مجموعه مقالات اربعین

مشخصات کتاب

عنوان و نام پديدآور:مجموعه مقالات اربعین [کتاب]/ جمعی از نویسندگان پژوهشکده حج و زیارت.

مشخصات نشر:تهران: نشر مشعر، 1394.

مشخصات ظاهری:519 ص.: مصور

شابک:145000 ریال: 978-964-540-594-4

موضوع:حسین بن علی (ع)، امام سوم، 4 - 61ق. -- اربعین -- مقاله ها و خطابه ها

موضوع:Hosayn ibn Ali, Imam III, 625 - 680 -- Arba'in -- Addresses, essays, lectures

شناسه افزوده:حوزه نمایندگی ولی فقیه در امور حج و زیارت. پژوهشکده حج و زیارت

رده بندی کنگره:BP41/75/ م3 1394

رده بندی دیویی:297/9534

شماره کتابشناسی ملی:3807824

ص: 1

اشاره

ص: 2

بسم الله الرحمن الرحیم

ص: 3

ص: 4

فهرست

ديباچه 9

اهميت اربعين حسينى در كلام مقام معظم رهبرى 11

بخش اول: مقالات پژوهشى

ضرورت بحث اربعين 19

دليل بزرگداشت اربعين چيست؟ 35

فلسفه بزرگداشت اربعين حسينى(ع) چيست؟ 51

نگاهى به زيارت اربعين سالار شهيدان 57

مطاف دل ها (به مناسبت اربعين حسينى) 71

پژوهشى در اربعين حسينى(ع) 75

تحقيقى درباره اربعين حسينى 121

پيام اربعين در زيارت اربعين 167

ويژگى هاى امام حسين(ع) در زيارت اربعين 181

اربعين در فرهنگ اهل بيت(عليهم السلام) 195

تحليل مبناى تاريخى اربعين حسينى 215

ص: 5

كل يوم عاشورا 249

نگاهى به آموزه هاى دعاى اربعين 265

از عاشورا تا اربعين 279

بررسى دنباله قيام حسينى در شام و اربعين 291

اربعين هاى خونين 303

مأخذشناسى اربعين 329

كتاب شناسى توصيفى اربعين حسينى 341

بخش دوم: اربعين در روزنامه ها

گزيده بيانات رهبر انقلاب، درباره اربعين حسينى 377

وقايع نگارى زائر پياده حسينى از نجف تا كربلا؛ همنوايى با كاروان اسرا 381

چرا اربعين اهميت دارد؟ 385

منزلت اربعين حسينى 389

سرآغاز سنت اربعين حسينى 397

جايگاه اربعين در فرهنگ شيعى 405

چرا «اربعين» فقط براى امام حسين(ع)است؟ 415

فلسفه قيام عاشورا در زيارت اربعين امام حسين(ع) 425

حسين(ع)، تجسم «عشق عقلانى» 431

زينب(عليها السلام) سرّ عظيم اربعين حسينى 437

اهميت زيارت اربعين در نگاه دكتر حشمت الله قنبرى؛ انقلاب جابر 443

روايت چهل روزگى ماتم مردم در عزاى سيدالشهدا(ع)؛ اربعين اشك 455

گلواژه هاى حسينى ؛... تا اربعين 459

اربعين حسينى و چون جابر به كربلا آمدن 463

اربعين؛ كمال عاشوراست 469

سرّ قداست اربعين حسينى 473

ص: 6

اربعين و راه پيش روى ما 481

همراه با زيارت اربعين 487

نگاهى تحليلى به زيارت اربعين 493

اربعين نور (اربعين حسينى) 501

اربعين امام حسين(ع) 509

اربعين حسينى؛ درس ها و پيام ها 515

ص: 7

ص: 8

ديباچه

گروه تاريخ پژوهشكده حج و زيارت به مناسبت اربعين سالار شهيدان، اباعبدالله الحسين(ع) ويژه نامه اى با عنوان «ويژه نامه اربعين» را تهيه نموده است تا علاقه مندان بتوانند در ايام اربعين از آن بهره وافر و كافى ببرند. اين ويژه نامه از ميان مقالات پژوهشى فارسى و برخى از نوشتارهاى روزنامه ها انتخاب و گزينش شده است. ويژه نامه مذكور در دو بخش تدوين شده است. در بخش نخست، هجده مقاله از مقالات فارسى و در قسمت دوم، 22 مقاله مرتبط با اربعين از روزنامه ها، گنجانده شده است.

براى استفاده بهتر و بيشتر، نكاتى را يادآورى مى كنيم:

نخست: تمامى مقالات و نوشتارهايى كه در اين ويژه نامه آورده شده است، به جز مقاله «كتابشناسى توصيفى اربعين حسينى» پيش از اين در مجلات و نشريات مختلف، چاپ و منتشر شده اند كه در ابتداى هر مقاله به آن اشاره شده است.

دوم: از آنجا كه در پاورقى هاى هر مقاله، از سبك و شيوه خاصى استفاده مى شد، براى هماهنگى و يكسان سازى آنها، تمام پاورقى ها به يك شيوه و سبك خاص در آمده اند.

ص: 9

سوم: برخى از مقالات، فاقد منابع و كتابنامه بودند و مقالاتى هم كه داراى منابع بودند، از يك شيوه خاص پيروى نمى كردند. از اين رو اولاً به انتهاى مقالات فاقد منابع، منابع اضافه شد و ثانياً منابع تمامى مقالات، به يك شيوه و سبك خاص هماهنگ شدند. باشد كه به لطف خداى منان، اين قدم كوچك در تبيين فرهنگ اهل بيت(عليهم السلام) و برپايى هرچه باشكوه تر شعائر اهل بيت و امام حسين(عليهم السلام) مؤثر افتد و مورد رضايت سرور و سالار شهيدان(ع) و خداوند منان قرار گيرد.

در پايان از جناب آقاى رضا باذلى و حجت الاسلام محمد مهدى فقيه محمدى جلالى بحرالعلوم و اباذر نصراصفهانى كه كار جمع آورى و هماهنگ سازى مقالات را انجام داده اند، صميمانه قدردانى مى كنيم.

پژوهشكده حج و زيارت

گروه تاريخ و سيره

ص: 10

اهميت اربعين حسينى در كلام مقام معظم رهبرى

خصوصيت اربعين

اهميت اربعين از كجاست؟ صرف اينكه چهل روز از شهادت شهيد مى گذرد، چه خصوصيتى دارد؟ ويژگى اربعين به خاطر اين است كه در اربعين حسينى، ياد شهادت حسين زنده شد و اين مسئله بسيار مهمى است. فرض كنيد اگر در پى اين شهادت عظيم، بنى اميه موفق مى شد همان طور كه خود حسين و ياران عزيزش را از صفحه روزگار برافكند و جسم پاكشان را در زير خاك پنهان كرد، ياد آنها را هم از خاطره نسل بشر محو كند، آيا در اين صورت، اين شهادت فايده اى براى عالم اسلام داشت؟ يا اگر در آن روزگار اثرى داشت، آيا اين خاطره در تاريخ، براى نسل هاى بعد، براى گرفتارى ها، سياهى ها، تاريكى ها و يزيدى هاى دوران آينده نيز اثرى روشنگر و افشاكننده داشت؟ اگر حسين شهيد مى شد، اما مردم آن روز و مردم نسل هاى بعد نمى فهميدند كه حسين شهيد شده، آيا اين خاطره مى توانست اثر و نقشى در رشد، سازندگى، هدايت و برانگيزانندگى ملت ها و اجتماعات و تاريخ داشته باشد؟

ص: 11

مى بينيد كه هيچ اثرى نداشت. بله، حسين كه شهيد شد، به اعلى عليين رضوان خدا رسيد، شهيدانى كه در غربت و سكوت شهيد شدند، به اجر خودشان در آخرت رسيدند؛ روح آنها فتوح و گشايش را در درگاه رحمت الهى به دست آورد؛ اما چقدر درس شدند، چقدر اسوه شدند؟ آن شهيدى درس مى شود كه شهادت و مظلوميت او را نسل هاى معاصر و آينده اش بدانند و بشنوند. آن شهيدى درس و اسوه مى شود كه خون او بجوشد و در تاريخ سرازير شود. مظلوميت يك ملت، وقتى مى تواند زخم پيكر ستم كشيده ملت ها را شفا بدهد و مرهم بگذارد كه اين مظلوميت، فرياد بشود و به گوش انسان هاى ديگر برسد. براى همين است كه امروز ابرقدرت ها، صدا توى صدا انداخته اند تا صداى ما بلند نشود. براى همين است كه حاضرند پول هاى گزاف خرج كنند تا دنيا نفهمد كه جنگ تحميلى، چرا و با چه انگيزه اى به وجود آمد. آن روز هم دستگاه هاى استكبارى حاضر بودند، هرچه دارند خرج كنند تا نام و ياد و خون حسين و شهادت عاشورا، مثل درس در ذهن مردم آن زمان و ملت هاى بعد باقى نماند و شناخته نشود. آنها در ابتدا نفهميدند كه چقدر مطلب باعظمت است و هرچه بيشتر گذشت، بيشتر متوجه شدند.

در اواسط دوران بنى عباس، حتى قبر حسين بن على(ع) را ويران كردند؛ آب انداختند و خواستند هيچ اثرى از آن باقى نماند. نقش ياد و خاطره شهيدان و شهادت اين است. شهادت بدون خاطره، بدون ياد، بدون جوشش خون شهيد، اثر خودش را نمى بخشد. اربعين، آن روزى است كه برافراشته شدن پرچم پيام شهادت كربلا آغاز شد و روز بازماندگان شهداست؛ حال چه در اربعين اول، خانواده امام حسين(ع) به كربلا آمده باشند يا نيامده باشند. اما اربعين اول، روزى است كه براى اولين بار، زائران شناخته شده حسين بن على(ع)، جابر بن عبدالله

ص: 12

انصارى و عطيه (از اصحاب پيغمبر)، به كربلا آمدند. جابر بن عبدالله، نابينا بود و آن طور كه در نوشته ها و اخبار آمده، عطيه دستش را گرفت و روى قبر حسين ابن على(ع) گذاشت؛ سپس او قبر را لمس كرد، گريه كرد، با حضرت حرف زد و خاطره حسين بن على را زنده كرد و سنت زيارت قبر شهدا را پايه گذارى نمود. اربعين چنين روز مهمى است.

هدف از حركت امام حسين(ع)

حركت امام حسين(ع) براى اقامه حق و عدل بود: «انّما خرجت لطلب الاصلاح في امّة جدّي أريد أن آمر بالمعروف وأنهى عن المنكر...». (1)

در زيارت اربعين كه يكى از بهترين زيارات است، مى خوانيم: «و منح النّصح و بذل مهجته فيك ليستنقذ عبادك من الجهالة و حيرة الضّلاله»؛ آن حضرت در بين راه، حديث معروفى را كه از پيامبر(ص) نقل كرده:

ايهاالنّاس انّ رسول الله صلّى الله عليه و اله و سلّم قال: «من رأى سلطانا جائرا مستحلّا لحرم الله ناكثا لعهدالله مخالفا لسنة رسول الله صلّى الله عليه و اله و سلم يعمل في عباد الله بالاثم والعدوان فلم يغير عليه بفعل و لاقول كان حقّا على الله ان يدخله مدخله». (2)

تمام آثار و گفتار آن بزرگوار و نيز گفتارى كه درباره آن بزرگوار از معصومان رسيده است، اين مطلب را روشن مى كند كه غرض، «اقامه حق و عدل و دين خدا»، «ايجاد حاكميت شريعت» و «برهم زدن بنيان ظلم و جور و طغيان» بوده است.

غرض، ادامه راه پيامبر اكرم(ص) و ديگر پيامبران بوده است: «يا وارث آدم صفوة اللهن.

ص: 13


1- . بحارالانوار، محمد باقر مجلسى، ج44، صص329 و 382.
2- . همان.

يا وارث نوح نبي الله...» (1) و معلوم است كه پيامبران نيز براى چه آمدند: «ليقوم النّاس بالقسط»؛ «اقامه قسط و حق و ايجاد حكومت و نظام اسلامى».

اهميت اربعين

اساساً اهميت اربعين در آن است كه در اين روز، با تدبير الهى خاندان پيامبر(ص)، ياد نهضت حسينى براى هميشه جاودانه شد و اين كار پايه گذارى گرديد. اگر بازماندگان شهدا و صاحبان اصلى، در حوادث گوناگون - از قبيل شهادت حسين ابن على(ع) در عاشورا - به حفظ ياد و آثار شهادت كمر نبندند، نسل هاى بعد، از دستاورد شهادت استفاده زيادى نخواهند برد.

درست است كه خداى متعال، شهدا را در همين دنيا هم زنده نگه مى دارد و شهيد به طور قهرى، در تاريخ و ياد مردم ماندگار است، اما ابزار طبيعى خداى متعال براى انجام اين كار - مثل همه كارها - همين چيزى است كه در اختيار و اراده ماست؛ ما هستيم كه با تصميم درست و بجا، مى توانيم ياد شهدا و خاطره و فلسفه شهادت را احيا كنيم و زنده نگه داريم.

رمز زنده ماندن واقعه عاشورا

اگر زينب كبرى(عليها السلام) و امام سجاد(ع) در طول آن روزهاى اسارت - چه در همان عصر عاشورا در كربلا و چه در روزهاى بعد، در راه شام و كوفه و خود شهر شام و بعد از آن در زيارت كربلا و عزيمت به مدينه و در طول سال هاى متمادى كه اين بزرگواران زنده ماندند - مجاهدت و تبيين و افشاگرى نكرده بودند و حقيقت فلسفه عاشورا و هدف حسين بن على(ع) و ظلم دشمن را بيان نمى كردند، واقعه عاشورا تا امروز، جوشان و زنده و مشتعل باقى نمى ماند.ث.

ص: 14


1- . مفاتيح الجنان، شيخ عباس قمى، زيارت وارث.

چرا امام صادق(ع) - طبق روايت - فرمودند كه هر كس يك بيت شعر درباره حادثه عاشورا بگويد و كسانى را با آن بيت شعر بگرياند، خداوند بهشت را بر او واجب خواهد كرد؟ چون تمام دستگاه هاى تبليغاتى، براى منزوى كردن و در ظلمت نگه داشتن مسئله عاشورا و در كل مسئله اهل بيت، تجهيز شده بودند تا نگذارند مردم بفهمند چه شد و قضيه چه بود. تبليغ اين گونه است. آن روزها هم مثل امروز، قدرت هاى ستمگر، حداكثر استفاده را از تبليغات دروغ، مغرضانه و شيطنت آميز مى كردند. در چنين فضايى، مگر ممكن بود قضيه عاشورا - كه با اين عظمت در بيابانى در گوشه اى از دنياى اسلام اتفاق افتاد - با اين تپش و نشاط باقى بماند! بى گمان بدون آن تلاش ها از بين مى رفت. آنچه اين ياد را زنده كرد، تلاش بازماندگان حسين بن على(ع) بود. به همان اندازه كه مجاهدت حسين بن على(عليهما السلام) و يارانش در مقام صاحبان پرچم، با موانع برخورد داشت و سخت بود، مجاهدت زينب(عليها السلام)، امام سجاد(ع) و بقيه بزرگواران نيز دشوار بود. البته صحنه آنها، صحنه نظامى نبود؛ بلكه تبليغى و فرهنگى بود. ما بايد به اين نكته ها توجه كنيم.

درس اربعين

درسى كه اربعين به ما مى دهد، اين است كه بايد ياد حقيقت و خاطره شهادت را در مقابل طوفان تبليغات دشمن زنده نگه داشت. شما ببينيد از اول انقلاب تا امروز، تبليغات عليه انقلاب و امام و اسلام و اين ملت، چقدر پرحجم بوده است. چه تبليغات و طوفان هايى كه عليه جنگ به راه افتاد؛ جنگى كه دفاع و حراست از اسلام، ميهن، حيثيت و شرف مردم بود. ببينيد دشمنان عليه شهداى عزيزى كه جانشان - يعنى بزرگ ترين سرمايه شان - را برداشتند و رفتند و در راه خدا نثار كردند، چه كردند و مستقيم و غيرمستقيم، با راديوها، روزنامه ها، مجله ها

ص: 15

و كتاب هايى كه منتشر مى كردند، در ذهن آدم هاى ساده لوح سراسر جهان، چه تلقين هايى كردند.

حتى افراد معدودى از آدم هاى ساده دل و جاهل و نيز انسان هاى موجّه و غيرموجّهى در كشور خودمان نيز، در آن فضاى ملتهب جنگ، گاهى حرف هايى مى زدند كه ناشى از ندانستن و احاطه نداشتن به حقايق بود. همين چيزها بود كه امام عزيز را برمى آشفت و وادار مى كرد كه با آن فرياد ملكوتى، حقايق را با صراحت بيان كند.

اگر در مقابل اين تبليغات، تبليغات حق نبود و نباشد و اگر آگاهى ملت ايران، گويندگان، نويسندگان و هنرمندان، در خدمت حقيقتى كه در اين كشور وجود دارد، قرار نگيرد، دشمن در ميدان تبليغات پيروز خواهد شد. ميدان تبليغات، ميدان بسيار عظيم و خطرناكى است؛ البته اكثريت قاطع ملت و آحاد مردم ما به بركت آگاهى ناشى از انقلاب، در مقابل تبليغات دشمن بيمه هستند و مصونيت پيدا كرده اند. آن قدر دشمن دروغ گفت و چيزهايى را كه در مقابل چشم مردم بود، به عكس و واژگون نشان داد و منعكس كرد كه اطمينان مردم ما نسبت به گفته ها و بافته ها و ياوه گويى هاى تبليغات جهانى، به كلى سلب شده است.

دستگاه ظالم جبار يزيدى با تبليغات خود، حسين بن على(ع) را محكوم مى ساخت و وانمود مى كرد كه او كسى بود كه بر ضد دستگاه عدل و حكومت اسلامى و براى دنيا قيام كرد! بعضى هم اين تبليغات دروغ را باور مى كردند. در ادامه نيز، هنگامى كه حسين بن على(ع) با آن وضع عجيب و با آن شكل فجيع، به دست دژخيمان در صحراى كربلا به شهادت رسيد، آن را يك پيروزى وانمود كردند؛ اما تبليغات صحيح دستگاه امامت، تمام اين بافته ها را عوض كرد؛ حق، اين گونه است.

پايگاه حفظ و نشر آثار آيت الله خامنه اى

ص: 16

بخش اول:مقالات پژوهشى

اشاره

ص: 17

ص: 18

ضرورت بحث اربعين

اشاره

حجت الاسلام عندليب همدانى

خيمه، بهمن و اسفند 1387، شماره 49 و 50

يكى از مهم ترين راه هاى مبارزه با تحريف و دروغ پردازى در بيان واقعه كربلا، تبيين و تحليل صحيح و فنى اين حادثه است و تنها در صورت روشن شدن مرز بين دروغ و واقعيت است كه بحث هاى آموزنده اخلاقى و تربيتى آن معنا پيدا مى كند.

بررسى دقيق اين مسئله، مستلزم ارائه نگرشى صحيح از مدت اقامت آل الله(عليهم السلام) در كوفه و شام، ترسيم مسير حركت از كوفه به شام و از آنجا به مدينه، زمان و چگونگى دفن سر مقدس سيدالشهدا(ع)، تعيين تاريخ و چگونگى زيارت جابر بن عبدالله انصارى از كربلا و... است.

ريشه اختلافات در چيست؟

اساس و ريشه اختلاف هاى موجود در بيان حادثه كربلا را بايد در عظمت بى مانند واقعه و در نتيجه، مبهوت ماندن گزارشگران نخستين، سعى دشمن در سانسور و تحريف، كمبود وسايل اطلاع رسانى دقيق و صحيح در آن زمان، بى دقتى و اشتباه هاى راويان و نويسندگان و... جست وجو كرد.

ص: 19

روش بررسى گزارش هاى تاريخى

نويسنده تأكيد دارد كه بايد در بررسى روايت هاى تاريخى، اين نكات را در نظر داشت:

1. تمامى منابع نخستين در اختيار نويسندگان كتاب هايى همچون ارشاد و... نبوده است.

2. چه بسا اگر به متنى هم دسترسى داشته اند، هنگام نگارش، از مراجعه به آن غفلت ورزيده اند.

3. مرحوم مفيد در ارشاد و نيز ديگران، از شيوه گزينشى استفاده كرده اند؛ يعنى روايت هايى را برگزيده اند كه هم آنها را مهم مى دانسته اند و هم از راوى يا راويان نخستين، سند داشته اند؛ پس صرف نيامدن يك گزارش در كتاب هايى مثل ارشاد و... دليل بر سستى آن نخواهد بود.

پيام رسانى در گذشته هاى دور

نويسنده، به دليل ارائه فهم صحيحى از سرعت حركت كاروان، به معرفى مفهومى به نام «بريد» مى پردازد. يكى از راه هاى پيام رسانى در صدر اسلام، استفاده از اسب سوارانى چالاك و تيزپا به نام «بريد» بود.

بريد و چاپار، سرعت خيره كننده و شگفت آورى داشته است؛ به گونه اى كه گفته اند: «هيچ جنبنده اى از آن سريع تر حركت نمى كرد؛ تا آنجا كه «دُرنا» نيز نمى توانست به سرعت چاپارها حركت كند». اگر اين سخن، گفته اى اغراق آميز باشد، مسلّم است كه كسى نمى تواند به سرعت چاپارها مسافرت كند.

ص: 20

نمونه هايى از سرعت سير در مسافرت هاى گذشته

كاروان هاى همراه مسافر و بار، حتى با مركب هاى غيربريد، مسيرهاى طولانى ترى را در يك روز طى مى كرده اند.

بسيارى از مورخان نوشته اند: «حضرت سيدالشهدا(ع) به همراه اهل بيت(عليهم السلام) و يارانش، روز يكشنبه، 28 رجب سال 60 هجرى، از مدينه خارج و در شب جمعه، سوم شعبان، وارد مكه شدند.» (1) همچنين گفته اند: «فاصله اين دو شهر، 86 فرسنگ بود». (2) نيز نوشته اند: «بين اين دو مكان مبارك، ده منزل قرار داشت». (3) آن گونه كه از سفرنامه «رفعت پاشا» برمى آيد: «او اين راه را در چهارده روز پيموده است». (4) روشن است پيمودن مسيرى كه به صورت معمولى، حداقل ده روز وقت مى طلبد، در مدت چهار يا پنج روز، به دليل در امان ماندن از يزيديان و فرار از بيعت بوده است.

نويسنده، در ادامه براى تقطيع زمان ها و دستيابى منطقى به زمان چهل روزه بعد از دهم محرم 61 هجرى تا بيستم صفر، به تقطيع فواصل مكانى به شرح ذيل مى پردازد:

1. مدت سفر از كربلا تا كوفه؛

2. مدت اقامت در كوفه؛

3. مدت سفر از كوفه تا دمشق(شام)؛

4. مدت توقف در دمشق؛

5. مدت سفر از دمشق تا كربلا؛

6. مدت سفر از كربلا تا كوفه.9.

ص: 21


1- . الارشاد، شيخ مفيد، ج1، صص34و35؛ تاريخ الطبرى، طبرى، ج5، صص341 و 381.
2- . نزهة القلوب، حمدالله مستوفى، ص169.
3- . مسالك الممالك، ابن خردادبه، ص27.
4- . مرآة الحرمين، ابراهيم رفعت پاشا، صص395 و 409.

اهل بيت(عليهم السلام) را بعدازظهر روز يازدهم محرم، از كربلا به سمت كوفه حركت دادند. (1) مرحوم مفيد مى فرمايد: «فرداى روزى كه سر مقدس را به كوفه وارد كردند، كاروان اهل بيت(عليهم السلام) به آن شهر رسيدند». (2) كاروان هنگامى كه به دروازه كوفه رسيد، دروازه شهر را بسته ديد. اكنون به سخنان شيخ مفيد برمى گرديم كه فرمود: «فرداى روز ورود سر مبارك به كوفه، اسيران را وارد كوفه نموده و در مجلس ابن زياد حاضر ساختند». بنابراين تاريخ ورود آل الله(عليهم السلام) به شهر كوفه، روز دوازدهم بوده است.

مدت توقف آل الله(عليهم السلام) در شهر كوفه

پيش تر اثبات كرديم كه روز ورود اسيران به كوفه، روز دوازدهم محرم بوده است و در وضعيتى كه با توجه به زندانى بودن آل الله(عليهم السلام) و پشيمانى مردم كوفه، هر لحظه احتمال برپايى انقلاب و شورشى مردمى مى رفت، بسيار طبيعى بود كه ابن زياد براى حركت دادن اسيران و سرهاى شهيدان، عجله داشته باشد. حال اگر اين حقيقت را به اين مسئله اضافه كنيم كه هيچ مدرك معتبرى وجود ندارد كه اهل بيت(عليهم السلام) را حداكثر بعد از بيستم محرم نيز در كوفه نگاه داشته اند، پس بايد زمان خروج آل الله(عليهم السلام) را بين هجدهم (3) تا حداكثر بيستم (4) محرم دانست.

مدت سفر از كوفه تا دمشق (شام)

قبل از پرداختن به مدت زمان سير كوفه تا شام، به بيان شيخ مفيد (5)مبنى بر اينكه سرهاى شهدا، زودتر از كاروان به شام فرستاده شده است،9.

ص: 22


1- . الارشاد، ج2، ص114؛ الملهوف، سيد بن طاووس، ص189؛ تاريخ الطبرى، ج5، ص455.
2- . الارشاد، ج2، ص114.
3- . اربعين الحسينيه، ميرزا محمد اشراقى (ارباب)، ص255.
4- . تحقيق درباره اربعين حضرت سيدالشهدا(ع)، سيد محمدعلى قاضى طباطبائى، ص37.
5- . الارشاد، ج1، ص119.

پاسخ داده مى شود؛ وى مى گويد:

با مراجعه به تاريخ، درمى يابيم كه در مسير كوفه به دمشق، سرهاى شهيدان همراه با كاروان اسيران حركت داده مى شده، بلكه از برخى منابع معتبر برداشت مى شود كه از همان هنگام حركت از كوفه نيز، به همراه هم بوده اند. (1)

در مورد نوع مركب كاروان دو نظريه مطرح است. ديدگاه نخست، نظر مرحوم عمادالدين طبرى (2) است كه كاروان اهل بيت، با چهارپايان خود، كوفه تا شام را سفر كردند و ديدگاه دوم - كه نويسنده آن را نظريه صحيح مى داند - نظر مرحوم آيت الله قاضى است كه مركب آنها را همان مركب بريد مى داند. (3) روشن است كه كوفيان فاتح(!)، مى خواستند هرچه زودتر به دمشق برسند و اين خبر مسرت آور(!) را به يزيد پليد برسانند. به علاوه، چون احتمال شورش هم داده مى شد، ازاين رو بايد اسيران را بر مركب هايى سوار كنند كه بتوانند در موقع لزوم، از معركه فرار كنند.

نويسنده درباره مسير كاروان مى گويد: «در هيچ مدرك معتبرى، مسير دقيق حركت قافله اسيران، تبيين و ترسيم نشده است»، اما بايد اين نكات مهم را نيز از نظر دور نداشت:

سرهاى مقدس شهيدان، همسفر اسيران بوده است و در برخى از شهرها، مكان هايى به نام «مشهد رأس الحسين(ع)» مشاهده مى شود و اين تسميه، از آن روست كه در مسير حركت، مدتى سر مقدس در آنجا قرار داشته و چه بسا كرامتى از آن ظاهر شده است. در نتيجه بايد اعتراف كنيم كه قافله اسيران نيز از0.

ص: 23


1- . الكامل فى التاريخ، ابن اثير، ج4، صص83 و 84.
2- . كامل بهايى، طبرى، ج2، ص291.
3- . تحقيق درباره اربعين حضرت سيدالشهدا(ع)، صص109 و 110.

اين شهرها عبور كرده اند.

با در نظر گرفتن مخالفت هايى كه با حكومت يزيد شروع شده بود، تغيير مسير دادن و گاهى از بيراهه رفتن، توجيه پذير است. ما هرگز نمى توانيم با گزارش هاى مبتنى بر توقف كاروان در بين راه، بيش از آنچه براى استراحت نياز بوده، موافقت كنيم، زيرا:

نخست: در هيچ منبع كاملاً معتبرى به آن اشاره نشده است.

دوم: عجله دشمن براى رسيدن به دمشق، بسيار طبيعى و توجيه پذير است.

سوم و مهم تر از همه اينكه: بايد حركت قافله را به گونه اى ترسيم كرد كه آنها، روز اول صفر در دمشق حاضر باشند.

مدت توقف در دمشق

محبوس بودن اهل بيت(عليهم السلام) براى مدتى در خرابه يا زندانى كه آنان را از سرما و گرما محفوظ نمى داشت، مسلّم است. (1) آن گاه كه يزيد پليد از شعله ور شدن آتش خشم مردم و تزلزل اركان حكومت نامشروعش هراسان شد، دستور داد اهل بيت(عليهم السلام) را از زندان آزاد كنند و در بخشى از كاخ خود استقرار دهند. (2) تمام مدت اقامت آن بزرگواران در شهر دمشق، شش يا هفت روز بيشتر نبود و آنان حداكثر هشتم صفر، آنجا را ترك كردند.

جابر، اولين زائر حسينى

اصل تحقق زيارت جابر، مسلّم است؛ برخلاف سيد بن طاووس كه مى گويد: «چگونه ممكن است جابر پس از گذشتن مدتى كه خبر شهادت به مدينه رسيده2.

ص: 24


1- . امالى، شيخ صدوق، ص167؛ اللهوف، ص219؛ بصائر الدرجات، الصفار قمى، صص338 و 339.
2- . الكامل فى التاريخ، ج4، ص86؛ تاريخ الطبرى، ج5، ص462.

است، از آنجا حركت كند و اين مسير طولانى را طى كند و در روز اربعين در كربلا باشد؟» (1)

نويسنده در پاسخ به اين استبعاد سيد مى گويد:

اولاً: جناب جابر از دوستداران مخلص اهل بيت(عليهم السلام) بود و طبيعى است در همان روزهاى نخستين، با توجه به گزارش هاى غيررسمى (كه به آن اشاره كرديم) جزو گروهى باشد كه از ماجرا آگاه شده و بار سفر را بسته باشد. در اين صورت، زمان براى رسيدن به كربلا بسيار زياد است.

ثانياً: گفتيم پيك رسمى دستور داشت خود را سريع به مدينه برساند؛ پس حتى اگر جابر پس از انتشار خبر به صورت رسمى هم حركت كرده باشد، باز به خوبى مى توانست به كربلا برسد.

ثالثاً: حتى اگر بر فرض بپذيريم پيك، 24 روز پس از شهادت به مدينه رسيد و بر فرض بپذيريم كه جابر تا آن موقع حركت نكرده باشد، باز پيمودن مسير حدود بيست مرحله اى، در حدود چهارده روز، در آن زمان امرى مرسوم بوده و هرگز بعيد نيست.

نويسنده در ادامه راز زيارت اربعين را تأكيد امام سجاد(ع) و كاروان اهل بيت(عليهم السلام) دانسته، نه تأسى به اولين زائر حسينى كه جابر باشد.

مدت سفر از دمشق تا كربلا

كاروان اهل بيت(عليهم السلام) پس از توقف حداكثر هفت روزه در دمشق و آزاد شدن از قيد اسارت، به همراهى نعمان بن بشير به سوى مدينة الرسول حركت كردند. (2)8.

ص: 25


1- . اقبال الاعمال، سيد بن طاووس، ص589.
2- . تاريخ الطبرى، ج5، ص462؛ الارشاد، ج2، ص122؛ الكامل فى التاريخ، ج4، صص87 و88.

طول مسير دمشق - مدينه

با نگاهى به نقشه، پى خواهيد برد كه راه مستقيم شام (سوريه) به حجاز (عربستان)، هرگز از عراق عبور نمى كند و اين دو مسير، قدر مشتركى ندارند كه با دوراهى از يكديگر جدا شوند، ولى در عين حال بايد در نظر داشت، اگر كسى به قصد حجاز و شهر مدينه از دمشق خارج شد و مقدار زيادى هم سير كرد و سپس تصميمش عوض شد و خواست به عراق و شهر كربلا برود، بى گمان اين شخص مجبور نيست همه مسير را دوباره برگردد و از دمشق به عراق برود.

جمع بندى گزارش ها درباره مسير دمشق (شام) تا مدينه

درباره مسير شام تا مدينه، هفت دسته روايت و گزارش متفاوت وارد شده كه جمع بندى آنها به اين صورت است:

از آنجا كه دسته اول روايات، درباره تمامى حوادث و رويدادهاى بين راه و نيز تاريخ ورود به مدينه ساكت است، پس هيچ گونه تعارضى با بقيه روايات نيز ندارد.

از دسته دوم روايات استفاده مى شود كه آل الله(عليهم السلام)، روز بيستم صفر وارد شهر مدينه شدند. نهايت اين است كه در كلام اين دو بزرگوار، دو احتمال داده مى شود: يكى اينكه اهل بيت(عليهم السلام) در روز بيستم، از دمشق به سوى مدينه حركت كردند و دوم اينكه، آنان در اين روز، وارد مدينه شدند؛ در اين صورت، عبارت مجمل مى شود و ديگر هيچ كس توان استشهاد به آن را نخواهد داشت.

اما درمورد دسته سوم تا ششم روايات بايد گفت، نه تنها هيچ گونه تعارضى بين اين روايات نيست، بلكه هر يكى مكمل و مؤيد ديگرى است و نتيجه مجموع اينها چنين است: امام سجاد(ع) به همراه اهل بيت(عليهم السلام) و نيز به همراهى سر مقدس پدر، از دمشق خارج شدند و امام سجاد(ع) در همان روز، سر مبارك

ص: 26

پدر را به بدن ملحق ساخت و در همين سرزمين، با جابر بن عبدالله انصارى ملاقات كردند. (1)

دسته هفتم روايات نيز مى گويند، سر مقدس حسين(ع) به همراه اهل بيت(عليهم السلام)، به مدينه برده شد و پس از آن به بدن ملحق گرديد؛ اين گزارش به طور اساسى پذيرفتنى نيست.

دو عامل مؤثر در سرعت حركت

به نظر ما دو عامل بسيار مهم در سرعت حركت اهل بيت(عليهم السلام) دخالت داشته است:

1. آن داغديدگان، هنوز مزار شهيدان خود را زيارت نكرده بودند و آزادانه در كربلا، مجلس سوگوارى تشكيل نداده بودند. حال كه خود مى توانستند مسير كاروان را تعيين كنند، دل آنها براى رسيدن به كربلا پر مى زد. مهم تر اينكه راز اصلى استحباب زيارت اربعين، در خود عدد چهل نهفته است.

2. دومين محرك براى عجله داشتن و سرعت در حركت، اين بوده كه بايد هرچه زودتر اين سر را به بدن ملحق مى كردند؛ چراكه بى گمان كوتاهى در اين امر، جسارت به سر مطهر را در پى داشت.

حركت شبانه

به گفته مورخان، يزيد به «نعمان بن بشير» (كاروان دار) دستور داد، شبانه حركت كنند. (2) اين دستور يزيد چند علت داشت:

1. يزيد قصد داشت با تظاهر به مهربانى بگويد: «آنها شب ها حركت كنند تا1.

ص: 27


1- . تاريخ حبيب السير، غياث الدين خواند امير، ج2، ص60؛ الملهوف، ص225؛ مثير الأحزان، محمد بن نما الحلى، ص157.
2- . الارشاد، ج2، ص122؛ روضة الواعظين، الفتال النيشابورى، ص231.

پس از اين همه رنج و مشقت، از گرماى روز در امان باشند».

2. يزيد به اين مى انديشيد كه در مناطقى كه اكثريت با حاميان بنى اميه بود (بيشتر محدوده شام، شامل عده اى بود كه از موضع جديد يزيد آگاه نبودند) به كاروانيان جسارت نورزند؛ زيرا نتيجه اين عمل، تشديد خشم دوستداران اهل بيت(عليهم السلام) و در نتيجه، سست تر شدن حكومت او بود.

3. حركت شبانه و آرام در محدوده كربلا - مدينه، با حال و وضع آل الله(عليهم السلام) سازگارتر بود؛ چون چندان عجله اى نداشتند. همچنين در اين صورت كاروان از حرارت خورشيد و گرماى روز آسيبى نمى ديد.

نتيجه مطالب پيش گفته، اين است كه مى پذيريم حركت كاروان تا آن هنگام كه در شام حركت مى كردند، شبانه بوده و قبول مى كنيم قافله در مسير بازگشت از كربلا به مدينه، شبانه حركت كرده است.

اهل بيت(عليهم السلام) ديگر اسير نبودند كه فقط كاروان دار تصميم بگيرد؛ بنابراين هيچ مانعى نيست كه بگوييم از آن هنگام كه پيشنهاد رفتن به كربلا مطرح شد، در روز هم حركت مى كردند تا هرچه سريع تر به آرزوى خود، يعنى زيارت مرقد شهيدان برسند و هرچه سريع تر سر امام را به بدن ملحق سازند.

بررسى اشكال ها

چكيده همه اين اخبار اين است كه امام سجاد(ع) به همراه اهل بيت(عليهم السلام) و سر نورانى سيدالشهدا(ع) و به گفته ابن اعثم در فتوح و برخى ديگر، سرهاى ديگر شهيدان را نيز با خود بردند؛ از دمشق خارج شدند و در مسير بازگشت، پيش از آنها، همان روز گروهى اندك از جمله جابر بن عبدالله انصارى به همراه عطيه براى زيارت آمدند؛ آن گاه همگى به مزار شهيدان رفتند و به سوگوارى جانسوزى

ص: 28

پرداختند و در همان روز، امام سجاد(ع) سر پدر را به بدن ملحق ساخت. جابر و عطيه، همان روز كربلا را به سمت كوفه ترك كردند، اما خاندان داغديده، چند روزى در آن سرزمين ماندند و مجلس سوگ تشكيل دادند و در مجلس عزادارى آن بانوان محترم، زنان روستاهاى اطراف هم حاضر شده و همنوا با آنان گريستند.

اشكال نخست

اهل بيت(عليهم السلام) خود تصميم گيرنده نبودند و بايد رضايت يزيد را براى حركت به سمت كربلا جلب مى كردند و با توجه به خباثتى كه در اين پليد سراغ داريم، گمان نمى رود او اين اجازه را به آنان داده باشد.

پاسخ

ما در جواب، سه گزينه مطرح مى كنيم:

گزينه اول: احتمال دارد كه خود يزيد پيشنهاد رفتن به مدينه، از سمت عراق را داده باشد و احتمال قوى هم مى داد كه در اين صورت، اهل بيت(عليهم السلام) به كربلا خواهند رفت. در توجيه اين احتمال مى گوييم: چه مانعى دارد يزيد كه پايه هاى حكومت نامشروع خود را سست و ويران مى بيند، چنين دستورى بدهد تا بتواند با مهربانى ظاهرى با خاندان نبوت، از بى اعتمادى مردم بكاهد؟

گزينه دوم: احتمال دارد كه پيشنهاد اصلى رفتن از مسير دمشق - عراق - مدينه، از سوى خود اهل بيت(عليهم السلام) مطرح شده باشد و يزيد هم مى دانست كه اين پيشنهاد براى رفتن به كربلاست، ولى باز موافقت كرد؛ به همان دليلى كه در گزينه پيشين اشاره كرديم.

گزينه سوم: احتمال دارد كه اهل بيت(عليهم السلام) به صورت طبيعى از دمشق در جاده دمشق - مدينه، به حركت درآمده باشند و در بين راه، تصميم خود را براى رفتن

ص: 29

به عراق و آن گاه كربلا مطرح سازند. يعنى در دمشق به طور كلى صحبتى از رفتن به عراق و كربلا در ميان نبوده است.

اشكال دوم

كاروانى كه بانوان و كودكان آن، خسته و زجركشيده بودند، كاروانى كه با نهايت احترام و وقار حركت مى كردند، كاروانى كه شبانه سير مى كردند، اگر در مسير مستقيم دمشق - كربلا هم به راه افتاده باشند، اگر هر شب هشت فرسنگ راه بروند، 22 روز بايد بگذرد تا به مقصد برسد؛ آن گاه چگونه اين كاروان، روز بيستم صفر در كربلا بوده است؟

پاسخ

در جواب اين اشكال بايد گفت: كاروانى كه از هر لحاظ بسيار مجهز بوده، كاروانى كه محافظانى داشته و مصيبت ديدگانى كه هنوز آلام آنها تسكين نيافته و آنچه آرامش نسبى به آنها مى دهد، زيارت مرقد امام حسين(ع) است، قافله اى كه سر مقدس حسين(ع) را همراه دارد و بايد هرچه زودتر آن را به بدن ملحق سازند، بزرگوارانى كه مى خواهند هرچه سريع تر به فيض بى مانند زيارت اولين اربعين برسند، قافله اى كه ديگر اسير نيست و خود مى تواند تصميم بگيرد، اگر هم بر فرض، تمام مسير را شبانه حركت كرده باشد، از هر مسيرى كه برود، به خوبى مى تواند خود را در روز اربعين به كربلا برساند؛ همچنان كه همين قافله، مسير ده مرحله اى مدينه - مكه را به نصف كاهش داد، اينجا هم مى تواند چنين كند.

اشكال سوم

اگر عطيه كه به همراه جابر بوده امام سجاد(ع) را ملاقات كرده باشد، چرا تنها به ذكر كلمات جابر به هنگام زيارت پرداخته و هيچ گونه اشاره اى به نحوه

ص: 30

خواندن زيارت از سوى امام نكرده است؟ آيا حق اين نبود كه عطيه، اين مطلب مهم را هم مى گفت؟ از آنجايى كه چنين چيزى در گزارش عطيه نيست، پس بايد گفت، او امام سجاد(ع) و اهل بيت(عليهم السلام) را ملاقات نكرده است.

پاسخ:

بايد توجه كرد در روز اربعين، نخست جابر و عطيه وارد شدند و زيارت كردند و آن گاه خاندان نبوت وارد شدند؛ ازاين رو عطيه گزارش زيارت جابر را نقل كرده است. اما پس از آنكه اهل بيت(عليهم السلام) داغدار وارد شدند و پس از آنكه بر اساس گفته مرحوم سيد در مصرع و مقتل شهيدان، به سوگوارى عمومى مشغول شدند، بسيار طبيعى است كه نامحرمان، از جمله جابر و عطيه به كنارى بروند تا بانوان داغديده و رنج كشيده بهتر بتوانند زيارت و سوگوارى كنند؛ در اين هنگام بوده كه امام سجاد(ع) به همراه اهل بيت(عليهم السلام)، به زيارت و سوگوارى خانوادگى پرداخته اند و عطيه نيز حضور نداشته تا گزارش كند.

توضيح:

در كتاب «ثارالله»، هفت اشكال بررسى شده است كه در اينجا به سه اشكال عمده آن پرداخته شد.

فرجام سخن

نتيجه اينكه اهل بيت بزرگوار امام حسين(ع)، در مسير بازگشت از شام به سوى مدينه در روز اربعين سال 61 هجرى (اولين اربعين)، وارد كربلا شدند و همه احتمال هاى سست و بى مدركى، همچون ادعاهاى ذيل كه گروهى مطرح كرده اند، بى ترديد مردود و باطل است:

ص: 31

1. ورود اهل بيت(عليهم السلام) در اربعين سال 62 بود. (1)

2. ورود آنان در اربعين سال 61 بود، منتها قبل از رفتن به شام. (2)

3. ورود آنان در اربعين دوم، يعنى چهل روز دوم (80 روز بعد از عاشورا) بود كه مرحوم قاضى، اين احتمال را از بعضى نقل كرده و آن را رد مى كند. (3)

دوباره مى گوييم، حتى اگر دو كتاب شريف «ملهوف» و «مثير الاحزان» را نداشته باشيم، باز مى توان با استناد به مدارك محكم ديگر، اين مطلب را اثبات كرد.

منابع

1.الاربعين الحسينيه، ميرزا محمد اشراقى (ارباب)، چ2، بى جا، اسوه، 1379ه .ش.

2.الارشاد فى معرفة حجج الله على العباد، شيخ مفيد، تحقيق موسسه آل البيت لاحياء التراث، بيروت، دار المفيد، 1414ه .ق.

3.اقبال الاعمال، ابن طاووس، به كوشش جواد قيومى، قم، مكتب الاعلام الاسلامى، 1414ه .ق.

4.الامالى، شيخ صدوق، تهران، بعثت، 1417ه .ق.

5.بصائر الدرجات فى علوم آل محمد، صفار قمى، به كوشش محسن كوچه باغى تبريزى، تهران، علمى، 1404ه .ق.

6.تاريخ الطبرى (تاريخ الامم و الملوك)، طبرى، بيروت، دار الكتب العلميه، 1417ه .ق.6.

ص: 32


1- . قمقام زخار، فرهاد ميرزا معتمد الدوله، ج2، ص586.
2- . ناسخ التواريخ، محمد تقى لسان الملك سپهر، ج6، ص354.
3- . تحقيق درباره اربعين حضرت سيدالشهدا(ع)، صص195 و 196.

7.تاريخ حبيب السير، غياث الدين خواند امير، به كوشش محمد دبير سياقى، خيام، 1380ه .ش.

8.تحقيق درباره اول اربعين حضرت سيدالشهدا(ع)، سيد محمدعلى قاضى طباطبايى، چ3، قم، بنياد علمى و فرهنگى شهيد آيت الله قاضى طباطبائى، 1368 ه .ش.

9.روضة الواعظين،: الفتال النيشابورى، به كوشش سيد محمدمهدى حسن خرسان، قم، الشريف الرضى، 1386ه .ق.

10.قمقام زخار و صمصام تبار، فرهاد ميرزا معتمدالدوله، تهران، اسلاميه، 1377ه .ق.

11.كامل بهائى، عمادالدين حسن بن على طبرى، تهران، مكتبة المصطفوى، بى تا.

12.الكامل فى التاريخ، ابن اثير، به كوشش عمر عبدالسلام، بيروت، دار الكتاب العربى، 1417ه .ق.

13.اللهوف فى قتلى الطفوف، ابن طاووس، قم، انوار الهدى، 1417ه .ق.

14.مثير الاحزان، محمد ابن نما الحلى، نجف، مطبعة الحيدريه، 1369ه .ق.

15.مرآة الحرمين (الرحلات الحجازيه و الحج و مشاعره الدينيه محلاة بمئات الصور الشمسيه)، ابراهيم رفعت پاشا، قاهره، دار الكتب المصريه، 1344ه .ق.

16.مسالك و ممالك، ابن خردادبه، ترجمه سعيد خاكرند، چ1، تهران، موسسه مطالعات و انتشارات تاريخى، 1371ه .ش.

17.الملهوف على قتلى الطفوف، سيد ابن طاووس، تهران، دارالاسوه، 1414ه .ق.

18.ناسخ التواريخ، قاجاريه، محمد تقى لسان الملك سپهر، به كوشش جمشيد كيانفر، تهران، اساطير، 1386ه .ش.

19.نزهة القلوب، حمدالله مستوفى، به كوشش محمد دبير سياقى، قزوين، حديث امروز، 1381ه .ش.

ص: 33

ص: 34

دليل بزرگداشت اربعين چيست؟

اشاره

دكتر رسول جعفريان

معارف، بهمن 1388، شماره 73

اعتبار اربعين امام حسين(ع) از گذشته، ميان شيعه و در تقويم تاريخى وفاداران به امام حسين(ع) شناخته شده است؛ سنتى كه تا به امروز در كربلاى عراق، با قوت برپاست و هرساله شاهديم كه ميليون ها شيعه، از همه جاى دنيا در اين روز بر سر مزار امام حسين(ع) گرد مى آيند و به عزادارى مى پردازند. سؤال اين است كه دليل يا دلايل بزرگداشت سيدالشهدا(ع) در اين روز چيست؟ آيا «اربعين» ريشه در مستندات روايى و تاريخى ما دارد؟

درآمد

كتاب «مصباح المتهجد» شيخ طوسى كه حاصل گزينش دقيق و انتخاب معقول شيخ طوسى است، از روايات فراوان درباره تقويم مورد نظر شيعه، درباره ايام سوگ، شادى، دعا، روزه و عبادت است. ايشان ذيل ماه «صفر» مى نويسد:

نخستين روز اين ماه (از سال 121)، روز كشته شدن زيد بن على بن الحسين است. روز بيستم صفر، يعنى اربعين، زمانى است كه حرم امام

ص: 35

حسين(ع)، يعنى كاروان اسرا، از شام به مدينه بازگشتند و روزى است كه جابر بن عبدالله انصارى، صحابى رسول خدا(ص)، از مدينه به كربلا رسيد تا به زيارت قبر امام حسين(ع) بشتابد و او، نخستين كسى است كه قبر آن حضرت را زيارت كرد. در اين روز، زيارت امام حسين(ع) مستحب است و اين زيارت، همانا خواندن زيارت اربعين است. (1)

وى سپس متن زيارت اربعين را با سند به نقل از حضرت امام صادق(ع) آورده است: «السلام على ولي الله و حبيبه، السلام على خليل الله و نجيبه، السلام على صفي الله و ابن صفيه...».

اين مطلبى است كه شيخ طوسى، عالم فرهيخته، معتبر و معقول شيعه در قرن پنجم، درباره اربعين آورده است. طبعاً بر اساس اعتبارى كه اين روز ميان شيعيان داشته است، از همان آغاز كه تاريخش معلوم نيست، شيعيان به حرمت آن، زيارت اربعين مى خوانده اند و اگر مى توانستند، مانند جابر بر مزار امام حسين(ع) گرد آمده و آن امام را زيارت مى كردند. اين سنت تا به امروز در عراق با قوت برپاست و هر ساله شاهديم كه ميليون ها شيعه در اين روز بر سر مزار امام حسين(ع) جمع مى شوند.

در اينجا و در ارتباط با اربعين، چند نكته را بايد توضيح داد:

1. عدد چهل

نخستين مسئله اى كه در ارتباط با «اربعين» جلب توجه مى كند، تعبير اربعين در متون دينى است. ابتدا بايد نكته اى را به عنوان مقدمه يادآور شويم:

اصولاً بايد توجه داشت كه در نگرش صحيح دينى، اعداد به لحاظ عدد بودن،7.

ص: 36


1- . مصباح المتهجد، شيخ طوسى، ج2، ص787.

نقش خاصى در القاى معنا و منظورى خاص ندارند؛ به اين صورت كه كسى نمى تواند به صرف اينكه در فلان مورد يا موارد، عدد هفت يا دوازده يا چهل يا هفتاد به كار رفته، استنباط و استنتاج خاصى داشته باشد. اين يادآورى، از آن روست كه برخى از فرقه هاى مذهبى، به ويژه آنها كه تمايلات «باطنى گرى» داشته يا دارند و گاه و بيگاه خود را به شيعه نيز منسوب مى كرده اند و نيز برخى از شبه فيلسوفان، متأثر از انديشه اى درباره اعداد يا نوع حروف بوده و هستند.

در واقع بسيارى از اعدادى كه در نقل هاى دينى آمده، مى تواند براساس يك محاسبه الهى باشد، اما اينكه اين عدد در موارد ديگرى هم كابرد دارد و بدون يك مستند دينى مى توان از آن در ساير موارد استفاده كرد، پذيرفتنى نيست. براى مثال، ده ها مورد در كتاب هاى دعا، عدد «صد» به كار رفته كه مثلاً فلان ذكر را صد مرتبه بگوييد، اما اين دليل بر تقدس عدد صد نمى شود. ساير اعداد نيز طى روزگاران، صورت تقدس به خود گرفته، گاه سوء استفاده هايى هم از آنها مى شود. تنها چيزى كه درباره برخى از اين اعداد مى توان گفت، آن است كه آن اعداد معين، نشانه كثرت است. براى مثال، درباره هفت، چنين اظهار نظرى شده است. بيش از اين هرچه گفته شود، نمى توان همچون يك استدلال به آن نظر كرد.

مرحوم اربلى، از علماى بزرگ اماميه، در كتاب «كشف الغمه في معرفة الائمة» در برابر كسانى كه به تقدس عدد دوازده و برج هاى دوازده گانه براى اثبات امامت ائمه اطهار(عليهم السلام) استناد كرده اند، اظهار مى دارد، اين مسئله نمى تواند چيزى را ثابت كند؛ چراكه اگر چنين باشد، اسماعيليان يا هفت امامى ها، مى توانند ده ها شاهد همچون هفت آسمان ارائه دهند كه عدد هفت مقدس است همان گونه كه اين كار را كرده اند.

ص: 37

2. عدد «اربعين» در متون دينى

يكى از تعبيرهاى رايج عددى، تعبير «اربعين» است كه در بسيارى از موارد به كار مى رود؛ يك نمونه آن اين است كه سن پيامبر خدا(ص) در زمان بعثت، چهل بود. گفته مى شود كه عدد چهل در سن و سال انسان ها، نشانه بلوغ و رشد فكرى است؛ گرچه گفتنى است، برخى از پيامبران در دوران كودكى به نبوت رسيده اند. از ابن عباس، به نقل از پيامبر(ص) نقل شده است كه اگر كسى چهل ساله شد و خيرش بر شرش غلبه نكرد، آماده رفتن به جهنم باشد. (1) در نقلى آمده است كه مردمان، تا چهل سالگى، در پى دنيا هستند و پس از آن، در پى آخرت خواهند رفت. (2)

در قرآن آمده است كه «ميقات» موسى با پروردگارش در چهل روز حاصل شد: (وَ واعَدْنا مُوسى ثَلاثِينَ لَيْلَةً وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِيقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً) (اعراف: 142). در نقل است كه حضرت آدم(ع)، چهل شبانه روز بر روى كوه صفا در حال سجده بود. (3) درباره بنى اسرائيل هم آمده است كه براى استجابت دعاى خود، چهل شبانه روز ناله و ضجه مى كردند. (4)

اعتبار حفظ چهل حديث كه در روايات فراوان ديگر آمده، سبب تأليف صدها اثر با عنوان «اربعين»، با انتخاب چهل حديث و شرح و بسط آنها شده است. در اين نقل ها، از پيامبر اسلام(ص) آمده است: «اگر كسى از امت من، چهل حديث حفظ كند كه در امر دينش از آنها بهره ببرد، خداوند در روز قيامت او را فقيه و9.

ص: 38


1- . ارشادالقلوب، حسن بن محمد الديلمى، ج1، ص185.
2- . مجموعه ورام، ابن ابي الفراس، ص35.
3- . مستدرك الوسائل، حسين نورى، ج9، ص329.
4- . همان، ج5، ص239.

عالم محشور خواهد كرد». (1)

در نقل ديگرى آمده است كه اميرمؤمنان(ع) فرمودند: «اگر چهل مرد با من بيعت مى كردند، در برابر دشمنانم مى ايستادم». (2) مرحوم كفعمى نوشته است: «زمين هيچ گاه از يك قطب، چهار نفر از اوتاد و چهل نفر از ابدال و هفتاد نفر نجيب، خالى نمى شود». (3) درباره نطفه هم تصور بر اين بوده كه بعد از چهل روز علقه مى شود. همين عدد در تحولات بعدى علقه به مضغه تا زمان تولد، در نقل هاى كهن به كار رفته، گويى كه عدد چهل، مبدأ يك تحول دانسته شده است.

در نقلى از پيامبر گرامى اسلام(ص) آمده است كه اگر كسى چهل روز خالص براى خدا باشد، خداوند حكمت را از قلبش بر زبانش جارى مى كند؛ «مَنْ أَخْلَصَ لله أَرْبَعِينَ يوْماً فَجَّرَ الله ينَابِيعَ الْحِكْمَةِ مِنْ قَلْبِهِ عَلَى لِسَانِهِ». (4) روايات به اين مضمون فراوان وجود دارد. چله نشينى برخى از فرقه ها، درست يا غلط، از همين باب بوده است. علامه مجلسى در بحارالانوار در اين باره كه برگرفتن چله نشينى از حديث مزبور نادرست است، به تفصيل سخن گفته است.

در روايات آمده است، كسى كه چهل روز گوشت نخورد، خلقش تند مى شود. همچنين كسى كه چهل روز طعام حلال بخورد، خداوند قلبش را نورانى مى كند. همچنين كسى كه شرابخوارى كند، نمازش تا چهل روز قبول نمى شود و پيامر خدا(ص) فرمود: «كسى كه لقمه حرامى بخورد، تا چهل روز، دعايش مستجاب نمى شود». (5)

اينها تنها نمونه هايى از نقل هاى بسيارى بود كه عدد «اربعين» در آنها به كار رفته است.7.

ص: 39


1- . بحارالانوار، علامه مجلسى، ج2، ص53.
2- . الاحتجاج، ابومنصور الطبرسى، ص84.
3- . بحار الانوار، ج53، ص200.
4- . همان، ج67، ص213.
5- . مستدرك الوسائل، ج5، ص217.

3. اربعين امام حسين(ع)

بايد ديد در كهن ترين متون مذهبى ما، از «اربعين» چگونه ياد شده است. به عبارت ديگر دليل برزگداشت اربعين چيست؟ چنان كه در آغاز اشاره شد، مهم ترين نكته درباره اربعين، روايت امام حسن عسكرى(ع) است كه فرمود:

نشانه هاى مؤمن پنج چيز است: 1.خواندن پنجاه و يك ركعت نماز (17 ركعت نماز واجب + 11 نماز شب + 23 نوافل)؛ 2. زيارت اربعين؛ 3. انگشترى در دست راست؛ 4. وجود آثار سجده بر پيشانى؛ 5. بلند خواندن «بسم الله» در نماز.

اين حديث تنها مدرك معتبرى است كه جداى از خود زيارت اربعين كه در منابع دعايى آمده، به اربعين امام حسين(ع) و بزرگداشت آن روز تصريح كرده است. اما درمورد اينكه منشأ اربعين چيست، بايد گفت در منابع، به اين روز به دو اعتبار نگريسته شده است: نخست، روزى است كه اسيران كربلا از شام به مدينه مراجعت كردند. دوم، روزى است كه جابر بن عبدالله انصارى، صحابى پيامبر خدا(ص)، از مدينه به كربلا وارد شد تا قبر حضرت اباعبدالله الحسين(ع) را زيارت كند. شيخ مفيد در «مسار الشيعه» كه در مورد ايام تولد و درگذشت ائمه اطهار(عليهم السلام) است، به روز اربعين اشاره كرده و نوشته است: «اين روزى است كه حرم امام حسين(ع)، از شام به سوى مدينه مراجعت كردند. نيز روزى است كه جابر بن عبدالله، براى زيارت امام حسين(ع) وارد كربلا شد». (1)

كهن ترين كتاب دعاى مفصل موجود، كتاب «مصباح المتهجّد» شيخ طوسى، از شاگردان شيخ مفيد است كه ايشان هم همين مطلب را آورده است. شيخ طوسى پس از بيان اينكه روز نخست ماه صفر، روز شهادت زيد بن على بن الحسين(ع)6.

ص: 40


1- . مسار الشيعه فى مختصر تواريخ الشريعة، شيخ مفيد، ص46.

و روز سوم ماه صفر، روز آتش زدن كعبه به دست سپاهيان شام در سال 64 هجرى است، مى نويسد:

بيستم ماه صفر (چهل روز پس از حادثه كربلا) روزى است كه حرم سيد ما، اباعبدالله الحسين(ع) از شام به مدينه مراجعت كرد و نيز روزى است كه جابر بن عبدالله انصارى، صحابى پيامبر خدا(ص) ازمدينه وارد كربلا شد تا قبر حضرت را زيارت كند. او نخستين كس از مردمان بود كه امام حسين(ع) را زيارت كرد. در چنين روزى، زيارت آن حضرت مستحب است و آن زيارت اربعين است. (1)

در همانجا آمده است كه وقت خواندن زيارت اربعين، هنگامى است كه خورشيد، بالا آمده است.

در كتاب «نزهة الزاهد» هم كه در قرن ششم هجرى تأليف شده، آمده است: «در بيستم اين ماه بود كه حرم محترم حسين(ع) از شام به مدينه آمدند». (2) همين طور در ترجمه فارسى «الفتوح ابن اعثم» و كتاب مصباح كفعمى كه از متون دعايى بسيار مهم قرن نهم هجرى است، اين مطلب آمده است. (3) برخى استظهار كرده اند كه عبارت شيخ مفيد و شيخ طوسى، بر آن است كه روز اربعين، روزى است كه اسيران از شام به مقصد مدينه خارج شدند؛ نه آنكه در آن روز به مدينه رسيدند. (4) به هر روى، زيارت اربعين از زيارت هاى مورد وثوق امام حسين(ع) است كه از لحاظ معنا و مفهوم، قابل توجه است.4.

ص: 41


1- . مصباح المتهجد، شيخ طوسى، ص787.
2- . نزهة الزاهد، به كوشش رسول جعفريان، ص241.
3- . الفتوح، ابن اعثم الكوفى، تصحيح مجد طباطبائى، ص916.
4- . لؤلؤ و مرجان، حسين نورى، ص154.

4. بازگشت اسيران به مدينه يا كربلا

اشاره شد كه شيخ طوسى، بيستم صفر يا اربعين را، زمان بازگشت اسيران كربلا از شام به مدينه دانسته است. بايد افزود كه نقلى ديگر، اربعين را زمان بازگشت اسيران از شام به كربلا مى داند. تا اينجا از لحاظ منابع كهن، بايد گفت اعتبار سخن نخست، بيش از سخن دوم است. با اين حال علامه مجلسى پس از نقل هر دو مورد، اظهار مى دارد: «احتمال صحت هر دوى اينها (به لحاظ زمانى) بعيد مى نمايد». (1) ايشان اين ترديد را در كتاب دعايى خود، «زاد المعاد» نيز عنوان كرده است. با اين حال در متون نسبتاً قديمى مانند «لهوف» و «مثيرالاحزان» آمده است كه اربعين، مربوط به زمان بازگشت اسيران از شام به كربلاست و اسيران از راهنمايان خواستند تا آنها را از كربلا عبور دهند.

بايد توجه داشت كه اين دو كتاب، در عين حال كه مطالب مفيدى دارند، از جهاتى اخبار ضعيف و خيالى نيز دارند كه براى شناخت آنها، بايد آنها را با متون كهن تر مقايسه و اخبار آنها را ارزيابى كرد. اين نكته را هم بايد افزود، منابعى كه پس از لهوف، به نقل از آن كتاب، اين خبر را نقل كرده اند، نبايد با نام منابعى مستند و مستقل ياد شوند؛ در نتيجه به كتاب هايى مانند «حبيب السير» كه به نقل از آن منابع، خبر بازگشت اسيران به كربلا را آورده اند، نمى توان استناد كرد. (2)

در اينجا مناسب است دو نقل را درباره تاريخ ورود اسيران به دمشق ياد كنيم. نخست نقل ابوريحان بيرونى است كه نوشته است:

در نخستين روز ماه صفر «أدخل رأس الحسين(ع) مدينة دمشق، فوضعه يزيد (لعنه الله) بين يديه و نقر ثناياه بقضيب كان فى يده و هو يقول :

ص: 42


1- . بحارالانوار، علامه مجلسى، ج101، صص334 و 335.
2- . دمع السجوم ترجمه نفس المهموم، ابوالحسن شعرانى، ص269.

لست من خندف ان لم أنتقم *** من بني أحمد، ما كان فَعَل

ليت َأشياخي ببدرٍ شهدوا جَزَع الخزرج من وقع الاسل

فأهلّوا و استهلّوا فرحا ثم قالوا: يا يزيد لاتشل

قد قتلنا القرن من أشياخهم و عدلناه ببدر، فاعتدل (1)

بيرونى، روز اول ماه صفر را روزى مى داند كه سر امام حسين(ع) را وارد دمشق كرده و يزيد هم درحالى كه اشعار ابن زبعرى را مى خواند و بيتى هم بر آن افزوده بود، با چوبى كه در دست داشت، بر لبان مبارك امام حسين(ع) مى زد.

دوم سخن عمادالدين طبرى در «كامل بهائى» است كه رسيدن اسيران به دمشق را در 16 ربيع الاول، يعنى 66 روز پس از عاشورا مى داند كه اين نقل طبيعى تر مى نمايد.

5. ميرزا حسين نورى و اربعين

علامه ميرزا حسين نورى، از علماى برجسته شيعه و صاحب كتاب «مستدرك الوسائل»، در كتاب «لؤلؤ و مرجان در آداب اهل منبر»، به نقد و ارزيابى برخى از روضه ها و نقل هايى پرداخته كه به مرور در جامعه شيعه رواج يافته و به نظر وى از اساس، نادرست بوده است. ظاهراً وى در دوره اخير، نخستين كسى است كه به نقد اين روايت پرداخته و دلايل متعددى در نادرستى آن اقامه كرده است. ايشان اين عبارت سيد بن طاووس در لهوف را نقل نموده كه اسيران در بازگشت از شام، از راهنماى خود خواستند تا آنها را به كربلا ببرد؛ و سپس به نقد آن پرداخته است. (2)2.

ص: 43


1- الآثار الباقيه، ابوريحان بيرونى، ص422.
2- . لؤلؤ و مرجان، ص152.

داستان از اين قرار است كه سيد بن طاووس در «لهوف»، خبر بازگشت اسيران به كربلا در اربعين را نقل كرده است. در آنجا منبع اين خبر گزارش نشده و گفته مى شود كه وى در اين كتاب، مشهورات ميان شيعه در مجالس سوگوارى را مطرح كرده است. اما همين سيد بن طاووس در «اقبال الاعمال»، با اشاره به اينكه شيخ طوسى در مصباح مى گويد اسيران در روز اربعين از شام به سوى مدينه حركت كردند، در مورد خبر نقل شده در غير آن (كه بازگشت آنان را در اربعين به كربلا دانسته اند) ترديد مى كند. ترديد او به اين دليل است كه ابن زياد، مدتى اسيران را در كوفه نگه داشت. با توجه به زمانى كه در اين نگه داشتن صرف شده و زمانى كه در مسير رفتن به شام و اقامت يك ماهه در آنجا و بازگشت نياز بود، بعيد است كه آنان در اربعين به مدينه يا كربلا رسيده باشند. ابن طاووس مى گويد اينكه اجازه بازگشت به كربلا به آنها داده باشد، ممكن است؛ اما نمى توانسته در اربعين باشد. در خبر مربوط به بازگشت آنان به كربلا گفته شده است كه همزمان با ورود جابر به كربلا بوده و با او برخورد كرده اند. ابن طاووس در اينكه جابر نيز روز اربعين به كربلا رسيده باشد، ترديد مى كند. (1)

اين ممكن است كه ابن طاووس، لهوف را در جوانى و اقبال را در دوران بلوغ فكرى تأليف كرده باشد. در عين حال ممكن است دليل آن اين باشد كه آن كتاب را براى محافل روضه خوانى و اين اثر را همچون يك اثر علمى نوشته باشد. دليلى ندارد كه ما ترديدهاى او در آمدن جابر به كربلا در روز اربعين را بپذيريم. به نظر مى رسد منطقى ترين چيزى كه براى اعتبار اربعين در دست است، همين زيارت جابر در نخستين اربعين و در مقام اولين زائر است.

اما درباره اعتبار اربعين در بازگشت اسيران به كربلا، توجه به اين نكته نيز1.

ص: 44


1- . اقبال الاعمال، سيدبن طاووس، ج3، ص101.

اهميت دارد كه شيخ مفيد در كتاب مهم خود در باب زندگى امامان و در بخش ويژه امام حسين(ع) از كتاب «ارشاد»، در خبر بازگشت اسيران، هرگز اشاره اى به بازگشت اسيران به عراق ندارد. همين طور ابومخنف، راوى برجسته شيعه نيز، اشاره اى در «مقتل الحسين» خود به اين مطلب ندارد. در منابع كهن تاريخ كربلا هم مانند «انساب الاشراف»، «اخبارالطوال» و «طبقات الكبرى»، اثرى از اين خبر ديده نمى شود. روشن است كه حذف عمدى آن معنا ندارد؛ زيرا براى چنين حذف و تحريفى، دليلى وجود ندارد.

خبر زيارت جابر، در كتاب «بشارة المصطفى» آمده است، اما به ملاقات وى با اسيران اشاره اى نشده است. مرحوم حاج شيخ عباس قمى نيز در پيروى از استاد خود محدث نورى، داستان آمدن اسيران كربلا در اربعين، از شام به كربلا را نادرست دانسته است. (1) در دهه هاى اخير، مرحوم محمد ابراهيم آيتى هم در كتاب «بررسى تاريخ عاشورا»، بازگشت اسيران به كربلا را انكار كرده است. (2) استاد شهيد مطهرى نيز كه متأثر از مرحوم آيتى است، همين نظر را دارد. اما اين جماعت يك مخالف جدى دارند كه شهيد قاضى طباطبائى است.

6. شهيد قاضى طباطبائى و اربعين

شهيد محراب، مرحوم آيت الله حاج سيد محمدعلى قاضى طباطبائى(رحمه الله)، كتاب مفصلى با نام «تحقيق درباره اولين اربعين حضرت سيدالشهدا» درباره اربعين نوشته كه به تازگى نيز به شكل زيبايى به چاپ رسيده است. هدف ايشان از نگارش اين اثر، آن بود كه ثابت كند آمدن اسيران از شام به كربلا در نخستين اربعين، بعيد نيست. اين كتاب مشتمل بر تحقيقات حاشيه اى فراوانى درباره كربلاست كه9.

ص: 45


1- . منتهى الآمال، شيخ عباس قمى، ج1، صص817 و 818.
2- . بررسى تاريخ عاشورا، محمد ابراهيم آيتى، صص148 و 149.

بسيار مفيد و جالب است. اما به نظر مى رسد در اثبات نكته مورد نظر، با همه زحمتى كه مؤلف محترم كشيده، چندان موفق نبوده است.

ايشان درباره اين اشكال كه امكان ندارد اسيران در مدت چهل روز از كربلا به كوفه و از آنجا به شام و سپس از شام به كربلا بازگشته باشند، هفده نمونه از مسافرت ها، مسيرها و زمان هايى كه براى اين راه در تاريخ آمده را به تفصيل نقل كرده است. در اين نمونه ها آمده كه مسير كوفه تا شام و به عكس، از يك هفته تا ده، دوازده روز طى مى شده است؛ بنابراين، ممكن است كه در چهل روز، چنين مسير رفت و برگشتى طى شده باشد. اگر سخن ابوريحان بيرونى هم درست باشد كه سر امام حسين(ع)، روز اول ماه صفر وارد دمشق شده، مى توان اظهار كرد كه بيست روز بعد، اسيران مى توانستند در كربلا باشند.

بايد به اجمال گفت، بر فرض كه طى اين مسير براى يك كاروان در چنين زمان كوتاهى، با آن همه زن و بچه ممكن باشد، بايد توجه داشت كه آيا اصل اين خبر در كتاب هاى معتبر تاريخ آمده است يا نه ؟ تا آنجا كه مى دانيم، نقل اين خبر در منابع تاريخى، از قرن هفتم به آن سوى، تجاوز نمى كند! به علاوه علماى بزرگ شيعه مانند شيخ مفيد و شيخ طوسى، نه تنها به آن اشاره نكرده اند، بلكه به عكس آن تصريح كرده و نوشته اند: «روز اربعين، روزى است كه حرم امام حسين(ع) وارد مدينه شده يا از شام به سوى مدينه خارج شدند».

آنچه مى ماند اين است كه نخستين زيارت امام حسين(ع) در نخستين اربعين، از سوى جابر بن عبدالله انصارى صورت گرفته است و از آن پس، ائمه اطهار(عليهم السلام) كه از هر فرصتى براى رواج زيارت امام حسين(ع) بهره مى بردند، روز نخستين زيارت آن حضرت را روزى مستحب براى زيارت اعلام فرمودند.

ص: 46

متن زيارت اربعين هم از سوى حضرت صادق(ع) انشاء شد و با داشتن مضامينى عالى، شيعيان را از زيارت حضرت در اين روز برخوردار كرد. اهميت خواندن زيارت اربعين تا جايى است كه از ويژگى هاى شيعه دانسته شده است؛ درست آن گونه كه بلند خواندن بسم الله در نماز و خواندن 51 ركعت نماز در شبانه روز، در روايات بى شمارى از نشانه هاى شيعه بودن عنوان شده است.

زيارت اربعين در «مصباح المتهجد» شيخ طوسى و نيز «تهذيب الاحكام» وى، به نقل از صفوان بن مهران جمّال آمده است. وى گفت كه مولايم صادق(ع) فرمود: «زيارت اربعين كه بايد وقت برآمدن روز خوانده شود، چنين است...». (1) اين زيارت، به جهاتى مشابه برخى از زيارت هاى ديگر است؛ اما از آن روى كه مشتمل بر برخى از تعابير جالب در مورد هدف امام حسين(ع) از اين قيام است، اهميت ويژه اى دارد. در بخشى از اين زيارت درباره هدف امام حسين (ع) از اين نهضت آمده است:

و بذل مهجته فيك ليستنقذ عبادك من الجهالة و حيرة الضلالة... و قد توازر عليه من غرّته الدنيا و باع حظّه بالارذل الادنى.

خدايا، امام حسين(ع)، همه چيزش را براى نجات بندگانت از نابخردى و سرگشتگى و ضلالت در راه تو داده، درحالى كه مشتى فريب خورده كه انسانيت خود را به دنياى پست فروخته اند، بر ضد وى شوريده، آن حضرت را به شهادت رساندند.

دو نكته كوتاه

الف) برخى از رواياتى كه درمورد زيارت امام حسين(ع) در كتاب «كامل الزيارات» ابن قولويه آمده، گريه چهل روزه آسمان، زمين، خورشيد و فرشتگان را3.

ص: 47


1- . مصباح المتهجد، ص788؛ تهذيب الاحكام، شيخ طوسى، ج6، ص113.

بر امام حسين(ع)، يادآور شده است. (1)

ب) ابن طاووس يك اشكال تاريخى در مورد اربعين بودن روز بيستم صفر مطرح كرده و گفته است، اگر امام حسين(ع)، روز دهم محرم به شهادت رسيده باشد، اربعين آن حضرت، نوزدهم صفر مى شود، نه بيستم. در پاسخ گفته شده است، به احتمال، ماه محرمى كه در دهم آن، امام حسين(ع) به شهادت رسيد، 29 روز بوده است. اگر ماه كامل بوده باشد، بايد گفت كه روز شهادت را به شمارش نياورده اند. (2)

منابع

1.الآثار الباقية عن القرون الخاليه، ابوريحان بيرونى خوارزمى، بيروت، دارصادر، بى تا.

2.الاحتجاج، ابومنصور احمد بن على طبرسى، تحقيق سيد محمد باقر خرسان، نجف، دارالنعمان، 1386ه .ق.

3.ارشاد القلوب الى الصواب، حسن بن محمد الديلمى، قم، الشريف الرضى، 1412ه .ق.

4.الاقبال بالاعمال الحسنة فيما يعمل مرة في السنه، سيد ابن طاووس، تحقيق جواد قيومى اصفهانى، چ1، قم، مكتب الاعلام الاسلامى، 1416ه .ق.

5.بحارالانوار، محمدباقر مجلسى، چ2، بيروت، مؤسسة الوفاء، 1403ه .ق.

6.بررسى تاريخ عاشورا، محمد ابراهيم آيتى، به كوشش مهدى انصارى، قم، مؤسسه انتشاراتى امام عصر(عج)، 1383ه .ش.

7.تحقيق درباره اول اربعين حضرت سيدالشهدا(ع)، سيد محمد على قاضى طباطبائى،5.

ص: 48


1- . اربعين شهيد قاضى، ص386.
2- . بحار الانوار، علامه مجلسى، ج98، ص335.

چ3، قم، بنياد علمى و فرهنگى شهيد آيت الله قاضى طباطبائى، 1368ه .ش.

8.تهذيب الاحكام، ابوجعفر محمد بن حسن طوسى، تحقيق حسن موسوى خرسان، چ4، تهران، دارالكتب الاسلامية، 1365ه .ش.

9.الدمع السجوم (ترجمه نفس المهموم)، شيخ عباس قمى، ترجمه شعرانى، تهران، اسلاميه، 1374ه .ق.

10.الفتوح، ابن اعثم كوفى، تحقيق على شيرى، بيروت، دارالاضواء، 1411ه .ق.

11.چشم اندازى به تحريفات عاشورا (لؤلؤ و مرجان)، ميرزا حسين نورى طبرسى، تحقيق مصطفى درايتى، چ1، قم، انتشارات احمد مطهرى، 1379ه .ش.

12.مجموعه ورام، ابن ابى الفراس، تهران، دار الكتب الاسلاميه، بى تا.

13.مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، حسين نورى، قم، موسسه آل البيت لاحياء التراث، 1408ه .ق.

14.مصباح المتهجد، ابوجعفر محمد بن حسن طوسى، بيروت، مؤسسة فقه الشيعه، 1411ه .ق.

15.منتهى الآمال، شيخ عباس قمى، تحقيق ناصر باقرى بيدهندى، چ1، قم، نشر دليل، 1379ه .ش.

16.نزهة الزاهد، به كوشش رسول جعفريان، تهران، اهل قلم، 1376ه .ش.

ص: 49

ص: 50

فلسفه بزرگداشت اربعين حسينى(ع) چيست؟

اشاره

آيت الله عبدالله جوادى آملى

افق حوزه، 29 دى ماه 1389، شماره 297

امام حسن عسكرى(ع) فرمودند:

علامات المؤمن خمس: صلاة احدى و الخمسين و زيارة الاربعين والتختم في اليمين و تعفير الجبين والجهر ببسم الله الرحمن الرحيم.

نشانه هاى مؤمن و شيعه، پنج چيز است: اقامه نماز 51 ركعت، زيارت اربعين حسينى، انگشتر در دست راست كردن، سجده بر خاك و بلند گفتن «بسم الله الرحمن الرحيم». (1)

مراد از نماز 51 ركعت، همان هفده ركعت نماز واجب روزانه، به اضافه نمازهاى نافله است كه جبران كننده نقص و ضعف نمازهاى واجب است؛ به ويژه اقامه نماز شب در سحر كه بسيار مفيد است. موارد ديگرى نيز كه در روايت ياد شده، همگى از ويژگى هاى شيعيان است؛ زيرا فقط شيعه است كه سجده بر خاك دارد و نيز غيرشيعه است كه يا بسم الله الرحمن الرحيم را نمى گويند يا

ص: 51


1- . تهذيب، شيخ طوسى، ج6، ص52

آهسته تلفظ مى كند. همچنين شيعه است كه انگشتر به دست راست كردن و نيز زيارت اربعين حسينى را مستحب مى داند.

مراد از زيارت اربعين، زيارت چهل مؤمن نيست؛ زيرا اين مسئله اختصاص به شيعه ندارد و نيز «الف و لام» در كلمه «الاربعين»، نشان مى دهد كه مقصود امام عسكرى(ع)، اربعين معروف و معهود نزد مردم است. اهميت زيارت اربعين، تنها به اين نيست كه از نشانه هاى ايمان است، بلكه طبق اين روايت، در رديف نمازهاى واجب و مستحب قرار گرفته است. بر پايه اين روايت، همان گونه كه نماز ستون دين و شريعت است، زيارت اربعين و حادثه كربلا نيز ستون ولايت است.

به ديگر سخن، بر اساس فرموده پيامبر خدا(ص)، عصاره رسالت (نبوى(ص) قرآن و عترت است: «اني تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي اهل بيتي». (1) عصاره كتاب الهى كه دين خداست، ستونى دارد كه نماز است و عصاره عترت نيز ستونش زيارت اربعين است كه اين دو ستون در روايت امام عسكرى(ع)، در كنار هم ذكر شده است؛ اما مهم آن است كه دريابيم نماز و زيارت اربعين، انسان را چگونه متدين مى كنند؟

ذات اقدس الهى، درباره نماز، معارف فراوانى را ذكر كرده است؛ مثلاً فرموده: انسان، فطرتاً موحد است، ولى طبيعت او به هنگام حوادث تلخ، جزع دارد و در حوادث شيرين از خير جلوگيرى مى كند، مگر انسان هاى نمازگزار كه آنان مى توانند اين خوى سركش طبيعت را تعديل كنند و از هلوع (2)، جزوع (3) و منوع (4)ه.

ص: 52


1- . بحارالانوار، علامه مجلسى، ج89، ص13.
2- . آزمند.
3- . ناشكيبا.
4- . بازدارنده.

بودن به درآيند و مشمول رحمت هاى خاص الهى باشند؛ إِنَّ الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً* إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً* وَ إِذا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعاً* إِلاَّ الْمُصَلِّينَ. (1)

زيارت اربعين نيز انسان را از جزوع، هلوع و منوع بودن باز مى دارد و گفته شد كه هدف اساسى سالار شهيدان نيز، تعليم و تزكيه مردم بوده است و در اين راه، هم از طريق بيان و بنان اقدام كرد و هم از راه بذل خون جگر كه جمع ميان اين راه ها، از ويژگى هاى ممتاز آن حضرت(ع) است.

خلاصه آنكه رسالت پيامبر اكرم(ص)، تعليم كتاب و حكمت از يك سو و تزكيه نفوس مردم از سوى ديگر بود تا هم جاهلان را عالم نمايد و هم گمراهان را هدايت كند.

همين دو هدف، در متن زيارت اربعين سالار شهيدان(ع) تعبيه شد؛ چنان كه منشأ ددمنشى (2) منكران رسالت و دشمنان نبوت، حب دنيا و شيدايى زرق و برق آن بود و عامل مهم توحش (3) منكران ولايت و دشمنان امامت نيز، همان غطرسة (4) دنيا و دلباختگى به آن بود كه در بخشى از زيارت اربعين به آن اشاره شده است: «وتغطرس و تردى في هواه».

زيارت مأثور در اربعين

در روايات شيعه براى روز اربعين حسينى، دستورهايى وجود دارد؛ مانند خواندن زيارت مخصوص آن روز در پيش از ظهر كه پس از آن، دو ركعت نماز نيز خوانده مى شود و دعا در آن وقت مستجاب است.د.

ص: 53


1- . معارج: 19-22.
2- . درنده خويى.
3- . وحشي گرى.
4- . فضيلت نهادن بر خود.

در زيارت اربعين، هدف قيام امام حسين(ع)، همان هدف رسالت پيامبر اكرم(ص) دانسته شده است. بر اساس قرآن و نهج البلاغه، هدف رسالت انبياى الهى، دو چيز است: يكى عالم كردن مردم و ديگرى عاقل نمودن آنها با تهذيب نفس. كسانى كه علم ندارند، دستور خدا را نمى دانند و توان تربيت خود يا ديگران را ندارند. برخى نيز عالم اند، ولى در اثر نداشتن عقل، به دانش خود عمل نمى كنند.

در قرآن كريم از زبان حضرت ابراهيم(ع) نقل شده كه به خداوند عرض كرد: پيامبرى مبعوث فرما كه مردم را عالم و مهذب كند: رَبَّنا وَ ابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِكَ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُزَكِّيهِمْ (بقره: 129) خداوند دعاى آن حضرت را اجابت كرد و در سوره «جمعه» فرمود: هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلالٍ مُبِينٍ (جمعه: 2).

اميرمؤمنان(ع) در تشريح بعثت پيامبر اكرم(ص) فرمود: «فهداهم به من الضلالة وانقذهم بمكانه من الجهالة»؛ (1) يعنى خداوند به دست پيامبرش مردم را عالم و عادل كرد.

امام حسين(ع) نيز كه به حساب ملكوت و اتصال نور وجودى، از پيامبر(ص) است و صاحب ولايت (حسين مني و انا من حسين) (2)، بايد مردم را عالم و عادل كند؛ يعنى احكام و دستورها و معارف دين را به آنان بياموزاند و آنان را اهل عمل كند.

تمامى اهل بيت(عليهم السلام) اين وظيفه را به عهده داشتند و با تدريس، ارشاد، سخنرانى و نوشتن نامه، به وظيفه خود عمل مى كردند؛ ولى سيدالشهدا(ع)، افزون بر كارهاى1.

ص: 54


1- . نهج البلاغه، خطبه 1.
2- . بحارالانوار، ج43، ص261.

يادشده، به سبب يأس از تأثير اساسى اين ابزار، در شرايطى قرار گرفت كه خون جگر خود را نيز براى نيل به هدف اعطا كرد. تنها آن حضرت(ع) بود كه هم مبارزه فرهنگى، سياسى و اجتهادى داشت و هم نبرد جهادى.

چنان كه در زيارت اربعين آن حضرت مى خوانيم: «فاعذر فى الدعاء و منح النصح و بذل مهجته فيك ليستنقذ عبادك من الجهالة وحيرة الضلالة»؛ يعنى آن حضرت(ع) با اتمام حجت بر خلق، هر عذرى را از امت رفع كرد و اندرز و نصيحت آنان را با مهربانى انجام داد و خون پاكش را در راه تو - اى خدا - نثار كرد تا بندگانت را از جهالت و حيرت و گمراهى نجات دهد.

اعذار و نصح و بذل خون آن حضرت(ع)، همگى براى عالم و عادل كردن انسان هايى بود كه در درياى هلاكت جهل علمى و فساد اخلاقى غوطه ور بودند؛ چنان كه برخى از انبياى گذشته نيز صرف نظر از تبليغ، تعليم و تحقيق اجتهادى، به نبرد جهادى نيز مبادرت نمودند و شربت شهادت نوشيدند تا ددمنشى را به فرشته وشى (1) و جاهليت را به تمدن اسلامى بدل نمايند.

منبع: شكوفايى عقل در پرتو نهضت حسينى

منابع

1.بحارالانوار، محمدباقر مجلسى، داراحياء التراث العربى، بيروت، 1403ه .ق.

2.التهذيب، محمد بن حسن طوسى، دار الكتب الاسلاميه، تهران، 1407ه .ق.ش.

ص: 55


1- . «وش» پسوندى براى بيان شباهت است؛ مانند پريوش، ماه وش.

ص: 56

نگاهى به زيارت اربعين سالار شهيدان

اشاره

(مبتنى بر آثار و انديشه هاى حكيم الهى، آيت الله جوادى آملى)

حسين محمودى

فصلنامه اشارات، شماره 4

مقدمه

نماز، زيارت خداست (1) و حج و عمره، زيارتِ خانه اوست و زيارت امام، ديدار با خليفه خدا و آيينه تمام نماى هستى است. نماز آثارى دارد كه نهى از فحشا و منكر، يكى از رهاوردهاى بى شمار آن است. (2) حج نيز فوايدى دارد كه آزادگى از رجسِ شرك و رهايى از پليدى دشمنان الهى، از بركات آن است؛ اما زيارت سالار شهيدان را ثمراتى برتر از حج است (3) و هم رديف نماز از آن ياد شده است. (4)

يكى از برترين زيارت هاى آن حضرت، زيارت اربعين است كه سفارش هاى بسيارى از سوى معصومان درمورد آن وارد شده است. ما در اين نوشتار بر آنيم در دو فصل، به معرفى زيارت اربعين و شرح برخى فرازهاى زيارت نامه اربعين بپردازيم.

ص: 57


1- . «مَعْنَى قَدْ قَامَتِ الصَّلَاةُ فِي الْإِقَامَةِ أَيْ حَانَ وَقْتُ الزِّيَارَة». التوحيد، شيخ صدوق، ص240.
2- . إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ (عنكبوت: 4).
3- . «بَابُ تَأَكُّدِ اسْتِحْبَابِ زِيَارَةِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ»؛ ر.ك: وسائل الشيعة، حرعاملى، ج14، ص49.
4- . التهذيب، ج6، ص52.

فصل اول: معرفى زيارت اربعين

1. زيارت اربعين، از علامات مؤمن

زيارت اربعين به نقل از صفوان جمّال، از امام صادق(ع) روايت شده كه يكى از مهم ترين دعاها براى زيارت امام حسين(ع) است. در فضيلت اين زيارت، همين بس كه از آن به عنوان يكى از نشانه هاى مؤمن ياد شده است. امام حسن عسكرى(ع) درباره اين زيارت فرمود: «علامات المؤمن خمس: صلاة احدى و الخمسين و زيارة الأربعين و التختّم في اليمين و تعفير الجبين و الجهر ببسم الله الرّحمن الرّحيم». (1)

مواردى كه درباره اين روايت آمده، همگى از مختصات شيعيان است؛ زيرا 51 ركعت نماز، (2) به شكلى كه از پيامبر نقل شده است، از مختصات شيعيان است و فقط شيعه است كه سجده بر خاك دارد و نيز غير شيعه، يا بسم الله الرحمن الرحيم را نمى گويند يا آهسته تلفظ مى كنند. همچنين شيعه است كه انگشتر به دست راست كردن و نيز خواندن زيارت اربعين حسينى را مستحب مى داند.

2. اهميت زيارت اربعين

اهميت زيارت اربعين، تنها به اين نيست كه از نشانه هاى ايمان است، بلكه طبق روايت امام حسن عسكرى(ع)، در رديف نمازهاى واجب و مستحب قرار گرفته است. بر پايه اين روايت، همان گونه كه نماز، ستون دين و شريعت است، زيارت اربعين و حادثه كربلا نيز ستون ولايت است.ت.

ص: 58


1- . «نشانه هاى مؤمن و شيعه، پنج چيز است: اقامه نمازِ 51 ركعت، زيارت اربعين حسينى، انگشتر در دست راست كردن، سجده بر خاك نمودن و بلند گفتن بسم الله الرحمن الرحيم»؛ همان.
2- . مراد از نماز 51 ركعت، همان هفده ركعت نماز واجب روزانه، به اضافه نمازهاى نافله است كه جبران كننده نقص و ضعف نمازهاى واجب است.

به ديگر سخن، بر اساس فرموده پيامبر خدا(ص)، عصاره قرآن كه دين خداست، ستونى دارد و آن نماز است (1) و بر اساس روايت امام عسكرى(ع)، عصاره عترت نيز ستونش زيارت اربعين است و اين دو ستون در كنار هم ذكر شده است؛ ولى مهم آن است كه دريابيم چگونه نماز و زيارت اربعين، انسان را متدين مى كنند.

ذات اقدس الهى، درباره نماز، معارف فراوانى را ذكر كرده است. مثلاً فرموده به طور فطرى، انسان موحد است، ولى طبيعت او هنگام حوادث تلخ، جزع دارد و در حوادث شيرين، از خير جلوگيرى مى كند، مگر انسان هاى نمازگزار (2)؛ چرا كه آنان مى توانند اين خوى سركش را تعديل كنند و از هلوع، جزوع و منوع بودن به درآيند و مشمول رحمت هاى خاص الهى باشند. همچنين زيارت اربعين نيز انسان را از جزوع، هلوع و منوع بودن باز مى دارد.

آثار زيارت انسان هاى كامل و معصوم

زيارت انسان هاى كامل و معصوم، رهاوردها و ميوه هاى فراوانى دارد كه اجتهاد در فهم دين و جهاد در تبيين دين، اجراى دستورات الهى، دفاع و حمايت از اركان اسلام، از جمله اين رهاوردها و بركات به شمار مى آيند و نمونه هاى اين گونه بركات را مى توان از اوصاف كمالى آنان در زيارت نامه هاى آنان ديد، آنجا كه مى گوييم:

أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ أَقَمْتَ الصَّلَاةَ وَ آتَيْتَ الزَّكَاةَ وَ أَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَيْتَ عَنِ المُنْكَرِ وَ اتَّبَعْتَ الرَّسُولَ وَ تَلَوْتَ الْكِتَابَ حَقَّ تِلَاوَتِه. (3)4.

ص: 59


1- . «إن رسول الله(ص) قال الصلاة عمود الدين»؛ المحاسن، احمد بن محمد بن خالد برقى، ج1، ص286.
2- . (إِنَّ الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً، إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً وَ إِذا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعاً إِلاَّ الْمُصَلِّينَ). (معارج: 19 - 22).
3- . كافى، كلينى، ج4، ص574.

شهادت مى دهم كه شما نماز را به پا داشتيد و زكات را پرداخت نموديد و امر به معروف و نهى از منكر كرديد و پيروى از پيامبر نموديد و قرآن را به درستى تلاوت كرديد.

بر اين اساس، كسى كه به زيارت آنان مى رود، چنين ويژگى هايى را طلب مى كند و از چنين كمالاتى بهره مند مى شود.

3. ويژگى عدد اربعين در آيات و روايات

از بعضى آيات و روايات استفاده مى شود كه عدد چهل، خصوصيتى دارد كه در اعداد ديگر نيست. در قرآن آمده است كه جريان ميقات حضرت موسى(ع) با خداى سبحان، چهل روز به طول انجاميد. (1) بنى اسرائيل نيز به دليل ناسپاسى در برابر نعمت هاى الهى و تلاش هاى حضرت موسى(ع)، به مدت چهل سال در بيابان سرگردان شدند. (2)

در احاديث نقل شده است در جريان آفرينش حضرت آدم(ع)، سرشت طينت او به دست خداوند، به مدت چهل روز ادامه يافت (3) يا پيكر شريف آن حضرت، چهل سال باقى ماند، سپس روح در آن دميده شد (4) و نيز محدثان شيعه و سنى، درباره تأثير حفظ چهل حديث از پيامبر خدا(ص) نقل كرده اند، اگر كسى چهل حديث نافع براى امت، نه براى شخص خود حفظ كند يا از راه تبيين آن براى مردم يا از راه پياده كردن عملى آن در جامعه، آن را حفظ كند، روز قيامت، فقيه محشور مى شود. (5)6.

ص: 60


1- . ر.ك: اعراف: 142.
2- . مائده: 26.
3- . «خمّرت طينة آدم بيدي أربعين صباحاً». عوالى اللئالى، ابن ابى جمهور احسائى، ج4، ص9.
4- . تفسير صافى، ملامحسن فيض كاشانى، ج1، ص95.
5- . «مَنْ حَفظَ علي أمّتي أربعين حديثاً ينتفعون بها بعثه الله يوم القيامة فقيهاً عالماً». بحارالانوار، مجلسى، ج2، ص156.

حديث معروفى نيز از طرق متعددى از پيامبر خدا(ص) درباره اخلاص نقل شده است كه فرمود: «هر كس به مدت چهل روز اخلاص بورزد، خداوند چشمه هاى حكمت را از قلبش به زبانش جارى مى سازد». (1)

همچنين بيشتر پيامبران الهى در چهل سالگى به رسالت مبعوث شده اند و در نماز شب، سفارش شده است كه چهل مؤمن را دعا كنيد و همسايگان را تا چهل خانه گرامى بداريد. اينها نشان مى دهد كه عدد چهل، از برجستگى خاصى در اسلام برخوردار است.

4. عدد چهل درباره امام حسين(ع)

در روايات چنين آمده است: زمين در سوگ پيامبران و اولياى الهى و بندگان مؤمن كه بر روى آن، خدا را عبادت كرده اند، چهل روز مى گريد، ولى در شهادت امام حسين(ع)، آسمان و زمين، چهل روز خون گريه كردند. البته اشك يا خون را در اين گونه از روايات، نبايد بر اشك يا خون ظاهرى حمل كرد، چنان كه نبايد آن را انكار كرد.

گفتنى است گراميداشت ياد درگذشتگان در همه ملل و اديان، رسميت دارد و بعضى با گذشت يك ماه و بسيارى نيز پس از چهل روز از متوفاى خود تجليل مى كنند. در ميان مسلمانان، به ويژه شيعيان، پس از شهادت امامان معصوم(عليهم السلام)، در نخستين اربعين آنان، مراسم گراميداشت انجام مى شده است؛ ولى شهادت امام حسين(ع) اين ويژگى را دارد كه هرساله، اربعين حسينى تا قيامت ادامه خواهد داشت.9.

ص: 61


1- . «مَنْ أَخْلَص لله أربعين يوماً فجّر الله ينابيع الحكمة من قلبه على لسانه». همان، ج67، ص249.

فصل دوم: بررسى بخش هايى از زيارت اربعين

1. اهداف قيام حسينى در زيارت اربعين

«وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَيْرَةِ الضَّلَالَة» (1)

در زيارت اربعين مى خوانيم كه قيام وجود مبارك حسين بن على(عليهما السلام)، براى دو هدف بود و آن حضرت براى اين دو خون جگر خود را داد:

1. نجات مردم از جهل و با فرهنگ كردن مردم؛

2. به در آوردن مردم از ضلالت و گمراهى عقلى.

به استنادِ حديث «حُسَيْنٌ مِنِّي وَ أَنَا مِنْ حُسَيْن»، (2) هدف حسين بن على(عليهما السلام)، همان هدف پيامبر اكرم(ص) است. بر اساس قرآن و نهج البلاغه، هدف رسالت انبياى الهى، دو چيز است: يكى عالم كردن مردم و ديگرى عاقل كردن آنها از راه تهذيب نفس. كسانى كه جاهل اند، دستور خدا را نمى دانند و كسانى كه عالم اند، ولى بر اثر نداشتن عقل، به دانش خود عمل نمى كنند، توان تربيت خود يا ديگران را ندارند. ازاين رو، پيامبران براى تعليم و تزكيه مردم مبعوث شدند كه خوبى ها را به مردم بشناسانند و عملاً آنان را براى رسيدن به نيكى و سعادت هدايت كنند.

اميرمؤمنان على(ع) مى فرمايد: «خداى سبحان به دست پيامبر گرامى(ص) دو كار كرد: مردم را با فرهنگ و باسواد كرد و آنها را از گمراهى به درآورد». (3)

رهبران الهى به مردمان، انديشه ناب و انگيزه صحيح مى بخشند و بخشش هاى علمى و معنوى، والاترين بخشش هاست. ازاين رو، معصومان فرمودند: «پيامبر از1.

ص: 62


1- . التهذيب، ج6، ص113.
2- . بحارالانوار، ج43، ص261، باب 12.
3- . «فهَداهُم به من الضّلالة و أنقذهم بمكانه من الجهالة». نهج البلاغه، خطبه 1.

بخشنده ترينِ مردمان بود» (1)؛ زيرا مائده و سفره معنوى را گشود و غذاى آماده را بر آن چيد. آن گاه جامعه انسانى را به زندگى جاويد فرا خواند. حسين نيز از پيامبر(ص) بود و همانند او عمل كرد.

2. كرامت در زيارت اربعين

«أَشْهَدُ أَنَّهُ وَلِيُّكَ وَ ابْنُ وَلِيِّكَ وَ صَفِيُّكَ وَ ابْنُ صَفِيِّكَ الْفَائِزُ بِكَرَامَتِكَ أَكْرَمْتَهُ بِالشَّهَادَةِ». (2)

اكرام در برخى اقسام خود، معادل جود و هبه و... است، ولى ممكن است انسان وارسته در حال تهى دستى نيز كريم باشد، ولى جواد و وهاب نيست؛ زيرا كَرَم دارى كه دِرَم ندارد، بالفعل كريم است؛ گرچه بالفعل جواد و واهب و... نيست.

همان طور كه كرامت از شئون عقل عملى است، مانند جود و سخا و هبه، از شئون عقل نظرى نيز به شمار مى آيد؛ مانند معرفت و درايت و شهود. همچنين انسانى كه به مقام نبوت نايل آمده، كرامت خاصى نصيب وى شده و خداوندى كه وى را به نبوت رسانده، نسبت به او اكرام كرده است. سيدالشهدا(ع) فرمود: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَحْمَدُكَ عَلَى أَنْ أَكْرَمْتَنَا بِالنُّبُوَّةِ وَ عَلَّمْتَنَا الْقُرْآنَ وَ فَقَّهْتَنَا فِي الدِّين». (3)

3. امام حسين(ع)، وارث پيامبران

«وَ أَعْطَيْتَهُ مَوَارِيثَ الْأَنْبِيَاء» (4)

امام حسين(ع)، وارث پيامبران الهى است و نهضت او ادامه و همسو با جنبش آنان است. اين مطلب، افزون بر زيارت اربعين، در زيارت وارث نيز آمده است. (5) امام9.

ص: 63


1- . بحارالانوار، ج16، ص190.
2- . التهذيب، ج6، ص113.
3- . الارشاد، شيخ مفيد، ج2، ص91.
4- . التهذيب، ج6، ص113.
5- . مستدرك الوسائل، حسين نورى، ج10، ص299.

حسين(ع) عملاً براى اثبات اينكه نهضت او مانند قيام موساى كليم است، در حركت از مدينه تا كربلا، گام به گام، آياتى را كه درباره حضرت موسى(ع) نازل شده بود، قرائت مى فرمود. (1) ايشان با اين كار به مردم فهماند كه من وارث موساى كليم هستم و يزيد به جاى فرعون نشسته است و منافقان، همانند پيروان فرعون اند. شما تا زمانى كه با پيامبر بوديد و از او پيروى مى كرديد، از رحمت خداوند برخوردار بوديد؛ اكنون اگر از رهبران الهى پيروى نكنيد، همچون بنى اسرائيل سرگردان خواهيد شد.

4. حسين(ع) سيد همه سادات

«جَعَلْتَهُ سَيِّداً مِنَ السَّادَةِ» (2)

قرآن كريم، سخن همه پيامبران الهى و كتاب هاى آنان را تصديق مى كند، ولى بر آنها هيمنه و سيطره دارد و اگر در امت هاى پيشين پيامبرانى بودند، آورنده قرآن، سيد و خاتم آنان است و اگر در گذشته، خلفاى الهى بودند، خليفه پيامبر خاتم(ص) كه در دامان قرآن تربيت شده است، سيد و سالار خلفاست.

همچنين اگر در امت هاى پيشين، كسانى به مقام ولايت يا امامت رسيدند، اهل بيت(عليهم السلام)، سيد آنان هستند. اكنون روشن مى شود كه اگر كسى از ميان اهل بيت(عليهم السلام)، شربت شهادت بنوشد، سيد شهداى پيشين است و در اين ميان، امام حسين(ع)، جايگاه ويژه اى دارد.

بر اين اساس، «سيدالشهدا» فقط بزرگِ شهداى كربلا نيست، زيرا اين مقام3.

ص: 64


1- . ر.ك: قصص: 21.
2- . التهذيب، ج6، ص113.

براى امام حسين(ع) بسيار كوچك است، بلكه آن حضرت، سيد و بزرگ همه انبيا و خلفايى است كه در گذشته به شهادت رسيدند و نيز سيد همه شهيدان غير معصوم گذشته و آينده است.

5. رهبرى قائدانه امت

«وَ قَائِداً مِنَ الْقَادَة» (1)

رهبرى پيامبران الهى، قائدانه است و نه سائقانه. قائد به كسى گفته مى شود كه پيشوا و پيشرو قافله است و ديگران را جذب مى كند و به دنبال خود مى كشاند، ولى سائق آن است كه زيردستان خود را همچو چوپان از پشت سر مى راند.

اولياى الهى زمانى مردم را به راهى فرا مى خوانند كه خودشان، پيشاپيش آن را پيموده باشند. چنان كه اميرمؤمنان على بن ابى طالب(ع) فرمود: «ما هرگز به شما دستورى نداديم، مگر آنكه خود پيش تر آن را انجام داده ايم.» (2) كسى كه با حركت در پيشاپيش كاروان، خطرها را به جان مى خرد و به پيشواز زندان، شكنجه، مهاجرت و شهادت مى رود، آن گاه امت را به دنباله روى از خويش فرا مى خواند و سخنش نفوذ و اثر ژرفى بر پيروان خواهد داشت؛ ولى رهبران سياقى، خود حركت نمى كنند و خويشتن را به خطر نمى اندازند، بلكه از عقب قافله، ديگران را به حركت و قيام سوق مى دهند و رهنمود آنان، نفوذى نخواهد داشت.1.

ص: 65


1- . التهذيب، ج6، ص113.
2- . «إِنِّي وَ اللهِ مَا أَحُثُّكُمْ عَلَى طَاعَةٍ إِلَّا وَ أَسْبِقُكُمْ إِلَيْهَا وَ لَا أَنْهَاكُمْ عَنْ مَعْصِيَةٍ إِلَّا وَ أَتَنَاهَى قَبْلَكُمْ عَنْهَا». نهج البلاغه، خطبه 1.

6. جهاد براى صبّار و شكور كردن جامعه

«فَجَاهَدَهُمْ فِيكَ صَابِراً مُحْتَسِباً حتى سُفِكَ فِي طَاعَتِكَ دَمُهُ وَ اسْتُبِيحَ حَرِيمُه». (1)

امام حسين(ع) نه تنها خود در تمامى مراحل قيام، صبّار و شكور بود، بلكه با سخنان خود تلاش كرد كه جامعه را به صبر و شكر دعوت كند. لازمه اين كار، بيرون راندن محبت دنيا از دل است؛ زيرا تا زمانى كه انسان، به دنيا دلبستگى دارد، حوادث و كاستى هاى مادى، او را خواهد لرزاند و هيچ گاه صبور و شكور نخواهد بود. ازاين رو، سالار شهيدان در نامه ها و خطبه هاى خود، علاقه به دنيا را از مردم مى زدود و اشتياق به شهادت و جاودانه شدن را در دل هاى آنها زنده مى كرد تا آنان بتوانند صبّار و شكور باشند.

گاهى آن حضرت اين آيه را قرائت مى فرمود: «هرجا باشيد، مرگ خواه ناخواه، شما را درمى يابد و مى ميريد». (2) اگر با مرگ شرافتمندانه نميريد، با بيمارى هاى غير شرافتمندانه، رخت بر مى بنديد و اگر طيب و طاهر نشديد، مردار مى شويد.

انسان بايد ميوه شاداب خود را به مهمانش اهدا كند؛ وگرنه مى پوسد. ميوه درخت، براى ابد نمى ماند و امكان خلود در اين مرحله، محال است. ازاين رو، هر انسانى كه در اين دنياست، بايد خود را در راه خدا صرف كند و اگر در اين راه، يعنى فى سبيل الله مصرف نشود، مى پوسد.

بر اين اساس در زيارت اربعين مى گوييم: «... و كسانى كه دنيا فريبشان داده بود، به پشتيبانى هم با شما جنگيدند و آخرت خود را به بهايى بسيار اندك فروختند». (3)3.

ص: 66


1- . التهذيب، ج6، ص113.
2- . ر.ك: نساء: 78.
3- . «وَ قَدْ تَوَازَرَ عَلَيْهِ مَنْ غَرَّتْهُ الدُّنْيَا وَ بَاعَ حَظَّهُ بِالْأَرْذَلِ الْأَدْنَى وَ شَرَى آخِرَتَهُ بِالثَّمَنِ الْأَوْكَس». التهذيب، ج6، ص113.

7. نصيحت و موعظه دشمنان

«فَأَعْذَرَ فِي الدُّعَاءِ وَ مَنَحَ النُّصْحَ». (1)

حسين بن على(عليهما السلام) در شرايطى قيام كرد كه بر اثر طغيانِ حاكمان و جهل علمى و جهالت عملى توده مردم، قسمت مهم خاورميانه، به انحراف عقيده، سوءخلق و رفتار تبه كارانه مبتلا بود و محروميت از تبليغ صالحان و نفوذ طالحان ددمنش، منشأ همه اين تباهى ها شد.

حضرت سيدالشهدا در روز عاشورا فرمود: «سرّ اينكه نصايح من در شما اثر نمى كند و رهنمود مرا نمى پذيريد، اين است كه شكم هاى شما با حرام پر شده است»، (2) و غذاى حرام ممكن نيست با انديشه صحيح و حلال، جمع شود.

8. شهادت در پرتو پيروزى حق

«أَشْهَدُ أَنَّكَ... عِشْتَ سَعِيداً وَ مَضَيْتَ حَمِيداً وَ مِتَّ فَقِيداً مَظْلُوماً شَهِيدا». (3)

همان طور كه از نامه ها، پيام ها و خطبه هاى حضرت امام حسين(ع) استنباط مى شود، قيام مبناى خاصى داشت. ايشان بر اين باور بود كه در نظام هستى، حق پيروز است؛ خواه از قدرت مادى برخوردار باشد، خواه نباشد و باطل، محكوم به شكست است. امويان نيز بر اين باور بودند كه چون قدرت مادى دارند، پيروزند؛ خواه با حق همراه باشند يا نه.

اين دو طرز فكر كه همواره بوده و هست، از دو نوع جهان بينى سرچشمه مى گيرد. كسى كه جهان را در ماده خلاصه مى كند و اصالت را به ماده مى دهد، هرجا جريان طبيعت بيشتر حضور داشت، آنجا محور قدرت تلقى مى شود؛ ولى3.

ص: 67


1- . التهذيب، ج6، ص113.
2- . «فَقَدْ مُلِئَتْ بُطُونُكُمْ مِنَ الْحَرَامِ وَ طُبِعَ عَلَى قُلُوبِكُم» . بحارالانوار، ج45، ص8.
3- التهذيب، ج6، ص113.

كسى كه جهان بينى را بر اساس حقيقت هستى تنظيم كرده است، اصالت را به معنا مى دهد و در محور حق حركت مى كند. بر اين اساس، هميشه در برابر پيامبران الهى، افرادى قيام مى كردند كه بر اين باور بودند: «قَدْ أَفْلَحَ الْيَوْمَ مَنِ اسْتَعْلى» (1)؛ يعنى كسى پيروز خواهد شد كه از نظر مادى برتر است. در برابر چنين تصورى، انبياى الهى باور داشتند كه: «قد أفلح من تزكّى» (2)؛ يعنى آن كه پاكيزه و مهذب است، پيروز خواهد شد.

9. وراثت از امام حسين(ع)، عامل يارى دين و اصلاح جامعه

«وَ نُصْرَتِي لَكُمْ مُعَدَّةٌ حتى يَأْذَنَ الله لَكُم». (3)

رهبران الهى مى كوشند جامعه انسانى را وارث حسين بن على(عليهما السلام) كنند. اگر جامعه اى وارث حسين بن على(عليهما السلام) باشد، ميراث همه پيامبران را نيز به اندازه خود خواهد داشت؛ چون يكى از شعارهاى رسمى، هنگام برخورد با يكديگر در مراسم سوگ سالار شهيدان، اين است: «عَظَّمَ الله أُجُورَنَا بِمُصَابِنَا بِالحُسَيْنِ(ع) وَ جَعَلَنَا وَ إِيَّاكُمْ مِنَ الطَّالِبِينَ بِثَأرِهِ مَعَ وَلِيِّهِ وَ الْإِمَامِ المَهْدِيِّ مِنْ آلِ مُحَمَّد». (4)

بخش نخست عبارت ياد شده، آن است كه ما در سانحه سنگين كربلا، اندوهگين و مصيبت زده ايم. خداوند اجر همه را افزون كند. بخش دوم شعار اين است كه خداوند ما را جزو كسانى قرار دهد كه براى خون خواهى سالار شهيدان و گرفتن خون بهاى حسينى، موفق به قيام هستند!

ما هنگامى مى توانيم خون بهاى حسين بن على(عليهما السلام) را بگيريم، كه9.

ص: 68


1- . ر.ك: طه: 64.
2- . ر.ك: اعلى: 14.
3- . التهذيب، ج6، ص113.
4- . وسائل الشيعه، ج14، ص509.

وارث او باشيم؛ چون اگر وارث او نباشيم، خون بها به ما ارتباطى ندارد؛ يعنى اگر كسى نسبت به مقتولى يا شهيدى بيگانه باشد، حق ندارد براى خون خواهى او انتقام بگيرد. پس طبق اين شعار و دعا، ما جزو وارثان حسين بن على(عليهما السلام) بوده و آماده خون خواهى آن حضرت هستيم. بنابراين، راهيان طريق حسين بن على(عليهما السلام) كه جزو وارثان او هستند، مى توانند به خون خواهى شخصيت حقوقى سالار شهيدان، به مبارزه با ظلم بپردازند؛ نه اينكه فقط مصرف كننده نهضت حسينى باشند.

بسيارى از افراد بر اين باورند كه ما فقط مصرف كننده نهضت كربلاييم، مانند داروخانه اى كه محصولاتش براى همه مردم سودمند است؛ اما خواص بر اين اعتقادند كه ما هم مصرف كننده اين نهضتيم تا به صلاح رسيم و هم بايد توليدكننده نهضت هاى اسلامى باشيم تا مصلح شويم.

10. حركت به سوى لقاى الهى

سالار شهيدان، امام حسين(ع) نيز مانند پيامبران الهى، خود از پيش مى رفت و ديگران را به حركت فرا مى خواند. آن حضرت در روز هشتم ذى الحجه (روز ترويه) در ميان زائران بيت الله فرمود: «امروز قربان گاه ما سرزمين كربلا و جامه احرام ما كفن است. بايد براى نجات اسلام، جان خويش را قربانى كنيم. تنها آنان كه جان خود را بر كف دست نهاده اند، با من همراه شوند؛ نه آنان كه اميد نام و نان و پيروزى ظاهرى دارند. كسانى با من همراه شوند كه وطنشان لقاءالله است». «مَنْ كَانَ فِينَا بَاذِلاً مُهْجَتَهُ مُوَطِّناً عَلى لِقَاءِ الله نَفْسَهُ فَلْيَرْحَلْ مَعَنَا فَإِنِّي رَاحِلٌ مُصْبِحاً إِنْ شَاءَ الله». (1)0.

ص: 69


1- . «هر كسى كه خون خود را به قصد لقاى الهى بذل مي كند، همراه ما بيايد كه اگر خدا بخواهد، صبح حركت مي كنم»؛ اللهوف، ابن طاووس، ص60.

به همين دليل، همراهان و يارى كنندگان آن حضرت را، بهترين اصحاب مى دانند كه آنان در پايين قدوم حضرت آرميدند و ما بر همه آنان پس از سلام بر امام حسين(ع)، سلام مى گوييم: «فَمَعَكُمْ مَعَكُمْ لَا مَعَ عَدُوِّكُمْ صَلَوَاتُ الله عَلَيْكُمْ وَ عَلى أَرْوَاحِكُمْ وَ أَجْسَادِكُمْ وَ شَاهِدِكُمْ وَ غَائِبِكُمْ وَ ظَاهِرِكُمْ وَ بَاطِنِكُمْ آمِينَ رَبَّ الْعَالَمِين». (1)

منابع

قرآن كريم.

نهج البلاغه، قم، دارالهجره.

1.الارشاد، شيخ مفيد، قم، انتشارات كنگره جهانى شيخ مفيد، 1413ه .ق.

2.التهذيب، شيخ طوسى، تهران، دارالكتب الإسلاميه، 1365ه .ش.

3.التوحيد، شيخ صدوق، قم، جامعه مدرسين، 1398ه .ق.

4.اللهوف، سيد ابن طاووس، تهران، جهان، 1348ه .ش.

5.المحاسن (جلد 1)، احمد بن محمد بن خالد برقى، قم، دارالكتب الإسلاميه، 1371ه .ق.

6.بحارالانوار، علامه مجلسى، لبنان، مؤسسة الوفاء بيروت، 1404ه .ق.

7.تفسير الصافى، ملا محسن فيض كاشانى، تهران، الصدر، 1415ه .ق.

8.عوالى اللئالى، ابن ابى جمهور احسائى، قم، انتشارات سيد الشهدا(ع)، 1405ه .ق.

9.كافى، محمد بن يعقوب كلينى، تهران، دارالكتب الإسلاميه، 1365ه .ق.

10.مستدرك الوسائل، محدث حسين نورى، قم، مؤسسه آل البيت(عليهم السلام)، 1408ه .ق.

11.وسائل الشيعة، شيخ حر عاملى، قم، مؤسسه آل البيت(عليهم السلام)، 1409ه .ق.3.

ص: 70


1- . التهذيب، ج6، ص113.

مطاف دل ها (به مناسبت اربعين حسينى)

اشاره

مهدى پيشوايى

درس هايى از مكتب اسلام، سال چهل و نهم، بهمن 1388، شماره 11

عباس محمود عقاد، نويسنده نامدار معاصر مصرى و نويسنده سلسله كتاب هاى «عبقريات» (قهرمانان و شخصيت هاى اسطوره اى) كه درباره تعدادى از شخصيت هاى بزرگ اسلام تأليف كرده، در كتاب ارزشمند و ماندگار «ابوالشهداء، الحسين بن على» (حسين بن على، سرور شهيدان) بحثى دلكش درباره گسترش شعاع جاذبه و محبوبيت حضرت سيدالشهدا(ع) در دل ها و جان ها در اقطار عالم دارد كه به نظر رسيد، آن را طليعه سخن ماه در اين شماره قرار دهيم. او به مناسبت بحث در مورد محل دفن سر مطهر امام حسين(ع) مى نويسد:

هرچند محل دفن پيكر حسين، مورد اتفاق مورخان است، اما محل دفن رأس شريف ايشان، به شدت مورد اختلاف است و اقوال مختلفى در اين باره مطرح شده است؛ از قبيل اينكه: 1. سر مطهر، پس از مدتى، به كربلا بازگردانده شد و با پيكر آن حضرت به خاك سپرده شد. 2. نزد عمرو بن سعيد بن عاص، والى يزيد در مدينه فرستاده شد و او آن را در قبرستان بقيع، در كنار قبر مادرش فاطمه زهرا(عليها السلام) دفن كرد. 3. پس از آنكه مدتى، در شهرها گردانده

ص: 71

شد، به عسقلان رسيد و حاكم آنجا، آن را در آن محل به خاك سپرد و در همانجا باقى بود تا آنكه در جنگ هاى صليبى، فرنگى ها بر عسقلان مسلط شدند. در اين هنگام، صالح طلائع، وزير فاطميان در مصر، سى هزار درهم به فرنگى ها پرداخت و سر مطهر را از آنان گرفت و آن را به قاهره منتقل كرد و در جايى كه اكنون به اين نام (رأس الحسين) معروف است، دفن نمود. 4. سبط ابن جوزى نوشته است: «اين سر مطهر در مسجد شهر رقه در كنار فرات دفن شده است؛ زيرا وقتى كه آن را نزد يزيد بن معاويه بردند، گفت: آن را به تلافى سر عثمان، براى خاندان ابى معيط (بستگان اموى عثمان) مى فرستم. خاندان ابى معيط در آن زمان، ساكن رقه بودند و آن را در يكى از خانه هاى خود دفن كردند. بعدها اين خانه، جزو مسجد جامع شد و اكنون اين مسجد، در كنار باروى شهر قرار دارد. بدين ترتيب نقاط يادشده، بالغ بر شش محل است در شش شهر كه عبارت اند از: مدينه، كربلا، رقه، دمشق، عسقلان و قاهره كه در واقع، جزو قلمرو حجاز، عراق، شام و بيت المقدس هستند. اين شهرها، در واقع آن روز، مرز و دروازه كشور اسلامى با جهان خارج به شمار مى رفتند. در تاريخ، اختلافات زيادى هست كه ما آن را اختلاف لفظى يا اختلاف ظاهرى مى ناميم؛ زيرا نتيجه اصلى همه اقوال يكى است. اختلاف درباره محل دفن سر حسين(ع) نيز از اين قبيل است؛ زيرا اين رأس شريف، در هر كجا كه دفن شده باشد، در همه جا مورد تعظيم و تقديس است. حسين(ع) به بركت شهادت و در پرتو قهرمانى و نيز به خاطر خاندان نبوى او، وجودى است كه در قلب هر شخصى جاى دارد؛ چه به قبر او نزديك باشد يا دور. اين وجود مقدس، چه در قاهره باشد، چه در عسقلان، چه در دمشق، چه در رقه، چه در كربلا و چه در مدينه، فرقى نمى كند؛ او همه جا محبوب دلهاست. (1)5.

ص: 72


1- . ابوالشهداء، عباس محمود عقاد، صص163 - 165.

دشمنان امام حسين، او را كشتند و مى خواستند نام و نشان او را نيز در جهان محو كنند، اما نتوانستند نور خدا را خاموش كنند و روز به روز بر وسعت منطقه محبوبيت حسين(ع) و تعداد شيفتگان او افزوده شده و مى شود. شيفتگان عظمت سيدالشهدا(ع) محدود به شيعيان و حتى مسلمانان نمى شوند، بلكه آزادى خواهان جهان و عاشقان انسانيت و فضيلت، از پيروان ساير اديان و مذاهب و مرام ها در سراسر جهان، كم نيستند و اين معنى بر اهل فضل و مطالعه پوشيده نيست. در اينجا مناسب است نمونه اى از شيفتگان آزادگى و عظمت امام حسين(ع) را از ميان روشنفكران معاصر مسيحى معرفى كنيم كه طى اشعارى بس زيبا، عشق و ارادت خود را نثار سرور شهيدان كرده است. او «بولس سلامه»، شاعر لبنانى است. او در تفكرات شاعرانه، خود را به كربلاى فرداى عاشورا برده كه ساحل فرات، دشتى پر از خون بود و هنوز بر تربت پاك حسين(ع) و يارانش بقعه و بارگاهى برپا نشده بود و هنوز از شمشير يزيديان خون مى چكيد و كسى نمى توانست نام حسين(ع) را به نيكى ببرد. او در آن فضا، كربلا را مخاطب قرار داده، آن را «مطاف دل ها» ناميده و چنين مى سرايد:

كربلا ستصبحين محجاً *** وتصيرين كالهواء انتشاراً

ذكرك المضجع الأليم سيغدو *** في البرايا مثل الضياء انتشاراً

فيكون الهدي لمن رام هدياً ***وفخاراً لمن يروم الفخارا

فيجئ الأحرار في الكون بعدي*** حيثما سرت يلثمون الغبار

و ينائون: «دولة الظلم حيدي»*** قد نقلنا عن الحسين شعاراً

فليمت كل ظالم مستبد*** فاذا لم يمت قتيلاً تواري(1)

ص: 73


1- . على و الحسين فى الشعر المسيحى، سعيد عقل، جورج شكور، بولس سلامه.

اى كربلا! تو به زودى مطاف دل ها خواهى شد و نام و آوازه تو، همچون هوا، همه جا منتشر خواهد گشت.

ياد و خاطره پرسوز و دردناك تو، همه جا همچون نور فراگير خواهد شد.

كربلا ياد و پيام تو، رهنماى هدايت جويان و فخر افتخارطلبان خواهد گرديد.

آزادگان جهان كه بعد از من خواهند آمد، به گرد و خاك تو در هرجا كه باشد، بوسه خواهند زد!

