نغمه های محرم

مشخصات کتاب

سرشناسه : هاشمی، سیدحسن، 1300 -

عنوان و نام پديدآور : نغمه های محرم/ مولف سیدحسن هاشمی.

مشخصات نشر : قم: بنیاد معارف اسلامی، 1389.

مشخصات ظاهری : 227 ص.؛ 28×19/5س م.

شابک : 978-600-146-003-6

موضوع : شعر فارسی-- قرن 14

شعر مذهبی فارسی -- قرن 14

واقعه کربلا، 61ق -- شعر

رده بندی کنگره : PIR8364 /الف4446 ن7 1389

رده بندی دیویی : 8فا1/62

شماره کتابشناسی ملی : 3630912

ص: 1

نغمه های محرم

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ»

ص: 2

مؤلف

شاعر و مداح اهل بیت علیهم السلام

سید حسن هاشمی

ص: 3

هاشمی ، حسن ، 1300.

نغمه های محرم / مؤلف سید حسن هاشمی . - قم : بنیاد معارف اسلامی ، 1389

219 ص . - ( بنیاد معارف اسلامی ؛ 193 )

ISBN: 978-600- 146 - 003 - 6

فهرست نویس بر اساس اطلاعات فیپا.

1. شعر مذهبی -- قرن 14 - مجموعه 4. 2 . شعر فارسی - قرن 14 - مجموعه 4. 3. واقعه کربلا ، 61 ق - شعر4. مرثیه و مرثیه سرایی . 5. نوحه سرایی . الف . بنیاد

معارف اسلامی . ب . عنوان . ج . فروست

257 ه/4193 PIR

6208 فا 8

1389

قم

منع

نام کتاب... نغمه های محرم

مؤلف .... سید حسن هاشمی

ناشر.... بنیاد معارف اسلامی

نوبت چاپ .....اول، پائیز 1389

تیراژ.... 1000

چاپ.... عترت

شابک.... 6-003-146-600-978

ISBN

کلیه حقوق برای ناشر محفوظ است.

قم تلقن 7732009- 09127488298- نمابر 7743701ص.پ 37185/768

www.maaref is islami.com

E- mail: info@ maaref islmai. COM

.....................................................

ص: 4

السلام علیک یا اباعبدالله الحسین المظلوم علیه السلام

ص: 5

ص: 6

فهرست مطالب

مقدمه ... 12

چهارده معصوم علیه السلام.... 14

در سوگ جان هستی....16

نوحۀ رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و شهادت امام مجتبی علیه السلام....17

در فراق مولا على علیه السلام....18

علی و زهرا علیهماالسلام....20

نوحه زبان حال مولا علی علیه السالم در سوگ زهرای مرضیه سلام الله علیها....21

زبان حال مولا علی علیه السلام بر تربت زهرای اطهرا علیهاالسلام....23

زبان حال زینب کبری علیهاالسلام در سوگ مادر ....25

زبان حال حضرت زینب علیهاالسلام در سوگ مادر ....27

شهادت امام حسن علیه السلام....28

ثارالله ....29

سلطان عشق ....30

مظلومترین....32

دو بیتی های عاشورایی....34

عهد عشق ...36

حکایت نینوا....38

زمین کربلا ....41

دوبیتی های حسینی ....43

حدث طف....44

مرثیه محرم ....46

ص: 7

در هوای کربلا ....47

نوحۀ محرم ....49

نوحۀ اول محرم ....51

نوحۀ اول محرم ....53

نوحۀ ماه محرم ...55

نوحۀ محرم ....57

نوحۀ محرم ....59

حديث غربت (واحد) ....60

نوحۀ محرم ....62

نوحۀ سینه زنی و زنجیر زنی محرم ....63

نوحۀ سینه زنی ماه محرم ....64

نوحۀ محرم ....65

نوحۀ ماه محرم ....67

سلام بر حسین علیه السلام....69

نوحۀ شب عاشورا ....70

نوحۀ وداع ابا عبدالله عليه السلام....73

نوحۀ ابا عبدالله الحسین عليه السلام....75

نوحۀ ابا عبدالله الحسین عليه السلام....77

نوحۀ ابا عبدالله الحسين عليه السلام....79

نوحۀ عاشورا (امام حسین)...81

نوحۀ ابا عبدالله الحسین عليه السلام....83

نوحۀ ابا عبدالله الحسين عليه السلام....85

نوحۀ ابا عبدالله الحسین عليه السلام....88

نوحۀ ابا عبدالله الحسین عليه السلام....90

نوحۀ ابا عبدالله الحسين عليه السلام....92

نوحۀ ابا عبدالله الحسين عليه السلام (زبان حال سكينه ) ....94

ص: 8

محشر کبری ....96

یا حسین عليه السلام (نوحه واحد) ....99

عرش بر فرش (نوحه واحد) ....101

نوحۀ حضرت علی اصغرعليه السلام....103

نوحۀ حضرت علی اصغر عليه السلام ....105

نوحۀ عبدالله بن امام حسن عليه السلام....107

نوحۀ شام غریبان....109

نوحۀ شام غریبان ....111

نوحۀ شام غریبان....113

بر تربت عشق....115

نوحۀ اربعین (واحد) ....116

اربعین عشق (نوحه واحد) ....118

نوحۀ حضرت علی اکبرعليه السلام...120

نوحۀ حضرت علی اکبر علیه السلام....123

نوحۀ حضرت علی اکبر علیه السلام....125

نوحۀ حضرت علی اکبر علیه السلام (سه ضرب) ....127

نوحۀ حضرت علی اکبر عليه السلام....129

نوحۀ حضرت علی اکبر عليه السلام....131

نوحۀ حضرت علی اکبر عليه السلام....133

نوحۀ حضرت علی اکبر عليه السلام....135

نوحۀ علی اکبر عليه السلام....137

نوحۀ حضرت علی اکبر عليه السلام....139

نوحۀ سینه زنی حضرت علی اکبر عليه السلام (سه ضرب ) ....141

نوحۀ حضرت علی اکبر عليه السلام....142

نوحۀ زنجیر زنی حضرت علی اکبر عليه السلام....144

نوحۀ حضرت علی اکبر عليه السلام... 146

ص: 9

نوحۀ حضرت علی اکبر عليه السلام....148

نوحۀ حضرت علی اکبر عليه السلام....150

نوحۀ حضرت علی اکبر عليه السلام....151

نوحۀ حضرت علی اکبر عليه السلام....153

نوحۀ حضرت علی اکبر عليه السلام....155

نوحۀ حضرت علی اکبر عليه السلام (زبان حال ابا عبدالله الحسین عليه السلام) زنجیر زنی ....157

سقّای کربلا....159

نوحۀ حضرت ابالفضل عليه السلام....161

نوحۀ حضرت ابولفضلعليه السلام....163

پرچمدار عشق....165

نوحۀ حضرت ابوالفضل عليه السلام....166

نوحۀ زنجیر زنی حضرت ابوالفضل علیه السلام...168

نوحۀ ابا الفضل العباس عليه السلام....170

باب الحوائج ....172

نوحۀ حضرت ابالفضل العباس....174

نوحۀ حضرت ابوالفضل عليه السلام....175

نوحۀ زبانحال امام بر بالین ابا الفضل عليه السلام....177

ساقی عشق ....179

نوحۀ حضرت اباالفضل عليه السلام ....182

(مرثيه ) زبان حال مادر قاسم عليه السلام....184

نوحۀ حضرت قاسم عليه السلام....185

نوحۀ حضرت قاسم عليه السلام....186

نوحۀ حضرت قاسم عليه السلام....188

نوحۀ حضرت قاسم عليه السلام....190

نوحۀ حضرت قاسم عليه السلام ....193

نوحۀ حضرت قاسم عليه السلام....195

ص: 10

نوحۀ زنجیر زنی (حضرت قاسم عليه السلام ) ....197

نوحۀ حضرت قاسم عليه السلام....198

نوحۀ حضرت قاسم عليه السلام....200

نوحۀ حضرت قاسم عليه السلام......202

بنت الهدی ....204

ام المصائب ....206

نوحۀ طفلان زینب عليها السلام....207

نوحۀ حضرت مسلم عليه السلام....209

نوحۀ حضرت مسلم عليه السلام....211

نوحۀ حضرت مسلم عليه السلام....213

نوحۀ طفلان مسلم عليه السلام....215

نوحۀ طفلان مسلم عليه السلام....217

نوحۀ حر علیه السلام....219

نوحۀ ندامت و شهادت حر عليه السلام....221

نوحه وهب عليه السلام....224

امان از جدایی ....226

مصلح آخر ....227

ص: 11

بسم الله الرحمن الرحيم

در عاشورای سال شصت و یک هجری، خفّشان و دیو سیرتان کوفی و شامی و پیمان شکنان پست، به هوای خاموش کردن انوار الهی در سرزمین کربلا مجتمع شدند و در مقابل یاران اندک فرزند پیغمبر خدا، صف آرایی چند صد هزار نفری نمودند تا به خیال باطل خویش دنباله امامت و ولایت را قطع کرده و برای همیشه ظلمت و سیاهی شیطانی خویش را بر پهنه زمین بگسترانند و یاد و نام خدا را براندازند. غافل از اینکه خداوند نور خود را بر بندگانش تمام خواهد کرد، ولو اینکه مشرکان و متابعين شیطان بر این کار کراهت داشته باشند. حسین ابن علی عليه السلام که پایان کار خود را می داند و در راه رضای خدای خویش به کربلا آمده است، بارها آن کوردلان را به سوی خداوند فرا می خواند، و چون حجت بر آن دیوانگان سیاه روی تمام می کند، در آن روز یعنی همان عاشورای سال شصت و یک هجری پس از شهادت اصحاب با وفایش و نیز، پس از شهادت برادران و برادر زادگان و فرزندانش پای در میدان نبرد می گذارد.

آری! تقدیر بر کشته شدن حسین عليه السلام بود و گرنه روبهان کوفه و شام را هرگز یارای روبرو شدن و هم نبردی با آن شیر خدا و زیب آغوش مصطفی نبود. پس از نبردی نمایان ندا می رسد که از جنگ با کوفیان و شامیان دست بردارد؛ زیرا که خداوند دوست دارد که او را غرقه به خون مشاهده کند و او که راضی به رضای خداست پای را از رکاب خالی کرده، بر خاک گرم کربلا قرار می گیرد، تو گویی که عرش بر فرش می افتد و گفته پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نیز تفسیر می شود که فرمودند: حسینم در کربلا با لب تشنه به شهادت می رسد». نظم جهان هستی بر هم می خورد. بادهای سرخ و سیاه از جهت های مخالف می وزد، خورشید منکسف شده و از زیر هر سنگ و کلوخی خون تازه می جوشد. سر حسين عليه السلام بر نیزه، قرآن تلاوت می کند، از عرش صدای قد قتل الحسین می رسد. و اهل

ص: 12

بیت عترت و طهارت آماده اسارت می شوند. درود بر حسين عليه السلام و سلام بر همه شهدای کربلا و سلام و درود بر عترت و اهل بیت مظلوم پیامبر صلی الله علیه و آله.

اینجانب سید حسن هاشمی افتخار آن را دارم که مجموعه ای از نوحه های محترم را به نام نغمه های محترم» به اضافه نوحه های متفرقه دیگر را سروده و در اختیار شما عزیزان و عاشقان اباعبدالله الحسين عليه السلام به خصوص مداحان گرامی قرار دهم. باشد تا همه از این مجموعه استفاده کامل برده و مستفیض شویم. امید است که مولایمان ابا عبدالله گوشه چشمی به ما کند که از کرم آقا و مولايمان بعید نیست.

والسلام عليكم ورحمة الله وبركاته

شاعر و مداح اهل بیت علیهم السلام

سیدحسن هاشمی

1389 هجری شمسی

ص: 13

چهارده معصوم علیهم السلام

محبوب خاص، خالق سرمد، محمد است *** شایسته مديحت بی حد، محمد است

ختم رسل، سر آمدمجموع انبياء *** و اندر زمانه، مهر ممجّد، محمد است

دست خدا و دوست، بر ذات داور است *** او کیست ابن عم رسول است، حیدر است

داماد مصطفی بود و مرتضی علی *** بر شهر علم احمد مختار او در است

مادر و ام الائمه باعث کون و مکان *** باشد، آن محبوب حق، نور زمین و آسمان

مهر رخشان فاطمه، دخت رسول هاشمی *** کز وجودش انجم إحدى عشر گشته عیان

سر و باغ مرتضی و سبط پاک مصطفی *** گلشن دین از وجودش چون بهاران باصفا

زاده حیدر حسن، نور دو چشم فاطمه *** پاره های قلب او بر طشت افتاد از جفا

نوگل زهرا و پور پاک پیغمبر، حسین *** سرو گلزار امامت زاده حیدر، حسین

سرور آزادگان و یار مظلومان دهر *** بر سر پیمان خود با دوست دادی سر، حسین

السلام ای خیر و زین العابدين *** خود کرامت باشدت نقش نگین

آنقدر گرييد على، بعد از پدر *** کربلا بودی برش هر سرزمین

فاطمه بنت حسن، از مقدمش شد شادمان *** بهر زين العابدن آمد بشارت ز آسمان

باقر آمد در جهان تا بشکفد انوار علم *** بردبار و عالم و داناترين، خلق زمان

نام نیکش جعفر و هم فاضل و هم صادق است *** او که خود بر درد محرومان طبیبی حاذق است

باز شد در عهد او اندر جهان، ابواب علم *** شیعه او تا ابد بر راه و رسمش، عاشق است

ابن جعفر موسی کاظم ملقّب بر امین *** صالح و صابر، دگر القاب بر آن نازنین

شد به زندان از جفا عمر گران او به سر *** تا قیامت پیروانش سوگوار و دل غمین

علی بن موسی شه دین، رضا *** رضا بود و راضی به حکم قضا

رضا آن که گفتی خبرها زغيب *** نشان داشت از جذخود مرتضی

محمد که بودی رضا را پسر *** تقيّش لقب بود آن خوش سیر

ز القاب مشهور و نیکش جواد *** نزاده چو او در سخاوت دگر

ص: 14

على نقى، هادی مردمان *** فقیه و امير و نجیب زمان

به امرش سباع و وحوش و طیور *** علم زد هُدايش به هفت آسمان

حسن آنکه اندر لقب عسكريست *** به خلق خدا او نکوسروريست

بزاد از سليل نكو و از علی *** عزیزی که حق را نكوياوريست

حجت بن الحسن آن آیت پنهانی یار *** آید از اسم و به کنيت به رسول مختار

مهدی و خاتم و حجت بود و منتظر است *** منجی خلق بود در پی امر دادار

چارده معصوم ز آیات خدا *** از سوی دادار مشکواة هُدا

جان ماخرسند از این انوار پاک *** هر یکی را از وفا روحی فدا

اینان که پاک و طاهر و معصوم و اطهرند *** برجستگان خلقت خلاق داورند

از نخبگان و اشرف اولاد آدمند *** بر کائنات سیّد و سالار و سرورند

ص: 15

در سوگ جان هستی

باعث عالم امکان، به سوی دار بقا رخت ببست زاین مصیبت، دل بس نازک صديقة كبرای بشکست

گفت لبیّک چوبر دعوت حق ختم رسولان خدا *** داد در ماتم او ابن عمش شیر خدا دل از دست

مات و مبهوت فتادند همه عالم ملک و ملكوت *** که تو گویی رگ جان همه عالم هستی، بگسست

به وصال رخ جانانه رسید آن شه خوبان، امّا تیر هجران وجودش به دل امت غمدیده، نشست

مبتلا کرد به هجران خود او امت سرگشته خویش *** گرچه خود از الم و درد و غم و محنت غمخانه، برست

شورشی کشت به پا، در همه کون و مکان یکباره *** رفت تا آن شه کونین ز دنيا سوى ميعاد الست

تا که آن جان جهان چشم فرو بست از این دار فنا *** جان برون شد دگر از پیکره هستی و هر آنچه که هست

تا بدیدم به عزا در پی تابوت توخلقی به فغانند، روان *** باورم شدکه وفایی نبودهیچ دراين دار فرو مایه وپست

کی کمان بود که جان از تن هستی برود اینسان سهل *** عاقبت دست فلک جان و تن امتى از رحلت جانکاه تو خست

تاتو ای روشنی دیده و آرام دل ما زبر ما رفتی *** همچنان آهوی وحشی دل خلق از قفس سينه ز حرمان توجست

این دل غمزده هر دم به تمنای تو در روز و شب است *** ای خدا چون کنم از فرقت او با دل دلدار پرست

تیر مژگان زده ای از خم ابروی کمان بر دل ما *** ز کمند سر آن گيسوي مشكين، نتوان هیچ دگر جانا رست

چون تو رفتی زبر امت ماتم زده با شوق، سوى محضر يار *** بي قد سرو و گل روی تو ما را به جهان کی گل و بستان هوس است

ای گل گلشن هستی چو تو از دست جفا جوی، خزان پژمردی *** این جهان بی گل رویت بخدا صحنه خاشاک و همه خار و خس است

ای که بودی به جهان غمخور و دلسوز تو بر اقت دلخسته خود *** به کجایی که ببینی که چسان امت تو مضطر و بی یار و کس است

يا محمّد، تو بر این امت بیچاره مظلوم به عالم بنگر *** ای همه مهر و وفا، غیر تو بر امت اسلام که فریاد رس است

ص: 16

نوحه رحلت پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و شهادت امام مجتبی علیه السلام

شد شب رحلت *** محمد مصطفی *** کشته از زهر کين *** شد حسن مجتب

فاطمه امشب از *** داغ پدر خون جگر *** از فراق پدر *** خون به دل و نوحه گر

گفت بابا چرا *** عزم سفر کرده ای *** میکنی ای پدر *** از من جدایی چرا

ای پدر بعد تو *** با غم تو چون کنم *** چون صبوری پدر *** با دل پر خون کنم

جان بابا ببين *** به اشک خونین ما *** رحم کن ای پدر *** به دخترت از وفا

می نبینی مگر *** به آه و افغان من *** از چه رو میروی *** ای جان جانان من

بنگر ای پدر *** به قلب سوزان من *** بر سر بسترت *** پدر به شور و نوا

همره فاطمه *** جن و ملک نوحه گر *** رفت از این جهان *** حضرت خير البشر

سینه سوزان على *** از غم ختم رسل *** امتش سر به سر *** در غم سوگ و عزا

آه کز زهر کين *** پاره جگر شد حسن *** اوفتاد از نوا *** آن شه شیرین سخن

اینچنین گفت او *** کی جان خواهر بيا *** زینب مضطرم *** جان برادر بیا

طشتی ای باوفا *** بهر برادر بیار *** از وفاخواهرم *** به پیش رویم گذار

بعد از آن رو سوی *** من مکن ای مه عذار *** تانبینی مگر *** خون گلوی مرا

از گلو خون دل *** سبط پیغمبربريخت *** خاک بر فرق خویش *** زینب مظلوم بیخت

گفت یا رب دگر *** رشته عمرم گسیخت *** که دگر چون کنم *** یا رب از این ماجرا

اوفتاد از نوا *** چو نورچشم رسول *** ام كلثوم زار *** دخت نکوی بتول

دست بر سر زنان *** با تن و جانی ملول *** گفت با داغ او *** من چکنم ای خدا

یاد آمد زنو *** حادثه دیگری *** که به پا شد در آن *** شور و شر و محشری

جان زهرا مگو *** واقعه دیگری *** از حسین من و *** زینب و کرببلا

ص: 17

در فراق مولا علی علیه السلام

شب هجران مولا شد *** زمین در شور و شیدا شد

فغان تاعرش اعلا شد *** على جانم، على جانم

علی قربانی حق شد *** شهید آن عدل مطلق شد

شعار حق محقق شد *** على جانم، على جانم

سوی مسجد خرامان بود *** پَیَش در ناله، مرغان بود

و زینب هم در افغان بود *** على جانم، على جانم

به مأذن، شد شه والا *** اذان گفت آن پری سیما

خبر شد کوفه زآن آوا *** على جانم، على جانم

چومولا در، نماز آمد *** علی سرگرم راز آمد

چه جانش در، نیاز آمد *** على جانم، على جانم

هم او که بذر کین میکاشت *** ز سجده سر چو بر می داشت

ز تیغ کین الم افراشت *** على جانم، على جانم

زخون فرق شاه دین *** کف محراب شد رنگین

امان از آن رخ خونین *** على جانم، على جانم

به بالینش حسن آمد *** چو ماه انجمن آمد

به صد رنج و محن آمد *** على جانم، على جانم

حسین آمد به بالینش *** علی با روی رنگینش

همی میداد تسكينش *** على جانم، على جانم

رسد از عرش، این آوا *** که مردم، کشته شد مولا

علىّ عالى اعلا *** على جانم، على جانم

على از مسجد آوردند *** به سوی خانه اش بردند

ز هجرش خلقی افسردند *** على جانم، على جانم

ص: 18

على افتاده در بستر *** حسینش با دوچشم تر

زند بر سینه و بر سر *** على جانم، على جانم

حسن شد سینه سوزانش *** ببین بر چشم گریانش

نگر بر آه و افغانش *** على جانم، على جانم

در افغان، زینبيين او *** پریشان گشته اند هر سو

زنند بر سینه بر رو *** على جانم، على جانم

زغم جبريل، نالان است *** از این ماتم پریشان است

همی سر در گریبان است *** على جانم، على جانم

زمین شد بی قرار او *** زمان شد داغدار او

ملائک جمله زار او *** على جانم، على جانم

فرو چون چشم حق بین بست *** به جان تیر غمش بنشست

علی از درد و محنت رست *** على جانم، على جانم

شکسته پايه دين شد *** خلل در دین و آئین شد

زخونش فرش رنگین شد *** على جانم، على جانم

علی ای درد و درمانم *** علی ای راحت جانم

علی این نور چشمانم *** على جانم، على جانم

فدای قدموزونت *** فدای چهر گلگونت

فدای فرق پرخونت *** على جانم، على جانم

شوم جانا فدای تو *** فدای آن وفای تو

بمیرم از برای تو *** على جانم، على جانم

من از داغ تومجنونم *** به تو تا حشر مدیونم

ز داغت دل پر از خونم *** على جانم، على جانم

ص: 19

علی و زهرا علیهماالسلام

تو نقطه زير باء بسم اللّهی *** تو دست خدائی و عین اللهی

در دوستی تو با خدا شکّی نیست *** زیرا که تو ياعلی ولی اللهی

توناشر لا إله إلا اللهی *** هم دست محمد رسول اللهی

هم کفو به بانوی دو عالم زهرا *** داماد و پسر عم حبيب اللهی

میرسید از سوی زهرا بوی سیب *** بر مشام جان تبدار حبيب

بعد مادر مصطفی چون رخت بست *** گشت او از کودکی محنت نصیب

از جفاتاشاخه گلبن شکست *** باغبان گل رگ جانش گسست

دستش از هر چاره ای کوتاه شد *** آن فتی کو خود خدا را بود دست

احمد به حیات خویشتن بر تو گریست *** محبوب خدای ذوالمنن، بر تو گریست

همراه علی، زینب و كلثوم و حسین *** یا فاطمه بسیار حسن، بر تو گریست

آن کس که به ذات خود مطهّر زهراست *** باخلقت کونین برابر زهراست

همسر به على و مام سبطین رسول *** بر ختم رسل دختر و مادر زهراست

ص: 20

نوحۀ زبان حال مولا علی علیه السلام در سوگ زهرای مرضیّه سلام الله علیها

ای مونس على *** يابنت مصطفي *** يافاطمه به من *** کی کرده این جفا

قربان آن دل *** بس خسته ات شوم *** قربان پهلوی *** بشکسته ات شوم

زهرای نوجوان *** ای نور دیده ام *** ای یار خستۀ *** محنت کشیده ام

تو خیر بانوان *** هستی به عالمين *** شد محسن تو سقط *** از جور ظالمین

از داغ تو رود *** خون از دو دیده ام *** آه این چه حالت است *** ای نو رسیده ام

نیلی است روی تو *** ای وای بر علی *** روی نکوی تو *** ای وای بر علی

بر گو که چون کنم *** بعد از توفاطمه *** دل پر ز خون کنم *** بعد از تو فاطمه

زاری کنان ببین *** از هجر تو حسن *** خون ریزد از دو چشم *** آن ماه انجمن

با قلب پر ز خون *** آن نور هر دو عین *** بر سر زنان نگر *** از ماتمت حسین

بر زینب حزين *** جانا نظاره کن *** تسکین قلب او *** ای ماه پاره کن

بر نعش پاک تو *** کلثوم خونجگر *** اگه میزند به رو *** گه میزند به سر

ای روح وجسم وجان *** ای دختر رسول *** بردی توان من *** يا ايّها البتول

ای ماه روی من *** یار نکوی من *** از مهر دیده باز *** بنما به سوی من

دشمن به بازویت *** تاتازيانه زد *** آتش ز جان من *** آندم زبانه زد

يافاطمه دگر *** زاین ظلم و این جفا *** با مصطفی مگو *** ای یار باوفا

بر سينۀ توآه *** میخ در آمده *** بعد از تو عمر من *** جانا سر آمده

جان علی مگو *** يابنت مصطفی *** با ابن اعمّ *** من زاین جور و این جفا

بعد از تو فاطمه *** ای یار مهربان *** خونریزم از دوچشم *** هر روز و هر شبان

زینب به سر زنان *** بر روی پیکرت *** بنمای دیده باز *** بر روی دخترت

بنگر حسین تو *** چون ناله میکند *** دامان ز خون دل *** چون لاله میکند

زهرای خوب من *** جانم فدای تو *** ناید به گوش من *** دیگر صدای تو

باور نداشتم *** کی یار نازنین *** از پیش من روی *** با حالتی چنین

ص: 21

بنشینم و فغان *** برغربتت کنم *** خون از بصر روان *** بر تربتت کنم

بر حالت على *** يارب نظاره کن *** هجران فاطمه *** يارب تو چاره کن

يارب دلم شکست *** از مرگ فاطمه *** جانم بخون نشست *** از مرگ فاطمه

ص: 22

زبان حال مولا علی علیه السلام بر تربت زهرای اطهرعلیهاالسلام

چسان خون دل از *** دو دیده نريزم *** که رفت از كف من *** خدایا عزیزم

الهی ز داغش *** از تن شد توانم *** ندارم نشانی *** ز یار جوانم

به روی گل او *** بود جای سیلی *** که دیده به عالم *** چو من، یاس نیلی

که پهلوی او را *** خدایا شکسته *** پر و بال من را *** خدایا که بسته

زند آتش امروز *** زجانم زبانه *** که بر بازوی او *** زده تازیانه

گل یاس من را *** که بنموده پرپر *** که کرده ز داغش *** دلم را پرآذر

بر آن سينۀ *** تو چو میخ در آمد *** به جان تو عمرم *** دگر بر سر آمد

انيسم تو بودی *** به روز و شب من *** ز داغت در افغان *** ببین زینب من

حسن از فراق *** تودر شوروشين است *** پریشان ز داغِ *** تو جانا حسین است

گل روی زهرا *** به خاک اندر آمد *** دگر صبرم ای وای *** از این غم سرآمد

بر احوال زارم *** خدایا گواهی *** پس از فاطمه من *** ندارم پناهی

عزیز دل من *** شوم من فدایت *** بسی شرمسارم *** زمهر و وفایت

زخون جگر اشک *** ز دیده بریزم *** که رفته ز دستم *** نگار عزیزم

پس از مرگت ای جان *** از این عمر سیرم *** دعا کن عزیزم *** که تا من بمیرم

به خاک سیه شد *** نهان ماه افلاک *** خدایا که چون من *** گلی کرده در خاک

علی را تو بودی *** انيس شبانه *** دل شب پریدی *** چرا زآشیانه

فراق تو جانا *** شده مشكل من *** امان از دل من *** امان از دل من

نظر کن حسن را *** که چون مرغ بی پر *** ز سوز دل خود *** زند دست بر سر

نگر فاطمه جان *** تواین شور وشین را *** ببین اشک و آه *** عزیزت حسین را

به سوگ تو اکنون *** همه عالمينند *** ز داغت در افغان *** ببین زینبَینند

چسان سوی خانه *** عزیزم کنم رو *** چسان بينم آن در *** که آمد به پهلو

بیائید اینک *** حسن نور عينم *** فدای تو بابا *** عزیزم حسینم

ص: 23

بگرييد آرام *** کنون در دل شب *** به همراه کلثوم *** به همراه زینب

همه خون بگرييد *** ز هجران مادر *** بسوزید آرام *** چو شمعی به مجمر

گسل يساسم ای وای *** شد از کینه پرپر *** چه گوید من اندر *** جواب پیمبر

امانت ز احمد *** تو بودی بر من *** مگر این مصیبت *** شود باور من

خدایا گواهی *** بر این ظلم بیحد *** که دونان نمودند *** بر آل محمد

پس از او نخواهم *** دگر زندگانی *** الهی پس از او *** شود دهر فانی

ص: 24

زبان حال زینب کبری علیهاالسلام در سوگ مادر

از کودکی شد قسمت من خانه داری *** هم خانه داری می کنم هم سوگواری

يارب چه سازم *** من با حسینم *** باشد در افغان *** نور دو عینم

مادر ز داغت خون به جای اشک بارم *** مرگ تو را جان تو من باور ندارم

از خانه رفتی *** اندر دل شب *** آتش زدی تو *** بر جان زینب

آتش زند امشب ز جان من زبانه *** دیدم به بازوی تو جای تازيانه

مادر الهی *** زینب بمیرد *** زنده نماند *** ماتم بگیرد

مادر به پهلوی توتا میخ در آمد *** جان عزیز تو که عمرم بر سر آمد

از خانۀ ما *** رفتی شبانه *** بعد از تو از کی *** گیرم نشانه

میگفت علی پهلوی تو از كين شکستند *** مادر رگ جان على از هم گسستند

مادر چرا بود *** روی تو نیلی *** مادر مگر بود *** آن جای سیلی

مادر علی زانوی غم در بر گرفته *** بابا دوباره ناله را از سر گرفته

مردم ببينيد *** جور و جفارا *** زینب چه سازد *** این ماجرا را

گفتی بزن شانه به گیسوی حسینم *** گفتی تسلّی ده تو بر نور دو عینم

مادر فدای *** مهر و وفايت *** زینب بميرد *** مادر برایت

دیگر پس از تو خانۀ ما گشته خاموش *** اما دلم بهر حسينت میزند جوش

امشب حسینت *** ُکنجی نشسته *** با چشم گریان *** قلبی شکسته

يارب گواهی امشب تو خود بر آل محمد *** مزد رسالت این گونه دادند مردم به احمد

بود و نبودم *** مادر کجایی *** یاس کبودم *** مادر کجایی

مادر از این پس طاقت دوری ندارم *** تا چند بر خاک مزارت سر گذارم

ای نوگل من *** مادر کجایی *** خون شد دل من *** مادر کجایی

مادر برای ما تو زحمتها کشیدی *** اما به عالم روی خوش مادر ندیدی

ص: 25

افسوس دیگر *** پیشم نیایی *** مادر کجایی *** مادر کجایی

تا چند سوزم *** من از جدایی *** مادر کجایی *** مادر کجایی

مادر امان از *** درد جدایی *** مادر کجایی *** مادر کجایی

ص: 26

زبان حال حضرت زینب علیهاالسلام در سوگ مادر

ای مادر من، زهرای اطهر، دخت پيمبر *** مادر نظر کن، بر ناله های، جانسوز حیدر

از خانه بردند، دخت نبی را، الله اكبر *** زینب چه سازد، با این مصیبت، ای جان مادر

آتش زند از، جان من امشب، يارب زبانه *** بهر چه بودند، یاس کبود، ما را شبانه

مادر شب است و، بابا دو دستش، بر زانوی غم *** مادر على از، داغت نشسته، در بحر ماتم

جانا در افغان، بنگر حسین را، آن نور عينت *** با قلب سوزان، با چشم گریان، بنگر حسينت

گیرم حسن را، خاموش کردم، با هر بهانه *** اما چه سازم، من با حسينت، آن ناز دانه

دیدم که مادر، بر پهلوی تو، میخ درآمد *** این ظلم بی حد، هم بر پیمبر، هم حیدر آمد

بابم علی هم، از گریه آرام، امشب نگیرد *** مادر الهی، زین غصه و غم، زینب بمیرد

یک سو حسن در، افغان و زاری، آن نور عينم *** میسوزد امشب، در آتش دل، یک سو حسینم

مادر چه سازم، من با حسينت، در این میانه *** گویا شنیده، کامد به بازو، يت تازيانه

يكجا ز داغت، ای جان مادر، در شور و شینم *** یکجا در آتش، از ناله جان، سوز حسینم

يارب گواهی، بر حالت ما، ای حق داور *** این خانه ماست، کاتش گرفته، هم مانده بی در

مزد رسالت، این گونه دادند، مردم به احمد *** اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمير وآل محمد

ص: 27

شهادت امام حسن علیه السلام

زینب مظلومه ام از بهر من طشتی بیار *** جان خواهر مادری کن بر من مظلوم زار

ریخت از راه گلو از زهر کين خون دلم *** ام كلثوم حزين جان می سپارد ز این الم

جان خواهر، جان خواهر، زينب غم پرورم *** یکدم ای خواهر بیا، از مهربانی بر سرم

یا حسین جان ای شهید تشنه کام کربلا *** ای برادر، ای برادر بر سرم یکدم بیا

من فدای كام عطشان تو گردم یا حسین *** شاه بی غسل و کفن کی دیده چون تو نور عين

لحظه آخر بود، جان برادر از وفا *** رو سوی قبله بكش ای نازنین پای مرا

از دو چشمت اشک خونین، جان من، جاری مکن *** جان زهرا، جان زینب، اینقدر زاری مکن

جان من از کف مده از داغ من صبر و شکیب *** نور چشمانم شوی ملحق تو بر ما عنقریب

نور چشمان ترم جانم فدایت یا حسین *** جان فدای ماجرای کربلایت یا حسین

يااخا، جان حسن اینقدر، بی تابی مکن *** از اشک خونین، دامن ای مظلوم عابی مکن

بعد مرگم کن مدارا با عدوی خیره سر *** تا بقیع ای شاه خوبان نعش پاکم را ببر

شاه دین اندر کفن آن پیکر مجروح کرد *** در فغان کلثوم و زينب با دلی پر خون و درد

گفت زینب بار الها تازه شد داغ پدر *** جای مادر خالی اینک تازند بهرت به سر

تیرباران شد ز اعدا پیکر پاک حسن *** آه شد در خاک تیره، چون حسن خونین کفن

شاه مظلومان حسین از دل ز داغش ناله کرد *** دامن از خون جگر از داغ او چون لاله کرد

گفت یارب پشتم از داغ حسن بشکسته شد *** ز این غم عظما خداياجان زارم خسته شد

جان فدایت یا حسین ای تشنه کام کربلا *** کشته گشتی در کفن ننمود کس جسم را

ص: 28

ثارالله

چه گویم با دل زهرا چه کردند *** به فرزندش در آن صحرا چه کردند

چسان از جان هستی جان گرفتند *** و یا آن قوم بی پروا چه کردند

در آن دشت بلا بلوا بپاشد *** چه گویم کاندر آن بلوا چه کردند

به دشت نینوا محشر به پا شد *** لعينان اندر آن غوغا چه کردند

بر آن لب تشنگان وادی عشق *** خسان بر ساحل دریا چه کردند

در این دنیای بی مقدار دیدی *** هواداران این دنیا چه کردند

نگر کاندر مصاف باطل و حق *** تبه کاران در این سودا چه کردند

حسین بود آیت عظمای داور *** دَدان با آیت عظما چه کردند

چگونه از تن او سر بریدند *** ويا با پیکر مولا چه کردند

خدایا لشکر خونخوار کوفی *** به شاه یکه و تنها چه کردند

زکین شد مشک سقّا تیرباران *** پس آنگه با خود سقا چه کردند

على اكبر روان شد سوی میدان *** بر آن مهر جهان آرا چه کردند

گل باغ حسن فرزند زهرا *** به قاسم آن شه والا چه کردند

به دستان حسین آمد چواصغر *** بر آن تازه گل زیبا چه کردند

سكينه گفت يارب باش شاهد *** که این قوم لعین با ما چه کردند

در آن شام غریبان آن لعينان *** به جان زینب کبری چه کردند

ص: 29

سلطان عشق

حسینم روح و جسم و جان عشقم *** فنا در حضرت جانان عشقم

زخاطرها رود کی نام و یادم *** که من پرورده دامان عشقم

دلیل عاشقی از من چه جویی *** که من خود حجت و برهان عشقم

من اندر منظر جانانه خویش *** به خون غلتیده در میدان عشقم

عجب نبود ز من این عشق بازی *** که پور برترین مردان عشقم

شدم فسانی به راه خالق عشق *** از این رو تا ابد سلطان عشقم

چوبار من ز من بگرفته پیمان *** هماره بر سر پیمان عشقم

نمودم عشق را با خون چومعنا *** کتاب و دفتر و دیوان عشقم

چو در دریای خون گشتم شناور *** در عالم بحر بی پایان عشقم

منم گم گشته احرار عالم *** من آن مهر و مه تابان عشقم

نباشد هیچ پایانی بر این عشق *** که من آن چشمه جوشان عشقم

به عشق من بسنجند عاشقان را *** که خود معیارم و میزان عشقم

بود معشوق من چون حضرت یار *** دمادم بر سر فرمان عشقم

شدم فانی چواندر پار زاين رو *** امام و سرور خوبان عشقم

جهان تا هست کی گردم فراموش *** نمی آید به سر دوران عشقم

چو دادم سر به راهش در خط عشق *** جهانی می دهد تاوان عشقم

چو بگشود از اذل او دفتر عشق *** از آن دم تاکنون عنوان عشقم

به باغ و گلشن و بستان توحید *** همیشه مرغ خوش الحان عشقم

چه میجویی ز راز عشق باز آی *** که من پیدا و هم پنهان عشقم

گذاری گربنای عاشقی را *** مرا میجو که من بنیان عشقم

مرا در سینه عشاق جوئيد *** که خود از برترین نیكان عشقم

رسیدم چون بر آن معشوق راضی *** از این احسان، بسی شایان عشقم

ص: 30

رود سینه به سینه تاقیامت *** میان مردمان جریان عشقم

بود بر پا و خواهد بود دائم *** درون سینه ها طوفان عشقم

به خون خفتند بس مستان عاشق *** ولی من رهبر مستان عشقم

از این رو عشق، جاویدان بمانده است *** که من خورشید نور افشان عشقم

حسینم پور زهرای بتولم *** در عالم نر رخشان عشقم

فرو ریزد بر آن کوشد به سویم *** ز ابر مرحمت باران عشقم

دفاع از خون مظلومان نمایم *** که من سالار مظلومان عشقم

بریزم خون بدخواهان عشاق *** چرا چون، خنجر بران عشقم

دلیل عاشقانم من، که من خود *** به گیتی سلسله جنبان عشقم

مرا آزادگان ز این رو بجویند *** که هم آغاز و هم پایان عشقم

ص: 31

مظلومترین

حسین ای اسوه و الگوی مردان *** حسین ای گوشوار عرش يزدان

حسین ای پارهی جان پیمبر *** حسین ای زادهی زهرای اطهر

حسین ای جلوهی اوصاف داور *** حسین ای نور حق، ای پور حیدر

حسین ای راكب دوش محمد *** حسین ای نازنین، محبوب سرمد

تو از روز ازل مظلوم بودی *** چرا، چون امر تو محتوم بودی

به زهرا دخترش فرمود، احمد *** که ای محبوبه ام، جان محمد

حسن را باز دار از شیر دیگر *** عزيزم كن جدا از خويش شبَّر

چرا چون این بود فرمان داور *** که بخشد بر حسن نيكو برادر

ز اوصاف نکویش باز میگفت *** به زهرا اينچنين زان راز میگفت

خدایت می دهد، نور دو عینی *** عزیز عالم امکان، حسینی

کسی محبوبتر چون آن نکو نیست *** به پیش حق عزيزى همچو او نیست

ولی این را بدان ای دختر من *** عزیزم دختر نیک اختر من

همین فرزند کاندر نزد يزدان *** نباشد هیچ کس محبوبتر از آن

کُشندش امت گمراه از کین *** زخونش میشود یک دشت رنگین

نماندش چون دگر انصار و ياری *** لب عطشان کنار نهر جاری

به جای آب در آن دشت سوزان *** دهندش آب از شمشیر بران

پس آنگه اسبها را زین نمایند *** تنش را پایمال از کین نمایند

خیامش را كنند از کینه غارت *** برند اهل حریمش در اسارت

چو بشنید این سخن زاهرای محزون *** دلش از قول بابا گشت پر خون

بگفتا چون که هست از سوی داور *** پذيرفتم من این امر مقدر

ولی شدبا کراهت حامل او *** از آن امری که میشد شامل او

هم او را با کراهت زاد زهرا *** چو حمل خويش را بنهاد زهر

ص: 32

همی می کرد بر رویش نظاره *** بگفتش کای عزیز ماه پاره

مرا بابا خبرها از تو داده است *** کسی مظلوم تر از تو نزاده است

ملائک تهنیت گفتند بر من *** پس از آن تسلیت گفتند بر من

به جای مژدهی میلادت ای جان *** تسلی می دهندم از چه اینسان

اگر جانا عزیز کردگاری *** کشندت از چه رو مادر به خواری

بلی چون گاه انزال بلا شد *** حسین چون وارد کرببلا شد

بدو فرمود زینب، کای برادر *** بیا از این دشت هول انگیز بگذر

بفرمودش حسن، كای جان خواهر *** خبر داده مرا جدم پیمبر

که می خواهد خدایت کشته بیند *** به خون خويشتن آغشته بيند

مکن اینقدر خواهر، آه و زاری *** بشو آمادهی اشتر سواری

چه کشتندم به جور این قوم خونخوار *** بگو باشيعيانم ای وفادار

چو لب بر آب سردی میگذارید *** لب عطشان ما را یاد آرید

عزیزان بر عزیزی چون بگرييد *** به ياد من ز دیده خون بگرييد

چون این راگفتی ای نور دو عینم *** پس از آن تا ابد در شور و شینم

عزیزم، آه شمس مشرقینم *** حسینم وا حسينم، وا حسینم

ص: 33

دو بیتی های عاشورایی

عالم همه قطره اند و دریاست حسین *** شاهان همه بنده اند و مولاست حسین

دیدی که چه شد عاقبت دشمن او *** معدوم شدند ولیک بر جاست حسین

شاهی که گشت خلقت عالم به خاطرش *** جبریل مینمود نگهباني درش

بی غسل و بی کفن به بیابان کربلا *** از کین فتاد پیکر پاک و مطهرش

نور جاوید خدایی، يا حسين *** شهسوار کربلایی یا حسین

کیستی ای نور چشم فاطمه *** کز همه دل می ربایی یا حسین

کشتند كوفيان زره کین برادرش *** عباس آن برادر با جان برابرش

پشت حسین شکست در آن دشت پر بلا *** تا ديد غرقه خون تن سردار لشکرش

یا حسین ای من بلاگردان تو *** جان فدای آن لب عطشان تو

سینه ام سوزان آن داغ گران *** دیده من تا ابد گریان تو

شاهی که د زمانه ملک بود چاکرش *** افتاد بر زمين قد سرو تناورش

افتاد روی خاک همان تن که جدّ او *** بر دوش خود سوار نمودی مکررش

یا حسین ای از تبار إنّما *** یا حسین ای زينت ارض و سما

ای عزیز فاطمه چون می شود *** گوشۀ چشمی نمایی گربه ما

حاصل نمود حسین چو مرضات داورش *** پُر شد زبادۀ محبت او چونکه ساغرش

تا بنگرد به مردی و جانبازی حسین *** آمد ز سوی جنت فردوس، مادرش

ص: 34

يلداست، سوادی از دو گیسوی حسین *** کو ماه نو و هلال ابروی حسین

خورشید اگر که منجلی شد به فلک *** بگرفت جلا، ز روی نیکوی حسين

افتاد چون به روی زمین جسم اطهرش *** از گردش اوفتاد در آن دشت اخترش

جبريل نعش پاک حسین دید چون به خاک *** در زیر آفتاب بگسترد شهپرش

یا حسین ای راكب دوش نبی *** یا حسین ای زیب آغوش نبی

شمر چون از قتلگه آمد برون *** رفت از سر در جنان هوش نبی

سزد که جان جهانی شود فدای حسین *** که خونبهاست حسین را فقط خدای حسین

ز کربلای معلای عشق تا به ابد *** به گوش هوش رسدهمچنان صدای حسین

بر حسین فاطمه هم کوه و هم هامون گریست *** بر لب عطشان او هم دجله، هم جيهون گریست

در عزای پور حیدر باعث کون و مکان *** چشمه های چشم شيعه اشک نی بل خون گریست

در مسلخ عشق حق، حسین آمده است *** آرام دل و نور دو عین آمده است

بنگر که ز ظلمی که روا گشته بر او *** عالم به فغان و شور و شین آمده است

به صحرای بلاشهزاده اکبر *** روان شدبر مصاف قوم کافر

پس از چندی ز دست مردم دون *** گل یاس حسین گردید پرپر

آنکه تسلیم است بر امر مقدر، زينب است *** دختر نیکوی زهرای مطهر، زینب است

مهر رخشان امامت گر حسین ابن علیست *** در کنار مهر رخشان، ماه انور زینب است

ص: 35

عهد عشق

داني چرا که ماریه کرب و بلاستى *** کانجا که عشق اوست بلا در بلاستی

از عاشقان مپرس ز سوز و گدازشان *** عاشق در اشتیاق بلا و جفاستی

هر جا که وصل یار دهندش به نقد جان *** سودا گری به وادی قدس مَناستی

در جنگ، زیر بارش باران تیر و تیغ *** با دوست، گرم گفت و شنود و صفاستی

او را که دل سپرده به دلدار، لاجرم *** بر دست یار دیدۀ لطف و عطاستی

دیدی چگونه قامت سرو روان خمید *** از چرخ کج، مگر که توان دید راستی

سلطان سبز پوش زمان را چه میشود *** بر پیکرش ز خون شقایق قباستی

گفتند عشق پیرو اندرز عقل نیست *** هر عاشقی چنین کند اينش جزاستى

تفسیر عشق کرد حسین، پیش روی عقل *** و از این قضیه، قامت هستی دو تاستى

خونی که ريخت از تن سلطان کربلا *** جان حسین فاطمه خون خداستى

افتاد بيرق از کف عباس نامدار *** اکنون به بام باور آن لواستی

هر صبح، عطر گیسوی مشکین اکبرش *** بس جان فزا به همره باد صباستی

قاسم که بود مرگ برش خوش تر از عسل *** دیدند دشمنان که به شوق لقاستی

اگه نيم ز وعده قالوا بلى، ولی *** دانم كه بر سبيل الهی فداستى

با اشتیاق بود روان دید از قفا *** گویا که مادر است چنین در نواستی

خواهر دوان دوان به حسینش اشاره داشت *** جانا تو زیب و زینت عرش علاستی

گفتا اجازه ده که ببوسم گلوی تو *** جانا تو زیب و زینت عرش علاستی

تو زیب عرش بودی و آدم به آب و گل *** جانا تو زیب و زینت عرش علاستی

آخر حسین کجا و شروران روزگار *** ایل خدا مقابل قوم دناستی

گرم قتال، وعده قالوا بلى، رسید *** فرمود کاروان به ره و این دراستى

دست از نبرد زاده خیرالنسا کشید *** زیرا که بر قضای الهی رضاستی

ص: 36

چون شد تمام عشق، نگون، بر سریر خاک *** تعبير عرش بر سر فرشم رواستی

بنگر نسیم رحمت حق را که چون حسین *** در زیر تیغ نیز به حال دعاستی

راوی چنین بگفت که دیدم به کربلا *** از سمّ اسب جسم حسين توتیاستی

خورشيد قهر کرد و دگر بار بازگشت *** زان لحظه والضحای زمان چون سجاستی

جانم فدای چادر خاک زینبت *** ای آنکه جان هستی و هم ما سواستی

بعد از حسین غربت آل علی چو دید *** گفت ای خدا به حال دل من گواستی

ای نور دیده و دل زهرا، حسین من *** وی آن که یادگار تو از مرتضاستی

ای سرو سبز پوش چمنزار کردگار *** جانا چرا، برای چه، خونین رداستی

بعد از تو ای عصاره ایثار و عشق و مهر *** ما را مدام خون دل ای جان غذاستی

يکسان به خاک، پیکر سلطان عشق شد *** زاین روی، عطر تربت او جان فزاستى

بیمار توست گر که دل عاشقان چه باک *** در تربت مطهرت ای جان شفاستی

ملک و ملک از آنچه روا شد به شاه دین *** زان روز تا ابد همه ماتم سراستی

آنجا که ره نبرده بر آن حزن و اشک و آه *** افلاکیان به سوز حسین در عزاستى

شرحی نوشته کلک دبیرم ولی هنوز *** آن اصل ماجرای تو در اختفاستى

این خواهش دل است، و گرنه در این مقام *** سلطان عشق را که توانش ثناستی

هرگز غلو نکرده اگر گویمت حسین *** همچون على، نه ای ز بشر، نی خداستى

زان روز کزفراز فرود آمدی به خاک *** از حاملان عرش خدا هم فراستی

خالی کنند مرقد شش گوشه ات ملک *** زهرا چو زائر توبه کرب و بلاستي

تا درد عشق دوست خریدی به جان و دل *** امروز درد نوع بشر را دواستی

ص: 37

حکایت نینوا

شاهی که گشت خلقت عالم به خاطرش *** جبریل می نمود نگهبانی درش

بی غسل و بی کفن به بیابان کربلا *** افتاده بود پیکر پاک و مطهرش

آن شه کز آن ستم كه روا شد بر او مدام *** آزادگان به عرصه ی گیتی مکدرش

خشکیده شد عقيق لبان شهنشهی *** کز مهر بوسه داد بر آنها پیمبرش

کشتند پیش دیدهی مظلوم روزگار *** عباس آن برادر باجان برابرش

عطشان کنار ساحل دریا شهید شد *** فرماندهی سپاه حسین آن مظفرش

از دل نمود ناله و آه از جگر کشيد *** در خاک و خون چو دید حسین جسم اکبرش

نزدیک شد که جان رود از پیکر حسین *** بر خاک تيره ديد چو آن مهر انورش

چون دید نعش اكبر خود را از روی زين *** افتاد روی پیکر چون گل، مطهرش

آورد اصفرش به تمنای جرعه آب *** کوبود يادگار ز گلهای پرپرش

آمد ز دست حرمله آن ملحد شقي *** تیر جفا به حلق بلورين اصغرش

بی یار و بی معین به صف کربلا شدی *** شاهی که در زمانه ملک بود، چاکرش

در خیمه گاه، خواهر خود را وداع کرد *** می رفت چونکه زینب دلخسته از برش

جانش چو بود عاشق دیدار کردگار *** پا در رکاب کرده و هی زد به ندرش

آمد برای یاری دین سوی رزمگاه *** از روی کین احاطه نمودند، لشکرش

زینب نظاره کرد، بی یاری حسین *** امانبود کشتن آن شاه، باورش

تابنگرد به مردی و جانبازی حسین *** آمد ز سوی جنت فردوس مادرش

راضی حسین شد به رضای خدای خویش *** آری چنین نموده خدا خود مقدرش

افتاده چون به خاک شهنشاه کربلا *** خنجر به دست شمر لعین بود بر سرش

بر تل ستاده زينب و بودی نظاره گر *** خون جگر روان، ز دو چشم ز خون ترش

ص: 38

از زين فتاد و عرش خدا بر زمین فتاد *** پر شد ز بادهی محبت او تا که ساغرش

از جور و ظلم زاده مرجانهی پلید *** افتاد بر زمین، قد سرو تناورش

غلتید بر زمین بلاو دگر نبود *** جز تیر و تیغ و نیزه و شمشیر باورش

نومید گشت زینب مظلومه از حسین *** رنگین ز خون بدید چويال تكاورش

در خاک و خون فتاد حسین و در آن میان *** جز زينب حزين نَبُدي يار و ناصرش

افتاد روی خاک همان تن که جد او *** بر دوش خود سوار نمودی مکرزش

افغان به پا ز خیل ملائک شدی ز عرش *** سر از قفا برید چون شمر ستمگرش

زد هر دو دست بر سر و افتاده بر زمین *** زینب چو دید پیکر در خون شناورش

آمد به لرزه دشت بلا، تیره شد هوا *** سر چون بریده گشت از آن جسم اطهرش

بر کودکان بی کس او کس نکرد، رحم *** بسیار ظلم کرد بر او خصم كافرش

آتش به خیمه های حریم خدا زدند *** شرمنده زین مصیبت عظماست، آذرش

کردند مثله، پیکر فرزند فاطمه *** از گردش اوفتاد. در آن دشت، اخترش

جبريل نعش پاک حسین دید چون به خاک *** در زیر آفتاب بگسترد شهپرش

خورشید بر مدار فلک مانده شرمسار *** برنی بلند گشت چو از ظلم و کین، سرش

آمد جفا به روی جفا اندران ديار *** بر خواهر شکسته دل زار مضطرش

زینب به حيرت از ستم کوفیان دون *** هرگز نبود این همه محنت، مصورش

هرجانظر نمود بدید آن عقیله، كان *** دشت بلا ز خون شده رنگین، سراسرش

چون خواست تا سفر کند از کربلا به شا *** آمد به قتلگاه به دیدار آخرش

ثار الله است زادهی پیغمبر خدای *** چون خونبها به خون حسین است داورش

باشد حسین فاطمه محبوب کردگار *** آمد به شأن او بسی آیات باهرش

عهد و وفا به شيوهی احسن تمام کرد *** زیرا که بود آن، طرف عهد ناظرش

اندر طريق عشق حسین هیچ شک نکرد *** زیرا درين قضيه خدا بود رهبرش

شاهنشهی که خوانده خدا آن عزیز را *** جز احمد و على زهمه خلق برترش

تنها نه زائران حسینند، شیعیان *** زهرا بود به هر شب آدینه، زائرش

ص: 39

او را که ذره ذره فنا در خدای شد *** اندر رثای او چه سرایند شاعرش

در راه دین جوفاني في الله شد، حسین *** برفضل کردگار بود چشم ذاكرش

حاجت نباشدش به جهان و جهانیان *** آن را که در زمانه حسین است سرورش

ص: 40

زمین کربلا

اول عشق و يقين *** سرزمین کربلاست *** آخرش تقدیم جان *** بر سر عهد و وفاست

هر کسی در هر کجا *** گر که منزل می کند *** کربلا منزل گه *** عاشقان بی ریاست

آن که اندر نينوا *** جانفشانی می کند *** عاشق و سرگشته *** ذات پاک کبریاست

اول عشق و یقین *** سرزمین کربلاست

در ره دین خدا *** هر که جانبازی کند *** اندر این وادی همه *** سر جدا پیکر، جداست

باید از خون گلو *** دست و پا بندد حنا ادعای عاشقی *** در ره دین هرحراست

اول عشق و يقين *** سرزمین کربلاست

سر شود از تن جدا *** وانگهی بر نیزه ها *** عشقبازی اینچنین *** در ره عاشق بجاست

عاشق جانان شدن *** کی بود کار همه *** میتپددرخاک وخون *** دهرکسی را این بناست

هر که عاشق شديقين *** پاره پیکر میشود *** بی سر و پیکر شدن *** در ره جانان رواست

هر که دل بندد به يار *** از سر و جان بگذرد *** آری اندر خوان خون *** میزبان او خداست

