دیوان بهارانچی

مشخصات کتاب

سرشناسه : حسینی بهارانچی، سید محمد، 1323 -

مشخصات نشر : اصفهان: نقش نگین، 1401.

نویسنده: دیوان بهارانچی

خیراندیش دیجیتالی : انجمن مددکاری امام زمان (عج) اصفهان

موضوع : حسینی بهارانچی، سید محمد، 1323. دیوان.

شعر فارسی -- قرن 14

رده بندی کنگره : PIR7797/م 5ف 4

رده بندی دیویی : 1فا8/6

ص: 1

اشاره

ص: 2

بسم الله الرحمن الرحیم

ص: 3

شناسه کتاب

ص: 4

دیوان بهار انچی

ص: 5

فهرست مطالب

دفتر اوّل ...21

مقدمه و انگیزهٔ تألیف ... 22

شعر تو چیست بر ما بگو؟ ... 23

از کجا شاعر شدی بر ما بگو؟ ... 23

شعر تو از بهر کیست بگو؟ ... 24

خادم آل الله ام من، خادممدرتخلص خادمم من خادمم ... 25

هدفت از شعر تو چیست بگو؟از کجا شاعر شدی، بگو تا بدانیم ... 26

نصیحت خادم ... 27

خادم اعتقاد صحیح چیست بر ما بگو؟خدایا، تو دانی چیست بر ما بگو؟ ... 28

خادم رمز موفقیّت چیست بگو؟ ... 28

رضای به قضای الهی ... 29

یاد حق اصل عبادت بود ... 29

هدف ما خداست إن شاءالله ... 30

ازخدا هر چه خواهی به خواه ... 31

درهای رحمت الهی ... 32

راه امید چیست؟ بر ما بگو ... 32

رحمت حقّ بسی گسترده است ... 33

امید به رحمت الهی ... 34

راه امید مگو بسته شده ... 35

لطف حق بی نهایت بود ... 35

راه امید ما بسته شده ... 36

زمزمهٔ با نفس ... 37

عاشقی و دوستی از یک منبع اند ... 37

آثار عمل از عمل آید برون ... 38

دل های سوخته ... 39

راز زائر با خدا نیکو بود ... 39

نصایح معصومین (علیهم السلام) به حجّاج ... 39

اشک زائر در زیارت دلیل دعوت است ... 40

محرومان از زیارت ... 41

محرومین از زیارت ... 41

خلوص زائر ... 42

توبهٔ زائر کنار مزور ... 42

کدام خانه را در زنیم؟ ... 43

شفاعت اولیای خدا ... 44

مقام رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلّم) ... 45

رحمة للعالمین اسوهٔ عالمین است ... 45

مقام و منزلت رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلّم) ... 46

میلاد پیمبر مبارک مبارک باشد ... 47

میلاد نبیّ مبارک بادا ... 48

روز میلاد نبیّ است بیا شاد شویم ... 49

شهادت رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلّم) ... 50

زائر رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلّم) ... 50

خادم بگو بعد از نبیّ چه شد؟ ... 51

بعد احمد چه شد بر ما بگو؟ ... 52

بعد پیغمبر چه شد بر ما بگو؟ ... 53

حقّ ذِی القربا چه شد بر ما بگو؟ ... 54

ولایت آل الله چیست بگو؟ ... 55

(خادم) فضل اهل البیت را بگو؟ ... 55

برکات زیارات ائمه (علیهم السلام) ... 56

عنایات آل محمّد (علیهم السلام) ... 57

توسّل به ائمه معصومین (علیهم السلام) ... 58

یادی از امیرالمؤمنین (علیه السلام) ... 58

فضائل امیرالمؤمنین (علیه السلام) ... 59

(خادم) فضل علیّ را بگو تا شاد شویم ... 59

مدح مولا را ز روایات بشنو ... 60

مقام أمیرالمومنین (علیه السلام) ... 61

پیغمبر چه گفت در فضل علیَ ... 62

راه حقّ چیست بر ما بگو؟ ... 62

فضائل امیرالمؤمنین (علیه السلام) ... 63

ذکر علیّ ذکر خداست ... 63

فضائل مولا امیرالمؤمنین (علیه السلام) ... 64

فضائل امیر المؤمنین (علیه السلام) ... 65

هر کس به کسی نازد ما هم به علی نازیم ... 65

ص: 6

علی در راه حق جان ها فدا کرد ... 66

روز عید غدیر در مکه ... 66

غدیر اگر نبود اسلام نبود ... 67

خادم از غدیر بر ما بگو ... 67

خادم، مظلوم عالم کیست بگو؟ ... 68

مظلوم در غدیر کیست بگو؟ ... 69

پریشانی آل الله چه بوده بر ما بگو؟ ... 69

وداع با امیرالمؤمنین (علیه السلام) ... 70

مظلوم عالم علیّ را بگو (علیه السلام) ... 70

خادم مظلومیّت چه بوده بر ما بگو؟ ... 71

غربت مولا چه بوده خادم بگو؟ ... 72

گفتن فضل مولا عادت ما بود بیا بشنو ز ما ... 73

گفتن فضل مولا سبب آمرزش است ... 74

عاقبت چه شد؟ کیفر اعدا ء شد! ... 75

گر تو دانی غربت مولا چه بود آن را بگو؟ ... 75

فضائل فاطمه (علیهاالسلام) ... 76

ناله های فاطمه بعد از پدر (علیهماالسلام) ... 77

گریه های فاطمه قلب ما را سوخته است ... 78

فاطمه کیست؟ بر ما بگو؟ ... 79

زائر فاطمه را گو: چه گذشت بر فاطمه؟ ... 80

محسن فاطمه را گو چه شد؟ ... 81

غربت امام حسن (علیه السلام) ... 81

شهادت امام مجتبی (علیه السلام) ... 82

غربت امام حسن مجتبی (علیه السلام) ... 83

حلول ماه محرم ... 83

محرم آمده، بیا گریه کنیم ... 84

اشک اگر جاری شودراه جنّت باز شود ... 85

ماه غم شد همه گریان بوند ... 85

خادم بگو، چگونه گریه کنیم؟ ... 86

احرام عاشق ... 86

دل ما پر از شور شدهشهدا روی زمین مانده شده ... 87

هدف حسین چه بوده بر ما بگو؟ ... 88

معامله امام حسین (علیه السلام) با خدای خود ... 88

بی وفایی اهل کوفه ... 89

حرکت امام حسین (علیه السلام) به طرف کربلا ... 89

العطش اطفال حسین (علیه السلام) ... 90

مظلوم کربلا تشنه کشته شد ... 91

وداع امام علیه السلام با اهل حرم ... 91

آه لب تشنگان سوخت دل ماها را ... 92

شهادت علی اکبر (علیه السلام) ... 92

شهادت علیّ اصغر (علیه السلام) ... 93

علی اصغر بی شیر را نزد پدر یاد نکنید ... 94

گریه بر علیاصغر علیه السلام ... 95

مظلومیّت ابا الفضل (علیه السلام) ... 95

سقّائی ابالفضل علیه السلام ... 96

شهادت سقّای کربلا ... 96

شهادت قمر بنی هاشم (علیه السلام) ... 97

سوز عطش در نینوا همه را آتش زده ... 98

آه اطفال تشنه چه بوده بر ما بگو؟ ... 98

وداع جانسوز با اهل و عیال ... 99

پاسخ خداوند به امام حسین علیه السلام ... 101

زینب (علیهاالسلام) در گودی قتلگاه ... 101

احوال اسرا از کربلا تا شام گو چه بود؟ ... 102

خادم ما ندانیم تو بگو زینب کیست؟ ... 102

خادم أمّ المصائب که بوده بر ما بگو؟ ... 103

ناله های زینب کنار بدن برادر ... 104

مظلومیت زینب در کرببلا ... 104

درد و دلهای زینب از سفر کرببلا ... 105

کربلا چه شده؟ کربلا غوغا شده ... 105

مهمان اهل کوفه ... 106

ای غریب کربلا یا أباعبداللهای شهید نینوا یا اباعبدالله ... 107

اشک ها جاریست بر مظلوم کربلا ... 108

سخن گفتن با اباعبدالله ... 109

زبان حال زینب از کربلا به طرف شام ... 109

اسارت آلالله از کوفه تا به شام ... 110

زمزمهٔ سه ساله با سر پدر ... 111

روضهٔ رقیّه (علیهاالسلام) ... 111

دل های سوختهٔ اسرا ... 112

بازگشت اسرا به کربلا ... 113

گریه بر اسرای آل الله ... 113

ص: 7

خبر بشیربن جزلم از ورود اسرا به مدینه ... 114

بازگشت اسرا به مدینه ... 115

بازگشت زینب از کربلا به مدینه ... 115

سؤالات اهل مدینه از زینب علیها السلام ... 116

پاسخ زینب (علیهاالسلام) به اهل مدینه ... 117

برکات اشک بهر شهید کربلا ... 118

برکات زیارات معصومین علیهم السلام ... 119

ای برادر بیا تا برویم کرببلا ... 120

اربعین حسین است بیا تا برویم کرببلا ... 120

کربلا منتظر ماست ... 120

اربعین حسین است بیا گریه کنیم ... 122

اربعین آمد بیا تا برویم کرببلا ... 123

زیارت اربعین با پای پیاده ... 124

صفای زائران کربلا ... 124

اشک زائر در بازگشت ... 125

عاشقان کربلا ... 125

اشک بر مظلوم ... 126

اشک ما بر شهیدان نکوست ... 126

بیا تا برویم کرببلا ... 127

ما رسیدیم کربلا الحمدلله ... 127

در حرم ها چه دیدی بگو ... 128

وداع با امام (علیه السلام) ... 129

اشک عالم ریخت بر شهید کربلا129

عزا و اشک بر شهید کربلا علیه السلام ... 130

گریه بر مظلوم کربلا ... 130

وداع با کربلا ... 131

بازگشت از کربلا و عتبات ... 131

برکات زیارت زائر با معرفت ... 132

اشک در مسیر کربلا ... 133

اشک زائر ... 133

نوکران امام حسین (علیه السلام) ... 134

اسیری امام سجاد (علیه السلام) ... 135

گریههای زین العابدین (علیه السلام) ... 135

ولادت امام صادق علیه السلام ... 136

ولادت امام صادق علیه السلام ... 137

صادق آل محمد گو خوش آمده ... 138

موسی بن جعفر علیه السلام و هارون ... 138

شهادت موسی بن جعفر (علیهماالسلام) ... 139

رأفت علیّ بن موسی الرضا (علیهماالسلام) ... 140

شهادت علی بن موسی الرضا (علیهماالسلام) ... 140

اشک بر امام رئوف علیه السلام ... 141

شهادت حضرت رضا (علیه السلام) ... 142

زائر امام رضا (علیه السلام) ... 143

پناه به امام رؤوف ... 143

ماه ربیع آمده بهار آمده ... 144

ولادت امام عسکری (علیه السلام) ... 144

رحلت حضرت عسکری وامامت حضرت مهدی علیهما السلام ... 145

رحلت حضرت عسکری وامامت حضرت مهدی (علیه السلام) ... 146

جشن امامت حضرت مهدی (علیه السلام) ... 147

تبریک امامت حضرت مهدی (علیه السلام) ... 148

شروع امامت حضرت مهدی (علیه السلام) ... 148

عشق به حضرت مهدی (علیه السلام) ... 149

جمعه است یادی ز آقا می کنیم ... 150

روز جمعه است بیا یاد مهدی کنیم ... 151

یادی از امام زمان (علیه السلام) ... 152

پاسخ حضرت مهدی (علیه السلام) ... 153

شوق لقای مهدی (علیه السلام) ... 154

انتظار و دعا و آمادگی ... 154

وظایف شیعه در زمان غیبت امام زمان (علیه السلام) ... 155

عشق ملاقات امام زمان (علیه السلام) ... 156

انتظار فرج ... 157

انتظار چیست بر ما بگو؟ ... 157

جمعه روز انتظار مهدی بود ... 158

جمعه وقت یاد مهدی باشد ... 159

جمعه ها روز مهدی بود ... 160

برکات انتظار مهدی (علیه السلام) ... 161

جمعه و دیدار مهدی ... 162

اشک مهدی بر مظلوم کربلا ... 163

ص: 8

یاد مهدی (علیه السلام) ... 163

اهل عالم مهدی خواهد آمد ... 164

گلایه های بیجای منتظران ... 164

چرا مهدی نیامد؟ ... 165

آقا فرمود: برای فرجم دعا کنید ... 166

پیام های حضرت مهدی به شیعیان ... 167

وظیفه ما نسبت به حضرت مهدی (علیه السلام) ... 168

گر بیاید چه کند، بر ما بگو؟ ... 169

حکومت جهانی حضرت مهدی (علیه السلام) ... 169

برای قیام مهدی آماده باش ... 170

آخرالزمان و انتظار فرج ... 171

هر که بینی اهل دنیا باشد ... 172

فتنه های آخرالزمان ... 172

آقا خواهد آمد، غم مخور ... 174

خادم توفیق خادمی خواه از خدا ... 175

یاور ظالم مشو یاور مظلوم شو ... 176

رو سفیدان کیانند بر ما بگو؟ ... 176

شیعیان کیانند بر ما بگو؟ ... 177

اوصاف شیعیان را بر ما بگو؟ ... 178

شیعه باید چه کند بر ما بگو؟ ... 179

حقّ آل محمّد را بر ما بگو؟ ... 180

کار دنیا طلبان چیست بر ما بگو؟ ... 180

اهل جنّت و دوزخ کیانند؟ ... 181

اهل جنّت کیانند بر ما بگو؟ ... 182

حامیان دروغین کیانند بگو؟ ... 183

قاتل پیمبر کیست بر ما بگو؟ ... 184

اهل دوزخ کیانند بر ما بگو؟ ... 185

در قیامت چه خواهد شد بر ما بگو؟ ... 185

اهل د نیا کیانند بر ما بگو؟ ... 186

اهل آخرت کیا نند بر ما بگو؟ ... 187

کار عقباطلبان بر ما بگو؟ ... 188

اهل دنیا و عقبا کیانند بگو؟ ... 189

خنّاسان کیانند بگو؟ ... 190

با بصیرت حق روشن شود ... 190

ظلم و جور را، بشناس در آخر زمان ... 191

فتنه های دشمن چیست بگو؟ ... 192

فتنهٔ آخر زمان چیست بگو؟ ... 193

فساد آخر زمان چیست بر ما بگو؟ ... 194

منکرات در آخرالزمان ... 195

فکر اصلاح خود باش، وقت میگذرد ... 195

بصیرت بصیرت!! ... 196

بی بصیرت ها چه ها خواهند نمود! ...197

همنشین تو باید بهتر از تو بود ... 198

امام خمینی رحمه الله و انقلاب اسلامی ایران ... 199

دفتر دوم ... 201

شکر نعمت چیست بر ما بگو؟ ... 203

بهترین نعمت کدام است بگو؟ ... 204

منکرین ولایت کیانند بگو؟ ... 204

منکر حق چه گوید بگو؟ ... 205

هدف منحرفین ولایت چیست بر مابگو؟ ... 205

حضرت معصومه کیست بر ما بگو؟ ... 206

مظلوم کیست بر ما بگو؟ ... 207

فتنه های گوناگون، و دشمنان گونا گون ... 208

راه جنّت باز است، بیا تا برویم ... 208

دوزخی کیست خادم بر ما بگو؟ ... 209

کارخیر چیست؟ محسن کیست بگو؟ ... 209

خادم اثر گناه چیست بگو ... 210

تا توانی دلی را شاد کن ... 210

مقام حسنین را بر ما بگو؟ ... 211

با امامان چه کردند بگو؟ ... 212

اشک مهدی در عزای جدش حسین ... 212

اشک پیامبر خدا صلّی الله علیه وآله بر امام حسین ... 213

فاطمه گو: بهر حسینش چه کند؟ اشک او جاری بودخبر قتل حسین از خدا آمده است، اشک او جاری بود ... 214

اشک معصومین چه بوده بهر حسین؟! ... 214

گریه های ائمّه بر مظلوم کربلا ... 215

اشک عالم بر حسین چه بوده؟ آن را بگو؟ ... 215

گریه ها از کجا بوده بر ما بگو؟ ... 216

اشک آدم چه بوده بهر حسین بگو؟ ... 216

کربلا کِی حسین بیچاره شد بر ما بگو؟! ... 217

ص: 9

گریه بر آل محمّد شفای درد ماست ... 218

ای برادر بگو تا کِی ما باید گریه کنیم؟! ... 219

اثرحبّ آل محمّد چیست بر ما بگو؟ ... 219

جمعه آمد یاد مهدی میکنیم ... 220

چه کنیم مهدی ز ما راضی شود؟! ... 221

باز نیامد مهدی خدایا چه کنیم؟ ... 222

ما ندانیم چه باید کرد تا مهدی بیاید؟ ... 222

هر چه خواهی از رضا خواه او رئوف است ... 223

سوی محبوب میرویم، دل ما خسته شده بیا ... 224

با رضا سخن بگو او رئوف است به خدا ... 227

سفر ما تمام شد چگونه برویم؟ ... 228

از ولایت چه دانی بر ما بگو؟ ... 228

هر چه دانی از امیرالمؤمنین بر ما بگو؟ ... 229

درد و دلهای امیرالمؤمنین چه بوده بگو؟ ... 229

دشمنی با علیّ چه بوده از که بوده بگو؟ ... 230

خلفا بعد احمد چه کردند؟ ... 232

غاصبین بعد احمد چه کردند بگو؟ ... 232

مقام شیعه چیست اکنون بگو؟ ... 233

دوستان علیّ کیانند بگو؟ ... 234

دشمنان علیّ کیانند بگو؟ ... 234

صراط مستقیم چیست؟ راه حق چیست بگو؟ ... 235

راه باطل چیست بگو؟ ... 236

آیا خبر از فتنهها داده بودند بگو؟ ... 237

مهدی گر نیاید باید چه کنیم؟ ... 238

از خدا شکوه مکن مگو چرا دیر آمد ... 238

راه پاک شدن چیست تا پاک شویم؟ ... 238

با زمانه چه کنیم بر ما بگو؟ ... 239

خادم با فتنهها چه کنیم ... 239

راه پاکان چیست بر ما بگو؟ ... 240

«خادم» زیارت چیست؟ زائر کیست؟ بر ما بگو؟ ... 241

«خادم» سبب عفو خدا چیست بگو؟ ... 241

«خادم» اسباب نجات چیست بر ما بگو؟ ... 242

«خادم» حق با کیست بگو؟ ... 243

حق و باطل چگونه مخلوط میشوند؟تاکنون دیده ای، چگونه مخلوط شوند؟ ... 244

«خادم» با بصیرت ها کیانند بگو؟ ... 244

فاطمیّه نزدیک شده می آید ... 245

عزای فاطمه برپا شده ... 246

پاداش زیارت امام رضا (علیه السلام) ... 248

برکات زیارت حضرت رضا (علیه السلام) ... 248

بهره های زیارت چیست بگو؟ ... 249

انتظار چیست منتظر کیست بگو؟ ... 250

انتظار چیست بگو؟ ... 250

جمعه آمد مهدی خواهدآمد ... 251

جمعه ها برکاتی دارد! ... 252

جمعه شد باز آقا نیامد! ... 253

صالحین را بگویید آقا خواهد آمد ... 253

توسّل به امام رضا (علیه السلام) ... 255

ای رئوف رئوفان مرا رد مکن ... 255

خادم توفیق و برکت چیست بگو؟ ... 256

چه کنیم فرزندان ما صالح شوند؟ ... 256

خادم هم نشین که باشیم بگو؟ ... 257

خادم نیّت خوب چیست بر ما بگو؟ ... 258

خادم لطف خدا چیست بر ما بگو؟ ... 258

خادم خواستهٔ ما چه باشد بگو؟ ... 259

«خادم» آنچه بیشتر مهم است را بگو؟ ... 259

بیا تا درِ خانهٔ زهرا را زنیم ... 260

اشک فاطمه از چه بوده خادم بگو؟ ... 261

از پیمبر یک دختر ماند چه شد؟ ... 262

فاطمه بعد از ضرب در چه شد؟! ... 262

خادم فاطمه کِی درمانده شد؟ ... 262

مهدی موعود آقا تو امام مایی! ... 263

چه کنیم تا اصلاح شویم آقا بیاید؟ ... 264

«خادم» راه صادقین چیست بگو؟ ... 264

حقّ کدام است تا اهل آن را شناسیم؟ ... 265

خادم راه بیراهه چه باشد بگو؟ ... 265

«رهبران معصوم» کیانند بگو؟ ... 265

آخرالزمان است چه باید بکنیم؟ ... 267

دین خود را حفظ کن در خانه باش ... 267

خادم خطر چیست بر ما بگو ... 268

ص: 10

برکات زیارات معصومین را بگو؟ ... 268

بردن نام علی، دیدن روی علی، عبادت است ... 269

ذکر فضائل مولا بهترین عبادت باشد ... 269

گفتن فضائل مولا افتخار ماست ... 270

فضل مولا را از کجا آموختی بگو؟ ... 270

فضل مولا کجا؟ رقیبانش کجا؟ ... 271

از نماز آنچه دانی را بگو؟ ... 273

نهی از منکر واجب دین ماست ... 274

«خادم» با خدا چگونه راز کنیم بگو؟ ... 275

آب مگر قیمت جان بوده کربلا؟ ... 275

چه کنیم تا خدا ما را ببخشد خادم؟ ... 276

برکات جماعات چیست خادم بگو؟ ... 276

اهلال بیت کیانند بگو؟ ... 278

روضه خوان کیست بگو؟ ... 278

خادم اخلاص چیست یگو؟ ... 279

نوکری کن خادم تا مزدت دهند ... 279

جمعه آمد ما منتظر آقاییم ... 279

ما امام داریم امام ما خواهد آمد ... 281

نشانه ها گوید: آقا خواهدآمد ... 281

روحانی صالح کیست بگو؟ ... 282

دل ما رفت چرا آقا نیامد ... 282

مردم از خدا خواهید آقا بیاید ... 284

اهل عالم مهدی خواهد آمد ... 284

ناامیدی گناه است در امید باز است ... 285

راه حق روشن بود چشم باز کن ببین!! ... 287

از چه، کار ما مشکل می شود؟ خادم بگو؟ ... 287

با ورع باش تا آقا بیاید ... 287

عالم بی عمل کیست بگو؟ ... 288

اسباب توفیق چیست بر ما بگو؟ ... 288

ارزش نیّت ها را بدانید ... 289

هم نشین خوب کیست بر ما بگو؟ ... 290

گنهکاران باید چه کنند؟ ... 290

عدل و احسان چیست بر ما بگو؟ ... 291

در قیامت چه خواهد شد بگو؟ ... 292

راه جنّت کدام است بگو؟ ... 293

راه دوزخ چیست بر ما بگو؟ ... 293

جانشین پیامبر که بوده بگو ... 294

محبوب خدا کیست بگو؟ ... 295

ولیّ الله که بوده، خادم بگو؟ ... 295

آسایش و راحتی به چیست بگو؟ ... 296

شغل خوب چیست بر ما بگو؟ ... 296

راه خوشبختی چیست بگو؟ ... 297

راه بدبختی چیست آن را هم بگو؟ ... 298

«خادم» راه جنّت چیست بگو؟! ... 298

وقت مرگ که خواهد آمد نزد مابگو؟ ... 299

در قبر از ما چه خواهد بگو؟ ... 299

در قیامت با ما چه خواهد شد بگو؟ ... 300

از حساب قیامت هر چه دانی بگو؟ ... 300

اوّلین ها کیانند اوّل بگو؟! ... 301

در بهشت چیست بر ما بگو ... 302

اهل دوزخ کیانند بگو؟ ... 302

خادم بهشتی ها کیانند بگو؟ ... 303

خلق نیکان چیست بر ما بگو؟ ... 304

جمعه آمد عطر مهدی آمد! ... 304

جمعه رفت و مهدی نیامد! ... 305

جمعه ها یاد مهدی می کنیم ... 306

خادم از فضل مولا بگو؟ ... 307

جمعه شد یاد مهدی می کنیم ... 307

روز جمعه از اعیاد ماست! ... 308

رفت و آمد بین مردم خطر است! ... 308

ذکر فضایل مولا عبادت است ... 309

مصیبت حضرت علیّ اصغر (علیه السلام) ... 310

فاطمیّه آمده مهدی عزادار شده! ... 310

مصائب فاطمهٔ زهرا علیها السلام ... 311

از چه آب را بستند بر اطفال حسین؟! ... 312

خادم هر چه دانی از قرآن بگو؟ ... 313

بهترین بعد از نبیّ که بوده بگو؟ ... 313

فضل مولا را به خدا فضل نبی است ... 314

بچّه های فاطمه گو چه شدند؟ ... 314

از چه مظلوم شد دخت نبیّ گو به ما؟! ... 315

ص: 11

فاطمه دوست و دشمن را بیدار نمود!! ... 315

مجلس روضه بگیرید، بهر حسین گریه کنید ... 316

امروز بیایید بهر علیّ گریه کنید! ... 317

خادم اِنسیّهٔ حورا کیست بر ما بگو؟ ... 318

خادم غریب کربلا کیست بگو؟! ... 318

دین حق را حسین زنده کرد ... 319

افتخار دارم مدح مولا را بگویم ... 320

کربلا غرق عزاست بیا تا برویم کرببلا ... 320

محسن فاطمه را از چه کشتند بگو؟ ... 321

انتظار داریم شاید مهدی بیاید ... 323

شب جمعه رسیده وعدهٔ مهدی رسیده ... 323

درد و دل های علیّ چه بوده بر ما بگو؟ ... 324

جمعه شد باز مهدی نیامد چه کنیم؟! ... 325

از چه فاطمه در جوانی آروزی مرگ نمود؟! ... 326

فاطمه را ممتحن گویند از چه ممتحن است؟ ... 327

قاتلین فاطمه کیانند بگو؟ ... 327

اشک بر فاطمه قیمت دارد ... 328

مدح مولا بی نهایت باشد ... 329

عفّت زن چیست بر ما بگو؟ ... 329

فضائل فاطمه (علیهاالسلام) ... 330

داغ فاطمه با علیّ چه کرد؟ ... 332

ابن عباس به ملاقات علیّ آمده!! ... 332

علیّ با آب چاه درد و دل می کرده!! ... 333

«خادم» احوال حسنین را بعد مادر بگو؟«خادم» احوال حسنین را بعد مادر بگو؟ ... 333

خادم غربت مولا چه بوده بر ما بگو؟ ... 334

خادم بگو: بیایید بهر فاطمه گریه کنیم ... 335

جمعه میآید ما منتظریم ... 335

بیا بهر حسین مظلوم گریه کنیمآه و ناله کنیم بهر حسین مظلوم گریه کنیم ... 336

مردم همگی بهر فرج مهدی دعا کنید ... 337

ای برادر بیا تا برویم کرببلا ... 338

جمعه آمد باز مهدی نیامد ... 338

ای برادر بیا مدح مولا را بگوییممدح مولا سبب آمرزش است، مدح مولا بگوییم ... 339

اوّلین قربانی در کربلا که بود؟ ... 340

چرا آقا نیامد خادم بگو؟ ... 340

ما گرفتاریم، بیا مهدی جان ... 341

مدح مولا را گویم تا زنده ام ... 341

حبّ مولا افتخار مؤمن استبغض او، سلب ولای مؤمن است ... 342

غریب کربلا کیست برما بگو؟ ... 343

خادم وصف مولا را بگو ... 343

از چه اهل بیت پیمبر را به اسیری بردند؟! ... 345

مردم حج واجب است تارک آن کافر است ... 346

درس اخلاق را از کجا باید گرفت؟ ... 346

«خادم» از زهرا چه دانی از زهرا بگو؟ ... 347

خُلق نیک چیست از کیست بر ما بگو؟ ... 348

«آیات الفضائل» کدامست بر ما بگو؟ ... 349

عزای شهید کربلاست، بیا گریه کنیم ... 350

خادم آخرالزمان است، بیدار باش!! ... 350

«خادم» آبرومندان کیانند بگو؟ ... 351

ولادت حضرت فاطمه علیها السلام ... 352

نام مظلوم کربلا را ببر تا گریه کنیمجگر تشنه را نام ببر تا گریه کنیم ... 352

خادم از نماز هر چه دانی بر ما بگو؟! ... 353

اشک بر حسین مهدی را شاد کند ... 354

سالگرد انقلاب شد بگو ما چه کنیم؟ ... 356

گریه های مهدی بر حسین تا کی بود؟ ... 357

چه کنیم تا مهدی بیاید؟ ... 358

مهدی رحمت حق است، خدایا رحمت حق بیاییدخدایا ما را ببخش، گنهکاریم، رحمت حق بیاید ... 359

شب جمعه شب رحمت حق است ... 360

شب جمعه گفتیم: خدایا آقا بیاید! ... 360

راه قرب به خدا چیست، بر ما بگو؟ ... 361

خادم فضل مولا را بگو ... 362

کربلا غوغاست بیا تا برویم ... 362

«خادم» یوسف زهرا کی خواهد آمد؟ ... 363

فاطمه با علی چون بودند بگو؟ ... 363

باب رحمت حسین است حسین ... 364

اُمّ البنین کیست بر ما بگو؟ ... 364

«خادم» کربلایِ حسین چیست بگو؟! ... 365

ص: 12

داغ اکبر تشنه چه کرد با حسین؟! ... 366

«خادم» از فضل علیّ گوفضلش بیشمار است! ... 366

فاطمه کیست؟ «خادم» بر ما بگو ... 367

خادم عِدلِ فاطمه کیست بگو ... 368

خادم گنهکاریم فضل مولا را بگو؟ ... 368

فروع دین چیست بر ما بگو؟ ... 369

ائمّه کیانند بر ما بگو؟ ... 370

داغ اصغر چه کرده بر دلها بگو؟ ... 371

شهادت حضرت رقیّه ... 371

در عزای فاطمه شرکت کنید ... 372

«خادم» وصف مولا را بگوتا بشنویم ... 373

«خادم» مدح علی را بگو تا شاد شویم ... 374

«خادم» بیا تا توانی بگو وصف علی ... 375

دشمنان علی چه گویند در وصف علی؟ ... 375

خادم انقلاب اسلامی چیست بگو؟ ... 376

توسل به حضرت زهرا علیها السلام ... 377

فتنه ها را چه کنیم چاره چیست؟ ... 377

نظر فاطمه در غصب خلافت چه بود؟! ... 378

غربت مولا در یثرب و کوفه چه بود؟ ... 379

گویند: حسین درکربلا مهمان بوده ... 380

صلوات و سلام بر علی موسیالرضا ... 381

از علی گویم تا خدا بخشند مرا ... 382

جمعه چون آمد، روز مهدی آمد ... 383

از علیّ گو، گر خسته شدی!! ... 383

فاطمه فدای ولایت شد و رفت! ... 384

غربت مولا بعد زهرا چه بود؟ ... 385

جمعه رفت آقا نیامد چه کنیم؟! ... 385

بیا تا بر شهیدان اشک بریزیم ... 386

خادم بیا بگو مدح علی ... 387

شجاعت امیر المؤمنین علیه السلام ... 387

شهادت امام حسین علیه السلام ... 389

خادم دل ما سوخت بیا مدح علی را بگو ... 390

خادم: حسین چه شد از چه کشته شد؟ ... 391

اهل بدعت را ببین در لباس دوست آمده ... 392

دفتر سوم ... 395

خادم بیا وصف خوبان را بگو ... 396

ولادت رسولخدا (صلی الله علیه وآله وسلّم) ... 398

مقام والای رسول خدا و معجزات او (صلّی الله علیه وآله وسلّم) ... 399

معجزات پیامبر خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) ... 403

خُلق زیبایش چه است بر ما بگو؟! ... 403

اوصیای پیمبر کیانند بر ما بگو؟ ... 404

انتظار حضرت مهدی علیه السلام ... 404

حالات دوازده امام و دو معصوم را بگو ... 405

امیرالمؤمنین که بود بر ما بگو؟! ... 406

امیرالمؤمنین کیست بگو؟ ... 407

گویند علیّ مرد شجاعی بوده؟! ... 408

گویند علی گفت: «سلونی قبل ان تفقدونی»؟! ... 408

گویند: علیّ با یتیمان می نشسته؟! ... 410

گویند: علیّ، در کعبه به دنیا آمده؟! ... 411

از علیّ گو، هر چه دانی بگو؟ ... 412

راه علیّ چیست؟ خادم تو بر ما بگو!راه علیّ راه خداست، تو بر ما بگو؟! ... 413

ای دوست بیا، فضل مولا را بگو؟ از همه بگذر، بیا فضل مولا را بگو؟ ... 415

راه حقّ چه راهیست، بیا تا برویم! ... 416

پیمبر چه گفت در شأن علیّ؟! تو بیا بر ما بگو، شأن علیّ؟! ... 418

خداوند چه گفت در شأن علی؟! هر چه گفت را بگو در شأن علی! ... 421

«خادم» فضل علیّ را به زبان عدو، بگو! هر چه دانی ز عدو به زبان عدو، بگو! ... 423

کارهای علیّ چه بوده تو بر ما بگو؟! ... 424

غصّه های علیّ چه بوده بر ما بگو؟! ... 425

ازچه او را ضربت زدند، ازچه بود؟! ازچه فرق او را شکافتند، ازچه بود؟! ... 426

گویند: علیّ از شدّت عدلش کشته شد؟ ... 426

گویند: علی مظلوم عالم بوده است؟! از چه گویند: علی مظلوم عالَم بوده؟! ... 428

ازدواج علی با فاطمه، از چه شد؟! دیگران خواستگار بودند، از چه شد؟! ... 429

ص: 13

از معجزات مولا هر چه دانی بگو؟!از کرامات او هم هر چه دانی بگو؟! ... 431

فضل او در زهد چیست آن را بگو؟زهد چیست نزد او؟ تو آن را بگو؟ ... 432

خادم علیّ در زهد و عبادت چه بود؟همه دانند چه بود، همه دیدندچه بود؟ ... 434

گویند علی ظلم ستیز بوده است؟! بهر هر مظلومی، ظلم ستیز بوده است؟! ... 435

دِلِ ما تنگ شده، باز از مهدی بگو؟! ... 436

گویند: ندایی رسیده: لا فتی إلّا علیّ؟!از که بوده ندای «لا فتی إلّا علیّ»؟! ... 438

قاتل فارس یلیل که بود بر ما بگو؟ ... 439

علی بارها آروزی شهادت کرده است؟! از چه بارها آرزوی شهادت کرده است؟!441

خادم بگو بعد ازعلیّ دین مردم چه شد؟!443

بعد احمد چه گذشته بر آل الله بگو؟! راست بگو هر چه گذشته بر ما بگو؟! ... 444

دین خدا را تغییر داده اند بعد از نبیّ!! مردم از دین برگشته اند بعد از نبیّ؟! ... 446

گویند: عدو دام هایی پهن کرده است!! دامها را بهر ما پهن کرده است!! ... 447

«خادم» ثَقَلَین کیانند، صادقین کیانند بگو؟ ... 449

«خادم» فضلِ مولارا بگو، دل را شاد کند! هر چه گوییم از او، دل را شاد کند! ... 451

جمعه رفت باز آقا نیامد!! ... 452

جمادی آمده، فاطمه خوش آمدهبه چه مولودی آمده خوش آمده ... 454

بیا تا عمر داریم مدح مولا را بگوییم ... 455

بیا بعد از علیّ نامی بریم از فاطمه! بیا بعد از نبیّ، نامی بریم از فاطمه! ... 457

فاطمه کیست؟ دانی، وصفش را بگو؟! ... 458

از که پرسیم فاطمه کیست بگو؟! از خدا پرس فاطمه کیست؟ بگو: ... 459

تو بگو احمد چه گفت در وصف فاطمه؟! هر چه گفت را بگو، در وصف فاطمه! ... 460

زین سخن بگذر فضل مولا را بگو! فضل اوافضل است، فضل مولارا بگو! ... 461

یاعلیّ گو تا کارت آسان شود! ... 462

گر حقیقت طلبی، نزد احمد میرویم! جستجوی حق میکنیم، نزد احمد میرویم! ... 463

خادم چه گویی با اهل خلاف؟! اصرا مکن نپذیرند اهل خلاف! ... 463

مردم زهرا که بود؟ جرمش چه بود؟! ... 464

زندگیِ فاطمه با علی چه بوده؟! هر چه بوده را بگو چه بود ه؟! ... 465

«خادم» آشکار بگو، چه گذشته بر فاطمه؟! ... 466

راه و رسم زندگی این نبود!! راه و رسم بندگی این نبود!! ... 466

خادم اکنون تو بگو رفتار فاطمه تا که پند گیریم از رفتار فاطمه ... 467

فاطمه در قیامت چه خواهد کرد بگو؟ گویند: او فریاد رسی خواهد کرد بگو؟ ... 468

ای دوست بیا، به درگاه فاطمه! شاد باش و بیا، به درگاه فاطمه! ... 469

اهل بیتِ نبیّ کیانند بگو؟! ... 470

فاطمه نوری است از نور خدا!!هر چه خواهی بخواه، نوری است از نور خدا ... 470

فاطمه افضل، زنهای عالم است ... 471

نوروز آمده خوش آمده ... 472

اعیاد اسلامی از نظر معصومین (علیهم السلام) ... 474

ولادت امام حسن (علیه السلام) ... 475

کریم اهلال بیت، حسن است خوش آمدهان احسن الحسن، حسن خوش آمده ... 476

امام ممتحن بود حسن، زیباو پر ثمن بود حسنهمه چیزش حسن بود ، پر ثمن بود حسن ... 478

کریم اهلبیت کیست بگو؟ ... 480

شهادت امام حسن (علیه السلام) ... 481

«خادم» در بقیع کیانند بر ما بگو؟ ... 482

«خادم» از امّ البنین بر ما بگو؟ ... 483

جمعه آمد چه کنیم؟ منتظر آقاییم! صبح جمعه که آمد، منتظر آقاییم! ... 484

ولادت امام حسین (علیه السلام) ... 485

شهادت امام حسین (علیه السلام) ... 486

بازگشت اسرا از شام در اربعین ... 488

روضهٔ علیّ اصغر ... 488

ص: 14

اطلاع اهل مدینه از شهادت امام حسین (علیه السلام) ... 491

نالهٔ اهل مدینه دانی چه بود؟! مدینه غرق ناله بود، دانی چه بود؟! ... 491

مادر طفل تشنه گو چه کرد؟ ... 492

تشنگی چند روز بوده بر ما بگو؟!گر جگرها سوخته بر ما بگو؟! ... 493

از شام غریبان آل الله بگو؟از آوارگی اطفال در بیابان بگو؟ ... 494

«خادم»از اسیران در شام چیزی بگو؟از اطفال اسیر در شام چیزی بگو ... 495

«خادم» اربعین حسینی چه بوده بگو؟ ... 497

زینب چون مدینه را دید زینب چه کرد؟مادر عباس را دید زینب چه کرد؟ ... 497

استقبال اهل مدینه از زینب علیها السلام ... 498

همه حسرت میخورند نبودند کربلا!!یاری فرزند زهرا نکردند نبودند کربلا ... 498

ولادت امام سجّاد (علیه السلام) ... 499

سیّد سجّاد کیست بر ما بگو؟ ... 501

گریه های زین العابدین چه بوده بگو؟اشک او بر عزیزانش چه بوده بگو؟ ... 502

مولود کعبه آمد خوش آمد خوش آمدمیهمان خانه خدا آمد، خوش آمد خوش آمد ... 503

تاکنون کسی مولود کعبه بوده یا نبوده؟خدایا تو دانی کس نبوده کس نبوده ... 504

دشمنان گو چه گویند در شأن علیّ؟دوست و دشمن حق گفتند در وصف علی ... 506

انتظار مهدی عبادت بود بهترین عبادت بود!!فرج ما انتظار است، بهترین عبادت بود!! ... 507

نوروز اول سال است همه چیز نو می شود؟دعای «یا محول الاحوال» را بخوانید همه چیز نو می شود ... 507

ولادت مولا امیرالمؤمنین (علیه السلام) ... 508

پانزده رجب، روز رحلت زینب است! ... 509

مقام زینب نزد خداوند ... 510

امام سجّاد زین العابدین را بشناسید ... 510

معجزات زین العابدین علیه السلام؟512

ولادت حضرت زین العابدین (علیه السلام) ... 512

شهادت امام سجّاد (علیه السلام) ... 513

از چه میگریید زین العابدین بر ما بگو؟ ... 514

گر به خواهی بدانی مضطرّ کیست؟ او زینب است؟! ... 516

درس هایی از امام سجّاد (علیه السلام) ... 517

احوالات امام باقر (علیه السلام) ... 518

ولادت امام باقر (علیه السلام) ... 518

بقیع را بگو کیانند بین تو؟... 519

امام باقر (علیه السلام) و کربلا ... 520

ای مدینه چه کردی با فرزندان پیمبر؟تو بگو چه شدند فرزندان پیامبر... 521

ای مدینه بگو با زهرا چه کردند چه شد؟! هر چه کردند بگو: با زهرا چه کردند چه شد؟ ... 522

شهادت امام باقر (علیه السلام) ... 523

نصایح صادقین (علیهماالسلام) ... 524

باقر العلوم حق را روشن نمود ... 525

شیعهٔ صادقین کیست بر ما بگو؟ ... 526

ولادت امام صادق (علیه السلام) ... 527

امام صادق که بود؟ علم او از کجا بود؟ ... 528

معجزات صادق آل محمّد را بگو؟ ... 529

نصایح امام صادق علیه السلام به شیعیان خود ... 530

شهادت امام صادق (علیه السلام) ... 532

ولادت امام صادق (علیه السلام) ... 532

صادع شرع کیست بگو؟ ... 533

سخنان امام صادق (علیه السلام) ... 534

امامت در مکتب اهل البیت علیهم السلام ... 535

ما مسلمانیم بیا اصلاح کنیم!! ... 535

موعود الهی کیست؟ بر ما بگو؟ ... 536

خادم بعد پیغمبر چه شد کوتاه بگو؟ ... 537

گویند: بدعت دردین آمده خادم روشن بگو؟ ... 538

گویند: قاتل شیعه مستحق جنّت است! ... 538

جمعه آمد یادی از مهدی کنیم ... 539

صادق آل محمّد چه گفته بگو؟ ... 540

ولادت امام کاظم (علیه السلام) ... 541

شخصیّت امام کاظم (علیه السلام) در خردسالی ... 542

زندانی بغداد کیست؟ ... 543

قاتل موسی بن جعفر که بود؟ بر ما بگو؟ ... 544

بین امامان باب الحوائج کیست بگو؟ ... 545

ص: 15

احوالات علی ّبن موسی الرضا (علیه السلام) ... 546

ولادت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) ... 547

مهمان نوازی آقا علی بن موسی الرضا (علیه السلام) ... 547

شرط زائر رئوف چیست بگو تا بدانیم؟! ... 548

در حرم ها باید چه گوییم بر ما بگو؟ ... 548

در سرای دوست باید چه کنیم؟ ... 549

زائرش چه باید بکند، تا زائر شود؟ ... 550

عمل مقبول چیست بر ما بگو؟ ... 550

اذن دخول حرمها چیست بگو؟ ... 551

در وداع با امام، چه خواهی بگو؟ ... 552

دَر وِداعت چه حاجت داری بگو؟ ... 552

در زیارت گاه ها چند روز می مانی بگو؟ ... 553

شهادت حضرت رضا (علیه السلام) ... 554

امام غریب کیست بگو؟! ... 555

ایمان ابوطالب (علیه السلام) ... 556

ایّام زیارتی علیّ بن موسی الرضا (علیه السلام) ... 557

جواد الأئمه گفت: پدرم را در رجب زیارت کن بهتر ازحج بُوَد!!این حج فقراست، بهتر از حجّ بود!! ... 559

مبعث خیر المرسلین عید ماستشاد باشید، مبعث عید ماست ... 560

از زیارت باز گشتی چه کنی؟به خدا پاک شدی چه کنی چه کنی؟ ... 562

ولادت امام جواد (علیه السلام) ... 563

نصایح حضرت جواد (علیه السلام) ... 564

ازدواج حضرت جواد (علیه السلام) با دختر مأمون ... 565

شهادت حضرت جواد (علیه السلام) ... 566

جمعه آمد، گفیتم: نور خدا می آیدندبه خواندیم و گفتیم نور خدا می آید ... 566

ذکر مصائب امام حسین (علیه السلام) ... 567

شهادت حضرت جواد (علیه السلام) ... 568

شهادت حضرت جواد (علیه السلام) ... 568

ولادت حضرت هادی (علیه السلام) ... 569

احوالات حضرت هادی (علیه السلام) ... 570

فضائل و معجزات امام هادی (علیه السلام) ... 571

رهنمودهای امام هادی (علیه السلام) ... 572

رهنمودهای عقلانی امام هادی (علیه السلام) ... 572

امام هادی (علیه السلام) و درس توکّل برخدا ... 573

زیارت جامعه از کیست بگو روشن شویم؟ ... 573

ولادت امام عسکری (علیه السلام) ... 574

معجزات امام عسکری (علیه السلام)! ... 575

وصایای حضرت عسکری به علی بن حسین بابویه قمّی ... 577

سخنان حکیمانه امام عسکری (علیه السلام) ... 579

اعتراف دشمن به فضائل امام عسکری (علیه السلام) ... 580

امام عسکری (علیه السلام) در زندان ... 582

ولادت حضرت بقیّة الله (علیه السلام) ... 584

حجّت حق آمده شاد باشید همه! ... 586

ملاقات چهل نفر با حضرت بقیةالله (علیه السلام) ... 588

شیخ صدوق (رحمةالله علیه) گوید: ... 590

جمعه آمد ندانم چه کنم؟! ... 591

علامات و نشانه های حتمیّه و غیر حتمیّه ظهور ... 591

علامات و نشانه های بعد از قیام حضرت مهدی علیه السلام ... 592

آخرالزمان و نشانه های ظهور ... 594

بهترین عمل شیعیان در زمان غیبت چیست بگو؟بهترین ها در زمان غیبت کیانند بگو؟ ... 597

هدف از دیدار مهدی چیست، بر ما بگو؟ هدف عشق است نه دیدار، بر ما بگو؟! ... 600

در زمان غیبت گو باید چه کنیم؟ ... 601

انقلاب خمینی چه بود بر ما بگو؟ ... 602

به فریاد حوزههای علمیّه برسید ... 603

نصیحت به طلّاب محترم علوم دینی ... 603

شرائط مدرّس و معلّم ... 604

دفتر چهارم ... 607

با نام خدا، کار خود بهر خدا، آغاز کن! ... 608

توسّل به فاطمه زهرا (علیهاالسلام) ... 609

نام مهدی ولیّ الله است، بیا اوّل بگو؟ گو چه نامی بهتر از اوست، بیا اوّل بگو! ... 609

عاشق مهدی چه کند؟ آقا بگو؟! ... 610

صراط مستقیم چیست؟ «خادم» بگوراه مستقیم چیست خادم بر ما بگو ... 610

اساس سعادت چیست بر ما بگو؟گو سعید کیست بر ما بگو ... 611

ص: 16

«خادم» راه جنت از کدام راهست بگو؟بابا جنت از کدام سویست بگو؟ ... 611

علی اکبر کیست بر ما بگو؟ ... 612

راه شهدا چیست بر ما بگو؟ ... 613

رهبر شهیدان کیست، بر ما بگو؟ من دانم، علیست، تو بیا بر ما بگو! ... 613

حق کدامست بیا بر ما بگو؟ ... 614

شیعه کیست؟ نشانش چیست بر ما بگو؟ ... 616

دوستی چیست؟ دوست کیست بگو؟دوستی همان ایمان است، دشمنی چیست بگو؟ ... 616

شادی ما رسیده، میلاد مهدی رسیده!به چه نیکو رسیده، میلاد مهدی رسیده ... 617

منتظران را گو بیایند، مهدی آمده! ... 618

شادی مهدی گل بریزید مهدی خواهد آمده! ... 618

ماه خدا می آید چه باید بکنیم؟ ... 619

ماه شعبان چه ماهی است بر ما بگو؟ ... 620

دوستان بیایید شب میلادِ مهدی بُوَد!جشن میلاد بگیرید، شب میلاد مهدی بُوَد! ... 621

آمادگی برای ماه مبارک رمضان ... 621

خطبهٔ شعبانیّه را بخوان تا بدانی چه کنیماه الله می آید تو باید بدانی چه کنی ... 622

در ماه خدا بر کسی شرّ مرسان!به کس آزار مرسان، شرّ مرسان! ... 622

صبح جمعه دعا کن تا زنده شوی! فرج آقا را بخواه، تا زنده شوی! ... 623

دیدن و رؤیت هلال ماه رمضان شادی بودماه رحمت و مغفرت به خدا شادی بود ... 624

ماه رمضان است بیا رحمت را ببین هر چه خواهی بخواه، رحمت را ببین ... 625

پایان میهمانی خدا و مزد روزه دارانبه چه نیکوست به خدا مزد روزه داران ... 626

بلاهای آخر الزمان از زبان امیرالمؤمنین (علیه السلام) ... 626

دشمن ما کیست بر ما بگو؟هر که هست آشکار بر ما بگو ... 627

نیمهٔ شعبان آمده خوش آمده ... 628

جمعه شد، مهدی نیامد خدایا چه کنیم؟شب و روز دعا کردیم نیامد چه کنیم ... 629

شروع قیام حضرت مهدی (علیه السلام) ... 629

نشانه های حضرت مهدی (علیه السلام) ... 630

باید مردم بخواهند تا مهدی بیایدبه خدا این امتحان است تا مهدی بیاید ... 631

قیام مهدی و نزول حضرت عیسی (علیهماالسلام) ... 631

بیعت مردم با مهدی چون است بگو؟هر چه بوده همون است بگو!! ... 632

جنگ های داخلی حضرت مهدی (علیه السلام) ... 633

جنگ با دجّال چیست بگو؟ ... 633

«خادم» مهدی به شام بهر چه می رود؟او بهر انتقام به شام میرود! ... 634

حکومت سرشار از خیر و برکت ... 635

تقسیم عادلانهٔ بیت المال ... 635

بعد مهدی چه شود برما بگو؟ ... 636

بعد این عالَم آیا عالَم دیگر بُوَد؟مثل این عالم نبود، عالَمِ دیگر بود؟ ... 637

جمعه شد پس چرا آقا نیامد؟! ما چه کردیم؟ پس چرا آقا نیامد؟! ... 637

جمعه شد فضل مولا را بگو؟انتظار را گفتی فضل مولا را بگو؟ ... 638

از بلید و پلید چه حاصل شد بگو؟ ... 639

امّت احمد چرا گمراه شدند؟!علت آن چه بود چرا گمراه شدند؟ ... 639

اهل حق چرا گمراه شدند ... 640

سلام بر معصوم (علیهم السلام) در زیارت جامعه ... 641

فضائل اهلال بیت(علیهم السلام) در زیارت جامعه ... 642

اهل البیت کجا و ما کجا؟ خاندان وحی کجا و ما کجا؟ ... 642

«خادم» حدیث ثقلین چیست بر ما بگو؟ معنیِ ثِقلَین یا ثَقَلین چیست بر ما بگو؟ ... 644

ولادت امام حسن(علیه السلام) ... 644

شهیدان کربلا تنها نبودند شهید؟ گر پاک شویم ما هم می شویم شهید ... 646

مظلومیت شهید کربلا ... 647

باب الحوائج کر بلا کیست بگو ؟! باب الحوائج اصغر و عبّاساند، بگو! ... 647

از فضائل بگو، تا شاد شویم!فضل مولا را بگو، تا شاد شویم! ... 648

اهل البیت کیانند بر ما بگو؟ ... 649

ص: 17

منتقم کیست چه میکند؟ برما بگو؟منتقم مهدی است چه می کند بر ما بگو؟ ... 650

ماه رمضان نزدیک شده، ما چه کنیم؟! میزبانیِ خدا نزدیک شده، ما چه کنیم؟! ... 650

ماه مهمانی رسیده باید چه کنیم؟ روز، شب میشود، باید چه کنیم؟ ... 651

ماه شعبان گذشت ما چه شدیم؟! شاخهٔ طوبا نگرفتیم ما چه شدیم؟! ... 652

ماه رمضان ماه علیّست، غافل مباش هر چه خواهی، ماه علیّست غافل مباش! ... 653

علیّ را چرا کشتند، جُرمِ او چه بود؟! علیّ صراط مستقیم بود، جُرمِ او چه بود؟! ... 654

شهادت امیرالمؤمنین(علیه السلام) ... 657

علیّ را که کُشت تو بر ما بگو؟ آن که حامی نشد که بود برما بگو؟ ... 658

جمعهها یادی از مهدی می کنیم! عاشقیم ما، یادی از مهدی می کنیم! ... 660

خادم از مهدی چه خواهی، آشکار بگو؟! هر چه خواهی بگو، شرم مکن، آشکار بگو؟! ... 661

ماه رمضان آمد روزهداری چیست بگو؟! روزه داری چیست، روزه دار کیست بگو؟! ... 662

مهمانان خدا در ماه رمضان ... 663

ای برادر با مظالم عبادت مکن!مانعت برطرف کن عبادت بکن ... 664

بیا امروز، از مظلوم عالم بگوییم! دل ما تنگ شده، از مظلوم عالم بگوییم! ... 665

جمعه آمد چه کنیم، آقا نیامد!؟ خدایا ما غریب مانده ایم، آقا نیامد! ... 665

فاطمه دختر احمد بود با او چه کردند؟علی نفس احمد بود با او چه کردند؟ ... 666

ماه رمضان آمده، خوش آمده! رمضان نام خداست، خوش آمده! ... 668

«رحمة للعالمین» کیست بر ما بگو؟ بهترین شخص عالم کیست بر ما بگو؟! ... 669

تالی «رحمةللعالمین» کیست بر ما بگو؟!به خدا علیست غیر از او نیست بر ما بگو؟! ... 670

سیّد زنهایِ عالم کیست بگو؟! بهترین زنهای عالم کیست بگو؟! ... 671

تا توانی مدح مولا را بگومولا عزیز است، مدح مولا را بگو ... 672

رمضان است، شب اوّل را ببین؟ نور باران است، شبِ اوّل را ببین؟ ... 673

روزه داران بیایید، روزه بگیریمروزه مقبول بگیریم، روزه بگیریم ... 674

کربلا دلهای ما را خسته استکربلا قلب ها را خسته است ... 675

خانهٔ وحی را آتش زدند گو چرا؟به خدا،وحی را آتش زدند گو: چرا؟ ... 676

خادم سوختیم ، فضل مولا را بگو؟ طاقتِ ما طاق شد، فضل مولا را بگو؟! ... 677

ماه رحمت آمده همه گویید: خوش آمده! درِ رحمت باز شده، همه گویید: خوش آمده! ... 678

ماه رمضان، چه ماهیست بر ما بگو؟! برکات ماه رمضان چیست بر ما بگو؟! ... 679

عاشقان کربلا بیایید برویم کرببلا!کربلا منتظر ماست بیایید برویم کرببلا! ... 679

ماه رمضان ، ما میهمان خداییم! ما چه غم داریم، ما میهمان خداییم! ... 680

ای خدا تو نصیب کن کربلایی شویم! زائر مظلوم کربلا شویم، کربلایی شویم! ... 681

«خادم» فضلِ علیّ گو، تا علیّ یادت کند! وقت مردن، در قیامت، اکنون علیّ، یادت کند! ... 682

سخت ترین روز ، روز عاشورای حسین است! ... 682

فضل مولا را بگو، آشکارا بگو! هرچه میخواهی بگو،آشکارا بگو! ... 683

«خادم» بهر ما گو، فاطمه کیست؟!فاطمه عدلی ندارد، گو فاطمه کیست؟! ... 684

ماه رمضان آمده، گو ما چه کنیم؟! بهترین ماه آمده، گو: ما چه کنیم؟! ... 685

جمعه آمده، یاد مهدی آمده! ... 685

خدایامؤمنان باید چه کنند، تا مهدی بیاید؟ هر چه باید بکنند، گو بکنند، تا مهدی بیاید؟ ... 686

جمعه روز مهدیست، نام مهدی را بِبَر! جمعه روز امیداست، برادر نام مهدی را بِبَر! ... 688

«خادم» از خدا خواه مهدی بیاید ... 689

خدایا چه کنیم مهدی بیاید؟ ... 690

ص: 18

از خدا خواهیم مهدی بیاید! ... 690

دهم ماه رحمت وفاتِ اُمّ المؤمنین است! خدیجه همسر احمد، اُمّ المؤمنین است! ... 690

فضل مولا را بگوییم تا شاد شویم! ... 691

ای سَروَر عالم توای، یا علیّ!ای افضل از عالم تو ای علی! ... 693

علیّ را که شناخت، جز نبیّ؟! نبیّ را که شناخت جز علیّ؟! ... 695

دیدارهای شیعیان با حضرت مهدی(علیه السلام) ... 697

چه خوش است ما ببینیم رخ یار باوفا را ... 698

ای خدا مهدی کجاست، خدایا تو بر ما بگو؟! ... 700

زائر حجّ چه خواهد از خدا؟ فرج مهدی را بخواهد؟! ... 701

«خادم» مهدی از چه غایب شده،گو چرا؟سرِّ غیبت چیست؟ تو باید بگویی بر ما، چرا؟ ... 703

یادی از حضرت مهدی(علیه السلام) ... 704

فضل مولا را بگو، بهتر از این را بگو! او امیر المؤمنین است، بهتر از این را بگو! ... 705

«خادم» بعد از علی گو فضل فاطمه!سیّدة النسوان است فاطمه، گو فضل فاطمه! ... 707

«خادم» علیّ افضل است یا فاطمه؟پیمبر افضل است یا فاطمه؟ ... 708

ماه خداست ماه رمضان، ما میهمان خداییم!ماه ماه رحمت است، ما میهمان خداییم ... 709

فتنهٔ آخر زمان را ، ما چه کنیم؟!با که گوییم دردِ دل، خدایا بگو ما چه کنیم؟! ... 710

تا توانی، فضل مولا را بگو!فضل مولا را بگو، فضل مولا را بگو711

راه ما، راه حسین است، ما حسینی هستیم! کار ما، کار حسین است، ما حسینی هستیم! ... 711

فتنه یِ آخر زمان را ببین اکنون بود! خطر سلب دین را ببین اکنون بود! ... 713

ولادت امام حسن مجتبی(علیه السلام) ... 715

ماه رحمت آمده، بهر رحمت آمده! امیدوار باشید همه، ماه بهر رحمت آمده! ... 715

ماه روزه آمده، گو باید چه کنیم؟!لذّت اُنس آمده، گو باید ما چه کنیم؟! ... 716

ماه رمضان ، ماه مظلوم عالَم است!امیرالمؤمنین است او، مظلوم عالم است! ... 717

از چه فرزند پیمبر کربلا کشته شد؟!او که مهمان بود، از چه کربلا کشته شد؟! ... 718

بانوی نمونهٔ عالم کیست بگو ... 718

حَسَن آمد خوش آمد، پیمبر شاد شد! حیدر و فاطمه شاد شدند، پیمبر شاد شد! ... 719

ولادت امام حسن علیه السلام ... 720

خدایا فضل مولا را گویم، تا راضی شوی! هر چه الهامم کنی گویم، تا راضی شوی! ... 721

حبِّ دنیا چیست؟ بر ما بگو!آنچه رأسِ خطاست، بر ما بگو! ... 722

ای کاش در این ماه، لایق دیدارش شویم! ... 723

ماه رمضان، ماه رحمت است! ... 723

قرآن کتاب خداوند جَلیّ است! بهترین ناصح ما خداوند جلیّ است! ... 725

«خادم»راه مهدی چیست؟ تو بر ما بگو راه او امر خداست، تو بر ما بگو ... 726

شب نوزدهم بود، فرق مولا را شکافتند!ارکان هدایت فروریخت، فرقِ مولا را شکافتند! ... 726

فضل مولا را بگو، شب قدر است امشب! قدر بدان امشب را، شب قدر است امشب! ... 728

زبان حال زینب با پدر خود امیرالمؤمنین(علیه السلام) ... 729

پاسخ امیرالمؤمنین به زینب (علیهماالسلام) ... 730

اسراری از سرّ علیّ بر ما بگو؟! ... 731

الهی گنهکارم اسیر شهوتم ، «لا تُؤَدِّبنی»!به فضل و رحمتت بگذر خدایا «لا تُؤَدِّبنی»! ... 731

بهترین چیست؟ بدترین چیست؟ بر ما بگو؟! بهترین چیز ایمان به خداست، بعد از آن بر ما بگو؟! ... 732

ماه رمضان رفت گو چه کردیم ما؟! رحمت و مغفرت رفت، گو چه کردیم ما؟! ... 734

ای خدایتیم نوازی چه خوب است چه خوب است!در کنار بینوایان بودن، چه خوب است چه خوب است! ... 734

آیت حق که بود بعد نبیّ بر ما بگو؟! ... 736

آخر ماه رحمت شد، ببینیم ما چه کردیم؟! رحمت و مغفرت و برکت آمده، ما چه کردیم! ... 737

آخر ماه شد، ما دیر آمدیم ما چه کنیم؟! خدایا شب آخر مزد کامل میدهی؟ ما چه کنیم؟! ... 739

عید فطر آمده، خوش آمده خوش آمده! ... 739

ص: 19

شب قدر چه شبی است تا قدرش را بدانیم؟! شب قدر، شب تقدیر است، بیا تا قدرش را بدانیم! ... 740

اهل بیت پیمبر بعد از علی، چه شدند؟!هر کدام جائی آواره شدند، کشته شدند! ... 741

کربلا آرزوی عاشقان است! کربلا انقلاب عاشقان است! ... 742

روز قدس است، ظلم را محکوم میکنیم! حکم اَلله است، همواره ظلم را محکوم میکنیم! ... 742

ما آخر ندانستیم، حجّ رویم یا نرویم؟! ... 743

حجِّ مقبول کدام است، بر ما بگو! ... 744

جمعه آمد، یادی از مهدی میکنیم! شائق اوییم ما، یادی از مهدی میکنیم! ... 745

عصر جمعه شد خدا، مهدی نیامد! صبح جمعه شاد بودیم، مهدی نیامد! ... 745

آرزوی حجّ دارم، با دیدار مهدی است! عاشق مهدی هستم، شرط آن دیدار مهدی است! ... 746

ماهِ رحمت تمام شد، گو چه کردی؟! آیا آمرزیده شدی؟ به ما گو چه کردی؟! ... 748

گفتن فضلِ مولا، بهترین کار من است! وصفِ او گویم، بهترین کار من است! ... 748

آخر زمان است، دین خود را حفظ کنید! فتنه است، فساد است، دینِ خود را حفظ کنید! ... 749

دل هوای مشهد شاه خراسان دارد! ماه رحمت گذشت، دل هوای خراسان دارد! ... 750

سلام بر آل الله، سلام علیکم، سلام علیکم کثیر السلام ... 751

باز گردیم، فضل مولا را بگوییم! ... 752

فاطمه دُخت پیمبر بود، یکدانه بود! سیّد نِسوان بود، فاطمه بود، یکدانه بود! ... 753

علیّ امیرالمؤمنین بود، یاور نداشت! وصیّ بود، امیر المؤمنین بود یاور نداشت! ... 754

نام کربلا را مگو آتش زده، جانِ ما را! هر کجا نامش آمده، آتش زده، جان ما را! ... 754

فاطمه حورای انسیه بود، قدرش ندانستند! فاطمه معصومه بود، عزیز بود قدرش ندانستند! ... 755

ص: 20

دفتر اوّل

اشاره

ص: 21

مقدمه و انگیزهٔ تألیف

با حمد ثنای الهی و شکر نعمت های بی نهایت و الطاف خاصهٔ او و با صلوات و سلام دائم بر پیامبر رحمت و اهل بیت پاک آن حضرت و توسّل به آن بزرگواران صلوات الله علیهم اجمعین این اشعار را شروع نمودیم.

بارها این بندهٔ ناچیز اشعاری را در بارهٔ مدایح و مصائب اهل البیت علیهم السلام از شعرا و مداحان شنیدم و غبطه خوردم که ای کاش من هم مدّاح و شاعر بودم و در خدمت اولیای خدا قرار می گرفتم تا این که مجموعه ای از اشعار شعرای عرب و فارس را جمع آوری نمودم، بلکه من هم فیضی ببرم تا این که در بین جمع اشعار دیگران منقلب شدم و به خدای خود گفتم:

آیا می شود به من هم این موهبت را عطا فرمایی و من هم در خدمت اولیای تو باشم؟ و خداوند این موهبت را عطا نمود و من در مکه در ایّام عید غدیر شروع نمودم و فضائل امیرالمؤمنین علیه السلام را - که زیاد خوانده بودم - در غالب شعر قرار دادم و چون به محرم نزدیک شدم باز اشعاری در مصائب حضرت سیّدالشهدا علیه السلام سرودم و بیش از سه سال است که مشغول هستم و قصّهٔ شاعری خود را نیز به شعر در آوردم و چون اشعار زیاد شد به ده دفتر تقسیم گردید و این دفتر اول است که آماده گردیده، ولله الحمد اوّلا و آخرا.

سید قاسم حسینی بهارانچی (معروف به سید محمد) 5 ذیحجه سال 7931 هجری شمسی تا ذیحجه 9931.

ص: 22

شعر تو چیست بر ما بگو؟

شعر من الهامیست من شاعر نیستم! *** هر چه خواهید،به مُلهِم بگویید،من شاعر نیستم!

ارزش شعر به چیست تو بر ما بگو؟! *** ارزش شعر به تأثیر و معناست، تو بر ما بگو؟

وزن شعر چیست از کجا دانیم ما؟ *** وزن ارزش شعر است، از کجا دانیم ما؟

گویند: شعر تو وزنی ندارد؟ *** وزن قیمت شعر است، چرا وزنی ندارد؟

ای برادر، من خودم وزنی ندارم *** از چه گویید: شعر من وزنی ندارد؟!

وزن شعر معنی شعر شاعر است! *** ور نه شعر هیچ کس وزنی ندارد!

عمر خود را صرف وزن شعر مکن! *** شعر با معنا بگو، خود را مشغول وزن شعر مکن!

وانگهی شعر من الهامیست، از خودم نیست! *** هر چه گویم الهامیست، از خودم نیست!

تو مُلهم را بگو: الهامت وزنی ندارد! *** ارزش شعر وزن است، شعر تو وزنی ندارد!

او گوید بُرو کارت برس، وزن کجا ارزش کجا؟! *** فکر خود اصلاح کن، وزن کجا ارزش کجا؟!

شعر من الهامیست، من ش-اعر نیستم! *** هر چه خواهید بگویید، من شاعر نیستم!