و فرياد خواهند زد كه ما اين شعار را از حسين داريم كه: «اى دولت ستمگر! گم شو!»

مرگ باد بر هر ظالم مستبد و اگر چنين ظالمى كشته نشود، بايد بميرد و زير خاك رود!

آرى ياد و نام و خاطره پرجاذبه حسين(ع)، همه جا در دل ها جاى دارد و اگر خفاشان و «شب پره»گانى در گوشه و كنار بوده و هستند و نمى توانند «نور آفتاب» را ببينند و در عاشورا و پس از عاشورا شادى كردند و اين روز را عيد گرفتند، هرگز از «قدر آفتاب» نمى كاهند و فقط «عرض» خود را مى برند!

قال علي بن الحسين(عليهما السلام): «ثلاثٌ منجياتٌ للمؤمن: كفّ لسانه عن الناس و اغتيابهم، و إشغاله نفسه بما ينفعه لآخرته و دنياه و طول البكاء على خطيئته». (1)

امام سجاد(ع) فرمود: «سه چيز مايه نجات مؤمن است: دم بستن از مردم و بد گفتن به آنها، واداشتن خود بدانچه به آخرت و دنيايش سود دهد و زياد (طولانى) گريستن بر گناهش».

منابع

1. ابوالشهداء الامام الحسين(ع)، عباس محمود عقاد، قم، شريف الرضى، 1372ه .ش.

2. تحف العقول عن آل الرسول، حسن بن شعبة الحرانى، به كوشش على اكبر غفارى، قم، مؤسسة النشر الاسلامى، 1404ه .ق.0.

ص: 74


1- . تحف العقول، حسن بن شعبة الحرانى، ص290.

پژوهشى در اربعين حسينى(ع)

اشاره

محسن رنجبر (1)

فصلنامه تاريخ در پژوهش، شماره 5

چكيده

حضور اهل بيت(عليهم السلام) در اولين اربعين شهادت امام حسين(ع)، بر سر مزار آن حضرت در كربلا، از مسائلى است كه در قرون اخير، برخى محققان شيعه درباره آن تشكيك كرده اند. در مقابل، برخى ديگر از انديشمندان، درصدد رد اين تشكيك و اثبات اربعين اول شده اند. اين نوشتار، ابتدا به دلايل منكران اربعين اول پرداخته و در ادامه به پاسخ گويى آنها مى پردازد؛ سپس با استفاده از قراين و شواهد ديگر، ديدگاه موافقان اربعين اول را تأييد مى كند.

ص: 75


1- . دانشجوى دوره دكترى تاريخ.

مقدمه

يكى از مباحث مهم تاريخ عاشورا كه در اين فصل درباره آن بحث و بررسى صورت گرفته، حضور اهل بيت(عليهم السلام) در كربلا، در اولين اربعين شهادت امام حسين(ع) بر سر مزار آن حضرت و ديگر شهداى كربلاست. در ميان شيعه، مشهور است كه اربعين روزى است كه جابر بن عبدالله انصارى، صحابى بزرگ پيامبر خدا(ص) به زيارت قبر امام حسين(ع) نايل شد و در همان جا بود كه اهل بيت(عليهم السلام) هنگام بازگشت از شام نيز به زيارت مزار امام(ع) آمده و جابر را ملاقات كردند. همچنين در اين روز، سر امام حسين(ع) به بدن ملحق شده و دفن شد. اما در مقابل اين شهرت، برخى انديشمندان متقدم و معاصر شيعه، ورود اهل بيت(عليهم السلام) را در روز اربعين سال 61ه .ق انكار كرده اند كه ديدگاه ها و دلايل انكار آنان و نيز دلايل و قراينى كه برخى محققان معاصر براى رد دلايل منكران اقامه كرده اند، بررسى و مطالعه خواهد شد؛ سپس در ادامه، قراين و شواهد تاريخى و روايى اين موضوع را به منظور اثبات چنين شهرتى، بيان خواهيم كرد.

«اربعين» در متون و نصوص دينى

واژه اربعين از اصطلاحاتى است كه در متون دينى، حديثى و تاريخى كاربرد زيادى دارد و بسيارى از امور، با اين عدد و واژه، تعريف و تحديد شده اند. مثلاً كمال عقل در چهل سالگى، آثار چهل روز اخلاص، آثار حفظ چهل حديث، دعاى چهل نفر، دعاى براى چهل مؤمن، قرائت دعاى عهد در چهل صبح، نپذيرفتن نماز شراب خوار تا چهل روز، گريه چهل روزه

ص: 76

زمين، آسمان و فرشتگان بر امام حسين(ع)، استحباب زيارت اربعين و... از جمله مواردى است كه جايگاه و ارزش والاى اين واژه و عدد را در معارف اسلامى بيان مى كند. (1)

با اين همه در احاديث، تنها استحباب زيارت اربعين درباره امام حسين(ع) وارد شده است و چنين سفارشى درباره هيچ يك از معصومان(عليهم السلام)، پيش و پس از سيدالشهدا(ع) وجود ندارد. بنابراين از نظر تاريخى و حديثى، هيچ پيشينه اى را نمى توان براى اربعين و اعمال مربوط به اين روز تا پيش از حادثه عاشورا تصور كرد و اين ويژگى و امتياز، تنها از آن امام حسين(ع) است.

استحباب زيارت اربعين در روايات و گزارش هاى تاريخى

مهم ترين دليل بزرگداشت اربعين سيدالشهدا(ع) روايت مرسله اى از امام عسكرى(ع) است كه فرمود: «نشانه هاى مؤمن پنج چيز است كه يكى از آنها زيارت اربعين است». (2)).

ص: 77


1- . براى آگاهى بيشتر در اين باره ر.ك: اربعين در فرهنگ اسلامى، رضا تقوى دامغانى و نيز اربعين در فرهنگ اهل بيت، عبدالكريم پاك نيا، نشريه مبلغان، ش52، 1383، ش21، ص33.
2- . المزار، شيخ مفيد، ص53؛ مصباح المتهجد، محمد بن حسن طوسى، صص787 و 788؛ روضة الواعظين، محمد بن فتال نيشابورى، ص215؛ الاقبال بالاعمال الحسنه فيما يعمل مرة فى السنة، سيد ابن طاووس، ج3، ص100 (از اين پس به اختصار «الاقبال» نوشته مي شود) متن روايت چنين است: «علامة المؤمن خمس صلاة الاحدى و الخمسين و زيارة الاربعين و التختم باليمين و تعفير الجبين و الجهر ببسم الله الرحمن الرحيم»؛ «نشانه مؤمن پنج چيز است: خواندن 51 ركعت نماز (هفده ركعت واجب و 34 ركعت مستحبى)، زيارت اربعين، انگشتر به دست راست كردن، پيشانى به خاك ماليدن و بلند خواندن بسم الله الرحمن الراحيم». درباره انگشتر به دست راست كردن بايد گفت كه اين مسئله سفارش ائمه معصومين(عليهم السلام) است كه در واقع نوعى مبارزه با سيره خلفاى بنى اميه است؛ چرا كه به گفته زمخشرى، نخستين كسى كه انگشتر به دست چپ كردن را شعار خود قرار داد و بر خلاف سنت عمل كرد، معاويه بود. (الغدير، علامه عبدالحسين امينى، ج10، ص210). همچنين شيعه بلند گفتن بسم الله الرحمن الرحيم را در نمازهايى كه واجب است حمد و سوره آن آهسته خوانده شود (ظهر و عصر) مستحب مي دانند و اين امر نيز به دستور و سفارش ائمه(عليهم السلام) بوده است؛ زيرا چنان كه فخر رازى گفته است، اخفات در بسم الله را بنى اميه رواج دادند تا آثار على(ع) را نابود كنند (جهت آگاهى بيشتر درباره تفسير اين روايت ر.ك: تحقيق درباره اول اربعين حضرت سيدالشهدا(ع)، سيد محمد على قاضى طباطبائى، ص390 به بعد).

افزون بر اين امام صادق(ع)، زيارت را به صفوان بن مهران جمّال تعليم داد كه در آن به بزرگداشت اربعين تصريح شده است. (1)

اما درباره منشأ اهميت اربعين در منابع كهن شيعه بايد گفت كه به اين روز، از دو جهت توجه شده است: يكى از جهت بازگشت اسيران از شام به مدينه و ديگرى به سبب زيارت قبر سيدالشهدا(ع) از سوى جابر بن عبدالله انصارى، يكى از اصحاب برجسته پيامبر خدا (ص) و اميرمؤمنان(ع).

شيخ مفيد، شيخ طوسى و علامه حلى در اين باره مى نويسند:

روز بيستم صفر، روزى است كه حرم امام حسين(ع) از شام به سوى مدينه بازگشتند. همچنين در اين روز، جابر بن عبدالله انصارى، صحابى رسول خدا(ص)، براى زيارت امام حسين(ع)، از مدينه به كربلا آمد و او اولين كسى بود كه قبر امام حسين(ع) را زيارت كرد. (2)9.

ص: 78


1- . مصباح المتهجد، صص788 و 789؛ تهذيب الاحكام، شيخ طوسى، ج6، صص112 و113؛ الاقبال، ج3، صص101-103، بحارالانوار، مجلسى، ج98، صص331 و332.
2- . مسارالشيعة (چاپ شده در جلد 7 مؤلفات شيخ مفيد)، شيخ مفيد، ص46؛ مصباح المتهجد، ص787، العدد القويه، رضى الدين على بن يوسف مطهر حلى، ص219.

جابر بن عبدالله انصارى،نخستين زائر قبر امام حسين(ع)

جابر بن عبدالله انصارى (1) ،نخستين زائر قبر امام حسين(ع)

منابع تاريخى، زيارت قبر امام حسين(ع) از سوى جابر را دو گونه گزارشت.

ص: 79


1- . جابر بن عبدالله بن عمر بن حزام (حرام) بن ثعلبه انصارى از اصحاب برجسته پيامبر خدا(ص)، اميرمؤمنان(ع) و چهار امام بعدى بود و در جريان عقبه دوم كه كودكى بيش نبود، همراه پدر در جمله هفتاد تنى بود كه با پيامبر(ص) بيعت كرد و در بيعت رضوان (شجره) شركت داشت. (المعجم الكبير، ابوالقاسم سليمان ابن احمد طبرانى، ج2، صص180 و 181) كشى درباره او نوشته است: جابر از پيشتازان گرد آمده اطراف وجود على(ع) و جزو گروه هفتاد نفر در پيمان عقبه دوم و آخرين كس باقي مانده از اصحاب رسول خدا(ص) و از پيروان اهل بيت(عليهم السلام) بود. وى در حالى كه عمامه سياه بر سر گذاشته بود، در مسجد مي نشست و صدا مى زد: «يا باقرالعلم» و تكيه زنان بر عصايش در كوچه هاى مدينه و مجالس آنان مي گشت و مي گفت: «على(ع) برترين بشر است، هر كس نپذيرد، كافر است. اى گروه انصار! فرزندانتان را بر محبت على تمرين دهيد؛ هر يك از آنان اين محبت را نپذيرفت، درباره نطفه اش از مادرش سؤال كنيد». وى چون پير شده بود، حجاج با او كارى نداشت (اختيار معرفة الرجال، ابوجعفر محمد بن حسن طوسى، ج1، صص38، 41، 44، 124و 125). آيت الله خويى درباره وى مي نويسد: «جابر از ياران رسول خدا(ص) و از بهترين ياران اميرمؤمنان(ع) و از جمله شرطة الخميس بود». (معجم رجال الحديث و تفصيل طبقات الرواة، سيد ابوالقاسم خويى، ج4، ص330). كلينى با سند صحيح خود، از امام باقر(ع) اين سخن را درباره وى روايت كرده است كه هيچ گاه جابر دروغ نگفته است. (همان، ص334). گزارش هاى تاريخى درباره تعداد غزوه هايى كه جابر شركت داشته است، يكسان نيست. طبرانى معتقد است كه وى در سيزده غزوه شركت داشته است. (همان، ج2، ص182). شيخ طوسى(رحمه الله) گفته است كه جابر در جنگ بدر و هجده غزوه ديگر، پيامبر(ص) را همراهى نمود. (رجال الطوسى، شيخ طوسى، صص31 و 32). به گفته ابن اثير، جابر در هفده غزوه شركت كرد و به سبب منع پدرش، در جنگ بدر و احُد حضور نداشت. اما كلبى معتقد است كه جابر در احد شركت داشت. گفته شده كه وى در هجده جنگ شركت كرد و در جنگ صفين نيز على(ع) را همراهى نمود (اسدالغابه، ابن اثير، ج1، ص257) در عظمت علمى جابر همين بس كه ذهبى وى را فقيه و مفتى مدينه در زمان خود معرفى كرده است (سير اعلام النبلاء، شمس الدين ذهبى، ج3، ص190). جابر از راويانى است كه عده زيادى از وى نقل حديث نموده اند. برخى تعداد احاديث وى را تا 1540 حديث نوشته اند. (ذهبى، همان، ج3، ص194). جابر در سال 78 ه .ق (رجال الطوسى، ص32) در حالى كه بيش از نود سال داشت، چشم از جهان فرو بست.

كرده اند: گزارش نخست از طبرى شيعى است كه زيارت جابر را همراه با عطيه عوفى، به طور مسند يا تفصيل گزارش كرده، اما در آن سخنى از ملاقات وى با اهل بيت امام حسين(ع) به ميان نياورده است؛ گزارش دوم از سيد بن طاووس است كه زيارت جابر را بدون همراهى عطيه و به اختصار بيان كرده و به دنبال آن، ملاقات جابر را با اسراى اهل بيت(عليهم السلام) - كه از شام بازگشته اند - آورده است. ابتدا گزارش طبرى و سپس گزارش ابن طاووس را بررسى مى كنيم.

عماد الدين طبرى (525ه .ق) در بشارة المصطفى به سندش از عطية بن سعد ابن جناده كوفى جدلى (1) نقل كرده است كه گفت:).

ص: 80


1- . عطية بن سعد بن جناده عوفى جدلى قيسى، يكى از تابعان و محدثان و مفسران بزرگ شيعه است كه توفيق همراهى جابر را در زيارت قبر امام حسين(ع) داشت. او را مي توان دومين زائر امام(ع) دانست. او از اهل كوفه بود و در زمان خلافت اميرمؤمنان(ع) ديده به جهان گشود. مادرش كنيزى رومى بود. درباره انتخاب نامش روايت شده است كه وقتى عطيه متولد شد، پدرش از اميرمؤمنان(ع) خواست كه نامى براى فرزندش انتخاب كند. حضرت فرمود: «هذا عطية الله»؛ «او هديه خداوند است». از اين رو نام او عطيه گذاشته شد و حضرت صد درهم از بيت المال براى او مقرر كرد و به پدرش سعد داد. او در جريان قيام عبدالرحمن بن محمد بن اشعث، بر ضد حجاج بن يوسف ثقفى همراه عبدالرحمن بود و پس از شكست سپاه ابن اشعث به فارس گريخت. حجاج به محمد بن قاسم ثقفى، حاكم فارس نوشت كه عطيه را فرا خوان و به او تكليف كن كه على(ع) را لعن كند. اگر او از لعن على سرباز زد، چهارصد ضربه شلاقش زده و موى سر و ريشش را بتراش. عطيه چون حاضر به لعن على(ع) نشد، ضربات شلاق و تحمل اهانت را در راه دوستى با اميرمؤمنان(ع) به جان خريد. هنگامى كه قتيبه، حاكم خراسان شد، عطيه نزد او رفت و تا هنگامى كه عمر بن هبيره، حاكم عراق شد، در خراسان اقامت داشت. آن گاه طى نامه اى از ابن هبيره درخواست كرد تا به كوفه بازگردد. ابن هبيره با درخواست وى موافقت كرد و او در كوفه اقامت گزيد تا آنكه در سال 111 ه .ق بدرود حيات گفت (الطبقات الكبرى، محمد بن سعد، ج6، ص304؛ المنتخب من ذيل المذيل، محمد بن جرير طبرى، ج8، ص128) عطيه تفسير قرآنى دارد كه در پنج جزء گردآورى شده است. وى مي گويد: «من قرآن را سه بار با ديد تفسيرى و هفتاد بار با نگاه قرائتى بر ابن عباس عرضه داشتم». (سفينة البحار، شيخ عباس قمى، ج6، ص296).

با جابر بن عبدالله به قصد زيارت امام حسين(ع) حركت كرديم؛ چون به كربلا رسيديم، جابر به سوى فرات رفت و غسل كرد؛ سپس پارچه اى به كمر بست و پارچه اى به دوش انداخت و عطر زد؛ سپس ذكرگويان به سوى قبر امام(ع) رفت. وقتى نزديك قبر شد، گفت: «دستم را بگير و روى قبر بگذار». من دستش را روى قبر گذاشتم.

جابر خود را به روى قبر انداخت و آن قدر گريه كرد كه بى هوش شد. بر او آب پاشيدم تا به هوش آمد؛ آن گاه سه بار گفت: «اى حسين!»؛ سپس گفت: «دوست پاسخ دوستش را نمى دهد». بعد ادامه داد: «تو چگونه جواب دهى، درحالى كه رگ هاى گردنت را بريدند و بين سر و بدنت جدايى انداختند. گواهى مى دهم كه تو فرزند خاتم پيامبران و پسر سرور مؤمنان و هم پيمان تقوا و از نسل هدايت و پنجمين نفر از اصحاب كسايى؛ فرزند سرور نقيبان و پسر فاطمه(عليها السلام)، سرور زنانى و چرا چنين نباشى كه سالار پيامبران، با دست خويش غذايت داده و در دامان متقين تربيت شده اى و از سينه ايمان شير خورده اى و از دامان اسلام برآمده اى؛ خوشا به حالت در حيات و ممات. اما دل مؤمنان در فراق تو ناخرسند است و شك ندارد كه آنچه بر تو گذاشت، خير بوده است. سلام و خشنودى خدا بر تو باد. شهادت مى دهم كه تو همان راهى را رفتى كه برادرت يحيى بن زكريا پيمود».

آن گاه نگاهى به اطراف قبر افكند و گفت: «سلام بر شما اى جان هاى پاك كه در آستان حسين(ع) فرود آمديد. گواهى مى دهم كه شما نماز را برپا داشته و زكات پرداختيد؛ امر به معروف و نهى از منكر كرديد و با ملحدان جهاد نموديد و خدا را پرستيديد تا آنكه مرگ شما فرا رسيد. سوگند به خدايى كه محمد(ص) را به حق فرستاد، ما در راهى كه رفتيد، شريك شماييم».

عطيه گفت: «به جابر گفتم: چگونه با آنان شريكيم، درحالى كه نه

ص: 81

با آنان دشتى پيموديم و نه از بلندى و كوه، بالا رفتيم و نه شمشير زديم، اما اينان سر از پيكرهايشان جدا شد، فرزندان شان يتيم گشتند و همسرانشان بيوه شدند؟»

جابر گفت: «اى عطيه! از حبيبم رسول خدا(ص) شنيدم كه مى فرمود: هر كس گروهى را دوست دارد، در عمل آنان شريك است. سوگند به آن كه محمد(ص) را به حق به پيامبرى فرستاد، نيت من و نيت يارانم، همان است كه حسين(ع) و اصحابش داشتند؛ مرا به سوى خانه هاى كوفيان ببر».

چون مقدارى راه رفتيم، به من گفت: «اى عطيه! به تو وصيتى بكنم؟ گمان نكنم پس از اين سفر، ديگر تو را بينم؛ دوستدار خاندان محمد(ص) را دوست بدار تا وقتى كه دوستى باقى است و دشمن خاندان محمد(ص) را تا زمانى كه دشمن است، دشمن بدار؛ هرچند اهل نماز و روزه بسيار باشد. با دوستدار آل محمد (ص) مدارا كن؛ او هر چند به سبب گناهانش بلغزد، اما گام ديگرش با محبت اين خاندان ثابت مى ماند. دوستدار آل محمد(ص) به بهشت مى رود و دشمنانشان به دوزخ». (1)د.

ص: 82


1- . بشارة المصطفى، عماد الدين ابوجعفر محمد بن ابى القاسم طبرى، صص125 و 126. خوارزمى نيز اين جريان را با تفاوت هايى گزارش كرده است (ر.ك: مقتل الحسين، ابوالمؤيد موفق بن احمد مكى (اخطب خوارزم)، ج2، صص190و191) سيد ابن طاووس نيز زيارت جابر را با تفصيلى ديگر به نقل از عطا آورده است: (ر.ك: مصباح الزائر، سيد ابن طاووس، ص286) به نظر مي رسد مراد از عطا همان عطيه باشد؛ چنان كه محدث نورى نيز اين احتمال را داده است. (چشم اندازى به تحريفات عاشورا (لؤلؤ و مرجان)، ميرزا حسين نورى طبرسى، ص236). محقق قاضى طباطبائى نيز بر اين امر (يكى بودن عطيه با عطا) دليل آورده است (تحقيق درباره اول اربعين حضرت سيدالشهدا(ع)، صص203و 208). نكته شايان توجه در اين باره آن است كه علامه سيد محسن امين، پيش از نقل خبر عطيه مي گويد كه من اين خبر را از كتاب بشارة المصطفى و غير آن نقل مي كنم و بعد از نقل خبر يادشده، اضافاتى درباره ملاقات جابر با اهل بيت(ع) و اينكه اين حادثه در اربعين اتفاق افتاده، آورده است كه در كتاب بشارة المصطفى موجود نيست. (اعيان الشيعه، سيد محسن الامين، ج4، ص47 و لواعج الأشجان، سيد محسن الامين، ص240). اين امر حاكى از آن است كه وى چنان كه خود گفته، آن اضافه را از كتابى غير از كتاب طبرى آورده است. در اين ميان برخى محققان معاصر (تحقيق درباره اولين اربعين سيد الشهدا، ص182 به بعد؛ شخصيت هاى اسلامى شيعه، جعفر سبحانى، ج2، ص79) براى اينكه اثبات كنند اين قسمت زيادى نيز از كتاب بشارة المصطفى است، به توجيهاتى متوسل شده اند كه پذيرفتنى نيست. از جمله آنكه نسخه بشارة المصطفى ناقص به دست ما رسيده است و احتمال دارد كه در نسخه كامل كتاب ياد شده، اين زيادى باشد، چنان كه شيخ حر عاملى گفته است كه اين كتاب هفده جزء دارد (امل الآمل، حر عاملى، ج2، ص234). ولى آنچه اكنون از كتاب طبرى با تصحيح و تحقيق چاپ شده، يازده جزء است. بنابراين امكان دارد اين حديث، تقطيع شده به دست ما رسيده باشد و آن قسمت اضافى كه علامه امين آورده است، از نسخه كاملى بوده است كه در دسترس وى بوده است. احتمال ديگرى كه داده شده آن است كه محدثان پيش از طبرى، روايت را تقطيع كرده و طبرى قسمت مربوط به ملاقات جابر را با اسرا نياورده است (تحقيق درباره اولين اربعين سيدالشهدا، ص215 به بعد). در پاسخ چنين توجيهاتى بايد گفت كه اولاً: در بسيارى از موارد، ناقص بودن نسخه كتابى كهن، به سبب از بين رفتن صفحات اول يا آخر آنهاست، نه آنكه از وسط كتاب، صفحاتى از بين رفته باشد، آن هم ادامه يك خبر! ثانياً: علامه مجلسى (م1111 ه .ق)، كه معاصر شيخ حر عاملى (م1104 ه .ق) بود و طبيعتاً در زمان وى نسخه بشارة المصطفى، هفده جزء داشته، اين خبر را بدون هيچ زيادى ديگرى از بشارة المصطفى نقل كرده است كه اين امر، خود قرينه واضحى است كه خبر يادشده در بشارة المصطفى، كامل و بدون كاستى به دست ما رسيده است. بنابراين علامه امين، اين قسمت اضافى را از غير كتاب طبرى آورده است كه آن هم براى ما مجهول است و چه بسا ايشان قسمت يادشده را از كتاب هاى معاصران خود گزارش كرده است؛ اما احتمال تقطيع توسط محدثان پيش از طبرى، تنها يك احتمال است و قرينه و شاهدى بر اين ادعا وجود ندارد.

اما سيد ابن طاووس جريان زيارت جابر را اين گونه گزارش كرده است:

چون اهل بيت امام حسين(ع) از شام به عراق آمدند، به راهنماى كاروان گفتند كه ما را از كربلا عبور بده؛ آنان چون به قتلگاه رسيدند، جابر بن عبدالله انصارى و جمعى از بنى هاشم و مردان خاندان رسول خدا(ص) را ملاقات كردند كه براى زيارت قبر حسين(ع) آمده بودند، همه شروع به گريه و ناله نمودند و بر صورت هايشان سيلى مى زدند و به گونه اى عزادارى و نوحه سرايى مى كردند كه جگرها را آتش مى زد. زنان منطقه عراق نيز نزد اهل بيت(عليهم السلام) آمده و آنان نيز چند روزى عزادارى كردند. (1)6.

ص: 83


1- . اللهوف فى قتلى الطفوف، سيد ابن طاووس، ص114. اين گزارش را ابن نماى حلى نيز به اختصار نقل كرده است: مثير الاحزان، ابن نما حلى، ص86.

آيا اهل بيت، روز اربعين در كربلا حضور داشتند؟

يكى از مسائل مبهم و پيچيده در تاريخ عاشورا، تعيين زمان حضور اهل بيت امام حسين(ع) در كربلا، بعد از شهادت ايشان است؛ زيرا بيشتر منابع حديثى و تاريخى، در اين باره به صراحت گزارش نكرده اند كه آيا اين حادثه روز بيستم صفر سال 61 اتفاق افتاده است يا پس از آن؟

آنچه بسيارى از منابع كهن از آن سخن گفته اند، اين است كه در اين روز، سر امام حسين(ع) به بدنش ملحق شد. در ادامه نوشتار به اين گزارش ها خواهيم پرداخت. همچنين گزارش شده است كه بيستم صفر، روزى است كه خاندان امام حسين(ع) از شام به مدينه بازگشتند؛ اما در اين باره قول ديگرى وجود دارد كه اربعين را روز ورود اسيران از شام به كربلا دانسته است؛ سيد ابن طاووس در اين باره مى نويسد: «در غير كتاب مصباح آمده است كه اهل بيت(عليهم السلام)، روز بيستم صفر از شام به كربلا رسيدند». (1)

اين ابهام و پيچيدگى در اين حادثه سبب شد كه در قرون متأخر، در ميان انديشمندان شيعه دو نظر عمده در اين باره به وجود آيد: 1. ديدگاه منكران ورود اهل بيت(عليهم السلام) به كربلا در اربعين اول؛ 2. ديدگاه موافقان اين امر. پيش از پرداختن به شناسايى و معرفى طرفداران دو ديدگاه و نقد و بررسى دلايل آنان، لازم است دو موضوع روشن شود: يكى تاريخ ورود اسيران به شام و ديگرى مدت اقامتشان در آنجا.

تاريخ ورود اسيران به شام

درباره تاريخ ورود اسيران به دمشق، چند گونه گزارش كرده اند:

اول: برخى منابع، همراهى اسيران را با سر امام(ع) در ورود به شام گزارش0.

ص: 84


1- . الاقبال، ج3، ص100.

كرده اند. ابن حبان (354ه .ق) در اين باره نوشته است: «سپس عبيدالله بن زياد، سر حسين بن على(عليهما السلام) را همراه با زنان و كودكان اسير از خاندان رسول خدا(ص) به شام روانه كرد». (1)

شيخ صدوق (381ه .ق) نيز نگاشته است: «ثم امر عبيدالله بالسبايا و رأس الحسين(ع) فحملوا الى الشام» (2)؛ «سپس عبيدالله دستور داد اسيران را با سر حسين(ع) به شام ببرند».

به گزارش خوارزمى در جريان ملاقات سهل بن سعد با سكينه، دختر امام حسين(ع)، هنگام ورود اهل بيت(عليهم السلام) به شام، وقتى سهل از سكينه مى خواهد كه هر تقاضايى دارد اجابت مى كند، سكينه به سهل مى گويد كه از حمل كننده سر امام(ع) بخواهد تا سر را جلوتر از اهل بيت(عليهم السلام) حمل كند تا نگاه شاميان، به سر معطوف شود و از توجه و نگاه به اهل بيت(عليهم السلام) منصرف شوند. (3) اين جريان حاكى از همراهى سر امام(ع) با اهل بيت در ورود به شام است.

ابوحنيفه دينورى (382ه .ق)، ابن اثير و سبط ابن جوزى نيز بر اين باورند كه اسيران به همراه سر امام(ع) به شام رفتند. (4) سيد ابن طاووس به نقل از امام سجاد(ع) نوشته است:

مرا بر شترى حمل كردند كه ناهموار راه مى رفت؛ درحالى كه سر حسين(ع) بر نيزه و زنان خاندان ما پشت سر من سوار بر استرهاى استخوانى مى آمدند و بچه هاى كوچك و بزرگ، پشت سر ما و گرداگرد ما نيزه ها بود. (5)9.

ص: 85


1- . الثقات، محمد بن حيان بن احمد ابى حاتم تميمى بستى، ج2، ص312.
2- . الامالى، شيخ صدوق، ص230.
3- . مقتل الحسين، خوارزمى، ج2، ص68.
4- . الاخبار الطوال، ابن داود الدينورى، ص260؛ الكامل فى التاريخ، ابن اثير، ج2، ص576؛ تذكرة الخواص، سبط بن جوزى، صص260 و 263.
5- . الاقبال، ج3، ص89.

وى در جاى ديگر درباره پاسخ يزيد به نامه عبيدالله، مبنى بر كسب تكليف وى درباره اسيران، نوشته است: «يزيد در پاسخ نامه عبيدالله بن زياد، امر كرد كه سر حسين(ع) و كسانى را كه با وى كشته شده اند، همراه با زنان و خاندان حسين(ع) نزد وى بفرستد». (1)

دوم: سر امام(ع) پيش از رسيدن اسيران، به دمشق رسيد. ابن اعثم و خوارزمى، اين قول را بيان كرده اند. (2)

سوم: اهل بيت(عليهم السلام) مدتى بعد از فرستادن سر امام(ع) به شام، رهسپار شدند؛ اما هنگام ورود به شام، به حمل كننده سر ملحق شدند. اين قول از شيخ مفيد و طبرسى است. (3)

البته احتمال دارد كه اهل بيت(عليهم السلام)، همراه با سر امام(ع) وارد دمشق شده باشند؛ اما سر امام(ع) زودتر به شام رسيده باشد. اما قوت قول اول، يعنى همراهى سر امام(ع) با اهل بيت(عليهم السلام) در ورود به دمشق، با توجه به تعدد نقل كنندگان آن، بيشتر است. اكنون بايد ديد كه اهل بيت(عليهم السلام) و سر امام(ع)، چه روزى وارد دمشق شدند؟

ابوريحان بيرونى در رخدادهاى ماه صفر نوشته است: «في اليوم الاول، ادخل رأس الحسين(ع) مدينة دمشق»؛ (4) «روز اول ماه صفر، سر حسين(ع) وارد دمشق شد».

قزوينى (682ه .ق) نگاشته است: «روز اول ماه صفر، عيد بنى اميه است؛ چون در آن روز، سر حسين(ع) را به دمشق وارد ساختند». (5)5.

ص: 86


1- . اللهوف، ص99.
2- . كتاب الفتوح، ج5، صص127- 129؛ مقتل الحسين(ع)، ج2، ص62.
3- . الارشاد، ج2، ص118؛ اعلام الورى، ج1، ص473؛ بحارالانوار، ج45، ص130.
4- . الآثار الباقية عن القرون الخاليه، ابوريحان محمد بن احمد بيرونى خوارزمى، ص331.
5- . عجائب المخلوقات و غرائب الموجودات، زكريا محمد بن محمود قزوينى، ص45.

كفعمى (905ه .ق) نيز مى گويد: «روز اول صفر، سر حسين(ع) به دمشق وارد شد». (1)

اما در برابر اين گزارش ها، نقل عماد الدين طبرى است. او شانزدهم ربيع الاول (66 روز پس از عاشورا) را روز ورود اهل بيت امام حسين(ع) به دمشق مى داند. (2)

گزارش ابوريحان با توجه به تقدم زمانى وى بر طبرى از يك سو و دقت وى در ثبت گزارش هاى تاريخى از سوى ديگر، بر نقل طبرى مقدم است. علاوه بر اين، گزارش قزوينى و كفعمى نيز بيانگر اين قول است.

مدت اقامت اهل بيت(عليهم السلام) در شام

گزارش هاى تاريخى درباره مدت اقامت اهل بيت(عليهم السلام) يا مدت عزادارى آنان در شام، يكسان نيست؛ برخى همانند ابن اعثم، شيخ مفيد و به پيروى او شيخ طبرسى، با تعبير عامى از مدت زمان اقامت اسراى كربلا سخن گفته اند: «و اقاموا اياما» (3) يا «فاقاموا اياماً» (4)؛ «چند روز اقامت داشتند». اما برخى ديگر به مدت اقامت يا عزادارى اهل بيت(عليهم السلام) در شام تصريح كرده اند:

محمد بن جرير طبرى (310ه .ق)، خوارزمى (به نقل از ابومخنف)، ابن عساكر و ابن كثير، مدت برپا داشتن عزادارى در شام از سوى اهل بيت(عليهم السلام) و زنان خاندان معاويه را سه روز مى دانند. (5) قاضى نعمان مغربى (363ه .ق) مدت اقامت اهل بيت(عليهم السلام) در شام را يك ماه و نيم نوشته است. (6) سبط ابن جوزى (654ه .ق)9.

ص: 87


1- . مصباح كفعمى، ص510.
2- . كامل بهائى، عماد الدين حسن بن على طبرى، ج2، ص293.
3- . الفتوح، ج5، ص133.
4- . الارشاد، ج2، ص122؛ اعلام الورى بأعلام الهدى، ابى على الفضل بن الحسن الطبرسى، ج1، ص475.
5- . تاريخ الامم و الملوك، طبرى، ج4، ص353؛ مقتل الحسين، ج2، ص81؛ ترجمة الامام الحسين(ع)، ابن عساكر، ص338؛ البداية و النهاية، ابوالفداء اسماعيل بن كثير دمشقى، ج8، ص212.
6- . شرح الاخبار فى فضائل الائمة الاطهار، ابوحنيفه قاضى نعمان بن محمد تميمى مغربى، ج3، ص269.

مى نويسد: «همسران يزيد براى حسين(ع) سه روز عزادارى كردند». (1) سيد ابن طاووس (664ه .ق) مدت اقامت اهل بيت(عليهم السلام) در زندان دمشق را به مدت يك ماه پذيرفته است. (2) عماد الدين طبرى (زنده تا 701ه .ق) مى نويسد: «اهل بيت(عليهم السلام)، هفت روز عزادارى كردند». (3)

مجلسى اين گونه نگاشته است: «اهل بيت هفت روز عزادارى كردند و روز هشتم، يزيد آنان را خواست و بعد از استمالت و دل جويى از آنان، ترتيب بازگشتشان به مدينه را فراهم كرد». (4) وى در جاى ديگر نوشته است كه زنان خاندان ابوسفيان، براى اهل بيت(عليهم السلام) سه روز عزادارى كردند. (5)

صرف نظر از قول قاضى نعمان كه تنها قائل به اقامت يك ماه و نيم اسيران در شام است و هيچ كس پيش و پس از او چنين ديدگاهى را بيان نكرده و همچنين ديدگاه ابن طاووس كه قول به يك ماه ماندن اهل بيت(عليهم السلام) را در شام، با تعبير «قيل» بيان كرده است، گزارش هاى ديگرى حاكى از آن است كه خاندان امام(ع) پس از آزادى، از سه روز تا يك هفته، بيشتر در شام اقامت نداشته اند؛ به ويژه با توجه به اين امر كه اقامت بيشتر آنان نه تنها به هيچ رو به سود يزيد نبود، بلكه سبب بروز انقلاب و شورش مردم بر ضد دستگاه حاكم مى شد؛ ازاين رو يزيد با شتاب، درصدد دل جويى كردن از اهل بيت(عليهم السلام) برآمده، آنان را رهسپار مدينه كرد.

بنابراين، بايد پذيرفت كه اقامت اهل بيت(عليهم السلام) در شام، حداكثر بيش از ده روز نبوده است.5.

ص: 88


1- . تذكرة الخواص، سبط ابن جوزى، ص262.
2- . الاقبال، ج3، ص101.
3- . كامل بهائى، ج2، ص302.
4- . بحارالانوار، ج45، ص196؛ جلاء العيون، علامه مجلسى، ص409.
5- . جلاء العيون، ص405.

با توجه به آنچه درباره زمان ورود اهل بيت(عليهم السلام) به دمشق و مدت اقامت آنان در شام نوشته شد، برخى از انديشمندان، نتوانسته اند ورود آنان به كربلا در اربعين اول را بپذيرند و به دلايلى، آن را بعيد يا حتى محال دانسته اند كه در ذيل، ديدگاه آنان مطرح مى شود:

1. اگرچه از گذشته در ميان انديشمندان شيعى مشهور شده است كه ابن نماى حلى (645ه .ق) در كتاب مثير الاحزان و سيد ابن طاووس در كتاب لهوف نيز قائل به ورود اهل بيت(عليهم السلام) در بيستم صفر سال 61 شده اند (1) و برخى پژوهشگران معاصر نيز در مقام پاسخگويى به اين شبهه و رد نظر مخالفان بر اين نكته تأكيد كرده اند (2)، اما چنين پندارى درست به نظر نمى رسد؛ زيرا هيچ كدام از اين دو انديشمند، در عبارت هايشان به آمدن اهل بيت(عليهم السلام) به كربلا در روز بيستم صفر تصريح نكرده اند، بلكه تنها ورود آنان به كربلا و ملاقات با جابر را گزارش1.

ص: 89


1- . به نظر مي رسد چنين نسبتى به سيد، از اينجا ناشى شده است كه از يك سو شيخ مفيد و شيخ طوسى گفته اند كه روز اربعين، روزى است كه جابر بن عبدالله به كربلا آمد و از سوى ديگر چنان كه نوشته خواهد شد، برخى منابع تصريح كرده اند كه الحاق سر مطهر امام حسين(ع) به بدنش، روز بيستم صفر بوده است كه از سوى اهل بيت(عليهم السلام) انجام شد و از سوى سوم، چون در هيچ يك از منابع تاريخى كهن، سخنى از آمدن اهل بيت(عليهم السلام) به كربلا در زمان ديگر به ميان نيامده است، از اين رو از سخن سيد، چنين برداشت شده كه ملاقات اهل بيت(عليهم السلام) با جابر، روز اربعين بوده است؛ اما بايد توجه داشت كه شيخ مفيد و شيخ طوسى كه به حضور جابر در روز اربعين در كربلا تصريح كرده اند، نه تنها به ملاقات اهل بيت(عليهم السلام) با جابر اشاره نكرده اند، بلكه تصريح كرده اند كه در روز اربعين، اهل بيت(عليهم السلام) از شام به سوى مدينه رهسپار شدند، نه آنكه به كربلا رسيدند و ابن طاووس و ابن نما نيز كه به ملاقات تصريح كرده اند، هيچ اشاره اى به اينكه اين ملاقات روز اربعين بوده است، نكرده اند؛ چنان كه به اين نكته، محدث قمى نيز اشاره كرده است. (منتهى الأمال، شيخ عباس قمى، ج2، ص1015).
2- . تحقيق درباره اول اربعين حضرت سيدالشهدا(ع)، ص21.

كرده اند. (1) حتى ابن طاووس در اثر ديگرش به نام الاقبال بالاعمال الحسنه (كه تا نه سال مانده به آخر عمرش، يعنى تا سن هفتاد سالگى مشغول نگارش و تدوين آن بود) (2) پس از نقل قول شيخ مفيد و شيخ طوسى و قولى كه اربعين را روز ورود اسيران از شام به كربلا مى داند، ورود اهل بيت(عليهم السلام) به كربلا در روز بيستم صفر سال 61 را به صراحت نفى مى كند. وى در اين باره مى نويسد:

در كتاب مصباح (المتهجد) ديدم كه اهل بيت حسين(ع)، همراه على بن حسين(عليهما السلام) در روز بيستم صفر، به مدينه رسيدند (3) و در غير مصباح يافتم كه آنان به هنگام بازگشت از شام در همان روز به كربلا رسيدند و هر دو قول از جهت زمانى، بعيد به نظر مى رسد؛ چراكه عبيدالله بن زياد - كه لعنت خدا بر او باد - نامه اى براى يزيد نوشت و براى فرستادن اسيران به شام، ازت.

ص: 90


1- . عبارت ابن نما در اين باره چنين است: «و لما مر عيال الحسين بكربلاء و جدوا جابر بن عبدالله الانصاري و جماعة من بني هاشم قدموا لزيارته في وقت واحد، فتلاقوا بالحزن و الاكتياب و النوح علي هذا المصاب المقرح لاكباد الاحباب». (مثير الاحزان، ابن نما حلى، ص86). ابن طاووس نيز در اين باره نگاشته است: «و لما رجع نساء الحسين(ع) و عياله من الشام و بلغوا العراق قالوا للدليل مربنا على طريق كربلاء فوصلوا الى موضع المصرع فوجدوا جابر بن عبدالله الانصاري و جماعة من بني هاشم و رجالا من آل رسول الله(ص) قد وردوا لزيارة قبر الحسين(ع) فواقوا في وقت واحد و تلاقوا بالبكاء و الحزن و اللطم و اقاموا المآثم المقرحة للاكباد و اجتمع اليهم نساء ذلك السواد فاقاموا على ذلك اياماً». (اللهوف، ص114).
2- . الاقبال، ج3، ص370.
3- . شايان توجه است كه تعبير شيخ طوسى در مصباح در اين باره، رجوع است، نه وصول كه ابن طاووس گفته است. عبارت شيخ در اين باره چنين است: «و في اليوم العشرين منه كان رجوع حرم سيدنا ابي عبدالله الحسين بن علي بن ابي طالب(عليهما السلام) من الشام الى مدينة الرسول». بديهى است كه رجوع و بازگشت، غير از وصول و رسيدن به مدينه است؛ از اين رو برداشت ابن طاووس از كلام شيخ طوسى نادرست به نظر مي رسد. بنابراين اينكه سيد ابن طاووس رسيدن اهل بيت(عليهم السلام) به مدينه را به شيخ طوسى نسبت داده و سپس آن را بعيد شمرده، موضوعاً منتفى است.

او اجازه خواست و او تا زمانى كه پاسخ يزيد را دريافت نكرد، اهل بيت را به شام نفرستاد كه البته اين كار بيست روز يا بيشتر طول كشيد. همچنين گزارش شده است، هنگامى كه اهل بيت(عليهم السلام) را به شام بردند، آنان يك ماه در جايى بودند كه از گرما و سرما مصون نبودند و صورت جريان، آن است كه آنان پس از اربعين به عراق يا به مدينه رسيدند. اما با توجه عبور آنان از كربلا، زمان بازگشت ممكن است، اما در روز بيستم صفر نبوده است؛ چراكه آنان طبق آنچه روايت شده است، جابر بن عبدالله انصارى را ملاقات كردند و اگر جابر براى زيارت از حجاز آمده باشد، رسيدن خبر به او و آمدنش به كربلا، نيازمند بيش از چهل روز است. (1)

چنان كه ملاحظه مى شود، ابن طاووس اصل آمدن اهل بيت(عليهم السلام) به كربلا را نه در كتاب لهوف و نه در كتاب اقبال نفى نمى كند، همچنان كه عبارت اخير سيد در اقبال، قرينه واضح بر آن است كه وى در كتاب لهوف نيز حكم به ورود اهل بيت(عليهم السلام) در اربعين (چنان كه به وى نسبت داده اند) را نداده است؛ چراكه اگر وى چنين ديدگاهى داشت، در كتاب اقبال كه سال ها بعد از لهوف تأليف شده است، بيان مى كرد كه من از گفته خود در كتاب لهوف برگشته ام و نظر نهايى من در اين باره آن چيزى است كه اكنون مى گويم. بنابراين ابن طاووس و ابن نما، از منكران ورود اهل بيت(عليهم السلام) به كربلا در روز بيستم صفر سال 61 هستند.

2. علامه مجلسى (1111ه .ق) نيز از منكران ورود خاندان امام حسين(ع) به كربلا در روز اربعين است؛ وى در اين باره نوشته است:

در اخبار، علت استحباب زيارت اربعين بيان نشده است. مشهور اصحاب، علت استحباب را بازگشت اهل بيت حسين(ع) در آن روز (بيستم صفر) به6.

ص: 91


1- . الاقبال، ج3، صص100 و 101؛ بحار الانوار، ج98، صص335 و 336.

كربلا در زمان برگشتشان از شام و ملحق كردن على بن حسين(عليهما السلام) و سرهاى شهدا را به اجساد مطهرشان بيان كرده اند؛ اما قول ديگر در اين باره آن است كه اهل بيت(عليهم السلام) در اين روز، به مدينه بازگشتند. هر دو قول، جداً بعيد است؛ چراكه اين مدت زمان (چهل روز) براى اين دو امر (حضور در كربلا يا در مدينه) گنجايش ندارد؛ چنان كه اين امر از اخبار و قراين پيداست. اما اين امر در سالى ديگر بوده است؛ اين نيز بعيد است. (1)

3. ميرزا حسين نورى (1254-1320ه .ق)، نويسنده مستدرك الوسائل، در كتاب لؤلؤ و مرجان، بعد از نقل عبارت سيد ابن طاووس در لهوف، مبنى بر آمدن اسيران به كربلا، به نقد آن مى پردازد كه در ادامه نوشتار به تفصيل، دلايل وى را نقل مى كنيم.

4. شيخ عباس قمى (1359ه .ق) نيز به پيروى از استادش محدث نورى، منكر حضور اهل بيت در روز اربعين در كربلا شده است. (2)

5. ابوالحسن شعرانى (1352 ه .ش) نيز از ديگر منكران ورود اهل بيت(عليهم السلام) به كربلا در بيستم صفر است. (3)

6. استاد شهيد مرتضى مطهرى، خبر ملاقات جابر با اهل بيت(عليهم السلام) را منكر شده و مى فرمايد كه تنها كسى كه اين مطلب را نقل كرده، سيد ابن طاووس در لهوف است و هيچ كس ديگر به جز ايشان، اين مطلب را نقل نكرده است. حتى خود سيد در كتاب هاى ديگرش، متعرض آن نشده است و دليل عقلى نيز با آن سازگار نيست. (4)0.

ص: 92


1- . بحارالانوار، ج98، ص334.
2- . منتهى الآمال، ج2، صص1014 و 1015.
3- . الدمع السجوم (ترجمه نفس المهموم)، ص269.
4- . حماسه حسينى، مرتضى مطهرى، ج1، ص30.

اگر مقصود استاد از خبر ملاقات، درمورد روز اربعين است، چنان كه گفتيم، ابن طاووس حتى در كتاب لهوف نيز چنين چيزى را نگفته است.

7. محمد ابراهيم آيتى، از ديگر محققانى است كه مسئله ورود اهل بيت(عليهم السلام) به كربلا در روز بيستم صفر سال 61 را افسانه اى تاريخى مى داند كه براى آن سند مطمئنى وجود ندارد. (1)

8. دكتر سيد جعفر شهيدى نيز از ديگر منكران اين حادثه است. (2)

موافقان ورود اهل بيت(عليهم السلام) به كربلا

در مقابل منكران، برخى انديشمندان، قائل به حضور اهل بيت(عليهم السلام) در كربلا در اربعين اول شده اند يا دست كم از ظاهر كلامشان چنين استفاده مى شود:د.

ص: 93


1- . بررسى تاريخ عاشورا، محمد ابراهيم آيتى، صص139و 141.
2- . وى با طرح چند پرسش در اين باره، در اين موضوع ترديد كرده است: «آيا كاروان مستقيماً از دمشق به مدينه رفته است يا راه خود را طولانى ساخته و به كربلا آمده است تا با مزار شهيدان ديدارى داشته باشد؟ آيا يزيد با اين كار موافقت كرده است؟ و اگر كاروان به كربلا بازگشته، آيا درست است كه در آنجا با جابر بن عبدالله انصارى كه او نيز براى زيارت آمده بود، ديدارى داشته؟ آيا در آنجا مجلسى از سوگواران برپا شده؟ و چگونه حاكم كوفه بر خود هموار كرده است كه در چند فرسنگى مركز فرمان روايى، چنين مراسمى برپا شود؟ و بر فرض كه اين رويدادها را ممكن بدانيم، اين اجتماع در چه تاريخى بوده است؟ چهل روز پس از حادثه كربلا؟ مسلماً چنين چيزى دور از حقيقت است. رفتن و برگشتن مسافر عادى از كربلا به كوفه و از آنجا به دمشق و بازگشتن او با وسايل آن زمان، بيش از چهل روز وقت مي خواهد؛ تا چه رسد به حركت كاروانى چنان و نيز ضرورت دستورخواهى پسر زياد از يزيد درباره حركت آنان به دمشق و پاسخ رسيدن، كه اگر همه اين مقدمات را در نظر بگيريم، دو سه ماه وقت مي خواهد. فرض اينكه كاروان در اربعين سال ديگر (سال 62) به كربلا رسيده نيز درست نيست؛ چرا كه ماندن آنان در دمشق براى مدتى طولانى، به صلاح يزيد نبود. به هر حال هاله اى از ابهام گرد پايان كار را گرفته است و در نتيجه دست كاري هاى فراوان در اسناد دست اول، بايد گفت كه حقيقت را جز خدا نمي داند (زندگانى فاطمه زهرا(عليها السلام)، سيد جعفر شهيدى، ص261). در بررسى و نقد ديدگاه محدث نورى، به اين پرسش ها پاسخ داده خواهد شد.

1. ابوريحان بيرونى (440ه .ق) مى نويسد:

و في العشرين رد رأس الحسين(ع) الى مجثمه حتى دفن مع جثته و فيه زيارة الاربعين و هم حرمه بعد انصرافهم من الشام؛ (1)

در روز بيستم [صفر]، سر حسين(ع) به بدنش ملحق و در همان مكان دفن گرديد و زيارت اربعين، درباره اين روز بيستم صفر است و آنان چهل نفر اهل بيت او بودند كه پس از بازگشت از شام، قبر امام(ع) را زيارت كردند.

چنان كه ملاحظه شد، بيرونى افزون بر دليل مشهور براى نام گذارى زيارت اربعين، به اين نام دليل ديگرى را بيان كرده و گفته است، اين زيارت را اربعين گويند، زيرا چهل تن از اهل بيت امام حسين(ع)، روز بيستم صفر، موفق به زيارت قبر سيدالشهدا(ع) شدند.

2. شيخ بهائى (1030ه .ق) مى گويد:

روز نوزدهم (2) صفر، زيارت اربعين اباعبدالله الحسين(ع) است. در اين روز كه چهل روز از شهادت امام مى گذشت، روز ورود جابر بن عبدالله انصارى براى زيارت قبر حضرت است و آن روز، با روز ورود اهل بيت(عليهم السلام) از شام به كربلا يكى شد؛ درحالى كه آنان آهنگ رفتن به مدينه را داشتند. (3)

3. سيد محمد على قاضى طباطبائى: وى در قالب پاسخ گويى به شبهه هاى6.

ص: 94


1- . آلاثار الباقية عن القرون الخاليه، بيرونى، ص231.
2- . معرفى روز نوزدهم صفر به عنوان روز اربعين، مبتنى بر محاسبه روز عاشورا براى مبدأ اربعين است؛ اما با توجه به آنكه هيچ كس به جز شيخ بهايى، روز نوزدهم را اربعين ندانسته است، محاسبه از روز بعد، يازدهم محرم است؛ چرا كه چنان كه مرحوم سيد در اقبال متذكر شده است، شهادت امام حسين(ع) در ساعات آخر روز عاشورا رخ داده است؛ از اين رو اين روز به حساب نمي آيد. البته امكان دارد محرم سال 61، 29 روز بوده است كه با احتساب روز عاشورا، باز هم قول مشهور تأييد مي شود.
3- . توضيح المقاصد، شيخ بهايى، ص76.

محدث نورى كه منكر وصول اهل بيت(عليهم السلام) به كربلا در روز اربعين است، به اثبات امكان ورود اهل بيت(عليهم السلام) در اربعين سال 61ه .ق پرداخته است كه در ادامه نوشتار، به پاسخ هاى وى نيز اشاره خواهيم كرد.

4. ميرزا محمد اشراقى، معروف به ارباب (1341ه .ق): در اين خبر معتبر، بيان نشده كه زيارت جابر در روز اربعين بوده يا روز ديگر و نيز ذكر نشده كه زيارت جابر در سال اول شهادت بوده يا بعد. اما با توجه به مطالب مذكور در كتب شيعه، دو امر قطعى است: نخست اينكه ورود اهل بيت(عليهم السلام) به كربلا در روز اربعين را بسيارى از عوام و خواص ذكر كرده اند و دوم اينكه در سيره و تاريخ، ثبت شده است كه بعد از سال شهادت امام حسين(ع) اهل بيت(عليهم السلام) هيچ گاه به عراق مسافرت نكردند. (1)

بررسى دلايل محدث نورى درباره انكار حضور اهل بيت(عليهم السلام) در كربلا در اربعين اول

محدث نورى با ايراد هفت اشكال (2) بر ديدگاه سيد ابن طاووس، ورود اهل بيت(عليهم السلام) به كربلا در اربعين اول را منكر شده است. از آنجايى كه انكار اين امر به طور مبسوط از سوى وى صورت گرفته و برخى نيز در اين باره از وى پيروى كرده اند، در ذيل اين اشكال ها به اختصار و با اضافات و تغييراتى، همراه با پاسخ آنها آورده مى شود:

اول: تناسب نداشتن زمان با حوادث

از حوادثى كه در مدت چهل روز اتفاق افتاده است، يكى نامه عبيدالله به يزيد براى كسب تكليف درباره اسيران است كه حدود بيست روز يا بيشتر طول كشيد3.

ص: 95


1- . الاربعين الحسينيه، ص205.
2- . چشم اندازى به تحريفات عاشورا (لؤلؤ و مرجان)، صص232 - 243.

و ديگرى مدت اقامت اهل بيت(عليهم السلام) در شام كه برخى از منابع، مدت اقامت را يك ماه (1) و برخى ديگر يك ماه و نيم (2) نوشته اند. بنابراين مدت زمانى كه صرف كسب تكليف از يزيد و رفتن اهل بيت(عليهم السلام) به شام و اقامت در آنجا و سپس بازگشت آنان شد، با حضور در كربلا و ملاقات با جابر در روز بيستم صفر، از جهت زمانى ناسازگار است؛ از اين رو نمى توان پذيرفت كه اهل بيت روز اربعين سال 61، در كربلا حضور داشتند.

نقد

شواهد تاريخى زيادى وجود دارد كه برخى افراد، فاصله بين كوفه تا شام را حدود ده روز و حتى كم تر از چهار روز طى كرده اند. قاضى طباطبائى، اين مؤيدها و شواهد را در هفده مورد گرد آورده (3) و آنچه را محدث نورى در اين باره گفته است، استبعاد دانسته و مسئله را از فرض امتناع كه محدث نورى در پى اثبات آن بود، خارج ساخته است. البته برخى شواهد تاريخى كه اين محقق آورده، خدشه پذير و حتى نپذيرفتنى است؛ اما در مجموع، امكان اين امر را اثبات مى كند.

اما درمورد مسئله اقامت بيست روزه اهل بيت(عليهم السلام) در كوفه به منظور كسب تكليف عبيدالله از يزيد، بايد توجه داشت كه منابع، سخنى از نامه ابن زياد به يزيد و كسب تكليف او درباره اسيران و سرهاى شهدا به ميان نياورده اند؛ بلكه در برخى منابع تصريح شده است كه ابن زياد، گزارش انجام مأموريتش را در نامه اى نوشت و به همراه سر امام حسين(ع) به شام فرستاد (4)؛ چنان كه در برخى6.

ص: 96


1- . الاقبال، ج3، ص101.
2- . شرح الاخبار فى فضائل الائمة الاطهار، ج3، ص269.
3- . تحقيق درباره اول اربعين حضرت سيدالشهدا(ع)، صص33 - 133.
4- . الفتوح، ج5، صص127 و 586.

ديگر از منابع، تنها به اصل آمدن پيك از سوى يزيد، مبنى بر امر كردن عبيدالله به فرستادن اهل بيت(عليهم السلام) به شام اشاره شده است. (1)

بنابراين آنچه درباره اجازه ابن زياد از يزيد ادعا شده، از نگاه گزارش هاى تاريخى نامعلوم و نامشخص است؛ زيرا طبرى كه واقعه كربلا را از افرادى همچون امام باقر(ع)، حصين بن عبدالرحمان و هشام كلبى (شاگرد ابومخنف) نقل كرده، در هيچ كدام سخنى از اجازه عبيدالله از يزيد به ميان نياورده است. تنها در گزارش وى از عوانة بن حكم، به چنين مسئله اى اشاره شده كه اين خبر به دليل اشكال هاى بسيارى كه دارد، مخدوش و نپذيرفتنى است. (2)

دوم: بيان نشدن اين جريان در منابع تاريخى كهن

طبرى (3)و شيخ مفيد (4)كه هر دو، گزارش واقعه عاشورا را از ابومخنف نقل مى كنند و بعدها نيز طبرسى (5)(548ه .ق)، خوارزمى (568ه .ق)، (6) ابن اثير (630ه .ق)، سبط ابن جوزى و عماد الدين طبرى (7)، متعرض چنين حادثه اى نشده اند. محدث نورى در اين باره مى افزايد: «و نشود كه ايشان در سير خود، به كربلا روند و جابر را ملاقات كنند و چند روزى عزادارى كنند و شيخ مفيد آن را در محل معتمدى نديده باشد يا ديده و در اين مقام اشاره به آن نكند». (8)3.

ص: 97


1- . ترجمة الحسين(ع) و مقتله، محمد بن سعد، مجله تراثنا، ص190.
2- . ر.ك: قاموس الرجال، محمد تقى تسترى (شوشترى)، ج12، ص37.
3- . تاريخ الامم و الملوك، ج4، صص353 و 354.
4- . الارشاد، ج2، ص122.
5- . اعلام الورى باعلام الهدى، ابوعلى فضل بن حسن طبرسى، ج1، ص476.
6- . مقتل الحسين(ع)، ج2، ص82.
7- . كامل بهائى، ج2، ص302.
8- . چشم اندازى به تحريفات عاشورا (لؤلؤ و مرجان)، ص233.

نقد

اولاً: عدم تصريح به وقوع اين جريان، غير از تصريح به عدم وقوع آن است؛ بنابراين نمى توان از تصريح نكردن مورخان، انكار آنان و در نتيجه واقع نشدن آن را نتيجه گرفت؛ چراكه برخى حوادث و قضاياى تاريخى، به دلايل گوناگون كه در اينجا جاى پرداختن به آن نيست، در منابع تاريخى منعكس نشده است. (1)

ثانيا : ً چنان كه در ادامه خواهيم گفت، برخى مورخان و انديشمندان، به حضور اهل بيت(عليهم السلام) در كربلا تصريح كرده اند: از جمله بيرونى، ابن نما، سيد ابن طاووس و شيخ بهائى.

ثالثاً: كلام شيخ مفيد به گونه اى است كه حاكى از حذف برخى حوادث تاريخى است:

فسار معهم في جملة النعمان، و لم يزل ينازلهم في الطريق و يرفق بهم كما وصاه يزيد و يرعونهم حتى دخلوا المدينة؛

آنان (اهل بيت(عليهم السلام)همراه نعمان شدند و پيوسته، نعمان آنان را در راه فرود مى آورد و [چنين كه يزيد سفارش كرده بود] با آنان مدارا و رعايت حالشان را مى كرد تا آنكه وارد مدينه شدند.

تعبير «حتى دخلوا المدينة» حاكى از آن است كه در اين بين، حوادث ديگرى بوده كه شيخ مفيد، آنها را بيان نكرده است؛ البته اين امر به سبب شيوه اختصارنويسى وى در كتاب ارشاد يا به دليل مبناى ايشان در گزينش اخبار تاريخى، اخبار متواتر يا دست كم اخبار مستفيض درباره يك حادثه است و چون خبر متواتر يا مستفيضى در اين باره به دست وى نرسيده، از آوردن آن صرف نظر كرده است.9.

ص: 98


1- . چنان كه شيخ مفيد، خود از پرداختن به جزئيات جريان سقيفه و مسئله بيعت با ابوبكر، به سبب شرايط حاكم بر عصر خويش خوددارى كرده است؛ الارشاد، ج1، ص189.

سوم: اخبار بازگشت اهل بيت(عليهم السلام) به مدينه در بيستم صفر

شيخ مفيد در مسار الشيعه و بعد از وى شيخ طوسى در مصباح المتهجد و علامه حلى در العدد القويه (1) و منهاج الصلاح (2) و كفعمى در كتاب مصباح، (3) نه تنها به جريان ورود اهل بيت(عليهم السلام) به كربلا اشاره نكرده اند، بلكه تصريح كرده اند كه روز بيستم صفر، اهل بيت(عليهم السلام) از شام به مدينه بازگشتند.

نقد

در منابع ياد شده، هيچ تصريحى بر حضور نداشتن اهل بيت(عليهم السلام) در كربلا نشده است؛ بنابراين ممكن است گزارش هايى از حضور اهل بيت(عليهم السلام) در كربلا وجود داشته (همانند گزارشى كه ابوريحان نقل كرده) است كه يا به دست آنان نرسيده يا رسيده، اما به دلايلى به آن استناد نكرده اند.

افزون بر اين، چنان كه اشاره شد، ابوريحان و بعد از او شيخ بهائى تصريح كرده اند كه روز اربعين، اهل بيت(عليهم السلام) در كربلا حضور داشتند.

چهارم: بيان نكردن ديدار جابر با اهل بيت(عليهم السلام)

در روايت كتاب هاى بشارة المصطفى مقتل الحسين خوارزمى و مصباح الزائر كه جريان زيارت جابر را در روز اربعين گزارش كرده اند، از ملاقات وى با اهل بيت(عليهم السلام) سخنى به ميان نياورده اند؛ درحالى كه اگر چنين حادثه اى اتفاق افتاده بود، به يقين گزارش مى شد.

نقد

اولاً: چنان كه اشاره شد، برخى از منابع به زيارت قبر امام حسين(ع) از سوى اهل بيت(عليهم السلام) اشاره كرده اند.0.

ص: 99


1- . العدد القويه، علامه حلى، ص219.
2- . اين اثر، تلخيص كتاب مصباح المتهجد است كه محدث نورى در كتاب دارالسلام از آن نقل مي كند.
3- . المصباح، شيخ ابراهيم بن على عاملى كفعمى، صص489 و 510.

ثانياً: به نظر مى رسد كه يا جابر بن عبدالله انصارى، دست كم دو بار موفق به زيارت قبر امام(ع) شده است (يك بار با عطيه عوفى كه طبرى، خوارزمى و ابن طاووس در مصباح الزائر، آن را گزارش كرده اند و بار ديگر كه ابن نماى حلى و سيد ابن طاووس، گزارشگر آن بودند) يا چون بناى سيد ابن طاووس (همانند شيخ مفيد) بر اختصار و گزينش حوادث بوده و آنچه از ديدگاه وى اهميت داشته، مسئله ديدار جابر با اسيران بوده، نه چگونگى برآمدن جابر به كربلا، از اين رو جابر، اهل بيت(عليهم السلام) را ديدار مى كند، اما خبرى از همراهى وى با عطيه نيست.

پنجم: حركت اهل بيت(عليهم السلام) از راه سلطانى

محدث نورى بر اين باور است كه مسير حركت اهل بيت(عليهم السلام) از كوفه به شام، يا از راه سلطانى بوده است يا از راه باديه. وى براى اثبات حركت آنان از راه سلطانى، دلايل و شواهد ذيل را مى آورد:

1. اگرچه اصل مقتل ابومخنف در دست نيست و آنچه موجود است، دستخوش تغييراتى شده و آن را از اعتبار و اعتماد انداخته است، ولى آنچه نسخه هاى متعدد اين كتاب بر آن متفق هستند، آن است كه اهل بيت(عليهم السلام) را از راه تكريت و موصل و نصيبين و حلب كه راه سلطانى است، به شام برده اند. بيشتر اين راه آباد است و از دهكده هاى بسيار و شهرهاى آباد مى گذرد و از كوفه تا شام، حدود چهل منزل دارد و قضاياى متعدد و برخى كرامات از قبيل قضيه راهب قنسرين و نيز كراماتى از سر مبارك در ايام سير، از آن راه رخ داده است؛ چنان كه قطب راوندى (1) (573ه .ق)، ابن شهر آشوب (2) (588ه .ق) به نقل7.

ص: 100


1- . الخرائج و الجرائح، قطب الدين راوندى، ج2، ص578.
2- . مناقب آل ابي طالب، ابن شهر آشوب، ج4، ص67.

از خصائص نطنزى و سبط ابن جوزى (1) (654ه .ق) نوشته اند كه نمى توان همه آنها را نادرست دانست؛ به ويژه آنكه در برخى از آنها، انگيزه اى براى جعل وجود نداشته است.

2. عماد الدين طبرى در كتاب كامل بهائى، ضمن گزارش حركت اسيران، از نام چند شهر چنين ياد مى كند كه بيانگر راه سلطانى است: «در آن سير به آمد، موصل، نصيبين، بعلبك، ميافارقين و شيزر عبور نمودند». همچنين ماجراهايى را در منازل نقل كرده است. (2) بنابراين با توجه به مسير حركت و در نظر گرفتن كمترين مدت زمان توقف اهل بيت(عليهم السلام) در شام، بازگشت در اربعين اول، از محالات و ممتنعات است.

محدث نورى درباره احتمال حركت اسيران از راه باديه مى گويد: «اما اگر بپذيريم كه مسير حركت از بيابان بوده است، باز هم بازگشت در اربعين اول ممتنع است، چراكه حد فاصل بين كوفه تا شام، مستقيماً 175 فرسنگ (1050 كيلومتر) است». ورود اهل بيت(عليهم السلام) به كوفه، روز دوازدهم محرم و ورود آنان به كاخ پسر زياد، روز سيزدهم بوده است؛ بنا به گفته ابن طاووس در اقبال، رفتن قاصد از كوفه تا شام و بازگشت وى به كوفه، كم تر از بيست روز امكان ندارد. مسئله اعزام پيك و بازگشت او را مورخانى همچون ابن اثير نيز در كامل آورده اند. (3) اما احتمال فرستادن كبوتر نامه رسان نيز وجود ندارد؛ چون در آن دوره، اين كار معمول نبوده و نخستين بار، اين كار از سوى نورالدين محمود بن زنگى در سال 565ه .ق صورت گرفت.7.

ص: 101


1- . تذكرة الخواص، سبط بن جوزى، ص264.
2- . كامل بهائى، ج2، صص291 و 292. طبرى در كتاب ياد شده، از مسير بازگشت اهل بيت(عليهم السلام) سخنى نگفته است؛ اما به اختصار مسير حركت آنان از كوفه به شام و برخى از حوادث بين راه را آورده است.
3- . الكامل فى التاريخ، ج3، ص437.

بنابراين مدت اقامت يك ماهه در شام (چنان كه ابن طاووس نوشته است) و طى كردن هشت فرسنگ (حدود 50 كيلومتر) در شبانه روز، مستلزم آن است كه 22 روز در راه باشند كه در مجموع، بيش از چهل روز طول كشيده است. البته اين مدت براى قافله اى كه زنان، كودكان و ضعيفان را به همراه دارد، ميسر نبوده است؛ درحالى كه حضور در كربلا، بيش از زمان يادشده را مى طلبيده است.

نقد: در پاسخ اين اشكال بايد گفت كه يكى از مسائل مبهم و نامشخص در تاريخ عاشورا، تشخيص مسير حركت كاروان اهل بيت(عليهم السلام) از كوفه به دمشق است. منابع تاريخى متقدم، هيچ خبر معتبرى كه مسير حركت كاروان اسيران از كوفه به سوى شام را مشخص كند، گزارش نكرده اند؛ اما با مراجعه به منابع تاريخى كهن و نقشه هاى جغرافياى اين منطقه، مى توان به اين نتيجه رسيد كه در آن زمان، در مجموع سه مسير براى رسيدن به شام وجود داشته است:

مسير اول: مسير سلطانى و آباد بود كه از كنار برخى شهرها مى گذشت؛ اين همان راهى است كه محدث نورى با استشهاد به گفته عماد الدين طبرى، از آن سخن به ميان آورده است. همچنين يكى از محققان معاصر با بررسى و مطالعه اين مسئله، مسير حركت كاروان اهل بيت(عليهم السلام) به شام از اين راه را چنين نوشته است: «تكريث، موصل، لبا، محيل، تل اعفر، نصيبين، حران، معرة النعمان، شيزر، كفر طاب، حماة حمص و دمشق». (1)

فرهاد ميرزا، از شهرهاى اين مسير با تفصيل بيشترى چنين ياد كرده است:

حصاصه، تكريث، اعمى، دير عروة، صليتا، وادي الفحلة، وادي النخلة، آرمينياء، لينا، كحيل، حهيته، موصل، تل اعفر، سنجار، نصيبين، عين الوردة،2.

ص: 102


1- . زندگانى على بن الحسين(عليهما السلام)، سيد جعفر شهيدى، ص62.

رقه، جوسق، بشر، يسر، حلب، سرمين، قنسرين، معرة النعمان، شيزر، كفر طالب، سيبور، عقر، حماة حمص، بعلبك و دمشق. (1)

بنابراين كاروان اسيران براى رسيدن به دمشق، از راه تكريت به شمال عراق رفته و سپس وارد ايالت جزيره (شمال عراق كنونى و شمال شرقى سوريه) شده است؛ پس از آن از راه موصل به نصيبين رفته و در نوار مرزى كنونى تركيه و سوريه، به حران رسيده اند؛ سرانجام با طى كردن مسير 1500 كيلومتر و در نهايت عبور از مناطق غربى سوريه و پشت سر گذاشتن مناطق و شهرهايى همانند حلب، معرة النعمان، حماة و حمص، وارد دمشق شده اند.

مسير دوم: مسير مستقيم كوفه به شام است كه از منطقه بادية الشام مى گذرد. اين مسير را اگرچه محدث نورى احتمال داده است، اما عبور كاروان اهل بيت(عليهم السلام) از اين راه با قراين و شواهد تاريخى، هم سو و موافق نيست؛ چنان كه با اين جمله از سخنان حضرت زينب(عليها السلام) خطاب به يزيد نيز سازگار نيست:

امن العدل يابن الطلقاء تخديرك حرائرك و اماتك و سوقك بنات رسول الله(ص) سبايا قد هتكت ستورهن و ابديت وجوههن تحدوا بهن الاعداء من بلد الى بلد و ستشرفهن اهل المناقل. (2)

اى فرزند آزادشدگان! آيا از عدالت است كه زنان و كنيزانت را در سرايت در پشت پرده جاى دهى، اما دختران رسول خدا(ص) را در ميان نامحرمان به صورت اسير حاضر نمايى كه به پوشش آنان تعرض شود و صورت هايشان نمايان باشد و دشمنان، آنان را از شهرى به شهر ديگر ببرند و مردم، آنان را ببينند.).

ص: 103


1- . قمقام زخار و صمصام تبار، فرهاد ميرزا معتمد الدوله، ج2، صص548 - 550.
2- . الاحتجاج، ابومنصور طبرسى، ج2، ص35؛ مقتل الحسين، ج2، ص72؛ بحارالانوار، ج45، صص134 و 158؛ بلاغات النساء، ابوالفضل احمد بن ابى طاهر طيفور، ص39 (با تفاوت هايى در عبارات).

بديهى است كه اگر مسير كاروان اسيران از صحراى سوزان و بدون آبادى بادية الشام بود، حضرت زينب(عليها السلام) بايد از تشنگى و گرسنگى طفلان امام(ع) و ديگر همراهان و مسائلى از اين قبيل انتقاد و شكايت مى كرد، نه از گذشتن از شهرها و قرار گرفتن در معرض ديد بيگانگان. همچنين در گزارش ابن اعثم و خوارزمى درباره مسير حركت از كوفه به شام، تصريح شده است كه اسراى اهل بيت(عليهم السلام) همانند اسيران ترك و ديلم، از شهرى به شهرى برده شدند. (1)

مسير سوم: مسير معمول و مرسوم بين كوفه و شام است؛ يعنى مسيرى كه از ساحل غربى رود فرات و از شهرهايى چون انبار، هيت، قرقيسيا، رقه و صفين مى گذرد. اين راه، همان راهى است كه سپاه اميرمؤمنان(ع)، آن را براى جنگ با معاويه پيمود. (2) همچنين لشكريان معاويه در رويارويى با سپاه امام حسن(ع) براى رسيدن به مسكن، از اين راه عبور كردند. اين مسير نه به درازى و طولانى مسير سلطانى است و نه مشكلات مسير كوير بى آب و سوزان را دارد.

بنابراين به نظر مى رسد انتخاب اين مسير ميانه، از احتمال بيشترى برخوردار باشد. البته شواهد موجود و كراماتى كه در خصوص سر امام(ع) و اهل بيت(عليهم السلام) در شهرهاى حلب، قنسرين، حماة، حمص و دير راهب نقل شده است، به اين دليل كه مشترك بين دو مسير سلطانى و ميانه است، نمى تواند شاهدى براى يكى از دو راه به شمار آيد؛ اگرچه در صورت قوت آنها، دليلى ديگر بر منتفى بودن مسير حركت كاروان از راه بادية الشام است.

از آنچه گذشت، روشن شد كه اگرچه احتمال رفتن اهل بيت(عليهم السلام) به شام از5.

ص: 104


1- . الفتوح، ج5، ص127؛ مقتل الحسين، ج2، ص62.
2- . وقعة صفين، نصر بن مزاحم منقرى، ص134؛ موسوعة الامام على بن ابي طالب(ع)، محمد محمدى رى شهرى، ج6، ص55.

مسير اول منتفى نيست، اما دلايل متقن و شواهد محكم بر اين امر وجود ندارد. بنابراين، ديگر نوبت به محاسبات مسافت بين دو منطقه شام و عراق و بررسى طول اين مسير نمى رسد؛ همچنان كه احتمال مسير سوم به سبب كوتاهى و معمول و مرسوم بودن آن، بيشتر است. افزون بر اين، چنان كه در پاسخ اشكال اول محدث نورى گذشت، يكى از محققان معاصر، شواهد تاريخى زيادى آورده است كه برخى از افراد، فاصله بين كوفه تا شام را حدود ده روز و حتى كم تر از چهار روز طى كرده اند؛ از اين رو اگرچه حركت كاروان اسيران (آن هم با شرايط خاص خود)، كندتر از طى كردن مسير از سوى يك نفر بوده است، اما ديگر نمى توان محال بودن طى كردن مسير كوفه به شام را در مدت ده روز يا در نهايت اندكى بيشتر، از منكر آن پذيرفت.

ششم: چرا جابر اولين زائر شمرده شده است؟

ششمين استدلال محدث نورى آن است كه اگر اهل بيت(عليهم السلام) و جابر در يك روز، بلكه در يك زمان به زيارت قبر امام حسين(ع) نائل شدند، پس چرا جابر را نخستين زائر امام(ع) دانسته و اين مسئله را از مناقب وى شمرده اند؟

نقد: از ظاهر سخن ابن طاووس استفاده مى شود كه جابر، زودتر از اهل بيت(عليهم السلام) به كربلا رسيده باشد:

فوصلوا الى موضع المصرع فوجدوا جابر بن عبدالله الانصاري و جماعة من بني هاشم و رجالاً من آل رسول الله قد وردوا لزيارة قبر الحسين(ع) فوافوا في وقت واحد و تلاقوا. (1)

بنابراين جابر پيش از اهل بيت(عليهم السلام) به كربلا رسيد، اما گويا وى از عبارت6.

ص: 105


1- . اللهوف على قتلى الطفوف، سيد بن طاووس، ص196.

«فوافوا في وقت واحد»، هم زمانى ورود اهل بيت(عليهم السلام) با جابر به كربلا را برداشت كرده است؛ درحالى كه با ملاحظه دو تعبير «فوصلوا» و «فوجدوا»، روشن مى شود كه تعبير «فوافوا»، ناظر به اجتماع آنان براى گريه و عزادارى در يك زمان است، نه هم زمانى حضور آنان در كربلا. از اين رو ممكن است جابر پيش از ايشان به كربلا رسيده باشد و گروهى از بنى هاشم، پس از جابر و پيش از ورود اهل بيت امام حسين(ع) به كربلا رسيده باشند.

هفتم: فرجام اسرا

محدث نورى در آخرين دليلش، سه نكته را بيان كرده است:

1. در شام سخنى از بازگشت به كربلا نبود؛ چراكه پس از پشيمانى ظاهرى يزيد، وى خاندان امام(ع) را بين اقامت در شام يا رفتن به مدينه مخير كرد كه اهل بيت(عليهم السلام) بازگشت به مدينه را برگزيدند و در آنجا اصلاً سخنى از رفتن به كربلا نبود.

2. هيچ قدرِ مشتركى بين راه شام به مدينه و شام به عراق وجود ندارد؛ چنان كه كسانى كه اين راه ها را رفته اند، به اين امر (وجود نداشتن راه مشترك) معترف هستند.

3. با پليدى ذاتى و خبث باطنى يزيد، بعيد بود كه اگر آنان درخواست بازگشت به كربلا را مى دادند، او بپذيرد. (1)

پاسخ

استبعادهايى كه در اين دليل بيان شده است، استوار به نظر نمى رسد؛ اما درباره نكته اول و سوم، چنان كه منابع تصريح كرده اند، يزيد از رفتار خود با3.

ص: 106


1- . چشم اندازى به تحريفات عاشورا (لؤلؤ و مرجان)، صص229 و 243.

اهل بيت(عليهم السلام) اظهار پشيمانى كرد و تقصير كشتن امام(ع) و يارانش را به گردن ابن زياد انداخت. يكى از پيامدهاى اين ندامت، آن بود كه اهل بيت(عليهم السلام) را آزاد گذاشت تا در شام بمانند يا به مدينه بروند و چون آنان رفتن به مدينه را اختيار كردند، به فرستادگان خود كه اسيران را همراهى مى كردند، دستور داد كه با آنان، خوش رفتارى كرده و هر جا و هر زمان كه خواستند فرود آيند، با آنان موافقت كنند. (1) بنابراين اگر اهل بيت(عليهم السلام) در دمشق چنين تقاضايى را از يزيد كرده باشند، طبيعى است كه يزيد با توجه به تغيير اوضاع و شرايط و در نتيجه دگرگونى رويه و رفتارش نسبت به اسرا، ناچار بود اين درخواست بپذيرد؛ هر چند اين سازگارى، با پليدى ذاتى او مطابق نباشد، هم چنان كه اگر اهل بيت(عليهم السلام) پس از خروج از دمشق، از مأموران يزيد خواسته باشند كه آنان را به كربلا ببرند، آنان بايد طبق فرمان يزيد (چنان كه ابن سعد نوشته است) اطاعت كنند.

بنابراين اگر در شام سخنى از كربلا رفتن به ميان نيامده است، چنان كه اشاره شد يا به اين سبب بوده است كه اهل بيت(عليهم السلام) پس از خروج از دمشق، چنين درخواستى كردند و اساساً چنين درخواستى در شام مطرح نبود يا اگر نزد يزيد چنين تقاضايى را مطرح كردند، چون مدينه مقصد نهايى بود و كربلا به منزلۀ يكى از منازل بين راه به حساب مى آمده، سخنى از رفتن به كربلا به ميان نيامد و يزيد (با توجه به تعبير ابن سعد) اجازه فرود آمدن در كربلا را نيز صادر كرد. بنابراين، پرسش يزيد از اهل بيت(عليهم السلام) ناظر بر محل اقامت دائمى است؛ از اين رو منافات ندارد كه قاصد مدينه، از كربلا عبور كند. (2)9.

ص: 107


1- . ترجمة الحسين(ع) و مقتله، محمد بن سعد، ص193؛ ترجمه الامام الحسين(ع)، ابن عساكر، ص340.
2- . در اين باره ر.ك: الكرب الحسينى فى الشام و منه الى المدينة المنورة، محمد امين امينى، ج6، صص308 و 309.

از آنچه گفته شد، درخواست اسيران مبنى بر رفتن به كربلا، چه در دمشق بوده باشد، چه در خارج آن، هيچ اشكالى در پى ندارد.

اما درمورد اينكه قدرِ مشتركى بين راه مدينه و عراق وجود ندارد، بايد بررسى كرد كه مسير بازگشت اسيران، از كدام راه بود؟ در اين باره بايد گفت، منابع تاريخى سكوت كرده اند. البته برخى انديشمندان شيعه همچون ابن نما و ابن طاووس كه به ملاقات اهل بيت(عليهم السلام) با جابر در كربلا تصريح كرده اند، گويا بر اين باور بودند كه مسير شام به مدينه، از عراق مى گذشت؛ چنان كه گفته اند، چون كاروان اهل بيت(عليهم السلام) از عراق عبور داده شده، اهل بيت(عليهم السلام) به راهنما گفتند كه ما را به كربلا ببر. (1) اين در حالى است كه طبق گزارش جغرافى دانان متقدم، اصلاً راه شام به مدينه (يا به طور كلى حجاز) از راه شام به عراق، از ابتداى مسير جدا بوده است؛ چنان كه ابن خردادبه (حدود 300ه .ق) مسير كوفه (كه نزديك كربلا بود) به دمشق را در قرن چهارم چنين نوشته است: «حيره، قطقطانه، بقمه، ابيض، حوشى، جمع خطى، جبه قلوفى، روارى ساغده، بقيعه، اعناك، اذرعات، منزل، دمشق». (2)

و نيز همو و ابن رسته، مسير دمشق به مدينه را چنين نگاشته اند: «منزل، ذات المنازل، سرغ، تبوك، محدثه، اقرع، جنينه، حجر، وادى القرى، رحبه (رحيبه) ذى المروة، مر، سويداء، ذى خشب، مدينه». (3)

اگرچه اكنون هيچ نام و نشانى از منازل و مناطق ياد شده در منطقه عراق و شام4.

ص: 108


1- . عبارت ابن نما در اين باره چنين است: «و لما مر عيال الحسين(ع) بكربلاء» (مثير الاحزان، ص86) ابن طاووس نيز چنين نگاشته است: «و لما رجع نساء الحسين(ع) و عياله من الشام و بلغوا العراق قالوا الدليل مر بنا على طريق كربلا». اللهوف، ص114.
2- . مسالك و ممالك، ص84.
3- . همان، ص140؛ الاعلاق النفيسه، احمد بن عمر بن رسته، ص214.

وجود ندارد و نيز بر روى نقشه هاى جغرافيايى، اثرى از آنها به چشم نمى خورد، اما چنان كه از اين دو گزارش استفاده مى شود، تنها نقطه مشترك بين دو مسير كوفه و مدينه، مكانى به نام «منزل» است و از آنجا راه مدينه از كوفه جدا مى شود. از اين رو اگر نپذيريم كه اهل بيت(عليهم السلام) از همان شهر دمشق و دربار يزيد قصد رفتن به كربلا را داشته اند، ممكن است آنان از اين نقطه مشترك، قصد رفتن به كربلا را كرده باشند.

بنابراين اگر از سخن ابن نما و ابن طاووس چنين برداشت شود كه آنان مسيرى مشترك و طولانى براى مسير شام به مدينه و كربلا قائل شده اند، نمى تواند تعبير اين دو انديشمند در اين باره درست باشد؛ مگر آنكه گفته شود كه اساساً اهل بيت(عليهم السلام) از همان راهى كه به شام برده شدند، به عراق بازگشتند كه البته اين احتمال در صورتى مى تواند بر واقع منطبق باشد كه اهل بيت(عليهم السلام) يا از همان دربار يزيد، مسئله رفتن به مزار امام حسين(ع) را نزد وى مطرح كرده و از او در اين باره موافقت گرفته باشند يا دست كم پيش از ترك تنها نقطه مشترك مسير كوفه و مدينه، يعنى اقامتگاه «منزل»، به صورتى موافقت او را احراز كرده باشند. در غير اين صورت، منطقى به نظر نمى رسد كه اهل بيت(عليهم السلام) بدون هيچ انگيزه اى، از راه عراق به مدينه بازگردند.

شواهد ديگر

از مجموع آنچه نوشته شد، امكان حضور اهل بيت(عليهم السلام) در اربعين سال 61ه .ق بر مزار امام(ع) اثبات شد؛ اما آيا در خارج نيز چنين حادثه اى اتفاق افتاده است؟ در پاسخ بايد گفت، چنان كه نوشته شد، برخى نويسندگان همانند ابوريحان بيرونى و شيخ بهائى، تصريح كرده اند كه حضور اهل بيت(عليهم السلام) در روز

ص: 109

بيستم صفر بوده است. افزون بر اين، قراين و شواهد ديگرى براى اثبات اين مسئله وجود دارد كه مى توان به آن استناد كرد كه عبارت اند از: محل دفن سر امام(ع)، الحاق سر امام(ع) به بدنش از سوى امام سجاد(ع) در روز اربعين و وجه استحباب زيارت اربعين.

1. محل دفن سر امام(ع): در اينكه سر امام حسين(ع) كجا دفن شده است، منابع تاريخى شيعه و سنى، گزارش هاى گوناگونى آورده اند؛ تا آنجا كه شش قول در اين باره گفته شده است:

قول اول: سر به بدن ملحق شد. اين قول مشترك ميان شيعه و سنى است. علماى شيعه از جمله شيخ صدوق (381ه .ق)، سيد مرتضى (436ه .ق)، فتال نيشابورى (508ه .ق)، ابن نماى حلى، سيد ابن طاووس (664ه .ق)، شيخ بهائى و مجلسى، اين قول را بيان كرده اند.

شيخ صدوق و پس از او، فتال نيشابورى در اين باره مى نويسند: «على بن حسين(عليهما السلام)، همراه زنان (از شام) خارج شد و سر حسين(ع) را به كربلا بازگرداند». (1)

سيد مرتضى در اين باره مى گويد: «روايت كرده اند كه سر امام حسين(ع) با جسد در كربلا دفن شد». (2)

ابن شهر آشوب، بعد از نقل سخن فوق از سيد مرتضى، از قول شيخ طوسى نقل كرده است كه به همين سبب (ملحق كردن سر امام(ع) به بدن و دفن آن) زيارت اربعين (از جانب امامان) توصيه شده است. (3)

سيد ابن طاووس نوشته است: «اما سر حسين(ع)، روايت شده كه سر،9.

ص: 110


1- . الامالى، ص232؛ روضة الواعظين، ص192؛ بحارالانوار، ج45، ص140.
2- . رسائل المرتضى، سيد مرتضى، ج3، ص130.
3- . مناقب آل ابي طالب، ج4، ص85 ؛ بحارالانوار، ج44، ص199.

برگردانده شد و در كربلا با جسد شريفش دفن شد و عمل اصحاب، بر اين معنا بوده است». (1)

مجلسى، يكى از وجه هاى استحباب زيارت امام حسين(ع) در روز اربعين را الحاق سرهاى مقدس به اجساد از سوى على بن حسين(عليهما السلام) بيان كرده است. (2) وى در جاى ديگر، بعد از نقل اقوال ديگران در اين باره مى نويسد: «مشهور بين علماى اماميه آن است كه سر امام(ع)، همراه بدن دفن شده است». (3)

برخى انديشمندان اهل سنت نيز اين قول را بيان كرده اند:

ابوريحان بيرونى (440ه .ق) در اين باره مى نويسد: «و في العشرين رد رأس الحسين(ع) الى مجثمه حتى دفن مع جثته» (4)؛ «در روز بيستم (صفر)، سر حسين(ع) به بدنش ملحق و با آن دفن گرديد».

قرطبى (671ه .ق) مى نويسد: «اماميه مى گويند كه سر حسين(ع) پس از چهل روز به كربلا بازگردانده و به بدن ملحق شد و اين روز نزد آنان معروف است و زيارت در آن روز را زيارت اربعين مى نامند». (5)

قزوينى نيز نگاشته است: «روز اول ماه صفر، عيد بنى اميه است؛ چون در آن روز سر حسين(ع) را به دمشق وارد ساختند و در روز بيستم آن ماه، سر ايشان به بدن، بازگردانده شد». (6)

مناوى (1031ه .ق) نوشته است: «اماميه مى گويند، پس از چهل روز از شهادت،5.

ص: 111


1- . مثير الاحزان، ص85.
2- . بحارالانوار، ج98، ص334.
3- . همان، ج45، ص145.
4- . الآثار الباقية عن القرون الخاليه، بيرونى، ص331.
5- . التذكرة فى امور الموتى و امور الآخره، محمد بن احمد قرطبى، ج2، ص668.
6- . عجائب المخلوقات و الحيوانات و غرائب الموجودات، ص45.

سر به بدن بازگردانده شد و در كربلا دفن شد». (1)

قول دوم: در كنار قبر اميرالمؤمنين(ع)؛ (2)

قول سوم: مسجد رقه در كنار فرات؛

قول چهارم: بقيع نزد قبر مادرش فاطمه(عليها السلام)؛

قول پنجم: دمشق؛

قول ششم: قاهره. (3)

بررسى و تأمل در اين اقوال، اين نتيجه را در بردارد كه ديدگاه اول، يعنى الحاق سر به بدن، مشهور و مورد اعتماد و عمل علماى شيعه است؛ از اين رو مى توان اين قول را پذيرفت و بنا بر گزارش هاى تاريخى، چنان كه اشاره شد، اين الحاق در روز بيستم صفر سال 61 بود.

2. الحاق سر به بدن: اين مسئله از بازگشت اهل بيت(عليهم السلام) به كربلا جدا نيست؛ زيرا چنان كه گفته شد، بنا بر قول مشهور، اين كار از سوى امام زين العابدين(ع) صورت گرفت (4) و هيچ گزارش تاريخى وجود ندارد كه امام سجاد(ع) در زمان ديگرى به كربلا آمده باشد. بنابراين، حضور اهل بيت(عليهم السلام) بر قبر امام(ع) نيز بايد روز اربعين اتفاق افتاده باشد.7.

ص: 112


1- . فيض القدير، عبدالرؤوف مناوى، ج1، ص205.
2- . كامل الزيارات، ص84؛ الكافى، ج4، صص571 و 572؛ تهذيب الاحكام، ج6، صص35 و 36؛ مناقب آل ابي طالب، ابن شهر آشوب، ج4، ص85.
3- . تذكرة الخواص، صص265 و 266؛ اعيان الشيعه، ج1، صص626 و 627؛ لواعج الاشجان، سيد محسن امين عاملى، صص247 و 250؛ الركب الحسينى فى الشام و منه الى المدينة المنورة، ج6، صص321 و 337. قاضى طباطبائى ضمن اشاره به اقوال در اين موضوع و دفاع از قول به الحاق سر به بدن، اقوال ديگر را در اين باره نقد و بررسى كرده است. ر.ك: تحقيق دربارة اول اربعين حضرت سيدالشهدا(ع)، ص303 به بعد.
4- . بحارالانوار، ج45، ص145؛ جلاء العيون، مجلسى، ص407.

3. وجه استحباب زيارت اربعين: درباره وجه استحباب زيارت اربعين، دو امر بيان شده است: يكى روايت امام عسكرى(ع) است كه در آن، زيارت اربعين يكى از علايم مؤمن دانسته شده و ديگرى تعليم زيارت اربعين به صفوان بن مهران جمّال از سوى امام صادق(ع) است. پرسشى كه در اين باره مطرح مى شود، آن است كه آيا وجه و انگيزه استحباب، مى تواند تنها عامل حضور يك صحابى بر قبر امام حسين(ع) در روز اربعين باشد يا در اين روز، بايد وقايع ديگرى اتفاق افتاده باشد؟ بنابراين تنها الحاق سر مطهر امام حسين(ع) به بدن و حضور اهل بيت(عليهم السلام) (كه در ميان آنان امام معصوم، يعنى امام سجاد(ع) نيز حضور داشت) براى الحاق سر به بدن و زيارت قبر حضرت امام حسين(ع)، تنها مى تواند وجه استحباب زيارت اربعين را توجيه كند. چنان كه مجلسى، يكى از وجوه محتمل استحباب زيارت اربعين را همين موارد، بيان كرده است (1) و شيخ طوسى نيز وجه توصيه امامان به زيارت اربعين را مسئله الحاق سر به بدن دانسته است. (2)

جمع بندى و نتيجه گيرى

از مجموع آنچه گذشت، روشن شد كه اگرچه از نظر اخبار تاريخى و حديثى، اثبات حضور اهل بيت(عليهم السلام) در روز اربعين بر سر مزار سيدالشهدا(ع) چندان آسان نيست، اما با توجه به قراين و شواهدى كه براى حضور اهل بيت(عليهم السلام) در كربلا در بيستم صفر سال 61 بيان شد، پذيرفتنى است كه اهل بيت امام حسين(ع) در اين روز، موفق به زيارت مزار سيدالشهدا(ع) شده اند.5.

ص: 113


1- . بحارالانوار، ج98، ص334.
2- . مناقب آل ابي طالب، ج4، ص85.

منابع

1.الآثار الباقية عن القرون الخاليه، ابوريحان بيرونى خوارزمى، بيروت، دارصادر، بى تا.

2.الاحتجاج، ابومنصور احمد بن على طبرسى، تحقيق: سيد محمد باقر خرسان، نجف، دارالنعمان، 1386ه .ق.

3.الاخبار الطوال، ابوحنيفه دينورى، قاهره، داراحياء الكتب العربيه، 1960م.

4.اختيار معرفة الرجال، ابوجعفر محمد بن حسن طوسى، تحقيق: حسن مصطفوى، مشهد، دانشگاه مشهد، 1348ه .ش.

5.الاربعين الحسينيه، ميرزا محمد اشراقى (ارباب)، چ2، بى جا، اسوه، 1379 ه .ش.

6.«اربعين در فرهنگ اهل بيت(عليهم السلام)»، عبدالكريم پاك نيا، نشريه مبلغان، ش52، 1383 ه .ش.

7.اربعين در فرهنگ اسلامى، رضا تقوى دامغانى، چ1، تهران، سازمان تبليغات اسلامى، 1368ه .ش.

8.الارشاد، شيخ مفيد، تحقيق: مؤسسة آل البيت لاحياء التراث، قم، مؤسسه آل البيت، 1413ه .ق.

9.اسدالغابه، ابن اثير، بيروت، دارالفكر، 1409ه .ق.

10.الاعلاق النفيسة، احمد بن عمر، ابن رسته، ترجمه و تعليق: حسين قره چانلو، چ1، تهران، اميركبير، 1365ه .ش.

11.اعلام الورى بأعلام الهدى، ابوعلى فضل بن الحسن طبرسى، تحقيق: مؤسسه آل البيت(عليهم السلام) لاحياء التراث، چ1، قم، مؤسسه آل البيت(عليهم السلام)، 1417ه .ق.

12.اعيان الشيعه، سيد محسن امين عاملى، تحقيق: حسن امين، بيروت، دارالتعارف للمطبوعات، بى تا.

ص: 114

13.الاقبال بالاعمال الحسنة فيما يعمل مرة فى السنه، سيد ابن طاووس، تحقيق: جواد قيومى اصفهانى، چ1، قم، مكتب الاعلام الاسلامى، 1416ه .ق.

14.الامالى، شيخ صدوق، تحقيق: قم الدرسات مؤسسة البعثه، قم، مؤسسه البعثه، 1407ه .ق.

15.امل الآمل، محمد بن حسن حر عاملى، تحقيق: سيد احمد حسينى، بغداد، مكتبة اندلس، 1404ه .ق.

16.بحارالانوار، محمد باقر مجلسى، چ2، بيروت، مؤسسه الوفاء، 1403ه .ق.

17.البداية و النهاية، ابن كثير دمشقى، تحقيق: على شيرى، بيروت، داراحياء التراث العربى، 1408ه .ق.

18.بررسى تاريخ عاشورا، محمد ابراهيم آيتى، مقدمه على اكبر غفارى، چ9، تهران، نشر صدوق، 1375ه .ش.

19.بشارة المصطفى، عماد الدين ابوجعفر محمد بن ابى القاسم طبرى، تحقيق: جواد قيومى اصفهانى، چ1، قم، مؤسسة النشر الاسلامى، 1420ه .ق.

20.بلاغات النساء، ابن طيفور، تعليق بركات يوسف هبود، بيروت، مكتبة العصريه، 1422ه .ق.

21.تاريخ الامم و الملوك، محمد بن جرير طبرى، بيروت، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، 1409ه .ق.

22.تحقيق درباره اول اربعين حضرت سيدالشهدا(ع)، سيد محمد على قاضى طباطبائى، چ3، قم، بنياد علمى و فرهنگى شهيد آيت الله قاضى طباطبائى، 1368ه .ش.

23.تذكرة الخواص، سبط ابن جوزى، تقديم: محمد صادق بحرالعلوم، تهران، مكتبة نينوى الحديثه، بى تا.

24.التذكرة فى امور الموتى و امور الآخره، محمد بن احمد قرطبى، دارالكتب العلمية، بى تا.

25.ترجمة الامام الحسين(ع)، ابن عساكر، تحقيق: محمد باقر محمودى، قم، مجمع احياء

ص: 115

الثقافة الاسلاميه، 1414ه .ق.

26.ترجمة الحسين(ع) و مقتله، محمد ابن سعد، تراثنا، ش10، 1408ه .ق.

27.توضيح المقاصد، محمد بن حسين بهائى عاملى، قم، مكتبة آيت الله مرعشى نجفى، 1407ه .ق.

28.تهذيب الاحكام، ابوجعفر محمد بن حسن طوسى، تحقيق: حسن موسوى خرسان، چ4، تهران، دارالكتب الاسلامية، 1365ه .ش.

29.الثقات، ابن حبان حيدرآباد، مؤسسة الكتب الثقافيه، 1395ه .ق.

30.جلاء العيون، محمد باقر مجلسى، چ1، تهران، رشيدى، 1362ه .ش.

31.حماسه حسينى، مرتضى مطهرى، چ4، تهران، صدرا، 1364ه .ش.

32.الخرائج و الجرائح، شمس الدين سعيد بن هبة الله ذهبى، قم، مدرسة الامام المهدى(عج)، بى تا.

33.چشم اندازى به تحريفات عاشورا (لؤلؤ و مرجان)، ميرزا حسين نورى طبرسى، تحقيق: مصطفى درايتى، چ1، قم، انتشارات احمد مطهرى، 1379ه .ش.

34.الدمع السجوم (ترجمه نفس المهموم)، شيخ عباس قمى، ترجمه: شعرانى، تهران، اسلاميه، 1374ه .ق.

35.رجال الطوسى، ابوجعفر محمد بن حسن طوسى، تحقيق: جواد قيومى اصفهانى، قم، مؤسسة النشر الاسلامى، 1415ه .ق.

36.رسائل المرتضى، سيد مرتضى، تقديم سيد احمد حسينى، قم، دارالقران الكريم، 1405ه .ق.

37.الركب الحسينى فى الشام و منه الى المدينة المنوره، محمد امين امينى، چ1، قم، كوثر غدير، 1381ه .ش.

38.روضة الواعظين، محمد بن فتال نيشابورى، چ1، بيروت، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، 1406ه .ق.

ص: 116

39.زندگانى على بن الحسين(عليهما السلام)، سيد جعفر شهيدى، چ6، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1374ه .ش.

40.سفينة البحار، شيخ عباس قمى، چ2، تهران، دارالاسوة، 1416ه .ق.

41.شخصيت هاى اسلامى شيعه، جعفر سبحانى، تحقيق و نگارش: مهدى پيشوايى، چ2، قم، توحيد، 1373ه .ش.

42.شرح الاخبار فى فضائل الائمة الاطهار، ابوحنيفه قاضى نعمان تميمى مغربى، تحقيق: سيد محمد حسين جلالى، قم، مؤسسة النشر الاسلامى، بى تا.

43.الطبقات الكبرى، محمد ابن سعد، بيروت، دارصادر، بى تا.

44.عجائب المخلوقات و الحيوانات و غرائب الموجودات (چاپ شده در حاشيه كتاب حياة الحيوان دميرى)، زكريا محمد بن محمود قزوينى، بى جا، بى نا، بى تا.

45.العدد القويه، ابن مطهر حلى، تحقيق: سيد مهدى رجايى، چ1، قم، مكتبة آيت الله مرعشى نجفى، 1408ه .ق.

46.الاعلاق النفيسه، احمد بن عمر، ابن رسته، ترجمه و تعليق: حسين قره چانلو، چ1، تهران، اميركبير، 1365ه .ش.

47.الفتوح، ابن اعثم كوفى، تحقيق: على شيرى، بيروت، دارالاضواء، 1411ه .ق.

48.الفروع من الكافى، ابوجعفر محمد بن يعقوب كلينى، تحقيق: على اكبر غفارى، تهران، اسلاميه، 1363ه .ش.

49.فيض القدير، عبدالرؤوف مناوى، چ2، بيروت، دارالمعرفة، 1391ه .ق.

50.قاموس الرجال، محمد تقى تسترى (شوشترى)، چ1، قم، مؤسسة النشر الاسلامى، 1424ه .ق.

51.قمقام زخار و صمصام تبار، فرهاد ميرزا معتمد الدوله، تهران، اسلاميه، 1377ه .ق.

52.كامل بهائى، عماد الدين حسن بن على طبرى، تهران، مكتبة المصطفوى، بى تا.

53.كامل الزيارات، ابن قولويه قمى، تحقيق جواد قيومى، چ1، قم، مؤسسه نشر الفقاهه،

ص: 117

1417ه .ق.

54.الكامل فى التاريخ، ابن اثير، تحقيق: مكتب التراث، بيروت، داراحياء التراث العربى، 1408ه .ق.

55.الكامل فى التاريخ، ابن اثير، چ2، بيروت، دارالكتب العلميه، 1415ه .ق.

56.لواعج الاشجان، ميرزا محمد اشراقى (ارباب)، بى جا، مكتبة بصيرتى، بى تا.

57.اللهوف فى قتلى الطفوف، سيد ابن طاووس، چ1، قم، الانوار الهدى، 1417ه .ق.

58.مثير الاحزان، ابن نما حلى، نجف، مطبعة الحيدريه، 1369ه .ق.

59.المزار، شيخ مفيد، تحقيق سيد محمد باقر ابطحى، قم، مدرسة الامام المهدى(عج)، 1411ه .ق.

60.مسار الشيعه (چاپ شده در جلد 7 مؤلفات شيخ مفيد)، شيخ مفيد، تحقيق: مهدى نجف، چ2، بيروت، دارالمفيد، 1414ه .ق.

61.مسالك و ممالك، ابن خردادبه، ترجمه: سعيد خاكرند، چ1، تهران، مؤسسه مطالعات و انتشارات تاريخى، 1371ه .ش.

62.المصباح، ابراهيم بن على كفعمى، قم، منشورات رضى و زاهدى.

63.مصباح الزائر، سيد ابن طاووس، قم، مؤسسه آل البيت لاحياء التراث.

64.مصباح المتهجد، ابوجعفر محمد بن حسن طوسى، بيروت، مؤسسه فقه الشيعه، 1411ه .ق.

65.معجم رجال الحديث و تفصيل طبقات الرواة، سيد ابوالقاسم خوئى، بى جا، بى نا، 1413ه .ق.

66.المعجم الكبير، ابوالقاسم سليمان بن احمد طبرانى، تحقيق حمدى عبدالمجيد سلفى، چ2، قاهره، مكتبة ابن تيميه، بى تا.

67.مقتل الحسين، ابوالمؤيد موفق بن احمد المكى خوارزمى (اخطب خوارزم)، تحقيق: محمد سماوى، چ1، قم، دارانوار الهدى، 1418ه .ق.

ص: 118

68.مناقب آل ابى طالب، ابن شهر آشوب، تحقيق: يوسف بقاعى، بيروت، دارالاضواء (افست ذوى القربى)، 1421ه .ق.

69.المنتخب من ذيل المذيل، محمد بن جرير طبرى، بيروت، مؤسسه الاعلمى، 1409ه .ق.

70.منتهى الآمال، شيخ عباس قمى، تحقيق: ناصر باقرى بيدهندى، چ1، قم، نشر دليل، 1379ه .ش.

71.موسوعة الامام على بن ابى طالب(ع)، محمد محمدى رى شهرى، چ1، قم، دارالحديث، 1421ه .ق.

72.وقعة صفين، نصر بن مزاحم منقرى، تحقيق: عبدالسلام محمد هارون، چ2، بى جا، مؤسسة العربية الحديثه، 1382ه .ق.

ص: 119

ص: 120

تحقيقى درباره اربعين حسينى

اشاره

محمد تقى سبحانى نيا (1)

تاريخ در آيينه پژوهش، تابستان 1384، شماره 6

چكيده

مسئله اربعين سيدالشهدا(ع) و اينكه آيا خاندان آن حضرت، پس از رهايى از اسارت يزيد، قصد عزيمت به كربلا را داشته و نيز آيا توانسته اند در آن روز به زيارت آن مضجع شريف نايل آيند و مرقد مطهرش را زيارت كنند، از جمله مسائلى است كه از ديرباز، صاحب نظران درباره آن اختلاف نظر داشته و هر يك با استشهاد به دلايل تاريخى، براى اثبات يا نفى آن تلاش كرده اند. در اين مقاله با توجه به متون تاريخى معتبر، احتمالات ممكن را تبيين كرده و ضمن بيان نظر مدافعان اين واقعه، ديدگاه خود را مبنى بر نبود دليل كافى و مطمئن بر مسئله اربعين سيدالشهدا(ع) تبيين خواهيم نمود. همچنين امكان رسيدن كاروان اسرا به كربلا در اربعين اول را نيز تقريباً ناممكن دانسته و در پايان، دليل الحاق سر مطهر امام حسين(ع) به جسم شريفش را خدشه پذير دانسته و وجود حديث شريفى كه

ص: 121


1- . كارشناس ارشد الهيات و معارف اسلامى.

زيارت اربعين را از علائم مؤمنان مى شمارد، براى استحباب و فضيلت آن زيارت كافى دانسته ايم.

كليد واژگان: اربعين، كربلا، حسين(ع)، شهادت، اهل بيت(عليهم السلام)، اسارت، كوفه، شام.

مقدمه

ورود خاندان مكرم سيدالشهدا به كربلا، در راه بازگشت از شام به مدينه در روز اربعين و الحاق سر مقدس اباعبدالله الحسين(ع) به پيكر مطهرش در آن روز، يكى ديگر از وقايع مبهم واقعه عاشورا و حوادث پس از آن است. به راستى اگرچه حادثه عاشورا، دلخراش ترين و غمبارترين حادثه اى است كه در طول تاريخ، قلب شيعيان و دوستداران خاندان عصمت و طهارت را جريحه دار ساخته و جا داشت كه تمامى وقايع آن، بدون هيچ كم و كاستى در كتاب هاى تاريخ نقل شود، اما از آنجا كه هم در زمان وقوع حادثه عاشورا و هم پس از آن، شيعيان على بن ابى طالب و فرزندان معصومش، زير بيشترين فشارها و آزارها بوده و سخت ترين شكنجه ها و تحريم ها را متحمل شدند و عملاً در حاشيه قرار گرفته بودند، هرگز امكان ضبط و نقل وقايع غمبار عاشورا و آنچه بر خاندان مكرم سيدالشهدا گذشت، پديد نيامد.

به راستى وقتى تاكنون به طور قطع و يقين، سرنوشت سر مقدس اباعبدالله الحسين(ع) كه در واقع يكى از مهم ترين امورى است كه بايد به آن توجه كرد، روشن نشده است و اقوال درباره دفن سر مطهر آن حضرت، مختلف و متشتت است، چگونه مى توان انتظار داشت وقايع ريز و درشت ديگرى همچون مدت حبس خاندان سيدالشهدا در كوفه، روز حركت از كوفه و مسير حركت آنان از كوفه تا شام، ميزان اقامت آنان در شام و بالاخره مسير بازگشت آنان، به درستى و

ص: 122

روشنى و بدون هيچ گونه اختلافى ثبت و ضبط شده باشد؟

مى دانيم كه بخش اعظم وقايع عاشورا و حوادث پس از آن، به قلم مورخان اهل سنت كه بعضاً تلاش مى كردند دامن يزيد و خاندان بنى اميه را از اين لكه ننگ ابدى پاك سازند، نقل شده است؛ پس نبايد انتظار داشت تمام وقايع و حوادث، بدون كم ترين تحريفى نقل شده باشد. از آن گذشته، اگر مورخان نيز قصد نگارش حوادث را به صورت صحيح و بدون تحريف داشتند، حاكم وقت، ممانعت به عمل آورده و معلوم نبود كه چه سرنوشتى در انتظار نويسنده و نوشته او باشد.

تلاش نگارنده اين سطور، بر آن است كه مسئله بازگشت كاروان اسراى بنى هاشم(عليهم السلام) از شام را بررسى كرده و نتيجه گيرى نهايى براساس متون موجود را بازگو نمايد. باشد كه اين تحقيق، گامى مثبت براى هرچه روشن تر شدن حوادث پس از عاشورا باشد و مرضى پروردگار واقع گردد.

مشهور بين عرف شيعه آن است كه امام سجاد(ع) به همراه اهل بيت سيدالشهدا(ع) در راه بازگشت از شام، به كربلا رفته و روز اربعين، موفق به زيارت قبر مطهر حسين بن على(عليهما السلام) و اصحاب باوفايش شدند و پس از سه روز عزادارى و اقامه ماتم، به مدينة الرسول بازگشتند. همچنين بين شيعيان مشهور است كه زين العابدين(ع)، سر مطهر پدر را در آن روز به بدن شريفش ملحق نمود. اما با وجود اين، از ديرباز در ميان محققان و صاحب نظران درباره رسيدن كاروان اسيران در اربعين اول به كربلا، اختلاف نظر بوده است؛ برخى آن را تأييد كرده، شواهد تاريخى بر آن اقامه مى كنند و برخى ديگر حضور خاندان سيدالشهدا(ع) در اربعين اول را انكار كرده، تحقق آن را امكان پذير ندانسته يا محقق شده نمى دانند.

ص: 123

نويسنده اين سطور نيز بر اين باور است كه كاروان اسرا، در روز اربعين به كربلا نرسيده و نيز معتقد است «احتمال رسيدن كاروان اسيران به كربلا در اربعين» يا «تحقق آن»، دو امر مستقل اند كه در اين مسئله، معلوم نيست كه هر دو با هم رخ داده باشند. بنابراين به باور نويسنده، هرگز نمى توان گفت كه منكران قضيه اربعين، به بى راهه رفته اند.

ما در اين مقاله بر آن شديم تا وقايعى را كه پس از اسارت اهل بيت سيدالشهدا(ع) اتفاق افتاده و با رسيدن يا نرسيدن كاروان اسيران به كربلا در روز اربعين اول ارتباط مستقيم دارد، مرور كرده و تحقيقى مختصر درباره آن ارائه نماييم.

بررسى وقايع مرتبط با واقعه اربعين

به طور كلى وقايعى را كه با رسيدن كاروان اسيران به كربلا رابطه مستقيم دارد، مى توان در امور ذيل خلاصه كرد:

1. مدت زندانى بودن اهل بيت سيدالشهدا(ع) در كوفه و زمان حركت آنان به سوى شام؛

2. مسير كاروان اسيران از كوفه تا شام؛

3. زمان صرف شده براى رسيدن به شام؛

4. مدت زمان اقامت اهل بيت امام(ع) در شام؛

5. مسير بازگشت از شام به مدينه و بررسى احتمال عزيمت آن كاروان به كربلا و رسيدن به آنجا در اربعين اول.

اكنون هر يك از موارد پيش گفته را به طور مستقل بررسى مى كنيم.

ص: 124

1. مدت زندانى بودن اهل بيت سيدالشهدا(ع) در كوفه و زمان حركت آنان به سوى شام

تقريباً درباره خروج اهل بيت امام حسين(ع) از كربلا و حركت به سوى كوفه در كسوت اسارت، در روز يازدهم محرم ترديدى نيست و همچنين بنا بر قول مشهور، آنان در روز دوازده محرم وارد كوفه شدند، اما در مورد حركتشان به سوى شام، تاريخ دقيق و يقين آورى در دست نيست؛ زيرا مدت اقامت آنان و مدت زندانى بودنشان در كوفه، چندان معلوم نيست. البته از مسلّمات تاريخ است كه اسرا، مدتى در كوفه زندانى شدند؛ چنان كه برخى مقاتل معتبر به آن تصريح كرده اند. طبرى به نقل از عوانة بن حكم كلبى به اين مسئله اشاره كرده (1)و شيخ صدوق نيز در مقتل خود، به زندانى شدن اسيران تصريح مى كند و مى نويسد:

ثم امر بعلي بن الحسين فغل و حمل مع النسوة و السبايا الى السحن فامر ابن زياد بردهم الى السجن. (2)

سپس فرمان داد تا على بن الحسين به غل و زنجير كشيده شده، به همراه زنان و يتيمان، به زندان برده شود؛ پس دستور داد كه آنها را به زندان بازگردانند.

اما بيشتر مقاتل در مورد تاريخ خروج كاروان اسيران از كوفه و حركت به سوى شام، مطلبى نقل نكرده اند؛ درنتيجه از زمان دقيق خروج آنان از كوفه، خبر دقيقى در دست نيست. يكى از نويسندگان در اين باره چنين مى گويد:

با اينكه اسراى اهل بيت(عليهم السلام)، مدتى كه مقدارش تحقيقاً معلوم نيست كه در كوفه در زندان ابن زياد مانده اند و ابن زياد از يزيد كسب اطلاع نموده و درباره آنها كسب تكليف و دستور خواسته كه تمامى آنها را بكشد يا به شام ره سپار سازد. (3)6.

ص: 125


1- . تاريخ طبرى، طبرى، ج5، ص463.
2- . موسوعة مقتل الامام الحسين(ع)، آل مكباس، ص446؛ امالى، شيخ صدوق، ص140.
3- . ر.ك: مع الركب الحسينى، محمد جواد طبسى، ج5، ص136.

اما آن دسته از صاحب نظرانى كه اربعين اول را پذيرفته و بر اين باورند كه كاروان اسيران در روز اربعين اول، به زيارت قبور مطهر شهداى كربلا موفق شده اند، بايد به گونه اى وقايع را تبيين كنند كه رسيدن آنان به كربلا در اربعين، توجيه پذير باشد؛ چنان كه بايد زمان محبوس بودن آنان در كوفه را بسيار كوتاه بدانند. ازاين رو برخى بر اين اعتقادند كه اسراى آل محمد(ص)، به مدت بسيار كوتاهى در كوفه زندانى بوده و در فاصله دو روز، كبوتر نامه رسان، نامه ابن زياد را نزد يزيد برده و پاسخ را مبنى بر فرستادن اسيران به شام بازگردانده است؛ در نتيجه اسيران در روز پانزدهم محرم، به سوى شام روانه شده و روز اول ماه صفر، وارد شام شده اند. براى اثبات اين ادعا، شواهدى ذكر شده و از آن چنين برداشت شده است كه در آن زمان، از كبوتر نامه رسان استفاده مى شده است.

شاهدى كه براى اين امر نقل شده، عبارت ذيل است:

مرحوم احمد بن تاج الدين حسن سيف الدين استرآبادى، از محدثين اماميه در كتاب آثار احمدى مى گويد: صحيح است كه عبدالله انصارى مى گويد: با جمعى از مردم در خدمت امام حسين(ع) بوديم؛ بادى عظيم از جانب شام برآمد؛ يكى از مواليان معاويه آنجا حاضر بود و گفت: «يا بن رسول الله! جدت مردم را از وزيدن باد خبر مى داد و تو نيز اگر مى توانى خبر ده كه اين باد چه مى گويد؟» آن حضرت فرمود: «مى گويد كه حاكم شام مرده و از جانب فوت جرعه كشيده»، آن ملعون را سخن امام بسيار گران آمد، اما به غير سكوت چاره اى نديد. روز ديگر خبر رسيد كه معاويه مرده و از خاكدان دنيا رخت فوات به دار الجزاء كشيده است. بعد محدث خيابانى فرمود: پس معلوم شد كه به جز وسيله كبوتر نامه بر، ايصال اين خبر ممكن نخواهد بود. (1)2.

ص: 126


1- . همان، ص262.

صاحب كتاب تحقيق درباره اول اربعين سيدالشهدا(ع) با استناد به اين نقل، معتقد است كه بنى اميه از كبوتر نامه رسان براى ارسال نامه هاى خود استفاده مى كردند؛ پس ابن زياد نيز براى كسب تكليف از يزيد درباره اسرا، از كبوتر نامه رسان استفاده كرده و در نتيجه اسراى آل محمد را تنها پس از سه روز توقف در كوفه، به شام فرستاده است. بر اين اساس مدت زندانى شدن اهل بيت(عليهم السلام) امام در كوفه، از روز 12- 15 محرم بوده است (1) و در اين فاصله، نامه ابن زياد با كبوتر، نزد يزيد فرستاده شد و پاسخ يزيد مبنى بر ارسال سرهاى شهدا و اسيران به شام بازگشت.

ما اصرارى بر انكار رسيدن كاروان اسراى آل محمد(ص) به كربلا در روز اربعين نداريم، اما بر اين باوريم كه تحقق آن نيز در تاريخ مسلّم نيست و شواهد و قراين معتبرى برخلاف آن وجود دارد. براى مثال در نقد آنچه از قول يكى از طرفداران رسيدن اهل بيت امام(ع) به كربلا در روز اربعين اول نقل شد، مى توان گفت كه زمان وقوع دو اتفاق در تاريخ روشن است: نخست، تاريخ مرگ معاويه كه با پانزده رجب برابر بوده و ديگرى، تاريخ خروج امام حسين(ع) از مدينه كه آن نيز با روز 28 رجب مصادف بوده است. (2) همچنين امر ديگرى نيز در تاريخ روشن است و آن اينكه وليد، والى مدينه در همان شبى كه نامه يزيد، مبنى بر مرگ معاويه و لزوم اخذ بيعت از حسين بن على(عليهما السلام) و عبدالله بن زبير به دستش رسيد، امام(ع) را احضار كرد و خبر مرگ معاويه و لزوم بيعت با يزيد را با آن حضرت در ميان گذاشت (3)9.

ص: 127


1- . همان، صص153، 261 و 273.
2- . تاريخ طبرى، ج5، صص338 و 341.
3- . همان، ج5، ص339.

و امام حسين(ع) نيز دو روز پس از آن واقعه، از مدينه خارج شد و راه مكه را در پيش گرفت.

اكنون اگر اين سه امر را بپذيريم و چون در مقاتل، از روز رسيدن نامه يزيد به مدينه ياد نشده، نتيجه خواهيم گرفت كه نامه يزيد يا به عبارت ديگر خبر مرگ معاويه، بايد روز 26 رجب به مدينه رسيده باشد، نه روز 16 رجب؛ اين امر نخستين دليلى است كه ثابت مى كند نامه يزيد با كبوتر نيامده است، بلكه نامه رسانى از جنس انسان، آن را به مدينه آورده است. اما دليل درست بودن خبر مرحوم استرآبادى، آن است كه چون در آن، از تاريخ وزش باد و پيش گويى امام ياد نشده، معلوم مى شود كه آن جريان، به يك روز قبل از رسيدن نامه يزيد به مدينه ارتباط دارد و پيش گويى امام نيز قبل از رسيدن خبر به مدينه اتفاق افتاده است، نه هم زمان با مرگ معاويه.

دليل دوم آنكه نويسنده طبقات كبرى، در «الطبقة الخامسة من الصحابة» مى نويسد:

و قدم رسول من قبل يزيد بن معاويه بامر عبيدالله ان يرسل اليه بثقل الحسين و من بقي من ولده و اهل بيته و نسائه. (1)

فرستاده اى از طرف يزيد پيش آمد و عبيدالله فرمان داد، سر حسين بن على و بازماندگان از فرزندان و خاندان و زنان او را به سوى يزيد روانه سازد.

ظهور اين عبارت، حاكى از آن است كه فرستاده يزيد از جنس كبوتر نبوده و از آدميان بوده است؛ زيرا كلمه «رسول» براى پيك و قاصدى كه مأمور ارسال نامه9.

ص: 128


1- . الطبقات الكبرى، محمد بن سعد، ج1، ص485؛ مع الكرب الحسينى، طبسى، ج6، ص83 و همچنين نويسنده اين كتاب در جاى ديگر، دست كم زمان اقامت و اسارت اهل بيت(عليهم السلام) در كوفه را تا روز 24 محرم مي داند و حركت آنان را زودتر از 24 محرم، به احتمال قوى رد مي كند. ر.ك: همان، ج5، صص178 و 179.

و احتمالاً رساندن پيغام يا خبر به صورت شفاهى بوده، به كار مى رفته، نه براى كبوترى كه حداكثر حامل يك نامه بوده است.

سومين دليل بر استفاده نكردن يزيد از كبوتر، آن است كه در گزارش طبرى، آمده است كه ضمن نامه اصلى يزيد، نامه اى به اندازه اذن الفاره «گوش موش» وجود داشت كه در آن دستور دستگيرى و شدت عمل به خرج دادن در مورد امام حسين(ع) و عبدالله بن زبير در صورت بيعت نكردن آنان صادر شده بود. (1) از اين مطلب به دست مى آيد كه چنين نامه اى (يك نامه بزرگ و اصلى و يك نامه كوچك كه ضميمه آن شده بود) را كبوتر نمى توانست حمل كند؛ زيرا حمل چنين نامه اى به مسافتى طولانى، يعنى فاصله بين شام تا مدينه، خارج از توان و طاقت كبوتر خواهد بود و كبوتران، غالباً نامه هاى بسيار كوچك و مختصر را جابه جا مى كردند و اين گونه نبوده است كه نامه اى رسمى را به ضميمه نامه اى كوچك، توسط كبوتر براى مكانى دوردست ارسال كنند.