اول عشق و يقين *** سرزمین کربلاست

باید اندر راه دوست *** واله و حیران شدنآخرآوارگی *** از کجا تاناکجاست

گر به راه دین حق *** غرقه خون گردد کسی *** تا ابد بر خون او *** ذات حق خودخونبهاست

اول عشق و يقين *** سرزمین کربلاست

باید اندر راه دوست *** واله و حیران شدنآخرآوارگی *** از کجا تاناکجاست

گر به راه دین حق *** غرقه خون گردد کسی *** تا ابد بر خون او *** ذات حق خودخونبهاست

هر کسی کو پا نهد *** بر سر میدان عشق *** غرقه اندر خون شود *** بهر او این ماجراست

عشق يعني دادن *** جان به راه دلبری *** تا ابد بر عاشقان *** پیکری خونین سزاست

اول عشق و يقين *** سرزمین کربلاست

هرکسی جان می دهد *** در ره جانانه ای *** عاشقی دلداه است *** او به معشوق آشناست

هرکه دل بسپرده است *** بر رخ دلدار خود *** جز وصال دلبرش *** از علايق ها رهاست

اول عشق و يقين *** سرزمین کربلاست

ص: 41

بر سر آب روان *** تشنه لب جان می دهد *** جان دهدلب تشنه چون *** تشنه آب بقاست

عاشق دیدار دوست *** جان به کف بنهاده است *** جان به جانان می دهد *** غیراز این براو جفاست

اول عشق و يقين *** سرزمین کربلاست

خون تپان در راه يار *** بی سر و دست وبدن *** بهر عاشق این همه *** در رضای حق رضاست

تير وخنجر می خورد *** گر به راه عاشقی *** شور وشوقي بس فزون *** در دل عاشق به پاست

اول عشق و يقين *** سرزمین کربلاست

سرنگون بر روی خاک *** غرقه در خون گرشود *** خاک پاک عاشقان *** بر همه دارالشفاست

تربت پاک شهید *** تا همیشه در جهان *** بر دو چشمان همه *** بی گمان چون توتیاست

اول عشق و يقين *** سرزمین کربلاست

عاشقان در راه عشق *** گر سر و پیکر دهند *** پادشاهان جهان *** بر در آنها گداست

بر سر پیمان خویش *** گر شهیدان سر دهند *** حضرت سلطان عشق *** با شهیدان همنواست

اول عشق و يقين *** سرزمین کربلاست

دشت خونین بلا *** یا زمین ماريه *** وعده گاه عاشقان *** آری آن جانینواست

باشد عاشورا همه *** روزها و هر شهيد *** گر بیفتد روی خاک *** آن زمین کربلاست

اول عشق و يقين *** سرزمین کربلاست

ص: 42

دوبیتی های حسینی

دلم در بند یک موی حسین است *** نگاهم تا ابد سوی حسین است

نشاید شانه بر گیسو زنم من *** که خاک آلوده گیسوی حسین است

حسین فاطمه جانم فدایت *** به قربان تو و عهد و وفایت

سر مرغی نبرد کس به دوران *** بريدند از چه رو سر از قفايت

ندیدم چون تو شاه کم سپاهی *** بکشتندت به چه جرم و گناهی

بشر بعد از چنين جرم و جنایت *** کجا با خود برد این رو سیاهی

فدای كام عطشانت شوم من *** هلاک قلب سوزانت شوم من

درون روضه ی رضوانت ای جان *** شود آیا که مهمانت شوم من؟

فدای آن همه تاب و تب تو *** فدای ناله های زینب تو

به زیر تیغ هم بود ای حسین جان *** دعا از بهر امت بر لب تو

پس از تو باغ و بستان را صفا نیست *** چو خاک مرقدت دارالشفا نيست

چرا هجرت نمودی از مدينه *** که دانستی که کوفی را وفا نیست

بیا شیعه همی در شور و شین باش *** مدام اندر غم آن نور عین باش

رسی چون بر سر آبی گوارا *** به یاد کام عطشان حسين باش

به بام گنبد عرش آستانش *** علم از خون همی دارد نشانش

خداوندا رسان منصور ما را *** که گیرد انتقام از دشمنانش

ص: 43

حدیث طف

پرستوی مهاجر *** از آشیان جدا شد *** مهاجر مدینه *** روان به کربلا شد

امير کشور عشق *** قدم به کربلا زد *** در آن دشت بلا خيز *** بر عاشقان صدا زد

دشت بلا که گویند *** اهل ولا همینجاست *** مقصد ماعزیزان *** کرب و بلا همینجاست

تشنه ی خون بود این *** وادی بی کرانه *** سرخی رنگ خاکش *** می دهد این نشانه

آه که اندر آن دشت *** بس ستم و جفا شد *** ظلم و جفای بی حد ***

بر آل مصطفی شد

شنیده ام جوانی *** عروسیش عزا شد *** شنیده ام که خونش *** به دست و پا حنا شد

شنیده ام که مادر *** خوانده بر او سرودی *** سرودهای و اما *** به صوت رود رودی

گفت که رودم ای وای *** قاسم نوجوانم *** کاش پس از تو مادر *** من به جهان نمانم

شنیده ام در آن دشت *** لشکر غل و غش بود *** به خیمه های عصمت *** صدای العطش بود

ساقی آل طاها *** سوی فرات رو کرد *** تشنه دودست خود را *** بر آب شط فرو کرد

گفتا حسین زهرا *** تشنه لب است عباس *** آب، اگر بنوشی *** بس عجب است عباس

شنیده ام که تشنه *** فرات را رها کرد *** مشک کشید بر دوش *** رو سوی خیمه ها کرد

آه که دستهایش *** از بدنش جدا شد *** هم ز عمود کینه *** فرق سرش دوتا شد

بر سر او شتابان *** تا که برادر آمد *** گفت که بارالها *** عمر حسین سر آمد

می رود اما به جنگ *** شیعه، کنون جوانی *** آه جوان چه گویم *** چشمه ی زندگانی

گفتند که با پیمبر *** هیچ نمی ستیزیم *** خون رسول حق را *** ما به خطا نریزیم

گفت به لشكر دون *** شبه پیمبر من *** زاده ی مرتضایم *** علی اکبر من

حمله بر او نمودند *** لشکر کین به یک بار *** گشت جهان به چشمش *** یکسره تیره و تار

غرقه به خون نمودند *** پیکر پاکش از کین *** شبه پیمبر افتاد *** از سر زین بر زمین

تا که حسین ز خيمه *** بر سر اکبر آمد *** بر سر نعش اكبر *** پور پیمبر آمد

آه ز دل برکشید *** گفت که ای نوجوان *** بعد تو بابا على *** فنا شود این جهان

وای که لیلا از این *** واقعه دل خون شود *** گر که ببیند ترا *** واله و مجنون شود

ص: 44

نعش على را سوی *** خیمه، حسین می برد *** سوی خیام حرم *** به شور و شین می برد

دید چه لیلای زار *** نعش على را چنین *** موی پریشان نمود *** کرد ز سینه فغان

گفت جوانم على *** رود علی رود رود *** روح روانم على *** رود علی رود رود

تازه جوانم على *** سرو روانم على *** بعد تو ای نوجوان *** زنده نمانم على

تا به شه دین رسید *** نوبت عهد و وفا *** شد به جنان دل غمین *** فاطمه و مصطفی

در صف هیجا کنون *** آمده شیر ژیان *** زاده ی زهرا روان *** شد به سوی کوفیان

موج زنان، شط خون *** تابه رکاب حسين *** به کوفیان این چنین *** بود خطاب حسین

قوم لعین بنگرید *** زادهی حیدر منم *** زاده ی زهرا وهم *** پور پیمبر منم

قلب مرا کوفیان *** یکسره بشکسته اید *** آب چرا از ستم *** بر حرمم بسته اید

وای که ز جور و ستم *** هیچ کس آبش نداد *** هیچکس از کوفیان *** هیچ جوابش نداد

شبل شه لافتى *** تیغ کشید از نیام *** گفت که ای ناکسان *** گشته که انتقام

وای حسین را مگر *** چگونه تقدیر شد *** آه چه گويم چسان *** شیر به زنجیر شد

وای که برنی بدید *** زینب محزون سرش *** خواهر دلخون نبود *** این همه غم، باورش

دست بزد بر سرو *** گفت که با مصطفی *** باورت آید مگر *** این همه جور و جفا

گفت که جدا ببین *** حسین به خاک اندر است *** کشته ی خونین کفن *** او به ره داور است

دسته گل فاطمه *** در عدد اثنى عشر *** سومیش بود حسین *** آخریش منتظر

تا بکشد انتقام *** زخون گلها همه *** می رسد احیاگر *** باغ گل فاطمه

بار، الها رسان *** ولی خون حسین *** قائم آل نبی نور *** دل و هر دو عين

محو نما ای خدا *** دشمن آل رسول *** خدا ز ما این عزا *** نما به جدش قبول

ص: 45

مرثیۀ محرم

محرم آمد و عیدم عزا شد *** حسینم وارد کرببلا شد

دل از غم کینه دیرینه دارد *** غم آل عبا در سینه دارد

جو وارد شاه دین در نینوا شد *** تمام دشت و صحرا در نوا شد

چنین فرمود با زینب که خواهر *** عزیز مادرم جان برادر

در این دشت بلا بي يار گردی *** اسير فرقه كار گردی

کشند از كينه طفلان تو خواهر *** در این دشت بلا اين قوم کافر

امان از قاسم و دامادی او *** نبیند مادر او شادي او

در این صحرا عزا گیرد برایش *** برای قاسم نوکدخدایش

ز طفلانم چه منع آب گردد *** سكينه از عطش بی تاب گردد

رود آب آورد س قای طفلان *** به میدان می شود فرقش پریشان

جدا از تن شود دستان عباس *** به خون خویش غلتد خسرو ناس

به چشمان خودت بینی تو خواهر *** سوی اعدا رود شهزاده اکبر

به میدان می رود روح روانم *** علي اكبر تازه جوانم

چو سروی می رود او از بر من *** بیاید غرقه در خون اكبر من

ز غم ليلا شود مجنون اكبر *** کند رنگین دو دست از خون اكبر

نشیند با غم و خواند سرودی *** سرودی بانوای رود رودی

همی گوید جوانم رودم ای رود *** شه شیرین زبانم رودم ای رود

نبستم حجله شادی برایت *** نشستم رود من، اندر عزایت

پس از مرگ علی اکبر من *** ببینی بر سر نیزه سر من

ولی جان حسین و جان مادر *** به جان مادرم زهرای اطهر

مبادا بعد من شيون کني تو *** ز مرگم شادمان دشمن کنی تو

چو دیدی پاره پاره پیکر من *** مزن بر سینه و سر خواهر من

شنیدی خواهرم انديشه بنما *** پس از من بردباری پیشه بنما

ص: 46

در هوای کربلا

دل هوای کربلایت کرد و من هم آمدم *** تابه زخم دل نهم ای شاه مرهم آمدم

صوت هل من ناصرت از کربلا آید به گوش *** از غم بی ياريت خون دلم آید به جوش

تا که میگفتی تو در دشت بلا هل من معين *** کاش بودم یا حسین فاطمه در آن زمین

دل هوای کربلایت کرد و من هم آمدم

کربلايت يا حسین جان، قبلۀ دلهای ماست *** خاک پاک تربت توبهر ما دارالشفاست

تربت نام آشنایت بوی اکبر می دهد *** بوی آن گیسوی پر از مشک و عنبر می دهد

دل هوای کربلایت کرد و من هم آمدم

کاش بودم تا که در راه تو ترک سر کنم *** جان فدای تار گیسوی علی اکبر کنم

جان ماقربانی محراب ابروی علی *** جان یک عالم فدای قد دلجوي على

دل هوای کربلایت کرد و من هم آمدم

اكبرت شديا حسین قربانی دین خدا *** در ره آئين حق سبط پیمبر شد فدا

شد ز خون شبه پیغمبر اگر رنگین زمين *** محكم از خون علی اکبر شده ارکان دین

دل هوای کربلایت کرد و من هم آمدم

ناله لیلا به گوشم میرسد از خیمه ها *** مادر دلخسته اش از داغ او اندر نوا

از فراق اكبر رعنا جوان در شور و شین *** سینه سوزان در فراق اكبر آن نور دو عين

دل هوای کربلایت کرد و من

قاسمت گويا به دشت کربلا داماد شد *** گوئیا آن نوجوان از درد و غم آزاد شد

آری آری حجله گور از برایش بسته شد *** تازه دامادت به خون پیکرش آغشته شد

دل هوای کربلایت کرد و من هم آمدم

سرو بستان حسن آن قاسم شیرین زبان *** نوگل باغ حسن شد عاقبت در خون طپان

تا همیشه می رسد آه و فغان مادرش *** میکند آه و فغان اندر کنار پیکرش

دل هوای کربلایت کرد و من هم آمدم

ص: 47

حجله گاه قاسم تازه جوانت گور شد *** آن جوان ماه رو عاشق به روی حور شد

قاسم ناشاد از خون سرش بسته حنا *** غرقه در خون شد ز دست کوفیان بی حیا

دل هوای کربلایت کرد و من هم آمدم

جان ما قربان عباس علمدارت شود *** عالمی قربانی میر سپهدارت شود

ش یعیان توفدای گوشه چشمان او *** آن که در عالم کریمان جهان مهمان او

دل هوای کربلایت کرد و من هم آمدم

ساقی لب تشنگان عباس سردار سپاه *** پاسدار حرمت اهل حریم خیمه گاه

ماه تابان بنی هاشم ابوالفضل جوان *** تاكه آبی آورد بر جانب شط، شد روان

دل هوای کربلایت کرد و من هم آمدم

در کنار علقمه عباس اندر خون نشست *** از غم عباس ای سلطان دین پشتت شکست

دست يكجا مشک یکجا تشنه بر شط فرات *** شسته عباس جوانت يا حسین دست از حیات

دل هوای کربلایت کرد و من هم آمدم

روز عاشورا چو بردی اصغرت را بهر آب *** بر گرفتی يا حسين قنداقه اش را از رباب

گوئیا اصغر به روی دستهایت سیر شد *** پاره پاره حلق اصغر عاقبت از تیر شد

دل هوای کربلایت کرد و من هم آمدم

رو به سوی خیمه آوردی علی اصغرت *** اهل خیمه شاهد آن دیده از خون ترت

غرقه در خون اصغر شش ماهه ات با حلق چاک *** خفته است آن نوگل پژمرددات در زیر خاک

دل هوای کربلایت کرد و من هم آمدم

روز عاشورا چو ای سلطان دین بر شب رسید *** تا فلک آه و فغان خواهرت زینب رسید

چادر خاکی زینب حجت دیرین ماست *** محکم از فریاد زینب پایه های دین ماست

دل هوای کربلایت کرد و من هم آمدم

ص: 48

نوحۀ محرم

ای حسینیان *** ماه ماتم شد *** ماه اشک و خون *** یا محرم شد

سوی کربلا *** شاه دین آمد *** تادیار عشق *** دل غمین آمد

خیمه زد در آن *** وادی خونین *** شاه کربلا *** با دلی غمگین

بر سر وفا *** شاه مظلومان *** شد به کربلا *** سرور خوبان

قتل شاه دین *** هم مسلم شد *** ای حسینیان *** ماه ماتم شد

همره حسين *** زينب محزون از *** غم حسین *** با دلی پرخون

کودکان او *** اندر آن صحرا *** جمله در غم *** زادۀ زهرا

اندر آن زمین *** قاسم افکار *** از غم عمو *** با دلی غمبار

سوی کوفیان *** او مصمم شد *** ای حسینیان *** ماه ماتم شد

از عمو طلب *** اذن میدان کرد *** مادر حزين *** آه و افغان کرد

گفت ای عمو *** من پسریشانم *** ده تو از وفا *** اذن میدانم

تاکنم فدا *** جان به پای تو *** جان و سر دهم *** از برای تو

اذن رفتن *** او مسلم شد *** ای حسینیان *** ماه ماتم شد

از حرم برون *** مادر قاسم *** آمد آن زمان *** در بر قاسم

گفت ای جوان *** رحم بر من کن *** بعد از آن دگر *** عزم رفتن کن

آه قاسم *** مهربان من *** از برم مرو *** نوجوان من

جانم ای جوان *** خانه غم شد *** ای حسینیان *** ماه ماتم شد

قاسم جوان *** چون روان گردید *** از سپاه کين *** خون طپان گردید

او به خون خود *** دست و پا میزد *** شاه کربلا *** را صدا می زد

گفت شد عمو *** پیکرم صد چاک *** سرنگون شدم *** من به روی خاک

پیش چشم من *** تیره عالم شد *** ای حسینیان *** ماه ماتم شد

اکبر جوان *** سوی میدان می رکففت *** سوی لشکر *** کفر عدوان رفت

ص: 49

پیکر على *** غرقه شد در خون *** مادر حزين شد *** ز غم مجنون

اهل بیت او *** در غم و زاری *** خون دل کنند *** از بصر جاری

شاه دين حسين *** دیده پرنم شد *** ای حسین *** ماه ماتم شد

سوی كوفيان *** شد روان عباس *** رفت ساقی *** تشنگان عباس

تاکنار شط *** از وفا آمد *** مشک، پر سویِ *** خیمه ها آمد

شد ز زین نگون *** پیکر عباس *** گشت غرق خون *** پیکر عباس

پاره پیکر *** آن مکرم شد *** ای حسینیان *** ماه ماتم شد

شیر خواره اش *** اصغر عطشان *** برد شاه دین *** جانب ميدان

تیر کین زدند *** بر گلوی او *** آبروی دین *** ز آبروی او

مادرش رباب *** آه و زاری کرد *** از غم علی *** بی قراری کرد

نصر دین حق *** از او مسلم شد *** ای حسینیان *** ماه ماتم شد

شاه دین در آن *** دشت پرغوغا *** رفت جانب *** لشکر اعدا

شد به جنگ آن *** فرقة كافر *** همچو باب خود *** حیدر صفدر

عاقبت ز اسب *** سرنگون گردید *** بخت زينبش *** واژگون گردید

زیب نی سرِ *** آن معظم شد *** ای حسینیان *** ماه ماتم شد

ص: 50

نوحۀ اول محرم

از مدينه رُو سوی کرب و بلاكن يا حسين *** جان فدا کن یا حسین (2)

رو سوی کرب و بلا کن ای عزیز فاطمه *** دیگر از خصم جفا جویت نداری واهمه

هم زنان هم کودکانت را به همراهت ببر *** هم سکینه، هم رقیه، زینب خونین جگر

اینک ای مولا تو سودا با خدا كن يا حسين *** جان فدا کن یا حسین (2)

در زمین کربلا با خود بیاور اكبرت *** هم به دشت ماریه با خود بیاور اصغرت

قاسم تازه جوان را هم به همراهت بیار *** مير لشكر را بیاور بادلی زار و فکار

اینک ای شه گوش بر صوت دعا کن یا حسین *** جان فدا کن یا حسین (2)

با خود ای جان، زینب و کلثوم را همراه کن *** سرزمین نینوا مأوای خود ای شاه کن

رو نما جانا به سوی دشت غمبار بلا *** شوشتابان يا حسين سوی زمین کربلا

يار را در صحنه میدان ندا کن یا حسین *** جان فدا کن یا حسین (2)

کربلا مأوای عاشق پیشگان بی دل است *** عاشقان را سرزمین محنت و غم منزل است

جانب دشت بلابازینب محزون برو *** سوی دشت نینوا چون لیلی و مجنون برو

دیگر این دنیا و ما فيها رها کن يا حسين *** جان فدا كن يا حسين (2)|

ای شها منزل به منزل شو روان تا کربلا *** آخرین منزلگهت باشد زمین نینوا

بار بگشا اندر آنجا چون که قربانگاه توست *** اندر آنجا جایگاه خيمه و خرگاه توست

خيمه و خرگاه خود آنجا به پا کن يا حسين *** جان فدا کن یا حسین (2)

آب بندند از جفا بر اهل بیتت كوفيان *** تشنه کامان می رود فريادشان بر آسمان

می شوند از ظلم و کین، یارانت ای مولا شهید *** میکنی از زندگی ای شاه دين قطع امید

بعد از آن در کربلا فکری به جا کن يا حسين *** جان فدا کن یا حسین (2)

کودکان از تشنگی ای شاه خوبان دل کباب *** میرود عباس مه رو در پی یک جرعه آب

کوفیان و شامیان بی حیا باهمهمه *** میکشند عباس را اندر کنار علقمه

بعد از آن دیگر توکل با خدا كن يا حسين *** جان فدا کن یا حسین (2)

ص: 51

کشته می گردد در آن وادی علی اکبرت *** می ندانم يا حسين آخر چه آید بر سرت

بینی آن رعنا جوان را پاره پاره چاک چاک *** بی کفن افتاده بینی اکبرت بر روی خاک

دیده را پر خون تو از این ماجرا کن یا حسین *** جان فدا کن یا حسین (2)

قاسم رعنا جوان کز حوریان دل می برد *** سوی میدان آن جوانی مه لقا رو آورد

پاره پاره غرقه خون افتد به پیش روی تو *** بندد از خونش حنا آن قاسم دلجوی تو

آن زمان درد دلت را با صبا کن یا حسین *** جان فدا کن یا حسین (2)

باید اینجا ای حسین جان ترک جان و سر کنی *** باید از سینه برون داغ علی اکبر کنی

یا حسین اهل حریمت جمله اندر خيمه گاه *** از غم داغ تو جانا جملگی با اشک و آه

هم ز قتل خود خدایت را رضا كن يا حسين *** جان فدا کن یا حسین (2)

کشته میگردی در این میدان ز دست اشقيا *** غرقه اندر خون شوی در راه اهداف خدا

زینبت از این مصیبت دست بر سر میزند *** بر سر و روی خود از داغ برادر میزند

خواهر مظلومه را آندم صدا کن یا حسین *** جان فدا کن یا حسین (2)

چون برند از جور و کین ای شاه مظلومان سرت *** آید از خیمه برون زینب که آید در برت

دختران بی پناهت بر سر و سینه زنان *** در میان خیمه گه بازاری و آه و فغان

کربلا را از غمت ماتم سرا کن یا حسین *** جان فدا کن یا حسین (2)

جان یک عالم فدای كام عطشانت شود *** جان فدای زینب محزون و نالانت شود

ای که نامت هم رديف ماتم و درد و بلاست *** تربت پاک تو مولا بهر ما درالشفاست

شیعیان خسته را حاجت روا کن یا حسین *** جان فدا کن یا حسین (2)

ص: 52

نوحۀ اول محرم

بار بگشائید این جا سرزمین کربلاست *** بار بگشائید یاران که همین دشت بلاست

بار بگشائید بار *** بار بگشائید بار

بار بگشائید اینجا مقصد و مقصود ماست *** این همان منزلگه جانانه و معبود ماست

وعده گاه ما و جانان اندر این دشت بلاست *** آری ای یاران من اینجا زمین کربلاست

بار بگشائید بار *** بار بگشائید بار

اندر این صحرا شود دست علمدارم جدا *** می شود عباس اندر راه دین، اینجا فدا

می شود غلطان به خون سقای آل فاطمه *** پیکرش بی دست و سر افتد کنار علقمه

بار بگشائید بار *** بار بگشائید بار

از غم عباس پشتم بشكند در دشت کین *** میشوم بی یار و یاور بعد از او در این زمین

قلبم از داغ برادر زار و محزون میشود *** دیده ام از دیدن عباس پرخون می شود

بار بگشائید بار *** بار بگشائید بار

می شود سردار لشکر اندر این وادی شهید *** اندر این صحرا شود یاران امیدم ناامید

از غم عباس افتد آتشی بر جان من *** اندر اینجا بار بگشائید ای یاران من

بار بگشائید بار *** بار بگشائید بار

اندر این جا غرقه در خون جسم اکبر میشود *** غرقه در خون پیکر شبه پیمبر میشود

پیکرش در خاک و خون افتد در این دشت بلا *** میشوم دلخون ز داغش در زمین کربلا

بار بگشائید بار *** بار بگشائید بار

آه از آندم کاورم نعش علی در خیمه گاه *** جمله اهل حرم بیرون دوند با اشک و آه

آن زمان اهل حرم افغان و زاری میکنند *** در کنار نعش اكبر بی قراری می کنند

بار بگشائید بار *** بار بگشائید بار

يادگار مجتبی در این زمین گردد شهید *** مادر از تازه جوانش میکند قطع امید

ص: 53

پاره پاره پيكرش گردد به دشت نینوا *** میشود صد پاره پیکر در زمین کربلا

بار بگشائید بار *** بار بگشائید بار

عيش قاسم می شود از راه کين اينجا عزان *** عش پر خونش در اینجا می رسد در خیمه گاه

مادرش بر سر زنان، افغان و زاری میکند *** خون دل از دیدگان خویش جاری می کند

بار بگشائید بار *** بار بگشائید بار

اندر اینجا قاسم از خون سرش بندد حنا *** بندد از خون گلو قاسم حنا بر دست و پا

مادرش بر پیکر قاسم همی خواند سرود *** می کند از دل ز داغ قاسم خود رود رود

طفلهای زینبم در این زمین بی سر شوند *** از جفای کوفیان همچون دو گل پرپر شوند

جمله يارانم شهید از کین شوند در این زمین *** میشوم از داغ یاران جوان ماتم نشین

بار بگشائید بار *** بار بگشائید بار

اندر این جا کشته می گردم من و زینب اسير *** میشود اهل حريمم اندر اینجا دستگیر

میبرد شمر لعین از تن، سرم را از قفا *** میرود رأس من و یاران من بر نیزهها

بار بگشائید بار *** بار بگشائید بار

ص: 54

نوحۀ ماه محرم

ای شیعه ز نو محرم آمد *** هنگام عزا و ماتم آمد

وارد شه دین به کربلا شد *** هنگامه ماتم و عزا شد

آدم شد از این قضیه مجنون *** زهرا به جنان دلش پر از خون

از سوی نجف على علا *** آن شاه و ولى اعظم آمد

مظلوم حسین بی قرینه *** بیرون چوشد از شهر مدینه

بر جانب کربلا روان شد *** شوری به زمین و آسمان شد

از حلقۀ انبیا به جنت *** دلخسته رسول خاتم آمد

شد وارد کربلا حسینم *** آن روح روان ونور عينم

آب از ره ظلم و جور کينه *** بستند بر آن شه مدينه

یکجا به حسین فاطمه شد *** ظلمی که به خلق عالم آمد

زینب به نوا به سر زنان است *** خونابه ز دیده اش روان است

کشتند ز کینه طفلهایش *** سوزد دل عالمی برایش

درکرببلا بلا رسیده *** بر دخت علی دمادم آمد

بر قاسم نوجوان جفا شد *** در ماريه عیش او عزا شد

داماد به دشت کربلا شد *** سر از تن پاک او جدا شد

کشتند چو زاده حسن را *** عیشش به زمانه ماتم آمد

عباس برادر جوانش *** کشتند به پیش دیدگانش

دستش ز جفاز تن جدا شد *** لب تشنه شهید کربلا شد

بالای سرش حسین زهرا *** با چشم تر و قد خم آمد

در کرب و بلاعلی اکبر *** آن تازه جوان ماه منظر

چون جانب كوفيان روان شد *** صد پاره تنش به خون طپان شد

ليلا بدرید جامه را چون *** نعشش به سوی مخيم آمد

ص: 55

تا نوبت جنگ بر حسین شد *** عالم به فغان و شور و شین شد

بر دشت بلا حسین روان شد *** لب تشنه به جنگ کوفیان شد

بی یار و غریب بود عطشان *** در جنگ شه معظم آمد

افتاد ز صدر زین چو بر خاک *** فرزند عزیز شاه لولاک

از جور زمانه دامن دشت *** از خون حسین لاله گون گشت

جوشید ز عرش و فرش چون خون *** اوضاع زمانه در هم آمد

زینب که به تل زینبیه *** خود بوده چو راوی قضیه

از بعد حسین و یاورانش *** همراه زنان و کودکانش

از کرب و بلا به کوفه و شام *** بی یاور و یار و محرم آمد

ص: 56

نوحۀ محرم

ای عزیز مصطفی مظلوم، مولانا الحسين *** ای شهید کربلا مظلوم، مولانا الحسين

شد حسین فاطمه بی یار، در دشت بلا *** بر لب آب روان عطشان، اندر کربلا

خواهر غمدیده اش زینب با آه و نوا *** با دو چشم خونفشان اندر، دشت نینوا

گفت کای سلطان مظلومان، جانم يا حسين *** کودکان در خیمه گه نالان، جانم یا حسین

ای عزیز مصطفی مظلوم، مولانا الحسين

شورشی در این زمین امروز برپا می شود *** روزگارم من سیه، ای وای اینجا می شود

می شود در این زمین، کشته عباس از جفا *** دستهایش می شود اینجا، از پیکر جدا

می کشد از سینه اش فریاد، جانم یا حسین *** پیکرم در خاک و خون افتاد، جانم یا حسین

ای عزیز مصطفی مظلوم، مولانا الحسين

می شود در کربلا داماد، فرزند حسن *** با دلی پر از غم و ناشاد، ماه انجمن

از جفای کوفیان عیشش میشود عزا *** پاره پاره پیکرش گردد اندر نینوا

میشوی از داغ او دلخون، جانم يا حسين *** صبرت از کف می شود بیرون، جانم یا حسین

ای عزیز مصطفی مظلوم، مولانا الحسين

هیجده ساله علی اکبر اندر نینوا *** می شود اندر دل صحرا سر از تن جدا

از جفاتنها گل لیلا پرپر می شود *** مادرش خونین دل از داغ اکبر میشود

اكبرت در خون شود غلطان، جانم یا حسین *** اهل بیتت در حرم نالان، جانم يا حسين

ای عزیز مصطفی مظلوم، مولانا الحسين

ای عزیز حیدر و زهرا بین بر حال من *** رحمی ای مولای من بنما بر احوال من

دخترت در خیمه گه جانا بر سر میزند *** اصغرت از تشنگی چون مرغ پرپر میزند

اهل بیتت سینه سوزانند، جانم یا حسین *** از فراقت دیده گریانند، جانم يا حسين

ای عزیز مصطفی مظلوم، مولانا الحسين

جان خواهر یا حسین در جنگ با دشمن مرو *** رحمی ای سلطان مظلومان جان من مرو

ص: 57

بعد تو ای نور چشمانم خواهر چه کند *** با یتیمان تو و یک دشت کافر چه کند

بعد تو ای وای بر زینب، جانم يا حسين *** روزگارم می شود چون شب جانم یا حسین

ای عزیز مصطفی مظلوم، مولانا الحسين

کشته شد از جور و كين قاسم اندر کربلا *** از جفای کوفیان عیش قاسم شد عزا

دست عباس جوان گردید از پیکر جدا *** پیکر صد پاره اش افتاد در دشت بلا

کشته گردید از جفا اکبر، جانم يا حسين *** کشته شد آن شبه پیغمبر، جانم يا حسين

ای عزیز مصطفی مظلوم، مولانا الحسين

شد حسین فاطمه در جنگ چون با کوفیان *** زينبش اندر قفا نالان بر سینه زنان

سنگ بر پیشانی آن شاه از جفا زدند *** زخم بی حد بر تن شاه کربلا زدند

تا ابد من دیده گريانم، جانم يا حسين *** از غمت زار و پريشانم، جانم يا حسين

ای عزیز مصطفی مظلوم، مولانا الحسين

کشته شد در کربلا از کین شاه کربلا *** شد ز صدر زین نگون بر خاک پور مصطفی

جای زينب بر سرش آمد شمر بی حیا *** کرد از کینه سرش را او از قفا جدا

جبرئیل از آسمان می گفت، جانم يا حسين *** زينبش هم با فغان می گفت، جانم یا حسین

ای عزیز مصطفی مظلوم، مولانا الحسين

ص: 58

نوحۀ محرم

ای شیعیان بر سر زنید ماه عزا شد *** ماه عزای زاده خير النّساشد وا ويلا

زينب عزادار از غم مرگ برادر *** شال عزا به گردن حیدر صفدر وا ويلا

بار دگر اندر جهان ماتم بپاشد *** ماه عزای سبط پاک مصطفی شد وا ويلا

شیعه بپاسازد عزای شاه مظلوم *** دلها همه اندر عزای آل طه وا ويلا

جن و ملک بر سینه و بر سر زنانند *** در سوگ فرزند على اندر فغانند وا ويلا

اندر سماوات على افغان به پا شد *** عرش خداوند جهان ماتم سرا شد وا ويلا

در عرش حق افغان و زاری گشته بر پا *** گرديده گويا ماتم فرزند زهرا وا ويلا

مر ماتم سلطان مظلومان حسین است *** کاندر جهان افغان و زاری شور و شین است وا ويلا

عرش از غم فرزند زهرا شد سیه پوش *** جبریل در سوگ حسین گردیده مدهوش وا ويلا

ص: 59

حدیث غربت (واحد)

از ازل گشت حسین تاکه خریدار بلا *** دست تقدیر کشاندش به سوی کرب و بلا

نور چشمان على ميوه طوبای بتول *** پور زهرا و علی زینت دامان رسول

دور تا از حرم و روضه جدش گردید *** دل پر درد ازین غصه و غم میگرید

گفت یارب چه بود قسمت و تقدير حسین *** بعد از این خود بنما چاره و تدبیر حسین

بعد از این باغم دوری ز مدینه چکنم *** با غم زینب و كلثوم و سکینه چکنم

من در اینجا حرم امن پیمبر دارم *** چشم بر روضه نورانی مادر دارم

تربت پاک حسن جان برادر دارم *** چون دل از تربت پاک حسنم بر دارم

با دلی زار و حزين تا سوی خواهر آمد *** به سوی زینب غمدیده مضطر آمد

به سوی منزل عباس دلاور آمد *** بادلی زار حسین سوی برادر آمد

خواهران را طلبید و همه فرزندانش *** جمع گشتند حرمش همه بر فرمانش

دیده گریان به برش آمدى ام سلمه *** گفت با چشم پر از خون به حسین این کلمه

بارها من ز رسول دو سرا بشنیدم *** این سخن را خودم از جد شما بشنیدم

میشود کشته حسینم به صف کرب و بلا *** میکنند از ره کین سر ز تن پاکش جدا

مگر ای شاه سوی کرب و بلا در سفری *** بنما زین سفر ای خسرو خوبان حذری

جان زهرا و علی ترک سفر کن مادر *** با خود این جمع پریشان به سوی کوفه مبر

بعد پیغمبر و زهرا و علی و حسنم *** توئی ای سرو روان شمع همه انجمنم

يوسف فاطمه ام رو سوی گرگان داری *** چه شتابی است عزیزم سوی جانان داری

گفت جدت چه حسین رفت نمی گردد باز *** آشکارا شده اکنون بخداوند این راز

جان هستی توئی و خود سوی جانانه روی *** لیک ای جان جهان از چه غریبانه روی

ای که بودی همه جا زینت آغوش نبی *** جایت ای جان جهان از چه غریبانه روی

زینت عرش برین خاک زمین جای تو نیست *** خس و خاشاک زمین منزل و مأوای تو نیست

این شنیدم که به خون غرقه به صحرا گردی *** تشنه لب کشته عزیزم لب دریاگردی

ص: 60

چون ز ام سلمه این سخنان را بشنید *** آن زمان از دل پر درد، حسین آه کشید

گفت چون کشته شدن از سر تقدیر من است *** دیگر ام سلمه باز چه جای سخن است

عازم کرب و بلاتا پسر زهرا شد *** شیون از شهر مدینه به فلک برپا شد

شد برون تاز مدينه ز جگر، آه کشید *** تا سوی کرب و بلا خيمه و خرگاه کشید

آمد و خیمه به صحرای بلا زد، مولا *** خون به جان و به دل اهل ولا زد، مولا

همه یاران و عزیزان حسین کشته شدند *** تشنه لب جمله به خونهای خود آغشته شدند

نوبت عهد و وفا چون به شه دین آمد *** بر زمین پیکر پاکش ز سر زين آمد

ظالمان تا هوس مملکت ری کردند *** سر سلطان شهیدان به سر نمی کردند

زینب غمزده بر سر زد و افغان بنمود *** در دل خیمه ز غم موی پریشان بنمود

گفت یارب چکنم بی کس و بی یار شدم *** بعد از این در کف این قوم گرفتار شد

ای خدا بعد حسینم به یتیمان چکنم *** با زنان حرم و ناله طفلان چکنم

بارالها به حق دختر زهرای بتول *** این عزاداری از این جمع بفرمای قبول

تا ابد باد بر آن قوم جفا جوی جهول *** لعنت دائمی خلق و خداوند و رسول

ص: 61

نوحۀ محرم

آه يا جّدا *** يارسول الله *** میهمان در کربلایم *** با عزيزانم

با دلی محزون *** دیده ای پر خون *** من به جنگ کوفیانم *** باعزیزانم

دخترانم را *** يارسول الله *** خواهرانم را *** برده ام باخود *** اندر آن صحرا

با زنان و کودکانم *** باعزیزانم *** آه ياجدا *** يارسول الله

راه را بر من *** کوفیان بستند *** قلبم از جور و *** کینه بشکستند

تا چنین تنها بمانم *** باعزیزانم *** آه ياجدا *** يارسول الله

خواهر زارم *** زینب محزون *** اندرین صحرا *** با دلی پر خون

می برد از کف عنانم *** باعزیزانم *** آه ياجدا *** يارسول الله

اندرين وادی *** یکه و تنها *** کشته می گردد *** از سوی اعدا

اکبر رعنا جوانم *** باعزیزانم *** آه ياجدا *** يارسول الله

پیش چشم من *** بهترین ناس *** کشته می گردد *** از جفا عباس

آن علمدار جوانم *** هترین ناس *** کشته می گردد *** از جفا عباس

می شود از خون *** این زمین رنگین *** کشته خواهد شد *** از جفا و کین

قاسم آن آرام جانم *** باعزیزانم *** آه ياجدا *** يارسول الله

در اسیری هم *** اهل بیت من *** از ره عدوان *** می برد دشمن

خواهران و دخترانم *** باعزیزانم *** آه ياجدا *** يارسول الله

ص: 62

نوحۀ سینه زنی و زنجیر زنی محرم

ماه عزا شد *** ماتم به پا شد *** الله اكبر يا حسين الله اکبر

آمدمحرم *** آن ماه ماتم *** دلها پر از غم

از بهر پور حیدر و زهرای اطهر *** الله اكبر يا حسين الله اکبر

آمدمه خون *** آن ماه گلگون *** بين، شیعه مجنون

در ماتم گلگون قبا *** سبط پیمبر *** الله اكبر ياحسين الله اكبر

این شور از چیست *** این ماتم از کیست *** جز شور حق نیست

قتل حسین آن پاره قلب پیغمبر *** الله اكبر يا حسين الله اكبر

دلها غمین است *** ماتم نشین است *** از بهر دین است

این ماجرای قتل فرزند پيمبر *** الله اكبر ياحسين الله اكبر

کشته جوانان *** آن گل عذاران *** در راه يزدان

گرديده گلهای حسینی جمله پرپر *** الله اكبر يا حسين الله اكبر

فرزند زهرا *** گردیده تنها *** در دشت و صحرا

يارب کجا شدياوران پور حیدر *** الله اكبر يا حسين الله اكبر

قاسم فدا شد *** در نینوا شد *** عیشش عزا شد

آن تازه داماد حسين سبط پیمبر *** الله اكبر يا حسين الله اكبر

افتاده اکبر *** در خون شناور *** گردیده پرپر

در سرزمین نینوا شبه پیمبر *** الله اكبر يا حسين الله اكبر

عباس فدا شد *** در نینوا شد *** دستش جدا شد

افتاده چون سروی ز پا بی دست و سر *** الله اكبر يا حسين الله اكبر

بهر حسينم *** آن نور عينم *** در شور و شینم

آخر شد اندر راه دین صد پاره پیکر *** الله اكبر يا حسين الله اكبر

بعد از شهادت *** آن باسعادت *** آن باب حاجت

جسمش ز سمّ اسبها گردیده پرپر *** الله اكبر يا حسين الله اكبر

ص: 63

شیعیان گشته به پا ماتم *** سینه ها پر غم *** آمد از نو ماه محرم *** سینه های پر غم

در محرم ماه شور وخون *** زد رقم گردون *** قتل فرزند علی از کین *** امتش غمگین

شیعیان بگرفته اند ماتم *** سینه ها پر غم

آمد از کعبه برون مولا *** آه و واویلا *** کرد اندر دشت کین مآوا *** یکّه و تنها

در جهان برپا شده ماتم *** سینه ها پر غم

شد روا جور و جفا ياران *** بر شه خوبان *** از عطش اطفال او نالان *** از سوی اعدا

ظلم شد برقائد اعظم *** سینه ها پر غم

آب آن مهريه زهرا *** آه و وایلا *** بسته شد بر عترت طه *** از سوی اعدا

از غم او چهره ها درهم *** سینه ها پر غم

کوفیان با شاه دین بستند *** عهد بشکستند *** از حفا بر قتل مظلومان *** خود کمر بستند

خون رود از دیده ها از این غم *** سینه ها پر غم

ياورانش از دم خنجر *** همچو گل پرپر *** می زند هر مادری از غم *** بر رو و بر سر

چشم شیعه ز این الم پرنم *** سینه ها

عاقبت شد شاه مظلومان *** جانب میدان *** شد براه دین بخون غلطان *** سرور دوران

قامتش از دست اعداخم *** سینه ها پر غم

دست و پای قاسمش از کین *** شد بخون رنگین *** مادر از داغ جوان خود *** واله و غمگین

در عزا پيغمبر خاتم *** سینه ها پر غم

عاقبت شد همچو گل پرپر *** نوجوان اکبر *** از غم آن شبه پیغمبر *** میزنم بر سر

از این الم بر پا شده ماتم *** سینه ها پر غم

گشت عباسش بخون غلطان *** در ره يزدان *** شد فدا در راه حق آخر *** آن مه تابان

در فلک برپا شده ماتم *** سینه ها پر غم

ص: 64

نوحۀ محرم

عزیز عالم امکان *** همه بود و نبود من *** حسین جانم *** حسین جانم (2)

همه بود و نبود من *** همه دار و ندار من *** ربودی از دل و جانم *** همه صبر و قرار من

حسین جانم *** حسین جانم (2)

تو عزیز دل و جان و *** همۀ هستیم هستی *** من مجنون خمار تو *** تومي ومستیم هستی

همه عالم فدای آن *** لب عطشانت ای مولا *** دل دیوانه عاشق *** شده خواهانت ای مولا

حسین جانم *** حسین جانم (2)

شه بی لشکرم ای وای *** سر و جانم فدای تو *** تو گدای در جانان *** همه شاهان گدای تو

حسین جانم *** حسین جانم (2)

گرفتارم گرفتارم *** اسیر طرّۀ مويت *** تمام شیعیان گردند *** فدای تار گیسویت

حسین جانم *** حسین جانم (2)

شه من شهسوار من *** گل من گل عذار من *** توئی ای نوگل زهرا *** غم من غمگسار من

حسین جانم *** حسین جانم (2)

حسین جانم حسین جانم *** شه من نور عين من *** نظری هم سوی ما کن *** بنگر شور و شین من

حسین جانم *** حسین جانم (2)

شه کربلای من *** توئی خون خدای من *** به عزای تو دلخونم *** شنو ای جان، نوای من

حسین جانم *** حسین جانم (2)

سرت از تن جدا کردند *** به فدای سرت گردم به فدای قد سرو *** علی اکبرت گردم

حسین جانم *** حسین جانم (2)

علم از دست عباست *** زچه روغرقه خون گشته *** رخ ماه علمدارت *** زچه روغرقه خون گشته

حسین جانم *** حسین جانم (2)

ز چه رو شادی قاسم *** ز ره کین عزا گشته *** به کفَش قاسم مه رو *** ز چه از خون* حنابسته

ص: 65

فدای كام عطشان *** رقیه دخترت گردم *** فدای حلق صد چاک *** علی اصغرت گردم

حسین جانم *** حسین جانم (2)

لب آب روان آخر *** زچه عطشان تراکشتند *** تن پاک ترا دونان *** زچه با خونت آغشتند

حسین جانم *** حسین جانم (2)

بُدی آب فرات ای جان *** همه مهريۀ زهرا *** ز چه آخر ترا کشتند *** لب عطشان لب دریا

حسین جانم *** حسین جانم (2)

