سرشناسه : حسینی نیشابوری، سید علی اکبر، 1362
عنوان و نام پدید آور : نوشته های درب های بهشت بهشت و جهنم (چگونه بهشتی شویم؟!)
تکرار نام پدید آور : سید علی اکبر حسینی نیشابوری
مشخصات نشر : قم : دارالمبلغین، 1397
مشخصات ظاهری : 176 ص
شابک : 90000 رسال: 978-600-7686-10-2 ISBN
وضعیت فهرست نویسی : فیپا
موضوع : رفیعی محمدی، ناصر، 1344--وعظ
موضوع : اخلاق اسلامی-مقاله ها و خطابه ها
رده بندی کنگره : 1393 9 ن 544 ح/5/ 10 RP
رده بندی دیویی : 297/02
شماره کتابشناسی ملی : 3490286
خیراندیش دیجیتالی : انجمن مددکاری امام زمان (عج) اصفهان
ص: 1
نوشته های درب های بهشت و جهنم (چگونه بهشتی شویم؟!)
تهیه و تنظیم: حجت الاسلام و المسلمین سید علی اکبر حسینی نیشابوری
ص: 2
مقدمه...9
نوشته های اولین درب بهشت...11
مقدمه...11
چه کسانی بهشتی هستند؟!...12
راه های زندگی خوش...15
1.قناعت...15
آثار قناعت در زندگی...16
1-1. عزت و سربلندی...16
2-1. آرامش...16
3-1. سلامت در دین...17
4-1. اصلاح نفس...18
5-1. حسابرسی آسان...18
راهکارهای قناعت...19
قناعت عبد الله بن مسعود...19
قناعت امیرمؤمنان عليه السلام...19
2. بذل کردن حق...19
3. دوری کردن از حقه و كينه...20
4. هم نشینی با اهل خير...20
نوشته های دومین درب بهشت...21
مقدمه...21
اقسام سرور...22
1.سرور دنیوی...22
2. سرور اخروی...24
فرق سرعت و سبقت در قرآن...26
خدمت رسانی در حالات علما...28
خدمت گزاری صاحب بن عباد...29
خدمت رسانی در سیره امام سجاد عليه السلام...32
سعید انصاری و حفر کردن چاه...32
درست أنفاق کردن برای اموات...33
اثر شاد کردن مؤمنين...35
نوشته های سومین درب بهشت...37
مقدمه...37
راه های سلامت در دنیا...38
روایات دربارهء کلام...38
داستان عبيد الله بن زبیر...40
سخن رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم درباره کلام...41
ویژگی های سخن گفتن از منظر قرآن...42
1.محکم و مستدل سخن گفتن...42
داستان مفضل...43
2. نیکو سخن گفتن...45
منع کردن از سخن زشت توسط رضا عليه السلام...45
3. آگاهانه سخن گفتن...46
4. با ادب سخن گفتن...47
5.امید دادن در گفتار...48
ص: 3
نوشته های چهارمین درب بهشت...50
مهمان نوازی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم...52
اکرام مهمانی که قاتل پدرش بود...53
چند تذکر در مورد میزبان و مهمان...54
2. اکرام همسایه...57
اذیت همسایه عامل جهنمی شدن...58
نوشته های پنجمین درب بهشت...60
مقدمه...60
1.ظلم نکردن...61
مصادیق ظلم...61
1-1. رعایت نکردن حق الناس...61
2-1. مفلسی واقعی...62
3-1. تحقیر کردن انسان های کریم...63
اثرات ظلم کرنا منصور دوانیقی...63
ظلم کردن سبب تفرین امام صادق عليه السلام...64
اثرات ظلم کردن حجاج...65
ظلم کردن عبدالله بن حوزه...66
ظلم کردن محمد بن اشعث...67
اثرات ظلم کردن ابن زیاد...67
3-1. ظلم کردن حاكم...68
1- 4. جایگزین کردن ست غلط...68
شریک بودن در بنیان سنت حسنه...68
5-1. غصب زمین دیگران...69
6-1. ظلم کردن به خانواده و فرزندان...70
2. فحاشی نکردن...70
3. تحقیر نکردن دیگران...71
واکنش امام صادق علیه السلام در برابر توهین...72
نوشته های ششمین درب بهشت...74
مقدمه...74
تقوا بهترین توشه...75
عوامل راحتی در قبر...78
1. بها دادن به نماز...79
2. برطرف کردن مشکلات دیگران...79
رسیدگی به کار مردم عامل نجات...79
3. محبت امیر مؤمنان علیه السلام...80
اثر ناراحت کردن على علیه السلام...80
عنایت مولا علی علیه السلام به علامه امینی...82
4. نماز خواندن برای صاحب قبر...83
5.گفتن این ذکر...85
6.مداومت بر زیارت عاشورا...85
نوشته های هفتمین درب بهشت...87
ص: 4
مقدمه...87
مردن قلب عبد الملک مروان...90
عوامل زنده نگاه داشتن قلب...91
1.گوش کردن موعظه...91
2. ملاقات با انسانهای صالح...92
3. کنترل زبان...93
4. جزع و ناسپاسی نکردن...94
5. اخلاص داشتن...95
تفسير قلب سليم...97
سخن چینی عامل عذاب...98
نکاتی در مورد بیماری...99
1- شکوه نکردن بیمار...99
2- مستجاب شدن دعای بیمار...100
3- هديه بردن برای بیمار...101
4- امید دادن به بیمار...101
نوشته های هشتمین درب بهشت...102
1.صدقه دادن...102
2. سخاوت...103
3. خوش اخلاقی...104
4. پرهیز از اذیت و آزار...106
نوشته های اولین درب جهنم...107
مقدمه...107
1.امید به خداوند عامل سعادتمند شدن...108
مأيوس نشدن از رحمت خداوند...108
حسن ظن به خداوند عامل نجات...110
امید کاذب...113
2. ترس از خدا عامل امنیت داشتن...115
3. امید و ترس از غیر خدا عامل هلاک شدن...115
نوشته های دومین درب جهنم...116
1.پوشاندن بدن های عريان...116
2. سیراب کردن تشنگان...117
3. سیر کردن گرسنگان...117
خدمت رسانی در روایات...118
آیات راجع به انفاق...119
خصوصیات انفاق...121
1.پاکیزه بودن...121
2. مورد نیاز بودن...122
3. مخفی بودن...122
4. بدون منت...123
5. فقط برای خداوند...123
6. «مِمَّا تُحِبُّونَ»...124
7. داشتن تقوای الهی...125
8.رعایت اولویت ها...125
9. اندک شمردن أنفاق...125
10.آزار ندادن...126
نوشته های سومین درب جهنم...127
گروه های لعن شده در قرآن...128
1.کفار...128
ص: 5
2. شیطان...128
3. منافقین...128
4.قاتلان اعتقادی...129
5.حق را بر عکسجلوه دادن...130
لعن کردن کعب بن اشرف...131
شریح قاضی و برعکس جلوه دادن حق...132
6. کتمان کردن حق...133
منکر شدن رسالت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم...133
7. آزار دادن خدا و رسولش...134
8.آزار دادن مؤمنین و مؤمنانت...135
9و10. ظالمین و کاذبین...135
نوشته های چهارمین درب جهنم...137
سه گروه را خدا خوار می گرداند...137
1.اهانت کنندگان به اسلام...137
سرقت اعتقادات...138
2.اهانت کنندگان به اهل بیت علیهم السلام...139
اهانت متوکل عباسی به فاطمه زهرا علیهاالسلام...139
جزای اهانت به حضرت على علیه السلام...140
تحقیر کردن مؤمن عامل تحقیر کردن اهل بیت علیهم السلام...141
بی احترامی به ابراهیم جمال...141
برخورد ملا خلیل قزوینی...144
3. یاری کننده ظالم...145
جواب گستاخی های معاویه...145
پنج گروه عامل اهانت به خود...146
نوشته های پنجمین درب جهنم...147
1.تبعیت نکردن از هوای نفس...147
بلعم باعورا پیرو هوای نفس...147
اثرات خواست خدا را بر خواست خود مقدم کردن...149
دوری کردن از هوای نفس...149
اثر غلبه بر شهوت...150
شرایط بهشتی شدن...151
دوری از هوای نفس، مخالفت کردن با شیطان...152
قتل سرانجام پیامک بازی نامشروع...153
2.دوری کردن از حرف های اضافی...154
3.یاری نکردن انسان ظالم...156
نوشته های ششمین درب جهنم...157
مقدمه...157
اجتهاد و کوشش...158
معانی اجتهاد...159
کار کردن امام کاظم علیه السلام...160
سرزنش شکوه گران...161
مذمت کردن ناشکری و شکوه کردن...161
ص: 6
دستور امام صادق علیه السلام به کاسب ورشکسته...162
دوری کردن از کسالت و تنبلی...163
سعی و تلاش در حالات عنما و بزرگان...164
نوشته های هفتمین درب جهنم...166
1. حسابرسی...166
2. توبیخ کردن...167
3. حرف زدن با خدا...167
فضائل حضرت علي علیه السلام...168
فضائل حضرت علی علیه السلام در گفتار أصحاب او...169
1.عمرو بن حمق...169
2. هاشم بن عتبه (مرقال)...170
3. حجر بن عدی...171
فضائل حضرت علی علیه السلام در گفتار نجاشی...173
فضائل حضرت علی نه در گفتار ابن ابی الحدید...173
زیبایی های حضرت علی علیه السلام...174
1.زهد در دنیا...174
2. عبادت و بندگی خدا...176
3. دوستی با فقرا و مساکین...176
ص: 7
ص: 8
با حمد و ستایش خداوند تبارک و تعالی و سلام و صلوات خاصة پروردگار بر پیامبر رحمت و خاندان مطهرش علیهم السلام به ويژه قطب عالم امکان، حضرت بقیة الله الاعظم روحی و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء عجل الله تعالی فرجه الشریف که چراغ هدایت، کشتی نجات، محبت شان شرط قبولی طاعات و اطاعت شان وسیله قرب الهی است
از جمله عواملی که در افکار و رفتار انسان ها تأثیر بسزایی دارد معرفت و آگاهی نسبت به معاد، به خصوص بهشت و جهنم است. آیات و روایات زیادی وجود دارد که وضعیت انسان ها را در عالم پس از مرگ، روز قیامت و بهشت و جهنم ترسیم می کند که برخی از این روایات مربوط به جریان معراج پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است.
کتابی که پیش روی شماست نوشته های درب های بهشت و جهنم است (شامل 53 پیام اخلاقی) که توسط استاد ارجمند جناب حجت الاسلام و المسلمین دکتر رفیعی ایراد شده است.
توفیقی شامل حالم شد که آن ها را مکتوب کرده و به صورت کتابی که پیش روی شماست تقديم مبلغان، اهل منبر و علاقه مندان به معارف
ص: 9
اهل بیت علیهم السلام می کنم. امید است خداوند در نشر معارف اسلامی و بیان حقایق همه ما را به لطف و کرمش یاری بفرماید.
از سروران ارجمند و عزیزانی که این اثر را مطالعه می نمایند تقاضا دارم چنانچه پیشنهاد و انتقاد سازنده ای دارند این جانب را قرین منت خویش قرار دهند.
در پایان از جناب استاد ارجمند دکتر رفیعی (زید عزه) که با راهنمایی های ارزشمندشان باعث شدند این کار به نحو شایسته ای انجام پذیرد، كمال تقدير و تشکر را می نمایم و برای ایشان از درگاه خداوند متعال آرزوی سلامتی و توفیق روز افزون را مسئلت دارم.
«رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ»
«قم المقدسه»
ربيع الثاني 1435
سید علی اکبر حسینی نیشابوری
ص: 10
قال الله تبارک و تعالی: «وَسِيقَ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ زُمَرًا ۖ حَتَّىٰ إِذَا جَاءُوهَا وَفُتِحَتْ أَبْوَابُهَا وَقَالَ لَهُمْ خَزَنَتُهَا سَلَامٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوهَا خَالِدِينَ»(1)
همه ما آرزوی رفتن به بهشت را داریم و مرتب از خدا درخواست بهشت می کنیم. بهشت ویژگی هایی دارد که باید به دنبال آن بود: برخی از این ویژگی ها عبارتند از : جاودانگی، عدم وجود غم، خستگی، ناراحتی، لغو و بیهودگی، نعمت های معنوی (لقاء الله، رضایت خدا، آمرزش، هم نشینی با ابرار)، نعمت های مادی (درختان، نهرهای جاری، سایه های درختان، سرور و شادمانی، فرش های گرانبها، خدمتکاران ویژه، انواع خوردنی ها، لباس های بهشتی) و بالاخره هر چه انسان بخواهد. بهشت دار الأخره. دار السلام، دار المتقین، دار المشاهد، فردوس، جنة المأوی و
ص: 11
مقام امین است.
انبیاء الهی و اولیاء خدا همواره از خدا خواهان بهشت بوده اند:
1. قرآن کریم از زبان حضرت ابراهيم نقل می کند که چنین دعا می کرد. «وَ اجْعَلْنِي مِنْ وَرَثَةِ جَنَّةِ النَّعِيمِ»(1) و مرا از وارثان بهشت پر نعمت گردان.
2. آسیه می گفت: «رَبِّ ابْنِ لِي عِنْدَكَ بَيْتًا فِي الْجَنَّةِ»(2)؛ پروردگارا!؟خانه ای برای من نزد خودت در بهشت بساز.
قرآن کریم شرط ورود به بهشت را مخالفت نفس و ترس از عظمت خدا ذکر می کند: «وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى * فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوى»(3)؛ و آن کس که از مقام پروردگارش ترسان باشد و نفس را از هوی باز دارد. قطعاً بهشت جایگاه اوست.
قرآن کریم مصادیق بهشتیان را بیان کرده است:
1. مؤمنان (توبه، 76) 2.پایداران حق (فصلت 33 -30)
3. پرهیزکاران (آل عمران، 15 -17) 4. نیکان (ابرار) (انسان 5- 22)
5. مخلصان و زبدگان (صافات 40- 49).
ص: 12
شهیدان (آل عمران 169 -171) 7. مهاجران (آل عمران 195)
8. رزمندگان (توبه 88 -89) 9. خداترسان (رحمن 46)
10. توبه کنندگان (هود 3) 11. مطيعان (نساء 13)
12. پیشگامان در خير (فاطر 31 -35) 13. راستگویان (مائده 119)
14. صابران (رعد 24)(1)
روایت معروفی در مورد درب های بهشت وارد شده است که بهشت 8 درب دارد و بر هر درب 4 نکته نوشته شده است. مکتوبات نخستین درب چنین است: «فَعَلَی أَوَّلِ بَابٍ مِنْهَا مَکْتُوبٌ: لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ، عَلِیٌّ وَلِیُّ اللَّهِ لِکُلِّ شَیْءٍ حِیلَهًٌْ وَ حِیلَهًُْ الْعَیْشِ أَرْبَعُ خِصَالٍ الْقَنَاعَهًُْ وَ بَذْلُ الْحَقِّ وَ تَرْکُ الْحِقْدِ وَ مُجَالَسَهًُْ أَهْلِ الْخَیْرِ»؛(2) هر کاری واهی دارد و راه زندگی 4 چیز است: قناعت،
ص: 13
ص: 14
ارائه حق (حق گویی)، ترک کینه و نشست و برخاست با اهل نیکی
همه مردم زندگی می کنند، فعالیت دارند اما برخی ادای زندگی را در می آورند، از زندگی لذت نمی برند؛ بلکه در غم درگیر هستند. رعایت اخلاق در زندگی، آن را برای ما گوارا می کند. بر درب اول بهشت نوشته 4 چیز زندگی را گوارا می کند:
اولین راه زندگی خوش، قناعت است. مال و ثروت یکی از ارکان اساسی در حفظ نظام اجتماعی است. مال باید در خدمت بشر و دین باشد نه این که وسیله تباهی و فساد قرار گیرد. یکی از عوامل حفظ مال قناعت است؛ قناعت ثروت بی پایان است که روان انسان را آرامش بخشیده و مانند دوستی مهربان همواره انسان را از سقوط نجات می دهد، انسان قانع سرمایه ای بی پایان دارد. در نهج البلاغه حیات طیبه ی قرآنی به قناعت تفسیر شده است.(1)
قناعت در لغت؛ یعنی اکتفا کردن به کم و پرهیز از زیاده روی در مصرف.(2)
ص: 15
قناعت آثار مثبت فراوانی دارد مانند:
على علیه السلام می فرماید: «لاَ أَعَزَّ مِنْ قَانِعٍ»(1)؛ هیچ کس از شخص قانع عزیزتر نیست. انسان قانع دست پیش دیگران دراز نمی کند و در نتیجه عزیز می شود. على علیه السلام از خباب بن ارت تعریف می کند که عمری با قناعت و عزت زندگی کرد: «يَرْحَمُ اللَّهُ خَبَّابَ بْنَ الْأَرَتِّ، فَلَقَدْ أَسْلَمَ رَاغِباً، وَ هَاجَرَ طَائِعاً، وَ قَنِعَ بِالْكَفَافِ، وَ رَضِيَ عَنِ اللَّهِ، وَ عَاشَ مُجَاهِداً»؛(2) خدا خباب بن ارت را رحمت کند که 5 ویژگی داشت: 1- از روی میل و رغبت اسلام آورد، 2- از روی اطاعت هجرت کرد، 3- به زندگی ساده به حد كفاف قناعت کرد، 4- از خدا راضی بود، 5- در تمام عمر با جهاد زندگی کرد.
یکی از نیازهای طبیعی بشر نیاز به راحتی و آرامش است. اضطراب، نگرانی، افسردگی و اندوه، مانع زندگی سالم است. آرامش گمشده بشر است. قناعت باعث آرامش و دوری از زیاده روی و زیاده خواهی است. امام صادق علیه السلام می فرماید: «مَن قَنِعَ بِالْمَقسُومِ اسْتَراحَ مِنَ الْهَمِّ وَالْكَربِ وَ
ص: 16
التَّعَبِ»؛(1) کسی که به آنچه برای او تقسیم شده راضی باشد از اندوه و زحمت و سختی راحت است.
افراد قانع در حفظ دین کوشا هستند؛ دین خود را به خطر نمی اندازند. عمروعاص دینش را برای دینار و ریاست به خطر انداخت؛ زیرا قانع به وضع موجود خود نبود. هنگامی که غلام عثمان نزد اباذر آمد کیسه پولی آورد، ابوذر نپذیرفت، غلام اصرارکرد گفت: اگر بپذیری من آزاد می شوم! اباذر گفت: آری اما من بنده می شوم(2)
انسان قانع وابسته به دنیا نیست؛ در نتیجه دین خود را محکم حفظ می کند. على عليه السلام می فرماید: «اِقنَعُوا بالقَليلِ مِن دُنياكُم لِسلامَةِ دِينِكُم»؛(3) در دنیایتان به اندک اکتفا کنید و قناعت ورزید تا دین شما سالم بماند.
ص: 17
تهذیب و اصلاح نفس بسیار مهم است. اگر کسی نفس خود را اصلاح نکند از عقل و خردش بهره نمی برد. یکی از راه های اصلاح نفس قناعت است. با قناعت است که حرص و ولع سرکوب می شود. و جلو طغیان گری نفس گرفته می شود. انسان قانع راه را بر طغيان نفس می بندد. على علیه السلام می فرماید: «إِذَا رَغِبْتَ فِی صَلاَحِ نَفْسِکَ فَعَلَیْکَ بِالاِقْتِصَادِ وَ اَلْقُنُوعِ وَ اَلتَّقَلُّلِ»(1) اگر تمایل به اصلاح نفس خود داشتی بر تو باد به میانه روی قناعت و کم داری.
حسابرسی افراد در قیامت متفاوت است؛ برخی حسابی سرسخت و برخی آسان دارند حتی برخی بدون حساب وارد بهشت می شوند. قناعت و اكتفاء به داشته ها در حد كفاف وابستگی ها را کم می کند و مانع گناهان اقتصادی می شود. طبعاً انسان قانع و سبکبار حسابرسی آسانی دارد. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «اقْنَعْ بِما اُوتیتَهُ یَخِفَّ علَیکَ الحِسابُ»؛(2) به آن چه به تو داده شده قناعت کن تا روز قیامت حساب بر تو آسان و سبک باشد.
ص: 18
ایجاد زندگی همراه با قناعت راهکارهایی وجود دارد: 1- اصلاح الگوی مصرف و بهره وری بیشتر از دانسته ها، 2-کنترل نظارت خانوادگی، 3- معاشرت با اصل قناعت 4-باور به بازخواست نعمت ها در قیامت.
عبدالله ابن مسعود از اصحاب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در زمان خلیفهء سوم بیمار شد و با همان بیماری از دنیا رفت. عثمان به عیادت او آمد و گفت: اگر موافق باشی دستور دهم عطایی از بیت المال برایت بیاورند. ابن مسعود گفت: آن روز که نیازمند بودم چیزی به من ندادی اما امروز که نیاز ندارم می خواهی از بیت المال بدهی؟! ولی هدیهء خلیفه را نپذیرفت.(1)
امیر مؤمنان علیه السلام از مغازه قصابی عبور می کرد. قصاب عرض کرد گوشت خوبی آورده ام، امام فرمودند: الان پول ندارم که بخرم، قصاب عرض کرد: پولش را صبر می کنم. امام فرمود: من به شکم خود می گویم صبر کن.(2)
دومین راه زندگی خوش، بذل کردن حق است. حق به معنای مطابقت،
ص: 19
یکسانی و هماهنگی است. قرآن کریم حق را به آب تشبیه کرده و باطل را به کف کردن آب.(1) أمير مؤمنان علیه السلام می فرماید: «أَفْضَلُ الأَعْمالِ لُزُومُ الحَقِ»(2) برترین اعمال همراهی با حق است. بدرستی حق و ارائه حق یکی از راه های زندگی خوش است.
سومین راه زندگی خوش. دوری کردن از حقه و کینه است. حقه و کینه انسان ها را از یکدیگر دوز می کند و موجب اختلاف و درگیری می شود. در قرآن می خوانیم: «وَ لَا تَجْعَلْ فِي قُلُوبِنَا غِلًّا لِلَّذِينَ آمَنُوا»(3)
امام سجاد علیه السلام می فرماید: «لَيْسَ لَكَ أَنْ تَقْعُدَ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكْرى مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ»(4) با هر کسی ننشینید؛ زیرا خدا می فرماید: با ستمگران همراه نشوید. نشست و برخاست با علما و دانشمندان و اهل خیر آثار زیادی دارد چون موجب تأثیر پذیری از آنان می شود. امیر مؤمنان علیه السلام می فرماید: «مُعاشَرَةُ ذَوي الفَضائلِ حَياةُ القُلوبِ»(5) معاشرت با صاحبان فضیلت باعث زنده دلی می کند.
ص: 20
قال الله تبارک و تعالی : «وَسِيقَ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ زُمَرًا ۖ حَتَّىٰ إِذَا جَاءُوهَا وَ فُتِحَتْ أَبْوَابُهَا وَقَالَ لَهُمْ خَزَنَتُهَا سَلَامٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوهَا خَالِدِينَ»(1)
مرحوم مجلسی در جلد هشتم بحار الانوار از مرحوم کلینی رحمه الله روایتی را نقل می کند که رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم فرمودند: شبی که به معراج رفتم دیدم بر روی درب های بهشت و جهنم مطالبی نوشته شده بود. بهشت هشت درب داشت هر دربی چهار مطلب رویش نوشته بود که مجموعاً سی و دو مطلب می شود. دیروز درب اول را اشاره کردم. امروز هم درب دوم را عرض می کنم، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «وَ عَلَی الْبَابِ الثَّانِی مَکْتُوبٌ لِکُلِّ شَیْءٍ حِیلَهًٌْ»؛ بر باب دوم نوشته هر کاری راهی دارد، «وَ حِیلَهًُْ السُّرُورِ فِی الْآخِرَهًِْ أَرْبَعُ خِصَالٍ»: و هر کسی می خواهد در آخرت شاد باشد چهار راه
ص: 21
دارد.
ما دو نوع سرور داریم: سرور دنیوی و سرور اخروی اسلام با شادی و سرور دنیوی مخالف نیست حتی روایاتی داریم: که مؤمن باید ساعاتش را تقسیم کند، یک ساعتی را برای لذات حلال و شرعی بگذارد. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «إنّي أمزَحُ»(1) من خودم اهل شوخی و مزاح هستم. سيرة اهل بیت علیهم السلام هم، چنین است؛ منتها سرور و شادی دنیوی غیر از لهو و تمسخر و دست انداختن است. بعضی ها متأسفانه این موارد را با هم خلط می کنند؛ مردم را مسخره می کنند اسمش را خنده و شادی می گذارند. تمام شخصیت طرف را لکه دار می کنند، مخصوصاً در صفاتی که غیر ارادی است. حالا یک وقت کسی عادت دارد کاری را انجام دهد و می تواند ترک کند اما یک کسی زبانش، راه رفتنش یا عضوش اشکالی دارد که دست او نیست شما بیایید تقلید و ادای او را در بیاورید کار خوبی نیست آن هم در کشور جمهوری اسلامی این نوع نگاه، تمسخر را نهادینه می کند. شما فلان هنرپیشه، مجری یا حتی وزیر را، ممکن است مسخره کنید این کم کم در بین مردم به بزرگان و علما سرایت می کند، می گویند اگر اشکال داشت
ص: 22
ک مجموعهء رسمی مملکتی نباید این کار را انجام بدهند پس معلوم است مانعی ندارد، تمسخر و استهزای دیگران به نام تیپ سازی حرام است.
لغو و لهو، شادی نیست. امام سجاد علیه السلام به خدا عرض می کند: «وَ أَسْتَغْفِرُكَ مِنْ كُلِّ لَذَّةٍ بِغَيْرِ ذِكْرِكَ»؛(1) من از هر لذت و سروری که یاد تو در آن نباشد به تو پناه می برم. سرور و لذتی که بخواهد آدم را از خدا غافل کند انسان باید از آن دوری کند، مثلاً: موسیقی، مجالس مختلط، مجالس لهو و لعب، مظاهر شیطان پرستی و ....
برخی افراد آرم شیطان پرستی دارند یا عضو این گروه ها هستند باور ندارند اصلاً نمی دانند شیطان پرستی یعنی چه؟ نمی دانند این تفکر خطرناکی است. آن چه در برخی دانشگاه ها و مراکز، در جوان ها سرایت کرده است آن لاابالی گری و اباهی گری شیطان پرستی است نه این که این جوان شیطان را واقعاً خدا می داند. بیشتر از موسیقی های مطرب، پارتی های مشترک دختر و پسر و از رقص های آن خوششان می آید؛ یعنی یک نوع تخلیه شهوانی زیر مجموعهء این گروه قرار گرفته است که متأسفانه می بینیم که این علامت ها و نشانه ها روز به روز در حال گسترش است و این به مراتب از بسیاری از جریان ها که ما آن ها را مطرح می کنیم خطرناک تر است، ولی راجع به این ها کم تر صحبت می کنیم. خیلی ها هم آگاهی ندارند و نمی دانند این آرم علامت این گروه است. این شعار و مراسم
ص: 23
برای این گروه است؛ این اسمش سرور و شادی نیست. لهو و لعب ست سرور و شادی که در آن حرام و معصیت و اعتیاد و فساد باشد، سرور نیست.
دومین سرور، سرور اخروی است. قرآن می فرماید: روز قیامت بعضی از چهره ها شاد هستند: «لَقَّاهُمْ نَضْرَةً وَ سُرُوراً»(1) بعضی ها شاد هستند، وجوهشان با شادی است.
در این حدیثی که خوانده شد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: من در شب معراج دیدم بر روی درب دوم نوشته است هر کسی روز قیامت می خواهد شاد باشد باید چهار تا کار انجام دهد: 1- «مَسْحُ رُءُوسِ الْیَتَامَی»؛ یعنی محبت کردن به يتيم. يتيم را تحریم کردن نه ترحم و تحقیر. 2- «وَ التَّعَطُّفُ عَلَی الْأَرَامِلِ»؛ لطف و کمک به ارامل (زنان بیوه با کسی که همسر از دست داده باشد). در فامیل شما کسانی هستند که به هر دلیلی همسر از دست داده اند، آنها را مورد پوشش قرار دهید. 3- «وَ السَّعْیُ فِی حَوَائِجِ الْمُؤْمِنِینَ»؛ خدمت به مردم و رفع نیاز از مردم. 4- «وَ التَّفَقُّدُ لِلْفُقَرَاءِ وَ الْمَسَاکِینِ»؛(2)
ص: 24
ص: 25
دستگیری از فقرا و مساكين. تمام این چهار مورد در یک محور جمع می شود و آن رفع نیاز و برداشتن برای از روی دوش مردم است.
در قرآن یک سرعت داریم و یک سبقت: «وَ سارِعُوا إِلى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ»،(1) «سَابِقُوا إِلَىٰ مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ»(2) سرعت با سبقت فرق می کند، ممکن است ده تا ماشین همه با سرعت بروند ولی کسی از دیگری سبقت نگیرد. در قرآن یک جا می گوید: برای بهشت سرعت بگیرید و در جای دیگر می گوید: سبقت بگیرید. اولین موردی که در هر دو جا بیان کرده است انفاق است: «وَ سَارِعُوا إِلَىٰ مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِينَ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ فِي السَّرَّاءِ وَالضَّرَّاءِ»(3) و در آیه ای دیگر که سرعت و سبقت با هم در آن آمده
ص: 26
است سورهء مؤمنون، آیهء 61 است: «أُولَٰئِكَ يُسَارِعُونَ فِي الْخَيْرَاتِ وَ هُمْ لَهَا سَابِقُونَ»؛ مؤمنین کسانی هستند که به کار خیر سرعت و سبقت می گیرند؛ هم می دوند و هم گوی را از دیگران می ربایند.
امام صادق علیه السلام می فرماید: «ما آمَنَ بِالله ِ وَ لا بِمُحَمَّدٍ وَ لا بِعَلِیٍّ مَنْ اِذا اَتاهُ اَخُوهُ الْمُؤْمِنُ فی حاجَةٍ لَمْ یَضْحَکْ فی وَجْهِهِ»؛ ایمان به خدا و پیامبر و امیر مؤمنان علیهماالسلام ندارد؛ کسی که نزد او شخصی بیاید اما در چهره اش لبخند نزند، «فَإِنْ کانَتْ حاجَتُهُ عِنْدَهُ سارَعَ اِلی قَضائِها وَ اِنْ لَمْ یَکُنْ عِنْدَهُ تَکَلَّفَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِهِ»؛(1) اگر کار طرف به دست شما راه می افتد زود راه بیانداز و اگر از دست شما برنمی آید تلاش کن یک کسی را پیدا کنی تا کارش را راه بیاندازد. تكلف خوب نیست. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «وَ مَا أَنَا مِنَ الْمُتَکَلِّفِینَ»(2) من متكلف نیستم. انبیاء علیهم السلام تكلف ندارند. تكلف؛ یعنی خود را به مشقت و زحمت انداختن. اما چند جا تكلف خوب است یکی در رفع نیاز از مردم، دیگری تکلف در مبارزه با نفس
ص: 27
در حالات مرحوم آقای برقانی آورده اند که می گوید: یک شب رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را در خواب دیدم که نشسته است و علما هم دور تا دور ایشان نشسته اند ولی آن کسی که کنار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نشسته است ابن فهد حلی است. ابن فهد حلى عالم است ولی چنین نیست که در بین علما از همه بالاتر باشد. تعجب کردم! در آن جمع آدم هایی هم بودند که از نظر علمی از ابن فهد بالاتر بودند ولی او کنار پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نشسته بود. سؤال کردم یا رسول الله! علت این چیست که در میان همهء این جمع، ایشان کنار شماست؟ فرمود: بقیه کسی به آنها مراجعه می کرد اگر می توانستند مشکلش را حل می کردند اما ایشان اگر هم نمی توانست یک کسی را پیدا می کرد مشکل طرف را حل کند! یک مرحله بالاتر از بقیه است؛ چون تكلف به خرج می داد لذا کنار من نشسته است.