اما دليل چهارم اين است كه مرحوم محدث خيابانى - كه جناب قاضى به قول ايشان استناد كرده است - نيز آن را به عنوان يك احتمال مطرح كرده و به صورت امرى قطعى نمى داند؛ علاوه بر آنكه بر فرض رواج استفاده از كبوتر، حفظ امنيت شهرها، به ويژه شهر مدينه، ايجاب مى كرد نامه توسط قاصدى مطمئن و كاردان ارسال شود تا از احتمال افتادن چنين پيامى به دست نامحرمان كاسته شود؛ زيرا اگرچه كبوتر، پيام ها را با سرعت بيشتر به مقصد مى رساند، اما از اطمينان بالايى برخوردار نبود و همواره نگرانى در مورد اشتباه كبوتر يا راهزنى رندان و فضولان وجود داشت.8.

ص: 129


1- . همان، ج5، ص338.

حال كه احتمال كسب تكليف ابن زياد از يزيد در مورد اهل بيت سيدالشهدا(ع) توسط كبوتر منتفى است و هيچ كتاب تاريخى نيز حتى اشاره اى به استفاده از كبوتر نامه رسان نكرده است، در مسئله مورد نظر، تنها دو احتمال وجود خواهد داشت كه عبارتند از:

الف) اينكه اسراى بنى هاشم در كوفه زندانى شدند تا قاصد ابن زياد، نامه او را به يزيد رسانده و پاسخ را دريافت كند و به كوفه بازگردد كه در آن صورت، رفت و برگشت او دو هفته طول مى كشيد. بنابراين مدت زندانى شدن اهل بيت امام(ع) در كوفه، بايد حدود دو هفته باشد و درنتيجه زمان خروج آنان از كوفه به سوى شام نيز پس از دو هفته حبس در كوفه، بوده است. (1)

طبرى نقل مى كند كه زندانى شدن اهل بيت امام(ع) در كوفه، روزهاى متوالى به طول انجاميد؛ وى مى نويسد:

و اما عوانة بن الحكم الكلبي فانه قال: لما قتل الحسين وجىء بالاثقال و الاسارى حتى وردوا بهم الكوفة الى عبيدالله فبينا القوم محتبسون اذ وقع حجر في السجن معه كتاب مربوط و في الكتاب خرج البريد بامركم في يوم كذا و كذا الى يزيد ابن معاوية و هو سائر كذا و كذا يوماً و راجع في كذا و كذا فان سمعتم التكبير. فايقنوا بالقتل و ان لم تسمعوا تكبيراً فهو الامان ان شاء الله قال فلماكان قبل قدوم البريد بيومين او ثلاثة اذا حجر قد القي في السجن ومعه كتاب مربوط و موسى و في الكتاب اوصوا و اعهدوا فانما ينتظر البريد يوم كذا و كذا فجاء البريد و لم يسمع التكبير وجاء كتاب بان سرّح الاسارى اليّ. (2)8.

ص: 130


1- . تحقيق درباره اول اربعين سيدالشهدا، محمد على قاضى طباطبائى، صص34 و 35.
2- . تاريخ طبرى، ج4، ص354؛ موسوعة مقتل الامام الحسين، ص746، به نقل از الكامل فى التاريخ، ابن اثير، ج3، ص298.

اما عوانة بن حكم كلبى گفت: هنگامى كه حسين بن على(عليهما السلام) كشته شد و بازماندگان و اسيران را آوردند تا اينكه آنها را در كوفه تسليم ابن زياد كردند. مدتى در زندان به سر بردند تا اينكه روزى يك سنگى كه تكه اى كاغذ به آن بسته شده بود، به داخل زندان افتاد و در آن نوشته شده بود، در فلان روز، پيك براى كسب تكليف درباره شما به سوى يزيد روانه شد؛ چند روزى در راه است و فلان روز باز مى گردد. پس اگر صداى تكبير شنيديد، به كشته شدن يقين كنيد و اگر صداى تكبير را نشنيديد به معناى امان دادن به شماست، انشاءالله. او گفت پس وقتى دو يا سه روز به بازگشتن پيك باقى مانده بود، سنگى به داخل زندان افتاد كه به آن نامه اى بسته شده بود و در آن نوشته شده بود كه وصيت كنيد و پيمان ها را ببنديد كه در آن روز، بازخواهد گشت. هنگامى كه پيك بازگشت، صداى تكبيرى شنيده نشد و در نامه اى كه قاصد از طرف يزيد آورده بود، نوشته شده بود كه اسيران را به نزد من بفرست.

توجه به اين نقل، دو نكته را به خوبى روشن مى سازد: اول آنكه نامه توسط پيك يزيد به شام ارسال شده است، نه كبوتر و دوم آنكه مدت زندانى شدن اهل بيت(عليهم السلام) در كوفه، طولانى بوده است؛ تا آن جا كه از جمله «فلما كان قبل قدوم البريد بيومين او ثلاثة»، چنين به نظر مى آيد كه زمان بازگشت، بايد بيشتر از سه روز باشد؛ زيرا كوفيان اين مدت، يعنى سه روز را اواخر قلمداد مى كردند. بنابراين اگر اين نقل را بپذيريم، بايد زمان خروج كاروان اسرا از كوفه را پس از 25 محرم قلمداد كنيم؛ زيرا حداقل زمان رفتن پيك به شام و بازگشتش، حدود دو هفته بوده است؛ بر اين اساس حركت كاروان اسيران به سوى شام، نمى توانست قبل از 25 محرم باشد.

ص: 131

ب) ابن زياد قبل از آنكه كاروان اسرا و سرهاى شهدا را از كوفه به سوى شام روانه سازد، هيچ نامه اى براى يزيد ارسال نكرد، بلكه نامه را به همراه سر شريف امام روانه شام نمود و سپس بلافاصله سرهاى ديگر شهدا و كاروان اسيران را نيز به شام فرستاد. براساس فرض، اقامت و زندانى شدن اهل بيت(عليهم السلام) در كوفه طولانى نبود، زيرا ابن زياد مجبور بود براى جلوگيرى از آشوب و قيام مردم كوفه، به سرعت اهل بيت امام(ع) و سرهاى شهدا را به شام رهسپار سازد تا اجازه يا فرصت قيام و آشوب را از مردم كوفه بگيرد.

شايد از اخبارى كه درمورد انتقال سر مطهر امام(ع) به همراه اسرا به شام وجود دارد، بتوان اين امر را برداشت كرد؛ زيرا رسم عرب اين بود كه پس از غلبه در جنگ، سر فرمانده مخالفان را به همراه نامه اى كه بشارت پيروزى بود، براى فرمانرواى خود ارسال مى كردند و باقى مانده سپاه، به همراه غنايم و اسيران، در روزهاى بعد بازمى گشتند. در اين جريان نيز وقتى برخى مقاتل بر همراهى نامه ابن زياد و سر مطهر سيدالشهدا(ع) اذعان دارند، مى توان نتيجه گرفت كه ابن زياد براى جلوگيرى از آشوب و قيام مردم كوفه، بدون كسب تكليف از يزيد، كاروان اسيران و سرهاى شهدا را بلافاصله به شام فرستاد و از زندانى كردن آنان به مدت طولانى دورى گزيد.

برخى از كتاب هاى تاريخى معتبر، اين فرض را تأييد كرده اند و از نامه ابن زياد به يزيد و كسب تكليف او درباره اسيران و سرهاى شهدا ياد نكرده اند. علاوه بر اين، برخى مقاتل تصريح مى كنند كه ابن زياد، نامه گزارش انجام مأموريتش در كوفه را به همراه سر امام حسين(ع) به شام فرستاد. ابن اعثم كوفى در مقتل خود نقل مى كند:

و سبق زجر بن قيس الجعفي برأس الحسين الى دمشق حتى دخل على يزيد فسلم

ص: 132

عليه و دفع اليه كتاب عبيدالله بن زياد فاخذ يزيد كتاب عبيدالله بن زياد فوضعه بين يديه ثم قال ما عندك... . (1) و (2)

زجر بن قيس جعفى در حالى كه سر حسين(ع) را به همراه داشت، به سوى دمشق پيشى گرفت تا اينكه بر يزيد داخل شد و نامه ابن زياد را به او تسليم كرد. يزيد نامه را گرفت و مقابل خود گذاشت و گفت: «در نزد تو چيست؟»

2. مسير كاروان اسيران از كوفه تا شام

واقعيت آن است كه هيچ خبر معتبرى درمورد مسير كاروان اسيران از كوفه تا شام وجود ندارد. به همين دليل صاحب كتاب «نفس المهموم» (عليه الرحمه) در كتاب خود مى فرمايد:

اعلم ان ترتيب المنازل الذي نزلوها في كل مرحلة باتوا بها أم عبروا منها غير معلوم و لا مذكور في شيء من الكتب المعتبره بل ليس في اكثرها مسافرة اهل البيت الى الشام. (3)

بدان كه ترتيب منزل هايى كه در هر مرحله در آن توقف كرده اند، بيتوته كرده اند يا از آن عبور كرده اند، معلوم نيست و در هيچ كتاب معتبرى ذكر نشده است؛ بلكه در بيشتر آنها از مسافرت اهل بيت(عليهم السلام) به شام، مطلبى به چشم نمى خورد.7.

ص: 133


1- . موسوعة مقتل الامام الحسين، ص410، به نقل از: الفتوح، ابن اعثم كوفى، ج5، صص127 و 586.
2- . البته به نظر مي رسد كه اگر مرحوم قاضى طباطبائى از اين فرض دوم دفاع مي كرد، براى اثبات اينكه كاروان اسرا در كوفه توقف كوتاهى داشته و در روز اول صفر به شام رسيده اند و به تبع آن در اربعين حسينى نيز (20 صفر) به كربلا رسيده اند، مناسب تر بود و متحمل زحمت كمترى نيز مي شد؛ زيرا اولاً: اين فرض را حداقل دو كتاب مقتل تأييد مي كند و ثانياً: نيازى به زحمت فراوان براى اثبات اينكه در زمان يزيد، از كبوتر نامه بر استفاده مي شد نيز نبود.
3- . نفس المهموم، محدث عباس قمى، ص227.

اما با توجه به نقشه جغرافيايى منطقه و مسيرهايى كه بين كوفه و شام، در آن زمان براساس برخى مدارك مرسوم بود، مى توان گفت كه در مجموع، سه راه بين كوفه و شام وجود داشت:

مسير اول: همان گونه كه گفته شد، هيچ دليل معتبرى كه بر مسير حركت كاروان اسيران از كوفه به سوى شام دلالت كند، وجود ندارد؛ اما در بسيارى از كتاب هاى ضعيف و غيرمعتبر، از منازلى كه كاروان اسيران از آن منازل عبور كرده اند، ياد شده و اين اخبار ضعيف، زمينه شهرت مسير سلطانى را فراهم آورده است. اين امر باعث شده است كه برخى از نويسندگان و محققان متأخر تاريخ عاشورا، آن را تأييد كرده و راه سلطانى كه از شهرهايى چون تكريت، موصل، تل عفر، نصيبين و عين الورد مى گذرد را مسير حركت كاروان اسيران به شام بدانند.

بنابراين، نخستين مسيرى كه اخبار ضعيف و غيرمستند بر آن دلالت مى كند، راه سلطانى است؛ شايد علت اين شهرت اين باشد كه در آن زمان، براى رفتن از كوفه به شام، بيشتر از اين مسير استفاده مى شد. اما بايد توجه داشت كه اين مسير، بسيار طولانى بود و راه هاى كوتاه ترى نيز وجود داشت.

مسير دوم: مسير ديگرى كه برخى از محققان از آن نام برده و احتمال انتقال اسيران از آن مسير را محتمل ساخته است، مسير مستقيم كوفه به شام است؛ اين مسير از منطقه اى كويرى و صحرايى خشك و سوزان به نام بادية الشام مى گذرد كه هيچ شهرى در آن وجود ندارد.

اولين بار در كتاب «اعيان الشيعه» از آن مسير نام برده شد و نويسنده براى توجيه آنكه پيك ابن زياد، راه كوفه تا شام را مى توانست در مدت يك هفته بپيمايد، مسير مستقيم را معرفى كرد؛ ايشان ابتدا پيمودن فاصله ميان كوفه تا شام را در مدت يك هفته - كه برخى از مقتل نويسان ذكر كرده اند - بعيد مى داند،

ص: 134

اما در ادامه در توجيه آن مى گويد:

و يمكن دفع الاستبعاد بانه يوجه طريق بين الشام و العراق يمكن قطعه في اسبوع لكونه مستقيماً و كان عرب عقيل يسلكونه في زماننا و تدل بعض الاخبار على ان البريد كان يذهب من الشام للعراق في الاسبوع و عرب صليب يذهبون من حوران للنجف في نحو ثمانين ايام فلعلهم سلكوا هذا الطريق و تزودوا ما يكفيهم من الماء و اقلّوا المقام في الكوفة و الشام و الله اعلم. (1)

ممكن است اين استبعاد با اين توجه كه پيمودن راه بين شام و عراق در يك هفته ممكن است، دفع شود؛ زيرا آن مسير، مستقيم است و عرب عقيل، در زمان ما اين مسير را مى پيمايند. بعضى از اخبار نيز دلالت دارد كه يك مسير بين شام تا كوفه را در يك هفته مى رفته است و عرب صليب نيز، از حوران نجف تا شام را حدود هشت روز مى پيموده اند. پس شايد آنها از اين مسير عبور مى كردند و با خود، آب كافى مى بردند و در شام و كوفه به مقدار اندكى اقامت مى كردند. خداوند داناست.

محمدامين امينى نيز در كتاب خود اين مسير را ترجيح داده و مى نويسد:

و نحن ايضاً نرجح ان اعداء الله و رسوله(ص) كانوا قد سلكوا ببقية الركب الحسيني في سفرهم من الكوفة الى الشام اقصر الطرق مسافة سواء اكان طريق عرب عقيل او غيره و نستبعد انهم سلكوا ما سمي بالطريق السلطانه الطويل. (2)

و ما نيز ترجيح مى دهيم كه دشمنان خدا و پيامبر(ص)، براى بردن بازماندگان كاروان حسينى، از كوفه به شام، از كوتاه ترين مسير ممكن گذشته اند و فرق مى كند كه اين مسير، همان راه عرب عقيل باشد يا راه ديگرى و اينكه آنها مسير طولانى معروف به مسير سلطانى را پيموده باشند، بعيد مى دانيم.6.

ص: 135


1- . اعيان الشيعه، سيد محسن امين، قسم الاول، جزء 4؛ تحقيق پيرامون اول اربعين سيدالشهدا، ص193.
2- . مع الركب الحسينى، طبسى، ج5، ص186.

بالاخره آيت الله شهيد قاضى طباطبائى در كتاب خود به وجود راه مستقيم تصريح كرده، اما در اين باره كه آيا كاروان بازماندگان سيدالشهدا را از آن مسير به شام منتقل كرده اند يا نه، اظهار نظرى نكرده است (1)؛ بلكه از كلام ايشان چنين برمى آيد كه با انتقال از مسير سلطانى موافق است. زيرا برخى از وقايع بين راه را كه مربوط به مسير سلطانى است، براساس اخبار ضعيف نقل كرده و ظاهراً تأييد مى كند. (2)

اما حقيقت اين است كه گذشتن آنان از راه مستقيم - كه تنها دو شخصيت از محققان متأخر آن را تأييد كرده اند - نه تنها هيچ شاهد و مدركى ندارد، بلكه شواهدى برخلاف آن موجود است؛ زيرا همان گونه كه گذشت، برخى كتاب هاى ضعيف و متأخر، وقايعى را در مسير اسيران نقل كرده اند كه همگى مربوط به مسير سلطانى است، نه مسير بادية الشام. علاوه بر اين، شاهد معتبر ديگرى وجود دارد كه پيمودن مسير بادية الشام را منتفى مى سازد و آن شاهد، جمله اى از سخنان زينب كبرى(عليها السلام) خطاب به يزيد است كه فرمود:

أمن العدل يابن الطلقاء تحذيرك حرائرك و امائك و سوقك بنات رسول الله(ص) سبايا قد هتكت ستورهن و أبديت وجوههن يحذوا بهن الاعداء من بلد الى بلد. (3)

اى فرزند آزادشدگان! آيا اين از عدالت است كه زنان و كنيزكان تو، در پناه تو باشند و دختران پيامبر خدا(ص) اسير باشند و حرمتشان دريده شود و صورتهايشان آشكار شود و دشمنان خدا، آنها را از شهر به شهر ديگر برند.

بديهى است كه اگر مسير كاروان اسيران از صحراى سوزان و كويرى9.

ص: 136


1- . تحقيق درباره اول اربعين حضرت سيدالشهدا(ع)، ص33.
2- . همان، ص151.
3- . الاحتجاج، طبرسى، ج2، ص125؛ اللهوف، ابن طاووس، ص215؛ مقتل الحسين، خوارزمى، ج2، ص62 و نيز رجوع شود ص55؛ الفتوح، ابن اعثم كوفى، ج2، ص180؛ تسلية المجالس، محمد بن ابي طالب المجدى الحائرى، ج2، ص379.

بادية الشام بود، آن حضرت بايد از سختى هاى راه همچون تشنگى و گرسنگى طفلان اباعبدالله(ع) يا دست كم آزارهاى مأموران شكايت مى كرد؛ اما زينب(عليها السلام) از مسير حركت كاروان و قرار گرفتن در معرض ديد مردمان شكايت كرد و به چيز ديگرى اشاره نكرد كه اين، خود دليلى بر حركت از مسيرى همچون مسير سلطانى است، نه مسير بادية الشام.

مسير سوم: راه سوم كه به نظر مى رسد بيش از هر راه ديگرى احتمال دارد مسير كاروان اسيران از كوفه به شام بوده باشد، مسير متعارف و مرسوم بين كوفه تا شام بود؛ يعنى مسيرى كه از ساحل غربى رود فرات و از شهرهايى چون انبار، هيت، قرقيسيا، رقه و منطقه صفين مى گذشت.

ويژگى هاى اين مسير آن است كه اولاً، مسيرى متعارف و مرسوم بين كوفه و شام بود و ثانياً، نه آن قدر طولانى بود كه اشكال مسير سلطانى به آن وارد باشد و نه مسيرى كويرى و خشك و سوزان بود كه همچون مسير بادية الشام، متروكه باشد و تنها در مواقع بحرانى و اضطرارى، آن هم از سوى افرادى متبحر و مجهز يا بومى كه به آن منطقه آشنا هستند، پيموده شود.

اين مسير، همان مسيرى بود كه لشكريان اميرمؤمنان(ع) براى جنگ با معاويه آن را پيمودند (1) و در زمان امام حسن مجتبى(ع) نيز، لشكريان معاويه از شام تا مسكن (محل برخورد سپاهش با سپاه امام حسن(ع) از آن عبور كردند.

البته مشاهده نقشه منطقه و هر سه راه موجود بين كوفه و دمشق، براى هر بيننده اى اعتقاد جزمى حاصل مى كند كه تنها پيمودن اين مسير، منطقى و معقول بوده است؛ زيرا انتخاب مسير سلطانى و رفتن به تكريت، موصل و نصيبين، همانند آن است كه لقمه اى را از دور گردن چرخانده، به دهان برسانيم و انتخاب5.

ص: 137


1- . رك: موسوعة الامام على(ع)، محمد رى شهرى، ج6، ص55.

مسير كويرى و سوزان، در حالت عادى براى مردان كاركشته و خبره معمول نبوده است؛ پس چگونه ممكن است يك مشت زن و كودك را از آن مسير منتقل كنند و هيچ نقلى، وصف آن را پس از پيمودن، متذكر نشده باشد؟

بنابراين به نظر مى رسد كه انتخاب مسير جانب غربى فرات - كه مسيرى ميانه است - از احتمال بيشترى نسبت به دو راه ديگر برخوردار باشد؛ البته شواهد موجود درمورد شهرهاى حلب، قنسرين، حماة، حمص، دير و راهب، به اين دليل كه بين دو مسير سلطانى و مسير ميانه مشترك است، نمى تواند شاهدى براى هيچ يك از دو راه به شمار آيد؛ اگر چه در صورت قوت، دليلى بر پيمودن راه بادية الشام نخواهد بود.

3. زمان صرف شده براى رسيدن به شام

به نظر مى رسد رسيدن كاروان اسيران در روز اول صفر به شام، پذيرفته نيست. همان گونه كه ذكر شد، نويسنده كتاب «تحقيق درباره اول اربعين سيدالشهدا(ع)»، در كتاب خود به راه مستقيم بين كوفه و شام اشاره كرده و زمان پيمودن آن مسير از سوى مردمان همان ديار را بالغ بر هفت روز مى داند. ايشان در كتاب خود مى نويسد: «راهى ميان شام و عراق است و راه راست و مستقيم مى باشد و عرب هاى [عقيل] در زمان ما، از آن راه مى روند و در مدت يك هفته به عراق مى رسند». (1)

وى در ادامه همان مطلب نقل مى كند:

عرب هاى [صليب] از [حوران] كه محال وسيع از اعمال دمشق و در جهت قبله آن واقع است و مشتمل بر دهات و مزارع زياد است و3.

ص: 138


1- . تحقيق درباره اول اربعين حضرت سيدالشهدا(ع)، ص33.

مركز آن محال [بصرى] مى باشد و در اشعار عرب، اسم آن محال زياد آمده است، در ظرف هشت روز از محل خودشان حركت كرده و در عراق به نجف اشرف مى رسند. (1)

همچنين از حكايت ميثم تمار نتيجه مى گيرد و مى نويسد:

از اين قضيه، كاملاً روشن است كه در ظرف يك هفته، از شام به عراق و كوفه مى آمدند و قاصد در مدت يك هفته، به كوفه رسيده و خبر دادن ميثم تمار - قدس الله روحه - صحيح و درست در آمده است. (2)

و بالاخره باز هم يادآور مى شود: «و برخى نقل مى كنند كه يازده روز، بدون توقف از شام راه رفته اند تا به كوفه رسيده اند». (3)

با توجه به آنچه گذشت و براساس دلايل ذيل، مى توان به اين نتيجه رسيد كه كاروان اسيران، در روز اول صفر نمى توانسته به شام برسد:

- استفاده از كبوتر نامه رسان، هيچ شاهد و مؤيدى ندارد و نامه ابن زياد، توسط پيك به سوى يزيد ارسال شده است؛ پس بازگشت او به همراه فرمان يزيد، ظاهراً نبايد كمتر از دو هفته به طول انجاميده باشد. بنابراين، كاروان اسرا، دست كم دو هفته در كوفه در زندان ابن زياد به سر برده و پس از دو هفته، فرمان انتقال آنها به شام صادر شده است.

- به دليل سختى مسير كويرى بادية الشام، اسيران از آن مسير منتقل نشده اند و البته هيچ شاهدى، حتى در كتاب هاى ضعيفه، آن را تأييد نمى كند.

- شواهد حاكى از آن است، انتقال آنان از كوفه به شام، بيش از يك هفته به8.

ص: 139


1- . تحقيق درباره اول اربعين حضرت سيدالشهدا(ع)، ص34.
2- . همان، ص34.
3- . همان، ص38.

درازا كشيده است؛ زيرا وقتى مسير مستقيم كوفه تا شام را پيك هاى تندرو يا بوميان محلى، در يك هفته مى پيمودند، پيمودن مسير سلطانى كه نزديك به دو برابر مسير بادية الشام بود، يا مسير ميانه كه آن نيز از مسير بادية الشام بسيار طولانى تر بود، بايد بيشتر از آن زمان به طول انجاميده باشد. براى اين مسئله، به چهار دليل مى توان برهان آورد:

الف) كاروان اسرا، متشكل از عده اى زن و كودك بود و چنين كاروانى، هرگز طاقت سرعت حركت مانند پيك ها با مركب هاى آزموده و تندرو را نداشتند.

ب) طبيعت حركت دسته جمعى، مدارا كردن و پيمودن راه به قدم ضعيف ترهاست؛ اين امر حتى در ميان مركب ها نيز صدق مى كند؛ يعنى اگر دسته اى از مركب ها را بخواهيم به صورت جمعى حركت دهيم، ناچار بايد سرعت حركت، هم پاى ضعيف ترين مركب باشد. چراكه با سرعت زياد، لاجرم پراكندگى و از هم پاشيدگى در حركت، اجتناب ناپذير خواهد بود.

ج) پيمودن مسير طولانى تر، خود زمان بيشترى مى طلبد؛ يعنى مسير بادية الشام، در يك هفته پيموده مى شد، اما مسير سلطانى يا ميانه كه طولانى تر بود، بى گمان زمان بيشترى را مى طلبيد.

د) وجود شهرهاى متعدد، آن گونه كه در مسير سلطانى وجود داشت يا شهرهاى موجود در مسير ميانه، ناخودآگاه توقف ها را بيشتر مى كرد و از سرعت حركت مى كاست.

بنابراين، حتى با فرض بسيار خوشبينانه، اگر در هر روز خاندان سيدالشهدا و سرهاى شهدا را 100 كيلومتر برده باشند، رسيدن به شام با توجه به اينكه فاصله كوفه تا شام، از مسير سلطانى حدود 1500 كيلومتر بود، بايد بيش از پانزده روز به طول انجاميده باشد.

ص: 140

اما اگر روشن شود كه سر مطهر سيدالشهدا را زودتر از اسيران به شام فرستادند، ترديدها به طور كلى در اين خصوص مرتفع خواهد شد و ما را گامى به جلو پيش خواهد برد و بر درستى ادعاى خود مطمئن تر خواهد ساخت. البته اگرچه نقل هايى وجود دارد كه حاكى از همراهى سر امام حسين(ع) با اسرا بوده، اما نقل هاى متعددى نيز دلالت مى كند كه ابن زياد، سر امام(ع) را زودتر به شام فرستاد. به هر حال، يكى از دو نقل، مطابق با واقع نيست و بايد در تحقيق آن، نقلى را پذيرفت كه در عالم خارج با واقع بيشتر مطابق به نظر مى رسد و قراين و شواهد آن را بيشتر تأييد مى كند.

شايد بتوان گفت ارسال سر مطهر امام(ع) به شام و كم شدن يك سر از مجموع سرهاى شهدا، چندان به نظر نيامده است و همين عامل، باعث اشتباه برخى مورخان شده و سبب گرديده تا آنان، سر امام(ع) را نيز همراه ديگر سرها، با كاروان اسرا همراه بدانند. اما شواهدى كه به فرستادن سر امام پيش از كاروان اسيران و بقيه سرها دلالت مى كند، عبارت اند از:

الف) تمام كتاب هايى كه روز اول صفر و وارد كردن سر امام حسين(ع) به شام را متذكر شده اند، از وارد كردن اسرا در آن تاريخ به شام هيچ يادى نكرده اند؛ چنان كه در دو گزارش ذيل آمده است:

و في اوله اي اول الصفر ادخل راس الحسين(ع) الى دمشق و هو عيد عند بني اميه (1) و قال الكفعمي: و في اوله (صفر) ادخل رأس الحسين(ع) الى دمشق و هو عيد عند بني اميه؛ (2)

و در اولين روز ماه صفر، سر حسين(ع) به دمشق داخل شد و آن روز، روزه.

ص: 141


1- . المصباح، كفعمى، ص676؛ نفس المهموم، شيخ عباس قمى، ص391.
2- . المصباح، ص510؛ توضيح المقاصد، محمد بن الحسين العاملى، 5 مسئله.

عيد بنى اميه شد. كفعمى مى گويد: «و در اولين روز ماه صفر، سر حسين(ع) به دمشق داخل شد و آن روز، در نزد بنى اميه عيد شد».

در بعضى مقاتل نيز آمده است:

و قد كان عبيدالله بن زياد لما قتل الحسين(ع) بعث زجر بن قيس الجعفي الى يزيد ابن معاوية يخبره بذالك. (1)

عبيدالله بن زياد وقتى حسين(ع) را به شهادت رساند، زجر بن قيس جعفى را به سوى يزيد فرستاد تا او را از اين امر باخبر سازد.

ب) براساس گزارش بسيارى از كتاب هاى تاريخ، از جمله فتوح ابن اعثم و مقتل خوارزمى، زجر بن قيس، سر امام را به شام برد تا خبر پيروزى ابن زياد را به يزيد ابلاغ كند. اين منابع، فرستادن سر امام(ع) را پيش از كاروان اسرا، تأييد كرده و مى نويسند:

و سبق زجر بن قيس الجعفي برأس الحسين الى دمشق حتى دخل على يزيد مسلم عليه و دفع اليه كتاب عبيدالله بن زياد قال فأخذ يزيد كتاب عبيدالله بن زياد فوضعه بين يديه ثم قال: هات ما عندك يا زجر قال ثم امي بالرأس حتى وضع بين يدي يزيد بن معاوية في طشت من ذهب. (2)

زجر بن قيس جعفى در حالى كه سر حسين(ع) را به همراه داشت، به سوى دمشق پيشى گرفت تا اينكه بر يزيد داخل شد و نامه ابن زياد را به او تسليم كرد. يزيد نامه را گرفت و مقابل خود گذاشت و گفت: «جلو بيا چه چيزى در نزد توست؟»؛ گفت سر مطهر را آورده ام و در مقابل يزيد بن معاويه در طشتى از طلا قرار داد.8.

ص: 142


1- . الطبقات الكبرى، ابن سعد واقدى، ج1، ص485؛ الاخبار الطوال، ابوحنيفه دينورى، ص260.
2- . الفتوح، ج5، ص127؛ الارشاد، شيخ مفيد، ج2، ص118.

ج) نقل ديگرى حكايت از فرستادن سر مطهر اباعبدالله الحسين(ع) از سوى محقر بن ثعلبه دارد كه اگرچه در آن، حامل سر مطهر، شخص ديگرى دانسته شده است، اما ظاهر آن، فرستادن سر امام را پيش از كاروان اسيران تأييد مى كند:

و قدم برأس الحسين محقر بن ثعلبة العائذي على يزيد فقال: اتيتك يا اميرالمؤمنين برأس احمق الناس و الأمم فقال يزيد: ما ولدت ام محقر احمق و الام. (1)

محقر بن ثعلبه عائذى، سر حسين(ع) را به نزد يزيد آورد و گفت: «اى اميرمؤمنان! سر احمق ترين و نادان ترين مردم را براى تو آورده ام». يزيد گفت: «كسى كه مادر محقر به دنيا آورده است احمق تر و نادان تر است».

د) سرانجام يكى ديگر از شواهدى كه به همراه نبودن سر مطهر سيدالشهدا با كاروان اسيران دلالت مى كند، حكايت مجلس يزيد است؛ مجلسى كه در آن چنين نقل شد:

ثم ادخل نساء الحسين عليه و الرأس بين يديه فجعلت فاطمه و سكينة ابنتا الحسين تتطاولان لتنظروا الى الرأس و جعل يزيد يتطاول ليستر عنهما الرأس فلما رأين الرأس صحن. (2)

سپس خانواده حسين(ع) را داخل كردند، درحالى كه سر مطهر امام مقابل روى يزيد بود. فاطمه و سكينه، دختران حسين(ع) تلاش مى كردند تا سر پدر را ببينند و يزيد آن را از آنها مى پوشاند، اما آن گاه كه سر پدر را ديدند، صيحه كشيدند.

نكته مهمى كه از اين نقل بايد برداشت كرد، اين است كه تلاش دختران ابا عبدالله(ع) براى ديدن سر بريده پدر و صيحه كشيدن آنها پس از مشاهده آن، از جدا بودن سر مطهر سيدالشهدا(ع) از كاروان اسرا حكايت مى كند؛6.

ص: 143


1- . الطبقات الكبرى، ج1، ص486؛ الكامل فى التاريخ، ابن اثير، ج2، ص576.
2- . الكامل فى التاريخ، ج2، ص577؛ سير اعلام النبلا، الذهبى، ج3، ص320؛ ينابيع المودة، القندوزى، ج3، ص16.

زيرا اگر سر مطهر امام(ع) در طول سفر با آنها بود و آنها همواره سر شريف پدر را در مقابل خود مشاهده مى كردند، اولاً براى ديدن آن در مجلس يزيد تلاش نمى كردند و ثانياً با مشاهده آن، تاب و توان خود را از كف نمى داده و صيحه نمى كشيدند. بنابراين بسيار دشوار است كه بپذيريم از يك سو سرهاى شهدا و نيز سر اباعبد الله الحسين(ع) را به همراه عده اى زن و كودك، به سوى شام روانه كردند و با رسيدن به هر شهر و ديارى، سرها و اسيران را به نمايش درآوردند و از سوى ديگر، فرزندان سيدالشهدا، سر مطهر پدر خود را در طول اين مسير مشاهده نكرده باشند.

علاوه بر اين - همان گونه كه گذشت - رسم رايج در آن زمان، آن بود كه پس از پيروزى در جنگى، سر فرمانده مخالفان را به همراه قاصدى نزد فرمانرواى قوم پيروز ارسال مى كردند تا بشارت پيروزى، به سرعت و زودتر از هر خبرى، به اطلاع فرمانرواى قوم پيروز رسيده و او بتواند تصميم لازم و مقتضى را اتخاذ نمايد و آخرين فردى نباشد كه خبرى به اين مهمى به او رسيده باشد.

نتيجه آنكه نمى توان پذيرفت ورود اسيران به شام در روز اول صفر بوده باشد؛ زيرا آنان دو هفته در كوفه محبوس بودند و نزديك به دو هفته نيز براى پيمودن راه كوفه تا شام زمان لازم است و بنابراين احتمال رسيدن آنان به شام در روز اول صفر را منتفى مى كند.

4. مدت زمان اقامت اهل بيت امام(ع) در شام

يكى ديگر از امورى كه با رسيدن اهل بيت سيدالشهدا(ع) در روز اربعين به كربلا ارتباط مستقيم دارد، روشن شدن ميزان اقامت آنان در شام است. همان گونه

ص: 144

كه موارد قبلى تا اندازه اى مشكوك بود، اين مسئله نيز به يقين معلوم نيست؛ حتى تشتت اقوال و اخبار در اين خصوص، بيش از موارد قبل است.

در ميان اقوال مربوط به ميزان اقامت اهل بيت سيدالشهدا(ع) در شام، مى توان به موارد ذيل اشاره كرد:

الف) توقف كاروان اسيران در شام به مدت 8 روز؛ (1)

ب) قاضى نعمان، توقف آنان در مكان بى سقف به مدت يك ماه و نيم را روايت كرده است. علاوه بر آن، يادآور شده كه به مدت هفت روز، در خانه يزيد ماندند و به عزادارى پرداختند:

و قيلان ذلك بعد ان أجلسهن في منزل لا يكنهن من برد و لا حر فاقاموا فيه شهر و نصف حتى اقشرت وجوههن من حر الشمس ثم الطلقهن. (2)

گفته شده است كه اين واقعه (عزادارى در خانه يزيد به مدت 7 روز) بعد از آن بود كه به مدت يك ماه و نيم، در خانه اى بود كه آنها را نه از گرما و نه از سرما محافظت مى كرد تا اينكه صورت هايشان از گرمى آفتاب سياه شد و پوست انداخت و سپس آزاد شدند.

محدث نورى نيز اين قول را تأييد كرده و اقامت اهل بيت(عليهم السلام) در خانه يزيد به مدت ده روز را جداى از زندانى شدن آنها در مكان بدون سقف مى داند؛ (3)

ج) ابن طاووس نيز در «اقبال الأعمال»، مدت اقامت آنها را يك ماه ذكر كرده است. (4)

همچنين مرحوم طبسى نجفى، اقامت و حبس اهل بيت را در شام كمتر از يك ماه ندانسته و در كتاب خود مى نويسد: «ان ظاهر عدة التواريخ ان توقفهم في الشام لا9.

ص: 145


1- . بحارالانوار، ج45، ص196.
2- . شرح الاخبار، قاضى نعمان مغربى، ج3، ص269.
3- . تحقيق درباره اول اربعين حضرت سيدالشهدا(ع)، ص44.
4- . اقبال الأعمال، سيد ابن طاووس، ص589؛ اعلام الورى، طبرسى، ص249.

يقل من شهر» (1)؛ «ظاهر تعدادى از كتب تاريخ اين است كه توقف آنها در شام، كمتر از يك ماه نبوده است».

د) قول ديگرى اقامت آنان را شش ماه دانسته و سيد بن طاووس، آن را بدون قائل مى داند. (2)

ه) نقل هاى ديگرى نيز بر اقامت هجده روزه (3) يا 45 روزه (4) و حتى يك ساله اهل بيت(عليهم السلام) در شام دلالت دارند كه عمدتاً اقوال شاذ و نادر هستند.

اين مسئله نزد اماميه از ابهام بيشترى برخوردار است؛ زيرا آنان از يك سو با اقوالى كه حاكى از حبس طولانى مدت اهل بيت(عليهم السلام) در مكانى بدون سقف موافق اند - تا آنجا كه تصريح مى كنند صورت هاى اهل بيت امام(ع) سياه شد و پوست انداخت - و از سوى ديگر براى اثبات رسيدن كاروان اسيران به كربلا در اربعين اول با قول توقف كوتاه در شام موافق اند. اين دو امر با هم سازگارى نداشته و همين مسئله، كار را بر اماميه مشكل تر ساخته است.

البته رجوع به اخبار مربوط به اقامت كاروان سيدالشهدا در شام، تقريباً ما را به اين امر مطمئن مى سازد كه اقامت آنان به مدت هشت يا ده روز نبوده است؛ زيرا اقامت در مكانى كه از گرما و سرما محافظت نمى كند، به اندازه اى كه صورت هاى اهل حرم سياه شده و پوست آنان بسوزد، هرگز نمى توانست مدت كوتاهى باشد؛ زيرا طبق نقل هاى معتبر، كاروان اسيران با مركب هايى كه بدون كجاوه بود، به شام انتقال داده شدند و صورت هايشان نيز باز بوده است. پس اگر قرار بود صورت هايشان مى سوخت و پوست مى انداخت، بايد در راه رخ مى داد،ر.

ص: 146


1- . مقتل الإمام الحسين، طبسى نجفى، ص285.
2- . تحقيق درباره اول اربعين حضرت سيدالشهدا(ع)، صص45 و 46 .
3- . ر.ك: مهيج الاحزان، حسن بن محمد على يزدى.
4- . به نقل از: طراز المذهب، عباسقلى سپهر.

نه در مدت كوتاه اقامت و حبس در مكان بى سقف. اما همين كه چندين خبر معتبر، سوختن پوست هاى صورت اهل حرم را به زمان حبس در زندان بى سقف نسبت داده اند، در واقع يكى از اغراض آنان علاوه بر اشاره به گرمى هوا و بى سقف بودن مكان زندان، يادآورى طولانى بودن مدت حبس در چنين مكانى بوده است، علاوه بر آنكه شايد، بتوان از آن چنين نتيجه گرفت كه اسيران را از مسير بادية الشام به شام منتقل نكرده اند؛ زيرا در آن صورت، بايد علت سوختگى پوست صورت اهل بيت سيدالشهدا(ع) به مسير بين كوفه تا شام نسبت داده مى شد.

همچنين بايد اسكان در خانه يزيد و برپايى هفت روز عزادارى در آن سرا را به آن حبس ظاهراً طولانى مدت اضافه كرد. همچنين اگر اختيار اقامت در شام يا بازگشت به مدينه را به اهل بيت واگذار كرده باشند و اهل بيت(عليهم السلام) نيز بازگشت به مدينه را انتخاب كرده باشند و مدت زمانى را كه براى تجهيز كاروان لازم بود تا براى انتقال خاندان سيدالشهدا(ع) از شام به مكانى دورتر از كوفه، يعنى به مدينه منتقل سازد، هر يك زمانى مى طلبد كه بايد به مجموع زمان محاسبه شده پيشين اضافه كرد. ازاين رو اعتقاد به اقامت هشت يا ده روزه اسيران در شام، با واقعيت مطابقت نخواهد داشت و انتخاب آن، چندان محققانه نيست.

مرور رفتار يزيد با سر مطهر امام(ع) و خاندان آن حضرت، نشانه آن است كه تغيير رفتار يزيد، بايد در مدت زمان زيادى رخ داده باشد؛ زيرا يزيد به عنوان خليفه يا به عبارت ديگر، حاكم مطلق سرزمين پهناور اسلام، نمى توانست رفتار خشن همراه با طعن و تعريض به بازماندگان سيدالشهدا را به راحتى و در مدت چند روز، كاملاً تغيير دهد و از امام سجاد(ع) دلجويى كند. توضيح آنكه يزيد ابتدا با جسارت بر سر مطهر سيدالشهدا(ع) در مجالس متعدد و تحقير بازماندگان امام، درصدد فرو نشاندن آتش كينه و عداوت خود با آل محمد(ص) بود و به آنان

ص: 147

بى مهرى كرد و آنان را در مكانى نامناسب و بدون سقف زندانى نمود؛ اما آن گاه كه اوضاع را نامناسب و متشنج يافت و اعتراض و ناخرسندى مردم و حتى اطرافيانش را مشاهده كرد، براى جلوگيرى از تنفر افكار عمومى، كم كم تغيير موضع داد و اسراى آل محمد(ص) را در دربار و منزل خود اسكان نمود. سپس امام سجاد(ع) را بر سر سفره خود نشاند و به آنها اجازه اقامه عزادارى براى سيدالشهدا و اصحاب باوفايش را داد و در مرحله آخر، از امام سجاد(ع) دلجويى كرد و گناه به شهادت رساندن سيدالشهدا(ع) را به گردن ابن زياد انداخت و خود را از اين جنايت تبرئه نمود.

بديهى است براى اينكه يزيد متوجه اشتباه خود شود، بايد زمانى سپرى مى شد و اوضاع جارى را ارزيابى مى كرد و همچنين پس از آنكه اشتباه خود را فهميد، براى اين اندازه تغيير موضع نيز، نياز به زمان كافى داشت. او زمانى كه دريافت بايد همچون پدرش معاويه، از در حيله و نيرنگ وارد شود تا بتواند اوضاع را به كنترل درآورد و از آشوب جامعه جلوگيرى كند، كم كم موضعى دوستانه با اهل بيت سيدالشهدا(ع) در پيش گرفت و آنان را در كاخ خود اسكان داده و اجازه برپايى عزادارى داد تا افكار عمومى را به نفع خود تغيير دهد و از بروز تشنج جلوگيرى كند. پس در واقع يزيد، چاره اى جز اين تظاهرها و فريب كارى ها نداشت تا از اين رهگذر آتشى را كه برافروخته بود، خاموش ساخته و جلوى فتنه و آشوب را بگيرد.

البته پس از فروكش كردن آتش غرور و نخوتش و پس از دريافتن عمق فاجعه اى كه مرتكب شده بود، براى جلوگيرى از آشوب عمومى و بروز ناآرامى و اعتراض در شام و ديگر بلاد، مجبور بود ضمن آسان گرفتن بر اسيران و اظهار همدردى با آنان و انداختن بار سنگين جنايت بر دوش ابن زياد، اهل بيت امام

ص: 148

حسين(ع) را با حالت اكرام و احترام در شام نگاه دارد و به همگان نشان دهد كه به آنها اكرام كرده و احترام مى كند تا از اين طريق اوضاع را تحت كنترل داشته باشد. درنتيجه فرستادن خاندان اسيران به مدينه آن هم قبل از آنكه گرد عزا را از آنان تا حدى بزدايد و خستگى سفر دور و دراز مكه تا كربلا و كربلا تا شام را از تن آنان بيرون كند، چيزى جز فراهم آوردن زمينه آشوب و قيام مردمى در گوشه و كنار بلاد كشور اسلامى به دنبال نداشت. البته او مى توانست حتى آنگاه كه اهل بيت(عليهم السلام) را در مكان بى سقف زندانى كرده بود، در بين مردم چنين تبليغ كند كه آنها را در خانه خود اسكان داده و احترام مى كند.

به هر حال، يزيد اگرچه نمى توانست اهل حرم پيامبر اسلام(ص) را در حالت اسارت و با وضعيت اسفبار و دلخراش، آن هم به صورت آشكارا در شام نگاه دارد و احساسات و عواطف مسلمانان را در شام جريحه دار سازد، اما مى توانست آنان را اگرچه با اكراه، در حالت احترام و اكرام در شام نگاه داشته و در ظاهر با آنان اعلام همدردى كند تا مانع از برافروخته شدن آتش غضب دوستداران اهل بيت(عليهم السلام) شده و آن را فرو نشاند و اوضاع بلاد را در كنترل خود نگه دارد. سپس پس از آنكه اوضاع، از آرامشى نسبى برخوردار شد و مصيبت سيدالشهدا در بين اذهان عمومى جامعه به وادى فراموشى سپرده شد، اهل بيت امام(ع) را روانه مدينه كند.

نتيجه آنكه به نظر مى رسد يزيد، نه تنها مى توانست اهل بيت(عليهم السلام) را با اين وضعيت در شام نگاه دارد، بلكه او مجبور بود آن را عملى سازد تا آب ها از آسياب افتاده و آرامش در جامعه حكم فرما شود؛ زيرا رها ساختن خاندان سيدالشهدا(ع) درحالى كه هنوز گرد عزا بر چهره آنان نشسته و غم و اندوه در دل هاى آنان موج مى زد و بغض، گلوهايشان را مى فشرد، امرى عجيب و از عقل

ص: 149

سياسى به دور بود. بديهى است اين امر، زمينه هرگونه آشوب و ناآرامى را در مناطقى كه اهل بيت(عليهم السلام) از آنها عبور مى كردند، فراهم مى ساخت و اوضاع را براى حكومت مركزى ناامن مى كرد.

بنابراين نگهدارى اهل بيت(عليهم السلام) در شام براى مدتى بيش از آنچه مشهور است (هشت يا ده روز) تقريباً قطعى بوده و شواهد تاريخى نيز بر آن دلالت مى كند. اما مرور وقايعى كه در شام اتفاق افتاده، هر انسانى را مطمئن مى سازد كه امكان نداشت آن وقايع، در مدت هشت روز اتفاق افتاده باشد. ما در اينجا وقايعى كه در شام واقع شده را ذكر مى كنيم و قضاوت را بر عهده خواننده محترم مى گذاريم:

- ورود سر مطهر سيدالشهدا(ع) به شام در اول صفر و وجود برخى شواهد و قراين مبنى بر ورود كاروان اسيران در روزهاى بعد.

- مجلس يزيد در روز اول ورود اسيران به شام كه شواهد زيادى دلالت دارد در روز اول صفر نبوده و چندين روز پس از آن بود.

- زندانى شدن به مدت طولانى در مكانى بدون سقف كه از سرما و گرما محافظت نمى كرد.

- سخنرانى امام سجاد(ع) در مسجد اموى، پس از سخنرانى خطيب يزيد.

- مجلس هاى بعدى امام سجاد با يزيد. بديهى است كه فراهم آمدن امكان سخنرانى امام سجاد(ع) در مسجد اموى يا مجلس امام سجاد(ع) با يزيد، نياز به گذشت زمان و ايجاد زمينه مناسب داشت.

- حاضر كردن امام سجاد(ع) بر سر سفره يزيد و نيز مجلسى كه يزيد در آن، از فرزند امام مجتبى(ع) خواست تا با فرزندش كشتى بگيرد.

- مجالسى كه يزيد با اطرافيانش برگزار مى كرد و در آن، سر امام(ع) را مقابل

ص: 150

خود گذاشته و شرب خمر مى نمود. (1)

- اسكان اهل بيت(عليهم السلام) در خانه يزيد و عزادارى اهل بيت(عليهم السلام) در آنجا به مدت يك هفته.

- ملاقات منهال با امام سجاد(ع) در بازار شام كه حاكى از اقامت نسبتاً طولانى اسيران در شام است؛ زيرا اگر اقامت اسيران در شام كوتاه بود، حضور امام سجاد(ع) در بازار و ملاقات منهال با حضرت در بازار، چندان منطقى به نظر نمى رسد.

- زمان مورد نياز براى تجهيز كاروان براى انتقال اهل بيت امام(ع) از شام به مدينه كه مسيرى بسيار طولانى بوده.

- پرداخت ديه و خون بهاى شهدا و اهل بيت(عليهم السلام) از سوى يزيد و اعتراض شديد فاطمه، بنت الحسين(ع).

- تغيير موضع يزيد و تبديل شدن دشمنى آشكار او با حسين بن على(عليهما السلام) و پدر بزرگوارش على بن ابى طالب(ع)، به موضعى دوستانه و همراه با دلسوزى و تفقد از امام چهارم و اهل بيت حسين بن على(عليهما السلام).

البته آنچه شمرده شد، تنها وقايعى است كه در كتاب هاى تاريخ نقل شده است، اما به يقين حوادث ديگرى نيز واقع شده است كه مورخان به دليل رعايت اختصار، از ذكر آن پرهيز كرده اند.

اكنون اين خواننده گرامى است كه مى تواند قضاوت كند، آيا تحقق اين وقايع، در مدت هشت يا ده روز ممكن است يا زمان بيشترى مى طلبد.

نكته ديگرى كه بايد در نظر داشت، ملاحظه حال و روز اهل بيت سيدالشهدا(ع)د.

ص: 151


1- . مقتل الحسين(ع)، خوارزمى، ج2، ص72. البته اين اخبار ممكن است مربوط به زمانى باشد كه سر امام(ع) به شام رسانده شد، ولى كاروان اسرا هنوز نرسيده بود.

است. كاروانى كه متشكل از بيست زن و پانزده بچه خردسال، با حالتى رنج كشيده، داغديده، اسارت كشيده و كتك خورده است و از هشتم ذى حجه تا اوايل صفر، يعنى نزديك به دو ماه در حال سفر و طى مسير بوده است و سخت ترين فشارهاى جسمى و بالاترين فشارهاى روحى و روانى را متحمل شده است، آيا مى توانست تنها پس از هشت يا ده روز اقامت در شام، آن هم به صورت فلاكت بار و دلخراش، بدون كم ترين استراحت يا آرامشى، بار ديگر بار سفرى ديگر را ببندد و عازم مدينه گردد؟

البته اگرچه اين امور دليلى قاطع براى اثبات اقامت بيشتر در شام نيست، اما بى گمان قراين و شواهدى است كه مى تواند ما را به واقعيت نزديك تر سازد. اما در مورد فرمان خروج كاروان اسيران از شام، با توجه به آنچه گذشت، نمى توان به تاريخ دقيقى رسيد؛ مگر اينكه براساس برخى نقل ها، روز بيستم صفر، روز خروج اهل بيت(عليهم السلام) از شام بوده باشد؛ زيرا شيخ طوسى در مصباح المتهجد مى فرمايد:

وفي اليوم العشرين منه (صفر) كان رجوع حرم سيدنا ابي عبدالله الحسين بن علي ابن ابي طالب(عليهما السلام) من الشام الى مدينة الرسول(ص) (1).

و در بيستمين روز ماه صفر، بازگشت خانواده آقاى ما، اباعبدالله حسين بن على بن ابى طالب(عليهما السلام) از شام به مدينه نبوى واقع شد.

برخى متون ديگر نيز اين قول را تأييد و عبارت هايى نظير آن ذكر مى كنند. (2) اما صاحب كتاب «مع الركب الحسينى»، پس از نقل اين اقوال، آنها را به زمان خروج از شام حمل مى كند، نه زمان رسيدن به مدينه. (3) البته همان گونه كه0.

ص: 152


1- . مصباح المتهجد، شيخ طوسى، ص760؛ بحارالانوار، ج101، ص334.
2- . العدد القويه، على بن يوسف الحلى، ص219؛ المصباح، كفعمى، صص489 و 510.
3- . مع الركب الحسينى، طبسى، ج6، ص270.

گذشت، اقامت اهل بيت(عليهم السلام) در شام، ظاهراً طولانى بود و پذيرفتن قول خروج اهل بيت(عليهم السلام) از شام در تاريخ بيستم صفر، با هيچ يك از اقوال گذشته كه مدت اقامت آنان در شام بيان مى كرد، جمع شدنى نيست و درنتيجه پذيرش آن نيز در بوته اى از ابهام قرار خواهد داشت.

5. عزيمت به كربلا و رسيدن به آنجا در اربعين اول

آخرين مسئله اى كه با اربعين و اقامه عزادارى در آن روز از سوى اهل بيت سيدالشهدا(ع) در كنار مرقد مطهر آن حضرت ارتباط دارد، قصد عزيمت به كربلا در بازگشت و رسيدن به آنجا در روز اربعين است. اين مسئله را مى توان در چند پرسش خلاصه كرد:

الف) به راستى آيا مى توان گفت، كاروان حرم سيدالشهدا به هنگام حركت به سوى مدينة الرسول، ابتدا به قصد زيارت قبر اباعبدالله الحسين(ع)، عازم كربلا شدند و سپس به مدينة الرسول بازگشتند؟

ب) آيا آنها از ابتدا قصد عزيمت به كربلا را داشتند يا در ميانه راه، تصميم خود را تغيير داده، راه خود را به سوى كربلا تغيير دادند و از مسير مدينه منوره منحرف شدند؟

ج) آيا ممكن است بازماندگان سيدالشهدا(ع)، مستقيم از شام به مدينه رفته و به كربلا نرفته باشند؟

د) اگر آنان به سوى كربلا حركت كردند، در چه روزى به كربلا رسيدند؟ آيا در اربعين اول به آنجا رسيدند يا در روزهاى پس از آن موفق به زيارت قبر مطهر سيدالشهدا(ع) شدند؟

اينها همگى پرسش هايى است كه مى توان مطرح كرد و پاسخ به آنها نيز

ص: 153

به سادگى ميسر نيست؛ زيرا اخبار مطمئنى كه معارض نداشته باشد، در مورد هيچ يك از پرسش هاى پيش گفته وجود ندارد.

صاحب كتاب تحقيق درباره اول اربعين سيدالشهدا(ع)، نه تنها طرفدار رسيدن اهل بيت(عليهم السلام) به كربلا در اربعين و ملاقات جابر با آنهاست، بلكه با اصرار زياد، مدافع دفن شدن سر سيدالشهدا و الحاق رأس شريف امام به بدن مطهرش در همان روز اربعين، به دستان امام سجاد(ع) نيز هست. وى پس از آنكه اقوال مختلف مربوط به دفن سر مطهر در عسقلان، مصر، نجف و كربلا را نقل و بررسى كرده، در نتيجه گيرى خود مى نويسد:

پس قول صحيح آن است كه علماى اماميه بر آن قائل و عملشان بر آن است كه رأس مطهر سيدالشهدا(ع) را امام سجاد(ع) در مراجعت از شام، با رئوس شهدا به كربلا آورده؛ گر چه يقينى نيست كه تمامى سرهاى شهدا را با خود آورده باشد، ولى رأس مطهر را با مخدرات عصمت و طهارت، بدون شك با خود به كربلا آورده و در اربعين روز بيستم شهر صفر سال 61، در كربلا ملحق به جسد اطهر و اطيب كرده است و ساير رئوس شهدا را نيز در كربلا دفن فرموده است. (1)

همچنين در جاى ديگر مى آورد: «رأس مطهر سيدالشهدا(ع) را امام سجاد(ع)، بدون شك با خود به كربلا آورده و در اربعين روز بيستم صفر سال 61، ملحق به جسد اطهر و اطيب كرده است». (2)

مهم ترين دليل وى در خصوص اين مدعا، روايت عطيه است؛ با اينكه در روايت عطيه، آن گونه كه بشارة المصطفى نقل كرده است، تنها به زيارت جابر ازن.

ص: 154


1- . تحقيق درباره اول اربعين حضرت سيدالشهدا(ع)، ص359.
2- . همان.

قبر مطهر سيدالشهدا تصريح شده و از ملاقات او با امام سجاد(ع) و كاروان اسرا، هيچ يادى نشده است. اما ايشان ادعا مى كند كه روايت عطيه در بشارة المصطفى، به صورت تقطيع شده آمده و در نسخه اصلى آن، به رسيدن اهل بيت(عليهم السلام) به كربلا در روز اربعين و ملاقات جابر با امام سجاد(ع) و كاروان اسرا، تصريح شده است. (1) اما به نظر مى رسد:

1. تقطيع روايت در بشارة المصطفى، تنها مستند به سيد امين است كه از علماى متأخر بوده و به صرف ادعاى او، نمى توان روايت را تقطيع شده فرض كرد.

2. در روايت عطيه، هيچ اشاره اى به روز اربعين نشده است؛ يعنى ممكن است جابر در ايام اقامتش در كوفه، بارها به زيارت قبر مطهر سيدالشهدا آمده و در يكى از موارد، عطيه همراه او بوده باشد؛ به ويژه آنكه از ابتداى روايت عطيه، چنين به نظر مى آيد كه آنها از مكان نزديكى به كربلا عزيمت كرده اند، نه از مكانى دور چون مدينه؛ زيرا در ابتداى روايت او آمده است:

خرجت مع جابر بن عبدالله الانصاري مرضي الله عنه زائرا قبر الحسين(ع) فلما وردنا كربلا.

با جابر بن عبدالله انصارى، براى زيارت قبر حسين(ع) خارج شدم؛ پس وقتى وارد كربلا شدم... .

بديهى است اگر مراد عطيه خارج شدن از مدينه بود، به اختصار از آن نمى گذشت و بى گمان به شهر مدينه يا طولانى بودن راه و برخى وقايع ميان راه اشاره اى مى كرد. از همه مهم تر آنكه عطيه، خود اهل كوفه بود و جناب قاضى نيز به آن تصريح مى كند. (2) بنابراين، بى گمان جابر مدتى در كوفه اقامت داشته9.

ص: 155


1- . همان، صص179 - 221.
2- . همان، ص179.

و بارها به زيارت مرقد امام حسين(ع) مشرف شده و جمله عطيه كه مى گويد «خرجت مع جابر»، ظهور در خارج شدن از كوفه داشته و بر اقامت جابر در كوفه حكايت مى كند. پس جابر فقط يك بار به زيارت كربلا مشرف نشده است كه ملاقاتش با كاروان امام سجاد(ع) در همان يك بار اتفاق افتاده و آن يك بار نيز در روز اربعين بوده باشد.

به هر حال اشتباهى كه برخى از محققان مرتكب شده اند، آن است كه از دو مقدمه «زيارت جابر از كربلا در روز اربعين» و «ملاقاتش با امام سجاد(ع) و اهل بيت سيدالشهدا(ع)»، نتيجه گرفته اند كه كاروان اهل بيت(عليهم السلام) در روز اربعين به كربلا رسيدند؛ درحالى كه اين دو مقدمه، زيارت جابر در روزهاى بعد را نفى نمى كند و مى توان تصور كرد كه هنگام زيارت مجدد جابر از كربلا در روزهاى بعد، ملاقات با امام سجاد(ع) صورت گرفته باشد. اين مطلب وقتى قوت مى يابد كه بدانيم، جابر پيرمردى نابينا بود؛ زيرا بديهى است وقتى پيرمردى نابينا از مدينه عازم زيارت قبر مولايش در كربلا مى شود، با يك بار زيارت قبر حسين بن على(ع) بازنمى گردد و بى گمان مدتى در كربلا يا كوفه اقامت مى كند و بارها به زيارت آن مزار شريف مشرف مى شود. بنابراين اگر ملاقاتى بين جابر و امام سجاد(ع) صورت گرفته باشد، بايد در روزهاى پس از اربعين حسينى رخ داده باشد.

3. همان گونه كه گذشت، استاد شهيد قاضى طباطبائى در كتاب خود، نه تنها تصريح مى كند كه روايت عطيه براساس آنچه در بشارة المصطفى آمده، تقطيع شده است و در نسخه اصلى در ادامه روايت، به ملاقات جابر با امام سجاد(ع) و اهل بيت سيدالشهدا(ع) تصريح شده است، بلكه معتقد است كه در همان روز، سر مطهر آن حضرت و بقيه سرها به بدن هاى شريفشان ملحق گرديده است.

ص: 156

اما با مشاهده بخش تقطيع شده روايت عطيه، چنين مطلبى را نمى توان برداشت كرد؛ زيرا در آن بخشى كه ظاهراً از بشارة المصطفى حذف شده، چنين آمده است:

قال عطية: فبينما نحن كذلك و اذا بسواد قد طلع من ناحية الشام فقلت: يا جابر هذا سواد قد طلع من ناحية الشام فقال جابر لعبده انطلق الى هذا السواد واتنا بخبره فان كانوا من اصحاب عمر بن سعد فارجع الينا لعلنا نلجأ إلى ملجا و ان كان زين العابدين(ع) فأنت حر لوجه الله تعالى قال: فمضى العبد فما كان بأسرع من ان رجع و هو يقول: يا جابر قم و استقبل حرم رسول الله(ص) هذا زين العابدين(ع) قد جاء بعماته و اخواته فقام جابر يمشي حافي الاقدام مكشوف الرأس الى أن دنا من زين العابدين(ع) فقال الإمام: انت جابر؟ فقال: نعم يابن رسول الله(ص) فقال يا جابر: هذا و الله قتلت رجالنا و ذبحت اطفالنا و سبيت نساؤنا و حرقت خيامنا ثم انفصلوا من كربلاء طالبين المدينة. (1)

عطيه گفت: مدتى بر ما گذشت؛ در اين هنگام، از ناحيه شام، سياهى نمايان شد. گفتم: «اى جابر، سياهى از طرف شام نمايان شده است». جابر به غلامش گفت: «به سوى سياهى برو و از آن براى ما خبر بياور. اگر از ياران عمر بن سعد بود، فوراً براى ما خبر بياور تا در پناهگاهى پناه گيرم و اگر زين العابدين(ع) بود، تو در راه خدا آزادى». آن غلام روانه شد؛ طولى نكشيد كه به سرعت بازگشت و گفت: «اى جابر برخيز و به استقبال حرم پيغمبر خدا برو. اين زين العابدين(ع) است كه به همراه عمه ها و خواهرانش به آن سو مى آيند». جابر برخاست و با گام هاى بلند، درحالى كه سرش برهنه بود، به استقبال امام رفت؛ وقتى به زين العابدين(ع) نزديك شد، امام فرمود:6.

ص: 157


1- . همان، ص186.

«آيا تو جابرى؟» گفت: «بله اى فرزند رسول خدا». سپس امام فرمود: «اى جابر! به خدا سوگند، اينجا مردان ما كشته شدند و كودكانمان ذبح شدند، زن هاى ما به اسارت رفتند و خيمه هاى ما به آتش كشيده شد». سپس كربلا را به قصد مدينه ترك كردند.

اكنون با توجه به متن پيش گفته، چند نكته را خاطر نشان مى شويم:

1. چرا عطيه از الحاق سر امام حسين(ع) به جسم مطهر ايشان، هيچ يادى نكرده است؟ آيا در حالى كه الحاق سر شريف به بدن مطهر، بايد با تشريفات خاصى انجام مى شد و نقل هاى متعددى درباره آن وجود مى داشت، مى توان تصور كرد كه عطيه در مقام راوى واقعه، از اين مسئله غفلت كرده و هيچ اشاره اى حتى به سر مطهر سيدالشهدا ننموده باشد؟ آيا مهم تر از آن، مسئله ديگرى وجود داشت كه باعث شد او از آن غفلت كند؟! آيا الحاق سر فرزند فاطمه زهرا(عليها السلام) كه چهل روز در شهر و ديار چرخانده شد و بر نوك نيزه ها جاى داشت و مورد بى مهرى ها و اهانت هاى بى حد و حصر يزيديان واقع گرديد، مسئله كوچك و بى اهميتى بود كه عطيه از ذكر آن اغماض كرد يا آن را به فراموشى سپرد؟

2. اگر سر امام حسين به امام سجاد(ع) تسليم مى شد، يزيد بايد دستور مى داد تا اهل بيت(عليهم السلام) امام را به كربلا برند و پس از دفن سر حسين(ع)، عازم مدينه شوند؛ درحالى كه در هيچ يك از نقل هاى موجود، از چنين دستورى خبرى نيست.

3. اگر سر امام حسين(ع) به امام سجاد(ع) تحويل مى شد، از ابتدا مأموران كاروان اسرا، از آن آگاهى داشته و راه خود را ابتدا به مقصد كربلا انتخاب مى كردند؛ در آن صورت نيازى به خواهش اهل بيت(عليهم السلام) از آنان درمورد تغيير مسير كاروان از مدينه به كربلا نبود.

4. برخى از اقوال فراوانى كه از دفن سر مطهر امام حسين(ع) در جايى غير از

ص: 158

كربلا حكايت دارد، معارض هاى خوبى براى اين اعتقاد خواهند بود. (1)

به هر حال پرسش ما اين است كه با توجه به وجود دلايل و اقوال مختلف درمورد دفن سر مطهر امام(ع) و پراكندگى و تشتت آن اقوال - كه خود ايشان بر آنها واقف بوده و بسيارى از آن اقوال را در كتاب خود آورده و بالغ بر پنجاه صفحه از كتاب خود را به آن اختصاص داده است - (2) و نيز با وجود خدشه ها و اشكالاتى كه برخى از علما و صاحب نظران، به نظريه دفن سر مطهر امام حسين(ع) در كنار پيكر مطهرش وارد ساخته اند، چگونه مى توان به اين اندازه از اطمينان و جزم معتقد شد كه سر امام حسين(ع) در روز اربعين، با دستان امام سجاد(ع) به پيكر مطهرش ملحق گرديد؟ آيا اصولاً در يك مسئله تاريخى، به جز در مواقعى كه اخبار متواتر و بدون معارض در دسترس است، مى توان به چنين جزم و يقينى دست يافت؟

نتيجه آنكه اشاره نشدن الحاق سر مطهر سيدالشهدا(ع) به بدن شريفش در روايت عطيه، ما را به دو نتيجه محتمل نزديك تر مى سازد و براساس هر دو نتيجه، رسيدن كاروان اسيران در اربعين اول به كربلا و دفن سر امام حسين(ع) در همان روز در كنار بدن مطهرش را زير سؤال مى برد:

نخست آنكه اگر تقطيع روايت عطيه صحيح باشد، بايد بپذيريم سرهاى شهدا در روز اربعين، همراه امام سجاد(ع) نبود؛ زيرا اگر اينگونه بود، بى گمان عطيه به همراه جابر، در تدفين آنها شركت مى كرد و در روايت خود، آن واقعه مهم را با تفصيل نقل مى نمود.2.

ص: 159


1- . الكافى، كلينى، ج4، ص571؛ كامل الزيارات، ابن قولويه، ص83؛ فرحة الغرى، غياث الدين طاووسى، ج8، ص92؛ بحارالانوار، ج45، ص178.
2- . تحقيق درباره اول اربعين حضرت سيدالشهدا(ع)، صص304 - 352.

دوم آنكه روايت عطيه، همان است كه در بشارة المصطفى آمده و ادامه اى ندارد. پس اهل بيت امام حسين(ع)، در روز اربعين به كربلا نرسيدند و جابر در اربعين حسينى، پس از زيارت قبر مطهر حسين بن على(عليهما السلام) به كوفه عزيمت كرد و بازماندگان سيدالشهدا(ع) در روز اربعين به كربلا نرسيدند و هيچ ملاقاتى در آن روز، بين امام سجاد(ع) و جابر رخ نداد.

يكى ديگر از قائلان عزيمت اهل بيت امام(ع) به كربلا، سيد ابن طاووس در كتاب لهوف است؛ ايشان مى نويسد:

قال الراوي: و لما رجع نساء الحسين(ع) و عياله من الشام و بلغوا العراق قالوا للدليل: مربنا على طريق كربلاء.... . (1)

راوى مى گويد: هنگامى كه زنان و فرزندان حسين(ع) از شام بازگشته به عراق رسيدند، به راهنما گفتند: «ما را از مسير كربلا ببر».

پذيرفتن اين جمله سيد ابن طاووس نيز در هر حال، مشكل خواهد بود؛ زيرا رفتن بازماندگان سيدالشهدا(ع) به كربلا از دو حال خارج نبوده است: يا از ابتداى حركت، قصد عزيمت به كربلا را داشتند يا در بين راه، تصميم خود را عوض كرده و قصد زيارت مرقد مطهر حسين(ع) نمودند.

اما اگر كاروان اسيران پس از آزادى، از ابتدا قصد عزيمت به كربلا را داشتند، از همان ابتدا مسير عراق و كربلا را پيش گرفته و نيازى به درخواست آنان از راهنمايان و گماشتگان يزيد نبود تا آنان را به كربلا ببرند. اما اگر قصد اوليه آنان، مراجعت به مدينه منوره بود و قصد رفتن به كربلا را نداشتند، در آن صورت مسير شام به مدينه را كه راهى غير از مسير شام به عراق است، در پيش مى گرفتند و هرگز از عراق نمى گذشتند تا به هنگام رسيدن به عراق، اهل بيت(عليهم السلام) از آنان5.

ص: 160


1- . اللهوف، ص225.

بخواهند كه راه خود را به سوى كربلا تغيير دهند تا به زيارت مرقد مطهر سيدالشهدا(ع) نايل آيند.

بنابراين مشاهده مى شود كه تقريباً نمى توان به هيچ يك از دلايل قائلان به رسيدن اهل بيت امام حسين(ع) به كربلا در روز اربعين، اعتماد بايسته اى پيدا كرد و اين امر، همچنان در هاله اى از ابهام باقى خواهد ماند؛ بلكه نرفتن اهل بيت امام(ع) به كربلا در راه بازگشت يا دست كم رسيدن آنان به كربلا پس از اربعين، از قوت بيشترى برخوردار است.

نتيجه

با توجه به بررسى پنج مطلب اساسى كه با رسيدن كاروان اسيران به كربلا در روز اربعين ارتباط مستقيم داشت، مى توان نتايج ذيل را برداشت كرد:

1. ميزان زندانى بودن كاروان اسيران در كوفه، دقيقاً معلوم نيست و با توجه به زمانى كه براى ارسال نامه ابن زياد به شام و دريافت پاسخ آن از يزيد لازم بود، نمى توان گفت كه خروج اسيران از كوفه، قبل از 25 محرم بود؛ مگر آنكه معتقد شويم نامه اى براى كسب تكليف در مورد اسيران بين ابن زياد و يزيد رد و بدل نشد. بديهى است كه در آن صورت، مدت زندانى شدن بازماندگان امام حسين(ع) در كوفه، كوتاه بود. به هر حال در مورد مدت توقف آنان در كوفه، نمى توان اظهار نظر دقيق و يقين آورى ارائه كرد؛ اگرچه با توجه به شواهد تاريخى، زندانى بودن اسراى آل محمد(عليهم السلام) به مدت نزديك به دو هفته، از احتمال بيشترى برخوردار است.

2. انتقال كاروان اسيران از مسير بادية الشام، به دليل كويرى و صعب العبور بودن و همچنين به دليل مرسوم نبودن عبور از آن و بالاخره به دليل وجود نداشتن

ص: 161

هيچ شاهد و مدركى بر آن، منتفى است و نمى توان آن را اثبات كرد؛ ازاين رو بايد آنها را از مسير سلطانى يا ميانه - آن گونه كه به تفصيل گذشت - به شام منتقل كرده باشند.

3. از آنجا كه پيمودن فاصله بين كوفه و شام براى كاروان اسرا، سريع تر از پيك ها ممكن و متصور نيست، قاعدتاً بايد زمانى حدود دو هفته براى آن در نظر گرفت.

4. براى مدت اقامت اهل بيت سيدالشهدا(ع) در شام، نمى توان به نظرى قطعى دست يافت؛ به همين دليل، تعيين زمان خروج آنان از شام نيز ميسر نخواهد بود. اما آنچه نزديك به يقين مى توان باور داشت، اين است كه زمان اسارت و پس از آن اقامت اهل بيت امام(ع) در شام، بيش از هفت يا ده روز بود.

5. چگونگى قصد عزيمت كاروان اسيران به كربلا پس از آزادى از بند يزيد، چندان مشخص نيست؛ يعنى معلوم نيست كه آيا از هنگام حركت از شام، قصد كربلا نمودند يا در بين راه، تصميم خود را تغيير دادند؟ آيا از راه سلطانى يا راه ميانه به سوى مدينه بازگشتند يا از راه مستقيم كه از كنار درياى مديترانه مى گذرد؟

6. در يك جمع بندى نهايى، مى توان چنين نتيجه گيرى كرد كه گرچه براساس قول مشهور، رفتن كاروان اسيران به كربلا در راه بازگشت پذيرفتنى است و اصرارى بر انكار آن وجود ندارد، اما رسيدن آنان در روز اربعين به كربلا، با توجه به ابهامات بسيار و نيز شواهد و قراينى كه برخى از آنها در همين مقاله ذكر شد، ممكن نيست و اصرار بر تحقق آن، چندان پذيرفتنى نخواهد بود.

7. با توجه به اينكه اثبات رسيدن كاروان اسراى آل محمد(ص) به كربلا در روز اربعين اول، دشوارى هاى بسيارى داشته و تقريباً امكان پذير نيست، پس چه امرى بايد برخى محققان را تا اين اندازه مصمم ساخته باشد كه آن را بپذيرند و براى

ص: 162

اثباتش تلاش كنند؟ آيا براى اثبات فضيلت زيارت اربعين سيدالشهدا(ع)، روايات معصومان(عليهم السلام) كفايت نمى كند؟ آيا بايد رسيدن اتفاقى اهل بيت سيدالشهدا(ع) به كربلا در روز اربعين به آن ضميمه شود؟ به نظر مى رسد حتى اگر روايتى بر فضيلت و استحباب زيارت اربعين نداشته باشيم (كه البته اين چنين نيست و در روايتى از معصوم(ع)، زيارت اربعين از علايم مؤمن دانسته شده است) (1) رسيدن اتفاقى كاروان اسيران به كربلا در روز اربعين، بر فرض اثبات نيز نمى تواند وجه استحباب و فضيلت آن زيارت باشد. و الله اعلم و له الحمد.

منابع

1. الاحتجاج على أهل اللجاج، تحقيق: ابراهيم بهادرى و محمد هادى به، چ1، تهران، دارالاسوه، 1413ه .ق.

2. الاخبار الطوال، ابوحنفيه دينورى، تحقيق: عبدالمنعم عامر، چ1، قم، منشورات رضى، 1409ه .ق.

3. الارشاد فى معرفة حجج الله على العباد، الشيخ المفيد، تحقيق: مؤسسه آل البيت(عليهم السلام)، چ1، قم، مؤسسه آل البيت(عليهم السلام)، 1413ه .ق.

4. اعلام الورى باعلام الهدى، ابوعلى فضل بن حسن طبرسى، تحقيق: على اكبر غفارى، چ1، بيروت، دارالمعرفه، 1399ه .ق.

5. اعيان الشيعه، سيد محسن امين، چ5، بيروت، دارالتعارف، 1403ه .ق.

6. الاقبال بالأعمال الحسنة فيما يعمل مرة فى السنه، سيد ابن طاووس، تحقيق: جوادد.

ص: 163


1- . تهذيب الاحكام، شيخ طوسى، ج6، ص52؛ بحارالانوار، ج101، ص322، به نقل از تهذيب، مصباح الزائر و اقبال سيد و مزار شهيد.

القيومى، چ1، قم، مكتب الإعلام الإسلامى، 1414ه .ق.

7. أمالى الصدوق، الشيخ الصدوق، چ5، بيروت، مؤسسه الأعلمى، 1400ه .ق.

8. بحارالانوار الجامعة لدرر أخبار الائمة الأطهار، محمدباقرالمجلسى، تحقيق: دارإحياء التراث، چ1، بيروت، دارإحياء التراث، 1412ه .ق.

9. تاريخ الطبرى (تاريخ الامم و الملوك)، الطبرى، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهيم، بيروت، داراحياء التراث العربى، 1387ه .ق.

10. تحقيق درباره اول اربعين حضرت سيدالشهدا(ع)، محمد على قاضى طباطبائى، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، سازمان چاپ و انتشارات، 1383 ه .ش.

11. تسلية المجالس و زينة المجالس، محمد بن ابى طالب المجدى الحسنى الموسوى الحائرى، قم، مؤسسة المعارف الاسلاميه، 1418ه .ق.

12. توضيح المقاصد، محمد بن الحسين العاملى، انتشارات آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم.

13. التهذيب (تهذيب الأحكام فى شرح المقنعه)، الشيخ الطوسى، چ1، بيروت، دارالتعارف، 1401ه .ق.

14. سير اعلام النبلاء، ابوعبدالله محمد بن احمد الذهبى، تحقيق: شعيب الأرنؤوط، چ1، بيروت، مؤسسة الرسالة، 1414ه .ق.

15. شرح الاخبار فى فضائل الائمة الأطهار، أبوحنيفة القاضى النعمان بن محمد المصرى، تحقيق: السيد محد الحسين الجلالى، چ1، قم، مؤسسة النشر الإسلامى، 1412ه .ق.

16. الطبقات الكبرى، محمد بن سعد كاتب الواقدى، بيروت، دار صادر.

17. العدد القوية لنفع المخاوف اليومية، جمال الدين ابى منصور الحسن بن يوسف بن على المطهر الحلى المعروف بالعلامه، تحقيق: السيد مهدى الرجائى، چ1، قم، مكتبة آية الله المرعشى، 1408ه .ق.

18. الفتوح، ابن اعثم الكوفى، تحقيق: على شيرى، چ1، بيروت، دارالأضواء، 1411ه .ق.

19.

ص: 164

فرحة الغرى فى تعيين قبر أميرالمؤمنين على(ع)، غياث الدين عبدالكريم بن أحمد الطاووسى العلوى، قم، منشورات الشريف الرضى.

20. الكافى، محمد بن يعقوب بن اسحاق الكلينى الرازى، تحقيق: على اكبر الغفارى، چ2، طهران، دارالكتب الاسلاميه، 1389ه .ق.

21. الكامل فى التاريخ، ابن الأثير، تحقيق: على شيرى، چ1، بيروت، داراحياء التراث العربى، 1408ه .ق.

22. كامل الزيارات، أبوالقاسم جعفر بن محمد بن قولويه، تحقيق: عبدالحسين الأمينى التبريزى، چ1، النجف الأشرف، المطبعة المرتضوية، 1356ه .ق.

23. اللهوف فى قتلى الطفوف، سيد بن طاووس، تحقيق: فارس تبريزيان، چ1، طهران، دارالأسوة، 1414ه .ق.

24. المصباح فى الادعيه و الصلوات و الزيارات، تقى الدين ابراهيم بن على بن الحسن العاملى الكفعمى، قم، منشورات الشريف الرضى.

25. مصباح المتهجد، ابوجعفر محمد بن الحسن بن على بن الحسن الطوسى، تحقيق: على اصغر مرواريد، چ1، بيروت، مؤسسه فقه الشيعة، 1411ه .ق.

26. مع الركب الحسينى(ع)، محمد جواد طبسى، قم، مركز الدراساة الاسلامية للممثلية، 1424ه .ق.

27. مقتل الامام الحسين(ع)، محمد رضا الطبسى النجفى، قم، محبين، 1382ه .ش.

28. مقتل الحسين(ع)، موفق بن احمد المكى الخوارزمى، تحقيق: محمد السماوى، قم، مكتبة المفيد.

29. موسوعة الأمام على(ع) فى الكتاب و السنة و التاريخ، محمد رى شهرى و ديگران، قم و بيروت، دارالحديث، 1422ه .ق.

30. موسوعة مقتل الامام الحسين(ع)، محمد عيسى آل مكباس، قم، للطباعة و النشر، 1422ه .ق.

31.

ص: 165

مهيج الاحزان، حسن يزدى حائرى، قم، حاذق، 1382 ه .ش.

32. نفس المهموم فى مصيبة سيدنا الحسين المظلوم(ع)، عباس القمى، قم، ذوى القربى، 1421ه .ق.

33. ينابيع المودة لذوى القربى، سليمان بن ابراهيم القندوزى الحنفى، تحقيق: على جمال اشرف الحسينى، چ1، طهران، دارالاسوة، 1416ه .ق.

ص: 166

پيام اربعين در زيارت اربعين

اشاره

عبدالكريم پاك نيا

مجله مبلغان، دى و بهمن 1388، شماره 124

السلام على الحسين المظلوم الشهيد، السلام على أسير الكربات و قتيل العبرات، اللهم اني أشهد أنه وليك و ابن وليك و صفيك و ابن صفيك الفائز بكرامتك أكرمته بالشهادة و حبوته بالسعادة؛

سلام بر حسين مظلوم شهيد. سلام بر آن اسير [غم و اندوه و] مصايب سخت عالم و كشته اشك ها. پروردگارا! من گواهى مى دهم كه آن حضرت، ولى تو و فرزند ولى توست و برگزيده تو و فرزند برگزيده توست كه به لطف و كرمت رستگار شد. تو او را با اعطاى مقام شهادت، گرامى داشتى و به سعادت مخصوص گردانيدى.

زيارت اربعين يكى از مهم ترين محورهاى حياتى فرهنگ شيعه است كه همواره شيعيان راستين، با اين نشانه در طول تاريخ شناخته مى شوند. (1)

ص: 167


1- . همچنانكه امام حسن عسكرى(ع) فرمود: «علامات المؤمن خمس صلاة احدى والخمسين و زيارة الأربعين و التختم باليمين و تعفير الجبين والجهر ببسم الله الرحمن الرحيم»؛ «پنج چيز از نشانه هاى مؤمن است: گزاردن 51 ركعت نماز [واجب و نافله در هر شبانه روز]، زيارت اربعين، انگشتر در دست راست كردن، پيشانى بر خاك ساييدن و بلند گفتن بسم الله الرحمن الرحيم». (روضة الواعظين و بصيرة المتعظمين، محمد بن فتال نيشابورى، ج1، ص195).

با مرورى اجمالى به فرازهايى از زيارت اربعين، مى توان راز اين اهميت را دريافت؛ با اينكه عبارات آن كوتاه است، اما محتوايى ظريف و مضامينى عالى دارد. اين ارادتنامه شيعه كه از سوى امام صادق(ع)، خطاب به حضرت اباعبدالله الحسين(ع) صادر شده و «صفوان بن مهران جمّال» آن را منتشر ساخته و به دست اهلش رسانده است، امروزه مى تواند بهترين و كاربردى ترين درس ها را براى ما داشته باشد.

در اين فرصت به مناسبت فرا رسيدن اربعين حضرت اباعبدالله الحسين(ع)، به شرح يكى از آموزه هاى مهم اين زيارت گرانقدر مى پردازيم:

احياى فرهنگ شهادت

در اين زيارت كوتاه، چندين بار از واژه هاى مقدس جهاد و شهادت و جان نثارى در راه احياى ارزش هاى الهى، سخن به ميان آمده است (1) و اين نشانگر اهميت موضوع جهاد و شهادت در مكتب حيات بخش شيعه است.

البته چنان كه مى دانيم، در نظام ارزشى اسلام، شهادت در راه خدا، يك معيار اصيل و معنوى است كه بر ساير امتيازات انسانى و اعمال صالح فرد مسلمان تأثير مى گذارد و در طبقه بندى ارزش ها و اصول اسلامى، جايگاهى رفيع دارد. پيامبر گرامى اسلام(ص) در اين مورد مى فرمايد:

فوق كل ذي برّ، برّ، حتى يقتل الرجل في سبيل الله، فاذا قتل في سبيل الله فليس فوقه بر. (2)8.

ص: 168


1- . دقت در متن زيارت اربعين، نمايانگر اين نكته حياتى است: «... المظلوم الشهيد ... أكرمته بالشهادة ... بذل مهجته فيك ... فجاهدهم فيك ... حتى سفك في طاعتك دمه ... مظلوماً شهيداً... و جاهدت في سبيله حتى أتاك اليقين...» (تهذيب الأحكام، شيخ طوسى، ج6، ص114).
2- . الكافى، شيخ كلينى، ج2، ص348.

بالاتر از هر نيكى، نيكى ديگرى است تا اينكه شخص در راه خدا به شهادت برسد. هنگامى كه در راه خدا به شهادت رسيد، ديگر بالاتر از آن نيكى وجود ندارد.

اگر روحيه شهادت طلبى و جهاد در راه خدا در جامعه اى نباشد و افراد آن جامعه، به تن پرورى و تعلقات مادى مشغول شوند، سرنوشتى ذلت بار و آينده اى حقارت آميز خواهند داشت. اميرمؤمنان على(ع)، بزرگ پرچمدار عرصه جهاد و شهادت، در خطبه معروف خود در «نهج البلاغه» مى فرمايد:

فان الجهاد باب من ابواب الجنة فتحه الله لخاصة اوليائه وهو لباس التقوى ودرع الله الحصينة وجنته الوثيقة فمن تركه رغبة عنه البسه الله ثوب الذل وشمله البلاء وديث بالصغار والقماءة وضرب على قلبه بالإسهاب واديل الحق منه بتضييع الجهاد وسيم الخسف ومنع النصف. (1)

جهاد [در راه خدا]، درى از درهاى بهشت است كه خداوند آن را به روى دوستان مخصوص خود گشوده است. جهاد، لباس تقوا و زره محكم و سپر مطمئن خداوند است و كسى كه جهاد را ناخوشايند دانسته و [از ترس شهادت] ترك كند، خداوند لباس ذلت و خوارى را بر او مى پوشاند و دچار بلا و مصيبت مى شود و كوچك و ذليل مى گردد، دل او در پرده گمراهى مانده و حق از او روى مى گرداند، به جهت ترك جهاد به خوارى، محكوم و از عدالت محروم است.

براساس اين بينش الهى، مردمانى كه روحيه جهاد و شهادت را در وجودشان تقويت كنند و در راه اهداف والايشان استقامت ورزند و براى تحقق آرمان هاى مقدس الهى با تمام وجود به استقبال شهادت بروند، ملتى عزيز، مورد توجه ديگران، مقتدر،7.

ص: 169


1- . نهج البلاغه، خطبه 27.

مستقل و جاودانه خواهند بود. انسان شهادت طلب كه شايستگى خويش را براى رسيدن به اهداف مقدس اثبات مى كند و با ايستادگى آگاهانه و مقاومت هوشمندانه، هستى خود را در راه مكتبش تقديم مى دارد، هرگز روى ذلت و خوارى نخواهد ديد و با شهادت در راه خدا، به درجات والاى معنوى نائل خواهد شد.

شهادت، سود خالص

مولاى متقيان بر اين باور وحيانى تأكيد مى كرد و مى فرمايد:

ما ضرّ اخواننا الذين سفكت دماؤهم وهم بصفين الا يكونوا اليوم احياء يسغون الغصص ويشربون الرنق قد والله لقوا الله فوفاهم اجورهم واحلهم دار الأمن بعد خوفهم، أين اخواني الذين ركبوا الطريق ومضوا على الحق اين عمار واين ابن التيهان واين ذو الشهادتين واين نظراؤهم من إخوانهم الذين تعاقدوا على المنية وأبرد برءوسهم الى الفجرة. (1)

آن گروه از برادران ما كه در مصاف با دشمن - در جنگ صفين - خونشان ريخته شد و به شهادت رسيدند، هرگز زيان نكردند. آنان امروز نيستند [تا همانند من] خوراكشان غم و غصه و نوشيدنى آنها خون دل باشد. به خدا سوگند، آنها به ملاقات خداوند رفتند و پاداش آنان را به نحو شايسته اى عنايت كرد و پس از گذراندن مرحله خوف و دلهره، در سراى امن جايشان داد. كجا هستند برادران من كه بر راه حق رفتند و با حق درگذشتند؟ كجاست عمار؟ و كجاست پسر تيهان (مالك بن تيهان انصارى)؟ و كجاست ذوالشهادتين (خزيمة بن ثابت كه پيامبر(ص)، شهادت او را دو شهادت دانست)؟ و كجايند همانند آنان از برادرانشان كه پيمان جانبازى بستند و سرهايشان را براى ستمگران فرستادند؟2.

ص: 170


1- . نهج البلاغه، خطبه 182.

بالاترين افتخار

بنابراين شهادت، معامله اى عزتمندانه و سودمند است كه انسان هاى وارسته با خداى خود مى كنند و با زدودن غبارهاى تعلق از تمام مظاهر دنيوى، به مقامات عالى دست مى يابند. متفكر شهيد، استاد مطهرى در تعريف شهادت مى نويسد:

شهادت به حكم اينكه عملى آگاهانه و اختيارى است و در راه هدفى مقدس است و از هرگونه انگيزه خودگرايانه منزه و مبراست، تحسين انگيز و افتخارآميز است و عملى قهرمانانه تلقى مى شود. در ميان انواع مرگ و ميرها، تنها اين نوع از مرگ است كه از حيات و زندگى، برتر و مقدس تر و عظيم تر و فخيم تر است... پس شهادت، قداست خود را از اينجا كسب مى كند، كه فدا كردن آگاهانه تمام هستى خود است در راه هدف مقدس. (1)

«صدرالمتألهين»(رحمه الله) در مورد مقام جاويد شهيدان مى گويد:

آنان كه ره دوست گزيدند همه *** در كوى شهادت آرميدند همه

در معركه دو كون فتح از عشق است*** هرچند سپاه او شهيدند همه(2)

شهادت، رمز جاودانگى

شهادت براى انسان هاى وارسته و خودساخته كه از دنيا و وابستگى هاى آن رسته و به خدا پيوسته اند، ميانبرترين راهى است كه آنان را به مقصد نهايى و هدف والاى الهى مى رساند. شهادت از ديدگاه آيات وحيانى قرآن، نه تنها خسارت نيست؛ بلكه حياتى جاودانى و هميشگى است و اين نداى قرآن، همواره در گوش مردمان آزاده جهان طنين انداز است كه:9.

ص: 171


1- . قيام و انقلاب مهدى(عج)، مرتضى مطهرى، ص84.
2- . رساله سه اصل، صدر المتألهين، ج2، ص159.

وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ (آل عمران: 169)

هرگز گمان مبر كسانى كه در راه خدا كشته شدند، مردگان اند؛ بلكه آنان زنده اند و نزد پروردگارشان روزى داده مى شوند.

در سوره بقره نيز مى فرمايد:

وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ يُقْتَلُ فِي سَبِيلِ اللّهِ أَمْواتٌ بَلْ أَحْياءٌ وَ لكِنْ لا تَشْعُرُونَ (بقره: 154)

و به آنها كه در راه خدا كشته مى شوند، مرده نگوييد؛ بلكه آنان زنده اند، ولى شما نمى فهميد.

سعدى نيز در توضيح اين معنا مى گويد: (1)

زنده كدام است بر هوشيار *** آنكه بميرد به سر كوى يار

آرى، به حقيقت، شهداى راه حق زنده اند و ما از آن زندگى جاودانه خبر نداريم. آنان در كنار اوليا و انبياى الهى، در بهشت برين جاى دارند. آنان انسان هاى بافضيلت و كاملى هستند كه مقام عظيمى كسب نموده اند:

فَرِحِينَ بِما آتاهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ يَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلاّ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ (آل عمران: 170)

آنها به خاطر نعمت هاى فراوانى كه خداوند از فضل خود به ايشان بخشيده است، خوشحال اند و به خاطر كسانى كه هنوز به آنها ملحق نشده اند [مجاهدان و شهيدان آينده]، خوشوقت هستند [زيرا مقامات برجسته آنها را در آن جهان مى بينند و مى دانند] كه نترسى بر آنهاست و نه غمى خواهند داشت.7.

ص: 172


1- . ديوان اشعار، غزليات، غزل 297.

از منظر كلام وحى، شهادت در حقيقت پيروزى و فتح است؛ پيروزى بر شيطان و فتح قله هاى رفيع كمالات و فضائل: قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنا إِلاّ إِحْدَى الْحُسْنَيَيْنِ ؛ «بگو: آيا درباره ما، جز يكى از دو نيكى (پيروزى يا شهادت) را انتظار داريد؟» (توبه: 52)

براى يك مسلمان دين باور و خدامحور، هم شهادت و هم كشتن دشمن، هر دو پيروزى است؛ چراكه هدف او از جهاد مقدس، احقاق حق و اعتلاى اين پرچم، روشن نمودن شاهراه انسانيت و پرتو افشاندن در ظلمات استبدادها، ستم ها و فسادهاست؛ به همين دليل او در هر دو صورت، به اين هدف والايش رسيده و موجب استحكام ارزش هاى الهى و انسانى گرديده است.

شهادت، گلواژه عاشورا

حضرت امام حسين(ع)، سرور و سيد شهيدان است. عشق به شهادت و جانفشانى در راه حق، سراسر وجود آن حضرت را فراگرفته بود و آن گرامى، شهادت (برترين نوع مرگ) را برگزيد و مرامش اين بود كه:

و ان تكن الأبدان للموت أنشئت فقتل امرئ بالسيف في الله أفضل. (1)

اگر بدن ها براى مرگ آفريده شده اند، پس كشته شدن يك انسان با شمشير در راه خداوند، برترين نوع مرگ است.

سالار شهيدان(ع)، عشق به شهادت را از مكتب پرمايه رسول گرامى اسلام(ص) و پدر گراميش اميرمؤمنان(ع) آموخته بود. پيامبر خدا(ص) همواره مى فرمود:

والذي نفسي بيده لوددت اني اقتل في سبيل الله، ثم احيا، ثم اقتل، ثم احيا، ثم اقتل. (2)3.

ص: 173


1- . بحارالأنوار، علامه محمدباقر مجلسى، ج44، ص374.
2- . صحيح بخارى، محمد بن اسماعيل بخارى، ج3، ص203.

سوگند به آن كه جانم در دست اوست، دوست دارم در راه خدا كشته شوم؛ سپس زنده شوم و آن گاه كشته شوم؛ سپس زنده شوم و آن گاه كشته شوم.

على(ع) نيز بارها اين عشق درونى خود را اظهار كرده بود و اين افتخار را هم براى خود، هم براى ياران نزديكش آرزو مى كرد. آن حضرت در نامه اى براى ممتازترين يارش، جناب مالك اشتر، چنين مقامى را از خداوند خواسته و فرمود:

و أنا أسأل الله... أن يختم لي و لك بالسعادة والشهادة انا الى الله راغبون. (1)

من از خداى متعال درخواست مى كنم كه پايان عمر من و تو را به رستگارى و شهادت ختم كند و البته كه ما به ملاقات او مشتاق هستيم.

و هنگامى كه آرزوى ديرينه اش در محراب مسجد كوفه در آستانه تحقق قرار گرفت، با كمال رضايت فرمود: «فزت و رب الكعبة» (2)؛ «به خداى كعبه سوگند، رستگار شدم».

البته شوق شهادت در وجود اولياى الهى، به ويژه امام حسين(ع)، به اين معنا نبود كه خود را تسليم مرگ كنند و هيچ گونه اقدام و دفاعى از خود نشان ندهند، بلكه آن پيشوايان حقيقت طلب، در برابر ظلم و ستم غارتگران بيت المال و متعرضين به مسلمانان، به شدت مقابله و دفاع مى كردند؛ اما هنگامى كه احساس مى نمودند در راه پيشبرد هدف مقدس خويش، بايد از جان بگذرند، با آغوش باز و عزتمندانه به استقبال شهادت مى رفتند. مردان الهى در چنين مواقعى زمزمه مى كنند:

مرگ اگر مرد است گو نزد من آى *** تا در آغوشش بگيرم تنگ تنگ

من از او جانى ستانم جاودان*** او ز من جسمى بگيرد رنگ رنگ(3)

ص: 174


1- . شرح نهج البلاغه، ج17، ص117؛ نهج البلاغه، نامه 53.
2- . المناقب، ابن شهر آشوب مازندرانى، ج2، ص119.
3- . ديوان شمس، مولوى غزليات، غزل شماره 1326.

وقتى كه امام حسين(ع) در نيمه رجب سال 60 هجرى، در معرض دعوت به بيعت با يزيد قرار گرفت، احساس نمود كه دين خدا، جز با شهادتش احيا نخواهد شد؛ به كنار قبر پيامبر(ص) آمد و عرضه داشت:

اى رسول خدا! پدر و مادرم به فدايت! با اكراه و اجبار از جوار تو بيرون مى روم. ميان من و تو جدايى انداختند؛ زيرا با يزيد بن معاويه كه شرابخوار و فردى فاسق و فاجر است، بيعت نكردم. اكنون با همه ناخوشايندى، از نزد تو خارج مى شوم.

امام(ع) را خوابى سبك فراگرفت و در عالم رؤيا پيامبر خدا(ص) را زيارت كرد. حضرت(ص) او را در آغوش گرفته و صورتش را بوسيد و در ضمن سخنانى فرمود:

يا حبيبي! يا حسين! ان اباك و امّك و اخاك قد قدموا علي و هم اليك مشتاقون و ان لك في الجنان لدرجة عالية، لن تنالها الّا بالشهادة. (1)

اى محبوب من، اى حسين! پدر و مادر و برادرت در كنار من مشتاق ديدار تواند، براى تو در بهشت درجاتى عالى است كه به آن نخواهى رسيد، مگر با شهادت.

بعد از اين بشارت، شوق شهادت در راه اعتلاى كلمة الله در وجودش مضاعف گرديد. هنگامى كه امام با ياران خويش به سوى كربلا رهسپار بود، در راه، فرزدق شاعر، آن حضرت را ملاقات و بعد از سلام عرض كرد:

اى پسر رسول خدا! چگونه به كوفيان دل مى بندى و اعتماد مى كنى، درحالى كه پسرعمويت مسلم بن عقيل و دوستانش را كشتند؟ چشمان حضرت پر از اشك شد و فرمود:

«رحم الله مسلماً فلقد صار الى روح الله و ريحانه و جنته و رضوانه، اما انه قد قضى ما عليه و بقي ما علينا»؛ «خدا مسلم را رحمت كند! او به سوى آرامش الهى و بارگاه عطرآگين بهشت و خشنودى خداوند هجرت كرد. او تكليف خود را انجام داد و هنوز تكليف ما باقى است». (2)4.

ص: 175


1- . مدينة المعاجز، سيد هاشم بحرانى، ج3، ص484.
2- . اللهوف، سيد ابن طاووس، ص74.

دعوتنامه شهادت

امام حسين(ع) در يكى از سخنرانى هاى عمومى خود براى حجاج، بعد از تبيين فلسفه قيام خويش و تحليل اوضاع سياسى روز، از شهادت خود به دست ستمگران حكومت اموى خبر داد و از مسلمانان آزاده و متعهد خواست كه در اين حماسه جاويدان، حضرتش را همراهى كرده و آماده شهادت در راه خدا باشند. امام در فرازى از سخنان روشنگرانه خويش فرمود:

اى مردم! مرگ بر انسان ها چونان گردنبندى كه لازمه گردن دختران جوان مى باشد، حتمى است و من به ديدار نياكانم، آن چنان اشتياق دارم كه يعقوب(ع) به ديدار يوسف(ع) داشت و براى من قتلگاهى معين كرده است كه در آنجا به شهادت خواهم رسيد. گويا با چشم خود مى بينم كه درندگان بيابان ها (لشكريان يزيد) در سرزمينى در ميان «نواويس و كربلا»، اعضاى مرا قطعه قطعه كرده و شكم گرسنه خود را سير مى كنند؛ از پيشامدى كه با قلم تقدير نوشته شده، گريزى نيست.

آن گاه حضرت ادامه داد:

رضى الله رضانا اهل البيت، نصبر على بلائه و يوقينا اجور الصابرين لن تشذ عن رسول الله لحُمته و هي مجموعة له في حضيرة القدس، تقرّبهم عينه و ينجز بهم وعده، من كان باذلا فينا مهجته و موطناً على لقاء الله نفسه فليرحل معنا فاني راحل مُصبحاً ان شاء الله تعالى. (1)

[در آنچه كه] رضايت خداوند [در آن است]، رضايت ما اهل بيت(عليهم السلام) [نيز در آن] مى باشد؛ بر بلاهاى او صبر مى كنيم و پاداش صابران را خواهيم داشت. پاره هاى تن پيامبر(ص) از او جدا نخواهند شد و آنان در بهشت در4.

ص: 176


1- . شرح الاخبار مغربى، قاضى النعمان المغربى، ج3، ص146؛ فرهنگ سخنان امام حسين(ع)، محمد دشتى، ص274.

كنار ايشان گرد خواهند آمد. چشمان پيامبر(ص) با ديدن آنان روشن خواهد شد و از سوى اهل بيتش، وعده او (گسترش آيين توحيدى اسلام) تحقق خواهد يافت. هركسى آمادگى جان نثارى در راه ما و تقديم جان خويش در راه خدا را دارد، پس به همراه ما سفر كند كه انشاء الله من فردا صبح، حركت خواهم كرد.

در يك كلام، امام حسين(ع) عشق به شهادت را در روز عاشورا، در مرحله عمل نشان داد و جان خويش را در راه خدا تقديم نمود.

استاد شهيد مطهرى در مورد رمز بقاى مكتب امام حسين(ع) مى نويسد:

امام حسين(ع) به واسطه شخصيت عالى قدرش، به واسطه شهادت قهرمانانه اش مالك قلب ها و احساسات صدها ميليون انسان است. اگر كسانى كه بر اين مخزن عظيم و گران قدر احساسى و روحى گمارده شدند - يعنى رهبران مذهبى - بتوانند از اين مخزن عظيم در جهت همشكل كردن و همرنگ كردن و هم احساس كردن روح ها با روح عظيم حسينى، بهره بردارى صحيح كنند، جهان اصلاح خواهد شد. راز بقاى امام حسين(ع) اين است كه نهضتش از طرفى منطقى است، بعد عقلى دارد و از ناحيه منطق حمايت مى شود و از طرف ديگر، در عمق احساسات و عواطف راه يافته است. (1)

در اينجا بار ديگر مهم ترين پيام اربعين را با زمزمه آخرين فراز از زيارت اربعين يادآور مى شويم و آرزوى همراهى با راهيان مكتب شهادت و ايثار و جهاد را مى نماييم و با اين عبارات روح نواز، خود را در فضاى عطرآگين عاشوراييان قرار مى دهيم:2.

ص: 177


1- . قيام و انقلاب مهدى(عج)، ص122.

وأشهد أنى بكم مؤمن و بايابكم موقن بشرائع دينى و خواتيم عملى و قلبى لقلبكم سلم و أمرى لأمركم متبع و نصرتى لكم معدة حتى يأذن الله لكم فمعكم معكم لا مع عدوكم صلوات الله عليك و على أرواحكم و اجسادكم و شاهدكم و غائبكم و ظاهركم و باطنكم آمين رب العالمين.

و شهادت مى دهم كه من به [امامت و حقانيت] شما ايمان و به رجعت شما يقين دارم و در شروع به آيين و ختم كارم و قلبم تسليم قلب پاك شما و همه كارم پيرو امر شماست و ياريم تا خدا اذن دهد براى شما مهياست؛ پس البته با شما هستم، حتماً با شما هستم، نه با دشمنان شما. درود خدا بر شما و بر جسم و جان پاك شما باد! و درود خدا بر شما باد از حاضر و غايب شما و بر ظاهر و بر باطن شما! اى پروردگار عالميان، اين دعاى مرا اجابت فرماى.

روضه

امام صادق(ع) فرمود: «بكت السماء على الحسين أربعين يوماً بالدم»؛ (1) «آسمان تا چهل روز بر [قتل] حسين(ع)، خون گريست».

علامه مجلسى به نقل از سيد بن طاووس مى فرمايد:

لما رجعت نساء الحسين(ع) و عياله من الشام و بلغوا الى العراق قالوا للدليل: مرّ بنا على طريق كربلافوصلوا الى موضع المصرع... واجتمعت اليهم نساء ذلك السواد و أقاموا على ذلك أياماً. (2)

چون همسران و اهل بيت امام حسين(ع) از شام بازگشتند و به عراق رسيدند، به راهنماى كاروان گفتند: «ما را از راه كربلا ببر». وقتى به قتلگاه شهيدان6.

ص: 178


1- . المناقب، ج4، ص54.
2- . بحارالانوار، ج45، ص146.

رسيدند... در اين هنگام، زنان اهل آن وادى، گرد ايشان جمع شدند و چند روز عزادارى كردند.

شايد زبان حال زينب كبرى(عليها السلام) با قبر برادر گراميش حضرت حسين(ع) چنين بوده باشد:

آنچه از من خواستى، با كاروان آورده ام *** يك گلستان گل، به رسم ارمغان آورده ام

از در و ديوار عالم، فتنه مى باريد و من*** بى پناهان را بدين دارالامان آورده ام

اندرين ره از جرس هم، بانگ يارى برنخاست*** كاروان را تا بدينجا، با فغان آورده ام

بس كه من، منزل به منزل، در غمت ناليده ام*** همرهان خويش را چون خود، بجان آورده ام

تا نگويى زين سفر، با دست خالى آمدم ***يك جهان، درد و غم و سوز نهان آورده ام

قصه ويرانه شام ار نپرسى، بهترست*** چون از آن گلزار، پيغام خزان آورده ام

خرمنى موى سپيد و دامنى خون جگر*** پيكرى بى جان و جسمى ناتوان آورده ام

ديده بودم با يتيمان مهربانى مى كنى *** اين يتيمان را به سوى آستان آورده ام

ديده بودم، تشنگى از دل قرارت برده بود*** از برايت دامنى اشك روان آورده ام

تا نثارت سازم و گردم بلاگردان تو*** در كف خود، از برايت نقد جان آورده ام

نقد جان را ارزشى نبود، ولى شادم چو مور*** هديه اى، سوى سليمان زمان آورده ام

تا دل مهر آفرينت را نرنجانم ز درد*** گوشه اى از درد دل را، بر زبان آورده ام

در پايان از مبلغان گرامى در مظان استجابت، التماس دعاى عاجزانه دارم.

ص: 179

منابع

1. بحارالانوار الجامعه لِدُرَرِ اخبار الائمة الاطهار، المجلسى، بيروت، دار احياء التراث العربى و مؤسسة الوفاء، 1403ه .ق.

2. تهذيب الاحكام فى شرح المقنعه للشيخ المفيد، الطوسى، به كوشش محمد جعفر شمس الدين، بيروت، دارالتعارف، 1412ه .ق.

3. روضة الواعظين، الفتال النيشابورى، به كوشش سيد محمدمهدى حسن خرسان، قم، الشريف الرضى، 1386ه .ق.

4. شرح الاخبار فى فضائل الائمة الاطهار، النعمان المغربى، به كوشش سيد محمد حسينى جلالى، قم، موسسة النشر الاسلامى، 1414ه .ق.

5. شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهيم، بيروت، دار احياء الكتب العربيه، 1378ه .ق.

6. صحيح البخارى، البخارى، به كوشش عبدالعزيز بن عبدالله بن باز، بيروت، دارالفكر، 1401ه .ق.

7. فرهنگ سخنان امام حسين(ع)، محمد دشتى، نشر مشهور.

8. قيام و انقلاب مهدى(عج)، مرتضى مطهرى، نشر صدرا.

9. الكافى، كلينى، به كوشش على اكبر غفارى، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1375 ه .ش.

10. اللهوف فى قتلى الطفوف، سيد ابن طاووس، قم، انوار الهدى، 1417ه .ق.

11. مدينة المعاجز فى دلائل الائمة الاطهار و معاجزهم، سيدهاشم البحرانى، قم، المعارف الاسلاميه، 1413ه .ق.

12. مناقب آل ابى طالب، ابن شهرآشوب، قم، نشر علامه، 1379 ه .ش.

13. نهج البلاغه، شريف الرضى، شرح صبحى صالح، قم، دارالاسوه، 1415ه .ق.

ص: 180

ويژگى هاى امام حسين(ع) در زيارت اربعين

اشاره

عبدالكريم پاك نيا تبريزى

مجله مبلغان، بهمن 1390، شماره 148

بهترين راه براى شناخت بيشتر شخصيت امامان، به ويژه امام حسين(ع)، يارى گرفتن از حضرات معصومين(عليهم السلام) است و ما براى رسيدن به اين مقصود، در اين مقاله سخنان دربار پيشواى صادق شيعيان، امام صادق(ع) را در زيارت اربعين برگزيده ايم.

در زيارت اربعين، مضامينى عالى را ملاحظه مى كنيم كه سرشار از شناخت و معرفت ويژگى هاى يك امام و رهبر الهى، براى تحكيم اعتقادات شيعه است. شيخ طوسى، اين عبارات فاخر را در زيارت اربعين از «صفوان بن مهران جمّال» روايت مى كند كه وى از مولايمان حضرت صادق(ع) آموخته و براى ما نقل كرده است. اين مجموعه ارزشمند، به طور كامل يك دوره امام شناسى است و هر انسان موحدى را با ويژگى هاى يك رهبر الهى آشنا مى كند؛ به اين دليل توجه و عنايت به اين زيارت، از ويژگى هاى هر شيعه تمام عيار محسوب مى شود.

امام حسن عسكرى(ع) در اين باره فرمود:

ص: 181

علامات المؤمن خمس: صلاة احدى والخمسين و زيارة الاربعين و التختم باليمين و تعفير الجبين و الجهر ببسم الله الرحمن الرحيم. (1)

پنج چيز از نشانه هاى مؤمن است: گزاردن 51 ركعت نماز [واجب و نافله در هر شبانه روز]، زيارت اربعين، انگشتر در دست راست كردن، پيشانى بر خاك نهادن [هنگام نماز] و بلند گفتن بسم الله الرحمن الرحيم.

با مطالعه اين نوشتار، پاسخ اين پرسش روشن مى شود كه چرا زيارت اربعين، از نشانه هاى ايمان و شيعه بودن است. با اين هدف، به شرح چند فراز از اين زيارت گران قدر مى پردازيم:

تأثير كلمات معنوى در زائر

در ابتداى زيارت اربعين مى خوانيم: «السلام على ولي الله و حبيبه السلام على خليل الله و نجيبه»؛ (2) «سلام بر ولى خدا و حبيب [خاص] او! سلام بر دوست [و محبوب] و برگزيده خدا».».

ص: 182


1- . روضة الواعظين، محمد فتال نيشابورى، ج1، ص195.
2- . تهذيب الأحكام، شيخ طوسى، ج6، ص113؛ كامل الزيارات، جعفر بن قولويه قمى، ص228. امام صادق(ع) متن زيارت اربعين را چنين نقل كرده است: «اَلسَّلامُ عَلى وَلِيِّ اللهِ وَحَبيبِهِ، السَّلامُ عَلى خَليلِ اللهِ وَنَجيبِهِ، السَّلامُ عَلى صَفِيِّ اللهِ وَابْنِ صَفِيِّهِ، السَّلامُ عَلى الْحُسَيْنِ الْمَظْلُومِ الشَّهيدِ، السَّلامُ على اسيرِ الْكُرُباتِ وَقَتيلِ الْعَبَراتِ. اللّهُمَّ انّي اشْهَدُ انَّهُ وَلِيُّكَ وَابْنُ وَلِيِّكَ، وَصَفِيُّكَ وَابْنُ صَفِيِّكَ الْفائِزُ بِكَرامَتِكَ، اكْرَمْتَهُ بِالشَّهادَةِ وَحَبَوْتَهُ بِالسَّعادَةِ، وَاَجْتَبَيْتَهُ بِطيبِ الْوِلادَةِ، وَجَعَلْتَهُ سَيِّداً مِنَ السادَةِ، وَقائِداً مِنَ الْقادَةِ، وَذائِداً مِنْ الْذادَةِ، وَاَعْطَيْتَهُ مَواريثَ الاَنْبِياءِ، وَجَعَلْتَهُ حُجَّةً عَلى خَلْقِكَ مِنَ الأوصِياءِ، فَاَعْذَرَ فىِ الدُّعاءِ وَمَنَحَ النُّصْحَ، وَبَذَلَ مُهْجَتَهُ فيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبادَكَ مِنَ الْجَهالَةِ وَحَيْرَةِ الضَّلالَةِ. وَقَدْ تَوازَرَ عَلَيْهِ مَنْ غَرَّتْهُ الدُّنْيا، وَباعَ حَظَّهُ بِالاْرْذَلِ الاْدْنى، وَشَرى آخِرَتَهُ بِالَّثمَنِ الاَوْكَسِ، وَتَغَطْرَسَ وَتَرَدّى فِي هَواهُ، وَاَسْخَطَكَ وَاَسْخَطَ نَبِيَّكَ، وَاَطاعَ مِنْ عِبادِكَ اهْلَ الشِّقاقِ وَالنِّفاقِ، وَحَمَلَةَ الأوْزارِ الْمُسْتَوْجِبينَ النّارَ، فَجاهَدَهُمْ فيكَ صابِراً مُحْتَسِباً حَتّى سُفِكَ فِي طاعَتِكَ دَمُهُ، وَاسْتُبيحَ حَريمُهُ، اللّهُمَّ فَالْعَنْهُمْ لَعْناً وَبيلاً وَعَذِّبْهُمْ عَذاباً اليماً. السَّلامُ عَلَيْكَ يَا بْنَ رَسُولِ اللهِ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا بْنَ سَيِّدِ الاْوْصِياءِ، اشْهَدُ انَّكَ امينُ اللهِ وَابْنُ امينِهِ، عِشْتَ سَعيداً وَمَضَيْتَ حَميداً، وَمُتَّ فَقيداً مَظْلُوماً شَهيداً، وَاَشْهَدُ انَّ اللهَ مُنْجِزٌ ما وَعَدَكَ، وَمُهْلِكٌ مَنْ خَذَلَكَ، وَمُعَذِّبٌ مَنْ قَتَلَكَ، وَاَشْهَدُ انَّكَ وَفَيْتَ بِعَهْدِ اللهِ، وَجاهَدْتَ فِي سَبيلِهِ حَتّى اتاكَ الْيَقينُ، فَلَعَنَ اللهُ مَنْ قَتَلَكَ، وَلَعَنَ اللهُ مَنْ ظَلَمَكَ، وَلَعَنَ اللهُ امَّةً سَمِعَتْ بِذلِكَ فَرَضِيَتْ بِهِ. اللّهُمَّ انّي اشْهِدُكَ انّي وَلِيٌّ لِمَنْ والاهُ وَعَدُوٌّ لِمَنْ عاداهُ، بِاَبي انْتَ وَاُمّي يَا بْنَ رَسُولِ اللهِ، اشْهَدُ انَّكَ كُنْتَ نُوراً فىِ الاْصْلابِ الشّامِخَةِ وَالاْرْحامِ الْمُطَهَّرَةِ، لَمْ تُنَجِّسْكَ الْجاهِلِيَّةُ بِاَنْجاسِها، وَلَمْ تُلْبِسْكَ الْمُدْلَهِمّاتُ مِنْ ثِيابِها . وَاَشْهَدُ انَّكَ مِنْ دَعائِمِ الدّينِ وَاَرْكانِ الْمُسْلِمينَ وَمَعْقِلِ الْمُؤْمِنينَ، وَاَشْهَدُ انَّكَ الاِمامُ الْبَرُّ التَّقِيُّ الرَّضِيُّ الزَّكِيُّ الْهادِي الْمَهْدِيُّ، وَاَشْهَدُ انَّ الاَئِمَّةَ مِنْ وُلْدِكَ كَلِمَةُ التَّقْوى وَاَعْلامُ الْهُدى وَالْعروة الْوُثْقى، وَالْحُجَّةُ على اهْلِ الدُّنْيا . وَاَشْهَدُ انّي بِكُمْ مُؤْمِنٌ وَبِاِيابِكُمْ، مُوقِنٌ بِشَرايِعِ ديني وَخَواتيمِ عَمَلي، وَقَلْبي لِقَلْبِكُمْ سِلْمٌ وَاَمْري لاَمْرِكُمْ مُتَّبِعٌ، وَنُصْرَتي لَكُمْ مُعَدَّةٌ حَتّى يَأذَنَ اللهُ لَكُمْ، فَمَعَكُمْ مَعَكُمْ لا مَعَ عَدُوِّكُمْ صَلَواتُ اللهِ عَلَيْكُمْ، وَعلى ارْواحِكُمْ وَاَجْسادِكُمْ وَشاهِدِكُمْ وَغائِبِكُمْ وَظاهِرِكُمْ وَباطِنِكُمْ آمينَ رَبَّ الْعالِمينَ».

ولى، حبيب، نجيب و خليل خدا، چهار ويژگى امام حسين(ع) است كه تك تك اين واژه ها، براى معرفى يك رهبر الهى كافى است. اين اوصاف امام(ع)، آثار تربيتى فراوانى بر روح و جسم زائر دارد و با اظهار اين كلمات، ولايت و دوستى خدا را در وجودش تقويت مى كند. وقتى زائر با تمام وجود، به صاحب چنين صفاتى تعظيم مى كند، روح و جسم خود را تحت الشعاع اين خصلت هاى پرفضيلت قرار مى دهد.

مفهوم سلام در زيارت

سلام، يكى از نام هاى خداى عزوجل است. هنگامى كه زائر اين نام خدا را بر زبان جارى مى كند، مى خواهد بگويد: «اى امام! خداوند، حافظ مرام و مكتب تو باشد و آن را از گزند دشمنان سالم بدارد». همچنين سلام به معناى اظهار تسليم شدن در برابر فرمان امام است. گذشته از اين دو معنا، سلام به معناى تعهد به آسايش، امنيت و سلامتى از طرف خود

ص: 183

است و وقتى زائر به حضرت سلام مى دهد، در واقع اعلام مى دارد كه هيچ آزار و آسيبى از سوى من در آن وقت و پس از آن، به امام نخواهد رسيد؛ زيرا هدف تمامى آن بزرگواران، هدايت و اصلاح مردم و اعلاى كلمه توحيد و ترويج طاعت خداوند در ميان مردم بوده است. به اين دليل آنها از معصيت خدا، تخلف از اوامر و نواهى او، اخلاق ناپسند مردم از قبيل خودبزرگ بينى، حرص، ريا، بخل، حب قدرت، غيبت، آزار رساندن و... اذيت خواهند شد.

زائر بايد حال خود را به گونه اى قرار دهد كه مورد رضايت امام باشد، نه مايه اذيت آن حضرت؛ آن گاه كه در حال سلام دادن به امام صادق(ع) است، زائر بايد دل را با آب توبه شستشو داده، اشك پشيمانى از ديدگان فرو ريزد، و پس از آن، به امام(ع) عرض سلام داشته باشد.

زائر با عرض سلام، خود را به آن حضرت نزديك كرده و با تكرار اين واژه ادب، روح و روان خود را به لحاظ نزديكى به ايشان، از پستى ها، رذايل و آلودگى ها پاك مى نمايد و سلام را چنان با ادب و خلوص و اشك و آه بر دل القا مى نمايد تا سلامتى كامل حاصل شود و موجب جواب سلام آن بزرگوار گردد.

در واقع زائر با عرض سلام بر آن حضرت و يارانش، چهره اجتماعى - سياسى خود را نمايان ساخته و اعلان مى دارد كه نه تنها با بت درون خود مبارزه مى كند، بلكه همانند خود آن بزرگوار، با طاغوتيان، ظالمان، مستبدان و خائنان به مردم، در ستيزه بوده و با شعار سلام، خود را در زمره ياران آن حضرت قرار مى دهد. (1)ه.

ص: 184


1- . با استفاده از سايت تبيان، بخش دين و انديشه.

ويژگى هاى امام حسين(ع)

1. مقام عبوديت

در فرازى از زيارت اربعين مى خوانيم: «السلام على صفي الله و ابن صفيه السلام على الحسين المظلوم الشهيد»؛ «سلام بر بنده خالص، و فرزند بنده خالص خدا، سلام بر حسين مظلوم شهيد».

عبوديت از ويژگى هاى امام حسين(ع) و پيروان آن گرامى است. تا فردى به مقام بندگى خالص خدا نرسد، هرگز نمى تواند به سوى كمال حركت كند. خداوند در قرآن فرموده است: وَ الصَّافّاتِ صَفًّا ، (صافات: 1) يعنى قسم به آن نفوسى كه از روى حقيقت و صميم قلب، در حضور من در مقام اطاعت و بندگى خالصانه صف كشيده، مرا براى خود، مراد و مقصود قرار داده و به غير از من، به هيچ چيز ديگرى التفات نمى كنند.

قرآن در جايى ديگر، بندگى خالصانه را منشأ علم و رحمت الهى قلمداد كرده، مى فرمايد:

فَوَجَدا عَبْداً مِنْ عِبادِنا آتَيْناهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنّا عِلْماً (كهف: 65)

[موسى(ع) و همراهش] بنده اى از بندگان ما را يافتند كه رحمت و موهبت عظيمى از سوى خود به او داده و علم فراوانى از نزد خود به او آموخته بوديم.

اين آيه نشان مى دهد كه برترين افتخار هر انسانى، آن است كه بنده خالص خدا باشد و اين مقام عبوديت است كه انسان را مشمول رحمت الهى مى سازد و دريچه هاى علوم را به قلبش مى گشايد. در حقيقت، جوهره علم الهى، از عبوديت و بندگى خدا سرچشمه مى گيرد.

اساساً رمز دستيابى امام حسين(ع) به مقامات والا، عبوديت و تسليم محض

ص: 185

خدا بودن آن حضرت بود؛ همان چيزى كه در هر زيارتى به آن شهادت مى دهيم و حتى خود حضرت، همواره به آن افتخار مى كرد. نمونه اين مسئله، روايت ذيل است:

امام حسين(ع) به همراه انس بن مالك، به كنار قبر مادربزرگش حضرت خديجه(عليها السلام) آمدند. امام در كنار قبر آن بانوى اسلام گريه كرد، سپس به انس فرمود: «مرا تنها بگذار!». انس مى گويد: به كنارى رفتم و از ديد آن حضرت پنهان شدم. آن حضرت به نماز و ذكر و دعا مشغول شد. وقتى كه مناجاتش به طول انجاميد، نزديك آمدم، شنيدم كه اين گونه نجوا مى كرد:

- «يا رب! يا ربّ! انت مولاه فارحم عبيدا! اليك ملجاه»؛ «پروردگارا! پروردگارا! تو مولاى او هستى، به بنده اى كه پناهگاهى به جز تو ندارد، رحم كن».

- «يا ذالمعالي! عليك معتمدي طوبى لمن كنت انت مولاه»؛ «اى خدايى كه داراى شكوه و عظمتى! پشتيبانم تويى. خوشا به حال آن كس كه تو مولاى او هستى».

- «طوبى لمن كان خادماً ارقاً يشكو الى ذي الجلال بلواه»؛ «خوشا به حال كسى كه خدمتگزار و شب زنده دار است و گرفتاريش را فقط به خداى بزرگ منش خويش عرضه مى دارد».

- «وما به علّة ولا سقم اكثر من حبه لمولاه»؛ «هيچ گونه بيمارى و ناراحتى ندارد كه بيشتر از محبت به مولايش باشد».

- «اذا اشتكى بثه و غصته اجابه الله ثم لباه»؛ «هرگاه غصه و ناراحتى اش را با خدايش در ميان مى گذارد، خداوند او را پاسخ داده و اجابت مى كند».