سرت ای شاه مظلومان *** ز قفا چون جدا کردند *** نه جفا شد روا بر تو *** که جفا بر خدا کردند

حسین جانم *** حسین جانم (2)

غریبانه سپاری جان *** مگر یاور نداری تو *** به خاک تیره سرداری *** مگر مادر نداری تو

حسین جانم *** حسین جانم (2)

چو به یال پر از خونش *** برسد ذوالجناح تو *** شود افغان بلند آنگه *** ز سوی خیمه گاه تو

حسین جانم *** حسین جانم (2)

چه ببیند سرت بر نی *** چه کند زینب محزون *** دهد از كف مهار دل *** بخدا می شود مجنون

حسین جانم *** حسین جانم (2)

کسی آبت نداد ای جان *** بجز از زخم شمشیرت *** مگرای شاه مظلومان *** چه بدی جرم و تقصيرت

حسین جانم *** حسین جانم (2)

اگر از تن جدا ای شاه *** ز چه رو پیکرت کردند *** به سم اسبها پاره *** ز چه رو پیکرت جدا کردند

حسین جانم *** حسین جانم (2)

ص: 66

نوحۀ ماه محرم

حسینم شد مرا *** خدا، خود خون بها *** به راه حق شدم *** سر از پیکر جدا

حسینم زاده پیغمبر و فرزند زهرایم *** علی مرتضی باب من و بر خلق مولایم

برای یاری دین از مدينه من برون گشتم *** به همراه عزیزانم به دشت کربلا آيم

برون از روضه جدم پیمبر گشته ام اینک *** برای نصرت دین خدا در دشت و صحرايم

شوند از جور و كينه ياورانم همچو گل پرپر *** ملائک شاهد جانبازی این مرگ زيبايم

چو دیدم گشته منکر پر رواج و دین حق بی کس *** برای امر بر معروف و نهی از منکر اینجایم

بدیدم چون يزيد دون به منبر بر زده تكيه *** کنون عازم به نهی منکرات و محو فحشایم

کنون در سرزمین کربلا مهمان شمشيرم *** قصاص خون حیدر را از این نامردمان گیرم

نشسته زاده مرجانه جای احمد و حیدر *** خدا داند کز این غم از حیات و زندگی سیرم

اگر کشته نگردم از دم شمشیر و تیغ کین *** قسم بر ذات حق کز غصه این قصه می میرم

نمودم در زمین کربلا مأوا ولی من خوب میدانم *** پس از چندی در این جا کشته، ژوبین و شمشیرم

ز خون ياورانم می شود دشت بلا رنگین *** نمی دانم چه می باشد خدايا جرم و تقصیرم

لب عطشان کشندم کوفیان اندر کنار شط *** چه سازم از سوی داور بود اینگونه تقدیرم

شود قاسم در این دشت بلا در خون خود غلتان *** به جای رخت دامادی کفن پوشد در این میدان

قد سرو علی اکبر فتد در خاک و اندر خون *** شود لیلاز داغ نوجوانش واله و مجنون

شدم از زندگی نومید از داغ علی اکبر *** امان از داغ جانسوز علت آن شبه پیغمبر

عمود کین شكافد فرق آن رعنا جوان من *** لب تشنه سپارد جان علی جان جهان من

دو دستان سپهدارم جدا از ظلم و كین گردد *** علم از دست عباسم نگون روی زمین گردد

به فرق نازنینش از جفا ضرب عمود آید *** علمدارم ز پشت زین از این ضربت فرود آید

گلوی اصغر ششماهه من پاره میگردد *** ز تير حرمله سیراب آن مه پاره میگردد

به روی دست من جان می دهد آن کودک بی شیر *** شود از ناوک پیکان علی اصغر من سير

برند اندر اسارت اهل بیت داغدار من *** رود اندر اسیری زینب محزون و زار من

ص: 67

سكينه بر روی خار مغیلان می رود تا شام *** نگیرد روح من در روضه رضوان دمی آرام

خدایا در ره تونوجوانم را فدا کردم *** همه بود و نبودم را فدا من، ای خدا کردم

در این ره ای خدا من جز رضای تو نمی خواهم *** به جز اجرای آن عهد و وفای تو نمیخواهم

حسینم کشته اشک و فغان و ناله و آهم *** و من اندر عزايم غير چشم تر نمیخواهم

ز سوز العطش بر آسمان شد آه طفلانم *** در این وادی مسلمانی نمی باشد نمی دانم

بود مهريۀ زهرای اطهر آب و ما این گونه عطشانیم *** در این دشت بلا لب تشنه ايم و سینه سوزانیم

ببستم عهد و پیمان از ازل باخالق اكبر *** که بنمایم به راه او فدا این پیکر و این سر

به عهد خود وفا اکنون نمایم در ره داور *** دهم در راه او هم اصغر و هم نوجوان اکبر

رضا گشتم شود زینب اسیر کوچه و بازار *** شوند اهل و عیالم پیش چشم دشمنانم خوار

رضا گشتم شود رخسارة اطفال من نیلی *** شود نیلی رخ اطفال من از ضربت سیلی

رضا گشتم که زينب بر سر بزم شراب آيد *** در آن بزم شیاطین سینه سوزان دل کباب آید

خدایا من حسینم این عیالم، این عزیزانم *** در این دشت بلا در راه تو امروز قربانم

هزاران جان اگر باشد کنم قربان براه تو *** نیاز من بود یارب به یک ناز نگاه تو

در این دشت بلا ناید کسی جز تو، به کار من *** بود تا آخرین لحظه شعار حق شعار من

به عشق جانفشانی آمدم تا منزل جانان *** کنون بر وعدة عهد الستم بر سر پیمان

ص: 68

سلام بر حسین علیه السلام

السّلام ای محور کرب و بلا *** السّلام ای تشنه کام کربلا

السّلام ای باده نوش جام عشق *** السّلام ای میر خوش فرجام عشق

السّلام ای درّ دریای عفاف *** السّلام ای شیر میدان مصاف

السّلام ای شبل شير کردگار *** السّلام ای آشنا با ذوالفقار

السّلام ای راكب دوش نبی *** السّلام ای زیب آغوش نبی

السّلام ای معنى آب حیات *** السلام ای تشنه بر شط فرات

السّلام ای فائز علم اليقين *** السّلام ای فاتح فتح المبين

السّلام ای روح و جان عارفان *** السّلام ای آرمان عاشقان

السّلام ای آفتاب منجلی *** السّلام ای پور زهرا و علی

السّلام ای جان هستی را مدار *** السّلام ای عرش حق را گوشوار

السّلام ای عاشق تیر و سنان *** السّلام ای سید اهل جنان

السّلام ای آفتاب روی نی *** السّلام ای میهمان بزم مَی

السّلام ای شیعه را دِرع حصين *** السّلام ای مرشد روح الامین

السّلام ای نعم مولانا الولی *** السّلام ای نور چشمان على

السّلام ای مثله سم ستور *** السّلام ای فرع نور فوق نور

السّلام ای شور و عشق جاريه *** السّلام ای پادشاه ماريه

السّلام ای آفتاب بی افول *** السّلام ای پور زهرای بتول

السّلام ای در مَثَل خون خدا *** السلام ای یار گلگون خدا

السّلام ای میر ایل آفتاب *** السّلام ای کشته بر دریای آب

السّلام ای تا ابد جاوید وحی *** السّلام ای قاری قرآن به نی

السّلام ای جوشن دین خدا *** السّلام ای حصن آئین خدا

السّلام ای قبله گاه اهل دل *** السّلام ای اعتبار آب و گل

ص: 69

السّلام ای مأمن امن و امان *** السّلام ای شاه باز قاف جان

السّلام ای قاتل قوم دغل *** السّلام ای معنی خیر العمل

السّلام ای جام حق را جرعه نوش *** السّلام ای پرچم عدلت به دوش

السّلامای یکه تاز نینوا *** السّلام ای حنجر نی را نوا

السّلام ای باعث چرخ و فلک *** السّلام ای ناجی ملک و ملک

السّلام ای مهر و ماه انجمن *** السّلام ای یاور و يار حسن

السّلام ای آفتاب مشرقین *** السّلام ای شاه بی لشکر حسین

السّلام ای آشنای اشک و خون *** السّلام ای کشته جهل و جنون

السّلام ای شارح آیات نور *** السّلام ای ای شافع یوم النشور

السّلام ای کشته دور از وطن *** السّلام ای شاه بی غسل و کفن

السّلام ای جسم و جان زینبين *** السّلام ای شاه مظلومان حسین

ص: 70

نوحۀ شب عاشورا

آمد شب عاشورا *** با فاطمه الزهرا (2)

در خيمه على اكبر *** مشغول دعا باشد *** در فکر به خون خفتن *** در راه خدا باشد

در راز و نیاز امشب *** لیلای حزين باشد *** در فکر علی اکبر *** با جان غمین باشد

با این همه درد و غم *** فردا چه کند *** لیلا آمد شب عاشورا *** يافاطمه الزهرا

اندر دل شب لیلا *** محزون و پریشان است *** از بهر جوان خود *** تاصبح در افغان است

با اکبر خود گويد *** راز دل مجنونش *** آرام نمی گیرد *** امشب دل محزونش

فردا چه بر او آید *** باشیون و واویلا *** آمد شب عاشورا *** يافاطمه الزهرا

دامادی اکبر را *** دارد به دلش ليلا *** فردا چه کند مادر *** جز شیون و واویلا

چون صبح شود امشب *** ای وای به حال او *** باران بلابارد *** از دشمن دون هر سو

کشته ز جفا گردد *** آن اکبر مه سیما *** آمد شب عاشورا *** یافاطمه الزهرا

ليلا چه کند یا رب *** از داغ ع لی اکبر *** در دشت بلا گردد *** آن نو گل او پرپر

لیلای حزين امشب *** در خیمه دلش خون است *** از محنت فردایش *** بیچاره و مجنون است

با این همه درد و غم *** آخر چه کند فردا *** آمد شب عاشورا *** یافاطمه الزهرا

در خيمه خود قاسم *** در راز و نیاز است *** او گاهی به دعا مشغول *** گاهی به نماز است او

فردا چه کند قاسم *** بامادر دلخسته *** امشب به کنار او *** ماتمزده بنشسته

در خون جگر کرده *** مادر ز غمش مأوا *** آمد شب عاشورا *** يافاطمه الزهرا

مادر زغم قاسم *** باناله و بازاری *** خون دل محزونش *** از دیده کند جاری

اندر دل شب نالد *** با جان و دلی خونین *** از هجر جوان خود *** بنشسته بسی غمگین

نالان ز غم قاسم *** با دیدۀ خون پالا *** آمد شب عاشورا *** يا فاطمه الزهرا

گوید که شود کشته *** ای تازه جوان من *** دشمن نکند رحمی *** بر آه و فغان من

بود آرزویم یا رب *** داماد کنم او را *** از غصه و درد و غم *** آزاد کنم او را

صد پاره شود قاسم *** ز این دشمن بی پروا *** آمد شب عاشورا *** يا فاطمه الزهرا

ص: 71

عباس علی امشب *** مشغول نگهبانی *** گرد خيمه ها گردد *** همچون على ثانی

در راز و نیاز امشب *** عباس در آن وادی *** بر گرد حرم شاهد *** بر آن همه ناشادی

در فکر شهادت بود *** آن سرور و آن سقا *** آمد شب عاشورا *** يافاطمه الزهرا

دستان بلند او *** فردا به زمین افتد *** بر پیکر صد چاکش *** فردا شه دین افتد

لب تشنه کنار شط *** افتد بدن سقا *** خاک کربلا فردا *** گردد کفن سقا

غرق خاک خون گردد *** آن سید و آن مولا *** آمد شب عاشورا *** يافاطمه الزهرا

در خيمه خود امشب *** بنشسته حزين زينب *** اندر دل شب باشد *** مشغول نماز شب

دستش به دعا امشب *** بر درگه دادار است *** در فکر و غم فردا *** با دیده خونبار است

فردا چه کند زینب *** با این غم و محنتها *** آمد شب عاشورا *** يافاطمه الزهرا

در فکر شه خوبان *** تا صبح پریشان است *** اندر غم و اندیشه *** باسينة سوزان است

در حسرت عاشورا *** جانش آمده بر لب *** گر صبح شود امشب *** فردا چه کند زینب

ای وای چه خواهد شد *** در دامن این صحرا *** آمد شب عاشورا *** يافاطمه الزهرا

آیا که شود کشته *** از کینه حسین من *** فردا چه کند این قوم *** بانور دو عین من

فردا چو رود میدان *** زینب چه کند یارب *** از دیدن آن صحنه *** جانم برسد بر لب

بی یاور و بی یار است *** آن شه به صف هیجا *** آمد شب عاشورا *** یافاطمه الزهرا

امشب همه در افغان *** بانالۀ یا زهرا *** فردا همگی بی کس *** در دامن این صحرا

فردا شود این وادی *** از خون حسین رنگین *** جبریل امین در عرش *** از ماتم او غمگین

فردا بشود از خون *** این دشت بلا دریا *** آمد شب عاشورا *** یا فاطه الزهرا

ص: 72

نوحۀ وداع ابا عبدالله علیه السلام

گفت ای خواهر محزونه غم پرور من *** مهربان خواهر من (2)

زینبم میروم اینک سوی این قوم لعين *** می سپارم به تو ای خواهرم اطفال حزين

به سوی خیمه بود دیده از خونتر من *** مهربان خواهر من(2)

می روم جان حسین زاری و افغان منما *** نالهای خواهر من از دل سوزان منما

صبر کن خواهر محزون تو در این دشت بلا *** دگر از خیمه برون خواهر غمدیده میا

یادگاری توعزیزم ز سوی مادر من *** مهربان خواهر من(2)

ای مه برج حیاء زينب نیکوی حسین *** بر دلم گشته به پا بار دگر شیون و شین

گر شوم کشته عزیزم ز دم تیغ و سنين *** مشو از خیمه برون خواهرم ای نور دو عین

جان زهرا مكن افغان و میا بر سر من *** مهربان خواهر من(2)

خواهر از عابد بیمار پرستاری کن *** کودکانم ز وفاخواهر من یاری کن

بنما اهل حرم را ز وفا دلداری *** خواهرم خود منما بهر حسينت زاری

تا که شادی نکند دشمن بد گوهر من *** مهربان خواهر من(2)

خواهرم از غم من خون به دل زار مکن *** ناله از رفتن من با دل افکار مکن

زینبم داغ عزیزان بود اندر دل من *** شده داغ علی اکبر به خدا مشکل من

سوزد این جان حزینم ز غم اكبر من *** مهربان خواهر من(2)

از غم داغ على من بخدا مجنونم *** ذات حق هست گواه دل پر از خونم

داغ مرگ علی اکبر بخدا کشته مرا *** تو دگر ناله مکن خواهر محزون بخدا

شده پرپر ز ستم تازه گل احمر من *** مهربان خواهر من(2)

من که بر سينه غم داغ برادر دارم *** غم عباس جوانمرد دلاور دارم

داغ عباس جوان پشت مرا بشکسته *** در دل علقمه عباس به خون بنشسته

میر و سردار سپاه من و هم ياور من *** مهربان خواهر من(2)

کشته شد قاسم مه روی جوانم خواهر *** ناله منما و مزن بر دل جانم آذر

ص: 73

غرقه در خون خود آن قاسم مه رو گشته *** مادر از خون دل خویش حنایش بسته

اندر این دشت فتاده است گل پرپر من *** مهربان خواهر من(2)

دیدی ای جان برادر که چه شد اصغر من *** طفل ششماهه من غرقه به خون در بر من

مادرش شاهد قنداقه پر خون بوده *** اصغرم تشنه لب اندر دل خاک آسوده

این همه جور و جفاها نشود باور من *** مهربان خواهر من(2)

جان خواهر شدم از قوم لعينان چو شهید *** جان زهرا پس از آن ناله و زاری نکنید

اندر این دشت خداوند جهان يار شماست *** دست فیض ازلی یار و نگهدار شماست

مشو از خیمه برون تا که بیایی بر من *** مهربان خواهر من(2)

خواهر من ز فراقم تو دگر ناله مکن *** دامن از خون جگر همچو گل لاله مكن

طفل هایم ز وفا زینب من یاری کن *** با همه اهل حرم یاری و غمخواری کن

اندر این دشت شود غرقه به خون پیکر من *** مهربان خواهر من (2)

چون روم جانب میدان مکن افغان خواهر *** مزن از داغ فراق من محزون بر سر

شوم ای خواهر زارم اگر از اسب نگون *** جان مادر تو مبادا شوی از خیمه برون

می برد شمر جفا جوز قفا چون سر من *** مهربان خواهر من(2)

رفتم ای خواهر من باد خدا يار شما *** زینبم دست خداوند نگهدار شما

در حرم اهل حريمم به تو من بسپردم *** داغ هجران شما را به دل خود بردم

جان من صبر نما زينب خوش منظر من *** مهربان خواهر من(2)

ص: 74

نوحۀ ابا عبدالله الحسین علیه السلام

شرح احوال شهیدان میزند آتش به جانم *** بر شما من میهمانم *** بر شما من میهمانم

شد جدا دست علمدارم ز جور و ظلم و كينه *** کشته شد عباس من سقای من آن بی قرینه

از غم آن ماه رو رفته دگر تاب و توانم *** بر شما من میهمانم (2)

پشتم از داغ غم عباس مه سیما شکسته *** بر دلم تیر غم داغ برادر بر نشسته

در کنار علقمه نعش ابوالفضل اوفتاده *** تشنه لب سر روی خاک گرم این صحرا نهاده

با چه جرمی کشته شد میر علمدارم ندانم *** بر شما من میهمانم (2)

آه کز ظلم شما دستان عباسم جدا شد *** بر لب آب روان عطشان به راه دین فدا شد

فرق او را از عمود کین چرا آخر شکستید *** بر من ای قوم جفا جو، راه چاره از چه بستيد

می رود تا آسمان از داغ او آه و فغانم *** بر شما من میهمانم (2)

بر دلم بنهادهايد از جور و کینه داغ اکبر *** کشته شد از جورتان آن نوجوان، شبه پیمبر

بعد اكبر كوفيان، این زندگی بر من حرام است *** کار من بعد از علی اکبر خداوندا تمام است

داغ اکبر آتشی افکنده اندر خانمام *** بر شما من میهمانم (2)

هر گهی یادی من از جدم پیمبر مینمودم *** من تماشای رخ دلجوی اکبر مینمودم

پیکرش با تيغ كين ای کافران صد پاره کردید *** از چه رو آخر مرا از داغ او بیچاره کردید

صبرم از كف شد برون از داغ مرگ نوجوانم *** بر شما من میهمانم (2)

می کند از داغ او لیلای محزون بی قراری *** بر سر و سینه زنان در خیمه، که با آه و زاری

می رود تا بر فلک اینک صدای رود رودش *** برده اید ای کافران دون، همه بود و نبودش

بنگرید ای قوم دون از داغ او اینک چسانم *** بر شما من میهمانم (2)

قاسم تازه جوانم کشته اید ای قوم کافر *** مادرش در خیمه گه دائم زند بر سینه و سر

جای رخت شادی اش رخت عزا بنموده در بر *** داغ قاسم آتشی افکنده اندر جان مادر

از چه کشتید ای لعينان قاسم شیرین زبانم *** بر شما من میهمانم (2)

آرزویش بود مادر تاکه دامادش نماید *** خلعت شادی بپوشد از غمم آزادش نماید

ص: 75

در دل هامون فتاده پیکر پر خون قاسم *** مادرش گردیده اکنون واله و مجنون قاسم

بر سر و سینه زنان گوید که ای جان جهانم *** بر شما من میهمانم (2)

آتش افتاده به جانم از غم ناشادی او *** ای دریغ از قاسم و از حجله دامادی او

مرگ شد اینک عروس قاسم نوکدخدایم *** عاقبت کشتید او را پیش روی چشمهایم

من دگر از زندگانی بعد قاسم بد گمانم *** بر شما من میهمانم (2)

اصغرم آوردم از خیمه برای قطره ای آب *** شد به روی دستم از تیر سه شعبه آه سیراب

غرقه در خون پیش چشمم دیده ام قنداق اصغر *** از ستمهای شما نامردمان پست کافر

پر کشید از گاهواره تافلک مرغ جنانم *** بر شما من میهمانم (2)

کشته از ظلم شما شد جمله ياران رشیدم *** دیگر از این زندگانی بعد از آنها نا امیدم

تشنه لب کشتيد ياران من خونین جگر را *** پیکر گلگونشان غلتان به خون در دشت و صحرا

خون به دل دارم بسی از داغ مرگ یاورانم *** بر شما من میهمانم (2)

بر شما ای کوفیان از سوی من حجت تمام است *** زندگانی بعد يارانم دگر بر من حرام است

من حسینم زاده زهرا و ختم المرسلینم *** خاتم عرش الهی را من ای دونان نگینم

من عزیز مصطفی پیغمبر آخر زمانم *** بر شما من میهمانم (2)

تشنه کام کربلایم، مادرم زهرای اطهر *** زاده حبل المتین و شاه مردان، پور حیدر

کوفیان من آن حسینم زیب دامان پیمبر *** از چه رو گردیده خون من مباح ای قوم کافر

شد بهار زندگانی از شما دونان خزانم *** بر شما من میهمانم (2)

ص: 76

نوحۀ ابا عبدالله الحسین علیه السلام

کس ندیده در عالم *** اینچنین گرفتاری *** همچو من نديده کس *** بی سپاه و بی یاری

یا رب اندر این صحرا *** بی معین و بی یارم *** در میان قومی، دون *** بی کس و گرفتارم

کشته گشته يارانم *** ای خدا در این هامون *** نالم از غم یاران *** با دو دیده ای پر خون

زينب حزين من *** می کند ز دل زاری *** کس ندیده در عالم *** اینچنین گرفتاری

کشته گشت عباسم *** بر لب فرات ای وای *** من گذشته ام اینک *** دیگر از حیات ای وای

نیست دیگر عباسم *** تا کند علمداری *** کس ندیده در عالم *** اینچنین گرفتاری

پشتم از غم عباس *** ای خدا شکست امروز *** تیر داغ آن مه رو *** بر دلم نشست امروز

کشته گشت سقای *** طفلهای عطشانم *** از فراق عباسم *** مضطر و پریشانم

دیگر از برای من *** نیست یار و غمخواری *** کس ندیده در عالم *** اینچنین گرفتاری

فرق او پريشان شد *** از عمود کین ای وای *** مادر پریشانش *** میشود غمین ای وای

میکند به جای او *** زینبم علمداری *** خون دل کند زینب *** از دو دیده اش جاری

کس ندیده در دوران *** شاه بی سپهداری *** کس نديده در عالم *** اینچنین گرفتاری

داغ اكبرم آتش *** در فکنده بر جانم *** از فراق آن مه رو *** آه سینه سوزانم

می کنم چو ياد از او *** آتشی به دل دارم *** خون دل شود جاری *** از دو چشم خونبارم

کس نمی شود یارم *** از ره وفاداری *** کس ندیده در عالم *** اینچنین گرفتاری

ای خدا گرفتار *** اکبر جوانم *** چون کنم زهجرانش *** ای خدا ندانم من

وای بردل زارِ *** مادر عزادارش *** چون نبیند او دیگر *** اکبر وفادارش

از دو دیدهاش ليلا *** خون دل کند جاری *** کس ندیده در عالم *** اینچنین گرفتاری

قاسم جوان من *** شد به خاک و خون غلتان *** مادرش ز داغ او *** میکند ز دل افغان

آن جوان مه سیما *** کشته شد در این وادی *** بر تنش كفن گردید *** جای خلعت شادی

او نشسته در خیمه *** میکند عزاداری *** کس ندیده در عالم *** اینچنین گرفتاری

کشته شد در این صحرا *** قاسم جوان من *** از غمش توان و تاب *** می رود ز جان من

ص: 77

زاده حسن از کین *** کشته شد در این هامون *** مادرش کند شیون *** با دو چشم پر ا زخون

در ره خدای خود *** کرده او فداکاری *** کس ندیده در عالم *** اینچنین گرفتاری

زینبم در اندیشه *** از اسارت فردا *** بهر آن جفاکاری *** کاید از سوی اعدا

در حرم زنان من *** جمله مو پريشانند *** در غم جوانان *** خود به آه و افغانند

چون دگر نمی باشد *** اندر این زمین یاری *** کس ندیده در عالم *** اینچنین گرفتاری

طفلهای مظلومم *** جمله تشنه آبند *** از مصیبت فردا *** آه در تب و تابند

اهل خیمه ها امروز *** مضطر و پریشانند *** از فراق مه رویان *** جملگی در افغانند

جمله در حرم دارند *** سینه های غمباری *** کس ندیده در عالم *** اینچنین گرفتاری

یک طرف زند ليلا *** از غم على بر سر *** بر د ل حزین او *** داغ شبه پیغمبر

یک طرف زند كلثوم *** بر سر از غم عباس *** شکوه ها کند از این *** فرقۀ خدا نشناس

دشت کینه هم از خون *** گشته است گلناری *** کس ندیده در عالم *** اینچنین گرفتاری

تافلک روان گشته *** آه طفلهای من *** لحظه ای به حال من *** بنگر ای خدای من

این فرات و آب آن *** مهر مادرم زهراست *** تشنه لب عزیزانم *** ای خدا در این صحراست

ای خدای مظلومان *** کن برای من کاری *** کس ندیده در عالم *** اینچنین گرفتاری

راه چاره ام بستند *** کافران بی ایمان *** ساعتی دگر اما *** می روم سوی جانان

می شوم رها دیگر *** من از این غم جانکاه *** می روم به دیدار *** جدّ خود رسول الله

می شوم سوی حیدر *** از برای دیداری *** کس ندیده در عالم *** اینچنین گرفتاری

ص: 78

نوحۀ ابا عبدالله الحسين عليه السلام

من تازه گل زهرا *** سلطان شهیدانم *** بی یاور و بی یارم *** عازم سوی میدانم

شد کشته در این صحرا *** عباس علمدارم *** دلخون و پریشان از *** ماتم آن سردارم

آن میر سپهدارم *** کوقبلۀ دلها شد *** غلتیده به خون گشته *** افتاده و جان داده

يا رب تو گواهی بر *** این سینه نالانم *** من تازه گل زهرا *** سلطان شهیدانم

شد کشته علی اکبر *** آرام دل زارم *** خون می چکد از داغش *** ازدیدۀ خونبارم

ليلا به حرم محزون *** از هجر علی اکبر *** از درد فراق او *** همواره زند بر سر

در پیش دو چشم من *** شد کشته جوان من شد *** کشته و با خود برد *** او تاب و توان من

کشته علی اکبر شد *** آرام دل و جانم *** من تازه گل زهرا *** سلطان شهیدانم

در کرببلا کشتند *** چون قاسم دامادم *** داغی دگر افزون شد *** اندر دل ناشادم

شد مادر دلخسته *** آشفته و مجنونش *** بنمود نظر تابر *** آن پیکر پر خونش

از داغ جوان خود *** در خيمه بود *** نالان هر لحظه بر آرد او *** آه از جگر سوزان

از هجرت جانسوزش *** سوزد دل نالانم *** من تازه گل زهرا *** سلطان شهیدانم

شد کشته عزیزانم *** از جور سپاه کين *** از خون جوانانم *** صحرا همه شد رنگین

تشنه شده بر خونم *** این قوم ستم كاره *** جز جنگ سپاه کین *** دیگر نبود چاره

گفتا پس از این دیگر *** چون شاه شهیدان شد *** زینب ز قفای او *** در ناله و افغان شد

آماده سوی میدان *** من زنده نمی مانم *** من تازه گل زهرا *** سلطان شهیدانم

شاه شهدا گردید *** عازم به سوی میدان *** با رفتن شاه دين *** شد اهل حرم نالان

آمد سوی قربانگه *** با جان ودلی پر خون *** ناگه نظرش افتاد *** شددل او بر پا

جسم شهدا را دید *** افتاده در آن صحرا *** آن دم غم جانکاهی *** در جوش و خروش آمد

گفتا جگرم آن شاه *** يكباره به جوش آمد *** چون شیرخروشانی *** در جوش و خروش آمد

چون شیر که می افتد *** اندر رمة روباه *** می کشت از آن دونان *** با نغمۀ یا الله

از تن چو توانش رفت *** افتاد به دشت کین *** گردش بگرفتندی *** آن فرقۀ بد آئین

ص: 79

فرمود ببین یا رب *** بر این لب عطشانم *** من تازه گل زهرا *** سلطان شهیدانم

کشتند ز راه کين *** فرزند پیمبر را *** صد پاره زکین کردند *** نوباوۀ حیدر را

شمر از تن مجروحش *** سر را ز قفا ببرید *** سر از تن صد چا *** محبوب خدا ببرید

شد تیره و تار آن رو *** در کرببلا عالم *** خون گریه نمود آندم*در دشت بلا آدم

زينب به فغان میگفت *** وای از دل نالانم *** من تازه گل زهرا *** سلطان شهیدانم

چون بر سر نی رأس *** شاه شهدا آمد *** شد ملک و ملک گریان *** از عرش ندا آمد

زهرا به جنان می گفت *** ای وای حسن من *** لب تشنه چرا کشتند *** آن نور دو عین من

از اهل حرم ناله *** تا عرش خدا می رفت *** تا عرش برين آوا *** از کرب و بلا می رفت

هم کون ومکان می گفت *** ای وای حسین جانم *** من تازه گل زهرا *** سلطان شهیدانم

ص: 80

نوحۀ عاشورا (امام حسین)

جان زهرا مادرت کن ترک میدان يا حسين *** بیش از این جان اخا جانم مسوزان یا حسین

کن ترحم ای برادر بر من بشکسته پر *** بر دل زارم من از رفتنت جانا شرر

شیون و زاری کنان بنگر زنان خون جگر *** بی کس و بی یاورم در این بیابان يا حسين

بر که جانا می سپاری این زنان و دختران *** مر نمی بینی حسینم ای شه لب تشنگان

نالۂ اطفال محزون میرود بر آسمان *** بیش از این منما دل زینب پریشان یا حسین

ام ليلا در حرم بر سینه و سر میزند *** ناله های دم به دم از داغ اکبر میزند

ز این مصیبت بر دل شوریده اخگر میزند *** در نوا افتاده چون مرغ هزاران یا حسین

دختر شیرین زبان تو سكينه يا اخا *** بین که بیرون آمده از شوق تو از خیمه گاه

می نماید با دو صد حسرت به سوی تو نگاه *** جان خواهر مینشان او را به دامان یا حسین

ام كلثوم جگر خون را ببین بر سر زنان *** همچو قمری نوحه خوان از داغ عباس جوان

می زند بر سر ز داغ ساقی لب تشنگان *** سوی میدان و مکن ای شاه خوبان یا حسین

رحم کن جان اخابر مادر اصغر رباب *** کز غم ششماهه اصغر گشته قلب او كباب

جانب میدان مرو جانا تو از راه صواب *** میسپاری بر که این اطفال نالان يا حسين

جان خواهر عاشق معشوقی و دل بی قرار *** لیک رحمی بر زنان و کودکان داغدار

جز تو بر این بی کسان جان برادر نیست یار *** بعد تو کی بر حرم باشد نگهبان یا حسین

يوسف زهرای اطهر یک دمی بر کش عنان *** با شتاب اینسان مرو خود ای سوار سرگران

یک وصيت يادم از مادر بیامد این زمان *** تا نمایم من وفا بر عهد و پیمان یا حسین

گر روی کن صبر تا آیم به سویت یا اخا *** جای زهرا مادرت بوسم گلويت يا اخا

چون وصيت باشد از مام نکويت يا اخا *** میسپارم من ترا بر حتى سبحان يا حسين

یک امانت دارم اما برده از من عقل و هوش *** گیر از خواهر عزیزم بر تن پاکت بپوش

بافته این پیرهن زهرای اطهر با خروش *** جان من جای کفن بر خود بپوشان یا حسین

می روی میدان ولیكن جان زهرا مادرت *** جان قاسم، جان عباس و على اكبرت

ص: 81

باز هم باز به خیمه سوی زینب خواهرت *** تا ببینم آن رخ چون ماه تابان يا حسين

زاده حیدر روان شد سوی رزم كوفيان *** همچو شیری زد به قلب دشمن دین بی امان

سنگی از اعدا بیامد بر جبینش ناگهان *** آه، بر قلبش بیامد تیر بزان يا حسين

اوفتاد آندم حسین بر خاک گرم کربلا *** جبرئیل از آسمان فریاد کرد و زد صدا

کشته شد والله فرزند علی شیر خدا *** آمدی از عرش آوای حسین جان يا حسين

شمر با خنجر برون آمد ز گود قتلگاه *** زینب غمدیده را افتاد چون بر او نگاه

ناله سوزانی کشید از سینه پر درد آه *** گفت بعد از تو نمانم من به دوران یا حسین

بعد تو شد بخت زينب جان خواهر واژگون *** ساعتی دیگر اسیرم می کنند این قوم دون

جان من گردد فدای آن تن پر خاک و خون *** ای که از جدت رسول هاشمی داری نشان

کی توان رنج تو را در کربلا کردن عیان *** ای امید جملۀ امیدواران يا حسين

ص: 82

نوحۀ ابا عبدالله الحسین علیه السلام

ای کوفیان و شامیان سلطان دینم من *** حبل المتینم من (2)

آب از چه رو ای کوفیان بر روی ما بستید *** از مرگ يارانم چرا جان مرا خستيد

در خیمه اینک کودکان از تشنگی بی تاب *** اهل حرم عطشان برای جرعه ای از آب

از دیدن طفلان بسی زار و غمینم من *** حبل المتینم من (2)

کشتيد ياران مرا از کین در این هامون *** افتاده جسم بی سر آنها میان خون

بر من چرا ظلم و ستم آخر روا کردید *** بر خاتم پیغمبران جور و جفا کردید

از داغ یاران جوان ماتم نشینم من *** حبل المتینم من (2)

کشتید از جور و ستم میر علمدارم *** غلتان به خون شد از شما عباس سردارم

اندر کنار علقمه بی دست و سر گشته *** پشت من از داغش خدا داند که بشکسته

ای کوفیان احیاگر دین مبینم من *** حبل المتینم من (2)

شد پاره پاره از ستم جسم على اكبر *** بنشسته ام در ماتم آن شبه پیغمبر

داغی نهان در سینه از داغ على دارم *** خون می چکد از داغ او از چشم خونبارم

سردار کفريدار شما حقّ اليقينم من *** حبل المتینم من (2)

شد اصغر از جور شما دونان به زیر خاک *** در زیر خاک کربلا شد با گلوی چاک

جرم علی اصغر چه بود ای قوم بی پروا *** با کام عطشان کرده اندر خاک و خون مأوا

بی یار و تنها از جفا در این زمینم من *** حبل المتینم من (2)

شد قاسم از جور و جفا غلتان میان خون *** تا روز محشر شیعیان از داغ او محزون

آن یادگار مجتبی آرام جان من *** شد غرق در خون قاسم رعنا جولان من

چون او جوانمرگی به ناکامی نبینم من *** حبل المتینم من (2)

طفلان زینب خواهرم را از جفا کشتید *** آن کودکان را در يم خون خود آغشتید

طفلان مسلم را بكشتيد از جفا کاری *** هم مسلم زار و حزين کشتيد با خواری

ای کوفیان بی حیا دِرع حصينم من *** حبل المتینم من (2)

ص: 83

در دشت خونبار بلا كشتيد يارانم *** دیگر چه خواهید از من دل خون نمیدانم

خواندید ما را از جفا اینجا به مهمانی *** ما را شده در این زمین خون دل ارزانی

ای کافران، پور امیر المومنینم من *** حبل المتینم من (2)

خوفی نمایید از خدا و از صف محشر *** آنگه که آید مادرم همراه پیغمبر

ای کوفیان، نوباوه زهرا حسینم من *** کز داغ یاران اینچنین در شور و شینم من

عرش خداوند دو عالم را نگینم من *** حبل المتینم من (2)

رحمی به حال خود کنید ای مردمان دون *** قلب مرا کردید از جور و ستم پر خون

فردا جواب مادرم زهرا چه میگویید *** فردا شفاعت را در آنجا از که میجویید

از فاطمه آن یادگار آخرينم من *** حبل المتینم من (2)

مهریه زهرا بود آب فرات، ای قوم *** از تشنگی مایوس گشتم از حیات، ای قوم

وحش و طيور ای قوم دون از آب سیرابند *** اما به خيمه کودکانم تشنه آبند

اندر معانی زینت عرش برينم من *** حبل المتینم من (2)

عمر من خونین جگر دیگر به پایان است *** بر قلبم از مرگ جوان داغی نمایان است

از مرگ اکبر پاره شد قلب حزين من *** شد خسته از داغ علی جان غمین من

با محنت و درد و بلا دیگر قرينم من *** حبل المتینم من (2)

ص: 84

نوحۀ ابا عبدالله الحسین علیه السلام

عاشقی سر گشته و دیوانه ام *** ای خدا کسی پر شود پیمانه ام

من به راه عاشقی جان میدهم *** جان به راه عشق جانان میدهم

عشق ریشه کرده در جان و دلم *** عشق باشد شمع بزم و محفلم

جان به راه پور زهرا میدهم *** در پیش من سر به صحرا می نهم

ای فدای نام نیکوی حسین *** جان فدای قد دلجوی حسین

دل بود در بند تار موی او *** جان اسير طرۀ گیسوی او

در حقیقت والضحی، روی حسین *** هم بود والليل، گیسوی حسین

در شجاعت وارث پیغمبری *** در صلابت يا حسین، چون حیدری

در سخاوت بی بدیلی یا حسین *** در کرامت بس جمیلی یا حسین

یا حسین ای رمز الله الصمد *** راز لم يكن له كفوا أحد

شیعیان، مست ولایت، یا حسین *** جان یک عالم فدایت یا حسین

عاشق آن روضه شش گوشه ام *** عشقت ای جانا بود ره توشه ام

ای به هر غم یار و غمخوارم حسین *** ای انیس جان بیمارم حسين

من به مهر توز مادر زاده ام *** سر به پایت يا حسين بنهادهام

عالمی شوریده و مجنون تو *** ای فدای پیکر پر خون تو

جان ماقربان جسم بی سرت *** راه ده ما را حسین جان بر درت

یا حسین ای زینت دوش رسول *** یا حسین ای زیب آغوش بتول

ای که بودی راکب دوش نبی *** کشته گشتی شد ز سر هوش نبی

بارها فرمود شاه عالمين *** که حسینُ منّى اَنَ مِن حسين

جای بر خاک سیه کردی چرا *** روزگارم را تبه کردی چرا

در عزایت مرتضی مدهوش شد *** مصطفی در خُلد نیلی پوش شد

ص: 85

کشته از كين شد حسین بی واهمه *** از آسمان آمدجناب فاطمه

مریم و آسیه و حوّا رسید *** هودجی از عالم بالا رسید

فاطمه با ناله و صد شور و شین *** شد مخاطب خود بر آن نور دو عین

گفت کای غلتان به خون ای نور عين *** مر تو باشی نور چشم من حسین

گر حسین من تویی پس کو، سرت *** گو چه حالست اين، بمیرد مادرت

از چه عریان روی خاک افتاده ای *** تشنه لب جانا چرا جان داده ای

خنجر از کین کِی زده بر حنجرت *** کی بریده از قفا مادر، سرت

يوسفم در چنگ گرگانی چرا *** اینچنین مادر توعریانی چرا

جان عالم گرددت مادر فدا *** کی سرت را از بدن کرده جدا

دشمن بی شرم و روی زشت تو *** بهر انگشتر برید انگشت تو

ای که بی حد، زخم خنجر خورده ای *** نوگل من از چه رو افسردهای

مر نیامد خواهر غم پرورت *** تا ببندد چشمت ای جان، بر سرت

ای پسر ای نور چشم عالمين *** جان مادر این چه حالست ای حسین

کس گرفت آیا روی دامن سرت *** نور چشم من بمیرد مادرت

خیز جانا خاک مأوای تو نیست *** یا حسین روی زمین جای تو نیست

زیب دوش مصطفائی یا حسین *** نور چشم مرتضائی یا حسین

زینب آمد چون به سوی قتلگاه *** اوفتادش بر برادر چون نگاه

دستها بر سر زد و زاری نمود *** خون دل از ديدگان جاری نمود

گفت یا رب شد امیدم نا امید *** بار الهاشد حسين من شهید

زاین مصیبت سینه را پر خون کنم *** دیده را از خون دل جيحون کنم

چون بدید آن کشته غلتان به خون *** صبر شد از سينه زينب برون

سوى يثرب رو نمودی آن زمان *** اینچنین فرمودی آن فخر زنان

يا رسول الله نگر این شور و شین *** کشته شد در کربلا عطشان حسین

همچو مرغ بسمل اندر خاک و خون *** شد حسن کشته ز دست قوم دون

حاجت خنجر نبودش بیش از این *** داغ اکبر کشته بودش پیش از این

ص: 86

مرگ عباس جوان پشتش شکست *** تیر مرگ قاسمش بر دل نشست

پاره پاره حلق اصغر چون بدید *** کرد او از زندگی قطع امید

این همه داغ گران بر سینه داشت *** سینه ای بی کینه چون آیینه داشت

شمر چون میخواست تا برد سرش *** زیر لب می گفت سخن با داورش

کی خدایا محض شاه عالمين *** جرم امت را ببخشا بر حسین

ص: 87

نوحۀ اباعبدالله الحسین علیه السلام

اینک به میدان می رود *** سلطان خوبان *** بر جنگ عدوان می رود *** شاه شهیدان

اهل حرم از خیمه که *** بیرون دویدند *** در پیش او آه از دل *** خونین کشيدند

زينب بگفتا یا حسین *** ای جان خواهر *** رو جانب میدان مکن *** جان برادر

برگو که ما را یا حسین *** بر کی سپاری *** خواهر ببين اهل حرم *** در آه و زاری

جانا چه سازم با عم و درد فراوان

آهنگ میدان کرده ای *** جانم فدایت *** سوز دل اهل حرم *** جانا برایت

گر جانب اَعدا روی *** ای وای برمن *** بعدتو جانا چون کنم *** باخیل دشمن

زینب شود قربان تو *** ای نور عينم *** سلطان دشت کربلا *** مولا حسینم

جانا چه سازم با عم و درد فراوان

خواهر بیا رحمی نما *** بر بی کسانت *** رحمی نما بر این زنان *** برکودکانت

لیلا نشسته در حرم *** با آه و زاری *** از بهر اکبر میکند *** او بی قراری

بنشسته در خون مادرش *** از داغ اکبر *** لیلای محزون میزند *** بر سینه و بر سر

جانا چه سازم با عم و درد فراوان

در خیمه یک سو *** مادر قاسم نشسته *** با سینۀ سوزان و با *** قلب شکسته

بر سر زند از حسرت *** آن تازه داماد *** هر دم کشد از داغ او *** از سینه فرياد

جانا شنو چون می کشد *** آن تازه داماد *** بنشسه محزون گوشه ای *** باحال افكار

جانا چه سازم با عم و درد فراوان

شد کشته عباس و دلم *** غرقاب خون است *** صبر از کفم از داغ او *** جانا برون است

داغ برادر می زند *** بر جانم آذر *** افتاده بر دشت بلا *** صد پاره پیکر

دست علمدارم ز کین *** از تن جدا شد *** سقای طفلان سر جدا *** در کربلا شد

جانا چه سازم با عم و درد فراوان

عزم سپاه کوفیان *** چون شاه دین کرد *** از آه طفلان شورشی *** در آن زمین کرد

زينب بگفتا یا حسین *** من در فسوسم *** جانا اجازه حنجر *** پاکت ببوسم

کرده وصیت مادرم *** ای شاه خوبان *** بنما اجابت يا حسين *** از راه احسان

ص: 88

شد وارد دشت بلا *** در جنگ لشکر *** فرمود با آن فرقۀ *** بی دین کافر

من زادۀ پیغمبر و *** زهرا حسینم *** بر حیدر صفدرعلى *** من نور عينم

کشتيد ياران مرا *** در این بیابان *** در خیمه گه اهل حرم *** در آه و افغان

جانا چه سازم با غم و درد فراوان

بعد از نبردی بی امان *** با جسم صد چاک *** سلطان مظلومان حسين *** افتاده بر خاک

صدپاره شدجسم حسین *** از تیغ و خنجر *** آمد به بالین حسین *** چون شمر کافر

سر از قفایش آن لعین *** از تن جدا کرد *** از این مصیبت شیونی *** در ماسوا کرد

جانا چه سازم با غم و درد فراوان

چون برسرنی شد سر *** فرزند زهرا *** جوشید خون در کربلا *** از دشت و صحرا

برسر زنان *** در آن میان *** شددخت حیدر *** میگفت با صوت جلی *** الله اکبر

خاکم به سر این رأس *** پرخون حسین است *** ورنه چرا در کربلا *** این شور و شین است

جانا چه سازم با غم و درد فراوان

کشتند چون از ظلم وكين *** شاه مدينه *** بیرون دوید از خیمه گه *** ناگه سكينه

برسر زنان می گفت ای *** بابا حسینم *** نور دل و جان من و *** نور دو عینم

دیگر نخواهم زندگی *** بعد از تو بابا *** گردم اسیر کوفیان *** در دشت و صحرا

جانا چه سازم با غم و درد فراوان

زهرای اطهر در جنانا *** ماتم نشين شدا *** جدش رسول مصطفی ا *** هم دل غمین شد

بابای مظلومش علىا *** شد دیده گریانا *** در آسمان خیل ملکا *** محزون و نالان

هم ديده گران شد حسين *** سبط پیغمبرا *** اهل حریمش می زندا *** بر سینه و سر

جانا چه سازم با غم و درد فراوان

ص: 89

ابا عبدالله الحسین علیه السلام

آمدم تا بر سرت قرآن بگیرم یا حسین *** می روی اما من از هجرت بمیرم يا حسين

رو سوی میدان مکن ای سبط پاک مصطفی *** صبر کن قرآن بیارم جان خواهر از وفا

صاحب قرآن عزیز فاطمه يسار تو باد *** دست حق ای نازنین یار و نگهدار تو باد

من به پایت ای شه بطحی اسیرم یا حسین *** می روی اما من از هجرت بميرم يا حسين

ای برادر رحم کن بر این زنان و کودکان *** جانب میدان مرو میترسم از این کوفیان

بیش از این ای زاده زهرا دلم را خون مكن *** خواهر غمدیده را از داغ خود مجنون مكن

بعدت ای جان بر اسارت ناگزیرم یا حسین *** میروی اما من از هجرت بمیرم یا حسین

ام لیلا در حرم بر سینه و سر می زند *** بر سر و سینه ز داغ مرگ اکبر میزند

مرگ اکبر برده است ای شاه دین هوش از سرش *** کشتن اكبر نگردد آن حزينه باورش

شهسوار کربلا ای بی نظیرم یا حسین *** می روی اما من از هجرت بمیرم ياحسين

ای شها از رفتنت خون در دل زينب مکن *** روزگارم را سیه، ای نازنین چون شب مکن

جان زهرا مادرت خون در دل زارم مکن *** ای عزیز فاطمه خوار و گرفتارم مکن

جای عباست علم بر دست گیرم یا حسین *** می روی اما زهجرت من بمیرم یا حسین

جان خواهر داغ عباس جوان اندر دلم *** داغ جانکاه عزیزان گشته اينک مشکلم

تو دگرای شاه دین رو جانب اعدا مكن *** دیده ام را خونفشان ای زاده زهرا مكن

یادگار مادر و مهر منیرم یا حسین *** می روی اما من از هجرت بمیرم یا حسین

داغ قاسم می زند آتش به جانم يا اخا *** برده از دل طاقت و تاب و توانم يا اخا

خفته اندر خاک و خون آن قاسم نو کدخدا *** در رکابت ای شه دین گشته سر از تن جدا

آتش افتاده به کانون ضمیرم يا حسين *** می روی اما من از هجرت بمیرم یا حسین

رحم کن شاها دمی بر مادر اصغر، رباب *** سینه سوزان ديده گریان بادلی زار و کباب

دم به دم در خیمه گه نالد ز داغ اصغرش *** داغ اصغر، بردهای سلطان دین هوش از سرش

غرق خاک و خون عزیزانم شدند از راه کين *** قامت سرو جوانان اوفتاده بر زمین

ص: 90

گر سوی میدان روی بی یار و یاور می شوم *** از جفا از نو دوباره بی برادر می شوم

من دگر از عمر خود امروز سیرم يا حسين *** می روی اما من از هجرت بمیرم یا حسین

خون به دل دارم ز داغ اکبر گل پیرهن *** بر سریر خاک افتاده است بی غسل و کفن

مرگ اکبر آتشی افکنده در جان و دلم *** داغ اكبر ای خدا بر باد داده حاصلم

بعد تو در پیش دشمن من حقیرم يا حسين *** می روی اما من از هجرت بمیرم یا حسین

جان خواهر کشته می گردی ز جور کوفیان *** در اسارت می روم من با زنان و کودکان

می روم از کوفه تا شام بلا ای شاه دین *** همره زنهای دلخون، کودکان دل غمین

چون کنم ای شاه با امر خطيرم يا حسين *** می روی اما من از هجرت بمیرم يا حسين

کاش ای خواهرنمانم بعد تو اندر جهان *** تا کنم از سینه سوزان خود آه و فغان

من تو را ای زاده زهرا سفیرم یا حسین *** می روی اما من از هجرت بمیرم يا حسين

خواهرم درد و بلای تو خورد بر جان من *** مهر تو ای نازنین دین من و ایمان من

آمدم در کربلا جانا تو را یاری کنم *** از يتيمان تومن ای شه پرستاری کنم

هر بلایی از تو را منت پذیرم یا حسین *** می روی اما من از هجرت بمیرم یا حسین

ص: 91

نوحۀ ابا عبدالله الحسين علیه السلام

زیر تیغ شمر، گفتا شاه دین وا غربتا *** آن عزيز مصطفی (2)

