از کوفه تا پاریس

مشخصات کتاب

سرشناسه : نوربخش، سیدامین، 1360-

عنوان و نام پدیدآور : از کوفه تا پاریس: نگرشی نوین نسبت به انطباق سلوک حکومتی امیرمومنان علی (علیه السلام)، با مفاد اعلامیه حقوق بشر سازمان ملل متحد/ سیدامین نوربخش.

مشخصات نشر : اصفهان: انتشارات امیر فدک، 1400 -

ناشر دیجیتالی : موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان.

مشخصات ظاهری : ج.

شابک : دوره : 978-622-7866-16-2 ؛ ج.1 : 978-622-7866-17-9 ؛ ج.2 : 978-622-7866-18-6 ؛ ج.3 : 978-622-7866-19-3

وضعیت فهرست نویسی : فیپا

یادداشت : ج.2 و 3 (چاپ اول: 1400) (فیپا).

یادداشت : کتابنامه.

عنوان دیگر : نگرشی نوین نسبت به انطباق سلوک حکومتی امیرمومنان علی (علیه السلام)، با مفاد اعلامیه حقوق بشر سازمان ملل متحد.

موضوع : علی بن ابی طالب (علیه السلام)، امام اول، 23 قبل از هجرت - 40ق. -- دیدگاه درباره حقوق بشر

موضوع : Ali ibn Abi-talib, Imam I, 600-661 -- Views on human rights

موضوع : علی بن ابی طالب (علیه السلام)، امام اول، 23 قبل از هجرت - 40ق -- سیاست و حکومت

موضوع : Ali ibn Abi-talib, Imam I, 600-661 -- Politics and government

موضوع : کوروش هخامنشی، شاه ایران، - 529ق.م. -- سیاست

موضوع : Cyrus, The Great, King of Persia -- Policy

موضوع : سازمان ملل متحد. مجمع عمومی. اعلامیه جهانی حقوق بشر

موضوع : United Nations. General Assembly. Universal Declaration of Human Rights

موضوع : علی بن ابی طالب (علیه السلام)، امام اول، 23 قبل از هجرت - 40ق . نهج البلاغه -- حقوق بشر

موضوع : Ali ibn Abi-talib, Imam I. Nahjol - Balaghah -- Human rights

موضوع : حقوق بشر -- جنبه های مذهبی -- اسلام

Human rights -- Religious aspects -- Islam

کتیبه منشور کورش

*Cylander of Cyrus

حقوق بشر -- ایران -- تاریخ -- پیش از اسلام

Human rights -- Iran -- History -- To 633

حقوق بشر -- مطالعات تطبیقی

Human rights‪ -- Comparative studies

رده بندی کنگره : BP38/09

رده بندی دیویی : 297/9515

شماره کتابشناسی ملی : 8845964

اطلاعات رکورد کتابشناسی : فیپا

خلاصه :

کتاب از کوفه تا پاریس

نگرشی نوین نسبت به انطباق سلوک حکومتی امیرمومنان علی علیه السلام با مفاد اعلامیه حقوق بشر سازمان ملل متحد

مشخصات: 3 جلد در 1800 صفحه

ارتباط با نویسنده : 00989132675864 - anoorbakhsh14@gmail.com

ص: 1

اشاره

بسم الله الرحمن الرحیم

تقدیم

به ساحت مقدس احیاگر حقوق بشر

حضرت ولیعصر امام زمان

ارواحنا فداه

ص: 2

پیشگفتار

کتاب از کوفه تا پاریس، تلاش اندکی در راستای بیان عظمت مکتب امیرمؤمنان علی(علیه السلام) است. مؤلف، سعی کرده است با مبنا قرار دادن اعلامیه ی حقوق بشر ملل متحد، عملکرد و سلوک حکومتی آن حضرت را در انطباق با مفاد این اعلامیه به نمایش گذارد؛ و مرتبه و جایگاه حقوق انسان را در عمل و گفتار زیبا و ستودنی آن حضرت به تصویر کشد.

همچنین قصد بر آن بوده که با وسعت نگاهی جهان شمول، مخاطبان عام و خاص از هر ملیت، نژاد، اعتقاد و مذهبی را به مطالعه ی این کتاب دعوت نموده تا پس از تأمل بر مطالب آن، بتوانند مابین نظرات آن حضرت و مفاد این اعلامیه، یک مقایسه ی منصفانه داشته باشند؛ و به دور از هرگونه محدود نگری، تنها عقل و منطق را داور قرار داده و در پیشگاه وجدان خویش، نسبت به حقانیت مکتب و مرام آن حضرت قضاوت نمایند.

از سوی دیگر، هدف مؤلف در این مجال اندک، آن بوده تا با ارائه ی الگویی بی بدیل از نظام حکومتی و حقوقی آن حضرت در برابر مردم آن دوران، نشان دهد که این الگو -علی رغم بضاعت اندک آن جامعه در درک آن- تا چه میزان، نوین و مترقی بوده است؛ تا آنجا که حتی اکنون نیز می توان از این الگو در حل معضلات و بن بست ها و مشکلات لاینحل جامعه ی بشری، بهره مند گردید.

از این روی، در این کتاب، شاهد هستیم که چگونه سیره و سلوک درخشان آن حضرت، به گونه ای شگفت توانسته است حصار عصرها و قرن ها را درهم بشکند و تنها شعاع اندکی از آن بدین سان، در محتوای یک منشور بین المللی در قرن بیستم، تجلی و نمود یابد.

اما در بیان شمه ای از روند تاریخی و چگونگی شکل گیری منشور حقوق بشر و ارتباط آن با موضوع این کتاب، باید اشاره شود که جامعه ی جهانی پس از قرن ها ظلم و تعدی و خون ریزی و پایمال شدن حقوق انسان ها و همچنین در پس دو جنگ جهانی خانمان سوز، درنهایت از سر استیصال و ناچاری و همچنین به خاطر احساس خطر بر سر موجودیت انسان، تصمیم به تصویب یک منشور حقوقی گرفت تا بر اساس آن بتواند در پی یک اجماع جهانی، از حقوق به تاراج رفته ی بشر دفاع و حمایت نماید؛ از این روی، جامعه ی جهانی بر آن شد تا با

ص: 3

توسل به اندیشمندان، حقوق دان ها، سیاسیون، شخصیت های مذهبی و رجال حکومتی کلیه ی کشورها، از آنان برای تنظیم این نظامنامه ی حقوقی، استعانت و یاری جوید.

در نهایت، پس از مدت ها بحث و بررسی، در پی اجماع و توافق بین المللی بر سر مفاد آن و رأی مثبت اکثر کشورهای جهان، این نظامنامه تحت عنوان «اعلامیه ی جهانی حقوق بشر» در 10 دسامبر 1948 در اجلاس عمومی سازمان ملل متحد در قصر شایلو پاریس، به تصویب رسید.

از آنجا که اعلامیه ی حقوق بشر، حاصل یک توافق بین المللی بوده و جهانیان به اجماع بر اعتبار آن مهر تأیید زده اند و از آن جهت که می توان این اعلامیه را به نوعی عصاره و چکیده ی آراء و نظرات نخبگان و برترین اندیشمندان قرن بیستم در عرصه ی حقوق بشر دانست، لذا به سبب این مقبولیت جهانی، در این کتاب تصمیم بر آن شد که این اعلامیه، مبنا و معیار عمل قرار گیرد تا برای ایجاد یک رابطه ی قیاسی در این زمینه، در ارزش و اعتبار معیار قیاس، هیچ شک و شبهه ای باقی نماند.

لذا از آنجا که شیوه ی تألیف در این کتاب بر مبنای مقایسه است؛ بنابراین، تلاش شده است با ایجاد یک فضای مقایسه ای و با ارزیابی دقیق، جایگاه نظرات حقوقی آن حضرت، نسبت به مفاد اعلامیه ی حقوق بشر سنجیده شده و درصد انطباق پذیری در آن مشخص و معین گردد؛ تا از این طریق بتوان ابتدا، ارزش و اعتبار سلوک شگفتی ساز امام علی(علیه السلام) را در عرصه ی فردی و حکومتی، برای جهانیان آشکار و تبیین نمود؛ و سپس بتوان آن را به عنوان یک نظام حقوقی جهان شمول، نوین و بی بدیل ارائه داد.

برای درک بهتر این مطلب و آگاهی از برتری هر یک از این دو نظام حقوقی، کافی است که مرام و سلوک حکومتی امیرمؤمنان علی(علیه السلام) در زمینه ی حقوق بشر را در یک کفه ی ترازو و مجموعه ی دیدگاه ها و نظرات اندیشمندان و حقوق دانان قرن بیستم را نیز در کفه ی دیگر ترازو قرار دهیم و نتیجه را مشاهده کنیم.

چنانکه در روند مطالب کتاب نیز شاهد خواهیم بود، ملاحظه می کنیم که چگونه سلوک آن حضرت، علاوه بر پوشش دهی و انطباق حیرت انگیز با مواد این اعلامیه، حتی به گونه ای

ص: 4

واضح و آشکار از هر نظر جامع تر و غنی تر بوده و از ابعاد گوناگون، برتری خود را نشان داده و اثبات می نماید.

البته نکته ی ظریفی که در این رابطه باید به آن توجه شود، آن است که در نظر داشته باشیم که نظرات این اندیشمندان، به نوعی حاصل قرن ها علم و تجربه اندوزی انسان بوده است و این مطلب باید مورد توجه صاحب نظران قرار گیرد.

مطلب دیگر اینکه در این کتاب سعی شده است با ارائه ی مستنداتی ولو مختصر، پرده ی خوش باوری را از روی حقیقت کنار زده و مخاطب را با تلخی واقعیت مواجه کند؛ و نقض آشکار و مکرر حقوق بشر در دنیای پیرامون بشر دردمند امروز را به او یادآور شود و گوشزد نماید تا بدین روی، او خود مشتاق و بی تاب دریافت پاسخ یک سؤال گردد؛ و آن سؤال این است که چرا با وجود همه ی تلاش ها و سختی ها و موانع موجود در مسیر تدوین و تصویب اعلامیه ی حقوق بشر و تلاش برای تأمین و تضمین حقوق انسان در آن و پس از گذشت چندین دهه از تصویب این اعلامیه، نه تنها از آلام و مشکلات بشر کاسته نشده، بلکه در مواردی حتی افزون تر نیز شده است؟ و یا آنکه چرا باید انسان امروز همچنان از معضلات حقوق بشری رنج ببرد؟ مؤلف، پاسخ این سؤال را بر مبنای داده های این کتاب، معطوف به دو دلیل عمده می داند:

اول، عدم وجود یک تفکر و تربیت صحیح و انسانی و دوم، عدم وجود یک منشور حقوق بشری کامل. در تشریح دلیل اول، باید گفت که انسان امروز، قبل از هر نظامنامه ی حقوقی و یا سند بین المللی در این زمینه، نیازمند اصلاح نوع نگرش و آموختن یک نگاه صحیح است؛ نگرشی که در آن هر فرد، با محبت و احترام به همنوع خویش و حقوق او بنگرد و به برابری انسان ها از هر نژاد، رنگ و ملیت ایمان داشته باشد؛ نگرشی که بر اساس آن، جوامع صاحب قدرت، به سرمایه و دارایی های ملت های ضعیف، به عنوان یک طعمه و فرصتی برای چپاولگری ننگرند و این ملت ها را در حکم نژادهای پست و در خدمت نژادهای برتر ندانند؛ و با این نوع نگاه، هرگونه ظلم و بهره کشی و غارتی را توجیه ننمایند.

ص: 5

از دیدگاه مؤلف، این تحول در نوع نگاه، اولویت اول انسان امروز است. بدین منظور، سعی شده است با آوردن گوشه ای از عملکرد و کارنامه ی غیرانسانی برخی از کشورهای غربی در یک بازه ی صدساله، رفتار های ضد بشری آن ها، قبل و بعد از تصویب اعلامیه ی حقوق بشر، به تصویر کشیده شود تا اثبات گردد که با چنین نگرشی هرگز نمی توان با یک سند چندبرگه ای، تحولی در این عرصه پدید آورد.

لذا اگر انسان امروز، به دور از شعارها و ژست های بشردوستانه، حقیقتاً به دنبال تحقق حقوق بشر است، باید ابتدا به دنبال یک جهان بینی و تفکر انسانی شرافتمندانه و مقید باشد که او را از زیاده خواهی ها و تجاوز به حقوق همنوعان خود بازدارد. بدیهی است که بدون چنین تحولی در نوع نگرش و تفکر، بهترین و کامل ترین نظامنامه های حقوقی نیز نمی توانند کمکی به بهبود شرایط انسان معاصر نمایند.

در تشریح دلیل دوم نیز باید گفت که اعلامیه ی حقوق بشر ملل متحد، علی رغم آنکه اغلب مفاد آن مفید بوده و به درستی تنظیم شده است؛ ولیکن با وجود این، باید اذعان نمود که به دلیل پیچیدگی های موجود در نیازهای انسان، تدوین یک منشور حقوقی برای چنین موجودی، کار آسانی نیست؛ به همین دلیل، مفاد این اعلامیه برای تحقق چنین هدف بزرگی، ناقص و ناکافی بوده و لذا این اعلامیه نتوانسته است به طور کامل تمام نیازها و کمبودهای انسان در این عرصه را پوشش دهد.

از این روی، نمی توان دل خوش و خوش بین بود که چنین منشوری بتواند تمامی نیازهای حقوقی انسان را مرتفع گرداند. بی شک، چنین نبوده و نیست؛ چراکه اگر چنین بود، نباید وضعیت حقوق بشر در عصر حاضر به این نقطه ی اسف بار می رسید!

از این روی، مؤلف معتقد است که انسان به تنگ آمده و بی قرار امروز، به شدت نیازمند و تشنه ی پناه آوردن به قوانین و اصولی است که در وهله ی نخست بتواند همه ی نیازهای او را به صورت کامل و بی نقص پوشش داده و سپس آن ها را به گونه ای شایسته و متناسب با شأن انسانی او برآورده سازد؛ و بدین سان، حقوق و خوشبختی او را تضمین کند.

ص: 6

این هدف، میسر نمی شود مگر بر اساس تعالیمی که بتواند انسان را ابتدا از درون ساخته و تربیت نماید و سپس او را در مسیر ساختن دنیایی خالی از ظلم ها و حق کشی ها و نابرابری ها، یاری نموده و هدایت نماید.

بر اساس آنچه گفته شد، باید خاطرنشان کنیم هدف این کتاب، آن است که انسان امروز را با سرمایه ای عظیم و ارزشمند آشنا گرداند؛ سرمایه ای که انسان قرن ها در اختیار داشته، ولیکن از آن غافل بوده است؛ لذا با اطمینان کامل بیان می داریم که این سرمایه ی ارزشمند، همانا نسخه ی شفابخشی است که امیرمؤمنان علی(علیه السلام)، برای علاج دردهای بشر، چهارده قرن پیش به سهولت آن را در اختیار او قرار داده اند؛ ولیکن انسان، در اثر غفلت و ناآگاهی، آن را به فراموشی سپرده و لاجرم قرن ها در سرگردانی، رنج و خسران به سر برده است.

شاید پذیرش این ادعا، قبل از مطالعه ی مطالب این کتاب، برای مخاطب دشوار باشد؛ ولیکن یقین بر آن است که با نگاهی منصفانه، مخاطب می تواند پس از مطالعه ی مطالب، بر این باور دست یابد؛ و حتی شاید مخاطب با دیدن حجم موارد نقل شده از آن حضرت در باب حقوق بشر، متعجب گشته و از بیان جزئیات و انطباق مطالب با عناوین و محتوای مواد اعلامیه ی حقوق بشر، دچار بهت و حیرت گردد.

این در حالی است که در این کتاب، تنها به گوشه ای از عملکرد تحسین برانگیز آن حضرت در این زمینه به صورت محدود و متناسب با مفاد اعلامیه اشاره شده و درواقع این مختصر، قطره ای در برابر دریاست. اکنون با این اوصاف، باید گفت به راستی انسان در طی قرن ها دوری و غفلت از این سرمایه ی ارزشمند، به چه کسی جز خود، ظلم روا داشته است؟ و آیا روا نیست که انسان سرگشته و حیران امروز با رجوع به تمامی نظرات حقوقی و اصول حکومتی و همچنین نظام تربیتی آن حضرت، از این گنجینه ی گران بها بهره مند گردیده و با الگو قرار دادن آن به عنوان منشور واقعی و تمام عیار حقوق بشر، آینده ای تضمین شده و رؤیایی برای خود رقم زده و متصور شود؟ دنیایی که در آن هر فرد از هر رنگ و نژادی، پس ازبرخورداری کامل و جامع از حقوق خویش، غرق در لذت و آرامش گردد؛ و آیا قرن ها جدایی و محرومیت انسان از این قواعد و اصول سعادت بخش، برای او کافی نیست؟

ص: 7

در پایان، امید است که این تلاش اندک در راستای این هدف بزرگ، سرمنشأ تحولاتی درزمینه ی حقوق بشر بوده و همچنین تلنگری باشد بر ذهن انسان امروز که بر مبنای تفکری روشنگر، تنها وجدان و عقلانیت خویش را داور قرار داده و خود قضاوت کند که به جای سرگردانی میان هزاران راه نرفته، در کجا باید حقوق خویش را جستجو نماید؛ از این روی در خاتمه، قضاوت درباره ی آنچه گفته شد را به وجدان های پاک و عقل های سلیم واگذار می کنیم.

سید امین نوربخش

ص: 8

تاریخچه

از آنجا که ممکن است به سبب موضوع کتاب، افرادی از ملیت های مختلف و ادیان و مذاهب گوناگون مخاطب آن باشند، در این قسمت شایسته است به منظور معرفی شخصیت امام علی(علیه السلام)، ولو به صورت فشرده و کوتاه، به مرتبه و جایگاه ایشان در اسلام اشاره شده و همچنین به عنوان بازخوانی، به برخی از رویدادهای حساس و سرنوشت ساز دوران زندگی آن حضرت پرداخته شود؛ تا بدین وسیله علاوه بر معرفی و ذکر نام شخصیت ها و افراد دخیل در این وقایع، به صورت اجمالی، مروری بر زندگی امام علی(علیه السلام) داشته باشیم. بدین ترتیب، مخاطب قبل از مطالعه ی رویدادهای کتاب، به یک ذهنیت و آگاهی کلی نسبت به روند تاریخی وقایع دست می یابد.

امام علی(علیه السلام)، امام اول شیعیان و نخستین کسی هستند که با آغاز رسالت پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله)، به اسلام ایمان آوردند. آن حضرت، در روز سیزدهم ماه رجب سال سی ام عام الفیل و مصادف با سال 600 میلادی، در پی یک واقعه ی عجیب و خارق العاده در شهر مکه، دیده به جهان گشودند. به گونه ای که در تاریخ نقل شده است، مادر ایشان در زمانی که در حالت بارداری بوده اند، در برابر دیوار کعبه ایستاده و ناگهان پس از شکافته شدن دیوار، به تنهایی وارد کعبه شده و دیوار پس از ورود ایشان، دوباره به هم پیوسته می گردد؛ و بدین ترتیب، ایشان به گونه ای عجیب در خانه ی خدا چشم به جهان می گشایند.

پس از تولد و طی دوران طفولیت، آن حضرت از همان دوران کودکی تحت سرپرستی و تربیت پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) قرار می گیرند؛ تا آنکه پیامبر(صلی الله علیه و آله) به مقام نبوت و رسالت مبعوث می گردند. از این زمان، دوران پرمخاطره و مشقت بار زندگی پیامبر(صلی الله علیه و آله) و به تبع آن امام علی(علیه السلام)، آغاز می شود و آن حضرت از همان سنین کودکی، در برابر آزار و اذیت فرزندان مشرکین، به دفاع از پیامبر(صلی الله علیه و آله) می پردازند.

پس از مدتی که پیامبر(صلی الله علیه و آله)، خبر رسالت خود را در ضیافتی میان خاندان خویش اعلام می کنند و از آن ها فردی را به عنوان وصی، برادر و جانشین خود در این مسئولیت سنگین به یاری می طلبند، تنها امام علی(علیه السلام) هستند که در همان سنین جوانی برای این مسئولیت مهم و خطیر، اعلام آمادگی می نمایند. همچنین پس از بالا گرفتن تهدیدات مشرکین و زمانی که

ص: 9

پیامبر(صلی الله علیه و آله) تصمیم گرفتند تا از مکه به شهر مدینه هجرت کنند، هم زمان مشرکان نقشه ای مبنی بر قتل پیامبر(صلی الله علیه و آله) کشیدند. اینجا نیز تنها امام علی(علیه السلام) بودند که با شجاعت و ازجان گذشتگی، به جای پیامبر(صلی الله علیه و آله) در بستر ایشان خوابیدند تا ایشان بتوانند از شهر دور شوند.

امام(علیه السلام) با پذیرش این خطر، زمینه ی هجرت تاریخ ساز پیامبر(صلی الله علیه و آله) را فراهم کردند. پس از قوت گرفتن مسلمین و آغاز جنگ های مسلمانان و کفار، این امام علی(علیه السلام) هستند که در تمام این جنگ ها -جز جنگ تبوک- همواره در رکاب رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بوده و در صف اول نبرد، شیرازه ی سپاه دشمنان را پاره می کنند. نبردهای سرنوشت ساز و ماندگار و رشادت های بی بدیل ایشان در این جنگ ها، از افتخارات درخشان آن حضرت در تاریخ اسلام است.

نبرد در برابر عمر بن عبدود در جنگ خندق، مبارزه با قهرمانان یهود، کندن در خیبر، فتح قلعه ی خیبر، نبوغ رزمی ایشان در جنگ ذات السلاسل، حماسه آفرینی ایشان در جنگ بدر و دفاع بی نظیر ایشان از جان پیامبر(صلی الله علیه و آله) در جنگ احد، تنها گوشه ای از این رشادت هاست که برای همیشه در خاطره ی تاریخ جاودانه گشته است.

پس از این دوران پرفراز و نشیب و تثبیت دین اسلام، در سال های پایانی عمر پیامبر(صلی الله علیه و آله)، واقعه ی عظیم غدیر خم رخ می دهد؛ پیامبر(صلی الله علیه و آله)، امام علی(علیه السلام) را به امر خداوند، جانشین بلافصل خود اعلام می کنند و کلیه ی مسلمانان حاضر در حجه الوداع، از این امر استقبال می نمایند. پس از این واقعه ی عظیم و سرنوشت ساز، در روزهای آخر عمر پیامبر(صلی الله علیه و آله)، این امام علی(علیه السلام) هستند که در همه ی اوقات در کنار بالین آن حضرت حاضر بوده و به تیمار ایشان می پردازند؛ تا آنکه پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) رحلت می فرمایند. با رحلت ایشان، فصل دیگری در زندگی امام(علیه السلام) گشوده می شود.

در این زمان است که آن حضرت درحالی که مشغول تغسیل و تکفین و به خاک سپاری پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) هستند، به ناگهان عده ای با زیر پا گذاردن فرمان پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) در واقعه ی غدیر خم و همچنین شکستن حرمت آن حضرت، با تجمع در مکانی به نام سقیفه، به دنبال جنگ قدرت و برگزیدن جانشینی برای پیامبر(صلی الله علیه و آله) برمی آیند؛ تا با این اقدام و با کنار زدن امام

ص: 10

علی(علیه السلام) از سرپرستی جامعه ی مسلمین، خود بر کرسی خلافت تکیه زنند و نتیجه ی این گرد هم آیی شوم، به قدرت رسیدن ابوبکر به عنوان خلیفه ی اول بود.

در این دوره ی پرآشوب و حساس که هرگونه جدال و اختلاف باعث برچیده شدن کل رسالت پیامبر(صلی الله علیه و آله) می شد، امام علی(علیه السلام) به جهت حفظ موجودیت اسلام، در برابر این غصب آشکار، تنها سکوت اختیار کردند؛ و این دوره با مرگ خلیفه ی اول و انتصاب عمر بن خطاب به عنوان خلیفه ی دوم از سوی ابوبکر، پایان می یابد.

در دوران عمر بن خطاب نیز امام علی(علیه السلام) بار دیگر در برابر غصب خلافت و حق مسلم خویش، تنها به خاطر حفظ آرامش و جلوگیری از اختلاف، سکوت اختیار کرده و در عین حال در بزنگاه ها، نظرات اصلاحی خود را برای حفظ آبرو و کیان مسلمانان ارائه می نمایند تا آنکه عمر بن خطاب، مورد حمله ی یک نفر ایرانی به نام ابولؤلؤ قرار گرفته و در بستر مرگ می افتد؛ و به دنبال آن عمر برای اینکه در ظاهر مسئولیت انتخاب جانشین را از عهده ی خود بردارد، شورایی فرمایشی ترتیب داده و چیدمان افراد در آن را به نحوی قرار می دهد که به خلافت رسیدن عثمان به عنوان خلیفه ی سوم در آن شورا، مسجل و قطعی گردد.

طبق این نقشه و با به خلافت رسیدن عثمان، امام علی(علیه السلام)، برای سومین بار از منصب خلافت محروم می شوند؛ تا آنکه در این دوره، مردم در کلیه ی بلاد اسلامی، دیگر از ظلم و ستم خلفا به تنگ آمدند و طی شورش های متوالی، علیه حکومت عثمان قیام کرده و به دارالخلافه هجوم آوردند.

عثمان، طی درگیری با شورشیان کشته می شود و در این شرایط، مردم که دیگر پناه و سرپرستی جز امیرمؤمنان علی(علیه السلام) برای خود نمی بینند، به خانه ی آن حضرت هجومآورده و با اصرار از ایشان می خواهند که زمام امور را به دست گیرند. در اثر اصرار شدید مردم و در طی بیعتی فراگیر و باشکوه، امام علی(علیه السلام) رهبری و خلافت جامعه ی مسلمین را بر عهده می گیرند؛ و از این زمان، دوران درخشان حکومت علوی آغاز می گردد. ایشان در بدو حکومت خویش با مشاهده ی اوضاع نابسامان جامعه ی مسلمین، بی درنگ نسبت به اصلاحات اساسی و بنیادی در همه ی عرصه ها اقدام می نمایند.

ص: 11

بر این اساس، در راستای احقاق حقوق پایمال شده ی مردم محروم، با عزمی راسخ با مظاهر اختلاف طبقاتی و ثروت های باد آورده به مبارزه برمی خیزند؛ ولیکن این اصلاحات، مسلماً برای آن ها که در حکومت خلفا در اثر تبعیض، به ثروت های کلان رسیده بودند، ناخوشایند بود؛ از این میان، طلحه و زبیر، بیعت خود را با آن حضرت شکسته و به قصد شورش به مکه رفتند تا با همراه نمودن عایشه با خود، سپاهی را تدارک ببینند که بتواند حکومت نوپای امام(علیه السلام) را سرنگون کند.

بدین ترتیب، اولین جنگ امام علی(علیه السلام)، علیه جبهه ی زر و زور با نام جنگ «جمل» به وقوع می پیوندد. این جنگ با به جای گذاردن تلفات بسیار و شهادت عده ای از بهترین یاران امام(علیه السلام)، با پیروزی آن حضرت به پایان می رسد. پس از کشته شدن طلحه و زبیر در این جنگ، امام(علیه السلام) با بزرگواری، عایشه را که یکی از عوامل اصلی این جنگ ناروا بود، با احترام به مدینه بازمی گردانند. پس از این مرحله، حضرت با برکناری حکام عثمان، فرمانداران جدید را به سوی مناطق مختلف گسیل می کنند.

در این بین، معاویه، فرماندار شام که در دوران حکومت خلفا برای خود سلطنتی پر زرق وبرق ترتیب داده بود، حاضر به پذیرش بیعت و تحویل دادن پست فرمانداری نمی شود؛ و در حالی که او به روشنی می دانست امام(علیه السلام)، هرگز نقشی در ماجرای قتل عثمان نداشته اند و همگان نیز بر این حقیقت واقف و گواه بودند، ولیکن معاویه باز از سر کینه و عداوت و دلباختگی به قدرت، به ناچار این بهانه را مطرح کرد و تحت این عنوان که می خواهد از عاملان قتل عثمان خون خواهی کند، در مقابل حکومت امام علی(علیه السلام) ایستاده و به ایشان اعلان جنگ داد.بدین سان، جنگ «صفین»، به عنوان دومین جنگ آن حضرت در برابر زیاده خواهان و باقی مانده های حکومت خلفا و به تعبیر دیگر، جنگ با یکی دیگر از مرموزترین جبهه های شوم تفکر برتری جویی و قدرت طلبی آغاز می گردد. در این جنگ طولانی و فرسایشی، در حالی که سرانجام سپاهیان امام (علیه السلام) در چندقدمی پیروزی بودند، معاویه که کار را تمام می بیند، بر

ص: 12

اساس خدعه ی عمروعاص، مشاور خود، دستور می دهد قرآن ها را بر سر نیزه ها کنند و به این عنوان درخواست توقف جنگ نمایند.

در این شرایط، عده ای از افراد ظاهربین و نادان در سپاه آن حضرت، فریب خورده و دست از جنگ می کشند و با ایجاد شورش، حتی حضرت را نیز تهدید می کنند که از ادامه ی جنگ خودداری کنند. بدین ترتیب، خدعه و نیرنگ عمروعاص، کارگر افتاد و در نهایت کار جنگ به حکمیت سپرده شد تا بر این اساس، یک نفر از سپاه شام و یک نفر از سپاه حضرت، به عنوان نماینده و حَکم، سرنوشت جنگ را تعیین کنند.

این بار نیز حضرت از آن روی که حَکم شامیان، عمروعاص -این شیاد نیرنگ باز- بود، توصیه کردند که ابن عباس، حَکم کوفیان قرار گیرد. باز هم این شورشیان که بعداً «خوارج» نامیده شدند، از فرمان حضرت سرپیچی کرده و ابوموسی اشعری را حَکم قرار دادند. این بار نیز در اثر این خودسری، ابوموسی اشعری فریب عمروعاص را خورد؛ و عمروعاص نیز نتیجه ی حَکمیت را به نفع معاویه تمام کرد.

بدین ترتیب، جنگ صفین با چنین هزینه ی مالی و جانی هنگفت، بر اثر خدعه ی معاویه و عمروعاص و خیانت و سرپیچی خوارج، بی حاصل به پایان رسید؛ اما پس از مدتی، مردم نتیجه ی این خودسری ها را دیده و به صدق گفته های آن حضرت واقف شدند و ظلم و ستم عمال معاویه را به چشم دیدند. پس از آن در اثر روشنگری های امام(علیه السلام) و پشیمانی مردم از این وقایع، آن ها بار دیگر آماده شدند تا به جنگ شامیان بروند و مجدداً سپاهی مهیا شد.

در این حال، به حضرت پیام رسید که خوارج در منطقه ی نهروان تجمع کرده و با ایجاد ناامنی، دست به خونریزی و کشتن مردم بی گناه می زنند؛ لذا حضرت ناچار شدند قبل ازمواجهه با شامیان، ابتدا فتنه ی خوارج را دفع نمایند. بدین منظور، به سوی ایشان حرکت کردند و ابتدا با بحث های استدلالی، عده ی زیادی از آن ها را از این رویه ی نادرست منصرف نمودند؛ ولی آن عده ای که همچنان بر مسیر انحرافی خود پافشاری می کردند، به حضرت اعلان جنگ دادند. به ناچار این بار حضرت در سومین جنگ خود، مجبور به نبرد با نادان ترین و درعین حال خطرناک ترین دشمنان خود شدند.

ص: 13

حضرت، در این جنگ که به «نهروان» معروف شد، خوارج را شکست دادند. پس از آن سپاهیان امام(علیه السلام)، باز به بهانه ی تجدیدقوا به کوفه بازگشتند؛ از این روی حضرت، نتوانستند به جنگ شامیان بروند. پس از این وقایع بود که امام علی(علیه السلام) در حالی که در اثر پیمان شکنی ها و خودسری های مکرر افراد خود به شدت آزرده و گله مند بودند، سرانجام در نوزدهم ماه رمضان سال 40 هجری، مصادف با 27 ژانویه ی سال 663 میلادی، به دست فردی از خوارج به نام ابن ملجم مرادی در محراب عبادت به شهادت رسیدند؛ و بدین سان، عالم در سوگ ابرمردی بی مانند فرو رفت. اکنون مرقد منور آن حضرت، در کشور عراق و در شهر نجف اشرف قرار داشته و زیارتگاه دوستداران و شیعیان آن حضرت است.

ص: 14

توضیحات کتاب

1- در بیان علت برگزیدن نام «از کوفه تا پاریس» برای این کتاب، باید اشاره کنیم از آنجا که امیرمؤمنان علی(علیه السلام) پس از مدینه، شهر کوفه را به عنوان مرکز خلافت خود برگزیدند و درواقع این شهر به نوعی پایگاه و مرکز حکومت بی بدیل آن حضرت به شمار می آید، لذا در اینجا نام شهر «کوفه» را به عنوان نماد حکومت آن حضرت در نظر گرفته ایم.

از سوی دیگر، از آن جهت که در دوران معاصر، نخستین تلاش ها مبنی بر تبیین قواعدی برای احقاق حقوق بشر، از کشور فرانسه آغاز شده و همچنین اعلامیه ی جهانی حقوق بشر نیز در مقر سازمان ملل در شهر پاریس به تصویب جامعه ی جهانی رسیده است، ما «پاریس» را نیز به عنوان نماد حقوق بشر در عصر حاضر به شمار آورده ایم.

2- از آنجا که شیوه ی تحلیل و بررسی مطالب در این کتاب بر اساس مقایسه است، لذا سعی کرده ایم که علاوه بر بخش اصلی کتاب که مقایسه و انطباق مفاد اعلامیه ی حقوق بشر با عملکرد و سلوک حکومتی امام علی(علیه السلام) است، در پایان اکثر ماده ها، دو بخش دیگر را نیز اضافه نماییم؛ این دو بخش، یکی بیان مصداق های مرتبط با موضوع، در «تاریخ اسلام» و دیگری بیان مصداق های مرتبط، در «تاریخ معاصر» است.

هدف از ارائه ی بخش مربوط به تاریخ اسلام تحت عنوان «مصداق ها در تاریخ خلفا»، بیان برشی -هرچند کوتاه- از حکومت های قبل و بعد حکومت امام علی(علیه السلام) بوده است تا بدین وسیله، جایگاه و مرتبه ی ویژه و منحصربه فرد حکومت آن حضرت در میان سایر حکومت های به ظاهر اسلامی، برای مخاطب تبیین و مشخص گردد و مخاطب با مشاهده و درک این اختلاف سطح، خود مقایسه و قضاوت کند که به راستی چه کسی می تواند سزاوار و مستحق تصدی جایگاه رهبری یک جامعه باشد.

هدف از آوردن بخش «مصداق ها در تاریخ معاصر» نیز آن بوده است که با ارائه ی مطالبی از کتب تاریخ، سخنان اندیشمندان، نویسندگان، گزارشگران، شبکه ها و رسانه های کشورهای غربی، تصویری هرچند مختصر از عملکرد حقوق بشری این کشورها، چه قبل و چه بعد از تصویب این اعلامیه نشان دهیم؛ تا مخاطب، خود بنگرد و دریابد که حقوق بشر در عرصه ی سیاست بین الملل، ازجمله ی مقوله هایی است که در محدوده ی سخن و شعار،

ص: 15

طرفداران آن بسیارند؛ اما در عرصه ی عمل، زمانی که سخن از منافع در میان باشد، کمتر حکومت و یا دولتی خود را مقید به رعایت آن می داند.

لذا هدف از ارائه ی این بخش، آن بوده است که اثبات شود زمانی که حقوق بشر تنها در حد شعار بوده و عزم و اراده ی جدی برای حفظ و رعایت این حقوق نباشد، اعلامیه ی حقوق بشر، جز کاغذ و مرکبی بی اثر، چیزی بیش نیست.

از این روی، ما علی رغم احترام به ابعاد مثبت نظام اجتماعی و سیاسی غرب، مخاطب خود را شایسته ی آگاهی از حقایق دانسته و محق می دانیم که بداند پشت پرده ی شعارهای زیبا و دل فریب حقوق بشری، چه می گذرد؛ و همچنین در پی آن با مشاهده ی سلوک عملی امام علی(علیه السلام) در رعایت حقوق بشر در تمام ابعاد آن، این حقیقت را دریابد که بین زیبا شعار دادن تا زیبا عمل کردن، تفاوت از زمین تا آسمان است!

3- در اینجا به دلیل اهمیت موضوع، مجدداً بر این نکته تأکید می کنیم که یکی از ابعاد شگفتی آفرین سلوک آن حضرت که لذت درک مطالب را برای مخاطب دوچندان می کند، آن است که مخاطب می بایست توجه داشته باشد که این سیره و سلوک انسانی را در قالب عملکرد یک زمامدار و مسئول حکومت مدنظر قرار داده و بنگرد نه از نگاه یک فرد مصلح، فیلسوف، نظریه پرداز و یا عناوینی از این قبیل که تنها در سطح سخن و نظریه ابراز عقاید می کنند؛ بلکه اینجا سخن بر سر نمود عملی و میدانی این نظریات در صحنه ی جامعه و واقعیت های ملموس و پرفرازونشیب یک محیط حقیقی است نه یک ساختار موعود ذهنی و نظری.

4- یکی از نکات مهم و لازم به تذکر، آن است که در این کتاب، تحقیق و پژوهش انجام شده، تحت قواعد و تعالیم دین اسلام صورت گرفته است؛ و طبعاً اگر در مواردی ولو اندک، نکاتی و مفادی در تضاد با اصول و احکام شرع اسلام باشد، بدواً از مدار مقایسه و بررسی خارج شده و از نظر ما آن موارد غیرقابل قبول و مردود است.

البته در همین موارد نیز بنا به نوع مطلب، ما دلایل عقلی و منطقی خود را در رابطه با این اصول و احکام و علت تقابل آن ها با مفاد اعلامیه بیان کرده ایم تا در حد امکان و توان، بتوانیم خواننده را نسبت به مفید و حکمت آمیز بودن این اصول و احکام و علت این تضاد، آگاه نماییم.

ص: 16

5 - ازجمله ی مطالب حائز اهمیت در این کتاب، آشنایی مخاطب با سبک و سیاق ارائه ی مطالب است؛ بدین صورت که در این کتاب به دلیل تخصصی بودن موضوع، سعی شده است به شدت از کلی گویی و آوردن مطالب نامرتبط پرهیز شود؛ از این روی، سعی بر آن بوده که در دسته بندی و ارائه ی مطالب، از شیوه های آکادمیک بهره گیری شود؛ بدین سان که از هر ماده، کلید واژه هایی استخراج شده و سپس مطالب عیناً منطبق با مفاهیم کلید واژه ها تنظیم و ارائه گردد.

حتی در مواردی که امکان استخراج کلیدواژه ها نبوده است، به ناچار عباراتی را از خود ماده خارج و بر اساس آن به ارائه ی مطلب پرداخته ایم؛ تا بدین وسیله بتوانیم به شیوه ی علمی تحقیق وفادار بوده و انطباق حداکثری را نمایش دهیم.

نکته ی جالب تر که مسلماً مخاطب در خلال مطالعه ی کتاب به آن برخورد می کند، آن است که علاوه بر تنظیم مطالب بر اساس کلیدواژه ها، به دلیل غنا و تنوع سلوک علوی در انطباق با موضوعات، اکثر کلیدواژه ها به اجزای جزئی تر و متنوع تر تقسیم بندی و ارائه شده اند تا مخاطب بهتر بتواند به انعطاف، غنا و وسعت نگاه آن حضرت -حتی در جزئی ترین مطالب حقوق بشری نیز- پی برده و اهمیت آن را درک نماید.

6 - یکی از دغدغه های اصلی ما در آوردن مطالب انطباقی از سلوک امام علی(علیه السلام)، آن بوده است که این مطالب، تکراری نباشد. البته با توجه به حجم بالای مطالب در زمان گردآوری (که بعضاً حتی در مواردی مجبور به انتخاب بعضی و حذف تعدادی دیگر بوده ایم)، طبیعی است که هیچ نیازی به تکرار مطالب نباشد؛ ولیکن در مواردی اندک به سبب آنکه اغلب سخنان آن حضرت به شدت چندبعدی بوده و به سبب همین خصوصیت با چند مورد از مفاد اعلامیه تطابق بالایی داشته است، لذا ما نتوانسته ایم در این موارد مخاطب خود را از لذت درک این همه تناسب و تطابق محروم کنیم؛ درنتیجه، ناچار بوده ایم در مواردی ولو اندک، به تکرار مطلب بپردازیم. البته بدیهی است که این تکرار، نه از سر غفلت و یا فراموشی، بلکه از روی انتخاب و آگاهانه انجام شده است.

7 - ازجمله ی مواردی که عموماً مخاطبان این کتاب به آن واقف هستند و ما تنها به عنوان تأکید بیشتر و یادآوری به آن ها اشاره می کنیم، آن است که مطالب و روایات استفاده شده در

ص: 17

این کتاب، قطعاً تمام حجم و ظرفیت موارد انطباقی موجود در سیره ی آن حضرت نیست؛ و در این مجال اندک، ما تنها به گزیده ای از مطالب بسنده کرده ایم.

نکته ی دیگری که به عنوان یادآوری ذکر می کنیم، آنکه سزاوار است مخاطب در طول مطالعه ی مطالب، برای درک لذت بیشتر، به فاصله ی زمانی حدود چهارده قرن میان مطالب انطباقی مطرح شده بین دو دیدگاه، به عنوان پیش فرض ذهنی توجه داشته باشد.

8- یکی از منابع استفاده شده در این کتاب، نسخه ی الکترونیک کتاب غررالحکم است که تهیه کننده ی آن گروه خادم امیرالمؤمنین(علیه السلام) است و در مطالبی که از این نسخه استفاده شده، در قسمت ذکر منابع، پس از نام کتاب، مطالب به صورت باب های گوناگون، دسته بندی و ارائه شده است.

9- از آن روی که به سبب اقتضای مطلب و رسالت کتاب در مواردی از مطالب یا تصاویر دلخراش و آزاردهنده برای رساندن مطلب استفاده شده است، پیشاپیش از مخاطبان پوزش خواسته و دیدن و خواندن این تصاویر و مطالب را برای گروه های سنی پایین توصیه نمی کنیم.

10- مطلب آخری که لازم به ذکر است، آنکه ما در این کتاب، از 30 ماده اعلامیه ی حقوق بشر، به 29 ماده پرداخته ایم؛ چراکه ماده ی 30، تنها یک توصیه و تذکر نسبت به سایر مواد مطرح شده در اعلامیه است و مستقلاً دارای پیامی نیست.

در پایان، متذکر می شویم که با وجود همه ی تلاش ها در جهت ارائه ی مطالبی مفید و آموزنده در این کتاب، بی شک این کار، خالی از اشکال و ایراد نیست؛ لذا صمیمانه از صاحب نظران، اساتید و عموم افراد تقاضا می شود که با بیان اشکالات، ما را در اصلاح و رفع این نواقص، در چاپ های بعدی یاری رسانند. پیشاپیش از این حسن نظر و همراهی، نهایت تشکر و قدردانی را به عمل می آوریم.