ص: 186

- «اذا ابتلى بالظلام مبتهلاً اكرمه الله ثم ادناه»؛ (1) «هرگاه به گرفتارى مبتلا گردد، در تاريكى، با التماس و ناله، خدايش را مى خواند و خداوند او را گرامى داشته و به خود نزديك مى گرداند».

اگر ما نيز كه طالب قرب الهى هستيم و مى خواهيم مؤمن حقيقى و واقعى باشيم و ادعاى پيروى از مكتب آن حضرت را داريم، بايد در هر حال تسليم فرمان حق باشيم؛ حتى اگر بر خلاف خواسته و سليقه ما باشد. با نجواى زيارت اربعين، تعهد كنيم كه از اين پس، با پيروى از آن گرامى، خدا را خالصانه بندگى كنيم.

2. تحمل غم و اندوه براى اصلاح جامعه

«السلام على أسير الكربات و قتيل العبرات»؛ «سلام بر آن اسير [غم و اندوه و] مصائب سخت [عالم] و كشته آب چشمان».

امام همواره سنگ صبور جامعه و در معرض آزارهاى روحى و جسمى است و مشكلات را به جان مى خرد؛ رهبران الهى و پيروان واقعى آنان، همواره بيشترين فشار روحى، صدمات روانى، غم و اندوه را تحمل مى كنند.

امام صادق(ع) فرمود:

- ان اشدّ الناس بلاء الأنبياء ثم الذين يلونهم ثم الأمثل فالأمثل. (2)

رنج و ناراحتى انبيا، شديدتر از ديگران است. از آن پس، كسانى كه پشت سرشان مى آيند و سپس هركه شبيه تر باشد.

همچنان كه گفته اند: «آنكه در اين بزم مقرب تر است، جام بلا بيشترش مى دهند». درروايت سلمان نيز، نشانه هاى مؤمن آمده است:2.

ص: 187


1- . مناقب آل ابي طالب، محمد بن شهر آشوب مازندرانى،، ج3، ص225.
2- . كافى، محمد بن يعقوب كلينى، ج2، ص252.

- فعندها يذوب قلب المؤمن في جوفه كما يذوب الملح في الماء مما يري من المنكر فلا يستطيع أن يغيره. (1)

مؤمن در اثر مشاهده منكرات و بى بند و بارى ها و نداشتن توان مقابله و تغيير وضع موجود، [چنان در فشار روحى قرار مى گيرد كه] قلبش آب مى شود، هم چنان كه نمك در آب ذوب مى شود.

«معمر بن خلاد» مى گويد: در محضر حضرت رضا(ع) از آسايش و راحتى در عصر امام قائم(عج) سخن به ميان آمد، حضرت فرمود:

أنتم اليوم أرخي بالا ًمنكم يومئذ قالوا: و كيف؟ قال: لو قد خرج قائمنا(عج) لم يكن الا العلق و العرق والقوم على السروج و ما لباس القائم(عج) الّا الغليظ و ما طعامه الا الجشب. (2)

شما امروز راحت تر از هنگام ظهور قائم خواهيد بود. عرض كردند، چگونه؟ حضرت فرمود: زيرا اگر قائم ما خروج كند، جز زحمت و مشقت نخواهد بود و مردم بايد همواره بر زين اسبان سوار شوند [و جهاد كنند] و لباس قائم(عج)، درشت و خشن و غذايش خشك خواهد بود.

3. بخشيدن هستى خود براى نجات جامعه

و بذل مهجته فيك ليستنقذ عبادك من الجهالة و حيرة الضلالة. (3)

خداوندا! او خون پاك قلبش را در راه تو بذل كرد [و جانش را فدا نمود] تا بندگانت را از جهالت و حيرت و گمراهى نجات دهد.8.

ص: 188


1- . مستدرك الوسائل، محدث نورى، ج11، ص372.
2- . مسند الامام الرضا(ع)، شيخ عزيزالله عطاردى خبوشانى، ج1، ص219.
3- . در بعضى از نسخه ها مثل كامل الزيارات اين عبارت اينگونه آمده است: «بذل مهجته فيك ليستنقذ عبادك من الضلالة والجهالة والعمي والشك والارتياب الى باب الهدى...» كامل الزيارات، ص228.

از مهم ترين محورهاى زيارت اربعين، بيان فلسفه قيام عاشوراست كه در يك جمله كوتاه، تمام مقصود حضرت اباعبدالله(ع) بيان گرديده است. امام صادق(ع) در اين فراز، به صراحت تمام، عرضه مى دارد كه امام حسين(ع)، تمام هستى خود را فدا كرد تا بندگان خدا را از بند جهالت، تاريكى و گمراهى رها كرده و به سوى نور و كمال هدايت رهنمون كند. اين همان هدف نهايى تمام پيامبران و فرستادگان الهى در طول تاريخ بوده است كه در قيام عاشورا به اوج خود رسيد.

انقلاب ارزش ها

در تاريخ مى خوانيم، بعد از بعثت پيامبر گرامى اسلام(ص)، اصول و ارزش هاى جارى در جامعه كه عليه مصالح دنيا و آخرت مردم بود، به ارزش هاى انسانى و الهى تبديل شد. خرافه پرستى به حقيقت يابى، و جنگ و خونريزى و ناعدالتى به قسط و عدل و مساوات بدل گرديد و انسان هاى در ظاهر پايين درجه، به افرادى مورد اعتماد و داراى منزلت اجتماعى والا تبديل شدند. تمام قوانين و ملاك هاى ظاهرى و مادى، جاى خود را به معيارهاى ارزشمند و متعالى داد. پيامبر رحمت(ص) حتى به كارگزاران خويش تأكيد مى نمود كه در تبديل و تغيير روش هاى غلط و رسوم جاهلانه، نهايت تلاش خود را به عمل آورند.

پيامبر(ص) هنگامى كه «معاذ بن جبل» را به سوى يمن مى فرستاد، به او فرمود: «اى معاذ! آثار جاهليت و رسوم باطل را بميران و سنت هاى متعالى اسلامى را در ميان مردم ترويج كن!» آن گرامى، در آخرين فرازهاى پيام حج خود، به انقلاب ارزش ها و حركت به سوى زيبايى ها و كمالات تأكيد ورزيد و فرمود: «ألا كل شىء من أمر الجاهلية تحت قدمى موضوع»؛ (1) «بدانيد تمام باورها و رسم هاى ايام جاهليت را0.

ص: 189


1- . سيره ابن هشام، ابومحمد عبدالملك بن هشام حميرى، ج4، ص250.

زير پاى خود نهاده و باطل اعلام مى كنم».

امام حسين(ع) نيز انقلاب تاريخى خود را انقلاب ارزش ها معرفى كرد و فرمود:

اني ادعوكم الى الله و الى نبيه فان السنة قد أميتت فان تجيبوا دعوتي و تطيعوا أمري اهدكم سبيل الرشاد. (1)

من، شما را به سوى خدا و رسول دعوت مى نمايم؛ زيرا سنت ارزشمند پيغمبر خدا(ص) از بين رفته است. اگر شما دعوت مرا بپذيريد و امر مرا اطاعت كنيد، من شما را به راه هدايت راهنمايى مى كنم.

امام حسين(ع) همانند جدش پيامبر خدا(ص)، چراغى روشنى بخش در تاريكى هاى جهل و نادانى بود و همانند شمعى، خود را فدا كرد تا مردم در پرتو نور او به ارزش هاى اخلاقى دست يابند. چنان كه قرآن، پيامبر اكرم(ص) را چراغ روشنى بخش در تاريكى هاى جهل و نادانى معرفى مى كند و مى فرمايد:

يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنّا أَرْسَلْناكَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِيراً* وَ داعِياً إِلَى اللّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنِيراً (احزاب: 45 - 46)

اى پيامبر! ما تو را گواه فرستاديم و بشارت دهنده و انذاركننده * و تو را دعوت كننده به سوى خدا به فرمان او قرار داديم و چراغى روشنى بخش.

پيامبر(ص) نيز امام حسين(ع) را چراغ روشنى بخش هدايت معرفى كرد و فرمود: «ان الحسين مصباح الهدى و سفينة النجاة»؛ (2) «همانا حسين(ع)، چراغ هدايت و كشتى نجات است».

امام حسين(ع) همانند جدش پيامبر خدا(ص)، چراغ روشنى بخش در تاريكى هاى جهل و نادانى بود و همانند شمعى، خود را فدا كرد تا مردم در پرتو نور او به ارزش هاى اخلاقى دست يابند.1.

ص: 190


1- . بحارالأنوار، محمدباقر مجلسى، ج44، ص340.
2- . مدينة المعاجز، سيدهاشم بحرانى، ج4، ص51.

4. ذلت و خوارى دشمنان امام حسين(ع)

وأشهد أن الله منجز ما وعدك و مهلك من خذلك و معذب من قتلك. (1)

و گواهى مى دهم كه خداى متعال، وعده اى كه به تو داده است، البته به آن وفا مى كند و آنان كه تو را خوار [و مضطر] گذاشتند، همه را هلاك كند و قاتلانت را عذاب سخت چشاند.

از ديگر پيام هاى زيارت اربعين، جاودانگى حماسه عاشوراست و اين در حقيقت، حكايتگر يك پيام غيبى و تحقق وعده الهى است كه حضرت زينب(عليها السلام)، نيز در خطبه اى كه در مجلس يزيد قرائت كرد، به آن اشاره نمود. آن گرامى در سخنان خويش، از آينده دردناك يزيديان پرده برداشت و فرداى درخشان حماسه آفرينان عاشورا و پيروزى هميشگى مرام حسينى را نويد داد و به يزيد اين چنين نهيب زد:

فكد كيدك واسع سعيك و ناصب جهدك فوالله لا تمحو ذكرنا و لا تميت وحينا و لا تدرك أمرنا و لا تدحض عنك عارها و هل رأيك الا فند؟ و أيامك الا عدد؟ و جمعك الا بدد؟ يوم ينادي المنادي: ألا لعنة الله على الظالمين. (2)

[اى يزيد!] هر نيرنگى كه خواهى بزن، و هر اقدامى كه توانى بكن و هر كوشش كه دارى، دريغ مدار! سوگند به خدا كه نمى توانى نام ما را محو كنى و نمى توانى نور وحى ما را خاموش نمايى. تو نمى توانى عظمت امر ما را درك كنى و ننگ اين ستم را هرگز از خود نتوانى زدود. آيا غير از اين است كه رأى، [طرح و نقشه هاى] تو، سست و مدت حكومت تو، اندك و جمعيت تو پراكنده است؟ آن روزى كه منادى فرياد مى زند: «آگاه باشيد، لعنت خدا بر گروه ستمكاران باد».6.

ص: 191


1- . زيارت اربعين (كامل الزيارات).
2- . بحارالانوار، ج45، ص133؛ مقتل خوارزمى، موفق بن احمد خوارزم، ج4، ص646.

يادگار پيامبر خدا(ص) در آن موقعيت حساس و تاريخى - كه هيچ سخنور ماهرى، حتى قادر به تعادل در گفتار نيست - چنان با اعتماد به نفس عميق، خبر از آينده داد و پيش بينى دقيقى كرد كه ما بعد از صدها سال، نتايج آن را به وضوح مشاهده مى كنيم. آرى، امروزه اين پيام زيارت اربعين، تحقق يافته و پيش بينى حضرت زينب(عليها السلام) به وقوع پيوسته و در واقع وعده الهى تحقق يافته، دشمنان امام حسين(ع) خوار و رسوا گشته و عظمت نام و ياد و حماسه حسينى(ع) تمام عالم را فراگرفته است.

اى كه در كرب و بلا بى كس و ياور گشتى *** چشم بگشا و ببين خلق جهان ياور توست

از ديگر پيام هاى زيارت اربعين، لطف و كرم الهى، مقام شهادت، پاكى نسل، ميراث دار انبيا، منصوب شدن به امامت از سوى خدا، مدافع اسلام و انديشه هاى الهى، لياقت و شايستگى رهبرى، نصيحت امت با دلسوزى و مهرورزى است.

ص: 192

منابع

1. بحارالأنوار، محمدباقر مجلسى، بيروت، مؤسسة الوفاء، 1403ه .ق.

2. تهذيب الأحكام، محمد بن حسن طوسى، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1365 ه .ش.

3. روضة الواعظين، الفتال النيشابورى، به كوشش سيد محمد مهدى حسن خرسان، قم، الشريف الرضى، 1386ه .ق.

4. السيرة النبويه، ابن هشام، تحقيق: مصطفى السقاء و عبدالحفيظ شبلى و ابراهيم الابيارى، بيروت، داراحياء التراث العربى، 1358ه .ق.

5. كافى، محمد بن يعقوب كلينى، تهران، دارالكتب الاسلامية، 1388ه .ق.

6. كامل الزيارات، ابن قولويه القمى، به كوشش جواد قيومى، قم، نشر الفقاهه، 1417ه .ق.

7. مدينة المعاجز، سيدهاشم بحرانى، قم، مؤسسة المعارف الاسلامية، 1414ه .ق.

8. مستدرك الوسائل، محدث نورى، قم، مؤسسه آل البيت، 1408ه .ق.

9. مسند الامام الرضا(ع)، عزيزالله عطاردى، مشهد، المؤتمر العالمى للامام الرضا، 1406ه .ق.

10. مقتل الحسين خوارزمى، موفق بن احمد خوارزم، قم و نجف، مكتبة الزهرا، 1367ه .ق.

11. مناقب آل ابى طالب، محمد بن شهر آشوب مازندرانى، قم، نشر علامه، 1379ه .ق.

ص: 193

ص: 194

اربعين در فرهنگ اهل بيت(عليهم السلام)

اشاره

عبدالكريم پاك نيا

مبلغان، فروردين 1383، شماره 52

واژه «اربعين» در متون دينى و مجموعه هاى حديثى، از ارزش والايى برخوردار است. آثار حفظ چهل حديث، دعاى عهد در چهل صبح، كمال عقل در چهل سالگى، دعا براى چهل مؤمن، شهادت چهل مؤمن براى ميت، برگزارى عبادت در چهل شب چهارشنبه براى ديدار حضرت ولى عصر(عج) و بعثت بيشتر پيامبران در چهل سالگى، از جمله مواردى است كه ارزش و جايگاه اين اصطلاح اسلامى و عرفانى را مشخص مى سازد.

«اربعين» از اصطلاحات رايجى است كه در متون اسلامى، كاربرد زيادى دارد؛ مثلاً در برخى از روايات، به عنوان نماد كمال، حدى براى تصفيه باطن و... قلمداد شده است. در اين نوشتار به مناسبت روز اربعين شهادت امام حسين(ع)، برخى از موارد كاربرد اين واژه ارزشمند را كه در فرهنگ اسلامى به مناسبت هاى گوناگون از آن ياد شده و گاهى پيام هاى اخلاقى و دستورهاى الهى با آن همراه شده است، با اشاره به سى نكته تقديم مى كنيم:

ص: 195

1. شهادت چهل مؤمن

امام صادق(ع) فرمود:

اذا مات المؤمن فحضر جنازته اربعون رجلاً من المؤمنين و قالوا: اللهم انا لا نعلم منه الا خيراً و انت اعلم به منا قآل الله تبارك و تعالى قد اجرت شهاداتكم و غفرت له ما علمت مما لا تعلمون. (1)

هر گاه يكى از اهل ايمان بميرد و بر جنازه او چهل نفر از مؤمنان حضور يابند و گواهى دهند كه پروردگارا! ما به جز خوبى و نيكى از اين شخص نديده ايم و تو از ما داناتر هستى، خداوند متعال مى فرمايد: من نيز شهادت شما را پذيرفتم و آنچه از بدى ها و گناهان از او مى دانستم كه شما بى اطلاع بوديد، همه را بخشيدم.

همچنين امام صادق(ع) فرمود:

در بنى اسرائيل عابدى بود كه پيوسته به عبادت و راز و نياز اشتغال داشت. خداوند متعال به حضرت داوود(ع) وحى فرستاد: «اى داوود! اين مرد عابد، فردى رياكار و غيرمخلص است؛ هنگامى كه او مُرد حضرت داوود(ع) به تشييع جنازه اش حاضر نشد، اما چهل نفر از بنى اسرائيل حضور يافتند و در درگاه الهى به نيكى و خوبى هاى ظاهرى وى شهادت دادند و از خداوند براى وى طلب عفو و آمرزش نمودند. در هنگام غسل نيز چهل نفر ديگر چنين كردند و در هنگام دفن، چهل نفر ديگر آمده، بعد از گواهى به نيك مردى عابد، از خداوند متعال آمرزش او را خوستار شدند. در آن حال خداوند به حضرت داوود(ع) الهام كرد كه من او را به خاطر شهادت آن عده بخشيدم و اعمال بد و ريايى او را ناديده گرفتم. (2)1.

ص: 196


1- . من لا يحضره الفقيه، شيخ صدوق، ج1، ص166؛ مستدرك سفينة البحار، على نمازى شاهرودى، ج4، ص64.
2- . مستدرك الوسائل، حسين نورى، ج2، ص471.

2. دعا براى چهل مؤمن

پيشواى ششم(ع)، يكى از مهم ترين عوامل استجابت دعا را تقديم ديگر مؤمنان مى فرمايد:

«من قدم اربعين من المؤمنين ثم دعا استجيب له» (1) ؛ «هر كس چهل نفر از مؤمنان را در دعا كردن بر خود مقدم بدارد، سپس حاجات خود را بطلبد، دعاى او به اجابت خواهد رسيد». آن حضرت تأكيد مى فرمايد كه اگر اين گونه دعا كردن در نماز شب و بعد از آن باشد، تأثير بيشترى خواهد داشت. (2) همچنين دعا كردن چهل مؤمن در قنوت نماز وتر، در دل شب هاى تار، اجابت دعا را نزديك تر و سريع تر مى نمايد. (3)

3. دعاى چهل نفره

دعا كردن، هميشه خوب و يكى از سلاح هاى مؤمن و وسيله ارتباط با پروردگار عالميان است. هنگامى كه انسان خود را از هر جهت درمانده و عاجز مى بيند، با جان و دل زمزمه مى كند كه:

سينه مالامال درد است اى دريغا مرهمى *** دل ز تنهايى به جان آمد خدايا همدمى

در آن لحظات حساس، دعا همچون نور اميدى در دل انسان مى تابد و دعاكننده علاوه بر آرامش درون، اعتماد به نفس، تلطيف روح، عشق و معرفت خويش را نيز به نمايش مى گذارد. امام صادق(ع) در يكى از رهنمودهاى حكيمانه خويش، ما را به دعاى دسته جمعى فرا مى خواند و مى فرمايد:

اگر گروهى چهل نفره جمع شوند و خداى خويش را بخوانند، مطمئناً دعاى آنان مستجاب خواهد شد و اگر چهل نفر نبودند، گروه چهار نفره، ده بار6.

ص: 197


1- . الكافى، كلينى، ج2، ص509.
2- . بحارالانوار، علامه مجلسى، ج 90، ص389.
3- . كشف الغطاء، كاشف الغطاء، ج1، ص246.

خدا را بخوانند كه همين اثر را دارد و اگر بيش از يك نفر نباشد و چهل بار خدا را صدا بزند، خداى عزيز و جبار خواسته او را برآورده خواهد كرد. (1)

4. آمرزش چهل گناه

حضرت باقر(ع) يكى از حقوق واجب مسلمانان بر عهده همديگر را حضور در تشييع جنازه آنان مى داند و با توجه به اهميت آن، تأثير معنوى اين حضور را نيز بيان مى كند: «من حمل جنازه من اربع جوانبها غفرالله له اربعين كبيرة» (2)؛ «كسى كه جنازه اى را از چهار طرف حمل كند، خداوند متعال چهل گناه كبيره او را خواهد بخشيد».

5. كمال در چهل سالگى

از مهم ترين نكاتى كه در زندگى انسان وجود دارد و در مرحله تكامل معنوى و شخصيت وى مؤثر است، رسيدن به مراتبى از سن و سال است كه انسان، كامل تر و پخته تر مى شود. خداوند متعال در اين زمينه، چهل سالگى را اوج كمال انسانى مى داند و مى فرمايد:

(حَتّى إِذا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ بَلَغَ أَرْبَعِينَ سَنَةً قالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَ عَلى والِدَيَّ وَ أَنْ أَعْمَلَ صالِحاً تَرْضاهُ وَ أَصْلِحْ لِي فِي ذُرِّيَّتِي إِنِّي تُبْتُ إِلَيْكَ وَ إِنِّي مِنَ الْمُسْلِمِينَ) (احقاف: 15)

تا زمانى كه به كمال قدرت و رشد برسد و به چهل سالگى بالغ گردد، مى گويد: «پروردگارا! مرا توفيق ده تا شكر نعمتى را كه به من و پدر و مادرم دادى، به جا آورم و كار شايسته اى انجام دهم كه از آن خشنود باشى و فرزندان مرا صالح گردان! من به سوى تو بازمى گردم و توبه مى كنم و از مسلمانان مى باشم.4.

ص: 198


1- . الكافى، ج2، ص487.
2- . همان، ج3، ص174.

6. آثار چهل روز اخلاص

امام رضا(ع) از پيامبر گرامى اسلام(ص) چنين نقل فرمود:

ما اخلص عبدالله عزوجل اربعين صباحاً الا جرت ينابيع الحكمة من قلبه على لسانه. (1)

هيچ بنده اى چهل روز اعمال خود را خالصانه به درگاه حضرت حق انجام نمى دهد، مگر اينكه خداوند متعال، چشمه سارهاى حكمت را از قلب او به زبانش جارى مى سازد.

حافظ با اشاره به اين حديث مى گويد:

سحرگاه رهروى در سرزمينى *** همى گفت اين معنا با قرينى

كه اى صوفى شراب آنگه شود صاف*** كه در شيشه بماند اربعينى

7. ياران حضرت مهدى(عج)

هنگامى كه حضرت مهدى(عج) ظهور مى كند، هر يك از ياران و شيعيان آن حضرت، معادل نيروى چهل مرد، قدرت روحى و بدنى خواهد داشت.

امام سجاد(ع) فرمود:

اذا قام قائمنا اذهب الله عزوجل عن شيعتنا العاهة و جعل قلوبهم كزبر الحديد و جعل قوة الرجل منهم قوة اربعين رجلاً. (2)

هرگاه قائم ما قيام كند، خداوند متعال از شيعيان ما آفت بلا و سستى را دور خواهد كرد و دل هاى آنان را همانند پاره هاى آهن، قوى و محكم مى نمايد و نيروهاى هر يك از آنان را معادل نيروى چهل مرد قرار خواهد داد.1.

ص: 199


1- . عيون اخبار الرضا(ع)، شيخ صدوق، ج1، ص74.
2- . الخصال، شيخ صدوق، ج2، ص541.

8. چهل روز عزاى مؤمن

پيامبر گرامى اسلام(ص) در سفارش هاى خويش به جناب ابوذر غفارى، به اهميت و جايگاه والاى مؤمن در جهان اشاره كرده و فرموده است: «يا اباذر! ان الارض تبكي على المؤمن اذا مات اربعين صباحاً» (1)؛ «اى ابوذر! هنگامى كه مؤمنى از دنيا مى رود، زمين تا چهل روز براى فقدان او گريان و عزادار است».

ممكن است منشأ مجالس اربعين براى اموات مؤمنين، همين روايت نبوى باشد.

9. زندگى چهل ساله

هنگامى كه فرزدق شاعر، قصيده معروف خود را در مدح حضرت امام سجاد(ع) در حضور خليفه ستمگر عباسى، هشام بن عبدالملك، با رشادت تمام قرائت كرد، مطلع آن چنين بود:

هذا الذي تعرف البطحاء و طاته *** و البيت يعرفه و الحل و الحرم

يعنى، اين آقايى است كه گام هاى او را سرزمين بطحاء، بيت خدا و حل و حرم مى شناسد. در اين هنگام خليفه بر او خشم گرفت و دستور داد تا فرزدق را علاوه بر قطع حقوق، به جرم دفاع از اهل بيت(عليهم السلام) زندانى كنند؛ اما بعد از گذشت مدتى، به دعاى امام چهارم(ع) آزاد شد و امام زين العابدين(ع) براى كمك به فرزدق، مبلغى را كه به اندازه چهل سال مخارج زندگى او بود، به حضورش فرستاد و فرمود: «لو علمت انك نحتاج الى اكثر من ذلك لاعطيتك اي فرزدق» (2)؛ «اگر مى دانستم بيش از چهل سال زنده خواهى بود، بيشتر مى فرستادم». على بن يونس بياضى مى نويسد: «دقيقاً بعد از چهل سال از آن تاريخ، فرزدق به ديار باقى شتافت و صداقت و كرامت امام چهار(ع) بر همگان روشن شد». (3)1.

ص: 200


1- . مكارم الاخلاق، الطبرسى، ص465.
2- . بحارالانوار، ج11، باب هشتم.
3- . الصراط المستقيم، زين الدين العاملى النباطى، ج2، ص181.

10. بعثت پيامبران در چهل سالگى

در روايت آمده است كه بيشتر پيامبران در چهل سالگى به رسالت مبعوث شدند. (1) همچنان كه پيامبر گرامى اسلام(ص) نيز در چهل سالگى به رسالت مبعوث شد. (2) امام باقر(ع) فرمود:

پيامبر اكرم(ص) در 63 سالگى از دنيا رفت كه آخر سال دهم هجرت بود. آن حضرت چهل سال در مكه اقامت داشت. هنگامى كه چهل سالگى او كامل گرديد، به پيامبرى رسيد و سيزده سال ديگر در مكه بود كه در 53 سالگى به مدينه هجرت كرد و بعد از ده سال، در مدينه به سراى جاويدان منتقل شد. (3)

11. حفظ چهل حديث

پيامبر(ص) در زمينه پاسدارى از فرهنگ و معارف اسلام مى فرمايد:

من حفظ من امتي اربعين حديثا مما يحتاجون اليه من امر دينهم بعثه الله يوم القيامة فقيهاً عالماً. (4)

هر كس از امت من چهل حديث از احاديث دينى مورد نياز جامعه را حفظ كند، خداوند متعال او را در روز قيامت، فقيه و دانشمند محشور خواهد كرد.

بر اساس همين حديث، دانشمندان بزرگ شيعه تلاش كرده اند كه كتاب هايى را به نام هاى الاربعين و چهل حديث، از خود به يادگار بگذارند تا شايد مشمول اين كلام نورانى پيامبر گرامى اسلام بشوند؛ نظير اربعين شيخ بهائى، اربعين شهيد اول، اربعين مجلسى دوم، اربعين جامى و چهل حديث امام خمينى(رحمه الله).1.

ص: 201


1- . بحارالانوار، ج13، ص50.
2- . تاريخ يعقوبى، احمد بن يعقوب، ج2، ص22.
3- . كشف الغمه، على بن عيسى الاربلى، ج1، ص14.
4- . الخصال، ج2، ص541.

12. آثار گناه تا چهل روز

آثار گناهانى كه انسان مرتكب مى شود، تا چهل روز در روح و روان او باقى است. امام صادق(ع) فرمود: «لا تقبل صلاة شارب الخمر اربعين يوماً الا ان يتوب» (1)؛ «كسى كه از شراب و مسكرات حرام استفاده كند، تا چهل روز نمازش پذيرفته نمى شود، مگر اينكه حقيقتاً توبه كند».

13. اصلاح تا چهل سالگى

افراد سعادتمند و كسانى كه به دنبال خوشبختى و كمال هستند، تا سن چهل سالگى در اعمال و رفتارشان نشانه هاى اصلاح پيدا مى شود؛ اما اگر تا سن چهل سالگى، تغييراتى در رفتارهاى زشت و ناپسند آنان ايجاد نگردد، بعد از آن اصلاح آنان مشكل خواهد بود. پيامبر گرامى اسلام(ص) در اين زمينه به مسلمانان هشدار داده و فرموده است:

اذا بلغ الرجل اربعين سنة و لم يغلب خيره شره قبل الشيطان بين عينيه و قال هذا وجه لا يفلح. (2)

هنگامى كه شخص به سن چهل سالگى پا مى گذارد و كارهاى نيك او، از اعمال زشتش بيشتر نباشد، شيطان پيشانى او را بوسيده و مى گويد: «اين چهره اى است كه ديگر روى سعادت و خوشبختى را نخواهد ديد».

در حديث ديگرى آن حضرت افراد چهل ساله اى كه به سوى صلاح گام برنمى دارند را از دوزخيان به شمار مى آورد و مى فرمايد: «فرد چهل ساله اى كه در انديشه كارهاى نيك نباشد، براى ورود به آتش جهنم خود را آماده كند كه نجات او مشكل است». (3)ن.

ص: 202


1- . مستدرك الوسائل، ج17، ص57
2- . مشكاة الانوار، علامه مجلسى، ص295.
3- . همان.

14. هشدار به چهل ساله ها!

امام زين العابدين(ع) فرمود:

اذا بلغ الرجل اربعين سنة نادى مناد من السماء دنا الرحيل فاعد زاداً و لقد كان فيما مضى اذا انت على الرجل اربعون سنة حاسب نفسه. (1)

هرگاه شخص به سن چهل سالگى برسد، فرشته اى از سوى خداوند در آسمان ندا مى دهد كه هنگام سفر نزديك است؛ زادوتوشه سفر را مهيا كن و در گذشته، هنگامى كه فردى به چهل سالگى مى رسيد، با نفس خود محاسبه مى كرد.

از پيامبر گرامى اسلام(ص) نقل است كه خداوند، فرشته اى را مأمور كرده است تا در هر شب صدا بزند: «يا ابناه الاربعين ماذا اعددتم للقاء ربكم» (2)؛ «اى كسانى كه چهلمين بهار عمر خود را سپرى مى كنيد، براى ملاقات با پروردگارتان، چه چيزى آماده كرده ايد و چه پاسخى داريد؟»

15. تغذيه و اربعين

پيامبر اكرم(ص) فرمود: «من ترك اللحم اربعين صباحاً ساء خلقه» (3)؛ «هركس چهل روز از خوردن گوشت خوددارى كند، اخلاقش بد خواهد شد».

16. چهل نفر هسته اوليه

زمانى كه برخى از ياران امام حسن مجتبى(ع) از وى درخواست كردند كه در مقابل ظلم و ستم زمامداران جور، به ويژه معاويه قيام و مبارزه نمايد، امام حسن(ع) فرمود:5.

ص: 203


1- . مستدرك الوسائل، ج12، ص156؛ مجموعه ورام، ابن ابي الفراس، ج1، ص35.
2- . مستدرك الوسائل، ج12، ص157.
3- . همان، ج16، ص305.

لي اسوة بدى رسول الله حين عبدالله سرا و هو يومئذ في تسعة و ثلاثين رجلاً فلما اكمل الله له الاربعين صاروا في عدة و اطهروا امر الله فلو كان معي عدتهم جاهدت في الله حق جهاده. (1)

الگوى من در رهبرى امت، جدم رسول خدا(ص) است. آن حضرت تا زمانى كه تعداد يارانش به 39 نفر رسيده بود، مخفيانه و غيرعلنى خدا را عبادت مى كرد و به مبارزه و تبليغ علنى روى نياورد، اما از هنگامى كه خداوند متعال، تعداد مسلمانان را به چهل نفر رساند، تبليغ دين خدا را آشكار كردند. اگر ياران من هم به تعداد آنها باشد، در راه خدا به جهاد و مبارزه شايسته دست مى زنم.

17. دريغ از چهل ياور راستين

على(ع) نيز با شكايت از مظلوميت و غربت خويش فرمود: من بارها از مردم يارى خواستم، اما به غير از چهار نفر (زبير، سلمان، ابوذر و مقداد) كسى جواب مثبت به من نداد. سپس افزود: «لو كنت وجدت يوم بويع اخوتيم اربعين رجلاً مطيعين لجاهدتهم» (2)؛ «اگر من در روز بيعت، چهل ياور گوش به فرمان و راستين داشتم، با آنان مقابله و مجاهده مى كردم».

18. حقوق همسايه

رسول گرامى اسلام به منظور سالم سازى و ايجاد روحيه اعتماد و اطمينان به همديگر و همچنين تقويت وحدت و انس و الفت در جامعه اسلامى درباره حدود همسايگى و رعايت حقوق آنان مى فرمايد:4.

ص: 204


1- . مستدرك الوسائل، ج11، ص77.
2- . همان، ص74.

كل اربعين داراً جيرانٌ من بين يديه و من خلفه و عن يمينه و عن شماله. (1)

تا چهل خانه از چهار سوى منزل يك مسلمان، از روبه رو، پشت سر، از سمت راست و از سمت چپ، همسايه يك مسلمان به شمار مى آيد.

پيامبر(ص) ضمن بيان اين پيام حكيمانه، به حضرت على(ع) و سلمان، ابوذر و مقداد دستور داد كه در ميان مسلمانان ندا دهند كه اى مردم! اين حدود همسايگى است و: «انه لاايمان لمن لم يأمن جاره بواثقه» (2)؛ «كسانى كه همسايگانشان، از شر و آزار آنان در امان نيستند، ايمان ندارند».

19. مهلت تا چهل روز

برخى از مسلمانان كه در رعايت مسائل دينى و حفظ ناموس خود، اهل تسامح و تساهل هستند، مورد خشم و غضب الهى قرار مى گيرند و خداوند متعال به آنان چهل روز مهلت مى دهد كه خود و خانواده هايشان را اصلاح كنند و در صورت ادامه سهل انگارى و بى تفاوتى، چشم و قلبشان وارونه شده و از ديدن حقيقت ناتوان مى گردند. پيامبر اكرم(ص) فرمود:

هرگاه مردى در محيط خانواده خود، عمل ناپسند و زشتى را مشاهده كند و در مورد آن حساسيت و غيرت دينى از خود نشان ندهد و اعضاى خانواده اش را از ارتكاب گناه و معصيت باز ندارد و درصدد اصلاح برنيايد، خداوند متعال پرنده اى سفيد را مأمور مى كند كه چهل صبح بر در خانه وى پرهايش را بگسترد و هنگام ورود و خروج آن مرد مسامحه كار بگويد: «اصلاح كن! اصلاح كن! غيرت داشته باش! غيرت داشته باش!». اگر خانواده اش را اصلاح كرد كه چه1.

ص: 205


1- . وسائل الشيعه، حر عاملى، ج12، ص132.
2- . مستدرك الوسائل، ج8، ص431.

بهتر، وگرنه آن پرنده سفيد، بالهايش را به چشم هاى او مى كشد و بعد از آن، وارونه مى بيند؛ يعنى خوبى ها را خوب نمى بيند و بدى ها را بد نمى بيند. (1)

20. بهداشت فرزندان

پيامبر بزرگوار اسلام (ص) با اشاره به لزوم ختنه كردن نوزادان پسر مى فرمايد:

اختنوا اولادكم يوم السابع فانه اطهر و اسرع لنبات اللحم فقال ان الارض تنجس ببول الاغلف اربعين يوماً. (2)

نوزادان خود را در روز هفتم، ختنه كنيد. اين عمل براى پاكيزگى و سلامت و رشد آنان تأثير فراوان دارد و زمين، از بول فردى كه ختنه نشده، تا چهل روز آلوده مى ماند.

21. تسبيح حيوانات

امام صادق(ع) فرمود:

حضرت داوود(ع) در يكى از شب ها، با حال خوشى زبور را تلاوت مى كرد و از حالات معنوى خود لذت مى برد؛ آن شب به نظرش آمد كه شب زنده دارى خوبى داشته است و از اين جهت، شگفت زده شد. در آن حال قورباغه اى از زير صخره اى از سوى خداوند متعال به سخن آمد و گفت: «يا داود تعجب من سَهرك ليلة و اني لتحت هذه الصخرة منذ اربعين سنة ما جف لساني عن ذكر الله تعالى»؛ (3) «اى داوود! آيا از شب زنده دارى ات به شگفت آمده اى؟ من چهل سال است كه در زير اين صخره زبانم به ذكر الهى مترنم است».0.

ص: 206


1- . الجعفريات، ابن اشعث، ص89.
2- . مكارم الاخلاق، ص230.
3- . بحارالانوار، ج61، ص50.

22. كرامت نام حضرت محمد(ص)

حضرت على(ع) در ضمن روايتى طولانى در منقبت حضرت خاتم الانبيا(ص) فرمود:

روزى يكى از علماى يهود به حضور پيامبر(ص) آمد و سؤالات متعددى از آن حضرت پرسيد و پاسخ هاى وافى دريافت كرد و مسلمان شد. سپس الواحى بيرون آورد و در مقابل پيامبر(ص) قرار داد و گفت: «اين از جمله صفحات توراتى است كه به حضرت موسى بن عمران(ع) نازل شده است. من فضايل تو را در آنها مى خواندم و شك مى كردم و چهل سال تمام، نام تو را پاك مى نمودم؛ اما قسم به آن خدايى كه تو را به حق راستى مبعوث فرموده است، هرگاه نامت را از تورات پاك نمودم، دوباره آن را در آنجا ثبت شده مى يافتم». (1)

23. اربعين در قرآن

در برخى از آيات قرآن به واژه «اربعين» اشاره شده است؛ مانند فرازى از قصه حضرت موسى(ع) كه مى فرمايد: وَ إِذْ واعَدْنا مُوسى أَرْبَعِينَ لَيْلَةً ؛ «به ياد آوريد آن هنگامى را كه با موسى(ع) براى يافتن پيام هاى آسمانى، چهل شب وعده قرار گذاشتيم». (بقره: 51)

نيز مى فرمايد:

وَ واعَدْنا مُوسى ثَلاثِينَ لَيْلَةً وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِيقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً (اعراف: 141)

و ما با موسى سى شب وعده گذاشتيم؛ سپس آن را با ده شب ديگر تكميل نموديم. به اين ترتيب، ميعاد پروردگارش با چهل شب تمام شد.6.

ص: 207


1- . الخصال، ج2، ص356.

قرآن كريم در مورد نافرمانى بنى اسرائيل از حضرت موسى(ع) و سرپيچى آنان از دستورات الهى و مجازات آن گروه از يهوديان با چهل سال سرگردانى، مى فرمايد:

فَإِنَّها مُحَرَّمَةٌ عَلَيْهِمْ أَرْبَعِينَ سَنَةً يَتِيهُونَ فِي الْأَرْضِ فَلا تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْفاسِقِينَ (مائده: 26)

اين سرزمين مقدس تا چهل سال بر آنها ممنوع خواهد بود و آنان، همواره در مدت چهل سال در اين بيابان سرگردان هستند؛ پس تو درباره سرنوشت اين جمعيت گناهكار ناراحت نباش!

24. مجاهدِ داربه دوش

دعبل بن على خزاعى، از شاعران متعهد و شجاع اهل بيت(عليهم السلام) بود كه از دست مبارك حضرت رضا(ع) به كسب مدال افتخار و عطاياى مادى و معنوى نائل شد. او وصيت كرد قصيده معروف خود به نام مدارس آيات را - كه مورد تأييد اهل بيت(عليهم السلام) قرار گرفت - در كفنش بنويسند. زبان گوياى وى آن چنان برنده بود كه حكمرانان ستمگر را به هراس مى انداخت.

ابن مدبر مى گويد:

روزى به دعبل گفتم: «من مردى بى باك و باشهامت مثل تو نديده ام كه اين چنين بى پروا در اشعار خود به زمامداران ستمگرى مثل مأمون، مى تازى و حقايق را در قالب شعرهاى گويا و بليغ به گوش مردم مى رسانى». دعبل در مقابل هشدار ابن مدبر، با صلابت خاصى كه از عشق او به اهل بيت(عليهم السلام) ريشه مى گرفت، چنين گفت: «يا ابا اسحاق! اني احمل خشيتي مذ اربعين سنة و لا احد من يصلبني عليها»؛ «اى ابا اسحاق! من چوبه دار خودم را چهل سال است كه با خود حمل مى كنم؛ اما هنوز كسى را نيافته ام كه مرا بر آن بياويزد». (1)2.

ص: 208


1- . العدد القويه، على بن يوسف الحلى، ص292.

شيعه يعنى دعبل چشم انتظار *** مى كشد بر دوش خود چل سال دار

شيعه يعنى همچو امثال كميل*** سر نهد بر خاك پاى اهل بيت

25. ارزش عدالت گسترى

امام موسى بن جعفر(عليهما السلام) در تفسير آيه يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها فرمود: «خداوند زمين را با قطرات باران احياء نمى كند، بلكه با مردان عدالت گستر زنده مى گرداند و اين عمل، از منافع مادى چهل روز باران، بهتر و پربارتر است». (1)

26. هشدار به محتكران

امام صادق(ع) به تاجرانى كه براى منافع مادى خود، اجناس مورد نياز مردم را انبار كرده و با قيمتهاى گزاف مى فروشند، به شدت هشدار مى دهد و مى فرمايد:

الحكرة في الخصب اربعون يوماً و في الشدة و البلاء و ثلاثة ايام فمازاد على الاربعين يوماً في الخصب فصاحبه ملعون و ما زاد على ثلاثة ايام في العسرة فصاحبه ملعون. (2)

مدت احتكار جنس هاى مورد نياز مردم در روزگار فراوانى، چهل روز است؛ اگر بازرگانى در ايام فراوانى جنس، بيش از چهل روز و در هنگام دشوارى، بيش از سه روز انبار كند، لعنت خدا بر او باد.

27. چله نشينى براى حاجت

مولاى متقيان على(ع) فرمود: خداوند متعال به حضرت داوود(ع) وحى كرد:

«انك نعم العبد لولا انك تاكل من بيت المال و لا تعمل بيدك شيئاً اي داود»؛ «اگر از بيت المال تغذيه نمى كردى و از دست رنج خودت امرار معاش مى نمودى، چقدر بنده خوبى بودى!

ص: 209


1- . تهذيب الاحكام، شيخ طوسى، ج10، ص146.
2- . الكافى، ج5، ص165.

حضرت داوود چهل صبح با ناله و زارى به درگاه احديت استغاثه كرد و از خداوند خواست تا مشكل او را رفع نمايد؛ خداوند متعال نيز مقدمات آهنگرى را در اختيار او گذاشت. به اين ترتيب حضرت داوود به كار زره سازى پرداخت. او هر روز يك زره مى ساخت و به هزار درهم مى فروخت تا اينكه با ساختن 630 زره كه به مبلغ 360 هزار درهم فروخت، سرمايه اى به دست آورد و از بيت المال بى نياز شد. (1)

28. زيارت اربعين، از نشانه هاى ايمان و تشيع

امام حسن عسكرى(ع) فرمود:

علامات المؤمنين خمس: صلاة الاحدى و الخمسين و زيارة الاربعين و التختم في اليمين و تعفير الجبين و الجهر ببسم الله الرحمن الرحيم. (2)

نشانه هاى مؤمنان (شيعيان) پنج چيز است: خواندن 51 ركعت نماز در هر روز (17 ركعت واجب و 34 ركعت نافله)، زيارت اربعين امام حسين(ع)، داشتن انگشتر در دست راست، ساييدن پيشانى به خاك و بلند خواندن بسم الله الرحمن الرحيم در نمازها.

29. چهل روز گريه بر امام حسين(ع)

امام صادق(ع) در روايتى به بيان گريه موجودات عالم بر سالار شهيدان پرداخته و به زراره مى فرمايد:

يا زرارة! ان السماء بكت على الحسين(ع) اربعين صباحاً بالدم و ان الارض بكت اربعين صباحاً بالسواد و ان الشمس بكت اربعين صباحاً بالكسوف و الحمرة و ان الملائكة بكت اربعين صباحاً على الحسين(ع). (3) .

ص: 210


1- . وسائل الشيعه، ج17، ص37.
2- . مصباح المتهجد، شيخ طوسى، ص787.
3- . كامل الزيارات، ابن قولويه قمى، ص81 .

اى زراره! آسمان چهل روز بر حسين(ع)، خون گريه كرد و زمين چهل روز براى عزاى آن حضرت گريست به تيره و تار شدن و خورشيد، با كسوف و سرخى خود، چهل روز گريست و ملائكه الهى، براى آن حضرت چهل روز گريستند.

30. فرازى از زيارت اربعين

صفوان بن مهران جمّال مى گويد:

مولايم حضرت صادق(ع) زيارت اربعين را به من آموخت و فرمود: «در روز اربعين جدم، حسين(ع) را اين چنين زيارت كن: «السلام على ولي الله وحبيبه». (1)

در بخشى از آن زيارت كه با مضامين عالى عرفانى و معنوى بيان شده است، چنين مى خوانيم:

و بذل مهجته فيك ليستنقذ عبادك من الجهالة و حيرة الضلالة. (2)

خداوندا! من شهادت مى دهم كه حضرت حسين(ع) جان را در راه تو تقديم كرد تا بندگان تو را از جهالت و بى خبرى رها سازد و از حيرت و سرگردانى و گمراهى نجات دهد.

ص: 211


1- . مصباح المتهجد، شيخ طوسى، ج2، ص788.
2- . تهذيب الاحكام، ج6، ص113.

منابع

1. بحارالانوار الجامعة لِدُرَرِ اخبار الائمّه الاطهار، المجلسى، بيروت، داراحياء التراث العربى و مؤسسة الوفاء، 1403ه .ق.

2. تاريخ اليعقوبى، احمد بن يعقوب، بيروت، دارصادر، 1415ه .ق.

3. تهذيب الاحكام فى شرح المقنعة للشيخ المفيد، الطوسى، به كوشش محمد جعفر شمس الدين، بيروت، دارالتعارف، 1412ه .ق.

4. الجعفريات، محمد بن اشعث كونى، تهران، مكتبة نينوي الحديثة، بى تا.

5. الخصال، الصدوق، به كوشش على اكبر غفارى، قم، مؤسسة النشر الاسلامى، 1416ه .ق.

6. الصراط المستقيم الى مستحقّى التقديم، زين الدين العاملى النباطى، به كوشش محمدباقر بهبودى، مكتبة المرتضوية، 1384ه .ق.

7. العدد القوية لدفع المخاوف اليوميه، على بن يوسف الحلى، به كوشش سيد مهدى رجايى، قم، مكتبة آية الله شهاب الدين المرعشى النجفى، 1408ه .ق.

8. عيون اخبار الرضا، الصدوق، تحقيق: حسين اعلمى، بيروت، مؤسسة الاعلمى، 1404ه .ق.

9. الكافى، كلينى، به كوشش على اكبر غفارى، تهران، دارالكتب الاسلامية، 1375 ه .ش.

10. كشف الغطاء عن مبهمات الشريعة الغراء، كاشف الغطاء، قم، دفتر تبليغات اسلامى، 1422ه .ق.

11. كشف الغمة في معرفة الائمة، على بن عيسى الاربلى، بيروت، دارالاضواء، 1405ه .ق.

12. مجموعه ورام، ابن ابى الفراس، تهران، دارالكتب الاسلاميه، بى تا.

13. مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، حسين نورى، قم، مؤسسه آل البيت لاحياء التراث، 1408ه .ق.

ص: 212

14. مستدرك سفينه البحار، على نمازى شاهرودى، قم، مؤسسة النشر الاسلامى، 1419ه .ق.

15. مشكاة الانوار، محمدباقر مجلسى، قم، 1389ه .ش.

16. مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، الطوسى، تصحيح: اسماعيل انصارى زنجانى، اعداد: على اصغر مرواريد، بيروت، مؤسسه فقه الشيعة، 1411ه .ق.

17. مكارم الاخلاق، الطبرسى، به كوشش محمد حسين اعلمى، بيروت، مؤسسة الاعلمى، 1392ه .ق.

18. من لايحضره الفقيه، الصدوق، به كوشش على اكبر غفارى، قم، مؤسسة النشر الاسلامى، 1404ه .ق.

19. وسائل الشيعه، حر العاملى، قم، مؤسسة آل البيت لاحياء التراث، 1412ه .ق.

ص: 213

ص: 214

تحليل مبناى تاريخى اربعين حسينى

اشاره

محمد فاضل

مجله رواق انديشه، شماره 1

چكيده

گراميداشت اربعين سالار شهيدان، حضرت حسين بن على(عليهما السلام) در ميان شيعيان آن حضرت، از اهميت و ارزش ويژه اى برخوردار است. از ديدگاه بسيارى از صاحب نظران و مورخان شيعه و اهل سنت، مبناى تاريخى چنين بزرگداشتى، ورود اهل بيت(عليهم السلام) به كربلا در اولين اربعين حسينى (سال 61 هجرى) و دفن سرهاى مطهر شهيدان، به ويژه سر مقدس امام حسين(ع) در كنار پيكرهاى مطهر آنهاست.

جمعى اندك از مورخان و صاحب نظران نيز بر اين عقيده اند كه نظريه يادشده، از اعتبار تاريخى لازم برخوردار نيست و مبناى بزرگداشت اين روز، ورود جابر و عطيه به كربلاست. مقاله حاضر در يك بررسى و تحليل تاريخى، در مقام اثبات نظريه نخست است.

مراسم اربعين، مشتمل بر چهار برنامه است كه هر يك از نظر تأييد و مقبوليت تاريخى و مذهبى، در مراحل مختلفى قرار دارند؛ اين برنامه ها عبارت اند از:

ص: 215

1. زيارت مخصوصه: در استحباب و سنت زيارت امام حسين(ع) در روز اربعين (بيستم صفر) - از دور يا نزديك - اختلاف نظر وجود ندارد؛ چنان كه در زيارت ايام متبرك نيمه شعبان و شب هاى قدر، اختلافى مشاهده نمى شود.

2. ورود جابر و زيارت وى در بيستم صفر: اين مسئله مورد شك و استبعاد مرحوم سيد بن طاووس قرار گرفته است.

3. دفن سرهاى مطهر و الحاق آنها به بدن هاى اطهر در روز اربعين: اين مسئله ميان عالمان، فقيهان و مورخان شيعه شهرت دارد.

4. ورود اهل بيت(عليهم السلام) در روز اربعين به كربلا.

درباره اين مسأله، ديدگاه هاى مختلف و متضادى بيان شده و مورد تشكيك و استبعاد جدى قرار گرفته است. اين موضوع از دو جهت محل بحث است: اصل ورود به كربلا و تاريخ ورود.

اما در مورد اصل ورود اهل بيت(عليهم السلام) به كربلا بايد گفت كه بسيارى از علماى برجسته و مشاهير متقدم و متأخر و مورخان شيعه و سنى، آن را تأييد كرده اند كه به برخى از آنها اشاره خواهيم كرد. در برابر، جمعى از متأخران و برخى از متقدمان، اين جريان را بعيد و حتى ممتنع و محال عادى دانسته اند (1) و به تعبير بعضى نيز، كذب محض و افسانه است. (2) استدلال اين گروه در استبعاد، استحاله و تكذيب اين موضوع، دو امر است:

اول: سكوت و بيان نكردن مورخان و كتب تاريخ؛ چراكه اين موضوع، مسئله اى مهم و شايسته تعرض بود. در نتيجه از نگاه اين گروه «عدم الدليل، دليل العدم»؛ يعنى چگونه مى توان باور داشت، اين جريان تا قرن هفتم5.

ص: 216


1- . ترجمه نفس المهموم، شعرانى، ص269.
2- . حماسه حسينى، شهيد مطهرى، ج1، ص30 و ج 2، ص255.

پنهان مانده باشد و تنها از سوى سيد بن طاووس، ابراز و اعلان شود.

دوم: مسئله فاصله ميان شام و عراق يا دمشق و كوفه است. البته اين در صورتى است كه مدت رفتن از كوفه تا شام را بيست روز و مدت اقامت اهل بيت(عليهم السلام) در دمشق را يك ماه (چنان كه نقل شده) در نظر بگيريم؛ به علاوه مدتى كه ابن زياد براى كسب تكليف از يزيد نياز داشت؛ به ويژه اينكه گوينده جريان اربعين (سيد بن طاووس) در كتاب ديگر خود كه بعداً تأليف نمود، (1) اين نظريه را رد كرد و آن را بسيار بعيد دانست و به تبعيت از استبعاد ايشان، مرحوم حاج ميرزا حسين نورى نيز آن را بعيد شمرد. (2) علامه شعرانى و شهيد مطهرى نيز با تعبيرهاى مختلف، همين نظريه را ابراز داشتند.

از آنجا كه هدف اين نوشتار، بررسى علل استبعاد اربعين در كلام سيد بن طاووس و اثبات جريان اربعين است، لازم مى نمايد به ذكر نام عده اى بپردازيم كه جريان اربعين را تصريح يا تأييد نموده اند:

قائلان به اربعين دو دسته اند: دسته اى صراحتاً اظهار نموده اند كه اهل بيت(عليهم السلام) در روز اربعين به كربلا آمدند و دسته ديگر بر اين باورند كه سر مطهر امام(ع) و ساير شهدا در كربلا دفن گرديد يا سرهاى مطهر به دستان امام سجاد(ع) به بدن هاى مطهر الحاق شد.

از آنجا كه بى گمان دفن سر مطهر در كربلا به دست مبارك امام سجاد(ع) انجام شد و ورود ايشان به همراه سرهاى مطهر شهدا به كربلا نيز فقط در بيستم صفر بود و هيچ يك از مورخان شيعه و سنى قائل نشده اند كه سرهاى مطهر، به ويژه سر مطهر امام حسين(ع) از سوى كسى غير از امام سجاد(ع) دفن9.

ص: 217


1- . اقبال، سيد بن طاووس، ص589.
2- . لؤلؤ و مرجان، حاج ميرزا حسين نورى، ص149.

شده و يا اينكه امام سجاد(ع) در روزى غير از بيستم صفر سال 61، براى دفن سرهاى مقدس به كربلا آمده باشد، ازاين رو اعتراف و تصديق به دفن سر مطهر امام حسين(ع) در كربلا به دستان امام سجاد(ع) در روز بيستم صفر، خود گواه و شاهدى صادق و عالى است و بر آمدن اهل بيت(عليهم السلام) در روز اربعين به كربلا دلالت دارد.

مبناى تاريخى اربعين در آثار بزرگان

الف) آثار مستقل

عده اى از محققان و بزرگان، كتاب هاى مستقلى در اثبات ورود اهل بيت(عليهم السلام) به كربلا تأليف كرده اند؛ از جمله:

1.«فاجعة الاربعين» يا «حديث الاربعين»، تأليف عالم بزرگوار، شيخ حسن بلادى.

2. «تحقيق درباره اولين اربعين حضرت سيدالشهدا(ع)»، تأليف علامه محقق، سيد محمد على قاضى طباطبائى، شهيد محراب مصلاى جمعه تبريز. اين كتاب افزون بر هشتصد صفحه است كه با مراجعه و بررسى بيش از 570 كتاب، به نگارش درآمده است. در تكميل نوشتار حاضر، از اين كتاب نفيس استفاده بسيارى شده است (جزاه الله خيراً).

همچنين بسيارى از اديبان و عالمان، موضوع اربعين و ورود اهل بيت(عليهم السلام) به كربلا را در قالب اشعار عربى و فارسى، بازگو و ضبط كرده اند.

ب) تصريحات و تأييدات

اما عده اى كه پيش از سيد بن طاووس در آثار يا مقاتل خود به مناسبت، تصريح يا تأييدى بر اربعين داشته اند، عبارت اند از:

ص: 218

1. ابومخنف لوط بن يحيى، معاصر با امام حسين(ع). (1)

2. شيخ صدوق (381ه .ق): «امام سجاد(ع) با اهل بيت(عليهم السلام) و سرهاى مطهر شهيدان، از دمشق خارج شد و سرهاى مقدس را در كربلا دفن كرد». (2)

هرچند ايشان تصريح نكرده اند كه ورود اهل بيت(عليهم السلام) در روز اربعين سال 61 ه .ق بوده است، اما از آنجا كه هيچ كس، زمان ديگرى را در تاريخ، براى ورود اهل بيت(عليهم السلام) به كربلا ذكر نكرده است، پس اين ورود، در روز اربعين سال 61 ه .ق بوده است.

3. اسفراينى (406ه .ق) از علماى بزرگ مذهب شافعى، در مقتل خود تصريح مى كند كه اهل بيت(عليهم السلام)، بيستم صفر وارد كربلا شده و با جابر ملاقات كردند؛ او مى گويد: «ولما وصلوا الى بعض الطريق»؛ «و چون به راهى رسيدند» و نمى گويد: «ولما وصلوا الى طريق كربلا او العراق»؛ «و چون به راه كربلا يا عراق رسيدند» تا در اين صورت، اشكال شود كه راه كربلا از بين راه مدينه نيست، بلكه از خود شام است.

4. سيد مرتضى علم الهدى (436ه .ق) مى نويسد: «ان رأس الحسين(ع) اعيد الى بدنه في كربلا» (3)؛ «همانا سر مطهر امام حسين(ع)، در كربلا به پيكر مقدس آن حضرت عودت داده شد».

5. ابوريحان بيرونى، محقق و رياضى دان شهير (440ه .ق) در كتاب نفيس خود «الآثار الباقية» چنين مى گويد:0.

ص: 219


1- . مقتل ابومخنف، به نقل از لؤلؤ و مرجان، ص157.
2- . امالى، شيخ صدوق، ص168.
3- . تحقيق اربعين، شهيد قاضى طباطبايى، ص341، به نقل از مناقب، ابن شهر آشوب، ج2، ص200؛ اعلام الورى، شيخ طبرسى، ص250.

و في العشرين رد رأس الحسين(ع) الى جسده حتى دفن مع جسده و فيه زيارة الاربعين و هم حرمه بعد انصرافهم من الشام. (1)

سر مقدس امام حسين(ع) در بيستم صفر، به جسد مطهر امام برگردانده و با پيكرش دفن گرديد. زيارت اربعين درخصوص اين روز است. اهل بيت(عليهم السلام) نيز بعد از مراجعت از شام، اين روز را حرمت نهادند.

پس ايشان تصريح مى كند كه ورود اهل بيت(عليهم السلام) به كربلا، پس از بازگشت از سفر شام بود، نه قبل از رفتن به شام كه مرحوم شعرانى ترجيح مى دهد.

6. شيخ طوسى (460ه .ق) علت سنت شدن زيارت امام حسين(ع) در اربعين را تنها انجام مراسم تدفين سرهاى مطهر امام(ع) و ساير شهدا در كربلا مى داند. (2)

البته سيد بن طاووس مى گويد، شيخ طوسى معتقد است امام سجاد(ع) با اهل بيت(عليهم السلام) در روز اربعين (بيستم صفر) وارد مدينه شدند (نه كربلا) و سيد بن طاووس اين نظر را بعيد مى داند؛ به اين دليل چگونه ممكن است كه اهل بيت(عليهم السلام)، در مدت 40 روز به مدينه برسند؟ (3)

7. شيخ فتال نيشابورى (508ه .ق) مى گويد: «خرج علي بن الحسين(عليهما السلام) بالنسوة و رد رأس الحسين(ع) الى كربلا» (4)؛ «امام سجاد(ع) به همراه اهل بيت(عليهم السلام)، سر امام حسين(ع) را به كربلا بازگرداند».

8. عمادالدين طبرى آملى (متوفاى اوايل قرن ششم). (5)7.

ص: 220


1- . همان، ص344 به نقل از: الآثار الباقيه، ص331 و نيز ج2، ص22 به نقل از: ترجمة الاثآر الباقيه، ص392.
2- . به نقل از: نفس المهموم، مرحوم محدث قمى، ص466؛ تحقيق اربعين، ص341.
3- . اقبال، ص58.
4- . روضة الواعظين، شيخ فتال نيشابورى، ص230.
5- . بشارة المصطفى، به نقل از: اعيان الشيعه، سيد محسن امين، ج4، ص47.

9. شيخ شهيد طبرسى (508ه .ق). (1)

10. ابن شهر آشوب (588ه .ق) در مناقب، اعاده سر مطهر به بدن را ذكر كرده است. (2)

11. علامه شهيد و مورخ كبير، سبط ابن الجوزى، از علماى بزرگ اهل سنت (654ه .ق) چنين مى گويد:

«الاشهر انه رد الى كربلا فدفن مع الجسد» (3)؛ «بنا بر نظر مشهورتر، سر امام حسين(ع) به كربلا بازگردانده و با پيكرش دفن گرديد».

12. سيد بن طاووس على بن موسى بن جعفر (668ه .ق) در كتاب لهوف، بازگشت اهل بيت(عليهم السلام) به كربلا و همچنين دفن سر مطهر در كربلا را نقل كرده و در كتاب اقبال (4)، الحاق سر مطهر به بدن در روز بيستم صفر را پذيرفته است؛ گرچه درباره آورنده سر مطهر و كيفيت دفن آن، سكوت كرده است.

13. شيخ فقيه، ابن نما حلى (جعفر بن محمد جعفر كه در اواخر قرن هفتم درگذشت) ورود اهل بيت(عليهم السلام) به كربلا و ملاقاتشان با جابر را بيان كرده است. (5)

شايان توجه است كه شيخ اجازه (6) ما، مرحوم آيت الله حاج شيخ آقا بزرگ تهرانى، در كتاب «الذريعه» (7)، تاريخ وفات ابن نما، مؤلف كتاب «مثير الاحزان» را سال 645ه .ق ثبت نمود؛ در صورتى كه اين سال، تاريخ فوت پدر ايشان، فقيه9.

ص: 221


1- . اعلام الورى، الطبرسى، ص250.
2- . به نقل از: مقتل الحسين، سيد مقرم، ص469.
3- . تحقيق اربعين، صص342 و 349 به نقل از: تذكرة الخواص، سبط بن جوزى؛ مقتل مقرم، ص470 به نقل از تذكرة الخواص، ص150؛ اعيان الشيعه، سيد محسن الامين، ج1، ص626.
4- . اقبال، ص588.
5- . مثير الاحزان، ابن نما الحلى، ص59، به نقل از تحقيق اربعين، ج2، ص20؛ مقتل الحسين، ص469.
6- . مقصود از اين اصطلاح، اجازه نقل روايت است كه تا چندى پيش، ميان دانشمندان اهل حديث رايج بوده است.
7- . الذريعه، آقا بزرگ تهرانى، ج19، ص349.

نامى، محمد بن جعفر بن نما، استاد سيد بن طاووس و محقق حلى است.

14. مورخ معروف، خواند مير (942ه .ق)، اربعين را صحيح ترين روايات در دفن سر مطهر دانسته و مى گويد: «امام چهارم، با خواهران و در بيستم شهر صفر، سر امام حسين(ع) و ساير شهيدان كربلا - رضى الله عنهم - را به بدن هاى ايشان منضم ساخت». (1)

15. عبدالله بن محمد الشبراوى، شيخ جامع ازهر قاهره، صاحب كتاب «الاتحاف بحب الاشراف» (172ه .ق) نقل مى كند: «بعد از چهل روز، سر به بدن ملحق شد». (2)

16. زكريا بن محمد قزوينى (1305ه .ق) در كتاب «عجائب المخلوقات» چنين مى گويد:

اليوم الاول منه عيد بني اميه ادخلت في رأس الحسين (رضي الله عنه) بدمشق و العشرون منه رد رأس الحسين الى جثته. (3)

اولين روز ماه صفر، عيد بنى اميه بود؛ سر مقدس امام حسين(ع) در اين روز، وارد دمشق شد و در روز بيستم همين ماه، سر مبارك امام(ع)، به بدن مطهرش بازگردانده شد.

17. علامه گران قدر، سيد محسن امين عاملى، در «لواعج الاشجان» به نقل از بشارة المصطفى و در «اعيان الشيعه» مى گويد: «ورود اهل بيت(عليهم السلام) به كربلا مشهور است». (4)

18. عالم شريف، سيد عبدالرزاق مقرم در «مقتل الحسين(ع)» چنين مى گويد: «اهل بيت(عليهم السلام) در كربلا با جابر ملاقات كردند». (5) همچنين مى گويد: «امام سجاد(ع)،7.

ص: 222


1- . حبيب السير، خواند مير، ج2، ص60.
2- . مقتل مقرم، ص469 به نقل از الاتحاف بحب الاشراف، عبدالله بن محمد الشبراوى، ص12.
3- . عجائب المخلوقات و غرائب الموجودات، زكريا بن محمد قزوينى، ص70.
4- . اعيان الشيعه، ج1، ص617.
5- . مقتل الحسين، ص467.

سر مطهر پدر و ساير شهدا را در كربلا به بدن ها ملحق كرد». (1)

19. احمد بن محمد ابن حجر مكى(937ه .ق) صاحب كتاب «الصواعق المحرقه» و شرح قصيده همزيه بوصيرى مى گويد: «بعد از چهل روز، سر به بدن ملحق شد». (2)

20. رضى بن نبى سيد جليل زبدة الفقهاء فاضل قزوينى (1118ه .ق) در كتاب نفيس «تظلم الزهرا»، عين عبارت سيد بن طاووس در كتاب اقبال را نقل مى كند و به طور جدى و صريح، گفته سيد را پاسخ مى دهد:

اقول: غاية ما قال بعد تسليمه محض استبعاد و لا ينبغي بمحضه انكار الروايات فانا سمعنا من الموثقين قرب كوفه من دمشق بما قد تيسر للبريد ان يسير بثلاثة ايام و لا سيما للولاة و الحكام بالجور و سيما مثل هذا الخبر المشوم الذي هو عيد للشاميين و مدة مقامهم في دمشق - على ما في المنتخب - لا يعلم كونها زائدة على ثمانية ايام تقريباً و لم نظفر على رواية دلت على مقامهم فيها مدة شهر و الله يعلم و ايضاً قد يذهب الحام بالمكاتب باسرع من ذلك».

به عقيده من، سيد، بعد از پذيرش جريان اربعين، بعدها صرفاً آن را بعيد دانست و سزاوار نيست با استبعاد صرف او، روايات تاريخى را انكار نمود؛ زيرا ما از برخى از اشخاص مورد اطمينان شنيده ايم كه كوفه به دمشق نزديك بود؛ به گونه اى كه يك پيك، مى توانست سه روزه، به ويژه براى كسب تكليف واليان و حكام جور، مثل خبر شوم كربلا را - كه براى اهل شام عيد به شمار مى رفت - به آنها برساند. اما مدت اقامت اهل بيت(عليهم السلام) در شام، بنا بر آنچه در المنتخب آمده، تقريباً بيش از هشت روز نبوده است و ما به نقل ديگرى كهن.

ص: 223


1- . مقتل الحسين، ص469.
2- . همان.

بر اقامت آنان در شام به اندازه يك ماه دلالت كند، دست نيافتيم؛ خدا عالم است. به اضافه چه بسا گاه كبوتر نامه بر، زودتر از پيك زمينى پيغام برساند.

همچنين عده ديگرى از مشاهير علماى شيعه و سنى، قائل به اربعين هستند كه براى اطلاع بيشتر، مى توان به مقتل مقرم و تحقيق اربعين مراجعه كرد.

علل استبعاد از زبان سيد بن طاووس

قبل از نقل جريان اربعين، بررسى دلايلى كه سيد بن طاووس براى بعيد شمردن جريان ذكر مى كند، لازم است.

دلايل استبعاد از نظر او عبارت اند از: 1. استجازه 2. اقامت يك ماهه 3. بعد مسافت كه به بررسى هر يك مى پردازيم:

1. استجازه

سيد بن طاووس معتقد است مدت زمانى كه براى رفتن قاصد ابن زياد به شام، براى كسب تكليف درباره اعلام پايان يافتن جنگ و انجام مأموريت محوله و كسب تكليف از يزيد درباره سرهاى مطهر و اسيران صرف شد، با ورود اهل بيت(عليهم السلام) در روز بيستم صفر به كربلا سازگار نيست.

در رد اين دليل سيد بن طاووس بايد بگوييم اولاً: جريان استجازه مبهم و معماگونه است؛ زيرا نه معلوم شد و نه كسى گفته است، حامل و ناقل اجازه، چه كسى بود؟ چه هنگام رفت و كدام زمان برگشت و...؟ علاوه بر اين، چرا قاصد، سر مطهر امام(ع) را به منظور اثبات صحت گفتارش به همراه خود براى يزيد نبرد؟ چون خود سيد مى گويد، سر امام(ع) همراه با اهل بيت(عليهم السلام) از كوفه خارج شد.

ص: 224

محدث خيابانى مى گويد:

تا به حال با وجود فحص شديد و تفتيش اكيد، در هيچ تاريخ و تأليفى از خاصه و عامه، ايصال اين مكتب و جواب را به شام و كوفه نديده ام كه به چه نحو و كدام وسيله بوده و حال آنكه از تذكرة الخواص و قمقام، مستفاد مى شود كه روز پانزدهم، رئوس و اسيران را از كوفه به شام حركت دادند. (1)

ابن اثير در الكامل و طبرى در تاريخ خود، داستانى در مورد ايام اسارت اهل بيت(عليهم السلام) در كوفه نقل مى كنند كه گوياى استجازه است؛ ولى مبهم و سربسته، آن هم به صورت حكايت قول (قيل). (2)

ثانياً: داستان استجازه با گفته شيخ مفيد كه مفادش حركت اهل بيت(عليهم السلام) در روز سيزدهم يا چهاردهم است (3) و به وضوح، بر عدم استجازه دلالت مى نمايد، تعارض دارد و در اين فرض، گفتار شيخ مفيد از چند جهت بر ديدگاه سيد بن طاووس مقدم است: 1. تقدم زمانى دو قرن و نيم 2. دقت نظر و ضبط و... .

علاوه بر مطالب گذشته، زمينه سؤال جديدى وجود دارد و آن اينكه مگر عمر سعد، براى فرستادن سرها و اهل بيت(عليهم السلام) از كربلا به كوفه، از ابن زياد اجازه خواست كه ابن زياد از يزيد اجازه بخواهد؟

نكته ديگرى كه در تعيين اربعين نقش دارد، جريان خروج و ورود اهل بيت(عليهم السلام) از كوفه به شام است؛ ازاين رو بررسى آن ضرورى به نظر مى رسد. شيخ مفيد در مورد خروج اهل بيت(عليهم السلام) از كوفه چنين شرح مى دهد:

ص: 225


1- . تحقيق اربعين، ص260.
2- . الكامل، ابن اثير، ج4، ص84.
3- . ارشاد، شيخ مفيد، ص261.

روز دوازدهم يا سيزدهم، ابن زياد سر مطهر امام(ع) را به وسيله زجر بن قيس براى يزيد به شام فرستاد. پس از آن در روز چهاردهم يا پانزدهم، اهل بيت(عليهم السلام) را روانه شام كرد و كاروان اهل بيت(عليهم السلام) به كسانى كه سرها را مى بردند، رسيدند. (1)

شهيد قاضى طباطبايى مى گويد: «در كتب تاريخ، كاروان اهل بيت(عليهم السلام)، روز پانزدهم محرم از كوفه به سمت شام خارج شدند». (2)

تقويم و سالنامه پژوهشى آستان قدس رضوى (سال هاى 70 و 71) روز نوزدهم محرم را روز حركت و خروج اهل بيت(عليهم السلام) از كوفه به شام مى داند.

ورود سرهاى مطهر به شام در روز اول صفر معروف و مشهور است و تاريخ ديگرى نقل شده است و بسيارى، عيد دانستن اول صفر سال 61 از سوى بنى اميه را نقل كرده اند. از سوى ديگر، گويا همراهى سرهاى پاك و اهل بيت(عليهم السلام) هنگام ورود به شام، مورد اتفاق نظر همگان است. سيد بن طاووس، شيخ مفيد و ديگران معتقدند اهل بيت(عليهم السلام) و سرهاى مطهر، با هم به سمت شام حركت كرده و با هم وارد شام شدند. هرچند سيد، تاريخ خروج اهل بيت(عليهم السلام) از كوفه و ورود آنها به شام را معين نمى كند، اما همين مقدار كه قبول دارد اهل بيت(عليهم السلام) و سرهاى شهدا را با هم از كوفه خارج و با هم وارد شام كردند، براى پذيرفتن ورود اهل بيت(عليهم السلام) در روز اول صفر به شام كافى است. همچنين ايشان گفته مورخان معتبر و معروف در رابطه با خروج و ورود از كوفه به شام را رد نكرده است.

بنابراين پذيرش ورود اهل بيت(عليهم السلام) به شام در روز اول صفر، الزامى است و در نتيجه يا استجازه انجام نشد (چنان كه احتمال قوى همين است) يا در ده روز اول، انجام شد؛

ص: 226


1- . ارشاد، ص261.
2- . تحقيق اربعين، ص42.

يعنى دهه اول، به رفت و برگشت قاصد و كسب اجازه صرف شد، دهه دوم صرف حركت اهل بيت(ع) به شام شد و اهل بيت(عليهم السلام) روز اول صفر - طبق نظر معروف - وارد شام شدند و به همين مناسبت، آن روز، عيد رسمى امويان و دشمنان اهل بيت(عليهم السلام) شد.

2. اقامت يك ماهه اهل بيت(عليهم السلام)

سيد بن طاووس با استناد به روايتى كه بر اقامت يك ماهه اهل بيت(عليهم السلام) در شام دلالت دارد آن را با جريان اربعين سازگار نمى داند.

اين موضوع را نمى توان از نظر تاريخى تأييد كرد، بلكه از استدلال استجازه هم ضعيف تر است؛ چون در استجازه، نقل ابن اثير و طبرى، هرچند به طور مبهم وجود داشت، سيد نيز در كتاب هاى ديگر خود به آن اشاره اى نمى كند و فقط در كتاب اقبال به عنوان استبعاد مى گويد: «اربعين با روايت اقامت يك ماه در دمشق، سازگار و هماهنگ نيست». (1)

علاوه بر اين، تتبع نقل هاى تاريخى، شاهد خوبى بر عدم اقامت يك ماهه اهل بيت(عليهم السلام) در شام است و از قراين متعدد و عبارات مختلف، استفاده مى شود كه از هشت يا ده روز بيشتر نبوده است.

كلمات محدث قمى و ديگران، گوياى اين است كه چون مردم شام از حقيقت امر مطلع شدند و فهميدند كه كشته شدگانِ فرزندان پيغمبر(ص) و اسرا، خاندان نبوت هستند، شرايط و اوضاع كاملاً عليه يزيد برگشت؛ به همين سبب وجود اهل بيت(عليهم السلام) در شام، مايه نفرت بيشتر شاميان از بنى اميه و تزلزل سلطنت اين دودمان مى شد؛ بنابراين يزيد با تظاهر به احترام اين بزرگواران، سعى در برگرداندن آنها به مدينه نمود.9.

ص: 227


1- . اقبال، ص589.

ابن اثير مى گويد: يزيد گفت:

لعن الله ابن مرجانة فانه بغضني بقتل الحسين الى المسلمين و زرع في قلوبهم العداوة فابغضني البر و الفاجر بما استعظموه من قتلي الحسين مالي و لابن مرجانة؟ لعنه الله و غضب عليه. (1)

خدا پسر مرجانه را لعنت كند كه با قتل حسين، مرا مبغوض مسلمانان ساخت و بذر دشمنى با ما را در دلهايشان كاشت؛ در نتيجه نيكوكار و بدكار را به دليل قتل حسين، با من دشمن ساخت. مرا با پسر مرجانه چه كار؟ خداوند او را لعنت كند و بر او خشم نمايد.

شيخ مفيد نيز مى گويد:

و لما وضعت الرؤوس بين يدي يزيد و فيها رأس الحسين(ع) قال يزيد... . ثم امر بالنسوة ان ينزلن فأفرد لهم داراً يتصل بدار يزيد فاقاموا اياماً ثم ندب النعمان بن بشير و قال: تجهيز لتخرج بهؤلاء النسوة الى المدينة. (2)

آن گاه كه سرهاى شهدا در برابر يزيد قرار داده شد و سر مقدس امام حسين(ع) در ميان آنان بود، گفت... سپس دستور داد كه اهل بيت(عليهم السلام) فرود آيند.... اهل بيت(عليهم السلام) در كنار منزلگاه يزيد، چند روزى اقامت داشتند تا اينكه روزى يزيد، نعمان بن بشير را خواست و به او گفت: آماده باشد تا با اهل بيت(عليهم السلام) به مدينه برويد.

اين كلمات به روشنى بر اقامت نداشتن يك ماهه در شام دلالت مى كند.

همچنين طبرى مى گويد: «ثم ادخلهم على عياله فجهزهم و حملهم الى المدينة» (3)؛ «سپس آنها را بر خانواده خود وارد كرد. سپس آنان را آماده نمودند و به سوى مدينه حركت دادند».

ص: 228


1- . الكامل، ج4، ص87.
2- . ارشاد، صص261 - 263.
3- . تاريخ طبرى، الطبرى، ج4، ص293.

در جاى ديگر نيز مى گويد:

ولما حبس يزيد دعا بعلي بن الحسين و صبيان الحسين و نسائه فادخلوا عليه و الناس ينظرون ثم قال يزيد: يا نعمان بن بشير جهزهم بما يصلحهم و ابعث معهم رجلاً من اهل الشام فيسير بهم الى المدينه ثم امر بالنسوة ان ينزلن في دار.... فدخلن دار يزيد... فاقاموا عليه المناحة ثلاثاً.... (1)

ظاهر اين عبارت اين است كه در همان روز اول ورود اهل بيت(عليهم السلام) به شام و مجلس يزيد، او دستور داد تا مقدمات رفتن به مدينه را فراهم آورند. در عبارت «ثم امر بالنسوة ان ينزلن»، از واژه «ثم» استفاده مى شود كه پس از امر به فراهم نمودن مقدمات رفتن به مدينه، دستور داد «نزول» كنند؛ يعنى بار سفر باز كنند؛ زيرا نزول، وارد و داخل شدن نيست، بلكه فرود آمدن و پياده شدن از وسايل نقليه است. پس پيش از بار انداختن مسافران كربلا در شام، فرمان بازگشت آنان صادر شد.

ابن كثير نيز مى گويد: «اهل تحقيق گفته اند: بيشتر از يك هفته يا هشت روز، اقامت اهل بيت(عليهم السلام) در شام نبود». (2) در مقتل ابى مخنف نيز عباراتى با همين مضامين وجود دارد.

نتيجه بحث اينكه اقامت يك ماهه در دمشق، از نظر اسناد و مدارك تاريخى، پذيرفتنى نيست و نمى توان آن را تأييد كرد.

3. بعد مسافت (فاصله طولانى بين كوفه و شام)

سيد بن طاووس مى گويد: «فاصله بين كوفه و شام، حدود ده روز راه است كه با برگشت آن، 20 روز مى شود. از اين رو اين فاصله طولانى، به علاوه اقامت يك ماهه0.

ص: 229


1- . همان، ص353.
2- . البداية و النهاية، ابن كثير، ج8، صص9 - 198؛ به نقل از: تحقيق اربعين، ص370.

اهل بيت(عليهم السلام) در شام، با ورود اهل بيت(عليهم السلام) در بيستم صفر به كربلا منافات دارد.

در جواب اين سخن سيد بن طاووس، لازم است به دلايلى اشاره شود كه بر امكان پيمودن اين مسافت در مدتى كمتر از آنچه سيد معتقد است، دلالت دارند:

1. سيد بن طاووس خود اعتراف دارد كه مسافت بين كوفه و شام براى پيمودن عادى، 10 روز است؛ زيرا خود او گفته بود مدت رفت و بازگشت بين اين دو شهر، بيست روز يا بيشتر است. ازاين رو مى توان باور داشت كه پيك و قاصد سريع السير دولتى كه حامل پيام مهم امنيتى و نظامى نيز باشد، راه را پنج روزه طى مى كند.

2. بعضى از طوايف اطراف دمشق، مسافت دمشق تا نجف اشرف را هشت روزه و برخى از قبايل، هفت روزه مى پيمايند. (1)

3. از شخصى به نام ابوخالد نقل مى كنند:

روز جمعه، كنار شط فرات با ميثم تمار بودم، او گفت: «الساعه معاويه در شام مرد و من روز جمعه آينده، با قاصدى كه از شام آمده بود، ملاقات كردم و خبر از شام گرفتم». گفت: «معاويه از دنيا رفت و مردم با پسرش يزيد بيعت كردند». گفتم: «كدام روز معاويه مرد؟» گفت: «روز جمعه گذشته». (2)

با توجه به اينكه يزيد هنگام مرگ معاويه در شام نبود و فرصتى هرچند كوتاه براى آمدن يزيد به شام و بيعت مردم با او لازم بود، اگر اين قاصد پس از بيعت مردم، بلافاصله از شام خارج شده باشد، حداكثر مدت شش روز بين راه بود.4.

ص: 230


1- . همان، صص33 و 34؛ به نقل از: اعيان الشيعه.
2- . رجال كشى، شيخ طوسى، ص75؛ تنقيح المقال، المامقانى، ج3؛ نفس المهموم، شيخ عباس قمى، ص129؛ تحقيق اربعين، ص34.

4. اشخاص موثق مى گويند، مسافت كوفه تا شام را طى سه روز به راحتى مى توان پيمود. (1)

5. در تابلوى بين شهرى وزارت راه سوريه نوشته شده: دمشق - بغداد \ 500 كيلومتر. از بغداد تا كوفه نيز حدود 150 كيلومتر و از بغداد تا كربلا حدود 70 كيلومتر است.

محدث قمى مى گويد: «روز هشتم، يزيد اهل بيت(عليهم السلام) را روانه كرد». (2) با توجه به ورود اهل بيت(عليهم السلام) در روز اول صفر و فاصله ده روزه كوفه به شام (چنان كه سيد، اعتراف دارد) رسيدن اهل بيت(عليهم السلام) به كربلا را در بيستم صفر، به آسانى مى توان تصديق و باور كرد؛ چون حدود دوازده روز مى شود.

6. امام حسين(ع)، فاصله 470 كيلومترى مدينه و مكه را پنج روزه پيمودند (تقريباً روزانه 90 كيلومتر)؛ در نتيجه مسافت شام تا كربلا را كه حدود 570 كيلومتر است، طى هفت روز به راحتى مى توان پيمود و مسافت شام تا كوفه را به طور عادى، هشت روزه مى توان طى كرد.

7. سرعت شتر در بيابان، به دوازده كيلومتر و شتر تندرو (جماز) حتى به 24 كيلومتر در ساعت مى رسد. (3)

لازم به ذكر است كه علامه جليل، متتبع توانا، شهيد قاضى طباطبائى در كتاب نفيس «تحقيق اربعين»، از تاريخ طبرى نقل مى كند كه «ابابكرة» به دستور «بسر بن ارطاة» از كوفه به شام، هفت روزه رفت و برگشت. (4) مقرم نيز مى گويد: «ابابكره به شام رفت». (5)4.

ص: 231


1- . تظلم الزهرا، فاضل قزوينى، ص172.
2- . نفس المهموم، ص463.
3- . اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، دكتر سيدرضا پاك نژاد، ج6، ص33.
4- . تاريخ طبرى، ج4، ص127؛ استقامت و مصر، ج6، ص96.
5- . مقتل الحسين، پاورقى، ص344.

كبوتر نامه بر

يكى از پاسخ ها و توجيهاتى كه براى رفع شبهه بعد مسافت و تصديق ورود اهل بيت(عليهم السلام) در بيستم صفر به كربلا، مطرح مى شود و در عبارات مرحوم شهيد قاضى طباطبائى تكرار و مورد استفاده قرار گرفته، جريان استفاده از كبوتر نامه بر براى استجازه از يزيد است.

گويا نخستين كسى كه اين احتمال را مطرح كرد، مرحوم فاضل قزوينى باشد. البته او نمى گويد ابن زياد حتماً يا احتمالاً از كبوتر استفاده كرد؛ فقط گفته است: «قد يذهب الحمام بالمكاتب باسرع من ذلك» (1)؛ «كبوتران نامه ها را در كمتر از اين مدت مى رسانند».

قابل توجه است كه استفاده ابن زياد از كبوتر نامه بر، تنها در حد يك فرضيه است و احتمال استفاده ابن زياد از كبوتر نامه بر براى كسب اجازه از يزيد، گرچه احتمالى پذيرفتنى است، اما هيچ شاهد و سند تاريخى در مورد استفاده ابن زياد، يزيد يا پيشينيان آنان از كبوتر براى نامه رسانى وجود ندارد. حتى مطرح كنندگان اين پاسخ نيز، هيچ موردى را نقل نكرده اند.

بنابراين موضوع مهم تاريخى اربعين را با تكيه بر حدس و گمان به اينكه از كبوتر استفاده شده باشد، نمى توان به اثبات رساند. اساساً در امور تاريخى، معيار، نقل معتبر مورخان است و حدس و گمان و احتمال، هيچ ارزش علمى ندارد.

چگونه مى توان با استناد به چيزى كه در تاريخ اسلام تا آن روز هيچ سابقه اى نداشت، نظريه پردازى كرد و حل مشكل نمود. نه خليفه اى از آن استفاده كرد و نه والى و اميرى آن را به كار گرفت!

ص: 232


1- . تظلم الزهرا، ص172.

شهرت دفن سرهاى مطهر

با توجه به اينكه دفن سر مطهر امام(ع) در كربلا به معناى آمدن اهل بيت(عليهم السلام) به كربلا است، اعتراف به اين موضوع، خود دليلى مستقل بر اين مدعاست؛ ازاين رو نام كسانى كه اين مطلب را بين علماى شيعه مشهور و معروف مى دانند، يادآور مى شويم:

1. مورخ كبير سبط بن الجوزى (654ه .ق) مى گويد: «الاشهر انه رد الى كربلا فدفن مع الجسد» (1)؛ «بنابر نظر مشهوتر، سر امام حسين(ع) به كربلا بازگردانده و با پيكرش دفن گرديد».

2. فقيه سعيد ابن نما حلى (متوفاى سال هاى آخر قرن هفتم) چنين مى گويد: «ان المعول عند الاماميه» (2)؛ «شيعه، به اين نظريه اعتماد دارد».

3. سيد ورع و جليل سيد بن طاووس (668ه .ق) مى گويد:

فاما رأس الحسين(ع) فروي انه اعيد فدفن بكربلا مع جسده الشريف و كان عمل الطائفه على هذا. (3)

روايت شده است كه سر امام حسين(ع) به كربلا بازگردانده و در كنار جسد شريف امام(ع) به خاك سپرده شد و دانشمندان شيعه نيز بر همين عقيده اند.

4. علامه مجلسى (1111ه .ق) مى گويد:

و المشهور بين علمائنا الاماميه انه دفن رأسه مع جسده الشريف رده علي بن الحسين(عليهما السلام). (4)5.

ص: 233


1- . اعيان الشيعه، ج1، ص626؛ مقتل مقرم، ص470؛ به نقل از تذكرة الخواص، ص150؛ تحقيق اربعين، صص342 و 349.
2- . مقتل مقرم، ص363؛ به نقل از مثير الاحزان، ص58.
3- . لهوف، سيد بن طووس، ص232.
4- . بحارالانوار، ج45، ص145.

بين علماى شيعه شهرت دارد كه امام سجاد(ع)، سر امام حسين(ع) را بازگرداند و در كنار پيكر امام(ع) دفن نمود.

5. سيد عالم جليل حاج سيد اسدالله حسينى تنكابنى مى گويد: «خبر حمل امام سجاد(ع)، اشهر و اظهر و اصح در نظر است و مؤيد به عقل و نقل است». (1)

6. محدث قمى چنين مى گويد:

و الذي اشتهر بين علمائنا الاماميه انه دفن مع جسده الشريف رده علي بن الحسين(عليهما السلام). (2)

7. المناوى مى گويد: «نقل ان الامامية متفقة على انه اعيد الى كربلا» (3)؛ « نقل است كه همه علماى شيعه بر اين باورند كه سر مطهر امام حسين(ع) به كربلا بازگردانده شد».

8. علامه كبير مجلسى مى فرمايد:

و بدان كه مشهور آن است كه سبب تأكيد زيارت آن حضرت در اين روز، آن است كه حضرت امام زين العابدين(ع)، با ساير اهل بيت(عليهم السلام) در اين روز، بعد از مراجعت از شام به كربلاى معلى وارد شدند و سرهاى مقدس شهدا را به بدن هاى ايشان ملحق كردند. (4)

مراسم دفن سر مطهر

يكى ديگر از موضوعاتى كه به عنوان دليل معتبر و سند قانع كننده در رابطه با ورود اهل بيت(عليهم السلام) به كربلا مى تواند مورد استفاده قرار گيرد، جريان دفن سر مقدس امام(ع) در كربلا و ملحق شدن آن به پيكر مطهر است.ر.

ص: 234


1- . مصائب الهداة، اسد الله حسينى تنكابنى، به نقل از: تحقيق اربعين، ص337.
2- . نفس المهموم، ص466.
3- . مقتل مقرم، ص470 به نقل از الكواكب الدريه، المناوى، ص1.
4- . زاد المعاد، ابن قيم الجوزيه، اعمال روز بيستم صفر.

طبق اسناد و مدارك يادشده، بازگشت سرهاى مطهر شهيدان به كربلا و پيوستن به پيكرهاى پاك آنان، اگر مورد اتفاق نظر و اجماع همه علما و مورخان بزرگ شيعه نباشد، معروف و مشهور بودنش بين آنها قطعى و مسلم است. اهل سنت نيز از اين شهرت بين شيعيان آگاهى دارند و به گفته برخى، مؤيد به عقل و نقل است و دفن سر مطهر امام حسين(ع) در جايى غير از كربلا، مورد تأييد بزرگان نيست.

يادآورى:

1. علامه بزرگوار مجلسى، آمدن اهل بيت(عليهم السلام) به كربلا و مراسم تدفين در كربلا را بعيد مى داند و مى گويد:

بنابراين سرّ و فلسفه انتخاب و تعيين روز بيستم صفر - نه قبل و نه بعد - براى سنت شدن مراسم سر خاك امام حسين(ع) رفتن و زيارت كردن آن امام چيست؟ نمى دانيم! و موظف نيستيم بدانيم. (1)

از اين بيان، دو نكته را مى توان برداشت كرد: يكى اينكه اگر آمدن اهل بيت(عليهم السلام) و برگزارى مراسم تدفين، ثابت و مسلّم بود، فلسفه زيارت، مبهم نبود. ديگر اينكه سنت برگزارى مراسم اربعين و تجديد خاطره متوفى، پس از گذشت چهل روز از درگذشت وى، امرى رايج و متعارف نبود؛ وگرنه ابهام داشت و نيازى به تفسير و توجيه نبود.

2: سيد جليل ابن طاووس كه در كتاب لهوف، جريان آمدن اهل بيت(عليهم السلام) در بيستم صفر به كربلا را يك حقيقت تاريخى نقل مى كند، در كتاب اقبال، با ديده شك و ترديد و استبعاد به اين موضوع مى نگرد؛ ولى از آنجا كه دفن سرهاى مطهر در كربلا و ملحق شدن آنها به بدن هاى طاهر در بيستمى.

ص: 235


1- . جلاء العيون، علامه مجلسى.

صفر، به نظرش ثابت و قطعى است، به نوعى استدلال ظريف و دقيق متوسل مى شود و مى گويد: «آيات قرآن، دلالت قطعى بر لحوق سرها به بدن دارد؛ مثل (وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ) (آل عمران: 169). خدا مى فرمايد: شهيدان زنده اند، با اينكه حيات و زندگى بدون سر ممكن نيست؛ پس بايد سر به بدن ملحق شده باشد تا بتوان زندگى و حيات شهيدان كربلا را تصور كرد؛ گرچه ندانيم به چه وسيله، به كربلا آورده شد و چگونه به بدن ملحق شد و شايد تحقيق و اظهار نظر در اين مورد، نوعى هم رعايت ادب و احترام به آن بزرگان باشد». (1)

اما كسانى كه منكر ورود اهل بيت(عليهم السلام) به كربلا در اولين اربعين بعد از عاشورا هستند يا با شك و ترديد به اين جريان مى نگرند، در برابر يك پرسش جدى و اساسى قرار دارند كه پاسخ صحيح آن، جز با التزام به ورود اهل بيت(عليهم السلام)، امكان پذير نيست؛ اولين كسى كه به اين پرسش پاسخ صحيح داد، شيخ طوسى بود.

با ذكر مقدمه اى به طرح اين پرسش مى پردازيم:

به طور مسلّم و قطعى، تا قبل از واقعه عاشورا، مراسم اربعين، يعنى بزرگداشت شهيدان يا مردگان، براساس عرف يا شرع رسم بود. قبل از اسلام، بين طوايف عربى و ملت يهود، مراسم اربعين يا برپايى برنامه هاى سوگوارى و عزادارى رسم نبود. (البته سيد مقرم نظر ديگرى دارد كه به نقد آن نيز خواهيم پرداخت) در اسلام نيز براى مرگ بزرگانى همچون ابوطالب و خديجه و شهادت بزرگوارانى چون حمزه سيدالشهدا، جعفر طيار و ديگران، هيچ گونه اثرى از اربعين ديده نشده و از كسى هم نقل نشده است.

اينك پرسشى مطرح مى شود كه در روز بيستم صفر، غير از اربعين

ص: 236


1- . اقبال، ص58.

بودن (1)، چه اتفاق تازه اى افتاد كه زيارت امام حسين(ع)، با الفاظ خاص و برنامه مخصوص، مستحب و سنت شد؛ تا آنجا كه يكى از پنج نشانه تشيع خاص و ايمان خالص قرار گرفت؟ چنان كه در حديث معروف از امام حسن عسكرى(ع) روايت شده است. (2)

به عبارت ديگر، پرسشى در اينجا مطرح است كه دقت و تأمل شايانى را مى طلبد و آن اينكه در روز بيستم صفر، دو برنامه مذهبى ويژه برگزار مى شود: 1. زيارت عارفانه امام حسين(ع)؛ 2. مراسم سوگوارى و عزادارى امام حسين(ع). با توجه به اينكه زيارت هاى مخصوص امام(ع)، فقط در ايام خاص سفارش شده است، مانند شب هاى جمعه (كه در ايام شرك و كفر نيز حرمت ويژه اى داشت) و نيمه شعبان، ليالى قدر، عيدين و عرفه؛ بنابراين هرگز شب و روزى را سراغ نداريم كه هيچ ويژگى خاصى نداشته باشد، ولى تشرف به كربلا و زيارت و تجليل آن بزرگوار در آن ايام، سفارش شده باشد. بدين دليل، برگزارى آيين سوگوارى در سالروزى كه هيچ خاطره و حادثه مصيبت بارى در آن اتفاق نيفتاده باشد، تعجب آور خواهد بود. به ضميمه اين نكته كه روز بيستم صفر، هيچ ويژگى خاصى مانند جمعه، عرفه بودن و... ندارد. ازاين رو پرسش اساسى اين است كه چرا دو برنامه يادشده، در روز بيستم صفر توصيه شده است؟

البته فراوانى ايام زيارات مخصوصه امام حسين(ع)، بيانگر اين نكته است كه پيشوايان مذهبى اسلامى، از هر فرصت مناسبى براى زنده نگه داشتن خاطره حساس و حيات بخش جريان عاشورا استفاده مى كردند. بدين سبب در هر روز و شب ويژه و ممتازى كه توجه به خدا و عبادت حضرت حق شايسته بود، شيعيان

ص: 237


1- . چون مسلّم شد، «اربعين» ويژگى و امتياز خاصى از روزهاى قبل و بعد از خود ندارد.
2- . التهذيب، ج6، ص52.

و پيروان مخلص خود را به سوى حسين(ع) و كربلايش بسيج مى كردند و با انواع تشويق و توجه سعى مى كردند ياد آن امام مظلوم(ع)، در دل ها تازه بماند و نامش بر زبان ها رايج باشد و زمين كربلا و حرم شريفش از حضور زنان و مردان مؤمن و عارف و باوفا، مملو و آكنده شود.

از اين طريق رسم و سنت مبارزه با ظلم ظالمان (هرچند زير پوشش عنوان مقدس خليفه مسلمانان پنهان شده باشند) كه مهم ترين هدف و انگيزه قيام و مقاومت خونين و خدايى آن حضرت بود، براى هميشه و همه جا در طول تاريخ و عرض جغرافيا، زنده و شاداب، پايدار و جاودانه بماند. استحباب مؤكد زيارت آن بزرگوار در شب هاى جمعه، قدر، عيد فطر، قربان، نيمۀ شعبان و... گواه و شاهدى بر اين مدعا است.

در عين حال با اين همه آثار پربركت زيارات ذكرشده، هيچ مناسبتى، هر چند كوچك و مختصر، وجود ندارد كه زيارت خواندن آن بزرگوار در روز اربعين سنت شود. پس علت و فلسفه استحباب زيارت روز اربعين چه چيزى مى تواند باشد؟ آيا صرف حضور و آمدن جابر بن عبدالله انصارى در آن روز، مى تواند علت تأسيس چنين سنتى گردد؟

هرگز چنين نيست؛ چراكه اولاً: گرچه جابر شخص محترم و عالم محبوب و شيعه مخلص بود، لكن در بعد سياسى يا نظامى آن روز، هيچ نقش و جايگاه مهمى نداشت؛ آيا زيارت چنين شخصى، ممكن است يك سنت برجسته و آموزنده در تاريخ شود و به نام يك عمل قهرمانانه و آموزنده، سرمشقى براى مبارزان، مجاهدان، ايثارگران و از جان گذشتگان آينده روشن جهان سرخ و خونين تشيع باشد؟

ثانياً: آيا عمل سالگرد اولين زيارت، سابقه و نمونه اى براى الگو و شاهد بودن

ص: 238

دارد؟ هر شهيد و متوفايى، اولين زائر دارد؛ آيا عاقلانه و پذيرفتنى است كه چون كسى اولين زيارت را انجام داد، ديگران نيز به تبعيت و پيروى او، همه ساله آن روز را به مناسبت تجديد خاطره زيارت آن زائر، گرامى بدارند و مراسم باشكوه و مفصلى مانند روز درگذشت يا حتى مفصل تر از آن برپا كنند؟!

چرا اولين زيارت پيغمبر اكرم(ص) و ساير امامان(عليهم السلام) و شهيدان ديگر تاريخ، ثبت و ضبط نشد و گراميداشت و زيارت آن روز، شيوه و سنت قرار نگرفت؟

آيا اگر امام سجاد(ع) بر فرض، سى وهشتم يا چهل وپنجم يا پنجاهم، با اهل بيت(ع) به كربلا مى آمدند و سرهاى مطهر را دفن مى كردند و مراسم تدفين را برگزار مى نمودند، باز هم روز اربعين به مناسبت زيارت جابر، روز برجسته اى معرفى و مراسم تدفين سرهاى مطهر شهيدان به فراموشى سپرده مى شد؟

آيا اگر جابر روز سى ام شهادت امام حسين(ع) (دهم صفر) به زيارت مى آمد و امام سجاد(ع) با اهل بيت(عليهم السلام) و سرهاى مطهر، روز چهلم (بيستم صفر) وارد كربلا مى شدند، باز هم ثلاثين (دهم صفر) در مكتب تشيع، روز ممتاز و برجسته اى معرفى شده و اربعين فراموش مى شد؟

آيا اگر جابر روز ديگرى (غير از بيستم صفر) به كربلا مى آمد و امام سجاد(ع) اصلاً به كربلا نمى آمد (چنان كه بعضى معتقدند) باز هم همان روزى كه جابر به كربلا آمده بود، ثلاثين يا خمسين در مكتب و مذهب تشيع، يك سنت مؤكد ثبت مى شد؟ آيا در برابر اعتراض غير شيعيان، پاسخ و توجيه منطقى و محكمى داشتيم؟

ثالثاً: آمدن جابر به كربلا در روز اربعين (جدا از ديدار با اهل بيت(عليهم السلام) از سوى كسى قبل از سيد بن طاووس نقل نشده است و تنها اسفرائنى كه قبل از سيد مى زيست (406ه .ق) در مقتل خود نقل نموده است كه جابر در روز اربعين،

ص: 239

براى زيارت امام حسين(ع) به كربلا آمد و در آنجا با اهل بيت(عليهم السلام) ديدار كرد؛ ولى مرحوم سيد بن طاووس و ديگران، آمدن جابر «به صورت جداگانه» و بدون ديدار با اهل بيت(ع) را نقل نكرده اند. بنابراين «پذيرش آمدن جابر» و «انكار آمدن اهل بيت(عليهم السلام)» از نظر تاريخى پذيرفتنى نيست.

پاسخ صحيح

آيا اربعين و چهلم بودن، به تنهايى مى تواند علت اين مراسم روحانى باشد؟ آيا آمدن و زيارت جابر به عنوان صحابى معروف يا اولين زائر، مى تواند دليل سنت شدن اربعين شود؟ پس رمز و فلسفه حضور بر مرقد مطهر و تربت پاك امام حسين(ع) در روز بيستم صفر و خواندن زيارت اربعين چيست؟

از مطالبى كه تاكنون گفته شده، نتيجه مى گيريم كه اين دو دليل، نمى تواند رمز و راز عظمت و سنت مراسم اربعين باشد. پاسخ صحيح و قانع كننده مرحوم شيخ الطائفه - جزاه الله خيراً - طبق نقل شيخ شهر آشوب، پرده از راز اين معما مى گشايد و علت واقعى رسم سنت اربعين را مراسم تدفين سر امام(ع) و برپايى سوگوارى و عزادارى و نوحه خوانى و تجديد خاطره مصائب جانسوز و جانگداز عاشورا مى داند.

علاوه بر اين روايات معتبر و مستفيضه و شايد متواتر، دال بر گريستن آسمان بر عزادارى امام به مدت چهل روز نيز، پرده از رمز و راز اين موضوع برمى دارد. (1)

در نتيجه اربعين، محتوايى آموزنده دارد و يادآور خاطره اى حيات بخش و با قداست است و چه شايسته و بجاست كه مراسم تدفين سر مطهر امام حسين(ع) و شهداى باوفاى كربلا، پس از چهل روز جدايى از بدن و گرداندن بر سر نىت.

ص: 240


1- . كامل الزيارات.

در خيابان ها و بيابان ها و كوچه و بازارها، براى هميشه و تا ابد، زنده بماند و همه ساله، مراسم بزرگداشت اين خاطره به يادماندنى و فراموش نشدنى، با عزت و احترام و هرچه باشكوه تر برگزار شود و روحيه ظلم ستيزى، همچون يك درس آموزنده از استاد بزرگ بشريت، حسين بن على(عليهما السلام)، به نسل هاى آينده، به ويژه جوانان منتقل شود و همچنان زنده و شاداب، گرم و گيرا حفظ شود تا زمينه قيام بزرگ جهانى و عدل گستر مهدى موعود(عج) فراهم آيد. بى گمان جز با شيوع و رواج روحيه شهادت طلبى و گسترش فرهنگ جانفشانى در راه ريشه كنى ظلم و ظالم، در ميان همه توده هاى محروم و مظلوم، زمينه و مقدمات ظهور و فرج نهايى فراهم نمى آيد. همچنان كه جز با روحيه شهادت طلبى و ايثارگرى، انقلاب كبير اسلام پا نگرفته و رونق نيافت. بدين سبب به حق مى توان گفت: پيامبر اكرم(ص) با تزريق روحيه جان نثارى در ملت خود، درس مبارزه با كفر و شرك را به آنان آموخت و حسين(ع) با تزريق روحيه جانفشانى (كه در جوامع اسلامى به مرگ يا به سردى و ضعف كشيده شده بود) درس مبارزه با ظلم و نفاق را به جامعه در خود فرو رفته آن زمان آموخت و چه خوش گفت: «حسين منى و انا من حسين» (تو گويى درست اين سخن گفت پيغمبر است).

شاهد خوب اين مدعا (بزرگداشت مراسم اربعين، تنها به دليل تجديد خاطره دفن سرهاى مطهر شهدا از سوى اهل بيت(عليهم السلام) در بيستم صفر) اين است كه در روزهاى ديگر، زيارتى مخصوص حضرت اباعبدالله الحسين(ع) و برگزارى مراسم عزادارى و سوگوارى، رايج نيست. فقط حضور است و زيارت كردن و نماز است و دعاى وداع و بازگشت. در صورتى كه در اربعين، مراسم عزادارى و دسته هاى سينه زنى و غيره، در كربلا از عاشورا، خيلى مفصل تر و پرجوش و خروش تر برگزار مى شود.

ص: 241

هيئت ها و مواكب حسينى، از كل شهرهاى عراق براى اقامه عزا و نوحه خوانى رو به كربلاى حسين(ع) مى آورند؛ تا حدى كه كربلا، گنجايش پذيرايى آنان را ندارد. در بيرون شهر، چادر و خيمه برپا مى كنند و اين چند روز را آنجا به سر مى برند. سه شبانه روز پيوسته، دسته هاى عزادارى و سينه زنى، صحن و حرم مطهر كربلا و همچنين بازار و خيابان ها را پر از جمعيت مى كنند و ازدحام جمعيت، به قدرى است كه رفت و آمد و نقل و انتقال، در كل شهر، به ويژه ورود و خروج از صحن و حرم مطهر، براى افراد عادى، به ويژه زنان و كودكان، بسيار دشوار و گاهى همراه با خطرهايى خواهد بود.

از كتاب «ادب الطف» علامه خطيب شهير بزرگوار، سيد جواد شبر نقل است كه در اربعين، بيش از يك ميليون نفر در كربلا به زيارت و عزادارى مى آيند (در عراق آن روز كه ده ميليون نفر جمعيت داشت) و بيش از صد تن برنج، براى جمعيت هاى عمومى و علنى طبخ مى شود.

آيا چنين مراسم باشكوه و مجللى، تنها به سبب زيارت جابر بود؟! يا تنها به حساب روز چهلم عاشورا بود؟ يا براى تجديد خاطره تلخ و مظلومانه عاشوراست، كه در اربعين تجسم يافت و تكرار شد؟ يا اينكه براى بزرگداشت و تجليل مراسم تدفين بخشى از بدن پاك و پيكر مطهر امام حسين(ع) و ياران بى نظيرش است؟ بخشى از بدن و پيكر كه حرمت و قداستش، اگر از كل پيكر و بدن بيشتر نباشد، كمتر نيست.

آيا عده اى زنان و كودكان، اسير شده و رنج بى خانمانى كشيده و تلخى غربت چشيده، پس از چهل روز اسارت و آوارگى، سرِ بريده و از تن جدا شده پدران و برادران و فرزندان خود را به بدن هاى بى سر ملحق كنند و دفن نمايند، داغ تازه آنان، تازه تر نمى شود؟ داغديدگانى كه علاوه بر

ص: 242

داشتن داغ كشته و پرپر شدن گل پيكر خاندان خود، اجازه گريستن و اشك ريختن و آه كشيدن و ناله كردن را نداشتند، پس از چهل روز، تحمل درد و رنج و زحمت اسارت بر سر تربت عزيزان خود آمدند تا سرهاى پاك به امانت گرفته را به اهل امانت بازگردانند و پس از انجام وظايف و پايان يافتن مراسم تدفين تمام قطعات بدن هاى قطعه قطعه شده، به مراسم عزادارى و سوگوارى بپردازند.

آيا شايسته نيست شيعيان مخلص اين خاندان كه «خلقوا من فاضل طينتهم يفرحون لفرحهم و يحزنون لحزنهم» (از باقيمانده خاك آنان آفريده شدند و به شادى آنان شاد و به حزن و اندوه آنها اندوهناك اند) در بيستم صفر هر سال، سوگوارى و نوحه خوانى برپا كنند تا خاطره تلخ بازگشت اسيران، تجديد و مراسم تدفين سرهاى مطهر در كربلا، تجليل شود؟ و با برپايى مراسم نوحه و عزا و ماتم، هميارى و همگامى خود را با اهل بيت(عليهم السلام) اعلام كنند؟

از اينجا راز و رمز برگزارى مراسم سوم و برپايى برنامه چهلم براى مردگان مؤمن، كشف مى شود كه روز سوم، رمز تجديد خاطره مراسم تدفين پيكرهاى بى سر شهيدان كربلاست و راز مراسم اربعين، تجليل و اظهار همدردى با خاندان نبوت و شركت در اقامه عزا، به مناسبت تدفين و خاكسپارى سرهاى بى پيكر و ملحق نمودن آنها به بدن هاى پاك بى سر است.

توجيه اربعين از ديدگاه سيد مقرم

مرحوم علامه مقرم به منظور تفسير و تحليل اربعين، سعى دارد كه مراسم اربعين امام حسين(ع) را منطقى و موجه و متعارف در همه ملل و اقوام جلوه دهد؛ ازاين رو مى گويد:

ص: 243

من النواميس المردة الاعتناء بالفقيد بعد اربعين يوماً مضين من وفاته ... و النصارى يقيمون تأبينية يوم الاربعين من وفاة فقيدهم يجتمعون في الكنيسة و يعيدون الصلاة عليه... و اليهود يعيدون الحداد على فقيدهم بعد مرور ثلاثين يوماً. (1)

«اربعين» برگزارى مراسم بزرگداشت مردگان در روز چهلم مرگ، از سنت و آداب و رسوم رايج و شايع در همه امت ها و ملت هاست. مسيحيان نيز ملتزم مى باشند و يهوديان، اين مراسم را روز سى ام برگزار مى كنند.

بررسى اين ديدگاه

1. اگر مراسم بزرگداشت و تجديد خاطره، هيچ ريشه مذهبى، تاريخى، سياسى و اجتماعى نداشته باشد، چرا روز چهلم انتخاب شد و قبل و بعد نشد؟ «ثلاثين» يهوديان چه نقصى داشت كه متروك و مهجور شد؟ چرا آنان «اربعين» را انتخاب نكردند، با اينكه (فَتَمَّ مِيقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً) (اعراف: 142) در مورد آنان است و همچنين آيه (وَ إِذْ واعَدْنا مُوسى أَرْبَعِينَ لَيْلَةً ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ) (بقره: 51) خطاب مستقيم به يهوديان است؟

2. چه شاهدى از قبل يا بعد از اسلام، بر رسم و سنت بودن بزرگداشت اموات در چهلم وجود دارد؟ آيا براى پدر و جد پيغمبر(ص)، قبل از اسلام مراسم اربعين انجام شد؟ آيا مشركان عرب براى مردگان خود در روز چهلم، اطعام مى كردند؟ يا سر خاك مى رفتند يا تجديد عزا مى كردند؟

ملت يهود به گفته خود سيد، روز سى ام مراسم برگزار مى كنند كه آن هم معلوم نيست از چه تاريخى و با چه انگيزه اى مرسوم شد؟ مسيحيان كه به ياد مردگان خود، روز چهلم مرگ، مراسم عبادت برپا مى كنند، آيا سابقه دار است؟5.

ص: 244


1- . مقتل مقرم، صص354 و 365.

آيا متخذ و برخاسته از سنت حسنه رايج در ميان مسلمانان نيست كه به نام و به ياد مراسم تدفين سر مطهر امام(ع) و هميارى با عزادارى خاندان داغديده اش برگزار مى شود؟

مراسم امام حسين(ع)، محكوم و تابع آداب و رسوم عرفيات رايج بين يهود و نصارى و جاهليت نيست، بلكه سنت شكن و حاكم بر سنت ها و خود، بنيانگذار سنت هاى حسنه است. اگر در ملت مسلمان، برگزارى مراسم اربعين سنت ضرورى الانعقاد است، يكى از خيرات و بركات بازتاب حركت و قيام الهى امام حسين(ع) و يكى از آثار حسنه آن بزرگوار است؛ نه از اين جهت كه چون بر هر مرده ممدوح و مذموم، مراسم اربعين برگزار مى شود، بر امام حسين(ع) نيز چنين رفتار مى شود. اگر اين گونه بود، چرا براى امامان ديگر، مراسم اربعين انجام نمى شود؟ همچنين اگر چنان بود، چرا اربعين امام حسين(ع) هر سال تكرار مى شود؛ درحالى كه براى اموات و شهدا، حتى براى معصومان(عليهم السلام)، مراسم اربعين تكرار نمى شود؟ همچنين مى بينيم براى مردگان، رسم و عادت نيست كه هر سال، مراسم اربعين تكرار شود.

پس به خوبى مى توان چنين نتيجه گيرى كرد كه اربعين امام حسين(ع)، مانند ديگر مراسم ها و سنت هاى مذهبى، همگى محتوايى حقيقى و پيامى آموزنده دارند و مشتمل بر رمز و راز توجيه پذير و تصديق و شايسته پيروى همه جوامع و طوايف بشرى هستند؛ نه اينكه مراسم امام(ع)، ريشه در آداب و رسوم يهود و نصارى و جاهليت اعراب، داشته باشد.

ص: 245

منابع

1. الآثار الباقية عن قرون الخاليه، ابوريحان بيرونى، تحقيق پرويز اذكايى، تهران، ميراث مكتوب، 1422ه .ق.

2. اختيار معرفة الرجال (رجال كشّى)، الطوسى، قم، مؤسسة آل البيت لاحياء التراث، 1404ه .ق.

3. الارشاد في معرفة حجج الله علي العباد، المفيد، تحقيق: مؤسسة آل البيت لاحياء التراث، بيروت، دارالمفيد، 1414ه .ق.

4. اعلام الورى باعلام الهدى، ابى على الفضل بن الحسن الطبرسى، قم، مؤسسة آل البيت لاحياء التراث، 1417ه .ق.

5. اعيان الشيعة، سيد محسن الامين، به كوشش سيد حسن الامين، بيروت، دارالتعارف، 1403ه .ق.

6. اقبال الاعمال، ابن طاووس، به كوشش جواد قيومى، قم، مكتب الاعلام الاسلامى، 1414ه .ق.

7. الامالى، الصدوق، تهران، بعثت، 1417ه .ق.

8. اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، سيدرضا پاك نژاد، تهران، بنياد فرهنگى شهيد دكتر پاك نژاد، 1361 ه .ش.

9. بحارالانوار الجامعة لِدُرَرِ اخبار الائمة الاطهار، المجلسى، بيروت، داراحياء التراث العربى و مؤسسة الوفاء، 1403ه .ق.

10. البداية و النهاية فى التاريخ، ابن كثير، به كوشش على محمد معوض و عادل احمد عبد الوجود، بيروت، دارالكتب العلمية، 1418ه .ق.

ص: 246

11. بشارة المصطفى، محمد بن على الطبرى، به كوشش جواد قيومى، قم، مؤسسة النشر الاسلامى، 1420ه .ق.

12. تاريخ حبيب السير، غياث الدين خواند امير، به كوشش محمد دبير سياقى، خيام، 1380 ه .ش.

13. تاريخ طبرى (تاريخ الامم و الملوك)، الطبرى، به كوشش گروهى از علما، بيروت، مؤسسة الاعلمى، 1403ه .ق.

14. تحقيق درباره اول اربعين حضرت سيدالشهدا(ع)، سيد محمد على قاضى طباطبائى، چ3، قم، بنياد علمى و فرهنگى شهيد آيت الله قاضى طباطبائى، 1368 ه .ش.

15. تذكرة الخواص (تذكرة الخواص الائمة في خصائص الائمة)، سبط بن جوزى، قم، الشريف الرضى، 1418ه .ق.

16. ترجمه نفس المهموم، شيخ عباس قمى، ميرزا ابوالحسن شعرانى، تهران، آدينه سبز، 1391 ه .ش.

17. تظلم الزهرا، رضى بن نبى قزوينى، قم، شريف الرضى، 1375 ه .ش.

18. تنقيح المقال فى علم الرجال، المامقانى، نجف، مكتبة المرتضوية، 1352ه .ق.

19. تهذيب الاحكام فى شرح المقنعة للشيخ المفيد، الطوسى، به كوشش حسن موسوى خرسان و على آخوندى، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1365 ه .ش.

20. جلاء العيون تاريخ چهارده معصوم، المجلسى ، قم، سرور، 1382 ه .ش.

21. حماسه حسينى، شهيد مطهرى، چ4، تهران، صدرا، 1367ه .ش.

22. الذريعة الى تصانيف الشيعة، آقا بزرگ تهرانى، بيروت، دارالاضواء، 1403ه .ق.

23. روضة الواعظين، الفتال النيشابورى، به كوشش سيد محمدمهدى حسن خرسان، قم، الشريف الرضى، 1386ه .ق.

24. زاد المعاد فى هدى خير العباد، ابن قيم الجوزيه، به كوشش شعيب الارنووط و عبدالقادر الارنووط، بيروت، مؤسسة الرساله، 1407ه .ق.

ص: 247

25. كامل الزيارات، ابن قولويه القمى، به كوشش جواد قيومى، قم، نشر الفقاهه، 1417ه .ق.

26. الكامل فى التاريخ، ابن اثير، به كوشش عمر عبدالسلام، بيروت، دارالكتاب العربى، 1417ه .ق.

27. الكواكب الدرية، زين الدين محمد عبدالرؤوف المناوى، بيروت، دارالكتب العلميه، 1429ه .ق.

28. چشم اندازى به تحريفات عاشورا (لؤلؤ و مرجان)، ميرزا حسين نورى طبرسى، تحقيق مصطفى درايتى، چ1، قم، انتشارات احمد مطهرى، 1379ه .ش.

29. اللهوف فى قتلى الطفوف، ابن طاووس، قم، انوار الهدى، 1417ه .ق.

30. مثير الاحزان، محمد ابن نما الحلى، نجف، مطبعة الحيدرية، 1369ه .ق.

31. مصائب الهداة، اسدالله تنكابنى قزوينى، تهران، مطبعة ميرزا على اصغر، 1332ه .ق.

32. مقتل الحسين، ابومخنف، به كوشش على اكبر غفارى، قم، مطبعة العلمية، بى تا.

33. مقتل الحسين(ع)، عبدالرزاق مقرم، قم، المكتبة الحيدرية، 1425ه .ق.

34. مناقب آل ابى طالب، ابن شهرآشوب، قم، علامه، 1379 ه .ش.

35. نفس المهموم، عباس قمى، نجف، مكتبة الحيدرية، 1421ه .ق.

ص: 248

كل يوم عاشورا

اشاره

اربعين حسينى

طه تهامى

ماهنامه پيام زن، دى 1390، شماره238

رهنمود

مقام معظم رهبرى فرمود:

- «اهميت اربعين در آن است كه در اين روز، با تدبير الهى خاندان پيامبر(ص)، نهضت حسينى براى هميشه جاودانه شد». (1)

- «مجلس عزاى حسين(ع)، مجلسى است كه بايد منشأ معرفت باشد». (2)

- «درسى كه اربعين به ما مى دهد، اين است كه بايد ياد حقيقت و خاطره شهادت را در مقابل طوفان تبليغات دشمن، زنده نگه داشت». (3)

ص: 249


1- . بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار اقشار مختلف مردم، 1368/6/29.
2- . بيانات مقام معظم رهبرى در جمع روحانيون استان كهليلويه و بويراحمد، 1373/3/17.
3- . بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار اقشار مختلف مردم، 1368/6/29.

عطر يادها

اربعين حسينى(ع)، روز چهلم شهادت امام حسين(ع) و ياران باوفاى اوست. هنگامى كه بدن شهيدان كربلا به خاك سپرده شد، «جابر بن عبدالله انصارى»، يكى از صحابه پيامبر(ص) - كه در دوران كهولت سن به سر مى برد و نابينا شده بود - به همراه يكى از دوستانش به نام «عطيه عوفى» - كه از بزرگان كوفه بود - به زيارت مزار حضرت سيدالشهدا(ع) در كربلا آمد. او ابتدا در آب فرات، غسل زيارت كرد و بدن خود را معطر نمود. سپس با پاى برهنه و حالت زارى و گريه، آرام آرام به سوى مزار امام(ع) گام برداشت و قبر مطهر امام(ع) و ديگر شهيدان كربلا را زيارت نمود. (1) در مورد نخستين اربعين حضرت سيدالشهدا(ع)، بحث زيادى شده است. اينكه آيا اسيران كربلا در اولين اربعين سيدالشهدا(ع)، توانستند بر مزار ايشان حاضر شوند يا خير؟

دسته اى از مورخان شيعه، بر اين باورند كه آنان در اربعين اول، موفق نشدند زيرا در شام به سر مى بردند و چنين فرصتى نيافتند؛ دسته اى ديگر معتقدند كه آنها موفق به زيارت در اربعين اول شدند؛ دليل ايشان اين است كه با احتساب خروج ايشان در روز يازدهم از كربلا و ورود ايشان به شهر شام در روز اول صفر، هجده روز در راه بوده اند. بنابراين اگر ايشان توانسته باشند اين مسير را با تمامى سختى ها اعم از گردانيده شدن در شهرهاى بين راه و خستگى و گرسنگى، هجده روز طى كنند، بى گمان اين مسير را مى توانستند در همين مدت، يعنى از سوم تا بيستم صفر (اربعين) طى نمايند و حال اينكه در بازگشت، انگيزه بيشترى براى رسيدن به مقصد وجود داشت و از سختى پيش گفته نيز خبرى نبود. در هر حال بحث در اين باره، همچنان بى نتيجه مانده و هريك از اين دو دسته، بر دلايل خود پاى مى فشارند.

ص: 250


1- . بشارة المصطفى لشيعة المرتضى، عماد الدين محمد بن ابي القاسم الطبرى، ص74.

كوچه هاى آسمان

خورشيد از لاى نخل ها، سرك مى كشيد. «صافى»، شاخه هاى خشك آنها را بريده بود. او نخل ها را خيلى دوست داشت. گاهى وقت ها كه تنها مى شد، با آنها حرف مى زد؛ آنها دوستان خوبى براى هم بودند. او تمام روز را در نخلستان مى گذراند. صافى، در مدينه كسى را نمى شناخت، ولى از اين ماجرا ناراحت نبود. چون او غلام امام حسين(ع) بود و در نخلستان امام كار مى كرد.

صافى هيچ غمى نداشت كه براى آن غمگين شود. گاهى امام حسين(ع) به او سر مى زد و او را از تنهايى بيرون مى آورد. وقتى امام نزد او مى آمد، صافى نخل ها را فراموش مى كرد؛ زيرا امام، مهربان ترين كسى بود كه صافى مى شناخت.

صافى از جايش برخاست؛ بيلش را برداشت و مسير آب را عوض كرد. نور آفتاب چشم او را زد. ظهر شده بود. بيلش را در زمين فرو كرد. نگاهى به اطراف انداخت. سايه نخلى را انتخاب كرد. زير آن رفت و سفره اش را پهن كرد تا ناهار بخورد.