آخرای شمر لعين من زاده پیغمبرم *** پور زهرای بتول و يادگار حیدرم

در حرم اطفال من از تشنه کام دل کباب *** کودکانم جمله از سوز عطش در پیچ و تاب

تشنه لب آخر چرا سر از تنم سازی جدا *** زیر تیغ شمر، گفتا شاه دین واغربتا

داغ اکبر بر دلم ای شمر آذر می زند *** آتش اندر جان من هجران اکبر می زند

مرگ آن شبه پیمبر گشته اينک مشکلم *** آتشی از داغ او افتاده بر جان و دلم

می بری سر از تنم بهر چهای شمر از قفا *** *** زیر تیغ شمر، گفتا شاه دین واغربتا

من حسین بن علیّ ام زیب دامان رسول *** نور چشمان علی، آرامش جان بتول

سر مبر از پیکر مجروح من ای شمر دون *** این جفا کاری مکن ای شمر از جهل و جنون

ای امان از شامیان و کوفیان بی وفا *** زیر تیغ شمر، گفتا شاه دین واغربتا

آخر ای دونان مرا هجران اکبر می کشد *** داغ جانکاه على شبه پیمبر می کشد

کوفیان دیگر مرا داغ برادر می کشد *** مرگ سقای حرم سردار لشکر می کشد

آخر ای نامردمان، جور و عداوت تا کجا *** زیر تیغ شمر، گفتا شاه دین وا غربتا

داغ قاسم آتشی بر جان من افروخته *** مرگ آن تازه جوان قلب فكارم سوخته

داغ مرگ قاسم رعنا جوانم بر دلم *** داغ یاران جوانم گشته اينک مشکلم

با چنین حالی کشیدم ای لعينان از چرا *** زیر تیغ شمر، گفتا شاه دین وا غربتا

خواهرم در خیمه گه بر سینه و سر میزند *** ام ليلا ناله ها از داغ اکبر می زند

مادر قاسم نشسته بانوای رود رود *** با دل پر خون خود خواند برای او سرود

مادران بنشسته در خون از جفاهای شما *** زیر تیغ شمر، گفتا شاه دین واغربتا

منتظر در خيمه بنشسته سکینه دخترم *** با دو چشم خون فشان بنشسته زينب خواهرم

سینه سوزان، دیده گریان، مادر اصغر رباب *** در میان خیمه گه از داغ اصغر دل کباب

اینچنین ظلمی چرا شد بر من ای دونان روا *** زیر تیغ شمر گفتا شاه دین واغربتا

ص: 92

پیکرم صد پاره گشته از دم تیغ و سنان *** خواهرم در خیمه گه از هجر من بر سر زنان

عاشق دیدار جانانه، در این صحرا منم *** غرقه در خون از جفاهای شما گشته تنم

می کُشیدم ا ز چه رو آخر منم خون خدا *** زیر تیغ شمر، گفتا شاه دین وا غربتا

از عطش گشته عقیقای لبان من کبود *** هیچ کس مهمان نکُشته، ای پلیدان عنود

پیکرم صد پاره گشته از دم تیغ و سنان *** خوام در خیمه گه از هجر من بر سر زنان

میهمانم بر شما ای کوفیان در کربلا *** زیر تیغ شمر، گفتا شاه دین وا غربتا

نور رفته از دو چشمان من از سوز عطش *** کودکان از تشنگی در خیمه ها بنموده غش

از شما دونان چه ظلمی بر مني نالان گذشت *** کوفیان، از تشنگی آخر رگ جانم گسست

آب بستيد از چه رو ای کوفیان بر روی ما *** زیر تیغ شمر، گفتا شاه دین وا غربتا

دشمنی ها از چه رو با آل پیغمبر کنید *** بر دل پر حسرتم از سوز دل آذر کنید

خون به صحرای بلا از پیکرم جاری شده *** رویم از سنگ جفا این گونه گلناری شده

ظلمها بر من روا شد اندر این دشت بلا *** زیر تیغ شمر، گفتا شاه دین وا غربتا

من حسینم ای لعينان، زينت دوش رسول *** می کُشیدم با چه جرمی آخر ای قوم جهول

در حرم اهل حريمم تشنه و محزون و زار *** از فراق اهل بیتم بر دل افتاده شرار

با که گویم ای خدای بی کسان این ماجرا *** زیر تیغ شمر، گفتا شاه دین واغربتا

ص: 93

نوحۀ اباعبدالله الحسین علیه السلام(زبان حال سکینه)

ای جسم پاره پاره *** تاج سر سکينه *** افتاده ای تو بر خاک *** ای خسرو مدینه

بابا ز جا برخیز *** برگیر در کنارم *** رحمى نما پدر جان *** بر حالت فکارم

بابا منِ جگر خون *** دیگر کسی ندارم *** بهر خدا نظر کن *** بر چشم اشکبارم

رفته ز داغت از دل *** آرام و هم قرارم *** ای جسم پاره پاره *** تاج سر سكينه

گردم روانه امروز *** من سوى شام ویران *** همراه عمه زينب *** همراه با اسیران

توهم شدی روانه *** بابا به کوی جانان *** بابا شده ز داغت *** خون، در دل يتيمان

آخر کسی نکُشته *** اندر زمانه، مهمان *** ای جسم پاره پاره *** تاج سر سکينه

بابا چرا فتاده *** در خاک، پیکر تو *** در خون دل، نشسته *** بیچاره خواهر تو

خون می چکد ز چشم *** غمدیده، دختر تو *** اندرجنان غمین است *** محزونه مادر تو

بابا سكينه گردد *** قربان حنجر تو *** ای جسم پاره پاره *** تاج سر سکینه

تا چند، جان بابا *** گریم به آه و زاری *** تا کی کنم زهجرت *** ای شاه بی قراری

بابا مگر خبر از *** سوز دلم نداری *** بابا روم اسارت *** جانا دگر به خواری

بابا فتاده در خون *** هر سوی،گل عذاری *** ای جسم پاره پاره *** تاج سر سکینه

بابا رود ز داغت *** از تن دگر توانم *** جرمت چه بوده بابا *** ای شاه دین ندانم

ای کاش بعدت ای جان *** اندر جهان نمانم *** بابا رود زسینه *** بر آسمان فغانم

بابا نظاره بنما *** بر این غم نهانم *** ای جسن پاره پاره *** تاج سر سکینه

جسم تو را که کرده *** در خاک و خون شناور *** کی سر بریده از تو *** ای باب نام آور

در خاک و خون فتاده *** مهر منیر خاور *** گر دیده ای پدر جان *** در خون خود شناور

بهر سکينه بابا *** هرگز نگشته باور *** ای جسم پاره پاره *** تاج سر سکینه

بر روی نعش پاکت *** جان پدر اسیرم *** بی محضر تو بابا *** راه سفر نگیرم

بابا نما دعائی *** تا بعد تو بمیرم *** بعد از تو بابا جان از عمر خویش *** از عمر خویش

ص: 94

ای یادگار زهرا *** بابای بی نظیرم *** ای جسم پاره پاره *** تاج سر سكينه

برخیز از دل خاک *** ای جسم پاره پاره *** جان پدر مزن بر *** جان و دلم شراره

زخم تن تو ای شاه *** افزون تر از ستاره *** بر من ز ماتم تو شد *** بسته راه چاره

پرخون زداغت ای شاه *** شد قلب سنگ خاره *** ای جسم پاره پاره *** تاج سر سکينه

بابا شود سکینه *** قربان آن وفايت *** آخر چه حالت است این *** جانا شوم فدایت

با من سخن بگو تو *** قربان آن صدایت *** جان پدر سکينه *** می میرد از برایت

افتاده بر سر خاک *** آن قامت رسایت *** ای جسم پاره پاره *** تاج سر سکينه

بابا به چشم گریان *** با سینه ای حزینم *** تاکی کنار نعشِ *** پر خون تو نشينم

ای کاش کور بودم *** تا نعش تونبينم *** برخیز از روی خاک *** بابای مه جبینم

ای مونس سكينه *** سلطان نازنینم *** ای جسم پاره پاره *** تاج سر سكينه

بابا بهار دلها *** و از داغ تو خزان شد *** پشتم به نوجوانی *** از مرگ تو کمان شد

بنگر که از کف دل *** جان پدر عنان شد *** خون دل از دو چشمم *** ای نازنین روان شد

دیگر ز جسم زارم *** جان پدر توان شد *** ای جسم پاره پاره *** تاج سر سكينه

بابا که بُرده از کین *** پیراهن از بر تو *** بابا بریده از کین *** کی اینچنین سر تو

رحمی نکرد، بر ما *** آن خصم كافر تو *** شد خاک کربلا هم *** امروز بستر تو

در خاک و خون فتاده *** جسم مطهر تو *** ای جسم پاره پاره *** تاج سر سکينه

بابا که از تنِ تو *** اینگونه سر بریده *** این ظلم و این جفا را *** هرگز کسی ندیده

بر حنجر تو بابا *** شمشیر کین رسیده *** بابا از این مصیبت *** پشتم دگر خمیده

با من تكلّمی کن *** ای نور هر دو دیده *** ای جسم پاره پاره *** تاج سر سکينه

ص: 95

محشر کبری

إذا زلزلت الارض *** مگر محشر کبری *** يا روز عزای *** حسین، زاده ی زهراست

لب تشنه حسین بر لب درياست *** قیامت، مگر ای شیعه از این واقعه برپاست

مگر لحظه ی موعود رسیده است که غوغاست *** عباس علمدار *** رو کرد به میدان

زینب ز قفايش *** باحال پریشان *** گفتا که تویی پشت و پناهم

جانا بنما رحم بر این ناله و آهم *** رو جانب میدان مکن ای میر سپاهم

ایا سرور خوبان، مرو جانب میدان *** ترسم روی و باز نگردی برم ای جان

عباس دلاور *** آن میر غضنفر *** آماده میدان شد *** آن زاده ی حیدر

عباس خود عطشان *** بر شط فرات است *** دید آب روان را، چون آب حیات است

پر کرد کفي تاکه بیاشامد از آن آب *** يادآور لعل لب طفلان شد و بی تاب

پر کرد از آن آب *** خود مشک و روان شد *** رو سوی خیام، سلطان زمان شد

ناگه ز کمین دست ابوالفضل جدا شد *** دست دگرش نیز سر عهد و وفاشد

بگرفت به دندان *** مشک آن شه خوبان *** امید که آرد *** آبی سوی طفلان

از چله رهاتيری و بر مشک چو بنشست *** عباس بشسُتی دگر از جان جهان دست

از زین به زمین آمد و در خون شده غلتان *** آمد به سرش حضرت سلطان شهیدان

گفت آه چه آمد *** یارب به سر من *** بشکست خدایا دیگر کمر من

بگرفت چوقاسم ز عمو رخصت میدان *** از شوق، بیامد به بر مادر نالان

گفتا به فدای تو شود مادر محزون *** مادر مکن از رفتن خود بر دل من خون

جانم به فدایت *** قربان وفایت *** قربان تو گردم وآن قدرسایت

روان جانب میدان *** شد قاسم محزون *** آمد سوی خیمه با پیکر گلگون

مادر به سر نعش جوان آه و فغان کرد *** خون دلش از دیده ی خونبار روان کرد

گفتا که ترامن، داماد نکردم *** ای تازه جوانم دلشاد نگردم

بستی توبه پا جای حنا خون تنت را *** خونین که نموده است چنین پیرهنت را

ص: 96

به خون خفته چرایی *** عزیز دل مادر *** زاین پس نشود حل *** این مشکل مادر

چون شبه پیمبر *** آمد سوی میدان *** لیلاز قفایش *** با موی پریشان

گفتا که تویی بود و نبود من نالان *** مجنون مكن این لیلی سر گشته به دوران

مرو جانب گرگان مکن ای یوسف مادر *** مگذار زنم از غم هجران تو بر سر

مادر بنما بر *** این دل زارم *** جز تو به جهان *** من غمخوار ندارم

فرمود حسین کای گل گلزار امامت *** از حسن تو بر پا نگرم شور قیامت

رو جانب میدان *** بابا ز چرایی *** ترسم که ز میدان *** باباتونیایی

ای یوسف من از چه روانی به بیابان *** برگرد سوى خيمه علی ای مه تابان

بخرام دمی در برم ای سرو خرامان *** تاسير ببينم قد و بالای تو ای جان

روان جانب میدان *** شد، اکبر لیلا *** ای وای چه آمد *** تا بر سر لیلا

از جبهه علی اکبر گلگون کفن آمد *** تاخيمه علی اکبر گل پیرهن آمد

صد چاک گریبان *** لیلا به سر او *** برگشته به خیمه *** تنها پسر او

نوبت به شه دین *** پیکار عدو شد *** سلطان شهیدان *** در کار عدو شد

آمد به وداع حرم عترت اطهار *** زینب به فغان آمده با ديدهی خونبار

کای جان برادر *** خواهر به فدایت *** رو به جبهه منما *** کایم به قفایت

رو جانب میدان اگر ای شاه بر آری *** آخر من دل خون شده را بر که سپاری

ای جان برادر منما قصد جدایی *** ترسم روی و جانب خواهر تو نیایی

خواهر به فدای *** آن قدرسایت *** مگذار نشینم *** جانا به عزایت

شد شاه شهیدان ز وفاجانب میدان *** اماز قفا دید که زینب شده نالان

مهلاً َاخی ای سرو برومند تناور *** جانا بود این توصیه از جانب مادر

امدم شتابان *** یا حسین به سویت *** تا که جای مادر *** بوسم آن گلویت

شد جدا ز خواهر *** شاه دین در آن دم *** از غم برادر *** بود قامتش خم

داغ مرگ اکبر *** بر دلش چو لاله *** اهلبیت عترت *** در فغان و ناله

در جنگ شد آن شیر ژیان زادهی زهرا *** پر خون شدی از خون پلیدان دل صحرا

ناگهان ندایی *** آمد از دل دشت *** کن وفا به عهدت *** وقت جنگ بگذشت

سلطان شهیدان ز سر زین، چونگون گشت *** صحرای بلاخیز بلا، چون يم خون گشت

ص: 97

می رسد حسین هم *** تا به وصل جانان *** می شود به راه *** يار خويش قربان

شمر آمد و بر سینه ی آن شاه چو جا کرد *** رأسش ز قفا از ره بیداد جدا کرد

جان از تن هستی ز جفا تا که برون شد *** لرزید زمین چهره خورشید نگون شد

کردند سر او *** دونان به سر نی *** دیدند که می خواند *** قرآن به سر نی

در لرزه زمین آمد و شد شور قیامت *** گفتند به زهرا که سرت باد سلامت

شد کشته حسینت *** در دل بیابان *** با تنی که صد چاک *** با لبی که عطشان

زینب به سر تل شد و دید آن تن صد چاک *** عريان بفتاده است حسینش به دل خاک

بنهاد دو دستش به سر و ناله زجان کرد *** از آن همه بیداد سی آه و فغان کرد

کای روح روانم *** مظلوم حسینم *** زينبت فدایت *** ای نور دو عینم

بعد از تو برادر *** زندگی نخواهم *** کاش برده بودی *** با خودت مرا هم

زهرا زجنان آمده تاسوی حسینش *** چون دید به خون قامت دلجوی حسینش

فرياد ز دل کرد *** زهرای مطهر *** بس ناله ز جان کرد *** بر آن تن بی سر

شویید ز خون زلف سمن بوی حسینش *** خون پاک نمود از رخ نیکوی حسینش

فریاد و فغان کرد *** بر سر حسينش *** جن و انس گریان *** شد ز شور و شینش

گفتا ز جفا شد *** کشته نور عينم *** بی کفن فتاده *** ای خدا حسینم

ص: 98

یا حسین علیه السلام (نوحۀ واحد)

در مدينه احمد مختار می گوید حسین *** در نجف هم حیدر کرار می گوید حسین

از جنان تا کربلا در هر شب آدینه ای *** فاطمه در مجمع زوار می گوید حسین

دست بر سر زینب غمدیده در دشت بلا *** دم به دم باذکر يا قهار می گوید حسین

اکبر رعنا جوان در صحن میدان نبرد *** رو به رو با کوفی خونخوار می گوید حسین

قهرمان کربلا عباس، سردار رشید *** در میان لشکر اشرار میگوید حسین

قاسم تازه جوان آن یادگار مجتبی *** در مصاف رزم با كفار می گوید حسین

کشته زهر جفا مولا حسن سبط رسول *** در عزایش با دلی افکار می گوید حسین

روز عاشورا دمادم در میان خیمه گه *** سینه سوزان عابد بیمار می گوید حسین

باقر علم خدا در غربت اهل بقيع *** نوحه خوان با آه آتشبار می گوید حسین

صادق آل محمد صادق الوعد اليقين *** در بقيع با دیده ای خونبار می گوید حسین

در عزا موسی بن جعفر روز و شب در کاظمین *** از غم جدغریبش زار می گوید حسین

غربت خود را رضا در طوس او برده ز ياد *** بر غریبی نالد و هر بار میگوید حسین

اختر برج امامت آن شه خوبان جواد *** بانوا آن سید و سالار می گوید حسین

ماه تابان ولايت هادی، آن سلطان دل *** نام جدش میکند تکرار می گوید حسین

حجت احدى عشر سلطان خوبان عسکری *** او به ياد عمه، زينب وار می گوید حسین

قائم آل محمد، مهدی صاحب زمان *** دائماًباسینهای غمبار می گوید حسین

مريم و حوا و ساره در جنان با فاطمه *** هر یکی با پیکری تبدار میگوید حسین

در جنان آدم به یاد ترک اولای ازل *** تا ابد با ذکر ياغفار می گوید حسین

فارغ از طوفان چو گردیده است نوح از آن زمان *** با دلی آکنده از اسرار می گوید حسین

گرخليل الله اسماعيل قربان می کند *** تا شود مقبول نزد یار می گوید حسین

باتوكل آسيه افكند موسی را به نیل *** دید چون آب و درخت و نار می گوید حسین

با دم جان بخش خود عیسی بن مریم بی گمان *** تا دهد جان بر تن مردار میگوید حسین

ص: 99

تاخلاصی یابد از کید برادرها به چاه *** يوسف بیچاره هم ناچار می گوید حسین

جای گل، در کنج ویران بلبلی اندر نوا *** با دلی از درد و غم سرشار می گوید حسین

این شنیدستی به گلشن میکند قمری فغان *** قمری اندر ساحت گلزار میگوید حسین

اگه از سر کسوف خود به عاشورا چو گشت *** بعد از آن خورشید ذوالانوار می گوید حسین

می زند چون موج بر هم رود مواج فرات *** از زلال آب دارد غار می گوید حسین

در کنار مرقدش گر گوش دل را وا کنی *** دختری سه ساله با اصرار می گوید حسین

چون حسین شد کشته، زينب با تعجب میشنید *** دشت و صحرا یک صدا، هموار می گوید حسین

راز پنهان حسين در چیست یا رب کاین چنین *** هر کجا دیوانه و هوشیار می گوید حسین

در جهان امروز از هر رهبر آزاده ای *** گر بپرسی چیستت معیار می گوید حسین

توبه کاری کز خطا شرمنده نزد کبریاست *** بر قبول توبه با دادار می گوید حسین

آبرو داری کند اندر دو عالم پيش خلق *** آنکه او با وصف ياستار می گوید حسین

بی گمان هرگز نمی میرد دلش در زندگی *** هر کسی در هر کجا بسیار می گوید حسین

ص: 100

عرش بر فرش (نوحۀ واحد)

یا رسول الله حسينت بر زمین افتاده است *** بر زمین از صدر زین سلطان دين افتاده است

تشنه لب اندر کنار نهر مواج فرات *** آن که مصداق است بر ماء معین افتاده است

معنی حی علی خیرالعمل باشد حسين *** اینک از آن خاتم معنا، نگین افتاده است

در دل صحرای سوزان بلايا مصطفی *** بی کفن مشروح آیات مبین افتاده است

يا محمد بر زمین پر خس و خاشاک و خار *** می سزد گویم اگر عرش برين افتاده است

از تباهی های ناپاکان و خناسان دهر *** سر جدا جسم امام المتقین افتاده است

در کنار پیکر صد چاک فرزندت حسین *** اکبر گلگون کفن آن بي قرين افتاده است

گشت، مجنون مادرش لیلای بی دل تا شنید *** شبه پیغمبر علی اکبر ز زين افتاده است

دورتر از کشته ها اندر کنار علقمه *** پهلوان نامي ام البنین افتاده است

تشنه بر دریای آب، عباس آن ماه منیر *** دستهایش از يسار و از يمين افتاده است

یارسول الله شد ماه بنی هاشم شهيد *** غرق خون، پور امیرالمؤمنین افتاده است

ساقی لب تشنگان عباس، سردار سپاه *** از سر زین با عمود آهنین افتاده است

فرق پر خون، دستها ببريده، پیکر چاک چاک *** آن علمدار حسینم اينچنين افتاده است

در بیابان بلا، با پیکری پر خاک و خون *** سیزده ساله جوانی مه جبین افتاده است

قاسم اندر خون خود غلطان و یک سو مادرش *** بر سر نعش جوانش دل غمین افتاده است

با گلوی چاک، اصغر، کودک ششماهه اش *** از جفای ایل شیطان لعین افتاده است

در میان دشت، اصحاب وفادار حسین *** هر یکی با پیکری از خون عجين افتاده است

عالم اندر شور و شین از داغ جانکاه حسین *** آدم اندر خُلد هم، ماتم نشین افتاده است

بر زمین گرم صحرای بلا، بر روی خاک *** او که باشد در خلایق برترین افتاده است

آن پناه بی پناهان، شهریار ملک جان *** اینچنین بر خاک، آن درع حصين افتاده است

دید تانعش پدر را مثله دیگر تا ابد *** آتشی بر جان زين العابدين افتاده است

یا محمد چون على بابای مظلومش، حسین *** کشته از شمشیر قوم ناکثین افتاده است

ص: 101

کودکی بر سر زنان بر تربت پاک پدر *** با دلی بشکسته و زار و حزين افتاده است

کشته شد شاهی که بد گهواره بانش جبرئيل *** این جفا در محضر روح الامین افتاده است

می رسد آوا که کشتند از ستم سبت رسول *** در زمین و آسمانها اين طنین افتاده است

دشت نه، دریایی از خون گشته دشت کربلا *** واندر این دریای خون، دری ثمین افتاده است

آه کز دستان ناپاک کجی های زمان *** بر زمین جسم امام راستین افتاده است

از جفا و جور نااهلان و سقاكان به خاک *** آن که باشد خلق را حبل المتین افتاده است

اهل باور، اهل حق، ای اهل ایمان و یقین *** غرق، در دریای خون حق اليقين افتاده است

چون بگویم یا رسول الله كاندر خون خویش *** یادگار اولین و آخرین افتاده است

کوفیان گشتند فرزند ترا و در جنان *** در فغان خير نساء العالمين افتاده است

زیر سم اسب های کوفیان بی حیا *** زینت آغوش ختم المرسلین افتاده است

ریخت تا خون خدا از جهل دونان تا ابد *** عالمی بر خون ثار الله رهين افتاده است

آنچه دارم ياد، روز خوش ندیدم در جهان *** گوئیا دوران، به کام ظالمین افتاده است

سر الله الصمد، دیدم که اندر دشت کین *** کار او با ناله هل من معین افتاده است

تا همیشه آتش سوزان به جان شیعیان *** زین غم جانکاه، هر صبح و پسین افتاده است

بارالها! به سرير خاک، بی غسل و کفن *** زیب دوش رحمةً للعالمين افتاده است

کوفیان کشتند محبوب خدا را این چنین *** بر دلم تا حشر داغی آتشین افتاده است

ص: 102

نوحۀ حضرت علی اصغر علیه السلام

نازنینم ای که تو عرش خدا را گوشواره *** ای علی اصغرم، نور چشمان ترم

شد کبود از تشنگی لعل لبت ای نازنینم *** اصغر شیرین زبان ماه روی مه جبینم

کودک ششماهه ام جانم، علی اصغر من *** سر گذاری نازنین، بر سينه غم پرور من

اصغر من جان شیرینم بیا اندر برم *** نور چشمان ترم (2)

کودک مادر به گهواره نمی خوابی چرا *** آخر ای مادر چنین بی خواب و بی تابی چرا

لحظه ای آرام گیر، ای اصغر بی شیر من *** جان مادر رحم کن بر ناله شبگیر من

نالۀ طفلان بلند از تشنگی اندر حرم *** نور چشمان ترم (2)

بیش از این آتش به جانم، ای علی اصغر مزن *** بر دلم آتش دگر، ای نوگل احمر مزن

می بری تاب از دلم، تابیقراری می کنی *** خون به جانم میکنی، تا آه و زاری میکنی

جز که بنشینم به پایت نیست راه دیگرم *** نور چشمان ترم (2)

ای عزیزم، اصغر من لحظه ای آرام گیر *** میشوی فردا ز آب ای کودک من سيرسير

جان مادر آتشی افكندهای اندر دلم *** بی قراری های تو جانا شده بس مشکلم

رُود بی شیرم علی اصغر ای تاج سرم *** نور چشمان ترم (2)

بر سر گهواردات مادر سکينه آمده *** بهر دیدار تو آن ماه مدينه آمده

لائی لائی، لائی لائی، اصغر مه پاردام *** رُودم از بی خوابیت، من همچنان بیچاردام

نازنین من بخواب ای اصفر خوش منظرم *** نور چشمان ترم (2)

بر سر گهوارهات زینب شتابان آمده *** از پی دیدار تو ای ماه تابان آمده

از برای خاطر زینب دمی ناله مکن *** در دل شب بی قراری ای گل لاله مکن

آخرای آرام جانم از کجا آب آورم *** نور چشمان ترم (2)

ظهر عاشورا حسين قنداقه اصغر به دست *** بر سر زين زاده زهرای اطهر بر نشست

گفت این طفل صغيرم از عطش کرده است غش *** حرمله زد تیر کین ناگه به حلق اصغرش

گفت من قنداقه ات را چون، سوی خیمه برم *** نور چشمان ترم (2)

ص: 103

شد گلوی اصفر او چاک چاک از تیر کین *** گشت پرپر نوگلش از تسير قوم مشركين

بلبل بستان مادر از نوا خاموش شد *** بر سر دست پدر یکباره او مدهوش شد

گفت بابا چون، ترابر دست مادر بسپرم *** نور چشمان ترم (2)

با خود آورد آن گلوی پاره را در خیمه گاه *** شد بلند از اهل بیتش ناله و افغان و آه

دید چون قنداقه خونین اصغر را رباب *** دست بر سر مو پريشان داد از کف صبر و تاب

گفت مادر، هرگز این حالت نگردد باورم *** نور چشمان ترم (2)

جان مادر، من چه با گهواره خالی کنم *** رو کجا ای ماه رویم، با چنین حالی کنم

اصغرم من بر سر گهواره میخواندم سرود *** حال بنشینم کنم از داغ تو من رود رود

بنگر از داغ فراقت سينه پر آذرم *** نور چشمان ترم (2)

کوفیان رحمی نکردند بر تو مادر از چرا *** با که گویم ای علی اصغرم این ماجرا

با دل خونین خود می گفت با زاری رباب *** طفل شش ماهه نكشته هیچ کس بر شط آب

شکوهها دارم ز دست ک وفیان باداورم *** نور چشمان ترم (2)

ص: 104

نوحۀ حضرت علی اصغر علیه السلام

ای وای که شد اصغر بی شیر خروشان *** با آن لب ع طشان (2)

اندر دل گهواره علی اصغر بی شیر *** گردیده رباب از غم، او از دل و جان سیر

گفتا چکنم با تو عزیز دل و جانم *** ای کودک عطشان من ای روح روانم

با آن لب عطشان (2)

آخر دمی آرام بگیر ای گل مادر *** این قدر مکن ناله عزیز دلم، اصغر

دانم که بود کام تو ای نوگلم عطشان *** من هم شده ام از غم تو زار و پریشان

با آن لب عطشان (2)

مادر مزن آتش، تو بر این جان نزارم *** آرام بگیر و مشکن قلب فکارم

ای تازه گلم ناله مکن از عطش اینسان *** و مادر منما در دل گهواره تو افغان

با آن لب عطشان (2)

رودم مکن از تشنگی این قدر تو ناله *** خاموش زمانی تو بشوای گل لاله

جانا مكن از سوز عطش ناله و زاری *** اشک از غم تو بر رخ مادر، شده جاری

با آن لب عطشان (2)

ای اصغر من جانم از این بیش مسوزان *** بنشسته سکینه به برت با دل نالان

تا چند کنی ناله عزیز دل زارم *** آخر من خونین شده دل، چاره ندارم

ارام -

و عطشان (2)

أخر زچه، ای کودکم آرام نگیری *** ترسم ز عطش ای گل نو رسته بمیری

مادر نشود آب برای تو میسر *** جانا منما ناله عزیزم علی اصغر

با آن لب عطشان (2)

اندر سر گهواره ات ای ماه مدينه *** با قلب پر از خون بنشسته است، سكينه

مادر لب عطشان شده قربان، علی اکبر *** شد تشنه شهید از ره کین، شبه پیمبر

با آن لب عطشان (2)

ص: 105

شد کشته عزیزم لب شط، میر علمدار *** قاسم بشدی تشنه شهید از سوی اشرار

بابای تو لب تشنه به میدان شده مادر *** جانا مزن از تشنگیت بر دلم آذر

با آن لب عطشان (2)

آمد به در خیمه حسين سبط پیمبر *** بشنيد چو از سوز عطش ناله اصغر

قنداقه اصغر به کف شاه شهیدان *** آورد علی را شه دین جانب میدان

با آن لب عطشان (2)

جز تیر سه شعبه احدی آب ندادش *** آمد غمی از نو به روی قلب کبابش

حلقوم على چاک، از آن تیر جفا شد *** خاموش به دستان پدر آه، رهاشد

با آن لب عطشان (2)

آورد چو در خيمه حسین جسم على را *** شد ناله و افغانی حرم تا به ثريا

غلتان شده در خون خود آن طفل به میدان *** مادر شدی از دیدن او زار و پریشان

با آن لب عطشان (2)

گفتا پسرم تاج سر من، علی اصغر *** آتش زدهای بر دلم ای نوگل پرپر

قنداقه ات ای نوگل من گشته پر از خون *** گردیده ام از داغ تو من واله و مجنون

با آن لب عطشان (2)

ص: 106

نوحۀ عبدالله بن امام حسن علیه السلام

از خیمه گه آمد *** شهزاده عبدالله *** افتاد برنعش *** مولا حسین ناگاه

گفتا عمو جانم *** آخر چه حالست این *** افتاده ای بر خاک *** ای زادۀ یاسین

صد پاره جسم تو *** از ضربت شمشير *** گردیده ام جانا *** دیگر ز جانم سیر

برخیز عمو جان *** تاخيمه برگردیم *** باهم عمو جانم *** ما همسفر گردیم

از خیمه گه آمد *** شهزاده عبدالله

ای زاده زهرا *** گردم فدای تو *** سوزد دل من از *** این ماجرای تو

لب تشنه جا کردی *** جانا به روی خاک *** فرزند پیغمبر *** شاهنشه لولاک

زخم از ستاره تو *** بر تن فزون داری *** جای از چه اندر این *** دشت جنون داری

از خیمه گه آمد *** شهزاده عبدالله

جان عمو جانم *** جانها به قربانت *** خواهم گذارم سر *** بر روی دامانت

برگیر ای عمو *** یکدم در آغوشم *** تا محنت دنيا *** گردد فراموشم

قربانت ای عمو *** ای جان عبدالله *** با عشقت از خیمه *** بیرون شدم ناگاه

از خیمه گه آمد *** شهزاده عبدالله

چون شمع می سوزم *** جانا بر احوالت *** سوزد دل دشمن *** ای شاه بر حالت

سنگ جفا خورده *** بر آن جبين تو *** در خيمه گه باشد *** زینب غمین تو

نوک سنان خورده *** عمو به پهلویت *** پر خاک وخون گشته *** ای نازنین رویت

از خیمه گه آمد *** شهزاده عبدالله

لب تشنه ای عمو *** قربان لبهایت *** گردم به قربان *** آن روی زیبایت

وحش و طیور این جا *** از آب سیرابند *** اهل حریم تو *** در حسرت آبند

سوز دل عالم *** بر ماجرای تو *** شرمنده آب امروز *** باشد برای تو

از خیمه گه آمد *** شهزاده عبدالله

اهل حرم عموق تو *** در ناله وافغان *** اندر فراق تو *** با سینۀ سوزان

ص: 107

یک سو سکینه از *** هجرت پریشان است *** عمو رقیه هم *** محزون و نالان است

کلثوم از داغ *** عباس در زاری *** او می کند از غم *** اشک از بصر جاری

از خیمه گه آمد *** شهزاده عبدالله

من آمدم تا جان *** سازم فدای تو *** قربان کنم جان را *** جانا برای تو

عمو حسین من *** قربانت عبدالله *** در خیمه گه زينب *** سوز و اشک و آه

نالد زهجرانت *** آن خواهر محزون *** با سینه ای پر غم *** با دیده ای پر خون

از خیمه گه آمد *** شهزاده عبدالله

می کرد درد دل *** بر عمّش عبدالله *** از بودن آن طفل *** شد کافری آگاه

شمشیر بر قتل *** مولا حسین آورد *** دستش برون آندم *** آن نور عین آورد

از تن جدا گردید *** چون دست عبدالله *** گفتا که شد دستم *** از تم جدا ای شاه

از خیمه گه آمد *** شهزاده عبدالله

آن طفل دلخوان را *** دستش جدا کردند *** قربان به راه دین *** در کربلا کردند

بودی نظاره گر *** مولا بر عبدالله *** چون پیکرش را دید *** از دل کشیدی آه

در خاک غلتان شد *** چون پیکر پاکش *** در بر گرفت آندم *** آن جسم صد چاکش

از خیمه گه آمد *** شهزاده عبدالله

گفتا حسین با او *** ای نازنین من *** بر خاک افتادی *** ای مه جبين من

عمّو چراکردی *** رو سوی قربانگاه *** ای کودک معصوم *** ای جانم عبدالله

پرپر شدی آخر *** از دست قوم کین *** از خون پاک تو *** گشته زمین رنگین

از خیمه گه آمد *** شهزاده عبدالله

ص: 108

نوحۀ شام غریبان

افتاده عجب شوری *** در ارض و سما امشب *** چون شام غریبان است *** در کرببلا امشب

یکسو به زمین جسم *** پر خون شهیدان است *** یک سو به دل صحرا *** اطفال پریشان است

امشب به دل هامون *** زنها همه نالانند *** نالان و پریشان دل *** در ماتم و افغانند

هرکس بکنند نوعی *** شکوه به خدا امشب *** افتاده عجب شوری *** در ارض و سما امشب

زینب چه کند يارب *** با این همه اشک و آه *** بر گرد يتيمان است *** با نالۀ یا الله

آتش ز جفا افتاد *** بر خيمۀ شاه دين *** در گوشۀ این هامون *** اطفال حسین غمگین

شد ناله مظلومان *** تا عرش علا امشب *** افتاده عجب شوری *** در ارض و سما امشب

لیلاز غم اكبر *** بر سینه زنان باشد *** از داغ جوان خود *** با آه و فغان باشد

از اكبر مه سیما *** چون یاد کند لیلا *** بر سینه زنان امشب *** با شیون و واویلا

از سینه مظلومان *** شد ناله به پا امشب *** افتاده عجب شوری *** در ارض و سما امشب

افتاده به خاک وخون *** قاسم به دل هامون *** شد مادر دلخونش *** از داغ جوان محزون

از داغ پسر امشب *** آن مادر دلخسته *** بر خاک نشسته او *** با آن دل بشکسته

بر آل پیمبر شد *** بس جور و جفا امشب *** افتاده عجب شوری *** در ارض و سما امشب

کلثوم حزين نالان *** از داغ علمدار است *** اندر دل شب نالان *** با دیدۀ خونبار است

دستان ابوالفضلش *** گرديد جدا از کین *** از خون علمدارش *** گردیده زمین رنگین

بابش زنجف کلثوم *** می کرد صدا امشب *** افتاده عجب شوری *** در ارض و سما امشب

از داغ علی اصغر *** بیچاره رباب امشب *** مجنون و پریشان است *** با قلب کباب امشب

گوید که عزیز من *** ای کودک بی شیرم *** از زندگی دنیا *** بعد تو دگر سیرم

بر آل على ظلمی *** گردیده روا امشب *** افتاده عجب شوری *** در ارض و سما امشب

چون آل على امشب *** بی خیمه و خرگاه است *** آتش به مدد کاری *** در خیمه آن شاه است

اندر دل شب طفلان *** در شیون و در زاری *** کی دیده در این عالم *** این گونه جفاکاری

اطفال شه خوبان *** در آه و نوا امشب *** افتاده عجب شوری *** در ارض و سما امشب

ص: 109

گلها همگی پرپر *** در گوشه این صحرا *** زینب به عزا امشب *** بانالۀ يازهرا

اطفال حسین بی کس *** بی یاور و بی یارند *** در دامن این صحرا *** با دیدۀ خونبارند

محزون ز غم بابا *** در دشت بلا امشب *** افتاده عجب شوری *** در ارض و سما امشب

از داغ حسین زینب *** در شیون و شین امشب *** زد چاک گریبان را *** از داغ حسین امشب

گفتا که برادر جان *** أي نور دو چشمانم *** سوز لب عطشانت *** آتش زده بر جانم

بازآ زنجف بابا *** از راه وفا امشب *** افتاده عجب شوری *** در ارض و سما امشب

راحت شده ای جانا *** از محنت این دوران *** من مانده ام ای شاها *** با این جگر سوزان

ای جان برادر بین *** بر این غم جانکاهم *** از درد فراق تو *** تا عرش رود آهم

سر از تن شاه دين**افتاده جدا امشب *** افتاده عجب شوری *** در ارض و سما امشب

جانا چکنم امشب *** *با این همه درد و غم *** در گوشه اين هامون *** اطفال تو در ماتم

در خیمه ات ای جانا *** زد آتش کین دشمن *** اکنون چکنم شاها *** با حیلۀ اهریمن

جبریل امین در عرش *** بگرفته عزا امشب *** افتاده عجب شوری *** در ارض و سما امشب

ص: 110

نوحۀ شام غریبان

شب، شب غمبار *** شام غریبان است *** فاطمه در جنّت *** زاد و پریشان است

هر سوی این صحرا *** و تازه گلى خفته *** دست ازین دنیا *** در ره دین شسته

کشته علی اکبر *** کشته در این صحرا *** گشته ز کین پرپر *** تازه گل زهرا

آهی کشد از دل *** از غم او لیلا *** پیش دو چشمانش *** تیره شده دنیا

هر طرفی طفلى *** رو به بیابانست *** شب، شب غمبار *** شام غریبانست

گشته عزا عیش *** قاسم نو داماد *** در دل این وادی *** آه زپا افتاد

در غم او مادر *** ناله کنان امشب *** مویه کنان زین غم *** عمّه او زینب

دشت بلا گشته *** حجله دامادی *** دست به سر مادر *** زین همه ناشادی

تابه فلک امشب *** آه يتيمانست *** شب شب غمبار *** شام غریبانست

میر علمدار *** سرور مظلومان *** تشنه کنار شط *** کشته به خون غطان

دست، جدا از تن *** فرق، پر از خونست *** پیکر او پاره *** در دل هامونست

در يم خون عباس *** بی کفن افتاده *** مهر فروزان *** انجمن افتاده

غرقه به خون هر سو *** جسم شهیدانست *** شب شب غمبار *** شام غریبانست

یاد کند مادر *** از اصغر بی شیرش *** داغ علی اصغر *** کرده زجان سیرش

کودک ششماهه *** رفته به زیر خاک *** آه که جان داده *** با گلوی صد چاک

مادر محزونش *** با دل صد پاره *** نیست دگر امشب *** بر سر گهواره

اهل حرم امشب *** يكسره نالانست *** شب شب غمبار *** شام غریبانست

زينب محزون از *** داغ حسين نالان *** در دل شب نالد *** با جگر سوزان

ورد زبان او *** گشته حسن جانم *** جمله بیان او *** گشته حسن جانم

میکند امشب یاد *** از لب عطشانش *** ياد کند هر دم *** از دل سوزانش

در غم جانسوز *** سرور خوبان است *** شب شب غمبار *** شام غریبانست

زینب محزونه *** در دل شب نالان *** از دل این صحرا *** جمع کند طفلان

ص: 111

جمع زنان را خود *** هم تسلیتی از مهر *** بر غمزده ليلا داد

بر مادر قاسم داد *** تشنه حريم او *** با دل سوزانست *** شب شب غمبار *** شام غریبانست

خیمه گه اطهار *** یکسره سوزانست *** دامن دشت امشب *** جمله فروزانست

هر طرفی امشب *** کودک نالانی است *** درد یتمی بر *** سینۀ سوزانی است

زینب دلخسته *** در دل این صحرا *** در پی طفلان است *** با غم و واویلا

ورد لبش امشب *** آه حسین جان است *** شب شب غمبار *** شام غریبانست

ص: 112

نوحۀ شام غریبان

شام غریبان حسین *** امشب است امشب *** جان يتيمان حسين *** بر لب است امشب (2)

جسم شهیدان بی سر است *** در دل هامون در دل هامون *** گلهای زهرا پرپر است *** در دل هامون (2)

خون می رود از دیدۀ *** دختر زهرا، دختر زهرا *** بی یار و بی یاور *** شده اندران صحرا(2)

یک سو يتيمان می کنند *** گریه و زاری، گریه و زاری *** از دیدگان کودکان *** اشک غم جاری (2)

اینک پرستار همه زینب است امشب، زینب است امشب

جسم حسین بر روی خاک *** دربیابانست، در بیابانست *** صحرا از خون ابريا *** چون گلستانست (2)

یارب چه سازد زینب *** بیکس محزون بی کس محزون *** اندر جواب کودکان *** با دلی پر خون (2)

بر دامن صحرا روان *** در پی طفلان، در پی طفلان *** جمع زنان و کودکان *** جمله در افغان(2)

اینک پرستار همه زینب است امشب، زینب است امشب

یک سو صدای همهمه *** آید از لشكر آید از لشکر *** جسم شهیدان بر زمین *** غرقه خون بی سر (2)

اندر فغان اهل حرم *** بادلی سوزان بادلی سوزان *** هر گوشه طفلی می کند *** از جگرافغان(2)

آتش فتاده در دل *** خیمه هایک سرخیمه هایکسر *** بی یار و بی یاور شده *** آل پیغمبر (2)

اینک پرستار همه زینب است امشب، زینب است امشب

بی یار و یاور زینب است *** آه و واويلا، آه و واویلا *** جان سکينه بر لب است *** آه و واویلا(2)

لیلا به سر بر میزند *** از غم اكبر، از غم اکبر *** بگرفته در دشت بلا *** ماتم اکبر(2)

داغ جوانش می زند *** بر دلش آذر، بر دلش آذر *** گاهی زند بر سینه و *** گه زند بر سر (2)

اینک پرستار همه زینب است امشب، زینب است امشب

یک جا نشسته مادر *** قاسم ناشاد، قاسم ناشاد بر سینه و بر سر زنان *** از غم داماد(2)

گوید که مادر کی رود *** داغ تو از یاد، داغ تو از یاد *** سرو روان من ز پا *** ای خدا افتاد(2)

از سینه آه آتشین *** میکشد مادر، میکشد مادر داغ جوان افکنده است *** بردلش آذر (2)

اینک پرستار همه زینب است امشب، زینب است امشب

در خیمه گاه شاه دين *** گشته قحط آب گشته قحط آب *** از داغ عباس جوان *** کودکان بی تاب (2)

ص: 113

عباس سردار حسین *** تشنه جان داده تشنه جان داده *** اندر کنار علقمه *** نعشش افتاده (2)

اندر نوا كلثوم زار *** داغدار او، داغدار او *** امشب به صحرای بلا *** بی قرار او (2)

اینک پرستار همه زینب است امشب، زینب است امشب

بر دامن صحرا روان *** کودکان او، کودکان او *** هم کودکان خسته دل *** هم زنان او (2)

خون می خورد امشب رباب *** از غم اصغر، از غم اصغر *** در این زمین پر بلا شد *** گلش پرپر (2)

در خاک وخون افتاده است *** اصغربی شیراصغربی شیر مادر شده *** از داغ او از حیاتش سير (2)

اینک پرستار همه زینب است امشب، زینب است امشب

در آسمانها ناله *** واحسيناشد وا حسيناشد *** اندر میان انبيا *** ناله بر پاشد (2)

اندر جنان از داغ او *** شورشی برپاست شورشی بر پاست *** بر سينه و بر سرزنان *** مادرش زهراست (2)

امشب به دشت کربلا *** محشر کبراست محشر کبراست *** خونین دل از قتل حسین *** حضرت زهراست (2)

اینک پرستار همه زینب است امشب، زینب است امشب

یکسونشسته مادری *** اشک ريزانست اشک ریزانست *** یک سوفتاده دخترى *** زارو نالانست (2)

در دشت و صحرا می رسد *** بوی خون امشب بوی خون امشب *** بخت حریم کبریا *** واژگون امشب (2)

گلها همه پرپر شده *** در دل صحرا در دل صحرا *** لب تشنه جان داده همه *** برلب دریا (2)

اینک پرستار همه زینب است امشب، زینب است امشب

در قتلگه جسم حسين *** بي سر افتاده بی سرافتاده *** بر خاک گرم کربلا روى بنهاده (2)

آید ندا از حنجر *** چاک شاه دین چاک شاه دین *** کی خواهرم زينب مشو *** بیش از این غمگین (2)

مادر به دیدارم رسید *** نازنین خواهر نازنین خواهر *** جّدم محمد آمده *** همره حیدر (2)

اینک پرستار همه زینب است امشب، زینب است امشب

زینب پریشان و حزین *** *از غم فردا، از غم فردا *** *ورد زبان او شده *** * آه يا

جدّا (2)

گاهی بخواهد از نجف *** *باب خودحیدرباب خودحیدر *** * کای صاحب تیغ دو دم *** *حیدر صفدر (2)

بابا ببين اهل حرم *** *سینه سوزانندسینه سوزانند *** * اهل حریمت جملگی *** *در بیابانند (2)

غمخوار بیماران همه زینب است امشب، زینب است

ص: 114

بر تربت عشق

منم بابا سكينه دخترت تو *** *که از شام آمدم جانا بر تو

پدر رخسارهام گردیده نیلی *** *به رویم مانده بابا جای سیلی

زند آتش ز جان من زبانه *** *تنم دارد نشان از تازيانه

پس از تو جان بابا خوار گشتم *** *اسیر کوچه و بازار گشتم

به صحرای بلا همراه طفلان *** *دویدم بر سر خار مغیلان

اگر شد پیکر تو پاره پاره *** *برون از گوش من شد گوشواره

به جانم آتش بی حد نهادند *** *مرا اندر خرابه جای دادند

چنان صیدی کشیدندم به زنجير *** *که از جان خود ای بابا شدم سیر

پدر خوش خفته ای با جسم بی سر *** *کنار پیکر شهزاده اکبر

اگر بابا سر از پیکر جدایی *** *به پیش قاسم نو کدخدایی

عزيزم نور چشم خسرو ناس *** *شدی همدم تو باعم من عباس

ولى من بعد تو جانا چه سازم *** *بگو تاکسی ز هجرانت گدازم

نه دل سازش کند با درد دوری *** *نه جان دارد دگر تاب صبوری

روم من بادلی زار و حزينه *** *ولی بشنو تمنّای سکینه

دلم خواهد ز راه غمگساری *** *سرم را بر سر زانوگذاری

بماند، این آرزو هم بر دل من *** *امان از این دل بی حاصل من

پدر میلی تو با دختر نداری *** *ولی نه، بر تن خود سر نداری

بگو ای پادشاه بي قرينه *** *چسان بی تو روم اندر مدينه

شدم آخر يتيم از جور و كينه *** *الهی گم شود نام سکینه

ص: 115

نوحۀ اربعین (واحد)

بر زمین هفتاد و دو گلگون کفن افتاده است *** *لاله های عاشق و سرو چمن افتاده است

تا دل زینب رباید دید کز هر سوی دشت *** *لاله رویی، دلبری سیمین بدن افتاده است

دشت پر از عطر گلهای گلستان *** * خدا هر طرف نسرين و ياس و یاسمن افتاده است

عندلیبان بال و پر بشکسته خاموش از نوا *** *باغ دین جولانگه جغد و زغن افتاده است

امّ لیلای حزین برتربت پاک پسر *** * گشته مجنون، بی خبر از خویشتن افتاده است

شکوه ها تا از فراق حضرت مجنون کند *** * ليلى سرگشته، زار و ممتحن افتاده است

در کنار نهر علقم تشنه لب بی دست و سر *** *ساقی لب تشنگان آن سیم تن افتاده است

دست یکجا، مشک یکجا بر لب شط فرات *** * آن علمدار دلیر صف شکن افتاده است

آن طرف تر قاسم از خون کرده دست و پا خضاب *** * بر سریر خاک فرزند حسن افتاده است

مادر داماد تا تبریک گويد بر پسر *** * با جوان خويش سرگرم سخن افتاده است

نعش پاک طفلكاني زينب محزون به خاک *** *همچنان دو مهر و ماه انجمن افتاده است

سوی دیگر با گلوی چاک چاک از زخم تیر *** * اصغر ششماهه شیرین زبان افتاده است

اندران دشت بلابادیده خونین رباب *** *هم نوا با طوطی شكر شكن افتاده است

باورش سخت است کاندر پهن دشت ماریه *** *مظهر ذات خدای ذوالمنن افتاده است

گفت زينب شاكرم يارب تو را، ليک از چه رو *** * اینچنین تدبير برتقدير من افتاده است