از کجا شاعر شدی بر ما بگو؟

روزگاری به فکرشعر بوده ام من *** ناتوان از شعر و هنر بوده ام من

تا که اشعاری در فضائل دیده ام *** پس ازآن اشعاری، در مصائب دیده ام

پیش خود غبطه خوردم چرا من نیستم *** بین آن مرثیه خوا ن ها چرا من نیستم

به خدایم همی، گفتم، روکردم به او *** هر چه گفتی، من عمل کردم به او

خدایا مرا موهبت شعر عطا کن مولا *** ای خدا، موهبت شعر عطا کن مولا

پس عطا کرد به من موهبتی از کرمش *** تا بگویم شعر، از موهبتی از کرمش

این قریحه در حرم داد مرا *** هر چه داد، در حرم داد مرا

پس غدیر آمد و ما، در حرم می بودیم *** فارغ از گفت و شنود، در حرم می بودیم

تا که من، از فضل مولا گفتمی *** لطف او بود، از فض-ل مولا گفتمی

در حرم بودیم، محرّم آمد *** ما عزادار شدیم، محرّم آمد

فارغ البال شدیم در آنجا *** سخنی کس نداشت در آنجا

پس شروع به عزاداری شد *** فکر من سوی عزاداری شد

پس سرودم که محرّم آمد *** همهٔ اشک ز محرّم آمد

جلسات و عزا بر پا شد *** پرچم عزاخانه ها بر پا شد

پرچم سرخ حسینی را دیدم *** همه جا شور حسینی را دیدم

هاتفی گفت: مردم در عزایند بیا *** همه در شور و عزایند بیا

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** آه اطفال بلند است بیا تا برویم

ص: 23

زینب اندر غم و آه است بیا تا برویم *** آه اطفال بلند است بیا تا برویم

اشک اطفال بلند است بیا تا برویم *** غم و اندوه بلند است بیا تا برویم

اهل بیت درمانده اند، بیا تا برویم *** همه بیچاره و درمانده شدند بیا تا برویم

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** آه اطفال بلند است بیا تا برویم

غم و اندوه زیاد است بیا تا برویم *** نالهٔ مظلوم بلند است بیا تا برویم

خبری از کربلا می شنوی *** تو از دور خبری می شنوی

الغرض لطف خدا شامل شد *** لطف حق آمد و این شاعر شد

شعر تو از بهر کیست بگو؟

سخن من ز مولا شروع گردیده *** گو که توفیق بوده، شروع گردیده

مولا عزیزخداست، عزیزست نزد من *** او غریب است غریب است نزد من

مظلومی چو او یافت نشود *** با فضیلت چو او یافت نشود

گر شما گویید: او مظلوم عالم است *** به خدا جز این نیست،او مظلوم عالم است

پیش از این احمد گفت مظلوم عالم است *** من که گویم: حق گفت او مظلوم عالم است

پس بیایید همگی یاور مظلوم شویم *** همگی جمع شویم، یاورمظلوم شویم

تو بیا تا جمع شویم، بهر او گریه کنیم *** حق او را به فهمیم، بهر اوگریه کنیم

او غریب مدینه بوده است *** مالک شهر مدینه بوده است

غاصبین دار و ندارش برده اند *** دست او بستهاند و حقّش برده اند

بیست و پنج سال شده خانه نشین *** او عزیز بوده شده خانه نشین

او وصیّ پیمبر بود ه *** حافظ دین پیمبر بوده

در غدیر او معیّن گردید *** همه دانند که معیّن گردید

همه با او بیعت کرده اند *** و سپس نَقضِ بیعت کرده اند

فضل او را همگی دانسته اند *** منکر او شده اند همگی دانسته اند

پیمبر شهرِ علمِ بود و بس *** درِ آن شهر، علیّ بود و بس

علم او بود که نجات داد ما را *** صبر او بود که نجات داد ما را

حق او آشکار بود، همه میدانستند *** حق، همراه علیّ بُود همه میدانستند

غاصبین گو همه نادان بُودند *** حق را نپذیرفتند نادان بُودند

حق کجا و آنان کجا؟ *** حقّ علیّ بود، آنان کجا؟

همه محتاج به علمش بودند *** او نبود محتاج، محتاج به علمش بودند

گر که بشماری نشانِ حق او *** صد کتابی شود، نشان حق او

غصب حق او نمودند، طاغوت شدند *** حق او را غصب نمودند، طاغوت شدند

خدا گفت به طاغوت کافر بشوید *** دست بیعت ندهید، کافر بشوید

ص: 24

حرف قرآن است این، بیدار باش *** خواب غفلت مرو بیدار باش

خادم آل الله ام من، خادمم درتخلص خادمم من خادمم

شعر گویم بهر عقبا خادمم *** شعرگویم بهر مولا خادمم

شما دانید حقّ، همراه علیست *** شعر من هم همراه علیست

حق علیست، حق همراه علیست *** شعر من حق است، حق با علیست

هر چه گویم، اوصاف علیست *** همه خوبی ها اوصاف علیست

شعر من ناقص و ناچیز بُوَد *** شأن من ناقص و ناچیز بُوَد

من کجا و وصف اوصاف علّی *** شمّه ای گویم ز اوصاف علّی

من همی دانم که او قدرش علیست *** نِی فقط بین مردم نامش علیست

قدر او را جز خدا و نبیّ نِی دانند *** هر چه گویند، قدر او، کی دانند؟

گر نبیّ را شناسی، علیّ او باشد *** علی را گر شناسی نبیّ او باشد

همه دانند علیّ نفس نبیّ است *** همه چیزش نبیّ، نفس نبیّ است

آیه «انفسنا» شاهد اوست *** قول احمد «أنا منک» شاهد اوست

احمد و مولا از یک شجرند *** هر چه هستند از یک شجرند

انبیاء و رسل، خوب دانند *** قدر این دو را، خوب دانند

تو بدان که ملائک خادمند *** بهر مولا و احمد خادمند

خادمان را گو تا خدمت کنند *** بهر این دو گو تا خدمت کنند

خادم افتخاری خدایا این مَنَم *** من که مزدی نخواهم این مَنَم

افتخارم هست تا خدمت کنم *** تا که هستم من خدمت کنم

خدمتم را آن سرا باور کنند *** خادمیّم را آن سرا باور کنند

آن سرا هم خادمی باشم همی *** افتخار است خادمی باشم همی

افتخارم خادمی باشد و بس *** چیز دیگر نخواهم، خادمی باشد و بس

گر پذیرند مرا، من شاکرم *** گر خدا هم پذیرد شاکرم

الغرض، شعرمن، خادمی بوده است *** تو ببین، تخلّص، خادمی بوده است

«خادم» از خدا خواه خالص باشی *** در همه چیز بخواه خالص باشی

سوگند خدایا، به حقِّ مخدوم *** خالصم کن خدایا، بحقّ مخدوم

ص: 25

هدفت از شعر تو چیست بگو؟

از کجا شاعر شدی، بگو تا بدانیم

هدف من، رضای حق بُوَد *** هر چه گویم، رضای حق بُوَد

جز رضای او، نخواهم چیزی *** هر چه باشد، نخواهم چیزی

اجر و پاداش عقبا خواهم *** همه چیزم بهر عقبا خواهم

حسن ظنّم به خدایم خوب است *** خدایا، حسن ظنّم، به خدایم، خوب است

بهترین حسن ظنّم به اوست *** همۀ امید من گو به اوست

او مرا به این راه، هدایت فرمود *** من هدایت خواستم، هدایت فرمود

هر چه خواستم به من داد ز کرم *** هر چه دارم او به من داد ز کرم

من رضای او خواهم و بس کنم *** چیز دیگر نخواهم، بس کنم

من نداشتم، او کرد کرم *** هر چه خواستم، او کرد کرم

همه امّیدم از او، کرم است *** هر چه او می دهد، از کرم است

ما طلبکار نیستیم از خدا *** بلکه امّیدوار هستیم به خدا

او کریم و رحیم است دانیم *** کرم و رحمت او را دانیم

ما ز او شِکوِه نخواهیم نمود *** به کسی شکوه نخواهیم نمود

شکوه از تنگی و ناداری کردن *** گلهٔ از خالق است، ناداری کردن

شکوه از زندگی، شکوه ز خداست *** نزد خلق شکوه مکن، شکوه ز خداست

چقدر زشت است که گوییم: نداریم ما *** دادهٔ او خوریم و گوییم: نداریم ما

تو که شکر منعمت را نکنی *** این همه نعمت او را چه کنی؟

آبروی خدا را از چه ما می بریم؟ *** نعمتش می خوریم و آبرو میبریم؟

پاسخ تو در قیامت چه خواهد بُود *** گر بپرسند چه کردی؟ چه خواهد بود؟

شاکر نعمت حق باش و بگو *** صرف حق کردم و چیزی مگو

(لطف حق با تو مداراها کند *** چون که از حد بگذرد رسوا کند)

(شکر نعمت نعمتت افزون کند *** کفر، نعمت از کفت بیرون کند)

شاکر حق باش و لطف او طلب *** هر چه می خواهی از لطف او طلب

با توسّل، به درگاه حق راز کن *** راه خود را با توسّل باز کن

هر چه خواهی با نام موالیّت بخواه *** نام آنان ببر، با نام موا لیّت بخواه

آدم چون بیچاره شد، واسطه بُرد *** تو اگر بیچاره شدی، باید واسطه بُرد

یاد حق همه جا نیکو بُوَد *** ذکر حق همه جا نیکو بُوَد

«خادم» خادمی کن، از خدا، هرگز غافل مشو *** غافل آر می شوی از خدا و مرگ غافل مشو

ص: 26

نصیحت خادم

خادم تو خود را نصیحت نکردی؟ *** از چه خود را نصیحت نکردی؟

حق این است که خود را نصیحت بکنی *** چون پاک شدی دیگران را نصیحت بکنی

حق همین است نیاز به نصیحت دارم *** ناصحان گو بیایند نیاز به نصیحت دارم

راه سخت است، نیاز به نصیحت دارم *** راهنما خواهم، نیاز به نصیحت دارم

ای خدا لطف کن مرا هادی باش *** دست من بگیر و مرا هادی باش

فکر مکن خوب شدی، مَن مگو کور شدی *** مَن، سُخن شیطان است مگو، کور شدی

تو که هیچ نیستی، تو مگر کیستی؟ *** آری من همانم، تو مگر کیستی؟

تو که از خود نیستی، مالک خود نیستی *** آری از خود نیستم، تو مگر کیستی؟

مالک خود نیستم همه چیزم از خداست *** فضل او بوده، همه چیزم از خداست

آری من خالص نیستم، نیاز به نصیحت دارم *** نزد حق شرمسارم، نیاز به نصیحت دارم

آری من اینم درست گفتی، خدا داند باطنم *** من گناه کردم، او عفو ک-رد، خ-دا داند باطنم

این همه نعمت به تو داد، از فضل خود داد *** شکر نعمت نکردی، باز، از فضل خود داد

گر عبادت در قبال نعمت رود، توچیزی نداری *** با گناهانت چه خواهی کرد؟ تو چیزی نداری

گر عفو خدا در نیابد تو را، چیزی نداری *** من امید وارم به خدایم، مگو چیزی نداری

ای برادر، کار خیری بکن، تا رحمت کنند *** راه رحمت را باز کن، تا رحمت کنند

هیچ کس زِ اعمالش، داخل جنّت نشود، *** آری با فضل و رحمت، داخل جنّت بشود

خادم بیدار شو، لایق فضل خدا شو *** با فضیلت شو، لایق فضل خدا شو

خوب گوئی فضل او گر نباشد خاسریم *** فضل او را بخواه گر نباشد خاسریم

او از نیستی آورد به هستی، تا فضلت کند *** اهل فضل و کرم باش، برادر تا فضلت کند

فضل حق شایستگی خواهد، شرط آن فضل تو است *** تو بیا فضل کن تا فضلت کنند، شرط آن فضل تو است

خادم شرمنده باش، شرمندگی، توبه است *** گو این را هم ز تو خواهم، شرمندگی توبه است

اوّل و آخر من، دست کریم است میدانم من *** سفره باز کردن نزد کریم، زشت است، می دانم من

مادرم سحر میگفت: خدایا مرا مجّانی ببخش *** من چیزی ندارم، ای خدا، مرا مجّانی ببخش

خدایا دار و ندارم، توئی، همه امّیدم تویی *** من نگویم ندارم، تو دادی، همه امّیدم تویی

گر ببخشی حبیبت خشنود شود، گر نبخشی دشمنت *** پس ببخش من را، تا خشنود نشود، دشمنت

ما به امّید رحمت آمدیم، نا امیدمان مکن *** توکریمی ورحیمی، تورؤفی نا امیدمان مکن

«خادم» نکند فکر کنی، تو چیزی داری؟ چیزی نداری *** هر چه داری ز خداست، پس تو چیزی نداری

ص: 27

خادم اعتقاد صحیح چیست بر ما بگو؟

خدایا، تو دانی چیست بر ما بگو؟

توحید و رسالت و قیامت اصل است *** این نشان مسلمانی توست، اصل است

ایمان و ولایت و محبّت، شرط است *** بیزاری از دشمنان دین، شرط است

اخلاق و حدود و فروع، فرع است *** در اصل، محبّت و ولایت اصل است

گر که خواهی دین تو، سالم بماند *** دور مشو از صادقین، سالم بماند

گر خواهی از گزند دشمنان سالم بمانی *** بی تقوائی مکن، تا از دشمنان، سالم بمانی

پیروی از دشمنان دین مکن، تا سالم بمانی *** امر حق را گوش کن، تا سالم بمانی

اصل و فرع دین را از معصومین بگیر *** هر چه خواهی را از معصومین بگیر

دین و ایمان تو از لطف خداست *** حافظ آن خدا باشد، از لطف خداست

گر که خواهی دین تو سالم بماند *** به خدا بسپار، دین تو سالم بماند

گر که خواهی قوّت ایمان بیابی *** چاره ای نیست جز تقوا، بیابی

گر که خواهی وقت مردن شاد باشی *** مردمان را شاد کن، وقت مردن شاد باشی

گر خواهی علیّ را وقت مردن شاد ببینی *** از حریم او دفاع کن، تا علیّ را شاد ببینی

گر که خواهی خدا از تو خشنود شود *** خلق را شاد کن، تا از تو خشنود شود

«خادم» مهراس، غافل از لطف حقّ مباش *** او کریم و رحیم است، غافل از لطف حقّ مباش

خادم رمز موفقیّت چیست بگو؟

بایدت توفیق، از خدا خواهی و بس *** توفیق از خداست، از خدا خواهی بس

راه حق، توفیق خواهد تو بدان *** بی عنایت کس نیابد ره، تو بدان

اهل خیر باش تا توفیقت دهند *** خیرخواه باش، تا توفیقت دهند

اهل تقوا باش تا علمت دهند *** با خدا باش، تا علمت دهند

گر خدا را خواهی، خدا خواهد تو را *** چیز دیگر گر خواهی، شیطان خواهد تو را

تو بیا احسان کن، تا احسانت کنند *** اهل احسان باش تا احسانت کنند

ای برادر گوش کن، تا ز قرآن بشنوی *** فکر احسان باش، تا ز قرآن بشوی

رمز توفیق به زرنگی نبود *** ترک حیله، زرنگی بود

پاک کن باطن خود راو بخواه *** هر دعایی که خواهی بخواه

باطن آرپاک شود کار آسان شود *** پاک شو هر چه خواهی آسان شود

مانع فیض مشو، تا فیضت رسد *** اهل فیض باش تا فیضت رسد

هر چه بر هر که خواهی، بر خود خواسته ای *** خیر مردم هرچه خواهی، بر خود خواسته ای

راه توفیق بسی، راه نزدیکی بود *** خیر خواه باش، راه نزدیکی بود

ص: 28

دَرِ خیر را نبند از بهر خود *** خیر رسان تا برسد بهر خود

سخن خیر خیر است بدان *** خیر اگر گوئی خیر است بدان

«خادم» تو بیا، شروع کن خیر خود *** خیر آید نزد تو، شروع کن خیر خود

رضای به قضای الهی

رضای به قضا، رضای به خداست *** گلایه از قضا گلایه از خداست

افضل عبادات رضای از خداست *** رضای به قضا رضای از خداست

گر که بنده از خدا راضی شود *** خدایش نیز از بنده راضی شود

عبد ناراضی چه تواند بکند *** گو کند، هر چه تواند بکند

هر که راضی به رضای حق بود *** به کمتر چیز، محبوب حق بود

راضی از کار خدا، شاد بود *** ور نه غمگین و نا شاد بود

تو اگر راضی و شاکر باشی *** متنعّم به نعیم و شاکر باشی

درِ رحمت را مَبَند بهر خویش *** راه رحمت را باز کن بهر خویش

گر بخواهی و نخواهی مقدّر این است *** تو چه دانی، صلاح و مقدّر این است

تو نگاهی به زیر دستانت بکن *** تو فکری به زیر دستانت بکن

هر که را بهر صلاحش دادند *** به تو نیز بهر صلاحت دادند

غم دنیا را مخور ای جانا *** بی جهت غم مخور ای جانا

طالب رحمت حق باش همی *** رو به رحمانیّت حق باش همی

«بر گو به آن که نیست رضا بر قضای حق» *** شرم کن از خدا، راضی شو بر قضای حق

«خادم» تو راضی به قضای حق باش *** گلایه مکن، راضی به قضای حق باش

یاد حق اصل عبادت بود

یاد حق اصل عبادت بود *** ذکر حق، مخّ عبادت بود

یاد حق کن نیّتت پاک شود *** نیّتت پاک کن قلبت پاک شود

یاد حق کن قلبت آرام شود *** ذکر حق کن دلت آرام شود

دل هر کس با خدا مرتبط است *** تو بدان قلب او منبسط است

دل که با یاد خدا، آرام است *** هر خطر رخ دهد، آرام است

مضطرب را بدان دور از خداست *** مطمئن را بدان، محو خداست

گر خواهی همه کارت، عبادت شود *** نیّتت را پاک کن، تا عبادت شود

یاد حق، کار را آسان کند *** غافلی، کار را دشوار کند

ص: 29

گر تو از یاد خدا، دور شوی *** کم کم از راه خدا، دور شوی

تو اگر یاد خدا را، داری *** چه نداری، خدا را داری

غافل از یاد خدا بیمار است *** تو بدان مضطرب و غمخوار است

هر چه داری، ز خدا داری تو *** هر چه خواهی، ز خدا خواهی تو

جز خدا کیست، تو را یاد کند *** یاد او کن، او تو را یاد کند

ذاکر حق، نور صورت دارد *** دل آرام و محبّت دارد

«خادم» از یاد خدا، دور مشو *** هر کجایی از خدا، دور مشو

هدف ما خداست إن شاءالله

هدف ما خداست إنشاءالله ***

هر چه خواهیم ز خداست إن شاءالله

راه حق را میرویم، إن شاءالله *** جز رضایش نخ-واهیم، إن شاءالله

ما هدایت خواهیم زخدا، إن شاءالله *** همه چیز را زخدا خواهیم إن شاءالله

توفیق عمل خیر خواهیم، إن شاءالله *** کار را به خدا واگذاریم، إن شاءالله

به خدا نزدیک میشویم، إن شاءالله *** بلکه او ز ما راضی شود، إن شاءالله

داخل جنّت شویم، إن شاءالله *** هم نشین احمد شویم إن شاءالله

هم نشین علیّ شویم، إن شاءالله *** لذّت آن را ببریم، إن شاءالله

عشق با حوری کنیم، إن شاءالله *** با خدا هم خویی کنیم، إن شاءالله

به دیدار احمد رویم، إن شاءالله *** به دیدار مولا رویم، إن شاءالله

کی شود آزاد شویم، إن شاءالله *** در جوار حق شویم، إن شاءالله

تو دعا کن تا رویم، إن شاءالله *** پاک و پاکیزه رویم، إن شاءالله

سالم از دنیا رویم، إن شاءالله *** از قیامت بگذریم، إن شاءالله

از صراط بگذریم، ان شاءالله *** خالد در جنّت خلد شویم، إن شاءالله

هر چه خواهیم از خداست،إن شاءالله *** شافع ما احمد است، إن شاءالله

دم مرگ، او شافع است، إن شاءالله *** همه جا، او شافع است، ان شاء الله

مردن ما راحت است، إن شاءالله *** شاد و شیرین است، إن شاءالله

بعد مردن برزخ است، إن شاءالله *** برزخ ما راحت است، إن شاءالله

هم نشین ما نیک است، إن شاءالله *** هم نشین ما احمد است، إن شاءالله

ما ز دوزخ دور شویم، إن شاءالله *** داخل جنّت شویم، إن شاءالله

طعم مرگ شیرین شود، إن شاءالله *** مردن ما آسان شود، إن شاءالله

میهمان رحمان شویم، إن شاءالله *** میهمان رحیم شویم، إن شاءالله

از در رحمت رویم، إن شاءالله *** از در حسین رویم، إن شاءالله

ما حسرت نخوریم، إن شاءالله *** با دلی شاد رویم، إن شاءالله

ص: 30

مادح مولا شویم، إن شاءالله *** مادح زهرا شویم، إن شاءالله

زائر مولا شویم، إن شاءالله *** میهمان او شویم، إن شاءالله

حق از ما راضی شود، إن شاءالله *** در جوار حق رویم، إن شاءالله

«خادمی» مقبول شویم، إن شاءالله *** شعر ما مرضیّ شود، إن شاءالله

ازخدا هر چه خواهی به خواه

تو چه خواهی از خدا، بسم الله *** هر چه خواهی بخواه، بسم الله

از خدا خواهیم احسان و کرم *** شأن او هست احسان و کرم

با کرم باش، با کریمان باشی *** رحم کن با رحیمان باشی

زود گذر تا خدا زود گذرد *** گر تو بگذری، خدا زود گذرد

عفو کن تا خدا عفوت کند *** رحم کن تا خدا رحمت کند

احسان کن تا خدا احسانت کند *** اکرام کن تا خدا اکرامت کند

راه ده تا خدا راهت دهد *** راه مبند، تا راهت دهند

ظلم مکن بر بندگان، یادت کنند *** شاد کن آنان را، تا شادت کنند

هر چه کردی به خود کردی بدان *** گر ظلم کردی به خود کردی بدان

مهر اگر کردی مهرت می کنند *** ظلم اگر کردی ظلمت می کنند

تو مشو غافل ز اعمالت بدان *** دست گیری دست گیرندت بدان

ظلم مکن گر چه باشد پاره جو *** (گندم از گندم بروید جو ز جو)

تو بیا احوال خوبان را ببین *** بدان را نبین خوبان را ببین

تو اگر خواهی با آنان شوی *** چو آنان باش تا با آنان شوی

صادق کار خود باش و بگو *** «اهدنا الصادقین» باش و بگو

صادق آر باشی قیامت صادقی *** صدق نافع بود، قیامت صادقی

صادقان را دوست گیر، گر صادقی *** صادقان را همراه باش گر صادقی

دور مشو از صادقان دورت کنند *** راه دیگر را مرو، دورت کنند

«اهدنا» را هر چه خوانی یاد کن *** یاوَرانَت را شناس و یاد کن

تو اگر با آل احمد می روی؟ *** همه جا، با آل احمد می روی؟

آل احمد بهترینند شافع اند *** تو با آنان باش، آنان شافع اند

دامن آل نبیّ را بگیر ای عزیز *** همرهِ آنان روان شو ای عزیز

راه دیگر گر روی تاریک بُوَد *** گِرد اعدا گر روی تاریک بُوَد

یک قدم هم، با آنان مَرو *** گر روی باز گرد، با آنان مرو

توبه ات دنیا پذیرند، گوش کن *** کار خود اصلاح کن، گوش کن

راه ما راه نبیّ و آل اوست *** راه حق راه نبیّ و آل اوست

ص: 31

«خادم» از قرآن و عترت دور مشو *** درس بگیر از قرآن و عترت دور مشو

درهای رحمت الهی

در رحمت بَهرِ ما باز بود *** راه رحمت بَهر ما باز بود

رحمت حق بی نهایت باشد *** نعم حق، بی نهایت باشد

رحمتش بهر همه جاری بود *** نعمتش بهر همه ساری بود

رحمتش بر محسنین نزدیک است *** هر که نیکوکار بُوَد، نزدیک است

لایق رحمت حق شو، تا رحمت کند *** رحم کن برادر، تا خدا رحمت کند

بخل را دور کن، تا احسانت کند *** به بخیل گو: در رحمت، بر همه باز بود

مشکل از توست در رحمت بر همه باز بود *** گر تو اهل رحمتی، در رحمت باز بود

مشکلی نیست برتو، در رحمت باز بود *** گر زود گذری، در رحمت باز بود

مشکل از توست، در رحمت باز بود *** گر تو بگذری، در رحمت باز بود

پس توبنگر هرچه کنی، با خود کنی *** هر چه با خلق کنی، با خود کنی

آنچه کردی آیدت، غافل مشو *** نظری کن به رحمت، در رحمت باز است

از مکافات عمل، غافل مشو *** مشکل از توست، در رحمت باز است

عالم حشر همین است، در رحمت باز است *** اهل رحمت به شو، در رحمت باز است

اهل دوزخ بخیل و خسیس بوده اند *** از چه محروم شده اند؟ خسیس بوده اند

رحمت حق فراوان بود، در رحمت باز است *** راه رحمت به پیما، در رحمت باز است

سیرهٔ اولیا را ببین، آنان اهل رحمتند *** درس رحمت بگیر، آنان اهل رحمتند

اهل رحمت رحم دارند، همگی مرحوم بوند *** خداوند رحمان است، همگی مرحوم بوند

ای خدا دل ما را پر از رحمت کن *** تا رحیم باشیم، پر از رحمت کن

خوی خوبان به ما ده، دررحمت باز است *** تا شویم اهل رحمت، در رحمت باز است

ای برادر بیا خوب شویم، به هم رحم کنیم *** بلکه مرحوم شویم، گر به هم رحم کنیم

کافر آر باشیّ و اهل رحمتی *** به خدا سوگند، اهل رحمتی

گر تو مؤمن هستیّ، و بی رحمی بدان *** لایق رحمت نباشی، بی رحمی بدان

«خادم» کار خیر را فراموش مکن *** اهل خیر باش، کار خیر را فراموش مکن

راه امید چیست؟ بر ما بگو

راه امّید فراوان باشد *** رحمت حق فراوان باشد

سعهٔ رحمت حق، کی دانی *** عدد رحمت حق، کی دانی

ص: 32

درب نومیدی ما، بسته شده *** یأس از رحمت حق بسته شده

رحمت حق، سابق بر غضب است *** راه امید بیاب، سابق بر غضب است

تو اگر خواهی، اهل رحمت باشی *** ای برادر رحم کن، اهل رحمت باشی

اهل احسان باش تا احسان شوی *** با فقیران باش، تا احسان شوی

از خدا خواه که محسن باشی *** راه حق رو که محسن باشی

راه احسان چه فراوان باشد *** اهل خیر باش، فراوان باشد

اهل خیر باش، تا خیر آیدت *** خیر را در یاب، تا خیر آیدت

گر تو قدمی سوی خدا برداری *** از سوی خدا، تو قدم ها داری

راه رحمت مگو: بسته شده *** بسته کی بوده، مگو بسته شده

با خدا بند، قرار داد بندگی *** مگسل تو، قرار داد بندگی

در رحمت به سویت باز است *** راه رحمت به سویت باز است

«خادم» در رحمت باز است بیا *** در رحمت مبند، باز است بیا

رحمت حقّ بسی گسترده است

راه خیر باز است درِ رحمت باز است *** تو کجا میروی درِ رحمت باز است

راه را گم کرده ای، راه رحمت باز است *** تا توانی رحم کن درِ رحمت باز است

رحم کن تا رحمت کنند *** عفو کن تا عفوت کنند

راه رحمت بازاست، در رحمت باز است *** ای برادر خدا را ببین، در رحمت باز است

فضل او شامل شود، درِ رحمت باز است *** ناامیدی گناه است، در رحمت باز است

خوش گمان باش به خدا، در رحمت باز است *** او کریم است، رحیم است، در رحمت باز است

ناامیدی حرام است، در رحمت باز است *** تو گدای خدا باش، در رحمت باز است

درِ خالق را بزن نائل شوی *** راه حق را برو به خدا نائل شوی

دل خود نزد خدا بَر، در رحمت باز است *** عزّت آر خواهی خدا را بخوان

درِ رحمان را بکوب، درِ رحمت باز است *** ذلّت آر خواهی مخلوق را بخوان

گر نداری آبرو، واسطه بَر نزد او *** ناامیدی حرام است، در رحمت باز است

بار اوّل گر ندادند، باز بُرو اصرار کن *** ناامیدی حرام است، در رحمت باز است

دری را گر زدی، اصرار کن، روزی باز شود *** ناامیدی حرام است، در رحمت باز است

گر که خواهیُّ و منعت کنند، مانعش خود باشی *** فکری در کار خود کن، درِ رحمت باز است

گر صلاح تو نباشد، چیز دیگر می دهند *** ناامیدی حرام است، در رحمت باز است

گر دعائی کنی بر تو ذخیره می شود *** در قیامت دهندت، در رحمت باز است

ای بسا دعائی کنی و صلاحت آن نباشد *** پس بلائی از تو دور گردد، در رحمت باز است

هیچ دعائی ضایع نشود، آن مُخّ العباده است *** نا امید مباش، در رحمت باز است

ص: 33

نیمه شب برخیز و وقت سحر، خدایت را بخوان *** نا امیدی حرام است، در رحمت باز است

از خدا خواه تا سحرخیز شوی هر چه خواهی شوی *** ناامیدی حرام است، در رحمت باز است

گر موفّق نشوی، گناهانت تو را بسته است *** ناامیدی حرام است، در رحمت باز است

روز ببین چه گناهی کرده ای، توبه کن *** سحرت از دست مده، در رحمت باز است

از خدا خواه که تو را از گناه حفظ کند *** ور نه توفیقی نباشد، در رحمت باز است

آبرو گر نداری شفیعان را بِبَر *** حاجتت داده شود، در رحمت باز است

«خادم» بگو: هر چه دارم به لطف حق بود *** هر چه گفتم خدا داد، در رحمت باز است

امید به رحمت الهی

وسعت رحمت حق را که داند ای رفیق *** ِ رحمت حق گسترده است، که داندای رفیق

ای برادر بیا از درِ رحمت وارد بشویم *** حق بخواه تا ازدر رحمت وارد بشویم

تو بیا تا در یثرب به زیارت برویم *** رحمةللعالمین آنجاست به زیارت برویم

کریمان اهل البیت آنجایند بیا تا برویم *** صادقین وصالحین، آنجایند بیا تا برویم

مَنبَعِ رحمت گر خواهی در نجف باشد بیا *** او مهمان نواز است، در نجف باشد بیا

ای برادر باب نجات باز است کربلاست *** زیر قبّه بخوانیم خدا را، کربلاست

حَرَم باب الحوائج کاظمین است بیا *** حاجتی گر داری کاظمین است بیا

منبعِ جود و کرم آنجاست بیا *** به خدا جواد الائمّه آنجاست بیا

خانهٔ هادی و عسکری در سامراست *** در بِزن خانهٔ عسکری، درسامراست

خانهٔ مهدی موعود آنجاست *** صاحب خانه است او آنجاست

کعبه خانهٔ خداست، قدر بدان *** حاجتت بر آورده شود قدر بدان

دور کعبه توبه کن، آمرزنده است *** هر که آنجا رود آمرزنده است

درِ اهل البیت به جنّت، رکن یمانی بود *** هر چه خواهی بگو، رکن یمانی بود

من که آنجا به وصالم رسیدم ای رفیق *** عاشقش هستم اگر بینم باز، ای رفیق

هر کجا او را بخوانی او نجاتت می دهد *** غوث و فریادرس است، نجاتت می دهد

داشتم غرق می شدم، او را ندا کردم بیا *** او مرا از مرگ نجاتم داد، ندا کردم بیا

دامن آل الله رابگیر، بهرنجاتت ای رفیق *** جای دیگر نجاتی نیست، بیاای رفیق

تو بدان آنان اسباب رحمتند *** راه دیگر مرو، اسباب رحمتند

رحمت حق مشروط به ولایت باشد *** با ولایت بُرو مشروط به ولایت باشد

راه ما بهر نجات، نزدیک است بیا *** ای برادر راه دور مرو نزدیک است بیا

گر که خواهی به نجاتت برسی بیدار باش *** راه قرآن و عترت بگیر، تا برسی بیدار باش

راه دیگر مرو، گمراه می شوی بیدار باش *** تمسّک به قرآن و عترت بکن بیدار باش

از صراط مستقیم خارج مشوگمراه شوی *** راه را گم مکن، از دین خود گمراه شوی

ص: 34

ای برادر راه خنّاسان مرو گمراه شوی *** گوش مده کانان چه گویند، گمراه شوی

«خادم» در پناه خدا باش، از شرّ خودی *** آن که گمراهت کند، نیست جز خودی

راه امید مگو بسته شده

راه امید مگو بسته شده *** لطف الله مگو بسته شده

هر زمانی راه امیدی هست *** راه امید کی بسته شده

مردمان گر چه گنهکار شدند *** راه تقوا مگو بسته شده

راه ها باز است مگر بسته شده؟ *** راه خیر و شرّ مگر بسته شده

هر که راهِ خیر خواهد می رود *** هیچ راهی تو مگو بسته شده

مردمان بر خیر و شرّ مختارند *** پس مگو راه خیر، بسته شده

تو بگو: گناه فراوان شده است *** لیک مگو راه خیر بسته شده

کس نمی گوید تو فاسد باشی *** پس مگو راه خیر بسته شده

لطف حق را ببین بر سر ماست *** پس مگو لطف خدا بسته شده

نا امیدی گناهیست بزرگ *** پس مگو راه خدا بسته شده

تا توانی امیدوار کن، راه امید را مبند *** لطف حق را بیان کن، مگو بسته شده

مردمان بهر امید زنده اند *** راه امید مگو بسته شده

لطف حق پیشی ز خشم او کند *** تو بگو: در رحمت باز است، مگو بسته شده

مردمان را به خوف و رجا دعوت کن *** رحمت، حق گسترده است مگو بسته شده

تو بدان خوف و رجا، دو بال مؤمن اند *** تا که پرواز کند، پس مگو راه رجا بسته شده

مؤمنانی بُدَند در مهد فساد *** به رسیدند به حق در مهد فساد

لطف حق بی نهایت بود

لطف خدا را ببین، مگو بسته شده *** تو ببین، مگو: لطف خدا بسته شده

بارها لطف الله تو را دریافته *** لطف او بر همه است مگو بسته شده

تو اگر خواهی به راه حق روی *** راه حق باز است مگو بسته شده

راه را تو مبند لطف خدا جاری بُوَد *** لطف جاری را ببین مگو بسته شده

هر گنهکار گر به حق رو آورد *** راه او باز است مگو بسته شده

رحمت حق، تو را حق بدهند *** گر تو رحمی نداری، مگو بسته شده

«خادم» تا توانی رحمت حق را بگو *** رحمت حق جاری است مگو بسته شده

راه باز است بهر همگان *** امتحانی است مگو بسته شده

ص: 35

تا توانی رو به زیبایی ها کن *** پس مگو: لطف خدا بسته شده

راه امید ما بسته شده

راه امید ما، بسته شده *** دل ماها، همه خسته شده

راه اصلاح همه بسته شده *** درِ رحمت تو گو: بسته شده

همه غمگین و پریشان باشند *** همه خشمگین و پریشان باشند

برکت ها ببین رخت بسته *** راه امید ما، رخت بسته

نه حیایی نه حجابی باشد *** نه کلامی نه تأثیر کلامی باشد

هر حرامی حلال گردیده *** همگی اهل گناه گردیده

راه امید نباشد دیگر *** گو که تأثیر نباشد دیگر

مردمان غرق گناه گردیدند *** از رَهِ دین جدا گردیدند

همه در فکر دنیا باشند *** غرق دنیا، فکر دنیا باشند

نه حیایی نه حجابی باشد *** بی حیایی رواج می باشد

منکرات را همه انجام دهند *** هر حرامی همه انجام دهند

اهل دین مورد استهزا اند *** گر سخن گویند گرفتار اند

زندگی بین مردم تلخ شده *** راه امید ز همه سلب شده

با دیانت کم کسی می میرد *** هر که با بار گناه می میرد

ازدواج ها همه تعطیل شده *** گو که احکام همه تعطیل شده

دختر پاک و شایسته کجا می باشد *** گر که باشد خواهان کجا می باشد

دفتر عقد و طلاق را بنگر *** همه سوی طلاقند خدا را بنگر

جامعه رو به فساد رفته همه *** دین و ایمان به فنا رفته همه

دل اهل دیانت مرده *** روح مردم ز دیانت مرده

ظلم بین مردم فراوان شده *** هر گناهی، بین مردم فراوان شده

هر حلالی به حرام مخلوط است *** حق و باطل به هم مخلوط است

کار مردم ربا خواری شده *** همه جا بین ربا خواری شده

زین حرام ها، راه رحمت بسته است *** کس نگوید: چرا راه رحمت بسته است

ما از این زندگی، سیر شدیم *** راه امید نداریم، سیر شدیم

«خادم» درِ امید را مَبَند *** راه ما را ز امید مَبَند

ص: 36

زمزمهٔ با نفس

هر چه فکر کردم، نظرم نِی آمد *** کار خود زیرو رو کردم، نظرم نِی آمد

به خودم گفتم: بیا تا برویم کرببلا *** در تمام عمر گریه کنیم، نظرم نِی آمد

گفتم: بیا تا برویم شهر نجف *** در نجف شاد شویم، نظرم نِی آمد

گفتم: بیا تا برویم شهر رضا *** در کنار علی موسی الرضا، نظرم نِی آمد

گفتم: بیا برویم قم کنار معصومه *** تا نهایت بمیریم در آنجا، نظرم نِی آمد

گفتم پس کجا باید رویم اینجا فاسد است *** هر کس نظری داد نظرم نِی آمد

عاقلی گفت تو هر جا باشی *** گر که خدمت کنی، شاد باشی

خدمت دین خدا کن تا خدا یادت کند *** بهر دنیا کار مکن، تا خدا یادت کند

چون ابوذرّ باش، از شهر بیرونت کنند *** در بیابان هم بمیری خدا یادت کند

همه کارت به خدا وا بگذار *** دین و دنیا، به خدا وا بگذار

همه چیزت گر به او بسپاری *** او تو را حفظ کند، گر به او بسپاری

از خدا دور مشو یاد خدا کن همه جا *** دور مشو یادت کند او همه جا

گر خدایت با تو باشد، تو نیکو باشی *** با خدا باش همه جا، تا تو نیکو باشی

گر تو ذکر خدا می کنی و تقوا داری *** همه چیز بهر تو باشد، که تقوا داری

در نهایت همین رَه بنظر خوب آمد *** استخارم که کردم همین خوب آمد

«خادم» این تجربه را از کجا آوردی؟ *** درس نیکی است، از کجا آوردی؟

من فراوان فکر خود، درس دادم *** با همین نکته به خود درس دادم

ما نخواهیم جز خشنودی الله را *** چیز دیگر نخواهیم جز خشنودی الله را

در همین حال گر حق ز ما خشنود است *** باکی از مرگ نداریم گر ز ما خشنود است

عمر ما گر مرتع شیطان شود *** کارما آخر با شیطان شود

عمر شیطانی نخواهیم هرگز *** جز رضای حق نخواهیم هرگز

چقدر نیکوست گر خدا راضی شود *** با خدا خواهیم بود، گر خدا راضی شود

ای خدا تا نیامرزی ما را مبر *** با گناهان خدا، ما را مبر

تاب دوزخ کجا داریم ما؟ *** تو که دانی طاقت نداریم ما

ما تو را سوگند دهیم بحق احمدت *** تا که تو، ما را ببخشی بحقّ احمدت

عاشقی و دوستی از یک منبع اند

دوستی آسان بود، دریاب عاشقی *** عاشقی فوق دوستی بود، دریاب عاشقی

از حبیب الله گیر، درس عاشقی *** او حبیبی کرد قبل از عاشقی

پس حبیبی دون عاشقی است *** عاشقی حدّی ندارد عاشقی است

ص: 37

عشق حق غوغا کند در بندگی *** گر تو عاشق نیستی نتوانی بندگی

عشق ارزان دست ناید، گرعاشقی *** کارها باید کنی، قبل از عاشقی

صدق و راستی باشد، قبل از عاشقی *** تا که کمکم دانی، راز عاشقی

عاشقی و دوستی از یک منبع اند *** دوستی باشد بخشی از عاشقی

عشق کاذب تو فراوان دیده ای *** حبّ کاذب نیز فراوان دیده ای

صادق آر باشی عشقت صادق است *** کاذب آر باشی کفرت باطن است

در قیامت صادقان فائز بُوند *** حق گوید: از صدقشان فائز بُوند

صدق در هر چیزی نافع است *** صدق در اعمال بیشتر نافع است

ما حال را بنگریم نی قال را *** جاهلان همیشه گویند قال را

بیش از این گفتار خجلت آورد *** بی تحقّق گفتار خجلت آورد

«خادم» باطن و ظاهرت را یکسان نما *** گفتار بی عمل چه سود، کار را آسان نما

آثار عمل از عمل آید برون

آثار عمل بین، عبرت باشدت *** هر چه بینی عبرت باشدت

تو، به دقت بین آثار عمل *** از عمل آید، آثار عمل

هر چه با مردم کنی بر خود کنی *** هرچه خوب و بد کنی بر خود کنی

تو ز آثار عمل غافل مشو *** گندم از گندم به روید جو ز جو

ظلم اگر کردی بدان ظلم می شوی *** احسان گر کردی بدان احسان می شوی

ظلم ظلمت آورد از بهر تو *** عدل نوری آورد از بهر تو

گر ز مردم خیرخواهی کنی *** خیر را بهر خود خواهی کنی

خیر درب خانهٔ تو، می زند *** در به رویش باز کن در می زند

خیر را از خود دور مکن، خیر آورد *** خویش را بی بهره مکن، خیر آورد

خیر رحمت حق باشد، بهر تو *** رحمت حق خیر باشد، بهر تو

تو نیکی میکن و در جعبه انداز *** که ایزد وقت ناچاری دهد باز

حیات سرمدی را، یاد آوری *** نیازت را در آن عالم، یاد آوری

آنچه در محشر خریدارش بُوند *** کار خیر است، خریدارش بُوند

در قیامت گویند: چه آورده ای؟ *** بهر ما گویند: که چه آورده ای؟

عمل خیر نجاتت می دهد *** پس تو سبقت گیر نجاتت می دهد

تو که از غفلت، چون یک مرده ای *** کار نیکی نداری بس یک مرده ای

وقت مردن حسرتت افزون شود *** وقت میزان حیرتت افزون شود

«خادم» تو چرا غافل از آخرتی *** تو چرا نی ترسی غافل از آخرتی

ص: 38

دلهای سوخته

دل سوخته هر کجا می باشد *** منشأ رحمت حق می باشد

دل سوخته را آثاریست *** اثرش رحمت حق می باشد

تو مسوزان دلی را هرگز *** گر بسوزی خشم حق می باشد

دل مظلوم اگر سوخت بترس *** اثرش خشم خدا می باشد

تا توانی دلی را شاد کن *** اثرش شادی تو می باشد

دل مظلوم منشأ اثر است *** تو مسوزان که خطر می باشد

راز زائر با خدا نیکو بود

راز زائر با خدا نیکو بود *** بی سخن راز کردن با خدا نیکو بود

در دعا لفظ کی لازم بود *** در دورون هم راز تو نیکو بود

تو که دانی خدا از دل تو آگاه است *** چه نیازی به گفتن خدا آگاه است

راز مؤمن ریاضت باشد *** راز او قرب خدا می باشد

راز مؤمن همان نیّت اوست *** عمل او همان نیّت اوست

آنچه در باطن تو می گذرد *** بر تو از خوب و بد میگذرد

نیّت خوب کنی عملت خوب شود *** نیّت بد مکن تا عملت خوب شود

راه قرب به خدا نیّت توست *** بر سرت هر چه آید، از نیّت توست

نیّت آر خوب شود خوب شوی *** نیّت آر بد شود بد شوی ***

حجّت حق در قیامت باطن است *** خیر و شرّ هر چه بینی، از باطن است

دوست صالح، باطنش صالح بود *** آنکه خیرخواه تو نیست، طالح بود

دوست را کن امتحانش در وفا *** گر وفادار است او صالح بود

دوست تو گر شد بی وفا *** تو نگیر دوست، بی وفا

هر که را با دوستانش ارزیابی کنند *** حکم بر او، طبق ارزیابی کنند

ز گر تو با اهل صفا دوستی کنی *** در حقیقت به خود دوستی کنی ***

«خادم» راز هیچ کس را افشا مکن *** راز خویش را بر کسی افشا مکن

نصایح معصومین (علیهم السلام) به حجّاج

ای برادر کار خود قبل سفر اصلاح کن *** هر حسابی با کسی داری برو اصلاح کن

سعی کن با مظلمه راهی حجّ نشوی *** بلکه با ظلم هرگز راهی حجّ نشوی

ص: 39

حق هر صاحب حق را کن ادا *** حق الله و مردم را کن ادا

ذاکر حق باش در طول سفر *** کم سخن گو در طول سفر

همره خوبی را کن انتخاب *** بد سخن را نکن تو انتخاب

از بد اخلاقان جدا کن کار خود *** تا توانی با خوبان کن کار خود

درس عبرت گیر در طول سفر *** از تجارب بهره گیر در طول سفر

مشورت کن بهره گیر از عاقلان *** از تجارب بهره گیر از عاقلان

در مضایق صابر و بردبار باش *** از نکوهش دور و بردبار باش

هیچ کس از بندگان ناچیز مدان *** خود را بین بندگان ناچیز بدان

با صبوری کارها اصلاح شود *** بی صبوری کی کار اصلاح شود

صبر سرمایه و امید توست *** اجر صابر بهترین امید توست

صبر تلخ است، لیکن فرج است *** گر صبر نکنی کی، فرج است ؟

«خادم» صبر در همه جا نیکو بود *** صبر بر ترک گناه، بس نیکو بود

اشک زائر در زیارت دلیل دعوت است

اشک در راه زیارت چه صفایی دارد؟ *** اشک از روی محبّت چه صفائی دارد؟

اشک زائر دلیل عشق اوست *** راز با معشوق چه صفائی دارد

اشک زائر هنگام دخول *** در حرم ها چه صفائی دارد

اشک با اذن دخول نشان عاشق است *** آن نشان قبول است چه صفائی دارد

اشک هنگام زیارت نیکوست *** لذّت عشق همین است چه صفائی دارد

اشک هنگام مناجات نیکوست *** آن لذیذ است و صفائی دارد

اشک از روی محبّت نیکوست *** حُبّ معشوق چه صفائی دارد

اشک عاشق بَرِ معشوق نکوست *** لذّت عشق چه دانی صفائی دارد

اشک مؤمن ز محبّت نور است *** نور عشق است چه صفائی دارد

اشک از خوف خدا هم نور است *** لذّتی مثل آن نیست چه صفائی دارد

اشک مؤمن ازگناه، بدان توبه است *** بازگشت به خدا چه صفائی دارد

اشک با دیدن گنبد نیکوست *** این نشان دعوت است چه صفائی دارد

ادب از زائر مؤمن نیکوست *** با ادب بودن زائر چه صفائی دارد

معرفت شرطِ قبولیِّ زیارت باشد *** گر که باشد قبول است و صفائی دارد

در کنار مزور با عشق و محبّت بمان *** عاشق آر باشی و بازگردی صفائی دارد

تا سه روز تو میهمان امامت هستی *** بعد از آن گو چه لذّت چه صفائی دارد؟

هر چه خواهی بخواه آن دو سه روز *** که لذیذ است و قبول است صفائی دارد

در کنار مزور غافل و بیحال مباش *** به عبادات بپرداز که صفائی دارد

ص: 40

مال پاکی در این راه ببر ای مؤمن *** تا پذیرند تو را که صفائی دارد

«خادم» توفیق زیارت ز محبوب بخواه *** تا که بار دگر آیی چه صفائی دارد

محرومان از زیارت

محروم آن است که توانی دارد *** قدرت مالی و جسمی و توانی دارد

لیک نه میلی به زیارت دارد *** نه علاقه به احسان و گدایی دارد

او فقط عاشق جمع مال است *** بهر این کار چه اصرار و توانی دارد

او مشغول دنیا طلبی و دنیاست *** او چه کاری به زیارت دارد؟

چون ز عقبا سخنی گفته شود ** تو بینی چه کاری به عقبا دارد؟

گاه گوید قلب خود پاک نما *** کی خدا نیازی به زیارت دارد؟

گر که گویند تو چرا حج نکنی *** او گوید حج من چه سودی دارد

پول ها را به دشمن ندهید *** خرج مسکین غریبه نکنید

پول ها را به فقیران اهلی بدهید *** نه برید خارج کشور به اسیران بدهید

گر به پرسی تو به اسیران چه دهی؟ *** او گوید: من ندارم شماها بدهید

بخل، او را ز حق دور کرده *** او به دنیا فقط رو کرده

عادتش بس نمازی باشد *** چه نمازی به فکر حسابش باشد

تو به او گو نماز بدون احسان *** نه نماز و نه احسان باشد

در قیامت اگر نامه ز احسان خالیست *** سوی دوزخ رود آن که ز احسان خالیست

تو بدان مال فراوان بلاست *** آنچه مقدار نیاز است عطاست

پس به تقدیر خدا راضی باش *** از عطای خدا، راضی باش

این که گویی ندارم ندارم، گله است *** گله از حق بود، ندارم گله است

تو که غرق نِعَمِی این گله است *** پس مگو چکنم؟ این، گله است

«خادم» تو غرق نعمتی، شاکر باش ** گله از خالق رحمان مکن، شاکر باش

محرومین از زیارت

آن که قصد زیارت کند محروم نیست *** آن که خواهد زیارت رود محروم نیست

آن که از پا فتاده زِ کِبَر محروم نیست *** نیّت او زیارت بود، محروم نیست

آن که مالی ندارد که رود محروم نیست *** قصد او کافیست، او محروم نیست

آن که میخواهد و مانع دارد *** نام او ثبت شده، محروم نیست

آن که را عذر نباشد و زیارت نرود *** او بود محروم، مگو: محروم نیست

ص: 41

نیّت شرّ هر که دارد مگو، محروم نیست *** هر که را نیّت خیر است بگو محروم نیست

نیّت خیر ثوابش خیر است *** نیّت شرّ جزایش شرّ است

نیّت مؤمن خیر از عمل است *** نیّت کافر شرّ از عمل است

زائر زائر ما، زائر ماست *** مانع زائر ما، مانع ماست

اهل زائر چو نِگَه می داری *** اجر زائر به دست می آری

هر چه در راه زیارت بینی *** اجر آن را آخرت می بینی

تا توانی کسی را ز زیارت منع مکن *** خود را ز خیر و زیارت منع مکن

تو چه دانی پاداش زیارت چند است؟ *** منع مکن، ندانی پاداش زیارت چند است؟

خلوص زائر

ارزش هر عملی به خلوص آن است *** ارزش عمل نیک به خلوص آن است

عمل خالص مؤمن به خلوص آن است *** ارزش کار هر کس به خلوص آن است

عمل عاملی، نزد خدا مقبول است *** که ز اغیار برئ و هدفش معبود است

نیّت تو اساس عمل است *** نیّتت پاک کن، اساس عمل است

زائر کرببلا کیست بگو؟ *** گر هدف بهرهٔ دنیاست بگو؟

زائر آن است که قصدش زیارت باشد *** نه به دنبال زر و زیور و شهرت باشد

زائر خالص و عابد مشخّص باشد *** او به دنبال هوس نیست مشخّص باشد

زائر آن است که دلش نزد مزورش باشد *** عابد آن است که به دنبال معبودش باشد

ادعای عشق نباید بکند بیگانه *** عاشقی هم نباید بکند بیگانه

گو اگر عالَم دنیا به من هدیه دهند *** دست از دست مولا نکشم هرچه دهند

صادق آل محمّد این سخن گفت به کسی *** عشق مولا ندهی گر تورا هرچه دهند

عمل عشق غیر از عاشقی است *** عشق زائر صِرف عاشقی است

ما کجا و صدق عاشقی *** عاشقی دان فوق بندگی است

عاشق صادق محو معشوقش بود *** عابد صادق محو معبودش بود

تو بگو من دوستم نی عاشقم *** من هوادار توام نی عاشقم

«خادم» تو چه دانی ز عشق محبوب *** گو کنم دوستی، نه عشق محبوب

توبهٔ زائر کنار مزور

به زیارت می رویم تا توبه کنیم *** طالب رحمت حقّیم تا توبه کنیم

در حقیقت زیارت بود عهد خدا *** عهد خود تازه نماییم و توبه کنیم

ص: 42

ما ز نور مزور بهره می بریم *** نور او چون رسد توبه کنیم

جای توبه، کنار شفیعان باشد *** تو بیا تا به زیارت به رویم توبه کنیم

گرچه توبه همه جا مقبول است *** راه نزدیک، زیارت بود توبه کنیم

در حرم ها درِ رحمت باز است *** پس بیا در حرم دوست، تا توبه کنیم

زیر قبّه دعا مستجاب است بیا *** تحت قبّه بنالیم و هم توبه کنیم

ما اگر اشک بریزیم بیاد مظلوم *** راه ما باز شود بیا توبه کنیم

من گمانم اگر ما برویم کرببلا *** راه نزدیک تر است بیا توبه کنیم

گر خدا را به اهل کسا سوگند دهیم *** بهترین راه همین است بیا توبه کنیم

محور اهل کسا را بیا یاد کنیم *** این مجرّب تر است بیا توبه کنیم

یا بیا بر پسرش گریه کنیم *** بهترین راه همین است بیا توبه کنیم

آدم آمد با نام خمسه توبه کرد *** ما هم همین گونه بیا توبه کنیم

توبه گر خالص و بی مظلمه بود *** بشتاب تا برویم توبه کنیم

ما اگر توبه کنیم، راه ما باز شود *** مشکل ما همین است بیا توبه کنیم

«خادم» تو گنهکاری باید توبه کنی *** بنگر چه کردی بیا توبه کنیم

کدام خانه را در زنیم؟

در هر خانه ای را نزنید *** گر بخیل است درش را نزنید

در هیچ خانه مزن بی دقّت *** کار را به کسی وامگذار بی دقّت

تو ببین کریمان کجا پنهانند *** کرم ازخویش نمایند کجا پنهانند

تو درِ خانهٔ هیچ کس را مزن *** تا ندانی کریم است در او را مزن

خانهٔ اهل کسا خانهٔ ما بُود *** درِ آن خانه زدن افتخار ما بُود

تو بیا با ادب و کامل باش ***درِ این خانه زدی کامل باش

گر کمالی تو را نیست، در مَزَن *** چون عطا بهر کمال است در مزن

هر چه خواهی اگر مشروع است *** به تو خواهند داد اگر مشروع است

غیر مشروع مخواه از آنان *** هر چه خواهی بخواه از آنان

گر ز دنیا، تو طلب خواهی کرد *** نظری کوتاه داری طلب خواهی کرد

نظرت را بلند کن ز عقبا بطلب *** بخل نباشد هر چه خواهی بطلب

گر که کوته نظری کن نظری *** فکر کارت بکن کن نظری

گر کمی خواهی، چون خود کمی *** کم مخواه از آنان گرچه خود کمی

هر چه خواهی گو، جودت کنند *** کم مخواه از آنان جودت کنند

راست گو تا راستان جودت کنند *** تا که بعد از جود هم رویت کنند

از کریمان جز کرم ناید به کس *** هر چه خواهی از کرم جودت کنند

ص: 43

کم اگر خواهی آن باشد خوی تو *** کم مخواه و گو تا جودت کنند

تو چرا بیدار نیستی بیدار شو بخواه *** هر چه خواهی بیدار شو بخواه

او امام توست باید به او روی آوری *** هر چه خواهی بخواه باید به او روی آوری

او «غوث الأمّة» باشد این زمان *** گو به فریادت رسد در این زمان

راه خود را گم مکن گمراه شوی *** امامت را رها مک-ن گمراه شوی

گر بمیری و ندانی امام تو کیست *** جاهلی تو، ندانی امام تو کیست

معرفت پیدا کن تا راهت دهند *** تا نباشی حیران، راهت دهند

هر که را در قیامت، با امامش خوانند *** گر امامی ندارد با که او را خوانند؟

«خادم» تو امامت را شناختی بشناس *** بیش از این باید شناسی بشناس

شفاعت اولیای خدا

شفاعت دری است، از رحمت حق ***گر بکوبی باز شود، از رحمت حق

رحمت حق بی نهایت باشد *** گر تو دنبال کنی بی نهایت باشد

در رحمت فراوان باشد *** راه رحمت فراوان باشد

هر کسی را ز رهی می بخشند ***توبیاکوهی را به کاهی، می بخشند

بهشت را هشت دری می باشد ***هر دری مخصوص کسی می باشد

راه رحمت به خود باز کن *** یک بهانه بهر خود باز کن

بهشت را دریست مخصوص حسین *** آن دریست بهر خدّام حسین

آن یکی گوید: من خادم بُدَم *** این یکی گوید: من مادِح بُدَم

آن یکی گوید: من دوست بوده ام *** این یکی گوید: من حامی بوده ام

آن یکی گوید: من زائر بوده ام *** این یکی گوید: من چاکر بوده ام

آن یکی گوید: من حراست کرده ام *** این یکی گوید: من نظافت کرده ام

آن یکی گوید: من دعوت کرده ام *** این یکی گوید: من خدمت کرده ام

آن یکی گوید: من شعر گفته ام *** این یکی گوید: من شعر خوانده ام

آن یکی گوید: من جاروب کرده ام *** این یکی گوید: من در باز کرده ام

آن یکی گوید: چراغ روشن کرده ام *** این یکی گوید: من خاموش کرده ام

آن یکی گوید: من در وا کرده ام *** این یکی گوید: من در را بسته ام

آن یکی گوید: من روضه خوانده ام *** این یکی گویند: من مدح خوانده ام

آن یکی گوید: من گریه کرده ام *** این یکی گوید: تباکی کرده ام

آن یکی گوید: نوکر بوده ام *** این یکی گوید: چاکر بوده ام

آن یکی گوید: من چای داده ام *** این یکی گوید: شربت داده ام

آن یکی گوید: اطعام کرده ام *** این یکی گوید: انفاق کرده ام

ص: 44

آن یکی گوید: اکرام کرده ام *** این یکی گوید: من انعام گرده ام

آن یکی گوید: من ظرف شسته ام *** این یکی گوید: من فرش شسته ام

هر کسی گوید: من کاری کرده ام *** مزد من را بدهید، کاری کرده ام

«خادم» ببین این ها راه رحمت است *** در رحمت باز است، این ها راه رحمت است

نکند خادم بی بهانه بیایی فردا *** دست خالی، بی بهانه بیایی فردا

شافع روز قیامت حسین است حسین *** جنّت خلد برین، حسین است حسین

دست خالی میا خادم بیچاره شوی *** گر تو را راهی نباشد بیچاره شوی

مقام رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلّم)

مقام نبیّ فوق گفتار ماست *** آیت حق فوق گفتار ماست

هر پیمبر هر ملک خادم اوست *** همه مخلوق را بگو خادم اوست

صاحب خلق عظیم است عظیم *** او مقامش عظیم است عظیم

افضل از هر نبیّ و پیمبر باشد *** اشرف ولد آدم به شرافت باشد

در قیامت شفیع همهٔ امّت هاست *** امّت او فوق همهٔ امّت هاست

همه محتاج به اویند او محتاج خداست *** قاب قوسین گوید: او محتاج خداست

جبرئیل لایق آن نیست مخصوص به اوست *** لایق هیچ کس نیست مخصوص به اوست

دین او اکمل ادیان بُوَد *** نور او انور انوار بُود

او ولیّ همهٔ امّت هاست *** اشرف از همهٔ امّت هاست

افضل از انبیا و مرسلین است *** بی نیاز، ازهمهٔ انبیاومرسلین ست

اوصیایش افضل از اوصیا است *** اولیایش افضل از اولیا است

شافع هر نبیُّ ولیّ، او باشد *** چارهٔ هر نبیّ ولیّ او باشد

دوست او دوست علیّست *** دشمن او دشمن علیّست

دوست مولا همان دوست نبیّ است *** دشمنش را مگو: دوست نبیّ است

دوستان علیّ در دو جهان شاد بوند *** دشمنان علیّ در دو جهان مات بوند

«خادم» تو بگیر عروةالوثقی را *** خادمی کن بگیر عروةالوثقی را

رحمة للعالمین اسوهٔ عالمین است

افضل انبیا در آسمان احمد باشد *** در روی زمین او محمد باشد

در بین ملائک او، احمد باشد *** در خلقت و خلق اعظم باشد

نامش از نام خدا مشتقّ شد *** نام حقّ محمود، او احمد شد

ص: 45

صاحب خلق عظیم است عظیم *** خُلق او خُلق عظیم است عظیم

قرب او نزد خداوند به جایی برسید *** نی ملک نی پیامبر به پایش نرسید

هر پیمبر ورا عاشق شد *** همه عالم ورا عاشق شد

رحمت حق بَرِ احمد مبارک باشد *** رحمتی چون او نیست مبارک باشد

شافع روز جزا، محمّد باشد *** اوّل و آخر عالم محمّد باشد

حاکم روز جزا محمّد باشد *** شافع روز جزا محمّد باشد

اوصیایش افضل از اوصیا می باشند *** گو امامند افضل از اوصیا می باشند

چون رسد در قیامت به مقام محمود *** همه محتاج اویند، به مقام محمود

افتخار امّت این است که رسولش احمد است *** هیچ امّت نیامد که رسولش احمد است

او عزیز است به درگاه خداوند کریم *** کس ز او نیست عزیزتر به درگاه کریم

شافع امت خود باشد و امّت ها را *** او نبیّ امت خود باشد و امّت ها را

یاد احمد کنید و فرستید صلوات *** یاد احمد کنید و فرستید صلوات

رحمت حق بخواهید و فرستید صلوات *** صلوات بهر احمد گشایش باشد

رستگاری طلبید و فرستید صلوات *** هر دعائی که خواهید مقبول افتد

قبل و بعدش بفرستید صلوات *** گر ثواب فراوان خواهید

هر شب و روز فرستید صلوات ***رحمت حق اگر می طلبید

در همه عمر فرستید صلوات *** گر که خواهید شب و روز به عبادت باشید

غافل از حق نشوید و فرستید صلوات *** عمر خود گر غنیمت دانید

ضایع اش ننمایید و فرستید صلوات *** گر محبّ خدا و رسول و ولیّ می باشید

وقت را ضایع نکنید و فرستید صلوات *** حاجتی گر که دارید به خدا

استجابت سریع است فرستید صلوات *** گر تو را مشکل خاصّی است بیا

راه باز است گر فرستید صلوات *** ملکی است در سماوات هزار دست دارد

او به انگشت شمارد ثواب صلوات *** عاجز از هیچ حسابی نیست جز ثواب صلوات

عاجزاست او از حساب مردمی *** که فراوان فرستند صلوات

عاجز و ناتوان آن غافل بیچاره ایست *** که بود غافل از یاد خدا و نفرستد صلوات

آنکه خشنودی حق خواهد و حبّ نبیّ *** تا تواند بکوشد و فرستد صلوات

گر شفاعت ز محمّد و ز آلش خواهد *** تا تواند بیکار ننشیند و ِفرستد صلوات

آخرالأمر نیاز به شفاعت داری *** پس دعا می کن و بفرست صلوات

«خادم» گر فراغت داری از دست مده *** تا توانی بکوش و بفرست صلوات

مقام و منزلت رسول خدا (صلیداللهدعلیه وآله وسلّم)

اشرف مخلوق عالم رسول الله است *** برتر از هر برتری گو رسول الله است

ص: 46

عالم کون ز وجودش وجود یافته است *** همه عالم یک طرف، افضل رسول الله است

عالم کون و مکان طفیل او بود *** اعلم و افضل عالم رسول الله است

نور او چون بر فراز عرش جلوه کرد *** همه دیدند که افضل رسول الله است

آدم و نوح و خلیل و هر پیمبر دیدند *** اشرف مخلوق عالم رسول الله است

ماه و خورشید و ملائک شاهدند *** افضل مخلوق عالم رسول الله است

نِی پیمبر نِی ملک نِی هیچ مخلوقی *** افضل از او نیست او رسول الله است

قاب قوسین و مقام قرب حق مخصوص اوست *** شأن هیچ کس نیست او رسول الله است

آدم و مُلک و مَلک را گو بیایید بهر حق *** سجده بر او نمایید او رسول الله است

جبرئیل امین در سدرة الأعلی به گفت *** بیش از این نیست حق من، حق رسول الله است

انبیاء و اوصیا و ملائک شاهدند *** اشرف مخلوق عالم رسول الله است

در قیامت او شفاعت می کند بهر انبیا *** چون مقام محمود، مخصوص رسول الله است

هر پیمبر هر وصی هر امّتی *** احتیاجش در قیامت به رسول الله است

دین او اکمل ادیان عالم است *** چون که اکمل در جهان نفس رسول الله است

اوصیایش افضل از پیغمبرانند بدان *** گر چه افضل در جهان نفس رسول الله است

جنّت و نار و جحیم در دست اوست *** گر که در دست علیّست از رسول الله است

آری او نفس علیّ و علیّ نفس نبیّ است *** هر دو از یک شجرند افضل رسول الله است

گر نبیّ خاتم نبود علیّ بود پیمبر بعد از او *** پس بدان هر دو نبیّ اند افضل رسول الله است

صاحب خُلق عظیم است او نزد خدا *** خلق حیدر چو نبیّ است، افضل رسول الله است

پس چرا آزار او بیش از همه می بوده است *** این دلیل قرب اوست، افضل رسول الله است

«خادم» تو چه دانی رسول الله کیست؟ دم مزن *** فضل او را خدا داند او رسول الله است

میلاد پیمبر مبارک مبارک باشد

میلاد پیامبر مبارک باشد ***َ قدمش بر سَر ما مبارک باشد

فضلِ اللّه مبارک باشد *** قدمش بر سَر ما مبارک باشد

بهترین خلق خدا اوست مبارک باشد *** قدمش بر سَر ما مبارک باشد

صاحب خُلق عظیم است مبارک باشد *** انتخاب اِله است مبارک باشد

افضل از هر نبیّ است مبارک باشد *** او شریف و عزیز است مبارک باشد

هر چه هست بهر اوست مبارک باشد *** اهل عالم محو اوست مبارک باشد

اختیار جنّت و نار دست اوست مبارک باشد *** صاحب جنّت و نار اوست مبارک باشد

هر نبیّ و هر وصیّ محتاج به اوست مبارک باشد *** شافعین محتاج اویند مبارک باشد

اوّلین و آخرین، نیاز مند به اوست *** مَلَک وحی نیازمند به اوست

شرف کلّ ملائک به اوست *** شرف هر ولیّ از بهر اوست

ص: 47

قاب قوسین مخصوص به اوست *** سدرة المنتهی محتاج به اوست

همهٔ عالم نیازمند به اوست *** جنّت و نار نیازمند به اوست

شرفش پیش خدا اعظم است *** از ملائک اشرف و اعظم است

انبیاء همه شاگردان اویند *** اوصیا همه زیر دستان اویَند

او نبیّ و ولیّ و خاتم است *** دین حق را بس او خاتم است

ما همه ریز خوار اُوییم *** در همه چیز نیازمند به اوییم

او خدا نیست او عبد خداست *** از خدا هم جدا نیست عبد خداست

اوصیایش عزیزان خدایند همه *** بهتر از هر نبیّ و وصیّ اند همه

درب جنّت بدون او گشوده نشود ** جز به دست او گشوده نشود

حبّ او حبّ خدایِ اَزَلیست *** او ولیّ خدای ابدی است

طاعتش حبّ خدا می باشد *** عَفو او عفوِ خدا می باشد

او عزیز است عزیز است عزیز *** او حبیب خدای است عزیز

ما گداییم محتاج به اوییم ***روسیاهیم محتاج به اوییم

ای خدا بهر او روی کن بهر ما *** عفوِمان کن، بهراو روی کن بهر ما

«خادم» تو چه میخواهی بگو *** هر چه میخواهد دل تنگت بگو

خادمی می طلبم زین بارگاه *** خادمی باشم، در این بارگاه

خادمی، افتخار من است *** گر پذیرند افتخار من است

میلاد نبیّ مبارک بادا

جشن میلاد نبیّ است مبارک بادا *** اهل عالم همه شادند، مبارک بادا

روز میلاد نبیّ بهترین عید ماست *** ما که شادیم، مبارک مبارک بادا

بزم عیشی است بیا شاد شویم *** یاد خالق بکنیم، مبارک بادا

صاحب خلق عظیم است نبیّ *** یاد او یاد کریم است، مبارک بادا

یاد او، یاد عظیم است عظیم *** یاد او یاد کریم است، مبارک بادا

همه عالم سَرِ تعظیم فرود آورده اند *** جبرئیل هم ندا داد: مبارک بادا

هر عظیمی سر تعظیم فرود آورده *** پادشاه سر تعظیم فرود آورده

حق یکباره در آمد، راه گمراهی سر آمد *** غم و غصّه سر آمد، مبارک بادا

«جاء الحق» آمده، باطل سر آمده *** مَلَکِ وحی آمده، مبارک بادا

مُلک عالم آمده، دست خاتم آمده *** جبریل خبر آورده، مبارک بادا

مَلَک وحی درآمد، مژدهٔ حق بیامد *** بر رسول خدا بیامد، مبارک بادا

راه حق روشن شد و باطل سر آمد *** خورشید ز مشرق در آمد، مبارک بادا

قلم وحی در آمد، راه باطل سر آمد *** مَلَک وحی بیامد، مبارک بادا

ص: 48

عالَمِ کون همه شادند، بشارت آمد *** راه حق باز گردید، مبارک بادا

قلب احمد را وحی رسیده ***به همه مژده رسیده

از خدا وحی رسیده، مبارک بادا *** نور توحید در آمد، بت پرستی سر آمد

مَلَک وحی درآمد، مبارک بادا *** حرکاتش همه اعجاز و نگاهش اعجاز

همه چیزش اعجاز، مبارک بادا *** راه حق باز شد، گره ها باز شد

عبدِ َلله شد، مبارک بادا *** مادرش شاد شد، دلش آزاد شد

جدّ او شاد شد، مبارک بادا *** ما همه شاد شدیم، جالسین شاد شدند

گو که حق شاد شده، مبارک بادا *** کف به کف می زنیم، بهر حق می زنیم

گرد هم می زنیم، مبارک بادا *** عید میلاد احمد آمده

مژدهٔ اعظم آمده *** ملائک شاد شدند، مبارک بادا

«خادم» بگو تا همه کف زنند *** کف آزاد زنند، مبارک بادا

روز میلاد نبیّ است بیا شاد شویم

روز میلاد نبیِ است بیا شاد شویم *** حق او لازمِ بر ماست بیا شاد شویم

هر نبیّ و هر وصیّ شاد شوند *** خادم بسرا تا همه شاد شوند

شأن او شأن عظیم است *** خُلقِ او خُلقِ عظیم است

افضل از هر نبیّ است *** شأن او کس نداند، مبارک بادا

همه عالم بهر او خَلق شده *** چه کسی مثل او خَلق شده؟

او مقامش «قاب قوسین» رسید *** جبرئیل هم به پایش نرسید

گفت اینجا جای هر کس نَبُود *** نِی ملک نِی وصیّ نِی نبیّ نَبُود

تو عزیزی که جایِ تو بُود *** بهتر از هر عزیزی، جای بُوَد

«قاب قوسین» بس شأن تو بُود *** تاکنون هیچ کس چون تو نَبُود

ملک وحی چو دید، درمانده شد *** نتوانست رود درمانده شد

خلقتش سبب خَلقِ عالَم گردید *** خلق او شد، خلق عالم گردید

گر نبود، عالمی هم نبود *** خلقتش سبب عالم بود

عالَم از خلقت او دَرهَم شد *** حال هر سلطان، برهم شد

سلاطین ز تخت افتادند *** شیاطین ز علم افتادند

طاق کسری فرو ریخت ز او *** قدرت شاه فرو ریخت ز او

کاهنان بین همه لال شدند *** اختران بین همه تار شدند

این همه بهر وجود او بود *** همه عالم ز وجود او بود

درس عبرت بگیر ای کافر *** روی خود را به خدا کن ای کافر

ای یهودی ای مسیحی بیا درمان بگیر *** تو که بیمار شده ای بیا درمان بگیر

ص: 49

اهل عالم بیایید ببینید او را *** بهترین خلق خدای است ببینید او را

پس همه بهر او کف بزنید *** شاد شوید و کفِ پیوسته زنید

کف زنید و کف زنید و کف زنید *** دل خود شاد کنید و کف زنید

ای خدا عیدی ما را تو بِدِه *** هر چه خواهی ز کرم تو بِدِه

«خادم» بیا انعام بگیر از خالق *** هر چه خواهی بگیر از خالق

من که خواهم شوم مادح او *** تا که در عقبا شوم خادم او

شهادت رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلّم)

بلاها از ولا باشد، بدان *** ارتقای هر مسلمان از بلا باشد بدان

هر که قربش بیشتر باشد بلا بیشتر دهند *** هر که صبرش بیشتر باشد بلا بیشتر دهند

اشرف مخلوق عالم، چون پیمبر بوده است *** او بلایش بیش از هر پیمبر بوده است

هر که بامش بیشتر برفش بیشتر بوده است *** چون مقامش بیشتر بلایش بیشتر بوده است

او فرمود: هیچ پیمبر نشد آزار مثل من *** گو که آزارش کرد؟ جز امّت مثل من

اوّل و ثانی چه کردند با او دیده ای؟ *** یا که حسن ظنّ نمودی دیده ای؟

پیروان آن دو، به آلش ظلم نمودند *** دین او را زیرو رو کردند به آلش ظلم نمودند

او خلافت را منحصر فرمود در نفس علیّ *** آن دودر بیت علیّ، بستند، دستان علیّ

حبل بستند بر حبل المتین در خانه اش *** بهر بیعت می کشیدند او را از خانه اش

درب خانه را سوختند و آتش زدند *** محسن احمد را کشتند و آتش زدند

فاطمه از پشت در نالید و گفت: *** یا رسول الله ببین، خانه ام آتش زدند

محسن زهرا را کشتند و هیچ کس نگفت *** خانهٔ بنت الهدا را چرا آتش زدند

راه حق بسته شد، مردمان گمراه شدند *** حق ذی القربا فراموش شد، حق را آتش زدند

آتش بر آشیانهٔ مرغی نی زنند *** گو چرا خانهٔ وحی را آتش زدند؟

فاطمه بین در و دیوار صدا زد: بابا ببین *** ای پدر بین چه کردند خانه ام آتش زدند

کافر این گونه نکرد با آل الله چه شد؟ *** گو به جرأت آنان، حق را آتش زدند

این مسلمانی که گفته این چه دینی است بگو *** این که دین نیست این کفر است، حق را آتش زدند

شیعه گوید ما کافر نیستیم کافر کسی است *** که کشد آل پیمبررا، نگوید: حق را آتش زدند

حق علیّ بود، حق همراه علیّ بود همه جا *** خانه اش خانهٔ حقّ بود، حقّ را آتش زدند

زائر رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلّم)

زائر قبر رسول الله باش با معرفت *** اشک شوق ریز و بیا با معرفت

ص: 50

زائر قبر رسول، زائر عرش خداست *** تو خدا را زائری، او محو خداست

قبر زهرا، خانه اش باشد بدان *** جای دیگر نباشد، خانه اش باشد بدان

نیمه شب مولا کجا برد جسم فاطمه *** او به دست بابِ او داد، جسم فاطمه

لیک مولا در بقیع، قبرهایی را بساخت *** زین عمل او قبر زهرا را گم بساخت

اهل بیت گویند قبر فاطمه خانهٔ اوست *** فاطمه دُخت پیمبر بوده، وارث اوست

غاصبین خانه و حقّ او را غصب نمودند *** ارث او را غصب نمودند حق او را غصب نمودند

وارث هر پدری فرزند اوست *** وارث خانه او فرزند اوست

از همین جا بدان کا نان غاصب اند *** غاصبِ حقِّ ولیّ اند، آنان غاصب اند

حقِّ مظلوم را آنان با تازیانه گرفتند *** کارشان اجبار بود، با تازیانه گرفتند

دخت پیغمبر مظلوم کشته شد *** محسن اش نیز با او کشته شد

آه مظلوم گرفت، همهٔ آنان را *** در سقر برد همهٔ آنان را

حبل الله را با حَبل از پشت بِبَستند *** دست حبل الله را از پشت ببستند

تازیانه زدند بر فاطمه *** کشتند فرزند فاطمه

فاطمه فرزند خود را سقط نمود *** آه سردی از دلش بیرون نمود

ای پدر بین با دخترت چون می کنند *** حبل الله را از خانه اش بیرون می کنند

ناله های حسنین بالا گرفت *** ناله های زینبین بالا گرفت

همه سوختند بهراین واقعه *** دل زهرا سوخت زین واقعه

گفت نفرینتان خواهم نمود *** دست بردارید نفرینتان خواهم نمود

ناگهان مسجد چو عرش لرزیده شد *** گو که عالم چو عرش لرزیده شد

گفت مولا به سلمان: دریاب فاطمه *** گو به زهرا صبر کن، دریاب فاطمه

گرنه عالم دگرگون شده بود *** همه چیز هم دگرگون شده بود

صبر مولا نجات داد همه را *** صبر مظلوم نجات داد همه را

ما همه زندهٔ صبر مولاییم ما *** مسلم آر هستیم زندهٔ صبر ملاییم ما

بیست و پنج سال در خانه نشست *** صبر کرد او، در خانه نشست

صبر ایّوب چو صبر او نبود *** هیچ صبری چو صبر او نبود

«خادم» بس کن دل ما را بردی *** صبر مولا بزرگ است دل ما را بردی

خادم بگو بعد از نبیّ چه شد؟

غاصبین وارد بازار شدند *** چون شیاطین به بازار شدند

همّ آنان سلطه بر مردم بود *** کارشان تحمیل بر مردم بود

جسم پیغمبرشان روی زمین بود هنوز *** جنگشان بر سر حق وصیّ بود هنوز

در سقیفه آمدند با شیطنت *** حق مولا غصب شد با شیطنت

ص: 51

آن یکی گفت امیر از ما بُوَد *** دیگری گفت امیر از ما بُوَد

سوّمی گفت از شما و ما بُوَد *** تا که گفتند نبیّ از ما بُود

ما قرابت از نبیّ داریم و بس *** پس امیر از ما داریم و بس

حق ذی القربا فراموش گردید *** آن که اقرب به نبیّ بود فراموش گردید

تا که شیطان دست در دست بوبکر نهاد *** راه را باز کرد، دست در دست بوبکر نهاد

این جماعت که بود؟ چند نفری *** فتنه ها شد از این چند نفری

مردمان را به اجبار کشیدند آنجا *** تازیانه زدند و کشیدند آنجا

کار خود را که کردند پیمبر دفن شد *** گو که دین پیمبر با پیمبر دفن شد

حق صاحب حق را ضایع نمودند *** زحمات نبیّ را ضایع نمودند

مردمان نیز از آن راضی شدند *** چون منافق بودند راضی شدند

تا که با خود گفتند کار ما کامل نشد *** تا علی زنده است کار ما کامل نشد

پس به فکر کشتن او آمدند *** حیله کردند از نفاق و آمدند

خالد بن ولید آماده شد *** بهر کشتن، او آماده شد

پس ابوبکر گفت: چون سلام صبح دهم *** تو به زن گردن او، تا اَجرت دهم

پس ابوبکر پشیمان شد در نماز *** که چه خواهد شد بعد از نماز

او نماز را طول داد و نمی گفت سلام *** تا به گفت آنچه گفتم را مکن بعد از نماز

پس گرفت مولا خالد را و گفت: *** آن چه بوده گو بعد از نماز

گفت من مأمور کشتن بوده ام *** تو میازارم، من مأمور کشتن بوده ام

کشتن مولا بر آنان سهل بود *** غصب حق صاحب حق سهل بود

بین کیانند غاصب حق ولیّ *** بین چگونه غصب شد حق ولیّ

بازگویی کار آنان مصلحت می بوده؟ *** هر چه کردند مصلحت می بوده؟

ای صد لعنت ز من بر این مصلحت *** مصلحت این است این است مصلحت؟!