نزد شیخ انصاری آمدند و گفتند: یک سید فاضلی است منتها وضع زندگی و مالی اش خراب است. ایشان فرمود: من به ایشان پول می دهم که دو سال نماز و روزه را انجام دهد تا تأمین شود. گفتند: نمی شود به او بگوییم شاید ناراحت شود. ایشان فرمود: دو سال نماز و روزه را خودم انجام می دهم پولش را به ایشان بدهید. این ها نکاتی است که باید روی آن توجه شود. پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: «اَلْأَیْدِی ثَلاَثَهٌ سَائِلَهٌ وَ مُنْفِقَهٌ وَ مُمْسِکَهٌ»؛ دست سه نوع است: یک دستی مرتب می گوید بده، این سائل است که خیلی هم خوب نیست. در روایت هم داریم که به دیگران رو
ص: 28
نیاندازید. دست دوم: خودش کار خودش را راه می اندازد ولی به کسی کمک نمی کند. دست سوم، فرمود: «وَ خَیْرُ اَلْأَیْدِی اَلْمُنْفِقَهُ»؛(1) از این سه تا بهترینش دست انفاق است.
صاحب بن عباد تنها وزیر شیعی است که وزیر معز الدوله دیلمی بوده است. دیلمی ها در بغداد شیعه بودند و اولین بار عاشورا را تعطیل کردند. بعضی ها می گویند: چرا مذهب شیعه در دنیا کم است؟ دلیلش این است که اکثر حکومت ها مروج مذهب ها هستند. در ایران بخشی عمده از این تشیع را ما مدیون صفویه و علمایی که در آن زمان بودند هستیم. امام رحمه الله فرمود: آقای مجلسی رحمه الله درباری مجلسی بود، نگویید مجلسی در دربار شاه عباس بود. مرحوم مجلسی، شیخ بهایی، مرحوم میرداماد، مرحوم مقدس اردبیلی نجف بودند، محقق کرکی به ایران آمد در دربار صفویه ولایت فقیه را نهادینه کرد. این ها جمع شدند و کاری کردند شاه صفوی تا خراسان پیاده به زیارت امام رضا علیه السلام برود. اگر در عراق امروز می بینید شیعه ای است مدیون دیلمیها هستند.
صاحب بن عباد آدم بسیار متدینی است. مرحوم شیخ صدوق کتاب عیون اخبار الرضا علیه السلام را که بسیار کتاب ارزشمندی است برای صاحب بن عباد نوشته است. در گذشته رسم بود کتاب را برای بعضی شخصیت ها
ص: 29
می نوشتند و این تاریخ قم که کتاب بسیار ارزشمندی است و در قرن چهارم حسن بن محمد نوشته است، صاحب بن عباد به او دستور داد که نوشته شود و از سندهای محکم و قوی ما است.
می گویند: صاحب بن عباد فوق العاده دست خدمت گزاری داشته است. در تمام ماه رمضان افطاری می داد؛ به اندازه یازده ماهِ سال در این یک ماه انفاق می کرد. به او گفتند: تو چطور دست و دلباز شدی؟! گفت: من بچه که بودم مادرم هر روز دو سکه به من می داد: یک دینار و یک درهم. و بعد به من می گفت صبح که بلند می شوی به درس بروی اولین فقیری که می بینی این را به او بده. من دیگر عادت کرده بودم و همیشه این کار را انجام می دادم. این قدر عادت کرده بود که وقتی وزیر شد به غلامش گفت: من دلم می خواهد این رسم مادرم ترک نشود تو این درهم و دینار را هر روز به من بده؛ لذا در زمان وزارتش هم هر روز صبح به فقیر کمک می کرد.
صاحب بن عباد می گوید: یک روز صبح غلام یادش رفته بود پول را بگذارد و وقتی دیدم پولی نیست خیلی ناراحت شدم و به فال بد گرفتم، گفتم: نکند یک خطری می خواهد من را تهدید کند. غلام را صدا زدم، گفت: فراموش کردم الان می گذارم. گفتم: نه، شب باید این کار را می کردی حالا که این طور شد، برای جبران این کار، رختخوابم را جمع کن و به فقیری بده! غلام می گوید: رختخواب را جمع کردم، از خانه بیرون آمدم دیدم یک شخص نابینایی ایستاده، خانمش هم دست او را
ص: 30
گرفته، جلو رفتم و گفتم این رختخواب مال وزیر است می خواهم به شما بدهم. تا این را گفتم: مرد نابینا یک فریادی زد و از حال رفت. وقتی به هوش آمد گفت: دختری دارم چند شب است ازدواج کرده است، خانمم می گوید: باید رختخواب زیبا برایش تهیه کنیم، این دختر نیاز به رختخواب و فرش دارد. من هم گفتم: دست من را بگیر بروم بیرون مردم کمک کنند تا من وسایل را تهیه کنم. دیشب دلم شکست و پیش خانمم تحقیر شدم! گفتم: پس صبر کن من باید بروم این خبر را به صاحب بن عباد بدهم!
در کارهای خدا حکمتی است. قصهء انبيا را که می خوانیم می بینیم حضرت موسی عليه السلام باید به دریا بیفتد فرعون او را از آب بگیرد و در کاخ خودش بزرگ کند تا او فرعون را از بین ببرد. حضرت یوسف عليه السلام باید در چاه بیفتد و باید حوادث متعددی را ببیند تا عزیز مصر شود. گاهی ما حکمت بعضی از اتفاقات را نمی دانیم. واقعاً یک وقت می بینی این بیماری و اتفاق، سرقت، حادثه و مرگ می خواهد یک تحولی در زندگی شما ایجاد کند. ما از یک روزنه نگاه می کنیم، اما خداوند همهء عالم را می بیند. مَثَل ما مثل آن مورچه ای است که در آب می افتد می گوید: دنیا را آب برد نمی داند فقط اطراف خودش را آب گرفته است.
غلام می گوید: وقتی ماجرا را به صاحب بن عباد گفتم، او دستور داد از بهترین اجناسش جهیزیه دختر را فراهم کنید و همچنین یک شغلی
ص: 31
برای همسر و یک مسکنی برای زندگی شان درست کردند.(1) به خاطر درهم و دینار فراموش شده یک خانواده ای تشکیل شد. این رفع نیاز از مردم است.
راوی می گوید: به امام سجاد علیه السلام گفتم: آقاجان! بعضی از این ها که درب منزل شما می آیند محتاج نیستند، امام فرمود: می ترسم بین این ها یک محتاجی باشد و رد شود! به فقیر پول می داد و بعد هم دست او را می بوسید. کدام یک از ما به فقير پول می دهیم و بعد دستش را می بوسیم؟ به امام سجاد علیه السلام می گفتند: چرا دست فقیر را می بوسید؟ می فرمودند: من دارم دست خدا را می بوسم(2) چون خدا در قرآن می فرماید: «أَنَّ اللَّهَ هُوَ يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ وَ يَأْخُذُ الصَّدَقاتِ»؛(3) من صدقه را می گیرم.
شیخ عباس قمی کتابی به نام منازل الآخره دارد که در آن کتاب خیلی تأکید می کند: ای کسانی که زنده هستید، اموات را فراموش نکنید گرچه با یک صدقه مختصر باشد.
سعد انصاری با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به جنگ رفت، مادرش بیمار بود.
ص: 32
برای رفتن به جهاد او را راضی کرد. وقتی برگشت دید مادرش فوت کرده، بسیار ناراحت و متأثر شد. خدمت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم آمد عرض کرد: یا رسول الله! من تا مادرم زنده بود می خواستم خدمتی کنم اما اکنون که برگشتم دیدم او از دنیا رفته است، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: الان بیشتر نیاز دارد، یک کاری برایش انجام بده! گفت: چه کار کنم؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: این مسیری را که به جنگ رفتیم و برگشتیم را دیدی، مردمانی بودند که از نظر آب در مضیقه بودند اگر توان داری یک چاه حفر کن و آبش را برای روح مادرت وقف كن! یک چاه آب حفر کرد و نامش را هم بئر ام سعد گذاشت و معروف است.
امام باقر عليه السلام فرمود: پدر و مادر وقتی که زنده بودند از اولادش راضی بودند ولی بعد از فوت از اولاد ناراضی می شوند؛ چون آنجا می رود نیاز دارد و می بیند که اولاد توان دارد و کاری برایش انجام نمی دهد. (1)
شیخ آقا بزرگ تهرانی رحمه الله که قبرشان در نجف است. درکتاب تصانیف الشیعه که بسیار کتاب ارزشمندی است، از قول مادرش نقل
ص: 33
می کند: زمانی که من کوچک بودم گاهی در سال یک بار برنج درست می کردیم. یک شب مادرم برنج با آلو درست کرد وقتی غذا آماده شد، گفت: می خواهم یک مقدارش را صدقه بدهم و ثوابش به روح مادر شوهرم برسد. اتفاقاً برنج که آماده شد فقیری به در خانه آمد. در زد، مادرم به او گفت: صبر کن تابرایتان برنج بیاورم: یک ظرفی برداشت، (لگن هایی که در حمام استفاده می شد) برنج را داخل آن ریخت و به فقیر داد و او هم روی سکوی منزل ما نشست و غذا را خورد. ایشان فرموده بود پدرم شب مادرش را در خواب دید و گفته بود پسرم! به عروسم بگو امروز آبروی من را پیش اموات بردی غذای من را در تاس می فرستی؟!
تمام مباحث اعتقادی در قرآن کریم یک شاه بیتش انفاق است، اول سورهء بقره: «الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَ مِمَّا رَزَقْنَا هُمْ يُنْفِقُونَ»(1) سورهء معارج: «وَ الَّذِينَ فِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ»(2) و در هر قسمت از قرآن که خدا صفات مؤمنین را بر می شمارد یک شاه بیتش انفاق و رفع نیاز است و لذا رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: شبی که من را به معراج بردند، دیدم بر روی درب دوم بهشت این جمله نوشته شده: «لِکُلِّ شَیْ ءٍ حیلَهٌ، وَ حیلَهُ السُّرُورِ فِی الْآخِرَهِ أَرْبَعُ خِصالٍ مَسْحُ رُؤُوسِ الْیَتامی، وَ التَّعَطُّفُ عَلَی الْأَرامِلِ، وَ السَّعْیُ فی حَوائِجِ الْمُؤْمِنینَ، وَ التَّفَقُّدُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساکینِ»: هر کاری راهی دارد، راه چهرهء شاد داشتن در قیامت این است که به يتيم رحم کنید،
ص: 34
بيوه زنان را تعطف کنید، در حوائج مؤمنین سعی کنید و فقرا و مساکین را تفقد کنید.
در روایت دارد: مؤمن از قبرش که بیرون می آید گاهی یک نور مجسمی می بیند که این نور به او می گوید وحشت نکن اینجا صحرای وحشت است، این جا روز حسرت است، این جا آدم از برادرش وحشت می کند. قرآن می فرماید: انسان فرزندش را زمین می گذارد. امام صادق علیه السلام فرمود: این میتی که محشور شده را تا بهشت می برد و آنجا از او سؤال می کند تو چه کسی هستی؟ می گوید: «أَنَا السُّرُورُ الَّذِی کُنْتَ أَدْخَلْتَ عَلَی أَخِیکَ الْمُؤْمِنِ»؛(1) من آن شادی هستم که تو در قلب برادر مؤمنت ایجاد کردی.
من در حالات حضرت امام رحمه الله خواندم که یک خانمی از ایتالیا گردنبند عروسی اش را با یک نامه به امام هدیه کرد، البته اول سفارت
ص: 35
نمی پذیرفت. اصرار کرد، گفت: این زیباترین هدیه من است و من مسیحی هستم ولی امام را دوست دارم دلم می خواهد این زیباترین هدیه عروسی ام را به ایشان بدهید! با امام مکاتبه کردند، فرمود: مشکلی ندارد. مسئولین دفتر گفته بودند یک روز یک خانم شهیدی با دختر خردسالش خدمت امام آمدند، خانم به أمام عرض کرد: این بچه خیلی بی تابی می کند و نمی خوابد و عکس پدرش را بر می دارد و گریه می کند و به هیچ وجهی آرام نمی شود. امام رحمه الله فرمودند: بچه را به من بدهید، او را کنار دستشان نشاندند و دست روی سرش کشیدند و بعد امام کنار کشو دست برد و با دست مبارکش این گردنبند هدیه را آورد و به گردن این دختر انداخت و تلاش کرد تا لبخند به چهره اش بنشیند. این ها سیرهء علما و بزرگان ما بوده است.
موسی بن جعفر علیه السلام کیسه هایی صد درهمی، دویست در همی تا هزار در همی داشت که معروف به سرر موسی بن جعفر علیهماالسلام بود. سرر؛ یعنی کیسه ای که به فقرا می دادند. می گفتند هر کسی این ها نصیبش شود زندگی اش تأمین است. خدمت ایشان می آمدند و می گفتند: فلان شخص فرماندار است و شما را قبول دارد نامه ای به او بدهید تا از ما مالیات نگیرند ایشان هم این کار را انجام می داد. باب الحوائج فقط در این عالم نیست در زمان حیاتش هم موسی بن جعفر عليهماالسلام باب الحوائج بودند. نمونه هایش در زندگی همهء بزرگان و علمای ما بوده که یکی از محورهای عمده موفقیتشان در زندگی همین اندیشیدن به نیازهای دیگران است. پس سرور در قیامت راهش در این روایت خدمت رسانی ذکر شده است.
ص: 36
قال الله تبارک و تعالی: «وَ سِيقَ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ زُمَرًا ۖ حَتَّىٰ إِذَا جَاءُوهَا وَ فُتِحَتْ أَبْوَابُهَا وَقَالَ لَهُمْ خَزَنَتُهَا سَلَامٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوهَا خَالِدِينَ»(1)
بحثی را با عنوان مکتوبات درب های بهشت مطرح کردیم. عرض کردیم که در جلد هشتم بحار الانوار روایتی را مرحوم کلینی نقل می کند که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: شبی که به معراج رفتم دیدم بر روی درب های بهشت مطالبی نوشته. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: دیدم بر روی درب سوم نوشته: «وَ عَلَى الْبَابِ الثَّالِثِ مَكْتُوبٌ لِكُلِّ شَيْ ءٍ حِيلَةٌ وَ حِيلَةُ الصِّحَّةِ فِي الدُّنْيَا أَرْبَعُ»؛ هر چیزی راهی دارد، هر کاری یک طریقی دارد، هر قفلی یک کلیدی دارد؛ «اَلصِّحَّهُ اَفْضَلُ النِّعَمِ» راه سلامت در دنیا چهار چیز است. سلامت از نعمت های بزرگ الهی است و لذا انسان هر چیزی داشته باشد ولی سالم نباشد آن چیزها قابل استفاده نخواهد بود؛ به همین دلیل
ص: 37
حضرت على علیه السلام فرمود: اگر برای بدن و سلامتتان خطری پیش آمد، «اجْعَلُوا أَمْوَالَكُمْ دُونَ أَنْفُسِكُمْ»(1) مالتان را فدای بدنتان کنید که سالم بمانید. «أَلاَ وَ إِنَّ مِنَ الْبَلاَءِ الْفَاقَةَ»؛ یکی از بدبختی ها فقر و نداری است، «وَ أشَدُّ مِنَ الفاقَةِ مَرَضُ البَدَنِ»؛(2) اما بدتر از مسئله فقر و نداری بیماری بدن است.
در این حدیث نورانی می فرماید: اگر کسی می خواهد بدنش سالم باشد، روحش هم آزار نبیند و بین مردم محبوب باشد، چهار راه دارد: «قِلَّةُ الكَلامِ وَ قِلَّةُ المَنامِ وَ قِلَّةُ المَشيِ وَ قِلَّةُ الطَّعامِ»؛(3) کم حرف زدن، کم خوابیدن، کم راه رفتن و کم غذا خوردن.
درباره اولین مورد که بحث کلام است آیات و روایات زیادی داریم. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «فِقهِ الرجُلِ قِلَّةُ كَلامِهِ فيما لا يَعنيهِ»؛(4) فقيه به
ص: 38
معنای فهیم است. می خواهی بدانی چه کسی اهل فهم و درک است، ببین چه کسی کم تر حرف می زند. در حدیث دیگری امیر مؤمنان علی علیه السلام فرمودند: «إيّاكَ وَ كَثرَةَ الكَلامِ ؛ فَإنّهُ يُكثِرُ الزَّلَلَ وَ يُورِثُ المَلَلَ»؛(1) بپرهیز از حرف اضافی؛ چون خطای آدم زیاد می شود و باعث ملالت و اندوه دیگران می شود. این اثر منفی پر کلامی است. لذا تأكید زیادی در روایات ما روی مسئله کنترل کلام و کم سخن گفتن است. در حدیث دیگری حضرت على علیه السلام فرمودند: «وَ مَن كَثُرَ كلامُهُ كَثُرَ خَطَؤُهُ»؛ کسی که خیلی حرف می زند زیاد هم اشتباه می کند، «وَ مَن كَثُرَ خَطَؤُهُ قَلَّ حَياؤهُ»؛ هر کسی هم که خطایش زیاد شد حیایش کم می شود، «وَ مَن قَلَّ حَياؤهُ قَلَّ وَرَعُهُ»؛ و هر کسی هم که حیایش کم شود تقوایش کم می شود، «وَ مَن قَلَّ وَرَعُهُ ماتَ قَلْبُهُ»؛(2) و هر کسی هم که تقوایش کم شد قلبش می میرد؛ نه این قلب، یعنی روح؛ بلکه منظور این است که افسردگی می آورد، جمود و تحجر می آورد. گاهی یک کلمه بعضی ها را از زندگی ناامید کرده است
ص: 39
عبدالله بن زبیر چند سال در مکه و مدینه حکومت کرد و یک مدتی هم کوفه بود تا بعد حجاج او را کشت و بدنش را دار زد و مدت ها بر سر دار بود. این عبد الله بن زبیر یک برادری به نام مصعب بن زبیر دارد که او حاکم کوفه شد آن هم به دست عبدالملک مروان سر از بدنش جدا شد.
یک برادر دیگر به نام عبیدالله بن زبیر دارد که حاکم بصره و امام جمعه بود. در یکی از خطبه های نماز جمعه اش نوشته اند یک روز در حالی که داشت خطبه می خواند راجع به شتر حضرت صالح صحبت می کرد که: شتر حضرت صالح علیه السلام معجزهء خدا بوده است. حضرت صالح عليه السلام به مردم گفت: که او را اذیت نکنید، ولی ریختند او را کشتند و عذاب آمد. داشت این قصه را تعریف می کرد در بین حرف هایش گفت: بالاخره مردم حرف حضرت صالح علیه السلام را گوش ندادند و شتر پانصد در همی را کشتند! اين كلمهء پانصد درهم حرف بی ربطی بود؛ چون نه در تاریخ نوشته شده و نه در قرآن آمده است. این کلمه سر زبان ها افتاد، به عبيد الله بن زبیر «مقوم الناقه» گفتند؛ یعنی قیمت گذار شتر. لذا برای او نامه می آمد مقوم الناقه می نوشتند، در کوچه بچه ها فریاد می زدند(مقوم الناقه!) این قدر زندگی در بصره برای او سخت شد که دیگر نتوانست در بصره بماند و استعفا داد. به خاطر یک کلمه بی مبنا آبرویش رفت و سقوط کرد.
امیر مؤمنان علیه السلام فرمودند: تو داری املاء می کنی فرشته ها می نویسند و خدا هم می خواهد بخواند، بینی و بین الله این حرف ها را جلوی آدم
ص: 40
معمولی بگذاری خجالت زده نمی شوی؟ بعضی از حرف های ما را اگر ضبط کنند و جلوی یک آدم معمولی بگذارند خجالت می کشیم. خدا می خواهد بخواند و فرشته ها هم می خواهند بنویسند یک چیزی بگو که قابل استفاده باشد.
شخصی نزد امام باقر علیه السلام آمد که زیاد صحبت می کرد و آقا هم نمی خواست در ذوق او بزند و بگوید کافی است. فرمودند: خدا انبیائش را به کلام فرستاده است؛(1) یعنی این سلاحی که تو داری به این راحتی می چرخانی و هر چه می خواهی از دهانت در می آید به این سادگی نیست؛ بلکه این سلاح پیغمبران است درست استفاده کن.
رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: کلام و حرفی که از ما صادر می شود سه نوع است، «فَرَابِحٌ وَ سَالِمٌ وَ شَاحِبٌ»: یک کلامی سودمند است، و یک کلامی سالم است و یک کلامی غیر مفید است، «فَأَمَّا اَلرَّابِحُ فَالَّذِی یَذْکُرُ اَللَّهَ»؛ کلام مفيد آن است که ذکر خدا در آن باشد، «وَ أَمَّا اَلسَّالِمُ فَالَّذِی یَقُولُ مَا أَحَبَّ اَللَّهُ»؛ کلام سالم آن است که آدم حرفی بزند که خدا دوست دارد.
ص: 41
خداوند دروغ، غیبت، مسخره کردن، فحش و اسم بد برکسی گذاشتن را دوست ندارد. خدا چه چیزی را دوست دارد؟ صدق و صمیمیت و کلامی خیرخواهانه باشد و تحقیر در آن نباشد. «وَ أَمَّا اَلشَّاجِبُ فَالَّذِی یَخُوضُ فِی اَلنَّاسِ»؛(1) کلامی غیر مفید است که باعث باطل بودن و خوض در باطل و لغو و لهو و این چیزها شود.
آیات مستندات در قرآن کریم اختصاص به فرهنگ گفتار دارد بایدها و نبایدها که برخی را می آوریم:
اولین ویژگی سخن گفتن از منظر قرآن مستدل حرف زدن است. خداوند می فرماید: «وَ قُولُواْ قَوْلاً سَدِیداً»؛(2) مردم حرفتان محکم باشد. سد به چیزی می گویند که جلوی آب را بگیرد. این لب ها و دندان ها مثل سد هستند باید جلوی زبان را بگیرند. سد را چه زمانی باز می کنند؟ وقتی کشاورزی نیاز به آب دارد، وقتی مردم آب شرب می خواهند به اندازهء نیاز باز می کنند. «وَ قُولُواْ قَوْلاً سَدِیداً» حرفی که میزنی محکم و مستدل باشد، پیرامونش تحقیق و بررسی کرده باشی. متأسفانه بعضی ها آبروی افراد را می ریزند، حرف هایی پشت سر آدم می زنند که خود آدم نشنیده است چه
ص: 42
برسد انجام داده باشد آن وقت قاطع هم می گویند.
مفضل شخصی است که اسمش را در تاریخ شنیده اید و کتابی به نام توحید مفضل است که ایشان پیش امام صادق علیه السلام آمد، آقا برایش مباحث توحیدی را گفت که معروف به توحید مفضل اسست و کتابش در بازار موجود است. مفضل از اصحاب امام صادق علیه السلام است ولی از آن أصحاب نمرهء بیست نیست؛ بالاخره اصحاب ائمه علیهم السلام هم با هم فرق می کردند همه که سلمان نمی شوند، همه که مالک اشتر نمی شوند. مفضل امام را دوست داشت، اشتباهاتی هم در زندگی اش بود. یک دوستانی هم داشت که اینها عليه السلام نبودند.
در منهاج المقال این قصه را دیدم که یک عده ای به امام صادق علیه السلام نامه نوشتند که آقا چرا شما با این مفضل نشست و برخاست دارید؟ ما خودمان دیدیم دوستانش خوب نیستند، بعضی از آنها اهل کبوتر بازی هستند. در روایت دارد که وجود مقدس امام صادق علیه السلام یک نامه ای به همین آدم هایی که راجع به رفاقت مفضل، اعتراض کرده بودند نوشتند که: من این مبلغ پول را نیاز دارم، مبلغ هم بالا بوده، مثلاً: چند هزار درهم، نامه امام رسید، گفتند: ما که نداریم! امام به مفضل نامه نوشت، در روایت دارد مفضل همهء این دوستان را جمع کرد گفت: مولایمان امام صادق علیه السلام پول خواسته است مثلاً تا آخر هفته. گفتند: چشم. هر کدام یکی، پنج هزار درهم، یکی ده هزار درهم گذاشتند، بلافاصله پول را آماده کردند و
ص: 43
فرستادند. آقا به آنها نامه نوشت و فرمودند: مفضل این است، همان هایی که شما می گویید چرا با آنها دوست هستید. (1)
بالاخره یک وقت می بینید کسی اسوهء تقوا نیست ولی پولش كار را راه می اندازد، شمشیرش کار را راه می اندازد. گاهی خدا دین را در حمایت بعضی از افراد قرار می دهد. ممکن است نقطه ضعف هایی در زندگی شان باشد. امام خواست به این ها بفرماید حرف های بی ربط پشت سر مفضل زدید. مفضل گاهی با عبدالله بن أبي يعفور و با بعضی های دیگر بحثهایی داشته، به هر حال آنها یک چیزی می گفتند و یک چیزی هم ایشان می گفته، نقطه ضعف هایی داشته ولی شخصی است که می تواند کاری را راه بیاندازد. نمی شود که ما بگوییم این آقا چرا با فلانی دوست است، چرا روضه می رود، چرا خانه فلانی می رود.
یک آقایی یک وقتی من را برای منبر دعوت کرد، من به دلایلی نرفتم. یک دوستی داریم گفت: فلانی من سالی چند میلیون برای فقرا از این شخص کمک می گیرم. گفت من تا حالا صد تا جهیزیه از این گرفتم. این شخص ممكن است نماز شب خوان نباشد، ممکن است ریشش را هم بتراشد، ممکن است دو تا اشکال دیگر هم در زندگی اش باشد ولی می تواند تأثیراتی در عالم دین داشته باشد. بله یک کسی ممکن است موضعش ضد دین باشد مثلاً: بی نماز است، شراب خوار است آن حسابش
ص: 44
جدا است. قرآن کریم می فرماید: سخنتان محکم و مستدل باشد.
دومین ویژگی سخن گفتن از منظر قرآن نیکو سخن گفتن است، خداوند می فرماید: «قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً»(1) که حسن و حسن به معنای نیکی است. با مردم نیک سخن بگویید نیش سخن نگویید. وقتی می توانی بگویی بفرمایید نگو بنشین. واژه هایی که به کار می بری واژه های درستی باشد.
یک وقتی آقا امام رضا علیه السلام دو سه بیتی شعر خواند که از شاعر معروفی بود - ائمهء ما گاهی از اشعار شعرای دیگر استفاده می کردند-وقتی این شعر را خواند یک کسی وسط جلسه بلند شد گفت: آقا، من می دانم شاعرش چه کسی است. شاعرش ابو العتاهيه است - ابو العتاهيه کنیهء یک شاعری است که ابو العتاهيه اسم قشنگی نیست عتاهيه به معنای حماقت است، ابو العتاهيه؛ یعنی پدر حماقت. حالا چرا این کنیه را برای این گذاشته بودند نمی دانیم. بعضی ها به یک لقبی معروف می شوند که خودشان هم دلشان نمی خواهد. این اسم برای این بنده خدا معروف شده بود- خیلی امام رضا علیه السلام ناراحت شد، فرمود: دیگر پیش من این کلمه را
ص: 45
نگو اگر خواستی اسمش را بگو، این کنیه، کنیهء قشنگی نیست.(1) امام توجه دارند کنیه ای که معروف بود ولی در این کنیه یک تحقیری بود امام فرمودند دیگر این واژه را نزد من بکار نبر.(2) وقتی یک واژهء بهتری است چرا از واژهء بدی استفاده شود. این ها توصیه های قرآن است.
سومین ویژگی سخن گفتن از منظر قرآن، آگاهانه سخن گفتن است. خداوند می فرماید: «وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْم»؛(3) از چیزی که خبر نداری نگو. گاهی می گوید: فلانی گفته، ته حرف را که در می آوری می بینی هیچ چیز نیست. یک آقایی به من می گفت مغازه رفتم یک کسی داشت پشت سر شما (بنده) حرف می زد به او گفتم: من این را می شناسم
ص: 46
خانه اش را هم بلد هستم، بیا در خانه او برویم ببینیم که این طور نیست این حرفی که تو می گویی دروغ است. تا دید جدی است گفت: آقا یکی آمده بود اینجا گوشت بخرد او می گفت و من هم از او شنیدم. تو که نمی گویی یک کسی آمده بود گوشت بخرد این طور می گفت می گویی این طور است. فلانی چنین است.
خدا مرحوم شهید رجایی را رحمت کند. خانمش می گفت: در تاکسی نشستم طرف شروع کرد گفت: رجایی چنین است، چنان است و کجا می نشیند. به او گفتم: آقای راننده می خواهی خانهء آقای رجایی ببرمت ببینی این طور نیست؟ گفت: ای خانم شما ما را گرفتی، مگر من را خانهء رجایی راه می دهند رئیس جمهور مملکت است! گفتم: من تو را به خانهء رجایی می برم. می گفت: طرف باور نکرد بعد به او گفتم من همسر رجایی هستم و با او زندگی می کنم بیا تو را خانه ببرم و زندگی اش را ببین! گفت: خانم ما در این تاکسی نشستیم یکی می آید یک چیزی می گوید ما هم شنیدیم! «وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُولاً» این خیلی آیهء تندی است، می گوید: «السَّمْعَ»؛ خود گوش مسئول است نمی توانی بگویی من شنیدم «وَالْبَصَرُ»؛ خود چشم مسئول هست؛ «ال» یعنی شما مسئول هستی، باید جواب بدهی.
چهارمین ویژگی سخن گفتن از منظر قرآن با ادب سخن گفتن است.
ص: 47
قرآن می فرماید: «قَوْلٌ مَعْرُوفٌ وَ مَغْفِرَةٌ خَیْرٌ مِنْ صَدَقَةٍ یَتْبَعُها أَذیً»(1) حرف هایتان با ادب باشد. قشنگ حرف بزنید و با حرفتان کسی را آزار ندهید. «قَوْلٌ مَعْرُوفٌ» یعنی سخن مودبانه. می فرماید: کنار پیامبر صلی الله عله و آله و سلم داد نزنید، به اسم پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را صدا نزنید.
پنجمین ویژگی سخن گفتن از منظر قرآن مأیوس نکردن انسان گنه کار و امید دادن است. قرآن کریم به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید: در سخنت گنه کار را مأیوس نکن: «قُلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَی أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَهِ اللَّهِ»(2) کسی مراجعه کرد آقا شراب خوردم و فلان خطا را کردم نگو تو دیگر در قعر جهنم هستی برو دیگر!