ص: 18

فهرست مطالب

پیشگفتار 3

تاریخچه 9

توضیحات کتاب 15

فهرست مطالب 19

اعلامیه ی جهانی حقوق بشر 105

فصل اول: ماده 1 113

آزادی 113

* مقدمه 113

* آزادی حق انسان است 114

* آزادی و آزادگی 115

* آزادی حقیقی و مطلق 116

* آزادی در شعار یا عمل 116

** آزادی بیان 116

** آزادی دشمن 117

** آزادی خائنین 118

*** عدالت و آزادگی را شرمنده کردی! 119

** آزادی زندانیان 120

** آزادی شورشیان 121

** آزادی اسیران 122

برابری 123

* سیر تفکر «برابری» در تاریخ بشر 123

* برابری ارکان حکومت با مردم 128

** برابری رهبر و بینوایان 128

** برابری رهبر با عامه مردم 129

*** برابری در معیشت 129

*** نزدیکان و خویشان 130

** برابری فرماندار و مردم 131

ص: 19

** برابری فرمانده و سرباز 132

* مراتب برابری در بدنه جامعه 132

** برابری با هر مرتبه اعتقادی 132

** برابری غنی و فقیر 132

** برابری قومیت ها و نژادها 134

** برابری ارباب و بنده 134

** برابری دوست و دشمن 135

** برابری دور و نزدیک 136

** برابری در حقوق 137

** برابری در اموال 137

** برابری در امنیت 138

** برابری در بهره گیری از حیوانات 138

* زیباترین جلوه ی برابری و ایثار 138

* برابری شرط برادری 140

* پیروزی بر پایه ی نابرابری؟! هرگز! 141

* برابری و درهم کوبیدن نظام طبقاتی 142

* از برابری و عدالت گریختند! 142

* برابری و تفاوت زمامدار حق و باطل 143

* مبارزه با خودبرتربینی ها 143

** ما همه بنده ایم 144

** پست ترین حالت زمامدار 144

** مقابله با تفکری فاجعه بار 144

** پیشگیری از آفت خودبرتربینی 145

برادری 146

* ایجاد زیرساخت های فکری 146

** کلامی جاودانه در تاریخ 146

** برادری یا دینداری 146.

ص: 20

** مردم بر دو حالت برادرند 146

* زمامدار و روحیه برادری 147

** بنیانگذار رابطه ی برادری 148

** روحیه ی برادری و اقتدار 148

** رابطه برادرانه یا پدرانه 149

*** نگرشی تکبرشکن و انسانی 149

*** رابطه ای همانند پدر و پسر 150

*** همه ما فرزندان شما هستیم 150

** روحیه برادری در عمل 150

** قاتل خویش را برادر خواند! 151

* راه و رسم برادری 152

* وظایف برادری 153

* تلاش برای حفظ رابطه برادری 154

* آفات روحیه ی برادری 154

مصداق ها در تاریخ خلفا 155

* چرا نابرابری و حق کشی؟ 155

* دختر خلیفه و بهانه نابرابری 155

* تأکید بر قومیت گرایی 155

* بنا نهادن اساس نابرابری ها 156

* ما خواهان نابرابری هستیم! 156

* برابری یا چپاولگری 157

مصداق ها در تاریخ معاصر 157

فصل دوم: ماده 2 163

نژاد 163

* اصلاح نگرش های قومی- نژادی 164

** تبیین نگاه فراقومیتی 164

** همدلی در سایه نگاه فراقومیتی 164

ص: 21

** معیارهای برتری 165

** نژاد، عامل برتری یا معیار تمایز 165

* مبارزه فرهنگی با تقیدات قومی 166

** عدم پیروی جاهلانه 166

** عبرت آموزی از گذشتگان 166

** نوع انسان، فارغ از رنگ و نژاد 166

** طولانی ترین خطبه 167

** قبیله گرایی یا ارزش گرایی 167

* مبارزه عملی با برتری جویی ها 168

** اصلاحات حکومتی 168

** مسابقه شترکشی 169

* مبارزه عملی با قومیت گرایی 170

** توجه ویژه به اقلیت های قومی 170

*** ساکنان ایرانی تبار شهر انبار 171

*** تحسین عجم ها (ایرانیان) 171

** نامه ها و فرمانداران مناطق با تنوع قومی 172

*** فرماندار اردشیر خره با قومیت فارس 173

*** فرماندار آذربایجان با قومیت ترک 173

*** فرماندار منطقه ای با قومیت کرد 173

*** فرماندار اصفهان با قومیت فارس 174

*** فرماندار شهر استخر با قومیت فارس 174

* تنوع قومیتی یاران 175

** قنبر 176

*** ماجرای آشنایی 176

*** صمیمی ترین یار 176

** سلمان فارسی 177

** بلال 177

ص: 22

** میثم تمار (سالم) 178

*** این عجم از نزدیکان ابوتراب بوده؟! 178

** اقوام «سبابجه» و «زط» 179

*** نگهبانان بیت المال 179

*** سپاهیان جان نثار 179

* عواقب شوم نژادپرستی 180

رنگ 181

* برابری انسانها با هر رنگ 181

* پیشوایی برای هر رنگ و نژاد 181

* تساوی سیاه و سفید حتی با شمشیر! 181

* سرخرویان و سفیدرویان 182

* عدالت و برابری رنگ ها و نژادها 183

* برادرم تو با آن بنده سیاه برابری! 183

* ضدیت ها با برابری سیاه و سفید 184

* سرخپوستان میان ما فاصله انداخته اند! 184

* همزیستی نژادها 185

جنسیت 185

* قاطعیت در صیانت از حقوق زنان 185

* زن ستمدیده و عزل فرماندار 186

* سرپرست زنان بی پناه 187

* حمایت از زن امانتدار 188

* اقرار خواهر پهلوان عرب 188

* حمایت از زنی که مسبب جنگ بود 189

* دفاع از زن و جنین سقط شده او 189

زبان 190

* جایگاه زبان ها و گویش ها 190

* احترام به زبان ها و تبعیض ستیزی 191

ص: 23

** مکالمه با زبان فارسی 191

** مکالمه با زبان سریانی 192

** مکالمه با زبان نبطی 192

** مکالمه با زبان رومی 193

** مکالمه به زبان عبری 193

* زبان شناسی تحول آفرین 194

* زبان ها، علوم، و کتاب ها سرمایه های بشرند! 196

* آراستگی کلام یا آراستگی رفتار 196

* کوفه و تنوع زبان های گوناگون 197

دین 198

* رعایت حقوق و شئون پیروان مذاهب 198

** رعایت شأن انسانی 198

** انتصاب کارگزاران اصلح 198

** رعایت حدود و حرمت ها 199

** رعایت حقوق قضایی 199

** برخورداری از عدالت فراگیر 199

** انصاف در حکم و توبیخ فرماندار 200

** برخورداری از امنیت 200

** رعایت احترام 201

** نهی از ظلم و ستم 201

عقیده ی سیاسی 201

* این سال را باید سال «حقوق مخالفان» نامید 201

* مخالفان و حقوق سیاسی 202

* مخالفان و حقوق شهروندی 202

* مخالفان و حقوق اقتصادی 203

* مخالفان و حقوق اجتماعی 203

موقعیت اجتماعی 204

ص: 24

* مسئولان اجرایی و نهی از تفاخر 204

* جایگاه اعتقادی، دلیل برتری نیست 205

* فرمانداری وجه المصا لحه نیست 205

* پسر خلیفه و تبرئه از مجازات 206

ثروت 206

* ثروت عامل برتری نیست 206

* علت قاطعیت در امور مالی 207

* مبارزه با رانت خواری 208

* تصاحب ثروت ها و انحصارگرایی 208

* ریشه ی کینه ها و عداوت ها 209

* شاهکار عدالت خواهی 209

** واکاوی شرط سوم! 210

** سیاست «تبعیض و تطمیع» 212

** سیاست «توازن قدرت» 214

** یک انتخاب، عدالت یا خلافت؟! 216

ولادت 217

* محکومیت نسب گرایی 217

* بزرگ ترین حق، قربانی نسب گرایی 218

* عامل افتخار یا عبرت 219

* بر پیکرهای پوسیده فخر می کنید؟! 219

* بلندهمتی نه استخوان های کهنه 220

* تمایلات نسبی یا وظیفه گرایی 220

* اجرای فرمان یا نسب گرایی 221

** یک مقایسه ی ساده 222

* اینجا نسب گرایی جایی ندارد! 223

* مجازات سخت برای نیروی ویژه 224

سیاسی، قضایی، بین المللی 224

ص: 25

* عدم مصونیت مقامات حکومتی 224

** زندانی کردن استاندار 224

** کارگزار خائن و سنگین ترین مجازات 225

** مصونیت یا مجازات سنگین تر 225

** این کجا و آن کجا؟ 226

** مسئولیت یا مصونیت! 226

* ویژه خواری ممنوع 227

* ثبات رویه معیار سلامت و صلاحیت 227

* چگونه می توان باور کرد؟ 228

* عزل قاضی با کمترین لغزش 229

مصداق ها در تاریخ خلفا 230

* موقعیت اجتماعی و حق السکوت 230

* ملت ها قربانی تفکر نژادپرستی 231

* تعصبات قومی و غصب حکومت 231

* نکاح قومیتی یا خون بهای مسلمین 232

* ثمره افکار نژادپرستانه 233

* فروختن همسایه! 234

* خلیفه ی مسلمین و شراب خواری!؟ 235

* خشونت علیه زنان 235

* تبعیض قبیله ای 235

مصداق ها در دوران معاصر 236

* نژاد 236

* رنگ 237

* مذهب 239

* جنسیت 242

** سقف شیشه ای 242

* ثروت 243

ص: 26

فصل سوم: ماده 3 245

حق زندگی 245

* مقدمه 245

* بعد اجتماعی 246

** متعهد به حقوق مردم 246

** تأمین حقوق انسانی مخالفان 246

** حق زندگی در سایه امنیت 247

** حق زندگی و برپایی عدالت 247

** حق حیات و تقابل دیدگاه ها 248

*** دشمن و حق حیات 250

*** مخالفان سیاسی و حق حیات 251

*** منافقان و حق حیات 251

*** اسیر و حق حیات 252

*** قاتل و حق حیات 253

* بعد فردی 254

** اعتقادات 254

** نیت خوب 254

** اخلاق خوش 254

** ارزش ها 255

** عقل 255

** دانش 255

** دوستی های عمیق 255

** قناعت 255

آزادی 256

* یا مرگ یا آزادی 256

* مبارزه در راه آزادی 258

** آزادی خواهی و نبردی جهانی 258

ص: 27

** آزادی خواهی و نبردی چندوجهی 259

** مراتب مبارزه حق طلبانه 259

** مبارزه در شعار یا عمل 260

* مبارزی بی مانند در تاریخ 262

** پیشینه و سابقه مبارزاتی 262

** امام و پیشوای مجاهدان 263

** الگوی مجاهدان حق طلب 264

** محور تجمع مجاهدان حق طلب 266

* هدف مجاهدت ها و انقلاب ها 267

** رهایی ستمدیدگان عالم 267

** احقاق حقوق ستمدیدگان 269

** مبارزه با افکار التقاطی 269

* مبانی فکری مبارزه 270

** مجاهدت آگاهانه 270

*** آگاهانه جان می دهم 272

*** ما آگاهانه جنگیدیم 272

** حق طلبی، شرط مبارزه 273

*** جانفشانی برای اموال و شتران 274

*** سردار باطل و سردار حق 274

** مبارزه یا جنگ طلبی 275

** مبارزه و غنمیت شمردن فرصت ها 277

** مبارزه در راه آرمانها 278

** شعر و شعور مجاهدان 279

* شیوه ها و روشهای مبارزه 281

** مبارزه مسلحانه 281

** مبارزه مسلحانه آخرین گزینه 282

** مبارزه خاموش 283

ص: 28

** مبارزه ایدئولوژیک 284

*** تقابل فکری یا ارعاب و تهدید 285

*** واهمه از رویارویی ایدئولوژیک 286

*** تزویرگر، مغلوب پیرمردی نحیف 287

** مبارزه ی روشنگرانه 289

*** الگوی مبارزه ی روشنگرانه 290

*** یاران مبارز و تحمل شکنجه ها 291

** تقابل اراده ها و جنگ روانی 293

** مبارزه و ویژگیهای انحصاری 295

*** همانند کوهی آهنین 296

*** مبارزی بی همانند و بی هم آورد 296

* مبارزه، مرارت ها و چالش ها 297

** تحمل رنج ها در مسیر مبارزه 297

** قاطعیت در راه مبارزه 299

** استقامت در راه مبارزه 299

** تحمل شکنجه و زندان 301

*** یک شکنجه ی دیگر مانده 301

*** شکنجه روانی 302

*** زندان جزای حق گویی 303

* زنان مجاهد و نستوه 304

* زنان آنان نیز جنگ آورند 309

* زنان و حضور در جنگ ها 309

* شکنجه ی روانی بانویی مجاهد 310

* مجاهدان و پیمان جانبازی 310

** آماده جانفشانی در راه هدف 311

** تا آخرین نفس می جنگم 312

** شهادت شش برادر 313

ص: 29

** آخرین وصیت یک مبارز 313

** در فراق یاران مجاهد 314

امنیت شخصی 315

* جایگاه امنیت 315

* امنیت، هدف همه تلاش ها 315

* امنیت، پیشنیاز همه امکانات 316

* امنیت و ارزش خون یک بی گناه! 316

* نقش اعتقادات در امنیت 317

* امنیت و زمامداران 318

** پیش بینی و پیشگیری رمز امنیت 318

** استقامت در تأمین امنیت 319

** مجازات زمینه سازان ناامنی 319

** سرکوب عاملان ناامنی 320

** جنگی عظیم در برابر یک خون! 321

** امنیت و نظارت بر کارگزاران 322

** نظامیان، رکن امنیت 323

* امنیت از شعار تا عمل 323

** جان من یا جان سربازان 323

** ناسزا برای من و امنیت برای شما 325

** در سایه پیشوا در امانید 325

* امنیت فراگیر و مؤلفه های آن 326

** نژاد 326

** مذهب 327

** امنیت و حق دفاع از خود 328

** سه مؤلفه امنیت متوازن 328

* امنیت روانی 329

** غرامت سلب امنیت روانی 330

ص: 30

** امنیت روانی مؤلفه ای مستقل 330

* امنیت، قانون گرایی و قانون گریزی 331

** قانون گرایی، ضامن امنیت 331

** قانون گرایی شرط امنیت و آرامش 332

** احساس ناامنی ریشه ناهنجاری ها 332

** قاطعیت قانون در برابر ناامنی 333

** قانون گریزی، عامل ناامنی 334

* ترور 334

** کفار و طراحی نقشه ی ترور 334

** خلیفه و صدور فرمان ترور 335

مصداق ها در تاریخ خلفا 336

* مجری قانون یا عامل فساد 336

* حکومت، با ابزار غلبه و زور؟! 336

* زندان سزای حق گویی 337

* با شمشیر پاره پاره می شوم، ولی... 337

* بزدلانی ضعیف کش 338

مصداق ها در دوران معاصر 338

فصل چهارم: ماده 4 343

بردگی و بندگی 343

* مقدمه 343

* تاریخ برده داری در کلام علوی 345

** گذشته 345

** پیش بینی آینده 346

** تحقق پیش بینی 346

* انواع بردگی 347

** بردگی اختیاری 347

** بردگی آمال و آرزوها 347

ص: 31

** بردگی و حقوق متقابل 348

** بردگی طمع 348

* تقابل تفکر علوی با برده داری 348

** انسان ها آزادند 348

** مرگ و حیات حقیقی 349

* انقلاب درونی بردگان 349

* تلاش برای آزادی بردگان 349

* زیباترین جلوه ی آزادی بردگان 350

* ممانعت از بردگی اسیران 350

* مبارزه علیه برده داری 351

* مبارزه از طریق فرهنگ سازی 352

* تحقق رؤیای آزادی بردگان 352

* هدف نهایی، رهایی بردگان 354

* دفاع از حقوق بردگان 354

* حقوق بردگان در کنار حقوق مجاهدان 355

* بردگان و مسئولیت ها 356

** غلام یا کارگزاری امین 357

*** عالم سخنور 357

*** سردار سپاه 358

*** مجری احکام قضایی 358

*** نماینده و مذاکره کننده 359

*** محافظ و نگهبان 359

** خزانه داری بیت المال 359

** کاتب و مقامات دفتری 360

** فرماندهی جنگ 360

** فرمانداری 361

** دیگر بردگان 361

ص: 32

* روابط انسانی و عاطفی با بردگان 362

** از بردگی تا شیفتگی 362

** برده یا برادر 362

** جانبازی بردگان 363

*** خود را پیش مرگ مقتدا کرد! 363

*** دلدادگی و جانفشانی بردگان 363

*** وفاداری تا پای جان 364

*** تنها تنم برده شما می گردد 365

مصداق ها در تاریخ خلفا 366

* مقدمه 366

* عطش برده داری 367

* ارائه چهره ی جعلی از دین 368

* نقش اسلام ناب در تاریخ برده داری 368

* تفاوت برده داری در اسلام و غرب 368

مصداق ها در دوران معاصر 369

* تاریخچه برده داری در غرب 369

** برده داری سنتی 369

** نقش مسیحیت در تاریخ برده داری 372

** برده داری نوین در غرب 374

* مواضع دولت های غربی 375

فصل پنجم: ماده 5 379

شکنجه و رفتارهای ظالمانه 379

* در این جهان بینی، ظلم جایی ندارد 379

* در واپسین لحظات عمر 380

* در هیچ شرایطی ستمگر نباش 380

* ادای سوگند در دفاع از ستمدیده 381

* جهل، ریشه ی ستمگری 381

ص: 33

* مرا ناسزا گویید تا زنده بمانید! 382

* اقرار و اعتراف دشمنان 382

* ظلم ستیزی و دعای ویژه 383

* ستم نباید بی جواب بماند 383

* شکنجه گران و پاسخ کوبنده 384

* زمامداران و ظلم ستیزی 385

* مجازات دارو یا عامل لذت 385

** اصول انسانی در جنگ ها 386

*** پیروی از قواعد پیشوا 387

*** هرگز آغازگر جنگ نباش 388

*** حقوق مجروحین 388

*** رفتار ما نشانه هدف ماست 389

*** عامل نابودی حکومت ها 390

* قتل عام پیروان 390

* کودک آزاری 391

* ظلم به حیوانات 392

رفتار تحقیرآمیز 393

* تحقیر، رفتاری غیرانسانی 393

* حقارت درونی، عاملی مخرب 393

* تحقیر، سلاح دشمن فرومایه 394

* نهی از امور تحقیرکننده 394

* مبارزه با عادات تحقیرکننده 395

** نهی از رسمی عبث و تحقیرکننده 395

** صدای گام ها و تباهی مردان 395

* تحقیر ثمره تمرد و نافرمانی 396

* تحقیر و تفاخر ممنوع 396

* مقایسه دو نوع رفتار 397

ص: 34

* نهی از تحقیر غیرمسلمانان 398

* نهی از تحقیر گناهکاران 398

* شکنجه و قتل یاران 399

** شکنجه و داغ گذاری 399

** لگام بر دهان 400

** حجربن عدی 400

** عثمان بن حنیف 401

** محمد بن ابوبکر 402

مصداق ها در تاریخ خلفا 403

* سوزاندن مخالفان 403

* تازیانه ای وحشتناک تر از شمشیر 403

* این شیوه ی پیامبر مهربانی ها بود؟! 404

* دادخواهی، شکنجه و قتل 404

* شکنجه صحابه ی پیامبر(صلی الله علیه و آله) 404

مصداق ها در دوران معاصر 404

فصل ششم: ماده 6 415

حقوق 415

* رسالت احقاق حقوق 415

* احقاق حق تا آخرین نفس 416

* احقاق حق و استقامت 416

* نقش مردم در احقاق حقوق 417

* تحمل سختی ها در راه احقاق حقوق 418

* قواعد و آداب ادای حقوق 419

* ادای حقوق و تفکیک اعمال 420

* حقوق قضایی 421

** حقوق برابر برده و آزاد 421

** حقوق اقلیت های نژادی 421

ص: 35

** حقوق افراد در اشتباهات داوری 422

** حقوق افراد در حوادث 423

** حقوق مجرمین 423

*** حقوق قاتل 423

**** مجازات قاتل من 423

**** قاتل نیز باید قصاص کند 424

**** تفاوت قضاوت خواص و عوام 425

*** حقوق سارق 427

*** حقوق زندانیان 428

*** حقوق شورشیان 428

* سایر حقوق 429

** حقوق اهل کتاب 429

*** گواهی اهل کتاب 429

*** بازخواست از حقوق اهل کتاب 429

*** احترام به قوانین اهل کتاب 430

** حقوق دشمن 431

*** حقوق قضایی دشمن 431

*** خون بهای دشمن 431

*** حقوق سیاسی دشمن 432

*** حقوق مالی دشمن 432

*** عهد و پیمان با دشمن 433

*** آزادی دشمن 434

*** حفظ حرمت دشمن 435

*** رعایت شأن اجتماعی دشمن 435

** حقوق اسیران 436

***

وجوب رعایت حقوق اسیر 436

*** اسیران و حقوق قضایی 436

ص: 36

*** اسیران و حقوق سیاسی 437

*** اسیران و حقوق فردی 437

*** شرایط نگهداری اسیران 438

*** حق حیات اسیران 438

*** رفتار برابر با اسیران 439

*** اسیران مجرم و مغرض 439

*** عفو نمودن اسیران 440

** حقوق همسایگان 440

** محیط زیست و حقوق حیوانات 440

*** محیط زیست 441

*** حقوق حیوانات 442

مصداق ها در تاریخ خلفا 443

* غصب حق و گفتگوی پدر و پسر 443

* تبعید، قصاص بینی شکسته است؟ 444

* خون انسان ها ارزش یکسان دارد! 445

* قوانین نژادپرستانه 445

* بایکوت قضایی 445

فصل هفتم: ماده 7 447

همگان در برابر قانون مساوی اند. 447

* نظرات اندیشمندان 447

* زمامداران و تبعیض ستیزی 448

** از خود شروع می کنم 448

** ویژه خواری خویشاوندان ممنوع 448

** تبعیض ستیزی و قاطعیت 449

** حق دادن امتیاز ویژه ندارم 449

** ستمگری، میوه تبعیض 450

* تبعیض ستیزی و اجزاء حکومت 450

ص: 37

** الگویی تبعیض شکن 450

** تبعیض ستیزی و قواعد اجرایی 451

** روی دیگر سکه تبعیض 451

** کارگزاران و نگاه تبعیض آمیز 452

** نامه ای که نماد تبعیض ستیزی شد 453

** مجازات فرمانده 455

* تبعیضی که مسیر تاریخ را تغییر داد! 456

* درهم شکستن فضای ارعاب و تبعیض 457

* رعایت خویشاوندی یا فریاد حق طلبی 458

* زیباترین سند تبعیض ستیزی 459

* مبارزه با تبعیض نژادی (علیه ایرانیان) 461

* تبعیض ستیزی و امتیازات قومی 461

* حیله گری و تبعیض 462

* اقرار و اذعان مردی ناشناس 463

* گواهی مردم پیش از شهادت 464

حمایت یکسان و بدون تبعیض 464

* نکوهش نگاه تبعیض آمیز 464

* مساوات، تعهد امام هدایتگر 465

* مساوات امام و مردم 465

** چگونه چنین انتظاری داری؟ 465

** گوهر مساوات یا گوهر دریا 466

* برپایی نظام مساوات 466

* امور اعتقادی بهانه ویژه خواری نیست! 467

* مساوات، فارغ از بعد مکان 468

* جامعه ای برابر یا دو قطبی 468

* مساوات طلبی و مظلومیت 469

* رشوه 470

ص: 38

** خائن و مشرک 470

** رشوه و فروپاشی حکومت ها 471

** هدیه 472

* دوران سیاه تبعیض 473

مصداق ها در تاریخ خلفا 474

* حمایت از جنایتکار فاسق 474

* تحکیم حکومت با رشوه؟! 474

* معیارها و ملاک های تبعیض 475

* مجازات مجرم یا گواه؟ 475

* قبیله خود را مقدم می دارم! 476

* حمایت از قاتل صحابی پیامبر(صلی الله علیه و آله) 476

* صبر در برابر تبعیض اقتصادی 477

مصداق ها در دوران معاصر 477

فصل هشتم: ماده 8 483

دادگاه صالح 483

* بنیان گذاری نظام قضایی نوین 483

** دیدگاه اندیشمندان غرب 483

* دادگاه صالح و اصلاح شهرها 486

* نمای کلی از دادگاه صالح 486

* تدوین قوانین قضایی 487

** نامه ای که اساس داوری ها شد 487

** گذر زمان و ثبات قوانین 488

*

نقش زمامداران در برپایی دادگاه صالح 489

** زمامدار عادل 489

**

گنجینه ی زمامداران 489

** عدالت برای دور و نزدیک 490

** زمامدار و اندیشه حق طلبانه 490

ص: 39

** رابطه عدالت و قضاوت 490

**

کنترل تمایلات شخصی 491

** احترام به رأی و استقلال قاضی 491

** حمایت معنوی از قاضی 492

** حمایت مالی از قاضی 492

** آثار قاطعیت نظام قضایی 492

* اجزاء دادگاه صالح در نظام نوین 493

** قاضی صالح، اساس دادگاه صالح 493

*** معیارهای قاضی صالح 493

*** الزامات قاضی صالح 494

*** تعیین صلاحیت قضات 494

*** آزمون تعیین صلاحیت 495

** هیأت منصفه (هیأت ژوری) 495

** وکیل مدافع 496

** دادگاه عالی قضایی 500

*** اختلاف رأی در حکم 500

*** درماندگی در صدور حکم 500

*** تبانی کارگزاران و قضات 501

*** نظارت بر عملکرد مدیران قضایی 501

*** واقعه ای عجیب و نظارت عالی قضایی 502

*** توبیخ قاضی 503

* دادگاه ناصالح 504

** زشت ترین عمل 504

** احتراز از دادگاه ناصالح 505

** آشفتگی رأی 505

** قاضی نادان و گمراه 505

** قاضی نااهل یا عنکبوت صفت 506

ص: 40

** مرز میان عدالت و جنایت 506

** استیفای حق و امنیت 507

مصداق ها در تاریخ خلفا 508

* آزمون و خطا یا اجرای قوانین 508

* وقتی قاضی و طرف دعوا یکی باشد 508

* زنده در آتش بسوزانید! 509

* اختلاف رأی دو خلیفه 510

* مسئله ی حماریه (خَر) 510

* مجازات ستمدیده یا مجرم؟! 510

* این شتر نر است نه ماده! 511

مصداق ها در دوران معاصر 511

فصل نهم: ماده 9 515

* مقدمه 515

توقیف 516

* توقیف ابزار قانون، نه ضد قانون 516

* توقیف یا رهایی دشمن 517

* توقیف بر پایه حدس و گمان ممنوع 517

* توقیف و تنبیه فارغ از تبعیض 518

* ابزاری قدرتمند علیه اشرار 518

* توقیف قانونی و رفتار قانونی 519

* توقیف به قصد تنبه 520

حبس 520

* تأسیس اولین زندان به سبک نوین 520

* اساسنامه ی ژنو 521

** انطباقی شگفت انگیز 522

** شرایط مناسب مکانی 522

** پوشاک و تغذیه ی زندانیان 523

ص: 41

** بازرسی 524

** اجباری بودن آموزش در زندان 524

** بهره مندی از امکانات خارج زندان 525

** نیازهای روحی زندانیان 525

*** هواخوری 525

*** حق مرخصی و اجرای مراسم مذهبی 526

* زندان اصلاحی 526

* حبس و حراست از کیان خانواده 527

* حبس ابد 528

* متهمان و زندان 529

** اتهام، مجوز زندان نیست 529

* زندان جای بیماران نیست 530

* زندان و جرایم خاص 532

* زندان و اشرار 532

* زندان و خائنین 533

* حبس غیرقانونی 534

** ممانعت از زندانی نمودن نامه رسان 534

** حبس خانگی یا روند قضایی 535

* زندان و امور مالی 536

تبعید 537

* تبعید و پادشاهان ستمگر 537

* تبعید امام علی(علیه السلام) 538

* تبعید مجاهدی حق طلب 538

* تبعید کیفر حق گویی 539

* ایستادگی در برابر تبعید ظالمانه 540

* تبعید یا بلایی مقدر 541

* تبعید در حکومت علوی 541

ص: 42

** تبعید دارویی تلخ 541

** تبعید کارگزار خطاکار 542

** تبعید و مبارزه علیه ستمگران 543

** قیام علیه تبعید و تفکر برتری جویی 543

** زندان، قتل و تبعید صالحان 544

* تبعید یاران 545

** تبعید، منطق بی منطقان 545

** تبعید و شهادت یاران 545

** کینه های کهنه و تبعید ظالمانه 546

مصداق ها در تاریخ خلفا 546

* پذیرش حقیقت یا تهدید و تبعید 546

* تبعید و سلب آزادی بیان 547

* تبعید و بایکوت پرسشگر! 547

* تبعید شریک جرم 548

* تبعید بدون بدرقه کننده 548

* شهادت غریبانه در تبعید 549

* تبعید، ابزار سرکوب مخالفان 549

* تبعید و غارت 550

* از تبعید و ستم دست بردار! 551

مصداق ها در تاریخ معاصر 551

فصل دهم: ماده 10 555

دادگاه مستقل و بی طرف 555

* دادگاه بی طرف 555

* نگاه بی طرفانه و احترام متقابل 556

* نگاه بی طرفانه و شرایط برابر 556

* دادگاهی بی طرف قضاوت کند! 557

* بی طرفی و حقوق روانی دادخواهان 558

ص: 43

* بی طرفی و موقعیت اجتماعی 559

* استقلال قوا، ضامن بی طرفی قضایی 560

* بی طرفی و استقلال رأی دادگاه 561

* با رشوه، بی طرفی معنا ندارد! 562

* هدیه یا رشوه 563

دادگاه منصفانه 564

* نگاه منصفانه و دیدگاه مبنایی 564

* انصاف اساس داوری 564

* آخرین و منصفانه ترین داوری 565

* من و قضاوت غیرمنصفانه؟! 565

* ثلث شاکیان خواهان انصافند! 566

* انصاف، شرط صلاحیت 566

* یک رکن از ارکان سه گانه 567

* گناه فردی، کیفر فردی 567

* قضاوت منصفانه در برابر دشمن 568

* قضاوت منصفانه در برابر خویشاوندان 569

* قضاوت منصفانه در برابر صاحبان قدرت 569

* قضاوت منصفانه در برابر اغنیاء 570

* الزامات تحقق قضاوت منصفانه 570

** قانونمندی 570

** تفهیم اتهام و ابهام زدایی 571

* قضاوت منصفانه و غیرمسلمانان 572

** رعایت حقوق قضایی اهل کتاب 572

** غیرمسلمانان و انعطاف قوانین قضایی 573

دادگاه علنی 574

* تأسیس دادگاه علنی 574

* دادگاه علنی در مکان عمومی 575

ص: 44

* دادگاه علنی حتی برای دشمن 576

* دادگاهی علنی با قواعد نوین 576

* دادگاه علنی و رسوایی مشرکین 578

* دادگاه علنی و هزینه ی عدالت خواهی 579

مصداق ها در تاریخ خلفا 582

* نمی دانم درست است یا غلط! 582

* قاضی، از مردم سؤال می کند؟! 582

* بوالهوسی در صدور رأی 583

* صدور حکم با وجب کردن؟! 583

* قضاوت یا رذالت 583

مصداق ها در دوران معاصر 584

فصل یازدهم: ماده 11 589

احراز و اثبات جرم 589

* متهم و مجرم برابر نیستند 591

* از اتهام تا اثبات جرم 591

* نظارت دقیق و تحلیل اتهامات 592

* اثبات جرم در دادگاهی قانونمند 594

* لزوم اثبات جرم در توطئه ای بزرگ 594

* اثبات جرم یا دستاویز قدرت طلبی 596

* گامی فراتر از اسناد و شواهد 597

* لزوم اثبات جرم حتی با شواهد مبرهن 598

* رفع اتهام با آزمون عملی 599

* کاربرد روانشناسی در احراز جرم 600

** آزمون های روانشناسی در امور قضایی 601

تضمین های لازم برای یک دادرسی سالم 602

* قاضی عالم و عادل 602

** دادگرترین فرد را وانهادید! 603

ص: 45

* شرایط جسمی و روانی قاضی 604

* شرایط مساعد اجتماعی 604

* قضاوت بر پایه اسناد و شواهد 606

** اسناد معتبر 606

** هشدار نسبت به قضاوت بی بینه 606

** پرهیز از حدس و گمان 607

** فاصله میان حق و باطل 607

* تفتیش عقاید ممنوع 608

* شرایط برگشت حکم 608

* حقوق متهم 609

** حق احضار شهود 609

** شرایط صحت اقرار متهم 609

** سلامت جسمی و روانی متهم 610

*** سلامت جسمی متهم 610

*** سلامت روانی متهم 611

*** بیماران و احکام متفاوت 611

** متهم و حق دفاع از خود 612

*** حق دفاع و اضطرار زن بی گناه 612

*** حق دفاع برای غلام سیاه پوست 613

عدم مجازات، به سبب عملی که جرم شناخته نمی شده است 615

* گامی فراتر از قانون 615

** عدم آگاهی از قانون و لغو مجازات 615

** اثبات عدم آگاهی مجرم 616

** نادانی علمی و برائت از مجازات 617

** اعتماد به اقرار مجرم 618

تناسب جرم و مجازات 618

* تناسب مجازات و تعهد به قانون 618

ص: 46

* رعایت تناسب امری تخصصی 619

* مجازات برای مجری مجازات 619

* تناسب مجازات یا مصلحت اندیشی 620

* تناسب مجازات با نوع جرم 620

* تناسب مجازات با شرایط مجرم 621

* تناسب مجازات حتی برای قاتل من 622

* شبهه زیرکانه، مجازات عالمانه 622

* جرم انفرادی، مجازات انفرادی 623

* تناسب مجازات در جرم های گروهی 624

* قصاص نماد تناسب 625

مصداق ها در تاریخ خلفا 626

* مجازات این جرم آتش است؟! 626

* دزد و مجازات غیرقانونی 626

* مجازات قانونی یا سلیقه ای 627

* شکنجه و مجازات به چه جرمی؟ 628

مصداق ها در دوران معاصر 628

* لینچ کردن 628

* شلیک بدون اثبات جرم 629

* بازداشت بدون اثبات جرم 631

فصل دوازدهم: ماده 12 635

امور خصوصی 635

* امور خصوصی خط قرمز 635

* پرده پوشی، وظیفه زمامدار 636

* امور خصوصی را فاش نسازید 636

* تجسس در امور خصوصی ممنوع 637

اقامتگاه 638

* رعایت حریم خانه خویشان 638

ص: 47

* هجوم به خانه فرزندان پیامبر(صلی الله علیه و آله) 640

* کارگزاران و حفظ حریم مردم 641

* دفاع از خانه و موطن 641

* حفظ حریم اقامتگاه دشمن 642

** ایثار برای حفظ حریم دشمن 642

** اموال داخل خانه غنیمت نیست 643

** خانه، حریم امن است 643

** حریم امن برای سران فتنه 644

* اقامتگاه حیوانات 644

مکاتبات 645

* مکاتبه و حفظ شأن و آبرو 645

* ابداع صندوق شکایات و پیشنهادها 646

* حریم شخصی و شخصیتی 646

* مکاتبات و حفظ اسرار حکومتی 647

* رصد مکاتبات جاسوسان 648

* اصول امنیتی در مکاتبات 648

حمله به شرافت، آبرو، شهرت 649

* مقدمه 649

* شرافت 650

** اولویت، حفظ شأن اجتماعی 650

** حفظ شرافت در نهان و عیان 650

** رعایت شأن و شرافت میهمان 651

** پرده پوشی و حفظ شرافت 652

*** پرده پوشی خطای نااهلان 652

*** پرده پوشی خطای گناهکاران 652

*** پرده پوشی نفاق منافقان 653

* آبرو 654

ص: 48

** ارزشمندترین گوهر 654

** مجازات هتک آبرو 654

** برابری آبروی انسان با جان او! 654

** گمان کن که هیچ نفروخته ای 655

** حفظ عزت نیازمندان و ایثاری عجیب 655

** تعبیری از نیازمندی و بی نیازی 656

** حرمت دشمن فراری 657

** ناسزاگویی 657

*** استدلال، نه ناسزاگویی 658

*** سکوت پاسخ ناسزاگویی نااهلان 659

*** سکوت پاسخ ناسزاگویی دشمن 659

*** مجازات ناسزاگویی 660

*** میانجی ناسزاگویان نمی گردم 660

*** کردار درست، پاسخ ناسزاگو 661

* شهرت 662

** تکریم افراد فرهیخته 662

** حفظ حرمت دانشمندان 662

** قواعد تکریم بزرگان 663

** از موجبات بدنامی حذر کن 663

** حفظ حرمت دشمن نامدار 664

** احترام و تکریم سفیران 664

** حمله به شخصیت امام علی(علیه السلام) 665

*** شکوه به درگاه خداوند 666

*** دشنام گویی سیاست فرومایگان 666

*** از لاف گزاف تا هیبت شیر 667

*** نبرد مردانه یا ناسزاگویی ذلیلانه 667

*** استهزاکننده ای که جان داد 668

ص: 49

*** چه شخصیتی را دشنام می دهید؟ 669

مصداق ها در تاریخ خلفا 670

* ریاست همین است!! 670

* حرمت پیامبر(صلی الله علیه و آله) را نگه دارید! 671

* زمین غصبی برای مسجد؟! 671

* بالا رفتن از دیوار خانه 672

* حیوانی آلوده و بدبو 672

* تهمتی ناروا و اعتراف دشمن 673

* خانه ای که با خاک یکسان شد 674

* هتاکی و پاسخ دندان شکن 675

مصداق ها در دوران معاصر 675

* حرمت و آبرو 675

* موارد نقض حریم شخصی 676

** اقامتگاه 676

** شنود مکالمات 679

فصل سیزدهم: ماده 13 681

آزادی رفت وآمدهای درون مرزی 681

* آزادی تردد مظنونین 681

* آزادی تردد فتنه گران 682

* آزادی تردد منافقان 682

* زنان نگهبان در لباس مردانه 683

* سهولت تردد و تجارت 684

* تسهیلات رفاهی مسافران 685

انتخاب اقامتگاه 685

* حق انتخاب اقامتگاه 685

* هدف ما اقامتگاه ما را تعیین می کند 686

* اجبار در انتخاب مکان سکونت 687

ص: 50

* آن روز کجا منزل خواهی کرد؟ 687

* گروه ها و آزادی تعیین اقامتگاه 688

** عوام و خواص 688

** مخالفان سیاسی 689

** دشمنان متخاصم 689

** جنایتکاران جنگی 690

** اسیران و مجروحان 691

آزادی در رفت وآمدهای برون مرزی 691

* این نگرش، اساس آزادی است 691

** روشنگری 691

* * وظیفه محوری 693

* آزادی تردد یک تروریست 695

* آزادی تردد و آزادی رأی 695

* آزادی تردد و آزادی عمل 696

* آزادی تردد و آزادی بیان 697

* آزادی تردد مظنون به قتل 697

* آزادی تردد بیعت شکنان 698

* تسهیلات تردد برای اسیران 699

* آزادی تردد و سیاست فریب 699

* آزادی تردد و کسب مدارج عالی 700

* آزادی تردد اقوام گوناگون 701

* آزادی تردد پیروان سایر ادیان 701

* آزادی تردد و سفرهای کاوشگرانه 701

* سهولت تردد و جهانگردی 702

مصداق ها در تاریخ خلفا 702

* طمع قدرت و بستن مرزها 702

* معیارهای نژادی برای سکونت 703

ص: 51

* حصری ظالمانه و سلب آزادی تردد 703

* اخراج مخالفان از موطن 704

* سرکوب و نقشه ای شوم 704

* وفاداری و حبس خانگی 704

* اخراج سخنوری توانا 705

* مرگی مظلومانه در غربت 706

مصداق ها در دوران معاصر 707

فصل چهاردهم: ماده 14 713

پناهندگی 713

* پناه بی پناهان 713

* حق پناهندگی 714

* پناهندگی و قیام مسلحانه 714

* تعهد نسبت به دشمن پناهنده 714

* پناهگاه اصحاب پیامبر(صلی الله علیه و آله) 714

* پناهگاه ستمدیدگان 715

* پناهگاه توابین 715

* پناهگاه دشمنان 716

* آخرین پناه بی پناهان 717

* پناهجویی قاصد هتاک 717

* عجیب ترین پناهجویان 718

* پناهندگی عالم بی باک 720

* پناهندگی به سبب بیان حقیقت 721

* پناهجویی در اثر شکنجه 721

هجرت 722

* پناهندگی یا هجرت 722

* هجرت پادزهر ستمگری و اختناق 723

* هجرت ویژگی پیروان راستین 723

ص: 52

* دفاع از مهاجران تا پای جان 723

* مقام هجرت کنندگان 725

* ایثاری عظیم و هجرتی سرنوشت ساز 726

* هجرت و انتقال پایتخت 727

* هجرت به سبب مصونیت 728

* تعبیری بدیع از وطن و غربت 729

شکنجه و آزار 730

* نفی شکنجه و آزار 730

* شکنجه و آزار مخالفان، هرگز 730

* شکنجه یا مجازات قانونی 730

* از شکنجه تا عفو عمومی 730

* آزارهای جسمی و روانی 731

* این شیوه ظالمانه مردود است! 731

* شهری که شکنجه گاه شد 732

تعقیب 733

* تعقیب یا شرمساری دشمن 733

* نه تعقیب کننده ام نه فراری 733

* شب، تعقیب را دشوار می کند 733

* تعقیب و پیشگویی عجیب 734

* حکایت جالب گریختگان 735

** گریز از عدالت و آزادی 736

** از پیشوایی دادگر گریخته ایم 738

** برای دنیا از دینم گریختم 739

جاذبه و دافعه ی امیرمؤمنان علی(علیه السلام) 740

* دفع شدگان 742

** سوابق 742

** شام مرکز تجمع تبهکاران و نااهلان 744

ص: 53

* جذب شدگان 746

** اصحاب ادب و سخن 746

** محور تجمع حق طلبان 747

** نشانه های جبهه حق و باطل 747

** قاصد عنود یا شهید راه حقیقت 748

** فرزند هدایت شده و پدر گمراه 749

** بیداری باطن های پاک 750

مصداق ها در تاریخ خلفا 751

* شکنجه های روانی مبارزان 751

* یقین بدان در این شهر نمی مانم 752

* تعقیب خیابانی 752

مصداق ها در تاریخ معاصر 753

فصل پانزدهم: ماده 15 759

* مقدمه 759

** تابعیت و بیعت دو روی یک سکه 759

** تقسیم بندی سرزمینی از بعد سیاسی 761

* تقسیم بندی دوران زندگی 762

** دوره قبل از به دستگیری حکومت 763

*** مقدمه 763

*** استبداد یا دموکراسی 766

*** گذر زمان و گذشتن از حق 766

*** بیعت گیری اجباری 767

*** پشت پرده ی بیعت اجباری 768

*** اجبارکننده ظالم است یا مجبور شده؟ 768

*** پاسدار وحدت و آزادی رأی 769

*** رابطه بلوغ فکری و انتخاب اصلح 770

*** آثار یک انحراف در گذر تاریخ 770

ص: 54

*** پاسخ یک سؤال تاریخی 772

*** انحراف رأیی عجیب 773

*** احترام به حق انتخاب 773

*** انتخاب مردم یا انتخاب خداوند؟! 774

*** بر انحراف رأی آن ها صبر می کنم 775

*** انتخاب اصلح قربانی مصلحت! 777

*** تیره بختی ها عقوبت انتخاب غلط 777

** دوره ی پس از به دستگیری حکومت 778

*** مقدمه 778

*** بیعت آگاهانه و آزادانه 779

**** بیعت آگاهانه 779

**** بیعت آزادانه 780

***** تناقض گویی دشمن 781

***** آزادی رأی دشمن محارب 781

***** آزادی رأی افراد بی طرف 782

***** زیباترین جلوه ی آزادی رأی 783

***** از مردن با خفت تا حق بیعت 783

** سوابق آنان که بیعت نکردند! 784

** بیعت شکنی یا تغییر تابعیت 785

*** مقدمه 785

*** بیعت شکنی و حق ناشناسی 787

*** بیعت شکنی بی شرمانه 787

*** بیعت شکنی و جنایت 787

*** ذلت، ثمره بیعت شکنی 788

*** بیعت شکن را عقوبت نمی کنم 789

*** امنیت بیعت شکنان 789

مصداق ها در تاریخ خلفا 790

ص: 55

* ضرب وشتم مخالفان در سقیفه 790

* بیعت اجباری یا برافروختن جنگ 791

* بیعت گیری به شیوه چماق داران 791

* بیعتی شتابزده و شرارت بار 792

* نهایت اهانت به حق انتخاب 792

* شمشیرهاست میان تو و خواسته ات 793

* دروغ می گویید؛ بیعت نکردم 793

* تهدید، ارعاب، جنایت 794

مصداق ها در دوران معاصر 794

* مقدمه 794

* تابعیت یا تبعیض 797

فصل شانزدهم: ماده 16 799

آزادی تشکیل خانواده 799

* ازدواج آزادانه و رهایی از قیود 799

* مقایسه دو نوع نگاه در ازدواج 801

** رسم ساتی 801

** احترام به حق تشکیل خانواده 801

* ازدواج آزاد در حدود قانون 803

** ازدواج با سهم یتیمان 803

** ازدواج با سهم بیوه زنان و یتیمان 803

** پرداخت مهریه از بیت المال؟! 804

نژاد- ملیت 804

* ازدواج عرب و عجم ممکن نیست! 804

* مبارزه با قوانین نژادپرستانه 805

* ازدواج یا مبارزه با نژادپرستی 805

* مولودی پاک نهاد، ثمره ازدواج دو نژاد 807

دین 809

ص: 56

حقوق برابر 813

* فلسفه تعدد زوجات 817

رضایت کامل و آزادانه 818

* رضایت دوطرفه و الگوسازی 818

آزادی انتخاب همسر 820

* بیان معیارها نشانه ی آزادی انتخاب 820

* رضایت دختر، شرط ازدواج 820

* زن اسیر و ازدواج 821

* رعایت حقوق در ازدواج 823

* ازدواج، بدعت ها و خرافات 823

حمایت از خانواده 824

* جایگاه ارزشمند خانواده 824

* بهترین وساطت ها 825

* خانواده رکن آرامش 825

* تلاش برای رفاه خانواده 825

* حسن رفتار در خانواده 826

* همراهی و همکاری در خانواده 826

* جایگاه روابط عاطفی در خانواده 826

** نجواهای عاشقانه 826

** نشاط و تفریح در خانواده 827

** رضایتمندی در زندگی مشترک 827

** نجواهای عاشقانه در فراق یار 828

* صیانت از کیان خانواده 829

** پیشگیری از آفات و انحرافات 829

** حمایت از خانواده دشمن خائن 830

** حمایت از خانواده و حبس زن و شوهر 831

** رسیدگی به اختلافات خانوادگی 831

ص: 57

* ترکیب مجازات و ازدواج 832

* حقوق بانوان در خانواده 833

** حمایت حقوقی 833

** حقوق اقتصادی 833

مصداق ها در تاریخ خلفا 834

* بازگشت به تعصبات نژادی 834

* زدودن تبعیض ها در ازدواج 834

* خواستگاری یا محک تعصبات 834

* پایمال کردن حق انتخاب زنان 835

* فضیلت از نگاه فرومایگان 836

مصداق ها در دوران معاصر 836

* نگاه مذاهب به زن 837

* موقعیت زنان پس از ازدواج 837

* جنایات در مستعمره ها 837

* بحران های خانواده در عصر جدید 838

* کشورها و بالاترین آمار طلاق 840

فصل هفدهم: ماده 17 841

مالکیت عمومی 841

* اصلاح نگرش ها 841

* زمامداران و حق مالکیت عمومی 842

** کسب رضایت در اقرار عمومی 842

** خزانه دار و امانت دار مردم هستم 842

** بازگرداندن ثروت های نامشروع 843

** تو خیانت کردی و او امانتداری 844

** گناه و ستمی مشترک 844

** شیوه تشخیص خائن 844

** خط قرمز 845

ص: 58

** کاش آتشی عظیم می آوردی! 845

** بدترین نوع دزدی 846

** کندن پوست از چوب 847

** کارگزاران و نظارت مالی 848

*** بررسی سابقه کارگزاران مالی 848

*** مبارزه با مفاسد اقتصادی 848

*** فتنه گری با اموال بیت المال 849

*** شدت عمل در مفاسد اقتصادی 849

*** حسابرسی سریع و دقیق 850

** عجایب و شگفتی ها 851

*** فاصله مابین سطرها 851

*** شمع بیت المال 851

* گذر زمان و حق مالکیت 851

مالکیت خصوصی 852

* حق مالکیت و حریم خصوصی 852

* او طمع به اموال ما نداشت 853

* احترام به مالکیت پیروان سایر ادیان 853

** رعایت حقوق مالی 854

** اقامت در دیر راهب 854

* احترام به مالکیت دشمن 855

* غنیمت یا اموال شخصی دشمن 856

* اولویت اول، پرداخت بدهی 857

نباید خودسرانه فردی را از حق مالکیت محروم کرد 857

* تصرف خودسرانه اموال 857

* نظامیان و رعایت حق مالکیت 857

* حکام و حرمت اموال عمومی 858

* مقایسه ای جالب بین دو نوع آموزه 858

ص: 59

* روایتی باورنکردنی 860

* فدک، نماد تصرف خودسرانه 862

* از آینده مردم بیمناکم 864

مصداق ها در تاریخ خلفا 864

* از من بپرهیزید! 864

* اعترافی دیرهنگام 865

* خلیفه، شریک اموال دیگران 865

* تصاحب اموال و ابداعی عجیب 866

* الگویی در غصب و تخریب 866

* همچون شتر گرسنه 867

* املاک خلیفه یا اراضی عمومی 867

* خلیفه ای اموی با منش علوی 868

مصداق ها در دوران معاصر 870

* زنان و حق مالکیت 870

* حق مالکیت یا چپاول اموال 872

فصل هجدهم: ماده 18 875

آزادی اندیشه 875

* مقدمه 875

* جایگاه تعقل و اندیشه 877

* نقطه آغازین کمال گرایی 877

* آزاداندیشی، بستر نیک اندیشی 877

* آزاداندیشی نشانه عقلانیت 878

* وفای اندیشه و خیانت چشم 878

* سخن زردشت یا سخن امیر بیان 878

* وصیت به آزاداندیشی 879

* اوج آزاداندیشی یا خیانت 879

* رابطه آزادی اندیشه و آزادی بیان 881

ص: 60

* آزادی اندیشه در سایه شمشیرها ؟! 882

* سکون فکری یا اندیشه ای تحلیل گر 884

* وظیفه ی صاحبان اندیشه 884

* آزاداندیشی و معیارهای نوین حکومت داری 885

** آزاداندیشی و مخالفان سیاسی 885

** آزادی اندیشه و آزادی رأی 885

** آزاداندیشی و عدم بلوغ اجتماعی 886

** رفتارهای انسانی و آزادی اندیشه 887

* گفتارها 887

آزادی دین 889

* حق انتخاب مذهب 889

* مذاهب و برابری شأن انسانی 889

* مذاهب و آزادی های فردی 889

* الفت و همدلی با پیروان مذاهب 890

* پیروان مذاهب و نوع دوستی 890

* همزیستی و آزادی مذهبی 891

* استیفای حقوق اقلیت های مذهبی 891

* حکومت و حمایت از اقلیت های مذهبی 892

* تکریم اقلیت ها در مناسبات اجتماعی 893

* ذکر ناقوس و آزادی اجرای آیین های مذهبی 895

* حفظ حرمت عالمان و اماکن مذهبی 897

* جایگاه اماکن مذهبی 899

آزادی تغییر دین 900

* از اعدام تا آزادی اعتقادی 900

* اسقف ایرانی با دیدن نشانه ها مسلمان شد 901

* بصیرت، تغییر دین، شهادت 901

* تغییر دین در اثر تبلیغ عملی 902

ص: 61

* مسیحی تازه مسلمان، یا پدر شهیدان 903

* زندانبان مسیحی و جندب 906

آزادی اظهار اعتقاد 907

* اظهار عقاید یا وظیفه همگانی 907

* اظهار عقیده، برتر از جهاد 908

* اظهار عقیده و غربال گری افکار 908

* آزادی عقیده و صحنه ای بی تکرار 909

* اظهار عقیده و تردیدها 909

* اظهار عقیده و چالش های فکری 910

* تهمت ها، هزینه آزادی اظهار عقیده 911

* آزادی اظهار عقاید انحرافی 912

* آزادی اظهار عقاید و شاهکاری دیگر 913

* اظهار عقیده پس از سالها اختناق 915

* اظهار عقیده یا سرکوب و خفقان 916

اجرای آیین ها 917

* نو شدن نسل ها و آیین ها 917

* حکومت و اجرای آیین ها 917

* رهبر عادل، برپاکننده سنت ها 917

* پاسداشت آیین های پسندیده 918

* احترام به آیین و رسوم اقوام 919

** احترام به آیین ها، معیار تکریم اقوام 919

** تمجید از آیین نوروز 919

** مسافرت و آشنایی با آیین ها 920

* احترام به آیین و رسوم ادیان 920

** احترام به آیین زردشتیان 920

** آداب و رسوم مبنای عمل 920

* ساخت اماکن مذهبی 921

ص: 62

* عدم تقابل با آداب و سلایق مردم 921

* آثار ضدیت با سنت های پسندیده 921

* رابطه پاسداشت آیین ها و امنیت 922

* دشوارترین مدیریت 922

ضمایم 923

مصداق ها در تاریخ خلفا 924

* بزرگترین همایش ادیان 924

* اهل کتاب یا بوزینگان 927

* حمله به مراسم سوگواری 927

* از ترس او بیان نمی کردم 928

* تازیانه بر نمازگزار 928

* بت پرستی یا آیین عبادی! 928

* خاموش کردن فریاد اعتراض 929

* زنده به گور کردن معلم 930

مصداق ها در دوران معاصر 930

* اماکن مذهبی 930

** تخریب یا عدم امکان تأسیس 930

** تهدیدات و حملات علیه اماکن مذهبی 933

* ضدیت با آداب مذهبی 935

* دولت ها و تبعیض مذهبی 937

فصل نوزدهم: ماده 19 939

آزادی عقیده و بیان 939

* مقدمه 939

* آزادی بیان و فضیلتی بزرگ 940

* زیباترین الگوی آزادی بیان 940

* آزادی بیان حقایق تلخ 940

* آزادی بیان یا ستایش گری 941

ص: 63

* آزادی بیان و بردباری 941

* آزادی بیان و استدلال گرایی 941

* نااهلان و آزادی بیان 942

* جنگ تبلیغاتی، کلام در برابر کلام 943

* آزادی بیان یا آزادی فریب 944

* هزینه سنگین حقیقت گویی 948

* زنان و حق آزادی بیان 948

* هدف نهایی آزادی بیان 951

* آزادی بیان و مبارزه علیه استبداد 952

** زبان، سلاح جنگ حق طلبانه 952

** داد ما و بیداد زمانه 953

** ظلم ستیزی در سکوتی مرگبار 954

** پیشوای مبارزان حق طلب 955

** الگو و پناه ظلم ستیزان 955

** پاسخ هتاکی با بیانی کوبنده 956

** فریاد حق از بالای دار 957

امنیت شرط آزادی عقیده و بیان 958

* اقرار دشمن 958

* امنیت و آزادی بیان حق مردم است! 959

* امنیت و آزادی بیان دشمنان 960

* فراتر از آزادی بیان 960

* دشنام برای من و امنیت برای شما 960

* آزادی بیان، شرط آزادی عمل! 961

* آزادی بیان یا آزادی اهانت 961

* آزادی بیان و تربیت نااهلان 962

* امنیت، آزادی بیان و کودتا 962

* آزادی بیان یا اختناق و سرکوب 964

ص: 64

* شیوه های تحقق آزادی بیان 964

** انتقادات 964

*** یاری با انتقادات صریح 964

*** استقبال از انتقادات سازنده 965

*** انتقادپذیری نشانه عقلانیت 965

*** انتقادپذیری نسبت به خویشان 965

** مناظرات 966

*** جلسه مناظره پس از جنگ جمل 967

*** مناظره های کوبنده و روشنگر 967

** اعتراضات 969

*** اعتراض، معیار حیات انسانی 969

*** اعتراض عملی و کلامی 970

** نظرخواهی 970

*** نظرخواهی با زبان خواهش 970

*** نظرخواهی در امور سرنوشت ساز 971

* یاران و سلب آزادی بیان 971

** بگذارید آخرین کلامم را بگویم! 971

** شهادت با فجیع ترین شیوه 972

کسب و انتشار اطلاعات و افکار بدون ملاحظه 973

* زمان شناسی و فضای باز خبری 973

* قواعد فضای سالم خبری 974

** ارتباط بی واسطه 974

*** جلسات ارتباط مردمی 975

*** توصیف یک روز کاری 975

*** روزی دو نوبت دیدار مردمی 975

*** ارباب رجوع و اولین برخورد 975

*** سهولت رابطه در میدان جنگ 976

ص: 65

*** آثار عدم ارتباطات مردمی 977

** گروه ها و حق شنیده شدن سخن 977

*** فارغ از موقعیت اجتماعی 977

*** فارغ از سوابق 978

*** ابهام زدایی 978

*** ابهام زدایی ضرورت ها و آثار 978

*** ابهام زدایی حتی برای یک نفر! 979

** شفافیت خبری 981

** تحلیل اخبار 982

* آفات فضای سالم خبری 983

** شایعه پراکنی 983

** شایعه پراکنی، سلاحی شوم 984

** سانسور اخبار 985

** جوسازی 987

** نشر اکاذیب 987

* قربانی ترفندهای تبلیغی 989

مصداق ها در تاریخ خلفا 990

* شمشیر، در برابر استدلال 990

* آزادی بیان یا اعمال خشونت 990

* آزادی بیان و شکستن استخوان 991

* شکنجه، پاسخ انتقاد بود؟ 991

* آزادی بیان یا پرتاب سنگ 992

* آزادی بیان به سبک جنایتکاران 992

مصداق ها در دوران معاصر 993

* اسلام ستیزی 993

** هتک کرامت، حقوق، آزادی ها 993

** خشونت علیه اقلیت های مذهبی 995

ص: 66

** جایگاه اقلیت های قومی – مذهبی 998

* رسانه ها و مطبوعات 998

** فضاسازی و هجمه ی رسانه ای 998

** مطبوعات، توهین و تحقیر 1001

** سانسور خبری 1003

** سانسور تحمیلی و بایکوت خبری 1004

** سکوت خبری 1006

فصل بیستم: ماده 20 1009

آزادی تشکیل اجتماعات 1009

* جایگاه اجتماعات 1009

* تعریفی شگفت از اجتماعات 1010

* آسیب های فردگرایی 1012

* لزوم تنوع اجتماعات 1012

* تنوع اجتماعات رمز بهروزی 1012

* دفاع از اجتماعات مردمی 1013

* رعایت حرمت گروه ها و اجتماعات 1014

* اجتماعات شما را متفرق کنند! 1015

* سرکوب، جایگزین آزادی می گردد 1015

اجتماعات مسالمت آمیز 1016

* مسالمت آمیز بودن، شرط اولیه 1016

* فلسفه همگرایی اجتماعات 1017

* فلسفه واگرایی اجتماعات 1017

* اجتماعات متفرق 1018

* اجتماعات شرارت بار 1018

* اجتماعات گمراه و جذب افراد 1020

آزادی شرکت در اجتماعات 1020

* اجتماعات و آزادی انتخاب 1020

ص: 67

* ماندن یا رفتن، اختیار با شماست! 1022

* دشمنان و آزادی تشکیل اجتماعات 1023

* کمیت نفرات و حقانیت اجتماعات 1024

** حقانیت راه یا انبوه جمعیت 1026

** من تبیین گَرم نه اجبارکننده! 1027

* عدم اجبار، حتی در مسیر صلاح 1028

* نمی توانند مرا مجبور کنند! 1029

* عدم اجبار در جنگ و جهاد 1030

** عدم همراهی و مجازات سنگین 1032

** بی طرف با خائن برابر نیست! 1032

* حضور اجباری و عناوین فریبنده 1033

** حضور در مساجد 1034

** حضور در بیعت 1035

* گردن زدن گروه مخالف 1035

* اجتماعات و مسئله ی جبر و اختیار 1037

مصداق ها در تاریخ خلفا 1038

* حمله به اجتماع عزاداران 1038

* حمله به اجتماع متحصنین 1038

* حمله به اجتماع مخالفان 1039

* روشنگری و تعطیلی اجتماعات 1040

* ثمره اجبار و اختناق 1040

* چرا باید با شما همراه شویم؟ 1041

فصل بیست ویكم: ماده 21 1043

حضور بی واسطه در امور حکومتی 1044

* مصادیق مشارکت مردم در حکومت علوی 1044

** معیار، رأی و حسن نظر مردم 1044

** بنگرید، بیندیشید و انتخاب کنید! 1045

ص: 68

** اعمال نظر مردم در تصمیمات حکومتی 1046

** تحقق رأی مردم علی رغم انحراف رأی 1048

* مشارکت بی واسطه از طریق نظارت 1049

** آموزش نظارت و ممیزی 1049

** لزوم نظارت بی واسطه و صریح 1049

** حق نظارت بی واسطه 1050

** زمامداران و نظارت بی واسطه 1050

* مبارزه با مفاسد ساختاری مشارکت 1051

** شایسته سالاری 1051

*** اوج محرومیت در اوج شایستگی 1052

*** افراد بزرگ و کارهای بزرگ 1052

*** ناگوارترین فرجام 1053

*** شایسته سالاری و شاهکاری دیگر 1053

*** شایسته سالاری و زمامداران 1055

*** معیارهای شایسته سالاری 1055

*** شایسته سالاری و کارمندان 1056

*** حساسیت شغلی کارمندان 1057

*** شایسته سالاری و فروپاشی حکومت ها 1057

** انحصارگرایی 1058

*** مبارزه با انحصارگرایی 1058

*** انحصارگرایی، ریشه فجایع بزرگ 1058

*** شگفتی دیگر! انحصارگرایی یا خلافت! 1059

حضور با واسطه در امور حکومت 1060

* دولت دولت ها 1060

*

تشکیل هیأت وزیران 1062

* مجلس منتخب 1062

* امور حیاتی و مجلس مشورتی 1064

ص: 69

* جایگاه رأی مردم، در انتخاب استانداران 1064

* نقش مردم در انتخاب استاندار 1065

* احترام به استاندار منتخب 1067

* نماینده ی معتمد مردم 1068

شرایط برابر به منظور تصدی مشاغل 1069

* قابلیت ها، تنها ملاک انتخاب 1069

* حسن سابقه یا ظاهرهای فریبنده 1070

* خیانت با چهره ای متفاوت 1070

* معیارهای عقلی و منطقی شایستگی 1071

* آزمون و گزینش 1072

* قواعد آزمون و گزینش 1073

* انتصابات، روابط یا ضوابط 1073

* شایستگی یا خویشاوندی 1075

اراده ی مردم، اساس قدرت حکومت 1076

* دموکراسی علوی 1076

** مقدمه 1076

** دموکراسی یونانی و دموکراسی علوی 1077

*** دموکراسی یونانی مبدأ دموکراسی است؟ 1077

*** دموکراسی یونانی و پارادوکس بزرگ 1081

*** میراث فکری دموکراسی یونانی 1082

*** آثار دموکراسی یونانی در حکومتها 1084

*** فلاسفه یونان و دموکراسی علوی 1086

*** تقابل آرای فلاسفه یونان و تفکر علوی 1087

**** عقل محوری یا حقوق محوری 1090

**** طرح یک مثال کلیدی 1092

**** عواقب تقدم عقل محوری بر حقوق محوری 1092

**** پاسخ یک ایراد تاریخی 1094

ص: 70

**** علل عقلی یا جانبداری 1096

* منشور کبیر یا ماگناکارتا 1097

* دموکراسی مدرن و دموکراسی علوی 1099

** تشابهات و تفاوتهای دو مدل دموکراسی 1100

** انسان موجودی ثبات طلب 1101

** آزادی و اختیار مطلق! 1103

** هدف کدام است آزادی یا کامیابی؟ 1104

** نقص قانون ثمره ی نقص آگاهی 1107

** انسان موجودی عقل محور یا هوس محور 1108

** روند تکامل دموکراسی مدرن و علوی 1111

*** روند تکاملی دموکراسی مدرن 1112

*** تکامل یا تعالی دموکراسی علوی 1115

*** ابداع نظریه ی «رشد مرحله ای» 1117

**** راه های میانبر رشد 1120

**** نظریه ای در شعار یا عمل! 1121

**** حق انتخاب به تنهایی، عاملی عقیم 1122

**** یک نظریه و سؤالات پیرامون آن 1123

*** غرب و انتخاب نگرش یونانی یا علوی 1124

*** شواهد تاریخی و عقلی یک الگوبرداری 1126

**** تشابه در مسیر رسیدن به هدف 1126

**** تشابه در هدف انتخابی 1127

**** بیست و پنج سال یا بیست و پنج قرن 1129

**** اقتباس مستقیم یا غیر مستقیم 1129

*** دموکراسی علوی و نظریه ی پایان تاریخ فوکویاما 1130

* تاریخ اسلام و دموکراسی علوی 1132

** سرآغاز دموکراسی در تاریخ اسلام 1132

** طلوع دموکراسی در حکومت علوی 1134

ص: 71

** جایگاه مبنایی مردم در تفکر علوی 1136

** مبانی دموکراسی و دموکراسی علوی 1137

*** رأی مردم و انتخاب حکومت 1138

*** رأی مردم، شرط پذیرش حکومت 1139

*** مردم سالاری یا دموکراسی 1140

** نخستین کودتای تاریخ 1139

** مجسمه طلای معاویه در برلین 1144

*

استبدادستیزی 1147

** تقابل جریان استبداد و دموکراسی 1148

** پایان دموکراسی علوی و ظهور استبداد اموی 1151

*** صاحبان رأی یا گوساله ها 1152

*** پادشاه یا امیرالمؤمنین 1153

** استبدادستیزی در مبانی تفکر علوی 1154

*** نفی استبداد و خودرأیی 1154

*** مستخدم یا مستبد 1154

*** استدلال یا استبداد 1155

*** استبداد یا استبدادستیزی 1157

*** استبداد یا مرافقت و مشارکت 1160

*** الفت یا استبداد 1161

*** استبداد خوی جاهلان 1162

*** قربانی حکومت های استبدادی 1162

*** نشانه های حکومت استبدادی 1163

*** استبداد و زوال حکومت ها 1163

** استبدادستیزی و قیام ها 1164

*** الهام بخش انقلاب ها و قیام ها 1164

*** الگوهای فکری قیام های حق طلبانه 1166

انتخابات سالم 1167

ص: 72

* قواعد انتخابات سالم 1167

* ارکان انتخابات سالم 1168

** آزادی و حق انتخاب 1168

** شفافیت فضای انتخابات 1168

* صداقت در انتخابات 1170

* روشنگری در انتخابات 1170

* دو شرط شگفتی آفرین در انتخابات 1171

* منفعت مردم یا مصلحت حکومت 1172

* آفات انتخابات سالم 1173

** انتخابات و خریدن رأی 1173

** زیانبارترین حالت 1174

** عواقب یک انتخاب اشتباه! 1175

** نیرنگ در انتخابات 1175

*** فریبکاری در عین آگاهی 1175

*** شورای فرمایشی و انتخاب نمایشی 1177

ادواری 1178

* انتخاب مردمی یا حکومت موروثی 1178

عمومی 1180

* غیبت رأی دهندگان 1180

* رأی مردم یا رأی شورایی نمایشی 1180

* بیعتی فراگیر و آزاد 1181

* بیعتی فراگیر و باشکوه 1182

* بیعتی عمومی و علنی 1183

مساوات 1183

* برابری حق رأی در ادوار تاریخ 1183

* اولین تجربه ی بشر در برابری حق رأی! 1186

* برابری رأی شهروندان 1187

ص: 73

* برابری رأی خواص و عوام 1187

* زنان، حقوق سیاسی و حق رأی 1188

** برابری حقوق زنان و مردان 1188

** سرآغاز حیات سیاسی زنان 1190

** طلوعی دیگر در حقوق سیاسی زنان 1192

** 8 مارس روز جهانی زن یا روز زن سوزی؟! 1194

** حقوق اجتماعی زنان در حکومت علوی 1195

** آزادی رأی و بصیرت سیاسی 1197

** گذری بر تاریخ حق رأی زنان در غرب 1198

** اعطای حق رأی، آغاز راه یا پایان آن 1199

* رویکردی متفاوت به جایگاه و حقوق زنان 1201

** جایگاه زنان در جامعه ی آرمانی 1201

** تعالیم آرمانی سازنده ی انسانهای آرمانی 1202

** برترین بانوان تاریخ 1203

*** ابربانوی اسلام اسطوره ی مبارزه ی حق طلبانه 1205

*** بزرگترین بانوی مبارز تاریخ 1208

*** مجاهدت بانویی سترگ در نبردی نابرابر 1210

**** ابعاد تبلیغی مصافی استبدادشکن 1210

**** شرایط دشوار و عجیب یک نبرد تبلیغی 1212

**** بیان و خطابه تنها سلاح بزرگ بانوی مجاهد 1214

**** کلامی عجیب در شرایطی عجیب تر 1217

**** آخرین صحنه ی نبرد 1218

** زنان و برترین جایگاه در نظام فکری علوی 1221

رأی مخفی 1222

آزادی رأی 1224

* آزادی رأی، فضیلتی ارزشمند 1224

* تفهیم و تبیین حقوق و آزادی رأی 1225

ص: 74

* نمایشی از یک انتخابات آزاد 1225

* آزادی رأی اساس حکومت علوی 1226

* رأی اجباری یا آزادی رأی 1226

* آنان که بیعت نکردند 1227

* آزادی رأی با زور سرنیزه؟! 1228

* مقایسه آزادی رأی در دو نظام فکری 1229

* از آزادی رأی تا بیعتی ذلت بار 1229

* حق انتخاب و اوامر الهی 1231

ضمایم 1232

* فیلسوف شاه افلاطون و امام علی(علیه السلام) 1232

** فیلسوف شاه و شهرآرمانی 1232

** آرمانشهر، شهری واقعی یا رؤیایی 1234

** فیلسوف شاه موجودی مادی یا فرامادی 1236

** ظهور فیلسوف شاه افلاطون 1237

** سخنی با قافله ی بشریت 1238

** بررسی انطباقی معیارهای افلاطونی 1239

*** احاطه ی علمی 1239

*** احاطه به علم فلسفه 1240

*** نجوم و ریاضیات 1242

*** ریاضیات 1243

*** نجوم 1245

**** اسرار علم نجوم 1245

**** حرکت زمین 1246

**** لایه ازون 1247

**** وزن ابرها 1248

*** عقلانیت 1249

**** گذر از محسوسات و ورود به عالم معقولات 1253

ص: 75

*** انطباق با نظم الهی عالم 1254

*** تجلی نظم عالم در رفتار فیلسوف شاه 1255

*** ربانیت و الوهیت 1256

*** خویشتن داری یا وارستگی 1260

*** قوای جسمانی 1264

*** خصوصیات فیلسوف شاه 1266

**** حکمت 1266

**** فضیلت 1268

**** بیان فضایل از زبان دیگران 1269

**** عدالت 1272

*** معیار هدایت گری جامعه 1275

**** مشاهده زیبایی و عدل در عالم 1276

**** هدایت جامعه به خیر و کمال مطلق 1277

** مقایسه جاه طلبی قدرت طلبان و فیلسوف شاه 1279

*** فیلسوف شاه و بی رغبتی به حکومت 1279

*** مدعیان نالایق و طمع قدرت 1281

** عدالت نشانه ی حکومت فیلسوف شاه 1284

*** علم و تخصص عدالت ورزی 1286

*** امکان تحقق کمال عدالت 1287

*** حکومت علوی و تحقق کمال عدالت 1289

** شرایط فیلسوف شاه در جامعه 1292

*** ناخدای کشتی جامعه 1292

** نابغه ی دوران ها و موعود اندیشمندان 1297

** افسوس و خسران بزرگ 1299

** جایگاه فیلسوف شاه در برابر امام علی(علیه السلام) 1301

l جلوه های با شکوه دموکراسی در غدیرخم 1303

* مقدمه 1303

ص: 76

* غدیرخم در یک نگاه 1305

* شاخصه های اعجاب آور دموکراسی 1307

** ابلاغ مردمی برابر با کل رسالت 1307

** شیوه ای بی سابقه در تاریخ پیامبران 1307

** اجتماع حداکثری علی رغم تهدیدات امنیتی 1308

** بزرگ ترین گردهم آیی 1309

** علل گردهم آیی عظیم مردمی 1310

** استثنایی بزرگ در ابلاغ حکمی عجیب 1311

** ابلاغ و پذیرش، توأمان شرط است 1312

مصداق ها در تاریخ خلفا 1313

* چرا حکومت خود را بر ما تحمیل می کنید؟ 1313

* تعیین خلیفه یا ولیعهد! 1314

* حق که را می بخشید؟ 1315

* او بر ما برتری داشت! 1316

* اقرار و اعتراف دشمن 1316

* طمع تو در حکومت بیشتر بود! 1317

* تناقض گویی آشکار 1317

* مضحک ترین بهانه ها 1318

* کینه توزی و باندبازی 1319

* روابط در انتصاب حکام 1320

* بیعت گیری آزادانه!! 1320

* خلیفه اجباری یا انتخابی؟ 1320

* پدرانم غصب حکومت کردند! 1321

مصداق ها در دوران معاصر 1321

* تبعیض جنسیتی در مشارکت سیاسی 1321

* تبعیض مذهبی در مشارکت سیاسی 1322

* حق رأی برابر 1322

ص: 77

* کودتا 1320

فصل بیست و دوم: ماده 22 1329

نگاه اجمالی به حقوق 1329

امنیت اجتماعی 1330

* مقدمه 1330

* امنیت از نگاه امیرمؤمنان علی(علیه السلام) 1331

* امنیت، مقوله ای تخصصی 1333

* امنیت و گروه های تبهکاری 1334

* ابداع یگان های تخصصی 1335

** نیروهای امنیتی و اطلاعاتی 1337

*** نیروهای اطلاعاتی برون مرزی (جاسوسی) 1338

**** جایگاه گروه های شناسایی 1338

**** خصوصیات نیروی اطلاعاتی 1338

**** آموزش نیروهای اطلاعاتی 1339

**** رصد گروه های خرابکار 1340

**** جنگ اطلاعاتی 1341

***** رصد اطلاعاتی دشمن 1341

***** غافلگیری و تله اطلاعاتی 1341

***** هشیاری اطلاعاتی 1342

***** رصد مکاتبات دشمن 1342

***** رعایت اصول امنیتی در مکاتبات 1343

**** مأموریت ها و عملیات های اطلاعاتی 1343

***** شناسایی جاسوس دشمن 1343

***** دستگیری زن جاسوس 1344

***** عملیات پیچیده نظامی-اطلاعاتی 1345

***** اصول و قواعد ضدکمین 1347

***** متلاشی کردن کمین دشمن 1347

ص: 78

**** جنگ روانی 1348

***** نقش و جایگاه جنگ روانی 1348

***** مدیریت جنگ روانی 1348

***** جنگ روانی در نبردی سرنوشت ساز! 1349

***** آسیب های روانی در جنگ ها 1350

***** بهره گیری از تکنیک های روانی 1351

***** ترفندهای روانی 1353

***** آموزه های روانی 1353

***** جنگ روانی در فتح قلعه خیبر 1354

***** پر کردن خلأ روانی 1354

*** نیروهای اطلاعاتی درون مرزی، پلیس مخفی (عین) 1355

**** تشکیلات پلیس مخفی 1356

**** وظایف پلیس مخفی 1357

**** بررسی صحت گزارش ها 1357

**** اصول حفاظتی در گزارش ها 1358

**** کارآزمودگی نیروهای امنیتی 1358

**** وقایع و عملیات ها 1359

***** جان دادن جاسوس دشمن 1359

***** ماجرای شناسایی دو عامل نفوذی 1360

***** جاسوسی که نابینا شد 1361

***** بسیج نمودن نیروهای امنیتی 1361

***** مأموریت تجسس 1361

** نیروهای نظامی 1362

*** تشکیل سپاه قدرتمند 1362

**** استقرار نیروها و اصول دیده بانی 1363

*** ایجاد یگانهای ویژه 1364

**** یگان زره پوش موسوم به «رجراجه» 1364

ص: 79

**** یگان ویژه موسوم به «یگان سبز» 1365

**** تشکیل یگان های ضربت (واکنش سریع) 1366

** نیروهای انتظامی 1369

*** تأسیس پلیس (شرطه الخمیس) 1369

*** ویژگی های نیروهای شرطه الخمیس 1369

*** انتصاب رئیس پلیس 1370

*** تعداد، لباس متحدالشکل، آرم مخصوص 1370

*** سوگند به اساسنامه 1371

*** گشت شبانه 1371

حقوق اقتصادی 1372

* مقدمه 1372

* مبانی انحرافی اقتصاد، در دوران خلفا 1373

** بند اول 1373

** بند دوم 1371

**

بند سوم 1378

** بند چهارم 1381

* آثار شوم سیاست های اقتصادی این دوران 1382

** ظلم و اختلاف طبقاتی 1384

** فقر و فلاکت 1385

* انقلاب اقتصادی امیرمؤمنان علی(علیه السلام) 1386

* آغاز سیاست ها و اصلاحات اقتصادی 1388

** افراد با هر نژاد و قبیله ای برابرند 1388

** حذف حقوق های به ناحق و نامتعارف 1389

** بازگرداندن اموال طبقه محروم 1389

** عدم انباشت دارایی های عمومی 1390

** تأمین امنیت و زیرساخت ها 1391

** نظارت دقیق بر فعالیت های اقتصادی 1392

ص: 80

** برخورد با تخلفات اقتصادی 1392

** برخورد شدید با احتکارکنندگان 1393

** تنظیم بازار و نظارت بر قیمت ها 1394

** رصد بازار و نظارت مستقیم 1395

** رصد بازار و نظارت مستمر 1396

** نظارت بر عملکرد اقتصادی حکام 1396

** ضرب سکه و تسهیل امور مالی 1397

** اخذ مالیات ها به صورت کالا 1397

** حفظ سلامت فضای کسب و کار 1397

*** قواعد دادوستد منصفانه 1397

*** کیفیت در تولید 1398

*** رعایت انصاف و وجدان کاری 1399

*** شفافیت در عرضه کالا 1399

*** اجناس ممنوعه و معیوب 1399

*** پرهیز از قسم خوردن 1400

*** دقت در میزان ها 1400

** تدابیر اقتصادی و نیازمندان 1400

*** تخصیص کمک های ویژه به نیازمندان 1400

*** توزیع غذای رایگان 1401

** جایگاه مالیات در انقلاب اقتصادی امام علی(علیه السلام) 1402

*** تدوین یک نظام مالیاتی نوین 1402

*** مالیات، شاه کلید اصلاح امور 1404

*** قوانین مالیاتی بر پایه ی قواعد بشردوستانه 1404

**** عدالت مالیاتی و اقلیت های نژادی 1404

**** عدالت مالیاتی و اقلیت های مذهبی 1404

**** عدالت مالیاتی و برابری جنسیتی 1405

**** عدالت مالیاتی و برابری حقوق نسلها 1405

ص: 81

*** ابداع چرخه ی اقتصادی مالیات محور 1405

*** مراحل چرخة اقتصادی مالیات محور 1408

**** مرحله ی اول: حمایت از تولید و تجارت 1408

**** مرحله دوم: افزایش تولید و ثروت 1409

**** مرحله ی سوم: دریافت مالیات 1410

**** مرحله ی چهارم: ایجاد ساختارهای حکومتی و اقتصادی 1410

***** ایجاد زیرساخت های اقتصادی 1410

***** تأمین نیاز زیرمجموعه های حکومت 1411

**** مرحله ی پنجم: تحقق امنیت و فضای مناسب اقتصادی 1412

**** مرحله ی ششم: افزایش رونق فعالیت های اقتصادی 1413

*** طرح شگفت انگیز مالیات بر اراضی 1414

**** خراج شاهکار اقتصادی 1415

* نتایج و ثمرات انقلاب اقتصادی 1416

** کاهش بودجه و افزایش رفاه! 1417

*** کاهش شدید منابع مالی 1419

*** رفاه و رونق مالی جامعه 1419

* دیدگاه اندیشمندان 1421

حقوق اجتماعی 1423

* مقدمه 1423

* حکومت و رعایت حقوق اجتماعی 1425

** رعایت حق مشارکت عمومی 1425

** صندوق انتقادات و پیشنهادها 1426

** آزادی مذهبی گروه های اجتماعی 1426

** آزادی مذهبی اقلیت های دینی 1426

** آزادی اقلیت های قومی 1427

** جایگاه امنیت در حقوق اجتماعی 1427

** مددکاری اجتماعی 1428

ص: 82

** سرپرستی یتیمان و سالمندان 1429

** شهرسازی و شهرداری 1430

* مردم و رعایت حقوق اجتماعی 1432

** آداب اجتماعی و حقوق متقابل 1432

** آداب اجتماعی و حقوق غیر متقابل 1432

** بهداشت فردی و عمومی 1433

*** بهداشت فردی 1434

*** بهداشت عمومی 1437

**** نظافت محیط شهری 1437

**** بهداشت عمومی و بهداشت روانی 1438

**** آراستگی و بهداشت روانی 1440

حقوق فرهنگی 1440

* مقدمه 1440

* تحول فرهنگی 1441

* مراحل یک تحول فرهنگی 1442

** مرحله ی اول: برگزیدن رهبری آگاه 1442

** مرحله دوم: تعیین سطح فرهنگی 1444

** مرحله ی سوم: آسیب شناسی فرهنگی 1445

*** بت های فکری و فرهنگی 1446

*** هشیارسازی 1448

** مرحله ی چهارم: پاکسازی فکری 1449

*** بیماری فقدان تعقل و تفکر 1450

*** داروی عقل گرایی 1451

***

بیماری علم گریزی 1453

*** داروی علم گرایی 1454

** مرحله ی پنجم: اقدامات و اصلاحات فرهنگی 1456

*** جایگزینی ارزش های انسانی 1456

ص: 83

*** عامل و معیار برتری 1457

*** آموزش فرهنگ شهروندی 1458

**** حقوق همسایگی 1458

**** توجه و تأکید بر حریم خصوصی 1458

**** تعلیم آداب معاشرت 1459

*** صمیمیت در روابط اجتماعی 1459

***

اخلاق در روابط اجتماعی 1460

*** احیاء سنت های پسندیده 1461

*** مبارزه با قوم و قبیله گرایی 1461

*** بهره گیری از علوم سودمند 1462

*** آموزش و اقلیت های مذهبی 1463

*** بزرگداشت مقام دانشمندان 1463

*** برخورد با شیادان عالم نما 1465

* ثمره ی اصلاحات فرهنگی امام علی(علیه السلام) 1465

فصل بیست وسوم: ماده 23 1467

* مقدمه 1468

آزادی در انتخاب شغل 1469

* زمامدار عادل و آزادی انتخاب شغل 1469

** اجبار شغلی یا خیانت 1469

** عامل جلب اعتماد 1469

* آزادی انتخاب و تنوع مشاغل 1469

* حق انتخاب، نشانه ی آزادی انتخاب 1470

* کار اجباری 1471

** اجبار شغلی و بیماری روان 1471

** آبادانی، توجیه کار اجباری نیست 1471

** عدم کار اجباری، حتی برای دشمن 1472

** آزادی شغلی یا جبر اجتماعی 1473

ص: 84

* انتخاب سختی کار یا خفت نیاز! 1474

* سالمندان و فرهنگ کار 1474

شرایط منصفانه و رضایت بخش کار 1475

* شرایط منصفانه در بازار 1475

* کار کردن فقیر و غنی 1475

* تناسب و توازن و سخنی مشهور 1476

** فقر نشانه ی عدم توازن و تناسب 1477

*

زالو صفتی، آفت عملکرد منصفانه 1478

* تلخ ترین مصداق 1479

* نگاه منصفانه در پاداش ها 1480

** تقدیرنامه 1481

* نقش مالیات در ایجاد شرایط منصفانه 1481

** مقدمه 1481

** حالت اول: مردم و حکومت مکمل یکدیگر 1482

*** انعطاف مشفقانه در قوانین مالیاتی 1482

*** مالیات متغیر و اقتصاد نوین 1483

*** مالیات، با هدف عمران و آبادانی 1485

** حالت دوم: حکومت و مردم در تقابل با یکدیگر 1485

*** نظام های مالیاتی مستبدانه 1485

حمایت در برابر بیکاری 1486

* رفع معضل بیکاری 1486

** محو بیکاری با رونق تولید 1486

** بیکاری و مالیات ظالمانه 1486

** حمایت از جوان جویای کار 1486

** مذمت بیکاری علی رغم تأمین مالی 1488

** بیکاری یا سستی در کار! 1488

** بیکاری مانع رشد و تعالی 1489

ص: 85

** بیکاری ریشه فساد و اندوه 1489

* حکومت علوی یعنی حکومت کار و تلاش 1489

** جدیت در کار و سازندگی 1489

** کار و تلاش نشانه ی پیروان من! 1490

** اصلاح نگرش طبقه فرهیخته 1490

** غنیمت شمردن فرصت کار کردن 1491

** پدر خاک یا ابوتراب 1492

** عبرت آموزی از مورچه 1492

* تفکیک افراد بیکار از بی عار 1492

** بی عاری و دینداری قابل جمع نیست! 1492

** بی عاری عامل تضییع حقوق 1493

** حمایت از افراد بی عار ممنوع! 1494

حقوق برابر در مقابل کار برابر 1494

* تفکر برابری و جهان بینی فرامادی 1494

* استثنایی عجیب 1495

** کار حداکثر و حقوق حداقل 1495

** حقوق بیت المال یا دسترنج خویش 1496

* کار و فعالیت همانند دیگران 1497

* برابری سهم فرمانده و سرباز 1497

* پیروی از پیشوا 1498

* غنایم بهره ی مجاهدان 1498

* پاداش ها 1499

** پاداش نیک در برابر عمل نیک 1499

** معیار پاداش 1499

حقوق رضایت بخش 1500

* تعریف صحیح رضایتمندی 1500

* تأمین مالی و فساد مالی 1501

ص: 86

* تأمین مالی و امنیت روانی 1501

* حقوق متناسب با موقعیت اجتماعی 1502

** حقوق قاضی 1502

** تکریم شاعر و ادیب 1502

* کسب رضایتمندی و بسط فرهنگ کار 1503

حمایت های اجتماعی 1504

* حمایت های حکومتی 1504

** تأمین امکانات و معیشت 1504

** رفع نیاز یا رفع تکلیف 1505

* کمک های شخصی 1505

اتحادیه ی کارگری 1506

* حقوق کارگر و آخرین وصیت 1507

* حقوق کارگر، اولویت اول حکومت 1507

* نقش تعیین کننده کارگران 1508

* حقوق کارگر، فارغ از رنگ و نژاد 1508

* برابری رهبر و کارگر 1509

* کارگری یا منصب حکومت 1510

* پادشاهی یا کارگری؟! 1512

نگاهی بر مشاغل امیرمؤمنان علی(علیه السلام) 1514

* مشاغل امیرمؤمنان علی(علیه السلام) 1514

** امام علی(علیه السلام) برترین کشاورز تاریخ 1514

*** درآمد محصولات کشاورزی 1516

*** برآورد ارزش مالی 1516

* کارگری 1517

* مقنی (حفر چاه) 1518

* قایق سازی 1518

* کفاشی 1519

ص: 87

* از اجاره نشینی تا مسکن سازی 1520

مصداق ها در تاریخ خلفا 1520

* تبعیض در پست های مدیریتی 1520

* شرایط ظالمانه کارگران 1520

مصداق ها در دوران معاصر 1521

فصل بیست و چهارم: ماده 24 1527

استراحت 1527

* کار و استراحت معقول 1527

* مدارا با مرکب جان 1528

* نهی از الگوی افراطی و حیوانی 1529

* ضرب المثل هشداردهنده 1529

* حداقل استراحت و حداکثر خدمت 1530

* سستی یا استراحت توان بخش 1531

* اعتدال در اشتغالات ذهنی 1532

* استراحت و حل مسائل بغرنج 1533

* استراحت در شرایط جنگی 1533

** استراحت سربازان 1534

* توجه به استراحت حیوانات 1534

فراغت 1535

* زندگی هدفمند، فراغت هدفمند 1535

* فراغت یا خواب غفلت زا 1536

* فراغت و عبادت فرح بخش 1536

* غنیمت شمردن فراغت ها 1536

* اوقات فراغت و مناسبت ها 1537

** اعیاد و جشن ها 1537

** عید روز جمعه 1538

** میهمانی ها 1539

ص: 88

*** انفاق در پوشش میهمانی 1540

*** میهمان بارقه ای الهی 1541

*** آداب میهمانی مفید و سودمند 1541

تفریح 1542

* تفریح، رکن زندگی سالم 1542

* فرصت هایی برای تجدید قوا 1543

* روان انسان و تفریحات متناسب 1543

* تفریح و تأثیر آن بر کارایی 1544

* تفریح و مواهب طبیعی 1544

* تفریح و ورزش 1545

* دین مداری و تفریحات 1545

* تفریح و حقوق زندانیان 1546

* فرح یا شادی 1546

** شاد کردن و اثر بازتابی 1547

** عوامل نشاط آور 1548

** روز خنده 1548

* عواقب و آثار تفریحات غیر سازنده 1549

** پرهیز از افراط در تفریحات 1549

** من و بطالت و خوشگذارانی؟! 1550

** برای بازیچه ها خلق نشده ایم! 1550

** زندگی آرمانی یا زندگی حیوانی 1551

** آفت زندگی آرمانی 1552

** رعایت حدود در تفریحات! 1553

* نگاهی نوین به تفریحات 1553

** گردشگری 1553

** مسافرت با هدف گردشگری 1554

** آثار تاریخی و باستانی 1555

ص: 89

** امام علی(علیه السلام) و آثار تاریخی 1556

** طبیعت گردی 1556

** بوم گردی 1557

مرخصی 1557

فصل بیستم پنجم: ماده 25 1561

سطح زندگی مناسب 1561

* خوراک 1561

** کمک های شبانه 1563

** بخشش از حداقل ها 1563

** عظیم ترین عبادت 1564

** الگویی برای همه دوران ها 1564

** مبادا گرسنه ای در قلمرو من باشد! 1564

** همانند فقیرترین مردم حکومتم 1565

** خوراک پیشوای مسلمین 1565

** قناعت یا ریاضت 1566

** رهبر جامعه و مرد غریب 1566

** دو نوع خوراک هرگز! 1566

* پوشاک 1567

** ژنده ترین لباس ها را داشتید! 1567

** جامه ای از ابریشم 1568

** بر این سرما شکیبایی می کنم 1568

** رهبر جامعه و یک لباس 1568

** از عجایب سلوک یک پیشوا 1569

** باید همانند نیازمندان باشم! 1569

** برتری لباس خادم بر پیشوا! 1570

** لباس زندانیان 1570

** خواسته ات را بر زمین بنویس! 1571

ص: 90

* مسکن 1571

** آغاز زندگی و اجاره شینی 1571

** ساخت مسکن برای نیازمندان 1571

** انبوه سازی مسکن 1572

** معیارهای مسکن خوب 1572

** چرا در خانه های ویران ساکنید!؟ 1572

** زدودن تفکرات و تقیدات نادرست 1573

** خانواده ای مستأجر و ایثاری عجیب 1573

** عدم اقامت در کاخ دارالحکومه 1574

مراقبت های پزشکی 1576

* بیماری 1576

** نگاهی نو به سبب شناسی بیماری ها 1576

** سبب شناسی بیماری ها و الگوها 1577

*** الگوی اول 1577

*** الگوی دوم 1578

*** الگوی سوم 1579

* اعتماد مابین مردم و نظام سلامت 1580

* نقص عضو 1581

**

مستمری برای نقص عضو 1581

** مستمری پیرمرد نابینای مسیحی 1581

** مراقبت از پیرمرد زمین گیر 1582

** اوج ایثار در برابر نابینایی غریب 1583

خدمات اجتماعی 1585

* بیکاری 1585

* پیری 1585

** جایگاه و منزلت سالمندان 1585

** رعایت شأن و حرمت سالمندان 1585

ص: 91

** رسیدگی و توجه ویژه به سالمندان 1586

*** دلجویی از پیرمرد بیمار 1586

*** عیادت از دشمن سالمند 1587

*** پیرمرد و بهره مندی اصولی از بیت المال 1588

** استثنایی عجیب 1589

*** عمار یاسر 1590

*** مقطع بن عامری 1590

*** عامر بن واثله (ابوطفیل) 1591

بیوگی 1592

* منم سرپرست بیوه زنان! 1592

* مستمری ویژه برای بیوه زنان و یتیمان 1593

*

دفاع از حقوق بیوه زنان 1593

*

کفیل بیوه زنان 1593

* حقوق بیوه زنان و توبیخ فرماندار 1594

* تأمین نیازها ی زنان بی سرپرست 1594

نقص امرارمعاش 1596

* تأمین معاش نیازمندان و اقدامات حکومتی 1596

** توجه و اهتمام ویژه به نیازمندان 1596

** لزوم کاهش هزینه ها 1597

** ابداع نظام تأمین اجتماعی 1598

** بنیان گذاری سازمان حمایت از مستمندان 1599

*** دو نکته جالب 1600

* تأمین معاش نیازمندان و اقدامات شخصی 1601

** سفارش نسبت به نیازمندان 1601

** فقر اجباری یا فقر اختیاری 1602

** یک وظیفه عمومی 1603

** موقوفات امام علی(علیه السلام) 1603

ص: 92

*** وصیت به وقف اموال و دارائی ها 1603

*** وقف چشمه ای جوشان 1604

مراقبت های ویژه از مادران و کودکان 1605

* جایگاه زنان در جامعه 1605

* جایگاه بانوان و دو نگاه متفاوت 1605

* حفظ حریم زنان دشمن! 1606

* نجات جان دختری بی گناه 1606

* جایگاه ویژه ی مادران 1607

** نجات جان مادر با آزمونی عجیب 1608

** شناسایی مادر حقیقی با اَره 1609

** یک پسر و دو مادر مدعی 1610

* حقوق زنان در جنگ ها 1611

** حفظ حریم زنان 1611

** عدم اسارت زنان 1611

** رعایت شأن زنان 1612

** خون بهای مادر و کودک 1612

کودکان 1613

* احترام به شخصیت کودکان 1613

* در ظاهر کودک و در باطن بزرگ 1613

* نیازهای روانی کودکان 1614

** توجه به نیازهای روانی 1614

** تأمین خوراک جسمی و روانی 1615

** دلجویی و نوازشگری پدرانه 1615

* حقوق کودکان 1616

** رعایت حقوق قضایی کودکان 1616

*** لزوم رعایت حقوق کودکان 1617

** حقوق کودکان در جنگ ها 1617

ص: 93

*** اسارت کودکان در جنگ مجاز نیست 1617

*** اموال کودکان غنیمت نیست 1618

*** دلجویی از کودکان اسیر 1618

* کودکان یتیم 1619

* حقوق یتیمان 1619

** کودک یتیم و اشک فاتح خیبر 1620

** مگر می شود علی(علیه السلام) را نشناخت؟ 1620

* حقوق جنین و نطفه 1621

** حق نطفه 1621

** حق حیات جنین 1621

** باید حق حیات جنین رعایت شود 1622

** دیه جنین بر عهده توست! 1622

کودکان نامشروع 1623

* ماجرای عجیب یک مادر و فرزند 1624

* حمایت از مادری ستمدیده 1626

مصداق ها در دوران معاصر 1629

* گرسنگی 1629

* جایگاه زنان در غرب 1630

** زن از دیدگاه اندیشمندان غرب 1630

** موقعیت اجتماعی 1631

* کودکان 1632

* کودک آزاری 1633

** تصویب قوانین سقط جنین 1634

فصل بیست و ششم: ماده 26 1637

حق بهره مندی از آموزش 1638

* لزوم توسعه ی نظام آموزش وپرورش 1638

* سه حق از چهار حق 1638

ص: 94

آموزش رایگان 1639

* شما را رایگان آموختم 1639

* آموزش عمومی و رایگان 1640

* بخشنامه مبنی بر آموزش رایگان 1640

* آموزش اعتقادات رایگان است 1641

آموزش اجباری 1641

* علم آموزی حتی به قیمت جان 1641

* آموزش اجباری کودکان 1642

* الزام و ضرورت دوران کودکی 1642

* سنین ویژه ی یادگیری 1643

* علل اجباری بودن آموزش کودکان 1644

** پیشگیری از انحرافات و آسیب ها 1644

** پیشگیری از بزرگترین مصیبت 1645

آموزش همگانی و عمومی 1645

* فراگیری و بسط آموزش 1645

* کمال جامعه در آموزش عمومی 1645

* شِکوه و گلایه از جاهلان 1646

* بزرگترین ضایعه 1646

* دعوت عمومی به علم آموزی 1646

* جایگاه افراد، در حرکت علمی جامعه 1647

آموزش فنی و حرفه ای 1648

* جایگاه علوم کاربردی 1648

* علوم کاربردی، نه خرافه گرایی! 1649

* علوم کاربردی و کسب درآمد 1650

* لزوم آموزش های فنی و حرفه ای 1650

* فرزند تخصص 1651

* نقش تجربه در آموزش فنی وحرفه ای 1652

ص: 95

* تجربه و خرد انسان 1652

** رمز پیروزی 1653

* صنایع دستی 1653

** پیشوای مسلمین و بافندگی 1653

** کفاشی 1655

** سلمان فارسی و صنایع دستی 1655

آموزش عالی 1656

* اهتمام به آموزش عالی 1656

* آموزش عالی و تربیت دانشمندان 1658

* معیار ارائه آموزش عالی 1660

* آموزش عالی و افراد مستعد 1660

* پاسخگویی به سؤالات دانشمندان 1661

* سؤالات لاینحل پادشاهان عالم 1662

* سؤالات علمای سایر ادیان 1662

* تحصیلات تکمیلی 1663

** توصیه هایی عجیب 1663

** پژوهش و تحقیقات علمی 1664

** تحقیقات علمی و تولید ثروت 1665

شکوفایی شخصیت 1666

* رابطه دانش و شکوفایی 1666

* شکوفایی، شرط علم آموزی 1666

* خودشناسی پیشنیاز شکوفایی 1666

* پرسشگری در جهت شکوفایی 1667

* برترین علم و اساس شکوفایی 1667

* آفات علم آموزی و شکوفایی 1668

* هدف پرورش انسانهاست، نه جنگ! 1668

* عالم جاهل! 1669

ص: 96

حقوق بشر 1669

* چکیده حقوق بشر در یک عبارت 1669

* انسان آرمانی 1670

* حقوق بشر و دانشمندان جنایتکار 1671

* نگاه انسانی و جهان شمول 1671

* هدف نهایی، احقاق حقوق بشر 1673

* تبدیل ضدارزش ها به ارزش ها 1674

آزادی های اساسی 1675

* نادانی، ریشه شرارت ها 1675

* زندگی آگاهانه یا آزادانه 1676

* انسان و کسب آزادی حقیقی 1676

* آزادی فضای علمی و سوءاستفاده ها 1677

** دانشمند یا شیادان دانشمندنما 1677

** سوءاستفاده از عناوین علمی! 1678

گسترش حسن تفاهم، دگرپذیری، دوستی 1679

* علم آموزی و خدمت به بشریت 1679

* یک قانون طلایی 1680

* دگرپذیری و پیامی ماندگار 1681

* توصیه به تداوم پیوندها 1681

* ارائه دو تصویر از حقایق تاریخ 1682

* دگرپذیری و توصیه ای عجیب 1683

* ریشه اختلافات اجتماعی 1683

* توصیه هایی در جهت تداوم دوستی ها 1683

صلح 1685

* صلح جویی 1685

* تلاش در جهت برپایی صلح 1685

* هرگز آغازکننده ی جنگ مباش 1687

ص: 97

* آخرین روزنه امید به صلح 1688

* صلح، در واپسین لحظات 1688

* شهادت یاران، هزینه صلح طلبی 1690

* جنگ با هدف آگاهی بخشی 1691

تقدم والدین در آموزش فرزندان 1692

* وظایف آموزشی والدین 1692

* نقش تربیتی والدین 1693

** والدین و اصول تربیت کودک 1694

** توصیه های تربیتی به والدین 1695

ضمایم 1696

* شخصیت علمی امام علی(علیه السلام) 1696

* اقیانوس مواج علوم 1698

* سرافکندگی مدعیان دروغین 1698

* ابوعلی سینا و توصیفی زیبا 1699

* مرگ علم و دانش 1699

مصداق ها در تاریخ خلفا 1700

* جامع همه ی علوم 1700

* تفاوت ها را بنگرید! 1700

* ضدیت با بسط و گسترش علوم 1701

* شکنجه در پاسخ سؤال علمی 1702

* کتاب های علمی و شلاق! 1702

* حتی زنان پرده نشین داناترند! 1702

* پس از دوازده سال! 1703

* هشتصد هزار چه مقدار است؟! 1703

* جمجمه و سنگ آتش زنه 1704

مصداق ها در دوران معاصر 1704

* مذهب 1704

** تبعیض علیه دختران مسلمان 1705

ص: 98

* جنسیت 1706

* نژاد 1706

فصل بیست و هفتم: ماده 27 1711

مشارکت عمومی 1711

* مقدمه 1711

مشارکت فرهنگی 1712

* جایگاه و اولویت امور فرهنگی 1713

* پایتختی با تنوع فرهنگ ها 1713

* مرکز علمی و فرهنگی جهان اسلام 1715

* توسعه تألیفات 1715

* پایه گذاری زبان مشترک 1716

* فضای باز فرهنگی 1716

** همنشینی اصحاب ادب و سخن 1716

** جلسات فرهنگی دلنشین 1717

** پیرزن و چرخ نخ ریسی 1719

* تبلور هنرها 1720

** هنر خوشنویسی 1720

*** تعالیم خوشنویسی 1720

** هنر خطابه و سخنوری 1721

*** سخن ادباء و صاحب نظران 1721

** کلام سحرآمیز 1722

** ادبیات 1723

*** جایگاه شعر در ادبیات 1724

*** دیوان اشعار 1724

*** شعر و ظلم ستیزی 1725

*** درددل با چاه 1725

*** شاهکارهای ادبی 1726

**** خطبه بدون «الف» 1726

ص: 99

**** خطبه بدون نقطه 1727

** بانوان و عرصه های ادبی و هنری 1729

برخورداری از پیشرفت های علمی 1734

* توسعه و رشد خیره کننده علوم 1734

* کوفه، پایگاه علمی جهان اسلام 1734

* رونق تألیفات علمی- فرهنگی 1735

** جایگاه کتاب 1735

** تألیفات ارزشمند 1736

** شاگردان و تألیف کتب 1737

* جایگاه علم و علم اندوزی 1739

** دو رکن از ارکان عالم 1739

** علم بهتر است یا ثروت...؟! 1739

** دسته بندی بر اساس علم آموزی 1739

** علم آموختگی، شرط رهبری 1740

** نادانی رهبر و هلاکت جامعه 1741

** علم آموزی پیروان دیگر ادیان 1742

*** پزشک یهودی سرآمد پزشکان 1743

* دعوت به مشاهدات علمی 1744

** تدبر در اسرار آفرینش 1745

*** ملخ 1745

*** خفاش 1745

*** مورچه 1746

* امام علی(علیه السلام) و علوم گوناگون 1746

** سرچشمه جوشان علوم 1748

** علم ریاضی 1749

** علم زیست شناسی 1750

** علم پزشکی 1751

*** رموز سلامتی و بی نیازی از طبیب 1751

ص: 100

** علم نجوم و کیهان شناسی 1752

** علم شیمی 1753

** علم فیزیک 1754

** فلسفه و حکمت 1754

** علم تاریخ 1755

** علم آناتومی و کالبدشناسی 1755

برخورداری از منافع معنوی و مادی آثار علمی 1757

* منافع معنوی 1757

* منافع مادی 1758

مصداق ها در تاریخ خلفا 1760

* سوزاندن احادیث 1760

* سوزاندن کتابخانه ها 1761

** سوزاندن کتابخانه های ایران 1761

** سوزاندن کتابخانه های مصر 1761

* فعالیت فرهنگی و ثمرات فاجعه بار 1764

* جهل حتی به معنای کلمات 1764

* رونق علمی و نادانی زمامدار؟!! 1765

مصداق ها در دوران معاصر 1767

* فرهنگ یا ضد فرهنگ 1767

* تهاجم به زبان و ادبیات 1767

* توهین و تحقیر 1769

* تخریب زیرساخت های فرهنگی 1769

* نسل کشی آرام 1770

* سرقت آثار فرهنگی 1770

* چهره ی واقعی استعمار فرهنگی 1771

فصل بیست و هشتم: ماده 28 1773

نظم اجتماعی و بین المللی 1773

* جایگاه نظم 1773

ص: 101

* نظم امور، اصل رسالت 1773

* بدترین حالت ممکن 1774

* حفظ نظم، خط قرمز 1774

* نظم و هماهنگی برای اهداف بلند 1774

* رابطه نظم اجتماعی و حقوق 1775

** طرح یک نظریه 1775

* مدینه فاضله یا نظم نوین جهانی 1777

* عدالت یا «نظم مطلوب» 1780

* عدالت یا بخشش 1783

* رابطه عدالت و میانه روی با نظم 1783

* نظم، در خدمت مردم! 1784

* قانون مداری در همه ی شرایط 1785

* نظام نامه حقوق مدنی 1786

* تبیین نظام حقوقی و حق مطالبه گری 1787

** تدوین و تبیین نظام حقوقی 1787

** آموزش مطالبه گری 1787

* نقش زمامداران در نظم اجتماعی 1789

** محور آسیاب 1789

** بند تسبیح 1789

** ساختاری زنجیره ای 1790

* حکومت ها و نظم عملکردی 1790

** بی نظمی حکومت و آشفتگی مردم 1792

** نظم نشانه و شرط احقاق حقوق 1792

* نظم سازمانی و حقوق اجتماعی 1792

** شفافیت در نظم سازمانی 1792

** تعیین شرح وظایف 1794

** رعایت سلسله مراتب 1795

** وقت شناسی پایه نظم سازمانی 1795

ص: 102

** پرهیز از تملق گویی 1797

** رشوه 1798

* نقش نیروهای نظامی در برقراری نظم 1798

** سلسله مراتب در امور نظامی 1799

** اصل فرمان پذیری 1800

نظم اجتماعی و حق آزادی 1801

مصداق ها در دوران معاصر 1803

فصل بیست و نهم: ماده 29 1807

حقوق متقابل فرد و جامعه 1807

* بزرگترین حق 1807

* بزرگترین خیانت 1808

* حقوق متقابل و جایگاه اجتماعی 1808

* حقوق متقابل، زمامداران و مردم 1808

** اصلاح امور 1808

** حقوق متقابل و رفتار انعکاسی 1809

** جهت گیری در حقوق متقابل 1810

** صندوق های امانات 1810

* حقوق متقابل و جامعه آرمانی 1811

* مردم و حکومت تکیه گاه یکدیگر 1811

* عدالت اساس حقوق متقابل 1811

* پیامدهای عدم رعایت حقوق متقابل 1813

* حقوق متقابل و حق اعتراض 1814

* حقوق متقابل در کلام سردار 1815

تأمین شرایط رشد آزادانه 1817

* وظیفه یا حقی از حقوق 1817

* کدام حق را رعایت نکردم؟ 1817

* حقوق متقابل، مسئولیت متقابل 1818

** احتجاج با خوارج 1819

** اذعان و اعتراف قاتل 1819

ص: 103

** اقرار دشمن 1820

محدودیت های قانونی 1821

* مقدمه 1821

* مقتضیات عادلانه اخلاقی 1823

* نظم عمومی 1826

** حقوق متقابل و نظم عمومی 1827

** خاصیت دو طرفه ی نظم اجتماعی 1827

* رفاه همگانی 1828

** رفاه همگانی در سایه تدبیر زمامدار 1830

ضمایم 1831

* منشور حقوق بشر کورش و مبانی علوی 1831

** متن اصلی 1833

*** ظلم ستیزی 1833

*** صلح خواهی 1834

*** آزادی بردگان 1835

*** بازگرداندن تبعیدیان 1836

*** آزادی مذهبی 1836

*** سپاهیان و رعایت حقوق مردم 1838

** متن احتمالی 1838

*** آزادی سیاسی 1838

*** حفظ حرمت پیروان مذاهب 1839

*** دادگری 1840

*** احترام به حق مالکیت 1841

*** حقوق کارگر 1842

*** آزادی تعیین اقامتگاه 1843

*** رعایت حقوق دیگران 1844

*** عدالت قضایی 1845

** نتیجه گیری 1846

ص: 104

اعلامیه ی جهانی حقوق بشر

دیباچه

از آنجا که شناسایی حیثیت و کرامت ذاتی تمام اعضای خانواده بشری و حقوق برابر و سلب ناپذیر آنان اساس آزادی، عدالت و صلح در جهان است؛ از آنجا که نادیده گرفتن و تحقیر حقوق بشر به اقدامات وحشیانه ای انجامیده که وجدان بشر را برآشفته اند و پیدایش جهانی که در آن افراد بشر در بیان و عقیده آزاد و از ترس و فقر، فارغ باشند، عالی ترین آرزوی بشر اعلام شده است؛ از آنجا که ضروری است که از حقوق بشر با حاکمیت قانون حمایت شود تا انسان به عنوان آخرین چاره به طغیان بر ضد بیداد و ستم مجبور نگردد، از آنجا که گسترش روابط دوستانه میان ملت ها باید تشویق شود، از آنجا که مردمان ملل متحد، ایمان خود را به حقوق اساسی بشر و حیثیت و کرامت و ارزش انسان و برابری حقوق مردان و زنان، دوباره در منشور ملل متحد اعلام و عزم خود را جزم کرده اند که به پیشرفت اجتماعی یاری رسانند و بهترین اوضاع زندگی را در پرتو آزادی فزاینده به وجود آورند.