او دوست داشت هر بار، سفره اش را زير يكى از نخل ها بيندازد. ناهارش يك قرص نان تازه و يك ظرف آب و چند دانه خرما بود. او اين غذا را دوست داشت؛ اين غذاى هميشگى مولايش حسين(ع) بود.

بسم الله گفت. خواست لقمه اول را بخورد كه سگى جلويش آمد. آن سگ هم گرسنه بود و دمش را تكان مى داد. شايد داشت به صافى التماس مى كرد كه به او غذا بدهد. صافى خنديد و گفت: «اى حيوان زبان بسته! آيا تو هم مثل صافى گرسنه هستى؟» سگ باز دمش را تكان داد. صافى نان را نصف كرد و نصف آن را جلوى سگ انداخت. گفت: «بيا بخور! تو مهمان من هستى و من مهمان اين نخل هاى زيبا».

ص: 251

سگ، شروع به خوردن نان كرد. چنان با لذت مى خورد كه صافى خنده اش گرفت. امام حسين(ع) پشت نخلى ايستاده بود و رفتار صافى را تماشا مى كرد. صافى غذايش را خورد و سير شد. او دستانش را بلند كرد و گفت: «الحمد لله رب العالمين. خدايا گناهانم را ببخش و به مولايم حسين(ع) بركت بيشترى بده. تو مهربان ترين مهربانان هستى». او سگ را نگاه كرد و گفت: «سير شدى يا نه؟» و باز هم خنديد، سگ داشت از صافى تشكر مى كرد.

امام از پشت نخل ها بيرون آمد و به صافى سلام كرد. صافى از جا بلند شد و با خوشحالى نزد امام رفت. امام به او فرمود: «من تو را ديدم كه نصف نان را خودت خوردى و نصف ديگرش را به اين سگ دادى». صافى گفت: «بله سرورم! چون دلم نيامد همه آن را خودم تنها بخورم». امام لبخند شيرينى زد و با مهربانى گفت: «اى صافى! من تو را در راه خدا آزاد مى كنم. همه اين نخل ها را هم به تو مى بخشم».

امام هم مى دانست كه او چقدر نخل ها را دوست دارد. صافى از خوشحالى در پوست خود نمى گنجيد. دست امام را بوسيد و تشكر كرد. او با خوشحالى به سمت نخل ها دويد. آنها را در آغوش مى گرفت و شادى مى كرد. حالا به دليل مهربانى امام حسين(ع)، او مى توانست هميشه با نخل ها باشد. (1)

در محضر نور

بخشنده ترين مردم

عرب بيابان نشين به مدينه وارد شد و از سخى ترين مرد شهر پرسش كرد. همگى حسين(ع) را به او معرفى كردند. مرد فقير به جستجوى حسين(ع) حركت1.

ص: 252


1- . تحفة الواعظين، محمد حسن شهيدى، ج3، ص211.

كرد و سرانجام او را در مسجد، مشغول نماز يافت. مرد فقير گفت: «آن كس كه به او اميد داشته باشد، نااميد نمى شود». نماز امام به پايان رسيد؛ برخاست و به همراه فقير، به خانه رفت و آنچه در خانه داشت - كه بالغ بر چهارهزار دينار بود - در پارچه اى پيچيد و به مرد فقير داد و از كم بودن عطايش اظهار پوزش نمود. مرد عرب، نگاهى به سكه ها كرد. حيرت زده شده بود. شايد با خود مى گفت: «اين چه شخصيتى است كه اين همه به مردم بخشيده و چنين اظهار عذر و پوزش مى كند؟»؛ درحالى كه نمى دانست، كسى كه اكنون در خانه اوست، در دامان على(ع) و فاطمه(عليها السلام)، آن اسوه هاى بذل و بخشش، پرورش يافته است؛ خانواده اى كه افطارى خويش را به مسكين و يتيم و اسير داده و از سوى خداوند، به بزرگى ياد شدند:

(وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسْكِيناً وَ يَتِيماً وَ أَسِيراً) (انسان: 8) مرد فقير به شدت مى گريست و مى گفت: «چگونه اين دست بخشنده، زير خاك برود؟» (1)

يتيم نوازى

طبيبى خلافت يزيد را پذيرفته بود. او با مرد فقيرى همسايه بود. روزى فقير به طبيب گفت: «به يزيد اعتقاد نداشته باش كه او فاسق و فاجر و عاصى است و پدرش معاويه و جدش ابوسفيان نيز، اهل ظلم و شقاوت اند و امام زمان تو، حسين ابن على(عليهما السلام) است و كوچك ترين صفت او، اين است كه مال او، وقف محتاجان و يتيمان و فقيران است و چنين صفاتى در يزيد وجود ندارد». طبيب سخنان او را نمى پذيرفت و مى گفت، تا خودش امتحان نكند، به يقين نمى رسد.

در همسايگى طبيب، زن بيوه اى هم زندگى مى كرد كه يك پسر يتيم داشت.1.

ص: 253


1- . منتهى الآمال، شيخ عباس قمى، ج1، ص531.

آن زن چند روز بيمار شد. پسر خود را پيش طبيب فرستاد و تقاضاى معالجه كرد. طبيب گفت: «پسرم! مادرت را جگر اسبى سفيد درمان مى كند». سپس به آن يتيم گفت: «نزد حسين بن على(عليهما السلام) برو و از او طلب كن». هدف طبيب آن بود كه ببيند حرف هاى همسايه فقيرش درباره امام حسين(ع)، تا چه مقدار صحيح است، پسرك به خانه امام رفت و احوال مادر خود و سخن طبيب را براى آن حضرت بيان كرد. امام حسين(ع)، دستور داد كه يك اسب سفيد بكشند و جگرش را به يتيم بدهند. يتيم جگر را نزد مادر برد. مادر آن را - چنان كه طبيب گفته بود - مصرف كرد، ولى فايده اى از آن نديد. يتيم دوباره نزد طبيب بازگشت. طبيب گفت: «من اشتباه كرده بودم، جگر اسب سياه، درمان مادرت است». يتيم دوباره نزد امام حسين(ع) رفت و جريان را بيان كرد. امام دوباره دستور داد، اسب سياهى را كشته، جگرش را به يتيم بدهند و اين عمل تا هفت بار، همچنان تكرار شد و در هر بار، آن حضرت به جهت درمان مادر، دستور كشتن اسبى داده و جگرش را به پسر مى داد.

طبيب كه شاهد بخشش آن حضرت بود، برخاست و به خانه امام رفت و به چشم خود، هفت اسب سربريده را در خانه حضرت ديد. مدتى منتظر ماند تا اينكه امام بيايد. چون طبيب آن حضرت را ديد، برخاست و دست ايشان را بوسيد و عذرخواهى كرد و از شيعيان و دوستداران امام شد. (1)

خانه آخرت

خانه بسيار مجللى براى خود ساخته بود. بعد از پايان كار، نزد امام حسين(ع) رفت و عرض كرد: «خانه اى ساخته ام و اكنون دوست دارم شما وارد آن خانه شويد

ص: 254


1- . معالى السبطين، محمد مهدى حائرى مازندرانى، ج1، ص424.

و برايم دعا كنيد». امام با آن مرد به سوى خانه حركت كرد. وقتى وارد آن خانه بزرگ شدند، امام با تعجب و تأسف، نگاهى به اطراف آن خانه كرد و فرمود: «خانه اصلى خودت (آخرت) را ويران ساختى و به آبادانى خانه ديگرى كه فانى است، پرداختى. تو با اين كار، گرچه خود را نزد مردم عزيز و بزرگ داشته اى تا آنان به بزرگى، تو را نگاه كنند، اما بدان در نزد اهل آسمان، پست و كوچك شمرده مى شوى و تو را دشمن مى دارند». (1)

خواستگارى

معاويه از شام به حاكم مدينه، «مروان بن حكم» نامه نوشت كه «ام كلثوم»، دختر «عبدالله بن جعفر» را براى يزيد خواستگارى كند. مروان نيز اين مأموريت را انجام داد، ولى پدر و مادر ام كلثوم گفتند كه بايد درباره اين امر با امام حسين(ع)، دايى دختر، مشورت كنند.

مروان، مردم را در مسجد جمع كرد و سخنانى ايراد نمود و گفت: «معاويه به من دستور داده كه اين دختر را به ازدواج يزيد درآورم و مهريه اش را به هر مقدارى كه پدر دختر تعيين كند، بپذيرم و در كنار اين وصلت، قرض هاى عبدالله را هرچه باشد، پرداخت كنم و از اين طريق، اختلاف بنى هاشم و بنى اميه، به صلح و مودت تبديل گردد».

آن گاه اضافه كرد: «يزيد مورد توجه و آرزوى صدها دختر خواهان ازدواج است! و من تعجب مى كنم كه او چرا مهريه تعيين مى كند؟ درحالى كه او نظيرى ندارد! و باران رحمت به احترام او مى بارد. اى حسين! از تو مى خواهم كه اين درخواست را بپذيرى».9.

ص: 255


1- . سيره امام حسين(ع)، ج3، ص69.

امام حسين(ع) از جا برخاست و خطبه اى در حمد و سپاس خدا و فضايل اهل بيت(عليهم السلام) ايراد نمود. آن گاه در پاسخ مروان گفت: «اى مروان! سخنان تو را شنيدم. چه حرف هاى نامربوط و ناروايى گفتى! اما حرف تو كه مقدار مهريه به دلخواه عبدالله بن جعفر باشد، بدان كه ما از «مهر السنه» تجاوز نمى كنيم كه پيامبر براى زنان و دخترانش قرار داد. اما قرض هاى عبدالله ارتباطى به شما ندارد و هرگز دخترهاى ما، قرض هاى ما را نمى پردازند. و اما سخن تو در اين باره كه با اين ازدواج، اختلاف دو قبيله برطرف مى گردد، بدان كه اختلاف ما و شما، اختلاف حق و باطل است كه هرگز به تفاهم نمى رسند. و اما تعريف و توصيه هايى كه درباره يزيد گفتى، انصاف به خرج ندادى؛ اين تعريف ها درباره پيامبر و اولاد اوست، نه يزيد».

«هان اى حاضران! شاهد باشيد كه من اين دختر را به پسرعمويش «قاسم بن محمد بن جعفر»، با مهر السنه كه 480 درهم در حال كنونى است، تزويج نمودم و باغ بزرگ خويش در مدينه را كه سالانه بيش از هشت هزار دينار درآمد دارد، به آنان بخشيدم». در اينجا بود كه مروان بن حكم، سخت ناراحت و خشمگين شد و مسجد را ترك كرد. (1)

اداى دِين

«اسامة بن زيد» براى خود مقامى عالى قائل بود، زيرا خود را كسى مى شمرد كه پيامبر اسلام(ص) در آغاز جوانى او، وى را بر اصحابى چون ابوبكر و عمر و عثمان فرمانده قرار داد. اسامه، شناختى از حسين(ع) نداشت و خود را با او برابر و يكسان مى ديد، درحالى كه هيچ جاى سنجش و مقايسه نبود.8.

ص: 256


1- . سيماى امام حسين(ع)، ج1، ص88.

به حسين(ع) خبر دادند كه اسامه بيمار شده است. امام به عيادتش رفت و از حالش پرسيد. اسامه در عين ناراحتى جسمى، اظهار نگرانى كرد و گفت: «شصت هزار درهم قرض دارم و مى ترسم كه بميرم و قرضم بماند و ادا نگردد». امام فرمود: «اداى قرض تو با من، پيش از آنكه تو را مرگ فرا گيرد، قرض تو را خواهم داد». (1)

نيكى به مقدار معرفت

مرد مستمندى از اعراب به نزد امام حسين(ع) شرفياب شد و گفت: «اى پسر پيامبر! هزار دينار قرض دارم كه قدرت پرداخت آن را ندارم؛ با خود گفتم، مشكل خويش را با مرد كريمى در ميان بگذارم و سرانجام به اين نتيجه رسيدم كه جز اهل بيت(عليهم السلام)، كسى مشكل مرا حل نمى كند و اينك خواهان كمك و عنايت شما هستم».

امام او را اهل دانش و معرفت يافت؛ لذا بدو گفت: «از رسول خدا(ص) شنيدم كه نيكى و احسان به هركس، بايد به قدر معرفت وى باشد. اكنون سه پرسش از تو مى كنم، اگر به هر سه پاسخ دهى، اين كيسه زر را به تو مى بخشم. اگر به دو تا از آنها پاسخ گويى، دو سوم آنرا و اگر يكى را جواب دهى، يك سومش را به تو عطا مى كنم». مرد عرب گفت: «هرچه مى خواهى بپرس. اگر دانستم، پاسخ مى گويم؛ وگرنه از محضر شما بهره خواهم برد». امام پرسيد: «بهترين كارها چيست؟» مرد عرب گفت: «ايمان به خداى يگانه». امام سؤال كرد: «چه چيزى انسان را از هلاكت نجات مى دهد؟» مرد عرب گفت: «اعتماد به خدا». امام پرسيد: «زيور انسان چيست؟» مرد عرب گفت: «دانشى كه با بردبارى

ص: 257


1- . بحارالانوار، علامه مجلسى، ج44، ص189.

همراه باشد». امام حسين(ع) گفت: «اگر نبود؟» عرب گفت: «ثروتى كه با بذل و بخشش همراه باشد». امام دوباره پرسيد: «اگر نبود؟» عرب گفت: «فقرى كه با استقامت همراه باشد».

امام باز پرسيد: «اگر آن هم نبود؟» مرد گفت: «آن وقت آذرخشى از آسمان بيايد و وى را خاكستر كند». در اين هنگام لبخندى بر لبان مبارك امام نقش بست و با كمال مهربانى، كيسه زر را كه هزار دينار در آن بود، به همراه انگشترى گران بها به مرد عرب بخشيد. عرب آنها را گرفت و گفت: «خداوند خود بهتر مى داند كه رسالتش را در كجا قرار دهد» و با كمال مسرت و خوشحالى، حضور امام را ترك كرد. (1)

پاسخ ميهمان نوازى

امام حسين(ع) به همراه برادرش امام مجتبى(ع) و عبدالله بن جعفر، به قصد زيارت خانه خدا، رهسپار مكه شدند. در بين راه، شترى كه زاد و توشه ايشان را حمل مى كرد، تلف شد و بدين سبب، آنان با زاد و توشه اى اندك به راه خود ادامه دادند كه پس از طى مسافتى، بدون توشه و غذا ماندند. گرسنه و تشنه براى يافتن آب و غذا در بيابان، به جستجو پرداختند كه ناگهان به خيمه پيرزنى رسيدند و از او كمك خواستند. به او گفتند: «اى پيرزن! آيا چيزى براى رفع گرسنگى و تشنگى در خيمه ات پيدا مى شود؟» پيرزن برخاست و از گوسفندى كه در كنار خيمه اش بود، شير دوشيد و به آنان داد. پس از مدتى پيرزن گفت: «اگر مى خواهيد آن گوسفند را بكشيد تا براى شما طعامى مهيا كنم». آنها گوسفند را كشتند و پيرزن از گوشت4.

ص: 258


1- . سيماى امام حسين(ع)، ج1، ص94.

آن، غذاى نيكو براى آنان پخت. آنها از آن طعام ميل كردند و بعد از اندكى استراحت، آماده حركت شدند. قبل از حركت به پيرزن گفتند: «ما افرادى از قبيله قريش هستيم كه از مدينه به قصد زيارت خانه خدا عازم مكه هستيم. اگر به سلامت، به ديار خويش برگشتيم، پيش ما بيا تا به تو به احسان و نيكى رفتار كنيم». آنان از زحمات او تشكر و قدردانى كردند و با او خداحافظى نمودند و به راه خود ادامه دادند. روزگارى گذشت و پيرزن و شوهرش، بسيار محتاج و تنگدست شدند و براى رفع احتياجى، به مدينه رهسپار گرديدند.

در يكى از روزها، آن زن و شوهر پيرش، در كوچه اى مى گذشتند كه به طور اتفاقى از مقابل خانه امام مجتبى(ع) عبور كردند. امام كه بر در خانه ايستاده بود، او را شناخت و غلام خويش را به دنبال آنها فرستاد. وقتى حضرت با آن زن و شوهر پير روبه رو شد، فرمود: «آيا مرا مى شناسى؟» پيرزن گفت: «نه!» حضرت خود را معرفى فرمود. پيرزن عرض كرد: «آرى شما را شناختم، پدر و مادرم فدايتان باد!»

آن گاه حضرت از وضع و حال آنان جويا شد و هنگامى كه به تنگدستى آنان پى برد، دستور داد تا هزار گوسفند براى آنان خريده، افزون بر آن، هزار دينار به ايشان بدهند. سپس غلام خود را همراه آن پيرزن و شوهرش به نزد برادرش حسين(ع) فرستاد. وقتى آن زن و شوهر سالخورده به نزد امام حسين(ع) آمدند، حضرت از آنها پرسيد: «برادرم با شما چگونه رفتار كرد؟» پيرزن گفت: «هزار گوسفند و هزار دينار به ما عطا فرمود». آن گاه حسين(ع) نيز مانند برادر بزرگوارش، هزار گوسفند و هزار دينار به آنها عطا نمود و آن زن و شوهر پير، با خرسندى تمام به ديار خويش بازگشتند. (1)3.

ص: 259


1- . كشف الغمه، على بن عيسى الاربلى، ج2، ص133.

هدايت و ارشاد

«نافع بن ارزق»، رهبر خوارج بود. وقتى كه نافع به حضور حسين(ع) شرفياب گرديد، عرض كرد: «خدا را براى من توصيف كن». امام فرمود: «خدا را با چشم نمى توان ديد و با خلقش نمى توان سنجيد. به همه كس نزديك است، ولى جسم نيست. نزديكى او جسمانى نيست تا او را لمس كند. كسى است كه در مقامى بالا و شامخ قرار دارد، ولى از كسى دور نيست. يكى است و بس. تجزيه پذير نيست. آيات او، شناسنده اويند. بزرگ است و از هر عيب و نقص مبرا و پيراسته». نافع به شدت تحت تأثير سخنان عميق امام قرار گرفت و گريست و گفت: «اى حسين، چه خوب و زيبا سخن گفتى!» امام فرمود: «شنيده ام كه تو مرا و پدرم را و برادرم را كافر مى خوانى؟» نافع گفت: «همين طور است، ولى اكنون شما را پيشوايان اسلام و ستارگان دين مى دانم». (1)

پايبندى به عهد و پيمان

امام حسين(ع) در صلح امام حسن(ع)، با معاويه پيمان بست كه قيام نكند؛ با آنكه معاويه به شرايط صلح عمل نكرد و برخلاف آن رفتار نمود، اما امام راضى نشد پيمان خويش را بشكند. لذا در پيمان با معاويه، پايدار بود تا اينكه معاويه مُرد.

وقتى امام حسن(ع) به شهادت رسيد، مردم كوفه و شيعيان على(ع)، از اطراف نامه نوشتند كه حاضرند معاويه را خلع كرده، با حسين(ع) بيعت كنند؛ ولى امام(ع) قبول نكرد و در پاسخ آنها نوشت: «ميان من و معاويه، عهدى است كه وجدان من اجازه نمى دهد آن را نقض كنم؛ بنابراين تا معاويه زنده است، من بر عهد خويش پايدارم و چون او درگذرد، دوباره تصميم خود را اعلام خواهم كرد». (2)5.

ص: 260


1- . فرهنگ جامع سخنان امام حسين(ع)، ص598.
2- . تاريخ زندگانى امام حسين(ع)، ج1، ص105.

در كوچه باغ خاطره

اى جاده هاى پرفراز و نشيب، زير پاى كاروان، رام شويد و اى مركب هاى چمند و چموش، راهوار گرديد كه كاروان به كربلا بازگشته است! بگذاريد كه غبار خستگى، با اشك چشمان حسرت زده ديدار، شسته شود. كاروان به زيارت آمده است و براى شكوفه هاى زخم، سوغات اشك آورده است. يك اربعين است كه از گستاخى شمشيرها و نيزه ها مى گذرد. يك اربعين از لگدكوب شدن شكوفه هاى زخم، زير سم اسبان ستم مى گذرد. يك اربعين از ميهمانى آتش و دود، در خيمه هاى دشت بى كسى مى گذرد... و اكنون كاروان به زيارت آمده است؛ با سينه اى داغدار و چشمانى اشكبار. سلام بر تو اى مهبط بدن هاى بى سر؛ سلام بر تو اى سرزمين اندوه ها؛ سلام! اى نخستين زائران شهداى صحراى رنج و بلا! اى قاصدان محبت و دلدادگى به حضرت عشق. اى داغداران فاجعه روز دهم كه هم اينك، به مزار شهداى ايثار و پايمردى رسيده ايد، سلام ما را نيز به بدن هاى بى سر شهيدان دشت كربلا برسانيد.

گلبرگى از آفتاب

نشانه مؤمن

امام عسكرى(ع) فرمود: «مؤمن پنج نشانه دارد كه يكى از آنها زيارت روز اربعين است». (1)

گريه آسمان

امام صادق(ع) فرمود: «آسمان چهل روز بر حسين(ع) خون گريه كرد». (2)2.

ص: 261


1- . «علامات المؤمن خمس، و زيارة الاربعين ...». تهذيب الأحكام، شيخ طوسى، ج6، ص52.
2- . «بكت السماء على الحسين(ع) اربعين يوما بالدم». مناقب آل ابى طالب، ابن شهر آشوب، ج3، ص212.

نخستين زيارت

عطية العوفى نقل مى كند:

جابر به حالت غش، روى مزار [امام حسين(ع) افتاد. به صورتش آب پاشيدم. به هوش آمد. آن گاه سه بار گفت: «يا حسين!» سپس گفت: «آيا دوست، جواب دوستش را نمى دهد؟» آن گاه گفت: «چگونه مى توانى جواب دهى، درحالى كه بين بدن و سرت فاصله افتاده است؟» (1)

فضيلت زيارت سيدالشهدا(ع)

امام باقر(ع) فرمود: «اگر مردم مى دانستند در زيارت مزار امام حسين(ع)، چه فضيلتى است، از شوق آن مى مردند». (2)

پاداش اخروى زيارت

امام صادق(ع) فرمود: «هركس دوست دارد روز قيامت، بر سر سفره هاى نور بنشيند، بايد از زائران امام حسين(ع) باشد». (3)

به روايت تاريخ

سيد بن طاووس مى نويسد:

چون همسران و اهل بيت امام حسين(ع) از شام بازگشتند و به عراق رسيدند، به راهنما گفتند: «ما را از راه كربلا ببر». به قتلگاه شهيدان رسيدند... در اين هنگام، زنان اهل آن وادى، گرد ايشان جمع شدند و چند روز عزادارى كردند. (4)6.

ص: 262


1- . فخر جابر على القبر مغشياعليه فرشثت عليه شيئاً من الماء فافاق ثم قال يا حسين(ع)، ثلاثا - ثم قال: حبيب لا يجيب حبيبه ثم قال اني لك بالجواب ... و فرق بين بدنك و رأسك». بحارالانوار، ج65، ص130.
2- . «لو يعلم الناس ما في زيارة قبر الحسين(ع) من الفضل لماتوا شوقاً». بحارالانوار، ج101، ص18.
3- . «من سره ان يكون على موائد النور يوم القيامه فليكن من زوار الحسين بن علي(عليهما السلام)». كامل الزيارات، ص135.
4- . «لما رجعت نساء الحسين(ع) و عياله من الشام و بلغوا الى العراق قالوا للدليل مر بنا على طريق كربلاء وصلوا الى موضع المصرع... واجتمعت اليهم نساء ذلك السواد واقاموا على ذلك اياماً». بحارالانوار، ج45، ص146.

منابع

1. بحارالانوار الجامعة لِدُرَرِ اخبار الائمة الاطهار، المجلسى، بيروت، داراحياء التراث العربى و مؤسسة الوفاء، 1403ه .ق.

2. بشارة المصطفى، عماد الدين محمد بن ابى القاسم الطبرى، به كوشش جواد قيومى، قم، مؤسسة النشر الاسلامى، 1420ه .ق.

3. تاريخ زندگانى امام حسين(ع)، عماد الدين حسين اصفهانى، تهران، اسوه، 1388ه .ش.

4. تحفة الواعظين، محمد حسن شهيدى، قم، علامه، 1389ه .ق.

5. تهذيب الاحكام فى شرح المقنعه للشيخ المفيد، الطوسى، به كوشش حسن موسوى خرسان و على آخوندى، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1365 ه .ش.

6. سيره امام حسين(ع)، محسن غفارى، تهران، پيام آزادى، 1374ه .ش.

7. سيماى امام حسين(ع)، محمدرضا اكبرى، تهران، فرهنگ اسلامى، 1389ه .ش.

8. فرهنگ جامع سخنان امام حسين، قم، نشر معروف، 1387ه .ش.

9. كشف الغمة فى معرفة الائمة، على بن عيسى الاربلى، بيروت، دارالاضواء 1405ه .ق.

10. معالى السبطين، محمد مهدى حائرى مازندرانى، قم، صحيفه خرد، 1391ه .ش.

11. مناقب آل ابى طالب، ابن شهرآشوب، قم، علامه، 1379 ه .ش.

12. منتهى الآمال، شيخ عباس قمى، تهران، بدرقه جاويدان، 1383ه .ش.

ص: 263

ص: 264

نگاهى به آموزه هاى دعاى اربعين

اشاره

سيد رضا طاهرى

اشارات، ش8، زمستان 1391

اشاره

يكى از سفارش هاى اهل بيت(عليهم السلام) به شيعيان خود، خواندن زيارت اربعين سيد الشهدا(ع) است. اين سفارش در راستاى پاسداشت قيام عاشورا تنظيم شده است و يكى از عوامل مانايى نام و ياد اباعبدالله الحسين(ع) و حفظ پيام هاى عاشورا به شمار مى آيد.

اهميت زيارت اربعين، به گونه اى است كه در حديثى از امام حسن عسكرى(ع)، از زيارت اربعين، در مقام يكى از نشانه هاى مؤمن ياد شده است. آن حضرت در اين باره مى فرمايد:

نشانه هاى مؤمن پنج چيز است: 1. نماز 51 ركعت (واجب و نافله) در طول شبانه روز؛ 2. انگشتر در دست راست نمودن؛ 3. زيارت اربعين امام حسين(ع)؛ 4. پيشانى بر خاك گذاردن؛ 5. بلند گفتن بسم الله الرحمن الرحيم. (1)

ص: 265


1- . عوالى اللّئالى، احسائى، ج4، ص37.

يكى از مستحبات زيارت اربعين، خواندن دعاى اربعين است. اين دعا كه مرحوم شيخ عباس قمى(رحمه الله) آن را در كتاب «مفاتيح الجنان» خود آورده است، آموزه هاى ارزشمندى دارد. محور اين دعا، بر اساس ويژگى هاى امام حسين(ع) و بيان مجاهدت هاى آن حضرت است. آشنايى با اين دعا، تأثير فراوانى در افزايش شناخت سيدالشهدا(ع) خواهد داشت. در اين نوشتار، به فرازهايى از اين دعاى شريف مى پردازيم.

كليات

1. زيارت اربعين، يكى از شعائر شيعه

«شعائر» جمع «شعار» است و «شعار» يعنى نشان و علامت. نشانه گروهى از مردم كه به وسيله آن يكديگر را مى شناسند؛ نشان و علامت سلطان يا امير يا خرقه اى چون علم سياه يا سفيد يا كلمه ها كه طريقه و آيين او را نمودار مى سازد.

عرب هاى زمان جاهليت در ميدان كارزار، شعارهايى مى دادند كه مناسب با اوضاع روز بود. مثلاً در جنگ احد، سپاهيان مخالف اسلام، به نام دو بت خود «عُزّى» و «هُبَل» فرياد مى زدند و قبيله تنوخ در حيره، «يا آلَ عباد الله» مى گفتند.

پيغمبر اكرم(ص)، شعار مهاجران را «يا بنى عبدالله» و شعار اوس و خزرج را نيز «يا بنى عبدالله» «يا بنى عبيدالله» قرار داد و سپاهيان اسلام را «خليل الله» مى خواندند. بعدها نيز به مقتضيات روز، شعارهايى ساخته مى شد و به كار مى رفت. (1)

يكى از شعائر مختص شيعه كه در هيچ مكتب و ملتى، نظير و مشابهى براى آن نمى توان يافت، مسئله اربعين حضرت اباعبدالله الحسين(ع) است كه از ويژگى هاى5.

ص: 266


1- . اربعين در فرهنگ شيعه، حسينى طهرانى، ص15.

فرهنگ تشيع است. زيارت مخصوص آن حضرت در روز اربعين، شعار مخصوص شيعه است و اين مسئله براى هيچ فردى از ديگر معصومين(عليهم السلام)، حتى براى پيامبر اكرم(ص) وجود ندارد. زيارت حضرت سيدالشهدا(ع) در روز اربعين و اقامه مجلس عزا براى آن حضرت، فقط به ايشان اختصاص دارد.

از اين مسئله مى توان به عمق فاجعه عاشورا و اهتمام اهل بيت(عليهم السلام) به زنده نگه داشتن پيام عاشورا پى برد و اينكه آن بزرگواران با توصيه و تشويق درباره زيارت امام حسين(ع) در روز اربعين، همواره درصدد تازه نگه داشتن حادثه خونين عاشورا بودند. (1)

2. گريه چهل روزه آسمان و زمين بر امام حسين(ع)

مى توان گفت بزرگداشت اربعين امام حسين(ع)، ارتباط تنگاتنگى با گراميداشت گريه چهل روزه آسمان و زمين، پس از شهادت سيدالشهدا(ع) و براى آن حضرت دارد. چنان كه در برخى از روايات آمده است كه آسمان و زمين، تا چهل روز بر سيدالشهدا(ع) خون گريست. از امام صادق(ع) در اين باره نقل شده است كه فرمود:

اى زراره! بدان كه آسمان به مدت چهل روز بر حسين(ع) خون گريست و زمين به مدت چهل روز تيره و تار گشت و خورشيد به مدت چهل روز با كسوف و حالت خون رنگ، به اندوه و ماتم نشست و درياها به تلاطم درآمد و ملائكه تا چهل روز بر حسين(ع) گريستند و هيچ زنى از ما خضاب ننمود و روغن و سرمه استفاده ننمود تا زمانى كه سر عبيدالله بن زياد را براى ما فرستادند. (2)1.

ص: 267


1- . اربعين در فرهنگ شيعه، حسينى طهرانى، ص75.
2- . همان، ص71.

عبدالله بن هلال مى گويد:

از امام صادق(ع) شنيدم كه مى فرمود: «آسمان در شهادت جانگداز امام حسين(ع) و حضرت يحيى بن زكريا(ع) به سوگ و ماتم نشست و گريست و بر كس ديگرى جز آن دو، گريه نكرده است». پرسيدم: «گريه آسمان چه بود؟» فرمود: به مدت چهل روز، هنگام طلوع و غروب، سرخى مخصوصى در آسمان ظاهر مى شد». عرض كردم: «اين گريه آسمان بود؟» فرمود: «آرى». (1)

همچنين شخصى به نام عبدالخالق عبدربّه نقل مى كند:

از امام صادق(ع) در تفسير اين آيه شريفه كه مى فرمايد: (يا زَكَرِيّا إِنّا نُبَشِّرُكَ بِغُلامٍ اسْمُهُ يَحْيى لَمْ نَجْعَلْ لَهُ مِنْ قَبْلُ سَمِيًّا)؛ «اى زكريا! ما تو را به فرزندى بشارت مى دهيم كه نامش «يحيى» است و پيش از اين، همنامى براى او قرار نداديم». (مريم: 7)، شنيدم كه فرمود: «حسين بن على(عليهما السلام) پيش از خودش همنامى نداشت؛ چنان كه حضرت يحيى(ع) نيز پيش از اين، همنامى نداشت و آسمان در سوگ آن دو به مدت چهل روز گريست و بر كس ديگرى جز آن دو گريه نكرد». راوى مى گويد، پرسيدم: «گريه آسمان چه بود؟» فرمود: «هنگام طلوع و غروب، سرخى مخصوصى در آسمان ظاهر مى شد». (2)

نگاهى به آموزه هاى زيارت اربعين

1. آغاز زيارت با سلام

معمولاً زيارت نامه هاى اهل بيت(عليهم السلام)، با سلام بر آنها آغاز مى شود. چنان كه1.

ص: 268


1- . كامل الزيارات، ابن قولويه قمى، ص325.
2- . بحارالانوار، ج45، ص211.

زيارت اربعين نيز اين گونه است. اين زيارت با اين عبارت شروع مى شود:

«اَلسَّلامْ على وَلِّي اللهِ وَ حَبيبهِ؛ السلامُ على خَليلِ اللهِ و نَجيبه...»؛ «سلام بر ولى خدا و دوست او؛ سلام بر محبوب خدا و برگزيده او...».

«سلام» به معناى سلامت است و «السلام عليكم»، يعنى سلامت از جانب خدا بر شما باد. سلام كردن، ساده ترين، آسان ترين و ارزشمندترين وسيله براى ابراز ارادت، تكريم و تعظيم مخاطب و تحكيم پيوندهاى اجتماعى است. سلام، نوعى تحيت و درود است و اصل «تحيت»، به معناى طلب حيات براى مخاطب است؛ خواه حيات ظاهرى باشد يا حيات باطنى، مادى باشد يا معنوى. سلام بر امام حسين(ع) به معناى باور داشتن به حيات معنوى آن حضرت و شنيدن سلام ما از سوى ايشان است؛ چنان كه در مفاتيح الجنان در فصل آداب زيارت، در قسمت اذن دخول حرم هاى شريف مى خوانيم:

خدايا من در غيبت صاحب اين مزار و حرم شريف - مانند حيات مبارك او - معتقد به احترامش هستم. خدايا، من مى دانم رسول تو(ص) و خلفاى تو(عليهم السلام) زنده اند و پيش تو روزى مى خورند، مرا مى بينند، كلام مرا مى شنوند و سلامم را جواب مى دهند؛ ولى تو كلام آنها را از گوش من پوشاندى.

از آنجا كه همه انسان ها اعم از معصوم و غيرمعصوم، به لحاظ قوس صعود، در حال حركت به سوى كمال مطلق هستند و اين كمال جويى و ترفيع درجه، در بهشت نيز ظهور دارد، سلام هاى ما به معصومان(عليهم السلام)، مايه ترفيع درجات آنها مى شود؛ چون سبب مى شود سلامت ويژه اى از ناحيه ذات پاك خداوند به آنان افاضه شود. افزون بر اين، سلام براى خودِ سلام كننده نيز اجر، منزلت و رفعت درجه خواهد داشت. (1)0.

ص: 269


1- . ادب فناى مقربان، جوادى آملى، صص89، 94، 95 و 100.

2. اكرام خداوند و شهادت امام حسين(ع)

موضوع «شهادت»، يكى از محورهاى ياد شده در زيارت اربعين است. در اين محور، از «شهادت» به عنوان نشانه گراميداشت و اكرام خداوند به امام حسين(ع) ياد شده است. چنان كه در اين باره مى خوانيم: «اَكرَمتَهُ بِالشَهادَة»؛ «او را به واسطه شهادت، گرامى داشتى».

صائب تبريزى مى گويد:

گردن مكش ز تيغ شهادت كه اين زلال *** از جويبار ساقى كوثر گذشته است

شهادت، از اسرارى است كه نامحرمان را بدان راهى نيست و از مقام هايى است كه تنها «برگزيدگان» بدان دست مى يابند. شهادت، حياتى است روحى كه مردگان، قادر به ادراك آن نيستند و نورى است قدسى كه شب پره ها را به وصل آن، راهى نيست. شهادت، حقيقتى است كه در دل خود، «ايثار»، «ستم ستيزى»، «كمال طلبى»، «اعتراض به تجاوز و زياده خواهى» و «تسليم نشدن در برابر زور» را نهفته دارد. شهادت، «فريادى رسا» در كوير سوزان جهان مادى است كه هيچ گاه خاموش نمى شود و چشمه جوشانى در دل تيرگى ها و تباهى هاست كه هيچ گاه از جوشش نمى ايستد. شهيد مطهرى بر اين باور است كه:

پشت سر هر شهادتى يك روشنايى پيدا مى شود. اين سخن، سخن بسيار درستى است و ارزش شهيد و شهدا را ثابت مى كند. از نظر اجتماعى، مَثَل شهيد و شهادت كه روشنى ايجاد مى كند، مَثَل يك سلسله كارهاى خير فردى است كه در قلب فرد، ايجاد روشنى مى كند. نظير ايثار، انصاف دادن، مبارزه با هواى نفس؛ در حقيقت شهادت براى اجتماع، نوعى تصفيه نفس است براى اجتماع. (1)9.

ص: 270


1- . يادداشت هاى استاد مطهرى، مرتضى مطهرى، ج6، ص89.

3. امام حسين(ع) و پاكى نسل

يكى از موضوع هاى مطرح شده در زيارت اربعين، پاكى نسلى است كه آن حضرت از آن به دنيا آمد. در اين باره در اين زيارت چنين مى خوانيم: «وَاجتَبيتَهُ بِطيبِ الوِلادَةِ»؛ «و او را به پاكى نسل، برگزيدى».

در حديثى از امام صادق(ع) در اين باره مى خوانيم:

خداوند ما را از علّيين آفريد و ارواح ما را از بالاى آن آفريد و ارواح شيعيان ما را از علّيين آفريده و پيكر آنها را از پايين علّيين آفريد و از اين جهت، ميان ما و آنان، خويشى و نزديكى است و دل هاى آنها به سوى ما مشتاق است. (1)

آن حضرت در حديثى ديگر در اين باره مى فرمايد: «همانا كه خداوند ما را از نور عظمت خود آفريد و سپس آفرينش ما را از گِلى نهفته در زير عرش قرار داد و آن نور را در كالبد ما نهاد و ما خلق شديم». (2) بر اساس روايات يادشده، امامان معصوم(عليهم السلام) از جنس علّيين هستند و از نورانيت ويژه اى برخوردارند. در نتيجه، از نسلى پاك بودند و هر فرزندى كه از آنها به دنيا مى آيد، داراى طهارت نسل است. درباره پاكى ولادت و نسل امام حسين(ع) در فراز ديگرى از دعاى اربعين چنين مى خوانيم:

اشهَدُ انَّكَ كُنتَ نوراً في الأصلابِ الشامِخَةِ و الاَرحامِ المُطَهَّرَةِ، لَمْ تُنَجِّسْكَ الجاهِليةُ بِاَنجاسِها و لَم تُلبِسكَ المُدلَهِمّاتُ من ثِيابِها.

گواهى مى دهم كه تو نورى بودى در اصلاب پدرانِ عالى رتبه و ارحام مادران پاك طينت كه پليدى هاى جاهليت، دامن تو را فرا نگرفت و جامه هاى تيره عصر جاهليت، تو را نپوشانيد.ن.

ص: 271


1- . اصول كافى، كلينى، ج3، ص87.
2- . همان.

4. حسين(ع)، وارث پيامبران

يكى از ويژگى هايى كه از سيدالشهدا در زيارت اربعين ياد شده، اين است كه حسين(ع)، وارث پيامبران است. «وَ اعطَيتَهُ مَوارِيثَ الاَنبياء»؛ «[خدايا] تو ميراث همه پيامبران را به او اعطا كردى».

امام رضا(ع) فرمود:

به راستى كه محمد(ص)، امين خدا بود در خلقش و چون وفات كرد، ما اهل بيت(عليهم السلام) وارثانش بوديم و ما امناى خدا در زمين هستيم... و به راستى كه ما هر مردى را ببينيم، مى شناسيم كه از روى حقيقت، مؤمن است يا منافق. ما نجيب و ناجى هستيم و ما بازماندگان پيغمبرانيم و ما صاحبان امتياز در كتاب خداى عزوجل هستيم. ما از همه مردم به رسول خدا نزديك تريم. خدا به ما آموخته و رسانيده، آنچه را بايد بدانيم و به ما علم پيامبران را سپرده و ما وارثان رسول اولوالعزم هستيم. (1)

در دعاى وارث نيز از امام حسين(ع) اين گونه در مقام وارث پيامبران ياد شده است:

السَّلامُ عَلَيكَ يا وارِثَ آدَمَ صَفْوَةِ الله، السَّلامُ عَلَيْكَ يا وارِثَ نُوحٍ نَبِي الله، السَّلامُ عَلَيْكَ يا وارِثَ ابراهيمَ خَليلِ الله، السَّلامُ عَلَيْكَ يا وارِثَ مُوسى كَلِيمِ الله، السَّلامُ عَلَيْكَ يا وارِثَ عِيسى رُوحِ الله، السَّلامُ عَلَيْكَ يا وارِثَ مُحَمَّدٍ حَبيبِ الله.

سلام بر تو اى وارث آدم، برگزيده خدا؛ سلام بر تو اى وارث نوح، پيامبر خدا، سلام بر تو اى وارث ابراهيم، دوست خدا؛ سلام بر تو اى وارث موسى، هم سخن خدا؛ سلام بر تو اى وارث عيسى روح الله؛ سلام بر تو اى وارث محمد، محبوب خدا.5.

ص: 272


1- . همان، ج2، ص195.

بديهى است، منظور از ارث بردن امام حسين(ع) از پيامبران، بهره داشتن آن حضرت از همه ويژگى هاى زيبايى است كه در پيامبران ديگر، بازتاب يافته است. به عبارت ديگر، سيدالشهدا، تمامى ويژگى هاى پيامبران ديگر را يك جا در خود جمع كرد؛ چنان كه شاعر به زيبايى در اين باره سروده است:

حُسن يوسف، دَم عيسى، يد بيضا دارى *** آنچه خوبان همه دارند، تو تنها دارى

5. حسين(ع)، حجت خدا بر روى زمين

خداوند، همواره بر روى زمين، حجت هايى دارد تا به واسطه آنها، خوبان به كمالى كه شايسته آنهاست، دست يابند و بدان، در صورتى كه از روى عمد و اختيار، به راه تباهى رفتند، عذرى نداشته باشند و حجت بر آنها تمام شده باشد. يكى از اين حجت هاى بزرگ الهى بر روى زمين، امام حسين(ع) است. در زيارت اربعين در اين باره چنين مى خوانيم: «وَ جَعَلتَهُ حُجَّةً على خَلقِكَ فَاَعذَرَ فِي الدُّعاء»؛ «و او را حجت بر آفريدگانت قرار دادى، پس او هم در اتمام حجت بر خلق، رفع هر عذرى از امت نمود».

حضرت على(ع) فرمود: «همانا خداوند تبارك و تعالى، ما را پاك كرد و مقام عصمت بخشيد و ما را گواهان خلقش ساخت و ما را حجت خود در زمينش قرار داد». (1)

شخصى به نام بُرَيد عِجلى مى گويد:

از امام صادق(ع) درباره تفسير اين آيه شريفه كه مى فرمايد: (وَ كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النّاسِ)؛ «و اين چنين شما را امت وسط3.

ص: 273


1- . اصول كافى، ج2، ص93.

قرار داديم تا بر مردم، گواه باشيد». (بقره: 138) پرسيدم؛ ايشان فرمود: «منظور از امت وسط و گواهان بر خلق، ما هستيم و ماييم حجت هاى خداوند بر روى زمينش». (1)

6. حسين(ع) و رهانيدن آدم ها از نادانى و گمراهى

يكى از ويژگى هايى كه در زيارت اربعين براى امام حسين(ع) نقل شده، «رهانيدن آدم ها از نادانى و گمراهى» است. در اين باره مى خوانيم:

وَ مَنَحَ النُّصحَ وَ بَذَلَ مُهجَتَهُ فيكَ لِيستَنقِذَ عِبادَكَ مِنَ الجَهالَةِ وَ حَيرَةِ الضَّلالَة.

و نصيحت امت را با مهربانى و عطوفت انجام داد و خون پاكش را در راه تو به خاك ريخت، تا بندگانت را از نادانى و سرگردانى برآمده از گمراهى نجات دهد.

بر اساس اين فراز از زيارت اربعين، موضوعِ رهانيدن بندگان از گمراهى و نادانى، به اندازه اى اهميت دارد كه سالار شهيدان(ع)، راضى شد جان خويش را فدا و از شهادت و كشته شدن در راه خدا استقبال كند.

يكى از فلسفه هاى وجودى امام معصوم(ع)، هدايت انسان ها و رهانيدن آنها از جهل و گمراهى است. داوود جَصّاص مى گويد:

از امام صادق(ع) درباره تفسير اين آيه شريفه كه مى فرمايد: (وَ عَلاماتٍ وَ بِالنَّجْمِ هُمْ يَهْتَدُونَ)؛ «و علاماتى است و هم اينكه ايشان به وسيله ستاره هدايت مى شوند». (نخل: 116) شنيدم كه فرمود: «مقصود از ستاره، رسول خداست و منظور از علامات و نشانه ها، ما اهل بيت(عليهم السلام) هستيم». (2)

در واقع هر امتى، در هر زمان و مكانى كه از فيضى مادى يا معنوى بهره مند مى شود، از بركت وجودى ائمه اطهار(عليهم السلام) است. سرّش آن است كه آن پيشوايان3.

ص: 274


1- . اصول كافى، ج2، ص89.
2- . همان، ص143.

نور، مجارى هرگونه فيض تكوينى و تشريعى خدا هستند و به واسطه آنها، ارتباط ميان عالم هستى و خداوند برقرار مى گردد و در اين باره، فرقى نيست كه آن فيض به عالَم فرشتگان برسد يا به عالم انسان ها، يا حيوانات و نباتات و جمادات. (1)

امام باقر(ع) فرمود:

رسول خدا(ص)، دروازه الهى است كه از غير آن نمى توان وارد شد و راه روشنى است كه هر كس آن را طى كند، به خدا مى رسد. على(ع) نيز چنين است و يكايك امامان نيز همين گونه هستند. خداوند آنان را اركان زمين قرار داد تا اهلش را مضطرب نگرداند و عمودهاى اسلام و نگهبانان راه هاى هدايت گردانيد، به گونه اى كه كسى هدايت نمى شود، مگر به هدايت آنها و كسى گمراه نمى گردد، مگر به كوتاهى در حق آنها. (2)

امام رضا(ع) درباره جايگاه امام در هدايتگرى و رهانيدن آدم ها از نادانى و گمراهى، وجود او را به ماه و ستاره مانند كرده كه در شب هاى ظلمانى، مايه هدايت انسان ها و سبب رهانيدن آنان از تباهى و گمراهى است:

امام، ماه درخشنده و چراغ پرتوافكن و روشنايى تابنده و ستاره راهنما در ناپيدايى شب هاى ظلمانى و راهنماى هدايت و نجات بخش از تباهى است. امام، شعله فروزنده بر تپه و گرمى ده بر سرمازده و راهنماى در مهلكه هاست. (3)

7. بازتاب تولّى و تبرّى در زيارت اربعين

تولّى در فرهنگ اسلام، عبارت از پذيرش حكومت، سرپرستى و دوستى خدا و پيامبر و كسانى است كه از جانب آنها تعيين شدند و پيوند نزديكى با افراد7.

ص: 275


1- . ادب فناى مقربان، ص210.
2- . همان، ص115.
3- . تحف العقول، حرّانى، ص797.

و گروه هايى دارند كه محبوب خدا هستند. به بيان ديگر، تولّى يعنى به هم پيوستگى و اتصال شديد مؤمنانى كه هدف واحدى را تعقيب مى كنند، اما تبرّى يعنى دورى جستن از فرد و جريانى كه جهت الهى ندارد و دشمن خدا محسوب مى شود. به بيان ديگر، تبرّى يعنى جدا شدن از جبهه باطل. (1)

در حقيقت، يكى از برجسته ترين ويژگى هاى ايمان، تولّى و تبرّى است كه حتى در نباتات و حيوانات، به صورت جذب و دفع وجود دارد و در انسان ها به صورت حب و بغض يا نفرت و ارادت، جلوه مى كند. هر حيوان يا درختى، دوست داشتنى ها و پسنديده هاى خود را جذب مى كند و ناپسندها را از خود مى راند و هر انسانى بر اساس بينش خويش، برخى چيزها را پسنديده مى داند و به آن محبت مى ورزد و برخى ديگر را ناپسند مى شمارد و مورد بغض و غضب خويش قرار مى دهد. تولّى و تبرّى، همانند «ايمان به خدا» و «كفر به طاغوت»، دو بال براى سلوك به سوى كمال و تعالى و ترقى است كه هيچ يك به تنهايى كفايت از ديگرى نمى كند و با يكى از آن دو، نمى توان صعود كرد. (2)

در فرازى از زيارت اربعين، موضوع تولّى و تبرّى مطرح شده و زيارت كننده، خداوند را بر اين موضوع گواه مى گيرد كه وى با دوستان امام حسين(ع)، دوست و با دشمنانش، دشمن است:

اللّهُمَّ انّي اشهِدُكَ انّي وَلِيٌّ لِمَن والاهُ وَ عَدُوٌّ لِمَن عاداهُ.

پروردگارا! تو را گواه مى گيرم كه من با همه كسانى كه با او (امام حسين(ع) دوست اند، دوست هستم و با همه كسانى كه با او دشمن هستند، دشمن هستم.9.

ص: 276


1- . تولّى و تبرّى، وفا جعفرى، صص17 و 18.
2- . ادب فناى مقربان، ج1، ص59.

مقام معظم رهبرى مى فرمايد:

تولّى و تبرّى، مسلمانان را به هم مرتبط مى كند؛ به گونه اى كه هيچ عاملى نتواند آنان را از يكديگر جدا كند و يك انضباط حزبى برقرار مى كند؛ زيرا جمعيتى كه در اقليت هستند، ممكن است فكرشان تحت الشعاع فكر اكثريت قرار گيرد و شخصيت آنها در لابه لاى شخصيت هاى بقيه مردم نابود گردد. اسلام آنها را براى مبارزه با هضم طبيعى، به هم پيوند زده و از ساير جبهه ها جدا ساخته است. همچون عده اى كوهنورد، كه بايد از يك راه صعب العبور كوهستانى و پرپيچ و خم و گردنه بگذرند تا به قله كوه برسند. اينها به همديگر مى چسبند و كمرهايشان را به هم محكم مى بندند كه اگر يكى از آنها افتاد، بقيه او را نگه دارند. اين حالت، نمايشگر حالت به هم پيوستگى و جوشيدگى شديد مسلمانان است كه از آن در قرآن و حديث، به «تولّى و تبرّى» تعبير مى شود. (1)

وقتى اهميت تولّى و تبرّى آشكار مى شود كه بدانيم محبت قلبى نسبت به كسى، گرايش قلبى به او را نيز در پى دارد و گرايش قلبى نيز به طور طبيعى، به همانندسازى با محبوب و الگوسازى او در اخلاق و رفتار مى انجامد. در نتيجه، آنچه از محبوب جلوه مى كند، در شخص مُحب نيز بروز مى كند. بر اين اساس، اسلام، سازوكار فرهنگى و اخلاقى مهمى به نام تولّى و تبرّى را بنيان نهاد تا بر اثر آن، پيروانش جهت گيرى دوستى هاى خويش را انسان هاى صالح و شايسته قرار دهند و در پى آن، بذر ويژگى هاى زيبا و رفتار شايسته را با تولّى آنان، در دل و جان خويش بكارند و از آن سو نيز موضوع تبرّى را بيان فرمود تا به وسيله آن، پيروانش در برابر آسيب هاى اخلاقى و رفتارى برآمده از دوستى، با انسان هاى ناشايست و ستمگر، ايمن بمانند.0.

ص: 277


1- . تولّى و تبرّى، ص20.

منابع

1. ادب فناى مقربان، عبدالله جوادى آملى، قم، اسراء، 1381 ه .ش.

2. اربعين در فرهنگ شيعه، سيد محمدحسن حسينى طهرانى، قم، عرش انديشه، 1427ه .ق.

3. اصول كافى، محمد بن يعقوب كلينى، ترجمه و شرح: محمدباقر كمره اى، تهران، اسوه، 1385 ه .ش.

4. بحارالانوار، محمدباقر مجلسى، بيروت، مؤسسة الوفاء، 1404ه .ق.

5. تحف العقول، ابومحمد حسن بن على بن حسين بن شعبه حرّانى، ترجمه: صادق حسن زاده، قم، آل على، 1383 ه .ش.

6. تولّى و تبرّى، جعفرى وفا، تهران، اداره آموزش هاى عقيدتى - سياسى نمايندگى ولى فقيه در سپاه، 1382 ه .ش.

7. ديوان اشعار، صائب تبريزى، تهران، شركت انتشارات علمى و فرهنگى، 1387 ه .ش.

8. عوالى اللّئالى، ابن ابى جمهور احسائى، قم، سيدالشهدا، 1405ه .ق.

9. كامل الزيارات، ابن قولويه قمى، ابوالقاسم جعفر بن محمد، ترجمه سيد على حسينى، قم، دارالفكر، 1389 ه .ش.

10. يادداشت هاى استاد مطهرى، مرتضى مطهرى، تهران، صدرا، 1385 ه .ش.

ص: 278

از عاشورا تا اربعين

اشاره

(به مناسبت اربعين حسينى)

زهرا نجارزادگان

گلبرگ، فروردين 1383، شماره 49

فرازهايى از زيارت اربعين

از امام صادق(ع) روايت شده كه فرمود:

در روز اربعين، هنگامى كه روز بلند شد، زيارت مى كنى و مى گويى: سلام بر ولى خدا و حبيب او، سلام بر خليل خدا و بنده نجيب او، سلام بر بنده برگزيده خدا و فرزند برگزيده او، سلام بر حسين مظلوم شهيد، سلام بر آقايى كه در ميان امواج بلا گرفتار آمد و كشته اشك روان است. (1)

آن گاه امام صادق(ع) فرمود:

عليه آن حضرت، همدست شدند، كسانى كه دنيا فريبشان داده بود و بهره خود را در ازاى بهايى ناچيز فروختند و آخرت خويش را به قيمت ناچيز حراج كردند. در چاه هوا و هوس فرو رفتند و تو و پيامبرت را به خشم

ص: 279


1- . مفاتيح الجنان، زيارت اربعين.

آورده و مطيع بندگان شقى گرديدند. امام حسين(ع) در مقابل آنان تن به ذلت نداد و با آنان با شكيبايى به جهاد پرداخت تا آن گاه كه خونش را ريختند و اهل بيتش را به اسارت بردند. (1)

اولين زائر

از عطيه روايت شده كه در روز اربعين، با جابر بن عبداللّه انصارى به زيارت قبر امام حسين(ع) رفتيم. وقتى به كربلا رسيديم، جابر غسل كرده و بر سر قبر حضرت رفت و گفت: «دست مرا بر قبر گذار». چون دستش به قبر رسيد، بى هوش شد و وقتى به هوش آمد، سه بار گفت: «يا حسين». سپس گفت: «آيا دوست، جواب دوست را نمى دهد؟ چگونه جواب بدهى درحالى كه سرت را از بدن جدا كرده اند». و گفت: «سوگند به خدا كه ما نيز در آنجا حضور داشتيم». من گفتم: «چگونه؟ درحالى كه شمشيرى نزديم و اين گروه، ميان سر و بدنشان جدايى افتاده و اولادشان اسير شده و [ما...]؟» جابر گفت: «از رسول خدا شنيدم كه هر كه گروهى را دوست دارد، با آنان محشور مى شود و هركه عمل مردمى را دوست داشته باشد، در عمل ايشان شريك شود. همانا دوست ايشان به بهشت بازگشت نمايد و دشمن ايشان به دوزخ بازگردد». (2)

ديدار اهل بيت(عليهم السلام) از شهداى كربلا در روز اربعين

سيد بن طاووس در كتاب مقتل خود به نام لهوف آورده است:

زمانى كه اهل بيت حضرت سيدالشهدا(ع) از شام به مدينه برمى گشتند، در عراق از كاروان دار خواستند كه آنها را از راه كربلا ببرد. چون بر تربت1.

ص: 280


1- . همان.
2- . بحارالانوار، علامه مجلسى، ج65، ص131.

پاك امام حسين(ع) رسيدند، جابر بن عبدالله را با گروهى از طايفه بنى هاشم و مردانى از آل پيغمبر(ص) ديدند كه به زيارت حضرت آمده اند. آنان شروع به عزادارى و نوحه سرايى كردند. زنان قبائل عرب نيز كه در آن اطراف بودند، جمع شده و عزادارى كردند. كاروانيان سپس از آنجا به سوى مدينه كوچ كردند. (1)

اسارت زن مسلمان

از مظلوميت هايى كه حكايت از نقض آشكار قوانينى است كه اسلام به آنها سفارش كرده، اسير گرفتن زن مسلمان است. در حادثه كربلا پس از پايان نبرد، اهل بيت امام حسين(ع) را اسير كرده و شهر به شهر گرداندند و در كوفه و شام به نمايش گذاشتند. اسير گرفتن زن مسلمان، از نظر اسلام مردود است؛ چنان كه على(ع) در جنگ جمل، اسير كردن را روا ندانست و عايشه را به همراه عده اى زن، به شهر خودش بازگرداند. اما متجاوزان اموى، فرزندان پيامبر(ص) را مثل اسيران كافر، از كوفه به شام فرستادند و چهره زنان اسير را بر اهالى شهرها نمودند و درنهايت سنگدلى با آنان رفتار كردند. چنان كه حضرت زينب(عليها السلام) هنگام عبور از كنار اجساد شهدا (در اعتراض به اسارت اهل بيت(عليهم السلام) فرمود: «اى محمد(ص)! اين دختران تو هستند كه به اسارت مى روند».

راز نهضت حسينى در سخنان مقام معظم رهبرى

رهبر معظم انقلاب درباره اهداف قيام امام حسين(ع) فرمودند:

قيام امام حسين(ع)، ظاهراً قيام عليه حكومت فاسد يزيد است، اما در باطن، قيامى براى ارزش هاى اسلامى است؛ براى اين است كه مردم را از جهالت7.

ص: 281


1- . لهوف، سيد بن طاووس، ترجمه سيد ابوالحسن ميرطالبى، ص197.

و پستى نجات دهد؛ لذا هنگامى كه از مدينه خارج مى شوند، در پيام خود به برادرش محمد بن حنفيه مى فرمايند: «من با تكبر، با غرور از روى فخرفروشى و از روى ميل به قدرت... قيام نكردم. مى بينم كه اوضاع در ميان امت رسول الله دگرگون شده و حركت به سوى انحطاط است و براى مقابله با آن قيام كردم. براى ايجاد حكومت حق قيام كردم». لذا در رفتار امام حسين(ع) از همان ابتدا كه از مدينه حركت كردند تا وقتى در كربلا به شهادت رسيدند، همان معنويت و عزت و سرفرازى و در عين حال عبوديت و تسليم مطلق در مقابل خدا محسوس است. (1)

اهل بيت(عليهم السلام)، بهترين مبلغان عاشورا

بى ترديد، اهل بيت امام حسين(ع)، بهترين مبلغان عاشورا بودند. آنان در كربلا حضور داشتند تا پيام عاشورا را به گوش جهانيان برسانند. اگر آن حضرت، غير از اهل بيت(عليهم السلام)، افرادى ديگر را مبلغ قرار مى داد، بى گمان آنان نيز مثل ديگر ياران آن حضرت، به شهادت مى رسيدند؛ زيرا موقعيت به گونه اى بود كه به چنين افرادى پس از شهادت امام حسين(ع) و يارانش و اسارت اهل بيت(عليهم السلام)، اجازه و امكان تبليغ نمى دادند. همچنين هيچ مبلغى قادر نبود همانند اهل بيت(عليهم السلام) به ويژه امام سجاد(ع) و زينب كبرى(عليها السلام) با كلام آتشين و خطبه هاى گويا، مردم را تحت تأثير قرار دهد.

تبليغات اهل بيت(عليهم السلام) در كوفه

دشمن، پس از شهادت امام حسين(ع)، اهل بيت(عليهم السلام) را به همراه سرهاى شهدا به كوفه برد. حضرت زينب(عليها السلام) در سخنانى پرشور، مردم كوفه را به سختى سرزنش كرده و امام حسين و يارانش را معرفى كردند؛ چون در اثر تبليغات گسترده6.

ص: 282


1- . بيانات مقام معظم رهبرى در خطبه هاى نماز جمعه 1379/1/26.

يزيديان، عده زيادى نمى دانستند علل قيام امام چه بود. همچنين دشمن درصدد تحريف واقعيت هاى قيام حضرت بود. اما حضرت زينب با سخنان كوبنده، از اين تحريفات جلوگيرى كرد. چنان كه وقتى اسيران را به كاخ ابن زياد بردند، او خطاب به حضرت زينب گفت: «آيا ديدى خدا با برادرت چه كرد؟» زينب(عليها السلام) پاسخ داد: «من از خدا درباره برادرم جز خوبى نديدم. آنها به راهى رفتند كه خدا مى خواست. آنان با شهادت، به افتخارى كه خواستند رسيدند؛ اما تو پسر زياد! خود را آماده كن كه خدا بين تو و آنان حكم خواهد كرد». (1)

پيام آوران قيام كربلا

هر قيام و نهضتى از دو بخش مبارزات و قيام مسلحانه يا غيرمسلحانه و از بخش رساندن پيام آن انقلاب و بيان آرمان ها و اهداف تشكيل مى شود. در بررسى قيام امام حسين(ع)، اين دو بخش كاملاً محسوس است؛ روز عاشورا مظهرِ بخش خون و شهادت و ايثار بود و بخش ديگر آن، بعد از عاشورا و پرچمدار آن امام سجاد(ع) و زينب(عليها السلام) بودند كه پيام انقلاب و شهادت سرخ آن حضرت را به اطلاع مردم رساندند. بى شك اگر بازماندگان حضرت نبودند، دشمنان اسلام با تبليغات گسترده خود، قيام آن حضرت را در طول تاريخ لوث مى كردند. بازماندگان حضرت سيدالشهدا(ع) در دروان اسارت، با افشاگرى هاى آگاهانه، اجازه چنين تحريف و خيانتى را به دشمنان امام حسين(ع) ندادند.

جنگ تبليغاتى

بعد از واقعه عاشورا، بازماندگان خاندان پيامبر از فرصت ديدار با مردم كه به دليل اسارت و از اين شهر به آن شهر رفتن به دست آوردند، به بهترين وجه6.

ص: 283


1- . لهوف، سيد بن طاووس، ترجمه سيد ابوالحسن مير طالبى، ص176.

بهره بردارى كردند. آنها با استفاده از اين فرصت، حقيقت قيام امام حسين(ع) را به تصوير كشيدند و جنايت هاى گماشتگان اموى را برملا كردند. اسيران، به ويژه حضرت زينب(عليها السلام) و امام سجاد(ع)، اولين تعقيب كننده راه و هدف حسين(ع) و فرمانده جنگ سرد و تبليغاتى بر ضد حكومت اموى بودند. در پرتو همين افشاگرى ها بود كه انقلاب حسينى در دل همه مردم شكوفا شد و موج تنفر از حكومت اموى به وجود آمد؛ تا جايى كه بستگان يزيد هم به لرزه و گريه افتادند و همان يزيدى كه با ديدن اسيران، ابراز خرسندى مى كرد، ناچار شد براى انحراف افكار عمومى، ابن زياد را مقصر قلمداد كند.

توقف در كربلا

يزيديان در هنگام حركت به سوى كوفه، به اهل بيت امام حسين(ع) اجازه عزادارى نداده بودند؛ ازاين رو خاندان داغديده رسالت، پس از ورود به كربلا، براى شهيدان خود به عزادارى پرداختند. سيد بن طاووس در كتاب مقتل خود به نام لهوف مى گويد: «كاروانيان مجلس عزا به پا داشتند و تا سه روز بدين منوال سپرى شد». (1)

حركت از كربلا

وقتى كاروان شام به كربلا رسيد، اهل بيت امام حسين(ع)، به گونه اى جانسوز به عزادارى پرداختند. امام سجاد(ع) وقتى كه اوضاع را چنين ديد، دانست كه اگر زنان و كودكان در كنار اين قبور مطهر بمانند، خود را در اثر شيون و زارى هلاك مى كنند؛ ازاين رو فرمان داد تا بار شتران را ببندند و از كربلا به سوى مدينه حركت كنند. چون بارها را بستند و آماده حركت شدند، حضرت سكينه، اهل].

ص: 284


1- . مصحح: [در لهوف چنين مطلبى يافت نشد].

حرم را براى وداع، با ناله و فرياد به سوى مزار مقدس امام حركت داد و همگى در اطراف قبر مقدس گرد آمدند. سكينه قبر پدر را در آغوش گرفت و به شدت گريست و اين ابيات را زمزمه كرد: «اى كربلا! بدنى را در تو به امانت گذاشتيم كه بدون غسل و كفن مدفون شد، اى كربلا، كسى را به نزد تو يادگار نهاديم كه روح احمد و وصى اوست...». (1)

رسيدن كاروان اهل بيت(عليهم السلام) به مدينه

كاروان اهل بيت(عليهم السلام) به سوى مدينه رهسپار شد. «بَشير» كه آنان را همراهى مى كرد، مى گويد: «به آرامى رفتيم تا به شهر مدينه نزديك شديم. امام سجاد(ع) مرا طلبيده و فرموند: خداوند پدرت را رحمت كند كه شاعر نيكويى بود؛ آيا تو نيز شعر مى گويى؟» گفتم: «آرى». پس فرمود: «به مدينه برو و خبر شهادت ابى عبدالله را به مردم ابلاغ كن». بشير مى گويد: «وقتى خبر شهادت امام حسين(ع) را به مردم مدينه رساندم، مردمان مدينه از خانه خود بيرون آمده و شروع به گريه و زارى كردند. من همانند آن روز را به ياد ندارم كه مردم همه يكدل و يك زبان، گريه كنند و تلخ تر از آن روز را بر مسلمانان نديدم».

فرستاده پادشاه روم در مجلس يزيد

از امام زين العابدين(ع) روايت شده كه چون سر مبارك امام حسين(ع) را براى يزيد آوردند، سر مقدس را مقابل خود قرار داده و مِى خوارى مى كرد. يك روز فرستاده پادشاه روم كه از اشراف بود، در مجلس حضور داشت و از يزيد پرسيد كه اين سر كيست؟ يزيد گفت: «اين سر حسين بن على، فرزند فاطمه، دختر رسول خداست.» فرستاده روم وقتى چنين شنيد گفت: «تف بر تو باد.8.

ص: 285


1- . لهوف، سيد بن طاووس، ترجمه سيد ابوالحسن ميرطالبى، ص198.

پدر من با واسطه هاى بسيار از نواده هاى حضرت داوود است؛ با اين حال، مسيحيان مرا به اين دليل بزرگ مى شمارند و از خاك پايم تبرك مى برند و شما پسر دختر پيامبر خود را مى كشيد؟ اين چه ديندارى است؟» يزيد وقتى اعتراض سفير روم را شنيد، گفت: «اين نصرانى را بكشيد تا مرا در كشور خود رسوا نكند.» چون نصرانى چنين فهميد، گفت: «ديشب رسول خدا(ص) را در خواب ديدم كه به من فرمودند: «تو اهل بهشتى». و سپس شهادتين گفت و سر حسين(ع) را به سينه چسبانيد و بوسيد تا كشته شد. (1)

اهداف يزيد از اسارت و به آتش كشيدن خيام اهل بيت(عليهم السلام)

سياست حكومت هاى ظالم، آن است كه براى جلوگيرى از نهضت هاى احتمالى بعدى، از هر وسيله اى استفاده كنند. حكومت يزيد نيز پس از فاجعه عاشورا، براى ايجاد ترس و وحشت بين مردم، اهل بيت(عليهم السلام) را با وضعى دلخراش اسير كرد و در دو شهر مهم كوفه و شام گرداند. شبيه اين كار غيرانسانى را عبيداللّه بن زياد در شهادت مسلم بن عقيل و هانى بن عروه انجام داده بود. او بدن هاى پاك اين دو را پس از شهادت در كوچه ها و خيابان هاى كوفه گرداند. هم چنان كه سر مبارك امام حسين(ع) و ديگر شهيدان كربلا را بر بالاى نيزه كرد و به تماشاى مردم گذاشت.

تأثير تبليغ اهل بيت(عليهم السلام) در داخل كاخ يزيد

زنان اهل بيت، در كاخ يزيد تبليغات گسترده اى انجام دادند. طبرى در كتاب تاريخ خود مى نويسد:

زنان اهل بيت(عليهم السلام)، از منزل يزيد خارج نشدند، مگر آنكه ديگر زنان، براى سوگوارى به منزل او رفتند و هيچ زنى از آل ابى سفيان باقى نماند، مگر8.

ص: 286


1- . لهوف، سيد بن طاووس، ترجمه سيد ابوالحسن ميرطالبى، ص198.

آنكه به نزد آنان آمد و در آنجا اقامه عزا كرد. عزادارى اهل بيت(عليهم السلام) در كاخ يزيد و دارالاماره، چنان تأثير گذاشت كه مردم تصميم گرفتند به خانه يزيد ريخته و او را بكشند. (1)

از بين بردن ابهت پوشالى يزيديان

سياست رعب و وحشت يزيديان، با افشاگرى هاى اهل بيت(عليهم السلام) با شكست روبه رو شد. اهل بيت امام حسين(ع)، با وجود تحمل سخت ترين مشكلات، در مقابل دشمنان تسليم نشدند؛ بلكه با خطبه ها و سخنرانى هاى كوبنده، علاوه بر رسوا كردن حكومت يزيد، به توده ناآگاه مردم درس آزادى و آزادگى دادند و بدين گونه، نهضت هاى ديگرى چون قيام توابين شكل گرفت. و شعار نهضت امام حسين(ع) در فضاى تمامى شهرها طنين افكند.

قيام عاشورا در كلام امام خمينى(رحمه الله)

امام خمينى(رحمه الله) درباره انگيزه الهى قيام امام حسين(ع) مى فرمايند:

شما ملاحظه كنيد كه بهترين خلق الله در عصر خودش حضرت سيدالشهدا(ع) و جوانان بنى هاشم و اصحاب او شهيد شدند. لكن وقتى در آن مجلس پليد يزيد، صحبت مى شود، حضرت زينب(عليها السلام) قسم مى خورد كه آنچه در كربلا ديدم، جز پيشامدى زيبا نبود. شهادت يك انسان كامل در نظر اولياى خدا، جميل است؛ نه براى اينكه جنگ كرده و كشته شده، براى اينكه جنگ براى خدا بوده است.

گريه هاى امام سجاد(ع)

امام سجاد(ع) پس از واقعه كربلا تا آخر عمر، پيوسته اندوهناك و گريان بود. سيد بن طاووس در كتاب مقتل خود به نام لهوف از امام صادق روايت كرده است:د.

ص: 287


1- . در تاريخ طبرى چنين عبارتى يافت نشد. در ج4، ص353 شبيه اين عبارت بدون جمله آخرى وجود دارد.

امام زين العابدين(ع)، حدود چهل سال بر پدر بزرگوارش گريست؛ درحالى كه روزها را روزه مى گرفت و شب ها را به عبادت مى پرداخت. هنگام افطار، وقتى غلام آن حضرت برايش غذا مى آورد، امام مى فرمود: «پسر پيامبر را با شكم گرسنه و لب تشنه شهيد كردند» و وقتى غلام مى گفت: «مولاى من، آيا وقت آن نرسيده كه اندوهتان تمام شود و گريه هايتان پايان پذيرد؟»، حضرت مى فرمود: «واى بر تو! يعقوب دوازده پسر داشت؛ خدا يكى را پنهان كرد، موى سرش سفيد شد، كمرش خميده و ديدگانش به سبب گريه، بينايى خود را از دست داد؛ درحالى كه مى دانست او زنده است؛ اما من، پدر و عزيزانم را ديدم كه به خون آغشته بر زمين افتاده بودند. چگونه اندوهم پايان يابد و گريه ام بكاهد». (1)

ورود اهل بيت(عليهم السلام) به مسجد رسول خدا(ص)

اهل بيت، پس از يك سفر طولانى و پرماجرا، هنگام ورود به مدينه، به كنار قبر رسول خدا(ص) رفتند؛ آنان در كنار مرقد پيامبر(ص)، گفت وگوها و درددل هاى بسيار داشتند؛ اما تاريخ از بيان همه آنها سكوت كرده و تنها گفته است:

زينب(عليها السلام) دست ها را به دو طرف درب و سر را داخل مسجد قرار داد و گفت: «يا جدّاه، خبر قتل برادرم حسين(ع) را آورده ام». سكينه، با صداى بلند فرياد كشيد: «اى جد گرامى، از آنچه بر سر ما گذشته است، پيش تو شكايت آورده ام. به خدا قسم، سنگدل تر از يزيد نديدم و كافر و مشركى بدتر از او سراغ ندارم. با چوب خيزران بر لب و دندان پدرم حسين(ع)، همان جايى كه شما مى بوسيديد، مى زد و مى گفت: حسين چوب ها را چگونه مى بينى؟» (2)8.

ص: 288


1- . لهوف، سيد ابن طاووس، ترجمه سيد ابوالحسن ميرطالبى، ص204.
2- . عاشورا، ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها و پيامدها، مكارم شيرازى، قم، مدرسه امام على بن ابي طالب، صص647 و 648.

يزيد از خدمات ابن زياد تقدير مى كند

برخلاف آنچه برخى از مورخان گفته اند، يزيد نه تنها از كرده خود پشيمان نشد، بلكه از ابن زياد به دليل جناياتى كه مرتكب شده بود، تقدير و تشكر كرد. يزيد طى نامه اى به ابن زياد نوشت: «تو بالا رفتى و از ابر گذشتى و مراحل پس از ابر را پشت سر گذاشته و ديگر جايى براى بالا رفتنت نمانده؛ مگر آنكه بر بالاى خورشيد بنشينى. همين كه نامه ما را ديدى، براى دريافت جايزه به شام حركت كن». ابن زياد با عده اى از استانداران به شام رفت، يزيد از او استقبال كرد، او را در آغوش كشيد، پيشانيش را بوسيد و از كشتن امام حسين(ع) به جهاد تعبير كرد. يزيد به ابن زياد و عمر سعد، هر كدام يك ميليون درهم جايزه داد. همچنين ماليات عراق را نيز به ابن زياد بخشيد.

نتايج قيام عاشورا

نهضت امام حسين(ع)، آثار و نتايج بزرگى در جامعه اسلامى بر جاى گذاشت كه از جمله، رسوا ساختن هيئت حاكمه وقت بود؛ چون بنى اميه به حكومت خود رنگ دينى مى داد و در جهت تثبيت موقعيت خود در جامعه مى كوشيد. ولى قيام و شهادت امام حسين(ع) بزرگ ترين ضربه بر پيكر اين حكومت ناپاك وارد آورد. از آثار ديگر نهضت امام حسين(ع)، احياى سنت شهادت بود. پس از درگذشت پيامبر(ص)، در اثر انحراف حكومت اسلامى از مسير خود، مسلمانان كم كم روحيه سلحشورى را از دست دادند و به رفاه خو گرفتند؛ ولى قيام امام حسين(ع)، اين وضع را دگرگون ساخت و سنت شهادت را در جامعه اسلامى زنده كرد. همچنين قيام حضرت، سرچشمه نهضت ها و قيام هاى ديگرى چون نهضت توابين، قيام مختار و... شد.

ص: 289

بازگشت به مدينه

مدينه كاروانى سوى تو با شيون آوردم *** ره آوردم بود اشكى كه دامن دامن آوردم

مدينه در به رويم وامكن چون يك جهان ماتم*** نياورد ارمغان با خود كسى تنها من آوردم

مدينه يك گلستان گل اگر در كربلا بردم ***ولى اكنون گلاب حسرت از آن گلشن آوردم

اسيرم كرد اگر دشمن به جان دوست خرسندم*** به پايان خدمت خود را به نحو احسن آوردم

مدينه يوسف آل على را بردم اكنون*** اگر او را نياوردم از او پيراهن آوردم

مدينه گر به سويت زنده برگشتم مكن مَنعَمْ*** كه من اين نيمه جان را هم به صد جان كندن آوردم

مدينه اين اسيرى ها نشد سدّ رهم بنگر*** چها با خطبه هاى خود به روز دشمن آوردم

منابع

1. بحارالانوار، علامه مجلسى، بيروت، مؤسسة الطبع و النشر، 1410ه .ق.

2. تاريخ طبرى، ابن جرير طبرى، تهران، اساطير، 1362.

3. عاشورا، ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها و پيامدها، ناصر مكارم شيرازى، قم، مدرسه امام على بن ابى طالب.

4. لهوف، سيد بن طاووس، ترجمه سيد ابوالحسن ميرطالبى، قم، دليل ما، 1380.

5. مفاتيح الجنان، شيخ عباس قمى.

ص: 290

بررسى دنباله قيام حسينى در شام و اربعين

اشاره

نجمه كرمانى

شميم ياس، اسفند 1386، شماره 60

اشاره

پس از آنكه حضرت زينب(عليها السلام) با خطبه پرشكوه و بلندآوازه خود در مجلس يزيد از فاجعه روز عاشورا پرده برداشت، وجدان هاى غافل و خواب آلوده، به خود آمدند و جوش و خروشى در مردم شام پديدار گشت. سخنان روشن گرانه زينب(عليها السلام) و امام سجاد(ع)، اساس تفكر در حادثه كربلا را در ذهن ها بنا نهاد و مردم شام تا اندازه اى حقيقت را دريافتند و اين آغاز حركت جديدى در تكميل قيام عاشورا بود كه مقاله حاضر نگاهى اجمالى بدان دارد.

اوضاع شام پس از شهادت امام(ع)

يزيد با ديدن اوضاع نابسامان شام، آزادگان را در خرابه اى جاى داد كه سقفى نداشت و ديوار آن ترك برداشته بود، به گونه اى كه اهل بيت(عليهم السلام) مى ترسيدند ديوار بر سرشان خراب شود. روزها از شدت گرما و شب ها از سوز سرما، در آن خرابه آرامش نداشتند و تشنگى و گرسنگى، آنها را تهديد مى كرد.

ص: 291

اسيران عزادار، روزها به عزادارى و گريه بر مصيبت هاى خود مى پرداختند و اين گونه، مردم را از فجايع كربلا آگاه مى ساختند و از چهره كريه عاملان آن فجايع هولناك، پرده بر مى داشتند.

شيخ صدوق(رحمه الله) مى نويسد:

يزيد دستور داد اهل بيت امام حسين(ع) را به همراه امام سجاد(ع)، در خرابه اى زندانى كنند. آنها در آنجا نه از گرما در امان بودند و نه از سرما؛ به گونه اى كه بر اثر نامناسب بودن آن محل و گرما و سرماى هوا، صورت هايشان پوست انداخته بود.

در ميان ناله و اندوهِ بانوان اسيرشده از زنجير ستم، كودكان مظلومى به چشم مى خوردند؛ آنان درحالى كه گرسنه بودند، هر روز عصر با لباس هاى كهنه جلوى در خرابه صف مى كشيدند و مردم شام را كه دست كودكانشان را گرفته بودند و با آذوقه به خانه هايشان برمى گشتند، غريبانه تماشا مى كردند و آه حسرت مى كشيدند. دامان عمه را مى گرفتند و مى پرسيدند: «عمه! مگر ما خانه نداريم؟ پدران ما كجا هستند؟» حضرت زينب(عليها السلام) نيز براى تسلاى دل كوچك و غم ديده آنان مى فرمود: «چرا عزيزانم! خانه شما در مدينه است و پدرانتان به سفر رفته اند».

امام سجاد(ع) در مورد ويرانه شام مى فرمايد:

در مدت اسارت مان در خرابه شام، چه رنج ها و مصيبت هايى كه نديديم! روزى ديدم عمه ام زينب(عليها السلام) ديگى را روى آتش گذاشته است. پرسيدم: «عمه! در اين ديگ چيست؟» پاسخ داد: «ديگ خالى است، ولى چون كودكان گرسنه اند، براى اينكه آنان را ساكت كنم، وانمود كردم كه مى خواهم برايشان غذا بپزم تا با اين بهانه آنان را خواب كنم».

ص: 292

نقل شده است كه كودكان گرسنه، پيوسته پيش حضرت مى آمدند و از گرسنگى ناله مى كردند؛ تا آنجا كه دل زنان شام به رحم مى آمد و براى آنان آب و غذا مى آوردند.

امام صادق(ع) از زبان امام سجاد(ع) نقل فرمود:

وقتى اهل بيت(عليهم السلام) را در ويرانه جاى دادند، يكى از آنان با ديدن وضع ناهنجار و ديوارهاى ترك خورده گفت: «اين ها ما را در اين خرابه جاى داده اند تا اين ديوارها بر سرمان خراب شود و ما را بكشند». پاسبانان خرابه به زبان رومى به هم گفتند: «اين ها را ببينيد كه از خراب شدن ديوارها بر سرشان مى ترسند، با آنكه فردا آنها را بيرون خواهند كشيد و خواهند كشت». على بن الحسين(عليهما السلام) فرمود: «جز من، هيچ يك از اهل خرابه، زبان رومى نمى دانست». (1)

در خرابه شام چنين وضع اسفناكى حكمفرما بود. حتى در بعضى منابع تاريخى آمده است: «چند تن از كودكان، از شدت سرما و گرما و گرسنگى در خرابه جان باختند». (2)

آغاز رسوايى حاكميت

يزيد با مشوّش شدن افكار عمومى مردم شام بر اثر جنايت هاى خود كه با وفات حضرت رقيه(عليها السلام) شدت گرفته بود، مصلحت را در آن ديد كه از شدت فشار بر اهل بيت(عليهم السلام) بكاهد و آنان را از بند اسيرى آزاد كند. او آنان را مخير گذاشت كه به مدينه بازگردند يا در شام بمانند. امام سجاد(ع) و حضرت زينب(عليها السلام) تصميم گرفتند كه پس از برپايى مجلس عزاى عمومى، شام را به مقصد مدينه ترك كنند؛ن.

ص: 293


1- . زندگانى حضرت امام حسين(ع)، محمدجواد نجفى، صص213 و 214.
2- . اشاره به مرگ حضرت رقيه، همان.

زيرا از هنگام شهادت امام حسين(ع) و يارانش، اهل بيت(عليهم السلام) نتوانسته بودند براى آنان عزادارى كنند و دشمن، آنان را از اين كار باز داشته بود. يزيد بر خلاف ميل باطنى اش، ناچار شد اين شرط را بپذيرد؛ زيرا به خوبى مى دانست برپايى سوگوارى از سوى قهرمان كربلا، حضرت زينب(عليها السلام)، پايه هاى حكومت استبدادش را سست خواهد كرد.

با اين حال، به دليل تدابيرى كه براى جلوگيرى از موج فزاينده اعتراض ها و نارضايتى هاى مردم انديشيده بود، ناگزير اين شرط را پذيرفت. يزيد در مركز شهر، خانه اى را براى عزاداران در نظر گرفت و دستور داد زنان شام، براى تسليت گويى به حضرت زينب(عليها السلام) و برپايى مجلس عزا (كه البته زير نظر جاسوسان بود)، در آن خانه حضور يابند. با انتشار اين خبر در شهر، تمامى زنان هاشمى با لباس سياه در مجلس حضور يافتند و به زينب(عليها السلام) تسليت گفتند.

زنان بنى اميه و بنى مروان نيز با زينت و زيورشان به مجلس آمدند و به زينب(عليها السلام) تسليت گفتند. البته شنيدن مصيبت هاى كربلا كه از زبان دختر على(ع) بيان مى شد، انقلابى شگرف در دلشان ايجاد كرد و آنان نيز با پوشيدن لباس سياه، ابراز همدردى كردند. هفت روز در شام مجلس عزادارى برپا شد. شام روحيه انقلابى گرفته بود و نزديك بود، سيل خروشان انتقام و نارضايتى، حكومت يزيد را در هم بشكند. (1)

شام در آستانه انقلاب

اين شهرِ خاموش و ماتم زده، ديگر مانند چند روز پيش نبود كه اسيران بدان وارد شدند. مردم شام، كم كم سياست رسوا شده تبليغات سوء يزيد را عليه اين3.

ص: 294


1- . تارخ الطبرى، ج4، ص353.

خاندان شناخته بودند. چهره شهر تغيير كرده بود؛ مردمى كه چندى پيش از كاروان اسيران با آتش و خاكستر استقبال كرده بودند، اينك با شرمندگى و احترام با اسيران رفتار مى كردند.

مردم شام با درك برخى واقعيت ها، در آستانه استحاله اى بزرگ قرار گرفته بودند. آسمان انديشه آنان كه با اسلام تحريف شده معاويه و ترور شخصيت على(ع) و خانواده اش، سياه و غبارآلود شده بود، با خطبه هاى توفنده زينب(عليها السلام) و امام سجاد(ع)، آفتابى و روشن شد. اين موج ناخشنودى به سراى خاموش يزيد نيز رسوخ كرده بود و تنها خروج اهل بيت(عليهم السلام) بود كه مى توانست آسايشى كوتاه، آن هم در شام براى او ايجاد كند. از اين رو، كاروان اسيران را از شام خارج كرد.

گامى به سوى اربعين

شتران آماده حركت اند و يزيد براى حفظ شوكت پوشالى و به نمايش گذاشتن دست و دل بازى خود براى فريب مردم، دستور داده است محمل ها را زينت كنند! اما زينب(عليها السلام) با ديدن هودج هاى بزك شده فرمود، زيورها را از محمل شتران باز كنند و محمل ها را سياه پوش سازند. مردم شام به بدرقه آمده اند، ولى خجالت و شرمندگى از نگاه هايشان مى بارد. با شرمسارى و سرافكندگى، ركاب زينب(عليها السلام) و كودكان را گرفتند و آنان را بر هودج هاى سوگ نشاندند. بانگ جرس بلند شد. زينب(عليها السلام) سر از كجاوه بيرون آورد و به عنوان آخرين پيام به شاميان فرمود:

اى مردم شام! ما از اين شهر مى رويم، ولى در آن ويرانه، امانتى از ما پيش شما باقى مى ماند. جان شما و جان اين امانتِ لطمه خورده! هرگاه كنار قبرش رفتيد، آبى بر مزار كوچكش بپاشيد و چراغى كنارش روشن كنيد كه او در اين شهر غريب است. (1)4.

ص: 295


1- . رقيه بنت الحسين(ع)، ص14.

كاروان آهسته آهسته گام برمى دارد و از شهر و نگاه هاى غم گرفته مردم دور مى شود. زينب(عليها السلام) و بانوان كاروان تا مسافت هاى دور، به بيرون از كجاوه هايشان مى نگريستند و به ياد رنج هايى كه در اين شهر ديدند و برخى فرزندان امام را در اين شهر از دست دادند، اشك مى ريختند؛ دخترك زخم ديده و كتك خورده اى كه جايش در محمل زينب(عليها السلام) خالى است، ولى خاطره اش همراه كاروان است.

زيارت روز اربعين

عطيه عوفى اين زيارت را روايت مى كند و مى گويد: روز اربعينِ حضرت سيدالشهدا(ع)، روز بيستم صفر، به همراه جابر بن عبدالله انصارى به غاضريه (كربلا) رفتيم. جابر در نهر فرات غسل كرد و لباس هاى پاكيزه اى كه همراه داشت بر تن نمود. سپس از من پرسيد: «آيا عطر همراه دارى؟» گفتم: «مقدارى سُعد با من هست».

او به سر و بدن خود عطر ماليد و پاى خود را برهنه كرد و به زيات امام حسين(ع) رفت. پس از زيارت امام حسين(ع)، كنار مزار عباس بن امير مؤمنان(ع) آمد و گفت:

السَّلامُ عَليكَ يا اباالقاسِمِ، السَّلامُ عَليكَ يا عَبَّاسِ بن عَلي، السَّلام عَليكَ ياابنَ امير المؤمِنين، اشْهَدُ انَّكَ قَدْ بَالَغْتَ فِي النَّصِيحَةِ وَ ادَّيتَ الامانَةَ وَ جَاهَدْتَ عَدُّوَّكَ وَ عَدُوَّ أخِيكَ، فَصَلَواتُ الله عَلى رُوحِكَ الطَّيبَةِ وَ جَزَاكَ الله مِنْ أخٍ خَيرا.

سلام بر تو اى ابالقاسم! سلام بر تو اى عباس بن على(ع)، سلام بر تو اى فرزند امير مؤمنان(ع)، شهادت مى دهم كه تو خير خواهى را كامل كردى و امانت را ادا نمودى و با دشمن خود و دشمن برادرت جهاد كردى. پس درود خدا بر روح پاكت و خدا تو را به خاطر اداى حق برادرى، خير دهد.

ص: 296

صفوان بن مهران مى گويد:

سرورم امام صادق(ع) به من فرمود: «در روز اربعين، هنگام ظهر به زيارت امام حسين(ع) و يارانش برو و آنان را زيارت نما. سپس به زيارت حضرت عباس(ع) برو و پس از زيارت امام حسين(ع)، او را هم زيارت نما. زيارت آنان چه در روز اربعين و چه در روز عاشورا و چه در ديگر روزهاى سال، از سيره پاكان است.

پژوهشى تاريخى بر سر موضوع اربعين

تاريخ نگاران شيعه و سنى، بحث زيادى درمورد موضوع اربعين اول سيدالشهدا(ع) نموده اند كه آيا كاروان اسيران كربلا، اربعين اول به اين سرزمين آمده اند يا نه. دسته اى بر اين عقيده اند كه اهل بيت(عليهم السلام) در اربعين اول، نتوانستند به كربلا بيايند؛ زيرا آنان اين فرصت را نداشتند كه ضمن آن همه سختى هاى راه، اعم از گرسنگى و تشنگى، گردانيده شدن در انظار مردم، توقف در شهرها و... در اربعين اول، خود را به مزار شهيدان كربلا برسانند.

دسته اى ديگر بر اين باور هستند كه اسيران كربلا، در اربعين اول، به زيارت شهيدان كربلا در اين سرزمين آمدند و دلايلى هم بر اثبات مدعاى خويش ذكر نموده اند؛ از جمله آنها اين كه:

با احتساب خروج آنها در روز يازدهم محرم از كربلا، اگر كاروان روز اول صفر به شهر شام رسيده باشد، حدود هفده يا هجده روز سفر كربلا به شام طول كشيده است. آنان كه هجده روز توانسته اند از كربلا به شام بيايند، آن هم با وجود سختى هاى بسيار، چه طور نتوانسته اند در همين فاصله زمانى، از سوم صفر تا بيستم صفر كه اربعين امام و شهداست، خود را به كربلا برسانند؟ اما هرچه باشد، مقصد نهايى كاروان، مدينه بوده است. (1)6.

ص: 297


1- . الاربعين فى التراث الشيعى، ص46.

بازگشت به مدينه

شام با همه خاطرات تلخش، وا گذاشته شد و كاروان به سوى شهرى آشنا حركت كرد؛ شهرى پر از عطر پيغمبر(ص) و فاطمه(عليها السلام)؛ شهر مدينه.

كاروان آزادگان، در آستانه ورود به مدينه قرار مى گيرد؛ شهر پيامبر(ص) و زهرا(عليها السلام) و على(ع)، شهرى آشناست كه بيشتر مردمانش دوستدار اين خانواده اند. بار ديگر خاطره روز آغاز سفر، در دل هاى محنت كشيده اهل بيت(عليهم السلام) زنده مى شود و بغض، گلوها را مى فشارد.

پرده هاى اشك، تصويرى لرزان از شهر مى دهد و نگاه ها بر دروازه شهر ورق مى خورند. مسافران اين ديار آشنا، بازگشته اند؛ ولى چقدر تعداد كاروانيان كم شده است؟ ديگران كجايند؟ شايد با كاروانى ديگر برسند.

اينها پرسش هايى بود كه از نگاه هاى منتظر مردم شهر خوانده مى شد. محمل هاى سياه و تعداد اندك كاروانيان، همه چيز را روشن مى كند. از چهره هاى آفتاب سوخته و چشم هاى غمگين، همه چيز پيداست. خورشيد و ماه و ستارگانِ آسمان مدينه، همه در پس ابرى از ستم، چهره در خون شسته بودند و مردم، اين را كم كم مى فهميدند.

آن گاه كه كاروان به دروازه مدينه مى رسد، امام به بشير بن حَذْلَم مى فرمايد: «خدا رحمت كند پدر تو را كه شاعر بود، آيا تو نيز شعر مى گويى؟» بشير پاسخ داد: «آرى من هم شاعرم». امام به او فرمود: «اكنون به مدينه برو و خبر شهادت امام حسين(ع) را براى مردم بازگو». كاروان در آستانه شهر، توقف كرد و بشير پيش تر رفت تا خبر شهادت امام(ع) را به مردم مدينه برساند. به شهر كه رسيد، با هيچ كس سخن نگفت تا مقابل مسجد پيامبر(ص) رسيد، آن گاه با صداى بلند گريست و سرود:

ص: 298

يا اهْل يثرِبَ لا مُقَامَ لَكُم بِهَا *** قُتِلَ الحُسينُ(ع) فَادْمَعِي مِدْرَارُ

الْجِسْمُ مِنْهُ بِكَربَلاء مُضَرَّجُ*** وَ الرَّأسُ مِنهُ عَلَي القَنَاةِ يدَارُ (1)

اى مردم مدينه! ديگر مدينه جاى ماندن نيست، حسين(ع) كشته شد. پس بايد چشم ها بر او پيوسته بگريند. جسم او در كربلا آغشته به خون و سرش بالاى نيزه ها گردانيده شد.

مردم گرد بشير حلقه زدند و به گريه نشستند. بشير به آنها گفت: «اى مردم! اكنون على بن الحسين(عليهما السلام) به همراه زينب(عليها السلام) و ديگر دختران امام على(ع)، در آستانه مدينه اند. من فرستاده على بن الحسين(عليهما السلام) هستم تا پيغام او را به شما برسانم». مردم با شتاب به سوى دروازه مدينه به راه افتادند. صداى گريه آنان به گونه اى بلند بود كه مدينه چنين روزى را به خود نديده بود.

مردم سراسيمه خود را به كاروان رساندند و دور اهل بيت امام حسين(ع) حلقه زدند. امام سجاد(ع) بالاى يك بلندى رفت، اما گريه، امان از حضرت بريده بود و پارچه اى كه امام با آن اشك هايش را پاك مى كرد، خيس شده بود.

امام پس از سپاس و ستايش خداوند، آنچه را در فاصله اين هفت يا هشت ماه ديده بود، براى مردم بازگفت. امام فرمود:

...اى مردم! چه كسى است كه پس از كشته شدن امام حسين(ع) شادمان باشد؟ كدام دل است كه سرشار از اندوه نشود؟ كدام چشم است كه اشك از آن باز ايستد؟ آسمان ها در سوگ او گريست و درياها با امواجشان و آسمان ها با اركانشان بر او گريه كردند. چهار گوشه زمين و درختان، با شاخه هايشان، ماهيان در موج دريا و فرشتگان و عرش نشينان بر او گريستند.

اى مردم! ما آواره صحرا شديم و دور از خانه و كاشانه مان، با ما به گونه اى7.

ص: 299


1- بحارالانوار، ج45، ص147.

رفتار كردند كه گويا ما فرزندان بيگانگان هستيم؛ درحالى كه نه گناهى مرتكب شده بوديم و نه كار ناپسندى از ما سر زده بود و نه به اسلام آسيبى رسانيده بوديم... به خدا سوگند اگر پيامبر اكرم(ص) نيز در مقابل آنها قرار مى گرفت، اگرچه سفارش هايش در مقابل آنها بود، باز هم رفتارشان با ما تغييرى نمى كرد.

پس همه از خداييم و به سوى خدا مى رويم. از سنگينى و دردناكى و بزرگى فاجعه اين مصيبت بزرگ، شكايت نزد خدا مى بريم، از آنچه نسبت به ما روا داشتند كه او انتقام گيرنده شكست ناپذير است. (1)

منابع

1. اعيان الشيعه، سيد محسن امين، به كوشش سيد حسن امين، بيروت، دارالتعارف، 1403ه .ق.

2. الاقبال الاعمال، سيد بن طاووس، به كوشش جواد قيومى، قم، مكتب الاعلام الاسلامى، 1414ه .ق.

3. الامالى، شيخ صدوق، بيروت، مؤسسه الاعلمى، 1400ه .ق.

4. بحارالانوار، علامه مجلسى، بيروت، مؤسسه الطبع و النشر، 1410ه .ق.

5. بشارة المصطفى لشيعة المرتضى، عماد الدين محمد بن على الطبرى، نجف، چ2، 1383ه .ق.

6. تذكرة الشهداء، ملا حبيب الله كاشانى، تهران، شمس الضحى، 1384.

7. رياحين الشريعه، ذبيح الله محلاتى، تهران، دارالكتب اسلاميه، 1370.8.

ص: 300


1- . همان، ص148.

8. رياض القدس، صدر الدين محمد بن محمد واعظ قزوينى، تهران، چاپخانه سنگى آقا ميرزا عبدالرحيم، 1369ه .ق.

9. اللهوف، سيد بن طاووس، قم، انوار الهدى، 1417ه .ق.

10. لواعج الاشجان، محسن امين عاملى، بيروت، دارالامير، 1996م.

11. مصباح الزائر، سيد بن طاووس، قم، آل البيت، 1416ه .ق.

12. معالم المدرستين، السيد مرتضى العسكرى، قم، مركز الطباعة و النشر للمجمع العالمى لاهل البيت، 1424ه .ق.

13. منتخب التواريخ، معين الدين نطنزى به كوشش استخرى، تهران، اساطير، 1383ه .ش.

14. ناسخ التواريخ، محمدتقى سپهر، تهران، اساطير، 1386ه .ش.

15. وقعة الطف، ابومخنف، قم، النشر الاسلامى، 1417ه .ق.

ص: 301

ص: 302

اربعين هاى خونين

اشاره

(نگاهى به برخى از حملات خونين به مراسم اربعين در دوره معاصر)

دكتر محمد رضا زارع خورميزى

فرهنگ زيارت، شماره 19-20، تابستان و پاييز 1393

درآمد

در فرهنگ عاشورا، اربعين به چهلمين روز شهادت امام حسين(ع) گفته مى شود كه مصادف با روز بيستم ماه صفر است. اعتبار اربعين امام حسين(ع)، از قديم الايام ميان شيعيان شناخته شده است. شيخ طوسى در كتاب «مصباح المتهجد» كه حاصل گزينش دقيق و انتخاب معقول شيخ طوسى از روايات فراوان درباره تقويم شيعه درمورد ايام سوگ و شادى و دعا و روزه و عبادت است، مى نويسد:

روز 20 صفر - يعنى اربعين - زمانى است كه حرم امام حسين(ع)، يعنى كاروان اسرا، از شام به مدينه مراجعت كردند. و روزى است كه جابر بن عبدالله بن حرام انصارى، صحابى رسول خدا(ص) از مدينه به كربلا رسيد تا به

ص: 303

زيارت قبر امام حسين(ع) بشتابد و او نخستين كسى است از مردمان كه قبر آن حضرت را زيارت كرد (1).

در اين روز، زيارت امام حسين(ع) مستحب است. زيارت اربعين امام حسين(ع)، يكى از نشانه هاى شيعه است. از امام عسكرى(ع) روايت شده كه فرمود: «علامات مؤمن پنج تاست كه يكى از آنها زيارت اربعين است. (2) بنابراين روز اربعين، روزى است كه با تدبير الهى خاندان پيامبر(ص) ياد نهضت حسينى براى هميشه جاودانه شد و اين كار پايه گذارى گرديد. (3) در روز اربعين، شيعيان همواره سعى مى كردند، مانند جابر بر مزار امام حسين(ع) گرد آمده و آن امام را زيارت كنند. (4) اين سنتن.

ص: 304


1- . بنا به اين نقل ها، در همان اربعين اول، كاروان اسراى اهل بيت(عليهم السلام) در بازگشت از شام و سر راه مدينه، از كربلا گذشتند و با جابر ديدار كردند. البته برخى از مورخان نيز آن را نفى كرده و نپذيرفته اند؛ از جمله مرحوم محدث قمى در «منتهى الامال»، دلايلى ذكر مي كند كه ديدار اهل بيت(عليهم السلام) از كربلا، در اربعين اول نبوده است. شهيد محراب، مرحوم حاج سيد محمدعلى قاضى طباطبائى(رحمه الله)، كتاب مفصلى با نام «تحقيق درباره اولين اربعين حضرت سيد الشهداء» در باره اربعين نوشت كه اخيرا نيز به شكل تازه و زيبايى چاپ شده است. هدف ايشان از نگارش اين اثر، آن بود كه ثابت كند، آمدن اسرا از شام به كربلا، در نخستين اربعين، بعيد نيست. اين كتاب كه در نهصد صفحه چاپ شده، مشتمل بر تحقيقات حاشيه اى فراوانى درباره كربلاست كه بسيار مفيد و جالب است. جايگاه اربعين، گفت وگو با استاد رسول جعفريان، گفت وگو از: رضا حميدى، منابع: روزنامه رسالت، شماره 6377، نشانى در فضاى مجازى: http://www.hawzah.net/fa/article/articleview/93324
2- . مصباح المتهجد، شيخ طوسى، ج2، ص788.
3- . اهميت اربعين حسينى در كلام مقام معظم رهبرى، اختصاصى پايگاه حوزه، تاريخ درج: 1391/10/7، نشانى در فضاى مجازى: http://www.hawzah.net/fa/article/articleview/93320
4- . در اين باره ر.ك: مجموعه ورام، ابن ابي الفراس، ص35؛ مستدرك الوسائل، ميرزا حسين نورى، ج9، ص329 و ج5، ص217؛ الاحتجاج، طبرسى، ص84؛ بحارالانوار، محمد باقر مجلسى، ج53، ص200؛ اربعين، شهيد قاضى، ص386، به نقل از منبع پيشين.

تا به امروز به قوت برپاست و امروزه هر سال، ميليون ها زائر در اربعين حسينى در كربلا حضور مى يابند. با اينكه مراسم اربعين يك شعار مذهبى و مسالمت آميز مسلمانان شيعه براى بزرگداشت سالار جوانان اهل بهشت يعنى امام حسين(ع) محسوب مى شود، ولى به انحاء مختلف، مورد هجوم متعصبان و دشمنان شيعه قرار گرفته كه اين حملات، برخى از مراسم هاى اربعين در طول تاريخ را به خون نشانده است. نوشتار حاضر، گزارش مختصرى است از برخى حملات خونين به عزاداران اربعين حسينى در دوره معاصر كه به شهادت بسيارى از مسلمانان شيعه انجاميده است و در حقيقت برگ ديگرى از مظلوميت هاى شيعيان و نابخردى و قساوت دشمنان شيعه را ارائه مى كند.

1. اربعين هاى خونين در عراق معاصر

الف) اربعين هاى خونين 1390 تا 1397 قمرى

از گذشته هاى دور در عراق، روز اربعين، صدها هزار زائر به سوى حرم امام حسين(ع) آمده و مى آيند كه اكنون، تعداد آنها به ميليون ها هم مى رسد. عزاداران با حالتى از حزن و اندوه و با سرها و پاهاى برهنه و لباس سياه و علامت مصيبت زدگى، گريه مى كنند، بر سر و صورت مى زنند و به پيامبر اكرم(ص)، براى شهادت سبطش امام حسين(ع)، تسليت مى گويند. در جلوى هر دسته، پرچم هاى سياه در حال حركت است. (1) عزادارى برخى در اين روزها، شكل ويژه دارد؛ براى مثال هيئت «طويريج» عراق كه هيئتى بسيار قديمى است، هروله مى كنند؛ يعنى هنگام عزادارى، نه مى دوند و نه عادى راه مى روند؛ حالتى سراسيمه دارند كه تداعى كننده شرايط اسيران اهل بيت(عليهم السلام) است، گفته مى شود علامه بحرالعلوم نيز69

ص: 305


1- . اربعين شناسنامه تاريخى شيعيان، سيد صمصام الدين قوامى. http://www.shia-news.com/fa/news/64869

در اين هيئت شركت كرد. معروف است كه علامه، حين عزادارى، عمامه اش را انداخت و اعلام كرد كه امام زمان(عج) را ديدم كه ايشان هم در اين هيئت بودند و چنين كردند. در پيشاپيش برخى دسته ها، شبيه برخى شهيدان كربلا و نيز لشكريان ستم، مشاهده مى گردد، سپس هودج هايى از زنان در ميان آنان است و مانند اسيرانى كه از شام به سوى مدينه برمى گردد، ظاهر مى شوند و روز اربعين، از كربلا عبور مى كنند. جمعيت بسيارى با ديدن اين صحنه هاى غم انگيز، متأثر شده و بر سر و سينه مى زنند. دكتر على الوردى مى نويسد:

همزيستى مسالمت آميز در منطقه دياله بين شيعه و سنى، مشاهده مى گردد و بسيار ديده مى شود كه محله سنى ها در برخى دسته هاى عزادارى و مجالس حسينى شركت مى كنند و برخى از آنان، دسته هاى مخصوص به خودشان را بيرون مى آورند و اين وضع، در شهرهايى چون ناصريه ديده مى شود. (1)

اما با تسلط بعثى ها در زمان احمد حسن البكر از همان ابتدا روند سركوبگر و خشونت آميز عليه اكثريت مردم عراق، يعنى مسلمانان شيعه شدت يافت و عزادارى و پياده روى اربعين حسينى(ع)، مورد حمله قرار گرفت. اين حركت مقدس كه به ويژه از نجف به كربلا و اغلب با شركت علماى دينى انجام مى گرفت، چندين بار از سوى رژيم بعثى عراق، جلوگيرى يا به خاك و خون كشيده شد. يكى از اين موارد، در سال 1397ه .ق بود. زائران در آن سال براى مبارزه تبليغى بر ضد طاغوت عراق، در آن سال برنامه ريزى هاى مفصل كرده بودند؛ ولى حكومت بعثى به خشونت شديد متوسل شد و راهپيمايان را در طول راه، از آسمان و زمين به گلوله بست.

البته حادثه حمله به زائران اربعين حسينى، به صورت پياپى، در سال هاىن.

ص: 306


1- . همان.

1390، 1395 و 1396ه .ق سابقه دارد؛ ولى نجف در سال 1397ه .ق بسيج كننده نيروى عظيم مردمى بود كه از كنار مرقد اميرمؤمنان، به راه افتاد و پس از چهار روز پياده روى به كربلا رسيد. حركت موكب هاى پياده و شعارهاى طول راه و سخنرانى هاى متعدد، همه نوعى معارضه تبليغى عليه مظالم حكومت بعثى بود. امواج گسترده مردمى با شعار «ابد والله ما ننسى حسينا»؛ «به خدا قسم، هرگز حسين را فراموش نخواهيم كرد»، به راه افتاده بود. نيروهاى بعثى براى جلوگيرى از رسيدن زائران به كربلا، حملات خونبارى را سامان دادند و درگيرى هايى پيش آمد و شهداى زيادى بر خاك افتادند. وقتى هم كاروان بزرگ نجف به كربلا رسيد، حوادثى شديدتر پيش آمد و افراد بيشترى كشته و جمع بسيارى دستگير شدند. نهضت شيعى اربعين آن سال، در خاطره تاريخ ثبت شد و مبدأ الهام و شورگسترى براى سال هاى بعد گرديد. از تعداد شهداى حادثه سال 1397ه .ق (1356ه .ش) اطلاع دقيقى در دست نيست، اما مى توان گفت در اين اربعين خونين، هزاران مسلمان شيعه بى گناه به خاك و خون كشيده شدند. (1)

ب) اربعين هاى خونين 1425 تا 1434 قمرى در عراق

صدام در دوران حاكميت بيش از سى ساله خود، تمام مراسم هاى عزادارى اهل بيت(عليهم السلام) را تعطيل كرد، اما بعد از كشته شدن صدام، عقده هاى چندين ساله مردم عراق سر باز كرده و انفجارى از حضور محبان اهل بيت(عليهم السلام) در حرم هاى ائمه(عليهم السلام) رخ داد و با از سرگيرى دوباره پياده روى و زيارت اربعين، مراسم پياده روى

ص: 307


1- . در كتاب «انتفاضه صفر الاسلاميه» به قلم رعد الموسوى كه خود از شاهدان حادثه بوده است، مبسوط اين حادثه نقل شده است. در مجله پيام انقلاب نيز در سال 64 و 65 (شماره هاى 156 تا 163) گزارشى مفصل از آن اربعين سرخ آمده است، در سلسله مقالات «زيارت» به قلم نويسنده. به نقل از جواد محدثى فرهنگ عاشورا، صص46 و 47.

اين روز، به بزرگترين و باشكوه ترين تجمع جهانى شيعيان تبديل شد. (1)

امروزه اربعين امام حسين(ع) بيش از مناسبت هاى ديگر، شاهد حضور فعال مسلمانان از عراق و ديگر كشورهاى اسلامى است. به طورى كه تعداد زائران بارگاه ملكوتى امام حسين(ع) در سال هاى 2009 و 2010م، بين 10 تا 14 ميليون نفر بوده است. آمارهاى مراكز مختلف گوياى آن است كه مراسم زيارت اربعين سال 1434ه .ق (2013م) كه با حضور حدود 20 ميليون نفر برگزار شد كه بزرگ ترين تجمع بشرى در جهان، محسوب مى شود. (2) علاوه بر آن هر ساله، خيل عظيمى از پيروان ساير اديان از جمله مسيحيت نيز به همراه دستجات و هيئت هاى عزادارى براى شركت در مراسم اربعين سرور سالار شهيدان، وارد كربلا مى شوند. (3)م.

ص: 308


1- . اشاره شد بنا به فرموده امام حسن عسكرى(ع)، يكى از نشانه هاى مؤمن، زيارت سيدالشهدا(ع) در روز اربعين است. زيارتى كه با پاى پياده رفتنِ آن هم «موضوعيت» دارد؛ چرا كه امام صادق(ع) به يكى از دوستان خود مي فرمايد: قبر حسين(ع) را زيارت كن و ترك مكن». پرسيدم: «ثواب كسى كه آن حضرت را زيارت كند چيست؟» حضرت فرمود: «كسى كه با پاى پياده به زيارت امام حسين(ع) برود، خداوند به هر قدمى كه برمى دارد، يك حسنه برايش نوشته و يك گناه از او محو مى فرمايد و يك درجه، مرتبه اش را بالا مى برد».
2- . رسانه هاى مختلف كه ايام اربعين را در مسيرهاى منتهى به كربلا رصد مي كنند، اذعان كرده اند زائران حضرت اباعبدالله(ع) در روز اربعين، به حدود 20 ميليون نفر مي رسند. در فهرست سايت ويكى پديا، بعد از مراسم اربعين، مراسم وداع ملت ايران با امام(رحمه الله) در سال 1989م در رده بعدى قرار گرفته است. 29664 رهياب نيوز، تاريخ انتشار: 26 آذر 1392. http://www.rahyabnews.com
3- . امسال نيز منابع عراقى اعلام كردند: هيئتى از واتيكان كه در عراق به سر مي برد، در مراسم پياده روى زائران اربعين حسينى(ع) مشاركت كرد. اين منابع افزودند: رياست اين هئيت واتيكان را مونستنيور ليبريو آندرياتا بر عهده داشت و حدود يك كيلومتر از شهر ناصريه به سوى كربلا را با زائران حسينى طى كرد. برخى از شخصيت هاى دينى مسيحى عراقى نيز اين هيئت واتيكان را همراهى كردند. ليبرنو گفت: همزمان شدن ديدار ما از شهر تاريخى ارو با حركت مسلمانان عراقى به سوى كربلا و اربعين امام حسين(ع) در كربلا، جالب است. ما در راه خود، متوجه حركت زائران حسينى(ع) با پاى پياده به سوى كربلا شديم و با آنها همگام شديم.

به جرئت مى توان گفت با اربعين حسينى، بزرگ ترين همايش انسانى دنيا، اكنون در اختيار شيعيان است و از نظر جمعيت شركت كننده، از كنگره عظيم حج كه با حضور حداكثر 4 ميليون مسلمان برگزار مى شود، پيشى گرفته است. چند سالى است كه جمعيتى چهار برابر حج تمتع، در زيارت اربعين امام حسين(ع) گرد هم مى آيند و درحالى كه حاجيان، هر سال حداكثر 20 كيلومتر پياده روى دارند، شيعيان عراق و كشورهاى ديگر، از شهرها و مناطق مرزى مختلف اين كشور مانند منذريه بصره، ناصريه و نعمانيه، گاهى حدود 400 كيلومتر را پياده طى مى كنند تا به نجف اشرف برسند. همچنين ميليون ها عزادار ديگر هم از سراسر جهان با هواپيما، خودشان را به نجف اشرف مى رسانند و از آنجا تا كربلاى معلى، حدود 80 كيلومتر را پياده طى مى كنند تا در روز اربعين به كربلا برسند. به اين ترتيب حج حسينيان در كربلا، سعى بين صفا و مروه آنها در بين الحرمين و لباس احرام آنها، لباس عزاى سيدالشهداست. كوتاه ترين مسيرى كه با پاى پياده به سمت اربعين طى مى شود، از شهر نجف اشرف است كه تا كربلا حدود 80 كيلومتر فاصله دارد.

فهرست بزرگ ترين اجتماعات مسالمت آميز جهان

اجتماع 20 ميليون نفرى شيعيان در كربلا در دسامبر 2013م در روز اربعين (1435ه .ق)؛

اجتماع 15 تا 18 ميليون نفرى شيعيان در كربلا در ژانويه 2013م در روز اربعين (1434ه .ق)؛

اجتماع 15 تا 18 ميليون نفرى شيعيان در كربلا در سال 2012م در روز اربعين؛

اجتماع 15 ميليون نفرى شيعيان در كربلا در سال 2011م در روز اربعين؛

ص: 309

اجتماع 14 ميليون نفرى هندى ها در تاميل نادو، هند در سال 1969م در تشييع جنازه آنا؛

اجتماع 10 تا 14 ميليون نفر در كربلا در سال 2010م در روز اربعين؛

اجتماع 10 تا 14 ميليون نفر در كربلا در سال 2009م در روز اربعين؛

اجتماع 5 تا 9 ميليون نفرى ايرانيان در تشييع و تدفين امام سيد روح الله خمينى در 1989م.

در اين فهرست ديده مى شود، مراسم اربعين حسينى در كربلا در سال 2013، بزرگ ترين تجمع مسالمت آميز تاريخ بشر به شمار مى آيد. (1) ولى اين مراسم، مورد شديدترين حملات تروريستى تكفيرى ها قرار گرفت. (2) با وجود اقدامات پيشگيرانه امنيتى، تروريست هاى تكفيرى هر سال اربعين حسينى را در عراق به خاك و خون مى كشند. به طور مثال در سال 1392 «ابوبكر البغدادى» سركرده گروه هاى تكفيرى عراق، همه زائران اربعين حسينى را تهديد به قتل كرد. وى در يك فايل صوتى گفت: «چند سالى است كه حضور شيعيان در اربعين رشد كرده، ما امسال با تمام قوا وارد عمل خواهيم شد و در اربعين امسال، همانند عاشوراى 61 هجرى، تمامى شيعيان را به خاك و خون مى كشانيم». وى در ادامه گفت: «زيارت حسين (حضرت سيدالشهدا(ع) در اربعين، به نماد اتحاد شيعيان معروف شده است و ما بايد به اين اتحاد و همدلى، ضربه اى اساسى وارد كنيم». (3)ى.

ص: 310


1- . http://en.wikipedia.org/wiki/List_of_largest_peaceful_gatherings_in_history.
2- . SHIA-NEWS.COM شيعه نيوز.
3- . شيعه نيوز، كد خبر: 30287، تاريخ انتشار: 25 دى 1390 - 01:41، اربعين خونين در عراق، بيش از 100 شهيد و زخمى+ تكميلى.

بر اساس همين تهديدات در شهر شيعه نشين بصره، يك تروريست القاعده كه يونيفورم پليس عراق به تن داشت، در انفجارى تروريستى، بيست تن از زائران اربعين حسينى را به خاك و خون كشيد كه در ميان شهدا، زنان و كودكان نيز مشاهده مى شدند. در اين عمليات تروريستى، ده ها تن نيز زخمى شدند. همچنين در اربعين همين سال (1434ه .ق) در ادامه حملات تروريستى عليه زائران حضرت سيدالشهدا(ع)، بر اثر وقوع سه حمله خونين، 36 زائر در جنوب بغداد به شهادت رسيدند و حدود يكصد نفر نيز زخمى شدند. همچنين در جريان حمله مسلحانه در غرب بغداد، پنج نفر از اعضاى يك خانواده كشته شدند و تعداد شهداى انفجار تروريستى ديگر، به 53 نفر رسيد.

علاوه برآن يك تروريست در عملياتى نزديكِ يكى از خيمه هاى توزيع غذا و آب در ميان زائران عازم كربلا، كمربند انفجارى خودش را منفجر نمود. وزارت كشور عراق در بيانيه اى اعلام كرد بعد از ظهر پنج شنبه، بر اثر منفجر شدن كمربند انفجارى يك تروريست در ميان زائران در منطقه الدوره در جنوب بغداد، 20 نفر به شهادت رسيدند و 40 نفر ديگر نيز زخمى شدند. همچنين در جريان يك عمليات تروريستى در منطقه يوسفيه در 25 كيلومترى جنوب بغداد، 8 نفر از زائران شهيد و 32 نفر زخمى شدند. در حمله انتحارى سوم در شهر لطيفيه، در 40 كيلومترى جنوب بغداد، دست كم 8 نفر شهيد و 18 نفر مجروح شدند. يادآور مى شود بر اثر حمله تروريستى به زائران اربعين در نزديكى بعقوبه (در 60 كيلومترى شمال شرق بغداد) پنج نفر به شهادت رسيدند. به دنبال انفجار دو خودروى بمب گذارى شده در نزديكى محموديه در جنوب بغداد 24 نفر ديگر شهيد شدند.

علاوه بر آن شبكه خبرى الميادين، از كشته و زخمى شدن 9 تن در حمله

ص: 311

خمپاره اى به عزاداران اربعين حسينى در جنوب بغداد خبر داد. (1) از سوى ديگر شبكه الميادين اعلام كرد: «نيروهاى واكنش سريع عراق، 120 موشك نوع گراد را به همراه سكوهاى پرتاب اين موشك ها در يك مخفى گاه در مزرعه اى استيجارى، پيدا كردند». (2) همچنين واحد مركزى خبر به نقل از خبرگزارى الفرات نيوز، مقام هاى امنيتى اعلام كردند: «تروريست ها با استفاده از چند نارنجك دستى، به زوار اربعين حسينى در منطقه بغداد الجديده در شرق بغداد حمله كردند». بر اثر اين حمله 3 زائر شهيد و 7 نفر ديگر زخمى شدند. الجزيره هم در گزارشى اعلام كرد: «20 نفر در يك انفجار انتحارى در شمال بغداد كشته شدند». (3)

همچنين اربعين حسينى سال 1434ه .ق در حالى به پايان رسيد كه در شهر كربلا نيز 41 تن كشته و 144 نفر زخمى شدند. (4) علاوه بر آن استاندار كربلا نيز از سقوط يك خمپاره به سه كيلومترى ورودى شرقى كربلا خبر داد كه به گفته وى، اين حمله نيز تعدادى كشته بر جاى گذاشت. استاندار كربلا، القاعده و طرفداران حزب منحل شده بعث را مسئول اين حملات دانست.st

ص: 312


1- . حمله خمپاره اى به عزاداران اربعين حسينى، كد خبر: 366142، تاريخ انتشار: 30 آذر 1392 - 13:02 - 21 December 2013.
2- . http://borhan.ir/NSite/FullStory/News/?Id \6895 ، حمله تروريستى به زائران اربعين حسينى، كد خبر: 365403، تاريخ انتشار: 26 آذر 1392 - 16:26 - 17 December 2013
3- . http://www.tabnak.ir/fa/news/365403.
4- . اربعين خونين در كربلا، بين الملل، خاورميانه - قتل عام شيعيان تنها راه باقي مانده براى تروريست ها جهت ايجاد شكاف در عراق است، شنبه 17 بهمن 1388 - 11:22:00. http://www.khabaronline.ir/%28X%281%29S%28fzkoke015hoeqfy5gibaew1uk%29%29/detail/42124/World/middle-east

همچنين موصل نيز ديگر ايستگاه تروريست ها براى ايجاد ناامنى در اربعين حسينى بود. در حمله مسلحانه به يك اتوبوس حامل زائران اربعين حسينى در شهر تلعفر، واقع در شمال عراق، 12 نفر از جمله 6 زن كشته و 12 نفر ديگر زخمى شدند. (1) همچنين سه بمب، كنار جاده اى در جاده ارتباطى ميان شهر توزخورماتو و كركوك، واقع در شرق استان صلاح الدين كه خودروهاى حامل زوار اربعين حسينى را هنگام بازگشت از كربلا به كركوك هدف قرار داده بود، منفجر شد و بر اثر آن، 8 تن زخمى شدند و خسارت هاى زيادى به خودروها وارد آمد. (2) علاوه بر آن، ستاد فرماندهى عمليات بغداد از ضبط يك كاميون بمب گذارى شده كه براى هدف قرار دادن زائران اربعين حسينى(ع) تهيه شده بود، خبر داد كه حجم بسيار بالايى از مواد منفجره در اين كاميون جاسازى شده بود و قرار بود در منطقه لطيفيه در مسير زائران سالار شهيدان منفجر شود.

