و سنّت عمل می کند *** بیعتِ اهل مکه گیرد، برکتاب وسنّت عمل می کند

ص: 633

او سوی مدینه می رود، تا خبر می رسد *** کشته شد والی مکّه، تا خبر می رسد

باز می گردد، قاتل را فوراً می کشد *** سپس مردم را به اسلام دعوت می کند

سنّت احمد را، با کتاب خدا مطرح می کند *** سپاه سفیانی سوی او آید جولان می کند

ناگهان امر حق آید، زمین بلعد وِ را *** عبرتی است بهر مردم زمین بلعد وِ را

تا که مهدی در مدینه، ساکن می شود *** تا خدا خواهد در مدینه ساکن می شود

درمدینه بهرخدا کارهای فراوانی می کند *** تو مگوآسان نیست، کارهای فراوانی می کند

او شفا می دهد دل های شیعه را *** شاد می کند دل های شیعه را

بی گناهانی ازشیعه کشته شده اند! *** او گوید: از چه شیعه کشته شده اند؟

مجرمان را آنجا رسوا می کند *** هر منافق را، او رسوا می کند

حکم حق را آنجا اجرا می کند *** بی حیاها را آنجا، رسوا می کند

پیروان را او درمانده می کند *** حامیان را او شرمنده می کند

حق در آنجا آشکار می شود *** حکم نا حق آنجا آشکارمی شود

قدرت او آنجا حاکم می شود *** چاره چیست آنجا حاکم می شود

گو مگر بی سبب کاری را می کند؟ *** کار اوگفتنی نیست کاری را می کند!

«خادم» نمی گویی چه کاری را می کند؟ *** تو چه دانی، او چه کاری را می کند؟

«خادم» مهدی به شام بهر چه می رود؟

او بهر انتقام به شام میرود!

او به شام می رود تا شامیان مقهور شوند *** با سه بیرق می رود شامیان مقهور شوند

لشگرش پانزده، یا دوازده هزار می شوند *** شامیان با «اَمِت اَمِت» نابود می شوند

چون که آنان کشته می شوند *** اُلفت و نعمت فراوان می شوند

اهل آسمان و زمین شاد می شوند *** شیعیان و دوستان شاد می شوند

مسجدی تخریب وویران می شود *** باز آن مسجد آبادو آباد می شود

شهر شام یکباره تطهیر می شود *** آثار انبیا ظاهرو تطهیر می شود

فتنه های قدیمی از بین می رود *** هرخبیث ورجسی از بین می رود

شهر شام کلّاً غنیمت می شود *** جای اسکان خوبان می شود

مهدی، شام را فتح می کند ***شرِّ اشرار را دفع می کند

زاده های بوسفیان را می کشد ***اطفال را زنده گذارد، نِی کشد

شهر شام مأمن اصحاب مهدی می شود *** آثار انبیا ظاهر بین یاران مهدی می شود

نیکان عراق از عراق به آنجا می روند *** بهترین شهر دانند به آنجا می روند

شیعیان بعد از آن آزاد می شوند *** فتنه ای نیست دگر، آزاد می شوند

برکات مهدی، فراوان می شود *** رحمت حق است، فراوان می شود

ص: 634

راه و رسم دین، روشن می شود *** هر سیاهی هست، روشن می شود

سال هایی مهدی حاکم می شود *** آثار امیّه همه جا، زائل می شود

حق در آنجا گو حاکم می شود *** باطلی گر هست زائل می شود

حکومت سرشار از خیر و برکت

پیمبر فرمود: مهدی از اهل بیت من است *** آخر دهر آید، از اهل بیت من است

او چو استقرار یابد، اجبار می کند *** زمین پاک گردد، افتخار می کند

نهرها بهر مهدی جاری می شود *** فتنه ها می رود برکت جاری می شود

آسمان بهر او باران می دهد *** زمین بذر را بیرون می دهد

چشمه ها می جوشد آب می دهد *** زمین برکاتش فراوان می دهد

زمین هر چه دارد برویاند همه *** مانعی نیست زمین برویاندهمه

گنج ها بهر مهدی ظاهر می شود *** هر کجا باشد، رحمت نازل می شود

علیّ فرمود: مردی از فرزندان من ظاهر می شود *** چون که ظاهر شد ظلم می رود، عدل ظاهر می شود

آسمان می بارد، زمین شاد و خرّم می شوند *** قلب ها آن زمان شاد و خرّم می شوند

همه جا سبز و خرّم و آباد می شوند *** گوچوجنّت، خرّم است، آباد می شود

کینه از دل ها می رود، با صفا می شوند *** قلب ها پاک می شود باصفا می شوند

شیعیان مهدی، هر کجا آزاد می شوند *** مورد رحمتند، آزاد می شوند

شیعیان را بگو شادی کنند آماده شوند *** رحمت حق در پیش است، آماده شوند

پس بگو پاک شوید، آماده شوید *** با خدا راز کنید، آماده شوید

دیگران را بگویید، زود آماده شوند *** فکر خود اصلاح کنند، آماده شوند

از فسادها دور شوند، آماده شوند *** حق مردم را بدهند، آماده شوند

حق مردم ضایع نکنند، آماده شوند *** از فساد دوری کنند، آماده شوند

تقسیم عادلانهٔ بیت المال

پیمبر فرمود: مهدیِّ من، عادل است *** بیت المال را تقسیم کند، عادل است

او مساوی بین مردم تقسیم می کند *** با رعیّت به عدالت رفتار می کند

هر که از او اطاعت کند، از خدا اطاعت می کند *** طاعت او طاعت حق است، ازخدا اطاعت می کند

یا که فرمود: مهدی اموال را صحیح تقسیم می کند *** صحیح این است، مهدی صحیح تقسیم می کند

باقرالعلم گفت: چون مهدی ظاهر می شود *** عدل او در بیت المال، ظاهر می شود

مال زیر زمین و روی آن، ظاهر می شود *** عدل او بین مردم، آشکارو ظاهرمی شود

ص: 635

این مالیست که با آن، قطع رحم گردیده است *** خون ناحق ریخته شده، قطع رحم گردیده است

چه حرام ها که از آن انجام گردیده است؟ *** من بخشیدم بر شما، حلال گردیده است

آنقدر بخشد، گو کسی مثل او نبخشیده است *** او فراوان بخشد، مثل اوکسی نبخشیده است

ظلم و جور را او، تعطیل می کند *** عدل و داد را او تحسین می کند

او بخشنده ترین، با مردم است *** همه را یکسان دهد، با مردم است

هر که گوید: ندارم دامانش پرکند *** بیش ازآنچه خواهد، دامانش پرکند

چون فقیری نیست، زکات ها مانده است *** آن که مدیون زکات باشد، درمانده است

بخل نیست، فقر نیست، ندانند چه کنند؟ *** حقِ واجب مانده است، ندانند چه کنند؟

سائل و محروم نیست، مُعتر نیست ندانند چه گنند؟ *** کس فقیر نیست، مسکین نیست، ندانند چه کنند؟

پس بیایید دعا کنید فرجش را بخواهید از خدا *** هر چه زودتر بیاید، فرجش را بخواهید از خدا

بعد مهدی چه شود برما بگو؟

بعدِ مهدی زندگی خیری ندارد! *** دولتش چون بگذردخیری ندارد!

گر مهدی نباشد، ماندن بهر چیست؟ *** رحمت حق نباشد، ماندن بهر چیست؟

تا که رجعت آید و احمد بیاید! *** بلکه حیدر آید و اولادش بیاید

همگی حاکم شوند، رحمت بیاید! *** اعتقاد ما این است، رحمت بیاید!

پیمبر فرمود: منکر رجعت از ما نَبُوَد! *** هر که باشد باشد گو که از ما نَبُوَد

رجعت هر ذلیلی را عزّت می دهد *** هر عزیزی را رجعت ذلّت می دهد

حکمتش این است، جز این نَبُوَد *** دولت اولیا حق است، جز این نَبُوَد

منکرین حق، قبل دوزخ، ذلّت بینند! *** اهل حقّ بعد ذلّت، عزّت بینند!

هر کدام از اولیا، سالها حکومت می کنند! *** گرکه ممنوع شدند، بازحکومت می کنند!

درقیامت نیز آنان، باز حکومت می کنند! *** عزّتِ والاست آن، باز حکومت می کنند!

چون بازگردند، هر کدام شکوه می کنند! *** حیدرو فاطمه وحسنین شکوه می کنند!

گویند: یا جدّا، دانی چه گذشته بهر ما؟ *** همه شفّاف گویند، چه گذشته بهر ما؟

دلِ احمد زین جهت، می سوزد! *** دل هر مؤمنی زین جهت، می سوزد!

رجعت را باور کنید، از دین ماست! *** منکر آن نشوید، از دین ماست!

رجعت ضروریِّ دین ماست! *** منکرآن خارج از دین ماست!

منکر ضروری، منکر دین ماست! *** او مسلمان نَبُوَد، منکر دین ماست!

رجعت در قرآن حق و ثابت است! *** منکر آن منکر حقّ و کافر است!

ص: 636

بعد این عالَم آیا عالَم دیگر بُوَد؟

مثل این عالم نبود، عالَمِ دیگر بود؟

آری بعد این عالم صدها عالَم دیگر بُوَد! *** بل هزارها بوده و باز هم عالَم دیگر بُوَد

دورهٔ انسان، طِی شده، عالم دیگر بُوَد! *** لطفِ حق جاری بُوَد، باز عالَم دیگر بُوَد!

لطف حق دانی، کان بی نهایت بود! *** هدف از خلقت، لطفِ بی نهایت بُوَد!

عوالم لطف او بوده، بی نهایت بُوَد! *** از ازل بوده و تا اَبَد خواهد بُوَد

بی نهایت، لطفش بی نهایت بُوَد! *** پس بدان لطف حق، بی نهایت بُوَد!

سائلی گفت: آیا بعد از این دیگر بُوَد! *** در جوابش عالِمی گفت: بی نهایت بود!

«لطف حق با تو مداراها کند! *** چون که از حدّ بگذرد رسوا کند»!

سعی کن مشمول لطفِ حق شوی! *** لطف کن تا مشمول لطفِ حق شوی!

گر بهشتت می برد، از لطف اوست! *** گرموفّق به کاری می شوی، از لطف اوست!

تو از خود نیستی، لطفِ خداست! *** هر چه داری، از لطف خداست!

از خدا خواه تا خدا لطفت کند! *** لطف کن، تا خدا لطفت کند!

در حقیقت تو از لطف خدا بوده ای! *** او لطف کرده، تو از لطف خدا بوده ای!

گر که خواهی لطف حق، دائم بُوَد! *** لطف کن، تا لطفِ حق دائم بُوَد!

گر ظلم کردی، بدان ظلمت کنند! *** هر چه کردی، بهر تو آن کنند!

گر که دستی دهی دستت دهند! *** گر که ظلمی کنی ظلمت کنند!

گر که خوبی کنی، خوبی کنند! *** گر بدی هم کنی، بد می کنند!

حکمت و عدل خدا این است بدان! *** این دلیل و نشان، حق است بدان!

جمعه شد پس چرا آقا نیامد؟!

ما چه کردیم؟ پس چرا آقا نیامد؟!

ما ندانیم چه کردیم باید فکری بکنیم *** غافلیم چه کنیم، باید فکری بکنیم؟!

غفلت ما زیاد است، باید چه کنیم؟! *** غفلت دور کنیم نگوییم: چه کنیم؟!

ما دعا بهر مهدی نکردیم چه کنیم؟! *** انتظار ما چیست؟ گو چه کنیم؟!

انتظار او را دانیم دعای ما بُوَد! *** حقِّ او را دانیم، دعایِ ما بُوَد!

غافلیم ما از او، حق او را ادا نکنیم! *** انتظارش داریم، حق او را ادا نکنیم!

او به فکر ماست، بلا را از ما دور کند! *** او فراموش نکند، بلا را از ما دور کند!

بی وفاییم جفا کاریم ما بهرِ او! *** شرمساریم جفاکاریم ما بهراو!

این عدالت نَبُوَد، او به فکر ما بُوَد! *** غافلیم ما از او، او به فکر ما بُوَد!

ص: 637

این رفاقت نبود، جفاکاری بُوَد! *** این دوستی نَبُوَد، جفاکاری بود!

دوست باید به فکر دوست خود بُوَد! *** غافل از دوست بُودَن، جفاکاری بود!

مهدی گوید: من به فکرشمایم، شما چه کنید؟! *** من دعا می خواهم ز شما، شما چه کنید؟!

من گر آیم ظلم را برچینم عدالت آورم! *** عدل و دادم همه را گیرد، عدالت آورم!

من جفا کار نخواهم بود، عدالت آورم! *** من ظلم را نخواهم، عدالت آورم!

گر شما آماده اید، باید حامی من شوید! *** گر شما منتظرید، باید حامی من شوید!

از هم اکنون بیایید، مرا یاری کنید! *** یاوران من شوید، مرا یاری کنید!

انتظار از چه کشید؟ من بین شمایم! *** من همانم که آیم، من بین شمایم!

گر که خواهید از اصحاب من شوید! *** هم اکنون باید، ازاصحاب من شوید!

ظهور من بدانید، با خواست خداست! *** خواسته من بدانید، با خواست شماست!

گر شما خواهید بیایم، خدا هم خواهد! *** گر نخواهید بیایم، خدا هم نخواهد!

گر شما آماده شوید، خدا گوید: من بیایم! *** پس آماده شوید، تا خدا گوید: من بیایم!

جمعه شد فضل مولا را بگو؟

انتظار را گفتی فضل مولا را بگو؟

سخن از مولابگو، فضلِ مولا را بگو؟ *** همه خوبی این است، فضل مولا را بگو؟

فضل مولا بی شمار است برخی را بگو؟ *** شمارش نتوان کرد برخی را بگو؟

او ولیّ الله، اسدالله، عین الله است *** او یدالله، وجه الله، حجّةالله است

وصفِ او را نتوان گفت بی شمار است *** فضل او فضل خداست، بی شماراست

گر درختان قلم، دریا مرکّب، جنّ و انس کاتب شوند *** فضل او را نتوانند گفت، گر جنّ و انس کاتب شوند

فضل او فضل خداست، عِلمِ او عِلمِ خداست *** ای برادر او خدا نیست، علم او علم خداست

فضل او فضل نبیّ است همه چیزش چو نبیّ است *** نفسِ او نفسِ نبیّ است همه چیزش چو نبیّ است

جانشین نبیّ است، همه چیزش چو نبیّ است *** راه اوراه نبیّ است، همه چیزش چو نبیّ است

بعد معراج پیمبر سلامش رسانده، زِ خدا *** لطف حق بوده، سلامش رسانده زِ خدا

خدا امر کرده به نبیّ مدنی *** که شود جانشین نبیّ مدنی

نبیّ گفت: هرکه من مولای اویم علی مولای اوست *** نبیّ گفت: هرکه من آقای اویم، علیّ آقای اوست!!

هیچ کس لایق نَبُوَد، بس علیّ مولای اوست *** نه بلید است نه پلید است، علی مولای اوست

او وصیّ است، او وزیر است، جانشین است *** وَحیِ اَلله بُوَد، پیمبر گوید: او جانشین است

شاهدش دان «بَلِّغ ما أُنزِلَ» است *** نَصبِ احمد از «ما أُنزِلَ» است

منزلت، منزلت هارون ز موس است *** شاهدش منزلت هارون ز موس است

در وزارت، چو هارون ز موس است *** دروصایت، چون هارون ز موس است

گر نبیّ بود بعد نبیّ، بس علیّ بود *** بهتر از هر نبیّ بود، علیّ بود علیّ بود

ص: 638

عِلم او عِلمِ نبیّ بود، فضلِ او فضلِ نبیّ بود *** همه چیزش چو نبیّ بود، او نفس نبیّ بود

آیه «أنفُسَنا» گوید: او نفس نبیّ بود ***همهٔ آیات گوید: او نفسِ نبیّ بود

او نفس نبیّ بود، نه بلید بود، نه پلید بود *** افضل از هر نبیّ بود، نه بلید بود نه پلید بود

کِی بلید کِی پلید لایقِ جایِ نبیّ بود؟! *** اهل بُت بود او کِی لایق جایِ نبیّ بود؟!

از بلید و پلید چه حاصل شد بگو؟

من ندانم چه شد: چه حاصل شد بگو؟ *** از بلید و پلید چیزی حاصل شد بگو؟

جز بلیدیّ و پلیدیّ چیزی حاصل نشد *** آنچه حاصل شد؟ جز ظلم حاصل نشد

صاحب حق چه شد، بدعت ها زیاد شد *** جاهلی حاکم شد، بدعت ها زیاد شد!

بلید بر مسند نشست، حاکم بلید شد *** دیگری آمد پلید بود، بدتر از بلید شد

آن که اوّل باید می آمد، آخر آمد *** اوعلیم بود امام بود مدیربودآخر آمد

گر چه دانا بود، فساد فراوان بود او چه کند؟! *** همه جا راخراب کرده بودند او چه کند؟!

بلید از نادانی حکم حق را ناحق دانسته بود *** بدعت ها آورده بود، حق را ناحق دانسته بود

پلید راه حق را بسته بود، مردم را خسته بود *** تهمت هایی بر خدا و نبیّ خدا بسته بود

زین جهت مولا فرمود: راه اصلاح بسته بود *** بدعت ها زیاد بود، راه اصلاح بسته بود

قدرت من نیست این همه بدعت، اصلاح کنم *** سال ها بر آن عادت شده، کِی توانم اصلاح کنم!

سویِ دیگر حُبِّ سامری و عجل را چه کنم؟ *** نپذیرند از من، حب عجل و سامری را چه کنم؟

دو محبّت در قلب نگنجد، من چه کنم؟ *** حبِّ عجل و سامریّ بود، من چه کنم؟

زین سبب، بدعت ها مانده است تاکنون! *** باز بلیدی آید پلیدی آید، مانده تاکنون!

دین حق ضایع شده، بدعت ها عادت شده! *** هرچه گوییم نپذیرند، بدعت ها عادت شده!

تا قیامت هر ظلمی شود، ظالمش آنان بُوَند! *** هر خونی ریخته شود، عاملش آنان بُوَند!

بلکه هر ظلمی از زمان آدم شده، ظالمش آنان بُوَند *** هر جنایت هر خونریزی شده، ظالمش آنان بُوَند

دین حق را زیر و رو کردند، ظالمش آنان بوند *** مردمان را گمراه کردهاند، ظالمش آنان بوند

راه حق را بستند، ظالمش آنان بُوَند *** اولیای دین، کشتند ظالمش آنان بُوَند

امّت احمد چرا گمراه شدند؟!

علت آن چه بود چرا گمراه شدند؟

احمد او «مصباح الهدی» بود، چرا گمراه شدند؟! *** چراغ هدایت بود، گو چرا، گمراه شدند؟!

سامری آمد ببین آنان گمراه شدند! *** سامری بُت بود، آنان گمراه شدند!

او هدایت نشد هرگز، گمراه شدند *** آزارهایی به احمد نمود گمراه شدند

ص: 639

مردمان را گمراه کرد او، گمراه بود *** بلکه مغضوب بود او، گمراه بود

در نماز از شرّ او ترسیم، اوگمراه بود *** علیّ صراط مستقیم بود، اوگمراه بود

احمد خواست او را هدایت کند او هدایت نشد *** لایق و اهل هدایت نبود ناپاک بود هدایت نشد

ظلم کرد و گمراه کرد، تا برفت *** فریاد ویل از او بالا رفت، تا برفت

عِجل او نیز مانند او بود، تا برفت *** فریاد ویل از او بالا بود، تا برفت

آن یکی عجل بود و آن یکی سامری *** هر دو گمراه بودند، آن یکی سامری

موسا عِجل را نابود کرد، ماند سامری *** لامساس می گفت او، ماند سامری

این دو ماندند مدّت های زیاد، تا موسا بیاید *** هر دو را از قبرمی کشد بیرون، تا موسا بیاید

همه دانند عجل نابود شد، مانده سامری *** موسا فرجش نزدیک شد، مانده سامری

عبرت عالَم شوند آنان، چون بیاید، موسی *** عجل وسامری اعتراف دارند، چون بیاید موسی

ای خدا نابود کن تو عِجل و سامری *** همه را گمراه کردند، عجل و سامری

راه حق بستند، راهِ باطل باز نمودند *** دَرِ حق بستند، دَرِ باطل باز نمودند

حق را با طناب بستند، باطل را آزاد نمودند *** باطل جولان داد، مردم باطل را آزاد نمودند

مردمان رفتند سوی عجل و سامری *** حق ممنوع شد، ماندعجل وسامری

کس نماند، طرفدار حق، رفتند سوی سامری *** دین وایمان را رها کردند، رفتندسوی سامری

سامری همه را دوزخی کرد و برفت *** عقل کجا بود؟ دوزخی کرد و برفت

سامری ها آمدند، شدند چون سامری *** همه گمراه کردند، رفتندچون سامری

بلکه موسا بیاید، سامری باقی نماند *** بلکه حق بیاید، سامری باقی نماند

«خادم» نگفتی: سامری کیست آشکار بگو *** نتوانم گویم کیست، تو آشکار بگو

اهل حق چرا گمراه شدند

رضایت به گمراه چرا دادند، تا گمراه شوند؟! *** رضایت به ناحق چرا دادند، تا گمراه شوند؟!

راه حق را چرا بستند، تا گمراه شوند؟! *** صاحبِ حق را چرا کشتند، تا گمراه شوند؟!

دست صاحبِ حق را بستند، تا گمراه شوند؟! *** از چه امر حق را، ردّ کردند، تا گمراه شوند؟!

از چه رهبر دین را رها کردند، تا گمراه شدند؟! *** از چه امر حق را رعایت نکردند، تا گمراه شدند؟!

ازچه خاندان وحی را رها کردند، تا گمراه شدند؟! *** از چه بیت وحی را آتش زدند، تا گمراه شدند؟!

ازچه دست حبل المتین را بستند، تا گمراه شدند؟! *** از چه حبل الله را رها کردند، تا گمراه شدند؟!

ازچه طاغوت ها را حمایت کردند، تا گمراه شدند؟! *** از چه دُختِ نبیّ را آزار کردند، تا گمراه شدند؟!

از چه فرزندان احمد را محروم کردند، تا گمراه شدند؟! *** از چه راه را بر آنان بستند، تا گمراه شدند؟!

از چه آنان غدیر را منکر شدند، تا گمراه شدند؟! *** از چه بدعت ها را پذیرفتند، تا گمراه شدند؟!

از چه منکر حق ولیّ الله شدند، تا گمراه شدند؟! *** از چه با دشمن او دوست شدند، تا گمراه شدند؟!

از چه اولیای خدا را سبّ کردند، تا گمراه شدند؟! *** از چه آواره کردند و کشتند، تا گمراه شدند؟!

ص: 640

ازچه طاغوت ها را پذیرفتند، تا گمراه شدند؟! *** ازچه ازطاغوت پیروی کردند، تا گمراه شدند؟!

از چه راه حق را بستند، تا گمراه شدند؟! *** از چه بدعت ها را عمل کردند، تا گمراه شدند؟!

از چه اهل البیت را رها کردند، تا گمراه شدند؟! *** از چه دشمنی کردند با آنان، تا گمراه شدند؟!

ازچه دوست طاغوت شدند، تا گمراه شدند؟! *** از چه کافر نشدند به آن ها، تا گمراه شدند؟!

از چه امامانِ پاک را رها کردند، تا گمراه شدند؟! *** از چه بیزار شدند زان ها، تا گمراه شدند؟!

از چه آیهٔ مودّت را ترک کردند، تا گمراه شدند؟! *** از چه با دشمنان دوست شدند، تاگمراه شدند؟!

ازچه قرآن را زعترت جدا کردند، تا گمراه شدند؟! *** از چه مانع حقِ ولیّ الله شدند، تا گمراه شدند؟!

از چه دست دوستی با دشمن دادند، تا گمراه شدند؟! *** از چه دشمن را دوست گرفتند، تا گمراه شدند؟!

از چه حبل الله المتین را رها کردند، تا گمراه شدند؟! *** از چه عجل و سامری را پذیرفتند، تا گمراه شدند؟!

سلام بر معصوم (علیهم السلام) در زیارت جامعه

زیارتِ کامل گر خواهی، جامعه است *** زیارت جامع گر خواهی، جامعه است

امام هادی، هادیِّ امّت است *** هادی امّت، هادی امّت است

فضائل اهل البیت در جامعه است *** سائل هادی، خواستارجامعه است

سلام بر اهل بیت پیامبر بُوَد *** سلام بر مختلف الملائک بُوَد

مَهبَطِ وحی اند، معدنِ رحمتند *** خُزّانِ علم اند، معدنِ رحمتند

منتهای علمند، اصول کرمند *** اولیای نِعَم اند، اصول کرمند

پیشوای اُمم اند، اولیای نعم اند *** عُنصُرِ ابرارند، اَولیایِ نِعَم اند

بهترین اخیارند، ساسة العبّادند *** ازکان بلادند، ساسة العبّادند

ابواب ایمانند، اُمنایِ رحمانند *** مرجع احکامند، جامع احکامند

صَفوةُ المرسلین اند *** خِیَرةُ العالمین اند

رحمةاللهِ واسع اند *** برکات الله دائم اند

سلام برامامان هدایت بُوَد *** سلام برمصابیحِ دجایت بُوَد

سلام بر اعلام تُقایَت بُوَد *** سلام بر اُولی الحِجایت بُوَد

سلام بر کهف الورا و ورثة الانبیا *** سلام بر مَثَل الأعلی، و الدعوة الحُسنا

سلام بر حُجج اللهِ علی اَهل الدنیا *** سلام بر اهل الآخرة و الأولی

سلام بر محالّ معرفة الله ومساکن برکة الله *** سلام بر معادن حکمة الله و حَفَظَة سِرِّالله

سلام بر حاملین کتاب الله، و واصیای نبیّ الله *** سلام بر ذریّهٔ رسول الله و اوصیای نبیّ الله

سلام بر دُعاة الی الله و هُداة مرضات الله *** سلام برمستقرّین اَمرالله،ومخلصین توحیدالله

سلام بر ائمّهٔ معصومین و پناه مؤمنین *** سلام بر حجج الله صادقین وپناه مؤمنین

ص: 641

فضائل اهل البیت(علیهم السلام) در زیارت جامعه

جامع فضائل آل الله، جامعه است *** نسخهٔ کامل آنان جامعه است

جامعه، جامع فضل آل الله است *** فضل اهل البیت، فضل الله است

فضلِ آنان دان، فضل احمد است *** وصفِ آنان دان، وصفِ احمد است

هر چه دارند همه، از احمد است *** هادی اند، عالم اند، از احمد است

همه اولاد رسولند، بدان *** همه فرزندِ بتولند، بدان

فضل آنان، فضلِ الله بُوَد *** وصفِ آنان، وصفِ الله بُوَد

هُداةِ مهدیّین اند، آنان بدان *** طاهرین ومطهّرین اند،آنان بدان

وصف آنان نتوان گفت، چون احمدند *** «کلمات الله» اند آنان، چون احمدند

وصفِ آنان بی شمار است، بدان *** «کلمات الله» بی شماراست، بدان

گر درختان قلم، دریا مرکّب، جنّ و انس کاتب شوند *** وصف آنان را نشمارند، گر جنّ و انس کاتب شوند

احدی را به آنان، تشبیه مکن، نادانی *** بهترین را، چو آنان ندان، نادانی

مَثَل الأعلایند آنان، افضل اند *** دعوة الحُسنایندآنان، افضل اند

حجج الله اند، آنان، افضل اند *** آیات الله اند، آنان، افضل اند

بوحنیفه کجا؟ صادق کجا؟ *** احمدحنبل کجا، صادق کجا؟

ابن ادریس کجا، صادق کجا؟ *** مالک بن انس کجا، صادق کجا؟

همه شاگردند، گر لایق بُوَند *** افتخارخادمی دارند،گرلایق بُوَند

جبرئیل می آید خادمشان *** گو ملائک آیند، خادمشان

انبیا آیند، گویند فضلشان *** ملک وحی آید،گویدفضلشان

ملائک می شمارند، فضلشان *** گو که داند، شماره فضلشان؟

هر که آمد، دانست فضل شان *** نتوانستند، شمارند فضل شان

فضلشان فضل احمد است، که داند فضل شان؟ *** همه اولاد احمدند، که داند فضلشان؟

«خادم» تو چه دانی، گوئی فضل شان؟ *** من ندانم، چه گویم، در فضلشان؟

فضلشان، فضل خدایِ ازلیست! *** وصفشان، وصف خدای ابدیست!

اهل البیت کجا و ما کجا؟

خاندان وحی کجا و ما کجا؟

اهل البیت نورند، از انوار جلّی *** نور الله اند آنان، از انوار جلّی

نوریان، از خاکیان، دورند، بدان *** زاکیان، از خاکیان، دورند بدان

نور اَلله اند آنان، نی خاکی اند *** زُبدَة الخَلق اند، آنان، نِی خاکی اند

نوریان با نوریانند، نوریند *** خاکیان با خاکیانند، خاکیند

ص: 642

از کجا دانی تو، آنان نوریند؟ *** نور الله اند، آنان نوریند!

خدا از نورش محمّد را آفرید *** دیگران را، ز نورش آفرید

خلقت آنان خلقت نوری بُوَد *** نور اَلله است، خلقت نوری بُوَد

همه را در اصل ازبهرآنان، خلق نمود *** اصل، آنان بودند، بهر آنان خلق نمود

انبیا پرتوی، از خلق آنان شدند *** اوصیا پرتوی از خلق آنان شدند

دیگران پرتوی ازخلق آنان شدند *** نوریان با خاکیان، آمیخته شدند

ذات آنان دو تاست، صورت یکیست *** وصف آنان دو تاست، صورت یکیست

تو ببین به دقّت، آثارشان مختلف است *** آن یکی نوری،آن خاکی، مختلف است

صورت ظاهر یکی است، مختلف اند *** باطن آنان دوتاست، مختلف اند

آدم دید آنان را چون در ساق عرش بُدَند *** گفت: خدایا کیانند، در ساق عرش بدند؟

خداوند گفت: احمد است و آل اوست *** بهتراز تو بُوَند، احمد است وآل اوست

خلقت عالم، بهر آنان است و بس *** هرچه خلق کردم بهر آنا است و بَس

گر نبودند آنان، عالَم نبود *** هدف آنان بودند، عالَم نبود

هر چه خواهی از من، از آنان بخواه *** محرم اسرارند، از آنانا بخواه

«خادم» عروةالوثقی آنانند و بس *** آری عروة الوثقی آنانند و بس

خلقت عالم پرتوِ آلِ احمد است *** رحمت، بهر احمد و آل احمد است

سبب آمرزش، احمد و آلِ احمد است *** هرچه خواهی بخواه، پرتوآلِ احمد است

مشکلی داری بیا، آبرومندند آنان، نزد حقّ *** هرچه خواهی ، آبرومندند آنان نزد حقّ

در رحمت باز است، بهر آنان نزد حقّ *** شفاعت آسان است بهر آنان نزد حقّ

از دَرِ آنان باید، وارد شوید تا ناجح شوید *** رحمت آنانند، وارد شوید تا ناج شوید

حلقهٔ در را بگیر، هر چه خواهی بگو *** درِرحمت باز است، هرچه خواهی بگو

آدم سال ها توبه کرد، راهش ندادند *** نام آنان را نبرد، راهش ندادند

جبرئیل گفت: بیا تا راهت باز شود *** نام آنان را ببر تا راهت باز شود

هر چه خواهی بگو، نام آنان را بِبَر *** گر آمرزش خواهی، نام آنان را بِبَر

هر گنهکاری بُوَد، چون آدم است *** گر که نامشان بَرَد، چون آدم است

آدم و حوّا گریه می کردند، راهی نبود *** گر توسّل نمی کردند، راهی نبود

انبیا را خدا گفت: باید توسّل بکنید *** هر چه خواهید زِ من، بایدتوسّل بکنید

موسی به یارانش گفت: بایدتوسّل بکنید *** انبیا را خدا گفت: باید توسّل بکنید

گرآمرزش خواهید، باید توسّل بکنید *** صاحبان حاجت ، باید توسّل بکنند

بی توسّل تو را چاره نیست، راه ندهند *** هر که باشی، تو را راه ندهند

درِ رحمت، احمد و آل احمدند *** نجات با احمد و آل احمدند

تو هراسی مکن، «رحمة للعالمین» احمد است *** هرچه خواهی، «رحمة للعالمین» احمد است

احمد است، محمود است، «رحمة للعالمین» است *** بهترین خلق عالم است، «رحمةللعالمین» است

احمد و آل احمد محبوب خدایند *** بهترین اند، آنان، محبوب خدایند

ص: 643

«خادم» هر که را نام آوری، اینان افضلند *** اهل عالم را یک طرف دان،اینان افضلند

«خادم» حدیث ثقلین چیست بر ما بگو؟

معنیِ ثِقلَین یا ثَقَلین چیست بر ما بگو؟

آخر عمر، احمد به مردم، وصیّت می کرد *** فکر آنان بود، بهر آنان وصیّت می کرد

گفت: نگویید: امّت را، رها کرد و برفت! *** یا نگویید: مردم را، گرفتار کرد و برفت!

تا که گفت: جانشینانم، قرآن وعترت اند! *** هرگزغیرآنان نیستند، قرآن و عترت اند!

پس بدانیداهل البیت و قرآن، جانشین مَنَند! *** عترت از قرآن جدا نیست، جانشین مَنَند!

نه عترت جدا از قرآن، نه قرآن جدا از عترت است! *** شارح قرآن کسی نیست، شارح آن تنها عترت است!

عترت نفسِ قرآن است، قرآن عترت است! *** هر که قرآن خواهد، قرآن عترت است!

فهم و تفسیر واسرار قرآن، نزد عترت است! *** گرتو تفسیر قرآن خواهی، نزد عترت است!

گر که خواهی گمراه نشوی، قرآن عترت است! *** پس بدان فهم و تفسیر قرآن، نزد عترت است!

ور نه قرآن تنها، راهنما و هادیِ کس نبود! *** دانش قرآن، جزعترت، نزد هیچ کس نبود!

ای که از عداوت گفتی: قرآن ما را بس بُوَد! *** گمراه بودی، گمراه کردی، گفتی: بس بود!

گر صراط مستقیم خواهی، بدان عترت بُوَد! *** گرکه حق گوئی کجاست؟بدان عترت بود!

حق نزد عترت است، عترت حق بُوَد! *** جایِ دیگر حق نیست، عترت حق بود!

علیّ نفسِ حق است، حقّ نفسِ علیست! *** حق می گردد، هر کجا نفسِ علیست!

علیّ نفسِ حق است، حق تابع اوست! *** هر کجا علیّ هست، حقّ تابع اوست!

جانشین پیمبر خواهی بدان، نفسِ علیست! *** نه بلید است، نه پلید است، نفسِ علیست!

علیّ حق است بدان، حق با علیست! *** نهراس حق است بگو: حق با علیست!

پیمبر فرمود: دانید وگویید: حقّ نفسِ علیست! *** همه دانند، علی حقّ است، حقّ نفسِ علیست!

علیّ هارون است و من موسی ، نسبت به نبیّ! *** حدیث منزلت گوید: هارون مثل علیست!

این حدیث را همه دانند متواتر بُوَد! *** چون حدیث شهر علم است، متواتر بُوَد!

قرآن گوید: علیّ حکیم است، صراط مستقیم است! *** نبیّ گوید: علیّ حق است، صراط مستقیم است!

«خادم» تو چه دانی ز علیّ جز قول نبیّ؟ *** ما دانیم علیّ حق است، از قول نبیّ!!

ولادت امام حسن(علیه السلام)

راه را باز کنید، حسن و حَسَن آمده است! *** درِ رحمت باز شده، حَسَن آمده است!

ص: 644

حَسَن از حُسن است، حُسن آمده است! *** بَه چه نیکوست حَسَن از حُسن آمده است!

قدمش مبارک باد، نیک آمده است! *** حَسَن نیکوست، نیک آمده است!

نیمهٔ ماه رحمت، رحمت آمده! *** «رحمةللعالمین»را رحمت آمده!

ماه رحمت، فرزند«رحمةللعالمین» آمده است! *** «رحمةللعالمین»را رحمة للعالمین آمده است!

فاطمه مادر شده، علی و احمد پدر، است! *** رحمت آمده،ماه رحمت آمده،احمدپدراست!

همه شادند، حسن آمده، چه نیکو حسن است! *** حَسَن است او، نیکوست،چه نیکوحسن است!

احمدو علیّ شادند، فاطمه شاد حسن است! *** خدا شاد شده، جبرئیل شاد، حَسَن است!

عرشیان شاد شدند، ملائک شاد شدند، حسن است! *** قَدَمَش باد مبارک، همه شادند، میلاد حسن است!

نام او را خدا گفت، جبرئیل گفت: حَسَن است! *** نام او نیک است، او نیک است، او حَسَن است!

حُسن او مطلق است، او مطلق حَسَن است! *** هرچه حُسن است دراوست، مطلق حَسَن است!

هر چه خوبی است، در اوست، همه چیزش حَسَن است! *** حُسن مطلق اوست،یوسف کجا همه چیزش حسن است!

حَسَن إبن علیّ است، پدرش از او احسن است! *** حسن فرزند فاطمه است، مادرش احسن است!

او فرزند رسول است، جدّش، احسن است! *** همه چیزش حسن است،جدّش احسن است!

سَرِ راهش کف زنید و کف زنید! *** کفِ پیوسته زنید و کف زنید!

ص: 645

شادیِ فاطمه است، کف زنید! *** کف زنیدوکف زنید وکف زنید!

کفِ پیوسته زنید کف زنید وکف زنید! *** شادی مولا بود، کف زنید و کف زنید!

بهر احمد بزنید و کف زنید! *** کفِ پیوسته زنید وکف زنید!

کس نگوید: نزنید و کف زنید! *** کفِ پیوسته زنید و کف زنید!

شهیدان کربلا تنها نبودند شهید؟

گر پاک شویم ما هم می شویم شهید

فوق هر عبادت هر نیکی، نیکویی بُوَد! *** جز شهادت که فوقش نیکویی نَبُوَد!

هر که را دوست دارد خدا، مالک شود! *** او شهید را دوست دارد، او مالک شود!

جان دوست را می خرد، جنّت می دهد! *** بهتر از جنّت چیست؟ جنّت می دهد؟!

بهتر از جنّت رضوانِ خداست! *** داخل جنّت، رضوان خداست!

نفسِ مطمئنّه را بهتر می خرد! *** گویدش داخل شو، بهتر می خَرَد!

این مقام والا و عالیِ، بندهٔ اوست! *** فوق آن نیست،مقام عالی،بندهٔ اوست!

فوق این ها چه بود، من ندانم چه بُوَد؟! *** بس خدا داند، من ندانم چه بُوَد؟!

ای برادر سیّدالشهدا، فوق شهداست! *** او مقامش، والاست، فوق شهداست!

هر چه داشت داد و چیز دیگر نداشت! *** جان خود راآخرداد، چیز دیگر نداشت!

بهر دین خدا داد، چیز دیگر نداشت! *** هر چه داشت داد، چیز دیگر نداشت!

هر که با او بود، جانش را بداد! *** دار و نادارش داد،جانش را بداد!

پس تو هم راستگو و گو: جان فدایم! *** کاش من هم می بودم، کربلا جان فدایم!

تا توانی جان خود را، فدایش می کن! *** کربلا نبودی تو، خود فدایش می کن!

نوکرِ او باش، جان فدایش می کن! *** هرچه داری بده،جان فدایش میکن!

خادمش باش، نوکری کن او را! *** تا که هستی، نوکری کن، او را!

گر نبودی کربلا، اینجا هم کربلاست! *** هرچه داری بده، اینجا هم کربلاست!

گر نبودی کربلا، کربلا هست هنوز! *** جان فدا کن بهردین، کربلا هست هنوز!

اربعین است برادر، بیا تا برویم کرببلا! *** کربلا منتظر ماست، بیا تا برویم کرببلا!

همه رفتند، کرببلا، بیا تا برویم کرببلا! *** حُبِّ دنیا رها کن، بیا تا برویم کرببلا!

ص: 646

بار بر دوش گیر و بیا تا برویم کرببلا! *** کربلا منتظر ماست، بیا تا برویم کرببلا!

بار کربلا دوش گیر، بارِ گناهت بر زمین! *** هر چه خواهی بردار،بار گناهت بر زمین!

مظلومیت شهید کربلا

ظلم در کربلا، غوغا نموده! *** ظالمان را همی، رسوا نموده!

کس ندیده میهمانی این چنین! *** کس ندیده میزبانی این چنین!

فرزند احمد، میهمان اهل کوفه شد! *** میزبانش، بی وفا شد، اهل کوفه شد!

میهمان کوفیان، فرزند فاطمه بود! *** او امام زمان بود، فرزند فاطمه بود!

میهمان بود احترامش واجب بود، بر همه! *** فرزندفاطمه بوداحترامش واجب بودبرهمه!

سر راهش گرفتند، فرزند فاطمه بود! *** با عیال آمده بود، فرزند فاطمه بود!

آب را بر او بستند، فرزند فاطمه بود! *** در بیابان تشنه ماند، فرزند فاطمه بود!

کس نگفت: تشنه بود، فرزند فاطمه بود! *** بچّه هایش تشنه شدند،فرزند فاطمه بود!

کربلا بود، خدایا پر بلا بود کربلا! *** راه چاره نبود، پر بلا بود کربلا!

تشنه بودند همه آبی نبود کربلا! *** العطش می گفتند،آبی نبودکربلا!

راه ها بسته بود، آبی نبود کربلا! *** بچّه ها نالیدند، آبی نبود کربلا!

همه را تشنه کشتند آبی نبود کربلا! *** تشنه بودند همه، آبی نبود کربلا!

آه و سوز و ناله بود آبی نبود کربلا! *** شیرخواره تشنه بود، آبی نبودکربلا!

پدر تشنه، مادر تشنه شیرخواره تشنه بود! *** همگان تشنه بودند، شیرخواره تشنه بود!

اصغر تشنه بود، روی دست پدر، تشنه بود! *** گفت آبش دهید، روی دست پدر تشنه بود!

خدایا تشنه کشتند شیرخواره را تشنه بود! *** پدرتشنه، مادر تشنه، شیرخواره تشنه بود!

روی دست پدر، تیرش زدند تشنه بود! *** ناله ای کرد و رفت ز دنیا، تشنه بود!

متحیّر ماند، چه کند، مادرش هم تشنه بود! *** او که شیری نداشت، از بس تشنه بود!

عرشیان سوختند و ندانستند چه کنند؟! *** اهل آسمان سوختند و ندانستند چه کنند؟!

پدر گفت: خدایا این قربانم را بپذیر! *** هر چه داشتم دادم، قربانم را بپذیر!

این سَرَم، این پیکرم این اصغرم! *** همه قربانت شدند، این اصغرم!

تو بگو جانم دهم، این اکبرم این اصغرم! *** هر چه دارم می دهم، این اکبرم این اصغرم!

باب الحوائج کر بلا کیست بگو ؟!

باب الحوائج اصغر و عبّاس اند، بگو!

عبّاس سقا بود، دست نداشت، باب الحوائج شد! *** اصغر بچّه بود، تشنه کشته شد، باب الحوائج شد!

ص: 647

آن یکی تشنه بود آب نبود، باب الحوائج شد! *** عبّاس تشنه بود، سقّا شد، باب الحوائج شد!

عباس تشنه بود، آب آور بود، تشنه کشته شد! *** اصغر تشنه بود، شیر نداشت، تشنه کشته شد!

پدر تشنه بود، مادر تشنه بود، اصغر تشنه بود! *** آب نبود، شیر نبود، سقا نبود، اصغر تشنه بود!