از آنجا که دولت های عضو، متعهد شده اند که رعایت جهانی و مؤثر حقوق بشر و آزادی های اساسی را با همکاری سازمان ملل متحد تضمین کنند؛ از آنجا که برداشت مشترک در مورد این حقوق و آزادی ها برای اجرای کامل این تعهد کمال اهمیت را دارد؛

مجمع عمومی

این اعلامیه جهانی حقوق بشر

را آرمان مشترک تمام مردمان و ملت ها اعلام می کند تا همه ی افراد و تمام نهادهای جامعه این اعلامیه را همواره در نظر داشته باشند و بکوشند که به یاری آموزش و پرورش، رعایت این حقوق و آزادی ها را، چه در میان خود مردمان کشورهای عضو و چه در میان مردم سرزمین هایی که قلمرو آن ها هستند، تأمین کنند.

ص: 105

ماده 1

تمام افراد بشر، آزاد زاده می شوند و از لحاظ حیثیت و کرامت و حقوق با هم برابرند. همگی دارای عقل و وجدان هستند و باید با یکدیگر با روحیه ای برادرانه رفتار کنند.

ماده 2

هرکس می تواند بی هیچ گونه تمایزی، به ویژه از حیث نژاد، رنگ، جنس، زبان، دین، عقیده ی سیاسی یا هر عقیده ی دیگر و همچنین منشأ ملی یا اجتماعی، ثروت، ولادت یا هر وضعیت دیگر، از تمام حقوق و همه ی آزادی های ذکرشده در این اعلامیه بهره مند گردد.

به علاوه نباید هیچ تبعیضی به عمل آید که مبتنی بر وضع سیاسی، قضایی یا بین المللی کشور یا سرزمینی باشد که شخص به آن تعلق دارد؛ خواه این کشور یا سرزمین مستقل، تحت قیمومیت یا غیرخودمختار باشد و خواه حاکمیت آن به شکلی محدود شده باشد.

ماده 3

هر فردی حق زندگی، آزادی و امنیت شخصی دارد.

ماده 4

هیچ کس را نباید در بردگی یا بندگی نگاه داشت. بردگی و دادوستد بردگان به هر شکلی که باشد، ممنوع است.

ماده 5

هیچ کس نباید شکنجه شود یا تحت مجازات یا رفتاری ظالمانه، ضد انسانی یا تحقیرآمیز قرار گیرد.

ماده 6

هر کس حق دارد که شخصیت حقوقی اش در همه جا به رسمیت شناخته شود.

ص: 106

ماده 7

همه در برابر قانون مساوی هستند و حق دارند بی هیچ تبعیضی از حمایت یکسان قانون برخوردار شوند. همه حق دارند در مقابل هر تبعیضی که ناقض اعلامیه ی حاضر باشد و بر ضد هر تحریکی که برای چنین تبعیضی به عمل آید، از حمایت یکسان قانون بهره مند گردند.

ماده 8

در برابر اعمالی که به حقوق اساسی فرد تجاوز کنند - حقوقی که قانون اساسی یا قوانین دیگر برای او به رسمیت شناخته است - هر شخصی حق مراجعه ی مؤثر به دادگاه های ملی صالح را دارد.

ماده 9

هیچ کس را نباید خودسرانه توقیف، حبس یا تبعید کرد.

ماده 10

هر شخص با مساوات کامل حق دارد که دعوایش در دادگاهی مستقل و بی طرف، منصفانه و علنی رسیدگی شود و چنین دادگاهی درباره ی حقوق و الزامات وی، یا هر اتهام جزایی که به او زده شده باشد، تصمیم بگیرد.

ماده 11

1- هر شخصی که به بزهکاری متهم شده باشد، بی گناه محسوب می شود تا هنگامی که در جریان محاکمه ای علنی که در آن تمام تضمین های لازم برای دفاع او تأمین شده باشد، مجرم بودن وی به طور قانونی محرز گردد.

2- هیچ کس برای انجام دادن یا انجام ندادن عملی که در موقع ارتکاب آن، به موجب حقوق ملی یا بین المللی جرم شناخته نمی شده است، محکوم نخواهد شد. همچنین هیچ مجازاتی شدیدتر از مجازاتی که در موقع ارتکاب جرم به آن تعلق می گرفت، درباره ی کسی اعمال نخواهد شد.

ص: 107

ماده 12

نباید در زندگی خصوصی، امور خانوادگی، اقامتگاه یا مکاتبات هیچ کس مداخله های خودسرانه صورت گیرد یا به شرافت و آبرو و شهرت کسی حمله شود. در برابر چنین مداخله ها و حمله هایی، برخورداری از حمایت قانون، حق هر شخصی است.

ماده 13

1- هر شخصی حق دارد در داخل هر کشور آزادانه رفت وآمد کند و اقامتگاه خود را برگزیند.

2- هر شخصی حق دارد هر کشوری، ازجمله کشور خود را ترک کند یا به کشور خویش بازگردد.

ماده 14

1- در برابر شکنجه، تعقیب و آزار، هر شخصی حق درخواست پناهندگی و برخورداری از پناهندگی در کشورهای دیگر را دارد.

2- در موردی که تعقیب واقعاً در اثر جرم عمومی و غیرسیاسی یا در اثر اعمالی مخالف با هدف ها و اصول ملل متحد باشد، نمی توان به این حق استناد کرد.

ماده 15

1- هر فردی حق دارد که تابعیتی داشته باشد.

2-هیچ کس را نباید خودسرانه از تابعیت خویش، یا از حق تغییر تابعیت محروم کرد.

ماده 16

1- هر مرد و زن بالغی حق دارند بی هیچ محدودیتی از حیث نژاد، ملیت، یا دین با همدیگر زناشویی کنند و تشکیل خانواده بدهند. در تمام مدت زناشویی و هنگام انحلال آن، زن و شوهر در امور مربوط به ازدواج، حقوق برابر دارند.

2-ازدواج حتماً باید با رضایت کامل و آزادانه ی زن و مرد صورت گیرد.

3- خانواده، رکن طبیعی و اساسی جامعه است و باید از حمایت جامعه و دولت بهره مند شود.

ماده 17

1- هر شخصی به تنهایی یا به صورت جمعی حق مالکیت دارد.

2- هیچ کس را نباید خودسرانه از حق مالکیت محروم کرد.

ص: 108

ماده 18

هر شخصی حق دارد از آزادی اندیشه، وجدان و دین بهره مند شود. این حق، مستلزم آزادی تغییر دین یا اعتقاد و همچنین آزادی اظهار دین یا اعتقاد در قالب آموزش دینی، عبادت ها و اجرای آیین ها و مراسم دینی به تنهایی یا به صورت جمعی، به طور خصوصی یا عمومی است.

ماده 19

هر فردی حق آزادی عقیده و بیان دارد و این حق، مستلزم آن است که کسی از داشتن عقاید خود بیم و نگرانی نداشته باشد و در کسب و دریافت و انتشار اطلاعات و افکار، به تمام وسایل ممکن و بدون ملاحظات مرزی، آزاد باشد.

ماده 20

1- هر شخصی حق دارد از آزادی تشکیل اجتماعات، مجامع و انجمن های مسالمت آمیز بهره مند گردد.

2- هیچ کس را نباید به شرکت در هیچ اجتماعی مجبور کرد.

ماده 21

1- هر شخصی حق دارد که در اداره ی امور عمومی کشور خود، مستقیماً یا به وساطت نمایندگانی که آزادانه انتخاب شده باشند، شرکت جوید.

2-هر شخصی حق دارد با شرایط برابر به مشاغل عمومی کشور خود دست یابد.

ماده 22

هر شخصی به عنوان عضو جامعه، حق امنیت اجتماعی دارد و مجاز است به یاری مساعی ملی و همکاری بین المللی، حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی ضروری برای حفظ حیثیت و کرامت و رشد آزادانه ی شخصیت خود را با توجه به تشکیلات و منابع هر کشور، به دست آورد.

ص: 109

ماده 23

1- هر شخصی حق دارد کار کند، کار خود را آزادانه برگزیند، شرایط منصفانه و رضایت بخشی برای کار خواستار باشد و در برابر بیکاری حمایت شود.

2- همه حق دارند که بی هیچ تبعیضی، در مقابل کار مساوی، مزد مساوی بگیرند.

3- هرکسی که کار می کند، حق دارد مزد منصفانه و رضایت بخشی دریافت دارد که زندگی او و خانواده اش را موافق حیثیت و کرامت انسانی تأمین کند و در صورت لزوم با دیگر وسایل حمایت اجتماعی کامل شود.

4- هر شخصی حق دارد که برای دفاع از منافع خود با دیگران اتحادیه تشکیل دهد و یا به اتحادیه های موجود بپیوندد.

ماده 24

هر شخصی حق استراحت، فراغت و تفریح دارد و به ویژه باید از محدودیت معقول ساعات کار و مرخصی ها و تعطیلات ادواری با دریافت حقوق بهره مند شود.

ماده 25

1- هر شخصی حق دارد که از سطح زندگی مناسب برای تأمین سلامتی و رفاه خود و خانواده اش، به ویژه از حیث خوراک، پوشاک، مسکن، مراقبت های پزشکی و خدمات اجتماعی ضروری برخوردار شود. همچنین حق دارد که در مواقع بیکاری، بیماری، نقص عضو، بیوگی، پیری یا در تمام موارد دیگری که به عللی مستقل از اراده ی خویش وسایل امرار معاشش را از دست داده باشد، از تأمین اجتماعی بهره مند گردد.

2- مادران و کودکان حق دارند که از کمک و مراقبت ویژه برخوردار شوند. همه ی کودکان، اعم از آن که در پی ازدواج یا بی ازدواج زاده شده باشند، حق دارند که از حمایت اجتماعی یکسان بهره مند گردند.

ماده 26

1- هر شخصی حق دارد که از آموزش وپرورش بهره مند شود. آموزش وپرورش و دست کم آموزش ابتدایی و پایه، باید رایگان باشد. آموزش ابتدایی اجباری است. آموزش فنی و

ص: 110

حرفه ای باید همگانی شود و دست یابی به آموزش عالی باید با تساوی کامل برای همه امکان پذیر باشد تا هرکس بتواند بنا به استعداد خود از آن بهره مند گردد.

2- هدف آموزش وپرورش باید شکوفایی همه جانبه ی شخصیت انسان و تقویت رعایت حقوق بشر و آزادی های اساسی باشد. آموزش وپرورش باید به گسترش حسن تفاهم، دگرپذیری و دوستی میان تمام ملت ها و تمام گروه های نژادی یا دینی و نیز به گسترش فعالیت های ملل متحد در راه حفظ صلح یاری رساند.

3- پدر و مادر در انتخاب نوع آموزش وپرورش برای فرزندان خود، بر دیگران حق تقدم دارند.

ماده 27

1- هر شخصی حق دارد آزادانه در زندگی فرهنگی اجتماع، سهیم و شریک گردد و از هنرها و به ویژه از پیشرفت علمی و فواید آن بهره مند شود.

2- هرکس حق دارد از حمایت منافع معنوی و مادی آثار علمی، ادبی یا هنری خود برخوردار گردد.

ماده 28

هر شخصی حق دارد خواستار برقراری نظمی در عرصه ی اجتماعی و بین المللی باشد که حقوق و آزادی های ذکرشده در این اعلامیه را به تمامی تأمین و عملی سازد.

ماده 29

1- هر فردی فقط در برابر آن جامعه ای وظایفی بر عهده دارد که رشد آزادانه و همه جانبه ی او را ممکن می سازد.

2- هرکس در اعمال حقوق و بهره گیری از آزادی های خود فقط تابع محدودیت هایی قانونی است که صرفاً برای شناسایی و مراعات حقوق و آزادی های دیگران و برای رعایت مقتضیات عادلانه ی اخلاقی و نظم عمومی و رفاه همگانی در جامعه ای دموکراتیک وضع شده اند.

3- این حقوق و آزادی ها در هیچ موردی نباید برخلاف هدف ها و اصول ملل متحد اعمال شوند.

ص: 111

ماده 30

هیچ یک از مقررات اعلامیه ی حاضر نباید چنان تفسیر شود که برای هیچ دولت، جمعیت یا فردی متضمن حقی باشد که به موجب آن برای از بین بردن حقوق و آزادی های مندرج در این اعلامیه فعالیتی انجام دهد یا به عملی دست بزند.

ص: 112

فصل اول: ماده 1

اشاره

تمام افراد بشر، آزاد زاده می شوند و از لحاظ حیثیت و کرامت و حقوق با هم برابرند، همگی دارای عقل و وجدان هستند و باید با یکدیگر با روحیه ای برادرانه رفتار کنند.

کلید واژه ها:

آزادی، برابری، رفتار بردارانه

آزادی

*مقدمه

آزادی، کلمه ای است که برخلاف تصور عده ای، نمی توان از آن مفهوم عام استخراج کرد؛ بدین معنا که باید شرایط استعمال این واژه و کاربرد آن به دقت سنجیده شود؛ چراکه آزادی، به معنای عام و بدون لحاظ نمودن قیود و حدود و جایگاه آن، خود می تواند به نوعی انحراف فکری و عملی منجر گردد.

به تعبیر دیگر، می توان آزادی را به سان سلاحی دانست که به طور طبیعی، کار آن از پای درآوردن حریف است. حال باید دانست که از این سلاح چه کسی و کجا بهره می گیرد؛ چنانکه اگر این سلاح در دست انسان جانی و تبهکار قرار گیرد، تنها به دیگران آسیب

می رساند؛ ولیکن اگر در دست مبارزی حق طلب قرار گیرد، به وسیله ی آن به جنگ استبدادگران و طاغیان می رود و خود و دیگران را از بندهای بردگی و بندگی رهایی می بخشد.

بنابراین، بی تردید می توان گفت آنچه در مبحث آزادی، بیش از اصل آزادی دارای اهمیت است، حدود و قیود و چگونگی و چرایی بهره گیری از آن می باشد؛ چنانکه بسیاری از افراد فرصت طلب در تاریخ، این واژه را دستاویز امیال خود قرار داده و آن را از رسالت و

ص: 113

عملکرد انسانی خود دور نموده و از آن ابزاری در جهت قطع نمودن رابطه ی انسان با قیود اخلاقی و حدود انسانی خویش، ساخته اند.

در این شرایط است که انسان جداگشته از این قیود، با این آزادی منفور، از قید انسان بودن رها شده و در زنجیر امیال و هوس ها گرفتار آمده است که در این حالت، اسارتی به مراتب دردناک تر از اسارت جسم بر او تحمیل می گردد؛ و این اسارت، روان او را هر لحظه در مرداب متعفن صفات حیوانی فرومی برد.

لذا شاهدیم که واژه ی «آزادی»، ماهیتاً دارای چه ظرافت ها و حساسیت هایی در کاربرد و تفسیر است که باید به آن توجه نمود؛ بنابراین، در ادامه با این مقدمه ی کوتاه و این نوع نگاه، بهتر می توان جایگاه آزادی انسان ساز و مفهوم واژه ی آزادی در معنای ناب آن را در زلال کلام و رفتار امیرمؤمنان علی(علیه السلام) مشاهده نمود و از آن الگو گرفت.

*آزادی حق انسان است

«بنده ی دیگری مباش درحالی که خداوند تو را آزاد آفریده است».(1)

*****

«مردم همه آزادند؛ مگر کسی که خود پذیرفته باشد (ذلت) بردگی غیر را».(2)

*****

«هان ای مردم، پدر شما، آدم، مرد یا زن برده متولد نساخت. همه انسان ها آزادند».(3)

*****

«از بندهای بردگی و ذلت شما را نجات داده و از حلقه های ستم رهایی بخشیدم».(4)

ص: 114


1- . نهج البلاغه، نامه 31.
2- . کافی، ج 6، ص 195
3- . روضه ی کافی، محمد کلینی، ج 69، ص 8
4- . نهج البلاغه، خطبه 159.

* آزادی و آزادگی

«ای مردم! مردن [آری] و پستی کشیدن، نه! به اندک ساختن [آری] و خواری کشیدن، نه».(1)

*****

«نیازمند هر کس می خواهی باش؛ اما بدان اگر نیازمند کسی شدی، تو برده ی او هستی. [پس] بی نیاز باش از هر که دلت می خواهد، مثل او خواهی بود».(2)

*****

«انسان آزاد است تا وقتی که به آنچه دارد، قناعت کند و انسان آزاد، برده است تا وقتی که طمع نماید».(3)

*****

امیرمؤمنان(علیه السلام)، در کلام زیر با اشاره به قدر و اهمیت آزادی و آزادگی انسان، این گوهر را در وجود هر فرد ارزشمندترین سرمایه ی او برمی شمارند.

«نفس خود را از هر پستی بازدار، گرچه تو را به آنچه می خواهی رساند؛ چراکه در برابر آنچه از دست تو می رود، چیزی [ارزشمندتر] به دست نخواهی آورد». [1]

و همچنین می فرمایند:

«از دست دادن حاجت، بهتر از درخواست کردن آن از نااهل است». [2] (4)

*****

«هرگز با کسی که تو را آن چنانکه تو او را بر خودت برتری می دهی، او تو را بر خودش ترجیح نمی دهد، مسافرت مکن».(5)

ص: 115


1- . غررالحکم: ح 360 و ح 362؛ نهج البلاغه، حکمت 396، عیون الحکم و المواعظ، ص 33 ح 620؛ سیاست نامه ی امام، ص 623
2- . غررالحکم، ج 2، ص 584.
3- . غررالحکم، باب القناعه، ح 5
4- .سیاست نامه ی امام علی(علیه السلام)، ص622؛ نهج البلاغه،نامه،31؛ غررالحکم، ح 2428[1]؛ نهج البلاغه، حکمت 63 [2]
5- . زیبایی های نهج البلاغه، جرج جرداق، ص 119

* آزادی حقیقی و مطلق

امام علی (علیه السلام) در کلامی به صراحت به مفهوم مبنایی آزادی اشاره دارند.

«رعایت حدود خداوند، کلید درستی کردار است و اندوخته رستاخیز و سبب آزادی از هرگونه بردگی و نجات از هرگونه هلاکت است».(1)

* آزادی در شعار یا عمل

اگرچه سخن گفتن از آزادی در عرصه ی کلام جذاب و خوشایند است؛ ولیکن بدیهی است که تنها پرداختن به آزادی در عرصه ی کلام و سخن و عدم انعکاس و تجلی آن در عمل، نه تنها ارزشی ایجاد نمی کند و سودی نمی بخشد، بلکه حتی انسان را به ورطه ی شعارزدگی و دور شدن از محتوی سوق می دهد. چنانکه حضرت در کلامی این مطلب را مورد تأکید قرار داده و می فرمایند:

«بهترین گفتارها آن است که کار و عمل آن را تصدیق کند».(2)

از این روی، آنچه عیار آزادی خواهی ها و تلاش ها در این راستا را تعیین می کند، تنها و تنها میزان نمود آن در عمل و رفتار است؛ که البته پرداختن به این بعد آزادی خواهی، مسلماً با دشواری هایی همراه است و لازمه ی طی این مسیر، تحمل سختی ها، مشقت ها و هزینه هایی است که شاید بسیاری تحمل آن را تاب نیاورند.

البته این سختی ها، تفاوت میان شعار و عمل و همچنین معیار تفکیک پیروان راستین آزادی و حریت انسان از اصحاب سخن است؛ لذا در ادامه ی این بخش، به مواردی از سلوک عملی امام علی(علیه السلام) در احترام به حق آزادی انسان ها اشاره خواهد شد.

** آزادی بیان

مردم با آزادی کامل و در امنیت می توانند سؤالات خود را طرح نمایند.

ص: 116


1- .[1] نهج البلاغة، خطبه 230
2- . ابن ابی الحدید، ج 6، ص 72 – 67؛ الغارات، ج 1، ص 179؛ تحف العقول، ص 119؛ امالی، مفید، مجلس 31، ص 260، حدیث 3.

پس از جنگ جمل، امام علی(علیه السلام) بر منبر مسجد بصره و کوفه سخنرانی می نمودند و مخالفان آزادانه و بدون هیچ گونه بیم و ترس و محدودیتی، اشکالات و سؤالات و اعتراضات خود را بیان می کردند. آنگاه امام(علیه السلام) با بزرگواری حرف های آن ها را می شنید. تندی ها و بدگویی ها را تحمل می کرد و سپس تک تک سؤالات، شایعات و تهمت ها را پاسخ می داد.

یکی از این افراد، ابو برده بن عوف ازدی، از دوستان خلیفه ی سوم بود که از پای منبر امیرالمؤمنین(علیه السلام) بلند شد و اشکالات و شایعات را مطرح کرد و پاسخ شنید و سرانجام گفت: «ای امیرالمؤمنین، دچار شک و تردید بودم؛ اما اکنون هدایت یافتم».(1)

** آزادی دشمن

هدف و آمال امام علی(علیه السلام)، صلاح و اصلاح مردم بود و نه توبیخ و تنبیه آن ها؛ لذا پس از جنگ جمل، آن حضرت در برابر عاملان اصلی این جنگ و اظهار پشیمانی آن ها با رحمت و شفقت، تمامی آن ها را از عقوبت و مجازات بری ساخته و مورد عفو قرار دادند و بدین وسیله، با بزرگواری به دشمنان خود آزادی و زندگی دوباره و فرصتی برای جبران مافات بخشیده و فرمودند:

«شما خود پیش من آمدید و با من بیعت کردید؛ همچنان که با عمر و ابوبکر بیعت کرده بودید؛ ولی نسبت به آن ها وفاداری کردید، اما به عهد خود با من وفا نکردید. چه چیزی باعث آمد تا بیعت آن دو را نگه دارید و بیعت مرا بشکنید؟ گفتند: ای امیرالمؤمنین، همچون بنده صالح خدا یوسف باش! که اکنون ما [در پشیمانی] همچون برادران یوسفیم، از ما در گذر...».

امام(علیه السلام) در پاسخ آن ها فرمودند: «امروز بر شما سرزنشی نیست. از شما درگذشتم و همه ی شما را بخشیدم».(2)

ص: 117


1- . ناسخ التواریخ امیرالمؤمنین(علیه السلام)، ج 1، ص 213
2- . نبرد جمل، شیخ مفید، ص 248

** آزادی خائنین

دادن آزادی عمل و فرصت انتخاب از سوی امیرمؤمنان(علیه السلام) حتی به خائن ترین فرد و در سخت ترین شرایط، از شگفتی های سلوک آن حضرت است؛ چنانکه پس از خروج امیرمؤمنان علی(علیه السلام) از مدینه به جهت جنگ و رویارویی با آشوبگران جمل، در راه با رسیدن به حوالی شهر کوفه، ایشان مطلع شدند که ابوموسی اشعری، حاکم آن حضرت در کوفه، مردم را از همکاری و شرکت در جنگ و همراهی با آن حضرت بازمی دارد.

لذا او به عنوان کارگزار امام(علیه السلام)، نه تنها در این موقعیت حساس تمرد کرده و از وظیفه ی خود در جهت همکاری با امام(علیه السلام) سرپیچی می کند، بلکه با گستاخی تمام حتی مانع از حرکت مردم و ارسال امکانات برای سپاه حضرت می شود. با وجود این، شاهدیم که امام علی(علیه السلام) در کمال انسانیت با ارسال نامه ای، او را در انتخاب یکی از دو راه آزاد می گذارند؛ اول، همراهی و همکاری از روی آگاهی، اراده و انتخابی آزادانه. دوم، اینکه اگر در درستی و صحت این مسیر و هدف شک دارد، راه خود را از ایشان جدا نموده و به هرکجا که می خواهد، برود.

نکته ی قابل توجه و مدنظر ما اینجاست که آیا به راستی می توان رفتاری زیباتر و بزرگوارانه تر از این تصور کرد؟ اگر دیگر زمامداران، چنین خیانت و چنین کارشکنی بزرگی را از کارگزار خود می دیدند، به واقع چه می کردند؟ آیا غیر از این بود که علاوه بر عزل او، به دلیل خیانت و سرپیچی از فرمان در شرایط جنگ، بی درنگ او را به اشد مجازات محکوم می نمودند؟ تا چه برسد به اینکه بخواهند همانند امام(علیه السلام)، حتی به او فرصت انتخاب دهند و نظر او را ملاک عمل بدانند.

لذا در اینجا می بینیم که به زیبایی هرچه تمام، مقصود و هدف مطرح در این ماده از منشور ملل متحد درخصوص آزادی، در روایت زیر به صورتی واضح و مبرهن جامه ی عملپوشیده و حتی از آن فراتر رفته و حتی بابی فراتر از مفهوم متداول آن گشوده که نظیری بر آن دیده نشده است؛ تا آنجا که آن حضرت حتی آزادی کارگزار خائن خود را نیز سلب نکرده و او را مجبور به همراهی و حضور در سپاهیان خود نمی کنند. به این پیام توجه نمایید:

ص: 118

«هنگامی که پیک من به سوی تو آمد، بی درنگ خودت را مهیا کن و کمرت را برای جنگ محکم ببند؛ و از جایگاهت خارج شو و افراد خود را احضار کن. آن وقت اگر به حقیقت کار ما آگاه شدی، به ما نزدیک شو و اگر در شک و حیرت فرو رفتی و [همچنین حتی] اگر همراهی با ما را [به هر دلیلی] خوش نداری، از ما کناره گیری کن و جدا شو».(1)

*** عدالت و آزادگی را شرمنده کردی!

«شخصی از اطرافیان امیرمؤمنان علی(علیه السلام)، به نام عبیدالله بن حرجعفی به آن حضرت خیانت کرد و به نیروهای معاویه پیوست؛ و با این خیانت، به هنگام شعله ور شدن آتش جنگ، توانست از لحاظ [اطلاعات] نظامی کمک های بسیاری برای جلب نظر معاویه انجام دهد. از طرفی همسر عبیدالله جعفی، در شهر کوفه بود و به او خبر دادند که عبیدالله در جبهه ی جنگ هلاک شده است. به همین جهت، آن زن مدتی عده ی وفات گرفت؛ و پس از پایان آن، با مرد دیگری ازدواج کرد...

عبیدالله که درواقع زنده بود و در شام به سر می برد، هنگامی که از این واقعه باخبر شد، از شام خارج و شبانه به شهر کوفه آمد و بلافاصله به سراغ همسر خود رفت؛ اما دید همسرش با حجابی که بر سر داشت، به درب خانه آمد و او را از جریان ازدواج مجدد خود آگاه ساخت...

عبیدالله که تمام درب ها را بر روی خود بسته می دید، به این فکر افتاد که به حضور مبارک مولای متقیان علی(علیه السلام) شرفیاب شود و داستان خود را بگوید؛ چون می دانست علی(علیه السلام) مرد عدالت و دادگری است و به حساب خیانت او، حق از دست رفته اش را پایمال نمی کند.

از این رو، به خدمت امام(علیه السلام) شرفیاب شده و درحالی که از شرمندگی سر خود را به زیر انداخته بود، سلام کرد. امام(علیه السلام) به او فرمودند: آیا تو عبیدالله هستی؟! [یعنی همان تبهکار منافق و خائن. آیا تو همان نیستی؟!] اما عبیدالله چون از عدالت و دادگری آن حضرت آگاه بود، فرصت را غنیمت شمرده و عرضه داشت: آیا آن خیانت مرا از دادگری و عدالت

ص: 119


1- . نهج البلاغه، نامه 63

شما محروم می کند یا امیرالمؤمنین؟ امام(علیه السلام) فرمودند: خیر! سپس از او خواستند که داستان خود را بگوید.

عبیدالله، آنچه واقع شده بود را گفت و دادخواهی کرد؛ و امام(علیه السلام) آن زن با شوهر دومش را احضار کرده و چنین فرمودند: زن باید از شوهر دوم جدا شود و از همین الآن عده بگیرد و پس از پایان عده، اگر حامله نبود، به شوهر اول خود بازمی گردد.

[لازم به ذکر است چون زن بدون اطمینان و تنها بر اساس خبر شنیده شده و بدون اجازه ی دادگاه اسلامی تن به ازدواج دوم داده، مقصر بوده است]. بدین ترتیب، امام(علیه السلام) نسبت به عبیدالله حر جعفی چنین دادرسی کرده و زنش را به وی بازگرداندند. پس از این واقعه، عبیدالله باز به شام بازگشت و در آنجا ماند تا حضرت علی(علیه السلام) شهید شدند».(1)

این روایت خود از جهت دیگر نیز شگفت آور است که چگونه دشمن خائنی که از طرفی حق او به او بازگردانده شده است، حال همچنین به او آزادی کامل نیز داده می شود تا بتواند باز به اردوگاه دشمن مراجعت کند و کسی آزادی او را سلب نکرده و مانع او نمی شود.

در واقع، انسان با دقت در عمق این مطلب، دچار حیرت می شود که به راستی امام علی(علیه السلام)، چه فصلی را در فرهنگ آزادی و آزادگی گشوده اند که تاریخ دیگر نظیری بر آن نیافته است.

** آزادی زندانیان

امام علی(علیه السلام)، در بیان شرح وظایف ثروتمندان جامعه، نجات افراد در بند و آزاد ساختن زندانیان را ازجمله ی وظایف ایشان برمی شمارند نه از امور خیریه و دلخواه آنان.

«کسی که خداوند به او مالی عطا فرموده است، باید به خویشاوندانش کمک کند و از طریق میهمانی به شایستگان احسان نماید و اسیران و گرفتاران را آزاد سازد...». (2)

ص: 120


1- . سیاست نامه ی امام علی(علیه السلام)، ص 447؛ تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 306
2- . نهج البلاغه، ترجمه ی محمدجواد شریعت، خطبه 142

** آزادی شورشیان

در جریان وقوع شورشی در زمان حکومت امیرمؤمنان علی(علیه السلام)، ایشان نامه ای مبنی بر عفو محاربین و شورشیان از هر گروه و با هر مذهب و اعتقادی فرستاده و همه ی آن ها را با ترک مخاصمه، دعوت به صلح نمودند؛ و لذا این سیاست روشنگرانه و صلح طلبانه ی امام علی(علیه السلام)، باعث عفو و آزادی تعداد زیادی از مسلمانان و غیرمسلمانانی گردید که از روی جهل و ناآگاهی، گرفتار چنین دسیسه ای شده بودند.

ماجرای خریت بن راشد، از این قرار بود که او ابتدا یکی از پیروان امیرمؤمنان علی(علیه السلام) بود و بعد از صفین، از خوارج و مخالفان ایشان گردید و با عده ای از همفکران خود به شهرهای بصره و اهواز رفت و مردم را به شورش و غارت و همراهی با خود دعوت کرد؛ تا اینکه امام(علیه السلام)، معقل بن قیس را به جهت رویارویی با او اعزام نمودند. خریت که خبر آمدن سپاه معقل را شنید، در بین قبیله ی خود رفت و از اطراف نیز با اعراب، مسیحیان، مسلمانان و عجم ها وارد مذاکره شد و آن ها را به هر نحوی به شورش تشویق نمود.

امام علی(علیه السلام) که از این جریان آگاه شدند و دانستند خریت، مردم بی گناه را فریب داده و با خود همراه کرده است، نامه ای برای آگاهی افراد فریب خورده و برائت و عفو آن ها، به شرط رها کردن خریت نوشته و آن را برای معقل فرستادند. نامه ی حضرت که در آنضمن احترام به مسلمانان و غیرمسلمانان آن ها را به زیبایی دعوت به صلح و آرامش می نمایند، بدین شرح است:

«از بنده ی خدا، امیرمؤمنان علی، برای هر کس از مسلمانان، مؤمنان، خوارج، مسیحیان و از دین برگشتگان که این نامه برایشان خوانده می شود. سلام بر هرکس که از هدایت پیروی کند... هرکس از شما که به جایگاه خویش بازگردد و دست از جنگ بدارد و از این شخص محارب (خریت بن راشد) که از دین بیرون شده و با مسلمانان به جنگ برخاسته و در زمین فساد و تباهی می کند، کناره بگیرد، در امان است و مال و جان او محترم است؛ ولی هر کس در جنگ با ما از او پیروی کند و از فرمان ما بیرون رود، ما در جنگ با او از خداوند یاری

ص: 121

می جوییم و خداوند را میان خود و او حکم قرار می دهیم و خداوند بهترین دوست است والسلام».

وقتی معقل این نامه را ملاحظه کرد، فوراً پرچمی بیرون آورد و نصب کرد و خطاب به یاران خریت و قومش که نخست جنگ را آغاز کرده بودند، گفت: «هر کس زیر این پرچم درآید و از خریت و یاران او ببرد، در امان است».

بر اثر این تدبیر امام(علیه السلام)، عده ی زیادی از اطراف او پراکنده شدند و همگی زیر پرچم آمدند و امان خواستند؛ ولی عده ای بر باطل پافشاری کردند و معقل با آن ها جنگید و پیروز شد.

معقل، طبق موازین اسلامی، همه ی زن ها و بچه های مسلمانان را آزاد کرد و مسیحیان مرتد را که به اسلام بازگشتند، آزاد کرد و عده ای از مسیحیان [محارب] را که اسلام نیاوردند، به اسارت گرفت و از مسلمانان هم بیعت گرفت و آزادشان ساخت و زن و فرزندانشان را نیز آزاد کرد و بعد خبر پیروزی و شرح حوادث را برای حضرت علی(علیه السلام) طی نامه ای نوشت».(1)بدین ترتیب، فتنه ی خریت بن راشد که نزدیک بود منجر به کشته شدن بسیاری از شورشیان و افراد فریب خورده شود و امنیت و آرامش جامعه را تهدید کند، با درایت و هوشمندی امام علی(علیه السلام)، با کمترین هزینه و تلفات و عفو و آزادی افراد فریب خورده پایان یافت.

** آزادی اسیران

رفتار بزرگوارانه با اسیر

«اگر بر دشمنت دست یافتی، بخشیدن او را شکرانه ی پیروزی خود قرار ده».(2)

*****

ص: 122


1- . شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 3، ص 141؛ تاریخ طبری، ج 5، ص 126؛ کامل، ابن اثیر، ج 2، ص 421؛ تاریخ یعقوبی 2: 194؛ مروج الذهب 2: 418
2- . نهج البلاغه، حکمت 10

«موسی بن طلحة بن عبیدالله، نقل می کند که من از کسانی بودم که در جنگ جمل به اسارت درآمدند و به همراه سایر اسیران در بصره زندانی شدم. من در زندان علی(علیه السلام) در بصره بودم که شنیدم منادی صدا می زند: موسی بن طلحة بن عبیدالله کجاست؟ من و زندانیان، استرجاع کردیم («إنّا للّه...» گفتیم) و زندانیان گفتند: تو را می کشد. [ولیکن] علی(علیه السلام) مرا به نزد خود خواست.

وقتی در برابرش ایستادم، به من فرمود: ای موسی! گفتم: بله ای امیرمؤمنان. فرمود: سه مرتبه بگو: «استغفرالله و اتوب الیه!». من سه بار آن را گفتم. سپس به کسانی که همراه وی بودند، فرمود: رهایش کنید! و به من فرمود: هرکجا می خواهی، برو و آنچه از اسلحه و حیوان در سپاه ما داری، بردار و در آینده زندگی ات از خدا بترس و در خانه ات بنشین. از او سپاس گزاری کردم و رفتم».(1)

تذکر: به سبب تکرار واژه آزادی در فصل سوم، در آن بخش به مباحث ریشه ای و مبنایی در باب آزادی از نگاه آن حضرت اشاره خواهد شد.

برابری

* سیر تفکر «برابری» در تاریخ بشر

در این بخش، بررسی و تحلیل سابقه و سیر تفکر «برابری» در تاریخ و همچنین بررسی آراء و نظرات اندیشمندان و نظریه پردازان نسبت به اصل «برابری» به مفهوم عام آن، امری ضروری است؛ چراکه ما تا آن زمان که علم و آگاهی نسبت به محجوریت و انکار اصل «برابری» و همچنین میزان ضدیت با این اصل انسانی از جانب زمامداران، اندیشمندان، فلاسفه و حتی مبلغین و مروجین ادیان بزرگ در طول تاریخ نداشته باشیم، نمی توانیم به ارزش و جایگاه برپایی اصل «برابری» در حکومت علوی پی ببریم.

لذا هدف در این بخش، اثبات ادعایی است که بیان می دارد تنها حکومتی که در طول تاریخ بشر تا قرن اخیر توانسته در مبانی و اصول حکومتی خود اصل «برابری» را برپا و آن را به معنای واقعی کلمه اجرایی نماید، حکومت امام علی(علیه السلام) بوده است.

ص: 123


1- . الطبقات الکبری، ج 5، ص 93؛ البدایة والنهایة، ج 7، ص 245، الإمامة والسیاسیة، ج 1، ص 97

شاید پذیرش و هضم این ادعا در بدو امر برای مخاطب دشوار و سنگین باشد؛ ولیکن در ادامه خواهیم دید که این ادعا، مبتنی بر حقیقتی است آشکار و برآمده از عقاید، باورها و سوءنگرش هایی نسبت به ماهیت انسان؛ حقیقتی در عین حال تأسف بار و دردناک که با کمی کنکاش علمی و تحقیقی قابل اثبات است.

لذا در راستای اثبات این ادعا باید بیان نمود که موضوع برابری، ازجمله ی مباحثی است که از آغاز در میان اندیشمندان و همچنین پیرو آن در نظامات سیاسی حکومت ها با چالش ها و نظریات و دیدگاه های بسیاری همراه بوده که تماماً نسبت به مخالفت با اصل «برابری» انسان ها در مفهوم عام و کلی، اشتراک نظر داشته و چنین اصلی را مطلقاً غیر قابل پذیرش دانسته اند.

سابقه ی تاریخی اعتقاد به «نابرابری» و عواقب ناگوار آن تا به آنجاست که از قرن ها پیش از میلاد مسیح و از حکومت یونان باستان تا همین چند دهه ی پیش، جوامع بشری هرگز طعم برابری را نچشیده و آن را جزو آمال و آرزوهای دیرینه ی خود می پنداشته اند.

وخامت این شرایط و شدت این ناباوری، به حدی بود که مردمان، تنها کورسوی امید خود برای تحقق برابری را در دموکراسی یونانی جستجو می کردند؛ و حکومت آتن راخوش بینانه ترین حالت ممکن برای تحقق برابری به شمار می آوردند؛ حکومتی که اساس آن بر نابرابری و تفوق اربابان بر بردگان و حفظ برتری اتباع آتن بر دیگر اقوام پایه ریزی گردیده بود.

«دموکراسی آتن، به معنای حکومت برده داری بود و دموکراسی برده داری به شمار می رفت. هدف عمده ی دموکراسی برده داری نیز عبارت بود از حفظ سیادت اتباع آتن بر بردگان».(1)

*****

«دموکراسی یونان از هدف های آزادی طلبانه به دور بود و بر عکس اندیشه ی توسعه طلبی بهره کشی از بردگان تازه را در سر می پروراند».(2)

ص: 124


1- . تاریخ یونان باستان، فئودور . پ . کوروفکین، ص 112
2- . تاریخ جهان باستان، یونان، آ.کاژدان، ج2، ص189

رواج اصل «نابرابری»، ابتدا از طبقه ی اندیشمندان و فلاسفه نشأت گرفت و این اعتقاد، رفته ر فته چنان رایج شد که به یک اصل محکم و بدیهی در بدنه ی حکومت ها و جوامع مبدل گردید؛ لذا عدم اعتقاد به «برابری» انسان ها چنان بود که علاوه بر دوران باستان و ضدیت فلاسفه ی شهیر یونان همچون سقراط، افلاطون، ارسطو، هرودوت و سیسرو با «برابری»، دیگر فلاسفه نیز در طول تاریخ با آن به مخالفت برخاسته اند.

«مسأله برابری جهانی در تفکر سوفسطایی فقط طرح شد اما فیلسوفان سقراطی یعنی افلاطون و ارسطو [به پیروی از سقراط] به شدت با آن مبارزه کردند و ارسطو رسماً اعلام کرد که طبیعت، بعضی از افراد را برده آفریده است».(1)

هرچند نژاد و جنسیت از خصوصیات ذاتی انسان بوده که فرد در تعیین آن ها نقشی نداشته است و طبعاً نمی توان آن ها را عامل تفوق و برتری بر دیگران دانست؛ ولیکن همین عوامل، از نگاه فلاسفه ی یونان، عامل برتری و متعاقب آن توجیهی بر اِعمال نابرابری های اجتماعی بود.افلاطون: «خدا را شکر می کنم که یونانی زاییده شدم نه غیر یونانی، آزاد به دنیا آمدم نه برده، مرد آفریده شدم نه زن».(2)

*****

ارسطو: «زن و برده بر اساس طبیعت خود، محکوم به اسارت بوده و سزاوار شرکت در کارهای عمومی نیستند».(3)

ازجمله دیگر معیارهای تأسف برانگیز نابرابری و برتری جویی در نظام فکری فلاسفه ی یونان، علاوه بر عوامل ذاتی و طبیعی همچون نژاد و جنسیت که ذکر شد، معیار عارضی و متغیری همچون ثروت بود؛ لذا بر اساس این نوع نگرش در رده بندی اجتماعی، افراد ثروتمند

ص: 125


1- . سیاست، ارسطو، ترجمه حمید عنایت، تهران، انتشارات کتاب های جیبی، ص358
2- . جمهوریت، افلاطون، ص 171
3- . تاریخ تمدن، ویل دورانت، ج 1، ص 97.

همیشه برتر از افراد فقیر بودند، حتی اگر آن فرد فقیر دارای مرتبه و جایگاهی در علم، اخلاقیات و کمالات می بود.

افلاطون: «باید افراد جامعه را برحسب مقدار ثروت به چهار طبقه تقسیم کرد و به نام طبقه ی نخستین، طبقه ی دوم، طبقه ی سوم و طبقه ی چهارم یا هر نام دیگری که سزاوار باشد، خواند. هر فرد ممکن است همواره در طبقه ای بماند یا به سبب از دست دادن یا به دست آوردن ثروت، به طبقه ی دیگر انتقال یابد».(1)

*****

«سولون شهروندان آتن را بر حسب ثروت و دارایی به چهار طبقه تقسیم نموده بود که درجه اجتماعی فرد و همچنین مقدار مالیات او از روی این تقسیم بندی مشخص می شد».(2)شگفت اینجاست که شاهدیم ردپای ضدیت فلاسفه یونان با اندیشه ی برابری، همچنان در دوران معاصر نیز به عنوان عصر بیداری و پذیرش اصل برابری نیز مشاهده می شود؛ چنانکه بقایای این ضدیت و مخالف ورزی با اصل «برابری»، در اندیشه های صاحب نظران صاحب نامی همچون، ادموند برک، کارلایل، نیچه، هگل، مارکس، پارتو، موسکا، هابز، سانتایانا، هیدگر نیز به چشم می خورد.

از سوی دیگر در تاریخ شاهدیم که این نگاه برتری جویانه و تفکرات مبنی بر نابرابری که در دیدگاه فلاسفه طرح گردید، حتی به مبانی فکری ادیان نیز رسوخ کرده و راه یافت؛ مبلغان نیز با دور کردن تعالیم این ادیان از رسالت الهی و انسانی آن ها، دین را به ابزاری برای تحقق نابرابری مبدل نمودند.

«در دوران یونانی مآبی احیای مفهوم برابری در فلسفه رواقی با مخالفت سرسخت مسیحیت که به نحوی احیای اندیشه ی افلاطون بود به وجود آمد و سدی نفوذ ناپذیر برای

ص: 126


1- . قوانین، افلاطون، ص 163
2- . اصول حکومت آتن، ارسطو، ص 23.

اندیشه برابری ایجاد کرد. اندیشه مسیحیت اندیشه ای طبقاتی بود. این تقسیم بندی طبقاتی در کتاب شهر خدای آگوستین، بزرگترین متکلم صدر مسیحیت تدوین شد».(1)

تا آنجا که در نهایت، اعتقاد به «نابرابری» انسان ها با تأسی به اندیشه ی فلاسفه و سپس مواضع فکری مبلغان مذاهب، مبدل به تفکر غالب در تاریخ بشر گردید.

«[به جز طرح نظراتی محدود از سوفسطاییان و رواقیون در عصر باستان] در هیچ یک از سنت های فکری و عقیدتی در میان ملل مختلف نشانی از تصریح برابری انسان ها نیست. نه در ایران باستان نه در سایر فرهنگ های باستانی از قبیل هند و مصر و نه در ادیان ابراهیمی همچون، یهود، مسیحیت و اسلام. در هیچ کدام خبری از اصل برابری نیست تا طلیعه عصر جدید یا دوران معروف به دوران مدرن و عصر تجدد که نخستین بار در آثار دکارت و جان لاک نشانه های اعتقاد به برابری انسان ها آشکار می شود».(2)لذا اکنون می توان به ارزش و جایگاه بی بدیل تفکر «برابری» در نگرش علوی که در چهارده قرن پیش بر جامعه ی بشری عرضه شده است، پی برد. هرچند که همچون نویسنده ی مطلب فوق، دیگر صاحب نظران این حوزه نیز از دوره ی تاریخ ساز و تحول آفرین حکومت علوی غفلت ورزیده و به سبب فقدان آگاهی، حکومتی را که بالاترین معیارهای تساوی و برابری انسان در آن تحقق یافته است، از قلم انداخته اند.

از این روی، بی تردید باید نظام فکری و سلوک حکومتی امام علی(علیه السلام) را از این جریان فکری غالب و فراگیر متمایز و متباین دانست؛ همچنین با قاطعیت می توان ادعا نمود که این نوع تفکر در اعتقاد راستین به اصل «برابری» را باید استثنایی شگفت در این روند غالب تاریخی جهان شمول به شمار آورد؛ تفکری که آن حضرت توانستند با نگاهی پالایش شده از کوته فکری ها، کوته بینی ها و نظرات آلوده به تعصبات ارائه داده و این چنین چهره ای برهنه و ناب از برابری انسان ها را به نمایش گذارند.

ص: 127


1- . Coplesto* Frederik. 1950. صلی الله علیه و آله Histoey of philosophy volume 2: صلی الله علیه و آلهugusti* to Scotus. westmi*ster: *ewmصلی الله علیه و آله* press.
2- . اصول فلسفه، رنه دکارت، ترجمه منوچهر صانعی دره بیدی، انتشارات بین المللی الهدی

به گوشه ای از نظرات ارزشمند آن حضرت در باب برابری انسان ها توجه نمایید.

«[ای مردم] همانا که من بشری چون شمایم. اگر حق گفتم، مرا تصدیق کنید و اگر باطل گفتم سخن مرا رد کنید...». (1)

*****

«همانا من از کسانی هستم که... نه تکبر و خودپسندی دارند و نه بر کسی برتری می جویند».(2)

*****

«بروید به آن ها که امیدشان به شماست، نیکی بسیار کنید. در خورد وخوراک، خود و زیردستانتان یکسان باشید. این یکسانی و مساوات را تا جایی که توانایی دارید، عملی سازید».(3)*****

«در تمام ایام خلافت، [امیرمؤمنان علی(علیه السلام)] فرقی بین ضعیف و قوی و عربی و عجمی و ذمی و مسلمان در برابر شرع و قانون قائل نمی شد».(4)

* برابری ارکان حکومت با مردم

** برابری رهبر و بینوایان

«من می خواهم غذایی داشته باشم که فقیرترین مردم در قلمرو حکومت من بتوانند لااقل روزی یک بار در زندگی آن را فراهم کنند. من زمانی وضع غذای خود را بهبود می بخشم که معیار زندگی آن ها را بهتر کرده باشم. من می خواهم مثل آن ها زندگی کنم».(5)

ص: 128


1- . نبرد جمل، شیخ مفید، ص 249
2- . نهج البلاغه، خطبه 192
3- . حماسه ی غدیر، ص 71؛ بحارالانوار، 97: 17؛ اقبال الاعمال، ص 463
4- . کنزالعمال، ج 5، ح 461
5- . 1001 داستان از زندگانی امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)، ص 479؛ بحارالانوار، ج 40، ص 281

** برابری رهبر با عامه مردم

ضرار از یاران امیرمؤمنان(علیه السلام) بود که پس از شهادت آن حضرت از کوفه به دمشق نزد معاویه رفته و آن حضرت را در اوصافی چنین ستود:

«به خدا او با ما چون یکی از ما بود [و امتیازی برای خود قرار نمی داد]. چون نزد او می آمدیم، به ما نزدیک می شد و ما را به خود راه می داد... (کان فینا کأحَدِنا)».(1)

*****

توصیه امام(علیه السلام) به محمد بن ابوبکر:

«ای محمد، برای عموم مردم خود همان چیزی را بخواه که برای خود می خواهی و آنچه را برای خود ناخوش می داری، برای آنان هم ناخوش بدار».(2)

*****«همانا که من بشری چون شمایم. اگر حق گفتم، مرا تصدیق کنید و اگر باطل گفتم سخن مرا رد کنید...». (3)

*** برابری در معیشت

در نامه ای که حضرت به عثمان بن حنیف، والی بصره نوشته اند، می فرمایند:

«من که امام شما هستم، به دو جامه ی کهنه و دو قرص نان اکتفا کرده ام؛ درصورتی که می توانم از جامه های حریر، لباسی فاخر بپوشم و از عسل مصفا و مغز گندم غذای لذیذ و مقوی تناول کنم؛ ولی هیهات که هوی وهوس نفس بر من غلبه نماید! آیا به همین قناعت کنم که گویم من امام و خلیفه هستم، اما در اندوه و پریشانی فقراء شرکت نکنم»؟(4)

*****

ص: 129


1- . بحارالانوار، ج 33، ص 275؛ ارشاد القلوب، ج 2، ص 218
2- . ابن ابی الحدید، ج 6، ص 72 – 67؛ الغارات، ج 1، ص 179؛ تحف العقول، ص 119؛ امالی مفید، مجلس 31، ص 260، حدیث 3.
3- . نبرد جمل، شیخ مفید، ص 249
4- . نهج البلاغه، نامه 45

حضرت باقر(علیه السلام) فرمود: «به خدا سوگند، شیوه ی علی(علیه السلام) چنان بود که مانند بندگان غذا می خورد و بر زمین می نشست، به مردم نان گندم و گوشت می خورانید و خود به منزلش می رفت و نان جو با سرکه می خورد».(1)

*****

«لباس آن حضرت هم متناسب با خوراک او بود. شلوارش، زبر و خشن و پیراهنش هم کرباس بود؛ درحالی که به غیر از [منطقه] شام به تمام بلاد اسلامی فرمانروا بود». (2)

*****

آن حضرت می فرمود: «به خدا سوگند این ردای من آن قدر وصله خورده است که از خیاط و وصله کننده ی آن خجالت می کشم»!(3)

*****«علی(علیه السلام) به مردم کوفه پوشاکی داد و در میان آن ها پالتویی کلاه دار از جنس ابریشم بود. حسن(علیه السلام) آن را درخواست کرد؛ ولی [علی(علیه السلام)] امتناع ورزید که به وی بخشد و آن را میان مسلمانان، به قرعه گذارد و به جوانی همدانی افتاد. جوان همدانی، از این کار [عادلانه]، دگرگون شد. به وی گفتند: حسن آن را از پدرش درخواست کرد؛ ولی به وی نداد. آنگاه همدانی آن را برای حسن(علیه السلام) فرستاد». (4)

*** نزدیکان و خویشان

امیرمؤمنان(علیه السلام)، نه تنها خود، بلکه اطرافیان و نزدیکان خویش را نیز برابر با دیگران می دانند و هرگز کسی از خویشان خود را به این عنوان بر دیگران برتر ندانسته و درواقع اجرای شعار برابری را ابتدا از خود و نزدیکان خویش آغاز نموده اند.

ص: 130


1- . امالی، شیخ صدوق، مجلس 47 حدیث. 14
2- . دانشنامه ی امام علی(علیه السلام)، ص 859
3- . نهج البلاغه، خطبه 160
4- . سیاست نامه ی امام علی، محمد محمدی ری شهری، مهدی مهریزی، دارالحدیث، ص 429

«همانا من از کسانی هستم که... نه تکبر و خودپسندی دارند و نه بر کسی برتری می جویند».(1)

*****

«برای من است آنچه که برای شماست [از امکانات] و بر من است آنچه که بر شماست [از نظر تکلیف در برابر قانون]». (2)

*****

امام علی(علیه السلام) در پاسخ اعتراض اشراف و ثروتمندان درخصوص برابری حقوق آن ها با ضعفا و مستمندان و تقسیم عادلانه ی بیت المال، فرمودند:

«بدانید برای من نه تنها شما، بلکه حسن(علیه السلام) و حسین(علیه السلام) نیز [در اموال] از دیگر بندگان خدا فراتر نمی باشند و حتی از غلام حبشی بینی بریده ای نیز بالاتر نمی باشند».(3)

*****

هنگامی که امام علی(علیه السلام) بیت المال را تقسیم می کردند، طفلی از نوه های امام علی(علیه السلام) آمد و چیزی برداشت و رفت. حضرت سراسیمه به دنبال طفل دویدند و آن را از دستش گرفتند و به بیت المال برگردانیدند.

مردم به حضرت گفتند: «این طفل هم سهمی دارد». امام(علیه السلام) فرمودند: «هرگز، بلکه تنها پدرش سهم دارد. آن هم به قدر سهم یک مسلمان عادی. هرگاه آن را گرفت، هر مقدار که صلاح بداند، به آن طفل خواهد داد».(4)

** برابری فرماندار و مردم

فرمان امام علی(علیه السلام) به فرماندار کسکر:

«آنچه از ثروت های الهی که بر عهده توست، به سوی من بفرست؛ چراکه ثروت عمومی مسلمانان است؛ و بهره ی تو از آن، بیشتر از بهره ی یک تن از آنان نیست.

ص: 131


1- . نهج البلاغه، خطبه 192
2- . موسوعه امام علی بین ابیطالب(علیه السلام)، محمد محمدی ری شهری، ج 4، ص 105
3- . کتاب علی، جعفر شهیدی، خطبه 7، ص 28
4- . حیاه الامام الحسن، ج 1، ص 338

ای پسر قدامه! گمان مبری که ثروت های کسکر برای تو مباح است، مانند آنچه از پدر و مادرت به ارث برده ای. پس به سرعت اموال را بفرست و خودت نیز در آمدن به نزد ما شتاب کن»!(1)

** برابری فرمانده و سرباز

امام علی(علیه السلام) حتی در مقام فرمانده و رهبر جامعه نیز همچون یک سرباز عادی از غنائم جنگی به تساوی سهم می گیرند.

«علی(علیه السلام)، [پس از جنگ جمل] فرود آمد و گروهی از یارانش را فراخواند. به همراه وی روانه شدند تا آن که داخل بیت المال شد. آنگاه در پی قاریان فرستاد و آن ها را فراخواند و خزانه داران را نیز فراخوانده و آنان را به گشودن درهایی که ثروت ها را در آن نهاده بودند، فرمان داد... آنگاه اموال را میان یارانش قسمت کرد؛ به هر یک شش هزار درهم رسید و یارانش دوازده هزار نفر بودند و خود نیز به اندازه ی دیگران برداشت».(2)

* مراتب برابری در بدنه جامعه

** برابری با هر مرتبه اعتقادی

«هیچ کس را بر دیگری برتری نیست و پارسایان را فردا نزد خداوند، نیکوترین پاداش و برترین ثواب است و خداوند دنیا را پاداش و ثواب پارسایان قرار نداده... فردا به خواست خداوند نزد ما آئید تا ثروتی که نزد ماست، میان شما [برابر] تقسیم کنم».(3)

** برابری غنی و فقیر

به طور طبیعی و مسلم، افرادی که در جامعه دارای شرایط اقتصادی مناسب هستند، همانند صاحبان شرکت ها و کارخانه ها، با افراد و نفراتی که زیردست آن ها هستند، از نظر امکانات و شرایط زندگی در سطح یکسانی نیستند و عرف جامعه نیز این مسئله را به طور طبیعی پذیرفته و

ص: 132


1- . انساب الاشراف 2: 388
2- . الجمل، ص 400
3- . دانشنامه ی امیرالمؤمنین(علیه السلام)، محمد محمدی ری شهری، کتاب سیاست امام علی(علیه السلام) اصلاحات علوی؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 7، ص 36؛ بحارالانوار، ج 32، ص 16.

تأیید می نماید؛ ولی امام علی(علیه السلام) با ارائه ی الگویی انسانی و والاتر در این خصوص، حتی در چنین شرایطی نیز سعی دارند که به همه ی پیروان خود این گونه بیاموزند که تا حد امکان، خود را با ضعیف ترین افراد زیردستشان نیز برابر دانسته و آن ها را به طور یکسان در شرایط مطلوب خود شریک نمایند.

گذشته از آنکه این الگو امروزه برای ما عجیب و غیرممکن به نظر می رسد؛ ولی از نگاه امام(علیه السلام)، یک قاعده ی ممکن و حتی واجب است؛ چراکه آن حضرت در پی ایجاد و احیای روحیه ی برادرانه و نوع دوستانه در روابط اجتماعی هستند؛ امری که با روابط خشک رئیس و مرئوس و آنچه عموماً در جوامع جاری است، فاصله ی زیادی دارد.

«بروید به آن ها که امیدشان به شماست، نیکی بسیار کنید. در خورد وخوراک، خود و زیردستانتان یکسان باشید. این یکسانی و مساوات را تا جایی که توانایی دارید، عملی سازید».(1)

*****

در روزهای اول به دست گیری حکومت امام علی(علیه السلام) در طی سخنانی خطاب به مردم فرمودند:

«ثروتی که نزد ماست، میان شما [برابر] تقسیم کنم. هیچ مسلمانی از حضور خودداری نورزد؛ چه عرب و چه غیرعرب، ثروتمند یا مستمند».(2)

*****

«[امام علی(علیه السلام)] حقوق همه را از بیت المال یکسان نموده و مقرری هایی که برای اغنیا به بهانه های مختلف وجود داشت را قطع کردند».(3)

*****

ص: 133


1- . حماسه ی غدیر، ص 71؛ بحارالانوار، 97: 17؛ اقبال الاعمال، ص 463
2- . دانشنامه ی امیرالمؤمنین(علیه السلام)، محمد محمدی ری شهری، کتاب سیاست امام علی(علیه السلام) اصلاحات علوی؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 7، ص 36؛ بحارالانوار، ج 32، ص 16.
3- . کامل، ابن اثیر، ج 2، ص 455

«بدانید که مردم [اعم از غنی و فقیر] در نزد ما یکسان و برابر هستند».(1)

** برابری قومیت ها و نژادها

انسان ها از هر قوم و نژادی با یکدیگر در حقوق برابرند و در حکومت علوی فرد یا قومی را بر دیگران برتری نیست.

امام علی(علیه السلام)، در تقسیم اموال در بین مردم، برابری را رعایت می فرمودند. عمار بن یاسر و ابوهثیم بن تیهان را مسئول بیت المال مدینه کردند و نوشتند: «عرب و قریش و انصار و غیرعرب، هر که مسلمان است از قبیله های عرب و تیره های غیرعرب، [در حقوق از بیت المال] برابرند».(2)

*****

«خداوند شما را در حقوق با یکدیگر مساوی قرار داد؛ چه سیاه باشید و چه سرخ...».(3)

*****

ابن ابی الحدید، روایت کرده است: «دو نفر زن، یکی عرب و دیگری عجم و موالی (کنیز آزاد شده) به نزد علی(علیه السلام) رفتند و از حضرتش درخواست کمک و اعانه کردند. پس امام(علیه السلام) به هر یک به طور مساوی چند درهم پول نقد و مقداری طعام و مواد غذایی داد.

آنگاه آن زن عرب نژاد به سخن درآمد و گفت: من زنی هستم از عرب و این زنی باشد از عجم و چگونه هر دو را با یک چشم نگاه می کنی و بدون رعایت امتیاز عرب بر عجم با ما رفتار می کنی؟! امام(علیه السلام) در پاسخ او فرمودند: والله! من برای بنی اسماعیل (عرب) فضل و برتری نسبت به بنی اسحاق (عجم) نمی یابم و هر دو با هم برابرند».(4)

** برابری ارباب و بنده

در حکومت امام علی(علیه السلام)، بنده و ارباب از بیت المال حقوق یکسان و برابر دارند.

ص: 134


1- . الامام علی(علیه السلام)، ج 2، ص 464؛ حقوق از دیدگاه نهج البلاغه، ص 21؛ میزان الحکمه، ج 1، ص 74
2- . الأختصاص، ص 152؛ بحارالانوار، ج 40، ص 107، ح 117؛ سیاست نامه ی امام علی(علیه السلام)، ص 383
3- . بحارالانوار، ج 75، ص 356
4- . شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 2، ص 200-201

سهل بن حنیف، غلام آزاد شده ی سیاهی را نزد امیرمؤمنان علی(علیه السلام) آورد و گفت: «به این چه قدر می دهی»؟ امیرمؤمنان(علیه السلام) فرمودند: «تو چه قدر گرفته ای»؟ گفت: «سه دینار و دیگران نیز همین اندازه گرفته اند». حضرت فرمودند: «به بنده ی آزادشده نیز به اندازه ی او و دیگران اختصاص دهید؛ سه دینار».(1)

*****

انسان ها همگی از خاک آفریده شده اند و اجزاء خاک بر دیگری برتری ندارند

در روایتی است که زنی قریشی از حجاز به کوفه آمد و با زنی فارسی زبان (موالی) که تازه ساکن کوفه شده بود، روبه رو شد. چون از مقدار سهم او از بیت المال پرسید، فهمید که با سهم آن زن یکسان است. در این حال، همراه آن زن نزد امام علی(علیه السلام) آمد ودرحالی که صدایش را بلند کرده بود، از امام(علیه السلام) پرسید: «آیا این از عدالت است که میان من و کنیز فارسی زبان یکسان عمل می کنی»؟

امام(علیه السلام) نگاهی به آن زن قریشی کرد و مشتی از خاک برداشت و به آن نگاه کرد و آن خاک را در دست خود گردانید و فرمود: «اجزای این خاک بر یکدیگر برتری ندارند» [کنایه از این مطلب که همگی ما از خاک آفریده شده ایم و با یکدیگر برابر هستیم[.(2)

** برابری دوست و دشمن

از عجایب سلوک علوی، می توان به این مطلب اشاره کرد که امام(علیه السلام) حتی حقوق شخصی را که یقین دارند قاتل ایشان است نیز به او تمام و کمال می پردازند و حتی ذره ای مابین او و دیگران تفاوت قایل نمی شوند.