کی صلاح در کارتان، ما دیده ایم؟ *** کی حقیقت بین تان، ما دیده ایم؟

بعد احمد چه شد بر ما بگو؟

بعد احمد امتحانی سخت بود *** بهر هر امّت امتحانی سخت بود

بارها گفت پیمبر که علی جان من است *** هر چه خواهید ز من او جان من است

حق اگر خواهید شناسید، آن علیست *** عدل اگر خواهید بدانید آن علیست

علم اگر خواهید آن علم علیست *** عقل اگر خواهید آن عقل علیست

حکمت و دانش اگر خواهید آن نزد علیست *** هر چه خوبی خواهید آن نزد علیست

پس بدانید علیّ از من و من از علیّم *** به خدا او از من است من از علیّم

جانشین من، اوست، اوست *** دیگری نیست، اوست، اوست

ص: 52

راه دیگر نروید گمراهیست *** گر خواهید، بروید گمراهیست

دانش عالم همه، نزد علیست *** صدق و پارسائی همه، نزد علیست

فضل او فضل من و فضل من فضل علیست *** هر چه من دارم آن فضل علیست

پیروی از او، بر امّت واجب است *** گر اطاعت کنید از او، واجب است

همرَهِ صادق اگر خواهید روید *** صادق است او، گر خواهید روید

دیگری نیست چو علیّ در روزگار *** چون علی نیست کسی، در روزگار

او صراط مستقیم دین بُوَد *** حافظ آئین و صراط دین بُوَد

او حَبل المتین دین بُوَد *** جامع اصل و فروع دین بُوَد

افضل از هر وصییّ او بُوَد *** افضلِ از هر نبیّ او بُوَد

بعد من گر نبیّ می بود، او بود *** گر رسولی بعد من می بود او بود

او باشد نزد حق، مرتضی *** هر کسی نِی باشد مرتضی

من نبیّم او هست مرتضی *** مرتضی اوست نزد مصطفی

حق، او را، وصیّ من نمود *** جانشین من نمود، او نمود

هر که او را دوست دارد مؤمن است *** هر که او را دشمن دارد کافر است

حبّ او باشد مفتاح بهشت *** گر نداری تو مفتاح بهشت

راه تو بسته است سوی بهشت *** کی رسد بر تو آن بوی بهشت

راه جنّت را به خود مسدود مکن *** جنّت و نار دست اوست، محروم مکن

«خادم» وا گذار، قیامت خواهد آمد *** تو چه دانی از قیامت، خواهد آمد

بعد پیغمبر چه شد بر ما بگو؟

چون رسول خدا، ز دنیا برفت *** عهد و پیمان او هم ز دنیا برفت

گو که او را عهد و پیمانی نبود؟ *** دین و آئین و پیمانی، نبود؟

در سقیفه جمع شدند نامی ز پیمانش نبود *** از غدیر نامی نبود، نامی ز پیمانش نبود

خلافت گشت، چون ملک مالکی *** دست به دست کردند، چون ملک مالکی

شرط شایستگی از بین برفت *** عهد روز غدیر، از بین برفت

مردم آزاد شدند از دین حق *** دین نخواستند آزادشدند ازدین حق

دین شد، قدرت و زور و زر *** هر که راضی نشد، گرفتش زور زر

سلطنت شد به جای نبوّت جاری *** زور و اجبار شد، به جای نبوّت جاری

مالک حق علیّ بود، شد خانه نشین *** هادی حق علی بود، شد خانه نشین

بیست وپنج سال، علی شد، خانه نشین *** خانه زندان شد، او خانه نشین

همسر و فرزند او را کشتند *** حق او، دار و ندارش بردند

بی اجازه وارد بیتش شدند *** درب را سوختند، وارد بیتش شدند

ص: 53

فاطمه بین در و دیوار بود *** از حیا، بین در و دیوار بود

با لگد در را به رویش زدند *** آن لگد بود که بر رویش زدند

نالهٔ فاطمه بالا رفت از پشت در *** گو که جان محسنش رفت پشت در

گفت: فضّه، بِرَس فریادم *** کشتند محسنم، بِرَس فریادم

تا که از غصّه صدا زد بابا *** تو ببین با من چه کردند بابا

پس علیّ را دست بسته، به مسجد بردند *** او ولیّ خدا بود، دست بسته به مسجد بردند

در سقیفه به اجبار برفت *** بهر بیعت به اجبار برفت

آخرالأمر نکرد او بیعت *** تا که قانع شد عدو، بی بیعت

بین مردم شعار می دادند *** که علی کرد با ابوبکر بیعت

سوی دیگر ابوذرّ می گفت: *** به خدا علیّ نکرده بیعت

«خادم» تو که نی بودی در آنجا؟ *** که بدانی چه گذشت در آنجا

آنچه گفتی، سخنی کوته بود *** خوب بود، لیکن سخنی کوته بود

حقّ ذِی القربا چه شد بر ما بگو؟

حق ذی القربا، حقّ مصطفی است *** گر اَدا گردد حقّ است

«آتِ ذاالقربی حقّه» امر خداست *** دادن حقّ ذی القربی امر خداست

جبرئیل گفت: ذِی القربا فاطمه است *** حق اولاد نبیّ، از فاطمه است

فاطمه و علیّ یک گوهرند *** بلکه فرزندانشان یک گوهرند

گوهران فاطمه، چون فاطمند *** در طهارت گو چون فاطمند

فاطمه محور اهل کساست *** افتخار ما اصحاب کساست

هر چه نور است ز آنان باشد *** هر چه خیر است ز آنان باشد

غاصبین، حق ذی القربا را ربودند *** بلکه حق هر مسلمان را رُبودند

بلکه آنان دین مردم را ربودند *** اصل و فرع و هر چه بود آنان رُبودند

خاندان وحی صفر الید شدند *** دستشان خالی شد، صفر الید شدند

دار و نادار آنان را رُبودند *** خمس آل الله را، ربودند

مردمان را دشمن آنان نمودند *** هر که بود را دشمن آنان نمودند

از سقیفه تیری بر کمان کردند و آمد *** بر گلوی نازک اصغر کمان کردند وآمد

طفل شش ماههٔ تشنه گناهی نداشت *** گلویش بریدند به خدا، گناهی نداشت

همه از حاکم ظالم، حمایت کردند *** دست ذی القربا بستند و حمایت کردند

تا که در کرببلا رسوا شدند *** دین خود از دست دادند و رسوا شدند

کس نکرد در عالم، چنین ظلمی را *** تو کجا دیدی در عالم، چنین ظلمی را

یک نگاهی تو در کرببلا کن و بگو *** از چه کشتتند شیرخواره را؟ و بگو:

ص: 54

کوفیان دعوت نمودند و گفتند *** ما امام خواهیم، این دروغ بود و گفتند

امر طاغوت را اطاعت می کنیم *** امر طاغوت کفر است ما اطاعت می کنیم

حق گفت: بهر طاغوت کافر باشید *** گو که او گفته بود: ظالم باشید

این عمل در همه ازمان اتّفاق افتاده است *** بعد هر پیغمبری اتّفاق اتّفاق افتاده است

امتحان خدا سخت است ای مردم بدانید *** هر زمان باشد سخت است ای مردم بدانید

کفر و ایمان دو تا باشند، جمع نشوند *** کافر و مؤمن دو تا باشند، جمع نشوند

«خادم» انذار و نصیحت، نکند تأثیری *** تو اگر خود را کشی هم نکند تأثیری

ولایت آل الله چیست بگو؟

اسلام، توحید و ولایت باشد *** شرط توحید ولایت باشد

بی ولایت نپذیرند ما را *** هر چه داریم ز ولایت باشد

گر به شرق و غرب عالم بروی *** هر چه یابی ز ولایت باشد

گر گمان داری که قرآن داری *** نه قرآن، نه عترت، نه ولایت، داری

گر بگوئی همه چیز در قرآن است *** بی ولایت ندانی چه در قرآن است

همه چیز گر چه در قرآن است *** بی ولایت که داند چه در قرآن است؟

بی حبّ علی راه بهشت بسته بود *** به عدو گو در مزن راه بهشت بسته بود

گر تو اسرار قرآن را ندانی *** خواندن آن چه سود؟ قرآن را ندانی

هر که خواهد که بهشتی باشد *** بی ولایت نتواند که بهشتی باشد

شرط ایمان، ولایت باشد *** شرط جنّت ولایت باشد

حلقهٔ باب جنّت علیّ می گوید *** همه چیز در جنّت علیّ می گوید

کلید جنّت و نار دست علیست *** در قیامت همه چیز دست علیست

وقت مردن چون علیّ را بینی *** راه تو روشن شود، چو علیّ را بینی

«خادم» تو ولایت علیّ را داری *** بیم مکن تو همه چیز را داری

(خادم) فضل اهل البیت را بگو؟

اهل بیت پیامبر عزیزند عزیز *** افضل از هر عزیزند عزیز

نتواند کس به آنان رسد در عزّت *** چون که اصحاب کسایند عزیزند عزیز

عزّت اهل کسا ز خدا می باشد *** عزّت هر که عزیز است ز خدا می باشد

تو اگر عزّت دارَین خواهی *** طرف اهل کسا رو، عزّت دارین داری

گر که خواهی به خدا راه یابی *** سوی عترت برو، به خدا راه یابی

ص: 55

گر تو خواهی به خدایت برسی *** سعی کن تا به آنان برسی

راه حق دان راه آل الله است *** راه جنّت راه آل الله است

گر صراط مستقیم را خواهی؟ *** در حقیقت راه حق را خواهی؟

پس بدان حق نفس علیست *** علیّ حق است حق نفس علیست

راه فرزندان او راه علیست *** علیّ حق است حق نفس علیست

تو بدان آنان صراط اقومند *** شاهدان مردم و صراط اقومند

گر که خواهی راه حق را بروی *** راه آنان رو، راه حق را بروی

دین حق را ز آنان بگیر *** راه حق را ز آنان بگیر

صادقین را تو گر می خواهی *** صادقین، آل الله اندگر تومی خواهی

گر اطاعت کنی از آنان *** راه تو باز شود با آنان

گر که خواهی محشور شوی با آنان *** بایدت در عمل همراه شوی با آنان

گر تو جنّت طلبی راهی نیست *** جز ره آل نبیِّ راهی نیست

گر شفاعت طلبی در محشر *** بهترین شافع اند در محشر

راه خود را از اینجا طی کن *** راه حق را از اینجا طی کن

«خادم» تو اگر راه نجات می طلبی *** با علی باش گر راه نجات می طلبی

برکات زیارات ائمه (علیهم السلام)

زائر مولا علیّ باش و شاد باش *** دست او دان همه چیز و شاد باش

زائر بقیع باش، زائر چار امام باش *** جنّت است آنجا زائر چار امام باش

کاظمین و جوادین باب الحوائج بوند *** حاجتی گر داری باب الحوائج بوند

زائر علیّ موسی الرضا باش و شاد باش *** او امام رئوف است بیا شاد باش

زائر عسکریین باش میهمان شوی *** صاحب خانه اند آنان میهمان شوی

زائر حضرت مهدی باش و شاد باش *** زائر مولا عزیز است شاد باش

زائر مهدی زائر صاحب خانه است *** تو مهمان مهدی هستی صاحب خانه است

گر که نتوانی زائر آنان شوی *** زائر رضا باش، بیا شاد شوی

زائر امامی بُدی شاد باش *** جز شهید کربلا، صاحب اشک باش

بعد پیغمبر باید زائر مولا شوی *** بعد از آن در بقیع باش و شاد باش

پس یکایک هر امامی را زائری *** گو که نور واحدند و شاد باش

زائر عرش خدایی گر امامی زائری *** گر تو اهل معرفت هستی شاد باش

گر بخواهی شاد باشی رو کن به رضا *** او رضا باشد ز تو، تو رضا باش و شاد باش

زائر آر باشی، مهمانی سه روز است بدان *** پس به شهر خود بازگرد و شاد باش

زائر هر امامی اهل جنّت است *** پس تو عاشق باش و شاد باش

ص: 56

یک زیارت هم کنی، تو زائری *** حدیث «زُر وانصرف» بین و شاد باش

زائر هر امامی بُدی از او اطاعت می کنی *** زائر با معرفت باش و شاد باش

زائر آزارش به هیچ کس نرسد *** تا که مقبولت کنند و شاد باش

سعی کن در بازگشت سوغاتی آوری *** تا که شاد باشند همه تو شاد باش

چون به دیدارت بیایند مردمی *** هر چه خوبی دیده ای گو و شاد باش

از بدی ها دم مزن غمگین شوند *** تو خوبی ها را بگو و شاد باش

در سفر هم همرهان را شاد کن *** حرف شیرین بزن، شاد باش

سعی کن سوغات معنوی هم آوری *** تقوا، سوغات است بیاشاد باش

تو بدان تقوا زادِ آن سر است *** زاد تقوی بهترین زاد است شاد باش

بی تقوایی مکن اعمالت را نپذیرند *** تا توانی باتقوا باش و شاد باش

در وداع گو: ای خدا مقدّر کن باز آیم باز *** فکر آینده ات باش باز بیایی شاد باش

در سفر بهره های فراوان باشد *** مولا گفت: پنج فائده دارد شاد باش

تَفَرُّجُ هَمٍّ و اکتسابُ مَعیشةٍ *** و علمٌ و آدابٌ و صُحَبَةُ ماجدٍ

کلام علیٍّ هذا نِعمَ کلامِ *** کلام الملوک نعم کلامِ

«خادم» از خدا خواه همواره زائر باشی *** زائر با معرفت باشی و زائر باشی

طالبِ حجِّ مقبول باش و بگو: *** حج خواهم، دوست باش بگو

عنایات آل محمّد (علیهم السلام)

زائر آل محمّد گرامی باشد *** او عزیز است و گرامی باشد

راه او گر همان راه خداست *** شک در آن نیست که محبوب و گرامی باشد

کرم آل محمّد فراوان باشد *** فضلشان گو: فراوان باشد

زائر از دور گر آید بهرشان *** شک ندارد که میهمان و گرامی باشد

زائر آل محمّد عزیز است عزیز *** همه دانند که میهمان و گرامی باشد

قدم از خانه که بیرون گذری میهمانی *** تا نهایت عزیز و گرامی باشد

زائر آل محمّد هر کجا روی کند *** در پناه مزور است و گرامی باشد

هر چه خواهد به او داده شود *** او گرامی است و باید که گرامی باشد

حبّ آل نبیّ حبّ خدا می باشد *** هر که محبوب خدا هست گرامی باشد

حبّ آل نبیّ اجر شهادت دارد *** دوست آل نبیّ هر که باشد گرامی باشد

با دوستی آل نبیّ گر بمیرد کسی *** مؤمن کامل و تائب، گرامی باشد

با حبّ آل نبیّ گر بمیرد کسی *** آمرزیده مرده است گرامی باشد

با حبّ آل نبیّ گر بمیرد کسی *** چون عروسی برندش بهشت گرامی باشد

با دشمنی آل نبیّ گر بمیرد کسی *** کافر است او نی گرامی باشد

ص: 57

با دشمنی آل نبیّ گر بمیرد کسی *** آیس از رحمت حق است نی گرامی باشد

با دشمنی آل نبیّ گر بمیرد کسی*** نه حسابی نه کتابی نه گرامی باشد

توسّل به ائمه معصومین (علیهم السلام)

گر نجات خواهی توسّل کن به ما *** چاره این است توسل کن بما

ور نه هر راهی که خواهی بُرُو *** خبری نیست جایی، توسّل کن بما

راه قرب حقّ همین است بیا *** راه دیگر نیست توسّل کن بما

ما صراط مستقیم دین توییم *** گر صراط مستقیم خواهی توسّل کن بما

راه این است جز این راهی نبود *** راه حق گر بخواهی توسّل کن بما

ما تو را در صراط مستقیم می بریم *** گم مکن این راه را، توسّل کن بما

ما صراط مستقیم هستیم بدان *** «الصراط المستقیم» ماییم توسّل کن بما

دانش وعلمِ الهی نزد ماست *** علم صافی گر تو خواهی توسّل کن بما

کلمات الله ماییم وصف ما بی منتهاست *** فضل ما بی شمار است توسّل کن بما

عالمین گر جمع شوند و کاتب شوند *** وصف ما را نتوانندگفت، توسل کن بما

بعد احمد علوم الهی نزد ماست *** دین احمد گر خواهی توسّل کن بما

«سلونی قبل أن تفقدونی» حق ماست *** حقّ هیچ کس نیست توسّل کن بما

علم آسمان ها چون زمین نزد ماست *** هر چه خواهی نزد ماست، توسّل کن بما

حاکم دین خدا ماییم و بس *** دیگران غاصب بُوَند توسّل کن بما

حقّ ما را غصب کردند تاکنون *** حقائق نزد ماست، توسّل کن بما

ما ولایت از خدا داریم و بس *** بیعت مردم اقراری است، توسل کن بما

بیعت مردم کِی ولایت آورد *** ولایت از خدا باشد، توسّل کن بما

گر که نادانی بگوید ولایت مردمی است *** گو: غدیر خم چه گوید؟ توسّل کن بما

غاصب اوّل مگر سلب ولایت نکرد؟ *** او گفت: «اقیلونی» توسّل کن بما

بیعت اوّل جز اجباری نبود *** آن که بیعت نبود، توسّل کن بما

او اگر بیعتِ الهی داشت پس چرا سلب کرد ز خود *** حقِ آن را نداشت حرف بی خود مزن، توسّل کن بما

شهرت آر خواهی چو ابلیس شوی ای نادان *** این غرور شیطانی است توسّل کن بما

«خادم» نرود میخ آهنین بر سنگ *** هر چه گویی نپذیرد توسّل کن بما

یادی از امیرالمؤمنین (علیه السلام)

یاد کن ای دوست امیرالمؤمنینا *** تا ببخشد خدا دوست امیرالمؤمنینا

ص: 58

هر زبانی که کند یاد از امیر المؤمنینا *** حق ببخشد و کند یاد از امیر المؤمنینا

نام او نام خداست او علیّست *** وصف او وصف خداست او جلیّست

هر دلی حبّ علیّ را دارد *** بهترین چیز در او جا دارد

آن دلی که محبّ حق است *** حق در او هست که محبّ حقّ است

گر به حق خواهی رسی حقّ، علیست *** کن اطاعت ز علیّ، حقّ علیست

حق همان شخص علیّ می باشد *** هر کجا علیّ بود حق می باشد

او صراط مستقیم دین است *** حرف او حرف خدا و دین است

حبّ او جُنّه است و جَنّت از اوست *** قاسم جنّت و نار است جنّت از اوست

حبّ او شرط نجات است بدان *** بغض او دوزخ و نار است بدان

تو اگر اهل سعادت هستی *** ره دیگر مرو با سعادت هستی

در قیامت حاکم حق، علیست *** حاکم از حق است، حق علیست

دست او دست خدا، وجه او وجه خداست *** همه اوصاف او، اوصاف خداست

تو نگو او خداست او عبد خداست *** تو بگو او خدا نیست او عبد خداست

وصف او را مشمار، بی نهایت باشد *** کلمات الله است، بی نهایت باشد

او در اوصاف همانند خداست *** او خدا نیست وصف او وصف خداست

تو مگو: او افضل ز نبیّ است *** جز بگوئی او نفس نبیّ است

«خادم» تو چه گوئی در اوصاف علیّ؟ *** کی توانی بشماری، اوصاف علیّ؟

فضائل امیرالمؤمنین (علیه السلام)

فضل او بالاتر از گفتن بُوَد *** پس بگو، بالاتر از گفتن بود

مدح او کردن بسی، مشکل بود *** ما ندانیم چه گوییم، بسی مشکل بود

کار سختی است استمداد کن از خدا *** کار تو نیست، استمداد کن از خدا

گر اشجار قلم، دریا مرکب، جنّ و انس کاتب شوند *** فضل او را نَتوانند شمرد، گر کاتب شوند

کلمات الله است فضل او، نتوان شمرد *** کلمات الله بی شمار است، نتوان شمرد

(خادم) فضل علیّ را بگو تا شاد شویم

فضل او را نتوان گفت، فضل خداست *** او خدا نیست، فضل او فضل خداست

فضل او بس، که او نفس نبیّ است *** او علیّست، او نَفسِ نبیّ است

افضل از انبیا و اوصیا باشد او *** جز نبیّ، بهتر از انبیا باشد او

کلّ عالم، گرروی، چو علیّ، یافت نشود *** جز نبیّ کس چو او یافت نشود

ص: 59

غاصبین را به علیّ تشبیه مکن *** بی فضل را با صاحب فضل تشبیه مکن

بلید را به ولیّ تشبیه مکن *** او بلید است این علیم است تشبیه مکن

این یکی راه آسمان را، بِه از راه زمین می داند *** آن یکی هیچ نداند، کی راه زمین می داند

در شجاعت علیّ، بی نظیر است جز نبیّ *** دانش او نیز، بی نظیر است جز نبیّ

نَفسِ او نَفسِ نبیّ، نَفسِ نبیّ، نَفسِ علیست *** همه چیزش چو نبیّ، نَفس نبیّ نفسِ علیست

تو کجا یافتی کسی، نَفسِ نبیّ باشد جز او *** تو کجا یافتی کسی علمش، چو نبیّ باشد جز او

من نگویم او نبیّ است او نفس نبیّ است *** من نگویم او خداست، او نفس نبیّ است

روح او روح نبیّ است، نفس او نفس نبیّ است *** همه چیزش چو نبیّ است، او نفس نبیّ است

گر نبیّ بعد از نبیّ بود، او می بود نبیّ *** آری او نفس نبیّ بود، او می بود نبیّ

حق او غصب شد، دل ما، تنگ شد *** علیّ خانه نشین شد، دل ما، تنگ شد

دین حق را زیر و رو کردند و رفتند *** مردمان را ببین، گمراه کردند و رفتند

خدا مدح او را فراوان گفته است *** فضل او را خدا فراوان گفته است

«آیات الفضائل» را ببین همه چیزش دانی *** علیّ در قرآن است، همه چیزش دانی

«خادم» تو فضائلش را بگو و بشنو *** «آیات الفضائل» اش را بگو و بشنو

مدح مولا را ز روایات بشنو

مدح مولا را نبیّ فراوان گفته است *** هر چه حق بوده فراوان گفته است

اوّل دعوت گفت علیّ یار من است *** پرچم من دست اوست، علی یارمن است

او برادر، او خلیفه، جانشین من است *** کس نگوید: چرا جانشین من است؟

من از اویم، او هم از من است *** هر دو از یک شجریم، او از من است

من و او یک نفسیم و از یک شجریم *** من نبیّ و او ولیّ هردو از یک شجریم

بعدِ من اوست علیّست ولیّ شماست *** کس نگوید: چرا علیّست ولیّ شماست؟

همه اقرار کنید: او ولیّ شماست *** کس نگوید: چرا او ولیّ شماست؟

هر که من مولای اویم، علیّ مولای اوست *** این علیّ گویم، این علیّ مولای اوست

هر چه او گوید، او حاکم بُوَد *** حرف او حقّ است، او حاکم بُوَد

امر او امر من و قول او قول من است *** امر و گفتار او، قول و گفتار من است

حبّ او حبّ من و بُغض او بُغض من است *** سلم او سلم من و حرب او حرب من است

خواست من خواست خداست *** خواست او خواست من است

نفس اویم من او نفس من است *** هر دو از یک شجریم او نفس من است

حق، اوست، او حق است، حق همراه اوست *** او صراط مستقیم است، حقّ همراه اوست

کینه توزی مکن با او، کفر است بدان *** حبّ او ایمان و بغضش کفر است بدان

علیّ، حبّه ایمان، قسیم الجنّة و النار *** علیّ، مبغِض االکفار، قسیم الجنّة و النار

ص: 60

علی باب الجنان مکتوب: علیّ حاضرٌ الآن *** یقسّم جَنّة الخلد، علیّ حاضرٌ الآن

دشمنان دانند، اختیار جنّت با علیست *** بر در جنّت نایستند اختیار جنّت با علیست

بهر دوست علیّ گویید: بیا جنّت بهرتوست *** اختیار جنّت و نار با علیست، جنّت بهر توست

علیٌّ حاکمٌ الآن، علی باب الجنان اَلآن *** قسیم الجنة والنار، علی باب الجنان الآن

علیّ بر در جنّت بود، قاسم جنّت بود *** دوست او کیست؟ قاسم جنّت بود

النار علیمٌ تنادی المبغضینا *** تعرف النار جمعَ المبغضینا

درب جنّت گشایند، بر درِ آن سُرایند *** دوستان علیّ را بگویید: بیایند بیایند

بر در دوزخ نوشته: دشمنان علیّ، بیایند بیایند *** جایشان محفوظ باشد، بیایند بیایند بیایند

کوبهٔ دربِ بهشت گوید: یا علیّ *** اهل جنّت همه گویند: یا علیّ

«خادم» تو که دوست علیّ هستی بیا *** علیّ منتظر توست، کجا هستی بیا؟

مقام أمیرالمومنین (علیه السلام)

علیّ نامش مشتقّ از نام خداست *** همچو نام محمّد که از نام خداست

او علیّ است و خدا اعلیست *** محمد احمد است و خدا اعلایست

گو علیّ نفس نبیّ است، نبیّ نفس علیّست *** اصل آنان یکیست، نبیّ نفس علیّست

گر که باور نکنی، که علیّ نفس نبیّ است *** خدا گوید: این علیّ نزد ما، نفس نبی است

علم او علم نبیّ، نفس او نفس نبیّ است *** هر چه در نفس علیست در نفس نبیّ است

همه اوصاف علیّ ز محمّد باشد *** همه اوصاف علیّ عین محمّد باشد

حدیث منزلت گوید با صوت جلّی: *** محمّد نبیّ است و وزیرش علیّ

قبل از آن در آسمان ها گفته شد: *** محمّد نبیّ است و وزیرش علیّ

در غدیر نیز پیمبر بگفت نزد همه: *** هر که من مولای اویم، پس امیرش علیّ

در شجاعت همانند نبیّ بود علیّ *** در شهامت، همانند نبیّ بود علیّ

چون که شد نفس علیّ نفس نبیّ *** همه اوصاف علیّ شد همانند نبیّ

با صراحت پیمبر گفت به علیّ: *** علیّ از من بُود، من از علیّ

در غدیر گفت: خلافت فقط شأن علیّست *** هر که باشد جز علیّ غاصب حق علیّست

دشمن او بود، دشمن من، در دو جهان *** دوست او دوست من بود، در دو جهان

حرب او حرب من و سلم او سلم من است *** دوست او دوست من و سلم او سلم من است

در قیامت همین گونه بود، او با من است *** دشمنش دشمن من، سلم او سلم من است

چون قیامت نگاهی کنم به دوستان علیّ *** من شفاعت نکنم، جز ز دوستان علیّ

گر نداند کسی فضل علیّ، بی معناست *** «کلمات الله» گو: شاهد این معناست

گر همه آدم و جنّ و ملک جمع شوند *** فضل او را نتوانند شمرد، گر جمع شوند

«خادم» گفتن فضل علیّ کار تو نیست *** بی شمار است فضل او، کار تو نیست

ص: 61

پیغمبر چه گفت در فضل علیَ

او گفت: شما ندانید فضل علیّ *** جز بگویید: پیغمبر گفت فضل علیّ

علیست عالی و علیست اعلا *** علیّ خدا نیست، علیست اعلا

علیّ بعد نبیّ بود، علیّ اعلا *** علیّ ولیّ و علیّ عالی و علیّ اعلا

به عدو گو: پیمبر چه گفت در فضل علیّ؟ *** پیمبر فراوان گفت از فضل علیّ

در فضائل هیچ کس به علیّ نرسد *** درشجاعت هیچ کس به علیّ نرسد

حبّ او حبّ خدا، بغض او بغض خدا *** حرب او حرب خدا، سلم او سلم خدا

فعل او فعل خدا، چه کسی مثل خدا *** پس مگو نیست کسی، مثل خدا؟

همه اوصاف علیّ وصف خدا *** همه افعال علیّ فعل خدا

چون که اوصافش بود، وصف خدا *** تو مگو او خدا، او عبد خدا

تو بگو: اوصاف او وصف خدا *** کی توانی تو کنی وصف خدا؟

وصف او وصف خدای ازلیست *** خواست او خواست خدای ابدیست

فعل او فعل نبیّ، وصف او وصف نبیّ *** همه افعالش چو نبیّ وصف او وصف نبیّ

جز نبوّت، او همانند نبیّ است *** فارقی نیست، او نفس نبیّ است

همه عالم، زوجودش متحیّر ماندند *** همه در مانده شدند، متحیّر ماندند

«خادم» بیش از این کس نپذیرد از تو *** تو بگو او خدا نیست، تا پذیرند از تو

راه حقّ چیست بر ما بگو؟

راه حق راه علیست، راه دیگر باطل است *** علیّ حق است حق علیست، راه دیگر باطل است

هر کجا هست علیّ، حق همراه علیست *** علیّ حق است، حق همراه علیست

علیّ حق است، حق با آل علیست *** حق اگر خواهی، حق با آل علیست

حق و باطل چون مخلوط شوند *** تو بدان آنجا، حق همراه علیست

آدرس حق را پیمبر داد در روز غدیر *** راه حق جوئید، آن راه علیست

حق مولا غصب شد، بعد از غدیر *** در سقیفه کس نگفت: حق با علیست

مردم از حق دور گشتند بعد از نبیّ *** تلخ شد حق، نگفتند: حق با علیست

حبّ دنیا دور کرد آنان را ز حق *** تا فراموش کردند، حق با علیست

حبّ دنیا کجا، حبّ علیّ کجا؟ *** اهل دنیا نگویند: حق با علیست

طالب دنیا نسازد با علیّ *** او نگوید همه جا: حق با علیست

تا ز طاغوت جدا نِی گردی *** نتوانی گفت: حق با علیست

تو اگر راه حق می جویی *** راه حق همان راه علیست

گر بهشت و سعادت خواهی *** تو بدان راه آن، راه علیست

ص: 62

حبّ طاغوت نسازد با حبّ علیّ *** دوست طاغوت نگوید: حق با علیست

«خادم» جدا مشو از آل علیّ *** راه آل علیّ، راه علیست

فضائل امیرالمؤمنین (علیه السلام)

فضل مولا را کی توانید شمرد؟ *** هر چه کوشید، نتوانید شمرد

او ز اوصاف، کلمات الله است *** نتوانید شمرد، کلمات الله است

کلمات الله فیهم نزلت *** وصفهم فی القرآن نزلت

حق اگر خواهی تابع فرمان اوست *** حکم الله بدان تابع فرمان اوست

حکم او حکم خدای ازلیست *** وصف او وصف خدای ابدیست

من نگویم خداست، او عبد خداست *** او خدا نیست، او عبد خداست

گر نبوّت ادامه می داشت *** بس علی بود به آن حق می داشت

گو علیّ و نبیّ یک شجرند *** هر دو یک نفس و یک شجر اند

اوصاف علی اوصاف نبی است *** اوصاف نبی اوصاف علیست

تو چه دانی خدا، چه گفت در معراج؟ *** جانشین نبیّ که شد در معراج

او گفت به پیامبر: بهر سیّد ولیّ *** برسان سلام ما بهر سیّد ولیّ

سیّد است او سلامش برسان *** جانشین است او، سلامش برسان

گر تو فضل علیّ را یاد کنی *** در حقیقت فضل نبیّ را یاد کنی

فضل آنان بدان، فضل خداست *** ذکر آنان بدان ذکر خداست

«خادم» فراوان یاد کن فضل علیّ *** حاجتی داری یاد کن فضل علیّ

ذکر علیّ ذکر خداست

ذکر علیّ گر کنی، ذکر خداست *** یاد علیّ گر کنی، یاد خداست

گر تو بهترین ذکر خدا را خواهی *** غم مخور ذکر علیّ، ذکر خداست

ذکر و یاد علیّ، ذکر خداست *** گوش کن یاد علیّ ذکر خداست

چشم خود را به فضائل انداز تا بخشوده شوی *** گوش به ذکر فضائل کن تا بخشوده شوی

تو اگر فاقد شرط غفران هستی *** چند چیز، شرط غفران هستی

ذکر علیّ و اشک بر عصیان است *** اشک بر حسین مظلوم غفران است

صلوات سبب غفران است *** یاد مظلوم سبب غفران است

اشکِ بر او سبب غفران است *** تو بدان ذکر علی سبب غفران است

یاد او هم سبب غفران است *** تو بدان نام علی غفران است

ص: 63

یا علیّ های تو، شرک نمی باشد *** بلکه یادی ز خدا و ز علیّ می باشد

هدف از یا علیّ امّید شفاعت باشد *** بلکه درخواست و امّید شفاعت باشد

گوش مکن به حرف مشرکان *** رنج مبر، از حرف مشرکان

مشرکان راه حق، گم کرده اند *** نظری به حرف علماشان کردند

خادم آن که حق را با علیّ نِی داند *** دور از حق است حق را با علیّ نی داند

فضائل مولا امیرالمؤمنین (علیه السلام)

فضل مولا گو از هر چه بهتر است *** سخن از حق گو از هر چه بهتر است

فضل مولا تورا نورت دهد *** هر چه گوئی تو را نورت دهد

کار من گفتن فضل مولا بود *** من نجاتم گفتن فضل مولا بود

شب و روزم صرف مولا می شود *** بلکه جانم صرف مولا میشود

گر که گویند: به من: کار تو چیست؟ *** من گویم: به تو کار تو چیست؟

کار من، جز گفتن فضل مولا نبود *** تو بگو کار دیگر، چون فضل مولا بود؟

افتخارم همین است تا آخر عمر *** کار دیگر نکنم من تا آخر عمر

عمر را بهر چه خواهم جز این *** کار دیگر ندارم من، جز این

خادم مولای خود هستم من *** شب و روز خادم او هستم من

این همان توفیق الهی باشد *** بهتر از آن چیست؟ توفیق الهی باشد

ای خدا توفیق مدح مولارا از بی شمارند من مگیر *** هر چه گیری این توفیق را از من مگیر

شاکر ربِّ رئوفم، این توفیق را از من مگیر *** حامد ربّ رئوفم، این توفیق را از من مگیر

من که شاعرنبودم تودادی توفیق شاعری *** از توخواستم، تو، دادی، توفیق شاعری

غصّه دارم، چرا دیر شروع کرده ام *** سنِّ پیری شده، دیر شروع کرده ام

فضل مولا را نتوان احصا نمود *** هر چه گوییم نتوان احصا نمود

جنّ و انس و ملک جمع شوند *** همه عالم اگر جمع شوند

هر چه کوشند نتوانند احصا نمود *** کلّ عالم نتوانند احصا نمود

کلمات الله دان، آل ِاحمدند *** کس نباشد جز آنان، آل احمدند

آل احمد کلمات الله اند بدان *** کلمات الله بی شمارند بدان

فضل آل الله بی شمار است بدان *** کلمات الله بی شمار است بدان

فضل آل الله فضل خدای ازلیست *** وصف آنان وصف خدای ابدیست

صاحب وصف جمال حق بوند *** همه اوصافشان جمال حق بوند

من که عاجز شدم از وصف جمال علیّ *** هر چه کردم نشد وصف جمال علیّ

هم خدا گفت هم پیمبر: وصف او وصف من است *** کی توانید شمارید، وصف او وصف من است

«خادم» در پی وصف و شماره مباش *** تو فقط بشمار، پی وصف و شماره مباش

ص: 64

فضائل امیر المؤمنین (علیه السلام)

علیّ امام و علیّ اعلم و علیّ اَعلا *** علیّ ولیّ و علیّ عالی و علیّ اعلا

علیّ وصیّ نبیّ و علیّ جمال نبیّ *** علیّ بعد پیمبر عالی علی اعلا

علیّ زوج بتول و کریم و بی همتا *** علیّ باب حسنیین و افضل و اعلا

علیّ فاتح خیبر و شخص بی همتا *** علیّ شجاع و علیّ اشجع و علیّ اعلا

علی در همه جا فاتح و بی همتا *** علیّ سرور نبیّ و شجاع بی همتا

علیّ کجا و رقیبان بی مقدار؟ *** کجا رقیب بُوند؟ رقیبان بی مقدار

علیّ شجاع و قویّ وحیدر کرّار *** کجا شود مقایسه با رقیب فرّار

فضائلش نتوانند، شمرد عالمیان *** بنگر ببین اعتراف دارند عالمیان

خصال او خصال خدای عزیز می باشد *** جمال او جمال خدای جمیل میباشد

خادم بگو وصف علیّ و ببین کلّ خصال *** ببین و بگیر نکته و بفهم کلّ خصال

خُلق او خُلقِ نبیُّ و خَلق او خَلق نبیّ *** همه چیزش چو نبیّ خلق او خلق نبیّ

خلقت او از ازل چو نبیّ نفس نبیّ *** همه چیزش همانند نبیّ نفس نبیّ

گر نبوّت ختم نمی شد به نبیّ*** بعد احمد جز او نمی بود نبیّ

اوخدانیست، وصف او، وصف خداست *** نی خد است وصف او وصف خداست

عبد صالح بود او، همانند نبیّ *** نه خداست وصف او وصف خداست

او به درگاه خدا بس عزیز است عزیز *** پیمبر سلامش رسانده ز خدا عزیز است عزیز

«خادم» تو چه گویی؟ او مثل نبیّ است *** بس کن او در اوصاف مثل نبیّ است

هر کس به کسی نازد ما هم به علی نازیم

هر کس به کسی نازد، ما هم به علیّ نازیم *** خداوند به نبیّ نازد، ماهم به علیّ نازیم

نازد نبیّ نزد خداوند، خداوند به علیّ نازد *** نازیم، ایزد به علیّ نازد، نبیّ هم به علیّ نازد

معراج نبیّ با علیّ بود، علیّ بود *** علیّ روی زمین بود، با نبیّ بود

در معراج علیّ با نبیّ بود *** جبرئیل گر نبود علیّ با نبیّ بود

علیّ اوصاف معراج را بیان کرد *** گو که او، در کنار نبیّ با نبیّ بود

آنچه حق با پیمبرگفت با علیّ گفت *** علیّ روی زمین بود با نبیّ بود

خداوند علیّ را ز نبیّ دور نگرداند *** هر کجا نبیّ رفت علیّ هم با نبیّ بود

معنی «أنفسنا» چیست همین است *** هر کجا نبیّ بود علیّ بود علیّ بود

علیّ نفس نبیّ، نبیّ نفس علیّ بود *** هر جا که نبیّ بود علیّ بود علیّ بود

گفتم به خرد: راستی علیّ نفس نبیّ بود؟ *** گفتا: هر کجا نبیّ بود علیّ بود علیّ بود

«خادم» تو بگو: علیّ نبیّ بود، یا نبیّ علیّ بود؟ *** گویم: هر دو یکی بُودند، این قول نبیّ بود

ص: 65

علی در راه حق جان ها فدا کرد

علی جانش فدای مصطفی کرد *** به راه حق فراوان، جان فدا کرد

تو کم دیدی که عاشق جان فدا کرد *** علی مشتاق بود و جان فدا کرد

نه تنها در جهادش جان فدا کرد *** برای حفظ جانان جان فدا کرد

خداوند جان او را مشتری شد *** به جان مصطفی او جان فدا کرد

یکی از ترس جانش جان تهی کرد *** یکی ترسی نداشت، جان فدا کرد

علیّ، جان ها به راه حق فدا کرد *** چو عاشق بود آسان جان فدا کرد

«خادم» تو کجایی؟ آیا جان فدایی؟ *** گر خدا جانت به خواهد جان فدایی؟

جان من ارزش این را نداشت است *** منتظر مانده ام بهر جان فدایی

در راه ولایت علیّ مشتاقم *** که شوم فدای او و کنم جان فدایی

روز عید غدیر در مکه

علیّ ولیّ و علیّ عالی و علیّ اعلا *** علیّ به درگه حق مرتضی و بی همتا

علیست جان نبیّ و نبیّ است جان علیّ *** بگو یکیست نبیّ و علیّ، جان علیّ

نبیّ بود خاتم پیمبران، علیّ ولیّ *** اگر نبیّ بُدی، نبودی به جز علیّ

علی با قرآن است و قرآن با علیست *** علیّ با حق است و حقّ با علیست

علیّ ولیّ خدا و خدا ولیّ علیّ *** علیّ ولیّ نبیّ و نبیّ ولیّ علیّ

علیّ خدا نیست، مظهرصفات خدا علیست *** جمال حقّ متجلّی، درصفات علیست

فضائلش نتوانیم شمرد که علیست *** چرا که مظهر وصف خدا علیست

دلیل آن، کلمات خداست، علیست *** چراکه، معنی آن نیست، جز علیست

علیست آنکه خدا گفت: السیّدالولیّ *** «اِقرأ سلامی علی السیّد الولیّ

نبیّ گفت: پس از من علیّ ولیّ شماست *** در آنچه مانده شدید، علیّ ولیّ شماست

نجات امّت من تا ابد، ولایت اوست *** سَرِ دو راهه بدانید، علی ولیّ شماست

صراط حق و دلیل و هدایت امّت *** اطاعت از امامیست که او ولیّ خداست

بگو به شیعه که راه بهشت به دست علیست *** چرا که اوست قاسم نار و جنان، امام شماست

اگر زمام دوزخ و جنّت به دست او باشد *** بگو به دشمن او: راه ما غیر راه شماست

بدان ولایت غیر علیّ و اولادش *** نجات بخش کسی نیست علیّ ولیّ شماست

«خادم» به شیعه گو: بیایید شاکر خدا باشید *** همیشه حمد خدا را کنید، علیّ ولیّ شماست

ص: 66

غدیر اگر نبود اسلام نبود

غدیر اگر نبود، به خدا اسلام نبود *** علیّ اگر نبود، به خدا اسلام نبود

غدیر اگر نبود، صراط مستقیم نبود *** غدیر اگر نبود، مردم را دلیل نبود

غدیر، اگر نبود حقّ علیّ روشن نبود *** غدیر، اگر نبود عدل علیّ روشن نبود

غدیر بصیرت بود برای همه *** غدیر امر خدا بود برای همه

غدیر اگر نبود، کفر حاکم بود *** علی گر نبود ظلم حاکم بود

غدیر اگر نبود حق را بقا نبود *** غدیر اگر نبود اسلام را بقا نبود

غدیر اگر نبود طاغوت بود و پادشاهی بود *** غدیر اگر نبود جاهلیّت بود و پادشاهی بود

غدیر دلیل محکم امامت بود *** غدیر اگر نبود کی امامت بود؟

غدیر هادی و راهنمای مردم بود *** غدیر راهنمای قیام مهدی بود

غدیر بشارت بر قیام مهدی بود *** غدیر راهنمای قیام مهدی بود

اصول دین با غدیر روشن شد *** فروع دین با غدیر روشن شد

رسول گفت: غدیر را به همه یاد دهید *** رسول گفت: غائبین را نجات دهید

«خادم» تو برای غدیرگوچه کرده ای؟ *** چیزی نوشته ای یا چاپ کرده ای؟

آری غدیر را داخل چند کتاب کرده ام *** در جزوهای جدا گانه هم چاپ کرده ام

خادم از غدیر بر ما بگو

غدیر برکهٔ آبی است، بین الحرمین *** غدیرمرکز اجتماعی است، بین الحرمین

ازخدا قبل از غدیردستورآمده بود *** آیه هایی بر رسول دستور آمده بود

گفت: بگو حقّ علیّ را اینجا *** همه را جمع کن تو در اینجا

پس بگو حق علیّ را اینجا *** مَهَراس از کسی بگو در اینجا

گو علیّ از من و من از علیّم *** او وصیّ من و من از علیّم

بعد من اوست مولای شما *** حق گفته: اوست مولای شما

هر که من مولای اویم، علیّ مولای اوست *** هر که من را نبیّ داند، علیّ مولای اوست

بعد از او یازده فرزند او مولا بُوند *** تا قیامت یازده فرزند او مولا بُوند

این حقیقت بین مردم آشکار شد *** همه دیدند و شنیدند و آشکار شد

دین حق کامل شد و آشکار شد *** حق از آن راضی شد و آشکار شد

دین حقّ تمام و کامل گردید *** حجّت حقّ علیّ شدّ و کامل گردید

علیّ حقّ شد، حقّ هم با علیّ شد *** علیّ با حقّ و حقّ هم با علیّ شد

تاکنون حق تابع هیچکس نشد *** تابع علیّ شد، تابعِ هیچکس نشد

همه بودند تابع حقّ جلیّ *** حق بود تابع شخص علیّ

ص: 67

هر کجا بود علیّ حقّ بود آنجا *** هر کجا حق بود، علیّ بود آنجا

تو از این جمله درس هایی بگیر *** فکر خویش آزاد کن، درس هایی بگیر

تو ببین علیّ، نفس نبیّ باشد و بس *** آیه «أنفسنا» شاهد آن باشد و بس

پیمبر گفت: من علیّ و علیّ من باشد *** ما یکی هستیم، من علیّ و علیّ من باشد

گر نبیّ، بعد پیمبر می بود *** بس علیّ بود پیمبر می بود

گر که اشجار اقلام، دریا مداد *** فضل مولا نتوان کرد، گر دریا مداد

کلمات خدا بی شمار است بدان *** علیّ نیز «کلمات الله» است بدان

در صفات جمال، او مثل خداست *** نی خداست، صاحب وصف خداست

فضل او را هرگز نتوانید شمرد *** فضل او فضل خداست، نتوانید شمرد

فضل او فضل نبیّ است بدان *** همه چیزش ز نبیّ است بدان

«خادم» تو چه گویی در وصف علیّ *** کی توانی تو گویی: وصف علیّ

خادم، مظلوم عالم کیست بگو؟

مظلوم که بود جز علیّ در عالم؟ *** مظلوم نبود مانند علیّ در عالم

مظلوم کسی است که حقّش ببرند *** غارت شود و دارو ندارش ببرند!

مظلوم کسی است که مالش ببرند *** دست او بسته و دارو ندارش ببرند؟

تو کجا دیدی که همسر بَرِ همسر به زنند؟! *** تو کجا دیدی که همسر نالد و همسر به زنند؟!

تو کجا دیدی که دست همسری را بندند *** و سپس شلّاق بر همسر به زنند؟!

جز علیّ بر چه کسی ظلم، چنین وارد شد *** روی دستِ نبیّ بود و سپس غارت شد؟!

مادر دهر کجا دید، شجاعی چو علیّ؟ *** که جوان مرد و دلیر باشد چو علیّ؟

دست او بسته و شلّاق زنند همسر او *** راه او بسته و شلّاق زنند همسر او؟

در غدیر دست او را پیمبر بگرفت *** آشکار شد همه چیز، بیعت بگرفت؟

همه دیدند و شنیدند که علیّ مولا شد *** چشم ها دیدند آنجا که علیّ مولا شد؟

بی بدیلش پیمبر نمود و گفتا: *** کس نباشد چو علیّ در دنیا!

«خادم» تو کی اوصاف علیّ را دانی؟ *** اقرار کن کز هزار هم یکی نی دانی

کس نشاید که اوصاف او را داند *** وصف او جز خدا و نبیّ نداند

علم او علم نبیّ، جمالش چو نبیّ *** همه اوصاف و جمالش چو نبیّ

همه اوصاف او، وصف خدا بود *** همه اخلاق او، خُلق خدا بود

فاتح خیبر و احزاب، علیّ بود *** در شجاعت که مانند علیّ بود؟

همه دانند که علی شیر خدا بود *** نه خدا بود او، شیر خدا بود

وصف او وصف خدا، علم او علم خدا *** هر چه دانست زخدا، علم او علم خدا

وصف او را نشمارید، کلمات الله است *** کس نشاید که شمارد، کلمات الله است

ص: 68

کلمات الله فیه نزلت فی القرآن *** کلّ أوصاف علیّ نزلت فی القرآن

عالَمِ کون در او جمع شده *** آنچه خوبان همه دارند در او جمع شده

بعد احمد احدی، چون او نیست *** او نبیّ نیست ولکن احدی، چون او نیست

آل احمد همه، چون او باشند *** وارثان علم نبیّ، همه چون او باشند

وصف آنان چو احمد نیکوست *** خلق آنان چو احمد نیکوست

«خادم» تو چه دانی وصف آل الله را؟ *** دم مزن خدا داند، وصف آل الله را

مظلوم در غدیر کیست بگو؟

سقیفه سند مظلومیّت علیّ شد *** غدیر شاهد مظلومیّت علیّ شد

با قرابت سخن خود به اثبات رساندند *** کی قرابت بود؟ کی به اثبات رساندند؟

در سقیفه نامی از مولا نبردند *** نی نبیّ نی علیّ، نامی از مولا نبردند

هر قوم سخن از خود بگفتند در آنجا *** نامی ز نبیّ و مرتضی نگفتند در آنجا

خانهٔ وحی را به آتش کشیدند! *** دستان علیّ بسته، به مسجد کشیدند!

دست حق را با طناب از پشت ببستند *** دست حبل الله را با طناب از پشت ببستند

زین عمل پهلوی زهرا را شکستند! *** حرمت پیغمبر و آل او را شکستند!

زین عمل فاطمه بیمار بماند در خانه *** صاحب خانه شد، خانه نشین در خانه

آه زهرا سبب آتش دوزخ گردید *** جایگاه غاصبین آتش دوزخ گردید

زین سبب لعنت حق ثابت و لازم گردید *** تا ابد لعنت مخلوق بر آنان گردید

«خادم» چرا مردم زآل الله دور شدند؟ *** حبّ دنیا وریاست آمد ببین دورشدند!

پریشانی آل الله چه بوده بر ما بگو؟

ای دل بسوز، بر پریشانی آل علیّ *** تو چه دانی ز پریشانی آل علیّ؟

بعد احمد چه کردند با آل علیّ؟ *** تا توانستند کشتند از آل علیّ!

هر امامی که آمد به زمان *** دل او خون شد، از آل علی

فرق مولا را به محراب بشکافت *** همه سوختند چو دیدند فرق علیّ

بدن سبط چو شد، تیر باران *** او ز اولاد علیّ بودو، شد تیر باران

سبط اصغر بدنش طعمه شمشیر شد! *** جرم او چه بود کو بدنش طعمهٔ شمشیر شد؟

سَرِ او گشت جدا، بدنش ماند زمین *** سر او بالای نی رفت بدنش ماند زمین

سَرِ فرزند پیمبر به نیزه زده شد *** چون که او بود ز اولاد علیّ

اهل بیتش به اسیری بردند *** چون که بودند ز اولاد علیّ

ص: 69

الغرض آل پیمبر پریشان بودند *** چون نبود راه نجاتی بر اولاد علیّ

دل هر مؤمنی زین مصیبت بسوخت *** اشک هر مؤمنی ریخت بر اولاد علیّ

اشک اگر ریزید و سوزید بهرشان*** حق همین است سوزید بر اولاد علیّ

گریه حق است که بر آل پیمبر ریزیم *** ما بسوزیم و بگرییم بر آل علیّ

گر همه عمر کسی گریه کند جا دارد *** حق همین است که گرید بر آل علیّ

گر کسی بهر چیزی پریشان باشد *** بایدش گرید و نالد بر اولاد علیّ

ای برادر اشک خود را نگهدار اکنون *** تا رسد ماه محرّم، اشک ریزی برآل علیّ

«خادم» اشک خویش را ذخیره می کن *** تا توانی فراوان بگریی بر آل علی

وداع با امیرالمؤمنین (علیه السلام)

صَلِّ یا ربّ أمیرالمؤمنینا *** أنتَ یا ربّ ولیّ المؤمنینا

صَلِّ من حقّه قد أُضیعا *** و کن الناصر لأمیرالمؤمنینا

والِ یا ربّ من والا أمیرالمؤمنینا *** عادِ یاربّ من عادی أمیرالمؤمنینا

واخذل اللّهمّ من خادله *** وانصر اللّهمّ من ناصره

وارحم اللّهمّ من أحبّه *** واغضب اللّهمّ من أبغضه

و تقبل یا ربّ من زائره *** من رجی منک فی حائره

واجعل الأجر له دائمةً *** وانصر اللّهم له دائمة

بعطایاک احبّ الصالحینا *** و بفضل منک أمیرالمؤمنینا

نحن یا ربّ مستودعینا *** أَعطِ ما نرجوا أمیرالمؤمنینا

و کن الثائر من قاتِلِهِ *** و تقبّل ربّ من ناصِرِه

و تقبّل ربّ من زائره *** وارحم الزائر من زائره

واجعل الزائر من أعوانه *** وارحم الأعوان من أعوانه

ربّ ارحم یا إله العالمینا *** زائر الحجّة أمیرالمؤمنینا

ربِّ ارحم خادم الحجّة امرالمؤمنینا *** إنّه کان محبّاً لأمیرالمؤمنینا

مظلوم عالم علیّ را بگو (علیه السلام)

ظلم ها شد بر علیّ بعد از نبیّ *** کس ندید چنین ظلم ها قبل از نبیّ

آنقدر بر او ستم شد از جفا *** تا که مظلوم عالم شد بعد از نبیّ

آنچه پیغمبر به حق آورده بود *** حق وارونه شد بر علی بعد از نبیّ

هر ظلمی که در عالم رخ داده بود *** بر علی وارد نمودند بعد از نبیّ

ص: 70

حق او بردند و مالش را ربودند *** همسر و اولاد او کشتند بعد از نبیّ

از همه چیزش گذشت و سوخت بهر فاطمه *** هستی و دار و ندارش بردند بعد از نبیّ

قصّهٔ باب و در و دیوار بی تابش نمود *** از همه چیزش گذشت از این نگذشت بعد از نبیّ

ای خدا اولادش پس از او آواره شدند *** یا به شمشیر یا مسموم شدند بعد از نبیّ

گو چه مظلومی چو او بوده در عالم بگو *** هر چه داشته دشمن برده است بعد از نبیّ

دست بسته با طناب او را بسته اند *** حق او را غصب کردند، بعد از نبیّ

حق او و حقّ ذی القربی را گرفتند *** کس نگفت ذی القربا چه شد؟ بعد از نبیّ

خانهٔ او مقتل همسر و فرزند او شد *** در همان مقتل بماند تا آخر عمر، بعد از نبیّ

آرزوی مرگ کرد، بس خسته شد *** خواسته اش در محراب داده شد بعد از نبیّ

گو که فرزندان و اولادش بکشتند غاصبین *** کس نگفت حق ذوی القربا چه شد بعد از نبیّ؟

سال ها سبّ و لعن و دشنام می دادند به او *** کس نگفت این نیست حق ذی القربا بعد از نبیّ

شیعیانش منسوب به کفر و شرک هستند هنوز *** کس نمی گوید که این نیست حق پیروان نبیّ

کشتن شیعه مجاز و اجر آن جنّت بود *** اعتقاد پیروان غاصبین، این بود، بعداز نبیّ

پس بگویید آشکار مظلوم عالم هست علیّ *** هیچ مظلومی مظلومتر نیست از علیّ بعد از نبیّ

«خادم» مگو تنها مظلوم است علیّ *** شیعیانش نیز مظلومند بعد از نبیّ

خادم مظلومیّت چه بوده بر ما بگو؟

آخرالأمر چه شدبر ما بگو *** هر چه دانی بیا بر ما بگو

من همین دانم که حق علیّ غصب گردید *** خانه اش آتش زدند حق علیّ غصب گردید

از وصایای غدیر بعد از نبیّ یادی نشد *** یاد دنیا و ریاست بُدند، حق او غصب گردید

بین که آنان حریص ریاست بُودَند، مولا نبود *** امتحانی بود سخت، حق او غصب گردید

کینه های قدیم و حرص دنیا بودشان *** امتحانی بود سخت، حق او غصب گردید

چون منافق بُودَند باطن ها ظاهر گردید *** روزِ روشن دزد بودند، حق او غصب گردید

در سقیفه جمع شدند حقّ صاحب حقّ را گرفتند *** با ذی القربا حق ذی القربا گرفتند، حق او غصب گردید

مردمان بیشتر نادان و بیایمان بُدَند *** فضل مولا را ندانستند حق او غصب گردید

چون امامت از علیّ غصب شد، راه حقّ بسته شد *** بر امامان دیگر بسته شد، چون حق او غصب گردید

سیر عصیان با حکم مجرمان، جاری شده *** هر امامی آمد کشته شد حق او غصب گردید

راه عصیان تاکنون جاری و ساری گردید *** راه خوبان بسته شد، حق ولیّ غصب گردید

خون هایی ریخته شد راه امامت بسته شد *** شیعه را کشتند تاکنون، حق ولیّ غصب گردید

راه شیعه بسته شد راه اسلام بسته شد *** راه صاحب حق بسته شد، حق او غصب گردید

ماجرای کربلا آمد، راه حق را باز نمود *** کشتند اولاد پیغمبر را، حق او غصب گردید

رأس فرزند نبیّ بالای نی رفت از ستم *** با عطش کشتند او را حق او غصب گردید

ص: 71

تا سه روز جسمش بر زمین ماند و دفن نشد *** اسب بر او تاختند آنان، حق او غصب گردید

اهل بیتش را اسیر و در به در کردند و رفتند *** با غُلُ و زنجیر بردند، حق او غصب گردید

در چهل منزل اسیر بردندشان با اشک و آه *** طفل تشنه را بر شتر بستند، حق ولی ّغصب گردید

هفتاد و دو تن را با لب تشنه کشتند کربلا *** کس نگفت این ظلم ها چرا؟ حق ولیّ غصب گردید

طفل تشنه روی دست پدر کشته شد در کربلا *** خون او ظالم را رسوا نمود، حق ولیّ غصب گردید

سرها را چهل منزل با اسیران سیر دادند و رفتند *** تا به شام شوم رسیدند حق ولیّ غصب گردید

تاکنون هم ظلم ها جاری و ساری شده *** این ظلم ها پس از غصب حق علیّ شد، حق او غصب گردید

سوز زینب آه اطفال حسین بر آسمان است هنوز *** این عزاخانه ها بهر او بر پاست، حق او غصب گردید

آه اطفال حسین حق را اثبات نمود *** اشک ها بهر آنان جاری است، حق ولیّ غصب گردید

«خادم» بس کن دل ما را سوختی و ما گریه کردیم *** اشک ما جاری شد از آن، حق ولیّ غصب گردید

غربت مولا چه بوده خادم بگو؟

غربتِ مولا چه دانی ای غریب *** گر غریب هستی ندانی ای غریب

غربت مولا را احمد دانسته است *** او با اشک جاری گفته ای غریب

تو غریب باشی بعد من باید صبر کنی *** صبر تو عرشیان را متعجّب نموده ای غریب

جبریل و میکال و اسرافیل مانده اند *** تو چه صبری کردی در بستر احمد ای غریب

صبر تو حیران نموده عالمی را ای غریب *** نالهٔ فاطمه دیدی آرزوی مرگ کردی ای غریب

دشمن و دوست از صبر تو حیران گشته اند *** دست هایت بسته بود و می کشیدندت ای غریب

پیش چشم تو تازیانه بر زهرا زدند *** تو دیدی و سوختی، بیچاره بودی ای غریب

ما که بر غربت تو سوختیم به خدا ای غریب *** فاطمه سوخت بهر تو، دست بسته بودی ای غریب

دل ما بر غربت تو میسوزد ای غریب *** چاره ای نیست اشک ریزیم بر توای غریب

تو غریب یثرب و کوفه شدی ای غریب *** کوفیان نسبت به تو بی وفایی نمودند ای غریب

گر تمام عمر ما بر تو بگرییم کم بود *** تو چه کردی که دست تو را بستند ای غریب

دست تو گر باز می بود کسی جرأت نداشت *** تازیانه زَنَد بر فاطمه چه کردند با توای غریب

فکر ما مشغول صبر تو شده ای غریب *** صبر تا کی، تازیانه زدند بر فاطمه ای غریب

هیچ کس را پیمبر غریب نام ننهاد *** جز تو را گفت غریبی بعد من ای غریب

غربتت دل ما را ریش ریش کرده است *** با که گوییم تو غریبی ما سوختیم ای غریب

تو غریب بودی و فرزندانت هم غریبند *** پس ببین مهدی تو هم غریب است ای غریب

بلکه اسلام غریب است و حامی ندارد *** گو که مهدی بیاید او غریب است ای غریب

ما ز غربت نتوانیم دم زنیم ای غریب *** دشمن اطراف ما جمع شده، بیا ای غریب

حامی دین بین ما، کمیاب شده *** تو بیا دم بزن تا دم زنیم ای غریب

ما پناهی نداریم بیچاره شده ایم *** چارهای ساز و بیا توای غریب

ص: 72

عمر ما رفت و به وصلت نرسیدیم آقا *** تو کجایی بیا ما غریبیم ای غریب

گفتن فضل مولا عادت ما بود بیا بشنو ز ما

ای دوست بیا فضل مولا را بگو *** دل ما را شاد کن فضل مولا را بگو

گفتن فضل مولا عبادت باشد *** هر چه گوییم ما، عبادت باشد

عادت ما دفاع از مظلوم بود *** دفاع ما دفاع وحمایت، ازمظلوم بود

حق مظلوم را بگیریم، عبادت باشد *** این سخن حق است، عبادت باشد

دشمن ظالم و یار مظلوم شویم *** حق مظلوم گرفتن، عبادت باشد

نگذارید مظلوم بی یار و یاور گردد *** یاور او شویم، عبادت باشد

گر که مظلوم بگوید: به فریادم رسید *** زود به فریادش رسیم، عبادت باشد

گر که مظلوم درب خانه ات آید *** تا نگفته، به فریادش رسیم، عبادت باشد

راه مظلوم را باز گذارید تا آید نزد شما *** راه امید را نبندید، عبادت باشد

آنچه گفتیم عادت مولا بُوده است *** او فرموده بگویید، عبادت باشد

هر چه خوبی هست منسوب به اوست *** عدل و احسان، عبادت باشد

ظلم نباشد هرگز منسوب به او *** عدل و احسان عبادت باشد

او فرمود: به قدر پوستهٔ جوی ظلم نکنید *** ظلم عادت ما نیست، عدل عبادت باشد

درب رحمت بگشایید بهرِ همه *** شأن ما این است، عبادت باشد

قاتل تو گر اسیر توست اطعامش بکن *** او گرسنه نماند، عبادت باشد

شربت شیر را مخور ده به اسیر *** او اسیر تو است، عبادت باشد

دشمن آر آب به رویت بندد *** تو تلافی مکن، عبادت باشد

درب خانه باز گذار تا که فقیری آیدت *** سَرِ سفرت بنشیند، عبادت باشد

گر غذای تو یکیست و فقیری آمد *** آن غذا بهر فقیر ده، عبادت باشد

راه امید مبند بر احدی، تو قیامت داری *** ناامیدش مکن، عبادت باشد

از خدا خواه حوائج نزد تو آید همی *** این درِ رحمت است، عبادت باشد

حاجت هیچکس را رد مکن *** گر که نتوانی دعایش کن، عبادت باشد

چون فقیر را کمک کردی باز گو مکن *** بگذار بماند برایت، عبادت باشد

گر نداری، با زبانت نیکی کن به او *** این هم احسان است، عبادت باشد

هر چه داری بده گر چه کم بود *** کم احسان است، عبادت باشد

آنچه گفتیم همه عادت مولا بوده است *** تا توانی به امامت اقتدا کن، عبادت باشد

«خادم» از خدا خواه چو مولا باشی *** هرچه داری بده، عبادت باشد

ص: 73

گفتن فضل مولا سبب آمرزش است

گر تو آمرزش خواهی فضل مولا را بگو *** فضل مولا شرطی ندارد، فضل مولا را بگو

گفتن فضل مولا همان آمرزش است *** گر تو آمرزش طلبی، فضل مولا را بگو

فضل مولا بهترین کار من است *** گر تو پاداش خواهی، فضل مولا را بگو

فضل مولا دفاع از حق بود *** گر تو حق می طلبی، فل مولا را بگو

فضل مولا گفتن، خدا را خشنود می کند *** گر تو خواهی خدا خشنود شود، فضل مولا را بگو

فضل مولا لطف و رحمت آورد *** گر تو لطف حق خواهی، فضل مولا را بگو

فضل مولا همان فضل خداست *** تو اگر فضل خدا خواهی، فضل مولا را بگو

فضل مولا ایمان و کار من است *** گر تو ایمان خواهی، فضل مولا را بگو

گر تولّی توخواهی فضل مولا را بگو *** فضل مولا تولّیست، فضل مولا را بگو

گر تبرّی تو خواهی فضل مولا را بگو *** فضل مولا تبرّی ست، فضل مولا را بگو

فضل مولا معرفت افزا بود، بیشتر بگو *** گر تو عارف هستی، فضل مولا را بگو

فضل مولا همان فضل خداست *** گر تو فضل خدا خواهی، فضل مولا را بگو

فضل مولا سبب قرب خداست *** گر تقرّب خواهی، فضل مولا را بگو

فضل مولا نامه ات کند *** گر که پاداش خواهی، فضل مولا را بگو

حامی مولا مقامش عالی است *** گر تو خواهی مقامی، فضل مولا را بگو

گر که خواهی از صراط راحت بگذری *** اختیار صراط دست مولاست، فضل مولا را بگو

گر که خواهی راهی جنّت شوی *** قاسم جنّت و نار مولاست، فضل مولا را بگو

گر که خواهی مردنت آسان شود *** چون علیّ آنجاست، فضل مولا را بگو

گر که خواهی به بهشت راهت دهند *** مالک جنّت مولاست، فضل مولا را بگو

کوبهٔ دربِ بهشت گوید یا علیّ *** گر که خواهی باز شود، فضل مولا را بگو

گر که خواهی در جنّت به رویت باز شود *** راستگو باش و فضل مولا را بگو

گر ملاقات علیّ خواهی در بهشت *** راه باز است، فضل مولا را بگو

مدح مولا همان مدح علیست *** مدح مقبول، گر خواهی، فضل مولا را بگو

ذمّ اعدا همان مدح علیست *** ذمّ اعدا را بگو، فضل مولا را بگو

وقت جان دادن علیّ آید نزد تو *** گر که خواهی شاد باشی، فضل مولا را بگو

فضل مولا کار توآسان کند، بیشتر بگو *** گر که خواهی کارتو آسان شود، فضل مولا را بگو

گر تو شادیّ خدا و اولیایش خواهی *** تا توانی سعی کن، فضل مولا را بگو

«خادم» هر بیت، بیتی است در بهشت *** تا توانی سعی کن، فضل مولا را بگو

ص: 74

عاقبت چه شد؟ کیفر اعدا ء شد!

اوّلی آمد و رفت با حسرت برفت *** وقت مردن گفت: واویلا و رفت

کاش کارهایی نمی کردم من، آن زمان *** قصد بیت وحی نمی کردم من، آن زمان

واثبورا گفت که کار از کار گذشت *** وقت مرگ آمد، کار از کار گذشت

او به رفت و دوّمی آمد به کار *** او وصیّ اوّلی شد، نابکار

ظلم ها کرد بر بیت فاطمه *** او غصب کرد حق فاطمه

او فدک را، ز او باز گرفت *** طعمهٔ او شداز او باز گرفت

دست آل علیّ خالی شد *** ظلم بر آل علیّ جاری شد

کارها رفت در دست غاصبین *** همه رفتند سوی غاصبین

سنّت احمد را تعطیل نمودند *** نهی از منکر را تعطیل نمودند

جرئت کس نبود، فریادی کند! *** دم ز بیداد زند، فریادی کند!

جرئت نقل حدیث کس نداشت *** جرآت چون و چرا کس نداشت

بدعتِ در دین، آزاد شده بود *** ترک سنّت نیز، آزاد شده بود

مردم از آل نبیّ دور شدند *** عترت احمد، ممنوع شدند

عترت از قرآن جدا گردید و رفت *** ملّت از دین جدا گردید و رفت

بدعت ثانی فراوان گردید *** ترک سنّت فراوان گردید

همه رفتند به سوی بدعت *** اسمشان شد، اهل سنّت

سنّت احمد کو؟ فراموش گردید *** آنچه بود بدعت بود، فراوان گردید

عادت مردم به بدعت گردید *** سنّت احمد متروک گردید

تا که بی شرمی فراوان گردید *** سنّت احمد، ممنوع گردید

تاکنون هم همین گونه بُوَد *** نقل سنّت همه جا ممنوع بُوَد

اهل سنّت گویند: پیمبر وصیّت نکرد *** اوّل و ثانی وصیّت کردند، پیمبر وصیّت نکرد!

دوّمی کاری کرد که مولا به خلافت نرسد *** او کاری کرد آل احمد به خلافت نرسد

او چه ظلمی کرد بر آل عبا؟! *** تو ندانی چه ها کرد او بر آل عبا!