آب نبود، راه بسته بود سقّا نبود، اصغر تشنه بود! *** بچّه ها تشنه بودند، عبّاس سقّا بود، تشنه بود!

همه تشنه بودند، سقّا تشنه بود، اصغر تشنه بود! *** آقا تشنه بود،اطفال تشنه بودند، اصغر تشنه بود!

آب قیمت جان بود، اصغر تشنه بود! *** فریاد العطش بالا بود، اصغر تشنه بود!

اطفال تشنه بودند، مادرِ اصغر تشنه بود! *** پدراصغرتشنه بود، مادراصغر، تشنه بود!

سخت تر از هر چیز، نالهٔ اطفال تشنه بود! *** همه سوختند، آب نبود،نالهٔ اطفال تشنه بود!

سقّا آمدو دید اطفال تشنه اند آب نبود اطفال تشنه اند! *** مرگ خود را از خدا خواست، گفت: اطفال تشنه اند!

به برادر گفت: زنده ماندن سخت است چکنم؟! *** گفت: سقّایی کن برادر، سخت است چکنم؟!

دستِ سقّا قطع شد، آبی نبود گفت: برادر چکنم؟! *** آب نخورد، گفت: دستم قطع شد برادر چکنم؟!

آب ها ریخت بی آب شد، گفت: برادر چکنم؟! *** فرقِ سقّا دو نیم شد، نا امید شد،گفت: برادر چکنم؟!

شاه آمد، گفت: بی برادر شدم من چکنم؟! *** کمرم بشکست و ناامید شدم، من چکنم؟!

بدن عبّاس را مُثله کردند، برادر چکنم؟! *** راه چاره بسته شد، گفت: برادر چکنم؟!

شاه بازگشت به خیمه، اطفال گفتند: چه شد؟! *** گفت: بی برادر شدم، اطفال گفتند: چه شد؟!

اطفال گفتند: آب نخواهیم عمّو را گو بیاید! *** اسم آب را دیگر نبریم، عمّو را گو بیاید!

بدن عبّاس در میدان ماند و مثله شد! *** بدن شاه نیز در میدان ماند و مُثله شد!

بدن شاه زیر سمِ اسبان، کوبیده شد! *** سه روز ماند روی خاک، کوبیده شد!

«خادم» مگو، دلِ ما سوخت و پاره شد! *** تکرار مکن، دل ما سوخت و پاره شد!

از فضائل بگو، تا شاد شویم!

فضل مولا را بگو، تا شاد شویم!

فضل مولا را قیامت می خرند! *** فضل اورا بگو،قیامت می خَرَند!

فضل مولا سبب آمرزش است! *** هر چه گوئی سبب آمرزش است!

یاد مولا کن بدان یاد خداست! *** یاد او دان سبب قرب خداست!

یاد او کن، خدا خشنود شود! *** فضلِ او گو خدا خشنود شود!

فضل او دان همی فضل خداست! *** وصفِ او کن همی وصف خداست!

فضل او فضل نبیِ است بدان! *** وصف او وصف نبیّ است بدان!

فضل او را که تواند گفت، فضل خداست! *** وصف او را که توان کرد، وصف خداست!

«کلمات الله» است، وصف او کس نتواند شِمُرد! *** بی شمار است، وصف او کس نتواند شِمُرد!

گر اشجار قلم، دریا مرکبّ، جنّ و انس کاتب شوند! *** فضل اورا نتوانند شمرد،گر جنّ و انس کاتب شوند!

دوست و دشمن متحیّر ماندند، از وصف او! *** همه ماندند که چه گویند؟ در وصف او!

ص: 648

وصف او وصفِ خداست، فضل او فضل خداست! *** فضل او را شما نتوانید گفت، آن فضل خداست!

او خدا نیست، بلکه او عبد خداست! *** او نبیّ نیست بلکه او عبد خداست!

آری او نفسِ نبیّ است او، عبد خداست! *** هر چه خواهید، بگویید، او عبد خداست!

افضل از هر نبیّ، جز نبیِّ اُمّی بُوَد! *** افضل از هر ولیّ، جز نبیّ اُمّی بُوَد!

خدا گفت به نبیّ: سلامم به ولیّ برسان! *** او ولیّ من است، سلامم به ولیّ برسان!

گفت ولیّ کیست خدایا، جز علیّ؟! *** گفت:همان است، سلامم به ولیّ برسان!

این بشارت چه بزرگ است نِعمَ البشارة لعلیّ! *** سلام خدا حق بزرگ است، نِعمَ البشارة لعلیّ!

خداوند سلامش رساند، گفت: نفس نبیّ است! *** این بشارت چه بزرگ است، او نفس نبیّ است!

داخل کعبه به دنیا آمده، نِعم البشارة! *** قَدَم برشانه یِ احمد گذارده، نعم البشارة!

نبیّ دستِ او را در غدیر بالا نمود! *** فضل او روشن شد، دست او بالا نمود!

در فضائل با نبیّ یکسان شد، او نفسِ نبیّ است! *** درجاتش با نبیّ یکسان شد، او نفسِ نبیّ است!

اهل البیت کیانند بر ما بگو؟

آیهٔ تطهیر گوید: اهل البیت پنج نفرند! *** احمد و حیدر حسنین و فاطمه، پنج نفرند!

همسران نبیّ از آنان نَبُوَند! *** صالحات هم از آنان نَبُوَند!

اهل البیت، پاک و خالصند! *** امامان همه پاک و خالصند!

امامان تا مهدی اهل البیت و خالصند! *** شک در آن نیست، اهل البیت و خالصند!

چهارده معصوم کلّاً، پاک و خالصند! *** شک در آن نیست،کلّاً پاک و خالصند!

رهبران دین، همه معصوم بُوَند! *** غیر معصوم گرهست، رهبر نَبُوَند!

پیمبر در غدیر رهبران را تعیین نمود! *** غاصبان را نیز، درغدیر تعیین نمود!

رأی مردم غاصب را، معذور نکند! *** رأی مردم کی تواند، معذور کند!

غاصب طاغوت است، ظالم است! *** حق والی را غصب کرده، ظالم است!

امام، والی است مأمور خداست! *** غاصب والی و مغضوب خداست!

اهل بیت، منصوب از خدایند، بدان! *** غیر آنان مغضوبِ خدایند، بدان!

پیمبر اهل البیت را منصوب نمود! *** طاغوت ها را شیطان منصوب نمود!

در قیامت هر که را با امامش خوانند! *** هر که را اطاعت کرده، امامش خوانند!

گر امامش جنّتی است، با امامش خوانند! *** گر امامش دوزخی است، با امامش خوانند!

هر که را در قیامت، با امامش خوانند! *** خوب و بد را با امامش خوانند!

شیعه را با امیرالمؤمنین می خوانند! *** اهل سنّت، با بوکر و عمر، می خوانند!

هر که را قیامت با رهبرش می خوانند! *** سنّی و0 شیعه، با رهبرش می خوانند!

عمری را با عمر می خوانند! *** علوی را با علیّ می خوانند!

ص: 649

منتقم کیست چه می کند؟ برما بگو؟

منتقم مهدی است چه می کند بر ما بگو؟

تاکنون اونیامده، چه می کند؟ برما بگو؟ *** منتقم فرزند فاطمه است، خواهد آمد!

مهدی،فرزندفاطمه است، خواهد آمد! *** منتقم اوست،جُز اونیست،خواهدآمد!

انتقام خواهد گرفت، او خواهد آمد! *** او چو آید گوید: جدّ من، چه شد؟!

جدّ اکبرم عبّاس و قاسم، چه شد؟! *** همه گویند: آنان، لب تشنه کشته شدند؟!

تشنه بودندآبشان ندادندتشنه کشته شدند! *** بهر اطفالش آب خواست ندادند کشته شدند!

نالهٔ اطفال بلند شد، آب ندادندکشته شدند! *** اکبرش لب تشنه بود، آب نبود، کشته شد!

اصغرش را بُرد، آبش ندادند کشته شد! *** اطفالش تشنه بودند، آب نبود او کشته شد!

سقّا تشنه بود، دست او قطع شد، کشته شد! *** سقّا تشنه بود، آب ننوشید و تشنه کشته شد!

آه اطفال بلند شد، آب نخواهیم سقّا کشته شد! *** آب مگر قیمت جان بود، از چه سقّا کشته شد؟!

اصغرش تشنه بود، طفل بود، از چه کشته شد؟! *** مادرش شیر نداشت، تشنه بود،اصغرکشته شد!!

پدر شیرخواره را آورد، گفت: آبش دهیدکشته شد! *** پدر گفت: جگرم می سوزد از تشنگی کشته شد!

نالهٔ طفلِ شش ماهه، عالم را بسوخت! *** پدرسوخت،مادرسوخت، عالم را بسوخت!

مردم، بر شهید کربلا گریه کنید، عالم بسوخت! *** پدرسوخت، مادرسوخت، مردم عالم بسوخت!

گریهٔ اطفالِ تشنه، جان ها را بسوخت! *** پدر و مادر سوختند، جان ها را بسوخت!

عبّاس گریهٔ اطفال را دید و بسوخت! *** گفت: زنده ماندن سخت بود، او بسوخت!

شاه فرمود:چاره ای نیست،سقایی کن،بسوخت! *** شاه چون شنید، ای برادر بیا، شاه بسوخت!

کربلا، کرب و بلا بود، شاه بسوخت! *** همه سوختند، ناله ها عالم را بسوخت!

ای برادر بیا تا برویم، کرب و بلا! *** کربلا منتظر ماست، برویم کرب و بلا!

مهدیِ منتقم، صبح و شام گریه می کند! *** یاد مظلومان کند، صبح و شام گریه کند!

«خادم» گر تو صبح و شام گریه کنی، کم کنی! *** گر بسوزی و ناله کنی، گریه کنی، کم کنی!

ماه رمضان نزدیک شده، ما چه کنیم؟!

میزبانیِ خدا نزدیک شده، ما چه کنیم؟!

این ماه، ماه خداست باید چه کنیم؟! *** ماه میهمانی ماست باید چه کنیم؟!

این ماه آمرزش و برکت و رحمت است! *** افضل از ماه های دیگر است رحمت است!

روزهای این ماه، افضل از ایّام دیگر است! *** شب های آن، افضل ازشب های دیگرست!

ساعات این ماه، افضل ساعات دیگر است! *** ماه خداست،افضل از ساعات دیگر است!

اکرام خداست، بهترین اکرام ماست! *** نَفَس ها تسبیح است، بهترین اکرام ماست!

ص: 650

خواب در این ماه عبادت بُوَد، اکرام است! *** اعمال مقبول است، عبادت بُوَد، اکرام است!

دعا مستجاب است، عمل مقبول است! *** نیّت گرصادق باشد،عمل مقبول است!

از خدا خواهید، توفیق روزه داری بدهد! *** قرآن تلاوت کنیم،توفیق روزه داری بدهد!

روزه دار گر با تقوا باشد، مقبول شود! *** روزه با بی تقوایی، هرگزمقبول نشود!

روزهٔ بی تقوا، بی حاصل است! *** فاطمه گوید:آن بی حاصل است!

صادق آل محمد گوید: باید باتقوا شوی! *** ور نه روزه مقبول نشود، باید باتقوا شوی!

روزهٔ عام، با بی تقوایی بُوَد! *** رویی خاصّ، با تقوایی بُوَد!

گر که معذوری، آشکارا روزه مخور! *** جنگ با الله است،آشکارا روزه مخور!

روزه دار را بگو وقارِ روزه را حفظ کند! *** با وقار باشد، حرمت روزه را حفظ کند!

سحر و افطار را قدر بدان، ای روزه دار! *** وقت افطار و سحر، دعا کن، ای روزه دار!

از گناه پرهیز کن، با کسی حرفی مزن! *** دین خود را حفظ کن، با کسی حرفی مَزَن!

راه خیر باز است، اهل خیر باش! *** راه شرّ بسته است، اهل شرّمباش!

شیاطین مغلولند، مفتوح مکن! *** جنّت باز است، مسدود مکن!

روزِ روزه گناه مکن، محروم شوی! *** دَرِ رحمت بسته شود محروم شوی!

«خادم» هدف از روزه بدان، تقوا بُوَد! *** مفطرات، تمرین است، بدان تقوا بُوَد!

ماه مهمانی رسیده باید چه کنیم؟

روز، شب می شود، باید چه کنیم؟

روزهٔ مقبول چیست باید چه کنیم؟ *** سحر و افطار، می آید باید چه کنیم؟

ای برادر،روزه بهر امساک و تقوا بُوَد! *** بی تقوایی مکن، روزه بهر تقوا بُوَد!

مانع فیض مشو، رحمت حق آمده! *** درِ رحمت مبند، رحمت حق آمده!

روزه ترکِ اکل و شرب نیست فقط! *** روزه، ترک آب و غذا نیست فقط!

روزه باید لذّت و شیری اُنس آورد! *** وقتِ افطار و سحر لذّتِ اُنس آورد!

روز مهمانیست، میزبانت خداست! *** عشق کن، برادر، میزبانت خداست!

لذّتِ ذکرِ نیمه شب شیرین بُوَد! *** کدام شیرین، چو این شیرین بُوَد!

از خدا خواه توفیق روزه را! *** روزهٔ مقبول، توفیق روزه را!

ماه قرآن است، قرآن را بخوان! *** با تدبّر باش، قرآن را بخوان!

کن ادا، حقّ هر صاحب حقّی را! *** فراموش مکن صاحبِ حقّی را!

لذّت اُنس خدا، بی خود ندهند! *** پاک باید شوی، بیخود ندهند!

کار را سبک کن، کار خیر بکن! *** بهر دنیا مکن، کار خیر بکن!

ذکر و یاد خدا کن، عبادت بُوَد! *** یاد حق بهر خدا کن، عبادت بُوَد!

سه چیز را حفظ کن و غافل مباش! *** از زبان و شکم وعفت، غافل مباش!

ص: 651

از حرام و شبهه ناک، غافل مباش! *** از رفیق نا اهل هم غافل مباش!

سعی کن مرحوم شوی، محروم نشوی! *** روزه دار باشی، سعی کن محروم نشوی!

نَفَست تسبیح و خوابت بندگی است! *** عملت مقبول و کارت بندگی است!

هرچه خواهی خدایت می دهد! *** تو گناه، مکن خدایت می دهد!

فرصت خوبی است، ماه رمضان! *** هر چه خواهی بخواه، ماه رمضان!

ماه میهمانیِّ، اکرم الاکرمین است! *** تو بخواه،خدا اکرم الاکرمین است!

میهمانی خدا، چون بنده نیست! *** لذّت اُنس یابی، چون بنده نیست!

عشق حق را بگیر، از دست مده! *** لذّت اُنس را بگیر، از دست مده!

لذّتِ دنیا کِی لذّت بُوَد؟! *** رنج بود، کی لذّت بود؟!

ماه شعبان گذشت ما چه شدیم؟!

شاخهٔ طوبا نگرفتیم ما چه شدیم؟!

ماه شعبان آمده، ماه احمد است! *** دوست احمدی؟ ماه احمد است!

او فرموده: هر که دوست دارد مرا! *** روزه باشد، گر دوست دارد مرا!

ماه شعبان، ماهِ احمد است! *** درود بفرس، ماه احمد است!

صلوات را، فراوان بفرست! *** بهر احمد، فراوان بفرست!

صلوات را، پیوسته بفرست! *** یاد احمدکن، پیوسته بفرست!

گر دعای تو میانِ، دو صلوات بُوَد! *** مستجاب بود،میان دوصلوات بُوَد!

صَلوات عادت خوبی است، بدان! *** دعای مستجاب خوبی است بدان!

عمر خود را با صلوات بگذران! *** کار دیگر مکن، با صلوات بِگذران!

ماه شعبان را به ماه رحمت برسان! *** روزه باش، به ماه رحمت برسان!

گر که از روزه، غافل بوده ای! *** غفلت را دورکن، گرغافل بوده ای!

سعی کن پاداش دو ماهت بدهند! *** متصل کن دو را دو ماهت بدهند!

به خدا گو: آخر شعبان، بیامرز مرا! *** گر نیامرزیده ای، اکنون بیامرز مرا!

از خدا غفران خود را دراین ماه بگیر! *** هر چه خواهی، آخر این ماه بگیر!

گو: خدایا، بحقّ احمد و صنوش بِدِه! *** یا بگو:خدایا به حق احمدو آلش بِدِه!

یا بگو بحقّ فاطمه و شویش بده! *** یا به حق فاطمه و بابش بِدِه!

یا بگو بحقِّ حَسَنَین فاطمه عفوم بده! *** یا بگو بحقِّ خمسهٔ طیّبه عفوم بِدِه!

ای خدا، رحمت تو، واسع است! *** کم مده رحمت تو واسع است!

ای برادر، آبروی مصطفا را کن واسطه! *** مصطفا را بر هر چیزی کن واسطه!

آل احمد را، همواره با احمد بگو! *** مشکل آر داری، آل را با احمد بگو!

همهٔ پیغمبران، همین را گفته اند! *** بهر هر مشکل ، همین را گفته اند!

ص: 652

«خادم» غمگین مشو، همین را بگو! *** حاجتی گر داری همین را بگو!

ماه رمضان ماه علیّست، غافل مباش

هر چه خواهی، ماه علیّست غافل مباش!

علیّ را به درگاه علیّ اعلا واسطه کن! *** هر چه خواهی، علیّ را واسطه کن!

علیّ محبوب اَلله است، از او غافل مباش! *** آبرومند خدای است، از او، غافل مباش!

او شهید این ماه است، از او غافل مباش! *** غافل از هر چه هستی، از او غافل مباش!

علیّ مظلوم عالم است، از او غافل مباش! *** علیّ حلّال مشکل است،ازاو غافل مباش!

راه ما راه علیّست، فکر ما فکر علیّست! *** انس ما با علیّست،فکر ما فکر علیّست!

او علیّست صراطِ مستقیم دینِ ماست! *** به خدا، او صراط مستقیم دین ماست!

از خدا خواهیم هدایت بر صراط مستقیم! *** علیّ صراط مستقیم است، صراط مستقیم!

کشتهٔ عدل و صراط مستقیم شد، علیّ! *** خدایش گفته بود: صراط مستقیم شدعلیّ!

پیامبر فرمود: علیّ حقّ است، حق با علیست! *** هرچه گوید علیّ، حق است حق با علیست!

حقّ علیست، حق همراه علیست! *** حقّ تابع است، حقّ همراه علیست!

علیّ حقِّ مجسّم بُوَد، حقّ با علیست! *** نگویید:علیّ با حقّ است،حقّ با علیست!

ص: 653

علیّ حقّ بود، حقّ را نخواستند گمراه شدند! *** راه دیگر رفتند، علی حق بود، گمراه شدند!

همه دانند، حق کیست؟حقّ چراغ روشن است! *** راه دیگر تاریک است، حقّ چراغ روشن است!

پس بیایید در این ماه، حق علی را بشناسید! *** ماه، ماه علی است،بیاییدحقّ علیّ را بشناسید!

این ماه، ماه علی است، علیّ را ببینید! *** پِی ماه نگردید، ماه، علیّست علیّ را ببینید!

علیّ در محراب عبادت، آغشته به خون است! *** حقّ بوده، عدل بوده، علی آغشته به خون است!

جُرمِ او عدل بوده، او صراط مستقیم است! *** عدل خادم اوست، او صراط مستقیم است!

هیف ندانستند علیّ کیست؟ او صراط مستقیم است! *** از جهالت کشتند او را، او صراط مستقیم است!

حق را کشتند، عدل را کشتند، او صراط مستقیم است! *** رکن دین، عروةالوثقیاو بود، صراط مستقیم است!

گریه گرمی کنید بهرحق گریه کنید، حق کشته شد! *** او صراط مستقیم بود حق بود، ناحق کشته شد!

علیّ را چرا کشتند، جُرمِ او چه بود؟!

علیّ صراط مستقیم بود، جُرمِ او چه بود؟!

او جُرمی نداشت، مجرم را می شناخت! *** حق را می گفت، مجرم را، می شناخت!

جُرمِ او عدل بود، عادل بود سازش نبود! *** حکمِ اوحکم خدا بود،هرگزسازش نبود!

آهن داغ را بهر برادر، آماده کرد! *** پاسخ او را داد، آهن را آماده کرد!

ص: 654

گفت: برادر بیشتر از حقّت مخواه! *** حق بخواه ، بیشتر از حقّت مخواه!

خوارج ندانستند او حق است، کافر شدند! *** حق را نشناختند خوارج ببین، کافر شدند!

آنان بی بصیرت بودند، علی چشم فتنه را کور نمود! *** او شجاع بود، حق بود، چشم فتنه را کور نمود!

فرمود:بی بصیرت ها مرا با عاویه،یکسان نمودند! *** روزگار پایین آورد مرا، با عاویه یکسان نمودند!

صبر کردم، خاری در چشم، استخوانی در گلویم! *** صبر خسته شد خاری در چشم، استخوانی در گلویم!

عزّت دین را، من در حلم و صبر، می دیده بودم! *** صبرکردم، حفظ دین را درحلم وصبر دیده بودم!

صبرِ من، همه را بیدار کرد حق را روشن نمود! *** هدفِ من همین بود، حق را بر همه روشن نمود!

صبر کردم تا بوبکر و عمر جولان نمودند! *** دین حق را زیر و رو کردند، جولان نمودند!

حقّ من را نشناختند مردم، راه را کج نمودند! *** از صراط مستقیم دور شدند، راه را کج نمودند!

من صراط مستقیم بودم، مرا تنها گذاردند! *** نادان بودند، گِردِ باطل رفتند، مرا تنها گذاردند!

طالبِ حق بودم من، اهل دنیا نبودم! *** دنیا را سه طلاقه کردم، اهل دنیا نبودم!

حامیان من کم بودند، مرا تنها گذاردند! *** جرم من، عدالت بود، مرا تنها گذاردند!

بهر بیعت گرفتن خانه ام را آتش زدند! *** محسنم را کشتند، خانه ام را آتش زدند!

دست من را بستند، همسرم را می زدند! *** صبرکردم، سخت بود، همسرم را می زدند!

ص: 655

فاطمه را کشتند، محسنم را کشتند، من تنها شدم! *** با یتیمانم در خانه نشستم، بخدا من تنها شدم!

کار من خانه داری شد، بچّه داری شد، چه کنم؟! *** با یتیمانم نشستم خانه داری کردم، پس چه کنم؟!

تا که باز مردم سوی من آمدند با شتاب! *** ظلم طاغوت ها واداشت، آمدند با شتاب!

گفتند، حق با تو بود، وصیّ پیغمبر توئی! *** اشتباه کرده ایم ما، وصیّ پیغمبر توئی!

تو بیا عدل را بر قرار کن، ما خسته شدیم! *** ظلم فراوان شد، ندانیم چه کنیم، خسته شدیم!

گفتم: بدعت ها زیاد است، من چه کنم؟! *** دین حق را، واژگون کردند، من چه کنم؟!

این همه بدعت را، گویید من چه کنم؟! *** گفتند: چاره ای نیست، مگو من چکنم؟!

تا که طغیان عاویه، مرا وارد جنگ نمود! *** پیروز بودم، عاویه مرا، واردِجنگ نمود!

فتح من نزدیک شد، عاویه حیله نمود! *** مردم را فریب داد، عاویه حیله نمود!

باز مردم از نادانی، مرا تهمت زدند! *** گفتند: ما نجنگیم، مرا تهمت زدند!

گفتم: فریب خوردید بجنگید حیله است! *** امر من را اطاعت کنید، بجنگید حیله است!

نپذیرفتند، گفتند: تو را در اینجا می کشیم! *** جنگ را تعطیل کن، تو را اینجا می کشیم!

فتنه ای بود بزرگ، حاکم بودم، محکوم شدم! *** صبر کردم تلخ بود، حاکم بودم محکوم شدم!

دیروز آمر بودم، امروز مأمور شدم چکنم؟! *** آخرالأمر گفتم:، من که مأمور شدم چکنم؟!

ص: 656

گفتند: حکم، حکمِ خداست، حکم تو نیست! *** ضربتی برسرم زدند گفتند: حکم حکم تو نیست!

در حقیقت، جهالت مرا کشت، من چکنم؟! *** نادان بودند، جهل مرا کشت من چکنم؟!

این ضربت مرا شیرین بود، گفتم فائز شدم! *** سهم من این بود، مقدّر چنین بود، فائز شدم!

راه فرزندانم همین است، حکم حق امضا کنند! *** مردمان دانید همین است، حکمِ حق امضا کنند!

عاقبت از متقین است، نا امید نشوید! *** باطل جولانی میکند، نا امید نشوید!

هر که را امتحانی است، عاقبت را نگرید! *** عاقبت گر خوب باشد، عاقبت را نگرید!

شهادت امیرالمؤمنین(علیه السلام)

پیمبر فرمود: بعد من علیّ را می کشند! *** گریه می کرد و فرمود: علیّ را می کشند!

گفت: می بینم تو در حال نماز، خدایت خوانی! *** عدواین محاسن را خضاب می کند، خدایت خوانی!

سوگند می خوری، فائز شدم، خدایت خوانی! *** ندایی برآید علی کشته شد، خدایت خوانی!

تا که فرمود: قاتل تو قاتل من باشد، یا علیّ! *** عدو دشمن تو، دشمن من باشد، یا علیّ!

هر که دشنامت دهد، مرا دشنام داده، یا علیّ! *** تو به راستی، جان منی، روح منی، یا علیّ!

طینت تو، طینت من خِلقَتِ تو خلقت من، یا علیّ! *** من نبیّ ام، تو امامی، خلقت تو خلقت من یا علیّ!

منکر تو، منکر من، منکر دین من است، یا علیّ! *** تو وصیّ منی، داماد منی، جانشین منی، یا علیّ!

ص: 657

جانشین منی، در حیات و مماتم، تو، یا علیّ! *** امر تو امر من است، نهی تو نهی من است، یا علیّ!

به خدا سوگند، حجّةالله تویی، از منی تو، یا علیّ! *** تو امینی جانشین منی، قاضی دین منی، یا علیّ!

علیّ در وصیّت نامهٔ خود گفت: یا حسن یا حسین! *** قاتل من یکیست، دیگران را نکشید، یا حسن یا حسین!

چون من از دنیا روم، یک ضربت زنیدش یا حسن! *** او یک ضربت به من زد، یک ضربت زنیدش یا حسن!

پیمبر فرمود: بعد کشتن، کسی را نباید مثله کنید! *** گر چه سگ باشد، عقور باشد، نباید مثله کنید!

خون مردم را نریزید، که من کشته شدم! *** بی گناهی را نکشید، که من کشته شدم!

یا علیّ، حسینت را کشتند، بی گناه بود، مثله شد!! *** کس نگفت: او بی گناه است، حسینت مُثله شد!!

بی گناه بود تشنه بود میهمان بود کشته شد!! *** با لب تشنه کشتند از قفا بود، کشته شد!!

بدن میهمانِ تشنه لب، سه روز بی کفن ماند!! *** بوریا شدکفنش، کفنی کس نیاورد،بی کفن ماند!!

بدنش عریان بود، سر نداشت، بی غسل و کفن بود!! *** این چنین ظلمی در عالم نبود، بی غسل وکفن بود!!

«خادم» تو کجا بودی، ندیدی، با سِبطِ احمد چه کردند؟! *** مهمان بود، تشنه بود، کشتند، سر بریدندش چه کردند؟!

علیّ را که کُشت تو بر ما بگو؟

آن که حامی نشد که بود برما بگو؟

علیّ را تنها ابنملجم نکشت! *** علی را تنها خوارج نکشت!

ص: 658

علیّ را مردم تنها گذاردند، کشته شد! *** او غریب بود تنها گذاردند کشته شد!

علیّ در غدیر کشته شد، گو چرا؟! *** منافق کشت علی را، گو چرا؟!

حمایت نکردند، دشمن بودند،گو چرا؟! *** دوستان هم حمایت نکردند، گو چرا؟!

بیست و پنج سال شد، خانه نشین!! *** او وصیّ نبیِ بود، شد خانه نشین!!

پیمبر از اوّل تا به آخر بگفت و بگفت: *** علیّ جانشین من است، تا به آخر بگفت!!

منافق بودند شنیدند آنان، پیمبر چه گفت: *** علی جانشین من است، شنیدند چه گفت؟

حمایت نکردند از او هر چه پیمبر بگفت! *** دشمن او شدند، هر چه پیمبر بگفت!!

پیمبرگفت:جنگ با او جنگ با من است! *** یا که گفت سِلمِ با او، سِلمِ با من است!!

به خدا، عترت بود، اهل بیت بود، امیرالمؤمنین بود!! *** عالِم وعادل بود، یکنفربود، امیرالمؤمنین بود!!

بهتراز او نبود، یک نفر بود امیرالمؤمنین بود!! *** او دانا بود، معصوم بود، امیرالمؤمنین بود!!

خداوند گفته بود، او امیر المؤمنین بود!! *** غدیرامر خدا بود، علیّ امیرالمؤمنین بود!!

آن که خود را امیرالمؤمنین داند، خائن است!! *** امیرالمؤمنین تنها علیّست، او خائن است!!

آن که گفت: قرآن بس است، علیّ را نخواست!! *** آن که با بوبکر بیعت کرد، علیّ را نخواست!!

آن که از طاغوت پیروی کرد، علیّ را نخواست!! *** آن که با علیّ بیعت نکرد، علیّ را نخواست!!

ص: 659

آن که با بوکرنماز خواند، علیّ را نخواست!! *** آن که بوبکر را خواست ، علی را نخواست!!

آن که دربِ خانهٔ فاطمه را سوخت، علیّ را نخواست!! *** آن که تازیانه زد بر فاطمه، به خدا علیّ را نخواست!!

آن که درب خانه را بر فاطمه کوبید، علیّ را نخواست!! *** آن که هیزم آورد بهر سوختن خانه، علیّ را نخواست!!

آن که لگد زد، محسن را کشت، علیّ را نخواست!! *** آن که پهلوی زهرا را شکست علیّ را نخواست!!

آن که آزار کرد بر آل پیمبر، علی را نخواست!! *** آن که علیّ را بهر بیعت برد، علیّ را نخواست!!

قاتل حیدر گر خواهی اینان بودند، دیگرمپرس!! *** کم نبودند آنان، اکثر امت بودند، دیگر مپرس!!

خادم توگویی علیّ را درظاهر ابن ملجم کشت!! *** من گویم: علیّ را در باطن منافق کشت!!

جمعه ها یادی از مهدی می کنیم!

عاشقیم ما، یادی از مهدی می کنیم!

فرزند فاطمه است، یادگار احمد است! *** مهدی امام ماست، یادگاراحمد است!

او محبوب ماست، حجّةبن الحسن است! *** یادگار احمد است، حجّةبن الحسن است!

انتظارش می کشیم، حجّةبن الحسن است! *** همه امید ما اوست، حجةبن الحسن است!

غوث این امّت است، حجةبن الحسن است! *** او فریادرس ماست، حجةبن الحسن است!

همه امید ما اوست، حجةبن الحسن است! *** ما کسی را نداریم، حجةبن الحسن است!

او امام زمان است، حجةبن الحسن است! *** هر چه داریم ما، از حجةبن الحسن است!

انتظار داریم از او، حجةبن الحسن است! *** او به فکر ماست، حجةبن الحسن است!

ما امامی نداریم، حجةبن الحسن است! *** ظهورش خواهیم، حجةبن الحسن است!

آخرین امام است، حجةبن الحسن است! *** یادگار فاطمه است، حجةبن الحسن است!

عاجزانه گوییم به او: آقا بیا!! *** تو تصدّق کن ما را، آقا بیا!!

ما درمانده شده ایم، آقا بیا!! *** منکرین جولان می دهند، آقا بیا!!

منکرِاصل ولایت شدهاند آقا بیا!! *** منکر اصل حجاب هم شده اند آقا بیا!!

ص: 660

امامت را الهی و خدایی ندانند آقا بیا!! *** هرچه گوییم به بزرگان مصلحت اندیشی شود!

تو به ما گو، چه کنیم؟ مصلحت اندیشی شود! *** همه گویند: بگذارید بمانند این منکرین!!

ما ندانیم چه کنیم؟ آیا بمانند این منکرین؟ *** این ها مزدور اند تیشه بر ریشهٔ اسلام، می زنند!

منکر همه چیزند، تیشه بر ریشهٔ اسلام می زنند! *** منکر غدیرند، شفّاف گویم: منکر سخنانِ نبیّ اند!

ولایت را به بوبکر می دهند، منکر سخنان نبیّ اند! *** ما ندانیم سنّی اند اینان، یا شیعه یند!

همین دانیم، منکر اصل شیعه یند! *** به خدا خسته شدیم، آقا بیا!

ما ندانیم چه کنیم، آقا بیا! *** به حقّ مادرت، آقا بیا!

فسادها آمده ، آقا بیا! *** آقا ما درمانده ایم بگو ما چه کنیم؟!

راه اصلاح بسته است، ما چه کنیم؟! *** شیعه ها بیایید تا ما از مهدی دعوت کنیم!

ما ندانیم چه کنیم، از مهدی دعوت کنیم! *** یا بگوییم: آقا بیا، بگو ما چه کنیم؟!

تو امام مایی بیا، بگو ما چه کنیم؟! *** فساد همه جا را گرفته، آقا بیا ؟!

راه اصلاح بسته شده، آقا بیا ؟! *** لایقت گر نیستیم، بگو ما چه کنیم؟!

ما دعاگوییم، آقا بگو ما چه کنیم؟! *** راه باطل باز شده،همه فاسد شده اند!!

اعتقادی نمانده، همه فاسد شده اند!! *** فتنه ها بی حدّ شده، همه گمراه شده اند!

اعتقادی نیست، همه گمراه شده اند!! *** مردم دشمن ما شده اند، حرفّ ما را نپذیرند!

هر چه گوییم منکرند، حرفِ ما را نپذیرند!! *** منکر حقّند، حق گوییم حقّ را نپذیرند!

نهی از منکر نتوان کرد، حق را نپذیرند!! *** همه جا را فساد و منکر گرفته چه کنیم؟!

نهی از منکر نتوان کرد، گو ما چه کنیم؟! *** اهل حقّ را بدترین دانند، ما چه کنیم؟!

ناهی منکر را می زنند، ما چه کنیم؟! *** لباس حق منفور شده، ما را راه ندهند!

اهل حقّ مبغوض اند، ما را راه ندهند! *** ما دعا می کنیم، تا تو بیایی، چه کنیم؟!

راه چاره نیست، آقا بیا، ما چه کنیم؟! *** راهِ شرّ باز شده، راه خیر بسته شده!!

راه امید نیست، راه خیر بسته شده!! *** ما خواهان دعوتیم، دعوت ما را بپذیر!!

بین مایی آقا، بیا، دعوت ما را بپذیر!! *** شما اهل کرمید، شماخانوادهٔ کرمید!!

ما کجا برویم، شما خانوادهٔ کرمید!! *** از خدا خواهم، باز گِرد کعبه، بینمت!!

تا بپرسم، هرچه خواهم گِردِکعبه بینمت ا! *** گر نشد، کربلا آیم حرم جدّت ببینم تو را !!

گر نشد، مسجدسهله، جمکران بینم تو را !! *** مهدیا، گر نشود، من کجا بینم تو را؟!

خادم از مهدی چه خواهی، آشکار بگو؟!

هر چه خواهی بگو، شرم مکن، آشکار بگو؟!

من از مهدی دعا خواهم، دعایش می کنم! *** عاقبت خیری خواهم، دعایش می کنم!

من از او خواهم، خادمی باشم، بهر او! *** خادمِ ناچیزی باشم، خادمی باشم، بهر او!

گوشهٔ چشمی کند، بر خادمش! *** لقمهٔ نانی دهد، بر خادمش!

ص: 661

خادم، با ادبی باشم من، خدمت کنم! *** تا توانم دعایش بکنم، خدمت کنم!

راه ورسمِ خادمی دانم،خدمت بکنم! *** خادمِ افتخاری باشم خدمت بکنم!

امید دارم از علوم دین، مرا آگاه کند! *** او نگاهی به من کند، مرا آگاه کند!

یک نگاهش، بهتر از هر لذّتی است! *** گرنگاهم بکند، بهتر از هر لذّتی است!

گر نگاهش با لبخند بُوَد! *** لذّتی دارد، گر لبخند بُوَد!

او نگاهی کرد، از رکن یمان! *** لذّتی بود بهر من، از رکن یمان!

بار دیگر، نزد گوشم گفت: بخوان! *** هر چه خوانی، بهر من هم بخوان!

انتظار دارم، بار دیگر هم بیاید! *** ای خدا شِنِوم، بار دیگر هم بیاید!

من حقیرم، من ذلیلم، من نوکرم! *** هر چه او از من بخواهد، نوکرم!

اتتظار کمک دارم زِ او، من خادمم! *** از خدا خواهد، کمک، من خادمم!

فکر و قلب مرا، اصلاح کند! *** همه چیزم پاک کند، اصلاح کند!

راه حق را سوی من او باز کند! *** عاشقی را سوی من او باز کند!

عاشق او باشم و اجداد او! *** من فدایش باشم و اجداد او!

در این دنیا عشق دیدارش کنم! *** آخرت هم عشق دیدارش کنم!

چون ظهورش رسد، خادم شوم! *** در قیامت هم من خادم شوم!

درِ رحمت حق، سویِ من باز شود! *** داخل رحمت شوم،سوی من باز شود!

ماه رمضان آمد روزه داری چیست بگو؟!

روزه داری چیست، روزه دار کیست بگو؟!

روزه عشق سحر است عشق بازی با خداست! *** سحر و افطار را گویم، عشق بازی با خداست!

روزه داری امساک بهر خداست! *** روزه تقواست، آن بهر خداست!

روزه داری لذّت و عشق خداست! *** انس با حق است، آن عشق خداست!

روزه دار هر گز، سوی گناهان نرود! *** کم سخن گوید، سوی گناهان نرود!

بهترین اعمال در ماهِ رمضان! *** ورع وتقواست، درماهِ رمضان!

روزهٔ مقبول گر خواهی، بدان! *** روزهٔ متقّین است،گرخواهی بدان!

روزهٔ بی تقواها، بی حاصل است! *** بهره ای نیست از آن، بی حاصل است!

روزهٔ خاصّ بگیر، تا از خاصّان شوی! *** روزهٔ عام گر گیری، از عامان شوی!

روزهٔ خاصّ الخاصّ، کار تو نیست! *** کار اولیاست آن، برادر، کار تو نیست!

اولیا، از یاد حقّ هر گز غافل نشوند! *** وعدهٔ حقّ را، حقّ دانند، غافل نشوید!

روزه خواری را، آشکار مکن! *** گر که معذوری، آشکار مکن!

روزه خواری آشکار، جنگ با خداست! *** آن بخشودنی نیست، جنگ با خداست!

جنگ با خدا دان، پیروزی ندارد! *** گناهِ آشکار مکن، پیروزی ندارد!

ص: 662

راهِ مغفرت را مبند، از بهر خود! *** درِ آمرزش را مبند، از بهر خود!

راه آشتی را، مبند، از بهرخودا! *** درِ آشتی را مبند، از بهر خود!

گناهِ پنهان، با ندامت، عفو شود! *** گر تو شرمسار بُدی، عفو شود!

روزه داری، جز امساک نیست! *** امساک کن، جز امساک نیست!

کار واجب ندارد، روزه دار! *** جزتقوا، کاری ندارد، روزه دار!

روزه دار، باید بی تقوایی نکند! *** تا به تقوا برسد، بی تقوایی نکند!

روزه دار، اُنسش با خداست! *** حرکاتش همه،بهرخداست!

مهمانان خدا در ماه رمضان

ماه مهمانی رسیده، خوش رسیده! *** لطف رحمان رسیده، خوش رسیده!

خبر تازه رسیده، خوش رسیده! *** برکات حق رسیده، خوش رسیده!

ماه مبارک رسیده، خوش رسیده! *** بهترین ماه رسیده، خوش رسیده!

رضای حق رسیده، خوش رسیده! *** دعوت حق رسیده، خوش رسیده!

ماه الله رسیده، خوش رسیده! *** ماه رحمان رسیده،خوش رسیده!

عفو و رحمت آمده، خوش آمده! *** برکات رحمان آمده، خوش آمده!

بهترین ماه آمده، خوش آمده! *** ماه مهمانی آمده، خوش آمده!

بهترین ساعات آمده، خوش آمده! *** مهمانی رحمان آمده، خوش آمده!

کَرَمُ الله آمده، به چه خوش آمده! *** نَفَسِ ما تسبیح شده، خوش آمده!

خواب ما عبادت شده، خوش آمده! *** عَمَلِ مامقبول آمده، به خوش آمده!

دعا مستجاب آمده، خوش آمده! *** رحمتِ حق آمده، خوش آمده!

میهمانی خدا آمده، خوش آمده! *** لذّتِ اُنس آمده، خوش آمده!

وقتِ افطار بیا، دعا شد مستجاب! *** سحرها دعا کن، دعا شد مستجاب!

نیمه شب راز کن با خدا، شیرین بُوَد! *** هر چه خواهی بخواه، شیرین بود!

راز با خدا کن، با کس دیگر راز مکن! *** راز خود را به خدا گو، با کسی راز مکن!

سخن از غیر خدا، باز مکن! *** راز با غیر خدا، باز مکن!

لذّت اُنس خدا را، به هیچ مَفروش! *** دنیا را مخواه، خود را به هیچ مَفروش!

در این ماه از نماز و روزهات، لذّت ببر! *** وقت خوبی هاست، از خدا لذّت ببر!

سعی کن با غیرخدا،تا توانی خلوت نکنی! *** خلوت آر می کنی، با خدا خلوت کنی!

خُلقِ خود را در این ماه، نیکو می کن! *** باطنت را، در این ماه نیکو می کن!

قرآن فراوان بخوان، در این ماه! *** ختم قرآن بخوان، در این ماه!

با تدبّر ، قرآن را بخوان تا بدانی چه خوانی؟! *** هر چه می خوانی، بفهم تا بدانی چه خوانی؟!

بهر احسان، سری بر فقرا زن! *** جستجو کن، سری بر ضعفا زن!

ص: 663

دعوت از مؤمن کن، افطاری بده! *** هر چه داری بده، افطاری بده!

بنده آزاد می کنی، بخشوده شوی! *** از گناهان گذشته، بخشوده شوی!

ای برادر با مظالم عبادت مکن *** مانعت برطرف کن عبادت بکن

ای برادر با مظالم عبادت مکن!

مانعت برطرف کن عبادت بکن

بی رضایت مال مردم را مگیر! *** با رضایت مال مردم را بگیر!

گر تجارت می کنی، با رضایت تجارت بکن! *** گرتصرّف می کنی، با رضایت تصرف بکن!

با مظالم، هرگز به نماز نه ایست! *** با بدهکاری، هر گز به نماز نه ایست!

گر حقوقی به گردن داری! *** بارِ سنگینی به گردن داری!

بار خود را سبک کن، تا آسوده شوی! *** دَین خود را ادا کن، تا آسوده شوی!

با مظالم نپذیرندت به نماز! *** بلکه ملعون شوی، به نماز!

حقّ مردم را ادا کن و بیا! *** به نماز ایست، رها کن و بیا!

عبادات را، درقیامت با تقوا می پذیرند! *** حقّ مردم ادا کن، بدان با تقوا می پذیرند!

با یک لقمه حرام، چهل روز عبادت را نپذیرند! *** نِی نماز، نِی روزه، هیچ عبادت را نپذیرند!

از حرام دوری کن، تا پاک شوی! *** از شبهه ناک پرهیز کن، تا پاک شوی!

لذّت اُنس خدا را با پاکی می بری! *** گرکه پاکی نَبُوَد، کی لذّت می بری!