یک آقایی مسن بود و هفتاد سالش بود گفت: پیش شخصی رفتم. عرض کردم: حمد و سوره ام را اشتباه می خوانم و نمازهایم را درست نخواندم می شود پیش شما بخوانم یادم بدهی؟ گفت: آقا تو که هفتاد سال اشتباه خواندی یک ده بیست سال دیگر هم اشتباه بخوان تا به جهنم بروی. گفت: من دلم شکست.
بعد از نود و چهار سال عنوان بصری پیش امام صادق علیه السلام آمد، آقا به
ص: 48
او نگفت برو به جهنم. آقا برای او عبودیت و حلم را معنا کرد.(1) این ها ویژگی های سخن گفتن از منظر قرآن است. فرمود: دیدم بر روی درب سوم بهشت نوشته چهار چیز عامل صحت است: «قِلَّهُ الکَلامِ وَ قِلَّهُ المَنامِ وَ قِلَّهُ المَشیِ وَ قِلَّهُ الطَّعامِ»؛ کم حرف زدن، کم خوابیدن، کم راه رفتن و کم غذا خوردن.
ص: 49
قال الله تبارک و تعالی: «وَ سِيقَ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ زُمَرًا ۖ حَتَّىٰ إِذَا جَاءُوهَا وَ فُتِحَتْ أَبْوَابُهَا وَ قَالَ لَهُمْ خَزَنَتُهَا سَلَامٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوهَا خَالِدِينَ»(1)
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: در شب معراج دیدم بر روی درب چهارم بهشت این چهار عبارت نوشته شده است: 1- «وَ عَلَی الْبَابِ الرَّابِعِ مَکْتُوبٌ مَن كَانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ فَلْيُكْرِمْ ضَيفَه»؛ هر کس خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را قبول دارد، مبدأ و معاد، آغاز و پایان را قبول دارد باید مهمانش را اکرام کند. 2- «مَنْ كانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ والْيوْمِ الآخِر، فَلْيُكْرِمْ جَارَهُ»؛ هر کسی خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را قبول دارد باید همسایه اش را تکریم کند و اذیت نکند. 3 - «مَنْ كَانَ يُؤْمِنُ باللهِ وَاليَومِ الآخِرِ فَلْيُكْرِمْ وَالِدَیْهِ»؛ هر کسی که خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را قبول دارد باید پدر و مادرش را اکرام کند. 4- «مَنْ كَان يُؤمِن
ص: 50
بِاللَّهِ وَ اَلْيَوْمِ اَلْآخِرِ فَلْيَقُلْ خَيْراً أَوْ يَسْكُتْ»؛(1) هر کسی که خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را قبول دارد خیر بگوید و حرف خوب بزند یا اگر حرف خوب ندارد بزند ساکت بماند.
چهار چیز در این روایت نشانهء ایمان به خدا و قیامت شمرده شده است که این ها همه اش به مباحث اجتماعی بر می گردد. اسلام یک دین اجتماعی است و مربوط به دیگران و دگر گرایی است و فقط فردگرا نیست.
در روایت مذکور فرمود: اولین نشانه ایمان به خدا و روز قیامت این است که انسان مهمانش را اکرام کند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «اَلضَّیْفُ دَلِیلُ اَلْجَنَّهِ»(2) دليل؛ یعنی راهنما، مثلاً: می گویند این آقا دلیل و راهنمای این جاده است؛ میهمان راهنمایی بهشت است
امیر مؤمنان على عليه السلام فرمودند: روز قیامت مؤمنی از قبر بیرون می آید آن قدر چهره اش نورانی است که اهل محشر می گویند پیامبر مرسل أست! چون مردم هم در آن عالم یکدیگر را نمی شناسند باید به آنها معرفی شود. خطاب می شود: «هَذَا مُؤْمِنٌ يُحِبُّ الضَّيْفَ وَ يُكْرِمُ الضَّيْفَ وَ لَا سَبِيلَ لَهُ إِلَى أَنْ
ص: 51
يَدْخُلَ الْجَنَّةَ(1) این مؤمن، مهمان دوست است؛ مهمان را اکرام می کرد چاره ای نیست جز این که به بهشت برود؛ البته این روایات نمی خواهد نماز و روزه را نفی کند.
«رُئِیَ عَلِیٌّ علیه السلام یَوْماً بَاکِیاً فَقِیلَ لَهُ لِمَ تَبْکِی» یک روز دیدند حضرت على علیه السلام دارد گریه می کند، شخصی عرض کرد: آقاجان! چرا گریه می کنید؟ فرمود: «فَقَالَ: لَمْ يَأْتِنِي ضَيْفٌ مُنْذُ سَبْعَةِ أَيَّامٍ، أَخَافُ أَنْ يَكُونَ اللَّهُ قَدْ أَهَانَنِي»؛(2) هفت روز است که میهمان برایم نیامده است و ناراحت هستم می ترسم خدا من را فراموش کرده باشد و من را رها کرده باشد. لذا شبی که جان می داد به فرزندانش فرمود: «أُوصِيكَ يَا بُنَيَّ بِالصَّلاَةِ عِنْدَ وَقْتِهَا إِلَی أَنْ قَالَ وَ إِکْرَامِ اَلضَّیْفِ»؛(3) تو را به برپا داشتن نماز و اکرام مهمان سفارش می کنم.
راوی می گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم منزلش پر از جمعیت و شلوغ بود، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در صدر جمعیت بود و جمعیت هم در منزل نشسته بودند، جریر از در وارد شد دید جا نیست، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم تا چشمش به جریر
ص: 52
افتاد عبای مبارکش را در آورد و دست به دست برای او فرستاد، فرمود: زیر پایت بیانداز که روی زمین ننشینی و او هم عبا را روی چشمش گذاشت و بوسید. (1)
وقتی بنی امیه و بنی عباس با هم درگیر شدند؛ بنی عباس لشکر بنی امیه را قلع و قمع کرد، حتی جنازه های این ها را که قبلاً مرده بودند از قبر بیرون کشیدند و آتش زدند. سرهای بنی امیه را روی زمین ریختند و فرش انداختند و روی آن تخت زدند و نشستند. گاهی تاریخ این طور است. چطور آمریکایی ها به جان صدام افتادند و خودشان نیروی خودشان را حذف کردند!
وقتی بنی عباس پیروز شدند اگر از بنی امیه کسی مانده بود دنبال پناهگاه می گشت، کسی که اتهامش بنی امیه بود او را می کشتند. آن وقت در این بازار آشفته پسر سلیمان بن عبدالملک به نام ابراهیم که از بنی امیه است فراری بود، می گوید: به حيره (نزدیک کوفه) آمدم، گفتند: مأمورها دارند دنبال نیروهای بنی امیه می گردند تا دستگیر شان کنند، دیدم این جا، جای ماندن نیست به کوفه رفتم، در کوفه گفتند: یک آقایی است که بسیار مهمان دار است به در خانه او رفتم، گفتم: من در این شهر غریب هستم می شود به من پناه بدهید؟
ص: 53
گفت: بله. مهمان حبیب خدا است و مرا به خانه برد و پذیرایی کرد. می گوید: چند روزی که آنجا بودم دیدم صبح که می شود شمشیر را بر می دارد و اسبش را زین می کند می رود و ظهر بر می گردد. از او پرسیدم کجا می روی الان که جایی جنگ نیست؟ گفت: شنیده ام قاتل پدرم ابراهیم بن سليمان بن عبدالملک در کوفه و حیره است. او پدر من را کشته می روم او را پیدا کنم تا از او انتقام بگیرم. به او گفتم من ابراهيم هستم، او تأملی کرد و گفت: مهمان من هستی من نمی توانم با کسی که مهمانم است این کار را بکنم! به من هزار درهم داد و گفت: از خانهء من برو و از کوفه خارج شو.(1)
در مورد مهمان چند نکته به میزبان و مهمان عرض می کنم:
1. امام صادق علیه السلام فرمود: «هَلَکَ اِمْرُؤٌ اِحْتَقَرَ لِأَخِیهِ مَا قَدَّمَ إِلَیْهِ»؛(2) میزبان حق ندارد غذا را تحقیر کند، اگر این کار را کند خودش را هلاک کرده است. بگو این غذا خیلی قابل دارد ولی کار من ارزش ندارد.
2. پیامبر به اباذر فرمود: «لاَ یَأْکُلْ طَعَامَکَ إِلاَّ تَقِیٌّ»،(3) سعی کنید مهمان
ص: 54
شما پرهیزکار باشد.
3. در روایات، به دعوت فقرا تأكيد فراوانی شده است. به خاطر دارم یک سالی در استانی تنها بودم و به افطاری می رفتیم، سر میزها را نگاه می کردیم همه مدیر کل و معاون و مسئولین بودند، نباید اینطور باشد که فقط اعيانها مهمان باشند.
یک کسی پیش شیخ رجبعلی خیاط رفت مشکلی داشت، ایشان گفت: یک گوسفند قربانی کن و چهل مؤمن را دعوت کن! در مقابل غذایی که به آنها دادی، برابت دعا می کنند و مشکلت حل می شود.
4. پیامر صلی الله علیه و اله و سلم فرمود: «لا تَکَلَّفُوا للضَّیفِ»؛(1) برای مهمان خودتان را به تكلف نیاندازید. حارث همدانی که فرماندار امیر مؤمنان عليه السلام بود، او را دعوت کرد، آقا فرمودند: به سه شرط می آیم: 1- خانواده ات را آزار ندهی، 2- از بیرون چیزی تهیه نکنی، 3- هر چه در منزل داری از من دریغ نکنی(2)
چرا الان مهمانی ها کم شده است؛ چون کسی جرات نمی کند مهمانی بگیرد؛ چون باید حقوق یک ماهش را برای یک مهمانی بگذارد، چند مدل غذا، انواع و اقسام سالاد که اسراف هم می شود برای مهمانی در نظر بگیرد. در گذشته این طور نبود، یک غذای ساده ای درست می کردند ولی الان برادر با برادر گاهی در سال یک بار رفت و آمد ندارند، اگر یک
ص: 55
مقداری مهمانی ها ساده تر برگزار شود، رفت و آمدها هم بیشتر می شود.
5. مهمان را به کار نگیرید. امام رضا علیه السلام مهمان داشت و فتیلهء چراغ خراب شد، مهمان وارد بود به آقا گفت: من درست می کنم، امام رضا عليه السلام فرمود: «إِنَّا قَوْمُ لَا تُسْتَخْدَمُ أَضْيَافَنَا»؛(1) ما مهمان را به کار نمی گیریم
6. امیر مؤمنان علیه السلام مهمان داشت، پدر و پسری بودند، غذا که تمام شد مرسوم بود آقا ظرف آب آوردند و پیش روی پدر گرفتند و گفتند: دستانتان را بشوی! آن شخص گفت: بدهید من این کار را انجام بدهم. ایشان گفت: شما مهمان من هستید. بعد به پسرشان محمد حنفیه دادند و گفتند: پیش روی پسر بگیر تا دستهایش را بشوید. فرمود: نخواستم پدر و پسر را به یک چشم نگاه کرده باشم.(2) بالاخره احترام پدر لازم تر است خواستم جایگاه پدر حفظ شود.
7. به مهمان هم توصیه شده است تا دیر وقت ننشینید. بعضی ها میهمان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم می شدند و تا دیر وقت می نشستند، آیه نازل شد وقتی غذایتان را می خورید بروید.
8. به مهمان توصیه شده است بدون دعوت به میهمانی نروید و همراه را بدون دعوت به میهمانی نبرید.
9. به مهمان هم توصیه شده است که مهمان انسان فاسق نشوید،
ص: 56
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به اباذر فرمود: «لَا تَأْكُلْ طَعَامَ الْفَاسِقِينَ»(1) مهمان طعام فاسق و شبهه ناک نشوید.
فرمود: اولین چیزی که در مهمانی به خانه می آید برکت در مال صاحب خانه است. اولین چیزی که میهمان از خانه می برد ذنوب صاحب خانه است. روایات در این باب در حد تواتر معنوی باشد.
دومین نشانه ایمان به خدا و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم که روی درب بهشت نوشته شده: «مَنْ كَانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ فَلْيُكْرِمْ جَارَهُ»؛ اکرام مهمان است.
در سورهء نساء آیهء 36 خداوند ده توصیه کرده است، می فرماید: «وَ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لَا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً» مردم خدا را عبادت کنید و شرک به خدا نورزید، «وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً» به پدر و مادرتان احترام بگذارید، «وَ بِذِي الْقُرْبى وَ الْيَتامى» فامیل ها و يتيم را تحویل بگیرید «وَ الْمَساکِینِ»؛ و فقرا را تحویل بگیرید اما همسایه را دو بار گفته است: «وَ الْجَارِ ذِی الْقُرْبَی وَالْجارِ الْجُنُبِ»؛ همسایه های نزدیک و دور؛ ذی القربی را بعضی ها گفته اند: که فامیل دور است ولی این طور به نظر نمی رسد؛ چون در قبل به فامیل اشاره کرده است. در قسمت بعد گفته است: «وَالصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ»؛ یعنی سه بار گفته است، آن کسی که با شما همراه است. «وَابْنِ السَّبِيلِ وَ مَا
ص: 57
مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ مَنْ كانَ مُخْتالاً فَخُوراً»؛ کسی برای این ها تکبر داشته باشد خداوند او را دوست ندارد.
خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمدند و گفتند یا رسول الله «إِنَّ فُلانَةَ تَصُومُ النَّهارَ وَ تَقُومُ اللَّيْلَ»؛ یک همسایه است که شب ها نماز شب می خواند و روزها روزه می گیرد «وَ هِيَ سَيِّئَةُ الْخُلُقِ تُؤْذِي جِيرَانِهَا بِلِسَانِهَا» فقط یک عیب دارد: همسایه اش را آزار می دهد. پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «لاَ خَیْرَ فِیهَا هِیَ مِنْ أَهْلِ اَلنَّارِ»(1) نماز و روزه اش به درد نمی خورد او اهل جهنم است.
حدیثی در تحفه العقول است که این حدیث به طور مجزا به نام رسالهء حقوق امام سجاد علیه السلام چاپ شده است در این رساله امام سجاد علیه السلام حقوق بخش های مختلف را ذکر کرده اند که یک مورد از حقوق همسایه است. می فرمایند: اگر همسایه دارید عیب هایش را جستجو نکنید، سعی کنید استراق سم نکنید، سعی کنید به زوایای زندگی اش دخالت نکنید(2) در وسائل الشیعه جلد پانزدهم صفحهء 345 حدیث 20700 رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند خدای تبارک و تعالی فرمود: من از 24 چیزی خوشم نمی آید: «إِنَّ اَللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی كَرِهَ لَكُمْ أَيَّتُهَا اَلْأُمَّةُ أَرْبَعاً وَ عِشْرِينَ
ص: 58
خَصْلَهً وَ نَهَاکُمْ عَنْهَا»، پیامبر فرمودند: حالا که خدا از این 24 چیز بدش می آید من هم شما را نهی می کنم: 1- «کَرِهَ لَکُمُ اَلْعَبَثَ فِی اَلصَّلاَهِ»؛ در نماز بازی کردن. 2- «وَ کَرِهَ اَلْمَنَّ فِی اَلصَّدَقَهِ»؛ آدم صدقه می دهد منت بگذارد، 3-«وَ کَرِهَ اَلضَّحِکَ بَیْنَ اَلْقُبُورِ»؛ انسان در قبرستان بخندد. 4- «وَ کَرِهَ اَلتَّطَلُّعَ فِی اَلدُّورِ»(1) آدم از راز های همسایه سر در بیاورد. پیامبر فرمود: این کار را نکنید اگر همسایه ای دارید عیب هایش را بپوشانید نگذارید دیگران هم پشت سرش حرف بزنند.
ص: 59
قال الله تبارک و تعالی: «وَ سِيقَ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ زُمَرًا ۖ حَتَّىٰ إِذَا جَاءُوهَا وَفُتِحَتْ أَبْوَابُهَا وَ قَالَ لَهُمْ خَزَنَتُهَا سَلَامٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوهَا خَالِدِينَ»(1)
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: شبی که به معراج رفتم دیدم بر روی درب های بهشت مطالبی نوشته و بر درب پنجم چهار تا مطلب نوشته شده است: 1- «وَ عَلَى الْبَابِ الْخَامِسِ مَكْتُوبُ مَنْ أَرَادَ أَنْ لَا يَظْلِمُ وَ لَا يَظْلِمُ»؛ هر کسی که می خواهد به او ظلم نشود ظلم نکند. 2- «مَنْ أَرَادَ أَنْ لَا يُشْتَمَ فَلَا يَشْتِمْ»؛ هر کسی که می خواهد فحش و ناسزا نشنود، فحش ندهد. 3- «وَ مَنْ أَرَادَ أَنْ لَا یُذَلَّ فَلَا یُذِلَّ»؛ هر کسی که می خواهد تحقیر و خوار نشود کسی را تحقیر نکند. 4 - «وَ مَنْ أَرَادَ أَنْ يَستَمسِکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ فَلْيَقُلْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدُ رَسُولُ اللَّهِ عَلِيُّ وَلِيُّ اللَّهِ»؛(2) هر کسی که می خواهد به
ص: 60
ریسمان الهی چنگ بزند بسیار این ذکر را بگوید: «لا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدُ رَسُولُ اللَّهِ عَلِيُّ وَلِيُّ اللَّهِ»
اولین مورد مکتوب درب پنجم این بود که هر کسی می خواهد در زندگی اش به او ظلم نشود به کسی ظلم نکند. ظلم از گناهان کبیره است. خدا هم در قرآن می فرماید: ما ظالم را دوست نداریم. ظالم مبغوض خداوند است. نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «اتَّقُوا الظُّلْمَ فَإِنَّهُ ظُلُمَاتُ يَوْمِ الْقِيَامَةِ»؛(1) از ظلم و ستم بپرهیزید که این دو تاریکی روز قیامت را در پی دارد.
وقتی بحث ظلم و ستم می شود ذهن ما فوراً به سمت این می رود که یک حاکم و ستمگری ظلم کند نه این طور نیست؛ بلکه ظلم مصادیق زیادی دارد. مصادیق ظلم و موارد آن گاهی ممکن است چیزهایی باشد که خود ما هم به آن توجه نداریم و شاید در زندگی ما باشد.
یکی از مصادیق ظلم رعایت نکردن حق الناس است. امام صادق عليه السلام فرمودند: «مَنْ أَكَلَ مَالَ أَخِيهِ ظُلْماً وَ لَمْ يَرُدَّهُ إِلَيْهِ، أَكَلَ جَذْوَةً مِنَ النَّارِ يَوْمَ
ص: 61
الْقِيَامَةُ»؛(1) هر کسی مال مردم را از روی ظلم و ستم بخورد و مال مردم را برنگرداند (حق الناس در زندگی اش باشد) این مال مانند پاره ای از آتش می ماند و باعث عذاب در قیامت می شود. خداوند در قرآن می فرماید: «إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصادِ»؛ مرصاد یعنی کمین گاه. امام صادق علیه السلام فرمودند: «الْمِرْصَادُ قَنْطَرَةٌ عَلَى الصِّرَاطِ، لَا يَجُوزُهَا عَبْدٌ بِمَظْلِمَةِ»؛(2) مرصاد یک کمین گاهی بر روی صراط است که هر کسی حق الناس به گردنش باشد از آن عبور نمی کند. پس یکی از مصادیق ظلم، ظلم اجتماعی است که نابخشودنی است.
لذا رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: می دانید بیچاره و مفلس واقعی کیست؟ گفتند: نه یا رسول الله. فرمودند: مفلس و بدبخت واقعی کسی است که به صحرای محشر با پروندهء صحيفة بيضاء می آید؛ یعنی پروندهء سفید و نورانی که تمام اعمال تکمیل است و حکم بهشت بر او صادر می شود، اما وقتی می آید برود می بیند عده ای از مردم ایستاده اند و او نسبت به حق الناس بدهکار است! می گویند: این ها را راضی کن و رد شو! چه طور راضی کند آنجا پول و ثروتی نزد انسان نیست. می گویند: خدایا از أعمالش به ما قدری بده تا ما از او راضی بشویم. از این صحيفة بيضاء کم می شود و به طلبکارها می دهند تا راضی بشوند یک وقت می بیند حکم
ص: 62
برگشت صادر می شود،(1) دیگر با این پتانسیل نمی تواند به بهشت برود.
مرحوم حاجی نوری در کتاب دار السلام داستان های زیادی از قول علماء بزرگان و شخصیت ها نقل می کند کسانی که بالاخره همهء اعمالشان درست بوده اما گاهی یک گیرهای کوچکی در زندگی موجب گرفتاری آنها در عالم برزخ شده است.
یکی دیگر از مصادیق ظلم تحقیر کردن انسان های کریم است. على علیه السلام فرمودند: «مِن أفحَشِ الظُّلمِ ظُلمُ الكِرامِ»؛(2) بدترین ظلم ها این است که آدم به افراد کریم (عالم و مظلوم و يتيم و...) ظلم کند. امام سجاد علیه السلام می فرمایند: پدرم من را در آغوش گرفت در حالی که هنوز خون از بدنش جاری بود، فرمود: «إِیَّاکَ وَ ظُلْمَ مَنْ لَا یَجِدُ عَلَیْکَ نَاصِراً إِلَّا اللَّهَ»؛(3) از ظلم بپرهیز مخصوصاً به کسی که یاوری جز خدا ندارد.
منصور دوانیقی سوار بر اسب بود پیرزنی جلویش را گرفت، گفت: جناب خلیفه! من از فرزندان و نوادگان حسین بن علی علیهماالسلام هستم. گفت: پدر و برادرانم و عمویم را در زندان تو کشته اند، پسری دارم که نان آور
ص: 63
من و امید و نور چشم من است، او را به جرم علوی بودن زندانی کرده اند دستور بده که او را آزاد کنند! یک نگاه غضبانه ای کرد و گفت: او را هم به سرنوشت آن سه نفر مبتلا می کنیم ما زندانی را آزاد نمی کنیم.
این پیرزن یک آهی کشید و پشت سر منصور دوانیقی گفت: خدایا! این طور این حاکم ستمگر باید جواب من را بدهد. یک وقت اسب منصور پایش لغزیده و او از روی اسب افتاد کمردرد شدیدی کرد و در واقع این نتیجه کوتاه مدتش بود. همان سال سفر حج می رفت در تاریخ است: شب قبل از سفر خواب بسیار بدی دید. در خواب دید یک کسی او را تهدید به مرگ می کند می گوید: منصور مرگت رسیده است. خیلی ترسید و گفت: به حج نمی روم. به او گفتند: مسافر این خواب ها را می بیند و او را توجیه کردند به این سفر برود. یک روز در مسیر وارد یک خیمه ای شد که استراحت می کردند دید گویا از این خیمه این صدا شنیده می شود «وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ»(1) باز این را به فال بد گرفت. بالاخره در همان سفر در مرور و مسیر از اسب سقوط کرد و به درک واصل شد.
معلی بن خنیس از اصحاب امام صادق علیه السلام است. داوود بن علی فرماندار مدینه، او را دستگیر کرد و حکم اعدامش را صادر کرد. امام
ص: 64
صادق علیه السلام پیغام داد، به فرماندار بگویید او را آزاد کند! او را آزاد نکردند، آقا فرمودند: اگر آزاد نکنی نفرینت می کنم. گفت: نفرین کنید چون نفرین شما اثری ندارد و امام را مسخره کرد. معلی بن خنیس را شب به شهادت رساندند. راوی می گوید: مولایم امام صادق علیه السلام دو رکعت نماز خواند و سر به سجده گذاشت شروع به نفرین کرد و مرتب در نفرین اشاره می کرد: خدایا! العجل، العجل. هنوز سیاهی شب نرفته بود و صبح طلوع نکرده بود صدای شیون از فرمانداری بلند شد، گفتند: یک مرتبه گلویش را گرفت و رنگش سیاه شد و مرد(1)
حجاج بن یوسف ثقفی آن عنصر خبيث و پلید که عمر بن عبدالعزيز یک جملهء زیبایی درباره او دارد، می گوید: «لَوْ جَاءَ كُلِّ أُمَّةٍ بِخَبيثهم وَ جِئْنا بِحجاج لغلبناهُم»؛ اگر از اول تاریخ تمام خبیث های دنیا را جمع کنید و در یک کفهء ترازو بگذارید و حجاج را هم در یک کفه دیگر بگذارید کفه حجاج سنگین تر است؛ یعنی حجاج این قدر خبیث بود که خباثتش با تمام خبیث های دنیا مقابله می کند. حجاج از کنار زندان رد می شد دید صدا می آید، گفتند: این دیوار سایه انداخته و زندانی ها بر سر سایهء دیوار دعوا می کنند! گفت: دیوار را بر سرشان خراب کنید تا دعوا نکنند!
یاران امام على علي السلام مثل كميل، قنبر و ... را حجاج کشت. سعید بن
ص: 65
جبير آخرین کسی است که به دست حجاج شهید شد، سعید قاری قرآن بود، او را دستگیر کردند و حجاج دستور داد تا در مقابلش او را سر ببرند و در خون خودش غلطید. بعد از آن حجاج یک بیماری به نام آكله گرفت که پانزده روز بیشتر زنده نبود. در تاریخ آمده است: از درون می سوخت و از بیرون یخ می کرد. آب سرد به او می دادند، می گفت: عطشم فروکش نمی کند، از خواب می پرید و می گفت «ما لی سعید بن جبير؟»؛ سعید با من چه کار داری؟ می گفتند: سعید را تو کشتی می گفت: تا یک مقدار چشم هایم را روی هم می گذارم او را می بینم که من را تهدید می کند.
حسن بصری می گوید: من به عیادت حجاج رفتم، گفت: دعا کن بمیرم تا راحت شوم! به او گفتم: معلوم نیست راحت شوی آنجا اوضاعت بدتر است. حجاج پاسخ داد: می دانم. حسن بصری گفت: به او گفتم ما این قدر به تو گفتیم ظلم نکن! به این ترتیب حجاج به درک واصل شد.
یک خبیثی صبح عاشورا به نام عبدالله بن حوزه آمد. امام بخشی از زمین پشت خیمه ها را گودال حفر کرده بود و آتش ریخته بود تا دشمن از این ناحیه نتواند به خیمه ها حمله کند، با تمسخر یک نگاهی کرد، گفت: حسين! قبل از آتش جهنم، خودت برای خودت آتش فراهم کردی! آقا اباعبدالله عليه السلام فرمودند «اللّهُمَّ حُزهُ إلَی النّارِ»؛ خدایا با همين آتش او را بگیر!
ص: 66
در آتش افتاد و به درک واصل شد.(1)
محمد بن اشعث که آدم خبیثی است و خواهرش قاتل امام حسن علیه السلام است و خودش هم مسلم را دستگیر کرد و تحویل ابن زیاد داد، صبح عاشورا امام حسين عليه السلام را دید که داشت دعا می کرد، گفت: شما نزد خدا حرمتی ندارید چه دعایی می کنید؟ خدا به دعای شما توجه نمی کند. امام حسين عليه السلام او را نفرین کرد، گفت: خدایا حرمت ما را به او نشان بده! روز عاشورا او را عقرب گزید و تا آخر عمر درد کشید و عفونت کرد و بعد هم به واسطهء این درد به درک واصل شد.
روز عاشورا سر اباعبدالله عليه السلام از بدن جدا شد و روز دوازدهم وارد کوفه شد، چند سال بعد همان عصر عاشورا سر ابن زیاد خبیث در موصل به دست ابراهیم بن مالک اشتر از بدن جدا شد و همان ایام سر وارد کوفه شد که وقتی سر را آوردند یک مار کوچکی دور گردنش پیچیده بود.(2)
مختار کفشش را به طرف سر ابن زیاد پرتاب کرد. شخصی گفت: کاری نداشته باشید این مارها نتیجهء چوب هایی است که در همین جلسه به لب و دندان اباعبدالله عليه السلام زد. اینها نتیجهء ظلم است. ظلم بد است مخصوصاً
ص: 67
ظلم الكرام.
یکی دیگر از مصادق ظلم، ظلم کردن حاکم است. علی علیه السلام فرمود: «مَنْ عَامَلَ رَعِیَّتَهُ بِالظُّلمِ أزالَ اللّهُ مُلکَهُ»، حاکمی که به مردم ظلم کند خدا سلطنتش را از هم می پاشد.(1)
یکی دیگر از مصاديق ظلم، محو کردن سنت صحیح است و جایگزین کردن سنت غلط. على علیه السلام فرمود: «أَظْلَمُ اَلنَّاسِ مَنْ سَنَّ سُنَنَ اَلْجَوْرِ وَ مَحَا سُنَنَ اَلْعَدْلِ»؛(2) ظالم ترین مردم کسی است که سنت غلطی را در جامعه درست کند. ما دو نوع سنت داریم: حسنه و سیئه.
رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم در مسجد نشسته بودند، چند فقیر با پای برهنه و لباس های مندرس وارد شدند. حضرت فرمود: شما چه کسی هستید؟ يكي از آنها گفت: یا رسول الله! ما بادیه نشین هستیم شنیدیم جنگی در پیش است و ما دوست داریم در این جنگ شرکت کنیم و در راه خدا جهاد کنیم اما لباس، شمشیر و تجهیزات جنگ را نداریم، فقط
ص: 68
قدرت داریم. رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: چه کسی حاضر است اینها را مجهز کند؟ شخصی بلند شد، به دنبال او عده ای بلند شدند و مقداری پول گذاشتند بالاخره تلی از پول و شمشیر و لباس و غذا جمع شد، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم کنار این وسایل ایستاد، فرمودند: «مَنْ سَنَّ سُنَّةً حَسَنَةُ. فَلَهُ أَجْرُهَا وَ أَجْرُ مَنْ عَمِلَ بِهَا»؛ هر کسی یک روش خوبی در اسلام بنیان کند که بقیه از او یاد بگیرند به او هم ثواب می دهند؛ یعنی شخصی که اول پول را گذاشت بقیه به دنبال او این کار را ادامه دادند در واقع او هم در ثواب بقیه شریک است؛ چون او پیش قدم بود.(1) هر کسی امروز مفاتیح الجنان را می خواند،به آقای شیخ عباس قمی ثواب می رسد. هر کسی امروز کتاب های شهید مطهری را می خواند به روح او ثواب فرستاده می شود.
یکی دیگر از مصادیق ظلم، غصب زمین دیگران است. نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «مَنْ أَخَذَ شَيْئًا مِنَ الأَرْضِ ظُلماً»؛ کسی مقداری از زمین دیگری را از روی ظلم بگیرد، خداوند او را عذاب می کند و از هفت آسمان و زمین گویا بر او عذاب می بارد و در جایی دیگر فرمودند: کسی در مکه بیاید، یک علم (پرچم) حرام در وسائلش باشد وقتی محرم می شود به او می گویند: «لا لَبَّيْكَ وَ لا سَعْدَيْكَ»؛ احرام تو پذیرفته نیست چون مال حرام در زندگی ات است.