یا حسین ای جان خواهر خيز و بنگر کز ستم *** *چون على بر بازوی زینب رسن افتاده است

کاش میدیدی برادر جان، که جان زینبت *** *چون گرفتار غم و درد و محن افتاده است

اهل بیتت را نگر ای خفته دریای خون *** * تا چسان آواره دشت و دمن افتاده است

پیکر پاکت حسین جان در کنار نوجوان *** *همچنان سروی هم آغوش سمن افتاده است

جان خواهر نیست آسان خون حق را ريختن *** * وه چه آشوبی درین دور و زمن افتاده است

بر زمین از دست ناپاک پلید منكرين *** * امر معروف بر دین و سنن افتاده است

از جفا خاتم شد از دست سلیمانم برون *** *و اینک اندر دست شوم اهرمن افتاده است

ص: 116

بار دیگر خيز از جاتا ببينی يا حسين *** *دین جدّت را که در بحر فتن افتاده است

خفته ای آرام و راه مستقیم مصطفی *** *در هجوم مردمانی راهزن افتاده است

بعد تو ای نخل سر سبز نشاط زندگی *** *کار ما با گوشه بیت الحزن افتاده است

از عداوت با علی امروز فرزندش حسين *** *گشته از آن کین دیرین کهن افتاده است

آه و واویلا که از افغان زهرای بتول *** *شيون اندر صحن جنات عدن افتاده است

چون عدالت بود جرم مرتضی اینک حسین *** *غرقه اندر خون ز جرم بوالحسن افتاده است

کربلا از گيسوان مشک بيز اكبرم *** *در فضایت عطر آهوی تن افتاده است

رفتن زينب خدایا در مدینه مشکل است *** *تا حسین در کربلا، دور از وطن افتاده است

با دل ما شیعیان آخر چه کردی یا حسین *** *کاین چنین آتش به جان مرد و زن افتاده است

ص: 117

اربعین عشق (نوحۀ واحد)

با برادر آمدم من بی برادر می روم *** *تاج بر سر آمدم من خاک بر سر میروم

زینبم من گر، حسین آن جان جانانم کجاست *** *در میان ظلمت شب ماه تابانم کجاست

نور چشم من امیر کشور جانم کجاست *** *آه و واویلا که گویا کشته اندر نینواست

تا به سوی روضه زهرای اطهر می روم *** *با برادر آمدم من بی برادر می روم

یاد ایّامی که من نيكو برادر داشتم *** *سایه آن نازنین از مهر بر سر داشتم

وا مصيبت، من چسان دل از حسین برداشتم *** *من که جان از مهر رخسارش منور داشتم

کی من این روز سیاه خویش باور داشتم *** *با برادر آمدم من بی برادر می روم

هر زمان ياد از رخ شهزاده اکبر می کنم *** *دامن از اشک دو چشم خونفشانتر می کنم

تا که ياد از آن قد سرو صنوبر می کنم *** *شکوه ها از داغ او با حسی داور می کنم

می نشینم با دلی خون ناله ها سر می کنم *** *با برادر آمدم من بی برادر می روم

ياد عباس علی میر علمدار حسین *** *ياد عباس جوان سقا و سردار حسین

غرقه خون شد پیکر پاک سپهدار حسین *** *شد جدا دست از تن یار وفادار حسین

تا ابد سوزد دلم از داغ سالار حسین *** *با برادر آمدم من بی برادر می روم

آه و وایلا مگر اندر زمین کربلا *** *کوفیان کردند آخر عیش قاسم را عزا

جای بزم شاديش شد خیمه ها ماتم سرا *** *حجله اش در خاک و خون بستند اندر نینوا

بارالها شاهدی بر این همه جور و جفا *** *با برادر آمدم من بی برادر می روم

آه چون ياد آورم از ماجرای کربلا *** *شد حسینم تشنه لب کشته دران دشت بلا

سر برید از پیكرش شمر جفا جو از قفا *** *درمیان خاک و خون میزد حسینم دست و پا

کس نگفت آخر حسین باشد عزيز مصطفی *** *با برادر آمدم من بی برادر می روم

من به چشم خویش داغ شش برادر دیده ام *** *من به خون غلتان جوانی همچو اکبر دیده ام

غرق در خون جسم عباس دلاور دیده ام *** *جسم قاسم را به خون خود شناور دیده ام

من به چشم خود بلاهای مکرر دیده ام *** *با برادر آمدم من بسی برادر می روم

ص: 118

ای زمین کربلا جان تو و جان حسین *** جان زهرا مادر نالان و گریان حسین

جان بابایم علی آن شهریار عالمين *** جان جدش مصطفی، جان تو و جان حسين

ای زمین باشی تو از این پس نگهبان حسین *** با برادر آمدم من بی برادر می روم

بی حسین اکنون چسان سوی مدینه رو کنم *** بعد از و یارب کدامین گل به گلشن بو کنم

يا چگونه زندگی بی آن قد دلجو كنم *** بعد از این یارب چه سازم، رو کدامین سو کنم

بعد از این با کی نشینم با که یارب خو کنم *** با برادر آمدم من بی برادر می روم

ص: 119

نوحۀ حضرت علی اکبر علیه السلام

زخیمه گه بیرون بیا با چشم ترليلا *** آرام جانت میرود اندر سفر لیلا *** ای همسفر لیلا *** ای خونجگر لیلا

ای همسفر ليلا *** ای خونجگر لیلا

شیری که دادی از وفامادر حلالم کن *** کشته خیالم كن *** ترسم نبيني اكبر خود را دگر لیلا

ای همسفر ليلا *** ای خونجگر لیلا

مادر روانم من به سوی لشکر دشمن *** لیلای زار من *** ترسم شوی از داغ اکبر خون جگر ليلا

ای همسفر لیلا *** ای خونجگر ليلا

من عاشق جانان شدم مادردراین صحرا *** در دشت پر غوغا *** اکنون علی اکبر رود سوی سفر لیلا

ای همسفر ليلا *** ای خونجگر لیلا

مادر ببین بابم حسین بی یاورویاراست *** با غم گرفتار است *** *بی ياريش افكنده اندر دل شرر ليلا

ای همسفر ليلا *** ای خونجگر لیلا

میر علمدار حسین افتاده اندر خون *** در گوشۀ هامون *** سقّاافتاده برزمین بی دست وستر ليلا

ای همسفر ليلا *** ای خونجگر لیلا

غلتان به خون افتاده است آن قاسم داماد *** او با دل ناشاد *** شد عمر قاسم از جفا آخر به سر لیلا

ای همسفر ليلا *** ای خونجگر لیلا

نعش دو طفلان حزين زينب محزون *** افتاده اندر خون *** افتاد اندر خون دو تا قرص قمر ليلا

ای همسفر ليلا *** ای خونجگر لیلا

مادر صدای ناله هل من معين آيد *** از این زمین آید *** اکنون ببین چون کرده ام قصد خطر ليلا

ای همسفر لیلا *** ای خونجگر لیلا

لیلا صدای اکبر تازه جوان بشنید *** تا نوجوانش دید *** گفتا که عمرت آمده دیگر به سر لیلا

ای همسفر ليلا *** ای خونجگر ليلا

مادر روان شوتا قدسروت ببینم من *** داغت نبینم من *** گفتا به جان خود نما فکری دگر لیلا

ای همسفر لیلا *** ای خونجگر لیلا

ص: 120

مادر به دل بودم کنم از مهر دامادت *** ای نازنین شادت *** گرید به حال زار تو جن و بشر ليلا

ای همسفر لیلا *** ای خونجگر لیلا

مادر بيا شانه زنم بر سنبل مویت *** بر تار گیسویت *** هرگز نبیند ای خدا داغ پسر لیلا

ای همسفر لیلا *** ای خونجگر لیلا

يارب تو باشی از وفا یار علی اکبر *** این نوگل احمر *** اكبر ز خیمه می رود سوی سفر لیلا

ای همسفر ليلا *** ای خونجگر لیلا

جانم رود *** از تن برون از رفتن اكبر *** آن شبه پیغمبر *** بر قامت اكبر نما یک دم نظر ليلا

ای همسفر لیلا *** ای خونجگر لیلا

حیف از قدوبالايت ای رود، نوجوان من *** *** آرام جان من *** آری دعای مادران دارد اثر ليلا

ای همسفر ليلا *** ای خونجگر ليلا

آخر على كبر روان شد جانب میدان *** شد عاشق جانان *** زاری کنان مویه کنان در پشت سرلیلا

در جنگ دشمن، اکبر رعنا جوان آمد *** آن نوجوان آمد *** امادرون خيمه گه دستش به سر لیلا

ای همسفر ليلا ای *** خونجگر لیلا

شد پاره پاره پیکر اکبر در آن هامون *** غلتيد اندر خون *** زین غم شکایتها کند با دادگر لیلا

ای همسفر ليلا *** ای خونجگر لیلا

گفتا کجائی یا حسین بابا بیا جانم *** ای نور چشمانم *** بر نعش پاک اکبرت بنما گذر ليلا

ای همسفر ليلا *** ای خونجگر لیلا

درخیمه گه آوردحسین جسم على اكبر *** آن نو گل پرپر *** گاهی به رو برمیزد وگاهی به سر لیلا

ای همسفر ليلا *** ای خونجگر لیلا

زينب چودید آن پیکر صدچاک پرخونش *** گردید مجنونش *** گفتا به نعش اكبرت بنما نظر لیلا

ای همسفر ليلا *** ای خونجگر لیلا

اهل حرم بیرون شدند از خيمه گه یکسر *** بر پیکر اکبر *** امشب از این ماتم نخوابد تا سحر ليلا

ای همسفر ليلا *** ای خونجگر لیلا

آمد سكينه بر سر نعش علی اکبر *** او می زند بر سر *** يكسو فتاده در عزا خونین جگر لیلا

ای همسفر ليلا *** ای خونجگر لیلا

ص: 121

اندر میان خیمه گه شوری بپا گردید *** ماتم سرا گردید *** رخت عزا از ماتمش کرده به بر لیلا

ای همسفر لیلا *** ای خونجگر لیلا

ليلا بیاورد از حرم چون رخت دامادی *** آن خلعت شادی *** گفتا علی جان بعد از این شددربه درلیلا

ای همسفر لیلا *** ای خونجگر لیلا

اكبر ز خون پیکرش اینک حنا بسته *** بر دست و پا بسته *** دیگر شود آواره کوه و کمر ليلا

ای همسفر ليلا *** ای خونجگر لیلا

شانه زند لیلا بر آن گیسوی پرخونش *** با حال محزونش *** ریزد ز چشمان ترش خونی جگر لیلا

ای همسفر ليلا *** ای خونجگر ليلا

گاهی سرودی خوانداز بهر جوان خود *** سرو روان خود *** شویددو گیسوی علی با چشم تر ليلا

ای همسفر ليلا *** ای خونجگر ليلا

گفتا علی اکبر، جوان نازنین من *** ای مه جبين من *** مادر نکردی از وفا رحمی تو بر ليلا

ای همسفر ليلا *** ای خونجگر لیلا

ص: 122

نوحۀ حضرت علی اکبر علیه السلام

اکبر گلگون کفن آرام جانم ياعلى *** نوجوانم یاعلی *** نوجوانم يا على

ای خدایااکبر گلگون قبایم شد ز کف *** آن طبیب دردم و درد آشنایم شد ز کف

بعد تو ای نوجوان زنده نمانم يا على *** نوجوانم یا علی (2)

کاش بودی در برم بودی تو خود تاج سرم *** شکوۀ داغ تو را پيش كه، ای مادر برم

بی ثمر شد زحمت روز و شبانم ياعلى *** نوجوانم یا علی (2)

مرگ تو آتش فکنده بر دلم ای نوجوان *** مانده حسرت بر دل بی حاصلم ای نوجوان

رفتی و رحمی نکردی بر فغانم يا على *** نوجوانم یا علی (2)

آرزو بودم که تا در سن پیری ای پسر *** خود عصای مادر پیرت بگیری ای پسر

حال بنگر از غمت اکنون چسانم ياعلى *** نوجوانم یا علی (2)

خیز رودم حالت این مادر پیرت نگر *** لحظه ای دیگر نما بر روی مادر خود نظر

مرغ خوش آوا پریده ز آشيانم ياعلى *** نوجوانم یا علی (2)

آرزو بودم به دل تا حجلهات آزين کنم *** از حنای شادیت من دست و پا رنگین کنم

عاقبت رفت از برم آرام جانم یاعلی *** نوجوانم یا علی (2)

حسرت ناکامیت برده ز سر، هوشم ببین *** جای رخت شادیت مادر، سیه پوشم ببین

برده ای از کف کنون تاب و توانم ياعلى *** نوجوانم یا علی (2)

گفتم ای مادر مرو در جنگ قوم مشركين *** رفتی و گشتم ز داغت ای جوان ماتم نشين

نو گلم ای بلبل خوش نغمه خوانم يا على *** نوجوانم یا علی (2)

روز و شب آنقدر، زحمتها کشیدم وای وای *** تاگل روی تو را من پروریدم وای وای

ای گل پژمرده ام تازه جوانم یاعلی *** نوجوانم یا علی (2)

کی گل روی تو را پرپر نموده اینچنین *** کی فکنده آن قد سرو تو مادر بر زمین

رود خوش سیمای من شیرین زبانم يا على *** نوجوانم یا علی (2)

گشت لیلا نوحه گر کای نوجوانم یاعلی *** نوجوانم یاعلی *** نوجوانم يا على

ص: 123

گفت بابا یا حسین بگذار پا اندر سرم *** غرقه خون افتاده ام رعنا جوانت اكبرم

شد حسین فاطمه آندم به میدان نبرد *** دید چون نعش جوان، از دل کشیدی آه سرد

گفت بابا زندگی دیگر نخواهم بعد از این *** چون ببینم پیکر صد پاردات را بر زمین

بُرده ای ای نوجوان تاب و توانم یا علی *** نوجوانم ياعلى *** نوجوانم یا علی

پیکر صد چاک او آورد تا در خیمه گاه *** شد به پا یکباره در جمع زنان افغان و آه

یک طرف لیلای محزون بر سر و سینه زنان *** یک طرف اهل حرم از داغ او شیون کنان

دید چون زینب على را غرقه اندر خاک و خون *** پیکر صد چاک اکبر را از دست قوم دون

گفت زین پس کاش من زنده نمانم ياعلى *** نوجوانم یاعلی *** نوجوانم ياعلى

124

ص: 124

نوحۀ حضرت علی اکبر علیه السلام

ای صبا از من ببر تا محضر صغری پیامی *** گو که اکبر کشته شد *** او به خون آغشته شد

با رفیقانم بگو شد جسم اکبر پاره پاره *** جز جهاد کوفیان بر من نمانده راه چاره

از غم بی يساری بابم حسین در اضطرابم *** اندر این دشت بلا من تشنۀ یک قطره آبم

گو که اکبر کشته شد *** او به خون آغشته شد

من در این دشت بلا بی یاور و یار و معینم *** عاقبت در خون خود از دست اعدا مینشینم

جان خواهر تونبودی کربلا تا که ببینی *** غرقه در خون شد چه جانهای جوان و نازنینی

گو که اکبر کشته شد *** او به خون آغشته شد

خواهرا ظلمی عجب در سرزمین نینوا شد *** از جفا ياران ماغلتان به خون در کربلا شد

دست عباس جوان در کربلا از تن جدا شد *** پیکرش هم زیر سم اسبها چون توتيا شد

گو که اکبر کشته شد *** او به خون آغشته شد

خواهرم عمّو كنار علقمه نعشش فتاده *** مرگ او داغی عجب بر سينه بابا نهاده

پشت بابا از غم مرگ علمدارش شکسته *** از فراقش باب مظلومم حسین در خون نشسته

گو که اکبر کشته شد او به خون آغشته شد

عيش قاسم جان خواهر اندر این صحرا عزا شد *** حجله گاه شادیش در کربلا ماتم سرا شد

شد به صحرای جنون غلتان به خون چون پیکر او *** مو پريشان مادر دلخون بیامد بر سر او

گو که اکبر کشته شد *** او به خون آغشته شد

دیدم ای خواهر که بسته دست و پا از خون حنا *** را پر پیامم گوش کن ای خواهر محزون خدا را

جسم قاسم را به خیمه غرقه خون از کینه دیدم *** دل از این دنیای فانی دیگر ای خواهر بریدم

گو که اکبر کشته شد *** او به خون آغشته شد

جان خواهر بعد ياران، من نخواهم زندگانی *** بعد مرگ لاله رویان، سیرم از عمر و جوانی

خواهر اینک من روانه سوی جنگ کوفیانم *** و عازم میدان جنگ کوفیان و شاميانم

گو که اکبر کشته شد *** او به خون آغشته شد

ص: 125

اندر این صحرای پر خوف و خطر در شور و شینم *** خون به دل از دیدن بی یاری بابا حسینم

خواهرم دیگر نبینی اکبر بی غمگسارت *** بعد از این دیگر نبینی اکبرت را در کنارت

گو که اکبر کشته شد *** او به خون آغشته شد

کاش میدیدی که لیلا چون زند بر سینه و سر *** با دلی پر آرزو، ورد زبانش گشته اکبر

گاهی آرد بادلی خون رختهای شادیم را *** گه برون از خیمه آرد خلعت دامادیم را

گو که اکبر کشته شد *** او به خون آغشته شد

بشنو این پیغام من را خواهر بیمار و زارم *** فرصتی چندان دگر ای خواهر نیکو ندارم

فرقم از تیغ جفای مشرکان بشکسته خواهر *** باتو می گویم نمیبینی دگر روی برادر

گو که اکبر کشته شد *** او به خون آغشته شد

در کنار شط آبم، تشنگی برده امانم *** لحظه ای بیش ای عزیزم، در جهان زنده نمانم

پر در آورده تن من بی شمار از تیر و پیکان *** ساعتی دیگر شوم اندر جنان مهمان جانان

گو که اکبر کشته شد *** او به خون آغشته شد

خواهرم صغرا، دگر دیدار ما شد تا قیامت *** لحظه آخر کنم ای مهربان خواهر سلامت

جان خواهر از فراقت خون شده جان و دل من *** غير ناکامی نبود ای خواهر من حاصل من

گو که اکبر کشته شد *** او به خون آغشته شد

ص: 126

نوحۀ حضرت علی اکبرعلیه السلام (سه ضرب)

اکبر گلگون کفنم، رو مکن به میدان *** خون رود از رفتن تو، از دو چشم گریان

يوسف گل پیرهنم، بكجا روانی *** حالِ دلِ مادر افسرده را ندانی

روح و روان مني و جان جهانی *** ای گل گلزار جنان رو مکن به میدان

اکبر گلگون کفنم

از غم آن سرو روان، قامتم شده خم *** جانم پریشان شده و، سینه ام پر از غم

عترت طه همگی، با دو چشم پرنم *** يوسف گمگشته من، رو مکن به میدان

اکبر گلگون کفنم

بین که ز ماتمت شده، مادرت سیه پوش *** رفته دگر از بر من، صبر و طاقت و هوش

گشته چراغ عمر من، از غم تو خاموش *** يوسف گلگون کفنم، رو من به میدان

اکبر گلگون کفنم

رفتی و از رفتن تو، جان ز تن برون شد *** پشتم كمان شد ز غمت، دیده پر ز خون شد

از خون تو دشت بلا، آه و لاله گون شد *** دسته گل محمدی، رو مکن به میدان

اکبر گلگون کفنم

تابقیامت نرود، يادم این مصیبت *** ز آنکه بخون غوطه وری، رود سرو قامت

جنّ و ملک در غم تو، شد قرين به محنت *** مهر فروزنده من، رو مکن به میدان

اکبر گلگون کفنم

بعد تو دیگر چه کنم، زندگی به دوران *** بر سر و بر سینه زنم، با دلی پریشان

صبح و مسا در غم تو، با همه عزیزان *** ای شه شیرین سخنم، رو مکن به میدان

اکبر گلگون کفنم

بعد تو من روز و شبان، در غم و فغانم *** روز و شب از فرقت تو، من دگر ندانم

بنگر عزیزم ز غمت، من كنون چسانم *** ای تو مه انجمنم، رو مكن به میدان

اکبر گلگون کفنم

ص: 127

رو مکن ای یوسف من، سوی جنگ عدوان *** می روی و مادر تو، می شود پریشان

در پی تو مادر تو، با دو چشم گریان *** نور دل و ديده من، رو مکن به میدان

اکبر گلگون کفنم

خون رود از دیده من، از غم جوانم *** مرگ تو ای تازه جوان، کی بدی گمانم

خون رود از داغ تو از، هر دو دیدگانم *** چشم چراغ خانه ام، رو مکن به میدان

اکبر گلگون کفنم

یوسف گمگشته من، آه رودم ای رود *** رود بخون خفته من، آه رودم ای رود

غنچه نشکفته من، آه رودم ای رود *** بین به دل خسته من، آه رودم ای رود

ای گل باغ زندگی، رو مکن به میدان

اکبر گلگون کفنم، رو مکن به میدان

ص: 128

نوحۀ حضرت علی اکبر علیه السلام

علی اکبر، نو گل ليلا *** مزن آتش، بر دل لیلا

چه شد عازم، سوى قربان گه، زاده ليلا، با دلی محزون *** به دنبالش، اشک ریزان شد، مادر او با، دیدهای پر خون

بگفتا کای، رود ناشادم، نوجوان نو، خط و خال من *** مرو مادر، جانب میدان، رحمی ای مادر، کن به حال من

علی اکبر، نو گل لیلا *** مزن آتش، بر دل لیلا

جوان خوش، قد و بالایم، رود ناکامم، ای علی اکبر *** دمی بنشین، در بر مادر، ای علی اکبر، شبه پیغمبر

به دل دارم، آرزوهایی، بهرت ای رود، نوجوان من *** مزن آتش، بیش از این مادر، از فراقت بر، جسم و جان من

علی اکبر، نو گل ليلا *** مزن آتش، بر دل لیلا

بیا بنشین، در برم یکدم، تا ببینم آن، روی نیكويت *** دلم خواهد، تا زنم مادر، شانه ای بر آن، سنبل مويت

نمی دانم، از چه ببریدی، دل از این دنیا، ای علی اکبر *** به قربانِ، آن قد و بالا، آن گل روی، لاله احمر

علی اکبر، نو گل لیلا *** مزن آتش، بر دل لیلا

عزیز من، لحظه ای بنشین، در بر مادر، از وفاداری *** ترحم کن، بر من ای مادر، ای علی جان از، راه غمخواری

روان شو تا، من ببینم آن، قد و بالای، نازنین تو *** منم مادر، اندر این صحرا، جان بابايت، دل غمین تو

علی اکبر، نو گل لیلا *** مزن آتش، بر دل لیلا

بریدم من، در مدينه ای، نوجوان من، رخت دامادی *** به دل دارم، تا بپوشانم، بر تنت مادر، خلعت شادی

حنا بندم، دست و پایت را، ای گل خوشبو، اندر این وادی *** ولی گویا، بر شهادت ای، نوگل مادر، جان و تن دادی

علی اکبر، نو گل ليلا *** مزن آتش، بر دل لیلا

مرو مادر، جانب دشمن، من فدای آن، سرو بالايت *** شوم مادر، من به قربان روی چون ماه و قد رعنایت

مگر از این، مادر پیرت، رنجه گردیدی، ای جوان من *** نما رحمی، ای علی اکبر، لحظه ای بر آه و فغان من

علی اکبر، نوگل لیلا مزن آتش، بر دل لیلا

بیا مادر، تا بچینم من، گل ز گلزاير روی چون ماهت *** شود کور ای، گل عذار من، از گل رویت، چشم بد خواهت

دلم خواهد، دور تو گردم، ای جوان من، همچو پروانه *** تأمل کن، میروی آخر، رود نیکویم، سوی جانانه

علی اکبر، نو گل ليلا *** مزن آتش، بر دل لیلا

ص: 129

چنین گفتا، اکبر محزون، در جواب آن، مادر دلخون *** که ای مادر، خلعت شادی، فکر دامادی، کن ز سر بیرون

خدا حافظ، میروم اینک، کن حلالم ای، مادرم لیلا *** مكن بعد از، من دگر مادر، شیون و زاری، آه و واویلا

علی اکبر، نو گل ليلا *** مزن آتش، بر دل لیلا

روان شد چون، جانب میدان، اكبر دلخون، در صف لشكر *** هجوم آور، شد بر آن لشكر، همچنان جدش، حیدر صفدر

ولی آخر، غرقه در خون شد، پیکر پاکش، اندر آن صحرا *** به بالین اکبرش آمد، با دلی پر خون، زاده زهرا

علی اکبر، نو گل لیلا *** مزن آتش، بر دل لیلا

بیاورد آن، جسم صد پاره، تا سوی خیمه، شاه مظلومان *** بلند از آن، بانوان گردید، شیون و زاری، ناله و افغان

رسید آن دم، مادرش لیلا، چون بدیدی، آن پیکر پاره *** بگفتا او، ای خدا بر من، بسته شد دیگر، راه هر چاره

علی اکبر، نوگل لیلا *** مزن آتش، بر دل لیلا

گریبان را، چاک زد ليلا، بر سر نعش پاره اکبر *** بگفتا کای، رود ناکامم، ای علی اکبر، لاله احمر

دعا کن ای، نوجوان من، تا پس از مرگ تو بمیرم من *** به دام زلف خونینت، هم گرفتار و هم اسیرم من

علی اکبر، نوگل لیلا *** مزن آتش، بر دل لیلا

ص: 130

نوحۀ حضرت علی اکبرعلیه السلام

این علیّ اکبر است *** یا که قرص ماه عشق *** یا محمد می رود *** سوی قربانگاه عشق

شهسواری می رود *** سوی میدان بلا *** می شود سروی روان *** سوی دشت کربلا

در قفایش می زند *** مادرش لیلا به سر *** عاقبت مجنون شود *** از غم داغ پسر

این علی اکبر است *** یا که قرص ماه عشق

گفت لیلای حزين *** کایّ علی اکبرم *** ای جوان من بیا *** لحظه ای اندر برم

جان ليلا شو روان *** تا نظر سويت كنم *** تا نظاره من بر آن *** قد دلجویت کنم

این علی اکبر است *** یا که قرص ماه عشق

آرزو بودم به دل *** كای جوان، شادت کنم *** از ره مهر و وفا *** آه، دامادت کنم

حال، بر گو چون کند *** مادر دلخون تو *** رو سوی دشمن مرو *** می شوم مجنون تو

این علی اکبر است *** یا که قرص ماه عشق

جانب میدان مرو *** ای علیِّ اکبرم *** لحظه ای دیگر بمان *** ای جوان اندر برم

کز محبت شانه بر *** سنبل مویت زنم *** مشک و عنبر از وفا *** من به گیسویت زنم

این علی اکبر است *** یا که قرص ماه عشق

مرغ خوش الحان من *** پر مزن از کوی من *** جانب میدان مرو *** ای سیه گیسوی من

جان لیلا صبر کن *** سیر، بينم روی تو *** مادرت قربانی *** آن قد دلجوی تو

این علی اکبر است *** یا که قرص ماه عشق

باشد ای آرام جان *** آرزوهای در دلم *** رفتنِ میدان تو *** گشته مادر، مشکلم

رحم بر مادر نما *** ای جوان نازنین *** می شوم از رفتنت *** جان مادر، دل غمین

این علی اکبر است *** یا که قرص ماه عشق

گر به میدان می روی *** ای جوان آهسته تر *** سوی جانان می روی *** ای جوان آهسته تر

عاشق جانان شدی *** ای علی اکبرم *** از چه رو با این شتاب *** اكبر ای تاج سرم

این علی اکبر است *** یا که قرص ماه عشق

ص: 131

سوی اعدا شد روان *** مهر و ماه آسمان *** رو سوی میدان نمود *** اکبر تازه جوان

زادۀ لیلا چو شد *** در قتال کوفیان *** کوفیان اندر فرار *** با صدای الامان

این علی اکبر است *** یا که قرص ماه عشق

بر صف اعدا بزد *** همچنان شیر ژیان *** پیش رویش در گریز *** کوفیان چون روبهان

بر تن اکبر زدند *** زخمهای بی شمار *** دیگر از جانش برفت *** طاقت و صبر و قرار

این علی اکبر است *** یا که قرص ماه عشق

اکبر رعنا جوان *** شدچه از زین سرنگون *** پیکرش صدپاره شد *** در میان خاک و خون

نعش خونینش حسین *** برد سوی خیمه گاه *** بر سرش اهل حرم *** جملگی با اشک وآه

این علی اکبر است *** یا که قرص ماه عشق

آه و واویلا که شد *** مادرش لیلا خبر *** با خبر شد کامده *** اکبر از سوی سفر

بر سر نعش جوان *** شیون و زاری نمود *** از دو چشم خونفشان *** خون دل جاری نمود

این علی اکبر است *** یا که قرص ماه عشق

در کنار نعش او *** مو پریشان می نمود *** بر سر نعش پسر *** آه و افغان می نمود

گفت ای آرام جان *** این چه حالست ای جوان *** رفتى و باز آمدی *** ازچه رو در خون طپان

این علی اکبر است *** یا که قرص ماه عشق

گفته بودم میرسی *** در برم بار دگر *** آمدی تا من شوم *** بر سر تو نوحه گر

آتشی ای نوجوان *** بر دلم افکنده ای *** در جوانی از چه رو *** از جهان دل کنده ای

این علی اکبر است *** یا که قرص ماه عشق

بسته ای بر پا حنا *** ای جوان از خون خویش *** کرده ای لیلا چرا *** اینچنین مجنون خویش

گفتم ای مادر مرو *** سوی جنگ مشرکین *** رفتی و از رفتنت *** گشته ام ماتم نشین

این علی اکبر است *** یا که قرص ماه عشق

گیسوی یلدای تو *** گشته مادر غرق خون *** بخت لیلا از چه رو *** کردی ای مادر نگون

سرو من از پا چرا *** اینچنین افتاده ای *** داغت ای آرام جان *** بر دلم بنهاده ای

این علی اکبر است *** یا که قرص ماه عشق

بار الها بر زمین *** این علی اکبر است *** یارب این غلتان به خون *** ثانی پیغمبر است

ای خدا بنما قبول *** این فدائی را ز من *** شد فدا در راه تو *** اکبر گلگون کفن

این علی اکبر است *** یا که قرص ماه عشق

ص: 132

نوحۀ حضرت علی اکبر علیه السلام

اکبر ای سرو روان ای نو خط نیکو خصالم *** رحمی ای مادر به حالم (2)

جانب میدان مرو ای نور چشمان تر من *** لحظه ای آرام گیر ای نوجوانم اكبر من

جان مادر رو سوی اعدا مکن ای نازنینم *** در برم بنشین دمی رعنا جوان مه جبینم

رحمی ای مادر به حالم (2)

یا علی ای سرو بستان من و روح روانم *** نازنینم صبر کن یک لحظه ای آرام جانم

جان مادر، جان مادر من فدای تار مویت *** خواهم ای مادر ببینم سیر، آن روی نکویت

رحمی ای مادر به حالم (2)

نونهال آرزوهای منی ای اكبر من *** نوجوان خوب رویم ای علي اكبر من

ای جوان نامرادم اکبر شیرین زبانم *** جانب دشمن مرو جانا مزن آتش به جانم

رحمی ای مادر به حالم (2)

من که در پای تو ای تازه جوانم پیر گشتم *** قصد میدان چون نمودی من ز جانم سیر گشتم

اندر این دشت بلا من بی کس و بی غمگسارم *** رحمی ای مادر، ببین بر دیدگانم، اشکبارم

رحمی ای مادر به حالم (2)

رخت دامادی تو آورده ام من از مدينه تا کنم اندر برت ای نوجوان بی قرينه

صحبت میدان مکن ای نازنین بهر دل من ترسم ای مادر رود بر باد تنها حاصل من

رحمی ای مادر به حالم (2)

روز و شب مادر من از بهر تو زحمتها کشیدم *** من به پایت جان مادر تلخ کامیها چشیدم

خواهم اینک در کنارت باشم ای سرو روانم *** جان مادر مر نمیبینی تو بر قد کمانم

رحمی ای مادر به حالم (2)

ای علی اکبر من يوسف گلگون قبایم *** گر سوی میدان روی دنبالت ای مادر بیایم

ترک جنگ کوفیان کن، اکبر خوش خط و خالم *** ورنه ای مادر چو قمری در فراق تو بنالم

رحمی ای مادر به حالم (2)

ص: 133

شورشی افتاده مادر، از غم تو دردل من *** حسرت ناشادی تو گشته مادر مشكل من

نوگل مادر روان شو تا قد سروت ببینم *** هیچ گه تا زنده هستم داغت ای مادر نبينم

رحمی ای مادر به حالم (2)

لاجرم اکبر به سوی لشکر اعدا روان شد *** تیره اندر پیش چشم مادرش لیلا جهان شد

از میان، شمشیر خود را بر کشیدی همچو حیدر *** حمله ور شد چون على بر آن سپاه خصم كافر

رحمی ای مادر به حالم (2)

عاقبت شد سرنگون از صدرزين قدّ رسايش *** آمدی بر گوش بابایش حسين آندم صدایش

چون حسين ديد آن تن صد پاره غلتان به خون را *** گفت جان از پیكرم بیرون شدی ای جان بابا

رحمی ای مادر به حالم (2)

ام ليلا چون بدید آن پیکر صد چاک اکبر *** می زد از داغ جوانش با فغان بر سینه و سر

حیف از این قد رسایت نوجوان ماه رویم *** بعد از این روی گلت را در کجا مادر ببویم

رحمی ای مادر به حالم (2)

گفتم ای مادر مرو در جنگ این قوم ستمگر *** رفتی و شد پیکرت ای نازنین در خون شناور

آرزوهایم همه بر باد دادی ای جوانم *** کاش بعد از این دگر ای نوجوان زنده نمانم

رحمی ای مادر به حالم (2)

ص: 134

نوحۀ حضرت علی اکبر علیه السلام

از خیمه گه بیرون بیا، از وفاليلا *** در خون تپان شد اکبرت، از جفا ليلا

اكبر ز میدان آمده، بارخی گلگون *** جسم على اكبر شده، غرق اندر خون

شد تشنه لب اكبر شهید، نور چشمانت *** بر آرزوی خود رسید، زیب دامانت

شد پاره پاره پیگرش، از دم خنجر *** از بهر دیدارش بیا، از وفاليلا

از خیمه گه بیرون بیا، از وفا ليلا

اینک حسین باز آمده، با دلی پر خون *** آورده است او اكبرت، از دل ه امون

لیلا برون آ یکدمی، با دل محزون *** بنگر جوانت آمده، باتنی گلگون

دانم که از این ماجرا میشوی مجنون *** اما به دیدارش بیا، از وفا ليلا

از خيمه گه بیرون بیا، از وفا ليلا

شبه پیمبر آمده، از سوی میدان *** جان را فدایی کرده او، در ره جانان

از زخم شمشیر و سنان، پیکرش صد چاک *** سرو روانت سرنگون، شد به روی خاک

از خیمه بیرون به قدم، مادر دلخون *** بازآ که تابینی چها، از جفا ليلا

از خیمه گه بیرون بیا، از وفا ليلا

غلتان بخون شد اکبرت، در ره جانان *** ای جان داده از راد وفا، در ره قرآن

افتاده اندر خاک و خون، پیکر اكبر *** بيجان فتاده روی خاک، شبه پیغمبر

گشته اميدت ناامید اندر این صحرا *** خود بر سر اکبر بیا از وفا ليلا

از خیمه گه بیرون بیا، از وفا ليلا

بس آرزوها در دلت، بهر اكبر بود *** از بهر اکبر در دلت، شوق دیگر بود

بود آرزویت تاکنی، اکبرت را شاد *** يا اكبر خود را کنی، از وفا داماد

اماز میدان آمده، اکبرت بی سر *** شد آرزوهایت فنا، از جفا ليلا

از خيمه گه بیرون بیا، از وفا ليلا

جسم على اكبر شده، غرق اندر خون *** اکنون غمی دیگر شده، بر غمت افزون

ص: 135

بازآ کهِ تا بینی چسان، پاره پیکر شد *** تا بنگری غلتان به خون، جسم اکبر شد

اكبر ز ره باز آمده، بهر دیدارت *** بر پیشباز او بيا، از وفا ليلا

از خیمه گه بیرون بیا، از وفا ليلا

آور تو رخت شادی اکبر خود را *** هم جامۀ دامادی، اکبر خود را

بسته ز خون خود حنا، نوجوان تو *** گشته به راه حق فدا، نوجوان تو

باعمّه اش زينب بگو، باخبر گردد *** با او به دیدارش بیا، از وفا ليلا

از خيمه گه بیرون بيا، از وفا ليلا

اكبر ز میدان نبرد، با حسین آمد *** اهل حریمش جمله در، شور و شین آمد

دیدند افتاده به خاک، پیکر اکبر *** غلتیده اندر خاک و خون، شبه پیغمبر

در خیمه ها گشته به پا، شورش محشر *** اینک توهم بیرون بیا، از وفاليلا

از خیمه گه بیرون بیا، از وفا ليلا

لیلا چو از قتل پسر، باخبر گردید *** دانست چون در کربلا، بی پسر گردید

مجنون شد از این ماجرا، لیلی دلخون *** صبر و شکیبائی شدی، از کفش بیرون

بر روی نعش اكبرش، آه و زاری کرد *** غلتان به خون شد اكبرت، از جفا ليلا

از خیمه گه بیرون بیا، از وفا ليلا

لیلا در آن دشت بلا، شور محشر کرد *** از داغ آن رعنا جوان، خاک بر سر کرد

خون جگر بر دامنش، میچکاند آن روز *** برنعش خونین پسر، میفشاند آن روز

مویه کنان زاری کنان، اینچنین می گفت *** بر من که کرده این ستم، از جفا ليلا

از خیمه گه بیرون بیا، از وفا ليلا

ص: 136

نوحۀ علی اکبر علیه السلام

زیبا گل حسين *** شهزاده اکبر است *** نوباوه ي على *** شبه پیمبر است

معنای والنهار *** خورشید روی او *** واللّيل معني *** یلدای موی او

شمشیر را برویش *** گوئی که ذوالفقار *** مژگان صف به صف *** هریک چوخنجراست

در پيش قامتش *** سرو روان خجل *** وز روی دلکشش *** خورشید منفعل

بر شانه ی ستبر *** جا داده گیسوان *** شرمندهی قدش *** سرو و صنوبر است

آن خال هاشمی *** بر روی ماه او *** از حُسن احمدی *** باشد گواه او

وَالشَّمْسِ والضُحَی *** تفسیر چهره اش** لعل لبان او *** چون نهر کوثر است

این ناز دانه کیست *** گويا محمد است *** گوئی شمايل *** نیکوی احمد است

رخساره ای چنین *** باقامتی چنان *** با چشم جان ببين *** آیا پیمبر است

از برج خيمه ها *** شهزاده شد برون *** لیلا به سرزنان *** با قلب پر ز خون

این پور حیدر است *** شبه پیمبر است *** این قامت رسا *** شهزاده اکبر است

باناله مادرش *** می گفت ای جوان *** مادر مرو به جنگ *** یکدم بده امان

تا سیر بینمت *** گر می شوی روان *** گويا عزيز من *** دیدار آخر است

اكبر به گریه گفت *** مادر مکن فغان *** تا ساعتی دگر *** گردم به خون تپان

مادر نما حلال *** این اکبر جوان *** دل از علی بگیر *** اکبر مسافر است

اكبر زخیمه ها *** شد از حسین *** جدا سلطان کربلا *** می گفت ای خدا

شد جان ز پیکرم *** يا رب توئی گواه *** باناله در خیام *** لیلای مضطر است

شد حمله ور على *** چون شیر خشمگین *** شد جوی خون روان *** از خون مشرکین

از برق ذوالفقار *** شد دشت آتشین *** آیا محمد است *** یا این که حیدر است

اما چه گويم آه *** زان کافران دون *** کردند پیکرش و *** صد پاره غرق خون

با جسم پر ز خون *** شد سرنگون به خاک *** گفتا پدر على *** در خون شناور است

تا بر سر على *** سلطان دين رسید *** بر نعش نوجوان *** آه از جگر کشید

ص: 137

لیلاز مرگ تو *** شد زار و ناامید *** در خيمه بردنت *** آیا میسّر است

نعش على رسید *** تا سوی خیمه گاه *** شد محشری بپا *** از سوز و اشک و آه

لیلا ز سر گرفت *** آوای رود رود *** يارب جوان من *** صد پاره پیکر است

ای نوجوان من *** جانم على على *** روح روان من *** جانم علی علی

ای رود غرق خون *** جانم على على *** بعد از تو مادرت *** بی یار و یاور است

ص: 138

نوحۀ حضرت علی اکبر علیه السلام

اکبر تازه جوان سرو روانِ، ليلا *** نوجوان ليلا (2)

جان مادر به سوی لشکر کفار، مرو *** جان لیلا به سوی کوفی خونخوار مرو

روز ليلا منما همچو شب تار، مرو *** رحم کن بر من غمدیدۀ افکار مرو

مزن از رفتنت آتش تو به جاني ليلا *** نوجوان ليلا (2)

به سوی جبهه اشرار مرو ای گل من *** خون مكن ای علی اکبر تو به جان و دل من

خون دل می شود از رفتن تو حاصل من *** غم این تازه جوانی تو شد مشكل من

مبر از رفتن خود تاب و توان ليلا *** نوجوان ليلا (2)

مادر آتش به دل خسته غمبار مکن *** من ماتمزده را بیش از این زار مکن

دل خونین مرا باز تو افكار مکن *** وز غم دوری خود باز گرفتار مکن

کن ترحّم تو بر این آه و فغاني ليلا *** نوجوان ليلا (2)

آخر ای تازه جوان نوگل بستان منی *** تو عزیز دل و آرام تن و جان منی

تو که آرام دل زار و پریشان منی *** تو که خود شاهد این زاری و افغان منی

رو سوی جنگ مرو روح رواني ليلا *** نوجوان ليلا (2)

می دانم که چه آید پس از این بر سر من *** گر روی جانب میدان علي اكبر من

مرو ای جان، بنما رحم به چشم تر من *** داغت ای رود جوانم نشود باور من

نوجوان رحم بر این قدّ كمان ليلا *** نوجوان ليلا (2)

دیده از داغ فراق تو چنان جيحون است *** دلم از درد جدائی تو بس، پر خون است

مادرت بی کس و غمخوار در این هامون است *** به خدا ليلي خونين شده دل مجنون است

در بهاران برسیده است خزاني ليلا *** نوجوان ليلا (2)

در دلم بود ترا ای پسرم شاد کنم *** حجله عیش تو را بندم و داماد کنم

دلت ازغصه و غمها همه آزاد کنم *** حال بر گو كه چه با این همه بیداد کنم

پس از این محو شود نام و نشان ليلا *** نوجوان ليلا (2)

ص: 139

به کجا می روی ای اکبر گلدسته من *** رحم کن ای گل من بر دل بشکسته من

پیش مادر تو بمان ای گل نو رسته من *** نوجوان رحم نما خود به دل خسته من

غمت ای رود شده درد نهان ليلا *** نوجوان ليلا (2)

تو جوان مني ونور دو چشمان منی *** تو علی اکبر و آرام دل و جان منی

رُود خوش قامت ليلا مه تابان منی *** تو عزیز دل من هستی و جانان منی

رحمی ای جان تو بر این اشک روانِ ليلا *** نوجوان ليلا (2)

شد روان جانب میدان علی اکبر ز وفا *** کرد اندر ره جانان سر و جان را به فدا

داد آن تازه جوان جان به ره دین خدا *** سر شد از پیکر اكبر ز ره کینه جدا

نبود این همه بیداد، گمان لیلا *** نوجوان ليلا (2)

نعش اکبر چو ز جبهه به سوی خیمه رسید *** ام ليلا ز جگر آه شرر بار کشید

گفت کس این ستم و این همه بیداد ندید *** کردم از اکبر ناکام دگر قطع امید

بارالهاتو ببين بار گرانی لیلا *** نوجوان ليلا (2)

بر سر اکبر مه رو همه با آه و نوا *** همه اهل حرم بر سر او باغم و آه

گفت ليلاكه دگر روی بیارم به کجا *** شکوه این همه بیداد، کنم من بخدا

ای خدا خفته به خون تازه جواني ليلا *** نوجوان ليلا (2)

ای خدا بعد علی اکبر مه رو چکنم *** تا به کی از غم داغش به سر و سینه زنم

شد فزون از غم اکبر غم و درد و محنم *** شد به خون غرقه علی اکبر گلگون بدنم

از چه افتاده ز پاسرو روان لیلا *** نوجوان ليلا (2)

ص: 140

نوحۀ سینه زنی حضرت علی اکبرعلیه السلام (سه ضرب)

بیا مادر علی اکبر، که مانند گلت بویم *** بیا تا سنبل مویت، به آب دیدگان شويم

مرو مادر، مرو میدان، اسير سنبل مويت *** مرو مادر گرفتارم، به بند تار گیسویت

شود مادر به قربانت، فدای طاق ابرویت *** از این پس من گل رویت، على جان در کجا بریم

بیا مادر علی اکبر

مدينه با دو صد شادی، بریدم رخت دامادی *** ندیدم عاقبت شادی، نخواهم دیگر آزادی

الهی بعد تو مادر، نبینم روی آبادی *** چه سودم بعد تو دیگر، علی ای رود نیکویم

بیا مادر على اكبر

چه زحمت ها کشیدم من، به نازت پروریدم من *** چسان باور کنم اینک، ز رودم دل بریدم من

کنون بر سینه ای مادر، غم داغت خريدم من *** فتاده بر زمين بينم، قد آن سرو دلجویم

بیا مادر علی اکبر

اگر صغری خبر گردد، ز داغت با خبر گردد *** ز هجر جانگداز تو، علیل و خونجگر گردد

چه بنماید اگر داند، که اکبر بر نمی گردد *** چه گویم در جوابش من، علی ای رود مه رویم

بیا مادر علی اکبر

شود مادر فدای تو، بقربان وفای تو *** چه دلسوز است و جان فرسا، عزیزم ماجرای تو

پس از مرگ تو ای رعنا جوان با وفای من *** چه قمری از فراقت من، علی گویم علی گویم

بیا مادر على اكبر

به دل بودم کنم شادت، نمایم از غم آزادت *** به دشت کربلا مادر، نمودم خوب دامادت

برای من چه می ماند، جوان من بجز يادت *** پریده مرغ خوان من، نمی آید دگر سویم

بیا مادر علی اکبر

ص: 141

نوحۀ حضرت علی اکبر علیه السلام

ای علی اکبر مه پیکر خوش بالايم *** رود مه سیمایم

و مادر هوس جبهه دشمن داری *** مادرت را به که ای تازه جوان بسپاری

نوجوانم به کجا من قد سروت جویم *** گل رخساردات ای جان، به کجا من بویم

گر سوی جنگ روی، از عقبت می آیم *** رود مه سیمایم

هیجده ساله جوانم، علی اکبر مادر *** رحم کن بر من و منمای تو آهنگ سفر

در بهاران جوانی منما قصد خزان *** پیشم ای تازه جوان اکبر مه روی، بمان

اکبر خوش سخنم تازه گل زیبایم *** رود مه سیمایم

آرزوها به دلم مانده بسی ای مادر *** مزن ای تازه جوان بر دل پربار شرر

يوسفم، رو به سوی لشکر کفار مکن *** اكبرم، خون به دل و دیدۀ غمبار مكن

من ماتم زده سرگشته اين صحرايم *** رود مه سیمایم

آرزو بود مرا آن كه ترا شاد کنم *** حجله عيش ترا بندم و داماد کنم

حال برگو چکنم بعد تو ای سرو روان *** من دلخون چکنم بعد تو ای جان جهان

رحمی ای جان، تو بر این دیده خون پالایم *** رود مه سیمایم

حجله عيش نبستم ز برایت مادر *** عمر من آمده ای اكبر مه پاره به سر

متن آهنگ سفر تازه جوان اكبر من *** رحم کن بر دل غمدیده و چشم تر من

اکبرم روشنی چشم تر بینایم *** رود مه سیمایم

به دلم بود کنم رخت عروسی به برم *** حال برگو چكنم اکبرم ای تاج سرم

من دلخسته به پای تو جوان، پیر شدم *** بخدا دیگر ازین جان و جهان سیر شدم

اکبر سرو قدسیم تن رعنایم *** رود مه سیمایم

حیف ازين سرو قد و قامت دل آرایت *** آه ازین گیسوی خم در خم چون یلدایت

روز و شبها که به پای تو جوان لرزیدم *** آمد اینک به سرم آنچه از آن ترسیدم

آه و افسوس که تعبیر نشد، رؤیایم *** رود مه سیمایم

ص: 142

اکبرم شد به سوی جنگ روان، يا الله *** رفته از پیکر من تاب و توان، يا الله

ای خدا بار دگر اكبر من را برسان *** تا که باز آید عزیز دلم از جنگ خسان

کن اجابت تو بر این سوز دل گیرایم *** *** رود مه سیمایم

به سوی جنگ روان اکبر مه پيكر شد *** پاره پاره تنش از تیغ و دم خنجر شد

گفت یارب برسان در دم آخر پدرم *** تا دوباره به رخ پاک حسینم نگرم

گفت مولا پسرم من به سرت می آیم *** رود مه سیمایم

چون حسین بر سر نعش على اكبر برسید *** آن زمان آهی از آن سينه پر درد کشید

کای جوان با تن صد پاردات اینجا چه کنم *** نوجوانم پس ازین با دل لیلا چکنم

نیست دیگر رمقی بر تن و در پاهایم *** رود مه سیمایم

پیکر پاره اکبر جوز میدان آمد *** اهل بیتش همه در ناله و افغان آمد

ام لیلاچه تن پاره اكبر را دید *** دست بر سر بزد و جامه جان را بدرید

گفت مادر بگشا دیده که من لیلایم *** رود مه سیمایم

خاک می ریخت به سر موی پریشان می کرد *** بر سر کشته او شيون و افغان می کرد

گفت مادر همه آرزویم شد بر باد *** عاقبت قامت چون سرو تو از پا افتاد

زندگی هیچ ندارد پس ازین معنایم *** رود مه سیمایم

ص: 143

نوحۀ زنجیرزنی حضرت علی اکبر علیه السلام

جانا سوی میدان مرو شهزاده اکبر *** ای رود مادر (2)