«ابوالفرج روایت کند که علی(علیه السلام) مقرری و عطای مردم را از بیت المال پرداخت کردند و چون نوبت به ابن ملجم مرادی [قاتل ایشان] رسید، مقرری او را نیز پرداخت نمودند و خطاب به او فرمودند: من زندگی او را می خواهم و او کشتن مرا می خواهد. چه کسی عذرخواه این دوست مرادی توست».(3)

ص: 135


1- . الأختصاص، ص 152؛ بحارالانوار، ج 40، ص 107، ح 117؛ سیاست نامه امام علی(علیه السلام)، ص 383
2- . 1001 پرسش و پاسخ از امیرالمؤمنین، علی(علیه السلام)، ص 204
3- . عقدالفرید، ج 1، ص 120، چ مصر 1948؛ اساس البلاغه، زمخشری، ص 295

** برابری دور و نزدیک

امروزه یکی از اصلی ترین عواملی که در اکثر جوامع، باعث بروز بی عدالتی در تقسیم امکانات و ثروت می شود، بحث بعد مسافت و دوری مناطق محروم و ضعیف، از مراکز قدرت و پایتخت حکومت ها است؛ به گونه ای که تجمع ناهمگون و افراطی امکانات و ثروت در مرکز حکومت ها و فقدان و کمبود همین شرایط در مناطق و شهر های دوردست، سبب می گردد این امر با رشد نابرابری ها و تبعیض ها، باعث ایجاد شکافی عمیق در بدنه ی جامعه شود. امام علی(علیه السلام) با اشاره ی صریح به این مطلب، با قاطعیت سعی در اصلاح این نوع نگاه غلط در شیوه ی حکومت داری و توزیع امکانات دارند.امام(علیه السلام) خطاب به یکی از فرمانداران می فرمایند:

«بدان هر مسلمان چه نزد تو باشد و چه در جوار من، حق او از این ثروت [بیت المال] برابر است و باید به مساوات میان آنان تقسیم شود و این را بدان هر کس برای دریافت حق خویش به نزد من می آید، حق خود را گرفته باز می گردد». [1]

«ای مالک! حق را به صاحب حق، هر کس که باشد، نزدیک یا دور، بپرداز و در این کار شکیبا باش...». [2](1)

*****

«ای مالک! برای دورترین مسلمانان، همانند نزدیک ترین آن ها سهمی مساوی وجود دارد و تو مسئول رعایت آن می باشی...».(2)

*****

«[زمامدار باید] با مردم مدارا نماید و در مجلس خود بین مردم برای فردی امتیازی قائل نگردد؛ افراد دور و نزدیک باید در نزد او مساوی باشند و او فقط حق را در نظر بگیرد».(3)

ص: 136


1- . نهج البلاغه، نامه 43 [1]؛ نهج البلاغه، نامه 53 [2]
2- . نهج البلاغه، نامه 53
3- . الغارات، ص 112

** برابری در حقوق

متقی هندی، مؤلف بزرگ اهل سنت در کتاب خود، رعایت اصل برابری در حکومت امام علی(علیه السلام) را چنین می آورد:

«در تمام ایام خلافت، [امیرمؤمنان علی(علیه السلام)] فرقی بین ضعیف و قوی و عربی و عجمی و ذمی و مسلمان در برابر شرع و قانون قائل نمی شد».(1)

*****«والی مسلمین نباید بین مسلمان ها قائل به تبعیض شود و گروهی را بر گروهی دیگر، از لحاظ مزایایی که بایستی به آن ها برسد، ترجیح داده و عده ای زیادی از مردم مستحق را محروم نماید».(2)

*****

«آگاه باشید از حقوق شما بر من آن است که... در پرداخت حق شما کوتاهی نکنم و در وقت تعیین شده آن را بپردازم و با همه ی شما به گونه ای مساوی رفتار کنم».(3)

*****

«همه در بهره مندی از امکانات عمومی مساوی اند».(4)

** برابری در اموال

«باید سهم های بیت المال به همه ی مردم برابر برسد...».(5)

*****

«شما ای بندگان خدا! [بدانید که] این ثروت از آن خداست که در میان شما به شکل برابر تقسیم می شود و هیچ کس بر دیگری برتری ندارد».(6)

*****

ص: 137


1- . کنزالعمال، ج 5، ح 461
2- . نهج البلاغه، ترجمه ی ذبیح الله منصوری، خطبه 131
3- . نهج البلاغه، دشتی، نامه 50
4- . نهج البلاغه، فیض الاسلام، ص 657؛ ترجمه ی دشتی، ص 961
5- . نهج البلاغه، خطبه ی 105
6- . نهضت خدمت رسانی امام علی(علیه السلام)، ص 50؛ شرح نهج البلاغه، محمد عبده، ج 1، ص 269

ایستادگی در برابر کارشکنی ها و تحمل سختی ها در مسیر برقراری تساوی و عدالت اجتماعی.

«بزرگان کوفه با علی(علیه السلام) یکرنگ نبودند و میل آنان به معاویه بود؛ چراکه علی(علیه السلام) به کسی بیش از حقش از غنایم نمی بخشید؛ [اما] معاویه بن ابی سفیان برای هر یک از اشراف دو هزار درهم قرار داده بود».(1)

** برابری در امنیت

ابراز تأسف امیرمؤمنان(علیه السلام)، بر از دست رفتن فرصت بهره مندی تمامی مردم اعم از مسلمان و حتی غیرمسلمان از نعمت امنیت و آسایشی فراگیر.

حضرت امیر(علیه السلام) پس از غصب خلافت از سوی ابوبکر، فرمودند:

«ای مردم! اگر شما احکام دین را از آل محمد(صلی الله علیه و آله) اخذ می کردید... هرگز خانواده ای از مسلمانان به فقر و درویشی مبتلا نمی شد و هیچ مسلمانی از شما ستم نمی دید و بر او ظلم نمی شد؛ حتی کفار ذمی و معاهد هم در امان بودند و بر ایشان ستم نمی شد».(2)

** برابری در بهره گیری از حیوانات

تساوی و برابری حتی در بهره گیری از حیوانات

«در دوشیدن شیر و سواری گرفتن، بین شتر [بیت المال] و شترهای دیگر، مساوات را رعایت نما».(3)

* زیباترین جلوه ی برابری و ایثار

امیرمؤمنان علی(علیه السلام) در روایت تأثیرگذار زیر، والاترین و برترین الگوی رفتاری را که حاکی از برابری و مساوات است، برای همگان در طول تاریخ به نمایش می گذارند؛ چراکه در آن روایت، پایین ترین اقشار جامعه را در برخورداری از امکانات، برابر و هم ارز خود و خانواده ی خود قرار می دهند؛ و حتی در گامی فراتر، آنان را در برخورداری از این مواهب

ص: 138


1- . الغارات: 1: 44
2- . روضه ی کافی، ج 1، خطبه ی طالوتیه، ص 23
3- . نهج البلاغه، نامه 25

نسبت به خود و خانواده ی خویش مقدم دانسته و ارجح می دانند. البته ایشان در این حالت، حتی از مرحله ی «برابری» نیز فراتر رفته و به مرحله ای بالاتر یعنی مرحله ی «ایثار» وارد شده اند؛ و بدیهی است که از لحاظ میزان ارزشمندی، این مرحله به مراتب بالاتر از مرحله ی برابری می باشد.«در خصوص ایثار امام علی(علیه السلام) نوشته اند که چون امام حسن(علیه السلام) و امام حسین(علیه السلام) در کودکی مبتلا به بیماری شدند، امام علی(علیه السلام) و همسر بزرگوارشان، حضرت فاطمه(علیها السلام) و حتی خود حسنین (علیهما السلام) نذر کردند که پس از بهبودی، سه روز به عنوان شکرانه ی سلامتی روزه بگیرند. چون خداوند نذر ایشان را پذیرفت و ایشان شفا یافتند، به نذر خویش وفا کرده و مشغول گرفتن روزه شدند.

امام علی(علیه السلام) سه صاع جو از همسایه ی یهودی خویش قرض کردند و به منزل آوردند؛ و حضرت زهرا(علیها السلام) در روز اول یک سوم جو را آرد نمودند و به تعداد نفرات نان پختند. شب اول، سائلی پشت در آمد و صدا زد: «ای خانواده ی رسول خدا(صلی الله علیه و آله)، من مسکین و گرسنه ام. از آنچه می خورید، مرا اطعام کنید که خدا شما را از طعام های بهشتی بخوراند». امام علی(علیه السلام) به اتفاق خانواده ی خود، همه ی نان ها را به او دادند و خود با آب افطار کردند. روز دوم، حضرت فاطمه(علیها السلام) ثلث دیگر جو را آرد کرده و نان پختند. شامگاه، هنگام افطار، یتیمی پشت در خانه آمد و حرف های مسکین را در شب قبل تکرار کرد.

باز حضرت علی(علیه السلام) به همراه خانواده، افطاری خویش را به یتیم دادند و خود با آب افطار کردند و این جریان، عیناً در شب سوم نیز اتفاق افتاد؛ این بار، اسیری به در خانه ی حضرت آمد و باز همان سخنان را تکرار کرد و این بار نیز امیرمؤمنان علی(علیه السلام)، با ایثار تمام و با رضایت افراد خانواده ی خویش، نان ها را به اسیر دادند.

ایشان خود در شب سوم نیز تنها با آب افطار نمودند و در روز چهارم امام حسین(علیه السلام) و امام حسن(علیه السلام) از شدت ضعف به خود می لرزیدند و هنگامی که پیامبر(صلی الله علیه و آله) ایشان را در این حال دیدند، فرمودند: «پناه می برم به خدا که شما سه روز است در چنین حالید». در این

ص: 139

زمان، آیه ای(1)، در خصوص این واقعه و ایثار امام علی(علیه السلام) و خانواده ی عظیم الشأن ایشان نازل شد».(2)آیا به راستی می توان نمونه ای درخشان تر و برتر و حتی مشابه این رفتار انسانی و نوع دوستانه در صفحات تاریخ یافت؟ رفتاری که سراسر نشان دهنده ی روح برادری، انسانیت و یک رنگی امام علی(علیه السلام) با تمامی اقشار جامعه است؛ و باید حقیقتاً چنین رفتاری را تنها منحصر به شخصیت والایی چون ایشان دانست.

نکته ی جالب تر اینکه این عمل از سوی داماد پیامبر(صلی الله علیه و آله) و یک فرد ممتاز و صاحب مقام در جامعه ی اسلامی صادر می گردد و با این همه، ایشان حاضر می شوند بدون کوچک ترین توجه به چنین موقعیتی، این گونه به افرادی که از نظر موقعیت اجتماعی شاید در پایین ترین سطح بوده و کمترین بهره و برخورداری را از امکانات جامعه دارند، اکرام نموده و با آن ها مواسات نمایند.

* برابری شرط برادری

امام علی(علیه السلام)، در باب ایجاد روحیه ی برادرانه در جامعه و ریشه یابی این مسئله در اجتماع، در کلامی کلیدی و بنیادین می آورند که زمانی ما می توانیم از ایجاد روابط برادرانه در یک جامعه سخن بگوییم که پیش از آن با برقراری مساوات و رفع تبعیض ها، همگان از رفاه و امکانات به گونه ای برابر برخوردار شده باشند. در غیر این صورت، با وجود انبوه نابرابری های اجتماعی، سخن گفتن از واژه ی برادری، در حقیقت شعاری بیش نبوده و سخنی بی اساس و بیهوده است.

«هیچ چیز به مانند برابری، برادری را حفظ نمی کند».(3)

*****

ص: 140


1- . سوره دهر، آیه 18
2- . شواهد التنزیل، ج 2، ص 300؛ امالی، شیخ صدوق، مجلس 44، حدیث 11؛ کشف الغمه، ص 88
3- . غررالحکم، ج 2، ص 743، ح 126؛ الحیاة، ترجمه ی احمد آرام، ج 2، ص 682

«برادر (حقیقی تو) کسی است که در سختی و دشواری زندگی با تو مواسات و برابری داشته باشد».(1)

*****اساس شکل گیری روحیه برادری، رعایت حقوق است

«ای پسرم! هرگز حق برادرت را با اعتماد به دوستی که با او داری، ضایع نکن، زیرا آن کس که حقش را ضایع می کنی با تو برادر نخواهد بود [و رابطه برادری شما برهم خواهد خورد]».(2)

* پیروزی بر پایه ی نابرابری؟! هرگز!

ابوحنیف روایت کند: «گروهی از شیعیان امیرالمؤمنین(علیه السلام)، نزد ایشان آمدند و گفتند: ای امیرمؤمنان! ای کاش این اموال را میان اشراف و بزرگان تقسیم کنید و اشراف و اعراب را بر دیگران فضیلت دهید و قریشیان را بر موالیان و غیرعرب امتیاز عطا نمایید و آنان را بر ما برتری دهید. در غیر این صورت، آن ها از شما فرار می کنند و به طرف دشمنان شما می روند.

با این حال، صلاح در این است که شما پس از سروسامان یافتن شرایط و امور [و گذر از این مرحله]، مجدداً به بهترین خصلت هایی که خداوند شما را بدان عادت داده، باز گردید».

امیرمؤمنان علی(علیه السلام)، فرمودند: «وای بر شما! مرا وا می دارید که پیروزی را با ستم و جور بر مسلمانانی که بر آن ها حکومت یافتم، طلب کنم؟ نه؛ به خدا سوگند تا روزگار باقی است و تا زمانی که ستارگان را در آسمان می بینم، چنین نخواهد شد.

به خدا سوگند، اگر این ها [حتی] ثروت شخصی ام بود، به برابری میان آن ها تقسیم می کردم، چه رسد که این ها اموال خودشان است».(3)

ص: 141


1- . غررالحکم، باب المواساة، ح 1
2- . نهج البلاغه، نامه 31
3- . المناقب لابن شهرآشوب، ج 2، ص 95؛ کافی، ج 4، ص 31، ح 3؛ تحف العقول، ص 185؛ سیاست نامه امام علی(علیه السلام)، ص 385؛ الغارات، ص 49

چنانکه مشاهده می شود، مظلومیت و غربت مرام و سلوک امام علی(علیه السلام) در جهت نیل به اهداف عدالت خواهانه، تا به آنجاست که حتی یاران نزدیک ایشان نیز از باب صلاح دید، به ایشان توصیه می کنند تا دست از عدالت شسته و آن را به کناری گذاشته و راه نابرابری و تبعیض را در پیش گیرند.

* برابری و درهم کوبیدن نظام طبقاتی

ابن اثیر، تاریخ نویس اهل سنت، در بیان اقدامات امام علی(علیه السلام) در ابتدای حکومتشان برای محو و نابودی ظلم و نابرابری های شکل گرفته بر اساس اختلاف طبقاتی، چنین عنوان می کند:

«امام علی(علیه السلام) در بدو حکومتشان دیوان عطایا را که خلیفه ی دوم بنا نهاده بود و عامل اصلی پیدایش اختلاف طبقاتی در جامعه بود، نابود کردند و حقوق همه را از بیت المال یکسان نموده و مقرری هایی که برای اغنیا به بهانه های مختلف وجود داشت را قطع کردند».(1)

*****

«راه مشترک است [و امکانات جامعه برای همه است] و مردم در حق [بهره مندی] برابرند و هر کس سعی خود را برای خیرخواهی همگان به کار برد، تکلیفش را به انجام رسانده است».(2)

* از برابری و عدالت گریختند!

امام علی(علیه السلام)، در واکنش به پیوستن عده ای به معاویه فرمودند:

آنان از حق و هدایت گریختند و به سوی کوردلی و جهالت شتافتند. آنان دنیاپرستانی هستند که به دنیا روی آورده و شتابان در پی آن روانند. عدالت را شناختند و دیدند و شنیدند و به خاطر سپردند و دانستند که همه مردم در نزد ما در حق یکسان اند؛ ولیکن به سوی انحصارطلبی روان شدند. سوگند به خدا، آنان از ستم نگریختند و به عدالت نپیوستند».(3)

ص: 142


1- . کامل، ابن اثیر، ج 2، ص 455
2- . وقعه صفین، ص 94؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 3، ص 173
3- . نهج البلاغه، نامه 70؛ بحارالانوار، ج 33، ص 521؛ انساب الاشراف، ج 2، ص 386

* برابری و تفاوت زمامدار حق و باطل

امیرمؤمنان علی(علیه السلام)، در مقام زمامدار کلیه ی ممالک اسلامی نه تنها سطح زندگی خویش را با عموم افراد جامعه، بلکه حتی با پایین ترین ایشان برابر قرار می دهند.احنف بن قیس گوید: «روزی بر معاویه بر سر سفره ی او وارد شدم. از شیرینی و ترشی، آن قدر آوردند که شگفتی مرا برانگیخت. آنگاه گفت: آن غذای رنگین را بیاورید. آنگاه غذایی آوردند که نفهمیدم چیست.

گفتم: این چیست؟ گفت: روده ی مرغابی است که با مغز، انباشته شده و در روغن پسته سرخ شده است و بر آن شکر پاشیده اند. من گریه ام گرفت. معاویه گفت: چرا گریه می کنی؟ گفتم: آفرین بر علی بن ابی طالب! چنان از جان خود مایه گذاشت که نه تو و نه غیر تو نمی توانند چنین کنند.

گفت: چگونه؟ گفتم: شبی هنگام افطار بر علی(علیه السلام) و سفره ی وی وارد شدم. به من فرمودند برخیز با حسن(علیه السلام) و حسین(علیه السلام) شام بخور. آنگاه خودشان به نماز ایستادند. هنگامی که نماز تمام شد، کیسه ای مهرشده را خواستند و از آن به مقداری آرد جو در آوردند و بار دیگر در کیسه را مهر کردند.

گفتم: ای امیرمؤمنان! من شما را هیچ گاه بخیل ندیده ام. پس چرا بر این کیسه جو، مهر می زنید؟ فرمودند: از روی بخل بر آن مهر نمی زنم؛ بلکه می ترسم فرزندانم آن را با روغن آغشته و آن را چرب کنند. گفتم: مگر حرام است؟ فرمودند: نه؛ ولی بر پیشوایان حق، واجب است که در خوردن و نوشیدن به ناتوان ترین افراد جامعه ی خود تأسی [و برابری] جویند... معاویه گفت: از کسی یاد کردی که فضل او جای انکار ندارد».(1)

* مبارزه با خودبرتربینی ها

«ستاره های تفاخر را دفع کنید و درخشش های تکبر را ریشه کن کنید».(2)

ص: 143


1- . تذکره ی الخواص، 110
2- . غررالحکم 1: 147/36

** ما همه بنده ایم

بر طبق دیدگاه امام علی(علیه السلام)، درحالی که همه ی انسان ها با هر خصوصیتی درنهایت تنها بندگان پروردگار هستند؛ لذا با این دیدگاه، دیگر دلیل و علتی باقی نمی ماند کهکسی بر دیگری احساس برتری و تفاخر داشته باشد و بدیهی است که چنین ادعایی بی معنا و نامفهوم خواهد بود.

«ای مردم، پس همانا من و شما بندگان پروردگاریم که جز او پروردگاری نیست».(1)

** پست ترین حالت زمامدار

امام علی(علیه السلام)، تکبر و غرور را که ثمره خودبرتربینی است را آفت و مانع شکل گیری فضای یک رنگی و همدلی مابین مردم و زمامدار می دانند.

«پست ترین حالت زمامداران، در نظر مردم درستکار و صالح، آن است که آن ها به خود بالیدن و از موضع تکبر و اقتدار به کارهای مردم نگریستن را دوست داشته باشند و من بسیار بدم می آید که شما گمان کنید من چاپلوسی و خوش آمدگویی و ستایش را دوست دارم».(2)

** مقابله با تفکری فاجعه بار

امام علی(علیه السلام)، حقوق و تکالیف افراد در جامعه نسبت به یکدیگر را امری دوطرفه می دانند که در آن هیچ کس بر دیگری تفوق و برتری ندارد و هیچ شخص یا گروهی حق ندارد یک جانبه و خودخواهانه دیگران را نسبت به خود مکلف بداند، ولی در مقابل، برای خود نسبت به دیگر افراد جامعه هیچ تکلیف و مسئولیتی قائل نباشد؛ لذا در یک جامعه ی ایده آل و سالم، باید مسئله ی «برابری» و «متقابل بودن حقوق»، به عنوان اصول پایه مورد احترام و پذیرش همگانی قرار گیرد.

نکته ی بسیار حیاتی، اینجاست که عدم اعتقاد به چنین تفکری، باعث زمینه سازی رشد و شکل گیری بسیاری از گروه ها و بعضاً دولت های نژادپرست در تاریخ شده است؛ مانند به قدرت رسیدن نازی ها در آلمان، صرب ها در بوسنی و شکل گیری حکومت صهیونیست ها در فلسطین. بر اساس این نوع تفکر، آنان خود را نژاد برتر و ملت های دیگر را تنها در حکم

ص: 144


1- . نهج البلاغه، معجم المفهرس، خطبه ی 216
2- . نهج البلاغه، خطبه 216

زیردستان و خادمان خود به شمار می آورده اند؛ لذا می بینیم که امام علی(علیه السلام) با تیزبینی، آثار فاجعه بار چنین تفکری را در آن زمان درک کرده و با قاطعیت آن را محکوم می نمایند. در مقابل، اعتقاد به حقوق برابر و متقابل را باعث ریشه کنی خودبرتربینی ها می دانند.«بدانید کسی را بر دیگری حقی نیست، مگر اینکه آن دیگری را نیز بر او حقی باشد».(1)

همچنین با توجه به مطلب فوق شاهدیم امام علی(علیه السلام)، به گونه ای شگفت با نگاهی ژرف و عمیق به وقایع دهشتناک آینده و با پیش بینی تاریخ، تفکر فاجعه آفرین خودبرتربینی را، بستر و زمینه ساز بروز حوادث ناگوار برای جوامع عنوان می کنند.

«ای مردم، از آثار زشتی که کبر و غرور در دل ها می گذارد، به خدا پناه ببرید؛ همان گونه که از حوادث سخت به او پناه می برید».(2)

** پیشگیری از آفت خودبرتربینی

حضرت علی(علیه السلام)، در موقعیت های مختلف برای حفظ سلامت فکری و اخلاقی اطرافیانشان از آفت هایی همچون خودبرتربینی ها و فخرفروشی ها، به آن ها تذکر می دهند.

«امام علی(علیه السلام)، به قصد عیادت از صعصعه بر او وارد شدند. چون حضرت(علیه السلام) او را دیدند، گفتند: تا آنجا که من می دانم، تو یاوری هستی نیکو و کم هزینه. صعصعه که از یاران خاص حضرت(علیه السلام) بود، در جواب گفت: یا امیرالمؤمنین، به خدا سوگند که شما نیز دانایید و خداوند در نظر شما بزرگ است.

امام(علیه السلام) به او فرمودند: [مبادا] اینکه پیشوایت به عیادت تو آمده است، دستاویزی برای فخرفروشی تو بر قومت شود. صعصعه گفت: نه ای امیرمؤمنان! بلکه آن را منتی از جانب خدا بر خود می بینم که اهل بیت و پسر عموی پیامبر(صلی الله علیه و آله) به عیادتم آمده است».(3)

*****

ص: 145


1- . نهج البلاغه، خطبه 207
2- . نهج البلاغه، خطبه 192
3- . تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 204؛ تاریخ دمشق، ج 24، ص 87

«روزی جنازه ای را به سوی قبرستان می بردند. حضرت علی(علیه السلام)، پشت آن جنازه حرکت می کرد؛ اما ابوبکر و عمر، جلوی تابوت آن فرد راه می رفتند. از آن حضرتپرسیده شد که یا علی! چرا آن دو نفر جلوی جنازه حرکت می کنند؟ حضرت فرمود: آن ها هم خود می دانند که عقب جنازه راه رفتن، ثواب بیشتری دارد؛ اما می خواهند بدین وسیله در نظر مردم ممتازتر از دیگران جلوه کنند».(1)

برادری

* ایجاد زیرساخت های فکری

** کلامی جاودانه در تاریخ

امیرمؤمنان علی(علیه السلام)، در یکی از درخشان ترین و بی همتاترین کلام های حیات بخش و نوع دوستانه ی خویش که برای انسان ها تا به ابد به یادگار گذارده اند، می فرمایند:

«ای مالک: مردم قلمرو تو دو دسته اند: یا برادر دینی تو هستند و یا در آفرینش همانند تو؛ بنابراین، از عفو و گذشت خود، آنچنان آن ها را بهره مند ساز که دوست داری خدا از عفو و اغماض خود به تو ارزانی دارد».(2)

** برادری یا دین داری

امیرمؤمنان علی(علیه السلام) و گشودن ابعادی شگفت از مفهوم برادر و برادری در جامعه

«برادر [ایمانی] تو دین توست؛ پس تا می توانی مواظب دین خود باش».(3)

** مردم بر دو حالت برادرند

امام علی(علیه السلام)، مردم یک جامعه را در دو حد عمیق و سطحی دارای روابط برادرانه می دانند که بنا بر همخوانی شخصیت ها، نزدیکی فکری و سلایق یا معیارهای دیگر افراد،

ص: 146


1- . محجة البیضاء ج 4؛ 1001 پرسش و پاسخ از امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)، ص 431
2- . نهج البلاغه، نامه 53
3- .الأمالی، طوسی : 110/168

می توانند دارای روابط عمیق برادرانه باشند و یا با بهره گیری از حداقل واکنش احساسی در روابط اجتماعی، حتی در حد یک تبسم، برادر یکدیگر به شمار آیند.لذا می بینیم در این نوع نگاه لطیف و جامع، همه ی افراد جامعه به نوعی با هم برادرند و تنها بر اثر شدت و ضعف روابط، عمق این رابطه ی برادری متفاوت است.

مردی در بصره از حضرت امیر(علیه السلام) از برادران انسان پرسش نمود. آن حضرت به وی فرمود: «برادران بر دو گونه اند:

1- برادران مورد وثوق و اطمینان (ثقه)

2- برادران تبسمی

اما برادران ثقه؛ آنان پناه و پروبال و اهل و مال اند، پس هرگاه برادری را برای خود این چنین یافتی تو هم برایش یار و مددکار باش با دوستانش دوست و با دشمنانش دشمن باش؛ رازها و عیبهای او را بپوشان و خوبیهای او را اظهار کن؛ و بدان که این نوع برادران از کبریت احمر هم کمیاب ترند.

و اما برادران تبسمی؛ کسانی هستند که دوست (تو در معاشرت ها) و برادر لبخندی تو (در روابط اجتماعی) می باشند، پس تو هم با آن ها طوری رفتار کن که آن ها با تو رفتار می کنند از شیرین زبانی و گشاده رویی».(1)

* زمامدار و روحیه برادری

امیرمؤمنان علی(علیه السلام)، در کسوت رهبری جامعه و حتی در چنین جایگاهی نیز چنان الگوی رفتاری بی بدیل و کم نظیری را در یکرنگی و همراهی با عموم افراد جامعه از خود ارائه می دهند که شاید برای بسیاری از افراد -حتی در جوامع پیشرفته ی امروزی که طنین شعارهای برابری و برادری گوش ها را کر کرده- باور و پذیرش آن دشوار باشد.

«امام [رهبر جامعه]، چونان همدمی مهربان و پدری دلسوز و برادری واقعی و مادری دلسوز نسبت به فرزند کوچک خود است».(2)

ص: 147


1- . خصال، باب الاثنین، ح 56
2- . اصول کافی، ج 1، ص،519، نشر مکتب اسلام، تهران 1393

** بنیان گذار رابطه ی برادری

المتعال صعیدی، استاد دانشگاه الازهر، از علما اهل سنت در مقاله ای تحت عنوان علی بن ابیطالب و تقریب بین المذاهب می نویسد:

«این فضیلت بزرگ برای علی بن ابی طالب -رضی الله عنه و کرم الله وجهه- است که اولین بنیان گذار تقریب بین مذاهب بود تا اختلاف رأی و نظر، موجب تفرقه و پراکندگی نگردد و غبار دشمنی میان طوایف مختلف برپا نشود؛ بلکه با وجود اختلاف نظر، وحدت و یگانگی خود را حفظ کنند و برادروار زندگی نمایند».(1)

** روحیه ی برادری و اقتدار

هم نشینی صمیمانه با مردم و حشرونشر با آنان در عین داشتن هیبت و وقار، دو خصوصیت لازم برای یک رهبر مقتدر و مردمی است؛ چراکه اگر تواضع رهبر نباشد، مردم نمی توانند به او نزدیک شده و خواسته ها و نیازهای خود را با او در میان گذارند.

از طرف دیگر، اگر هیبت و وقار رهبر نباشد، دیگر کسی از فرامین او اطاعت نمی کند و انسجام جامعه دچار اختلال و تزلزل می گردد. به روایت زیر توجه کنید.

«ضرار بن ضمرة، روزی پس از شهادت امام علی(علیه السلام) به نزد معاویه بن ابی سفیان رفت و معاویه به او که یکی از یاران باوفای حضرت علی(علیه السلام) بود، گفت: ای ضرار، وصف کن برای من علی(علیه السلام) را. ضرار گفت: آیا مرا از آن معاف می داری؟ گفت: نه معاف نمی دارم.

ضرار گفت: اکنون که چاره ای نیست، (پس بشنو)... به خدا او با ما چون یکی از ما بود. چون نزد او می آمدیم، به ما نزدیک می شد و ما را به خود راه می داد. چون از او پرسش می کردیم، به ما پاسخ می گفت و با اینکه به ما نزدیک و با ما هم نشین می شد؛ ولی ما از هیبت او یارای سخن نداشتیم...».(2)

ص: 148


1- . وحدت، گردآوری و تنظیم اداره ی پژوهش و نگارش وزارت ارشاد اسلامی، چاپ اول، آذرماه 1362، ص 131 و 132.
2- . ترجمه ی کنزالفوائد و التعجب، ج 24، ص 168(گنجینه معارف شیعه)؛ ارشادالقلوب، ترجمه ی سلگی، ج 2، ص 27

** رابطه برادرانه یا پدرانه

از آنجا که فحوای بهره گیری از لفظ «برادری» در متن این ماده، اشاره به بالاترین شاخصه ها در روابط عاطفی دارد و چنین مفهوم عمیقی از آن در روابط فردی و اجتماعی مستفاد می شود، لذا ما شایسته دیدیم در اینجا به روابطی حتی عمیق تر از رابطه ی برادری در کلام امام علی(علیه السلام) اشاره کنیم و آن همانا رابطه ی «پدر و فرزندی» می باشد و بدیهی است که این رابطه، به مراتب بهتر می تواند این سطح بالای روابط عاطفی را در ارتباطات اجتماعی نشان داده و قابل درک سازد.

*** نگرشی تکبرشکن و انسانی

امام علی(علیه السلام)، در توصیه ای به مالک اشتر در رابطه با چگونگی رسیدگی به امور مردم و حکومت، با لطیف ترین و دلسوزانه ترین تعبیر به این وظیفه اشاره می کنند و از او می خواهند همانند یک پدر که نهایت محبت را در حق فرزند خود دارد، به امور مردم بپردازد؛ و با آن ها بر مبنای رفق و مدارا و ملاطفت رفتار کند، نه بر اساس چهارچوب های خشک و خشن.

بدیهی است زمانی که رهبری این گونه پدرانه دلسوز مردم خود باشد، به خودی خود روح برادری و همدلی در بین افراد جامعه نیز شکل گرفته و رواج می یابد.

کلام امام علی(علیه السلام) و لطافت دیدگاه ایشان در رابطه با پیوند ایده آل یک رهبر با مردم تحت حکومتش، پرده از روح مهربان و پرعطوفت ایشان کنار می زند:

«امور مردم را همانند پدر و مادری که به وضع فرزندانشان رسیدگی می کنند، رسیدگی نما».(1)

*****

«حضرت امیرمؤمنان علی(علیه السلام) در بازار، گمشدگان را راهنمایی می کردند و ناتوان ها را دستگیری می فرمودند و شخصی را که بار می بُرد، در بر دوش گرفتن بار و بردن بار سنگین کمک می کردند».(2)

ص: 149


1- . نهج البلاغه، نامه 53
2- . کنز العمال، ج 15، ص 160

*** رابطه ای همانند پدر و پسر

امام علی(علیه السلام)، رابطه ی زمامدار و مردم را رابطه ای سرشار از مهربانی، عطوفت و همدلی می دانند؛ پیوندی به گرمای رابطه ی پدر و فرزند. باید گفت که چنین نگاهی البته با دیدگاه نظریه پردازانی که معتقدند زمامدار باید فاصله ی خود با مردم را حفظ کرده و برای حفظ موقعیت و جایگاه خود، می بایست به صورتی سرد، خشن و بی روح با افراد رفتار نماید، فاصله ی بسیاری دارد.

«خداوند شما را در حقوق با یکدیگر مساوی قرار داد؛... و شما را با زمامدار و زمامدار را با شما مانند پسر و پدر و پدر و پسر قرار داد».(1)

*** همه ما فرزندان شما هستیم

روزی در جنگ صفین پس از آنکه سپاهیان معاویه به قصد دنیا پرستی نسبت به او اعلام وفاداری کردند، منذر بن جارود عبدی نیز پیش امیرالمومنین علی(علیه السلام) آمد و گفت:

«یا اباالحسن! ما مثل اهل شام سخن نمی گوییم، بلکه می گوییم خداوند بر عزت، مسرت، قدرت، دولت و حشمت شما بیفزاید، هر گونه که دستور فرمایی، اطاعت می کنم، تو به منزله پدر و ما فرزندان شما هستیم...».

همه یاران امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) از سخنان منذر خوشحال شدند و او را تحسین کردند و ثنا گفتند.(2)

** روحیه برادری در عمل

سر دادن شعار برابری و برادری، در عرصه ی سخن و کلام، برای هر فردی سهل و آسان است؛ ولیکن در میدان عمل و بوته ی آزمایش است که صداقت باطن ها و صحت سخن ها و شعارها آشکار گشته و عیار هر شخص مشخص می شود؛ لذا در اینجا به عنوان گواهی بر اینمطلب، می بینیم که چگونه امام علی(علیه السلام) تمام دسترنج و حاصل همه ی تلاش هایشان را در طول عمر شریف خود به مستمندان می بخشند.

ص: 150


1- . بحارالانوار، ج 75، ص 356
2- . فتوحات امام علی در پنج سال حکومت، احمد بن محمد ابن اعثم کوفی، ص 172

لذا باید گفت این بهترین شاهد است که نشان می دهد امام(علیه السلام) چگونه و تا چه میزان، حاضر به کمک و فداکاری در مسیر دستگیری و صیانت از شرف و آبروی انسان های پیرامون خود هستند؛ و به عبارت دیگر، این بالاترین حد ابراز برابری و برادری است که حضرت در عمل این چنین به همگان می آموزند. ابن ابی الحدید، این مطلب را چنین بیان می کند:

«همگان می دانند که علی(علیه السلام) با دسترنج خویش و به تن خود در مدینه و ینبع و سویعه، آب های فراوان استخراج و زمین های بسیاری را احیاء و آباد کرده است و سپس آن ها را از تملک خود بیرون کرده و به عنوان صدقه جاریه [کمک مادام العمر برای نیازمندان] وقف نموده است و درحالی که چیزی از آن در اختیار ایشان نبود، از دنیا رفت».(1)

*****

«شما را درباره ی نیازمندان و درماندگان سفارش می کنم؛ ایشان را در زندگی و آسایش خویش شریک گردانید».(2)

** قاتل خویش را برادر خواند!

باید درطول تاریخ امام علی(علیه السلام) را تنها فردی دانست که ضارب و قاتل خویش را از سر شفقت و مهربانی با لفظ برادر خطاب نموده اند.

«پس از ضربت ابن ملجم، امیرالمؤمنین(علیه السلام) از آن ضربت بر زمین افتادند؛ و مردم حضرت را به صحن مسجد بردند و از هر طرف آمدند و گفتند: کدام ملعون شقی با شما این کار را کرد؟ ایشان جواب دادند: تعجیل نکنید.به زودی او را از این در به داخل می آورند. در این هنگام در بیرون مسجد مردی از عبدالقیس، ابن ملجم را دید که ایستاده و جهان بر او تیره وتار گشته است و راه فرار را گم کرده. او را گرفت و پرسید: ای ملعون! شاید امیرالمؤمنین(علیه السلام) را تو زخم شمشیر زدی؟ می خواست بگوید نه، گفت آری.

ص: 151


1- . شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، نامه 24
2- . من لایحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج 4، ص 189 تا 191؛ فروع کافی، ج 7، ص 51 تا 52.

او را گرفته به داخل مسجد آورده و مردمان از هر طرف او را سیلی می زدند تا او را مقابل امیرالمؤمنین(علیه السلام) نشاندند.

امام علی(علیه السلام) به او فرمودند: ای برادر مرادی! آیا من بد امیری برای شما بودم؟ گفت: نه یا علی(علیه السلام). حضرت پرسیدند: پس چرا چنین کردی و فرق مرا شکافتی؟ ابن ملجم خاموش بود و هیچ سخنی نگفت. در این هنگام حضرت فرمودند: "کان امرالله قدراً مقدورا"».(1)

* راه و رسم برادری

«آن کس که چون دچار مشکلات شدی همواره سرزنش گرانه توبیخت می کند، برادرت نیست».(2)

*****

«مبادا برادرت برای قطع پیوند دوستی با تو، دلیلی محکم تر از برقراری پیوند داشته باشد...با آن کس که با تو درشتی کرد، نرم باش که امید است به زودی در برابر تو نرم شود».(3)

*****

«با برادرانت نرمی کن. تندی زبانت را از آنان بازدار؛ و عطا و دِهِش خود را شامل آنان کن».(4)*****

«بزرگ، کسی است که سنگینی [مشکلات زندگی] برادرانش را بر دوش کشد و با همسایگانش نیک همسایه داری کند».(5)

*****

ص: 152


1- .فتوحات امام علی(علیه السلام)در پنج سال حکومت، احمد بن محمد ابن اعثم کوفی، احمد روحانی، دارالهدی، ص301
2- . وقعه ی صفّین، 532؛ الدیوان المنسوب إلی الإمام علی علیه السلام، 406 نحوه؛ بحارالانوار: 32/554/462؛ تاریخ الطبری: 5 / 63 نحوه.
3- . نهج البلاغه ی، نامه 31
4- . غررالحکم، 2381.
5- . غررالحکم، ح 2002

«بهترینِ برادرانت، کسی است که از اموال خود به تو ببخشد و بهتر از او کسی است که تو را بی نیاز سازد و اگر خود به تو نیازمند گشت، تو را معاف دارد [و از تو چیزی نخواهد]».(1)

*****

«بهترینِ برادرانت، کسی است که با راستگویی اش تو را به راستگویی بخواند و با اعمال نیک خود، تو را به برترینِ اعمال برانگیزد».(2)

*****

«بهترین برادرانت، کسی است که در به جای آوردن خیر، برترین یاور، و در نیکی عامل ترین، و با مصاحبان، ملایم ترین است».(3)

*****

« بهترینِ برادرانت، کسی است که به سوی خیر بشتابد و تو را بدان جذب کند؛ تو را به نیکی فراخواند و در انجام دادن آن به تو کمک برساند».(4)

* وظایف برادری

«دوست، دوست نیست مگر آنکه حقوق برادرش را در سه جایگاه نگهبان باشد؛ در روز گرفتاری، آن هنگام که حضور ندارد و پس از مرگ».(5)*****

«برادرت، کسی است که چون گرفتاری روزگار رنجورت ساخت در برابر درد دل هایت خاموش نمی ماند [و به یاری ات می شتابد]». (6)

*****

ص: 153


1- . غرر الحکم : 4988، بحار الأنوار : 78 / 12 / 70؛ مطالب السؤول : 56 ولیس فیه ذیله .
2- . غرر الحکم : 5022
3- .غرر الحکم : 5095
4- 6. غرر الحکم : 5021
5- . نهج البلاغه، حکمت 129
6- . وقعه ی صفّین، 532؛ الدیوان المنسوب إلی الإمام علی علیه السلام، 406 نحوه؛ بحارالانوار: 32/554/462؛ تاریخ الطبری: 5/63

«تو را سفارش می کنم به مدارای با مردم و احترام به علما و گذشت از لغزش برادران دینی...».(1)

* تلاش برای حفظ رابطه برادری

«چون برادرت از تو جدا گردد، تو پیوند دوستی را برقرار کن. اگر روی برگرداند تو مهربانی کن و چون بخل ورزد، تو بخشنده باش. هنگامی که دوری می گزیند، تو نزدیک شو و چون سخت می گیرد، تو آسان گیر و به هنگام گناه عذرش را بپذیر و مبادا دستورات یادشده را با غیر از دوستانت یا انسان هایی که سزاوار نیستند، به جا آوری».(2)

*****

«برادرت را با نیکی کردن به او سرزنش کن و بدی اش را با بخشش به او پاسخ ده».(3)

* آفات روحیه ی برادری

«از مجادله و ستیز بپرهیزید که دل های دوستان و برادران را بیمار کند و نفاق را برویاند».(4)

*****

«بد زبانی، قدر و منزلت را لکه دار می کند و برادری را از بین می برد».(5)*****

امیرمؤمنان(علیه السلام)، با اظهار تأسف از زنده شدن مجدد تعصبات قومی دوران جاهلیت، آن را نقطه ی مقابل روحیه ی برادری در جامعه می دانند.

«بدانید که پس از هجرت، دوباره چونان اعراب بادیه نشین شده اید و پس از وحدت و برادری، به احزاب گوناگون تبدیل گشته اید».(6)

ص: 154


1- . بحارالانوار، ج 75، ص 71 [1]؛ نهج البلاغه ی، نامه 31[2]
2- . نهج البلاغه، نامه 31
3- . بحار الأنوار : 71/427/76
4- . اصول کافی، ج 3، ص 409، ح 1
5- . میزان الحکمة، فارسی، ج 10، ص 189، ح 3457
6- . نهج البلاغه، خطبه 192

مصداق ها در تاریخ خلفا

* چرا نابرابری و حق کشی؟

« ابوبکر بر اثر اصرار عایشه، موافقت کرد که قسمتی از اموال غیرمنقول بیت المال که در زمان پیامبر(صلی الله علیه و آله) از کفار گرفته شده بود و سالی دوازده هزار درهم درآمد داشت، به شکل تیول به دخترش عایشه واگذار گردد تا او در عوض، از دریافت سهمی از غنایم صرف نظر نماید». (1)

این در حالی است که در همین دوران، فدک، ملکی که پیامبر(صلی الله علیه و آله) در زمان حیات خویش به دختر خود حضرت فاطمه(علیهما السلام) بخشیده بودند به دستور ابوبکر مصادره شد.

* دختر خلیفه و بهانه نابرابری

«در زمان خلیفه ی دوم، برای هر یک از بانوان رسول خدا(صلی الله علیه و آله) مبلغی به عنوان مستمری ماهانه تعیین شد و حقوق ماهانه ی هر یک از همسران رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) ده هزار و برای عایشه [دختر ابوبکر] دوازده هزار پول رایج آن روز مقرر گردید». (2)

* تأکید بر قومیت گرایی

وقتی عمر در اثر ضربه ی خنجر ابولولوء در بستر مرگ افتاده بود، عده ای از او سفارش خواستند؛ و او بر خلاف رویه پیامبر(صلی الله علیه و آله) که امر به برابری می کردند، حتی در این لحظات نیز در وصیت خود، اهتمام ورزیدن به قومیت گرایی و تعصب قومی را مورد تأکید و سفارش قرار می دهد.

«درباره ی اعراب به شما سفارش می کنم که ایشان اصل و ریشه ای هستند که بدان پناه می برید».(3)

ص: 155


1- . زندگانی سیاسی امام علی(علیه السلام)، علامه حائری، نشر رامین، ص 78
2- . همان، ص 78
3- . شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، خطبه ی 219

* بنا نهادن اساس نابرابری ها

«عمر در تقسیم عطایا بین مجاهدان بدر با سایر مجاهدان فرق می گذاشت و سهم [قبایل] قریشی را بیش از غیرقریشی می داد. همچنین مسلمانان عرب را بر مسلمانان غیر عرب در غنیمت برتر می شمرد».(1)

* ما خواهان نابرابری هستیم!

طلحه و زبیر در گفتگویی با امام علی(علیه السلام)، از آن حضرت می خواهند شیوه عمربن خطاب را در تبعیض و نابرابری در پیش گیرند.

علی(علیه السلام) فرمود: «از کدام کار من ناخشنودید که تصمیم به مخالفت با من گرفتید؟». گفتند: تو در تقسیم اموال، بر خلاف شیوه ی عمربن خطاب رفتار کردی، سهم ما را مانند سهم دیگران قرار دادی و میان ما و آنان که مانند ما نیستند، مساوات برقرار کردی؛ در ثروت هایی که خداوند، در سایه ی شمشیرهای ما و پیکان های ما ارزانی داشت و با اسب ها و پیاده، بر آن دست یافتیم و دعوت ما در آن، غالب شد و آن را با فشار و جبر، از کسانی که اسلام را جز زور نمی دانستند، بازگرفتیم.علی(علیه السلام) فرمود: «و اما درباره ی تقسیم [ثروت ها] و پیروی [نکردن از روش خلفا]، به درستی که آن، امری نیست که من ابتدائاً در آن حکم رانده باشم؛ بلکه من و شما دیدیم که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) چنین می کرد و کتاب خداوند... بدان گویاست... در گذشته نیز گروهی سبقت در اسلام داشتند و آن را با شمشیرها و پیکان هایشان یاری رساندند؛ ولی رسول خدا (صلی الله علیه و آله) آنان را در تقسیم، برتری نداد و به علت سبقت در ایمان، امتیاز نداد».(2)

در اینجا می بینیم این افراد با گستاخی، شیوه ی تبعیض آمیز عمر بن خطاب را در برابر سلوک انسانی و مساوات طلب پیامبر(صلی الله علیه و آله) قرار داده و خواهان آنند.

ص: 156


1- . منهاج نهج البلاغه (به زبان اردو)، سید سبط حسن الهندی، ص 16
2- . سیاست نامه امام علی(علیه السلام)، محمّد محمّدی ری شهری، ص 246

* برابری یا چپاول گری

«عثمان، دختر خود را به همسری عبدالله بن خالد بن اسید درآورد و دستور داد تا ششصد هزار درهم به او بدهند و به عبدالله بن عامر نوشت که این مبلغ را از بیت المال بصره به او بپردازد».[1]

«خلیفه ی سوم، همچنین به دامادش "حارث به حکم"، برادر مروان، سیصد هزار درهم بخشید. شترهای زکات و قطعه زمینی که پیغمبر اسلام(صلی الله علیه و آله) آن را به عنوان صدقه، وقف مسلمانان کرده بود، به او داد. به سعید بن عاص بن امیه، "صدهزار" درهم بخشید و هنگامی که به مروان بن حکم "صد هزار" درهم بخشید، به ابوسفیان نیز "دویست هزار"درهم داد». [2](1)

مصداق ها در تاریخ معاصر

هابسون، در بیان نوع نگاه ساکنان جدید قاره آمریکا نسبت به بومیان آن سرزمین می گوید:

«مستعمره نشین ها به حدی از بومیان آمریکا تنفر داشتند که این تنفر نه به تحول فرهنگی، بلکه به قلع وقمع و نابودی سرخپوست ها و همچنین ظهور سیاست تبعیض نژادی در جامعه(آپارتاید اجتماعی) انجامید... که بر اساس آن، سرخپوست ها به تعبیر تیمتی دوایت، تنها "حیوانات وحشی" و به تعبیر جان آدامز، "سگ های شکاری" هستند که باید آن ها را به گفته ی راجر ویلیامز، از سوراخ هایشان بیرون کشید.

این تفکر، از دهه ی 1770 میلادی در جهان مقبولیت عام یافت و به یک اصل مسلم و بدیهی تبدیل شد؛ به طوری که حتی در گواهی و سند بنیان گذاری ایالات متحده ی آمریکا به خوبی نمود یافته است».[1]

هاوارد زین نیز می گوید:

ص: 157


1- . تاریخ یعقوبی 2: 145؛ ترجمه الغدیر، ج 16، ص 73 [1]؛ الغدیر، ج 8، ص 286[2]

«انگلیسی ها چون قادر به بهره کشی و برده ساختن سرخ پوستان نبودند و از سوی دیگر نمی توانستند با مسالمت در کنارشان به زندگی ادامه دهند؛ بنابراین، تصمیم گرفتند آن ها را از صحنه ی روزگار محو کنند».[2](1)

*****

یکی از پست ترین شیوه های زیر پا گذاشتن حقوق بشر و رویکرد نژادپرستانه ی اروپایی ها و آمریکایی ها که در واقع می توان آن را نوعی تداوم نگرش آپارتایدی و برده داری دانست، شکل گیری مجموعه هایی با عنوان «باغ وحش های انسانی» بود.

بومیان آمریکای جنوبی در باغ وحش انسانی

چنین نمایشگاه هایی در سال های 1906 و 1922 در پاریس، مارسی و بروکسل برپا شد.

ص: 158


1- . ریشه های شرقی تمدن غربی، جان ام. هابسون، ترجمه ی عبدا... فرهی، ص 283 [1]؛ رؤیای آمریکایی، پروفسور هاوارد زین، ترجمه ی فاطمه شفیعی سروستانی، ص 33[2] Richصلی الله علیه و آلهrd Dri**o*, Fصلی الله علیه و آلهci*g West: the Metصلی الله علیه و آلهphysics of I*diصلی الله علیه و آله* –Hصلی الله علیه و آلهti*g صلی الله علیه و آله*d Empire –Buildi*g (Mi**eصلی الله علیه و آلهpolis: u*iversity of Mi**esotصلی الله علیه و آله Press, 1980). P. 99

تصویر

باغ وحش انسانی، بروکسل 1958- باغ وحش انسانی در فرانسه!

در مدت کمی، بیش از 14 میلیون نفر از این باغ وحش ها دیدن کردند. این باغ وحش ها تا سال های پیش هم در قالب «نمایشگاه» در اروپا برگزار می شد. (1)

*****

مالکوم ایکس، رهبر سیاهان آمریکا:

«همزیستی مسالمت آمیز، یکی دیگر از شعارهایی است که سفیدپوست همیشه با صدای بلند اعلام کرده است. عالی است! اما در عمل چه کرده است؟ همواره تاریخ، با یک دست پرچم مسیحیت و با دست دیگر، شمشیر و تفنگ حمل کرده است».(2)

ص: 159


1- . جنایات غرب، مهدی سعیدی، ص 175
2- . مالکوم ایکس، الکس هیلی، ص 675

تصویر

*****

پاتریس لومومبا، رهبر انقلابی کنگو، رفتار استعمارگران بلژیکی با مردم اصیل بومی کنگو را تشریح کرده و می گوید:

«اهالی کنگو برای اثبات انسان بودن خود باید مراحل آموزشی و آزمایشی دشواری را طی می کردند تا آدم بودن و متمدن بودنشان توسط استعمارگران بلژیکی با صدور کارت شناسایی ویژه ای به نام «کارت استحقاق بهره مندی از مزایای مدنی» مورد تأیید قرار گیرد».(1)

*****

ص: 160


1- . میهن من کنگو، پاتریس لومومبا، ترجمه امیرفریدون گرگانی، ص 72-73

مارتین لوترکینگ، رهبر سیاهان آمریکا، در سخنرانی خود در جمع سیاه پوستان گفت:

«ما احساس حقارت را تجربه کرده ایم. زبان توهین آمیز را تجربه کرده ایم. ما به اعماق ظلم و فشار سقوط کرده ایم. حال تصمیم گرفته ایم با یگانه سلاح اعتراض، خود را بیرون کشیم».(1)

مارتین لوترکینگ، در جمع سیاهان آمریکادر سال 1960 با تلاش و کوشش مارتین لوترکینگ «قانون حقوق مدنی» با هدف رفع تبعیض نژادی به تصویب رسید. چندی بعد، مارتین لوترکینگ، درحالی که در ایوان اتاقش در هتلی در شهر ممفیس ایالت تنسی ایستاده بود، هدف تیراندازی فرد ناشناسی قرار گرفت و ترور شد.

*****

اسقف گوتو، خطاب به سردمداران سفیدپوست آفریقای جنوبی:

«مسئله ی کشور ما... درست در همین جا در میان ماست؛ مسئله ی تبعیض نژادی، بی عدالتی و ظلم... هم وطنان [سفید پوست] آفریقای جنوبی، بیایید صدای قلب ما را بشنوید. ما هم موجودات انسانی معمولی هستیم. ما هم دوست داریم هر روز همسرانمان را ببینیم. ما هم می خواهیم وقتی از کار برمی گردیم، فرزندانمان به طرف ما بدوند. ما هم میل داریم هرجا که می توانیم، زندگی کنیم.

ص: 161


1- . رؤیای آمریکا، پروفسور ها وارد زین، ترجمه ی فاطمه شفیعی سروستانی، ص 292

ما هم می خواهیم آزادانه به هر جای سرزمین زادگاه خود برویم. ما هم می خواهیم از باج و خراج در امان باشیم. ما هم می خواهیم در تصمیم هایی که بر زندگی ما تأثیر دارد، شریک باشیم. این ها تقاضای گزافی نیست».(1)

*****

کشتار آسان ویتنامی ها، برخاسته از نگاه نژادپرستانه ای بود که سربازان آمریکایی با آن پرورش یافته بودند. آمریکایی ها، ویتنامی ها را «مورچه ی سفید» نامیدند؛ همان گونه که سرخ پوستان را انگل و فیلیپینی ها را حشره و اعراب و عراقی ها را سوسک و سوسمار و مردمانی احمق نامیده بودند.

سربازان آمریکایی، بر اساس این تحلیل، هیچ مانعی نداشتند که بخشی از اعضاء بدن مورچه های سفید ویتنامی را به عنوان یادگاری نگه دارند و یا برای دوستان خود کادو کنند؛ آن گونه که پدرانشان در جریان جنگ جهانی دوم، جمجمه ی ژاپنی ها را یادگاری برمی داشتند! لذا ژنرال مکسویل بایلور نیز در کنگره ی آمریکا، ویت کنگ های ویتنامی را سرخ پوست معرفی کرد و افزود: «آنان بهتر از شپش که در پوست سگ لانه می کند، نیستند».(2)

ص: 162


1- . آفریقای جنوبی، راه دشوار آزادی، گراهام لیچ، ص 272
2- . جنایات غرب، مهدی سعیدی، ص 758

فصل دوم: ماده 2

اشاره

هر کس می تواند بی هیچ گونه تمایزی، به ویژه از حیث نژاد، رنگ، جنس، زبان، دین، عقیده ی سیاسی یا هر عقیده ی دیگر و همچنین منشأ ملی یا اجتماعی، ثروت، ولادت یا هر وضعیت دیگر، از تمام حقوق و آزادی های ذکرشده در این اعلامیه بهره مند گردد.

به علاوه نباید هیچ تبعیضی به عمل آید که مبتنی بر وضع سیاسی، قضایی، بین المللی کشور یا سرزمینی باشد که شخص به آن تعلق دارد؛ خواه این کشور یا سرزمین مستقل، تحت قیمومیت یا خودمختار باشد، یا حاکمیت آن به شکلی محدود شده باشد.

کلید واژه ها:

نژاد، رنگ، جنسیت، زبان، دین، عقیده سیاسی، موقعیت اجتماعی، ثروت، ولادت، قضایی و بین المللی

نژاد

اشاره

جبران خلیل جبران، اندیشمند مسیحی، شخصیت فراقومیتی امام علی(علیه السلام) را چنین توصیف می کند:

«علی(علیه السلام)، مانند پیامبران درگذشت، مقام و شأن او در بصیرت و بینائی مانند پیامبران بود و او اختصاص به شهر و بلد و قوم و زمان و مکان خاصی نداشت؛ بلکه شخصیت او بین المللی بود».(1)

ص: 163


1- . صوت العدالة الانسانیه، ترجمه ی شعرانی، ج 1، ص 416،

* اصلاح نگرش های قومی- نژادی

** تبیین نگاه فراقومیتی

«[ای مالک] مهربانی با مردم را پوشش دل خویش قرار ده و با همه مردم [از هر نژاد و اعتقادی] دوست و مهربان باش».(1)

*****

امام علی(علیه السلام)، با مبارزه ی فکری و آگاهی بخشیدن به مردم و باز کردن چشم آن ها به حقایق وجودشان، سعی در قطع کردن ریشه های ذهنی و فکری خودبرتربینی ها دارند.

«فرزند آدم را با فخرفروشی چه کار؟ او که در آغاز نطفه ای گندیده و در پایان مرداری بدبوست. خود را نمی تواند روزی دهد و از نابودی و مرگ خود نمی تواند جلوگیری کند».(2)

*****

«ای مردم از راه اختلاف و پراکندگی کنار آیید و تاج های افتخارات (قومی و نژادی) را از سر به زیر افکنید».(3)

** همدلی در سایه نگاه فراقومیتی

«پس آتش عصبیت [قومی] را که در دل هایتان نهفته است خاموش سازید و کینه های جاهلیت را براندازید».(4)

*****

ابوالکنود گوید: «امام علی(علیه السلام) روزی در مجلسی متوجه گفت وگوی دو نفر از یاران خود به نام شبث بن ربعی و مخنف بن سلیم شدند که بر سر برتری های قومی و قبیله ای خود با یکدیگر نزاع لفظی دارند.

ص: 164


1- . نهج البلاغه، نامه 53
2- . نهج البلاغه، حکمت 445؛ وسایل الشیعه، باب جهاد نفس، ترجمه ی صحت، 320
3- . نهج البلاغه، خطبه 5
4- . نهج البلاغه، خطبه 192

پس حضرت به آن ها فرمودند: دست از این سخن ها بردارید. باید اتحاد کلمه داشته باشید... که تعصب قومی و عشیره ای از وسوسه های شیطانی می باشد از آن خودداری کنید تا رستگار شوید».(1)

** معیارهای برتری

امام علی(علیه السلام)معیارهای اخلاقی و عقلانی برتری را در برابر معیارهای جاهلانه به مردم می آموزند.

«شرافت انسانی، به عقل و ادب است، نه به اصل و نسب».(2)

*****

«اهل عفت و پاکدامنی با شرافت ترین اشراف اند».(3)

** نژاد، عامل برتری یا معیار تمایز

امام علی(علیه السلام)، تنوع نژادها را بر اساس الگوگیری از کتاب خدا، نه دست مایه و بهانه برتریجویی ها بلکه تنها عامل تفکیک و تمایز ظاهری قومیت ها از یکدیگر می دانند.

روزی در ابتدای به دست گیری حکومت، امام علی(علیه السلام) بر منبر رفتند و در ابتدای خطبه با بیان آیه ی زیر، خط مشی حکومتی خود را روشن نمودند؛ و عنوان کردند که نژاد و قوم و قبیله هرگز معیار برتری در نزد ایشان نیست؛ ولو اینکه این قبیله قریش و خویشاوندان خود ایشان باشند و این مسائل باعث برتری در حقوق آن ها از دیگران نمی شود.(4)

«ای مردم! ما شما را از مرد و زنی آفریدیم و شما را ملت ملت و قبیله قبیله گردانیدیم تا نسبت به یکدیگر شناسایی متقابل حاصل کنید. در حقیقت، ارجمندترین شما در نزد خداوند، پرهیزگارترین شماست».(5)

ص: 165


1- . الغارات، ص 217
2- . الاعجاز و الإیجاز: ص 30؛ اسرار البلاغه: ص 90؛ جلوه های حکمت ص 27
3- . میزان الحکمه، ج 6، ص 359
4- . بحارالانوار، ج 32، 16: 7؛ نهج البلاغه، خطبه 205؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، خطبه 91
5- . حجرات، آیه 13

* مبارزه فرهنگی با تقیدات قومی

** عدم پیروی جاهلانه

امیرمؤمنان(علیه السلام)، یکی از بدترین و در عین حال خطرناک ترین عوامل ریشه ای در شکل گیری و بروز تعصبات قومی را پیروی کورکورانه از سران و بزرگان غافل و منحرف عنوان می کنند؛ به نحوی که حتی این امر را پایه و اساس بروز این عادات جاهلی در بین هر قومی دانسته و با هشدار به مردم، آنان را از چنین خطری آگاه می نمایند.

«هان، بترسید! بترسید از پیروی و فرمان برداری از سران و بزرگانتان که به اصل و نسب خود نازیدند و نژاد خویش را برتر دیدند... آنان شالوده ی تعصب جاهلی و ستون های فتنه و شمشیرهای تفاخر جاهلی هستند».(1)

** عبرت آموزی از گذشتگان

امیرمؤمنان علی(علیه السلام)، در کلامی تکان دهنده و تأمل برانگیز برای بیداری انسان ها از خواب تکبر و خودپسندی، احوال گذشتگان را چنین بیان و گوشزد می نمایند:

«به آنچه از نابودی مردمان قرن های پیشین دیده اید، اندرز گیرید! که بندهای بدن هایشان از هم گسست و چشم و گوش هایشان نابودشده و آبرو و بزرگی شان ازمیان رفته و شادمانی و نعمت هایشان بریده شده است... و [دیگر] به یکدیگر فخر نفروشند».(2)

** نوع انسان، فارغ از رنگ و نژاد

علامه محمدتقی جعفری با اشاره به نکته ای جالب و ظریف در کلام امام(علیه السلام) می فرمایند:

«امیرمؤمنان علی(علیه السلام)، فقط در عهدنامه ی مالک اشتر [در شرح اصول مملکت داری] در سی مورد به مردم و نوع انسان اشاره می کنند که در تمام این موارد، انسان ها فارغ از قوم و قبیله و مذهب، برابر دیده شده اند».(3)

ص: 166


1- . سیاست نامه ی امام علی(علیه السلام)، ص 108؛ نهج البلاغه، خطبه 192
2- . نهج البلاغه، خطبه 160
3- . حکمت اصول سیاسی اسلام، محمدتقی جعفری، ص 319

** طولانی ترین خطبه

یکی از جالب ترین و تأمل برانگیزترین موارد از زیبایی های مطرح در کتاب نهج البلاغه که شایسته است مورد توجه همگان -بالأخص طرفداران برابری نژادی- قرار گیرد، این است که امام علی(علیه السلام)، موضوع بلندترین خطبه ی خویش را مذمت و نکوهش تعصبات قومی و برتری جویی های نژادی قرار داده اند؛ و در آن به ابعاد این پدیده ی شوم و لزوم ریشه کن کردن این معضل خطرناک و مبارزه با افکار نژادپرستانه در جامعه پرداخته اند؛ به همین سبب نیز نام این خطبه را «قاصعه»، به معنی «تحقیرکننده» گذاشته اند؛ چراکه امام(علیه السلام) در این خطبه، افکار نژادپرستانه و قومیت محور را که در ذهن مردم آن زمان از اهمیت و ارزش خاصی برخوردار بود، به شدت مورد نکوهش و تحقیر قرار داده و آن ها را افکاری بی ارزش و جاهلانه و پوچ قلمداد کرده اند که محصول و برآمده از جهل و نادانی انسان هاست. در ادامه، به عنوان نمونه به فرازی از این خطبه اشاره می شود.

«تاج تواضع و فروتنی را بر سر نهید و تکبر و خودپسندی را زیر پا بگذارید و حلقه های زنجیر خودبزرگ بینی را از گردن باز کنید...». (1)

** قبیله گرایی یا ارزش گرایی

روایت زیر، حکایت جالبی است از تقابل دو دیدگاه و دو نوع نگاه که نگاه اول، مبتنی بر قوم و قبیله گرایی و نژاد محوری می باشد که تنها از زاویه ی منفعت طلبی و تعصبات به امور می نگرد و نگاه دوم، نگاهی فراقومیتی و حق طلبانه و آزاداندیشانه است که در این مسیر، انسان حاضر است تا پای جان از آرمان های خویش دفاع کرده و حتی در این راه جان ببازد؛ چراکه اگر انسان درست تربیت شده باشد، در برابر حق، دیگر قبیله گرایی برای او معنایی ندارد.

چنانکه می بینیم، در این روایت، گروه اول دست پروردگان و جیره خواران معاویه و در مقابل، گروه دوم، شاگردان مکتب انسان ساز و متعالی امیرمؤمنان علی(علیه السلام) هستند. هر گروه، به خوبی نشان دهنده ی ذهنیات و نوع تربیت خویش است؛ لذا در ادامه شاهد این تقابل فکری در روایت زیر خواهیم بود.

ص: 167


1- . نهج البلاغه، معجم المفهرس، خطبه 192

نصر بن مزاحم، از «ابو حلقمه خثعمی» نقل می کند: «عبدالله بن حنش خثعمی که سرکرده ی خثعمی های سپاه معاویه بود، شخصی را نزد «ابوکعب» که هم قبیله ای او و فرمانده ی خثعمی های سپاه علی(علیه السلام) بود، فرستاد و پیغام داد که اگر موافق باشی [به سبب هم قبیله بودن به اتفاق]، جنگ را ترک کنیم و هر دو از سپاه معاویه و علی خارج شویم و هرکدام پیروز شدند، به همان می پیوندیم.

اما ابوکعب از پیشنهاد او سرباززد و چون راه امام علی(علیه السلام) را به حق می دانست، حاضر به ترک سپاه امام(علیه السلام) نشد؛ درنتیجه، هر دو گروه «خثعم» به فرماندهی «عبدالله بن حنش» از سپاه معاویه و «ابوکعب» از سپاه امام علی(علیه السلام) مقابل هم قرار گرفتند... و جنگ میان دو سپاه شدت یافت و آتش نبرد بالا گرفت».(1)

* مبارزه عملی با برتریجویی ها

** اصلاحات حکومتی

امیرمؤمنان علی(علیه السلام)، با توجه به کلام زیر، نشان می دهند که ایشان حتی برای خود به عنوان زمامدار جامعه، هیچ گونه برتری نسبت به دیگر اقشار جامعه قائل نیستند و خود را با دیگران برابر می دانند؛ لذا چگونه ممکن است با چنین نگرشی، آن حضرت یک قومیت یا نژاد را نسبت به دیگران برتری داده و یا ارجح بدانند؟!

«ای مردم، به خدا سوگند! من شما را به طاعتی برنمی انگیزم جز آن که خود پیش از شما به آن عمل کرده ام؛ و شما را از گناهی باز نمی دارم، جز آن که پیش از شما خود آن را ترک گفته ام».(2)

*****

یعقوبی، تاریخ نویس بزرگ اهل سنت، با اقرار به اصلاحات امام علی(علیه السلام) و برقراری عدالت فراگیر و محو و نابودی تبعیض ها پس از به دست گیری حکومت توسط ایشان، این اصلاحات را چنین برمی شمارد:

ص: 168


1- . وقعه صفین، ص 257
2- . نهج البلاغه، خطبه 175

«پس از به حکومت رسیدن علی(علیه السلام)، کارهایی که از نظر ایشان اولویت داشت، شامل سه قسمت بود:

1- از میان بردن تبعیض ها و تضمین حقوق مساوی برای همه [اقوام و ملیت ها]؛

2- نصب کارگزاران صالح؛

3- باز گرداندن اموال به غارت رفته و تقسیم عادلانه بیت المال».(1)

** مسابقه شترکشی

«زمانی در کوفه، مردی به نام غالب، پدر فرزدق، شتری را برای خانواده ی خود کشت و غذایی از آن تهیه کرد و چند کاسه آبگوشت برای سحیم بن وثیل ریاحی که رئیس قوم خود بود، فرستاد. وقتی ظرف غذا به سحیم رسید، آن را واژگون ساخت و آورنده را کتک زد و گفت: «مگر من نیازمند غذای غالب هستم؟ اگر او یک شتر کشته، من هم شتری می کشم». میان آن ها مسابقه ی شترکشی به راه افتاد.

سحیم، یک شتر برای خانواده خود کشت و صبح روز بعد، غالب، دو شتر کشت. باز هم سحیم دو شتر کشت و غالب در روز سوم، سه شتر کشت و باز سحیم سه شتر کشت و غالب در روز چهارم، صد شتر کشت.

سحیم چون آن اندازه شتر نداشت، دیگر شتری نکشت؛ اما آن را به دل گرفت. پس از آن بنی ریاح، افراد قبیله ی سحیم به او گفتند: «ننگ روزگار را متوجه ما ساختی. چرا به اندازه غالب شتر نکشتی؟ ما آمادگی داشتیم که به جای هر شتری که می کشتی، دو شتر به تو بدهیم».

سحیم، چنین عذر آورد که شترانش در دسترس نبودند. آنگاه سیصد شتر برای جبران آن کشت و به مردم گفت: «همی بخورید». این حادثه در دوران خلافت امیرمؤمنان علی(علیه السلام) اتفاق افتاد؛ از این روی، از آن حضرت درباره ی حلال بودن خوردن آن گوشت ها فتوا خواستند. حضرت حکم به حرام بودن آن ها کردند و فرمودند: «این شتران برای خوردن کشته نشده اند و

ص: 169


1- . تاریخ یعقوبی، ج 7، ص 179

از کشتن آن ها مقصودی جز فخرفروشی و مباهات در کار نبوده است»؛ از این رو، گوشت آن ها خوراک سگان و عقابان و کرکسان گردید».(1)

سوءرفتارهایی از این دست، بی شک جامعه را به سوی فخرفروشی های پوچ و بی ارزش و تعصبات و رسوم جاهلی می کشاند؛ و منابع جامعه را دیگر نه در جهت رشد که در جهت چشم وهم چشمی ها و تباهی سوق می دهد. افراد در چنین جامعه ای، حتی اعمال و رفتارهای پسندیده را نیز دیگر نه به دلیل رعایت اصول اخلاقی که برای عقب نماندن از مسابقه ی فخرفروشی، انجام می دهند.

این رویه، سرانجام همچون زهری روح جامعه را مسموم کرده و به هلاکت می کشاند؛ لذا طعامی که عده ای بخواهند آن را دستاویز تفاخر و برتری جویی خود نموده و بدین وسیله زمینه ی تحقیر دیگران را فراهم نمایند، البته که شکم ها را سیر ولیکن روح و شرف انسان ها را تهی و در زنجیر می کند؛ پس چنین طعامی همان بهتر که خوراک سگان و عقاب ها گردد. از این روی، می بینیم امام علی(علیه السلام) با تیزبینی و نکته سنجی، به محض آگاهی از این واقعه، با قاطعیت با آن برخورد کرده تا این رفتار در نطفه خفه گشته و همچون یک بیماری مسری در جامعه منتشر نگردد.

* مبارزه عملی با قومیت گرایی

** توجه ویژه به اقلیت های قومی

در نمونه هایی که در این قسمت آورده شده است، شاهد هستیم که امیرمؤمنان علی(علیه السلام)، در توجه و رسیدگی به اقلیت های قومی و نژادی نه تنها تفاوت و تبعیضی نسبت به آن ها قائل نیستند، بلکه به سبب در اقلیت بودن و وجود نگاه تبعیض آمیز به آن ها از سوی اکثریت جامعه، حتی ایشان توجه بیشتری نسبت به این بخش از جامعه دارند. اسناد و شواهد تاریخی نیز به روشنی مؤید این مدعاست.

ص: 170


1- . حیاه الحیوان 2: 222

«مغیره (ضبی) گوید: علی(علیه السلام) به موالی یا همان نومسلمانان عجم و ایرانی توجه بیشتری داشت و به آن ها مهربان تر بود و عُمر سخت تر از همه کس، از آن ها دوری می کرد و گریزان بود».(1)

*** ساکنان ایرانی تبار شهر انبار

اظهار تأسف شدید امام علی(علیه السلام) از تهاجم به مسلمان و غیرمسلمانان ایرانی تبار شهر باستانی انبار

یکی از پیشامدهای تلخی که امیرمؤمنان علی(علیه السلام)، را به سختی آزرد و ایشان از این واقعه به عنوان رویدادی فاجعه بار در یکی از خطبه های خود یاد می کنند، حمله ی مزدور معاویه، سفیان بن عوف به شهر مرزی انبار و قتل و غارت او در این شهر است.

امام(علیه السلام) با شنیدن این خبر که سربازان دشمن به خانه ی زنان مسلمان و غیرمسلمان وارد شده و زینت های آنان را به غارت برده اند، فرمودند:

«اگر برای این حادثه ی ناگوار، مسلمانی از روی تأسف جان بدهد، ملامت نخواهد شد».(2)

توجه کنید که حضرت، هلاک شدن یک فرد مسلمان را برای اظهار تأسف نسبت به هتک حرمت زنان غیرمسلمان و غیرعرب و ایرانی تبار، جایز می دانند و عجیب آنکه آن حضرت این مطلب را در زمانی بیان می کنند که اوج افکار برتری جویانه ی اعراب بوده و آن ها کمترین حقی برای غیرعرب قائل نبوده اند.

*** تحسین عجم ها (ایرانیان)

امام علی(علیه السلام) خلوص و درک عمیق ایرانیان را مورد تحسین و تأیید قرار می دهند.

«گویی عجم ها (ایرانیان) را می بینم که در مسجد کوفه چادر زده اند و قرآن را همان گونه که نازل شده است، به مردم می آموزند».(3)

*****

ص: 171


1- . الغارات، ص 243
2- . نهج البلاغه، خطبه 27
3- . الغیبه ی للنعمانی: 318/5.

امام حسین(ع) فرمودند: «پدرم در روز دوم پس از ضربت خوردن، ایرانیانی را که در بیت المال کار می کردند احضار فرمودند و راجع به حساب بیت المال به آنان دستوراتی دادند. از آن حضرت [با تعجب] پرسیدند: ایرانیان در بیت المال چه می کردند؟

آن حضرت فرمودند که آنان حسابداران و تحویلداران پدرم بودند و پدرم می فرمود که ایرانیان حتی قبل از آن که مسلمان شوند نیز مردمی درستکار بشمار می آمدند و در امانت خیانت نمی کردند و حسابهایشان درست بوده است».(1)

** نامه ها و فرمانداران مناطق با تنوع قومی

نامه هایی که امام علی(علیه السلام) به فرمانداران خویش در مناطق مختلف و دارای تنوع قومیتی نوشته اند، ازجمله ی قوی ترین و مستدل ترین و در عین حال، جالب ترین ادله و اسنادی است که نشان دهنده ی میزان رعایت اصول برابری و عدالت و نفی هرگونه تفکر نژادی و قوم گرایی در مرام و سلوک حکومتی امیرمؤمنان علی(علیه السلام) می باشد.