ص: 69
یکی دیگر از مصادیق ظلم، ظلم کردن به خانواده و فرزندان است، کسی که حقوق خانواده و فرزندانش را نادیده بگیرد، ظلم کرده است. خانمی می گفت: پدر من تمام اموالش را در زمان حیات به دو برادرم بخشیده است! شرعاً درست است ولی این بی انصافی است که یک کسی این گونه نسبت به فرزندانش تبعیض قائل شود.
کتاب های تاریخی را بخوانید خیلی از ستمگران که ظلمی را مرتکب شده اند، خودشان هم در همین دنیا گرفتار آن شده اند. امام باقر علیه السلام فرمودند: «فِی کِتَابِ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ ثَلاَثُ خِصَالٍ لاَ یَمُوتُ صَاحِبُهُنَّ أَبَداً حَتَّی یَرَی وَ بَالَهُنَّ اَلْبَغْیُ وَ قَطِیعَهُ اَلرَّحِمِ وَ اَلْیَمِینُ اَلْکَاذِبَهُ»؛(1) سه تا گناه است که خدا عقوبتش را در همین دنیا قرار داده است: ظلم، قطع رحم و سوگند دروغ.
دومین مورد مکتوب درب پنجم این است: «مَنْ أَرَادَ أَنْ لَا يُشْتَمَ فَلَا يَشْتِمْ»؛ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: هر کسی می خواهد فحش و ناسزا نشنود فحش ندهد. کسی به قنبر فحش داد و او عصبانی شد تا آمد دهان باز کند
ص: 70
آقا امیر مؤمنان عليه السلام فرمودند: «یَا قَنبَرُ! دَعْ شاتِمَکَ مُهاناً»؛(1) جواب فحش را با فحش نده، همین به او ضربه می زند؛ اگر جوابش را با فحش ندادی خدا را راضی کردی و شیطان را ناراضی کردی. کسی که فحش می دهد طبیعتا در معرض فحش قرار می گیرد.
سومین مورد مکتوب درب پنجم این است: «وَ مَنْ ارادَ انْ لایُذَلَّ فَلا یُذِلَّ»؛ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: هر کسی که می خواهد تحقیر و خوار نشود کسی را کوچک نشمارد. نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «مَنِ اسْتَذَلَّ مُؤْمِناً أَوْ مُؤْمِنَةً أَوْ حَقَّرَهُ لِفَقْرِهِ اوَ قِلَّةِ ذَاتِ یدِهِ شَهَرَهُ اللَّهُ یوْمَ الْقِیامَةِ ثُمَّ یفْضَحُه»؛(2) هر کسی مؤمنی را تحقیر کند به علت فقر و ... روز قیامت خدا به صورت افتضاح و شهرت او را وارد محشر می کند که همه ببینند این کسی است که مؤمنی را خوار شمرد.
این ها نوشته هایی بود که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: من روی درب پنجم دیدم و در یک جملهء همه این ها می خواهد بگوید آدم باید در زندگی اش توجه داشته باشد از تحقیر، آبروریزی، ظلم، فحش وبالاخره از گناهان اجتماعی پرهیز کند. در سوره حجرات چند مورد از گناهان اجتماعی را خدا برشمرده است: سوء ظن، تجسس، غیبت، تمسخر، اسم
ص: 71
بد برای کسی گذاشتن و ... سورهء حجرات سورهء معرفی گناهان اجتماعی است، این گناهان آثار و عواقب بسیاری دارد که انسان باید از این معاصی بپرهیزد. به طور کلی اسلام تأکید زیادی به حفظ روابط اجتماعی و تأكيد بر عفو و گذشت دارد.
راوی می گوید: خدمت امام صادق عليه السلام رسیدم، گفتم: الان در جایی بودم یکی از بستگان شما پشت سر شما بدگویی کرد و به شما توهین کرد. امام صادق عليه السلام فرمودند: من را به زحمت انداختی، بلند شدند و وضو گرفتند و دو رکعت نماز خواندند و عرض کردند: خدایا! من از حقم گذشتم
زمانی که به مؤمنی فحش داده می شود و غیبت او می شود دو حق پیدا می کند: یکی حق خودش و دیگری حق خدا. امام صادق عليه السلام فرمودند: «قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلٍ لِيَأْذَنْ بِحَرْبٍ مِنِّی مَنْ آذَی عَبْدِیَ اَلْمُؤْمِنَ وَ لْیَأْمَنْ غَضَبِی مَنْ أَکْرَمَ عَبْدِیَ اَلْمُؤْمِنَ»؛(1) کسی که مؤمنی را تحقیر کند با من (خدا)
ص: 72
در افتاده است. شما را که می دهید کلاه سر آن شخص می گذارید تا سود از او بگیرید در واقع اعلان جنگ با خدا می کنید - لذا امام صادق علیه السلام به خدا عرض کردند: من از حق خودم گذشتم، گذشت تو خیلی بالاتر است همهء عفوها نزد تو است تو هم بگذر! راوی می گوید: من تعجب کردم و فکر می کردم امام صادق علیه السلام آن شخص را نفرین کنند ولی دیدم که آقا آن شخص را دعا کرد و برای او طلب مغفرت نمودند. اگر این اخلاق (و صفات) را در بین خودمان و خانواده هایمان و در ارتباط با دیگران تقویت کنیم بسیاری از مشکلات ما حل خواهد شد.
در کشورهای اروپایی و غیر مسلمان کمتر دیده می شود که به یکدیگر فحش بدهند، برای مثال هنگامی که تصادف می شود پایین می آیند و لبخند می زنند و بعد پلیس می آید بالاخره مقصر را مشخص می کند ولی ما قبل از آن که مقصر و قاصر معلوم شود چقدر فحش و ناسزا و درگیری داریم. آنها از روایات و آیات خبر ندارند ولی ما این قوانین را داریم ولی رعایت نمی کنیم و این کار کم لطفی به جامعه است.
ص: 73
قال الله تبارک و تعالی: «وَ سِيقَ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ زُمَرًا ۖ حَتَّىٰ إِذَا جَاءُوهَا وَفُتِحَتْ أَبْوَابُهَا وَ قَالَ لَهُمْ خَزَنَتُهَا سَلَامٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوهَا خَالِدِينَ»(1)
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: بر روی درب ششم بهشت چهار مطلب نوشته شده بود: 1- «وَ عَلَی الْبَابِ السَّادِسِ مَکْتُوبٌ مَنْ أَرَادَ أَنْ يَكُونَ قَبْرُهُ وَسِيعاً فَسِيحاً فَلْيَبْنِ الْمَسَاجِدَ»؛ هر کسی که می خواهد قبرش وسيع و گسترده گردد مسجد بسازد. 2-«وَ مَنْ أَرَادَ أَنْ لَا تَأْكُلَهُ الدِّيدَانُ تَحْتَ الْأَرْضِ فَلْیَسْکُنِ الْمَسَاجِدَ»؛ هر کسی که می خواهد بدنش در قبر مورد حمله و هجمهء حيوانات قرار نگیرد، ساکن مسجد شود؛ در مسجد بیشتر حضور پیدا کند. 3- «مَنْ اَحَبَّ اَنْ يَكُونَ طَرِيّاً مَطِراً لَا يَبْلَي فَلْيَكْنَسِ الْمَسَاجِدَ»؛ هر کسی که می خواهد بدنش تازه بماند و نپوسد مساجد را جارو کند. 4- «وَ مَنْ أَحَبَّ
ص: 74
أَنْ یَرَی مَوْضِعَهُ فِی الْجَنَّهًِْ فَلْیَکْسُ الْمَسَاجِدَ بِالْبُسُطِ»؛(1) هر کسی که می خواهد از همان قبر جایش را در بهشت ببیند و نگران نباشد، مساجد را فرش کند.
این حديث همه اش به مسجد بر می گردد و آثارش نیز مربوط به قبر است. خداوند سبحان به کلمه قبر در قرآن نیز اشاره کرده است و در این آیهء شریفه می فرماید: «أَفَلَا يَعْلَمُ إِذَا بُعْثِرَ مَا فِي الْقُبُورِ»؛(2) آیا انسان نمی داند از این قبرها برانگیخته می شود؟ «إِذَا الْقُبُورُ بُعْثِرَتْ»؛(3) روز قیامت انسان از قبر بیرون می آید. «أَلْهاكُمُ التَّكاثُرُ حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقابِرَ»(4) روایات فراوانی است که به حالات و وضعیت انسان در قبر نیز اشاره کرده است. ائمهء ما گاهی به قبرستان می رفتند و با اموات سخن می گفتند. علمای کلام می گویند: علت این که ما سر قبر می رویم این است که اولین نقطه ای که روح بعد از جدا شدن از بدن به آن توجه دارد قبر است.
امیر مؤمنان علیه السلام در حالی که از کنار قبرستان می گذشتند، رو به قبرها کردند و فرمودند: من سه خبر برای شما دارم: 1- خانه هایتان خالی نیست، 2- همسرانتان ازدواج کرده اند و زندگی می کنند، 3- اموالتان تقسیم شده است. بعد فرمودند: این ها اگر اجازه پیدا کنند با من حرف بزنند می گویند:
ص: 75
.على جان! ما یک خبر بیشتر برای شما نداریم و آن این است که «إِنَّ خَيرَ الزّادِ التَّقوىٰ»؛ بیشترین چیزی که در این جا به درد ما خورد تقوا است.(1)
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به جنازه های مشرکین در بدر رو کرد و فرمودند:آیا دیدید خدا با شما چه کرد؟ آیا یافتید وعده ای که خدا داده بود؟(2) این مطلب را می رساند که اگر انسان به خاک سپرده می شود و روح از بدن جدا می شود اموات توجه خاص به محل دفنشان دارند. امام صادق علیه السلام فرمودند: وقتی کنار قبرستان می روید این دعا را بخوانید «إِذَا نَظَرْتَ إِلَى اَلْقَبْرِ اَللَّهُمَّ اِجْعَلْهَا رَوْضَةً مِنْ رِيَاضِ اَلْجَنَّةِ وَ لاَ تَجْعَلْهَا حُفْرَةً مِنْ حُفَرِ اَلنِّيرَانِ»(3) خدایا! این قبر را باغی از باغ های بهشت قرار بده و محل آتش و شعبه ای از جهنم قرار نده؛ چون ائمهء ما هم می فرمودند: ما از برزخ شما می ترسیم، لذا به قبرستان می آمدند و با صاحبان قبر صحبت می کردند؛ چون ارواح مردگان به این قبور تعلق دارند.
مرحوم آقاشیخ محمد تقی عاملی رحمه الله که از علمای بزرگ ماست.
ص: 76
می گفت: (در ماه محرم) روز عاشورا به حرم حضرت معصومه علیهاالسلام مشرف شدم. آن روز حال خوشی پیدا کرده بودم. دسته جات عزاداری به حرم می آمدند و به عزا می پرداختند، من نیز متأثر شده برای اباعبدالله علیه السلام اشک می ریختم. سپس با همان حال خوشی که داشتم به سمت قبرستان شیخان رفتم، وقتی به آنجا رسیدم ابتدا دم در ایستادم و خطاب به اهل قبرستان گفتم: «السَّلَامُ عَلَيْكُمْ يَا أَهْلَ الْقُبُورِ»؛ سلام بر شما ای صاحبان قبور! یک مرتبه یک حالی به من دست داد و همهء آن ها یک جا به من گفتند: «و عليكم السلام». یک چشم برزخی پیدا کردم دیدم همهء آنها روی قبرها نشستند، مثل این که یک جلسه ای در قبرستان شیخان است و گوش کردم دیدم می گویند: یا حسین یا حسین، یا حسین جان!
حضرت آیت الله خرازی کتابی به نام روزنه هایی از غیب نوشته مدت ها قبل از ایشان درباره این کتاب سؤال کردم، گفت: من تک تک قصه های این کتاب را بررسی کردم و با اطمینان در این کتاب آوردم. بسیار کتاب ارزشمندی است. ایشان در این کتاب از توجه اموات و قبور نسبت به این عالم و مسائلی که این جا می گذرد یاد می کند.
مرحوم آقای محمد تقی جعفری رحمة الله نقل می کنند: یکی از بستگان ما از اصفهان به دیدن من آمد و گفت: من دیشب قبل از فجر (ظاهراً شب جمعه) علامه امینی رحمة الله را در خواب دیدم. ایشان به من فرمودند: به آقای جعفری سلام برسانید و بگویید دست ما کوتاه است یک کاری برای امیر مؤمنان علیه السلام انجام دهید! من دلم می خواست در دنیا باشم باز هم یک
ص: 77
کاری برای حضرت على علیه السلام انجام بدهم - چون ایشان شرح مثنوی نوشت و چاپ شد- و پیغام علامه امینی نیز باعث شد تا مشغول شرح نهج البلاغه شوم.
آقای خزعلی فرمودند: شبی که شهید مطهری رحمة الله به شهادت رسید من خواب بودم، قبل از طلوع فجر مرحوم مطهری را خواب دیدم، فرمودند: آقای خزعلی برو به خانم من بگو خودت را آزار نده، این قرص های واليوم اثر منفی می گذارد از این ها استفاده نكن! ایشان می گفت: من از جایی خبر نداشتم بعد از اذان صبح به منزل آقای مطهری رفتم و خواب را برای خانمش نقل کردم و ایشان گفتند: من از دیشب پنج عدد قرص واليوم خوردم. اینها توجه اموات به عالم برزخ را می رساند.
در سورهء یاسین وقتی که شهادت حبیب نجار را نقل می کند که او را کشتند می فرماید: «یَا لَیْتَ قَوْمِی یَعْلَمُونَ بِمَا غَفَرَ لِی رَبِّی وَ جَعَلَنِی مِنَ الْمُکْرَمِینَ»(1) ای کاش قوم من می دانستند که پروردگارم مرا آمرزید، و از گرامی داشتگان قرار داده است!
طبق روایات پارهای عوامل، باعث راحتی در قبر است برخی از آنها عبارتند از:
ص: 78
یکی از عوامل راحتی در قبر بها دادن به نماز است. امام باقر عليه السلام فرمودند: «مَنْ أَتَمَّ رُکُوعَهُ لَمْ تَدْخُلْهُ وَحْشَهٌ فِی اَلْقَبْرِ»؛(1) کسی که نماز را خوب انجام دهد مخصوصاً توجه و طولانی کردن رکوع، وحشت و سختى قبر را احساس نمی کند.
یکی دیگر از عوامل راحتی در قبر برطرف کردن مشکلات دیگران است. امام صادق علیه السلام فرمودند: «مَنْ نَفَّسَ عَنْ مُؤْمِنٍ کُرْبَهً مِنْ کُرَبِ اَلدُّنْیَا نَفَّسَ اَللَّهُ عَنْهُ کُرْبَهً مِنْ کُرَبِ اَلْآخِرَهِ وَ خَرَجَ مِنْ قَبْرِهِ ثَلِجَ اَلْفُؤَادِ»؛(2) کسی که از مؤمن غمی را برطرف سازد، خدا سختی های قیامت را از او دور می کند و از قبر با دل سرد بیرون می آید؛ یعنی دغدغه ندارد.
مرحوم علامه مجلسی رحمة الله صاحب بحارالانوار شاگردی هم عصر
ص: 79
خودشان به نام سید نعمت الله جزایری داشت که او هم از علمای بزرگ است. ایشان نقل می کند: بعد از فوت ایشان خیلی انابه و زجه داشتم که ایشان را در خواب ببینم و این اتفاق افتاد. به ایشان گفتم: تو را به خاک سپردند وضعیتت چطور است؟ گفت: جای من خوب است. در بعضی از نقل ها دارد که مرحوم شوشتری و دیگران نقل کرده اند که مجلسی دربان علما است؛ یعنی علما وقتی می خواهند خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و ائمه علیهم السلام بروند ایشان دربان است. گفتم: چه عاملی آن جا به تو کمک کرد؟ گفت: وقتی من را وارد قبر کردند مهم ترین عاملی که به من کمک کرد خدمت رسانی و رفع نیاز از مردم بود. وقتی در اصفهان بودم متوجه شدم که یک شیعهء مؤمن بدهی پیدا کرده، طلبکارها سر او ریختند به او تهمت و ناسزا می گویند، به آنها گفتم: طرف حسابتان من هستم، بدهی او را پرداختم و او را از این وضعیت نجات دادم. در قبر به من گفتند: همان کار برای این که آرام وارد قبر شوی کافی است و تا الان هم سراغ بقیهء مسائل نیامدند.
و یکی دیگر از عوامل راحتی در قبر محبت على علیه السلام است. در عالم رؤيا به مقدس اردبیلی گفتند: چه چیزی شما را نجات داد؟ گفت: محبت امیر مؤمنان على عليه السلام.
وقتی پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم از خیبر بر می گشتند، زنی پیش پیامبر
ص: 80
آمد و کتف گوسفند مسمومی را به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم تعارف کرد. قبل از این که رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم این هدیه را بگیرد، شخصی به نام بشر بن براء دست برد و یک تکه از این گوشت را خورد. امیر مؤمنان علیه السلام آن جا ایستاده بودند، فرمودند: خداوند می فرماید: «یا أَیُّها الَّذینَ آمَنُوا لا تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَی اللّه وَ رَسُوله»(1) از خداو پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم سبقت نگیرید (جلو نزنید). هنوز پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم این گوشت را تحویل نگرفته و بررسی نکرده، تو چرا بی ادبي کردی و از آن خوردی؟ به جای این که عذرخواهی کند تكهء دیگری از گوشت را کند و گفت: یا علی! تو فکر می کنی پیامبر بخیل است؟ على علیه السلام فرمودند: نه! این کار شما اشتباه است، بی ادبی به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است. سم به شدت در بدن او اثر کرد و از دنیا رفت.(2) منظور من این جاست: بدنش را به مدينه آوردند تا به خاک بسپارند، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: تا علی نیاید رضایت ندهد من او را به خاک نمی سپارم! على علیه السلام آمد رو به بشر کرد و گفت: تو آدم خوبی بودی و اهل نماز بودی، اما این ثمره بی دقتی خودت بود، من از تو راضی هستم، خدا هم از تو راضی باشد. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: حالا بدن را دفن کنید! پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم نزد صاحبان میت آمدند و گفتند: من به شما تبریک می گویم چون بدن این میت شما با رضایت علی بن ابی طالب عليه السلام به خاک سپرده شد.
وقتی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بدن غلامی به نام رباح عبد بنی نجار را تشييع
ص: 81
کردند و به خاک سپرد، امیر مؤمنان عليه السلام عرض کردند: یا رسول الله! ایشان من را خیلی دوست داشت و اظهار محبت می کرد، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم وقتی از قبر بیرون آمد، فرمودند: «يَا عَلِيُّ! لَا يَنَالُ أَحَدٌ بَذْلِكَ الَّا بِحُبِّكَ»؛ کسی به این مقام نمی رسد مگر به خاطر محبت تو. پس حب امیر مؤمنان علیه السلام و کار برای على علیه السلام و سیرهء امیر مؤمنان را در زندگی پیاده کردن بسیار مهم است.
عالمی نقل می کند: در عالم خواب صحرای محشر را دیدم، حضرت على علیه السلام نشسته بود و جمعیت زیادی دورش بودند. حوض آب زلالی هم بود، فهمیدم حوض کوثر است. دیدم یکی یکی سبقت می گیرند تا از آقا آب بگیرند و آقا هم به بعضی ها آب می دهد. در میان این جمعیت انبوه دیدم علامه امینی وارد شد، امیرمؤمنان عليه السلام ظرف آب را با دست خودش جلوی دهان علامه گرفت.
در عالم رؤيا تعجب کردم، سؤال کردم آقاجان! مردم از شما آب می گیرند شما با دست مبارکت آب جلو دهان علامه امینی گرفتید؟ فرمودند: «الغدير غدیره»؛ الغدير علامه چشمهء خروشان است. کسی که 30 سال عمرش را صرف امیر مؤمنان علیه السلام کند و ده هزار کتاب را مطالعه کند و کتابخانه های لبنان، دمشق، هند و ... را بررسی کند نتیجه اش همین می شود. دانشجویان در کتابخانه هند به دیدنش رفتند - شب ها آنجا می ماند - گفتند: آقا شما با گرمای اینجا چه کار می کنید؟ گفت: من هنوز نفهمیدم هوا سرداست با گرم! کسی که در راه ولایت امیر مؤمنان علیه السلام
ص: 82
الغدير را نوشته آقا هم با دست مبارکش آب جلو دهان او می گیرد.
یکی دیگر از عوامل راحتی در قبر، نماز خواندن برای صاحب قبر است. نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله و سلم از کنار قبری می گذشت صاحبان قبر شیون می کردند، می دانید که جزع برای میت جز اباعبدالله عليه السلام منع شده است. رسول خدا صلی الله علیه السلام در تشییع جنازهء فرزندش ابراهیم مثل باران اشک می ریخت، شخصی به رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم گفت: یا رسول الله! چرا شما گریه می کنید؟ فرمودند: دلم می سوزد و اشکم جاری می شود.(1) آن که بد است ناسپاسی و جزع است. امیر مؤمنان علیه السلام مثل باران در تشییع جنازهء مادرش فاطمه بنت اسد «يا أماه» می گفت و گریه می کرد.
وهابی ها متوجه نیستند که گریه و زیارت قبور را ممنوع کرده اند. فرزند امام صادق علیه السلام می خواست از دنیا برود، امام صادق عليه السلام خیلی بی تابی می کرد، اما همین که از دنیا رفت، حضرت آرام شد، شخصی سؤال کرد که قضیه چیست؟ امام صادق عليه السلام فرمودند: «إِنَّا أَهْلُ بَیْتٍ إِنَّمَا نَجْزَعُ قَبْلَ اَلْمُصِیبَهِ فَإِذَا وَقَعَ أَمْرُ اَللَّهِ رَضِینَا بِقَضَائِه»؛(2) ما اهل بیت قبل از مصیبت
ص: 83
سعی و تلاش می کنیم، اما وقتی مصیبتی پیش می آید جزع نمی کنیم بلکه صبر می کنیم.
جنازه ای را دفن می کردند، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از آن جا می گذشت زنان و مردان ناله می کردند، جمله ای فرمودند: «لَرَکْعَتَانِ خَفِیفَتَانِ مِمَّا تَحْتَقِرُونَ أَحَبُّ إِلَی صَاحِبِ هَذَا اَلْقَبْرِ مِنْ دُنْیَاکُمْ کُلِّهَا»؛(1) دو رکعت نماز سبک و ساده پیش صاحب قبر از کل دنیا با ارزش تر است.
کسی که سر جلسهء امتحان نشسته وقتی از جلسه بیرون می آید، می گوید: کاش آنهایی که سر جلسه هستند بنویسند، من که دستم از برگه خالی شد. من را دیگر نمی گذارند برگردم ولی آنهایی که نشسته اید دقت کنید! ما الان سر جلسه امتحان هستیم اموات ما که از جلسه بلند شدند خیلی نیازمند هستند. مرحوم حاج شیخ عباس قمی کتابی به نام منازل الاخرة دارد. در این کتاب نقل می کند که چقدر اموات نگاهشان به دست مردم دنیا است. صفوان بن امیه، عبدالله بن جندب، على بن نعمان سه تا دوست بودند که با هم قرار گذاشتند هر کس زودتر از دنیا برود آن نفر بعدی نمازهای واجب و نافله برای او بخواند و صدقه برای دیگری بدهد؛ لذا دو نفر از آنها از دنیا رفتند، فقط صفوان مانده بود برای هر دوی آنها
ص: 84
نماز می خواند، صدقه می داد و روزه می گرفت. (1)
پنجمین عامل راحتی در قبر گفتن صد مرتبه در هر روز «لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَلَّلهُ اَلْمَلِکُ اَلْحَقُّ اَلْمُبِینُ» است. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود «مَنْ قَالَ فِی کُلِّ یَوْمٍ مِائَهَ مَرَّهٍ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ اَلْمَلِکُ اَلْحَقُّ اَلْمُبِینُ کَانَ لَهُ أَمَانٌ مِنَ اَلْفَقْرِ وَ أَمْنٌ مِنْ وَحْشَهِ اَلْقَبْرِ وَ اِسْتَجْلَبَ اَلْغِنَی وَ فُتِحَتْ لَهُ أَبْوَابُ اَلْجَنَّهِ»(2) هر کس روزی صد مرتبه این ذکر را بگوید فقیر نخواهد شد و وحشت قبر نخواهد داشت. کسی که شب ها قبل از خواب سورهء تكاثر را بخواند از عذاب قبر مصون می ماند.(3) یک تفسیر بسیار زیبایی از امیر مؤمنان علیه السلام در نهج البلاغه، خطبهء 221 درباره سوره تکاثر آمده که ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه می گوید: من این خطبه را تا به حال هزار بار خواندم و هر بار هم که خواندم از ترس لرزیدم.
هفتمین عامل راحتی در قبر خواندن زیارت عاشورا است، حتی
ص: 85
مداومت بر زیارت عاشورا سایر اموات را هم در قبرستان بهره مند می کند. آقازادهء علامهء امینی می گوید: پدرم را شب جمعه قبل از طلوع فجر در خواب دیدم، عرض کردم: پدر چه کنیم در عالم برزخ آرام باشیم؟ فرمودند: زیارت قبر امام حسین علیه السلام. گفتم: پدر راه بسته است، نمی شود! فرمودند: مداومت بر زیارت عاشورا و شرکت در مجالس عزاداری اباعبدالله علیه السلام. مرحوم علامهء طباطبایی رحمة الله هر منزلی که روضه می رفت می پرسید در کدام یک از اتاق ها بیشتر روضه خوانده شده است که من آنجا بنشینم.
امام مجتبی از وحشت قبر گریه می کردند، می فرمود: برای دو چیز گریه می کنم یکی هراس ملاقات خدا و صحرای محشر و دیگری دوری از دوستان(1) امیر مؤمنان علیه السلام از وحشت قبر اشک می ریخت.
فرش کردن مسجد، جارو کردن مسجد، حضور در مسجد، ساخت مسجد و ... باعث آرامش در قبر می شود.
ص: 86
قال الله تبارک و تعالی: «وَ سِيقَ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ زُمَرًا ۖ حَتَّىٰ إِذَا جَاءُوهَا وَ فُتِحَتْ أَبْوَابُهَا وَ قَالَ لَهُمْ خَزَنَتُهَا سَلَامٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوهَا خَالِدِينَ»(1)
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: دیدم بر روی درب هفتم از بهشت چنین نوشته شده بود: «وَ عَلَى اَلْبَابِ اَلسَّابِعِ مَكْتُوبٌ بَيَاضُ اَلْقَلْوبِ فِي أَرْبَعِ خِصَالٍ عِيَادَةِ اَلْمَرِضِی وَ اِتِّبَاعِ اَلْجَنَائِزِ وَ شِرَاءِ اَلْأَكْفَانِ الْمَوْتَی وَ رَدِّ اَلْقَرْضِ»(2) سفیدی و نورانیت قلب بر چهار چیز است.
مراد از قلب روح و حقیقت انسان است. مرحوم علامه طباطبایی رحمة الله این بحث را در تفسير الميزان دارد. بحث زیبایی هم فیض کاشانی در محجة البيضاء در این رابطه دارد که ما نفس، عقل و قلب داریم که این ها
ص: 87
با هم تفاوت دارد. منظور از عقل اندیشه و خرد انساناست؛ مراد از نفس خود انسان است و منظور از قلب روح و روان انسان است که کانون احساسات و ادراک است؛ لذا قرآن می فرماید پیامبر ما به عقل تو وحی کردیم؛ بلکه می فرماید: به قلب تو وحی کردیم. قرآن نمی گوید در قلب رحمت و قساوت است؛ بلکه کلام قرآن این است که در قلب رفعت و مرض است. این ها نشان دهندهء این است که مقصود از قلب روح و حقیقت انسان است؛ همان که انسان احساس می کند دو تا خود دارد: یک خود مادی مانند دست و پا و یک خود حقیقی که این خود تغییر هم نمی کند؛ پنجاه سال هم که بگذرد این خود محفوظ است.
در قرآن کریم آیات زیادی راجع به قلب داریم: بعضی اوقات صفات منفی برای قلب آورده مثل «فَوَيْلٌ لِلْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِكْرِ»(1)يا مثلاً صفت اکنه، می گوید: «عَلَىٰ قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً»(2) پرده ای روی آن است یا گاهی می فرماید: «فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ» و گاهی هم صفات مثبت برای قلب آورده است، مثلاً: «بِقَلْبٍ مُنِيبٍ»(3)، «بِقَلْبٍ سَلِيمٍ»(4)، «تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ»(5)، «أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»؛(6) اطمینان، خشوع، سلامت و ذکر گفتن صفاتی است
ص: 88
که برای قلب در قرآن ذکر شده است.
روایات و دعاهای فراوانی پیرامون قلب آمده است: «اللّٰهُمَّ طَهِّرْ قَلْبِى»؛(1) خدایا! قلبم را پاکیزه گردان. قرآن می فرماید: «كَلَّا بَلْ رانَ» (2) معلوم می شود که قلب و روح انسان گاهی دچار زنگار (غبار) می شود که به آن رین می گویند. «خَتَمَ اللَّهُ عَلىٰ قُلوبِهِم»؛(3) بعضی از قلب ها مهر می خورد، «عَلى قُلُوبٍ أَقْفالُها»(4) بعضی از قلب ها قفل می شود. بالاخره روح انسان حالات مختلفی دارد، مثل یک پارچهء سفیدی که ممکن است کدر شود ممکن است چربی و روغن بگیرد که قابل شست و شو نباشد، ممکن است پاره شود یا ممکن است یک لکهء کمرنگ بگیرد.
بعضی ها واقعاً مرده اند، اما راه می روند و حرف می زنند. امیر مؤمنان علیه السلام در نهج البلاغه می فرماید: «فَالصُّورَةُ صُورَةُ إِنْسَانٍ وَ الْقَلْبُ قَلْبُ
ص: 89
الحَیَوَانٍ وَ ذَلِكَ مَیِّتُ الْأَحْیَاءِ»؛(1) بعضی چهره ها چهره انسان است اما قلب، قلب حیوان است این ها مرده های متحرک اند. ابوجهل زنده بود ولی زندهء جسمی بود، آدمی که هیچ موعظه و کرامتی در او اثر نمی کند و هیچ عاطفه ای در آن نیست «إِنَّكَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى»(2) که این مرده است.
عبدالملک مروان به مکه سفر کرده بود و محرم بود ولی حال طواف نداشت و گوشه ای نشسته بود، اطرافیان به او می گفتند: چرا طواف نمی کنی، طواف کن و از حال احرام بیرون بیا! می گفت: از این کار بدم می آید، یک کسی را بیاورید تا من را معالجه کند که من از این کارهای عبادی و نماز تنفر دارم. ابوحازم که از تابعین(3) بود، را آوردند، به او گفت: ای ابوحازم! کسی را بکشند ناراحت نمیشوم، شراب بخورم نار احت نمی شوم و از عبادت بدم می آید، چرا؟ گفت: قلب یک سری بیماری هایی دارد که درجه بندی است و آخرین درجهء آن (قلب) مرگ است. فرمودند: تو روح و قلبت ایستاده و دیگر فایده ای ندارد. اگر انسان احساس کرد که معصیت نزدش شیرین است و عبادت در نزد او تلخ است اینها نشانهء بیماری قلب است. پس انسان باید قلب و روح را زنده نگه دارد.