راه خود را، از خدا دور مکن! *** با گناه، خود را ز خدا، دور مکن!

همنشین بد، تو را آلوده کند! *** ظاهرش مبین، تو را آلوده کند!

پاک گر خواهی شوی، با پاکان نشین! *** نزد نا اهلان مرو هرگز، با پاکان نشین!

دوست نا اهل، تو را نا اهل کند! *** منشین با نا اهل، تو را نا اهل کند!

تا توانی، جستجو کن با خوبان، نشین! *** گر خواهی خوب شوی، با خوبان نشین!

همنشین بد، چو شمشیر، مسلول بُوَد! *** خُلق و خویِ تو معلول و مسلول بُوَد!

هرکه را خواهید، بدانید او کِه هست؟! *** از رفیقش بدانید، گوید او کِه هست؟!

ارزش هر کس به خوی نیک اوست! *** قیمت هر کس، به خُلقِ نیک اوست!

باطنت را می خرند و نیّتت! *** پاکی نفس و صِدقِ نیّتت!

«ما درون را بنگریم و حال را *** نِی برون را بنگریم و قال را»

«خادم» جوارح را با جوانح یکی کن! *** درون را با بُرونِ خود یکی کن!

ص: 664

بیا امروز، از مظلوم عالم بگوییم!

دل ما تنگ شده، از مظلوم عالم بگوییم!

هیچکس درعالم چون علی مظلوم نشد! *** گر که شد، چون علی مظلوم نشد!

دار و نادارش را به غارت برده اند! *** هر چه داشت، به غارت برده اند!

او وصیّ پیمبر بُود، در خانه نشست! *** بیست وپنج سال بود، درخانه نشست!

استخوانی در گلو، خاری به چشم، صبرنمود! *** او ندانست چه کند، خاری به چشم صبر نمود!

مردمان، مرتد شدند رو از او، گردانده اند! *** او محبوب رسول بود، رو از او گردانده اند!

کس سلامش نکند، کس جوابش ندهد! *** رو از او گردانده اند، کس جوابش ندهد!

خانه اش آتش زدند، فرزندش را، کشته اند! *** دست او را بسته اند، همسرش را کشته اند!

بچّه هایش بی مادر شدند، شده اند، خانه نشین! *** با یتیمانش می نشسته، او شده خانه نشین!

حلّال مشکلات او بود، لیک در خانه بود! *** علوم اوّلین و آخرین نزد او بود، در خانه بود!

مردم از نادانی، بلیدی را، حاکم نمودند! *** تا که او مرد، پلیدی را حاکم نمودند!

بیدار نشدند، بازقارونی را، حاکم نمودند! *** چون منافق بودند، نااهلان را حاکم نمودند!

بیست و پنج سال گذشت درمانده شدند! *** تازه فهمیدند، لایق کیست، درمانده شدند!!

به مولا گفتند: بیا، تو لایقی! *** دیگران لایق نبودند، تو لایقی!

پنج سال حکومت کرد، عادل بود تا کشته شد! *** نتوانست بدعت ها را منع کند، او کشته شد!

دشمنی ها کردند با او، تا او کشته شد! *** حقّ به جای خود نیامد، تا او کشته شد!

قدر او را ندانستند، حق بود او کشته شد! *** عدل را کشتند، حق را کشتند، او کشته شد!

قدر او را ندانستند، عدل مطلق، کشته شد! *** حکم او ماند، سخنش ماند، او کشته شد!

مظلوم تر از او در عالم، نبود، او کشته شد! *** مظلوم او بود ، مظلومتر از او نبود کشته شد!!

او حق بود، حق همراه او بود کشته شد! *** حق را کشتند، حق او بود کشته شد!

همه چیزش چو نبیّ بود، او نفسِ نبیّ بود کشته شد! *** در فضائل چو نبیّ بود، او نفسِ نبیّ بود کشته شد!

شخص و شخصیت اش را کشتند، کشته شد! *** او مظلوم بود، مظلوم تراز او نبود، کشته شد!

جمعه آمد چه کنیم، آقا نیامد!؟

خدایا ما غریب مانده ایم، آقا نیامد!

ای خدا فرجش را برسان آقا نیاید! *** از گناهانمان بگذر، خدا آقا نیاید!

خدایا توفیق بده لایق شویم، آقا بیاید! *** به که گوییم غیر از تو، بگو:آقا بیاید!

خدایا ما پناهی نداریم، از فساد خسته شدیم *** هر سو نگریم فساد است، ما خسته شدیم!

مردمان اهل دنیا شده اند، گو ما چه کنیم؟! *** راه اصلاح آنان بسته شده، گو ما چکنیم؟!

ص: 665

کس به فریاد نرسد، راه فساد باز شده! *** اهل اصلاح نیست، راه فساد باز شده!

ای خدا ببخش ما را، مرگمان را برسان! *** هرچه بینیم گناه است، مرگمان را برسان!

درِ امید بسته شده، راه حق بسته شده! *** درِ باطل باز شده، درِ حق بسته شده!

نهی از منکر نتوان کرد، چه باید بکنیم؟! *** هر چه گوییم نپذیرند، چه باید بکنیم؟!

همه اهل باطلند، رو، زِ حقّ گردانده اند! *** نصیحت نپذیرند، رو، زِ حقّ گردانده اند!

اهل بدعت آمده اند، منکر اصل ولایت شده اند! *** منکر اصل حجاب، منکر اصل ولایت شده اند!

هر چه گوییم خطر است، مصلحت اندیشی کنند! *** مرکز علم آلوده شده، مصلحت اندیشی کنند!

ما ندانیم چه کنیم، همه جا فاسد شده! *** کس نگوید: چرا، همه جا فاسد شده!

بازار را بنگری، فاسد شده، هر کجا را بنگری فاسد شده! *** مدرسه فاسد شده، مسجد فاسد شده، همه جا فاسد شده!

خدایا تو بینی چه شده؟ اهل حق مظلوم شده؟! *** دینِ حق مظلوم شده، اهل حق مظلوم شده!

گفته اند: گر دنیا پر از ظلم و جور شود، آقا بیاید! *** به خدا سوگند آنچه گفتند شده، خدایا آقا بیاید!

بیشتر آر گویم، گویند: دیوانه شدی! *** به خدا دیوانه نیستم، تو دیوانه شدی!

فکر دین خدا نیستید، فکر شکمید! *** سخن از دین نگویید، فکر شکمید!

«خادم» مگو این گونه سخن، راهت ندهند! *** آنچه می دانی را، پنهان کن، راهت ندهند!

فاطمه دختر احمد بود با او چه کردند؟

علی نفس احمد بود با او چه کردند؟

فاطمه دختر احمد بود با او چه کردند؟! *** او عزیز بود،معصومه بود، با او چه کردند؟!

یادگار پیغمبر بود، یکی بود با او چه کردند؟! *** همسرحیدربود، مامِ حسَنَین بود، با اوچه کردند؟!

خانه اش آتش زدند، محسنش کشتند، با او چه کردند؟! *** او زحیدرحمایت کرد، تازیانه زدندش، با او چه کردند؟!

ما ندانیم چه شد، بیمار شد، با او چه کردند؟! *** از فشاردر، پهلویش شکست، با اوچه کردند؟!

دُختِ پیغمبر بود، سیّد نسوان بود، جُرم او چه بود؟! *** از چه خانه اش آتش زدند، تو بگو جُرمِ او چه بود؟!

پیغمبر فرمود: آزارِ بگو: آزارِ من است! *** بلکه فرمود: آزارِ به او، آزارِ خداست!

ص: 666

آن که آزار کرد به او، خدا را آزار نمود! *** دوزخی باشد، هر که خدا را آزار نمود!

دوزخی بود، تو بدان غصبِ خلافت نمود! *** هرکه بیعت کرد با او، غصبِ خلافت نمود!

غاصبان و حامیان، اهل دوزخ اند! *** همه آزار کردند، اهل دوزخ اند!

حامیان تا قیامت، بدان چنین خواهند بود! *** بیعت آنان، با طاغوت بود، چنین خواهند بود!

راه طاغوت ها، راه دوزخ است! *** حامیِ طاغوت در دوزخ است!

جز که او توبه کند، بازگردد به ولیّ! *** کار خود اصلاح کند، بازگردد به ولیّ!

گر نه هر که امامش، طاغوت بُوَد! *** با طاغوت می رود،امامش طاغوت بُوَد!

در قیامت هر که را با امامش خوانند *** گر امامش دوزخیست، با امامش خوانند!

خدایا تو می دانی امام ما امیرالمؤمنین است! *** قاسم جنّت و نار است، امیرالمؤمنین است!

به عدو گو: امامت کیست؟ عجل و سامری است! *** در قیامت به اوگویند:امامت عجل وسامری است!

هر کجا آنان روند، تو را هم می بَرَند! *** گر آنان دوزخی باشند، تو را هم می برند!

پس به فریاد خود برَس، امامت را عوض کن! *** ورنه دوزخی خواهی شد، امامت را عوض کن!

شیعه باید پیروِ مولا امیر المؤمنین شود! *** او امام اوست، پیروِ امیر المؤمنین شود!

گر تو پیرو مولا نباشی، کِی شیعه ای؟! *** پس مگو امامت اوست، کِی شیعه ای؟!

ص: 667

شیعه را مقامی است والا، تو کِی شیعه ای! *** تو اهل گناهی، برادر تو کِی شیعه ای!

«خادم» تو را گویم، آیا تو شیعه ای! *** کار خود اصلاح کن، مگو شیعه ای!

ماه رمضان آمده، خوش آمده!

رمضان نام خداست، خوش آمده!

رحمت و برکت آمده، خوش آمده! *** وعدهٔ صاحبِ ماه آمده، خوش آمده!

مؤمنین ماه خدا آمده خوش آمده! *** ماه میهمانی آمده، خوش آمده!

لطف حق بهر ما آمده، خوش آمده! *** ماه غُفران بهر ما آمده، خوش آمده!

روزه داران، شاد باشید، ماه حق آمده خوش آمده! *** میهمانی آمده، دعوت حق آمده خوش آمده!

روزهٔ با تقوا بگیرید؛خوش آمده! *** بلکه مقبول شوید شما، خوش آمده!

با شادی روزه بگیرید، تا شاد شوید! *** بهر آن، شاکر باشید، خوش آمده!

نفس ها تسبیح، خواب عبادت گو: خوش آمده! *** دعاها مستجاب، عمل مقبول، گو: خوش آمده!

روزه داران، بیایید شکر کنیم، شادی کنیم! *** توفیق روزه داریم، شکر کنیم شادی کنیم!

میهمان خداییم، رحمت حقّ بی شمار است! *** او کریم است، رحمت حقّ بی شمار است!

افطار و سحر دعا کنیم رحمت رحمان بی شمار است! *** اعمال مقبول، دعا مستجاب، رحمت بی شمار است!

ص: 668

میهمانی خدا، بهر شکم نیست، بدان! *** میهمان، خداییم، بهر شکم نیست بدان!

نَفَس روزه دار تسبیح است، خوابش عبادت بود! *** توکجا دیدی میهمانی را، که خوابش عبادت بود!

از سه چیز پرهیز کن، تا با تقوا شوی! *** از زبان و شکم و عفّت، با تقوا شوی!

روزه امساک است، پس بیا با تقوا شوی! *** امساک تقواست، امساک کن باتقوا شوی!

روزه سپریست، آن حافظِ تو از دوزخ است! *** حافظ از عذاب است، حافظ تو از دوزخ ست!

روزه از ارکان دین است، کوچک مشمار! *** روزه سپر از آتش است، کوچک مشمار!

روزه امساک است، بدان ریا در آن نَبُود! *** روزه دار، خود دار است، ریا در آن نبود!

روزه دار را خدا، اطعام و اشراب می کند! *** نه گرسنه، نه تشنه،خدا اطعام واشراب می کند!

روزه دار باش روزه دار، از خدا، راضی بُوَد! *** روزه دار باش خدا از روزه دار، راضی بُوَد!

«رحمة للعالمین» کیست بر ما بگو؟

بهترین شخص عالم کیست بر ما بگو؟!

«رحمة للعالمین» نفس نبیّ است! *** بهتر از او نیست، اونفس نبیّ است!

او در عالَمِ ذرّ، قبل از دیگران اقرار نمود! *** بهتر از او کیست؟ قبل از دیگرن اقرار نمود!

افضل از هر نبیّ و ولیّ بود، جز او نبود! *** خُلق او خُلق عظیم بود، جز او نبود!

افضل از مرسلین بود نبیّ، بر انس و جنّ! *** افضل از دیگران بود نبیّ، بر انس و جنّ!

پس بدان محتاج اویند، اِنس و جنّ! *** او شفبع است، بر کلِّ اِنس و جنّ!

روز محشر منبرش اعلا بُوَد! *** او ز اهل عالم بدان اعلا بُوَد!

در قیامت مقامِ محمود، از اوست! *** انبیا نیازمند اویند، مقام محمود از اوست!

او شفاعت می کند، بهر عالمین! *** شافع است او «رحمة للعالمین»!

ص: 669

خُلق او عظیم است، الله گوید عظیم! *** او عظیم است خدا گوید: عظیم!

وصفِ اورا بدان وصفِ خداست! *** علمِ او را بدان علمِ خداست!

گر درختان قلم، دریا مرکّب، اِنس و جنّ کاتب شوند! *** وصفِ او را نتوانند کرد، گر اِنس و جنّ کاتب شوند!

«کلمات الله» است، وصفّ او، بی منتهاست! *** وصفِ او را نتوان کرد، وصفِ او بی منتهاست!

برتر از عالَمِ کون است، وصفِ او بی منتهاست! *** زُبدهیِ عالَمِ کون است، وصفِ او بی منتهاست!

او رئوف است، مهربان است، «رحمةللعالمین» است! *** غرض از خلقت اوست، «رحمة للعالمین» است!

گر نبود خلقت او، خداوند خلق نمیکرد، غیر او! *** هدف از خلقت، اوبود،خداوندخلق نمی کردغیراو!

اشرفِ کائنات اوبود، جز او نبود! *** بهترین مخلوق اوبود، جز او نبود!

نبیّ بهتر از هر نبیّ، وصیّ، بهتر از هر وصیّ! *** رسول بهتر از هر رسول، وصیّ بهتر از هر وصیّ!

اهل بیتش، بهتر از هر اهل بیت! *** شیعیانش اهل بیتند،بهترازهراهل بیت!

خاندان نبوّت، بهتر از هر خاندان! *** از جلالت ، بهتر از هر خاندان!

باتوسّل به آنان، گره ها باز شود! *** بی توسّل ، گره ها باز نشود!

هر امّت، هر پیامبر، محتاج احمدند! *** هر چه خواهند، محتاج احمدند!

تالی «رحمةللعالمین» کیست بر ما بگو؟!

به خدا علیست غیر از او نیست بر ما بگو؟!

توبگو: تالیِ«رحمةللعالمین» علیست علیست! *** من که گویم: نفسِ «رحمةللعالمین» علیست!

مهراس از کسی وبگو: «رحمةللعالمین» علیست! *** علی نفس نبیّ است »رحمة للعالمین» علیست!

هردو رحمت بُوَند، نبیّ اوّل است! *** هر دو یکسانند، نبیّ اوّل است!

او نبیّ است، این وصیّ است، رحمتند! *** هر دو یکسانند، این وصی است رحمتند!

آیهٔ «أنفسنا» گوید: علیّ نفسِ نبیّ است! *** گر عَدو بُخل نورزد، علیّ نفسِ نبیّ است!

عدو را گو: با خدا جنگت، چرا؟! *** او خداست، با خدا جنگت چرا؟!

هرکه را خواسته، او عزّت دهد! *** گر نخواسته، کِی عزّت دهد؟!

او ولیّ است، او وصیّ است، محبوب خداست! *** او نبیّ است، او حبیب است، محبوب خداست!

هر دو محبوب خدایند، آن نبیّ است، این وصیّ! *** هر دو از یک شجرند، آن نبیّ است این وصیّ!

گر نبود نبیّ، نبود علیّ، هر دو لازم اند! *** گر نبود علیّ، نبود نبیّ، هر دو لازم اند!

گر نبود فاطمه، نبود نبیّ، نبود علیّ! *** گر نبود نبیّ و فاطمه، نبود علیّ!

این تفاضل نیست، هر سه لازمند! *** این تقدّم نیست، هر سه لازمند!

فضلِ هر یک، جای خود دارد، بدان! *** فهم این حدیث، جای خود دارد، بدان!

علیّ بعد از نبیّ، نبیّ و وصیّ است بدان! *** از بلید و پلید بگذر، علیّ وصیّ است بدان!

وصف او وصف نبیّ، علمِ او علم نبیّ است! *** او نفس نبیّ است، علمِ او علم نبیّ است!

به عدو گو: حرف حق تلخ است، بهرتو! *** از خدا گفتیم، حرفِ حق تلخ است،بهرتو!

ص: 670

تو بخواهی یا نخواهی، علیّ نفسِ نبیّ است! *** آیهٔ «أنفُسنا» گوید: علیّ نفس نبیّ است!

تو بیا بلید و پلید و قارون را، رها کن! *** علیّ وصیّ نبیّ است، آنان را رها کن!

ای برادر در قیامت هرکه را با امامش خوانند! *** قاسمِ جنّت و نار، علیست، با امامش خوانند!

جنّتی هستی تو، گر امامت علیست! *** دوزخی هستی،گرامامت، غیرعلیست!

تو بیا خود را، گول مزن حرفِ حق یکیست! *** یا علیّ را بگو، یا غیراو، حرف حق کیست!

بابِ جنّت گر زنید، گوید: یا علیّ! *** هردری از جنّت زنید،گوید:یا علیّ!

«خادم» با که گویی سخن؟او دوست عجل وسامریست! *** دومحبّت در قلب نگنجد او دوست عجل و سامریست!

سیّد زن هایِ عالم کیست بگو؟!

بهترین زن های عالم کیست بگو؟!

سیّد زن های عالم فاطمه است! *** بهترین زن های عالم فاطمه است!

همه دانندپدرش، جان فدایش می کرد! *** مادرِ پدرش بود، جان فدایش می کرد!

دست او را فراوان بوسید و گفت: *** پدرش باد فدایش، بوسید وگفت!

بهر احترام دخترش، می ایستاد! *** دست اومی بوسیدو، می ایستاد!

فاطمه نطفه اش از جنت است! *** خدیجه مادرو،پدرش احمد است!

نطفه اش نوری است، از نور جنّت است! *** پاکترازفاطمه کیست،پدرش احمد است!

پدرش احمد، شوهرش قاسمِ جنّت است! *** مادر حَسَنَین است، نسل احمد است!

مادرِ امامان است، او نسل احمد است! *** رضایش رضایِ خدا، چون احمد است!

خشم او خشم خدا، چون احمد است! *** آزارش آزار خدا، آزارِ احمد است!

بی رضای او، کس جنّت نرود! *** گر رود، بی رضای او نرود!

در قیامت فاطمه، شافعِ دوستان بُوَد! *** داخل دوزخ رود، شافع دوستان بود!

در قیامت فاطمه گوید: حسینم کجاست؟! *** داخل دوزخ کند، گوید:حسینم کجاست؟!

قاتلین حسین اش را خدا دوزخ بَرَد! *** دوستداران حسین اش را، جنّت بَرَد!

جنّت و رضوان همه، دست اوست! *** دوزخ و خذلان همه، دست اوست!

هر که را خواهد به جنّت می بَرَد! *** هر که را خواهد به دوزخ می برد!

چون رضایش، رضای خداست! *** خشم او نیز ، خشم خداست!

تا او خشنود نشود، جنّت نرود! *** تا خدا خشنود نشود، جنّت نرود!

فاطمیّون و علویّون، اهل جنّت اند! *** دوستدارانشان گو: اهل جنّت اند!

دوستان ِدوستشان، اهل جنّت اند! *** بلکه تا هفت واسطه، اهل جنّت اند!

«خادم» دوستِ دوستانِ فاطمه باش! *** بلکه دوستِ شخص فاطمه باش!

ص: 671

تا توانی مدح مولا را بگو

مولا عزیز است، مدح مولا را بگو

سخن از وصف علی گو، تا شاد شویم! *** هر چه دانی از علیّ گو، تا شاد شویم!

وصفِ او را که توان کرد وصف خداست! *** وصف او بی منتهاست، وصف خداست!

وصفِ او وصفِ احمد است بی منتهاست! *** وصفِ او، وصفِ خداست، بی منتهاست!

وصفِ او کن، وصفِ او را خدا کرد و نبیّ! *** وصف او دان، وصفِ او را خدا کرد و نبیّ!

وصفِ او پایان ندارد، چون وصفِ نبیّ است! *** «کلمات الله» بود، وصفِ علیّ وصف نبیّ است!

جز خدا، وصف نبیّ و علیّ، کس نداند! *** جز علیّ وصفِ خدا و نبیّ، کس نداند!

نبیّ گفت: من و علیّ از یک شجریم! *** شَجَر واحده ایم ما، از یک شجریم!

خدا گفت: علیّ نفسِ نبیّ است! *** نبیّ گفت: علیّ نفسِ نبیّ است!

هر دو نفس واحدند، از یک شجرند! *** شجر واحده اند، از یک شجرند!

علم او بر طُرُق آسمان، بِه زِ زمین! *** او به هر چیز عالم است، بِه زِ زمین!

ای برادر زمین و آسمان، در کفِ علیست! *** تو چه دانی، همه چیز، در کفِ علیست!

دستِ او، دستِ خداست، وجه او وجه خداست! *** اوخدا نیست،عبدخداست وجهِ اووجهِ خداست!

او خدا نیست، جدا نیست زِ خدا! *** تو مگو: خدا، جدا نیست زِ خدا!

ص: 672

شمس در یک کف اوست، ماه در یک کف اوست! *** تو مترس و بگو: همه عالم، در یک کفِ اوست!

خواست او خواست خدا، خواست خدا خواست اوست! *** تو مگو: او خداست، خواست او خواست خداست!

در قیامت اوست فقط، قاسم جنّت و نار است! *** به عدوگو:توچه گویی؟ او قاسم جنّت و نار است!

امین الله، عین الله، وجه الله است علیّ! *** هادی امّت بود، وجه الله است، علیّ!

علیّ افضل از انبیاءُ الله است بدان! *** جزنبیّ افضل ازانبیاءالله است بدان!

گراشجار قلم،دریا مرکّب،جنّ وانس کاتب شوند! *** وصف او را نتوانند شمرد، گر کاتب شوند!

خلیل الله افتخار دارد، شیعهٔ اوست! *** امین الله، افتخار دارد، شیعهٔ اوست!

«خادم» به عدو چه گویی؟ او عبد عجل و سامریست! *** هرچه گویی، بی فایده است، او عبد عجل و سامریست

رمضان است، شب اوّل را ببین؟

نور باران است، شبِ اوّل را ببین؟

رحمت و مغفرت و برکت آمده است! *** این بشارت بُوَد،برادربرکت آمده است!

مردم، امشب شاد باشید، شبِ مهمانی ماست! *** از خدا خواهید روزه باشید، شب مهمانی ماست!

روزه داری، لذت است عشق با خداست! *** لذّت دنیا کجا؟ روزه عشق با خداست!

وقت افطار و سحر، عشق کنید! *** با دعای افطار وسحر، عشق کنید!

نَفَس روزه دار تسبیح بُوَد! *** عمل روزه دار مقبول بود!

ختم قرآن کنید، با خواندن آیات خدا! *** هزاران ختم کنید، با خواندن آیات خدا!

زبان را، جز به ذکر خدا، باز مکنید! *** بی یاد خدا، هر گز زبان باز مکنید!

ذکر و تسبیح خدا را، آنجا می خَرَند! *** نمیه شب مناجات تو را، می خرند!

میزبان تو خداست، هر چه خواهی می دهد! *** أرحمُ الراحِمِین است، هر چه خواهی می دهد!

کم مخوان از فضل او، او رحیم وکریم است! *** او رئوف است، مهربان است، او کریم است!

ص: 673

فضل او دائم بود، شب بخواه و روز بخواه! *** هر چه خواهی بخواه، شب بخواه و روز بخواه!

نیمه های شب بخواه، هر چه خواهی بخواه! *** درِ رحمت باز است، هر چه خواهی بخواه!

شب دراز است، ماه رحمت است کمتر بخواب! *** خواب را، بر قبر گذار، ای برادر بیا کمتر بخواب!

خواب کم، کم نیست، از خواب کم بزار! *** دعاها زیاد است، از خواب، کم بِزار!

عشق کن با خدا، تا عاشق شوی! *** بخواه و تکرار کن، تا عاشق شوی!

وقتِ افطار از دعا، غافل مباش! *** در سحرها از دعا، غافل مباش!

سعی کن، در روز، گناهی نکنی! *** روزه را نشکن، گناهی نکنی!

روزه گر نیستی، نیّت روزه کن! *** ثواب روزه دهند، نیّت روزه کن!

روزه دار باید، روزه باشد، کلّ او! *** نه شکم روزه باشد، روزه باشد،کلّ او!

«خادم» روزه دار را بگو، ظلم نکند! *** حقّ هیچ کس را نخورد، ظلم نکند!

روزه داران بیایید، روزه بگیریم

روزه مقبول بگیریم، روزه بگیریم

ای مسلمان یاد حق کن، خدا یادت کند! *** غافل از حق مشو، تا خدا یادت کند!

یاد حق قلب تو را آرام کند! *** یاد حق، فکر تو را آرام کند!

یاد حق را فراوان کن، بی شمار است بدان! *** «واذکُرُوا الله ذِکراً کَثِیراً» بی شمار است بدان!

در نمازت یاد حق باش، تا مقبول شود! *** به دنیا مشغول مباش، تا مقبول شود!

روزه، ذکر الله است، یادت نرود! *** ذکر الله امساک است، یادت نرود!

روزه داران بیایید، روزه بگیرید! *** روزهٔ عام نگیرید، روزه بگیرید!

روزهیِ عام، مقبول نَبُوَد! *** روزهٔ خاصّ مقبول بُوَد!

روزهٔ عام، روزهٔ بی تقوا بُوَد! *** روزهٔ خاصّ، روزهٔ با تقوا بُوَد!

روزهٔ «خاصّ الخاصّ» کار اولیاست! *** به خود مغرور مشو، آن کار اولیاست!

بهتر از هر چیز بدان، ذکر خداست! *** اکبر از هر چیز بدان، ذکر خداست!

غافل از حق مشو، یادت کند! *** در شدائد خدا، یادت کند!

در حوائج او، یادت کند! *** وقت مردن او یادت کند!

عالَمِ برزخ، او یادت کند! *** در قیامت او، یادت کند!

چون حسابت می کند، یادت کند! *** درقیامت درمواقف او، یادت کند!

ازصراط خواهی گذری،خدا یادت کند! *** هر کجا هستی، بدان خدا یادت کند!

بهر دنیا و عقبا، او یادت کند! *** یاد حق گر می کنی، یادت کند!

یاد حق کن، تو را عزّت دهد! *** رو مگردان از او، ذلّت دهد!

گرکه یارت را خدا دانی، او یار تو است! *** گر از او غافل شوی، آن ضارِّ تو است!

حاجتت را، به غیر حق مگو! *** عزّت از او خواه به غیر او مگو!

ص: 674

مشکلت را برادر فقط، با او بگو! *** گرکه خواهی حلّ شود، با اوبگو!

زیر لب با او بگو، هر چه خواهی بگو! *** او کریم است بیا، هر چه خواهی بگو!

کربلا دل های ما را خسته است

کربلا قلب ها را خسته است

کربلادل های ما را، خسته است! *** کربلا فکر شادی را، بسته است!

کربلا سوخته است دل های ما! *** کربلا جاری نمود اشک های ما!

یاد مظلوم کربلا را، چه کنیم؟! *** عطش اطفال او را، چه کنیم؟!

آب می بینیم، یاد او را چه کنیم؟! *** جگر تشنه بینیم یاد او را چه کنیم؟!

آب ها مهریّهٔ فاطمه بود! *** در کنار آب حسینش تشنه بود!

صدای العطش، با قلب زینب چه کرد؟! *** نالهٔ اطفالش، با قلب زینب چه کرد؟!

العطش گفتند، تا دلِ سقّا بسوخت! *** طاقتش طاق شد،دلِ سقّا بسوخت!

گفت:برادر،وقتِ سقّاییست گو چه کنم؟! *** من که سقّایم، وقتِ سقّاییست چه کنم؟!

زنده ماندن بهر من شایسته نیست! *** نالهٔ اطفال، بهرمن شایسته نیست!

شاه گفت: برادر اطفالم تشنه اند! *** چاره نیست، برادر اطفالم تشنه اند!

راه سقّای تشنه باز شد، سوی فرات! *** حمله کرد بر دشمنان، سوی فرات!

گفت: مردم، اطفال احمد تشنه اند! *** آب را بسته اید، اطفال احمد تشنه اند!

آب را بر گرفت و تشنه بود! *** آب ننوشید، گر چه تشنه بود!

گفت: ننوشم لب های برادر، تشنه است! *** اطفال تشنه اند، لبهای برادر، تشنه است!

آب را ننوشید و لب تشنه بود! *** دست هایش قطع شد، لب تشنه بود!

آب ها ریخت و لب تشنه بود! *** فرقِ او را شکافتند، لب تشنه بود!

گفت: برادر، اینک، بیا به فریادم برس! *** وقت آن است، برادر، به فریادم برس!

شاه با شتاب آمد، دید عبّاسش دست ندارد! *** گفت: کمرم شکست، عباسش دست ندارد!

به خیمه بازگشت و گفت: عباس کشته شد! *** خیمه اش سرنگون کرد و گفت: عباس کشته شد!

اطفال گفتند: آب نخواهیم، عمو را گو بیاید! *** العطش دیگر نگوییم، عمو را گو بیاید!

کربلا سوخت، از بهر تشنگان! *** آب هم سوخت از بهر تشنگان!

«خادم» همه چیز سوخت ،از بهر تشنگان! *** به خدا سوخت خادم، از بهر تشنگان!

ص: 675

خانهٔ وحی را آتش زدند گو چرا؟

به خدا،وحی را آتش زدند گو: چرا؟

بعد پیغمبر وصیّ او که بود، برما بگو؟! *** جز علی هر که بود غاصب بود بر ما بگو؟!

غاصبین خلافت چه کردند، برما بگو؟! *** از چه آنان حاکم شدند، بر ما بگو؟!

رأی مردم نادان بود، آنان را حاکم نمود! *** هرچه بود از مردم بود،آنان را حاکم نمود!

هر ظلمی که شد، از مردم بود، بر مظلوم شد! *** رأی آنان گویی چه بود، ظلمِ بر مظلوم شد!

علیّ را مردم کردند، خانه شین! *** او تنها بود، که شد، خانه نشین!

در غدیر بیعت کردند، نقض کردند بعد از آن! *** سخن احمد شنیدند، نقض کردند بعد از آن!

بلکه دشمن شدند، خانه اش آتش زدند! *** گو منافق بودند، خانه اش آتش زدند!

دست او را بسته بودند، فاطمه را می زدند! *** دخت احمدبود فاطمه، فاطمه را می زدند!

حَسَنَین می سوختند، مادر را می زدند! *** زَینَبین می سوختند، مادر را می زدند!

بعد پیغمبر همه کافر شدند فاطمه را می زدند! *** صَدِّ از راه خدا کردند، فاطمه را می زدند!

مولا بود و می دید، دستش بسته بود! *** تازیانه می زدند، دستش بسته بود!

کس نگفت نزنید، فاطمه را دختِ احمد است! *** همسر حیدر است، فاطمه دُخت احمد است!

فاطمه آمد، مانع شد، تا علیّ را نَبَرند! *** او گرفت مولا را، تا علیّ را نَبَرند!

بی حیا بودند، عابد عجل و سامری بودند! *** یاد الله نبودند،عابدعجل و سامری بودند!

منافق بوده اند، کافر بوده اند، اهل دنیا بوده اند! *** محسن فاطمه را کشته اند، اهل دنیا بوده اند!

سامری هیزم آورد، خانهٔ وحی را بسوخت! *** قلب احمدرا بسوخت،خانهٔ وحی را بسوخت!

خانهٔ وحی را آتش زدند، دین احمد را آتش زدند! *** قرآن را آتش زدند، به خدا دین احمد را آتش زدند!

هر چه بود آتش زدند، مسجد و محراب را، آتش زدند! *** غدیر را آتش زدند، مسجد و محراب را آتش زدند!

راه حق را بستند، دین حق را آتش زدند! *** دست حیدر را بستند، دین حق را آتش زدند!

راه حق را بستند، دست اهل البیت را بستند! *** آل الله را خستند، دست اهل البیت را بستند!

ظلم ها بی نهایت شد، دست ها بسته شد! *** قدرتِ حرف نَبود، دست ها بسته شد!

صبر کنید، منتقم خواهد آمد، او بیند چه شد؟! *** ریشه های ظلم را او می کند، او بیند چه شد؟!

ای خدا منتقم را برسان، تا ببینیم خواهد چه شد؟! *** او خواهد آمد، خدایا، ببینیم، خواهد چه شد؟!

اهل بیت پیمبر،چرا مظلوم شدند؟! *** خاندان وحی، چرا مظلوم شدند؟!

همه را کشتند، یا مسموم شدند! *** از چه کشتند، یا مسموم شدند!

جُرمِ آنان چه بود، چرا کشته شدند؟! *** رهبر حق بودند، چرا کشته شدند؟!

گرچه معصوم بودند، چرا کشته شدند؟! *** حامیِ مظلوم بودند، چرا کشته شدند؟!

فرزندان احمدبودند، چرا کشته شدند؟! *** اهل البیت بودند، چرا کشته شدند؟!

فرزندان فاطمه بودند، کشته شدند؟! *** بابشان حیدر بود، چرا کشته شدند؟!

کس نگفت، از چه آنان کشته شدند؟! *** بی گناه بودند،آنان، چرا کشته شدند؟!

قاتلین اولیاء، همه ناپاک بوده اند! *** بی گناه را کشته اند،ناپاک بوده اند!

ص: 676

گو که اولاد فحشا و زنا ، بوده اند!! *** قاتلین انبیاء نیز، اولاد زنا بوده اند!

از چه کشتند، اولیاء الله را! *** ازچه آزار کردند، اولیاء الله را!

خدایا، کربلا کشتند، حسین فاطمه! *** با لَب تشنه کشتند، حسین فاطمه!

گر که کشتند، چرا آبش ندادند؟! *** تشنه کشتند، چرا آبش ندادند؟!

آب مهریهٔ زهرا بود، چرا آبش ندادند؟! *** سرش ازتن جدا کردند،چرا آبش ندادند؟!

طفل شیرخوارش کشتند، چرا آبش ندادند! *** در آغوش پدر کشتند، چرا آبش ندادند؟!

نالهٔ تشنگان را شنیدند، چرا آب ندادند؟! *** العطش گفتند، اطفال پیمبرچرا آب ندادند؟!

طفل شش ماهه، از چه، تشنه کشته شد؟! *** آب مگرقیمت جان بود،ازچه تشنه کشته شد؟!

روی دست پدر بود، چرا تشنه کشته شد؟! *** گفت: شیرخوار است او، سوخته است از تشنگی!

اطفال شیر خوارتشنه اند سوخته اند، از تشنگی!!! *** جگرهای همه سوخته بود، از تشنگی!

کربلا غوغا بود،همه سوختندازتشنگی!! *** اطفال تشنه بودند می سوختند، از تشنگی!!

مادر طفل مانده بود، شیر نداشت از تشنگی!! *** آب نبود، بهر او، شیر نداشت، از تشنگی!!

مادر می سوخت، طفل گریان بود از تشنگی!! *** مادرو باب، تشنه، طفل گریان بودازتشنگی!!

آه اطفال بلند بود، می سوختند از تشنگی!! *** آب شرمنده بود، می سوختند از تشنگی!!

عرشیان اشک می ریختند، بر اطفال فاطمه!! *** فرشیان می گریستند، بر اطفال فاطمه!!

«خادم» شعر تو سوخت دل های همه را! *** بس کن خادم، سوختی دل های همه را!

خادم سوختیم ، فضل مولا را بگو؟

طاقتِ ما طاق شد، فضل مولا را بگو؟!

هر چه خواهی بگو، از کربلا دیگر مگو! *** فضل مولا را بگو، از کربلا دیگر مگو!

فضل مولا بی شمار است، هرچه خواهی بگو! *** فضل مولا را بیشتر بگو، هر چه خواهی بگو!

فضل مولا را خدا گفته، هر چه او گفته بگو! *** فضل مولا را نبیّ گفته، هر چه او گفته بگو!

خدا گفته: علیّ نفسِ نبیّ، نبی نفس علیّ است! *** هر دو از یک شجرند، نبیّ نفسِ علیّ است!

فضل او بی شمار است نبیّ نفس علیّ است! *** علیّ نبیّ است، فضل او بی شمار است!

نبیّ علیّ است، فضل او بی شمار است! *** گر رَهی خواهی روی، او صراط مستقیم است!

بخدا، او افضل است، او صراط مستقیم است! *** او وصیّ است، او وزیراست اونفس نبیّ است!

خدا گفته «نبَأ عظیم»است اونفس نبیّ است! *** «النَبَأ العظیم» در قرآن اوست، او نفس نبیّ است!

خدا گفته:آن که دررکوع انفاق کرد علیّ بود! *** علیّ ولیّ مؤمنان بود، او که انفاق کرد علیّ بود!

خدا گفته: «أُذُن واعیة» اوست! *** خدا گفته، دشمن طاغیه اوست!

خدا گفته به نبیّ: سلامم را به علیّ برسان! *** سیّد ولیّ اوست، سلامم را به علیّ برسان!

خدا گفته: او وصیّ است، او وزیر است! *** نبیّ گفته: جانشین است او وزیر است!

خدا گفته: بعد از نبیّ بلید و پلید را نپذیرید! *** خدا گفته: مشرک و بت پرست را نپذیرید!

ص: 677

نبیّ گفته: علیّ اشجع ناس است، اعلم است! *** بعد من جز او کسی نیست، او اعلم است!

خدا گفته، نبیّ منذر است، او هادی است! *** هر قومی را، نبیّ است، او هادی است!

هادی امّت علیست، نبیّ منذر است! *** علی هادی است، نبیّ منذر است!

هر دو از یک شجرند، علیّ هادی است! *** پیمبر منذر است، علیّ هادی است!

وصف او وصف نبیّ وصف نبیّ وصف خداست! *** هر چه خواهی بگو، وصف او وصف خداست!

«کلمات الله» وصف اوست، تو بدان بی شمار است! *** وصفِ او، وصفِ خداست، وصفِ او، بیشمار است!

گر اشجار قلم، دریا مرکّب، انس و جنّ، کاتب شوند! *** قدرت وصف او را ندارند، گر انس و جنّ کاتب شوند!

ماه رحمت آمده همه گویید: خوش آمده!

درِ رحمت باز شده، همه گویید: خوش آمده!

روزه داران شاد باشید، مهمان خدایید! *** روزه داران بیایید شما، مهمان خدایید!

از خدا خواهید، توفیق روزه را! *** با تلاوت خواهید، توفیق روزه را!

از مناجات خدا، ماه خدا، غافل مشو! *** هرچه خواهی بخواه ازخدا، غافل مشو!

باب رحمت در این ماه، مفتوح شده! *** بلکه درهای رحمت، مفتوح شده!

هر چه خواهی می دهندت، کم مخواه! *** تو رضای خدا را بخواه، کم مخواه!

ابواب دوزخ در این ماه مسدود بُوَد! *** ابواب جنّت در این ماه مفتوح بود!

شب اوّل گناه امّت، بخشوده شود! *** روزاوّل معصیت ها آمرزیده شود!

شب اوّل دو هزار هزار می دهند از درجات! *** بلکه این شب پنجاه شهرمی دهنداز درجات!

روز دوّم، بهر هر گام یکسال عبادت می دهند! *** بهر هر روزی پاداش یکسال عبادت می دهند!

روز سوّم به هر مو، باغی در بهشتت می دهند! *** در هر باغی دوازده هزار تازه نعمتت می دهند!

روز چارم هفتاد هزار قصرت می دهند! *** درهرقصری هفتاد هزاراطاقت می دهند!

در هر اطاق پنجاه هزار تختت می دهند! *** برهر تختی یک حوری زیبایت می دهند!

روز پنجم هزارهزارشهرِبهشتی می دهند! *** در هر شهری هزار اطاقت می دهند!

در هراطاق، هفتاد هزار مائده است! *** برهر مائده، هفتاد هزار فائده است!

تو از این اجمال، هزار تفصیل بخوان! *** رحمت حق را ببین، هزارتفصیل بخوان!

بی شمار است بهر تو، هر چه خواهی بخواه! *** رحمت حق است، بهر تو هر چه خواهی بخواه!

تو بدان مهمان خدایی، هر چه خواهی بخواه! *** لطف حق بی شمار است، هر چه خواهی بخواه!

میزبان کریم است، همّت بلند دار، کم مخواه! *** فضل مولا بی شمار است، سعی کن کم مخواه!

گر نگاهت به غذا و آب افتد، هر چه خواهی می دهند! *** گر تو روزه دار با تقوا باشی، هر چه خواهی می دهند!

روزهٔ مقبول بگیر، محروم مشو! *** از گناه پرهیز کن، محروم مشو!

این ماه، ماه صبر است اجر صبر بی شمار است! *** اجر صابر را خدا داند اجر صابربی شمار است!

ص: 678

ماه رمضان، چه ماهیست بر ما بگو؟!

برکات ماه رمضان چیست بر ما بگو؟!

ماه الله است، ماه قرآن است، ماه علیست! *** هر سه حق است، مبارک باد،ماه علیست!

ماه مبارک است، ماه قرآن است، ماه علیست! *** علی اَلله نیست، علی قرآن است، قرآن علیست!

اوصاف الله در علیست، علی اَلله نیست! *** علی قرآن است،قرآن علیست، علی اَلله نیست!

ماه رمضان ماه خداست، ماهِ علیست! *** کعبه بیت الله است، بیتِ علیست!

هیچ کس را خدا در بیت خود راه نداد! *** بس علیّ را راه داد، دیگری را راه نداد!

گو علیّ، خانه زادِ معبود شده! *** خانه اش، خانهٔ معبود شده!

کس نگوید، علیّ معبود شده! *** خانه اش، خانهٔ معبود شده!

خالقش دوست داشت، مادر و فرزند او! *** راه داد، در خانه اش، مادر و فرزند او!

مادرش درخواست کرد، ای خدا راهم بده! *** گرد کعبه می گشت، گفت ای خدا راهم بده!

علیّ در خانهٔ کعبه به دنیا آمد، کعبه عزّت گرفت! *** خانهٔ حقّ به حاجت برسید، از علیّ عزّت گرفت!

علیّ در خانهٔ حق آمد و ازخانهٔ حق برفت! *** حق او را دعوت نمود، از خانهٔ حق برفت!

این دلیل عزّت است، از خانهٔ حق برفت! *** نام او ماند و عزیز شد، از خانهٔ حق برفت!

به عدو گویید: او عزیز بود؟ یا بلید؟! *** یا که گویید: او عزیز بود، یا پلید؟!

او علیم بود، او نبود هرگز پلید! *** نه بلید بود علیّ، نبود هرگز پلید!

او پاک بود علیم بود، هرگز نبود پلید! *** او در کعبه به دنیا آمد،نبود هرگز پلید!

پس شما باید نگویید: بلید و پلید و علیّ! *** این قیاس باطل است، نگویید پلید و علیّ!

ما که گوییم: علیّ نفسِ نبیّ است چون نبیّ! *** هر دو، از یک شجرند، علیّ نفسِ نبیّ،چون نبیّ!