«عبدالسلام المالكى»، نماينده مجلس عراق از ائتلاف دولت قانون، اعلام كرد كه موشك ها و خمپاره هايى كه به سمت عزاداران اربعين حسينى شليك شد، ساخت عربستان سعودى بود و از سوريه وارد عراق شده بود. او تأكيد كرد كه عربستان سعودى، رسماً و به صراحت از تروريسم در عراق و سراسر دنيا حمايت مى كند و 175 زندانى عربستانى در عراق هستند كه همگى در جنايات تروريستى دست داشته اند (3). به گزارش «شيعه نيوز»، به نقل از فارس، يكى از رهبران ائتلاف معارض «آزادى و عدالت» عربستان كه64

ص: 313


1- . http://www.ghatreh.com/news/nn17046388.
2- . http://www.shia-news.com/fa/news/65185.
3- . http://www.shia-news.com/fa/news/65064

در شهر «قطيف» فعاليت مى كند، اظهار داشت: «دستگاه اطلاعات عربستان سعودى، مسئول كشتارها در عراق، به ويژه در آستانه اربعين حسينى در كربلاى معلى است». اين معارض عربستانى كه به دلايل امنيتى خواستار افشا نشدن هويت خود بود، گفت: «عربستان سعودى، نه تنها عامل كشتارهاى عراق، بلكه عامل كشتارها در سراسر كشورهاى مسلمان است و از اين حيث، مسلمانان بايد در برابر اين جريان وهابى، تكفيرى بايستند و با آن مقابله كنند». (1)

ج) عزاداران اربعين حسينى، قربانى حملات بيوتروريسم تكفيرى ها

بيوتروريسم، عملى مجرمانه است كه در آن تسليحات بيولوژيكى و شيميايى، عليه شهروندان و غيرنظاميان استفاده مى شود. عاملان اين گونه اعمال مجرمانه، عمدتاً از ميكروارگانيسم ها همچون باكترى، ويروس و قارچ يا از سموم ناشى از اين ميكروارگانيسم ها در تسليحات و بمب يا اعمال تروريستى خود استفاده مى كنند. (2) بيوتروريسم به اين دليل بسيار خطرناك است كه پس از انجام عمل تروريستى يا تماس با آن، نمى توان به راحتى آن را حذف يا درمان كرد.

در سال هاى اخير، تعداد زيادى از مسلمانان شيعه عزادار، قربانى سلاح بيولوژيك شده اند. از جمله در 25 رجب سال 1426ه .ق، مصادف با شهادت امام موسى كاظم(ع)، تكفيرى ها با پخش غذاهاى مسموم در اطراف حرم آن حضرت و همزمان انجام انفجارهاى متعدد در كاظمين بين صفوف عزاداران، 1500 تن از شيعيان را به شهادت رساندند كه در نوع خود، بزرگ ترينن.

ص: 314


1- . http://www.shia-news.com/fa/news/64956
2- . مؤسسه مولكولى دارويى ( IMM )در كاليفرنياى آمريكا، مقاله اى با عنوان بيوتروريسم و عوامل آن.

عمليات بيوتروريستى از راه مسموميت مواد خوراكى در تاريخ اين عمليات ها به شمار مى رود. (1)

حملات بيوتروريستى عليه عزاداران اربعين حسينى در سال هاى اخير، در دستور كارگروه هاى تروريستى قرار گرفته است؛ به طورى كه سپهبد «عثمان الغانمى»، فرمانده فرات ميانى ارتش عراق، با اعلام آغاز اجراى طرح گسترده امنيتى براى زيارت اربعين حسينى، از تلاش ها براى مسموم سازى آب و غذاى زائران خبر داد. وى تأكيد كرد، سازمان هاى تروريستى فهميده اند كه ماشين هاى بمب گذارى شده، سخت شده است؛ لذا تصميم گرفته اند با مسموم كردن آب و غذا، به زوار حمله كنند. (2) يك منبع امنيتى عراق هم با اعلام اينكه نيروهاى امنيتى عراق، اندكى پس از توزيع غذاهاى مسموم بين زائران در شهر المسيب واقع در شمال حله، سه زن تروريست توزيع كننده اين غذاهاى آلوده را شناسايى كردند. (3)

همچنين تروريست هاى تكفيرى در غرب الديوانيه، در پوشش اطعام كنندگان زائران حسينى و با سوء استفاده از اعتماد عزاداران سالار شهيدان جهان، حضرت امام حسين(ع)، 40 نفر از آنها را مسموم كردند. يك منبع امنيتى عراقى گفت: «تروريست ها با استفاده از يك خودرو مشكوك، غذاهاى مسموم را در ميان زائران اربعين حسينى در الشاميه، واقع در غرب الديوانيه پخش كردند كه به مسموميت 40 نفر از زائران و انتقال آنها به بيمارستان براى مداوا منجر شد». (4)48

ص: 315


1- . www.yjc.ir.
2- . گزارش فارس به نقل از خبرگزارى عراقى ابا.
3- . همان.
4- . http://www.ettelaat.com/etiran/?p \34048

د) شهادت تعدادى از اهل تسنن مدافع عزاداران اربعين

در مراسم اربعين، هرساله اهل تسنن نيز در قالب نيروهاى بيدارى (1)، اقدام به تأمين امنيت عزاداران سيدالشهدا(ع) در مناطق تحت مأموريتشان مى كنند (2)، ولى افراد مسلح تروريست، آنها را نيز مورد حمله قرار مى دهند؛ از جمله تروريست ها با پوشيدن لباس نظامى عراقى، به منزل يكى از عناصر نيروهاى سنى مذهب «بيدارى» در منطقه زيدان در شهرستان ابوغريب حمله كرده و وى را به همراه همسر و سه فرزندش كشتند. (3) در حادثه اى ديگر، اداره پليس استان ديالى اعلام كرد: يك نيروى پليس به نام «عمر عبدالله القيسى» توانست يكى از بمب گذاران انتحارى را پيش از حمله به حسينيه «بختيارى» در مركز شهر خانقين به هلاكت برساند. دو روز پيش از آن نيز يكى از مأموران پليس در شهرك الخالص در 20 كيلومترى شمال بعقوبه، تروريستى را كه در حال منفجر كردن كمربند انفجارى خود بود، در آغوش گرفت تا از شدت انفجار و افزايش شمار تلفات كاسته شود. عامل انتحارى قصد داشت در نزديكى زائرانى كه در حال حركت به كربلا بودند، كمربند خود را منفجر كند؛ اما با اقدام شجاعانه «ايوب خلف»، پليس عراقى مواجه شد.f.

ص: 316


1- . نيروهاى بيدارى، از شبه نظاميان اهل سنت هم پيمان دولت بغداد و با هدف مقابله با القاعده و افراطيون در مناطق سُنى نشين عراق تشكيل شده است. در اين باره رك: ويكى پديا عربى، المجلس الوطنى لإنقاذ العراق، نشانى در شبكه جهان پهنا: http://ar.wikipedia.org/wiki.
2- . اربعين خونين در عراق، جمعه 29 آذر 1392، مرجع : جام، كد مطلب: 293715 http://www.afkarnews.ir/vdcezx8wnjh8ofi.b9bj.html.
3- . العالم، شهادت 36 تن در حمله به زائران در عراق، جمعه 29 آذر 1392 http://fa.alalam.ir/news/1546364 sthash.lcCsyWHc.dpuf.

2. اربعين هاى خونين در پاكستان

الف) اربعين خونين لاهور و كراچى

در 25 ژانويه 2011 م (مصادف با 5 بهمن 1389 ه .ش) انفجار بمب در دسته عزاداران اربعين در لاهور پاكستان، ده ها نفر را به خاك و خون كشيد. اين بمب كه در منطقه «گوهارى چوك» لاهور منفجر شد، منجر به شهادت 13 تن از شيعيان پاكستان و زخمى شدن 52 نفر ديگر شد. اين بمب كه در يك كيف دستى قرار داشت، توسط يك پسر نوجوان كه از سوى تكفيرى ها اجير شده بود، به ميان عزاداران برده شد. طالبان پاكستان، با صدور بيانيه اى، انفجار لاهور و به خاك و خون كشيده شدن مسلمانان شيعه در اين شهر را بر عهده گرفت. (1)

همزمان با انفجار لاهور، انفجار دوم نيز در منطقه «مالير» شهر كراچى روى داد كه در اثر آن، سه تن كشته و ده تن ديگر زخمى شدند. بمب گذار انتحارى كه بمب خود را درون يك دستگاه موتورسيكلت جاسازى كرده بود، قصد داشت تا با موتورسيكلت به ميان دسته هاى عزادارى برود كه با ممانعت پليس مواجه شد و به همين علت، بمب را همان جا منفجر كرد. اين انفجار به دليل دور بودن عزاداران از محل بمب گذارى، تنها به كشته شدن سه نفر از نيروهاى پليس و زخمى شدن ده تن ديگر انجاميد. شيعيان پاكستان اعلام كردند، سه روز براى شهداى اربعين حسينى عزادارى مى كنند. (2) در حمله ديگرى كه به عزاداران حسينى انجام شد، دست كم 25 عزادار حسينى(ع) در كراچى، در نتيجه حمله انتحارى به مراسم عزاى حسينى(ع) به شهادت رسيدند. (3)73

ص: 317


1- . گزارش خبرنگار ابنا از پاكستان.
2- . منبع: اختصاصى ابنا: http://www.abna.co/data.asp?lang \1Id \222587
3- . http://www.farsnews.com/printable.php?nn \8811160773

همچنين تروريست هاى تكفيرى، به شيعيان منطقه امام برق كراچى در 15 دى 1392 ه .ش يورش بردند. گفته مى شود شيعيان اين منطقه، در حال برگزاى مراسم اربعين حسينى بودند كه تروريست هاى تكفيرى، با چوب و باطوم، به صفوف عزادران حمله كردند و به شدت آنان را مورد ضرب و شتم قرار دادند، آنان همچنين به زنان نيز رحم نكرده و به شدت آنان را نيز زخمى كردند؛ به گونه اى كه تعداد بسيارى راهى بيمارستان شدند. (1)

ب) كشتار زائران اربعين در كويته

در آستانه اربعين، حمله انتحارى به اتوبوس زائران شيعه پاكستان كه در جاده كويته و در فاصله 3200 كيلومترى كربلا در حركت بود، منجر به كشته شدن 19 تن از مسافران پاكستانى شد. ظاهراً حملات به زائران اربعين، به كيلومترها دورتر از كربلا و كشورهاى اطراف رسيده است. (2) همچنين سه اتوبوس حامل زائران پاكستانى كه از شهر كويته پاكستان به سمت تفتان در حركت بودند و قصد داشتند ابتدا به مشهد و از آنجا به كربلا بروند، در منطقه مستونگ، مورد حمله انتحارى قرار گرفتند. رسانه ها اعلام كردند: «يك فرد موتورسوار كه حامل مقادير زيادى مواد منفجره بود، خودش را به يكى از اتوبوس ها كوبيد و منفجر شد كه منجر به نابودى كامل آن اتوبوس شد.» زائران پاكستانى داخل آن اتوبوس، قصد فرار داشتند؛ اما نتوانستند و در همان جا سوختند. سرنشينان اين اتوبوس ها، از شهرهاى پاراچنار، لاهور، راولپندى و بوتان بوده كه تعدادى از آنان زنان و كودكان بودند. منابع رسمى، تعداد كشته شدگان را 19 تن اعلام كردند؛ اما برخى منابعن.

ص: 318


1- . http://www.shia-news.com/fa/news/65200
2- . دوشنبه، 11 دى 1391 ساعت 11:45، يك شنبه خونين شيعيان پاكستان در 3200 كيلومترى كربلا، منابع پيشين.

غيررسمى نوشتند كه تقريباً همه 45 سرنشين اتوبوس سوختند و فقط چند نفر از آنان توانستند جان سالم به در ببرند. در اين ميان، اتوبوس دوم نيز كمى صدمه ديد. يكى از مقامات عالى رتبه دولتى در كويته نيز گفت: «اين كاروان زيارتى، حدود 180 زائر شيعه بودند كه در اثر اين انفجار، يكى از اتوبوس ها با حدود 45 سرنشين، به شدت خسارت ديد». اين رويداد در ناحيه مستونگ در استان ناآرام بلوچستان پاكستان رخ داده كه در 30 كيلومترى شهر كويته قرار دارد. مقامات امنيتى پاكستان، متهم رديف اول اين حمله وحشيانه را لشكر جهنگوى مى دانند كه ضدشيعه ترين لشكر تروريستى پاكستان است.

اين حمله انتحارى در حالى رخ داد كه يك روز پيش از آن، طالبان 21 پليس پاكستانى را شبانه دزديد و قتل عام كرد. (1)

3. سركوب خونين اربعين شهدا در ايران زمان شاه

از جمله مواردى كه خلوص انقلاب اسلامى ايران را نسبت به آموزه هاى اسلام متجلى مى سازد، به كار رفتن نمادها و آيين هايى است كه از فرهنگ دينى اسلام برمى خيزد. رهبران سياسى و فكرى انقلاب اسلامى، با استفاده از اين نمادها، از سويى نشان دادند كه آموزه هاى دين تا چه ميزان در مردم ايران اثرگذار است و از سوى ديگر، ظرفيت هاى ناشناخته و پنهان فرهنگ دينى را فعال ساختند. از جمله اين نمادها و آيين ها كه بر روند پيروزى نهضت انقلاب اسلامى تأثيرى شگرف داشت، نهضت «اربعينيه» يا «چهلم»هاى سياسى بود. اربعين يا چهلمين روز درگذشت هر فرد مسلمان، با تمامى سادگى و عبادى بودن خود، در جريان مبارزات مردم ايران عليه رژيم پهلوى، رنگ و بويى تازه9.

ص: 319


1- . http://www.khabarestan.net/1389-04-20-11-02-59.

به خود گرفت و به محفل سياسى تمام عيارى بدل شد. (1)

آنچه در ايران سال هاى منتهى به پيروزى انقلاب اسلامى، به نهضت «اربعينيه» معروف شد، از شهادت آيت الله مصطفى خمينى(رحمه الله) آغاز شد و با قيام مردم قم در 19 دى ماه 1356 و چهلم شهداى قيام مردم قم در تبريز در تاريخ 29 بهمن 1356 و چهلم شهداى قيام مردم تبريز در يزد در تاريخ 10 فروردين 1357 و ادامه قيام در ساير شهرها گره خورد. ابتداى تبديل اربعين شهدا به مراسمى سياسى در نهضت مبارزه مردم ايران عليه خاندان پهلوى، به اول آبان 1356 بازمى گردد. شهادت مرموز آيت الله مصطفى خمينى(رحمه الله)، كه با هدف تضعيف روحيه رهبر انقلاب ايران تدارك ديده شد، كاملاً عكس عمل كرد و ضمن دميدن روحى تازه به جريان مبارزات، از نفوذ فوق العاده امام خمينى(رحمه الله) در ميان اقشار مردم خبر داد. فرداى شهادت آيت الله مصطفى خمينى، حوزه هاى علميه نجف در عراق، قم و تهران تعطيل شد و علماى تراز اول ايران با برگزارى مجالس ختم، ياد و نام اين روحانى مبارز را گرامى داشتند. با نگاه به اسناد به جاى مانده از ساواك، روشن مى شود كه مسئولان اين سازمان امنيتى، به هيچ وجه پيش بينى برپايى مجالس ختم و بزرگداشت اين شهيد را، آن هم با حجمى كه در سندهاى اين كتاب آمده، نمى كردند. به همين دليل، مديريت اداره كل سوم (پرويز ثابتى) با صدور دستورالعملى براى مراكز ساواك در شهرهاى مختلف، از آنان خواست كه مراقب برپايى مجالس ختم آيت الله سيد مصطفى خمينى باشند و اگر تمجيدى از حضرت امام خمينى(رحمه الله) شد، از برگزارى مجالس جلوگيرى كنند. گستره اين مجالس در سراسر كشور، به نحوى بود كه مى توان گفت فضاى سياسى كشور در اينom

ص: 320


1- . گروه تاريخ برهان، مصطفى شايسته؛ نشانى در فضاى مجازى؛ www.afghanistan.shafaqna.com

برهه از زمان، تحت تأثير مستقيم اين حادثه و بيشترين دل مشغولى نيروهاى امنيتى و انتظامى رژيم شاه، متوجه اين امر بوده است. (1)

نهضت «اربعينيه» يا «چهلم سياسى» شهداى قم و تبريز و يزد، روحى تازه و اميدواركننده به نهضت انقلاب اسلامى ايران بخشيد؛ به طورى كه ظرف مدت يك سال، به سرنگونى كامل رژيم پهلوى انجاميد. اين نهضت كه با بهره بردارى از آيين مذهبى تشيع، كار خود را آغاز كرد، پيش از همه چيز موجبات شناساندن محبوبيت و نفوذ رهبر ايران در ميان مردم را نمايان ساخت و از سوى ديگر، آزادسازى پتانسيل عظيم نيروهاى مردمى را به همراه داشت. نيروهاى انقلابى از پس چهلم هاى سياسى، بيش از پيش با يكديگر متحد شدند و همين اتحاد و يك دستى بود كه قطار انقلاب اسلامى را تا ايستگاه پيروزى به جلو راند. (2)

4. اربعين خونين 1964 م زنگبار

اگر بخواهيم گستردگى و نحوه مراسم اربعين در كربلاى معلى را باشكوه ترين مراسم شيعيان به حساب آوريم و بعد به برپايى اين مراسم در ايران اسلامى و شبه قاره هند اشاره كنيم، بدون شك اربعين زنگبار، در رديف چهارمين مراسم مشهور اربعين در جهان به شمار مى رود كه در نوع خود، منحصربه فرد و نمادين است. كاربرد اصطلاح فارسى «چهلم»، نشان مى دهد كه بانيان اين مراسم در قاره آفريقا و بلاد زنگبار، ايرانيانى بودند كه به مناطق شرق آفريقا مهاجرت كردند و با برپايى مراسم عزادارى در95

ص: 321


1- . شهادت آيت الله مصطفى خمينى به روايت همسرش: http://dowran.ir
2- . مصطفى شايسته؛ پژوهشگر و محقق تاريخ انقلاب اسلامى، انتهاى متن؛ http://borhan.ir/NSite/FullStory/News/?Id \6895

اربعين سالار شهيدان، اقدام به ترويج مذهب حقه تشيع در اين بلاد اسلامى نمودند. (1)

امروزه شيعيان منطقه شرق آفريقا با برگزارى منسجم مراسم عاشورا در دارالسلام (تانزانيا)، خود را آماده برگزارى مراسم چهلم (اربعين) در زنگبار مى نمايند و اين مراسم، هر ساله در اربعين حسينى، با شكوه خاصى به مدت سه روز در زنگبار برگزار مى شود. تحقيقات ميدانى انجام شده نشان مى دهد كه در دو سده اخير، ايرانيان و علماى ايرانى مقيم بلاد زنج كه بيشترين جمعيت شيعه و قدرتمندترين تشكيلات مالى شيعيان در آفريقا به حساب مى آمدند و با برگزارى مراسم عزادارى و سينه زنى در كشور زنگبار، نقش مهمى در ترويج فرهنگ تشيع و دعوت مردم بومى به اين مذهب داشتند و وجود اماكنى همچون تعزيه خانه حسينى، چايخانه و اشعار فارسى در نوحه هاى عزادارى و سبك سينه زنى بوشهرى در ميان عزاداران، نشان از تأثير گسترده شيوه عزادارى ايرانيان در اين خطه از جهان دارد. مراسم اربعين زنگبار به مدت سه روز و شب طول مى كشد.

زمينه اربعين خونين زنگبار زمانى آغاز شد كه عبيد كرومه در سال 1964م، رئيس جمهور زنگبار شد. كرومه يك رژيم ماركسيست لنينيستى را برقرار كرد و از همان ابتدا و حتى پس از اتحاد با تانزانيا، حكومت رعب و وحشت را در زنگبار برقرار كرد. وى در ابتداى حكومت خود با اخراج ايرانيان و شيعيان، به مصادره اموال و حسينيه هاى آنها پرداخت و به بهانه عمومى كردن دارايى ها، اموال شهروندان شيعه به تاراج كمونيست ها رفت. همچنين هزاران عرب و هندى01

ص: 322


1- . چگونگى پيدايش و برپايى مراسم اربعين حسينى در زنگبار، ياسر كنعانى؛ http://www.hawzah.net/fa/magazine/magart/5658/7720/97701

كه از قرن ها پيش در اين جزيره اقامت داشتند، اموالشان از سوى رژيم كرومه مصادره شد و آنها ناگزير به ترك زنگبار شدند. كرومه در دوران حكومتش، اعراب، هندى ها و ديگر اقوام غيرسياهپوست را كه هنوز در زنگبار سكونت داشتند، لحظه اى آسوده نگذاشت و با دستورات غيرانسانى و تبعيض آميز، زندگى را براى آنها به كابوس تبديل كرد و حتى آنها را ناگزير كرد تا به اجبار، دختران نوجوانشان را به ازدواج سياهپوستان سالمند درآورند.

وى برخى از مدارس و اماكن شيعى را مصادره كرد و مسجد قديمى شيعيان و مقبره برخى از مبلغان و عالمان ايرانى، از سوى كمونيست ها تخريب شد. فجيع ترين جنايت كمونيست هاى زنگبار، كشتار شيعيان خوجه در مراسم اربعين 1964 ميلادى بود كه باعث شد، رفته رفته شيعيان هندى و ايرانيانى كه جمعيتى بيش از ده هزار نفر را تشكيل مى دادند، از اين جزيره كوچ كرده و به دارالسلام و ديگر كشورها مهاجرت كردند. (1) سرانجام در روز هفتم آوريل سال 1972 ميلادى، عبيد كرومه در يك سوءقصد كشته شد و مسلمانان و شيعيان زنگبار، تا اندازه اى از فشار حكومت كمونيستى رها شدند.

هم اكنون شيعيان هرساله با برپايى مراسم چهلم، اقدام به بازگشايى حسينيه ها مى نمايند تا بهانه دولت لاييك، براى مصادره احتمالى آنها را بگيرند. ازاين رو شيعيان در اين ايام، با حضور در تعزيه خانه حسينى و محفل حضرت ابالفضل العباس(ع)، محفل شاه خراسان، محفل بى بى فاطمه و مسجد حجت و ثقة الاسلام، به نوحه خوانى و سينه زنى مى پردازند و با پذيرايى و دادن نذر به شيعيان و مردم1.

ص: 323


1- . پيشينه تاريخى تشيع و ايرانيان در تانزانيا و زنگبار، پايگاه اطلاع رسانى شيعه نيوز، كد خبر: 13151، تاريخ انتشار: 24 ارديبهشت 1388 نشانى گزارش با ارجاعات در شبكه جهان پهنا؛ http://www.shia-news.com/fa/news/13151.

محلى، ياد و خاطره اربعين باشكوه زنگبار را در اذهان زنده مى كنند. (1) شيعيان هندى تبارى كه در سال هاى 1940 ميلادى در زنگبار به دنيا آمدند و تعداد زيادى از آنها در سال هاى منتهى به دهه 70 ميلادى، مجبور به ترك اين كشور به دليل تغيير حكومت و فشار سياسى بر شيعيان و مهاجرت به كشورهاى اطراف شدند، هر ساله در سنتى قديمى، با شركت در مراسم چهلم، ياد اجداد خود را زنده نگه داشته و با انتقال اين سنت به فرزندان خود، درصدد حفظ هويت مذهبى و فرهنگى خود برآمده اند.

در سال هاى اخير، شيعيان در روزهاى منتهى به 20 صفر، از راه دريا و هوا، خود را به زنگبار رسانيده و خود را براى مراسم اربعين آماده مى كنند و هتل و مسافرخانه هاى متعلق به شيعيان، به صورت رايگان در اختيار آنها قرار مى گيرد. بدون شك، مراسم اربعين زنگبار، از قديمى ترين مناسبت هاى مذهبى در عرصه قاره آفريقا به حساب مى آيد و چون دولت لاييك زنگبار، احساس وظيفه اى براى حفظ اين نماد اسلامى شيعى ندارد، براى ثبت آن در يونسكو، فعاليتى نكرده است و ثبت اين واقعه، به عنوان ميراث معنوى جهان تشيع، از ضروريات است.

نتيجه گيرى

بزرگداشت نهضت عاشورا در چهلمين روز بعد از عاشورا، يعنى روز اربعين، همواره مورد توجه ويژه اهل بيت(عليهم السلام) بوده است؛ بر همين اساس و با توجه به آموزه هاى مكتب اهل بيت(عليهم السلام)، از ديرباز شيعيان، عزادارى روز اربعين را باشكوه زيادى برگزار مى كنند كه طبعاً برگزارى اين شعائر، موجب جلب توجه قلوب مسلمانان به مكتب اهل بيت(عليهم السلام) در طول تاريخ شده است. به همين دليل دشمنان5.

ص: 324


1- . http://www.aftabir.com/lifestyle/view/166845.

مكتب تشيع، همواره به انحاء مختلف، مراسم اربعين را مورد حمله قرار داده اند؛ به طورى كه در طول تاريخ، اربعين هاى خونين متعددى شكل گرفته است.

با پيروزى انقلاب اسلامى ايران و رشد گرايش به مكتب اهل بيت(عليهم السلام) در جهان، حملات خونين به شعائر شيعه، از جمله مراسم اربعين، با هدايت استكبار فزونى گرفت و در سال هاى اخير، شاهد حملات خونبار متعددى عليه مراسم اربعين در كشورهاى مختلف اسلامى بوده ايم كه گزارش برخى از آنها در اين نوشتار ارائه گرديد. اين حملات خونين، نه تنها شعائر مذهبى شيعه در اربعين حسينى را متوقف نكرد، بلكه امروزه اربعين حسينى به روز جهانى وحدت مسلمانان در مقابل جريان هاى استكبارى و تكفيرى تبديل شده است.

اگرچه رسانه ها و تبليغات دشمنان شيعه، تلاش مى كنند حركت ميليونى و بى نظير اربعين را اقدامى صرفاً مذهبى و به دور از مايه هاى اجتماعى و سياسى معرفى كنند، ولى اگر نفس اين حماسه بزرگ سياسى و اجتماعى نبود، اين طور مورد حملات خونبار دشمنان قرار نمى گرفت. از سوى ديگر با هيچ عقلى نمى توان وجوه سياسى را از اين حماسه بزرگ تفكيك كرد. بر همين اساس، نمى توان از كنار آتش زدن تصاوير آل خليفه و آل سعود و شعارهايى كه عليه آنان به زبان هاى مختلف در مسير راهپيمايى سر داده مى شد، به سادگى گذشت. «الموت لاسرائيل» همانند «لبيك يا حسين» در مسير پياده روى اربعين، به گوش مى رسد كه اين حاصل رشد بصيرت شيعه به واسطه شعائر حسينى نظير اربعين است. همچنين هزاران زائر ايرانى و ديگر مسلمانان شيعه، با شعار «لبيك يا خامنه اى، لبيك يا حسين است»، «بالروح بالدم لبيك يا بحرين»، «الموت لامريكا» و «الموت لاسرائيل»، پيام بيدارى همه زائران امام حسين(ع) را كه از سراسر جهان، عازم كربلاى معلى شده بودند، به جهانيان ابلاغ مى كنند.

ص: 325

به هر تقدير اربعين حسينى به رغم اقدامات خشونت بار دولت هاى سركوب گر و گروه هاى تكفيرى تروريستى، هرساله باشكوه تر مى شود و راهپيمايى پياده به سوى كربلا در ايام اربعين كه به حكم آمارهاى رسمى رسانه هاى غيراسلامى، بزرگ ترين راهپيمايى كمى و كيفى جهان است، عملاً به نماد قدرت شيعه تبديل شده است و مى تواند به تزلزل و نابودى سياست هاى آمريكا، رژيم صهيونيستى و پيروان آنها در منطقه بينجامد. همان گونه كه مقام معظم رهبرى فرمود، شروع مغناطيس حسينى در روز اربعين است. اين حماسه، تنها با شور و شعور حسينى رقم مى خورد. (1)

منابع

1. الاحتجاج على اهل اللجاج، ابومنصور الطبرسى، به كوشش ابراهيم بهادرى و محمد هادى به، قم، دارالاسوه، 1413ه .ق.

2. انتفاضة صفر الاسلامية، رعد الموسوى، بى جا، بى نا، 1402ه .ق.

3. بحارالانوار الجامعة لِدُرَرِ اخبار الائمة الاطهار، المجلسى، بيروت، داراحياء التراث العربى و مؤسسة الوفاء، 1403ه .ق.

4. تحقيق درباره اول اربعين حضرت سيدالشهدا(ع)، سيد محمد على قاضى طباطبائى، چ3، قم، بنياد علمى و فرهنگى شهيد آيت الله قاضى طباطبائى، 1368 ه .ش.

5. جايگاه اربعين، گفت وگو با استاد رسول جعفريان، گفتگو از: رضا حميدى، روزنامه رسالت، شماره 6377.

6. چگونگى پيدايش و برپايى مراسم اربعين حسينى در زنگبار، ياسر كنعانى، اخبار شيعيان، بهمن 1389 ه .ش، شماره63.64

ص: 326


1- . http://telexnews.com/fa/pages/?cid \.29664

7. سلسله مقالات «زيارت»، مجله پيام انقلاب، سال 1363 ه .ش، از شماره 115 به بعد (پنجاه شماره).

8. فرهنگ عاشورا، جواد محدثى، قم، نشر معروف، 1386ه .ش.

9. مجموعه ورام، ابن ابى الفراس، تهران، دارالكتب الاسلاميه، بى تا.

10. مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، حسين نورى، قم، مؤسسه آل البيت لاحياء التراث، 1408ه .ق.

پايگاه هاى اينترنتى

11. پايگاه ابنا: http://www.abna.co/data

12. پايگاه اطلاع رسانى شيعه نيوز: http://www.shia-news.com

13. پايگاه العالم: http://fa.alalam.ir

14. پايگاه اينترنتى رهياب نيوز: http://www.rahyabnews.com

15. پايگاه اينترنتى شيعه نيوز: SHIA-NEWS.COM

16. پايگاه خبرى فارس نيوز: http://www.farsnews.com

17. پايگاه اينترنتى ويكى پديا عربى: http://ar.wikipedia.org/wiki.

18. پايگاه اينترنتى حوزه: http://www.hawzah.net

19. http://borhan.ir

20. http://dowran.ir

21. http://en.wikipedia.org

22. http://telexnews.com

23. http://www.afkarnews.ir

24. http://www.aftabir.com

25. http://www.ettelaat.com

26. http://www.ghatreh.com

27. http://www.khabarestan.net

28. http://www.khabaronline.ir

29. http://www.tabnak.ir

30. www.afghanistan.shafaqna.com

31. www.yjc.ir

ص: 327

ص: 328

مأخذشناسى اربعين

اشاره

اباذر نصر اصفهانى (1)

فرهنگ زيارت، شماره 19-20، تابستان و پاييز 1393

مقدمه

اربعين امام حسين(ع) در فرهنگ شيعى، جايگاه بسيار والا و ارزشمندى دارد؛ چون يك بار ديگر، خاطرات و حوادث روز عاشورا در اين روز زنده شده و به نوعى نقطه عطفى در تاريخ اسلام و تشيع گرديده است. واژه اربعين، مبناى فرهنگى نيز دارد؛ يعنى در فرهنگ اسلامى، بر عدد چهل بسيار تأكيد و سفارش شده و در مناسبت هاى مختلف بر آن تكيه شده است. يكى از آنها زيارت اربعين امام حسين(ع) است و نيز استحباب اين زيارت، از جمله مواردى است كه اهميت عدد چهل را در فرهنگ اسلامى و معارف شيعى مى رساند. دو مناسبت در اين روز وجود دارد، يكى آمدن جابربن عبدالله انصارى براى زيارت امام حسين(ع) از مدينه به كربلا در بيستم صفر سال 61 هجرى و بنا بر قول مشهور، رسيدن اهل بيت(عليهم السلام) در اين روز به كربلا و ديگرى تعليم حديثى از امام صادق(ع) به صفوان بن مهران جمّال، براى زيارت امام حسين(ع) در روز اربعين است.

ص: 329


1- كارشناس پژوهشكده حج و زيارت.

اين نوشتار، گزارشى از تأليفات پژوهشگران ارجمند درباره اين موضوع است. در اين مأخذشناسى تلاش كرده ايم، تمامى آثارى كه درباره اربعين و زيارت اربعين به صورت كتاب، مقاله (مقالات مجلات) يا پايان نامه منتشر شده، معرفى شوند. البته اين گزارش، تنها به ذكر اطلاعات مأخذشناسى آثار بسنده كرده است.

الف) كتاب

1. آه از غروب فراق، نجواى خاموش جابر با مولايش حسين(ع). سعيد مقدس، تهران، مكيال، 1381 ه .ش، 64ص.

2. اربعين، رسول جعفريان، تهيه شده در معاونت امور فرهنگى، مديريت آموزش، تهران، نشر مشعر، 1390 ه .ش، 33ص.

3. الاربعين الحسينيه، محمد اشراقى معروف به ارباب، تهران، سازمان اوقاف و امور خيريه، انتشارات اسوه، 1379 ه .ش، 350ص.

4. اربعين امام حسين(ع)، حسن نمازى شاهرودى، تهران، دانشوران، 1378 ه .ش، 16ص.

5. اربعين حسينى، پژوهشى در بازگشت اهل بيت(عليهم السلام) از شام به كربلا، محمدامين پورامينى، قم، 1382 ه .ش.

6. اربعين در فرهنگ اسلامى، تهيه و تنطيم و ترجمه رضا تقوى دامغانى، تهران، سازمان تبليغات اسلامى، مركز چاپ و نشر، 1368ه .ش.

7. اربعين در فرهنگ شيعه، محمدمحسن حسينى طهرانى، قم، عرش انديشه، 1426ه .ق - 1384 ه .ش، 117ص؛ قم، مكتب وحى، 1432ه .ق - 1390 ه .ش، 117ص.

8. اربعين سيد شهيدان كربلا، اصغر محمدى همدانى، تهران، گلزار كتاب، 1386 ه .ش، 81ص.

9. الاربعين فى التراث الشيعى، محمدمحسن حسينى طهرانى، بيروت، دار المحجة البيضاء؛ تهران، مكتب وحى، 1431ه .ق، 151ص.

ص: 330

10. اربعين و چهل درس از كاروان آزادى آفرين كربلا، مرتضى مهدوى يگانه، تهران، جمهورى، 1387 ه .ش، 123ص.

11. اربعينية الامام الحسين(ع) فى وجدان الاسلام، عدنان عبدالنبى البلداوى، بغداد، 2009م، ص23.

12. از عاشورا تا اربعين، محمد سرخوش، بوشهر، انتشارات بوشهر، 1388 ه .ش، ص131.ز كربلا تا مدينه محرق القلوب، احمد بحرينى دشتى اقتباس از كتاب محرق القلوب مهدى نراقى، قم، مؤسسه انتشارات عصر ظهور، 1384 ه .ش، 352ص.

13. با خاندان وحى از عاشورا تا اربعين، حشمت الله قنبرى همدانى، تهران، اميركبير، 1379 ه .ش، 173ص.

14. تحقيق درباره اول اربعين حضرت سيدالشهدا(ع)، محمدعلى قاضى طباطبائى، قم، بنياد علمى و فرهنگى شهيد آيت الله قاضى طباطبائى، 1368 ه .ش، 963ص؛ تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، سازمان چاپ و انتشارات، 1383 ه .ش، 488ص.

15. ثارالله خون حسين(ع) در رگ هاى اسلام به ضميمه تحقيقى درباره اربعين حسينى، حسين عندليب همدانى، قم، مسجد مقدس جمكران، 1392 ه .ش، 519ص.

16. چله وصل (اسرار اربعين)، سيد عليرضا موسوى، اصفهان، انتشارات ذكرى القلوب،1393 ه .ش، 110ص.

17. چهل روز عاشقانه، محمدرضا سنگرى، تهران، كانون پرورش فكرى كودكان و نوجوانان، 1381 ه .ش، 143ص.

18. الخبر اليقين فى رجوع السبايا لزيارة الاربعين، تاريخيا و فقهيا، حسن البدوى، بيروت، دار الولاء، 295ص.

19. خطوات المتقين فى ثمار زيارة الاربعين. هادى الشيخ طه، كربلا، العتبة العباسية المقدسة، 1431ه .ق، 30ص.

20. درسنامه اربعين. مجيد جعفرپور، قم، بيت الاحزان، 1390 ه .ش، 256ص.

ص: 331

21. ديوان اربعين الامام الحسين(ع)، ام سرور، قم، انتشارات حضرت عباس(ع)، 1432 ه .ق -1390 ه .ش، 200ص.

22. راز بكاء، مصائب حضرت زينب(عليها السلام) از واقعه كربلا تا اربعين، مقصود باقرى، تبريز، سالار، 1379 ه .ش، 224ص.

23. رسم دلدادگى، روايتى ادبى از اربعين حسينى از نگاه جابر بن عبدالله انصارى، عليرضا مرتضوى، تهران، ستاد عالى هماهنگى و نظارت بر كانون هاى فرهنگى و هنرى مساجد، 1390 ه .ش، 40ص.

24. رياض العارفين فى زيارة الاربعين، عادل علوى، قم، موسسه اسلامى تبليغ و ارشاد، 1431ه .ق، 1389ه .ش، 150ص.

25. زيارت اربعين؛ آيينه عرفان و آيت ايمان، با تبيانى از محمدحسن احمدى فقيه، قم، دارالتفسير، 1423ه .ق - 1381 ه .ش؛ قم، آيات بينات، 1430ه .ق، 48ص.

26. زيارة الاربعين، دراسة موضوعية فى اثبات مشروعيتها، كمال زهر، بيروت، امجاد، 1422ه .ق، ص70.

27. زيارت در اربعين؛ فضيلت زيارت اربعين حسينى در كربلا، محمدعلى نورانى يگانه قمى، قم، اثر قلم، 1392 ه .ش، ص87.

28. زينب(عليها السلام) در حساس ترين و درخشان ترين دوران زندگى خود يعنى از عاشورا تا اربعين، بدرالدين نصيرى، به كوشش اسدالله مرادى بروجردى، كاشان، حسينيه آيت الله امامت كاشانى، مجمع متوسلين به آل محمد(ص)، 1383 ه .ش، 349ص.

29. سرير اشك؛ ماتم نامه حسينى از محرم تا اربعين، به كوشش محمد (عارف) موسوى نژاد، با مقدمه اى از صادق حسينى اشكورى، قم، مجمع ذخائر اسلامى، 1387 ه .ش -1430ه .ق، 182ص.

30. شرح زيارة الاربعين للامام الحسين(ع)، السيد حسون البطاط، بيروت، الفيحاء، 2013م.

31. شرح زيارت اربعين سالار شهيدان همراه با زيارت عاشورا، دعاى توسل، دعاى عهد

ص: 332

و دعاى فرج، يدالله زمانى گندمانى، قم، چلچراغ، 1390 ه .ش، 128ص.

32. شعر اربعين، دفتر تحقيق و پژوهش بنياد شهيد انقلاب اسلامى، زير نظر نصرالله مردانى، تهران، شاهد، 1377 ه .ش، 164ص.

33. صفريه از روز اربعين تا آخر ماه صفر، على فلسفى خراسانى، مصحح جواد ارتشداد، مشهد، جعفرى، 1406ه .ق - 1364 ه .ش، 3 جلد.

34. الفلسفة زيارة الاربعين؛ عدنان ساعدى، قم، بزم قلم، 1392 ه .ش، ص48.

35. الكاظمية المقدسة و احياء ذكرى اربعينية الامام الحسين(ع) لعامى 1430 - 1431ه .ق، كاظمين، العتبة الكاظمية المقدسة، 1431ه .ق، ص79.

36. الگوهاى آسمانى «فاطمه و اربعين حسينى، مجموعه سخنرانى هاى خطيب توانا حجت الاسلام و المسلمين حاج سيد محمدتقى حشمت الواعظين طباطبائى قمى، على تقديرى، قطب الدين محمد رستگار، تهران، قطب الدين محمد رستگار، 1389 ه .ش، 224ص.

37. مجالس الاربعين فى مصيبة راس الحسين(ع)، نورالله ذاكر قاضى عسكر، اصفهان، بى نا، 1383ه .ق، 139ص.

38. مجله صدى الاربعين، مجموعه مؤلفين، كربلا، العتبة العباسية المقدسة، قسم الشؤون الفكرية والثقافية، 1434ه .ق.

39. مجموعه مقالات در زمينه عاشورا، اربعين و نوروز، محمدفاضل استرآبادى، قم، انتشارات شيعه شناسى، 1392 ه .ش

40. مرثيه نامه؛ اربعين و ورود به مدينه محرم و صفر 1388، مجيد عيوضى، تهران، آرام دل، صيام، 1388 ه .ش، 48ص.

41. مسير السبايا ويوم الاربعين ويليه اربعين الحسين فى الادب القريض والشعبى، محمود الشريفى، قم، الشريف الرضى، 1373 ه .ش، 64ص؛ قم، باقيات، مكتبه فدك، 1428ه .ق، 176ص.

ص: 333

42. مسيرة الاربعين الحسينيه. على حسين الخباز، كربلاء المقدسة، العتبة العباسية المقدسة، قسم الشؤون الفكرية، 2012م.

43. المسيرة المليونية فى زيارة الاربعين، عبد مناف عبد محمود الخفاجى، بابل، دارالصادق، 2014م، 123ص.

44. المشى الى الامام الحسين(ع)، محمود الغريفى البحرانى، قم، دارالصديقة الشهيده، سماحه المرجع آية الله العظمى الميرزا جواد التبريزى، 1425ه .ق، 32ص.

45. مصائب الحسين(ع) يوم الاربعين، الملاية معصومة حبيب الجريدان، مركز محبى الاحقانى.

46. مصائب حضرت زينب(عليها السلام)، از واقعه كربلا تا اربعين، مقصود باقرى، تبريز، سالار، 1379 ه .ش، 170ص.

47. من آداب زيارة الاربعين، الشيخ مهدى تاج الدين، كربلاء المقدسة، مكتبة العلامة ابن فهد الحلى. 2013م.

48. نخستين اربعين در كربلا، آيت الله قاضى طباطبائى، مقدمه آيت الله جعفر سبحانى, تلخيص و نگارش مهدى شمس الدين، تهران، شوراى سياستگذارى ائمه جمعه، 1375ه .ش، 71ص.

49. النور المبين فى شرح زيارة الاربعين، مهدى تاج الدين، قم، دارالانصار، 1426ه .ق، 248ص.

50. همراه با آل على(ع) (از عاشورا تا اربعين)، حشمت الله قنبرى همدانى، [براى] سازمان تبليغات اسلامى، ستاد برگزارى برنامه هاى فرهنگى - تبليغى سال حضرت اميرالمؤمنين على(ع)، تهران، اميركبير، 1379 ه .ش، 145ص.

51. يا اهل العالم؛ پياده روى ميليونى اربعين حسينى از دريچه دوربين، عكس: سيداحسان باقرى و على حياتى، گردآورى و بازنويسى متن: محمد كرم زاده، تهران، بيان معنوى، 1391 ه .ش، 108ص.

52. يوم الاربعين عند الحسين(ع)، عبدالرزاق الموسوى المقرم، نجف، مطبعة القضاء، 1377ه .ق، 40ص.

ص: 334

ب) مقالات

1. «إحياء الإسلام بإحياء قضّية الوحدة»، حسن يحيى، صدى الاربعين (كربلا، العتبة العباسية المقدسة، قسم الشؤون الفكرية والثقافية، 1434ه .ق)، صص9-12.

2. «إحياء أمر أهل البيت(ع) وتعظيم الشعائر الحسينية»، السيد أحمد الحسينى، صدى الاربعين (كربلا، العتبة العباسية المقدسة، قسم الشؤون الفكرية والثقافية، 1434ه .ق)، صص15-23.

3. «الأربعون فى المأثور الإسلامى»، الشيخ عبد الجبار الساعدى، ينابيع، ش10، محرم الحرام - صفر 1427ه .ق، صص18-22.

4. «اربعين»، دائرة المعارف تشيع، ج 1، ص84.

5. «اربعين امام حسين(ع)»، حسين ظفرى نژاد، ماهنامه پرسمان، ش108، دى 1390 ه .ش، صص17-18.

6. «اربعين ابوالشهداء عليه آلاف التحية و الثناء»، نصرت الله نوريانى، آيين اسلام، ش 251، 18 آذر 1328 ه .ش، صص1-2.

7. «اربعين از ديدگاه رهبر»، ماهنامه سرباز، ش208، دى 1392 ه .ش، ص24.

8. «اربعين امام حسين(ع)»، يك گزارش اجمالى، رسول جعفريان، مقالات تاريخى، صص171-178.

9. «اربعين تداوم قيام حسينى»، پيام انقلاب، ش96، آبان 62 ه .ش، صص4-7.

10. «اربعين حسين بن على (چهلمين روز پيكار سپاه حق با لشگر كفر و ننگ)»، دانشوران، ش3، تير 1343 ه .ش، صص7-10.

11. «اربعين حسينى و روز زيارتى حضرت اباعبدالله الحسين(ع)»، محمود سورى، گلبرگ معرفت، ش73، فروردين 1385 ه .ش، صص36-40.

12. «اربعين حسينى»، سيدرضا طاهرى، اشارات، ش149، زمستان 1391 ه .ش، صص49-66.

13. «اربعين حسينى»، طه تهامى، پيام زن، ش238، دى 1390 ه .ش، صص30-35.

ص: 335

14. «اربعين حسينى»، محمدابراهيم محمدى، فرهنگ كوثر، ش64، زمستان 1384 ه .ش، صص29-35.

15. «اربعين حسينى؛ درس ها و پيام ها». پيام انقلاب، ش31، بهمن 1388 ه .ش، ص2.

16. «اربعين سيد الشهدا(ع)»، نصرت الله نوريانى، آيين اسلام، ش271، آذر 1328 ه .ش، صص1-2.

17. «اربعين نور، اربعين حسينى»، گلبرگ معرفت، ش61، فروردين 1384 ه .ش، صص49-53.

18. «اربعين و بازگشت كاروان حسينى به كربلا»، حسين تربتى، مبلغان، ش172، آذر و دى 1392 ه .ش، صص28-35.

19. «اربعين، بلوغ عاشورا»، محمدرضا سنگرى، رشد معلم، ش102، تابستان 1373 ه .ش، صص44-45.

20. «اربعين، تداوم عاشورا»، جواد محدثى، پيام زن، ش203، بهمن 1387 ه .ش، صص14-15.

21. «اربعين، روزى كه سرهاى مجلسيان دربارى فرو افتاد»، نشريه صف، ش25، دى 1360 ه .ش، صص10-11.

22. «اربعين، نگاهى به نقش تاريخ ساز امام سجاد(ع) بعد از فاجعه كربلا»، نشريه جهاد، ش59، آذر 1362 ه .ش، صص32-33.

23. «اربعينية الامام الحسين(ع) فى وجدان الاسلام»، عدنان عبدالنبى البلداوى، صدى الاربعين (كربلا، العتبة العباسية المقدسة، قسم الشؤون الفكرية والثقافية، 1434ه .ق)، صص25-32.

24. «اسرار اربعين در تاريخ خلقت»، ديدار آشنا، ش 135، دى 1390 ه .ش، صص12-14.

25. «اگر اربعين نبود عاشورا گم مى شد؛ مصاحبه با حجت الاسلام والمسلمين ارفع»، پاسدار اسلام، ش361، دى 1390 ه .ش، صص16-19.

ص: 336

26. «با اربعين حسينى»، دو ماهنامه نيم رخ، ش26، فروردين و ارديبهشت 1385 ه .ش، صص38-39.

27. «با كاروان اربعين»، پگاه حوزه، ش318، دى 1390 ه .ش، صص36-37.

28. «پژوهشى در اربعين حسينى(ع)»، محسن رنجبر، تاريخ در آيينه پژوهش، ش5، بهار 1384، صص157-192.

29. «پيام آوران عاشورا (بمناسبت اربعين حسينى)»، نشريه جهاد، ش43، آذر 1361 ه .ش، صص18-22.

30. «پيام اربعين در زيارت اربعين»، عبدالكريم پاك نيا تبريزى، مبلغان، ش124، دى و بهمن 1388 ه .ش، صص14-25.

31. «تاملى پيرامون اربعين»، احسانى، آفاق مهر، ش48، دى - اسفند 1390 ه .ش، صص118-119.

32. «التأييد الإلهى لزيارة الاربعين»، الشيخ مكى فاضل، صدى الاربعين (كربلا، العتبة العباسية المقدسة، قسم الشؤون الفكرية والثقافية، 1434ه .ق)، صص33-42.

33. «تجديد الحزن فى اربعين»، رشيد السراى، جنة الحسين(ع)، ش5، محرم الحرام 1435ه .ق، صص62-67.

34. «تحقيق درباره اولين اربعين»، سيد محمد على قاضى طباطبائى، موعود، ش8، خرداد و تير 1377، صص24-27.

35. «تحقيقى درباره اربعين حسينى»، محمدتقى سبحانى نيا، تاريخ در آيينه پژوهش، ش6، تابستان 1384 ه .ش، صص147-182.

36. «تحليل مبناى تاريخى اربعين حسينى»، محمد فاضل، رواق انديشه، ش1، خرداد و تير 1380 ه .ش، صص5-32.

37. «جلوه هاى حماسى سياسى در زيارت اربعين»، على حائرى مجد، اشارات، ش153، زمستان 1392 ه .ش، صص38-39.

ص: 337

38. «چگونگى پيدايش و برپايى مراسم اربعين حسينى در زنگبار»، ياسر كنعانى، اخبار شيعيان، ش63، بهمن 1389 ه .ش، ص36.

39. «در اربعين چه گذشت»، گلستان قرآن، ش63، ارديبهشت 1380 ه .ش، ص27.

40. «درس اربعين»، معارف، ش100، آذر و دى 1392 ه .ش، ص22.

41. «زيارة الأربعين من علامات المؤمن»، كاظم البهادلى، الفرات، ش11، صفر 1423ه .ق.

42. «زيارة الأربعين هكذا تحدث عنها المعصومون... و التزم الحسينيون»، تحقيق: احمد الحسينى، شعائر، ش9، صفر 1432ه .ق، صص8-12.

43. «زيارة الأربعين، نبض وحدة الأمّة والمستضعفين»، حسين كورانى، شعائر، ش46، ربيع الاول 1435ه .ق، صص6-7.

44. «زيارت؛ نهضت پياده روى اربعين»، جواد محدثى، پيام انقلاب، ش158، اسفند 1364 ه .ش، صص62-65.

45. «سر قداست اربعين حسينى»، محمدفاضل استرآبادى، اخبار شيعيان، ش17، فروردين 1386 ه .ش، صص40-41.

46. «سفر عشق؛ روايت از پياده روى اربعين از نجف تا كربلا»، سيد محمدجعفر محمودى، آفاق مهر، ش54، آذر و دى 1392 ه .ش، صص6-13.

47. «سلام بر كسى كه زخم هايش التيام يافت»، رقيه نديرى، اشارات، ش153، زمستان 1392 ه .ش، صص24-32.

48. «سلام بر تو كه وارث تمام انبيايى؛ نگاهى به زيارت مهم اربعين كه خواندنش يكى از نشانه هاى ايمان است»، فاطمه مرشدى، خيمه، ش83، دى 1390 ه .ش، صص90-91.

49. «شيعيان زنگبار و مراسم اربعين»، وقف ميراث جاويدان، ش39-40، پاييز و زمستان 1381 ه .ش، صص91-93.

50. «عاشورا در زيارت اربعين»، نصرالله شريفى، مجموعه عاشورا، صص201-211.

51. «فى اربعين الامام الحسين(ع)»، سلمان هادى آل طعمه، المنبر الحسينى، ش21-22،

ص: 338

ربيع الاول 1428ه .ق، صص238-240.

52. «الاربعون فى البحرين، شعائر بدأها المؤمنون منذ واقعة كربلاء». شعائر، ش45، صفر 1435ه .ق، صص8-12.

53. «مطاف دل ها (به مناسبت اربعين حسين)»، مهدى پيشوايى، درس هايى از مكتب اسلام، سال 49، ش11، دى 1388 ه .ش، صص5-8.

54. «معراج انسان ها در پياده روى اربعين»، عبدالكريم پاك نيا تبريزى، مبلغان، ش172، آذر و دى 1392 ه .ش، صص74-82.

55. «نگاهى به آموزه هاى دعاى اربعين»، سيدرضا طاهرى، اشارات، ش8، زمستان 1391 ه .ش، صص51-62.

56. «نگاهى به زيارت اربعين سالار شهيدان (مبتنى بر آثار و انديشه هاى حكيم الهى آيت الله جوادى آملى)»، حسين محمودى، اشارات، ش4، زمستان 1390 ه .ش، صص47-57.

57. «نگاهى به كتاب تحقيق درباره روز اربعين حضرت سيد الشهدا(ع)»، كيهان فرهنگى، ش8، آبان 1363 ه .ش، ص43.

58. «نوح السبايا والصحابة يوم الاربعين». السيد صالح الشهرستانى، صدى الاربعين (كربلا، العتبة العباسية المقدسة، قسم الشؤون الفكرية والثقافية، 1434ه .ق)، صص147-152.

59. «ويژگى هاى امام حسين(ع) در زيارت اربعين»، عبدالكريم پاك نيا تبريزى، مبلغان، ش148، بهمن 1390 ه .ش، صص114-125.

60. ج) پايان نامه

61. ارائه ساختار مناسب مستند دينى - آيينى با مطالعه موردى اربعين حسينى در عراق، حسن امامى، پايان نامه كارشناسى ارشد، به راهنمايى على اصغر غلامرضايى و مشاوره محمود اربابى، دانشكده صدا و سيماى جمهورى اسلامى ايران، 1392 ه .ش.

ص: 339

ص: 340

كتاب شناسى توصيفى اربعين حسينى

اشاره

كامران محمدحسينى

مقدمه

اربعين حسينى، يكى از زمينه هاى نگارش آثار در عرصه ادبيات مكتوب عاشورايى است. مهم ترين بخش آثارى كه در اين موضوع نگاشته شده، به بررسى تاريخ اربعين مى پردازند. موضوعات ديگر شامل «شرح زيارت اربعين»، «درس ها و معارف اربعين» و «ادبيات و هنر مربوط به اربعين»، از جمله مرثيه، شعر، نثر ادبى، يا مجموعه عكس است.

آنچه در ادامه مى آيد كتاب شناسى تفصيلى اربعين حسينى، شامل اطلاعات كتاب شناختى آثار فارسى و عربى در اين موضوع، همراه با چكيده اى از محتواى كتاب است كه موضوعات كلى و رويكرد و نتايج آثار تحقيقى را اشاره وار منعكس مى كند. كتاب ها بر اساس ترتيب الفبايى نام كتاب چيده شده اند. شناسايى كتاب هاى معرفى شده در اين نوشتار، بر عهده جناب آقاى اباذر نصر اصفهانى بوده كه فهرست مأخذشناسى اربعين حسينى، به قلم ايشان در همين مجموعه به چاپ رسيده و شامل كتاب ها و مقالات، با موضوع اربعين حسينى است.

ص: 341

اين كتاب شناسى، شامل كتاب هايى است كه محتواى آنها به طور كامل به اربعين اختصاص دارد يا بخش عمده اى از محتواى آنها، به اربعين و موضوعات مختلف مربوط بدان مى پردازد. شمارى از آثارى كه واژه «اربعين» در عنوان آنها به اربعين حسينى اشاره داشته اند نيز در اين كتاب شناسى معرفى شده اند؛ هرچند گاه مباحث مربوط به اربعين در آنها، اندك بوده و موضوع اصلى كتاب را شامل نمى شود. تذكر اين نكته خالى از فايده نيست كه عنوان اربعين، عنوانى عام براى كتاب هاى مختلفى بوده كه مهم ترين مورد آن، مجموعه چهل حديث است كه نگارش آن، سنتى ديرپا نزد مسلمانان است. در اين مجموعه، تنها كتاب هايى كه ارتباط مستقيمى با مفهوم اربعين حسينى دارند، انتخاب و از كتاب هايى كه عنوان اربعين در آنها به موضوعى غير از اربعين حسينى اشاره دارد، صرف نظر شده است.

در اين كتاب شناسى، از معرفى كتاب هايى كه به تفصيل يا توضيح خاصى نياز نداشتند، مانند برخى از مجموعه اشعار، صرف نظر شده است. نام و اطلاعات نشر اين آثار و نيز آثارى كه به دليل در دسترس نبودن، امكان معرفى تفصيلى آنها براى ما فراهم نشد، در فهرست مأخذشناسى اربعين كه بدان اشاره شد و در همين مجموعه به چاپ رسيده، آمده است؛ بخشى از كتاب هايى كه عنوان اربعين دارند، مجموعه دعا و زيارات هستند كه در اين مجموعه، معرفى نشده اند؛ جز چند مورد كه همراه با شرح يا اطلاعات تاريخى بوده اند.

بخش عمده كتاب هاى معرفى شده در اين كتابشناسى، به تحقيق درباره واقعه تاريخى اربعين پرداخته اند. در اينجا لازم است درباره مسئله اصلى اين دسته از كتاب ها، توضيح مختصرى داده شود. پرسش اصلى اين دسته از پژوهش ها، صحت تاريخى بازگشت كاروان اسرا در روز اربعين به كربلاست.

ص: 342

بنا بر روايتى كه نزد شيعيان مشهور است در نخستين اربعين شهادت امام حسين(ع) جابر بن عبدالله انصارى كه پيشتر از مدينه به سوى كوفه راهى شده بود، به كربلا رفته و به زيارت امام حسين(ع) پرداخت و اين نخستين زيارت از قبر آن حضرت بود. در همين روز، كاروان اسراى اهل بيت(عليهم السلام) نيز كه از شام به سوى مدينه مى رفت، به كربلا رسيد و قبر امام حسين(ع) را زيارت كرده و بنا بر رواياتى، سر امام حسين(ع) نيز در همين روز به پيكر مطهر ايشان ملحق و به خاك سپرده شد. بنا بر اعتقاد رايج، ريشه بزرگداشت روز اربعين نيز همين زيارت اهل بيت(ع) است.

با وجود شهرت اين روايت نزد شيعيان، ترديدهايى درباره چند و چون اين واقعه از سوى دانشمندان شيعى مطرح شده است. سابقه اين ترديدها به سيد ابن طاووس باز مى گردد كه دركتاب الاقبال بالاعمال الحسنه، بازگشت اسراى كربلا به عراق را در مدت 40 روز بعيد دانسته است. (1) اين ترديدها از سوى ديگر علما و پژوهشگران، از جمله علامه مجلسى، (2) محدث نورى (3)، شيخ عباس قمى، (4) مرتضى مطهرى (5) و محمد ابراهيم آيتى (6) نيز مطرح شده است. اين گروه از نويسندگان، يا اصل بازگشت كاروان و زيارت اهل بيت(عليهم السلام) از قبر امام(ع) را انكار كرده اند يا زمان آن را زمانى غير از اربعين سال نخست شهادت امام (ع) دانسته اند. از مهم ترين آثارى كه روايت حضور كاروان اهل بيت(عليهم السلام) بر قبر امام(ع) در نخستين اربعين1.

ص: 343


1- . الاقبال بالاعمال الحسنه، سيد رضى الدين ابن طاووس، ج3، ص370.
2- . بحارالانوار، علامه مجلسى، ج98، صص334-336.
3- . چشم اندازى به تحريفات عاشورا (لؤلؤ و مرجان)، ميرزا حسين نورى طبرسى، صص232-243.
4- . منتهى الآمال فى تواريخ النبى و الآل، شيخ عباس قمى، صص1013-1015.
5- . مجموعه آثار، مرتضى مطهرى، ج17،ص 586.
6- . بررسى تاريخ عاشورا، محمدابراهيم آيتى، صص139-141.

شهادت آن حضرت را نقد كرده اند، كتاب لؤلؤ و مرجان، نوشته ميرزا حسين نورى، معروف به محدث نورى (1254-1320ه .ق) است.

مهم ترين انتقادى كه تاكنون درباره بازگشت كاروان اهل بيت(عليهم السلام) به كربلا در نخستين روز اربعين مطرح شده، امكان نداشتن پيمودن مسير كوفه تا شام و بازگشت به كربلا در مدت 40 روز است. از ديدگاه مخالفان، طى اين فاصله در اين مدت، در حالى كه كاروان در شهرهاى مختلف و به ويژه در كوفه و شام توقف هاى طولانى داشته، امكان پذير نيست. اين استدلال، معمولا با شواهد ديگرى نيز همراه مى شود كه مهم ترين آن، ذكر نشدن اين واقعه در منابع معتبر و كهن تاريخ اسلام است.

در مقابل اين نظر، گروهى از پژوهشگران معاصر، براى اثبات حضور اهل بيت امام(ع) در كربلا در نخستين اربعين شهادت حضرت(ع)، به نگارش آثار پژوهشى پرداخته اند. از مهم ترين و نخستين كتاب هايى كه در اين مورد نگاشته شده، كتاب آيت الله سيد محمدعلى قاضى طباطبائى است كه جهت گيرى اصلى آثار بعد از خود را نيز فراهم آورده است. اين گروه از نويسندگان با استفاده از شواهد تاريخى، امكان سفر كاروان در مدت 40 روز را ممكن دانسته اند و با بررسى دقيق روايات تاريخى، درباره راه هاى مسافرت در آن عصر و مدت اقامت كاروان اسراى اهل بيت(عليهم السلام) در هر شهر، سعى دارند بر درستى روايت مشهور استدلال كنند. آنان همچنين به استدلال ها درباره ضعف منابع و گزارش هاى تاريخى پاسخ داده اند. در چكيده كتاب هاى تحقيقى درباره واقعه تاريخى اربعين كه در اين كتاب شناسى معرفى شده اند، سعى شده خطوط كلى استدلال هاى نويسندگان، اشاره وار طرح شده و موضع اصلى آنان نمايانده شود.

ص: 344

آه از غروب فراق ( نجواى خاموش جابر با مولايش حسين(ع)

سعيد مقدس، تهران، انتشارات مكيال، تهران، 1381، رقعى، 64 ص. (1)

اين كتاب، روايتى اديبانه از تاريخ زندگى امام حسين(ع) و وقايع پس از شهادت آن حضرت تا روز اربعين است. نويسنده در اين اثر از زبان جابر بن عبدالله انصارى، وقايع زندگى امام حسين(ع) را به طور خلاصه و در قالبى ادبى شرح داده است؛ به شكلى كه گويى جابر در گفت وگو با امام حسين(ع)، خاطرات خود را از زندگى آن حضرت بازگو مى كند. روايت جابر از زندگانى سيدالشهداء، از روز تولد آن حضرت آغاز شده و بعد از بيان فضايل ايشان، با بازگويى وقايع تاريخى بعد از وفات پيامبر(ص) و رنج هاى اهل بيت(عليهم السلام) و شرح واقعه عاشورا، ادامه مى يابد. ماجراهاى بعد از عاشورا، گزارشى است از رنج هاى زينب(عليها السلام) و افكار و خطبه هاى او. پايان بخش كتاب نيز بازآفرينى داستان گونه ديدار جابر با كاروان اهل بيت(عليهم السلام) در روز اربعين است.

اربعين

رسول جعفريان (2)، مشعر، 1390، جيبى، 32ص.

كتابچه اى است در بررسى تاريخى بازگشت اسراى اهل بيت(عليهم السلام) به كربلا، در نخستين اربعين شهادت امام حسين(ع). در آغاز كتاب، نويسنده درباره آيينن.

ص: 345


1- . اين كتاب در سال 1388 از سوى همين ناشر، تجديد چاپ شده است.
2- . از ديگر آثار نويسنده: تأملى در نهضت عاشورا؛ تاريخ تشيع در ايران؛ تاريخ سياسى اسلام؛ حيات فكرى و سياسى امامان.

اربعين و اهميت آن نزد شيعه سخن رانده است. در ادامه به بررسى منشأ تاريخى اين آيين پرداخته كه بازگشت اسراى اهل بيت(عليهم السلام) به كربلا در روز اربعين و زيارت جابر بن عبدالله انصارى از قبر امام(ع) است. نويسنده با بررسى گزارش هاى تاريخى و تأكيد بر ضعف اين گزارش ها، بازگشت اسرا به كربلا در نخستين اربعين شهادت امام(ع) را منتفى دانسته است. وى همچنين با اشاره اى مختصر به كتاب آيت الله سيد محمدعلى قاضى طباطبائى با عنوان تحقيقى درباره اول اربعين حضرت سيدالشهدا، استدلال هاى وى را در اثبات بازگشت اسرا به كربلا، پذيرفتنى ندانسته است. به نظر نويسنده، زيارت جابر بن عبدالله انصارى از قبر امام(ع) در روز اربعين كه نخستين زيارت از قبر امام بوده، از سوى ائمه(عليهم السلام)، بزرگ داشته شده و به عنوان روزى كه زيارت امام(ع) در آن مستحب است، اعلام شده است و اين دليل بزرگداشت اربعين از سوى شيعه است و نه بازگشت اهل بيت(عليهم السلام) در اين روز به كربلا. در پايان مأخذشناسى، خلاصه اى از اربعين آورده شده است.

اربعين حسينى

پژوهشى در بازگشت اهل بيت(عليهم السلام) از شام به كربلا

محمدامين پور امينى (1)، قم، انتشارات حسنين(عليهما السلام)، 1382، رقعى، 124ص.ن.

ص: 346


1- . از ديگر كتاب هاى نويسنده: خورشيد كربلا، سيماى امام حسين(ع) و نهضت حسينى در منابع اهل سنت؛ حجر اسماعيل در نگاه قرآن،روايات، فقه و تاريخ؛ نمى از يم: شرحى كوتاه بر دعاهاى روزانه ماه مبارك رمضان.

پژوهشى است در واقعه تاريخى بازگشت كاروان اسراى عاشورا به كربلا در اربعين سال 61ه .ق. نويسنده در آغاز، به گزارش هاى تاريخى درباره نخستين زيارت كننده قبر امام(ع) اشاره كرده است. به گفته نويسنده، با وجود اينكه رواياتى از حضور سليمان بن قتيبه عدوى و عبيدالله بن حر جعفى بر قبر امام(ع) وجود دارد، اما اطلاق عنوان زيارت به عمل آنان، درست نيست و اولين زيارت كننده قبر امام جابر بن عبدالله انصارى است. نويسنده در ادامه به معرفى اجمالى جابر بن عبدالله و عطيه عوفى - كه نقل كننده خبر زيارت جابر و همراه او بوده - پرداخته است.

ادامه مباحث كتاب، به بررسى استدلال هاى دو گروه موافق و مخالف نظريه حضور كاروان اسراى اهل بيت در نخستين اربعين شهادت امام(ع) در كربلا و طرح نظريه اى تازه در اين مورد اختصاص دارد. وى روايات و استدلال هاى مخالفان و موافقان حضور كاروانيان در كربلا در اربعين سال 61ه .ق و به ويژه مباحث محدث نورى در كتاب لؤلؤ و مرجان و آيت الله محمدعلى قاضى طباطبائى در كتاب تحقيقى درباره اول اربعين حضرت سيد الشهداء را نقل كرده و استدلال هاى هر دو گروه را بررسى و نقد كرده است. به نظر نويسنده، ملازمه زيارت جابر و ملاقات اهل بيت(عليهم السلام) در اربعين اول شهداى كربلا، با توجه به مجموع گزارش هاى تاريخى و نقدهاى وارد بر آنها، پذيرفتنى نيست. نظريه نويسنده اين است كه جابر، دو يا چند بار به زيارت قبر امام حسين(ع) رفته و در زيارت نخست، ديدارى با اهل بيت(عليهم السلام) نداشته است و اين ديدار در روزى غير از اربعين سال 61ه .ق، اتفاق افتاده

ص: 347

است. نويسنده با بررسى راه هاى مسافرت بين عراق و شام و گزارش هاى تاريخى درباره مدت اقامت كاروانيان در شام، زمان رسيدن كاروان به كربلا را زمانى بعد از اربعين دانسته است. به نظر وى زمان حضور اهل بيت(عليهم السلام) در كربلا، با توجه به زمان لازم براى طى مسافت بين شام تا كربلا، در صورتى كه راه ميانبر بادية الشام را راه سفر آنان و مدت اقامتشان در شام را 20 روز بدانيم، بعد از اربعين و در اواخر صفر و اوايل ربيع بوده است و در صورتى كه راه سلطانى را راه طى مسير و مدت اقامت اسرا در شام را يك و نيم ماه بدانيم، زمانى ديرتر خواهد بود.

الاربعين الحسينيه

محمد اشراقى (1)(ارباب)، انتشارات اسوه، تهران، 1379، وزيرى، 350 صفحه

مجموعه شرح 40 حديث درباره امام حسين(ع) و واقعه عاشوراست. احاديث انتخاب شده به معناى دقيق حديث نيستند و شامل حديث، خطبه هاى امام حسين(ع) و حضرت زينب(عليها السلام) و نيز بخش هايى از متون تاريخى است كه نويسنده در ابتداى فصل نقل كرده و در ادامه به مناسبت مباحث مربوط به آن، به ارائه مطالب تاريخى و عقيدتى پرداخته است. موضوعات كتاب، مباحث متنوعى مانند فضيلت سوگوارى محرم، تاريخ قيام امام حسين(ع) و اتفاقات عاشورا، مسئله رجعت، فضيلت حضرتق.

ص: 348


1- . 1273-1341ق.

ابوالفضل(ع)، اقدامات حضرت زينب(عليها السلام)، مكان سر امام حسين(ع) و فضيلت زيارت امام(ع) را در بر مى گيرد.

يكى از فصل هاى كتاب، مربوط به اربعين امام حسين(ع) و واقعه تاريخى اربعين و زيارت جابر بن عبدالله از قبر امام(ع) و بررسى صحت روايات حاكى از حضور اهل بيت(ع) در كربلا در اربعين نخست شهادت امام حسين(ع) است. نويسنده، شبهه اصلى در اين باره را امكان نداشتن حضور قافله اسرا در اربعين، به دليل دورى راه كوفه تا شام دانسته و با هدف پاسخ به اين شبهه، به اجمال، استدلال هايى را مطرح كرده است؛ از جمله اينكه حركت سريع عرب ها در مسيرهاى طولانى، سابقه داشته و امر بعيدى نيست و امكان طى راه براى كاروان اسراى اهل بيت(عليهم السلام) در مدت چهل روز نيز ممكن بوده است. نويسنده در مجموع، انكار ورود اهل بيت(عليهم السلام) به كربلا در نخستين اربعين شهادت امام(ع) را پذيرفتنى نمى داند.

اربعين در فرهنگ شيعه

سيد محمدمحسن حسينى تهرانى (1)، قم، انتشارات عرش انديشه، 1424ه ق، رقعى، 117ص. (2)

اين كتاب، ملاحظاتى درباره حكم شرعى برگزارى آيين اربعين براى مردگان و جايگاه اربعين حسينى در مذهب شيعه است. نويسنده، بحث خود را با بررسى معناى شعار آغاز كرده و آن را نشانه اى دانسته كه فرهنگ و آداب خاص هرت.

ص: 349


1- . متولد 1375قمرى. از ديگر آثار نويسنده: اجماع از منظر نقد و نظر؛ اسرار ملكوت (مقدمه شرح حديث عنوان بصرى از امام صادق(ع)؛ افق وحى (نقد نظريه دكتر درباره وحى).
2- . ترجمه عربى اين اثر با عنوان الاربعين فى التراث الشيعى، از سوى انتشارات دارالمحجة البيضا، در بيروت به سال 1431 ه .ق به چاپ رسيده است.

ملت و گروه را مى نماياند. به گفته وى، اربعين حسينى نيز يكى از شعائر تشيع است كه از نشانه هاى خاص فرهنگ شيعى است. از ديدگاه وى، مراسم اربعين، تنها به امام حسين(ع) اختصاص دارد و اجراى آن در موارد ديگر، توجيه اسلامى ندارد و از همين روست كه اربعين امام حسين(ع) به يكى از شعائر مذهب شيعى تبديل شده است. به گفته نويسنده بر اساس سنت اسلامى كه با اشاره به روايات، مورد بحث قرار گرفته است، سوگوارى براى فرد متوفى، تنها تا سه روز جايز است و برگزارى مراسم هفت، چهلم و سالگرد، جايگاهى در دين اسلام ندارد. برگزارى آيين سالگرد، تنها مختص معصومان و برگزارى اربعين، تنها مختص به امام حسين(ع) است و برگزارى اين آيين براى افراد ديگر، به اين جنبه خاص آيين لطمه مى زند.

نويسنده در بخش هايى از كتاب، انتقاداتى درباره انديشه هاى رايج درباره امام حسين(ع) و قيام آن حضرت طرح كرده و هدف نهايى قيام آن حضرت را برپايى احكام و قوانين الهى دانسته است و ارائه تصويرى از امام حسين كه قيام او را تنها از زاويه سياسى و همچون شورشى در مقابل ظلم بنى اميه تفسير مى كند، نادرست ارزيابى كرده است. وى همچنين به مناسبت بحث از آيين هاى مربوط به سوگوارى براى درگذشتگان، از برخى رفتارهاى رايج امروزى در اجراى اين آيين ها، از جمله دنياگرايى و تجمل گرايى، انتقاد كرده است.

ص: 350

اربعين سيد شهيدان كربلا

اصغر محمدى همدانى (1)، گلزار كتاب، تهران، 1384، پالتويى، 96 ص.

اين كتاب، مجموعه شعرهايى با موضوع اربعين حسينى، به همراه شرحى مختصر از واقعه اربعين است. بخش اول كتاب، تاريخچه اى از وقايع روزهاى بعد ازعاشورا تا اربعين است. در اين بخش، از زيارت جابر بن عبدالله از قبر امام حسين(ع) سخن رفته و نظرات پژوهشگران درباره واقعيت تاريخى بازگشت كاروان اهل بيت امام(ع) به اختصار طرح شده است. نويسنده ضمن اشاره به نظراتى كه زيارت اهل بيت امام(ع) از قبر آن حضرت را در روزهايى غير از اربعين سال 61 هجرى دانسته اند، نظريه پذيرفتنى را نظريه اى مى داند كه سال 61 هجرى و اربعين نخست را روز بازگشت كاروان به كربلا دانسته است. نويسنده داستان رسيدن كاروان به كربلا را بر اساس روايت عطيه بيان كرده و شرحى از سوگوارى زنان و كودكان كاروان بيان كرده است. در اين بخش، به مناسبت مباحث مختلف تاريخى، اشعار فارسى و عربى در متن آورده شده است. فصل دوم كتاب شامل متن زيارت اربعين امام حسين(ع) است و فصل سوم، مجموعه اى از شعرهاى فارسى است كه اغلب در زبان حال كاروان اسراى عاشورا سروده شده و به سوگوارى امام حسين(ع) اختصاص دارند و مصائب كاروانيان را شرح مى دهند).

ص: 351


1- . متولد 1339. از ديگر آثار نويسنده: ره توشه حرم يار، ويژه عتبات عاليات؛ زيباترين گل گلزار نبى (دفاعيه از حضرت فاطمه(عليها السلام)؛ الگوى دادرسى (لوايح و آراء فاخر قضايى)؛ رفتار و گفتار معصومين(عليهم السلام).

اربعين و چهل درس

مرتضى مهدوى يگانه (1)، تهران، نشر جمهورى، 1387، رقعى، 123ص.

اين اثر، مجموعه 40 گفتار درباره قيام عاشورا و اربعين حسينى است. نويسنده با بى فايده دانستن جدل هاى تاريخى درباره اينكه واقعيت تاريخى اربعين چه بوده، خوانندگان را به عبرت آموزى از قيام حسينى توصيه كرده و در كتاب خود، درس هايى را مطرح كرده است كه مى توان از قيام حسينى و به ويژه رفتار كاروان اسراى اهل بيت(عليهم السلام) تا روز اربعين گرفت. نويسنده، درس هاى قيام حسينى و كاروانيان را در چند بعد «شناخت» و «بينش»، «حماسه و فداكارى»، «توحيدى»، «پيام رسانى» و «انسانى و اخلاقى و عبادى» بررسى كرده و به هر يك از اين ابعاد، بخشى را اختصاص داده است. وى قيام حسينى را متاثر از درك و بينش توحيدى امام حسين(ع) و اهل بيت ايشان دانسته كه عامل اصلى حركت و تحمل سختى ها است.

از جمله درس هاى اين مجموعه مى توان به شناخت خود و مسئوليت خود و روش مبارزه، نترسيدن از دشمن، نقش زن، اهميت پيام رسانى، جانفشانى و تحمل بر دشوارى ها، امانتدارى براى رساندن پيام و خود باورى فرهنگى اشاره كرد. نويسنده در سراسر كتاب، قيام حسينى را با انقلاب اسلامى ايران مقايسه كرده و درس هايى را كه از رفتار حسين(ع) و كاروان اسراى اهل بيت(عليهم السلام) به دست مى آيد، همچون الگوهاى رفتار در روزگار معاصر، در راستاى حفظ انقلاب اسلامى و تبيلغ آن در جهان دانسته است.ر.

ص: 352


1- . از ديگر آثار نويسنده: غدير در قرآن؛ گريه بر سالار شهيدان چرا؟؛ زلالى از كوثر غدير.

با خاندان وحى از عاشورا تا اربعين

حشمت الله قنبرى همدانى (1)، تهران، اميركبير، 1379، رقعى، 173ص. (2)

اين اثر، گزارش تاريخى واقعه عاشورا و حوادث بعد از آن تا روز اربعين شهادت امام حسين(ع) است. رويدادهاى كتاب با ورود كاروان امام حسين(ع) به كربلا آغاز مى شود. نويسنده بعد از شرح سخنان امام با سران و سپاهيان كوفى و شرح مقتل شهداى كربلا، به گزارش وقايع بعد از عاشورا و حركت كاروان اسراى اهل بيت(عليهم السلام) به كوفه و سپس تا شام پرداخته است. در اين بخش، خطابه هاى حضرت زينب(عليها السلام) و امام على بن الحسين(عليهما السلام) شرح شده است. با وجود قلمى كه گاه شكل اديبانه به خود گرفته و با ذكر اشعارى همراه شده، گزارش نويسنده، متكى به منابع تاريخى است. وى بر نقل گفت وگوها بيشتر تأكيد كرده و در بيشتر موارد، متن عربى سخنان امام حسين(ع)، امام سجاد(ع) و حضرت زينب(عليها السلام) را آورده است. بازگشت كاروان اهل بيت(عليهم السلام) از شام به كربلا در روز اربعين، بخش كوتاهى از كتاب را به خود اختصاص داده است. نويسنده در اين بخش، ضمن طرح اختلافات درباره زمان زيارت اهل بيت(عليهم السلام) از قبور شهداى كربلا، بر اصل زيارت و سوگوارى سه روزه ايشان، تأكيد كرده است.د.

ص: 353


1- . از ديگر آثار نويسنده: اسرار و آثار سقيفه بنى ساعده؛ امامت صالحان.
2- . ويراست پيشين اين اثر با عنوان «همراه با آل على(ع) (از عاشورا تا اربعين)، از سوى انتشارات اميركبير در سال 1379 به چاپ رسيده بود.

الگوهاى آسمانى« فاطمه و اربعين حسينى»

مجموعه سخنرانى هاى خطيب توانا حجت الاسلام و المسلمين حاج سيد محمد تقى حشمت الواعظين طباطبائى قمى

محمدتقى حشمت الواعظين قمى (1)، تدوين و تنظيم: على تقديرى و قطب الدين محمد رستگار، قم، 1389، وزيرى، 224ص.

مجموعه اى از سخنرانى هاى مذهبى است. اين مجموعه موضوعات مختلفى را در برگرفته كه مهم ترين آن، فضايل فاطمه زهرا(عليها السلام) است. بخشى از سخنرانى هاى نويسنده نيز در ايام اربعين امام حسين(ع)،در كتاب آمده است. در اين سخنرانى ها، نويسنده به بحث درباره عدد چهل در آيات و روايات و بيان جنبه رمزى و اسرار اين عدد پرداخته و در ادامه به اين پرسش پاسخ داده كه چرا تنها براى امام حسين(ع)، اربعين گرفته مى شود. موضوعات مجالس ديگر، مباحث كلامى و اخلاقى درمورد روش هدايت در اسلام، معادشناسى و پاره اى از مباحث تاريخى مانند قيام مختار است.

تحقيقى درباره اول اربعين حضرت سيد الشهدا

سيد محمدعلى قاضى طباطبائى (2)، قم، بنياد علمى و فرهنگى شهيد آيت اللهن.

ص: 354


1- . از ديگر آثار نويسنده: راز شبانه يا خلوت عشاق.
2- . متولد: 1291ش. از مبارزان انقلاب اسلامى در دوره پهلوى و امام جمعه تبريز كه در سال 1358 به دست گروه فرقان به شهادت رسيد. از ديگر آثار نويسنده: شرح كتاب جنة الماوى، نوشته محمد حسين كاشف الغطاء؛ تحقيق كتاب اللوامع الالهية فى المباحث الكلامية؛ شرح كتاب انيس الموحدين.

قاضى طباطبائى، 1368ش، (1) وزيرى، 962 ص.

اين كتاب، پژوهشى در اثبات تاريخى حضور كاروان اسراى اهل بيت(عليهم السلام) در كربلا در نخستين اربعين شهداى عاشورا به سال 61ه .ق است. اين كتاب كه از نخستين پژوهش هاى صورت گرفته در اين موضوع است، نقش عمده اى در آثار بعد از خود و تحقيقات معاصر درباره اربعين داشته است؛ به طورى كه بسيارى از آثار بعدى، محتواى اين كتاب را بازگو كرده و برخى از آثار، در مخالفت و نقد آن نگاشته شده است. طرح كلى كتاب، پاسخ به ترديدهايى است كه محمد حسين نورى، معروف به محدث نورى در كتاب لؤلؤ و مرجان، در واقعيت تاريخى حضور اهل بيت(عليهم السلام) در اربعين سال 61ه .ق در كربلا مطرح كرده است. از جمله انتقاداتى كه در اين كتاب پاسخ داده شده است، اين مورد را مى توان برشمرد: «ارزش پايين كتاب لهوف»، «استبعاد سيد بن طاووس درباره امكان بازگشت اسرا به كربلا در عرض 40 روز»، «نبود گزارش هاى معتبر درباره بازگشت اسرا به كربلا در منابع اصلى تاريخ اسلام» و «اشاره نشدن به ديدار جابر بن عبدالله با اهل بيت در گزارش هاى اصلى زيارت جابر».

بخش عمده اى از كتاب، به مسئله امكان زمانى سفر كاروان اسراى اهل بيت از كوفه به شام و بازگشت به كربلا در مدت 40 روز اختصاصت.

ص: 355


1- . اين كتاب در سال 1390 از سوى سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، تجديد چاپ شده است. تلخيصى از اين كتاب تحت عنوان نخستين اربعين در كربلا، به نگارش مهدى شمس الدين از سوى شوراى سياستگذارى ائمه جمعه در سال 1375 به چاپ رسيده است.

يافته است. نويسنده در اين بخش، به بررسى روايات متعدد تاريخى درباره نحوه مسافرت ها در گذشته و روش هاى خبررسانى پرداخته است. وى رواياتى كه مدت اقامت اهل بيت در كوفه را به دليل نامه نگارى عبيدالله بن زياد و يزيد و كسب تكليف درباره كاروان اهل بيت(عليهم السلام)، طولانى دانسته اند، رد كرده است. براساس نظر نويسنده، حضور كاروان اسرا در كوفه، طولانى نبوده و افزون بر اينكه نامه نگارى عبيدالله بن زياد با يزيد، از نظر تاريخى حتمى نيست، مدت ارسال نامه از طريق پيك هاى تندرو يا كبوتر نامه رسان، چندان طولانى نبوده است.

به گفته نويسنده، امكان سفر كاروان اسراى اهل بيت(عليهم السلام) از كربلا تا شام در مدت 12 روز، وجود داشته است. مدت اقامت شهداى كربلا در شام نيز از چند روز تجاوز نكرده و رواياتى كه از اقامت طولانى مدت اسرا در شهرهاى گوناگون خبر مى دهند، پذيرفتنى نيستند. در ادامه كتاب، به اشكالات ديگر محدث نورى نيز به تفصيل پاسخ داده شده و دلايلى مانند شهرت حادثه نزد شيعيان و روايات حاكى از دفن سر امام(ع) در كربلا، از جمله مؤيدات نظريه حضور اهل بيت(عليهم السلام) در نخستين اربعين امام(ع) در كربلا دانسته شده است.

بخش تعليقات و اضافات كتاب كه حجم زيادى دارد، شامل مباحثى است كه به مناسبت موضوعات مطرح در متن، هر يك صفحاتى را در پايان كتاب به خود اختصاص داده اند. در اين بخش، موضوعات گوناگونى از مسائل تاريخى، كتاب شناسى، شخصيت شناسى و مباحث متفرقه ديگر طرح شده است. اين كتاب، شامل نمايه اسامى و اماكن نيز هست.

ص: 356

تحليل تاريخى اربعين

محمد فاضل (1)، قم، مركز پژوهش هاى اسلامى صدا و سيما، 1381، پالتويى، 55ص. (2)

اثر مختصرى است در اثبات حضور تاريخى اسراى عاشورا در نخستين اربعين امام حسين(ع). اين كتاب، بيش از همه بر نظريات محمدعلى قاضى طباطبائى در كتاب تحقيق درباره اول اربعين حضرت سيد الشهداء استوار است و در واقع، خلاصه اى است از آن اثر. نويسنده هدف خود را از نگارش كتاب، ناراحتى از انكار ورود اهل بيت(عليهم السلام) به كربلا از سوى برخى از نويسندگان دانسته است. از ديدگاه نويسنده، بى اعتبار كردن ريشه تاريخى اين آيين براى مذهب شيعه، خطرناك است و ممكن است منجر به بى اعتبار كردن ساير آيين ها نيز شود.

نويسنده در اين كتاب، به دلايل منتقدان نسبت به حضور اهل بيت(عليهم السلام) در اربعين اول در كربلا، از جمله سكوت منابع كهن تاريخى درباره اين واقعه و نيز فاصله زياد شام و عراق، پاسخ داده است. نويسنده مدت اقامت اسرا در كوفه تا اعزام به شام را دو يا سه روز و مدت زمان سفر از كربلا تا شام را 12 روز دانسته و روايات حاكى از دفن سر مطهر امام(ع) در كربلا و شهرت موضوع را از مؤيدات بازگشت اهل بيت(عليهم السلام) به كربلا در نخستين اربعين شهادت امام حسين(ع) به شمار آورده است.ت.

ص: 357


1- . متولد 1314ش. از ديگر آثار نويسنده: عاشورا: انگيزه، شيوه و بازتاب.
2- . متن كتاب در مجموعه اى با عنوان «مجموعه مقالات در زمينه عاشورا، اربعين و نوروز»، به قلم نويسنده، از سوى انتشارات شيعه شناسى به سال 1392ش، منتشر شده است.

ثار الله، خون حسين(ع) در رگ هاى اسلام

حسين عندليب همدانى (1)، قم، انتشارات خيمه، 1387، وزيرى، 519ص.

كتابى است در تاريخ قيام حسينى. كتاب شامل شخصيت شناسى امام حسين(ع)، و ذكر مقتل آن حضرت و يارانش است. بخشى از كتاب با عنوان تحقيقى درباره اربعين حسينى، حدود هفتاد صفحه از حجم اثر را به خود اختصاص داده و بحث مفصلى است درباره اثبات واقعه تاريخى بازگشت كاروان اسراى عاشورا به كربلا، در نخستين اربعين شهادت امام حسين(ع). نويسنده بحث خود را با اشاره اى به روش هاى پيام رسانى از طريق بريد و كبوتران نامه رسان آغاز كرده و در ادامه به ذكر نمونه هايى از مسافرت هاى سريعى مى پردازد كه در تاريخ اسلام صورت گرفته و در منابع تاريخى نقل شده است. نخستين مسئله مهم از ديدگاه نويسنده، اجازه گرفتن ابن زياد از يزيد درباره اعزام كاروان اسراى اهل بيت(عليهم السلام) به شام است كه از سوى برخى نويسندگان، در مورد آن ترديد شده است. نويسنده ضمن پذيرش اصل اجازه گرفتن ابن زياد، معتقد است رفت و برگشت نامه بين ابن زياد و يزيد، به بيش از هفت يا هشت روز نياز نداشته است؛ ازاين رو وى زمان خروج اسرا به سوى كوفه را هجدهم تا بيستم ماه محرم مى داند. نويسنده با استناد به روايات تاريخى كه حركت سر امام(ع) را با كاروان دانسته اند، روز ورود اسرا به دمشق را اول صفر مى داند.

زمان حضور كاروان اسرا در دمشق، بر اساس بررسى نويسنده، شش ياش.

ص: 358


1- . تولد 1287، وفات 1378ش.

هفت روز بوده و زمان ترك اين شهر، هشتم صفر بوده است. نويسنده در ادامه به بررسى مسير سفر كاروان از دمشق به مدينه پرداخته و درباره سرعت سير كاروان اسرا و نيز انتخاب مسير، سخن رانده است. به نظر نويسنده، يزيد كه در پى ملاطفت ظاهرى با كاروان اسرا بوده اجازه حركت كاروان را از عراق به سوى مدينه داده است. در ادامه اين بخش از كتاب، سيزده اشكالى كه نويسندگان مختلف درباره حضور اهل بيت(عليهم السلام) در كربلا در روز اربعين طرح كرده اند، پاسخ داده شده است.

الخبر اليقين في رجوع السبايا لزيارة الاربعين تاريخيا و فقهيا

حسن البداوى، بيروت، دارالولاء، زبان عربى، وزيرى، 295ص.

اين اثر، تحقيقى است در اثبات حضور كاروان اسراى اهل بيت در كربلا در روز اربعين امام حسين(ع) و ديدار آنان با جابر بن عبدالله انصارى كه در حال زيارت قبر امام(ع) بود. در آغاز كتاب، به جايگاه مفهوم اربعين در انديشه اسلامى، اشاراتى شده است. نويسنده برگزارى مراسم اربعين را تنها براى امام حسين(ع)، در درجه نخست به دليل محوريت حركت امام حسين(ع) بين ائمه(ع) و در درجه دوم، به دليل جدا بودن سر مبارك آن حضرت از بدن تا روز چهلم دانسته است كه بزرگداشت اين روز، به نوعى يادآورى اين واقعه نيز هست.

نويسنده در ادامه به معرفى شخصيت جابر بن عبدالله و عطيه كوفى و گزارش زيارت آنان از قبر امام(ع) در روز اربعين شهادت آن حضرت پرداخته و مسئله ديدار اهل بيت(عليهم السلام) با

ص: 359

جابر را بررسى كرده است. وى با طرح نظريات مخالف و موافق درباره حضور اهل بيت(عليهم السلام) در اربعين سال 61 هجرى، به بررسى راه هاى مسافرت در آن دوران پرداخته و سعى كرده اثبات كند كه امكان سفر در مدت كوتاه، در اين راه فراهم بوده است. وى همچنين به نظريات نويسندگانى كه حضور اهل بيت(عليهم السلام) را در كربلا، در نخستين اربعين شهادت امام(ع) رد مى كنند، از جمله نظرات محدث نورى در كتاب لؤلؤ و مرجان، به تفصيل پاسخ داده است.

ادامه كتاب به بحثى فقهى در اثبات استحباب زيارت اربعين اختصاص دارد. نگارنده در اين بخش، با طرح مقدماتى درباره روش استخراج حكم فقهى به اشكال گروهى كه به دليل نبود سابقه زيارت يا پياده روى در اربعين در سيره ائمه(عليهم السلام)، آن را بدعت مى دانند، پاسخ داده است. اشعارى درباره اربعين، متن زيارت اربعين و بحثى درباره زندگى فاطمه كبرى و فاطمه صغرى، دختران امام حسين(ع)، پايان بخش مطالب كتاب است.

چهل روز عاشقانه

محمدرضا سنگرى (1)، كانون پرورش فكرى كودكان و نوجوانان، 1381، وزيرى 144ص.

اين كتاب، مجموعه اى از قطعه هاى ادبى در بزرگداشت قيام حسينى(ع) و روز اربعين است. نويسنده در اين كتاب، با زبانى ادبى، به مناجات با امام حسين(ع) و وصف روز اربعين و بيان عظمت آن پرداخته است. اربعين در ديدگاه نويسنده، تجلى هدف هاىت.

ص: 360


1- . متولد 1333ش. از ديگر آثار نويسنده: ادبيات پايدارى، آيينه در كربلاست.

قيام حسينى است. وى اربعين را حاصل فعاليت كاروان امام حسين(ع) در چهل روز پس از روز عاشورا مى داند كه به شناخته شدن نام و پيام حسين(ع) و محكوميت ظالمان انجاميد. بيان اهداف قيام حسينى(ع) و تبيين پيام عاشورا كه بر محور مبارزه با ظلم قرار دارد، موضوعات اصلى اين قطعه هاى مناجات گونه را تشكيل مى دهد.

زيارت اربعين آينه عرفان و آيت ايمان

محمدحسن احمدى فقيه (1)، قم، دارالتفسير، رقعى، 28ص.

اين اثر، شرحى از زيارت مخصوصه امام حسين(ع) در روز اربعين است. در ابتدا، متن زيارت همراه با ترجمه آن به چاپ رسيده و در ادامه، برخى از لغات متن شرح شده است. نويسنده سپس به شرح زيارت و بيان برخى از مسائل معرفتى و آيينى مربوط به آن پرداخته است. در اين بخش، افزون بر بررسى سند روايت و معرفى راويان آن، زمان زيارت و فضيلت آن و برخى از ابعاد عرفانى اين دعا بررسى شده است. نويسنده مداومت در خواندن زيارت اربعين را استمرار حالت نفسانى انسانى در امور ولايى دانسته و آن را وسيله دريافت اسرار ولايت قلمداد كرده است. پايان بخش كتاب، روايتى از زيارت اربعين است كه از زبان جابر بن عبدالله نقل شده و شامل زيارت جابر از قبر امام حسين(ع) و برخى از ديگر شهداى كربلاست.س.

ص: 361


1- . از ديگر آثار نويسنده: احكام عبادات؛ اساس المسائل و الاحكام؛ تفسير سوره شمس.

زينب در حساس ترين و درخشان ترين دوران زندگى خود يعنى از عاشورا تا اربعين

بدر الدين نصيرى (1)، تهران، انتشارات محمد، 1381، جيبى، 306 ص.

كتابى در مورد تاريخ زندگى حضرت زينب(عليها السلام) در دوران پس از روز عاشورا و در مسير كاروان اسرا به كوفه و شام و سپس بازگشت كاروان تا كربلاست. نويسنده در اين اثر، با قلمى كه گاه شكل ادبى به خود گرفته، به تحليل افكار و اقدامات و سخنان حضرت زينب(عليها السلام) در رويارويى با حاكمان اموى پرداخته و نقش آن حضرت در ابلاغ پيام حسينى را بررسى كرده است. فصل پايانى كتاب، به بررسى موضوع چگونگى وقوع اربعين و پاسخ به اين پرسش مى پردازد كه آيا از لحاظ تاريخى، بازگشت اهل بيت امام(ع) به كربلا در روز اربعين ممكن بود يا نه؟

نويسنده نظرات مختلف درباره تاريخ واقعه اربعين را بيان كرده كه از جمله مى توان به اين موارد اشاره كرد: «نظريه حضور اسرا در كوفه به مدت چهل روز بعد از عاشورا كه بر اساس آن، زيارت اربعين پيش از حركت اسرا به سوى شام بوده است»، «نظريه اى كه مسافرت اسرا به شام و از آنجا تا كربلا را هشتاد روز و بنا براين زيارت اربعين اسرا را در اربعين دوم از شهادت امام حسين(ع) مى داند» و «نظريه زيارت اهل بيت(عليهم السلام) در اربعين سال دوم شهادت امام، به دليل بعيد بودن).

ص: 362


1- . از ديگر آثار نويسنده: زندگانى حضرت محمد(ص) با زندگانى حضرت خديجه(عليها السلام) و زندگانى حضرت فاطمه(عليها السلام).

امكان رسيدن كاروان در عرض چهل روز به كربلا».

نظريه اى كه نويسنده مى پذيرد، نظريه بازگشت اسرا از شام در عرض چهل روز به كربلا و زيارت قبر امام حسين(ع) در سال نخست شهادت است. نويسنده طرح كلى سفر را چنين مى داند كه در تاريخ 20 محرم، كاروان به سوى شام حركت كرده و بعد از ده روز در اول صفر، به آنجا رسيده و تا 10 صفر، در شام مانده و در 20 صفر، به كربلا رسيده است. اين نظريه نويسنده، مبتنى بر اين فرض است كه امكان حركت كاروان از كوفه تا شام در 10 روز وجود دارد. وى برگزيدن اين تاريخ ها را مبتنى و مستند به منابع تاريخى دانسته، اما از اين منابع در متن اثر خود، نام نبرده است.

رياض العارفين في زيارة الاربعين

سيد عادل العلوى (1)، قم، المؤسسة الاسلامية العامة للتبليغ و الارشاد، 1431ه .ق، زبان عربى، وزيرى،164ص.

كتابى در بيان فضيلت زيارت امام حسين(ع) در روز اربعين است. نويسنده در اين اثر، بعد از طرح مباحثى درباره فضيلت زيارت معصومان(عليهم السلام) و اهداف معنوى آن، در بخشى به بيان فضيلت زيارت امام حسين(ع) پرداخته و ثواب و فوايد زيارت آن حضرت را در 61 مورد، با استناد به روايات ائمه(عليهم السلام) شرح داده است. در ادامه كتاب، فصل هايى به بيان فضيلت زيارتم.

ص: 363


1- . متولد 1955م. از ديگر آثار نويسنده: مقتل الامام الحسين من ملكوت النهضة الحسينية؛ اليقظة الانسانية فى مفاهيم الاسلامية؛ موسوعة رسالات الاسلامية؛ اخلاق الانبياء فى قرآن الكريم.

اربعين اختصاص يافته است. نويسنده با اشاره به حديث امام حسن عسكرى(ع) كه زيارت اربعين را از علامات مؤمن دانسته، اين زيارت را از بزرگ ترين مستحبات مى داند و اعمال روز اربعين و متن زيارات را نقل و به مضامين زيارت، به اجمال اشاره مى كند.

در ادامه كتاب، از فضيلت پياده روى در راه زيارت قبر امام حسين(ع) سخن رفته و نويسنده در اثبات فضيلت پياده روى، افزون بر اشاره به اينكه پياده روى براى زيارت، به طور كلى فضيلت دارد، رواياتى از ائمه درباره فضيلت پياده رفتن به زيارت قبور ائمه و ضريح امام حسين(ع) نقل كرده است. وى همچنين نمونه هايى از پياده روى علما را براى زيارت قبر امام(ع) برشمرده است. اين كتاب حاوى تصاويرى از پياده روى زائران اربعين حسينى است.

زيارت اربعين امام حسين(ع)

رضا بهرامى (1)، قم، چهارده معصوم، 1390، جيبى، 32 ص.

كتابچه اى شامل زيارت اربعين امام حسين(ع) به همراه خلاصه اى از زندگى آن حضرت است. تعدادى از كلمات قصار امام(ع)، توضيحاتى درباره كلمه اربعين در قرآن و روايات، اقوال علما در فضيلت روز اربعين و اشاره اى به اختلاف پژوهشگران درباره واقعه تاريخى بازگشت اهل بيت(عليهم السلام) به كربلا در اربعين سال 61، از جمله بخش هاى اين كتابچه است كه به طرحف.

ص: 364


1- . از ديگر آثار نويسنده: خطبه پيامبر اسلام(ص) در غدير خم؛ فضيلت ماه رجب و دعاى ام داوود و احكام اعتكاف.

مهم ترين انتقادات به اصل وقوع تاريخ اين واقعه و پاسخ هاى محمدعلى قاضى طباطبائى در كتاب تحقيق درباره اول اربعين حضرت سيد الشهداء پرداخته است.

زيارة الاربعين، دراسة موضوعيه في اثبات و مشروعيتها

كمال زهر، بيروت، امجاد، زبان عربى، 1430ه .ق، وزيرى.

كتابى در اثبات صحت زيارت امام حسين(ع) در اربعين، از نظر شرعى است. نويسنده در بخش اول، از زيارت به طور كلى سخن رانده و از فضيلت زيارت اربعين كه بر اساس روايت امام حسن عسكرى(ع)، از علامات مؤمن دانسته شده و داراى فضايل زياد است، سخن رانده است. وى ضمن اشاره به زيارت جابر، اين موضوع را مطرح مى كند كه استحباب زيارت اربعين، به دليل رسيدن كاروان به كربلا در اين روز نيست؛ بلكه اين استحباب، مستند به گفتار امامان است.

فصل دوم كتاب به بررسى امكان تاريخى بازگشت اسراى كربلا در روز اربعين به كوفه مى پردازد. بنا بر بررسى نويسنده از اسناد و روايات، كاروان اسرا، روز اول صفر به شام رسيد و بعد از هفت يا هشت روز، از شام خارج شد و در 20 صفر، به كربلا رسيد. نويسنده دركتاب خود به اين اشكال كه برخى اربعين را برآمده از سنت يهوديان دانسته اند پاسخ داده و اشاره مى كند كه در آيين يهودى، چنين رسمى وجود ندارد. از سوى ديگر، نويسنده آيين هايى مانند چهلم يا هفت و سالگرد را داراى ريشه اسلامى نمى داند و مراسم اربعين را تنها مختص امام حسين(ع) معرفى مى كند. بخشى از كتاب نيز به نقل زيارت اربعين و اعمال مربوط به آن اختصاص يافته است.

ص: 365

صفريه

على فلسفى خراسانى، كتابفروشى مشهد، 1393، 3 جلد، پالتويى.

كتابى است در سه جلد كه به نقل تاريخ وقايع كاروان اسراى كربلا در سرزمين شام و سپس بازگشت كاروان به كربلا پرداخته است. جلد اول و دوم كتاب، به آنچه در شام بر كاروانيان گذشته اختصاص دارد. و بخشى از جلد سوم، وقايع حركت كاروان به سوى كربلا و ماجراى زيارت اهل بيت(عليهم السلام) از قبر شهدا در كربلا و ديدار با جابر بن عبدالله انصارى در كربلا را روايت كرده است. لحن كتاب تا حدودى شكل سخنرانى هاى مذهبى دارد و در هر مبحث، نويسنده مجموعه متعددى از روايات منابع روايى شيعه را نقل كرده و به بسط موضوع پرداخته و گاه با اشعارى، همراه شده است.

ديگر مسائلى كه در اين كتاب به آنها پرداخته شده، عبارت اند از: شرح مصائب كاروانيان، معجزاتى كه از سر امام حسين نقل شده، آنچه در مجالس يزيد گذشته و آنچه در شام اتفاق افتاده، فضايل كربلا و ثواب همراه داشتن خاك كربلا. نويسنده در اشاره به ماجراى اربعين، به موضوع امكان رسيدن كاروان از شام به كربلا در نخستين اربعين شهادت امام(ع) اشاره كرده و دلايل اثبات اين مسئله را بر شمرده است. نويسنده همچنين درباره فضيلت زيارت اربعين و اينكه اربعين حسينى در چه روز و چه فصلى بوده، مطالبى را طرح كرده است.

ص: 366

صدى الاربعين

العتبة العباسية المقدسة، قسم الشوون الفكرية و التراثية، نجف الاشرف، 2013م، زبان عربى، 158ص.

اين اثر، مجموعه اى از مقالات در موضوع اربعين حسينى است. مقالات اين مجموعه كه به زبان عربى تأليف شده، به جنبه هاى مختلف دينى، شعائرى و تاريخى اربعين و آيين هاى مربوط به آن مى پردازند. اين مقالات، مراسم و آيين هاى روز اربعين و فضايل و ثواب زيارت امام حسين(ع) و درس ها و پيام هاى قيام حسينى و مسائل تاريخى اربعين از جمله حركت كاروان به شام، حركت كاروان از كربلا به كوفه، نقش زينب(عليها السلام) در انتقال پيام عاشورا، فضيلت زيارت قبر حسين و بازگشت كاروان به كربلا در اربعين را بررسى مى كند. مقالات اين مجموعه از اين قرارند: احياء الاسلام باحيا قضيه الوحده، احياء امر اهل البيت(عليهم السلام) و تعظيم الشعائر الحسينيه، اربعينية الامام الحسين(ع) في وجدان الاسلام، تاييد الالهي لزيارة الاربعين، عظمة العقيلة(عليها السلام) في المبادرة و الاختيار، المفاهيم التي تشتمل عليها زيارة الحسين(ع)، رحلة آل رسول الله الي الشام، حديث الحوراء زينب(عليها السلام) للامام زين العابدين(ع) و كلمها في علو شان قبر الحسين(ع) علي مر الايام، خصائص و صفات الامام الحسين(ع)، قافلة آل الرسول تصل الي الكوفه، لقد شاء الله ان يراهن سبايا، لكي لا تسبي حرائر الحسين(ع) مرة اخري، مدينة الرسول تندب الحسين و آله و نوح السبايا و الصحابه يوم الاربعين.

ص: 367

شرح زيارت اربعين سالار شهيدان

يدالله زمانى گندمانى (1)، قم، چلچراغ، 1390، جيبى، 128ص.

شرحى بر زيارت اربعين حسينى است. نويسنده پس از اشاره كوتاهى به جايگاه اربعين در فرهنگ اسلامى و قرآن و روايات و نقش اربعين در احياى فرهنگ عاشورا، به مباحثى درباره قيام امام حسين(ع) و جايگاه آن حضرت و فضيلت آن حضرت پرداخته است. ادامه كتاب، مباحثى است در سوگ امام حسين و كاروان اسراى كربلا كه همراه با اشعارى به چاپ رسيده است. در پايان كتاب، زيارت عاشورا و چند دعا از جمله دعاى كميل، توسل، عهد و جوشن كبير به چاپ رسيده است.

شعر اربعين

به كوشش دفتر تحقيق و پژوهش بنياد شهيد انقلاب اسلامى، زير نظر نصرالله مردانى، تهران، نشر شاهد، 1377، رقعى، 164ص.

اين اثر، مجموعه اشعارى با موضوع قيام حسينى(ع) و اربعين سيد الشهدا(ع) است. اين مجموعه شامل اشعار ارائه شده به كنگره شعر اربعين است كه در سال 1376 شمسى از سوى بنياد شهيد انقلاب اسلامى برگزار شده است. اشعارى از 25 شاعر معاصر در قالب هاى مختلف شعر كلاسيك و نو، در اين مجموعه گرد آمدهت.

ص: 368


1- . از ديگر آثار نويسنده: ره توشه سعادت.

است. چينش اشعار بر اساس حروف الفبايى نام شاعران است و از هر شاعر، يك يا چند شعر به چاپ رسيده است. در پايان كتاب، گزارش مختصرى از اولين كنگره شعر اربعين و در ادامه متن، سخنرانى غلام حسين ابراهيمى دينانى درباره ويژگى ها و بايسته هاى شعر اربعين و سخنرانى احمد احمدى درباره نقش اهل بيت(عليهم السلام) در احياى سنت عاشورا به چاپ رسيده است.

مسير السبايا و يوم الاربعين

محمود شريفى (1)، قم، باقيات، 1386، زبان عربى، رقعى، 64ص. (2)

كتابى است در ذكر مصايب كاروان اسراى عاشورا در راه شام تا بازگشت به كربلا. اين كتاب با هدف ارائه اطلاعات كاربردى براى استفاده روحانيان در منبر مجالس روز اربعين نگاشته شده است. نويسنده، ماجراهاى تاريخى را از زمان شهادت امام حسين(ع) در روز عاشورا پى گرفته است. وى سرگذشت اسيران اهل بيت(عليهم السلام) را در مسير كربلا تا شام، به همراه وقايع اتفاق افتاده در راه و نيز نقل خطبه هاى امام على بن الحسين(عليهما السلام) و حضرت زينب(عليها السلام) در دربار عبيدالله ابن زياد در كوفه و يزيد طرح كرده است. در متن كتاب، از اشعارى استفاده شده و در بخش دوم كتاب، شعرهايى از ادبيات مردمى عربى درباره اربعين و مصايب كاروان اسراى كربلا به چاپ رسيده است. مطالب كتاب، بدون اشاره به منابعد.

ص: 369


1- . متولد 1331ش. از ديگر آثار نويسنده: مصائب الامام حسن المجتبى؛ مقتل سيد الشهداء(ع) و اهل بيته النجباء.
2- . اين اثر در سال 1380 از سوى انتشارات الشريف رضى به چاپ رسيد.

نقل شده و استفاده شده، در پايان كتاب بدون درج اطلاعات كتاب شناختى، فهرست شده است.

نور المبين في شرح زيارة الاربعين

مهدى تاج الدين (1)، قم، دارالانصار، 1384، زبان عربى، وزيرى، 248 ص.

اين كتاب، شرح زيارت اربعين امام حسين(ع) است. نويسنده در اين كتاب، بعد از طرح مباحثى درباره فضيلت و اهميت و آداب زيارت اربعين و اسرار عدد چهل، به شرح فرازهاى زيارت مخصوصه اربعين حسينى پرداخته است. در اين كتاب هر جمله از زيارت، به طور جداگانه شرح داده شده و معناى واژگان و جملات و اشارات تاريخى، بررسى شده است.

درسنامه اربعين

مجيد جعفرپور (2)، قم، بيت الاحزان، 1390، وزيرى، 256ص.

اين كتاب، شامل گفتارهايى است در تحليل و تبيين بخش هايى از تاريخ اسلام و زندگانى امامان شيعه(عليهم السلام). كتاب از چهار بخش مجزا تشكيل شده است كه هر يك به موضوعى مى پردازد. بخش اول كتاب به اربعين حسينى اختصاص يافته است. در اين بخش، بعد از بحث درباره كاربرد مفهوم اربعين در فرهنگ اسلامى و آيات و روايات، زيارت اربعين حسينى و فضيلت و ثواب آن طرح شده و اولين زيارتن.

ص: 370


1- . از ديگر آثار نويسنده: مجالس المرضيه فى الايام الفاطميه؛ المجالس الزينبيه؛ فى ظلال شهر الرمضان.
2- . متولد 1355ش. از ديگر آثار نويسنده: درسنامه فاطمى؛ اشارات قرآن و سالار شهيدان.

اربعين از سوى جابر بن عبدالله انصارى گزارش شده است. نويسنده در ادامه، از علل قيام حسينى سخن رانده و جهل را عامل اصلى گمراهى مسلمانان دانسته و به نقش آيين اربعين در زنده نگاه داشتن نهضت حسينى اشاره كرده است.

در ادامه كتاب، گوشه هايى از تاريخ زندگى پيامبر اسلام(ص) و نقش يهوديان در ماجراهاى تاريخ اسلام و اتفاقات روزهاى آخر زندگى پيامبر(ص) و ماجراى سقيفه، بررسى شده است. فصل سوم كتاب درباره زندگى امام حسن(ع) و تحليل رفتار سياسى آن حضرت در صلح با معاويه است و فصل چهارم، زندگى امام رضا(ع) و ماجراى وليعهدى آن حضرت را بررسى مى كند.

از كربلا تا مدينه

مرثيه جانسوز وقايع پس از عاشورا

احمد بحرينى دشتى (1)، قم، عصر ظهور، 1384، وزيرى، 352ص.

مجموعه اى از مراثى شهداى كربلا و مصايب اهل بيت(عليهم السلام) در روزهاى بعد از عاشوراست. اين كتاب كه اقتباس و بازسازى بخش هايى از كتاب محرق القلوب، نوشته ملا محمدمهدى نراقى است، مصايب اسراى اهل بيت(عليهم السلام) را در مسير حركت از كربلا به سوى شام و بازگشت ايشان به كربلا و سپس مدينه روايت مى كند.ت.

ص: 371


1- . از ديگر آثار نويسنده: خطبه رسول خدا(ص) در غدير خم؛ مقتل لاله ها: مجموعه مراثى عترت.

در ابتداى هر بخش كه مربوط به واقعه اى از وقايع عاشورا و بعد از آن است، مباحث تاريخى به طور مقدماتى طرح شده و سپس اشعار و مراثى آمده است.

روايات تاريخى كتاب، مستند به منابع تاريخى و روايى شيعه شده و در مواردى كه اختلاف نظرهايى درباره حوادث و وقايع وجود دارد، نظر نويسندگان مختلف طرح شده است. بخشى از كتاب، به وقايع روز اربعين اختصاص دارد كه اشعارى گوياى، حال جابر بن عبدالله و اهل بيت(عليهم السلام) در بازگشت به كربلا را روايت مى كند. نويسنده در اين بخش، اشاره اى اجمالى به اتفاقات تاريخى مربوط به اين واقعه و اختلاف پژوهشگران درباره بازگشت كاروان به كربلا دارد.

فلسفۀ زيارت الاربعين

عدنان ساعدى، قم، بزم قلم، 1392، زبان عربى، جيبى، 48 ص.

كتابچه اى است شامل زيارتنامه اربعين امام حسين(ع) و شرح فضايل و آداب آن. نويسنده در اين كتاب، در مورد اهميت زيارت از نظر فكرى و اعتقادى سخن رانده و رواياتى در باب فضايل و ثواب زيارت امام حسين(ع) در روز اربعين نقل كرده است. نويسنده همچنين در مورد استحباب پياده روى براى زيارت امام حسين(ع)، استدلال كرده است. در ادامه كتاب، متن زيارت اربعين امام حسين(ع) به چاپ رسيده است.

مسيرة الاربعين الحسينية

علي حسين الخباز، كربلاء، قسم الشؤون الفكرية و الثقافية في العتبة العباسية

ص: 372

المقدسة، 2012م، زبان عربي.

داستانى است كه پياده روى يك خانواده عراقى را براى زيارت ضريح امام حسين(ع) در روز اربعين روايت مى كند. اين داستان كه از زبان پدر خانواده روايت شده، شرحى است از اتفاقاتى كه در طول راه براى زائران پيش مى آيد. نويسنده در قالب داستان، تصاويرى از اتفاقات مسير پياده روى را به تصوير كشيده و توصيفاتى از گروه هاى مختلف قومى و دينى كه در پياده روى شركت دارند، نذرى هايى كه در مسير، بين زائران پخش مى شود، حس و حال زائران و سختى ها و دشوارى هاى راه ارائه داده است.

سرير اشك

به كوشش سيد محمد (عارف) موسوى نژاد، قم، مجمع ذخائر اسلامى، وزيرى، 178ص.

اين اثر، مجموعه اى از اشعار و مراثى با موضوع اربعين حسينى است. اين مجموعه شامل نوحه هايى است كه قبلاً از سوى مداحان اهل بيت(عليهم السلام) استفاده شده است. اشعار مجموعه، دسته بندى موضوعى دارد و مراثى هر يك از شخصيت هاى عاشورايى و ياران امام حسين(ع)، در بخش مربوط به آن شخص، طبقه بندى شده است. بيشتر اشعار اين مجموعه، مربوط به واقعه عاشوراست و اشعارى كه از صفحه 131 كتاب به بعد به چاپ رسيده، متناسب با وقايع روزهاى پس از عاشوراست. روز يازدهم، دفن شهدا، از كربلا تا كوفه و از كوفه تا شام، حضرت رقيه(عليها السلام)، حضرت زينب(عليها السلام) و اربعين، از جمله عناوين فصل هاى اين بخش از كتاب است.

ص: 373

ص: 374

بخش دوم:اربعين در روزنامه ها

اشاره

ص: 375

ص: 376

گزيده بيانات رهبر انقلاب، درباره اربعين حسينى

اشاره

خراسان، چهارشنبه1391/10/13، شماره 18308

پيش از اين پايگاه دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب، گزيده اى از بيانات رهبر معظم انقلاب را درباره اربعين حسينى منتشر كرده است كه به مناسبت فرا رسيدن اربعين حسينى در ادامه مى آيد.

اولين شكوفه هاى عاشورايى

اربعين هم خود يك فروردين ديگر است. اولين شكوفه هاى عاشورايى در اربعين شكفته شد. اولين جوشش هاى چشمه جوشان محبت حسينى - كه شطّ هميشه جارى زيارت را در طول اين قرن ها به راه انداخته است - در اربعين پديد آمد. مغناطيس پُرجاذبه حسينى، اولين دل ها را در اربعين به سوى خود جذب كرد؛ رفتن جابر بن عبدالله و عطيه به زيارت امام حسين(ع) در روز اربعين، سرآغاز حركت پربركتى بود كه در طول قرن ها تا امروز، پيوسته و پى درپى، اين حركت، پرشكوه تر، پرجاذبه تر و پرشورتر شده است و نام و ياد عاشورا را روزبه روز در دنيا زنده تر كرده است. (1)

ص: 377


1- . پيام نوروزى رهبر معظم انقلاب، 85/1/1.

در آغوش پيامبر(ص)

در روز اربعين هم، بعد از آن روزهاى تلخ و آن شهادت عجيب، اولين زائران اباعبدالله الحسين(ع)، بر سر قبر امامِ معصومِ شهيد جمع شدند. از جمله كسانى كه آن روز آمدند، يكى جابر بن عبدالله انصارى است و يكى عطية بن سعد عوفى كه او هم از اصحاب اميرالمؤمنين(ع) است. جابر بن عبدالله از صحابه پيامبر(ص) و از اصحاب جنگ بدر است. آن روز هم على الظاهر مرد مسنّى بوده است؛ شايد حداقل شصت، هفتاد سال از سن او - بلكه بيشتر - مى گذشته است. اگر در جنگ بدر بوده، پس لابد قاعدتاً در آن وقت، بايد بيش از هفتاد سال سن داشته باشد؛ ليكن «عطيه» از اصحاب اميرالمؤمنين(ع) است. او آن وقت جوان تر بوده؛ چون تا زمان امام باقر(ع) هم عطية بن سعد عوفى، على الظاهر زندگى كرده است. «عطيه» مى گويد: وقتى به آنجا رسيديم، خواستيم به طرف قبر برويم، اما اين پيرمرد گفت، اول دم شط فرات برويم و غسل كنيم. در شط فرات غسل كرد، سپس قطيفه اى به كمر پيچيد و قطيفه اى هم بر دوش انداخت؛ مثل كسى كه مى خواهد خانه خدا را طواف و زيارت كند، به طرف قبر امام حسين(ع) رفت؛ ظاهراً او نابينا هم بوده است. مى گويد با هم رفتيم تا نزديك قبر امام حسين(ع) رسيديم. وقتى كه قبر را لمس كرد و شناخت، احساساتش به جوش آمد. اين پيرمرد كه لابد حسين بن على(عليهما السلام) را بارها در آغوش پيامبر(ص) ديده بود، با صداى بلند، سه مرتبه صدا زد: يا حسين، يا حسين، يا حسين! (1)

واقعه جوشان

اساساً اهميت اربعين در آن است كه در اين روز، با تدبير الهى خاندان پيامبر(ص)، ياد نهضت حسينى براى هميشه جاودانه شد و اين كار، پايه گذارى گرديد. اگر4.

ص: 378


1- . خطبه هاى نماز جمعه تهران، 78/3/14.

بازماندگان شهدا و صاحبان اصلى، در حوادث گوناگون - از قبيل شهادت حسين ابن على(عليهما السلام) در عاشورا - به حفظ ياد و آثار شهادت كمر نبندند، نسل هاى بعد، از دستاورد شهادت استفاده زيادى نخواهند برد... . اگر زينب كبرى(عليها السلام) و امام سجاد(ع) در طول آن روزهاى اسارت - چه در همان عصر عاشورا در كربلا و چه در روزهاى بعد در راه شام و كوفه و خود شهر شام و بعد از آن در زيارت كربلا و بعد عزيمت به مدينه و سپس در طول سال هاى متمادى كه اين بزرگواران زنده ماندند - مجاهدات و تبيين و افشاگرى نكرده بودند و حقيقت فلسفه عاشورا و هدف حسين بن على(عليهما السلام) و ظلم دشمن را بيان نمى كردند، واقعه عاشورا تا امروز، جوشان و زنده و مشتعل باقى نمى ماند. (1)

ياد حقيقت

به همان اندازه كه مجاهدت حسين بن على(عليهما السلام) و يارانش به عنوان صاحبان پرچم، با موانع برخورد داشت و سخت بود، به همان اندازه نيز مجاهدت زينب(عليها السلام) و مجاهدت امام سجاد(ع) و بقيه بزرگواران، دشوار بود. البته صحنه آن ها، صحنه نظامى نبود؛ بلكه تبليغى و فرهنگى بود. ما به اين نكته ها بايد توجه كنيم. درسى كه اربعين به ما مى دهد، اين است كه بايد ياد حقيقت و خاطره شهادت را در مقابل توفان تبليغات دشمن، زنده نگه داشت. شما ببينيد از اول انقلاب تا امروز، تبليغات عليه انقلاب و امام و اسلام و اين ملت، چقدر پرحجم بوده است. چه تبليغات و توفانى كه عليه جنگ به راه نيفتاد؛ جنگى كه دفاع و حراست از اسلام و ميهن و حيثيت و شرف مردم بود. ببينيد دشمنان عليه شهداى عزيزى كه جانشان - يعنى بزرگ ترين سرمايه شان - را برداشتند و رفتند در راه خدا نثار نمودند،9.

ص: 379


1- . بيعت گروهى از اقشار مختلف مردم، 68/6/29.

چه كردند و مستقيم و غيرمستقيم، با راديوها و روزنامه ها و مجله ها و كتاب هايى كه منتشر مى كردند، در ذهن آدم هاى ساده لوح در همه جاى دنيا، چه تلقينى توانستند بكنند. اگر در مقابل اين تبليغات، تبليغات حق نبود و نباشد و اگر آگاهى ملت ايران و گويندگان و نويسندگان و هنرمندان، در خدمت حقيقتى كه در اين كشور وجود دارد، قرار نگيرد، دشمن در ميدان تبليغات غالب خواهد شد. ميدان تبليغات، ميدان بسيار عظيم و خطرناكى است. (1)9.

ص: 380


1- . بيعت گروهى از اقشار مختلف مردم، 68/6/29.

وقايع نگارى زائر پياده حسينى از نجف تا كربلا؛ همنوايى با كاروان اسرا

اشاره

امير خرازى

پلان اول

هميشه آرزو داشتم روزى زائر كربلا شوم، اما اينكه چطور راهى اين سفر مى شوم را هرگز در ذهنم مرور نكرده بودم؛ هميشه از امام حسين(ع) مى خواستم در جوانى، زائر ايشان شوم تا طعم شيرين عبور از بين الحرمين را در اين دوران تجربه كنم.