بر این اساس، باید به این نکته توجه کرد که عموماً یک بعد بسیار مهم که در این نامه ها از ذهن ها مغفول مانده، این مطلب مهم است؛ با دقت در متن این نامه ها و مکان مأموریت این فرمانداران، درمی یابیم که ایشان اغلب در مناطقی وظیفه ی حکمرانی دارند که مردمان این مناطق اکثراً اقوام غیرعرب هستند و ازجمله ی این اقوام که عمدتاً تازه مسلمانان ایرانی هستند، می توان به کردها، فارس ها، ترک ها و... اشاره نمود؛ لذا با توجه به اقوام ذی نفع و تنوع نژادی مخاطبین این نامه ها، به خوبی می توان این ادعا را ثابت کرد.

نکته ی قابل تأمل دیگر این است که با دقت به بار احساسی و عاطفی این نامه ها، می بینیم که امام(علیه السلام) در سفارش های خود به این فرمانداران، به حدی سفارش مردمان این مناطق را می نمایند و با دلسوزی از حقوق آن ها دفاع می کنند که خواننده اصلاً متوجه تفاوت قومیتی مخاطبان آن نمی شود؛ به نحوی که تنها آنچه در این نامه ها به چشم می خورد، لزوم رعایت اصول انسانی و احترام به شرافت نوع بشر، فارغ از هرگونه رنگ و نژادی است.

ص: 172


1- . عایشه بعد از پیغمبر(ص)، کورت فریشلر، ص 181

این در حالی است که خلفای قبل از ایشان، زشت ترین برخوردها را با اقوام تازه مسلمان داشته اند و حتی آن ها را به حدی حقیر می شمرده اند که آن ها را به عنوان شهروند درجه دو تقسیم بندی می نموده اند و از بسیاری حقوق اولیه همچون حق آزادی عبور و مرور در شهرها، آزادی در ازدواج و حتی ایستادن در صفوف اول نماز محروم می کرده اند؛ در حالی که این رویه، به هیچ عنوان با روح اسلام مطابقت نداشته است و در صفحات تاریخ، موارد بسیاری از توهین به اقوام در سیاست های حکومتی خلفای سه گانه دیده می شود و هرگز امری پوشیده نیست. در ادامه، تنها چند مورد از این دست نامه هایی که امام علی(علیه السلام) به فرمانداران و کارگزاران خویش در مناطقی با قومیت های ایرانی و غیرعرب نوشته اند، به عنوان نمونه آورده شده است. به این نمونه ها بنگرید.

*** فرماندار اردشیر خره با قومیت فارس

«به من خبر رسید که تو بیت المال مسلمانان [منطقه ی خود] را که نیزه ها و اسب هایشان گرد آورده و با ریخته شدن خون هایشان به دست آمده، به اعرابی که خویشان تو هستند و تو را برگزیدند، می بخشی [و از مردم خود دریغ می کنی]! به خدایی که دانه را شکافت و پدیده ها را آفرید، اگر این گزارش درست باشد، در نزد من خوار شده و منزلت تو سبک گردیده است»! [1]

*** فرماندار آذربایجان با قومیت ترک

«همانا پست فرمانداری برای تو وسیله ی آب و نان نبوده، بلکه امانتی در گردن تو است؛ تو حق نداری نسبت به مردم استبداد ورزی و بدون دستور به کار مهمی اقدام نمایی...». [2]

*** فرماندار منطقه ای با قومیت کرد

زیاد بن ابیه، یکی از فرمانداران امام علی(علیه السلام) بود که در منطقه ی حکومتی او جماعتی از قوم کرد زندگی می کردند. آن حضرت، پیکی را نزد او فرستادند تا آنچه از اموال و مالیات نزد وی جمع شده است، بگیرد. زیاد، آنچه نزدش بود، همراه فرستاده کرد و ادعا نمود که کردها مالیات خود را نپرداخته اند و به آن ها تهمت زد و از پیک خواست این مطلب را به امام

ص: 173

(علیه السلام) نگوید تا ایشان گمان نکنند که کوتاهی از او بوده است؛ ولی فرستاده، این کلام او را به امام (علیه السلام) رساند و ایشان در نامه ای به زیاد بن ابیه، با لحنی به شدت تهدیدآمیز و با نهی نمودن او از تهمت زدن به کردها، او را ملزم به حفظ اموال و عدم سوءنظر به بیت المال کردهای مسلمان می نمایند.

«فرستاده من آنچه را که درباره ی کردها به وی گفتی، به من گفت و اینکه آن را از من کتمان کرده ای. تو خود می دانی که آن را به وی نگفتی، مگر از آن [جهت] که [به طور غیرمستقیم] به من برسانی؛ و من سوگند یاد می کنم به خداوند عزوجل، سوگندی راستین که اگر به من خبر رسد که در ثروت مسلمانان خیانت کرده ای -کم یا بیش- چنان بر تو سخت می گیرم که تو را تهیدست و درمانده ی هزینه عیال و خوار و پریشان حال کند»! [3]

*** فرماندار اصفهان با قومیت فارس

به مخنف بن سلیم فرماندار اصفهان:

«به او سفارش می کنم با مردم تندخو نباشد و به آن ها دروغ نگوید و به مردم به جهت اینکه بر آن ها حکومت دارد، بی اعتنایی نکند». [4]

*** فرماندار شهر استخر با قومیت فارس

علت نوشتن این نامه، آن بود که گزارش هایی مبنی بر تخلفات فرماندار آن منطقه، منذر بن جارود، به امام علی (علیه السلام) رسید و امام (علیه السلام) در واکنش شدید نسبت به سوءرفتارهای او با مردم آن شهر فرمودند:

«اگر آنچه به من گزارش شده درست باشد، [فردی چون تو] نه لیاقت پاسداری از مرزهای کشور را دارد و نه می تواند کاری را انجام دهد، یا ارزش او بالا رود [ترفیع درجه یابد]، یا [هنگامی که] شریک در امانت باشد، از خیانتی دور ماند؛ پس چون این نامه به دست تو رسد، نزد من بیا». [5] (1)

ص: 174


1- . نهج البلاغه، نامه 43 [1]؛ نهج البلاغه، نامه 5 [2]؛ موسوعه الامام علی بن ابی طالب، ج 4، ص 142[3]؛ نهج البلاغه، نامه 26[4]؛ نهج البلاغه، نامه 71[5]

می بینیم امام(علیه السلام) در جملات بالا، از پاسداری و حفاظت از مرزها و حفظ امنیت و رعایت حقوق مردمی صحبت می کنند که قومیت های ایرانی دارند.

* تنوع قومیتی یاران

با مروری بر قومیت و ملیت تنها چند تن از یاران نزدیک و صمیمی امام علی(علیه السلام)، به سادگی به این نتیجه ی جالب می رسیم که هرگز و به هیچ عنوان برای آن حضرت، عامل قومیت و نژاد در این دوستی ها و نزدیکی ها دخیل و ملاک عمل نبوده و تنوع نژادی این افراد، خود به تنهایی کاملاً گویا و مؤید این مطلب است؛ به عنوان مثال، خباب، از یاران نزدیک امام علی(علیه السلام) و از نبطیان بود و سلمان فارسی نیز از جان فشانان رکاب امیرمؤمنان(علیه السلام) و از ایرانیان بود. بلال، مؤذن محبوب رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نیز از اهالی حبشه بود و همچنین میثم تمار، فدایی امام(علیه السلام)، برده ی آزاد شده ی ایرانی و غیرعرب بود.

در اینجا باید این سؤال مطرح شود که به راستی در وجود امیرمؤمنان علی(علیه السلام)، مگر چه صفت و خصوصیتی وجود داشته است که این افراد با هر نژاد و قومیت و ملیتی، شیفته ی آن حضرت می شده اند؟ در بیان یکی از دلایل این شیفتگی باید گفت که چرا نباید این گونه باشد، درحالی که آن حضرت(علیه السلام) هرگز کوچک ترین تبعیضی بر اساس برتری نژادی و قبیله ای را نپذیرفته و روا نمی داشته اند.

لذا باز می بینیم از دیدگاه ایشان، به هیچ عنوان چنین ملاک هایی سبب برتری و شرافت نبوده است و تنها صفات انسانی و اخلاقی افراد است که عامل نزدیکی و تقرب آنان به حضرت می باشد نه هیچ عامل دیگری؛ به عنوان مثال، می بینیم که پس از درگذشت خباب، امام(علیه السلام) برای بزرگداشت او، تنها خصوصیات عقیدتی و اخلاقی را به عنوان امتیازات او ذکر می کنند نه نژاد و قومیت او را.

«خداوند، خباب را رحمت کند که دارای پنج ویژگی بود: 1- از روی میل و اشتیاق به اسلام روی آورد؛ 2- براساس اطاعت از فرمان خدا هجرت کرد؛ 3- به زندگی ساده قناعت

ص: 175

نمود؛ 4- از خدا خشنود بود؛ 5- در همه ی دوران زندگی، مجاهد و تلاشگر و خستگی ناپذیر بود».(1)

** قنبر

«اطلاعاتی درباره ی پدر، خانواده و اجداد قنبر، غلام امام علی(علیه السلام)، در دست نیست. او مدتی در شهر بیهق در نزدیکی سبزوار کنونی زندگی کرده است». (2)

*** ماجرای آشنایی

ماجرای جالب قنبر از اسارت تا آشنایی او با امام علی(علیه السلام)

«در زمانی که جنگ میان مسلمانان و ساسانیان ادامه داشت، روزی گروهی از اعراب با غنائم جنگی و تعدادی از اسیران ایرانی وارد شهر مدینه شدند و این اسیران را برای فروش، به مردم عرضه کردند. در آن میان، جوانی بود با موهای برآمده و زائده ای بر سرش که می گفتند پسر حمدان و از سخن گویان حکومتی بوده است. او سر به زیر افکنده و خود را از نگاه های پیروزشدگان جنگ می رهانید. ناگهان نگاهی محبت آمیز بر سرش سنگینی کرد.

می خواست خود را پنهان سازد؛ ولی غافلگیر شده بود. زیرچشمی بدان عرب نگریست. او هم جوانی با چشم هایی مهربان ولی پرکشش بود. اندکی از موهای جلوی سر را نداشت و آثار جنگ در چهره اش پیدا بود. آن جوان عرب، این جوان عجم را برگزید و کنیه ی ابو همدان به او بخشید و وی را قنبر نامید». (3)

*** صمیمی ترین یار

«حجاج بن یوسف ثقفی، ازجمله ی سفاک ترین و جنایتکارترین حکام بنی امیه به شمار می رفت که در دشمنی با دوستداران امام علی(علیه السلام) شهره بود. روزی حجاج درمجلسی به

ص: 176


1- . نهج البلاغه، حکمت 43
2- . دلایل النبوه، بیهقی، 1405 ق، ص 93، پانویس.
3- . دایره المعارف، ج 24، ص 103؛ الارشاد، شیخ مفید، ص 328؛ بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، ج 42، ص 124

اطرافیان خود گفت: دوست دارم یکی از یاران ابوتراب (امام علی(علیه السلام)) را به دست آورده و با ریختن خون او، به خدا تقرب جویم.

اطرافیان وی گفتند: ما یار و دوست باسابقه تری از قنبر، غلام او سراغ نداریم...».(1)

** سلمان فارسی

اصل و نسب سلمان فارسی، یکی از اصحاب جان نثار امیرمؤمنان علی(علیه السلام)

«سلمان فارسی، ایرانی الاصل و از منطقه ی جی اصفهان و یا از رامهرمز خوزستان بود. نامش قبل از اسلام مابه بوده و فرزند بوذخشان است. کنیه اش ابو عبداللَّه و در شمار بردگان آزادشده ی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بوده است». (2)

*****

نگاهی ماورایی که هرگز برتری جوی های حقیر نژادی در آن راهی ندارد

اصبغ بن نُباته می گوید: «از حضرت امیرمؤمنان(علیه السلام) سؤال کردم: نظر شما درباره ی سلمان فارسی چیست و نزد شما چه منزلتی دارد»؟!

آن حضرت فرمود: «درباره ی مردی که از سرشت ما آفریده شده، روح او با روح ما پیوند دارد، خداوند متعال، علوم اول و آخر و ظاهر و باطن و اسرار علوم را به او آموخته است، من چه بگویم»؟(3)

** بلال

بلال، مؤذن پیامبر(صلی الله علیه و آله) و آفریقایی تبار و از اهالی اتیوپی (حبشه) و همچنین از یاران صدیق و شیعیان امام علی(علیه السلام) بود که پس از رحلت پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله)، حاضر نشد با جماعت سقیفه بیعت کند و خود را در اثر بیعت در غدیر خم، در پیمان امام(علیه السلام) می دانست.

امام علی(علیه السلام) فرمودند:

ص: 177


1- . الارشاد، شیخ مفید، ج 1، ص 329، ترجمه ی رسول محلاتی
2- . اسد الغابه، ج 2، ص 328؛ شرح ابن ابی الحدید، ج 18، ص 34؛ تهذیب التهذیب، ج 3، ص 423؛ بحارالانوار، ج 22، ص 359.
3- . الاختصاص، ص 217؛ بحارالانوار، ج 22، ص 347.

«سبقت گیرندگان، از هر قوم و ملتی به اسلام و ایمان، عبارت اند از: میان عرب ها، من. از میان ملت فارس، سلمان فارسی؛ از سرزمین روم [که بخشی از آسیا و اروپا و آفریقا را شامل می شد] صهیب؛ از سرزمین حبشه [اتیوپی کنونی] بلال؛ و از طایفه ی نبطیان سرزمین مصر، خباب بن ارت».(1)

** میثم تمار (سالم)

میثم، فرزند یحیی، از وفادارترین و از نزدیک ترین یاران امام علی(علیه السلام) به شمار می رفت. آن حضرت، بسیاری از دانش ها و اسرار را به او آموخت؛ و میثم، صاحب سر آن حضرت بود [1]. از آنجا که او در کوفه خرما می فروخت، او را «تمار» می گفتند. او ایرانی و به عقیده ی بعضی از محققین، اهل آذربایجان و به عقیده بعضی دیگر، کُرد بوده است.

علامه ی فقید، محمدتقی جعفری، او را ایرانی و آذربایجانی می داند و می نویسد: میثم تمار آذربایجانی بود.[2]

استاد و محقق دانشمند، محمدباقر بهبودی، بعد از جست وجو در این زمینه می نویسد:

«بنابراین، میثم تمار که به گفته ی فرزندانش، اصل او از آبادی های نهروان است و میان اعراب به عنوان یک نفر عجم شناخته می شد، بدون شک ایرانی و به احتمال ضعیف، از نژاد آریا و اهل فارس و خراسان و به احتمال قوی، از نژاد کُرد است». [3] (2)

*** این عجم از نزدیکان ابوتراب بوده؟!

وقتی میثم تمار، برده ی آزاد شده ی ایرانی و عاشق امیرمؤمنان(علیه السلام)، توسط مزدوران عبیدالله بن زیاد به جرم محبت و ارادت به امام(علیه السلام) دستگیر شد، او رابرای شکنجه و تنبیه، نزد عبیدالله بردند و به او گفتند: «وی از نزدیک ترین مردم به ابوتراب (امام علی(علیه السلام)) بوده

ص: 178


1- . کنزالعمال، ج 11، ص 690؛ 4- الخصال، ص 312؛ بحارالانوار، ج 22، ص 353؛ نفس الرحمن، ص 195.
2- . شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، بیروت، مؤسسه اعلمی، 1419 ه. ق، چ 1، ج 2، ص 458[1]؛ شرح نهج البلاغه، محمدتقی جعفری، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1374، چ 2، ج 22، ص 115[2]؛ میثم تمار، محمدباقر بهبودی، ایران، شرکت چاپ خانه خراسان، ص 5. [3]

است». عبیدالله [از روی شگفتی و تعصب] گفت: «وای بر شما! آیا این فرد غیرعرب (و ایرانی) از نزدیک ترین افراد به علی بوده است»؟!

گفتند: «آری...».(1)

** اقوام «سبابجه» و «زط»

بنا بر روایات و متون تاریخی در کوفه، ایرانیان و در بصره، اقوام «سبابجه» و «زط» که اصالت آن ها از سند و هندوستان بوده و قبلاً جزو سپاهیان ساسانیان بودند و افراد دلیری به شمار می رفتند نیز از یاران و اطرافیان نزدیک امیرمؤمنان(علیه السلام) به شمار می آمده اند.

پس از فتوحات مسلمانان، اعراب با افراد غیرعرب چونان ایرانیانِ ساکن شهر کوفه [مرکز خلافت امام علی(علیه السلام)] که ایشان را حمراء می نامیدند و یا اهل سند و هند ساکن در بصره که ایشان را «سبابجه» و «زط» می نامیدند، [در کنار هم زندگی می کردند].(2)

*** نگهبانان بیت المال

همچنین نقل است که امام علی(علیه السلام) در شرح جنایات سپاه جمل، از «سبابجه» به عنوان شیعیان خود، نگهبانان بیت المال و افرادی نیکوکار یاد می کنند:

«آنان بیعت مرا شکستند و شیعیان مرا کشتند... و سبابجه (نگهبانان بیت المال) که همگان مردانی نیکوکار بودند و حکیم بن جبله را با ظلم و دشمنی کشتند».(3)

*** سپاهیان جان نثار

«طوایفی موسوم به «زط» و «سبابجه» که از سواران دوران ساسانیان به حساب می آمدند، در جریان جنگ جمل [در سپاه امام علی(علیه السلام)] در اطراف بصره با سپاهیان جمل مقابله کردند و کار را بر عایشه، طلحه و زبیر سخت نمودند».(4)

ص: 179


1- . شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، خطبه 37
2- . دانشنامه ی امام علی(علیه السلام)، جمعی از نویسندگان، ص 1071
3- . نبرد جمل، شیخ مفید، ص 200
4- .تاریخ و فرهنگ ایران در دوران انتقال از عصر ساسانی به عصر اسلامی، محمدی ملایری، ج3، صفحه211 و 212

* عواقب شوم نژادپرستی

آثار شوم رشد قومیت گرایی و به دنبال آن رواج فخرفروشی ها در جامعه

«خدا را! خدا را! از تکبر و خودپسندی و از تفاخرهای جاهلی بر حذر باشید... که ملت های گذشته و امت های پیشین را فریب داده است؛ تا آنجا که در تاریکی های جهالت فرورفتند و در پرتگاه هلاکت سقوط کردند».(1)

*****

امام علی(علیه السلام)، قوم گرایی و نژادپرستی را از عوامل هلاکت می دانند

ابن عباس گوید: «علی(علیه السلام) فرمودند: اولین کسانی که روی زمین هلاک خواهند شد، قریش و ربیعه (از قبایل عرب) خواهند بود. پرسیدند چگونه؟ ایشان فرمودند: قریشیان به خاطر پادشاهی هلاک می گردند و ربیعه به جهت تعصب و نژادپرستی».(2)

*****

امام علی(علیه السلام) با بر شمردن مجموعه ای از صفاتی که باعث خودبرتربینی افراد می شود (همچون تکبر، خودخواهی، تعصب نژادی و...)، آثار و نتایج شوم آن ها را چنین بیان می فرمایند:

«هرکس تکبر کند، از حق اعراض می کند. هرکس [بر دیگران] فخر نماید، مرتکب گناه می شود. هرکس خودخواهی کند و حمیت نماید، به معصیت آلوده می گردد و هرکس گرفتارتعصب نژادی گردد، مرتکب ظلم خواهد شد؛ بنابراین زشت است، عملی که در آن فسق و گناه و پشت کردن به حق باشد».(3)

ص: 180


1- . نهج البلاغه، دشتی، خطبه 192
2- . الغارات، ص 90
3- . الغارات، ص 69

رنگ

* برابری انسان ها با هر رنگ

امام علی(علیه السلام) به لشکریان خود چنین فرمودند:

«اما بعد، همانا که خداوند همه ی شما را در حق برابر قرار داده و سرخ و سیاهتان یکسان اند».(1)

*****

«[ای مردم] اکنون بیت المال نزد ما حاضر است و آن را میان سفید و سیاه به طور مساوی، تقسیم خواهیم کرد».(2)

* پیشوایی برای هر رنگ و نژاد

پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمودند: «ای انسان ها... جبرئیل، سه مرتبه بر من از سوی خداوند فرود آمد و فرمانی آورد که در این مکان [غدیر خم] به پا خیزم و به هر سفید و سیاهی اعلام کنم که علی بن ابی طالب، برادر، وصی و جانشین من و امام پس از من می باشد».(3)

* تساوی سیاه و سفید حتی با شمشیر!

اعترافی بزرگ از سوی دشمنان در توصیف تساوی طلبی و تبعیض ناپذیری امام علی(علیه السلام)«زمانی که شورای انتخاب خلیفه پس از مرگ عمر برگزار شد، امام علی(علیه السلام) رو به پنج نفر دیگر کردند و فرمودند: من دوست دارم که آنچه را می گویم، بشنوید. اگر حق بود، بپذیرید و اگر باطل بود، انکار کنید. گفتند: بگو و ایشان استدلال های خویش را بیان فرمودند و همگی تصدیق نمودند.

در این هنگام، مؤذن اذان گفت و امام(علیه السلام) به نماز ایستادند و بقیه اعضای شورا [که تمامی از ثروتمندان و سرمایه داران عرب بودند] با هم به شور و مشورت نشستند و گفتند: خدا

ص: 181


1- . شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، خطبه 46
2- . کافی، ج 8، ص 68
3- . الاحتجاج، ج 1، ص 31؛ خطبه ی غدیر، فراز سوم

علی بن ابی طالب(علیه السلام) را به آنچه برایتان ذکر کرد، برتری بخشیده است؛ اما او مردی است که کسی را بر کسی برتری نمی دهد و شما و بردگان آزادشده تان را یکسان قرار می دهد. اگر خلافت را به او بسپارید، میان سیاه و سفیدتان تساوی ایجاد می کند، حتی اگر این امر با شمشیر نهادن بر گردن هایتان میسر شود.

آن را به عثمان بسپارید که او توجه بیشتری به شما دارد [منظور طبقه ثروتمندان] و او نرم ترین شما و بهترین کسی است که در پی شاد کردن شماست [و بدین ترتیب، با همین منطق و با این تفکر برتری جویی طبقاتی، عثمان خلیفه گردید]». (1)

*سرخ رویان و سفید رویان

نگاه برابر و فراقومیتی امام علی(علیه السلام) به اقوام غیرعرب با هر رنگ و نژاد از عوامل اصلی ناخشنودی اشراف عرب، از امام(علیه السلام) بود.

«در طول حکومت خلفای سه گانه، عنوان مهاجر و عرب و مولا (آقا)، سه مقام اجتماعی ممتاز بودند که در جامعه مقرر شده بود. [در این شرایط] موالی، عنوانی برای نومسلمان های غیرعرب بود که بیشتر ایرانی و سرخ چهره بودند یا رومی سفید چهره و به همه حمراء (سرخ پوستان) می گفتند.علی(علیه السلام) چون هوش و اخلاص آنان را در مسلمانی تشخیص داده بود، به این دسته بیشتر توجه داشت. این توجه برای عرب ها و به ویژه اشراف آن ها، ناگوار و ناهموار بود؛ زیرا روش عمر که در زمان عثمان هم ادامه یافت، زیردست شمردن موالیان و زبون کردن آن ها بود؛ به حدی که با دور داشتن آن ها از گرد خلیفه و دستگاه او، حتی در مسجد و نماز هم آن ها را در صفوف اول راه نمی دادند و همیشه به حساب خدمتکار و دنباله رو مسلمانان عرب آن ها را

ص: 182


1- . الأمالی، طوسی، 545: 1168؛ ارشاد القلوب، 259 و 263؛ غایه المرام، ص 150-148؛ احتجاج، طبرسی، ج 1، ص 210-188، طبع نجف

به شمار می آوردند. همچنین از پاره ای از روایات استفاده می شود که به پیشنهاد و کوشش علی(علیه السلام)، حکم استرقاق [به بندگی گرفتن] از ایرانیان برداشته شد».(1)

* عدالت و برابری رنگ ها و نژادها

امام علی(علیه السلام) [در مقام تعلیم مبانی انسان دوستانه در حکومت ها]، خطاب به عمر فرمودند:

«ای عمر، در مقام مدیریت جامعه، سه مطلب را در کارهای خود لحاظ کن و در نظر دار که این مطالب دربردارنده ی کلیه ی امور می باشد و تو را از انجام بسیاری از کارها کفایت می کند و هرگاه این سه مطلب را مدنظر نگیری، دیگر اعمال تو نیز سودی نخواهد داشت. عمر پرسید آن ها کدام اند؟

امام علی(علیه السلام) در بیان یکی از این سه مطلب، فرمودند: اول، توزیع اموال عمومی به عدالت؛ یعنی تقسیم بین همه مردم بدون در نظر گرفتن تبعیض بین سیاه پوست و سرخ پوست...». (2)

* برادرم تو با آن بنده سیاه برابری!

حضرت علی(علیه السلام) به هنگام در دست گرفتن حکومت اسلامی، بر منبر رفتند و پس از ستایش خداوند، فرمودند: «سوگند به خدا، تا هنگامی که یک نخل در مدینه داشته باشم، از بیت المال چیزی برنمی دارم. درست بیندیشید که آیا وقتی من خود از بیت المال مسلمانان به خود سهمی اختصاص نمی دهم، چگونه می توانم آن را [خارج از حقوقتان] به شما بدهم»؟ در این موقع، عقیل برادر امام علی(علیه السلام) از جا برخاست و گفت: «یا علی(علیه السلام)، مرا با سیاه پوستی که در مدینه است برابر می نهی»؟

ص: 183


1- . الغارات، ثقفی کوفی، ابواسحاق ابراهیم بن عمر، ترجمه استاد علامه محمدباقر کمره ای، انتشارات فرهنگ اسلام تهران سال 1336 ه.ش ص 243؛ تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 29
2- . وسائل الشیعه، ج 18، ص 156

حضرت فرمودند: «بنشین برادر، مگر جز تو کسی در اینجا نبود که حرف بزند. تو بر آن سیاه پوست به هیچ وجه برتری نداری، مگر به مزیت در ایمان و یا پرهیزکاری».(1)

* ضدیت ها با برابری سیاه و سفید

«[پس از برپایی حکومت امیرمؤمنان(علیه السلام)]، مردم مدینه و به خصوص اشراف و بزرگان، تحمل این شیوه [یعنی برابری در پرداخت بیت المال[ را نداشتند؛ چراکه این مسئله را موجب پایین آمدن شأن اجتماعی شان می دانستند و اینکه در عطایا با بنده ای سیاه در یک سطح قرار گیرند، برای ایشان غیرقابل تحمل بود». (2)

* سرخ پوستان میان ما فاصله انداخته اند!

امام علی(علیه السلام)، برای خشنودی بزرگان عرب، حاضر نمی شوند تازه مسلمانان غیرعرب را از گرد خویش دور و پراکنده کرده و برانند.

روزی اشعث بن قیس بر امام علی(علیه السلام) وارد شد، دید که حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) در میان عرب و غیرعرب از نژادهای گوناگون نشسته اند وجای خالی برای او نیست. با ناراحتی به امام علی(علیه السلام) اعتراض کرد که ای امیرمؤمنان، سرخ پوست ها (ایرانیان آزادشده) بین ما و تو فاصله انداخته اند.

امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)، [از این سخن] خشمناک شده و فرمودند:

«چه کسی مرا بر این آدم های چاق و فربه (مراد سرمایه داران متعصب و مرفه) یاری می دهد... این عرب های شکم باره در بستر نرم به استراحت پرداخته اند؛ در حالی که این سرخ رویان در روزهای گرم برای تأمین هزینه ی زندگی زحمت می کشند. آنگاه شما از من می خواهید این زحمت کشان را از خود دور کنم تا از ستمکاران گردم؟ هرگز چنین نخواهم کرد...».(3)

ص: 184


1- . وسایل الشیعه، ج 11، ص 79
2- . الفتوح، ابن اعثم کوفی، ج،3، ص 73؛ الغارات، ابن هلال ثقفی، ج 1، ص 74 و 76 و 77؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 7، ص 38
3- . تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 29؛ الغارات، ص 341؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 19، ص 124

بدین عنوان، امام علی(علیه السلام) نپذیرفتند که با تقویت چنین تفکر نژادپرستانه ای، ایرانیان و غیرعرب تنها به سبب تعصبات قومی و نژادی از اطراف ایشان پراکنده شوند تا اشعث و دیگر افراد متعصب نظیر او در کنار ایشان بنشینند.

* همزیستی نژادها

امام علی(علیه السلام)، بر اساس تدابیر و اندیشه های مترقی و فراقومیتی خویش، پایگاه حکومتی خود را شهر کوفه قرار دادند و این شهر بر خلاف مدینه، به یک شهر چندملیتی مبدل گردید و شکوهی خاص یافت که همه ی اقوام و قومیت ها، آموختند و دریافتند که با آزادی و صلح می توانند در کنار یکدیگر به صورت برابر زندگی کنند. عقاد، این نویسنده ی شهیر، در کتاب خود چنین به این مطلب اشاره می کند:

«در شهر کوفه [مرکز حکومت امام علی(علیه السلام)] ملیت های مختلف مسلمان با هم زندگی می کردند و تعصبات و تنگ نظری های عقیدتی و قبیله ای مدینه هم در آنجا وجود نداشت...».(1)

جنسیت

* قاطعیت در صیانت از حقوق زنان

«مرد برای نفقه دادن به زن اجبار می شود. اگر انجام نداد حبس می شود».(2)

*****

«امام علی(علیه السلام)، درخصوص ندادن نفقه [زنان] و ... شخص مفسد را در غل و زنجیرهایی که قفل هایی داشت، قرار می داد و کسی را بر آنان می گماشت که به هنگام نماز، از یک طرف زنجیرها را باز کند».(3)

ص: 185


1- . عبقریه الامام، عباس محمود عقاد، ص 174، چ مصر
2- . جعفریات، ص 108
3- . مسند زید، ص 265

* زن ستمدیده و عزل فرماندار

دادرسی امیرمؤمنان(علیه السلام) از یک زن ستمدیده و عزل فرماندار خویش تنها به سبب مقداری گندم

«سوده همدانی، نام بانویی از شیعیان و ارادتمندان امام علی(علیه السلام) بود؛ او در جنگ صفین برای تشجیع سربازان سپاه و فرزندان دلاورش، اشعار حماسی می خواند که سخت بر معاویه گران می آمد و نام او را ثبت کرد، روزگار گذشت و امام علی(علیه السلام) به شهادت رسیدند و فرماندار معاویه بسر بن ارطاه بر قبیله همدان [در یمن] مسلط گشت و هرچه می خواست انجام می داد و کسی جرأت اعتراض یا مخالفت با او را نداشت؛ از این روی سرانجام سوده، سوار بر شتر از یمن به سوی دربار معاویه در شام رفت و از قتل و غارت و فساد فرماندار معاویه به او شکایت کرد.

معاویه او را شناخت و او را سرزنش کرد و گفت: یاد داری که در جنگ صفین چه می کردی؟ حال دستور می دهم که تو را سوار بر شتری برهنه تحویل فرماندارم بدهند تا هرگونه که دوست دارد با تو رفتار کند. در این زمان سوده درحالی که اشکش روان شد این اشعار را خواند:«خدایا درود فرست بر پیکر پاکی که چون دفن شد عدالت هم دفن شد و خدا سوگند خورده که همتایی برای او نیاورد و تنها او با حق و ایمان همراه بود».

معاویه با شگفتی پرسید: چه کسی را می گویی؟ و این اشعار درباره ی کیست؟ سوده گفت: علی(علیه السلام) را می گویم که چون او رفت، عدالت هم با او رفت. ای معاویه! روزی فرماندار علی(علیه السلام) در هَمدان، چند کیلو گندم از من اضافه گرفت و من برای اعتراض به کوفه رفتم و هنگامی رسیدم که حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) برای نماز مغرب به پا خاسته بود و او تا مرا دید، نشست و فرمود: حاجتی داری؟ ماجرا را شرح دادم و گفتم چند کیلو گندم مهم نیست؛ ولیکن من می ترسم فرماندار شما به سوی تجاوز و رشوه خواری پیش رفته و آبروی حکومت اسلامی خدشه دار شود.

ص: 186

امام علی(علیه السلام) با شنیدن سخنان من گریست و گفت: خدایا! تو گواهی که من آن ها را برای ستم نمودن به مردم دعوت نکردم... سپس در نامه به آن فرماندار دستور داد که کارهای فرمانداری خود را بررسی و جمع آوری کن. تو را عزل کردم و به زودی فرماندار جدید خواهد رسید و همه چیز را از تو تحویل خواهد گرفت...

ای معاویه آن روز شکایت من بابت چند کیلو گندم اضافی بود؛ اما امروز به تو شکایت کردم که فرماندار تو شراب می خورد، تجاوز می کند، مال مردم را به یغما می برد، خون بی گناهان را می ریزد و تو به جای اجرای عدالت و عزل فرماندار فسادگر، مرا تهدید به مرگ می کنی؟ و ادعا داری که خلیفه ی مسلمین می باشی؟ معاویه درحالی که از عدالت حضرت علی(علیه السلام) و عشق و وفاداری پیروان او به شگفت آمده بود، گفت: هرچه سوده می خواهد به او بدهید و او را با احترام به شهرش باز گردانید».(1)

* سرپرست زنان بی پناه

صفیه، دختر بزرگ یهودیان خیبر بود که افراد خانواده ی او در جنگ مابین یهودیان و مسلمانان، کشته شدند و او به اسارت درآمد. پیامبر(صلی الله علیه و آله) به دلیل حفظ شأن او و به دلیل تنها شدن این دختر، پذیرفتند که او را به همسری خود برگزینند؛ بر همین اساس راوی گوید: «من در جنگ حُنین با رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بودم که صفیه، دختر حی بن اخطب، حضور پیامبر(صلی الله علیه و آله) آمد و عرض کرد: ای رسول خدا من چون دیگر زنان شما نیستم. پدر و برادر و عموی مرا کشته اید (در جنگ با مسلمانان کشته شده اند و من کسی را ندارم)؛ بنابراین، پس از وفات شما به چه کسی رجوع کنم؟ [و چه کسی متصدی امور من خواهد بود؟] حضرت فرمود: به این شخص رجوع کن؛ و با دست خود به علی بن ابی طالب(علیه السلام) اشاره نمود».(2)

ص: 187


1- . فصول المهمه، ابن صباغ مالکی، ص 129؛ سفینه البحار، ج 1، ص 671؛ عقدالفرید، ج 2، ص 102؛ اعلام النساء، ج 2، ص 207؛ فصول المائه، ج 5، ص 565
2- . امالی، شیخ مفید، ص 270

* حمایت از زن امانت دار

«دو نفر مرد مبلغ صد دینار نزد زنی قریشی به ودیعت [امانت] گذاردند و گفتند: این مبلغ را هرگاه هر دوی ما با هم به نزد تو آمدیم، به ما باز گردان و اگر به تنهایی آمدیم، آن را باز نگردان. پس از مدتی یکی از آن دو آمد و پول را مطالبه کرد و گفت: علت اینکه شریک و رفیق من نیامده، این است که او در حادثه ای به هلاکت رسیده و اکنون پول ما را به من باز گردان. زن از پرداخت پول به آن شخص خودداری کرد و این کشمکش مدت سه سال به طول انجامید و درنهایت، آن زن پس از سه سال انتظار و یقین به اینکه رفیق او از میان رفته است، پول را به نفر دوم پرداخت.

چندان فاصله ای نشد که رفیقش آمد و مطالبه ی پول کرد. زن گفت: تو نیامدی و من یقین کردم به هلاکت رسیده ای؛ زیرا این گفته ی رفیق تو بود و سه سال هم با او کشمکش کردم که شاید او دروغ می گوید و تو بیایی؛ ولی چون او اصرار داشت و من هم یقین پیدا کردم که او درست می گوید، پول را به او پرداختم. کار به اینجا پایان نیافت. ناگزیر نزد عمر،به عنوان خلیفه ی وقت رفتند و جریان را برای او باز گفتند. عمر رو به زن کرده و گفت: تو ضامن امانت می باشی.

زن گفت: تو را به خدا سوگند می دهم ما را خدمت علی بن ابیطالب(علیه السلام) فرست تا او در این کار قضاوت کند. عمر آن ها را به خدمت امام(علیه السلام) روانه ساخت. آن ها در صحن خانه به حضور امام(علیه السلام) رسیدند. امام(علیه السلام) در حال آبیاری و عبایی بر تن افکنده بودند. موضوع را با ایشان در میان گذاردند. امام(علیه السلام) [با آگاهی از نیرنگ آن ها] به نفر دوم فرمودند: برو [و طبق قرار اول] رفیق و شریکت را نزد من حاضر کن تا من مال تو را از این زن گرفته و به هر دوی شما بازگردانم».(1)

* اقرار خواهر پهلوان عرب

قهرمان افسانه ای کفار، که توان رزمی او را با هزار سوار برابر می دانستند، در جنگ خندق در برابر خیل مسلمانان قرار گرفت و مبارز طلبید ولی کسی جرأت رویارویی با او را نداشت؛

ص: 188


1- . معیار و مقدار دانش امام علی(علیه السلام)، حافظ ابوالموید محمد بکری مکی حنفی، ص 14

در این حال امیرمؤمنان علی(علیه السلام) برای نبرد با او اعلام آمادگی نمودند و در حالی که آن حضرت در سنین جوانی بودند بر عمرو بن عبدود چیره شدند و ارزش این رویارویی و پیروزی آن حضرت به حدی بود که سپاه کفار در اثر این شکست، روحیه خود را باخته و منهزم شدند. سپس زمانی که خواهر عمرو بر جنازه او حاضر شد اذعان نمود که چون کشنده برادرش اسوه صفات انسانی بوده و جنگ او نیز در راستای همان صفات عالیه است، عزادرای برای چنین مرگی را نمی پسندد هر چند که مقثول برادرش باشد.

«در این هنگام خواهر عمرو سر رسید و برادر خود را کشته دید و گفت: چه کسی او را کشت؟ گفتند: علی بن ابیطالب(علیه السلام) پس گفت: او به دست حریف با کرامتی کشته شد. سپس او این ابیات را سرود:«اگر کشنده ی عمرو جز او می بود بر او تا ابد شیون می کردم. ولی کشنده ی او کسی است که عیبی در او نتوان یافت و او کسی است که از دیر باز به یگانه شهر، شهرت دارد».(1)

* حمایت از زنی که مسبب جنگ بود

«[در جنگ جمل] عمار به همراه مالک اشتر - به دستور امام علی(علیه السلام) - به شتر عایشه نزدیک شدند و شتر او را به هلاکت رساندند، در این موقع یاران عایشه گریختند و عایشه را تنها گذاشتند، امام(علیه السلام) به محمد بن ابوبکر فرمود: عایشه را دریاب و پناه بده تا فتنه دیگری پیش نیاید. محمد بلافاصله به خواهرش عایشه نزدیک شد و او را در خانه عبداللَّه بن خلف خزاعی مسکن داد».(2)

* دفاع از زن و جنین سقط شده او

دفاع از یک زن و طفل او بدون پرده پوشی و در نظر گرفتن عواقب آن

ص: 189


1- . قانون، محمد بن سلامه قضاعی، ص 110
2- . شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 6، ص 228

شیخ مفید، در ارشاد می آورد که «عمر زنی را که مردان به نزد او می رفتند و با او گفتگو می کردند، طلبید. چون فرستادگان عمر به نزد آن زن رفتند، او ترسید و با ایشان بیرون آمد و چون حامله بود، از ترس، بچه ی خود را انداخت. آن بچه بر زمین افتاد و مرد. عمر، یاران رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را جمع کرد و درباره ی این قضیه از آنان پرسش کرد.

آنان گفتند: تو قصد ادب کردن این زن را داشتی و جز خیر نمی خواستی و هیچ چیز بر گردن تو نیست. علی(علیه السلام) نیز در آنجا نشسته بود و سخن نمی گفت. پس عمر رو به او کرد و گفت: ای ابوالحسن، تو در این باره چه می گویی؟

علی(علیه السلام) فرمود: شنیدی که اینان چه گفتند. عمر گفت: تو چه می گویی؟ علی(علیه السلام) پاسخ داد: سخن ایشان را شنیدی. عمر باز گفت: تو را سوگند می دهمآنچه را می دانی بگویی. علی(علیه السلام) فرمود: اگر اینان به قصد نزدیکی با تو چنین گفتند، همانا به تو خیانت کردند. اگر هم این نظر را از خود ابراز کردند، کوتاهی کردند.

بدان که دیه ی این طفل بر توست؛ زیرا کشتن این طفل خطا بوده و از سوی تو صورت گرفته است. عمر گفت: به خدا سوگند در میان اینان تو خیرخواه منی. زنان عاجزند که فرزندی مانند علی بن ابی طالب(علیه السلام) بزایند. به درستی که اگر علی(علیه السلام) نبود، عمر هلاک می شد».(1)

زبان

* جایگاه زبان ها و گویش ها

در فراز زیر، امام علی(علیه السلام) در نگاهی جذاب به تنوع زبان ها و گویش ها، این امر را ازجمله پدیده های جالب و ارزشمندی می دانند که باید همچون دیگر پدیده های پر رمز و راز طبیعت، در آن تعمق و اندیشه نمود.

ص: 190


1- . شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 1، ص 69؛ علی در زمان عمر، سید محسن امین ص 12

«در خورشید و ماه و روییدنی ها و درخت، آب و سنگ و رفت وآمد شب و روز و گونه گونگی زبان ها و گویش ها بیندیش».(1)

*****

«گوناگونی لغت ها و تفاوت زبان ها از نشانه های روشن پروردگارند».(2)

* احترام به زبان ها و تبعیض ستیزی

سخن گفتن به زبان محلی یک قومیت، علاوه بر اینکه از تسلط به آن زبان حکایت دارد، نشانه ی احترام و ارزش بالایی است که یک فرد برای فرهنگ و آداب آن قومیت قائل است؛ و چنانچه در ادامه شاهد خواهیم بود، تسلط و مکالمه ی امام علی(علیه السلام) به زبان های گوناگون،نشانه ی جایگاه ارزشمند، زبان و گویش اقوام و ملل مختلف از نگاه آن حضرت می باشد و این مطلب، به زیبایی دیدگاه آن حضرت در رعایت حقوق فرهنگی اقوام و ملل و عدم تبعیض قومیتی در بهره مندی آنان از داشته های بومی و فرهنگی خویش را اثبات می کند.

** مکالمه با زبان فارسی

در زمان خلیفه ی دوم، علی(علیه السلام) وارد شهر همدان شد. مجوسان به وی شکایت کردند که حاکم شهر، با زردشتیان ایران بدرفتاری می کند. امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) پس از تحقیق، به مدینه نامه نوشتند که باید حاکم آن دیار عزل شود و فرد دیگری به جای او اعزام گردد.

خلیفه ی دوم، حاکم را عزل و فرد دیگری را به جای او فرستاد. وقتی ایرانیان از این لطف حضرت آگاه شدند و از طرف دیگر دیدند که امام علی(علیه السلام) به زبان آنان نیز با ایشان صحبت می کنند، به آن حضرت پیشنهاد کردند که در ایران بمانند و حکومت ایران را اداره نمایند. حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) نپذیرفتند و در پاسخ ایرانیان فرمودند:

«من به مقامات دنیوی توجه ندارم... ولیکن من بدون اینکه زمامدار شما باشم، تا آنجا که از دستم برآید و مقررات دین ما اجازه دهد، به شما کمک خواهم کرد».(3)

ص: 191


1- . نهج البلاغه، خطبه 237
2- . نهج البلاغه؛ دشتی، خطبه 185
3- . خداوند علم و شمشیر، رودلف ژایگر، ص 123 -124

و همچنین چنانچه در بخش های بعدی به تفصیل روایت آن خواهد آمد امام علی(علیه السلام) با اسیران ایرانی در دوره خلیفه دوم با زبان فارسی سخن گفته و از این طریق با ترجمه سخنان آن ها، مشکلاتشان را برطرف می کنند.

«...سپس امام علی(علیه السلام) به زبان فارسی به دختر یزدگرد فرمودند: «نام تو چیست؟ و او در پاسخ گفت: جهان شاه؛ و امام(علیه السلام) به او فرمودند: نه نام تو شهربانواست». پس از آن شهربانو برای انتخاب همسر، با اختیار خود از میان همه حاضران به امام حسین(علیه السلام) اشاره نموده و ایشان را به عنوان همسر برگزید...».(1)

** مکالمه با زبان سریانی

امام صادق(علیه السلام) فرمودند: «روزی فردی یهودی از جیب قبای خود کتابی بیرون آورد و آن را به امیرمؤمنان(علیه السلام) داد. امام(علیه السلام)، آن را گشود، به آن نگریست و گریست. یهودی به وی گفت: پسر ابوطالب! چه چیزی تو را به گریه انداخت؟ و تو به این کتاب که به زبان سُریانی است، نگاه کردی [و آن را خواندی]؛ درحالی که تو فردی عرب زبان هستی.

آیا دانستی که آن چیست؟ امیرمؤمنان -که درود خدا بر او باد - فرمود: «آری. این، نام من است که در آن ثبت شده است». یهودی به وی گفت: نام خود را در این کتاب به من نشان بده و مرا از نام خود به زبان سُریانی، باخبر کن. امیرمؤمنان - که سلام خدا بر او باد- نام خود را در آن کتاب، به او نشان داد و گفت: «نام من الیا است».(2)

** مکالمه با زبان نبطی

در «بصائر الدّرجات» از سعد قمی روایت است که أمیرالمؤمنین علی(علیه السلام) در وقت آمدن به نهروان در قَطقطا وارد شد و اهل باد و ریا دور آن حضرت جمع شدند و از سنگینی خراجشان شکایت داشتند و آن ها با أمیرالمؤمنین(علیه السلام) با زبان نبطی سخن می گفتند. ایشان

ص: 192


1- . پیشوای عدالت، ص 174؛ مناقب، ابن شهرآشوب، ج 2، ص 48؛ سیره حلبی، ج 2، ص 49؛ اصول کافی (عربی)، ج 1، ص 466، چ آخوندی؛ زندگانی امام زین العابدین، قطب راوندی، ص 25 و 27؛ حبیب السیر، خواندمیر، ج 1، 203 و ج 2، ص 62؛ فجر الاسلام (پرتو اسلام)، احمد امین، ص 122
2- . الکافی، ج 4، ص 183 ح 7؛ المناقب، ابن شهر آشوب، ج 2، ص 256؛ بحارالانوار، ج 38، ص 61 ح 13

به آن حضرت گفتند: [چگونه است که] ما همسایگانی داریم که زمینشان از ما وسیع تر است و خراجشان کمتر.أمیرالمؤمنین(علیه السلام) جوابشان را به زبان نبطی دادند که: «زعرا و طائه من زعرا رباه»(1) [که معنای آن به عربی این است: «دُخْنٌ صَغِیرٌ خَیْرٌ مِن دُخْنٍ کَبیرٍ». و به فارسی این است: «ارزن ریز بهتر از ارزن درشت است»].(2)

** مکالمه با زبان رومی

زمخشری در کتاب «فائق» روایت کرده است که از شریح قاضی حکم درباره زنی را پرسیدند که او را طلاق داده اند و اینک او خود یادآوری کرده است که در یک ماه سه بار حیض متوالی دیده است.

شریح گفت: اگر سه نفر زن از خاصان و نزدیکان مطلع بر احوال زن شهادت دهند که این زن قبل از طلاقش هم در ماه سه بار حیض می دیده است گفتارش مقبول است.

این حکم شریح را برای امام علی(علیه السلام) نقل کردند و ایشان (به زبان رومی) عبارتی گفتند: «قالون»، یعنی این چه حکمی است؟ و فرمودند: [خواستن شهود] در صورتی است که زن متهم باشد (و در حالی که او خود به این مطلب اقرار دارد حضور شهود معنا ندارد). (3)

** مکالمه به زبان عبری

امام صادق(علیه السلام) فرمودند: «در زمان امیرمؤمنان علی(علیه السلام)، آب فرات شما بالا آمد. مردم ، رو به ایشان کردند وگفتند: ای امیرمؤمنان! ما از غرق شدن می ترسیم؛ چون فرات، آن

ص: 193


1- . امام شناسی، سید محمد حسین حسینی طهرانی، ج 12(به نقل از بصائر الدّرجات)
2- . سعید شرتونی در «اقرب الموارد» در شرح این عبارت گوید: الدخن دانه ای است کوچک و بسیار نرم و آن غیر از حاورس «ارزن» است وی در «لغتنامة دهخدا» در مادّة دخن، ص 291، از جلد دال، بعد از بحث طویلی می گوید: از آنچه بیان شد به دست می آید که دُخن به نوع ریز و زرد آن، ارزن و به نوع درشت و سفید آن جاورس و گاورس گویند. باری از پاسخ أمیرالمؤمنین(علیه السلام) معلوم می شود که حضرت می خواهند به طور تمثیل بگویند که همان طور که ارزن ریز از ارزن درشت مرغوب تر است، زمینهای کم شما از زمینهای وسیع تر همسایگان شما مرغوب تر است و به همین جهت خراج شما از ایشان بیشتر است.
3- . امام شناسی، سید محمد حسین حسینی طهرانی، ج 12(به نقل از بصائر الدّرجات)

قدر بالا آمده که چنین حالتی را ندیده بودیم و دو طرفش پُر شده است. تو را به خدا، تو را به خدا[ کاری کن]!

امیرمؤمنان، سوار شد و مردم در سمت راست و چپ او بودند... تا به فرات رسید و فرات، موج می زد. حضرت ایستاد و مردم به ایشان نگاه می کردند. آنگاه آن حضرت به زبان عبری ،سخنی گفت و با تازیانه ای که با خود داشت، به آن ضربه ای زد و آن را نهیب داد و فرات، یک ذرع پایین نشست ...».(1)

*****

در طی جریانی عده ای از یهودیان صندوقچه ای نزد پیامبر(صلی الله علیه و آله) آوردند که در آن قفل بود در این حال پیامبر(صلی الله علیه و آله) خطاب امیرمؤمنان علی(علیه السلام) فرمودند:

«در صندوق را باز کن و این معجزه را باز بنما و این را نیز تو آشکار کن. پس علی(علیه السلام) دست مبارک را به دعا برداشت و چیزی خواند و سر انگشت بر آن قفل بسته زد. به قدرت حق تعالی و به ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) آن قفل صدایی کرد و باز شد.

امیرالمؤمنین(علیه السلام) نظر کرد و لوحی دید از طلا و خطی که بر آن لوح با نقره ی سفید به خط عبرانی نوشته است. آن لوح را برداشت و به دست پیامبر(صلی الله علیه و آله) داد. آن حضرت نگاه کرد و دوباره به آن حضرت باز گرداند و فرمود: یا علی، این لوح را نیز تو بخوان. علی(علیه السلام) در لوح نظر کرد و مطلب آن را بر پیامبر(صلی الله علیه و آله) خواند...». (2)

* زبان شناسی تحول آفرین

گذشته از تسلط امام علی(علیه السلام) بر زبا های گوناگون که در مواردی به آن اشاره شد، باید بی شک آن حضرت را یک زبا شناس برجسته و تحول آفرین در این عرصه دانست؛ تا آنجا که علمای دستور زبان عربی، بی شک أمیرالمؤمنین علی(علیه السلام) را واضع قواعددستوری زبان عربی یا همان علم «نحو» می دانند که تا به امروز نیز عرب زبانان بر اساس همان شیوه ی دستوری حضرت مکالمه و از قواعد ایشان پیروی می کنند.

ص: 194


1- . دانشنامه امیرالمؤمنین (علیه السلام)بر پایه قرآن، حدیث، تاریخ، ری شهری، ج 11، ص 6548
2- . در آستان فاطمه، ز. ام مهدی، ج3، ص99؛ خزینه الجواهر، شیخ علی اکبر نهاوندی از زبده الاقارن

ژایگر ، نویسنده آلمانی درباره خدمات علمی امام علی(علیه السلام) می نویسد:

«علی مبتکر علم نحو بود. و بر اثر همین ابتکار اوست که امروز هر کودك مبتدی مسلمان در هر نقطه زمین می تواند قرآن بخواند و کلمات نماز را صحیح تلفظ کند...».(1)

*****

«علت تأسیس علم نحو به واسطة آن حضرت این بود که قریش با [مردم غیر عرب زبان] أنباط (2)، ازدواج می کردند و از میان آن ها اولادی به ظهور می رسید، و بدین جهت زبان آن ها آسیب دید تا به جائی که دختر خُوَیلد أسدی شوهر کرد با مردی که از أنباط بود و او گفت: «إنَّ أبَویَّ مَاتَ وَ تَرَکَ عَلَیَّ مَالَ کَثیرٌ» می خواست بگوید: پدر و مادر مرده اند و برای من مال بسیاری باقی گذارده اند که البته این ترکیب بندی غلط است و باید بگوید: «إنَّ أَبَویَّ مَاتَا وَ تَرَکَا مَالاً کَثِیراً» چون حضرت فساد زبان آن دختر را دانست، علم نحو را تأسیس کرد».(3)

*****

«ابو الأسود نقل کند روزی خدمت علی(علیه السلام) رفتم و دیدم که ایشان در فکر فرو رفته است. گفتم: ای امیرمؤمنان! درباره چه چیز می اندیشی؟ فرمود: «در دیار شما، خطایی در گفتار شنیدم. به این فکر افتادم که کتابی در زمینه دستور زبان عربی بنویسم». گفتم: اگر این کار را بکنی ، ما را زنده کرده ای.

پس از چند روز، نزد وی آمدم. نوشته ای به من داد که در آن این مطالب بود: «همه کلمه ها، اسم، فعل و حرف اند. اسم، آن است که از مسما خبر می دهد و فعل، آن است که از حرکت مُسمّا خبر می دهد و حرف، چیزی است که از معنایی که نه اسم است و نه فعل ، خبرمی دهد». آن گاه فرمود: «بر این بیفزا و از این اصل ، پیروی کن». من چیزهایی را گرد آوردم و آن ها را به وی عرضه کردم».(4)

ص: 195


1- . خداوند علم وشمشیر، ردولف ژایگر، ترجمه ذبیح االله منصوری، ص30 و 154
2- . مردمی غیر عرب در منطقه ای حد فاصل عراق و سوریه
3- . امام شناسی، سید محمد حسین حسینی طهرانی، ج 12، باب سوم
4- . سیر أعلام النبلاء: 28:84:4؛ الفصول المختارة: 91؛ الصراط المستقیم: 220:1.

* زبان ها، علوم، و کتابها سرمایه های بشرند!

رودلف ژایگر در کتاب خود آورده:

یکی از آرزوهای عمر، این بود که زبان عربی جای تمام السنه را بگیرد و جهانیان جز به زبان عربی تکلم نکنند. سوزاندن کتابخانه ی اسکندریه در مصر و سوزانیدن کتابخانه ی مدائن در ایران [به دستور عمر]، ناشی از این بود که اعراب می خواستند فرهنگ های محلی را از بین ببرند تا اینکه تاریخ و زبان ملی [اقوام دیگر] از بین برود. علی(علیه السلام)، با این روش مخالف بود و می گفت نباید کتاب ها را که ثمره و عصاره ی افکار دانشمندان است، از بین برد.

عمر بن الخطاب به او گفت: «ما احتیاج به کتب دیگران نداریم؛ زیرا هرچه بخواهیم، در قرآن هست (و لارطب و لایابس الا فی کتاب مبین)»؛ یعنی هیچ خشک و تری نیست که در قرآن نباشد. [ولیکن امام علی(علیه السلام) در پاسخ این استدلال غلط] فرمودند:

«اگر خداوند می خواست بگوید هیچ خشک و تری نیست که در این کتاب نباشد، می گفت (لارطب ولایابس الا فی القرآن) ولی خداوند فرموده است (الا فی کتاب مبین) و مفهوم کتاب مبین یعنی مجموع دانستنی های نوع بشر که وقتی انسان به تمام آن علوم پی برد، می تواند حقیقتاً به تمام معانی باطنی کلام خدا پی ببرد؛ و لذا بر اساس معانی باطنی قرآن باید تمام علوم را فراگرفت و لازمه ی فراگرفتن تمام علوم، حفظ کتاب ها می باشد و درنتیجه ما از کتب ملل دیگر بی نیاز نیستیم و باید از آن ها استفاده کنیم».(1)

* آراستگی کلام یا آراستگی رفتار

امیرمؤمنان علی(علیه السلام)، در روایت زیر به مسئله ای مهم اشاره می نمایند و آن اینکه علم و تحصیلات افراد زمانی می تواند به عنوان عاملی مؤثر در مسیر رشد و تعالی انسان ها قرارگیرد که تأثیر و نمود خود را در صفات انسانی و رشد اخلاقیات فرد نشان دهد و الا تلاش فرد برای کسب علوم بدون این مؤلفه ی اساسی، همانند رفتار حیوان باربری است که باری از کتاب دارد و هر روز کتابی بر روی این بار اضافه می گردد؛ و بدیهی است که این انباشت کتاب بر روی این حیوان، به خودی خود کمترین تأثیری در شعور و فهم این حیوان نداشته و او تنها حمل کننده ی آن هاست.

ص: 196


1- . خداوند علم و شمشیر، رودلف ژایگر، ص 63

این مطلب، عیناً مشابه شرایط عالمی است که در کسب علم سعی و تلاش دارد؛ ولیکن انباشت این علوم بر بینش و آگاهی او تأثیری نداشته و لذا در اثر این نابینایی فکری، از اخلاقیات و صفات انسانی بهره ای عاید او نگردیده است؛ بنابراین، بر این اساس حضرت در روایت زیر اشاره می کنند که آراستگی کلام و زبان بدون آراستگی رفتار، نمی تواند ارزش آفرین باشد.

ابن فهد حلی، در عده الداعی آورده: «مردی نزد امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) آمد و به آن حضرت عرض کرد: بلال حبشی [مؤذن پیامبر(صلی الله علیه و آله)] را دیدم با شخصی گفتگو می کند؛ لیکن الفاظ و گفتارش آمیخته به لهجه (لکنت زبان) است و آن شخص مقابل، عباراتش صحیح و معرب و کامل می باشد و از این روی، به بلال می خندد.

امام(علیه السلام) فرمود: ای بنده ی خدا، اِعراب و درستی کلام برای درستی و تهذیب اعمال است، آن شخص [استهزاء کننده] اگر افعال و رفتارش نادرست باشد، به طور مسلم اِعراب کلامش او را سودی ندهد. ولیکن بلال را که افعالش به درستی آراسته است، لحن عبارات و الفاظش به او زیانی نرساند».(1)

*کوفه و تنوع زبان های گوناگون

«امام علی(علیه السلام) با تغییر پایتخت جهان اسلام در زمان حکومت خویش از شهر مدینه به کوفه، باعث شدند شهر مدینه که به سبب میراث خلفای گذشته و ترویج افکار قومیتی در این دوران، تعصبات نژادی و عربی در آن به شدت قوت گرفته بود، دیگر پایتختجهان اسلام نباشد؛ و با انتخاب یک مکان دیگر، اقوام تازه مسلمان و غیرعرب به راحتی بتوانند با مرکز حکومت اسلامی مرتبط و آزادانه در تعامل باشند؛ بر این اساس، امام(علیه السلام) شهر کوفه را به عنوان مرکز حکومت برگزیدند و به این شکل، کوفه به یک شهر چندمیلتی که اقوام در آن به صورت مسالمت آمیز در کنار یکدیگر زندگی می کردند، درآمد».(2)

ص: 197


1- . 1001 پرسش و پاسخ از امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)، رمزی اوحدی، ص 334
2- . عبقریه الامام، عباس محمود عقاد، ص 174، چ مصر

دین

اشاره

امام علی(علیه السلام)، درخصوص رعایت حرمت غیرمسلمانان به عنوان یک گروه اقلیت در حکومت خویش و فراهم نمودن فضایی مطلوب و قانونمند برای زندگی این بخش از اجتماع، سفارشات و توصیه هایی به مسئولان و کارگزاران حکومتی خویش دارند که در ادامه به گوشه ای از آن ها اشاره می کنیم.

* رعایت حقوق و شئون پیروان مذاهب

** رعایت شأن انسانی

«ای مالک! مهربانی با مردم را پوشش دل خویش قرار ده و با همه دوست و مهربان باش... [چراکه] مردم قلمرو تو دو دسته اند: یا برادر دینی تو هستند و یا در آفرینش همانند تو...».(1)

** انتصاب کارگزاران اصلح

امام علی(علیه السلام)، با تأکید بر رعایت حقوق اجتماعی و آزادی های مدنی پیروان ادیان دیگر، به حذیفه، فرماندار خویش، سفارش می کنند که برای دریافت مالیات، از اهل کتاب، افرادی امین و با اعتقاد را به کار گیرد تا مبادا با بی توجهی به این امر، افراد خشن و بی قیدوبند بر آن ها مسلط شوند و تنها به بهانه ی تفاوت مذهبی بر ایشان سخت گیری نموده و عرصه را بر آن ها تنگ نمایند.«من اختیار حقوق شرعی و جزیه [مالیات اهل کتاب] از یهود و نصاری و امور روستاها را به دست تو سپردم. لذا کسانی را که به آنان اطمینان داری و از دین و امانت داری شان راضی هستی، نزد خود جمع کن و در کارهایت از آنان کمک بگیر».(2)

ص: 198


1- . نهج البلاغه، نامه 53
2- . ارشاد القلوب، 231

** رعایت حدود و حرمت ها

امام علی(علیه السلام)، به فردی که مأمور دریافت مالیات از روستای یهودی نشین بانقیا شده بود، چنین سفارش نمودند:

«مبادا مسلمان یا یهودی و یا مسیحی را برای درهمی مالیات کتک بزنی یا آنکه چارپایان را برای [گرفتن] مالیات به فروش برسانی؛ چراکه ما مأموریم که [تنها بر اساس قانون] زیادی [و مازاد اموال] را از آن ها بستانیم».(1)

** رعایت حقوق قضایی

«سوگند به خدای! اگر برای من مجلس قضاء گسترده شود و در برابر حکم من سر تسلیم فرود آورند و من بر کرسی قضاوت بنشینم، هر آینه برای اهل تورات بر اساس تورات شان حکم کنم و فتوا می دهم... و برای اهل انجیل بر اساس انجیل شان حکم کنم و فتوا می دهم... و برای اهل قرآن با همان قرآن شان حکم کنم و فتوا دهم؛ به طوری که هر کدام از این کتاب ها به سخن درآیند و بگوید: علی راست گفت و دروغ نگفت».(2)

** برخورداری از عدالت فراگیر

امام علی(علیه السلام)، در فرمان نامه ای به محمد بن ابوبکر، درخصوص تبیین اصول حکومت داری، همه ی افراد و طبقات جامعه را بدون استثنا و با هر اعتقاد و آیینی، مستحق برخورداری از عدالت و توجه دولت می دانند.«ای محمد، با مردم به ملاطفت و نرمی رفتار نما، مسلمانان را مورد لطف و محبت قرار داده و با بدکاران درشتی کن و همچنین تو باید با اهل ذمه (اهل کتاب) عدالت داشته باشی و از مظلومان دفاع نمایی و بر ظالمان سخت گیر باشی».(3)

ص: 199


1- . الکافی 3:540:8؛ تهذیب الاحکام 4: 98:275؛ من لایحضره الفقیه 2: 24: 1605؛ بحارالانوار، ج 33، ص 527
2- . فرائد السمطین، حموئی، ج 1، ص 340-341؛ امام شناسی، سید محمدحسین حسینی طهرانی، ج 12؛ بحارالانوار، ج 40، ص 144
3- . تحف العقول، 176؛ الغارات، ج 1، ص 224

** انصاف در حکم و توبیخ فرماندار

امام علی(علیه السلام)، پس از طرح شکایت و دادخواهی مردمان غیرعرب و غیرمسلمان یکی از مناطق(1)، زمانی که آنان از فرماندار ایشان ابراز نارضایتی می کنند، به مشکل آن ها رسیدگی کرده و حتی با صدور حکم به نفع آن ها، رفتار فرماندار خویش را محکوم می نمایند و طی نامه ای به او متذکر می شوند که علی رغم تفاوت های مذهبی و نژادی، او حق ندارد نسبت به مردم تحت حکومتش ستم روا دارد و بدین سان او را از تحقیر و آزار ایشان بر حذر می دارند؛ چراکه ایشان را در پناه حکومت اسلام می دانند.

«همانا دهقانان مرکز فرمانداریت از خشونت و قساوت و تحقیر کردن مردم و سنگدلی تو شکایت کردند. من درباره ی آن ها اندیشیدم... آن ها سزاوار قساوت و سنگدلی و بدرفتاری [تو با آنان] نمی باشند؛ زیرا ما با آن ها پیمان صلح بسته ایم».(2)

** برخورداری از امنیت

امام علی(علیه السلام)، در بحث توزیع یکسان خدمات اجتماعی، به عنوان نمونه، مسئله ی امنیت را امری همگانی و جزو حقوق اولیه و عمومی افراد در جامعه می دانند، بدین معنا که هر فردی با هر شرایطی از نظر ثروت، موقعیت اجتماعی و یا حتی اعتقادات و مذهب، باید در زیر چتر امنیت قرار گیرد و هیچ عاملی نباید دلیلی بر سلب آرامش و امنیت افراد جامعه گردد.

امام علی(علیه السلام) به حارثه که از فرماندهان حضرت بود و برای انجام مأموریت عازم یمن شد، چنین توصیه فرمودند:«ای حارثه، چون به ولایت یمن رسیدی، هیچ کس را از ضعفاء و بزرگان و بیعت کنندگان و غیرمسلمان ذمی را از خویشتن مترسان. هیچ چیز از کم وزیاد و احشام و وسایل افراد را از ایشان [به زور] مگیر».(3)

ص: 200


1- . یکی از شهرهای فارس بود که در آنجا زرتشتیان بسیار بودند و با آن ها بدرفتاری می شد.
2- . نهج البلاغه، نامه 19
3- . الفتوح، ابن اعثم کوفی، ص 728، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی

** رعایت احترام

امام علی(علیه السلام)، در نامه ای به یکی از فرماندهان خود به نام جاریه، در فرازهایی از آن، نکاتی را به او سفارش می کنند؛ ازجمله رعایت ادب و احترام در برخورد با مردم؛ ولیکن آنچه در این نامه بیش از همه جلب توجه می کند، توصیه ای اختصاصی است که امام(علیه السلام) در رعایت حال مردان و زنان غیرمسلمان و اهل کتاب دارند؛ لذا در اینجا می بینیم که امام(علیه السلام) نه تنها این قشر اقلیت را از بدنه ی جامعه جدا نمی دانند، بلکه حتی به طور خاص فرمانده ی خویش را به داشتن برخوردی دوستانه و انسانی با آن ها موظف می کنند.

«(ای جاریه) با مبارکی به طرف دشمن حرکت کنید تا او را دریابید. هیچ یک از بندگان خدا را [فارغ از اعتقادات آن ها] کوچک نشمارید... زنان و مردان را ناسزا نگویید و همچنین زنان و مردان غیرمسلمان ذمی را مورد ظلم و تعدی قرار ندهید».(1)

** نهی از ظلم و ستم

تأکید امام علی(علیه السلام) بر لزوم پایبندی بر اصول انسانی در برابر کلیه افراد با هر اعتقاد و مذهبی

«ستم بر اهل قبله روا مدار و بر غیر اهل قبله که با مسلمانان پیمان همزیستی دارند، ظلم مکن و تکبر را از خود دور کن؛ زیرا خداوند متکبران را دوست ندارد».(2)

عقیده ی سیاسی

* این سال را باید سال «حقوق مخالفان» نامید

چنانکه در مورد فوق و موارد بسیاری که در تاریخ و در این کتاب آمده شاهد هستیم، علی رغم انواع دشمنی های خوارج علیه حکومت امام علی(علیه السلام)، با وجود این، آنان همچون دیگر افراد جامعه از تمامی حقوق اجتماعی، اقتصادی و سیاسی برخوردار هستند و همچنین آزادانه در کوفه و مرکز حکومت امام(علیه السلام)، فعالیت های تخریبی خود را در سایه ی امنیت حکومت علوی انجام می دهند و کسی نیز متعرض آنان نمی شود؛ از این روی، بسیار مناسب

ص: 201


1- . الغارات، ص 328
2- . شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید،ج3، ص137؛ ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، محمدتقی جعفری، ج 9، ص 303

است که در تاریخ جهان، این سال (یعنی از ماه صفر سال 37 هجری تا ماه صفر سال 38 هجری) به عنوان «سال حقوق مخالفان» نامگذاری شود؛ چراکه این یک سال را که با خروج خوارج از سپاه حضرت پس از جنگ صفین در سال 37 شروع و با وقوع جنگ نهروان در سال 38، غایله و فتنه ی خوارج خاتمه یافت، در واقع، باید شاهکار و الگویی بی بدیل در رعایت حقوق مخالفان دانست.

* مخالفان و حقوق سیاسی

طبری در تاریخ خود به آزادی مخالفان در امر بیعت کردن با امیرمؤمنان(علیه السلام) چنین اذعان کرده است: «عبدالله بن عمر و سعد بن ابی وقاص، بیعت نکردند. علی(علیه السلام) نیز آن ها را مجبور به بیعت نکرد».(1)

*****

امام علی(علیه السلام) نیز در مناظره ای با طلحه فرمودند: «آیا نمی دانی که من کسی را بر بیعت مجبور نساختم؟ و اگر اجباری در کار بود، می بایست سعد بن ابی وقاص، ابن عمر و محمد بن مسلمه را نیز وادار به بیعت می کردم؛ با اینکه آن ها از بیعت سر باززدند و کناره گرفتند و من هم آنان را به حال خود واگذاردم».(2)

* مخالفان و حقوق شهروندی

امام علی(علیه السلام) در برابر اختلاف عقیده ی سیاسی و اغتشاشات و دشمنی های علنی خوارج، خطاب به آن ها فرمودند:

«تا وقتی که دست به شمشیر نبرده اید و با ما هستید، از سه حق اساسی برخوردارید:

1- از ورود شما به مسجد برای نماز جلوگیری نمی کنیم [حقوق اجتماعی].

2- تا وقتی که با ما هستید، از حقوق بیت المال شما را محروم نمی کنیم [حقوق اقتصادی].

3- با شما نمی جنگیم تا شما جنگ را آغاز کنید [امنیت اجتماعی]».(3)

ص: 202


1- . تاریخ طبری، ج 4، ص 428
2- . الامامه و السیاسه 1: 95
3- . الأیضاح، 474؛ دعائم الاسلام، ج 1، 393؛ شرح الأخبار، ج 2، ص 9؛ مستدرک الوسایل ج 11، ص 15؛ مناقب امیرالمؤمنین، ج 2، ص 341؛ تاریخ طبری، ج 4 ص 53.

* مخالفان و حقوق اقتصادی

در فضای باز سیاسی حکومت علوی، حقوق همه ی مردم محترم بوده و همه -چه موافق باشند و چه مخالف و دشمن- از امکانات جامعه به طور یکسان بهره مند می شوند.

حضرت علی(علیه السلام) در هنگام تقسیم بیت المال، نام دو قبیله (غنی و باهله) را بردند که بیایند و عطایای خود را بگیرند. سپس فرمودند: «به حق خدایی که دانه را شکافته و زنده را جان داد، آنان دشمنان من هستند در دنیا و آخرت».(1)

* مخالفان و حقوق اجتماعی

امام علی(علیه السلام)، پس از پیروزی در جنگ جمل که در شهر بصره به وقوع پیوست، ابن عباس را به عنوان حاکم بصره منصوب کردند؛ پس از این انتصاب، ابن عباس علی رغم کاردانی و خدمت به مردم بصره، نسبت به قبیله ی بنی تمیم که در جنگ جمل از دشمنان حضرت حمایت کرده بودند، دشمنی نموده و آنان را مورد شماتت و بدگویی قرار می داد.قبیله ی بنی تمیم، از این رفتار ابن عباس آزرده شده و توسط حارثه بن قدامه به عنوان شکایت، نامه ای به آن حضرت نوشتند و از این رفتار ابن عباس شکایت کردند و امام(علیه السلام) در پاسخ این نامه، نامه ای برای ابن عباس نوشته و در آن ضمن دلجویی از قبیله ی بنی تمیم که درواقع دشمنان آن حضرت بودند، ابن عباس را به رعایت حقوق آن ها به عنوان شهروند، امر کرده و این چنین او را به رفتار منصفانه و انسانی با ایشان به عنوان مخالفان سیاسی، توصیه می نمایند؛ و حتی مهم تر از همه اینکه حضرت، علاوه بر نادیده گرفتن دشمنی و سوءسابقه ی آنان، حتی امتیازات و نکات مثبت آنان را یادآور شده و بر اساس قاعده ی انسانی «خوبی در برابر بدی»، آن حضرت امتیازات و سوابق نیکوی آنان را مبنای رفتار و برخورد با آنان قرار داده و بدین صورت حتی دشمنان خویش را شرمنده ی بزرگواری خود می گردانند.