فضل او فضل نبیّ، علم او علمِ نبیّ! *** همه چیزش، چو نبیّ علم او علم نبیّ!

گر درختان قلم، دریا مرکّب، جنّ و انس کاتب شوند! *** فضل او را نشمارند، گر جنّ و انس کاتب شوند!

فضل او را خدا گفته به قرآن تو بدان! *** نظری کن تو به آیات قرآن تو بدان!

فضل او را نداند کسی، فضل او فضل نبیّ! *** فضل او را نتوانند شمرد، فضل او فضل نبیّ!

«خادم» فضل او را به که گویی؟به هر کس مگو! *** او !فضل از کیمیاست فضل او را به هر کس مگو!

عاشقان کربلا بیایید برویم کرببلا!

کربلا منتظر ماست بیایید برویم کرببلا!

ای خدا راه را بهر ما باز نما! *** عاشقانه پیاده برویم کرببلا!

کربلا منتظر ماست، بیا تا برویم کرببلا! *** نالهٔ اطفال بلند است، بیا تا برویم کرببلا!

زینب حیران سر راه است، چه کند؟! *** آه اطفال بلند است، بیا تا برویم کرببلا!

ص: 679

اطفال تشنه اند، زینب نداند چه کند؟! *** صدای العطش،آیدبیا تا برویم کرببلا!

هرچه کردند، آب نبود، اصغر تشنه بود! *** مادرش شیرنداشت، بیا تا برویم کرببلا!

کربلاآب قیمت جان بود، اصغر تشنه بود! *** مادرش تشنه بود آب نبود، بیا تا برویم کرببلا!

مادر و طفل تشنه بودند، در خیمه آب نبود! *** اصغرتشنه بود آب نبود، بیا تا برویم کرببلا!

العطش ها بالا گرفته، ببین اطفال تشنه اند! *** سقّا تشنه بوده،آب نبوده، بیا تا برویم کرببلا!

راه ها بسته شده، گویند:آب یافت نشده! *** زینب بیچاره شده، بیا تا برویم کرببلا!

دست سقّا قطع شده، آب یافت نشده! *** نالهٔ اطفال بلند شده، بیا تا برویم کرببلا!

شاه آمد بهر وداع، اصغرش را بگرفت! *** تشنه بود آب نبود، بیا تا برویم کرببلا!

گفت: خواهرم، اصغرم را بیار بهر وداع! *** زینب آورد آه نداشت، بیا تا برویم کرببلا!

شاه گفت می برم اصغرم را گویم: آبش بدهند! *** آب ندادند کشتند، بیا تا برویم کرببلا!

کربلا آب قیمت جان بود کربلا، آب نبود! *** هرکه بود تشنه بود، بیا تا برویم کرببلا!

طفل شیرخوار را کشتند، آبش ندادند! *** آب قیمت جان بود، بیا تا برویم کرببلا!

شاه، گفت: جگرم از تشنگی می سوزد آب نبود! *** همگان تشنه بودند آب نبود بیا تا برویم کرببلا!

تشنه کشتند فرزند فاطمه را، کوفیان آبش ندادند! *** جگرش می سوخت از تشنگی، بیا تا برویم کرببلا!

خواهرش آمد سراغش، گفت خواهر بُرو! *** تا نبینی مرا می کشند، بیا تا برویم کرببلا!

ساعتی نگذشت سَرِ شاه بالای نِی بود و رفت! *** زینب سر را دید و رفت،بیا تا برویم کرببلا!

بدن شاه سه روز، روی زمین مانده بود! *** زین العباد دید و مات شد، بیا تا برویم کرببلا!

آل پیغمبر را اسیر کردند، با غل و زنجیر بردند! *** بهر دشمن سوی شام بردند،بیا تا برویم کرببلا!

دختری بود سه ساله، رأس بابش را بدید! *** در خرابه جان داد، بیا تا برویم کرببلا!

«خادم» مگو دیگر ، دلِ ما را تو خَستی! *** کربلا منتظر ماست، بیا تا برویم کرببلا!

ماه رمضان ، ما میهمان خداییم!

ما چه غم داریم، ما میهمان خداییم!

نه غذا خواهیم نه آب خواهیم، در خواب می دهد! *** او غذا را، در خواب می دهد ما میهمان خداییم، ،!

گر هوا گرم شود و تشنه شدی، از قیامت یاد کن! *** صبر کن میزبان آبت می دهد، ما میهمان خداییم!

گر که بی تاب شدی، یاد حسین و کرببلا کن! *** صبر کن آرام میشوی، ما میهمان خداییم!

نَفَس روزه دار تسبیح و خوابش عبادت بُوَد! *** شاد باش ماه رمضان است، ما میهمان خداییم!

لغو و بیهوده مگو، ذکر خدا را بگو، شاد باش! *** صبر کن وقت افطار می رسد، ما میهمان خداییم!

میزبان کریم است رحیم است، اِنعام می دهد! *** صبر کن روز به پایان می رسد،ما میهمان خداییم!

گفته است انعام می کند، اکرام می کند، او کریم است! *** صبر کن اکرام می کند، او کریم است ما میهمان خداییم!

صبر کن ساعتها می رود ، روزها می رود، ماه ها می رود،! *** صبر کن سال ها می رود عمر می رود، ما میهمان خداییم!

تشنه گر می شوی، یاد ازعطش محشر بنما! *** آرام می شوی، صبر کن، ما میهمان خداییم!

ص: 680

کار خود را کم کن، رحم کن به خود! *** رزق ما با خداست، ما میهمان خداییم!

استراحت کن بخواب، خواب عبادت بود! *** نَفَسَت تسبیح خداست، ما میهمان خداییم!

وقت افطار و سحر از دعا، غافل مشو! *** از گناه پرهیز کن، ما میهمان خداییم!

معده را پر مکن، از خدا غافل مشو! *** غذای پاک بخور، ما میهمان خداییم!

از دعاهای سحر غافل مشو، لذّت بِبَر! *** با خدا رازو نیاز کن، ما میهمان خداییم!

سعی کن در این ماه، محروم نشوی، مرحوم شوی! *** هرکه محروم شود شقّی است، ما میهمان خداییم!

از حلال بهره ببر، تا اهل عبادت باشی! *** لذّت اُنس می یابی، ما میهمان خداییم!

اوّل وقت نمازت را بخوان، رضوان خداست! *** خدا خشنود می شود، بدان ما میهمان خداییم!

از گناه و حرام دور باش، توفیقت دهد! *** صابر و حلیم باش، ما میهمان خداییم!

از خدا گدایی کن شرم مکن، عزّت دهد! *** از مردم چیزی مخواه، ما میهمان خداییم!

برگهٔ آزادیِ دوزخ را، در این ماه بگیر! *** هر چه خواهی می دهند، ما میهمان خداییم!

ای خدا تو نصیب کن کربلایی شویم!

زائر مظلوم کربلا شویم، کربلایی شویم!

ای خدا حج ما کربلاست، کربلایی شویم! *** کربلا صد حج است، خدایا کربلایی شویم!

ای خدا زائر کربلا، حاجِّ مقبول تو است! *** راه ما را باز کن توفیق بده کربلایی شویم!

ای خدا زائر بیت تو زائرسنگ وگِل است! *** ما زائر محبوب تو شویم، کربلایی شویم!

ای خدا کربلا بر کعبه فخری می کند! *** او عزیز است ای خدا، کربلایی شویم!

ای خدا، تربت کربلا، محبوب تُو است! *** کعبه سنگ است، خدا، کربلایی شویم!

خدایا گرد کعبه تو گنهکار را بخشیده ای! *** زیر قبّه دعا مستجاب است، کربلایی شویم!

گرد کعبه گر گنهکاری رود، اهل گناه است! *** زیر قبّه عزیز است نزد تو، کربلایی شویم!

گِرد کعبه گنهکار اشکش را زِ گُنَه می ریزد! *** زیر قبّه بهر مظلوم گرید، کربلایی شویم!

کربلا ، می سوزیم و خالص می شویم! *** گرد کعبه مهمانیم همه، کربلایی شویم!

کربلا همه اشک است و حال و گریه است! *** بهر مظلوم شهید گریه است، بیا کربلایی شویم!

ای خدا حسین در کربلا، دین تو را زنده کرد! *** کربلا دینِ ما را زنده می کند، کربلایی شویم!

کربلائی بخشوده، آسان، به جنّت می رود! *** زائر بیت، توبه باید بکند، کربلایی شویم!

کربلا هفتاد و دو تن، بهر ما شافع اند! ** زائر بیت، توبه باید بکند، کربلایی شویم!

کربلا راهش به جنّت بازو راحت است! *** زائرش حسینی است، کربلایی شویم!

حسین را دری است از بهشت، بابُالحسین! *** حسین شافع ماست، بیا تا کربلایی شویم!

زائر کربلا، زائر اَلله بُوَد، زائر محبوب خداست! *** رائز حجّ زائر بیت الله بود، بیا تا کربلایی شویم!

ای خدا قسمت کن، شب جمعه کربلا باشیم ما! *** انبیاء جمع اند، با آنان باشیم ما، کربلایی شویم!

در عراق، هفت امام را زیارت می کنیم! *** مکّه را امامی نیست، بیا کربلایی شویم!

ص: 681

«خادم» حج را رها کن بیا تا برویم کرببلا! *** کربلا یکصد حج است، بیا تا برویم کرببلا!

«خادم» فضلِ علیّ گو، تا علیّ یادت کند!

وقت مردن، در قیامت، اکنون علیّ، یادت کند!

خادم دین خدا باش علیّ یادت کند! *** فضل او را همواره بگو، علیّ یادت کند!

فضل مولا را بگو، سببِ آمرزش است! *** تا توانی فضل او را بگو، علیّ یادت کند!

در قیامت علی، قاسمِ جنّت و نار است! *** تا توانی فضل او را بگو، علیّ یادت کند!

یاد مولا کن، یاد مولا یاد خداست! *** یاد مولا کن، قیامت علیّ یادت کند!

فضل مولا حدّ ندارد، هر چه خواهی بگو! *** هر چه گوئی ثبت شود، علیّ یادت کند!

فضل مولا را بگو رو سفیدت می کند! *** در قیامت شاد شوی، علیّ یادت کند!

فضل مولا را بگو، خدا خشنود شود! *** خداوند شاد می شود، علیّ یادت کند!

فضل مولا را بگو، نبیّ شادت کند! *** فاطمه شاد شود، علیّ یادت کند!

فضل مولا را بگو، عاشق شوی! *** عاشقِ مولا شوی، علیّ یادت کند!

فضل مولا را بگو، وقتِ مردن شاد شوی! *** چون خدا شاد شود، علیّ یادت کند!

فضل مولا را بگو، مولا مظلوم بُوَد! *** یار مظلوم باش، علیّ یادت کند!

تا توانی از علی دفاع کن خدا یارت بُوَد! *** یار مظلوم باش به خدا، علیّ یادت کند!

در ولایت مستقیم باش، خدا یارت بُوَد! *** عدو را محکوم کن، علیّ یادت کند!

مشت محکم زن برعدو، خدا یارت بُوَد! *** عدو را خوار کن، بدان علیّ یادت کند!

با عدو دوستی مکن، به حرفش گوش مکن *** سخن اَلله را ببین و بدان علیّ یادت کند!

عدو را هجو کن تا فاطمه خشنود شود! *** سخن احمد را ببین، علیّ یادت کند!

رضای حق را گر تو خواهی، یار مظلوم باش! *** علیّ مظلوم عالم است، به خدا علیّ یادت کند!

گر تو دنیا و عقبا خواهی، یاورِ مولا بشو! *** خادم او باش در دنیا، علیّ یادت کند!

خادمی افتخار است، خادم آل الله باش! *** نبیّ خشنود شود، علیّ یادت کند!

«خادم» تا زنده ای فضل مولا را بگو! *** بهتر از این چیست؟ علیّ یادت کند!

سخت ترین روز ، روز عاشورای حسین است!

در وقت ولادت جبرئیل گفت: او را می کشند! *** از همان اوّل معلوم بود، امّت او را، می کشند!

به خدا از اوّل قاتلش معلوم بود، کربلا معلوم بود! *** پیمبر فرمود: این خاک اوست، حسینم را می کشند!

پیمبر خاکش را نشان داد، رنگ خون می شود! *** کربلا را نشان داد و گفت: حسینم را می کشند!

فاطمه فرمود: نخواهم فرزند،گرحسینم را می کشند! *** آخرالأمر کربلا خواهد آمد، حسینم را می کشند!

ص: 682

علیّ فرمود، حسن فرمود، حسین را می کشند! *** فاطمه فرمود، علیّ فرمود:حسین را می کشند!

حسین فرمود به اصحابش، مرا می کشند! *** جبرئیل آمد، فرمود: حسین را می کشند!

خدا فرمود: می کشند، نبیّ فرمود: می کشند! *** حسین را می کشند، حسین را می کشند!

همه گفتند: حسین را می کشند، تشنه می کشند! *** او فراوان گفت: می کشند، مرا، تشنه می کشند!

خبر آمد، اصحاب حسین را هم می کشند! *** اکبر را می کشند، عون و جعفر را می کشند!

بلکه اصغر را می کشند، تشنه می کشند! *** روی دست پدر می کشند، تشنه می کشند!

آه اطفالش بلند است از عطش، تشنه می کشند! *** العطش گویند اطفالش،کوفیان سقّا را می کشند!

تشنه لب ها را می کشند، سقّا را می کشند! *** سقّا بهر آب آید، تشنه است تشنه او را می کشند!

شاه گوید تشنه ام، می سوزدجگرم، او را می کشند! *** اکبر گوید تشنه ام، بابا آبم بده، او را می کشند!

اطفال گویند: تشنه ایم، عمّوآب نیست ما تشنه ایم! *** دست سقّا قطع می شود، اطفال گویند: عمّو تشنه ایم!

اصحاب را می کشند، اکبر را می کشند، اصغر را می کشند! *** یاران حسین را، یکایک همه را کربلا تشنه می کشند!

رأس شاه بالای نِی باشد، خیمه ها را آتش می زنند! *** آل الله مضطرّ می شوند، خیمه ها را آتش می زنند!

اطفال وحشت می کنند، در بیابان آواره می شوند! *** در بیابان کس نداند چه کند، همه آواره می شوند!

نیمه شب زینب چه کند، همه آواره می شوند! *** بی پناه و بی کس اند، در بیابان همه آواره می شوند!

طفل دلسوخته ای زیر خاری جا گرفته! *** بس خسته شده، بیچاره را، خواب گرفته!

زینب گوید: یادگار برادر، برخیز برویم! *** جای ماندن نیست اینجا، برخیز برویم!

«خادم» مظلوم تر از زینب کیست بگو؟! *** مظلوم تر حسین فاطمه است، کیست بگو؟!

فضل مولا را بگو، آشکارا بگو!

هرچه می خواهی بگو،آشکارا بگو!

فضل او را خدا گفته، اگر خواهی بگو! *** خدا گفته، احمد گفته اگر خواهی بگو!

خدا گفته: علیّ صراط مستقیم من است! *** او ولیّ من است، او صراط مستقیم من است!

«نَبَأالعظیم» است، بدان صراط مستقیم من است! *** او حق است، قرآن است، صراط مستقیم من است!

آیةالعظمی است بدان، او اعظم از هر عظیم است! *** بعد احمد او عظیم است، اعظم از هر عظیم است!

وصفِ او بی منتهاست، وصف او وصف خداست! *** «کلمات الله» است، وصف او وصف خداست!

بعد احمد، ولیّ المؤمنین است، او ولیّ است! *** ولیّ المؤمنین است، علیّست او، ولیّ است!

او وصیّ است، او علیّست، او ولیّ است،! *** جانشین احمداست، اوامیر المؤمنین است!

او ولیّ المؤمنین است، امیرالمؤمنین است! *** او حبیب حبیب است، امیرالمؤمنین است!

کس نداند علی کیست؟ خدا گوید: علیّ است! *** او در«أُمّ الکتاب لَعَلیّ حکیم» است علیّ است!

خلیل الله افتخار دارد، شیعهٔ علیّست! *** او افضل از انبیاء الله است، علیّ است!

او در سه جای قرآن، نامش علیّست! *** علیّ اَلله نیست، ولی نامش علیّست!

او قرآن است، حق است، علیّست! *** افضل از هر نبیّ است، او نفس نبی است!

ص: 683

گر نبیّ بود بعد احمد، دان علیّ است! *** چون نبیّ نیست بعد احمد،او علیّست!

نام او مشتق از علیّ اعلاست علیّست! *** بهتر از هر علیّ است او، علیّست!

آیهٔ «أنفسنا» گوید، او نفس نبیّ است! *** هردو ازیک شجرند، او نفس نبیّ است!

دشمن و دوست گویند: او علیّست! *** نه بلید است، نه پلید است، او علیّست!

حق گوید علیّست، نبیّ گوید علیّست! *** خدا گوید: علیّست، جبرئیل گوید: علیّست!

علی است او بعد احمد ازهرچیزی علیّست! *** نام او مشتق از علیّ اعلاست، او علیّست!

او علیّست خانه زاد خدای علیّست! *** کعبه خانهٔ او شد، او مولا علیّست!

مادرش نام او را برد، او علیّست! *** بهر احترامش کعبه باز شد، او علیّست!

نامِ او نامِ خداست، او علیّست! *** خدا علیِّ اعلاست، او علیّست!

«خادم» بهر ما گو، فاطمه کیست؟!

فاطمه عدلی ندارد، گو فاطمه کیست؟!

فاطمه حورای انسیّه است، مگو فاطمه کیست؟! *** او جدا از هر شرّی است، مگو: فاطمه کیست؟!

فاطمه محور اهل کساست، مگو فاطمه کیست؟! *** فاطمه، محبوبهٔ احمد است، مگو فاطمه کیست؟!

فاطمه با دوستانش از دوزخ و نار جدایند! *** دوستانش را شفاعت می کند، از نارجدایند!

فاطمه، اهل عطا وکرم و اهلِ احسان بُوَد! *** فاطمه،چون پدرش،اهل اِنعام و احسان بُوَد!

فاطمه، طاهرهٔ مطهره است! ***فاطمه، فاهمهٔ مفهّمه است!

فاطمه، نوریّهٔ منوّره است! *** فاطمه، زهرایِ مطهّره است!

فاطمه راضیهٔ مرضیه است! *** فاطمه قاصدهٔ مقصوده است!

فاطمه دختر خیر المرسلین است! *** فاطمه همسر خیر المؤمنین است!

فاطمه دختر، أُمّ المؤمنین است! *** فاطه فرزند أُمّ المؤمنین است!

فاطمه «بهجة قلبِ المصطفا» ست! *** فاطمه همسر و «قلب المرتضا» ست!

فاطمه شافعهٔ مشفَّعه است! *** فاطمه عالیه و مُعلّیّه است!

فاطمه فاضلهٔ مفضّله است! *** فاطمه جامعهیِ مجمّعه است!

فاطمه راحمه یِ مرحّمه است! *** فاطمه قادِمِهٔ مقدَّمه است!

فاطمه محور فضل و کرم است! *** فاطمه منبع فضل و کرم است!

فاطمه رئوفهٔ مرئوفه است! *** فاطمه عطوفه یِ معطوفه است!

فاطمه افضل زن های عالم است! *** فاطمه بهترین زن های عالَم است!

فاطمه شفیعهٔ قیامت است! *** فاطمه مرضیّه یِ قیامت است!

فاطمه هادیه یِ مهدیّه است! *** فاطمه شفیعه یِ مرضیّه است!

فاطمه اُمّ أبیها باشد! *** فاطمه بنت اَبیها باشد!

فاطمه راه نجات اُمت است! *** فاطمه فکر صلاح اُمّت است!

ص: 684

«خادم» تو ندانی فضلِ فاطمه را! *** از علیّ بپرس، فضلِ فاطمه را!

ماه رمضان آمده، گو ما چه کنیم؟!

بهترین ماه آمده، گو: ما چه کنیم؟!

ماه رحمت، ماه نورآمده ،ما چه کنیم؟! *** رحمت آمده برکت آمده ما چه کنیم؟!

ماه میهمانی ماست خوش آمده! *** درِ رحمت باز شده، خوش آمده!

هر چه خواهیم می دهند، خوش آمده! *** راه جنّت راه نور باز شده، خوش آمده!

راهِ دوزخ بسته شده، خوش آمده! *** فضل و رحمت، آمده، خوش آمده!

روزه داران شاد باشید، ماه رمضان، خوش آمده! *** روزه داران، ماه میهمانی آمده، خوش آمده!

همه شاد باشید، رحمت آمده، خوش آمده! *** درِ جنّت باز شده، رحمت آمده خوش آمده!

روزهٔ مقبول بگیرید، خوشا مده خوش آمده! *** اهل تقوا باشید، ماه خدا خوش آمده!

بیهوده نگویید نشنوید، خوش آمده! *** روزه ها مقبول شود، خوش آمده!

از حرام پرهیز کنید، خوش آمده! *** از گناه پرهیز کنید، خوش آمده!

ماهِ رحمت آمده، خوش آمده! *** برکاتش زیاد است، خوش آمده!

روزهٔ،مقبول بگیریم خوش آمده! *** از گناه پرهیز کنیم، ماه رمضان خوش آمده!

روزه داران شاد باشید، ماه رمضان خوش آمده! *** روزه دار، سعی کن، اعضایت، روزه باشد!

دست و چشم و اعضایت، روزه باشد! *** لذّت و عشق و مناجات آمده، خوش آمده!

روزه داران، رحمت آمده، خوش آمده! *** هر چه خواهید آمده، روزه آمده خوش آمده!

بهترین ماه آمده، روزه آمده، خوش آمده! *** ماهش رحمت است، روزش رحمت است، خوش آمده!

قدرِ این ماه را بدانید، ماه رحمت آمده، خوش آمده! *** روزه داران قدر بدانید، رحمت آمده، خوش آمده!

سَحَروافطارش شیرین بود،روزه داران خوش آمده! *** از مناجات خدا غافل مشو، خوش آمده!

ماهِ اَلله آمده، مهمان شدیم، خوش آمده! *** میزبان اکرم الأکرمین است، خوش آمده!

لطف حق آمده، ما شاکریم، خوش آمده! *** زنده ماندیم، ماه خدا آمده، خوش آمده!

از خدا خواهیم، روزه باشیم، خوش آمده! *** لذّتِ ما همین است خدا، خوش آمده!

ماه خوش آمده، روزه داری، خوش آمده! *** لذّت و عشقِ مناجات آمده، خوش آمده!

«خادم» شکر کن خدا را، تا مزیدت بدهد! *** شاکر او باش، در این ماه، تا مزیدت بدهد!

جمعه آمده، یاد مهدی آمده!

روز امید آمده، انتظار ما سر آمده! *** قدمِ مهدی مبارک، انتظارماسرآمده!

وعدهٔ حق آمده، انتظار سر آمده! *** قدمش را ببوسیم، انتظار سر آمده!

ص: 685

ای خدا آن روز کی خواهد آمد، انتظار سر آمده! *** چهرهٔ مهدی را، ببینیم، شاد شویم انتظار سر آمده!

خسته ایم ماه بشارت آمده: انتظار سر آمده! *** ای خدا تعجیل کن در ظهورش، انتظار سر آمده!

گِلِه ای نداریم، مانعش ماییم، خدایا چه کنیم؟! *** ما پاک نشدیم، مانعش ماییم، خدایا چه کنیم؟!

در به ما بسته شده، راه ما بسته شده! *** ما ندانیم او کجاست، راه ما بسته شده!

درِ امید باز است، راه اصلاح باز است! *** گر اصلاح شویم، راه اصلاح باز است!

ما نخواستیم مهدی بیاید، وَر نه آمده بود! *** مانعش ماییم به خدا، وَر نه آمده بود!

پس بیایید پاک شویم، اصلاح شویم! *** برویم توبه کنیم، بیاییم اصلاح شویم!

پس بگوییم: به حقّ مادرت آقا بیا،! *** ما آماده شدیم، به حقّ مادرت آقا بیا!

توبهٔ ما رابه پذیر، به حق مادرت آقا بیا! *** یا بگوییم:تو کریمی به حق مادرت آقا بیا!

گر نیامد، مدینه می رویم به جدّش گوییم: گو بیاید! *** گر نشد، نزد فاطمه می رویم، گوییم: گو بیاید!

گرنشد، شب جمعه کربلا می رویم، گوییم: گوبیاید! *** گر نیامد، در نجف می رویم به علیّ گوییم:گو بیاید!

گر که جدّ و پدرو مادر بگویند، بیاید، بیاید! *** پشت در می ایستیم، اصرار می کنیم، تا بیاید!

جمکران می رویم، سهله می رویم گوییم: بیاید! *** به خدا شکوه می کنیم، قسم می دهیم گوییم بیاید!

ما گنهکاریم چه کنیم، آقا نداریم، خدایا توگو بیاید! *** اَرحَم الراحمین است خدا، به او گوییم: گو بیاید!

گرنیامدخاک برسر می کنیم چه کنیم گوییم: بیاید! *** آنقدر اصرار می کنیم، زاری می کنیم، گوییم: بیاید!

ما امامی نداریم، غرق گناهیم، ای خدا، گو بیاید! *** راه ما بسته شده، بیچاره شدیم، ای خدا گو بیاید!

به حق احمد به حق علیّ، به حق فاطمه،گو بیاید! *** وعدهٔ تو حق است، به حقّ مادرش گو بیاید!

تو کریمی تو رحیمی، به حق مادرش گو بیاید! *** ما فقیریم ما ضعیفیم ما بیچاره ایم، گو بیاید!

تو دعای شیطان را مستجاب کردی،گو بیاید! *** بدتر از شیطان نیستیم، خدایا، گو بیاید!

تو کریمی، تو رحیمی، خدایا، گو بیاید! *** خدایا «خادم» دعا میکند،خدایا چه کند؟!

خادم واسطه است، دعا می کند چه کند؟!

خدایامؤمنان باید چه کنند، تا مهدی بیاید؟

هر چه باید بکنند، گو بکنند، تا مهدی بیاید؟

باید توبه کنند، پاک شوند، تا مهدی بیاید! *** باید پاک شوند، گناهی نکنند، تا مهدی بیاید!

حقِّ صاحب حق را بدهند، ظلم نکنند،تا مهدی بیاید! *** اهل احسان باشند، نیکوکار باشند، تا مهدی بیاید!

واجبی را ترک نکنند، گناهی نکنند، تا مهدی بیاید! *** فَرَجَش را بخواهند، آماده شوند، تا مهدی بیاید!

ص: 686

ترک واجب نکنند، کار حرامی نکنند، تا مهدی بیاید! *** اهل احسان باشند، آزاری نکنند، تا مهدی بیاید!

خیرخواه باشند، اهل تقواوورع باشند،تا مهدی بیاید! *** از گناه پروا کنند، شبهه را رها کنند، تا مهدی بیاید!

ازستم دوری کنند، خیرخواهی کنند، تا مهدی بیاید! *** خیرِهم را بخواهند، بَدِکس را نخواهند،تا مهدی بیاید!

مهربان باشند، دوستِ هم باشند، تا مهدی بیاید! *** آماده شوند، امام خود را بخواهند، تا مهدی بیاید!

نهی از منکر کنند، امر بر معروف کنند، تا مهدی بیاید! *** ناهی منکر باشند، امر بر واجب کنند، تا مهدی بیاید!

عاشق مهدی باشند، منتظر باشند، تا مهدی بیاید! *** پاک شوند، خود را تطهیر کنند تا مهدی بیاید!

بَهرِفَرَجش دعا کنند،ازخدا خواهند،تا مهدی بیاید! *** امام خود را بشناسند منتظر باشند، تا مهدی بیاید!

سرکویش بروند،انتظارش بکشند، تا مهدی بیاید! *** او امام است، کعبه است، سویش بروند، تا مهدی بیاید!

چون که آیدقَدَمش را ببوسند، شکرکنند،تا مهدی بیاید! *** هر چه گوید؛ بپذیرند، شاد شوند، مهدی آمده!

از جمالش بهره گیرند، شادی کنند،مهدی آمده! *** مهدیِ آل محمّد آمده، شادی کنند، مهدی آمده!

راه را باز کنند،گُل بریزید،شاد شوند،مهدی آمده! *** نور حق آمده، فرزند احمد آمده، مهدی آمده!

قَدَمش بر چشم گذارند، شکر کنند، مهدی آمده! *** هادی امّت است، فرزندفاطمه است، مهدی آمده!

عالَم گلستان شده، گل ها باز شده، مهدی آمده! *** میوهٔ احمد است، فرزند حیدر است، مهدی آمده!

منجی عالم است، با عدل و داد آمده، مهدی آمده! *** محور عالم است، عالَم پرور است، مهدی آمده!

ص: 687

به مستضعفین بگویید، شاد باشید، مهدی آمده! *** شما آزاد شدید، عزیز شدید، مهدی آمده!

به درمانده ها، بیچاره ها بگویید، مهدی آمده! *** نجات یافتید شما،حاکم شدید، مهدی آمده!

به اهل یمن و مبتلاها بگویید: مهدی آمده! *** مهدی آل محمّدآمده، نورآمده، مهدی آمده!

به ستمکاران عالَم بگویید: منتقم آمده، مهدی آمده! *** سر بزیر باشید، شرمنده شوید، به خدا مهدی آمده!

«خادم» شاد باش آن که گفتی آمده، بیامهدی آمده! *** پس مگو نیامده، گو خوش آمده، مهدی آمده!

جمعه روز مهدیست، نام مهدی را بِبَر!

جمعه روز امیداست، برادر نام مهدی را بِبَر!

روز جمعه سیّدالأیام است، نام مهدی را ببر! *** رو ز مهدی، روز امید است، نام مهدی را ببر!

مهدی رحمت واسعهٔ الله بود خوش آمده ! *** نام دیگر را نَبَر نام مهدی را بِبَر خوش آمده !

همهٔ امید ما در جمعه است خوش آمده ! *** امید در ماندگان جمعه است خوش آمده !

جمعه چون آید، ما خشنود شویم خوش آمده ! *** نام مهدی آید، ما خشنود شویم خوش آمده !

جمعه روز مهدی ماست گو بیاید خوش آمده ! *** ازخدا خواهیم جمعه آید،گو بیاید خوش آمده !

همه خواهیم خدایا، مهدی بیاید خوش آمده ! *** ای خدا زنده باشیم، مهدی بیاید خوش آمده !

ما نداریم امامی، ای خدا مهدی بیاید خوش آمده ! *** ای خدا به حق مصطفا،گومهدی بیاید خوش آمده !

ص: 688

همه امید ماست خدایا، مهدی بیاید، خوش آمده! *** ای خدا به حق مصطفا گو: مهدی بیاید خوش آمده !

چاره ای نیست، ای خدا گو: مهدی بیاید خوش آمده ! *** همه جا فاسد شده، ای خدا مهدی بیاید خوش آمده !

ای خدا به حق مهدی گو، مهدی بیاید خوش آمده ! *** ای خدا به حقِّ مرتضا وفاطمه مهدی بیاید خوش آمده !

ای خدا لایقمان کن، مهدی بیاید خوش آمده ! *** ای خدا به حق اولیا، مهدی بیاید خوش آمده !

«خادم» از خدا خواه مهدی بیاید

ای خدا، ما درمانده ایم گو: مهدی بیاید بیاید! *** ای خدا به اسم اعظمت، گو: مهدی بیاید بیاید!

راه ما بسته شده، خدایا گو: مهدی بیاید بیاید! *** ای خدا به حقّ المضطرّ سوگندگو: مهدی بیاید!

ای خدا تو کریمی تو رحیمی، گو: مهدی بیاید! *** ای خدا رحمی به ما کن، گو: مهدی بیاید!

ای خدا، جُرمِ ما را ببخش، گو: مهدی بیاید! *** ای خدا لایقش نیستیم گو: مهدی بیاید!

دِلِ دوستان شاد شود، گو مهدی بیاید بیاید! *** ما نداریم پناهی خدایا، گو: مهدی بیاید بیاید!

ای خدا، نور خود را بفرست، گو: مهدی بیاید! *** ای خدا خسته و درمانده ایم، گو: مهدی بیاید!

ای خدا درمانده ایم، بیچاره ایم،گو: مهدی بیاید! *** دشمنان جولان می کنند، خدایاگو: مهدی بیاید!

بندگانت را خوار کنند، گو: مهدی بیاید بیاید! *** «خادم» تا اصلاح نشویم مهدی نیاید نیاید!

ص: 689

خدایا چه کنیم مهدی بیاید؟

به مردم بگو: اصلاح شوید، تا مهدی بیاید! *** ای برادر بیا اصلاح شویم، تا مهدی بیاید!

دین خود را این زمان حفظ کنیم، تا مهدی بیاید! *** فکر اصلاح باشیم، دم به دم، تا مهدی بیاید!

باید شایسته شویم، صالح شویم، تا مهدی بیاید! *** مشکل ما همین است، لایق شویم، مهدی بیاید!

گر که خیرخواه شویم، پاک شویم، مهدی بیاید! *** هر کسی فکر اصلاح خود باشد، تا مهدی بیاید!

ور نه بی خود نگوییم: خدایا مهدی بیاید! *** مهدی پاک است، معصوم است، پاکان خواهد!

گر پاک نباشیم از چه گوییم، مهدی بیاید؟! *** میهمان می طلبی، آماده شو تا میهمان بیاید!

میهمان مهدی است،آماده شو،تا مهدی بیاید! *** باید آماده شوی، شاد شوی، مهدی بیاید!

شب و روز باید منتظر باشی، تا مهدی بیاید! *** جمعه ها آماده شوی، دعا کنی، تامهدی بیاید!

او امام ماست، قائد ماست، نور خداست! *** قَدَمش بر چشم ماست، نور خداست!

از خدا خواهیم مهدی بیاید!

گو بیا، آقا بیا، به حق فاطمه زودتر بیا! *** ما سَرِ راهیم گوییم: جمعه شد، زودتر بیا!

دوستان بیایید، نماز جمعه را بخوانید آقا بیاید! *** چشمِ خود را باز کنید، نور خداست، آقا بیاید!

از گناه پرهیز کنید، حق صاحب حق را رد کنید! *** ناامید نباشید، وعدهٔ حق است، حق را رد کنید!

از خدا خواهید، به حق فاطمه، مهدی بیاید! *** فاطمه آبرومند است نزد خدا، مهدی بیاید!

گر نیامد، از خدا خواهید به حق مولا مهدی بیاید! *** گر نیامد از خدا خواهید به حق احمد، مهدی بیاید!

گر نیامد بروید توبه کنید، تا مهدی بیاید! *** چون توبه نمودید، باز گویید، مهدی بیاید!

ما که اصلاح نشدیم، گوییم: اصلاح شدیم! *** حرف اصلاح نزنید، اصلاح شوید، مهدی بیاید!

با خدا راز کنید، خدایا، اصلاحمان کن! *** تا که اصلاح شدید، بدانید، مهدی بیاید!

آخر الأمر درِ رحمت باز شود، مهدی بیاید! *** غم مخور، وعدهٔ حق، حق است، مهدی بیاید!

هر عیب هست از مسلمانی ماست، بیا توبه کنیم! *** عیب خود را برطرف کن، توبه کن، مهدی بیاید!

«خادم» گفتی: اصلاح شوید، تا آقا بیاید! *** باز گویم: بروید اصلاح شوید، تا آقا بیاید!

دهم ماه رحمت وفاتِ اُمّ المؤمنین است!

خدیجه همسر احمد، اُمّ المؤمنین است!

جبرئیل از خداوند، سلامش می رساند! *** این سلام نیکیست، سلامش می رساند!

اُمّ المؤمنین است، مادر فاطمه است! *** درجلالت همین بس، مادرفاطمه است!

همسر احمد است، او مادر فاطمه است! *** درقیامت شفیع است، مادر فاطمه است!

ص: 690

هستی خود را داد، بهر شوهرش! *** دار و نادراش داد بهر شوهرش!

هر چه داشت داد، نخواست جز کفنی! *** پاداشی ز پیمبر نخواست جز، کفنی!

کَفَنَش بس لباس پیمبر گردید! *** دار و نادارش صرف پیمبر گردید!

هرچه داشت داد،اسلام را زنده کرد! *** همّتش این بود، اسلام را زنده کرد!

عاشق اسلام بود حامی پیمبر بود! *** هرچه سختی بود،حامی پیمبربود!

صاحب اموال و عزّت می بود! *** هدفش تأمین پیمبر می بود!

مادر سادات شد، چون فاطمه! *** مادرِ امامان شد، چون فاطمه!

حبّ دنیا نداشت، همه را بهر عقبا می داد! *** هر چه داشت داد، همه را بهرعقبا می داد!

هر چه داشت، بُرد همراه خویش! *** اهل آخرت بود، بُرد همراه خویش!

گو به زن ها، از خدیجه درس بگیرید! *** اهل دنیا نباشید، از خدیجه درس بگیرید!

در سختی ها، در مجاعه، هرچه داشت داد! *** هدفش حفظِ دین بود، هر چه داشت داد!

پیمبر فرمود: کجا یافت شود مثل خدیجه! *** خدیجه کیمیا بود،کجا یافت شود،مثل خدیجه!

مال خود را صرف دین کردن تا کجا؟! *** چون قارون مال اندوزی نکردند، کجا؟!

افتخار و خدمتِ احمد کردن تا کجا؟! *** بولهب نبودن و آزار نکردن تا کجا؟!

این، دو راه است، این کجا و آن کجا؟! *** حق، غیر باطل است، این کجا و آن کجا؟!

امّت مسلم، از مادر، درس بگیرید! *** ازخدیجه اُمّ المؤمنین ، درس بگیرید!

«خادم» بیا، از مادرت خدیجه درس بگیر! *** افتخارکن، مادرت اوست، بیا درس بگیر!

مادر و داماد حافظِ دین خدا شدند! *** یکی با مال، یکی با شمشیر شدند!

فضل مولا را بگوییم تا شاد شویم!

فضل مولا را بگوییم تا شاد شویم! *** یا که فضل نبیّ را بگوییم،تا شاد شویم!

خدایا تو دانی فضل مولا را هر که گوید شاد شود! *** فضل او فضل نبیّ است، هر که گوید شاد شود!

فضل مولا را، خدا گفته بگو تا شاد شویم! *** فضل مولا را، نبیّ گفته بگو تا شاد شویم!

فضل او فضل خداست، نِی خداست! *** وصفِ او وصفِ خداست،نِی خداست!

فضل او، دل ها را روشن می کند! *** فضل او قلب ها را، روشن می کند!

ص: 691

فضل او را بگو، مردم را آگاه می کند! *** فضل او حق است، مردم را آگاه می کند!

فضل او، فضل نبیّ، وصفِ او وصفِ نبیّ! *** همه چیزش چو نبیّ، وصف او وصف نبیّ!

فضل او را نتوان شمرد، بی منتهاست! *** «کلمات الله» است، آن، بی منتهاست!

گر درختان قلم، دریا مرکّب، جنّ و انس کاتب شوند! *** فضل او را نتوانند گفت، گر جنّ و انس کاتب شوند!

فضل او را خدا گفته، نام او را خدا بُرده! *** او علیّ حکیم است، نام او را خدا بُرده!

«اُذُن واعیة» اوست، حکمت باقیه اوست! *** کلمات الله اوست، حکمت باقیه اوست!

اَسَدالله، وَجهُ الله، اُذُنُ الله، ولیّ الله اوست! *** عَینُ الله، یَدالله، اَمین الله، ولیّ الله اوست!

کلمات الله، بی منتهاست، فضل دگر مخواه! *** فضل او فضل الله است، فضل دگر مخواه!

او خدا نیست، فضل او فضل خداست! *** او عبدالله است، فضل او فضل خداست!

اهل عالم همه دانند، علیّ عبد خداست! *** کلمات الله است، همه دانند عبد خداست!

او، وصیّ است، او، وزیر است، او عبد خداست! *** او، ولیّ الله است، او امین است، او عبد خداست!

افضل از انبیاء الله است، او نفس نبیّ است! *** فضل او فضل نبیّ است، او نفس نبیّ است!

آیهٔ تطهیر شاهدِ عصمت اوست! *** آیهٔ«نبأالعظیم» شاهدِ عزّت اوست!

هر که گوید علیّ کیست گو علیّ عبد خداست! *** او، ولیّ الله است به خدا ، گو: عبد خداست!

ص: 692

علیّ نفس نبیّ است، گو: علیّ، عبد خداست! *** همه چیزش چونبیّ است او، عبد خداست!

هیچ کس افضل از نبیّ و علیّ، نیست! *** علیّ نفس نبیّ است، افضل از نبیّ نیست!

تا توانی بگو: فضل نبیّ، یا بگو، فضل علیّ! *** علیّ نفس نبیّ است، پس بگو، فضل علیّ!

او صراط مستقیم است، چون نبیّ است! *** او حقّ است، حقّ اوست، چون نبیّ است!

«خادم» علیّ حق است، حق علیست! *** به عدو گو: همین بس، حق علیست!

ای سَروَر عالم توای، یا علیّ!

ای افضل از عالم تو ای علی!

ای نور درخشان، توای یا علیّ!

ای صاحب مُلک وملکوت، یا علیّ! *** ای حقّ مجسّم توای یا علیّ!

ای منبع فیض توای،یا علیّ! *** ای گلشن عالمِ تو ای یا علیّ!

ای منشأ کون ومکان، یا علیّ! *** ای حقّ مجسّم وجود تو یا علیّ!

ای علمِ تو جامع العلوم،یا علیّ! *** ای اعلمِ جامع العلوم، یا علیّ!

ای عالَم همه روشن از تو شد، یا علیّ! *** ای روشن ز تو حرم وکعبه شدیا علیّ!

ای نورت به سماوات دیده شد، یا علیّ! *** ای دیدن چهره ات عبادت یا علیّ!

ص: 693

ای که نورت رقیب طلمت ،یا علیّ! *** تو کجا و بلید و پلید کجا، یا علیّ!

تو کجا و صدای عاویه یا علیّ! *** صاحب حق تویی حق تویی، یا علیّ!

رهنمای حق تویی، حق تویی یا علیّ! *** فاتح حق تویی حق تویی، یا علیّ!

پیروزمیدان تویی، حق تویی، یا علیّ! *** چهرهٔ حقّ، نور حق تویی، یا علیّ!

حق جدا از تونیست، یا علیّ یا علیّ! *** نفسِ حقّی، نورحقّی، یا علیّ یا علیّ!

حق به همراه تو آید، یا علیّ یا علیّ! *** ما کجا و تو کجا، یا علیّ، یا علیّ!

در شجاعت کس نباشد چون تو یا علیّ! *** جبرئیل آید میکال آید کمکت، یا علیّ!

ملک الموت کنار شمشیر تو است، یا علیّ! *** ازجلو می روی جبرئیل دنبال تواست،یا علیّ!

بستر احمد خوابی چار ملک کنارت، یا علیّ! *** هر کجا باشی خدا حامی توست، یا علیّ!

افتخارش بر املاک و ملائک تویی، یا علیّ! *** حامی احمدی، حیدری، یا علیّ!

نَفسِ پیغمبری، حیدری، یا علیّ! *** ما که وصفت نتوانیم کنیم، یا علیّ!

واصفت بس خدای است، یا علیّ! *** هر چه گفتیم وصف تو، نِی بود، یا علیّ!

وصف تو را خدا داند، یا علیّ یا علیّ! *** تو نبیّی ، تو احمدی، یا علیّ!

تو نبیّی ، تو حیدری، یا علیّ! *** «کلمات الله» ای، کس نداند وصفت، یا علیّ!

ص: 694

«کلمات الله»بی شماراست،که داندوصفت یا علیّ! *** «خادم» عاجز ماند از وصفت، یا علیّ یا علیّ!