این عمل سنّت جاری گشته *** تاکنون نیز جاری گشته

غاصب سوم زر اندوز بود و رفت *** کار او چون غاصبان بود و رفت

او قارون بود، مال ها جمع کرد و رفت *** مال بیت المال را جمع کرد و رفت

«خاد» مگو: چه کردندآنان بعداحمد *** گو: همه چیز را تباه کردند بعد احمد

گر تو دانی غربت مولا چه بود آن را بگو؟

غربت مولا دلم را خسته کرده *** من نمی دانم چه گویم دِلَم را خسته کرده

ص: 75

هر چه گویم غمم افزون شود *** چون غم او دلم را خسته کرده

از کجا گویم ندانم کدام غم را بگویم *** هر غمی گویم دِلَم را خسته کرده

غمِ عالم بر دِلَم آید، گر غمش را یاد کنم *** غم او زیاد است دِلَم را خسته کرده

غَمَش از بس زیاد بوده، بر چاه گفته است *** کس نبوده بر که گوید؟ دِلَم را خسته کرده

غم عالَم همه بر دلِ او بنشسته بود *** کس نبوده بشنود، دِلَم را خسته کرده

فاطمه چون کشته شد، غم ها بر او افزوده شد *** بر که گویدجزبه چاه؟ دِلَم را خسته کرده

حق او را بردند، فاطمه را کشتند *** غم عالم بر او وارد شده، دِلَم را خسته کرده

او خانه نشین شد، یتیم داری کار او شد *** دل او پر ز غم شد، دِلَم را خسته کرده

یاد احمد، یاد زهرا، دلش را خون کرده بود *** چاره ای جز صبر نداشت، دِلَم را خسته کرده

مردمان از او بریدند، سلامش نکردند *** بلکه او را جواب هم ندادند، دِلَم را خسته کرده

غاصبین او را به کاری نگرفتند از حسد *** او یتیم داری می کرد، دِلَم را خسته کرده

کار او بود، دفاع از مظلوم و احسان به فقیر*** کار دیگر نداشت او، دِلَم را خسته کرده

غاصبین با بدعت ها او را خسته کردند *** دل او ظرف غم بود، دِلَم را خسته کرده

بعد بیست و پنج سال خانه نشینی سَرِ کارآمد او *** او گرفتار بدعت ها شد، دِلَم را خسته کرده

جمل و نهروان و صفیّن او را خسته کرد *** او گرفتار جهالت شد، دِلَم را خسته کرده

تا که در محراب ضربت بر سرش آمد و رفت *** فرمود: رستگار شدم من به خدا، دِلَم را خسته کرده

ضربت مسموم فرق او را بشکافت *** او از آن ضربت راحت شد، دِلَم را خسته کرده

بدنش چون فاطمه نیمه شب برداشته شد *** تا منافق نبش قبرش نکند، دِلَم را خسته کرده

او غذای خود به قاتل داد و گفت: *** اسیر است او غذایش بدهید، دِلَم را خسته کرده

او گفت: ای حسن قاتل من یک ضربت زده *** بیش از آن نزنیدش، دِلَم را خسته کرده

حال او سخت بود و وصیّت ها نمود *** همه را به تقوا وصیّت کرد، دِلَم را خسته کرده

چون که او کشته شد، فقرا نالیدند بهر او *** تازه فهمیدند پدر رفته، دِلَم را خسته کرده

«خادم» مگو: دیگر، دل ما را خسته کردی *** این مصائب زیاد است، دِلَم را خسته کرده

فضائل فاطمه (علیه االسلام)

فضل مولا گفتی گو فضل فاطمه *** هیچ زنی نیست، او چون فاطمه

سیّد زنها تنها اوست تو بدان *** هیچ زنی چون او نیست تو بدان

فضل او در سورهٔ کوثر بود *** کوثر از اوست، او کوثر بود

مهر او را خدا تعیین نموده *** آب عالم را بر او تعیین نموده

قیمتش فوق همه عالم بود *** کس نداند قیمت او، چون بود

گر نبود او، علیّ کفوی نداشت *** گر علیّ هم نبود، فاطمه کفوی نداشت

لؤلؤ و مرجان بودند بهر هم *** کس ندانست چه بودند بهر هم

ص: 76

آن یکی بهترین مرد عالم می بود *** این یکی بهترین زن عالم می بود

هیچ کسی را، قیاس مکن با آنان *** کس نباشد، قیاس مکن با آنان

سرور عالم امیرالمؤمنین است *** هرخوبی خواهی، امیر المؤمنین است

افضل زن های عالم یکیست، فاطمه است *** فاطمه افضل زن هاست، او فاطمه است

عقدشان را خدا بسته در آسمان *** شادی و شور شده، در آسمان

چک جنّت شد نثارشان بهشت *** بر سر آنان ریخت نثارشان بهشت

هر که برداشت بسی شاد گردید *** غم از او رفت بسی شاد گردید

این دو گوهر چو وصلت کردند *** گو که عالم همه وصلت کردند

مَرَجَ البَحرَین شد یَلتَقِیان *** بَینَهُما بَرزَخٌ لا یَبغِیان

وصلت این دو درسی بود بهر ما همه *** آنچه کردند درسی بود بهر ما همه

قلب پاک و جِسم پاک و نورانی بُدَند *** هر که از آنان وجود آمد، نورانی بُدند

نور بودند، یازده نور از آنان آمد *** هر چه خیر بود دانید، از آنان آمد

نوریان با نوریان وصلت کنند *** ناریان باناریان وصلت کنند

عالمی تاکنون چنین وصلت ندیده *** هر چه دیده، چنین وصلت ندیده

شیعیان نور گیرید، از نوریان *** نکند دور شوید از نوریان

کار آنان درس بوده تاکنون *** هر چه دیدیم درس بوده تاکنون

هر که از آنان دور شود او جاهل است *** هر که درسی نگیرد ز آنان جاهل است

درس آنان مکتب توحید بُوَد *** هر چه می گویند از توحید بُوَد

درسشان آیات قرآنی بُوَد *** هر چه گویند آیات قرآنی بُوَد

«خادم» تا توانی، درس آنان راترک مکن *** تا که هستی به دنیا، درس آنان ترک مکن

ناله های فاطمه بعد از پدر (علیهماالسلام)

ناله های فاطمه دل مولا را بسوخت *** عدو را رسوا نمود، دل مولا را بسوخت

گریه های او ز فقدان پدر *** شکوه ازطاغوتیان بود، دل، مولارا، بسوخت

آیهٔ تطهیر بود دلیل عصمتش *** صادق و معصوم بود، دل مولا بسوخت

گریه هایش ناطق و گویا بُوده است *** سخنش گویا بوده دل مولا را بسوخت

انتقام علیّ را از غاصبین او بگرفت *** او گرفتار در و دیوار شد، دل مولا را بسوخت

دست حَبل الله، با حبل بسته بود *** فاطمه چون دید نالید، دل مولا را بسوخت

او تنها حامی حبل المتین گردیده بود *** ناطق حق حافظ دین بود، دل مولا را بسوخت

جرم او بود حمایت از علی *** ظلم ها شد بهر او، دل مولا را بسوخت

چون علی را بهر بیعت می کشیدند *** فاطمه از او حمایت کرد، دل مولا را بسوخت

او مانع شد از غاصبین، او را زدند *** تازیانه زدند بر فاطمه دل مولا را بسوخت

ص: 77

تازیانه زدند بر او، تا ناتوان شد *** دست او از مولا جدا شد دل مولا را بسوخت

تا که مسجد آمد و خطبه بخواند *** گریه هایش کنار قبر پدر، دل مولارا بسوخت

مردم از گفتار او گریان شدند *** غاصبین را محکوم کرد، دل مولا را بسوخت

حجة الله و ولیّ الله شد، خانه نشین *** فاطمه آرزوی مرگ کرد، دل مولا را بسوخت

فاطمه حق را تا ابد روشن نمود *** او فدای حق شد بعد از پدر، دل مولا را بسوخت

خانهٔ مولا شد بی چراغ بعد از فاطمه *** فاطمه آسوده شد بعد از پدر، دل مولا را بسوخت

تا که مولا شد، یتیم دارِ فاطمه *** خانه اش تاریک شد، دل مولا را بسوخت

گریه می کرد از فراق فاطمه، حبل المتین *** خانهٔ مولا شد بی فاطمه، دل مولا را بسوخت

چون که دار و ندارش رفته بود *** فاطمه چون رفت، دل مولا را بسوخت

تو دانی چرا مولا، مظلوم عالم گفته شد؟ *** ظلم بر فاطمه شد، دل مولارا بسوخت

«خادم» دانی چه کردند غاصبین با فاطمه؟ *** ظلم آنان بی نظیر بود، دل مولا را بسوخت

گریه های فاطمه قلب ما را سوخته است

گریه های فاطمه قلب ما را سوخته است *** شکوه هایش بر پدر قلب ما را سوخته است

گریه های فاطمه بی حد بُده *** ناله هایش قلبما را سوخته است

گریه های او، پیام ها داشته *** سخنانش دل ما را سوخته است

او ذوی القربای پیغمبر بُده *** لیک اشک هایش قلب ها را سوخته است

حق ذی القربا چه بوده بعد از نبیِّ؟ *** از چه اشک فاطمه دل ها را سوخته است

اشک های فاطمه بر علیّ جاری بُده *** قلب او بر علیّ بارها، سوخته است

او چو دیده حبل را بر حبل المتین بسته اند *** جان و قلبش زین جهت سوخته است

مظلومیّت مولا چه کرده با فاطمه؟! *** تا که قلبش بر او این چنین سوخته است

او که از فقدان پدر می سوخته *** باز دلش از مظلومیّت مولا سوخته است

اشک او بر پدرش جاری شده *** اشک او دل مولا را سوخته است

غم هایی بر غمش افزوده اند *** داغ هایی قلب او را سوخته است

اشک او بر محسن و بر باب او *** بی نهایت قلب ما را سوخته است

آرزوی ملاقات پدر می کرده است *** گر چه قلبش بر یتیمان سوخته است

او نزد قبر پدر می گفته است: *** ای خدا مرگم را برسان قلبم سوخته است

تا دعایش به اجابت رسیده گفته است: *** یا علیّ مرا نیمه شب دفن کن دلم سوخته است

غم مولا از این توصیه افزون گشته *** دل او از غم زهرا بسی سوخته است

نیمه شب تن رنجور او را شسته *** اشک او جاری شده دل اوسوخته است

چون کفن کرده تن فاطمه را *** نظری بر حسنینش کرده دلش سوخته است

ای عزیزان بیایید دم آخر مادر را ببینید *** مادر از دیدن آنان همی سوخته است

ص: 78

تا به آغوش کشیده عزیزانش را *** عرش و کرسیّ و ملائک همه سوخته است

خادم دل مولا از این منظره پرپر شده است *** به خدا دل عالم بهر فاطمه سوخته است

فاطمه کیست؟ بر ما بگو؟

آن که سیّد و آقای زنان بوده که بوده؟ او فاطمه بوده *** آن که افضل ز هر زن بوده که بوده؟ او فاطمه بوده

آن که معصومه و پاک بوده که بوده؟ او فاطمه بوده *** آن که محبوب پدر بوده که بوده؟ او فاطمه بوده

مادرِ یازده امام ما که بوده؟ او فاطمه بوده *** همسر شیر خدا را گو که بوده؟ او فاطمه بوده

آن که غم از دل احمد میزدوده که بوده؟ او فاطمه بوده *** آن که یار و یاور مظلوم بوده که بوده؟ او فاطمه بوده

آن که جان فدای ولایت نموده که بوده؟ او فاطمه بوده *** آن که از مرگ پدر بیتاب بوده که بوده؟ او فاطمه بوده

آن که از دشمن غدّار سیلی خورده که بوده؟ او فاطمه بوده *** آن که بین در و دیوار ناله کرده که بوده؟ او فاطمه بوده

آن که از ضرب در محسنش سقط شده که بوده؟ او فاطمه بوده *** آن که بیچاره شده فضّ هاش را خوانده که بوده؟ او فاطمه بوده

آن که شاهدی به جز محسن نداشته که بوده؟ او فاطمه بوده *** آن که بهر ولایت محسنش را فدا کرده که بوده؟ او فاطمه بوده

آن که با محسنش فدای حیدر شده که بوده؟ او فاطمه بوده *** آن که از پشت در پدر را صدا میزد ه که بوده؟ او فاطمه بوده

آن که بیچاره شده، مرگ از خدا خواسته که بوده؟ او فاطمه بوده *** آن که از بهر حمایت، سیلی خورده که بوده؟ او فاطمه بوده

آن که آتش زد عدو خانهاش را که بوده؟ او فاطمه بوده *** آن که از ضرب پهلو بنالیده که بوده؟ او فاطمه بوده

آن که قبرش تاکنون پنهان مانده که بوده؟ او فاطمه بوده *** آن که دار و ندارش خرج مولا نموده که بوده؟ او فاطمه بوده

ص: 79

آن که رسوا کرده عدو را تا ابد، او که بوده؟ او فاطمه بوده *** آن که خشم و رضایش چون خدا بوده که بوده؟ او فاطمه بوده

«خادم» آن که هر چه داشته به خدا داده که بوده؟ *** به خدا او فاطمه بوده از چه پرسی او مظلومه بوده

زائر فاطمه را گو: چه گذشت بر فاطمه؟

زائر فاطمه شو تا بدانی چه گذشته بر فاطمه *** نزد قبرش بُرو تا بدانی چه گذشته بر فاطمه

هر چه آمده بر سرش پنهان نموده *** روی نیلی خود را از علیّ پنهان نموده

اشک عالم بر او جاری شده *** سِیلِ اشکش به خدا جاری شده

او دفاع از حقّ مولایش نموده *** چیز دیگر نبوده، دفاع از حق مولایش نموده

خواسته مولا را ز خانه نبرند *** صاحب بیت ز بیتش نبرند

چون که آتش زدند خانه او را *** پشت درماند، آتش زدند، خانهٔ اورا

ظالمش دانست که او پشت در است *** پس فشار داد که او پشت در است

پشت در محسن او سقط گردید *** او صدا زد پدر را و مضطرّ گردید

مادر و طفل درمانده شدند *** حسنین و زینبین درمانده شدند

او که از مولا حمایت می کرد *** رو به قبر پدر هم می کرد

ای پدر بین با فاطمه چون می کنند؟ *** تازیانه زنند بر بدنش چون می کنند؟

ناله زد تا بر زمین افتاد او *** مولا طلب مرگ کرد، برزمین افتاد او

کاش مرده بودم نمی دیدم این چنین *** این امانت بود کاش نمی دیدم این چنین

چون به حال آمد نزد مولا آمد *** بلکه آزادش کنند نزد مولا آمد

گفت نفرینتان خواهم نمود *** دست بردارید نفرینتان خواهم نمود

ناگهان عالم دنیا لرزید *** گو که بهر قیامت لرزید

تا که مولا به سلمان گفت: دریاب فاطمه *** گو ز من صبر کن، دریاب فاطمه

گو اگر خواهی اسلام بماند دم مزن ***عالم کون را ای فاطمه بر هم مَزَن

بهر مولا جان خود تسلیم کرد *** هر چه داشت در کف گذارد و تسلیم کرد

کشتهٔ راه ولایت گردید *** محسن او فدای ولایت گردید

پس علی تنها شد و خانه نشین *** بیست و پنج سال شد خانه نشین

زین جهت مظلوم عالم گردید *** دست او از همه چیز قطع گردید

حق او را همه یکجا بردند *** بلکه دار و ندارش بردند

اوزدنیا سیرشدو، مرگ شهادت طلبید *** شربت شهد و شهادت طلبید

تا عدو فرق او را بشکافت *** گو که عرش خدا را بشکافت

گفت: به خدای کعبه من فائز شدم *** غم و اندوه ها رفت، من فائز شدم

ص: 80

«خادم» مظلومی چون علیّ یافت نشد *** گر که شد، چون علیّ یافت نشد

محسن فاطمه را گو چه شد؟

درب خانهٔ وحی را آتش زدند *** درب خانهٔ زهرا را آتش زدند

فاطمه بهر حیا پشت در مخفی شد *** با لگدبردرزدند، گو زهرا را آتش زدند

محسن فاطمه را کشتند با چند لگد *** یادگار نبیّ را پشت در آتش زدند

هستی و نیستی علیّ پشت در آتش گرفت *** قلب احمد را در آتش زدند

دشمن ملحد نگفت این خانهٔ پیغمبر است *** خانه را با اهل خانه گفت آتش زدند

در حقیقت کشتن مولا بود هدف *** چون نیامد پشت در خانه را آتش زدند

شاهدی گفت در این خانه فاطمه و حسنین می باشند *** ملحد بی باک گفت: باشند، خانه را آتش زدند

این جسارت این ستم این بی حیائی را ببین *** خانهٔ وحی را ببین آنان چنین آتش زدند

مردمان گو مرده بودند، نمی کردند دفاع *** هم چنان که کوفیان مردند، خیمه ها را آتش زدند

لانهٔ مرغی کِی سوزد کسی در آتشی *** لانهٔ وحی را آنان چنین آتش زدند

آخرالأمر مولا را دست بسته به مسجد برده اند *** قلب زهرا را گو، زین عمل آتش زدند

بیعت از او، بهر یک بلیدی می گرفتند *** یک پلیدی هم جولان میکرد تا آتش زدند

کس نبود از بهر مولا مدافع باشد *** او که تنها بود، خانه اش آتش زدند

ای مسلمانان درس گیرید زین ماجرا *** نکند شما هم سستی کردید تا آتش زدند

بی حجابی را مسلمانی دانستند ملحدین *** تو ببین با انکار حق، دین را آتش زدند

هر چه ما گفتیم: مل این ها ملحدند *** منکر اصل ولایت می شوند، دین را آتش زدند

ای مسلمانان به فریاد دین رسید *** دینتان را به تدریج بردند و آتش زدند

کس به کس نیست که چه ها می گذَرَد *** ای کاش اعلام می دیدند دین را آتش زدند

حوزهٔ علمیّه شده جولان این نامحرمان *** مدّت ها تبلیغ باطل کردند و دین را آتش زدند

ای اعاظم رو کنید اینجا ببینید چه شده؟ *** این خطر کم نیست این ها دین را آتش زدند

حرف ما که خریدار ندارد ای خدا *** تو به فریاد دین خود برس دین را آتش زدند

حرف ما خریدار ندارد ای خدا *** خود بفریاد برس، دین را آتش زدند

«خادم» مگو این سخن گرفتار می شوی *** من طاقت ندارم ببینم، دین را آتش زدند

غربت امام حسن (علیه السلام)

سبط اکبر غریب ماند بعد از پدر*** حرمتش حفظ نشد بعد از پدر

دوستانش جفاکار شدند *** سبط اکبر غریب شد بعد از پدر

ص: 81

همه رفتند سوی دشمنش *** او نداشت یاوری بعد از پدر

جان او در خطر افتاد بعد از پدر *** دوستانش شدند دشمن او بعد از پدر

تا که ناچار با عدو صلح نمود *** جام زهری بنوشید او بعد از پدر

همسرش شد ز عدو دشمن او *** زهر دیگر بنوشید ز جفا بعد از پدر

نه به خانه نه به مسجد نبودش یاری *** جگرش خون شده بود یاری نداشت بعد از پدر

جگرش پاره شد از زهر جفا *** دل او خون شده بود بعد از پدر

تا که گفتا: برادر به فریادم برس *** من که مُردم ز جفا بعد از پدر

سر او چون به دامان برادر به رسید *** لحظاتی بی اسود او بعد از پدر

اشک سالار شهیدان برش جاری شد *** پس نگاهی به برادر نمود بعد از پدر

گفت حسینم روز تو سختتر از روز من است *** من و تو بی پناهیم و غریبیم، بعد از پدر

به برادر بگفت روح منی یا حسین *** کار تو سخت تر از من بود بعد از پدر

گفت: لا یوم کیومک یا اباعبدالله ***تو غریب تر ز منی بعد از پدر

خواهرم تو بیاور برایم طشتی *** جگرم پاره شده بعد از پدر

تا که روح از بدنش خارج شد *** به ملاقات خدا رفت او بعد از پدر

گفته بودم بدنم را به ملاقات جدّم ببرید *** تا ز وی توشه بگیرم من بعد از پدر

وامصیبت تن او تیر باران گردید *** آخرین بهره او شد همین بعد از پدر

بدنش را به بقیع بردند تا بیارامد در بقیع *** تیرها بر بدنش بود هنوز بعد از پدر

همه این را که دیدند گفتند: *** سخت شد کار حسین بعد از پدر

«خادم» هر کجا نام حسین را به بری *** حسن است، نام حسن را ببری، بعد از پدر

شهادت امام مجتبی (علیه السلام)

امام ممتحن بعد از پدر گو حسن است *** غریب تر از همه بعد از پدر، گو حسن است

کس ندیده امامی بین یارانش غریب است *** غریب آشنا بود حسن، او حسن است

بین دشمن غریب بین یاران غریب در خانه غریب *** این که گویی کیست؟ به خدا او حسن است

به خدا جمالش حسن است، کلامش حسن است *** (إنّ احسن الحسن الخلق الحسن) از حسن است

دشمن از دور، عدو، یار در خانه عدو *** نبوده چنین کس به دنیا، مگر او حسن است

به خدا سخن دوست، پاره کرده جگرش *** خُلق او باز هم گو حسن است

دشمنش با سخن زشت پاره کرده جگرش *** مثل کوه، صبر کرده حسن، او حسن است

همسرش زهر جفا داده به او *** جگرش پاره شده، او حسن است

در و دیوار بر او اشک جفا ریخته اند *** اهل آسمان گریستند بر او، او حسن است

سر او دامن خُویَش، در آخر بوده *** اشک می ریخته بر او، او حسن است

آن که جسمش هدف تیر بلا گردیده *** اشک عالم بر او ریخته است، او حسن است

ص: 82

حسن است حسن است او حسن است *** همه چیزش حسن است او حسن است

چشم عالم گریسته بر او، او حسن است *** اشک زینب بر او ریخته او حسن است

چشم هر کس گرید بر او، آن حسن است *** گر که عالم همه گریند بر او، آن حسن است

بر صراط گر تو خواهی گذری گریه کن بهرحسن *** گریه کن بر حسن بن علیّ، آن حسن است

گر که خواهی تو خشنود کنی فاطمه را *** بایدت گریه کنی بر حَسَنَش آن حسن است

گر که خواهی پیمبر خشنود شود *** گریه کن برحَسَنَش آن حسن است

گر تورا گریه آید بر حسین زهرا *** گریه کن بر حَسَنِ او آن هم حسن است

«خادم» تو کمتر اشک بهرحسن می ریزی *** اشک بر این دو برادر، به خدا حسن است

غربت امام حسن مجتبی (علیه السلام)

سبط اکبر حسن بود حسن *** او امام ممتحن بود حسن

نام و اخلاق و جمالش حسن بود حسن *** (إنّ أحسن الحسن الخُلق الحسن) بود حسن

صبر او صبر علیّ، خلق او خلق نبیّ *** همه دیدند که او بود، أحسن الحسن

بعد بابش که نشست جای پدر *** بی وفائی شروع شد با حسن

همه او را فروختند به دشمن یکجا *** چاره مسدود شد مگر با صلح حسن

صلح او رحمت حق بود و کسی پی نبرد *** راه ها همه مسدود شد، جز با صلح حسن

مردم از بی وفائی دست او را بستند *** راه امید نبود، مگربا صلح حسن

خون دل خورد حسن تا این که *** جان دوستان شد آزاد، با صلح حسن

ورنه می کُشت پسر بوسفیان *** همه دوستان علیّ را به جرم حسن

عاقبت جعده و را کشت و مسموم نمود *** او نگفت شوهرم بود حسن، نام حسن خلق حسن

نعش او را به دیدار پیمبر بردند *** تا بگفتا: پدر، حسنم من حسن

جسم او چون هدف تیر عدو شد او گفت *** ای پدر من حسنم من حسنم من حسن

نعش او چون به بقیع روی زمین آرامید *** همه دیدند که تیرها فرو رفته به جسم حسن

خشم عبّاس بر آمد که برادر ببین *** تیرهای عدو رفته به جسم حسن

در جوابش حسین بن علیّ گفت برادر مجوش *** دشمن از کینه زده تیر به جسم حسن

تو بیا کرببلا تا که ببینی من را *** رفته در جسم برادر، بیش از حسن!!

حلول ماه محرم

باز این چه اشک و عزا و چه ماتم است *** این بهر کیست همه عالم در عزا و ماتم است

کرّوبیان همه در عزا فرو رفته اند ز غم *** گوئی که آسمان در زمین فرو رفته است ز غم

ص: 83

حور و ملک همه در ماتم و غم اند *** افلاکیان همه گریان و در غم اند

ای دوست بیا تا برویم کرببلا *** اشک و زاری کنیم، برویم کرببلا

ای دوست بیا اشک بریزیم بر آل نبیّ *** دل بسوزیم، اشک بریزیم بر آل نبیّ

ای برادر، غافل مشو منبع فیض این عزا خانه هاست *** ای برادر چارهٔ هر درد، به خدا این عزاخانه هاست

«خادم» تو نیز خاک عزا کن بر سر *** گریه کن بهر حسین خاک عزا کن بر سر

محرم آمده، بیا گریه کنیم

محرم باز آمد، بیا گریه کنیم *** به دل ما غم آمد، بیاگریه کنیم

آه و ناله بلند است، بیا گریه کنیم *** همه جا خیمه به پای است، بیا گریه کنیم

دل مردم همه خون است، بیا گریه کنیم *** اشک ها همه جاری است، بیا گریه کنیم

پرچم سرخ حسین است، بیا گریه کنیم *** اشک ها بهر حسین است، بیا گریه کنیم

ماتم آل عبایست، بیا گریه کنیم *** روضه ها هم به پا یست، بیا گریه کنیم

اشک های همه جاری است، بیا گریه کنیم *** آه و ناله بلند است، بیا گریه کنیم

دل مردم حزین است، بیا گریه کنیم *** دل ما هم غمین است، بیا گریه کنیم

دل مهدی غمگین است، بیا گریه کنیم *** بار غم بین، شده سنگین، بیا گریه کنیم

فاطمه بر سر راه است، بیا گریه کنیم *** انتظارش همین است، بیا گریه کنیم

بیا تا برویم کرببلا گریه کنیم *** قبر شش گوشه ببینیم بیا گریه کنیم

غربت شاه شهیدان نگریم گریه کنیم *** ما که دوریم ز شهیدان بیا گریه کنیم

حرم شاه شهیدان نگریم گریه کنیم *** به مزار اباالفضل رویم گریه کنیم

قبر هفتاد و دو تن را نگریم گریه کنیم *** طفل شیرخواره را یاد کنیم گریه کنیم

هر که دارد هوس کرببلا گو بیا گریه کنیم *** هر کجا ریخته است خون شهیدان بیا گریه کنیم

قتلگاه را ببینیم و در آن گریه کنیم *** تربت شاه شهیدان در آنجاست بیا گریه کنیم

قبرِ عباس کجای است بیا گریه کنیم *** دست عباس کجای است بیا گریه کنیم

طفل شیرخواره کجا کشته شده بیا گریه کنیم *** گلویش از چه پاره شده بیا گریه کنیم

اشک اطفال کجا ریخته بیا گریه کنیم *** العطش ها کجا بوده بیا گریه کنیم

دل زینب کجا سوخته بیا گریه کنیم *** با برادر چه ها گفته بیا گریه کنیم

او کجا مضطرّه شده بیا گریه کنیم *** با بدن بی سر چه گفته بیا گریه کنیم

او سربی بدن دیده چه گفته بیاگریه کنیم *** داغ فرزند دیده چه گفته بیا گریه کنیم

آه اطفال دیده چه کرده بیا گریه کنیم *** عطش اطفال دیده زینب بیا گریه کنیم

خادم، سر بالای نی دیده بیا گریه کنیم *** اصغر تشنه دیده چه کرده بیا گریه کنیم

با برادر وداع کرده چه گفته بیا گریه کنیم *** جگرش سوخته چه کرده بیا گریه کنیم

ص: 84

اشک اگر جاری شود راه جنّت باز شود

اشک ما بهر حسین جاری شود *** فاطمه راضی شود

مهدی فاطمه آید *** نظری بر ما نماید

مرتضی راضی شود *** راه جنّت وا شود

مصطفی گر رو کند *** خدا بهر ما رو کند

گر رسول الله راضی شود *** خدا از ما راضی شود

او اگر آید سوی ما *** رحمت حق آید سوی ما

نام حسین چون برده شود *** رحمت حق گسترده شود

نام حسین را ببرید *** اشک ما جاری شود

روضهٔ عباس را بخوانید *** اشک ما جاری شود

«خادم» خادمی کن *** تا اشک ما جاری شود

خادم، صاحب عزا را ببین *** اشک تو جاری شود

ماه غم شد همه گریان بوند

ماه محرّم چو رسد همه بین گریانند *** قد سیان از غم و اندوه همه بین گریانند

مَلک و حور ز غم در مانند *** اهل جنّت همگی گریانند

جنّ و انس و مَلک گریه کنند *** چون یتیمان حسین گریانند

هر چه از ماه محرّم گذرد *** ناله بیشتر بود همگان گریانند

بروید کرببلا و ببینید آنجا *** همه سرها به زیر و همگان گریانند

قدمی سوی مدینه گذار و ببین *** آل احمد همگی گریانند

بر مزار امامان بیا تا بینی *** در مشاهد همگان گریانند

در نجف روی بیاور و ببین *** آدم و نوح و علی گریانند

بر مزار شهدا روی بیاور و بیین *** که همه بهر حسین گریانند

نظری کن به آبها و ببین *** همه از بهر حسین گریانند

چشم خود سوی فرات کن و ببین *** خجل از روی طفلان همگی گریانند

غم و اندوه در عالم فراوان گشته *** چون که اطفال حسین گریانند

«خادم» تو از این غم ناله و گریه کن *** چون که عالم از این غم همگی گریانند

خاک غم بر سر خود ریز و ببین *** که همه عالمیان گریانند

آب کم نوش و خجل باش و بگو *** آل طاها ز عطش گریانند

ص: 85

خادم بگو، چگونه گریه کنیم؟

محرّم چو آید من گریه کنم *** هر چه را بینم من گریه کنم

غم و اندوه مرا آبم کرد *** چون دلم پر ز غم و غصّه شود گریه کنم

چون سیه پوش ببینم به عزا *** چاره ای نیست مگر گریه کنم

چون عزاخانه روم بهر عزا *** به علامات عزا چون نگرم گریه کنم

گر که مدّاح ببرد نام عزا *** چاره ام نیست مگر گریه کنم

نام اکبر چو بَرِ من ببرند *** من به حال والدش گریه کنم

نام اصغر چو بر من بِبَرند *** من به حال پدر و مادر او گریه کنم

نام اطفال چو بر من ببرند *** من پریشان شوم و گریه کنم

نام زینب چو بر من ببرند *** سوز دل گیردم و گریه کنم

نام هر یک شهیدی که بَرَند *** حسرت او خورم گریه کنم

نام سالار شهیدان چون بَرَند **** طاقتم طاق شود و گریه کنم

نام هفتاد و دو تن پیرم کرد *** چون نبودم بین شان گریه کنم

قبر شش گوشه را یادم آیم *** آه حسرت کِشم و گریه کنم

چون دلم سوی اباالفضل رود *** بر دو دست جدا گشتهٔ او گریه کنم

چون بیاد عطش اطفال آیم *** چاره ای نیست در آن وقت مگر گریه کنم

چون زیارت کنم کَفَّین را *** بر لب تشنهٔ سقّا همی گریه کنم

چون عبورم به تلّ زینب اُفتد *** بر پریشانی و بیچارگیش گریه کنم

چون ببینم خیم هگهِ سوخته را *** بر پریشانی اطفال حسین گریه کنم

آرزویم همین بوده و هست *** قدمم چون رسد کرببلا گریه کنم

«خادم» تو بیا شفّاف بگو: *** هر کجا نام حسین را ببرند گریه کنم

احرام عاشق

اهل حرم ببین زحَرَم احرام بسته *** رو کرده سوی کرببلا احرام بسته

حجّاج همه به منا رو کرده اند ولی *** او رو به سوی مقصد عشّاق کرده

بارِ سفر به قصد معشوق بسته اند *** به عشق دیدار یارخود دل بسته اند

قربانی حجّاج همه یک غنم است *** قربانی این حاجّ هفتاد نفر است

مَحرَم یار ببین بی کفن است *** کربلا عاشق یار بی کفن است

میقات او دیدن معشوق بُوَد *** گر به معشوق رسد بی کفن است

ص: 86

دل ما پر از شور شده شهدا روی زمین مانده شده

محرم شده عالم سیه پوش شده *** در و دیوار عالم سیه پوش شده

اشک عالم همه جاری گشته *** اشک آسمان ها همه جاری گشته

قدسیان بین ز غم درماندند *** غم عالم همه جاری گشته

ناله از چرخ و فلک باز آید *** اشک دوستان همه جاری گشته

ناله ها از رَهِ دور باز آید *** ناله ها بهر حسین جاری گشته

خبر از کرببلا آمده است *** که عزاخانه ها بر پا گشته

قاصدی آمد از آنجا و بگفت *** روضه خوان ها همه قاری گشته

قاصد دیگری آمد و گفت: *** اشک آل الله جاری گشته

قاصد سومی آمد و گفت: *** بهر اطفال حسین آب جاری گشته

همه از روی تعجّب گفتند: *** مگر آب بهر حسین جاری گشته

قاصدی گفت: تشنه کشتند فرزند فاطمه را *** تو ببین خون ز آسمان جاری گشته

آن یکی گفت: بیا تا برویم کرببلا **** تا ببینیم شهِ کرببلا چون کشته

تا که بار سفر بستیم و رفتیم آنجا *** ناگهان دیدیم رأس حسین چون گشته

پس از آن دیدیم که اطفال حسین *** از اسیری دلشان خون گشته

تا که دیدیم، پریشان و نالان گشتیم **** اشک ها ریخت و همه نالان گشته

گو چه باید کرد بهر اطفال حسین *** ما که سوختیم همه نالان گشته

در کناری نشستیم و ندانیم چه کنیم *** اشک و زاری نمودیم همه نالان گشته

ناگهان خبرآمد: که اجساد زمین مانده هنوز *** نِی کفن نِی غسل نِی دفن گردیده هنوز

ما که رفتیم دیدیم همه بی سر بودند *** سر آنان بریدند همه بی سر بودند

تا سه روز آن بدن های طاهر ماندند *** آمدند مردمان نیمه شب و حائر ماندند

ما چه باید بکنیم سر ندارند این ها *** راه چاره کدام است سر ندارند این ها

ناگهان زین العباد آمد و گفت: *** من شناسم اینها را و بگفت:

این بدن های اصحاب است یکجا دفن کنید *** آن یکی حبیب حبیب است اینجا دفن کنید

تا که دیدیم زنی کنار بد نی آمد و ناله کرد *** گفت: دور شوید این پدر من است و ناله کرد

آن بدن هیچ نشانی نداشت قطعه قطعه می بود *** همه را جمع کرد، گر چه قطعه قطعه می بود

چون که دفن کرد بَدَنِ بابش را *** در کنارش نشست و نوشت نامش را

اهل عالم بدانید این قبر حسین است *** کشتهٔ لب تشنه است قبر حسین است

ناگهان گفت برویم نزد علقمه *** قبر عباس بود نزد علقمه

جسم عباس بی دست را در قبر گذارد *** پاره هایش جمع کرد و در قبر گذارد

اشک او جاری بود و می گریست *** اشک او مهلت نمیداد و می گریست

تا که فرمود: شما همسایگانید *** هر که آمد راهنمایی کنید همسایگانید

ص: 87

هر که گفت: قبر اکبر کجاست؟ گوییدش *** پایین پای پدر باشد او گوییدش

گر که گوید: قبر اصغر کجاست گوییدش *** روی سینهٔ بابش بود گوییدش

«خادم» از خدا خواه زائر فرزند زهرا باشی *** زائرش اهل بهشت است زائر فرزند زهرا باشی

هدف حسین چه بوده بر ما بگو؟

او گفته: راه من راه خداست هر چه باشد باشد *** من رضای حق خواهم هر چه باشد باشد

سهم من از امامت فدا گشتن بود *** در مسیر من چه باشد هر چه باشد باشد

جان خود آماده کردم بهر یار *** راه خود را می روم هر چه باشد باشد

سیر من سیر علیّ و سیرهٔ پیغمبر است *** هر که میلش با من است گو بیاید هر که باشد باشد

هر که راهش راه ما باشد بیاید نزد ما *** گو بیاید می پذیریم هر که باشد باشد

ما در این ره هر چه داریم می دهیم *** هر که خواهد گو بیاید هر که باشد باشد

جان دهیم و سر دهیم و تن دهیم بهر خدا *** هر که مایل هست بیاید هر که باشد باشد

با سخن نتوان هدایت کرد باید جان دهیم *** این زمان راه خدا این است هر چه باشد باشد

راه ما با جنةالمأوی قریب است گو بیا *** ما ره نزدیک را طی می کنیم هر چه باشد باشد

گر تو را عشق خدا و جنّت بی منتهاست *** راه حق گیر و بیا از راه ما هر چه باشد باشد

راه ما عزّت بود ماندنت ذلّت بود *** راه عزّت را بگیر و بیا هر چه باشد باشد

گر تو خواهی شافعت احمد و حیدر بود *** راه باز است بیا هر چه باشد باشد

گر نیایی حسرت تو دائم و باقی بود *** کن شتاب بهر نجاتت هر چه باشد باشد

«خادم» نکند از امامت جدا شوی *** راه حق همین است هر چه باشد باشد

معامله امام حسین (علیه السلام) با خدای خود

خدایا من همه اهل و عیالم با خود آوردم *** خدایا تو ببین دارو ندارم با خود آوردم

عزیزی چون علی اکبر را با خود آوردم *** خدایا کن قبول از من که من جان عزیزم با خود آوردم

زن و فرزند و اولادم به راه تو فدا کردم *** نداشتم چیز دیگر، اصغرم را با خود آوردم

مرا چیزی نبود دیگر تا که من بهرت سر آوردم *** جسم خود را بهر سُمِ اسبان هدیه آوردم

عیالم گر دربدر گشتند در بیابان ها *** اسیری عیال و اهل خود را هدیه آوردم

نخواستم جز رضای تو هرچه داشتم آوردم *** اگر از من پذیری در قیامت پیکری بی سر آوردم

سرم را تا به شام از بهر دشمن هدیه آوردم *** عدو کرد آنچه کرد من خیزران را هدیه آوردم

خدایا جان خود را بهر دین تو فدا کردم *** سر و جانم فدا کردم همه چیزم فدا کردم

که جانان را بیابم یا غیاث المستغیثینا *** قبولم کن قبولم کن همه چیزم فدا کردم

ص: 88

گذشتم از عزیزانم همه چیزم رها کردم *** همی خواهم تو را یابم همه چیزم رها کردم

و چون دار و ندارم را بدادم گشتم آسوده *** خدایم را به جُستم چون همه چیزم رها کردم

عزیزا کن قبولم چیز دیگر من ندارم تا که *** قربانی کنم بهرت هر چه داشتم را فدا کردم

خدایا من از اکبر من از اصغر گذشتم *** عزیزانم همه از بهر تو یک یک فدا کردم

نمانده کس در این خیمه گَهِ سوخته *** مگر اهل و عیالم را که در صحرا رها کردم

تنم آغشته در خون و سرم بالای نی باشد *** چه دارم بهر خود، من که همه چیزم فدا کردم

عزیزانم اسیر و دربدر گشتند تو می دانی *** سر بُبریده ام همراهشان بود من فدا کردم

غل و زنجیر بر فرزند من انداخت دشمن تو می دانی *** چهل منزل سَرِ من بهر دشمن رفت من آنرا فدا کردم

سرم قرآن تلاوت کرد عدو خیزرانم *** لب و دندان خود را هدیه آوردم فدا کردم

شماتت ها نمود بر من عدو آن را تو می دانی *** سَرِ بُبریده پاسخ داد او را تو می دانی

«خادم» تو راه قربانی کردن را ببین *** هر چه داشته او فدا کرده ببین

بی وفایی اهل کوفه

ز اهل کوفه دعوت ها بر آمد *** تمام گفته ها بی حاصل آمد

نه تنها بی وفایی با حسین بود *** تو گو با سبط اکبر هم چنین بود

تعجّب نیست آنان را که میهمانی بخوانند *** چو آید نزدشان بر او بتازند

حسن را بین شان تنها گذارند *** عدو را بر سر او واگذارند

علیّ از بی وفائی خسته گردید *** حسن چون بی امان شد بازگردید

کجا دیدی که آب را بر مهمان ببندند *** العطش بالا رود آب بر مهمان ببندند

سر مهمان را با لب تشنه بریدند *** همه یاران او را سر بریدند

بدن هارا نگر بی سر برزمین ماند *** کفن هرگزنشد بی سربرزمین ماند

به گفتند خارج از دین خدایند *** غلط کردند نسلِ مصطفایند

خادمکوفیان راکی دیدی، وفابود؟ *** همه جا بی وفایی بودکی وفا بود؟

حرکت امام حسین (علیه السلام) به طرف کربلا

راه من راه خداست هر چه باشد باشد *** من رضای حق خواهم هر چه باشد باشد

سهم من در امامت شهادت باشد *** در مسیر من چه باشد هر چه باشد باشد

جان خود آماده کردم بهر یار *** راه خود را می روم هر چه باشد باشد

سیر من سیر علیّ و سیرهٔ پیغمبر است *** هر که میلش با من است گو بیاید هر که باشد باشد

ص: 89

هر که راهش راه ما باشد بیاید نزد ما *** گو بیاید می پذیرم هر که باشد باشد

در ره دین هر چه داریم می دهیم بهر خدا *** هر که خواهد، گو بیاید هر که باشد باشد

جان دهیم و سر دهیم و تن دهیم *** هر که مایل هست بیاید هر که باشد باشد

با سخن نتوان هدایت کرد باید جان دهیم *** این زمان راه خدا این است هر چه باشد باشد

راه ما با جنّةالمأوی قریب است گو بیا *** ما ره نزدیک را طی می کنیم هر چه باشد باشد

گر تو را عشق خدا و جنّت است *** راه حق گیر و بیا در راه ما هر چه باشد باشد

راه ما عزّت بود گر نیایی ذلّت است *** راه عزّت را به پیما هر چه باشد باشد

گر که خواهی شافعت احمد یا حیدر بود *** راه باز است بیا هر چه باشد باشد

گر نیایی حسرت تو دائم و باقی بود *** کن شتاب بهر نجات خود هر چه باشد باشد

گر بیایی جنّت و گر نیایی هاویه *** پس بیا با ما رویم هر چه باشد باشد

خادما راه آل الله، راه حق باشد بیا *** راه حق راه علیّست، علیّ حق است هر چه باشد باشد

از خدای مهربان راه علی خواه و بیا *** راه دیگر راه شیطان است هر چه باشد باشد

العطش اطفال حسین (علیه السلام)

العطش ها گفتند اطفال حسین *** کس کجا بود ببیند غم اطفال حسین

شیعیان را بگو گریه کنند *** بهر اطفال عطشانِ حسین

شیعیان را بگو ناله کنند *** برغم و اندوه اطفال حسین

همه آیید در این غم سوزید *** اشک ریزید بهر اطفال حسین

سوزِ اطفال چه کرده با اهل حرم *** چون که دیدند همه سوز اطفال حسین

العطش سوخت دل اهل حرم *** کس نبود آب رساند به اطفال حسین

همه عطشان بُدند کرببلا *** بخدا آب نبود بهر اطفال حسین

دل سقّا بسوخت کرببلا *** چون که دید آه اطفال حسین

اشک لب تشنه چه کرد با زهرا *** چون که آمد نگهی کرد به اطفال حسین

دل هر سنگدلی خون گردید *** چون که دید اشک اطفال حسین

اشک هر خویش و غریبی بریخت *** چون ندای العطش دید ز اطفال حسین

عطش آلعبا سوخت دل مردم را *** چون شنیدند همه، آه اطفال حسین

جگر احمد مرسل از این غم بسوخت *** چون به دید و به شنید آه اطفال حسین

قدم شاه ولایت لرزید *** چون بیامد و نظر کرد به اطفال حسین

«خادم» تو سوختی همهٔ دل ها را *** گریه کن و ببین سوز اطفال حسین

مردمان را بگو: گر شما را حاجتی است *** پس بگریید بهر اطفال حسین

ص: 90

مظلوم کربلا تشنه کشته شد

لب تشنه بوده حسین به میدان بلا *** کس نبوده تاکنون تشنه به میدان بلا

جدّ او نبیّ بود و بابش علیّ *** تشنه لب بود او به میدان بلا

بی کس و مظلوم فراوان بوده اند *** چون حسین مظلوم نبوده به میدان بلا

آه اهل و عیالِ کسی دیده نشد *** که جگرها بسوزد به میدان بلا

عطش اهل و عیال کسی را که دید؟ *** که بنالند و بسوزند به میدان بلا

آه مظلوم عطشان چه کرد با احمد *** که عدو سوخت ز آهش به میدان بلا

سفرهٔ تعزیه و اشک و غمش را پهن کن *** به خدا غم او همه را سوخت به میدان بلا

هر غم و هر ستمی کهنه شود در دنیا *** جز غم شاه شهیدان به میدان بلا

غم زده نیست که غمش دائم باشد *** جز غم زادهٔ زهرا به میدان بلا

غم او با اشک و آه و ناله است *** او غریب و تنها بود به میدان بلا

اهل عالم بر او گریه کنند در عالم *** زان که لب تشنه بوده به میدان بلا

جگرش سوخته از سوز عطش *** قطره ای آب نبوده به میدان بلا

نالهٔ طفل صغیرش چه کرده با او *** که به ناچار ببُردش به میدان بلا

بدن هیچ شهیدی زیر سم اسب نرفت *** جز شه کرببلا بوده به میدان بلا

هر پیمبر گریسته به صحرای بلاش *** چون که لب تشنه بُده او به میدان بلا

«خادم» دل ما را سوختی بس کن دگر *** دل ما را مسوزان به میدان بلا

وداع امام علیه السلام با اهل حرم

یاوری نیست مرا، اهل حرم، من رفتم *** با یکایک وداع کرد و بگفت من رفتم

ناگهان یاد آن طفل صغیرش افتاد *** تا وِ را بوسد و گوید به او: من رفتم

ناگهان دید، طفلش ز عطش سوخته است *** بگرفت اصغر عطشان و به گفت من رفتم

طفل شش ماهه را بُرد به میدان چه کند؟ *** گفت این است همه دار و ندارم رفتم

جرعه آبی دهیدش، بی گناه است طفلم *** من نخواهم ز شما آب، رحم کنیدش رفتم

ناگهان تیر سه شعبه به گلویش آمد *** پدر آهی کشید و به گفت: من رفتم

سر خود سوی خدا کرد و بگفت *** ای خدا تو ببین طفل مرا من رفتم

طفل خود را به حرم برگرداند *** متحیّر بماند و بگفت من رفتم

طفل عطشان مرا آب ندادند ز کین *** گلویش را ببریدند، خدایا رفتم

آه اطفال بلند شد که ما آب نخواهیم *** پدر از سوز جگر گفت: خدایا رفتم

آه طفلانِ عطشان بسوخت دل ها را *** پدر طفل به ما درنگهی کرد و بگفت من رفتم

این مصیبت دل اهل ولا را سوزاند *** هر که بشنید، پریشان شد وگفت من رفتم

ص: 91

«خادم» از سوز دل آشفت و بگفت *** طاقتم نیست که این را شنوم من رفتم

کس ندیده به عالم که لب تشنه ببرّند گلو *** طفل شش ماههٔ عطشان وگو ید: رفتم

دل هر سنگدلی سوزد و فریاد کند *** نکشید طفل شش ماههٔ عطشان که من هم رفتم

هر که این صحنهٔ جان سوز ببیند گوید: *** وای بر سوز دل مادر طفل، من هم رفتم

«خادم» تو چه گویی در این صحنه سوز؟ *** جز بگویی دل ندارم شنوم، من هم رفتم

آه لب تشنگان سوخت دل ماها را

ما عزادار توایم یا ابا عبدالله *** دلمان سوخته بهر تو یا ابا عبدالله

هر کجا یاد تو را می کنند، گریه کنیم *** بر تو دل ها همه سوزد، یا اباعبدالله

هر کجا یاد جوان رشید تو شود *** دل دوستان بسوزد، یا ابا عبدالله

هر کجا روضهٔ اصغر خوانند *** دل ما به بیاد تو سوزد، یا ابا عبدالله

اصغرت گر زعطش سوخت و برفت *** دل ما را کباب کرد، یا اباعبدالله

تو ز اطفال تشنه چه قدر سوخت های؟ *** دل ما هم کباب شد، یا اباعبدالله

آه زینب چه کرد با دل تو *** اشک می ریخت بهر تو، یا ابا عبدالله

تو چه گفتی به زینب وقت وداع؟ *** تا که آرام گرفت، یا ابا عبدالله

آه اطفال چه کرد با دل تو *** جگرت سوخت بر آنان، یا ابا عبدالله

اشک و آه سکینه سَرِ راهت چه کرد *** اشک تو ریخت در آن وقت، یا اباعبدالله

تو در هنگام وداعِ اکبر، چه قدر اشک ریختی؟ *** با خدایت چه گفتی؟ یا ابا عبدالله

چون سر او را به دامن به گرفتی *** او چه گفت و تو چه گفتی؟ یا ابا عبدالله

چون که عبشاس ره سقّائی رفت *** آه اطفال بلند بود در آن وقت، یااباعبدالله

دست سقّا را بریدند به ره سقّائی *** آه و ناله بلند شد ز اطفال، یااباعبدالله

داغ عباس چه کرد با دل مادر او *** دل او سوخت بر عباس، یا ابا عبدالله

سر تو چون به نیزه بر آمد چه شد؟ *** عرشیان سوختند بهر تو، یا ابا عبدالله

خواهرت سرت را دید و بگفت *** باورم این نبود، یا ابا عبدالله

بدن بی سر تو روی زمین مانده بود *** زینب آمد به دیدار تو، یااباعبدالله

گفت: برادر، آیا تو برادر من هستی *** آیا توئی فرزند مادرم، یااباعبدالله

روزی تو را بر سینهٔ جدّم دیدم *** امروز روی خاک مانده ای، یا اباعبدالله

شهادت علی اکبر (علیه السلام)

اوّل شهید بنی هاشم است علیّ *** کس نیست یادگار پیمبر مگر علیّ

ص: 92

اوست تنها که خَلق و خُلق و بیان او *** همتا نباشدش ز پیمبر مگر علیّ

خَلق و خُلق و بیانش، کسی نداشت *** جز خَلق و خُلق و بیان پدر، علیّ

نور جمال وی همه را مبهوت کرده بود *** همتا نداشت ز جمالش مگر علیّ

او یادگار پیمبر بُود و فرزند علیّ *** یادآور جمال نبیّ بود و پدر علیّ

چون یاورانِ پدر را کشته دید *** گفت ای پدر من یاور توام چو علیّ یاور نبیِ

بابش بگفت: حاصل عمرم فقط توئی *** اما به راه حق به گذشتم بُرو علیّ

رفت از مقابلش و پدر گفت ای خدا *** این یادگار رسولت بود و علیّ

قلبش حزین شد و منتظر بود تا بگفت: *** لبیّک ای حاصل عمرم ای علیّ

تا با شتاب بر سر نعش پسر رسید *** گفتا عزیزم راحت شدی ز بلا ای علیّ

بنگر ببین پدرت یکّه و تنها مانده است *** بعد از تو نیست مرا رغبت دنیا ای علیّ

اینجا پدر سر فرزند بر گرفت و بگفت: *** بعد از تو نیست کسی سر من بردارد ای علیّ

در راه حق بدادمت ای نور چشم من *** تو میوهٔ دل من بودی ای علیّ

جسمت پاره پاره است، چه گویم به مادرت؟ *** آیا چگونه نعش تو را ببرم نزد مادرت

تا این گفت: ای جوانان هاشمی *** من طاقتم نبود، شما ببرید این جوان هاشمی

«خادم» تو را چه طاقت است بس کن دگر مگو *** این قدر مسوزان دل ما را زین جوان هاشمی

این یادگار نبیِّ بوده و علیّ *** ملحق شده به جدّ و پدر، گو: یا علیّ

شهادت علیّ اصغر (علیه السلام)

اصغر از سوز عطش نالد، آبش بدهید *** مادرش تشنه و بی شیر بُوَد، آبش بدهید

طفل شش ماهه تشنه است، آبش بدهید *** به عدو گویید: مادرش شیر ندارد، آبش بدهید

اهل عالم بیایید اصغر تشنه است آبش بدهید *** مادرش شیر ندارد تشنه است، آبش بدهید

طفل تشنه روی دست پدر است آبش بدهید *** شربت آب دهید تیر سه شعبه ندهید

بی گناه و تشنه است، طاقت و تابی ندارد *** شربتِ آبی دهیدش تیر سه شعبه ندهید

اهل عالم سوختند از این، ماجرا *** همه گفتند: بی گناه است، آبش بدهید

نام اصغر نزد مادر نبرید مادرش می سوزد *** هر چه گویید به او، مادر است می سوزد

نام اطفال تشنه نبرید نزد کسی *** هر که باشد سخت است، او میسوزد

عطش طفل تشنه در آغوش پدر *** گو چه کرده با پدر که پدر می سوزد

گر شب جمعه حرم می روید آرام بمانید *** نام اصغر نبرید فاطمه در حرم است می سوزد

گر شب جمعه بدانید فاطمه در حرم است *** نام اکبر نبرید فاطمه در حرم است می سوزد

ما چه گوییم؟ مادر است آمده است می سوزد *** گو چه گوییم؟ مادر است آمده است می سوزد

نام اصغر نزد مادر نبرید، مادر است می سوزد *** هر چه گویید به او، مادر است می سوزد

اشک هر مادری، بهر اصغر ریخته شد *** اشک جنّ و ملک، بهر اصغر ریخته شد

ص: 93

روز شیرخواران را هر ساله بگیرید *** تا که بر اصغر تشنه بگریید هر ساله بگیرید

اشک بر تشنه لب اصغر بی شیر بریزید *** هر کجا شیرخوار تشنه ای دیدید اشک بریزید

طفل لب تشنه را کس نکشد *** روی دست پدر کس نکشد

آری آن تیر از سقیفه آمده *** گو کمانش به دست خلیفه آمده

تیر از آنجا آمد و آمد ببین *** بر گلوی نازک اصغر ببین

تیر غاصب انتقام بود از دور آمد *** کینهٔ دیرینه بود، از دور آمد

مادر طفل ندانست چه کند، مات شده بود *** هر چه تسکین دادند، او مات شده بود

بهر اطفال که گفتند، همه حیران گشتند *** عطش از یادشان رفت وحیران گشتند

این سخن را به هر ره گذری هم گفتند *** سَرِ انگشت به دندان گرفت چون گفتند

«خادم» تو نبودی، مادر اصغر چه گفت؟ *** او سوخت بر فرزند خود، ندانیم چه گفت؟

علی اصغر بی شیر را نزد پدر یاد نکنید

اصغرا، گر ز عطش تشنه و بی تاب شدی *** بر روی دست پدر بی رمق و حال شدی

آب نبود و مادرت شیر نداشت *** از چه رفتی به میدان هدف تیر شدی؟

طفل شیرخواره کجا قدرت میدان دارد؟ *** تو مگر از نوک پیکان، سیراب شدی

پدرت بُرد تو را نزد عدو تا شاید *** به گلویت برسد آب، کی تو سیراب شدی

عشق تو مگر این بود که بر دست پدر *** شربت شهادت بنوشی و سیراب شدی؟

تو چرا با عطش خود پریشان کردی *** دل عالم بسوختی و سیراب شدی

عشق تو عشق پدر بود و همانند پدر *** عاشق حق شده بودی که سیراب شدی

تو چه داشتی که به محبوب خود اهدا کنی؟ *** جز عطش هدیهٔ تو بود؟ که سیراب شدی

همه رفتند به میدان و رزمی کردند *** تو چه کردی که در این راه، رزمنده شدی

از چه گفتند تو باب الحوائج هستی *** تو که از سوز عطش مانده و بی تاب شدی

آخرین هدیه بابت تو بودی به خدا *** ذات حق کرد قبولت که بی تاب شدی

دل ما سوختی و رفتی به جنان *** تو چرا مایهٔ اشک همه عالم شدی

پدرت گفت: ببینید شما طفل مرا *** بهر تو آب طلب کرد و تو بی تاب شدی

عوض آب زدند تیر سه شعبه به گلویت *** این همان خواسته ای بود که سیراب شدی

تا ابد اشک همه بهر تو جاری باشد *** اشک عالم همه جاری است که تو بی آب شدی

«خادم» تو به ریز اشک بر این طفل صغیر *** اشک عالم همه جاری است بر این طفل صغیر

تو کجا اشک و را کرببلا دیده ای؟ *** تو کجا مادر عطشان و را دیده ای؟

نه به خیمه نَه بِه مادر ندهد چون کند؟ *** متحیّر شد پدر بچّه را چون کند؟

تا که رفت پشت خیمه قبری را کَند *** گوهرش را زیر خاک کرد گو چون کند؟

ص: 94

گریه بر علی اصغر علیه السلام

اشکمان بر اصغر بی آب ریزد چه کنیم؟ *** دلمان بر اصغر بی تاب سوزد چه کنیم؟

دلمان بر اصغر بی آب سوزد چکنیم؟ *** جگر هر پدری سوخته بر او چکنیم؟

مادرش تشنه و بی شیر مانده چه کنیم؟ *** دل او سوخته بر اصغرش ما چه کنیم؟

ما تاب عطشِ طفل نداریم چه کنیم؟ *** دلمان بهر اصغر تشنه سوخته چه کنیم؟

مادرش تشنه و بی تاب شده ما چکنیم؟ *** گریهٔ طفل بلند است گو ما چکنیم؟

راه آب بسته شده، طفل او تشنه شده *** آب نیست بهر او گو باید چکنیم؟!!!

بروید آب آورید بهر مادرش!! *** تا که اصغر شیر بنوشد، ما چکنیم؟

آب مگر قیمت جان است درکرببلا؟ *** طفل بیشیر تشنه است ما چکنیم؟

اشکتان جمع کنید و بریزید ظرفی *** بهر اصغر ببرید کرببلا ما چکنیم؟

گر همه تشنه و بی آب شده اند رو به الله کنید *** ای خدا، اصغر تشنه است، آیا بمیرد ما چکنیم؟

بروید از فرات آب بگیرید و بیارید بهر او *** به عدو بگوئید طفل ما تشنه بُوَد ما چکنیم؟

گر نشد باز به عباس بگویید اصغر تشنه است *** او ز غیرت برود آب بیارد چکنیم؟

مادر طفل مانده ز عطش چه کند با پسرش *** آه او آتش به گردون زده ما چه کنیم؟

دلِ اطفالِ تشنه همه را سوخته است *** راه آبی نیست گو ما باید چه کنیم؟

تا که بابش زِرَه آمدوبگرفت طفل خود *** ای خدا تشنه است این طفل، باید چکنیم؟

بگرفت روی دست و رفت و گفت: *** مردم کوفه، طفل من تشنه است باید چکنیم؟

عوض آب بُریدند گلوی طفل تشنه را!!! *** پدر گفت: خدایا، گو ما باید چه کنیم؟

ناگهان وحی بیامد تو دادی همه را *** ما قبول کردیم، پس مگو ما چه کنیم؟

تا ابد اصغر تشنه جگرها راسوزد *** گر نسوزیم بر او، ما چه کنیم

تو اگر آب شیرین و گوارا خوردی *** گریه کن بر طفل تشنه مگو ما چکنم؟

«خادم» بس کن، مگو ما چه باید بکنیم؟ *** این مصیبت، همه را کشته چه باید بکنیم؟

مظلومیّت ابا الفضل (علیه السلام)

عباس در کرببلا یار حسین بود *** زادهٔ مولا علی یار حسین بود

او کرببلا یاور و سردار حسین بود *** در اطاعت همه جا یار حسین بود

در شجاعت چو علی حیدر کرّار *** در حمایت همه جا یار حسین بود

او علمدار بُدو یار حسین بود *** او مطیع برادر بدو غمخوار حسین بود

علی عبد نبیّ بود، عباس عبد حسین بود *** مرد میدان نبرد بود او یار حسین بود

در اطاعت نیاسود، تا فدائی حسین شد *** مثل او کس نبود که فدائی حسین بود

مرد میدان بُد و عابِدِ در شب *** بی دریغ، منتظر امر حسین بود

ص: 95

عاشق شهد شهادت بُدو می سوخت *** کس نبود مانع او، منتظر امر حسین بود

تا که اطفال همه تشنه شدند *** باز هم منتظر امر حسین بود

سقّائی ابالفضل علیه السلام

گفت برادر چگونه ببینم عطش اطفال را *** چه کنم من که نبینم عطش اطفال را

شاه گفتا تو بکن سقّائی *** تا نبینی عطش اطفال را

حکم سقّائی گرفت و برفت *** تا نبیند عطش اطفال را

وارد آب شد و عطشان بود *** آب ننوشید تا نبیند عطش اطفال را

هر دو دستش جدا شد زِ رَهِ سقّائی *** او رضا شد به این، تا بکند سقّائی

آب او ریخت چو بر روی زمین *** راه امید او بسته شد آمد به زمین

دل بسوز که نبود دست و را *** تا سپر باشد و آید به زمین

پس بگفتا برادر به فریادم رس *** جسم من خیمه مبر گذارم به زمین

شاه آمد نزد برادر بِنِشست *** گفت برادر اکنون پشتم بشکست

راه چاره ندارم دیگر *** بی برادر شدم پشتم بشکست

جسم عباس نتوانست به خیمه ببرد *** راه او بسته شد، کمر او بشکست

دست ها قطع شده چشم هدفِ تیر شده *** جسم عباس زمین مانده و تنها شده

جسم عباس چو عدو دید به میان *** قطعه قطعه نمودش ز میان

زین سبب قبر عباس شده قبر صغیر *** قبر او هست هم اکنون قبر صغیر

شهادت سقّای کربلا

عباس فرزند علیّ بود دلیر بود شجاع بود *** او زاده مولا و مردی شجاع بود شجاع بود

از شجاعت همانند پدر بود شجاع بود *** دشمن از صولت او میهراسید شجاع بود

او علمدار شهید کربلا بود شجاع بود *** صَفِ دشمن می شکست او مردی شجاع بود

چون پدر، عاشق شهد شهادت می بود *** اذن میدان می خواست، مردی شجاع بود

شاه می گفت: تو علمدار منی *** او تسلیم برادر بود، مردی شجاع بود

تا که اطفال از عطش ناله زدند *** نزد شاه آمد، او مردی شجاع بود

ای برادر طاقتم طاق شده من چکنم؟ *** ماندنم سخت شده، مردی شجاع بود

شاه گفت: سقّائی کن برادر اطفالم تشنه اند *** با لب تشنه فرات آمد و مردی شجاع بود

آب ننوشید و تشنه از فرات خارج شد *** هر دو دستش قطع گردید، او مردی شجاع بود

مشک آب را به دندان گرفت و کوشید *** لیک آبها بر زمین ریخت، او مردی شجاع بود

ص: 96

فرق او را شکافتند، او دستی نداشت *** حال او چون بود؟ او مردی شجاع بود

گفت: برادر به فریادم برس آبی ندارم *** بر زمین افتاد با صورت، او مردی شجاع بود

شاه با سرعت بیامد و بگفت: *** کمرم بشکست اکنون، او مردی شجاع بود

هاتفی گفت ب-ه اطفال نگویید: تشنه ایم *** فرق عمّو بنگرید، او مردی شجاع بود

اطفال گفتند: ما نخواهیم آبی از فرات *** گو که عمو آید نزد ما، او مردی شجاع بود

اهل عالم سوختند و گفتند: *** شاه بی یاور شده، او مردی شجاع بود

جسم عباس پاره پاره بود بر زمین ماند *** شاه خبر او را بِبُرد، او مردی شجاع بود

گفت: بی برادر شدم پشتم شکست *** راه چاره مسدود شد، او مردی شجاع بود

اطفال گفتند: ما آب نخواهیم گو عمو بیاید *** شاه گفت عمو کشته شد، او مردی شجاع بود

اطفال گفتند: اسم آب نخواهیم بُرد دگر *** شاه گفت: بی برادر گشتم، او مردی شجاع بود

آه و ناله بلند شد ز اطفال حسین *** ما نخواهیم آب گو عمّو بیاید، او مردی شجاع بود

شاه آماده شد بهر شهادت چه کند؟ *** با یکایک وداع کرد، او مردی شجاع بود

ناگهان اهل حَرَم گِرد او حلقه زدند *** گر روی ما چه کنیم؟ او مردی شجاع بود

همه را آرام کردو، امر به صبر کرد *** جز سکینه که دلش سوخته بود، او مردی شجاع بود

شاه گفت: اینقَدَر اشک مریز بابا تو سوختی جگرم را *** صبر کن اشک ها داری، او مردی شجاع بود

«خادم» بس کن تو سوختی دل ما را *** این مصیبت سخت بود، او مردی شجاع بود

شهادت قمر بنی هاشم (علیه السلام)

عباس، علمدار بُوده در کرببلا *** او مطیع برادر بُوده در کرببلا

عَلَم سرخ حسین را علمدار بُده *** حامی خون خدا بوده در کرببلا

امر مولاش اطاعت کرده *** سپر اهل ولا بوده در کرببلا

حَرَمِ آل نبیّ را نگهبان بوده *** جان خود را سپر کرده در کرببلا

عاشق شهد شهادت بوده است *** ادبش مانع او بوده در کرببلا

آه اطفال که و را سوخته بود *** اذن میدان خواسته در کرببلا

طاقتم نیست که اطفال را تشنه ببینم *** زنده ماندن شده سخت، مرا کرببلا

اذن سقّایی اطفال گرفت و به گفت *** من آزاد شدم از غم اطفال کرببلا

دست سقّا جدا شد به ره سقّایی *** آب ها ریخت و تاریک شدش کرببلا

تاکنون کس ندیده که دستان سقّا *** هر دو را قطع کنند، مگر کرببلا

ناامید شد عباس ز سقّایی خود *** به برادر خطاب کرد در کرببلا

چون صدایش به گوش برادر برسید *** او به سرعت به سر نعش برادر برسید

شاه گفت: برادر کمر من بشکست *** بی برادر شدم، کمر من بشکست

غم عباس همه را غمگین کرد *** اشک اطفال، بار غم سنگین کرد

ص: 97

نعش عباس نتوانست ز میدان ببرد *** آه جان سوز کشید و سر خود بالا کرد

پس عمود خیمهٔ عباس را کشید و بگفت *** بی برادر شده ام من رویش به خدا کرد

الغرض بار غم افتاد به دوش حسین *** بی برادر شده بود و به خیمه رو کرد

«خادم» غربت شاه شهیدان چه دانی تو *** این عهدی بوده با خدا چه باید کرد

سوز عطش در نینوا همه را آتش زده

العطش سوخت جگر آل عبا کرببلا *** جگرها از عطش سوخته شد کرببلا

نالهٔ اطفال چه کرد با جگر آل عبا *** العطش سوخت جگرها برویم کرببلا

دل زینب چه قدر سوخت به حال اطفال *** دل هر سنگدلی سوخت در کرببلا

نالهٔ طفل ز عطش با دل ما در چه کرد؟ *** با دل احمد و مولا و زهرا، در کرببلا

دل عالم بسوخت از عطش آل عبا *** زین سبب سوخت دل جنّ و ملک کرببلا

اشک اطفال چه کرد با دل عباس علیّ *** تا بگفتا به برادر: آه اطفال مرا سوخت در کرببلا

زنده ماندن مرا سخت شده زین غصّه *** ای برادر تو مرا اذن میدان بده کرببلا

تا که من جان دهم و نبینم این را *** اشک اطفال فزون شد در کرببلا

خبر آمد عباس کشته شد سقّا نشد *** آه طفلان بر آمد ما نخواهیم آب در کرببلا

ای پدر آب نخواستیم بیاید عبّاس *** جگر ما سوخته است در کرببلا

زینبش داد به برادر طفل عطشان صغیر *** روی دستش بگرفت طفل تشنه را کرببلا

گفت: ای قوم بدهید آب، این طفل مرا *** در جوابش عدو گفت: آب نباشد در کرببلا

جز به تیری که شود حاجت این طفل روا *** یا که گفتند ندهیمت آب، در کرببلا

تا که طفل تو بمیرد ز بی آبی *** ما آب نباشد بهر شما در کرببلا

ناگهان تیر سه شعبه به گلویش آمد *** زین سبب ناله ها شد بلند درکرببلا

داغ این قصّه همی سوخت جگر آل عبا *** حرمله زد به آتش جگر آل عبا

«خادم» تو که سوختی دل آل عبا *** تو چه قدر آتش می زنی دل آل عبا

آه اطفال تشنه چه بوده بر ما بگو؟

آه اطفال تشنه چه بوده بر ما بگو *** جگر سوخته چه بوده بر ما بگو

تو مگر کرببلا بوده ای بر ما بگو؟ *** یا که بین شهدا بوده ای بر ما بگو؟

آه اطفال چه کرد با دل زینب بگو *** العطش ها چه کرد با دل زینب بگو

آه اطفال دل عبّاس را بسوخت *** زندگی سخت شد و عباس بسوخت

گفت برادر زنده ماندن سخت است *** دیدن اطفال تشنه سخت است

ص: 98

شه گفت ای برادر تو سقّایی کن *** بچه ها تشنه اند تو سقّایی کن

این بشارت بود، عبّاس شهادت می خواست *** مشک خشکیده برداشت شهادت می خواست

وارد آب شد و تشنه خارج گردید *** خارج از آب شد و تشنه وارد گردید

هر دو دست سقّا قطع شده بود *** آب ها ریخته بود، امید او قطع شده بود

گفت برادر به فریادم برس *** دم آخر به فریادم برس

شه با خشم و خروش آمد و گفت *** ای برادر کمرم قطع شد و گفت

نه امیدی دارم برادر نه توان *** تو که رفتی من شدم ناتوان

نعش عباس رها کرد و برفت *** تا چه گوید به اطفال و برفت

اطفال گفتند عموی ما چه شد؟ *** آب نخواهیم عموی ما چه شد؟

آه اطفال سبب سوز بیشتر کردید *** دل شاه سوخت و سوز بیشتر گردید

العطش ها بلند شد ز همه *** آه و ناله بلند شد ز همه

دل زینب ز این حادثه سوخت *** گو دل مادر اصغرز این حادثه سوخت

آخرین بار شه آمد سراغ طفلش *** تا بگیرد ز محبت سراغ طفلش

گفت خواهر بیاور طفل مرا *** بگیر از مادر بیاور طفل مرا

زینب آورد با آه و بگفت *** داد به دست برادر و بگفت

ای برادر تشنه ماندست سه روز *** مادرش شیر نداشتست سه روز

شه، طفل را دید که تشنه شده است *** طفل شیرخوارش تشنه شده است

گفت آبش بدهید سوخته است *** گر که آبش ندهید سوخته است

حرمله گو که آبش می داد *** حنجرش پاره کرد آبش می داد

شه که طفلش به قربانی رفت *** مادرش گفت: به قربانی رفت

شاه گفت: خدایا قبول کن قربانی من *** این بود آخرین قربانی من

ای خدا هر چه داشتم دادم *** اصغرم را اکبر را داشتم دادم

من ندارم به جز یک جانی *** گر پذیری ز من یک جانی

من دگر دار و ندارم دادم *** تو بگیر دم آخر جانم

کوفیان گو: چه مهمانی کردند؟!! *** کُشتند مهمان را چه مهمانی کردند؟!!