ص: 90
اولین عامل زنده نگاه داشتن قلب، گوش کردن موعظه است. امیر مؤمنان علیه السلام در نامهء 31 نهج البلاغه که نامه بسیار زیبا و اولین رسالهء اخلاقی مکتوب در اسلام است به امام حسن علیه السلام نوشته است: «أَحْيِ قَلْبَكَ بِالْمَوْعِظَةِ»؛ اگر می خواهی قلبت زنده بماند به موعظه برو. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به عبدالله بن مسعود می فرمودند: قرآن بخوان تا من گوش کنم. به جبرئیل می گفتند: «اذنی»؛ مرا موعظه کن در حالی که مقام پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از مقام جبرئیل بالاتر است. مرحوم شهید مطهری رحمة الله بحثی دارد که می گوید: در تعلیم، معلِم باید از معلَم بالاتر باشد. در تعلیم بالاتر بودن معلم شرط است، ولی در موعظه این طور نیست. جبرئیل از پیامبر صلی الله علیه و آل و سلم پایین تر است ولی موعظه می کرد.
امیر مؤمنان علیه السلام گاهی به قنبر می فرمودند: «عظنی». شیخ انصاری رحمة الله پنج شنبه ها صبح، یکی از شاگردانش درس اخلاق می گفت، می آمد یک گوشه ای می نشست بعضی ها به می گفتند: استاد برای شما خوب نیست که پای درس ایشان می نشینی! می فرمود: قلب ما با این اصطلاحات (فقه و اصول و مباحث) زنگار می گیرد. من پنج شنبه ها خدمت این آقا می آیم زنگار دلم از بین برود. آقا شیخ عبدالکریم حائری گاهی اوقات منبر شیخ جعفر شوشتری می آمد می نشست و اشک می ریخت.
شخصی همسایه ملا محمد تقی مجلسی که پدر ملا محمد باقر مجلسی
ص: 91
است، دید و به ایشان گفت: امشب یک سری دزدان و سارقان منزل من مهمان هستند. فرمودند: می شود من را هم دعوت کنی؟! گفت: آقا جای شما نیست؛ چون جلسه راهزنان و دزدان است. بالاخره مرحوم مجلسی با اصرار وارد مجلس شد و نشست، رئیس راهزنان گفت: امشب که می خواستیم عیش و نوشی داشته باشیم یک روحانی دعوت کرده ای؟! ایشان فرمودند: من کاری با شما ندارم می دانم شما سارق هستید شنیدم یک صفات مثبت هم داريد! گفت: بله ما دزد هستیم ولی صفات مثبت هم داریم، مثلاً: این که امانت دار هستیم، خوش قول هستیم، مهمان کسی بشویم از منزلش دزدی نمی کنیم!
ایشان فرمودند: دروغ می گویید. نمک می خورید نمکدان را هم می شکنید. فرمودند: بزرگترین نمک را خدا به شما داده است. این روزی خدا و توان و استعداد را دارید استفاده می کنید، چطور می گویید اگر یک لقمه غذای کسی را بخوریم از منزلش دزدی نمی کنیم آن وقت خدای تبارک و تعالی این همه نعمت داده اما در مقابل آن این گونه رفتار می کنید! یک مرتبه تکانی خورد. مرحوم مجلسی بلند شد و آمد. طرف مسیر را عوض کرد و سرقت را کنار گذاشت. این تأثير موعظه است.
دومین عامل زنده نگاه داشتن قلب، ملاقات با انسان های صالح است.
ص: 92
امیرمؤمنان علیه السلام فرمودند: «لِقاءُ أهلِ الخَيرِ عِمارَةُ القَلبِ»؛(1) دیدن آدم های خوب قلب را تعمیر می کند و زنده نگاه می دارد. همین قدر که انسان، یک مرجع و عالم را ببیند و حضور پیدا کند، تأثیر در روح و روان او دارد. بزرگان ما به این مسئله مقید بودند، مرحوم شهید مطهری رحمه الله می گوید: آنچه دارم از درک محضر امام رحمة الله دارم. مرحوم علامه طباطبایی رحمة الله می گوید: آن چه دارم از درک محضر آقا سید علی قاضی طباطبایی دارم.
سومین عامل زنده نگاه داشتن قلب، کنترل زبان است. پیامبر اسلام صلی اله علیه و آله و سلم فرمودند: «لا يَسْتَقِيمُ إِيمانُ عبدٍ حَتّى يَسْتَقِيمَ قلبُهُ وَ لا يَسْتَقِيمُ قلبُهُ حَتّى يَسْتَقِيمَ لسانُهُ»؛(2) ایمان بنده ای استوار نگردد، تا دل او استوار نشود، و دل او استوار نشود، تا زبان او استوار نگردد. قلب یک سری کانال دارد: چشم، گوش و ... کانال های ورودی است. چیزی که انسان دریافت می کند بر روح انسان اثر می گذارد، نمی شود بگوید که این ها را می بینم ولی بر من اثر نمی گذارد. دیدن صحنه های تحریک کننده و سایت های ناشایست تأثیر گذار است.
جوانی در مشهد پیش من آمد و گفت: من نمی توانم نماز بخوانم و زیارت کنم! گفتم: فیلم های مبتذل می بینی؟ گفت: بله، عرض کردم: همین
ص: 93
روحت را بیمار کرده است. امام سجاد علیه السلام فرمودند: جایز نیست هر آنچه می خواهی بگویی؛(1) زیرا خداوند می فرماید: پیروی مکن چیزی را که بر تو علم نیست و جایز نیست هر چه می خواهی بشنوی؛ زیرا خداوند می فرماید: «إِنَّ السَّمعَ وَالبَصَرَ وَ الفُؤادَ كُلُّ أُولٰئِكَ كانَ عَنهُ مَسئولًا»(2) همانا از گوش و چشم و دل سؤال خواهد شد.
چهارمین عامل زنده نگاه داشتن قلب، جزع و ناسپاسی نکردن است. امام صادق عليه السلام فرمودند: «فَتْحُ الْقَلْبِ فِي الرِّضَا عَنِ اللَّهِ تَعَالَی»؛(3) قلب زمانی
ص: 94
باز می شود و بسته شدن و کوری روی آن نمی آید که به رضای الهی راضی باشیم. صفت رضا برای قلب انسان مانند آب برای درخت می ماند و او را زنده نگه می دارد؛ یعنی جزع و ناشکری نکردن. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم می فرمایند: «أَرْبَعٌ مِنْ كُنُوزِ اَلْجَنَّةِ»؛ چهار چیز از گنج های بهشتی است؛ خدای تبارک و تعالی چهار کتمان را دوست دارد: «كِتمانُ الفاقَةِ وَ كِتْمَانُ اَلصَّدَقَةِ وَ كِتْمَانُ اَلْوَجَعِ وَ كِتْمَانُ اَلْمُصِيبَةِ»،(1) کتمان (پوشاندن) فقر، صدقه، مصیبت و درد.
پنجمین عامل زنده نگاه داشتن قلب، اخلاص داشتن است. على علیه السلام می فرمایند: «زَيَّنَهُ الْقُلُوبِ إِخْلَاصِ الْإِيمَانِ»؛(2) هر چه اخلاص در زندگی انسان بیشتر باشد قلبش نیز زیباتر خواهد بود. پس قلب، زیبایی و حیات و تعمیر دارد، همان طور که قساوت و رین و زنگار دارد. بیماری روح و روان به مراتب خطرناک تر از بیماری جسم است. یک بیمار جسمی حداکثر به خودش لطمه می زند. حضرت علی علیه السلام فرمودند: «أَلَا وَ إِنَّ مِنْ
ص: 95
الْبَلَاءُ الْفَاقَةَ وَ أَشَدُّ مِنَ القاقة مَرَضُ الْبَدَنِ وَ أَشَدُّ مِنْ مَرَضِ الْبَدَنِ مَرَضُ الْقَلْبِ»؛(1) یکی از بدبختی ها فقر است و بدتر از فقر بیماری بدن است و از همهء این ها بدتر بیماری قلب (یعنی روح) است و همانا تقوا عامل صحت قلب است. یک قلب بیمار، حجاج بن یوسف ثقفی می شود که عده زیادی از شیعیان حضرت علی علیه السلام را به شهادت رساند. یکی دیگر از قلب بیماران برادران یوسف علیه السلام است که برادرشان را در چاه انداختند.
چرا اولین قتل در کرهء زمین واقع شد؟ به خاطر قلبی بیمار. چهل و چهار تا از این بیماری ها را در دعای هشتم صحیفهء سجادیه امام سجاد علیه السلام نام برده است:(2) «اللَّهُمَّ إِنی أَعُوذُ بِک مِنْ هَیجَانِ الْحِرْصِ، وَ سَوْرَةِ الْغَضَبِ، وَ غَلَبَةِ الْحَسَدِ»؛(3) خدایا به تو پناه می برم: از حرص، شهوت رانی، غضب، حسادت،
ص: 96
گینه... گاهی یک بیماری جامعه را به هم می ریزد. خدای تبارک و تعالی مقلب القلوب است، منتها تغيير قلب به چه چیزی است؟ بستگی به عملکرد شخص دارد، اگر انسان خودش با ذکر، کنترل زبان و موعظه تلاش کرد خدا قلبش را به قلب سليم تغییر می دهد. خداوند می فرماید: روز قیامت تنها یک قلب اهل نجات است: «يَوْمَ لا يَنفَعُ مَالٌ وَ لا بَنُونَ إِلا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ»؛(1) فقط کسی که قلبش سلیم باشد. یعنی رین و (زنگار)، بیماری و قساوت در آن نباشد.
از امام صادق علیه السلام سؤال شد قلب سلیم چیست؟ فرمودند: «لَيْسَ فِيهِ أَحَدٌ سِوَاهُ»؛(2) قلبی که غیر از خدا کسی در آن حاکم نباشد. فرمودند: من در زمین و آسمان جا نمی شوم ولی در قلب بندهء مؤمنم جا می شوم و لذا در قرآن می فرماید: «مَّا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِّن قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ»؛(3) خدا برای هیچ کس دو قلب در وجودش قرار نداده است. منظور این است در یک
ص: 97
-روح دو تا محبت نمی گنجد؛ قلب سلیم این قلب است.
نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله و سلم از قبرستانی می گذشت، کنار قبری ایستاد و فرمودند: صاحب این قبر در حال عذاب است و من نالهء او را می شنوم، گفتند: یا رسول الله چرا؟ فرمودند: سخن چین بوده است. در قبر دیگری فرمودند: این را هم عذاب می کنند چون به طهارت و نجاست اهمیت نمی داده است.(1) یک شخصی گفت: یا رسول الله! نمی شود این هایی را که شما می شنوید ما هم بشنویم؟ فرمودند: «لَوْ لَا أَنَّ الشَّیَاطِینَ یَحُومُونَ عَلَی قُلُوبِ بَنِی آدَمَ لَنَظَرُوا إِلَی مَلَکُوتِ السَّمَاوَاتِ»؛(2) اگر شیاطین در قلب های بنی آدم رخنه نمی کرد به ملکوت نگاه می کرد. سلمان می آمد کنار میت می نشست به عزرائیل سفارش او را می کرد. در بین بزرگان خودمان کسانی هستند که انسان تعجب می کند که چطور این ها تصرف داشته اند. آن عالم بزرگ فرموده بود که من شب قدر را، از فرود ملائکه تشخیص دادم. این ها یک نکاتی است که اگر این قلب بتواند از این عوارض دور شود انسان سالم می ماند.
رسول گرامی اسلام فرمودند: شب معراج دیدم روی درب هفتم بهشت چنین نوشته شده است قلب با چهار عامل سفید می ماند: «عِيَادَةِ اَلْمَرِيضِ وَ اِتِّبَاعِ اَلْجَنَائِزِ وَ شِرَاءِ أَکْفَانِ اَلْمَوْتَی وَ رَدِّ اَلْقَرْضِ»؛ عیادت مریض،
ص: 98
تشییع جنازه، خرید کفن و قرض کسی را پرداختن
روایات متعددی داریم که در آن به بیمار سفارش شده قدر بیماری را بدان و شکوه نکن. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به ابن مسعود فرمودند: «عَجِبْتُ مِنَ اَلْمُؤْمِنِ وَ جَزَعِهِ مِنَ اَلسُّقْمِ وَ لَوْ یَعْلَمُ مَا لَهُ فِی اَلسُّقْمِ مِنَ اَلثَّوَابِ لَأَحَبَّ أَنْ لاَ یَزَالَ سَقِیماً حَتَّی یَلْقَی رَبَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ»؛(1) من از مؤمن تعجب می کنم وقتی بیمار می شود چرا ناله و شكوه می کند، اگر می دانست چه اجری در این بیماری است می گفت: خدایا! من تا روزی که از دنیا می روم بیمار باشم. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «أَرْبَعَهٌ یَسْتَأْنِفُونَ اَلْعَمَلَ اَلْمَرِیضُ إِذَا بَرَأَ وَ اَلْمُشْرِکُ إِذَا أَسْلَمَ وَ اَلْحَاجُّ إِذَا فَرَغَ وَ اَلْمُنْصَرِفُ مِنَ اَلْجُمُعَهِ إِیمَاناً وَ اِحْتِسَاباً وَ اَلْحَاجُّ إِذَا فَرَغَ»،(2) چهار عامل خطای انسان را از بین می برد و باید عمل را از نو آغاز کند: 1-بیمار وقتی خوب شد 2- مشرک وقتی مسلمان شود، 3- حاجی وقتی از حج بر می گردد، 4- کسی که برای خدا به نماز جمعه رفته باشد.
بیماری یا بلاء كفاره گناهان گناهکار و ارتقاء و درجه افراد مؤمن
ص: 99
است.
حتی در روایات داریم: چند گروه دعایشان مستجاب می شود که یکی از آنها بیمار است. مرحوم آیت الله العظمی گلپایگانی رحمة الله برای عیادت بیماری به بیمارستان رفتند و بیمار به آقا فرمودند: برای من دعا کنید! آقا فرمودند: شما برای من دعا کن؛ چون دعای شما مستجاب است. در روایت است که رسول خدا صلی الله علیه و آله به سلمان فرمودند: «إِنَّ لَكَ فِي عِلَّتِكَ إِذَا اعْتَلَلْتَ ثَلَاثَ خِصَالٍ أَنْتَ مِنَ اللَّهِ تبارک وَ تعالی بذکر وَ دُعَاؤُكَ فِيهَا مُسْتَجَابُ وَ لَا تَدَعُ الْعِلَّةُ عليک ذَنْباً إِلَّا حَطَّتْهُ إِلَى انْقِضَاءِ أجلک»؛(1) وقتی بیمار می شوی خدا به تو سه چیز می دهد: مادامی که در بستر بیماری هستی ولو ذكر هم نگویی خود نفس بیماری ذکر است، تا در بیماری هستی دعایت مستجاب است و این بیماری گناهانت را می پوشاند. امیرمؤمنان علیه السلام از چشم درد ناله می کرد؛ معلوم است چشم درد شدیدی بود که حضرت علی علیه السلام ناله می کرد ولی هیچ گاه شکوه نکرد. رسول خدا صلی الله علیه و آله به کنارش آمد و حتی نوشته اند چند شب پیامبر صلی الله علیه و آله نماز شبش را کنار امیر مؤمنان علیه السلام خواند. ایوب پیامبر چقدر بیماری کشید! قرآن می فرماید: «إِنَّا وَجَدْنَاهُ صَابِرًا»(2)؛ ما او را صبور یافتیم.(3)
ص: 100
امام صادق علیه السلام دید یک عده ای در کوچه های مدینه می روند، از آنها سؤال کرد به کجا می روید؟ گفتند: عیادت فلانی که بیمار است می رویم. فرمودند: همین طوری می روید؟ دست خالی نروید و برایش چیزی تهیه کنید.(1)
نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله فرموده است: به بیمار بگویید چیزی نیست ان شاء الله خوب می شوید. حتی در روایات آمده است بیماری که در حال مرگ است شما مانع مرگ او نمی شوید ولی به او امید بدهید. هیچ گاه يأس را اظهار نکنید. یکی از علما بیمار بودند بعد از مرخص شدن از بیمارستان، عده ای به دیدن ایشان آمدند. شخصی تا خدمت ایشان نشست، گفت: حضرت آقا چند شب پیش خواب دیدم جنازه شما را مردم روی دستشان تشییع می کردند و ناله می زدند الحمدلله که شما از دنیا نرفتید! این طور که کنار بیمار اظهار نظر نمی کنند.
ص: 101
درب هشتم فاکتور همه درها است، فرمودند: «مَنْ أَرَادَ الدُّخُولَ فِي هَذِهِ الْأَبْوَابِ فلیتمسك بِأَرْبَعِ خِصَالٍ : بِالصَّدَقَةِ ، وَ السَّخَاءِ ، وَ حُسْنُ الْخُلُقِ ، وَ الْكَفِّ عَنْ أَذَى عِبَادِ اللَّهِ »(1) هر کسی می خواهد از همه درب های بهشت وارد شود، چهار چیز در زندگی اش باشد:
اولین موردی که باعث می شود انسان وارد بهشت شود صدقه دادن است. صدقه آثار فراوانی دارد برخی از این آثار عبارتند از :
1- افزایش رزق؛ امیر مؤمنان علیه السلام می فرماید: «الرِّزْقَ بِالصَّدَقَةِ»؛ (2)روزی را با صدقه فرود آور یا گرچه به ظاهر صدقه دادن، مال را کاهش می دهد اما در واقع مانند درختی که شاخه هایش را می بری و ثمره آن چند برابر می شود. صدقه نیز باعث افزایش ثروت و برکت آن می شود.
ص: 102
2- حفظ ایمان؛ علی علیه السلام می فرماید: «سُوسُوا إِيمَانَكُمْ بِالصَّدَقَةِ»،(1)ایمانتان را با صدقه حفظ کنید. صدقه نشانه صداقت و باور دینی است کسی که صدقه می دهد ایمان و باور خود را از دست اجانب و شیاطین حفظ می کند.
3- تاخیر مرگ؛ على علیه السلام می فرماید: «بِالصَّدَقَةِ تفسح الْآجَالِ»(2) با صدقه مرگها به عقب می افتد.
4- رفع بلا و نگرانی؛ على علیه السلام می فرماید: «الصَّدَقَةُ تستدفع الْبَلَاءِ وَ النِّقْمَةُ»(3)صدقه بلا و نقمتها را دفع می کند.
5- کفاره گناهان؛ على علیه السلام می فرماید: «صَدَقَةُ السِّرِّ تُكَفِّرُ الْخَطِيئَةَ»؛(4) صدقه پنهانی گناهان را می پوشاند.
دومین موردی که باعث می شود انسان وارد بهشت شود سخاوت است. امام صادق علیه السلام می فرماید: «السَّخَاءُ مِنْ أَخْلَاقِ الْأَنْبِيَاءِ وَ هُوَ عِمَادُ الْإِيمَانِ»؛(5) سخاوت از اخلاق پیامبران است و ستون ایمان محسوب
ص: 103
می شود. امام رضا علیه السلام می فرماید: «السَّخِيُّ قَرِيبُ مِنَ اللَّهِ وَ قَرِيبُ مِنَ الْجَنَّةِ وَ قَرِيبُ مِنَ النَّاسِ»؛(1) انسان سخاوتمند سه قرب دارد، به خدا و بهشت و مردم نزدیک است.
رسول خدا صلی الله علیه و آله به عدی بن حاتم فرموده: عذاب جهنم ازپدرت برداشته شد؛ چون سخاوتمند بود.(2)
سومین موردی که باعث می شود انسان وارد بهشت شود خوش اخلاقی است. خوش خلقی انسان عزیز و بدخلقی او را خوار می کند. على علیه السلام می فرماید: «رَبُّ عَزِيزُ أَذَلَّهُ خَلْقِهِ وَ ذَلِيلُ أَعَزَّهُ خَلْقِهِ»؛(3) چه بسا عزیزی که بدخلقی او را ذلیل نموده و چه بسا دلیلی که بر اثر خوش خلقی عزیزشده است.
بدخلقی عامل تنفر مردم است و اختلال در امور می آورد. خانواده رامتلاشی می کند و آرامش روحی را سلب می کند. انسان را در معرض
ص: 104
تهمت قرار می دهد. دوستان را می گریزاند و فشار قبر و عذاب اخروی در پی دارد.
در روایتی آمده است: «سُئِلَ رَسُولُ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ عَنْ أَكْثَرُ مَا يُدْخَلُ بِهِ الْجَنَّةُ ؛ قَالَ تَقْوَى اللَّهِ وَ حُسْنُ الْخُلُقِ»؛(1) از رسول خدا صلی الله علیه و آله سؤال شد بیشترین چیزی که مردم را بهشتی می کند چیست؟ فرمود: دو چیز: 1- تقوای الهی، 2- خوش خلقی. رسول خدا صلی الله علیه و آله نامه فرمودند: شما نمی توانید با اموال خود مردم را جذب کنید پس با چهره گشاده و خوش خلقی آنها را جذب کنید.(2)
ام حبیب به رسول خدا صلی الله علیه و آله عرض کرد: اگر زنی در دنیا دو شوهر داشته باشد هر دو شوهر بمیرند و وارد بهشت شوند این زن در کنار کدام همسر خواهد بود؟ فرمود: آن که در دنیا خوش اخلاق تر است.(3)
بسیاری از مردم با حسن خلق و رفتار رسول خدا صلی الله علیه و آله جذب اسلام شدند.
خانواده ای یهودی در همسایگی امام مجتبی علیه السلام زندگی می کرد. دیوار خانه امام علیه السلام که با منزل يهودی مشترک بود شکافی برداشت، نجاست و رطوبت به خانه امام علیه السلام سرایت کرد. مرد یهودی هم خبر نداشت. روزی
ص: 105
زن او برای کاری به منزل امام حسن علیه السلام آمد و این وضعیت نامطلوب را مشاهده کرد به همسرش خبر داد مرد یهودی با شرمندگی خدمت امام رسید و عذرخواهی کرد. امام با مهربانی و خوش رویی فرمود: مانعی ندارد از جدم رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که باید همسایه را تکریم کرد! مرد یهودی و خانواده اش با مشاهده این رفتار امام علیه السلام مسلمان شدند.(1)
چهارمین موردی که باعث می شود انسان وارد بهشت شودپرهیز از اذیت و آزار است. اذیت و آزار خدا، پیامبر صلی الله علیه و آله و مؤمنان در قرآن کریم مورد نهی و سرزنش قرار گرفته و آزار دهنده مورد لعن قرار گرفته است.(2)
آزار و اذیت موجب دور شدن از رحمت خدا و جهنمی شدن می شود.
ص: 106
قال الله تبارک و تعالى:«لَها سَبْعَةُ أَبْوابٍ لِكُلِّ بابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ»(1)
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: در شب معراج هفت درب جهنم را مشاهده کردم که بر روی هر درب سه مطلب نوشته که مجموعا بیست و یک مطلب می شود. خداوند در سوره حجر می فرماید: «لَها سَبْعَةُ أَبْوابٍ لِكُلِّ بابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ»(2)؛ جنهم هفت درب دارد و هر دربی هم برای افرادی معین و مشخص شده است که چه کسانی از این درب ها وارد شوند.
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: «الحوامیم سَبْعَةُ وَ أَبْوَابُ النَّارِ سَبْعَةُ وَ فِي يَوْمِ الْقِيَامَةِ تَأْتِي کل سُورَةٍ وَ تَقِفُ عَلَى بَابٍ مِنْ هَذِهِ الْأَبْوَابِ وَ لَا تَدَعُ قَارِئَهَا مِمَّنْ آمَنَ بِاللَّهِ أَنْ يُذْهَبَ بِهِ إِلَى النَّارِ»(3)، درب های جهنم هفت عدد است و سوره های
ص: 107
«حم»هم هفت عدد است، اگر کسی این سوره ها را بخواند و به آن ایمان بیاورد، هر یک از این سوره ها یک درب جهنم را بر روی او می بندد.
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: دیدم بر روی درب اول جهنم نوشته شده است: «مَنْ رَجَا اللَّهِ سَعْدُ»؛ هرکسی به خدا امید ببندد سعادتمند می شود. امید به خدا؛ یعنی حسن ظن به خدا، یعنی مثبت نگری، یعنی این که انسان در زندگی اش با همه مشکلات و گرفتاری ها حتى معاصی ای که دارد نگذارد ناامیدی و یأس بر او عارض شود.
خدمت امام سجاد علیه السلام آمدند و گفتند: حسن بصری در کوچه های مدينه شعاری می دهد این حرف درست است یا نه؟ آقا فرمودند: چه می گوید؟ گفتند: می گوید «لَيْسَ الْعَجَبُ مِمَّنْ هلک كَيْفَ هلک وَ إِنَّمَا الْعَجَبِ مَنْ نَجَا كَيْفَ نَجَاهُ»؛ تعجب از کسی که هلاک شده نیست، بلکه تعجب از آن کسی است که نجات پیدا کرده، حضرت فرمودند: اشتباه می کند. گفتند: ما به او چه بگوییم؟ فرمودند: «لَيْسَ الْعَجَبُ مِمَّنْ نَجَا كَيْفَ نَجَا وَ إِنَّمَا الْعَجَبِ مَنْ هَلَكَ مَعَ سَعَةِ رَحْمَةِ اللَّهِ»(1) تعجب از کسی که نجات پیدا کرده نیست؛ بلکه تعجب از کسی باید کرد که چگونه هلاک شده با این که رحمت
ص: 108
خداوند بسیار وسیع است.
بنای اسلام روی مثبت اندیشیدن است. به طور مثال: شما به هتل یا مسافر خانه ای می روید وارد اتاق که می شوید،جایی را خیس می بینید؛ در این جا، دو احتمال وجود دارد: ممکن است پاک باشد و یا نجس. «كُلُّ شَيْ ءٍ طَاهِرُ حَتَّى تَعْلَمَ انْهَ قَدَرَ»؛(1) حکم آن است که شما آن را پاک بدانید؛ این مثبت نگری است. اسلام در مباحث فقهی طهارت و نجاست، آن نیمه طهارت را می بیند. در بحث حلال و حرام مثلا می گویید به مهمانی رفتم و غذا آوردند، خمس می دهد؟ حق الناس در آن است؟ حلال است یا حرام؟ امام صادق علیه السلام فرمودند: «كُلُّ شَيْ ءٍ هُوَ لَكَ حَلَالُ حَتَّى تَعْلَمَ أَنَّهُ حَرَامُ بِعَيْنِهِ»؛(2) همه چیز بر تو حلال است مگر علم پیدا کنی که حرام است. در برخورد با مردم، على علیه السلام فرمودند: «ضَعْ أَمْرَ أَخِيكَ عَلَى أَحْسَنِهِ»؛(3) موردی را از برادر دینی ات مشاهده کردی حمل بر نیکی کن. این سه مورد نمود مثبت نگری
ص: 109
است. امید به خدا معنایش همین روحیه مثبت اندیشیدن است.
در روایت آمده است که شخصی را به طرف جهنم می بردند گاهی بر می گشت و نگاهی می انداخت؛ نصف راه را که رفت برگشت پشت سرش را نگاه کرد، دو سوم راه را که رفت برای بار سوم برگشت و با یک نگاه عمیقی نگاه کرد. خدای تبارک و تعالی به فرشتگانش امر کرد که این بنده چه کار دارد که این قدر بر می گردد، او را برگردانید! او را برگرداندند، از او سؤال شد که چرا بر می گردی و به پشت خود نگاه می کنی؟! گفت: یک سوم را که رفتم یاد این آیه افتادم که «وَ رَبُّكَ الْغَفُورُ ذُو الرَّحْمَةِ»خدای تو غفور و رحیم است. نیمه راه که رفتم به یاد این افتادم«وَ مَنْ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللَّهُ» چه کسی غیر از خدا گناهان را می بخشد. دو سوم راه را که رفتم یاد این آیه افتادم «قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَىٰ أَنْفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ ۚ»؛ بگو ای بندگان خدا که بر خود ظلم کردید از رحمت خدا مأيوس نشوید. خطاب می شود او را برگردانید این بنده نسبت به ما حسن ظن زیادی دارد.
در یک نقلی دیدم(1) وقتی که هدهد نیامد و سلیمان دید هدهد نیست،
ص: 110
گفت: «ما لِيَ لا أَرَى الْهُدْهُدَ»(1)؛ اگر هدهد بیاید یا او را شدید می زنم یا او را می کشم یا باید دلیل بیاورد که کجا بوده است. در سوره نمل است:«لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذَابًا شَدِيدًا»مفسرین می گویند: سلیمان به قتل تهدید کردیا یک مرحله قبل از قتل «أَوْ لَأَذْبَحَنَّهُ أَوْ لَيَأْتِيَنِّي بِسُلْطَانٍ مُبِينٍ»(2)، یا حکم اعدام یا باید دليل قاطع بیاورد که بی اجازه کجا رفته است. در روایت دیدم جبرئيل آمد پرسید سلیمان چه می کنی؟ سليمان بندگان خدا با فرمان مسلم خدا، باز هم گناه می کنند و مخالفت می کنند بعد عذر غير قابل قبول می آورند ما از آنها قبول می کنیم و آنها را می بخشیم، آن وقت تو بنده ما، در مقابل یک پرنده ضعیف این طور برخورد می کنی؟
ص: 111
روایتی در تفسیر نمونه آورده شده است که: هر کسی شبهای جمعه سوره های طواسین (سوره های شعرا، نمل و قصص) را بخواند از اولياء خدا می شود و در روز قیامت در سایه رحمت خدا وارد بهشت می شود.
در سوره مباركه قصص آیات زیادی در مورد قصه حضرت موسی علیه السلام آمده است. در تاریخ است: وقتی موسی بن عمران به دنیا آمد در تمام اطراف خانه اش جاسوس بود. قابله به خانه مادر موسی رفت و موسی به دنیا آمد. وقتی از خانه بیرون آمد جاسوس ها او را دیدند، از او پرسیدند کجا رفتی؟ در پاسخ گفت: من با این مادر دوست هستم و رفتم او را ملاقات کنم. جاسوس ها به خانه موسی حمله کردند و خواهر موسی از ترس، بچه را در تنور انداخت! جاسوس ها زمانی که بیرون آمدند تازه خواهر موسی یادش افتاد که بچه را در تنور انداخته بود، نگاه کرد دید بچه در تنور سالم است!
کتابی به نام شکنجه گران توسط موزه عبرت چاپ شده است؛ در این کتاب شکنجه ها، اعترافات و کارهایی را که در زندان های شاه اتفاق افتاده نوشته شده است. از قول یکی از روحانیون نوشته شده بود: در زندان مرا عریان کردند و گفتند: روی بخاری بنشین! دیدند من خودم را کنار می کشم یکی از آنها من را بلند کرد و روی بخاری نشاند. ایشان می گفت من تنها چیزی که یادم افتاد گفتم: «يَا نَارُ كُونِي بَرْدًا وَسَلَامًا»و می گوید من حرارت این بخاری را در حد حرارت عادی حس کردم.