اوگفت: چه گویم من؟ نگفت وصفت یا علیّ! *** من ندانم تو که ای یاعلیّ، نفس نبیّی، یا علیّ!

وصف تو، وصفِ نبیّ است من ندانم تو که ای یا علیّ! *** تو شجاعی، تو عابدی، تو زاهدی، تو که ای؟ یا علیّ!

با فقیران تو رئوفی، با شجاعان تو دلیری، یا علیّ! *** همه گویند: تو شجاعی، با فقیران می نشینی یا علیّ!

ما ندانیم چه گوییم، شجاعی یا رئوفی؟ یا علیّ!

علیّ را که شناخت، جز نبیّ؟!

نبیّ را که شناخت جز علیّ؟!

اوّلین بار نبیّ را که شناخت جز علیّ؟! *** اوّلین مؤمن کِه بود، با نبیّ؟ جز علیّ؟!

حامی دین، اوّل که بود، جز علیّ؟! *** حامی احمد اوّل که بود جز علیّ؟!

آن که بود نفس نبیّ، نبود جز علیّ؟! *** فاتحِ خیبر که بود؟ نبود جز علیّ!

در اُحُد، یاورِ احمد که بود؟ نبود جز علیّ؟! *** آن که درجنگ ها پیروزبودکه بود،جزعلیّ؟!

آن که شمشیرش ذوالفقار بود، که بود، جز علیّ؟! *** آن که هرگز در جنگ ها نترسید، که بود،جزعلیّ؟!

آن که قصدی جز خدا نداشت که بود، جز علیّ؟! *** آن که نانش قرصهٔ جوین بود که بود،جز علیّ؟!

آن که ثوبَین می پوشید بس، که بود، جز علیّ؟! *** ان که نخلستان مناجاتش شنید که بود،جز علیّ؟!

ص: 695

آن که ضربت خورد و گفت: رستگار شدم که بود، جز علیّ؟! *** آن که هر چه داشت داد وگفت پاداش نخواهم که بود،جزعلیّ؟!

آن که دار و نادارش بهر اسلام داد، که بود، جز علیّ؟! *** آن که در غدیر روی دست نبیّ بود که بود جز علیّ؟!

آن که بیست و پنج سال خانه نشین شد که بود، جز علیّ؟! *** آن که بین در و دیوار همسرش کشته شد که بود، جز علیّ؟!

آن که شش ماهه فرزندش کشته شد، که بود، جز علیّ؟! *** آن که محروم شد، خانه نشین شد، که بود، جز علیّ؟!

آن که دستش بسته بود همسرش را می زدند که بود، جز علیّ؟! *** آن که حبل المتین بود، حبل بر گردنش انداختند که بود، جز علیّ؟!

آن که بیست و پنج سال خونِ دل خورد که بود، جز علیّ؟! *** آن که سال ها بر او دشنام می دادند که بود، جز علیّ؟!

آن که او را کافر خواندند، گفتند: توبه کن، که بود، جز علیّ؟! *** آن که او را با عاویه یکسان دانستند که بود، جز علیّ؟!

آن که پنج سال حاکم بود، جنگ ها شد با او که بود، جز علیّ؟! *** آن که گفت: دیروز حاکم بودم، امروز محکومم که بود، جز علیّ؟!

آن که نزد پیغمبر عزیز بود بعد از او خوار شد، که بود، جز علیّ؟! *** آن که بر او تهمت ها زدند، آزارها کردند، که بود، جز علیّ؟!

آن که شیعیانش را رافضی خواندند، که بود، جز علیّ؟! *** آن که او را با بلید و پلید، یکسان دانستند که بود، جز علیّ؟!

آن که فرزندانش امام بودند، محروم گشتند، که بود، جز علیّ؟! *** آن که حکّام یکایک فرزندانش را کشتند که بود، جز علیّ؟!

حامی احمد که بود، فاتح خیبرو احزاب که بود، جز علیّ؟! *** در اُحُد حافظ احمد که بود، دافع دشمن که بود، جز علیّ؟!

در شب هجرت، حافظ جان احمد که بود، جز علیّ؟! *** بعد هجرت قاضی دین احمد که بود، جز علیّ؟!

هاشمیّات را که آورد به یثرب گو که بود، جز علیّ؟! *** آن که بود، که آیات نازل شد بهر او،جز علیّ؟!

ص: 696

«خادم» چه گوئی؟ هازم الأحزاب که بود، جز علیّ؟! *** مرد میدان های نبرد با دشمن که بود، جز علیّ؟!

دیدارهای شیعیان با حضرت مهدی(علیه السلام)

امام عسکری فرزند خود را، نشان داد! *** بر چهل شیعه او فرزند خود را نشان داد!

همگی شاد شدند، امامشان را شناختند! *** نور حق را دیدند، امامشان را شناختند!

فرمود: جانشین من است، امام شماست بشناسید و را! *** باید از او اطاعت کنید، امام شماست بشناسید و را!

عسکری فرمود: هرگز زمین خالی از حجّت نشود! *** سبب نعمت، دافع نقمت است، خالی از حجّت نشود!

احمد اسحاق گفت: امام بعد از شما کیست؟ بگویید! *** ما بدانیم بشناسیم، امام بعد از شما کیست؟ بگویید!

احمد اسحاق، ما بر تو منّت نهادیم، تا شاد شوی! *** پس ببین فرزندم را کوچک است، تا شاد شوی!

نام او نام جدّم محمّد، کنیه اش کنیهٔ محمّد است! *** زمین را پر از عدل خواهد نمود،کنیه اش کنیهٔ محمّد است!

عدل و داد می آورد، ظلم و جور را دافع است! *** دنیا را گلستان می کند، ظلم و جور را دافع است!

احمد اسحاق، بدان مَثَلش ذِی القرنین بُوَد! *** مَثَل خِضر بُوَد، مَثَلش ذِی القرنین بُوَد!

غیبتش طولانی بُوَد، مردم غربال می شوند! *** کس نماندجز مُؤَیَّد،مردم غربال می شوند!

جز خدا، به کسی توفیق دهد، ثابت بماند! *** دین خود را نگهدارد، دین او ثابت بماند!

او توفیق دعا داشته، انتظار فرج داشته است! *** خدایش حفظ نموده، انتظار فرج داشته است!

ص: 697

احمد اسحاق گفت: آیا نشانش می دهی؟! *** من خواهم قلبم مطمئن باشد،نشانش می دهی؟!

ناگهان دیدم با زبان فصیح، زبان باز کرد و گفت: *** احمد اسحاق «بقیِةالله» مَنَم، آغاز کرد و گفت:

انتقام از دشمنان گیرم، مَنَم منتقم! *** نشانِ دیگر مخواه، این مَنَم منتقم!

احمد اسحاق گوید: من با شادی خارج شدم! *** روز بعد آمدم، تشکّر نمودم، داخل شدم!

تا که گفتم: سنّت خضر و ذی القرنین چیست؟ *** فرمود:غیبتش طولانی شود،ذی القرنین کیست؟!

به خدا سوگند باقی نماند کسی، جز اندکی! *** آن که ثابت مانَد، کسی نیست، جز اندکی!

احمد اسحاق این سرّی است، مگو جز بر اندکی! *** تو بدان همه از غربال خارج می شوند، جز اندکی!

«خادم» تو که می بینی، نمانده، جز اندکی! *** بعد از این هم نخواهد ماند، جز اندکی!

چه خوش است ما ببینیم رخ یار باوفا را

به خدا، آرزوی ماست، ببینیم رخ یار با وفا را

به خدا، بهتراز این چه باشد؟ ببینیم رخ یار با وفا را *** عرفات آید ببینیم ما، رخ یار با وفا را

خدایا نگاهی کند،لبخندی زند جانم فدایش *** عرفات بینیم، کربلا بینیم، رخ یار با وفا را

حجّ امسال، دیدن یار است، گر خدا خواهد بگو *** گِردِ کعبه به دیدارش رویم،ببینیم رخ یار با وفا را

همه آرزویم این است، که وِ را شاد ببینم *** در کنار رکن یمان بینم، روی یار با وفا را

ص: 698

ای خدا تو دانی، آرزوی من همین است *** در بیابان بگردم، ببینم رخ یار با وفا را

ای خدا به ولیّت بگو: حرم سُرخِ حسین آییم *** کجا آییم آقا بگو، تا ببینیم، رخ یار با وفا را

انتظاری نداریم، چیزی نخواهیم جز روی وِ را *** ما خواهیم رضایش، گر ببینیم رخ یار با وفا را

عرفات آییم، حرم آییم، گِرد کعبه آییم چه کنیم؟ ** خواستهٔ ما همین است، ببینیم رخ یار با وفا را

همهٔ خواستهٔ ما، به خدا، رضایِ مهدی است *** گو اگر راضی بُود، با رضایت، ببینیم رخ یار با وفا را

من که گفتم: کاش بینم تو را، رخ به من باز کنی *** آروزی ما همین است، ببینیم رخ یار با وفا را

این سفر امیدوارم، آقا یک نگاهی به این ذرّه کنی *** به خدا من ندانم چکنم؟ تا ببینم رخ یار با وفا را

گر قبولم کرده ای، به حق مادرت باز نگاهی کن به من *** من همانم خسته ام، خواهم ببینم رخ یار با وفا را

این سفر شکوه ها دارم از ظلم عدو گویم: آقا بیا *** دلِ من آب شده، خواهم ببینم رخ یار با وفا را

اهل بدعت جولان میکنند، کسی مانع نبود! *** شکوه ها دارم، گر ببینم رخ یار با وفا را

ای خدا تو دانی چه کرده عدو با من و با دین تو *** تیشه بر ریشه زده، ای خدا خواهم ببینم رخ یار با وفا را

فَرَجَش را از تو خواهم، شکوه هایم را بگویم *** از جمالش روح بگیرم، ببینم رخ یار با وفا را

ای خدا منکرات را ببین آزاد شده، ما چه کنیم؟ *** من که طاقت ندارم، جز ببینم رخ یار با وفا را

همه فکر دنیا می کنند، عقبا از یاد رفته است *** ای خدا منتظر هستیم ببینیم رخ یار با وفا را

ص: 699

«خادم» تو که دیدی، چرا به او شکوه نکردی؟! *** من لبخندی خواستم،اکنون ببینم رخ یاربا وفا را

ای خدا مهدی کجاست، خدایا تو بر ما بگو؟!

ما ندانیم او کجاست؟ ای خدا تو بر ما بگو؟!

گویند بالای خانه اش نوشته: غوثُ الأمّة است! *** خانهٔ او نشانی ندارد، او غوث الأمّة است!

ای برادر، گر گرفتاری بیا، در این خانه بِزَن! *** فریادرسی جز او نیست، در این خانه بزن!

ای گرفتارها بیایید، این خانه را دَر بزنید! *** جای دیگر نروید، این خانه را در بزنید!

او رئوف و مهربان است، حلّال مشکلات است! *** به خدا دیگری نیست، او حلّال مشکلات است!

او کریم است او رحیم است، از ابناء کِرام است! *** او رئوف است مهربان است، از ابناء کِرام است!

او گفته: من غافل نیستم از شما، فکرشمایم! *** من شما را دوست می دارم، من فکر شمایم!

من فراموش نکنم شما را، حاضرم بین شما! *** من بین شمایم می دانم، حاضرم بین شما!

ور نه دشمن شما را، نابود کرده بود! *** یا که افتاده بودید ز پا، نابود کرده بود!

من بودم همه جا، من دستِ شما را گرفتم! *** حافظم، نگهبانم، من دست شما را گرفتم!

لیک شما از من غافلید، چرا مرا یاد نکنید! *** همه چیز ازخدا خواهید، فرجم یاد نکنید!

ورنه باید دعا می کردید شما بهر فَرَجَم! *** فَرَج من نجاتبخش شماست، بهرفَرَجم!

ص: 700

مشکلات همه، وابسته شده بر فَرَجم! *** گردعا می کنید دعائی هم بکنید بهر فرجم!

فرج من نجات شماست، به خدا من فرجم! *** از خدا هر چه خواهید بخواهید، من فرجم!

راه اصلاح نباشد، به جز خواهید فرجم! *** خطرات دفع نشود، به جز خواهید فرجم!

چاره ها بسته شده، دعا کنید بهر فرجم! *** راه امید همین است، دعا کنید بهرفرجم!

خطرات بزرگی در پیش دارید، دعا کنید بهر فرجم! *** مرگِ سُرخ و سفید در پیش است، دعا کنید بهر فرجم!

راه ها بسته شده، درها بسته شده، چاره ای نیست دگر! *** راه امید بس یکیست، بیایید دعا کنید بهر فرجم!

فَرَجم نزدیک شده، فساد در عالم پر شده! *** چاره ای نیست، بروید دعا کنید بهر فرجم!

شما بهر من دعا کنید، من به شما دعا کنم! *** برای فَرَجم آماده شوید،دعا کنید بهرفرجم!

قوم یونس شوید، دست به دعا بلند کنید! *** عذاب در پیش است، دعا کنید بهرفرجم!

آنچه گفتم حق است، همین است ناچیزش ندانید! *** فرجم نزدیک است، بیدار شوید، دعا کنید بهر فرجم!

«خادم» آقا که فرمود: گر دعا می کنی، دعا کن بهر فرجم؟ *** به خدا دعا کردم، دعا می کنم، او گفت:دعا کن بهر فرجم!

زائر حجّ چه خواهد از خدا؟ فرج مهدی را بخواهد؟!

زائر حجّ چه خواهد از خدا؟ فرج مهدی را بخواهد؟! *** به خدا کعبهٔ مقصود اوست، فرج مهدی را بخواهد!

حجّاج را بگویید، کنار کعبه فرج مهدی را بخواهد! *** هر چه خواهی در همین است، فرج مهدی را بخواهد!

ص: 701

خادم چیز دیگر مخواه، فرج مهدی را بخواه! *** فرج او مقصودماست، فرج مهدی را بخواه!

دور کعبه بگرد، چشم باز کن فرج ، مهدی رابخواه! *** او گوید: هر چه خواهی بخواه، فرج مهدی را بخواه!

او به من گفت: دعا گر می کنی بکن، بهر من هم دعا کن! *** تا توانی دعای فرجم را بخوان، فرج مهدی را بخواه!

گرد کعبه دیدمش، کنار رکن دیدمش لبخند زد به من! *** او نیامد نزد من، من نرفتم نزد او، فرج مهدی را بخواه!

مانده ام امسال چه کنم؟ کجا بینم عزیزم را گویم: آقا بیا! *** عرفات بینم حرم بینم مشعر بینم، فرج مهدی را بخواه!

خدایا پاکم کن تا مهدی را ببینم، خدایا واله ام او را ببینم! *** به حق احمد و حیدر محرومم مکن، فرج مهدی را بخواه!

گر که ناپاکم خدایا به حق مادرش پاکم بکن! *** تا ببینم رُخِ زیبایش را، فرج مهدی را بخواه!

خادم عاشق آر هستی، رنج عاشقی را بپذیر! *** در بیابان جستجویش کن، فرج مهدی را بخواه!

زائرِ حجّ، هدفت از حجّ امسال چه بود؟ *** کعبهٔ مقصود بُود، فرج مهدی را بخواه!

دورکعبه سیر کن، چشم خود را باز کن، یار را ببین! *** یار خود پیدا کن، دعا کن، فرج مهدی را بخواه!

عرفات گر می روی از خیمه خارج شو، یار را ببین! *** او در آن صحرا می گردد، ببین اش فرج مهدی را بخواه!

داخل حِجر می روی، پردهیِ کعبه را بگیر یار را بخواه! *** زیر ناودان راز کن، راه خود باز کن فرج مهدی را بخواه!

از صفا به مروه می روی، راز کن، دل خود شاد کن! *** مهدی هم می رود، توبیا نزد اوفرج مهدی را بخواه!

عرفات می روی، مهدی در آنجا حاضر است! *** چشم باز کن او را ببین، فرج مهدی را بخواه!

ص: 702

مشعر و منا می روی، مهدی هم می رود او را نگر! *** فکر او باش با او راز کن، فرج مهدی را بخواه!

عید قربان می شود، قربان می کنی، قربانش بُرو! *** دل به او ده راز کن، فرج مهدی را بخواه!

روز عید، عیدی می دهند، عیدی بده عیدی بخواه! *** دل به سوی یار کن، او را ببین فرج مهدی را بخواه!

ایّام تشریق می شود، روز آخر می شود، گو آقا کجایی! *** من که رفتم ندیدم روی تو، فرج مهدی را بخواه!

باز طواف حجّ می کنی زائر می شوی، از مزورت بخواه *** گو رفتم سلامِ من را به مهدی برسان، فرج مهدی را بخواه!

حج تمام شد، طواف وداع کن گویند: بهر چه آمده ای؟! *** گو آمدم مهدی را ببینم، خدایا نشد فرج مهدی را بخواه!

باز گرد بگو: «آئبین، تائبین، راجعین» رفتم مهدی را ندیدم! *** گر دِلَت سوخت شاید ببینی، فرج مهدی را بخواه!

«خادم» تو یکبار مهدی را دیدی، چرا حاجتت را نگفتی؟ *** خواسته ام لبخندی بیش نبود، فرج مهدی را بخواه!

«خادم» مهدی از چه غایب شده،گو چرا؟

سرِّ غیبت چیست؟ تو باید بگویی بر ما، چرا؟

مهدی حاضر است از شرّ اعدا غائب است! *** سرّ غیبت مائیم، او از شرّ اعدا غایب است!

گر که ظاهر شود، دشمن قاتل اوست! *** همچو آبائش دانید، دشمن قاتل است!

شرط ظاهر شدنش، استعداد ماست! *** مستعد نیستیم، مشکل استعداد ماست!

ور نه بخلی از خدا نیست بهر ما! *** گر که آماده شویم، او آید بهر ما!

مشکل از ماست نِی مشکل ز اوست! *** ما آماده نیستیم، نِی مشکل ز اوست!

نِی خدا را بُخلیست، نِی مولای ما! *** نِی خدا را مانعیست، نِی مولای ما!

ما گنهکاریم، نادانیم چه باید بکنیم؟! *** دردِ ما از ماست، گو ما چه باید بکنیم؟!

از خدا خواهیم تا شایسته شویم! *** راه حق را برویم شایسته شویم!

ما همی گوییم: مهدی بیا، مهدی بیا! *** او مهمان است، ما میزبان، مهدی بیا!

به خدا راست نگفیتم، مهدی بیا مهدی بیا! *** بس همی گوییم: مهدی بیا، مهدی بیا!

ص: 703

پس بدان مانع او مائیم همه! *** مانع دیگر نیست، مائیم همه!

ما منتظریم، او منتَظَر است! *** ما راست نگفتیم،اومنتَظَر است!

پسر فاطمه است، منتَظَر است! *** گر دعایش کنیم، منتظِر است!

منتَظِر آنست تو بدان منتظِر است! *** منتظر میزبان است، او منتظر است!

باید راست بگوید، کو منتظِر است! *** گر منتظر آماده نیست کِی منتظِر است!

همهٔ مشکل ما راست گفتن ماست! *** هر که راستگو باشد، منتظِر است!

ای خدا بهر ولیّت لیاقت بده! *** تو کمک کن به ما، لیاقت بِدِه!

ما شرمنده شدیم، هر چه گفتیم بیا! *** ما آماده نبودیم، هر چه گفتیم بیا!

جز خدا لطفی کند، آقا بیاد! *** ما گرفتار شدیم، آقا بیاد!

راه توبه باز است، بیا توبه کنیم! *** هر چه هستیم، بیا توبه کنیم!

ای خدا، توبهٔ ما را بپذیر! *** گر خطاکاریم، تو ما را بپذیر!

صد بار اگر توبه شکستی باز آی باز آی! *** راه آمرزش، باز است، باز آی باز آی!

یادی از حضرت مهدی(علیه السلام)

چه خوش است اگر ببینیم، رُخ یار با وفا را! *** عاشقِ او شویم، گر ببینیم، رُخ یار با وفا را!

عرفات باید رویم و ببینیم رُخ یار با وفا را! *** دور کعبه بگردیم و ببینیم رُخ یار با وفا را!

حَرَمش قلوبِ دوستان بود، قَدَمش بر سرِ ما! *** دلِ ما آب شود، گر ببینیم رُخ یار با وفا را!

لایقش نیستیم، دوستش داریم به خدا! *** چه شود بیاید، تا ببینیم رُخ یار با وفا را!

گر بیاید، شرر محبّت آید عاشقش شویم ما! *** دل از او جدا نباشد، ببینیم رُخ یار با وفا را!

قلبِ ما ظرف اوست، دلِ ما محو اوست! *** گو کجا باید رویم؟ تا ببینیم رُخ یار با وفا را!

ای خدا ما امام داریم از چه او غائب است ؟! *** تو بگو او بیاید، تا ببینیم رُخ یار با وفا را!

ای خدا امام ما، رهبر ما، معشوق ماست! *** گو بیاید، تا ما ببینیم، رُخ یار با وفا را!

حَرَمِ خدا رویم، عرفات و منا رویم کجا رویم! *** از خدا خواهیم، ببینیم رُخ یار با وفا را!

شب جمعه حَرمِ حسین رویم، مسجد سهله رویم! *** زائر جدش شویم، تا ببینیم رُخ یار با وفا را!

گفته است: درعرفات روضهٔ عمویم عباس بیایید! *** حاجت خود بخواهیم و ببینیم رُخ یار با وفا را!

ای خدا کجا رویم، به که روی آوریم، در مانده ایم! *** تو بگو از که پرسیم؟ تا ببینیم رُخ یار با وفا را!

ای خدا ما عاشقیم ما ندانیم چه کنیم گو کجا رویم؟! *** تو به او گو بیاید، تا ببینیم رُخ یار با وفا را!

او گفت: دعا کن بهر من، ما دعا کردیم بهر او! *** چه کنیم او نیامد، تا ببینیم رُخ یار با وفا را!

ای عزیز مصر تو بیا، تصدّق کن بما ما فقیریم! *** ما بضاعت نداریم بیا، تا ببینیم رُخ یاربا وفا را!

همه گفتند: تو کریمی، فرزند کرامی، کرم کن بما! *** پشت در ایستاده ایم، تا ببینیم رُخ یار با وفا را!

گر بیایی گر نیایی تو امام مایی ما عاشقیم آقا بیا! *** دلِ ما را مسوزان، بیا تا ببینیم رُخ یار با وفا را!

پسر فاطمه، سوگندت می دهیم، به حق مادرت! *** دلِ ما را شاد کن، بیا تا ببینیم رُخ یار با وفا را!

ص: 704

به خدا، احمد و حیدر، شاد شوند، فاطمه شاد شود! *** دلِ ما را شاد کن، آقا بیا ما ببینیم رُخ یار با وفا را!

خادم بگو: ما کسی را نداریم، همه امید ما توئی! *** ناامید مکن ما را، بیا، تا ببینیم، رُخ یار با وفا را!

فضل مولا را بگو، بهتر از این را بگو!

او امیر المؤمنین است، بهتر از این را بگو!

فضل اکمل گر خواهی، گر بیشتر خواهی بیا! *** فضل او در آیهٔ تطهیر است، بهتر از این را بگو!

من گویم: فضل اکمل آیهٔ «أنفسنا» است! *** فضل اکمل این است، بهتر از این را بگو!

آیه تبلیغ دین را، با اکمال دین همراه کن! *** تو ببین افضل کدام است، بهتر ازاین را بگو!

«أُذُنٌ واعیة» را بین، ارزش علم را ببین! *** علم بسیار ارزشمند بُوَد، بهتر ازاین را بگو!

عبد، عبدُالله است او، امیرالمؤمنین است! *** تو تواضع را ببین، بهتر از این را بگو!

علم او علم نبیّ است، فضل او فضل نبیّ است! *** بلکه او نفسِ نبیّ است، بهتر از این را بگو!

عالَمِ کون دست اوست، هر چه گویی فضل اوست! *** فضلِ او فضل نبیّ است، بهتر از این را بگو!

به خدا ، طرق آسمان نزد او، روشنتر از زمین است! *** علم او محیط عالم است، بهتر از این را بگو!

از خدا دارد سلام، نبیّ کردش سلام خدا گفت به نبیّ:! *** «إقرأ سلامی علی السیّد الولیّ» بهتر از این را بگو!

نبیّ گفت: خدایا، بهترین خَلقِ خود را برسان! *** طائر مشوی آماده است، بهتر از این را بگو!

نبیّ و علیّ یک جانند، از یک شجرند! ببین *** شجر زیتون بُوَند، بهتر از این را بگو!

ص: 705

وصفِ او را نتوان گفت، مانند نبیّ است! *** کلماتُ الله است وصف او، بهتر از این را بگو!

گر درختان قلم، دریا مرکّب، جنّ و انس کاتب شوند! *** وصف او را نتوانند گفت، بهتر از این را بگو!

عشقِ او به نبیّ، چون عشق او به خداست! *** غَرقِ در عشق خداست، بهتر از این را بگو!

در شجاعت نظیری ندارد، جز نبیّ! *** علی نفسِ نبیّ است، بهتر از این را بگو!

او قسیم نار و جنّت است،صاحب اختیار است! *** حاکم قیامت به خدا علیّست، بهتر از این را بگو!

از چه او را با بلید و پلید یکسان نمودید بگو؟! *** اویعسوبُ المسلمین است، بهتر از این را بگو!

وقت مُردن، او آید نزد ما، جنّت دست اوست او حاکم است! *** او گوید:این دوست است،این دشمن است،بهتر از این را بگو!

در قیامت مؤمنان با دست او جنّت می روندجنت دست اوست! *** او آنان را در بهشت اسکان می دهد، بهتر از این را بگو!

حبِّ او ایمان است، بغض او دوزخ است دیگر چه خواهی؟! *** شک مکن هرگز، شک ندارد همین است، بهتر ازاین را بگو!

«لاسیف إلّا ذوالفقار، لا فتی إلّا علیّ» فضل اوست! *** این کلام از جبرئیل است، بهتر از این را بگو!

او در معراج با نبیّ بود، نتوان گفت نبود به خدا بود! *** او چون نبیّ را دید همه را به او گفت، بهتر از این را بگو!

«خادم» بگو: علیّ، در غدیر روی دست نبیّ بود، علیّ بود! *** بهتر از او که بود؟ باز گویی: بهتر از این را بگو؟

ص: 706

«خادم» بعد از علی گو فضل فاطمه!

سیّدة النسوان است فاطمه، گو فضل فاطمه!

افضل زن ها اوست، فضلِ فاطمه را بگو! *** فضل او چون علی بی منتهاست، گوفضل فاطمه!

افضل از مریم و آسیه و مادر است! *** افضل از او نیست،گو فضل فاطمه!

پدرش قربانش رفت و گفت تو مادری! *** اولیای دین ازتو است، گو فضل فاطمه!

تاکنون کِی دختری، مادر پدرشده است؟! *** برکات از فاطمه است، گو فضل فاطمه!

تکمیل دین با علیّ وفاطمه انجام گرفت! *** منشأ خیرا تند این دو، گو فضل فاطمه!

علیّ و فاطمه را گو، چون شمس و قمرند! *** علی شمس و قمر فاطمه، گو فضل فاطمه!

لؤلؤ و مرجان ازآنانند، شمس و قمرند! *** بهتر از آنان کیست؟ گو فضل فاطمه!

فاطمه محور پاکیست در زیر کسا! *** بهتر از او کیست؟ گو فضل فاطمه!

مریم و آسیه و دخت عمران کجا! *** خادمند فاطمه را، گو فضل فاطمه!

فاطمه در شکم مادر گفت: قومی للرابعة! *** رکعت سوّم توست، گو فضل فاطمه!

مادر و دختر، هر دو محبوب خدایند! *** فاطمه افضل است، گو فضل فاطمه!

پدرش بوسید او راو، بگفت: جانم فدایش! *** فاطمه محبوبهٔ احمد بود، گو فضل فاطمه!

فضل او را نتوان گفت، او یکتا بُوَد! *** مثل او نیست درعالم،گوفضل فاطمه!

ص: 707

فاطمه افضل زن های عالم است، اُسوه است! *** اُسوهٔ زن های عالم است، گو فضل فاطمه!

پدرش گفت: از خدا هر چه خواهی بخواه! *** فاطمه گفت عاشق اویم، گو فضل فاطمه!

فاطمه گفت: سؤالی ندارم عاشقم! *** جز او را نخواهم،گو فضل فاطمه!

در عالم زنی بهتر از او نباشد،ونبود! *** او کجا حوّا کجا، گو فضل فاطمه!

اهل عالَم بیایند بنشینند درس فاطمه! *** اهل عرفان کجایند، گو فضل فاطمه!

او ز دنیا و عقبا نخواست، جز عشق خدا! *** مثل او را کجا پیدا کنی؟ گو فضل فاطمه!

پدرش دانست فاطمه کیست و علیّ! *** فضل او را تو بدان، گو فضل فاطمه!

فاطمه میوه یِ جنّتِ بود، او مثلی نداشت! *** مثل او نیست در عالم، گو فضل فاطمه!

»خادم» بگو: فاطمه حورای انسیّه است! *** باز تو اصرار داری، گویی: گو فضل فاطمه!

«خادم» علیّ افضل است یا فاطمه؟

پیمبر افضل است یا فاطمه؟

علیّ افضل است، محبوبه است فاطمه! *** علیّ اعلاست فاطمه عُلیا بُوَد من چه گویم!

علیّ افضل است نزد نبیّ، بعد از او فاطمه! *** این سخن را علی و فاطمه، نزد احمد بردند!

فرمود:علی افضل است، محبوب من است فاطمه! *** علیّ در میدان جهاد می کرد، در خانه، فاطمه!

هر دو افضل بودند از دیگران، در خانه فاطمه! *** مجاهد افضل است، بر زن های خانه دار!

خانه داری چون جهاد است در خانه فاطمه! *** از دَر خانه به داخل بدان سهمِ فاطمه!

از درِ خانه به خارج سهمِ شویِ فاطمه! *** علیّ داخل خانه کمک می کرد فاطمه را!

خارج خانه کمک کرد به علیّ فاطمه! *** او دفاع کرد از علیّ او را زدند!

جُرمِ او جز این نبود، او را زدند! *** دست او قطع شد از علیّ، او را زدند!

ص: 708

دردِ پهلو و تازیانه، کشت فاطمه را! *** ناله کرد بین در و دیوار کُشت فاطمه را!

یادگار احمد، یک دختر بود و بس! *** ببین او را زدند، یک دختر بود و بس!

گو که احمد گفته بود: دخترم را بزنید! *** گر چه جرمی ندارد، دخرم را بزنید!

غاصبین با این کار بر مسند نشستند! *** باخونِ احمد آنان، بر مسند نشستند!

خونریزی شروع شد، خدایا بعد از فاطمه! *** خونِ اولادِ فاطمه، ریخته شد بعد از فاطمه!

حسن را مسموم کردند، بعد از فاطمه! *** حسین را تشنه کشتند، بعد از فاطمه!

کربلا قتل عام کردنداولاد فاطمه! *** تشنه لب کشتند اولاد فاطمه!

آب را بستند آنان بر اولادِ فاطمه! *** العطش بالا رفت، از اولاد فاطمه!

شیرخوار تشنه کشته شد، از اولاد فاطمه! *** مادر شیر نداشت، بی آب بودند اولاد فاطمه!

کربلا آب قیمت جان بود، بر اولاد فاطمه! *** تشنه کشتند آنان را، تو ببین اولاد فاطمه!

کشتند، یا مسموم کردند، اولاد فاطمه! *** یک نفر بیش نماند، ، از اولاد فاطمه!

اوست که آید، انتقام گیرد از غاصبین! *** وعدی حتم است، انتقام گیرد از غاصبین!

وعدهٔ حق خواهد آمد، گو آماده شوند! *** حکمِ کشتن، قصاص است، گو آماده شوند!

ماه خداست ماه رمضان، ما میهمان خداییم!

ماه ماه رحمت است، ما میهمان خداییم

میزبان ما خداست، ما میهمان خداییم! *** لطفِ اَلله زیاد است، ما میهمان خداییم!

بهتر از این چیست؟ ما میهمان خداییم! *** شادیم ارحم الراحمین، میزبان ماست!

آنچه می خواهی بخواه،ما میهمان خداییم! *** شکر باید بکنیم، ما میهمان خداییم!

میزبان ما کریم است، ما میهمان کریمیم! *** ما چه غم داریم، ماه، میهمان خداییم!

ای خدا میهمان را ببخش، ما میهمان کریمیم! *** همه شادیم، زنده ایم، در این ماه میهمان خداییم!

او گفته: میهمان را تا توانید اکرامش کنید! *** او عزیز است، تا توانید او را، اکرامش کنید!

ما از او آب و غذا و طعام نخواهیم هرگز! *** ما خواهیم بخشد ما را، غذایی نخواهیم هرگز!

او آب و غذا را، از کرمش به کافر هم می دهد! *** غفوِ او را خواهیم، غذا را به کافر هم می دهد!

شادیم، کرم کرده، توفیق روزه داده است! *** نعمت بزرگی است، توفیق روزه داده است!

شاکریم او کریم است، میهمانی کرده است! *** عَفو و رحمت خواهیم، میهمانی کرده است!

همه چیز از اوست، ما میهمان کریمیم! *** عفو او گسترده است، ما میهمان کریمیم!

از خدا توفیق خواهیم روزه دار باشیم همه! *** از خطا پرهیز کنیم، روزه دار باشیم همه!

گر که او لطف نکند، ما بیچاره ایم! *** چارهٔ ما لطف اوست، ما بیچاره ایم!

همه امید ما از او ، عفو و بخشش است! *** چیز دیگر نخواهیم، عفو و بخشش است!

ای خدا تو کریمی خوش عاقبت کن ما را! *** هَمِّ ما این است، خوش عاقبت کن ما را!

ماه میهمانی توست، لطف کن به ما! *** ما به تو امید داریم، لطف کن به ما!

ص: 709

ای خدا ما پاک شویم، لطف کن به ما! *** ای خدا آلوده ایم، لطف کن به ما!

بهر امید در این ماه تو را می خوانیم! *** در دیگر نزنیم، ما تو را می خوانیم!

ای خدا بحقِّ احمد و آلش نا امیدمان مکن! *** تو کریمی ما امید واریم، نا امیدمان مکن!

ای خدا به میهمان نگویند: تو کجا آمده ای؟! *** گر بی دعوت بُوَد، نگویند: تو کجا آمده ای؟

لایق میهمانیت نیستیم، ای خدا! *** فضل تو گسترده است، ای خدا!

«خادم» لطف حق بسیار است، امیدوار باش!! *** اوکریم است، او رحیم است، امید وار باش!!

فتنهٔ آخر زمان را ، ما چه کنیم؟!

با که گوییم دردِ دل، خدایا بگو ما چه کنیم؟!

هر که را بینیم، دشمن دین و اهل دین است! *** اوخیرخواه نبود، دشمن دین و اهل دین است!

درد و دل داریم خدا، آخر زمان است! *** عالَم از فساد پر شده، آخر زمان است!

دین و ایمان کجا، همه کافر شده اند! *** نی نمازی، نی روزه ای، همه کافرشده اند!

منکرات ظاهر شده، گناه آشکار شده! *** اهل ایمان ندانندچه کنند،گناه آشکارشده!

با کسی نَتوان سخن گفت، دم از کفر می زنند! *** ما ندانیم چه کنیم، آنان، دَم از کفر می زَنَند!

با کسی نتوانیم بود، هر چه گوییم او رَدّ می کند! *** گرچه خیرخواهی کنیم، دشمن است ردّ می کند!

ایمن از فسق و گناه و غیبت او نیستیم! *** خیر او خواهیم، ایمن از غیبت او نیستیم!

ما ندانیم با که گوییم سخن، تا ایمن شویم؟ *** از چه در وارد شویم، تا از او ایمن شویم!

دوری و خاموشی، لازم شده است! *** ماندن در خانه، واجب شده است!

فتنه ها آشکار شده، راه شیطان باز شده! *** همه آلوده شدند، راه شیطان باز شده!

ما ندانیم چه کنیم، هر که گویی کج شده! *** نه عبادت، نه روزه، نه نماز، گویی کج شده!

بد زبانی می کنند، از حقیقت، دور شدند! *** ما ندانیم چه کنیم، از حقیقت دور شدند!

اسم آنان مسلمان است، مسلمانی نیست چه کنیم! *** صورت مسلمان است، مسلمانی نیست چه کنیم!

گر مسلمانی نیست، اسم و صورت چه سود؟! *** گر دیانت نیست، اسم و صورت چه سود؟!

فکرها آلوده شده، باطن از حرام پر شده! *** ظاهرش اسلام است، باطن از حرام پر شده!

از مساجد دورند، از عبادت بی حوصله اند! *** حرف باطل می زنند، از عبادت بی حوصله اند!

اهل قرآن نیستند، گرد هم گویند سخن! *** اهل منبر نیستند، گرد هم گویند سخن!

سخن از گرانیست، چه باید بکنیم؟! *** دین و ایمان نیست، چه باید بکنیم!

«خادم» الحذر، الحذر، دین خود را حفظ کن! *** برو خانه نشین باش، دین خود را حفظ کن!

ص: 710

تا توانی، فضل مولا را بگو!

فضل مولا را بگو، فضل مولا را بگو

علی مظلوم عالم است، فضل مظلوم را بگو! *** مظلوم عالم علیست، فضل مظلوم را بگو!

فضل مولا را گر بگویی حقّ گفته ای! *** «خادم» تا عمر داری بگوحق گفته ای!

آیهٔ «أنفسَنا» گوید: او نفسِ نبیّ است! *** در اطاعت ردیف نبیّ، او نفس نبیّ است!

آیهٔ ولایت گوید: ولیّ تنها علیست! *** گر ولیّ و وصیّ خواهی، تنها علیست!

ولیّ است، وصیّ است، تنها علیست! *** جز اونیست، ولیّ نیست، تنها علیست!

نه بلید است، نه پلید است، تنها علیست! *** نام او نام اَلله است، اوست تنها علیست!

آیات «هَل أَتی» را، گر خواهی ببین! *** همه درشأن علیّ است،گر خواهی ببین!

سورهٔ «عادیات» مخصوص به اوست! *** فاتح قوم یابس است، مخصوص به اوست!

«أذن واعیة» اوست مخصوص به اوست! *** دیگری نیست چنین، مخصوص به اوست!

آیهٔ تبلیغ و اکمال، مخصوص به اوست! *** او امام المسلمین است، مخصوص به اوست!

سورهٔ قدر گوید: او وصیّ نبیّ است! *** عدو نیز اقرار کرد، او وصیّ نبیّ است!

آیهٔ صَلوات گوید: تسلیم او شوید! *** آیهٔ تحکیم گوید: تسلیم او شوید!

نام او در قرآن، یکبار نه بارها، آمده! *** «إنّه لَعَلیّ حکیم» گوید: بارها آمده!

او صراط مستقیم است، او حق است بدان! *** حق اوست دیگری نیست، او حق است بدان!

حقّ گوید: علیست در قیامت، حقّ با علیست! *** خدا و نبیّ گویند: در قیامت حق با علیست!

ملائک گویند، جنّ و انس گویند: حقّ با علیست! *** خدا گفت، جبریل گفت نبیّ گفت: حقّ با علیست!

منکر حقِّ او، عِجل بود و سامری بود فقط! *** مانع حق او عجل بود و سامری بود، فقط!

بلید بودند، پلید بودند، منکر حق بودند! *** عِجل بودند، سامری بودند، منکر حق بودند!

عجل نابود شد، سامری «لا مساس» گفت و رفت! *** در این امت نیز «لا مسامس» خواهند گفت و رفت!

صبر کنید مهدی بیاید، «لا مساس» خواهند گفت و رفت! *** شک در آن نیست، «لا مساس» خواهند گفت و رفت!

منجی عالم خواهد آمد، بساط ظلم را برکَنَد! *** پیروان باطل را نابود کند، بساط ظلم را برکَنَد!

دور نپاید، شک مکن او خواهد آمد، بهر ما! *** منجی عالم اوست، بدان خواهد آمد بهر ما!

«خادم» وعدهٔ خدا حق است شک مکن! *** وارث زمین مستضعفین اند، شکّ مکن!

راه ما، راه حسین است، ما حسینی هستیم!

کار ما، کار حسین است، ما حسینی هستیم!

اهل ظلم و ستم نیستیم، ظلم را نپذیریم! *** زیر بار ظلم نرویم، ما حسینی هستیم!

ص: 711

اهل عالم همگی بیایید، ما حسینی بشویم! *** حقّ بگوییم، حقّ بگیریم، ما حسینی هستیم!

گر که آزادی خواهیم، بیایید حسینی بشویم! *** زیر بار ستم، نرویم، ما حسینی بشویم!

مکتب سرخ حسین گوید: ما حسینی هستیم! *** ما شاگرد این مکتبیم، ما حسینی هستیم!

حسین دست بیعت به ظالم نداد، زنده بماند! *** او پاک بود، ستم را نپذیرفت ما حسینی هستیم!

حسین الهی بودبه باطل نرفت، نوکرباطل نشد! *** او حق بود، حق می گفت، ما حسینی هستیم!

مکتبش مکتب توحید بود، آزاده بود! *** زیر بار ظلم نرفت، ما حسینی هستیم!

او چون پدرش، شجاع بود، حق را می گفت! *** در شجاعت بی نظیر بود، ما حسینی هستیم!

اهل عالم کربلا مکتب اسلام شد، بر همگان! *** همه درسی در آن هست، ما حسینی هستیم!

حسین با عدل خود، دشمن را زمین زد تا ابد! *** احدی نتوانست انکار کند، ما حسینی هستیم!

زیر بار ظلم نرفت، گر چه کشتند وِ را! *** او فرزند پیمبر بود، ما حسینی هستیم!

اهل باطل جولان می کنند،نابودمی شوند! *** اهل حق می مانند، ما حسینی هستیم!

حق نمی میرد هرگز، همواره زنده است! *** باطل نابود شدنی است، ما حسینی هستیم!

گر چه کشتند حسین ما را، آبش ندادند! *** تشنهٔ حق بود، زنده ماند، ما حسینی هستیم!

گر چه اطفالش تشنه بودند، ناله کردند، از تشنگی! *** نالهٔ اطفال، حق را زنده کرد، ما حسینی هستیم!

ص: 712

دست عبّاس سقّا قطع شد، تشنه بود! *** حامی حقّ بود عباس، ما حسینی هستیم!

شیرخوارش را، روی دست او کشتند او تشنه بود! *** این نشان حق شد، همه دانستندما حسینی هستیم!

اهل بیتش را اسیر کردند، بردند سوی شام! *** این رسوایی شد بهر آنان، ما حسینی هستیم!

بَدَن شهید مظلوم گر چه زیر سُمِ اسبان رفت! *** این به پیشانی دشمن، ماند ما حسینی هستیم!

کس نداند کربلا، با آل پیغمبر چه کردند؟! *** همه را کشتند، آواره کردند، ما حسینی هستیم!

«خادم» هر چه کردند با خود کردند، عبرت شدند! *** تو ببین مظلوم کربلا مانده است، ما حسینی هستیم!

فتنه یِ آخر زمان را ببین اکنون بود!

خطر سلب دین را ببین اکنون بود!

خطر بی ایمانی اکنون بُوَد دین خودرا حفظ کن! *** پس بیا بیدار شو برادر، دین خود را حفظ کن!

خطر امروز است، از فساد و گناه پرهیز کن! *** آخر الزمان است امروز، دین خود را حفظ کن!

وضع مردم نا بسامان است، راه حقّ را گم مکن! *** امتحان سخت است امروز، دین خود را حفظ کن!

چاره ای نیست، صبر باید نمود، راه حقّ را گم مکن! *** مردمان از دین، غافل شدند، دین خود را حفظ کن!

مردم از تنگنایی کافر شدند، راه حقّ را گم مکن! *** همه از گرانی، دَم می زنند دین خود را حفظ کن!