پلان دوم

چند روز بيشتر تا اربعين حسينى نمانده بود كه من براى زيارت سيدالشهدا(ع) انتخاب شده بودم؛ اما جنس اين سفر با همه سفرها متفاوت بود. من بايد مسير رسيدن به حسين(ع) را پياده طى مى كردم. تمام وجودم را حسى دچار تلاطم كرده بود؛ با خود مى گفتم خدايا، اين منم كه براى زيارت مولايم دعوت شده ام؟ خوابم يا بيدار؟... در همين حال و هوا، يكى مى گفت: «اين روزها كربلا غوغاست، نرو شايد برايت اتفاقى بيفتد؛ سفر پياده، خيلى سخت است؛ شايد كم بياورى...». اما نداى قلبم به من مى گفت برو... . اين سفر، دنياى ديگرى را به روى چشم و دلت باز مى كند و من بدون هيچ ترديدى، راهى مى شدم.

ص: 381

پلان سوم

سفر من آغاز شد؛ سفرى كه با پاى دل رفتم كه من را بى قرار به سمت امام حسين(ع) مى كشيد. همراه ساير كاروانيان به سمت مرز حركت مى كرديم و به شلمچه مى رسيديم. شلمچه معبر ورود به خاك مقدس كربلاست. اينجا ازدحام بسيار و خيل مشتاقان حسينى كه خود را براى ورود به كربلا، آن هم در اربعين آماده كرده بودند، مرز شلمچه را با شلوغى خاصى مواجه كرده است. چند ساعتى آنجا معطل و منتظر مانديم و دائم مى پرسيدم، كى نوبت عبور ما مى شود؟ تا اينكه از مرز عبور كرديم. آن طرف، مينى بوس هايى براى رساندن زائران به نجف مهيا بود و همراه سايرين، سوار شديم و حركت خود را به سمت نجف آغاز كرديم.

پلان چهارم

تمام مسير حركت به سوى نجف، مملو از مردم مهربانى است كه موكب هايى را براى آرامش زائران پياده حسينى تعبيه كرده اند؛ مقابل كاروان هاى پياده و ماشين ها مى ايستند و از زائران براى استراحت و پذيرايى دعوت مى كنند. جالب اينكه آن قدر خالصانه اين كار را انجام مى دهند كه تو حس نمى كنى در اين شهر، غريب هستى و اصلاً حتى هم وطن آنها نيستى.

با خود مى گويم چه مى شد كمى از اين مهربانى ها، در زمان ورود سيدالشهدا(ع) به كربلا انجام مى گرفت؛ آخر آنها امام حسين(ع) را دعوت كرده بودند. اى كاش مردم عراق كمى مهربان بودند؛ آن وقت رقيه نازنين(عليها السلام) براى ديدار پدر، جان نمى داد. حالا كه در راهم، مدام در دلم زمزمه مى كردم؛ گاهى جاى حضرت زينب(عليها السلام) براى فراق برادر، ندبه مى خواندم كه: «برادرم حسين جان! ز پا افتاده ام؛

ص: 382

از بس كه كنار هر جنازه صدچاك، زانو زدم و نشانى از تو نديدم. برايم رمقى نمانده. خودت را به من نشان بده، اى بى نشانه ترين! روا مدار كه زينب با اين پاى تاول زده، دل غمديده و قامت خميده، در ميان كشته هاى نينوا بچرخد و زمين بخورد و تو را نيابد...» و گاهى خودم را جاى دختر دلشكسته اى احساس مى كردم كه پدر عزيزش را مظلومانه در ركاب سيدالشهدا(ع) به شهادت رسانده اند و او وادى به وادى، همراه كاروان مى رود تا به اربعين برسد... .

پلان پنجم

نزديكى هاى غروب آفتاب، مقابل دروازه ورودى كربلا رسيديم و من نمى دانم اين همه عطش و اشتياق درونم را براى رسيدن به دوست، چطور آرام كنم؟ مسير رسيدن به كربلا، 20 كيلومترى مى شود؛ ازدحام جمعيت فوق العاده زياد است و برخى در مسير، سوار بر تريلى هايى مى شوند كه براى زائران پياده تعبيه شده است، ما هم همين طور ادامه مى دهيم تا اينكه به نزديكى هاى حرم حضرت عباس(ع) مى رسيم. راستى چه سرّى است ميان اين آقاى باكرامت و مولايش حسين(ع)؟ اين همه جمعيت عاشق، اول به پابوس او مى روند و سپس راهى حرم سيدالشهدا(ع) مى شوند. راستى كه عباس، نمونه هستى در ولايتمدارى و محبت به حجت خداست و اگر اين گونه نبود، اين همه عظمت و شكوه را در اين وجود مقدس نمى ديدى.

پلان آخر

فردا اربعين است. خيل جمعيت، تمام بين الحرمين را در بر گرفته است؛ شور حسينى همه جا برپاست و همه عزاداران فرياد مى زنند «لبيك يا حسين». اين شعار همه ماست كه از كودكى به عشق حسين(ع) زندگى كرده ايم و بر

ص: 383

آرمان هاى حسينى تا پاى جان ايستاده ايم. وقتى اين شعار از سوى آن جمعيت تكرار مى شود، دلت بى اختيار به كاروانيان اسراى اهل بيت(عليهم السلام) كه آمده اند براى اربعين حسينى عزادارى كنند، گره مى خورد. راستى اين همه عشق، اين همه شور مقدس كه از عاشوراى 61 هجرى تا امروز، يعنى اربعين 1435 ماندگار شده، مرهون و مديون اقتدار حضرت زينب(عليها السلام) است كه پيام عاشورا و فرهنگ ظلم ستيزى را در هستى ماندگار كرد.

ص: 384

چرا اربعين اهميت دارد؟

اشاره

گفت و گوى قدس با آيت الله حسينى خراسانى؛

گروه معارف: صديقه رضوانى نيا

در عراق رسم است، گروه ها و دسته هاى مختلفى از مردم، از شهرهاى دور و نزديك، حتى بصره كه تا كربلا 500 كيلومتر فاصله دارد، با پاى پياده به سمت كربلا حركت مى كنند تا اربعين را در اين شهر باشند. از ايران نيز هرساله هزاران نفر از طريق مرز شلمچه و مهران، راهى كربلا مى شوند. پرسش اينجاست كه اين حضور ميليونى، چگونه شكل گرفت؟

آيت الله حسينى خراسانى، از مدرسان درس خارج حوزه علميه قم، در گفت وگويى با قدس، دلايل اهميت اربعين در انديشه و تفكر شيعيان را بيان مى كند.

آيا جابر در اربعين، قبر امام حسين(ع) را زيارت كرد؟

آيت الله حسينى خراسانى با بيان اينكه به تصريح اغلب بزرگان شيعه، روز بيستم ماه صفر اربعين است، مى گويد: «چه ماه محرم 29 روزه باشد و چه30 روزه، علماى شيعه معتقدند در هر صورت، روز بيستم ماه صفر، اربعين است و در طول تاريخ در نزد همه شيعيان جهان، اين روز به عنوان اربعين مطرح بوده است.

ص: 385

علما و مورخان شيعه به اتفاق معتقدند در اولين اربعين، جابر بن عبدالله انصارى و عطيه عوفى كه او هم از رجال و مفسران بزرگ شيعه است، موفق شدند خود را به سرزمين كربلا برسانند و به زيارت امام حسين(ع) نايل شوند. بنابراين علماى بزرگ شيعه مانند سيدبن طاووس، در لهوف تصريح كرده اند كه تشرف جابر و عطيه به كربلا با نخستين اربعين مصادف شد و تعبير كتاب هاى مقاتل علماى شيعه اين است كه اين دو، در روز اربعين به كربلا رسيدند و چون اين دو مرد، نزد شيعيان و اهل بيت(عليهم السلام) جايگاه برجسته اى دارند، نام آنها در تاريخ مشهور شده است».

كيفيت قرائت زيارتنامه اربعين

اين مدرس برجسته حوزه علميه قم با اشاره به دو ديدگاه متفاوت درباره اينكه آيا اهل بيت(عليهم السلام) در نخستين اربعين به كربلا مشرف شدند يا نه، ادامه مى دهد: «نظر اغلب علماى شيعه و نظر مشهور اين است كه اهل بيت(عليهم السلام) با توجه به طولانى بودن راه و مسايلى كه در شام براى آنها حادث شد، نتوانستند در نخستين اربعين در كربلا حاضر شوند. بر اساس اين نقل، جابر و عطيه و گروهى از خاندان بنى هاشم، وقتى به كربلا رسيدند، در آنجا همراه با مردان و زنان بومى منطقه، سه روز در روزهاى 20، 21 و 22 صفر به عزادارى پرداختند. ديدگاه ديگرى كه چندان مشهور نيست، مى گويد در نخستين اربعين، اهل بيت(عليهم السلام) به كربلا رسيدند».

چرا اربعين در طول تاريخ، اهميت ويژه داشته است؟

آيت الله حسينى خراسانى در بيان دلايلى كه سبب اهميت ويژه اربعين در نزد محبان اهل بيت(عليهم السلام) شده است، تصريح مى كند: «علامه مجلسى در بحارالانوار (1)6.

ص: 386


1- . بحارالانوار، علامه مجلسى، ج101، صص329 -336.

در بيان علت تأسيس روزى به نام اربعين، حدود 7 دليل ذكر مى كند. جناب سيد بن طاووس هم دلايلى را براى اين موضوع بيان مى كنند كه مهم ترين آن، رواياتى است كه از ائمه(عليهم السلام) ما در اين زمينه رسيده است. شيخ طوسى هم در تهذيب الاحكام (1) و همچنين در كتاب مصباح المتهجد (2) با سند، روايتى را از صفوان بن جمّال از امام صادق(ع) نقل مى كند كه امام به صفوان مى فرمايند: اى صفوان! در روز اربعين، وقتى آفتاب از افق بالا آمد (حدود نيم ساعت بعد از طلوع خورشيد) و پيش از ظهر، زيارت حسين بن على(عليهما السلام) را قرائت كن. آن گاه امام(ع) زيارت اربعين امام حسين(ع) را به او تعليم دادند و فرمودند: پس از قرائت اين زيارتنامه، دو ركعت نماز زيارت به جاى آور. اين حديث به لحاظ سندى، صحيح و معتبر است. البته دلايلى مانند ملحق شدن سر مطهر امام حسين(ع) به بدن مطهر، روز زيارتى بودن امام حسين(ع) و...هم به عنوان دلايل اهميت اربعين ذكر شده است».

سيره اهل بيت(عليهم السلام)، مهم ترين دليل است

وى مهم ترين دليل اهميت اربعين را سيره و روش اهل بيت(عليهم السلام) ذكر مى كند و مى افزايد: «جابر، صحابى بزرگ رسول خدا(ص) و به شدت مورد اعتماد ائمه اطهار(عليهم السلام) است؛ به طورى كه از امام باقر(ع) درباره او، نقل هايى وجود دارد. اينكه جابر و عطيه در اربعين به كربلا رفته اند، نشان دهنده اهميت زيارت حضرت سيدالشهدا(ع) در روز اربعين است. در طول تاريخ هم پس از ائمه اطهار(عليهم السلام) شيعيان و محبان اهل بيت(عليهم السلام)، همواره به زيارت اربعين اهتمام داشته اند و به هر طريقى، به ويژه پياده، در اين روز خود را به كربلا مى رسانده اند». اين مدرس0.

ص: 387


1- . تهذيب الاحكام، شيخ طوسى، ج6، ص125.
2- . مصباح المتهجد، شيخ طوسى، ص730.

حوزه علميه در پايان تصريح مى كند: «كسانى كه به هر دليلى موفق نمى شوند حرم امام حسين(ع) در كربلا را زيارت كنند، زيارت اربعين را به طريقى كه امام صادق(ع) فرموده اند، قرائت و از راه دور امام را زيارت كنند».

منابع

1. بحارالانوار الجامعة لِدُرَرِ اخبار الائمة الاطهار، المجلسى، بيروت، داراحياء التراث العربى و مؤسسة الوفاء، 1403ه .ق.

2. تهذيب الاحكام فى شرح المقنعة للشيخ المفيد، الطوسى، به كوشش محمدجعفر شمس الدين، بيروت، دارالتعارف، 1412ه .ق.

3. مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، الطوسى، تصحيح: اسماعيل انصارى زنجانى، اعداد: على اصغر مرواريد، بيروت، مؤسسة فقه الشيعه، 1411ه .ق.

ص: 388

منزلت اربعين حسينى

اشاره

(در گفت وگو با حجت الاسلام مهدى پيشوايى)

گفت وگو از: على فقيه

روزنامه اطلاعات، 1392/10/1، شماره 25769

يكى از مباحث مهمى كه در تاريخ قيام سيدالشهدا(ع) مورد بررسى و توجه قرار گرفته، حضور اهل بيت(عليهم السلام) در كربلا در اولين اربعين شهادت امام حسين(ع) است. در ميان شيعه، مشهور است كه اربعين روزى است كه جابر بن عبدالله انصارى به زيارت مرقد امام حسين(ع) نايل شد. حجت الاسلام والمسلمين مهدى پيشوايى در گفت وگوى پيش رو با مركز خبر حوزه، پيشينيه اربعين و نيز جايگاه اربعين حسينى در بين شيعيان را تشريح نموده است.

مفهوم ارزشى اربعين چيست و چرا چنين جايگاهى دارد؟

اربعين امام حسين(ع) در فرهنگ شيعى، جايگاه بسيار والا و ارزشمندى دارد؛ چون يك بار ديگر، خاطرات و حوادث روز عاشورا در اين روز زنده شده و به نوعى، تبديل به نقطه عطفى در تاريخ اسلام و تشيع گرديده است.

ص: 389

واژه اربعين مبناى فرهنگى نيز دارد؛ در فرهنگ اسلامى بر عدد چهل، بسيار تأكيد و سفارش شده و در مناسبت هاى مختلف بر آن تكيه شده است؛ مثلاً كمال عقل انسان در چهل سالگى، آثار چهل روز اخلاص در عمل، حفظ چهل حديث، دعاى چهل نفر مؤمن براى انسان، قرائت دعاى عهد در چهل صبح، پذيرفته نشدن نماز شراب خوار تا چهل روز، گريه چهل روزه آسمان و زمين و فرشتگان براى امام حسين(ع) و استحباب زيارت اربعين، از جمله مواردى است كه اهميت عدد چهل را در فرهنگ اسلامى و معارف شيعى مى رساند.

چه مناسبت هاى تاريخى در روز اربعين وجود دارد و چه وقايعى رخ داده است؟

دو مناسبت در اين روز وجود دارد: يكى آمدن جابر بن عبداللّه انصارى براى زيارت امام حسين(ع) از مدينه به كربلا در بيستم صفر سال 61 هجرى و بنا بر نقل مشهور، رسيدن اهل بيت(عليهم السلام) در اين روز به كربلا و ديگرى تعليم حديثى از امام صادق(ع) به صفوان بن مهران جمّال، براى زيارت امام حسين(ع) در روز اربعين است. همان گونه كه بيان شد، اين روز سابقه طولانى در آموزه هاى اسلامى دارد و بسيار بر آن تأكيد شده است.

به نظر جنابعالى چرا اربعين حضرت سيدالشهدا اين گونه اهميت پيدا كرده است؟

چون يك بار ديگر خاطرات عاشورا تكرار مى شود و يكى از اتفاق هاى مهم اين است كه جابر بن عبدالله انصارى كه از صحابه بزرگ پيامبر(ص) بود، از جايگاه و اعتبار خود هزينه كرد و براى زيارت امام حسين(ع) از مدينه به كربلا آمد؛ در حالى كه در آن روزگار، هيچ كس جرئت نمى كرد از امام حسين(ع) به نيكى ياد كند.

بنا بر قول مشهور و برخى قرائن، اهل بيت امام حسين(ع) در آن روز، از شام برگشتند. آنها كه در هنگام رفتن به شام، اجازه عزادارى نداشتند، بعد از اقامت در

ص: 390

شام و حركت به سوى مدينه، به كربلا آمدند و بر تربت پاك شهيدان عزادارى كردند و حادثه عاشورا، دوباره تجديد شد و باعث ماندگارى اربعين در تاريخ شد.

چرا زيارت اربعين يكى از ويژگى هاى مؤمن برشمرده شده است؟

حديث مرسلى از امام حسن عسكرى(ع) (1) داريم كه ايشان پنج ويژگى را علامت مؤمن مى دانند و به نظر مى رسد، مقصود از مؤمن در اين حديث، شيعه است؛ چون شواهد نشان مى دهد كه روايت به ويژگى هاى شيعيان اشاره دارد. به عنوان مثال داشتن انگشتر در دست راست، از وجوه تمايز تاريخى و فرهنگى شيعه است؛ چون اهل سنت انگشتر را به دست چپ مى كردند. همچنين جهر به بسم الله نيز نشانه شيعه و وجه تمايز آنان از ديگران بوده و امام على(ع) نيز تأكيد بسيار داشتند كه بسم الله را در نماز، به جهر بگوييد؛ ولى اهل سنت بسم الله را بلند نمى خوانند و زيارت اربعين نيز فقط از ويژگى شيعيان است.

منظور از زيارت اربعين در حديث مرسل امام حسن عسكرى(ع) كدام زيارت است؟

به نظر مى رسد منظور از زيارت اربعين، همان زيارت خاصه باشد كه امام صادق(ع) به صفوان بن مهران جمّال تعليم داد كه در آن، به بزرگداشت اربعين تصريح شده است.

اهل بيت امام حسين(ع) در اربعين اول، به زيارت قبر امام حسين(ع) آمدند يا در اربعين دوم؟

اين موضوع اختلافى است؛ ولى اگر اهل بيت(عليهم السلام) به كربلا آمده باشند، در اربعين اول بوده و اگر در اربعين اول نيامده باشند، ديگر بحث اربعين سال بعد مطرح نمى شود. ولى شواهدى وجود دارد كه در بيستم صفر سال 61، اهل بيت(عليهم السلام) در كربلا حضور داشتند. البته اين قول، مخالفان و موافقان زيادى دارد.7.

ص: 391


1- . مصباح المتهجد، شيخ طوسى، ص787.

از كتاب «بشارة المصطفى لشيعة المرتضى» نقل شده كه ملاقات جابر با اهل بيت(عليهم السلام)، در اربعين اول صورت گرفته است؛ درحالى كه در نسخه موجود بشارة المصطفى، فقط زيارت جابر نقل شده و باعث بروز برخى شبهات و اشكالات شده است. البته مدت حضور اهل بيت(عليهم السلام) در كوفه و نيز فاصله بين كوفه و شام را بايد در نظر گرفت. در آن روزگار، كاروان ها از سه راه، بين عراق و شام رفت و آمد مى كردند: 1. راه سلطانى كه مسيرى آباد بوده؛ 2. راه مستقيم كوفه به شام كه از بادية الشام مى گذشت؛ 3. مسير معمول و مرسوم بين كوفه و شام؛ همان مسيرى كه اميرمؤمنان در جنگ صفين، از آن مسير به سمت شام حركت كرد.

بايد ديد اهل بيت(عليهم السلام) را از كدام راه بردند؛ زيرا بعضى از آن راه ها نزديك بوده است؛ برخى از شهرها نيز نام برده شده كه ذهن، به صورت حدسى و گمان به راه باديه تداعى مى شود. از طرف ديگر، كم ترين مدتى كه براى توقف اهل بيت(عليهم السلام) در شام نقل شده، ده روز است. مخالفين اربعين اول مى گويند كه با اين توقف ها و مسيرهاى طولانى، چگونه جمع اينها در چهل روز ممكن است؟ البته شهيد سيد محمدعلى قاضى، تلاش نموده در اين زمينه رفع استبعاد كند و برخى مشكلات را حل نمايد.

به هر حال، بنا بر نقل مشهور، اهل بيت(عليهم السلام)، بيستم صفر به كربلا رسيدند. ابوريحان بيرونى در كتاب «الآثارالباقيه» كه كتابى نجومى و تقويمى است، در اين خصوص مى گويد كه در روز بيستم صفر، اهل بيت امام حسين(ع) به كربلا بازگشته و سر ايشان را به پيكرشان ملحق كردند.

قرينه ديگر، ملحق شدن سر مطهر سيدالشهدا(ع) در كربلا به بدن مطهر اوست. البته درباره محل دفن سر آن حضرت، حدود ده احتمال وجود دارد كه برخى اصلاً درست نيست. به عنوان مثال بى گمان در مصر نيست. برخى گفته اند در

ص: 392

قبرستان دمشق و بعضى در مدينه و برخى روايات، حرم اميرمؤمنان(ع)، نزديك بالاى سر امام على(ع) را ذكر كرده اند. احتمالى كه از قديم، علماى اماميه آن را تقويت كرده اند، اين است كه اهل بيت امام حسين(ع) در بازگشت، سر مطهر را به بدن مطهر ملحق نمودند و اين كار، از سوى امام سجاد(ع) صورت گرفت. در حالى كه غير از اربعين، هيچ زمان ديگرى ورود امام سجاد و اهل بيت(عليهم السلام) به كربلا ذكر نشده است.

از مجموع آنچه نقل شد، معلوم مى شود كه اگرچه از نظر اخبار تاريخى و حديثى، اثبات حضور اهل بيت(عليهم السلام) در اربعين اول بر سر مزار سيدالشهدا(ع) چندان آسان نيست، اما با توجه به قرائن و شواهد، حضور اهل بيت(عليهم السلام) در كربلا در 20 صفر سال 61، پذيرفتنى است.

شخصيت عطيه عوفى را تشريح فرماييد؟

عطية بن سعد بن جنادة بن عوفى جُدَلى، از بنى جُديله قيسى، يكى از تابعان و محدثان و مفسران شيعه بوده است كه توفيق همراهى جابر بن عبدالله را داشته و دومين زائر امام حسين(ع) به شمار مى رود. وى اهل كوفه و مادرش كنيزى رومى بود و پدرش اين نوزاد را به منزل امام على(ع) آورد و حضرت، اسم ايشان را عطية الله نهاد؛ لذا وى در زمان خلافت حضرت، به دنيا آمده است.

عطيه تفكر انقلابى داشت و مظالم بنى اميه را طاقت نمى آورد. وى مدت ها بعد از شهادت امام حسين(ع) كه عبدالرحمان محمد بن اشعث بر ضد حجاج قيام كرد، به او پيوست، ولى انقلاب او شكست خورد و عطيه به فارس فرار كرد و حجاج، به حاكم فارس دستور داد او را پيدا كند تا امام على(ع) را سب كند و اگر اين را انجام نداد، 400 ضربه به او بزند و ريش هايش را بتراشد.

عطيه بعد از دستگيرى، اميرمؤمنان(ع) را سب نكرد و شلاق خورد و اين

ص: 393

شكنجه را در راه ولايت تحمل كرد؛ لذا همفكر و هم انديشه با جابر بود و او را همراهى كرد و آن دو، به قصد زيارت قبر امام حسين(ع) حركت كردند.

چرا زيارت جابر بن عبدالله، از اهميت ويژه اى برخوردار است؟

در آن زمان تعدادى از صحابه زنده بودند و فوق العاده در افكار عمومى مردم قداست داشتند. بعد از حادثه عاشورا، چنان اختناقى واقع شد كه كسى نمى توانست از امام حسين(ع) به نيكى نام ببرد و صحابه نيز عكس العملى نشان ندادند؛ اما در اين فضا، جابر بن عبدالله انصارى كه يكى از اصحاب بزرگ پيامبر(ص) بود و در غزوات ايشان شركت داشت، براى دهن كجى به يزيد و ابراز پيوند محبت و وفادارى با اهل بيت(عليهم السلام)، از آبرو و وجاهت خود مايه گذاشت و نترسيد و از مدينه به كربلا آمد.

شواهد و قرائن نشان مى دهد كه جابر با اهل بيت(عليهم السلام)، رابطه تنگاتنگى داشت و اين زيارت، بُعد سياسى نيز داشت و نشانگر اعتراض جابر به يزيد بود. مستند زيارت جابر در كتاب «بشارة المصطفى لشيعة المرتضى»، تأليف ابى جعفر محمد بن ابى القاسم محمد بن على طبرى، آمده است.

درباره كتاب مقتل امام حسين(ع) كه در دست نگارش داريد، توضيحاتى بدهيد؟

اين كتاب، مقتل جامع سيدالشهدا(ع) است كه جلد اول آن نهايى شده و به برخى بزرگان و محققان عرضه شده تا قبل از چاپ، پيشنهادهاى خود را بدهند. اربعين، جزو مباحث جلد دوم اين كتاب است و در جريان حوادث بازگشت اهل بيت(عليهم السلام) از شام مطرح شده و تمام ابعاد و جوانب اربعين، موشكافانه و جامع الاطراف نقل شده است.

اگر بخواهيد اربعين را در يك جمله توصيف كنيد، چه مى گوييد؟

اربعين در تاريخ شيعه، دومين نقطه عطف، بعد از عاشورا بود كه بار ديگر اين

ص: 394

خاطره را تجديد كرد و اهل بيت(عليهم السلام)، بر سر خاك شهدا آمدند و با آزادى و همراه با دو شخصيت بزرگ (يك صحابى و يك تابعى) عزادارى كردند.

رسول اكرم(ص) مى فرمايد:

من ابغض الحسن و الحسين جاء يوم القيامة و ليس على وجهه لحم و لم تنله.

كسى كه بغض حسن و حسين را داشته باشد، فرداى قيامت در حالى مى آيد كه صورتش گوشت نخواهد داشت و شفاعت من نصيب وى نخواهد شد. (1)

منابع

1. كامل الزيارات، ابن قولويه القمى، به كوشش جواد قيومى، قم، نشر الفقاهه، 1417ه .ق.

2. مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، الطوسى، تصحيح اسماعيل انصارى زنجانى، اعداد على اصغر مرواريد، بيروت، مؤسسة فقه الشيعه، 1411ه .ق.1.

ص: 395


1- . كامل الزيارات، ابن قولويه قمى، ص51.

ص: 396

سرآغاز سنت اربعين حسينى

(در گفت وگو با حجت الاسلام محمدهادى يوسفى غروى)

نويسنده: شريفى

روزنامه خراسان، پنج شنبه 1388/11/15، شماره 17481

به تعبير رهبر معظم انقلاب اسلامى، اربعين تدبير الهى خاندان پيامبر(ص) بود كه سبب شد تا اهداف و آرمان قيام امام حسين(ع) در تاريخ زنده بماند و امواج نورانى آن انقلاب نور، در همه زمان و زمين، پرتوافكن شود و بدين گونه، چراغ هدايت و كشتى نجات بشريت در طول زمان باشد.

حضور كاروان اهل بيت(عليهم السلام) در كوفه و دارالاماره ابن زياد و سپس حضور در شام و كاخ يزيد و ايراد سخنرانى هاى افشاگرانه، تبليغات دشمن را خنثى كرد و پرده از جنايات يزيد برداشت.

نقل شده است وقتى حضرت زينب(عليها السلام) و ساير اسيران به مجلس يزيد وارد شدند، خطابه اى كوبنده ايراد كرد و خطاب به او فرمود:

اى يزيد! آيا تصور مى كنى كه چون اطراف زمين و آفاق آسمان را بر ما بستى و راه چاره را بر ما مسدود كردى تا ما را برده وار به هر سوى كشانيدند، ما نزد خدا خواريم و تو گرامى؟ اى پسر آزادشده، از عدل است

ص: 397

كه تو زنان و كنيزان خود را پشت پرده بنشانى و دختران رسول خدا(ص) را اسير، بدين سوى و آن سوى كشانى!

آن گاه زينب(عليها السلام)، گويى خود پاسخ سخن خويش را مى دهد و انتظار از پست فطرتان را بيهوده مى داند و مى گويد:

چگونه اميد دلسوزى و غمگسارى باشد از آنكه دهانش جگر پاكان را بجويد و بيرون انداخت و گوشتش از خون شهيدان بروييد! خدايا دادمان را بستان و از اين ستمگران انتقام ما را بكش و خشم خود را فرود آور، بر آنكه خون ما بريخت و حاميان ما را بكشت.

دل زينب(عليها السلام) خون است و همه اين فجايع به دستور يزيد انجام شده است. پس بايد كربلايى ديگر بيافريند و پاسخ تحقيرهاى يزيد را بدهد؛ اما چه كند كه... . لذا خشم خود را بر سر يزيد مى كوبد و مى فرمايد:

اگر مصايب روزگار، با من اين جنايت كرد و ناچار شدم با تو سخن بگويم، باز تو را بسيار پست مى دانم و سرزنش هاى عظيم و نكوهش بسيار مى كنم. لكن چشم ها، گريان و دل ها سوزان است. هر نيرنگى كه دارى، به كار بر و هر تلاشى كه مى توانى بنما. به خدا سوگند كه ياد ما را از دل ها محو نخواهى كرد و وحى ما از بين رفتنى نيست؛ به جلال ما هرگز نخواهى رسيد و اين لكه ننگ را از خود نتوانى شست.

اين سخنان آتشين، واكنش يزيد را به دنبال داشت و او درباره برخورد با آنان با اهل شام به مشورت نشست؛ آنان گفتند: «آنها را بكش»؛ اما شخصى به نام نعمان بن بشير، سخنى ديگر گفت و از آنان گذشت. اما طبق نقل مورخان، در آنجا كينه هاى بدرى خود را بر زبان آورد و وحى و رسالت را منكر شد. امام سجاد(ع) نيز در اين مجلس، خطبه اى ايراد كرد و ولوله اى در مجلس به پا كرد.

ص: 398

روشنگرى هاى حضرت زينب(عليها السلام) و امام سجاد(ع) در شام، كار را به جايى رساند كه يزيد مجبور شد براى تطهير خود از اين جنايت بى نظير، آن را به گردن ابن زياد بيندازد و خود را از آن تبرئه و از اهل بيت(عليهم السلام) دلجويى كند. چنان كه شيخ مفيد در ارشاد مى نويسد:

چون خواست اهل بيت امام حسين(ع) را به مدينه بفرستد، على بن الحسين(عليهما السلام) را نزد خود طلبيد و در خلوت به او گفت: «خدا لعنت كند پسر مرجانه را؛ آگاه باش، به خدا اگر من با پدرت برخورد كرده بودم، هيچ چيز از من نمى خواست، جز اينكه به او مى دادم و به هر نيرويى كه داشتم، از مرگ او جلوگيرى مى كردم؛ ولى خدا چنين مقدر كرده بود كه ديدى و تو چون به مدينه رسيدى، از مدينه براى من نامه بنويس و هر چه خواستى به من گوشزد كن كه من انجام خواهم داد». حضور پررنج اما شكوهمند اهل بيت(عليهم السلام) در شام به پايان رسيد و قافله قهرمانان، آهنگ بازگشت به جايى كرد كه حركت عاشقى خود را آغاز كرده بود. (1)

به مناسبت فرا رسيدن اربعين حسينى، گفت وگويى با حجت الاسلام محمدهادى يوسفى غروى انجام داديم. وى به خبرنگار ما گفت: يكى از سؤالاتى كه درباره اربعين مطرح مى شود؛ اين است كه ريشه تاريخى اربعين به كى و كجا برمى گردد و آيا چنين رسم و سنتى در اسلام، در اديان و در تاريخ وجود داشته است يا خير؟ در پاسخ مقدمتاً بايد گفت، براى اينكه كارى به فتواى يك فقيه، مورد استحباب شرعى قرار گيرد، «قول» يا «فعل» يا «تقرير» معصوم لازم است و درباره زيارت اربعين حضرت سيدالشهدا(ع)، هر سه مورد آمده است. يعنى اول قول معصوم در اين باره وجود دارد؛ چنان كه مرحوم محدث قمى، در مفاتيح الجنان، روايت يا6.

ص: 399


1- . لهوف سيد بن طاووس، ص106.

خبر صفوان جمّال را از امام صادق(ع) در استحباب زيارت امام حسين(ع) نقل كرده و هم خبر ديگرى از امام حسن عسكرى(ع) را مرحوم شيخ طوسى در كتاب مصباح المتهجد، كه كتاب دعا و زيارت است، در اين باره آورده و گفته است كه زيارت سيدالشهدا، از نشانه هاى مؤمن است. در واقع امام حسن عسكرى(ع)، زيارت امام حسين(ع) را از نشانه هاى مؤمنان مى شمارد و روايت جمّال از امام صادق(ع) هم متن زيارت را بيان كرده است.

بنابراين قول معصوم در مورد «اربعين» وجود دارد. در اين مورد، ممكن است گفته شود كه اين روايات، اسناد معتبرى ندارند. در پاسخ بايد گفت، درباره مستحبات، يعنى احكام غيرالزامى شرعى، اسناد قوى معتبر، چندان شرط نيست. همين اندازه كه قراين و نشانه هاى صدقى داشته باشد و دليلى بر رد، تكذيب يا تخطئه آن نباشد، براى استحباب كافى است.

اما از نظر فعل معصوم هم در مورد اربعين، ما شاهد و نمونه محكمى داريم، چنان كه در اين زمينه نقل شده، امام زين العابدين(ع) به عنوان باقى مانده خانواده پدرش، از شام در اوايل دهه دوم ماه صفر به سوى كربلا حركت كردند و گفته مى شود كه در اين زمان، يزيد هم تظاهر به پشيمانى و ندامت از قتل سيدالشهدا مى كرد و مى خواست كه به روش هاى مختلف، به ديگران نشان دهد و وانمود كند كه نسبت به واقعه اى كه رخ داده، نادم است. از جمله اين ظاهرنمايى ها، يكى هم اين بود كه اهل بيت(عليهم السلام) را در ظاهر، نه به صورت اسارت، بلكه به صورت محترمانه، به موطن خود يعنى مدينه برگرداند و در همين راستا، سيصد سرباز را به همراه نعمان بن بشير انصارى، در اختيار امام زين العابدين(ع) قرار داد تا حضرت به مدينه بروند؛ ولى وقتى امام(ع) به راه مدينه و كربلا رسيدند، تصميم گرفتند كه به كربلا بيايند.

ص: 400

برخى از منابع كهن تاريخى، از جمله «الآثار الباقيه» ابوريحان بيرونى، روز اربعين امام حسين(ع) را روز بازگشت سرها خوانده اند؛ چون گفته مى شد كه كاروان امام(ع)، حامل سرهاى شهيدان بود. ابوريحان بيرونى در حدود اواخر قرن چهارم هجرى و اوايل قرن پنجم هجرى است كه كتاب خود را نوشته و مى دانيم كه «بيرونى»، شيعه شناخته نشده است، بلكه او از شيعه نقل قول مى كند. به هر حال اين موضوع، به قدرى انتشار داشته كه او در كتابش نقل كرده است.

اينها مؤيد اين نكته است كه كاروان امام(ع)، مى خواسته است سر امام(ع) را به كربلا، يعنى محل دفن آن حضرت برگرداند.

البته از نظر فقهى الزامى ندارد كه عضو بدن ميت، حتماً به جسد يا به قبر او برگردد، بلكه در هر جاى ديگر كه منع خاصى نداشته باشد، مى تواند به صورت شرعى دفن شود؛ اما طبعاً بهتر آن است كه «عضو» به جسد يا به قبر او برگردد. بنا بر نقل، امام(ع) تصميم گرفتند كه به سوى كربلا بيايند و ايشان در روز بيستم ماه صفر، كه روز اربعين است، به كربلا رسيدند.

نكته مهم اين است كه تا قبل از اربعين سيدالشهدا، هيچ سابقه اى از رسمى به نام «اربعين» نداريم و نه در تاريخ و نه در اديان، نشانه اى از چنين روزى ديده نمى شود. بنابراين «اربعين»، با اربعين سيدالشهدا(ع) شروع مى شود و از آنجا كه در آيه، حديث يا در سنت، اشاره اى به استحباب براى احياى ذكر ميت نشده است، نتيجه مى گيريم كه «اربعين»، به صورت تصادفى اتفاق افتاده و مى توان تصور كرد كه اگر يزيد، زودتر، امام زين العابدين(ع) را همراه ياران و خانواده ايشان آزاد مى كرد و آنها زودتر به كربلا مى رسيدند؛ آن وقت، روز ديگرى جايگزين آن مى شد. مثلا اگر آنها 30 روزه به كربلا مى رسيدند؛ مراسم «ثلاثين» برگزار مى شد يا روز ديگرى

ص: 401

با عنوان ديگرى برگزار مى شد؛ يعنى اى بسا كه چهلمين روز، پنجاهمين روز مى شد يا دو ماهه مى شد.

بنابراين اربعين از نظر دينى و تاريخى، بدون سابقه است و در هر صورت، روزى است براى تجديد احيا و اهميت آن در همين است. بعضى ها هم تشكيكاتى كرده اند. شروع اين تشكيكات به مرحوم سيد بن طاووس در قرن هفتم برمى گردد. او مى گويد كه فاصله شام تا كربلا را نمى توان در مدت ده يا دوازده روز طى كرد و اگر حضرت امام زين العابدين(ع) چنان كه مشهور است، در دهم صفر يا دو روز قبل از آن، از شام حركت كرده باشند، ديرتر به كربلا مى رسيدند. به دنبال اين تشكيك و به تبع سيد بن طاووس، گاه گاهى، چنين تشكيكى از سوى افراد ابراز شده است.

اما شهيد حاج سيد محمدعلى قاضى طباطبائى، نظر ديگرى دارد. وى به مدت سه سال از سوى رژيم پهلوى به علت حمايت از امام(رحمه الله) به دهى در اطراف خلخال تبعيد شده بود. در اين مدت او كه از قبل در پى خلوتى و فرصتى بود، كتابى نوشت به نام تحقيق در اربعين اول سيدالشهدا(ع). او در اين كتاب، شانزده دليل بر امكان ورود اهل بيت(عليهم السلام) به كربلا در روز اربعين اقامه مى كند. به نظر وى هيچ مانعى ندارد كه كاروان امام(ع) مى توانست اين مسير را در مدت يادشده طى كند. بنابراين مى توان گفت كه امام زين العابدين(ع) در روز اربعين به زيارت قبر پدرش امام حسين(ع) رسيد و اين عملى بود كه از امام سر زد. پس اربعين به فعل معصوم برمى گردد. حتى اگر اين رسيدن در روز اربعين تصادفى هم باشد، چون اين كار از يك معصوم سر زده است، دليلى براى پيروى است؛ يعنى اين عمل، استحباب شرعى را پيدا مى كند.

ص: 402

علاوه بر اين، «تقرير» هم در اين زمينه حاصل شده است. چون گفتيم براى اينكه امرى از نظر فقهى مستحب شمرده شود، بايد قول يا فعل يا تقرير معصوم حاصل شود و در اين مورد، «تقرير» هم حاصل شده است؛ چون بنا بر نقل خبر معتبر، جابر بن عبدالله انصارى كه گويا، هم سن و سال يا نزديك به سن امام حسين(ع) بوده است. هرچند از نظر تاريخى اين امر تأييد نمى شود؛ زيرا جابر ابن انصارى از اصحاب پيامبر اكرم(ص) بود و در جنگ هاى صدر اسلام، قبل از ولادت امام حسين(ع) حضور داشت، گفته مى شود كه در جنگ بدر پيامبر به نوجوانانى كه به بلوغ نرسيده بودند، اجازه جنگ ندادند و جابر را برگرداندند. اين نشان مى دهد، كه جابر در آن وقت، نوجوان بوده است. ولى حضور او در جنگ احد، مورد وثوق است؛ چون پدرش در اين جنگ شهيد شد و او، پيكر پدرش را سوار بر شتر كرد كه به مدينه بياورد.

جابر انصارى پس از شهادت امام حسين(ع)، خودش را از مدينه به كوفه رساند و چون نابينا شده بود، در پى كسى بود كه او را به كربلا راهنمايى كند. سرانجام عطيه عوفى كوفى كه از بنى عوف بود، او را يافت. وى دست جابر را گرفت و به قبر امام حسين(ع) رساند و جابر قبر را زيارت كرد.

زيارت جابر مورد امضا و تقرير امام زين العابدين(ع) قرار گرفت. يعنى اين عمل از سوى امام(ع) تأييد شد و همين امر، «تقرير» امام را مى رساند. بنابراين در استحباب زيارت امام حسين(ع) در روزاربعين، هم قول، هم فعل و هم تقرير معصوم را شاهد هستيم.

ص: 403

ص: 404

جايگاه اربعين در فرهنگ شيعى

اشاره

(در گفت وگو با حجت الاسلام والمسلمين رسول جعفريان)

گفتگو از: رضا حميدى

روزنامه اطلاعات، يكشنبه1392/10/1، شماره 25769

در طليعه گفت وگو، بفرماييد كه دليل بزرگداشت اربعين چيست؟

اعتبار اربعين امام حسين(ع) از قديم الايام ميان شيعيان و در تقويم تاريخى وفاداران به امام حسين(ع)، شناخته شده بوده است. كتاب «مصباح المتهجد» شيخ طوسى كه حاصل گزينش دقيق و انتخاب معقول شيخ طوسى از روايات فراوان درباره تقويم مورد نظر شيعه، درباره ايام سوگ و شادى و دعا و روزه و عبادت است، ذيل ماه صفر مى نويسد: «نخستين روز اين ماه(از سال 121)، روز كشته شدن زيد بن على بن الحسين است».

روز سوم اين ماه از سال 64، روزى است كه مسلم بن عقبه، پرده كعبه را آتش زد و به ديوارهاى آن سنگ پرتاب نمود؛ در حالى كه به نمايندگى از يزيد، با عبدالله بن زبير در نبرد بود.

روز 20 صفر - يعنى اربعين - زمانى است كه حرم امام حسين(ع)، يعنى كاروان اسرا، از شام به مدينه مراجعت كردند و روزى است كه جابر بن عبدالله بن حرام

ص: 405

انصارى، صحابى رسول خدا(ص)، از مدينه به كربلا رسيد تا به زيارت قبر امام حسين(ع) بشتابد و او نخستين كسى است از مردمان كه قبر آن حضرت(ع) را زيارت كرد.

در اين روز، زيارت امام حسين(ع) مستحب است و اين زيارت، همانا خواندن زيارت اربعين است كه از امام عسكرى(ع) روايت شده كه فرمود: «علامات مؤمن پنج تاست: خواندن 51 ركعت نماز در شبانه روز (نمازهاى واجب و نافله و نماز شب)، خواندن زيارت اربعين، به دست كردن انگشترى در دست راست، برآمدن پيشانى از سجده و بلند خواندن بسم الله الرحمن الرحيم در نماز».

شيخ طوسى سپس متن زيارت اربعين را با سند به نقل از حضرت صادق(ع) آورده است: «السلام على ولي الله و حبيبه، السلام على خليل الله ونجيبه، السلام على صفي الله و ابن صفيه...»

اين مطلبى است كه شيخ طوسى، عالم فرهيخته و معتبر و معقول شيعه در قرن پنجم، درباره اربعين آورده است. طبعاً بر اساس اعتبارى كه اين روز ميان شيعيان داشته است، از همان آغاز كه تاريخش معلوم نيست، شيعيان به حرمت آن، زيارت اربعين مى خوانده اند و اگر مى توانسته اند، مانند جابر بر مزار امام حسين(ع) گرد آمده و آن امام را زيارت مى كردند. اين سنت تا به امروز در عراق با قوت برپاست و شاهديم كه ميليون ها شيعه عراقى و غيرعراقى، در اين روز بر مزار امام حسين(ع) جمع مى شوند.

راز و رمز اربعين درچيست؟

در اين خصوص بايد به عرض برسانم كه اربعين از رازهاى هستى است. خصوصيت عدد چهل و اسرار نهفته در آن، براى ما روشن نيست. البته چه بسا، با توجه به ويژگى هاى انسان، «چهل بار» تكرار يك رفتار پسنديده، موجب ملكه

ص: 406

معنوى و تعميق آن رفتار و قابليت نزول فيض خاص خداوند مى شود.

جايگاه اربعين در فرهنگ عاشورا به چه صورت است؟

در فرهنگ عاشورا، اربعين به چهلمين شب شهادت حسين بن على(عليهما السلام) گفته مى شود كه مصادف با روز بيستم ماه صفر است. از سنت هاى مردمى، گراميداشت چهلم مردگان است كه به ياد عزيز فوت شده خويش، خيرات و صدقات مى دهند و مجلس يادبود برپا مى كنند. در روز بيستم صفر نيز، شيعيان مراسم سوگوارى عظيمى را در كشورها و شهرهاى مختلف به ياد عاشوراى حسينى بر پا مى كنند. عاشقان و پيروان آن امام(ع)، درباره اسرار اربعين به ذكر پرداخته و باران اشكبار چشم خويش را با مظلوميت حسين و يارانش پيوند مى زنند. اين راه، راه تداوم عشق است و بى گمان، هيچ گاه بى رهرو نخواهد بود.

عدد چهل، يكى از اعداد مقدس و در فرهنگ شيعى از اعتبار و جايگاه خاصى برخوردار است. در اين خصوص نيز مطالبى بيان فرماييد.

نخستين مسئله اى كه در ارتباط با اربعين جلب توجه مى كند، تعبير اربعين در متون دينى است. ابتدا بايد نكته اى را به عنوان مقدمه يادآور شويم. اصولاً بايد توجه داشت كه در نگرش صحيح دينى، اعداد نقش خاصى به لحاظ عدد بودن در القاى معنا و منظورى خاص ندارند؛ به اين صورت كه كسى نمى تواند به صرف اينكه در فلان مورد يا موارد، عدد هفت يا دوازده يا چهل يا هفتاد به كار رفته، استنباط و استنتاج خاصى داشته باشد. اين يادآورى از آن روست كه برخى از فرقه هاى مذهبى، به ويژه آنها كه تمايلات باطنى گرى داشته يا دارند و گاه و بيگاه خود را به شيعه نيز منسوب مى كرده اند و نيز برخى از شبه فيلسوفان متأثر از انديشه هاى انحرافى و باطنى و اسماعيلى، مروج چنين انديشه اى درباره اعداد يا نوع حروف بوده و هستند.

ص: 407

در واقع، بسيارى از اعدادى كه در نقل هاى دينى آمده، مى تواند بر اساس يك محاسبه الهى باشد؛ اما اينكه اين عدد در موارد ديگرى هم كاربرد دارد و بدون يك مستند دينى، مى توان از آن در ساير موارد استفاده كرد، پذيرفتنى نيست. به عنوان نمونه، در ده ها مورد در كتاب هاى دعا، عدد صد به كار رفته كه فلان ذكر را صد مرتبه بگوييد، اما اين دليل بر تقدس عدد صد به عنوان صد نمى شود، همين طور ساير عددها. البته ناخواسته براى مردم عادى، برخى از اين اعداد طى روزگاران، صورت تقدس به خود گرفته و گاه سوءاستفاده هايى هم از آنها مى شود.

تنها چيزى كه درباره برخى از اين اعداد مى شود گفت، آن است كه آن اعداد معين، نشانه كثرت است. به عنوان مثال، درباره هفت، چنين اظهار نظرى شده است. بيش از اين هرچه گفته شود، نمى توان به عنوان يك استدلال به آن نظر كرد.

مرحوم اربلى، از علماى بزرگ اماميه، در كتاب «كشف الغمة فى معرفة الائمة» در برابر كسانى كه به تقدس عدد دوازده و بروج دوازده گانه، براى اثبات امامت ائمه اطهار(عليهم السلام) استناد كرده اند، اظهار مى دارد اين مسئله، نمى تواند چيزى را ثابت كند؛ چراكه اگر چنين باشد، اسماعيليان يا هفت امامى ها، مى توانند ده ها شاهد - مثل هفت آسمان - ارائه دهند كه عدد هفت مقدس است، كما اينكه اين كار را كرده اند.

درباره نخستين اربعين سالار و سرور آزادگان جهان حضرت اباعبدالله الحسين(ع) مطالبى بيان فرماييد.

در نخستين اربعين شهادت امام حسين(ع)، جابر بن عبدالله انصارى و عطيه عوفى، موفق به زيارت تربت و قبر سيد الشهدا(ع) شدند. بنا به برخى نقل ها،

ص: 408

در همان اربعين، كاروان اسراى اهل بيت(عليهم السلام) در بازگشت از شام و سر راه مدينه، از كربلا گذشتند و با جابر ديدار كردند. البته برخى از مورخان نيز آن را نفى كرده و نپذيرفته اند؛ از جمله مرحوم محدث قمى در «منتهى الامال»، دلايلى ذكر مى كند كه ديدار اهل بيت(عليهم السلام) از كربلا در اربعين اول نبوده است. به هر حال، تكريم اين روز و احياى خاطره غمبار عاشورا، رمز تداوم شعور عاشورايى در زمان هاى بعد بوده است.

چه رابطه اى بين اربعين و عرفان وجود دارد؟

در فرهنگ اسلامى هم، عدد چهل (اربعين) جايگاه ويژه اى دارد. چله نشينى براى رفع حاجات، حفظ كردن چهل حديث، اخلاص چهل صباح، كمال عقل در چهل سالگى، دعا براى چهل مؤمن، چهل شب چهارشنبه ها، از اين نمونه هاست. آمده است كه چون حضرت موسى(ع) را قابل استماع كلام بى واسطه خداوند مى كردند، چهل روز به خلوت فرستادند و خداوند فرمود: (وَ إِذْ واعَدْنا مُوسى أَرْبَعِينَ لَيْلَةً) . پيامبر حكيم(ص) فرمود:

من اخلص لله اربعين يوما فجرالله ينابيع الحكمه من قلبه على لسانه. (1)

هر كس چهل روز، فقط براى خداوند تعالى اخلاص ورزد، خداوند چشمه هاى حكمت را از قلبش بر زبانش جارى مى سازد.

صاحب «مرصاد العباد»، عارف نامى نجم الدين شيرازى نيز گفته است: «و عدد اربعين را خاصيتى است در استكمال چيزها كه اعداد ديگر را نيست». (2) چنان كه در حديث صحيح آمده است: «ان خلق احدكم بجمع في بطن امه اربعين يوما ثم يكون علقه مثل ذلك». (3) خواجه(ع)، ظهور چشمه هاى حكمت از دل بر زبان را اختصاص6.

ص: 409


1- . عدة الداعى و نجاح الساعى، جمال الدين احمد حلى، ص232.
2- . مرصاد العباد، ص66.
3- . صحيح مسلم، مسلم بن الحجاج، ج4، ص2036.

اخلاص «اربعين صباحاً» فرموده است و حوالت كمال تخمير طينت آدم(ع) به اربعين صباحاً كرد و از اين نوع بسيار است.

شهيد محراب، حاج سيد محمدعلى قاضى طباطبائى، درباه اربعين، كتاب ارزشمندى دارد. در خصوص اين كتاب توضيح بيشترى بيان نماييد.

بله، ايشان كتاب مفصلى با نام «تحقيق درباره اولين اربعين حضرت سيد الشهدا(ع)»، درباره اربعين نوشته كه اخيراً هم به شكل تازه و زيبايى چاپ شده است. هدف ايشان از نگارش اين اثر آن بود تا ثابت كند كه آمدن اسيران از شام به كربلا در نخستين اربعين، بعيد نيست. اين كتاب كه ضمن نهصد صفحه چاپ شده، مشتمل بر تحقيقات حاشيه اى فراوانى درباره كربلاست كه بسيار مفيد و جالب است. اما به نظر مى رسد در اثبات نكته مورد نظر با همه زحمتى كه مؤلف محترم كشيده، چندان موفق نبوده است.

ايشان درباره اين اشكال كه امكان ندارد اسيران ظرف چهل روز از كربلا به كوفه، از آنجا به شام و سپس از شام به كربلا بازگشته باشند، هفده نمونه از مسافرت ها ومسيرها و زمان هايى كه براى اين راه در تاريخ آمده را به تفصيل نقل كرده اند. در اين نمونه ها آمده است كه مسير كوفه تا شام و به عكس، از يك هفته تا ده - دوازده روز طى مى شده و بنابراين ممكن است كه در يك چهل روز، چنين مسير رفت و برگشتى طى شده باشد. اگر اين سخن بيرونى هم درست باشد كه سر امام حسين(ع)، روز اول صفر وارد دمشق شده، مى توان اظهار كرد كه بيست روز بعد، اسيران مى توانستند در كربلا باشند.

بايد به اجمال گفت: بر فرض كه طى اين مسير براى يك كاروان، در چنين زمان كوتاهى، با آن همه زن و بچه ممكن باشد، بايد توجه داشت كه آيا اصل اين خبر در كتاب هاى معتبر تاريخ آمده است يا نه. تا آنجا كه مى دانيم، نقل

ص: 410

اين خبر در منابع تاريخى، از قرن هفتم به آن سوى تجاوز نمى كند. به علاوه، علماى بزرگ شيعه، مانند شيخ مفيد و شيخ طوسى، نه تنها به آن اشاره نكرده اند، بلكه به عكس آن تصريح كرده و نوشته اند: «روز اربعين روزى است كه حرم امام حسين(ع) وارد مدينه شده يا از شام به سوى مدينه خارج شده اند».

آنچه مى ماند اين است كه نخستين زيارت امام حسين(ع) در نخستين اربعين، توسط جابر بن عبدالله انصارى صورت گرفته است و از آن پس، ائمه اطهار(عليهم السلام) كه از هر فرصتى براى رواج زيارت امام حسين(ع) بهره مى گرفتند؛ آن روز را كه نخستين زيارت در آن انجام شده، به عنوان روزى كه زيارت امام حسين(ع) در آن مستحب است، اعلام فرمودند. متن زيارت اربعين هم از سوى حضرت صادق(ع) انشا شده و با داشتن آن مضامين عالى، شيعيان را از زيارت آن حضرت در اين روز برخوردار مى كند.

اهميت خواندن زيارت اربعين تا جايى است كه از علائم شيعه دانسته شده است؛ درست آن گونه كه بلند خواندن بسم الله در نماز و خواندن 51 ركعت نماز در شبانه روز، در روايات بى شمارى از علائم شيعه بودن عنوان شده است.

زيارت اربعين در «مصباح المتهجد» شيخ طوسى و نيز «تهذيب الاحكام» وى، به نقل از صفوان بن مهران جمّال آمده است. وى گفت كه مولايم صادق(ع) فرمود: زيارت اربعين كه بايد وقت بر آمدن روز خوانده شود، چنين است... . اين زيارت، به جهاتى مشابه برخى از زيارات ديگر است، اما از آن روى كه مشتمل بر برخى از تعابير جالب در زمينه هدف امام حسين(ع) از اين قيام است، داراى اهميت ويژه مى باشد. در بخشى از اين زيارت درباره هدف امام حسين(ع) از اين نهضت آمده است:

ص: 411

و بذل مهجته فيك ليستنقذ عبادك من الجهالة و حيرة الضلالة... و قد توازر عليه من غرته الدنيا و باع حظه بالارذل الادنى.

خدايا، امام حسين(ع) همه چيزش را براى نجات بندگانت از نابخردى و سرگشتگى و ضلالت در راه تو داده، در حالى كه مشتى فريب خورده كه انسانيت خود را به دنياى پست فروخته اند، بر ضد وى شوريده، آن حضرت را به شهادت رساندند.

در پايان اگر سخنى داريد بفرماييد.

نخست آنكه برخى از رواياتى كه در باب زيارت امام حسين(ع) در كتاب «كامل الزيارات» ابن قولويه آمده، گريه چهل روزه آسمان و زمين و خورشيد و ملائكه را بر امام حسين(ع) يادآور شده است. (1)

دوم اينكه ابن طاووس، يك اشكال تاريخى هم نسبت به اربعين بودن روز بيستم صفر مطرح كرده و آن اينكه اگر امام حسين(ع) روز دهم محرم به شهادت رسيده باشد، اربعين آن حضرت، نوزدهم صفر مى شود، نه بيستم. در پاسخ گفته شده است، به احتمال، ماه محرمى كه در دهم آن امام حسين(ع) به شهادت رسيده، 29 روز بوده است. اگر ماه كامل بوده، بايد گفت كه روز شهادت را به شمارش نياورده اند. (2)5.

ص: 412


1- . اربعين، شهيد قاضى، ص386.
2- . بحارالانور، علامه مجلسى، ج98، ص335.

منابع

1. بحارالانوار الجامعة لِدُرَرِ اخبار الائمة الاطهار، المجلسى، بيروت، داراحياء التراث العربى و مؤسسة الوفاء، 1403ه .ق.

2. تحقيق درباره اول اربعين حضرت سيدالشهداء(ع)، سيد محمد على قاضى طباطبائى، چ3، قم، بنياد علمى و فرهنگى شهيد آيت الله قاضى طباطبائى، 1368ه .ش.

3. صحيح مسلم، مسلم بن الحجاج، بيروت، داراحياء التراث العربى.

4. عدة الداعى و نجاح الساعى، جمال الدين احمد حلى، بيروت، دارالكتاب العربى، 1407ه .ق.

ص: 413

ص: 414

چرا «اربعين» فقط براى امام حسين(ع)است؟

اشاره

آيت الله العظمى جوادى آملى

روزنامه اطلاعات، چهارشنبه 13 دى 1391، شماره 25496

چرا فقط براى امام حسين(ع) روز اربعين تعيين شده و براى امامان ديگر و حتى پيامبر اكرم(ص)، مراسم روز اربعين نداريم؟

براى توضيح جواب اين سؤال، به اين مطالب توجه كنيد:

1. فداكارى هاى امام حسين(ع)، دين را زنده كرد و نقش او در زنده نگه داشتن دين اسلام، ويژه و حائز اهميت است. اين فداكارى ها را بايد زنده نگه داشت؛ چون زنده نگه داشتن دين اسلام است. گراميداشت روز عاشورا و اربعين، در حقيقت زنده نگه داشتن دين اسلام و مبارزه با دشمنان دين است.

2. مصيبت حضرت امام حسين(ع)، براى هيچ امام و پيامبرى پيش نيامده است. مصيبت آن حضرت، از همه مصيبت ها بزرگ تر و سخت تر بود. اگر عامل ديگرى هم در كار نبود، همين عامل كافى است كه نشان بدهد چرا براى امام حسين(ع) بيش از امامان ديگر و حتى بيش از پيامبر اسلام(ص) عزادارى مى كنيم و مراسم متعددى برپا مى كنيم.

3. در ماه محرم سال 61ه .ق امام حسين(ع)، فرزندان، خويشان و ياران آن

ص: 415

حضرت را كشتند و اسيران كربلا را به كوفه و شام بردند و همين اسيران داغديده، روز اربعين شهادت امام حسين(ع) و يارانش، به كربلا رسيدند و همه مصائب روز عاشورا در آن روز تجديد شد و آن روز، روز سختى براى خاندان پيامبر بود.

4. دشمنان اسلام با به شهادت رساندن امام حسين(ع)، قصد نابود كردن دين اسلام را داشتند. دشمنان امام حسين(ع) تلاش كردند تا حادثه كربلا، به كلى فراموش شود و حتى كسانى را كه براى زيارت آن حضرت مى آمدند، شكنجه مى كردند و مى كشتند. در زمان متوكل عباسى، همه قبرهاى كربلا را شخم زدند، مزرعه كردند و مردم را از آمدن براى زيارت قبر امام حسين(ع)، منع كردند. شيعيان هم براى مقابله با اينها، از هر مناسبتى استفاده مى كردند كه يكى از اين مناسبت ها، حادثه روز اربعين است.

5. يكى از نشانه هاى مؤمن، زيارت امام حسين(ع) در روز اربعين است. از حضرت امام حسن عسكرى(ع) روايت شده است كه علامت هاى مؤمن پنج چيز است: 51 ركعت نماز فريضه و نافله در شبانه روز، زيارت اربعين، انگشتر به دست راست كردن، پيشانى بر خاك نهادن در سجده و بسم الله را بلند گفتن و يكى از وظايف شيعيان را اهتمام به زيارت اربعين بر شمرده اند.

سرّ تكريم سالار شهيدان در زيارت اربعين آن حضرت را مى توان از زبان امام صادق(ع) فهميد كه وجود مبارك امام ششم، رئيس مذهب ما فرمود:

روز اربعين كه شد حسين بن على بن ابى طالب را زيارت بكنيد. هنگامى كه آفتاب برآمد، اين زيارتنامه را مى خوانيد، بعد دو ركعت نماز زيارت مى خوانيد و حاجت هاى خود را از ذات اقدس اله درخواست مى كنيد.

در آن زيارت (زيارت اربعين) عرض مى كنيد: خدايا! حسين بن على بن ابى طالب(ع)، وارث همه انبيا است. «اورثته مواريث الأنبياء»؛ يعنى هرچه را كه آدم

ص: 416

داشت، نوح داشت، ابراهيم داشت، موسى داشت، عيسى داشت، انبياى ديگر(عليهم السلام) داشتند؛ تو به حسين بن على(عليهما السلام) به عنوان ارث اعطا كردى و او همچون وارث بود و راه انبيا را طى كرد.

به خدا عرض مى كنيم: خدايا! حسين بن على(عليهما السلام) را وارث انبيا كردى. هر چه را به انبيا دادى، به او هم دادى. «و اورثته مواريث الأنبياء. فأعذرالدّعاء و منح النصح». او راه عذر ديگران را بسته است. هيچ كسى نمى تواند عذر بياورد كه من نمى دانستم. چون حضرت نامه نوشت، پيام فرستاد، سخنرانى كرد؛ در مدينه و مكه سخنرانى كرد، فاصله سيصد فرسخى مدينه تا كربلا سخنرانى كرد. هيچ كسى نيست كه بگويد من نمى دانستم. «فأعذر الدّعاء»؛ يعنى در دعوت كردن، در راهنمايى كردن، راه عذر ديگران را بسته است. «و منح النّصح»؛ نصيحت كرد، پند داد، موعظه كرد. آنجا كه برهان لازم بود، دليل اقامه كرد؛ آنجا كه پند لازم بود، موعظه داد و مانند آن.

وقتى ديد پند و موعظه اثر نمى كند، خون مى خواهد، خون داد. اين را وجود مبارك امام ششم فرمود، در اربعين ابى عبدالله(ع) به خدا عرض كنيد: «خدايا! حسين بن على «بذل مهجته فيك ليستنقذ عبادك من الجهالة و حيرة الضّلالة»؛ يعنى خون جگرش را داد، خون گلوى خود را داد، خون سر خود را داد، خون آن بچه شيرى را داد تا مردم را متدين و عالم كند.

لذا وجود مبارك امام ششم فرمود: روز اربعين كه شد، بدانيد چرا ما در پيشگاه حسين بن على خاضعيم. به خدا عرض كنيد: خدايا! حسين بن على(عليهما السلام) نصيحت كرد، سخنرانى كرد، موعظه كرد، نامه نوشت، دستور داد، اثر نكرد. ديد هيچ چاره ندارد، فقط خون مى خواهد، خون داد. «و بذل مهجته فيك ليستنقذ عبادك»؛ «استنقاذ» را معمولاً براى نجات غريق مى گويند. مى گويند: غريق را، كسى كه دارد

ص: 417

مى سوزد، در آتش غرق است يا در آب غرق است، اين را نجات بدهيد. فرمود: حسين بن على(عليهما السلام)، خون جگرش را داد تا مردم را عالم كند، تزكيه كند.

همين دو كارى كه انبيا مى كردند؛ (وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ) . همين دو كار در زيارت اربعين آمده. انبيا آمدند مردم را آگاه كنند و تربيت. بعضى ها جاهل اند، عالم نيستند. بعضى عالم اند، ولى عادل نيستند. انبيا آمدند ما را عالمِ عادل كنند. (يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ) ؛ يعنى ما را به مسائل دينى مان آشنا كنند، و يزكّيهم، يعنى ما را وارسته كنند.

وجود مبارك حسين بن على(عليهما السلام)، هم خون داد تا مردم را از جهالت برهاند؛ عالم بكند. تا مردم را عادل بكند. هم راه خود را ببينند و طى كنند، هم راه كسى را نبندند. حالا روشن شد كه چرا امام عسكرى(ع) فرمود: زيارت اربعين يكى از علائم پنج گانه تشيع مؤمنان است.

ويژگى عدد چهل درباره امام حسين(ع)

امام حسن عسكرى(ع) فرمودند:

علامات المؤمن خمس: صلاة احدى و الخمسين و زيارة الأربعين و التختّم في اليمين و تعفير الجبين و الجهر ببسم الله الرّحمن الرّحيم.

نشانه هاى مؤمن و شيعه، پنج چيز است: اقامه نمازِ 51 ركعت، زيارت اربعين حسينى، انگشتر در دست راست كردن، سجده بر خاك و بلند گفتن بسم الله الرحمن الرحيم.

مراد از نماز 51 ركعت، همان هفده ركعت نماز واجب روزانه به اضافه نمازهاى نافله است كه جبران كننده نقص و ضعف نمازهاى واجب است؛ به ويژه اقامه نماز شب در سحر كه بسيار مفيد است. نماز 51 ركعت به شكل مذكور،

ص: 418

از مختصات شيعيان و ارمغان معراج رسول خدا(ص) است. شايد سرّ ستودن نماز به وصف معراج مؤمن اين باشد كه دستورش از معراج آمده است و نيز انسان را به معراج مى برد.

موارد ديگرى نيز كه در روايت ياد شده، همگى از مختصات شيعيان است؛ زيرا فقط شيعه است كه سجده بر خاك دارد و نيز غيرشيعه است كه يا بسم الله الرحمن الرحيم را نمى گويد يا آهسته تلفظ مى كند. همچنين شيعه است كه انگشتر به دست راست كردن و نيز زيارت اربعين حسينى را مستحب مى داند.

مراد از زيارت اربعين، زيارت چهل مؤمن نيست؛ زيرا اين مسئله، اختصاص به شيعه ندارد و نيز «الف و لام» در كلمه «الاربعين»، نشان مى دهد كه مقصود امام عسكرى(ع)، اربعين معروف و معهود نزد مردم است؛ خلاف كلمه «اربعين» در بسيارى از روايات كه بدون «الف و لام» آمده است؛ مانند اين روايت امام صادق(ع): «من حفظ من أحاديثنا أربعين حديثاً بعثه الله يوم القيامه عالماً فقيهاً». (1)

اهميت زيارت اربعين، تنها به اين نيست كه از نشانه هاى ايمان است، بلكه طبق اين روايت، در رديف نمازهاى واجب و مستحب قرار گرفته است. بر پايه اين روايت، همان گونه كه نماز، ستون دين و شريعت است، زيارت اربعين و حادثه كربلا نيز ستون ولايت است.

به ديگر سخن، بر اساس فرموده رسول خدا(ص): عصاره رسالت نبوى، قرآن و عترت است؛ «إني تارك فيكم الثقلين... كتاب الله و... عترتي اهل بيتي». عصاره كتاب الهى كه دين خداست، ستونى دارد كه نماز است و عصاره عترت نيز ستونش زيارت اربعين است كه اين دو ستون، در روايت امام عسكرى(ع) در كنار هم ذكر9.

ص: 419


1- . اصول كافى، كلينى، ج1، ص49.

شده است؛ اما مهم آن است كه دريابيم نماز و زيارت اربعين، انسان را چگونه متدين مى كنند.

درباره نماز، ذات اقدس الهى، معارف فراوانى را ذكر كرده است. مثلا ً فرموده: انسان، فطرتاً موحد است، ولى طبيعت او به هنگام حوادث تلخ، جزع دارد و در حوادث شيرين از خير جلوگيرى مى كند؛ مگر انسان هاى نمازگزار كه آنان مى توانند اين خوى سركش طبيعت را تعديل كنند و از هلوع، جزوع و منوع بودن به درآيند و مشمول رحمت هاى خاص الهى باشند؛ (إِنَّ الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً * إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً * وَ إِذا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعاً * إِلاَّ الْمُصَلِّينَ) . (1)

تعليم و تزكيه، هدف اساسى سالار شهيدان

زيارت اربعين نيز انسان را از جزوع، هلوع و منوع بودن باز مى دارد و گفته شد كه هدف اساسى سالار شهيدان نيز تعليم و تزكيه مردم بوده است و در اين راه، هم از طريق بيان و بنان اقدام كرد و هم از راه بذل خون جگر كه جمع ميان اين راه ها، از ويژگى هاى ممتاز آن حضرت(ع) است.

خلاصه آنكه رسالت رسول اكرم(ص)، تعليم كتاب و حكمت از يك سو و تزكيه نفوس مردم از سوى ديگر بود تا هم جاهلان را عالم نمايد و هم گمراهان را هدايت كند و در نتيجه، جهل علمى و جهالت عملى را از جامعه جدا سازد. همين دو هدف در متن زيارت اربعين سالار شهيدان(ع) تعبيه شد؛ چنان كه منشأ ددمنشى منكران رسالت و دشمنان نبوت، حب دنيا و شيدايى زرق و برق آن بود و عامل مهم توحش منكران ولايت و دشمنان امامت نيز همان غَطْرَسه دنيا و دلباختگى به آن بود كه در بخشى از زيارت اربعين به آن اشارت رفته است: «و تَغطْرَس و تَرَدّى في هواه».2.

ص: 420


1- . معارج، 19 - 22.

ويژگى عدد چهل درباره امام حسين(ع)

اربعين و عدد چهل، خصوصيتى دارد كه ديگر ارقام آن را ندارد. غالب انبياى الهى در سن چهل سالگى به رسالت مبعوث شدند و ملاقات خصوصى حضرت موسى(ع) و ذات اقدس الهى، چهل شب بود و در نماز شب، سفارش شده است كه چهل مؤمن را دعا كنيد و همسايگان را تا چهل خانه گرامى بداريد. اين ها نشان مى دهد كه عدد چهل، از برجستگى خاصى برخوردار است.

در روايات اسلامى چنين آمده است: زمينى كه روى آن انبيا و اولياى الهى و بندگان مؤمن، خدا را عبادت كرده اند، چهل روز در مرگ آنان مى گريد؛ ولى در شهادت امام حسين(ع)، آسمان و زمين، چهل روز خون گريه كردند. البته اشك يا خون را در اين گونه از روايات، نبايد بر اشك يا خون ظاهرى حمل كرد؛ چنان كه نبايد آن را انكار كرد.

توضيح آنكه در سيارات آسمانى، بارها انفجارهايى رخ مى دهد كه با چشم عادى هرگز ديده نمى شود؛ ولى متخصصان با استمداد از علم نجوم و از رصدخانه، به تماشاى اين انفجارها مى نشينند. همان گونه كه مردم عادى نبايد خبر وقوع اين انفجار را به صِرف نديدن آن، با چشم ظاهرى انكار كنند، خون گريه كردن آسمان و زمين را نيز نبايد انكار كنند؛ زيرا اين موارد نيز جزو علومى نيست كه بشر عادى آن را نظاره كند، حتى از رصدخانه نيز ديده نمى شود.

اساساً امر ملكوتى را هرگز نمى توان با ابزار مُلكى ادراك كرد. مثلا با دقيق ترين و پيشرفته ترين فن رصد سپهر، نمى توان مشهودات رؤياى صادق انسان نائم را رصد نمود. اگر يوسف عصر، در ساحت رؤيا مشاهده كند كه يازده ستاره به همراهى ماه و آفتاب براى وى سجده كردند، هرگز چنين صحنه اى را نمى شود با هيچ رصدخانه اى، تصديق يا تكذيب نمود. غرض آنكه معناى اشك ريزى يا

ص: 421

خون بارى ملكوتى، نه مورد تصديق فن تجربى است و نه در قلمرو تكذيب آن قرار مى گيرد و هيچ گاه استبعاد به جاى استحاله نمى نشيند. كسى كه صاحب بَصَر نيست تا ببيند، لااقل بايد صاحب نظر باشد كه گوش شنوا به نداى صاحبْ بصران داشته باشد.

براى تحقيق اين موارد، علم مخصوص لازم است كه اصطلاح و متخصصان ويژه خود را دارد كه اهل ولايت و علماى بزرگ دينى اند. آنان اين گونه از احاديث را با جان پذيرفتند و فهميدند كه آسمان و زمين، خون گريه مى كنند. از امام زمان(ع) نيز نقل شده است كه به امام حسين(ع) عرض مى كنند: «و لأبكينّ عليك بدل الدموع دماً»؛ (1) «اگر اشك چشم تمام شود، برايت خون مى گريم».

گفتنى است، گراميداشت ياد متوفى، پس از مرگ او در همه ملل و اديان رسميت دارد و بعضى با گذشت يك ماه و بسيارى نيز پس از چهل روز، از متوفاى خود تجليل مى كنند. در ميان مسلمانان، به ويژه شيعيان، پس از شهادت امامان معصوم(عليهم السلام) در نخستين اربعين آنان مراسم گراميداشت انجام مى شده است؛ ولى شهادت امام حسين(ع) اين ويژگى را دارد كه روز اربعين حسينى، هر ساله تا قيامت ادامه خواهد داشت.

زيارت مأثور در اربعين

در روايات شيعه براى روز اربعين حسينى، دستورهايى وجود دارد؛ مانند خواندن زيارت مخصوص آن روز در پيش از ظهر كه پس از آن، دو ركعت نماز نيز خوانده مى شود و دعا در آن وقت مستجاب است.

در زيارت اربعين، هدف قيام امام حسين(ع) همان هدف رسالت نبى اكرم(ص)8.

ص: 422


1- . بحارالانوار، علامه مجلسى، ج98، ص238.

دانسته شده است. بر اساس قرآن و نهج البلاغه، هدف رسالت انبياى الهى، دو چيز است: يكى عالم كردن مردم و ديگرى عاقل نمودن آنها با تهذيب نفس. كسانى كه علم ندارند، دستور خدا را نمى دانند و توان تربيت خود يا ديگران را ندارند. برخى نيز عالم اند، ولى در اثر نداشتن عقل، به دانش خود عمل نمى كنند. ازاين رو، انبيا(عليهم السلام) براى تعليم و نيز تزكيه مردم، مبعوث شده اند كه به مردم، خوبى ها را بشناسانند و راه خوب را به آنان بنمايانند تا مردم، خوب بفهمند و به خوبى ها عمل كنند. چنين جامعه اى، مهد پرورش اولياى الهى است.

در قرآن كريم از زبان حضرت ابراهيم(ع) نقل شده كه به خداوند عرض كرد: (رَبَّنا وَ ابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِكَ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُزَكِّيهِمْ) ؛ «پيامبرى مبعوث فرما كه مردم را عالِم و مهذّب كند». (بقره: 129) خداوند دعاى آن حضرت را اجابت كرد و در سوره «جمعه» فرمود: (هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلالٍ مُبِينٍ) (جمعه: 2)

براساس اين آيه، مردم حجاز، پيش از بعثت رسول اكرم(ص)، گرفتار دو مُعْضِل علمى و عملى بودند: يكى نادانى و ديگرى گمراهى. پيامبر(ص) با تعليم كتاب و حكمت، آنها را از جهل رهانيد و عالم كرد و نيز با تزكيه نفس، آنان را از بيراهه به راه آورد و عادل كرد.

اميرمؤمنان(ع) در تشريح بعثت رسول اكرم (ص) فرمودند: «فهداهم به من الضلالة و أنقذهم بمكانه من الجهالة» (1)؛ «خداوند به دست پيامبرش مردم را عالِم و عادل كرد».

امام حسين(ع) نيز كه به حساب ملكوت و اتصال نور وجودى، از پيامبر(ص) است و صاحب ولايت؛ «حسين منّى و أنا من حسين»، بايد مردم را عالم و عادل كند؛2.

ص: 423


1- . بحارالانوار، علامه مجلسى، ج89، ص32.

يعنى احكام و دستورها و معارف دين را به آنان بياموزاند و آنان را اهل عمل كند.

همه اهل بيت(عليهم السلام) اين وظيفه را به عهده داشتند و با تدريس، ارشاد، سخنرانى و نوشتن نامه، به وظيفه خود عمل مى كردند؛ ولى سيدالشهدا(ع)، افزون بر كارهاى يادشده، به سبب يأس از تأثير اساسى اين ابزار، در شرايطى قرار گرفت كه خون جگر خود را نيز براى نيل به هدف اعطا كرد. تنها آن حضرت بود كه هم مبارزه فرهنگى و سياسى و اجتهادى داشت، هم نبرد جهادى.

چنان كه در زيارت اربعين آن حضرت مى خوانيم: «فأعذر في الدعاء و منح النصح و بذل مهجته فيك ليستنقذ عبادك من الجهالة و حيرة الضلالة»؛ يعنى آن حضرت با اتمام حجت بر خلق، هر عذرى را از امت رفع كرد و اندرز و نصيحت آنان را با مهربانى انجام داد و خون پاكش را در راه تو اى خدا، نثار كرد تا بندگانت را از جهالت و حيرت و گمراهى نجات دهد.

منبع

1. شكوفايى عقل در پرتو نهضت حسينى، جوادى آملى.

ص: 424

فلسفه قيام عاشورا در زيارت اربعين امام حسين(ع)

اشاره

حجت الاسلام دكتر محمدرضا جواهرى

روزنامه خراسان، چهارشنبه 13 دى 1391

زيارت به مثابه يك مكتب، داراى آثار تربيتى بى نظير است و مكتب و مدرسه زيارت، هيچ جايگزينى ندارد. نقش مثبت، سازنده و بى بديل زيارت حضرت سيدالشهدا(ع) در رفتار و گفتار زائران كربلا، از علل سفارش فراوان امامان(عليهم السلام) بر زيارت حضرت اباعبدالله الحسين(ع) است. زيارت سيدالشهدا(ع) و خواندن زيارتنامه ايشان، همواره در طول سال، در هر شب و روز ارزشمند است و اجر و پاداش دارد. البته نسبت به اين زيارت، در برخى روزهاى سال، نظير عاشورا، عرفه، ماه رجب، نيمه شعبان، عيد فطر، عيد قربان و اربعين سفارش بيشترى شده است و اجر و پاداش خاصى دارد.

زيارت اربعين، علامت ايمان و نماد تشيع

امام حسن عسكرى(ع)، يكى از پنج علامت و نشانه مؤمن و شيعه را «زيارت اربعين» دانسته اند. (1) ازاين رو مراسم زيارت اربعين، همواره با عظمت و شكوه

ص: 425


1- . بحارالانوار، علامه مجلسى، ج101، صص106 و 329؛ التهذيب، شيخ طوسى، ج6، ص52؛ مصباح الزائر، سيد بن طاووس، ص151.

وصف ناپذيرى برگزار شده است. براى زيارت حضرت سيدالشهدا(ع) در روز اربعين، زيارتنامه ويژه اى از اهل بيت(عليهم السلام) رسيده است. امام صادق(ع) به صفوان بن مهران جمّال، زيارت اربعين را آموزش دادند. صفوان جمّال گفته است، مولايم امام صادق(ع) به من فرمود:

روز اربعين در ارتفاع النهار و زمانى كه روز بلند شد، در زيارت حسين ابن على(عليهما السلام) اين زيارت را بخوان: السلام على وليّ الله و حبيبه، السلام على خليل الله و نجيّه، السلام على صفيّ الله و ابن صفيّه، السلام على الحسين المظلوم الشهيد... . (1)

متن زيارت اربعين كه از امام معصوم(ع) صادر شده است، حقايق بسيارى را درباره شخصيت امام حسين(ع) در بردارد. درس هاى زيارت اربعين وپيام هاى جاودان آن، راهنماى عاشوراييان در طول تاريخ تا ظهور قائم آل محمد(عج) خواهد بود.

صفات و ويژگى هاى امام حسين(ع) در زيارت اربعين

امام صادق(ع) در متن زيارت اربعين، برخى از صفات زيباى امام حسين(ع) را توصيف كرده اند. امام حسين(ع) در زيارت اربعين «ولى الله»، «حبيب الله»، «خليل الله»، «نجى و برگزيده خدا»، «مظلوم»، «سيد و آقا»، «قائد و رهبر»، «صاحب مواريث پيامبران»، «حجت خدا بر مردم جهان»، «فرزند رسول الله»، «سعيد و خوشبخت»، «حميد و ستوده»، «نور در صلب پدران ارجمند و مادران پاك»، «اسير الكربات و گرفتار رنج ها و سختى ها» و «قتيل العبرات و كشته اشك ها» ناميده شده اند. زائر در فرازى از زيارت اربعين، خطاب به سيدالشهدا مى گويد:2.

ص: 426


1- . بحارالانوار، ج101، ص331؛ التهذيب، ج6، ص113؛ مصباح الزائر، صص152-154؛ مزار، شهيداول، صص57 و 58؛ الاقبال، سيد بن طاووس، صص61 و 62.

اشهد انك الامام البرّ التقي الرضيّ الزكيّ الهادي المهدي و اشهد ان الائمة مِن وُلدك كلمة التقوى و اعلام الهدى و العروة الوثقى و الحجة على اهل الدنيا. (1)

گواهى مى دهم تو از ستون هاى دين و اركان مسلمانان و دژ محكم مؤمنان هستى و شهادت مى دهم، تو امام و پيشواى نيك رفتار، تقوا شعار، پسنديده، پاك، راهبر و ره يافته اى و گواهم كه امامان از نسل تو، كلمه هاى تقوا و اعلام هدايت و عروة الوثقى و حجت بر اهل دنيا هستند.

فلسفه قيام عاشورا در زيارت اربعين

در زيارت اربعين، راز قيام حضرت اباعبدالله(ع) براى جهانيان تبيين شده است. امام صادق(ع) در متن زيارت اربعين، اصول و ارزش هاى ماندگار حركت جد خويش، امام حسين(ع) را به عاشوراييان و مؤمنان اهل زيارت اربعين آموخته اند. در زيارت اربعين، دو بار واژه زيباى «شهيد» در توصيف امام حسين(ع) به كار رفته است و در بخشى از زيارت نيز چنين آمده است:

اللهم اني اشهدانّه وليك و ابن وليك و صفيك و ابن صفيك، الفائز بكرامتك، اكرمته بالشهادة و حبوته بالسعادة. (2)

بار خدايا، گواهم او، ولى و ولى زاده توست و برگزيده و صفى و صفى زاده توست كه به كرامت تو رسيده است، او را به «شهادت» گرامى داشتى و به سعادت رساندى.

در اين فراز از زيارت اربعين، «شهادت» امام حسين(ع)، «كرامت الهى» و «راز سعادت» شناخته شده است. بنابراين شهادت طلبى، راه كسب كرامت و سعادت الهى است و عاشوراييان بايد در اين راه گام بردارند. امام صادق(ع) در بخش1.

ص: 427


1- . بحارالانوار، ج101، ص332.
2- . همان، ص331.

ديگر زيارت اربعين، درباره حكمت قيام و فلسفه شهادت حضرت اباعبدالله الحسين(ع) فرموده اند:

منح النصح و بذل مهجته فيك ليستنقذ عبادك من الجهالة و حيرة الضلالة. (1)

نصيحت و خيرخواهى كرد و خون و جانش را در راه تو داد تا بندگانت را از جهالت و نادانى و سرگردانى گمراهى رهايى بخشد و نجات دهد.

مطابق اين فراز از زيارت اربعين، علت قيام حضرت اباعبدالله(ع)، «نصيحت خلق»، «رهايى بندگان خدا از جهالت و نادانى» و «نجات خلق از سرگردانى در گمراهى» بوده است. امام حسين(ع) همچون پدران و جد بزرگوارش پيامبر خدا(ص)، علاقه بسيارى به هدايت انسان ها داشتند و براى نصيحت و آگاهى و هدايت خلق، جان خويش را دادند و شهيد شدند. در فراز ديگر زيارت اربعين پس از واكاوى ماهيت سپاه دشمنان امام حسين(ع) و معرفى گمراهان پيرو هواى نفس و دنياگرايان شيطان پرست در لشكر يزيد، در وصف مبارزات امام حسين(ع) آمده است:

فجاهدهم فيك صابراً محتسباً حتى سفك في طاعتك دمه واستبيح حريمه. (2)

با آنان، شكيبا و خيرخواه در راه تو جهاد كرد تا در اطاعت و فرمانبردارى ات، خونش ريخته شد و حريمش مباح شمرده شد.

بر اساس اين فراز زيارت اربعين، حضرت اباعبدالله(ع)، مجاهد در راه خدا و صابر و محتسب و خيرخواه و مطيع فرمان خداست كه در اجراى تكليف الهى و فرمان خدا شهيد مى شوند و حرم و اهل بيت ايشان، رنج ها و سختى هاى اسارت را تحمل مى كنند. امام صادق(ع) در فراز ديگر زيارت اربعين مى فرمايد:ن.

ص: 428


1- . بحارالانوار، ج101، ص331.
2- . همان.

اشهد انّك وفيت بعهدالله و جاهدت في سبيل الله حتى اتاك اليقين. (1)

گواهى مى دهم تو به عهد خدا وفا كردى و در راه خدا، تا مرز شهادت جهاد كردى.

براساس اين بخش از كلام امام صادق(ع)، حضرت سيدالشهدا(ع) در راه وفاى به عهد الهى و جهاد در راه خدا به شهادت رسيد.

منابع

1. اقبال الاعمال، ابن طاووس، به كوشش جواد قيومى، قم، مكتب الاعلام الاسلامى، 1414ه .ق.

2. بحارالانوار الجامعة لِدُرَرِ اخبار الائمة الاطهار، المجلسى، بيروت، داراحياء التراث العربى و مؤسسة الوفاء، 1403ه .ق.

3. تهذيب الاحكام فى شرح المقنعة للشيخ المفيد، الطوسى، به كوشش محمدجعفر شمس الدين، بيروت، دارالتعارف، 1412ه .ق.

4. مزار، شهيد اول، قم، مدرسة الامام المهدى(عج)، 1410ه .ق.

5. مصباح الزائر، سيد بن طاووس، قم، مؤسسة آل البيت(عليهم السلام) لإحياء التراث، 1417ه .ق.ن.

ص: 429


1- . همان.

ص: 430

حسين(ع)، تجسم «عشق عقلانى»

اشاره

(گفتگوى اختصاصى «عصرانه» با دكتر غلامحسين ابراهيمى دينانى)

سيد حسين امامى

روزنامه قدس

در فرهنگ اسلامى و معارف عرفانى، عدد چهل (اربعين) جايگاه خاصى دارد. چله نشينى براى رفع حاجت يا رسيدن به مقام هاى سلوك و عرفان معروف است. حفظ كردن چهل حديث، اخلاص چهل صباح، كمال عقل در چهل سالگى، دعا براى چهل مؤمن، چهل شب چهارشنبه و ... .

در گفت وگو با دكتر غلامحسين ابراهيمى دينانى، استاد بازنشسته فلسفه دانشگاه تهران، ابعادى از مفهوم عرفانى اربعين بررسى شد كه اكنون از نظر شما مى گذرد.

اربعين در ميان عرفا و اوليا چه بار مفهومى دارد؟

حافظ مى گويد: (1)

سحرگه رهرويى در سرزمينى *** همى گفت اين معما با قرينى

كه اى صوفى شراب آنگه شود صاف*** كه در شيشه برآرد اربعينى

ص: 431


1- . ديوان حافظ، ص711.

حافظ به اين مسئله آگاه است كه روح آدمى حقيقتى است كه در سرزمين تن مى رويد. هر گلى، گياهى و... سرزمينى مى خواهد تا برويد. نفس ناطقه و روح آدمى در سرزمين تن، رويش پيدا مى كند. تن نباشد، نفس رويش پيدا نمى كند. به همين دليل حافظ هم گاهى از تن صحبت مى كند، به مناسبت اينكه سرزمين روح است. حافظ با سحر، خيلى مأنوس است و اهل سحر است و اهل دل هاى تاريك و شب و دل هاى روشن شب است. منظور حافظ از صوفى كسى است كه صاف باشد. به قرين صافى كه بعد از صوفى مى آورد و صاف، يعنى كسى كه دل پاك داشته باشد؛ پاك از رذائل و اخلاق، از تعلقات دنيوى، هوى و نفسانيات و جاه طلبى از نفاق، از هر رذيلتى. صوفى كسى است كه صاف باشد و اگر نبود، اين شياد است و چه بسا كسانى كه در لباس صوفى ادعايى بكنند، اما صاف نباشند و چه بسا كسى كه اصلاً بوى تصوف هم نمى دهد و ظاهرى ندارد، اما صاف است.

در اصطلاح حافظ، كلمه صوفى يعنى كسى كه پاك و صاف و مطهر است؛ «شراب آنگه شود صاف/ كه در شيشه بماند اربعينى»؛ شراب ظاهراً بايد در شيشه چهل روز بماند؛ آن گه بى غش، صاف و مستى آور مى شود. اينجا حافظ با كلمه اربعين، اشاراتى دارد و هم شراب و هم شيشه را معنى مى كند. آنچه حافظ دارد به آن اشاره مى كند، كلمه اربعين است كه در دين مقدس اسلام كلمه مقدسى است. «اى صوفى شراب آنگه شود صاف»، اشاره به حديث نورانى حضرت محمد(ص) دارد كه مى فرمايد: «مَن اخلَصَ لله اربعينَ صباحاً جَرَت ينابيع الحِكمه مَن قَلبهِ الى لِسانه». (1) پس اينجا مى توانيم نتيجه بگيريم كه مراد حافظ از صوفى، همان صاف شدن خدايى است. بزرگان ما اگر تكيه بر اربعين دارند، ريشه در اين احاديث دارد،9.

ص: 432


1- . عيون اخبار الرضا(ع)، شيخ صدوق، ج2، ص69.

البته ريشه قرآنى هم دارد: (وَ واعَدْنا مُوسى ثَلاثِينَ لَيْلَةً وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِيقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً) (اعراف: 142) حكمتش هم اين است كه امروزه وارد شده كه حداقل زمانى كه انسان مى تواند با توجه، خودش را خالص كند، چهل روز است و نگاه هاى حِكمى هم به اين عدد شده است.

چرا روى چهل روز تأكيد مى شود، نه كمتر و نه بيشتر؟!

عدد چهل براى اهل سلوك، ريشه قرآنى دارد. در عدد چهل، آثارى وجود دارد. معمولاً اهل رياضت، چله مى نشينند و البته آثارى هم بر آن مترتب است. نشان اربعين اين است كه نورى در قلب انسان مى تابد و نشان نور هم احاديثى از رسول خداست كه نور، باعث اتصال و انشراح قلب مى شود. انسان دوران جنينى هم با عدد اربعين پخته مى شود، در چهل سالگى هم همين گونه است و حضرت ختمى مرتبت نيز در چهل سالگى به رسالت مبعوث شدند؛ يعنى در واقع اوج پختگى و كمال. اين خيلى معنادار است. همه اين مراحل و عدد اربعين، وقتى مهم است و آثار دارد كه با اخلاص توأم باشد.

چه رابطه اى بين اربعين و تعالى وجود دارد كه مثلاً قرار شد حضرت موسى(ع) بعد از اين چهل روز، لايق ديدن (تجلى) خداوند شود؟

كسى كه تعالى ندارد، اگر باطل هم نباشد، به گمراهى دچار مى شود. همه بدبختى ها هم از همين است كه انسان ها، يا گوش نمى كنند يا تنبل هستند و به يك مرحله كه رسيدند - چه حق، چه باطل - در همانجا مى مانند و تعالى ندارند. آنهايى كه در كربلا در كنار حسين(ع) نماندند و او را همراهى نكردند يا روبه روى حسين(ع) بودند، به همين مشكل دچار بودند؛ يا اساساً در باطل غوطه ور بودند يا اگر در صف باطل نبودند، به فكر تعالى هم نبودند و درگير عقل حسابگر خود بودند. بنابراين همه بايد بدانيم اگر توجهى به بالاتر رفتن نداشته باشيم، گاه به

ص: 433

اشتباهات بزرگى دچار مى شويم. اگر انسان، تلاش داشته باشد كه در يك مرحله نماند و به بالاتر هم فكر كند، از شبهات رد مى شود؛ ولى آنها كه اهل باطل هستند و فكر تعالى ندارند، جدل مى كنند و مى دانيد با جدل هم نمى شود رفع شبهه كرد. عارفان و امامان(عليهم السلام) نيز نمى توانند و وظيفه اى ندارند كه با اين عده جدل كنند.

به طور مثال اگر شما تا قيامت هم با ابليس بحث و جدل كنيد، نمى توانيد او را قانع كنيد. جدل چيزى را حل نمى كند. هر انسان با انصافى بايد بداند و بفهمد كه همه چيز را نمى داند و فكر خودش، آخر فكر نيست. اينكه من به همه چيز رسيده ام و همه چيز را فهميده ام، اين خود آغاز حماقت است. معرفت، كار عقل است. بنابراين معرفت دينى هم كار عقل است؛ منتها عقلى كه گرفتار اوهام و نفسانيات نباشد. از نظر من، ايمانى كه در آن شعور و آگاهى نباشد، جز حماقت چيز ديگرى نيست.

آنها كه عقلشان خالص بود، وحى را فهميدند. سلمان فهميد، ابوذر فهميد، اما ابوجهل نفهميد؛ چون عقل خالص نداشت. عقل خالص است كه عقل را مى فهمد. شما مى دانيد كه خواسته هاى انسان چقدر رنگارنگ است؟ هر يك از اين خواسته ها، يك لطمه به عقل است. عقل خالص، معصوم است. من اهل بيت(عليهم السلام) را تجسم عقل مى دانم. پيامبر(ص)، حضرت امير(ع) و امام حسين(ع)، تجسم عقل هستند.

منظورتان از اينكه امام حسين(ع) يا همه اولياى خدا تجسم عقل هستند، چيست؟

امام حسين(ع) و همه اوليا و انبيا(عليهم السلام) تجسم عقل هستند. اين حرف را با دو حديث تأييد مى كنم كه هر دو در اصول كافى آمده است: يكى اينكه «اول ما خلق

ص: 434

الله العقل» (1)؛ «نخستين مخلوق عقل است». حديث ديگر مى گويد: «اول ما خلق الله نوري» (2)؛ «اولين مخلوق نور من است». يعنى نور محمد(ص)، همان عقل است. امام حسين(ع) تجسم عقل است؛ اما عقلى است كه به صورت عشق در آمد و اين «عشق عقلانى» است. عاشورا از نگاه من سالروز حادثه بزرگ تلاقى عشق و عقل است كه عقل، عشق مى شود و عشق، عقل. اگر انسان به اينجا برسد، به كمال كافى رسيده است. اگر انسان در صغرا و كبرا ماند و به عشق نرسيد، صاحب عقل متوقف است.

آيا شهادت به معناى رسيدن انسان به افق هاى متعالى و ملكوتى است؟

مرگ، تعالى و گسترش هستى انسان است. بنابراين مرگ و زندگى در اختيار خود انسان است. توجه داشته باشيد كه مرگ ها با هم فرق دارد. مرگ عادى است كه هركسى مرگ طبيعى دارد؛ اما مرگ اوليا، اعم از اينكه به دست يك ظالم كشته شوند، مانند حضرت امام حسين(ع) يا به طور طبيعى بميرند، با ديگر مرگ ها متفاوت است. امام حسين(ع)، فانى فى الله است و مرگ ارادى دارد. وقتى در صحنه كربلا هم كشته شد، آن يك مرگ ظاهرى بود و به شهادت رسيد؛ اما امام حسين(ع) همان موقع هم كه در مدينه و در خانه خودش نشسته بود، فانى فى الله بود. هر ولى اى به مقام فنا رسيده است، والا ولى، كامل نيست؛ ولى هميشه در مرگ اختيارى به سر مى برد. مرگ اختيارى يعنى اينكه از خودش نيست.

مرگ اختيارى به چه معناست؟

مرگ اختيارى بدين معناست كه انسان در برابر اراده و خواست خداوند، از خود مقاومتى نداشته و تسليم امر خداوند باشد. اين مقامى است كه اوليا به آنن.

ص: 435


1- . عوالى اللئالى، ابن ابي جمهور احسايى، ج4، ص99.
2- . همان.

رسيده اند. از آنجا كه امام حسين(ع) يك ولى كامل است، اين مقام فنا را دارد. او عاشق فناى در حق است. اين مرگ و شهادت ظاهرى، در ظاهر است؛ ولى خدا، آن وقتى هم كه در جبهه شركت نمى كند و به دست ظالمى كشته نمى شود، همچنان در مقام فنا هست.

بنابراين داستان اولياى خداوند، داستان ديگرى است. مسئله كربلا هم همين است. قتل در عالم زياد بوده است؛ ولى صحنه هايى در تاريخ هست كه تجلى الهى دارد. اگر كسى با معرفت به اين موضوع نگاه كند، شهادت امام حسين(ع) يك چيز ديگر است، اما اگر كسى به امام حسين(ع) معرفت نداشته باشد، گمان مى كند اين هم يك قضيه مانند ساير قضايا است، اگر كسى امام حسين(ع) را به عنوان يك ولى خداوند بشناسد، در آن صورت مى داند كه آن صحنه شهادت، چه صحنه اى است. اين حرف خيلى زيباست كه «امام حسين(ع) در مدينه، فانى فى الله بود. هميشه مقام فنا داشت، زيرا ولى خداست».

منابع

1. ديوان حافظ، شمس الدين محمد حافظ شيرازى، نشر روزگار، تهران، 1381ش.

2. عوالى اللثالى، ابن أبى جمهور احسائى، دار سيد الشهدا، قم، 1405ق.

3. عيون اخبارالرضا(ع)، محمد بن على بن بابويه (شيخ صدوق)، نشر جهان، تهران، 1378ق.

ص: 436

زينب(عليها السلام) سرّ عظيم اربعين حسينى

(در گفت وگوى قدس با دكتر نيلچى زاده)

گروه معارف- مليحه پژمان

روزنامه قدس- يكم دى 1392

فردا اربعين حسينى است؛ دنيا اگر خودش را گم نكرده بود، معناى حرف ها و دردهاى زينب(عليها السلام) را بهتر مى فهميد. درد زينب(عليها السلام)، سردرگمى دنياست. شهادت، طرح كربلاست و اسارت، شرح آن. حسين(ع) طرح است و زينب(عليها السلام)، شرح. اگر در عاشورا، زينب(عليها السلام) بندبند قساوت را نمى لرزاند، زن جامعه ما فرياد نمى دانست و رسالت عاشورايى را نمى شناخت و اعجاز فرياد را باور نداشت. اى شكوه حماسه در سراپرده حيرت! اى زخم خورده نينوا! اى بانوى خورشيدهاى در بند! اى زينب قهرمان! تو كه خود، وسعتى به اندازه همه سوگ هاى آفرينش داشته اى، تو كه خود درياى بى كران اشك را ساحل بودى، چگونه بر سوگوارى برادر استوار ايستاده اى؟ چهل منزل اسارت گذشت و امروز در اربعين حسينى(ع)، غم هاى دل مهربان و سوخته ات را براى برادر واگويه مى كنى كه تو سرّ اربعين هستى و اگر نبودى، عاشورا در كربلا مى ماند.

ص: 437

هم زمان با اربعين حسينى(ع)، نقش تاريخ ساز حضرت زينب در دوران اسارت و هدايت كاروانيان دلسوخته عاشورا تا اربعين و زيارت امام حسين(ع) در كربلا را طى گفت وگو با دكتر فروغ نيلچى زاده، استاد دانشگاه و كارشناس معارف اسلامى، مورد بررسى و مداقه قرار داده ايم كه در ادامه مى خوانيد:

در بررسى حماسه كربلا با اسارت خاندان آل الله مواجه مى شويم، در اين بخش تاريخى، نقش رهبرى حضرت زينب(عليها السلام) را چطور بايد بررسى كرد؟

حضرت زينب(عليها السلام) به نام عقيله بنى هاشم معروف هستند؛ يعنى بانويى كه در ميان بنى هاشم به عقل بسيار شهرت دارند و حتى به ايشان عالمه غيرمعلمه مى گويند. ويژگى هاى خاصى كه ايشان دارند، در جايگاه خانواده موقعيت هايى دارند كه مى توانند در جامعه مسلمانان تأثيرگذار باشند. به همين دليل حضور ايشان در كاروان كربلا و همراهى ايشان با سيدالشهدا(ع)، وجه ديگر قيام امام حسين(ع) است و به عبارت ديگر، حضرت زينب(عليها السلام) جلوه زنانه انقلاب عاشورا هستند؛ يعنى همان طور كه روايت مردانه كربلا با امام حسين(ع) شناخته مى شود، چهره زنانه اين انقلاب با اين بانوى بزرگوار ترسيم مى شود.

ويژگى خاص شخصيت حضرت زينب(عليها السلام) در قيام سترگ عاشورا چيست؟

يارى امام زمانشان است كه برخى فقط يارى امام حسين(ع) را يارى برادر معرفى مى كنند و اين يك ظلم است كه حضرت را در همين اندازه ببينيم. درست مثل اينكه مثلاً وقتى حمزه سيدالشهدا به شهادت رسيدند، بگوييم چون عموى پيامبر(ص) بودند، در ركاب ايشان با دشمن جنگيدند و حال آنكه پيامبر، عموهاى ديگرى هم داشتند؛ اما حمزه، انتخاب كننده پاكى ها بود كه به سمت رسول خدا(ص) آمد. در اين تعبير، در حقيقت حضرت زينب(عليها السلام)، ويژگى هاى خاصى دارند و در يارى امام زمانشان، چه در زمان حضرت على(ع) و چه در كنار امام

ص: 438

حسن(ع)، نقشى ويژه دارند؛ اما در كنار امام حسين(ع)، اين نقش بسيار پررنگ تر است و ما ايشان را همچون خورشيد مى بينيم. يعنى همان طور كه قرار است امام حسين(ع)، ظهر عاشورا به شهادت برسند و در تاريكى شب نباشد كه مردم حقيقت را درك كنند، حضرت زينب هم قرار است در دوران اسارت ظاهرى خود، حقيقت عاشورا را تبيين كنند و اين ويژگى، تنها در وجود زينب(عليها السلام) تجلى پيدا كرده است.

خيلى وقت ها در ابعاد مختلف تاريخ بشرى، با اين مسئله مواجه مى شويم كه مى گويند، تاريخ را مردان روايت مى كنند و اين در حالى است كه حضرت زينب(عليها السلام)، تا روز اربعين حسينى(ع)، تاريخ كربلا را ماندگار كردند. در اين زمينه چه مطالبى را مى توان مطرح كرد؟

به نكته خوبى اشاره داشتيد؛ چرا كه خداوند در طراحى صحنه عاشورا، حضرت زينب(عليها السلام) را در جايگاهى قرار مى دهد كه روايت زنانه يارى حق و امام زمان، تبديل به يك يارى جنسيتى نشود و مسئله فراجنسيتى است؛ چنان كه ما مى بينيم كه زينب(عليها السلام)، على رغم حضور امام سجاد(ع)، موظف هستند كه قافله سالار كاروان اسيران باشند تا اين مدار، حقيقت خودش را نشان بدهد. حضرت زينب(عليها السلام) ميراث دار حضرت خديجه(عليها السلام)، مادربزرگ و حضرت زهرا(عليها السلام)، مادر بزرگوارشان هستند. بنابراين هويت ايشان سرشار از معارف زيباى الهى و عواطف انسانى است. زينب(عليها السلام) در جريان كربلا، فاطمه(عليها السلام) است و با اين تفكر، كاروان اسيران را به نحوى جلو مى برد كه شاهد اسرار عجيبى هستيم. در اينجا به صورت مقايسه اى به چند نكته اشاره مى كنم؛ در مقاتل آمده كه امام حسين(ع) در روز عاشورا، هفت مرتبه سخنرانى مى كنند؛ دل ها آن قدر دنياطلب بودند كه با وجود شناخت امام حسين(ع)، باز هم سخنان حضرت در دل آنها اثر نكرد.

ص: 439

نكته عجيب اين است كه حضرت زينب(عليها السلام)، در موقعيتى كه خون سيدالشهدا(ع) بر زمين ريخته، اين بانوى مكرمه در دربار عبيدالله زياد، يزيد و هم در بازار كوفه، سخنرانى مى كنند و در هر نوبت، سخنان ايشان لرزه بر كاخ ظلم و ستم مى انداخت و حضرت در نهايت اقتدار مى فرمودند: «جز زيبايى نديدم». در حقيقت حضرت زينب(عليها السلام) تمثال سجده شكر زيارت عاشوراست. حقيقت بدون وجود اين بانو، معنايى ندارد و اگرچه مصيبت امام حسين(ع) بسيار سنگين است اما اقتدار زينب(عليها السلام) بزرگتر از اين مصيبت است. در واقع حضرت زينب(عليها السلام)، سفره حقيقتى را پس از شهادت امام حسين(ع)، باز كردند كه تا روز اربعين امتداد يافت. زيارت اربعين، سّر حضرت زينب(عليها السلام) است چرا كه ايشان دل هاى خفته در جهل و دنيا طلبى را به حقانيت قيام عاشورا و امام حسين(ع) بيدار كردند.

چرا زيارت اربعين، سرّ حضرت زينب(عليها السلام) است؟

تا روز چهلم شهادت امام حسين(ع)، حقيقت براى همه مردم مشتبه بود. نگاه نكنيم كه روز سوم بعد از عاشورا، بنى اسد به عنوان قبايل مجاور مى آيند و براى تدفين شهدا كمك مى كنند؛ اما تا اربعين حسينى، اكثريت عوام دغل باز، شك دارند كه اصلاً امام حسين(ع)، مسلمان بودند يا خير! بنابراين زيارت اربعين، زيارتى است كه تبديل مى شود به ملاك ايمان، نه اسلام و ما ايمان خود را مديون حضرت زينب(عليها السلام) هستيم كه همين مسئله، سرّ اربعين است.

آن حضرت پس از عبور كاروان رنجديده عاشورا از منزل هاى مختلف اسارت، تحت چه شرايطى آمادگى روحى كاروانيان را براى ورود به كربلا در روز اربعين ايجاد كردند؟

در حقيقت همه افرادى كه همراه كاروان اسراى اهل بيت(عليهم السلام) بودند، يك يا دو نفر از عزيزان خود را از دست داده بودند؛ ولى حضرت زينب(عليها السلام) فرزندان، برادران،

ص: 440

برادرزاده ها و... خويش را از دست داده بودند و درد همه، به اندازه يك دهم رنج حضرت زينب(عليها السلام) بود. همه كاروانيان همواره به غم اين بانو فكر مى كردند و درد خودشان را از ياد برده بودند. اما با اين وجود، آن حضرت دل همه اسيران را براى زيارت شهداى كربلا آماده كردند و حضور ايشان، تسلاى دل همه داغديدگان كربلاست.

ص: 441

ص: 442

اهميت زيارت اربعين در نگاه دكتر حشمت الله قنبرى؛ انقلاب جابر

اشاره

سيد حسين امامى

روزنامه قدس، 21 دى 1390

اربعين حسينى، يعنى گذشت چهل روز از مصيبت جانگداز شهادت سرور و سالار شهيدان امام حسين(ع). يكى از نشانه هاى مؤمن، زيارت امام حسين(ع) در روز اربعين است.

دشمنان اسلام با به شهادت رساندن امام حسين(ع)، قصد نابود كردن دين اسلام را داشتند. دشمنان تلاش كردند تا حادثه كربلا، به كلى فراموش شود و حتى كسانى را كه براى زيارت امام حسين(ع) مى آمدند، شكنجه مى كردند و مى كشتند.

در زمان متوكل عباسى، همه قبرهاى كربلا را شخم زدند؛ مزرعه كردند و مردم را از آمدن براى زيارت قبور منع كردند. شيعيان هم براى مقابله با اينها، از هر مناسبتى استفاده مى كردند كه يكى از اين مناسبت ها، «اربعين» است. به مناسبت اربعين شهادت امام حسين(ع)، با دكتر حشمت الله قنبرى، استاد دانشگاه و محقق تاريخ گفت وگويى انجام داده ايم.

ص: 443

آقاى دكتر! در ابتداى بحث، ضرورى است بفرماييد چرا «اربعين» تا اين حد در فرهنگ ما اهميت دارد؟

اربعين به معناى عدد چهل، مفاهيم گسترده و مباركى را به خود اختصاص داده است و در گذر تاريخ خلقت، رنگ و بوى دل انگيز و نورانيت ويژه اى را به خود متعلق كرده است. اين عدد، اسرار منحصرى را با خود حمل مى كند؛ گاهى سند كمال و علو عقلى انسان است، خداوند عالم در آيه 15 سوره احقاف مى فرمايد: «هنگامى كه انسان به چهل سالگى رسيد، به خداوند عالم عرض مى كند: پروردگارا! مرا موفق گردان تا بر نعمت هايى كه بر من و پدر و مادرم ارزانى داشتى، تو را شكر كنم»، يعنى در چهل سالگى، درك انسان ژرفا مى يابد. هم زبان حمد و تقديس و تسبيح او گران سنگ مى شود و هم به مقام شكر نعمت، به درك نعمت دست مى يابد و در پيوند اين درك و تسبيح و شكر به حقيقت عبوديت دست پيدا مى كند.

هدايت قرآن براى سالك صراط مستقيم، اين است كه بنده خدا بايد در چهل سالگى به چنين منزل با عظمتى رسيده باشد. گاهى اين عدد چهل، به عنوان سند سلوك و اعتبار اعلاى مقام نبوت براى برگزيده اى والامرتبه از انبياى الهى، به استخدام كلام وحى درآمده است.

آيا در روايات هم به عدد چهل اشاره شده است؟

در روايات اسلامى نيز اربعين مفهوم عظيمى را با خود عجين كرده است؛ به طورى كه امام محمد باقر(ع) فرمود:

هيچ بنده اى ايمان خود را به خدا در چهل روز خالص نگردانيد، الا اينكه خداوند به بركت آن ايمان چهل روزه خالص، او را نسبت به دنيا بى توجه و

ص: 444

بى اعتنا فرمود و دردها و درمان ها را به او نشان خواهد داد و حكمت قلب او را در خود خواهد گرفت و زبانش به حكمت، گويا خواهد شد. (1)

ضمن اينكه چهل روز عبادت و اخلاص، از شاخصه هاى ورزيدگى انسان در اطاعت پروردگار و رسيدن به حقايق انسانى برشمرده شده است. به هرحال عدد چهل، مبدأ تحول در انسان به شمار مى آيد. چهل روز غذاى حلال خوردن، قلب را نورانى مى كند و آن كس كه از لقمه حرام سير شود، تا چهل روز دعايش مستجاب نمى شود. تا چهل روز نماز شرابخوار پذيرفته نيست و كسى كه چهل حديث را حفظ كند، در قيامت، فقيه برانگيخته مى شود. تا آنجا كه ما اطلاع داريم، بيشتر انبيا در چهل سالگى به پيامبرى مبعوث شدند و در روايت آمده است كه اگر فردى از چهل سالگى عبور كند و توبه نكرده باشد، شيطان دستش را به صورت او مى كشاند و مى گويد: «پدرم به فداى رخساره تو بود كه هرگز رستگار نمى شوى». به هرحال عدد چهل و اربعين، در فرهنگ ملت ها، گمنام و ناشناخته نيست.

اربعين شهادت حضرت سيد الشهدا(ع) چه اتفاقى افتاد؟

اولين زيارت حضرت سيدالشهدا(ع) در اربعين شهادت آن حضرت، آميخته با رمز و رازهاى شگفت است. آنچه كه تاريخ به ما مى گويد، دو شخصيت مهم و خوش سابقه و خوش نام اسلامى، به نام هاى جابر بن عبدالله انصارى و عطيه عوفى، از اولين يا حتى تنها زائران كربلا بودند. جابر بن عبدالله انصارى، در نوزده غزوه در ركاب پيامبرخدا(ص) مجاهده كرد و پيامبر(ص) در مورد او فرمود: «اى جابر، تو از ما هستى. خدا دشمن تو را دشمن مى دارد و دوستدار كسى است كه تو8.

ص: 445


1- . تحقيق درباره اول اربعين حضرت سيدالشهدا، ص88.

را دوست مى دارد». (1) جابر، سفير سلام صاحب رسالت حضرت ختمى مرتبت(ص) براى حضرت امام محمد باقرالعلوم(ع) است و پس از رحلت پيامبر خدا(ص) و آغاز غربت اسلام، او بود كه هرگز دچار لغزش نشد. عطيه عوفى، فرزند سعد بن خباده نيز، از تابعين مهم و معتبر است.

محمد بن سعد در جلد ششم طبقات كبرى، صفحه 304 روايت مى كند، با ولادت اين نوزاد در خانه سعد بن خباده، او به محضر اميرمؤمنان(ع) شرفياب شد و از آن حضرت درخواست كرد تا پسرش را نام گذارى كند. امام(ع) در پاسخ فرمود: «هذا عطية الله»، «اين نوزاد عطيه و موهبت الهى است». عطيه هم راوى و پاسدار خطبه فدكيه است و هم از كسانى است كه حديث غديرخم را تا دور دست هاى قلمروى اسلامى رساند و هم زيارت اربعين يادگار اوست.

اين دو شخصيت بزرگ اسلامى از دو نسل در تاريك ترين دوران و خفقان و استبداد بنى اميه، به تنهايى عازم زيارت سيدالشهدا(ع) مى شوند. اين اقدام، يك زيارت به معناى متداول نبود، بلكه زيارت جابر و عطيه، نوعى انقلاب است.

منظورتان از« انقلاب» چيست؟

پس از حادثه عاشورا، فضاى جامعه مسلمانان بسيار خوفناك شد و حسب ظاهر، هيچ زمينه اى براى تظاهر به دوستى با اهل بيت(عليهم السلام) رسالت وجود نداشت. اين اقدام انقلابى، در حقيقت بازتابش حماسه حسينى بود؛ مهر باطلى بر انديشه خام و رسواى دنياطلبان ذلت پذير بود؛ كار و عمل جابر و عطيه، در حقيقت بازگرداندن روح اميد و مجاهده به پيكره مرده تاريخ بود و از همه قيام هايى كه با عنوان قوانين در تاريخ ثبت شده است، ناب تر، خالص تر و مقدس تر است.63

ص: 446


1- . تحقيق درباره اول اربعين حضرت سيدالشهدا، ص163

اگرچه عمر جابر پس از ثبت اين حماسه، خيلى به درازا نكشيد، اما عطيه فريادگر عرفان و عدالت و مجاهده حسينى و علوى در سال هاى طولانى پس از اربعين اول بود. جنس حضور و زيارت جابر و عطيه نيز هنگامه اى است، جوهر نابى مخصوص به خود آنها و در انحصار آنهاست.

عطيه روايت كرده است: «من با جابر بن عبدالله انصارى، به قصد زيارت قبر حضرت امام حسين(ع) به كربلا رفتم. با رسيدن به كربلا، جابر در شط فرات غسل كرد، سپس قطيفه اى به كمر بست و قطيفه اى بر دوش انداخت». ملاحظه كنيد، جابر براى زيارت ابى عبدالله(ع)، بعد از غسل، احرام بسته است. شما در حج وقتى محرم مى شويد، در محضر جاويد حيات الهى هستيد. غسل و احرام جابر، حكايت بلندى است از درك حضور ابى عبدالله(ع) از سوى او و همه كلامى كه بعداً او در قالب نوحه و شيدايى بر زبان جارى مى كند، بيان مظلوميت سيدالشهدا(ع) و توبيخ و استيضاح مردم رسواى آن روزگاران است.

جابر مى گويد، براى زيارت ابى عبدالله(ع) بايد حاجى شد و احرام بست. البته در اين احرام، بايد خوشبو هم شد. عطيه در ادامه مى گويد: «جابر خود را خوشبو كرد و در حالى كه ذكر خدا بر لب داشت، خود را به نزديكى قبور شهدا رساند؛ كمى نزديك تر كه رسيد، به من گفت: عطيه دست مرا بگير و به قبر حسين(ع) برسان تا قبر او را لمس كنم». عطيه ادامه مى دهد، من دستش را گرفتم و به قبر اباعبدالله(ع) رساندم و همين كه دست جابر با خاك تربت سيدالشهدا(ع) برخورد كرد، ديدم از شدت اندوه، از هوش رفت و بر روى قبر افتاد، من نگران شدم و به روى او آب پاشيدم؛ وقتى به هوش آمد، فرياد زد: «يا حسين!». سپس لحظاتى خاموش شد، آن گاه در حالى كه به سختى بغض كرده بود، گفت: «حبيب لا يجيب حبيبه!»؛ «آيا دوست جواب دوست خود را نمى دهد؟». بعد خودش پاسخ

ص: 447

خود را داد و گفت: «چگونه مرا پاسخ بدهى، در حالى كه خون در رگ هاى بريده گلويت بر سينه ات فرو ريخته و ميان سر و بدنت جدايى افتاده؟». سپس جابر با عالى ترين مضامين، به ذكر فضايل والاى حضرت سيدالشهدا(ع) پرداخت. پس از آن، به زيارت ساير شهدا پرداخت و ضمن ملحد و منحرف دانستن دشمنان آنان گفت: «ما با شما در آنچه بدان وارد شديد، شريك هستيم».

عطيه از سخنان استاد خود دچار حيرت شد. ادعاى جابر، سخن بزرگى بود كه به عنوان درس زندگى و مرام و منش انسانى، مى توانست تا هميشه پيش روى بشريت گسترده باشد. بنابراين از او پرسيد، چگونه ما در جهاد و جنگ مقدس آنها شريك و سهامدار هستيم، در حالى كه نه در فراز و فرودها با آنان بوديم و نه در كنار آنها شمشيرى زديم؛ آنان بودند كه جانفشانى كردند، سرهايشان از بدن جدا شد و فرزندانشان يتيم شدند و همسرانشان بيوه گشتند؟

جابر در كنار قبر مقدس ابى عبدالله(ع) و در محضر اولين فيض زيارت گفت: «عطيه! من خود از پيامبر خدا(ص) شنيدم كه فرمود: هر كس قومى را دوست بدارد، با آنها محشور خواهد شد و در عمل آنها سهيم است، به خداوندى كه محمد(ص) را به نبوت مبعوث فرمود، نيت من و اصحابم، منطبق با نيت امام حسين(ع) و اصحاب اوست». ملاحظه مى فرماييد، اينجا جابر نه تنها زائر، بلكه سفير سيدالشهدا(ع) و مبلغ معارف كربلاى حسينى است؛ او راه و رسم حسينى شدن را مى آموزد.

بازگشت كاروان آل الله به كربلا، در چه زمانى اتفاق افتاد؟ آيا در روز اربعين بود؟

در خصوص اربعين حسينى، آنچه در ميان پيروان مكتب اهل بيت(عليهم السلام) و فراگير است، اين است كه در هنگام مراجعت كاروان آزادگان حسينى، با دلالت حضرت

ص: 448

زين العابدين(ع)، آنان به كربلا رفته و در چهلمين روز حادثه با عظمت عاشورا، به زيارت حضرت اباعبدالله(ع) و شهداى عاشورا نائل آمده و سه روز اقامه عزا كردند و در همين ايام نيز، سر مطهر حضرت سيدالشهدا(ع)، به بدن مبارك او ملحق شد. اگر چه تعدادى از محققان و انديشمندان، براى صحت اين خبر، اقامه دليل كرده اند، اما اين موضوع، از ناحيه بخش بزرگى از واقعه نگاران و مورخان، محل مناقشه است.

چگونه مى توان به دليل متقنى در اين باره رسيد؟

براى دسترسى به حقايق اين مهم، ضرورتاً بايد به حقيقت چند رخداد مرتبط با دوران آزادگى خاندان رسالت دست يافت. اولين مطلب، مدت توقف و درنگ يا حبس و حصر اهل بيت سيدالشهدا(ع) در كوفه است. با كم ترين ترديد، كاروان آزادگان كربلا در روز يازدهم محرم الحرام سال 61، از كربلا به سوى كوفه حركت كرده اند و گويا در روز دوازدهم محرم، به شهر پيمان شكن ها وارد شده اند؛ اما در مورد مدت اقامت در كوفه، در هيچ كدام از مصادر تاريخى، گزارش قطعى و مستندى به چشم نمى خورد، اما اسناد تاريخى، ما را مطمئن مى كند كه كاروان كربلا، مدتى را در حبس بوده اند.

مرحوم شيخ صدوق و طبرى، به صراحت گفته اند: «ثم امر بعلي بن الحسين فغل و حمل مع النسوه و السبايا الى السجن...» (1) و در جاى ديگرى از عبيدالله گزارش شده كه «فامر ابن زياد بردهم الى السجن» (2)؛ يعنى دستور داد آنها به زندان بازگردانده شوند. لذا مطمئناً اهل بيت(عليهم السلام) مدتى در كوفه نگاه داشته شده اند و اين مدت، همان زمان حداقلى است كه عبيدالله بايد منتظر فرمان شام مى ماند. آنهايى كه در مقام اثبات5.

ص: 449


1- . بحارالانوار، علامه مجلسى، ج45، ص154.
2- . همان، ص155.

قول معروف اربعين اول هستند، ضمن پذيرش اين توقف، معتقدند پيغام عبيدالله و دستور يزيد براى حركت بازماندگان كربلا، توسط كبوتر نامه بر رد و بدل شد.

بنابراين دو روز بيشتر به طول نينجاميد و روز پانزدهم محرم، اهل بيت امام حسين(ع) به سوى شام روانه شدند. البته اين عده از محققان والا مرتبه، استفاده از كبوتر نامه بر را راه و روش بنى اميه دانسته اند؛ اما اين اظهار در بعضى از مواقع و مواضع، با اشكال مواجه است. مثلاً شما مى دانيد معاويه در پانزدهم رجب سال 60 از دنيا رفت و همان شبى كه خبر مرگ معاويه به والى مدينه رسيد، او امام حسين(ع) را براى گرفتن بيعت به قصر حكومتى فراخواند و دو روز بعد از آن ملاقات، امام(ع) از مدينه مهاجرت فرمود. بنابراين شما به راحتى در مى يابيد كه نامه يزيد در بيست و ششمين روز ماه رجب، به مدينه رسيده است، نه فرداى روزى كه معاويه درگذشت. پس پيغام را كبوتر نامه بر به مدينه نياورده بود، بلكه انسانى مأمور شده بود. محمد بن سعد نيز در گزارش خود نوشته است:

و قدم رسول من قبل يزيد بن معاويه يامر عبيدالله أن يرسل اليه بقتل الحسين و من بقي من ولده و اهل بيته. (1)

فرستاده اى از طرف يزيد فرا رسيد و سپس عبيدالله فرمان داد تا سر حسين(ع) و بازماندگان او از اهل بيت(عليهم السلام) و خاندانش را به سوى يزيد روانه كنند.

ملاحظه مى فرماييد، اينجا هم فرستاده نمى تواند كبوتر باشد، ضمن اينكه حتى اگر استفاده از كبوتر، براى پيغام رسانى، جارى و متداول مى بود، چنين امر مهمى را نمى شد به مخاطرات و بى اطمينانى هاى پيك كبوترى سپرد.