ص: 112
مادر موسی بچه را گرفت. «وَ أَوْحَيْنا إِلى أُمِّ مُوسى»(1) ما به دل او انداختیم که موسی را در صندوقچه قرار بده و به دریا بیانداز! امید به خدا این است. تمام مقدمات فراهم شد تا مادر موسی به این فرزند رسید.
در برخی روایات داریم. بعضی رجاها کاذب است. انسان نباید امید کاذب داشته باشد. افرادی خدمت امام صادق علیه السلام آمدند، عرض کردند: قومی نزد ما هستند که گناه می کنند و عبادت هم نمی کنند، بعد می گویند به خدا امید دارند. امام فرمودند: به والله دروغ می گویند. کسی که به چیزی امید دارد دنبالش می رود و برای رسیدن به آن تلاش می کند.(2) آیه آخرسوره کهف است. امام حسن مجبتي عليه السلام هر شب این سوره را می خواندند. خواندن سوره کهف در شب های جمعه، ثواب زیادی دارد که یکی از آنها حشر با شهداست. این سوره 110 آیه دارد که علامه طباطبایی می فرماید: بعضی از آیه های آخر سوره ها خلاصه خود سوره است. آخرین آیه اش این است: «فَمَنْ كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَ لَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ
ص: 113
أَحَدًا »(1) هر کس امید به خدا دارد دو کار باید انجام دهد: یکی این که عمل صالح انجام دهد و دیگری برای خدا شریک قائل نشود. امام باقر علیه السلام فرمودند: «وَ إِيَّاكَ وَ الرَّجَاءِ الْكَاذِبُ فَإِنَّهُ يُوقِعَكَ فِي الْخَوْفِ الصَّادِقِ»؛(2) از امید کاذب بپرهیز که تو را در خوف صادق می اندازد (ترسی که حالت تلاش و کوشش نداشته باشی). لذا امیر مؤمنان علیه السلام عليه فرمودند: «لَا تَكُنْ مِمَّنْ يَرْجُو الْآخِرَةَ بِغَيْرِ الْعَمَلِ»،(3) از کسانی نباش که دنبال آخرت بدون تلاش هستند.
ص: 114
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: «وَ مَنْ خَافَ اللَّهَ أَمْنُ»؛ هر کسی از خدا بترسد خدا به او امنیت می دهد. در حدیث است که دو تا خوف به یک نفر نمی دهد و دو تا امنیت هم به یک نفر نمی دهد؛ یعنی اگر کسی در دنیا از خدا ترسید، در عالم دیگر ترس نداشته باشد و اگر کسی در این دنیا احساس امنیت کرد و هر گناهی که دلش خواست انجام داد و نترسید آنجا باید بترسد و امنیت ندارد. آدم یا در این دنیا خوف دارد یا امنیت (به معنای منفی) خداوند در قرآن می فرماید: «الَّذِينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إِيمَانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولَٰئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ»(1) کسانی که ایمان آوردند و ایمانشان را به ستمی [چون شرک] نیامیختند، ایمنی [از عذاب] برای آنان است و آنان راه یافتگانند.
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: «وَ الْهَالِكَ الْمَغْرُورُ مَنْ رَجَا غَيْرَ اللَّهِ وَ خَافَ سِوَاهُ »(2): بدبخت و هلاک شده کسی است که به غیر خدا امید ببندد و از غير خدا بترسد.
ص: 115
قال الله تبارک تعالى:«لَها سَبْعَةُ أَبْوابٍ لِكُلِّ بابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ»(1)
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: در شب معراج دیدم بر روی درب دوم جهنم نوشته شده است: «وَ عَلَى الْبَابِ الثَّانِي مَكْتُوبُ ثَلَاثُ كَلِمَاتٍ مَنْ أَرَادَ أَنْ لَا يَكُونَ عُرْيَاناً يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَلْيَكْسُ الْجُلُودَ الْعَارِيَةَ فِي الدُّنْيَا»هر کسی می خواهد روز قیامت عریان نباشد در این دنیا بدنهای عریان را بپوشاند.(2)
ص: 116
حضرت زهرا علیها السلام از پدر بزرگوارش سؤال کرد: پدرجان! مردم در صحرای محشر آیا با پوشش محشور می شوند؟ پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: نه! عریان محشور می شوند. حضرت زهرا علیها السلام خیلی متأثر شد. پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله فرمودند: کسی به کسی توجه ندارد و هاله ای تو را پوشانده است. خدیجه کبری علیها السلام وقتی لحظات آخر جان دادنش بود به حضرت زهرا علیها السلام فرمودند: دخترم تو به پدرت بگو آن عبایی که بر تن داشته آن را روی من بیاندازد تا من روز قیامت با این لباس محشور شوم. فاطمه بنت اسد علیها السلام هم یکی از سفارش هایش به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله همین بود.
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: «وَ مَنْ أَرَادَ أَنْ لَا يَكُونَ عطشانأ يَوْمَ الْعَطَشِ فَلْيَسْقِ الْعَطْشَانَ فِي الدُّنْيَا»؛ هر کسی می خواهد روز قیامت تشنه در صحرای محشر وارد نشود در این عالم تشنگان را سیراب کند.
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: «وَ مَنْ أَرَادَ أَنْ لَا يَكُونَ جَائِعاً فِي الْقِيَامَةِ فَلْيُطْعِمِ الْبُطُونَ الْجَائِعَةَ فِي الدُّنْيَا»(1)هر کسی می خواهند روز قیامت گرسنه وارد صحرای محشر نشود گرسنگان را در دنیا سیر کند.
ص: 117
آیات و روایات بسیاری پیرامون انفاق و خدمت رسانی به مردم است که به تعبیر حضرت آیت الله جوادی آملی (حفظه الله) جلد دومی برای مفاتيح الجنان می شود که بسیار مهم تر از جلد اول خواهد شد. اگر مفاتیح الجنان حاج شیخ عباس راه بهشت و نماز و قرآن را بیان کرده که چه دعایی و ذکری بخوانید. مفاتیح الجنان دیگری در این باب نوشته شود؛ چون روایات در باب خدمت رسانی به مراتب بیش از آن روایاتی است که درباره دعا و نماز گفته شده است.
امام صادق علیه السلام فرمودند: «الْمَاشِي فِي حَاجَةِ أَخِيهِ كَالسَّاعِي بَيْنَ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةِ وَ قاضی حَاجَتَهُ کالمتشحط بِدَمِهِ فِي سَبِيلِ اللَّهِ يَوْمَ بَدْرٍ وَ أُحُدٍ»؛(1) کسی برای رفع نیاز مردم قدم بردارد مثل سعی بین صفا و مروه است و کسی که بتواند مشکلی از دیگران حل کند مانند کسی است که در بدر و احد کنار رسول الله صلی الله علیه و آله به شهادت رسیده است. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: «لَيْسَ فَوْقَهُمَا مِنَ الْبِرِّ شَيْ ءُ الْإِيمَانُ بِاللَّهِ وَ النَّفْعُ لِعِبَادِ اللَّهِ وَ خَصْلَتَانِ لَيْسَ فَوْقَهُمَا مِنَ الشَّرِّ شي الشِّرْكُ بِاللَّهِ وَ الضَّرِّ عِبَادَ اللَّهِ»؛(2) دو چیز است که بالاتر از آن وجود ندارد
ص: 118
بندگی خدا و خدمت به خلق، و دو چیز است که از آن بدتر وجود ندارد یکی شرک به خدا و دیگری ضرر زدن به مردم
سه آیه را مورد بحث قرار می دهیم
1.سوره سبا آیه 39:«وَمَا أَنْفَقْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَهُوَ يُخْلِفُهُ»هر کسی انفاق کرد آن چیزی که انفاق کرده به جایش بر می گردد. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: هر شب یک منادی در آسمانها ندا می دهد: یک دعا می کند و یک نفرین: «اللَّهُمَّ عَجِّلْ لِلْمُنْفِقِ مَالِهِ خَلَفاً وَ المُمسِک تَلَفأ»؛(1)خدایا! هر کسی أنفاق می کند جایش را پر کن و هر کسی امساک (خودداری از انفاق) می کند مالش را تلف کن.
خداوند در قرآن می فرماید: آنهایی که در صفه بودند اگر کسی آنها را می دید فکر می کرد ثروتمند هستند. تعبیر این است: «وَ أَغْنِياءَ مِنَ التَّعَفُّفِ»(2)مردم فکر می کردند این هابه خاطر عفافشان ثروت مند هستند. اگر کسی خبر نداشت این آدمی که سه شب گرسنه خوابیده آنقدر مناعت طبع داشت که هر کسی می دید فکر می کرد ثروت مند است. خدا برای کمک به مردم دو گروه را معرفی کرده است:«فِي أَمْوالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ
ص: 119
لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ»(1) یکی سائل است و دیگری محروم. فرمودند: سائل آن کسی است که به دنبال شما می آید و چیزی از شما میخواهد ولی محروم عیال واری است که به شما رو نمی اندازد شما باید دنبال او بروید.
امیر مؤمنان علیه السلام در کوفه به شخصی که فقیر بود پنج بار خرما داد. شخصی که آنجا بود گفت: آقا یک بار هم برای او کافی است. آقا فرمودند: ان شاء الله خدا در جامعه همانند تو را زیاد نکند! من می بخشم و تو بخل می ورزی؟(2) خدا به پیامبر صلی الله علیه و آله می گوید سراغ 9 گروه نرو:«وَلَا تُطِعْ كُلَّ حَلَّافٍ مَهِينٍ هَمَّازٍ مَشَّاءٍ بِنَمِيمٍ مَنَّاعٍ لِلْخَيْرِ»(3) بعضی ها مناع (از منع می آید) هستند.
امام صادق علیه السلام به صورت ناشناس برای فقرا نان می برد، معلی علیه السلام بن خنیس به امام صادق علیه السلام فرمودند: آنها شما را قبول ندارند! امام فرمودند: می دانم، اما گرسنه اند، اگر ما را قبول داشتند که طور دیگری برخورد می کردیم. پیامبر صلی الله علیه و آله در جایی نشسته بودند، جنازه یهودی را می آوردند پیامبر صلی الله علیه و آله به احترام آن شخص بلند شد. شخصی گفت: او یک یهودی است؟ پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: «أَوْ لَمْ يَكُنْ انسانا»؛ انسان است. احترام به والدین، وفای به عهد، امانت داری و رفع نیاز از مردم بین المللی است.
2.سوره حدید آیه 7:«آمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ أَنْفِقُوا مِمَّا جَعَلَكُمْ مُسْتَخْلَفِينَ
ص: 120
فِيهِ»؛ به خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله ایمان بیاورید و از این اموالی که شما واسطه هستید و شما خلیفه خدا روی زمین هستید انفاق کنید. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: صدقه ای که مؤمن آن را می دهد قبل از این که به دست فقیر برسد، در دست خداوند متعال قرار می گیرد.(1)
3.سوره حدید آیه 9:«وَ مَا لَكُمْ أَلَّا تُنْفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ لِلَّهِ مِيرَاثُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ»شما را چه شده است که انفاق نمی کنید و حال آن که میراث آسمان و زمین از آن خداست؟ چرا انفاق نمی کنید؟ در تمام این عالم یک وارث واقعی داریم، روزی که آخرین آدم از دنیا رفت وارث تمام این اموال خدا است.
مرحوم طبرسی در مجمع البیان از آیات قرآن ده خصوصیت در رابطه با انفاق استخراج کرده است؛ البته فخر رازی هم این را دارد.
قرآن می فرماید: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِنْ طَيِّبَاتِ مَا كَسَبْتُمْ».(2)
ص: 121
اولین شرط این است که انفاق پاکیزه باشد. امام رضا علیه السلام سفره که می انداخت از گل غذاهای سفره قبل از خوردن به فقرا می داد و بعد شروع به خواندن این آیات می کردند:«وَمَا أَدْرَاكَ مَا الْعَقَبَةُ فَكُّ رَقَبَةٍ أَوْ إِطْعَامٌ فِي يَوْمٍ ذِي مَسْغَبَةٍ»(1) که قیامت عقبه دارد یکی از آنها رها کردن برده است و اطعام و خورانیدن به دیگران است.
قرآن می فرماید: دومین شرط این است که چیزی را انفاق کنید که مورد نیاز شما است: «وَ يُؤْثِرُونَ عَلَىٰ أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ»(2)، و آنها را بر خود مقدم می دارند، هر چند خودشان بسیار نیازمند باشند. وقتی زهرای مرضیه علیها السلام سه شب با یک شب سه مرتبه نانش را به فقیر و مسکین و اسیر داد، خودش به این نان نیاز داشت.
قرآن می فرماید:«وَ إِنْ تُخْفُوهَا وَ تُؤْتُوهَا الْفُقَرَاءَ فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ»(3) سومین شرط اگر آنها را مخفی سازید و به نیازمندان بدهید برای شما بهتر است.
راوی می گوید: امام صادق علیه السلام یک پولی به من داد، فرمودند: به فلان شخص از اقوام ما بده ولی من را نشناسد. من پول را به او دادم چندین بار
ص: 122
هم این تکرار شد آقا مرتب به من پول می داد و من هم به او می دادم و آن شخص هم دعا می کرد و می گفت: این امام صادق علیه السلام با ما فامیل است اما به ما کمک نمی کند، شما که بیگانه هستید کمک می کنید.(1) انفاق آشکار هم اشکال ندارد ولی می فرماید: اگر مخفی باشد برای شما بهتر است.
قرآن می فرماید: «لَا تُبْطِلُوا صَدَقَاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذَىٰ»(2)؛ چهارمین شرط این است که با منت نباشد. با منت و آزار دادن، با مطرح کردن و آبروریزی کردن صدقات خود را باطل نکنید.
«يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ»(3) پنجمين شرط این است که أموال خود را برای خشنودی خدا و تثبیت (ملكات انسانی در) روح خود، انفاق می کنند. صعصعة بن ناجیه پیش پیامبر خدا صلی الله علیه و آله آمد، گفت: یا رسول الله! من سیصد و شصت دختر (دخترهایی را که زنده به گور می کردند) را در راه خدا آزاد کردم، آیا من ثواب بردم؟ آقا فرمودند: چرا این کار را می کردی؟ گفت: دلم می سوخت، فرمودند: ثواب می بری، اما آن اجری که به یک موحد که به خاطر خدا کاری انجام داده، به تو نمی دهند.
ص: 123
شیخ رجبعلی خیاط گفت: مخترع پنکه را در عالم رویا دیدم، گفت: در عالم برزخ گرما را احساس نمی کنم. بالاخره خدا کسی که خدمتی کرده أجر می دهد، اما یک موحد معتقد به خاطر خدا اگراین کار را انجام بدهد معلوم است اجر او چندین برابر است. کاری که برای خدا باشد مسجد قبا می شود«لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوَىٰ مِنْ أَوَّلِ يَوْمٍ»(1)ولی کاری که برای خدا نباشد مسجد ضرار می شود در صورتی که هر دو هم مسجد هستند.
ششمين شرط این است که از آن چیزهایی که دوست داریم انفاق کنیم. قرآن می فرماید:«لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ »(2)، هرگز به (حقیقت) نیکوکاری نمی رسید مگر این که از آن چه دوست می دارید، (در راه خدا) انفاق کنید.
انگور بسیار خوبی را برای امام سجاد علیه السلام آوردند، فقیری آمد آن را به او داد، فرمودند: آن انگور را دوست داشتم ولی انفاق کردم. در حالات بعضی از علما نقل شده است که گاهی روزه بودند برای این که با نفس مبارزه کنند، می گفتند: امشب یک غذای خوبی به تو می دهم به شرط این که فلان دعا و آیه را بخوانی ولی هنگامی که اذان مغرب می شد آن غذا
ص: 124
را انفاق می کردند.
هفتمين شرط انفاق این است که تقوای الهی داشته باشیم. شخصی به امام صادق علیه السلام عرض کرد: من انفاق می کنم ولی عوض آن به من برنمی گردد؟ فرمودند: «إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللهُ مِنَ الْمُتَّقينَ»(1)؛ انفاق باید از مال حلال باشد.
هشتمین شرط انفاق این است که در انفاق اولویت ها رعایت شود؛کسانی که احتیاج و نیازشان بیشتر است در اولویت قرار بگیرند.
نهمين شرط انفاق این است کاری را که انسان انجام می دهد زیاد نپندارد، نگو چقدر انفاق و کمک کردم؛ یعنی بزرگنمایی نکردن در انفاق.
گاهی انسان خودش نمی تواند انفاق کند اما می تواند واسطه انفاق شود. بعضی ها آبرومند هستند، بعضی ها زمینه دارند می توانند واسطه برای جذب کمک از دیگران بشوند این هم ثوابش مثل انجام انفاق است.
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: «الدَّالُّ عَلَى الْخَيْرِ كَفَاعِلِهِ»؛(2) کسی که دال و راهنمای
ص: 125
بر کار خیر هم باشد مثل این است که خودش انجام داده است. مرحوم شیخ صدوق می گوید: من وقتی به این حدیث رسیدم انگیزه ای به من دست داد که کتابی به نام ثواب الاعمال و عقاب الاعمال بنویسم.
فقیری نزد حاج شیخ عبدالکریم حائری آمد، که احتیاج به کمک داشت. ایشان پول نداشت که به آن شخص بدهد؛ به او گفت: من راهنمایی ات می کنم: اذان صبح برو جلوی حمام بنشین مردم کمکت می کنند، بعد از نماز صبح جلوی مسجد برو آنجا هم جمعیت تو را کمک می کنند و اول آفتاب به بازار برو! فقير به او گفت: خداوند شغل گدایی را به من داده اما علمش را به شما داده است.
ص: 126
قال الله تبارک و تعالى: «لَهَا سَبْعَةُ أَبْوَابٍ لِكُلِّ بَابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ»(1)
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: در شب معراج دیدم بر روی درب سوم جهنم نوشته شده است: «وَ عَلَى الْبَابِ الثَّالِثِ مَكْتُوبُ تلاث كَلِمَاتٍ لَعَنَ اللَّهُ الْكَاذِبِينَ لَعَنَ اللَّهُ الباحلين لَعَنَ اللَّهُ الظَّالِمِينَ»؛(2) خدا سه گروه را لعنت می کند: 1- افراد دروغ گو، 2- افراد بخیل، 3- افراد ظالم
بعضی از افراد یا ملعون هستند یا مرحوم؛ اگر کسی مورد رحم واقع شد رحمت خدا شاملش شده است و اگر کسی به خودش واگذار شد و دست عنایت خدا از سرش برداشته شد این ملعون می شود. لعن در لغت یعنی کسی که از رحمت خدا دور می شود و صلاحیت دریافت رحمت الهی را ندارد.
دو کتاب به نام الملعونون في القرآن و الحديث و المرحومون نوشته شده است.
ص: 127
خود خداوند افرادی را در قرآن لعنت کرده است که به ده مورد از آنها اشاره می کنیم.
اولین گروهی که خدا در قرآن لعنت کرده است کفار است:«إِنَّ اللَّهَ لَعَنَ الْكافِرِينَ»(1)
دومین گروه شیاطین هستند. خدا در چند جای قرآن از جمله در سوره مبارکه حجر می فرماید: «وَ إِنَّ عَلَيْكَ اللَّعْنَةَ إِلَىٰ يَوْمِ الدِّينِ»(2)، تا روز قیامت بر شیطان لعنت خدا باد.
سومین گروه منافقین هستند:«وَعَدَ اللَّهُ الْمُنَافِقِينَ وَ الْمُنَافِقَاتِ وَ الْكُفَّارَ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا ۚ هِيَ حَسْبُهُمْ ۚ وَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ وَ لَهُمْ عَذَابٌ مُقِيمٌ»(3)؛ خداوند به مردان و زنان منافق و کفار، وعدۂ آتش دوزخ داده، جاودانه در آن خواهند ماند - همان برای آنها کافی است- و خدا آنها را از رحمت خود دور
ص: 128
ساخته و عذاب همیشگی برای آنهاست.
چهارمین گروه کسانی هستند که مؤمنی را به خاطر اعتقادات و باورش به قتل برسانند. خداوند آقای فلسفی را رحمت کند. می گفت: یک کسی به من اشكال کرد که منظور آیه «وَ مَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُتَعَمِّدًا فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِدًا فِيهَا وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَ لَعَنَهُ وَ أَعَدَّ لَهُ عَذَابًا عَظِيمًا»(1) چیست؟ من این پاسخ را دادم: «وَ مَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُتَعَمِّدًا»؛ یعنی کسی مؤمنی را به خاطر ایمان و اعتقاداتش بکشد.
یک گروهی به مدینه آمدند آنها از تازه مسلمان ها بودند؛ چون راه زیادی آمده بودند در مدینه بیمار شدند. به رسول خدا صلی الله علیه و آله عرض کردند: یا رسول الله! ما بیمار هستیم و آب و هوای مدینه برای ما خوب نیست اگر می شود یک جای خوش آب و هوا که اطراف مدینه است به ما معرفی کنید تا ما بهبود پیدا کنیم و به دیار خود برگردیم تا اسلام را به آنها عرضه کنیم. رسول گرامی اسلام جای خنک و مناسبی را فراهم کردند و چند تا نگهبان به اینها دادند و فرمودند: از شیر شترها بدوشید و یک مقداری هم آذوغه به آنها داد. آن افراد وقتی که بهبود پیدا کردند؛ چون تازه مسلمان بودند و سابقه کفر داشتند یک مرتبه چشمشان به این اموال افتاد دست به قتل نگهبانان زدند و تمام آنها را قتل عام کردند و اموال را
ص: 129
سرقت کردند و فرار کردند؛ آیه 33 سوره مائده نازل شد: «إِنَّمَا جَزَاءُ الَّذِينَ يُحَارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَسَادًا أَنْ يُقَتَّلُوا أَوْ يُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلَافٍ أَوْ يُنْفَوْا مِنَ الْأَرْضِ ۚ ذَٰلِكَ لَهُمْ خِزْيٌ فِي الدُّنْيَا ۖ وَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ»؛ اینهایی که در زمین فساد کردند یا باید کشته بشوند یا به دار آویخته شوند یا دست و پایشان به صورت برعکس قطع شود و یا تبعید شوند. رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله دستور داد افرادی اینها را پیدا کردند و همه آنها را اعدام کرد.
مدتی پیش در قبرستان بقیع یک آقای وهابی ایستاده بود و می گفت: چرا شما شمر را لعنت می کنید، شاید خدا او را بخشید؟ من این آیه «وَ مَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً»را برای او خواندم. شما که امام حسين عليه السلام را صحابی می دانید و حسن و حسین علیها السلام را سید الشباب أهل الجنه می دانید، آیا کشتن اباعبدالله «وَ مَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً»که از روی عمد بود یا خیر؟ خود خدا در قرآن در سوره نساء آیه 93 می فرماید: خدا بر اینها غضب می کند و لعنت می کند و در جهنم خالد هستند.
پنجمین گروه کسانی اند که حق را بر عکس جلوه بدهند. شما یک چیزی را از او می پرسید برای خوش آمد شما طبق عقیده شما جواب بدهد نه طبق حق.
ص: 130
بعد از جنگ احد، کعب بن اشرف به مکه آمد. او از سران یهودی های مدینه است و به دیدن ابوسفیان رفت. ابوسفیان به او گفت: من یک سؤال دارم، من یک آدم بی سوادی هستم ولی تو آدم باسوادی هستی! ما می گوییم بت او می گوید خدا. واقعا ما درست می گوییم یا پیامبر! کعب بن اشرف گفت: شما دینتان را بر من توضیح بدهید! ابوسفیان گفت: ما مهمانداری می کنیم،انفاق می کنیم، اهل مبارزه هستیم، برای بتها قربانی می کنیم و عبادت می کنیم و ... وقتی که تمام شد، گفت: به خدا قسم شما راهتان درست است.(1) ابوسفیان به او گفت در بین مردم بت های ما را سجده كن! کعب بن اشرف نیز در مسجد الحرام در بین مردم، بتها را سجده کرد.
کعب بن اشرف می داند اینها بت پرست هستند و خودش موحد است اما متأسفانه بت پرستی را تأیید کرد. آیه 51 سوره نساء نازل شد: «أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيبًا مِنَ الْكِتَابِ يُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَالطَّاغُوتِ وَيَقُولُونَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا هَٰؤُلَاءِ أَهْدَىٰ مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا سَبِيلًا اولَٰئِكَ الَّذِينَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ»؛ پیامبر دیدی این چه کار کرد، مقابل بت ها سجده کرد و گفت: حق با شما کفار است و راه شما راه حق است، خدا او را لعنت کند که حق را بر عکس جلوه داد.
ص: 131
ناحق گویی گناهش بسیار بزرگ است. در مورد یک آقایی شایعه ای (چندین سال پیش در انتخابات) پخش شد. آقازاده ایشان گفت: من به یکی از کسانی که می شناختم و در جناح مخالف بود و او هم به این شایعات دامن می زد گفتم: فلانی تو که ما را می شناسی تو دیگر به این حرفها دامن نزن و ما با هم فامیل هستیم، تو چرا برای پدر من این حرف ها را می زنی؟ در پاسخ گفت: فعلا برای از صحنه بیرون کردن جناح مقابل به نفع ما است. این ها را خدا در قرآن لعنت کرده است. هر کسی جایی که می داند حق است و آن را بر عکس جلوه بدهد مورد لعنت قرار می گیرد.
شریح قاضی نزد هانی بن عروه آمد. قبيلۀ او جلوی کاخ ابن زیاد صف کشیده بودند و کوفه را زیر و رو می کردند. فریاد و اهانيا بلند بود. شریح یک انسان موجهی است جلوی جمعیت آمد و مردم را آرام کرد. گفتند: رئیس قبيلۀ ما (هانی) زندان است یا او را آزاد کنید یا کوفه را به خاک و خون می کشیم! گفت: من را قبول دارید، من می روم از او می پرسم اگر گفت که شما بمانید و شلوغ کنید بمانید اگر گفت بروید می روید؟ گفتند: بله ما تو را قبول داریم. پیش هانی رفت، دید او را زدند و غرق به خون است و ناله می کند. گفت: هانی قبیله ات جلوی منزل ابن زیاد اجتماع کردند، گفت: به آنها بگو بر نگردید اگر بروند من را کشته اند. شریح نزد جمعیت آمد و مردم را آرام کرد و گفت: هانی را دیدم حالش خوب بود و
ص: 132
گفت: به خانه هایتان بر گردید. بعد از رفتن آنها شب هانی بن عروه را اعدام کردند.(1)
در زندگی خانوادگی هم این مسئله می تواند باشد. یک مرد می تواند نسبت به همسرش ناحق بگوید. بعضی ها این طور هستند، نسبت به فرزند، همسر، مادر، پدر، خواهر، برادر و استاد و ...ناحق گو هستند. هر کسی نسبت به دیگری ناحق گو باشد خدا او را از تحت ولايت خودش خارج می کند.
ششمین گروه که در قرآن لعنت شده اند کسانی اند که حق را کتمان می کنند. خدا در سورۀ بقره آیه 159 می فرماید:«إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنْزَلْنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَ الْهُدَىٰ مِنْ بَعْدِ مَا بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْكِتَابِ ۙ أُولَٰئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ يَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ»؛ یک گروه هستند که هم خدا و هم همه لعنت کنندگان آنها را لعنت کرده اند و اینها کسانی هستند که حق را کتمان کرده اند. علمای يهود کسانی بودند که خودشان علامت پیامبر صلی الله علیه و آله آخر الزمان را نشان می دادند، همین ها وقتی رسول خدا صلی الله علیه و آله مبعوث شد گفتند: این آدم پیامبر نیست
حيى بن أخطب بعد از دیدار با پیامبر صلی الله علیه و آله به خانه برگشت، برادرش
ص: 133
جدی گفت: نظرت راجع به این کسی که می گوید: من پیامبرخدا هستم چیست؟ گفت: به خدا پیامبر است. گفت: برای مردم يهود اعلام کنیم که این خود پیامبر است؟ حیی بن اخطب گفت: هرگز این کار را نمی کنیم. ما کاری کنیم که نبوت از آل اسحاق بیرون بیاید و به آل اسماعیل برود؟!
(پیامبر ما از فرزندان اسماعيل علیه السلام است ولی یهود از آل اسحاق هستند و هر دو از فرزندان يعقوب هستند). منکر این قضیه می شویم.(1)
انس بن مالک جلوی منبر امیر مؤمنان علیه السلام نشسته بود، آقا فرمودند: چه کسی حدیث غدیر یادش است؟ او سرش را پایین انداخت. امام علیه السلام به او فرمودند: تو یادت نیست؟ گفت: آقا یادم رفته است. او دروغ می گفت. یک جریان به این مهمی مگر قابل فراموشی است.
هفتمین گروه کسانی هستند که خدا و پیامبراو را آزار بدهند. در سوره احزاب آمده است: «إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ »(2) آنها که خدا و پیامبرش را آزار می دهند، خداوند آنها را از رحمت خود در دنیا و آخرت دور ساخته، و برای آنها عذاب خوار کننده ای آماده کرده است.
پیامبر صلی الله علیه و آله می فرمودند: کسی که دخترم حضرت فاطمه علیها السلام را آزار دهد،
ص: 134
مرا آزار داده است(1) و لعنت خدا شامل اوست. کسی با رفتار و زبانش و با حدیث جعلی خواندنش و با غلو، رعایت نکردن آداب زیارت و ... باعث آزار اهل بیت علیهم السلام شود لعنت خداوند شامل حال او می شود.
هشتمین گروه کسانی هستند که مؤمنین و مؤمنات را آزار دهند: «إِنَّ الَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ الْغَافِلَاتِ الْمُؤْمِنَاتِ لُعِنُوا فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ»(2)؛ کسانی که زنان پاکدامن (و بی خبر از هر گونه آلودگی) و مؤمن را متهم می سازند، در دنیا و آخرت از رحمت الهی بذورند و عذاب بزرگی برای آنهاست.
نهمین گروه که در قرآن لعنت شده اند ظالمین هستند و گروه دهم کاذبین می باشند.
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: من در شب معراج دیدم که بر روی درب سوم جهنم سه گروه ملعون نوشته شده است: «لَعَنَ اللَّهُ الْكَاذِبِينَ لَعَنَ اللَّهُ الباخلين لَعَنَ اللَّهُ الظَّالِمِينَ»(3): ظلم و بخل وکذب باعث دور شدن از رحمت الهی است.