چاره ای نیست باید صبر نمود، راه حقّ را گم مکن! *** رِزق ما دست خداست، دین خود را حفظ کن!

ص: 713

امتحانی است بزرگ، راه حقّ را گم مکن! *** اهل دنیا مباش، می گذرد،دین خود را حفظ کن!

رازق تو خداست، رزق را او می دهدحقّ را گم مکن! *** تاکنون رزق تو را، داده است، دین خود را حفظ کن!

بعد از این هم داده و می دهد، راه حقّ را گم مکن! *** دین خود را به دنیا مفروش، دین خود را حفظ کن!

دینداری بسی ارزشمند است، راه حقّ را گم مکن! *** بهردنیا دینِ خود،ازدست مده،دین خودرا حفظ کن!

دنیا ناچیز است، راه حقّ را گم مکن! *** هر چه داری بِدِه، دین خود راحفظ کن!

دین، ارزش توست، راه حقّ را گم مکن! *** ما غربال می شویم دین خود را حفظ کن!

بهر یک درهم، دو درهم، حرفِ بیجا مَزَن! *** وزن خود را کم مکن، دین خود را حفظ کن!

ارزش دین را، بدان دنیا فریبت ندهد! *** دنیا فانی می شود، دین خود را حفظ کن!

راه باطل را مرو، راه حقّ را گم مکن! *** راه حق را بشناس، دین خود را حفظ کن!

از خدا، استمداد کن، او پناهت می دهد! *** بر خدا توکّل کن، دین خود را حفظ کن!

درِ رحمت باز است، هر چه خواهی بخواه! *** از خدا رحمت بخواه، دین خود را حفظ کن!

من به تو گویم: خطر درپیش است بیدار باش! *** از خدا استمداد کن، دین خود را حفظ کن!

از صراط مستقیم خارج مشو، راه حقّ را گم مکن! *** فتنهٔ آخر زمان، اکنون بود،دین خود را حفظ کن!

«خادم» خطر در پیش است، همراه جماعت مشو! *** جما عت اهل دین نیستند، دین خود را حفظ کن!

ص: 714

ولادت امام حسن مجتبی(علیه السلام)

پانزدهٔ ماه خدا آمد، حسن مجتبی آمد! *** ماه نیکو، نام نیکو، حسن مجتبی آمد!

نامش حَسَن، خُلقش حَسَن همه چیزش حَسَن! *** گلِ خوشبوی فاطمه، حَسَن مجتبی آمد!

جبرئیل تبریک گفت، ملائک آمدند! *** همه تبریک گفتند به احمد، مجتبی آمد!

گل احمد آمد، قلب حیدر شاد شد! *** فاطمه شادی نمود، مجتبی آمد!

خدایش نیکو خَلق نمود، نامش را حسن گفت! *** حَسَن نامش، نیکو خَلقش نیکو، مجتبی آمد!

برگزیده شد حَسَن، نامش مجتبی شد! *** خدایش حسن را حَسَن نامید، مجتبی آمد!

اوّلین معصوم بعد از علی، حَسَن بود حَسَن! *** اوّلین فرزند علیّ آمد، مجتبی آمد!

مجتبی حَسَن بود، حلم او حَسَن بود! *** همه چیزش حَسَن بود، مجتبی آمد!

راه باز کنید، گُل بریزید، میوهٔ احمد آمد! *** احمد وحیدر و فاطمه شادند، مجتبی آمد!

نامش از خدا آمد، جبرئیل آورد نام او را! *** نامش نام فرزند هارون بود، مجتبی آمد!

همه خشنود شوید، عیدی می دهند بیایید! *** ماهِ رحمت آمد، گُلِ احمد آمد، مجتبی آمد!

«رحمة للعلمین» گوید: آمد فرزندم حسن! *** کَف زنید شاد شوید بهر حَسَنم، مجتبی آمد!

شاد شوید، عیدی بگیرید، من می دهم! *** کفِ نیکو بزنید، شاد باشید مجتبی آمد!

فاطمه شاد شده، حیدر شاد شده، احمد شاد شده! *** کف زنید، کفِ پیوسته زنید، شاد باشید مجتبی آمد!

خدا شاد می شود، جبرئیل شاد می شود! *** کف به کف می زنیم، شادیم مجتبی آمد!

پیمبر فرمود: حَسَنم را دوست بدارید حَسَن است! *** شاد شوید کف زنید، گل بریزید، مجتبی آمد!

نُقل و شیرینی بریزید، شادی کنید، کف زنید! *** دل ها را شاد کنید، شادی کنید مجتبی آمد!

کف زنید و کف زنید و کف زنید! *** همگی شاد شوید، مجتبی آمد!

کف حرام نیست، بهر مجتبی، فاطمه شاد شود! *** همگی کف زنیدو، کف زنید مجتبی آمد!

«خادم» شاد باش، صلهات را می دهند! *** مادرش فاطمه اینجاست، مجتبی آمد!

ماه رحمت آمده، بهر رحمت آمده!

امیدوار باشید همه، ماه بهر رحمت آمده!

روزه داری، شیرین است، رحمت آمده! *** وقتِ افطار دعا کن، بهر رحمت آمده!

رحمت و مغفرت و برکت آمده! *** بَه چه نیکو آمده، ماه رحمت آمده!

ماه رحمت آمده، ماهِ شادی آمده! *** قدر آن را بدان، ماه رحمت آمده!

ماه قرآن آمده، تو ببین ماه رحمت آمده! *** «رحمةللعالمین» گوید: ماه رحمت آمده!

برکات آمده، رحمت آمده آمرزش آمده! *** آرزو کن یکسال باشد، ماه رحمت آمده!

شب قدر را، قدر بدان، هر چه خواهی آمده! *** از هزار ماه بهتر آمده، ماه رحمت آمده!

بهر رحمت، ملائک، تا صبح نازل می شوند! *** بهر تقدیر می آیند نزد امام، ماه رحمت آمده!

ص: 715

تا توانی بیدار باش، قدر را قدر بدان! *** ذکر حق گو، دعا کن، ماه رحمت آمده!

هر که خواب است، سهمش به آب است بدان! *** هر چه خواهی شب قدر بخواه، ماه رحمت آمده!

شب قدر است، شب فاطمه و شب صادق است! *** هر چه خواهی در این شب بخواه، ماه رحمت آمده!

گر که در بستر مانده ای، با خدایت راز کن! *** رازِ تو مقبول است، بدان، ماه رحمت آمده!

آقا فرمود: گر دعا می کنی بهر من هم دعا کن! *** بهترین وقت شب قدر است، ماه رحمت آمده!

راه خود را به خدا نزدیک کن، سحرها بیا! *** بهترین وقت همین است، ماه رحمت آمده!

آر خدا خواه پاک شوی، خالص شوی! *** لذّت اُنس پیدا کنی، ماه رحمت آمده!

درِ رحمت باز است، روزه دار قَدر بدان! *** سعی کن آمرزیده شوی، ماه رحمت آمده!

گر در این ماه آمرزیده نشوی شقیّ خواهی بود! *** سعی کن محروم و شقی نشوی، ماه رحمت آمده!

گر در این ماه گناهی نکنی، داخل رحمتی! *** سعی کن گناهی نکنی، ماه رحمت آمده!

سعی کن روزه باشی، با همه اعضای خود! *** روزه مقبول شود، تو بدان ماه رحمت آمده!

روزهٔ تو گر با گناه باشد، خاسِری! *** از کجا مقبول شود؟ مگو: رحمت آمده!

«خادم» روزهٔ با تقوا، پذیرفته می شود! *** روزه، با بی تقوایی، مگیر: رحمت آمده!

ماه روزه آمده، گو باید چه کنیم؟!

لذّت اُنس آمده، گو باید ما چه کنیم؟!

لذّت بندگی را بچشید، به خدا شیرین است! *** با دعا به خدا نزدیک شوید، شیرین است!

لذّتِ سحر و افطار را ببرید شیرین است! *** از خدا هر چه خواهید بخواهید، شیرین است!

روزهٔ با تقوا بگیرید، به خدا شیرین است! *** هیچ گناهی نکنید، ماه خدا شیرین است!

گر که باتقوا شوید، داخل رحمت شوید! *** گر گناهی نکنید، داخلِ رحمت شوید!

نَفَس، تسبیح ، خواب، عبادت، دعا مستجاب است! *** عمل مقبول، خواب عبادت، دعا مستجاب است!

میهمان خدایید، هرچه خواهید مستجاب است! *** کَرَم حق، زیاد است، بخواهید مستجاب است!

گر گرسنه، یا تشنه شدید، یاد قیامت آیید! *** گر هوا گرم بود، تشنه شدید، یاد قیامت آیید!

من که گویم، گر تشنه شدید، کربلا را یاد کنید! *** هر چه سختی بینید آسان است، کربلا را یاد کنید!

عَطَشِ اطفال حسین، دل را می برد! *** جگر سوختهٔ آنان، دل را می برد!

کربلا مدرسهٔ جانبازی بوده است! *** این رَه، رَهِ اَلله، رَهِ جانبازی بوده است!

روزهٔ با تقوا، همان جانبازی بوده است! *** هر دو جنگ است، همان جانبازی بوده است!

گر خواهی به خدا نزدیک شوی، راهش این است! *** گر تو جانبازی خواهی بکنی، راهش این است!

نَفس خود را ذلیل کن، تا غالب شوی! *** پیروِ نَفس مشو، تا غالب شوی!

ماه روزه، ماهِ خدا، ماه جهادِ نفس است! *** گرخدا خواهی،راهش جهادِنفس است!

روزه امساک و جهاد نفس است! *** چیز دیگر نیست، جهاد نَفس است!

قربِ حق خواهی، جهاد نَفس است! *** گر سعادت خواهی، جهاد نفس است!

ص: 716

نَفس را ذلیل کن، تا فائز شوی! *** «جَنَّةالمأوی» رَوی، فائز شوی!

گر هوا را نپرستی، خدا را بپرستی! *** گر هوا را بپرستی، خدا را نپرستی!

زین جهت، روزه دار مهمان خداست! *** گر او روزه دار باشد، مهمان خداست!

«خادم» کفِّ نفس، اصل روزه است! *** کفِّ نَفس کن برادر اصل روزه است!

کفّ نفس همان تقوای و روزه داریست! *** کفّ نفس بهر خدا کن، روزه داریست!

ماه رمضان ، ماه مظلوم عالَم است!

امیرالمؤمنین است او، مظلوم عالم است!

علیّ را در همین ماه، ضربت زدند! *** گو که ارکان دین را، ضربت زدند!

او چه کرده بود عادل بود،کو را ضربت زدند؟! *** کار او عدل و عدالت بود، او را ضربت زدند!

او در محراب عبادت بود، او را ضربت زدند! *** او درحال نماز بود، ازچه او را ضربت زدند؟!

او که جُرمی نداشت، او را ضربت زدند! *** جُرمِ او، عدالت بود، او را ضربت زدند!

علیّ بود، ولیّ بود، امیرالمؤمنین بود! *** او محبوب خدا بود، امیرالمؤمنین بود!

علیّ فکر ایتام بود، او امیرالمؤمنین بود! *** نیمه شب فکر فقرا بود، امیرالمؤمنین بود!

غذایش، دو قرصهٔ نانِ جوین بود! *** لباسش دو جامه بود، او حزین بود!

نکند در جایی فقیری، حزین بود! *** او قرین فقیر و یتیم و اسیر بود!

نانِ خود را به مسکین و یتیم و اسیر داد! *** شبِ اوّل، شب دوّم، شبِ سوّم قرین بود!

سورهٔ «هل أتی» آمد، خداوند یاد او بود! *** او یاد دیگران بود، خداوند یاد او بود!

او فرمود: نتوانید شما، مثل من شوید! *** سویِ من آیید، نتوانید مثل من شوید!

او یکی بود، چون خدا، مثلی نداشت! *** مثل او گر بود نبیّ بود، مثلی نداشت!

او می گفت: عبد نبیّم من، مثل او بود! *** این تواضع بود، او نفسِ نبیّ بود!

فضل او را نتوان گفت، بی شمار است فضل او! *** «کلمات الله» است فضل او، بی شمار است فضل او!

گر درختان قلم، دریا مرکّب، جنّ و انس کاتب شوند! *** فضل او را نتوانند گفت، گر جنّ و انس کاتب شوند!

فضل او فضل نبیّ است، او نفس نبیّ است! *** همه چیزش چو نبیّ است، او نفس نبیّ است!

فضل او را خدا گفته، قرآن را ببین! *** فضل او قرآن است، قرآن را ببین!

او در «أُمّ الکتاب» علیّ است قرآن را ببین! *** او صراط مستقیم است، بیا قرآن را ببین!

علمِ او علمِ نبی است، فضل او فضل نبیّ است! *** او نفسِ نبیّ است، فضل او فضل نبیّ است!

مِثلِ او را نتوان پیدا نمود، او علیّ است! *** جز نبیّ که باشد، مِثل او، او علیّ است!

«خادم» مثل علیّ را کجا یابی؟ جز نبیّ! *** به خدا مثلی ندارد او مگرد، جز نبیّ!

ص: 717

از چه فرزند پیمبر کربلا کشته شد؟!

او که مهمان بود، از چه کربلا کشته شد؟!

از چه لب تشنه کشتند، چرا آبش نداند؟! *** آب مگرقیمت جان بود؟چرا آبش ندادند؟!

شیر خواره تشنه بود چرا را آبش ندادند؟! *** جُرمِ او چه بود، چرا طفل را آبش ندادند؟!

از چه اصغر کشته شد، چرا آبش ندادند؟! *** آب مگر قیمت جان بود؟چرا آبش ندادند؟!

از چه اطفال حسین، از تشنگی ناله کردند؟! *** از چه اصغر گلویش پاره شد،آبش ندادند؟!

العطش از چه گفتند؟ چرا آبشان ندادند؟! *** آب مگر قیمت جان بود؟چرا آب ندادند؟!

میهمان از چه تشنه بود؟چرا آبش ندادند؟! *** از چه کشتند مهمان را، چرا آبش ندادند؟!

مهمان عزیز بود، با فرزندان آمده بود! *** او فرزند پیامبر بود با فرزندان آمده بود!

باید استقبال می کردند، فرزند پیمبر بود! *** بهر استقبال، شمشیر بردند، فرزند پیمبر بود!

چون به استقبال آمدند، تشنه بودند، آب نبود! *** میهمان آب داد به آنان، تشنه بودند آب نبود!

از چه روز بعد آب را بستند چرا بهر او؟! *** او که مهمان بود، چرا آب را بستند بهر او؟!

این مسلمانی بود؟ یا کفر بود؟ این چه بود؟! *** توبگواین نفاق بود، دشمنی بود، این چه بود؟!

رسم مهمانی این نبود، پس این کینه بود! *** این خیانت بود، نامردی بود، این کینه بود!

در کجا دیده شده، مهمان را تشنه کُشند؟! *** گو که مهمان نبود، از چه او را تشنه کُشند؟!

گر که میهمان نبود، تشنه نبود، از چه کُشتند او را؟! *** جُرمِ او گو چه بود، تشنه نبود، از چه کُشتند او را؟!

گیرم خارجی بود، او چه گفت؟ از چه کشتند او را؟! *** او که مهمان بود، زادهٔ احمد بود، از چه کشتند او را؟!

گر که کشتند، دشمن بودند، چرا آبش ندادند؟! *** آب مگر قیمت جان بود؟ چرا آبش ندادند؟!

او میهمان بود، فرزند احمد بود، تشنه بود!! *** آب را چرا بستند بر او، او تشنه بود؟!

دشمنی بود، کینه بود، دین نداشتند کوفیان! *** این نفاق بود، کینه بود، دین نداشتند کوفیان!!

از چه فرزند پیمبر را، بی گناه کشتند، کوفیان؟! *** از چه لب تشنه کشتند؟ آبش ندادند کوفیان؟!

خادم ازچه اطفال پیمبر،ناله کردند،از تشنگی؟! *** از چه کشتند طفلِ شیرخواره را از تشنگی؟!

بانوی نمونهٔ عالم کیست بگو

«بانوی نمونهٔ عالم» را دانی که بود؟ فاطمه بود! *** بهترین زن در عالم که بود؟ تو بگو: فاطمه بود!

آن که یکتا بود، در عالم، که بود؟ فاطمه بود! *** آن که مادر پدرش بود که بود؟ فاطمه بود!

فاطمه سیّدهٔ زن های عالم بوده است! *** فاطمه افضلِ زن های عالَم بوده است!

فاطمه یکتا بُوَد، اِنسیّهٔ حوراست او! *** فاطمه نوریّه است، اِنسیّهٔ حوراست او!

پدرش احمد است، شوهرش دان حیدر است! *** بین زن ها، افضل است، شوهرش حیدر است!

مریم و حوّا و آسیه، خدّام اویند! *** افتخار دارند، کانان خدّام اویند!

فاطمه در قیامت عزیز است، شافع است! *** فاطمه شافع دوستان است، شافع است!

ص: 718

شوهرش شیعیان را شفیع و شافع است! *** هرکه راخواهد جنّت می برد، شافع است!

شافعِ زن ها فاطمه است، او شافع است! *** شافعِ دوستان اوست، او شافع است!

کس نشاید مثل او باشد، او شافع است! *** دستِ عباسش را آورد، او شافع است!

ا و حسینش را بی سر بیند، شافع است! *** دست او در قیامت بازاست، شافع است!

محور اصحاب کسا اوست، جز او نیست کسی! *** بی نظیر است او در عالم، جز او نیست کسی!

دخت «رحمةللعالمین» است، رحمت است! *** او قرین یعسوب دین است، رحمت است!

در جلالت، در سیادت، اعظم است! *** دُختِ احمد، همسرحیدر، اعظم است!

فاطمه نامش نشانِ رحمت است، اعظم است! *** به خدا او عِدلی ندارد، بین زن ها، اعظم است!

فاطمه دختِ «رحمةللعالمین» است اعظم است! *** بهجة قلب مصطفاست ،بخدا او اعظم است!

دست او را بوسه زد احمد، نشانِ اعظم است! *** «بَضعَةالمصطفا» اوست، نشان اعظم است!

پدرش، خود را فدای او می کرد، اعظم است! *** او گفت: مادر پدرش می باشد، اعظم است!

نسلِ احمد از فاطمه، گسترده شد! *** کوثر خیر ، از فاطمه گسترده شد!

اُنس احمد به او بود، تا زنده بود! *** جان فدای او بود، تا زنده بود!

خشمِ او را فاطمه، شاد می نمود! *** غم اندوه از پدر دور می نمود!

فاطمه، قلب احمد را، شاد می نمود! *** سخن فاطمه احمد را شاد می نمود!

نالهٔ فاطمه او را، بسی محزون نمود! *** در و دیوار شاهدند، چرا محزون نمود؟

«خادم» فاطمه بین درو دیوار، از چه پدر را محزون نمود! *** ناله کرد، در مانده شد، یا ابتاه گفت، پدر را محزون نمود!

حَسَن آمد خوش آمد، پیمبر شاد شد!

حیدر و فاطمه شاد شدند، پیمبر شاد شد!

خدا خشنود شد، جبرئیل شاد شد، ملک شاد شد! *** اهل عالم شاد شدند، فاطمه شاد شد حیدر شاد شد!

حَسَن آمد، حلم آمد، خُلقِ نیکو آمد! *** هر چه خواهی آمد، خلق نیکو آمد!

میوهٔ احمد آمد، گُلِ حیدر آمد،فاطمه شاد شد! *** درِ رحمت باز شد، برکات آمد، فاطمه شاد شد!

اوِلین فرزند حیدر آمد، فاطمه شاد شد! *** ملائک شاد شدند، فاطمه شاد شد!

ما همه شاد شدیم، اهل عالم شاد شدند! *** بلبلان نغمه سرایی کردند، همه شاد شدند!

نام او از سویِ اَلله آمد، او حَسَن شد! *** نام او حَسَن شد، همه چیزش حَسَن شد!

حَسَن از حُسن بود، او حَسَن شد! *** مادر نیکو، پدر نیکو، او حَسَن شد!

خُلق او نیکو شد، اَحسَنُ الحَسَن شد! *** «إنّ أَحسَن الحَسَن، الخُلق الحَسَن» حسن شد!

یوسف فاطمه بود، او حسن بودحسن شد! *** یوسف کجا بود حسن؟ او حسن شد!

بلکه احسن بود، اَحسَنُ الحَسَن بود! *** «إنّ أَحسَن الحَسَن، الخُلق الحَسَن» بود!

هر که زیبا بود، در مرآت حَسَن بود! *** حُسنِ او ازحَسَن بود، گراو حَسَن بود!

بهترین دُرِّ زیبا بود، او حَسَن بود! *** جز حسین، رقیبی نداشت، او حَسَن بود!

ص: 719

قدمَش باد مبارک، اوحَسَن بود،حَسَن بود! *** کَف زنید بهر او، او حَسَن بود، حَسَن بود!

یوسف فاطمه بود، اوحَسَن بود،حَسَن بود! *** کف زنید بهر او، او حَسَن بود، حَسَن بود!

کف زنید، کفِ پیوسته زنید، اوحَسَن بود! *** کف به کف می زنیم، او حسن بود، حسن بود!

یوسفا تو کجایی؟ اوحَسَن بود، حَسَن بود! *** به زلیخا، گوکجایی این حسن بود این حسن بود!

جدّش حسن، بابش حسن، او احسن الحَسَن بود! *** کلامش حسن بود، بلکه اَحسنُ الحسن بود!

کف زنید او حسن بود، حَسَن بود، حَسَن بود! *** کف زنید، کفِ پیوسته زنید، او حَسَن بود!

اهل عالم، گر حَسَن خواهید، این حَسَن بود! *** همه چیزش حَسَن ، حسن بود، حسن بود!

کف به کف زنید، حسن آمد کف زنید! *** کفِ پیوسته زنید، حسن آمد، کف زنید!

«خادم» تو چرا گویی کف زنید و کف زنید! *** کف پیوسته زنید، حسن آمد چرا کف نزنید!

ولادت امام حسن علیه السلام

حسن فرزند حیدر است، حَسَن اِبن علیست! *** علیّ احسن است از حسن، حسن اِبن علیست!

حسین فرزند حیدر است، حسین اِبن علیست! *** علیّ احسن است از حسین، حسین اِبن علیست!

اَحسن از همه احمد است، او اَحسَن است! *** صاحب خلقِ عظیم است، او احسن است!

بهترین حُسن، حُسن احمد است، او احسن است! *** اَحسن از او نیست در عالم، بلکه او اَحسَن است!

اَحسَنُ الخالقین گوید: احمد، احسن است! *** جبرئیل آمدو گفت: احمد، احسن است!

ملائک همه گفتند: احمد، احسن است! *** اهل عالم همه گفتند: احمد، احسن است!

ما همه گوییم: احمد، احسن است! *** انبیاء گفتند: احمد، احسن است!

کتب آسمانی گفتند: احمد، احسن است! *** خالِق عالم گفت: احمد، احسن است!

آینه حق دیدو گفت: احمد، احسن است! *** کس نگوید جز این، احمد، احسن است!

فاطمه گر احسن است،احمد احسن است! *** زاده های احمد، حسناند، او احسن است!

آل پیغمبر، را دانید، حسن اند! *** آل پیغمبرند، کانان، حسن اند!

پیروان آنان هم گو:، حسن اند! *** بلکه دوستانش هم حسن اند!

همه مغفورند در عقبا، حسن اند! *** گر با ایمان ز دنیا روند، حسن اند!

ای خدا عقبای ما را کن حَسَن! *** بلکه فرزندان ما را کن حسن!

سیئاتمان را، خدایا کن حَسَن! *** تو کریمی، تو رحیمی، همه چیز ما را کن حسن!

زشتی و قبح ما، بلکه همه چیز ما را، کن حسن! *** ای خدا سیّئات ما را تبدیل کن به حسن!

ای خدا، خُلقِ ما را نیکو کن به حسن! *** خُلقِ نیکو، می کند، انسان را حَسَن!

زشتی ها را دور کن، کُن ما را حسن! *** همه را پاک کن خدا، کن ما را حسن!

«خادم» خلق خود را نیک کن؛ تا گردی حسن! *** حَسَن گفت: « إنّ أَحسَنَ الحَسَن، الخُلق الحَسَن»!

ص: 720

خدایا فضل مولا را گویم، تا راضی شوی!

هر چه الهامم کنی گویم، تا راضی شوی!

خدایا، بهتر از این چه کنم؟ تا راضی شوی! *** خدایا اقرار به گناهانم کنم ، راضی شوی!

او ولیّ توست،وصیّ احمد است! *** بهترین است او، وصیّ احمد است!

بهتر از او نیست، بعد احمد، او ولیّ است! *** تو به احمد گفتی سلامش برسان، او ولیّ است!

عِلمِ او عِلم نبیّ، در شجاعت چو نبیّ است! *** نَفسِ او نفسِ نبیّ، همه چیزش چو نبیّ است!

فضل او «کلمات الله» است او چو نبیّ است! *** «کلمات الله» بی شمار است، او چو نبیّ است!

هر دو از یک شجرند، او نفس نبیّ است! *** مِثلِ او نیست بعد احمد، او نفس نبیّ است!

گر نبیّ می بود بعد نبیّ، او نبیّ بود! *** او چو هارون بود بعد موسی: او نبیّ بود!

فضلِ او بی شمار است، چو نبیّ است! *** از حساب بیرون است، اوچو نبیّ است!

گر درختان قلم، دریا مرکّب، جنّ و انس کاتب شوند! *** فضلِ او را نتوانند شمرد، گر جنّ و انس کاتب شوند!

او گفت: «سلونی» هر چه خواهید بپرسید زِ من! *** من به آسمان ها آگاه ترم، هرچه خواهید بپرسیدزِ من!

او شجاع بود به میدان، متواضع بود بهر یتیم! *** همنشین فقرا بود، متواضع بود بهر یتیم!

نیمه شب می رفت او، تا یتیمان را سَرزَنَد! *** کار او هر شب چنین بود، یتیمان را سَرزَنَد!

اویتیم را نوازش می نمود تا شاد شود! *** کار بچّه ها را می نمود تا یتیم شاد شود!

ص: 721

از عبادت گو: می مرد و زنده می شد! *** فکر می کردند، مرده است، زنده می شد!

لقمه نانِ جوینی می خورد، زنده بود! *** شکم باری نمی کرد او، تا زنده بود!

شب آخر افطارش فقط، نان و نمک بود و برفت! *** گفت: لقای خدا می روم، نان و نمک بود و برفت!

یهر دنیا چیزی نگرفت، همه را داد به خدا! *** او که دنیا نمی خواست، همه را داد به خدا!

هر چه داشت بُرد، چیزی به دنیا نگذاشت! *** اهل دنیا نبود او، چیزی به دنیا نگذاشت!

«خادم» درس بگیر، تو از مولای خود! *** چیزی مخواه، درس بگیر از مولای خود!

حبِّ دنیا چیست؟ بر ما بگو!

آنچه رأسِ خطاست، بر ما بگو!

حُبِّ دنیا، مال پرستی بُوَد! *** حُبِّ دنیا، هوا پرستی بُوَد!

مال را فقط برای آخرت، دوست بدار! *** هر چه را داری برای آخرت دوست بدار!

بهر دنیا دوست مدار، فانی بُوَد! *** هرچه باشد به خدا ، فانی بُوَد!

هر چه را خدا دوست دارد، دوست بِدار! *** گر او سختی دوست دارد، دوست بِدار!

گر، بلا و مصیبت دوست دارد، دوست بدار! *** گرکه تنهایی وغربت دوست دارد، دوست بدار!

آنچه را او دوست دارد، دوست بدار! *** گر، بلا را دوست دارد، دوست بدار!

ای خدا ما را، راضی به رضایت گردان! *** هر چه دادی، راضی به رضایت گردان!

خادم بدان رضای خدا، اکبر از هر چیز بُوَد! *** گر رضای او را خواهی، اکبر از هر چیز بُوَد!

تو رضای او را بخواه، او حکیم و کریم است! *** او تو را خشنود کند، او حکیم و کریم است!

گر رضای خدا را خواهی، راضی شوی! *** هر چه او بدهد، یا ندهد، راضی شوی!

گر رضای غیر او را خواهی، خاسِر شوی! *** رضای غیر او را مخواه، خاسِر شوی!

همه چیزت از خداست، درِ دیگر را مَزَن! *** خادم راه دیگر را مرو، درِ دیگر را مَزَن!

هر چه او داده، به آن راضی باش! *** خیر تو بوده در آن، راضی باش!

بندگی کن خدا را، تا خشنودت کند! *** گرراست گویی، تو را خشنودت کند!

عفو کن از دیگران، تا خدا عفوت کند! *** بگذر از دیگران، تا خدا عفوت کند!

ص: 722

زود راضی شو، تا خدا راضی شود! *** خشم مکن بیجا، تا خدا راضی شود!

طلبِ خود را از نادار، مگیر! *** بهر احسان بگذر، از نادار مگیر!

در قیامت چون نادار شوی، خدا می گذرد! *** گر از نادار گذشتی، خدا، از تو می گذرد!

تو بدان دستی که دادی، پس خواهی گرفت! *** هر چه کردی، در قیامت، پس خواهی گرفت!

«خادم» آنچه گفتی را، عمل کن، تا راهت دهند! *** «خادم» گر عمل ناکنی، کِی تو را راهت دهند؟!

ای کاش در این ماه، لایق دیدارش شویم!

گر مهدی را ببینیم ، لایق دیدارش شویم! *** رحمتِ واسعه است، لایق دیدارش شویم!

ماه رحمت آمده، بیا رحمت واسعه اوست! ** هر چه خواهید بخواهید، رحمتِ واسعه اوست!

او به حق، واسطه است، رحمت واسعه اوست! *** رحمت واسعه اوست، واسطهٔ رحمت اوست!

اوست درِ رحمت حق، درِ او را بِزَن! *** دست او، در را گشاید، درِ او را بزن!

او یدالله، وَجه ُالله، امین الله، رحمةالله بُوَد! *** رحمت حقّ دست اوست، رحمةالله بُوَد!

حقّ اوست، صاحبِ حقّ او بُوَد! *** حق اگر خواهی، صاحب حقّ او بُوَد!

درِ رحمت، از او باز شود، در او را بزن! *** بابِ رحمت اوست، بدان دراو را بزن!

هر چه از خدا خواهی، از او بخواه! *** درِ رحمت اوست، تو بیا از او بخواه!

او ولیّ الله است، کارها دست اوست! *** از ولیّ الله بخواه، کارها دست اوست!

درِ دیگر مَزَن محروم شوی! *** راه دیگر مرو، ممنوع شوی!

او بُوَد، ولیّ خدا کارپرداز خداست! *** جز او کسی نیست، کار پرداز خداست!

دَرِ رحمت را بِزَن، رحمت آیَدَت! *** واسطه محبوب بود، رحمت آیَدَت!

واسطه امروز، نیست تنها او بُوَد! *** غیر او نیست واسطه، تنها او بُوَد!

او امام توست، سوی او باید بروی! *** امامت کیست، سوی او باید بروی!

او گفته است: غَوثُ الأُمّه است! *** دیگری نیست، او غوث الأُمّه است!

ما پناهی نداریم، او پناه ما بُوَد! *** آبرومندِ خداست، او پناه ما بُوَد!

بی شفاعت، به ما چیزی ندهند! *** بی گدائی ، به ما چیزی ندهند!

تو به یاد امامت باش، او یادِ تو است! *** تو به یاد خدا باش، او یاد تو است!

با دیانت باش، او به سراغت آید! *** جستجوی او مرو، او به سراغت آید!

«خادم» درد خود را، به غیر اومگو! *** راز خود پنهان کن، به غیر او مگو!

ماه رمضان، ماه رحمت است!

روزه گیرها، ماه، ماه رحمت است! *** ماهِ غفران است، ماهِ رحمت است!

ص: 723

البشارة، بدانید ماه، ماه رحمت است! *** ماه غفران است ماه رحمت است!

هر چه از دوست آید، رحمت است! *** ماه مهمانی است، ماه رحمت است!

میزبان «ارحم الراحمین» است رحمت است! *** روزه داران را بگویید، ماه ماه رحمت است!

ارحم الراحمین، میزبان است، بیایید نزد او! *** او رئوف و مهربان، میزبان است بیایید نزد او!

میهمانش را، اکرام می کند، او کریم است! *** خواستهٔ میهمان را داند، او کریم است!

حاجتِ باطن او را داند، شاهد است! *** بندهٔ او میهمان است، شاهد است!

میهمان گر مؤدّب باشد،اکرامش می کند! *** روزه دار باتقوا را، اکرامش می کند!

وعدهٔ احسان داده، ماه رحمت است! *** میزبان کریم است، اهل رحمت است!

با صداقت باش، ماه ماه رحمت است! *** هر چه خواهی بخواه، صداقت را بیار!

نیمهیِ ماهِ رحمت آید، صداقت را بیار! *** حضرت مجتبی می آید، رحمت می رسد!

«رحمةللعالمین» است، رحمت می رسد! *** «رحمةللعالمین» خشنود است، رحمت است!

میهمانی شیرین شد، بدانید، ماه رحمت است! *** رحمت در رحمت آمده، رحمت است!

میزبان رحمت است،ماه رحمت است! *** زین دو رحمت، چه خواهی؟ رحمت است!

فرزند «رحمةللعالمین» است، ماه رحمت است! *** این سه رحمت، بزرگ است، رحمت است!

نیمهٔ ماهِ رحمت حسن آمده، ماه رحمت است! *** کف زنید بر کف، حسن آمده، رحمت است!

کف به کف می زنیم، ماه ماه رحمت است! *** فاطمه شاد می شود، حیدر شاد می شود!

ماه «رحمةللعالمین» است، ماه رحمت است! *** کف به کف می زنیم،کفِ پیوسته زنیم، کف زنیم!

کف زنیم،کس نگوید کف مَزَن، ما کف زنیم! *** «خادم» تو هم کف بِزَن، ماه رحمت است!

کف بِزَن، کف پیوسته بِزَن ماه رحمت است! *** او شهید رمضان است، یاد مولا می کنیم!

سال ها آرزو می کرد میهمان حق شود! *** منتظر بود، روزی بیاید، میهمان حق شود!

گفت: رستگار شدم، میهمان حقّ شدم! *** آرزویم همین بود، میهمان حق شدم!

شاد شدم، میهمان حق شدم، رستگار شدم! *** آرزویی ندارم دیگر من، رستگار شدم!

خود را به دنیا نفروختم، رستگار شدم! *** چیز دیگر نخواهم من، رستگار شدم!

شمشیر آمد بر سَرَم، غرق مناجات شدم! *** بَه چه خوش بود که من، غرق مناجات شدم!

تا رسیدم به حقّ، حق را دیدم حقّ یاورم شد! *** من به سوی محبوب رفتم، حقّ یاورم شد!

ای خدا یک عمر تو را خواستم، راهم بده *** راه من، راه تو است، خدایا تو راهم بده!

گفت: بیا، خوش آمدی، بندهٔ من! *** هر چه خواهی می دهم، بندهٔ من!

رستگار شدی، بیا بیا بندهٔ من! *** هر چه خواهی می دهم، بندهٔ من!

دوست تو دوست من است، بندهٔ من بندهٔ من! *** با تو هر که دشمن است، من دشمنم بندهٔ من!

تو ولیّ منی، مثل حبیب منی! *** بَل حبیبِ منی، مثل حبیب منی!

تو ولییّ، تو وصیِّ حبیبِ منی! *** تو چو هارون، وصیّ حبیب منی!

منکر حقِ تو، منکر حقِّ من است! *** جنگ با تو جنگ با حبیب من است!

تو عزیز منی، نفسِ نبیِّ منی! *** تو ولیّ منی، جانشین نبیِّ منی!

تو صراطِ مستقیمی، جانشین نبیّ منی! *** تو علیّی، تو ولیّی، جانشین نبیِّ منی!

ص: 724

حقّ، تویی، حق تابع توست، تو ولیّ منی! *** هر کجا باشی، حق تویی، تو ولیّ منی!

قاسِمِ جنّت و دوزخ توئی، تو ولیِّ منی! *** جنّت و دوزخ، تابع توست، تو ولیّ منی!

در قیامت، تو حاکمی، تو ولیّ منی! *** حکمِ تو حکمِ من است، تو ولیِّ منی!

دشمنت را به دوزخ می بری، تو ولیِّ منی! *** دوست خود را به جنّت می بری، تو ولیِّ منی!

نِی بلیدی، نِی پلیدی، توولیُّ المؤمنینی! *** تو امام المتقینی، تو ولیّ المؤمنینی!

«خادم» او ولیّ الله است، ولیِّ مؤمنین است! *** او امیرالمؤمنین است، او ولیّ مؤمنین است!

قرآن کتاب خداوند جَلیّ است!

بهترین ناصح ما خداوند جلیّ است!

گر کسی قابل بود، شفایِ ظاهری و باطنی است! *** تو بیا قرآن بخوان شفای ظاهری و باطنی است!

بلکه هر خیری خواهی، از قرآن بخواه! *** وحی اَلله است قرآن، از قرآن بخواه!

بهر هر دردی دان آن، شافی است! *** آن شفای مؤمنان است، شافی است!

گر که مؤمن نباشد، کی شافی است؟! *** گر که ظالم باشد، کی شافی است؟!

بهر ظالم، بدان قرآن خسار است! *** غیر مؤن را بدان، قرآن خسار است!

جهل و نادانی را، قرآن رافع است! *** فتنه، گر باشد، قرآن هادی است!

فتنه گر را، قرآن ضاری است! *** متقین را قرآن هادی است!

هادی اَقوَم است قرآن، هادی است! *** گر ستمکار باشد، قرآن خاسراست!

گر که با تقوا باشد، قرآن هادی است! *** در قیامت قرآن، شافع و هادی است!

قاری خود را قرآن، رافع است! *** درجات مؤمن را، رافع است!

هر چه بالا رود، با قرآن بُوَد! *** درجاتش در قیامت با قرآن بود

در قیامت بعضی را قرآن شاکی است! *** او قرآن رامهجور نموده، شاکی است!

مسجدِ مهجور هم در قیامت، شاکی است! *** عالِم بی شاگرد هم در قیامت، شاکی است!

پیمبر هم در قیامت، شاکی است! *** خدایا قرآن مهجور شد، شاکی است!

قرآن نور است، برهان است، هادی است! *** هادی دین و ایمان است، هادی است!

قرآن شافیِ روح و ایمان است، شافی است! *** هر که را قرآن هدایت کند، او ناجی است!

لذّت و شیرینی قرآن، شافی است! *** بهر هر دردی، دوا و شافی است!

گر ز قرآن شفا خواهی شافی است! *** روح و جسم تو را، او شافی است!

در شب و روز، پنجا آیه بخوان شافی است! *** بیشتر از آن، هر چه خوانی بدان، شافی است!

سخن گویِ خدای است قرآن، شافی است! *** هر چه بیشتر بخوانی بدان، او شافی است!

ص: 725

«خادم»راه مهدی چیست؟ تو بر ما بگو

راه او امر خداست، تو بر ما بگو

او صراط مستقیم ِ دین ماست! *** هادی و راهنمای دین ماست!

پیروی از او واجب است، اوامام ماست! *** هر چه گوید،حق است، او امام ماست!

او امام غایب است، بر ما شاهد است! *** او دو روز در هفته، بر ما شاهد است!

او اعمال ما را بیند، کاش راضی شود! *** ای خدا، تو راضی شو، تا راضی شود!

تو خطای ما ببخش، تا راضی شود! *** ما نخواهیم، او هرگز ناراضی شود!

یادگار احمد است، فرزند فاطمه است! *** ای خدا ما نخواهیم، او ناراضی شود!

بین ماست فرزند فاطمه، بیند ما را، چه کنیم؟! *** ای خدا، نکند کاری کینم، او ناراضی شود؟!

خیر ما را خواهد، او دعاگوی ماست! *** یاد او نیستیم ما، او دعاگوی ماست!

او فرمود: دعا کن بهر فَرَجَم، منتظرم! *** شیعیان را گو، دعایم کنند، مُنتَظرم!

ما دعا کردیم بهر او، او دعا بر ما کند! *** او وفادار است، بیشتر دعا، بر ما کند!

ای خدا، فَرَجَش را برسان، منتظر است! *** تو کریمی، تو رحیمی، او منتظر است!

گر که لایق نیستیم، ببخش ما را بهر او! *** امّت احمدیم، به حق او ببخش، ما را بهر او!

خدایا تا کی در بیابان آواره است، منتظر است! *** ای خدا به حق مادرش بگذر، منتظر است!

مردمان لایقش نیستند، خدایا منتظر است! *** تو رحمان و رحیمی، ببخش منتظر است!

ای خدا فرجش را برسان، خسته شدیم! *** تو دانی، فساد و گناه است، خسته شدیم!

راه چاره چیست؟ تا کی او آواره است؟! *** فرجی بر او برسان، تا کی او آواره است!

خدایا بحقِّ مصطفا و مرتضی، رحمی بکن! *** او ولیّ تو است، تو کریمی رحمی بکن!

فرجش نزدیک کن، به حق مصطفا و مرتضا! *** دلِ ما را شاد کن، به حق مصطفا و مرتضا!

شب نوزدهم بود، فرق مولا را شکافتند!

ارکان هدایت فروریخت، فرقِ مولا را شکافتند!

فرق دین را شکافتند، فرق احمد را شکافتند! *** منادی ندا کرد: فرقِ عمِّ مصطفا را شکافتند!

اَشقی الأشقیاء آمد، فرقِ مولا را شکافت! *** فرقِ دین را شکافت، فرق احمد را شکافت!

کس ندانست چه شد، دین و ایمان کشته شد! *** عدل مطلق کشته شد، دین و ایمان کشته شد!

ص: 726

اهل عالم، چون علیّ را کجا یابید، او کشته شد! *** راه حق بسته شد، باطل آمد چون علی کشته شد!

قاتل مولا که بود، به خدا تنها اِبن مُلجم نبود! *** او که بود؟ مردم بودند، تنها ابن ملجم نبود!

گو: کِه او را تنها گذارد، تنها ابن ملجم نبود! *** ابن ملجم بود، مردم بودند، تنها ابن ملجم نبود!

هر که راضی بود، به خدا قاتل بود، تنها ابن ملجم نبود! *** شرق بود، یا غرب بود، قاتل بود، تنها ابن ملجم نبود!

هر که بود، ما سوختیم چون علیّ کشته شد! *** احمد سوخت فاطمه سوخت، علیّ کشته شد!

او وصیّت کرد: قاتل یکیست، یک ضربت زده! *** بیش از این بر او نزنید، او یک ضربت زده!

چون که او را کشتید، او را مُثله نکنید! *** گر که کلبی را کشتید، او را مُثله نکنید!

پیمبر فرمود: بعد کشتن، هیچ کس را، مُثله نکنید! *** گر چه کلب تیز دندان باشد، او را مثله نکنید!

پس چرا کربلا فرزند پیمبر کشته شد مُثله شد؟! *** اسب تاختند بر بدنش، او کشته شد، مُثله شد؟!

از چه کشتند وِ را؟ چرا تشنه بود آبش ندادند؟! *** با لبِ تشنه کشتند، او را چرا آبش ندادند؟!

او فرزند پیمبر بود، تشنه بود، آبش ندادند! *** تشنه کشتند او را، آب بود چرا آبش ندادند؟!

بچه هایش تشنه بودند، ناله کردند، آب ندادند! *** میهمان بودند، تشنه بودند، آنان را آب ندادند!

مگر کافر بودند؟ چرا اطفال را آب ندادند؟! *** شیرخواره تشنه بود کشتند، او را آب ندادند!