وداع جانسوز با اهل و عیال

چون غریب کربلا قربانیان خود بداد *** کس نماند بهر او، دار و ندار خود بداد

آمد او نزد عیالش از بهر وداع *** تا سلامی کرد او از بهر وداع

سوز او سوخت عالم را ز سوز *** اهل بیتش همی سوختند ز سوز

عالَم علوی همه نالان شدند *** عرشیان گو همه گریان شدند

علویان چون بدیدند، سوختند *** دوستان چون شنیدند، سوختند

ص: 99

گفت من رفتم خداحافظ بود *** من ندارم یاوری، خداحافظ بود

زین سخن شد زلزله بر عرشیان *** سخت آمد این سخن بر عرشیان

زلزله شد در عالم کون از این *** گو که عالم هم دگرگون شد از این

نالهٔ اهل حرم بالا گرفت *** نالهٔ هر یک بگو از سر گرفت

یکصدا گفتند: گو شاها بما *** راه ما روشن نما بر گو بما

یک بیابان دشمن و ما بی پناه *** راه چاره چیست ماییم بی پناه

شاه گفتا خدا یار شماست *** چون پناهی نیست او یار شماست

اشک و زاری از همه بالا گرفت *** آه و ناله از همه بالا گرفت

شاه، زینب را همی آرام کرد *** دیگران را به صبر وادار کرد

اشک طفلان راه او را بسته بود *** اشک ها جاری و هم پیوسته بود

تا که طفلی از یتیمی گریه کرد *** قلب بابش سوخت او هم گریه کرد

گریهٔ طفل و پدر بالا گرفت *** اشک جاری شدو سوز بالا گرفت

شاه گفت: من دلم آتش گرفت *** اشک را بعد ازمن بریزید، دلم آتش گرفت

پس یکایک را ببوسید و برفت *** داغ هر یک را به دل کرد و برفت

شاه رفت سوی میدان و بگفت: *** ای جماعت کی پیمبر این بگفت

آیا من مهمان نبودم، بهرتان *** رسم مهمانی همین بود بین تان

یاور و اولاد من کشتید شما *** از شقاوت اصغرم کشتید شما

نیست در این میدان مرا یک یاوری *** از شما نیست مرا یک یاوری

گر شما را نیست جز کشتن مرا *** اهل بیتم را نیازارید گر کشتید مرا

می کشیدم پس مرا آبی دهید *** جسم بی جانم چرا آزار دهید

این کِه گفته؟ اسب ها جولان دهید *** پیکرم زیر سُمِ اسبان نهید

من که اولاد پیمبر بوده ام *** جرم من این بوده، مهمان بوده ام

شاه آمادهٔ جنگ شد از بی کسی *** در حرم غوغا شد از بی کسی

چون حسین شد یکّه و تنها چه کرد؟ *** او زاهلش جدا شد، او تنها چه کرد؟

چشم گریان، قلب سوزان، دل پریشان *** اشک طفلان جاری، قلب آنان پریشان

یک نظر بر سوی طفلان یک نظر بر سوی میدان *** یک نظر سوی عزیزان کرد، با قلب پریشان

یک نظر بر دشمن و یک نظر سوی رحمان *** گو چه باید کرد با قلب پریشان

گفت: خدایا، هر چه دارم از تو است *** من که دار و ندارم از تو است

هر چه دارم از تو است، جانم بگیر*** من تو را خواهم فقط، جانم بگیر

من که از اکبر گذشتم من که از اصغر گذشتم *** من تو را خواهم فقط، جانم را بگیر

از جوانانم گذشتم بلکه از قاسم گذشتم *** خدایا من تو را خواهم، جانم را بگیر

از برادر هم گذشتم پشت خود را هم شکستم *** خدایا من تو را خواهم فقط، جانم را بگیر

خواهرم شد زار و نالان، من گذشتم *** خدایا من تو را خواهم فقط، جانم را بگیر

گر سرم از تن جدا گردد گذشتم *** خدایا من تو را خواهم فقط، جانم را بگیر

ص: 100

عیالم گر اسیر گردند من گذشتم *** خدایا من تو را خواهم فقط، جانم را بگیر

گر سرم بالای نِی بردند من پذیرفتم *** خدایا من تو را خواهم فقط، جانم را بگیر

گر سرم را بهر دشمن هدیه بردند راضیم *** خدایا من تو را خواهم فقط، جانم را بگیر

چوب اگر بر لب و دندانم زنند، پذیرفتم *** خدایا من تو را خواهم فقط، جانم را بگیر

پیکرم گر زیر سُمِ اسبان رود من پذیرفتم *** خدایا من تو را خواهم فقط جانم را بگیر

عیالم را اگر در مجلس دو نان برند من پذیرفتم *** خدایا من تو را خواهم فقط، جانم را بگیر

گر غل جامعه بر فرزندم نهند من پذیرفتم *** خدایا من تو را خواهم فقط، جانم را بگیر

هر چه بر اهل و عیالم بگذرد، من پذیرفتم *** خدایا من تو را خواهم فقط، جانم را بگیر

گر شماتت بر عزیزانم کنند، من پذیرفتم *** خدایا من تو را خواهم فقط، جانم را بگیر

هر چه داشتم خدایا بدادم در رهت رفتم *** خدایا من تو را خواهم فقط، جانم را بگیر

من که از خود نبودم، هرچه دارم تو دادی *** خدایا من تو را خواهم فقط، جانم را بگیر

پاسخ خداوند به امام حسین علیه السلام

گفت معشوقا بیا، جان تازه کن، نزد ما *** آنچه دادی را پذیرفتم، بیا در نزد ما

هر چه خواهی ما به تو بخشیم، بیا در نزد ما *** نزد ما باش هر چه خواهی بخواه در نزد ما

هر که با تو بوده را با خود بیاور نزد ما *** هر که میلش با تو بوده بیاور نزد ما

تو همه چیزت بدادی بهر ما *** هر که با تو هست گو بیاید نزد ما

تا قیامت هر که نامت را به عزّت می برد *** او عزیز و پایدار است، گو بیاید نزد ما

هر که اشکی بر تو ریزد در جهان *** ما ببخشیم اش گو بیاید نزد ما

زینب (علیه االسلام) در گودی قتلگاه

زینب گودی قتلگاه آمد، چه ها دید بیا گریه کنیم *** تن بی سر کجا دیده کسی؟ بیا گریه کنیم

رو به قبر نبیّ کرد و چه گفت؟ بیا گریه کنیم *** تن بی سر به دید و چه کرد؟ بیا گریه کنیم

الوداع گفت و جدا شد ز حسین، بیا گریه کنیم *** ناله کرد و چه گفت با حسین؟ بیا گریه کنیم

دختر غم زده با جسم پدر گو چه گفت؟ بیا گریه کنیم *** او چگونه جدا شد ز پدر؟ بیا گریه کنیم

عدو اولاد احمد را به شام برد، بیا گریه کنیم *** زین سفر بر آنان چه گذشت؟ بیا گریه کنیم

مردم شام با اسیران چه کردند؟ بیا گریه کنیم *** اسرا در خرابه چه کردند؟ بیا گریه کنیم

در خرابه چه گذشت بر آنان؟ بیا گریه کنیم *** گریهٔ سه ساله در خرابه از چه بوده؟ بیا گریه کنیم

رقیّه با سر بابش چه گفته؟ بیا گریه کنیم *** سه ساله چرا یکباره جان داده؟ بیا گریه کنیم

ص: 101

او با پدر حود چه گفته؟ بیا گریه کنیم *** پدرش طفل را همراه خود برده، بیا گریه کنیم

«خادم» تو که سوختی دل ما را، بیا گریه کنیم *** به خدا همه گریان شدند، بیا گریه کنیم

احوال اسرا از کربلا تا شام گو چه بود؟

اُسرا را از کوفه و کربلا به اسیری بردند *** همه را با دل سوزان به اسیری بردند

همگی بسته به زنجیر به اسیری بودند *** تازیانه زندند و به اسیری بردند

رنجِ بیمار و زنجیر و غل جامعه بود *** گرضعیف بود وبیمار به اسیری بردند

وقت راحت نبود، رحم نبود می بردند *** اشک ها جاری بود، دلها پریشان بود، می بردند

گو چه رنج ها، که به اسارت دیدند *** نه که عطشان بُدند، به اسیری بردند

بچه ها روی شترها همگی نالیدند *** کس به فریاد نرسید، به اسیری بردند

چون نگاه همه بر سرها بود *** از همه چیز گذشتند، به اسیری بردند

گریه و نالهٔ اطفال برآمد آنگاه *** که سر سیّد و سالار به اسیری بردند

اشک لیلا بلند شد آنگاه *** که سر اکبر او را به اسیری بردند

اشک و ناله ز رباب بالا رفت *** چون سر اصغر عطشان به اسیری بردند

در تمام سفر آنان به سوختند همه *** چون که سرهای شهیدان به اسیری بردند

در جواب اشک و آه و گریه *** تازیانه همی بود که ز عدو می خوردند

تا رسیدند به دروازهٔ شام *** شامیان کف زدند و به اسیری بردند

اشک اولاد پیمبر همی جاری بود *** شامیان شاد شدند و به اسیری بردند

تا که بردند همه را نزد یزید ملعون *** سر بُبریده و طشت طلا را بردند

ظالم سنگدل چوب زد، برلب و دندان حسین *** زینب و بچّه ها دیدند، لب و دندان حسین

خادم ما ندانیم تو بگو زینب کیست؟

تو چه خواهی که ز زینب پرسی *** نسبش دانی که باز می پرسی

پدرش مولاست، مادرش فاطمه است *** جدّ او احمد بود مادرش فاطمه است

صاحب صبر و حلم، زینب بوده است *** آن که صبر را حیران نموده زینب است

حلم او کار را بر او آسان نمود *** آن که صبرش ما را حیران نموده، زینب است

از خداوند هیچگاه شکوه نکرد *** آن که دشمن را زبون کرد زینب است

مریم و آسیه کی توانندبه پای اورسند *** آن که شد امّ المصائب، زینب است

مریم از شرمندگی آرزوی مرگ کرد *** آن که دشمن را زمین زد، زینب است

عاشق کوی برادر بود، و بس *** آن که نامی ز فرزندش نبرد، زینب است

ص: 102

آه اطفال را می دید و خود تشنه بود *** نام آب هرگز نَبُرد، گر چه تشنه بود

آه و ناله اش ز جدایی چه کرد *** آنقدر نالید تا عرش و فلک بیچاره کرد

ناله هایش روی تلّ، عرشیان را مات کرد *** تا به جسم برادر رسید همه را مات کرد

گفت ای برادر تو هستی، فرزند مادرم؟ *** من سرت بالای نی دیدم، تویی فرزند مادرم؟

گفت برادر «یوم علی صدر المصطفی» *** آن کجا و «یومٌ علی وجه الثری»

روی خود را بر مدینه کرد و گفت: *** هر چه باید می گفت با جدّش بگفت

گفت یا جدّا این حسین توست، آغشته به خون *** تو ببین او چگونه است، آغشته به خون؟

تا که گفتند کم کن، زین العباد از دست برفت *** یادگار برادر را ببین، از دست برفت

تا که آمد نزد او نمود *** او امام خویش را تسکین نمود

یادگار برادر، توئی آقای ما!! *** باخودت چون کنی؟ آقای ما

گفت عمّه آنچه گفتی دانمش *** تو ببین نعش پدر را، آنچه گفتی دانمش

خیمه ها سوخت و اطفال پراکنده شدند *** زینب اندر ره آنها و پراکنده شدند

نیمه شب چه کند زینب دل سوخته ای *** گو کجا روی کند زینب دل سوخته ای

این مصیبت را، کی توانی تو تصوّر بکنی *** حال زینب چه دانی که تصوّر بکنی

پس مگو زینب کیست؟ تو بدان زینب کیست *** تو مگو صبرش چیست؟ تو بدان زینب کیست

«خادم» تو چه دانی زینب کیست *** دم مزن تو ندانی زینب کیست

خادم أمّ المصائب که بوده بر ما بگو؟

نور احمد، نورعلیّ، نور فاطمه، زینب است *** بهترین زن بعد مامش فاطمه زینب است

کس ندیده به جهان همچو زنی چون زینب *** به کمال و به عفاف و به حیا چون زینب

اهل عالم متحیّر، چرا درس نگیرند، از زینب *** بار غم را که توانسته تحمّل کند چون زینب

صبر از صبر زینب، به تعجّب آمد *** کو ندیده است کسی چون زینب

به عدو گفت: جز زیبایی ندیدم ز خدا *** تاکنون صبر ندیده چو صبر زینب

صبر گوید: او فوق تصوّر بوده *** صبر خسته شد، از صبر زینب

آه که صبرش لب ریز شد، وقت وداع *** گفت چه کند با این همه دشمن زینب

صاحب حلم نبیّ و علیّ، او را گفت: *** نَبَرَد حلم تو ابلیس لعین ای زینب

در مصائب همه جا صابر بود *** تا که دید رأس برادر زینب

طاقتش طاق شد و گفت برادر چه کنم؟ *** طاقت و تاب ندارد، خواهرت زینب

«خادم» مگو که نیابی کسی *** صبر او باشد چوصبر زینب

ص: 103

ناله های زینب کنار بدن برادر

برادر، اشک اطفال مرا کشته، چه باید بکنم؟ *** دل من سوخته برادر، چه باید بکنم؟

عطش و آه و ناله زیاد است، چه باید بکنم؟ *** دل من زین مصیبت کباب است، چه باید بکنم؟

داغ اصغر همه را سوخته است *** همه گریان و پریشان چه باید بکنم

دلِ مادرِ اصغر کباب است برادر *** آه و ناله بلند است چه باید بکنم؟

داغ اکبر همه را کشته برادر چه کنم؟ *** داغ قاسم مرا کشته برادر چه بکنم؟

مادر اصغر قبر فرزند خود را طلبد *** قبر فرزند کجاست؟ من چه باید بکنم؟

خیمه ها غرق عزا گشته برادر چه کنم؟ *** آه و شیون زیاد است چه باید بکنم؟

بدنت غرقه به خون و سرنداری چه کنم؟ *** خواهرت سوخته از غم چه باید بکنم؟

بدن اکبر و عباس کجا مانده برادر چه باید بکنم؟ *** داغ آنان مرا کشته برادر چه باید بکنم؟

ما، در این شام غریبان، نداریم کسی *** خواهرت یکّه و تنهاست چه باید بکنم؟

گر که غارت کنند خیمه و خرگاه تو را *** من در این دشت بلا خیز، چه باید بکنم؟

دختر فاطمه رو به مدینه نمود و بگفت: *** یا رسول الله گو من چه باید بکنم؟

(این کشتهٔ فتاده به هامون حسین توست *** این صید دست و پا زده در خون حسین توست)

من و این خیل اسیران چه باید بکنم؟ *** ای رسول خدا تو بگو، من چه باید بکنم؟

می گفت و می گریست که ندائی به او رسید *** ما حاضریم همه؟ مگو چه باید بکنم؟

جسم حسین گذارش به حال خود *** دل را مسوز و مگو: چه باید بکنم؟

ناگه خبر آمد بهر زینب از حال علیّ *** او ز غصّه کباب است گو چه باید بکنم؟

زین العباد بدن پدر را، پاره پاره دیده *** درمانده شد و گفت: چه باید بکنم؟

در این میان، هر که کشته ای را بغل نمود *** اشک ریخت و گفت من چه باید بکنم؟

«خادم» بس کن، تو دل ما را سوختی *** به خدا ما سوختیم مگو: چه باید بکنم؟

مظلومیت زینب در کرببلا

اطفال حسین کرببلا بی کس و بی تاب شدند *** خبر از مرگ و شهادت شد و بی تاب شدند

آب چون بسته شد، از خیمه گهِ شاه شهید *** همه اشکبار و غمگین و بی تاب شدند

نالهٔ اصغر عطشان همه را محزون کرد *** مادر طفل مگو، گو همه بی تاب شدند

بدن هر شهیدی که ز میدان آمد *** مادران شهدا یکسره بی تاب شدند

خبر از اکبر و عباس چو آمد به خیام *** همهٔ اهل خیام یکسره بی تاب شدند

طفل شیرخواره چون شد هدف تیر عدو *** مادر و اهل خیام گو همه بی تاب شدند

چون سرِ شاه شهیدان به نیزه به نشست *** همهٔ اهل خیام یکسره بی تاب شدند

جسم خونین برادر چو زینب بدید *** آه حسرت کشید و همه بی تاب شدند

ص: 104

خیمه ها را چو عدو آتش زد *** همهٔ اهل خیام بی کس و بی تاب شدند

کار زینب در آن شب بسی سخت آمد *** که چه باید بکند کار بر او سخت آمد

یک زن و این همه سختی چه کند؟ *** جستجوی که رود سوی که آید چه کند؟

گو که آن شب هزار شب بر او طی گردید *** عمر او در طلب هر یتیمی طی گردید

آه اطفال همی تاب و توانش بگرفت *** اشک اطفال و زنان طاقت و تابش بگرفت

حال اطفال چنین بود در کرببلا *** آه و ناله بلند بود در کرببلا

«خادم» مگو، تو سوختی دل ما را *** بس کن سخن که سوختی دل ما را

درد و دل های زینب از سفر کرببلا

ای برادر نشدم من جدا تا به کنون *** بی برادر نکردم سفر تا به کنون

گر هزاران بلا سوی من آید آید *** گر بلاها همه سوی من آید آید

من نخواهم جدا شد ز حسینم هرگز *** من کجا گشتم جدا ز حسینم هرگز

همسر و زندگی و اولاد را بهر حسینم دادم *** همه را یکسره دادم، من بهر حسینم دادم

از ازل عاشق او بودم و همراهش بودم *** عشق خود را کم نکردم همراهش بودم

کربلا آمد و من با حسینم بودم *** در کنار برادر بودم، با حسینم بودم

هر چه کردم نشوم دور ز او آخر شد *** سهم او شهادت، سهم من اسارت شد

سر او هر کجا رفت من با او رفتم *** او سخن گفت با من، من با او رفتم

همه جا او به ما می نگریست و می رفت *** به اسیری همی رفتیم و او هم می رفت

سنگ هایی سوی آن سر هدف هم می رفت *** او به ما می نگریست و با نظاره می رفت

دیر راهب که رسیدیم سرش پایین شد *** او نگاهی به ما کرد و سرش پایین شد

راهب آن سر بگرفت و بنشست *** روی سجّاده گذارد و کنارش به نشست

سخنانش که با سر به پایان گردید *** او به خود آمد و یکباره مسلمان گردید

گفت این سر، سر فرزند پیمبر باشد *** از چه از تن جدا گشته و بی تن باشد

پدرش هست علیّ و مامش زهرا *** پس چرا رفته به نی؟ مامش زهرا

کربلا چه شده؟ کربلا غوغا شده

کربلا گو چه شده؟ گو بر اطفال چه شده؟ *** اشک و گریه چه شده؟ گو بر اطفال چه شده؟

کربلا آه بود و گریه بود *** هر چه دیدم آه بود و گریه بود

کربلا سوز و عطش بود از همه *** ناله ها بود و اشک بود از همه

کربلا سوز و گداز بود از همه *** ناله ها بس بلند بود از همه

ص: 105

اشک طفلان حسین جاری بود *** آه و ناله از همه جاری بود

همه رنگ پریده و ترسان بودند *** به عدو می نگریستند و ترسان بودند

آه و ناله ز بی آبی بود *** اشکشان جاری ز بی آبی بود

از عمو آب طلب می کردند *** قطره آبی طلب می کردند

گرد عباس همی می گشتند *** بهر آبی همی می گشتند

تا که عباس جگرش آب گردید *** جگر آب شده اش آب گردید

زین جهت سوی برادر آمد *** سوخت و نزد برادر آمد

ای برادر زنده ماندن سخت است *** آه اطفال شنیدن سخت است

چکنم من با اطفال تو *** جگرم سوخته بر اطفال تو

شاه گفت: بهر آنان سقّایی کن *** مشگ آبی بردار و سقّایی کن

راه اگر بسته بود، شمشیر زن *** بهر اطفال من شمشیر زن

ناگهان عباس با جوش و خروش *** حمله کرد با جوش و خروش

آه اطفال دلش را سوخته بود *** حمله کرد و دلش را سوخته بود

مشگ آبی ز فرات او پر کرد *** بهر اطفال حسین او پر کرد

دست سقّا ز بدن قطع گردید *** تو بگو: امیدِ او قطع گردید

گفت: برادر به فریادم برس *** من ندارم دست به فریادم برس

شاه نزد برادر آمد *** ناله ای زد و سوی برادر آمد

گفت برادر کمر من بشکست *** بی برادر شدم کمر من بشکست

گریه کرد بهر برادر آنجا *** دست ها قطع شده بود در آنجا

گویند: گفت: برادر مرا نزد اطفال مَبَر *** وعدهٔ آب داده ام نزد اطفال مَبَر

دلِ خادم در اینجا بسوخت *** شعر خود را رها کرد و بسوخت

مهمان اهل کوفه

کس ندیده که مهمان گرفتار شود *** نه غذایی و نه آبی گرفتار شود

کس ندیده که میزبان دل مهمان شکند *** وعده هایی دهد و دل مهمان شکند

کس ندیده که مهمان ز آب منع شود *** و ز عطش سوزد و ممنوع از آب شود

کس ندیده روی مهمان شمشیر کِشند *** آب بر او بندند و شمشیر کشند

گوسفند را آب دهند و ز گلو سَر بِبُرند *** میهمان را لب تشنه کشند و ز قفا سَر بِبُرند

کس ندیده سر از پیکر مهمان بِبُرند *** سَرِ او را به نیزه کنند و بِبَرند

کس ندیده سَرِ بُبریده را چوب زنند *** آه طفلش که بر آید و را چوب زنند

کس ندیده سَرِ بُبریده را هدیه کنند *** داخل طشت گذارند به عدو هدیه کنند

کس ندیده که عزیزی به اسیری ببرند *** سَرِ بابش چو غریبی به اسیری ببرند

ص: 106

اشک اگر بر سَرِ بابش ریزد *** تازیانه زنند تا اشکش ریزد

اشک و آهت رها کن اینجا *** گریه و زاری مکن در اینجا

کس ندیده که اسیران بسوزند ز آه *** همه سوزند و نالند ز آه

غربتِ شاه شهیدان این است *** قاتل شاه شهیدان این است

سر بریده حسین علیه السلام در کاخ یزید *** خیزران بود به دست یزید و میزد

به لب تشنه و دندان می زد *** دختری گفت به زینب عمّه

تو ببین چوب به لب تشنهٔ بابم می زد *** ابن ارقم که در مجلس آن ملعون بود

به یزید گفت مزن چوب و او هم می زد *** من خودم بودم و دیدم که رسول اکرم

لب و دندان و را بوسه زد او هم می زد *** تو که کشتی چرا رأس و را آوردی

این عمل را چرا فاش نمودی می زد *** تا ابد لعنت و نفرین همه بر تو بادا

که بُریدی سر سبط نبیّ و می زد *** از چه آل پیمبر به مجلس خواندی

از چه در بند اسارت نمودی می زد *** تو که رسوا نمودی خود را

تو که سرها جدا کردی می زد *** آه و ناله ز اطفال نبیّ بالا رفت

پیش مردم تو را عذر نباشد می زد *** در قیامت چه خواهی به پیامبر گوئی

که سر سبط پیمبر بریدی می زد *** تو گرفتار عذاب ابدی خواهی شد

توکه عذری نداری قیامت می زد *** چون که کار یزید به اینجا به رسید

بِه عبیدالله لعنت می کرد و می زد *** همه مشغول لعنت شدند بر قاتل

روضه و لعن به پا شد و او می زد *** تا ابد نیز همین گونه خواهد بود

چون یزید رفت دیگری آمد و او هم می زد *** «خادم» تو هم مجلس لعن و روضه بگیر

گریه کن که یزید بر لب و دندان حسین چوب می زد *** حاجتی گر تو داری به خدا روضه خوان باش و بگو

یزید بر سر پاک حسین چوب می زد

ای غریب کربلا یا أباعبدالله ای شهید نینوا یا اباعبدالله

تا ابد عالم میگرید بر غریب کربلا *** اشک ها ریخته خواهد شد بر غریب کربلا

همه جا شد عزا خانهٔ او *** عالمی سوخت بر غریب کربلا

بهر او دل هر مؤمن و کافر بسوخت *** کس نبوده که نگرید بر غریب کربلا

جنّ و انس و مَلَک جمع شدند *** همه سوختند و گریستند بر غریب کربلا

اهل آسمان ها ودریا همه گریان شدند *** آه و ناله بلند شد بر غریب کربلا

گو جمادات و اشجار همه گریان شدند *** کیست آن که نگرید بر غریب کربلا

دشمن اش نیز بگریید و بگفت: *** چاره ای نیست بگریید بر غریب کربلا

مادرش فاطمه آمد و به گفت: *** ای عزیزان بگریید، بر غریب کربلا

ص: 107

پدرش آمد و گریان به گفت: *** اشک ریزید و بگریید بر غریب کربلا

جدّ او با غم و اندوه به گفت: *** مجلس روضه بگیرید بر غریب کربلا

انبیاء گریه نمودند و به امّت ها گفتند: *** مجلس تعزیه گیرید بر غریب کربلا

اهل آسمان همه گریان و پریشان گفتند: *** ای ملائک بگریید بر غریب کربلا

ذات حق کو غم و اندوه ز ذاتش دور است *** به ملائک بگفت: بگریید بر غریب کربلا

جبرئیل نام حسین برد و به آدم گفت: *** توبه ات نیست قبول، تا بگریی بر غریب کربلا

همه غمگین و همه گریه کنند *** همه نالند و بگریند بر غریب کربلا

«خادم» بس کن همه را گریان کردی *** کس نبود نگرید، بر غریب کربلا

اشک ها جاریست بر مظلوم کربلا

اشک ریختیم بهر تو یا اباعبدالله *** دل ما سوخت بهر تو یا اباعبدالله

سفر کرببلا طی کردیم *** رو به قبر تو نمودیم یا اباعبدالله

غم و اندوه فراوان دیدیم *** همه گریان شدیم یا اباعبدالله

دل عالم همه جا سوخت بهر تو *** چون که مظلوم بُدی یا اباعبدالله

تو چه کردی که دل ها بهر تو می سوزد *** دل هر مؤمنی بهر تو سوخت یا اباعبدالله

دل هر سنگدلی سوخت بهر تو می سوزد *** تشنه کُشتند تو را یا اباعبدالله

همه از بی کسی ات می سوزند *** یار و یاور نداشتی یا اباعبدالله

همه غم ها فراموش شده بود *** جز غم تو یا اباعبدالله

جگر تشنهٔ تو ما را سوخت *** صبر تو کم نبود یا اباعبدالله

آه اطفال تو ما را لرزاند *** آب نبود بهر آنان یا اباعبدالله

آه زینب چه کرد با دل تو *** که تو گریان شدی یا اباعبدالله

تو چه گفتی به اکبر هنگام وداع *** اشک تو ریخت یا اباعبدالله

اصغرت که در آغوش تو بود *** با خدایت چه گفتی یا اباعبدالله

سخن تو سر نیزه چه بود با خواهر *** تو چه گفتی به او یا اباعبدالله

دم آخر که صورت به خاک ساییدی *** با خدایت چه گفتی یا اباعبدالله

با لب خشک در طشت طلا *** چه تلاوت نمودی یا اباعبدالله

چون عدو بر لب و دندان تو زد *** دل اطفال تو سوخت یا اباعبدالله

سر تو چون به دیدار رقیّه آمد *** تو چه گفتی به او یا اباعبدالله

در خرابه تو به دیدار عزیزان رفتی *** دل آنان بسوخت یا اباعبدالله

«خادم» بس کن سوختی ما را *** طاقت ما نیست یا اباعبدالله

ص: 108

سخن گفتن با اباعبدالله

نام تو چه زیباست یا اباعبدالله *** همه غم ها ز توست یا اباعبدالله

دل ما محو جمال تو بُوَد آقاجان *** همه مشتاق لقای تو بُوَند یا اباعبدالله

تو چه کردی که عشّاق عاشق تو شدند *** دل ما را ربودی یا اباعبدالله

عاشقی را تو به ما آموختی *** تو مگر با خدایت چه گفتی یا اباعبدالله

در ره حق همه چیزت بدادی آقا *** تو از اکبر و اصغر گذشتی یا اباعبدالله

بدن اکبر خود را قطعه قطعه دیدی *** به ره دوست بدادی یا اباعبدالله

طفل تشنه در آغوش تو بود *** هدیه کردی به خدا یا اباعبدالله

آه اطفال تشنه جگرت را سوزاند *** آب نبود بهر آنان یا اباعبدالله

آه زینب چه کرد بادل تو *** که گریستی تو بر او یا اباعبدالله

بدن کلّ شهیدان به خیمه بردی *** اکبر و عبّاس را نبردی یا اباعبدالله

دل عالم بسوخت از بی کسی اَت *** همه دل ها بسوخت یا اباعبدالله

دل ما سوخت بر سقّای تشنه ات *** چون صدا زد به فریادم برس یا اباعبدالله

جسم سقّا رها کردی و رفتی به خیام *** جسم او را نبردی یا اباعبدالله

بدن بی سر تو ماند سه روز روی زمین *** سر تو رفت به نیزه یا اباعبدالله

تو بگفتی به خواهر صبر کن شکوه مکن *** اشک تو ریخت بر او یا اباعبدالله

بی برادر، بی پسر، بی یارو یاور شدی *** پشت تو بشکست یا اباعبدالله

خواهر زارِ تو را ما گفتم: *** صبر او طاق شده یا اباعبدالله

صبر تو، صبر، به دنیا آورد *** خواهرت محو تو بود یا اباعبدالله

عشق تو، عشق به دنیا آورد *** عاشقی چون تو نبود یا اباعبدالله

«خادم» عشق حسین را غنیمت بدان *** گو که من عاشقت هستم یا اباعبدالله

زبان حال زینب از کربلا به طرف شام

خدایا بی برادر شدم، رفتم من *** بی کس و بی یاور شدم رفتم من

پر و بالم بشکستند بی برادر شدم *** من برادر ندارم دگر رفتم من

من غریب و بی کس و تنها شدم، چه کنم؟ *** بدون یار و یاور شدم رفتم من

اسیر و دربدر گشتم، چاره ام بسته شد *** از عزیزانم جدا گشتم، رفتم من

همه غم های عالم بر سرم ریخت *** درد و دلها زیاد شد رفتم من

کشته ها روی زمین مانده همه *** داغ ها بر دلم مانده، رفتم من

باطنم سوخته و آتش گرفته، چه کنم؟ *** من گرفتار و اسیر گشتم، رفتم من

مصیبت ها کشیدم، پرو بالم شکست *** من برادر را بی سر دیدم، رفتم من

ص: 109

رأس او بالای نِی دیدم، بدنش روی زمین بود *** کشته ها را بر زمین دیدم، رفتم من

اطفال را تشنه دیدم، العطش می گفتند همه *** من جهان را تاریک دیدم، رفتم من

آرزوی مرگ کردم، تا نبینم دگر *** زندگی را ترک کردم، رفتم من

کس نشد چون من در عالم، از بی کسی *** بی پناهی نبود چون من، رفتم من

کربلا، تو امانت دار باش، این ها عزیزان منند *** چاره ای نیست جز این، رفتم من

از بدن ها کن حفاظت کانان فرزندان احمدند *** دشمنان را زین بیابان دور کن، رفتم من

قبرها را آماده کن، سیّد سجّاد می آید *** کربلا مدفن ما شد ای زمین، رفتم من

با اسیران باز میگردم، کربلا خانهٔ ماست *** ای خدا بیچاره گشتم، طاقت ندارم رفتم من

از اسیری پیر گشتم، ز دنیا سیر گشتم من *** بچّه هایم را رها کردم، حسینم را رها کردم رفتم من

به دنبال سَرِ بُبریده، چهل منزل می روم *** خدا داند دلم اینجاست، خدایا رفتم من

در کنار این اسیران، به شام باید روم *** چاره ای از رفتنم نیست، خدایا رفتم من

دل از دنیا بریدم، ماندن در دنیا چه سود؟ *** خدا همیشه، پناه ماست، رفتم من

شهیدان زنده اند، هرکجا آنان روند می روم *** خدایا پناهم توای، جز تو پناهی ندارم رفتم من

شکوه هایم را به تو گویم، همه امیدم تویی *** خدایا تو مرگ من را برسان، خدایا رفتم من

خادم احوال زینب را گفتی ماشنیدیم از تو *** او می گفت: همه چیزم را به خدا دادم رفتم من

اسارت آل الله از کوفه تا به شام

[اسیری درد بی درمان اسیری *** اسیری خواری دوران اسیری]

اسیری با غل و زنجیر سخت است *** اسیری با شماتت ها سخت است

اسیری و بی پناهی سخت است *** اسیری با درد و غم سخت است

اسیری بین سرهای بریده سخت است *** چگونه بگویم: سخت است سخت است

اسیری با یک قرص نان در روز سخت است *** به جای غذا تازیانه بر ما می زنند سخت است

اسیری که با رأس بابش سخن گفت *** اسیری که رأس پدر دید سخت است

اسیری که با جسم بابا سخن گفت *** اسیری که از غصّه جان داد سخت است

اسیری که تا شام نالید و رفت *** اسیریّ خسته از راه سخت است

اسیری و بی پناهی سخت است *** اسیری و ناتوانی، سخت است

اسیری که شد سرپرست اسیران *** اسیریّ و آوارگی، سخت است

اسیری نبوده، چون اسیران شام *** اسیر حزین و شماتت سخت است

اسیری و غم های عالم چه گویم؟ *** اسیریّ و چهل منزل اسارت سخت است

اسیر کنار رأس بابا در خرابه کس ندیده *** اسیری کنار اسیران در مانده سخت است

«خادم» مگو که دل سنگ آب شد *** هر کس شنید سوخت و آب شد

ص: 110

زمزمهٔ سه ساله با سر پدر

پدر منم سه ساله ات که اسیر گشته ام *** عالم شده سیاه برایم که اسیر گشته ام

پدر ببین که ما را اسیر کرده اند *** غم های عالمی بر دل ما کرده اند

پدر ببین غل و زنجیر بر ما بسته اند *** سوار بر اشتران بی جهاز کرده اند

پدر رأس تو را بالای نی برده اند *** ما را به دنبال سرت برده اند

پدر ببین ما زجرهایی می کشیم *** ما را اسیر و در بدر آورده اند

پدر ما ساعتی راحت نبوده ایم *** ما را به ذلت و خواری آورده اند

پدر کسی بر ما رحم نکرده است *** ما را چهل منزل اسیر آورده اند

پدر ببین عمّهٔ ما را کتک زدند *** او را به خاطر تو اسیر آورده اند

پدر پریشانی و غم هایش دیده ای *** پدر ما را زدند و اسیر آورده اند

آیا پدر تو غم عمّه ام را دیده ای؟ *** پدر مارا اسیر و در بدر آورده اند

رحمی نبود جز تازیانه که بر ما می زدند *** پدر هر روز قرصه نانی بهر ما آورده اند

پدر نبوده دگر چیزی جز همان *** جز تازیانه که بر ما آورده اند

پدر اگر می نالیدیم تازیانه بود *** گویی که ما را اسیر آورده اند

پدر ما غم های عالم را چشیده ایم *** بر ما همهٔ آزارها را آورده اند

عدو در عیش و نوش خود به سَر می برد *** اسیران را عوض از پا به سر آورده اند

«خادم» مگو دگر که دل سنگ پاره شد *** هرکس شنید جگرش چون سنگ پاره شد

روضهٔ رقیّه (علیه االسلام)

رقیّه فرزند حسین است بدان *** نام او در وداع ثبت است بدان

دختری بود رقیّه بین اسرا بود *** او سه ساله بود، بین اسرا بود

نام او معلوم نبود بین اسرا بود *** در تمام راه چشمش به پدر بود بین اسرا بود

طاقت سیر نداشت او، بین اسرا بود *** چشم او خیره بر رأس پدر بود بین اسرا بود

این سه ساله عاشق روی پدر بود بین اسرا بود *** او ضعیف تر از دیگران بود بین اسرا بود

طاقتش طاق شده بود، بین اسرا بود *** او خسته و بی تاب بود بین اسرا بود

با طناب او را بسته بودند بین اسرا بود *** تشنه بود و گرسنه بین اسرا بود

کار بر او سخت شده بود بین اسرا بود *** همه بهرش می گریستند بین اسرا بود

رأس بابش را همی می دید و می گفت *** کِه تو را کشته و من اسیرم، بین اسرا بود

در چهل منزل با رأس پدر راز می کرد *** گریه می کرد و می سوخت بین اسرا بود

پای او تاوَل زده بود بین اسرا بود *** ناتوان بود و می گریید، بین اسرا بود

تا رسید به شام و در خرابه جا گرفت *** خسته و نالان بود بین اسرا بود

ص: 111

شب شد و تاریک ناله می زد آنجا *** تا که خواب پدر دید بین اسرا بود

نیمه شب بیدار شد و گفت پدر کجا بودی تو *** در خرابه یاد ما کردی کجا بودی تو

ای پدر سر زدی بر اسیران کجا بودی تو *** گریه می کرد و می نالید، چرا رفتی تو

گریهٔ او همه را بیدار و گریان می کرد *** گریه هایش همه را حیران و گریان می کرد

گریهٔ اهل خرابه همه را بیدار کرد *** پس یزید از خواب پرید و همه را بیدار کرد

گفت این ناله و این گریه ز چیست؟ *** گفتند: نالهٔ طفل یتیمی است ببینید کیست

گفت رأس بابش را بر او هدیه ببرید *** او نداند مرده است یا زنده است هدیه ببرید

رأس بابش را دید و همراهش برفت *** بهر بابش جان داد و همراهش برفت

تا که خاموش شد، زینب دوید *** دید رقیّه جان داده رنگش پرید

به خدا خرابه با رقیّه نور شد بهر همه *** به خدا حق روشن شد رقیّه نور شد بهر همه

رقیّه حق را روشن نمود بهر همه *** زینب آمد باز نور شد بهر همه

زینب از غصّه او طاقت نیاورد *** آخرالأمر او هم آمد و طاقت نیاورد

دشمن کور ندانست چه کرده با خود *** همه چیزش را به در داده چه کرده با خود

دودمانِ امیّه از این قصّه رسوا شدند *** تاکنون سر به زیر انداخته و رسوا شدند

«خادم» به عدو گو تو عبرت بگیر *** تا ابد سر به زیر باش و عبرت بگیر

دل های سوختهٔ اسرا

خاندان نبوّت چون اسیر شدند *** گو که اولیای خدا اسیر شدند

همه سوختند و ساختند چه کنند *** چون پناهی نبود، اسیر شدند

کس نکرد بهر آنان رحمی *** تا که بیمار شدند و اسیر شدند

عدو گفت اینان خارجی اند *** در بند شدند و اسیر شدند

غل و زنجیر بر آنان بستند *** در شکنجه بُدند و اسیر شدند

با طناب آنان را یکباره بستند *** بی امان بودند و اسیر شدند

تازیانه می زدند بر سرشان *** چون گریستند و اسیر شدند

گریه ها کردند در طول سفر *** چون سَرِ باب دیدند و اسیر شدند

تا که ازسختیّ سفر بیتاب شدند *** بی پناه بودند و اسیر شدند

هر که آنان را دید از سوز بگفت *** نکنید این چنین این ها اسیر شدند

بهر آنان دل عالم بسوخت *** که عزیز بودند و اسیر شدند

همگی آلِ پیمبر بودند و اسیر بودند ***بی پناه بودند و اسیر شدند

رأس مظلوم بود مقابلشان *** همه سوختند و اسیر شدند

بر یتیم و اسیر چه می گذرد *** همه گریان بُودند و اسیر شدند

کس نبود بهرشان پرستاری کند *** کودکانی بُدند و اسیر شدند

ص: 112

اهل عالم همه بر آنان گریستند *** که یتیم بودند و اسیر شدند

مادران سوختند بر اطفالشان *** چو که دیدند آنان اسیر شدند

هر دلی بهر آنان می سوخت *** که عزیز بودند و اسیر شدند

کس ندیده یتیمی اسیر شود *** آل پیغمبر بُودند و اسیر شدند

«خادم» بسوز بهر آنان و بگو: *** آل پیغمبر چرا اسیر شدند؟!

پس بکن لعنت بر آنان و بگو: *** دشمنان در حقیقت اسیر شدند

من غلط کردم آنان کی اسیر شدند *** درحقیقت عزیز شدندکی اسیر شدند

بازگشت اسرا به کربلا

بازگشت اسرا به کربلا حاصل شد *** دیدار اسرا با شهدا حاصل شد

غم و اندوهِ فراوان ز شام آوردند *** شکوه های اسرا با شهدا حاصل شد

زینب آمد کنار برادر و بگفت: *** آرزوی تو شهادت بود حاصل شد

ما به شام رفتیم و تو درکرببلا مانده ای *** جسم تو ماند در اینجا هدفت حاصل شد

من به همراه تو بودم همه جا لیک کنون *** که رسیدم به مزارت هدفم حاصل شد

تو به سر آمدی و من به پا با تو بُدم *** من جدا از تو نبودم غرضم حاصل شد

تو که اطفال خود را به من بِسپردی *** من نگهبان آنان بُدَم غرضت حاصل شد

جز یکی طفل سه ساله همه را آوردم *** تو به دیدار او آمدی و او غرضش حاصل شد

تو که در طشت طلا قرآن خواندی *** همه حق را به تو دادند غرضت حاصل شد

چوب زدن بر لب و دندان تو شایسته نبود *** زین عمل عدو شد رسوا غرضت حاصل شد

مرد نصرانی که این دید بگفت: *** صاحب سر که باشد غرضم حاصل شد

همه گفتند او حسین است فرزند فاطمه *** پس مسلمان شد و گفت غرضم حاصل شد

الغرض زینب با قبر برادر می گفت: *** ای برادر گذشتم ز همه من غرضم حاصل شد

«خادم» تو نیز نوکریت را ادامه بده *** مهراس از کسی غرضت حاصل شد

گریه بر اسرای آل الله

اسرا در سفر شام گریان بودند *** کار سخت بود بر آنان، گریان بودند

همه در غم فرورفته و نالان بودند *** بی پناه و مصیبت زده گریان بودند

غم و اندوه، فراوان شده بود *** اشک ها نیز فراوان شده بود

نه پناهی نه غمخواری بود *** نه کسی یار و همیاری بود

سخنان اسیران با سرها بود *** یادشان بس به مادرها بود

ص: 113

بچّه ها ناله کنان می رفتند *** با دلی پر ز خون می رفتند

کس نمی کرد به آنان رحمی *** ضجّه بود، ناله بود، کس نمی کرد به آنان رحمی

دل هر سنگدلی بر آنان می سوخت *** ناله هاشان هر دلی را می سوخت

اشک آنان دل عالم را بسوخت *** کم دلی بود که بر آنان نسوخت

همدمی بهر آنان نبود جز سر باب *** گفتگویی نداشتند، جز با سر باب

هر کسی با سری ساز می کرد *** درد و دل ها بر او باز می کرد

اشک های همه جاری می بود *** زمزمه با سر بابا می بود

اشک آنان که جاری می شد *** تازیانه به آنان نوازش می شد

دشمن هر جا که توقّف می کرد *** داغ ها بر دل آنان می کرد

قرصه نانی سهم هر یک می بود *** آن شب و روز هر یک می بود

از شماتت چو دل ها می سوخت *** هر که می دید بر آنها می سوخت

تازیانه کجا آه اسیر کجا؟ *** اشک جاری کجا آه اسیر کجا؟

آه و ناله کجا غُل و زنجیر کجا؟ *** تن بیمار کجا غُل و زنجیر کجا؟

اشک جاری کجا غل و زنجیر کجا؟ *** تازیانه کجا اسیری کجا؟

نالهٔ طفل کجا اسیری کجا؟ *** جسم رنجور کجا غم و اندوه کجا؟

گریهٔ طفل کجا غم و اندوه کجا؟ *** نالهٔ طفل کجا و دل بیرحم کجا؟

کس ندیده اسیری با شکنجه ببرند *** چون بگرید بزنند با شکنجه ببرند

کس ندیده یتیمی به اسیری ببرند *** کس ندیده عزیزی به اسیری ببرند

کس ندیده یتیمی با شکنجه ببرند *** زادهٔ فاطمه را با شکنجه ببرند

«خادم» تو چه گویی در این صحنه، بگو *** من ندانم چه بگویم در این صحنه، بگو

خبر بشیربن جزلم از ورود اسرا به مدینه

اهل مدینه همه منتظر بُدند *** همه از عزیزان بیخبر بُدند

تا که خبر از دور بیامد بهرشان *** آن خبر بس حزین بود بهرشان

بشیر آمد و گفت: دارم خبری *** لیک در اینجا نگویم خبری

همه آیید کنار روضه *** تا کنم من خبرم را عرضه

در مدینه نمانید دگر ای مردم *** کشته شد سبط پیمبر ای مردم

جسم او آغشته به خون گردیده *** سر او غرقه بخون گردیده

اهل بیتش همه بی تاب شده اند *** زاسیری خسته وبی تاب شده اند

غم و اندوه گرفته همه را *** حسرت و آه گرفته همه را

ناله های همه بالا رفته *** درد و غم از همه بالا رفته

کس ندیده یتیمان اسیر *** آل پیغمبر باشند و اسیر

ص: 114

دل احمد از این حادثه محزون گردید *** فاطمه زین مصیبت پریشان گردید

قلب مولا شده پاره از این *** جگر اهل ولا سوخته از این

بازگشت اسرا به مدینه

از سفر بازگشتند اسرا *** بی سپهسالار گشتند اسرا

دلآن ها همه سوخته بود *** بدن های همه کوفته بود

همه درمانده و نالان بودند *** همه بی تاب و پریشان بودند

ناله ها از همه بالا می رفت *** ضجّه ها بود که بالا می رفت

مدینه پر از اشک و نوا شد *** همه دل ها پر از آه و نوا شد

غم و اندوه فراوان گردید *** اشک ها همه جاری گردید

درد و دل ها شروع شد ز همه *** اشک ها جاری شد ز همه

مادران با سوز و آه آمده ند *** با دلی خونین و آه آمده ند

با غم و اندوه تسلیت می گفتند *** نزد زینب تسلیت می گفتند

مادر عباس نزد زینب آمد *** مادری کرد چو زینب آمد

گفت فرزندانم، قربان حسین *** هر چه دارم به قربان حسین

من شنیدم که عبّاس سقّا بوده *** شاد گشتم فدائیّ برادر بوده

آب ننوشیده و عطشان بوده *** او بیاد عطش آلِ پیمبر بوده

آب ننوشیده و سقّا بوده *** جگرش تشنه و سقّا بوده

دست هایش ز بدن قطع شده *** راه امید پسرم قطع شده

همّتش سقائی اطفال بوده *** آب نیافته خجل از اطفال بوده

زین جهت گفته برادر تو بیا *** من که آبی ندارم تو بیا

وعدهٔ آب دادم به سکینه چکنم *** خجلم من ز سکینه چه کنم

تو مرا نزد خیامَم مَبَر *** تا که جان دارم به خیامَم مَبَر

شاه چه کرد با بدن عبّاسش *** هر چه کرد نتوانست ببرد عباسش

دشمن آمد چه کرد با بدن عباسش *** قطعه قطعه نمودند بدن عباسش

«خادم» مگو اُمّ البنین حاضر است *** کم سخن گو امّ البنین مادر است

بازگشت زینب از کربلا به مدینه

به دیدار پیمبر می روم، رفتم من *** دلی داغدار دارم، رفتم من

به مادرها چه گویم؟ رفتم من *** به جدّم من چه گویم؟ رفتم من

ص: 115

کوفیان را بگو گریه کنند، رفتم من *** شیعیان را بگو گریه کنند، رفتم من

مادر عبّاس گر آید من چه گویم؟ *** مادر اکبر گر آید من چه گویم؟

برادر چون برادر خواهد من چه گویم؟ *** مادران شهدا را من چه گویم؟

گر از اصغر بپرسند من چه گویم؟ *** گر نیابند رقیّه من چه گویم؟

گر ز اطفال بپرسند من چه گویم؟ *** گر ز سقّا بپرسند من چه گویم؟

سؤالات اهل مدینه از زینب علیها السلام

زینب چه شد حسین و عزیزان او بگو؟ *** زین ماجرا از اوّل وآخر بر ما بگو

گو چه شد علمدار رشید حسین بگو *** گو علیِّ اکبر و قاسم چه شد بگو

گو به ما احوال جوانان را بگو *** حال آن جوانان رشید را بر ما بگو

گو آن که برده ای از چه نیاوردی بگو *** زان همه جوان، تو یکی آوردهای بگو

بر گو به ما علمدار کربلا چه شد؟ *** سقّای تشنگان حرم را گو چه شد؟

گفتند: دستهای علمدار قطع شده *** دست علمدار چرا قطع شد بر ما بگو

گو از چه کشتند اصغر را بر ما بگو *** از چه آبش ندادند و کشتند برما بگو

با لب تشنه کشتند طفل تشنه را *** از چه گلوی نازک او چاک شد بر ما بگو

آب را از چه بستند بر اطفال بی گناه؟ *** صدای العطش از چه از آنان بلند شد بر ما بگو

آب مگر قیمت جان گردیده بود بر ما بگو *** از چه صدای العطش بلند گردیده بود برما بگو

سرها چرا بر بالای نی رفته بود بر ما بگو *** آل پیغمبر چرا به اسیری رفته اند بر ما بگو

گو از چه بردند شما را اسیر، بر ما بگو *** آیا مگر مسلمان نبودید شما، بر ما بگو

جرم آل پیمبر چه بود بر ما بگو *** از چه ذوی القربای او اسیر گشته اند بر ما بگو

آیا بنی امیّه کافر نبوده اند؟ گو: چرا *** گو از چه آل پیمبر را اسیر کرده اند گو چرا؟

کافر به کافر این گونه ظلم نکرده گو چرا؟ *** آنان ز کافر و مشرک بدتر بوده اند گو چرا

گو از چه جسم عزیز پیمبر زمین مانده چرا *** آیا بنی امیّه ما را مسلمان ندانستند گو؟ چرا

آتش به آشیانهٔ مرغی نمی زنند *** از چه آتش به خیمهٔ آل عبا زدند گو چرا

مثله نمی شود بدن کافر، به دین ما پس بگو *** از چه اسب بتاختند بر بدن آل عبا چرا

در دین ما دفن مسلمان واجب شده بگو *** از چه بدن های آل پیمبر زمین مانده چرا

«خادم» مکن سؤال دل ما را آتش زدی بگو *** آخر که دفن کرد آن بدن ها را به ما بگو

ص: 116

پاسخ زینب (علیهاالسلام) به اهل مدینه

زینب در پاسخ اهل مدینه گفت: *** از ما مپرسید چه شد تا این که گفت

دعوت اهل کوفه بود، دست ما را بسته بود *** نامه های اهل کوفه بود دست ما را بسته بود

همه دانند ما دعوت شدیم و میهمان بُدیم *** امتحانی بود بر اهل کوفه ما میهمان بُدیم

اهل کوفه دعوت ما را پس گرفتند *** روی از ما گرداندند دعوت ما را پس گرفتند

دوست ما بودند ولی در امتحان *** لایق ما نبودند دعوت ما را پس گرفتند

لایق طاغوت گشتند در امتحان *** خود فروختند و دعوت ما را پس گرفتند

سبط پیغمبر نصیحت کرد آنان را ولی *** گوش به حرف او نکردند دعوت ما را پس گرفتند

در بیابان ما را محصور نمودند، تشنه بودیم *** آب را بستند، راه را مسدود نمودند تشنه بودیم

تشنه بودند، ما به آنان آب دادیم امّا *** راه آب را آنان بر ما مسدود نمودند تشنه بودیم

تشنگی در آن بیابان سوخت ما را تشنه بودیم *** آه اطفال بلند بود آب را ممنوع نمودند تشنه بودیم

عباس رفت آب آورد د ست او را قطع نمودند تشنه بودیم *** پشت ما را شکستند دست عباس را قطع نمودند تشنه بودیم

تا صدای العطش از خیمه ها بالا گرفت *** طفل شیرخوار ما را کشتند آب را منع نمودند تشنه بودیم

آب در خیمه ها نایاب گشت آبی نبود بهر اطفال *** طفل و مادر تشنه بودند آب را قطع نمودند تشنه بودیم

ص: 117

تشنه کشتند اصحاب و یاوران را تشنه بودیم *** آب ندادند و ما را از آب ممنوع نمودند تشنه بودیم

تا که اصغر بعد اکبر کشته شد با تشنگی *** آه و ناله بلند شد آب را ممنوع نمودند تشنه بودیم

هر که میدان رفت تشنه بود آبش ندادند *** آب نایاب گشته بود آب را ممنوع نمودند تشنه بودیم

اکبر از میدان بازگشت و آبی از پدر خواست *** آب نبود باب و فرزند گریه کردند تشنه بودیم

الغرض اولاد زهرا با تشنگی جان دادند کربلا *** آب مهریهٔ زهرا بود و از ما قطع نمودند تشنه بودیم

همه را کشتند در بیابان و ما شدیم آواره *** خیمه ها را سوختند و ما را دستگیر نمودند تشنه بودیم

از اسیری من چه گویم چیزی سختتر از آن نبود *** آه و ناله بلند بود کار را بر ما سخت نمودند تشنه بودیم

برکات اشک بهر شهید کربلا

دل اگر بشکند رحمت حق باشد *** اشک اگر ریزی رحمت حق باشد

لؤلؤ و مرجان ز چشمت ریزی *** گریه کن رحمت حق باشد

بر که گرییم ما بیش از همه؟ *** گریه بر مظلوم رحمت حق باشد

بر که گرییم تا پاک شویم؟ *** گریه بر مظلوم کربلا رحمت حق باشد

گریه بر مظلوم عالم نکوست *** گریه بر او رحمت حق باشد

گریه بر فاطمهٔ زهرا نکوست *** گریه برحسن مظلوم رحمت حق باشد

گریه بر حسین تشنه لب بسیار نکوست *** گریه کن بر زینب رحمت حق باشد

گریه بر بی کسی او هم نکوست *** گریه بر عباس رحمت حق می باشد

گریه بر سقّای تشنه لب نکوست *** گریه بر او رحمت حق باشد

گریه بر اطفال تشنه نکوست *** گریه بر آنان رحمت حق باشد

گریه بر مادر اصغر نکوست *** گریه بر اصغر عطشان رحمت حق باشد

گریه بر لب های تشنه نکوست *** گریه بر دلسوختگان هم نکوست

گریه بر طفل اسیر هم نکوست *** گریه بر وقت وداع هم نکوست

گریه بر نالهٔ زینب نکوست *** گریه بر اطفال نالان نکوست

ص: 118

گریه برآه سکینه نکوست *** گریه بر اطفال یتیم نکوست

گریه بر بی پناهان نکوست *** بیش از آنان گریه بر زینب نکوست

گریه بر اطفال نالان نکوست *** گریه بر شیرخوار تشنه نکوست

گریه بر مادر دل سوخته نکوست *** گریه بهر جگرهای سوخته نکوست

گریه بر آل پیغمبر سزاست *** گریه بر مظلوم بی کس نکوست

بیش از این ها گریه بر مظلوم عالم سزاست *** بهر او و فاطمه گریه نکوست

گریه از خوف خدا هم سزاست *** گریه از ترس عقوبت هم نکوست

گریه بر هر درد بی درمان دواست *** گریه از شوق لقای حق نکوست

گریهٔ تائب از گناهش سزاست *** گریه دل را روشنایی می دهد نکوست

گریهٔ مضطرّ آرامش می دهد *** گریه بر مضطرّ هم نکوست

عفو حق منتظر اشک شماست *** رحمت حق نزدیک شماست

گریه کن تا عفو حق زود آیدت *** هر چه بیشتر کنی زود آیدت

وقت مردن گریه فریادت رسد *** لطف حق آید به فریادت رسد

اشک بهر هر حاجت نکوست *** اشک مضطرّ کارساز و نکوست

«خادم» اشک خود را جمع کن *** در عزای حسین ریز و جمع کن

برکات زیارات معصومین علیهم السلام

اربعین است بیا تا به زیارت برویم *** غم و اندوه زیاد است بیا تا به زیارت برویم

با زیارت غم و اندوه کم خواهد شد *** روزهای زیارت از عمرت نخواهد شد

عهد و پیمان اطاعت واجب است *** به زیارت بیا حاصل خواهد شد

حجّ اگر رفتی تمامیّت آن *** با زیارت حاصل خواهد شد

گر تو امید شفاعت داری *** با زیارت حاصل خواهد شد

گر بخواهی وقت مردن به شفاعت برسی *** با زیارت حاصل خواهد شد

گر بخواهی در قیامت مقبول اُفتی *** با زیارت حاصل خواهد شد

گر تو عارف حق امامت هستی *** آرزوی تو حاصل خواهد شد

هر چه خیر است در این راه بخواه از خدا *** خیر دنیا و عقبای تو حاصل خواهد شد

هر کجا جُز دَرِ این خانه روی *** آرزوی تو حاصل نخواهد شد

گر به شرق و غرب عالم بروی *** جز خسارت حاصل نخواهد شد

«خادم» بگیر دامن اهل البیت را *** که مقصود تو حاصل خواهد شد

ص: 119

ای برادر بیا تا برویم کرببلا

وقت عزا رسیده بیا کربلا رویم *** شاه نجف زیارت و پس کربلا رویم

از هر رهی که رویم راه باز می شود *** راه بهشت همین است بیا تا به پا رویم

اشکی بیار و دلی سوخته بهر دوست *** با دست خالی میا بیا تا به پا رویم

از کربلا روی به سوی مدینه کن *** گو ای رسول خدا این حسین توست

جسمش غریق خون و سرش نوک نِی بُوَد *** این پاره تن ببین کو حسین توست

رو کن به سوی عزیزان خود دمی *** اطراف جسم پاره پاره نشستند، این حسین توست

سالار قافله بین کز غم، چون کمان خم شده *** چون دیده جسم بی سر او را، کو حسین توست

زین العباد را بنگر کو سوخته است *** چون دیده نالهٔ اطفال را، این حسین توست

«خادم» تو در عزای حسینش بسوز بسوز *** یا گریه کن و یا که بگریان، گو حسین توست

اربعین حسین است بیا تا برویم کرببلا

اربعین حسین است بیا تا برویم کرببلا *** کربلا منتظر ماست بیا تا برویم کرببلا

عاشقان در سَر راهند بیا تا برویم کرببلا *** اشک همه جاری است بیا تا برویم کرببلا

جابر از دور به راه است بیا تا برویم کرببلا *** عاشق کرببلای است بیا تا برویم کرببلا

بچّه ها خستهٔ راه اند بیا تا برویم کرببلا *** کربلا منتظر ماست بیا تا برویم کرببلا

اسرا از سفر شام به راه اند بیا تا برویم کرببلا *** کربلا منتظر ماست بیا تا برویم کرببلا

اشک و آه همه جاری است بیا تا برویم کرببلا *** کربلا منتظر ماست بیا تا برویم کرببلا

زینب از داغ برادر کباب است بیا تا برویم کرببلا *** کربلا منتظر ماست بیا تا برویم کرببلا

کربلا منتظر ماست

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** تسلیت واجب ماست بیا تا برویم

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** مرهم آور بهر اطفال بیا تا برویم

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** بر سر قبر شهیدان بیا تا برویم

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** قبرهای همه خاکیست بیا تا برویم

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** جسم بی سر در آنجاست بیا تا برویم

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** سوز زینب در آنجاست بیا تا برویم

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** اشک سجاد روان است بیا تا برویم

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** سوز اطفال بلند است بیا تا برویم

ص: 120

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** همه سوزند در آنجا بیا تا برویم

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** رو مگردان از این راه بیا تا برویم

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** دست خویشان بگیر و بیا تا برویم

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** کار دنیا رها کن و بیا تا برویم

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** نظری سوی نبیّ کن بیا تا برویم

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** چشم خود سوی علی کن بیا تا برویم

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** فاطمه در غم و آه است بیا تا برویم

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** مهدی اندر سر راه است بیا تا برویم

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** راه ما راه بهشت است بیا تا برویم

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** گر شفاعت تو خواهی بیا تا برویم

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** کوثر ما فرات است بیا تا برویم

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** ما که غرق گناهیم بیا تا برویم

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** حج مقبول همین است بیا تا برویم

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** هر قدم حجّ قبول است بیا تا برویم

کربلا منتظ-ر ماست بیا تا برویم *** اشک، غُفران ذنوب است بیا تا برویم

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** خطری نیست در این راه بیا تا برویم

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** گو که باشد خطری باز بیا تا برویم

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** خطر آن است که ترسی ز خطر بیا تا برویم

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** جان ما کی بِه از جان حسین است بیا تا برویم

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** تشنهٔ آب فراتیم بیا تا برویم

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** من و تو غرق گناهیم بیا تا برویم

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** ناله ها بر سر راه است بیا تا برویم

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** گر تو را عشق حسین است بیا تا برویم

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** تو که گفتی عاشق کرببلایم، بیا تا برویم

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** وعدهٔ ما و حسین است بیا تا برویم

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** ما که گفتیم حسینیم، بیا تا برویم

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** روز محشر چه گوییم؟ بیا تا برویم

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** نالهٔ اهل عزا بین، بیا تا برویم

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** اشک چشم شهدا بین، بیا تا برویم

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** چهره های اسرا بین بیا تا برویم

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** وضع جانباز را ببین بیا تا برویم

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** مادران شهدا را ببین بیا تا برویم

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** به مزار شهدا رو و بیا تا برویم

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم ***از امام شهدا خواه و بیا تا برویم

ص: 121

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** فکر روز جزا کن و بیا تا برویم

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** فکر خون شهدا کن و بیا تا برویم

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** آرزوی همه این است بیا تا برویم

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** کس به جای تو نیاید بیا تا برویم

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** کربلا گر بمیریم چه خوب است بیا تا برویم

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** حزن و اندوه زیاد است بیا تا برویم

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** آه حسرت بلند است بیا تا برویم

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** در رحمت گشوده است بیا تا برویم

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** این سفر راه نجات است بیا تا برویم

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** این بود نور هدایت بیا تا برویم

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** در رحمت همین است بیا تا برویم

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** زائر او عزیز است بیا تا برویم

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** این سفر خارج عمر است بیا تا برویم

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** زائرش رو سفید است بیا تا برویم

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** در صف حشر عزیز است بیا تا برویم

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** زائرش اهل بهشت است بیا تا برویم

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** هم نشین شه دین است بیا تا برویم

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** حبّ او حبّ نبیّ است بیا تا برویم

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** سفر خیر همین است بیا تا برویم

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** از خدا خواه بیایی بیا تا برویم

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** مشو نومید از این ره بیا تا برویم

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم *** تا که باز است بیا تا برویم

عشق حسین را به هرکس نمی دهند *** «خادم» مکن اصرار بیا تا برویم

هر کس به دل، ولای حسین اش داده اند *** گر بنده ای ز خدایش کرم شود

این لطف ایزد است بیا تا برویم *** رو سوی این سفر کند، بیا تا برویم

اربعین حسین است بیا گریه کنیم

اربعین حسین است بیا گریه کنیم *** اسرا از سفر شام در آیند بیا گریه کنیم

کاروان اسرا خستهٔ راه است بیا گریه کنیم *** جابر اندر سَرِ راه است بیا گریه کنیم

آه اطفال حزین است بیا گریه کنیم *** دل آنان غمین است بیا گریه کنیم

زینب آید طرف قبر برادر بیا گریه کنیم *** آه و ناله سُراید بیا گریه کنیم

عجبا قافله سالار نیامد بیا گریه کنیم *** آه زینب بر آمد بیا گریه کنیم

ص: 122

قافله قافله سالار ندارد بیا گریه کنیم *** خسته و تاب ندارد بیا گریه کنیم

اسرا خسته و بیمار بُوَند بیا گریه کنیم *** همه رنجور و پریشان بُوَند بیا گریه کنیم

جابر از غصه غمین است بیا گریه کنیم *** آه و ناله اش حزین است بیا گریه کنیم

زینب از راه در آید بیا گریه کنیم *** آه سجّاد بر آید بیا گریه کنیم

همه گریان و پریشان بیا گریه کنیم *** همه در سوز و خروشند بیا گریه کنیم

روضه خوان گریه کنان است بیا گریه کنیم *** ماجرا گوید و نالد بیا گریه کنیم

طاقتش طاق شده بیا گریه کنیم *** از مصیبت بی تاب شده بیا گریه کنیم

طاقت اشک ندارد بیا گریه کنیم *** بدنش تاب ندارد بیا گریه کنیم

ناله اش سوز و گداز است بیا گریه کنیم *** بدنش خستهٔ راه است بیا گریه کنیم

گریه بسته گلویش بیا گریه کنیم *** چشم ها همه سویش بیا گریه کنیم

تسلیت راه ندارد بیا گریه کنیم *** سخنش آه ندارد بیا گریه کنیم

زینب از غم کباب است بیا گریه کنیم *** سخنش اشک و آه است بیا گریه کنیم

دل سجّاد غمین است بیا گریه کنیم *** دل زینب حزین است بیا گریه کنیم

زینب از راه رسیده بیا گریه کنیم *** رنگ رخسار پریده بیا گریه کنیم

سخنان همه آه است بیا گریه کنیم *** غم و اندوه زیاد است بیا گریه کنیم

کربلا غرق عزای است بیا گریه کنیم *** همه جا آه و نوای است بیا گریه کنیم

دل «خادم» کباب است بیا گریه کنیم *** همه جا جای عزای است بیا گریه کنیم

اربعین آمد بیا تا برویم کرببلا

اربعین است بیا تا برویم کرببلا *** کربلا منتظر ماست بیا تا برویم کرببلا

دل ما خسته ز غم شد بیا تا برویم کرببلا *** کربلا منتظر ماست بیا تا برویم کرببلا

آه مظلوم بلند است بیا تا برویم کرببلا *** کربلا منتظر ماست بیا تا برویم کرببلا

جگر ما کباب است بیا تا برویم کرببلا *** کربلا منتظر ماست بیا تا برویم کرببلا

اشک همه جاری است بیا تا برویم کرببلا *** کربلا منتظر ماست بیا تا برویم کرببلا

دل ما همه خون است بیا تا برویم کرببلا *** کربلا منتظر ماست بیا تا برویم کرببلا

چشم مهدی سوی مایست بیا تا برویم کرببلا *** کربلا منتظر ماست بیا تا برویم کرببلا

اسرا در سر راهند بیا تا برویم کرببلا *** کربلا منتظر ماست بیا تا برویم کرببلا

پاها آبله دار است بیا تا برویم کرببلا *** کربلا منتظر ماست بیا تا برویم کرببلا

چشم زینب به راه است بیا تا برویم کرببلا *** کربلا منتظر ماست بیا تا برویم کرببلا

جابر اندر سر راه است بیا تا برویم کرببلا *** کربلا منتظر ماست بیا تا برویم کرببلا

تسلیت لازم ما یست بیا تا برویم کرببلا *** کربلا منتظر ماست بیا تا برویم کرببلا

نظر شاه نجف نیز به مایاست بیا تا برویم کرببلا *** کربلا منتظر ماست بیا تا برویم کرببلا

ص: 123

نظر فاطمه بر ماست بیا تا برویم کرببلا *** کربلا منتظر ماست بیا تا برویم کرببلا

انتظار نبیّ تسلیت ماست بیا تا برویم کرببلا *** کربلا منتظر ماست بیا تا برویم کرببلا

دوستان آمادهٔ راهند بیا تا برویم کرببلا *** کربلا منتظر ماست بیا تا برویم کرببلا

خود مکن محروم بیا تا برویم کرببلا *** کربلا منتظر ماست بیا تا برویم کرببلا

آه حسرت زیاد است بیا تا برویم کرببلا *** کربلا منتظر ماست بیا تا برویم کرببلا

زیارت اربعین با پای پیاده

عشق را اربعین از عاشق دیدم *** زائران عاشق را فراوان دیدم

به خدا عشق و صفا جمع شده بود *** من در آنجا یکجا دیدم

همه عاشق زیارت بودند *** مشکلاتی نبود همه را عاشق دیدم

هر که بار خویش بر دوش می گرفت *** همه را اهل مواسات دیدم

بین آنان من یکی بودم ضعیف *** همه را از خود قوی تر دیدم

راه دور و سختی راه و خستگی *** همه ناچیز بود، من عاشق دیدم

من ندیدم کسی گلایه بکند *** همه را عاشق کربلا می دیدم

به خدا همه با سختی راضی بودند *** زائر کربلا را به از حاجّ دیدم

خادم بگو زائری خسته و بیمار دیدم *** عاشق کرببلا بود شاد و خرّم دیدم

صفای زائران کربلا

زائرین کربلا چه صادق بودند *** همگی با صفا و صادق بودند

بین آنان نزاعی دیده نشد *** چون همه عاشق زیارت بودند

خستگی ها چه آسان شده بود *** همه با عشق، برادر بودند

زائران کربلا به ز حجّاج بودند *** با صفا و دلی پاک بودند

نه نیازی به خادم نه مدیر *** همه در فکر زیارت بودند

دل ها همه نورانی و ربّانی بود *** تن ها همه خسته، چه راضی بودند

سفری خوش تر از آن ندیدم من *** چه صفایی چه خلوصی همه راضی بودند

«خادم» بیا همه ساله برویم کرببلا ***کربلائی ها، به از حجّاج بودند

ثواب حج یکی، ثواب زیارت، صد حج بود *** آنان زائر کعبه، اینها زائر الله بودند

ص: 124

اشک زائر در بازگشت

جدایی بهر عشّاق بسی سخت بود *** جدائی ز امامان بسی سخت بود

دل همین جاست گر ما برویم *** همه چیز اینجاست گر ما برویم

بهشت برین گو: همین جا بود *** نعیم الله گو همین جا بود

عزیزا اماما، خدا حافظا *** اگر هر چه بودیم، خدا حافظا

ادب گر به جا ما نیاورده ایم *** چه باید کنیم ما که شرمنده ایم

اگر بی ادب بودیم مهمان بُدیم *** چو مهمان گرامی است مهمان بدیم

ما که نالایقیم، دعوت شدیم *** قبول است عیب داریم دعوت شدیم

از خدا شاکر و شاد شدیم *** از پذیرائی میزبانمان شاد شدیم

بارالها می رویم باز نصیب کن ما را *** ما به درگاه تو آییم نصیب کن ما را

درِ رحمت همین است، نصیب کن ما را *** هیچ کجا نیست چو اینجا، نصیب کن ما را

اربعین است خدایا تو بنگر ما را *** بی نیازی تو، بنگر ما را

همه شرمندهٔ احسان توایم *** جای دیگر نرویم ما مهمان توایم

شاکر این همه احسان توایم *** مایل لطف و احسان توایم

«خادم» چه گوئی؟ حرف آخر را بگو *** میزبان کریم است حرف آخر را بگو

حرف آخر باز دید شماست *** وقت مردن وقت باز دید شماست

عاشقان کربلا

عاشق کربلائی، بیا تا برویم کرببلا *** همه چیز را رها کن، بیا تا برویم کرببلا

بار سفرت را ببند و نیتت را پاک کن *** علقه ها را رها کن بیا تا برویم کرببلا

دیری نشود، که عمرها آخر گردد *** از عمر حساب نشود، بیا تا برویم کرببلا

راه نجف بگیر تا برویم نزد علیّ (علیه السلام) *** پس از آن با پای پیاده برویم کرببلا

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم کرببلا *** آه مظلوم به راه است بیا تا برویم کرببلا

همه سوزند در این راه بیا تا برویم کرببلا *** کربلا منتظر ماست بیا تا برویم کرببلا

اسرا هم به راهند بیا تا برویم کرببلا *** جابر اندر سَرِ راه است بیا تا برویم کرببلا

دل اطفال حزین است بیا تا برویم کرببلا *** دل زینب کباب است بیا تا برویم کرببلا

اسرا خستهٔ راهند بیا تا برویم کرببلا *** اشک اطفال مدام است بیا تا برویم کرببلا

همه گریند در این راه بیا تا برویم کرببلا *** خادمین در سر راه اند بیا تا برویم کرببلا