به «عبدالله بن عبّاس» فرماندار بصره:

ص: 203


1- . المناقب، ج 2، ص 104

«... پس مردم آن شهر را با نیکی کردن به آن ها خرم و شاد گردان و گِره وحشت و ترس از حکومت را از قلوبشان بگشای (تا احساس امنیّت کنند). خبر بدرفتاری تو با «بنی تمیم» و خشونتت با آن ها را به من گزارش داده اند؛ طایفه بنی تمیم، همان هایی هستند که از آن ها کوکبی پنهان نشده مگر آنکه ستاره ای دیگر (در شجاعت و دلیری) در میانشان ظهور یافته و در نبرد و مبارزه در جاهلیت و در اسلام کسی از آنان پیشی نگرفته است.

بنابراین [با ایشان] مدارا کن، امید است خداوند در مورد آنچه بر زبان و دستت از خیر و شر جاری شده تو را بیامرزد؛ چرا که هر دو ما [به طور یکسان در برابر مردم مسئولیم و] در این رفتار شریک هستیم! و سعی کن که حسن ظن من نسبت به تو پایدار بماند و نظرم درباره تو دگرگون (و ضعیف) نشود».(1)

موقعیت اجتماعی

* مسئولان اجرایی و نهی از تفاخر

«از بنده ی خدا علی بن ابی طالب، به فرماندهان پادگان های مرزی، شایسته و سزاوار این است که برتری و امتیازی که به خاطر مسئولیت اجرائی در اختیار زمامدار [و یا هر یک از کارگزاران حکومت] قرارگرفته است و توان و امکان ویژه ای که به ضرورت انجام وظیفه به او سپرده شده است، او را علیه مردم دگرگون نسازد و تغییری در حالت و بینش او نسبت به افراد جامعه ایجاد نکند [و حس خودبرتربینی نسبت به آن ها نداشته باشد]».(2)

*****

«ای مالک! اگر با مقام [حکومتی] و [یا] قدرتی که داری دچار تکبر و خودبزرگ بینی شدی، به بزرگی حکومت پروردگارت که برتر از توست، بنگر که تو را از سرکشی نجات می دهد و تندروی تو را فرومی نشاند و عقل و اندیشه ات را به جای اصلی بازمی گرداند».(3)

ص: 204


1- . نهج البلاغه، نامه 18
2- . نهج البلاغه، نامه 50
3- . نهج البلاغه، دشتی، نامه 53

* جایگاه اعتقادی، دلیل برتری نیست

امام علی(علیه السلام)، پس از استقرار حکومتشان، در راستای تلاش برای درهم شکستن اختلاف طبقاتی گذشته، در کلامی تاریخی و رسا بیان نمودند که آنان که بر اساس سبقت در اسلام برای خود موقعیت اجتماعی دست وپا نموده و آن را مایه ی فخرفروشی و مباهات بر دیگران نموده اند، دیگر حق ندارد مانند دوران سه خلیفه ی قبلی، با سوءاستفاده از این عنوان، خود را مستحق دریافت مزایا و حقوق خاص دانسته و آن را ابزار دکان داری و چپاول بیت المال قرار دهند؛ بلکه پاداش خدمات خود به اسلام را باید در آخرت از خداوند خواهان باشند نه از بیت المال مردم؛ لذا امام(علیه السلام)، با زیباترین و اصولی ترین منطق، چنین فرمودند:«هیچ کس را بر دیگری برتری نیست و پارسایان را فردا نزد خداوند، نیکوترین پاداش و برترین ثواب است و خداوند دنیا را پاداش و ثواب پارسایان قرار نداده... فردا به خواست خداوند نزد ما آئید تا ثروتی که نزد ماست، میان شما تقسیم کنم. هیچ مسلمانی از حضور خودداری نورزد؛ چه عرب و چه غیرعرب، ثروتمند یا مستمند».(1)

* فرمانداری وجهال مصالحه نیست

امام علی(علیه السلام)، معتقدند کسانی که تنها به سبب داشتن ثروت و موقعیت اجتماعی و نه براساس صلاحیت، خواهان حکومت بر مردم هستند، هرگز لیاقت دستیابی به مسئولیت های حکومتی را ندارند.

در اوایل استقرار حکومت امام علی(علیه السلام)، زمانی که ایشان اطلاع یافتند که طلحه و زبیر به دنبال کسب قدرت و خواهان زمامداری دو شهر کوفه و بصره هستند، عبدالله بن عباس را فراخواندند و با او در این خصوص به مشورت پرداختند. ابن عباس به ایشان عرض کرد: «نظر من این است که چون آن ها علاقه مند به فرمانروایی هستند، زبیر را در بصره و طلحه را در کوفه حاکم سازید».

امام علی(علیه السلام) در مقابل این کلام فرمودند: «وای بر تو، آخر در بصره و کوفه مردمی زندگی می کنند، مال و ثروتی وجود دارد؛ هرگاه این دو (طلحه و زبیر) زمام امور را در دست

ص: 205


1- . دانشنامه ی امیرالمؤمنین(علیه السلام)، محمد محمدی ری شهری، کتاب سیاست امام علی(علیه السلام) اصلاحات علوی؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 7، ص 36؛ بحارالانوار، ج 32، ص 16.

بگیرند، افراد نادان را با طمع به خود متوجه خواهند کرد و بینوایان را تحت شکنجه قرار خواهند داد و توانگران با نیرو و قدرت (بر ضعیفان) پیروز خواهند شد».(1)

* پسر خلیفه و تبرئه از مجازات

هرگز جایز نیست فردی را تنها به این عنوان که پسر خلیفه است، از جنایتی که مرتکب شده، تبرئه نمود.«پس از مرگ عمر توسط ابولؤلؤ، عبیدالله، پسر عمر برفت و شمشیر برداشت و هرمزان (یک تازه مسلمان ایرانی بی گناه) و جفینه، دختر کوچک ابولؤلؤ را کشت و خواست همه ی برده های مدینه را بکشد که جلوی او را گرفتند. پس عثمان به عنوان خلیفه بر منبر رفت و برای مردم سخنرانی کرد و گفت: ای مردم، بازخواست خون هرمزان با من است و من آن را برای خدا و برای عمر بخشیدم و آن را در برابر خون عمر رها کردم.(2)

امام علی(علیه السلام) به عبیدالله، پسر عمر فرمودند: دختر ابولؤلؤ چه گناهی داشت که او را کشتی؟ و امام(علیه السلام) فرمودند: اگر دستم به عبیدالله پسر عمر برسد و توانایی (قدرت اجرایی) داشته باشم، او را به سزای کارش خواهم رساند».(3)

ثروت

* ثروت عامل برتری نیست

از دیدگاه امام علی(علیه السلام)، در جامعه ای که ایشان معمار فکری آن باشند، برخلاف جوامع ماتریالیستی و سرمایه داری که همه چیز به مادیات، دارایی و ثروت افراد منوط و ختم می شود، باید ملاک برتری در صفات انسانی و اخلاقی باشد و نه در داشته های مادی افراد.

ص: 206


1- . الامامه و السیاسه، ج 1، ص 52؛ حقوق از دیدگاه نهج البلاغه، ص 15
2- . در برابر این سخن عثمان، با ابراز تعجب باید گفت چگونه می شود یک فرد بی گناه را تنها به سبب نژاد او به جای مجرم کشت و بعد حتی قاتل این فرد بی گناه را بدون محاکمه آزاد کرد؛ چراکه تنها او پسر خلیفه بوده است.
3- . طبری، ج 5، ص 42؛ الاصابه، ابن حجر، ج 3، ص 619

«آن کس را که بر اساس تقوا [و صفات اخلاقی] به بلندی رسیده، پست مدارید و آن را که به دنیا [برحسب مال یا مقام و موقعیت] برتری یافته، بلندپایه نشمارید».(1)

*****امیرمؤمنان(علیه السلام)، از هر عاملی که باعث ایجاد حس خودبرتربینی در افراد و جدایی آن ها از بدنه ی جامعه شود، نهی می فرمایند.

«اگر یکی از شما ثروتمند باشد، نباید در پیش خود احساس عظمت و بزرگی کند و از خویشان و بستگان خود دوری گزیند...». (2)

* علت قاطعیت در امور مالی

شاید برای عده ای سؤال باشد که چرا امام علی(علیه السلام) -چنانکه در تاریخ آمده- درخصوص عدالت مالی و مبارزه علیه تبعیض، بالأخص در حیطه ی امور اقتصادی در برابر ثروت اندوزان، تا به این اندازه مصمم و دقیق بوده و حتی اندک نرمش و سهل انگاری در این ارتباط را نمی پذیرفته اند؟ یکی از پاسخ ها به این سؤال، این است که ایشان، پس از خلفای سه گانه، وارث جامعه ای شدند که از لحاظ اقتصادی، به شدت دچار نابسامانی بوده و فقر و گرسنگی شدید حاصل از اختلاف طبقاتی و سوء مدیریت، عامه ی مردم را به شدت تحت فشار قرار داده بود؛ لذا در چنین شرایطی، امیرمؤمنان(علیه السلام)، برای التیام این زخم های عمیق و همچنین نظام بخشی به چنین اوضاع سردرگمی، چاره ای جز برپایی یک نظام مالی منظم و دقیق نداشته اند؛ که بر اساس آن تمامی حقوق در آن لحاظ گردیده و کسی حق تخطی از آن را نداشته باشد. البته در ماده ی بیست ودو، به طور مشروح به این موضوع پرداخته خواهد شد؛ لذا می بینیم که امام علی(علیه السلام) خود نیز این شرایط را چنین توصیف می کنند:

«به هر سو که خواهی نگاه کن! و مردم را بنگر؛ آیا جز فقیری می بینی که با فقر دست وپنجه نرم می کند و از فقرش رنج می برد؟ یا ثروتمندی که نعمت خدا را کفران می کند یا بخیلی که با بخل ورزیدن در ادای حقوق الهی، ثروت فراوان گرد آورده است؟ یا به جز

ص: 207


1- . نهج البلاغه، خطبه 191
2- . اصول کافی، ج 2، ص 154؛ الحیاه، ترجمه آرام، ج 5، ص 168

سرکشی که گوش او از شنیدن پند و اندرزها کر است؟ چیز دیگری خواهی دید؟ اخیار و صالحان کجایند؟ آزادگان و بخشندگان چه شده اند»؟(1)

* مبارزه با رانت خواری

امام علی(علیه السلام)، در کلام زیر با تأکید نسبت به برخورد زمامداران با رفتارهای منفعت طلبانه ی نزدیکان و خویشان خود، هرگونه رانت خواری و سوءاستفاده از امکانات و اطلاعات حکومتی از این طریق را به شدت نهی می نمایند و جالب تر اینکه ایشان مسئله ی رانت خواری را در آن زمان به گونه ای کاملاً واضح توضیح داده و خواهان جلوگیری از این پدیده ی شوم شده اند.

«همانا زمامداران را نزدیکان و خویشاوندانی است که خودخواه و چپاولگرند و در معاملات انصاف ندارند. ریشه ی ستمکاری شان را با بریدن اسباب آن، بخشکان و به هیچ کدام از اطرافیان و خویشاوندانت زمین واگذار مکن.

به گونه ای به [نفع] آنان عمل نکن که به سودشان قراردادی منعقد گردد؛ و [با این گونه رانت خواری ها] به مردم زیان رسانند... و هزینه های آن را بر دیگران تحمیل کنند».(2)

*****

«ای مالک! از آن بپرهیز که چیزی را که همه ی مردم در آن سهیم اند، به خود یا کسانی [از خود] اختصاص دهی».(3)

* تصاحب ثروت ها و انحصارگرایی

آن ها تنها به قصد پا برجا ماندن تبعیض اقتصادی و انحصارگری می جنگند...

گفتگوی عبدالله بن بدیل خزاعی، یکی از بزرگ ترین سرداران امیرمؤمنان علی(علیه السلام) با آن حضرت در جریان جنگ صفین و در جلسه ی مشورتی پیش از شروع جنگ، یکی از

ص: 208


1- . نهج البلاغه، خطبه 129
2- . نهج البلاغه، نامه 53؛ تحف العقول، ص 144
3- . نهج البلاغه، نامه 53

مستندات تاریخی جالب است که عبدالله بن بدیل در کلام خود ضمن اعلام آمادگی برای جان فشانی در رکاب امام(علیه السلام)، به نکاتی اشاره می کند. این سخنان، با روشنکردن فضای پرتردید و مبهم جامعه ی آن روز برای ما و بیان شرایط اجتماعی آن زمان، به خوبی علل و عواملی را که باعث شد امام علی(علیه السلام) به ناچار برای مبارزه با اهریمن معاویه و سپاه شام لشکر گردآوری نمایند و برای این امر بسیج شوند، به وضوح بیان می کند.

لذا می بینیم عبدالله بن بدیل، در فرازی از کلام روشنگرانه ی خود، تصمیم شامیان در بسط و گسترش انحصارگرایی و تبعیض در راستای منافع خود را چنین مورد اشاره قرار می دهد:

«[ای] امیرالمؤمنین... حقیقت این است که آن جماعت فقط برای این می جنگند که از مقتدا بگریزند و به خاطر رغبتی که به تبعیض اقتصادی دارند، می ترسند انحصارگری که اکنون در چنگ آن هاست، از دستشان برود [و بدین سبب با ما وارد جنگ شده اند]». (1)

* ریشه ی کینه ها و عداوت ها

عدالت امام علی(علیه السلام) در تقسیم اموال، علت اصلی دشمنی صاحبان ثروت با ایشان بود.

ابن ابی الحدید، به نقل از مدائنی می نویسد که «مهم ترین علتی که مردم، علی(علیه السلام) را رها کرده و اطراف معاویه گرد آمدند، مسئله ی تقسیم اموال بود؛ زیرا علی(علیه السلام) در تقسیم اموال، کسی را بر دیگری برتری نمی داد؛ ولی معاویه این گونه نبود...».(2)

* شاهکار عدالت خواهی

زمانی که درخصوص عدالت و برابری حقوق، فارغ از نژاد، نسب و قدرت سیاسی و... صحبت می شود، در حیطه ی کلام، سخنوران بسیارند؛ ولی باید یافت بزرگانی را که این عناوین را در میدان عمل به اجرا گذارند و در رفتار به آن معتقد و پایبند باشند؛ از این روی، در ادامه با بیان رویدادی شگفت، به سیره ی والای علوی و هزینه ی گزافی که امام علی(علیه السلام)، به

ص: 209


1- . ترجمه الغدیر، ج 19، ص 105
2- . شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 1، ص 180

سبب داشتن پایبندی و اعتقاد عملی به این اصول عالی و انسانی، مجبور به پرداخت آن می شوند، اشاره می نماییم.

اینجاست که با کمی تعمق در این رویداد، ناگاه خود را در برابر یکی از شاهکارهای بی مانند امیرمؤمنان(علیه السلام) در باب عدالت خواهی می یابیم؛ که می توان به جرأت گفت عظمت آن در میان اوراق تاریخ مورد کم توجهی و غفلت واقع گردیده است؛ لذا برای روشن شدن این مطلب، در ادامه، با ارائه ی شرح و تحلیلی از شرایط زمینه ای و پیرامون، این رویداد تاریخی را بازخوانی می کنیم.

** واکاوی شرط سوم!

پس از قتل عمر، شورایی برقرار شد و عبدالرحمن عوف با کناره گیری دیگر افراد حاضر در شورا، مأمور شد که بین عثمان و امام علی(علیه السلام)، یکی را به عنوان خلیفه برگزیند. عبدالرحمن عوف، برای انتخاب خلیفه شروطی گذاشت که تمام منظور و اصل کلام ما در آن خلاصه می شود؛ او گفت من با آن کس از شما دو نفر بیعت می کنم و او را خلیفه می گردانم که به کتاب خدا و سنت پیامبر(صلی الله علیه و آله) و سیره ی ابوبکر و عمر رفتار کند.

نکته ی قابل تأمل، در همین جا و در همین شروط است و نیاز به کمی دقت نظر خواننده دارد؛ چراکه در بررسی این شروط، باید گفت مسلماً هر کس که نام مسلمان بر خود نهاده است، به طور کاملاً بدیهی، موظف است به کتاب خدا و سیره ی پیامبر(صلی الله علیه و آله) معتقد بوده و بدان عمل کند؛ و درواقع این دو شرط، از مسلمات بوده و در آن بحثی نیست و هر کس با کمترین بهره ای از عقل هم این مطلب را تأیید می نماید؛ و لذا این ها معیاری نیست که کسی بخواهد شرطی بر اساس آن تنظیم نماید، مگر آنکه این دو شرط درواقع پوشش و لفافه ای باشند برای شرط سوم!

بله، نکته ی بحث برانگیز و انحرافی این شروط، در شرط سوم است؛ و اینجاست که باید این سؤال مطرح شود که مگر سیره ی عمر و ابوبکر چیست که باید به عنوان شرط، در کنار کتاب خدا و سنت پیامبر(صلی الله علیه و آله) قرار گیرد؟ آیا کتاب خدا و سیره ی پیامبر(صلی الله علیه و آله)، برای هدایت

ص: 210

مردم دچار نقص و کمبود است که بخواهد با روش این دو فرد عامی، تکمیل و ترمیم شود؟ و یا اینکه آیا روش این دو نفر را هم تراز و هم شأن کتاب خدا و سنت پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) می دانند که آن را در کنار این دو قرار می دهند؟

در پاسخ باید بگوییم خیر؛ به طور مسلم، هیچ گاه چنین نبوده و نخواهد بود؛ و هیچ کس حق بیان چنین ادعایی را نخواهد داشت؛ زیرا باطل بودن این ادعا، جای بحث ندارد.

ولی سؤال دقیق تر و موشکافانه اینجاست که پس چرا عبدالرحمن بن عوف، شرط سوم را مطرح نمود؟ و پشت طرح این شرط، چه اهداف و مقاصدی نهفته بود؟ در پاسخ به این سؤال کلیدی، باید بیان نمود که با مطالعه و آگاهی از موقعیت عبدالرحمن بن عوف، درمی یابیم که او نه بر اساس کج فهمی و اشتباه، بلکه کاملاً آگاهانه و با زیرکی و برای حفظ موقعیت خود و گروه افراد متمول هم تراز خود، این شرط را گذارده است.

بدین جهت می بینیم که او بسیار حساب شده عمل کرده است؛ بدین گونه که با نگاهی به سوابق و وضعیت او و افرادی نظیر او، درمی یابیم که وی نمونه و نمادی از یک طبقه ی اجتماعی نوظهور است. این طبقه، شامل گروهی از افراد دارای نام و نفوذ بود که پس از رحلت پیامبر(صلی الله علیه و آله) و غصب خلافت، بر اثر سیاست های غلط و تبعیض آمیز حکومت های ابوبکر و عمر، مبنی بر پرداخت حقوق های کلان و همچنین بذل و بخشش های افسارگسیخته از بیت المال به این گروه، همگی باعث شد این افراد دارای ثروت هایی هنگفت و دارایی های انباشته گردند و تداوم این سیاست، رفته رفته سبب شد طبقه ای پرقدرت از این افراد که اینک باید آنان را طبقه ی «سرمایه داران» نامید، شکل گیرد.

لذا با این نگاه و بر اساس این تحلیل، بر ما آشکار می شود که عبدالرحمن بن عوف، در این شورا نیز درواقع به نوعی در دفاع از منافع همین طبقه ی «سرمایه داران» نقش ایفا می کند و لذا می بینیم طرح این شرط از سوی او در تأسی به شیوه ی ابوبکر و عمر، درواقع پیگیری همان سیره و روشی است که آن ها به آن مدیون بوده و ایشان را از بطن جامعه کنده و تبدیل به فئودال ها و سرمایه دارانی کرده که شرح دارایی ها و مایملک نجومی آن ها در کتب تاریخ آمده است.

ص: 211

همچنین اکنون با روشن شدن مطلب، می توان دریافت که چرا عبدالرحمن بن عوف، باید چنین شرطی مطرح و برای اجرایی شدن آن تا این حد، سعی و تلاش نماید؛ چراکه با این اوصاف، او برای حفظ و تداوم این منافع، چاره ای ندارد جز آنکه اسلام آمیخته به تبعیض و نابرابری را شرط قرار دهد، نه اسلام محمدی بر مبنای اصل برابری و مساوات را!

** سیاست «تبعیض و تطمیع»

اکنون پس از رمزگشایی از این مطلب، باید برای آگاهی بیشتر مخاطب و کالبدشکافی این سیره ی سیاه خلفا، به بیان جزئیات بیشتر -البته به طور مختص- در این خصوص بپردازیم.

مبنای شکل گیری سیاست اعمال تبعیض و نابرابری مالی در دوران خلافت ابوبکر و عمر، از عوارض غصب خلافت بوده و از آن نشأت می گیرد؛ بدین سان که پس از غصب خلافت، خلیفه ی اول و دوم که در برابر سایر افراد جامعه و به ویژه صحابه ی ارجمند رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از یک سو و افراد صاحب نام و موقعیت از سوی دیگر، برای خود هیچ امتیاز و جایگاه ویژه ای نمی دیدند، دائم خود را در برابر این دو دسته و سایر افراد جامعه با این سؤال مواجه می دیدند که شما چه ارج و برتری و امتیازی نسبت به ما داشته اید که خود را خلیفه و صاحب حق بر ما قرار داده اید؟ این نه تنها یک سؤال بی جواب علیه غاصبان خلافت بود، بلکه چالشی تهدیدکننده و خطرناک برای حکومت و قدرت آنان به شمار می آمد.

«عمر هنگام مرگ از اهل شوری پرسید: همه شما طمع در خلافت دارید؟... زبیر گفت: ما از تو کمتر نیستیم زیرا تو در میان قریش نه از ما، در اسلام سبقت داشتی و نه در نزدیکی به پیغمبر(صلی الله علیه و آله)».(1)

لذا آنان به دنبال راهی بودند که این سؤال و تهدید بالقوه را به نحوی خاموش کرده و از ذهن ها دور سازند؛ از این روی، آنان برای رهایی از این تهدید و دغدغه، سیاست «تبعیض و تطمیع» را در قبال آنانی که گمان خطر و آشوب از جانب آن ها می رفت، در پیش گرفتند تا

ص: 212


1- . شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 1، ص 185

به نوعی با دادن حق السکوت به این افراد، صدای اعتراض آنان را خاموش و حتی آنان را با خود همراه نمایند.

«موقعی که مقداد و سلمان و ابوذر و عمار و حذیفه و جمعی دیگر از شیعیان امیرالمومنین(علیه السلام) تصمیم گرفتند که خلافت ابوبکر را نقض کنند، ابوبکر و عمر کسی را به نزد مغیره فرستادند و از او تعیین تکلیف و چاره جویی نمودند، مغیره به آنان گفت: صلاح در این است که عباس را ببینید و برای او و پسرانش بهره و نصیبی در خلافت قرار دهید تا از ناحیه علی آسوده خاطر باشید».(1)

این سیاست در دوره ی حکومت ابوبکر، به دلیل سست بودن پایه های حکومت و ترس از اعتراضات عمومی، به صورت خاموش و پنهان اعمال می شد تا آنکه با تحکیم پایه های حکومت و انجام زمینه سازی های لازم در دوره ی خلافت ابوبکر، در حکومت عمر بن خطاب، به سبب قدرت گرفتن حکومت و ایجاد جو ارعاب و تهدید، سیاست «تبعیض و تطمیع»، علنی و آشکار شد؛ تا آنجا که سرانجام، به گونه ای بی شرمانه این شیوه ی ظالمانه و تبعیض آمیز، اساس قوانین و حقوق مالی جامعه قرار گرفت.

در این دوره، با اعلان رسمی مطرود و متروک دانستن نظام مالی دوران پیامبر(صلی الله علیه و آله)، مبنی بر برابری حقوق، از این دوره به بعد، سیاست نابرابری علناً اعمال گردید؛ و معیار امتیازدهی و پرداخت حقوق از بیت المال، بر سه اساس پایه ریزی شد؛ اول، اعمال تبعیض به نفع افراد بانفوذ و صاحب نام؛ دوم، لحاظ نمودن برتری های نژادی و قبیله ای؛ سوم، خدمات در صدر اسلام.

«عمر در تقسیم عطایا بین مجاهدان بدر با سایر مجاهدان فرق می گذاشت و سهم [قبایل] قریشی را بیش از غیرقریشی می داد. همچنین مسلمانان عرب را بر مسلمانان غیر عرب در غنیمت برتر می شمرد».(2)

در تحلیل این معیارها، باید گفت که معیار سوم، یعنی خدمات در صدر اسلام، بهانه ای بیش نبود؛ چراکه آن را پوششی برای اجرای دو ملاک دیگر قرار داده بودند تا اِعمال این

ص: 213


1- . سقیفه، جوهری، ص 47
2- . منهاج نهج البلاغه (به زبان اردو)، سید سبط حسن الهندی، ص 16

تبعیض ها با اعتراضات مردمی مواجه نشود؛ زیرا این خدمات، در زمان خود پیامبر(صلی الله علیه و آله) نیز به هیچ عنوان مبنای برتری جویی و تبعیض نبود، چه برسد به زمان پس از پیامبر(صلی الله علیه و آله).

بدین ترتیب، معیار اول، امتیازدهی به افراد صاحب نام و معیار دوم، برتری های قبیله ای و نژادی باقی می ماند؛ معیارهایی جاهلانه ای که پس از پیامبر(صلی الله علیه و آله) و برخلاف سیره ی آن حضرت، به جای معیارها و اصول اخلاقی و اسلامی مبنای برتری قرار گرفت تا بدین وسیله و با مستمسک قرار دادن آن ها، بهانه ای برای سرازیر شدن سرمایه ی هنگفت بیت المال در جیب این گروه مدعی و تهدیدکننده ی حکومت فراهم آید تا با سیاست تبعیض و تطمیع، این افراد ذی نفوذ و صاحب نام را به نوعی وام دار و در پی آن مطیع و فرمان بردار حکومت نمایند.

** سیاست «توازن قدرت»

اکنون با این تحلیل، می توان این گونه نتیجه گرفت که قرار دادن این معیارها به نوعی در ظاهر، نشان تبعیض و نابرابری و در باطن، مبنای یک توافق و زد و بند اقتصادی پشت پرده بوده است؛ توافقی که اساس یک رابطه ی دوطرفه، بر مبنای «توازن قدرت» به شمار می آید؛ رابطه ای که تأمین کننده ی منافع دو سوی این رابطه، یعنی حکومت از یک سو و افراد صاحب نام و نفوذ از سوی دیگر باشد.

به عبارت شفاف تر، باید گفت بین دو سوی این رابطه، توافقی پنهان و نانوشته صورت پذیرفت که آن ها با تقسیم قدرت و ثروت، به یک «توازن قدرت» برسند؛ و بر اساس این توافق و توازن، هیچ یک از دو گروه نباید متعرض جایگاه و منافع دیگری شود.

در این میان، مردم و اصحاب راستین پیامبر(صلی الله علیه و آله) نیز که در برابر این دو قطب قدرت، یارای مقابله نداشتند، لاجرم در محرومیت به سر برده و فاقد هرگونه توانی برای مقابله و اعتراض بودند؛ چراکه در لابه لای چرخ های این دو قطب قدرت، هر معترضی، خُرد و فریاد عدالت خواهی او خفه می گردید؛ نظیر سرنوشت دردناکی که برای عدالت خواهانی همچون ابوذر، عبدالرحمن جمحی، عبدالله بن مسعود، عبدالرحمان بن حنبل و دیگر معترضین رخ داد.

از این روی، شاهدیم که با اجرای سیاست «تبعیض و تطمیع» و در پی آن برقراری «توازن قدرت»، در طول حکومت خلفا، هیچ گاه شاهد اعتراضات و بلوایی از سوی گروه سرمایه داران

ص: 214

علیه حکومت خلفا نیستیم، مگر در اواخر دوره ی حکومت عثمان. آن شورش نیز بدان سبب بود که عثمان، در اواخر دوره ی خلافت خود، سعی نمود با بخشش های هنگفت و افسار گسیخته از بیت المال به خاندان خود، به نوعی این «توازن قدرت» را به نفع خویشاوندان خود و خاندان بنی امیه، برهم زند؛ که می بینیم با اعتراض همان صاحبان سرمایه مواجه می شود و افرادی چون طلحه و زبیر، به عنوان عاملان و سرکردگان این شورش، خود از همین طبقه ی سرمایه داران هستند.

«عثمان، دختر خود را به همسری عبدالله بن خالد بن اسید درآورد و دستور داد تا ششصد هزار درهم به او بدهند و به عبدالله بن عامر نوشت که این مبلغ را از بیت المال بصره به او بپردازد».[1]

«خلیفه ی سوم، همچنین به دامادش «حارث به حکم»، برادر مروان، سیصد هزار درهم بخشید. شترهای زکات و قطعه زمینی که پیغمبر اسلام(صلی الله علیه و آله) آن را به عنوان صدقه، وقف مسلمانان کرده بود، به او داد. به سعید بن عاص بن امیه، «صدهزار» درهم بخشید و هنگامی که به مروان بن حکم «صد هزار» درهم بخشید، به ابوسفیان نیز «دویست هزار» درهم داد».[2](1)

آنان در پوشش سر دادن شعارهای ظاهری و فریبنده به منظور همراه نمودن و سوء استفاده از نیات خالصانه ی مردم، در اصل و باطن امر، خود معترض برهم خوردن همان اصل «توازن قدرت» بوده و بدین منظور، شورش ها را علیه حکومت عثمان و به نفع گروه سرمایه داران، سازمان دهی و فرماندهی می کنند.

اکنون با توجه به این مقدمه و درک این شرایط، همچنین می توانیم دریابیم که عبدالرحمن بن عوف، با قرار دادن «سیره ی ابوبکر و عمر» به عنوان شرط سوم، به زبان دیگر قصد دارد به نوعی آن حضرت را در برابر این «سهم خواهی» و «موازنه ی قدرت» قرار داده و از نظر ایشان در این رابطه آگاه شود؛ همچنین قصد دارد در صورت ابراز نظر مثبت از سوی آن

ص: 215


1- . تاریخ یعقوبی 2: 145؛ ترجمه الغدیر، ج 16، ص 73 [1]؛ الغدیر، ج 8، ص 286[2]

حضرت، ضمانت اجرایی آن را با قبول این شرط، از ایشان دریافت و تضمین نماید؛ و ایشان را ملزم نماید که ساختار این «موازنه ی قدرت» را پذیرفته و بدان آسیب وارد نسازند و در صورت رسیدن به قدرت، منافع طرف دیگر، یعنی صاحبان سرمایه، همچون ابوبکر و عمر را حفظ و رعایت نمایند.

حال درمی یابیم در پشت قرار دادن شرط سوم، یعنی پذیرش «سیره ی ابوبکر و عمر»، به عنوان شرط واگذاری قدرت به فردی به عنوان خلیفه، چه نیرنگ عمیق و سیاست شومی قرار داشته است. بر همین اساس، می بینیم که عثمان بی درنگ با پذیرش شرط سوم، درواقع تعهد و التزام به این رابطه و این «موازنه ی قدرت» را پذیرفته و بدان متعهد می شود و می بینیم در عمل نیز بدان وفادار می ماند؛ مگر در اواخر حکومت خود که به آن اشاره شد.

** یک انتخاب، عدالت یا خلافت؟!

هدف از بیان این مقدمه ی نسبتاً طولانی، آن بود که اکنون مخاطب بتواند با درک وضعیت و شرایط حاکم بر جامعه، قدر و ارزش عملکرد امیرمؤمنان(علیه السلام)، در برابر این دستگاه پیچیده و مرموز قدرت و ثروت را بیشتر لمس و درک نماید؛ لذا می بینیم امام علی(علیه السلام) درنهایت پاکی و مناعت طبع در برابر این سیاست بازی های کور عمل کرده و در عین حال با تیزهوشی و آگاهی از این نقشه و دسیسه و به جهت رسوا کردن طراحان آن، تنها شرط سوم را نمی پذیرند.

بدین سان، امیرمؤمنان علی(علیه السلام)، چهره ی زیبای التزام عملی و نه شعاری، به برابری و رد هرگونه تبعیض و نابرابری را به نمایش می گذارند؛ حتی به این قیمت که خلافت و حق خود را بر سر این اعتقاد از دست بدهند؛ ولیکن با این تاوان سنگین و با وجود از دست دادن کرسی خلافت نیز هرگز حاضر نمی شوند بر این نظام ظالمانه و تبعیض محور، مهر تأییدی از جانب ایشان زده شود.

این است شاهکار امیرمؤمنان علی(علیه السلام)، در ظلم ستیزی و عدالت خواهی که عالم را مبهوت و متحیر خود کرده و ایشان را تا ابد، به رهبری بی بدیل برای مظلومان و محرومان مبدل

ص: 216

ساخته است؛ به طوری که چشمان بی رمق مظلومان و ستمدیدگان عالم، هنوز مرام و مسلک عدالت پرور او را می جوید.

در پایان این جریان، می بینیم که عثمان با حرص تمام، هر سه شرط را می پذیرد و خلیفه می شود. به روایت تاریخی این واقعه توجه کنید.

«محمدبن عمرو بن حزم، نقل می کند هنگامی که اعضای شورا برای تعیین خلیفه گرد هم آمدند، به مشورت پرداختند و عبدالرحمان بن عوف با یک یک آنان جداگانه گفتگو کرد و سپس به علی(علیه السلام) گفت: عهد و پیمان خدا بر تو باشد که اگر خلیفه شدی، به کتاب خدا و سنت پیامبر(صلی الله علیه و آله) و سیره ی ابوبکر و عمر، عمل کنی.

علی(علیه السلام) گفت: عهد و پیمان خدا بر من این چنین باشد که اگر عهده دار امرتان شدم، به کتاب خدا و سنت پیامبر(صلی الله علیه و آله) عمل کنم. عبدالرحمن، آنچه را به علی(علیه السلام) گفته بود، به عثمان گفت و او هر سه شرط را پذیرفت. عبدالرحمن این سخن را سه بار بر هر دو عرضه کرد و هر بار علی(علیه السلام) همان پاسخ خود را می داد؛ و عثمان نیز هر سه بار موافقت کامل خود را ابراز می نمود که در بار سوم، عبدالرحمن با عثمان به عنوان خلیفه، بیعت کرد».(1)

ولادت

* محکومیت نسب گرایی

«آن کس که کردارش او را به جایی نرساند، بزرگی خاندانش او را به پیش نخواهد راند».(2)

*****

یحیی می گوید: «وقتی پرچم ها در سپاه علی(علیه السلام) در منطقه ی صفین برافراشته شد، ایشان بر آن ها گذر کرد تا به پرچم های قبیله ی ربیعه رسید. پرسید: این پرچم ها برای چه

ص: 217


1- . الأمالی، طوسی،709، 1512؛ مسند، احمد حنبل 1: 162؛ 557؛ المنتظم، 4: 337؛ تاریخ اسلام 3: 304
2- . نهج البلاغه، دشتی، حکمت 389

گروهی است؟ من گفتم: این ها پرچم های ربیعه است. امام(علیه السلام) [به منظور پرهیز از افتخارات قبیله ای] فرمود: بلکه این ها پرچم های خداست».(1)

* بزرگ ترین حق، قربانی نسب گرایی

امام علی(علیه السلام)، در امر انتخاب جانشین، نه تنها ملاک قرار دادن معیارهایی همچون رابطه ی خانوادگی و نسبت خویشاوندی را ظلم و ناجوپانمردی می دانند، بلکه آن را خیانت به کل جامعه برمی شمارند.

هنگامی که شورای شش نفره ای که عمر برای تعیین جانشین قرار داده بود، در کنار هم جمع شدند، عبدالرحمن بن عوف به عنوان داماد عثمان و یکی از این شش نفر و فردی که در انتخاب خلیفه، عمر رأی او را تعیین کننده دانسته بود، گفت:

«من با کمال میل حاضرم از خلیفه شدن کنار روم و آیا اجازه دارم از طرف شما کسی را انتخاب کنم؟ همه به غیر از علی ابن ابی طالب (علیه السلام) رضایت دادند؛ چراکه ایشان به عبدالرحمن خوش گمان نبودند؛ ولی در اثر اصرار دیگران به عبدالرحمن فرمودند: سوگند بخور و عهد و پیمان خدایی با من ببند که فقط حق را برگزینی و از هوای دل پیروی مکنی و گرایشی به نسبت دامادی و پیوند سببی و خویشاوندی نداشته باشی و جز برای خدا عمل نکنی و کوشش کنی که برای این امت بهترین ایشان را برگزینی و او سوگند خورد».

ولی او به سوگند خود و عهدی که بسته بود، عمل نکرد و عثمان را به خلافت برگزید؛ ولی پس از این واقعه و مدتی بعد، او از امام(علیه السلام) پوزش خواست و ایشان به او فرمودند: «خاموش باش و دیگر سخنی مگو که او را بر آن کار برگزیدی تا خود پس از او به خلافت رسی. خداوند میان شما همچون عطر منشم برافشاند [کنایه ای به این معنا که خداوند بین شما کینه و جدایی افکند]».(2)

ص: 218


1- . وقعه صفین، ص 288
2- . شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، خطبه 139

* عامل افتخار یا عبرت

یکی از افتخارات زمان جاهلیت، بزرگی و کثرت قبیله بود و گاهی رقابت آن ها در این گونه عقاید و رفتارهای قبیح و زشت، به جایی می رسید که حتی به سراغ قبور مردگان خود می رفتند و مردگان یکدیگر را هم می شمردند و به تعداد آن ها افتخار می کردند. امام علی(علیه السلام)، با اظهار تأسف از شدت نادانی و حماقت این جماعت، در کلامی بیدارکننده به آن ها چنین هشدار می دهند:

«چه زیارت کنندگان بی خبری! و چه کار دشوار و مرگباری! پنداشتند که جای مردگان خالی است. آنانی که سخت مایه عبرت اند و [چگونه اینان] با یاد گذشتگان، فخرفروشی می کنند، آیا به گورهای پدران خویش می نازند؟ و یا به تعداد فراوانی که در کام مرگ فرورفته اند؟

آیا خواهان بازگشت اجسادی هستند که پوسیده شده اند؟ آن ها مایه ی عبرت باشند سزاوارتر است تا تفاخر! اگر با مشاهده ی وضع آن ها به فروتنی روی آورند، عاقلانه تر است تا آنان را وسیله ی فخرفروشی قرار دهند».(1)

* بر پیکرهای پوسیده فخر می کنید؟!

امیرمؤمنان علی(علیه السلام)، به روشنی ملاک های برتری یک فرد و به دنبال آن یک جامعه را تنها و تنها، عقل محوری و اخلاق مداری برمی شمارند، نه چون عقاید سفیهانه ی دوران جاهلیت که تنها عامل افتخار را در قوم و عشیره ی خویش می دیدند.

دو نفر در نزد امیرمؤمنان علی(علیه السلام)، به یکدیگر فخرفروشی می کردند و (درخصوص نیاکان خود) هر یک به خود می بالید. امام علی(علیه السلام) به آن ها فرمود: «آیا شما به پیکرهای پوسیده و روح های در میان آتش، افتخار می کنید»؟! سپس [به فردی که فخرفروشی می کرد] فرمود:«

ص: 219


1- . نهج البلاغه، خطبه 221

اگر دارای عقل باشی، دارای خلق وخوی انسانی خواهی بود و اگر دارای تقوی و پرهیزکاری باشی، صاحب کرامت و بزرگواری هستی و اگر عقل و تقوی نداشته باشی، بدان که الاغ بهتر از تو است و تو بر هیچ کس امتیازی نداری».(1)

* بلند همتی نه استخوان های کهنه

چنانکه می دانیم، مهم ترین عاملی که در جاهلیت، اعراب به آن مباهات می کردند و آن را سبب افتخار و برتری خود بر دیگران می دانستند، انتساب به پدران و اجداد قومی و قبیله ای خود بود.

لذا امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)، با پوچ و بی ارزش دانستن این افکار و عقاید و با درهم کوبیدن این ساختار فکری غالب در بین اعراب، سعی می نمودند بر اساس اندیشه های نوین خویش، به جای افتخار به استخوان های پوسیده ی اجداد، همت های بلند و حرکت ساز و تمدن آفرین را عامل برتری و افتخار، معرفی و جایگزین نمایند.

«شرف و بلندی مرتبه، به همت های بلند است نه به استخوان های کهنه شده (اجداد و انساب گذشتگانتان)» (2)

* تمایلات نسبی یا وظیفه گرایی

امام علی(علیه السلام)، در عمل نشان می دهند که نسبت خویشاوندی و ریشه ی قومی، هرگز مانع اجرای مسئولیت ها نیست.

«در تاریخ صدر اسلام، آمده است که در جنگ بدر پس از آنکه سپاه اسلام و کفار به مقابله پرداختند و مسلمانان پیروز شدند، عده ای از بنی هاشم و قریشیان به اسارت مسلمانان در آمدند؛ ازجمله عقیل، برادر امام علی(علیه السلام) به دست مسلمانان اسیر شد. در اینحین، امام علی(علیه السلام) در هنگام عبور از کنار اسیران، عقیل برادر خود را دیدند؛ ولی به او اعتنایی نکردند.

ص: 220


1- . وسائل الشیعه، ج 11، ص 335؛1001 پرسش و پاسخ از امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)، ص 345
2- . شرح غررالحکم، ج 2، ص 506

عقیل نیز بانگ برداشت که ای علی تو مرا دیدی؛ اما به عمد روی از من برگرداندی. [چراکه حضرت تمایزی بین او و دیگر اسرا قائل نبودند] پس از آن، حضرت علی(علیه السلام) به سوی پیامبر(صلی الله علیه و آله) رفتند تا از ایشان کسب تکلیف نمایند و گفتند: ای رسول خدا، درباره ی ابویزید (عقیل) که دستانش را با بند به گردنش بسته اند، چه دستوری می دهید؟ پیامبر(علیه السلام) فرمودند: او را به سوی ما آورید...». (1)

* اجرای فرمان یا نسب گرایی

جدیت و قاطعیت در اجرای فرامین و مأموریت ها با رعایت اصل تساوی و تبعیض ناپذیری در برابر خویشاوندان و افراد دیگر

هیبره بن وهب و پسر عموی او، پس از فتح مکه و فرمان عفو عمومی پیامبر(صلی الله علیه و آله) برای همه ی اهالی مکه، ازجمله ی کسانی بودند که شامل این عفو و این فرمان نشده و پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمودند: «آن ها را بگیرید حتی اگر در زیر چادر کعبه پناه برده باشند». هیبره، شوهر خواهر امام علی(علیه السلام)، به نام ام هانی بود. هیبره زمانی که این فرمان پیامبر(صلی الله علیه و آله) را شنید، به همراه پسرعمویش فرار کردند.

«امام علی(علیه السلام) نیز پس از شنیدن فرمان پیامبر(صلی الله علیه و آله) مبنی بر دستگیری این دو نفر، بلافاصله و بدون در نظر گرفتن نسبت خویشاوندی، شروع به جستجو و تعقیب آن ها نمودند و آن ها را یافتند. آن دو به خانه ی ام هانی، خواهر حضرت علی(علیه السلام) فرار کردند.

امام علی(علیه السلام)، درحالی که شمشیر در دست داشتند، به دنبال آن دو نفر به در خانه خواهر خود رسیدند. ام هانی که هشت سال بود برادرش را ندیده بود، در برابر ایشان ایستاد و گفت: از این دو نفر چه می خواهی؟... امام(علیه السلام) فرمودند: «رسولخدا(صلی الله علیه و آله) فرمان دستگیری آن دو را صادر کرده اند؛ بنابراین، به ناچار باید فرمان پیامبر(صلی الله علیه و آله) را در مورد این دو نفر اجرا کنم.

پس از این واقعه، ام هانی [که جدیت امام(علیه السلام) را در اجرای این مأموریت دید] به نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمد و برای آن دو نفر از ایشان درخواست پناهندگی و امان کرد؛ و پیامبر(صلی الله علیه و آله)

ص: 221


1- . بحارالانوار، ج 41، ص 10

بنابراین درخواست، به آن ها امان دادند و آنگاه امام علی(علیه السلام) نیز بنا به فرمان رسول خدا(صلی الله علیه و آله)، دست از ایشان برداشتند».(1)

** یک مقایسه ی ساده

روایت زیر را با دو روایت پیش، مقایسه نمایید.

در دوره ی خلافت عثمان، مردمی که از اعمال و رفتارهای ولید، فرماندار کوفه و برادر ناتنی عثمان به تنگ آمده و از دادرسی عثمان نیز ناامید بودند، به عنوان شکایت از دستگاه حاکمه، به امام علی(علیه السلام) رجوع کردند و ایشان با تأکید بر اجرای بی قیدوشرط حدود، به عثمان نسبت به هرگونه اعمال تبعیض برای نزدیکانش، هشدار می دهند.

«در تاریخ آمده است هنگامی که ولید فرماندار کوفه [و برادر ناتنی عثمان]، شراب نوشید و نماز صبح را چهار رکعت خواند، عده ای از کوفیان به عنوان شکایت و شهادت دادن به مدینه نزد عثمان آمدند و او... بر گواهان خشم گرفت و به ایشان تغیر کرد و فرمان زدن آن ها را داد.

آنان به حضور علی(علیه السلام) رفتند و شکایت بردند و گفتند که از عثمان چه بر سر آنان آمده است. امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) همان دم برخاست و به خانه ی عثمان رفت. چون چشم عثمان بر او افتاد، پرسید: چه شده است ای پسر ابوطالب؟! مگر حادثه ای رخ داده است؟ حضرت فرمود: آری حادثه ای بزرگ. پرسید: چه حادثه ای؟ فرمود: اجرای حدود [الهی] معطل مانده و گواهان مضروب شده اند.[عثمان که شدت غضب امام(علیه السلام) را دید] گفت: عقیده ی تو چیست؟ امام(علیه السلام) فرمود: چنین صلاح می بینم که این برادرت را از حکومت کوفه عزل کنی و او را فراخوانی و حد بر او جاری سازی. عثمان گفت: باشد، در این باره می اندیشم».(2)

ص: 222


1- . شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 10، ص 78؛ سیره الائمه الاثنی عشر، ج 1، ص 124
2- . نبرد جمل، شیخ مفید، ص 170

* اینجا نسب گرایی جایی ندارد!

امیرمؤمنان علی(علیه السلام)، در برخورد با مختل کنندگان امنیت جامعه، کوچک ترین نرمشی را روا نمی داشتند و در این رابطه، حتی با فرماندهان و سربازان خویش نیز با نهایت جدیت و قاطعیت برخورد می کردند. در روایت زیر، می بینیم که امام(علیه السلام) به دلیل نرمش یکی از فرماندهان خود در مقابل افراد هم قبیله اش که جزء غارتگران شامی بودند، او را توبیخ و تنبیه نموده و به همگان می آموزند که این قبیل رفتارهای کهنه و جاهلانه، در حکومت قانونمند علوی جایی ندارد.

«ازجمله کسانی که از سوی معاویه، دستور غارت و کشتار مردم بی دفاع را دریافت کرد، عبدالله بن مسعد فزاری بود. معاویه به او دستور داد [در قلمرو حکومتی امام(علیه السلام) به شکل غارتگری] تمام صدقات و زکوات مردم را جمع آوری نموده و هر کس از پرداخت زکات خودداری کرد، به قتل برساند! و همه روزه کار خود را گزارش دهد.

ابن مسعد، از شام به جانب تیماء حرکت کرد و در این مسیر، صدقات و زکوات بسیاری جمع آوری کرد و کسانی را که از دادن زکات خودداری می نمودند، به قتل می رساند و در بین راه، گروه زیادی از مردم فزاره هم به او پیوستند و در یاری او در آمدند.

او خود را به مکه و مدینه رساند؛ اما وقتی این خبر ناگوار به امیرمؤمنان علی(علیه السلام) رسید، بلافاصله مسیب بن نجبه فزاری را با دو هزار نیرو به تعقیب آن ها فرستاد تا هرچه زودتر جلوی پیشروی و غارتگری ابن مسعده را بگیرد.مسیب بن نجبه، با سرعت تمام خود را به تیماء رسانید و با نیروهای عبدالله بن مسعده روبه رو شدند و تا زوال خورشید، جنگ شدیدی بین دو گروه رخ داد که عده ی زیادی از شامیان به هلاکت رسیدند و عبدالله بن مسعده به دست خود مسیب بن نجبه چند جراحت برداشت؛ اما مسیب او را نکشت و اجازه داد فرار کند [چون هر دو از قبیله ی فزاره بودند].

وقتی مسیب بن نجبه، خدمت حضرت علی(علیه السلام) رسید، نتیجه ی کار را گزارش کرد. حضرت، رفتار وی با عبدالله بن مسعده و سپاهیانش را که از غارتگران و دشمنان اسلام بودند،

ص: 223

ملامت کرد و چند روزی او را به نزد خویش راه نداد؛ بعد وی را توبیخ و حتی بعضی گفته اند او را به حبس انداخت؛ ولی با شفاعت بزرگان کوفه آزاد شد».(1)

* مجازات سخت برای نیروی ویژه

از نظر امام علی(علیه السلام)، هرگز نباید ملاحظات قومی و قبیله ای مانعی بر سر اجرای قوانین و حدود قرار گیرد و چنانچه شخصی با هر مقام و موقعیتی اقدام به چنین عملی نماید، بی شک مستحق مجازات است.

«امام علی(علیه السلام) دستور دادند متهمی به نام لبید بن عطارد را دستگیر کنند. در بین راه که او را خدمت حضرت(علیه السلام) می بردند، نعیم بن دجاجه که از شرطه الخمیس (نیروهای ویژه امام(علیه السلام)) بود، هنگامی که دید هم شهری او را دستگیر کرده می برند، ناگهان مانع بردن او شد و دست متهم را از دست مأموران رها کرد.

زمانی که این خبر به امام علی(علیه السلام) رسید و ایشان دریافتند که نعیم تنها به دلیل هم شهری بودن با لبید بن عطارد مانع دستگیری آن متهم شده، دستور دادند نعیم را بیاورند و او را سخت تازیانه بزنند [و این با وجودی است که نعیم خود دارای موقعیت و از نیروهای ویژه ی امام(علیه السلام) بود]».(2)

سیاسی، قضایی، بین المللی

* عدم مصونیت مقامات حکومتی

**زندانی کردن استاندار

انضباط و قاطعیت در حیطه ی مدیریت کلان جامعه، تضمین کننده ی حقوق مردم

«یزید بن حجیه تمیمی، امام علی(علیه السلام) در شهر ری بود که با خیانت به اموال مردم، برای خویش، اموال و غنایم فراوانی ذخیره کرد. وقتی گزارش خیانت او به حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) رسید، ایشان او را عزل و در شهر ری [یعنی همان شهر] زندانی

ص: 224


1- . انساب الاشراف، ص 350، ش 521
2- . تهذیب الاحکام، ج 10، ص 87

کردند. زندانی شدن یک ، تأثیر زیادی بر مردم [در اعتماد به حکومت] داشت و زندانبان او شخصی به نام «سعد» بود». (1)

** کارگزار خائن و سنگین ترین مجازات

«اگر یکی از کارگزارانت به خیانت و نادرستی آلوده شد و خبرهای بازرسانت به خیانت او متفق بود به گواهی همان خبرها اکتفا کن و پس از آن باید او را کیفر بدنی بدهی و او را به کردار زشتش مجازات کنی و بی مقدار و خوارش گردانی و داغ خیانت بر او بزنی و ننگ تهمت و بدنامی را [چون طوق] به گردنش آویزی [تا عبرت دیگران شود]».(2)

** مصونیت یا مجازات سنگین تر

ابن هرمه، یکی از این نیروهای اطلاعاتی امام(علیه السلام) در بازار اهواز بود که اسیر نفس شد و از بازاریان رشوه گرفت. وقتی خبر این واقعه به حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) رسید، ایشان علاوه بر عزل او، بدین سبب که او امنیت مالی و معیشتی مردم بی گناه را به مخاطره انداخته بود، مجازاتی سنگین برای او در نظر گرفته و نحوه ی مجازات او را به حاکم اهواز چنین نوشتند:«او را زندانی کنند، موهای سرش را بتراشند و روزهای جمعه، سی وپنج تازیانه بر او بزنند و او را در شهر بگردانند. هرکس شکایتی از او دارد، رسیدگی کرده و [خسارات مردم را] از اموال ابن هرمه بپردازند؛ و چون زندانیان را به بیرون زندان برای گردش و هواخوری می برند، او را نبرند و جز به هنگام نماز، زنجیر از پاهای او درنیاورند».(3)

بدین گونه، حضرت در برابر خیانت به حقوق مردمی که به جز رهبر جامعه در برابر فساد و تبانی مسئولین، پناه دیگری ندارند، چنین شدت عمل نشان داده تا عبرت دیگران گردد.

ص: 225


1- . امام علی(علیه السلام)، ج 5، ص 278
2- . نهج البللاغه، نامه 53
3- . مستدرک الوسائل، ج 3، ص 207

** این کجا و آن کجا؟

روایت فوق از نحوه ی برخورد امام علی(علیه السلام) را از یک سو و رفتار عثمان را از سوی دیگر با مأمور متخلف در بازار، مقایسه کنید.

«عثمان، حارث بن حَکم [خویشاوند خود] را سرپرست بازار قرار داد. او چارپایان را با لگامشان می خرید و آن ها را با اجحاف می فروخت؛ و از مغازه داران، باج می گرفت و کارهای زشتی می کرد. با عثمان گفتگو شد که بازار را از دست او بیرون بیاورد؛ اما او این کار را نکرد».(1)

** مسئولیت یا مصونیت!

در مطلب زیر، شاهدیم که ابن ابی الحدید، عالم سنی مذهب، در بیان تاریخ، دست به یک شیطنت می زند و ادعا می کند که دست اندازی به بیت المال، تنها اختصاص به دوران خلفا و به ویژه دوره ی عثمان نداشته و در حکومت امام علی(علیه السلام) نیز چنین اتفاقاتی رخ می داده است و به این شکل می خواهد برای کاستن از گناه خلفا، این هنجارشکنی ها را عمومی دانسته و به حکومت حضرت نیز تعمیم دهد؛ ولیکن در پاسخ به ایشان باید عرض شود که آری مقام و ثروت فریبنده است و فساد در هر حکومتی می تواند رخ دهد؛ اما مهم واکنش رهبر جامعه در برابر کارگزاران خاطی و خائن است و اینکه آیا رهبر جامعه، آن ها را بهشدیدترین شکل توبیخ می کند و یا آن ها را در بلعیدن اموال عمومی به حال خود رها می نماید و یا حتی با آن ها همراه می شود؟! بنگرید.

ابن ابی الحدید:

«غارت بیت المال، اختصاص به حاکمان منصوب به عثمان نداشت؛ بلکه آنانی که در سایه ی تظاهر به حمایت از علی(علیه السلام) نیز به قدرت رسیده بودند بعد از مدتی دست به چنین اقداماتی زدند؛ به عنوان نمونه، امام علی(علیه السلام) حاکمیت منطقه ی اهواز، فارس، کرمان و... را

ص: 226


1- . أنساب الأشراف: 160:6.

به عبدالله بن عباس سپرده بود. او نیز زیاد بن ابیه را برای منطقه ی کرمان و فارس نصب کرد و بعد از مدتی زیاد بن ابیه بیت المال را غارت و به شام پناهنده شد». [1]

*****

دو نوع واکنش در برابر غارت بیت المال

1- واکنش امام علی(علیه السلام):

«به خداوند عزوجل سوگندی راستین که اگر به من خبر رسد که در ثروت مسلمانان خیانت کرده ای، کم یا بیش، چنان بر تو سخت می گیرم که تو را تهیدست و درمانده ی هزینه ی عیال و خوار و پریشان حال کند!». [2]

2- واکنش عثمان:

«عثمان و خویشاوندان پدری او از بنی امیه به پا خاستند و همراه او بیت المال را خوردند و بر باد دادند؛ چونان شتر گرسنه ای که به جان گیاه بهاری بیفتد؛ و او آن قدر اسراف کرد که ریسمان بافته ی او باز شد و اعمال او مردم را برانگیخت». [3] (1)

* ویژه خواری ممنوع

هشدار امام علی(علیه السلام) به مالک اشتر درخصوص نهی هرگونه برترجویی و سوءاستفاده از موقعیت سیاسی«ای مالک! بر حذر باش از اینکه در آنچه همه ی افراد [جامعه] در آن یکسان شریک اند، برای خود حق ویژه ای قائل شوی؛ چراکه به زودی محاکمه و بازخواست خواهی شد و همه چیز از تو بازگرفته می شود».(2)

* ثبات رویه معیار سلامت و صلاحیت

امام علی(علیه السلام)، در کلام زیر و در بیان سبب شناسی و بررسی علل و ریشه های خودبرتربینی و تکبر ورزیدن هر فرد نسبت به دیگران، سه عامل را در این آفت رفتاری دخیل

ص: 227


1- . شرح ابن ابی الحدید، ج 15، ص 139[1]؛ نهج البلاغه، خطبه 3[2]؛ نهج البلاغه، نامه 20[3]
2- . شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 17، ص 113؛ نهج البلاغه، نامه 53

می دانند؛ که دو عامل از سه عامل شکل گیری این ناهنجاری رفتاری، به سبب رسیدن فرد به پست و مقام و یا دستیابی او به یک موقعیت سیاسی است.

لذا بدیهی است که این بیان امام (علیه السلام)، خود به تنهایی نشان دهنده ی اثر و نقش بسزایی است که تحول موقعیت افراد از نظر سیاسی و اجتماعی در بروز چنین سوءرفتاری دارد و لذا حضرت با اعلام هشدار، در این باب چنین می فرمایند:

«انسان در سه مورد دگرگون می شود [خود را برتر از دیگران می بیند]: اول، نزدیکی به حکمرانان. دوم، رسیدن به مقام و سوم، رهایی از تنگ دستی؛ و هر کس در این سه مورد دگرگون نشود، دارای خردی استوار و اخلاقی درست است».(1)

* چگونه می توان باور کرد؟

هنگامی که در متن این ماده، سخن از تبعیض و مزایای ویژه برای افراد برخوردار از موقعیت سیاسی به میان می آید، شاید باور مطلبی که در ادمه می آید، برای مخاطب دشوار باشد؛ و آن اینکه چگونه می توان باور نمود که رهبر یک جامعه در حالی که اختیار ثروت انبوه بیت المال و ثروت کلیه ی بلاد اسلامی در اختیار ایشان است و امکان هرگونه بهرمندی از آن ها را دارد، در این شرایط نه از باب سوء استفاده، بلکه حتی به عنوان حقوق قانونی و عرفی یک کارگزار حکومتی نیز بهره ای از بیت المال برای خود قرار ندهد؛ تا آنجا که این رهبر بی مانند،برای تهیه ی یک پیراهن مجبور شود شمشیر خویش را به فروش گذارد. به راستی که باور و پذیرش این شیوه ی حکومت داری در دنیای پرنیرنگ و فریب عصر حاضر دشوار است.

عبد اللَّه بن عباس [ابن عباس] نقل می کند هنگامی که از بصره بازگشتم و اموال [بیت المال] را آوردم، وارد کوفه شدم، امیرمؤمنان(علیه السلام) را در بازار، ایستاده دیدم که فریاد می کرد: «ای مردم! از این پس، هر که را مشاهده کنم که اسبله ماهی، ماهی در آب مرده و مارماهی می فروشد، با این تازیانه او را ادب می کنم».

ابن عباس گوید: بر آن حضرت سلام کردم و او پاسخم را داد و سپس فرمود: «ای ابن عباس! مال ها چه شد؟».

ص: 228


1- . غررالحکم، 21303؛ عیون الحکم و المواعظ: 65: 1670

گفتم: این جاست، ای امیرمؤمنان! و آن را نزد او بردم. مرا نزدیک خود گرفت و به من خوش آمد گفت.

آن گاه، جارچی نزد علی(علیه السلام) آمد [و از ایشان دستور گرفت] که شمشیر ایشان را به هفت درهم برای فروش، گذارده و به مردم اعلام دارد؛ آنگاه علی(علیه السلام) به من فرمود: «اگر در بیت المال مسلمانان، به اندازه بهای چوب مسواک اراک بهره ای داشتم، آن را نمی فروختم».

شمشیر را فروخت و پیراهنی برای خود به چهار درهم خرید و دو درهم را صدقه داد و با یک درهم، سه روز مرا میهمان کرد.(1)

* عزل قاضی با کمترین لغزش

در این حکومت، مسئولین باید مواظب کوچک ترین خطای خود باشند تا از پست خود معزول نشوند و حساسیت کار به حدی است که گویی فرد مسئول، بر طنابی به نازکی مو در حال حرکت است و هر لغزش او باعث سقوط او می شود.

از نگاه امام علی(علیه السلام)، احراز منصب قضایی هرگز نباید سبب سوءاستفاده و برتری جویی چنین افرادی نسبت به مردم گردد و به حدی ایشان بر این امر تأکید دارند کهحتی احترام به شخصیت و رعایت حریم طرفین دعوا از جانب قاضی را از خود امر قضاوت و عدالت در این خصوص نیز اولی تر و با اهمیت تر می دانند. در روایت زیر، می بینیم که ایشان حتی از جزئی ترین رفتارها در این رابطه نیز که شاید به نظر دیگران ناچیز و بی اهمیت باشد، چشم پوشی نمی کنند.

ابوالأسود دوئلی، از یاران مخلص و دوستان صمیمی امیرمؤمنان علی(علیه السلام) و در علم و فضائل اخلاقی دارای مرتبه ای بلند بود؛ به گونه ای که حضرت علی(علیه السلام) در دوران خلافتشان، او را قاضی منطقه ای قرار دادند؛ ولی پس از مدتی کوتاه، ایشان او را از مقام قضاوت عزل کردند.

ابوالأسود به نزد حضرت علی(علیه السلام) آمد و پرسید: «چرا مرا از مقام قضاوت عزل کردید؟ آیا از من خیانت و انحرافی دیده اید»؟! امیرمؤمنان علی(علیه السلام) در پاسخ او فرمودند: «نه در تو

ص: 229


1- . مکارم الأخلاق: 740:249:1.

خیانتی ندیدم؛ ولی [به من خبر رسیده] هنگام قضاوت، صدای تو بلندتر از صدای دو نفری است که برای قضاوت به حضور تو آمده اند. آری، تنها به این جهت تو را از مقام قضاوت عزل کردم».(1)

*****

روایت زیر را با روایت فوق مقایسه کنید.

«از مجاهد نقل شده چون عمر وارد شام شد و دید که مرد مسلمانی مردی از اهل ذمه [یعنی یهود و نصاری که در زیر لوای اسلام با شرایط خود در امان هستند] را کشته است پس عازم شد که او را قصاص کند. پس زید بن ثابت به عمر گفت: آیا به خاطر بنده ای می خواهی برادرت را قصاص کنی؟ پس عمر [از قصاص و اجرای حکم الهی منصرف شد] و دیه برای آن قتل قرار داد».(2)

مصداق ها در تاریخ خلفا

* موقعیت اجتماعی و حق السکوت

دادن باج و حق السکوت از بیت المال مسلمین به ابوسفیان، فرد با نفوذ و قدرتمند بنی امیه، تنها به سبب احساس خطر از موقعیت او و ترس از به خطر افتادن کرسی خلافت

پس از آنکه حق مسلم امیرمؤمنان علی(علیه السلام) در امر خلافت پایمال شد و اهالی سقیفه برای ابوبکر از مردم بیعت گرفتند، ابوسفیان، مرد قدرتمند بنی امیه و نفر اول مشرکین قبل از اسلام که در این مدت خارج از شهر بود، به مدینه بازگشت. وقتی به شهر آمد، خبر به قدرت رسیدن ابوبکر را به او گفتند و او از این امر ابراز نارضایتی کرد؛ چراکه ابوبکر از قبیله های بی نام ونشان بود و ابوسفیان نمی خواست خود را تحت سلطه ی چنین فردی ببیند؛ لذا با تهدید گفت:

ص: 230


1- . اخلاق امام علی(علیه السلام)، ج 3، ص 128؛ معالم القربه، ص 203
2- . ترجمه الغدیر، ج 11، ص 265

«تاراج و خروشی می بینم و می شنوم [به خلافت رسیدن ابوبکر] که چیزی جز خون آن را خاموش نمی کند! راوی گوید: عمر با ابوبکر در این باره سخن گفت و به او گفت: ابوسفیان آمده است و ما از شر او در امان نیستیم؛ لذا آنچه اموال [از بیت المال مسلمانان] که در دست ابوسفیان بود، به خودش واگذار کردند و او دیگر آن سخن را نگفت و راضی شد».(1)

حال چگونه می شود با اموال بیت المال، هزینه ی حق السکوت ابوسفیان را پرداخت کرد؟! باید آن ها که می دانند، پاسخ دهند.

* ملت ها قربانی تفکر نژادپرستی

«عمر، توصیه می کرد عرب ها در سرزمین های فتح شده خصوصیات نژادی خود را از غیرعرب ها حفظ کنند و با هم نیامیزند و همچنین دستور داد در شبه جزیره ی عربستان غیر از عرب های مسلمان شده، ملیت دیگری باقی نماند».(2)

*****«عمر، دیوان و دفتری بر اساس نژاد و نسب افراد قرار داد و در این دیوان، سپاهی عرب بر سپاهی عجم، عرب قحطان بر عرب عدنان، عرب مضر بر عرب ربیعه، قریش بر غیرقریش و بنی هاشم بر بنی امیه، تقدم داشتند و حقوق گروه اول، بیش از حقوق گروه دوم بود». (3)

* تعصبات قومی و غصب حکومت

ابوبکر (جوهری) می گوید: «ابوزید از هارون بن عمر با اسنادی که آن را به ابن عباس می رساند برای من نقل کرد که مردم در شب جابیه از اطراف عمر پراکنده شدند و هر کس با دوست خود حرکت می کرد. من همان شب ضمن راه با عمر برخوردم و با او به گفتگو پرداختم.

ص: 231


1- . شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، خطبه 26
2- . علوم الحدیث و مصطلحة، صبحی الصالح، ص30؛ تاریخ العرب قبل از اسلام، دکتر جواد علی، ج 6، ص 161 چ بغداد
3- . تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 106؛ کامل، ابن اثیر، ج 2، ص 168؛ فروع ولایت ص 263

عمر گفت: ای ابن عباس، نخستین کس که شما [خاندان پیامبر(صلی الله علیه و آله)] را از حکومت بازداشت ابوبکر بود و قوم شما [قریش] خوش نمی داشتند که برای خاندان شما نبوت و خلافت با هم جمع شود، گفتم: ای امیرالمومنین، سبب آن چیست؟ مگر خیر به آنان نمی رسید؟ گفت: چرا، ولی اگر آنان شما را به خلافت برمی گزیدند بر فخر و شرف شما نسبت به ایشان افزوده می شد».(1)

* نکاح قومیتی یا خون بهای مسلمین

اشعث بن قیس، از افراد شرور و بدنام و همچنین از بزرگان قبیله ی بزرگ کندی به شمار می رفت. وی ابتدا اسلام آورد و در زمان ابوبکر، مرتد شد و از اسلام خارج گشت و به مبارزه و جنگ با مسلمانان پرداخت. سرانجام، به دست مسلمانان اسیر گشت. به طور حتم، حکم شرع درخصوص فردی که مرتد گشته و هم اینکه در ارتداد خون مسلمانان را ریخته و محارب به شمار می آید، اعدام است؛ ولیکن وقتی او را به پیش ابوبکر آوردند، نه تنها با اعمال تبعیض، او را از مجازات مبری می کند، بلکه خواهر خود را هم به ازدواج او درمی آورد و می پذیرد که اشعث، قوانین اسلام را ملعبه و بازیچه ی خود گرداند.«ابوبکر به او گفت: تو خود می دانی چه کردی؟ اکنون به گمان خودت با تو چه رفتاری خواهم داشت؟ اشعث پاسخ داد: با من نیکوئی می نمایی، بندهای آهنین را از من باز می کنی و خواهرت را به همسری من در می آوری؛ چراکه من برگشتم و اسلام آوردم (از روی مصلحت و برای نجات جان خود). ابوبکر گفت: من نیز چنان کردم. پس ام فروه، خواهرش را به همسری او در آورد».

در این زمان، یکی از حاضران به نام اصبغ ابن حرمله، از سر خشمی که به خاطر این تبعیض در او به وجود آمد، اشعاری خطاب به ابوبکر سرود که فرازهایی از آن در ادامه می آید:

«یکی از کندیان را آوردی که روی از کیش ما بگردانید و پیمان شکنی را به بالاترین جای آن رسانید که بیرون شدن از آئین باشد و

ص: 232


1- . شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج1، ص363

پاداش پیمان شکنی اش آن بود که او را زنده بداری و دستمزد او این بود که دوشیزه ای را به همسری او درآوری. اگر تو [به جهت وصلت خواهرت با قبیله کندی] در پی سرافرازی بودی، آیا در میان تیره خودت هیچ کس دیگری نبود که خواهرت را به او بدهی؟ اگر او را پس از آنکه به نزد تو می آوردند، می کشتی، البته برای خواهرت نامی نیکو فراهم می آوردی و اندوخته ای شایسته می نهادی».(1)

* ثمره افکار نژادپرستانه

معاویه، حاکم منصوب از جانب عمر بر منطقه ی شام و بنیان گذار حکومت بنی امیه، سال ها بعد در زمان به دست گیری قدرت به عنوان خلیفه، درس هایی را که از خلیفه ی دوم در تحقیر و دشمنی نسبت به غیرعرب ها (عجم ها) گرفته بود، در نامه ای به برادرش اینگونه فاش می کند.

«عجمهایی که در بین عرب آمده اند و نیز عجمهای تازه مسلمان را در نظر داشته باش و با ایشان به روش عمر بن خطاب رفتار کن که خواری و ذلتشان در آن است. عرب با زنانشانازدواج نماید ولی زنان خود را به ازدواج آنان در نیاورند. عرب از آنان ارث ببرند ولی آنان از عرب ارث نبرند، و در عطا و روزیهای آنان کوتاهی کن.

هیچ یک از عجم در نماز بر عربها امام جماعت نباشند، و احدی از ایشان در نماز با حضور عرب در صف اول نایستند. احدی از آن ها را بر سر حدی از سرحدات یا شهری از شهرها به ولایت مگذار. قضاوت بین مسلمانان و نیز احکامشان را احدی از عجم بر عهده نگیرد. و نیز کسی از آن ها حکم و فتوا ندهد. در جنگها جلو انداخته شوند تا راه را همواره کنند و درختها را قطع کنند...».(2)

ص: 233


1- . ترجمه الغدیر، ج 14، ص 10؛ داستان های نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ص 261
2- . بحار الانوار، ج 8 قدیم، ص 287؛ الغدیر: ج 6 ص 187؛ اسرار آل محمد علیهم السلام، سلیم بن قیس هلالی، ص409؛ ترجمه فارسی نامه معاویه از متن عربی آن و به نقل از ناسخ التواریخ، مورخ الدوله سپهر، جلد 6، صفحات 86 تا 96؛ کتاب حسن بن علی، جواد فاضل در مجموعه دو جلدی تاریخ چهارده معصوم او نیز به چاپ رسیده است.

* فروختن همسایه!

روایت زیر، به نوع نگاه عمر به اقوام کم نام ونشان به عنوان خلیفه اشاره دارد؛ که اعراب، بر اساس این نوع نگرش زمامداران خویش، این اقوام را فرومایه و در حکم زیردستان خود به شمار می آورده اند؛ تا آنجا که به این اقوام در حکم سرمایه و کالا می نگریسته اند. به واقع، این نهایت تحقیری است که یک انسان می تواند بر انسان دیگر تحمیل کند.

«در عیون ابن قتیبه آمده است که در زمان خلافت مأمون یک نفر از اهل دربار با مردی پیشه ور نزاع کرد، درباری طرف خود را کتک زد، مضروب فریاد برآورد: واعمراه. ماجرا به مأمون گزارش شد، مأمون مضروب را احضار نموده از او پرسید؛ اهل کجا هستی؟

گفت: اهل فامیه. مأمون گفت: [نظر عمر را در مورد اهل فامیه می دانی؟] عمر درباره اهل فامیه گفته:

«ان عمر بن الخطاب کان یقول: من کان جاره نبطیا و احتاج الی ثمنه فلبیعه».