امشب بیایید، همه بهر علیّ و فاطمه، گریه کنیم! *** به خدا مظلوم بودند، بیایید، بهرشان گریه کنیم!

ص: 727

اشکِ برمولا، گناهت را می شوید، گریه کن! *** او مظلوم بود، مظلوم عالم بود، بهر او گریه کن!

بهر اطفالش گریه کن، بهر او ناله کن! *** بهر مظلومان گریه کن، بر او ناله کن!

شب قدر است، دعا مستجاب است امشب! *** هر چه خواهی بگو، مستجاب است امشب!

بر علیّ گریه کن، بر علیّ ناله کن، تا بخشوده شوی! *** بر حسن گریه کن، بر حسین ناله کن، تا بخشوده شوی!

فضل مولا را بگو، شب قدر است امشب!

قدر بدان امشب را، شب قدر است امشب!

قدرِ مولا را بدان، بگو شب قدر است امشب! *** شب قدر، شب مولاست، شب قدر است امشب!

شبِ مولا، شب قدر است، قدر بدان! *** بهترین شب، شب قدر است، قدر بدان!

که داند علیّ کیست؟ علیّ نفسِ نبیّ است! *** که داند پیمبر کیست، نبیّ نفس علیّ است!

هر دو از یک شجرند، تو بگو: علیّ نفسِ نبیّ است! *** مَهراس و بگو: نبیّ نفس ِعلیّست، علیّ نفسِ نبیّ ست!

علیّ شب قدر، میهمان خداست به حاجت رسیده! *** خدایش میزبان اوست، شبِ قدر به حاجت رسیده!

حاجتش شهادت بوده، به حاجت رسیده! *** آرزویش همین بوده، به حاجت رسیده!

لذّتی بُرده وقت شهادت، به حاجت رسیده! *** گفته: «فُزتُ و رَبِّ الکعبه» به حاجت رسیده!

گر چه فرزندانش، سوختند، او به حاجت رسیده! *** حاجتش عشق خدا بوده به خدا ، به حاجت رسید!

ص: 728

ای خدا، ما را علوی کن، به حاجت برسان! *** ما علیّ را خواهیم، ما را به حاجت برسان!

شب قدر است، قدر بدانیم، بهر علیّ گریه کنیم! *** حاجت این است خدایا، بهر علیّ گریه کنیم!

فرقِ او را شکافتند،بهر علیّ گریه کنیم! *** بچّه هایش سوختند،بهر علیّ گریه کنیم!

ما گنهکاریم بیایید همه، بهر علیّ گریه کنیم! *** بهترین راه، همین است، بهر علیّ گریه کنیم!

بهر اطفال علیّ گریه کنیم، بهر علیّ گریه کنیم! *** همه گریانند بر علیّ، ما هم بهر علیّ گریه کنیم!

او مظلوم بود، احمد بر او گریه کرد ما هم گریه کنیم! *** گفت: پدرم فدایت تو مظلومی، بهر علیّ گریه کنیم!

آسمان خون بارید، ملائک گریه کردند ما هم گریه کنیم! *** ماهیان گریه کردند، ملائک گریه کردندما هم گریه کنیم!

احمد گریه کرد، فاطمه گریه کرد، بیا گریه کنیم! *** حسنین گریه کردند، زینب گریه کرد، بیا گریه کنیم!

زیر هر سنگ و کلوخی، خون بود، بیا گریه کنیم! *** آسمان گریه کرد، زمین گریه کرد، بیا گریه کنیم!

به خدا آمرزیده شویم، بیا بهر علیّ گریه کنیم! *** راه آمرزش همین است، بیا بهر علیّ گریه کنیم!

بیا برویم عیادت کنیم آقا را، بهر او گریه کنیم! *** ما که دوست اوییم، بیا برویم بهر او گریه کنیم!

فاطمه شاد شود، احمد شاد شود، بیا گریه کنیم! *** مولا مظلوم است، غریب است، بیا گریه کنیم!

زبان حال زینب با پدر خود امیرالمؤمنین(علیه السلام)

زینب چه کند؟ پدرش را غرق خون دیده است! *** طاقتش رفت، پدرش را غرق خون دده است!

گفت: پدر فرقت را کِه شکافت غرقِ خون شدی! *** سالم رفتی به مسجد، چرا غرق خون شدی؟!

ص: 729

این مزد تو نبود پدر؟ چرا غرق خون شدی؟! *** از چه فرقت را شکافتند؟ چرا غرق خون شدی؟!

گو قاتلت که بود بابا؟ چرا غرق خون شدی؟! *** تو در نماز بوده ای، از چه غرقِ خون شدی؟!

گو آن شقّی که بود، که تو را غرق خون نمود؟! *** تو چه کرده بودی، که سرت را غرقِ خون نمود؟!

دیگر مرو به مسجد کوفه، ما بی پدر شدیم! *** مادر نداریم ما، اکنون یتیم و بی پدر شدیم!

رحمی کن بر یتیمان خود، ما بی پدر شدیم! *** اکنون نِی جدّ و نِی مادر داریم بی پدر شدیم!

در کودکی یتیم شدیم، بی کس و بی پدر شدیم! *** مادر نداشتیم می سوختیم، اکنون بی پدر شدیم!

ای خدا بنگر یتیمان فاطمه، بی پدر شدند! *** رحمی نما کانان بی مادر و بی پدر شدند!

«خادم» تو گو: از چه زینب، بی پدر شده؟! *** او مادری نداشته، از چه، بی پدر شده؟!

پاسخ امیرالمؤمنین به زینب (علیهماالسلام)

زینب صبور باش، چرا صبر نداشتی؟ *** فرق مرا چرا تو طاقت دیدن نداشتی!

هجده سر بریده ببینی دخترم چه می کنی؟! *** در کربلا می بینی دخترم گر ببینی چه می کنی؟!

خنده به اشک دیده ببینی، دخترم چه می کنی! *** خون ریزد از شکاف سرم دخترم چه می کنی؟!

جسمی بخون تپیده گرببینی چه می کنی؟! *** در کربلا گر سر بریده ببینی چه می کنی؟!

تو یکسره به چشم پدر بوسه می زنی؟! *** تیری درون دیده ببینی چه می کنی؟!

وقتی که می رسد ز شریعه، حسین تو! *** با قامتی خمیده ببینی، چه می کنی؟!

طفلان رابه بیابان کربلا تو بینی چه می کنی؟! *** چون آهوی رمیده ببینی چه می کنی؟!

یک ضربه زد به فرق سرمّ راحتم نمود! *** تو قتل صبر، ندیده، ببینی چه می کنی؟!

من پیکرم به غیر سرم لطمه ای ندید! *** جسمی گلو بریده ببینی چه می کنی؟!

اکنون من بین شمایم من غریب نیستم! *** گر تو غریب بی کس و تنها ببینی، چه کنی؟!

بیچاره نیستم، شما اطرافم نشسته اید! *** گرتو صدای استغاثه ببینی، چه می کنی؟!

یک زخم دارم و شما دنبال چاره اید! *** گر تو تنی پاره پاره ببینی، چه می کنی؟!

من میهمان خدا بودم و این گونه شد سَرَم! *** گر تو میهمان اهل کوفه ببینی، چه می کنی؟!

من میهمان خدا بودم، افتخار کردم به آن! *** گر تو میهمان اهل کوفه ببینی، چه می کنی؟!

من تشنه نیستم، و شیر آورده اید بهر من! *** گر تشنهٔ جگرسوخته ببینی، چه می کنی؟!

من قاتلم یکیست، او دستگیر شده است! *** گر تو سی هزار قاتل ببینی، چه می کنی؟!

در بسترم من و طبیب آورده اید بهر من! *** گر مجروح بی طبیب ببینی، چه می کنی؟!

دخترم من سر به بالش و بستر می نهم همی! *** گر سر جدا مانده به خاک ببینی، چه می کنی؟!

«خادم» بگو: زینبا بستر و خاک فرق می کند! *** گر تو عزیز به خاک مانده ببینی، چه می کنی؟!

ص: 730

اسراری از سرّ علیّ بر ما بگو؟!

اسرار را عدو از ما پنهان کرده است! *** ما از تو خواهیم اسرار را بر ما بگو!

اسرار بیش از آن است، که گفته شده! *** تو آنچه پنهان نموده اند را بر ما بگو!

سرِّ بزرگ اوست، همتای احمد است! *** سرِّ بزرگی است نگفتند همتای احمد است!

در منزلت بدان او همتای احمد است! *** غیر از نبوّت بدان، او همتای احمد است!

آیه«أنفُسَنا» را بدان شاهدِ این گفته است! *** حدیثِ منزلت نیز، شاهد این گفته است!

آیهٔ معراج گوید: علیّ عِدلِ احمد است! *** آنچه بوده هر دو دیدند، عِدلِ احمد است!

«قابَ قوسین» را هردو بودند،تو بدان! *** علیّ همراه احمد بوده است، تو بدان!

من از اویم، اوازمن است، قول احمداست! *** تو چه فهمی از آن، بدان قول احمد است!

ما نگوییم او خداست، او مثل احمد است! *** هر دو از یک شجرند، او مثل احمد است!

او خدا نیست، او عبد خداست گو احمد است! *** اوصافش چون خداست، او گو عبد خد است!

در اوصاف، او احمد است نفس احمد است! *** صاحبِ خلق عظیم است او، نفس احمد است!

وصف او بی شمار است، نتوانید شمرد! *** «کلمات الله» وصف اوست، نتوانید شمرد!

«کلمات الله» وصفِ خدای بی منتهاست! *** وصفِ او چون وصف خدای بی منتهاست!

گر درختان قلم، دریا مرکّب، جنّ و انس کاتب شوند! *** وصف او را نتوانند شمرد، گر جنّ و انس کاتب شوند!

هفت دریا گر مرکّب، جنّ و انس کاتب شوند! *** وصف او را نتوانند شمرد، گر کاتب شوند!

او ولیّ الله، امین الله، عین الله بُوَد! *** بلکه وَجهُ الله، یَدُالله، قدرةالله بُوَد!

تو چه دانی؟ وصفِ او، پنهان بود! *** آنچه گفیتم، ذرّه بود، آن پنهان بود!

علیّ را خدا و نبیّ دانند کیست؟! *** جز خدا و نبیّ مردم ندانند، کیست؟!

نامِ او نام خداست، او خدا نیست! *** وصفِ او وصفِ خداست، او خدا نیست!

او علیّ است، نِی خداست، مظهر اوست! *** او علیّ است نِی خداست، اوعبد اوست!

عبدِ اَلله است، افتخارش بندگیست! *** او مطیع خداست، افتخارش بندگیست!

افضل از انبیا است، او عبد خداست! *** افتخارش بندگیست،اوعبد خداست!

الهی گنهکارم اسیر شهوتم ، «لا تُؤَدِّبنی»!

به فضل و رحمتت بگذر خدایا «لا تُؤَدِّبنی»!

بر این یک مشت خاک رحم کن خدایا، «لا تُؤَدِّبنی»! *** بر گناهم بر خطایم تأدیبم مکن خدایا، «لا تُؤَدِّبنی»!

تو از اوّل دانستی ضعیفم، ناتوانم خدا رحمم کن! *** بر این عبدِ ضعیفت، ترحّم کن خدایا، «لا تُؤَدِّبنی»!

الهی عبد مسکینم، اسیر هوایم، رحم کن خدایا! *** من که طاقت ندارم بر عقوبت، خدایا «لا تُؤَدِّبنی»!

من غافل شدم از غفلت،درمانده ام، ندانم چه کنم؟! *** تو بر من رحم کن درمانده ام، خدایا «لا تُؤَدِّبنی»!

گر تو بخشی مرا، سزاواری، من شرمنده ام خدایا! *** تو کریمی، تو رحیمی، تو غفّاری «لا تُؤَدِّبنی»!

ص: 731

از تو عفوو بخشش سزاوار است، ببخشم خدایا! *** عفوو بخشش شأنِ تواست غفّاری «لا تُؤَدِّبنی»!

مُشت خاکی است، ضعیف است چه کند؟! *** قدرت ازتوست سزاواری ببخشی «لا تُؤَدِّبنی»!

الهی عفوِ تو گسترده است، ما را هم ببخش! *** خدایا عفو سزاوار تو است، ببخش «لا تُؤَدِّبنی»!

هر چه داریم خدایا از تو است، ما را ببخش! *** سخت مگیر بر ما، تو غفّار الذنوبی «لا تُؤَدِّبنی»!

ما که بخشنده ای جز تو نداریم، چه کنیم؟! *** درِ دیگر نزنیم، تو بخشنده ای «لا تُؤَدِّبنی»!

همه گفتند: خدا ارحم الراحمین است، خدا! *** انبیا گفتند، اولیا گفتند، خدایا «لا تُؤَدِّبنی»!

تو کریمی، تو رحیمی، تو رئوفی، شأن توست! *** از درِ تو جایِ دیگر نرویم خدایا «لا تُؤَدِّبنی»!

بهر امید آمدیم، درِ رحمت را بر ما، مبند! *** ما گنهکاریم، گو کجا باید رویم؟ «لا تُؤَدِّبنی»!

ما به درگاهت نشینیم، جای دیگر نرویم! *** ما گنهکاریم، پشیمانیم، خدایا «لا تُؤَدِّبنی»!

به تو امیدواریم خدایا، خالق ما تویی! *** جای دیگرنرویم،خالِقِ ما تویی«لا تُؤَدِّبنی»!

ای خدا به حق مصطفا و مرتضا رحمی بکن! *** ما پشیمانیم درمانده ایم بگذر ز ما «لا تُؤَدِّبنی»!

ای خدا بحقِّ فاطمه بگذر، رحمی کن به ما! *** از خطاهای خود پشیمانیم خدایا «لا تُؤَدِّبنی»!

ای خدا بحق الحسنین، حُسن از تو است! *** حُسن ظنّ داریم به تو خدایا «لا تُؤَدِّبنی»!

خدایا گر نمی بخشی، بگو کجا باید رویم؟! *** ما که گوییم: کریمی چون تو نیست «لا تُؤَدِّبنی»!

من که جایی نروم، آبروی تو را حفظ می کنم! *** تو کریمی، تو رحیمی، تو رئوفی «لا تُؤَدِّبنی»!

بندهٔ شرمنده ام، از گناهم خسته ام خدایا چکنم؟! *** بار به دوشم، خسته ام، خدایا چکنم؟ «لا تُؤَدِّبنی»!

خدایا، خادم آل الله هستم، به آل الله ببخشم خدایا! *** آمدم بهر خادمی تا بلکه از لطفت ببخشی «لاتؤدّبنی»!

بهترین چیست؟ بدترین چیست؟ بر ما بگو؟!

بهترین چیز ایمان به خداست، بعد از آن بر ما بگو؟!

بعد از آن، ایمان به رسول و ولیّ است تو بدان! *** گر یکی از این سه نباشد، گمراهی است تو بدان!

گر هدایت خواهی بعد از نبیّ، ثقلین را بگیر! *** ثقلین، قرآن و عترت است، ثقلین را بگیر!

آنچه گفتم، اعتقاد صحیح است، راه دیگر مرو! *** جز این نجاتی نیست، ای برادر، راه دیگر مرو!

آن که گوید: ، هر حاکم ولیّست، طاغوتی است! *** تابع حاکمِ ظالمِ طاغوت است او طاغوتی است!

آن که گوید: قرآن بس است، او جاهل است! *** اهل بیت و عترت، نگهبانند، او جاهل است!

ص: 732

قرآن بدون اهل البیت، مفسّر ندارد! *** بس خطرناک است، کو مفسّر ندارد!

عترت و آل، حافظِ دین خدایند! *** عالمند، دانایند، حافظِ دینِ خدایند!

عترت و آل چون نبیّ، مختار از خدایند! *** نه بلیدند، نه پلیدند، مختار از خدایند!

گر بلید و پلید رهبر شوند، گمراه کنند! *** چون به اسرار دین جاهلند، گمراه کنند!

بعد از آن، قارون آید، حقّ را از جا کَنَد! *** بیت المال را غارت کند، حقّ را از جا کَنَد!

بعد از او سیر غارت، تا ظهور حقّ بُوَد! *** سلطه و ظلم و ستم، تا ظهور حقّ بُوَد!

بهترین رهبر، دان امیرالمؤمنین است! *** اووصیّ نبی است، امیرالمؤمنین است!

بهترین اوست، بدترین، ما قبل و ما بعد اوست! *** افضل از کلّ است، بدترین ما قبل و ما بعداوست!

او مختار خدا و رسول است، بدان! *** دیگران مختار شیطان بودند، بدان!

بعد از پیغمبر، تنها، علیّ شایسته بود! *** او تنها امیرالمؤمنین بود او، شایسته بود!

علم قرآن و اسرار دین، تنها نزد او بود! *** دیگران، جاهل بُودَند، علم دین نزد او بود!

خدا می دانست، لایقِ خلافت که بود؟! *** تو بگو: جز علیّ لایق خلافت کِه بود؟!

او علیم و حکیم بود، دانست که بُوَد! *** علم او محیط بود، او دانست که بود!

پیمبر اَمرِ اَلله را، بین مردم اعلان نمود! *** او رسول بود، امر اَلله را، اعلان نمود!

ص: 733

«خادم» چه گویی؟ در غدیر معلوم شد که بود؟! *** گوش به حرف پیمبر ندادند، معلوم شدکه بود؟!

ماه رمضان رفت گو چه کردیم ما؟!

رحمت و مغفرت رفت، گو چه کردیم ما؟!

شب قدرش، زِ هزار ماه بهتر بوده است! *** همه چیزش ز ماه های دگر بهتر بوده است!

همه آزاد شدند زِ آتش، ما چه کردیم؟! *** برگهٔ آزادی گرفتند آنان ما چه کردیم؟!

ماه تقوا بود، ماهِ رحمت بود، ما چه کردیم؟! *** ماه قرآن بود، ماه مولا بود، ما چه کردیم؟!

روزهٔ خاصّ گرفتیم، بگو ما چه کردیم؟! *** بهترین اعمال، ترک گناه بود، ما چه کردیم؟!

ما در این ماه، میهمان بودیم، ما چه کردیم؟! *** میزبان ما خدای کریم بود؟ ما چه کردیم؟!

میزبان رحمان ورحیم بود، ما چه کردیم؟! *** راه بندگی این نبود، شکر نعمت ها این نبود!

ما چه قدر غافل بودیم، شکر نعمت ها این نبود! *** این همه نعمت چه بود؟ غرق نعمت بوده ایم!

یادمان رفت کجاییم، به خداغرق نعمت بوده ایم! *** ای برادر بیا، قدر باقیماندهٔ این ماه را بدانیم!

بیست و هفتم شده، بیا قدر باقیمانده، را بدانیم! *** بین مردم در دعا بنشینیم، به ما سهمی دهند!

هر چه بهر روزهداران دهند، به ما سهمی می دهند! *** شب آخر، به قدر کلِّ این ماه انعام و اکرام می دهند!

شب آخر بکوشیم ما، به قدر کلّ این ماه می دهند! *** «گر گدا کاهل بود، تقصیر صاحب خانه چبست؟»

گر نخواهد مسکین، تقصیر صاحب خانه چیست؟! *** ای برادر، گدایی از خدا، عیبی ندارد!

او ستّار است، مهربان است، عیبی ندارد! *** گدائی از خدا، عزّت بود، عیبی ندارد!

ما ز خالق، گدائی می کنیم، عیبی ندارد! *** دعا مُخّ العباده است، دعا عیبی ندارد!

درِ خانهٔ کریم را می زنیم عیبی ندارد! *** او گفته: من کریمم، هر چه خواهید بخواهید!

گر محتاجید، بیایید، هرچه خواهید بخواهید! *** درِ رحمت باز است، تا توانید، بخواهید بخواهید!

رَبِّ رحمت، ماه رحمت، بخواهید بخواهید! *** میزبان اَرحم الراحمین است، بخواهید بخواهید!

کم مخواهید، از فضلش، بخواهید بخواهید! *** او کریم است، رحیم است، بخواهید بخواهید!

ای خدایتیم نوازی چه خوب است چه خوب است!

در کنار بینوایان بودن، چه خوب است چه خوب است!

ای خدا تو بما هم توفیق یتیم نوازی بِدِه! *** روح خیرخواهی بده، توفیق یتیم نوازی بده!

ای خدا راهِ ما را سوی فقرا، باز نما! *** راه احسانِ به آنان را، سوی ما باز نما!

پیمبر با فقرا می نشست و شاد بود! *** بالأخصّ ایتام، می نشست و شاد بود!

ص: 734

خداوند فرمود: فقرا را از خود، دور مکن! *** من آنان را دوست دارم، از خود دور مکن!

یتیم را دور مکن، سائل را محروم مکن! *** یادِ نعمت ها کن، سائل را محروم مکن!

مؤمنان را دور مکن، به آنان آزار مکن! *** مترفین را رها کن، مؤمنان، را آزار مکن!

پاکان را، راه بده، نا پاکان را رها کن! *** هر چه خواهی بکن، ناپاکان را رها کن!

خدا بر تو خشم ندارد، تو را وامگذارد! *** آخرت بر تو بهتر است، تو را وامگذارد!

توکّل برخدا کن، او تورا کفایت می کند! *** قطع امید کن از غیر او، کفایت می کند!

از منافق به پرهیز، فریبش را مخور! *** سخنانش نپذیر، فریبش را مخور!

خدا یاورِ توست، به کسی امید مکن! *** خدا را اطاعت کن، به کسی امید مکن!

مؤمنان خالص بگیر، بس باشند تو را! *** چون اطاعت می کنند، بس باشند تورا!

یاورِ تو خدا و صالح المؤمنین است! *** خدا شاهد و صالح المؤمنین، است!

مؤمنان را به جنّت بشارت ده، ناجی اند! *** وعدهٔ زُلفی به آنان دِه، آنان ناجی اند!

کافران را بگو، دوزخ بهر شماست! *** آتش اَلیم و سعیر، بهر شماست!

گر هدایت نشوید، بدانید، دوزخ است! *** سرانجام کفر را، بدانیدآخر، دوزخ است!

وقتِ مردن شما، آگاه می شوید! *** وعده یِ حق را بینید و آگاه می شوید!

لیک چه سود، بازگشتی نیست بهر شما! *** ای برادر راه بازگشت نیست، بهر شما!

در عذاب ابدمانید و می مانید تا اَبَد! *** پس بترسید اکنون، می مانید تا ابد!

فضلِ مولا، با شهادت روشن گردید! *** به کعبه تولّد، به مسجد روشن گردید!

او زِ دنیا نخواست، جز رضای حق و رفت! *** اهل دنیا نبود، رضای حق خواست و رفت!

همه چیز را رها کرد رضای حق، مقصود او بود و بس! *** دنیا را نخواست، رضای حق مقصود او بود و بس!

هر چه دست آورد، به خدا داد و بس! *** بهر هیچ کس کاری نکرد، به خدا داد و بس!

بارها او عاشقِ شهدِ شهادت بود و بس! *** چیز دیگر نخواست، شهادت بود و بس!

راه حق را نشان داد و برفت! *** او صراط مستقیم بود و برفت!

پاک رفت، خالص رفت او برفت! *** اُنس اوبا خدا بود، عاشق بود و برفت!

مِثلِ او یافت نشد جز نبیّ، یکتا بودو برفت! *** جان او جان نبیّ بود ّاو یکتا بودو برفت!

استخوانی در گلو، خاری در چشم او بود،! *** صبر او کوه ها را لرزاند، خاری در چشم او بود!

دستِ او را بستند، همسرش را زدند، نبود مِثلِ او! *** محسنش را کشتند، صبر کرد، به خدا نبود مِثلِ او!

دردِ خود را داشت، دردِ فاطمه کم نبود! *** او دِلش پر بود زِ غصّه، دردِ فاطمه کم نبود!

بیست و پنج سال خانه نشین بود کم نبود! *** بچّه داری کرد، یتیم داری کرد، کم نبود!

راه او، راه خدا بود، به خدا او یادِ خدا بود! *** ور نه صبرش لبریز می شد، او یاد خدا بود!

مردمان، او را نخواستند، سلامش نکردند! *** او سلام می کرد به آنان سلامش نکردند!

ولایش شرط نجات همه بود! *** راه او، راهِ نجات همه بود!

حُبِّ او، شرط نجات همه بود! *** بُغضِ او به خدا ، جحیم همه بود!

وقت مردن گر شاد آید، شاد شوی! *** به محبّش بگو: وقت مردن، شاد شوی!

«خادم» او امام توست، ولایش واجب است! *** پس تو آماده باش، ولایش واجب است!

ص: 735

آیت حق که بود بعد نبیّ بر ما بگو؟!

آیت حق که بود بعد نبیّ بر ما بگو؟! *** هر که بود بعد نبیّ، شفّاف بر ما بگو!

آیت حق بعد نبیّ، علیّ بود، علیّ بود! *** جانشین پیمبر بود، علیّ بود علیّ بود!

آن که در غدیر روی دست نبیّ بود، علیّ بود علیّ بود! *** آن که در منزلت مثل نبیّ بود، علیّ بود علیّ بود!

فاتح بدر و حُنین و خیبر و احزاب، علیّ بود علیّ بود! *** آن که حافظ جان نبیّ بود در اُحُد، علیّ بود علیّ بود!

آن که آیات خدا بر او فرود آمد، علیّ بود علیّ بود! *** آن که بهر او «هل أتی» نازل شد، علیّ بود علیّ بود!

آن که بهرش «عادیات» نازل شد، علیّ بود علیّ بود! *** آن که صراط مستقیم بود، او علیّ بود علیّ بود!

آن که در «أُمُّ الکتاب» علیّ بود، علیّ بود علیّ بود! *** آن که نزد حق علیّ حکیم بود، علیّ بود علیّ بود!

فاتح خیبر که بود؟ گو علیّ بود علیّ بود! *** جان فدای نبیّ که بود ؟ علیّ بود علیّ بود!

فاتح احزاب که بود؟ علیّ بود علیّ بود! *** در اُحُد، حافظ جان احمد که بود؟ علیّ بود علیّ بود!

آن که جبریل بر او «لا فتی» گفت، علیّ بود علیّ بود! *** سورهٔ «هل آتی» بهر که بود؟ علیّ بود علیّ بود!

آن که در حال رکوع انگشتری داد علیّ بود علیّ بود! *** آن که حصر ولایت، بهر او بود؟ علیّ بود علیّ بود!

«أُذُن واعیة»ی علم که بود؟ او علیّ بود علیّ بود! *** مرد میدان نبرد که بود؟ علیّ بود علیّ بود!

نه بلید بود، نه پلید بود، علیّ بود علیّ بود! *** به خدا عثمان نبود، او علیّ بود علیّ بود!

ص: 736

کس نبود مثل او جز نبیّ، علیّ بود علیّ بود! *** وصف او را نداند جز نبیّ، علیّ بود علیّ بود!

حافظِ دین خدا بود، او علیّ بود علیّ بود! *** در شجاعت بی نظیر بود، او علیّ بود علیّ بود!

«کلمات الله» که بود؟ او علیّ بود علیّ بود! *** «کلمات الله» وصف او بود، او علیّ بود علیّ بود!

«کلمات الله» که بود؟ او علیّ بود علیّ بود! *** یاور مظلوم بود، دشمن ظالم بود، او علیّ بود!

علی حق بود، حق تابع او بود، علیّ بود علیّ بود! *** با فقیران رفیق بود، او علیّ بود علیّ بود!

یتیمان را یاور بود، علیّ بود علیّ بود! *** جانشین پیمبر بود، علیّ بود علیّ بود!

«خادم» فضل علیّ، بی شمار است تو ندانی چه گویی؟! *** فضل او فضل نبیّ، وصف او وصف نبیّ، تو چه گویی؟!

آخر ماه رحمت شد، ببینیم ما چه کردیم؟!

رحمت و مغفرت و برکت آمده، ما چه کردیم!

از گناهان آیا توبه کردیم، خدا راضی شد ز ما؟! *** حق مردم را ادا کردیم؟ خدا راضی شد ز ما؟!

شب قدر پذیرفته شدیم؟ یا که گویی: ردّ شدیم؟! *** ما ندانستیم چه شد؟ مقبول شدیم یا ردّ شدیم؟!

ای خدا، امیدوار بودیم، ناامیدمان مکن! *** بهر امید آمدیم، ای خدا ناامیدمان مکن!

درِ رحمت را زدیم، محروممان مکن! *** تو، به ما وعده دادی، محروممان مکن!

ما گنهکاریم خدایا، از تو عصمت طلبیم! *** عفو می خواهیم خدا، از تو عصمت طلبیم!

ص: 737

نا امیدمان مکن، ای خدا بهر امید آمدیم! *** شب قدر می آید، خدایا بهر امید آمدیم!

ما گنهکاریم ولی عفوِ تو را می طلبیم! *** راه دیگر نداریم، عفوِ تو را می طلبیم!

گو گنهکاران کجا باید روند؟ تا برویم؟! *** ما که جایی را نداریم، کجا باید برویم؟!

آبرو گر نداریم، تو ببخش بهر احمدت! *** او شفیع میشود، تو ببخش بهر احمدت!

یا ببخش ما را، بهر مرتضا و فاطمه! *** آبرو دارند، ببخش بهر مرتضا و فاطمه!

گر نبخشی، پس ببخش بهر حسین فاطمه! *** گریه کردیم بر او، ببخش بهر حسین فاطمه!

کربلا رفتیم، زیارت کردیم، بهر حسین فاطمه! *** پس ببخش ما را خدایا، بهر حسین فاطمه!

گر نبخشی راه دیگر نداریم، گو چه کنیم؟! *** ما درمانده ایم، بیچاره ایم، گو چه کنیم؟!

تو غفّاری، تو ستّاری، تو کریمی تو رحیمی! *** ما گنهکاریم لئیمیم، تو کریمی تو رحیمی!

ای خدا ما را رحم کن، رسوا مکن! *** از گذشته در گذر، ما را رسوا مکن!

باطن و ظاهر ما را تودانی، رسوا مکن! *** تو ستّاری، تو غفّاری خدایا، رسوا مکن!

تو گنهکاران را دعوت کردی، آمرزنده ای! *** بهر امید آمدیم خدایا توگفتی آمرزنده ای!

ما گفتیم: ای مردم، خدا آمرزنده است! *** گر نیامرزی، باز گوییم خدا آمرزنده است!

آبرویت را حفظ کنیم، گوییم: آمرزنده است! *** گر ببخشی، یا نبخشی، گوییم آمرزنده است!

ص: 738

ناامیدی گناه است خدا آمرزنده است! *** امتحان می کند، لکن خدا آمرزنده است!

آخر ماه شد، ما دیر آمدیم ما چه کنیم؟!

خدایا شب آخر مزد کامل می دهی؟ ما چه کنیم؟!

آنچه از اوّل تا آخر می دهی، شب آخر می دهی! *** ای خوشا حال رندان، همه را شب آخرمی دهی؟!

از تو دور نیست، تو کریمی، هر چه خواهی می دهی! *** خدایا تو کریمی، تو رحیمی، هر چه خواهی می دهی!

بهر امید آمدیم، خدایا هر چه خواهی با ما بکن! *** ناامید نیستیم، امید واریم هر چه خواهی با ما بکن!

آخر ماه آمدیم، دست خالی آمدیم، لطفی بکن! *** بهر امید آمدیم، دست خالی آمدیم، لطفی بکن!

تو جوادی، تو کریمی، تو رحیمی، لطفی بکن! *** ما میهمانیم، دیر آمدیم،خدایا تو لطفی بکن!

ما نبودیم شب قدر، دیر آمده ایم! *** لایق قدر نبودیم، دیر آمده ایم!

سهم ما را بده، ما هم بنده ایم و شاکریم! *** تو که دانی بیچاره ایم، بنده ایم و شاکریم!

درِ رحمت هنوز باز است، ما بیچاره ایم! *** راه ما به جنّت باز نیست، ما بیچاره ایم!

لطف تو بر همه گسترده است، رحمی نما! *** ما فقیریم، بیچاره ایم، ای خدا رحمی نما!

دست خالی آمدیم، دیر آمدیم لطفی بکن! *** تو کریمی، تو رحیمی، خدا لطفی بکن!

تو میزبانی، ما میهمانیم، میهمانی برقرار است! *** میزبان تویی، تو کریمی، میهمانی برقرار است!

میهمان، گر چه دیر آید، میهمان است، تو کریمی! *** او فقیر است، بیچاره است، خدایا تو کریمی!

ای خدا به حق دوستانت، با فضلت عمل کن! ** آنچه دیدی ز ما، نادیده بگیر، با فضیلت عمل کن!

ما دوست دوستانِ توایم، با فضلت عمل کن! *** تو کریمی، تو رحیمی، با فضلت عمل کن!

از خطاهای ما بگذر، تائبیم شرمنده ایم! *** سهم ما را کامل بده، ما تائبیم شرمنده ایم!

گویند: تائبان را، دوست داری، ای خدا *** ما تائبیم شرمنده ایم، دوست داریای خدا

تائبان و پاکان را، گفته ای، محبوب تواند؟! *** ما بین تائبان و پاکان رفته ایم، محبوب تواند!

بعد از این ها، ما دوستانِ احمد و آل احمدیم! *** پس ببخش ما را، ما دوستانِ احمد و آل احمدیم!

وعده کردی، دوستان احمد را به دوزخ نبری! *** ما دانیم وعدهٔ تو حق است، به دوزخ نبری!

«خادم» حرفِ آخر را اوّل بگو، تو چه خواهی؟! *** با خدا حرف می زنم من، مگو: تو چه خواهی؟!

عید فطر آمده، خوش آمده خوش آمده!

عید ماه خدای کریم است، خوش آمده! *** صاحبِ ماه عیدی می دهد خوش آمده!

ماهِ رحمت گذشت، عید رحمت آمده! *** اوّل اعیاد سال است، عید رحمت آمده!

مزد هر کاری را، در آخر می دهند! *** مزد ماه رمضان را، در آخر می دهند!

ص: 739

اوّل سال ماه رمضان است، عیدی می دهند! *** اکرم الأکرمین،صاحبِ ماه است،عیدی می دهند!

رزه داران جمع شوید، عیدی بگیرید! *** اکرم الأکرمین است، عیدی بگیرید!

عید فطر است، روزه داران، عیدی بگیرید! *** مُزد روزه نیست، بیایید عیدی بگیرید!

ماه رمضان پایان یافت، بگویید تکرار شود! *** برکات است، برکات، از خدا تکرار شود!

ای خدا بپذیر از ما روزه را، با تقوا شویم! *** روزهٔ با تقوا، روزه است، با تقوا شویم!

ای خدا محروم مکن، رحمی به ما کن! *** گر چه تقصیر داشتیم، بیا رحمی به ما کن!

گر که عمر ما به پایان آمده، مرحوم شویم! *** ور نه رحمی به ما کن مگذار محروم شویم!

روز عید است، دعا مستجاب است بگو:! *** خدایا عیدی بده، هر چه خواهی بگو!

دست خالی بر مگردان، ما مهمان بوده ایم! *** از گناهان بگذر، نادمیم، مهمان بوده ایم!

از تو می خواهم، روزه ها را بپذیری، تو کریمی! *** بر مهمان سخت نگیری، بپذیری تو کریمی!

روز عید است، مردم، عیدی می دهند! *** از تو خواهیم عیدی، مردم عیدی می دهند!

شرط قدرت دانی، عفو است بگذر ز ما! *** ما گنهکاریم، شرمنده ایم، بگذر ز ما!

ای خدا تو کریمی سال ما را، مبارک گردان! *** مگذار محروم شویم، سال را مبارک گردان!

دست خالی بر مگردان، از کرمت دور بُوَد! *** گر نبخشی، مارا خدایا، از کرمت دور بُوَد!

عیدی ما ، عفوِ تو است، غفّار تویی! *** چیز دیگر نخواهیم خدا، غفّار تویی!

هر چه داریم، تو دادی، شاکریم! *** ما نبودیم، از توایم، ما شاکریم!

نعمتت بی شمار است، تو رحمان و رحیمی! *** این عَجَب نیست ببخشی، تو رحمان و رحیمی!

ما اگر شکر کنیم، تو نعمت را، افزون کنی! *** گر که کفران کنیم، نعمت را بیرون کنی!

شب قدر چه شبی است تا قدرش را بدانیم؟!

شب قدر، شب تقدیر است، بیا تا قدرش را بدانیم!

بهترین شب، شب قدر است، قدر بدان! *** عملت بهتر از هزار ماه است، قدر بدان!

در شب قدر، تقدیرات، تعیین می شود! *** حال مردم در این سال تعیین می شود!

در شب قدر هر که آمرزیده نشد، قدری ندارد! *** او شقّی است، دور از رحمت است، قدری ندارد!

پس از آن آمرزیده نخواهد شد، جز در عرفات! *** مغفرت نیست، آمرزیده نشود جز در عرفات!

سعی کنید، تا در شب قدر، همگی آمرزیده شوید! *** ور نه عفوی ، نیست، سعی کنید آمرزیده شوید!

واجب است توبه کنید، حق صاحب حق را بدهید! *** شرط آمرزش این است، حقّ صاحب حق را بدهید!

کینه را از خود دور کنید، خیرخواه شوید! *** چاره ای نیست، دگر باید خیرخواه شوید!

خیر خواهی و تواضع رمز کار شماست! *** طالبِ حق باشید، این رمز کار شماست!

حقِّ مردم را بدهید، ظالم نباشید! *** این قَدَر ظلم نکنید، ظالم نباشید!

ظالم در ظلمات است قیامت، بدانید! *** او پذیرفته نیست در قیامت، بدانید!

سرنوشت، در شب قدر، تعیین می شود! *** هر چه باید بشود، شبِ قدر تعیین می شود!

ص: 740

شبِ قدر را همیشه، قدر بدان! *** بهر تقدیر، بیدار باش، قدر بدان!

قرآن شبِ قدر، نازل شده، قدر بدان! *** برکات همه از قرآن است، قدر بدان!

ملائک شب قدر، بر امام نازل می شوند! *** همه را بر امام گویند، نازل می شوند!

متقین در شبِ قدر، شاد شوند! *** ظالمین در شب قدر، ناشاد شوند!

بهترین تقدیر خدا، بهر متّقین است! *** جنّت و فردوس، سهمِ متّقین است!

به زرنگی نیست، به تقواست بدان! *** بهره های همه، بهر تقواست، بدان!

شب قدر تقدیر متّقین، جنّت است! *** شب قدر تقدیر ظالمین، دوزخ است!

متّقی باش، با ورع باش قدر را، قدر بدان! *** هر چه خواهی می دهند، قدر را، قدر بدان!

اهل بیت پیمبر بعد از علی، چه شدند؟!

هر کدام جائی آواره شدند، کشته شدند!

از محبّت جز اسمی نماند، کشته شدند! *** کشتند، مسموم کردند، آنان آواره شدند!

نشان آوارگی قبرهای آنهاست آواره شدند *** کو حسن، کو حسین؟ کشته و مسموم شدند!

حسن را تنها گذاردند، ناچار صلح نمود! *** بیعتش را شکستند، ناچار صلح نمود!

بعد صلح، حسن امنیّت جانی نداشت! *** سخریّه اش کردند، امنیّت جانی نداشت!

تا که زهرش دادند، روح و جانش بسوخت! *** همه چیزش بسوخت، روح و جانش بسوخت!

بدنش تیر باران شد، کفنش پاره پاره شد! *** عدو دشمنی کرد، از تیر، کفنش پاره شد!

گفتند: حسن را دوست نداریم نگذاریم دفنش کنید! *** او فرزند پیمبر بود، گفتند: نگذاریم دفنش کنید!

پارهٔ تنِ احمد بود، تیر باران شد بدنش! *** کَفَنش سوراخ شد، تیر باران شد بدنش!

این حسن بود، حسین اش لب تشنه کشته شد! *** کس نگفت فرزند احمد است، لب تشنه کشته شد!

حسن را مسموم کردند،حسین لب تشنه کشته شد! *** هر چه گفت: فرزند احمدم من، لب تشنه کشته شد!

او با اصحاب و عزیزانش تشنه کشته شد! *** بلکه طفل شیرخوارش لب تشنه کشته شد!

بدنش زیر سُمِ اسبان، کوبیده شد! *** عهد کرده بودند، بدنش کوبیده شد!

آب ندادند، بریدند سرش را، تشنه بود! *** به خدا تشنه بریدند سرش را، تشنه بود!

میهمان بود، دعوتش کردند، تشنه بود! *** العطش از بچه هایش شنیدند، تشنه بود!

ناله های اطفالش از عطش بالا گرفت! *** آب ندادند، ناله ها از عطش بالا گرفت!

طفل شیرخواره تشنه بود، تیرش زدند! *** پدرش بهراو آب خواست،تیرش زدند!

کس ندیده تاکنون، میهمان را آب ندهند! *** هر چه گوید: تشنه ام، به او آب ندهند!

آب را بستند، تا که همه کشته شدند! *** آب قیمت جان بود، همه کشته شدند!

آب مهریهٔ زهرا بود، فرزندش تشنه بود! *** مُلکِ عالم، مِلکِ احمد بود، فرزندش تشنه بود!

ص: 741

کربلا آرزوی عاشقان است!

کربلا انقلاب عاشقان است!

کربلا مدرس تعلیم عاشقان است! *** کربلا مکتب حیات عاشقان است!

کربلا مکتب خون و قیام است! *** کربلا خون و حیات و قیام است!

کربلا حق را زنده کرد، حق زنده است! *** حق را از باطل جدا کرد حق زنده است!

کربلا دل ها را برده، خون کرده است! *** کربلا دل ها را سوخته خون کرده است!

کربلا مکتب سرخ، حسینی بُوَد! *** کربلا مظهرِ حقّ حسینی بود!

کربلا عشقِ شهادت آورد! *** کربلا شوق شهادت آورد!

کربلا درس مروّت آورد! *** کربلا درسِ شهادت آورد!

کربلا مکتب انسان پرور است! *** کربلا مکتب عاشق پرور است!

کربلا خصمِ ظالم، یار مظلوم بُوَد! *** کربلا دشمن ظالم، یار مظلوم بود!

درس انسانیت، از کربلا باید گرفت! *** اسلام ودین را، از کربلا باید گرفت!

ارزش ها در کربلا دیده شده! *** خوبی ها، در کربلا دیده شده!

نالهٔ اطفال در کربلا دیده شده! *** رأس مظلومان در کربلا دیده شده!

طفل تشنه روی دست پدر کشته شده! *** اکبر واصغر و قاسم در کربلا کشته شده!

رحم نکردند، اصغر تشنه را تیرش زدند! *** گلویش خشک بود، تشنه را تیرش زدند!

اکبر از بابش آب خواست، آب نبود! *** او زبان در دهانش گذارد، آب نبود!

آب قیمت جان بود، اصغر کشته شد! *** روی دست پدر بود، اصغر کشته شد!

شیرخواره را روی دست پدر، آبش ندادند! *** طفلش تشنه بود، رحم نبود آبش ندادند!

روی دست پدر کشتند، طفل تشنه را! *** آب ندادند، کشتند، طفل تشنه را!

بعد از آن اطفال دیگر آب نخواستند از پدر! *** دیدند، اصغر کشته شد، آب نخواستند از پدر!

بچّه های فاطمه ناله کردند از عطش! *** آب را بسته بودند، ناله کردند از عطش!

روز قدس است، ظلم را محکوم می کنیم!

حکم اَلله است، همواره ظلم را محکوم می کنیم!

لعنت حق را بدان بر ستمکاران بُوَد! *** حقّ گوید: لعنت بر ستمکاران بُوَد!

لعنت و مرگ گوییم ما، بر ظالمین! *** آرزوی مرگ داریم ما، بر ظالمین!

اسلام گوید: همواره یاور مظلوم باش! *** دشمنِ ظالم باش، یاورِ مظلوم باش!