رحمی نما مادر تو بر این اشک و آهم *** روز سیاهم

رو جانب میدان مکن ای گل عذارم *** ای شهریارم

مادر مزن زین بیشتر بر جانم آذ *** ر ای رود مادر

مادر به قربان تو وقد رسایت *** جانم فدایت

بگذر ز جنگ کوفیان ای نوجوانم *** آرام جانم

ترسم قد سروت شود در خون شناور *** ای رود مادر

مادر نبستم حجله شادی برایت *** رودم فدایت

یکدم روان شو تا قد سروت ببینم *** ای نازنینم

مادر نما رحمی بر این چشم ز خون تر *** ای رود مادر

ای نوجوان خوش قد و بالای مادر *** شهزاده اکبر

چون بنگرم در خاک و خون این قد رعنا *** ای سرو بالا

از داغ خود مجنون مکن لیلای مضطر *** ای رود مادر

مادر نبستم من حنا بر دست و پایت *** گردم فدایت

بود آرزویم تا که دامادت نمایم *** شادت نمایم

اکنون زنم از داغ تو بر سینه و سر *** ای رود مادر

رعنا جوان نو خطم ای روده ای رود *** ای روده ای رود

بر گو در این دشت بلا بی تو چسازم *** ای سرو نازم

بعد از تو می گردد حسین بی یار و یاور *** ای رود مادر

مادر چگونه رو کنم سوی مدینه *** ای بی قرینه

اندر جواب خواهرت صغرا چگويم *** ای ماه رويم

چون گویم ای مادر که اکبر گشته پرپر *** ای رود مادر

ص: 144

مادر پس از تو زندگی دیگر نخواهم *** بی اشک و آهم

بنشینم و خاک عزا بر سر نمایم *** ای با وفایم

از داغت ای مادر بسوزم تا به محشر *** ای رود مادر

مادر فکندی تا ابد بر جانم آتش *** ای رود مه وش

تا روز محشر داغ تو شد مشكل من *** آه از دل من

باید بسوزم تا ابد از داغت اكبر *** ای رود مادر

ص: 145

نوحۀ حضرت علی اکبر علیه السلام

امّ ليلا مزن به سینه و سر دگر *** می رود اکبرت تو میشوی بی پسر

اكبرت می رود نما تو خاکت به سر *** بحقّ ديده حضرت زینب قسم (2)

مادرم مادرم، ناله و زاری مکن *** جای اشک از دو دیده خون تو جاری مکن

از غم اكبرت، تو بی قراری مکن *** بحقّ ديده حضرت زینب قسم (2)

مادرم میروم، ناله و شیون مکن *** میروم از برت، موی پریشان مکن

بعد مرگم دگر، زاری و افغان مکن *** بحقّ ديده حضرت زینب قسم (2)

در بهاران گل، باغ تو پرپر شده *** نوجوانت فدای راه داور شده

قرعة عاشقی به نام اکبر شده *** بحقّ ديده حضرت زینب قسم (2)

مادرم، مادرم، لحظه آخر شده *** باب زارم ببین، بی کس و ياور شده

مرگ در راه حق، نصیب اکبر شده *** بحقّ ديده حضرت زینب قسم (2)

مادرم صبر کن، از غم مرگ جوان *** چون ببینی شده، پیکر من خون طپان

گریه خواهی نمود، زياده اندر جهان *** بحقّ ديده حضرت زینب قسم (2)

مادرم شیر خود، نما به اکبر حلال *** تا دم دیگر این، جسم شود پایمال

از دم خنجر ونیزه قوم ظلال *** بحقّ ديده حضرت زینب قسم (2)

نوجوانان همه، از دم خنجر شهید *** شده اند جملگی، ز جور و ظلم يزيد

مادر از اكبرت، نما توقطع امید *** بحقّ ديده حضرت زینب قسم (2)

مانده اندر دلم، حسرت دامادیت *** قتلگه گشته است، حجله گه شادیت

بود اندر دلم، وود من آزادیت *** بحقّ ديده حضرت زینب قسم (2)

چون کنم بعد مرگت ای جوانم على *** بعد تو در جهان، چگونه مانم على

من که از بخت خويش، بد گمانم على *** بحقّ ديده حضرت زینب قسم (2)

رُود ناکامم ای، قمری شیرین سخن *** خواستم تا به همرهت روم در وطن

خلعت شادیت، شده است مادر کفن *** بحقّ ديده حضرت زینب قسم (2)

ص: 146

از غم مرگ تو، واله و حیران شدم *** شد شکسته دلم، آه پریشان شدم

از فراق تو من، رو به بیابان شدم *** بحقّ ديده حضرت زینب قسم (2)

زود بود ای جوان، تابروی از برم *** من فدای تو ای، تازه جوان اكبرم

شکوه داغ تو، پیش که مادر برم *** بحقّ ديده حضرت زینب قسم (2)

يوسفم رو به سوی دشت و صحرا مرو *** گرگها در کمین، نشسته جانا مرو

خم شده از غم تو پشت بابا مرو *** بحقّ ديده حضرت زینب قسم (2)

نوجوان مرگم ای، تازه جوانم على *** رُود ناکامم ای، قوت جانم على

برده ای از کفم، صبر و توانم على *** بحقّ ديده حضرت زینب قسم (2)

ص: 147

نوحۀ حضرت علی اکبرعلیه السلام

رو سوی میدان مکن، آرام جانم يا على *** نوجوانم یاعلی *** نوجوانم يا على

در جوانی ای جوان، از داغ خود پیرم مکن *** از فراق خویشتن، از جان خود سيرم مکن

ای جوان آهسته تر، رو جانب میدان مکن *** مادر غمدیده را، در سوگ خود نالان مکن

این قدر آتش مزن، جانا به جانم يا على *** نوجوانم یاعلی *** نوجوانم يا على

جان مادر آرزو، بودی به دل دامادیت *** آرزو بودم ببندم، حجله گاه شادیت

رخت دامادی بپوشم از وفامن در برت *** هم بخواند عمهات زینب سرودی بر سرت

آرزو بودم ببندم، من حنا بر پای تو *** تا تماشاگر شوم، بر قامت رعنای تو

رحمی ای تازه جوان بنما به جانم يا على *** نوجوانم یاعلی *** نوجوانم يا على

بر دلم آتش مزن رو جانب میدان مرو *** مشکل افتاده فراقت ای جوان آسان مرو

خون دلها خورده ام در پای تو شب تا سحر *** نوجوان من مزن بر جان زار من شرر

يوسف من رو سوی گرگان خونخواره مکن *** مادر دلخسته را رنجور و آواره مکن

جان مادر می رود از تن توانم يا على *** نوجوانم یاعلی *** نوجوانم يا على

روزگارم را چو شب ای سرو خوش بالا مكن *** بیش از این خون ای جوان اندر دل لیلا مكن

سوی جنگ دشمنان ای نوگل زهرا مرو *** رو سوی میدان کین ای قبله دلها مرو

از فراق خویشتن، جانا عزا دارم مکن *** هیجده ساله جوان، خون در دل زارم مکن

اكبر من رحم بر آه و فغانم ياعلی *** نوجوانم یاعلی *** نوجوانم يا على

سوی قربانگه مرو با پای خود ای نوجوان *** من از این رفتن خدا داند که هستم بدگمان

جان بابایت حسین بهر خدا بنما درنگ *** رُو مکن ای سرو بالایم سوی میدان جنگ

گر سوی میدان روی مادر رود جان از برم *** خون از این رفتن مکن اندر دل اهل حرم

می رود از رفتنت صبر و امانم ياعلى *** نوجوانم یاعلی *** نوجوانم يا على

سوی میدان عاقبت شد اکبر آن روح روان *** ام ليلا از قفایش بر سر و سینه زنان

پای در میدان نهاد آن نور چشم فاطمه *** دشت و صحرا سر به سر پر از خروش و همهمه

ص: 148

گِرد اكبر لشکر کینه گرفت از راه کين *** پیکر صد پارداش افتاد چون از صدر زین

گشت لیلا نوحه گر کای نوجوانم یاعلی *** نوجوانم یاعلی *** نوجوانم يا على

گفت بابا یا حسین بگذار پا اندر سرم *** غرقه خون افتاده ام رعنا جوانت اكبرم

شد حسین فاطمه آندم به میدان نبرد *** دید چون نعش جوان از دل کشیدی آه سرد

گفت بابا زندگی دیگر نخواهم بعد از این *** چون ببینم پیکر صد پاره ات را بر زمین

بردهای، ای نوجوان تاب و توانم يا على *** نوجوانم یاعلی *** نوجوانم يا على

پیکر صد چاک او آورد تا در خیمه گاه *** شد به پا یکباره در جمع زنان افغان و آه

یک طرف لیلای محزون بر سر و سینه زنان *** یک طرف اهل حرم از داغ او شیون کنان

دید چون زینب علی را غرقه اندر خاک و خون *** پیکر صد چاک اکبر را از دست قوم دون

گفت زین پس کاش من زنده نمانم ياعلى *** نوجوانم یاعلی *** نوجوانم يا على

ص: 149

نوحۀ حضرت علی اکبر علیه السلام

لیلای زارِ ناتوان *** گفتا به صد آه و فغان *** کی اکبر رعنا جوان *** اكبرمرو اکبر مرو ای شبه پیغمبر مرو

مادر شوم قربانی *** گیسوی چون یلدای تو *** مادر بگردم من فدای *** آن قد رعنای تو

دانم که گشته کار تنگ *** بهر حسین بابای تو *** ليكن نما رحمی به من *** اكبر مرو، اکبر مرو

مادر چرا یامّی که *** زحمتها کشیدم پای تو *** خواهم نظاره گر شوم *** بر صورت زیبای تو

ترسم بیفتد بر زمين *** سرو قد و بالای تو *** مادر دخيلستم دخيل *** اكبر مرو، اکبر مرو

از یاد تو رفته مگر *** بی شیری و خواب سحر *** رو سوی میدان کرد ای *** بر قلبم افکندی شرر

رحمی به حال مادرِ *** پیرت نما حال ای پسر *** مگذار گردم دل غمین *** اکبر مرو، اكبر مرو

مادر نبستم حجلۀ *** دامادی و عیش و سرور *** ترسم برم این آرزو *** ای نوجوان من به گور

مادر دلت کرده هوای *** جنّت و غلمان و حور *** رحمی به حالم ای جوان *** اکبر مرو، اکبر مرو

مادر نبستم در مدينه *** حجله دامادیت بر پا نکردم ای پسر *** اسباب عيش و شادیت

ترسم نظاره گرشوم *** بر حسرت ناشاديت *** وای از دل بی حاصلم *** اكبر مرو، اکبر مرو

مادر مرا بر کی سپاری *** میروی خود سوی جنگ دانم *** که بر بابت حسین *** گردیده مادر کار تنگ

مادر گدازد بر جوانّيِ *** تو قلب سخت سنگ *** رحمی به حال مادرت *** اكبر مرو، اكبر مرو

ص: 150

نوحۀ حضرت علی اکبر علیه السلام

هیجده ساله جوان، روح روان اكبر من *** نور چشم تر من *** شبه پیغمبر من

سوی میدان بلا از چه روانی، مادر *** حالت مادر افسرده ندانی، مادر

آرزوها به دلم مانده برایت، مادر *** رو سوی جبهه مكن جان به فدایت، مادر

رحمی ای تازه جوان کن به دو چشم تر من *** نوجوان اكبر من *** شبه پیغمبر من

به دلت آرزوی دیدن حوران، داری *** خبر از حال دل مادر نالان، داری

بعد تو باغم جانسوز تو جانا، چکنم *** بی کس و یار و حزین در دل صحرا، چکنم

جان مادر بنشین لحظه ای اندر بر من *** نوجوان اكبر من *** شبه پیغمبر من

رحمی ای تازه جوان بر دل زار، مادر *** بکن اندیشۀ این قلب فكار، مادر

رو سوی جبهه این قوم ستمار، مکن *** بیش ازین خون به دل غمزده زار، مکن

سایه ات کاش بماند به ابد بر سر من *** نوجوان اكبر من *** شبه پیغمبر من

سوی میدان مرو ای نوگل گلزار حسین *** ای قرار دل آشفته غمبار حسین

مکن ای تازه جوان رو به سوی دشت بلا *** بیش ازین خون به دل مادر محزون منما

جان فدایت پسرم تازه گل احمر من *** نوجوان اكبر من *** شبه پیغمبر من

دل من طاقت داغ توندارد، اکبر *** رحمی ای تازه جوان بر دل زار، مادر

مگذار از غم تو دیده پر از خون، بكنم *** از غم فرقت تو رو سوی هامون، بكنم

رُود مادر نظری کن به دو چشم تر من *** نوجوان اكبر من *** شبه پیغمبر من

شو روان تا نظری بر قد و بالات، کنم *** نظر ای سرو روان بر قد رعنات، کنم

يوسف من سوی این مردم خونخوار، مرو *** سوی این لشکر غارت گر اشرار، مرو

رُود شیرین سخنم اکبر مه منظر من *** نوجوان اكبر من *** شبه پیغمبر من

آرزو بود به دل تاكه ترا شاد کنم *** حجله عیش ترا بندم و داماد کنم

بخدا گر بروی واله و مجنون، گردم *** ز غم دوری تو خسته و محزون، گردم

می دانم که چه آید ز غمت بر سر من *** نوجوان اكبر من *** شبه پیغمبر من

ص: 151

غم دل از غم هجران توأم افزونست *** دیده از درد فراق تو چنان جیحونست

صبرم از كف مبر ای روح روان اكبر من *** سوی میدان مرو ای تازه جوان اكبر من

متن آهنگ سفر جان مبر از پیکر من *** نوجوان اكبر من *** شبه پیغمبر من

من به قربانی سر گیسوی خم در خم تو *** دل ندارد بخدا طاقت درد و غم تو

حیف ازین سنبل موها که شود غرقه به خون *** غرقه خون روی تو گردد به دل دشت جنون

و سوی جنگ عنودان مکن ای سرور من *** نوجوان اكبر من *** شبه پیغمبر من

به سوی جبهه روان شد علی اکبر، آخر *** به دل مادر غمدیده بیفتاد، شرر

پس از آن جنگ نمایان به دل دشت بلا *** غرقه خون شد علی اکبر به ره دین خدا

با نوا گفت حسین جان تو بیا بر سر من *** نوجوان اكبر من *** شبه پیغمبر من

نعش پاکش به سوی خیمه بیاورد حسين *** شد بلند از همه اهل حرم شیون و شین

ام ليلا به سرش موی پریشان می کرد *** به سر نعش جوان زاری و افغان می کرد

گفت جانا نشود کشتن تو باور من *** نوجوان اكبر من *** شبه پیغمبر من

زندگی بعد تو سخت است عزیز دل من *** داغ جانکاه تو گردیده عجب مشكل من

گفتم ای نوگل من رُو سوی كفّار، مرو *** ترک میدان بنما جانب اشرار، مرو

بعد تو نیست کس ای تازه جوان ياور من *** نوجوان اكبر من *** شبه پیغمبر من

ص: 152

نوحۀ حضرت علی اکبر علیه السلام

یکدم ای یاران بیارید عطر و قرآن از حرم *** می شود عازم سوی میدان علی اکبرم

نازنین من بیا تا همچو گل، بویت کنم *** شو روان تا من نظر، بر قد دلجویت کنم

جان مادر جان مادر جان فدای شادیت *** من نبستم در مدینه حجلۀ دامادیت

می رود رعنا جوانم ای خدایا از برم *** می شود عازم سوی میدان علی اکبرم

بارالها گشته اكبر عاشق دیدار حور *** چشم دشمن از جمال عالم آرایش به دور

سوی میدان می روی ای نوجوان، آهسته تر *** مادر دلخسته ات نالان بود با چشم تر

کوفیان بشکسته اند بال و پر مرغ حرم *** می شود عازم سوی میدان علی اکبرم

ژود ناکامم بيا شانه به گیسویت زنم *** شانه از راه وفا بر سنبل رویت زنم

تا نظر بر قد و بالای تو ای اکبر کنم *** پیش از آن کز داغ تو رخت عزا در بر کنم

میندانم از غم اکبر چه آید بر سرم *** می شود عازم سوی میدان علی اکبرم

اکبر رعنا جوانم لحظه ای بنما درنگ *** رو مکن ای نازنین من سوي میدان جنگ

آرزویم بود تا ای نوجوان شادت کنم *** تا نظر بر آن قد چون شاخ شمشادت کنم

نوجوانم رحم کن مادر، تو بر چشم ترم *** می شود عازم سوی میدان، علی اکبرم

آرزوها در دلم باشد برایت یاعلی *** جانب میدان مرو جانم فدایت یا على

بهر رفتن ای جوان نو خطم كم كن شتاب *** مادرت را بنگر ای رودم، تو با قلب كباب

سوی میدان رفتنت هرگز نباشد باورم *** می شود عازم سوی میدان علی اکبرم

ای جوان از رفتن خود زار و نالانم مکن *** بیش از این ای گل عذار من پریشانم مکن

. نازنینم رحم کن بر این دل بشکسته ام *** ای جوان آتش مزن دیگر به جان خسته ام

پیش من بنشین که تا بر روی ماهت بنگرم *** می شود عازم سوی میدان علی اکبرم

ليليم اينک ولی ای نوجوان، مجنون تو *** مادرت گردد فدای آن رخ گلگون تو

جان مادر لحظه ای بنشین ز مهر، اندر برم *** تا بشویم گیسوانت را به چشمان ترم

فارغ از جنگ و جدل بنشین برای خاطرم *** می شود عازم سوی میدان علی اکبرم

ص: 153

اكبر تازه جوانم ای تو مهر و ماه من *** جان مادر کن نظر بر سوز و اشک و آه من

گفت اکبر می روم مادر خدا یار تو باد *** دست حق ای مادر نالان نگهدار تو باد

ساعتی دیگر ببینی پاره پاره پیکرم *** می شود عازم سوی میدان علی اکبرم

سوی میدان شد روان آن پارۀ جان حسین *** ام ليلا از قفا با ناله و با شور و شین

اکبر از میدان بیامد با تنی پر خون و خاک *** مادر از داغ علی اکبر گریبان کرد چاک

گفت یارب کشته شد از جور اعدا سرورم *** می شود عازم سوی میدان علی اکبر

گفتمت ای نوجوانم جانب اعدا، مرو *** سوی این نامردمان پست بی پروا، مرو

رفتی و آخر زدی آتش به جانم، ای پسر *** برده ای دیگر ز تن تاب و توانم، ای پسر

ژود مه سیمای من ای اکبر خوش منظرم *** می شود عازم سوی میدان علی اکبرم

خفته ای در خاک و خون ای نازنین آخر چرا *** شد دلم خون ای جوان ماه وش، ز این ماجرا

بعد تو بنشینم و خاک سیه بر سر کنم *** شکوۀ داغ تو را بر درگه داور کنم

جان مادر بعد تو آخر کجا رو آورم *** می شود عازم سوی میدان علی اکبرم

بعد تو شد زندگی بر من حرام، ای نوجوان *** پشتم از داغ فراقت ای جوان، گشته كمان

بعد از این بنشینم و افغان و زاری سر کنم *** جای رخت شادیت رخت سیه در بر کنم

غير اشک و آه و زاری نیست راه دیگرم *** می شود عازم سوی میدان علی اکبرم

ای خدایا اکبر گلگون قبایم کشته شد *** نوجوانم از جفا در خاک و خون آغشته شد

برده داغ اکبرم آرامش از جان و دلم *** آخر اندر کربلا بر باد رفته حاصلم

جای دارد جامۀ جان از فراقش بَر دِرَم *** میشود عازم سوی میدان علی اکبرم

ص: 154

نوحۀ حضرت علی اکبر علیه السلام

ای نور دیده ام *** بابا علی علی *** در خون طپیده ام *** بابا علی علی

داغ تو ای جوا *** بر دل نهاده ام *** برنعش پاک تو *** از پا فتاده ام

لیلا به خیمه گه *** مجنون ز داغ تو *** بابا سكينه ام *** گیرد سراغ تو

این داغ کی رود *** از يادم ای جوان *** بابا مرا نگر *** پشتم شده کمان

بود آرزو مرا *** کی نوجوان پسر *** باشی عصای من *** در پیریم مگر

باشد مرا به دل *** از داغ تو شرر *** از مرگ تو بود *** خونین مرا جگر

اندر کمال و حسن *** ای بی مثال من *** برخیز و رحم کن *** بابا به حال من

گردم فدای آن *** گیسوی مشک سا *** بینم چسان به خاک *** این قامت رسا

خورشید روی تو *** اندر اُفول شد *** جان من حزين *** زاين غم ملول شد

ای ماه آسمان *** خورشید کهکشان *** بعد از تو از که من *** گیرم تو را نشان

فرقت چو مرتضی *** از تيغ كين شكافت *** دست اجل كفن *** بر قامت تو بافت

لب تشنه ای جوان *** جان داده ای چرا *** اندر لب فرات *** گو چیست ماجرا

قربان آن قد *** دلجویت ای جوان *** مجنون ز داغ تو *** لیلای ناتوان

کی با تو ای جوان *** بنموده اینچنین *** زخم دل مرا *** افزوده اینچنین

بنشسته ام کنون *** برنعش پاک تو *** گردم الهی ای *** بابا هلاک تو

چون سوی خیمه گه *** نعش تو را بَرَم *** نعشت چسان کنم *** پنهان ز خواهرم

پرسد اگر زمن *** از تو سکينه ام *** گویم چه از تو با *** آن بی قرینه ام

در خيمه منتظر *** کلثوم دل فکار *** در انتظار تو *** نالان به حال زار

بیند اگر تو را *** لیلای خون جگر *** جان از تنش رود *** از داغ توبه در

زاین داغ جانگداز *** برگو چسان کنم *** بابا بگو چسان *** با این حسان كنم

جسم تو پر ز خون *** در پیش دیده ام *** رفت از تنم توان *** ای نو رسیده ام

لیلا در آرزو *** کای شبه مصطفی *** داماد سازدت *** او از ره وفا

ص: 155

خوابیده ای کنون *** در حجله گاه خون *** شد صبر و طاقتم *** بابا ز کف برون

از خون نهاده ای *** بر دست و پا حنا *** بعد از تو یا علی *** گردد جهان فنا

با نوعروس مرگ *** همبستری کنون *** بین چون رود مرا *** از هر دو دیده خون

گر جان دهم رواست *** بر نعشت ای جوان *** خون دل از دو چشم *** بابا کنم روان

بابا دل از حسین *** با عشوه می بری *** بعد از تو می شود *** این خصم دون، جرى

بردی دل از حسین *** با سرو قد خود *** نوشیدهای تو آب *** از دست جد خود

بعد از تويا على *** رفت از تنم توان *** برگو که چون کنم *** من با تو ای جوان

بر خاک کربلا *** چون مهر منجلی *** افتاده ای چرا *** بابا علی علی

در پیش چشم من *** یک نوبت دگر *** برخیز و میخرام *** ای نوجوان، پسر

يارب نظاره کن *** خونِ دل حسین *** بنگر بر این دلِ *** بی حاصل حسين

ص: 156

نوحۀ حضرت علی اکبرعلیه السلام (زبان حال ابا عبدالله الحسین علیه السلام ) زنجیر زنی

جان بابا بر دلم *** داغ خود بنهاده ای *** ای علی اکبرم *** در کجا افتاده ای

جا من آشفته چون *** طرۀ گیسوی تو *** دِه صدایی یا على *** تاکه آیم سوی تو

مادرت در خیمه گه *** چشم اندر راه تو *** چون کنم جان پدر *** باغم جانکاه تو

از غم هجر تو در *** وادی حیرانیم *** رحم کن ای نوجوان *** خود به سرگردانیم

جان بابا یا على *** یکدم آوائی بر آر *** بیش از این جانا مزن *** بر دل و جانم شرار

همچو يعقوب از غمت *** از دو چشمم رفته نور *** يوسفم افتاده در *** چنگ گرگان شرور

ای گل من از خزان *** گوئیا پژمرده ای *** يا مگر ای نوجوان *** زخم خنجر خورده ای

بیش از این قلب مرا *** جان بابا خون مکن *** مادرت لیلای زار *** از غمت مجنون مكن

یا علی از نای جان *** یکدم آوائی بر آر *** با سکوت خود مبر *** از حسین صبر و قرار

بی کس و یار و معین *** گشته ام در کربلا *** در کجا جویم ترا *** اندر این دشت بلا

از جگر جان حسین *** سر دو ای بابا خروش *** بیش از این جانا مبر *** از سر من عقل و هوش

جای تو ای نوجوان *** بر سریر خاک نیست *** ای گل من جای تو *** درخس وخاشاک نیست

در کجا افتاده ای *** شبه پیغمبر علی *** سرو بستان بتول *** زاده حیدر على

جان بابا هجر تو *** برده است از کف عنان *** ياعلی بی یاورم *** در میان دشمنان

از جگر بار دگر *** نور چشمم ناله کن *** ای جوان بابای پیر *** از نوایت واله کن

یاعلی قربان آن *** سنبل گیسوی تو *** کاش میدیدم پدر *** بار دیگر روی تو

رُود ناکام من ای *** مرغ بستان خدا *** دِه ندا تا جان دهم *** من برای آن ندا

يوسف من دیده ام *** گشت در راهت سفید *** گشته ام بابا دگر *** از وصالت نامید

باشد اندر خيمه گه *** چشم بر ره خواهرم *** در کجا فتادها *** ی ای علی اکبرم

بارالها من حسین *** زاده پ یغمبرم *** دِه نشانی ای خدا *** از علی اکبرم

آه و واویلا مگر *** این علی اکبر است *** گوئیا باشد علی *** این که چون گل پرپراست

دیده بگشا بر حسین *** جان بابا این منم *** ای به خون غلتان بنه *** سر بروی دامنم

ص: 157

باخبر لیلا شود *** گر ز مرگت ای جوان *** جان بابا می دهد *** بر روی نعش تو جان

غرقه خون چون بيندت *** زينب محزون زار *** پیش چشمش می شود *** روز روشن، شام تار

يارب از مرگ على *** رشته جانم گسست *** پیش چشمش می شود *** بعداز این من هردو دست

کی چنین فرق تو را *** ای جوان بشکافته *** شسته ام از زندگی *** کی ز مرگت تافته

اینهمه تیر و سنان *** برتنت کی دوخته *** قلب پر خون حسین *** ای جوان کی سوخته

ای خدا بین بر حسین *** تا چه آمد بر سرم *** جان لیلا را چنین *** کشته شد مرغ حرم

بعد از این از زندگی *** ای خدای سیرم دگر *** آخر از سنگ جفا *** من زمین گیرم دگر

پیش رویم پیکر *** چاک چاک اکبرم *** بر روی نعش على *** ای خدا بر کی برم

ای خدا بعد از علی *** زنده بودن مشکل است *** شکوه این داغ را *** رونمودن مشکل است

بُردی از جانم قرار *** ای جوان باوفا *** سوی خیمه بر حسین *** هم علی الدنیا عفا

ص: 158

سقّای کربلا

منم عبّاس و مرد روزگارم *** به راه عشق جانان سربدارم

به راه يار اندر خون طپیدم *** هدایت را علمدار و منارم

به راه دفع شر دشمن دون *** چو شیر بیشه سرگرم شکارم

به راه دوست صد جان می دهم من *** ولی افسوس جز یک جان ندارم

شدم فانی به راه عشق جانان *** شفیع خلق در روز شمارم

به عهدم پایبندم گرچه از کین *** فتد دست از یمین و از يسارم

نیفتاده است تا دستانم از کار *** ز دامان ولایت بر ندارم

شدم من تا ابد جانباز دين چون *** به راه دين و دفتر جان نثارم

مرا عشاق، باصد شوق خوانند *** که عاشق پیشگی بوده است کارم

شرار خشم من ماند به آتش *** نباشد خصم ايمن از شرارم

نگردد نام و یاد من فراموش *** که بر دین خدای خویش یارم

اطاعت از حسین فرزند زهراست *** شفای جان بیمار و نزارم

به هر کاری حسینم امر سازد *** به چشم جان و دل منت گذارم

منم باب الحوائج باب حاجات *** همان عباس خوب مه عذارم

نهادم دل به راه عشق بر تيغ *** من این دلدادگی را دوست دارم

جهد برق از سم اسب عقابم *** به دشت نینوا من تک سوارم

نمایم فخر من برج و بر انس *** که پور حیدر آن والا تبارم

حسین، عطشان، خیام عشق، عطشان *** بود مواج شط اندر کنارم

سوی میدان کین گشتم به صد شوق *** که تا آبی بر طفلان بیارم

میسر چون نشد تا آورم آب *** بر اهل حرم من شرمسارم

به دشمن کی نمایم پشت در جنگ *** بود مردی و جانبازی شعارم

دو دست و چشم و سر با شوق دادم *** که من بر توسن همت سوارم

ص: 159

شدم در ماریه قربانی عشق *** کنون از ساکنین آن دیارم

گلی در گلشن جاوید عشقم *** خزان هرگز نمی گردد بهارم

ابوالفضلم بود تا روز محشر *** شفای خلق در خاک مزارم

حسین، بی یار اندر نینوا شد *** من از بی یاری آن شه فکارم

منم عباس همچون نار هموار *** به جاي خصم شوم نابکارم

نوای العطش پر شد ز طفلان *** زكف دادم، من آرام و قرارم

جدائی از حسین هیهات، هرگز *** بود پیمان شکستن ننگ و عارم

منم عباس و یار و یاور حق *** دمار از دشمن رحمان بر آرم

همی خواهم شوم صد پاره، زیرا *** مرا صد پاره می خواهد، نگارم

من از جان، پیرو راه حسینم *** بود سقائی او افتخارم

شوم مضطر برای جرعه ای آب *** برون آرای خدا از اضطرارم

حسینم را ندیدم گاه آخر *** از این رو دائما در انتظارم

عطا کن ساقیا از ساغر عشق *** که بس افسرده و زار و خمارم

در عالم شیعه مظلوم خود را *** به لطف خاص يزدان می سپارم

ص: 160

نوحۀ حضرت ابالفضل علیه السلام

ای سرور و سقّای يتيمان *** جانم به فدایت *** ما را بنگر با لب عطشان *** جانم به فدایت

در خیمه ببين اهل حرم ناله کنانند *** از سوز عطش بر سر و بر سینه زنانند

اندر حرم آل عبا قحطی آب است *** اصغر ز عطش جان عمو در تب و تاب است

شاید که شود آب میسر ز برایت *** جانم به فدایت

لب تشنه همه منتظر آب، عموجان *** طفلان همگی خسته و بی تاب، عموجان

عمو بشو از لطف کنون جانب میدان *** ما را بنگر جان عمو با دل سوزان

طفلان حزين را بکن از لطف، رعایت *** خانم به فدایت

عمو خبر از حال دل ما تو نداری *** طفلان همه از سوز عطش در غم و زاری

سقّا توئی و ماهمه لب تشنه، عموجان *** وقت است که عازم بشوی جانب میدان

ای شاه که شاهان جهان جمله گدایت *** جانم به فدایت

تو زنده و ماجان عمو تشنه بمانیم *** غیر از تو دگر یاور و یاری که نداریم

ای جان عمو ما همه با سینۀ سوزان *** از سوز عطش ما همه با دیدۀ گریان

صبر دل پر خون بشد از حدّ نهایت *** جانم به فدایت

عمّو بنگر موج زنان شط فرات است *** در سینه این دشت چسان آب حیات است

سیراب از این آب، عمو وحش و طیورند *** اطفال از این آب، عمو از چه به دورند

آبی برسان بر لب ما حقّ خدایت *** جانم به فدایت

عبّاس چو بشنید چنین ناله طفلان *** گفتا که ایا سیّد و مولای حسین جان

ده اذن كه تا رو کنم ای شاه به میدان *** اطفال تو در خیمه همه با لب عطشان

تاسر نهم ای سرور و سالار به پایت *** جانم به فدایت

فرمود حسین با دل پر حسرت و غمبار *** جانا به سپاهم توئی امروز علمدار

ترسم روی و بی کس و بی یار شوم من *** بی مونس و بی یاور و افکار شوم من

عباس علمدار به قربان وفايت *** جانم به فدایت

ص: 161

ای جان برادر تو مرا یاور و یاری *** گويا خبر از حال دل من تونداری

عبّاس برادر، مرو اینک ز بر من *** بعد از تو ندانم که چه آید به سر من

گر جانب میدان روی آیم ز قفايت *** جانم به فدایت

عباس گرفت اذن چو از آن شه خوبان *** بر جانب آن لشکر دون، گشت شتابان

آمد به سر آب روان با لب عطشان *** خود تشنه و اندر غم آن سرور خوبان

گفتا که کند شیعه ات این قصه روایت *** جانم به فدایت

پر کرد چو مشک آن سرو سالار، روان شد *** ناگه ز قفا ملحدی از کینه، عیان شد

دست از بدن آن سرو سردار، جدا کرد *** دست دگرش نیز جدا او ز جفا کرد

گفتا که برم مشک سوی خیمه به غایت *** جانم به فدایت

تیری ز جفا آمد و بنشست به مشکش *** گردید روان بر رخ چون گل نم اشکش

گفتا که پس از این، به خدا زنده نمانم *** شرمنده اطفال شه تشنه لبانم

ای چرخ امان از تو و این جور و جفایت *** جانم به فدایت

عباس بشد کشته و طفلان همه عطشان *** در حسرت آبند همه با دل سوزان

شاه شهدا در پی عبّاس روان شد *** در جستجوی پیکر عباس جوان شد

گفتا بده آوای، به قربان صدایت *** جانم به فدایت

آمد چو حسین بر سر عباس جوانش *** از دیدن او رفت ز تن تاب و توانش

فرمود خدایا چکنم با دل خسته *** کی پشت مرا از غم عباس شکسته

جانا به فدای تو و آن قدّ رسایت *** جانم به فدایت

ص: 162

نوحۀ حضرت ابولفضل علیه السلام

خواهم ای جان برادر گیرمت اندر برم *** نو چشمان ترم *** نور چشمان ترم

ای برادر تو علمدار و سپهدار منی *** هم علمدار من و هم يار و غمخوار منی

بعد تو دیگر ندارم من علمدار سپاه *** ای برادر تشنه اند اطفال من در خیمه گاه

نور چشمان ترم (2)

اصغر بی شیر من از تشنگی بنموده غش *** آید از هل حريم من صدای العطش

ای برادر جان، توئی سقای آل فاطمه *** گر چه از این رفتنت در سینه دارم واهمه

نور چشمان ترم (2)

شو روان تا آوری آبی برای تشنگان *** می رود از تشنه کامی آهشان بر آسمان

در حرم از تشنه کامی کودکانم دل کباب *** بی قراری می کند اصغر به دستان رباب

نور چشمان ترم (2)

فكر، ای جان برادر بهر این طفلان نمای *** از برای این زنان و کودک نالان نمای

اندر این صحرا ندارم یاور و يار دگر *** غیر تو جانا ندارم یار و غمخوار دگر

نور چشمان ترم (2)

تو عزیزی پیش من چون یادگار حیدری *** ای که بر لب تشنگان اندر زمانه سروری

چاره کار من و اطفال عطشانم توئی *** نور چشمان من و آرامش جانم توئی

نور چشمان ترم (2)

جانب میدان روان شو بلکه آبی آوری *** ای که در صورت برادر همچو مهر خاوری

نالۀ طفلان محزون میرود بر آسمان *** نازنینم شو به سوی جبهۀ دشمن روان

نور چشمان ترم (2)

شد روان پور على سوی مصاف كوفيان *** شد بلند از کوفیان دون، صدای الامان

همچو شیری بی امان زد بر سپاه کفر و كين *** و محشری بر پا نمود از کوفیان در آن زمین

نور چشمان ترم (2)

ص: 163

آمد آنگه تشنه لب تا بر سر شط فرات *** موج می زد آن شريعه، همچنان آب حیات

مشک خود را پر نمود از آب و آنگه شد سوار *** و تا برد سوی حرم آب فرات خوشگوار

نور چشمان ترم (2)

ناگهان دستش فتاد از تيغ تيز كافری *** داد مشک آب خود را او به دست دیگری

چون فتادی دست دیگر مشک بر دندان گرفت *** رو سوی اهل حريم شاه مظلومان گرفت

نور چشمان ترم (2)

تیری آمد ناگهان بر مشک آب او رسید *** و دیگر از آن تشنه کامان کرد چون قطع امید

سرنگون از صدر زین شد روی خاک کربلا *** و از دل پر درد خود آنگه حسين را زد صدا

نور چشمان ترم (2)

بر سر نعش برادر زاده زهرا رسید *** غرقه در خون جسم عباس جوان را چون بدید

گفت کای جان برادر پشتم از داغت شکست *** تیر داغت تا همیشه بر دل زارم نشست

نور چشمان ترم (2)

گفت عباس جوان جانا به جان فاطمه *** پیکرم را واگذار اینجا کنار علقمه

سوی خیمه ای برادر جان مبر تو پيكرم *** دارم از جان برادر خجلت از اهل حرم

ص: 164

پرچمدار عشق

شجاعت شاخص دیرین عباس *** وفا برعهدهم، آئین عباس

گذشت و غیرت و صبر و صلابت *** زبان بگشوده بر تحسین عباس

زجانبازی به راه دين سر آمد *** کند آزادگی، تمكين عباس

حسین سلطان عشق و عشق نازد *** که باشد سالک مسکین، عباس

چو شب گسترده می گردد نشانی است *** ازان گیسوی عطراگین عباس

زمین ماریه شد تا ابد مست *** ز جام بادهی نوشین عباس

ملک را مسجد و محراب عشق است *** دو ابروی ز خون رنگین عباس

نمی ارزد جهانی نزد شیعه *** به تار گیسوی پرچین عباس

بخوابید انجم و مه تا که بیدار *** بود چشمان چون پروین عباس

حسینش را پیمبر خوانده مظلوم *** گواهش پيكر خونين عباس

تمنا کردن پيكان خون ریز *** بپرس از ديدهی حق بين عباس

به مشکش تیر تا بنشست از شرم *** فرات و دجله شد غمگین عباس

محمد عشق را تفسیر می کرد *** حسین آمد چو بر بالین عباس

دعا می کرد چون زينب حسين را *** شنید از علقمه آمين عباس

ص: 165

نوحۀ حضرت ابوالفضل علیه السلام

شِبل شیر خدا صاحب تیغ و علم *** ساقی کودکان و پاسبان حرم

هم امير سپاه *** هم علمدار شاه *** واغريبا *** وا شهيدا

خواست تا نوشد آب يادی از شاه کرد *** آبا را بريخت و از دلش آه کرد

شاه دینِ تشنه لب *** تو خوری آب عجب *** واغريبا *** وا شهيدا

مشک را پر ز آب و راه میدان گرفت *** ره سوی خیمه گاه آن مه تابان گرفت

بود امیدوار *** سینه اش پر شرار *** واغريبا *** وا شهيدا

کرد کسب اجازه از شهنشاه دين *** شدمصمم پی قتال قوم لعين

همچو ماه تمام *** شد برون از خیام *** واغريبا *** وا شهيدا

گشت چون روبرو به لشکر مشرکین *** کرد حجت تمام به آن گروه لعين

که حسین سرور است *** زادۀ حیدر است *** واغريبا *** وا شهيدا

سرور من حسین صاحب فضل و شرف *** کودکانش شوند ز تشنه کامی تلف

بهر یک جرعه آب *** کودکان دل کباب *** واغريبا *** وا شهيدا

باشد آب فرات، مهریه فاطمه *** ایها الناس از خشم خدا واهمه

شرمی از مصطفی *** از رخ مرتضی *** واغريبا *** وا شهيدا

ای سپه جمله بیعت به حسین کرده اید *** از چه امروز قلب پاکش آزرده اید

حل یک جرعه آب *** بدهید از ثواب *** واغريبا *** وا شهيدا

هیچ کس ز آن سپه، جمله جوابش نداد *** از برای خدا، قطره آبش نداد

عاقبت خشمگین *** شد سپهدار دين *** واغريبا *** وا شهيدا

آن زمان دست زد به قبضه ذوالفقار *** گفت خواهم کشید من از شماها دمار

می نمایم کنون *** این زمین بحر خون *** شد به آب فرات و وارد آن محترم

مشک پر آب کرد و شد به سوی حرم *** واغريبا *** وا شهيدا

رو سوی خیمه گاه *** آن علمدار شاه *** بنمودند هجوم به زاده حیدرا

ص: 166

لیک آن قوم ظالم ز حق بی خبر *** واغريبا *** وا شهيدا

عاقبت شد شهید *** شد حسین ناامید *** زود بر نعش پر خوبي برادر رسید

شاه خوبان حسین، صوت برادر شنید *** واغريبا *** وا شهيدا

دست بر زد به دست *** گفت پشتم شکست *** واغريبا *** وا شهيدا

ص: 167

نوحه زنجیر زنی حضرت ابوالفضل علیه السلام

سقّای طفلان *** اي نور عينم *** عمّو ز داغت *** در شور و شینم

يارب چه سازم *** در این بیابان *** عمّم نیامد *** از صحن میدان

ترسم شهید از کین شود از سوی عدوان *** ترسم نیاید در برم آن ماه تابان

باباز میدان آمد و عمّو نیامد

در خیمه گه من *** تا کی نشینم *** تا بار دیگر *** او را ببینم

يارب مکن از دیدن او ناامیدم *** شاید دوباره بینم آن عم رشيدم

بابا ز میدان آمد و عمّو نیامد

دیگر عموجان *** آبی نخواهم *** رحمی نما بر *** این اشک و آهم

برگرد سوی خیمه گه، ای شاه خوبان *** برگرد سوی خیمه گه عباس عموجان

بابا ز میدان آمد و عمّو نیامد

سردار لشکر *** میر غضنفر *** برگرد عمّو از جنگ لشكر

در خيمه ها برپا نوای شور و شین است *** و چشم انتظار روی سقای حسین است

بابا ز میدان آمد و عمّو نیامد

عباس عموجان *** بی تاب گشتم *** بازآ که از آب *** دیگر گذشتم

عمو تو هم بگذر ز آب، ای بی قرینه *** برگرد سوی خیمه گه جان سکينه

بابا ز میدان آمد و عمّو نيامد

گویا نیاید *** دیگر عمویم *** دیگر نبينم *** آن ماه رويم

آه و فغان از این امید نااميدم *** آخر از آن روزی که ترسیدم رسیدم

بابا ز میدان آمد و عمّو نیامد

تنها ز میدان *** بابا بيامد *** همراه بابا *** عمّو نيامد

ای وای من، شد کشته عموي رشيدم *** ای وای من، کز آنچه ترسیدم رسیدم

بابا ز میدان آمد و عمو نیامد

ص: 168

ای کودکان *** محزون افكار *** گيريد علم را *** جای علمدار

بابا دگر زین پس علمداری ندارد *** سرلشکر و میر سپهداری ندارد

بابا ز میدان آمد و عمو نیامد

دست علمدار *** از تن جدا شد *** غلتان بخون در *** کرببلا شد

اکنون چه سازد زینب محزون مضطر *** شد کشته عبّاس و حسین شد بی برادر

بابا ز میدان آمد و عمّو نیامد

افتاده بر خاک *** عباس سردار *** غلتان بخون شد *** میر علمدار

از داغ عبّاسش حسين ماتم نشین است *** اما ز داغش بی خبر ام البنین است

بابا ز میدان آمد و عمّو نیامد

ص: 169

نوحۀ ابالفضل العباس علیه السلام

سلطان مظلومان حسين *** بی برادر شد *** بی برادر شد

از این مصیبت شیعه را *** خاک بر سر شد *** خاک بر سر شد

اندر کنار علقمه *** اوفتاد عباس *** اوفتاد عباس

از زین فتادی بر زمین *** بهترین ناس *** بهترین ناس

جان حسین ز این واقعه *** پرز اخگر شد *** پرز اخگر شد

شبل على افتاده بر *** خاک و خون ای وای *** خاک و خون ای وای

گشته عَلَم از دست او *** سرنگون ای وای *** سرنگون ای وای

بشکسته قلب فاطمه *** ز آن مظفّر شد *** ز آن مظفّر شد

جان اخا قربانی *** آن وفای تو *** آن وفای تو

سوز دلم عباس بر *** ماجرای تو *** ماجرای تو

پر خون دلم از کار این *** قوم کافر شد *** قوم کافر شد

ام البنین ز این واقعه *** می شود مجنون *** می شود مجنون

شد دیدگان شیعیان *** زاين الم پر خون *** زاين الم پر خون

گویند با افغان حسین *** بی برادر شد *** بی برادر شد

اندر کنار شطّ آب *** تشنه جان دادی *** تشنه جان دادی

تو وعده آب روان *** برحرم دادی *** برحرم دادی

خم پشت فرزند على *** از آن دلاور شد *** از آن دلاور شد

بشکسته پشتم از غمت *** ای برادر جان *** ای برادر جان

نالم همی در ماتمت *** ای برادر جان *** ای برادر جان

تنها حسین از دست این *** قوم کافر شد *** قوم کافر شد

دستت قلم شد در رو *** حضرت باری *** حضرت باری

جا دارد از این غم کنم *** ناله و زاری *** ناله و زاری

ص: 170

عباس من همچون گل *** لاله پرپر شد *** لاله پرپر شد

بر دیده ات تیر ستم *** از چه جا کرده *** از چه جا کرده

کی بر حسین جان اخا *** این جفا کرده *** این جفا کرده

جانم از این قوم لعين *** پرز آذر شد *** پرز آذر شد

جانا سكينه منتظر *** از پی آب است *** از پی آب است

اصغرزتاب تشنگی *** آه، بی تاب است *** آه، بی تاب است

در خيمه زينب منتظر *** آن مکدر شد *** آن مکدر شد

سرو بلندم از چه بر *** خاک افتادی *** خاک افتادی

لب تشنه ای جان حسین *** ز چه جان دادی *** ز چه جان دادی

محزون از این غم هم على *** هم پیمبر شد *** هم پیمبر شد

ص: 171

باب الحوائج

روز میلادت علی بر دستهایت بوسه زد *** باز هم بر چلچراغ چشم هایت بوسه زد

هم على آن راز را با فاطمه تعبیر کرد *** هم زمین ماریه آن قصه را تفسیر کرد

روز عاشورا که هستی، غرق در نظاره بود *** عشق يكسو، سوی دیگر دشمنی غداره بود

دود آه تشنگان می شد قلم بر آسمان *** چشم غیرت محو در آن آب مواج روان

تا که عباس از حسينش اذن جانبازی گرف *** رعد آسا جا به پشت مرکب تازی گرفت

مشک بر دوش و علم بر دست چون میشد روان *** از حسین می برد صبر و از تير زينب توان

روبهان را شير رائد از دامير شط فرات *** در دل شط دید آبی، همچنان آب حیات

مرد عطشان دست ها را تا به زیر آب برد *** ناگهان چیزی ز جان خسته ی او تاب برد

دید تصویر حسین تشنه کامش را در آب *** دید اطفالش ز سوز تشنگی در پیچ و تاب

آن دلیر از غیرتش از دیدگان خوناب ريخت *** تشنگی از یاد برد و آب را بر آب ريخت

گفت باید آب، امروز از دم شمشير خورد *** مشک را پر کرد از آن آب و بر دوشش سپرد

لحظه ای از پشت نخلی روبهی شد آشکار *** از جفا انداخت دست از پیکر آن نامدار

ساعتی دیگر زتن افتاد دست دیگرش *** مشک بر دندان و هی زد بی امان بر تندرش

ناگهان پيكانی از دشمن دریدی مشک آب *** خانه ی آمال عباس جوان هم شد خراب

گفت با خود گوش کن این شیون و افغان و آه *** می روی بی آب، عباس از چه رو در خیمه گاه

اندران دشت بلا از جهل و بیداد جنون *** از سر زین شد سپهدار دلاور سرنگون

تیرها باز آمد و بر هر دو چشمانش نشست *** تا بر آرد تیر را عباس، بر زانو نشست

از عمود آهنین مشرکی فرقش شکافت *** هیچ یار و یاوری چون اندران صحرا نیافت

آن زمان با گوش جان بشنید صوتی آشنا *** کاین چنین می گفت عباس عزیز من بیا

ای که غلتانی به خاک و خون کنار علقمه *** جان مادر این منم دخت پیمبر فاطمه

تا که آن غلتان به خون آوای زهرا را شنید *** از دل آوای اخاادرک اخا را بر کشید

چون شنید آوای او را بر سرش آمد حسین *** بر سر نعش برادر کرد از جان شور و شین

ص: 172

گفت سر بر خاک، بی دست از چه رو بنهاده ای *** از بلندي جان شیرینم چسان افتاده ای

حیف، از آن دستها و چشمهایت آه آه *** میر لشکر آمده برخيز، علمدار سپاه

خیز تا دشمن نداندبی برادر گشته ام *** بی علمدار سپاه و يار و ياور گشته ام

زينب اندر خيمه گه در ذکر يارب يارب است *** جان اطفال حزین از تشنه کامی بر لب است

با حسین عباس جانم، لب کشا بر گفت و گو *** بامن ای جان برادر آرزویت را بگو

لحظه ای عباس در خون غوطه ور آمد به هوش *** دید آوایی حزین و دلنشین آید به گوش

در میان خاک و خون چون غنچه ی لب باز کرد *** بابرادر آرزویش را چنین ابراز کرد

کارزو بودم به بالینم بیایی آمدی *** بشنوم از توصدای دلربایی آمدی

گرچه آوای رسایت را شنیدم یا حسین *** لیک صد افسوس رویت را ندیدم یا حسین

کاش چشمی تا که طعم ديدن رويت چشم *** كاش دستی تا برادر جان، در آغوشت کشم

آرزوی دیگرم ممتاز ز آمال دگر *** جان عباست، قسم بر کردگار دادگر

جان زينب، جان اطفال غمین خونجگر *** نعش پر خون مرا جانا سوی خیمه مبر

قول آب ای زاده ی زهرا به طفلان داده ام *** بر سر این عهد و پیمانم، اگر جان داده ام