ص: 135
قال الله تبارک و تعالی: «لَهَا سَبْعَةُ أَبْوَابٍ لِكُلِّ بَابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ»(1)
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: در شب معراج دیدم بر روی درب چهارم جهنم نوشته شده است: «وَ عَلَى الْبَابِ الرَّابِعِ مَكْتُوبُ ثَلَاثُ كَلِمَاتٍ : أَذَلَّ اللَّهُ مَنْ أَهَانَ الْإِسْلَامَ ، أَذَلَّ اللَّهُ مَنْ أَهَانَ أَهْلَ الْبَيْتِ أَذَلَّ اللَّهُ مَنْ أَعَانَ الظَّالِمِينَ عَلَى ظُلْمِهِمْ»(2)
اولین گروه ذلیل شده توسط خداوند اهانت کنندگان به اسلام می باشند. رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید: خدا خوار و ذلیل کند کسی را که به اسلام توهین کند و باعث سست شدن آن شود. گناه اهانت بسیار بزرگ است و از بدترین نوع گناه هان اهانت به اسلام است؛ ممکن است این
ص: 136
سؤال پیش بیاید که شاید منظور، مشرکین باشند ولی منظور این جا مسلمانان هستند که گاهی رفتارو کردارشان باعث اهانت و تحقیر اسلام می شود. اگر کسی در لباس دین یک خطایی بکند، مردم به پای اسلام می گذارند. در روایت آمده است: لغزش عالم مانند شکستن کشتی می ماند که اگر کشتی شکست، همه غرق می شوند.(1) علما و کسانی که لباس دین بر تنشان است باید خیلی مواظب باشند؛ چون اگر ضربه ای از این ناحیه وارد شود گناهی بسیار بزرگ است.
شخصی عرب از روستا به شهر آمد، دید شخصی بسیار باشکوه نماز می گذارد، وقتی نمازش تمام شد، فرد عرب به او گفت: بارك الله چه نماز و چه دعایی! شخصی که نماز می خواند گفت: اتفاقا روزه هم هستم. شخص عرب گفت: از این بهتر نمی شود، و بعد به او گفت: من جایی کار دارم، شترم را می خواهم به عنوان امانت به شما بسپارم، و شترش را نزد آن شخص گذاشت و رفت و هنگامی که برگشت دید نه مصلی است و نه شتر. آن شخص شتر را سرقت کرده بود.
شخص عرب گریه می کرد و می گفت: من دلم برای شترم نمی سوزد،من به نماز او اطمینان کرده بودم، آن شخص من را به نماز بی اعتماد کرد.
ص: 137
اگر کسی چنین خطایی را در لباس دین انجام بدهد یا با رفتار و کردارش به اسلام اهانت کنند، یا با جعل حدیث و یا با دستبرد در منابع دینی، مردم را نسبت به دین بدبین کند، خداوند او را ذلیل و خوار می کند.
دومین گروه ذلیل شده توسط خداوند، اهانت کنندگان به اهل بیت علیهم السلام می باشند. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: «أَذَلَّ اللَّهُ مَنْ أَهَانَ أَهْلَ الْبَيْتِ»؛ خدا خوار و ذلیل می کند آن کسی که اهل بیت علیهم السلام را کوچک کند.
متوکل عباسی به صدیقۀ طاهره زهرای مرضیه علیها السلام در یک جلسه ای توهین کرد. پسر متوکل، منتصر نشسته بود، ناگهان صورتش سرخ شد؛ چون شیعه و مرید امام هادی علیه السلام بود، یک عکس العمل جوانحی و جسمی نشان داد. متوکل این صحنه را دید یک توهینی هم به پسرش منتصر کرد، منتصر از همان جا کينه پدر را به دل گرفت؛ البته قبلا پیش امام هادی علیه السلام آمده بود و عرض کرده بود پدر من به زهرای مرضیه علیها السلام جسارت می کند، آقا فرمودند: حکمش قتل است، شبانه چند مأمور را دید پول داد و بعد دستور قتل متوکل را دادند، متوکل با فتح بن خاقان مشغول شرب خمر بودند که مأمورین با شمشیر های برهنه متوکل و فتح بن خاقان حمله کردند و آنها را به درک واصل کردند و منتصر جای پدرش نشست؛ البته چون بی احترامی به پدر عمر را کوتاه می کند چند ماه بیشتر حکومت
ص: 138
نکرد و از دنیا رفت.(1) پس نتیجه آن شد که متوکل آن عنصر خبیث به خاطر اهانت به اهل بیت علیهم السلام به دست پسرش کشته شد.
مرحوم شیخ مفید رحمة الله فرموده بودند در نجف اشرف یک آقایی کتابفروشی داشت و به جعفر کتابفروش معروف بود، آن شخص برای من نقل کرد: که کسی به نام ابو عبدالله محدث در نجف حدیث نقل می کرد و درس می داد و بعدها فهمیدیم که ناصبی (ضد اهل بیت علیهم السلام) است. در یک جلسه ای به امیر مؤمنان علیه السلام اهانت کرد. آقای کتابفروش می گوید: من خیلی دلم شکست دیگر به درس او نرفتم، شب به حرم امیر مؤمنان علیه السلام رفتم و گفتم: آقا آیا درست است در شهر شما نجف، کسی زندگی کند و به شما توهین کند و در بین مردم آزادانه راه برود؟
در عالم رؤیا وجود مقدس حضرت علی علیه السلام را دیدم و ابوعبدالله محدث هم نشسته بود، آقا با اشاره دست به چشم او فرمودند کور باد چشمت که فضائل ما را منکر می شوی و به ما جسارت می کنی! فردا صبح بعضی از شاگردان ابوعبدالله به من گفتند دیگر درس نمی آیی؟ گفتم: چون به امیرمؤمنان علیه السلام توهین کرد نمی آیم، گفتند: خبر داری که ابوعبدالله محدث چشم درد شدیدی کرده، به طوری که بینایی اش را دارد از دست می دهد.
ص: 139
باید حواسمان جمع باشد؛ چون گاهی ممکن است با كمال علاقه به اهل بیت علیهم السلام کاری کنیم که موجب اهانت به آنها شود.
شخصی خدمت امام صادق علیه السلام آمد، تا وارد شد آقا به او فرمودند: حالا دیگر ما را تحقیر می کنی؟ گفت: خدا من را نیامرزد، من شما را کوچک کنم! آقا فرمودند: در جحفه نزدیک مکه سوار مركبت بودی که مؤمنی جلویت را گرفت اعتنا نکردی و او را تحقیر کردی و از او گذشتی و بعد فرمودند: «مَنِ اسْتَخَفَّ بمومن فِينَا اسْتَخَفَّ»؛(1) اگر کسی مؤمنی را خوار بشمارد ما اهل بیت علیهم السلام را خوار شمرده است.
على بن يقطين، مرید امام کاظم علیه السلام بود و به اذن او در دربار هارون الرشید کار می کرد. آقا برای او تضمین کرد که به شمشیر کشته نشوی، به زندان نیفتی و در عوض تو هم تضمین کن شیعیان ما را در دربار هارون الرشید در یابی!(2) علی بن یقطین می گوید: روزی ابراهیم جلال نزد من آمد و با من کار داشت ولی من به او بی اعتنایی کردم. وقتی به مدینه رفتم و به در خانه موسی بن جعفر علیهما السلام رسیدم، آقا فرمودند: او را راه ندهید. تا درب خانه ابراهیم جمال به کوفه نرفت و اشک نریخت و صورتش را روی
ص: 140
خاک نگذاشت و او را راضی نکرد امام کاظم علیه السلام او را نپذیرفت.(1)
گاهی رفتار ما باعث اهانت به اهل بیت علیهم السلام می شود، مثلا: رعایت نکردن آداب زیارت و کارهایی که موجب وهن اهل بیت علیهم السلام است. بنده مدتی پیش که مکه مشرف بودم یک روزی خانمی که اهل ترکیه بود آمد گفت: من می خواهم شيعه شوم! یک مترجم انگلیسی زبان پیدا کردیم بین من و ایشان واسطه شد. این خانم اطلاعات زیادی در مورد اسلام داشت، اما چند سؤال در ذهنش بود و از من پرسید و من هم جواب دادم و او قانع شد. آخرین مرحله ای که همه حرف ها تمام شد گفت: یک چیز من را از شیعه دور می کند و آن این است که من روزها در مسجد الحرام می روم و می بینم خانم ها فریاد می زنند و رعایت نمی کنند یا فیلم حرم امام رضا علیه السلام را می بینم، نوع برخورد زنها را پای ضریح می بینم که حجابشان کنار رفته این ها مگرمسلمان نیستند؟ این رفتار بعضی از شیعیان مخصوصا خانم ها من را از شیعه دور کرده است! عزیزان! آیا این اهانت نیست که من با رفتارم شخصی را که به مرز تشیع رسیده از اسلام دور کنم؟!
عده ای در خانه علی بن موسی الرضا علیهما السلام آمدند آقا چند روز آنها را راه نداد. آنها گفتند: به آقا بگویید چرا ما راه نمی دهند؟ وقتی محضر آقا نشستند. آقا فرمودند: «وَ ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ»(2) هر مصیبتی و بلایی که سر شما می آید به خاطر خودتان است. شما تقیه را
ص: 141
رعایت نمی کنید. این عین کلام امام علیه السلام است، شما حقوق برادران دینی تان را رعایت نمی کنید، حرمت ما را نگه نمی دارید.(1)
امام صادق علیه السلام فرمودند: «کونوا لَنَا زَيْناً وَ لَا تَكُونُوا عَلَيْنَا شَيْناً»؛(2) مايه افتخار ما باشید نه مایه ننگ و ذلت.
اگر کاری از ما سر بزند که مردم را از اهل بیت علیهم السلام دور کند، این کوچک شمردن اهل بیت علیهم السلام است.
مادة «اهان»روایات زیاد دارد، امام صادق علیه السلام فرمودند: «مَنْ أَهَانَ فَقِيهاً لَقِيَ اللَّهَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ هُوَ عَلَيْهِ غَضْبَانُ»؛(3) اگر کسی به فقیهی اهانت کند روز قیامت خدا را ملاقات می کند در حالی که بر او عصبانی و غضبناک است.
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: «مَنْ أَهَانَ فَقِيراً مُسْلِماً مِنْ أَجْلِ فَقْرِهِ وَ اسْتَخَفَّ بِهِ فَقَدِ اسْتَخَفَّ بِاللَّهِ»؛(4) کسی که به فقیری به خاطر فقرش اهانت کند، به من اهانت
ص: 142
کرده است و اهانت به من اهانت به خداوند است. اینها همه از مصادیق اهانت است. انسان باید به این نکات توجه داشته باشد.
آقای دین پرور که مسئول بنیاد نهج البلاغه هستند، نقل می کردند که خدمت علامه طباطبایی رسیدم، با یک نشاط و شوری گفتم: آقای علامه من یک نظریه جدیدی از یکی از اندیشمندان مسلمان معاصر پیدا کردم! و بعدشروع کردم این نظریه را برای علامه طباطبایی گفتن و ایشان هم سراپا گوش کرد و از من تشکر کرد، و من هم از محضر ایشان مرخص شدم. مدتی بعد الميزان را می خواندم دیدم این نظریه را ایشان نقل کرده و نقد کرده است. یک کلمه هم به من نگفت که: این نظریه را من می دانم؛ چون نمی خواست من را کوچک کند.
ملا خلیل قزوینی در یک مناظره علمی با ملا فیض کاشانی نظریه ای اشتباه داده بود. اما نظر ملا محسن را نپذیرفته و بعد متوجه اشتباهش شد و از قزوین راه افتاد و در خانه ملامحسن در کاشان آمد و گفت: «یا محسن قد اتاک المسی»؛ ملا محسن! خطاکار آمده است. اشتباه کرده ام حق باتو بوده است. ملا محسن هر چه به او گفت بیا وارد خانه شو، گفت: من فقط از قزوین آمده ام به تو بگویم اشتباه کرده ام.(1)
گذشتگان، نسبت به علما و شخصیت ها خیلی حواسشان جمع بود.
ص: 143
وحید بهبهانی که صاحب آثار متعدد است، در سفارش هایش می گوید: «ایاک ثم إياك ثم إیاک و غيبة العلماء»؛ بپرهیزید بپرهیزید بپرهیزید از غیبت علما.
اهانت به فقها و فقرا و مسلمانان گناه بزرگی است.
سومین گروه ذلیل شده توسط خداوند کسانی هستند که ظالم را یاری می کنند. پیامبر صلی الله علیه و آله در این باره می فرمایند: «أَذَلَّ اللَّهُ مَنْ أَعَانَ الظَّالِمِينَ عَلَى ظُلْمِهِمْ»؛ خدا خوار کند کسی که ظالم را یاری کند.
نکته ای که قابل توجه است این که خود انسان نباید زمینه اهانت دیگران به خودش را فراهم کند.
عقیل بر معاویه وارد شد معاویه برای این که اطرافیانش را بخنداند گفت: عقیل عمویت ابولهب کجا است؟ عقیل هم گفت: چرا از من می پرسی نزد عمه ات حمالة الحطب است! وقتی شریک بن اعور بر معاویه وارد شد، معاویه گفت: شریک این هم اسم است که تو داری؟ گفت: معاویه اسم تو هم، نام سگی است که عوعو می کند.(1) معاویه خیلی خجالت کشید. گاهی انسان با زبان خودش زمینه اهانت دیگران را فراهم
ص: 144
می کند.
حضرت علی علیه السلام فرمودند: «خَمْسَةَ يَنْبَغِي أَنْ يُهانُوا»؛ پنج گروه هستند که اگر به آنها توهین شد تقصیر خودشان است: 1-«الدَّاخِلُ بَيْنَ اثْنَيْنِ لَمْ يُدْخِلَاهُ فِي أَمْرِهِمَا»؛ کسی که دو نفر دارند سری با هم حرف می زنند برود گوش بدهد ببیند آنها چه می گویند، اگر به او گفتند: فضولی نکن وکوچکش کردند تقصیر خودش است. 2-«وَ المتامر عَلَى صَاحِبُ الْبَيْتِ فِي بَيْتِهِ»؛ کسی در خانه ای مهمان شود، به صاحب خانه فرمان دهد، اگر به او توهین شد تقصیر خودش است. 3-«وَ الْمُتَقَدِّمِ إِلَى مَائِدَةٍ لَمْ يُدْعَ إِلَيْهَا»؛ کسی سر سفره ای برود که دعوت نشده باشد. 4-«وَ الْمُقْبِلُ بِحَدِيثِهِ عَلَى غَيْرِ مُسْتَمِعِ»؛ کسی که جایی حرف بزند که گوش نمی دهند. 5-«الْجَالِسُ فِي الْمَجَالِسِ الَّتِي لَا يَسْتَحِقُّهَا»؛(1) کسی در مجلسی برود که سزاوار نیست.
اهانت گناه بزرگی است مخصوصا اگر به اسلام و اهل بیت علیهم السلام باشد؛ منتها آدم باید خودش زمینه اهانت به خودش را فراهم نکند.
ص: 145
قال الله تبارک و تعالی:«لَهَا سَبْعَةُ أَبْوَابٍ لِكُلِّ بَابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ»(1)
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: در شب معراج دیدم بر روی درب پنجم جهنم این سه مطلب نوشته شده است که اولین مطلبش این است: «لَا تَتَّبِعُوا الْهَوَى فَالْهَوَى يُخَالِفُ الْإِيمَانَ»:از هوای نفستان تبعیت نکنید؛ چون هوای نفس مانع از ایمان، باور و اعتقاد است.
روایات و آیات فراوانی در این رابطه داریم، قرآن کریم در آیات متعددی خطر هوای نفس را متذکر شده است؛ از جمله آن آیه معروفی که راجع به بلعم باعورا در سوره مبارکه اعراف اشاره کرده است. مفسرین نوشته اند: بلعم از مفسرین حضرت موسی علیه السلام بوده است که او را گاهی برای تبلیغ می فرستاد، عالمی خوش بیان و خوش سخن بود.
ص: 146
می دانید خصوصیت علم رفعت است؛ یعنی علم انسان را بالا می برد، خود خداوند در قرآن می فرماید: «يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ ۚ»(1)؛ اما قرآن می فرماید: بلعم به خاطر این که تابع هوای نفسش شد، حاضر شد حضرت موسی علیه السلام را نفرین کند و کمک کند تا قوم حضرت موسی علیه السلام شکست بخورند.
قرآن می فرماید: مثل این عالم مثل سگ است: «وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلَٰكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ ۚ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ»(2) ما می توانستیم او را بالا ببریم اما بلعم به زمین چسبید؛ چون از هوای نفسش پیروی کرد.
در قرآن قاعده ای وجود دارد به نام جری و تطبيق؛ یعنی آیه ای که در موضوعی نازل شده، می شود بارها آن را بر دیگران تطبیق داد. امام باقر علیه السلام فرمودند: هر کسی در این دنیا هوای نفسش را بر خواسته های خدا مقدم کند مشمول این آیه است.
امام باقر علیه السلام فرمودند: خدا برای هر کسی که هوا و خواست خودش را بر خواست خدا مقدم کند مثال مذکور را زده است.(3)خدا فرموده به نامحرم نگاه نکن ولی دلم می گوید نگاه کن و من هم این کار را انجام می دهم، خواست خودم را بر خواست خدا مقدم کرده ام. روح انسان یک سری امیال و غرایز دارد. مرحوم آقای فلسفی رحمة الله می فرمود: این غرایز کور
ص: 147
و کر هستند وقتی گرسنه می شوند، حلال و حرام نمی فهمند، می گویند ما را سیر کن! می گوید می فهمم این غذا خوب یا بد است به حلال و حرامش کار ندارم، اما آن عقل است که می گوید: مال خودت آری، اما مال مردم نه! غریزه جنسی وقتی طوفانی شود می گوید: من را ارضاء کن کار به شرعی و غیر شرعی ندارد. لذا فرمودند: کسی که خواست خودش را بر خواست خدا مقدم کند مثال این آیه است.
امام سجاد علیه السلام فرمودند: «إِنَّ اللَّهَ جَلَّ جَلَالُهُ يَقُولُ : وَ عزتی وَ جلالی وَ جمالی وَ بهائی وَ ارتقاع مَكَانِي لَا يُؤْثِرُ عَبْدُ هوای عَلَى هَوَاهُ إِلَّا جَعَلْتُ هَمَّهُ فی آخِرَتِهِ وَ غِنَاهُ فِي قَلْبِهِ وَ کففت عَلَيْهِ ضیعته وَ ضَمَّنْتُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ رِزْقَهُ وَ أَتَتْهُ الدُّنْيَا وَ هِيَ رَاغِمَةُ»؛(1)خداوند فرمودند: قسم به عزت و جلالم، قسم به بها و عظمت و زیبایی ام و قسم به بلند مرتبه بودن من، هر بنده ای که خواست من را بر خواست خودش مقدم کند من چهار پاداش به او می دهم. 1- کاری می کنم که دغدغه دنیا را نداشته باشد، 2- غنای قلبی به او می دهم، 3- کاری می کنم از زمین و آسمان برای او روزی ببارد،4- کاری می کنم دنیا به او روی بیاورد.
پیامبرگرامی اسلام صلی الله علیه و آله با اصحاب می رفتند، دیدند یک جوانی در
ص: 148
خاک و شن های داغ حجاز بدنش را عریان کرده و روی این شن ها می گذارد و می چرخد، حضرت فرمودند: جوان چه می کنی؟ گفت: یا رسول الله! یک صحنه شهوانی پیش آمد داشتم به طرفش می رفتم، یک مرتبه فرار کردم، دارم به نفسم این حرارت رامی چشانم، می گویم: تو که طاقت شن داغ را نداری می خواهی عذاب جهنم را تحمل کنی! رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: جوان بلند شو، خدا پیش ملائکه به تو مباهات می کند و جوان از رسول خدا صلی الله علیه و آله خواست دعایی در حقش بکند.
مرحوم آقا شیخ عبدالنبي اراکی رحمة الله در زمان آقا سید ابو الحسن اصفهانی بود، ایشان در حرم حضرت معصومه عليها السلام دفن است. گفتند: ایشان بسیار دقیق تعبير خواب می کرد، حتی یک وقتی آقایی پیش ایشان آمد و خوابی را نقل کرد. وقتی خواب را نقل کرد، ایشان فرمودند: همسرت این خواب را دیده است نه تو! به او گفتند: از کجا تو این تشخیص را پیدا کردی؟ گفت: از گذشتن از یک گناه شهوانی آن طور که يوسف علیه السلام گذشت.
آقای اراکی گفت: من در دوران طلبگی حدودا بیست ساله بودم در اراک داخل حجره بودم. برف زیادی باریده بود که نمی شد قدم از قدم برداشت، دیدم در حجره را می زنند در را باز کردم، دیدم خانم جوانی است، گفت: من در سرما گیر کرده ام و حیوانات وحشی در خیابان هستند، می شود امشب در حجره ات به من جا بدهی؟ گفتم: نه، من یک طلبه جوان
ص: 149
و تو هم یک زن جوان هستی، در را بستم.
مجددا در زد و گفت: من اگر امشب از بین بروم خونم گردن تو است و اگر اراذل و اوباش و افراد ناپاک به من تعرضی کنند مقصر تو هستی؟ گفتم:داخل بیا! ایشان می گوید: یک مقداری که گذشت دیدم این خانم با غرض وارد شده است. از حرکات و حرف هایش از این که گاهی پایش را دراز می کرد تا به پای من بخورد متوجه شدم این را نزد من فرستاده اند تا آبروی من را ببرند! از اتاق بیرون آمدم و تا صبح در برف ماندم و سرمای شدیدی خوردم و چند روز بیمار شدم، صبح به او گفتم: هوا روشن شد، بلند شو برو. از آن شب علم تعبیر خواب به من داده شد.
قرآن می فرماید: «وَ أَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَىٰ فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوَىٰ»(1) بهشتی شدن دو شرط دارد: اول انسان باید از مقام و عظمت خدا حساب ببرد و دوم نفس اش را از خواسته ها دور کند؛ بهشت در انتظار این انسان است.
امام صادق علیه السلام در تفسير آيه «وَلِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ»(2) فرمودند: «مَنْ عَلِمَ أَنَّ اللَّهَ يَرَاهُ وَ يَسْمَعُ مَا يَقُولُ وَ يَعْلَمُ مَا یعمله مِنْ خَيْرٍ أَوْ شَرٍّ ، فَيَحْجُزُهُ ذَلِكَ عَنِ الْقَبِيحِ مِنَ الْأَعْمَالِ ، فَذلِكَ الَّذِي ، خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ
ص: 150
الهَوى»؛(1) کسی بداند خدا او را می بیند و هر چه می گوید می شنود و هر چه از ذهن ما می گذرد خدا می داند این اطلاع باعث شود کار زشت نکند؛ این آدمی است که خدا فرموده است «خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَىٰ».
در روایت دیگری رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: شیطان گفت: به عزتت سوگند که تا بندگانت جان در بدن دارند، از گمراه کردنشان دست نمی کشم. خداوند فرمودند: به عزت و جلالم سوگند، تا زمانی که از من آمرزش بطلبند، آنان را می آمرزم (2)شیطان وقتی این وضعیت را متوجه شد، گفت: کار دیگری می کنم و آن این که هوای نفس را بر آنها غالب می کنم، آن وقت فکر می کنند آدم های خوبی هستند و استغفار نمی کنند.
جابر بن یزید جعفی هجده سال شاگرد امام باقر علیه السلام بود. بعد از هجده سال آمد خداحافظی کند به کوفه برگردد، خدمت امام باقر علیه السلام رسید و گفت: من قصد دارم به کوفه برگردم؛ از شما می خواهم من را نصیحت کنید! آقا فرمودند: بعد از هجده سال همه این ها را که گفتیم یادداشت کردی؟ گفت: آقا می دانم الان که می خواهم بروم یک جمله ای بگویید. آقا فرمودند: «خالِف هَواکَ»؛ با هوای نفست مخالفت کن.
ص: 151
حضرت على عليه السلام فرمودند: «مَنْ أَهْمَلَ نَفْسَهُ أَفْسَدَ أَمْرِهِ»؛ (1)هر که نفس خود را واگذارد، کارش را تباه گرداند. هوای نفس انسان را کور و کر می کند. این هایی که قاتل می شوند می گویند ما نفهمیدیم چه شد.
یکی از رفقای اهل منبر نقل می کرد. به شهری رفتم. در آن شهر کاسبی بود که خیلی آدم متدین و مقیدی است. ایشان می گفت: این قدر مقید بود که یک وقت بنده در کرمانشاه به منبر می رفتم از آن شهر تا کرمانشاه چند ساعت راه است او مغازه اش را تعطیل می کرد و به پای منبر من می آمد. ایشان می فرمود: بعد از مدتی به همان شهر رفتم، من را دعوت کردند در زندان سخنرانی کنم. برای سخنرانی به زندان رفتم، او را در زندان دیدم و بعد از منبر با او صحبت کردم و از او پرسیدم اینجا چه می کنی؟
گفت: من زمانی که در آن شهر بودم بر اثر این پیامک ها با خانمی آشنا شدم و بعضی از روزها به منزل او می رفتم و زمانی می رفتم که مادرش در منزل نباشد که مادرش در منزل نبود به خانه اش می رفتم بالاخره یکی از روزها که آنجا بودم مادرش زود به خانه برگشت و من را در منزل دید و عصبانی شد و من بی اختیار برای این که ساکت شود، مادر را خفه کردم؛ دختر شروع به داد و فریاد زدن کرد و من او را هم خفه کردم و دو قتل
ص: 152
مرتکب شدم؛ برای این که آبروی من در آن شهر نرود، مدتی فراری بودم تا من را دستگیر کردند. دوست ما می فرمود: ما پیش خانواده اش رفتیم برای این که رضایت را بگیریم، گفتیم: این آدم بدی نیست حتی می فرمود: دیه بسیار بالایی به خانواده اش پیشنهاد دادند ولی قبول نکردند و بالاخره او را اعدام کردند.
این مثل قصه برصیصای عابد است که قرآن می فرماید: «كَمَثَلِ الشَّيْطَانِ إِذْ قَالَ لِلْإِنْسَانِ اكْفُرْ فَلَمَّا كَفَرَ قَالَ إِنِّي بَرِيءٌ مِنْكَ إِنِّي أَخَافُ اللَّهَ رَبَّ الْعَالَمِينَ»(1) برصیصا اول زنا کرد و بعد هم قتل کرد و بعد هم کافر شد و وقتی او را بالای چوبه دار بردند شیطان به او گفت: به من ایمان بیاور من تو را نجات می دهم. بالاخره بی دین از دنیا رفت.
باید حواسمان جمع باشد. دائم با وضو بودن، با قرآن بودن، ارتباط با زیارت اهل بیت علیهم السلام داشتن، با علما رابطه داشتن و... انسان را از این خطرات مصون می کنند.
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: دومین مطلب این است: «وَ لَا تُكْثِرْ منطقک فِيمَا لَا يَعْنِيكَ فَتَسْقُطَ مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ»:حرف های اضافی در زندگی تان نزنید که از رحمت خدا مأیوس می شوید. حرف وقتی اضافی شد ناراحتی و تحریک در آن می آید.
ص: 153
در حالات مرحوم کاشف الغطا خواندم - ایشان عالم بزرگی است و آثار زیادی دارد - پسر ایشان نقل می کند: پدرم چند ساعت به اذان صبح برای نماز شب بیدار می شد و ما هم عبادت پدر را شاهد بودیم؛ یک شب همین طور که خوابیده بودیم دیدیم صدای گریه و ناله پدرمان می آید، به سمت اتاق دویدیم، دیدیم گریه می کند، یک قدری که آرام شد فرمودند: سر شب مشغول مطالعه بودم به یک فتوایی برخورد کردم آن را خواندم دنبال سندش گشتم تمام کتابهای حدیثی را گشتم ولی سندش را پیدا نکردم ناراحت شدم، کتاب ها را بستم و گفتم: علمای گذشته عجب آدم هایی بوده اند گاهی بی سند فتوا می دادند، و بعد هنگامی که خوابیدم در عالم رؤیا دیدم در نجف اشرف در حرم امیر مؤمنان علیه السلام هستم. در ایوان علما و مراجع نشسته بودند محقق حلی هم روی منبر نشسته و دارد درس می گوید تا خواستم وارد شوم، شخصی گفت: آقا فرمودند: کاشف الغطا را راه ندهید. هر چه اصرار کردم فایده نداشت. صبر کردم درس تمام شد و خدمت محقق سلام کردم و علتش را پرسیدم، فرمودند: آیا تو واقعا همه کتابها را گشته بودی و این چنین صحبت کردی؟ همین آقایی که پای منبر من نشسته در کتابش سند این فتوا را آورده. مراجعه کردم دیدم مملامحسن فیض کاشانی است. از خواب پریدم کتاب و افی را ورق زدم سندش را پیدا کردم.(1)
ص: 154
امروز پشت سر علما خیلی راحت غیبت می کنند و تمسخر می کنند که این گناه بسیار بزرگی است.
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: سومین مطلب این است: «وَ لَا تَكُنْ عَوْناً لِلظَّالِمِينَ»،(1) هیچ گاه ظالم را همراهی نکنید، مثلا: اسرائیل به فلسطین حمله کرده شما هم دل خوشی از آن منطقه ندارید، بگویید خوب کاری کرده، شما در کلامت ظالم را همراهی کرده اید.
این مطالبی که در روی درب های جهنم نوشته شده، گویای این مسئله است که اگر کسی از اینها پرهیز کنند بهشتی می شود و در بهای جهنم به روی کسانی که اینها را رعایت کنند بسته است.
ص: 155
قال الله تبارک و تعالی:«لَهَا سَبْعَةُ أَبْوَابٍ لِكُلِّ بَابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ»(1)
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: در شب معراج دیدم بر روی درب ششم جهنم این سه مطلب نوشته شده است: «وَ عَلَى الْبَابِ السَّادِسِ مَكْتُوبُ : أَنَا حَرَامُ عَلَى الْمُتَهَجِّدِينَ ، أَنَا حَرَامُ عَلَى الْمُتَصَدِّقِينَ ، أَنَا حَرَامُ عَلَى الصَّائِمِينَ »؛ (2) من بر سه چیز و سه کس حرام هستم.
مرحوم شهید مطهری (رحمة الله) می فرمود: ما همیشه به خدا می گوییم بده؛ یک چیزهایی را هم بگوییم خدایا از ما بگیر، مثلا: خدایا حسد وکینه را از ما بگیر! خدایا از ما سوءظن و شهوت حرام را بگیر! همیشه داشتن خوب نیست گاهی نداشتن خوب است. آدم قند و چربی نداشته باشد خوب است. بعضی نداریها ثروت است. آدمی که بیماری ندارد، کینه
ص: 156
ندارد. آدمی که بدهی ندارد و حق الناس و حق الله در زندگی اش نیست، این نداشتن سرمایه است و لذا در این روایت فرمودند: جهنم می گوید من بر سه گروه حرام هستم و آنها را راه نمی دهم. این سه گروه شامل: 1- افرادی که تلاش می کنند، 2- کسانی که صدقه می دهند، 3- افرادی که روزه می گیرند.
تلاش و کوشش رمز موفقیت انسان است. امیر مؤمنان علی علیه السلام فرمودند: «فَعَلَيْكُمْ بِالْجِدِّ وَ الِاجْتِهَادِ وَ التَّأَهُّبِ وَ الِاسْتِعْدَادِ وَ التَّزَوُّدِ فِي مَنْزِلِ الزَّادِ»؛(1) مردم! دنبال سه چیز بروید: 1- کوشش و تلاش؛ تا زنده هستید و می توانید کوشش کنید. 2- همیشه آماده مرگ باشید؛ البته انسان باید برای دنیا تلاش کند ولی اگر گفتند: امشب شب آخر عمر شما است، آماده رفتن باشید.