نكته ديگرى كه عرض مى كنم، خبرى است كه طبرى از قول «عوانة بن حكم» نقل كرده است. او مى گويد: پس از شهادت حسين بن على(عليهما السلام)، بازماندگان7.

ص: 450


1- . من هم قتلة الحسين(ع) شيعة الكوفة، سيد على حسينى ميلانى، ص217.

او را به كوفه آوردند و مدتى را در كوفه زندانى بودند، در يكى از روزهاى زندان، تكه سنگى كه بر روى آن كاغذى بسته شده بود، به داخل زندان پرتاب شد، وقتى آن را باز كردند، ديدند نوشته است: «در فلان روز، براى كسب تكليف در مورد شما، پيكى به سوى شام روانه شده است و اكنون چند روزى است كه در راه است و فلان روز نيز به كوفه خواهد رسيد. با مراجعت او، اگر صداى تكبير شنيديد، بدانيد همگى كشته خواهيد شد و اگر صدايى نيامد، بدانيد امان داده شده ايد و تا آخرين خبر كه نوشته است كه با آوردن قاصد، معلوم شد كه دستور يزيد، اعزام كاروان كربلايى به شام است. بنابراين با اطمينان فراوان مى توان گفت، اولاً رد و بدل شدن پيغام، از طريق كبوتر نامه بر نبوده است و ثانياً در حالت معمولى براى رفت و برگشت پيك از كوفه به شام و برعكس، دو هفته زمان لازم بود و در طى اين مدت، اهل بيت امام حسين(ع) تحت الحفظ والى بنى اميه بودند.

نكته ديگرى كه لازم به توجه و تدبر است؛ ملاحظه آداب و رسوم عرب در آن روزگاران است كه اعراب بر اين مرام بودند كه پس از پايان جنگ، ابتدا طرف غالب، سر فرمانده جبهه مقابل را به همراه نامه اى كه گزارش جنگ و مژده پيروزى بود، براى امراى خود ارسال مى كردند. سپس اسيران و غنايم به دست آمده در مرحله بعدى، انتقال داده مى شد. در ماجراى كربلا نيز نشانه هاى اقامه اين روش در مصادر تاريخى يافت مى شود؛ مثلاً ابن اعثم مى نويسد:

وسبق زجر بن قيس الجعفي برأس الحسين(ع) الى دمشق حتى دخل على يزيد فسلم عليه و دفع اليه كتاب عبيدالله بن زياد!

زجر بن قيس در حالى كه سر مبارك حضرت سيدالشهدا(ع) را با خود حمل مى كرد، به سوى دمشق رفت و پس از ورود به دربار يزيد، نامه عبيدالله را به او تسليم كرد.

ص: 451

بنابراين نبايد تا قبل از بيست و پنجم محرم، بازماندگان كربلا را به شام اعزام كرده باشند، مگر اينكه براى جلوگيرى از قيام مردم و بدون فرمان يزيد به تشخيص خود عمل كرده باشد.

كاروان از كوفه تا شام، چه مراحلى را طى كردند؟ از چه شهرهايى عبور كردند؟

نكته مهم ديگرى كه بايد به دقت مورد بررسى واقع شود، مسيرى است كه از كوفه تا شام، پيش روى حضرت زين العابدين(ع) و كاروان نورانى او قرار داده شده است. براساس اسناد تاريخى، سه راه بيشتر مورد ملاحظه نيست. يكى مسير معروف سلطانى است كه از شهرهايى مانند تكريت و موصل و نصيبين و عين الورده عبور مى كند كه اين مسير، طولانى ترين مسير است.

مسير دوم، معبر بادية الشام است كه اگر اين گذرگاه سوزان و كويرى، محل انتقال آزادگان حسينى بود، به احتمال بسيار فراوان، گرسنگى و تشنگى اهالى كاروان، به ويژه اطفال و خردسالان مورد شكايت واقع مى شد؛ در حالى كه در كلام سران خيمه نور، اشاره اى به چنين تصنيفاتى نشده است؛ بلكه برعكس، شكايت از جفاهاى ديگرى شده است كه اصولاً منطبق وضعيت جغرافيايى و محيط بر اين گذرگاه نيست:

و امانك و سوقك بنات رسول الله(ص) سبايا قد هتكت ستورهن و ابديت وجوههن يحدو ابهن الاعداء من بلد الى بلد!

اى پسر طلقا! آيا اين عدالت است كه زنان و كنيزان تو در امنيت باشند و دختران رسول خدا(ص) در هيئت اسيرى، شهر به شهر گردانده شوند؟

پس معبر بادية الشام نمى توانست راه عبور كاروان باشد؛ زيرا در اين مسير، امكان اثربخشى فعاليت هاى تبليغاتى و ايجاد رعب بنى اميه محقق نمى شد. لذا راه

ص: 452

سوم، يعنى مسيرى كه از شهرهايى مانند انبار و قرفشيا و رقه مى گذرد، مى توانسته راه مناسب ترى باشد؛ زيرا هم از مسير سلطانى كوتاه تر است و هم از متروكه بودن بادية الشام برخوردار نيست. اين همان مسيرى است كه وجود مبارك اميرمؤمنان(ع)، در هنگام پيكار صفين برگزيده بود و انتخاب اين مسير، مى توانست نوعى نمايش اقتدار به شمار آيد. در هر حالتى با توجه به فاصله كوفه و شام، تمهيدات تبليغى و امنيتى بنى اميه، تركيب و بافت جمعيتى قافله آزادگان كربلا و توجه به اين مهم كه معمولاً در حركت دسته جمعى، به خودى خود از سرعت حركت كاسته مى شود و نكته مهم تر، توقف اجبارى كه در شهرهاى مسير راه به كاروان تحميل مى شد. حتى اگر هر روز صد كيلومتر راه پيموده مى شد، پيش از 15 روز زمان لازم بود تا كاروان به شام وارد شود؛ در نتيجه ورود كاروان حسينى در روز اول صفر به شام، بسيار بعيد و دور از ذهن است. اما اينكه سر مبارك سيدالشهدا(ع) در روز اول صفر به شام وارد شده باشد، كاملاً قابل تصور و فهم است؛ زيرا همان طورى كه قبلاً عرض كردم، چنين اقدامى از سوى شخصيتى مانند عبيدالله قابل درك است.

مدت توقف اهل بيت(عليهم السلام) در شام چقدر بود؟

در مورد مدت توقف اهل بيت(عليهم السلام) تا يك ماه و نيم هم روايت شده است، يك ماه و نيم در خانه اى بى سقف كه نه مانع گرما بود و نه سرما، آنها را نگهدارى مى كردند تا اينكه پوست صورت هاى آنان از گرمى آفتاب پوست انداخت. محدث نورى و سيد بن طاووس، نزديك به همين عبارت ها را تأييد كرده اند. ضمن اينكه پس از انتقال و درماندگى يزيد براى مدت هفت روز، در قصر حكومتى براى امام حسين(ع) و شهداى كربلا اقامه عزا شد و اين اقدام، در حقيقت اثبات عظمت خاندان وحى و تحقير و ذلت پوشالى بنى اميه بود

ص: 453

و نمايش اين اقتدار، سياست خردمندانه و تصميم هوشمندانه امام چهارم(ع) و عمه بزرگوارشان بود.

نظر شما در مورد مراجعت اهل بيت(عليهم السلام) به كربلا در روز اربعين چيست؟

امكان مراجعت كاروانيان نور به كربلا در اربعين، بسيار بعيد و دور از دسترس است؛ ضمن اينكه حضور يا عدم حضور بازماندگان كربلا در اربعين ابى عبدالله(ع) و درك قبور مطهر شهدا، نبايد مورد تعصب واقع شود؛ زيرا كربلا و شهداى كربلا در طول اين مسير و تا آخرين لحظه حيات مبارك هر كدام از آزادگان، با آنها همراه بودند و همين پيوستگى و همراهى مقدس بود كه حضرت زين العابدين(ع) و زينب كبرى(عليها السلام) را جاودانه قرار داد. مهم اين است كه اربعين حسينى، همه هويت و هستى ايمانى خلقت را در خود گرفت و با خود به عزت و عظمت رسانه و چهلمين روز شهادت عاشوراييان، عملاً مهر پايان و خط بطلان بر اقتدار پوشالى شياطين بنى اميه بود.

منابع

1. بحار الانوار، محمدباقر مجلسى، دار احياء التراث، بيروت.

2. تحقيق درباره اول اربعين حضرت سيدالشهدا(ع)، سيد محمدعلى قاضى طباطبايى، وزارت ارشاد اسلامى، تهران، 1383.

3. من هم قتلة الحسين(ع) شيعة الكوفة، على حسينى ميلانى، مركز الحقائق الاسلاميه، قم، 1429ق.

ص: 454

روايت چهل روزگى ماتم مردم در عزاى سيدالشهدا(ع)؛ اربعين اشك

اشاره

احمد عبدالله زاده مهنه

چه رسم زيبايى است در ولايت ما كه بستگان و دوستان و آشنايان عزيزى از دست رفته، تا چهل روز در كنار بازماندگان مى مانند و تسلاى خاطرشان مى شوند و پس از آن، لباس عزا را از تن صاحب عزا درمى آورند. عزاداران سيدالشهدا(ع) هم به رسم «مودة فى القربى» در اربعين امام حسين(ع) به سراغ كاروان داغدار كربلا مى روند؛ اما نه براى از عزا درآوردنشان، كه داغ حسين(ع) مرهمى ندارد، جز اشك بر حسين(ع). اربعين براى ما، موسم تازه كردن اشك ها و زنده كردن عزادارى هاست. با سوگواران غم حسين(ع) در اربعين شهادت او، به گفت وگو نشسته ايم.

سرسلامتى

آن قدر به كاروان اسيران كربلا مديونيم كه تسليت گفتن، كم ترين سپاسى است كه مى توانيم به محضر آنان ببريم. آقاى «رحيمى»، اربعين را موعد تسليت به اهل بيت(عليهم السلام) مى داند:

ما براى قدردانى از فداكارى امام حسين(ع) هيچ كارى از دستمان برنمى آيد. اين عزادارى ها و نذر و نيازى هم كه خرج اباعبدالله(ع) مى كنيم، براى

ص: 455

خودمان است؛ وگرنه آن بزرگوار كه نيازى به اين عزادارى دست و پا شكسته ما ندارد؛ ما نيازمنديم. روز اربعين هم براى سرسلامتى به كاروان اسراى كربلا عزادارى مى كنيم. البته اين سرسلامتى در برابر آن مصيبت عظيم، هيچ نيست؛ ولى از دست ما همين برمى آيد و نبايد دريغ كنيم.

وى اربعين را روز مزد گرفتن از سيدالشهدا(ع) هم مى داند:

از سوى ديگر، پس از چهل روز عزادارى، به محضر آقا امام حسين(ع) مى رويم و از ايشان مزد مى خواهيم؛ شفاعت، عاقبت بخيرى، زيارت كربلا و... . هر كس بهتر و خالصانه تر عزادارى كرده باشد، مزد بهترى هم در انتظار اوست. البته ان شاء الله، مزد نهايى عزادارى هاى محرم و صفر را در آخر اين ماه، از دست امام رضا(ع) خواهيم گرفت.

تجديد عهد

عاشورا عهدى است با همه آزادگان عالم كه هرگز ظلم و ناراستى را برنتابند و اربعين، تازه كردن اين عهد است. «باقرزاده» از اين تجديد عهد مى گويد:

به نظر من روز اربعين، فرصتى براى تجديد عهد با امام حسين(ع) است؛ يعنى پس از چهل روز عزادارى، به امام حسين(ع) مى گوييم كه پيوند ما با شما، فقط در حد همين بر سر و سينه زدن نيست. ما با راه شما كه راه شهادت و فداكارى است، پيمان بسته ايم و امروز آمده ايم اين پيمان را تجديد كنيم. در اربعين، از امام حسين(ع) مى خواهيم كه ما را در اين راه كمك كند و ثابت قدممان بدارد.

بهانه اى براى زيارت

يك اربعين است و يك «زيارت اربعين» كه امام حسن عسكرى(ع) به جا آوردنش را يكى از پنج نشانه مؤمن ذكركرده اند. «بهروز صابرى» از زيارت امام

ص: 456

حسين(ع) در روز اربعين مى گويد:

من با زيارت اربعين، ارتباط عجيبى دارم و چند روز پيش از اربعين، منتظر اين روز هستم تا زيارت اربعين را بخوانم. اربعين، روز زيارت است. خوشا به حال كسانى كه توفيق پيدا مى كنند كه چنين روزى را در كنار قبر سيدالشهدا(ع) باشند. ما هم نبايد حداقل توفيق خواندن زيارت اربعين را از دست بدهيم.

مرور عاشورا

اربعين، داغ عاشورا را تازه مى كند و درس هاى عاشورا را دوباره به يادمان مى آورد. حجت الاسلام «رضوانى» از اين يادآورى مى گويد:

شايد يكى از دلايل تأكيد بر زيارت اربعين، اين باشد كه درس هاى عاشورا را مى توان در زيارت اربعين مرور كرد. اين زيارت در عين حجم كم، محتوايى بسيار عالى دارد؛ يعنى اولاً، هدف قيام و شهادت اباعبدالله(ع) را در دو جمله بيان مى كند: «و بذل مهجته فيك ليستنقذ عبادك من الجهالة و حيرة الضلالة». امام حسين(ع)، جان خود را در راه خدا داد تا مردم را از «نادانى» و «گمراهى» نجات دهد؛ يعنى درد نادانى و گمراهى، آن قدر بر امام(ع) سنگين است كه براى درمان آن، فقط بايد جانش را فدا كند. اين مرورى است بر درس هاى عاشورا و تلنگرى براى ما كه اگر در نادانى و گمراهى بمانيم، در حقيقت با هدف عاشورا، به مخالفت برخاسته ايم.

وى در بيان درس ديگرى از عاشورا در رهگذر زيارت اربعين مى گويد:

بلافاصله پس از اين جملات، در زيارت اربعين، ويژگى هاى طرف مقابل امام حسين(ع) هم ذكر شده است:

كسانى كه عليه اباعبدالله(ع) به مبارزه برخاستند، اين ويژگى ها را داشتند:

ص: 457

فريب دنيا را خوردند و سعادت آخرت را به متاع پست دنيا فروختند. اگر كسى مى خواهد در جبهه مقابل امام حسين(ع) قرار نگيرد، بايد پيوسته مراقب نسبت و رابطه خود با دنيا باشد تا فريب نخورد و آخرت را به دنيا نفروشد.

رسالت انجام داده

اربعين، ياد زيارت جانسوز قافله اى است كه قافله سالار خود را در بيابان كربلا نهاده و حالا دلتنگ و سربلند، داغديده و ذلت نخريده، تازيانه خورده و فريب نخورده، به حرم يار بازگشته است. حالا نوبت امام سجاد(ع) و زينب كبرى(عليها السلام) است كه گزارش فتح الفتوح خود را در مأموريت اسارت كوفه و شام، به پيشگاه اباعبدالله(ع) عرضه كنند:

برگشتم از رسالت انجام داده ام *** زخمى ترين پيمبر غمگين جاده ام

ناباورانه از سفرم خيل خارها*** تبريك گفته اند به پاى پياده ام

يا نيست باورم كه دراين خاك خفته اى*** يا بر مزار باور خود ايستاده ام

بارانم و ز بام خرابه چكيده ام ***شرمنده سه ساله از دست داده ام

زير چراغ ماه سرت خواب رفته ام*** بر شانه كجاوه تو سر نهاده ام

دل مى زدم به آب و به آتش براى تو*** از خيمه ها بپرس كه پروانه زاده ام

چون ابر، آب مى شدم از آفتاب شام*** تا ذره اى خلل نرسد بر اراده ام

رضا جعفرى

ص: 458

گلواژه هاى حسينى ؛... تا اربعين

اشاره

جواد محدثى

به ياد كربلا دل ها غمين است *** دلا خون گريه كن؛ چون اربعين است

مرام شيعه در خون ريشه دارد*** نگهبانى ز خط خون چنين است

باز هم اربعين است و تكرار درس هاى عاشورا!

اى عزيز مصطفى، اى پسر فاطمه زهرا(عليها السلام)، اى شهيد كربلا، اى خون خدا! باز هم پرچم عزاى تو را در اربعين افراشته ايم و در سوگ تو سيه پوشيم. اين پرچم عزا و لباس مشكى، ما را به ياد كربلا و عاشورا مى اندازد؛ به ياد حماسه و شهادت؛ به ياد عدالت و شجاعت؛ به ياد خدا و رسول(ص)؛ به ياد مدينه و كوفه و كربلا؛ به ياد نماز و نيايش و اشك و سجاده و قرآن و جهاد و امر به معروف و نهى از منكر و تولى و تبرى.

مكتب عاشورا، براى تشنگان حقيقت، سيراب كننده جان است و الهام بخش ايمان. اى حسين مظلوم! هنوز هم در جان ما، علقمه عطش جارى است و ما تشنه فراتيم. دلهاى ما يك «حسينيه» پرشور است و خانه هايمان «تل زينبيه» در حسينيه دلهايمان. مرغهاى محبت سينه مى زنند و اشك هاى يتيم، در خرابه چشممان بى قرارى مى كنند.

ص: 459

سينه هاى ما تكيه اى قديمى است كه با كتيبه هاى اشعار محتشم سيه پوش است. در آن با كليد «يا حسين(ع)» باز مى شود و زمين آن با اشك و مژگان چشم، آب و جارو مى شود. ما دل هاى خود را وقف تو كرده ايم. يا حسين، تو خودت اين وقفنامه را امضا كرده اى. براى اين ادعا، خيلى سند و شاهد داريم: اينكه شوق كربلا در دل و شور شهادت در سر داريم، اينكه هيچ روزى بى ياد تو، بر ما نمى گذرد و هيچ مجلس و محفلى بدون سلام بر تو شكل نمى گيرد و هيچ امر به معروف و نهى از منكرى، جز با الهام از قيام تو انجام نمى يابد، اينكه تربت تو زينت سجاده هاى ماست، اينكه اشك عزاى تو، شستشو دهنده چشم و چهره گنهكار ماست، اينكه از روزهاى نخست محرم تا اربعين و پايان صفر براى تو عزادارى مى كنيم، اينكه انقلاب اسلامى ما «حسينى» بود و در سالهاى دفاع مقدس، به عشق تو و كربلايت در جبهه ها حاضر مى شديم و شهيد و جانباز مى داديم و فدا مى شديم، گوشه اى از اين اسناد و مدارك است. ما در پاسخ به نداى «هل من ناصر» تو به عرصه هاى خون و شهادت مى شتافتيم.

درسى كه ز عاشورا آموخته ايم اين بود *** قربانى راه دين، فرزند و پدر كرديم

ما هرچه داريم، از كربلا و عاشورا و اربعين و مجالس حسينى است. ما نمك پرورده سفره تو هستيم، اى حسين! ما مثل جابر و عطيه، اربعين تو را ارج مى نهيم و اگر بتوانيم، به زيارت تو مى آييم. عشق به كربلا و زيارت، يك دم از زبانمان نمى افتد. صبح ها، وقتى سفره دعا و عزا گشوده مى شود، دل روح مان گرسنه و تشنه عشق مى شود. ابتدا چند مشت «آب بيدارى» به صورت جان مى زنيم تا خواب غفلت را بشكنيم. زيارتنامه را كه مى بينيم، چشم مان آب مى افتد. «السلام عليك» را كه مى شنويم، بوى خوش كربلا به مشام مان مى رسد. بغض عاشورا

ص: 460

گلويمان را مى گيرد، هواى دلمان ابرى مى شود و آسمان ديدگانمان بارانى! باران اشك، ما را تا درياى كرامت تو پيش مى برد.

«تا كه نامت مى بريم از ديده آب آيد برون!». ما هر روز، جرعه جرعه «زيارت عاشورا» مى نوشيم و سر سفره توسل، «ولايت» را لقمه لقمه در دهان كودكانمان مى گذاريم.

غذاى روح ما از عطاى توست، يا اباعبدالله! الحمدلله كه در اين خشكسالى دل و قحطى عشق، نم نم باران اشك، غنيمتى است كه رواق چشمان ما را آيينه كارى مى كند. از خدا مى خواهيم كه ما را به چشمه كربلا و نهر علقمه تشنه تر سازد. امروزه، بر سر در دل هاى ما، پرچمى نصب شده كه بر آن نوشته است: «السلام عليك يا اباعبدالله». ما به اين پرچم، عشق مى ورزيم و زير اين علم بلند عاشورايى، سينه مى زنيم و ترويج خوبى ها و مبارزه با مفاسد را براى خود، يك «وظيفه» مى دانيم.

به شفاعت تو هم بسيار دل بسته و اميدواريم. ما با تو و اهل بيت تو، «همدلى» مى كنيم. به اين اميد كه اين همدلى، ما را به «همراهى» هم بكشد و هم در دنيا و هم در آخرت با شما باشيم. دوست داريم با چشمى كه بر تو گريسته ايم، گناه نكنيم. از خانه اى كه صداى «يا حسين(ع)» از آن بلند شده، صداى حرام بيرون نيايد. دلى را كه جاى محبت توست، به بيگانه از تو نسپاريم.

علاقه و عشق تو را با هيچ عشقى عوض نكنيم و با كودكان قافله عاشورا كه در محاصره دشمن و در اضطراب و بى قرارى و در سفر كوفه و شام بودند، همدردى كنيم. دوست داريم مثل تو، هميشه و همه جا و در همه حال، اهل نماز و قرآن و خداجويى و كسب رضاى پروردگار باشيم. آخرت را از ياد نبريم؛ از گناه و منكرات كه راه جهنم را براى ما باز مى كند، دورى كنيم تا لياقت برخوردارى از شفاعت تو را داشته باشيم.

ص: 461

امروزه، خداشناسى و ديندارى و عزت ما، مديون توست. تو با قيام خود، غيرت و شجاعت و امر به معروف و نهى از منكر را زنده كردى؛ تو خودت يك معروف مجسم بودى و حاكميت يزيد و سلطه فاسدان، بارزترين نمونه «منكر سياسى» بود. خط تو، خط مبارزه با كفر و ظلم و فساد بود.

هر چند آن روز در كربلا، جسم تو بر زمين افتاد و پيكر مطهرت لگدكوب سم اسبان شد، ولى فكر انقلابى نهضت اصلاحى و حركت منكرستيز و ستم سوز تو، زمين و زمان را فرا گرفت و امروز، لبنان و فلسطين و غزه مظلوم، از عاشوراى تو درس و الهام مى گيرند.

ما نخواهيم گذاشت عاشورا و اربعين تو، از شور بيفتد و فراموش شود و هدف خدايى تو بر زمين بماند. آنان كه مى خواهند تو را از ما بگيرند و ما را با اشك و عزا و نوحه و كربلا بيگانه سازند، بيهوده مى كوشند. جاودانگى تو را خدا تضمين كرده است. ما كه تو را از ياد نمى بريم؛ به حق مادرت زهرا(عليها السلام) تو هم ما را از ياد مبر!

ص: 462

اربعين حسينى و چون جابر به كربلا آمدن

دكترمحمدرضا سنگرى

روزنامه اطلاعات، چهارشنبه 13 دى 1391، شماره 25496

جابر به كربلا آمده است؛ مردى كه هر چند امروز نابيناست، روزگارى سيماى زيباى پيامبر(ص)، شكوه و هيبت على(ع)، صورت دلاراى حسن(ع)، آرامش و نفوذ نگاه حسين(ع)، درخشش چهره زين العابدين(ع) و حتى پنجمين امام را ديده است. مردى كه در روزگار جوانى، خاطرات پيامبر(ص) را مى نوشت و سال هاى پس از پيامبر(ص)، آشنا و همراه و خويشاوند اهل بيت(عليهم السلام) بود، اينك با عطيه كوفى به كربلا آمده است.

روز بيستم ماه صفر است. جابر از غسل فرات بازگشته است. پيراهنى بلند و سپيد بر تن دارد و عطر سُعد كه بر پيراهن زده، همراه نسيم در فضاى كربلا مى پيچد. گام ها را آهسته برمى دارد و با هر گام، ذكر مى گويد. كم كم به مزارى كه 37 روز پيش سرانگشت امام سجاد(ع) بر آن نگاشت: «هذا قبرحسين بن علي(عليهما السلام) الذي قتلوه عطشاناً» نزديك مى شود. بوى سيب در هوا موج مى زند. جابر و عطيه كوفى، به گودال قتلگاه مى رسند؛ همان جا كه عزيزترين و محبوب ترين انسان، پاره پاره و بى سر آرميده است.

ص: 463

جابر از عطيه مى خواهد تا دستش را بر مزار حسين بگذارد. شانه هاى پير مى لرزد، اشك، محاسن بلند و سپيدش را درمى نوردد و بر پيراهن بلند و سپيد مى نشيند. جابر گونه ها را به خاك مزار نزديك مى كند و سه بار فرياد مى زند: «الله اكبر، الله اكبر، الله اكبر» و بيهوش بر زمين مى افتد. عطيه سيماى جابر را به آبى مى نوازد و پير سوگوار كربلا چشم مى گشايد. ديگر بار مى گريد و سه بار زمزمه مى كند: «يا حسين، يا حسين، يا حسين».

هيچ پاسخى نمى آيد. جابر، گونه بر خاك مى گذارد و سوگمندانه مى نالد: «حبيب لا يجيب حبيبه؟»؛ «آيا دوست، پاسخ دوست را نمى دهد؟». جابر پاسخ خويش را خود مى دهد: «چگونه مى توانى پاسخم گويى كه ميان سر و بدنت، فرسنگ ها فاصله افكنده اند؟».

اى حسين، شهادت مى دهم كه تو فرزند آخرين پيامبرى. فرزند سرور مؤمنان، تو هم پيمان و هم سوگند تقوايى. پنجمين تن از اصحاب كساء و فرزند فاطمه زهرا(عليها السلام) و چرا چنين نباشى كه از انگشتان رسول خدا(ص)، غذا خوردى و در دامان امام تقواپيشگان، باليدى و از سينه ايمان، شير نوشيدى و با اسلام، از شير گسستى. زندگى سعادتمند و مرگ شرافتمدانه داشتى و به پاى دوست، قطره قطره بر خاك چكيدى.

جابر مى گريست، زيارتنامه مى خواند و صداى اندوهناك او در وسعت خاموش كربلا، تارهاى فضا را مى لرزاند. گاه خاك را مى بوسيد و گاه مى بوييد و گاه در سكوت، آن سان كه گويى به صدايى گوش سپرده است، سر بر مى گرفت و به نقطه اى خيره مى ماند.

ديگر بار، دست بر مزار حسين نهاد و گفت: «گواهى مى دهم رهپوى راهى شدى كه برادرت يحيى بن زكريا، مسافر آن بود. او با منكر و زشتى و پلشتى در

ص: 464

افتاد و سر در تشت، پيش روى ستمگر نشست و تو نيز سر در تشت، به پاس ستيز با ستم، جلوى شقاوت پيشگان نشستى».

جابر برخاست. صحرا را مى بوييد و با هر بار، بر يكى از صحابه سلام مى داد: سلام بر عباس، سلام بر اكبر، سلام بر قاسم، سلام بر عبدالله رضيع، سلام بر حبيب، سلام بر مسلم و سلام بر... .

سكوت كرد. اشك دمى درنگ نداشت. سيماى سپيد جابر در درخشش قطره هاى اشك، شكوه و شوكتى خاص يافته بود. مكثى كرد. آن گاه با انگشت، به مزار مولاى غيور و غريب اشارت كرد و گفت: «سوگند به آن كسى كه محمد(ص) را به پيامبرى برانگيخت، با شما در كارى كه انجام داديد، شريكيم»؛ يعنى شريك در شهادت، ايثار، پاكبازى، شكيبايى و فداكارى.

عطيه در شگفت شد؛ چگونه ممكن است من و جابر كه در كربلا نبوده ايم، شمشير نزده ايم، خونى نبخشيده ايم و سرى نيفشانده ايم، با حسين شريك و همراه باشيم؟

عطيه در شگفت از اين سخن، سكوت را شكست و آرام و نرم گفت:

مولاى من، چگونه ممكن است؟ ما كوهى را بالا نرفتيم، در هيچ وادى و سرزمين، همراهى و همگامى حسين نكرديم، شمشيرى از نيام نكشيديم و با هيچ دشمنى نجنگيديم؟ اما اينان جان بر دست گرفتند، در نهايت عطش، در خون غلتيدند، همسرانشان سوگوار و فرزندانشان در سوگ پدر نشستند، چگونه ممكن است؟ چگونه؟.

جابر گفت: عطيه، از محبوبم رسول خدا(ص) شنيدم كه فرمود:

من احب عمل قوم اشرك في عملهم و الذي بعث محمدا بالحق نبيا ان نيتي و نية اصحابي على ما مضى عليه الحسين و اصحابه. (1)1.

ص: 465


1- . بحارالانوار، ج65، ص131.

هر آن كس كه گروهى را دوست بدارد، با آنان است و هر كس كار گروهى را بپسندد و بپذيرد، در كارشان شريك و همراه است. سوگند به آن كسى كه پيامبر را به حقيقت و راستى به پيامبرى برانگيخت، نيت و انگيزه من و يارانم همان نيت و انگيزه اى است كه حسين و اصحابش، در راه آن جان باختند.

اربعين روز همدلى و هماهنگى است؛ با آهنگ دارى كاروان حسين. روز تصحيح روش و منش است. روز شريك شدن در نهضت حسين. در اربعين، جابروار، دل ها را به كربلا بايد آورد و در آيينه روشن كربلا، دل را كاويد تا روشن شود، چه اندازه روشناى حسين دارد و تا چه اندازه با حسين و مكتب او همراه است.

اربعين، روز سنجش فاصله خويش با حسين و ياران پاكباز اوست؛ روز دوستى است؛ روز پرسش از قلب است كه تو با حسين چگونه اى؟ با آرمان و ايمان او چه نسبتى دارى؟ روز اربعين، يعنى تلاش در شريك شدن با حسين. در اين روز بايد پرسيد كدام سرمايه را با خويش به كربلا آورده ايم تا در نهضت حسين سهيم باشيم؟ سرمايه اى از عشق، اخلاص، ايثار، عبوديت، رحمت، ايمان، شوريدگى و شهادت طلبى بايد، تا با حسين همرنگ و همراه شويم.

اربعين يعنى غسل در فرات و سراپا حضور، براى درك محضر حسين. اربعين يعنى جابرانه به كربلا آمدن، عاشقانه با حسين سخن گفتن و عارفانه مكتب و راه و آرمان او را مرور كردن. اربعين، گسترش عشق است؛ انتشار محبت است؛ تكثير شعله اى است كه در جان صحابه بود و جست وجوى شورى است كه شيداييان كربلا را تا قله توصيف ناپذير شهادت بركشيد.

اربعين شركت در مراسم شهادت است، حضور در بزم حسين است؛ هرچند بى شمشير، هرچند بى شهادت، اما عاشق و صادق و لايق؛ آن چنان كه اگر عاشورا

ص: 466

مى بود، همان گونه سر مى باختيم كه حبيب، همان گونه دست مى افشانديم كه عباس، همان سان بر قدم امام مى نهاديم و گذشته هاى تار را با تيغ توبه مى گسستيم كه حر.

اربعين يعنى تصحيح نيت، انطباق نيت و انگيزه با همان نيت و انگيزه سترگى كه در نگاه صحابه حسين مى درخشيد؛ همان نيت كه وهب را در شيرين ترين لحظه هاى زندگى، با همسر به كربلا آورد؛ همان نيت كه در نماز ظهر عاشورا، جان سعيد بن عبدالله و عمرو بن قرظه انصارى را سپر تيرها ساخت تا با بالى از تيرها، در وسعت ملكوت پر بگشايند.

اربعين هماهنگى آهنگ قلب است با ضربان قلب حسين و يارانش؛ قلب هايى كه آسمان و زمين، به آهنگى عاشقانه تر از آنها گوش نسپرده و خوبى پاك تر از آنان را كه چونان فواره اى در هرم داغ صحرا، در نهايت عطش و در باران تيز و تيغ و جنون جوشيده، نديده است.

اربعين يعنى با حسين شريك شدن و كسى مى تواند با حسين شريك باشد كه آن وقت، شرك بر مزرعه جانش نيفتاده و آزمندى شمر و آزمندى عمرسعدى، روحش را تباه و سياه نساخته باشد.

ص: 467

ص: 468

اربعين؛ كمال عاشوراست

دكتر محمدرضا سنگرى (1)

روزنامه جام جم، شماره 3870، تاريخ 92/10/1

اربعين بازگشت قافله اى است به كربلا كه چهل روز سخت، دشوار و غمبار را پشت سر گذاشته است؛ قافله اى كه بايد در اوج شكستگى باشد؛ اما اينك سرفراز و پيروز باز مى گردد و شرنگ شكست را در كام عبيدالله و يزيد ريخته است. قدرت غاصبانه آنان را به باد انتقاد گرفته و پرده هاى دروغ، فريب و تزوير را پس زده است تا تماشاى حقيقت را ممكن سازد. اربعين تجسم رسوايى ستم است و پيروزى حق مظلوم.

اربعين انتهاى جاده اسارت است و ابتداى اسارت ستم. اگر نگاهى از جنس حقيقت، آن سوى اربعين را مى ديد، 33 هزار زنجيرى را مى ديد كه پيشاپيش آنان يزيد، عبيدالله و عمرسعد در سلسله و غل بودند.

1. اربعين روز پايان حيرت، سردرگمى، بهت و ضلالت است. اربعين، روز باز كردن چشم هاست كه در زيارت اربعين مى خوانيم: «بذل مهجته فيك ليستنقذ

ص: 469


1- . پژوهشگر و مدرس دانشگاه.

عبادك عن الجهالة و حيرة الضلالة»؛ «حسين خونش را در راه تو بخشيد تا بندگان را از جهالت و سردرگمى گمراهانه رها كند».

2. اربعين، عدد كمال است؛ كمال تابستان، چله تابستان است و كمال زمستان، چله زمستان. چهل سالگى، سن كمال است و نقطه بعثت و برانگيختگى پيامبران. اربعين روز رسيدن به كمال است. كمال عاشورا، اربعين است؛ كمال همه رفتن ها، كمال همه تكاپوها و تلاش ها. كربلا در اربعين، آيينه به قله رسيدگانى است كه چهل منزل تا مقصد را يك نفس و هم نفس مى پيمايند و در اين راه رخوت، سكون و عقبگرد نمى شناسند.

3. در زيارتنامه اربعين مى خوانيم:

و قد توازر عليه من غرته الدنيا و باع حظه بالارذل الادنى و شرى آخرته بالثمن الاوكس و تغطرس و تردى في هواه و اسخطك و اسخط نبيك و اطاع من عبادك اهل الشقاق و النفاق و حملة الاوزار المستوجبين النار فجاهدهم فيك صابرا محتسبا حتى سفك في طاعتك دمه.

در آن روز، تاريك دلانى مقابل حسين ايستادند كه فريب خوردگان دنيا بودند و به فروترين و بى ارج ترين بها، خود را فروخته و آخرت خويش را از سر غرور و حماقت، به اندك قيمتى به حراج و تاراج سپرده بودند. فريب خوردگانى كه واژگون در چاه هوس ها افتاده و خشم حسين(ع) و پيامبر(ص) را برانگيخته و به پيروى از بى آبرويان و دورويان، جهنم را بر دوش گرفتند و خون حسين(ع) را كه صبورانه و عاشقانه مجاهدت مى كرد، ريختند و حرمت حرمش را نامردمانه شكستند. لعنت وبال آميز و سنگين بر آنان باد.

اربعين، روز برائت و بيزارى از اين خصلت هاست. روز نفرت و بيزارى از

ص: 470

هواپرستى، خودپرستى و دنياپرستى است. اربعين روز ديدن ناكامى دنيازدگان است؛ روز فهم قيمت انسان. اربعين درك حظى است كه بايد از آخرت ببريم و اين درك و حظ، بى خط كشيدن بر دنياى فريبناك ممكن نيست.

4. بازگشت به كربلا، نوعى تجديد عهد با شهداست. تكريم و تجليل شهيد و راه شهيد است. زيارت شهيد، مرور و ذكر راه شهيد است.

5. در عاشورا، خداوند ميراث همه انبيا را به حسين(ع) بخشيد: «و أعطيته مواريث الانبياء». روز اربعين، روز بخشيدن اين ميراث به تاريخ است. عاشورا نمايشگاه بخشش خدا به حسين(ع) و اربعين، نمايشگاه بخشش حسين(ع) به انسان و تاريخ است.

6. سلام، پل پيوند با كسى كه بر او سلام مى دهيم. روز اربعين، روز سلام و پيوند با شهيدان و با آرمان شهيدان كربلاست و اين سلام، سلام به فداكارى، ايمان، ايثار، خلوص، آزادگى، عزت، امر به معروف و نهى از منكر است.

اربعين، روز سلام به صحابه حسين(ع) است. سلام به جان هاى صيقل خورده است و اين سلام، يعنى سلام به معرفت، يقين، عبادت، رادى و آزادى و آزادگى. روز اربعين، روز بيعت با خوبى و خوبان است. زيارت است و همراهى و همدلى و همردايى.

اربعين پايان هجران و آغاز وصال است. روز، روز چشم به حسين(ع) و راه او گشودن است و رهنمود راه او بودن. هر چند اين راه، با زخم و درد و طعن و تازيانه و تحقير و تلخى طى شود، اربعين هميشه «راهرو» ماندن است.

ص: 471

ص: 472

سرّ قداست اربعين حسينى

اشاره

(گزيده سخنرانى آيت الله محمد فاضل استرآبادى)

اخبار شيعيان، فروردين 1386، شماره 17

يكى از ايام الله هاى به يادماندنى و زنده نگه داشتنى ويژه مذهب تشيع، يوم الله مقدس اربعين است كه مكمل و متمم جريان خونبار عاشوراست؛ زيرا شهادت ياران خدا در روز عاشورا بود و مراسم تدفين پيكرهاى پاك آنان، در روز سوم و مراسم تدفين سر مطهر اباعبداللّه الحسين(ع) در روز اربعين، به وسيله خاندان اطهرش در كربلا. مراسم اربعين، مشتمل بر چهار برنامه است كه هر يك از نظر تأييد و مقبوليت تاريخى و مذهبى، در مراحل مختلفى قرار دارند.

اين مراسم ها عبارت اند از:

1. زيارت مخصوصه؛

2. ورود جابر و زيارت وى در بيستم صفر؛

3. دفن سرهاى مطهر و الحاق آنها به بدن هاى مطهر در روز اربعين كه ميان علما و مورخان شيعه شهرت دارد.

4. ورود اهل بيت(عليهم السلام) در روز اربعين به كربلا.

ص: 473

درباره اين مسئله، ديدگاه هاى مختلف و متضادى اظهار شده و مورد تشكيك و استبعاد جدى قرار گرفته است. اين موضوع از دو جهت محل بحث است:

1. اصل ورود به كربلا؛ 2. تاريخ ورود به كربلا.

در مورد اصل ورود اهل بيت(عليهم السلام) به كربلا، بايد گفت: جمعى از متأخران و برخى از متقدمان، اين جريان را بعيد و بلكه ممتنع و محال عادى دانسته اند. استدلال اين گروه در استبعاد و استحاله دو امر است:

1. سكوت و بيان نكردن مورخان و كتب تاريخ. چگونه مى توان باور داشت كه تا قرن هفتم، اين موضوع پنهان مانده باشد و تنها از سوى سيد بن طاووس ابراز و اعلان شود؟

2. فاصله ميان شام و عراق يا دمشق و كوفه؛ البته اگر مدت رفتن از كوفه تا شام را بيست روز و مدت اقامت اهل بيت(عليهم السلام) در دمشق را يك ماه در نظر بگيريم.

در مقابل، دسته اى به صراحت اظهار نموده اند كه اهل بيت(عليهم السلام)، در روز اربعين به كربلا آمدند و سر مطهر امام(ع) و ديگر شهدا در كربلا دفن گرديد يا سرهاى مطهر به دستان امام سجاد(ع)، به بدن هاى مطهر، الحاق شد.

دلايل استبعاد از نظر سيد بن طاووس عبارت اند از: 1. استجازه؛ 2. اقامت يك ماهه؛ 3. بعد مسافت.

1. استجازه: سيد بن طاووس معتقد است، مدت زمانى كه براى رفتن قاصد ابن زياد به شام، براى كسب تكليف درباره اعلام پايان يافتن جنگ و انجام مأموريت محوله و كسب تكليف از يزيد، درباره سرهاى مطهر و اسيران صرف شد، با ورود اهل بيت(عليهم السلام) در روز بيستم صفر به كربلا سازگار نيست.

در جواب بايد گفت: اولاً، جريان استجازه مبهم و معماگونه است؛ زيرا نه معلوم شد و نه كسى گفته است، حامل و ناقل اجازه چه كسى بود؟ چه وقت

ص: 474

رفت و كدام زمان برگشت و...؟ علاوه بر اين، چرا قاصد، سر مطهر امام(ع) را به منظور اثبات صحت گفتارش، به همراه خود براى يزيد نبرد؟ چون خود سيد مى گويد: «سر امام(ع) از كوفه خارج شد». ثانياً، داستان استجازه، با گفته شيخ مفيد كه مفادش حركت اهل بيت(عليهم السلام) در روز سيزدهم يا چهاردهم است (1) و به وضوح، برخلاف استجازه دلالت مى نمايد، تعارض دارد.

علاوه بر مطالب گذشته، زمينه سؤال جديدى وجود دارد و آن اينكه مگر عمر سعد، براى فرستادن سرها و اهل بيت(عليهم السلام) از كربلا به كوفه، از ابن زياد اجازه خواست كه ابن زياد از يزيد اجازه بخواهد؟

2. اقامت يك ماهه اهل بيت(عليهم السلام): سيد بن طاووس با استناد به روايتى كه بر اقامت يك ماهه اهل بيت(عليهم السلام) در شام دلالت دارد، آن را با جريان اربعين سازگار نمى داند.

از قراين متعدد و عبارات مختلف استفاده مى شود كه از هشت يا ده روز بيشتر نبوده است. كلمات محدث قمى و ديگران، گوياى اين مطلب است كه چون مردم شام، از حقيقت امر مطلع شدند و فهميدند كه كشته شدگان، فرزندان پيغمبر(ص) و اسيران، خاندان نبوت هستند و خروج كنندگان بر دين و دولت نيستند، آن گونه كه دولتمردان اموى شايع كرده بودند، شرايط و اوضاع كاملاً عليه يزيد برگشت. به همين سبب، وجود اهل بيت(عليهم السلام) در شام، مايه نفرت بيشتر شاميان از بنى اميه و تزلزل سلطنت اين دودمان مى شد. بنابراين، يزيد با تظاهر به احترام اين بزرگواران، سعى در برگرداندن آنها به مدينه نمود.

شيخ مفيد مى گويد:

و لمّا وضعت الرؤوس بين يدي يزيد و فيها رأس الحسين(ع) قال يزيد... ثم امر1.

ص: 475


1- . ارشاد، شيخ مفيد، ص261.

بالنسوة ان ينزلن... فافرد لهم داراً يتصل بدار يزيد فاقاموا ايام ثم ندب النعمان بن بشير و قال: تجهّز لتخرج بهؤلاء النسوة الى المدينة. (1)

ابن كثير مى گويد: «اهل تحقيق گفته اند: بيشتر از يك هفته يا هشت روز، اقامت اهل بيت(عليهم السلام) در شام نبود». (2) اين كلمات به وضوح بر اقامت نداشتن يك ماهه در شام دلالت مى كند.

3. بُعد مسافت: سيد بن طاووس مى گويد:

فاصله بين كوفه و شام، حدود ده روز راه است كه با برگشت آن، بيست روز مى شود. از اين رو، اين فاصله طولانى، به علاوه اقامت يك ماهه اهل بيت(عليهم السلام) در شام، با ورود اهل بيت(عليهم السلام) در بيستم صفر به كربلا منافات دارد. (3)

در پاسخ بايد گفت: اولاً، سيد بن طاووس خود اعتراف دارد كه مسافت بين كوفه و شام، براى پيمودن عادى ده روز است؛ زيرا خود او گفته است مدت رفت و بازگشت بين اين دو شهر، بيست روز يا بيشتر است. ازاين رو، مى توان باور داشت كه پيك و قاصد سريع السير دولتى كه حامل پيام مهم امنيتى و نظامى نيز باشد، راه را پنج روزه طى مى كند.

ثانياً، بعضى از طوايف دمشق، مسافت دمشق تا نجف اشرف را 8 روزه و برخى از قبايل، 7 روزه مى پيمايند.

ثالثاً، از شخصى به نام ابوخالد نقل مى كنند:

روز جمعه كنار شط فرات با ميثم تمار بودم؛ او گفت: «الساعه معاويه در شام مرد» و من روز جمعه هفته بعد، با قاصدى كه از شام آمده بود، ملاقات كردم و خبر از شام گرفتم؛ گفت: «معاويه از دنيا رفت و مردم با1.

ص: 476


1- . الارشاد، شيخ مفيد، ج2، صص119 - 122.
2- . البداية والنهاية، ابن كثير، ج8، صص198 و 199.
3- . الاقبال بالأعمال الحسنة، سيد بن طاووس، ج3، ص101.

پسرش يزيد بيعت كردند». گفتم: «كدام روز معاويه مرد؟» گفت: «روز جمعه گذشته». (1)

با توجه به اينكه يزيد هنگام مرگ معاويه در شام نبود و فرصتى هر چند كوتاه براى آمدن يزيد به شام و بيعت مردم با او لازم بود، اگر اين قاصد پس از بيعت مردم، بلافاصله از شام خارج شده باشد، حداكثر مدت شش روز بين راه بود.

رابعاً، اشخاص موثق مى گويند: «مسافت كوفه تا شام را طى 3 روز به راحتى مى توان پيمود». (2)

خامساً، امام حسين(ع)، فاصله 470 كيلومترى مدينه تا مكه را 5 روزه پيمود (تقريباً روزانه 90 كيلومتر). در نتيجه، مسافت شام تا كربلا را كه حدود 570 كيلومتر است، طى 7 روز به راحتى مى توان پيمود و مسافت شام تا كوفه را به طور عادى، 8 روزه مى توان طى كرد.

سادساً، سرعت شتر معمولى در بيابان، به 12 كيلومتر و شتر تندرو (جمّاز)، حتى به 24 كيلومتر در ساعت مى رسد. (3)

لازم به ذكر است علامه جليل شهيد قاضى طباطبايى در كتاب نفيس تحقيق اربعين، از تاريخ طبرى نقل مى كند كه ابابكره، به دستور بسر بن ارطاة، از كوفه به شام، 7 روزه رفت و برگشت.

سابعاً، شعبى نقل نموده كه مغيرة بن شعبه راه دمشق تا كوفه را 5 روزه پيمود. (4)

4. دفن سرهاى مطهر: با توجه به اينكه سر مطهر امام(ع) در كربلا به معناى2.

ص: 477


1- . رجال كشى، شيخ طوسى، ص75؛ تنقيح المقال، مامقانى، ج3.
2- . تظلم الزهراء، فاضل قزوينى، ص172.
3- . اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، دكتر پاك نژاد، ج6، ص33.
4- . سير اعلام النبلاء، ذهبى، ج4، ص22.

آمدن اهل بيت(عليهم السلام) به كربلاست، اعتراف به اين موضوع، خود دليل مستقلى بر اين مدعاست.

طبق اسناد و مدارك، بازگشت سرهاى مطهر شهيدان به كربلا و پيوستن به پيكرهاى پاك آنان، اگر مورد اتفاق نظر و اجماع همه عالمان و مورخان بزرگ شيعه نباشد، معروف و مشهور بودنش بين آنها، قطعى و مسلّم است.

سيد بن طاووس در كتاب لهوف، جريان آمدن اهل بيت(عليهم السلام) در بيستم صفر به كربلا را يك حقيقت تاريخى نقل مى كند و در كتاب اقبال، با ديده شك و ترديد و استبعاد به اين موضوع مى نگرد؛ ولى دفن سرهاى مطهر در كربلا و ملحق شدن آنها به بدن هاى طاهر در بيستم صفر، به نظرش ثابت و قطعى است.

اينك پرسشى كه مطرح مى شود، اين است: روز بيستم صفر، غير از اربعين بودن، چه اتفاق تازه اى رخ داد كه زيارت امام حسين(ع) با الفاظ خاص و برنامه مخصوص، مستحب و سنت شد؛ تا آنجا كه يكى از پنج نشانه تشيع خاص قرار گرفت؛ چنان كه در حديث معروف از امام حسن عسكرى(ع) روايت شده است؟ (1)

با توجه به اينكه زيارت هاى مخصوص امام(ع) فقط در ايام و ليالى خاص سفارش شده است، مانند شب هاى جمعه و غرّه رجب (كه در ايام شرك و كفر نيز حرمت ويژه اى داشت) و نيمه شعبان، ليالى قدر، عيدين، و عرفه، بنابراين سراغ نداريم شب و روزى را كه هيچ ويژگى خاصى نداشته باشد، ولى تشرف به كربلا و زيارت آن بزرگوار در آن ايام يا ليالى، سفارش شده باشد. بدين روى، برگزارى آيين سوگوارى در سالروزى كه هيچ خاطره و حادثه مصيبت بارى در آن اتفاق نيفتاده باشد، تعجب آور خواهد بود؛ به ضميمه اين نكته كه روز بيستم2.

ص: 478


1- . تهذيب، شيخ طوسى، ج6، ص52.

صفر، هيچ ويژگى خاصى مانند عرفه و جمعه ندارد. ازاين رو، پرسش اساسى اين است كه چرا زيارت عارفانه امام حسين(ع) و مراسم سوگوارى و عزادارى آن حضرت، در روز بيستم صفر، توصيه شده است؟

البته فراوانى ايام زيارت مخصوصه امام حسين(ع)، بيانگر اين نكته است كه پيشوايان مذهبى اسلام، از هر فرصت مناسبى براى زنده نگه داشتن خاطره حساس و حيات بخش جريان عاشورا استفاده مى كردند. بدين سبب، در هر روز و شب ويژه و ممتازى كه توجه به خدا و عبادت حضرت حق شايسته بود، شيعيان و پيروان مخلص را به سوى حسين(ع) و كربلايش بسيج مى كردند و با انواع تشويق و توجه، سعى مى كردند ياد آن امام مظلوم، در دل ها تازه بماند و نامش بر زبان ها رايج باشد و زمين كربلا و حرم شريفش، از حضور زنان و مردان مؤمن و عارف، مملوّ و آكنده شود.

ص: 479

منابع

1. اختيار معرفة الرجال (رجال كشّى)، الطوسى، قم، مؤسسة آل البيت لاحياء التراث، 1404ه .ق.

2. الارشاد فى معرفة حجج الله على العباد، المفيد، تحقيق: مؤسسة آل البيت لاحياء التراث، بيروت، دارالمفيد، 1414ه .ق.

3. الاقبال بالأعمال الحسنه، سيد بن طاووس، قم، دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم، 1415ه .ق.

4. اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، سيدرضا پاك نژاد، تهران، بنياد فرهنگى شهيد دكتر پاك نژاد، 1361ه .ش.

5. البداية و النهاية فى التاريخ، ابن كثير، به كوشش على محمد معوض و عادل احمد عبد الوجود، بيروت، دارالكتب العلميه، 1418ه .ق.

6. تظلم الزهرا، رضى بن نبى قزوينى، قم، شريف الرضى، 1375ه .ش.

7. تنقيح المقال فى علم الرجال، المامقانى، نجف، مكتبة المرتضويه، 1352ه .ق.

8. تهذيب الاحكام فى شرح المقنعة للشيخ المفيد، الطوسى، به كوشش محمدجعفر شمس الدين، بيروت، دارالتعارف، 1412ه .ق.

9. سير اعلام النبلاء: الذهبى، قاهره، دارالحديث، 1427ه .ق.

ص: 480

اربعين و راه پيش روى ما

سعدالله زارعى

روزنامه كيهان، شماره 20672، تاريخ 92/10/3

اربعين يكى از ويژگى هاى مهم شيعه به حساب آمده است. شيخ الطايفه، ابوجعفر محمد طوسى، معروف به شيخ طوسى (385-460ه .ق) در دو كتاب «تهذيب الاحكام» و «مصباح المتهجد و سلاح المتعبد»، در روايتى از حضرت امام حسن عسكرى(ع)، بزرگ داشتن اين روز را يكى از پنج علامت مؤمن برشمرده است. در روايات ديگر، اربعين را يكى از «اختصاصات» حضرت ابى عبدالله الحسين(ع) دانسته اند و گو اينكه قبل و بعد از ايشان، براى هيچ پيامبر يا امام ديگرى، اربعين گرفته نشده و نمى شود.

درباره اربعين و گراميداشت آن، روايات زيادى رسيده و زيارت مخصوصى نيز وارد شده است. «صفوان جمّال» كه يكى از اصحاب ثقه امام صادق(ع) بود، مى گويد امام به من زيارت روز اربعين را- به نحوى كه در مفاتيح آمده است- تعليم فرمود. در اين زيارت كه علاوه بر تكريم و تعظيم آن حضرت، نوعى مجلس سوگ و نوحه سرايى هم به حساب مى آيد، امام صادق(ع)، هدف از

ص: 481

قيام جد مظلومش امام حسين(ع) را در يك عبارت كوتاه و زيبا بيان كرده است. ايشان خطاب به خداى متعال مى گويد: «ليستنقذ عبادك من الجهالة و حيرة الضلالة»؛ يعنى حسين(ع) قيام كرد تا بندگان خدا را از گرداب جهالت و نادانى و سرگردان شدن در وادى گمراهى نجات دهد. بر اين اساس مى توان گفت جداى از اينكه عظمت مقام و منزلت امام حسين(ع) و بزرگ داشتن واقعه سال 61 كربلا، اقتضاى بزرگداشت اربعين دارد، حفاظت و صيانت از راه، منطق و شيوه اى كه امام و ياران مظلومش در دفاع از دين خدا و مبارزه با انحراف و فساد و ستمگرى داشتند، نيز بر ضرورت آن مى افزايد. درست به همين دليل، اربعين هميشه پناهگاه مظلومان و سبب ترس و اضطراب ستمگران و منحرفان بوده است.

اربعين در ميان مسلمانان و به ويژه شيعيان، بيرق استقامت در راه دين بوده است. ازاين رو يكى از سنت هاى اربعين در ميان شيعيان، برگزارى «راهپيمايى» در اين روز است. راهپيمايى در اين روز، حسب نظر عالمان و مراجع - در صورتى كه براى اقامه عزا يا براى زيارت قبر سيد الشهدا(ع) باشد- ثواب زيادى دارد و امرى پسنديده براى اعتلاى كلمه توحيد است. در عين حال راهپيمايى در فرهنگ هاى مختلف، يك حركت انقلابى و سياسى هم به شمار مى آيد و بيانگر زنده بودن ماجراى عاشورا و كربلاست و اين پيام، مى تواند يزيديان را در هر زمان، به عقب نشينى وادار كند.

حسب آنچه در خبرگزارى ها آمد، امسال نزديك به بيست ميليون نفر در راهپيمايى اربعين در عراق شركت كردند و اگر جمعيت راهپيمايان اربعين در سراسر دنيا را به اين عدد بيفزاييم، احتمالاً روز گذشته، نزديك به صد ميليون نفر در راهپيمايى اربعين در سراسر دنيا شركت كردند و اين يك رويداد نادر است. خود اين ماجرا به خوبى از پيروزى مطلق امام مظلوم در ماجراى عاشورا حكايت

ص: 482

مى كند؛ كما اينكه امام صادق(ع) در فقرات اول زيارت اربعين، به آن اشاره كرده است: «الفائز بكرامتك، اكرمته بالشهادة».

امسال در راهپيمايى هاى اربعين عراق، علاوه بر مردم، شخصيت هاى سياسى و مذهبى عراق و هيئت هاى مختلفى از كشورهاى آسيايى، اروپايى و آفريقايى هم شركت داشتند و اين نشان مى دهد كه اربعين، به يك روز بزرگ جهانى تبديل شده است. شركت هيئت هاى مختلف كه در بعضى از موارد، مسلمان هم نبودند، يك علامت بزرگ سياسى و به عبارتى يك «نه» از سوى جبهه مقاومت به جبهه مشترك استكبار جهانى است كه سعى مى كند با منطق يزيدگونه، دنيا را زير شمشير، به تبعيت از خود وادارد.

مردم دنيا در همين ده سال اخير، شاهد شش جنگ بزرگ جبهه استكبارى عليه مردم مظلوم اين منطقه اسلامى بودند؛ جنگ عراق، جنگ افغانستان، جنگ ليبى، جنگ سوريه، جنگ 33 روزه لبنان، جنگ 22 روزه و 8 روزه غزه، با محوريت همين قدرت هاى يزيدى صورت گرفت. اربعين فرصتى است تا همه مردم در اين منطقه، به اين جبهه شرور استكبارى «نه» بگويند. روز اربعين يك «نه» به جبهه تكفيرى تروريستى نيز بود. در واقع بزرگداشت اربعين و عاشورا، منطق كسانى است كه فدايى دين مى شوند و منطق تكفير و وهابيت و تروريسم، منطق جبهه اى است كه دقيقاً مانند معاويه و يزيد، در پوشش دروغين دين خواهى، با نفى و قتل مخالفان و موانع پيش روى خود، مى خواهند بر مردم سيطره پيدا كنند.

روز اربعين يك فرصت مهم براى مقابله جدى با اين جبهه منحط خونريز هم بود؛ كما اينكه اين جبهه شرور كه از حمايت اطلاعاتى و تداركاتى جبهه استكبارى نيز برخوردار است، پيشاپيش تهديد كرد كه راهپيمايى عزاداران اربعين

ص: 483

را به خاك و خون مى كشد و به چند اقدام عليه راهپيمايان در بغداد و... نيز متوسل شد. در واقع راهپيمايى اربعين به دنيا نشان مى دهد كه جبهه اصلى اسلام كه توانسته در عراق بيست ميليون نفر را پاى كار بياورد، جبهه اربعين است و اين متن اصلى دين است كه نه تنها اجازه نمى دهد خونى از انسانى بى گناه بر زمين بريزد، بلكه آماج حملات دو جبهه استكبارى و تكفيرى نيز هست. بر اين اساس مى توان گفت، اربعين خود يك پرچم برافراشته است كه حقيقت دين و انسانيت را به زيبايى و رسايى اعلام مى كند.

اربعين در عين حال يك روز بزرگ غمبار نيز هست؛ اربعين روز بى قرارى و شوريدگى نيز هست. اگر اين روايت را قطعى تلقى كنيم كه در اربعين، كاروان اسيران كربلا بار ديگر در كربلا گرد هم آمدند، مى توانيم حرارت اين روز را به خوبى احساس كنيم. وقتى به ياد بياوريم كه حضرت زينب(عليها السلام) و امام زين العابدين(ع) به همراه بقيه عائله سيدالشهدا(ع) پس از پشت سر گذاشتن چهل روز سخت و طاقت فرسا و توأم با درد و رنج و خاطرات مختلف، به نقطه اى بازگشتند كه چهل روز قبل از اين، آن همه حوادث تلخ و شيرين را به چشم ديده اند، قلبمان درهم فشرده مى شود و مى خواهد از تپش باز ايستد.

اگر اين روايت را قطعى تلقى كنيم كه عائله امام حسين(ع) در اربعين، سه روز در كربلا مانده و سپس به مدينه عزيمت كردند، مى توانيم اوضاع آن روزها را كمى درك كنيم. عجيب اين است كه كسى از آن سرزمين، زنده بازگشته باشد و اين چه حكايت عجيبى است. اين حكايت را شخصيت هاى نكته پردازى در آن روزگار و بعدها بيان كرده اند؛ ولى نتوانسته اند جز يكى دو صفحه بنويسند. گويا آنچه ديده يا شنيده اند، فقط اشك بوده؛ اشكى كه نه گوينده را امان گفتن داد و نه شنونده را امان شنيدن داد:

ص: 484

كارى نكرده اى كه توان بازگفتنش *** گر بازگويمت نتوانى شنفتنش

اگر روايت زيارت صحابى بزرگوار پيامبر(ص)، جابر بن عبدالله انصارى و مصاحب او، جناب «عطيه» را قطعى تلقى كنيم، مى توانيم از متن اين ماجرا، عظمت بقعه اى را دريابيم كه در زير آن، جسم مطهر حضرت ابى عبدالله الحسين(ع) قرار گرفته و حسب روايت، دعا در آنجا به اجابت مى رسد. مى توان اين احتمال قوى را داد كه نحوه زيارت عجيب و استثنايى اين دو صحابى، از سوى پيامبر عظيم الشأن اسلام(ص) سفارش شده؛ چه اينكه كارى كه جابر در اين زيارت كرده، از عقل و ادراك يك فرد معمولى برنمى آيد. پياده روى جابر، سپس غسل زيارت او در فرات، پس از آن ورود از پايين پاى حضرت سيدالشهدا و نوحه هاى آن چنانى؛ تا آنجا كه از هوش رفته و سپس آن عبارات را در حق امام مظلوم، با صداى رسا و توأم با ناله سر داده و بعد بگويد: «ما هم با شما در ماجراى عاشورا شريك هستيم» و حال آنكه جابر به دليل كهولت سن و نابينايى، قادر به حضور در ركاب سيدالشهدا(ع) نشد و بعد در برابر تعجب جناب عطيه كه پرسيد: «ولى ما كه به همراه اين مظلوم در سرزمينى فرود نيامديم و از تپه اى بالا نرفتيم، شمشيرى نزديم و مثل او سر از تنمان جدا نشده، اولادمان يتيم و زنانمان بيوه نشده است»، گفت: «من از حبيبم پيامبرخدا(ص) شنيدم كه گفت: هر كه دوست دارد گروهى را، با ايشان محشور شود و هركس دوست داشته باشد عمل قومى را، در آن شريك شود».

تعليمات جناب جابر بن عبدالله انصارى كه ريشه در تعليمات پيامبر خدا(ص) دارد، به ما مى گويد عاشورا يك روز تاريخى نيست كه آمده و رفته باشد،

ص: 485

بلكه يك روز جارى در بستر همه زمان ها، از اول خلقت تا آخر خلقت است و ازاين رو گفته اند: «كل يوم عاشورا و كل ارض كربلا و كل شهر محرم». با اين وصف، ما مى توانيم با زيارت ابى عبدالله در روز عاشورا يا اربعين يا هر روز ديگر، با او نسبت پيدا كنيم؛ البته حتماً بايد به لوازم زيارت و آنچه در متن آن و عبارات زياراتى نظير اربعين و عاشورا آمده، تا سر حد امكان و اختيار پايبند باشيم.

مردم ايران در اربعين و عاشورا، همچون «يك ملت» از مرز ادعا گذشته اند و ازاين روست كه اربعين و عاشورا، هر ايرانى را به «جبهه ها» مى برد. هشت سال دفاع مقدس و پيش از آن دو سال مبارزه با ضد انقلاب و پس از آن، 35 سال استقامت در راه انقلاب، به خوبى متن و محتواى اين ملت را نشان مى دهد. با اين وصف، جداى از اينكه نگارنده اين سطور و امثال آن، در اين راه ضعف دارد، ولى ملت ايران ثابت كرده است كه پاى اين دستگاه حسينى ايستاده و رهبر حسينى آن را به هيچ وجه تنها نمى گذارد. اين واقعيت انكار ناپذيرى است كه دشمن را به سختى آزار مى دهد؛ چرا كه دشمن مى بيند، رخنه در بعضى از شخصيت ها و طيفى از نخبگان، چندان دشوار نيست، ولى رخنه در ملت ايران و جدا كردن آن از راهى كه نزديك به 35 سال در آن قرار گرفته، بسيار دشوار و در مرز ناممكن قرار دارد. ازاين رو دشمن، حتى وقتى احساس مى كند كه در مواجهه با جمهورى اسلامى به يك پيروزى دست پيدا كرده، به دوام آن اعتماد ندارد. يكى از اصلى ترين جنبه هاى حفظ تحريم ها نيز همين مسئله است. دشمن اين تحريم ها را عليه ملت و براى به زانو درآوردن آن تصويب و اجرا كرده، نه براى آزار دادن اين يا آن شخصيت يا اين يا آن گروه نخبه سياسى، در نتيجه دليلى نمى بينند كه وقتى از سخنان كسانى بوى كوتاه آمدن به مشامشان مى رسد، تحريم و فشار را بردارد.

ص: 486

همراه با زيارت اربعين

اشاره

سيامك مختارى

روزنامه اطلاعات، چهارشنبه 13 دى 1391، شماره 25496

زيارت در مفهوم شيعى، عبادتى هدفمند و تعالى بخش است كه با گره زدن جان به نسيم روح بخش كوى فرحزاى بندگان مقرب و برگزيده خداوند صورت مى پذيرد و زائر با تشرف به مزار آن عبد صالح يا زمزمه زيارتنامه، به تهذيب، تحول و تغيير رويه در راستاى تبديل وضعيت موجود به مطلوب و مطلوب تر دست مى يابد و اين به واسطه توجه و ارتباط با نفس قدسى و تحول آفرينى صورت مى پذيرد كه فيوضات ربانى به واسطه او جارى است.

زائر با زيارت از نزديك يا دور، به نوعى سبك بارى و سبك بالى نائل مى شود و از پوسته غفلت بيرون مى آيد و بعضاً با عنايت و نظر كيميا اثر صاحب مزار، يك شبه ره صد ساله مى رود كه آن ذوات مقدسه، به اذن حق، يك شبه، ره صد ساله مى برند. ابن سينا مى گويد: «در هنگام زيارت، اذهان صفاى بيشتر پيدا مى كنند و خاطره ها با تمركز شديدترى جلوه مى كنند و باعث نزديكى به خداوند مى شوند». (1)

ص: 487


1- . كامل الزيارات، ابن قولويه قمى،، باب 32، ص115.

بيان اذكار و ادعيه، زمينه ساز تعامل روح با مضامين دعا و دور شدن از يأس و نااميدى و احساس تنهايى است. شيخ شهاب الدين سهروردى مى گويد:

وقتى اهل سلوك معنوى، با خلوص نيت و استقامت و بردبارى، درب بيوت نورانى را كوبند، فرشتگان با هداياى آسمانى از آنان پذيرايى مى كنند و واضح است، نفوس كاملى كه در مراتب معرفتى ترقى كرده اند، با انوار و اشراق هاى خود، نفس هاى ناقص را به فيض مى رسانند. (1)

خاك از همسايگى جسم پاك *** چون مشرف آمد و اقبال ناك

پس تو هم الجار ثمّ الدار گو ***گر دلى دارى برو دلدار جو

خاك او هم سيرت جان مى شود*** سرمه چشم عزيزان مى شود

اى بسا در گور خفته خاك وار ***به زصد احيا به نفع و انتشار

سايه برده او و خاكش سايه مند*** صد هزاران زنده در سايه وى اند (2)

مرحوم نراقى مى گويد:

نفوس نيرومند قدسى، به خصوص انبيا و ائمه(عليهم السلام)، پس از آزادى از قفس تن و صعود به عالم تجرد، درنهايت احاطه و استيلا بر امور جهان هستند و قدرت تأثيرگذارى بر عالم را دارند. هر كس به زيارتشان رود، به او آگاه اند و از زائران مرقدشان و خواسته ها و طلب شفاعتشان اطلاع كامل دارند. بنابراين نسيم لطف اولياى الهى بر زائران مى وزد و لمعاتى از فروغشان به آنان مى تابد و در رفع نيازها و برطرف شدن گرفتارى ها و بخشش گناهان زائران در پيشگاه خداوند، شفاعت مى كنند و اين رمز تأكيد بر زيارت پيامبر اكرم(ص) و ائمه معصومين(عليهم السلام) مى باشد. علاوه بر زيارت، اجابت دعوت امامان و پيوند با آنها و تجديد عهد با ولايت آنها مى باشد. (3)9.

ص: 488


1- . كامل الزيارات، ابن قولويه قمى،، باب 32، ص175.
2- مثنوى معنوى مولوى، دفتر ششم، ابيات 3009 - 3013.
3- . كامل الزيارات، ص95، ح 9.

آنان كه خاك را به نظر كيميا كنند *** آيا بوَد كه گوشه چشمى به ما كنند

دردم نهفته به ز طبيبان مدعى *** باشد كه از خزانه غيبش دوا كنند

بگذر به كوى ميكده تا زمره حضور*** اوقات خود ز بهر تو صرف دعا كنند (1)

متون زيارات مأثوره از معصومان(عليهم السلام)، از منابع و ذخاير ارزشمند معرفتى اماميه اند كه در لابه لاى فرازهايى از آنها، عبارات عميق و راهبردى قابل تأملى ملاحظه مى شود. از علامه امينى(رحمه الله) نقل شده است كه فرمود: «شيعه از دو سرمايه بى بديل ارزشمند برخوردار است كه ساير اديان و مذاهب، از آن بهره اى در اين حد ندارند و آن دو عبارت اند از متون ادعيه نقل شده از معصومان و زيارات مأثوره در دعا». (2)

چون امام معصوم(ع) با خداوند سخن مى گويد، ديگر سطح فهم مخاطب برايش مطرح نيست و در متعالى ترين حد ممكن، اوج مى گيرد و سخن دلش را اظهار مى دارد.

متون زيارتى صادره از معصومان نيز حاوى نكات معرفتى عميق و ارزشمندى است؛ چرا كه آن بزرگواران، خود بهتر از هر كسى به جايگاهشان در عالم هستى استحضار دارند و درنتيجه بهترين معرف خودشان هستند. از جمله اين زيارات كه از محتواى معرفتى ارزشمندى برخوردار است، زيارت اربعين امام حسين(ع) است كه شيخ طوسى در كتاب «تهذيب» و «مصباح»، آن را از صفوان جمّال نقل كرده و در كتاب «مفاتيح الجنان» نيز پس از زيارت عاشورا آمده است. بدين گونه كه صفوان مى گويد:

قال لي مولاي الصادق صلوات الله عليه في زيارت الاربعين تزور عند ارتفاع النهار و تقول.9.

ص: 489


1- ديوان حافظ، غزل 196.
2- . الغدير، ج1، صص188- 189.

مولايم امام صادق(ع) درباره زيارت اربعين به من فرمود: «موقع برآمدن روز، امام حسين(ع) را زيارت كن و بگو:

السلام على ولي الله و حبيبه، السلام على خليل الله و نجيبه، السلام على صفي الله و ابن صفيه ، السلام على الحسين المظلوم الشهيد، السلام على اسير الكربات و قتيل العبرات. (1)

سلام بر ولى و حبيب خدا، سلام بر دوست و نجيب خدا سلام بر برگزيده خدا و پسر برگزيده او، سلام بر حسين مظلوم شهيد، سلام بر اسير مصائب سخت و كشتۀ اشك ها.

معمولاً فرازهاى آغازين بيشتر زيارت ها، با سلام شروع مى شود كه اين سلام، يا از طرف زائر خطاب مى شود يا زائر سلام را از خداوند مسئلت مى كند كه به معنى تسليم يا سلامتى و امنيت و غيره است و زائر با اين عبارت، انقياد و خيرخواهى خود را نسبت به مزور ابراز مى دارد.

در زيارت اربعين، به امام حسين(ع) به عنوان دوست و حبيب و برگزيده خداوند سلام داده مى شود و به مصائب حضرت اشاره مى شود كه اسير ناملايمات و ابتلائات دشوار گرديد و كشته اشك ها شد. ظلم و ستمى كه بر حسين(ع) و خاندان گرامى اش واقع شد، حقيقتاً جانسوز و طاقت فرساست؛ آن گونه كه گفته شده است: «فعلوا بالحسين ما اقشعرت به الجلود»؛ (2)

در زيارت مطلقه آن حضرت نيز از امام صادق(ع) نقل شده است كه: «واقشعرت له اظله العرش»؛ (3) علامه سيد محمد مهدى بحرالعلوم، از كبار و اعاظم6.

ص: 490


1- . مصباح المتهجد، شيخ طوسى، ج2، ص788.
2- . زيارت در مفهوم شيعى، ص3.
3- . كافى، كلينى، ج4، ص576.

علماى اسلامى كه كاشف الغطاء در وصفش گفته: «لساني من احصاء فضلك قاصر»؛ (1) «زبان من از شمردن فضل تو ناتوان است». در وصف شدت مصائب وارده بر سيد الشهدا(ع) گفته است:

ممكن است روزى من همه علوم مضبوط در ذهن خودم را فراموش كنم؛ ولى مى دانم مصائبى كه بر حسين(ع) رفته است، هيچگاه از ذهنم زدوده نخواهد شد و از ياد نخواهم برد. (2)

او در ادامه به «قتيل العبرات» بودن حضرت اشاره دارد كه امام(ع)، كشته اشك هاست. در موارد متعددى، معصومان(عليهم السلام) به گريه بر مصائب امام حسين(ع) توصيه نموده اند؛ از آن جمله از امام صادق(ع) نقل شده است كه: «من بكى على الحسين فقد ادى حقنا» (3)؛ «هركس بر حسين(ع) گريه كند، حق ما را ادا كرده است».

گريه بر امام حسين(ع)، اگر با معرفت و تهذيب نفس همراه باشد، آثار و بركات عظيمى به همراه دارد؛ آدمى را از عالم خاكى جدا و از تعلقات، سبك بار و سبك بال مى سازد. امامان(عليهم السلام) در مورد گريه بر امام حسين(ع)، توجه و عنايت ويژه اى داشتند و شاعران و مدح كنندگان را به ذكر مصائب حسين(ع) توصيه مى كردند. از خود حضرت نيز نقل شده، آن گونه كه دخترش سكينه(عليها السلام) در يازده محرم از گلوى بريده حضرت شنيد:

شيعتي مهما شربتم ماء عذب فاذكروني *** او سمعتم بشهيد او غريب فاندبوني

هر وقت شهيد و غريبى ديديد، با ياد مصائب آنها بر من گريه كنيد. ظلم روا شده بر آنها را وسيله اى براى گريه كردن به من قرار دهيد، نه اينكه مرا، وسيله1.

ص: 491


1- . ريحانة الادب، ج3، صص341-342.
2- . يادواره سيد بحرالعلوم، ج2، ص102.
3- . سحاب رحمت، ص85؛ بحارالانوار، ج45، ص206؛ كامل الزيارات، ص81.

گريه بر سايرين قرار دهيد.

گريه كردن بر سختى هاى امام حسين(ع)، غير از ساير گريه هاست؛ اگر اين گريه با معرفت و بصيرت توأم باشد، مى تواند آدمى را از عالم خاكى كنده و به عالم ملكوت متصل كند. نقل شده است كه شخصى به امام صادق(ع) عرض كرد:

مصيبت جدت امام حسين(ع)، مرا خيلى متأثر مى كند؛ به گونه اى كه گاهى از غذا خوردن و آشاميدن منصرف مى شوم. حضرت فرمود: «اگر اين گونه باشد، بدان كه گريه بر مصائب حسين(ع)، در شب اول قبر، عالم برزخ و حسابرسى قيامت به دادت مى رسد. (1)

روزى كه ديده هاهمه گريان شود ز خوف *** جز چشم گريه كرده به سوگ و عزاى تو

از برخى عالمان و اهل معرفت نقل شده كه وصيت كرده بودند [و حالا هم وصيت مى كنند]، دستمالى كه اشك چشم خود را در مجالس عزادارى سيد الشهدا(ع) با آن پاك كرده بودند، همراه با خودشان دفن كنند. مولانا گويد:

زارى و گريه قوى سرمايه اى است *** رحمت كلّى قويتر دايه اى است

منابع

1. كافى، محمد بن يعقوب كلينى، دار الكتب الاسلامية، تهران، 1407ه .ق.

2. كامل الزيارات، ابن قولويه القمى، به كوشش جواد قيومى، قم، نشر الفقاهه، 1417ه .ق.

3. مثنوى معنوى، جلال الدين مولوى، اصفهان، مولانا، 1380ه .ش.

4. مصباح المتهجد، محمد بن حسن طوسى، مؤسسه فقه الشيعه، بيروت، 1411ه .ق.3.

ص: 492


1- . كامل الزيارات، ص93.

نگاهى تحليلى به زيارت اربعين

اشاره

آماده ايم، آماده!

به مناسبت فرارسيدن اربعين حسينى(ع)

مهدوى

پيام انقلاب، شماره 43، بهمن 1389

اربعين حسينى از نخستين حلقه هاى زنجيره اى به هم پيوسته بود كه بعد از شهادت سالار شهيدان، در بطن تاريخ شكل گرفت و حقيقت عاشوراى حسينى را در عالم، به صورت حماسه اى مستمر و هماره جارى محقق ساخت. دشمن مى پنداشت با كشتن آن حضرت، پايه هاى حكومت خود را محكم مى كند، اما نمى دانست كه شهادت سالار شهيدان، آغازى است بر سست شدن اين پايه ها و تمامى اركان حكومت يزيديان در طول تاريخ.

زنجيره به هم پيوسته اى كه از آن ياد شد، در حقيقت از همان روز عاشورا تشكيل گشت و نخستين حلقه اش نيز خون مطهر امام حسين(ع) بود كه اگرچه بر زمين ريخت، اما حلقه اى بر گرد پايه هاى تخت حكومت يزيد شد تا آن را به سوى نابودى كشد. حلقه دوم اين زنجيره خطبه ها، افشاگرى ها و حماسه اى بود كه

ص: 493

امام زين العابدين(ع) و حضرت زينب(عليها السلام) آفريدند.

در اين نگاه، اربعين را بايد سومين حلقه از اين زنجيره به شمار آورد كه هويت آن را واقعيت و عينيت بخشيد. هرچند از زاويه ديگر مى توان اربعين را نخستين حلقه اين زنجيره، بعد از عاشوراى حسينى دانست؛ هرچه باشد، مهم، نقش اربعين در «استمرار نهضت عشورا» و درس ها و پيام هايى است كه اربعين براى پيروان سالار شهيدان دارد و آنچه سزاوار است كه انديشمندان و محققان در آن غور و ژرف نگرى كنند، همين است، نه تاريخ رسيدن اهل بيت(عليهم السلام) به كربلا كه آيا ايشان در اربعين اول رسيده اند يا دوم يا ساير اختلافات فرعى و جزئى كه انتخاب هريك از دو طرف اختلاف، هيچ ضرر يا نفعى براى امروز ما و هدف و آرمان و مسئوليت هاى ما ندارد.

چكيده آرمان حسينى در زيارت اربعين

نگاهى به زيارت اربعين حسينى در مفاتيح الجنان، ما را به عصاره نهضت عاشورا و درس هاى آن واقف مى سازد كه ما آن را به صورت اختصار، به خوانندگان گرامى تقديم مى داريم.

1. مكتب حسينى، مكتب شهادت و سعادت است

نخستين نكته زيارت اربعين، يادآورى اين حقيقت است كه راه سالار شهيدان، كوى سرخ شهادت و در پى آن، نيل به رستگارى و سعادت جاودان است.

اشهد انه... الفائز بكرامتك، اكرمته بالشهادة و حبوته بالسعادة.

بارالها! گواهى مى دهم كه حسين(ع) به كرامت و عظمت تو دست يافت؛ چراكه تو آن حضرت را با شهادت گرامى داشتى و بدين سان، سعادت و رستگارى را به او عنايت فرمودى.

ص: 494

اين جمله، اشاره مى كند كه پيروان راه سالار شهيدان، اگر در پاسدارى از آرمان ها و اهداف خويش شهادت را انتخاب كنند، بى گمان در دنيا و آخرت گرامى و كامياب خواهند بود؛ آرى راه حسين(ع)، شكست ناپذير و سعادت آفرين است.

2. هدف قيام و شهادت

مهم ترين بخش زيارت اربعين، بيانگر هدف بزرگ قيام و شهادت آن حضرت است: «و بذل مهجته فيك ليستنقذ عبادك من الجهالة و حيرة الضلالة»؛ «خداوندا! حسين(ع) خون قلب خويش را در راه تو نثار كرد تا بندگانت را از جهالت و حيرت گمراهى، نجات بخشد».

در اين فراز، هدف سالار شهيدان، در سطحى بسيار فراتر از علل و عواملى معرفى مى شود كه معمولاً از آنها به عنوان اهداف قيام عاشورا ياد مى شود. در زيارت اربعين، امام حسين(ع) به عنوان يك «منجى بزرگ»، يعنى «منجى بشريت» شناسانده شده است؛ چراكه تنها سخن از نجات مردم زمان خود يا امت اسلام نيست، بلكه سخن از «بندگان خدا (عبادك) است كه شامل تمامى انسان ها، مسلمان و غيرمسلمان و در تمامى طول روزگار مى شود. آرمان حسينى بر اساس زيارت اربعين، آگاهى بخشى و نجات دهى است. خون مبارك آن حضرت بر روى خاك ريخت تا بندگان الهى از جهل نجات يابند و به انسان هايى «آگاه» مبدل شوند. اين آگاهى، مقدمه اى است براى «نجات» آنان از چنگال سلطه حاكمانى كه به ناحق، زمام بشر را به دست گرفتند. قرآن در تبيين روش اين حاكمان، دقيقاً به همين بحث (در بعد منفى آن) اشاره مى كند و درباره فرعون مى فرمايد: (فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطاعُوهُ) ؛ «فرعون قوم خود را تحقير كرد، پس اطاعتش كردند». (زخرف: 54).

روشن است كه تحقير شدن، نتيجه جهل و ناآگاهى مردم است. اگر سطح درك،

ص: 495

بصيرت و آگاهى جامعه اى بالا و متعالى باشد، هرگز حاكميت انسان هاى مستكبر و غيرالهى را نمى پذيرند. قيام حسينى نيز درست براى زدودن اين رذيلت هاى اجتماعى بود؛ براى اين بود كه جهل و حقارت بشر را از بين ببرد و دست حاكميت يزيدى را از سر آنان كوتاه كند؛ حاكميتى كه مردم را تحقير كرده و بر آنان سوار شده بود. آرى آن حضرت قيام كرد تا به امت اسلام و همه بشريت، بزرگى و اعتلا بخشد؛ به آنان احترام بگذارد و از حقارت و پستى نجاتشان دهد. از اين روست كه قيام حسينى، به راستى يك «پديده زيبا و والا» است و يكى از ابعاد زيبايى شناسى عاشورا و جمله تاريخى و ماندگار زينب كبرى(عليها السلام) (من جز زيبا و زيبايى نديدم) به همين حقيقت بازمى گردد. آرى اگر امام حسين(ع) تشنه بود، تشنه نجات مردم بود. او خود، كوثر سيراب كننده بشريت و آب گواراى «حيات معنوى» بود. اما افسوس كه مردمان جاهل و كورباطن، اين حقيقت را درك نكردند.

3. قاتلان كربلا چه كسانى هستند؟

زيارت اربعين به خوبى زمينه ها و علل و عوامل انسان شناسانه كشته شدن سالار شهيدان را واكاوى و تبيين كرده و توضيح داده است كه مردم در اثر كدام خصوصيات و سقوط در چه مهلكه هايى، امام زمان، رهبر و منجى خود را كشتند! از نگاه اين زيارت، كسانى كه امام و رهبر خود را كشتند، عبارت بودند از: فريب خوردگان دنيا، آخرت فروشان، هواپرستان و پيروان حاكمان نفاق پيشه:

و قد توازر عليه من غرته الدنيا، و باع حظه بالارذل الادنى، و شرى آخرته بالثمن الاوكس، و تغطرس و تردى في هواه و اسخطك و اسخط نبيك و اطاع من عبادك اهل الشقاق و النفاق... .

ص: 496

خداوندا!... و عليه حسين(ع) دست به دست هم دادند، كسانى كه فريب دنيا را خوردند، و بهره خود را به پست ترين قيمت فروختند، و آخرت خويش را به بهايى بس ناچيز از دست دادند و با گردن فرازى در چاه هوا و هوس، سرنگون شدند و تو و پيامبرت را به خشم آوردند و [اينها همه در اثر آن بود كه] از حاكمان خلاف انگيز و نفاق آميز، پيروى كردند.

اين فراز از زيارت، هشدار مى دهد كه زمينه هاى سقوط معنوى انسان، تا جايى كه در برابر امام و رهبر خود بايستد و او را به قتل رساند، عبارت است از دنياطلبى، هواپرستى و اطاعت از رهبران منافق صفت. روشن است «منافق صفت» به كسانى اطلاق مى شود كه همواره از خدا، اسلام، امام، كربلا و از ارزش ها دم مى زنند، اما در دل، به آنها اعتقاد ندارند.

درس و هشدار زيارت اربعين اين است كه جامعه بايد مراقب باشد در بعد اخلاقى، عواملى چون دنياطلبى و هواپرستى و در بعد سياسى، گرايش به رهبران غيرالهى و اطاعت از آنان، مهم ترين علل سقوط انسان و جامعه به شمار مى رود. درس مهم ديگر، ضرورت كسب آگاهى و بصيرت است كه مبادا انسان ها به دام رذيلت هاى اخلاقى و دنياپرستى افتاده و فريب مدعيان حيله گر و خواهان قدرت و سياست و رياست را بخورند. عاقبت چنيت افرادى و نيز همه پيروان آنان، به جايى مى رسد كه در برابر رهبر حق و نظام دينى مى ايستند و حاضرند حتى در همين زمان، او را بكشند و اگر دستشان به او مى رسد، آماج تهمت ها، افتراها، جسارت ها، بى تقوايى ها و در واقع رذالت هاى خويش قرار مى دهند.

4. اينان مستحق لعن و نفرين هستند

نكته بعدى در زيارت اربعين اين است كه چنين افرادى مستحق لعنت و نفرين خدا و پيامبر(ص) و همه مردمان اند: «اللهم فالعنهم لعناً وبيلا و عذبهم عذاباً اليما»؛

ص: 497

«بارالها! لعنت كن آنان را، لعنتى سنگين و وبال آميز و عذابشان فرما، عذابى دردناك و شگفت انگيز».

و راستى چرا اينان سزاوار لعن و نفرين نباشند، در حالى كه در برابر خدا و رهبران الهى ايستادند و سد راه خوشبختى انسان ها گرديدند؟ آرى، همواره آنان كه موجب شده اند جامعه، امت و بشريت از رستگارى و رحمت خدا دور شوند، خود مستحق دور شدن از رحمت الهى بوده و در نظر هر انسان فهيم و فرزانه اى، مردود، منفور و مطرودند و بايد لعنت شوند؛ اين يك حكم عقلانى است.

5. زيارت اربعين و مسئوليت امروز ما

در آخرين نگاه به زيارت اربعين، مسئوليت ها و تكاليف امروز ما تبيين مى شود كه به طور خلاصه چنين است:

الف) معرفت (امام شناسى): اين امر در گواهى هاى مختلفى كه زائر در اين زيارت مى دهد نهفته است. زائر بارها گواهى مى دهد كه حسين(ع)، چگونه شخصيتى است: «اشهد انك... اشهد انك...». اين بدان معناست كه ما بايد جايگاه امامت و ولايت در اسلام و شخصيت امام معصوم و رهبر الهى جامعه اسلامى را به خوبى بشناسيم و معرفت و بصيرت خود را در اين زمينه ارتقاء بخشيم.

ب) تسليم پذيرى: زائر مى آموزد كه بعد از معرفت امامِ حق و رهبر الهى جامعه و نظام اسلامى، بايد از ژرفاى دل و عمق قلب و در برابر او تسليم باشد: «قلبي لقلبكم سلم». چون و چرا، شك و ترديد و تعلل و سستى در پيروى از دستورات و منويات امام و رهبر در مكتب ولايت، به هيچ وجه نزد خداوند و در پيشگاه عقل و خرد، پذيرفته، مشروع و معقول نيست. اگر چيزى روا باشد، در مبانى است؛ يعنى انسان در اينكه بايد امام و رهبر الهى داشته باشد و اين رهبر

ص: 498

چه صفات و ويژگى هايى دارد و چرا بايد از او پيروى كرد و تسليم محض او بود، بايد كاملاً تحقيق كند و در اين عرصه، با بصيرت، آگاهى و معرفت كافى گام نهد.

انسان در اين مرحله هر اندازه كه صادقانه و حقيقت جويانه، تأمل و تعقل كند تا به حقيقت برسد، مذموم نيست؛ بلكه مأجور نيز خواهد بود. اما به محض اينكه حقيقت را درك كند، بلافاصله از صميم قلب بايد تسليم و مطيع كامل باشد و تسليم پذيرى، در واقع يك حكم عقلى و منطقى و خردمندانه است. در يك شب تاريك و ظلمانى، انسان هر قدر به دنبال چراغ و نورافكن بگردد، لازم و روا خواهد بود، اما وقتى به چراغ دسترسى پيدا كرد، بايد در پرتو نور و هدايت آن، به راه افتد و مسير رشد و تكامل را بپيمايد. در اينجا هيچ انسان عاقل و فهيمى، تعلل، ترديد، شك و مخالفت را روا و معقول نمى داند.

ج) تبعيت پذيرى: انسانى كه تسليم خدا و رهبران الهى شده، از آنان پيروى خواهد كرد. اين نيز يك امر عقلانى و خردمندانه است. اگر كسى در تبعيت پذيرى و اطاعت كامل، تأمل داشته باشد، كاشف از خدشه در تسليم پذيرى و معرفت و شناخت او خواهد بود. چنانچه كسى نخستين حلقه از يك زنجيره را به دست گرفت و كشيد، حلقه هاى بعدى، بايد به دنبال آن حركت كنند؛ در غير اين صورت، بى گمان زنجيره بايد اشكالى مى داشته باشد. اين امر در زيارت اربعين، اين گونه بيان شده است: «و امري لامركم متبع»؛ «تمام كار و شأن من، پيروى از شماست».

د) مسئوليت پذيرى و آمادگى: معرفت، تسليم و اطاعت، موجب خواهد شد كه انسان در راه خدا و در مسير دفاع از رهبر و نظام حق، مسئوليت پذير و آماده فداكارى نيز باشد: «و نصرتي لكم معده»؛ «اى سالار شهيدان و اى امامان برحق و رهبران الهى، يارى و نصرت من در راه شما آماده است». اين يك حقيقت مسلّم در مكتب

ص: 499

ولايت و اسلام ناب است كه پيروان اين مكتب، بايد بسيار بكوشند تا خود را به سطح بالا و والايى از آمادگى براى دفاع از حق برسانند و درحقيقت آماده و مهياى اين امر باشند و مهم تر اينكه بايد اين مسئوليت پذيرى و آمادگى را به امام و رهبر خود، «اعلام و اعلان» نمايند. «و نصرتي لكم معده»، روشن است كه چنين محتوايى در زيارت اربعين، درواقع گشودن يك دريچه و باز كردن راه رشد و تعالى و آمادگى است. پيام اين زيارت آن است كه اى پيروان كوى حسين و معتقدان به مكتب ولايت! شما نبايد روزگار به زندگى معمولى و روزمره بگذرانيد. شما بايد جايگاه و موقعيت خود را در عالم و در زمان خويش بشناسيد؛ آرمان و رسالت خودتان را درك كنيد و عملاً در مسير تحقق آن گام برداريد و اعلام كنيد: «آماده ايم، آماده!».

در فراز بعدى نيز اين مسير را روشن مى سازد. هرچند تاكنون مشخص شده كه اين، همان مسير مكتب ولايت و راه خداست، اما در مقام تأكيد و جمع بندى محتواى بلند و متعالى زيارت اربعين، زائر عرضه مى دارد: «فمعكم معكم، لا مع عدوكم»؛ «آرى، من با شما امامان نور و هدايت، در سنگر و جبهه و زير پرچم شمايم؛ نه با دشمنان شما و در خط آنان».

ص: 500

اربعين نور (اربعين حسينى)

اشاره

عبداللطيف نظرى

گلبرگ، فرودين 1384، شماره 61

جويبار هميشه جارى

هر اربعين حسينى، قاصد حماسه ناميرا، پيامدار استعلاى ايمان، نشانه اى از شكوه عشق و برگ هميشه سبزى بر درخت هماره سرخ شهادت است. اربعين يك واژه نيست؛ كتابى قطور و پرماجراست. كتابى كه گذر زمان و حادثه هاى زمين، هرگز نمى تواند نوشته هاى آن را محو كند و البته كهنگى در آن راه ندارد. اربعين، هنرنامه مصور آرمان گرايى و حق باورى است. اربعين، نشانه اى بر اعتلاى دين و بالندگى زمزمه هاى دعا و تلاوت قرآن در شب عاشوراى حسينى است. اربعين، صداى عدالت و صداقت و شاخه هاى درخت آزادگى است كه از خاك كربلا روييده وتا ژرفاى روزها و روزگاران، ريشه دوانيده است. اربعين، جويبار هميشه جارى و سرخ تاريخ، و جوشش چشمه هاى خون خداوند از چهار سوى عالَم است.

ص: 501

چله عارفانه تشيع

عاشورا، روز شهادت حماسه سازان و اربعين، روز زيارت مرقد عاشوراسازان است. عاشورا، خروش خون حسين و اربعين، پژواك اين فرياد ظلم شكن است. عاشورا و اربعين، نقطه ابتدا و انتهاى عشق نيست؛ بلكه چله عارفانه تشيع سرخ علوى است. عاشورا تا اربعين، نقطه اوج عشق حسينى است و در اين چهل روز، حسين(ع)، تنها سخن محافل است تا در طول عمر انسان، بهانه بيدارى و ظلم ستيزى باشد. عاشورا، زمانه خون و ايثار است و اربعين، بهانه تبليغ و پيمان. در عاشورا، حسين(ع) با تاريخ، سخن گفت و در اربعين، تاريخ پاى درس حسين(ع) نشست. عاشورا روز كشت «خون خدا» در كوير جامعه ظلم زده است و اربعين، آغاز برداشت نخستين ثمره آن. آرى، اربعين، فرصتى براى اعلام همبستگى با عاشوراست.

اهميت اربعين

گراميداشت اربعين، تعظيم شعاير دينى و رمز پويايى هميشگى نهضت پربار حسينى و اعلام پايبندى به مكتب سرخ عاشوراست. اگر پيشوايان معصوم ما به برگزارى مراسم عزادارى، نوحه خوانى و مرثيه سرايى تأكيد بسيار داشته اند و اگر براى گرياندن و گريستن، زيارت كردن و نماز خواندن بر تربت امام حسين(ع)، ثواب و فضيلت هاى فراوانى بيان كرده اند، به دليل همين آثار بالنده معنوى و عاطفى است كه در روح مسلمانان آزاده، بر جاى مى گذارد.

سرگذشت جاودانه

در آيينه تاريخ، حوادثى ديده مى شود كه مثل يك حباب، در خاطره ها مى تركد و گرد و غبار فراموشى مى پذيرد و به كلى، از صفحه يادها محو مى شود. اما حوادثى نيز هست كه همانند موج، دامنه مى گيرد، گسترده مى شود و كران تا

ص: 502

كران را در مى نوردد. چنين حادثه هايى، جاويد و بى مرگ است و هيچ سد و پرده اى را توان پوشاندن آنها نيست. يكى از اين سرگذشت هاى جاودانه، ياد بزرگ سردار دشت كربلا، حضرت حسين بن على(عليهما السلام) است كه با هر اربعين، حرمتى فزون تر مى يابد؛ زيرا گراميداشت چهلمين روز شهادت آن پرچمدار بزرگ اسلام، زنده نگه داشتن ياد و خاطره او و پاسدارى از ارزش هاى معنوى است. حتى در نخستين اربعين عاشوراى حسينى نيز، جابر بن عبدالله انصارى و عطيه عوفى، به زيارت تربت پاك سيدالشهدا رفتند و در سوگ آن عزيز گريستند و به عزادارى پرداختند. از آن پس، در اين روز، مراسم با شكوهى در كشورهاى مختلف برگزار مى شود تا شور و حماسه ديگرى در تداوم عاشورا پديد آيد.

تأكيد بر زيارت امام حسين(ع)

از مقدس ترين و بافضيلت ترين عبادت هايى كه در فرهنگ روايى اسلام به آن سفارش شده، زيارت اولياى الهى و امامان معصوم(عليهم السلام) است و در ميان آن بزرگواران، زيارت امام حسين(ع)، اهميت ويژه اى دارد؛ به گونه اى كه براى زيارت هيچ يك از معصومان، اين اندازه سفارش نشده است. امام صادق(ع) به ابن بُكَير كه از ترس در راه زيارت امام حسين(ع) سخن مى گفت، فرمود: «آيا دوست ندارى كه خداوند تو را در راه ما ترسان ببيند؟». از آنجا كه خداوند قلب هاى مردم را در گرو عشق به امام حسين(ع) نهاد و عشق، عاشق را به سر منزل دوست مى رساند، عاشقان حسين(ع) از نخستين اربعين، با وجود حاكميت بيداد اموى و انواع فشارهاى پنهان و آشكار، پاى در راه زيارت حضرت ابى عبداللّه(ع) نهادند و تا به امروز، زيارت امام حسين(ع) يك آرزوى هميشگى براى هر مرد و زن مسلمان است.

ص: 503

آثار و بركات زيارت امام حسين(ع)

در روايات اسلامى، براى زيارت قبر سيدالشهدا(ع)، آثار و بركات زيادى نقل شده است؛ البته زيارتى كه در آن شناخت و تقرب وجود داشته باشد. علامه مجلسى(رحمه الله) در بحارالانوار، چنين آورده است:

1. خداوند خطاب به فرشتگان مقرب نموده و مى فرمايد: «آيا زائران حسين را نمى بينيد كه چگونه با شور و شوق به زيارت او مى شتابند؟».

2. «زائر امام حسين(ع) در فراز عرش، هم سخن آفريدگارش مى شود».

3. «زائر امام حسين(ع) در بهشت، به همسايگى پيامبر و خاندانش مفتخر و مهمان آنان مى گردد».

4. «زائر امام حسين(ع)، به مقام فرشتگان گرامى خدا ارتقاء مى يابد». (1)

زيارت اربعين

از زيارت هايى كه در روايات اسلامى، علامتى براى ايمان شمرده شده، زيارت اربعين امام حسين(ع) است. امام حسن عسكرى(ع) در اين زمينه فرمود: «پنج چيز علامت مؤمن است: 51 ركعت نماز در شبانه روز، زيارت اربعين، انگشتر در دست راست، بر خاك گذاشتن پيشانى و بلند گفتن بسم الله الرحمن الرحيم در نماز». (2) زيارتنامه امام حسين(ع) در روز اربعين، از امام صادق(ع) و به وسيله صفوان جمّال نقل شده است. صفوان، ساكن كوفه و از راويان مطمئن به شمار مى رود. او فردى پرهيزكار بود كه افتخار شاگردى امام كاظم(ع) را هم داشت.8.

ص: 504


1- . بحارالانوار، علامه مجلسى، ج98، صص73 -75.
2- . مصباح المتهجد، شيخ طوسى، ج2، ص788.

عطيه و زيارت مرقد امام حسين(ع) در اربعين

اربعين و زيارت امام حسين(ع) با نام دو تن عجين است. يكى از اين دو تن «عطية بن عوف كوفى» است كه در نخستين اربعين سيدالشهدا، به كربلا رفت و مرقد پاك آن حضرت را زيارت نمود. عطيه، اهل كوفه بود و در زمان خلافت اميرمؤمنان على(ع)، ديده به جهان گشود. از او نقل شده است:

وقتى از مادر متولد شدم، پدرم مرا به كوفه نزد على(ع) برد و عرض كرد: «اين پسر به تازگى از مادر متولد شده، او را چه بنامم؟». امام فرموده بود: «هذا عطية الله»؛ «اين هديه اى الهى است». به همين مناسبت، مرا عطيه ناميدند. (1)

عطيه با «عبدالرحمن بن محمد بن اشعث»، بر ضد «حجاج بن يوسف ثقفى»، حاكم ظالم مدينه قيام كرد؛ ولى پس از شكست محمد بن اشعث، راهى فارس شد. وى از مردان مورد اعتماد است كه شيعه و سنى از او روايت نقل كرده اند. عطيه همچنين خطبه حضرت زهرا(عليها السلام) در مورد غصب فدك را از عبدالله بن حسن شنيده و آن را نقل كرده است.

جابر بن عبدالله انصارى و زيارت اربعين

آن زمان كه سر پاك امام حسين(ع) بر نيزه رفت و اهل بيت او، به اسارت برده شدند، عشق حضور در كربلا و زيارت مرقد مطهر امام حسين(ع)، براى عاشقانش، آرزويى دست نيافتنى به نظر مى رسيد؛ زيرا دستگاه ستم اموى، چنان پرده سياه خود را بر جهان اسلام گسترده بود كه كسى باور نمى كرد بتوان اين پرده نفاق را دريد و خود را به زيارت سرور شهيدان عالم رساند. اما آتش1.

ص: 505


1- . تاريخ طبرى، محمد بن جرير طبرى، ج11، ص641.

محبت حسين(ع)، چنان در قلب هاى مؤمنان، فروزان بود كه هيچ گاه نتوانستند آن را خاموش كنند. آرى، همين محبت بود كه انسان هاى دلباخته را به سوى كربلا كشاند و هنوز يك اربعين، بيشتر از شهادت او نگذشته بود كه عشق حسينى، پاى جابر بن عبدالله انصارى را براى رفتن استوار ساخته، شوق ديدار و زيارت امام حسين(ع)، او را حركت داد. جابر وقتى خود را به كنار فرات رسانيد، در آن غسل كرد تا پاك و مطهر شود؛ آن گاه به سوى قبر مطهر اباعبدالله الحسين(ع) حركت كرد. او وقتى دست خود را روى قبر شريف حضرت نهاد، فريادى زد و از هوش رفت. بعد از آنكه به هوش آمد، سه بار گفت: «يا حسين»! و سپس شروع به خواندن زيارت كرد.

ورود اهل بيت(عليهم السلام) در اربعين اول

بى گمان اهل بيت(عليهم السلام) بعد از واقعه عاشورا، به زيارت اباعبدالله(ع) مشرف شدند. اما بين تاريخ نگاران درباره تاريخ اين جريان، اختلاف نظر وجود دارد. گروهى از آنها، اربعين اول و برخى نيز اربعين سال بعد را زمان ورود اهل بيت(عليهم السلام) به كربلا مى دانند. از جمله افرادى كه ورود اهل بيت(عليهم السلام) در اربعين اول را تأييد مى كند، سيد بن طاووس است. وى در كتاب اللهوف مى نويسد:

وقتى زنان و فرزندان حسين(ع) از شام برگشته و به سرزمين عراق رسيدند، به راهنماى قافله گفتند: «ما را از كربلا ببر». وقتى به كربلا رسيدند، جابر بن عبدالله انصارى و جمعى از بنى هاشم و مردانى از اولاد پيغمبر(ص) را ديدند كه براى زيارت مرقد مطهر حسين(ع) آمده اند. پس همگى در يك زمان در آن سرزمين گرد آمدند. (1)7.

ص: 506


1- . لهوف، سيد بن طاووس، ترجمه سيد ابوالحسن ميرطالبى، صص196 و 197.

مبارزه حضرت زينب(عليها السلام) و امام سجاد(ع)

وقتى خبر شهادت امام حسين(ع) و اسارت اهل بيت آن حضرت(ع) به گوش يزيد مى رسد، لبخند پيروزى بر لبانش مى نشيند و گمان مى كند كه با شهادت فرزند پيامبر گرامى اسلام(ص) و اسارت خاندانش، شكوه و اقتدار او، افزون تر مى شود و دشمنان حكومتش بيش از پيش بيمناك مى گردند. ازاين رو هنگام ورود كاروان اسيران به شام، جشن باشكوهى به شكرانه بزرگ ترين پيروزى نظامى - سياسى اش برگزار مى كند. اما برخلاف تصور او، اسيران كربلا و به ويژه حضرت زينب(عليها السلام) و امام سجاد(ع)، گاه با سوگوارى، زمانى با تبليغ، گاهى با افشاگرى و گاه با منطق و استدلال و سخنان حكمت آميز، چنان هيبت او را شكستند كه طولى نكشيد، يزيد به درماندگى و ناتوانى خود اعتراف كرد.

شكوه كاروان كوچك

اگر شكوه كاروان كوچك اسيران در برابر نگاه ها، تحقيرها و شماتت هاى انبوه دشمن بشكند، دور از انتظار نخواهد بود و اگر زنان و كودكان از ترس قساوت و بى رحمى دژخيمان، به زارى و التماس بيفتند، جاى شگفتى نيست. اما اسيران كربلا، عزت و آزادگى را در مكتب على و حسين(عليهما السلام) آموخته بودند و نه تنها تحقيرها، توهين ها، تهديدها و سختى ها، اندكى از صلابت و شكوه آنان نكاست، كه با اقتدار تمام در برابر يزيد و ابن زياد ايستادند و غرور آنان را با منطق و استدلال در هم شكستند و مُهر ننگ و نفرين ابدى را بر پيشانى شان كوبيدند.

ص: 507

منابع

1. بحارالانوار، محمدباقر مجلسى، دار احياء التراث، بيروت.

2. تاريخ طبرى، محمد بن جرير طبرى، دار التراث، بيروت، 1387ه .ق.

3. مصباح المتهجد، محمد بن حسن طوسى، مؤسسه فقه شيعه، بيروت، 1411ه .ق.

ص: 508

اربعين امام حسين(ع)

اشاره

حسين ظفرى نژاد

پرسمان، شماره 108، دى 1390

در فرهنگ عاشورا، اربعين به چهلمين روز شهادت امام حسين بن على(عليهما السلام) گفته مى شود كه مصادف با روز بيستم ماه صفر است. اعتبار اين روز از ديرباز، ميان شيعيان در تقويم تاريخى وفاداران به امام حسين(ع) شناخته شده است.

عدد چهل

مسئله اى كه در ارتباط با «اربعين» جلب توجه مى كند، تعبير اربعين در متون دينى است. در نگرش صحيح دينى اعداد، نقش خاصى به لحاظ عدد بودن، در القاى معنا و منظور خاصى ندارند؛ به صورتى كه كسى نمى تواند به صرف اينكه در فلان مورد، عدد هفت يا دوازده يا چهل يا هفتاد به كار رفته، استنباط خاصى داشته باشد؛ اما برخى از فرقه هاى مذهبى، به ويژه آنها كه تمايلات «باطنى گرى» داشته اند و خود را به شيعه نيز منسوب مى كرده اند، مروج چنين انديشه اى درباره اعداد يا حروف بوده اند. در واقع، بسيارى از اعدادى كه در نقل هاى دينى آمده، مى تواند بر اساس يك محاسبه الهى باشد؛ اما اينكه اين عدد در موارد ديگرى

ص: 509

هم كاربرد دارد و بدون يك مستند دينى، مى توان از آن در ساير موارد استفاده كرد، پذيرفتنى نيست. تنها چيزى كه درباره برخى از اين اعداد مى توان گفت، اين است كه ذكر عدد، نشانه كثرت است.

اربعين امام حسين(ع)

مهم ترين نكته درباره اربعين، روايت امام عسكرى(ع) است. وى فرمود:

نشانه هاى مؤمن پنج چيز است: 1. خواندن 51 نماز (17 ركعت نماز واجب به اضافه 11 نماز شب به اضافه 23 ركعت نوافل)؛ 2. زيارت اربعين؛ 3. انگشترى در دست راست؛ 4. وجود آثار سجده بر پيشانى؛ 5. بلند خواندن بسم الله در نماز. (1)

اين حديث علاوه بر خود زيارت اربعين كه در منابع دعايى آمده، تنها مدرك معتبر مربوط به اربعين امام حسين(ع) است.

در منابع به اين روز، به دو اعتبار نگريسته شده است؛ نخست روزى كه اسراى كربلا از شام به مدينه بازگشتند و دوم، روزى كه جابر بن عبدالله انصارى، صحابى پيامبر خدا(ص)، از مدينه به كربلا وارد شد. شيخ مفيد نوشته است: «اين روزى است كه خاندان امام حسين(ع) از شام به سوى مدينه بازگشتند و نيز روزى است كه جابر بن عبدالله براى زيارت امام حسين(ع) وارد كربلا شد».

كهن ترين كتاب دعايى مفصل موجود، كتاب مصباح المتهجد شيخ طوسى است كه وى نيز همين مطالب را آورده است. وى پس از بيان اينكه روز نخست ماه صفر، روز شهادت زين بن على بن الحسين(ع) و روز سوم ماه صفر، روز آتش زدن كعبه به دست سپاه شام در سال 64 هجرى است، مى نويسد:8.

ص: 510


1- . مصباح المتهجد، شيخ طوسى، ج2، ص788.

بيستم ماه صفر (چهل روز پس از حادثه كربلا) روزى است كه اهل بيت سيد ما، ابا عبدالله الحسين(ع)، از شام به مدينه بازگشتند و نيز روزى است كه جابر بن عبدالله انصارى، صحابى رسول خدا(ص)، از مدينه وارد كربلا شد تا قبر آن حضرت را زيارت كند. او نخستين كسى بود كه امام حسين(ع) را زيارت كرد. در چنين روزى زيارت آن حضرت، مستحب است و آن زيارت اربعين است. (1)

ميرزا حسين نورى و اربعين

ميرزا حسين نورى، از عالمان برجسته شيعه و مؤلف كتاب مستدرك الوسائل، در كتاب لؤلؤ و مرجان در آداب اهل منبر، به نقد و ارزيابى برخى از روضه ها و نقل هايى پرداخته كه به مرور، در جامعه شيعه رواج يافته اند و به نظر وى از اساس، نادرست بوده اند. يكى از مسائل مورد توجه اين عالم گران قدر، بحث اربعين است. وى اين عبارت سيد بن طاووس در لهوف را نقل كرده است كه اسيران در بازگشت از شام، از راهنماى خود خواستند كه آنها را به كربلا ببرد و سپس به نقد آن پرداخته است.

وى مى نويسد:

خود سيد بن طاووس در كتاب شريف اقبال الاعمال، پس از اشاره به اين خبر، نوشته است: چنين چيزى بعيد است؛ زيرا ابن زياد، به يزيد نامه نوشت و درباره اسيران كسب تكليف كرد و تا جواب نرسيد، آنها را از كوفه به شام نفرستاد؛ حال چگونه ممكن است كه در فاصله چهل روز، آنها اين راه را رفته و برگشته باشند؟ (2)2.

ص: 511


1- . مصباح المتهجد، شيخ طوسى، ص787.
2- . لؤلؤ و مرجان، ميرزا حسين نورى، ص152.

شهيد قاضى طباطبائى و اربعين

شهيد محراب، سيد محمدعلى قاضى طباطبائى(رحمه الله)، كتاب مفصلى با نام تحقيق درباره اولين اربعين حضرت سيدالشهدا نگاشت. هدف وى از نگارش اين اثر، آن بود كه ثابت كند، آمدن اسيران از شام به كربلا، در نخستين اربعين بعيد نيست.

وى درباره اين اشكال كه امكان ندارد اسيران در مدت چهل روز، از كربلا به كوفه، از آنجا به شام و سپس از شام به كربلا بازگشته باشند، هفده نمونه از مسافرت ها، مسيرها و زمان هايى را كه براى آن راه در تاريخ آمده، به تفصيل نقل كرده است. در اين نمونه ها آمده است كه مسير كوفه تا شام، از يك هفته تا دوازده روز طول مى كشد و بنابراين، ممكن است كه در يك چهل روز، چنين مسير رفت و برگشتى طى شده باشد. اگر اين سخن بيرونى هم درست باشد كه سر امام حسين(ع)، روز اول صفر وارد دمشق شد، مى توان اظهار كرد كه بيست روز بعد، اسيران مى توانستند در كربلا باشند.

با اين حال، عالمان بزرگ شيعه، مانند شيخ مفيد و شيخ طوسى، هيچ يك به اين موضوع اشاره نكرده اند؛ بلكه به عكس، تصريح كرده و نوشته اند: «روز اربعين، روزى است كه اهل بيت امام حسين(ع)، وارد مدينه شده يا از شام به سوى مدينه حركت كردند». (1)

زيارت اربعين

نخستين زيارت امام حسين(ع) در اربعين - البته پس از اهل بيت(عليهم السلام) - از سوى جابر بن عبدالله انصارى صورت گرفت و از آن پس، ائمه كه از هر فرصتى براى

ص: 512


1- . ر.ك: مصباح المتهجد، شيخ طوسى، ج2، ص787.

رواج زيارت امام حسين(ع) بهره مى گرفتند، آن روز را كه نخستين زيارت در آن انجام شده بود، به عنوان روزى كه زيارت امام حسين(ع) در آن مستحب است، اعلام كردند. اهميت خواندن زيارت اربعين تا جايى است كه از علايم شيعه دانسته شده است؛ درست آن گونه كه بلند خواندن بسم الله در نماز و خواندن 51 ركعت نماز در شبانه روز، در روايات بى شمارى، از علايم شيعه بودن شمرده شده اند. در فرازى از زيارت اربعين آمده است:

و بذل مهجته فيك ليستنقذ عبادك من الجهالة و حيرة الضلالة و قد توازر عليه من غرته الدنيا و باع حظه بالارذل الادنى.

خدايا! امام حسين(ع)، همه چيزش را براى نجات بندگانت از نابخردى و سرگشتگى ضلالت در راه تو داد؛ در حالى كه مشتى فريب خورده كه انسانيت خود را به دنياى پست فروخته اند، بر ضد وى شوريده، آن حضرت را به شهادت رساندند.

منابع

1. چشم اندازى به تحريفات عاشورا (لؤلؤ و مرجان)، ميرزا حسين نورى طبرسى، تحقيق: مصطفى درايتى، چ1، قم، انتشارات احمد مطهرى، 1379ه .ش.

2. مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، الطوسى، تصحيح: اسماعيل انصارى زنجانى، اعداد: على اصغر مرواريد، بيروت، موسسه فقه الشيعه، 1411ه .ق.

ص: 513

ص: 514

اربعين حسينى؛ درس ها و پيام ها

اشاره

پيام انقلاب، شماره 31، بهمن 1388

اربعين حسينى، از نخستين نشانه هاى حقانيت و ماندگارى حماسه عاشورا به شمار مى رود. اگر مى گوييم «از نخستين نشانه ها»، براى اين است كه كاروان حسينى در همان روزهاى آغازين سفر تا مجلس يزيد در شام، بارها با سخنرانى ها، ايراد خطبه ها و احتجاجات خود، حقانيت اهل بيت(عليهم السلام) و حماسه عاشورا را ثابت كرده، مردم را منقلب و متحول ساخته و حتى يزيد را وادار به عقب نشينى از مواضع خود كردند و جشن پيروزى و هيبت فرمانروايى و هيمنه دروغين او را به هم ريختند. يزيد نيز با ظاهرسازى و فريبكارى، خود را از كشتن سالار شهيدان(ع) مبرا كرد؛ ولى او و خاندان ابوسفيان، با خطبه امام سجاد(ع) در مسجد اموى، سخت رسوا و مفتضح شدند. اما اربعين، در واقع نخستين نشانه رسمى پيروزى و علامت ماندگارى امام حسين(ع) بود كه بر تارك تاريخ ثبت گرديد.

در اين روز، آرمان بلند و فلسفه بسيار غنى و قوى پيام امام حسين(ع) در زمينه نجات امت و بلكه بشريت، رخساره خود را نشان داد و روند تاريخى و

ص: 515

پيروزمندانه خويش تا قيامت را آغاز كرد. درس ها و پيام هاى اربعين حسينى، بسيار است كه در اين مقاله به برخى از آنها اشاره مى كنيم:

1. پايدارى و استقامت در راه خدا، نتيجه شيرين دارد

شايد نخستين درس اربعين، اين باشد كه استقامت در راه خدا و تحمل سختى ها در مسير انقلاب، نتيجه اى شيرين دارد؛ يعنى همان پيروزى منطق حق و تحقق اراده اهل حق در اين عالم كه همان فرياد زدن عليه ستمگران و قيام كردن براى دين خداست.

روشن است كه منظور از «نتيجه شيرين»، همواره پيروزى ظاهرى نيست. آن گاه كه عده اى براى خدا و حمايت از دين او قيام مى كنند، در واقع به پيروزى اصلى خود دست يافته و بر شيطان درون و برون پيروز شده اند. بر شيطان درون پيروز شده اند، زيرا بر ترس و ذلت نفس فائق آمده و در واقع قبل از مبارزه با شيطان بيرون، بر شيطان درون خويش غالب شده اند.

اما بر شيطان بيرون پيروز شده اند، هرچند كه در ظاهر نيز با مرگ سرخ و با شهادت، به لقاى الهى رسيده باشند. چنان كه سالار شهيدان و ياران باوفايش، بزرگ ترين مصداق اين حقيقت به شمار مى روند؛ زيرا پيروزى حقيقى، همان قيام براى خدا و غلبه منطق و مكتب الهى انسان هاست و در حماسه عاشورا، اين واقعيت به زيباترين وجه رخ نمود و امام حسين(ع) در گودال قتلگاه، در حقيقت بر بلنداى تاريخ كرامت انسان ايستاد و راه پيروزى بشر، بر نامردمى ها و رذيلت ها را براى هميشه به او نشان داد.

گاهى نيز شرايط به گونه اى رقم مى خورد كه يك امت، با بصيرت، پايدارى، شجاعت و اخلاص خويش، به پيروزى ظاهرى نيز دست مى يابد و يزيد زمان

ص: 516

خود را شكست مى دهد. البته فرزانگان مى دانند كه پيروزى اصلى و بزرگ تر، همان قيام براى خدا و حمايت از دين او، فارغ از هر نتيجه اى است. البته شادى و بهجت مردان خدا، هرچند در ملكوت شهادتِ خون رنگ آنان دلنشين و زيباست، اما در پيروزى ظاهرى نيز دوچندان خواهد بود.

جالب اينجاست كه پيروزى ظاهرى انقلاب اسلامى و امت قهرمان ايران، از همان گودال قتلگاه حسينى سرچشمه گرفت و ثمره همان شجره طيبه بود. به هر روى، اين درس اول اربعين است كه پايدارى و استقامت در راه خدا، همواره مقرون به پيروزى و نتيجه شيرين است. اين حقيقت در حماسه شكوهمند حسينى، در اربعين آشكار گرديد. اربعين به همه جهانيان اعلام كرد كه تلخ ترين استقامت ها، شيرين ترين نتيجه را رقم زد. شايد هم بهتر و صحيح تر اين باشد كه چنين تعبير كنيم: «تلخ ترين حوادث». زيرا استقامت در راه خدا، همواره شيرين و مطلوب است. از فرازى والاتر بايد گفت در راه خدا بودن، هرچند همراه با سنگين ترين مصيبت ها، اساساً تلخى ندارد؛ چنان كه بزرگ بانوى قهرمان كربلا، حضرت زينب كبرى(عليها السلام) در پاسخ ابن زياد كه خواست بر او زخم زبان بزند، فرمود: «من جز زيبايى، چيزى نديدم».

2. زنده نگاه داشتن ياد شهادت و راه شهيدان

- اساساً اهميت اربعين در آن است كه در اين روز، با تدبير الهى خاندان پيامبر(ص) ياد نهضت حسينى براى هميشه جاودانه شد و اين كار پايه گذارى گرديد. اگر بازماندگان شهدا و صاحبان اصلى، در حوادث گوناگون - از قبيل شهادت حسين بن على(عليهما السلام) در عاشورا - به حفظ ياد و آثار شهادت كمر نبندند، نسل هاى بعد، از دستاورد شهادت استفاده زيادى نخواهند برد. (1)9.

ص: 517


1- . بيانات مقام معظم رهبرى، 1368/6/29.

- اگر زينب كبرى(عليها السلام) و امام سجاد(ع) در طول آن روزهاى اسارت... و سپس در طول سال هاى متمادى كه اين بزرگواران زنده ماندند، مجاهدات و تبيين و افشاگرى نكرده بودند و حقيقت فلسفه عاشورا و هدف حسين بن على(عليهما السلام) و ظلم دشمن را بيان نكرده بودند، واقعه عاشورا تا امروز، جوشان و زنده و مشتعل باقى نمى ماند. (1)

- درسى كه اربعين به ما مى دهد، اين است كه بايد ياد حقيقت و خاطره شهادت را در مقابل توفان تبليغات دشمن زنده نگه داشت... اگر در مقابل اين تبليغات، تبليغات حق نبود و نباشد و اگر آگاهى ملت ايران و گويندگان و نويسندگان و هنرمندان، در خدمت حقيقتى كه در اين كشور وجود دارد، قرار نگيرد، دشمن در ميدان تبليغات غالب خواهد شد. ميدان تبليغات، ميدان بسيار عظيم و خطرناكى است. (2)

3. به منزل رساندن بار انقلاب

درس و پيام مهم ديگر اربعين، اين است كه بار انقلاب را بايد به منزل رساند. كاروانيان عاشورا كه از قضا به جز حضرت زين العابدين(ع)، همگى زن و بچه بودند، با وجود همه سختى ها، تلخى ها، فشارها، داغ ها، شهادت ها، آوارگى ها، تبليغات منفى و زهرآگين و با اينكه نواميس و حرم پيامبر خدا(ص) و خاندان نبوت بودند، ولى آنها را خارجى [خروج كننده بر خليفه مسلمين(!) و خارج شده از اسلام (!)] خواندند، هرگز از ادامه راه و تحمل بار سنگين انقلاب حسينى خسته نشدند تا آن را به سرمنزل مقصود رساندند. اربعين، تجليگاه نخستين اين حقيقت بود. اربعين نشانگر اين است كه قافله دردمند، اما پيروز كربلا، كار خود را به انجام رساند و رسالت خويش را ايفا كرد.ن.

ص: 518


1- . بيانات مقام معظم رهبرى، 1368/6/29.
2- . همان.

پيام اربعين اين است كه از استمرار راه انقلاب، هيچ گاه نبايد خسته شد. اگر حماسه آفرينان كاروان عاشورا، با آنكه اين حماسه در ظاهر به شكست و شهادت انجاميد، هرگز خسته نشدند و شانه زير بار مسئوليت انقلابى خويش خالى نكردند، پس ملت قهرمان ايران به طريق اولى، بايد خسته نشوند؛ همچنان كه خسته نيز نشده اند. اما بايد آن را به آخر برسانند و آخر آن، آماده ساختن زمين براى ظهور كامل حضرت ولى عصر - ارواحنا فداه - در جهان است.

ص: 519

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109