دست من کوتاه و مشکم خالی از یک قطره آب *** ورنه از شرم لبان تشنهی طفلان دهم

شاه مظلومان چو بشنید این سخن از دل گریست *** آنچنان کز گریه ی او سنگ و آب و گل گریست

بر سر زانوی سلطان شهیدان داد جان *** بر تن صد پاره اش بگریست چشم آسمان

کشته شد سردار عطشان، بر لب آب روان *** عالمی اندر شگفت از کار عباس جوان

سکّه ی اسلام باعباس رایج می شود *** مردمان را اینچنین باب الحوائج می شود

ص: 173

نوحۀ حضرت اباالفضل العبّاس علیه السلام

يا ابوفاضل *** جان من عباس *** ای مه کامل *** جان من عباس

ای علمدارم *** میر و سردارم *** بعد تو جان اخا *** رو کجا آرم (2)

بیرقت جان اخا *** سرنگون گشته *** بخت زينب ز این الم *** واژگون گشته (2)

همچنان سروی بلند *** رفتی از پیشم *** کی چنین آتش زده *** بر دل ريشم (2)

رویت از خون سرت *** لاله گون گشته *** بیرق از دستت به خاک *** سرنگون گشته (2)

دستهایت شد قلم *** در ره داور *** اجر تو جان اخا *** با خالق اکبر (2)

تشنه لب بر شطّ آب *** از چه جان دادی *** بر دلم داغی دگر *** از چه بنهادی (2)

خیز تا با هم سوی *** خیمه بر گردیم *** خیز تا بار دگر *** همسفر گردیم (2)

وعده دادی تا که آب *** در حرم آری بین *** سکينه از عطش *** می کند زاری (2)

پشت من بشکست *** از غمت عبّاس *** جن و انس اندر *** ماتمت عباس (2)

با حسین خود *** یک سخن برگو *** آرزویت هر چه هست *** جان من برگو (2)

کاش می دیدی *** بی کس و یارم *** من در این صحرا *** بی علمدارم (2)

دشمن از هر سو *** حمله می آرد *** يا اخا از شش جهت *** تیر می بارد (2)

بر سر نعشت اخا *** من زمین گیرم *** دیگر از این زندگی *** جان تو سیرم (2)

تیر بر چشمت *** از چه بنشسته *** قلب زهرا را *** کی چنین خسته (2)

رفتی و رستى *** از غم دنیا *** چون کنم بعد از تو من *** آه و واویلا(2)

آه اگر ام البنين *** باخبر گردد *** زاين الم جان اخا *** خون جگر گردد (2)

ص: 174

نوحۀ حضرت ابوالفضل علیه السلام

آمدم در این زمین تا محشری بر پا کنم *** جان شیرین را فدای زاده زهرا کنم

شیر میدان نبردم، زاده امّ البنين *** ساقی لب تشنگان، پور امیر المؤمنين

اندر این صحرا به پا من شور محشر می کنم *** جان خود قربانی جان برادر می کنم

آمدم تا اندر این دشت بلا غوغا کنم *** محشری بر پا کنم (2)

این منم عباس، آن چابک سوار کربلا *** يار و غمخوار برادر، شیر میدان بلا

میکنم این دشت رنگین، من ز خون کوفیان *** تا بر آرم زين لعينان من صدای الأمان

جانفشانيها من اينک اندر این صحرا کنم *** محشری بر پا کنم (2)

از کمر بیرون کشم در راه دین من ذوالفقار *** تا بر آرم زین پلیدان جفا پیشه دمار

خون بریزم اندر این صحرا ز قوم مشركين *** می کنم رنگین من از خون ستمکاران زمین

آمدم جنگی نمایان در صف اعدا کنم *** محشری بر پا کنم (2)

می زنم من بر صف دشمن، چنان شیر ژیان *** گیرم از این کوفیان روسیه اینک امان

پاسدار اهل بیت حضرت طاها منم *** می کنم قربانی راه خدا جان و تنم

آمدم تا راضی از خود حضرت مولا کنم *** محشری بر پا کنم (2)

میر و سردار سپاه زاده حیدر منم *** از غم بی ياری خون خدا در شیونم

این منم عباس، سقا، میر اردوی حسین *** پاسدار خيمه ها گردیدم از سوی حسین

جان چه می باشد که اندر راه او اهدا کنم *** محشری بر پا کنم (2)

پاسداری می کنم من از حريم مصطفی *** آمدم در این بیابان بر سر عهد و وفا

سر به راه زاده زهرای اطهر می دهم *** جان خود بر مقدم سبط پیمبر می نهم

آمدم سر را به راه عاشقى سودا کنم *** محشری بر پا کنم (2)

بر حسين خدمتگزار و یاورم تا زنده ام *** من عزيز مصطفی را تا همیشه بنده ام

گوش بر فرمان او دلداه كویش منم *** در ره اهداف او من جانفشانی می کنم

آمدم با خون خود دین خدا احیا کنم *** محشری بر پا کنم (2)

ص: 175

می روم آب آورم از بهر اطفال حرم *** اندر این ره تیر و تیغ خصم بر جان میخرم

ای عزیز فاطمه سلطان مظلومان حسین *** جانب میدان اعدا رفتم ای نور دو عین

می روم تا دشمنان دین حق رسوا کنم *** محشری بر پا کنم (2)

خوب میدانم شوم در راه دین حق فدا *** خوب می دانم دو دستم می شود از تن جدا

باکی از دشمن ندارم گر که آبی آورم *** جرعه آبی رسانم من سوی اهل حرم

آمدم طومار عشق و عاشقی امضا کنم *** محشری بر پا کنم (2)

پیکرم گر غرقه خون افتد کنار علقمه *** جان مولایم حسين در دل ندارم واهمه

جان من گردد فدای تار گیسوی حسین *** روی جان عاشقان پیوسته بر کوی حسین

آمدم در کربلا تا عشق را معنا کنم *** محشری بر پا کنم (2)

هر بلائی را خریدم من به دشت کربلا *** عاشق شمشیر و تیغم من به صحرای بلا

عشق بازی می کنم با زخم تير و نیزه ها *** عاشق جانبازیم من در زمين نينوا

آمدم رزم آوری در عرصه هيجا كنم *** محشری بر پا کنم (2)

چون خداوند جهان ناظر بود بر کار من *** عرصه دشت بلا جولانگه پیکار من

عشق بازيها من اندر منظر جانان کنم *** بس دليريها من اندر ساحت میدان کنم

جز فداکاری به راه دین حق، آيا کنم؟ *** محشری بر پا کنم (2)

می شوم لب تشنه من اندر دل هامون، شهید *** می شوم از دیدن روی برادر ناامید

بر سرم آید عمود کین ز دست دشمنان *** پیکرم گردد کنار علقمه در خون طپان

آمدم تا شیعیان را واله و شيدا كنم *** محشری بر پا کنم (2)

ص: 176

نوحۀ زبانحال امام بر بالین اباالفضل علیه السلام

علمدار سپاهم ای برادر *** شهید بی گناهم ای برادر

علم برگو به دست کسی سپارم *** به غیر از تو علمداری ندارم

بر اهل خيمه قول آب دادی *** چرا خود اینچنین از پافتادی

غریبانه برادر جان بدادی *** عجب داغی تو بر جانم نهادی

دلم خواهد که تا یکبار دیگر *** نشینی بر فرس جان برادر

ترا با آن قد موزون ببينم *** چسان جانا قدت در خون ببينم

ز زین شد سرنگون میر علمدار *** حسین فاطمه چون شد خبر دار

بیامد بر سر نعش برادر *** کشیدش همچو جان خويش در بر

بگفتا پشتم از داغ تو بشکست *** فلک بال و پرم از داغ تو بست

عمود كسين زده کی بر سر تو *** چرا افتاده دست از پیکر تو

چرا بینم پر از خون، چشمهایت *** حسينت يا اخا گردد فدایت

تكلم باحسينت مینمائی *** کنار شط، لب عطشان چرائی

چسان در خيمه برگردم برادر *** ببین بر جان پر دردم برادر

تمنایم بود ای خسرو ناس *** که برخیزی ز جا ای جانم عباس

به خیمه زینبم در اضطراب است *** سكينه تشنه یک قطره آب است

ز جا برخیز و بين در شور و شینم *** ببين جان برادر من حسینم

در این دشت بلايساری ندارم *** به غیر از تو سپهداری ندارم

برادر من زعمر دهر سیرم *** خدا داند که در بندت اسیرم

برادر با حسينت گفتگو کن *** زحال اهل بیتم جستجو کن

سکینه تشنه یک قطره آب است *** رقيه از عطش قلبش كباب است

برادر جان فدای ماه رویت *** حسین قربانی روی نکويت

چو قرآن پاره بر دشت اوفتادی *** جوابم يا اخا از چه ندادی

ص: 177

به خيمه يا اخا چون رو کنم من *** عزیزم رو کدامین سو کنم من

پس از تو وای بر احوال زینب *** چسان برگشته شد اقبال زینب

اگر پرسد ز تو محزونه، خواهر *** چه گویم در جوابش، ای برادر

دلم شد پر ز خون از ماجرایت *** الهی من بمیرم از برایت

ز داغت در جنان جدم پیمبر *** بود دل پر ز خون و نیل در بر

على اندر جنان باشد سیه پوش *** برفت از جان حیدر طاقت و هوش

به رضوان فاطمه دل پر ز خون است *** دلش پر خون ز دست قوم دون است

اگر امّ البنین گردد خبر دار *** شود روحش ز تن جانا به یکبار

ندارم فرصت ای جان برادر *** برم نعشت به خيمه پیش خواهر

سپردم من تو را بر می داور *** از این امر عظيم الله اكبر

ص: 178

ساقی عشق

دریا نشسته تشنه لب اندر كنار تو *** شط فرات منفعل و شرمسار تو

عباس پانهاد چوبر ساحل فرات گفتا فرات *** سخت شد ای وای کار تو

يارب گواه باش كه شرمنده ام بسی *** زین پهلوان نامور سربدار تو

از فرط تشنگی کفی از آب برگرفت *** گفت ای فرات تشنه ام اندر جوار تو

اینک حسین و اهل حرم تشنه در خیام *** سیراب كوفيان ولی از چشمه سار تو

پر کرد مشک خشک از آن آب نقره گون *** گفت ای خدا رسیده که انتصار تو

باصد امید رو به سوی خیمه ها نمود *** جانم فدای آن دل امیدوار تو

ای ساقی شکسته دل ایل آفتاب *** شرمنده آب، تا به همیشه ز کار تو

لختی درنگ کن که نشسته است منتظر *** امّ البنین خسته سر رهگذار تو

بر تل ستاده زينب و باشد نظاره گر *** آن خواهر شکسته دل بردبار تو

معیار عشق نیست پس از این به روزگار *** جز از طریق عشق تو و از عیار تو

دست بریدهی تو، تو را چون دو بال شد *** گویا که دست بر تن تو بود بار تو

تا برگرفت مشک به دندان، امیر عشق *** در حیرت از تو، دشمن بس نابه كار تو

چشمی به مشک آبش و چشمی سوی خیام *** ای من فدای چشم و دل بی قرار تو

تیری ز خصم آمد و بر چشم تو نشست *** زان زخم گر چه رفت ز كف اختیار تو

اما به شوق بردن آبی به خیمه گاه *** این بود فکر و ذکر تو در کارزار تو

حس کرد ناگهان که خنک گشت دامنش *** عباس، مشک هم شده است اشکبار تو

يعني اميد شبل علی نا امید شد *** یعنی که بود معنی پایان کار تو

گفتا كه ژو، دگر به سوی خیمه ها مکن *** بهر خیام آب چوبودی قرار تو

از زین نگون شدی چو بر آغوش گرم خاک *** دشت بلاگريست به حال نزار تو

چشمان مشک، زار به حالت گریستند *** دیدند تا به دشت بلا اضطرار تو

هم مشک میگریست و هم دجله و فرات *** هم عرش در تزلزل و هم فرش زار تو

ص: 179

چون بر زمین فتادی و غلتان به خون خویش *** شد حلقه ای ز خصم ستمگر حصار تو

از ضربت عمود چو فرقت شكافتند *** آمد در آن زمین چه که احتضار تو

ناگه طنین گام دل آرام را شنید *** گویا ز راه آمده اینک نگار تو

گفتا به جستجوی برادر، خوش آمدی *** بی چشم مانده ام، همه چشم انتظار تو

بود آرزوی تا که ببینم دوباره ات *** چشمی کجاست تاكه ببينم عذار تو

اما مراست خواهشی ای نازنین من *** جانا به جان زينب بی غمگسار تو

نعش مرا مبر چو شهیدان به خیمه گاه *** جان رضيع تشنه لب شیرخوار تو

تا قول آب داده ام اطفال تشنه را *** روی خیام نیست بر این جان نثار تو

چون جای گرفت در برش عباس را حسین *** گفتا فدای چهره ی از خون نگار تو

در خیمه گاه زینب و اطفال مضطرب *** واندر مدينه فاطمه در انتظار تو

چرخ و فلک تو راست عزيزم رکابدار *** این روبهان پست نباشد شکار تو

از زین، بدون دست فرود آمدی و شد *** تا حشر، نهر علقمه اندوهبار تو

جانا دگر کسی به تمنای آب نیست *** بنشسته اند اهل حرم در گذار تو

بر حالت برادر خود بی امان گریست *** گفتا حسین فدای تو و اضطرار تو

هر چند سخت، می روم و میگذارمت *** اما برادرم شده ام داغدار تو

من می روم جواب چه گویم ولی ز تو *** پرسد اگر که خواهر بی غمگسار تو

بر حالت حسین ملائک گریستند *** تا شد کنار پیکر تو سوگوار تو

عباس جان، مگر چه شنیدی که ناگهان *** گفتی برادرم، شده ام جان نثار تو

زهرای اطهر آمد و آغوش باز کرد *** این بود راز ياأخي روزگار تو

کوه سترگ غیرت و مردانگی به خاک *** وان سوی شاد، خصم فزون از هزار تو

جانا حسین فدای دو دست بریده ات *** قربان زخمهای فزون از شمار تو

مومن به عشق بودی و معشوق و زين سبب *** شد مشتری به جان تو پروردگار تو

چون سوختی در آتش هموار عشق دوست *** آتش زند به خرمن هستی شرار تو

تنها نه دل غمین تو، ام البنین شده *** زهراست در نعيم جنان، سوگوار تو

قربانی قبول خدا در منای عشق *** عشق است از قبیله و ایل و تبار تو

ای اعتبار و شوکت آئین احمدی *** رونق گرفت دین خدا ز اعتبار تو

ص: 180

دست بریده ات عَلَم انتصار عشق *** سقّايي حسين سند افتخار تو

فرقت شکافتند على وار کوفیان *** دیدند در مصاف چو آن ذوالفقار تو

عباس ای برادر باجان برابرم *** بشکسته است پشت من از انکسار تو

ای عشق را همیشه به عالم طلایه دار *** بنگر که عقل باخته اندر قمار تو

تا آتشی به جان خود از شوق افکنی *** عشق است سر سپرده و آتش بیار، تو

یلدای گیسوان تو آغشته شد به خون *** رنگ شفق گرفت رخ والنهار تو

ای آنکه ماهتاب بنی هاشمی كنون *** خورشید عشق، شیر کند در مزار تو

نرگس کجاو مستی و دلدادگی کجا *** خمار عشق تا به همیشه خمار تو

روز ولادت تو من ای جان، به چشم خویش *** دیدم على است مضطرب و دل فکار تو

بوسید دستهای تو با چشم اشکبار *** امّ البنین نظاره گر و بی قرار تو

حیران ز کار شیر خدا بودم آن زمان *** تفسير شد نگاه علی در شعار تو

در راه دوست بر سر پیمان عاشقی *** افتاد دستها زيمين و يسار تو

آن مشک آب قیمت دریای آب بود *** بر شانه های محکم و بس استوار تو

عباس ای امیر سپاه و دیار عشق *** ای کاش راه بود مرا بر دیار تو

باب الحوائجي تو و حاجت روای خلق *** تقدير غبطه می خورد از اقتدار تو

اینک شده است مهبط خيل فرشتگان *** درگاه و بارگاه و ضريح و مزار تو

تفسیر عشق تا که نمودی به خون خویش *** عشق است در زمین و زمان وامدار تو

ص: 181

نوحۀ حضرت اباالفضل علیه السلام

ای ساقی لب تشنگان ای جان جانانم *** سقّای طفلانم

جان برادر از وفا، رو جانب میدان *** شاید که آبی آوری، از بهر این طفلان

بیداد اندر خيمه ها، سوز عطش کرده *** از تشنه کامی اصغر بی شیر غش کرده

جان برادر شو روان ای مونس جانم *** سقّای طفلانم

رُو جانب میدان کن ای میر سپاه من *** شاید که آبی آوری در خیمه گاه من

بنگر به حال این زینان و کودکان من *** فکری نما بر حالم ای آرام جان من

بهر چه بستند آب بر ما من نمیدانم *** سقّای طفلانم

عباس، سردار من ای روح روان من *** برده ز کف این ناله ها تاب و توان من

آب فرات ای باوفا مهریه زهراست *** اهل حرم از تشنگی نالان در این صحراست

آب فرات از ما و من سلطان دورانم *** سقّای طفلانم

بنگر سکینه می کند از تشنگی افغان *** یک سو رباب از فکر اصغر مضطر و نالان

اطفال من از تشنگی با سينه سوزان *** اندر میان خیمه گه در ناله و افغان

فکری نما بر کودکان دیده گریانم *** سقّای طفلانم

شب جانب میدان روان، عباس نام آور *** همچون على شد در نبرد با فرقه کافر

شد وارد شط فرات آن زاده حیدر *** عباس، یک سو یک طرف یک دشت از لشكر

گفتا چنین با روبان من شير غرّانم *** سقّای طفلانم

پر کرد مشک آب و از یک سو روان گردید *** در راه آن شه كافری ملحد نهان گردید

دستش زكين آن كافران از تن جدا کردند *** بر اهل بیت مصطفی بس ظلمها کردند

گفتا من اينک اسب را تا خیمه می رانم *** سقّای طفلانم

دست دگر از پيكرش ناگه جدا گردید *** مشکش به دندان رو به سوی خیمه ها گردید

تیری ز سوی کوفیان بر مشک آب آمد *** آخر ابوالفضل جوان بی صبر و تاب آمد

گفتا برادر تير آمد بر دو چشمانم *** سقّای طفلانم

ص: 182

از اسب بر روی زمین چون سرنگون گردید *** از دست دشمن بخت زينب هم نگون گردید

از پشت زين عباس بر روی زمین آمد *** بر فرق پاک او عمود آهنین آمد

گفتا حسین جان کوفیان کردند قربانم *** سقّای طفلانم

جان برادر پیكرم بر خاک افتاده *** اندر دلت داغ مرا خصم تو بنهاده

جسم من از تیغ جفا ای شاه پر خون است *** دستان من از تن جدا در دشت و هامون است

جانا بيا افتاده اندر صحن میدانم *** سقّای طفلانم

در صحن میدان بر سرش مولا حسین آمد *** از دیدن عباس خود در شور و شین آمد

گفتا که از داغ تو قلب زار من خسته *** پشت من ای عباس از داغ تو بشکسته

بنگر چگونه بر سرت زار و پریشانم *** سقّای طفلانم

گشته امیدم ناامید ای نور چشمانم *** عباس ای روح روان ای مونس جانم

دشمن کند شادی ز مرگت ای برادر جان *** شادی کنند از کشتنت این قوم بی ایمان

بنگر که بر نعشت چسان من ديده گریانم *** سقّای طفلانم

جانا چگونه نعش تو در خيمه ها آرم *** طاقت ندارد زینب محزونه زارم

آخر که دستان تو را از تن جدا کرده *** که بر من ای آرام جان جور و جفا کرده

رحمی نکرده دشمنت بر قلب سوزانم *** سقّای طفلانم

دشمن ترا ای نازنین غلتان به خون کرده *** بر من ز داغ مرگ تو ظلمی فزون کرده

از صحن میدان بردنت چون نیست مقدورم *** از بردنت در خیمه گه امروز معذورم

بی یاور و يار و حزین در این بیابانم *** سقّای طفلانم

ص: 183

(مرثیه) زبان حال مادر قاسم علیه السلام

قاسم شیرین زبانم رود رود *** قاسم ای آرام جانم رود رود

جای رخت شادی ای شیرین سخن *** از چه پوشیده ای مادر کفن

من فدای این قد گلگون تو *** جان فدای آن رخ پر خون تو

دیده را از خون دل، جیحون کنم *** با تن پر خون تو، من چون کنم

حجله ات مادر نبستم رود رود *** در عزای تو نشستم رود رود

آرزویم بود تاشادت کنم *** حجله ات را بسته دامادت کنم

چون جوانی می رود در حجله گاه *** باید ای مادر کشم از سینه آه

تا بکسی بنشینم و خوانم سرود *** تا بکی مادر نمایم رود رود

باعروس مرگ رفتی آه آه *** گور گردیده است بر تو حجله گاه

چون روم اندر مدینه ای جوان *** چه بگويم در جواب دوستان

چون بپرسند از تو ای آرام جان *** در جواب دوستانت من چسان

گویم ای مادر که تو گشتی شهید *** از نشاط دهر گشتی نا امید

از چه رو با خون حنایت بسته اند *** حجله گور از برایت بسته اند

تا بهار عمر تو گشتى خزان *** شد امیدم ناامید ای نوجوان

ای گل خوشبوی بستان حسن *** قاسمم ای مهر و ماه انجمن

جان مادر خون ز داغت شد دلم *** تا قیامت حل نگردد مشکلم

بعد تو ای نوگل نوپای من *** بعد تو ای مونس شبهای من

طاقت من جان مادر طاق شد *** پیش روی من سیه آفاق شد

ص: 184

نوحۀ حضرت قاسم علیه السلام

رود عزیزم قاسمِ جوانم *** کن ترک میدان نور دیدگانم *** ای کاش بعد از تو دگر نمانم

برگرد رودم آیم از قفايت *** جانهای عالمي شود فدایت *** مادر فدای قامت رسایت

گردم فدای آن همه وفایت *** رحمی نما به قد چون کمانم *** رود عزیزم

ای قاسم شیرین زبان مادر *** شمع شب افروز شبان مادر *** نور دو دیده ام مرو بميدان

چشم انتظار مادر تو بر در *** رحمی نما ای نور دیدگانم *** رود عزیزم

ای یوسف گلگون قبایم ای رود *** قاسم جوان باوفایم ای رود *** گردی دچار گرگهای دوران

منمای بیش از این دلم پریشان *** مادر نمیبینی مگر فغانم *** رود عزیزم

ای تازه داماد جوان مادر *** ای قوت روح و روان مادر *** ترسم روی به سوی قوم اعدا

از جنگ بر نگردی ای دل آرا *** تیره شود در دیدگان جهانم *** رود عزیزم

امید بودم تا به روز پیری *** دست من ای تازه جوان بگیری *** مادر مگر از عمر دهر سیری

من زنده و تو نوجوان بمیری *** ای کاش کور بود دیدگانم *** رود عزیزم

آخر روان شد قاسم دلاور *** شد عازم جنگ سپاه کافر *** زد یک تنه قاسم به قلب لشکر

شد غرقه خون به راه حق داور *** اکنون چه سازد مادرش ندانم *** رود عزیزم

از جبهه جنگ سپاه كافر *** قاسم بیامد لیک گشته بی سر *** آن نوگل حسن شده است پرپر

ای وای بر دل فکار مادر *** زین غم زهر دودیده خون فشانم *** رود عزیزم

شد با خبر عروس قاسم زار *** بیرون شد از خیام آل اطهار *** چون دید نعش پاک تازه داماد

بر سر زد و از سینه کرد فریاد *** يارب پس از قاسم دگر نمایم *** رود عزیزم

بر تن سیه کردم به نوجوانی *** از قاسمم نه نامی و نشانی *** قلبم زند از بهر قاسمم جوش

کی دیده نو عروس را سیه پوش *** دشمن دلش نسوخت بر فغانمش *** رود عزیزم

ص: 185

نوحۀ حضرت قاسم علیه السلام

اذن میدانم بده *** ای عمو جان یا حسین *** تاکنم قربان تو *** من سرو جان یا حسین

ای عمو اذنم بده *** رو سوی میدان کنم *** جان خود قربانی *** حضرت جانان کنم

جان بابایم حسن *** ای عمو اذنم بده *** بر سر من ای عمو *** از وفا منّت بنه

تاشوم من عازم *** صحن میدان يا حسين *** اذن میدانم بده *** ای عموجان یا حسین

خواهم از راه وفا *** جان کنم قربان تو *** تا شوم اندر جنان *** ای عمو مهمان تو

خون رود از دیده ام *** از غم بی ياريت *** از غم بی ياری و *** بی کس و غمخواریت

می کنم اندر رهت *** جان به قربان یا حسین *** اذن میدانم بده *** ای عموجان یا حسین

اندر این دشت بلا *** بی کس و یاری چرا *** زینب اندر خيمه گه *** می کند زاری چرا

من تو را جان عمو *** خود غلام و بنده ام *** بی نهایت ای عمو *** پیش تو شرمنده ام

میر دشت کربلا *** شاه شاهان یا حسین *** اذن میدانم بده *** ای عموجان یا حسین

خواهم ای سلطان دین *** در زمین کربلا *** کشته گردم در رهت *** اندر این دشت بلا

خواهم اندر راه تو *** همچو گل پرپر شوم *** تا بلاگردان آن *** قامت اکبر شوم

جان مشتقاق مرا *** خود مسوزان يا حسين *** اذن میدانم بده *** ای عموجان یا حسین

بر رُخَت نظاره گر *** تا به کی ای جان شوم *** از غم بی ياريت *** با دلی سوزان شوم

کودکان اندر حرم *** با غم و آه و نوا *** تشنه لب در خیمه گه *** در زمین نینوا

سر زخجلت برده ام *** در گریبان یا حسین *** اذن میدانم بده *** ای عمو جان یا حسین

اذن میدانم بده *** جان زهرا مادرت *** تاکنم ای نازنین *** جان به قربان سرت

جای بابایم توئی *** جان زهرا مادرت *** تاکنم ای نازنین *** تا روم بی واهمه

شهسوار کربلا *** شاه خوبان یا حسین *** اذن میدانم بده *** ای عموجان یا حسین

مرغ دل پر می زند *** در هوایت يا حسين *** خواهم ای عمو دهم *** جان به راهت یا حسین

دردجان بگذشته است *** از نهایت یا حسین *** تا به کی سوزد دلم *** از برایت یا حسین

دوست دارم تا دهم *** جان به جانان يا حسين *** اذن میدانم بده *** ای عموجان یا حسین

ص: 186

ای عموجان عمّه ام *** با دلی محزون و زار *** از غم بی ياريت *** باشد او زار و فکار

جان زینب خواهرت *** اذن قاسم کن عطا *** تا به راهت ای عمو *** جان و سر سازم فدا

چون ببينم زینبت *** دل پریشان یا حسین *** اذن میدانم بده *** ای عموجان یا حسین

اذن میدان را حسین *** کرد بر قاسم عطا *** شد روان آن نوجوان *** سوی جنگ اشقيا

قاسم رعنا جوان *** اندر آن میدان کین *** حمله ور شد ناگهان *** بر سپاه مشركين

جسم قاسم خون تپان *** در بیابان يا حسين *** اذن میدانم بده *** ای عموجان يا حسين

اندران دشت بلا *** وادی شور و جنون *** پيكر صد چاک او *** برزمین شد غرق خون

زیر سم اسب ها *** جسم قاسم چاک چاک *** گفت ای عمو بيا *** خون طپانم روی خاک

بر سرم از راه مهر *** شو شتابان یا حسین *** اذن میدانم بده *** ای عموجان يا حسين

جسم قاسم را حسین *** برد سوی خیمه گاه *** مادرش بر سرزنان *** با دلی پر سوز و آه

گاه بر سر میزند *** گاه زاری می کند *** از فراق نوجوان *** بی قراری می کند

رفته قاسم از برم *** آه آسان يا حسين *** اذن میدانم بده *** ای عموجان يا حسين

گفت ای سلطان دين *** قاسمم قربان تو *** جان صد قاسم شود *** هم فدای جان تو

قاسمم قربان تو *** در ره داور شده *** در ره دین خدا *** همچو گل پرپر شده

نیستم از مرگ او *** من پشیمان یا حسین *** اذن میدانم بده *** ای عمو جان یا حسین

ص: 187

نوحۀ حضرت قاسم علیه السلام

می شود داماد، قاسم، حجله اش برپا کنید *** حجله اش برپا کنید

یکدم ای محنت نصيبان، غم ز دل بیرون کنید *** از حنای عیش قاسم، دست و پا رنگین کنید

گوبیایید عمه هایش، اندر این دشت بلا *** بر کف قاسم ببندند، از وفاداری، حنا

حجله گاهش را بپا اندر دل صحرا کنید *** حجله اش برپا کنید

گوبیارد رخت شادی زینب محزون زار *** در بر قاسم نماید با دلی زار وفکار

آتش از سوز جگر او بر سر مجمر کند *** بر سر قاسم سرودی از محبت سر کند

همرهی با مادر شوريده شيدا كند *** حجله اش برپا کنید

با دلی بشکسته ای یاران به صد آه و نو *** تخت دامادی بیارید از درون خيمه ها

خلعت دامادی اش از سوز دل غوغا کنید *** حجله اش برپا کنید

قاسم رعنا جوان شد جانب اعدا روان *** در پی او مادر دلخسته اش زاری کنان

كای جوان رحمی به حال مادر دل خسته کن *** رحمی ای تازه جوان بر این دل بشکسته کن

گفت کای مادر مرا در دشت کین پیدا کنید *** حجله اش برپا کنید

پیکر قاسم شد اندر آن زمین غلتان به خون *** غرقه خون افتادی اندر دامن دشت جنون

از دم شمشیر کین شد جسم قاسم خون طپان *** سرنگون از صدر زین شد قاسم تازه جوان

از غم رعنا جوانم شورش و ويلا كنيد *** حجله اش برپا کنید

چون فتاد از صدر زین بر خاک، آن نور دو عین *** زد صدا عموی خود سلطان مظلومان حسين

شاه دین از خيمه ها آمد چو بالای سرش *** دید اندر خاک و خون افتاده از کین پیکرش

گفت فکری بهر داماد شه بطحا کنید *** حجله اش برپا کنید

شاه دین در خیمه آورد آن تن صد پاره اش *** وای بر حال دل آن مادر بیچاره اش

دید قاسم آمده غلتان به خون صد پاره تن *** گفت کای تازه جوانم وای بر احوال من

گفت از نوحجله داماد را احیا کنید *** حجله اش برپا کنید

تازه دامادم زخون پاک خود بسته حنا *** رُود من بسته حنا از خون خود بر دست و پا

ص: 188

حجلۀ داماد من دیگر نباشد غیر گور *** قاسمم اینک دگر عاشق شده بر روی حور

ای عزیزان اشک و آه و خون دل سودا کنید *** حجله اش برپا کنید

تابکی بنشینم ای مادر نمایم رود رود *** تا بکی بر نعش صد چاک تو من خوانم سرود

کی چنین پرپر نموده این گل روی ترا *** کی به خون افكنده مادر، قد دلجوی ترا

ناله ها از سوز دل با چشم خون بالا كنيد *** حجله اش برپا کنید

قامت رود جوانم غرقه خون افتاده است *** بر دلم از مرگ او داغى فزون افتاده است

ن وجوان روح روان آرام جانم رود رود *** قاسم مهپاره شیرین زبانم رود رود

همرهی با من ز داغ رود مه سیما کنید *** حجله اش برپا کنید

تاقیامت داغ قاسم بر دلم افتاده است *** داغ این صدر پاره پیکر مشکلم افتاده است

رفت از دست من اینک قاسم نو کدخدا *** رود ناکامم به راه دین حق گشته فدا

دیده از خون جگر از داغ او درياكنيد *** حجله اش برپا کنید

جان مادر دیده بگشا جان سوزانم ببین *** گشته ام از داغت ای روح روان ماتم نشین

دیده بگشا تا که بر روز سیاهم بنگری *** تا بر این خون دل و این اشک و آهم بنگری

در کنار پیکر قاسم دمی مأوا كنيد *** حجله اش برپا کنید

ص: 189

نوحۀ حضرت قاسم علیه السلام

ای قاسم رعنا جوان آرام جانم *** آرام جانم

رو جانب میدان مکن سرو روانم *** سرو روانم

آهسته تر ای نوجوان ای تازه داماد *** ای تازه داماد

مادر دمی آهسته تر ای رود ناشاد *** ای رود ناشاد

آتش مزن بر جان من ای رود مادر *** ای رود م ادر

ترسم گل رویت شود از کینه پرپر *** از کینه پرپر

کن ترک میدان و مزن آتش به جانم *** آتش به جانم

ای قاسم رعنا جوان آرام جانم

تو می روی دامن کشان از پیش مادر *** از پیش مادر

مادر مزن زین بیشتر در سینه آذر *** در سینه آذر

مادر چرا دل بسته ای بر جنگ اعداء *** بر جنگ اعداء

رحمی به حال من نما ای سرو بالا *** ای سرو بالا

برگرد سوی خیمه گه، ای نوجوانم ای نوجوانم *** ای نوجوانم

ای قاسم رعنا جوان آرام جانم

مادر نبستم حجله دامادیت را *** دامادیت را

مادر ندیدم از وفا من شاديت را *** من شاديت را

جانا مرو مادر شود قربانی تو قربانی تو *** قربانی تو

مادر به دل دارم غم پنهانی *** تو پنهانی تو

من سر عشق و عاشقی مادر ندانم *** مادر ندانم

ای قاسم رعنا جوان آرام جانم

مادر مرا آتش به جان افكنده ای تو *** افكنده ای تو

ص: 190

داغت نبینم ای جوان تا زنده ای تو *** تا زنده ای تو

مادر مسوزان بیش از این قلب فكارم *** قلب فکارم

بعد از تو جانا من کی دیگر ندارم *** دیگر ندارم

رحمی نما بر حال من ای نوجوانم *** ای نوجوانم

ای قاسم رعنا جوان آرام جانم

خوش میروی از پیش من سرو روانم *** سرو روانم

مادر سوی دشمن مرو جان جهانم *** جان جهانم

قربانی آن قامت و قد نكویت *** قد نکويت

مادر نما رحمی بر این داغ نهانم *** داغ نهانم

ای قاسم رعنا جوان آرام جانم

داری به دل ای نوجوان تا کشته گردی *** تا کشته گردی

خواهی که اندر خون خود آغشته کردی *** آغشته گردی

از مادر پیرت چرا تو دل بریدی *** تو دل بریدی

مادر مگر از مادر پیرت چه دیدی *** پيرت چه دیدی

مادر نکردی رحم بر قد کمانم *** قد کمانم

ای قاسم رعنا جوان آرام جانم

بودم به دل ای نوجوان شادت نمایم *** شادت نمایم

باید نشینم بعد از این یادت نمایم *** یادت نمایم

قربانی آن قامت و آن گیسوی تو *** آن گیسوی تو

مادر به قربان خم آن ابروی تو *** آن ابروی تو

ای کاش بعد از تو دگر زنده نمانم *** زنده نمانم

ای قاسم رعنا جوان آرام جانم

مادر بیا تا سنبل مویت بشویم *** مویت بشویم

مادر بيا تا آن گل رویت ببویم *** رويت ببویم

قصد قتال کوفیان از سر به در کن *** از سر به در کن

ص: 191

مادر بیا بر حال من فکری دگر کن *** فکری دگر کن

مادر رود از دوریت تاب و توانم *** تاب و توانم

ای قاسم رعنا جوان آرام جانم

اندر برم از داغ تو رخت عزا شد *** رخت عزا شد

عیش جوان من عزا در کربلا شد *** در کربلا شد

دیگر نخواهم زندگی بعد از تو مادر *** بعد از تو مادر

زین پس زنم از داغ تو بر سینه و سر *** بر سینه و سر

بعد از تو مادر روز و شب بر سرزنانم *** بر سرزنانم

ای قاسم رعنا جوان آرام جانم

ص: 192

نوحۀ حضرت قاسم علیه السلام

نوگل باغ حسن، قاسم شیرین سخنم *** شه گل پیرهنم (2)

نوجوانم به سوی لشکر کفار مرو *** ای قرار دل غمدیده افكار مرو

قاسم تازه جوان روح روان مادر *** مرو ای سرو روانم ز برم سوی سفر

بعد تو ای گل من باغم دوران چکنم *** شه گل پیرهنم (2)

یادگاری ز حسن شاخه شمشاد منى *** تو عزیز دل من قاسم داماد منى

به دلم بود که از مهر کنم دامادت *** کنم از غصه و غم های جهان آزادت

مرو از پیش من ای قاسم شيرين دهنم *** شه گل پیرهنم (2)

و مکن ای گل من جانب صحرای جنون *** منما این دل آتش زده را غرقه به خون

آرزوها به دل ای قاسم مه رو دارم *** آخر ای رود، چسان من ز تو دل بر دارم

قاسم ای روح روان سرو چمان چمنم *** شه گل پیرهنم (2)

قصد میدان منما ای گل گلزار حسن *** آتش از رفتن خود بر دل خونبار مزن

جان مادر به دلم حسرت دامادی توست *** به سرم ای شه من حجله گه شادی توست

مگذار از غم توناله و فریاد کنم *** شه گل پیرهنم (2)

بنشین تا که زنم شانه بر این گیسویت *** شو روان تا که ببینم قد بس دلجویت

تو امید من و آرام دل زار منی *** هم امان دل بس خسته و افکار منی

قاسم ماه رخم ای شه گلگون بدنم *** شه گل پیرهنم (2)

دلم از رفتن خود ای گل من خون منما *** مادر دل شده را واله و مجنون منما

تو مخواه اینکه نمایم ز غمت آه و فغان *** پیش این مادر دلخسته افسرده بمان

تا از ین بیش ز دل ناله و زاری نکنم *** شه گل پیرهنم (2)

عاقبت شد به سوی جنگ، روان قاسم زار *** رفت زد بر دل آن مادر غمدیده شرار

پیکرش غرقه به خون شد ز دم تیغ و سنين *** بر سرش آمدی از مهر و وفا تا که حسین

گفت ای تازه جوان نوگل باغ حسنم *** شه گل پیرهنم (2)

ص: 193

نعش قاسم چو ز جبهه به سوی خیمه رسید *** مادرش پیکر صد پارۀ قاسم چو بدید

دستها زد به سر و موی پریشان می کرد *** بر سر نعش پسر زاری و افغان میکرد

گفت ای رود جوان قاسم گلگون کفنم *** شه گل پیرهنم (2)

گفتم ای نوگل من و سوی اشرار مکن *** بهر میدان با این همه اصرار مکن

رفتی و خون به دل خسته مادر کردی *** گفتم ای کاش دگر باره برم برگردی

حال آن مادر غمدیده افسرده منم *** شه گل پیرهنم (2)

آتشی گشته به پا، در دلم ای سرو روان *** گرفته از تن دگر ای تازه جوان تاب و توان

می رود تا به فلک آه من زار حزين *** باورم کی شود افتاده عزیزم به زمین

اینک این من که اسیر غم و درد و محنم *** شه گل پیرهنم (2)

تازه داماد رود کی به سوی حجله گور *** از دل اهل حرم رفته دگر سور و سرور

قاسم غمزده از خون سرش بسته حنا *** این بود حاصل داماد، در این دشت بلا

خیمه گه از غمت ای جان شده بیت الحزنم *** شه گل پیرهنم (2)

ص: 194

نوحۀ حضرت قاسم علیه السلام

قاسم مرو میدان *** جانم به قربانت *** بنشین دمی *** ای جان *** مادر به قربانت

رُو جانب میدان *** ای نازنین داری *** این مادر پیرت *** بر کی تو بسپاری

بود آرزو بر دل *** دامادیت مادر *** ای آه و افغان از *** ناشایت مادر

بعد از تو ای مادر *** دیگر چه سازم من *** یک دشت پر باشد *** از لشکر دشمن

قاسم مرو میدان *** مادر به قربانت

بی یار گردم من *** مادر در این صحرا *** در دشت پر کينه *** با شورش و غوغا

برحال زار من *** رحمى نما مادر *** رفتن به میدان را *** بیرون نما از سر

مادر نمی بینی *** برحال زار من *** جانا ببين اينک *** حال فكار من

قاسم مرو میدان *** مادر به قربانت

برگرد، مادر جان *** از جنگ این لشکر ترسم گل رویت *** از کین شود پرپر

مادر نظر بنما *** بر آه و افغانم *** رحمی کن ای قاسم *** بر چشم گریانم

ترسم روی میدان *** ای ماه روی من *** خود برنگردی تو *** و مادر به سوی من

قاسم مرو میدان *** مادر بر قربانت

رَخت عروسی هم *** بهرت بریدم *** من افسوس مادر جان *** عیشت ندیدم من

می ترسم ای مادر *** کز لشکر اعدا *** صد پاره تن کردی *** ای رود مه سیما

جز تو کسی دیگر *** مادر ندارم من *** از هجرت ای مادر *** بین اشکبارم من

قاسم مرو میدان *** مادر بر قربانت

ترسم روی میدان *** بیچاره گردم *** من اندر دل هامون *** آواره گردم من

دستم به دامانت *** قاسم مرو میدان *** گردم به قربانت *** قاسم مرو میدان

ترسم که عیش تو *** مادر عزا گردد *** این بزم دامادی *** ماتم سرا گردد

قاسم مرو میدان *** مادر به قربانت

ماه دل آرايم *** سرو روان من *** ای قاسم مه رو *** آرام جان من

ص: 195

مادر بيا بينم *** مهر و مه رویت *** جانا زنم شانه *** بر سنبل مويت

مادر بیا بینم *** از مهر گیسویت *** و مادر فدای آن *** محراب ابرویت

قاسم مرو میدان *** مادر به قربانت

شد قاسم مه رو *** آخر سوی میدان *** زیرا که جان او *** بود عاشق جانان

ورد زبان او *** الله اكبر بوداز تیغ کین پاره اندر نبرد آن *** قوم ستمگر بود

گِردش گرفتند آن *** قوم ستمکاره *** کردند جسم او *** از تیغ کین پاره

قاسم مرو میدان *** مادر به قربانت

در خاک و خون خود *** او دست و پا می زد *** قاسم عمویش را *** آندم صدا می زد

برنعش پاک او *** ناگه حسین آمد *** فرزند فاطمه *** با شور و شین آمد

چون از وفا آمد *** تا بر سر قاسم *** در خاک و در خون دید *** او پیکر قاسم

قاسم مرو میدان *** مادر به قربانت

آن پیکر پاره *** تا خیمه گاه آورد *** سوی حریم خود *** با اشک و آه آورد

مادر نظر بنمود *** بر پيکر قاسم *** افغان و زاری کرد *** او بر سر قاسم

گفتا که ای مه رود *** عيشت عزا گردید *** هنگامۀ ماتم *** در کربلا گردید

قاسم مرو میدان *** مادر به قربانت

زینب در افغان گفت *** کای نازنین من *** غلتان به خون گشتی *** ای مه جبین من

عمّه به قربان *** جسم پر از خونت *** گر دیده ام عمه *** امروز مجنونت

از خون خود عمّه *** بر پا حنا کردی *** جانا چه خوش عیشی *** در کربلا کردی

قاسم مرو میدان *** مادر به قربانت

ص: 196

نوحۀ زنجیر زنی (حضرت قاسم علیه السلام )

بیا مادر از حرم بیرون، سرو بستانت میرود میدان *** کفن بنما در بر قاسم مونس جانت می رود میدان

چو رفتم من بر نگردیدم از سوی میدان صبر کن مادر *** اگر دیدی پیکرم را در خاک و خون غلتان صبر کن مادر

اگر آمد از سوی جبهه پیکرم بی جان صبر کن مادر *** ببین مادر از کنار تو زیب دامانت می رود میدان

نبستی گر حجله عیشم اجر تو مادر با خدای من *** مکن اما مادر محزون شيون و زاری از برای من

اگر کشته گشتم از کینه صبر کن مادر در عزای من *** گل باغ تازه روئیده در بهارانت میرود میدان

نیاوردی از برای من تو حنا گر در روز دامادی *** نبستی گربهرم ای مادر از وفاداری حجله شادی

تحمل کن گر به راه حق نوجوان خود را ز کف دادی *** برون آی از خیمه گه یک دم نور چشمانت میرود میدان

به دل بودت مادر محزون تا که بنمائی از وفا شادم *** ترا بود این آرزو مادر تانمائی از مهر دامادم

من اینک جای دامادی به جان دادن رضا دادم *** بیا بنگر نوگل خوشبو از گلستانت می رود مادر

اگر آمد غرقه اندر خون پیکر قاسم صبر کن مادر *** اگر دیدی جسم پر خون و بی سر قاسم صبر کن مادر

بریده گر دیدی ای مادر حنجر قاسم صبر کن مادر *** تماشا کن بلبل خوشخوان خوش الحان می رود میدان

به جای خلعت شادی کفن پوشیدهام در بر *** بیایم غرقه خون مادر به پیشت ساعتی دیگر

از سوی جبهه می آیم پس از چندی دگر بی سر *** نظاره کن مادر محزون جان جانانت میرود میدان

مگر مادر جان نمیبینی تو عمویم را بی کس و یاور *** نمی بینی بی کس و تنها زاده زهرا نازنین مادر

بیا جان مادرش زهرا مادر از جان قاسمت بگذر *** بیا مادر تا ببینی چون ماه تابانت می رود میدان

ببین یک سو دشتی از لشکر یک طرف عم من حسین تنها *** بیا بگذر از من ای مادر اندر این وادی حرمت زهرا

ع مویم را نمی باشد دگر یاری در این صحرا *** نظر کن ای مادر دلخون مرغ خوشخوانت می رود میدان

روم اینک سوی قربانگه لیک جان من صبر کن مادر *** مگر مادر بهترم من از نوجوانی هم چون علی اکبر

اگر دیدی پیکرم را در خاک و خون بی سر صبر کن مادر *** بیا بنگر سوی قربانگه پاره جانت می رود میدان

روم بهر یاری دین، من در پی امر زاده حیدر *** دلم خواهد تا که او بیند قاسم خود را غرقه خون پیکر

بیایم با پیکر خونین در صف محشر در بر داور *** نگر اینک مادر زارم مهر رخشانت می رود میدان

ص: 197

نوحۀ حضرت قاسم علیه السلام

ای قاسم رعنا جوان *** ای مونس جانم *** ای نور چشمانم

مادر دمی بنشین برم ای نازنین *** من ای مه جبین من *** دانم که مادر عزم جنگ کوفیان داری *** امّا زناچاری

خواهم نشینی دربرم یک لحظه ای مادر *** ای رود مه پیکر *** بنشین کنارم ای جوان دیگر مرنجانم *** ای نورچشمانم

آورده ام من از مدينه رخت دامادی *** هم جامۀ شادی *** اینک دلم خواهد کنم ای نوجوان شادت *** از مهر دامادت

خواهم که تاخوانم سرودی برسرت مادر *** ای زادۀ حیدر *** مادر نمیبینی چسان زار وپریشانم *** ای نورچشمانم

مادر دلم خواهد کنم از مهر دامادت *** دلشاد و آزادت *** اهل حرم آیند از بهر مبارکباد *** ای روددل ناشاد

آرد سكينه از وفا مادر حنای تو *** بندم به پای تو *** هم عمه ات خواند سرودی بهرت ای جانم *** ای نورچشمانم

مادر بيابهر خدا یک دم بگیر آرام *** ای رودخوش فرجام *** مادر روان شوتا ببینم آن قد رعنا *** ای سرو خوش بالا

رحمی نما از مهر قاسم بر دل مادر *** ای نوگل مادر *** از رفتن خودای جوان من مسوزانم *** ای نورچشمانم

مادر هوای حوریان داری به سر امّا *** رحمی به من بنما *** مادر مرو بهر خدا در جبهه دشمن *** ای گل عذار من

بس آرزوها در دل ای رعنا جوان دارم *** دردل نهان دارم *** گويانداری تو خبر از درد پنهانم *** ای نورچشمانم

قاسم به سوی لشکرادا روان گردید *** آن نوجوان گردید *** آنگه به جنگ دشمنان رزمی نمایان کرد *** در آن بیابان کرد

آخر فتاد از صدر زین آن قامت رعنا *** ای آه و واویلا *** گفت ای عموجان غرقه خون در این بیابانم *** ای نورچشمانم

چون نعش قاسم راحسين در خیمه ها آورد *** آن با وفا آور *** د زینب چودید آن قامت افتاده اندرخون *** اندر دل هامون

گفتاچه ظلمی ای خدا اینک به زينب شد *** روزم چنان شب شد *** یارب نظر بنما تو بر این قلب سوزانم *** ای نورچشمانم

آمد برون از خیمه گه چون مادر قاسم *** تا بر سر قاسم *** زد دستهایش برسر وگیسو پریشان کرد *** از سینه افغان کرد

گفتا که بعد از تو ندارد زندگی سودم *** ای روده ای رودم *** گفتم سوی میدان مرو ای ماه تابانم *** ای نورچشمانم

مادر نخواهم زندگی بعد از تومن دیگر *** ای غرقه خون پیکر *** رود جوانم قاسم نوکدخدای من *** ای با وفای من

مادر پس از تودیگر از جان و جهان سیرم *** زاروزمین گیرم *** قاسم تودرخون غرقه ای مادرنمی دانم ای نورچشمانم

جای لباس شادیت مادر سیه پوشم *** رفته ز سرهوشم *** مادر زخون خودحنابر دست و پا کردی *** ای مه لقا کردی

صدپاره تن برگشته ای ای رودنیکویم *** ای سرو دلجویم *** افتاده ای غلتان به خون در پیش چشمانم *** ای نورچشمانم

کی کرده صد پاره تنت ای ماه روی من *** رود نکوی من *** توغرقه خون گردیدی ومن ای گل پرپر *** بی یار وبی یاور