«هرگاه کسی محتاج شود و همسایه ای نبطی داشته باشد می تواند همسایه اش را بفروشد و نیاز خود را برطرف سازد».اینک اگر تو در آرزوی سیره و روش عمر هستی این است حکم عمر درباره شما، و آنگاه [به سبب دلجویی از او] دستور داد هزار درهم به او بدهند».(1)

همچنین در نقل تاریخی دیگری آمده:

فضل بن شاذان در ایضاح از اسد بن قاضی نقل کرده که عمر گفت: «اگر کسی بدهکار باشد و نتواند قرضش را اداء نماید و همسایه ای از اهل عراق داشته باشد، [می تواند] همسایه اش را بفروشد و قرضش را ادا کند».(2)

نکته: در اینجا منظور از اهل عراق، منطقه ای وسیع حوالی شهر مدائن، پایتخت پادشاهان ساسانی است که اکنون در نزدیکی بغداد قرار دارد و علت بیان این دستور از سوی عمر، آن

ص: 234


1- . عیون الاخبار، دینوری، ج 3، ص 330؛ منهاج نهج البلاغه (به زبان اردو)، تألیف سید سبط حسن الهندی، چ لکنهو، ص17.
2- . ایضاح، فضل بن شاذان، ص 485

بوده که ساکنان این منطقه را غالباً بومیان ایرانی و غیرعرب تشکیل می داده اند و اعراب در حکومت عمر بن خطاب، بر اساس چنین سیاست های نژادگرایانه و در نقطه ی مقابل قوانین اسلام، کمترین جایگاهی را برای مردمان این مناطق قایل نبوده اند.

* خلیفه ی مسلمین و شراب خواری؟!

چگونه می توان دیگران را به احکام فراخواند، در حالی که فردی که خود را خلیفه و فرد اول حکومت اسلامی می خواند، خود آشکارا اصول و احکام را زیر پا می گذارد؟

«عمر می گفت [غذا در] شکم های ما هضم نمی شود، مگر با تیزی شراب تند و او بود که شراب تند را یک نفس می نوشید و عمر بن میمون گوید که من حاضر شدم نزد عمر در زمانی که مجروح شد و شراب تیزی برای او آوردند، نوشید. [1]

آری تیزی و تندی شراب او به حدی بود که اگر دیگری از آن می نوشید، هر آینه مست و بی خود می شد و بر آن اقامه حد می گشت؛ ولی آن شراب بر خلیفه اثری نداشت؛ به دلیل اعتیاد شدید او و یا اینکه اثر آن را کم می کرد و آن وقت می نوشید. شعبی گوید یک نفر اعرابی از پیاله و جام عمر آشامید. پس از فرط مستی بی هوش شد و عمر او را حد زد». [2](1)

*خشونت علیه زنان

«عمر نسبت به زنان خشونت بیشتری داشت، زنان از او زیاد می ترسیدند. در فوت ابوبکر زنان خانواده اش می گریستند و عمر مرتب منع می کرد، اما زنان همچنان به ناله و فریاد ادامه می دادند، عاقبت عمر «ام فروه» خواهر ابوبکر را از میان زنان بیرون کشید و تازیانه ای بر او نواخت زنان پس از این ماجرا [فرار کرده و] متفرق گشتند».(2)

* تبعیض قبیله ای

«عثمان در تمام دوره ی خلافت خود، بنی امیه را بر جان و مال و ناموس مردم مسلط ساخت و این اولین لکه ننگی بود که دامن او را آلوده ساخت».(3)

ص: 235


1- . طب، ج 6، ص 156[1]؛ العقد الفرید، ج 3، ص 416 [2]
2- . شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 1 ص 181
3- . شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 1، ص 197-198

مصداق ها در دوران معاصر

* نژاد

جان ام. هابسون:

«ارتباط سیاهی با بردگی، اعتقادی است که در طی چندین قرن کاملاً در درون ذهن غربی ها جای گرفت؛ هرچند که اعتقاد به «فرومایگی و پستی» نژاد سیاه، پیش از این هم وجود داشته است. جالب و در عین حال مسخره اینکه پایان یافتن تجارت برده، تا حدی موجب ظهور نژادپرستی در سطوح علمی شد». [1]

متخصصان آلمانی در حال تحقیق برای ثبت مختصات ظاهری نژاد برتر

«اصطلاح «بقای اصلح» که از سوی اسپنسر مطرح شد، اهمیت خاصی در مشروعیت بخشی به سخنان غربی ها درخصوص برتری نژاد سفید داشت. تقسیم بندی نژادی،

ص: 236

توجیهی در جهت استیلای اروپایی ها بر دیگران شمرده می شد و [این تفکر] در شدیدترین شکل آن، منجر به نابودی نژادهای پست تر و در بهترین حالت، تبعیض نژادی را [در دوره ی کنونی] موجه جلوه می داد». [2] (1)

*****

مالکوم ایکس:

«آری، در آمریکا بذر نژادپرستی آنچنان عمیق در میان سفیدها ریشه کرده و اعتقاد به «برتری» چنان عمیق در میانشان نفوذ کرده است که ناخودآگاه جنبه ی ملیت به خود گرفته است».(2)

*****

«در ارتش آمریکا، تبعیض نژادی اعمال می شد و سربازان بر اساس نژاد تفکیک می شدند. حتی بانک های جمع آوری خون، خون گرفته شده از سفیدپوستان را مجزا از خونی که سیاه پوستان اهدا کرده بودند، نگه می داشتند. پزشک سیاه پوستی به نام چارلز درو که دستگاه

ص: 237


1- . ریشه های شرقی تمدن غربی، جان ام. هابسون، ترجمه عبدا... فرهی، ص 286[1]؛ alexa*der Falco*bridge cited i* James walvi*, Black Ivory, pp. 49- 50, a*d pp. 38-58. همان، ص 401 [2]
2- . مالکوم ایکس، الکس هیلی، ص 667

بانک خون را ابداع کرده بود، در مرحله ای که خواست به این تبعیض نژادی پایان دهد، اخراج شد».(1)

*****

گراهام لیچ، وضعیت سیاه پوستان آفریقای جنوبی را که تا سال 1991 تحت حکومت سفیدپوستان بودند، چنین بیان می کند:

«حیرت آور است که یک ارگان کامل حکومتی، مسئول تعیین گروه نژادی هر یک از شهروندان کشور است؛ اما بدون این امر، تمامی نظام فرومی پاشد؛ چرا که طبقه بندی نژادی فرد، عامل تعیین کننده ی تقریباً همه ی جوانب زندگی روزمره او است.

باید در فرم های اداره ی پست، گواهی های ازدواج، فرم های ورود به بیمارستان، فرم های سرشماری وارد شود؛ و معلوم می کند که شخص کجا می تواند زندگی و شنا کند، با کداماتوبوس مسافرت کند و کجا می تواند دستشویی رود. [و خلاصه] از گهواره تا گور با همه آفریقاییان جنوبی همراه است».(2)

اختصاص قسمت عقب اتوبوس برای سیاه پوستان

ص: 238


1- . رؤیای آمریکایی، پروفسور هاوارد زین، ترجمه ی فاطمه شفیعی سروستانی، ص 272
2- . آفریقای جنوبی؛ راه دشوار آزادی، گراهام لیچ، ص 149

* رنگ

«کارل لینایوس، در کتاب خود به نام «نظام طبیعت»، نژاد بشر را از لحاظ برتری به چهار دسته طبقه بندی نمود: سفید، زرد، قرمز و سیاه [که بر این اساس، سفیدها بالاترین بخش این طبقه بندی بودند]... و بالأخره چون سیاهان یک درجه بالاتر از اورانگ اوتان های بی دم [نوعی شامپانزه] بودند،... چنین نتیجه گرفت که سیاه پوستان در انتها و قعر تمدن بشری، درست در بالای اورانگ اوتان ها جای می گیرند».(1)

طبقه بندی انسان ها بر اساس شکل ظاهری و برتری نژادی

* مذهب

««مرکز نظارت بر امور نژادپرستی و بیگانه ستیزی در اروپا» در گزارش های خود خاطرنشان می سازد که «اسلام ستیزی» به مثابه نوعی نژادپرستی علیه مسلمانان است: اسلام ستیزی باعث گردیده خصومت نژادپرستانه علیه کسانی که از خاورمیانه، کشورهای عربی و آسیای جنوبی به اروپا آمده اند، قوت گیرد و این خصومت، تحت تأثیر تعصبات نژادی و بیگانه ستیزی رشد و توسعه یابد».(2)

*****

ص: 239


1- . ریشه های شرقی تمدن غربی، جان ام. هابسون، ترجمه عبدا... فرهی، ص 393
2- . هولوکاست و اسلام ستیزی، دفتر انتشارات اسلامی، ص 88 http://i*house. Lau.edu.lb/bima/paper/ottavia. Pdf.

«جنجال بر سر حجاب اسلامی، نخستین بار در سال 1998 در آلمان مطرح شد و آن هنگامی بود که دختری به نام «فرشته لودین» که اصلیت افغانی داشت و در سال 1995 تابعیت آلمان را کسب کرده بود، به دادگاه شکایت برد که به دلیل داشتن حجاب اسلامی، از تدریس در مدرسه محروم و منع شده است.

براساس رأی دادگاه، شکایت او مردود اعلام شد و درخواست های مکرر او برای تجدیدنظر در رأی دادگاه نیز رد شد؛ تا اینکه نهایتاً دادگاه فدرال در ژوئیه ی 2002 رأی نهایی را صادر کرد؛ بنابراین و به موجب قوانین آلمان [که هدف آن حجاب زنان مسلمان بود]،کارمندان دولت باید هنگام انجام وظیفه ی خود هیچ گونه نمادی را که حاکی از مذهب باشد، حمل نکنند.

بدین ترتیب، می توان این گونه تصور کرد که قانون [ضد] حجاب در واقع فشاری نامشروع بر زنان مسلمان است تا آنان را وادار نمایند تا میان آلمانی بودن یا مسلمان بودن، یکی را انتخاب کنند».(1)

*****

«تحقیقات «دانشگاه لستر»، نشان داد که پس از حوادث 11 سپتامبر، بدرفتاری با مسلمانان افزایش یافته است. این تحقیقات، مورد تأیید «مرکز اروپایی نظارت بر نژادپرستی و بیگانه ستیزی» نیز قرار گرفت. با این حال، وزارت امور خارجه ی آمریکا [با نادیده گرفتن

ص: 240


1- . اسلام گرایی در غرب پس از 11 سپتامبر 2001، داوود کیانی، ص 184

این مسئله] بر رشد «یهودستیزی» متمرکز شده و نخستین گزارش خود را درباره ی «یهودستیزی جهانی» منتشر نمود».(1)

تظاهرات زنان مسلمانان فرانسه علیه تبعیض و اسلام ستیزی

*****

«به درخواست حزب «لیگانورد» ایتالیا برای بسیج عمومی به منظور مخالفت با افتتاح یک مسجد در شهر «لودی» در لمباردی(اکتبر 2000) اقدام گردید. حزب «لیگانورد» مأموریت خود را مبارزه با مهاجرین و حفظ هویت محلی می داند؛ به همین دلیل، اسلام و مسلمانان که مهاجمین به هویت ایتالیایی تلقی می شوند، یکی از اهداف آن ها به شمار می روند».(2)

*****

ص: 241


1- . هولوکاست و اسلام ستیزی، دفتر انتشارات اسلامی، ص 177 Muhammd ahsa*, “Past- 9/11 Islamophobia: Promoti*g I*terfith Harmo*y a*d Global Peace”, IPRI Jour*al (Islamabad Qolicy Research, 5/1, 2005). 1-26.
2- . هولوکاست و اسلام ستیزی، دفتر انتشارات اسلامی، ص 105 Muslimsa*d the state i* Britai*, Fra*cea*d Germa*y, ed. joels. Fetzer a*d J. Christopher Soper (Cambridge Studies i* Social Theory, Religio* a*d Politics, Cambridge: Cup, 2005). Ha*s kü*G, “a *EW Paradigm of i*ter*atio*al relatio*s a*d the fu*ctio* of religio*s’. Future Islam, (Sept. /oct. 2004):

«به درستی محرومیت های اجتماعی و اقتصادی که مسلمانان بریتانیایی تجربه می کنند، همراه احساس بیگانگی و بی اختیاری، به وضوح مشهود و مستند است. در میان مسلمانان، کمترین تعداد از افراد در موقعیت های حرفه ای مشغول به کار هستند و در گروه های مدیریتی، از کمترین نمایندگان اقلیت های مذهبی ساکن در انگلستان برخوردار هستند. مسلمانان،بیشترین گروه وابسته به «مسکن تأمین اجتماعی» هستند و بیش از هر گروه دیگری، از نظر اقتصادی در حاشیه قرار دارند».(1)

* جنسیت

پروفسور هاوارد زین وضعیت زنان را در غرب در چند دهه ی پیش چنین تشریح می کند:

«زنان، مقابله با محدودیت هایی را که از طرف جامعه بر آن ها تحمیل می شد، آغاز کردند. آن ها حق رأی و حق مالکیت نداشتند. اگر کار می کردند، حقوق آن ها از حقوق مردان بسیار کمتر بود. این در حالی بود که هر دو، یک کار را انجام می دادند».(2)

** سقف شیشه ای

روزنامه ی سان دی تلگراف، در 7 مارس 1993، از اصطلاح «سقف شیشه ای» استفاده کرده و بیان می کند که سقف شیشه ای درواقع سدی نامرئی برای پیشرفت و بالا رفتن زندگی کاری زنان است.

باربارا نوکس نیز در این خصوص می گوید: «اگرچه من ارشدترین زن در تبلیغاتم؛ اما هنوز یک معاون هستم».

باربارا میلز، اولین زن دادستان می گوید: «اگرچه من فارغ التحصیل دانشگاه آکسفورد و عضو افتخاری دانشگاه هستم؛ اما نمی توانم عضو رسمی دانشگاه آکسفورد و عضو کمبریج باشم. چرا؟ زیرا من یک زن هستم».(3)

ص: 242


1- . اسلام گرایی در غرب پس از 11 سپتامبر 2001، داوود کیانی، ص 218
2- . رؤیای آمریکایی، پروفسور هاوارد زین، ترجمه فاطمه شفیعی سروستانی، ص 109
3- . زنان و تبعیض، کیت فیگر، ص 75

* ثروت

طبقه بندی جالب افراد جامعه تنها براساس ثروت، در نظریه افلاطون:

«باید افراد جامعه را برحسب مقدار ثروت به چهار طبقه تقسیم کرد و به نام طبقه ی نخستین، طبقه ی دوم، طبقه ی سوم و طبقه ی چهارم یا هر نام دیگری که سزاوار باشد، خواند.هر فرد ممکن است همواره در طبقه ای بماند یا به سبب از دست دادن یا به دست آوردن ثروت، به طبقه ی دیگر انتقال یابد».(1)

*****

معترضین جنبش اعتراضی موسوم به "تسخیر وال استریت" در آمریکا، می گویند که آن 99 درصدی از جامعه هستند که دیگر حاضر نیستند قربانی حرص و طمع و فساد یک درصد باقیمانده ی جامعه شوند. در صفحه ی آغازین وب سایت این گروه، متن زیر به چشم می خورد:

«ما 99 درصدی هستیم که از خانه های خود بیرون رانده شده ایم. ما سخت کار می کنیم؛ البته اگر بتوانیم کاری پیدا کنیم. درحالی که یک درصد دیگر، از همه چیز برخوردار است، ما از هیچ چیز برخوردار نیستیم. ما 99 درصد جامعه هستیم».

جنبش ضد سرمایه داری موسوم به 99 درصد در آمریکا

پاتریک برونر، دانشجوی 23 ساله ی عضو جنبش "تسخیر وال استریت" می گوید: «ما به سرعت شاهد از بین رفتن حقوق مدنی خود هستیم. اکثر خبرگزاری ها نه تنها توجهی به

ص: 243


1- . قوانین، افلاطون، ص 163

اتفاقاتی که این روزها در نیویورک در حال وقوع است، نمی کنند؛ بلکه این تجمعات اعتراضی را به باد تمسخر و استهزاء می گیرند».

زن جوانی که به عضویت گروه 99 درصد درآمده نیز می گوید: «من دارای مدرک کارشناسی ارشد هستم؛ اما مجبورم برای تأمین هزینه ی زندگی خود و خانواده ام معلمی کنم.همسرم، به علت ابتلا به یک بیماری مزمن، شغلش را از دست داده است. ما از آلودگی محیط زیست رنج می بریم. ما ساعات طولانی را برای مقدار اندکی دستمزد کار می کنیم؛ بدون بهره مندی از حقوق خدمات درمانی قانونی خود».(1)

*****

«دومینیک موئز»، کارشناس مسائل سیاسی، درباره ی جنبش «جلیقه زردها» می گوید: «طبقه ی کارگر و متوسط جامعه در فرانسه، احساس سرخوردگی می کنند و به خشم آمده اند؛ تا جایی که روزبه روز امیدشان را به آینده از دست می دهند. آن ها رئیس جمهور فرانسه را رئیس جمهور ثروتمندان می خوانند.

خیابان شانره لیزه پاریس صحنه درگیری ها علیه نظام سرمایه داری،2019

اینک تظاهرات «جلیقه زردها» دامنه ی گسترده تری به خود گرفته و تجلی اعتراض و خشم مردمی است که طی سال های اخیر بیشترین فشارهای اقتصادی را بر خود لمس کرده و اکنون معترض سرمایه داری و خواهان برقراری عدالت در همه ی ابعاد، ازجمله عدالت اقتصادی هستند».(2)

ص: 244


1- . https://www.bulta**ews.com/fa/*ews/61746
2- .http://parstoday.com/fa/europe-i154896

فصل سوم: ماده 3

اشاره

هر فردی حق زندگی، آزادی و امنیت شخصی دارد.

کلید واژه ها:

حق زندگی، آزادی، امنیت شخصی

حق زندگی

* مقدمه

داشتن «حق زندگی»، به طور بدیهی از حقوق هر انسان است؛ ولیکن باید توجه داشت که این عبارت، یک مفهوم عام است؛ بدین معنا که باید مفهوم آن دقیقاً تبیین شود و به عنوان مثال، هیچ گاه منظور از حق زندگی، تنها نفس کشیدن و زنده ماندن نیست و این مفهوم، مسلماً به یک مجموعه از شرایط خوب و ایده آل اشاره دارد که بتواند برای فرد یک زندگی همراه با آسایش و آرامش را به ارمغان آورد؛ چه آنکه در بسیاری از شرایط، فشارها و تنگناهای جامعه، چنان عرصه را بر افراد تنگ می نماید که در آن افراد اگرچه به ظاهر زنده اند و زندگی می کنند؛ ولیکن در هر لحظه، آرزوی مرگ و رها شدن از این شرایط را دارند.

پس در این ماده، عبارت «حق زندگی»، به تنهایی نه کافی است و نه گویا؛ و بی شک، زندگی توأم با آرامش و آسایش هدف می باشد؛ که در این خصوص، ما معتقدیم امام علی(علیه السلام) وظیفه ی فراهم آوردن شرایط زندگی با چنین خصوصیاتی را هم به عهده ی حکومت ها و هم به عهده ی مردم می دانند و به عبارت دیگر، حضرت آن را دارای دو بعد «فردی» و «اجتماعی» می دانند. بدین صورت که در بعد فردی، این خود فرد است که می تواند با کسب یک نظام فکری، اعتقادی و اخلاقی صحیح، آسایش و آرامش را در زندگی برای

ص: 245

خودرقم زده و فراهم نماید؛ و در مرحله ی دوم، در بعد اجتماعی، این حکومت ها و جوامع هستند که موظف اند به عنوان جریان مکمل، با تأمین نمودن امکانات و بستر لازم به جهت تأمین حقوق اجتماعی افراد، نیمه ی دوم این زندگی مطلوب را برای انسان تدارک دیده و زمینه سازی نمایند.

لذا در این بخش، سعی می شود طبق مقدمه ی فوق و دیدگاه امام علی(علیه السلام) در این خصوص، به این مطلب در دو قسمت پرداخته شود و شرایط تحقق یک زندگی ایده آل، از جنبه ی «اجتماعی» و «فردی» مورد بررسی قرار گیرد.

* بعد اجتماعی

** متعهد به حقوق مردم

ایلیا پاولویچ پطروشفسکی، مورخ و خاورشناس روس و استاد دانشگاه لنینگراد، در باب ادای حقوق مردم و فراهم کردن شرایط و امکانات مطلوب زندگی در ابعاد مادی و معنوی برای همه ی افراد جامعه از سوی امیرمؤمنان علی(علیه السلام)، در کلامی کوتاه و گویا چنین عنوان می کند:

«علی(علیه السلام) از خود خشنود نمی بود مگر وقتی که حق جامعه و مردم را ادا کرده باشد؛ یعنی نماز را برای مردم به پا داشته باشد و با رفتار و گفتار مردم را تعلیم داده و شبانگاه شام فقیران را داده باشد و محتاجان را از سؤال بی نیاز کرده باشد».(1)

** تأمین حقوق انسانی مخالفان

امیرمؤمنان(علیه السلام)، نه تنها حقوق مالی مخالفان را رعایت و تضمین می نمایند، بلکه حتی حاضر نمی شوند آبروی این افراد -حتی به دلیل طرح مستقیم حوائج و نیازهایشان در برابر ایشان- ریخته شود و از این جهت، دچار سرشکستگی گردند؛ بر این اساس، نه تنها رعایت حق حیات و زندگی آن ها مورد توجه حضرت بوده، بلکه بالاتر از آن، حیات شخصیتی و حیثیتی و

ص: 246


1- . صوت العداله، ص 1210

غرور اجتماعی مخالفان نیز از سوی ایشان مورد توجه و احترام بوده و به راستی باید گفت که آیا روزگار، رفتاری انسانی تر از این با دشمن را به خود دیده است؟

حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام)، خطاب به خوارج که علناً با ایشان دشمنی می کردند، فرمودند: «تا وقتی با ما هستید، از حقوق بیت المال شما را محروم نمی کنم. هرکس از شما به من نیازی دارد، آن را در نامه ای بنویسد و در آن صندوق بیندازد تا آبروی شما را از خواری خواهش حفظ کنم».(1)

** حق زندگی در سایه امنیت

«زندگی در سایه ی ترس و نگرانی گوارا نیست».(2)

*****

امام علی(علیه السلام)، رسالت و وظیفه خود در قبال مردم را مبارزه با گروه های هنجارشکنی می دانند که هر یک به گونه ای مستقیم یا غیرمستقیم، حق زندگی نمودن در آرامش را از مردم سلب کرده اند.

«هان! بدانید که خداوند مرا مأمور کرد به پیکار با پیمان شکنان و سرکشان و فسادبرانگیزان...».(3)

** حق زندگی و برپایی عدالت

امام علی(علیه السلام)، در کلامی بسیار کوتاه ولی با معنایی بسیار بلند، عدالت را همان زندگی بیان می کنند؛ به این مفهوم که عدالت، اساسی ترین نقش را در تأمین حقوق انسان دارد؛ حقوقی که به او به عنوان انسان، حیات انسانی می بخشد؛ از این روی، بر اساس دیدگاه آن حضرت، برقراری عدالت در جامعه به حدی دارای اهمیت است که بودن آن به معنای زندگی و فقدان آن با مرگ و نیستی آن جامعه برابری می کند؛ و به عبارت دیگر، عدالت درواقع حکم

ص: 247


1- . معالم الاسلام،393،1؛ مناقب امیرالمؤمنین، 341،2
2- . الکافی 1: 31 ح 30.
3- . غررالحکم، باب جهاد، ح 3

روح را در کالبد جامعه دارد که اگر نباشد، بی شک مرگ و نیستی برای آن جامعه امری حتمی خواهد بود.

«عدالت، زندگی است».(1)

*****

«همانا زمامدار... برپادارنده ی عدالت در جامعه و عامل جلوگیری از فساد و گناه در میان مردم است».(2)

*****

امام علی(علیه السلام) و اراده و عزم راسخ در مسیر برپایی عدالت به منظور ایجاد شرایط مطلوب زندگی برای مردم

«آماده شوید برای حرکت به سوی شامیان که آنان از حق روی گردانده اند و آن را نمی بینند و به ستمگری روی آورده و حاضر به پذیرفتن عدالت نیستند و از راه راست منحرف گردیده اند».(3)

** حق حیات و تقابل دیدگاه ها

«حق حیات» یا «حق زندگی»، ازجمله ی حقوقی است که شاید در نگاه اول از حقوق ابتدایی و سهل الوصول به نظر آید که در هر جامعه ای برای هر فردی با حداقل امکانات فراهم بوده و در عین حال، مخالف و متعارضی نیز نداشته باشد؛ چراکه حق زندگی افراد، فارغ از بار منفی یا مثبت آن، به سبب خنثی بودن آن برای دیگران شاید بدون مانع و ممکن و در هر شرایطی محقق به نظر برسد؛ ولیکن باید گفت این حق، به سبب تفکر عده ای از افراد و نوع نگرش آنان به دنیا و نوع بشر، همیشه چنین سهل الوصول و برآورده نیست.

دیدگاهی را در نظر بگیرید که به دنیا و نوع بشر، به شکل جنگلی می نگرد که در آن قانون «تنازع بقا» حاکم است و در آن باید یا بکشد یا کشته شود یا شکار کند یا شکار شود؛ و

ص: 248


1- . شرح غررالحکم، ج 1، ص 64
2- . شرح غررالحکم و دررالکلم، ج 2، ص 602
3- . نهج البلاغه، خطبه 125

یا همانند نگاه گرگ به میش که گرگ حیات خود را در مرگ میش می بیند؛ و این را برای خود یک قانون می داند.

لذا اکنون می بینیم با ارائه ی چنین نگاهی، دیگر حق حیات، حقی سهل الوصول و محقق برای همه ی انسان ها به نظر نمی رسد؛ چراکه در دنیایی که عده ای بر سر کسب منافع خود چنین نگاهی را مبنای افکار و اعمال خود دانسته و گرگ صفتانه هم نوعان خود را در حکم میشی برای دریدن و خوردن می بینند، باید اذعان نمود که حق حیات با تهدید های عمده ای مواجه است.

با این اوصاف، شاید مخاطب با خود بگوید در دنیای متمدن کنونی، چنین نگاه بدوی و حیوانی، مطرود و متروک بوده و در این زمان طرح آن اساساً موضوعیت ندارد؛ ولیکن در پاسخ باید گفت که ای کاش چنین بود؛ اما متأسفانه باید بیان نماییم که این طرز تفکر هولناک، نگاه رایج و حتی سنتی بسیاری از دولت های استعمارگر به ممالک فقیر و تحت استعمار از گذشته تا به حال بوده است؛ تا آنجا که تاریخ، به کرات گواه است که این دولت ها علاوه بر غارت منابع ارزشمند این کشورها به نفع خود، حتی در مواردی با مصادره ی غلات و خوراک مردم این کشورها برای نیروهای خود، باعث قحطی و مرگ میلیون ها انسان بی گناه شده اند که قحطی دهشتناک سال 1943 بنگال که از سوی نیروهای انگلیسی بر این کشور تحمیل شد و باعث مرگ میلیون ها انسان گردید، تنها یک نمونه از ثمرات و مصادیق تاریخی چنین نگاه گرگ صفتانه ی رایج در عرصه ی معادلات جهانی است.

از سوی دیگر، در درون ساختار جوامع و حکومت ها و در میان اصحاب قدرت، به گونه ای دیگر از الگوی فکری، مشابه تفکر غیرانسانی فوق می رسیم که در آن افراد، گروه ها و احزاب برای کسب قدرت، درگیر «جنگ قدرت» می شوند و عطش و جنون کسب قدرت در این جنگ، گاه تا به آنجا می رسد که دیگر نه تنها طرف مقابل و طرز تفکر او را غیرقابل تحمل می سازد، بلکه دیگر حتی حضور رقیب را در عرصه ی قدرت و رقابت برنتابیده و به سادگی اقدام به ترور و حذف رقیب می نمایند.

هدف از بیان مطالب فوق در بحث تحقق «حق زندگی» از میان حقوق بشر، روشنگری به منظور آشکار ساختن حقیقت جاری دنیای امروز و بیان فضای خشن و هولناک افکاری

ص: 249

دانست که اینک بر جامعه ی بشری حاکم است؛ افکار و اعمالی که برای سرپوش نهادن بر زشتی و خباثت آن ها، با پرده ای زیبا، آراسته و فریبنده از شعار های بشردوستانه آن را پوشانده اند تا پلیدی واقعیت را کتمان نمایند؛ ولیکن سخن اینجاست که این افراد با چنین ظاهرسازی هایی تنها خود را فریب داده و روشنی حقیقت همیشه پنهان نمی ماند.

ازسوی دیگر، بنا بر مبحث جاری در باب سلوک علوی و مقایسه ی آن با چنین نگاه های تأسف باری، باید بیان نمود که چگونه دیدگاهی که در آن انسان ها، با هر رأی و نظری دارای حرمت بوده و مالکیت، تفکر، سبک زندگی و رأی و نظرات سیاسی و اجتماعی افراد دارای ارزش و احترام است و تفکر ارزشمند و والایی که شأن و جایگاه موافق و مخالف قدرت حاکم، به طور یکسان در آن محفوظ و محترم می باشد را می توان با نوع نگاه «گرگ صفتانه» و یا «جنگ قدرت» که بدان ها اشاره شد، در مقام مقایسه قرار داد.

به راستی که باید اقرار و اذعان نمود مابین تفکر و سلوک علوی و چنین دیدگاه هایی، نه تنها ماهیتاً وجه اشتراکی برای چنین مقایسه ای وجود ندارد، بلکه میان آن ها فرسنگ ها فاصله است.

در ادامه، به مواردی شگفت از رعایت حقوق انسان ها با افکار گوناگون و همچنین احترام به حق حیات یا همان حق زندگی گروه های متعارض با حکومت علوی به عنوان شاهد بحث اشاره می شود.

*** دشمن و حق حیات

زیباترین و جوانمردانه ترین پاسخ به رفتار غیرانسانی و فرومایگی دشمن

در جنگ صفین، وقتی لشکریان معاویه به آب دست یافتند، سپاهیان حضرت (علیه السلام) را از آب منع کردند. بعد از آنکه امیرالمؤمنین (علیه السلام) آب را از تصرف لشکر معاویه درآوردند و آن ها را به صحرایی بی آب راندند، اصحاب آن حضرت گفتند: «شما هم آب را از آنان منع فرما تا از تشنگی هلاک شوند». حضرت فرمودند: «قسم به خدا آنچه معاویه و اطرافیانش کردند،

ص: 250

من نمی کنم و شمشیر [و مبارزه ی جوانمردانه] مرا از این کارکفایت می کند». آنگاه دستور دادند یک راهی به سوی آب باز کنند تا لشکر معاویه بتوانند آب بردارند.(1)

*** مخالفان سیاسی و حق حیات

امام علی(علیه السلام)، درخصوص تبیین خط مشی آزاداندیشانه حکومت خویش در برابر مخالفان سیاسی و فعالیت های عنادآمیز آنان در جامعه، خطاب به افراد خود، می فرمایند:

«مادام که آنان خونی نریخته اند یا مالی را غصب نکرده اند، آنان را به حال خود گذارید».(2)

*** منافقان و حق حیات

با بررسی تاریخ، درمی یابیم که در جامعه ی تحت رهبری امام علی(علیه السلام)، همیشه افراد منافق و دشمنان پنهان نیز همچون مخالفان، در کمال امنیت و آرامش از حقوق برابر و حق زندگی همانند موافقان برخوردار بوده اند و به هیچ عنوان به دلیل رأی مخالف و یا نظرات متفاوت، محدودیتی شامل حال آن ها نبوده و به این جهت، کسی متعرض آنان نمی شده است؛ و حتی عدم همراهی و شرکت در جنگ به عنوان یک وظیفه ی عمومی نیز برای این دشمنان و مخالفان، اجباری نبوده و تهدیدی را متوجه آن ها نمی کرده است؛ هرچند که شرکت در جنگ در هر حکومتی برای مردمی که حقوق و مواجب بگیر آن حکومت بوده اند، از الزامات محسوب می شده است. با این همه، می بینیم که در حکومت علوی که بر مبنای قانون و آزادی پی ریزی شده است، تنها خط قرمز، برپایی آشوب و برهم زدن آرامش و امنیت عمومی مردم می باشد. تنها در این حالت است که برخورد و شدت عمل حکومت علیه خاطیان و دشمنان حکومت را الزام آور می سازد. به روایت زیر، به عنوان شاهد این مطلب توجه نمایید.

«قبیله ی غثی و باهله، در کوفه بودند و با امام علی(علیه السلام) و حکومت ایشان ناسازگاری نشان می دادند. امام(علیه السلام)، در مکالمه ای به آنان فرمودند: «ای طائفه ی باهله! خدا گواه است که شما مرا دشمن خود می دارید».

ص: 251


1- . وقعه ی صفین، نصر بن مزاحم، ص 162
2- . شرح نهج البلاغه ج 2، 310؛ بحارالانوار 33: 3420: 587

این دو طایفه از شرکت در جنگ صفین نیز خودداری کردند؛ و پس از آن، در کوفه به فتنه انگیزی مشغول شدند؛ از این رو، امام(علیه السلام) سهمیه ی بیت المال آنان را پرداخت کردند، سپس به آنان سه روز مهلت دادند تا [به منظور جلوگیری از اعمال اخلال گرانه] از کوفه خارج شوند و در منطقه ی دیلم سکونت گزینند».(1)

*** اسیر و حق حیات

تأکید بر حق حیات اسیران

«اسیر را نکشید؛ چون او در دست شما گرفتار است و قدرت دفاع از خود را ندارد».(2)

*****

در اکثر نبردها و جنگ های طول تاریخ، بر اساس اسناد و شواهد موجود، می بینیم که به طور معمول هیچ حقوق تعریف شده ای برای اسیران نبوده است؛ و همچنین گذشته از حقوق، باید گفت در اکثر مواقع در شرایط جنگی، حتی طرفین زیر بار تأمین هزینه های سنگین نگهداری و خوراک اسیران نمی رفته اند و بدین سبب، اغلب آن ها پس از شکنجه، محکوم به مرگ بوده اند.

پیرو همین روال و قاعده ی عمومی، می بینیم در جنگ صفین نیز عمروعاص به معاویه توصیه می کند که اسرای سپاه امام علی(علیه السلام) را بکشد؛ ولی در مقابل، طبق همین سند، امام علی(علیه السلام) در دو مرحله، ابتدا در نامه ای برای اسیران حق زندگی قائل شده و طرح تبادل آن ها را در حین جنگ به دشمن پیشنهاد می دهند و در مرحله ی بعد پس از جریان حکمیت و برقراری آتش بس و صلح نیز مابقی اسرای دشمن را به صورت یک جانبه رها می سازند؛ و این چنین به حق حیات و حقوق آن ها احترام می گذارند.

قبل از حکمیت:

«... ای معاویه، اسیرانی که از ما در دست توست، آزاد کن تا اسیران تو را آزاد کنیم. سعد، از دوستان من، حامل نامه ای به سوی توست. معاویه چون نامه حضرت(علیه السلام) را خواند،

ص: 252


1- . الغارات، ابواسحاق ثقفی، ج 1، ص 119
2- . مروج الذهب، ص 771

هر کس از اصحاب امیرمؤمنان(علیه السلام) را که در زندان داشت، آزاد کرد و امام(علیه السلام) نیز با شنیدن خبر آزادی یارانشان، افراد معاویه را رها کردند». [1]

بعد از حکمیت:

«پس از ماجرای حکمیت، امام علی(علیه السلام) کلیه اسیران دشمن را به طور یک جانبه آزاد کردند؛ این در حالی بود که پیش از آزادسازی اسیران شامی، عمروعاص اصرار می ورزید که معاویه، اسیران سپاه امام علی(علیه السلام) را اعدام کند. وقتی معاویه کار بزرگوارانه ی امیرمؤمنان(علیه السلام) را دید، سخت به خود لرزید و به عمروعاص گفت: اگر ما اسیران را می کشتیم، در میان دوست و دشمن رسوا می شدیم». [2](1)

*** قاتل و حق حیات

قائل شدن حق آزادی و حیات، حتی برای قاتل خویش

«زمانی که محمدبن ابوبکر گروهی از اشراف مصر را به خدمت حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرستاد، عبدالرحمن بن ملجم در میان ایشان بود. نامه ای که اسامی ایشان در آن نوشته شده بود نیز در دست او بود. چون حضرت نامه را گرفت و نام ها را خواند، به نام آن ملعون که رسید، فرمود: تویی عبدالرحمن؟ گفت: بلی.

حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: لعنت خدا بر عبدالرحمن باشد. آن ملعون گفت: یا امیرالمؤمنین(علیه السلام)، من تو را دوست دارم. حضرت فرمود: دروغ می گویی. به خدا سوگند که مرا دوست نمی داری. پس او سه مرتبه قسم خورد بر دوستی آن حضرت و حضرت سه مرتبه سوگند یاد کرد که مرا دوست نمی داری...چون آن ملعون پشت کرد [و رفت]، حضرت فرمود: اگر کسی خواهد که نظر کند به قاتل من، نظر کند به این مرد. بعضی از حاضران گفتند: یا امیرالمؤمنین(علیه السلام) چرا او را

ص: 253


1- . نهج البلاغه، نامه 55 [1]؛ واقعه ی صفین، ص 518[2]

نمی کشید؟ حضرت فرمودند: بسیار عجیب است! می گویید که من کسی را بکشم که هنوز من را نکشته است».(1)

* بعد فردی

مؤلفه های داشتن روانی آرام و درونی سرشار از لذت برای ایجاد یک زندگی مطلوب

** اعتقادات

«زندگی، جز به دین داری نیست و مرگ، جز با از دست دادن یقین نیست». [1]

*****

زندگی همراه با آسایش، هرگز منافاتی با دین و اعتقادات ندارد

«ای بندگان خدا، بدانید که تقواپیشگان هم از این دنیای زودگذر و هم از آخرت که می آید، بهره گرفتند... در بهترین خانه ها زندگی کردند و از بهترین خوردنی ها خوردند. همان لذّتی را که اهل ناز و نعمت از دنیا بردند، نصیبشان شد و از آن کامیاب گردیدند؛ آن سان که جبّاران خودکامه کام گرفتند. سپس با توشه ی کافی و تجارت سودآور، به جهان دیگر رفتند». [2] (2)

** نیت خوب

«انسان، با نیت خوب و اخلاق خوب، به تمام آنچه در جستجوی آن است، از زندگی خوش و امنیت محیط و روزی زیاد، دست می یابد». [1]

«هرکه خوش نیت گردد، پاداشش فراوان می شود، زندگی اش خوش می گردد و دوستی اش [بر دیگران] لازم می شود». [2] (3)

** اخلاق خوش

«هر کس خوش اخلاق باشد، زندگی اش پاکیزه و گوارا می شود».(4)

ص: 254


1- . بصائر الدرجات، ص 88؛ شهادت امام علی(علیه السلام)، ص 265
2- . الإرشاد: 1/296[1]؛ نهج البلاغه، نامه 27 [2]
3- . غررالحکم، ح 10141[1]؛ غررالحکم: 9094 [2]
4- . غررالحکم، ح 8153

** ارزش ها

«زندگی را برای خوردن مخواه؛ بلکه خوردن را برای زندگی [و ارزش های آن] بخواه».(1)

** عقل

«نداشتن عقل به معنای نداشتن خود زندگی است؛ و حیات بدون عقل تنها به زندگی مردگان می ماند».(2)

** دانش

امام علی(علیه السلام) در یک کلام، ثمره ی علم آموزی را به دست آوردن یک زندگی دلپسند و شیرین می دانند.

«کسب علم کنید تا برای شما زندگی را به ارمغان آورد».(3)

** دوستی های عمیق

«کسی که از دوستانش جدا شده باشد، زندگی [خوشی] ندارد». [1]

«بهترینِ برادران، کسی است که هرگاه او را از دست بدهی، پس از او، زندگی را دوست نداشته باشی». [2] (4)

** قناعت

«خوش ترین زندگی را کسی دارد که خداوند سبحان، قناعت را ارزانی اش دارد و همسری پاک و شایسته نصیبش گرداند». [1]«زیبایی زندگی، در قناعت است». [2] (5)

ص: 255


1- . شرح نهج البلاغه: ج 20، ص 333، ح 824.
2- . الکافی 1: 31 ح 30.
3- . غررالحکم، باب العلم، ح 82
4- . غررالحکم: 10661[1]؛ غررالحکم: 5018[2]
5- . غررالحکم: 3295[1]؛ غررالحکم، ح 2918[2]

آزادی

اشاره

دستیابی به آزادی، بی تردید ازجمله ی خواسته های دیرینه ی انسان و هدف نهایی ستم دیدگان و مبارزان آزدای خواه در طول تاریخ بوده است؛ آنانی که سال ها رنج و مشقت مبارزه و شکنجه ها و سیاهی زندان ها را تحمل کردند، ولی دست از آرمان ها و آزادی خواهی خود نکشیدند؛ آنانی که با رفتار و عمل خود ثابت کردند فطرت انسان، ذلت و زبونی را برنمی تابد و برای اثبات این شعار و رهایی از بار ستم، هر سختی و مرارتی را به جان خریدند، ولی تن به ذلت و زبونی ندادند؛ چراکه خصوصیت آزدای خواهی انسان، ازجمله ی صفاتی است که مرز میان انسان و حیوان را نمایان می کند.

از این روی، در این بخش با بیان گوشه ای از سابقه ی مبارزاتی و مجاهدت های امیرمؤمنان علی(علیه السلام) به عنوان سمبل آزادی خواهی و طرح دیدگاه ها و سیر فکری و نگرش مبارزاتی آن حضرت در این عرصه، می توان علاوه بر آشنایی با این بعد شخصیتی امام(علیه السلام)، این شیوه ی نگرش را به عنوان ناب ترین سلوک مبارزاتی، به صورت سرمشق و الگویی جاودانه برای همه ی آزادی خواهان و مبارزان عالم قرار داده و ارائه نمود.

* یا مرگ یا آزادی

«مرگ با آزادی آری و [زندگی] با خواری نه».(1)

*****

«آیا به جای زندگی با سعادت آخرت، به زندگی موقت دنیا راضی شده اید؟ و به جای عزت و سربلندی، بدبختی و ذلت را برگزیده اید؟».(2)*****

در جنگ صفین، درحالی که معاویه و شامیان رودخانه فرات را بر امام(علیه السلام) و یارانشان بسته بودند و از تشنگی بیم هلاک ایشان می رفت، امیرمؤمنان علی(علیه السلام) در کلامی آتشین،

ص: 256


1- . غررالحکم، باب 94؛ سیاست نامه امام علی(علیه السلام)، ص 622
2- . نهج البلاغه، خطبه 34

خطاب به یاران و سربازان خویش که آماده ی حمله به سپاه معاویه بودند، مرگ در مسیر سرافرازی و عزت نفس را حیات واقعی انسان دانسته و آن را بسیار برتر و والاتر از زندگی با ذلت و زنده ماندن با خفت و ننگ برشمرده و فرمودند:

«لشکریان معاویه، خواهان جنگ با شمایند و شما یا باید در برابر آن ها به ذلت و خواری خود اعتراف کنید و یا اینکه شمشیرهای خود را در جنگ با آنان از خون سیراب سازید تا بتوانید خویشتن را از رودخانه ی فرات سیراب کنید. پس بدانید اگر شکست بخورید و زنده بمانید، زندگی [با خفت و خواری عین] مرگ است و اگر در راه پیروزی کشته شوید، مرگ [در راه آزادی و عزت عین] زندگی است».(1)

*****

«در [این] نبرد، از مرگ در راه حق خرسند باشید زیرا حیات عاریتی را به زندگانی جاویدان بدل خواهید کرد...».(2)

*****

«کجایند آزاد مردانی که در حوادث سخت به ستیز برخیزند؟ و کجایند آن غیور مردانی که به هنگام نزول مشکلات به پاسداری [از عقیده خود] می پردازند؟».(3)

*****«گرامی ترین مرگ کشته شدن [در راه حق] است. سوگند به آنکه جان پسر ابی طالب در دست اوست، جان دادن با هزار ضربت شمشیر بر من آسانتر است از جان دادن بر بستری که [در مسیر غیر حق و] در غیر طاعت خدا باشد».(4)

ص: 257


1- . نهج البلاغه، فیض الاسلام، کلام 51
2- . نهج البلاغه، خطبه 65
3- . نهج البلاغه، خطبه 171
4- . نهج البلاغه، خطبه 122

* مبارزه در راه آزادی

** آزادی خواهی و نبردی جهانی

امام علی(علیه السلام) با درنوردیدن مرزهای جغرافیایی و حتی اعتقادی، هر انسان آزاده ای را موظف می دانند در راه حق طلبی و مبارزه در راه آزادی خواهی و رهایی مردم ستم دیده و در بند عالم، از هر قوم و نژاد و اعتقادی، شتاب کرده و در این مسیر، هر سختی و مرارتی را به جان بخرد.

«برای [احقاق] حق به هر دشواری تن ده؛ هرکجا و هرچه که باشد».(1)

*****

«برای جنگ آماده شوید و برای آن تدارک ببینید که آتش آن شعله ور و دندان هایش تیز شده است؛ و ستمگران در برابر شما لشکر آراسته اند تا نور خدا را خاموش کنند و بر بندگان خدا مسلط شوند...

به خدا سوگند که اگر یکه و تنها با آن ها روبه رو شوم و آن ها سراسر زمین را فراگرفته باشند، باکی به دل راه نمی دهم و از آنان نمی ترسم».(2)

*****

همچنین امام(علیه السلام) در وصف احوالات یاران مجاهد خویش در این نبرد فرمودند:

«آنان به جهاد انگیخته شدند و شیفته آن گشتند... و شمشیرها را از غلاف بیرون کشیدند و اطراف زمین را دسته دسته و صف اندر صف فرا گرفتند. بعضی هلاک شدند و برخی به سلامت ماندند. برای آن ها که زنده مانده بودند شادمان نبودند و [این زنده ماندن راسبب محرومیت از کامیابی ابدی دانسته و] برای آن ها که کشته شده بودند عزاداری نمی کردند تا کسی به آن ها تسلیت گوید [ چراکه آن ها را به هدف رسیده و کامیاب می دانستند]».(3)

*****

ص: 258


1- . نهج البلاغه، نامه 31، ص 910
2- . مستدرک نهج البلاغه، ص 124 -123؛ نهج البلاغه، فیض الاسلام، نامه 62
3- . نهج البلاغه، خطبه 120

«به خدا سوگند، اگر عرب برای جنگ با من پشت به پشت هم داده و یکدیگر را [در باطل] یاری کنند، من هرگز از این نبرد روی بر نگردانم. و اگر فرصت مناسبی به دستم آید، به سوی آنان می شتابم و گردنشان را قطع می کنم».(1)

** آزادی خواهی و نبردی چندوجهی

امام علی(علیه السلام)، در بیان جایگاه و ارزش مبارزه و نبرد مداوم به منظور آزادی و رهایی از پلیدی ها و زشتی ها و لزوم جریان داشتن چنین نگاهی در زندگی هر فرد، به حدی تأکید دارند که پذیرش اصل چنین مبارزه ای در نظام فکری و عملی هر انسان را برابر جوهر حیات او و رمز زندگانی حقیقی هر فرد می دانند.

«گروهی از مردم با دست و زبان و قلب برای مبارزه با منکرات برمی خیزند؛ آن ها تمام خصلت های نیک را به طور کامل در خود جمع کرده اند. گروهی دیگر تنها با زبان و قلب، با منکر مبارزه می کنند؛ این ها به دو خصلت نیک تمسک کرده اند و یکی را از دست داده اند.

گروهی دیگر تنها با قلبشان مبارزه می کنند؛ این گروه بهترین خصلت ها را از این سه ترک گفته و تنها یکی را گرفته اند؛ و گروهی دیگر نه به زبان و نه با دست و نه با قلب نهی از منکر می کنند; اینان مردگانی هستند در میان زندگان».(2)

** مراتب مبارزه حق طلبانه

«خدا را! خدا را! درباره جهاد با اموال و جان ها و زبان های خویش...».(3)

*****مراتب مبارزه از بعد ارزش و جایگاه

«هر کس تجاوزی را بنگرد و شاهد دعوت به منکری باشد و در دل آن را انکار کند خود را از آلودگی سالم نگه داشته است و آن کس که با زبان آن را انکار کند پاداش داده خواهد شد و آن کس که با شمشیر به انکار برخیزد از همه اولی تر و برتر است».(4)

*****

ص: 259


1- . نهج البلاغه، فیض الاسلام، نامه 45
2- . نهج البلاغه، نامه 38
3- . نهج البلاغه، نامه 47
4- . نهج البلاغه، دشتی، حکمت 365

مراتب مبارزه از بعد دشمن شناسی

«آگاه باشید خداوند مرا به جنگ با ستمگران و پیمان شکنان و فسادگران در زمین فرمان داده است. من با پیمان شکنان مبارزه کردم و با انحراف یافتگان جهاد نمودم و آنان را که از دین خارج شدند ذلیل و خوار گردانیدم».(1)

** مبارزه در شعار یا عمل

امام علی(علیه السلام) با نکوهش شعارزدگی و شماتت سخنان مهیج تهی از پشتوانه ی عمل، این رفتار را مقدمه ی عافیت طلبی و مصلحت اندیشی و دور شدن از میدان مبارزه دانسته و آن را آفت روحیه ی مبارزان و موجب رکود و نخوت فکری و اعتقادی آنان برمی شمارند.

«[آنان] چون رعد خروشیدند و چون برق درخشیدند اما کاری از پیش نبردند و سر انجام سست گردیدند ولی ما این گونه نیستیم، تا عمل نکنیم، رعد و برقی نداریم و تا نباریم سیلی جاری نمی سازیم».(2)

*****

«ای مردمی که بدنهایتان جمع و افکار و خواسته های شما پراکنده است! سخنان داغ شما سنگهای سخت را درهم می شکند، ولی اعمال سست شما دشمنانتان را به طمعوامی دارد. در مجالس گویید: چنین و چنان می کنیم اما هنگام جنگ فریاد می زنید: ای جنگ از ما دور شو!».(3)

*****

«در مقام حرف و شعار صدایم از همه آهسته تر بود اما در عمل برتر و پیشتاز بودم...».(4)

*****

ص: 260


1- . نهج البلاغه، فیض الاسلام، خطبه 234
2- . نهج البلاغه، خطبه ی 9
3- . نهج البلاغه، خطبه ی 29
4- .[2] نهج البلاغه، خطبه 37

«به خدا سوگند که رسانیدن پیام ها و انجام دادن وعده ها را دانستم و دریافتم. و حق گفته ها را به جای آوردم».(1)

*****

«...آیا سزاوار است [که در هنگامه مبارزه] تنها شعار دهید و عمل نکنید؟».(2)

*****

«هرگاه در ایام تابستان فرمان جنگ و حرکت به سوی دشمن دادم، گفتید: اندکی ما را مهلت ده تا شدت گرما فرو نشیند و اگر در سرمای زمستان این دستور را به شما دادم، گفتید: اکنون هوا فوق العاده سرد است بگذار سوز سرما آرام گیرد!

همه این بهانه ها برای فرار از سرما و گرما بود! شما که از سرما و گرما (وحشت دارید) و فرار می کنید؛ به خدا سوگند از شمشیر (دشمن) بیشتر فرار خواهید کرد!». (3)

*****

صحنه ای تاریخی از جنگ صفین در جانفشانی مجاهدان راستین در رکاب امام و پیشوای خود و گریه و افسوس مالک اشتر از زنده ماندن پس از شهادت آنان، همگی نشانگر آن است که این مجاهدان، ادعای خود را در عمل نیز ثابت نموده اند.«روزی در صفین ابوهیثم بن تیهان پیش تاخت و رجز خواند و پی در پی حمله کرد و از سپاه شام تعدادی را کشت تا شهید شد. سپس خزیمة بن ثابت معروف به ذوشهادتیین رجز خواند و حمله کرد چند نفر را کشت سپس کشته شد.

پس از او، دو فرزند ابوخالد انصاری یکی به نام خالد و دیگری خلده هر یک رجز می خواندند و پی در پی حمله می کردند، تا این که چهار نفر از لشکر معاویه را هلاک کردند و عاقبت شهید شدند. سپس جندب بن زهر به میدان آمد و جنگ مردانه ای کرد تا شهید شد.

ص: 261


1- . نهج البلاغه، ترجمه سید جعفر شهیدی، انتشارات انقلاب اسلامی، 1370، ص 120.
2- . نهج البلاغه، خطبه ی 29
3- . نهج البلاغه، خطبه ی 27

مالک اشتر با دیدن این شهیدان گریست، امیرالمومنین(علیه السلام) پرسید [ای مالک] سبب گریه تو چیست؟ خداوند تو را هرگز نگریاند. مالک گفت: سبب گریه من آن است که می بینم یارانم به فیض شهادت نایل می شوند، در حالی که من آرزوی شهادت دارم ولی نصیبم نمی شود. امیرالمومنین(علیه السلام) او را نوازش کرد و برایش دعای خیر نمود».(1)

* مبارزی بی مانند در تاریخ

** پیشینه و سابقه مبارزاتی

«آیا کسی از آنان هست که از من کارآزموده تر برای نبرد بوده و [یا] ایستادگی اش در میدان جنگ بیشتر باشد؟ من آنگاه وارد میدان نبرد و جهاد شدم که هنوز به سن بیست سالگی نرسیده بودم و اکنون بر بلندای بام شصت سالگی زندگی و جهاد ایستاده ام».(2)

*****

«من در دروان نوجوانی، بزرگان و شجاعان عرب را به خاک افکندم و پشت پهلوانان قبیله های "ربیعه" و "مضر" را درهم شکستم».(3)

*****«[عجبا! دشمنان شایع کردند که] من جنگ را خوش ندارم؟! راستی شگفت انگیز است! آن وقت که من کودک و جوانی نورس بودم، علاقمند به مبارزه و شهادت بودم! و آیا اکنون که پیری هستم که عمرم تمام شده و مرگم نزدیک گردیده از ترس مرگ، از جنگ کراهت

دارم؟!!».(4)

*****

ص: 262


1- . فتوحات امام علی در پنج سال حکومت، احمد بن محمد ابن اعثم کوفی، دارالهدی، ص 229
2- . نهج البلاغه، خطبه 27
3- . نهج البلاغه، خطبه ی 192
4- . شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 1، ص 13

«آنگاه که همه از ترس سست شده، کنار کشیدند، من قیام کردم و آن هنگام که همه خود را پنهان کردند، من آشکارا به میدان آمدم و آن زمان که همه لب فروبستند، من سخن گفتم و آن وقت که همه باز ایستادند، من با راهنمایی خدا به راه افتادم».(1)

** امام و پیشوای مجاهدان

«من برای واداشتن شما به راه های حق، که در میان جاده های گمرا ه کننده [ناپیدا] بود بپاخاستم در حالی که سرگردان بودید و راهنمایی نداشتید به دنبال رهبر و راهنما بودید اما او را نمی یافتید؛ امروز زبان بسته را به سخن می آورم دور باد رأی کسی که با من [در حق طلبی] مخالفت کند».(2)

*****

«[ای مردم] پس از من با کدام امام به مبارزه [ستمگران] خواهید رفت؟...».(3)

*****

امام(علیه السلام) در هنگام آماده نمودن سپاه فرمودند:

«ای مردم شما را به خدا آیا منتظرید رهبری جز من، با شما [در مبارزه] همراهی کند و راه حق را به شما نشان دهد؟».(4)

*****«بدانید که شما پس از من با خواری و ذلتی گسترده و شمشیری برنده و خودبینی و خودخواهی [و استبدادی] که ستمگران آن را در بین شما رسم کنند، روبرو خواهید شد. در نتیجه اجتماع شما از هم پاشیده و چشمانتان گریان شود، و تنگدستی به خانه هایتان راه یابد، و پس از اندک زمانی آرزو می کنید که مرا ببینید تا [تا در مبارزه علیه ستمگران] یاریم کنید. آن گاه حقیقت سخن مرا خواهید فهمید.» (5)

*****

ص: 263


1- . نهج البلاغه، خطبه 37
2- . نهج البلاغه ، دشتی، خطبه4
3- . نهج البلاغه، خطبه 29
4- . نهج البلاغه، خطبه 182
5- . الفتنة الکبری، ج 2، ص 122

«گویا مشاهده می کنم که [دشمنان] شما را از [حقوق خود] محروم خواهند کرد و شما را به نزد خود راه نمی دهند. آن ها شامیان را راه می دهند؛ ولی شما را طرد می کنند. در آن هنگام که محرومیت ها را دیدید و بدعت ها را مشاهده کردید و شمشیرها بر شما نواخته شد، پشیمان خواهید شد و از اینکه با آن ها جهاد نکردید محزون می گردید؛ ولی در آن هنگام پشیمانی سودی ندارد».(1)

*****

«آنگاه که [ پس از من ستمگران] مردم را به سختی کنار می زنند و جز شمشیر چیزی به آنان نمی دهند و مصیبت در کامشان می ریزند و جز لباس ترس بر آن ها نمی پوشانند، در آن هنگام قریش دوست دارد آنچه در دنیاست بدهد تا یک بار دیگر مرا بنگرد، گر چه لحظه کوتاهی باشد تا با اصرار امری را [در رهبری آنان در راه مبارزه با مستبدان] بپذیرم».(2)

** الگوی مجاهدان حق طلب

«راه رهایی از ظلم و ستمگری [ستمگران] را به شما آموختم...». (3)

*****

توماس کارلیل، فیلسوف انگلیسی نیز در وصف امیرمؤمنان علی(علیه السلام)، ایشان را الگو و سرمشق مبارزان معرفی می کند.«او از شیر شجاع تر بود؛ ولی شجاعتی که با لطف و رأفت و دلسوزی و رقت آمیخته بود که شایسته بود قهرمانان صلیبی در قرون وسطی چنین باشند».(4)

*****

نویسنده مسیحی پولس سلامه، در خصوص این ویژگی بی بدیل آن حضرت به زیبایی در مقدمه ی دیوان خود می نویسد:

ص: 264


1- . الغارات، ص 227
2- . نهج البلاغه، خطبه 93
3- . نهج البلاغه، خطبه 86
4- . الابطال (قهرمانان)، توماس کارلیل، ص 128

«و شخص بزدل و ترسو باید که زندگی علی(علیه السلام) را بخواند تا در دلش غرور و شجاعت ریشه دواند؛ که زمین شجاعتر از علی(علیه السلام) را به خود ندید و آسمان بر سر کسی دلاورتر از او سایه نیفکند.

آری این علی(علیه السلام) است، شهسوار میدانهای نبرد... و پیشاهنگ و پرچمدار جنگها. او تا سرحد مرگ در راه عدالت پیش می رفت و در راه خدا نرمش نشان نمی داد. آری، که خشمگین شدن در راه حق، ویژگی جانهای پاک است که دیدن هر ناراستی و ناروایی آن ها را به درد می آورد...».(1)

*****

سلیمان کتانی نویسنده ی مسیحی نیز آن حضرت را جامع تمام صفات پسندیده و الگویی کامل و شگفت دانسته و می نویسد:

«در ظلمانی ترین شبی که درازترین سیاهی اعصار و روزگاران را در خود نهفته داشت و آکنده از نادانی و ستم و کجروی بود... مردی [در مبارزه با ظلمت ها] پدید آمد که جامع تمام مواهب و مزایا بود، مواهب و مزایایی که انسان توان گنجایش آن ها را نخواهد داشت...». (2)

*****

بارون کارادیفو، دانشمند فرانسوی، ضمن شیفتگی نسبت به شکوه شخصیت و آزادگی روح امیرمؤمنان علی(علیه السلام)، صفات ایشان را بی بدیل و الگویی جذاب برای مجاهدان راه حقیقت توصیف می کند:

«علی(علیه السلام) مولود رویدادها نبود؛ بلکه رویدادها را خود می آفرید. اعمال او مخلوق فکر و عاطفه و مخیله خود او است. او پهلوانی بود که در عین دلیری، دلسوز و رقیق القلب بود. او شهسواری بود که در هنگام رزم آوری، زاهد و از دنیا گذشته بود؛ و به مال و منصب دنیایی اعتنایی نداشت و در راه حقیقت جان خود را فدا کرد».(3)

*****

ص: 265


1- . ملحمة الغدیر، پولس سلامه، ص 12 -9
2- . الامام علی نبراس و متراس، ص78 -77
3- . صوت العداله الانسانیه، ج 1، ص 426

امیرمؤمنان علی(علیه السلام)، با گفتاری حماسی در رد و مذمت ذلت و زبونی، یاران خویش را بر تاختن بر جنایت کاران و ستمگران اینچنین تحریض می نمایند.

«کسی که دشمن را بر جان خویش مسلط گرداند که گوشتش را بخورد و استخوانش را بشکند و پوستش را جدا سازد، عجز و ناتوانی او بسیار بزرگ و قلب او بسیار کوچک و ناتوان است.

تو اگر می خواهی این گونه باش؛ اما من، به خدا سوگند از پای ننشینم و قبل از آنکه دشمن فرصت یابد، با شمشیر آب دیده چنان ضربه ای بر پیکر او وارد سازم که مغز او درهم کوبیده شود و بازوها و قدم هایش جدا گردد».(1)

*****

حضرت سجاد(علیه السلام) در مجلس یزید ضمن ایراد خطبه ای که خود را معرفی می کرد [با افتخار] به پاره ای از خصوصیات بی مانند امام علی(علیه السلام) در میدان های نبرد اشاره نمود و فرمود:

«من پسر کسی هستم که از همه قوی تر و شجاع تر و در عزم و اراده از همه استوارتر و چون شیر دلیری بود که در هنگام جنگ و کشیده شدن نیزه ها و نزدیک شدن سواران، آن ها رامانند آسیاب نرم می کرد و مانند تند بادی که در گیاه خشگیده بوزد آن ها را پراکنده می ساخت».(2)

** محور تجمع مجاهدان حق طلب

حق جویان و حق طلبان مبارز، با فرا رسیدن حکومت امیرمؤمنان علی(علیه السلام) و برچیده شدن بساط ظلم، پس از سال ها تحمل مشقت و رنج و تبعید، در تحت لوای ایشان و بر گرد شمع وجود آن حضرت جمع می شوند.

«زمانی که سعید بن عاص از سوی عثمان بر کوفه حکومت می کرد، همچون دیگر امرای بنی امیه دست به ظلم و تعدی دراز کرد؛ از این روی، در کوفه عده ای از نمایندگان و

ص: 266


1- . نهج البلاغه، خطبه 34
2- . بحار الانوار، ج 45، ص 138

سرکرده ها و بزرگان شهر به نمایندگی از مردم، او را به رعایت حق و حدود دعوت کردند؛ ولی این سخنان در وی کارگر نبود.

سرانجام این گروه که از شجاعان و دلاوران و عدالت خواهان کوفه بوده و بعداً در صف سرداران و جان فشانان امام علی(علیه السلام) قرار گرفتند، علیه سعید بن عاص شوریدند و سعید با دستور عثمان، آن ها را به شام تبعید کرد. در آنجا نیز پس از ورود، بین این عده و معاویه جلساتی برگزار شد و معاویه مشاهده کرد [حقیقت گویی و روشنگری] این عده در شام باعث شورش مردم [علیه او و حکومت عثمان] می شود.

لذا به عثمان نوشت: اگر می خواهی شام نیز مانند کوفه دستخوش شورش نشود، این عده را از شام خارج کن و پس از آن عثمان باز آن ها را به کوفه بازگرداند؛ و برای بار دوم، والی کوفه از این نفرات به عثمان شکایت کرد. عثمان، این بار آن ها را به (حمص) تحت نظر عبدالرحمن بن خالد تبعید کرد و عبدالرحمن در حمص با وضع خشونت آمیزی با آنان رفتار نمود».(1)

این نفرات، افراد نام آشنایی همچون مالک اشتر نخعی، صعصعه بن صوحان، مالک بن کعب، علقمه بن قیس، کمیل بن زیاد، ثابت بن قیس نخعی و... بودند که همچون الگویخویش در حق طلبی و مبارزه (امیرالمؤمنین علی(علیه السلام))، توان سکوت در برابر ظلم و حق کشی های بنی امیه را نداشته و تنها به همین دلیل باید متحمل تبعید، آزار و شکنجه ی آن ها می شدند.

* هدف مجاهدت ها و انقلاب ها

** رهایی ستمدیدگان عالم

«با شما به نیکویی زندگی کردم و به قدر توان از هر سو نگهبانی شما را کردم و از بندهای بردگی و ذلت شما را نجات داده و از حلقه های ستم رهایی بخشیدم...».(2)

*****

ص: 267


1- . صحابه از دیدگان نهج البلاغه، داود الهامی، هجرت، ص 93؛ الانساب، ج 5 ص 36-43
2- . نهج البلاغه، خطبه 159

کوتاه ترین بیان در جهت بلندترین و والاترین هدف های انسانی نهضت ها و انقلاب ها بدون در نظر گرفتن رنگ، نژاد و حتی اعتقاد

«دشمن ستمگر و یاور ستمدیده باشید...». (1)

*****

امام علی(علیه السلام)، علت اصلی و هدف نهایی خویش از قبول حکومت را قیام علیه مظاهر نابرابری ها و ستم ها عنوان می کنند.

«سوگند که اگر مردم در صحنه حاضر نمی شدند و حجت تمام نمی شد که یاری کنندگانی برای [برپایی] حق وجود دارد و چنانچه خداوند از دانشمندان ربانی پیمان نگرفته بود که در برابر پرخوری ستمگران و گرسنگی ستمدیدگان آرام و قرار نگیرند و سکوت نکنند، بی تأمل ریسمان و مهار شتر حکومت را بر گردنش می افکندم [مسئولیت رهبری و حکومت بر شما را نمی پذیرفتم]».(2)

*****امیرمؤمنان علی(علیه السلام)، مبارزه علیه ظلم و رهایی از ستم نظام های حاکمه را عامل اصلی شکل گیری قیام ها و انقلاب ها برمی شمارند.

«ستمگری و ظلم [نسبت به مردم] به قیام مسلحانه منجر خواهد شد». (3)

*****

جرج جرداق مسیحی، در تجلیل جمله ای از امام علی(علیه السلام) که می فرمایند: «بنده ی دیگری مباش که خداوند تو را آزاد قرار داده است»، چنین می گوید:

«کلام علی ابن ابی طالب، مطلق بندگی را از هر بعدی به معنای عام و وسیعش هدف می گیرد و سخن ایشان متوجه خود اسیر و برده است و این سخن، بنده و اسیر را از درون ذاتش منفجر می کند و به حرکت و انقلاب می کشاند».(4)

ص: 268


1- . نهج البلاغه، نامه 47
2- . نهج البلاغه، خطبه 3
3- . نهج البلاغه، حکمت 476
4- . الامام علی(علیه السلام)، جرج جرداق، ج 1، ص 174؛ نهج البلاغه، نامه 31، ترجمه مصطفی زمانی

** احقاق حقوق ستمدیدگان

«ستمدیده نزد من عزیز و ارجمند است تا آن هنگام که حق او را از ظالم بستانم و قوی و ستمگر نزد من ناتوان است تا وقتی که حق مظلوم را از او باز پس گیرم».(1)

*****

«به خدا سوگند [اگر]... حقوق مردم [ستمدیده] باطل نمی گردید و ظالمان جولان نمی یافتند و حزب شیطان پیروز نمی شد. هرگز در این میدان قدم نمی گذاشتم و جنگ و قتال را بر زندگی و آسایش خویش اختیار نمی کردم».(2)

*****

«خداوندا، تو آگاهی، که آنچه از ما سر زد- از مبارزات و قیام ها و سرکوب بلواگران- هرگز به خاطر عشق سلطنت و فرمانروائی و یا مادیات و ثروت اندوزی نبود. بلکه هدف اصلیمن و یارانم، بازگرداندن چرخ دین تو در مسیر واقعی خود، و ایجاد اصلاحات در سرزمینهای تو بود تا از پس این انقلاب، [حقوق] ستمدیدگان و محرومان خلق تو تأمین شود».(3)

** مبارزه با افکار التقاطی

اگرچه مبارزه با تضییع کنندگان حقوق مظلومان و احقاق حق آنان ازجمله ی اهداف اصلی مبارزاتی امام علی(علیه السلام) بوده است؛ ولیکن نباید از نظر دور داشت که پاک سازی فضای فکری جامعه از افکار آلوده و مخربی که با ایجاد ناامنی، جان و مال مردم را در هدف قرار داده، بعد دیگری از مبارزات آن حضرت را به خود اختصاص داده است؛ که اگر اهمیت آن از دو بخش دیگر بیشتر نباشد، کمتر نیست.

لذا می بینیم آن حضرت با هشیاری نسبت به این نکته، مبارزه با خوارج و افکار التقاطی آنان را مقدم بر مبارزه با طاغوت زمان معاویه، به عنوان دشمن آشکار قرار می دهند.

ص: 269


1- . نهج البلاغه، فیض الاسلام، خطبه 175
2- . فتوحات امام علی در پنج سال حکومت، احمد بن محمد ابن اعثم کوفی، ص 228
3- .[1] نهج البلاغه، صبحی الصالح، خطبه 131،ص 189

«ای مردم من چشم فتنه و فساد را کور کردم و غیر از من کسی بر دفع آن فتنه و فساد بعد از اینکه ظلمت و تاریکی آن بالا گرفته و رو به افزایش نهاده و شرّ و سختی آن همه جا را فرا گرفته و هاری آن فزونی یافته بود، جرأت نداشت».(1)

* مبانی فکری مبارزه

** مجاهدت آگاهانه

امیرمؤمنان علی(علیه السلام)، در کلامی به زیبایی هرچه تمام، در توصیف نقش معیارهایی همچون آگاهی و تفکر و بینش مندی صحیح در مبارزه و یک حرکت انقلابی، این معیارها را پایه و اساس یک مجاهدت آگاهانه و ثمربخش در راه حق دانسته و آن را پیش نیاز چنین حرکت هایی می دانند. از این جهت، آن حضرت در تمجید از یاران خویش، این مسئله را چنین بیان می فرمایند:«همانا [آنان] بصیرت ها و اندیشه های روشن و حساب شده ی خود را بر شمشیرهای خود حمل می کردند». [1]

و همچنین در این باب آن حضرت می فرمایند:

«خداوند هرگز مرا در موقعیتی که گمراهان [و افراد نادان] را به عنوان بازوی قدرتم بگیرم، نبیند».[2](2)

*****

آن حضرت آگاهی و بینش مندی را شرط مؤکد و لازم برای ورود به عرصه اینگونه مجاهدت حق طلبانه می دانند.

«ای مردم با نگرش های روشن و نیت های صادق پای در راه جهاد با دشمن نهید».(3)

*****

ص: 270


1- . نهج البلاغه، خطبه 93
2- . نهج البلاغه، خطبه 150 [1]؛ وقعه صفین، ص 52؛ طبری، ج 3، ص 460[2]
3- . نهج البلاغه، خطبه 197

اندیشمند مسیحی میخائیل نعیمه نیز در خصوص پیوند مبارزه و آگاهی در شخصیت امیرمؤمنان علی(علیه السلام)می نویسد:

«شجاعتهای علی(علیه السلام)، هیچ گاه منحصر به میدانهای نبرد نشد که او در روشن اندیشی، پاکی وجدان، جادوی سخن، عمق انسانیت، گرمی ایمان، بلندی همت، یاری مظلوم و محروم و تعبد در برابر حق هرجا که جلوه گر شود، قهرمانی بزرگ بود».(1)

*****

سلیمان کتانی نویسنده ی مسیحی نیز با بیان استعاراتی زیبا در این خصوص می نویسد:

«حق و عدالت دو صفت همراه و دو گردن آویز بی همتا و دو برهان درخشان است که او (امام علی(علیه السلام)) بدانها وجدان خویش را آشنا کرد و بیان خویش را آراست و شمشیر خود را بدانها صیقل داد... آنگاه ارزشهایی که میان حق و عدالت بود، در باور او خود را نشان داد».(2)*****

در باب مبارزه آگاهانه، قیس بن سعد از سرداران امیرمؤمنان علی(علیه السلام) خطاب به ایشان می گوید:

«ما با بصیرت کامل و یقینی صادق تا آخرین نفس و آخرین سنگر و آخرین قطره خون در رکاب تو جان فشانی می کنیم».(3)

*****

یک مجاهد بصیر که آگاهانه هدف خویش را برگزیده است و به هدف خود و حقانیت آن ایمان دارد، در این حالت، انگیزه و حرکت انقلابی او در میدان مبارزه، از درون می جوشد و او را به حرکت وامی دارد و در این شرایط دیگر عوامل بیرونی نمی توانند بر آن تأثیری داشته و مانع چنین حرکتی شوند.