اشک زهرا جاری است بیا تا برویم کرببلا *** حزن مولا حزین است بیا تا برویم کرببلا

ناظر ماست محمّد بیا تا برویم کرببلا *** فاطمه بر سر راه است بیا تا برویم کرببلا

خادمین منتظر ماند بیا تا برویم کرببلا *** غم و اندوه زیاد است بیا تا برویم کرببلا

ص: 125

از کجا سال دگر باشیم، بیا تا برویم کرببلا *** غم و اندوه سر آید، بیا تا برویم کرببلا

کربلا منتظر ماست بیا تا برویم کرببلا *** مهدی اندر سر راه است بیا تا برویم کرببلا

«خادم» از عشق به راه است بیا تا برویم کرببلا *** روی خود را به خدا کن بیا تا برویم کرببلا

تو چرا مانده به راهی بیا تا برویم کرببلا *** هر امانت که داری به خدا ده بیا تا برویم کرببلا

آه حسرت زیاد است بیا تا برویم کرببلا *** کربلا منتظر ماست بیا تا برویم کرببلا

اشک بر مظلوم

اشک بر مظلوم همواره نکوست ***اشک بر مظلومِ عطشان نکوست

اشک بر مظلوم عالم نکوست *** اشک بر مظلوم بی سر هم نکوست

اشک بر اطفال نالان هم نکوست *** اشک بر اجساد بی سر هم نکوست

اشک بر آه یتیمان هم نکوست *** اشک بر دلسوختگان هم نکوست

اشک ما بر آل پیغمبر نکوست *** اشک بر بی پناهان هم نکوست

اشک بر تشنه لب ها هم نکوست *** اشک بر اشک یتیمان هم نکوست

اشک را گو بیا در کربلا *** اشک برشاه شهیدان بیشترنکوست

اشک بر هر شهیدی هم نکوست *** اشک بر سقّای بی دست نکوست

اشک بر سرهای بُبریده نکوست *** اشک بر رأس مظلوم هم نکوست

اشک ما بر خواهر مظلومه ای *** در کنار جسم بی سر هم نکوست

اشک بر اطفال یتیم هم نکوست *** اشک بر دختر کنار رأس بابا نکوست

اشک بر سوز دل احمد نکوست *** اشک بر سوز دل مولا نکوست

اشک بر اشک های فاطمه *** اشک بر سوز دل او هم نکوست

اشک بر ناله های زینب نکوست *** اشک بر حسین مظلوم نکوست

اشک بر سوز دل مهدی نکوست *** اشک، تا صبح قیامت هم نکوست

«خادم» بریز اشک بر حسین فاطمه *** گر بسوزی ز اشک هم نکوست

اشک ما بر شهیدان نکوست

اشک بر مظلوم همواره نکوست *** اشک بر شاه شهیدان هم نکوست

اشک بر آل پیمبر هم نکوست *** اشک بر بی یاور مظلوم نکوست

اشک بر اطفال نالان هم نکوست *** اشک بر طفلان عطشان هم نکوست

اشک بر اجساد بی سر هم نکوست *** اشک بر سرهای بی تن هم نکوست

اشک بر مظلوم بی سر هم نکوست *** اشک اگر با سوز باشد نکوست

ص: 126

اشک بر سقّای بی دست هم نکوست *** اشک بر اُمّ المصائب هم نکوست

اشک بر دستان عباس هم نکوست *** اشک بر بیمار نالان هم نکوست

اشک بر رأس بریده نکوست *** اشک بر رخسار اکبر هم نکوست

اشک بر شش ماهه اصغر هم نکوست *** اشک بر قاسم زیبا هم نکوست

اشک بر اطفال تشنه هم نکوست *** اشک مادر بهر فرزندش نکوست

اشک مؤمن بر شهیدان هم نکوست *** اشک کافر بر شهیدان هم نکوست

اشک بهر هر مظلومی نکوست *** دعوت مردم به یاری هم نکوست

نیّت یاری مظلوم هم نکوست *** دل اگر سوزد بر مظلوم نکوست

نَفس مهموم بر مظلوم نکوست *** منع از ظالم نمودن هم نکوست

یاور مظلوم بودن هم نکوست *** بر نجات مظلوم کوشیدن هم نکوست

بیا تا برویم کرببلا

گر توانی برادر بیا تا برویم کرببلا *** کربلا منتظر ماست بیا تا برویم کرببلا

راه عشّاق همین است بیا تا برویم کرببلا *** حاجت ما همین است بیا تا برویم کرببلا

گر تو را میل بهشت است بیا تا برویم کرببلا *** جنت خلد همین است بیا تا برویم کرببلا

گر شفاعت طلبی بیا تا برویم کرببلا *** ره خشنودی حق است بیا تا برویم کرببلا

گر ز مردن هراس داری بیا تا برویم کرببلا *** کار تو آسان شود بیا تا برویم کرببلا

گر تو خشنودی خدا خواهی بیا *** غم مخور راه همین است بیا تا برویم کرببلا

گر تو خشنودی آل پیمبر خواهی *** راه همین است بیا تا برویم کرببلا

مگذر از خشنودی زهرا بیا *** این میسّر شود بیا تا برویم کرببلا

گر که خشنودی آل محمد طلبی *** همه خشنود شوند بیا تا برویم کرببلا

گر تو شادی امامت خواهی *** شک در آن نیست بیا تا برویم کرببلا

گر تو دنیا و طلبی *** این همان است بیا تا برویم کرببلا

گر فقط حاجت دنیا طلبی *** این که سهل است بیا تا برویم کرببلا

هر چه خواهی بگو من گویم *** حاجت تو هر چه باشد بیا تا برویم کرببلا

گر بخواهی که بدانی محروم کیست *** تو بدان آن که نخواهد برود کرببلا

«خادم» هر چه خواهی بخواه بیا تا برویم *** گر که توفیق خواهی بیا تا برویم کرببلا

ما رسیدیم کربلا الحمدلله

ما رسیدیم کربلا الحمدلله *** ما که رفتیم در حرم الحمدلله

ص: 127

از فرات نوشیدیم الحمدلله *** خدمت سقّا رسیدیم الحمدلله

جای قطع دست سقّا را دیدیم *** مشک خشکیدهٔ بی آب را دیدیم

قتلگاه را دیدیم الحمدلله *** تلّ زینب را دیدیم الحمدلله

خیمه گاه سوخته را دیدیم الحمدلله *** قلب سوختهٔ زینب را دیدیم الحمدلله

جگرمان سوخت فرات را دیدیم الحمدلله *** تشنه لب ها را یاد کردیم الحمدلله

آه بی پناهان را دیدیم الحمدلله *** یادی از بی پناهان کردیم الحمدلله

در مسیر کربلا تشنه گشتیم الحمدلله *** یادی از تشنه کامان کردیم الحمدلله

اشک بی پناهان را دیدیم الحمدلله *** بربی پناهی حسین گریه کردیم الحمدلله

آب می دادند غذا می دادند الحمدلله *** تشنگانِ بی غذا را یاد کردیم الحمدلله

خانه و خیمه به مردم دادند الحمدلله *** خیمهٔ سوخته را دیدیم و سوختیم الحمدلله

«خادم» همه چیز را ندیدی الحمدلله *** گر عیان می دیدی میسوختی الحمدلله

آه و غم بود بهر حسین الحمدلله *** همه گریان بُدند بهر حسین الحمدلله

آن یکی آب می خورد و می گفت: یا حسین *** آن یکی آب می داد و می گفت: یاحسین

آن یکی کربلا می رفت و می گفت: یا حسین *** یاد لب های تشنگان می کرد و می گفت: یا حسین

آن یکی یاد طفل عطشان می کرد و می گفت: یا حسین *** آن یکی گریه می کرد و می گفت: یا حسین

هر که یادش به چیزی افتاد گفت: یا حسین *** هر که بود گریه کرد و گفت: یا حسین

در حرم ها چه دیدی بگو

حرم حضرت مولا چه نورانی بود *** اهل معنا همه دیدند که نورانی بود

دل مؤمن از آن شاد می شد *** همه دل ها از آن شاد می شد

نور مولا بر دلم می تابید *** شاد شدم کو بر دلم می تابید

عشق مولا مرا جذب نمود *** من شدم محو جمالش مرا جذب نمود

عشق او کرد مرا از خود بی خود *** من ندانم چه شد، شدم از خود بی خود

پس ره کرببلا پیمودیم *** گریه کردیم و پیمودیم

هر چه دیدیم غم ما افزون گردید *** غم به دل ها رسید و افزون گردید

تا که دیدیم قبر شش گوشه را *** ما که بوسیدیم قبر شش گوشه را

همه دل ها شکست چون دیدیم *** قبر هفتاد و دو تن را دیدیم

نور حق آمد ودل ما آرام شد *** آرزوها زیاد بود دل ما آرام شد

قتلگاه را چو دیدیم سوختیم آنجا *** طاقت و تاب تمام شد سوختیم آنجا

تلّ زینب چو دیدیم سوختیم آنجا *** آه و ناله بلند شد سوختیم آنجا

تا که رفتیم سوی عباس علمدار حسین *** یاد سقّای عطشان و علمدار حسین

ص: 128

ناگهان خیمهٔ سوخت های را دیدیم *** آه اطفال بلند بود خیمهٔ سوخته ای را دیدیم

بی خود از خود شدیم همگی *** نالهٔ دوستان بلند شد همگی

«خادم» مگو تو که ما را سوختی *** شعر گفتی و دل ما را سوختی

وداع با امام (علیه السلام)

هر که بودیم هر چه بودیم رفتیم *** دل ها خونین، اشک ها جاری رفتیم

ما به عشق زیارت آمدیم *** بهره بردیم فراوان رفتیم

دلمان سوخت از اینجا رفتیم *** عاشق کوی تو بودیم رفتیم

گر خطایی بُوده در کار ما *** عذر تقصیر خواهیم رفتیم

ما به امید شفاعت آمدیم *** عرض حال خود نمودیم و رفتیم

گر که بهر ما شفاعت می کنید *** حاجت دیگر نداریم ما رفتیم

از خدا درخواست رحمت می کنیم *** از شما انتظار شفاعت می کنیم

از خطاها بسی شرمنده ایم *** انتظارعفو و رحمت می کنیم

درب را بر ما نبندید از خطا *** باز می آییم عذرخواهی می کنیم

گر ببندید راه ما را از خطا *** راه دیگر نیست عذرخواهی می کنیم

لایق درگاهتان نی بوده ایم *** چون کریمید عذرخواهی می کنیم

آرزو داریم بار دیگر دعوت کنید *** لایق آر نیستیم عذرخواهی می کنیم

از خدا خواهید ما را حفظ کند *** از گناهان دور باشیم عذرخواهی می کنیم

گر خطاهای فراوان کرده ایم *** عفو حق را طالبیم عذرخواهی می کنیم

همهٔ امید ما عفو خداست *** ما شفاعت از شما خواهیم عذرخواهی می کنیم

ما اگر رفتیم، از شما یاد می کنیم *** هر کجا هستیم عذرخواهی می کنیم

شما خاندان کرمید از شما یاد می کنیم *** لطف بیشتر خواهیم عذرخواهی می کنیم

در قیامت یاد ما باشید ما بیچاره ایم *** شیعهٔ خوبی نبودیم عذرخواهی می کنیم

«خادم» تو که از همه بیچاره تری *** گو که رحمی کنید، عذرخواهی میکنیم

اشک عالم ریخت بر شهید کربلا

اشک عالم بر حسین جاری شد *** جنّ و انس ناچار بر زاری شد

عرشیان و فرشیان گریند بر او *** اهل عالم هر زمان گریند بر او

آسمان ها بر او گریان شدند *** اهل دریاها بر او گریان شدند

خون او در زیر هر سنگی دیده شد *** خاک قبرش چون خون، دیده شد

ص: 129

هر که بر خاکش عبور افتاد سوخت *** اشک او جاری شد و قلبش بسوخت

نام او آدم چو بُرد در پیش حقّ *** اشک او جاری شد در پیش حق

گفت ای جبریل نام او چه بود؟ *** این چه تأثیری بود او چه بود؟

جبریل گفت نام او اشک آور است *** نام او قلب را درد آور است

هر پیمبر بشنود نالد بر او *** بلکه هر مؤمن بگرید بهر او

او مگر کیست او سبط احمد است *** اشک ریز بر او شفیعت احمد است

عزا و اشک بر شهید کربلا علیه السلام

گر خواهی همواره کربلا باشی تو *** در حرم باشی همواره کربلا باشی تو

در عزاخانه ها باید روی *** تا که اشکی بریزی وکربلاباشی

راه نزدیک همین است دریاب *** مجلسی یاب که زائر باشی

قدر این مجالس را بدان *** تا که همیشه زائر باشی

زائر از دور و نزدیک یکیست *** تو توانی که از دور زائر باشی

چون ملائک سلام تو بَرَند *** در حقیقت تو زائر باشی

یاد آنان چون یاد خداست *** دور و نزدیک ندارد تو زائر باشی

گریه کن گریه بینداز به زیّ گریه باش *** این چنین گر کنی تو زائرباشی

مجلس ذکر برپا کن درخانه ات *** ذکر اگر ذکر خداست تو موفّق باشی

خرج هر جلسه که کردی بشمار *** بیش از این ها به خدا، تو موفّق باشی

حاجت خود بکن یاد در آن مجلس ها *** هر چه خواهی بخواه تو موفّق باشی

نمک جلسه را نگهداری کن *** آن شفابخش بود تو موفّق باشی

مجلست را نظافت می کن *** تا ملائک درآیند تو موفّق باشی

تو بدان صاحب مجلس آید *** کن ادب تا که موفّق باشی

«خادم» چهارده معصوم آیند *** تو ادب کن که موفّق باشی

گریه بر مظلوم کربلا

اهل عالم بیایید بهر حسین گریه کنید *** گریه بر هر چه کنید بهر حسین گریه کنید

پیمبر به ما گفت: بهر حسین گریه کنید *** تا قیامت نسوزید بهر حسین گریه کنید

آه مظلوم شنیدید بهر او گریه کنید *** لب عطشان که دیدید بهر او گریه کنید

جگر سوخته دیدید بهر او گریه کنید *** بی کس و یار که دیدید بهر او گریه کنید

بی پناهی که دیدید بهر او گریه کنید *** دل اگر سوخت بهر او گریه کنید

ص: 130

آب که خوردید بهر او گریه کنید *** جگر تشنه که دیدید بهر او گریه کنید

غریبی که دیدید بهر او گریه کنید *** عزیز غریبی که دیدید بهر او گریه کنید

گریه بر هر چه کردید بهر او گریه کنید *** اشک اگر داشتید بهر او گریه کنید

طفل عطشان که دیدید بهر او گریه کنید *** نالهٔ طفل که دیدید بهر او گریه کنید

سَرِ بُبریده که دیدید بهر او گریه کنید *** تن بی سَر که دیدید بهر او گریه کنید

کشتهٔ تشنه که دیدید بر او گریه کنید *** سَرِ بَر نیزه که دیدید بر او گریه کنید

جسم بی سر که دیدید بهر او گریه کنید *** سَر بی تن که دیدید بهر او گریه کنید

قاری قرآن اگر بود بهر او گریه کنید *** بر مزار شهدا رفتید بهر او گریه کنید

«خادم» مگو که سوختی دل ها را *** او امام شهدا بود بهر او گریه کنید

وداع با کربلا

ما وداع کردیم با کرببلا *** راز خود گفتیم با کرببلا

ای خدا رفتیم از کرببلا *** گو چه شد بر صاحب کرببلا

او مگر مهمان این مردم نبود *** پس چرا کشتند و را کرببلا

آب بر مهمان نمی بندد کسی *** اهل کوفه چه کردند در کرببلا

ما که رفتیم و ندانیم چرا *** طفل تشنه کشته اند کرببلا؟

گو که آنان نا مسلمان بوده اند *** نا مسلمان را نباید کشت با کرب و بلا

ما که دانیم اولاد پیمبر بودند *** نامسلمان نبودند اولاد پیمبر بودند

پس چرا کشتند آنان را بگو؟ *** از چه بی آب سر بریدند بگو؟

این چنین هیچ کس، با مهمان کرده است؟ *** مهمان را هیچ کس تشنه کشته است؟

این چنین مهمان نوازی کفر نیست؟ *** کشتن اولاد پیمبر کفر نیست؟

کی مسلمان را کسی دعوت کند *** تا که آید این چنین با او کند؟

دل ما سوخت از این کرببلا *** ما که رفتیم از این کرببلا

هر که دیدیم دل سوخته بود *** زین مصائب همی سوخته بود

گر که عالم همه سوزند و گریند کم است *** گر که تا روز قیامت بگریند کم است

«خادم» تو آتش زدی قلب ما را *** بس کن دیگرآتش زدی قلب ما را

بازگشت از کربلا و عتبات

چاره ای نیست باید از کرببلا برویم *** دلمان سوخت بایداز کرببلا برویم

کربلا را هر چه دیدیم سوختیم *** چاره ای جز آن نبود ما سوختیم

ص: 131

روز آخر چشم ها را دوختیم *** قبر شش گوشه بدیدیم سوختیم

از عقب بازگشتیم و سوختیم *** چشم ها بر ضریح دوختیم و سوختیم

عاشق ماندن بُدیم و سوختیم *** مانده و حیران شدیم و سوختیم

کربلا معدن غم ها بُوَد *** شادی گو نباشد ما سوختیم

در نجف دیدیم شادیّ و خرّمی *** در حرم یاد حسین کردیم و سوختیم

کاظمین زندان موسی را بدیدیم *** بس که تنگ و تاریک بود سوختیم

تا که رفتیم ما در سامرا *** جستجو کردیم تا سوختیم

خانهٔ مولا حرم بود ما دیدیم *** هر چه گشتیم نیافتیمش سوختیم

چند روزی ما آنجا میهمان شدیم *** صاحب خانه ندیدیم و سوختیم

آرزو کردیم قبر طوس را *** تا که غم ز ما دور شود سوختیم

ناگهان ما را به یاد آمد چرا یثرب نرفتی *** احمد و آل را زائر نبودی ما سوختیم

ای خدا قسمت نما آماده ایم *** چشم به راهیم راه باز شود ما سوختیم

ربرکات زیارت زائر با معرفت

چشم گریان را بگو: دانی پاداش تو چیست؟ *** قیمت آن را نداند کس تو دانی پاداش تو چیست؟

یک قدم در راه زیارت قیمت یک حج بود *** قطره اشکی گر بریزی بخشش صد در صد بود

زائر کرببلا چون زائر الله است *** گو که او در عرش زائر الله است

زائران حسین، به بهشت می روند *** معرفت گر باشد، به بهشت می روند

زائر با معرفت مهمان پیغمبر بود *** تا بازگشت، او مهمان پیغمبر بود

زائر آر با ایمان و با تقوا بود *** زائر خداست او گر که با تقوا بود

هر چه از حق طالب است او را دهند *** هر چه خواهد می دهند مهمان بود

او اگر با خُلق نیک مهمان بود *** آزاری نرساند، او مهمان بود

ارزش هر عملی تقوا بود *** صاحب خلق حسن مهمان بود

هر که سوغاتش از سفر تقوا بود *** بهترین زائر بود او مهمان بود

هدیه ها بر زائران تقسیم شود *** زائر با تقوا مهمان بود

زائر بی معرفت آزار دهد *** زائر با معرفت مهمان بود

زائر با معرفت کم گوید سخن *** زائر با معرفت مهمان بود

ذکر حق کن تا که نورانی شوی *** ذاکر حق اینجا مهمان بود

در حرم ها معرفت خواه از خدا *** آنکه اهل معرفت باشد مهمان بود

راه عرفان را از آنان بطلب *** بلکه هر خوبی از آنان بطلب

«خادم» هرچه خواستی به تو داده اند *** بلکه تو نخواستیّ و به تو داده اند

ص: 132

اشک در مسیر کربلا

در مسیر کربلا هر کس بر شهیدی می گریست *** آن یکی بر کشته های آل احمد می گریست

دیگری حال خوشی داشت ناله می زد *** او فراوان بر رأس بریده می گریست

من کسی را دیدم که تنها ناله می زد *** او بر مظلومی اصغر می گریست

من دیدم یکی آب می نوشید لکن *** برلبان تشنهٔ، آل احمد می گریست

دیگری دیدم که آه و ناله داشت *** او بر سقّای لب تشنه می گریست

در مسیرراه هرکسی آه و ناله داشت *** یکی بر سقّا، یکی بر اطفال، می گریست

دیگری را دیدم سخت تر می گریست *** او بر مظلومی زینب می گریست

ناله ها بود بلند در بین راه *** هر کسی بهر شهیدی می گریست

تا رسیدیم کربلا اشک ها جاری شدند *** آن یکی بر دست بریده آن یکی بر اطفال می گریست

ناگهان چشم ها بر فرات افتاد ما خیره شدیم *** هر کسی بر لبان تشنهٔ مولا می گریست

آه و ناله تازه شد در کربلا *** آن یکی بهر خیام سوخته می گریست

آن یکی بالای تلّ زینبیّه رفته بود *** او فقط بر آه زینب می گریست

تا که قبر کوچک عباس دیده شد *** آن یکی بر قامت سرو اباالفضل می گریست

من یکی را دیدم بر شبه پیغمبر می گریست *** من که دیدم یکی بر قاسم بن الحسن می گریست

آن یکی اشک میریخت و بی حد می گریست *** سخن او یاحسین بود بیشتر می گریست

«خادم» تو بر چه گریستی بگو؟ *** من دعا می کردم بهر هر که می گریست

گو چه باید کرد در صحرای غم *** هر یکی باید بر بلایی می گریست

نالهٔ اطفال تشنه، دل ها را سوخته بود *** چشم ها بهر آنان بیشتر می گریست

قبر عباس را دیدیم و سوختیم *** هر که بشنید، بر او می گریست

کس نبود گریان نباشد بهر او *** هر سنگدلی بهر او می گریست

تشنگی و بی کسی چون یاد شد *** هر چشمی بهر شاه عطشان می گریست

اشک زائر

اشک ما تازه شد کرببلا *** دل ما سوخته شد کرببلا

چون رسیدیم به مزار شهدا *** همه گریان شدیم کرببلا

چشم های همه گریان می بود *** تا رسیدیم همه کرببلا

پرچم سرخ حسینی دیده شد *** تا قدم ها رسید کرببلا

قبر شش گوشه را چون دیدیم *** دل ما سوخت در آن بحر بلا

چون قبور شهدا را دیدیم *** سوختیم که نبودیم در کرببلا

قبر اکبر را پایین پا بود دیدیم *** دل ما سوخت بر آن کرب و بلا

ص: 133

قبر اصغر چو بر سینه بابا دیدیم *** اشک مان ریخت بر آن کرب و بلا

آه طفلان تشنه ز عطش بالا بود *** همه سوختیم در آن کرب و بلا

دست عباس ز تن قطع شده بود *** مشک خالی بدیدیم در آن کرب و بلا

آهِ زینب بلند بود در آن دشت بلا *** در کنار بدن بی سری بود در کرببلا

قبر هفتاد و دو تن را که دیدیم آنجا *** همه از غصّه بماندیم در آن کرب و بلا

همه حسرت بخوردیم در آن دشت بلا *** که چرا ما نبودیم در آن کرب و بلا

قبر عباس جدا بود و در علقمه بود *** چون ز اطفال خجل بود در کرببلا

قبر عباس عجب کوچک بود *** قطعه قطعه شده بود او در کرببلا

همه سوختیم بر آن قبر کوچک که چرا *** قامت سروش کوته شده در کرببلا

گوئیا مادر عباس در آنجا می سوخت *** که چه آمد سر عباس در آن کرب و بلا

ناگهان گنبد کوچک بدیدیم در آن دشت بلا *** دست عباس آنجا شده بود قطع در کرببلا

«خادم» دیگر مکن سؤال، از آن دشت بلا *** تو چه دانی چه گذشت است در کرببلا

نوکران امام حسین (علیه السلام)

روضه خوان باش تا راهت دهند *** نوکری کن تا جاهت دهند

نوکران را باشد افتخار نوکری *** نوکری خالص باش و کن نوکری

نوکری را یاد گیر از نوکران *** همه چیز را دادند بهر نوکری

نوکران، پولی نخواهند بهر نوکری *** افتخارشان فقط باشد نوکری

نوکر آر هستی نباید قهر کنی *** تو که گفتی نوکری از چه قهر کنی؟

پس بیا کن افتخار نوکری *** تاجی است بر تو افتخار نوکری

نوکران مزد ز ارباب گیرند *** پس تو از ارباب گیر، مزد نوکری

نِق مَزَن کم می دهند، گر نوکری *** کار خودکن تو، گر تو نوکری

نوکر آر ارباب پذیرد نوکر است *** ور نه او نِی باشد نوکری

نوکران ارباب خواهند از نوکری *** گر پذیرد ارباب، تو باشی نوکری

روضه خوانی نوکری باشد بدان *** افتخار روضه خوان باشد نوکری

نوکران حسین کارشان آسان بود *** زودتر داخل جنّت شوند از نوکری

ارباب همه چیزش به خدا داد و برفت *** نوکر او هم چنین باشد بهر نوکری

او که هر چه داشت را داد و برفت *** نوکرش را خدا داد، مزد نوکری

نوکری با اخلاص باش و دم مَزَن *** این چنین باید کنی گر نوکری

ور نه نوکر نباشی، تو تاجری *** تاجری گر می کنی کِی نوکری

ای خدا ما را ده توفیق نوکری *** اسم ما را ثبت کن چون نوکری

نوکر آل محمّد هستیم، چون نوکری *** اسم ما را ثبت کن مثل نوکری

ص: 134

جیره خوارِ آلِ احمد باشیم *** هم نشین آل احمد باشیم

حبّ آل محمّد واجب است *** نوکری کردنِ ما هم واجب است

حبِّ آل محمّد تولّی بود *** بغض اعدایشان تبرّی بود

عترت و قرآن، همهٔ چیز ماست *** جدا کردن این دو گمراهی ماست

این سفارش را پیمبر فرمود *** هر چه ما گوییم پیمبر فرمود

او علی را صاحب حق خلافت دانست *** امر اَلله بود صاحب حقّ خلافت دانست

هر چه او کرد، خدا حقّ علیّ می دانست *** از ازل هم او حقِّ علیّ می دانست

هر که حق او را منکر شده *** او بداند حق نبیّ را منکر شده

«خادم» منکر حقِّ علیّ منکر حقِّ نبیّ می باشد *** منکر حق نبیّ منکر حقِّ خدا می باشد

اسیری امام سجاد (علیه السلام)

حضرت سجّاد اسیر از کربلا شد *** غم عالم بر او از کربلا شد

ز غم فرسوده و بیچاره گردید *** فراوان بود غم، بیچاره گردید

چو جسم پارهٔ بابش نظر کرد *** همه غم های عالم را نظر کرد

غم اطفال تشنه قلب او سوخت *** ز آه غربتِ بابش، قلب او سوخت

صدای العطش قلب و را سوخت *** صدای نالهٔ زینب وِ را سوخت

به گفتا عمّه جان، شمشیر آور *** صدای غربت بابم مرا سوخت

من از بیچارگی درمانده گشتم *** تنم بیمار گشته قلب من سوخت

همه یاران بابم را بکشتند *** غم آنان، همه جان و دلم سوخت

نکردند رحم بر آل پیمبر *** غم اطفال تشنه پیکرم سوخت

اسیران را که بهر شام بردند *** غم و اندوه همواره دلم سوخت

چو دیدم رأس بابم را به نیزه *** دلم یکباره از بهر پدر سوخت

کسی بر کودکان رحمی نمی کرد *** تسلّی بر دل آنان نمی کرد

همی گفتند: اینها خارجی اند *** به مردم گفتند: این ها خارجی اند

امان از شام که با ماها چه کردند *** دل ما از شماتت ها شکستند

«خادم» مگو با آل پیغمبر چه کردند *** بگو اهل کوفه تا توانستند کردند

گریه های زین العابدین (علیه السلام)

زین العابدین بعد از پدر، فراوان گریه می کرد *** او به دنبال بهانه بود، فراوان گریه می کرد

آب اگر می دید بی تاب می شد گریه می کرد *** طفل گریان گر می دید می سوخت و گریه می کرد

ص: 135

گر غذایی نزد او آماده می شد گریه می کرد *** گر اسیری یا یتیمی را می دید گریه می کرد

ذبح گوسفندی اگر میدید گریه می کرد *** نالهٔ اطفال اگر می دید گریه می کرد

گر اطفال یتیم می دید گریه می کرد *** دربدرها را چو می دید گریه می کرد

گر غریب بی پناهی را می دید گریه می کرد *** گر اسیر در بندر می دید گریه می کرد

خستهٔ راه را چون می دید گریه می کرد *** نالهٔ بی پناه را چون می دید گریه می کرد

ضَربِ اطفال را چو می دید گریه می کرد *** گر اسیر خسته ای می دید گریه می کرد

گر سَرِ بُبریده ای می دید گریه می کرد *** میّتی گر بی کفن می دید گریه می کرد

نالهٔ بی پناهی می دید گریه می کرد *** گر اسیری در بند می دید گریه می کرد

او بیاد پدر فراوان گریه می کرد *** او بیاد عمه اش هم فراوان گریه می کرد

او بیاد عبّاس هم فراوان گریه می کرد *** او بیاد تشنگان کربلا گریه می کرد

غمش پایان نمی یافت همواره گریه می کرد *** او بیاد طفل تشنه بیشتر گریه می کرد

«خادم» او بهر هر شهیدی گریه می کرد *** هر اسیری را که می دید گریه می کرد

ولادت امام صادق علیه السلام

صادق آل محمدامام ما می باشد *** چون امامان دگرامام می باشد

نور او از نور خدا می باشد *** امر او امر خدا می باشد

همه محتاج به علم اویند *** همه دربانِ سرایِ اویند

علم او علم خدای ازلیست *** حلم او حلم خدای ابدیست

صادق علم و عَمَل می باشد *** چون که از صادقین می باشد

صدق ما تنها، به گفتن بودن *** صدق تنها، به گفتن نبود

صادقین در همه چیز صادقند *** صادقین قول وعمل صادق اند

صدق قولی کفایت نکند *** لفظ صادق کفایت نکند

تواگر پیروِ صادق باشی *** همه جا باید صادق باشی

جعفرِ صادقِ آلِ محمّد گوییم *** جعفر کذّاب را ما نگوییم

صادق آل محمّد نور است *** جعفر کذّاب دان کور است

با بصیرت باش نسبت به امام *** جعفر است بهر تو امام

افتخار ماست، با صادقینیم *** کس نگوید ما با کاذبینیم

صادق آل محمّد رئیس مذهب است *** صادق است او رئیس مذهب است

اهل عالم بدانند راه ما راه خداست *** دین ما هم همان راه خداست

هر که دنبال غیر صادق می رود *** کور است، دنبال غیر صادق می رود

او امام صادق نَبُود *** کار او کار صادق نَبُود

تو ببین صدق راکجا می یابی *** جز درِخانهٔ صادق نمی یابی

ص: 136

در قیامت صدق صادق نافع است *** گر تو صادق باشی نافع است

مکتب صادق مکتب صدق خداست *** حرف صادق مکتب صدق خداست

در قیامت هر که را بهر امامش خوانند *** صادق آر باشد بهر امامش خوانند

گر امامت صادق است، مشو از او جدا *** صادق را دوست بدار، مشو از او جدا

«خادم» تو همواره با صادقین باش *** در قیامت هم با صادقین باش

ولادت امام صادق علیه السلام

نور حق آمده، بیا شاد باشیم *** چهرهٔ شاد آمده، بیا شاد باشیم

صبح صادق آمده، بیا شاد باشیم *** چهرهٔ صادق آمده، بیا شاد باشیم

حضرت صادق آمده، بیا شاد باشیم *** بهر ما خوش آمده، بیا شاد باشیم

نور حق، صادق حق، رهبر حق *** بهر ما خوش آمده، بیا شاد باشیم

صادق آل محمّد همه چیزش صادق *** نزد ما خوش آمده، بیا شاد باشیم

علمِ صادق و رهبر صادق و نور صادق *** بهر ما خوش آمده، بیاشاد باشیم

افتخار داریم صادق آل محمّد داریم *** کس ندارد چو او، بیا شاد باشیم

مکتب ما مکتب صدق و صفا می باشد *** کجا باشد چنین مکتب، بیا شاد باشیم

علمِ صادق از نبیّ و از وصیّ می باشد *** دیگران را نباشد چنین، بیا شاد باشیم

بوحنیفه علم خود را، از شیطان گرفته *** صادق ما ازپیمبرگرفته بیا شاد باشیم

بوحنیفه با قیاس و رأی حکمی می دهد *** حکم ما صادر ز الله است، بیا شاد باشیم

افتخار ما به آل الله و آلِ احمد است *** بوحنیفه حکم شیطانی کند، بیا شاد باشیم

ساعتی این گوید، ساعتی آن گوید و فتوا دهد *** حکم او تابع رأی است، بیا شاد باشیم

تابعش هر که شود، بدان گمراه است *** در سقر جای دارد، بیا شاد باشیم

پیامبر گفت: «إنّی تارک فِیکم ثقلین» *** ما گرفتیم از او، بیا شاد باشیم

راه عترت راه قرآن، راه قرآن عترت *** این دو با هم باشند، بیا شاد باشیم

منبعِ علم و حکمت و اخلاقِ نیک *** اهل بیت نبیّ اند، بیا شاد باشیم

غیر از این راه، راه شیطانی بود *** پیرو عترت هستیم، بیا شاد باشیم

اهل بیت نبیّ با کمالات و فضائل باشند *** بوحنیفه کمالی ندارد، بیا شاد باشیم

پیمبر فرمود: دو چیز هادی امّت بود *** عترت و قرآن بُوَد، بیا شاد باشیم

عالم قرآن، جز عترت، کسی نیست *** عترت از قرآن جدا نیست، بیا شاد باشیم

«خادم» هر چه خواهی ز قرآن و عترت بخواه *** ور نه هیچ جا خبری نیست، بیا شاد باشیم

ص: 137

صادق آل محمد گو خوش آمده

صادق آل محمّد گو: خوش آمده *** قَدَمش بر سَرِ ما گو: خوش آمده

سرِ پا ایستید او آمده، خوش آمده *** صادق آل محمّد گو خوش آمده

از دل و جان پذیریم او خوش آمده *** قدمش بر سَرِ ما، گو: خوش آمده

همه گویید: او خوش آمده خوش آمده *** قدمش بر سَرِ ما خوش آمده

صادق آل محمّد، دان صادق است *** دشمن اش هر که باشد کاذب است

جعفر صادق بود، نی کاذب بود *** نِی که کذّاب بُوَد او صادق بود

علم او علم نبیّ است بدان *** همه چیزش چو نبیّ است بدان

عالِم کون مکان است بدان *** بهتر از اهل جهان است بدان

قلم وحی بهر او آمده است *** هر چه گوید، ز وحی آمده است

علم او علم خدای اَزَلیست *** وصفّ او وصفِ خدای ابدیست

او کجا و بوحنیفه کجا؟ *** هر دو یک شکل اند این کجا و آن کجا

بوحنیفه احمق و نادان بُوَد *** هر چه گوید زِ نادانی بُوَد

هر چه گوید قیاس و رأی اوست *** ما ندیدیم جز قیاس و رأی اوست

حق و باطل را ببین عبرت بگیر *** حق گر خواهی ببین عبرت بگیر

این یکی نور است، عترت پیغمبر است *** آن یکی تاریک است دشمن پیغمبر است

شاد باشید مردم رهبر ما صادق است *** صادق آل محمّد، صادق است

افتخار ما همین است، صادق است *** نِی که چون جعفر کذّاب، کاذب است

ای شیعه بیایید شاد باشیم همه *** کف زنیم و شاد باشیم همه

کف به کف می زنیم بهر حق می زنیم *** صادق است رهبر ما، کف به کف می زنیم

کف زنید و کف زیند و کف زنید *** صادق آل محمّد آمده، کف زنید

کفِ بایسته و پیوسته زنید *** تا توانید به زنید، کف پیوسته زنید

قلم عفو درآمد، کف پیوسته زنید *** رهبر حق در آمد، کف پیوسته زنید

کف زنید و کف زنید و کف زنید *** نور حق آمده، کف زنید و کف زنید

از خدا خواهیم عیدیّ، کف زنیم *** بهر صادق خواهیم عیدی کف زنیم

«خادم» تو بیا تا کف زنیم و کف زنیم *** عیدی و انعام بگیریم، کف زنیم و کف زنیم

افتخار ما همین است، کف زنیم *** کف پیوسته زنیم و کف زنیم

موسی بن جعفر علیه السلام و هارون

در بین ائمه یکی باب الحوائج باشد *** جز او کسی نیست او بابالحوائج باشد

حاجت خود را تو به این درگه ببر *** به هم راهت بگو: بابالحوائج باشد

ص: 138

هر دل بشکسته را گو به این در آید *** تا که معلوم شود باب الحوائج باشد

غم عالم اگر بر دل تو ریخته است *** همه یکجا بگو باب الحوائج باشد

گر گوئی که بود آنکه به زندان جا گرفت؟ *** گویمت: بیا تا بگویم: باب الحوائج باشد

زندان او شکنجه گهی بوده بی نظیر *** گوقتلگهی، بوده باب الحوائج باشد

نمناک و تنگ و تاریک بوده جای او *** زان مپرس قتلگه باب الحوائج باشد

هارون هر چه کرد که او تسلیم وی شود *** او نشد این خانهٔ باب الحوائج باشد

ای شیعه اگر غم زده و سوخته ای *** بگیر حلقهٔ این در باب الحوائج باشد

زندان اوبا مناجات خدا، طی می شد *** او سزابود، که باب الحوائج باشد

باب الحوائج جدّ جواد الائمّه بود *** هر دو جوادند، یکی باب الحوائج باشد

یک شب بمان در کنار مزار دو امام *** تا بدانی، این جواد و آن باب الحوائج باشد

شهادت موسی بن جعفر (علیهماالسلام)

ایّام زندانی کاظم سر آمد *** عمر زندانی کاظم سر آمد

بهر زندانی بغداد بیا گریه کنیم *** ناله های تَهِ زندان شنویم گریه کنیم

بنگر که غریبی تَهِ زندان جان داد *** آخر عمر او بود، ته زندان جان داد

آخرالأمر تنها بود و فرزندش نبود *** دل عالم سوخت که فرزندش نبود

آه و ناله کرد و تنها می بود *** زیر زنجیر جان داد و تنها می بود

ناله اش کس نشنید و برفت *** هفت سال زیر زنجیر بود و برفت

چهار حمّال بَدَنَش آوردند *** جِسم بی جان ورا آوردند

شیعیان آمده بودند به دیدار او *** دلشان سوخت ز دیدار او

جسم او را به غریبی بُردند *** گوکه آنان عرش خدا می بردند

تا سلیمان ابی جعفر آمد *** بهر حرمت به زهرا، آمد

جسم او را از قرآن کفن کرد *** هر چه داشت بهر او قربان کرد

او گفت شیعیان آزادید *** گر که تشییع کنید آزادید

زین سبب او ز غربت دور شد *** شیعیان آمدند تا ز غربت دور شد

هم کفن داشت، هم غسل و مدفون گردید *** غسل دادند بدن او و مدفون گردید

گو به شیعه بدن جدّ او پس چون شد *** او که روی زمین ماند کِی مدفون شد

گر شما گریید بر موسی حق شماست *** بر حسین گر گریید بیشتر حق شماست

گریه بر آل پیمبر خوب است *** گریه بر مظلوم تشنه خوب است

گریه کن بهر حسین تشنه لب *** گریه کن بهر اطفال تشنه لب

گریه کن بهر زینب خونین جگر *** گریه کن بهر مادر خونین جگر

گریه کن بهر سَرِ از تَن جدا *** گریه کن بهر جسم از سر جدا

ص: 139

گریه کن بر شاه لب تشنه که گفت *** اصغر من تشنه است باید چه گفت

اصغر از سوز عطش سوخته است *** گو لبانش ز عطش دوخته است

بهر اطفال حسین گریه کنید *** بهر عباس علمدار حسین گریه کنید

گریه بر زادهٔ احمد نکوست *** گریه بر هر شهیدی نکوست

رأفت علیّ بن موسی الرضا (علیهماالسلام)

ای رضا من عبد نا شایسته ام *** همه امیدم را به تو بسته ام

سال هاست می آیم بر درت *** چون گدائی می نشینم در برت

من سگ نیستم بلکه انسان لئیمم *** چون سگی می نشینم انسان لئیمم

گر برانیم باز آیم بر درت *** صورتم را سایم بر درت

همه امید من باشد نگاهی *** چیز دیگر نخواهم جز نگاهی

بارها آمده ام حاجتم را خواسته ام *** لطف تو بوده، از خدا خواسته ام

تو مرا حاجت روا کردی آقا *** راه من را باز کردی آقا

از تو خواستم تاحج بروم *** از توبوده هر چه من حج می روم

مشکلاتم را به تو می گفته ام *** درد و دل هایم به تو می گفته ام

از تو خواستم کربلائی هم شوم *** زائر آباء و ابنائت شوم

تو کرم کردی که من زائر شدم *** زائر آباء و ابناءت شدم

همه چیزم ز تو بوده آقا *** انتظارم ز تو بوده آقا

من به این درگه پناه آورده ام *** چشم امید دارم پناه آورده ام

به خدا امید من، دم مرگم این است *** که تو آیی به برم، دم مرگم این است

در قیامت تو مرا، از یادم مبر *** من به کس رو نزنم، از یادم مبر

اکنون تو را سوگند می دهم به حق مادرت *** مادرت فاطمه است به حق مادرت

از خدا خواه که شوم خادمتان *** آنچه مانده ز عمرم شوم خادمتان

خادمی ناچیز باشم آن سرا *** خادمی می کنم در این سرا

«خادم» تو از این در نا امید مباش *** این در رحمت حق است نا امید مباش

شهادت علی بن موسی الرضا (علیهماالسلام)

درطوس غریب الغربا، امام هشتم ماست *** دور از اهل و عیال است، امام هشتم ماست

بهر کشتن، وِ را به طوس آورده اند *** نِی محبّت، بهر کشتن به طوس آورده اند

او دو سال از عزیزان خود دورشده *** جگرش بهر جوادش گوخون شده

ص: 140

غم و غصّه دلش آزرده است *** غصّه های ما، دلش آزرده است

از نفاق اورا ولیعهد خوانده اند *** او نخواسته، او را ولیعهدخوانده اند

از نفاقِ عدو، دلِ اوخونین شده *** ظاهرش شاد ودلش خونین شده

بارها اوزخدا طالب مرگش بوده *** از نفاق عدو طالب مرگش بوده

شهر غربت بر او زندان شده *** آنچه دیده بدتر از زندان شده

تا که سمّی عدو آماده کرده *** او به دستش مرگ را آماده کرده

ناگهان او زجایش، برخاسته *** سوی خانه ز جایش برخاسته

زهر مأمون جانش را گرفته *** گوکه پنجاه بار جانش را گرفت

تا نشست او برخاست و برفت *** زهر کشت او را برخاست و برفت

داخل خانه برفت و بگفت *** درِ خانه ببندید و بگفت

ای اباصلت سخن با من مگو *** من سوخته ام سخن با من مگو

داخل حجره چون مارگزیده پیچید *** عمر خود را یکسره درپیچید

ناگهان دید جوادش آمد *** دل او شاد شد که جوادش آمد

فرزند پدر را در آغوش گرفت *** شاد شد، پسر او را در آغوش گرفت

در کنار پسرش جان داد و رفت *** جان به جانان داد، او برفت

شما گوئید: او غریب الغربا بود و رفت *** ما گوییم غریب الغربا کربلا بود و رفت

سر او را پسرش دامن گرفت *** کربلا سر فرزند را پدر دامن گرفت

این پسر سالم و ایمن می بود *** آن پسر تشنه و نالان می بود

این پدر در خانهٔ خود می بود *** آن پدر در بیابان می بود

«خادم» جگرم سوخت مگو *** بس کن جگرم سوخت مگو

اشک بر امام رئوف علیه السلام

(قضی شهیداً صابراً مُحتَسبا *** و هو غریب بل غریب الغربا

تقطّعت أمعؤه بالسمّ *** فداه نفسی و أبی و أمّی)

علی بن موسی الرضا ضامن است *** به زائر رؤوف است او ضامن است

زائرش را عزیز و گرامی دارد *** بهر او همّت عالی دارد

او ضمانت کرده بهر زائر خود *** وعده داده است بهر زائر خود

نامهٔ اعمال ما در دست اوست *** در مواقف کار ما در دست اوست

چون عدو بُردش در شهر غریب *** مشهد او شد در شهر غریب

مأمون خواست او را ولیعهدی دهد *** هدفش تخفیف او بود ولیعهدی دهد

هدفش با این عمل تأمین نشد *** فکر دیگر کرد و آن تأمین شد

عاقبت تصمیم قتلش را گرفت *** دانهٔ مسموم را نزدش گرفت

ص: 141

این به حال تو مناسب بوده است *** دانهٔ انگور یا خرما بوده است

الغرض مسموم شد در شهر طوس *** ناله و آهش بلند شد در شهر طوس

سَمِّ مُهلک بود، آن زهر جفا *** پنجاه بار نشست از زهر جفا

او ز آن زهر به خود می پیچید *** تا جوادش را بعد دورانی دید

او سرش بر دامن فرزند بود *** جان داد و سرش بر دامن فرزند بود

راحت از عالم دنیا گردید *** جان داد و سوی عُقبا گردید

آه از آن که سر فرزند به دامانش بود *** نالهٔ اکبر خود دید و به دامانش بود

هر مصیبت که بزرگ است بگو لاإله إلّاالله *** لا یوم کیومک یا اباعبدالله

«خادم» بسوز و امید داشته باش *** نوکری کن و امید داشته باش

شهادت حضرت رضا (علیه السلام)

آخر ماه صفر شد، بپا *** عزای علیّ بن موسی الرضا

غریب خراسان رضا شد *** عزاها بپا شد غم ما بپا شد

عزیز پیامبر رضا شد *** رضایش رضای خدا شد

پارهٔ پیغمبر ما رضا شد *** خدایش ز وی هم رضا شد

رضا بود و رضا بود و رضا شد *** به دیدار زوّار خود هم رضا شد

به گفتا که من زائرم را زیارت کنم *** به هر یک زیارت سه بارش زیارت کنم

به وقت صراط من عبورش دهم *** به میزان زیارت به وقت کتاب زیارت کنم

به جان دادنش هم زیارت کنم *** رهایش نخواهم نمود زیارت کنم

به خدا رئوف است رضا رئوف است رضا *** بیا تا زیارت رویم رئوف است رضا رئوف است رضا

غمش عالمی را غمین کرده است *** عدویِ منافق کمین کرده است

ز زهر جفا بی تاب گشته است *** ز شدّت، رضا بی تاب گشته است

در آن وقت فرزند او آمده *** به دامان گرفته سرش آمده

غریبا حسینی که مادر نداشت *** نه فرزند بلکه برادر نداشت

صورت خود به خاک سائید و بگفت *** رضایم، رضای خدایم، بگفت

غمش هر دلی را ز غصّه بسوخت *** پدرسوخت، مادرسوخت، پیمبر بسوخت

دل سنگ بسوخت بهر رضا *** بیا تسلیت گوییم به ابن الرضا

«خادم» بیا بسوزیم از بهررضا *** بگیر دامن علیّ بن موسی الرضا

ص: 142

زائر امام رضا (علیه السلام)

خوشا زائری که یارش تو باشی *** خوشا غریبی که یارش تو باشی

خوشا میهمانی که میزبانش تو باشی *** خوشا سائلی که مسئولش تو باشی

من شدم زائری که میزبانم تو باشی *** مَنَ شدم عاشقی که معشوقم تو باشی

توئی مهربان و مَنَم بی پناهی *** پناهم بده مَنَم بی پناهی

ز دور آمدم بهر تو، مهربانی *** ندارم پناهی به من ده پناهی

تو بینِ امامان امام رئوفی *** مرا ده پناهی امام رئوفی

رئوفان خطاکار را می پذیرند *** گنهکار که آید ورا می پذیرند

گفتم: کجا روی آورم از بی پناهی *** شدم راهی کوی تو، از بی پناهی

اماما مگردان ز من رو، من عاصیم *** به اینجا پناهنده ام، عاصیم

اماما رضایم رضای تو است *** پذیرم، رضایم رضای تو است

تو را انتخاب کردم از بی پناهی *** نروم جای دیگر از بی پناهی

در خانهٔ دیگری را نشاید زَنَم *** گلایه ندارم من از بی پناهی

رئوفا، پذیرم از بی پناهی *** مرا برمگردان تو از بی پناهی

مرا خادمی گیر از خادمانت *** خادمی خواهم نمود از بی پناهی

پناه به امام رؤوف

امامارحمت حق، به دستِ شماست *** خدا هر چه داده به دست شماست

همه چیز ما هم به دست شماست *** عطای خدا هم به دست شماست

همهٔ کارها به دست شماست *** هر چه ما داریم از بهر شماست

راه دیگر نیست بس راه شماست *** هر چه خواهیم همه نزد شماست

هر چه خالق میدهد بهر شماست *** همه امید ما در دست شماست

جای دیگرخبری نیست جای دیگر نرویم *** هر چه هست اینجا نزد شماست

گربه شرق و غرب عالم برویم *** خبری نیست خبر نزد شماست

چون شما هستید، صراط مستقیم *** همه خیرات، مستقیم نزد شماست

ما که گوییم: «إِهدنا الصراطَ المستقیم» *** آن صراط مستقیم نزد شماست

«خادم» راه آل الله را ترک مکن *** گو: هر خیری هست نزد شماست

ص: 143

ماه ربیع آمده بهار آمده

ماه ربیع آمد بهار آمد *** همه غم ها سر آمد بهار آمد

گلستان شد بهار ما *** غم و اندوه بگذشت بهار آمد

محرّم رفت و ماتم رفت *** همه غم های عالم رفت بهار آمد

بهار تازه و نو شد بهار آمد *** عزاداری رفت و بهار آمد

هجرت پیغمبر آغاز شد *** مدینه غرق شادی شد

علی در بستر احمد فدائی شد *** ملائک آمدند گفتند فدائی شد

خدا بر اهل آسمان ها مباهات کرد *** علی در بستر خیرالبشر فدائی شد

به قصد دادن جان جای احمد شد *** علیّ جانش اهدا کرد و جانان شد

ابوبکر در غار لرزان شد، علی فدائی شد *** علی از دادن جان شاد شد

بوبکر ایمان نداشت، لرزان شد *** این یکی ایمان داشت شادمان شد

این یکی جانش فروخت و شاد شد *** آن یکی ایمان نداشت بی جان شد

عقل گفت اینجا حق از باطل جدا شد *** هر که باطل بود از حق جدا شد

در این ماه ازدواج زهرا و علی شد *** در همین ماه عقد زهرا و علی شد

در همین ماه مرج البحرین شد *** لؤلؤ و مرجان از بحرین شد

«مَرَجَ البَحرِین یَلتَقِیان» آمد *** «بَرزَخ بَینَهُما» ملتقیان آمد

حاصل آن حسنین شد *** زینبین شد، حسنین شد

بلکه یازده نور به دنبال آمد *** آنچه باید بی امد به دنبال آمد

وعدهٔ حق به ظهور آمد *** آن که گفتند آید به ظهور آمد

ولادت امام عسکری (علیه السلام)

مولود عسکری، مبارک بادا *** والد حضرت مهدی، مبارک بادا

حضرت عسکری والد الحجّه بود *** مولدش بر همهٔ ما، مبارک بادا

والد مهدی موعود مبارک بادا *** قدمش روی زمین، مبارک بادا

ما به مهدی تهنیت می گوئیم *** قدمش بر سر ما، مبارک بادا

حضرت عسکری فرمود: ببینید او را *** مهدیم این است، مبارک بادا

او نشانِ پسرش را، داد به ما *** فرمود: این است رهبرتان، مبارک بادا

به ابوالأدیان گفت: تو او را بینی *** او امام تو است، مبارک بادا

امام عسکری شیعه را آگاه نمود *** مهدی من همین است، مبارک بادا

عسکری امام یازدهم می باشد *** مولدش هشت ربیع اول، مبارک بادا

او امام یازدهم والد مهدی بود *** مشهدش هشت ربیع ثانی، نی مبارک بادا

ص: 144

اوست فرزند امام هادی *** پدر و فرزند باشند هادی

عسکری هادی و امام هادی *** عسکری فرزند، امام هادی

همه نورند نورِ واحد اند *** این یکی عسکری، آن امام هادی

تو اگر گیر و گرفتار شدی *** بُرو نزد عسکری و امام هادی

گرغریب هم باشی، راهت دهند *** هر چه خواهی بگو به امام هادی

کس نگوید ما شیعیان را فقط راه دهیم *** هر که باشد بیاید، نزد امام هادی

هادی و عسکری در یک حرمند *** فرقی نیست بُرو نزد امام هادی

هادی و عسکری و مهدی صاحب خانه اند *** خانهٔ آنان حرم است، صاحب خانه اند

ای چه خوش ما سه امام را زیارت می کنیم *** راه دوری نرویم، سه امام را زیارت می کنیم

الغرض ما مهمان صاحب خانه ایم *** زائریم ما مهمان صاحب خانه ایم

این ولادت بهر مهدی مبارک بادا *** بهر زهرا و علی هم مبارک بادا

کف بزن کف بزن بهر مهدی بزن *** ما که شادیم همه، بهر مهدی بزن

شیعیان کف بزنید بهر مهدی بزنید *** کف پیوسته زنید بهر مهدی بزنید

کف به کف می زنیم همه کف می زنیم *** بهر مهدی می زنیم همه کف می زنیم

کف پیوسته زنید، نه که آهسته زنید *** پس بیایید کف زنید، نه که آهسته زنید

«خادم» تو هم کف می زنی؟! *** پس چرا آهسته می زنی؟!!

رحلت حضرت عسکری وامامت حضرت مهدی علیهما السلام

امام عسکری باب مهدی، حجّة بن الحسن است *** او امام قائم و ظاهر است، باب حجّة بن الحسن است

والد مهدی بود او، امام ظاهر است *** مهدی فرزند اوست، او امام ظاهر است

مادر مهدی صیقل، همسر عسکریست *** عسکری باب و صیقل، همسر عسکریست

مهدی هنگام وفات پدر، پنج ساله بود *** او آب نوشاند به پدر، پنج ساله بود

عسکری در دم آخر به مهدی گفت: ای سیّد بیا *** من عطشانم آبم بده، ای سیّد بیا

عسکری گفت: پیمبر بشارت داده *** پدرانم یکایک گفته اند، پیمبر بشارت داده

تو امامی، سیّدی، مهدی آل محمّدی *** شیعیان دانند فرزندم یکیست، از آل محمدی

آب از دست پسر خورد و گفت: فرزندم توای *** پسرش را نشان داد، گفت : فرزندم، توای

غیبتش طولانی شود، بگفتا رفتم *** او منتظر پاکی ماست، بگفتا: رفتم

غیبتش طول کشد تا غربال شویم *** او منتظر ماست، تا غربال شویم

صادق و منتظرش باش و اصرار مکن *** زهد و تقوا بگیر و اصرار مکن

هر که صادق بود او را بینند *** صادقان منتظراند، او را بینند

ره صدق را به پیما تا شوی منتظرش *** پاک و آماده بشو، تا شوی منتظرش

انتظار عاقلانه صحیح است مگو: *** ما که مردیم در این راه، حرف بیجا مگو

ص: 145

ای برادر تو صادق باش، او به دیدارت آید *** پس مگو منتظریم ما، او به دیدارت آید

گر تو صادقی، باید به بازار صادق باشی *** پس مگو صادقم من، باید به بازار صادق باشی

صادق آن نیست که به مسجد گوید *** انتظارم سر آمد، این به مسجد گوید

گر ز دنیا نماند، مگر یک روزی *** او در آید در آن یک روزی

شیعیان را بگوئید صادق باشید *** گر بمیرید هم، صادق باشید

او به من گفت گر دعائی می کنی *** بَهرِ من هم دعا کن، گر دعائی می کنی

«خادم» دعا کن به امامت او وفادار بود *** صادق آر باشی، به خدا او وفادار بود

رحلت حضرت عسکری وامامت حضرت مهدی (علیه السلام)

امام عسکری رحلت نموده *** قدم بر داخل جنّت نموده

مهدی موعود، رو بر ما نموده *** قدم بر سر و چشم ما نموده

وعدهٔ الله، بر ما آمده *** مهدیِ موعود گو خوش آمده

مصلح ما گو خوش آمده *** هر چه آورده گو خوش آمده

چشم ما روشن شده از بهر او *** دل ما شاد شده، از بهر او

گو بیاید تا ببینیم روی او *** قدمش بر چشم، ببینیم روی او

نور الله رسیده بهر ما *** مهر الله رسیده بهر ما

کرم حق فراوان شده است *** رحمت حق فراوان شده است

فیض الله فراوان شده است *** عیدی ما فراوان شده است

قدمش خوش، کرم الله است *** هر چه دارد، کرم الله است

گو که او را خدا داده به ما *** چه نکوست او نکو داده به ما

همهٔ آباء او را کشتند *** کس نیامد که وِ را نِی کشتند

پس خدا کرده ذخیره او را *** تا جهانی کند، دین او را

شیعیان کَف زنید خوش آمده *** قدمش بر چشم ما خوش آمده

یاد او یاد خدا می باشد *** ذکر او ذکر خدا می باشد

پس بیایید، ببینیم چه آورده او؟ *** هر چه آورده نیک آورده او

او امام به حق است ما می دانیم *** بهر ما آمده است، ما می دانیم

افتخار ما امامت باشد *** هر چه داریم ز امامت باشد

اصل شیعه امامت باشد *** امامت ناجی ما باشد

بی امامت همه گمراه باشیم *** ره نیابیم همه گمراه باشیم

در قیامت هر که با امامش باشد *** رَهِ جنّت بسته، تا امامش باشد

گر امام تو ابوبکر باشد *** کی خدا گفته امامت باشد

ما امام تو را کِی خواهیم *** او بلید است ما کِی خواهیم

ص: 146

گر امام تو علیّ می باشد *** همه دانند او علیّ می باشد

«خادم» امام تو، ولیّ الله است *** صاحب الأمر، ولیّ الله است

جشن امامت حضرت مهدی (علیه السلام)

قَدَمِ حجّتِ حقّ، مبارک بادا *** دست او بر سر ما، مبارک بادا

قدمش نیک، مبارک بادا *** قدم فرزند زهرا، مبارک بادا

راه را باز کنید حجّت حق آید *** راه باز است قدم او مبارک بادا

ما همه منتظر او هستیم *** گر بیاید قدم او مبارک بادا

ما آمده ایم تا قدمش را بوسیم *** بلکه رویش ببوسیم، مبارک بادا

درره اونشستیم تا بیاید بینیم *** گو بیاید قدم او مبارک بادا

چشم به راهیم ما، دررَهِ اوییم **** در رَهِ او نشینیم مبارک بادا

ما همه عاشق کویش هستیم *** در ره او نشستیم، مبارک بادا

ما نشستیم که دستش بوسیم *** گو بیاید قدم او مبارک بادا

عاشق خال لبش می باشیم *** سر کویش نشستیم مبارک بادا

هر که را عشق کسی می باشد *** به خدا عاشق اوییم مبارک بادا

تو اگر عاشق اویی بیا *** سرِ راهش نشینیم مبارک بادا

ساقی، تو کأس معین را بیار *** تا به یادش بنوشیم مبارک بادا

سر راهش نشینیم تا شاید او *** نظری بر ما کند، مبارک بادا

ناامید از او، نباشیم هنوز *** او بیاید قدمش مبارک بادا

بهر امید نشستیم سر راه *** ناامید نیستیم، قدمش مبارک بادا

ناامیدی خطری است بس بزرگ *** گر بیاید قدمش مبارک بادا

حق به ما وعده داده، ما بحقّ *** سر راهش بنشینید مبارک بادا

گر بیاید چشم ما، قابل نیست *** مشکلی نیست بیاید، مبارک بادا

گر رویم ما علامت داریم *** قدمش روی سر ماست مبارک بادا

دست لطفی به سَرِ ما بکشد *** ما قناعت کنیم، مبارک بادا

ما سَرِ راهش نشستیم آری *** تا نگاهی کند برما، مبارک بادا

راه ما بسته نباشد هرگز *** سر راهش نشینیم، مبارک بادا

ناامید هرگز نباشیم گر او *** آخرالأمر نگاهی کند، مبارک بادا

«خادم» تو نگاهش را دیدی *** پس بگو: خوش آمد مبارک بادا

ص: 147

تبریک امامت حضرت مهدی (علیه السلام)

امامت بر مهدی آل محمّد مبارک بادا *** رهبری بر مهدی آل محمّد مبارک بادا

تبریک گوییم بر احمد که مبارک بادا *** تبریک بر فاطمه گوییم که مبارک بادا

تبریک بر کلّ امامان گوییم مبارک بادا *** تبریک بر مادر و بابش گوییم مبارک بادا

تبریک بهر شیعیان نیز مبارک بادا *** تبریک بر کلّ جهان نیز مبارک بادا

او بر کلّ جهان رهبرو سالار بود *** ملائک خادم اویند مبارک بادا

او ز نسل احمد مرسل بود مبارک باشد *** دولتش حاکم بر کلّ جهان است مبارک باشد

همه دانند که او نور الهی باشد *** مهدی موعود اوست، مبارک باشد

خاندان نبوّت همه مشتاق بُدَند *** قدمش بر سر ما هم مبارک باشد

وعدهٔ حکم امامت بر کلّ جهان او دارد *** از لسان نبیّ آمده، آن هم مبارک باشد

هر امامی به ما وعدهٔ او را داده *** قدمش بر سر ما خیر و مبارک باشد

او چو آمد به جهان بهر خدا سجده نمود *** قدمش روی زمین هم مبارک باشد

قدمش روی زمین آمد و نورانی شد *** چون زمین ملک او شد، مبارک باشد

مَثَلش گو مَثَل موسی عمران باشد *** حمل او پوشیده بود، مبارک باشد

هیچ فرعونی نتواند به او دست یابد *** در پناه خدای است، مبارک باشد

یار مستضعفین باشد و بس *** همه خوبان گرد اویند، مبارک باشد

شرق و غرب عالم، بُوَد دولت او *** دولت گسترده باشد، مبارک باشد

هیچ قدرت نتواند بر او حکم کند *** حکم او حکم جهانیست، مبارک باشد

قدرت او نه چون قدرت هاست *** هر چه در عالم است قدرت او باشد

جنّ و انس و ملک بلکه جمادات همه *** همه در خدمت اویند، مبارک باشد

ای خدا باشد که ما، خدمت او هم باشیم *** دولتش را ببینیم، چه مبارک باشد

«خادم» چه نشستی آماده باش *** گر تو او را بیابی، چه مبارک باشد

شروع امامت حضرت مهدی (علیه السلام)

مهدی آل محمّد قدمت بر سر ما *** لایق وصل تو نیستیم قدمت بر سر ما

ما نباشیم شایستهٔ محضر تو *** ما سلام می فرستیم بر محضر تو

آرزوی همه این است ببینند رخ تو *** ما چه کردیم که نبینیم رخ تو

ما نیستیم شایستهٔ محضر تو *** گو چه باید بکنیم تا رسیم محضر تو

تو دعا کن که شویم شایسته *** قابلیّت بیابیم، شویم شایسته

تو هماره به ما می نگری *** به خطاها و گناهان ما می نگری

دل تو خون شده از کار ما *** تو نظاره کنی بر کار ما

ص: 148

چه کنیم؟ فساد فراوان شده *** همه جا گناه ها فراوان شده

روسیاهیم همهٔ ما چه کنیم *** دشمن آلوده نموده همه را ما چه کنیم

تو که گفتی دعا کن بهرمن *** من دعا کردم، تو دعا کن بهرمن

مَنِ آلوده دعایم کجاست؟!! *** روسیاهی زیاد است دعایم کجاست

تو که پاکی دعا کن بهر ما *** دست ما گیر و دعا کن بهر ما

تو را سوگند به حق مادرت *** دست ما گیر به حق مادرت

ما فقیریم و مسکین توایم *** بی قراریم و مسکین توایم

گر تو بر ما ترحّم نکنی *** نظرت سوی ماها نکنی

به که روی آوریم غیر از تو *** راز خود را به که گوییم غیر از تو

همه امیدمان دانیم توای *** تو غوث الأمه ای دانیم توای

پس بیا باز به ما روئی کن *** نظری بنگر و دلجویی کن

راه خیر را به ما یاد بده *** بااشاره به ما یاد بده

به خدا ما تو را داریم و بس *** راز خود را به تو گوییم و بس

گر تو دستی به سر ما نکشی *** به یتیمان خود سر نکشی

گو چه باید بکنیم آلوده ایم *** این رضای تو نیست آلوده ایم

حجة بن الحسن رحمی کن *** در دعایت به ما رحمی کن

مادرت را تو خشنودش کن *** دست ما گیر و خشنودش کن

«خادم» اصرار مکن او از کرام است *** او ز اولاد کرام است، او از کرام است

عشق به حضرت مهدی (علیه السلام)

آقا بیا تا ما همه خشنود شویم *** گر بیایی ما همه خشنود شویم

شیعیانت همه در رنج و بلا می باشند *** تو بیا بار غم را به زمین آریم و خشنود شویم

گر گناه کار و پریشانیم ما *** ما چو بینیم تو را خشنود شویم

ما دعا می کنیم از بهر فرجت *** فرج ما توئی بیا تا خشنود شویم

شیعیانت همگی غم زده اند *** قدمت بر سر ما نِه که خشنود شویم

راه امیدِ ما بسته شده، جز ز تو *** تو بیا تا همه خشنود شویم

شیعیانت همه جا مطرودند *** گر تو آیی همه خشنود شویم

خون شیعه مباح گردیده است *** چاره ای نیست بیا تا همه خشنود شویم

ما دانیم دلِت خون است ز ما *** از خدا خواه و بیا خشنود شویم

کشتن شیعه تا کِی رواست *** نظری کن به ما تا که خشنود شویم

پر و بال مان شکستند آقا *** همه جا شیعه غریب است بیا تا خشنود شویم

تو ببین کس حرفِ حق، گوش ندهد *** دور باطل همه جمعند بیا تا خشنود شویم

ص: 149

همه از باطل حمایت می کنند *** حق تویی آقا بیا تا خشنود شویم

نائب تو غریب است ببین *** حرف او گوش ندهند، بیا تا خشنود شویم

نائبت توصیه های فراوان دارد *** کس پذیرا نباشد بیا تا خشنود شویم

دل ما بین ز حسرت آب است *** چکنیم آقا بیا تا خشنود شویم

رأی مردم به باطل می رود *** تو بیا رأی بده تا که خشنود شویم

شهدا رفتند و راحت شدند *** ما که ماندیم چه کنیم؟ بیا تا خشنود شویم

خون شهدا را به استهزا گیرند *** ما چه گوییم؟ تو بیا تا خشنود شویم

همه امید ما تو هستی آقا *** گر نیایی چه کنیم؟ بیا تا خشنود شویم

رحمت حق توئی همه امید تویی آقاجان *** تو بیا بین دوستانت، تا خشنود شویم

ما که سوختیم ز گناهان زیاد *** تو که بینی چه شده؟ بیا تا خشنود شویم

ما نداریم امیدی به غیر از تو بیا *** دست رحمت بکش بر سر ما تا که خشنود شویم

ای خدا، تو نظری کن به ما از رحمت *** به ولیّت بگو بیاید تا خشنود شویم

از گناهان ما بگذر و او را برسان *** جان به لب آمده ایم، گو بیا خشنود شویم

جمعه است یادی ز آقا می کنیم

جمعه ها یادی ز آقا می کنیم *** هر چه را یاد کنیم، یادی ز آقا می کنم

یاد آقا مرا شادم کند *** یاد او هر چه کنم، شادم کند

یاد او یاد خدا می باشد *** هر چه او را یاد کنی یاد خدا می باشد

یاد او امید را زنده کند *** یاد او دل ها را زنده کند

یاد او مِهر و محبّت آورد *** یاد او ایمان و احسان آورد

یاد او یاد مظلومان بود *** یاد مظلومان یادِ وی بُود

یاد او شوق بر سر آورد *** یاد او غم را ز سر در آورد

یاد او توفیق طاعت آورد *** یاد او عشق و محبّت آورد

یاد او حال مناجات آورد *** یاد او حبّ خدا می آورد

یاد او ذکر خدا می آرود *** یاد او عشق خدا می آورد

گر که خواهی کنی خشنودش *** یاد حق کن، تا کنی خشنودش

گر که خواهی دعایت به اجابت برسد *** بهر او کن دعا، تا به اجابت برسد

یار مظلوم باش، او خشنود شود *** خصم ظالم باش، او خشنود شود

از فسادها منع نما، هر چه شود *** دیگران را هم بخوان هر چه شود

دامن فاطمه را گیر تا دعا رد نشود *** گو بهر فرزندت دعا کن تا دعا رد نشود

تو به اولاد و ارحامت بگو: *** تا توانند دعایش کنند هر چه شود

او غریب و بیابان گرد است *** خسته است او دعا کن هر چه شود

ص: 150

بین ما آید و محزون باشد *** تا توانی دعایش کن، هر چه شود

از گناهان ما غمگین است *** پس دعا کن به او، هر چه شود

او پناه ماست ما را یاور است *** پس دعایش کن، هر چه شود

دل او بر شیعیانش می طپد *** چاره ای نیست دعا کن هر چه شود

از فساد و فتنه ها غمگین بُوَد *** هر چه بیشتر می شود، غمگین شود

رمز خشنودی او این باشد *** شیعهٔ او فکر فقرا هم باشد

شیعهٔ او گرسنه بماند چه کند؟ *** گر که دستش به جایی نرسد چه کند؟

«خادم» به فکر فقرا باش و بگو *** قدر دان نعم الله باش و بگو:

ای خدا من توفیق خواهم ز تو *** دست من گیر خدا، توفیق خواهم ز تو

روز جمعه است بیا یاد مهدی کنیم

روز جمعه تعلّق به مهدی دارد *** هر چه داری تعلّق به مهدی دارد

او امام توست بیا یادش بکن *** تا توانی بیا و دعایش بکن

همه جا یاد کن از او، دعا کن به او *** نیست امامی جز او، دعا کن به او

او امام همهٔ خلق خداست *** او پناه و ملجأ خلق خداست

نعمت حق طفیل او بود *** همه چیز طفیل او بود

درِ هیچ خانه مزن باز نشود *** در مهدی را به زن باز شود

راه خود گم مکن بیراهه مرو *** او صراط مستقیم است بیراهه مرو

رحمت حق با رضای اوست بدان *** بی رضای او رحمتی نیست بدان

غوث امّت است او، تو کجا رفته ای؟ *** راه بیراهه مرو، تو کجا رفته ای؟

گر هدایت طلبی او بود هادی تو *** گر سعادت طلبی او بود هادی تو

همه چیزت ز خدا خواه به او *** هر چه خواهی ز خدا خواه به او

نکند تو جدا باشی زِ او *** تو در آن وقت نباشی ز او

تا توانی همه چیزت به او پیوند کن *** نکند دور شوی، به او پیوند کن

زندگی تو مرضیّ امامت باشد *** همه چیزت مرضیّ امامت باشد

تو اگر اهل دیانت باشی *** غم مخور، مرضیّ امامت باشی

رفت و آمد مکن با اهل گناه *** ور نه تو نیز شوی اهل گناه

تو اگر مثل جماعت باشی *** در قیامت با جماعت باشی

جماعت فاسدند در این زمان *** دین خود را حفظ کن در این زمان

دیانت کار سختی بود، در این زمان *** دین تو همراه سختی بود، در این زمان

گر بخواهی که آزاد باشی *** ز خدا دوری، گر آزاد باشی

گر که دین و خدایت خواهی *** شهوات را رها کن، گرخدایت خواهی

ص: 151

دین خود را به خدایت بسپار *** هر چه داری به خدایت بسپار

تا خدا دین تو را حفظ کند *** دزد دینت زیاد است، تو را حفظ کند

«خادم» امامت را فراموش مکن *** او ماءِ معین است، فراموش مکن

هر چه داری تو از او داری *** گر وساطت نکند او، چه داری

یادی از امام زمان (علیه السلام)