ص: 198

تا کی زنم از داغ توای رود خوش منظر *** برسينه وبرسر *** خون دل از دیده ز داغ تو بیفشانم *** ای نور چشمانم

رودم عروسی کردی و آخر عزا گردید *** در کربلا گردید *** آن بزم شادی همکنون ماتمسرا گردید *** در نینوا گردید

حال ای جوان ماه رو ای نازنين قاسم *** ای مه جبين قاسم *** رخت عروسی را بگو بر کی بپوشانم *** ای نور چشمانم

اهل حرم بر سر زنان شد بر سر قاسم *** بر پیکر قاسم *** هر یک به نوعی می کند زاری برای او *** اندر عزای او

برنعش قاسم هر یکی از دل نوا می کرد *** چون نینوا می کرد *** کای قاسم رعنا جوان ای مونس جانم *** ای نور چشمانم

در کربلا آخر عزا شد شادی قاسم *** دامادی قاسم *** شد آرزوی مادر قاسم همه بر باد *** قاسم زپا افتاد

بادیده های خونفشان با سینه ای سوزان *** هرروز شب نالان *** می گفت کای رعنا جوان با وفای من *** گلگون قبای من

هرگز دگرخوش دل نمی گردم در این دنیا *** ای سرو مه سیما *** اندر عزایت تا همیشه دیده گريانم *** ای نورچشمانم

ص: 199

نوحۀ حضرت قاسم علیه السلام

اذن میدانم بده جانم فدایت یا حسین *** جان فدایت یا حسین (2)

اذن میدانم بده زين بيش دلتنگم مکن *** جان فدایت ای عمو جان منع از جنگم مکن

اذن میدانم بده تا جان کنم قربان تو *** جان صد چون قاسم ای عمو فدای جان تو

خون به دل دارم بسی از ماجرايت يا حسين *** جان فدایت یا حسین (2)

کشته ياران و من تنها در اینجا مانده ام *** رحم کن جان عمو در کار خود وامانده ام

دوست دارم جان به قربان علی اکبر کنم *** جان خود قربانی آن شبه پیغمبر کنم

سر نهادم بر در دولت سرایت یا حسین *** جان فدایت یا حسین (2)

جان عمو قاسمت قربانی اکبر نما *** جان قاسم را فدای آن گل احمر نما

حیف باشد اکبر مه رو به خون غلتان شود *** ام ليلا از فراق اكبرش نالان شود

اذن میدانم بده حق خدایت یا حسین *** جان فدایت یا حسین (2)

ای عمو من قاسم بیچاره دلخسته ام *** کن ترحم يا حسین بر این دل بشکسته ام

جان بابایم حسن اذن جهادم کن عطا *** تا در این صحرا شوم قربانی راه خدا

قاسمت گردد به قربان وفايت يا حسين *** جان فدایت یا حسین (2)

مرگ، نزد من عمو جان از عسل شیرین تر است *** جان قاسم عاشق شمشیر و تیر و خنجر است

خواهم اندر راه جانان، جان کنم قربان تو *** مانده ام من ای عمو جان بر سر پیمان تو

اذن میدان مرا بنما عنایت یا حسین *** جان فدایت یا حسین (2)

در حرم از کودکان آید صدای العطش *** اصغرت از تشنه کامی ای عمو جان کرده غش

اهل بیتت در حرم بر سینه و بر سر زنان *** از غم بی ياريت ای شاه دین زاری کنان

خواهم این جان را دهم اندر منايت يا حسين *** جان فدایت یا حسین (2)

عمه ام زینب نشسته گوشه ای زار و غمین *** اهل بیت بی پناهت بی کس و ماتم نشين

جان چه باشد تا که در راه تو ای مولا دهم *** اذن میدانم عطا کن سر به پایت می نهم

کن تكلم جان به قربان صدایت یا حسین *** جان فدایت یا حسین (2)

ص: 200

حجله گاهم گور گشت و شد اجل تازه عروس *** بهر قاسم ای عمو هرگز مکن آه و فسوس

آرزو دارم شوم صد پاره اندر راه دین *** آرزو دارم شود رنگین ز خون من زمین

تا دهم جان عمو سر در رضایت یا حسین *** جان فدایت یا حسین (2)

اذن میدان قاسم مه رو گرفت و شد روان *** شد به راه دین حق از دست اعدا خون طپان

قاسم تازه جوان بر آرزوی خود رسيد *** مادر خونین جگر آه از دل نالان کشید

کشته شد قاسم ز خصم بی حیایت یا حسین *** جان فدایت یا حسین (2)

مادر غمدیده از داغ جوانش ناله کرد *** دامن از خون جگر از داغ او آلاله کرد

گفت کای رودم فدای قامت رعنای تو *** مادر دلخون فدای آن رخ زیبای تو

داغم از مرگ جوان شد بی نهایت با حسین *** جان فدایت یا حسین (2)

جان مادر آرزویم بود دامادت کنم *** حجلۀ عیش تو را خود بندم و شادت کنم

ژود مادر، بسته ای از خون خود بر پا حنا *** اینچنین آغشته بر خون آمدی مادر چرا

نالم از سوز جگر از این حکایت یا حسین *** جان فدایت یا حسین (2)

قاسم ای رعنا جوان آرام جانم رود رود *** نوجوان نوخطم سرو روانم رود رود

دیده از داغ فراقت ای جوان پر خون کنم *** و در این دشت و بیابان همچنان مجنون کنم

خون به دل دارم بسی از این جنایت یا حسین *** جان فدایت یا حسین (2)

عاشق جانان شدی ای رود ناکام جوان *** در بهار زندگی عمر جوانم شد خزان

زندگی بعد از تو ای آرام جان شد مشکلم *** از فراق رویت ای رعنا جوان خون شد دلم

جان قاسم ای شه دین شد فدایت یا حسین *** جان فدایت یا حسین (2)

ص: 201

نوحۀ حضرت قاسم علیه السلام

ای سرو بستان حسن ای نوجوان من *** آرام جان من

مادر شوم قربانی آن قد دلجویت *** بازآ که تا شانه زنم بر سنبل مويت

مادر دمی بنشین که آن روی گلت بویم *** ای قاسم نوکدخدا ای رود دلجویم

جانا رود از رفتنت تاب و توان من *** آرام جوان من

بنشین زمانی در برم ای رود ناشادم *** تا بر رخت سازم نظر ای تازه دامادم

من آرزوها بهر تو ای نوجوان دارم *** رحمی نما ای رود من بر حال افکارم

و جانب میدان مکن سرو روان من *** آرام جان من

خواهم زنم شانه بر آن گیسوی عنبر سا *** با زینب غم پرور و با خون جگر لیلا

خواهم کنم اندر برت من خلعت شادی *** خواهم زمانی من کنم از مهر آزادی

از رفتنت مادر مزن آتش به جان من *** آرام جان من

مادر شوم قربانی محراب ابرویت *** گردم فدای طره ای از تار گیسویت

جانا روان شو در برم تا قامتت بینم *** هرگز مباد ای نازنین در سوگ بنشینم

ای قاسم رعنا جوان جان جهان من *** آرام جان من

ای نوجوانم من به دل دامادیت دارم *** جانا ترحم کن تو بر این جان تبدارم

خواهم که خوانم من سرودی بر سرت مادر *** در شام دامادی نشینم در برت مادر

مگذار از داغت رود از دل فغان من *** آرام جان من

من اندر این صحرا ندارم جز تو غمخواری *** این مادر پیر ای جوان بر کی تو بسپاری

عزم جهاد اينک مکن ماه دل آرايم *** ورنه به دنبال تو من از خیمه می آیم

رحمی نما قاسم تو بر قد كمان من *** آرام جان من

بر تن لباس جنگ ای مادر چرا داری *** عزم جهاد كوفيان، گويا به سر داری

کن ترک میدان ای جوان، بی غمگسارم من *** رحمی نما بر مادرت، محزون و زارم من

بنما ترحم بر من و درد نهان من *** آرام جان من

ص: 202

قاسم روان شد عاقبت بر جبهه کفار *** بیرون کشیدی از کمر شمشیر آتشبار

در جنگ دشمن همچنان شیر ژیان آمد *** از پیکر آن نوجوان آخر توان آمد

گفتا عمو جان آمده فصل خزان من *** آرام جان من

آندم شه دین بر سر قاسم شتابان شد *** از دیدن آن نوجوان، زار و پریشان شد

دیدی که جسم قاسمش بر خاک افتاده *** بر خاک گرم کربلا رخساره بنهاده

گفتا عمو جانم زدی آتش به جان من *** آرام جان من

آورد اندر خيمه گه چون پیکر قاسم *** دید آن تن صد پاره را چون مادر قاسم

از غم گریبان چاک زد آن مادر محزون *** میگفت مادر کی نموده پیکرت پر خون

عاجز شده در سوگ تو مادر بيان من *** آرام جان من

مادر نبستم حجله دامادیت را من *** گفتم مرو ای نازنین در جبهه دشمن

رفتی و جای شادیت مادر سیه پوشم *** مادر ببین کز داغ تو رفته ز سر هوشم

رَخت شهادت در برت کردی جوان من *** آرام جان من

ص: 203

بنت الهدی

خدا برتونهادی نام زینب *** که بود او خالق ايام زینب

فلک بارید خون از این مصیبت *** اسیری گشت تافرجام زینب

به کوی عشق در راه حسينش *** پر از خون جگر شد جام زینب

نگردد فارغ از غم تاقیامت *** نشسته مرغ غم بر بام زینب

چو بر نی دید آن گیسوی پر خون *** سر زلف حسین شد دام زينب

خدا داند که تا صبح قیامت *** ندارد التیام آلام زينب

شنیدن کی بود مانند دیدن *** ندیدی کوفه و نی شام زينب

مگر مهدی بیاید تا که او خود *** بر آرد از محبت کام زینب

از آن ساعت که پرپر شد گل یاس *** شده صبر و صبوری کار زینب

به مسلخ شد روان یار دل آرام *** ربوده از سینه ی خود آرام زينب

مگرنامحرمان دیدند او را *** که خود هرگز ندید اندام زينب

به یک آهش مگر تاوان دهد عشق *** و يا جبران شود یک گام زینب

ز دشت کربلا وز کوفه و شام *** رسد بر گوش جان پیغام زینب

اسیری رفتن از کوفه تا شام *** از سوی عشق شد الهام زينب

بگفتا ما رایت الا جميلا *** علم شد بر فلک اعلام زينب

مدینه، کربلا و كوفه و شام *** به آنجاهم نشد ابهام زینب

به ياد ظهر عاشورای او، باش *** به دل داری اگر اکرام زينب

به دشت نینوا در پیش چشمش *** به خاک افتاده شد اصنام زينب

مگر هرکس به دل دارد غمی را *** خبر دارد ز صبح و شام زينب

کسی جز اهل دل آگه نگردد *** نه از آغاز و نی فرجام زینب

حسین شد کشته چون با کام عطشان *** رسیدی مرگ زود هنگام زینب

به کنج گور از داغ عزیزان *** ندارد التیام اسقام زینب

ص: 204

چو مادر نیلی از سیلی ز دشمن *** شد آن رخسار نیلی فام زینب

نهاده بارگاهش سر بر افلاک *** کجا شد خصم خون آشام زينب

فروشد فخر برخیل ملائک *** فرشته چون شدی خدام زينب

به شهر شام بنگر عاشقان را *** شتابان بهر بار عام زينب

اسير و هم يتيم و هر چه مسكين *** به گرد سفرهی اطعام زينب

مقلد بانوان بر بانوی عشق *** مقيّد خلق بر احکام زینب

به یادآور حسین و کربلا را *** اگر خواهی توهم انعام زينب

حسین شد کشته و شد خون بهایش *** خدای قادر علام زينب

به راه دين حسين گرديد قربان *** و این اسلام هم اسلام زينب

ص: 205

امّ المصائب

ستم نديده کسی در جهان، مقابل زینب *** نسوخت هیچ دلی در زمانه چون، دل زینب

چو دید جسم حسينش به زیر سم ستوران *** همان زمان و همان لحظه گشت قاتل زینب

برهنه جسم حسينش به خاک دید و از آن پس *** به روز حشر نگردد تمام مشكل زينب

مگر به کرببلا معجر از سرش بکشیدند *** که آفتاب نديده به خود شمایل زینب

هزار مرتبه مرگ از خدای خویش طلب کرد *** به شام گشت چو بزم شراب منزل زينب

به روزگار اگر هر چه گشت قسمت هرکس *** به غیر محنت و ماتم نگشت شامل زینب

اگر معادل هر ذی حیات چیزی هست *** شده است محنت و درد و بلا معادل زينب

به دشت کرببلا کشته شد حسين غريب *** امان ز قتل حسین و امان از این دل زینب

به کودکی و پس از دیدن شهادت مادر *** یک عمر غیر مصيبت نبود حاصل زينب

ز خاک تربت او بوی درد می آید *** که نیست خاک سیه آخرین مراحل زینب

ز داغ سينۀ آتش گرفته ام پیداست *** که تا همیشه رود سوی شام محمل زينب

از اشک و خون جگر سفرهای است گسترده *** به هر کجا که به پا می کنند محفل زینب

گمان مدار که بعد از وفات بانوی پر غم *** شود تمام، غم و محنت مداول زینب

ز داغ قتل حسین تا به حشر می نالد *** که قبر هم نبود آخرين منازل زينب

زمین قرار نگیرد ز بی قراری هاش *** کدام خاک شود در زمانه حامل زینب

به روزگار کسی شرح غم نخواهد کرد *** مگر که کشتی غمها رسد به ساحل زينب

اگر زمنقبت دختر علی گوئید *** مصیبت است که کامل کند فضائل زینب

به حق داغ دل دختر علی يارب *** نمای شامل امت دعای أجل زينب

ص: 206

نوحۀ طفلان زینب علیه السلام

ای برادر این دو طفلان را به قربانگه ببر *** سوی قربانگه ببر (2)

جان خواهر یا حسین ای نور چشمان ترم *** تا به کی بی یاریت ای شاه خوبان بنگرم

در زمین کربلا بی یار و بی یاور شدی *** بی معین و یار و یاور بی کس و مضطر شدی

این دو طفلان مرا ای زاده خیرالبشر *** سوی قربانگه ببر (2)

یا حسین ای نور چشمان على و مصطفی *** جان خواهر دوست دارم کز ره عهد و وفا

طفلهایم را فدایت ای شه خوبان کنم *** این دو را در راه توقربانی جانان کنم

این دو طفلان حزين را چون دوتا قرص قمر *** سوی قربانگه ببر (2)

در زمین کربلا این دشت پر از واهمه *** جان زهرا مادرت ای نور چشم فاطمه

جان بابايت على آن کشته محراب خون *** یا حسین در این زمین پر بلا، دشت جنون

بهر قربان اين دو طفلان حزین خون جگر *** سوی قربانگه ببر (2)

از غم بی ياريت در پیچ و تابم یا حسین *** لب گشا ای نازنین اندر جوابم یا حسین

بهتر از اکبر نباشد طفلهای زار من *** یا حسین اندیشه بنما لحظه ای در کار من

طفلها را بهر قربان در ره داور ببر *** سوی قربانگه ببر (2)

تا به کی بی یاریت ای شاه خوبان بنگرم *** بنگر ای سلطان مظلومان به چشمان ترم

آتش افتاده به جانم از غم بی ياريت *** سینه می سوزد ز بی یاری و بی غمخواریت

این دو را از بهر قربانی به راه دادگر *** سوی قربانگه ببر (2)

کربلا میدان جان دادن به راه کبریاست *** یا حسین بنگر چه آشوبی در این صحرا به پاست

کوفیان بی حیا در دشت کین باهمهمه *** تشنه خون تواند ای یادگار فاطمه

این دو طفلان را در این دشت پر از خوف و خطر *** سوی قربانگه ببر (2)

آرزو دارم که در راه توای خون خدا *** طفلهایم را ببينم هر دو سر از تن جدا

جان خواهر یا حسینم از چه بنمائی درنگ *** كن روان این طفلكان را خود سوی میدان جنگ

طفلها را جانب میدان ببر زین رهگذر *** سوی قربانگه ببر (2)

ص: 207

اذن میدان چون حسین بر طفلكان زار داد *** پای بر میدان چو آن طفلان زیبا رو نهاد

لشکر خونخوار کوفی تشنه اندر دشت خون *** تشنه خون کوفیان پست، در دشت جنون

حمله آوردند بر آن کودکان نامور *** سوی قربانگه ببر (2)

پیکر آن نوگلان در خاک و خون آغشته شد *** آن دو نور چشم زینب اندر آنجا کشته شد

بر سر طفلان خواهر شاه خوبان چون رسید *** آن دو نوگل را حسین چون جان خود در بر کشید

گفت زینب را چه می آید خداوندا به سر *** سوی قربانگه ببر (2)

پیکر صد پارۀ طفلان به سوی خیمه برد *** جانش از آن پیکر صد پارۀ طفلان فسرد

گفت خواهر زينبم بیرون بیا از خیمه گاه *** پيكر صد چاک طفلانت رسید از رزمگاه

زینب غمدیده اما از حرم نامد به در *** سوی قربانگه ببر (2)

گفت اندر خيمه گه او با دلی زار و ملول *** این دو قربانی نمای از زینب محزون قبول

جان عالم ای حسین من فدای جان تو *** جان صدها طفل زينب هم شود قربان تو

کاش بودم جان خواهر باز طفلانی دگر *** سوی قربانگه ببر (2)

ص: 208

نوحۀ حضرت مسلم علیه السلام

ای خدا امشب به شهر کوفه من بی یاورم *** در کجا رو آورم (2)

یا رب اندر شهر کوفه بی کس و بیچاره ام *** دور از ش هر و دیارم، خسته و آواره ام

در میان کوچه ها می گردم از جور خسان *** مانده ام تنها و بی کس در میان کوفیان

کاش بودی طفلهای زار من اندر برم *** در کجا رو آورم (2)

کوفیان کردند مهمانم در این شهر غریب *** اندر این بیداد که با مردمانی بس عجيب

با من خونین جگر چون عهد و پیمان بسته شد *** ساعتی دیگر ز جور کوفیان بشکسته شد

ای خدا دیگر نمی دانم چه اید بر سرم *** در کجا رو آورم (2)

بی کس و بی خانمان در شهر غربت مانده ام *** از جفای کوفیان بیچاره و درمانده ام

خون رود از دیدهام از داغ طفلان حزين *** دشمنم کرده است قصد جانم و اندر کمین

شكوه ها دارم بسی زین مردمان از داورم *** در کجا رو آورم (2)

در دل شب مانده ام تنها میان کوفیان *** تشنه بر خونم همه با تیغهای جان ستان

جرم من آخر چه باشد ای خدای مهربان *** کاینچنین افتاده ام در چنگ قوم ناكثان

من سفير زاده زهرا و پور حیدرم *** در کجا رو آورم (2)

کودکان خردسالم از دم تیغ جفا *** غرقه خون گشتند و جان داده به صحرای بلا

از فراق طفل هایم میخورم خون جگر *** داغشان دائم زند بر جان زار من شرر

آتشی افتاده بر این جان پر از آذرم *** در کجا رو آورم (2)

در دل شب در میان کوچه ها زار و غريب *** نیست جز سوز دل و خون جگر بهرم نصیب

بر سر عهد و وفا يا رب به اینجا آمدم *** بارالها اندر این غربت حسین را قاصدم

این همه نامردمی هرگز نباشد باورم *** در کجا رو آورم (2)

شهر پر از دشمن خونخواره و یک بار نیست *** بر دل پر حسرت من هیچ کس غمخوار نیست

کوفیان مهمانیم کردند و از راه جفا *** حال بشکستند از نامردمی عهد و وفا

نیست جز کشته شدن تدبیر و راه دیگرم *** در کجا رو آورم (2)

ص: 209

کشته شد مسلم به دست کوفیان بی حیا *** بر سر دار الأماره شد سرش از تن جدا

در دم آخر چنین می گفت با صد شور و شین *** ای عزیز فاطمه سلطان مظلومان حسین

می برند از راه کين ای سرور خوبان سرم *** در کجا رو آورم (2)

ای عمو جان، جان مسلم، جانب کوفه میا *** می شوی در شهر کوفه بی کس و بی اقربا

جانب کوفه میا جان على اكبرت *** جان زینب خواهر غمدیده غم پرورت

باشد ای نور دو چشمان، لحظه های آخرم *** در کجا رو آورم (2)

یا حسین امروز، روز عید قربان من است *** از فراقت آتشی اندر دل و جان من است

کوفیان بد عهد و پیمانند ای نور دو عین *** رو سوی این ناكثان هرگز نیایی یا حسین

بر سر عهد و وفا شد پاره پاره پیکرم *** در کجا رو آورم (2)

تشنه لب اکنون دهم جان ای عزیز فاطمه *** زیر لب دارم ز داغ کودکانم زمزمه

کاش بودی تا که خود بینی چه آمد بر سرم *** کوفیان خنجر نهاده از جفا بر حنجرم

رو به سوی کوفه منما یا حسین ای سرورم *** در کجا رو آورم (2)

میروم ای زاده زهرا خدا یار تو باد *** دست لطف حق عزيز من نگهدار تو باد

بر من از تو ای عزیز فاطمه بادا سلام *** شد به دست کوفیان ای شاه دین عمرم تمام

جان فدایت کردم ای مهر منیر خاورم *** در کجا رو آورم (2)

ص: 210

نوحۀ حضرت مسلم علیه السلام

کوفیان، من مسلمم من مسلم بی خانمانم *** مسلم بیچاره ام *** بی کس و آواره ام

اندر این شهر غریب، آواره هرکو به کویم *** از غم آوارگی باخويشتن در گفتگویم

یا رب اندر شهر کوفه بی کس و بی هم نوايم *** کوفیان آخر من دل خسته مهمان شمایم

مسلم بیچاره ام *** بی کس و آواره ام

با من دور از وطن این اهل کوفه عهد بستند *** مردم دور از خدا عهد مرا آخر شکستند

اینک اندر غربت خود مانده ام بی یار و تنها *** در کنار کوچه ها سرگشته ام من روز و شبها

مسلم بیچاره ام *** بی کس و آوار هام

در دل شب بی کس و بی همزبان و دل غمینم *** در غم طفلان خود در کوچه ها ماتم نشینم

میرود خون از دو چشمم در عزای کودکانم *** از غم مرگ دو طفلان آتش افتاده به جانم

مسلم بیچاره ام *** بی کس و آواره ام

ای خدا از دست این نامردمان از عمر، سیرم *** می کنند آخر در این شهر پر از غوغا، اسیرم

هیچ کس چون کوفیان این گونه بد عهد و وفا نیست *** همچو این مردم کسی بد کاره و دور از خدا نیست

مسلم بیچاره ام *** بی کس و آواره ام

پیکرش را کوفیان صد پاره از شمشير کردند *** مردم دور از خدا در کار حق تزویر کردند

شیر را آن روبهان شفله اندر بند کردند *** تاسوی دارالاماره آن تن صد پاره بردند

مسلم بیچاره ام *** بی کس و آواره ام

مسلم بیچاره گفتا من که اندر شور و شینم *** اندر این بیدادگه در فکر مولایم حسینم

یا حسین فاطمه ای پاره جان پیمبر *** ای عمو از آمدن در شهر کوفه حال بگذر

مسلم بیچاره ام *** بی کس و آواره ام

جان عمو رو میاور از وفابر سوی کوفه *** رو مکن ای نازنین بر مردم بد خوی کوفه

من در اینجا میشوم قربانی اندر راه جانان *** تو سوی کوفه میا مولای من ای شاه خوبان

مسلم بیچاره ام *** بی کس و آواره ام

ص: 211

ترسم ای عمو بیایی همچو مسلم کشته گردی *** ترسم اندر خونت ای خون خدا آغشته گردی

جان اکبر جان قاسم یا حسین ترک سفر کن *** سوی کوفه آمدن را جان من از سر به در کن

مسلم بیچاره ام *** بی کس و آواره ام

کوفیان اکنون نمایند از جفا و کین شهیدم *** می کنند از زندگی این مردم دون نا امیدم

من که رفتم زین جهان اما خدا یار تو باشد *** دست حق، ای زاده زهرا نگهدار تو باشد

مسلم بیچاره ام *** بی کس و آواره ام

ص: 212

نوحۀ حضرت مسلم علیه السلام

در کوفه مسلم بی کس و بی یار و یاور شد *** با غم برابر شد(2)

پیک حسین چون جانب كوفه روان گردید *** بی یاور و یار و حزین در آن میان گردید

گفتا منم مسلم که فرزند عقیلم من *** هم بر شما گم گشتگان اینک دلیلم من

ای کوفیان بی وفا، دوران دیگر شد *** با غم برابر شد (2)

از جانب مولا حسین اینجا امیرم من *** جز امر او راهی دگر هرگز نگیرم من

من آمدم تادین پیغمبر کنم احيا *** فرمان دهم من بر شما از سوی آن مولا

هنگامه جور و جفا دیگر به آخر شد *** با غم برابر شد(2)

فرزند زهرا را شما کرديد مهمانی *** بستيد باسلطان دين عهد و پیمانی

من بر شما از سوی او امروز مأمورم *** جز گفتن حق بر شما ای قوم معذورم

این امر بر من از سوی پور پیمبر شد *** با غم برابر شد (2)

اما چگونه کوفیان آن عهد بشکستند *** قلب حزين مسلم از راه ستم خستند

آمد جفا روی جفا بر مسلم محزون *** تنها شد اندر کوفه با جان و دلی پر خون

جور و جفا بر مسلم از خصم ستمگر شد *** با غم برابر شد (2)

در کوفه شد بی همدم و بی یار و غمخواری *** می گفت در کوفه ندارم باور و ياری

در کوچه ها تنها میان دشمن خونخوار *** بی یاور و یار و معین با سینه ای غمبار

گفتا دلم خون از سوی این قوم کافر شد *** با غم برابر شد (2)

شد مسلم از راه ستم محزون و بیچاره *** در کوچه های کوفه شد بی یار و آواره

از درد دل باخويشتن او گفتگو می کرد *** وانگهه پناهی خود بهر او جستجو می کرد

آماده کشته شدن با تیغ و خنجر شد *** با غم برابر شد (2)

کردند قصد کشتنش آن كوفيان دون *** بنشسته اندر گوشه ای با حالت محزون

بهر دفاع از جان خود آماده شد آن شاه *** شمشیر میزد مسلم و می گفت يا الله

از آن همه ظلم و ستم جانش پر آذر شد *** با غم برابر شد (2)

ص: 213

یکباره آن قوم جفا جو حمله آوردند *** صد پاره جسم مسلم بی خانمان کردند

از ضرب شمشیر و سنان، مسلم ز پا افتاد *** کرد آن زمان از سینه پر درد خود فریاد

گفتا حسین جان، مسلمت قربان اکبر شد *** با غم برابر شد(2)

می گفت آخر کوفیان، جرم و گناهم چیست *** آخر من مضطر کسی پشت و پناهم نیست

ای کوفیان، من بر شما امروز مهمانم *** دیگر چه می خواهید از این جسم بی جانم

جانم به قربان حسین در راه داور شد *** با غم برابر شد(2)

تا بر سر دارالاماره پیکرش بردند *** آنجا دوباره پیکر پر خونش آزردند

گفت از شما ای کوفیان، من خواهشی دارم *** مهلت دهیدم تا که من بر قبله رو آرم

مسلم در آن جا رو سوی درگاه داور شد *** با غم برابر شد (2)

آنکه چنین فرمود كای نور دو عين من *** جانم فدای جانت ای مولا حسین من

جانا سوی کوفه میا ای زاده حیدر *** چون می شوی کشته تو ای فرزند پیغمبر

مسلم به قربان تو ای سبط پیمبر شد *** با غم برابر شد(2)

ای ابن عم با وفاجانا خداحافظ *** ای زاده زهرا میا جانا خداحافظ

دیدار ما افتاد ای جان تاصف محشر *** اما تو ای آرام جان از این سفر بگذر

مسلم به راهت يا حسين صد پاره پیکر شد *** با غم برابر شد(2)

ص: 214

نوحۀ طفلان مسلم علیه السلام

شرمی ای حارث بی دین بکن از داور ما *** مبر از تن سر ما(2)

ما يتيمان که چنین ناله و افغان داریم *** از غم داغ پدر سينه نالان داریم

ما اسیر تو و در خانه تو مهمانیم *** هم چو شمع از غم هجران پدر سوزانیم

نیست در خانه تو غیر خدا یاور ما *** مبر از تن سر ما (2)

رحمی از بهر خدا کن به دل خسته ما *** اینچنین ظلم مکن بر دل بشکسته ما

به خداوند نکشته است کسی مهمانش *** کس نیازرده کسی را ز جفا بر خوانش

سر جدا کردن مهمان نشود باور ما *** مبر از تن سر ما(2)

ما دو طفلان حزين بر تو پناه آوردیم *** بین ما و تو خداوند گواه آوردیم

قصد کشتن مکن ای حارث بی دین بر ما *** چاره دیگری ای حارث بی دین بنما

چشم بر راه نشسته به خدا مادر ما *** مبر از تن سر ما(2)

دست از دامن ماحارث بی دین بردار *** ما دو طفلان حزین را تو ببر در بازار

در پی کشتن ما این قدر ای سفله مكوش *** سر بازار ببر ما و در آن جا بفروش

سر مبر بهر خدا از تن و از پیکر ما *** مبر از تن سر ما(2)

چشم بر راه بود مادر ما، ای حارث *** مادر مضطر و غم پرور ما، ای حارث

به خداوند که ما بی گنهیم، ای ظالم *** به چه جرمی ز جفا جان بدهیم، ای ظالم

بنگر بر دل سوزان و دو چشم تر ما *** مبر از تن سر ما(2)

سر مبر از تن طفلان صغير، ای حارث *** جان طفلان حزین را تو مگیر، ای حارث

دست بردار زما اجر تو باپیغمبر *** مزن این قدر به جان و دل طفلان آذر

نظری کن به دو چشمان به خون اندر ما *** مبر از تن سر ما(2)

آخر از سوی خدای دو جهان آزرمی *** بنما از رخ پیغمبر خاتم شرمی

ما يتيمان که به دست تو اسیریم امروز *** زاده مسلم بی یار و صغیریم امروز

رحمی آور به دل مادر غم پرور ما *** مبر از تن سر ما(2)

ص: 215

ما که اندر دل شب ناله و آهی داریم *** نه ستم کرده کسی را نه گناهی داریم

مکن از راه جفا ظلم تو بر ما طفلان *** داغ ما را به دل مادر دلخون منشان

از دم تیغ جفا پر منما ساغر ما *** مبر از تن سر ما(2)

بود از کین به دل خسته ما داغ پدر *** چشم بر ره بنشسته ز غم ما مادر

از چه ظالم نکنی رحم تو بر شیون ما *** از چه رو این همه بر ما بکنی جور و جفا

شعله ور عالمی از سینه پر اخگر ما *** مبر از تن سر ما(2)

هر چه طفلان حزين شيون و زاری کردند *** هر چه خون از دل ماتم زده جاری کردند

آن دو طفلان حزین را سوی مقتل آورد *** عاقبت کرد همان کار که باید میکرد

گفت کای حارث بد اختر بد گوهر ما *** مبر از تن سر ما(2)

سر برید از تن طفلان حزين حارث دون *** تنشان کرد از این جور و جفا غرقه به خون

هر دو در خون خود آن روز طپیدند از كین *** به لب شط به شهادت رسیدند از کین

آخرین لحظه بگفتند که ای کافر ما *** مبر از تن سر ما(2)

خبر قتل يتيمان چوبه مادر آمد *** چه بگویم که چه بر مادر مضطر آمد

مو پریشان بنمود و ز دل افغان میکرد *** ناله ها در دل شب از دل سوزان می کرد

گفت یارب بنگر بر دل پر آذر ما *** مبر از تن سر ما(2)

داغ طفلان به دل مادر غمدیده چه کرد *** چه کند مادر دلخون شده با این همه درد

یاد می کرد از آن دسته گلانش گاهی *** می کشید از دل پر سوز و گدازش آهي

گفت کاین هدیه بود به محضر داور ما *** مبر از تن سر ما(2)

ص: 216

نوحۀ طفلان مسلم علیه السلام

از ما يتيمان حارث از بهر خدا بگذر *** بهر خدا بگذر

ما طفلهای بی کس و با غم گرفتاریم *** بی یاور و یاریم *** ما از غم داغ پدر اکنون عزا داریم *** بی یار و غمخواریم

رحمی نما بر جان ما طفلان بی یاور *** شرمی زپیغمبر *** ما هر دو مهمان توایم و هم عزا داریم *** در دست توخواریم

از ما يتيمان حارث از بهر خدا بگذر

داغ غم بابازند برجان ما آذر *** ای حارث کافر *** خون میرود از دیده ما از غم بابا *** رحمی نمابرما

در انتظار ما نشسته مادر محزون *** بادیده ای پرخون *** بر در نشسته منتظر از بهر ما طفلان *** باسینه ای نالان

از ما يتيمان حارث از بهر خدا بگذر

بابای ما را کوفیان بی حیا کشتند *** درخونش آغشتند *** اما تو رحمی کن به ما طفلان دلخونش *** اطفال محزونش

از کشتن ما دست بردار ای جفا کردار *** دست از ستم بردار *** ما کودکان دل غمین را کن رها حارث *** بهر خدا حارث

از ما يتيمان حارث از بهر خدا بگذر

بنشسته مادر منتظر در راه طفلانش *** اطفال نالانش *** ما را به حال خود گذار ای حارث *** از یاری منماستم کاری

ماکودکیم ای حارث وبر ماگناهی نیست *** ماراپناهی نیست *** از کشتن ما در گذر فکری دگر بنما *** خود می گذر از ما

از ما يتيمان حارث از بهر خدا بگذر

جور و جفا برما مکن زین بیشتر از کین *** ای دشمن دیرین *** گر فکرسیم و زر ربوده از سرتو هوش *** مارا ببربفروش

زنجير را از پای ما طفلان بیا وا کن *** خودفکر فردا کن *** بهر خدا ما طفلها بر حال خود بگذار *** با این تن تبدار

از ما يتيمان حارث از بهر خدا بگذر

اندیشه ای دیگر نما بر حال ما طفلان *** یا دیدۀ گریان *** رحمی کن ای حارث به ما طفلان خونین دل *** از حق مشو غافل

حارث نکشته هیچ کس در خانه اش مهمان *** با این دل سوزان *** بردار دست از کشتن ما طفلها حارث *** بهر خدا حارث

از ما یتیمان حارث از بهر خدا بگذر

در سینه، ما داغ غم مرگ پدر داریم *** خونین جگر داریم *** بگذار تا ما دستهای یکدیگر گیریم *** راه سفر کردیم

مادر نشسته اینک اندر انتظار ما *** آن دل فکار ما *** ما کودکان آخر مگر نه آل طاهائیم *** اکنون در این جائیم

از ما يتيمان حارث از بهر خدا بگذر

ص: 217

ما را نگر حارث چگونه اشک ریزانیم *** هم سینه سوزانیم *** در این دل شب می رود از دل فغان ما *** اشک روان ما

بر ما يتيمان رحم کن ما بی کس وزاريم *** با غم گرفتاریم *** بر سینه خود از ستم سوز جگر داریم *** داغ پدر داریم

از ما یتیمان حارث از بهر خدا بگذر

آخرنکرد آن بی حیارحمی بر آن طفلان *** با آن دل نالان *** از بهر قربانی ببرد آن نونهالان را *** اطفال نالان را

نه از خدا خوفی نمود و نه ز پیغمبر *** آن ملحد كافر *** در بند کرد آن کودکان را در دل صحرا *** ای آه و واویلا

از ما يتيمان حارث از بهر خدا بگذر

سر از تن آن كودكان آخر جدا بنمود *** *جوروجفا بنمود *** غلتان به خون خودش دندان کودکان آنجا *** بر دامن صحرا

در خون طپیدند از جفا آن طفلها از کین *** از خون زمین رنگین *** شد پیکر آن کودکان غلتان میان خون *** اندر دل هامون

از ما يتيمان حارث از بهر خدا بگذر

شد با خبر از حالشان چون مادر نالان *** از سوی آن طفلان *** بر سر زنان از داغشان مورا پریشان کرد *** از سینه افغان کرد

از سوزدل شب تا سحر درناله و افغان *** ان مادر نالان *** گاهی به سریرمیزد وگاهی فغان می کرد *** از سوزجان می کرد

از ما يتيمان حارث از بهر خدا بگذر

می گفت کای طفلان من مادر فدای تو *** سوزم برای تو *** بعد از شما دیگر ندار سود عمر من *** ای هردو رودمن

دیگر به چه دل خوش کنم بعد از یتیمانم *** شیون به سر می کرد *** سوز دل وجانم *** شبهای ماتم رابه سر باچشم ترمی کرد *** شیون به سر می کرد

از ما يتيمان حارث از بهر خدا بگذر

ص: 218

نوحۀ حر علیه السلام

جان حُرّ بی نوا گردد فدایت یا حسین *** جان فدایت یا حسین (2)

من تو را ای زاده زهرا حسین شرمنده ام *** بر در درگاهت ای سلطان خوبان بنده ام

سر به زیر از خجلت خود ای شها افكنده ام *** سر نهم ای نازنین در پیش پایت یا حسین

جان فدایت یا حسین (2)

کاش از مادر نزادم با چنین شرمندگی *** مرگ من ای شاه خوبان بهتر است از زندگی

ای که شاهان میکنند اندر سرایت بندگی *** توبه کردم عفو کن حق خدایت یا حسین

جان فدایت یا حسین (2)

توبه کردم یا حسین جان عذر من را می پذیر *** خانه دل شد خراب ای شه بیا دستم بگیر

همچو مورم ای سلیمان پیش پای تو حقیر *** رحم کن بر حال حربی نوایت یا حسین

جان فدایت یا حسین (2)

جان مولا آن غلام حلقه در گوشت منم *** آتش عشق تو می سوزد همه جان و تنم

حال بر گو ای عزیز فاطمه من چون کنم *** از سر گذارم بر در دولت سرایت یا حسین

جان حر گردد فدای گوشه چشمان تو *** آخر ای مولا منم در این زمین مهمان تو

جان عالم گردد ای مولا فدای جان تو *** کن ترحّم آخر ای شه بر گدایت یا حسین

جان فدایت یا حسین (2)

زینبت را از جفا کاری، اگر آزرده ام *** از غم زینب خدا داند بسی افسرده ام

چوب این جور و جفا را جان مولا خورده ام *** آمدم من چون شنیدستم ندایت یا حسین

جان فدایت یا حسین (2)

یا حسین جان، جان زينب خواهر بی یاورت *** جان كلثوم و سکینه دختر غم پرورت

جان عباس جوان، جان علي اكبرت *** اذن ده تا جان دهد حرّ از برایت یا حسین

جان فدایت یا حسین (2)

ص: 219

بیش از این شرمنده ام ای زادۀ زهرا مكن *** بیش از این زار و نزارم اندر این صحرا مکن

در دل پر خون من زين بيشتر غوغا مكن *** در دلم افتاده شوری بی نهایت یا حسین

جان فدایت یا حسین (2)

اذن میدانم بده تا جان دهم در راه تو *** بر دلم افتاده مولا جان غم جانکاه تو

تا روم اندر جهاد دشمن بدخواه تو *** یک دم از یاری نما حر را رعایت یا حسین

جان فدایت یا حسین (2)

حر نام آور روان شد سوی جنگ کوفیان *** خویش را زد بر سپاه ننگ کوفی بی امان

عاقبت در خاک و خون افتاد و گفتا آن زمان *** کشته شد از کینه حر باوفایت یا حسین

جان فدایت یا حسین (2)

شاه مظلومان بیامد از وفا تا بر سرش *** دید افتاده به هامون پاره پاره پیکرش

زاده زهرا کشید آن جسم پر خون در برش *** زیر لب میگفت جان من فدایت یا حسین

جان فدایت یا حسین (2)

ص: 220

نوحۀ ندامت و شهادت حر علیه السلام

من حُرّم و از کرده ام بیحد پشیمانم *** مولا حسین جانم *** مولا حسین جانم

هستم غلام درگهت ای شاه مظلومان *** رحمی نما بر این گنه کار ای شه خوبان

بنگر من بیچاره را یک لحظه از احسان *** سیل سرشکم شد روان از دیده بر دامان

شاها من از کارم پشیمان و پریشانم *** رحمی کن از راه وفابر آه و افغانم

مولا حسین جانم *** مولا حسین جانم

یا عفو کن این تیره رو را يا قصاصم کن *** یا هم ز شرم این گنه، ای شه خلاصم کن

جانا مگر این بینوا از خويش، میرانی *** با اینکه اخلاص مرا ای شاه، میدانی

شاها گدا هستم من و محتاج احسانم *** بهر گدائی بر در درگاه سلطانم

مولا حسین جانم *** مولا حسین جانم

جانا کجا رو آورم من در دل این شب *** بخشا گناهم را بحق خواهرت زینب

شاها ببخشا و مکن زین بیشتر، خوارم *** با این سکوت خود مده زین بیش، آزارم

ای زینت عرش خدا بخشا گناهم *** جانا به جز درگاه تو جایی نمی دانم

مولا حسین جانم *** مولا حسین جانم

از راه غفلت خواهشت را گرچه رد کردم *** عفوم کن از راه کرم گر باتو بد کردم

من اشک از چشم حریمت گر بر آوردم *** اما پشیمانم حسین جانم غلط کردم

با دشمنت بشکسته ام من عهد و پیمانم *** عفوم نما تا در رهت سازم فدا جانم

مولا حسین جانم *** مولا حسین جانم

لب باز بنما یا حسین با من سخن بر گو *** از پیش درگاهت مرانم ای شه نیکو

بشکن سکوتت را بحق مادرت زهرا *** جز تو ندارم من کسی در این دل صحرا

بنگر که اندر آتش از شرم گناهانم *** جانا خدا داند که من بيحد پشیمانم

مولا حسین جانم *** مولا حسین جانم

ص: 221

گر رانیم از پیش خود رو بر کجا آرم *** بنگر به خونم تشنه اند این خصم خونخوارم

اینک که بخشیدی مرا ای شاه بی یاور *** اذنم بده تا رو کنم بر جنگ این لشکر

اکنون که عفوم کردهای ای جان جانانم *** بر عهد تو تا پای جان ای شاه، میمانم

مولا حسین جانم *** مولا حسین جانم

چون بستم از غفلت ترا ای شاه خوبان راه *** خواهم که باشم اولین قربانیت ای شاه

فرزند زهرا اذن بر حر دلاور داد *** شد رو به رو با کوفیان اینسان ندا در داد

محرم، من و عبد حسین فرزند زهرایم *** جان می دهم در ماریه در راه مولایم

من حامی پور على آن شاه مردانم *** آماده ام سازم فدا اندر رهش جانم

مولا حسین جانم *** مولا حسین جانم

حُرّ دلاور زد به قلب لشکر دشمن *** شورش فتاد اندر میان حزب اهریمن

حُرّ من و هم کمترين عبد حسینم من *** اینک ز بی یاری او در شور و شینم من

من با شما دونان شکستم عهد و پیمانم *** خود را غلام و بنده آن شاه می دانم

مولا حسین جانم *** مولا حسین جانم

غلتان به خون گردید و از تیغ بی دینان *** شد سرنگون از زین ز جور آن بد آئينان

خونش روان بر خاک گرم کربلا گردید *** اول شهید دین در آن دشت بلا گردید

آندم صدا کرد از جگر، کای نور چشمانم *** گر بر سرم آیی شود جان دادن آسانم

مولا حسین جانم *** مولا حسین جانم

چون نالۀ حُرّ را شنید آن شاد مظلومان *** آمد به بالینش حسین با سینه سوزان

گفت این شهادت را به تو ای ز مبارک باد *** بادا حلال آن شیر پاکت را که مادر داد

غلتان به خون کشتی تو و کردی پریشانم *** سر را گذار ای حر دمی بر روی دامانم

مولا حسین جانم *** مولا حسین جانم

حُرّ با حسین گفتا که ای سلطان مظلومان *** آیا ز من راضی شد ای سرور دوران

فرمود فرزند علی آری بود اينسان *** راضی ز تو هم من شدم هم خالق سبحان

ای حر، مزن زین بیش، آتش بر دل و جانم *** از داغ خود آتش زدی بر قلب سوزانم

مولا حسین جانم *** مولا حسین جانم

ص: 222

بشنید این مطلب چو او از جمله غمها رست *** کردی تبسم با حسین چشم از جهان بر بست

برداشت آندم پیکر او را حسین از خاک *** آورد اندر خیمه گه آن پیکر صد چاک

فرمود کای اهل حرم برگشته مهمانم *** از داغ جانکاهش ز دیده اشک افشانم

مولا حسین جانم *** مولا حسین جانم

ص: 223

نوحۀ وهب علیه السلام

سوی میدان باشد وهبِ تازه جوان *** نو عروسش ز قفا بر سرو بر سینه زنان

با دلی زار و فکار *** بی کس و بی غمگسار

گفت، کای تازه جوان ای وهب ناشادم *** به سوی جنگ مرو ای نازنین، دامادم

به سوی لشکر کار مرو، ای جانم *** رحم بر تازه عروست بنما جانانم

با دلی زار و فکار *** بی کس و بی غمگسار

تو سوی جنگ، روانی میز محزون چکنم *** بی کس و یار و حزين در دل هامون چکنم

بیش از این خون به دلم ای گل بی خار مکن *** به دلم آتشی از رفتنت ای یار مکن

با دلی زار و فکار *** بی کس و بی غمگسار

وهب تازه جوان روح روانم برگرد *** ای دل آرام مبر تاب و توانم برگرد

مگر از تازه عروست به جهان سیر شدی *** که چنین مایل بر نیزه و شمشیر شدی

با دلی زار و فكار *** بی کس و بی غمگسار

به تن ای دلبر من جوشن و خفتان داری *** من محنت زده را، آه به کسی بسپاری

بعد تو من چکنم دلبر شیرین سخنم *** تازه داماد من ای دلبر سیمین بدنم

با دلی زار و فکار *** بی کس و بی غمگسار

ترک میدان بنما رحم نما بر من زار *** مزن اینقدر به جان من دلخسته شرار

لحظه ای آی که تا آن گل رویت بويم *** بنشین در برم ای دلبر نيكو رويم

با دلی زار و فکار *** بی کس و بی غمگسار

تازه داماد نما رحم بر این تازه عروس *** مکن این حجله گه عیش پر از آه و فسوس

بنشین در بر من تا دل خود شاد کنم *** دل خود را ز غم و غصه، من آزاد کنم

با دلی زار و فکار *** بی کس و بی غمگسار

جان من بر کف خود رنگ حنا داری تو *** از چه از جان جوان خسته و بیزاری تو

خون به جای من افسرده تو ای یار مكن *** غمی از نوبه دل خسته پر بار مکن

ص: 224

با دلی زار و فکار *** بی کس و بی غمگسار

گفت با تازه عروسش وه خون شده دل *** کارم افتاده در این دشت بلا بس مشكل

میروم از برت ای یار سوي دشت بلا *** مکن ای یار جوانم پس از این ناله و آه

با دلی زار و فکار *** بی کس و بی غمگسار

بهر ياري حسين شد به سوی جبهه روان *** گشت داماد جوان غرقه به خون، در میدان

به سرش زاده زهرا دم آخر برسید *** نوعروسش ز وهب کرد دگر قطع اميد

با دلی زار و فکار *** بی کس و بی غمگسار

به سوی خیمه بیاورد، حسین پیکر او *** نظر افتاد چو بر جسم وهب مادر او

گفت یارب بکن این هدیه قبول از من زار *** كن شفيعم به قیامت وهب لاله عذار

با دلی زار و فکار *** بی کس و بی غمگسار

چو عروسش به سر پیکر داماد رسید *** آهی از سینه بر درد و دل زار کشید

به سر نعش وهب زاری و افغان می کرد *** با دل خون شده اش موی پریشان میکرد

با دلی زار و فکار *** بی کس و بی غمگسار

گفت کای یار جوانم چکنم با غم تو *** تا ابد در دلم ای یار بود ماتم تو

دلبرم عاشق حوران شده ای من چکنم *** گر تو خود عاشق جانان شده ای من چکنم

با دلی زار و فکار *** بی کس و بی غمگسار

نوعروس تومنم، چشم کشا جانانم *** دیده بگشانظری کن به دل نالانم

منم آن یار جوان توعزیز دل من *** بعد از این نیست بجز خون جگر حاصل من

با دلی زار و فکار *** بی کس و بی غمگسار

ص: 225

امان از جدایی

دلم میسوزد از سوز جدایی *** عزیز فاطمه پس کی می آیی

خدا سازد که سوز من سر آید *** خدا سازد که یارم از در آید

دهد پایان به شام و روز هجران *** سراغی نگیرد از این جان نالان

شکیبایی برفت از جان زارم *** نمی خواهی مگر پیشم بیایی

دلم میسوزد از سوز جدایی *** عزیز فاطمه پس کی می آیی

به دل مانده ز هجران تو داغي *** ز تو از کی بگیرم من سراغی

همه گویند در دشتی و صحرا *** خدا را جان مادر، جان زهرا

مشو سرگشته ی کوه و در و دشت *** به جان ما بکن فرمان روایی

دلم میسوزد از سوز جدایی *** عزیز فاطمه پس کی می آیی

شده درد جدایی مشکل من *** امان از این دل بی حاصل من

به روز ای نازنین افسرده حالم *** به شب پنهانی از هجرت بنالم

نمیگردی چرا پس همدم ما *** اگر ای خوب رو دلدار مایی

دلم میسوزد از سوز جدایی *** عزیز فاطمه پس کی می آیی

رواق منظر چشمم سرایت *** تویی سلطان دل من هم گواهت

همه گويند نیاید دلبرتو *** نمی آید دگر اندر بر تو

ولی من همچنان امیدوارم *** ترحم کن خدا را بر گدایی

دلم میسوزد از سوز جدایی *** عزیز فاطمه پس کی می آیی

ص: 226

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109