ص: 271


1- . ویژگیهای اخلاقی در شخصیت علی(علیه السلام) ترجمه ی محمد صادق پارسا، ص491 -471
2- . الامام علی نبراس و متراس، ص78 -77.
3- . فتوحات امام علی در پنج سال حکومت، احمد بن محمد ابن اعثم کوفی، احمد روحانی، ص 195

لذا در فراز زیر، می بینیم که امام علی(علیه السلام) به عنوان الگو و نماد این شیوه از مبارزه، به این قواعد در یک مبارزه ی آگاهانه اشاره نموده و مستقل از عوامل بیرونی، مستحکم در راه هدف خویش گام برمی دارند.

«نظر من جنگیدن با پیمان شکنان است تا خدا را ملاقات کنم که فراوانی مردم همراه من، شکوت مرا افزون نمی کند، و پراکنده شدن آنان از من، مرا به بیم و هراس نمی افکند، به خدا سوگند که من مرگ را در راه حق ناخوش ندارم، چون من بر حقم».(1)

*** آگاهانه جان می دهم

اصبغ بن نباته می گوید: موقعی که زید بن صوحان در جنگ جمل مجروح شد و روی زمین افتاده بود و هنوز رمقی در بدن داشت. امیرمؤمنان(علیه السلام) بر بالین او آمد و فرمود: «ای زید، خدا تو را رحمت کند، تو را نشناختم جز این که خفیف المؤونه (کم هزینه) و کثیر المعونه (یاری گر) بودی».زید نیز سرش را بلند کرد و با همان حال نزار و جان دادن گفت: «ای امیرمؤمنان(علیه السلام)، خداوند تو را رحمت کند، به خدا سوگند تو را نشناختم جز این که به خدا عالم و به آیاتش آشنا و عارف بودی، به خدا قسم من از روی جهل و ناآگاهی در رکاب تو نجنگیدم...».(2)

*** ما آگاهانه جنگیدیم

«[پس از شهادت امیرمؤمنان علی(علیه السلام)] و بعد از آن که حکومت معاویه استقرار یافت، ولید [یکی از سرداران دلاور امام(علیه السلام)] همراه دیگر مردم نزد او رفت، معاویه او را نمی شناخت.

ولید نسب خود را گفت و خودش را معرفی کرد. معاویه گفت: تو همان مرد «لیلة الهریر»(3) هستی؟ گفت: آری، معاویه گفت: به خدا سوگند، هنوز آوای رجزی که تو در آن

ص: 272


1- . شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج، 2 ص 120
2- . مناقب خوارزمی، ص 177.
3- . شبی تاریخی در جنگ صفین که سپاه شام در اثر شدت حملات سپاهیان امام علی(علیه السلام) به ناله درآمده و از همین روی آن شب به «شب ناله ها» معروف شد.

شب می خواندی، در گوش من طنین انداز است، آن شب صدای تو از همه صداهای مردم بلندتر بود.

ولید در پاسخ معاویه گفت: آری، آن رجز را من خواندم. معاویه گفت: به چه سبب چنین گفتی؟ ولید گفت: «بدین سبب که ما در خدمت مردی بودیم که هیچ خصلتی که موجب خلافت و هیچ فضیلتی که موجب تقدم کسی باشد نبود، مگر این که همه اش در او جمع بود. او نخستین کسی بود که مسلمان شد و دانش او از همگان بیشتر و بردباریش از همه افزون بود، از همه سواران برگزیده پیشی می گرفت، هیچ کدام به گرد او نمی رسیدند. بر آمال خود مسلط بود و بیم لغزش او نمی رفت.

علی(علیه السلام) راه هدایت را روشن ساخت و پرتوش کاستی نپذیرفت و راه راست را پیمود و آثارش کهنه نشد... اینک از کدورت ها درگذر و کینه های پوشیده را تحریک مکن که آتش با آتش زنه افروخته می شود».معاویه از سخنان ولید به خشم آمد و خواست او را بکشد که با وساطت عفیر بن ذی یزن از مرگ حتمی نجات یافت و به عراق فرستاده شد».(1)

** حق طلبی، شرط مبارزه

عنصر حق طلبی، از ارکان اعتقادی مبارزان راستین و آزاده است؛ چراکه هدف همه ی مجاهدت ها و سختی ها درنهایت، برقراری حق و عدالت و رفع ظلم ها و ستمگری هاست؛ و اگر معیار حق طلبی از مبانی فکری و نظام اعتقادی یک مبارز حذف شود و امیال و یا تعصبات کور جایگزین آن شود، علاوه بر اینکه دیگر این مبارزه یک رفتار ارزشی نیست و هدف مطلوبی را پیگیری نمی کند، در مقابل فرد مبارز را تا حد یک جنگ طلب مزدور تنزل داده و او را به آلت دست امیال حیوانی خود و یا دیگران مبدل می سازد؛ که با اعمال خشونت و درخنده خویی، از هر طریق به دنبال ارضای این امیال است.

قدرت اِعمال این تعصبات کور و ارضای این امیال، به حدی است که گاه فرد به باطل بودن خود و به حق بودن جبهه ی مقابل نیز کاملاً واقف و آگاه است؛ ولیکن نمی تواند دست از

ص: 273


1- . شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 16، ص 131 - 129

کجروی و انحراف فکری و عملی خود بردارد؛ از این روی، کسب بصیرت و آراستگی فکری و اعتقادی در کنار کسب آگاهی ها، بی شک از شروط تحقق یک مبارزه ی حق طلبانه است.

*** جانفشانی برای اموال و شتران

معاویه لشکر شام را در میدان تعبیه و اصحاب خود را منظم و مرتب نمود و هر قبیله را به امری مأمور کرد. سپس گفت: ای اهل شام! شکست روزهای گذشته را فراموش کنید. امروز از شما می خواهم در جنگ جد و جهد وافر نمایید و عزم خویش را محکم کنید، تا پیروز شویم، هر کسی حاجتی دارد بیان کند تا اجابت کنم و رضایت او را به دست آورم.

افراد قبیله اشعریون و جمعی از قبیله عک برخاستند و گفتند:

«ای معاویه! به همراه تو با علی بن ابی طالب(علیه السلام) جنگیدیم در حالی که در قلب های ما دوستی علی(علیه السلام) است. شکی در باطل بودن تو و حقانیت علی بنابی طالب(علیه السلام) نداریم، بلکه یقین داریم که علی(علیه السلام) بر هدایت و تو بر ضلالت هستی و همچنین خوب می دانی ما از مال دنیا چیزی نداریم و از تو عطا و هدیه ای مثل شتر و مزارع توقع داریم.

اگر می خواهی در خدمت تو باشیم و جان را نثار کنیم عنایت ویژه ای بنما و الا عنان اسب را برمی گردانیم و به سوی علی بن ابی طالب(علیه السلام) می رویم، در خدمت علی(علیه السلام) اگر چه مال دنیا نیست، اما از آخرت بهره ای نصیب ما می شود».

معاویه گفت: هر چه می خواهید بگویید تا برآورده کنم. قبیله عک گفتند: ما مواجب و انعام می خواهیم. اشعریون گفتند: ملک های حوران ثنیه را به ما و وارثین ما واگذار کن. معاویه گفت: خواست شما را اجابت کرده و آن چه خواستید به شما واگذار می کنم.(1)

*** سردار باطل و سردار حق

«پس از آنکه معاویه از کشته شدن غلامش در میدان صفین بی تاب شد بُسر بن ارطاة [از سرداران او] گفت: ای معاویه! اگر چه حرب غلامی نیک و شجاع بود، اما باید صبور باشی و

ص: 274


1- . فتوحات امام علی در پنج سال حکومت، احمد بن محمد ابن اعثم کوفی، احمد روحانی، ص 199

بی تابی را از حد نگذرانی، معاویه گفت: راست می گویی! اما علی بن ابی طالب(علیه السلام) با خصال فراوان از قبیل قرابت با رسول خدا و سابقه در دین و شجاعتی که در جنگ دارد بر ما چیرگی دارد.

بُسر بن ارطاة گفت: اگر چه فضایل جمیله و صفات حمیده علی(علیه السلام) بسیار است، پدر او سید و سرور بنی هاشم و مادرش سیدة بنی هاشم و او خود در علم فقاهت، سخاوت، شجاعت زهد و تقوا بی بدیل و بی نظیر است و اگر چه مهاجرین و انصار با میل و رغبت با او بیعت کرده اند، ولیکن چون او با تو مخالف است، ما با او می جنگیم تا با خواری و خفت از میدان بگریزد و پیروزی از آن تو باشد.

معاویه با شنیدن این سخنان نیرو گرفته و جرأت یافت و لشکر را به جنگ تحریض کرد.چون سخنان بُسر بن ارطاة به اصحاب امیرالمومنین(علیه السلام) رسید، قیس بن سعد بن عباده (سردار سپاه امام(علیه السلام)) برخاست و گفت: یا امیرالمومنین از گفتار بی اساس پسر آکلة الاکباد و اصحاب گمراهش نباید هراسی داشت و خاطر حضرت مشوش نشود، ما با بصیرت کامل و یقینی صادق تا آخرین نفس و آخرین سنگر و آخرین قطره خون در رکاب تو جان فشانی می کنیم، و بدان که تو را از جان خویش بیشتر دوست داریم.

امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) از سخنان شیوای او خوشحال شد، بر قیس و قومش از انصار ثنای نیکو گفت و ایشان را تحسین کرد».(1)

** مبارزه یا جنگ طلبی

از دیدگاه امیرمؤمنان علی(علیه السلام)، علی رغم آنکه مبارزه ی مسلحانه از ارزش و جایگاه ارزشمندی برخوردار است، ولیکن در عین حال از نگاه ایشان، این شیوه ی مبارزه، ابزاری است که باید در شرایط بن بست و موقعیتی که دیگر هیچ راهکار و تدبیری کارساز نیست و چاره ای باقی نمانده است، به عنوان گزینه ی آخر مدنظر قرار گیرد؛ ولیکن برای عده ای دیگر در دیدگاهی مقابل این دیدگاه حضرت، مبارزه ی مسلحانه تنها راه مبارزه است.

ص: 275


1- . فتوحات امام علی در پنج سال حکومت، احمد بن محمد ابن اعثم کوفی، احمد روحانی، ص 195

لذا آنچه در بررسی این دو نگاه متفاوت به مقوله ی مبارزه تعیین کننده بوده و آن ها را از هم متمایز می کند، تنها «هدف مبارزه» است؛ بدین سان که برای فردی که در مبارزه بدون آگاهی، بصیرت و ادله ی کافی و ارائه ی حجیت، هدف او تنها کشتن و از بین بردن دشمن باشد، بدیهی است که مبارزه ی مسلحانه، اولین و آخرین راه است و این شیوه ی نگرش و هدف گذاری، فرد را تبدیل به یک ماشین کشتار می کند و دیگر نمی توان نام «مبارز» را بر این فرد نهاد.

لذا آن حضرت در بیان نمونه ای از مبارزه ی فاقد بصیرت و تفکر، سپاه جمل یا همان شورشیان پیرو عایشه را عنوان می کنند که کورکورانه به دنبال شتر او به راه افتاده بودند.

«شما سپاه یک زن بودید، و پیروان حیوان «شتر عایشه»، تا آن شتر صدا می کرد می جنگیدید، و تا دست و پای آن قطع گردید فرار کردید...». (1)از سوی دیگر فردی که در مبارزه، هدفی ارزشی و انسانی را دنبال می کند، بدیهی است که هرگز مبارزه ی مسلحانه اولویت اول او نیست و تا زمانی که از شیوه های دیگر مبارزه بتواند به هدف خود برسد، اقدام به مبارزه ی مسلحانه نمی کند؛ چراکه در این دیدگاه، مبارزه ی مسلحانه به خودی خود اصالت و ارزش نداشته و حذف فیزیکی دشمن نیز هدف نیست؛ لذا در این دیدگاه تا آن زمان که شیوه ی مسلحانه در خدمت یک هدف انسانی و ارزشی قرار نگیرد و لزوم بهره گیری از آن محرز نگردد، نمی توان از آن بهره جست.

از این روی، ضروری است مرز میان این نوع تفکر و تفکر جنگ طلبی و خشونت طلبی افراطی که عنوان مبارزه را یدک می کشد، مشخص و معین گردد. همچنین بسیار ضروری است که هر فرد در بدو ورود به عرصه ی مبارزات، مشی و دیدگاه خود را دقیقاً انتخاب و تعیین نماید تا در میانه ی راه دچار سردرگمی در هدف نگردد.

لذا بر همین اساس می بینیم که امام علی(علیه السلام) در جنگ صفین، چند روز سربازان را معطل نگه داشت و چون شامیان حمله را آغاز نکرده بودند، حضرت دستور حمله نمی دادند.

ص: 276


1- . نهج البلاغه، خطبه 13

عاقبت سربازان به ستوه آمده و گفتند: «علی یا از مرگ می ترسد و یا در گمراهی شامیان شک دارد». آن حضرت در پاسخ آن ها فرمودند:

«اما نسبت به ترس از مرگ که گفتید، بدانید برای من فرق نمی کند که من به جانب مرگ روم یا مرگ به سوی من آید؛ و اما نسبت به شک در گمراهی شامیان، بدانید که چنین نیست؛ بلکه به خدا سوگند من یک روز جنگ را به تاخیر نمی اندازم، مگر به این امید که این مردم به من بپیوندند و در پرتو من هدایت یابند و از کوردلی رها شوند.

من این روش را از کشتن آن ها در حال گمراهی دوست تر می دارم، اگر چه در آن صورت هم خسارت و گناهش به گردن خود آن ها است».(1)

** مبارزه و غنمیت شمردن فرصت ها

امام علی(علیه السلام)، در گفتگویی با ابن عباس درخصوص مبارزه با حکومت قدرتمند و ستمگر معاویه در شام، علی رغم سخنان به ظاهر مصلحت اندیشانه ی ابن عباس، حضرت هرگونه تأخیر و تعللی را در راه رسالت خویش مبنی بر مبارزه با ظلم و ستم ستمگران، ولو بنا به مصلحت، جایز ندانسته و فرصت ها و زمان را در راه این مبارزه غنیمت دانسته و در این راه اصل را بر مبارزه ی بی امان و ظلم ستیزی بدون فوت وقت می دانند نه بر اساس مصلحت اندیشی های رایج امرا و حکمران ها.

«ابن عباس خطاب به علی(علیه السلام) گفت: در شام همه ارکان مملکت از خویشان و اقارب و یاران و نزدیکان معاویه بوده و خرد و کلان کارها به دست ایشان است و در واقع مملکت شام نه از آن معاویه بلکه تحت قدرت بنی امیه می باشد.

از این روی تو را نیز نصیحت دارم که معاویه را به جای خود ابقا کرده رقم حکومت به نام وی صادر فرمائی تا دگر کارها به سامان آید و آنگاه که فراغت از بقیه امور کنی و نیرو محکم گردانی می توانی که به سهولت معاویه را از جای کنده هر کس که خواهی بنشانی.

ص: 277


1- . نهج البلاغه، خطبه 55

علی(علیه السلام) چون ضعف ابن عباس و سخنان او شنید فرمود: در راه حق [و مبارزه با باطل] یک چشم بر هم زدن آرام نمی گیرم و نمی دانم که توان مقابله با او را دارم یا نه ولیکن آنقدر می دانم که باید ریشه فساد از زمین برداشته، دست منافق و ستمگر از سر مردم و مسلمین کوتاه گردانم».(1)

** مبارزه در راه آرمان ها

امام علی(علیه السلام)، در جریان مبارزه با عمرو بن عبدود و شکست او، در پاسخ به اینکه چرا پس از جسارت او در میدان نبرد، حضرت اندکی درنگ و صبر کرده و سپس او را از پای درآورده اند، ایشان به همین نکته اشاره دارند که مجاهدت ایشان از نوع مجاهدتآگاهانه بوده و در راستای اهداف والای آرمانی و ارزشی قرار دارد، نه آنکه از سر خشم و احساسات و یا انتقام شخصی باشد. بنگرید:

«وقتی امیرمؤمنان(علیه السلام) در جنگ بر عمرو بن عبدود [پهلوان نامی عرب] دست یافتند، او را ضربت زدند و نکشتند. او به حضرت علی(علیه السلام) دشنام داد و حذیفه، یکی از یاران پیامبر(صلی الله علیه و آله) پاسخ دشنام او را داد. پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمودند: ای حذیفه ساکت باش، علی(علیه السلام) خود سبب درنگش را خواهد گفت.

آنگاه امام علی(علیه السلام) پس از این درنگ، عمرو را از پای درآوردند و سپس چون به حضور رسول خدا(صلی الله علیه و آله) رسیدند، پیامبر(صلی الله علیه و آله) سبب درنگ کردن ایشان را پرسیدند. حضرت علی (علیه السلام) عرضه داشتند: او به مادرم دشنام داد و آب دهان به صورتم افکند. من ترسیدم که اگر بی درنگ او را گردن بزنم، به خاطر تشفی و تسکین نفسم این کار را کرده باشم؛ از این رو او را رها کردم. چون خشمم فرونشست، آنگاه برای خدا کار او را تمام کردم».(2)

*****

ص: 278


1- . کتاب علی، جعفر شهیدی، ص37
2- . مستدرک الوسایل 3: 220؛ خصال، ص 670

سلیمان کتانی، نویسنده و ادیب مسیحی نیز در توصیفی، عظمت شخصیت امیرمؤمنان(علیه السلام) در عرصه ی مبارزه ی آگاهانه را ستوده و آرمان خواهی و بینش والای آن حضرت در مسیر مجاهدت ها را وجه تمایز آن حضرت در بین مبارزان عالم برمی شمارد.

«تو زیبایی، ولی نه به خاطر چشمان سیاهت، بلکه به خاطر بینش شعله ورت. تو زیبایی، نه به خاطر جمال سیمایت، بلکه به خاطر صفای سرشتت.

تو زیبایی، نه به خاطر گلوبندی رخشان بر گردن بلورینت، بلکه به خاطر جبروت خصلت ها و خوی شکوهمندت.تو قهرمانی، ولی نه به خاطر پیچیدگی مچ هایت. تو قهرمانی، نه به خاطر پهنای شانه ات، بلکه به خاطر چشمه ی فیضی که نخست بر قلب و زبانت و سپس به گفتار و رفتارت سرازیر شده است».(1)

** شعر و شعور مجاهدان

امیرمؤمنان علی(علیه السلام)، به عنوان امیر سخن و بیان، همانگونه که در میدان رزم، هماوردی بر ایشان نیست، در میدان سخن و بیان حماسی نیز سرآمد و بی رقیب اند؛ چنانکه هیبت سخنان حماسی آن حضرت در میادین نبرد، به حدی بود که پیش از ضربه ی شمشیر آن حضرت، دشمن را زمین گیر می نمود.

امام علی(علیه السلام)، در پاسخ شعری که عمروعاص علیه امام وسپاهیان ایشان گفته بود، با ابیاتی حماسی چنین پاسخ او را دادند:

«گناهکار فرزند گناهکار (عمروعاص) هفتاد هزار نفر را در حالی که یال اسبان خود را گره زده اند، در برابر خویش خواهد دید. در حالی که سلاح آن ها به روشنی خورشید می درخشد».(2)

*****

ص: 279


1- . درس هایی از ائمه ی معصومین (علیه السلام)، ص 12
2- .الکامل، ابن اثیر، ج 2، ص 361؛ تاریخ طبری، ج 4، ص 562.

آن حضرت در بیان ارزش ها از نگاه یک مجاهد در کلامی می فرمایند:

«ای یاران من بدانید، خضاب زنان و زینت بانوان با حناست و خضاب مردان با خون سرخ آنان است».(1)

*****

امام علی(علیه السلام) در فتح خیبر در پاسخ رجز مرحب یهودی در رجزی چنین فرمودند:«من همان کسی هستم که مادرم مرا حیدر (شیر) خوانده؛ مرد دلاور و شیر بیشه ها هستم.»

«بازوان قوی و گردن نیرومند دارم و در میدان نبرد همانند شیر بیشه ها صاحب منظَری مهیب هستم.»(2)

*****

و همچنین رجزی دیگر از آن حضرت چنین نقل شده است:

«مردم همیشه می دانند که من در هنگامه چکاچک شمشیرها آن چه را که شایسته خلوص [انگیزه] و حق آن [شمشیر] است ادا می کنم».(3)

*****

هنگامی که «احنف بن قیس» می خواست به سوی صفین حرکت کند بر امیرالمؤمنین(علیه السلام) وارد شد، حضرت به او دستور داد نامه ای برای قوم خود در بصره بنویسد، و آنان را برای رفتن به صفین فراخواند. در این موقع «معاویة بن صعصعه» نیز که از اصحاب بصیر امیرمؤمنان(علیه السلام) بود به جهت روشنگری قصیده ای سرود و ضمیمه نامه «احنف» کرد و از ابیات او، معرفت او به آن حضرت و جهاد آگاهانه او نمایان است که چند بیت آن چنین است:

ص: 280


1- .فتوحات امام علی در پنج سال حکومت، احمد بن محمد ابن اعثم کوفی، ص 228
2- . تاریخ طبری، ج 2، ص 300؛ سیره ابن هشام، ج 3، ص 349.
3- .کشف الغمه، ج 1، ص 297.

همانا علی(علیه السلام) در میان کوچک و بزرگ و درویش و توانگر بهترین فرد است، پس امروز جهد و سخت کوشی خود را از وی دریغ مدارید.

او کسی است که سی آیه در حقّش نازل شده و خداوند در آن آیه ها، وی را مؤمن پاک دل و فرد بی نظیر خوانده است.لذا وقتی نامه احنف و شعر «معاویة بن صعصعه» به بنی سعد (طایفه احنف) رسید تمامی آن ها کوچ کردند و به کوفه آمدند و برای جنگ با معاویه آماده شدند.(1)

* شیوه ها و روش های مبارزه

** مبارزه مسلحانه

ارزش و جایگاه مبارزه مسلحانه از دیدگاه امام علی(علیه السلام)

«آن کس که با شمیشر در برابر باطل و منکرات به مبارزه برخیزد به راه هدایت راه یافته است و بر جاده ی حقیقی [حق] گام نهاده و نور یقین در قلبش تابیده است».(2)

*****

«من همواره با یاری حق طلبان، با حق ستیزان، مبارزه می کنم، و با یاران مطیع و شنوای خود تا واپسین عمر، عصیانگران و اهل تردید را درهم می کوبم».(3)

*****

«شگفتا! از من خواسته اند که در برابر نیزه هایشان حاضر گردم، و در مقابل شمشیر آنان شکیبایی ورزم! سوگواران در سوگشان بگریند، تاکنون کسی مرا از جنگ نترسانده، تا از ضرب شمشیر بهراسم!». (4)

*****

ص: 281


1- . وقعة صفّین، ص 26 و 27
2- .نهج البلاغه المعجم المفهرس، حکمت 2، ص373
3- . نهج البلاغه،صبحی الصالح، خطبه ی 6، ص 53
4- . نهج البلاغه، خطبه 22

«اگر ایشان از آن (پیروی حق) سرباز زدند با شمشیر تیز پاسخ آن ها را خواهم داد، که برای درمان باطل و یاری حق کفایت می کند!». (1)

** مبارزه مسلحانه آخرین گزینه

چنانکه در قسمت های پیشین اشاره شد، برای یک مبارز، گاه بر حسب تغییر میدان مبارزه و شرایط آن، شیوه ی مبارزه نیز تغییر می کند و این انعطاف در انتخاب و تغییر نوع مبارزه، نشانه ی هوشمندی او بوده و هدفمندی و ارزش محوری را در نظام فکری و عقیدتی یک مبارز اثبات می کند؛ لذا می بینیم که یک مبارز، در وهله ی اول باید به دنبال دستیابی به هدف و آرمان خود باشد نه دست بردن به اسلحه برای تخیله ی هیجانی و احساسی خویش؛ از این روی، یک مبارز آگاه و ارزش مدار در هر زمان، باید مبارزه ی مسلحانه را گزینه ی آخر خود بداند.

« امام علی(علیه السلام) در توصیه ای به امام حسن(علیه السلام) فرمودند: هیچ کس را به مبارزه دعوت مکن و اگر دیگری تو را دعوت کرد بپذیر و به جنگ او بشتاب که جنگ طلب ستمگر است و ستمگر به زمین خورده و مغلوب خواهد بود».(2)

*****

امام علی(علیه السلام) معقل بن قیس را فرمانده سه هزار سرباز کرد و به عنوان پیشاهنگ برای جنگ صفین به شام فرستاد و در نامه ای به او نوشت: «بترس از خدایی که به ناچار او را ملاقات می کنی و سرانجامی جز رفتن نزد او نداری و جنگ مکن مگر با کسی که با تو می جنگد».(3)

*****

هنگامی که در جنگ صفین دو لشکر در برابر یکدیگر قرار گرفتند، امام علی(علیه السلام) به سربازان خود فرمود: «شما به جنگ نپردازید تا زمانی که آن ها شروع کنند، زیرا شما به شکر

ص: 282


1- . نهج البلاغه، خطبه 22
2- . نهج البلاغه، حکمت 233
3- . نهج البلاغه، نامه 12

خدا بر آنان حجت [و حقانیت] دارید و اگر ایشان را رها کنید تا خود شروع به جنگ کنند، این خود حجت دیگری است از شما بر ایشان».(1)

** مبارزه خاموش

مبارزه ی خاموش، یکی از پیچیده ترین و در عین حال دشوارترین شیوه های مبارزه است. البته درک این مفهوم یا پذیرش آن شاید برای بسیاری از مبارزان قابل هضم نبوده و در میان آن ها این شیوه محل اختلاف سلیقه و نظر باشد و شاید عده ای دیگر با نوعی نگاه افراطی، این شیوه ی مبارزه را ناشی از عافیت طلبی تلقی نمایند؛ اما باید بیان کرد که هرگز چنین نیست؛ و مبارزان و انقلابیون باتجربه و مرارت کشیده، به روشنی می دانند که در مواردی مبارزه ی خاموش و پنهان، به مراتب حتی از مبارزه ی علنی و مسلحانه دشوارتر بوده و بی شک این شیوه ی مبارزه، هوشمندی و توان تاب آوری و تحمل به مراتب بالاتری را طلب می کند که شاید از حد تحمل و طاقت بسیاری فراتر باشد؛ چنانکه در بررسی سیر مبارزاتی امام علی(علیه السلام)، به خوبی درمی یابیم که آن حضرت به عنوان مجاهدی که عمری را در مبارزه ی مسلحانه سپری کرده اند و کارنامه ی درخشان ایشان در این عرصه، بر کسی پوشیده و قابل انکار نیست، از این شیوه ی مبارزه نیز در برابر دشمن بهره می جویند و در برهه ای از زندگی سراسر حماسه ی خویش، بنا به شرایط و تغییر شیوه ی مبارزه، با سکوت خویش فصل جدیدی از مبارزه به شیوه ی خاموش را آغاز می کنند.

امام(علیه السلام) در فراز زیر، به صراحت برگزیدن شیوه ی مبارزه ی خاموش را وابسته و منوط به شرایط مبارزه عنوان می کنند:

«سوگند به خدا! اگر از اختلاف مسلمانان و بازگشت آنان به کفر و الحاد، و از فرسودگی دین نمی ترسیدم، شیوه مبارزاتی ما با غاصبان غیر از این شیوه [مبارزه خاموش] بود که اکنون است».(2)

*****

ص: 283


1- . نهج البلاغه، نامه 14
2- . بحارالانوار، ج32، ص61.

آنگاه که [امام علی(علیه السلام) پس از وقایع تلخ پس از رحلت پیامبر(صلی الله علیه و آله) و غصب خلافت، در اثر جسارت دشمنان] صورت همسر خود را نیلی دید و ستمکاریدشمن از اندازه افزون شد، آن حضرت دست به شمشیر برد و فرمود: «همسرم، می توانم حق تو را بگیرم».

که ناگهان بانگ اذان بلند شد:

در این هنگام امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) خطاب به حضرت زهرا(علیها السلام) فرمود: آیا دوست داری که [با سکوت من] نام رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بماند؟ یا [با شمشیر] انتقام تو را بگیرم؟ حضرت زهرا(علیها السلام) فرمود: نه، دین اسلام و نام رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بماند. امام علی (علیه السلام) ادامه داد:

«پس راه همان است که من بیان کردم».(1)

*****

سختی های مبارزه خاموش

«نگریستم و دیدم [برای دریافت حقم] مرا یاری نیست و جز کسانم مددکاری نمی باشد. دریغم آمد آنان دست به یاری من گشایند، مبادا به کام مرگ درآیند. به ناچار همچون کسی که خار در چشم و استخوان در گلو داشته باشد، نفس در سینه و گلو بسته از حق خود چشم پوشیده و شربت تلخ شکیبایی نوشیدم».(2)

** مبارزه ایدئولوژیک

مبارزه ی ایدئولوژیک، شاخه ای از مبارزه است که در آن دیگر نیزه ها و شمشیرها کارایی نداشته و میدان مبارزه در اینجا، تقابل اندیشه ها، افکار و عقاید است؛ و طبعاً پیروزی در این جنگ، یعنی برتری و تفوق اندیشه ای بر اندیشه ی دیگر.

لذا از همین جهت، شاهد هستیم عموماً پس از شهادت امام علی(علیه السلام) و تصاحب قدرت از سوی معاویه و خاندان بنی امیه، به سبب شرایط، دیگر امکان جنگ فیزیکی و مسلحانه ممکن نیست و یاران و اصحاب امام(علیه السلام) در تقابل با طاغوت زمان، میدان مبارزه را تغییر داده و به مبارزه ی ایدئولوژیک روی آورده اند؛ و از این طریق، پایه های فکری و نظری حکومت غاصبین را تخریب می نمایند.

ص: 284


1- . شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج20، ص326
2- . نهج البلاغه، خطبه 26

در این مبارزه، اصحاب و پیروان آن حضرت با تکیه بر قدرت فکری و اعتقادی خود که در مکتب امیرمؤمنان(علیه السلام) کسب نموده بودند، محکم و استوار در برابر افکار و عقاید تزویرگرانه و پرفریب دشمن ایستاده و به مقابله ی استدلالی با آن برخاستند.

در مقابل، دشمنان ایشان هرچند در ظاهر، صاحب قدرت و حکومت بودند؛ ولیکن با وجود همه ی این امکانات، به دلیل باطل و پوشالی بودن افکار و عقاید خود، در برابر قدرت استدلال و صلابت کلام اصحاب امام علی(علیه السلام)، در موقعیت های متعدد، اظهار عجز و درماندگی می نمودند؛ و این امر خود سندی گویا و روشن در برتری و تفوق اصحاب آن حضرت در جنگ ایدئولوژیک با طاغوت های زمان در هر برهه از زمان بوده است.

در ادامه، به عنوان شاهد بحث، به دو نمونه از موارد بسیار این گونه ی مبارزه و تقابل فکری و ایدئولوژیک اشاره می شود.

*** تقابل فکری یا ارعاب و تهدید

مناظره ا ی مابین معاویه و صعصعة بن صوحان، درس آموخته ی امیرمؤمنان علی(علیه السلام) و تقابل دو دیدگاه و درنهایت ارعاب و تهدید از سوی معاویه «روزی معاویه [چونان همیشه به منظور فسون و فریب افکار عمومی] برای مردم نطقی می کرد و در آن میان گفت: اگر ابوسفیان پدر همه مردم می بود، همه باهوش و زیرک می شدند. صعصعه بن صوحان، سخنش را قطع کرد و گفت: پدر همه مردم کسی است که بسیار بهتر از ابوسفیان است (حضرت آدم(علیه السلام)) ولی با این حال بعضی از فرزندانش باهوش و بعضی دیگر احمق اند.

معاویه گفت: سرزمین ما نزدیک محشر است. صعصعه باز برخاسته و گفت: محشر نه از مؤمنان دور و نه به کافران نزدیک است.

معاویه گفت: سرزمین ما مقدس است. صعصعه جواب داد: سرزمین را نه چیزی مقدس می گرداند و نه چیزی نجس و ناپاک. بلکه اعمال ما است که آنرا مقدس و پاک می گرداند.

ص: 285

معاویه گفت: خدا را دوست بدارید. خلفای او را سپر و محافظ خویش قرار دهید. صعصعه گفت: چطور و چگونه [چنین چیزی ممکن است]: در حالی که تو سنت را تعطیل کرده و پیمان ها را شکستی. مردم را به سرگشتگی کشاندی و در دین بدعت ها آوردی...

معاویه [که در برابر پاسخ ها و سخنان صعصعه مستأصل شده بود به او] پرخاش کرد و گفت: به خدا قسم که دربه درت خواهم کرد. او گفت: به خدا که زمین خدا پهناور است و دوری تو مایه آسایش.

معاویه گفت: مستمری ات را قطع خواهم کرد. او گفت: اگر در اختیار تو است، آن را قطع کن. روزی رسان خداوند است که بخشش هایش بی زوال است.

معاویه گفت: [انگار] می خواهی خودت را به کشتن بدهی؟ صعصعه جواب داد: ای معاویه آرام باش که هر کس که به ناحق کشته شود، خدا به کیفر قاتلش بنشیند».(1)

*** واهمه از رویارویی ایدئولوژیک

معاویه، صعصعه بن صوحان، از تربیت شدگان خالص مکتب امیرمؤمنان(علیه السلام) و عبدالله بن کواء و چند تن دیگر از اصحاب امام علی(علیه السلام) را زندانی کرد. روزی به دیدن آن ها در زندان رفت و بحث و مناظره ای بین معاویه و ایشان شکل گرفت؛ و در اینجا نیز شاهدیم که صعصعه و دیگر یاران آن حضرت با آنچه در محضر امام خود آموخته بودند، بر معاویه تاخته و در جنگ فکری، او و حکومتش را محکوم و رسوا می نمایند. در ادامه، به گوشه ای از این مناظره اشاره می شود.

«معاویه به آن ها گفت: راست و درست بگویید به نظر شما من چگونه خلیفه ای هستم؟ ابن کوا گفت: اگر ما را قسم نمی دادی که راست بگوییم، نمی گفتیم؛ چون تو فرد خودکامه ای هستی؛ بدخواه و لجباز که خدا را در نظر نگرفته و مردان پاک دامن و خوب را می کشی...

ص: 286


1- . الغدیر، ج 19، ص 269

معاویه با دفاع از عملکرد خود و مردم شام گفت: خدا این حکومت و اسلام را به وسیله ی مردم شام به عزت و قدرت رسانید. به وسیله ی مردمی که از قلمروش دفاع می کنند و آنچه را حرام شمرده ترک می نمایند؛ و مثل عراقیان نیستند که حرام خدا را روا به شمارند و حلالش را حرام نمایند.

عبدالله بن کوا گفت: ای پسر ابوسفیان، هر حرفی جوابی دارد؛ اما ما از دیکتاتورمنشی تو بیمناکیم، اگر اجازه و آزادی گفتار بدهی، از مردم عراق با زبانی قاطع و رسا و بران دفاع خواهیم کرد. معاویه گفت: به خدا اجازه و آزادی گفتار به تو نخواهم داد.

آنگاه صعصعه (بی هراس از تهدید معاویه) زبان به سخن گشود و گفت: تو ای پسر ابوسفیان، سخن گفتی و به رسایی هرچه را می خواستی گفتی و کوتاهی ننمودی؛ اما حقیقت چنان نیست که تو گفتی. کسی که مردم را به زور و با قوه ی قهریه زیر حکومت خویش درآورده و آن ها را از سر تکبر خوار نموده و با وسایل و روش های ناروا و با دروغ و مکر و حیله بر خلق چیره گشته، کجا خلیفه خوانده می شود؟

معاویه [که از منطق روشن، فاش گویی و صراحت کلام صعصعه غضبناک گشته بود باز از سر درماندگی زبان به تهدید گشوده و] گفت: به خدا تو ای پسر صوحان، دیرگاهی است که خنجر سر بریدن خودت را همراه می کشی. فقط بردباری پسر ابوسفیان است که مانع کشتنت می شود. صعصعه گفت: نه! در حقیقت حکم خدا و قدرت او است که مانع می شود؛ زیرا حکم خدا تقدیری تعیین گشته و رقم خورده است».(1)

*** تزویرگر، مغلوب پیرمردی نحیف

در کتاب فضل بن شاذان، از جابر بن عبدالله انصاری نقل شده است که او گفت: «روزی با معاویه در شام در موضعی نشسته بودیم و ابوالاعور سلمی و دو پسر معاویه، خالد و یزید و عمروعاص نیز حاضر بودند.

دیدم پیرمردی از طرف بیابان می آید که دو پاره آهن در دست داشت (به عنوان عصا) و پاره ای لیف کمربندش بود و نعلینی از لیف در پا کرده بود و عبائی پوشیده بود که پودش رفته

ص: 287


1- . ترجمه الغدیر، ج 19، ص 272

و تارش مانده بود؛ و ابروهایش بر روی چشم هایش افتاده بود و استخوان های صورتش ظاهر شده بود.

معاویه گفت: برخیزید که به نزد این مرد رویم و از او بپرسیم که از کجا می آید؟ پس برخاستیم و به نزد آن پیرمرد رفتیم. معاویه گفت: ای شیخ از کجا می آیی و به کجا می روی؟ جواب نداد. عمروعاص گفت: چرا امیرالمؤمنین را جواب ندادی؟ پیرمرد گفت: خداوند تحیت و سلام را غیر از این قرار داده است.

معاویه گفت راست می گویی و سپس سلام کردند و پیرمرد پاسخ سلام آن ها را داد. معاویه گفت اسم تو چیست؟ گفت: جبل. معاویه گفت: عراق را به چه نحو پشت سر گذاشتی؟ گفت با خیروبرکت. معاویه گفت: گویا از غری (منظور کوفه، پایگاه امام علی(علیه السلام)) می آیی.

پیرمرد گفت: غری چیست؟ معاویه گفت: آنجایی که ابوتراب در آنجا است. پیرمرد گفت: ابوتراب کیست و غرض تو چیست؟ معاویه گفت: پسر ابوطالب را می گویم. پیرمرد گفت:

«چرا نگفتی امام عادل، صراط مستقیم؟ و چرا نگفتی پدر یتیمان، پناه ضعیفان، شوهر بیوه زنان؟ و چرا نگفتی شمشیر خدا و پسر عم رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و زوج بتول، تاج فقیهان و گنج فقیران و نفر دوم از خامس آل عبا، شیر غالب و پدر حسنین، علی بن ابی طالب الصلواه و السلام؟».

معاویه گفت: ای پیرمرد، می بینم که گوشت و خون تو با گوشت و خون علی آمیخته است. عمروعاص گفت: یا امیرالمؤمنین، شاید این تو را نشناخته که این گونه سخن می گوید. معاویه پرسید: مرا می شناسی؟ پیرمرد گفت: تو کیستی؟ گفت: من معاویه بن ابی سفیان شجره ی زکیه و سید بنی امیه هستم.

پیرمرد گفت: بله تویی لعنت شده بر زبان پیغمبر(صلی الله علیه و آله) و تویی شجره ی خبیثه و عروق خسیسه که بر خود و بر پروردگار خود ظلم کرده ای... معاویه به غضب آمد و گلویش از فرط خشم گرفته شد. دست به شمشیر برد که او را بکشد؛ ولی گفت اگر عفو نیکو نبود، تو را

ص: 288

می کشتم. پیرمرد گفت: به خدا من در این حالت به سعادت فایز می شدم و تو به شقاوت فرومی رفتی.

معاویه گفت: ای پیرمرد، چیزی در نزد ما هست که زبان تو با آن قطع می گردد! پیرمرد گفت: آن چه چیزی است؟ معاویه گفت: بیست شتر سرخ موی که گندم و روغن و عسل بار داشته باشد؛ با ده هزار درهم که به عنوان نفقه بر عیال خود صرف کنی. پیرمرد گفت: قبول نخواهم کرد. پرسید: چرا؟ گفت: از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شنیدم که فرمودند یک درهم حلال از هزار درهم حرام بهتر است.

معاویه گفت: ای پیرمرد اگر در دمشق بمانی، گردن تو را خواهم زد. پیرمرد گفت: من با تو در یک شهر نخواهم ماند؛ زیرا که همسایه ی خوک باشم، بهتر است تا که با تو همسایه باشم.

معاویه گفت: چرا؟ شیخ گفت: چون خدا در قرآن فرموده: «میل نکنید به سوی آن کسانی که ظلم کرده اند و کیست برای شما غیر از خدا دوستی و بعد از آن یاری نمی شوید».(1)

ای معاویه، تویی ظالم که در اول ظالم بودی و در آخر هم ظالمی. پس آن پیرمرد متوجه بیت المقدس شد و رفت».(2)

این چنین، پیرمردی گمنام و نحیف و تهی دست از دوستداران امیرمؤمنان علی(علیه السلام)، در مبارزه ای فکری و اعتقادی، تمام شوکت و ثروت معاویه را به سخره گرفته و درهم می شکند؛ و در برابر تهدید و تطمیع او تسلیم نمی شود.

** مبارزه ی روشنگرانه

یکی از زیباترین جلوه های مبارزاتی امیرمؤمنان علی(علیه السلام) و پیروان و اصحاب آن حضرت، مبارزه ی روشنگرانه است؛ که هدف آن بیان حقایق و فاش گویی به منظور شفاف سازی فضای غبارآلود فکری جامعه و ایجاد تمایز و تباین مابین حق و باطل و رسواسازی مکر و نیرنگ تزویرگران است؛ مبارزه ای که علی رغم عدم تقابل فیزیکی، به سبب قدرت نفوذ و اثربخشی عمیق اجتماعی، دارای اهمیت بسیار بوده و همچنین قابلیت و توان بالای آن در

ص: 289


1- . سوره هود، آیه 113
2- . سیف الواعظین و الذاکرین، محمدحسن محمدابراهیم اردکانی یزدی، ص 305

خنثی سازی طرح ها، خدعه ها و مبانی افکار انحرافی که بر اساس آن ستم گران، سیطره و استیلای خود را بر جامعه برقرار کرده و تحکیم می بخشند، از قدرت عملیاتی بسیار بالای این شیوه ی مبارزه حکایت دارد.

از این روی، چنانکه در ادامه به موارد آن اشاره خواهد شد، شدت عمل سرکوبگران و مجازات های دردناک مجاهدانی که این شیوه ی مبارزه را در پیش گرفته اند، خود نشانه و دلیل روشنی بر تأثیر بالا و برد تبلیغی ثمربخش این شیوه ی مبارزه است.

بر همین اساس، مجاهدت ها و مبارزات خالصانه ی درس آموختگان امیرمؤمنان علی(علیه السلام) و همچنین صراحت کلام و شجاعت بیان و ازخود گذشتگی آنان در دفاع از حقانیت مکتب علوی را بی تردید باید از ماندگارترین و اثربخش ترین الگوها و نمادهای این سبک مبارزه در تاریخ به شمار آورد؛ مجاهدانی پاکباز که ندای حق طلبی آنان، فضای سنگین سکوت و سرکوب و خفقان حاکم بر جامعه را درهم شکسته و بی اعتنا به جو رعب و وحشت، رسالت خود را در بیدار کردن جان های خفته انجام داده و از هر فرصتی برای روشنگری و دادن آگاهی به مردم، نسبت به حقایق و برملا نمودن دروغ و نیرنگ دستگاه تبلیغاتی دشمن بهره می بردند؛ و در مسیر این مبارزه، استقامتی مثال زدنی از خود نشان داده و شدیدترین و سخت ترین مخاطرات را به جان خریدند و غیرانسانی ترین شکنجه ها را تحمل کردند؛ ولیکن دست از مبارزه و افشاگری و هدف خطیر خویش برنداشتند.

*** الگوی مبارزه ی روشنگرانه

بولس سلامه این نویسنده مسیحی، فریادهای عدالت خواهانه امام علی(علیه السلام) را از دل تاریخ شنیده و اینگونه بی تاب حق گویی آن حضرت شده است.

«اگر تشیع یعنی عشق به علی(علیه السلام) و خاندان پاک و بزرگوار او و شورش علیه ظلم و بیداد، آری بدانید که من شیعه هستم! آه، ای ابوالحسن! به راستی درباره ی تو چه توانم گفت؟...».(1)

*****

ص: 290


1- . ملحمة الغدیر، پولس سلامه، ص12 -9

عباس محمود عقّاد نیز می نویسد:

«از ابعاد روحی امام علی(علیه السلام)، بُعد اعتراض و عصیان یا بعد گرایش به تجدید و اصلاح است. نام علی(علیه السلام) درفش و پرچم برافراشته ای است که هر مظلومی زیر آن گرد می آید و فریادی است که هر دادجویی، آن را بانگ می زند...».(1)

*****

امیرمؤمنان علی(علیه السلام) نیز افتخارات و سوابق درخشان خویش را در این سبک مبارزه چنین توصیف می کنند

«در آن هنگام که همه ی مردم، سر در گریبان فرو برده، زانوهای غم در بغل می فشردند و زبان شان به لکنت افتاده بود، پیش تاختم و فریاد کردم... چونان کوه ایستادم و مقاومت نمودم و از تندبادهای شکننده لرزان نشدم». [1]

همچنین در این رابطه می فرمایند:

«آنگاه که همه از ترس سست شده، کنار کشیدند، من قیام کردم و آن هنگام که همه خود را پنهان کردند، من آشکارا به میدان آمدم و آن زمان که همه لب فروبستند، من سخن گفتم و آن وقت که همه باز ایستادند، من با راهنمایی خدا به راه افتادم».[2] (2)

*** یاران مبارز و تحمل شکنجه ها

ابوذر این مبارز نستوه و یار صدیق امیرمؤمنان علی(علیه السلام) می گوید:

«من ستمگریها و جنایاتی که می شد با چشم خود دیدم و با گوش شنیدم (و روی احساس مسئولیت دینی که کردم) بر ضد آن ها به مبارزه برخاستم و در نتیجه از بهره ی خویش محروم شدم، مرا به شهرها بردند و از خویشان و برادران و حرم پیغمبر(صلی الله علیه و آله) دور کردند...».(3)

*****

ص: 291


1- . عبقریة الامام علی، تالیف عباس محمود عقّاد مصری، ص11 -5.
2- . نهج البلاغه، خطبه 37 [1]؛ نهج البلاغه، خطبه 37[2]
3- . اخلاق اسلامی در نهج البلاغه، ناصر مکارم شیرازی، ج 2، ص 585

شکنجه رُشید هجری یکی دیگر از یاران و مبارزان حق طلب

«به دستور ابن زیاد هر دو دست و هر دو پای رُشید را بریدند؛ و او همچنان سخن می گفت. ابن زیاد گفت: او را بر دار کشید و طناب را بر گردنش افکنید. دخترش می گوید: پدرم را دیدم که دست وپایش بریده شده بود؛ ولی تبسم می کرد. پرسیدم: پدر درد نداری؟ گفت: نه؛ و رشید در بالای دار با آن حالت به مردم می گفت: ای مردم بیایید، علوم گذشته و آینده را به شما بگویم.

به همین صورت از مناقب علی(علیه السلام) می گفت تا اینکه خبر [این فاش گویی رشید از بالای دار] به ابن زیاد رسید. ابن زیاد گفت: زبانش را نیز ببرید؛ و چون زبانش را بیرون کشیدند که قطع کنند، گفت: بگذارید یک کلمه ی دیگر سخن بگویم. اجازه دادند. رشید گفت: به خدا سوگند این نیز تصدیق خبر امیرمؤمنان(علیه السلام) است که به من خبر داده اند که زبانم را نیز قطع می کنید و زبان او را نیز بریدند».(1)

*****

«عبیداللّه ابن زیاد فرمان داد میثم تمار را به دار آویزند؛ و چون به بالای چوبه [دار] برده شد، مردم به گرد او در جلوی در خانه عمرو بن حُرَیث، جمع شدند. میثم در همان حال، به نقل فضایل امیرمؤمنان علی(علیه السلام)، زبان گشود.

عبیداللّه ابن زیاد خبر دادند: این مرد، شما را [حتی بالای دار] رسوا کرد. گفت: بر دهانش لگام بزنید. او نخستین خلق خدا بود که پس از اسلام بر او لگام زدند و در روز سومبه دار کشیدنش، با سرنیزه زخمی اش کردند، که تکبیر گفت و در پایان روز، خون از دماغ و دهانش سرازیر شد [و طبق وعده مولایش، محاسنش از خون سرش رنگین شد]». (2)

*****

ص: 292


1- . جلوه های اعجاز معصومین (علیه السلام)، ص 182؛ امالی،1، 167؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، خطبه 37
2- . الإرشاد، ج 1 ص 323؛ إعلام الوری، ج 1، ص 341؛ الإصابة، ج 6، ص 249 الرقم 8493؛ شرح نهج البلاغة، عن أحمد بن الحسن المیثمی نحوه وراجع؛ ج 2، ص 291، الاختصاص، ص 76

«مغیره بن شعبه، روزی صعصعه بن صوحان، از یاران باوفای امام علی(علیه السلام) را احضار کرد و به او گفت: مبادا به من خبر رسد که تو نزد یک نفر از مردم، عیب عثمان را گفته ای! و مبادا به من خبر برسد که تو چیزی از فضایل علی(علیه السلام) را آشکار و ابراز می کنی!

زیرا که تو چیزی از فضایل علی(علیه السلام) را نمی گویی که من ندانم؛ بلکه من آن ها را بهتر می دانم؛ اما [چه می توان کرد که] این حاکم (معاویه)، چیره گشته و ما را وادار به عیب گویی از علی(علیه السلام) در میان مردم کرده است. پس صعصعه هر بار می گفت: باشد! چنین می کنم؛ و سپس به مغیره خبر می رسید که دوباره او همان افشاگری های خود را می کند».(1)

** تقابل اراده ها و جنگ روانی

تعالیم مکتب امام علی(علیه السلام) در طول تاریخ، آنچنان تأثیری بر یاران و اصحاب آن حضرت داشته است که هر زمان از ایشان مبارزانی آگاه و مجاهدانی آزاده و از جان گذشته ساخته و آنان را چونان فولاد آب دیده در برابر شدائد مقاوم می نموده است؛ چنانکه ایشان در راه هدف و آرمان خویش، همچون کوه ایستاده و رنج ها، سختی ها و حتی شکنجه ها نمی توانسته خللی در اراده و اعتقاد آنان ایجاد کند؛ چراکه اعتقاد آنان برگرفته از ایمان، بصیرت و تفکری عمیق بر مبنای حق و حقیقت بوده و بدین سبب، عوامل آزاردهنده ی بیرونی هرچند دردناک و ناجوانمردانه، ولیکن باز نمی توانسته اند آسیبی بر این سازه ی مستحکم اعتقادی واردسازند؛ چنانکه ابن عباس، از یاران بصیر و آگاه امیرمؤمنان(علیه السلام) نیز در مناظره ای با معاویه در اقتدا به پیشوای خود، در وصف این مبارزان از جان گذشته و حق طلب چنین بیان می کند:

«...ابن عباس صریح تر از قبل در جواب معاویه گفت: به خدا سوگند، ای معاویه اگر چنین قصدی [در تعدی به ما] کنی! شیران بیشه و افعی های خطرناک را بر خود می شورانی که فراوانی سلاح و زخم های سنگین جلودار آن ها نخواهد بود، آن ها با شمشیرهایشان می جنگند و عوعو سگ ها و زوزه ی گرگ ها بر آنان بی ارزش است...». (2)

ص: 293


1- . تاریخ طبری، ج 5، ص 188
2- . شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 6، ص 303 - 298

لذا می بینیم که این مجاهدان، پس از شهادت آن حضرت نیز با درس هایی که در این مکتب آموخته اند، حتی در سخت ترین شرایط نیز آنچنان طوفنده بر طاغوت های زمان و ستمگران می تازند که صلابت اعتقادشان و تیغ کلامشان دشمنان را به حیرت وامی دارد.

همچنین شاهدیم که این مجاهدان، در عرصه ی جنگ روانی نیز که دشمن بر آنان تحمیل نموده، متناسب با شرایط این جنگ، به مقابله با دشمن پرداخته و با صلابت ایستادگی می کنند؛ و در حالی که در جنگ روانی، سلاح دشمن تحقیر، توهین و شکنجه است، آنان با سلاح آزادگی، ازجان گذشتگی و پایداری در راه هدف، دشمن را به زانو درمی آورند؛ به عنوان نمونه، در زیر به گفتگویی مابین عبدالله بن هاشم مرقال، سردار دلاور سپاه امیرمؤمنان(علیه السلام) با معاویه اشاره شده است. البته باید به این مطلب نیز توجه نمود که این گفتگو، در حالی صورت می گیرد که عبدالله در اثر شکنجه و آزار مزدوران معاویه، آسیب بسیار دیده و به صورت دست بسته به کاخ معاویه وارد می شود؛ و پس از آنکه عمروعاص به او جسارت می کند، عبدالله در همان حال، پاسخی کوبنده به او می دهد؛ و در آن جمع، سوابق ننگین عمروعاص، مشاور نابکار معاویه را برملا می سازد. معاویه با دیدن این صحنه، به قصد جبران این آبروریزی و همچنین تخریب و تحقیر شخصیت او در جمع، چنین او را مورد خطاب قرار می دهد:«معاویه خطاب به عبدالله گفت: ای بی مادر، آیا آرام می گیری و خاموش می شوی؟ عبدالله [نیز با شنیدن این سخن، برای شکستن هیمنه معاویه و تحقیر او در برابر سایرین] گفت: ای پسر هند! به من چنین می گویی؟ به خدا سوگند اگر بخواهم عرق [شرم] بر پیشانی ات می نشانم و تو را به چنان ننگ و عاری دچار سازم که رگ های گردنت فرونشیند.

ای معاویه مگر به بیشتر از مرگ مرا می ترسانی؟ معاویه [که گمان نمی کرد با چنین واکنشی مواجه شود و از طرف دیگر چون دید توان مقابله در برابر صلابت کلام عبدالله و از جان گذشتگی او را ندارد، با عقب نشینی] لحن خود را تغییر داد و گفت: ای برادرزاده آیا بس می کنی؟ و فرمان داد او را به زندان بردند».(1)

ص: 294


1- . شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، خطبه 124

** مبارزه و ویژگی های انحصاری

در این قسمت، از میان انبوه صفات و ویژگی های امیرمؤمنان علی(علیه السلام) در عرصه ی مجاهدت ها، تنها به گوشه ای از ویژگی های انحصاری، اختصاصی و جذاب آن حضرت در مبارزات که شاید کمتر مورد توجه قرار گرفته است، اشاره می کنیم.

ابن ابی الحدید گوید:

«علی(علیه السلام) شجاعی بود که نام گذشتگان را محو کرد و محلی برای آیندگان باقی نگذاشت، در قوت ساعد و نیروی بازو نظیری نداشت و یک ضربت او برای قوی ترین شجاعان مرگ و هلاکت را پیش می آورد؛ چنانکه هیچ مبارزی از دست او جان سالم به در نبرد و هیچ ضربه شمشیری نزد که احتیاج به دومی داشته باشد».(1)

*****

بارون کارادو، محقق و مورخ فرانسوی، با ابراز شگفتی، دلاوری های آن حضرت در صحنه های نبرد را همسان معجزه دانسته و می نویسد:

«علی آن شجاع بی همتا و قهرمان یکه تازی بود که پهلو به پهلوی پیغمبر می جنگید و به اعمال برگزیده و معجزه آسایی قیام نمود.در معرکه ی جنگ بدر، بیست ساله بود که با یک ضرب دست، یکه سوار قریش را دو نیم ساخت. در احد، شمشیر پیغمبر، ذوالفقار را به دست گرفت و بر سرها، کلاه خُود ها را می شکافت و بر تن ها جوشن و زره می درید! در یورش بر قلعه های یهود خیبر، با یک دست دروازه ی سنگین آهنین را از جای کند و آن را بالای سر خود سپر ساخت».(2)

*****

شیخ مفید نیز در کلامی برگرفته از تحقیق بیان می کند:

«هیچ جنگجوی کار آزموده ای [در تاریخ] دیده نشده است که همیشه در جنگ پیروز باشد؛ بلکه گاهی بر دشمنش غلبه کرده و گاهی نیز شکست خورده است و همچنین ضربت شمشیر هیچ دلاوری همیشه چنان نبوده است که دشمن در اثر زخم آن جان سپارد بلکه گاهی فوت کرده و گاهی هم بهبودی یافته است.

ص: 295


1- . کشف الغمه، ص 73
2- . علی، اولین مظلوم تاریخ، ص 60

چنین امری در طول تاریخ سابقه ندارد مگر امیرالمؤمنین(علیه السلام)، که با هر همآوردی به مبارزه برخاست بر او چیره گشت و به هر رزمجوئی ضربتی زد او را به هلاکت رسانید و این هم از موجباتی است که او را از همگان ممتاز می کند».(1)

*** همانند کوهی آهنین

«امیرمؤمنان علی(علیه السلام) روزی در جنگ صفین به چهره خود نقاب زده و به صورت یک فرد ناشناس در جلو صفوف شامیان مبارز می طلبید و پس از آنکه گروهی از مبارزان شام را به خاک هلاکت افکند، معاویه به عمروعاص گفت: این شجاع قویدل کیست؟ عمرو گفت یا عبدالله ابن عباس است! و یا خود علی است.

معاویه گفت چگونه می توان تشخیص داد کدام است؟ عمرو گفت: ابن عباس مرد شجاعی است ولی در مقابل حمله عمومی سپاهی به این انبوهی نمی تواند مقاومت کند.پس تمام سپاهیان را به یکباره فرمان حمله بده که از جای بجنبند و به این جنگجو حمله کنند. اگر او روی گردانید ابن عباس است و اگر ثابت و پا بر جا ماند علی است. زیرا علی از تمام عرب اگر به مقابله اش برخیزند رو نمی گرداند چه رسد به سپاه تو.

معاویه برای آزمایش فرمان حمله عمومی داد و تمام سپاه او به حرکت درآمد اما آن مبارز همچون کوه آهنین در جای خود ثابت و بر قرار بود آنگاه فهمیدند که او علی(علیه السلام) است که پیکار می کند لذا معاویه فرمان عقب نشینی داد».(2)

*** مبارزی بی همانند و بی همآورد

روزی در جنگ صفین از سپاه معاویه پهلوانی قوی هیکل که او را محراق بن عبداللَّه می نامیدند قدم به میدان رزم گذاشت و از سپاه امام(علیه السلام) مبارز طلبید، مردی به نام عبدالمراد از دلاوران اسلام به سوی او شتافت، پهلوان شامی او را شهید ساخت، رزم آور دیگری از

ص: 296


1- . ارشاد، مفید، ج 1، باب 3، فصل 56
2- . داستانهایی از امام علی(علیه السلام)، حمید خرمی، باب چهارم

لشکر امام(علیه السلام)، به جنگ او قدم پیش نهاد او نیز با دست پهلوان شامی به درجه شهادت نائل آمد.

ناگاه امام(علیه السلام) به صورت ناشناس از لشکر اسلام، به میدان پهلوان شامی اسب تاخت و به او حمله نمود و او را با یک ضربت شمشیر به جهنم روانه ساخت؛ و از سپاه معاویه مبارز خواست. سرباز دیگری از شامیان به مقابله آن حضرت شتافت، او را نیز به هلاکت رسانید. سومی آمد، او نیز در زیر شمشیر امام (علیه السلام) از مرکب حیات پیاده گردید. بدین گونه هفت نفر از دلاوران شام طعمه ذوالفقار گردیدند، و امام(علیه السلام) منتظر بود تا شکار دیگری قدم به عرصه نبرد بگذارد، ولی دیگر کسی جرئت نکرد قدم به صحنه کارزار بگذارد؛ در این هنگام امام علی(علیه السلام) پس از کشتن بسیاری از شجاعان و دلاوران لشکر شام، معاویه را به مبارزه دعوت کرد و گفت:«ای معاویه خودت به مبارزه من بیا و مردان عرب را نابود مساز». معاویه گفت: «مرا به مبارزه با تو نیازی نیست، همانا برای تو بس است که چندین نفر از قهرمانان عرب را به هلاکت انداختی».(1)

* مبارزه، مرارت ها و چالش ها

** تحمل رنج ها در مسیر مبارزه

امام علی(علیه السلام)، در کلامی شورآفرین و حرکت ساز، خطاب به همه ی ملت ها، کسب آزادی را منوط به حرکت، تلاش و تکاپو و تحمل سختی ها در این مسیر می دانند:

«در راه آزادی خویش، پیش از آنکه درهای آزادی بر روی شما بسته شود، سعی و کوشش کنید. در دل شب چشم ها را بیدار دارید و شکم ها را لاغر و قدم ها را به کار اندازید».(2)

*****

ص: 297


1- . فصول المهمه، ص88 و 90
2- . نهج البلاغه، خطبه 183

امیرمؤمنان علی(علیه السلام)، با اظهار افسوس در برابر سستی های اطرافیان خویش و با اشاره به سختی ها و رنج ها و مبارزات طاقت فرسای صدر اسلام در راه آزادی و برپایی حق و عدالت، داشتن اراده های پولادین در این مسیر را تنها راه تحقق این آرمان های بلند می دانند.

«...[سختی ها] در جاده ی وسیع حق و همچنین صبر و بردباری در برابر ناگواری ها و جهاد و کوشش در برابر دشمن، ما را ثابت قدم می ساخت... به جانم سوگند اگر ما در مبارزه مثل شما بودیم، هرگز پایه ای برای دین استوار نمی ماند و شاخه ای از درخت ایمان سبز نمی گردید».(1)

*****امام علی(علیه السلام)، در کلامی عمیق و تأثیرگذار به کارگزار خویش، وظیفه ی یک نیروی انقلابی را که قصد دارد تحول آفرین باشد، در بسنده کردن به حداقل ها در مسیر قیام و مبارزه چنین بیان می کنند:

«آگاه باش! برای هر پیروی، امام و پیشوایی است که باید به او اقتدا کند و از نور دانشش بهره گیرد؛ بدان امام شما از دنیای خود به همین دو جامه کهنه و از غذاها به دو قرص نان اکتفا کرده است، آگاه باش! شما توانایی آن را ندارید که چنین باشید، امّا مرا [در این مسیر] با پرهیزکاری، تلاش، پاک دامنی و راستی یاری دهید».(2)

*****

امام علی(علیه السلام): گویا می بینم گوینده ای از شما می گوید:

«هرگاه این (دو قرص نان) قوت و خوراک فرزند ابوطالب است باید هم اکنون نیرویش به سستی گراییده باشد و از مبارزه با همتایان و نبرد با شجاعان بازماند.

آگاه باشید! درختان بیابانی چوبشان محکمتر است، اما درختان سرسبز که همواره در کنار آب قرار دارند پوستشان نازکتر [و کم دوام ترند]، درختانی که در بیابان روییده اند و [به کم آبی عادت کرده اند و] جز با آب باران سیراب نمی گردند؛ آتش آن ها شعله ورتر و پردوام تر

ص: 298


1- . نهج البلاغه، خطبه 56
2- . نهج البلاغه، نامه 45

است [همانند انسانی که تن خویش را به سختی ها عادت داده و در نتیجه استقامت و سرسختی او در برابر ناملایمات مبارزه و دشمن بالاتر است]». (1)

** قاطعیت در راه مبارزه

«به خدا سوگند برای گرفتن حق ستمدیده...، فرد ستمکار را از حلقه بینی او خواهم کشید تا او را به آبشخور حق وارد سازم اگرچه به آن مایل نباشد».(2)

*****

«سوگند به جانم، در مبارزه با مخالفان حق و آنان که در گمراهی و فساد غوطه ورند، یک لحظه نیز مدارا و سستی نمی کنم».(3)*****

«[پس] قیام کنید به آنچه که شما در قبال آن تکلیف دارید».(4)

*****

پولس سلامه نویسنده مسیحی:

«خواستند از علی فردی دنیایی بسازند که اهل نرمش و سازش باشد، اما او می خواست روحانی و والا بماند، تا سرحد مرگ در راه عدالت پیش می رفت و در راه خدا نرمش نشان نمی داد».(5)

** استقامت در راه مبارزه

«زمام امور را به دست گرفتم... همانند کوهی که تند بادها آن را نمی تواند به حرکت آورد و طوفان ها آن را از جای برنمی کند».(6)

*****

ص: 299


1- . نهج البلاغه، نامه 45
2- . نهج البلاغه، فیض الاسلام، خطبه 136
3- . نهج البلاغه، خطبه 24
4- . نهج البلاغه، فیض الاسلام، خطبه 24
5- . ملحمة الغدیر، پولس سلامه، ص 12 -9
6- . نهج البلاغه، خطبه 37

امام علی(علیه السلام) در کلامی جاودانه به فرزند خویش، استقامتی پولادین را شرط این مبارزه عنوان می کنند:

«اگر کوه ها از جا کنده شدند تو از جای خود حرکت مکن...». (1)

*****

«افراد ضعیف و ناتوان [از نظر اراده] هرگز نمی توانند ظلم و ستم را از خود دور کنند و حق جز با تلاش و کوشش به دست نمی آید».(2)

*****

«هیچ چیزی بهتر از صبر و بردباری نیست، به ویژه در میدان جنگ و مبارزات...». (3)*****

«سوگند به خدا من جلودار سپاه بودم و دشمنان را می راندم تا همگی پشت کرده [فرار نمودند و یا] گرد آمده و رام گردیدند [و فرمانبردار شدند، و هرگز در این راه] ضعیف و ناتوان نگشته، نترسیده و خیانت و سستی ننموده ام».(4)

*****

«من کسی نیستم که [اگر] به نبرد تهدید شوم [بگریزم] و یا از ضربه ی شمشیر بهراسم».(5)

*****

کلامی نمادین و تمام کننده که باید شعار و سرلوحه ی مبارزان حق طلب باشد.

«عمل، عمل، تا آخر تا آخر، استقامت، استقامت، صبر، صبر، پرهیز، پرهیز، شما را عاقبت و خاتمه ای هست خود را به آن برسانید...». (6)

*****

ص: 300


1- . نهج البلاغه، خطبه 11
2- . نهج البلاغه، خطبه 29
3- . فتوحات امام علی در پنج سال حکومت، احمد بن محمد ابن اعثم کوفی، ص 228
4- . نهج البلاغه، فیض الاسلام، خطبه103
5- . نهج البلاغه، فیض الاسلام، خطبه 22
6- . نهج البلاغه، فیض الاسلام، خطبه 175

«به خدا سوگند من هرگز اغفال نمی شوم تا به مکر و نیرنگ دشمن مبتلا شوم و هرگز در برابر شدائد و حوادث از پای نمی افتم».(1)

*****

فرازی از غدیریه وامق مسیحی:

«تو یا علی برای خدا در مقابل همه قبائل عرب ایستادی و در راه حق از ملامت احدی نهراسیدی و بعد از محمد، تو از همه به او شایسته تر بودی زیرا جاهل با عالم یکسان نیست».(2)

** تحمل شکنجه و زندان

*** یک شکنجه ی دیگر مانده

«قنوا دختر رُشید هجری، در مورد پدرش که یکی از یاران صمیمی امام علی(علیه السلام) بود، می گوید: پدرم از مقتدای خود علی(علیه السلام) نقل می کرد که حضرت به او فرمودند: چگونه صبوری می کنی وقتی حرامزاده ی بنی امیه تو را بگیرد و دست وپا و زبان تو را قطع کند؟ گفت: آیا با تو در بهشت نیستم؟ فرمودند: چرا هستی. گفت: پس باکی ندارم. قنوا می گوید روزها سپری شد تا زمان ابن زیاد رسید.

پدرم را گرفتند و به او گفتند: از علی(علیه السلام) تبری بجوی؛ ولی پدرم نپذیرفت. ابن زیاد گفت: خلیل تو [اشاره به امام(علیه السلام)] درباره ی کار ما با تو چه گفته است؟ گفت: علی(علیه السلام) فرمودند که دست وپایم را می برید و مرا بردار می کشید. ابن زیاد گفت: هیچ چیزی را برای تو بهتر از آنچه که دوستت گفته است، نمی یابم. هر دو دست و هر دو پایش را ببرید؛ چنان کردند و او همچنان سخن می گفت.

ابن زیاد گفت: او را بر دار کشید و طناب را بر گردنش افکنید. دخترش می گوید: پدرم را دیدم که دست وپایش بریده شده بود؛ ولی تبسم می کرد. پرسیدم: پدر درد نداری؟ گفت:

ص: 301


1- . نهج البلاغه، خطبه 191
2- . ترجمه الغدیر، امینی، ص 30

نه؛ و رُشید در بالای دار با آن حالت به مردم می گفت: ای مردم بیایید، علوم گذشته و آینده را به شما بگویم. به همین صورت از مناقب علی(علیه السلام) می گفت تا اینکه خبر به ابن زیاد رسید. ابن زیاد گفت: زبانش را نیز ببرید.

چون زبانش را بیرون کشیدند که قطع کنند، گفت: بگذارید یک کلمه ی دیگر سخن بگویم. اجازه دادند. رُشید گفت: به خدا سوگند این تصدیق خبر امیرمؤمنان(علیه السلام) است که به من خبر داده اند که زبانم را نیز قطع می کنید و زبان او را نیز بریدند».(1)

با دیدن و خواندن این وقایع، درمی یابیم که بی شک آن حضرت، درواقع همان گمشده ی جان های پاک و منزهی هستند که در آرزو و تمنای وصال او سر از پا نشناخته و آن زمان که او را دریابند، پروانه وار خود را در آتش عشق او خواهند سوزاند و فدا خواهند نمود؛ البته درک این حقایق برای دیگران و نامحرمان ناممکن است.

*** شکنجه روانی

تعرض به خانواده و اطرافیان فرد تحت شکنجه، از شیوه های کثیف و ناجوانمردانه است که به عنوان شکنجه روانی، قربانی را تحت فشار روحی بسیار قرار می دهد؛ در این رابطه شاهدیم پس از شهادت امام علی(علیه السلام)، دشمنان ایشان در آزار یاران مجاهد آن حضرت حتی در آن زمان، این شیوه غیر انسانی شکنجه را به کار می برده اند.

«ازجمله ی رفتارهای ظالمانه و ناپسند زیاد بن ابیه، این بود که اگر قصد کشتن کسی را می کرد و او فرار می نمود، بستگانش را دستگیر و زندانی و خانه اش را ویران می کرد؛ از این رو وقتی سعید بن سرح را که از شیعیان حضرت علی(علیه السلام) بود، مورد تعقیب قرار داد، او فرار کرد و به امام حسن مجتبی(علیه السلام) پناهنده شد. زیاد نیز برادر و فرزند و همسر سعید را گرفت و آنان را زندانی کرد؛ و تمام اموال سعید را مصادره و خانه اش را هم ویران نمود».(2)

ص: 302


1- . جلوه های اعجاز معصومین (علیه السلام)، ص 182؛ امالی 1، 167؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، خطبه 37
2- . اصحاب امام علی(علیه السلام)، سید اصغر ناظم زاده، ج 1، ص 481

*** زندان جزای حق گویی

«محمد بن ابی حذیفه، پسردایی معاویه بود و با اینکه با او قرابت و خویشاوندی نزدیک داشت، با این وجود، انسانی حق طلب و از دوستان و فدائیان مخلص امیرمؤمنان(علیه السلام) بود. وی در لشکر محمد بن ابوبکر با عمروعاص جنگید و زخم برداشت. عمروعاص او را به اسارت گرفت و به شام نزد معاویه فرستاد.

معاویه او را مدت طولانی زندانی نمود تا اینکه روزی معاویه به حاضران خطاب کرد و گفت: خوب است این مرد نادان (محمدبن ابی حذیفه) را به مجلس احضار کنم تا پس از بازجویی و اعتراف به تقصیر و ناسزا گفتن به علی از زندان آزادش کنم. حضار پیشنهاد معاویه را پذیرفتند. معاویه دستور داد او را از زندان آوردند.

پس از حضور در مجلس، معاویه خطاب به محمد گفت: آیا وقت آن نرسیده که حق را بشناسی و دست از علی بن ابی طالب، این مرد آشوبگر برداری؟... محمد گفت: ای معاویه تومی دانی که من از همه کس به تو نزدیک ترم و تو را از دیگران بهتر می شناسم. معاویه گفت: آری مطلب همین است...

سپس محمد گفت: خدا را شاهد می گیرم تا آنجا که تو را می شناسم، در جاهلیت و اسلام یکسان بوده و هستی و اسلام کمترین تأثیری در وجود تو نداشته و ندارد و علامت صحت این سخن اینکه مرا به محبت علی و ولای او ملامت می کنی! علی کسی است که تمام مهاجران و انصار، عباد و زهاد در کنار او دیده می شوند؛ ولی با تو جز فرزندان آزادشدگان فتح مکه و منافقان کوردل، غیری دیده نمی شود.

تو آن ها را در دینشان فریفته ای و آن ها تو را در دنیایت گول می زنند. این سخن بر تو و بر آن ها پوشیده نیست. سپس گفت: به خدا قسم تا زنده ام از عل