حجة بن الحسن المهدی بیا *** ای امام منتظر مهدی بیا

عالم پر از ظلم شده مهدی بیا *** حق پنهان شده مهدی بیا

ظلم آشکار شده مهدی بیا *** فساد فراوان شده مهدی بیا

منکرات آزاد شده مهدی بیا *** گناهان فراوان شده مهدی بیا

باطل ها رائج شده مهدی بیا *** گناه آزاد شده مهدی بیا

دنیا پر از فساد شده مهدی بیا *** دشمن فراوان شده مهدی بیا

شیعه غریب شده مهدی بیا *** خون او حلال شده مهدی بیا

حرام فراوان شده مهدی بیا *** حلال نایاب شده مهدی بیا

ربا شغل مردم شده مهدی بیا *** حرام ها حلال شده مهدی بیا

شیعه گرفتار شده مهدی بیا *** زندگی سخت شده مهدی بیا

دنیا تاریک شده مهدی بیا *** عالم پر از ظلم شده مهدی بیا

حامی دین کم شده مهدی بیا *** باطل مسلّط شده مهدی بیا

شیعه بی تاب شده مهدی بیا *** دیانت سخت شده مهدی بیا

حق و باطل مخلوط شده مهدی بیا *** حامی حق کم شده مهدی بیا

شیعه را نیست پناهی مهدی بیا *** کار بر او سخت شده مهدی بیا

آه مظلوم زیاد است مهدی بیا *** کس طرفدار او نیست مهدی بیا

کس طرفدار حق نیست مهدی بیا *** ظلم فراوان شده مهدی بیا

همه فاسد شده اند مهدی بیا *** تابع ظلم شده اند مهدی بیا

گر نیایی چه کنیم مهدی بیا *** بی پناهیم بیا مهدی بیا

ما نداریم، جزتو مهدی بیا *** جزتویاری نداریم مهدی بیا

شیعه منفور شده مهدی بیا *** کار بر او سخت شده مهدی بیا

هوس آزاد شده مهدی بیا *** دین منفور شده مهدی بیا

حق نمی گویدکسی، مهدی بیا *** باطل آزاد شده مهدی بیا

راه ما باشی شده مهدی بیا *** شیعه درمانده شده مهدی بیا

جز تو یاری کنی، مهدی بیا *** از خدا خواه فرجت، مهدی بیا

سوگند به جان مادرت مهدی بیا *** همه در تاب و تبند مهدی بیا

ص: 152

دل ها مرده شده مهدی بیا *** از فساد خسته شده مهدی بیا

راه حق بسته شده مهدی بیا *** باطل آزاد شده مهدی بیا

از خدا خواه و بیا مهدی بیا *** تا به کی منتظری مهدی بیا

گر نمی آیی دعا کن بهر ما *** یا به داد ما برس مهدی بیا

پاسخ حضرت مهدی (علیه السلام)

ای که گویی: بیا بیا تو بیا *** راه حق پیما و نزد ما بیا

تا توانی دستی گیر و بیا *** راه حق را مستقیم گیر و بیا

از خطاهایت جدا شو و بیا *** روی خود سوی ما کن و بیا

توبه کن از کار خود، راحت بیا *** کار خود اصلاح کن راحت بیا

اینقدر مگو دیگر بیا بیا *** راستگو باش و گو بیا

کی خودت را بهر ما آماده کردی *** بهر میهمان کی غذا آماده کردی

بی خود از میهمان دعوت مکن *** بی جهت اصرار بر میهمان مکن

راه ما راه خداست تو بدان *** حرف ما حرف خد است تو بدان

تو به کار خود مشغول باش *** خواستهٔ حق را نگر، باهوش باش

امر حق در هر زمانی رخ دهد *** تو بدان حتماً به گوش تو رسد

گر بیاد ما بُدی در زندگی *** این همان است رسم بندگی

انتظارت گر رضای حق بُود *** بندهٔ حق باش رضای حق بود

انتظار ما عبودیّت بُود *** رمز خلقت عبودیّت بود

دعوی بیجا مکن راستگو به ما *** هر چه هستی همان را گو به ما

با تکلّف کی کسی صادق بُود *** با نفاق کی کسی عادل بود

راه ما هست راه صادقین *** شیعهٔ ما در راه صادقین

ما شما را کِی فراموش کرده ایم *** کی مراعات شما نِی کرده ایم

گر نبودید این چنین در یاد ما *** گر نداشتید بر سر خود دستِ ما

دشمنان نابود می کردندتان *** دشمنی ها دربدر می کردندتان

ما شما را تاکنون حامی بُدیم *** در حوادث هم چنان یاری بُدیم

«خادم» راست بگو با آقای خود *** عهد خود مشکن با آقای خود

صدق خود را در عمل اظهار کن *** عشق خود را این چنین آشکار کن

ص: 153

شوق لقای مهدی (علیه السلام)

ما محبّان مهدی هستیم، تا بیاید *** ما دعا می کنیم تا مهدی بیاید

او فرمود: هرگاه دعا می کنی بهر من دعا کن *** من دعا کردم بهر او تا بیاید

صبح جمعه در دعای ندبه، دعا کردیم ما *** نیمه شب هم دعا می کنیم تابیاید

بعد هر نماز گوییم از نیاز: ای خدا اوبیاید *** درفراغت ها دعا می کنیم تابیاید

در سلام بعد از هر نماز او را سلامی می دهیم *** ازخدا درخواست می کنیم، تا بیاید

در گرفتاری، او را می خوانیم تا شفیع ما شود *** از خدا درخواست می کنیم تا بیاید

وقت بیچارگی ندا می کنیم، بلکه ما را بنگرد *** از خداوند فرجش خواهیم، تابی اید

ما در حقّش دعا می کنیم، بلکه بیاید *** انتظارش می کشیم، تا بیاید

او رئوف است بیاید، ما دعایش می کنیم *** ما خطا کاریم چه کنیم کاش بیاید

با خلوص او را بخوانیم، بهر دنیا نخوانیم *** اهل دنیائیم ما، ای کاش بیاید

گر بیاید کار بر ما سخت شود، ما چه کنیم؟ *** توبه باید بکنیم خدایا کاش بیاید

طاقت حکم او را که دارد؟ آماده شویم *** باید، از دنیا بگذریم، ای کاش بیاید

گر بیاید اشرافی گری نبود، چه کنیم؟ *** چاره ای نیست دست بردارید، تا بیاید

گر بگوید: این مال حرام است، چه باید بکنیم؟ *** چاره ای نیست از دنیا بگذریم، تا بیاید

پس چه خوب است هم اکنون بگذریم تا بیاید *** اصلح این است، بگذریم، تابی اید

خادمانش همه نیکویند، اهل ایمان و صلاح اند *** تو بیا اهل صلاح باش، ای کاش بیاید

ترسم آن که بیاید او را نپذیری، چه کنی؟ *** پس تو اهل صلاح باش تا بیاید

گربیاید و گوید: از ما نیستی چه کنیم؟ *** پس اکنون ببین اهل که هستی؟ تا بیاید

گر مردی و نیامَد، چو آمد چه کنی؟ *** دعا کن بازگردی به دنیا، تا بیاید

گر که آمد، تو نبودی و رفتی ز دنیا، چه کنی؟ *** پس دعا کن بپذیرد تو را، ای کاش بیاید

چاره ای نیست باید اهل صلاح باشیم تا بیاید *** گر که بودی غم مخور او بیاید، ای کاش بیاید

صادق آل محمّد فرمود: باتقوا باش و منتظر باش *** ور نه نباید گویی: منتظرم، ای کاش بیاید

«خادم» راستگوباش، مگو: منتظرم آقا بیاید *** تو اگر صالح شدی بگو: ای کاش آقا بیاید

انتظار و دعا و آمادگی

انتظار مهدی فرج منتظر است *** این عبادت فرج منتظر است

شب و روز دعا کن مهدی بیاید *** منتظرباش آماده باش مهدی بیاید

بَهر چه نشسته ای بیا تا او را بجوییم *** همه جا گردیم تا او را بجوییم

از خدا خواه تا او را بجوییم *** جستجو کن تا او را بجوییم

او خود فرمود: بهرمن دعا کنید *** هردعایی می کنید بهرمن دعا کنید

ص: 154

گفتم: آری روی چشمم دعایت می کنم *** هر چه یادم بود، من دعایت می کنم

گفتم: آیا تو مرا لایق ندانی؟ *** گوشه چشمی نمایی مرا لایق ندانی؟

گفت: آری لایقت دانم لبخندی زنم *** تو همین بس کن، تا من لبخندی زنم

گفتم: بس کردم چه شیرین بود لبت؟ *** لب دیگر دِه به من شیرین بود لبت

گفتم: کجا بینم تو را بعد از این؟ *** گفت: مانعی نیست بینی بعد از این

گفتم: حرم جدّت بیایم بینمت؟ *** گفتا: بیا بلکه بیایم بینمت

گفتم: عرفات آیم آیا بینمت؟ *** گفتا: بیا من هستم شاید بینمت

گفتم: کجا دیگر تو را خواهم دید؟ *** گفتا: هر کجا خواهی بیا خواهی دید

گفتم: دعا کن تا من پاک شوم؟ *** گفتا: دعا کردم بیا خواهی دید

گفتم: فراق طولانی شده؟ *** گفتا: دعا کن بیا خواهی دید

گفتم: نکند رو سیاه گردیده ام؟ *** گفتا: رو سیاه نیستی مرا خواهی دید

گفتم: امید من توئی مولای من؟ *** گفتا: دعا کن مرا خواهی دید

گفتم: فراغت مرا آزرده است؟ *** گفتا: مَهَراس مرا خواهی دید

گفتم: ازگناه خود شرمنده ام؟ *** گفتا: در رحمت باز است مرا خواهی دید

گفتم: ترس از عاقبت خود دارم؟ *** گفتا: مَهَراس مرا خواهی دید

گفتم: وقت مردن سربه من می زنی؟ *** گفتا: در آن وقت مرا خواهی دید

گفتم: بعد مردن چه آید بِه سَرَم؟ *** گفتا: کریم است خدا مرا خواهی دید

گفتم: قیامت پناه من کیست؟ *** گفتا: حاکم رحیم است مرا خواهی دید

گفتم: خادمم من نگاهی کن به من؟ *** گفتا: خادمی کن، مرا خواهی دید

وظایف شیعه در زمان غیبت امام زمان (علیه السلام)

زمان غیبت است ما چه باید بکنیم؟ *** ما که آقا نداریم، چه باید بکنیم؟

از امام خود به خواهید چه باید بکنیم؟ *** ما گرفتاریم ندانیم چه باید بکنیم؟

گفتا: دین خود حفظ کنید، تا بگویم چه کنید *** گفتم: فساد زیاد است چه باید بکنیم؟

گفتا: از فساد دور شوید تا گویم چه کنید *** گفتم: فساد همه جا را گرفته، چه کنیم؟

گفتا: نومید مشو نجات از خداست مگو چه باید بکنیم *** گو: خدایا تو مرا حفظ کن، چه باید بکنیم

گفتم: به خدا گفتم: تو مرا حفظ باید بکنی *** گفتا: همواره بگو: خدایا، چه باید بکنیم؟

گفتم: غفلت ما زیاد است از خود ترسم *** گفتا: همه چیزت به خدا واگذار، نگو چه باید بکنیم

گفتم: من از عاقبت خود ترسم *** گفتا: حُسنِ عاقبت خواه نگو چه باید بکنیم

گفتم: از فسادها دلم آب شده؟ *** گفتا: پس دلت پاک شده، نگو چه باید بکنیم

گفتم: اهل بدعت فراوان شده اند؟ *** گفتا: راه آنان ببند، نگو چه باید بکنیم

ص: 155

گفتم: دشمنان فراوان شده اند؟ *** گفتا: چنین بوده و هست، نگو چه باید بکنیم

گفتم: دشمنان بین ما آمده اند؟ *** گفتا: طردشان کن، نگو چه باید بکنیم

گفتم: کسی یاور من نیست چه باید بکنم؟ *** گفتا: یاور تو منم، نگو چه باید بکنیم

گفتم: کسی از من حمایت نکند، چه باید بکنم؟ *** گفتا: مترس من حمایت می کنم، نگو چه باید بکنیم

گفتم: مرکز شیعه شده ضدّ شیعه چه کنیم؟! *** گفتا: خطر این است به فریاد رسید، نگویید چه باید بکنیم

گفتم: منکر حکم خدا و غدیر می شوند؟! *** گفتا: طرد آنان واجب است، نگویید چه باید بکنیم

گفتم: دل ما در این حادثه خونین گردید؟! *** گفتا: همان است که گفتم، نگویید چه باید بکنیم

گفتم: حوزه علمیّه آلوده شده چه باید بکنیم؟ *** گفتا: اصلاح واجب است، نگویید چه باید بکنیم

گفتم: اعاظم مصلحت اندیشی می کنند؟ *** گفتا: کار از کار گذشته، نگویید چه باید بکنیم؟

گفتم: حفظ حرمتها واجب است من چکنم؟ *** گفتا: با حفظ حرمت بگو، نگو چه باید بکنم

گفتم: حرف من مسموع نباشد چکنم؟ *** گفتا: تکلیف تو این است، نگو چه باید بکنم

گفتم: ترسم بگویند: تو را چه به این کار باشد؟ *** گفتا: مترس اصرار کن، نگوچه باید بکنم

گفتم: آیا شما از ما حمایت خواهید نمود؟ *** گفتا: تاکنون من حمایت نمودم، نگو چه باید بکنم

عشق ملاقات امام زمان (علیه السلام)

رُؤیتُ و دیدن نور خدا شیرین است *** در کنار نور نشستن بسی شیرین است

لایق دیدن رویش شدن شیرین است *** نور ماه در شب چارده بسی شیرین است

رؤیت خال لب او همی شیرین است *** سخن او شنیدن همی شیرین است

عشق مهدی به دل داشتن شیرین است *** در کنارش نشستن بسی شیرین است

کسب خشنودی او شیرین است *** دیدن روی او شیرین است

چون که خشنودی او شیرین است *** تو بیا خدمتی کن شیرین است

گر اطاعت کنی، شیرین است *** تومکن، اصراربدان شیرین است

خود اگر آیدت شیرین است *** تو به کارت برس شیرین است

باطنت را صفا ده که آن شیرین است *** گررضا باشد زتو، شیرین است

تو بدان لبخند او شیرین است *** گرزتو راضی شود شیرین است

گر که راضی شود شیرین است *** انتظارش به خدا شیرین است

گر ببینی و را، شیرین است *** منتظر آماده است، شیرین است

گر که آماده شوی شیرین است *** فرجش را بخواه بخدا شیرین است

لایق دیدار شو که آن شیرین است *** از حرام دوری کن شیرین است

گر نظر بر تو کند شیرین است *** شبهه ناک را نخورشیرین است

دل خود پاک کن که آن شیرین است *** خود را آلوده مکن شیرین است

گر آلوده نشوی شیرین است *** خیرخواه همه باش شیرین است

ص: 156

گر تواضع کنی، شیرین است *** کینه در دل مگذار شیرین است

خوب و بد را دعا کن، که آن شیرین است *** دردِ دل با خدا کن شیرین است

از خدایت گلایه مکن شیرین است *** کم سخن، گو، که آن، شیرین است

گر تکلّم نکنی شیرین است *** راز خود را مگو شیرین است

بس به او روی بکن، شیرین است *** گر به او پناه ببری شیرین است

گر سخن داری به من گو، شیرین است *** راز کس فاش مکن، شیرین است

انتظار فرج

انتظار فرج، فرجی، می باشد *** تو دعا کن، فرجی می باشد

دعای فرج خود فرجی می باشد *** هر چه خواهی ز خدا خواه فرجی می باشد

گر شیعه یکایک بخواهند فرجش *** بر جملٔه آنان فرجی می باشد

هر شب و روز بخواهید فرجی از خدا *** فرج آل محمّد، فرجی می باشد

تو بدان حضرت مهدی فرمود: *** تو دعا کن برای فرجم، فرجی می باشد

گر تو خواهی فرج حضرت مهدی بدان *** او دعا گوی تو باشد، فرجی می باشد

غافل از نور الهی مشو تو هرگز *** تا به خواهد تو را، فرجی می باشد

تو چرا غافل از نور خدا می باشی *** نور او راهگشای است، فرجی می باشد

تو دعا کن به او، او نظرت می کند *** نظر او به ماها، فرجی می باشد

تو دعا کن ز فساد دور شوی *** که اگر دور شوی فرجی می باشد

راه تقوا به پیما تا به مقصد برسی *** قلب مولای خود شاد کن فرجی می باشد

او به دوستان وفادار بُود *** تو وفا کن به او فرجی می باشد

گر وفادار بُدی تا آخر عمر *** به لقایش برسی، فرجی می باشد

غم مخور وقت ظهور، زنده شوی *** باوفاست او فرجی می باشد

گر که خواهی ز فساد دور شوی *** یاد او کن که آن هم فرجی می باشد

یاد مهدی کن، غمت را می خرد *** هر چه خواهی ز او خواه فرجی می باشد

کس نداند که وقت ظهور کی باشد *** گر دعا می کنی بدان فرجی می باشد

عاشق نور جمالش اگر هستی تو *** مدد از او بخواه، فرجی می باشد

«خادم» تو بپوش لباس تقوا را *** گر بپوشی بدان، فرجی می باشد

انتظار چیست بر ما بگو؟

انتظار مهدی چه نکوست بر اهل وفا *** انتظار مهدی می کشند همهٔ اهل وفا

ص: 157

انتظار فرجش هم فرج است *** انتظار فرج، از اهل وفاست

ما همه منتظرانیم به لفظ *** انتظار صحیح انتظار اهل وفاست

همه امید وفا، از وی داریم *** ما وفادار نباشیم، او اهل وفاست

ما اگر اهل وفا و صادق باشیم *** او وفادار بود، او اهل وفاست

انتظارش شرائط دارد *** گرنداری شرائط، نیستی اهل وفا

پس بیا تا بشویم اهل وفا *** هر چه خواهد کنیم و شویم اهل وفا

این وفاداری نباشد که گوییم: بیا *** تو وفادار شو، تا شوی اهل وفا

او وفادار بود، با اهل وفا *** من و تو نیستیم اهل وفا

همگی بیمار و خسته ایم *** همه دل به دنیا بسته ایم

اهل دنیا شده ایم، دنیا خواهیم *** هر چه خواهیم، بهر دنیا خواهیم

او وفادار بود ما شرمنده ایم *** ما نبودیم وفادار ما شرمنده ایم

بهتر آن است که گوییم: آقا *** همه شرمنده ایم، بیا ای آقا

تو دعا کن تا ما خوب شویم *** روی خود سوی حق آریم خوب شویم

پس از آن منتظر مهدی شویم *** با وفا باشیم و منتظر مهدی شویم

بی وفایی کرده ایم ما را ببخش *** ما که محروم شدیم، ما را ببخش

ای خدا، تو به فریاد بِرَس *** تو که دانی حال ما را، به فریاد برس

ما گنهکار و شرمنده ایم *** تو به ما روی کن، شرمنده ایم

راه امید ما به تو باز بُوَد *** در نومیدیَت بسته بود

تو بیا راه ما را باز کن *** در امید روی ما باز کن

تو ببخشای خطاهای مرا *** ننگر تو خطاهای مرا

همه امید ما عفو تو است *** جرئت ما به گناه، عفو تو است

«خادم» تو چگونه منتظری؟ *** هر چه خواهی کنی، منتظری؟

پس بیا عفو خدا را به طلب *** پس از آن ظهور آقا به طلب

جمعه روز انتظار مهدی بود

جمعه ها یاد مهدی کن او امام تو است *** یاد او شیرین است او امام تو است

جمعه ها فضل او گو او امام تواست *** توباید فضل اوگوئی، اوامام تواست

جمعه ها از ظهورش بگو او امام تو است *** جمعه ها از قیامش بگو، او امام تواست

جمعه ها بهر ظهورش دعا باید کنی *** جمعه ها آماده شو او امام تواست

جمعه ها توسّل کن به او تا او بیاید *** جمعه ها آماده باش او امام توست

گر که گوئی بیاید راست گو بهر او *** دعوت کاذب مکن او امام توست

گر که دعوت می کنی آماده باش *** ور نه کاذب باشی او امام توست

ص: 158

بس دعا کن بیاید اصرار مکن *** از خدا خواه بیاید او امام توست

اصرار مکن کار او دست خداست *** با ادب باش در سخن، او امام توست

مصلحت گر بود، با اِذنِ خدا می آید *** بی جهت اصرا مکن، او امام توست

احترامش بر همه واجب و لازم است *** حرمتش حفظ کن، او امام تو است

نیمه شب برخیز و بهرش ناله کن *** از خداوند فرجش را بخواه، او امام توست

او فرمود: گر دعا می کنی بهر من هم دعا کن *** نیمه شب باشد دعایت، بهر من هم دعا کن

دعای فرج او، فرج باشد بهر ما *** پس فراموش مکن، بهراوهم دعاکن

آه نیمه شب، حَلِّ مشکل ها کند *** گر دعا می کنی، بهر او هم دعا کن

هَمِّ تو فرجِ آل محمّد باشد *** گر که حال دعا یافتی، بهر او هم دعا کن

این خبر را به دوستان هم بگو: *** بهر هر چه دعا می کنی، بهر او هم دعا کن

مانع فَرَجِ او شما می باشید!!! *** کار خود اصلاح کن، بهر اوهم دعا کن

صادق آر باشی دعایت می خَرَند *** گر که صادق هستی، بهر او هم دعا کن

«خادم» تو روز و شب بهر مهدی دعا کن *** من گویم: به حق مادرش بهراودعا کن

جمعه وقت یاد مهدی باشد

یاد مهدی دل ما روشن کرد *** یاد او عقل ما روشن کرد

یاد او یاد خدا می باشد *** غم او غم ما می باشد

ما همه منتظر او هستیم *** سر راه بَهرِ او بنشستیم

بلکه آید رُخ ماهش بینیم *** رُخ زیبای او را بینیم

ای خدا تو نشان ده رویش *** تا که بینیم جمال رویش

گر نگاهش بیفتد بهر ما *** نظر لطف نماید بهر ما

او فرزند رئوفان باشد *** خود او نیز ز رئوفان باشد

ما لایق دیدار او نیستیم *** جز لطفی کند، لایق او نیستیم

او بحر عطا می باشد *** قطره ای هم سهم ما می باشد

بَهرِ آن قطره نشستیم سرِ راه *** بهر امید نشستیم سرِ راه

بلکه آید نظری بر ما کند *** ما گداییم، نظری بر ما کند

سر راهش نشینیم شاید *** تا که احسانی کند او شاید

بهر امید نشستیم اینجا *** ما منتظریم نشستیم اینجا

سَرِ راهت نشستیم بیا *** بهر امید نشستیم بیا

گو که لایق نباشیم بیا *** کرمی کن به ما و بیا

ناامیدی حرام است آقا *** بهر امید نشستیم آقا

لایق شأن تو نیستیم آقا *** چه کنیم لایقت نیستیم آقا

ص: 159

پای خود را گذار بر چشم ما *** قدمی آهسته زن بر چشم ما

ما گرفتار مِهرِ توئیم *** هر چه هستیم ز مهر توئیم

«خادم» سر راهش بنشین *** آخر آید سَرِ راهش بنشین

وعدهٔ او حق است سر راهش بنشین *** چشم بیانداز و سر راهش بنشین

جمعه ها روز مهدی بود

روز جمعه تعلّق به مهدی دارد *** هر چه داریم تعلّق به مهدی دارد

دین ما نیز تعلّق به مهدی دارد *** رحمت حق تعلّق به مهدی دارد

گر تو از حق ترحّم خواهی *** کرم حق تعلّق به مهدی دارد

او صراط مستقیم دین است *** راه حق هم تعلّق به مهدی دارد

گر که خواهی هدایت یابی *** نور حق هم تعلّق به مهدی دارد

گر تو خشنودی الله خواهی *** خشنودی او تعلّق به مهدی دارد

گر تو از حق برکت می خواهی *** برکات هم تعلّق به مهدی دارد

گر که خواهی رسی به درجات *** کار خود سخت مکن به مهدی تعلّق دارد

هر چه از حق طلبی تو بدان *** دادن آن تعلّق به مهدی دارد

درِ رحمتِ حق اوست بدان *** هر چه خواهی تعلّق به مهدی دارد

آبرو گر بخواهی نزد خدا *** چاره ای نیست تعلّق به مهدی دارد

با رضای او، خدا رحمت کند *** پس بدان رحمت حق، تعلّق به مهدی دارد

عاشق آر خواهی شوی آهسته گو *** عشق حق هم تعلّق به مهدی دارد

بهتر آن است که نخست او را بینی *** زان که هر چیز تعلّق به مهدی دارد

از امامت بخواه تا به درگاه خدا چانه زند *** چون که هر چیز تعلّق به مهدی دارد

بی رضای امامت چه خواهی از خدا؟ *** هر چه خواهی تعلّق به مهدی دارد

گر قبولی اعمال ز خدا می خواهی *** هر قبولی تعلّق به مهدی دارد

تو اگر مرگ راحت طلبی *** راحت مرگ تعلّق به مهدی دارد

گر تو از قبر هراسی داری *** راحت قبر تعلّق به مهدی دارد

از حساب قیامت اگر می ترسی *** بخشش حقّ تعلّق به مهدی دارد

از صراط گر که ترسی گذری *** گذر از آن تعلّق به مهدی دارد

گر بهشت برین می طلبی *** چاره ای نیست تعلّق به مهدی دارد

گر تو حشرِ با آل محمّد خواهی *** چاره ای نیست تعلّق به مهدی دارد

هر امامی قائد امّت خود می باشد *** قائد جنّت اگر خواهی تعلّق به مهدی دارد

در بهشت گر بخواهی همنشین پیمبر باشی *** راه تو باز نشود تعلّق به مهدی دارد

«خادم» تو دست از مهدی بر مدار *** چون که هر چیز تعلّق به مهدی دارد

ص: 160

برکات انتظار مهدی (علیه السلام)

آقا تو کجایی یادت برکاتی دارد *** ما منتظریم بیایی نامت برکاتی دارد

انتظار مهدی برکاتی دارد *** تو دعا کن برکاتی دارد

از عبادات بزرگ است انتظار مهدی *** انتظارش، برکاتی دارد

انتظارش فرج ما باشد *** تو دعا کن، برکاتی دارد

بهترین کار تو در روز و شب *** انتظار است، برکاتی دارد

هر چه خواهی زخدا خواه و بگو *** فرجش نزدیک کن، برکاتی دارد

هر دعایی کنی، فرجش را بخواه *** فرج او فرج توست، برکاتی دارد

مشکلی گر که داری، به او گو وبس *** او امام توست، دعایش برکاتی دارد

فرج آل محمّد، فرج ماست بدان *** خیر ما این است، برکاتی دارد

گر که خواهی حضورش برسی وقت قیام *** فرجش را بخواه، برکاتی دارد

اعظم از هر عبادت، انتظار فرج است *** فرجش را بخواه، برکاتی دارد

گر که عدل و داد و احسان خواهی *** فرجش را بخواه، برکاتی دارد

گر که خواهی ظلم از بین برود *** فرجش را بخواه، برکاتی دارد

گر که خواهی برکات نازل شود *** فرجش را بخواه، برکاتی دارد

دولت عدل الهی، تو گر می خواهی *** دعای فرجش را بخوان، برکاتی دارد

گر که مظلوم و بیچاره شدی *** دعای فرجش را بخوان، برکاتی دارد

اوّل صبح ز خدا خواه گو مهدی بیآید *** بهترین وقت است، برکاتی دارد

شب که می خوابی بگو: فرجش را برسان *** زیر لب گو و بخواه، برکاتی دارد

تو بدان خیر دارین به دست او بُود *** او ولیّ خداست، برکاتی دارد

ای چه نیکوست که او را بینی *** دیدن او چه نیکوست، برکاتی دارد

یاد او یاد خداست، یاد خدا یاد اوست *** گر خدا خواهی، یادش کن، برکاتی دارد

مال و حال و خُلق خود نیکو کن *** تا رسی خدمت او، برکاتی دارد

ای چه خوش بود که دیدمش نزد رکن یمان *** لبخندی زد و رفت، برکاتی دارد

من که دیگر ندیدم رویش *** جز شبی گفت دعا کن، برکاتی دارد

ای خدا راه مگر بسته شده *** که ببینم رخش، برکاتی دارد

آخر عمر شده، راه من بسته شده *** ز کرم باز کن تو، برکاتی دارد

تا نبینم رخ او را نروم از دنیا *** تو کریمی نشان ده، برکاتی دارد

«خادم» تو چرا زخدا مأیوس شده ای؟ *** او کریم است نشانت دهد، برکاتی دارد

ص: 161

جمعه و دیدار مهدی

جمعه ها یاد تو باشم چه کنم؟ *** انتظارم همین است چه کنم؟

هر جمعه نگاهی به خورشید دارم *** فکر خود سوی تو دارم چه کنم؟

هر چه صبر کردم چشمم خسته شد *** با خودم وعده نمودم چه کنم؟

روز برآمد ظهر شد، بهر نماز آماه شدم *** برکات نزدیک شد، گفتم: چه کنم؟

روز تمام شد، وقت عصر شد، همه رفتند *** مانده بودم سر راهت، چه کنم؟

تا که شب شد، تاریک شد مانده بودم هنوز *** سرِ راهت بودم نگاهم به راه بود چه کنم؟

ناامید گشتم، بازگشتم، گفتم جمعهٔ دیگر آیم *** سر راهت نشینم چشم بدوزم چه کنم؟

جمعه ها این چنین بگذشت نا امیدت نشدم *** باز آمدم سَرِ راهت نشستم چه کنم؟

چکنم عاشقم من کمرم خم شده طاقت ندارم *** آروزیم هست بیایی با خودم گویم: چه کنم؟

تو که لبخندی زدی من دیدمت چون نیایی؟ *** گر چه آلوده شدم، باز آروز دارم، چه کنم؟

گر به بیداری نیایی قانعام در خواب بیایی *** هر چه می خوابم به خود وعده دهم، چه کنم؟

در خواب آمدی یکشب، به من گفتی دعا کن *** چه شده دیگر نیایی انتظار دارم، چه کنم؟

تو دعا کن این بار، من دعا کردم: خداوندا *** انتظار دارم، امیدوارم، چه کنم؟

تا که عمر دارم دعایت می کنم، *** نیمه شب ها یادت می کنم

انتظار دارم، امیدوارم، چه کنم؟ *** خدا داند جمالت شیرین بود شاد شدم

لذّت دیدار اسیرم کرد، خدایا چه کنم؟ *** ترسم آن که عمرم سر آید نابینا شوم

دیگر نبینم روی ماه تو را، گو چه کنم؟ *** امید دارم شاید بیایی، نا امیدی گناه است

گر نمی یایی خبر ده بگو: من چه کنم؟ *** من چنین خواهم نمود، انتظار دارم بیایی

انتظار سخت است، سر راه نشستم، چه کنم؟ *** به خودم گویم: بیاید او، شاید بیایی

عشق تو ماتم نموده، دل من را ربوده چه کنم؟ *** چاره ای نیست به خود وعده دهم، شاید بیایی

تا ابد گر باشم می نشینم سر راهت چه کنم؟ *** با خودم گویم: تو کریمی بهر من، شاید بیایی

چهرهٔ ماهت مرا شیفته نموده آقا چه کنم؟ *** تو کریمی سر راهت نشستم شاید بیایی

چاره ای نیست که سوگند دهمت چه کنم؟ *** دل این سوخته دل را مسوزان، منتظرم شاید بیایی

منکرینت مرا خسته نمودند چه کنم *** ما همه منتظریم سر راهت نشستیم، شاید بیایی

من که غیرتو امامی ندارم، گو باید چه کنم؟ *** ناامید نیستیم سرِ راهت نشینیم، شاید بیایی

تو جوابی به ما دِه تا بگوییم چه کنم *** هر چه گوییم نپذیرند، انتظار داریم شاید بیایی

«خادم» چقدر اصرار مکن؟ او خود داند، چه کنم *** چکنم تنهایم من، با خودم گویم: شاید

بیایی گر نیایی دست من نیست من چه کنم

ص: 162

اشک مهدی بر مظلوم کربلا

اشک مهدی صبح و شام جاری بُوَد *** حزن او بر جدّ خود باقی بُوَد

ای دریغا من نبودم کربلا جانم دهم *** جانفشانی کنم کرببلا جانم دهم

روزه گار مرا تأخیر انداخته است *** اشک وآهم به تأخیرانداخته است

هر چه عمرم به درازا آید *** سوزم و سازم و اشکم آید

من بَهر بی کسی جدّم سوزم *** اشک می ریزم و من می سوزم

بهر عباس عمویم همی گریه کنم *** بهر سقّایی او سوزم و گریه کنم

با لب تشنه عمویم سقّائی نمود *** دست نداشت عمویم سقّائی نمود

ناامید شد عمویم چو از سقّائی *** او خجل شد و نشد سقّائی

گفت: برادر تو بیا دریابم *** دست ندارم تو بیا دریابم

وعدهٔ آب دادم به سکینه چه کنم؟ *** من که آبی ندارم اکنون چه کنم؟

الغرض من بهر نومیدی عمّم سوزم *** هر کجا نام او برده شود می سوزم

هر کجا شیعیان بهر او اشک بریزند *** من همانجا حاضرم، اشک بریزم

هر که بر جدّ غریبم سوزد *** من در آن جا قلبم سوزد

بهر اطفال جدّم سوزم *** اشک می ریزم و هم سوزم

العطش گفتن آنان مرا سوخته است *** ناله و گریهٔ آنان مرا سوخته است

غم عمّه مرا سوخته است *** غصّه هایش مرا سوخته است

شیعیان را بگویید همی گریه کنند *** یادی از عمّهٔ من کرده، همی گریه کنند

شیعیان را بگویید به زیارت بروند *** کربلا جمع شوند و همی گریه کنند

من شب جمعه حرم می باشم *** گو بیایند بهر او گریه کنند

انبیا هم در آن شب جمعند *** اشک و زاری کنند گریه کنند

شیعیان را بگویید عزاخانه بگیرند *** اشک غم ریزند و گریه کنند

«خادم» تو عزاخانه را تعطیل مکن *** گو بیایند همه گریه کنند

غم مخور مردم چرا نِی آیند *** صاحبان عزا آیند و گریه کنند

یاد مهدی (علیه السلام)

جمعه آمد خوش آمد *** یاد مهدی خوش آمد

قدمش گو گذارد، چشم ما *** او عزیز است گو: خوش آمد خوش آمد

جمعه ها یاد مهدی نیکوست *** یاد او یاد خداست، گو خوش آمد

یاد او اشک ما جاری کند *** او امام ماست، گو خوش آمد

او امام ماست گر چه غائب باشد *** آخرالأمر آید گو خوش آمد خوش آمد

ص: 163

ما سَرِ راهش نشستیم بیاید *** نظری بر ما کند او خوش آمد خوش آمد

سال هاست نشستیم و نیامد *** آخرالأمر بیاید خوش آید خوش آید

آنقدر خواهیم نشست تا بیاید *** ناامید نیستیم بیاید خوش آید

چشم ما لایق دیدار او نیست *** ما گنهکاریم دانیم بیاید خوش آید

ما که هر روز نشینیم سر راهش بیاید *** نظری بر ما کند او خوش آید

گر نگاهی کند بر ما خوش آید *** چون نگاهی به مسکین بود، آن خوش آید

گر چه بدکاریم دوستش داریم *** گر نگاهی به دوستان کند، آن خوش آید

او کریم و زِ اولاد کرام است دانیم *** گر نگاهی ز کرم بر ما کند خوش آید

لایق وصل تو نیستیم آقا *** گر نگاهی از دور کنی هم خوش آید

لایق دیدار تو نیستیم ما چه کنیم؟ *** آخر عمر گر لایق شویم هم خوش آید

ما دعاگوی توایم فرجت می خواهیم *** تو اگر بر ما دعایی کنی هم خوش آید

تو ببین فسادها فراوان شده است *** دست ما را گر بگیری هم خوش آید

ما فقیر و بی پناهیم، دست ما گیر ز رأفت *** تو که فریادرسی گر بگیری خوش آید

غیر تو ما نداریم امامی چکنیم؟ *** گر یتیمان را فریاد رسی آن خوش آید

تو فرمودی: برای فرج من دعا کن *** من دعا کردم، تو دعا کن خوش آید

تو که لبخند زدی، مرا شاد نمودی *** گر دگر بار لبخند زنی بر من خوش آید

تو پدر هستی، ما فرزندان ناخلفیم *** گر بگویی: «لا تثریب علیکم» خوش آید

«خادم» مگر آقا نفرمود: «إنّا غیر مهملین *** گر گوید: و لا ناسین لکم» خوش آید

اهل عالم مهدی خواهد آمد

سوی مهدی رو کنید او خواهد آمد *** راه را باز کنید او خواهد آمد

ناامیدی بس بود، کار او آسان بود *** چشم را باز کنید او خواهد آمد

مصلح عالم بیاید رهبر حق بیاید *** چشم بدوزید بهر او، اوخواهد آمد

ما دعا گوی تو هستیم به برادرگوییم: *** از حقیقت دور مشو او خواهد آمد

کی تو آماده شدی، کو نیامد؟ *** تو باید اصلاح شوی او خواهد آمد

گر ما آماده شویم او خواهد آمد *** «خادم» نومید مشو او خواهد آمد

گلایه های بیجای منتظران

عاقل آر هستی بیجا در مزن *** اهل خانه می دانند تو کیستی در مزن

از چه گویی دعا کردیم مهدی نیامد *** هر چه درخواست کردیم نیامد

ص: 164

یا که گویی: اصرار کردیم او نیامد *** گر دعایش فرج است ما دعا کردیم نیامد

مردمان را بین فراوان به دعا مشغولند *** پس چرا او نیامد؟ آنان به دعا مشغولند

او مگر بین ما نیست، مگر اهل دعا نیست *** ما دعا کردیم، او مگر اهل دعا نیست؟

مگو این سخنان، با که گویی این سخنان؟ *** مانعش ماییم ما آماده نبودیم نیامد

همه با هم دعا کردیم، او دعا کرد *** ما شایسته نبودیم، دعا کردیم نیامد

گیرم همگی دعا کردیم، او دعا کرد *** مانع از ما بود، دعا کردیم و دعا کرد

مصلحت گر نباشد، ما دعا کردیم نیامد *** ما پاک نبودیم، دعا کردیم، نیامد

پس بدان اشکال همه از ماست، او نیامد *** همه باید پاک باشیم، بس کن مگو او نیامد

پس روید نزد عالم بگویید: ما دعا کردیم نیامد *** او گوید: پاک باشید و دعا کنید نگویید او نیامد

این همه فریاد و اصرار نکنید شایسته نیست *** او مقصّر نیست، این کار شما شایسته نیست

گر ز اوّل سری بر خود زنید و پاک شوید *** مانعی نیست دعا هم نکنید، باید پاک شوید

پس بدانید شما کاذب و نادانید، کو نیامد *** این همه فریاد کردید، او بیاید او نیامد

نه خدا متّهم است نه ولیّش، شما کاذبید *** پس پاک شوید و بگویید بیاید، ور نه کاذبید

گر به این حال دهری بمانید او نخواهد آمد *** شما شایسته نیستید، هرچه گویید نخواهد آمد

عاقل آر هستید بروید اصلاح شوید او بیایید *** گر راست بگویید و خدا خواهد، او بیاید

دَرِ بسته چه زنید هر چه زنید باز نشود *** چون شما خود بسته اید، آن در باز نشود

بی کلید پشت درمانده اید، در می زنید *** در باز نخواهد شد، ازچه در می زنید

ما که گفتیم بروید شایسته شوید و آیید *** دَرِ اوّل که زنید باز شود، چون آیید

صاحب خانه کریم و حکیم می باشد *** در بی جا نزنید او حکیم می باشد

در را بر نامحرمان می بندند، دانا شوید *** گر شما محرم این خانه اید، دانا شوید

«خادم» بیدار شو از خواب، دَرِ بیجا مزن *** برو آگاه شو در اگر می زنی، دَرِ بیجا مزن

چرا مهدی نیامد؟

حضرت مهدی نیامد *** گو چرا او نیامد

جمعه شد آقا نیامد *** هر چه گفتیم او نیامد

حضرت مهدی نیامد *** هر چه کردیم او نیامد

ما چه کردیم او نیامد *** ما گنهکاریم نیامد

اهل دنیائیم نیامد *** ما چه کردیم نیامد

فکر او نیستیم ما نیامد *** انتظارش نداریم نیامد

مانِعَش چیست نیامد *** قابلش نیستیم نیامد

عذر می خواهیم بیاید *** عذر ما را بپذیرد بیاید

باز هم او نیامد *** گو چه کردیم نیامد

ص: 165

هر چه کردیم نیامد *** بیا تا ببینیم از چه نیامد

علتش را او بداند *** ما ندانیم از چه نیامد

از که پرسیم از چه نیامد؟ *** همه گویند: از چه نیامد؟

هاتفی گفت: عیب از شماست *** رفع عیب باید نمود از چه نیامد؟

عیب چیست بر ما بگویید *** ما ندانیم چه کردیم از چه نیامد؟

او به ما گوید؟ غرق دنیاییم ما *** پس دانیم، او از چه نیامد؟

ما همه اهل دنیاییم او نیامد *** از دنیا دور شوید، تا او بیاید

از کدورت پاک شوید او بیاید *** دل باید پاک شود، تا او بیاید

از کدورت پاک کن دل خود را *** تا بدانی، ولیّ الله از چه نیامد؟

از ریا پاک شوید تا او بیاید *** قلب باید پاک شود تا او بیاید

از صفا هم پر شود تا او بیاید *** جسم باید پاک شود تا او بیاید

از حرام هم ذوب شود تا او بیاید *** عقلِ سالم بایدت تا او بیاید

فکرِ سالم بایدت تا او بیاید *** «خادم» آگاه باش او خواهد آمد

از گناه دور باش تا او بیاید *** تو از نا پاکی دور شو او بیاید

آقا فرمود: برای فرجم دعا کنید

شیعیان بهر فرجم دعا کنید *** هر کجا هستید، بهر فرجم دعا کنید

گر عدالت طلبید، بهر فرجم دعا کنید *** گر که مظلوم بینید، بهر فرجم دعا کنید

گر که غمگین شدید، بهر فرجم دعا کنید *** گر که خواهید شاد شوید، بهر فرجم دعا کنید

گر دعای مستجاب خواهید، بهر فرجم دعا کنید *** گر که امید خواهید، بهر فرجم دعا کنید

گر فساد بینید، بهر فرجم دعا کنید *** گر ظا لم فراوان شد، بهر فرجم دعا کنید

گر عدل و داد خواهید، بهر فرجم دعا کنید *** گر ز بیدادگری خسته شدید، بهر فرجم دعا کنید

گر شما عدل جهانی خواهید، بهر فرجم دعا کنید *** گر که شادی طلبید، بهر فرجم دعا کنید

دلتان گر تنگ شده بهر فرجم دعا کنید *** با وضو باشید، بهر فرجم دعا کنید

غصّه دار گر هستید، بهر فرجم دعا کنید *** گر غمین گردیده اید، بهر فرجم دعا کنید

گر امام خود خواهید، بهر فرجم دعا کنید *** رو کنید بر خدا، بهر فرجم دعا کنید

گر گرفتارید و نیست شما را چاره ای *** رو به مظلومان کنید، بهر فرجم دعا کنید

گر که راهی نباشد جز اشک ریزان *** اشک بریزید و بهر فرجم دعا کنید

گر که مضطرّ و بیچاره شدید *** راه ها بسته و بیمار شدید، بهر فرجم دعا کنید

گر که دیدید چارها بسته شده *** از گناه توبه کنید، بهر فرجم دعا کنید

گر که دیدید همه جا حرمت شکنی است *** حفظ حرمت کنید، بهر فرجم دعا کنید

گر که دیدید حرام آزاد شده *** حفظ حرمت کنید، بهر فرجم دعا کنید

ص: 166

گر گناه از در و دیوار فرو می ریزد *** از گناه دوری کنید، بهر فرجم دعا کنید

گر فساد همه عالَم را گرفته *** از فساد دور شوید، بهر فرجم دعا کنید

گر که بینید عالِمی فاسد شده *** از او دوری کنید، بهر فرجم دعا کنید

گر ببینید مفسدی پیدا شده *** راه باطل باز شده، بهر فرجم دعا کنید

مفسد آر عالِمی باشد بین شما *** از خدا خواهید نابودش کند، بهر فرجم دعا کنید

گر فساد عالِمی عالم گیر شده *** به خدا پناهنده شوید، بهر فرجم دعا کنید

شیعیان از ما دوری نکنید *** هر چه خواهید نزد ماست، بهر فرجم دعا کنید

شیعیان را بگویید: از قرآن دوری نکنید *** هر چه خواهید در آن است، بهر فرجم دعا کنید

قرآن بدون ما، هادی نبود *** ما با قرآن قرینیم، بهر فرجم دعا کنید

گر به شرق و غرب عالم روید، عِلم و دانش پیش ماست *** پس بیایید نزد ما، بهر فرجم دعا کنید

«خادم» گوید: آقا بیاید، درمانده شدیم *** گر که درمانده شدید، بهر فرجم دعا کنید

پیام های حضرت مهدی به شیعیان

شیعیان را بگویید: یاد مظلومان کنید *** گر توان دارید، یاد مظلومان کنید

شیعهٔ ما یاد مظلوم و ستمدیده است *** شیعیان را بگویید: یاد مظلومان کنید

انتظار ما ز شیعه حقّ ماست *** گو به آنان: یاد مظلومان کنید

یاد مظلوم افتخار ما بُوَد *** پس شما باید، یاد مظلومان کنید

بی پناهان را دلجویی کنید *** بی پناهان چه کنند؟ یاد مظلومان کنید

بی پناهان را پناهی بدهید *** خواستهٔ ماست، یاد مظلومان کنید

حق مظلوم را بگیرید و با ظالم ستیزید *** دین ما این است، یاد مظلومان کنید

به مظلوم نگویید: این مشکل توست *** مشکل او مشکل ماست، یاد مظلومان کنید

دین ما این نیست که گویید: این مشکل توست *** مشکل او مشکل ماست، یاد مظلومان کنید

بندگان خدا نزد خدا، برادرند *** مشکل آنان مشکل ما بود، یاد مظلومان کنید

مسلمان نبود، آن که خیرخواه مسلمان نبود *** خیرخواهی کنید، یاد مظلومان کنید

وحدت و برادری بین ما لازم بُوَد *** به همدیگر کمک کنید، یاد مظلومان کنید

حبّ و بغض را للّه کنید *** کینه توزی نکنید، یاد مظلومان کنید

از ضعیفان دلجویی کنید *** دور و نزدیک نکنید، یاد مظلومان کنید

همز و لمز نکنید، خیرخواهی کنید *** نیّات را اصلاح کنید، یاد مظلومان کنید

گر که خواهید من بیایم، خود را اصلاح کنید *** همه آماده شوید، یاد مظلومان کنید

من بین شمایم، روی خود را به من کنید *** هر چه خواهم کنید، یاد مظلومان کنید

اهل خیر باشید، خیرخواهی کنید *** پس مرا یاری کنید، یاد مظلومان کنید

گر که خواهید به من احسان کنید *** شیعیان را احسان کنید، یاد مظلومان کنید

ص: 167

از حقیقت بخواهید من بیایم *** پس خود را آماده کنید، یاد مظلومان کنید

من شما را به خدا سوگند می دهم *** ظلم به همدیگر نکنید، یاد مظلومان کنید

یاوران من خالصند، خود را خالص کنید *** خود را خالص کنید، یاد مظلومان کنید

من که آیم، از همه چیز باید بگذرید *** مالتان خالص کنید، یاد مظلومان کنید

از حرام دوری کنید، شبهه ناک را نخورید *** کار ما را بکنید، یاد مظلومان کنید

انتظار شما گر راست بُوَد، گر بمیرید هم *** از شما دعوت کنیم، یاد مظلومان کنید

«خادم» بگو: شما دل به کجا بسته اید؟ *** آیا آماده اید؟ یاد مظلومان کنید؟

وظیفه ما نسبت به حضرت مهدی (علیه السلام)

حضرت مهدی، موعود خداست *** او امام ماست، موعود خداست

او امام جنّ و انس است بدان *** او امام کلّ است موعود خداست

امتحانی است امروز بهر ما *** غائب است او موعود خداست

جنّ و انس و ملک خادم او *** او عزیز است او موعود خداست

بهر او ما چه باید بکنیم؟ *** او ولیّ است موعود خداست

چاره ای نیست باید خشنود شود *** از که پرسیم چه کنیم؟ او موعود خداست

راه چاره بسی آسان است *** از خدا پرس چه کنیم؟ او موعود خداست

حق او بر ما اطاعت باشد *** واجب این است، او موعود خداست

راه خشنودی او هم باز است *** شیعیان را کمک کن، او موعود خداست

هر چه خواهی ز وجود او بخواه *** از خدا خواه، او موعود خداست

رحمت حق مشروط به اوست *** رحمت آر خواهی، او موعود خداست

در رحمت زِ او، باز شود *** راه رحمت اوست، موعود خداست

بهر هر حاجت، درِ او را بکوب *** حاجت از او به خواه او موعود خداست

غوث امّت اوست، ره گم مکن *** مشکلی داری به او گو، موعود خداست

گر که خواهی او خشنود شود *** اهل تقوا باش، او موعود خداست

شاد اگر خواهی شود، شاد کن شیعه را *** بهر او به ضعیفان کمک کن، موعود خداست

انتظارش را به کش، بهر او دعا کن *** فرجش را بخواه، او موعود خداست

خواستهٔ او ورع و تقوا بُوَد *** اهل تقوا باش، او موعود خداست

گر که گویی: بیا، آماده باش *** بی سبب دعوت مکن، او موعود خداست

با صداقت گو بیا، بیخود مگو *** دعوت بی خود مکن، او موعود خداست

اهل غشّ و خیانت مباش *** با حقیقت باش، او موعود خداست

تو اگر اهل صلاح و صالحی *** او به دیدارت بیاید، او موعود خداست

دین خود را نگهدار، تا بیاید *** او به دیدارت بیاید، اوموعود خداست

ص: 168

یاد او کن، او فراموش نشود *** او امام توست او موعود خداست

«خادم» چگونه است حال تو؟ *** تبلیغ کن بهر او، موعود خداست

گر بیاید چه کند، بر ما بگو؟

حضرت مهدی چو آید ولیّ خداست *** ریشهٔ ظلم را می کند، او ولیّ خداست

قسط و عدل و داد را می آورد *** هر چه او آوَرد، او ولیّ خداست

آه مظلوم بشنود، یاری کند *** یاد مظلوم باشد، او ولیّ خداست

داد مظلوم از ظالم بگیرد *** یاور مظلوم باشد، او ولیّ خداست

او جهان را پر زِ عدل و داد کند *** ظلم را برچیند، او ولیّ خداست

عدل او چون جهانی باشد *** ظلمی یافت نشود، او ولیّ خداست

خیر او بر اهل جهان گسترده است *** هر چه خیر است از اوست، او ولیّ خداست

کلّ عالم بُوَند تشنهٔ او *** همه را سیراب کند، او ولیّ خداست

تشنه لب کِی بماند جایی *** نِی گرسنه بماند، او ولیّ داست

او که آید همه جا امن شود *** او امین است، او ولیّ خداست

هر ستمکار و ظالم بِرَود *** ضعفا حاکم شوند، او ولیّ خداست

همه عالَم گلستان می شود *** نعمت حق فراوان می شود، او ولیّ خداست

هر چه در عالم بود، خادم اوست *** خدمت خلق کند، او ولیّ خداست

تو مگو قدرت او چون بود؟ *** قدرت او ز خداست، او ولیّ خداست

کلّ عالم بهر او خاضع شوند *** ابلیس را او می کشد، او ولیّ خداست

صنع و صنعت، بهر او ناچیز است *** همه تسلیم اویند، او ولیّ خداست

پیروانش همه زاهد و خالص اند *** به تجمّل نگرایند، او ولیّ خداست

شیعیان را بگو: زاهد شوید *** او تجمّل نپذیرد، او ولیّ خداست

زهد او زهد علیّ می باشد *** زاهدان را بپذیرد، او ولیّ خداست

کار پردازان او سیصد و سیزده نفرند *** عاشق اویند، او ولیّ خداست

شیعیان بس بهر او آماده شوند *** گر نباشید نپذیرد، او ولیّ خداست

«خادم» آیا تو آماده شدی؟ *** فرجش نزدیک است، او ولیّ خداست

حکومت جهانی حضرت مهدی (علیه السلام)

مُنجی عالم مهدیست بدان *** عالَمی منتظرش باشند بدان

حکم او حکم جهانی است بدان *** فکر او فکر جهانی است بدان

ص: 169

امر او الهی است بدان *** پیروانش پاک باشند بدان

تابع امر او باشند بدان *** تابع امر خدا باشند بدان

عاشقانش ز اطراف آیند *** عاشق اویند، ز اطراف آیند

چون ندا از آسمان نازل شود *** همه آیند و دانند، نازل شود

کار او را خدا یک شبه انجام دهد *** همه آماده شوید یک شبه انجام دهد

عاشقی را بین، طرفةالعین آید *** او ز اخیار است طرفةالعین آید

قدرت او فوق قدرت ها بُوَد *** هر سلاحی هست مطیع او بود

کار او آسان شود تو بدان *** امر حق اجرا شود تو بدان

سعی کن لایقش باشی تو *** امر او اجرا کنی، لایقش باشی تو

کوه و سنگ خادمش باشند همه *** همه چیز خادمش باشند همه

گردن ابلیس را او می زند *** ریشهٔ ظلم را او می کَند

بلکه ابلیس نزد او خاضع شود *** گردنش آماده سازد، او خاضع شود

گردنِ او را ز خواری می زند *** ریشهٔ ظلم و ستم را می زند

عدل او دنیا را تأمین کند *** عدل و انصاف را تأمین کند

کار بر طاغوتیان سخت شود *** کار مردم راحت و آسان شود

برکات از آسمان نازل شود *** برکات زمین جاری شود

امنیّت همه جا حاکم شود *** دور و نزدیک هم یکسان شود

مردمان گو از نفاق پاک شوند *** قلب و غشّیِ نباشد پاک شوند

پس هم اکنون تو خود را پاک کن *** ظاهر و باطن خود را، پاک کن

در زمانش نه محروم و نه مسکین باشد *** نه بیچاره نه محتاج نه مسکین باشد

پیروانش اهل دنیا نباشند هرگز *** اهل سیم و زر دنیا نباشند هرگز

پیروانش همه صالح باشند *** چون نفاقی نباشد، سالم باشند

اهل صدق و تابع صادق شوند *** اهل دنیا نباشند، همه صادق شوند

«خادم» تو آماده باش بهر آقای خود *** صاف و صادق باش بهر آقای خود

برای قیام مهدی آماده باش

عاشق مهدی باش، بهر او آماده باش *** همه چیزت پاک کن بهر او، آماده باش

هر چه خواهی بهر او خواه آماده باش *** گر که دنیا طلبی، توبه کن، آماده باش

اهل دنیا لایق محضر او نبوند *** همه چیزت تو اصلاح کن، آماده باش

از حرام و نفاق و خلق بد دور شو *** خُلق خود پاکیزه کن بهر او آماده باش

باطن و ظاهرِ تو آشکار شود *** باطنت اصلاح کن، آماده باش

همه چیزت طیّب و طاهر نما *** پس بیا محضر نور، آماده باش

ص: 170

راه نزدیک است الآن بیا آماده باش *** عیب ها را برطرف کن، بیا آماده باش

وقت را بیهوده از دست مده *** او که آید راه بسته شود، آماده باش

اعتقاد به مهدی از پیش باید بُوَد *** ور نه بعد از آمدن سودی ندارد، آماده باش

تو بدان پاکان نشینند محضرش *** هر که را راه ندهند، آماده باش

تو اگر تاکنون اهل صدق و صفا نشدی *** از خدا خواه توفیق صلاح، آماده باش

ما خدا را به حق مصطفی سوگند دهیم *** ای خدا پاک کن ما را، آماده باش

کارِ آسانیست بشنو بر تو گویم *** هر کاری می کنی، خدا را یاد کن، آماده باش

بهر قرآن گذار خود را و ببین *** پس اگر پاک بُدی، شکر کن، آماده باش

راه اصلاح بخواه از اهل صلاح *** پند بگیر از آنان، آماده باش

از خدای کریم خواه اصلاح شوی *** گو: تو اصلاحم کن، آماده باش

دَر بِکوب و اصرار کن، تا بدهند *** توسّل به آل الله کن، آماده باش

خواستهٔ تو با توسّل انجام شود *** تو توسّل کن دهندت، آماده باش

سعی کن از فساد زمان دور شوی *** دور باش از اهل زمان، آماده باش

از کدورت ها دور شو، تا خالص شوی *** نزد هر کس ننشین، آماده باش

نور اگر خواهی قرآن و عترت است *** جای دیگر خبری نیست، آماده باش

نوّاب ما کریم اند بدان *** نزد آنان رو، آماده باش

نور را از نوریان گیر و بَس *** دیگران تاریک اند، آماده باش

یار مهدی باش و از او گیر مدد *** تا خدا یارت شود، آماده باش

از خدا خواه، لایق محضر او شوی *** ای خدا ما چه کنیم لایق محضر او شویم

«خادم» ترک مکن تو، کار خادمی *** خادمی کن تا پذیرندت، خادمی

آخرالزمان و انتظار فرج

حفظ دین در آخر زمان سخت بود *** انتظار مهدی در آخر زمان سخت بود

مردم همه اهل دنیا باشند *** دین داری بر آنان سخت بود

اهل دین آخر زمان محرومند *** حفظ دین بهر آنان سخت بود

مردم آخر زمان اهل گناه و حرامند *** هم نشینی با آنان سخت بود

نهی، از منکرات ممکن نبود *** امر بر خوبی ها سخت بود

همه اهل گناه می باشند *** هر چه گوییم کار سخت بود

ص: 171

هر که بینی اهل دنیا باشد

هیچ کس به فکر دیانت نبود *** سخن مردم از دیانت نبود

سخن هر که بینی ز دنیا باشد *** هر چه گویند ز دنیا باشد

دین مردم درهم و دینار است *** سخن مردم درهم و دینار است

سخن مردم با گستاخی بود *** هر چه گویند با گستاخی بود

با چنین مردم سخن گفتن سخت بود *** دین داری بین آنان سخت است

با چنین مردم چه گوییم سخت است *** سخن از مهدی گفتن سخت است

مومنان همه جا، غریب می باشند *** هرکجا ظاهر شوند، غریب می باشند

بهترین جا بهر آنان خانه است *** حافظ آنان گو خانه است

گر که خارج شوند بر آنان خطر است *** چاره ای نیست بر آنان خطر است

همه جا شیاطین در کمین اند *** گو کجا باید روند؟ در کمین اند

جامعه بین، که فاسد شده است *** همه جا بین، که فاسد شده است

دختران در خانه ها مانده اند *** پسران نیز حیران مانده اند

طلاق را بینی بیش از ازدواج است *** هر که را بینی، بری از ازدواج است

اهل فحشا فراوان شده اند *** گنهکاران فراوان شده اند

فتنه های آخرالزمان

راه چاره چیست این ها فتنه است *** امتحان خداست این ها فتنه است

فتنه ها بی شمار است این ها فتنه است *** هر چه بینید بی شمار است فتنه است

از در و دیوار گناه و فتنه می بارد ببین *** یک نگاهی بکن بی شمار است ببین

روز روشن گناه و سرقت و ظلم را ببین *** یک نگاه با بصیرت بکن، خوب ببین

فتنه را آخر زمان، رسمی و آشکار ببین *** گر که گویند چرا؟ پاسخ را آشکار ببین

آن یکی اهل ظلم و ربا و گناه است ببین *** این یکی گوید: چاره ای نیست، پاسخ را ببین

ص: 172

آن یکی اهل دروغ و تهمتِ آشکار است ببین *** این یکی گوید: زمانه خراب است را ببین

هر که بهر خود می کَشَد و می بَرَد را ببین *** هیچ کس به فکر دیگران نیست را ببین

آن یکی اهل احتکار و رشوه است را ببین *** این یکی دلّال ظلم و ستم باشد را ببین

آن یکی گوید: امید می دهم تدبیر دارم را ببین *** این یکی گوید: من مسئول و معذورم را ببین

مومنان میان ملّت، می سوزند چاره ای هم ندارند ببین *** آن یکی یکصد میلیون گرفته این یکی دو میلیون هم ندارد را ببین

تو بگو: از عدالت دور است این ها را ببین *** در جوابت گویند: عقل نداری خوب است این ها را ببین

گر بگویی: آیا جواب انتقاد بی عقلی بُوَد؟! *** در جوابت گویند: حرف تو بیجاست بی عقلی بُوَد

من که گویم: انتقاد بی عقلی نبود *** انتقاد صحیح هرگز بی عقلی نبود

الغرض حاکمان با عقل شدند، دیگران بی عقل شدند! *** این سخن از شیطان است، مردم بی عقل شدند

ای خدا صاحب ما را برسان *** فرجی بر ضعیفان، برسان

من که گویم: ظلم عالم را گرفته آقا بیا *** راه چاره نداریم ما، آقا بیا

سخن خیرخواهان پذیرفته نشد *** هرچه گویند بینیم پذیرفته نَشد

ای خدا بفرست ولیّت را چه باید بکنیم؟ *** خون شهدا زیر پا رفت چه باید بکنیم؟!