پیمبر گوید: یاور مظلوم باش! *** دشمنِ ظالم، یاور مظلوم باش!

علیّ گوید: یاورِ مظلوم باش! *** دشمن ظالم، یاورِ مظلوم باش!

ص: 742

امامان گفتند: یاورِ مظلوم باش! *** دشمن ظالم، یاورِ مظلوم باش!

انبیا گفتند: یاور مظلوم باش! *** دشمن ظالم یاور مظلوم باش!

گر مسلمانی بگوید: به فریادم رسید! *** نی مسلمانید، گر به فریادش نرسید!

یار مظلوم شوید، ظالم را محکوم کنید! *** شرط اسلام است، ظالم را محکوم کنید!

مظلوم را یاری کنید، خدا را خشنود کنید! *** گر ساکت شوید، شیطان را خشنود کنید!

گر ساکت شوید، کار ظالم را امضا کنید! *** گر محکوم نکنید،کار ظالم را امضا کنید!

از سکوت بترسید، شریک ظالم نشوید! *** گر ساکت بودید، شریک ظالم نشوید!

پس بیاییم، وضع کار خود را روشن کنیم! *** ما کدام سو هستیم، وضع خود را روشن کنیم!

گر طرفدار حقّیم، حق را یاری کنیم! *** گر که ساکت بمانیم، ظالم را یاری کنیم!

تو بگو: طرفدار حقِّی، یا طرفدار باطلی؟! *** وضع خود روشن کن، آیا طرفدار باطلی؟!

راه سوّم نداریم، یا حقّیم، یا باطلیم! *** خدا داند، در باطن، حقّیم یا باطلیم!

از نفاق دوری کن، بگو حقّی، یا باطلی! *** راه سوّم نیست، بگو حقّی، یا باطلی!

راه سوّم نفاق است، بدتر از باطل است! *** نفاق بدتر از کفر است، بدتر از باطل است!

انتخاب تو چیست، روشن بگو؟! *** تو حقّی یا باطلی، روشن بگو؟!

ما آخر ندانستیم، حجّ رویم یا نرویم؟!

ما فقط امیدواریم، ندانیم حجّ رویم یا نرویم! *** دلمان گرم است امید به خدا، نکند حجّ نرویم!

او دعوت نموده، خواسته ایم، بلکه حجّ برویم! *** دلمان آشوب است، حجّ می رویم یا نرویم!

ما امیدواریم «إن شاء الله» حجّ برویم! *** وعدهٔ حقّ است «إن شاءالله» حجّ برویم!

تاکنون قسمت نموده، نا امیدش نیستیم! *** فضل او برما زیاد است،ناامیدش نیستیم!

ما ز فضلش خواهیم، نِی طلب داریم ما! *** او ز فضلش داده است، نِی طلب داریم ما!

فضل او دائم است، گر گناهی نکنیم! *** ما امیدواریم، به فضلش، گر گناهی نکنیم!

ای خدا مانع فضل تو نیست، امید ما! *** ما گنهکاریم ببخش، ردّ مکن امید ما!

عاشق کعبه ایم، خواهیم ببینیم خانه ات! *** دِلِ ما پر می زند، خواهیم ببینیم خانه ات!

عرفات خواهیم، مِنا خواهیم، مشعرت! *** همه امید ما عرفات توست، مشعرت!

دل ما آب است، بر دعا و آه و نیاز عرفات! *** می سوزیم و می سازیم، با راز و نیاز عرفات!

به خدا عرفات همه را میبخشی، شکّ در آن نیست! *** گر تو حاضر باشی، تو را بخشند، شک دران نیست!

بچّهٔ نوزاد را، با پیر گنهکار بخشند شک مکن! *** هر که باشد در صحرای عرفات، بخشند شک مکن!

گناهانیست، ای برادر در عرفات می بخشند و بَس! *** تو ندانی چه گناهانیست؟ در عرفات می بخشند و بَس!

در شب قدر، گر آمرزیده نشدی، عرفات بیا! *** می بخشند، جای دیگر مرو، در عرفات بیا!

عرفات جایِ آمرزش است، شک مکن! *** گر که شک داری، گنهکاری، شک مکن!

ای برادر، عرفات، ما، در محضر مولاییم! *** دست ما بر دعا بالاست، محضرِ مولاییم!

ص: 743

سعی کن او را ببینی، او مولای توست! *** او همانجاست، شک مکن، مولای توست!

او تو را بیندولکن تونشناسی او را! *** باتو حرفی هم زَنَد، نشناسی او را!

او گفته هر کجا نامِ عمّویم را ببَرَند! *** من همانجایم، گر نام عمّویم را ببرند!

گو به مدّاح و روضه خوان، از عبّاس بگو! *** تا که آقا ببیند و بیاید، از عبّاس بگو!

«خادم» مگر عاجزی، خود نام عبّاس را بگو! *** بگو تا صاحب ما بیاید، نام عبّاس را بگو!

حجِّ مقبول کدام است، بر ما بگو!

حجِّ مقبول کدام است، بر ما بگو! *** حجّ مقبول، حجّ لله است تو بر ما بگو

!آیهٔ «وَأتِمُّوا الحجّ لله» را بخوان! *** آیهٔ «ولله عَلَی الناس» را بخوان!

حجّ مقبول، حجّ لله با مال پاک بود! *** گر قبول خواهی شود، با مال پاک بود!

ور نه در میقات «لبّیک» تو را ردّ می کند! *** صاحب بیت گوید: «لا لبّیک» ردّ می کند!

سعی کن با مال پاک و حلال حجّ کنی! *** گرخواهی مقبول شود، با مال حلال حج کنی!

تا بدانی، راست گویی،با لبّیک خود! *** نِی دروغ بگویی، با لبّیک خود!

«لبّیک» باید ادّعایِ راستین بُوَد! *** سعی کن ادعای تو، راستین بُوَد!

راستی را بدان فقط در کلام نیست فقط! *** راستی مطلق است، در کلام نیست، فقط!

راستی، با درستی، باید همراه شود! *** راستی در کلام و عمل، همراه شود!

سعی کن در حجّ راستگو و راستین شوی! *** تو بکوش در عمل، راست و راستین، شوی!

خادمِ حاجی باش و خیر خواه باش! *** سعی کن حاجی شوی، خیرخواه باش!

حج زیارت اَلله است، بیدار باش! *** زائر استی، میهمانی، بیدار باش!

سعی کن حاجی، در دفتر ثبت شود! *** حاجی باشی نامت در دفتر ثبت شود!

حجّ مقبول بخواه، تا به قربش برسی! *** حجّ خالص بیار تا به قربش برسی!

غافل از او مباش، تا یادت کند! *** او چون تقسیم کند، یادت کند!

حجّ اگر لله باشد، از خداست! *** حجّ مقبول را بدانید، از خداست!

اسم حاجی، کسی را حاجی نکند! *** گفتن حاجی، کسی را حاجی نکند!

حاجی گر لله شود، حاجی شود! *** تو بگو لله شود، تا حاجی شود!

این همه خرج و زحمت، بهر یک اسم چرا؟! *** این همه رفت و آمد، بهر یک اسم چرا؟!

وقت لبّیک گر گویند: «لا لبّیک» چرا؟! *** ای برادر رفت و آمد، با «لا لبّیک» چرا؟!

پس بیا «لبّیک» و «لا لبّیک» را تمرین کنیم! *** کار آسان است «لا لبّیک» را تمرین کنیم!

ص: 744

جمعه آمد، یادی از مهدی می کنیم!

شائق اوییم ما، یادی از مهدی می کنیم!

یاد مهدی می کنیم و دعایش می کنیم! *** او بیاد ما هست، ما دعایش می کنیم!

او فرمود: گر دعا می کنید، بهر فرجم دعا کنید *** بهر خودتان دعا کنید، بهر فرجم دعا کنید!

ای خدا، تو کریمی فَرَجَش را برسان! *** ما دعا می کنیم، تو فَرَجَش را برسان!

ای خدا، از تو خواهیم، لایق باشیم، تا او بیاید! **** همه مشکل همین است، لایق باشیم، تا او بیاید!

قیامش، چون قیامت ناگهان است! *** ندائی از آسمان آید، ناگهان است!

پس بیا آماده شویم، تا شاید بیاید! *** جمعه آید، آماده شویم، شاید بیاید!

معنیِ انتظار،آمادگی است آماده باش! *** در چه فکری هستی بیا، آماده باش!

سعی کن، او قبولت کند،آماده باش! *** کار خود را اصلاح کن، آماده باش!

حبِّ دنیا گر داری، ردّ می شوی! *** ازهمه چیز باید بگذری، ردّ می شوی!

اهل دنیا هرگز عاشق مهدی، نَبُوَند! *** اهل دنیا گر بُوَند، هرگز با مهدی نَبُوَند!

عاشق مهدی، بار خود را بسته است! *** منتظرگر هست، بار خود را بسته است!

گر به مال و اهل و فرزند وابسته است! *** عاشقِ مهدی نیست، دل به دنیا بسته است!

حبِّ دنیا بدان، رأس کلّ خطاست! *** دل از دنیا بِکَن، رأس کلّ خطاست!

حبِّ دنیا، با حبِّ اَلله، جمع نشود! *** در یک قلب، دو محبّت،جمع نشود!

قلب مؤمن مملوّ از حبِّ خداست! *** حبِّ دیگر نیست، بس حب خداست!

حُبِّ اَلله نیاید، گر حبِّ دشمن است! *** حُبِّ اَلله، گر نیاید، حُبِّ دشمن است!

حبِّ دشمن، حُبِّ طاغوت است، بدان! *** حُبِّ غیر خدا، حبِّ طاغوت است بدان!

از خدا خواه حُبِّ خود را بدهد! *** هرچه را گیرد،حُبِّ خود را بدهد!

حُّبِّ اَلله بدان، اطاعت از نبیّ است! *** دین حق هم اطاعت از نبیّ است!

حُبِّ مهدی گر داری، اطاعت لازم است! *** ور نه حُبِّ کاذب است، اطاعت لازم است!

«خادم» ادّعا با عمل، صادق بُوَد! *** بی عمل کی ادّعا صادق بُوَد؟!

عصر جمعه شد خدا، مهدی نیامد!

صبح جمعه شاد بودیم، مهدی نیامد!

ای خدا جمعه عید است، بگو مهدی بیاید! *** همه امید ما مهدیست، خدایا بگو مهدی بیاید!

عصر جمعه چه شد مهدی نیامد؟! *** غم عالم بر دِلَم ریخت، مهدی نیامد!

جمعه رفت و مهدی نیامد، چه کنیم؟! *** روز و ماه و سال رفت و نیامد، چه کنیم؟!

باز باید صبر کنیم، تا جمعهٔ دیگر بیاید! *** رمضان آید جمعه آید، جمعهٔ دیگر بیاید!

ص: 745

دِلَ ما از زندگی، خسته شده ما چه کنیم؟! *** با فسادها و معاصی تو بگو، ما چه کنیم؟!

زنده ماندن سخت است، مهدی نیاید! *** روزه و شب ها گذشت و مهدی نیامد!

گفتم: حجّ می روم، تا مهدی را ببینم! *** راه حجّ باز نشد، تا مهدی را ببینم!

هر چه اصرار کردم خدا، حجّ خواهم ز تو! *** تاکنون راه باز نشده، من حج خواهم زتو!

متحیّر مانده ام من، با که گویم سخن؟! *** به خدا امیدوارم، با که گویم سخن؟!

به خدا گویم: راه دیگر ندارم، من چه کنم؟! *** سحر گفتم، افطار گفتم، خدایا من چه کنم؟!

امتحانی است از خدا حجّ خواهم، من چه کنم؟! *** دعا کردم، بر امامان پیغام فرستادم من چه کنم؟!

از خدا خواهید، حجّ من را، من چه کنم؟! *** نماز جعفر خواندم، حجّ خواستم چه کنم؟!

با خودم گویم: بدان دعایت مستجاب است! *** صبر کن، این امتحان است، مستجاب است!

متحیّر مانده ام در کار خود، صبری ندارم! *** ای خدا صبرم بِدِه، من صبری ندارم!

ناامید نیستم، کعبهٔ مقصود من مهدی بود! *** کعبه را می دهی، مقصود من مهدی بود!

ای خدا تو دانی دیدار مهدی بهتر است! *** بهتر از آن هر دو است، مهدی بهتر است!

هر دو را خواهم خدا، این بهتر است! *** بر تو کار سختی نیست، این بهتر است!

وعدهٔ تو حق است، صبر می کنم بهتر است! *** من ضعیفم، خدایا، صبر می کنم بهتر است!

«خادم» صبر کن، صبر مفتاح فرج است! *** صابران را بگویید: صبرمفتاح فرج است!

آرزوی حجّ دارم، با دیدار مهدی است!

عاشق مهدی هستم، شرط آن دیدار مهدی است!

حاجتِ من نزد تو مشروع است خدا، بر تو مشکلی نیست! *** تو کریمی، تو رحیمی، به جان مصطفا بر تو مشکلی نیست!

تو دانی و توانی و کریمی، بر تو مشکلی نیست! *** صبر من ناچیز است، خدایا بر تو مشکلی نیست!

ای خدا، به حق مصطفا حجّ مرا آماده کن! *** ای خدا طاقت ندارم، حجّ مرا آماده کن!

ای خدا کعبه از تو، مسجد از تو، حرم از تو! *** حجّ مخصوص به توست، حجّ مرا آماده کن!

به که گویم؟ کجا باید روم؟ تو بگو، تا بروم؟! *** ای خدا به حقِّ مصطفا، حجّ مرا آماده کن!

ص: 746

همه امیدم به تو است، جای دیگر نروم! *** عشق حجّ را تو دادی، حجّ مرا آماده کن!

من چگونه ببینم حاجیان مکه روند، من مانده ام؟! *** به خودت سوگند، سخت است خدایا، حجّ مرا آماده کن!

تاکنون این قدر نسوختم بَهرِ حجّ! *** ای خدا رحم کن، حجّ مرا آماده کن!

فکر من آشوب شده، خدایا ندانم چه کنم؟! *** ای خدا به حق مصطفا، حجّ مرا آماده کن!

واسطه گر خواهی؟ احمد و آلش بُوَند! *** شفیعی بهتراز این ها ندارم،حجّ مرا آماده کن!

من ندانم چه گویم، این ها الهامات توست! *** با همین ها تو را خوانم، حجّ مرا آماده کن!

گر که تو دوست داری، من بسوزم، تا بدهی! *** به خودت سوگند، سوختم، حجّ مرا آماده کن!

هر چه یادم آید، حجّ چه شد؟ درمانده شوم! *** بَس همی گویم، خدا دارم، حجّ مرا آماده کن!

راه دیگر ندارم خدا بحق مولا، محرومم مکن! *** تو کریمی به حق فاطمه، حجّ مرا آماده کن!

من چه گویم، ندانم چه بگویم، ای خدا! *** تو کریمی، تو رحیمی، حجّ مرا آماده کن!

کعبه از توست، خانهٔ توست، راهم بِدِه! *** به حق مصطفا و مرتضا، حجّ مرا آماده کن!

من پریشانم، مدیونم، بیچاره ام خدایا راهم بده! *** در هراسم، نمیدانم چه کنم؟ حجّ مرا آماده کن!

یا که عشق مرا از کعبه و حرمت قطع کن گو نیا! *** تو اَجَلّی از این و از این ها ، حجّ مرا آماده کن!

بارها خدایا، تو حجّ را، بهر من آماده کردی! *** شاکرم، عارفم، میدانم، حجّ مرا آماده کن!

ص: 747

«خادم» بس کن، آنچه گفتی را دانستیم راز بود با خدا! *** اینقدر اصرار مکن، او کریم است، گو: حجّ مرا آماده کن!

ماهِ رحمت تمام شد، گو چه کردی؟!

آیا آمرزیده شدی؟ به ما گو چه کردی؟!

من ندانم چه شد، بس دانم میهمان بوده ایم! *** میزبان کریم بوده، بس دانم میهمان بوده ایم!

خدای ما کریم بود ما به فضل خدا امیدوار شدیم! *** او چه کرد با ما ندانیم، به فضل خدا امیدوار شدیم؟!

ما همین دانیم لذّت نجوای با او را، چشیدیم! *** ما ندانیم چه شد؟ لذّتِ نجوای او را چشیدیم!

بین خوف و رجا بودیم، ندانستیم چه شد؟! *** مصلحت این بود خدایا، ما ندانستیم چه شد؟!

روزه را بر ما سهل نمود، میهمان شدیم! *** نعمت ها، بی شمار بود، ما میهمان شدیم!

میزبانِ ما، رئوف بود، ما مهربانش دیدیم! *** ما رنجی ندیدیم، میزبان را مهربانش دیدیم!

سحر و افطار، لذّت بُردیم، شاد بودیم! *** روزه بر ما سخت نبود، ما شاد بودیم!

وعدهٔ حقّ، حق است، ما شاد بودیم! *** هر چه را گفته بود داد، ما شاد بودیم!

میزبان، اکرم الأکرمین بود، ما شاد بودیم! *** ماه، ماه رحمت بود خدایا، ما شاد بودیم!

نشان قبولی، لذّتِ افطار بُوَد، شاد باش! *** لذّتِ نیمه شب، شیرین تر بُوَد، شاد باش!

میهمان بودیم، لذّت بردیم، شاد شدیم! *** میزبان، اکرم الأکرمین بود، شاد شدیم!

شاکریم خدا را، خدا توفیق روزه داد! *** ما میهمان خدا شدیم، توفیق روزه داد!

ای کاش یکسال بود ماه، روزه داری؟! *** غمی بر ما نبود، خوش بود، روزه داری!

روزه دارِ با تقوا بدان، لذّت می بَرَد! *** روزه اش مقبول است، لذّت می بَرَد!

روزه دار بی تقوا، خائب و خاسر است! *** او گناه می کند در ماه رحمت، خاسر است!

روزه را بَهرِ تقوا، خدا واجب نمود! *** نماز را با تقوا، خدا واجب نمود!

نماز و روزهٔ بی تقوا را، نپذیرد! *** هر عبادت را از بی تقوا نپذیرد!

گر که با تقوا باشی، روحت شاد بُوَد! *** همه جا مقبولی تو، روحت شاد بود!

هر که بی تقوا شد، خاسر و مردود شد! *** باتقوا مقبول، بی تقوا خاسر و مردود شد!

«خادم» از بی تقوایی بترس، مردود شوی! *** تقوا پیشه کن، با بی تقوایی مردود شوی!

گفتن فضلِ مولا، بهترین کار من است!

وصفِ او گویم، بهترین کار من است!

فضل مولا گفتن، سبب آمرزش است! *** فضل او را گوییم، سبب آمرزش است!

ص: 748

فضل مولا را گر گویی، حُبِّ مولا آورد! *** حُبِّ مولا را بگیر، قُربِ مولا آورد!

قُربِ مولا، قُربِ اَلله آورد! *** قرب اَلله، حبِّ اَلله آورد!

حُبِّ اَلله «جنّة المأوی» بُوَد! *** «جنّة المأوی»جنّة الأعلی بود!

فضل مولا را بگو، قُربِ اَلله آورد! *** مدح مولا را بگو، قُربِ اَلله آورد!

فضل مولا را هر گز ، نتوانیم شِمُرد! *** «کلمات الله» است، نتوانیم شمرد!

پیمبر فرمود: گر نمی ترسیدم از غُلُّو! *** بسیار می گفتم، فضل او، ترسیدم از غلّو!

آنچه بر عیسا گفتند، ترسم بر تو گویند! *** تو خدا نیستی، من ترسم بر تو گویند!

تو خدا نیستی، وصفِ تو وصفِ خداست! *** بنده هستی، وصفِ تو وصفِ خداست!

گو: خدایش ندانید، هر چه خواهید بگویید! *** گو: بنده اش دانید، هر چه خواهید بگویید!

او گوید، من عبدِ احمدم، بنده ام! *** من خدا نیستم هرگز، من بنده ام!

جنّت آر خواهی کلیدش دست علیست! *** قاسمِ جنّت و نار است، کلیدش علیست!

من که گویم: حاکم، در قیامت، علیست! *** هرچه خواهی بگو، حاکم در قیامت علیست!

دوستان و شیعیان، غم مخورید! *** کار دستِ علیست، غم مخورید!

امر حق است حاکمِ قیامت، احمد و حیدرند! *** هر چه خواهی بخواه، حاکم احمد و حیدرند!

به مخالف بگو: در قیامت، پناه تو کیست؟! *** سوی او باید روی، بگو: پناه تو کیست؟!

پناه ما، در قیامت جز علیّ نیست، علیست! *** افتخار است، پناه ما جز علی نیست علیست!

در قیامت هر که را، با نام امامش خوانند! *** تو ببین امامت کیست؟ با نام امامت خوانند!

پس بیا ای برادر امامت را بشناس! *** معرفت پیدا کن، امامت را بشناس!

«خادم» امام تو کیست؟ روشن بگو! *** امام من علیست، تو روشن بگو؟!

آخر زمان است، دین خود را حفظ کنید!

فتنه است، فساد است، دینِ خود را حفظ کنید!

راه چاره نیست، باید دین خود را حفظ کنید! *** خطر ها زیاد است، باید دین خود را حفظ کنید!

گر گویند: اهل جماعت شوید، تا رسوا نشوید! *** من گویم: خدا را یاد کنید، تا رسوا نشوید!

گر شما اهل جماعت شوید، جماعت فاسدند! *** پیرو جماعت گر شوید، جماعت فاسد است!

شما دین خود را حفظ کنید، رسوا نشوید! *** گر شما عاقل باشید، هرگز رسوا نشوید!

عقل گوید: بیایید، تابع دین و قرآن بشوید! *** همراه جماعت نشوید، تابع دین و قرآن بشوید!

اکثر مردم جاهل اند، لا یشعر اند، لا یعقل اند! *** پیرو آنان نشوید، لا یشعراند، لا یعقل اند!

پیروِ اَلله و رسول الله شوید، تا عاقل شوید! *** هر چه آنان گفتند را، بپذیرید، تا عاقل شوید!

عقلِ خود را، دست جاهل ندهید، جاهل شوید! *** عاقل آر هستید پیروی از جاهل نکنید، جاهل شوید!

هر که را خواهید شناسید، از رفیقش بشناسید! *** گر رفیقش صالح است، از رفیقش بشناسید!

رفیق هر کس عاقل است، او عاقل است! *** رفیقِ هر کس جاهل است، او جاهل است!

ص: 749

عمل فاسق را امضا نکنید، فاسق شوید! *** کار فاسق را تأیید نکنید، فاسق شوید!

گر گناهی را کوچک نشمارید، بخشوده شوید! *** هیچ گناهی را کوچک مشمارید، تا بخشوده شوید!

آنکه که گوید: حرام ها، حلال گردید، دشمن است! *** آن که گوید: قیامت کجا؟ ما کجا؟ دشمن است!

دشمن فقط با شمشیر نیاید، دشمن دشمن است! *** دشمن با فریب و حیله آید، دشمن دشمن است!

تو بترس ازلبخند دشمن، دشمن دشمن است! *** باطنش دشمن است، دشمن دشمن است!

اعتماد مکن بر دشمن، دشمن دشمن است! *** او فریبت می دهد، دشمن دشمن است!

گر امانتداری، اسرار را بر دشمن مگو! *** دشمن است او، اسرار را بر دشمن مگو!

گر امانتداری نکنی، بدان خود دشمنی! *** نان بیت المال را مخور، خود دشمنی!

عاقل آر هستید، بر دشمن تکیه نکنید! *** دشمن را بشناسید، بر دشمن تکیه نکنید!

ور نه عاقل نیستید، امین نیستید، فاسقید! *** گر به دشمن تکیه کنید، امین نیستید، فاسقید!

در نظام اسلامی، عدالت، شرط قبول مسئولیّت است! *** این حکم الهی است، عدالت، شرط قبول مسئولیّت است!

گر تو عاقل نیستی، بر مسند منشین! *** بر خون شهدا می نشینی، بر مسند منشین!

دل هوای مشهد شاه خراسان دارد!

ماه رحمت گذشت، دل هوای خراسان دارد!

دلم تنگ شده، آروزی خراسان دارد! *** رضا را دوست دارد،آرزوی خراسان دارد!

با خودم گویم، بروم، هر چه خواهم می دهد! *** او امامِ رئوف است، هر چه خواهم می دهد!

بدهد یا ندهد، میروم او امام من است! *** حُبِّ او واجب است، او امام ِ من است!

حُبِّ او پر قیمت است، او امام من است! *** من ولای او را خواهم، او امام من است!

حاجتی من نخواهم، بلکه او را خواهم! *** خدا داند، مرادم اوست،من او را خواهم!

من رضایش خواهم، او رضای من است! *** هر چه او خواهد، آن رضای من است!

عشق او را خواهم من، عشقِ خداست! *** من خدا را خواهم، عشقِ او عشق خداست!

همه امیدم این است، او یادم کند! *** زائر اویم من، خواهم او یادم کند!

از خدا خواسته ام من، حُبِّ او! *** دست خالیم، ندارم جز حُبِّ او!

حُبِّ او مغفرت و آمرزش است! *** حبّ او توبه است، آمرزش است!

حُبِّ او اجرو پاداش شهادت دارد! *** گر بمیرم با آن، اجر شهادت دارد!

دوستِ آل احمد، بمیرد، بهشتش می برند! *** چون عروسی می برند، بهشتش می برند!

دشمن آل احمد، چون بمیرد، کافر است! *** بین عینین اش نوشته، محروم و کافر است!

زائر علی موسی الرضا از دور آید مؤمن است! *** بازدیدش کند او در سه جا، چون مؤمن است!

وقت مردن آید او نزد زائرش چون مؤمن است! *** در صراط و میزان و کتاب آید، چون مؤمن است!

او امامِ رئوف است، مهربان زائر است! *** از شروع سفر تا پایان، مهربان زائر است!

چه مزوری به ز او، مهربان زائر است! *** زائرش را می طلبد، مهربان زائر است!

ص: 750

او امام هشتم است، مهربان زائر است! *** او شفیع زائر است، مهربان زائر است!

ای خدا قسمت کن، رویم پابوس او! *** افتخار داریم همه تا رویم، پابوس او!

حُبِّ آل الله افتخار است، خواهیم ما زائریم! *** از خدا توفیق زیارت خواهیم ما زائریم!

سفر تفریح نخواهیم، به خراسان می رویم! *** عِشقِ ما خراسان است، خراسان می رویم!

من به معصومین گویم حاجتم، آنان شفیع اند! *** هرچه خواهم می گویم حاجتم آنان شفیع اند!

گر شفاعت کنند، خداوند می پذیرد! *** بارها شفاعت کرده اند،خداوندمی پذیرد!

آبرومندی از آنان، آبرومندتر نداریم! *** امیدواریم به آنان، آبرومندتر نداریم!

پاکند معصومند، بهتر از آنان، نداریم! *** آبرومندند، به خدا بهتر از آنان نداریم!

بهر آنان خدا به ما، نعمت داده است! *** ما که ایم، بهر آنان به ما نعمت داده است!

ای برادر تو بدان باران بهر آنان می بارد، نِی بهر ما! *** هر چه از زمین روید، بهر آنان می روید نِی بهر ما!

فتح و پیروزی، از آنان است، نِی بهر ما! *** نصرت و یاری بهر آنان است، نِی بهر ما!

بهر آنان عالم شروع شد، بهر آنان ختم شود! *** حاکم آنان شوند آخر، بهر آنان ختم شود!

سلام بر آل الله، سلام علیکم، سلام علیکم کثیر السلام

اَهل بیتِ النبوّة، سلامٌ علیکم، سلام علیکم کثیرَ السلام! *** مَهبَط وحیید، معدن رحمتید، سلامٌ علیکم کثیرَ السلام!

خُزّان علمید، منتهی الحلمید، سلامٌ علیکم کثیرَ السلام! *** اصولُ الکرمید، قادةُ الأممید، سلامٌ علیکم کثیرَ السلام!

ساسة العباد، اَرکانُ البلادید، سلامٌ علیکم کثیرَ السلام! *** ابواب الإیمان، اُمناءُ الرحمان، سلامٌ علیکم کثیرَ السلام!

سلالةُ النبیّین، صَفوَةُ المرسلین، سلامٌ علیکم کثیرَ السلام! *** عترة الأخیار، رحمة للعالمین، سلامٌ علیکم کثیرَ السلام!

مصابیح الدُجی، اَعلامُ التُقی، سلامٌ علیکم کثیرَ السلام! *** کهفُ الوَری، اُولو الحجی، سلامٌ علیکم کثیرَ السلام!

ورثة الأنبیاء، مَثَلُ الأعلی، سلامٌ علیکم کثیرَ السلام! *** دعوة الحُسنی، حُجَج الله، سلامٌ علیکم کثیرَ السلام!

رحمة الله علیکم، برکات الله لکم، سلامٌ علیکم کثیرَ السلام! *** مخزن علم خدایید، معدن رحمتید، سلامٌ علیکم کثیرَ السلام!

ص: 751

ما به کُنهِ شما پی نبردیم، سلامٌ علیکم کثیرَ السلام! *** خِلقَتِ از عالَمِ دیگرید، سلامٌ علیکم کثیرَ السلام!

شیعیان از گِلِ شمایند، سلامٌ علیکم کثیرَ السلام! *** از گِل شمایند، شیعیان سلامٌ علیکم کثیرَ السلام!

حُزنِ آنان، بر شماست، سلامٌ علیکم کثیرَ السلام! *** شادند از بهر شما، سلامٌ علیکم کثیرَ السلام!

هر چه خواهند از شماست، سلامٌ علیکم کثیرَ السلام! *** گر نجات خواهند از شماست، سلامٌ علیکم کثیرَ السلام!

هر چه امید دارند از شماست، سلامٌ علیکم کثیرَ السلام! *** در قیامت امید دارند به شما، سلامٌ علیکم کثیرَ السلام!

خادمند، نوکرند، سلامٌ علیکم کثیرَ السلام! *** خادمی افتخار است، سلام علیکم کثیر السلام!

باز گردیم، فضل مولا را بگوییم!

باز گردیم، فضل مولا را بگوییم! *** به خدا ، مرضیّ خداست، فضل مولا را بگوییم!

فضلِ مولا را ببینید، بگویید بشنوید! *** تا توانید فضل او را بگویید بشنوید!

کلماتُ الله است، فضلِ مولا بی شمار است! *** فضل او را کس نتواند شمرد، بی شمار است!

گر اشجار قلم، دریا مرکّب، جنّ و انس، کاتب شوند! *** فضل او را نتوانند شمرد، گر جنّ و انس کاتب شوند!

فضل او را خدا گفته، اگر خواهی ببین؟! *** بِنِگر آیاتِ قرآن را، اگر خواهی ببین!

او علیّ حکیم است، در «لَعلیّ حکیم»!*** فضل او در «امّ الکتاب»است«لعلیّ حکیم»

سورهٔ «هل أتی» مخصوص به اوست! *** سورهٔ «عادیات» مخصوص به اوست!

«اُذُن واعیة» اوست، حافظِ علم نبیّ اوست! *** عِلمِ احمد نزد اوست، حافظِ علم نبیّ اوست!

آیهٔ نجوا، مخصوص به اوست! *** اُخُوّت از نبیّ، مخصوص به اوست!

فتح باب مسجد مخصوص به اوست! *** آیهٔ «أنفُسَنا» مخصوص به اوست!

عمّ وارث نشود، ابن عمّ وارث شود! *** شهر علم احمد بود، حیدر وارث شود!

شهر علم احمد است، باب آن حیدر است! *** داخل شهر هر کس شود، باب آن حیدر است!

علیّ نَفسِ نبیّ است، نبیّ نفس علیست! *** کس نباشد مثل او، علیّ نفس نبیّ است!

اشجع الناس علیّست،او نفس نبیّ است! *** مثل او نیست،بگو علیّ نفس نبیّ است!

وصفِ او را نتوان گفت، او نفس نبیّ است! *** خُلق او را نتوان گفت، خلق او خلق نبیّ است!

همه چیزش چو نبیّ است، او نفس نبیّ است! *** بعد احمد مثل او نیست، او مثل نبیّ است!

ص: 752

نه بلید است نه پلید است، او نفس نبیّ است! *** او نه قارون است نه هامان است،اونفس نبیّ است!

او نه فرعون است، عاویه فرعون بُوَد! *** او نه هامان است، عاویه فرعون بُوَد!

او احمد است، احمد اوست، از یک شجرند! *** مثل او نیست جز احمد، هر دو از یک شجرند!

در ازل آنان یکی بودند، از یک شجرند! *** کس ندانست چه بودند، ازیک شجرند!

احمد و حیدر را خدا شناخته فقط! *** خدا را احمد و حیدر شناخته فقط!

احمد و آل احمد، عارفِ اَلله بوند! *** آنان در عالم ذرّ، عارفِ اَلله بوند!

فاطمه دُخت پیمبر بود، یکدانه بود!

سیّد نِسوان بود، فاطمه بود، یکدانه بود!

بهترین زن فاطمه بود، یکدانه بود! *** او چه شد، فاطمه بود، یکدانه بود؟!

مریم و آسیه و حوّا، کنیزانند بهر او! *** افتخار دارند آنان، کنیزانند بهراو!

پدرش گفت: فدایِ او شوم! *** مادرِ پدر است، فدای او شوم!

گو چه شد، در جوانی جان سپرد؟! *** آرزوی مرگ کرد و جان سپرد؟!

یادگار پیمبر بود، یکدانه بود! *** هیجده ساله بود، یکدانه بود!

از ولایت دفاع کرد، او بیچاره شد! *** ناله کرد بین در و دیوار، بیچاره شد!

تازیانه زدند، بر او، جدا شد از شوهرش! *** دست او قطع شد، نا امید شد از شوهرش!

گفت: نَبَریدَش، فدایش همسرش! *** طاقت ندارد او، فدایش همسرش!

مسجد از ناله او لرزید، نزد پدرش! *** نزدیک بود، قیامت شود، نزد پدرش!

کس نگفت: نَزَنیدش بهر پدرش! *** حرمتش حفظ کنید، بهر پدرش!

محسنش سقط شد، درمانده شد! *** طاقتش طاق شد، درمانده شد!

آروزی مرگ کرد، درمانده شد! *** سَرِ قبر پدرش آمد، درمانده شد!

گفت: خدایا، مرگ من را برسان! *** هر چه زودتر، مرگ من را برسان!

طاقت دیدن مظلوم عالم را ندارم! *** او مظلوم است، طاقت او را ندارم!

بچّه هایم یتیم می شوند، من چکنم؟! *** کوچک اند، بی پناهند، من چکنم؟!

به علیّ گفت: یا علی بچّه هایم را بنواز! *** بی پناهند، بی مادرند، بچه هایم را بنواز!

بدنم را شب دفن کن تا آگاه نشوند! *** نیمه شب غسل بده، تا آگاه نشوند!

نیمه شب تنها بیا سَرِ قبرم، تا راز کنم! *** با تو نجوا کنم، غم خود را باز کنم!

در کنار حسینم باش، بهر او آب گذار! *** شاید او تشنه شود، بهر او آب گذار!

بچّه هایم را یتیم اند، تو تنها مگذار! *** بی مادرند، دلسوخته اند، تنها مگذار!

تو که بر ایتام مردم، سَر می زنی! *** یتیمان من را بیشتر، سَر می زنی!

ص: 753

علیّ امیرالمؤمنین بود، یاور نداشت!

وصیّ بود، امیر المؤمنین بود یاور نداشت!

مردمان گوش به حرف خدا و پیمبر نکردند! *** کینه داشتند، گوش به حرف پیمبر نکردند!

در غدیر بودند، گوش به حرف احمد نکردند! *** منافق بودند، گوش به حرف احمد نکردند!

آن که نفسِ نبیّ بود، گوش به حرفش نکردند! *** علی نفس نبی بود گوش به حرفش نکردند!

علیّ را خوب شناختند، گوش به حرفش نکردند! *** بلید و پلید را گرفتند، علی را گوش به حرفش نکردند!

حقّ را رها کردند، باطل را گرفتند! *** اهل را رها کردند، نا اهل را گرفتند!

پیش هر عاقل معلوم بود، حق کجاست؟! *** کینه داشتند، معلوم بود حق کجاست؟!

باطل را گرفتند، حق را رها کردند! *** طاغوت را گرفتند، حق را رها کردند!

آن که نفس نبی و حق بود را رها کردند! *** آن که حق بود، با حق بود، را رها کردند!

آن که قرآن بود، قرآن با او بود را رها کردند! *** آن که صراط مستقیم و قرآن بود را، رها کردند!

یاور حق بود، ناصر حق بود، او را رها کردند! *** بلید و پلید را گرفتند، حق علی بود رها کردند!

در غدیر او روی دست نبیّ بود، رها کردند! *** منافق را گرفتند، علی حق بود رها کردند!

مؤمنِ اوّل بود مسلمان بود، رها کردند! *** عالمِ دین و کتاب او بود، رها کردند!

اَشجع ناس بود، مثل و مانندی نداشت! *** در شجاعت او، مثل و مانندی نداشت!

پیمبر تصریح کرد، جانشین من علیست! *** دیگری لایق نیست، جانشین من علیست!

بارها امتحان شدند، آنان لایق نبودند! *** پرچم اسلام را گرفتند، لایق نبودند!

آن که نتوانست آیات برائت را به مکّه ببرد! *** او، ایمان نداشت، آیات را نتوانست به مکه ببرد!

کی توانست او جانشین پیمبر شود رهبر شود! *** او جاهل بود، نادان بود، کی توانست رهبر شود!

جاهل و نادان و بلیدی را حاکم نمودند! *** پس از او پلید و بلیدی را حاکم نمودند!

دین حق را ضایع، اهل حق را گمراه نمودند! *** گمراه بودند، ایمان نداشتند، گمراه نمودند!

«خادم» منافق بودند، گمراه بودند گمراه نمودند! *** حق را تباه کردند، منافق بودند، گمراه نمودند!

نام کربلا را مگو آتش زده، جانِ ما را!

هر کجا نامش آمده، آتش زده، جان ما را!

از چه فرزند حیدرو پبمبر را، تشنه کشته اند؟! *** او میهمان بوده، از چه او را تشنه کشته اند؟!

او مگر جُرمی داشته، از چه او را کشته اند؟! *** گر کشته اند، از چه او را لب تشنه کشته اند!

کشته اند آبش نداده اند، چرا دفنش نکردند؟! *** مهمان را کشتند، آبش ندادند، دفنش نکردند؟!

اطفالش تشنه بوده اند، آب را بهر آنان بسته اند! *** نالهٔ اطفال بلند بوده، آب را بهر آنان بسته اند!

طفل شیرخواره را کشتند، آبش ندادند! *** او مگر جرمی داشته؟ چرا آبش ندادند!

ص: 754

روی دست پدر بوده، از چه کشتند تشنه را؟! *** گفته بود: آبش دهید، از چه کشتند طفل تشنه را؟!

گفته: فرزندم تشنه است بینید آبش دهید! *** طفل خود را نشان داده، گفته: آبش دهید!

گلوی خشک او را، با تیر پاره کرده اند! *** روی دست پدر، گلویش راپاره کرده اند!

اُمّتِ احمد بوده اند، می گفته اند: مسلم اند! *** کس ندانست آنان کافر بودند، یا مسلم اند!

بچّه را تشنه کشتند، کِی مُسلِم بوده اند؟! *** روی دست پدر کشتند، کِی مُسلِم بوده اند؟!

کافر آر باشد کسی، شیر خواره را نکشد! *** کافر گر کشد، هرگز شیر خواره را نکشد!

گر کشد هرگز تشنه نکشد! *** شیر درّنده را، تشنه نکشد!

آب مهریهٔ زهرا بوده، کشتند پسرش! *** لب او تشنه بوده، چرا کشتند پسرش!

تا سه روز آب را، بهر اطفال فاطمه بسته اند! *** آب مگر قیمت جان بوده؟ بهر اطفال بسته اند!

دست سقّا را قطع کردند سقا تشنه بوده! *** او سقّا بوده بهر اطفال، سقا تشنه بوده!

نالهٔ العطش از خیمه ها بالا گرفته! *** آب نبوده بهر اطفال، ناله ها بالا گرفت!

دین نبوده، ایمان نبوده، کینه بوده! *** انتقام گرفتند ز احمد کینه بوده!

خیمه ها را آتش زدند، کینه بوده! *** آب را بستند، ز اطفال، کینه بوده!

بَدَنِ فرزند احمد؛ سه روز مانده بوده! *** تشنه کشته بودند، سه روز مانده بوده!

در بیابان اطفال احمد، مانده بودند! *** خیمه ها سوخته، آل احمد مانده بودند!

اسیر کردند، بردند، اطفال خسته را! *** رحم نبود اسیر بردند، اطفال خسته را!

فاطمه حورای انسیه بود، قدرش ندانستند!

فاطمه معصومه بود، عزیز بود قدرش ندانستند!

فاطمه قلب احمد بود، قدرش ندانستند! *** پدرش فدای او می شد، قدرش ندانستند!

حبیبه بود معصومه بود، قدرش ندانستند! *** همسر مرتضا بود، خدایا قدرش ندانستند!

فرزند پیمبر بود، فاطمه بود قدرش ندانستند! *** بهترین زن بود فاطمه بود، قدرش را ندانستند!

حامی حیدر بود، فاطمه بود، قدرش را ندانستند! *** دختر احمد بود، هیف بود، قدرش را ندانستند!

علیّ را دست بسته بُردند، به مسجد، قدرش را ندانستند! *** فاطمه بر علیّ سوخت، درمانده شد، قدرش را ندانستند!

خانه اش را آتش زدند، بین در و دیوار درمانده شد! *** او پدر را صدا زد، چه کند بیچاره شد، درمانده شد!

بیمار شد، در خانه ماند، درمانده شد! *** باعدو حرفی نزد، چه شد، درمانده شد!

از دنیا سیر شد، وصیّت کرد و رفت! *** با دلی خسته بود، وصیّت کرد و رفت!

گفت: یا علیّ، نیمه شب دفنم کن کس نداند! *** نیمه شب غسلم بده، تاریک باشد، کس نداند!

بچّه هایم را بگو آرام باشند، کس نداند! *** قبر من را بپوشان پنهان کن، کس نداند!

زیر پیراهن بشویَم، آرام باش کس نداند! *** هر چه دیدی، نادیده بگیر، کس نداند!

لیک علیّ دانست چه شد، شرمنده شد! *** گر احمد بداند چه کنم؟ شرمنده شد!

دم آخر گفت: بچّه ها بیایید، مادر را ببینید! *** آرام باشید بیایید فریاد نکنید، مادر را ببینید!

ص: 755

حسن گفت: مادر، حسنم با من حرف بزن! *** حسین گفت: من حسینم مادر با من حرف بزن!

فاطمه دستان خود را باز کرد، آنان را برگرفت! *** عرشیان گریان شدند، فاطمه آنان را بر گرفت!

ندا از آسمان آمد، یا علیّ بردار حسنین را! *** ملائک گریانند، یا علیّ بردار حسنین را!

علیّ با مرحمت برداشت یتیمان فاطمه را! *** نبود کربلا، او ندید وضع یتیمان فاطمه را!

آری او بود در معنا بدید، یتیمان فاطمه را! *** لیک نتوانست بیاید برگیرد یتیمان فاطمه را!

کربلا، عالَم را محزون کرد، مانندی نداشت! *** کربلا مصائب بی شمار بود، مانندی نداشت!

آسمان و زمین، بهر حسین گریان شدند! *** انبیا و اوصیا بهر حسین گریان شدند!

پایان دفتر چهارم ولله الحمد اوّلا وآخرا. و صلی الله علی محمد و اله الطاهرین اولا و آخرا!

ص: 756

ص: 757

ص: 758

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109