به میرزای شیرازی گفتند: اگر به شما بگویند سه روز از عمرت باقیمانده چه می کنی؟ گفت: همین کارهایی که تا الان می کردم؛ چون من آماده هستم. 3- تا می توانید توشه جمع کنید و بعد هم می فرمود: مواظب باشید دنیا شما را فریب ندهد.
یکی از اساتید می فرمود: جمع کردن ثواب راحت است، مثلا: وضو بگیر و بخواب، سه تا قل هو الله بخوان و بخواب، ثواب ختم قرآن را به شما می دهند. کتاب نهج الذكر که در چهار جلد با ترجمه نوشته شده
ص: 157
است و همچنین کتاب نهج الدعا راه هایی ساده برای رشد و ترقی و تعالی پیش پای ما گذاشته است اما نگه داشتن ثواب سخت است.
در سوره زمر آیه 56 خداوند می فرماید: وقتی گنه کارها را می آورند که به جهنم ببرند این ها می بینند که این جا حکم صادر شده است سعی می کنند به یک نحوی عذر بیاورند و یک چیزی بگویند بلکه راهی پیدا کنند؛ آنجا خداوند می فرماید: آنها سه مطلب می گویند که یک موردش این است: «وَ أَنْ تَقُولَ نَفْسُ يَا حسرتي عَلَى مَا فَرَّطْتُ فِي جَنْبِ اللَّهِ»(1)می گویند: وای ما درباره خدا کوتاهی کردیم. جنب؛ یعنی پهلو، خدا که پهلو ندارد. جنب الله؛ یعنی هر چیزی که به خدا منصوب باشد، مثلا: نماز، قرآن، امیرمؤمنان علی علیه السلام ، ولایت، روزه، حج و ... آیه مذکور می گوید: وای بر من که در تمام واجبات و در تمام مسائلی که باعث رشد بود کوتاهی کردم.
اجتهاد دو معنا دارد: در روایات یعنی مبارزه با نفس و ترک گناه. امام صادق علیه السلام فرمودند: «أَشَدُّ النَّاسِ اجْتِهَاداً مَنْ تَرَكَ الذُّنُوبَ»؛(2) پرکارترین، پر تلاش ترین آدم کسی است که گناه را ترک کند.
ص: 158
این یک معنای اجتهاد در روایات است. اما معنای دیگر اجتهاد؛ یعنی کار کردن و فعالیت کردن، کار کردن یک طلبه با یک بازاری و راننده و نویسنده با هم متفاوت است.
امام کاظم علیه السلام مشغول فعالیت کشاورزی بود. البته ائمه علیهم السلام علمشان لدنی و الهی است دیگر به کلاس درس احتیاج نداشتند. ائمه علیهم السلام اگر کار کشاورزی در زندگی شان بوده؛ چون نیاز به کسب علم از استاد نداشتند. ما حدیث داریم که شبهای جمعه علوم ائمه علیهم السلام افزایش پیدا می کند؛ منتها من عند الله. امام جواد علیه السلام هفت ساله بود که عالم به همه علوم بود و لذا منابع مالی ائمه علیهم السلام یک بخشی اش دامداری بود و یک بخشی اش کشاورزی و بخشی دیگر از نذورات و کمکهای مردمی بوده است. امام کاظم علیه السلام علیه السلام مشغول فعالیت بود - محمد بن منکدر از صوفیان عامه است. اگر کتاب های تصوف را ببینید در زمان همه ائمه علیه السلام متصوفه ای بودند که شیعه نبودند و البته گاهی معترض بودند و گاهی هم بعضی از آنها انسان های معتقد و با ادب بودند، مثلا: سفیان ثوری یکی از این ها است. محمد بن منکدر از کسانی بود که کار را کنار گذاشته بود و به عبادت می پرداخت که مورد قبول ائمه ما نبود- خدمت امام کاظم علیه السلام آمد و گفت: یابن رسول الله! از شما بعید است که مشغول کار باشید. آقا فرمودند: «لَوْ جَاءَنِي الْمَوْتُ وَ أَنَا عَلَى هَذِهِ الْحَالِ جَاءَنِي وَ أَنَا فِي طَاعَةٍ مِنْ طَاعَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ»؛ اگر مرگ الان سراغ من بیاید من در حال اطاعت خدا
ص: 159
از دنیا رفته ام.(1) این سخن امام عليه السلام به محمد منکدر نشان می دهد که خود کار عبادت است.
جوانی وارد مسجد رسول خدا صلی الله علیه و آله شد. اصحاب گفتند: يا رسول الله! این جوان همیشه کار می کنند، کاش یک قدری عبادت می کرد و جوانی اش را در مسجد صرف می کرد! پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: کار کردن این جوان سه حالت دارد: 1-«إِنْ كَانَ يَسْعَى عَلَى نَفْسِهِ ليكفها عَنِ الْمَسْأَلَةِ وَ يُغْنِيهَا عَنِ النَّاسِ فَهُوَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ»؛ اگر کار می کند که کل بر مردم و جامعه نباشد، کار می کند که دستش را پیش کسی دراز نکند کارش عبادت است. 2-«وَ إِنْ كَانَ يَسْعَى عَلَى أَبَوَيْنِ ضِعْفَيْنِ أَوْ ذُرِّيَّةً ضِعافاً ليغنيهم وَ يَكْفِيهِمْ فَهُوَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ»؛ اگر کار می کند که پدر و مادرش و همسر و فرزندانش را تأمین کند باز هم عبادت است. 3-«وَ إِنْ كَانَ يسعی تفاخرا وَ تکاثرأ ، فَهُوَ فِي سَبِيلِ الشَّيْطَانِ»؛(2)و اگر کار می کند که فخر فروشی کند، این کار پیروی از شیطان است.
عزیزان! یکی از کارهای ناپسندی که در روایات ذکر شده است شکوه و ناشکری است. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: «يَأْتِي عَلَى النَّاسِ زَمَانُ يَشْكُونَ
ص: 160
فِيهِ رَبَّهُمْ قُلْتُ وَ كَيْفَ يَشْكُونَ فِيهِ رَبَّهُمْ قَالَ يَقُولُ الرَّجُلُ وَ اللَّهِ مَا رَبِحْتُ شَيْئاً مُنْذُ كَذَا وَ كَذَا وَ لَا آكُلُ وَ لَا أَشْرَبُ إِلَّا مِنْ رَأْسِ مالی وَیحَکَ وَ هَلْ أَصْلُ مالک وَ ذِرْوَتُهُ إِلَّا مِنْ ربک»؛ (1)یک زمانی می آید به هر کسی می رسی شکایت می کند. فرمودند: کاسبی می گوید به خدا امروز هیچ چیز به دست نیاوردم و از سرمایه و اصل کار، زندگی ام را می چرخانم. آقا فرمودند: نمی داند این اصل سرمایه هم برای خدا است. این که کسی بگوید کاسبی تعطیل است این شکوه است.
کسی به نام ابو طيار (کاسبی که ورشکسته شده بود) به حالت شكوه و ناراحتی خدمت وجود مقدس امام صادق علیه السلام آمد. آقا فرمودند: ابوطيار به کوفه برو، من یک راه حلی به تو یاد می دهم تا کاسبی ات رونق بگیرد. امام صادق علیه السلام فرمودند: «فَصَلِّ رَكْعَتَيْنِ ، أَوْ أَرْبَعَ رَكَعَاتٍ ثُمَّ قُلْ فِي دُبُرِ صلاتک تَوَجَّهْتُ بِلَا حَوْلٍ مِنًى وَ لَا قُوَّةً ، وَ لَكِنَّ بِحَولِکَ وَ قُوَّتِکَ ، أَبْرَأُ إِلَيْكَ مِنَ الْحَوْلِ وَ الْقُوَّةِ إِلَّا بِكَ ، فَأَنْتَ حَولِی ، وَ مِنکَ قُوَّتی»؛ وقتی که می خواهی به مغازه بروی دو رکعت نماز بخوان، بعد بگو خداوندا من دنبال کار می روم نه به قوت خودم.
می گوید: آمدم این کار را انجام دادم و نشستم ناگهان دیدم یک پارچه فروشی در بازار قدم می زند و پارچه ها روی دستش سنگینی می کند
ص: 161
صدایش زدم و گفتم: تو پارچه داری اما جا نداری: من جا دارم و جنس ندارم. بیا آبروی هم را بخریم تو جنس هایت را در مغازه من بگذار لااقل در مغازه ام جنسی باشد. در نقل دارد که پارچه ها زمستانی و ضخیم بود و مردم نیاز به پارچه های ضخیم داشتند، در نتیجه کارشان رونق گرفت. مدتی بعد خدمت آقا رسید و گفت: زندگی ام متغير شد.(1)
در روایات آمده که دو چیز کلید سقوط و زشتی است. امام باقر علیه السلام فرمودند: «إِيَّاكَ وَ الْكَسَلَ وَ الضَّجَرَ فَاِنَّهُما مِفْتَاحُ کُلِّ شَرٍّ»؛(2) از کسالت و افسردگی بپرهیزید که کلید تمام سقوطها و بدبختی هاست.
در عالم طلبگی هم همین طور است، کتابخانه شيخ طوسی را در بغداد آتش زدند، تمام زندگی شیخ از بین رفت، هر کسی بود یک گوشه ای می نشست و می گفت: هستی ام از بین رفت ولی ایشان به نجف آمد و حوزه را تأسیس کرد و چند کتاب حدیثی نوشت. دو تا از کتاب های حدیثی ما از شیخ طوسی است.
شیخ آقا بزرگ تهرانی وقتی الذریعه را نوشت دیگر در آخرهای عمرش نمی توانست کتاب دست بگیرد؛ چون دستانش می لرزید. می خوابید و کتاب را روی سینه اش می گذاشت و مطالعه می کرد. می گویند
ص: 162
وقتی ایشان را غسل دادند دیدند سینه اش زخم است،اطرافیانش گفتند: در اثر کتاب هایی که ایشان روی سینه اش می گذاشت زخم شده است.
در یک جایی دیدم که ایشان می گوید: من این سطور كتاب الذریعه را با دست های مرتعش دارم می نویسم.
هنگامی که درس کفایۀ آقای ستوده رحمة الله می رفتیم، می فرمودند: درس خواندن خوب مثل چاه کندن با سوزن است. بزرگان و علما و شخصیت های ما این طور تلاش می کردند. «فَعَلَيْكُمْ بِالْجِدِّ وَ الِاجْتِهَادِ»؛ یعنی تلاش کردن مثل شخصیت های بزرگ.
خلاصه عرض این شد که: «أَنَا حَرَامُ عَلَى الْمُتَهَجِّدِينَ ، أَنَا حَرَامُ عَلَى الْمُتَصَدِّقِينَ ، أَنَا حَرَامُ عَلَى الصائِمین»؛ آتش جهنم می گوید: من بر سه گروه حرام هستم: 1- تلاش گران، 2- خدمتگزاران، 3- روزه داران. انسان با تلاش و کوشش علمی به جایی می رسد و رشد و تعالی پیدا می کند.
جوان های عزیز! اجازه ندهید فرصت ها در زندگی تان از بین برود، فرصت یابی کنید. مرحوم میرزای قمی رحمة الله روزی یک ساعت برای مراجعات مردمی وقت گذاشته بود و مردم می آمدند سؤالاتشان را از ایشان می پرسیدند و گاهی از اوقات که کسی نمی آمد و ایشان بیکار بود قلم و کاغذ را بر می داشت و در این فرصت که برای پاسخ گویی گذاشته بود یادداشت می کرد و مباحث علمی را می نوشت؛ محصول این نوشته ها هفت جلد کتاب به نام غنائم الأيام شد.
مرحوم آقا سید احمد زنجانی رحمة الله پدر حاج آقای شبیری زنجانی که
ص: 163
کتابی به الكلام يجر الكلام دارد. در حالات ایشان نقل می کنند گاهی دقایقی قبل از غذا که می خواستند سفره را پهن کنند ایشان مشغول نوشتن می شد که محصولش چند کتاب و یک قرآن خطی شد.
آقازاده مرحوم سید محسن امین یک مصاحبه ای با مجله حوزه کردند، فرموده بودند پدرم احساس کرد شیعیان در دمشق سه مشکل اساسی دارند: 1- مدارس برای بچه های شیعیان نیست، به این خاطر به مدارس مسیحیت می روند و معارف آنها را آموزش می بینند. 2- عزاداری ها نهادینه نیست. 3- شخصیت شیعه در آنجا معرفی نشده است.
می فرمود: در هر سه عرصه پدرم وارد شد مدرسه ای بزرگ تأسیس کرد که گاهی مسیحیان هم می آمدند و ثبت نام می کردند. از ثروتمندان پول می گرفت، قشر متوسط کمتر و برای فقیران رایگان بود. برای بحث روضه و عزاداری اباعبدالله عليه السلام سه کتاب نوشت: الدر المزيد (اشعار)، المجالس المنابر السنيه (منبر)، لوعج الاشجان ( وقایع عاشورا و روضه) و اعيان الشيعه را که موفق نشد در زمان حیات چاپ کند. آقازاده ایشان می فرمود: وقتی در بیمارستان به ملاقاتش رفتم تا من را دید گریه کرد، گفتم: پدر چرا گریه می کنی؟ گفت: ناراحت هستم می ترسم من از دنیا بروم و این کتاب روی زمین بماند. گفتم: نه من قول می دهم این کتاب را چاپ کنم.
ص: 164
قال الله و تبارک و تعالی:«لَهَا سَبْعَةُ أَبْوَابٍ لِكُلِّ بَابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ»(1)
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: در شب معراج دیدم بر روی درب هفتم جهنم این سه مطلب نوشته شده است: «حَاسِبُوا نُفُوسَكُمْ قَبْلَ أَنْ تُحَاسَبُوا»قبل از آن که کسی برای شما حسابرسی کند خودتان این کار را بکنید. «وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ بِحُسْبانٍ»(2) این عالم روی حساب است: این بدن روی حساب است. یک مقدار رقم قند بالا برود می گویند: خطرناک است، فشار بالا و پایین برود خطرناک است.
عالم هستی روی حساب است: در مواقعی می بینید که ده سال بعد یک خورشید گرفتگی را پیش بینی می کنند. در این عالمی که همه چیز آن روی حساب است، آن وقت کار انسان بی حساب می شود؟ خدایی که
ص: 165
خورشید و ماه و ستارگان را به حساب گذاشته و بدن من را به حساب گذاشته است، کار من را بی حساب می گذارد؟ این طور نیست! «أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثًا»(1) ؛ آیا حساب می کنید که شما را عبث خلق کردیم؟! این خیلی کج اندیشی است که کسی خودش را بدون حساب بداند.
«وَ وَبِّخُوا نُفُوسَكُمْ قَبْلَ أَنْ تُوَبَّخُوا»؛ خودتان، خودتان را توبیخ کنید قبل از این که شما را توبیخ کنند. شما را توبیخ خواهندکرد، اما قبلش خودتان را توبیخ کنید.
خوشا به حال آن کسانی که نفس لوامه در آنها بیدار است. بدتر از گناه، توجيه و شادی و کوچک شمردن گناه است. آن کسی که گناه می کند و بعد گناهش را توجیه می کند راه رشد گناه را پرورش می دهد. آدم و حوا خودشان را مذمت کردند:«رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا»پروردگارا! ما بر خویش ستم کردیم.(2) يونس پیامبر علیه السلام خودش را مذمت کرد: «إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ»(3)
«وَ ادْعُوا اللَّهَ عَزَّ وَجَلٍ قَبْلَ أَنْ تَرِدُوا عَلَيْهِ ، وَ أَنْ لا تَقعُدُوا عَلَی ذلِک»؛(4) تا
ص: 166
زنده هستید با خدا حرف بزنید. مرحوم حاج شیخ عباس قمی در منازل الاخره می گوید: یک کسی را خواب دیدند گفت: ما این قدر این جان نیازداریم ولی کاری از عهده ما برنمی آید ولی از عهده شما بر می آید پس انجام دهید. عزیزان! روزی می آید: «يُنَبَّأُ الْإِنْسَانُ يَوْمَئِذٍ بِمَا قَدَّمَ وَأَخَّرَ»(1) آن روز انسان و آنچه پیش فرستاده و به جا گذاشته آگاهی داده می شود. عالم برزخ عالم اخبار است عالم عمل نیست، می گویند: این کارها را کردی نمی توانی تغییر بدهی.
چند جمله ای راجع به مولا على علیه السلام عرض می کنم. فضائل و ویژگی ها و مناقب امیرمؤمنان علیه السلام علی رغم همه مخالفت ها و تلاش هایی که دشمنان برای مخفی کردن و برای از بین بردن آن داشتند کتاب های فراوانی را به خود اختصاص داده است؛ بیش از هزار سال قبل نسائی که از علمای شش گانه اهل سنت است خصائص امير مؤمنان علیه السلام را نوشته است و سال 307 از دنیا رفته است؛ این کتاب در بازار منتشر شده است، و یکی از دوستان ما هم با ترجمه خوب و مستند سازی این کتاب را نشر داده است؛ این کتاب چندین ترجمه خوب را از آن خود کرده است و خود ابن حجر در مقدمه می گوید: «اکثر اسانید ها جياد»:سندهای این کتاب نیکو است.
ص: 167
یاران و اصحاب آن حضرت کلماتی که درباره ایشان دارند در خور توجه است. بعضی از کتاب هایی که در شرح حال اصحاب و یاران حضرت امیر علیه السلام نوشته شده: از جمله کتاب نهج الدعا که در رابطه دعا و راه دعا و موانع اجابت دعا و ... است منتها در جلد دوم بخشی از آن راجع به کسانی است که امیر مؤمنان علیه السلام و ائمه علیهم السلام در حق آنها دعا کرده اند، و مواردی را از کسانی می آورد که مطالبی از حضرت امیر علیه السلام اظهار کرده اند.
یکی از آنها عمرو بن حمق است. او شخصیتی است که در صفین وقتی خدمت آقا امیر مؤمنان علیه السلام آمد، عرض کرد: یا امیر مؤمنان ! من به پنج جهت شما را دوست دارم - محبت دوستان علی علیه السلام برای سفره های رنگین ایشان نبوده است، برای مال و منال و دنیا نبوده است. اتفاقأ حضرت در این مسائل سخت گیر بود- على جان! من تو را به پنج جهت دوست دارم: 1- اول کسی هستی که اسلام آورده ای، 2 - جهاد تو از همه بیشتر است، کدام یک از صحابی پیامبر صلی الله علیه و آله به اندازه امیرمؤمنان علیه السلام جهاد داشته است؟ 3- ابو الحسنین هستی، 4- کفو و زوج فاطمه علیها السلام هستی. هر کسی این افتخار را ندارد، و این مدال به او داده نشده است. 5- جان و نفس پیامبر صلی الله علیه و آله هستی و بعد امیر مؤمنان علیه السلام برای او دعا کردند.(1)
ص: 168
این افراد مثل کسانی نیستند که برای او مداحی کنند و بعد پشت سر ایشان چیزهای دیگر بگویند. آمنه همسر عمرو بن حمق را بعد از شهادت امیر مؤمنان علیه السلام زندانی کردند؛ چون عمرو بن حمق فراری بود. بالاخره او را پیدا کردند و سرش را از بدن جدا کردند و برای همسرش که در زندان بود فرستادند. آمنه وقتی سر او را دید خیلی گریه کرد، گفت: برای تو گریه نمی کنم، بلکه گریه ام برای این است که فکر می کردم تو را پیدا نمی کردند و مرا در راه محبت امیر مؤمنان علیه السلام می کشند، حالا که این سعادت از من سلب شده، گریه می کنم. (1)
یکی دیگر از اینها هاشم مرقال است. در یکی از روزهای صفين امیر مؤمنان علیه السلام با مزاح به او فرمودند: هاشم تا کی می خوری و می آشامی؟ هاشم مرقال عرض کرد: کوشش می کنم که دیگر از میدان برنگردم! امام فرمودند: در مقابل رویت کتیبه ذى الكلاع حمیری است که از آن مرگ سرخ می بارد! هاشم عرض کرد: «یا امیرالمؤمنین! «وَ اللَّهِ لَا أُحِبُّ انَّ يَكُونُ لِي دنیا وَ مَا فِيهَا وَ؟؟عدوک»؛(2) دوست ندارم همه دنیا را به من بدهند بگویند یک لحظه دست در دست دشمن على علیه السلام بگذار، من با دشمن تو دشمن هستم؛ لذا وقتی در صفین تیر خورد و با شکم پاره روی زمین افتاد نگاه
ص: 169
کرد دید یکی از دشمنان امیر مؤمنان علیه السلام روی زمین افتاده، کشان کشان خودش را کنار بدن او رساند و پستان های او را به دندان گرفت تا جان داد؛ بغضش را این طور نشان داد.(1) وقتی امیر مؤمنان علیه السلام بالای سر او آمد، فرمودند: خدا به تو جزای خیر بدهد که تا آخرین لحظه حتی با چنگ و دندان از ما دفاع کردی.
این ها یاران امیرمؤمنان علیه السلام بودند که متأسفانه نامشان کم مطرح شده است.
حجر بن عدی یکی دیگر از یاران امیر مؤمنان علیه السلام است که وقتی خدمت ایشان آمد شعر خواند و اشک ریخت. عاشق و فدایی حضرت على علیه السلام بود. معنای شعرهای او این است: تأسف می خورم که مولای متقیان را از دست دادم، تأسف می خورم آقایی چون حضرت علی عليه السلام بالای سر ما نیست.
حضرت روز بیستم حالش مساعد نبود، گاهی بیهوش بود و گاهی به هوش می آمد، چند نفر هم آمده بودند از جمله: حبیب بن عمر، سعسعة بن سوهان، اسبق بن نباته و مردم هم می آمدند و حضرت هم در همان حال به سؤالاتشان جواب می داد، می گفتند: فقط سؤال هایتان را کوتاه کنید حال امامتان خوب نیست. حضرت علی علیه السلام وقتی چشم هایش را باز کرد،
ص: 170
فرمودند: حسنم، چه کسی دارد شعر می خواند؟ عرضه داشت: پدرجان! حجر است، فرمودند: حجر بیا جلوتر تا نزدیک رختخواب آقا آمد، آقا به او فرمودند: حجر یک سؤالی از تو دارم اگر یک روزی به تو بگویند دست از محبت على بردار و او را کافر بخوان و از او تبری بجوی؛ چگونه خواهی بود؟
گفت: آقاجان! همین قدر به شما بگویم: «لَوْ قُطِعَتْ بِالسَّيْفِ إِرْباً إِرْباً»؛ من را با شمشیر قطعه قطعه کنند، «وَ أَضْرَمَ لِى النَّارِ»؛ مرا زنده زنده بسوزانند، من دست از شما برنمی دارم.(1)
در مرز دمشق حجر را با چند نفر از یارانش دستگیر کردند، زمانی که خواستند او را اعدام کنند، حجر گفت: اول پسرم را اعدام کنید می ترسم اگر من به شهادت برسم؛ چون فرزندم است به خاطر محبت پدری دست از عقیده ام بکشم.
جلوی چشمش یارانش را سر بریدند و نوبت به خودش رسید گفتند: سفارشی نداری؟ گفت: دو سفارش دارم: 1-«لَا تَغْسِلُوا عَنَى دَماً»؛ من را با همین خونها دفع کنید، 2-«لَا تُطَلِّقُوا عَنَى حَدِيداً»؛ این آهن ها را از بدن من برندارید؛ من را خون آلود و با زنجیر دفن کنید، «إِنِّي مُلاقٍ مُعَاوِيَةَ عَلَى الْجَادَّةِ»(2) من فردای قیامت می خواهم با معاویه محاجه کنم. این ها یاران
ص: 171
حضرت هستند. این ها نه سر سفره رنگین ابیطالب علیه السلام نشسته بودند و نه پول زیادی به اینها داده بود اتفاقا حضرت علی علیه السلام سخت گیری می کردند.
نجاشی چون شراب خورده بود؛ حضرت على علیه السلام او را شلاق زد. وقتی به معاویه پیوست گفت: از کجا می آیی؟ گفت: از عدل على علیه السلام به ظلم تو رو آورده ام!
ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه، جلد نهم می گوید: به ذهنم رسید به امیرمؤمنان علیه السلام اجحاف شده و حق او ادا نشده است. با این که در جای جای نهج البلاغه از حضرت على علیه السلام تعریف می کند اما در جلد نهم می گوید:تصمیم گرفتم در این فصل یک فصل از فضائل حضرت على علیه السلام را از غیر کتاب های شیعه بیاورم آن هم کتاب های کهن و فراموش شده. می گوید: من چیزهایی در کتاب های پیشینیان یافتم که می خواهم در این فصل بیاورم.
این قسمت از شرح ابن ابی الحدید بسیار زیبا است حدود هجده روایت را که هر کدام چند شاخه می شود با سند در آنجا می آورد.
ص: 172
شما می دانید که زیبایی دو نوع است: یک نوع ظاهری است و دیگری باطنی. خدا هم در قرآن روی هر دو تأکید دارد؛ در مورد زیبایی ظاهری می فرماید:«قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللَّهِ الَّتِي أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالطَّيِّبَاتِ»(1)«خُذُوا زِينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ»(2)، یعنی لباس زیبا بپوشید و معطر باشید. اینها زینت ظاهری است. اما یک زینت باطنی: پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: «الْخُشُوعُ زِينَةَ الصَّلَاةِ»؛(3) نماز زیبایی اش با خشوع است و لذا امیر مؤمنان علیه السلام فرمودند: «زِينَةَ الْبَوَاطِنِ أَجْمَلُ مِنْ زِينَةِ الظَّوَاهِرِ»؛(4) زینت باطنی زیباتر از زینت ظاهری است. یک کسی ممکن است ظاهر خوبی نداشته باشد اما صداقت دارد، درونش پاک باشد. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: هر چیزی زینت دارد: زینت زبان صداقت است و زینت نماز خشوع است، زینت مال انفاق است.
ابن ابی الحدید می گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: علی جان! خدا به تو
ص: 173
سه زیبایی داد که به هیچ کس نداد «إِنَّ اللَّهَ قَدْ زینک بِزِينَةٍ لَمْ يُزَيِّنِ الْعِبَادَ بِشَيْ ءٍ أَحَبَّ إِلَى اللَّهِ مِنْهَا هِيَ زِينَةَ الْأَبْرَارِ عِنْدَ اللَّهِ تَعَالَى الزُّهْدُ فِي الدنيای»؛ على جان! تو سه زیبایی داری که خدا به کسی غیر از تو نداده است. ممکن است دیگران هم داشته باشند اما نه به درجه تو، یک: زهد در دنیا.
ابوالاسود دوئلی می گوید: وقتی جمل اصغر واقع شد و طلحه و زبیر بصره را گرفتند، وارد بیت المال شدند، نگاهشان به طلاها و نقره ها افتاد یکی از آنها گفت: به به چه پولی خدا برای ما رسانده است.
حضرت در نهج البلاغه می فرماید: مثل شتری که در مزرعه مردم بیفتد، اینها بیت المال را به این شیوه دست مایه خودشان قرار دادند.
ابو الاسود می گوید: وقتی جمل اكبر واقع شد و امیر مؤمنان علیه السلام طلحه و زبیر را بیرون کرد و بصره را فتح کرد وارد همین بیت المال شد و همه مال را تقسیم کرد، هیچ پولی دیگر نبود، دو رکعت نماز خواند وقتی نمازش تمام شد صدازد: خدایا! تو شاهد باش علی چیزی برای خودش از دنیا نیاندوخت
امام حسن علیه السلام بیست و یکم رمضان وقتی به مسجد آمدند فرمودند: پدرم چیزی از مال دنیا نیاندوخته بود جز هفتصد درهم، آن را هم برای این که کنیزی بخرد و او را آزاد کند.
ابی نیزر می گوید: وقتی حضرت على علیه السلام قنات را حفر کرد، مثل گردن شتر آب از قنات بیرون زد، على عليه السلام همین طور که ایستاده بود عرق می ریخت، فرمودند: قلم و کاغذ بیاورید، قلم و کاغذ را گرفتند، نوشتند
ص: 174
این چیزی است که امیر مؤمنان علیه السلام برای مردم وقف کرد.(1)
«جَعَلَكَ لَا تزرأ مِنَ الدُّنْيَا شَيْئاً وَ لَا تزرأ الدُّنْيَا مِنْكَ شَيْئاً»؛ تو از دنیا گرفتی ولی دنیا از تو نگرفت: از شب هایش نماز شب و عبادت را گرفتی، از روزهایش کار و تلاش را گرفتی و از تاریکی هایش نان در خانه فقرا بردن را
«وَ وُهِبَ لَكَ حُبِّ الْمَسَاكِينِ فجعلك تَرْضَى بِهِمْ أَ تُبَاعَا وَ يَرْضَوْنَ بِكَ إِمَاماً»؛(2) خدا به تو حب مساکین و فقرا را داد. اقيانوس وجود امیرمؤمنان علیه السلام با هیچ چیز جز اشک یتیم متلاطم نمی شد.
ص: 175
1.مشکات،جلد اول(110 سخنرانی ایراد شده در حرم امام رضا علیه السلام)
2. مشکات، جلد دوم
3. امارت بر نفس (خطبه های نماز جمعه حضرت آیت الله سید احمد خاتمی «زيد عزه»، جلد اول).
4. سبک زندگی دینی در عرصه اجتماع (سخنرانی های حضرت آیت الله سید احمد خاتمی «زید عزه»)
5. آفات زبان (سخنرانی های حضرت آیت الله سید احمد خاتمی «زيد عزه»).
6. حقایق و خرافات (سخنرانی های حضرت آیت الله سید احمد خاتمی «زید عزه»).
7. سبک زندگی دینی در عرصه خانواده ها چگونه بهترین همسرم باشم؟!).
8. روضه های سید الشهدا (برگرفته از کرامات، اشعار، روضه ها و نوحه های مراجع، علما وشعرا).
9. سلسله سخنرانی های استاد رفیعی، جلد اول
10. سلسله سخنرانی های استاد رفیعی، جلد دوم.
11. سلسله سخنرانی های استاد رفیعی، جلد سوم
12. سلسله سخنرانی های استاد رفیعی، جلد چهارم.
13. سلسله سخنرانی های استاد رفیعی، جلد پنجم
14. سخنرانی های استاد رفیعی ویژه خانواده ها، جلد اول
15. سخنرانی های استاد رفیعی ویژه خانواده ها، جلد دوم
16. سخنرانی های استاد رفیعی ویژه خانواده ها، جلد سوم
17. منابر ترحيم
18. بایدها و نبایدها در قرآن
19. مقتل رفیعی (روضه های استاد رفیعی)
20. گنجینه خطباء، جلد اول (50 موضوع اخلاقی).
21. گنجينه خطباء، جلد دوم
22. نقش لطایف و حکایات در گفت و گو
23. نوشته های درب های بهشت و جهنم (چگونه بهشتی شویم؟!).
24. راه کارهایی برای جذب به نماز.
خواننده عزیز! برای تهیه کتب مذکور کافی است با شماره های 09109650765-09151509817تماس حاصل فرمائید و کتب را در درب منزل دریافت نمائید.
* ضمنا هزینه پست رایگان می باشد*
ص: 176