ما برای خود نگوییم ضعفا را چه باید بکنیم *** حق مظلوم را ز ظالم گیریم؟ چه باید بکنیم

ص: 173

رهبر ما فقیه است و عادل است *** سخن او نپذیرند، گر چه عادل است

ما که یک فرد ضعیفیم چه باید بکنیم؟ *** کاری از ما نیاید چه باید بکنیم

ما می سوزیم و ندانیم چه باید بکنیم *** ظلم زیاد است ما ندانیم چه باید بکنیم

«خادم» سخن تو به جایی نرسد *** هر چه فریاد زنی به جایی نرسد

آقا خواهد آمد، غم مخور

راه امید بسته نیست، آقا بیاید *** دَرِ لطف خدا بسته نیست، آقا بیاید

گر همه خواهید آقا بیاید، آقا بیاید *** دَرِ لطف خدا بسته نیست، آقا بیاید

گر همه آماده باشید، آقا بیاید *** دَرِ لطف خدا بسته نیست، آقا بیاید

ما شدیم مانعش، ور نه آقا بیاید *** دَرِ لطف خدا بسته نیست، آقا بیاید

گر همه منتظریم، آقا بیاید *** منع لطفی نیست، آقا بیاید

صادق و منتظر آر باشیم، آقا بیاید *** عیب از ماست ور نه، آقا بیاید

او منتظر است تا بیاید *** مانعَش ماییم، آقا بیاید

راست گویید تا آقا بیاید *** مشکل این جاست، وَر نه آقا بیاید

گر که کاذب بُدید، باید نیاید *** گر میزبان کاذب بود، آقا نیاید

پس بیایید همه صادق باشیم *** گر که صادق باشیم، او بیاید

شما دانید او از صادقین است *** شیعهٔ صادق خواهد، تا بیاید

او پاک است پاکان را طلبد *** بهر ناپاک او هرگز نیاید

صدق و راستیِ در عمل لازم بُوَد *** مشکل اینجاست وَر نه آقا بیاید

ای برادر بیا صادق شویم *** ور نه مانع ماییم آقا بیاید

وَر نه تأخیر اُفتد در فرج *** سال ها باشیم و آقا نیاید

ای خدا اصلاح کن ما را تا آقا بیاید *** لایق دیدارمان کن تا آقا بیاید

حق این است که ما لایق نبودیم *** لایق نور الهی نبودیم

ادّعای ما خلاف واقع است *** هر چه می گوییم خلاف واقع است

ای خدا بهر ولیّت لیاقت خواهیم *** دَرِ او سوی ما بسته، لیاقت خواهیم

ما که شرمندهٔ رویِ اوییم *** هر چه گوییم شرمندهٔ رویِ اوییم

ای خدا ما گنهکاریم گو پذیرد ما را *** هر چه هستیم گو پذیرد ما را

ص: 174

دَرِ دیگر نداریم خدایا چکنیم *** ما که شرمنده ایم خدایا چکنیم

دَرِ دشمن را نخواهیم زَد هرگز *** رو به دشمن نخواهیم کرد هرگز

راه توبه نبندید بَهرِ ما *** دَرِ توبه باز گذارید بهر ما

گر شما راه ندهید، ما کجا باید رویم *** سوی طاغوت نرویم، کجا باید رویم

دل ما سوخت پشت دَرِ تو آقاجان *** ما گدا بودیم پُشتِ در تو آقا جان

«خادم» گدایی افتخار است بهر ما *** گدایی پشت در افتخار است بهر ما

خادم توفیق خادمی خواه از خدا

توفیق باید، تا شوی خادمی *** ورنه خادم نشوی کی شوی خادمی؟

توفیق از خدا خواه ور نه غافلی *** هر چه خواهی از خدا خواه ور نه غافلی

ما همه مانده های بین راهیم بدان *** پس تو از حق توفیق خواه ور نه غافلی

گر گدا هستی از کریم حاجت بخواه *** جای دیگر مرو، ور نه غافلی

گر نداری آبرو، از آبرومندان بگیر *** راه بیراهه مرو، ور نه غافلی

پاک شو وُ نزد آبرومندان بُرو *** تا که ناپاکی مرو، ور نه غافلی

گر پاک باشی زود راهت دهند *** با نا پاکی راهت ندهند تو غافلی

از خدا خواه پاکی، تا پاکت کند *** ور نخواهی از خدا، تو غافلی

(گر گدا کاهل بود تقصیر صاحب خانه چیست) *** ور نخواهی از خدا، چیزی نیابی، غافلی

گر گدا اصرار کند، دَر رحمت باز شود *** تو اصرار نکردی، از بس غافلی

الغرض ابواب رحمت، آل پیغمبر بُوَند *** درِ رحمت کوب تا راهت دهند، ور نه غافلی

یک باب بهشت، باب رحمت است *** باب رحمت را بکوب راهت دهند، ور نه غافلی

گر همه ابواب بسته بود، رو کربلا *** باب رحمت باب حسین است، ور نه غافلی

گر نشد، اشک بر مظلوم عطشان بریز *** گر بریزی بدان در باز شود، ور نه غافلی

گر نشد رو کن به صاحب، او غوث الأمّة است *** او امام توست در باز است، ور نه غافلی

گر هیچ دری بر تو باز نشد، پس بیا *** باب الأبواب را بزن اوکریم است، ور نه غافلی

باب توبه باز است، غم مخور *** توبه کن، خدا خشنود شود، ور نه غافلی

تو که دانی خدا دوست تائب است *** توبه کن، حبّ خدا آید، ور نه غافلی

درب رحمت هرگز بسته نیست *** رحمتش عام است دریاب، ور نه غافلی

درهای رحمت بی شمار است بدان *** گر دری بسته بود درِ دیگر بزن، ور نه غافلی

راه رحمت باز است عموم از آن روند *** راه رحمت را مگر گم کرده ای؟ تو غافلی

تو اگر جوینده ای، جوینده یابنده است *** تو نبودی جوینده تا بیایی، تو غافلی

لافِ نومیدی مَزَن، تو غافلی *** هر چه بهر توگوییم نپذیری، تو غافلی

ابواب رحمت از کرم باز بود *** مانع رحمت توئی، پس تو غافلی

ص: 175

«خادم» دَرِ رحمت باز است بیا *** دَر بِزَن در باز است، تو نی غافلی

درب دیگر مزن محروم شوی *** درب رحمت باز است، تو نی غافلی

یاور ظالم مشو یاور مظلوم شو

یاور مظلوم باش و خصم ظالمین *** مانع ظلم با ش و خصم ظالمین

یاور ظالم هر که باشد ظالم است *** دوست ظالم هر که باشد ظالم است

هرکه راه ظلم را بازنماید، ظالم است *** دست اگر در دست ظالم گذارد ظالم است

کار ظالم را اگر توجیه نماید ظالم است *** گر رضا بر ظلم ظالم دارد ظالم است

گر رضا باشد بظلم ظالمی از راه دور *** گرچه او را یار و یاور نباشد ظالم است

گر تو یار مظلوم و خَصمِ ظالمی *** دور از ظلمی، ور نه ظالمی

دشمن ظالم و یار مظلوم باش *** تا توانی از ستمگر دور باش

رو سفیدان کیانند بر ما بگو؟

رو سفیدان کیانند بر ما بگو *** رو سیاهان کیانند بر ما بگو

رو سفیدان صاحب خیر و صلاحند *** رو سیاهان همه بی خیر و صلاحند

رو سفیدان مردان صالحند *** رو سیاهان گو: بی حاصلند

رو سفیدان مردان خدایند *** رو سیاهان نا مرد و ناصلاحند

رو سفیدان اهل احسان و صفایند *** رو سیاهان بی خیر و صلاحند

رو سفیدان اولیای خدایند *** رو سیاهان گو دور از خدایند

رو سفیدان همه اهل ولایند *** رو سیاهان همه دور از خدایند

رو سفیدان انبیای خدایند *** رو سیاهان دشمنان خدایند

رو سفیدان سَحَرخیزان راهند *** رو سیاهان بی راز و نیازند

رو سفیدان با نماز و حیایند *** رو سیاهان بی نماز و بی حیایند

رو سفیدان خیرخواه مردمند *** رو سیاهان بدخواه مردمند

رو سفیدان شاد و خرّمند *** رو سیاهان غیر خرّمند

رو سفیدان بیدار سحرند *** رو سیاهان در خوابِ سحرند

رو سفیدان راز شیرین دارند *** رو سیاهان راز شیطان دارند

رو سفیدان با تبسّم باشند *** رو سیاهان بی تبسّم باشند

رو سفیدان فکر آخرتند *** رو سیاهان بی آخرتند

رو سفیدان کار را آسان کنند *** رو سیاهان کار را دشوار کنند

ص: 176

رو سفیدان شیرین سخنند *** رو سیاهان همگی بد سخنند

رو سفیدان اهل صدق و عملند *** رو سیاهان زشت و بد عملند

رو سفیدان شاد و شیرین بوند *** رو سیاهان همگی غمگین بُوَند

رو سفیدان چهره ای شاد دارند *** رو سیاهان روی نا شاد دارند

رو سفیدان صاحب خلق حسن می باشند *** رو سیاهان صاحب زنگ خطر می باشند

رو سفیدان صاحب خیرند همه *** رو سیاهان صاحب شرّند همه

رو سفیدان همه خیرخواه بُوَند *** رو سیاهان همه بدخواه بُوَند

«خادم» سعی کن رو سفید باشی تو *** کار تو خیر باشد رو سفید باشی تو

شیعیان کیانند بر ما بگو؟

شیعیان را بشارت بدهید *** مورد لطف خدایند بشارت بدهید

شیعیان علیّ، چون علیّ می باشند *** صاحب مجد و کرم چو علیّ می باشند

شیعیان پیرو مولا بوند *** چو علیّ پیرو مولا بوند

شیعهٔ خالص تو کم می یابی *** کیمیایند تو کم می یابی

شیعهٔ خالص همراه علیّ می باشند *** کم کسی یابی که همراه علیّ می باشند

شیعهٔ خالص چو کبریت احمر است *** کی توانی جُست کبریت احمر است

آنچه می بینی محبّان علیّ می باشند *** شیعه نیستند محبّان علیّ می باشند

شیعه در روز قیامت شافع است *** بر هزاران آشنا، او شافع است

شیعیان در جوار اولیا می باشند *** در عمل چون اولیا می باشند

شیعیان گو همه خالص بوند *** در همه چیز گو صادق بوند

شیعیان محبوب خدا می باشند *** هر چه باشند محبوب خدا می باشند

تو مکن تحقیر هرگز شیعه را *** بلکه تو گیر دست شیعه را

تو بدان احترام شیعه اکرام خداست *** تو بدان تحقیر او خشم خداست

پس مبادا با او سخن زشت گویی *** سعی کن با او سخن نیک گویی

او عزیز است، بدان پیش خدا *** دشمن او ذلیل است بدان پیش خدا

باقر آل محمّد گوید: او عزیز است بهر ما *** بوی او هم عزیز است بهر ما

توبدان حبّ او حبّ خداست *** خشم او هم ب-دان خشم خداست

تو بترس از خشم حلیم *** خشم هر کس نبود خشم حلیم

حلم مؤمن تو را خسته کند *** راه را بهر تو بسته کند

او خدا را بیند و بس *** او رضای خدا را خواهد و بس

تو میازارش که رسوا می شوی *** سر به زیر و سر افکنده می شوی

حامی او خدا می باشد *** همه چیزش خدا می باشد

ص: 177

گر خدا حامی او می باشد *** تو بدان غالب، او می باشد

دل او را مرنجان خطر است *** خشم او را مخر آن خطر است

«خادم» تو نگهدارِ زبانِ خود باش *** هر سخن باز مکن، نگهدار زبان خود باش

هیچ مگو با او نگهدار زبان خود باش *** حرف ناشایسته مزن نگهدار زبان خود باش

اوصاف شیعیان را بر ما بگو؟

شیعیان گفتی کیانند باز بگو *** (هر چه می خواهد دل تنگت بگو)

گفتن وصف شیعه آسان نَبُود *** گفتن شیعه بر ما آسان نبُوَد

تو بیا تا وصف شیعه را ز مولا بگیریم *** خطبهٔ همّام خوانیم و از مولا بگیریم

صادق آل محمّد وصف شیعه را گفته است *** وصف شیعه از او خواه وصف شیعه را گفته است

شیعه آن است که همراه علیست *** همه جا او همراه علیست

شیعه سلمان و ابوذّر باشند *** شیعه مقداد و عمّار باشند

هر کسی را نتوان شیعه گفت *** گر که نشناسی نتوان شیعه گفت

شیعه گر خواهی بُرو سلمان بشو *** گر که نتوانی بُرو مؤمن بشو

درجات ایمان فراوان باشد *** تو ببین بین ما درجاتی باشد؟

من که گویم: درجاتی ندارم من *** من خودم دانم درجاتی ندارم من

ما ندانیم بعد مرگ کجا خواهیم رفت *** وقت مرگ دانیم کجا خواهیم رفت

بهر خوف و رجا ما زنده ایم *** رحمت حق را داریم و زنده ایم

از عذاب خدا ماترسانیم *** کیفر اعمال خود می دانیم

در رحمت سوی ما باز بُوَد *** ما امید داریم در رحمت باز بُوَد

ما گمان خوب داریم به خدا *** با گمان خوب می رویم نزد خدا

او فرموده: من گمان خوب را می خَرَم *** هر که را طبق گمانش می خرم

همه امید ما رحمت اوست *** طمع ما همه رحمت اوست

گر ز رحمت نظری بر ما کند *** رحمت او کار را آسان کند

درِ رحمت بکوبید و برید *** بهر امید بکوبید و برید

رحمت حق، در را باز کند *** رحمت آر آید راه را باز کند

گر که گفتند: شما از چه راهی آمدید *** همه گویید: ما از در رحمت آمدیم

این سخن گر گویید، خدا امضا کند *** او کریم و رحیم است او امضا کند

او خدای کریم است قطع امید نکند *** بهر امیدوار، قطع امید نکند

پس بیایید برویم خوش باشیم *** ما خدای کریم داریم، خوش باشیم

سوی دیگر، کریمان سَرِ راه ایستاده اند *** بهر دوستان خود سر راه ایستاده اند

غم مخور گر با محبّت بِروی *** تائب و بخشوده و مؤمن بروی

ص: 178

«خادم» تو کجای کاری *** کار دست علیّست کجای کاری

گر شتردار علیست او داند *** شتر خود را کجا خواباند

شیعه باید چه کند بر ما بگو؟

همه پرسند شیعه چه باید بکند؟ *** این که سهل است، مسلمان چه باید بکند؟

شیعه پیرو علی باشد و بس *** قدمش جای علیّ باشد و بس

گر مسلمان است چه باید بکند *** او به اسلام عمل باید بکند

گر به اسلام عمل نِی کنی *** از چه گویندت مسلمان تو عمل نِی کنی

بی عمل، تو مسلمان نباشی، نباشی مسلم *** گر راست نگویی نباشی مسلم

ما که گفتیم شیعه کیست *** فضل شیعه بگفتیم چیست

ما گذشتیم ز شیعه بودن *** آمدیم سوی مسلمان بودن

تو بگو شرط مسلمانی چیست؟ *** تا بگویم، شرط مسلمانی چیست

مسلم آن است که مردم ز وی آسوده بُوند *** همه از دست و زبانش آسوده بُوند

شیعه آن است که مردم از او بهره بَرَند *** دور و نزدیک از او بهره برند

شیعه آن نیست که به فکر خویش است *** هر چه خواهد همه بهر خویش است

همه امید به شیعه دارند *** درب خانش می زنند امید دارند

شیعه نِی اهل خساست باشد *** او سخّی است با طراوت باشد

پس بیا شیعه شویم این گونه *** راه مولا رویم این گونه

ای خدا تو کمک کن بهر ما *** راه حق را نشان ده بهر ما

ای خدا، توفیق عمل ده به ما *** تو عطا کن و تفضّل کن به ما

نام ما شیعه و شرمساریم ما *** در قیامت چه کنیم شرمساریم ما

شیعیان را بگویید به دقت نگرند *** بی جهت نام خود را شیعه نَبَرند

شیعه را فضل والاییست بدان *** شیعه بودن ولاییست بدان

معنی شیعه بگویم که چه است؟ *** تو ببین خُلق پیمبر چه است؟

شیعه آن است که همراه علیّ باشد او *** هر کجا باشد، همراه علیّ باشد او

شیعه آن است که عشق علی در دل اوست *** همه چیزش علیست، عشق علی در دل اوست

همه دنیا را به علی، نفروشد *** دین خود را به غیر علی نفروشد

پیرو علیّ و آل علیّ باشد او *** پس مگو ز آنان جدا باشد او

شیعه گر باشیم باید چو علیّ باشیم ما *** نی که خود را شیعه نامیم و نباشیم ما

«خادم» دم از شیعه مزن هرگز تو *** جز مُحبِّ علیّ، نباشی هرگز تو

ص: 179

حقّ آل محمّد را بر ما بگو؟

حقّ آل محمّد چه شد بر ما بگو؟ *** حقّ ذی القربی چه شد بر ما بگو؟

غاصبان حقّ علیّ، حقّ آل را بردند *** هر چه داشتند از آنان بردند

هدف آنان، غصبِ خلافت بود از علیّ *** غصب دین و حقّ بود از علیّ

در زمان غاصبین شیعیان پنهان شدند *** حقّشان بردند تا پنهان شدند

شیعه مهدور الدم شد بین غاصبین *** خون شیعه حلال شد بین غاصبین

مورد تهمت شدند بین غاصبین *** شیعه مسلم نیست بین غاصبین

هر گمان بد، هر تهمتی، بر او زدند *** تهمتی نیست که بر او نزدنند

غرق تهمت ها شدند شیعیان *** در فشارند هر کجا باشند شیعیان

صاحب بدعتّ گویند شیعه را *** صاحب شرک گویند شیعه را

در جواب گوییم بدعت از شماست *** دین را خرج خود کردید از شماست

ما پیروان عترت و آل احمدیم *** آنچه نسبت می دهید، کار شماست

ما هرگز اهل بدعت نیستیم *** پیرو عترت بُویم، آن کار شماست

هر چه گوییم سخن آل الله است *** هر چه خواهیم حقّ آل الله است

اهل بیت نبیّ اهل بلا می باشند ***هر کجا باشند، سپر اهل بلا می باشند

گویند: شما اهل تحریف هستید *** ما گوییم: شما اهل تحریف هستید

یک نفر عادل بیاید گوید: *** اهل تحریف کیانند روشن گوید

گویند شما اهل سَبّ می باشید *** ما که گوییم شما اهل سبّ می باشید

هر چه ما گوییم شما هم گویید *** اهل قرآنیم ما، شما هم گویید

بنگرید قرآن ما و شما، یک مصحف است *** هیچ تغییری در آن نیست یک مصحف است

این همه تهمت چرا بر ما زنید *** چاپ قرآن یکیست چرا تهمت زنید

فرق چیست بین قرآن شما و ما بگو *** این خدای است شاهد، جواب ما بگو

اهل سنّت گویند ما کافریم *** کافر آنانند گویند: ما کافریم

ما نگوییم جز، حرف عترت احمد را *** ما نخواهیم جز، حرف عترت احمد را

هر چه داریم ما از عترت است *** اصل و فرع ما، همه از عترت است

اینشمایید، از عترت جدا گشته اید *** از حقایق گو جدا گشته اید

«خادم» هرگز مشو از عترت جدا *** عِدلِ قرآن است، مشو از عترت جدا

کار دنیا طلبان چیست بر ما بگو؟

دنیا طلبان، بس دنیا طلبند *** چیز دیگر نفهمند، دنیا طلبند

هَمِّ آنان همه، دنیا طلبی است *** چیز دیگر نخواهند، دنیا طلبی است

ص: 180

دین و ایمان نخواهند، دنیا طلبی است *** عشق و ایمان نفهمند، دنیا طلبی است

هر چه را بینند، دنیا طلبند *** گو که کورند، دنیا طلبند

در نماز هم گو: دنیا طلبند *** گر نمازی بخوانند، دانی دنیا طلبند

گر به تو دستی دهند فکر دنیا باشند *** پستی دنیا ندانند دنیا طلبند

فکر عقبا نباشند هرگز *** اهل دنیا هستند، عقبا نخواهندهر گز

هر چه بینند، آنان کورند *** من نگویم، خدا گفته کورند

کورند چون خدا گفته کورند *** تو مگو: چشم بصیرت دارند

حبّ دنیا بود رأسِ کُلِّ خطا *** تو، به آنان بگو: رأس کلّ خطا

بر ضعیفان رحم نکنند، رحمی ندارند *** چون که دنیا طلبند رحمی ندارند

حق هر ذی حقیّ را ضایع کنند *** طالب دنیا بوند حق را ضایع کنند

مرد حق کی کند؟ حق کسی را ضایع *** اهل حق کی کند حق کسی را ضایع

اهل دنیاست خیر مردم را نخواهند هرگز *** حق الله وحق مردم رانپردازند هرگز

جبهه و جنگ را ندیدند هرگز *** علّت آن همین است ندیدند هرگز

کارشان نق نق بود همیشه *** اهل نِق و نِق بُوَند همیشه

اهل دین و شرع نی باشند *** اهل تقوا و ورع نِی باشند

اهل خیر و کمک نی باشند *** اهل خیریّه و خیر نِی باشند

کار بی مزد نکنند بهر خدا *** وام بی سود ندهند بهر خدا

فکر عقبا و دوزخ ندارند آنان *** ترس از آتش دوزخ ندارند آنان

حب دنیادارند نیایند به هوش *** «خادم» تو بکوش که نباشی بی هوش

آن که جز دنیا نبیند دنیا طلب است *** هر که بیهوش است دنیا طلب است

اهل جنّت و دوزخ کیانند؟

گر بهشت خواهی بیا، راه آن باز بُوَد *** اهل خیر باش بیا، راه آن باز بُوَد

راه جنّت راهِ اولیای دین بُوَد *** هر چه خواهی بخواه راه آن باز بُوَد

گر بهشت خواهی، باید اهل احسان باشی *** اهل خیر باش بیا راه آن باز بُوَد

بهشت را بدان، به هر کس ندهند *** تواگر اهل صلاح باشی راه آن باز بُوَد

گر تو راه خدا خواهی، راه آن باز بُوَد *** راه دوزخ، گر بگیری هم باز بود

راه جنّت، همان راه خداست *** راه دوزخ، بدان راه جداست

راه جنّت، راه خوبان باشد *** راه دوزخ، راه رندان باشد

راه جنّت، صفا و صداقت خواهد *** راه دوزخ، نفاق و عداوت خواهد

راه جنّت، خُلق نیکو و صداقت خواهد *** راه دوزخ، بدخواهی و شرارت خواهد

راه جنّت، همراه مکاره باشد *** راه دوزخ، همراه وساوس باشد

ص: 181

راه جنّت، با حفظ زبان و شکم است *** راه دوزخ، بی حفظ زبان شکم است

راه جنّت، راه نفس لوّامه است *** راه دوزخ، راه نفس امّاره است

راه جنّت، تلخی طلبد *** راه دوزخ، شهدی طلبد

راه جنّت، ریاضت طلبد *** راه دوزخ، خیانت طلبد

راه جنّت، عقلانی بُوَد *** راه دوزخ، جهلانی بُوَد

راه جنّت، رحمانی بُوَد *** راه دوزخ، شیطانی بُوَد

راه جنّت، راه انبیاست *** راه دوزخ، راه اشقیاست

راه جنّت، تقوا طلبد *** راه دوزخ، حلوا طلبد

راه جنّت، خواری طلبد *** راه دوزخ، شادی طلبد

راه جنّت را نباشد طالبی *** راه دوزخ را نباشد مانعی

گر تو ایمان و عمل نیک داری *** چون که مردی عمل نیک داری

«خادم» از خدا خواه خدا حفظت کند *** راه خوبان را برو تا خدا حفظت کند

اهل جنّت کیانند بر ما بگو؟

اهل جنّت تاجر آخرتند *** تاجرند لیک تاجر آخرتند

رغبتی به دنیا ندارندهر گز *** کار دنیایی ندارند تاجر آخرتند

همّ شان عقبا باشد و بس *** فکر دنیا ندارند تاجر آخرتند

شوقشان بس لقای حق است *** شوق دیگر ندارند تاجر آخرتند

چشم آنان به دنیا عبور است عبور *** شوقشان بهر جنان است، تاجر آخرتند

هر چه را می نگرند فانی بینند *** آخرت را ابدی دانند، تاجر آخرتند

غم دنیا ندارند هرگز *** چونکه آنان تاجر آخرتند

شوق آنان لقای حق است *** باکی از دنیا ندارند، تاجر آخرتند

لذت دنیا نفهمند، فکر عقبا باشند *** رویشان سوی خداست، تاجر آخرتند

چون سخن از زر و زیورآید *** به شگفت آیند، تاجر آخرتند

سبزی و باغستان و خرّمی *** شادشان نِی کند، تاجر آخرتند

کار خیر گر به میان آید شادند *** فکر عقبا کنند، تاجر آخرتند

گر که یادی ز جنّت آید *** لذّتِ آن بَرَند، تاجر آخرتند

گر ز دوزخ سخنی پیش آید *** از خداوند امان خواهند، تاجر آخرتند

جسمشان اینجا، روح جای دگر است *** فکر آنان خداست، تاجر آخرتند

جنگ و جبهه بود عادتشان *** فکر آنان شهادت بُوَد، تاجر آخرتند

روح تقوا و ورع عادتشان *** پس ندارند گناه، تاجر آخرتند

اهل قرآن و دعا و مسجدند *** لذّتی دارند، تاجر آخرتند

ص: 182

نیمه شب ها، همه زاری میکنند *** به خدا، گو پرواز میکنند، تاجر آخرتند

عالَمی گر دگرگون شود، چون کوهند *** لرزه پیدا نکنند، تاجر آخرتند

اهل دنیا ز آنان دورند *** اهل دنیا را نپسندند، تاجر آخرتند

اهل دنیا نپسندندشان *** عیبشان حبّ خداست، تاجر آخرتند

همه گویند: که مجنون شده اند *** آری مجنون خدایند، تاجر آخرتند

«خادم» تو مجنون خدا باش و بگو: *** اهل جنّت همین اند، تاجر آخرتند

حامیان دروغین کیانند بگو؟

حامیان دروغین کجا بودند بگو؟ *** وقت یاری کجا بودند بگو؟

وقت ظلم حاضر بودند و دیدند! *** پس چرا حمایت نکردند بگو؟

اکثر مردم منافق بوده اند *** حامیان حق اندک بوده اند

غاصب حق، جبّار بوده بدان *** حامی حق، ناچیز بوده اند

حامی باطل، دست حق را بسته است *** راه همراهانش را بسته است

خانهٔ صاحب حق را آتش زدند *** حق و صاحب حق را آتش زدند

دست حبل الله را با حبل بستند *** بازوی حامی او را خستند

بهر دنیا خانهٔ وحی را آتش زدند *** محسن سقط شده را آتش زدند

طفل و مادر را آتش زدند *** خانهٔ وحی را آتش زدند

غاصبین را دان حیائی نبود *** بر هجوم خانهٔ وحی اِبایی نبود

غاصب اوّل را ابایی نبود *** او گفت: گر چه آنان در خانه اند!

خانه و اهل آن در خانه اند *** خانه را با اهل آن می سوزم

هر چه باشد در آن می سوزم *** این سخن را خود آنان گفتند

گو که با شرمندگی می گفتند *** حامیان علی کم بوده اند

عدو دانسته بود کانان کم بوده اند *** بی حیا بود عدو شرم نکرد

خانهٔ وحی را آتش زدوشرم نکرد *** گویند: بهر حفظ اسلام بوده

بهر آزار نبوده، بهر اسلام بوده *** کشتن فرزند نبیّ حفظ اسلام بوده؟!

آتش زدن خانهٔ وحی حفظ اسلام بوده؟! *** اسلام کجا گفته بی گناهی کشته شود؟

بهر حاکم شدن، بی گناهی کشته شود؟ *** گویند: توبه کردند آنان

گو: که دیده توبه کردند آنان؟ *** توبه گر می بود فاطمه راضی بود

خود آنان گویند: فاطمه راضی نبود *** توبهٔ آنان وقت مردن بوده

توبه کِی بوده واثبورا بوده *** توبه گر کردند، حامیان شرمنده بودند

گو که: نِی توبه نِی شرمنده بودند *** حامیان هم مثل آنان ظالمند

شیعیان علی را می کشند و ظالمند *** دشمنی ها هم چنان باقی بُوَد

ص: 183

تا قیامت هم چنان باقی بُوَد *** اسم وحدت می برند کو وحدتی

شیعیان را می کشند کو وحدتی *** ای خدا صاحب ما را برسان

بلکه آزاد شویم صاحب ما را برسان *** ما همه منتظر او هستیم

چشم دوخته منتظر او هستیم *** گر گنهکاریم خدایا تو ببخشا ما را

ما که راهی نداریم تو ببخشا ما را *** «خادم» نیمه شب دعا کن تا بیاید آقا

تا توانی دعا کن تا بیاید آقا

قاتل پیمبر کیست بر ما بگو؟

قاتل شخص پیمبر کیست بگو؟ *** قاتل شخص علیّ کیست بگو

آمر قتل نیز قاتل بُوَد *** آمر قتل علیّ کیست بگو؟

آمر قتل حسن کیست بگو؟ *** آمر قتل حسین کیست بگو؟

قاتل محسن فاطمه کیست؟ *** آمر قتل فاطمه کیست؟ بگو؟

قاتلین امامان کیانند بگو؟ *** آمرین قتل کیانند بگو؟

قاتل یک یک آنان که بوده بگو؟ *** قاتل اصحاب کیانند بگو؟

اباذّر را که تبعید کرده بگو؟ *** جرم او را تو روشن بگو؟

سلمان بر چه کتک خورده بگو؟ *** جرم او چه بوده روشن بگو؟

قاتل حجربن عدی کیست بگو؟ *** از چه او را نبش قبر کردند بگو؟

بعد صدها سال او جرمش چه بود؟ *** از چه قبر او خراب کردند بگو؟

آنچه گفتم را شفّاف آن را بگو؟ *** هر چه می گویم تو سرّ آن بگو؟

این بگوها و مگوها را ببین *** قاتل اصلی را هم تو بگو؟

قاتلین کربلا کیانند تو بگو؟ *** قاتل هر یک جداگانه بگو؟

قاتل طفل شش ماهه که بود؟ *** آمرین قتل کجا بودند بگو؟

آمر شمر بر قتل حسین که بود *** گو که در شام بود، یا کوفه بود؟

تو بگو حاکم حاکم که بود؟ *** پس بُرو بالا حاکم اوّل که بود؟

آنچه گفتم را اگر راست خواهی بدان *** قاتل اصغر در سقیفه بود بدان!

تیر از آنجا رها شد گو کجا بنشست؟ *** بر گلوی نازک اصغر نشست!

پس مگو خوشبین باشید خدا هم غافر است *** گو که را باید قصاص کرد؟ گر او غافر است؟

با زبان نگویید: خدا هم غافر است *** حق مظلوم کجاست گر خدا غافر است؟

روز محشر چو آید حق روشن شود *** هر چه پنهان شده آن روز روشن شود

دوزخ آماده است بر قاتلین *** چون نکردند توبه، قاتلین

قاتل و همراه و راضی قاتلند *** هر سه را قاتل گویند قاتلند

ص: 184

اهل دوزخ کیانند بر ما بگو؟

دوزخ از اهل خودش خشمگین است *** نام دوزخ مبر مؤمن از آن غمگین است

اهل خود را صدا می زند و خشمگین است *** مؤمن از نام دوزخ همی غمگین است

اهل دوزخ به دوزخ نالند *** اهل جنّت به جنّت بالند

اهل دوزخ همان اهل ربا می باشند *** چون حرامی درآید اهل آن می باشند

اهل دوزخ جهولند و بخیلاند و عنود *** اهل هر کار زشت و خطا می باشند

اهل دوزخ سیهرو و سیه قلب باشند *** رحم و انصاف ندارند سیه قلب باشند

اهل دوزخ همّاز و لمّاز بوند *** سخن خیر نگویند همّاز و لمّاز بوند

اهل دوزخ پر آزار و اذیّت باشند *** بیسبب دم زنند، اهل اذیّت باشند

اهل دوزخ به همه ظلم کنند *** جرأت شان زیاد است به همه ظلم کنند

شرّ آنان همه را می گیرد *** گر تو نزدیک شوی تو را می گیرد

سخت پرهیز کن، آنان ظالمند *** خیر امید مبر از آنان، ظالمند

نام آنان مبر فتنه شود *** نزد آنان مرو فتنه شود

چون شرورند تو نزدیک آنان مرو *** شرّشان تو را گیرد نزدیک آنان مرو

هر چه گفتند به تو، تو سلامی می کن *** گر سلامت بخواهی، سلامی می کن

زود از آنان جدا شو که شرورند آنان *** گر تو ساکت بمانی شرورند آنان

هم نشینی و رفاقت مکن با آنان *** شرّ آنان زیاد است رفاقت مکن با آنان

درب دروازه را می توان بسته نمود *** دهن اهل شرّ را نتوان بسته نمود

گر سلامی به تو کردند تو خوب پاسخ ده *** گر بخواهی به سلامت گذری، پاسخ ده

در سفر هرگز با آنان مکن همراهی *** گر چه اصرار کنند، با آنان مکن همراهی

از شروران بهراس و بهراس *** دور شو از آنان بهراس و بهراس

آنچه گفتم از مسلمانان گفتم *** دیگران دوزخی اند از مسلمانان گفتم

«خادم» حذر کن تو از دوزخیان ***هم نشینی مکن با دوزخیان

در قیامت چه خواهد شد بر ما بگو؟

از قیامت خبری می شنوی *** تو ندانی، خبری می شنوی

ذرّةالمثقال آنجا حاکم است *** علم حق آنجا حاکم است

شاهدان آنجا فراوان باشند *** حاکمان نیز فراوان باشند

گرکه لطف حق به سویت آید *** عفو حق هم به سویت آید

(لطف حق با تو مداراها کند *** چون که از حدّ بگذرد رسوا کند)

از حساب قیامت بترسید بترسید *** از عذاب قیامت بترسید بترسید

ص: 185

از چه دل آرام داری تو بترس *** باطن آر غیر ظاهر داری بترس

در قیامت صدق و صادق می خرند *** صاحب صدق و صادق می خرند

عفو اگر خواهی باید عفو کنی *** لطف اگر خواهی باید لطف کنی

عفو استحقاق عفو آورد *** لطف استحقاق لطف آورد

آنچه با مردم کنی آن نزد توست *** هر چه کرده باشی هم نزد توست

هر چه با خود کنی آن نزد اوست *** تو اگر خوبی کنی آن نزد اوست

باطن و ظاهر یکی است در آنجا *** باطن و ظاهر دوتاست در اینجا

راه خوبان رو تا خوب شوی *** از بدان دور شو تا خوب شوی

از ترازوی عمل غافل مشو *** (گندم از گندم بروید جو ز جو)

باطن و ظاهر تو نیک باید باشد *** نه فقط ظاهر تو نیک باید باشد

از گناهان بترس گر ترسی *** عفو حق روی کند گر ترسی

توبه کن از هر گناه تا هستی *** روی سوی خدا کن تا هستی

ظلم مکن بهر کسی ظلمت کنند *** عفو کن همواره تا عفوت کنند

ظلم در قیامت ظلمات است بدان *** عدل در قیامت راه نجات است بدان

از خدا خواه که عادل باشی *** حرف حق را بپذیر عادل باشی

فکر بد مکن، سوء ظنّ مذموم بُوَد *** خوش بین و خیرخواه باش ممدوح بُوَد

خیر اگر خواهی، خیر مردم را بخواه *** بد مخواه، خیر مردم را بخواه

«خادم» اهل عفو باش تا عفوت کنند *** با گذشت باش تا گذشتت کنند

اهل د نیا کیانند بر ما بگو؟

اهل دنیا هوسران و پریشان باشند *** چون به دنیا نرسند، پریشان باشند

قانع از دادهٔ حق نیستند *** اهل پیمان و صداقت نیستند

از مدیران گلایه دارند *** از خدا نیز گلایه دارند

تو بدان آنان ز دنیا سیر نشوند *** هر چه دارند به آن سیر نشوند

این نیازمندی دلیل فقر است *** علت قانع نشدن دلیل فقر است

هرکه ازغیر خدا چشم بر بندد *** بی نیاز بود، کو چشم بر بندد

هر که از تقدیر راضی نشود *** راضی از هر چه یابد نشود

مؤمن آر بینی به کم راضی شود *** قانع است او از خدا راضی شود

پس خدا هم ز او راضی شود *** او به اعمال کمش راضی شود

پس غنای واقعی از مؤمن است *** هر که قانع نیست او نِی مؤمن است

اهل عقبا را ببین شاد بُوَند *** دور از دنیا بُوَند، شاد بُوَند

عشق آنان به دنیا نِی بُوَد *** خواستهٔ آنان به دنیا نِی بُود

ص: 186

عشق حق در دلشان جمع شده *** همه چیز بهرشان جمع شده

طالب دنیا نیستند، آسوده اند *** فکر دنیا نیستند، آسوده اند

لذّت آنان، راز با خداست *** هر چه دارند گویند: از خداست

از خدا هرگز ندارند شکوه ای *** بلکه از خود دارند شکوه ای

زندگی از بهرشان شیرین بُوَد *** لذّت بندگی بهرشان شیرین بُوَد

بهر عقبا همواره شوند آماده *** چون ز دنیا گذرند شوند آماده

بهرهٔ آنان ز دنیا چون عابر است *** عابر است آنکه ز دنیا غافل است

دنیا را آزاد و سه طلاقه کرده اند *** گو خود را آزاد و سه طلاقه کرده اند

اهل دنیا خود را به دنیا می فروشند *** بهره ای نِی برده، خود را به دنیا می فروشند

در قیامت اهل دنیا خاسرند *** اهل عقبا نِی ز دنیا خاسرند

«خادم» غم دنیا مخور، تا هستی *** توشه بردار ز دنیا، تا هستی

اهل آخرت کیا نند بر ما بگو؟

اهل آخرت فکر آخرتند *** فکر دنیا ندارند فکرآخرتند

تاجر دنیا نباشند عاقل اند *** تاجر عقبا بُوَند چون عاقل اند

چشم آنان به دنیا، بینا بود *** کور نیستند چشم آنان بینا بود

چون به دنیا طعمی نِی دارند *** گر طمع دارند به عقبا دارند

اهل دنیا چو آنان بینند *** گو که دیوانه آنان بینند

دیوانه، دیوانه مگو، بیمار بگو *** طالب دنیاست کو دیوانه بگو

نام دیوانه به عاقل ننهید *** نام خود را به عاقل ننهید

دیوانه نداند کو دیوانه است *** او به عاقل گوید دیوانه است

اهل دنیا همان دیوانه اند *** دیوانه هم داند دیوانه اند

بهلول را گفتند دیوانه است *** عاقلان گفتند نی دیوانه است

پیامبر فرمود دیوانه دیوانه نیست *** طالب دنیاست کو دیوانه است

جرم عاقل این است کو، تاجر آخرت است *** تاجر دنیا نیست تاجر آخرت است

بندگانِ صالح به حق عاقل اند *** اهل دنیا نیستند به حق عاقل اند

اهل دنیا گو، کِی عاقل اند *** غافلان گویند آنان عاقل اند

عاقلان را بیا کن امتحان *** پس خودت را بین در امتحان

گر که عاقل نی بُدی دیوانه ای *** پس به خود آی که تو دیوانه ای

همه گویند: تو نی دیوانه ای *** من که گویم تو دیوانه ای

تو بیا مردمان را امتحان می کنیم *** حبّ دنیا نشان است، امتحان می کنیم

حبّ دنیا بُوَد رأس خطاهای ما *** فکر دنیا بُوَد رأس خطاهای ما

ص: 187

تو اگر پول و مالی را، دوست داری *** ارزش تو همان است که دوست داری

پول اگر دست تو آمد و خدا را خواهی *** پس تو عاقل بُدی که خدا را خواهی

قصّه ای هست که باید به نظم آرم من *** قالب نثر نیاید به نظم آرم من

عاقل آن است که گوید: من تو را بهر خدا دوست دارم *** حاجتی از تو ندارم تو را بهرخدا دوست دارم

«خادم» بس کن سخن، به فکر خود باش *** فرق دیوانه و عاقل مگو، به فکر خود باش

کار عقباطلبان بر ما بگو؟

کار عقبا طلبان کار خداست *** هر عمل آنان کنند بهر خداست

بهر دنیا نکنند هیچ عملی *** همِّ آنان فقط کار خداست

بهر خشنودی کس کار نکنند *** کار آنان فقط بهر خداست

از نداری نهراسند هرگز *** فکر آنان فقط رزق خداست

رزق و روزی از خدا خواهند و بس *** چون که گویند: رزق دست خداست

عاقل اند و عاقبت اندیشند *** عاقبت را ز خدا خواهند، آن دست خداست

اهل دنیا نباشند هرگز *** چون که گویند کار دست خداست

کار خود را به خدا می سپارند همی *** چون که گویند کارها، دست خداست

مردمان گویند: آنان دیوانه اند *** کی بُوَند دیوانه، گویند کار دست خداست

زیر لب با خدا سخن می گویند *** بین که گویند: کار دست خداست

با خدایند و خدا با آنان است *** چون که گویند همه کار دست خداست

کوشش خود می کنند بهر رجا *** لیک گویند: کار دست خداست

همه چیزشان، خدایی باشد *** زین ندارند هراس، کار دست خداست

کار خیر بهرشان آسان بُوَد *** چون یقین دارندکار دست خداست

همِّ شان عقبا بُوَد در همه کار *** از خدا خواهند مدد کارشان دست خداست

شادمانند نترسند جز از خدا *** گویند: خدا رحمان است کار دست خداست

هشیار و بیدار و خُرّمند *** چون که گویند: کار دست خداست

آنچه آنان را پریشان می کند *** کیفر الله است، کار دست خداست

از خدا هرگز نترسند، او کریم می باشد *** ترس آنان ز گناه است کار دست خداست

هم امید دارند و هم ترسند ز گناه *** خوف و امید میزان است کار دست خداست

نام دوزخ گر بَرَند ترسان شوند *** از خدا عفو خواهند، کار دست خداست

نام جنّت چون بَرَند شاد شوند *** از خدا رضوان خواهند، کار دست خداست

اهل دنیا نیستند تو ببین کارشان *** سِیر در عالم دیگر کنند، کار دست خداست

تو ببین سیمای آنان چه بُود *** و از آن دان که کار دست خداست

اهل عقبا همه نورانی بوند *** نورشان از خداست، کار دست خداست

ص: 188

«خادم» تو اهل عقبا را بِشناس *** پس بدان کار دست خداست

اهل دنیا و عقبا کیانند بگو؟

کم کسی فکر خدا و آخرت هست بدان *** همه فکری هست، فکر آخرت نیست بدان

یاد خدا و قیامت عبادت بود *** نیّت عاقل همواره عبادت بود

شخص بیدار یاد مرگ و قیامت بود *** عاقبت اندیشی خود عبادت بود

«اعقل الناس أنظرهم فی العواقب» از کیست؟ *** «احمق الناس أغفلهم عن العواقب» از کیست؟

چشم بینا به دنیا، چشم عاقل است *** چشم طمّاع به دنیا، چشم غافل است

گر ز عبرت به دنیا بنگری بینا شوی *** گر طمع داری به دنیا، نابینا شوی

غافل از هر چه شوی از دو چیز غافل مشو *** از خدا و مرگ غافل مشو، غافل مشو

هر چه بر ما بگذرد از غفلت است *** هر خیری به دست آید از همّت است

راه جنّت باز و ما غافلیم *** اه دوزخ می رویم ما غافلیم

راه خوبان راهِ جنّت است *** گر از آن دوری کنی راهِ دوزخ است

چشم داری و بیراهه می روی؟ *** پس تو کوری و بیراهه می روی

عقل خود را از دست داده ای؟ *** هر چه داشتی از دست داده ای؟

عاقلان با چشم عقل، راه می روند ***جاهلان بی عقل و بیراهه می رَوَند

عقل چراغ است از دست مَدِه *** تو چراغ داری از دست مده

عالم بی تدبیر هرگز عاقل نبُوَد *** جاهل با تدبیر گو عاقل بود

بی بصیرت را مگو عاقل بُوَد *** با بصیرت را گو عاقل بُوَد

هر که را خواهی بفهمی عاقل است *** تو ببین آیا او به فکر آخر است

گر به فکر آخرت نیست بدان *** غافل است او غافل است او غافل است

عاقل آر می بود اهل دنیا نبود *** گر که اهل دنیاست او غافل است

اهل دنیا گو دیوانه اند *** گر به فکر آخرت باشند عاقل اند

صادع شرع دیوانه را بیمار خواند *** اهل دنیا را او دیوانه خواند

ای خدا دیوانهٔ عشق توایم *** پس نگویند ما دیوانه ایم

بهلول بهر نجات خود دیوانه شد *** عاقل بود او دانسته دیوانه شد

آخرت را خرید با دیوانگی *** او اطاعت کرد خدا را با دیوانگی

«خادم» بگو: خدایا دیوانهٔ وصل توام *** هرچه مردم بگویند، دیوانهٔ وصل توام

ص: 189

خنّاسان کیانند بگو؟

هر زمانی خنّاس بوده است *** در زمان ما هم خنّاس بوده است

کار خنّاس نفاق است و بس *** پشت در ایستاده ندانند که هست

داخل بیت شرف لانهٔ اوست *** تو ندانی او کیست؟ آنجا لانهٔ اوست

او جاسوس است او نشانی ندارد *** بهر دشمن خادم است او نشانی ندارد

بس خدا او را شناسد و ولیّ *** جز ولیّ نشناسدش إلّا ولیّ

قاتل اخیار او باشد بدان *** فتنه ها از او باشد بدان

گر خدا حافظ دین ما نبود *** تو بدان اکنون چزی از ما نبود

بی گناهان را می کشند از بهر پول *** گو که هر کاری کنند از بهر پول

دشمنان از دور پولی می دهند *** کار را اهلی می کند پولی می دهند

ما فدائی ها فراوان داده ایم *** هر کدام را بهر فتنه داده ایم

فتنه ها هر روز در مکانی خفته است *** دشمن مزدور هر روز جایی خفته است

چشم روشن، دل بیدارو، بصیرت لازم است *** تا ببینیم دشمن را بصیرت لازم است

ورنه دشمن با لباس دوست می آید برون *** می بَرَد هستی و مانند دوست می آید برون

جنگ دشمن، این گونه موفّق بوده است *** کار خود کرده، دانیم موفّق بوده است

جستجوی حق کن و خوش بین مباش *** با درایت فکر کن، خوش بین مباش

قاتلین اولیا در لباس دین بُوند *** کارمندان دشمن، در لباس دین بُوَند

گر بصیرت نباشد شکست حتمی بُوَد *** با بصیرت پیروزی حتمی بُود

دشمنِ خود بِشناس و غافل مباش *** سمت و سویش را نگر غافل مباش

او مدّت ها به تو احسان کند غافل مباش *** تو ندانی او کیست؟ تو غافل مباش

قاتل تو بسا در خانه است *** تو ندانی او کیست؟ در خانه است

از خدای خود بصیرت به طلب *** با خدا باش و بصیرت به طلب

«خادم» دشمن ما، دشمن آئین، ماست *** ماندانبم کیست او، دشمن آیین ماست

با بصیرت حق روشن شود

صدر اسلام بصیرت نَبُود *** مردم آگاه نبودند بصیرت نبود

چون بصیرت نبود گمراه شدند *** راه را گم کردند و گمراه شدند

بی بصیرت راه مرو گمراه شوی *** گر بصیرت نداری مرو گمراه شوی

گر امامت دانش قرآن ندارد *** تو بدان امامت نیست، دانش قرآن ندارد

دانش قرآن شرط رهبریست *** گر ندارد علم قرآن، او دانش ندارد

بیعت مردم شرط امامت نَبُود *** انکار و قبول شرط امامت نَبُود

ص: 190

امامت چون نبوّت الهی باشد *** همه چیزش چون نبوّت الهی باشد

بیعت اقرار امامت باشد *** نِی که شرط امامت باشد

بیعت مردم کِی شرط ولایت باشد *** رأی مردم کِی دلیل امامت باشد

امر بر طاعت از سوی خداست *** سوی مردم نیست، از سوی خداست

هر که گوید: بیعت شرط ولاست *** احمق است او، کِی شرط ولاست

مردمان کشتند انبیا و اوصیا *** بیعت کِی شرط اولیاست

حرف بیخود مزن ای احمق *** هیچ عاقل نگوید: بیعت شرط ولاست

این سخن، سخن نادان است *** عاقل هرگز نگوید: بیعت شرط ولاست

تو طرفدار غاصبین هستی بگو *** گو سنّی هستم هر چه هستی بگو

فکر من این است که تو کافری *** منکر اصل و اصولی کافری

تو ضروریِّ دین را منکری *** مرتد فطری هستی چون منکری

خارج شو از مدرسه تو کافری *** نجس هستی تو چون کافری

گر که خارج نشوی بیرونت کنند *** لباس از تنت خارج، بیرونت کنند

شرم کن از مدرسه بیرون بُرو *** پیش از آن که گویم بیرونت کنند

تو وجوب حجاب را انکار می کنی *** شرم نداری که انکار می کنی

انکار ضروری ارتداد آور است *** پس تو مرتدّی و شرم آور است

این لباس از تن خود بیرون کن *** فکر ماندن از سرت بیرون کن

ما که گوییم تو را بیرون کنند *** لایق مدرسه نیستی تو را بیرون کنند

ظلم و جور را، بشناس در آخر زمان

ای برادر تو بیا بین چه شده *** تو ببین بر سر اسلام چه شده

نام اسلام، بس زنده بُوَد *** بلکه باطل، بس زنده بُوَد

هر کسی دم ز اسلام زَنَد *** در حقیقت نه اسلام را، دم زند

او را عملی نیست به بازار عمل *** همه گویند ولی نیست به بازار عمل

هر کجا سر بزنیم فاسد بُوَد *** جز شعاری نَبُوَد فاسد بُوَد

بَرّ و بحر بین، ز فساد پر شده *** نیست صلاحی، ز فساد پر شده

مؤمن آر باشد کسی می سوزد *** دِلِ او آب می شودو می سوزد

همه بینی بهر دنیا می دَوَند *** هدف آنان دنیاست بهر دنیا می دوند

مؤمن خالص کجا دیدی تو؟ *** تو به من گو کجا دیدی تو؟

روح ایمان نباشد مگرد *** من که گشتم تو دیگر مگرد

هیچ حرامی نیست جز حلال می باشد *** بین حرام ها را، حلال می باشد

دشمنان بین، بین ما آزادند *** هر چه خواهند بکنند آزادند

ص: 191

من چگونه ز فساد دم نزنم *** من فساد بینم و دم نزنم؟

ما که از توجیه ها خسته شدیم *** هر گناهی توجیه شد خسته شدیم

علما کی به فریاد اسلام می رسند؟ *** اسم دین مانده کی به فریاد می رسند

نهی از منکر، منکر شده است *** نهی از منکر نیست منکر شده است

ما که سوختیم و مردیم چه کنیم؟ *** هر چه بینیم منکر است ما چه کنیم؟

پس بیا تا ز فساد دور شویم *** هر کجا هستیم، ز فساد دور شویم

پس بیا با کسی رفت و آمد نکنیم *** راه دوستی با کسی باز نکنیم

این هم که میسّر نشود پس چکنیم؟ *** ما که سوختیم پس ما چکنیم

چاره ای نیست که بسوزیم و بسازیم *** روزهٔ صَمت بگیریم و بسازیم

روزهٔ صمت که حرام است بگو ما چکنیم؟ *** ساعتی روزه بگیریم بگو ما چکنیم؟

سخن آر باز کنیم گرفتار حرام خواهیم شد *** هر چه گوییم، گرفتار حرام خواهیم شد

چاره ای نیست جز سکوت و عبور *** بهترین راه همین است سکوت و عبور

«خادم» آخرالزمان است چه خواهی بکنی *** انتظار جز این نیست چه خواهی بکنی

فتنه های دشمن چیست بگو؟

فتنهٔ اوّل و ثانی بر اسلام چه کرد؟ *** شرّ آنان تو دیدی بر اسلام چه کرد؟

دین حق را زیر و رو کردند و رفتند *** ظلم آنان بر آل الله و اسلام چه کرد؟

شرّ آنان بین که باقیست هنوز *** بدعت آنان با اسلام چه کرد؟

هر حرامی را حلال کردند و رفتند *** حکم آنان بین با اسلام چه کرد؟

هر چه را حلال بود حرام کردند و رفتند *** حکم آنان بر خلاف دین با اسلام چه کرد؟

شرک در طاعتِ حق داشتند و رفتند *** شرک آنان بین با اسلام چه کرد؟

تو ببین آنان به ما گویند مشرکید *** شرک آنان بین با اسلام چه کرد؟

پیروانشان بین که کلّاً مشرکند *** شرک آنان بین با اسلام چه کرد؟

با همه شرکی که دارند گویند ما مشرکیم *** شرک آنان بین با اسلام چه کرد؟

دشمن خود را شیعه دانند و بس *** دشمنی های آنان ببین با ما چه کرد؟

هر کجا شیعه بینند آزاد می کُشند *** فکر باطل را ببین، با اسلام چه کرد؟

پیروانشان، بین ما آمده اند *** اسم تحقیق می برند لیک به جنگ آمده اند

سخنانشان ببین سخنان دشمن است *** در لباس دوست آمده لیک دشمن است

ای اعاظم به فریاد رسید اینجا دشمن است *** خارج از مرز نروید اینجا دشمن است

دشمن است با حیله لانه کرده است *** با بصیرت باشید او لانه کرده است

گر به فریاد نرسید همه چیز در خطر است *** من سوگند می خورم همه چیز در خطر است

فتنه ها آمده بین طلّاب *** گو کیست صاحب فتنه بین طلّاب

ص: 192

آقایان تا کی ملاحظه کاری می کنید؟ *** خطر است تا کی ملاحظه کاری می کنید؟

ای خدا من نالهٔ خود را زدم *** تو، به فریاد رَس من نالهٔ خودرا زدم

نالهٔ من که به جایی نرسید *** هر چه گفتم که به جایی نرسید

ای ولیّ خدا تو به فریاد رس *** من ندانم چه کنم تو به فریاد رس

ای خدا تو، شرّدشمن را زما دفع نما *** توکه دانی زما کاری نیایدتوزمادفع نما

«خادم» مسوز که این گونه بوده است *** امتحانی است تا کنون این گونه بوده است

لکن چه گویم که این ها منکر است *** ناهی منکر کیست؟ این ها منکر است

فتنهٔ آخر زمان چیست بگو؟

فساد عالَم گیر شده چه کنیم؟ *** ظلم و جور فراوان شده چه کنیم؟

هرکجا سر میزنیم، ظلم و فساد است چه کنیم؟ *** همه درمانده شدیم ظلم و فساد است چه کنیم؟

دین خود را به هر قیمت که باشد حفظ کن *** نفروش دین خود را دین خود را حفظ کن

دل مؤمن که خون است چه کند؟ *** مژده ای ده به او بهر نجاتش چه کند؟

هر چه بیند دل اوآب شود او چه کند؟ *** راه اصلاح نباشد دگر، گو چه کند؟

هر که بینی ز فساد دم زند گو چه کنیم؟ *** خدایا صلاحی نیست گو ما چه کنیم؟

رحم و انصاف کجاست تو ببین *** هر کسی فکر دنیاست تو ببین

این همه دستوربر، احسان و ایثار آمده *** گوئیا دستور بر ظلم و ایذا آمده

ما کجا و دین و اخلاق کجا *** ما کجا و سیرهٔ خوبان کجا

بین ما و دین شرق و غرب فاصله است *** ما کجا و دین کجا شرق و غرب فاصله است

سنّت دین دور از اخلاق ماست *** آنچه بین ماست دور از آیین ماست

ای مسلمان چگونه گوئی مسلمم *** کار به جائی رسیده که نگوئی مُسلمم

مسلم آر باشی مردم از دست و زبانت سالمند *** مؤمن آر باشی امینی مردم از ظلمت سالمند

بیا تا راست گوییم، ما به اسم، مسلمان باشیم *** این شعاری است که گوییم مسلمان باشیم

گر مسلمانی همین است که ما می گوییم *** هیچ کس رغبت نکند به آنچه ما می گوییم

نسبت اسلام به ما دادن ظلم به اسلام بود *** ما که هر چه می کنیم ظلم به اسلام بود

گو به حق جویان: ما را ننگرید *** اسلام را بنگرید ما را ننگرید

حق و اسلام را از ما جدا باید نمود *** دین و اسلام را از ما جدا باید نمود

گر که ما در عمل، مسلمان نیستیم *** آبروی اسلام را نبریم ما مسلمان نیستیم

صاف گویم: اسلام محجوب است از مسلمانی ما *** کِی کسی اسلام شناسد از مسلمانی ما

از خدا خواهیم ما مسلمان باشیم *** بیش از این لطف کند بلکه مؤمن باشیم

مؤمن آر باشیم مسلمان باشیم *** مسلم آر باشیم بس مسلمان باشیم

اهل حق شیعه را مؤمن خوانده اند *** غیر از او را مسلمان خوانده اند

ص: 193

«خادم» تو بگو: مؤمن و مُسلمان باشیم *** تابع حق باشیم، مؤمن ومسلمان باشیم

فساد آخر زمان چیست بر ما بگو؟

دین خود را ز فساد دور نما *** هر چه داری ز فساد دور نما

ارزش دین به ز هر چیز بود *** پس تو دین را ز فساد دور نما

تو که ببینی فساد بی حدّ است *** پس تو دینت ز فساد دور نما

گر که خواهی دین تو سالم بُوَد *** نفس خود را ز فساد دور نما

هرگز همراه جماعت مشو در دینت *** بلکه خود را ز فساد دور نما

گر که خواهی همراه جماعت باشی *** پس بکوش دین خود را ز فساد دور نما

من که باور نکنم این شد نیست *** پس بیا دین خود را ز فساد دور نما

تو ندیدی که مردم چه شدند؟ *** پس تو عبرت بگیر، دین خود را ز فساد دور نما

مردمان دین به درهم می دهند *** این خسارت بزرگ است دین خود را ز فساد دور نما

مردمان دین را به دنیا می دهند *** توبیا قدرآن را بدان، دین خود را زفساد دورنما

قیمت هیچ متاعی به قدر دین نَبُود *** قدر دین دان، دین خود را ز فساد دور نما

بهر یک درهم سوگند می خورند *** نام الله بزرگ است، دین خود را ز فساد دور نما

گر تو یک مؤمن پاک خواهی، بدان *** نتوانی یافت، دین خود را ز فساد دور نما

گر تو فکر دین خود نیستی بدان *** ارزش دین زیاد است، دین خود را ز فساد دور نما

دین و ایمان، قیمتی باشد بدان *** پس تو ارزان مفروش، دین خود را ز فساد دور نما

دین خود را به خدا بسپار در هر روزی *** تا خدا حافظ آن باشد، دین خود را ز فساد دور نما

صبح که از خانه روی، از خدا یاری خواه *** او تو را یاری نماید، دین خود را ز فساد دور نما

ای بسا صبح کسی مؤمن و شب کافراست *** یا که شب مؤمن وروز کافراست، دین خود را ز فساد دور نما

این زمان کم کسی بینی با ایمان از دنیا رود *** قدر ایمان را بدان، دین خود را ز فساد دور نما

فکر کن آیا ما طاقت دوزخ داریم بگو؟ *** کار خود اصلاح کن، دین خود را ز فساد دور نما

طاقتِ یک لحظه کیفر هم نداریم ما بدان *** پس چرا غافلیم، دین خود را ز فساد دور نما

گیرم اهل جنّت باشیم، قیامت سخت است *** از شفیعان کمک گیر، دین خود را ز فساد دور نما

راه جنّت بسی سخت باشد بدان *** رحم کن تا رحمت کنند، دین خود را ز فساد دور نما

گر که خواهی خدا یار تو باشد بدان *** بایدت یار محرومان شوی، دین خود را ز فساد دور نما

«خادم» مأیوس مباش خدایت کریم می باشد *** پس کرم کن بهر مردم، دین خود را ز فساد دور نما

ص: 194

منکرات در آخرالزمان

منکرات روح مرا خسته نمود *** جسم و روح مرا خسته نموده

به کجا روی کنم از منکر *** هر چه دیدم مرا خسته نموده

دلم از دیدن منکر آب شده *** به کجا من بروم منکر مرا خسته نموده

دلم آب شده از منکر چکنم؟ *** بین گناه چه قدر است؟ مرا خسته نموده

هر کجا می روم، منکر بینم *** جای من نیست دگر، این مرا خسته نموده

چاره ای نیست، که نشینم تنها *** رفتن بیرون چه سود؟ این مرا خسته نموده

گر به بازار روم حرف دنیاست و بس *** گر به خانه روم حرف زن هاست و بس

گر روم مدرسه روحم آزار بیند *** گر که باز گردم جسمم آزار بیند

من ندانم به کجا باید رفت *** گر که خواهم آزار نشوم، به کجا باید رفت

جسم آزاد نشود، جز با روح *** بدن آزاد نشود، جز با روح

روحِ آزاد و جسمِ آزاد هم خطر است *** باعث طغیان شود آن هم خطر است

از غمّ و غصّه، من خسته شدم *** به کجا روی آورم خسته شدم

غم مال دنیا ندارم من *** غم من راه نجات است من خسته شدم

دلم آشوب است، من پناهی ندارم *** به کِه روی آوَرَم من پناهی ندارم

راه امید من بسته شده *** دلم از دنیا خسته شده

گر خدایم ز من راضی شود *** سوی او می روم گر راضی شود

ماندن دنیا ملالی بیش نیست *** هر که پرسد گو ملالی بیش نیست

همّ من بس یک آمرزش بُوَد *** رفتنم به امید یک آمرزش بُوَد

ای خدای کریم مرا آماده کن *** رو به سویت می کنم آماده کن

دار و نادارم از تو باشد ای کریم *** آرزویم از تو باشد ای کریم

وقت مردن مرا رحمم کن *** در جوار محمّد مرا دفنم کن

از شفیعان مرا دور مکن *** از کریمان مرا دور مکن

من حسینی بُوَم می دانی *** از حسینم مرا دور مکن

من همان خادم ناچیز هستم *** از حسینم مرا دور مکن

فکر اصلاح خود باش، وقت می گذرد

نفس سرکش بیا آرام بگیر *** هر چه دادند بیا آرام بگیر

گر خدایت ز حکمت کفایت داده ***دم مزن بیشتر مخواه آرام بگیر

چون خدایت کریم و رحیم است بدان *** حق همین است که داده آرام بگیر

چشم خود را به دنیا پرستان باز مکن *** ور نه هیچگاه راضی نشوی آرام بگیر

ص: 195

مال دنیا وبال است بدان *** کم کسی از آن نجات یابد آرام بگیر

تو اگر رضایت، حق خواهی *** هر چه او داده خوب است آرام بگیر

ور نه هر روز و شب چیزی طلبی *** گر نشد حسرت بری، آرام بگیر

دل خود را به خدایت بفروش *** دل به غیر او مبند، آرام بگیر

هر چه داد او بگیر و شکر کن *** او خیرخواه تو است آرام بگیر

از خدا نزد مردم شکایت مکن *** هر چه خواهی ز خدا خواه آرام بگیر

من و تو چار صباحی زنده ایم *** آنچه داریم زیاد است آرام بگیر

این و آن را بهر کار خود نبین *** کار را به خدا بسپار آرام بگیر

گر تو را توکّل به خدایت باشد *** کارت آسان شود آرام بگیر

تو ندانی اَجَلَت کِی آید *** گر که آید چاره ای نیست آرام بگیر

عاقل آر هستی بیا آماده باش *** جز خدا، همه چیز را رها کن آرام بگیر

تو ندیدی غافلان چون رفتند *** همه چیز را گذاردند، آرام بگیر

کار خود را به خدا واگذار و بُرو *** او تو را کافیست، آرام بگیر

بهر هیچ کس کار مکن جز خدا *** مزد از او خواه و آرام بگیر

نیّتت گر خوب باشد صالحی *** ور نه تو بی چارهای، آرام بگیر

ارزش اعمال تو نیّت بُوَد *** نیّتت خوب کن و آرام بگیر

رو به دنیا مکن تا ز خدا دور نشوی *** همه چیز را ز خدا خواه آرام بگیر

اهل احسان و عمل باش نیکو باشی *** دان خدایت کریم است، آرام بگیر

از خدا غافل مباش ذکر خدا را می گو *** تا خدا ذاکرت باشد، آرام بگیر

به کسی ظلم و آزار مکن *** ظلم ظلمات است، آرام بگیر

گر که خواهی آسوده بمیری بیا *** دل مردم شاد کن، آرام بگیر

«خادم» تو نیز زین سخنان پند بگیر *** گفته و اعمال یکی کن، آرام بگیر

بصیرت بصیرت!!

هر که باشید با بصیرت باشید *** گر ضعیفید با بصیرت باشید

بی بصیرت، راه حق را گم کند *** بابصیرت حق را پیدا کند

عالم بی بصیرت جاهل است *** جاهل با بصیرت عالم است

ای بسا عالم به درس جاهل است *** اصطلاحی داند ور نه جاهل است

بی بصیرت حمارِ طاحونه است *** او چه داند حمار طاحونه است

کاه و جو و علفی خواهد و بس *** بر دو راهه چو رسد علفی خواهد و بس

او چه کارش به حقایق باشد *** آنچه را فکر نکند، حقایق باشد

بصیرت در دیانت واجب است *** عابد با بصیرت، عابد است

ص: 196

بی بصیرت را رفیق خود مگیر *** او نادانی است، رفیق خود مگیر

بی بصیرت همراهِ خود مَبَر *** او گمراه است، همراه خود مَبَر

او تو را بیچاره و گمراه کند *** بین راه ایستد، تو را گمراه کند

با بصیرت چراغی است بهر تو *** وقت حیرت راهنماییست بهر تو

اهل دنیا نباشد، با بصیرت، بدان *** آنکه دنیا طلبد بی بصیرت بدان

تو بدان دنیا طلبان کور بوند *** چشم باطن ندارند، کور بوند

دنیا، دنیا طلبان را، کور کند *** هر که باشی تو را هم کور کند

چشم باز کن حقایق را ببین *** با بصیرت باش حقایق را ببین

گر به حق رو کنی، با بصیرت شوی *** حق را ازدست مده، بابصیرت شوی

با بصیرت کِی حق را گُم کند *** بی بصیرت دان حق را گُم کند

بی بصیرت را به یک جو نخرند *** بابصیرت را به قیمت بخرند

بی بصیرت کار را سخت کند *** بابصیرت کار را آسان کند

بابصیرت حق را پیدا کند *** بی بصیرت تو را حیران کند

کار تو با بصیرت حلّ شود *** بی بصیرت کار تو مشکل شود

کار را دست بی بصیرت مده *** عقل خود را دست بی بصیرت مده

«خادم» کار تو بصیرت افزایی شود *** با بصیر باش، بصیرت افزایی شود

بی بصیرت ها چه ها خواهند نمود!

با بصیرت حق را خوب شناسد *** بی بصیرت حق را کی شناسد

با بصیرت راه را نزدیک کند *** بی بصیرت راه را گم کند

بهر هر کاری بصیرت لازم است *** جستجوی حق را، بصیرت لازم است

با بصیرت بعد پیغمبر نبود *** جز کمی آن هم آماده نبود

بی بصیرت کجا حامی شود *** با بصیرت تو را حامی شود

بی بصیرت، از دین خارج شود *** با بصیرت دین را تابع شود

با بصیرت یعنی، صاحب عقل سلیم *** بی بصیرت نِی عقل دارد نِی عقل سلیم

بی بصیرت گو حمار وحشی است *** هر چه خواهی بهر او، او وحشی است

بی بصیرت جاهل و نادان بود *** با بصیرت عالم و دانا بُوَد

دین حق زنده یِ اهل بصیرت باشد *** با بصیرت گر باشد، بصیرت باشد

دشمن از اهل بصیرت دور است *** از بصیرت ترسد، از اهل بصیرت دور است

نوکری را بی بصیرت ها کنند *** با بصیرت ها، عدو را رسوا کنند

با بصیرت، حق مغلوب نشود *** حاکم حق هم مغلوب نشود

خسارت از بی بصیرت ها آمده *** حاکم ظالم از بی بصیرت ها آمده

ص: 197

حامی حق با بصیرت باشد *** با بصیرت حامی حق باشد

حق بر دوش بابصیرت ها بود *** رهبر حق از با بصیرت ها بود

بی بصیرت ها کشتند اولیای دین ما *** بابصیرت ها زنده کردند دین ما

مشورت با بی بصیرت بصیرت نَبُود *** مشورت با اهل بصیرت بصیرت بُوَد

بی بصیرت فرصت را، بر باد دهد *** با بصیرت فرصت را، یاد دهد

با بصیرت مشورت ها می کند *** بی بصیرت کار را سخت می کند

مؤمنان بی بصیرت حامیان غاصب اند *** حق صاحب حق را محو میکنند، حامیان غاصباند

بی بصیرت عاقبت اندیش نیست *** کور است او، عاقبت اندیش نیست

بی بصیرت را رفیق خود مگیر *** او عقل ندارد، رفیق خود مگیر

«خادم» بی بصیرت علیّ را ضربه زد *** در حقیقت حق را ضربه زد

همنشین تو باید بهتر از تو بود

دین تو از رفیق صالح است *** هر چه هستی از رفیق صالح است

گر نشانی از تو خواهند، از رفیق صالح است *** گر صلاح تو را جویند، از رفیق صالح است

هر چه خوبی هست از رفیق صالح است *** هر خرابی هست از رفیق طالح است

سعی کن هم نشین تو صالح باشد *** او تو را می پرورد، گر که صالح باشد

هم نشین تو گر طالح بُوَد *** او تو را می پرورد طالح بُوَد

دین تو، از هم نشین، تأمین شود *** گر که مؤمن بُوَد، دین تو تأمین شود

هم نشین فکرتو را تغییر دهد *** گر که طالح بُوَد دین تو را تغییر دهد

هم نشین تو گر نیکو بُوَد *** همه چیز تو هم نیکو بُوَد

هم نشین بد شمشیر زهرآلود بُوَد *** زو حذر کن کو شمشیر زهرآلود بُوَد

هم نشین تو باید تو را زینت دهد *** با صلاح خود، تورا زینت دهد

هم نشین خوب چون کبریت احمر است *** قدر او را بدان، او کبریت احمر است

هم نشین تو گر خیر خواه بود *** قدر او را بدان، خیر خواه بود

زن اگر خواهی ز اخیار بگیر *** گر رفیق خواهی ز اخیار بگیر

زن رفیق زندگی باشد بدان *** رفیق زندگی باید پاک باشد بدان

الغرض رفیق باید صالح بود *** گر نباشد صالح، طالح بود

بلکه باید رفیق تو صادق باشد *** گر نباشد بدان کاذب باشد

گر یکی صادق و دیگری کاذب بود *** آن عذابی است بر صادق گر کاذب بود

گر که هر دو کاذبند شرّی روی شرّ بوند *** طبقین دوزخ اند، شرّی روی شرّ بوند

گر که هر دو صادقند نور علی نور بوند *** صادیقین گر جمع شوند نور علی نور بوند

این که گفتیم هیهات که یابی آن را *** آن کبریت احمر است نیابی آن را

ص: 198

تو کجا دیدی صداقت طرفینی باشد *** جز که بینی رفاقت طرفینی باشد

تو حسینی کجا یابی به این زودی ها *** نی حسینی به اسم، کجا یابی به این زودی ها

تو چقدر دیدی حسینی، حسینی باشد؟ *** هر چه دیدی حسینی با اسم حسینی باشد

«خادم» تو حسینی باش تا رفیقت حسینی باشد *** تا بگویند: حسینی، حسینی باشد

کربلا بود، که حسینی ها حسینی بودند *** کی بهار آید ز یک گل، که حسینی بودند

امام خمینی رحمه الله و انقلاب اسلامی ایران

انقلاب خمینی همه را بیدار کرد *** خواب را از سر ربود و همه را بیدار کرد

چون الهی بود خدا نصرت نمود *** راه حق باز شد، همه را بیدار کرد

دنیا تکان خورد، همه را بیدار کرد *** رأی آزاد شد، همه را بیدار کرد

رأی قاطع به اسلام داده شد *** خمینی راهنما شد، همه را بیدار کرد

شاه خائن برفت، کشور آزاد شد *** خمینی راهنما شد، همه را بیدار کرد

مردمان، خمینی را امام نامیده اند *** او خود را خادم خواندو، همه را بیدارکرد

سخنانش حکیمانه بود، بر دل می نشست *** راه او راه خدا بود، همه را بیدار کرد

مردمان شاد شدند، پی به حقیقت بُردند *** راه او، راه خدا بود، همه را بیدار کرد

مردمان چون رهبری های او را دیدند *** سخنش پذیرفته شد، همه را بیدار کرد

او چون لله و دبیر و مدَبِّر می بود *** انقلابش پذیرفته شد، همه را بیدار کرد

چون صدایش به دنیا رسید، پذیرفته شد *** انقلابش جهانی شد، همه را بیدار کرد

عزّتی شد بهر اسلام و مسلمانان ببین *** بلکه هر مستضعفی شاد شد، همه را بیدار کرد

تا که او بود، کم کسی جرأت طعنه داشت *** او جواب همه را می داد، همه را بیدار کرد

رهبر بعد از او، شاگرد او بود مثل او *** رهبری هایش همان گونه شد، همه را بیدار کرد

گر چه خنّاسان بر او تاخته اند *** طعنه هایش زدند، همه را بیدار کرد

لطف حق بوده، که ره گم نشود *** اهل بینش همه دانند، همه را بیدار کرد

دشمن از داخل و خارج هجوم آورد به ما *** لیک رهبری، بیدار بود، همه را بیدار کرد

صحنه هایی گذشت و مردم آگاه شدند *** رهبری بیدار بود، همه را بیدار کرد

تا که مردم همه دانستند حق با رهبریست *** با بصیرت شدند، همه را بیدار کرد

راه ما راه خداست، رهبر ما ز خداست *** مشکلات حل می شود، همه را بیدار کرد

گر همه خدایی و باتقوا شویم *** حق یاور ماست، او همه را بیدار کرد

«خادم» تو از خادمی کوتاهی مکن *** حامی رهبر باش، او همه را بیدار کرد

انقلاب ما مردمی بوده و هست *** مردم آگاه شدند، او همه را بیدار کرد

خدایا دفتر ما در اینجا به آخر برسید *** خدایا گرپذیری کریمی، به آخربرسید

دفتر اوّل با لطف خداوند کریم به پایان رسید، و مؤلف از شعرا و مدّاحان محترم تقاضا دارد که اگر

ص: 199

عیبی را مشاهده نمودند دوستانه به خود حقیر بفرمایند، وهمانگونه که اول دفتر گفته شد این حقیر شاعر نبوده و نیستم و آنچه مشاهده کردید با توسّل به آل الله خداوند به این حقیر عطا فرموده است و له الحمد اوّلا وآخرا بعدد ما احاط به علمه، و در پایان می گویم:

شما گویید: اشعار تو وزنی ندارد *** من گویم: وزنی ندارم شعر من وزنی ندارد

گویید: معنی شعر وزن شعر شاعر است *** گویم: ارزش شعر معنی شعر شاعر است

ص: 200

دفتر دوم

اشاره

ص: 201

با حمد ثنای الهی و شکر نعمت های بی نهایت و الطاف خاصهٔ او و با صلوات و سلام دائم بر پیامبر رحمت و اهل بیت پاک آن حضرت و توسّل به آن بزرگواران این اشعار را شروع نمودیم.

بارها این بندهٔ ناچیز اشعاری را دربارهٔ مدایح و مصائب اهلال بیت علیهم السلام از شعرا و مداحان شنیدم و غبطه خوردم که ای کاش من هم مدّاح و شاعر بودم و در خدمت اولیای خدا قرار می گرفتم تا این که مجموعه ای از اشعار شعرای عرب زبان و فارس زبان را جمع آوری نمودم، بلکه من هم فیضی ببرم تا این که در بین جمع آوری اشعار فوق، منقلب شدم و به خدای خود گفتم:

آیا می شود به من هم این موهبت را عطا فرمایی و من در خدمت اولیای تو باشم؟ و خداوند این موهبت را عطا نمود و من در مکه در ایّام عید غدیر شروع نمودم و فضائل امیرالمؤمنین علیه السلام را - که زیاد خوانده بودم - در غالب شعر قرار دادم و چون به محرم نزدیک شدیم، باز اشعاری در مصائب حضرت سیّدالشهدا علیه السلام سرودم و بیش از سه سال است که مشغول هستم و قصّهٔ شاعری خود را نیز به شعر در آوردم و چون اشعار زیاد شد به ده دفتر تقسیم گردید و این دفتر دوّم است که آماده گردیده، ولله الحمد اوّلا و آخرا.

سید قاسم حسینی بهارانچی معروف به سید محمد/ 5 ذیحجه سال 1397 هجری شمسی تا ذیحجه 1399 شمسی.

بهار است بهارانچی آمده *** شعر نو آورده بهارانچی آمده

گویند: شعر تو وزنی ندارد *** وزن قیمت شعر است گویند: وزنی ندارد

زمان کوتاه است قافیه کافی بُوَد *** وزن لازم نیست قافیه کافی بُوَد

عمر خود را صرف وزن شعر مکن *** شعر نیکو بگو قافیه کافی بُوَد

ص: 202

شکر نعمت چیست بر ما بگو؟

(شکر نعمت، نعمتت افزون کند *** کفر، نعمت از کفت بیرون کند)

نعمت حقّ بی شمار است بدان *** لطف حقّ بی شمار است بدان

او خلق کرد تا جودی کند *** نی که از خلق خود سودی کند

او نیازی به خلق خود نداشت *** بی شمار احسان کرد، منّت نداشت

جود او گسترده و حدّی نداشت *** فضل او بر بندگان حدّی نداشت

ما همه محتاج او بودیم، او نیازی نداشت *** ما نیازمند بودیم او نیازی نداشت

لحظه ای گر نعمت او، قطع شود *** بندهٔ ناچیز او مضطرّ شود

ما فقیریم نیازمند به اوییم *** در همه چیز نیازمند به اوییم

ما خطاهای فراوان داریم *** او عطا می کند، ما خطاها داریم

هر چه نعمت ها، فراوان می شود *** بین خطاها، فراوان می شود

«لطف حق با تو مداراها کند *** چون که از حدّ بگذرد رسوا کند»

لطف او شاید تو را مغرور کند *** ناسپاسی مکن، شاید تو را محروم کند

گر که از لطف، تو را چوبی زند *** لطف باشد کو تورا چوبی زند

گر که چوبی نزند مهلت دهد *** تو بترس از این که او مهلت دهد

تا که یکباره بگیرد جان تو *** چاره نی باشد، بگیرد جان تو

راه توبه بسته باشد بهر تو *** راه چاره بسته باشد بهر تو

«خادم» چوب خدا هم رحمت است! *** کیفر دنیای او هم رحمت است!

کیفر ناسپاسی تغییر نعمت است *** گناهان سبب تغییر نعمت است

ناسپاسی مکن ای جانِ من *** همه چیز را از حق بدان ای جان من

حق، تو را آورد، کجا بودی تو؟ *** این همه نعمت بدادت، کجا بودی تو؟

نعمت حق می خوری بِسمِ بگو *** شکر کن سالم بُدی بِسمِ بگو

لقمه ای که می خوری از حق بُوَد *** همه چیز از حق دان، از حق بود

«شکر نعمت نعمتت افزون کند *** کفر، نعمت از کفت بیرون کند»

چشم باز کن، با بصیرت کن نگاه *** هر نگاهی می کنی، با بصیرت کن نگاه

نعمت حق را، به جا مصرف نما *** هر چه داری جایِ خود مصرف نما

نعمتِ حق را صرف عصیانش مکن *** دادهٔ حق را صرف عصیانش مکن

کفرِ نعمت را، عذابی است، بدان *** تو بترس از آن، عذابی است، بدان

لقمه ای گر می خوری الحمد بگو *** بعد بِسمِ الله بایدت الحمد بگو

گر بگویی نعمتت افزون شود *** گر که شاکر باشی افزون شود

نعمتت را، از خدا دان و بخور *** شاکر منعم باش، از خدا دان و بخور

نعمت آر خواستی از صاحبِ نعمت بخواه *** نعمت حق را، از مخلوق مخواه

این نصیحت را از این خادم پذیر *** هر چه می گوید از این خادم پذیر

ص: 203

«خادم» تو بدان، غرق نعمتی *** نعمتی گیری ز حق، غرق نعمتی

بهترین نعمت کدام است بگو؟

نعمت اعلا کدام است بگو؟ *** لطفِ بی پایان کدام است بگو؟

نعمتِ اعلا، ایمان به خداست *** لطف بی پایان، لطف خداست

پس از آن رسالت، اعظم نعم است *** بعد از آن، ولایت اعظمِ نِعَم است

این سه نعمت اعظمِ نِعَم است *** بهتر از آنها نیست، اعظم نعم است

هر کسی با این سه نعمت مؤمن است *** نعمت توحید گر نباشد کافر است

گر نبوّت و امامت نباشد کافر است *** مشرک در ذات و صفات کافر است

تو باید خدا را به پرستی و بس *** ور نه مشرک در عبادت هستی و بس

نعمت آب هم بزرگ است بدان *** گر نباشد، دانی چه بزرگ است بدان

نعمتِ آب نعمتِ اعظم بُوَد *** معنی آب امام است، او اعظم بُوَد

به هر معنا حیاتِ هر چه با آب بُوَد *** گر نباشد آب، دانی، هرچه با آب بود

ناسپاسِ از هر دو نعمت کافر است *** کافر نیست، به نعمت کافر است

گر ضروریّ اسلام را منک